غربت بقيع

مشخصات كتاب

سرشناسه : مهرپرور، عليرضا

عنوان و نام پديدآور: غربت بقيع؛ مهرپرور، عليرضا

مشخصات نشر ديجيتالي : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

موضوع : شعر مذهبي -- مجموعه ها

موضوع : شعر فارسي -- مجموعه ها

[مقدمه]

اشاره

دشمنان كوردلي كه ياراي مقابله با معارف والاي خاندان عصمت و طهارت را نداشتند، همواره براي خاموش كردن خورشيد فروزان اين خاندان و ستارگان تابان از خاندان خاتم پيامبران، از هيچ تلاشي دريغ نكردند.

روزي خانهي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را در مدينه محاصره نمودند.

روزي به خانهي وحي هجوم بردند، با يك لگد ثلث عترت طاها را از بين بردند. روزي بر پيكر يوسف فاطمه اسب تاختند، تا نشاني از آن مشعل فروزان باقي نماند.

با مشاهده جاودانگي آن امام نور، منصور دوانيقي به سال 145 هجري، هارون الرشيد به سال 193 هجري و متوكل عباسي در بين سالهاي 233 تا 247 هجري چندين بار قبر مطهر سالار شهيدان را با خاك يكسان كردند.

دستپروردههاي مكتب خلافت به سال 443 هجري حرم مطهر كاظمين را طعمهي حريق نموده، جواهرات نفيس و گرانسنگ آن را به يغما بردند.

استعمار پير انگليس براي نهادينه كردن اين جنايات، فرقهي وهابيت را چون غده چركيني در قلب جهان اسلام به وجود آورد.

پسر عبدالوهاب دست نشانده استعمار انگليس به فرمان اربابان خود، همهي ارزشهاي والاي اسلام را به باد فنا داد.

وي به سال 1206 هجري، با بيماري جزام، با بدن متعفن به زير خاك رفت، ولي بدعتهاي او به دست آل سعود هنوز ادامه دارد.

سعود بن عبدالعزيز به سال 1216 هجري در روز غدير خم به كربلاي معلي حمله كرد، بيش از 20/000 نفر از زائرين و مجاوران

را به شهادت رسانيد و 70 شتر بار طلا و جواهرات از حرم امام حسين عليه السلام به غارت برد.

وي چندين بار به نجف اشرف يورش برد، با دفاع جانانهي مراجع بزرگ مواجه شد و ناكام برگشت.

به سال 1218 هجري قبور اولياي الهي را در مكه، سپس در مدينه ويران نمود و چهار صندوق جواهرات از حرم پيامبر اكرم به انگلستان منتقل نمود.

پس از شكست آل سعود از دولت عثماني، قبور مطهره تجديد بنا شد، ولي يكبار ديگر با دستياري انگلستان آل سعود به قدرت رسيده، در هشتم شوال 1344 هجري همهي گنبدها و بارگاههاي بقيع را ويران كردند.

بقيع مظلوم كه بهارستان ايمان و نگارستان اسلام بود، با داشتن قبر مطهر چهار امام معصوم و بيش از 12000 تن از اصحاب پيامبر، نورانيترين بقعه در روي زمين بود، كه توسط وهابيان بي فرهنگ به شهر زلزله زده مبدل گرديد.

به كوري چشم خفّاش صفتان كه تاب ديدن خورشيد را ندارند، خورشيد فروزان بقيع همواره بر دلهاي مؤمنان نورافشاني ميكند و اين گستاخيها چيزي از عظمت آن نميكاهد.

ولي اين جنايات وحشيانه و ددمنشانهي وهّابيان، اسلام را در دنيا آييني خشن معرّفي نموده، فرهنگ والاي اسلام را زير سؤال ميبرد.

كهنترين گورستان مسلمانان

بقيع كهنترين گورستان مسلمانان است كه دقيقاً يك هزار و چهارصد و سي سال پيش، در شعبان سال سوّم هجري، به امر پيامبر اكرم و به دست آن حضرت به عنوان گورستان مسلمانان بنياد گرديد.

پيش از هجرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به شهر يثرب، دو قبرستان به نام: بني حرام و بني سالم در اين شهر وجود داشت.

اولين كسي كه از مهاجران در

شهر مدينه وفات كرد، عثمان بن مظعون بود كه در رأس سي امين ماه از هجرت، يعني در شعبان سال سوّم هجري در مدينه وفات كرد و در بقيع مدفون گرديد و آن دو قبرستان پيشين متروكه گرديد.

گلواژه بقيع

خليل پيشتاز اهل لغت مينويسد:

بقعه به قطعه زميني گفته ميشود كه از زمينهاي مجاور خود متفاوت باشد.

بقيع به زميني گويند كه در آن ريشهي درختان گوناگون باشد.

به همين جهت «بَقيعُ الغَرقَد» مدينه را «بقيع» مينامند.

«غرقد» نام درختي است كه در آنجا ميروييد، آن درخت از بين رفته، ولي نامش بر روي آن سرزمين مانده است. (1)

ابن فارس نيز در اين رابطه مينويسد:

«بقيع» زميني كه در آن ريشهي درختان مختلف باشد و «غرقد» درخت خارداري كه در آن جا ميروييد. (2)

مدفونين بقيع

از سال سوم هجري اصحاب، ياران، همسران، خويشان و خويشاوندان پيامبر، مجاوران حرم نبوي و زائران مدينهي منوّره كه در اين شهر به لقاء پروردگار رسيده اند، در بقيع به خاك سپرده شدهاند.

قاضي عياض در كتاب المدارك از امام مالك نقل كرده كه بيش از 000/10 نفر از صحابهي پيامبر در خاك بقيع آرميدهاند.

اولين مدفون در بقيع

اولين فردي كه از مهاجران در مدينه وفات كرد، عثمان بن مظعون بود. (3)

وي در رأس سي امين ماه هجرت، يعني در ماه شعبان سال سوم هجري در مدينه درگذشت. (4)

عثمان بن مظعون چهاردهمين فردي بود كه به آيين اسلام گرويد، به حبشه هجرت كرد، سپس به مدينه هجرت كرده، در جنگ بدر حضور يافت.

پس از ارتحال او پيامبر اكرم امر فرمود كه زمين بقيع را هموار سازند و پيكر پاك او را در بقيع به خاك بسپارند.

چون جنازه را در قبر نهادند، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد قبر شده، جنازه عثمان بن مظعون را بوسه باران كردند و فرمودند: رفتي و با آلودگيهاي دنيا آلوده نشدي. (5)

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سنگ بزرگي را روي قبر او نهاد و فرمود:

با اين سنگ قبر برادرم را علامت ميگذارم و هر كس از خاندانم فوت كند، در كنارش دفن ميكنم. (6)

اين سنگ به قدري بلند بود كه خارجه بن زيد ميگويد: ما در جواني از روي آن پرش ميكرديم و مسابقه ميگذاشتيم. (7)

هنگامي كه ابراهيم فرزند پيامبر وفات كرد، فرمود: به سلف صالح ما بپيوند.

سپس او را در كنار قبر عثمان بن مظعون دفن كردند. (8)

اولين مدفون از انصار

پيش از عثمان بن مظعون، اسد بن زرارهي انصاري، از انصار، در اوّل ماه نهم از هجرت، در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد، جز اين كه بقيع پس از دفن عثمان بن مظعون به عنوان گورستان برگزيده شد.

اسعد بن زراره در هر سه بيعت عقبه حضور داشت و اوّلين كسي بود از اهل يثرب كه با آن

حضرت بيعت نمود.

پيش از هجرت پيامبر به يثرب، او نخستين كسي بود كه در يثرب نماز جمعه اقامه كرد. (9)

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در كفن و دفن او حضور يافت، بر جنازهاش نماز خواند و او را در بقيع دفن نمود. (10)

بقيع از منظر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم

روايات فراواني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مورد بقيع رسيده، كه به تعدادي از آنها اشاره ميكنيم:

1. پيامبر اكرم فرمود:

خداوند متعال 000/70 نفر در روز رستاخيز از بقيع برميانگيزد كه سيماي آنها همانند ماه چهارده شبه ميباشد و بدون حساب وارد بهشت ميشوند. (11)

2- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمود: به من امر شده كه براي اهل بقيع طلب مغفرت كنم.

3. و در همين رابطه ميفرمود:

من مأمور هستم كه براي آنها دعاي خير كنم. (12)

4. و در همين راستا ميفرمود:

من برانگيخته شدم كه براي اهل بقيع دعا كنم. (13)

5. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حداقل هفتهاي يك بار به زيارت اهل بقيع ميرفت. (14)

6. عايشه ميگويد: هر شبي كه نوبت من بود، پيامبر اكرم آخر شب به بقيع ميرفت و خطاب به اهل بقيع ميفرمود:

السلام عليكم دار قوم مومنين، و اتاكم ما توعدون، غدا مؤجّلون، و انّا ان شاء الله بكم لاحقون، اللهم اغفر لاهل بقيع الغرقد. (15)

حرم ائمه بقيع

حرم مطهر ائمّهي بقيع همواره مورد توجه و مزار زائران و عاشقان شيفته و پاكباختهي خاندان عصمت و طهارت بود.

مزار امامان در طول قرون و اعصار سايهبان داشت، اولين گنبد و بارگاه بر فراز تربت پاك آنان به سال 488 ق. توسط اسعد بن محمد بن موسي، وزير بُركيارُق، پسر ملكشاه سلجوقي ساخته شد.

مسترشد بالله عباسي، به سال 519 و النّاصر لدين الله عباسي، به سال 560 آن را مرمّت كردند.

ابن جبير، ابن نجار و ابن بطوطه در قرن هفتم به زيارت ائمهي بقيع شتافته، از گنبد و بارگاه آنها سخن گفتهاند.

در سال

950 ق. سلطان سليمان قانوني گنبد همسران پيامبر را تجديد بنا كرد.

به سال 1221 ق. وهابيان آنها را تخريب كرد، سپس سلطان محمود عثماني تجديد بنا نمود.

تا در سال 1343 ق. مجدداً آل سعود به قدرت رسيدند و در تاريخ 24 جمادي الثانيه 1344 ق دولت سعودي رسماً تاسيس شد و هدم قبور ائمّهي بقيع در هشتم شوّال همان سال انجام يافت.

بر اين اساس بقيع در طول دوازده قرن تمام، مورد احترام حكومتها بود، ولي پس از به قدرت رسيدن آل سعود، انواع گستاخيها و بي حرمتيها در مورد قبور امامان، همسران، فرزندان، ياران، و فرهيختگان از مهاجران، انصار و خاندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به وقوع پيوست.

ريشههاي تاريخي تئوري ويران سازي قبور

اين تئوري فاسد و خانمانسوز بر پايهي چند حديث شبههناك پيريزي شده، كه به مهمترين آنها اشاره ميكنيم:

1. ابوالهياج گويد: علي عليه السلام به من مأموريت داد كه هيچ تمثالي را نگذارم جز اين كه نابودش كنم و هيچ قبري را نگذارم جز اين كه صافش كنم. (16)

1) در سند اين حديث «وُكَيع» قرار دارد كه ابن حجر مينويسد: او در 500 حديث دچار اشتباه شده است. (17)

2) هم چنين حبيب بن ابي ثابت در سند آن قرار دارد كه در احاديث تدليس ميكرد. (18)

3) از تعبير «تمثالاً» معلوم ميشود كه مربوط به قبرستان مشركان بود، زيرا در قبرستان مسلمانان تمثالي وجود نداشت.

4) از مشكلات محتوايي حديث اين است كه صاف كردن قبور در اسلام رجحان ندارد، چنانكه قبر شريف، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، مُسَنَّم بود(19) و فقهاي عامّه تسنيم را مستحب ميدانند. (20)

مُسَنَّم به معناي مرتفع

ميباشد و قبر مُسَنَّم يعني قبري كه از زمين بلندتر باشد و مسطّح نباشد. (21)

2. ميگويند ساختن بنا بر فراز قبور بدعت است.

در حالي كه متن قرآن و احاديث رسيده و سيرهي اصحاب بر خلاف آن ميباشد:

1) قرآن كريم از رايزني افرادي كه به قبور اصحاب كهف دسترسي پيدا كردند، نقل ميكند كه گفتند: «بر فراز قبور آنها ساختماني بسازيد». آنان كه بر اين امر غلبه كردند گفتند:

«بلكه بر فراز قبور آنها مسجد ميسازيم». (22)

2) پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را اصحاب در داخل حجره شريف دفن كردند و هنگامي كه عمر بن عبدالعزيز آن را تعمير كرد به ساختمان حجره دست نزد. (23)

3) ابراهيم فرزند پيامبر را در خانهي محمد بن زيد دفن كردند. (24)

4) فاطمه بنت اسد و اسعد بن زراره را در خانهي عقيل دفن كردند. (25)

5) سعد معاذ را در خانهي ابن افلج به خاك سپردند. (26)

6) عباس عموي پيامبر را در خانهي عقيل دفن كردند. (27)

7) حضرت ابراهيم، حضرت داوود، حضرت سليمان، حضرت يعقوب و حضرت يوسف عليهم السلام همگي بقعه و سقف داشتند، به هنگام فتح بيت المقدس خليفه شخصاً در بقعهي داوود و سليمان حضور يافته، نماز خوانده، براي خادمان بقعه حقوق تعيين كرد. (28)

3. گويند: نبايد بر فراز قبور ساختمان ساخته شود، تا مورد پرستش قرار نگيرند.

در پاسخ بايد گفت: پرستش يا عدم پرستش هيچ ربطي به داشتن و نداشتن گنبد و بارگاه ندارد. حضرت عيسي عليه السلام قبر ندارد و مورد پرستش قرار گرفته است. حضرت ابراهيم عليه السلام گنبد و بارگاه دارد، ولي مورد پرستش قرار نگرفته است،

برخورد ديگر مذاهب اسلامي با اين تئوري

همهي مذاهب اسلامي،

اعم از شيعه و سني با اين طرز تفكر وهّابيان مخالف هستند، تاكنون بيش از 500 جلد كتاب از سوي عالمان بزرگ شيعي و سنّي در ردّ عقايد سست و بي اساس فرقهي وهابيت چاپ و منتشر شده است. (29)

به اين جهت به دنبال تخريب قبور مطّهر ائمّهي بقيع جمعيتهايي در كشورهاي مختلف اسلامي و غير اسلامي تشكيل شد و هريك گروهي را براي رسيدگي به اوضاع مدينه به اين شهر گسيل داشتند، كه از آن جمله است:

1) كاروان جمعيت خلافت اسلامي، از سوي پادشاه عثماني كه روز پنجم كانون اول 1925 م. وارد مدينه شدند.

2) كاروان جمعيت خدّام الحرمين، از كشور هند، كه روز 15 كانون اول 1926 م، وارد مدينهي منوّره شدند. (30)

3) كميسيون دفاع از حرمين شريفين كه روز اوّل ذيقعده الحرام 1344 ق، برابر 13 مه 1926 م، در تهران تاسيس شد.

4) هيأت علميهي نجف اشرف و تلگراف آنها به مرحوم مدرّس.

5) تلگراف آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني به امام جمعهي خوي.

6) سخنراني مدرس در مجلس و اعلام عزاي عمومي در روز شنبه 16 صفر 1344 ق در سرتاسر ايران.

پيشينهي تاريخي تئوري تخريب

ستمگران ستم پيشه در طول تاريخ گامهاي بلندي در تخريب قبور مطهر پيشوايان ديني برداشتهاند و در اين راه از هيچ جنايتي دريغ نورزيده اند، كه به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم:

1) نخستين گام در اين رابطه توسط معاويه بن ابي اسفيان در سال 49 ق. برداشته شد.

وي از انتشار عنوان هند جگر خواره براي مادرش به شدّت رنج ميبرد، از اين رهگذر تصميم گرفت كه قبر شريف جناب حمزه را تخريب كند تا از مادرش به عنوان قاتل و جگر

خواره كمتر ياد شود.

در آن تاريخ 46 سال تمام از شهادت حضرت حمزه ميگذشت.

معاويه به بهانهي حفر قنات و آبرساني به مدينه به اُحُد آمد و نخستين كلنگ را به قبر حضرت حمزه زد.

جنازه جناب حمزه به صورت تر و تازه نمايان شد، بيل به پاي آن حضرت خورد، خون تازه از پاي مباركش سرازير شد و به اين وسيله مقام و جايگاه حضرت حمزه بيش از پيش بر سر زبانها افتاد. (31)

جابر بن عبدالله انصاري ميگويد: اجساد شهدا آنقدر تر و تازه بود كه مفاصل بدنشان به راحتي باز و بسته ميشد. (32)

پس از گذشت چهارده قرن از شهادت حضرت حمزه، يك بار ديگر بدن شريف ايشان در اثر سيل نمايان شد، علامه محمود صوّاف كه از شاهدان عيني جسد مطهر ايشان بود، ميگويد: بدن كاملاً تر و تازه بود، آثار مُثله در گوش، دماغ و لبهاي ايشان آشكار بود، شكم شريفش پاره شده، امعاء و احشايش بيرون ريخته بود.

اين داستان را دكتر طارق سويدان در سري كتابهاي «قصّه النّهايه»اش نقل كرده، سپس در سايت خود آن را قرار داد، بعدها تحت فشار وهّابيها آن را از سايت خود حذف نمود. (33)

2) گام دوّم را هارون الرّشيد برداشت، قبر شريف امام حسين عليه السلام را با خاك يكسان كرد و آن درخت سدر كه نشان قبر شريف بود، قطع كرد و حديث شريف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه فرموده بود: خداوند لعنت كند قطع كنندهي آن درخت سدر را، در حق ايشان تحقق يافت. (34)

3) سومين گام را متوكّل عباسي برداشت كه 17 بار قبر شريف امام حسين عليه

السلام را با خاك يكسان كرد، دستور داد محل را شخم بزنند، گاوها پيش نرفتند، كشاورز بيچاره را گردن زد تا خبر منتشر نشود، دستور داد كه بر قبر شريف آب ببندند، آب در گرداگرد قبر شريف دور زد و به تعبير صحيحتر قبر شريف را طواف نمود و آثار قبر از بين نرفت. (35)

بلكه به عنوان حائر براي حرم آن حضرت در تاريخ رقم خورد.

روز يازدهم محرّم حضرت زينب سلام الله عليها، به امام سجاد عليه السلام فرمود: پرچمي بر فراز قبر برادرم نصب ميشود كه تا روز قيامت در اهتزاز خواهد بود. و اينك صدق گفتار عقيله العرب را به چشم خود ميبينيم. (36)

4) چهارمين گام را گروهي از رجّالهها به سال 443 ق در كاظمين برداشتند، حرم مطهر را تخريب كردند، ضريح امام كاظم و امام جواد عليهماالسلام را آتش زدند، جسد گروهي از دوستان اهل بيت چون، ناشئ، حدوجي و عوني شاعر را از قبر بيرون كشيدند و آتش زدند.

همين رجّالهها در سال 448 ق. حملهي وسيع تري انجام داده، در ماه صفر كتابخانهي شيخ طوسي را در ميدان كرخ بغداد به آتش كشيدند و هشتاد هزار جلد كتاب (نسخهي خطي) در آتشِ كين سوخت.

روز اوّل ربيع الثاني به حرم كاظمين تاختند، روز هشتم ربيعالثاني روي قبرهاي مطهر امامين همامين پايكوبي كرده، اشعار نامناسبي خواندند، كه متن آنها را ابن جوزي در المنتظم و مرآة الزّمان آورده است.

5) گام بلندتر را ابن تيميه برداشت، تخريب قبور را فرض دانست، زيارت قبور را شرك و بدعت معرفي كرد.

6) گام بعدي را شاگردش ابن جوزيه برداشت و سخنان ابن تيميه را نشر داد.

7) فجيعترين گام

را شيخ نوح، شيخ الاسلام عثماني برداشت و رسماً اعلام كرد كه هر كس يك نفر شيعه را بكشد، بهشت بر او واجب ميشود.

بر اساس اين فتوا خليفهي عثماني هشتاد هزار نفر را در يك روز گردن زد و در ادامه چهل هزار نفر از شيعيان حلب به دستور خليفهي عثماني به قتل رسيدند.

8) هشتمين گام را استعمار پير انگليس به دست نوكر حلقه به گوش خود محمد بن عبدالوهّاب برداشت و سخنان بي اساس ابن تيميه را نهادينه كرد، به اهالي حرمين شريفين اعلام كرد كه بايد همهي گنبدها و گلدستهها تخريب شود، تا بساط شرك از روي زمين برچيده شود.

براي قداست دادن به ياوه سراييهاي محمد بن عبدالوهّاب، اعلام كردند كه بايد همه معتقد شوند كه به او الهام ميشود و هر كس وهابيت را نپذيرد؛ بايد به قتل برسد. (37)

پيشينهي تهاجم به شهر مدينه

تهاجمات فراوان از سوي حاكمان فاقد ايمان، به هجرت سراي پيامبر اكرم اتّفاق افتاده كه صفحات تاريخ را لكّهدار نموده است، كه به تعدادي از اين تهاجمات وحشيانه اشاره ميكنيم:

1) معاويه بن ابيسفيان بعد از جنگ صفّين يكي از سرداران خون آشام خود بُسر بن ارطاة را به مدينهي منوّره فرستاد و به او فرمان داد كه مدينه را قتل عام نموده، دوستان مولاي متقيان را از دم تيغ بگذراند. او نيز با لشكري جرّار به مدينه تاخته، از كشتهها پشته ساخته، به بهانهي خونخواهي عثمان بر مرد و زن رحم نكرده، حتي كودكان را نيز از دم تيغ گذرانيد. (38)

2) بعد از معاويه، پسرش يزيد نيز راه پدر را در پيش گرفت، مُسلم بن عُقبه را با 12000 نفر از خون آشامان به مدينه

گسيل داشت و به او فرمان داد از اهل مدينه به عنوان بردهي زر خريد براي من بيعت بگير، هر كس امتناع بورزد گردن بزن و بر احدي رحم نكن مُسلم بن عُقبه كه در تاريخ به عنوان «مُسرف بن عُقبه» شهرت يافته، از هيچ جنايتي فرو گزار نشد و فاجعهي معروف به «حَرَّه» را پديد آورد.

در اين فاجعه 700 تن از حاملان قرآن كشته شدند و به حريم هزار تن از نواميس تعدّي شد. (39)

فاجعه آميزتر اين كه وي اين جنايت را به قصد قربت انجام داده و آن را مهمترين ذخيرهي آخرت خود قلمداد نموده(40) زيرا به فرمان خليفه مسلمين انجام داده است. در اين فاجعه 306 تن از چهرههاي برجستهي مهاجران و انصار به قتل رسيدند. (41)

3) سوّمين حمله به مدينهي منوّره توسط منصور دوانيقي براي دستگيري و ريشهكن ساختن مجاهدان از تبار امام حسن مجتبي عليه السلام بود. منصور با ارسال لشكري متشكل از 4000 سوار و 2000 پياده به فرماندهي برادرزادهاش عيسي بن منصور، به مدينه منوّره، نفس زكيه و طرفدارانش را قلع و قمع نمود. (42)

4) چهارمين تهاجم به فرمان هادي عباسي (برادر هارون الرشيد) براي نبرد با حسين بن علي، مشهور به صاحب فخ و كشتار آنان در مدينهي منوّره به طرزي بسيار فجيع. (43)

5) مهمترين، فاجعه آميزترين و گستاخترين حمله به مدينه منوّره توسّط آل سعود، اتّفاق افتاد كه به تخريب قبور ائمهي بقيع منجر شد.

وهّابيان نخست در سال 1221 ق. گنبد و بارگاه اهل بيت عصمت و طهارت را در بقيع خراب كردند، همه اشياء قيمتي حرم پيامبر را به غارت بردند، مرواريدي بر فراز قبر مطهر پيامبر

اكرم نصب بود، كه آن را شريف غالب به يكصد هزار دلار خريد، بخش ديگري از جواهرات حرم را كمپانيهاي هندي به پنجاه هزار دلار خريد.

بور خارت كه پس از اين تهاجم وحشيانه از بقيع ديدن كرده مينويسد:

وهابيها همهي گنبدها را خراب كرده اند، فقط تعدادي بر فراز ائمّه، عباس، فاطمه و عمّات پيامبر، باقي مانده است. (44)

وي اضافه ميكند كه در احد گنبد حضرت حمزه را تخريب كرده اند، ولي به قبر دست نزده اند، ولي قبور دوازده تن از شهداي احد را با خاك يكسان كردهاند.

پس از سقوط دولت سعودي، سلطان محمود عثماني آنها را بازسازي كرد. (45)

يكبار ديگر دولت آل سعود به قدرت رسيده، مقابري را در سال 1343 ق، در مدينه تخريب كردند.

مرحوم مدرس روز هشتم شهريور 1304 ش. برابر دهم صفر 1344 ق. در مجلس نطق مهمي ايراد نمود. در نتيجه روز شنبه 16 صفر 1344 ق. در سرتاسر ايران عزاي ملّي اعلام شد.

هيأتي از سوي دولت ايران به جدّه رفت. با ملك عبدالعزيز ديدار و گفتگو نمودند، عبدالعزيز در اين گفتگو خيلي نرمش نشان داد، ولي طولي نكشيد كه پايههاي آل سعود استوار گرديد و ديگر مقابر موجود، از جمله گنبدها و بارگاه ائمّهي بقيع را تخريب كردند.

دولت دست نشانده آل سعود، با دستياري انگليس روز 24 جمادي الثانيه 1344 ق رسماً به قدرت رسيد و در هشتم شوال همان سال بقيع را به تلّي از خاكستر تبديل كرد.

هدم قبور ائمّهي بقيع عليهم السلام دقيقاً روز هشتم شوال 1344 قمري، برابر دوم ارديبهشت 1304 شمسي و 21 آوريل 1926 ميلادي ميباشد.

مستر روتر كه در همانسال از مدينه ديدن كرده مينويسد:

همه جا تل خاك،

سنگ، آجر، چوب، و تخته است، شهر مدينه، به يك شهر زلزلهزده شباهت دارد كه ساختمانها فروريخته، تلّي از خاك، چوب و آجر و ديگر مصالح ساختماني به چشم ميخورد. (46)

كارنامهي سياه آل سعود

جنايات آل سعود به هدم قبور منحصر نميشود، بلكه در اين دو قرني كه از تولّد نامشروع اين دولت دست نشانده ميگذرد، جنايات زير را انجام دادند:

1. قتل عام اهالي كربلا در روز عيد غدير خم 1216 ق.

2. حمله به شهر مقدس نجف اشرف، در روز نهم صفر 1221 ق.

3. حملهي مجدّد به نجف اشرف در جمادي الثانية 1222 ق.

4. محاصرهي كربلا و حِلّه در سال 1225 ق.

5. حمله به سوريه به سال 1225 ق.

6. حمله به يمن در سال 1341 ق.

7. حمله به طائف در سال 1343 ق.

8. حمله به اردن به سال 1343 و 1346 ق.

9. حمله به مدينه منوره در سالهاي 1343 و 1344 ق.

10. تهاجم به مكهي معظمه و هدم قبر شريف حضرت خديجه، حضرت ابوطالب و حضرت عبدالمطلب. و در ادامه تخريب خانه حضرت خديجه در مكّه معظمه خانه ابوايوب انصاري در مدينه، قبر مطهر حضرت آمنه در ابواء، قبر مطهر حضرت علي بن جعفر در عُرَيض و … با اين همه جنايت كه وهابيان انجام داده اند، آرزوي آنها برآورده نشده و در صدد فرصتي هستند كه قبر مطهر پيامبر اكرم را نيز همانند ائمهي بقيع به تلّي از خاك مبدل سازند.

الباني ميگويد: زيارت مدينه، قصد زيارت با سفر، توسّل، طلب شفاعت، سلام بر قبر و ابقاي قبر پيامبر همهاش بدعت است. (47)

ابراهيم جبهان، گامي فراتر نهاده مينويسد: ادخال قبر پيامبر در مسجد بدعت و گناه است و سكوت

مسلمانان نيز گناه ميباشد. (48)

در گزارش هيأت اعزامي دولت ايران به مدينه آمده است:

سه روز در مدينه توقف كرديم، روز دوم بعد از اداي فرضيهي زيارت و عتبه بوسي، آغاباشي ( خادم باشي) براي هريك از ما لباس خدمتكار آورد، پوشيديم بالاي مناره رفتيم، يكصد و سي پلّه بالا رفتيم، از آنجا قبّهي مطهر را زيارت نموديم، از آنجا مشاهده كرديم كه فقط پنج گلوله تفنگ به قبّهي مطهر اصابت نموده و اندكي سوراخ كرده است. (49)

جالب توجه است كه فرستاده رضاخان كه سعي بليغ داشت جنايات وهّابيها را كم رنگ جلوه دهد. به مشاهده ي جاي پنج گلوله بر فراز گنبد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تصريح كرده است.

عبدالعزيز پس از آنكه تخريب قبور را به گردن ديگران مياندازد، خطاب به نماينده دولت ايران ميگويد:

بلي وهّابيها اعتقاد به تعمير قبرها و قبّهها ندارند و آن را بدعت ميدانند و حديث: «خير القبور الدّوارس» را معتبر ميشناسند. (50)

آيا تعمير قبور بدعت است؟

نگارنده در سال 1355 يا 1356 ش. عازم حج بودم، روز چهارم ذيحجه اجازهي خروج از كشور را پيدا كردم، براي جدّه بليط پيدا نكردم، به ناگزير بليط تهران، شيراز، ظهران و رياض گرفتم، در رياض به راننده تاكسي گفتم: من ميخواهم به قبرستاني كه سلاطين آل سعود در آن مدفون هستند بروم، چون وارد قبرستان مربوطه شدم، ديدم همهي قبرهاي سلاطين آل سعود با مرمرهاي قيمتي تزئين شدهاند.

پس حديث مجعول «خير القبور الدّوارس» منحصراً در مورد قبور مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت ميباشد و شامل سلاطين آل سعود نميشود.

در حالي رژيم آل سعود موسسهاي براي نگهداري آثار و وسائل شخصي ملك عبدالعزيز،

همچون شمشير، انگشتر، ساعت شخصي، سلاحهاي كمري، ماشين شخصي، اتاق خواب و لباسهاي داخلي وي، به نام: «داره الملك عبدالعزيز» تاسيس كرده، كه همه آثار بر جاي مانده از پيامبر اكرم را به كلي منهدم كرده است.

رژيم سعودي 12 ميليون ريال سعودي براي حفاظت و نگهداري ويرانههاي دژ سعودي در درعيه اختصاص داده، ويرانههاي حصن كعب بن اشرف يهودي را با چنگ و دندان حفاظت ميكند، در كنار ديوارهاي بر جاي ماندهي آن، تابلوهاي هشدار دهند زده و اعلام كرده كه هر گونه دست زدن به آن پيگرد قانوني دارد، ولي همهي آثار تاريخي مربوط به پيامبر اكرم را به كلّي از بين برده است(51)

اين شيوه رفتار آل سعود با قبور، بر خلاف سيرهي پيامبر اكرم، اصحاب و خاندان عصمت و طهارت ميباشد، اينك به چند حديث در اين رابطه اشاره ميكنيم:

1. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شخصاً روي قبر عثمان بن مظعون سنگ بزرگي گذاشت تا نشان باشد و آثار قبر از بين نرود. (52)

2. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پس از دفن فرزندش ابراهيم به دست مبارك خود بر آن آب ميپاشيد تا قبر محكم شود و با وزش باد خاكهاي روي قبر از بين نرود. (53)

3. پس از ساختن لحد ابراهيم سوراخي در قبر ابراهيم پيدا شد، حضرت امر فرمود كه آن را درست كنند، پرسيدند: آيا اين كار نفعي به حال ميت دارد؟

فرمود: ديدگان، بازماندگان را روشن ميكند. (54)

4. حضرت فاطمه سلام الله عليها هر هفته به زيارت حضرت حمزه تشريف ميبرد، قبر شريف جناب حمزه را تعمير و مّرمت ميكرد و با

سنگي بر آن نشان گذاشته بود. (55)

5. علامه مجلسي فرموده: در روايات مستفيضه به تعمير قبور انبياء و اوليا ترغيب شده، كه از بين نروند و مردم از زيارت آنها محروم نشوند. (56)

6. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبر مادرش را در ابواء زيارت كرد و آن را ترميم نمود. (57)

7. امام صادق عليه السلام پولي به صفوان داد كه قبر مطهر امير مؤمنان عليه السلام را تعمير كند. (58)

8. امام كاظم عليه السلام دستور داد كه قبر دخترش را در «فيه» گچكاري كنند و نامش را در لوحي بنويسند و بر آن نصب كنند. (59)

9. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خطاب به امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

يا علي! مَنْ عَمَرَ قُبُورَكُمْ وَ تَعَاهَدَهَا فَكَأَنَّمَا أَعَانَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُودَ عَلَى بِنَاءِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ

علي جان! هر كس قبرهاي شما را تعمير كند، و به زيارت آنها مداومت كند، همانند كسي است كه در ساختن بيت المقدس به حضرت سليمان ياري كرده باشد. (60)

10. پيامبر رحمت در فرازي از همين حديث شريف فرمود:

لكن تفالههايي از مردم، زائران قبر شما را سرزنش ميكنند، همانگونه كه زنان بدكاره را براي كار خلافشان نكوهش كنند.

آنها بدترين امت من هستند، هرگز شفاعت من به آنها نميرسد و به حوض من وارد نميشوند. (61)

اين حديث شريف يكي از معجزات غيبي پيامبر اكرم ميباشد، كه گويي وهابيت گمراه امروز و رفتار ناهنجار آنان با دوستان اهل بيت و نكوهش آنها از زيارت اهل قبور را با چشم خود ميديد و با بيان شفاف خود از اين گروه سخن گفته و آنها را «تفاله» تعبير كرده

است.

اين حديث شريف در كتاب تهذيب شيخ طوسي، سه قرن پيش از ابن تيميه و هشت قرن پيش از محمد بن عبدالوهاب ثبت شده است.

هشدار بسيار زيباي مولاي متّقيان نيز در مورد حفاظت و حراست از بقعهها و قبّهها بسيار حائز اهميت است كه ميفرمايد:

اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ

هان اي بندگان خدا، از خدا تقوا كنيد در مورد بندگان خدا و سرزمينهاي خدا، كه شما مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت، حتي در مورد بقعهها و حيوانات. (62)

آتشي كه محمد بن عبدالوهاب در اجراي نقشههاي شيطاني اربابان انگليسي خود بر افروخت، امروز شعلهور شده، حرم مطهّر عسكريين عليهماالسلام را طعمهي آتش نمود و بزرگترين گنبد طلائي روي زمين را منهدم نمود. اين هتك حرمت كه بزرگترين فاجعهي قرن به شمار ميآيد، در روز چهارشنبه 23 محرم الحرام 1427 ق. برابر 3/12/84 ش. 22 فوريه 2006 م. رخ داد و جهان اسلام را در سوگ نشاند.

همين تفالههاي سلفي - وهّابي با تمام قدرت تلاش ميكنند كه سوريه را ناامن كنند، تا بتوانند حرم مطهر عقيله العرب بانوي قهرمان كربلا را منهدم سازند.

چندي قبل سفرالحوالي به ضرورت انهدام بارگاه حضرت زينب عليها السلام فتوا داد.

ولي اين كوردلان كور خوانده اند، در همين دمشق، عقيله العرب حضرت زينب كبري سلام الله عليها در مجلس يزيد، خطاب به آن طاغوت بزرگ زمان فرمود:

فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذَكَرْنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا و لا تدرك أمرنا؛

هان اي يزيد بدكار، به خدا سوگند تو نميتواني نام نيك ما را از صفحات تاريخ محو كني، تو هرگز نميتواني آن چه را كه به خاندان ما وحي

شده از بين ببري، تو هرگز نميتواني به جايگاه بلند ما راه يابي. (63)

به كوري چشم «سفر الحواري» بانوي قهرمان كربلا بر دلها حكومت ميكند و بيشترين كساني كه وارد سوريه ميشوند، براي عتبه بوسي بارگاه حضرت زينب سلام الله عليها بار سفر بسته، از اقطار و اكناف جهان به اين كشور سفر ميكنند.

ولي از يزيد و معاويه، نامي در تاريخ جز براي لعن و نفرين برده نميشود.

چهارده قرن است كه حضرت فاطمه سلام الله عليها قبر شناخته شده ندارد، ولي چيزي از جايگاه بلندش كم نشده است.

هدم قبور ائمّهي بقيع و هتك حرمت حرمين عسكريين نيز چيزي از عظمت و مقام آنها نكاسته و نميكاهد.

كتابنامهي بقيع

فاجعهي بقيع يكي از مصائب جهان اسلام است كه در طول دو قرن اخير هر كتابي پيرامون تاريخ مدينه، تاريخ ائمّهي بقيع و تاريخ وهابيت و كارنامهي سياه آل سعود نوشته شده، بخشي از آن به فاجعهي بقيع اختصاص يافته، و افزون بر آنها تعدادي كتاب مستقل پيرامون فاجعهي بقيع چاپ و منتشر شده كه به تعدادي از آنها در اينجا اشاره ميكنيم:

1. بقيع خاموش پر فرياد از جمعي از مولفان

2. البقيع الغرقد، از مرحوم آية الله العظمي سيد محمد شيرازي، قدس سره

3. بقيع الغرقد، از شيخ محمد امين اميني

4. البقيع قصّه تدمير آل سعود، از يوسف الهاجري

5. تاريخ حرم ائمّهي بقيع، از محمد صادق نجمي

6. تخريب و بازسازي بقيع، از سيد علي قاضي عسكر

7. ذكري ائمّة البقيع، از گروهي از علماي كربلا

8. شبنم احساس، از محمد شجاعي

9. فاجعه البقيع، از جلال معاش

10. قبور ائمّه البقيع قبل تهديمها، از عبدالحسين حيدري

11. محبوبيت ائمّه بقيع نزد اهل سنّت، از سيد

حسين اسحاقي

12. نامهاي به بقيع مقدس، از سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي

13. ويژه نامهي بقيع، از جامعه روحانيت مبارز جزيره العرب

14. يك قدم براي بقيع، از مركز تحقيقات رايانهاي قائميه اصفهان

از نگارنده سطور، دو نوشتار در سال 1386 ش در اصفهان منتشر شد:

1) از سقيفه تا انهدام سامرا، نشر بيت العباس

2) بقيع گنجينهي تاريخ اسلام، نشر هيأت محبّين اهل بيت (ع)

و اينك گروهي از شاعران متعهّد و درد آشنا دامن همت به كمر بسته، تصميم گرفتهاند كه با گردآوري اشعار نغز و پرمغز پيرامون بقيع مظلوم، آن گنجينه تاريخ اسلام را از غربت در آورند و با ارايهي اشعار شيوا و پرمحتوا، مداحان اهل بيت را دستمايهاي پربار تقديم دارند، كه در هر مناسبتي به ويژه در هشتم شوال و ايام شهادت چهار امام نور مدفون در بقيع، مجالس اهل بيت عليهم السلام را با نواي گرم خود و اشعار سامان يافته تقديمي بيش از پيش پر نور و پر سوز نمايند.

ما ضمن سپاس و تقدير از شاعران فرهيختهاي كه آثارشان زينت بخش صفحات اين كتاب ميباشد از مدّاح خاندان عصمت و طهارت آقاي مهرپرور و همكاران ادب گسترشان تشكر نموده، اجر و پاداش اين زحمات را قرب ظهور و تقرب به امام نور و آباداني بقيع و ديگر اماكن مقدسهاي كه به دست ستمگران در طول تاريخ منهدم گشته است مسألت مينماييم.

حوزه علميه قم – علي اكبر مهدي پور

اشعار

كفر پيشين

آذين اصفهاني (سيد مرتضي منصوري)

دشمني با شيعه را آنان كه آيين ساختند

پوشش اين جرم خود را ياري از دين ساختند

قوم وهابي از حق دور با هتك بقيع

قلبهاي شيعيان را زار و غمگين ساختند

چار حجت را نمودند از

جفا، هتك حريم

زين عمل آزرده حالِ آل ياسين ساختند

يا علي بنگر كه قوم كافر شيطانمرام

خويش را دنبالهرو بر كفر پيشين ساختند

در نظرهاي خداجويان، وهابيهاي دون

خويش را مستلزم توهين و نفرين ساختند

غم مخور اي شيعه چون آل سعود كينهتوز

قعر دوزخ را براي خويش تضمين ساختند

دشمنان آل پيغمبر ز تخريب بقيع

تا ابد غم را قرين قلب «آذين» ساختند

بيداد

اميني ( اسد الله)

برو نگر كه ز بيداد نامسلمانها

چه كردهاند به انسان به نام انسانها

برو حجاز و نظر كن به جور وهابي

كه چاك گشته ز بيدادشان گريبانها

ز ظلم و فتنه اين دشمنان آل رسول

به عرش رفته همي نالهها و افغانها

كجا نوشته كه خلق زمانه را اين سان

به خاك و خون بكشانند در خيابانها

چقدر اهل تشيع كشيدهاند آزار

به راه دين خدا در تمام دورانها

به نام حق و حقيقت به نام آزادي

فتاده هستي انسان به دست طوفانها

چو عمرو عاص لعين، خاندان آل سعود

ز مكر بر سر ني ميكنند قرآنها

براي اينكه بگيرند اختيار از خلق

برو ببين كه چه غوغا بود به زندانها

ز عدل و داد نمانده نشان به جز نامي

به زير پاي نهادند تا كه وجدانها

امان ز دست گروهي به نام وهابي

ز بغض و كينه نمودند @نغض پيمانها

مگر نبوده مدينه سراي وحيِ خدا

چرا فتاده به دست گروه نادانها

برو به شهر مدينه به سرزمين بقيع

فتاده روضه رضوان به دست شيطانها

من از خرابي صحن بقيع ميگويم

برو نگر كه ببيني تو نقض پيمانها

نموده نسل معاويه آن زمان اقدام

به هتك حرمت آن سرزمين ايمانها

دلم براي تو خون است منجي عالم

كه خونِ دل خوري از دست نامسلمانها

بيا به امر حق اي منجي بشر اينك

دگر ز ريشه برانداز نسل شيطانها

تويي اميد و تويي حامي و تويي سرور

بيا بيا

كه تويي ياور مسلمانها

بيا كه مدح و ثنا گسترت اميني، شد

ز هجر روي تو سرگشته بيابانها

عَلَم ننگ

انصاري همداني (مهدي)

روزگاري بقيع صحني داشت

روي هر قبر گنبدي بر پا

محفل انس شيعيان علي

حلقه نشر اعتقاد و دعا

في المثل چار قبر پاك بقيع

كآسمان، نور گيرد از آنها

روي هر يك از آن قبور شريف

بُد ضريحي به سادگي پيدا

عاقبت فرقهاي غلطپندار

دل اهل ولا ز كين خستند

با فتاوي پوچ و بيپايه

پي تخريب آن كمر بستند

پي تاراج و غارت اموال

رو به خلد بقيع آوردند

هر چه بر يادگار آنجا بود

همه را جمع كرده و بردند

شرح اين ماجرا چه گويم من

قلب شيعه ز غصه سوزان بود

بعد وحشيگري وهابي

قبرها هم به خاك يكسان بود

در حقوق ائمهي معصوم

گر چه وهابيان ستم كردند

با همين فعل و بي حيايي خود

ننگ خود را فقط عَلَم كردند

گر به ظاهر بقيع ويران است

محفل ذكرشان مدينهي ماست

قبره في قلوب من والاه

قبر آنها ميان سينهي ماست

قبل از اينان مدينه نبوي

اولين هتك حرمت آنجا بود

آري آنجا كه شعله آتش

از در خانه، سمت زهرا بود

بهر سوگ پيمبر اعظم

دسته گل نه، طناب آوردند

تا كه كشتند طفل زهرا را

ظلم خود، بيحساب آوردند

از همان نسل بوده و هستند

هر كه با مرتضي است در پيكار

خوش بُوَد آن زمان كه مهدي دين

ميكشد جسمشان به چوبهي دار

اين ستمها ز خصم بر شيعه

ميرسد تا امام ما برسد

اين عداوت هميشه بوده و هست

تا كه آن مقتدا فرا برسد

منتظرها همه به پا خيزيد

شيعه بايد حماسهاي سازد

نذر ذكر فرج كند هر روز

تا كه اين قوم را بر اندازد

سپاه ابرهه

ايزدي همداني (امير)

السلام اي خليفة الرّحمان

مهدي منتقم امام زمان

اي اميد نهايي اسلام

حاجي كربلايي اسلام

حجة ابن الحسن طبيب وجود!

بر تو از خلق لحظه لحظه درود

ملك اسلام پيكري است عظيم

اي شفابخش! جسم اوست سقيم

مدتي شد در اين تن طاهر

غدّهاي پر ز چرك شد ظاهر

نيشتر را برآر

اي فصّاد

تا از اين غدّه تن نرفته به باد

غده پر از عفونت و چرك است

عاملش جهل و بدعت و شرك است

نيشتر زن به غدّهي پر چرك

تا شود خون آن بري از شرك

ور نه اين چرك و خونِ آلوده

ميكند جسم شرع فرسوده

خونِ آلوده شد چو پالايش

جسم يابد قرار و آسايش

چيست آن غدّه؟ فكر وهابي است!

گر چه چون نقش بر سَرِ آبي است

اين جماعت وجودشان شوم است

ايدههاشان پليد و مسموم است

گر بيابند قدرت افزونتر

كعبه را ميكنند زير و زبر

جملهي «حسبنا كتاب الله»

كرده اين سست عنصران، گمراه

غلط خود درست ميدانند

شيعه را اهل شرك ميخوانند

بد شمارند خوبي گل را

شرك نامند هر توسّل را

جاي ابرازِ دوستي كردن

رو به آل رسول آوردن

در مدينه نمودهاند ايشان

حرم اهل بيت را ويران

در مثل چون سپاه ابرههاند

دوستدار گناه ابرههاند

عاقبت هم به دانهي سجيل

هدف آيند چون صحابي فيل

باعث شرم امت اسلام

گشتهاند اين گروه خون آشام

هست شيطان امير لشگرشان

قتل شيعه است حكم ديگرشان

مهدي اي لنگر زمين و زمان

حجت و محور زمين و زمان

دست حق كن ز آستين بيرون

كفر را كن ز ملك دين بيرون

يافت دامان يثرب و مكه

از وجود چنين كسان لكه

لكه كن پاك اي خدا را يد!

خصم را @خسف كن به خاك بلد

داغها روي سينه دارم من

آرزوي مدينه دارم من

چه مدينه كه شهر نور و دعاست

تاج فرقش ز قبّ______ة الخ_____ضراست

شهر پيغمبر خداي جليل

جايگاه نزول جبرائيل

مسجد آن مطاف خيل ملك

آستانش رفيعتر ز فلك

بين محراب و منبرش چه خوش است

روضهاي از رياض جنت هست

در بقيعش گرفته است به بر

قبر دُردانههاي پيغمبر

قبر خوبان و راسخونْ في العلم

سورهي رحمت حق، آيتِ حلم

جايگاه چهار حجت دين

حرم پاك عترت ياسين

بود بر آن قبور بارگهي

كه از آن تا بهشت بود رهي

گنبدي با ضريح

زيبايي

داشتند آن گُلان زهرايي

حيف شد آن حريم ويران شد

قبر پاكان به خاك يكسان شد

اين جنايت به دست اهل ضلال

سر زده روز هشتم شوال

هشت شوال هست روز بقيع

سينهها پر بود ز سوز بقيع

شيعه اين روز را سيهپوش است

با غم و غصهها هم آغوش است

تا كه سر هست بار بر دوشم

نشود اين بلا فراموشم

هتك گرديد حرمت عترت

بود اين هم ز غربت عترت

اي به دلهايتان ولاي ولي

دوستداران و پيروان علي!

دشمنان خدا قسم خوردند

همه هستي خويش آوردند

عهد بستند كه به غير از نام

هيچ باقي نماند از اسلام

پير كفتارهاي استعمار

عزم دارند دين كنند شكار

بر عليه عدوِّ وهابي

ضد كج باوران ارهابي

خطبا خطبه را كنيد آغاز

بنماييد مشت دشمن باز

علما علم خود نشان بدهيد

پاسخ شبهههايشان بدهيد

شيعيان علي! به پا خيزيد

شعله بر خرمن عدو ريزيد

تير بر چشم دشمن اندازيد

آن حرم را ز نو بنا سازيد

شعرا پيرو كُمِيت شويد

حامي و يار اهل بيت شويد

با غزل يا قصيدههاي بلند

تير بايد به سوي خصم فكند

زين جهاد عظيم نگريزيد

با مريدان شرك بستيزيد

خيل وهابيان در اين دوران

هست چون لشكر ابوسفيان

تيغ بر كف گرفته چون حمزه

بر تن خصم دون فكن لرزه

هر يك از ما وظيفهاي داريم

بايد اين بار مانده برداريم

نيست كافي فقط دعاي فرج

كار بايد شود براي فرج

«ايزدي» باش ياورِ مهدي

باش حسّانِ لشكر مهدي

شاخ شيطان

ايزدي همداني (امير)

اين بقيع است و قبلهي دل و جان

طوفِ آن آرزوي حق جويان

حرمي محترم، حريمي پاك

گوشهاي از بهشت، در دل خاك

جلوهگاه چهار چشمهي نور

گَردِ آن توتياي ديدهي حور

مِهر بر خاك آن سجود آرد

سرِ تعظيم را فرود آرد

بس بُود اين شرافتش كه در آن

مرقد فاطمه بُود پنهان

داغ نيكان گرفت بر سينه

شد به دُرهاي علم، گنجينه

هست در قلب او چهار امام

كه بر ايشان مُدام باد سلام

حسن مجتبي

و زين عباد

باقرِ علم و صادق آزاد

اين زمين، مهد شور و احساس است

قبر بنت اسد و عباس است

قبر پاك جناب ابراهيم

دُرّ مدفون به خاكِ دُرّ يتيم

مدفن عمههاي هادي كُل

برخي از همسرانِ ختم رسل

قبر اُمَّ البنينِ وارسته

كز خدايش درودِ پيوسته

قبر چندين صحابي دلپاك

از مريدانِ خواجهي «لَو لاك»

همه در اين مكان محترم است

كز شرف، رشكِ روضهي ارم است

داشت اين روضهي بلندمقام

گنبد و بارگاه، در ايام

هر دم از مسلمينِ كلّ جهان

داشت زائر، قبور اين پاكان

خاصه قبر ائمهي معصوم

محترم بُود و طوفشان، مرسوم

روي آن قبرها ضريحي بود

كز جفا، خصمِ كافرش بِرُبود

اهل بدعت كه گمره و پستند

حُرمتِ آن حريم، بشكستند

از جفاجويي همان دونان

بقعهي آلِ نور شد ويران

حرم اهل بيت پيغمبر

شد برابر به خاك ره، يكسر

هشتمين روز از مهِ شوّال

اين عمل سر زد از گروهِ ضلال

فرقهي بيتميزِ وهّابي

با مريدان پست و ارهابي

ظلم كردند تا توانستند

شيعه را اهل شرك دانستند

اين گروهند مسلمين را عار

دستپروردههاي استعمار

سُنّي و شيعه زين ستمكاران

جورها ديده اند، در دوران

رهبر اين گروهِ كفرمآب

شد محمد ز نسل عبد وهاب

ابن تيميه و عقايد وي

شد بر اين سُست سازه، پايه و پي

گفت احمد، امينِ صاحب مجد

شاخ شيطان برون شود از نجد

آري، اين فرقه، شاخ شيطان است

دشمنِ اهل بيت و قرآنست

فقهِ اين فرقه چيست؟ خيره سري

متنِ فتواش، اصل فتنهگري

بر حريمِ ائمهي اسلام

مظهر شرك، ميگذارد نام

حكم بر هدمشان كند از كين

بر چنين مكتبي ز حق نفرين

اين جماعت ز نسل بوجهلند

گمره و بي شعور و نااهلند

در پي اعتقادِ بيپايه

ميروند اين گروه چون سايه

فهمِ خود خاكروبه سان، رُفتند

ابن تيميه را پذيرفتند

پشت بر مصحفِ مبين كردند

رو به فردي سفيه آوردند

انهدامِ بقاعِ پاك بقيع

با چنان جايگاه و شأنِ رفيع

امرِ ابليس را اطاعت بود

از جناياتِ اين جماعت بود

ما محبانِ حيدر

كرّار

دست بردار، نيستيم از كار

بر چنين ايده، سخت ميتازيم

آن حرمها، دوباره ميسازيم

حرمي چون حريمِ شمسِ شموس

در مدينه بنا كنيم، چو طوس

با عنايات حضرت دادار

روي قبر ائمهي اطهار

گنبد ديگري كنيم بنا

دلرُبا، مثل گنبد خضرا

شيعه را منطقي بُود محكم

نيست در اين بساط، چيزي كم

داده شيعه به ابن تيميه

پاسخ از حوزههاي علميه

كه بنا بر قبورِ حقجويان

ريشهاش آب خورده از قرآن

هست در احتجاجِ اهرمنم

سورهي كهف، شاهدِ سخنم

طبق آيات روح بخشِ كتاب

بر روي قبرِ پاكِ آن اصحاب

پيش آن غارِ شاهد اعجاز

مسجدي ساختند بهر نماز

اي مريدانِ پورِ عبد وهاب

تا به كي خويش را زنيد به خواب؟

اين بُود منطق كتاب خدا

عذرتان چيست در جواب خدا؟

سر به حكمِ الٰه، بسپاريد

رو به قرآن و اهل بيت آريد

دمِ آخر ز شام تاريك است

صبح روزِ ظهور، نزديك است

از مي فتح، كام ميگيريم

از شما انتقام ميگيريم

وه! كه آن روز، روز هم عهدي است

فصلِ زيباي دولت مهدي است

«ايزدي» را اميدِ بسيار است

آرزويش وصال دلدار است

بقعه چار امام ويران شد

ظلم وهابيان نمايان شد

دل ايرانيان به درد آمد

ناله شيعيان به كيوان شد

دلم از غربت بقيع اي دوست

همچو احوال من پريشان شد

چشم بيدار شيعيان علي

اشك ريزان چو ابر نيسان شد

آي وهابيان بي ايمان

كارتان بر خلاف قرآن شد

بنگريد ارج و عز و جاه رضا (ع)

گر شما را گذر به ايران شد

تا ببينيد بارگاه رضا (ع)

باعث شوكت خراسان شد

همچنان سامرا كه شد آباد

بلكه زيباييش دو چندان شد

بقعهها را دوباره ميسازيم

دور اگر از حجاز شيطان شد

(برزگر) دمبدم بنال و بگو

بقعه چار امام ويران شد

ظلم وهابيان

برزگر (علي وحيد)

مدينه سرزمين وحي و الهام

همان شهري كه باشد مهد اسلام

عجب شهري بود شهر مدينه

ندارد در جهان مثل و قرينه

زمينش بهتر از صحراي سيناست

به حق گنجينهي دُرهاي يكتاست

حريم مصطفي

باشد در آنجا

كه نورش ميرسد تا عرش اعلا

در اين وادي شده زهراي اطهر

دلش از ظلم دشمنها مكدر

همين جا فاطمه بيحد غمين شد

به دست دشمنان نقش زمين شد

شهر مدينه

بي ريا (رضا رضايي)

از اين رو « بي ريا » دارد صد افغان

هميگويد سخن با چشم گريان

بنالم روز و شب در سوگ زهرا

كه شد كشته ز جور قوم اعداء

چنين مظلومهاي عالم نديده

بريزم بهر او اشك از دو ديده

نه تنها فاطمه اينجا غمين شد

در اين وادي حسن هم بي معين شد

كنار قبر جدش نزد ياران

شده جسم شريفش تير باران

علي ابن الحسين آن فخر عباد

شهيد را دين گشته ز بيداد

امامي كو لقب بگرفته باقر

بسي اينجا شده آزرده خاطر

وجود حضرت صادق در اين شهر

شده دلخون ز ظلم و كينه و زهر

حريم تربت پاك امامان

ز ظلم و كيد دشمن گشته ويران

دمادم ميكشم آهي ز سينه

براي غربت شهر مدينه

همان شهري كه دائم در خروش است

صداي آه و افغانش به گوش است

گذار شيعه گر افتد در اين شهر

شود چشمان او از گريه چون بحر

هر آن كس در بقيع آني نهد پا

ببيند تربت گلهاي زهرا

فرياد خاموش

پاكدامن خراساني (علي)

السلام اي حريم تعالي

اي بقيع اي بهشت دل ما

اي كه در موطن خود غريبي

در دل مسكن خود غريبي

ميدهم از خراسان پيامت

من فداي تو و چار امامت

گر چه هستي به ظاهر تو خاموش

هرگز اي جان نگردي فراموش

روز تخريب تو روز درد است

روز غم خوردن، داغ مرد است

دل ز ويراني تو غمين است

آهش از داغ تو آتشين است

آن گروهي كه بيعت شكستند

مصطفي را دل از كينه خستند

باب هر فتنهاي را گشودند

ظلم بر آل احمد نمودند

چون علي را غريبانه ديدند

خانهاش را به آتش كشيدند

پهلوي همسرش را شكستند

دست او را در آن خانه بستند

اي بقيع از ستمهاي آنان

بقعههاي تو گرديده ويران

غم مخور اين شب غم سرآيد

روزي آن مظهر داور آيد

وارث ذوالفقار آيد از ره

صاحب اقتدار آيد از ره

بر عدوي

تو آن دم بتازد

از نو اين بقعهها را بسازد

غاصبان را برون آرد از خاك

تا زمين گردد از لوثشان پاك

گيرد از دشمن دين و ايمان

انتقام تمام شهيدان

قطعهاي از بهشت

خروش اصفهاني (عباس شاهزيدي)

در خون نشست ماه و سياه آفتاب شد

تا در بقيع عرش الهي خراب شد

داغي دوباره بود به غمهاي اهل بيت

روز سياه هدم حرمهاي اهل بيت

آل سعود و آل اميه يكي شدند

اين قوم با معاويه همپالكي شدند

بي شك در اين معامله شيطان سهيم بود

آل سعود ابرههي اين حريم بود

تنگ بقيع چشم پيمبر گواه بود

اين دشمني تقاص كدامين گناه بود؟

آن روز جبرئيل به عالم خطاب كرد

«تبّت يدا» كسي كه حرم را خراب كرد

ديروز قوم شبزده آتش به در زدند

امروز بر درخت ولايت تبر زدند

يا رب! بر اين مصيبت عظميٰ توان بده

سخت است صبر و اجر به صاحب زمان بده

اي آسمان! به ياري آل علي بيا

باران ببار و عرش خدا را تكان بده

كانون عشق با دو سه فتوا خراب شد

يا رب! ز غيب مرگ بر اين مفتيان بده

گفتند: قبر فاطمه در اين حوالي است

مهدي بيا و تربت او را نشان بده

اينجا مزار روشني خانهي نبي است

اين خاك پاك، تربتِ در دانهي نبي است

اينجا سر ملائكه در بندگي خم است

اينجا مزار خوبترينهايِ عالم است

اينجا علي ز گريه خودش را هلاك كرد

با دست خويش فاطمه را زير خاك كرد

شهر مدينه حقّ ولي را نداده است

اينجا كسي جواب علي را نداده است

با عترت رسول چه كردند بي گناه

آل عقال بستهي شيطان روسياه

زانوي غم گرفته بغل يك طرف خليل

يك گوشه بهت كرده ز اندوه جبرئيل

@**********

باران چنين نبوده كه من گريه ميكنم

اين فصل را براي حسن گريه ميكنم

از غربت مدينه خبر ميدهد هنوز

اين فصل

بوي لخت جگر ميدهد هنوز

امشب مرا گرفته هواي غريبياش

بشنو تو از بقيع صداي غريبياش

همراه ابرها دل خود را روانه كن

اين بيت را به كرببلاي غريبياش

اين بيت را براي غريبي كه شاعران

كم شعر گفتهاند براي غريبياش

كم شعر گفته اند، نه اينكه نگفتهاند

شايد گذاشتند به پاي غريبياش

سردار خستهاي كه دلش بس كه درد داشت

جز زهر كين نبود دواي غريبياش

گلدان خاك، غير حسن لالهاي نداشت

اي جان عالمي به فداي غريبياش

تابوت و تير روز جهان را سياه كرد

زينب چگونه رفتن او را نگاه كرد؟

لرزيد پشت ماه و ستاره به خون نشست

اين فصل را نوشتم و «كوه از كمر شكست»

يك عمر مثل شمع تو در خود گريستي

اي داغ خواندني چه غريبانه زيستي

**********

درها تمام بسته، مفاتيح را بيار

سجّاده را بگستر و تسبيح را بيار

اين گوشه از بقيع بكن صبر بيشتر

بوي حسين ميدهد اين قبر بيشتر

اين تكه از بهشت كه در خاكها گم است

آهستهتر، مزار امام چهارم است

در خلوتش هنوز پس از سالهاي سال

درياي بيكران دعا در تلاطم است

يك قطره از صحيفهي نورانياش هنوز

باران رحمتي است كه غرق ترنم است

اين جا شراب ناب مناجات ميدهند

هستي و هر چه هست در آن مست اين خُم است

بر خاكِ «شمع محفل طاها» كه شمع نيست

مانند شمع روشنياش نذر مردم است

از بند بندِ قافيهها ناله شد بلند

شاعر دگر نپرس كه اين بند چندم است

بسپار با ولايت او دل به سرنوشت

آن وقت ميرسي تو به دروازهي بهشت

**********

امشب كنار اين همه غربت مجاورم

«باز اين چه شورش است» ميآيد به خاطرم

هي شعر ميوزد به من از سمت بي عبور

هي محتشم به خاطر من ميكند خطور

اين بند، بوي كرب و بلا را ميآورد

دارد بقيع حال مرا جا ميآورد

محو پرندههاي مهاجر نشستهام

اين

بند را به غربت باقر نشستهام

انگار بغضهاي جهان مانده در گلوم

ميگويم «السّلام علي باقر العلوم»

اي كه رسانده ختم رسولان به تو سلام

اي قبلهي فرشته و اي كعبهي انام

با ما كمي ز غربت آل عبا بگو

ما كه نديدهايم تو از كربلا بگو

از قصهي نگين و سليمان كربلا

از كام خشك چشمهي آب بقا بگو

از حال و روز زينب و هنگامهي وداع

از لحظههاي رفتن خون خدا بگو

از شام و كوفه و سر دلبند فاطمه

از آيههاي آن سر از تن جدا بگو

از يوسفي كه پيرهني هم به تن نداشت

از پيكر نهان شده در بوريا بگو

از ساعتي كه ميوهي قلبش اجازه خواست

از آن شبيهتر به رسول خدا بگو

از ماتم سكينه و از مويهي رباب

از كودكي كه زد ز عطش دست و پا بگو

از عصر خيمهها كه به آتش كشيده شد

روحي لك الفدا تو از آن ماجرا بگو

اين جا چقدر دل كه برايت شكسته است

از لابلاي پنجرههايي كه بسته است

**********

يك گام آن طرف تر، نور حقايق است

يعني مزار آينهي عشق، صادق است

حالا كه پشت پنجره تنها نشستهاي

درياي علم را به تماشا نشستهاي

وقتي به قبر خاكي او ميكني نگاه

حس ميكني به غربت دريا نشستهاي

حس ميكني زمين و زمان گريه ميكنند

وقتي كه در مصيبت مولا نشستهاي

بهتي غريب روح تو را چنگ ميزند

يعني كنار كوه، تو از پا نشستهاي

قرآن ناطق است در اين تربت غريب

اي خاك، روي «علم الاسماء» نشستهاي

موسي است اين كه محو تجلاي نور اوست

اي بيخبر، به سينهي سينا نشستهاي

بر هر دري زدي نشنيدي صدا، كنون

باب نجات را به تمنا نشستهاي

خورشيد علم، ماه جهان نور كردگار

آن حجّتي كه شيعه به او دارد افتخار

اين گوشه، خاك طعنه به افلاك ميزند

هر شب فرشته بوسه

بر اين خاك ميزند

بغض غم

راضي اصفهاني (محمد حسن زاده)

بغض غم دارم خدايا در گلو

تا به كي بايد بَرم آن را فرو

شيعه هستم درد دارد سينهام

زخمدارِ غربتي ديرينهام

بدعتي ديگر دوباره پا گرفت

كز سقيفه دستخطش را گرفت

با امامان دشمني تشديد شد

شيعهي آل علي تهديد شد

فرقهي وهّابي شيطانپرست

حرمت دين و ولايت را شكست

جملهي احكام را تحريف كرد

دين حق را واژگون تعريف كرد

زد به بس اعمال ناشايست دست

حرمت قبر امامان را شكست

دشمني را با علي ترغيب كرد

قبر فرزندان او تخريب كرد

بقعههاي آن امامان مبين

بقعهي يار علي، ام البنين

بقعهي خويشان و ياران رسول

گنبد پاك عزيزان بتول

شد خراب از كينه و ويرانه شد

قلب مهدي زين ستم غمخانه شد

اي دريغا زين عداوت اي دريغ

وامصيبت زين جنايت اي دريغ

آنچه در افعال وهابيتست

خارج از آيين انسانيتست

حق كشي آيين وهابيتست

كينه ورزي، دين وهابيتست

شيعيان بايد كه همعهدي كنيد

همنوايي با دل مهدي كنيد

اشك مهدي زين مصيبت جاري است

انتظار او ز شيعه ياري است

هست آن حضرت پريشانِ بقيع

ديدهي او هست گريان بقيع

سينه را همدرد آن دلبر كنيد

اوست گريان، ديدگان را تر كنيد

شد بقيع آن روز تخريب از جفا

در پي آن منهدم شد سامرا

شيعيان ساكت شدن اينجا خطاست

دشمن دين كينهورز و بيحياست

دشمن ما در پي تضعيف ماست

فاش گفتن عيبشان تكليف ماست

اي صبا اين چامه را بر در بقيع

چشم «راضي» زار گريد بر بقيع

سرشك زمزم

رستگار خراساني (سيد محمد)

در دل شب آسماني با صفا دارد بقيع

چون كه تنها پرتو از نور خدا دارد بقيع

ازغم ويرانيش جاري سرشك زمزم است

كعبه را هم در سياهي عزا دارد بقيع

شِكوه از اهل مدينه ميكند با زائران

در وطن هم از غريبان آشنا دارد بقيع

گر چه بين ما و او ديوار و در حائل بود

ارتباطي با دل اهل ولا دارد بقيع

جان

فداي تربت خون گرم او از روي مهر

چشم گردون را ز خاكش طوطيا دارد بقيع

مصحف نورست و بيشيرازه در هم ريخته

گرچه در هر صفحه صدها ماجرا دارد بقيع

يك چمن گلهاي پر پر را نهان دارد به خاك

در كنار قبر پيغمبر چهها دارد بقيع

از دل خاكش فروغ صبح صادق ميدمد

تا ابد سرگشتگان را رهنما دارد بقيع

از علي ابن الحسين و باقرِ علم رسول

راستان را داستان كربلا دارد بقيع

گريهي عباس ديده روز تشييعِ حسن

جسم خونين امام مجتبي دارد بقيع

نالهي ام البنين از او به گوش آيد هنوز

گر سپاري گوش دل چون ني، نوا دارد بقيع

«رستگار» اين باغ ويران جاي غمهاي علي است

بوي زهرا در مشام جان ما دارد بقيع

باغ به تاراج رفته

رستگار خراساني (سيد محمد)

اگر چه مطلب صد بار گفته را مانَد

بقيع خاطرهي نا شنفته را مانَد

ز هر زبان شنوي باز تازگي دارد

حديث قدسي با كس نگفته را مانَد

مدينه چهرهي معصوم صدر اسلام است

بقيع گوهر بر چهره سُفته را ماند

ز داغ فاطمه سوزد اگر چه خاموش است

شرار در جگرِ سنگ خفته را ماند

نكرده باز به افشايِ قبر زهرا لب

به باغ وحي گل ناشكفته را ماند

به جز ولي خدا آگه از ضميرش نيست

بقيع نالهي در دل نهفته را ماند

خلاصه سخن اينست «رستگار» خموش

بقيع باغ به تاراج رفته را ماند

قبله جان

روحي همداني (محمدمهدي)

سلام ما به مزاري كه قبلهي جان است

سلام ما به مدينه كه كوي جانان است

سلام ما به حريم مطّهر نبوي

به آن زمين مقدس كه مهد قرآن است

سلام ما به بقيع و چهار قبر غريب

كه شاعر غزلِ غربت امامان است

سلام ما به بهشت حقيقي دنيا

به قبر گمشدهاي كه ز ديده پنهان است

كشانده پاي دلم را خدا به آن وادي

ميان تربت پاكي كه مرثيهخوان است

الا بقيع بگو شرح غربت خود را

بگو كه ديدهام از ماتم تو گريان است

بگو چه شد كه محل نزول اهل سما

بدون بارگه است و به خاك يكسان است

براي چيست زيارتگه امام زمان

بدون گنبد و سقف و ضريح، و ايوان است

خبر دهيد به وهابيان بدطينت

كه استناد حرم ساختن به قرآن است

به نصّ سورهي احزاب، آيه بيست و يكم

بناي خاص سزاوار اهل ايمان است

اگر چه گشت به دست پليدتان تخريب

براي شيعه همان خاكها گلستان است

امام عصر چو آيد به چشم ميبيند

كه آستان بقيع همچنان خراسان است

نسل تيغ و تبر

روشن روان همداني (مجتبي)

من محبّ امام منتظرم

سينهاي خسته از محن دارم

در دلم داغ خانمانسوزِ

قبر ويرانهي حسن دارم

**********

در غم حرمت شكستهي او

سينه بايد شكست، سينهزنان

ديده واكن ببين در اين روضه

فاطمه آمده است، سينهزنان

**********

خير مقدم بگو به اين بانو

عصمت الله و مظهر پاكي

دختر آسماني احمد

مادر چار مرقد خاكي

**********

در هواي حرم غريبانه

مادر خسته، باز ميخوانم

روضهي يورش عجيب و غريب

با تُني جانگداز ميخوانم

**********

ابتراني ز نسل تيغ و تبر

حمله كردند بر سراي بقيع

ساعتي بعد خاك و خاكستر

ماند از آن همه بناي رفيع

**********

حرم آيههاي تطهير و

پاي نحس حراميان!!! اي واي

زاين جسارت رسول خوبيها

ناله ميزد از آسمان!!! اي واي

**********

در دل آتش چنين داغي

دل زارم ز تاب مانده، بسوز

كه از آن بقعهي شريف و رفيع

چار

قبر خراب مانده، بسوز

روضه رضوان

سخا اصفهاني (فضل الله شيراني )

با اينكه هست ظاهرِ ويران، بقيع را

باشد صفاي روضه رضوان، بقيع را

آل سعود آل نحوسند، ورنه كي؟

ميساختند اين همه ويران بقيع را

اين فرقه كافرند و سيهدل كه هيچ گاه

بي حرمتي نكرده مسلمان بقيع را

آنگونه مشركند، كه تعطيل كردهاند

حتي براي خواندن قرآن بقيع را

تخريب بقعههاي سرافراز و باشكوه

اين گونه كرده سر به گريبان بقيع را

غارت نمود دست پليد يزيديان

در سايه دسيسه و دستان بقيع را

يا رب روا مدار كزين بيش بشكنند

وهابيون سركش نادان بقيع را

اما دوباره شيعهي آل علي كند

با اشك چشم خويش گلستان بقيع را

ايرانيان به همت خود جلوه ميدهند

چون بارگاه شاه خراسان، بقيع را

آن پاك گوهران كه در اين خاك خفتهاند

بخشيدهاند شهرت و عنوان بقيع را

از آسمان پاك امامت چهار نور

چون مهر خفتهاند به دامان بقيع را

چون مدفن مقدس آل پيمبر است

داند «سخا» عزيزتر از جان بقيع را

آيين وهّابي؟

سُرور اصفهاني (حسين)

بقيع از دست وهابيِ بد كيش

شده ويران بدون شرم و تشويش

نه از روي پيمبر شرم كردند

نه از آل علي آزرم كردند!

خداوندا مزار آن نكويان

مگر حرمت ندارد نزد انسان؟

به هر جايي كه از پاكان مزار است

ز اهل حق مسلم يادگار است

مزار اولياء حق مسلّم

بُوَد محبوب نزد خلق عالَم

چو مرد حق سر آمد روزگارش

بود ايمن به هر كيشي مزارش

روا كي ظلم بر اهل قبور است

كه از انصاف و از ايمان به دور است

خصوصا گر ز خيل رهبرانند

كه آذين خطهي پيغمبرانند

نميدانم كه در آيين اسلام

كه باشد ديني از دادار علاّم

كه آييني ز فرمان خدا بود

دگر آيين وهّابي كجا بود؟

چو با اسلام باشد نامناسب

بود وهّابي نااهل كاذب

كجا وهّابِ كاذب اهل دين بود

كه از آغاز كار از كاذبين بود!

ز حق خواهم به عين سر

فرازي

كنند از آن ز ياري بازسازي

بناها همچو دوران نخستين

شود از بازسازي نيك تزئين

خداوندا به حق اهل ايمان

ببخشا شيعيان را نيك سامان

كه بخشند اعتلا دين خدا را

كه ره پويند پاكان هدا را

حرمت حرم

عبدي (نوروز علي عبدالهي رهناني)

صحن بقيع را چو معاند خراب كرد

قلب نبي در آتش حسرت كباب كرد

مفتي شهر از ره ناداني و عناد

خود را خراب زين عمل ناصواب كرد

او گفت از ريا كه: منم صاحب كتاب

اما جفا به عترت و اهل كتاب كرد

بشكست حرمت حرمِ چار امام دين

بر شيعيانشان ستم بيحساب كرد

خود را خراب كرد به فتواي شيعيان

تا اين عمل به گفتهي عبد الوهاب كرد

صد پاره از عناد و ستمكاري و ريا

قلب رسول و خون جگر بو تراب كرد

دستش بريده باد ز شمشير انتقام

آن كو بقيع و صحن و حرم را خراب كرد

آن كس كه اين معامله با شيعيان نمود

بيحرمتي به زادهي ختمي مآب كرد

گفتا نياز بر حرم و بارگاه نيست

لعنت بر آنكه بر همگان اين خطاب كرد

لعن خدا به آل سعودي كه هر زمان

از خون خلق دست خودش را خضاب كرد

«عبدي» چو ديد غربت و ويراني بقيع

خونِ دل از دو ديده روان جاي آب كرد

ظلم بي حساب

فريور اصفهاني (محمّدعلي)

وقتي بقيع از ستم و كين خراب شد

بي حرمتي به ساحت ختمي مآب شد

يا ايها المدثر و يا ايها الرسول

برخيز كن نظر كه بقيعت خراب شد

از داغ اين مصيبت عظما به باغ خلد

گريان دو چشم فاطمه و بوتراب شد

از بس زدند آتش كين دشمنان دين

دلهاي شيعيان همه از غم كباب شد

عجل وفاتي از چه سبب گفت فاطمه

آنگه دعاي خير نسا مستجاب شد

«فُزْتِ بِرَبِّ كعبه» علي گفت در نماز

مولا به فيض رحمت حق كامياب شد

بهر نجات دين و پي انهدام ظلم

در كربلا به دست حسين انقلاب شد

هر نقشهاي ز كينه كشيدند دشمنان

آن نقشهها همه نقش بر آب شد

آتش زدند از ره كين بر كتاب حق

بيحرمتي به آيه اُم

الكتاب شد

در اين زمان به شيعهي بحرين و هم يمن

ظلم و جفا و كينه ز حد بيحساب شد

يا رب! ز قهر، ريشه وهابيان بكن

اين بهترين پذيرش اَنت الوهاب شد

از فيض خاص حقّ و مددهاي اهل بيت

شعر «فريور» است كه زيب كتاب شد

فتواي وقيحانه

قائمي (علي زمان آبادي)

با ياد بقيع اشك غم از ديده روان است

ماتمزده دلهاي همه پير و جوان است

ظلمي كه به اولاد علي شد ز اجانب

شرحش به خدا بيشتر از حد بيان است

آنان كه عدويِ حرم چار امامند

بد ناميشان شهره به تاريخ جهان است

فتواي وقيحانهي آن مفتي مزدور

صاحب نظران را همه جا ورد زبان است

لعنت به همان مفتي نادان كه ندانست

بر جسم جهان مكتب اسلام چو جان است

در دين نبي بدعت آن قوم سيهكار

چون روشني صبح درخشنده عيان است

يا رب برسان مصلح جاويد جهان را

آن مهدي موعود كه از ديده نهان است

آيد اگر آن مونس دلهاي بهاري

گلزار نبي ايمن از آسيب خزان است

باشد همه در رابطهي شوق وصالش

گر«قائمي» از ديده بسي اشكفشان است

غروب عاطفه

قيصر اصفهاني (سيد محمد حسن )

غروب عاطفه آوخ چقدر غمگين است

در آن ديار كه غربت نصيب آيين است

جنايتي كه نمودند آل سفياني

هنوز داغ غمش بر دل خدابين است

شمار فتنهگريشان بود ز حد افزون

چنانچه سوز مصيبت برون ز تخمين است

چه بر سر حرمين بقيع آوردند

كه خاك بستر، بالين آل ياسين است

چرا تمام به خاك آرميدگان بقيع

چراغ مرقدشان نور ماه و پروين است

چرا كه صحن و سرايي ندارد آن سامان

چرا مزار امامان دين غمآگين است

چرا كسي ز سران عرب نميپرسد

كه اين معامله رسم كدام آيين است

خراب شد ز ستم بارگاه معصومين

كه قبله امم و جايگاه تمكين است

حريم قدس الهي امام دين هادي

ز خون بيگنهان لالهگون و رنگين است

از آن ستم كه به درگاه عسكري كردند

برون دو چشمه خون از دو چشم حقبين است

ز سوي خصم ولايت چنين عجب نبود

كه اين معامله از كينههاي ديرين است

وهابيان ريا كار ننگشان بادا

كه فخرشان به چنين كار زشت و

ننگين است

درون آتش دوزخ فتند روز جزا

كه اين جماعت بيدين سزايشان اين است

به آن اميد كه بيند فناي ظالم را

همين براي دل داغديده تسكين است

چگونه شيعه تواند كند به تنهايي

به جان تحمل بار غمي كه سنگين است

دعا كنيم به ياد امام ما مهدي

كه بسته روح اجابت به بال آمين است

خدا كند كه ببينيم روي مهدي را

قسم به خالق هستي اميد ما اين است

جمال مهدي موعود پيش رو ديدن

براي تلخي هجران چشيده شيرين است

به ياد تربت زهرا و داغ غربت او

هنوز دل به فغان و دو ديده خونين است

گريست «قيصر» و بنوشت اين مصيبت را

به خون ديده عجين طرح اين مضامين است

منع زوار

به نام او كه ناظر بر همهي چيزهاست

نه سال پيش (1382 خورشيدي) وهابيوّن در مدينه منوره به ستم پيشين خود (يعني منهدم كردن بقاع متبركه بقيع) افزودند و به انگيزهي فاصله انداختن و كوتاه كردن رابطه شيعيان با مزار منوره بقيع اقدام به نصب در و قفل كردن آن كردند و زيارت مزارات متبركه حضرات ائمه معصومين و خاندان پيامبر اكرم صلوات الله عليهم را منحصر به دو ساعت اول صبح و دوساعت بعد از نماز عصر كردند يعني انبوه زائرين كه قبلاً در 24 ساعت شبانه روز به نوبت و با فرصت لازم به اداي احترام به قبور و زيارت و دعا و مرثيه خواني ميپرداختند 20 ساعت وقت را از آنها سلب كردند، مخصوصاً لطفي كه شبها براي راز و نياز و ندبه و زاري داشت و اكثر زوار فرصت را غنيمت ميشمردند و شبها خود را به بقيع ميرساندند و ضمن زيارت مزارات به راز و نياز با پروردگار خود، دل

را جلا و جان را شستشو ميدادند. وهابيون اين خلوص و ارادتمندي را بر نميتابند و چنانچه ميدانيد بر مظالم خود افزودند و دل شيعيان را بيش از پيش به درد آوردند.

در مجلسي كه شاعر متعهد آييني جناب آقاي سيد محمد حسن صفوي پور (قيصر اصفهاني) حضور داشتند اين دردمندي به وجود آمده را براي اهل جلسه متذكر شديم.

آقاي قيصر پس از لحظهاي چند ابياتي كه ذيلاً از نظر ميگذرد، في البديهه سرودند كه در مجلس خوانده شد و مورد تحسين قرار گرفت. موفقيت اين شاعر ارجمند و همه شاعران تولائي و تبرائي را از پيشگاه احديت خواهانيم.

قطعه

(مربوط به صفحه قبل)

قيصر اصفهاني (سيد محمد حسن )

فرقه ضالهي وهابي پست

با نبي عهد خويش بشكستند

ظلم بر عترت نبي كردند

جگر شيعه را ز غم خستند

بر جفاهاي خويش افزودند

در صحن بقيع را بستند

دشمنان علي و آل علي

ظالم و رذل و جاني و پستند

غافل از اينكه شيعيان علي

از مي ساغر ولا مستند

دور از اصل خود نميگردند

با بقيعند هر كجا هستند

غريبستان

لطفي اصفهاني (حسين لطفي كيا)

بقيع بي سر و سامان غم افزاست

بقيع از ديد هر انسان غم افزاست

مدينه رفتن و ويرانه ديدن

حريم تربت پاكان غم افزاست

سرشك شيعيان جاريست بر خاك

دريغا اين غريبستان غم افزاست

خدايا تربت دخت نبي كو

نهان اين قبر نور افشان غم افزاست

نگر آرامگاه مجتبي را

كه ديدارش به هر انسان غم افزاست

به قبر سيدِ سجاد بنگر

كه از جور عدو اين سان غم افزاست

امام پنجمين خفته در اين خاك

مزارش اي مسلمانان غم افزاست

مزار جعفر صادق دريغا

ز جور قوم بي ايمان غم افزاست

نظر كن تربت ام البنين را

كه افزونتر در اين ويران غم افزاست

زيارتگاه خورشيد است اين خاك

كه هر دم داغهاي آن غم افزاست

عزيزان خدا خفتند اينجا

كه (لطفي) خاكشان اين سان غمافزاست

غبار بقيع

لطفي صافي (آيت الله العظمي صافي گلپايگاني )

خوش آن نسيم كه ميآيد از كنار بقيع

خوشا هواي روانبخش و مشكبار بقيع

فرشتگان زمين ميبرند سوي بهشت

براي غاليه حوريان، غبارِ بقيع

اگر كه طور تجلي ز صدق ميطلبي

بيا به گلشن روحاني ديار بقيع

دريغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا

خراب شد همه آثار بيشمار بقيع

ايا كه غيرت دين داري و ولايتِ آل

ببار خون عوض اشك در كنار بقيع

خراب كرد ستم، مشهدِ چهار امام

كزان شرف به سما يافت خاكسار بقيع

نخست مرقد سبط نبي امام حسن

بزرگ محور اعزاز و افتخار بقيع

مزار حضرت سجاد اُسوه عبّاد

امين اعظم حق، ركن استوار بقيع

مزار حضرت باقر عزيز پيغمبر

كه بر فزوده به اجلال و اشتهار بقيع

مزار حضرت صادق رئيس مذهب و دين

جهان و علم و عمل نور كردگار بقيع

قبور منهدم ديگر از تبار رسول

فزوده است بر اوضاع رنجبار بقيع

سعوديان عَميل64 يهود و صهيونيسم

ز ظلم هتك نمودند اعتبار بقيع

ز ظلم فرقه وهابيان ناكس دون

بيا ببين كه خزان

گشته نو بهار بقيع

قبور آل نبي را خراب كرد عدو

كه شيعيان همه هستند سوگوار بقيع

در اين مصائب عظمي ولي عصر بود

پريش خاطر و محزون و داغدار بقيع

كند ظهور و جهان پر كند ز دانش و داد

زند به ريشهي خصمِ ستم شمار بقيع

قيام بايد و مردانگي و همت و عزم

كه برطرف كند اين وضع ناگوار بقيع

وگر نه تا نشود قطع دست استعمار

جهان شيعه بود زار و دلفكار بقيع

حراميان به حرم تا كه حاكمند رواست

كه مسلمين همه باشند شرمسار بقيع

سلام بي حد و بسيار بر پيمبر و آل

درود وافر و بيانتها نثار بقيع

ز ياد مرقد ويران اولياي خدا

هميشه «لطفي صافي » است بي قرار بقيع

قوم عصيانگر

ماهر اصفهاني (علي غفر الهي)

شد فرقه وهابي دون حكمفرما

تا آنكه شد ويران بقيع از جور اعدا

وهابيان بيخبر از خشم وهّاب

تخريب كردند اين حريم علم و آداب

فتواي مفتي را چو نصب العين كردند

فرمان ز شيطانسيرتِ بدكيش بردند

وهابيان دون همه اهل ضلالند

عصيانگر و ويرانگر و بي اعتدالند

اين قوم عصيانگر همه گمكرده راهند

پابند سنتهاي پوچ و اشتباهند

فرمان نفس بدكُنش را گوش كردند

شمع و چراغ اين بقا خاموش كردند

چون اوفتد خنجر به دست زنگي مست

گردد به نفسِ ملحدِ اماره پابست

چشمان خود را بر حقايق جمله بستند

آيينهي قلب پيمبر را شكستند

قبر امامان بقيع شد گر چه ويران

آباد ميگردد به دست اهل ايمان

ويران شد اما گنج در ويرانه مستور

ماند از حمايتهاي بيپايان گنجور

دلها اگر از اين جنايتها خرابند

اما صدف از بهر گوهرهاي نابند

كِي ميشود خاموش انوار خدايي

بخشد به گيتي تا قيامت روشنايي

ما شيعيان آل طه پاكبازيم

قبر امامان را به آب ديده سازيم

از لطف حق اين آستان آباد گردد

چشم و چراغ عالم ايجاد گردد

چون لطف حق ياري كند اهل

ولا را

آباد ميسازند اين دولتسرا را

آباد ميگردد بقيع از لطف داور

تا كور گردد چشم خصم كينهپرور

باشد مزار اين امامان در دل ما

باشد به ميزان جزا اين حاصلِ ما

اين بارگاه قدسي جبريل دربان

گردد ز نور اختر و انجم، چراغان

خيل ملك آيند با فرمان قدوس

بر آستان اين امامان بهر پا بوس

از لطف يزدان در زمين و آسمانها

اشعار «ماهر» ميشود ورد زبانها

مُشك تر

مراد (حسن كاظمي مرادي)

داغ غربت بر جگر دارد بقيع

هر زمان شوري دگر دارد بقيع

شد محيطش رشك درياي فلك

چون به بر چندين گهر دارد بقيع

خاك پاكش چشمها را توتياست

در دل و در جان اثر دارد بقيع

بوي گل ميجوشد از خاكش مدام

دامني از مُشك تر دارد بقيع

بي نظر مگذر از اين ويرانسرا

گنجهايي را به بر دارد بقيع

چهرهاي از مهر معصومين پاك

به ز خورشيد و قمر دارد بقيع

غم مخور از لطمهي وهابيون

تا خداي دادگر دارد بقيع

ميتوان قصري در آن ايجاد كرد

جان نثاراني دگر دارد بقيع

چار امامِ بر حقند اينجا مقيم

افسر شاهي به سر دارد بقيع

كافران را دور تا روز حساب

شيعيان را در نظر دارد بقيع

صد هزاران عاشقي چون من «مراد»

زائري با چشمِ تر دارد بقيع

حُسن عالمگير

مهدي اصفهاني (سيد مهدي طباطبائي)

دامن پر اختري چون كهكشان دارد بقيع

خاك پاكش فخر بر هفت آسمان دارد بقيع

در كجا باشد چنين منظومهاي در آسمان

چار خورشيد ولايت در ميان دارد بقيع

حُسن عالمگير دارد گر چه بيپيرايه است

در بغل حُسن حَسن را همچو جان دارد بقيع

سيد سجاد، زين العابدين، چارم امام

زينت سجادهي اين خاكدان دارد بقيع

باقر علم پيمبر پنجمين نور ولا

با اب و ابنش عزيز و ميهمان دارد بقيع

صادق آل محمد (ص) پيشواي شيعيان

عالِم علم همه كون و مكان دارد بقيع

آستانش را نباشد گنبد و صحن و رواق

از پر و بال ملائك سايبان دارد بقيع

نيست خاموش اين حرم شبها بر اهل نظر

بر رواقش چلچراغ از كهكشان دارد بقيع

بوسه برخاكش زند شبها قمر با احترام

مادر غمديده از مرگ جوان دارد بقيع

در كنار پنجره همراه با ام البنين

اشك چشم و سوز و آه بانوان دارد بقيع

گو به وهابي بر اين در قفل بيهوده مزن

از ملائك خادم و

هم پاسبان دارد بقيع

زير لب عرض ارادت كن كزين قوم دغا

يادها بر ضرب و شتم شيعيان دارد بقيع

در فضايش احتياج عطر و مشك و عود نيست

تا گلاب اشك چشم مؤمنان دارد بقيع

شيعيان را ميشود «مهدي» دل از ماتم كباب

بس كه از تاريخ غمهاي گران دارد بقيع

گر چه خاموش است و خلوت زائراني فوج فوج

همره صاحب زمان از انس و جان دارد بقيع

قبله دلها

مؤيد خراساني (سيد رضا)

دلها براي قبلهي دلها كباب شد

تا در بقيع آن ستم بي حساب شد

وهابيان به كشتن و غارت زدند دست

در روضهاي كه سايهنشين آفتاب شد

گفتي چهار ركن دو عالم به هم شكست

وقتي كه چار قبر مطهّر خراب شد

دار السلام قدس و مطاف فرشتگان

از آتشِ مذاب، محيطِ عذاب شد

بر خاك موج خون به هوا فوج دود بود

جاني اگر كه ماند از اين غصه آب شد

ختمي مآب ناظر و من شرح چون دهم

ظلمي كه بر سلاله ختمي مآب شد

بيش از لهيب سرزده در جنت البقيع

دلهاي آل فاطمه در التهاب شد

دردا كه آن قبور مطهّر هنوز هم

در غربتي بود كه جگرها كباب شد

زائر ز راه دور «مؤيد» بر آن قبور

با سوز سينه، خون جگر، اشك ناب شد

پاداش رسالت!!!

ميثم (غلامرضا سازگار)

بر دشمنان عترت و قرآن هماره

در هر نفس نفرين و لعن بي شماره

اينان كه بدتر از نصارا و يهودند

فرزند شيطان، خصم دين، آل سعودند

بر مكتب اسلام و ايمان حمله كردند

با آيهي قرآن به قرآن حمله كردند

اينان نه يك مذهب كه يك حزب پليدند

نسل ابوسفيان و مروان و يزيدند

دلهايشان از تيرگي پر، خالي از نور

چشمانشان در اين جهان و آن جهان كور

بر آل ياسين ظلم از حد بيش كردند

تفسير قرآن را به رأي خويش كردند

خصم خدا، خصم نبي، خصم كتابند

از كفرشان سنّي و شيعه در عذابند

گويند مشرك زائر ختم رسل را

خوانند مرده از جهالت عقل كلّ را

در چاه جهل و تيرگي ماندند، ماندند

گويي به عمر خويشتن قرآن نخواندند

يعقوب كز بوي پسر قلبش صفا يافت

چشم وي از پيراهن يوسف شفا يافت

آن تكهي چوبي كه موسي را عصا شد

هم بحر را بشكافت و هم اژدها شد

روزي كه عيسي مردگان را

زنده ميكرد

بر جهل اين اشتر چرانها خنده ميكرد

@رو تيره، ديده كور، دل آلوده و چرك

از پاي تا سر كفر و از پا تا به سر شرك

بوزينههايي بر فراز منبر وحي

يار شياطين دشمن پيغمبر وحي

بر تربت پاك امامان حمله كردند

خواندند قرآن و به قرآن حمله كردند

در بغض اولاد علي بيداد كردند

اسلاف خود را در شقاوت ياد كردند

با دست آن پروردههايِ دست شيطان

شد تربت پاك حسن با خاك يكسان

كُشتند با دعوي دين ياران دين را

كردند ويران قبر زين العابدين را

پنجم امام ما كه جان ما نثارش

گرديد با سطح زمين يكسان مزارش

آمد جسارت بر كتاب ناطق ما

ويرانه شد قبر امام صادق ما

دادند پاداش اميرالمؤمنين را

كردند ويران مرقد امّ البنين را

قبر شهيدان اُحد ويرانه گرديد

شهر مدينه سر به سر غمخانه گرديد

ويران شد از بيداد آن قوم ستمگر

قبر اُمّ و ابن و اب و عمّ پيمبر

اي كافران! اجر رسول الله اين بود

يا احترام آن زيارتگاه اين بود؟

لعن ابد را تا ابد بر خود خريديد

الحق كه يكسر آل مروان و يزيديد

صد شكر كان جا قبر زهرا بينشان بود

از ديدهي ناپاكِ ناپاكان نهان بود

ورنه از اين بيدادگرهاي حرامي

ميشد به ناموس خدا بي احترامي

اسلاف اين نامردها با تازيانه

كُشتند ناموس ولايت را به خانه

آتش زدند از راه كين بيت الولا را

بيت الولا نه خيمههاي كربلا را

اجداد اينان در سقيفه عهد بستند

پيشاني فرزند زهرا را شكستند

اسلاف اين ناپاكها خنجر كشيدند

سر از تن فرزند پيغمبر بريدند

اينان همه مغضوب زهراي بتولاند

ملعون قرآن و خداوند و رسولاند

دائم به قرآن حملهور با نام قرآن

چون غُدّه روييدند بر اندام قرآن

يا رب به پيشاني مجروح پيمبر

يا رب به قرآن و به زهرا و به حيدر

يا رب به خون اوّلين يار ولايت

تنهاترين

قرباني دار ولايت

يا رب به رازي كه علي با چاه گفته

يا رب به غمهايي كه او در دل نهفته

يا رب به باغ حيدر و ياس كبودش

يا رب به آن بيتي كه بالا رفت دودش

تا آتش قلب محبّان را نشاند

تا انتقام آل عصمت را ستاند

رَخت فرج بر قامت مهدي (عج) بپوشان

بر تشنگان، جام وصالش را بنوشان

جوف جهل

ميثم (غلامرضا سازگار)

ياد بقيع باز به دل زد شرارهام

كز آسمان ديده ببارد ستارهام

جز خون دل به بغض گلو نيست چارهام

هر گه فتد به قبر امامان نظارهام

تا بغض خود به دشمن عترت عيان كنم

نفرين ز س_وز س_ين_ه ب_ه وه_اب_ي_ان ك_ن_م

اينان كه خصم عترت و قرآن و حيدرند

اينان كه سخت دشمن آل پيمبرند

اينان كه پست و ظالم و رذل و ستمگرند

اينان ز شمر و خولي و بن سعد بدترند

اين خارهاي ريخته از دست بولهب

ن_سل ح_رام زاده ح_م_ال_ة ال_ح_ط_ب

مأيوسهاي كافر برگشته از غدير

روباههاي حيلهگر و حملهور به شير

خوار و شكستخورده و بيچاره و حقير

الله را مخالف و ابليس را اجير

دي__دن_د روش___ن__اي_ي ن_ور ائمه را

ويران_ه ساخ_ت_ن_د ق_ب_ور ائ_م___ه را

اينان كه نسلهاي حرام سقيفهاند

در دامن خرابهي تاريخ جيفهاند

در جوف جهل جيرهخور بوحنيفهاند

اربابشان ز جانب شيطان خليفهاند

بر آس_تان ب_ي_ت ولاي_ت ش_رر زدن_د

با تازيانه فاطمه را پشت در زدند

موج فتنه

ميثم (غلامرضا سازگار)

هماره تا به اذان ميشود ز احمد ياد

به دشمنان علي لحظه لحظه لعنت باد

از آن زمان كه علي گشت در غدير امام

عدو به دشمني اهل بيت كرد قيام

سقيفه مركز آغاز خط طغيان بود

سقيفه دايره فتنههاي شيطان بود

شهيد اول دست سقيفه محسن بود

هزار مرتبه بر خون او سلام و درود

به موج فتنه چو مشت منافقين وا شد

شهيد دوم دست سقيفه زهرا شد

به قتل فاطمه گرديد دست دشمن باز

كه گشت كشتن اولاد مصطفي آغاز

چه فتنهها كه به صفين و نهروان و جمل

شد از معاويه و عايشه به پا ز اول

هر آن كسي كه امام زمان خود نشناخت

به جاهليت پيش از رسولِ حق جان باخت

كنون ز اهل تسنن سؤال من اينست

اگر جواب دهند اين جواب شيرين است

قسم به ذات خداوندگار حي وَدود

امام عايشه در

جنگ با امام كه بود؟

بنام دين ستم و ظلم بر ولي كردن

دم از خدا زدن و جنگ با علي كردن!

به نفس ختم رسل جنگ ظلم و طغيان بود

امام عايشه حتما جناب شيطان بود

بني اميه به آل علي جفا كردند

هزارها سر و دست از بدن جدا كردند

هزار مرتبه خون، قلب جمله ياران شد

حسن به دست همين قوم تير باران شد

00

عزيز فاطمه را تشنه لب فدا كردند

سر مقدس او را ز تن جدا كردند

حبيب و ميثم و حجر و رُشيد را كشتند

ز تيغ كينه و بيداد زيد را كشتند

از آن گروه كه بودند سخت حق نشناس

هزار مرتبه سفاكتر بنيعباس

به آن علي كه ز بيداد دست او بستند

حراميان سقيفه هنوز هم هستند

از آن گروه حرامي هنوز بسيارند

همان گروه كه وهّابيان خونخوارند

به خاندان نبي گرچه دستشان نرسيد

نداشتند كم از ابن سعد و شمر و يزيد

دوباره چون سلف خويشتن جفا كردند

كه حمله بر حرم آل مصطفي كردند

مزار چار امام غريب ويران شد

حريمشان همه با خاك تيره يكسان شد

دوباره گشت عيان غربت امام حسن

خراب شد حرم و تربت امام حسن

بر آن كه چاره شود عقده حقارتشان

به قبر مادر عباس شد جسارتشان

ز ظلم تازه آن فرقه جنايتكار

دوباره واقعه كربلا شدي تكرار

مدينه مركز فرياد و دود و آتش بود

جفا و فتنه و بيداد بود و آتش بود

شرارههاي جنايت زبانه بگرفتند

پس از بقيع احد را نشانه بگرفتند

به قبر عم نبي حمله از جفا كردند

ز خويش هند جگرخوار را رضا كردند

غم غربت

ناظر (سيد محمود مرتضوي ناييني)

مهر رخشان تا بگيرد اذن ديدار بقيع

صبحگاهان چهره ميسايد به ديوار بقيع

خسرو خاوركه از نورش جهاني روشن است

مينمايد كسب فيض از نور سرشار بقيع

در فراز آسمان شبها براي كسب فيض

خيل

انجم يك به يك هستند زوار بقيع

برتمام زائران خويش در ايام سال

فيض بخشي باشد از راه كرم كار بقيع

عدهاي از اولياء حق به خاكش خفتهاند

مانده است از اين جهت جاويد آثار بقيع

صادق و باقر علي ابن الحسين و مجتبي

جملگي هستند گلهايي ز گلزار بقيع

جان سپردند اين عزيزان خدا در راه دين

مدفن آنهاست در خاك گهر بار بقيع

مرقد صديقه كبراست پنهان از نظر

گر چه نام اوست جاويدان به طومار بقيع

ميرود شبهاي جمعه مهدي (عج) صاحب زمان

بيگمان با ديده گريان به ديدار بقيع

اشك ميريزد به روي تربت اجداد خويش

تا بِشُويد گَرد غربت را ز رخسار بقيع

جاي دارد خون ببارند از بَصَر اهل ولا

اين زمان بر غربت و غمهاي بسيار بقيع

يك غمش تخربب صحن و بارگاه اوصيا

حزن ديگر منع هر زائر به گلزار بقيع

دارم اميدي كه با لطف خداوند كريم

خصم گردد منصرف از حيله در كار بقيع

استعانت (ناظر) دلخسته جويد از خدا

تا مگر او هم شود از خيل زوار بقيع

ماده تاريخ هتك حرمت بقيع

ناظر (سيد محمود مرتضوي نآييني)

شيعيان را ميرسد بر گوش پيغام بقيع

كاي خداجويان شويد آگه ز اعلام بقيع

دشمنان خاندان حضرت خير الانام

هتك حرمت كردهاند از عزّ و اكرام بقيع

غافلند از آنكه سر مستان عشق اولياء

جمله هستند از ارادت باده آشام بقيع

بر مسلمان درس صبر و استقامت داده است

با زبان بيزباني صبر و آرام بقيع

زائران و عاشقانش تا صف روز نشور

فيض وافر ميبرند از بخشش عام بقيع

از غمام ديده ميبارند اشك غم مدام

شيعيان بر غربت و بر حزن و آلام بقيع

شرح مظلوميت زهرا و فرزندان او

در كتاب غم رقم خوردست با نام بقيع

تا كند «ناظر» بيان عهدي ز جور خصم را

هجري و شمسي نيوشيده است از كام بقيع

گو كه از

فعل بد آل سعود زشتكار

روزگار يأس شد نابود احرام بقيع

قمري : 1344 شمسي : 1304

بيت آخر به حساب حروف ابجد به سال قمري ( مصراع اول ) و به سال شمسي ( مصراع دوم ) ميباشد.

رباعيات

رباعيات تخريب بقيع

رستگار خراساني (سيد محمّد)

شد بدعت تازه باب از وهّابي

اسلام كشد عذاب از وهّابي

از بغض @نهفتشان به دل در يك روز

شد چار حرم خراب از وهّابي

**********

در دل ز سقيفه كينه اندوختهاند

هر روز شراري دگر افروختهاند

امروز قبور اهل بيت است خراب

زان فرقه كه بيت وحي را سوختهاند

**********

شد بدعتي از زمان عبدالوهاب

در خلق ز دودمان عبدالوهاب

پوشيد لباس كعبه وهابيت

از سلطه پيروان عبدالوهاب

**********

يا ابن الحسن اي بر همه پيروز، بيا

برگير به كف تيغ ستمسوز، بيا

حرمتشكني چقدر بنگر به بقيع

شد چار حرم خراب يك روز، بيا

**********

اي سوخته چون فاطمه از ياد بقيع

با تيغ علي بيا به امداد بقيع

زان روز كه آن قبور ويران گرديد

بر گوش رسد هنوز فرياد بقيع

**********

گمراه بود خلق و پيِ هادي نيست

ديگر به زمين زمانهي شادي نيست

تا قبر ائمه بقيع است خراب

دنياي خراب رو به آبادي نيست

**********

اينجا كه دل سوختهاي هم نبوَد

فانوس بر افروختهاي هم نبوَد

تاريكي محض باشد و جز مهتاب

بر خاك نظر دوختهاي هم نبوَد

**********

با آنكه چو آسمان رفيع است رفيع

خاك است وبه خاكيان شفيع است شفيع

يك شمع ندارد كه بسوزد تا صبح

در پرده چه گويم كه بقيع است بقيع

**********

اينجا كه نظر بود به خاك افلاكش

آرام دل شيعه بود در خاكش

اينجا كه امام عصر افتد بر خاك

آنجاست بقيع و قبرهاي پاكش

**********

اينجا كه ز گنبد و حرم نيست نشان

بنشين و به اشكي آتش دل بنشان

شبهاي سيه چو شمع باشد مهدي

بر قبر ائمه بقيع اشك افشان

**********

چاك است ز درد و غم گريبان

بقيع

نالند ز سينه عندليبان بقيع

از گريهي بيامان خرابيم خراب

امشب كه بود شام غريبان بقيع

**********

گر ميوهي صبر ما ظفر بود و نشد

از صبر اميد بيشتر بود و نشد

هر چند بقيع را نمودند خراب

ويراني دين مدّ نظر بود و نشد

**********

آخر بشر آزاد ز بيداد شود

هر جاست بناي ظلم بر باد شود

گر قبر چهار امام ويران شده است

با دست امام عصر آباد شود

**********

اي شمع بسوز و آب كن ما را هم

آسوده ز پيچ و تاب كن ما را هم

از گريهي ما بقيع آباد نشد

اي اشك بيا خراب كن ما را هم

**********

ما را كه به سينه، دل ز غم ناشاد است

شاديِّ جهان ز ديد ما بر باد است

از گريهي بيامان خراب آباديم

با ياد بقيعي كه خراب آباد است

**********

اينجاست كه ويران شده گلزار بقيع

اينجاست كه حائل شده ديوار بقيع

با فاطمه اشك ريزد اينجا مهدي

«قربان بقيع و اشك زوار بقيع»

**********

روحي همداني (محمد مهدي)

وهابيان به خانهي طاها چه ميكنيد

با زادههاي حضرت زهرا چه ميكنيد

گيرم خراب كرده حريم بقيع را

با قبرشان ميان دل ما چه ميكنيد

**********

ما بر صفِ دشمن ولي ميتازيم

جان را به ره آلِ علي ميبازيم

كوري دو چشم شومِ وهابيون

يك بار دگر بقيع را ميسازيم

رباعيات بقيع

رستگار خراساني (سيد محمّد)

از داغ بقيع، كعبه زمزم دارد

پوشيده سياه و اشك ماتم دارد

داني ز چه زمزم اشك ريزد شب و روز

دانسته بقيع گريهكن كم دارد

**********

هر لاله ز خاك ميدمد ميگريد

هر ژاله به خاك ميچكد ميگريد

اين باغ خزان روضه زهراست مگر

هر كس به بقيع ميرسد ميگريد

**********

گلخانهي جنت است صحراي بقيع

هر چند كه پر پر است گلهاي بقيع

دارد به گلو نداي «يا للمسلم»

كو آنكه دهد جواب نجواي بقيع

**********

در سينه دلي كه داغ دارد امشب

از داغ صفاي باغ دارد

امشب

با ياد بقيع و شب تاريك بقيع

از اشك بسي چراغ دارد امشب

**********

از خاك بقيع جاي گل غم رويد

ديوار و درش حديث ماتم گويد

هر كس به بقيع ميرسد از هر سوي

در پرده اشك قبر زهرا جويد

**********

هر شب دل خسته هاي و هويي دارد

با ياد مدينه گفت و گويي دارد

بگذار بقيع را ببينم مولا

آخر دل من هم آرزويي دارد

**********

زوار كه آرزو به خاكند اينجا

پيداست ز فيض گريه پاكند اينجا

اي اشك بيا و مرهم دلها شو

كز داغ بقيع سينه چاكند اينجا

**********

اي كاش به دل مدينه داغي ميداشت

زان تربت گمگشته سراغي ميداشت

شبهاي مدينه مثل روز است از نور

اي كاش بقيع هم چراغي ميداشت

**********

گويي شده آفتاب مدهوش اينجا

حرفي نرسد ز سايه بر گوش اينجا

اي ابر سيه تو آبروداري كن

تا ديده شود يكي سيهپوش اينجا

نوحه

تخريب ظالمانه

راضي اصفهاني (محمد حسن زاده)

كيد وهابيان كرده ويران بقيع

بيحرم ماند و بيصحن و ايوان بقيع

حجة ابن الحسن العجل العجل

بقعههايش خراب شد ز جور عدو

با چه رويي شوند با نبي روبرو

حجة ابن الحسن العجل العجل

بارگاه حسن شد ز كينه خراب

گشته از غربتش قلب شيعه كباب

حجة ابن الحسن العجل العجل

واي از اين قوم دون! واي از اين عناد!

بي حرم مانده است قبر زين العباد

حجة ابن الحسن العجل العجل

بيحرم از ستم مرقد باقر است

بيحيايي ببين زين عمل ظاهر است

حجة ابن الحسن العجل العجل

بيچراغ و رواق مرقد جعفر است

خاك غم زين اَلَم شيعه را بر سرست

حجة ابن الحسن العجل العجل

از خدا شرمتان بايد اي دشمنان

شايد اينجا بود قبر زهرا نهان

غم نامه

راضي اصفهاني (محمد حسن زاده)

غمنامه ميسرايد بر ما بقيع زهرا

آتش زند ز غربت دل را بقيع زهرا

با چشم دل ببينيد اي شيعيان چگونه

از اشكِ چشمِ مهديست دريا، بقيع زهرا

مولاي ما يا مهدي! آقا بيا يا مهدي!

در سينهاش هزاران حرف نگفته باشد

شايد در آن گلستان ياسي نهفته باشد

مهدي ز داغ آن ياس يك دم نخفته باشد

دارد نشان ز اشك مولا بقيع زهرا

مولاي ما يا مهدي آقا بيا يا مهدي

پر شد فضاي آن باغ از نالههاي زهرا

دارد چه خاطراتي از لالههاي زهرا

گل گشته خاك آنجا از گريههاي زهرا

آتش كند از اين غم بر پا بقيع زهرا

مولاي ما يا مهدي! آقا بيا يا مهدي!

ويرانه بقعههايش از كينه و جفا شد

از بدعت سقيفه اين فتنهها به پا شد

همناله با مدينه گلزار سامرا شد

باشد به سامرا هم پيدا بقيع زهرا

مولاي ما يا مهدي آقا بيا يا مهدي

شد صحن و بارگاهش آماج ظلم و كينه

بنشسته گرد غربت بر جنت مدينه

با آن بقيعِ خاكي، شد سامرا قرينه

تا

كه دگر نباشد تنها بقيع زهرا

مولاي ما يا مهدي! آقا بيا يا مهدي!

مظلوميت بقيع

راضي اصفهاني (محمد حسن زاده)

واويلا از جور و كين شد ويران گلزار دين

آه از جف_ا ي_ا مه_دي! آق_ا ب_ي_ا ي_ا م_ه_دي!

ببين مهدي كه ويرانست بقيع تو

ببين با خاك يكسان است بقيع تو

بر اين غربت تويي وارث؛ تويي منجي

به دست خصم قرآن است بقيع تو

ميسوزد از اين جفا دلهاي اهل ولا

شد فتنهها يا مهدي! آق_ا ب_يا يا مهدي!

چه گويم با كه گويم من غم دل را

بود ممنوع زيارت خواندن آنجا

فلك، گنبد؛ ضريحش از ملائك شد

چراغ اين حرم اشك دو چشم ما

شيعه با چشمان تر ميگويد اي منتظر!

روي_ت ن_ما ي_ا م_هدي! آقا بيا يا مهدي!

نه از خشم تو يا رب! واهمه كردند

نه شرمي از رسول و فاطمه كردند

به نام دين چه بدعتها كه بنهادند

جنايت بيدليل و محكمه كردند

سقيفه گشته عيان از سوي اين دشمنان

امي_د م_ا يا مه_دي آق_ا ب_يا ي_ا م_ه_دي

همانهايي كه اين ظلم و جفا كردند

ز بي شرمي يورش بر سامرا كردند

نباشد اين عجب اي شيعه از كينه

اگر قصد حريم كربلا كردند

تا از كين يابد امان شد قبر زهرا نهان

از ديدهها ي_ا م_هدي! آق_ا بيا يا مهدي!

بيا آقا! كه چشم ما به راه توست

جهان محتاج يك گوشه نگاه توست

به خون محسن و خون حسين سوگند

كه آتش از دل شيعه ز آه توست

سينهها سوزان شده ديدهها گريان شده

ب_ه_ر ش_م_ا ي_ا مهدي! آق_ا ب_ي_ا ي_ا مهدي!

غمستان بقيع

ناظر (سيد محمود مرتضوي نائيني)

ميروم با پاي جان پش_ت ديوار بقيع

ميكنم اشكي روان سوي گلزار بقيع

ميروم با چشم دل بينم غمستان بقيع

لحظهاي شاهد شوم بر حزن و حرمان بقيع

بنگرم حال غمانگيز و پريشان بقيع

با سرشك غم بشويم گَرد رخسار بقيع

ميروم با پاي جان پ_شت ديوار بقيع

ميكنم اشكي روان سوي گلزار بقيع

ميروم بينم

عداوتداري آل سعود

جاي تخريب و جنايتكاري آل سعود

بنگرم آثار بد كرداري آل سعود

لعن و نفريني كنم بر خصم غدّار بقيع

ميروم با پاي ج_ان پشت ديوار بقيع

ميكنم اشكي روان سوي گلزار بقيع

ميروم گريم براي سبط اكبر مجتبي

اشك غم ريزم به مظلوميت زين العبا

از جگر نالم به حال باقر، آن نور هدا

جويم احوال دل صادق ز احرار بقيع

ميروم با پاي جان پش_ت ديوار بقيع

ميكنم اشكي روان سوي گلزار بقيع

ميروم آنجا به لطف كردگار فاطمه

چشم دل را سازم از غم اشكبار فاطمه

نالم و گريم مگر جويم مزار فاطمه

ناظر مهدي شوم در حال ديدار بقيع

ميروم با پاي جان پش_ت ديوار بقيع

ميكنم اشكي روان سوي گلزار بقيع

حفظ اماكن مذهبي از ديدگاه حقوق بين الملل

لزوم حفظ اماكن مذهبي از نظرحقوق بين الملل

دكتر سيد محسن قائم فرد

از نظر قواعد حقوق بين الملل، هر گونه اهانت، هتك حرمت، تجاوز، تعدي و يا تخريب اماكن متبركۀ شناخته شده در مذهب شيعه به دلائل متعدد ممنوع و حتي قابل تعقيب توسط مراجع بين المللي است. اين اماكن در زمان جنگ نيز توسط متخاصمين يا حتي توسط دولت اشغالگر بايد مورد احترام و محافظت قرار گيرند.

برخي از دلائل لزوم حفظ اماكن مذهبي از منظر قواعد بين المللل عبارتند از:

1- اين اماكن مصداق بارز «اموال فرهنگي» هستند

ماده 1 قانون مربوط به حمايت اموال فرهنگي هنگام جنگ مصوب 1954 ميلادي كنفرانس لاهه، اموال فرهنگي را چنين تعريف نموده است:

«اموال منقول و غير منقول كه براي فرهنگ ملل داراي اهميت زيادي باشد از قبيل آثار هنري معماري يا تاريخي، مذهبي يا غير مذهبي، مناظر باستاني، مجموع ساختمانهايي كه از اين حيث داراي ارزش تاريخي يا هنري ميباشد.»

بر اساس اين تعريف، اماكن مذهبي ما از مصاديق بارز «اموال فرهنگي » محسوب و به

موجب قانون ياد شده حراست و حفظ آن از نظر قواعد بين المللي ضروري و لازم است.

حفظ امنيت ملي، منطقهاي و جهاني:

از اصليترين وظائف و اهداف تمامي سازمانهاي بين المللي حفظ امنيت است و هر اقدامي كه به طور مستقيم يا غير مستقيم اين امنيت را مورد مخاطره قرار دهد، از نظر اين سازمانها و قواعد مربوط به آن محكوم و قابل تعقيب خواهد بود و از آنجا كه اماكن مقدسه علاوه بر جهات ديگر (هنري، معماري، تاريخي) از لحاظ ديني، مذهبي، اعتقادي و عاطفي متعلق به صدها ميليون از انسانهاي جهان است و آنان تا سر حد جان به چنين مراكزي وابستهاند و هر گونه اهانت و هتك حرمت از اين اماكن، موجب جريحهدار شدن افكار عمومي و واكنش شديد آنان ميشود بنابراين هر گونه حفظ و حراست از اين اماكن به منظور صلح و امنيت ملي، منطقهاي و جهاني وظيفه كليه دولتها و سازمانهاي بين المللي است حتي اگر اين اماكن در كشوري بوده و علاقهمندان به آن تبعه كشور يا كشورهاي ديگر باشند (مانند بقيع در مدينه و عتبات عراق يا مشهدالرضا در ايران كه متعلق به تمام شيعيان جهان است).

مبارزه با تروريسم و رفع تنازعات مذهبي و قومي

يكي از نگرانيهاي بين المللي، رشد بيرويه و گسترش عمليات تروريستي با رويكردهاي ايدئولوژيك و ديني است كه در نهايت موجب تنازعات مذهبي و قومي شده و صلح و امنيت بين المللي را با مخاطره مواجه خواهد ساخت بر همين اساس در سالهاي اخير بيش از يازده قطعنامه توسط شوراي امنيت صادر و تعداد زيادي معاهدات منطقهاي و دو جانبه براي مبارزه با عمليات

تروريستي بين كشورها تنظيم و امضاء شده به نحوي كه بسياري از مقررات شكل گرفته به تدريج تبديل به عرف بين الملل شده و در صورت نقض، تدابير بين المللي و خاص خود را در پي خواهد داشت. بر اين اساس هر گونه بيحرمتي و تعدّي و يا تخريب اماكن مقدسه و متبركه از مصاديق بارز عمليات تروريستي است به ويژه كه در عموم اين اقدامات جان انسانهايي بيگناه نيز گرفته شده است.

لزوم حفظ مفاخر ملي ( از جهت اهميت هنري، معماري، تاريخي بنا و ساختمان)

چنانچه اماكن متبركه در زمرهي آثار و مفاخر ملي بوده و يا توسط مجامع بين المللي ثبت شده باشد، از اين حيث نيز مورد حمايت مجامع بين المللي از جمله يونسكو نيز ميباشد (مانند سامرا كه در فهرست ميراث جهاني قرار گرفت) و بنا بر اين حفظ آن وظيفهي كليهي اشخاص حقيقي و حقوقي داخلي و بين المللي و عدم حفظ آن داراي ضمانت اجراهاي مقرر خواهد بود.

حفظ اماكن مذهبي وظيفهي دولتهاست

به موجب مقررات بين المللي در زمان جنگ، دولتهاي متخاصم. مكلف به حفاظت از اماكن مذهبي بوده و پروتكلهاي متعددي در اين زمينه به تصويب مجامع بين المللي رسيده كه بر اساس آن كشورهاي متخاصم ممنوع از هر گونه تعرض و استفادهي نظامي از اين گونه اماكن هستند. حتي به موجب معاهدات متعدد بين المللي دولت اشغالگر نيز مكلف به حفظ اين اماكن و مسؤول در قبال هر گونه بيتوجهي يا آسيب به آنها توسط هر شخص يا گروه در طول دوران اشغال ميباشد.

اكنون با توجه به مقررات بين المللي از آنجا كه مشاهد مشرفه و حرمهاي مطهره حضرات معصومين عليهم السلام و حتي امامزادگان از نظر شيعيان محلهاي مقدس محسوب شده و نزد آنان از شرافت بسيار بالايي برخوردار ميباشد و مراسم مذهبي آنان علاوه بر مساجد، غالباً در اين گونه اماكن برگزار ميگردد، اين اماكن نمونه بارز اماكن فرهنگي مذهبي در حقوق بين الملل محسوب شده و از هر حيث بر كليهي كساني كه ملتزم به رعايت حقوق بين الملل هستند، حفظ حرمت و ترميم و اصلاح آنها و پيشگيري از هر گونه تجاوز، تعدي، تخريب، بيحرمتي و اهانت نسبت به آنها بر عهده تمامي

كشورها و سازمانهاي بين المللي است و حتي چنانچه كشوري نيز اشغال گردد به موجب همين قواعد بينالملل كشور اشغال كننده مكلف به تأمين امنيت و حفظ بنا و حرمت اين گونه بناهاست.

براين اساس شايسته است با ثبت اماكن مقدسه در فهرست ميراث فرهنگي بين المللي كه علاوه بر جنبه فرهنگي مذهبي از لحاظ هنري، معماري و تاريخي نيز داراي اهميت بسزايي مي باشد، كليهي ارگانهاي رسمي داخلي و بين المللي را نسبت به حفظ حرمت اين گونه اماكن، از هر جهت بيش از پيش ملزم و متعهد ساخت.

از سوي ديگر دقت در اين موضوع بسيار ضروري است كه هر گونه بي اهميتي و عدم توجه از سوي شيعيان نسبت به اماكن متبركه و عدم مطالبه حقوق جهاني خود نسبت به اين محلها، عملاً موجب از بين رفتن حقوق مكتسبه شناخته شده در حقوق و مقررات بين المللي نسبت به اين اماكن بين الملل خواهد شد.

هشتم شوال

روز جهاني بقيع

هشت شوال هست روز بقيع

سينهها پر بود ز سوز بقيع

پي نوشت

1. خليل، كتاب العين، ماده «بقع».

2. ابن فارس، معجم مقاييس اللّغه، ج ا، ص 282.

3. سمهودي، وفاء الوفاء، ج 3، ص 892.

4. ابن سعد، الطّبقات الكبري، ج 3، ص 3963.

5. همان.

6. ابوداود، السّنن، ج 2، ص 69.

7. ابن حجر، فتح الباري، ج 3، ص 264.

8. ابن حجر، الاصابه، ج4، ص 461.

9. همان، ج1، ص 32.

10. ابن سعد، الطّبقات الكبري، ج 3، ص 611.

11. طبرائي، معجم كبير، ج 25، ص 181، حاكم، مستدرك صحيحين، ج 4، ص 568.

12. احمد حنبل، المسند، ج 6، ص 252.

13. امام مالك، الموطّأ، ج1، ص 242.

14. مسلم، الصّحيح، ج2، ص 9.

15. همان؛ ج

2، ص 669.

16. مسلم، الصّحيح، ج3، ص 61.

17. ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 11، ص 125.

18. همان، ج3، ص 179.

19. بخاري، الصّحيح، ج2، ص 212.

20. بيهقي، السنن الكبري، ج 4، ص4.

21. ابن منظور، لسان العرب، ج 6، ص 394.

22. سوره كهف، آيه 21.

23. ابن سعد، الطبقات الكبري، ج2، ص 307.

24. سمهودي، وفاء الوفاء، ج 3، ص 893.

25. ابن شبه، تاريخ المدينه المنوّره، ج 1، ص 127.

26. همان، ج3، ص 915.

27. سمهودي، همان، ج3، ص 910.

28. حموي، معجم البلدان، ج1، ص 522.

29. كتاب شناسي 350 مجلد از آن ها را در كتاب: « تاريخ وهّابيان» آورديم.

30. جعفرالخليلي، موسوعه العتبات المقدسه، ج3، ص 333

31. سمهودي، وفاءالوفاء، ج3، ص 102.

32. ابن شبه، تاريخ المدينه المنوّره، ج1، ص 133

33. پرينت سايت دكتر سويدان در كتابخانه ي نگارنده موجود است.

34. شيخ طوسي، الامالي، ص 325، مجلس 11، ج 98

35. محدّث قمي، تتمه المنتهي، ص 390.

36. ابن فولويه، كامل الزيارات، ص 272، باب 88.

37. مشروح جنايات وهّابيان به هنگام حمله به حرمين شريفين مكه و مدينه را در كتاب «تاريخ وهّابيان» تاليف: ايّوب صبري، ترجمه ي نگارنده ملاحظه فرماييد.

38. ثقفي، الغارات، ص 640.

39. بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص 211، ثقفي، الغارات، ص 409.

40. ذهبي، تاريخ الاسلام، ج5، ص 26 – 30.

41. خليفه بن خياط، تاريخ، ص 250.

42. محدث قمي، تتّمه المنتهي، ص 237-247.

43. ابوالفرج، مقاتل الطّالبّيين، ص 344 – 365.

44. جعفر الخليلي، موسوعه العتبات المقدسه، ج 3، ص 254.

45. همان.

46. همان، ص 329.

47. الباني، مناسك الحج و العمره، ص 60.

48. جبهان، تبديد الظّلام، ص 389.

49. اسناد روابط ايران و عربستان سعودي، ص 50.

50. همان، ص 28، يعني: بهترين قبرها، قبرهاي فرسوده

مي باشد.

51. بقيع، ارگان جامعه روحانيت مبارز جزيره العرب، سال چهارم، شماره 47 – 48، ص 15.

52. ابن ماجه، السنن،. ج1، ص 498.

53. بيهقي، السنن الكبري، ج 3، ص 411.

54. طبراني، المعجم الكبير، ج24، ص 306.

55. سمهودي، وفاء الوفاء، ج3، ص 932.

56. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج82، ص 38.

57. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج15، ص 162.

58. ابن مشهدي، المذار الكبير، ص 242.

59. علامه مجلسي، همان، ج48، ص 289.

60. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج6، ص 22.

61. همان.

62. نهج البلاغه، خطبه 165.

63. ابن ابي طيفور، بلاغات النساء ص 33، باقر شريف القرشي. موسوعه سيره أهل البيت: ج 36، ص 339

64. عميل: مشتري، نماينده، كارمند، المنجد

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109