پرتوي از سيره و سيماي امام حسن مجتبي (ع)

مشخصات كتاب

نويسنده : محمد تيجاني سماوي

ناشر : محمد تيجاني سماوي

مقدمه

امام حسن (عليه السلام)، اوّلين فرزند امام علي و فاطمه زهرا (عليهما السلام)، در نيمه ماه رمضان سال دوم يا سوم هجري در شهر مدينه به دنيا آمد و بعد از شهادت امام علي (عليه السلام) شش ماه حكومت كرد و در سال پنجاه هجري، به وسيله زهري كه همسرش جعده به دستور معاويه به او خوراند، در 48 سالگي به شهادت رسيد.

مزار شريفش در قبرستان بقيع، در كنار سه امام معصوم ديگر، زيارتگاه خيل شيفتگان آن حضرت است.

جلال الدين سيوطي در كتاب «تاريخ الخلفاء» مي نويسد: «امام حسن در سال سوّم هجرت به دنيا آمد و شبيه ترين شخص به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود، در روز هفتم تولّدش، پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) گوسفندي را براي او عقيقه كرد و موي سرش را تراشيد و هم وزن آن را نقره صدقه داد.

او يكي از پنج نفر اهل كساء است.

پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: پروردگارا! من او را دوست مي دارم پس او را دوست داشته باش.

و فرمود: حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت اند.

ابن عبّاس گفت: حسن بر دوش پيامبر سوار بود، شخصي به آن حضرت گفت: اي پسر! خوب مركبي را سوار شده اي! پيامبر فرمود: بلكه او خوب راكبي است.»امام مجتبي (عليه السلام) شخصيّتي آرام، با وقار، متين، بخشنده و مورد توجّه مردم بود.

به فقيران و بينوايان رسيدگي مي نمود و بيش از حدّ در خواست آنها به آنان كمك مي كرد تا زندگي شان تأمين گردد،

زيرا روا نمي ديد كه سائلي بيش از يك بار از او چيزي بخواهد كه موجب شرمساري اش شود.

او در طول عمرش دو بار تمام ثروت و دارايي خويش را در راه خدا بخشيد و سه بار تمام اموال خود را وقف كرد، نيمي از آن را براي خود و نيمِ ديگر آن را در راه خدا بخشش نمود.

امام مجتبي (عليه السلام)، فردي شجاع، دلير و مبارز بود و در جنگهايي كه در ركاب پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي جنگيد در خطّ مقدّم حركت مي كرد.

او در جنگ جمل و صفيّن از مبارزان پرتلاش لشكر آن حضرت بود.

روزگار امامت آن حضرت

امام حسن (عليه السلام) مسئوليت امامت و رهبري را در جوّي مضطرب و ناآرام، در وضعي بسيار پيچيده و پر كشاكش كه در پايان زندگاني پدر بزرگوارش امام علي (عليه السلام) بروز كرده و شعله ور شده بود، به عهده گرفت.

در نتيجه وضع نابسامان مردمي كه امام با آنان روبه رو بود تنها اين راه باقي ماند كه يا وارد جنگي بي حاصل و يأس آور شود، او و جماعتش به شهادت رسند، يا پس از سپري شدن مدّتي مواضع خود را مسجّل گرداند و صلحي را كه به صلاح ملّت است بر جنگ بي ثمر ترجيح دهد.

و اين امري طبيعي است كه جنگي كه مردم به آن به ديد شكّ مي نگرند، بي نتيجه و يأس آور خواهد بود.

نشانه هاي تاريخي بسياري وجود دارد كه به تأكيد بيان مي كند امام حسن (عليه السلام) موضع خود را به خوبي درك مي كرد و مي دانست كه مبارزه او با معاويه،

با وجود شكّ و ترديدي كه در توده هاي مردم وجود دارد، محال است به پيروزي برسد.

كار طرفداران امام (عليه السلام) به حدّ خيانت رسيد و از روي طمع به سوي معاويه گرايش يافتند و به دليل پول و مقام و آسايشي كه براي آنان فراهم آورد، روي به سوي او نمودند.

زعماي كوفه كار را به جايي رساندند كه به معاويه نوشتند: هر وقت بخواهد امام (عليه السلام) را دست بسته نزدش مي فرستند! و چون به امام مي رسيدند به او اظهار اطاعت و ارادت مي نمودند و مي گفتند: «تو جانشين پدرت و وصيّ او هستي و ما سراپا در مقابل تو مطيع و فرمان برداريم، هر فرمان كه داري بفرماي!» امام به آنها مي گفت: «به خدا قسم، دروغ مي گوييد، به خدا سوگند شما به كسي كه بهتر از من بود وفا نكرديد، پس چگونه به من وفا مي كنيد؟ و چگونه به شما اطمينان كنم؟ اگر راست مي گوييد، اردوگاه مدائن، ميعادگاه و قرارگاه ما باشد، به آنجا برويد.»امام به مدائن رفت، امّا بيشتر سپاهيان، او را رها كردند.

حال آيا امام مجتبي (عليه السلام) با چنين مردمي مي توانست با معاويه بجنگد؟ هرگز.

بنابراين، امام حسن (عليه السلام) به خاطر نداشتن نيروي كافيِ مطمئن، ناچار به پذيرش صلحِ تحميلي شد.

مواد صلحنامه

مادّه اوّل: واگذاشتن حكومت به معاويه به اين شرط كه به كتاب خدا و سنّت فرستاده او (صلي الله عليه وآله وسلم) و به سيره خلفاي صالح، عمل كند.

مادّه دوم: پس از معاويه، امر حكومت بر عهده حسن است و اگر براي او حادثه اي روي

داد حكومت از آنِ حسين است و معاويه نمي تواند آن را به عهده ديگري بگذارد.

مادّه سوم: بايد سبّ اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و بد گفتن از او بر منابر ترك شود و از علي (عليه السلام) جز به نيكي ياد نكنند.

مادّه چهارم: بايد آنچه در بيت المال كوفه قرار دارد، يعني پنج ميليون درهم يا دينار، استثنا بشود و تابع خلافت و حكومت نباشد، و بر عهده معاويه است كه هر سال دو ميليون درهم براي حسين بفرستد و در عطا و صلات، بني هاشم را بر بني عبدشمس برتري دهد و ميان فرزندان كساني كه در ركاب اميرالمؤمنين در جنگ جمل جنگيدند و فرزندان كساني كه در صفّين در خدمت امام علي (عليه السلام) مجاهدت كردند، يك ميليون درهم تقسيم شود و اين مبلغ را از خراج ولايت «دارابگرد»، كه يكي از شهرهاي فارس در حدود اهواز است، بپردازد.

مادّه پنجم: مردم هر جا بر روي زمين خدا باشند، چه در شام و عراق چه در حجاز و يمن، بايد ايمن باشند و سياه و سرخ بايد در امان بمانند، معاويه بايد خطاهاي آنان را تحمّل كند و ببخشايد و هيچ كس را به جرم گذشته كيفر ندهد و با اهل عراق با كينه و دشمني رفتار نكند.

و ياران علي (عليه السلام) را در هر كجا باشند امان دهد و به هيچ يك از شيعيان علي (عليه السلام) آسيبي نرساند، ياران و شيعيان علي (عليه السلام) از حيث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندي محفوظ باشند، و هيچ كس متعرّض هيچ يك از

آنان نشود، و هر صاحب حقّي به حقّش برسد و هر چه ياران علي در هر كجا به دست آورده اند براي آنان محفوظ بماند، و براي حسن بن علي و برادرش حسين (عليه السلام) و هيچ يك از اهل بيت رسول اللّه در نهان و آشكار هيچ بدي نخواهند و در امنيّت آنان، در هيچ منطق هاي، اخلال نكنند.

برنامه و صلح امام حسن (عليه السلام)، چهره واقعي معاويه را آشكار ساخت و ماهيّت او را به مردم نشان داد.

به طوري كه معاويه بعد از قبضه نمودن حكومت در يك سخنراني گفت:«به خدا سوگند من با شما براي اين نجنگيدم كه نماز بگزاريد و روزه بداريد و حجّ به جا آوريد و زكات بپردازيد، بلكه به اين منظور با شما جنگيدم كه به شما فرمان دهم! و همانا اين مقام را خدا به من عطا كرده در حالي كه شما ناخشنود بوديد.

هان! من حسن را اميدوار كردم، چيزهايي را به او دادم و اكنون همه آنها زير پاي من است و به هيچ شرطي وفا نمي كنم!»سياست معاويه در طول بيست سال حكومتِ سركوب و زور اين بود كه پيوسته برنامه اي تنظيم كند كه وجدان و اراده امّت را از ميان ببرد و مردم را از انديشيدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد، تا تنها در انديشه گرفتاري هاي كوچك روزانه خود باشند و از هدف هايي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در پي آن بود منصرف شوند و تنها به زندگاني و منافع شخصي خويش بينديشند و به وجوهي كه از بيت المال به دست مي آورند

فكر كنند.

برخي از شيوخ قبايل كوفه، با وجود اين كه از شيعيان اميرالمؤمنين (عليه السلام) بودند، از جاسوسان معاويه شدند و خبرها را در باب كوچكترين حركت يا مخالفت مردان قبيله، گزارش مي دادند آن گاه مأموران دولتي سر مي رسيدند و كساني را كه خلاف معاويه چيزي گفته بودند يا حركتي در سر مي پروراندند دستگير مي كردند و نَفَس مخالفان را مي بريدند.

و اين گونه، خلافت بازيچه اي شده بود در دست كودكان بني اميّه.

معاويه به خوبي مي فهميد كه امام (عليه السلام) صاحب مكتب و هدف است و ناچار براي اجراي رسالت خود از هيچ كوششي خودداري نمي كند و همه سعي خود را در راه اعتلاي مكتب و روشهاي دگرگونسازي امّت به كار مي برد، از اين رو، احساس خطر مي كرد، تا آن كه سرانجام، نقشه كشتن امام را طرّاحي نمود و آن حضرت را با سمّي مهلك، به وسيله «جعده» همسر امام، به شهادت رساند.

ابوالفرج اصفهاني در كتاب «مقاتل الطالبيّين» مي نويسد: «معاويه مي خواست براي پسرش يزيد بيعت بگيرد و در انجام اين منظور، هيچ كس براي او مزاحمتر از حسن بن علي و سعد بن ابي وقّاص نبود، بدين جهت هر دو را با وسايل مخفي مسموم كرد.» و نيز همين نويسنده مي گويد: «چون خواستند حسن بن علي را به خاك بسپارند، عايشه بر استري نشست و بني اميّه و بني مروان و هر كس از ياوران و سپاهشان را كه در آنجا بود به كمك برداشت و اينجا بود كه گوينده اي گفت: يك روز بر استر و يك روز بر

شتر.»سبط ابن جوزي به سند خود از طبقات ابن سعد و او از واقدي روايت كرده: حسن بن علي در هنگام احتضار گفت: مرا در كنار جدّم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) دفن كنيد، امويان و مروان حكم و سعيد بن العاص _ كه والي مدينه بود _ به پاخاستند و نگذاشتند.

ابن سعد مؤلّف كتاب طبقات مي گويد: يكي از مخالفان، عايشه بود كه گفت: «هيچ كس نبايد در كنار رسول خدا دفن شود!»سرانجام، جنازه حسن بن علي را از آنجا به قبرستان بقيع بردند و در كنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد به خاك سپردند.

در كتاب «الإصابه» از واقدي نقل شده كه آن روز جمعيت آن چنان انبوه بود كه اگر در بقيع سوزني مي افكندند بر سر انساني مي افتاد و به زمين نمي رسيد.

سَلامٌ عَليه يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً.

از ميان سخنان پربهاي امام مجتبي (عليه السلام)، چهل حديث برگزيده را كه هر كدام گشاينده بابي از كرامت و اخلاق انساني به روي حقيقت جويان است، به اهل مطالعه تقديم مي دارم.

چهل حديث

اشاره

قالَ الاِْمامُ المُجْتَبي (عليه السلام):

نصيحت از سر اخلاص

«أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَليلاً هُدِيَ لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْني فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ.»

هان اي مردم! كسي كه براي خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماي خود گيرد، به راهي پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدايت موفّق سازد و به نيكويي استوار گرداند، زيرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بي ياور است و با ذكر بسيار خود را از [معصيت خداي] بپاييد.

شناخت هدايت

«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا يَقينًا أَن_َّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقي حَتّي تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدي، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِميثاقِ الْكِتابِ حَتّي تَعْرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّي تَعْرِفُوا الَّذي حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمْ الْفِرْيَةَ عَلَي اللّهِ وَ التَّحْريفَ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ يَهْوي مَنْ يَهْوي.»

به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن تمسّك پيدا نمي كنيد تا كساني را كه دورش انداختند بشناسيد، و هرگز قرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمي كنيد تا آنها را كه تحريفش كردند بشناسيد، هر گاه اين را شناختيد بدعتها و بر خود بستن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف را خواهيد دانست و خواهيد ديد كه آن كه اهل هوي است چگونه سقوط خواهد كرد.

فاصله ميان حق و باطل

«بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَيْتَ بِعَيْنَيْكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيرًا.»

بين حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بيني حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسياري را بشنوي.

آزادي و اختيار انسان

«مَنْ أَحالَ الْمَعاصِيَ عَلَي اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ يُطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبادَ سُدًي مِنَ الْمَمْلَكَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلي ما عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْييرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذيرًا.»

هر كه گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقيق، فاجر و نابكار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرماني مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده، بلكه او مالك هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا كرده است مي باشد، آنان را فرمان داده تا به اختيار خودشان آن را بپذيرند و نهيشان نموده تا به اختيار خود بر حذر باشند.

زهد و حلم و درستي

«قيلَ لَهُ (عليه السلام) مَا الزُّهْدُ؟ قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِي التَّقْوي وَ الزَّهادَةُ فِي الدُّنْيا. قيل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قيلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»

از حضرت امام حسن مجتبي (عليه السلام) پرسيده شد كه زهد چيست؟ فرمود: رغبت به تقوا و بي رغبتي در دنيا. سؤال شد حلم چيست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستي چيست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتي به وسيله خوبي.

تقوا

«أَلتَّقْوي بابُ كُلِّ تَوْبَة وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَة وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَل بِالتَّقْوي فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقينَ.»

تقوا و پرهيزكاري سرآغاز هر توبه اي، و سرّ هر حكمتي، و شرف و بزرگي هر عملي است، و هر كه از با تقوايان كامياب گشته به وسيله تقوا كامياب شده است.

خليفه به حق

«إِنَّمَا الْخَليفَةُ مَنْ سارَ بِسيرَةِ رَسُولِ اللّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْري إِنّا لاََعْلامُ الْهُدي وَ مَنارُ التُّقي.»

خلافت فقط از آنِ كسي است كه به روش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) برود، و به طاعتِ خدا عمل كند، و به جان خودم سوگند كه ما اهل بيت نشانه هاي هدايت و جلوه هاي پرفروغ پرهيزگاري هستيم.

حقيقت كرم و دنائت

«قيلَ لَهُ (عليه السلام): مَا الْكَرَمُ؟قالَ: أَلاِْبْتِداءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعامُ الطَّعامِ فِي الَْمحَلِّ. قيلَ فَمَا الدَّنيئَةُ؟ قالَ: أَلنَّظَرُ فِي الْيَسيرِ وَ مَنْعُ الْحَقيرِ.»

از امام مجتبي سؤال شد: كرم چيست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پيش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطي. سؤال شد: دنائت و پستي چيست؟ فرمود: كوچك بيني و دريغ از اندك.

مشورت مايه رشد و هدايت

«ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلي رُشْدِهِمْ.»

هيچ قومي با همديگر مشورت نكنند، مگر آن كه به رشد و كمالشان هدايت شوند.

لئامت و پستي

«أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.»

پستي آن است كه شكر نعمت را نكني.

بدتر از ننگ و زبوني

«أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.»

ننگ و زبوني بهتر از دوزخ رفتن است.

رفيق شناسي

«قالَ الْحَسَن (عليه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: يا بُنَيَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّي تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضيتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلي إِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِي الْعُسْرَةِ.»

امام حسن (عليه السلام) به يكي از فرزندانش فرمود: اي پسرم! با احدي برادري مكن تا بداني كجاها مي رود و كجاها مي آيد، و چون از حالش خوب آگاه شدي و معاشرتش را پسنديدي با او برادري كن به شرط اين كه معاشرت، بر اساس چشم پوشي از لغزش و همراهي در سختي باشد.

كار با توكل

«لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّكِلْ عَلَي الْقَدَرِ إِتَّكالَ المُسْتَسْلَمِ.»

چون شخص پيروز در طلب مكوش، و چون انسان تسليم شده به قَدَر اعتماد مكن [بلكه با تلاش پيگير و اعتماد و توكّل به خداوند، كار كن].

خويشاوند و بيگانه واقعي

«أَلْقَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّةُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.»

خ_ويشاون_د كس_ي است ك_ه دوست_ي و محبّت، او را ن_زديك كرده باشد و اگ_ر چ_ه ن_ژادش دور ب_اشد.

و بي_گان_ه كس_ي است ك_ه از دوست_ي و محبّت به دور است و گرچه نژادش نزديك باشد.

اعتماد به مقدرات الهي

«مَنِ اتَّكَلَ عَلي حُسْنِ الاِْخْتِيارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ يَتَمَنَّ أَن_َّهُ في غَيْرِ الْحالِ الَّتي إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.»

هر كه به نيك گزيني خداوند دلگرم باشد، آرزو نمي كند در وضعي جز آنچه خدا برايش برگزيده، باشد.

آثار رفت و آمد در مسجد

«مَنْ أَدامَ الاِْخْتِلافَ إِلَي الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدي ثَمان:آيَةً مُحْكَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَي الهُدي أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًي وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً أَوْ خَشْيَةً.»

هر كه پيوسته به مسجد رود به يكي از اين هشت فايده مي رسد:1_ نشانه اي استوار (فهم آيات الهي)،2_ دوستي قابل استفاده،3_ دانشي تازه،4_ رحمتي مورد انتظار،5_ سخني كه به راه راستش كشد،6_ يا سخني كه او را از پستي برهاند،7_ و ترك گناهان به خاطر شرم از خدا،8_ يا ترك گناهان به خاطر خوف از خدا.

بهترين چشم و گوش و دل

«إِنَّ أَبْصَرَ الأَب_ْصارِ ما نَفَذَ فِي الخَيْرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الاَْس_ْماعِ ما وَعَي التَّذْكيرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.»

همانا بيناترين ديده ها آن است كه در طريق خير نفوذ كند، و شنواترين گوشها آن است كه پند و اندرز را در خود فرا گيرد و از آن سود برد، سالمترين دلها آن است كه از شبهه ها پاك باشد.

تزكيه در پرتو عبادت

«إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَةَ تَزَكيّ لَها، إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَريضَةِ فَارْفَضُوها.»

به راستي هر كه عبادت را به خاطر عبادت طلب كند خود را تزكيه نموده است. هر گاه مستحبّات به واجبات زيان رساند آن را ترك كنيد.

عاقل خيرخواه

«لا يَغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»

عاقل و خردمند به كسي كه از او نصيحت و اندرز خواهد، خيانت نكند.

ارزش دادن به آثار عبادت

«إِذا لَقِيَ أَحَدُكُمْ أَخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»

هر گاه يكي از شما برادر خود را ملاقات كند، بايد كه محلّ نور پيشاني (يعني محلّ سجده) او را ببوسد.

اميد و پشتكار

«وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأَن_َّكَ تَعيشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَن_َّكَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشيرَة، وَ هَيْبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللّهِ إِلي عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.»

براي دنيايت چنان كار كن كه گويا هميشه زندگي مي كني، و براي آخرتت به گونه اي كاركن كه گويا فردا خواهي مُرد، و اگر عزّتي بدون بستگان و شكوهي بدون سلطنت خواهي، از معصيت و نافرماني خدا به طاعت و فرمانبري خداوند عزّوجلَّ درآي.

نشانه هاي مكارم اخلاق

«مَكارِمُ الاَْخْلاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ الْمُكافاتُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَي الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرْيُ الضَّيْفِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَياءُ.»

مكارمو فضائل اخلاق ده چيز است:1 _ راستگويي، 2 _ راستگويي در وقت سختي و گرفتاري، 3 _ بخشش به سائل، 4 _ خوش خُلقي، 5 _ پاداش در مقابل كارها و ابتكارات، 6 _ پيوند با خويشان، 7 _ حمايت از همسايه، 8 _ حق شناسي درباره دوست و رفيق، 9 _ ميهمان نوازي، 10 _ و در رأس همه اينها شرم و حياست.

پرهيز از تملق و بدگويي

«قالَ (عليه السلام) لِرّجُل: إِيّاكَ أَنْ تَمْدَحَنِي فَأَن_َا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْكَ أَوْتُكَذِّبَنِي فَإِنَّهُ لا رَأْيَ لِمَكْذُوب أَوْتَغْتابَ عِنْدِي أَحَدًا.»

امام به شخصي فرمود: مبادا مرا ستايش كني، زيرا من خود را بهتر مي شناسم، يا مرا دروغگو شماري، زيرا دروغگو انديشه و عقيده [ثابتي] ندارد، يا كسي را نزد من بدگويي نمايي.

عوامل هلاكت آدمي

هَلاكُ النّاسِ في ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ.

أَلْكِبْرُ بِهِ هَلاكُالدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْليسُ.

أَلْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ.

أَلْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ وَ بِهِ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ.

هلاكت و نابودي مردم در سه چيز است:كبر، حرص، حسد.

تكبّر كه به سبب آن دين از بين مي رود و به واسطه آن، ابليس، مورد لعنت قرار گرفت.

حرص كه دشمن جان آدمي است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد.

حسد كه سررشته بدي است و به واسطه آن قابيل، هابيل را كشت.

تقوا و تفكر

«أُوصيكُمْ بِتَقْوَي اللّهِ وَ إِدامَةُ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَيْر وَ أُمُّهُ.»

شما را به پرهيزگاري و ترس از خدا و ادامه تفكّر و انديشه سفارش مي كنم، زيرا كه تفكّر و انديشه، پدر و مادر تمام خيرات است.

شستشوي دستها قبل و بعد از غذا

«غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِي الْفَقْرَ وَ بَعْدَهُ يُنْفِي الْهَمَّ.»

شستن دستها پيش از غذا، فقر را از بين مي برد و بعد از غذا، غم و اندوه را مي زدايد.

دنيا، سراي عمل

«أَلنّاسُ في دارِ سَهْو وَغَفْلَة يَعْمَلُونَ وَ لا يَعْلَمُون فَإِذا صارُوا إِلي دارِ الاْخِرَةِ صارُوا إِلي دارِ يَقين يَعْلَمُونَ وَ لا يَعْمَلُونَ.»

مردم در اين دنيا در سراي بي خبري و غفلت به سر مي برند، كار مي كنند و نمي دانند. وقتي كه به سراي آخرت رفتند، به خانه يقين مي رسند، آن گاه است كه مي دانند، ولي ديگر كار نمي كنند.

همراهي با مردم

«صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ يُصاحِبُوكَ.»

چنان با مردم مصاحبت داشته باش كه خود دوست داري به همان گونه با تو مصاحبت كنند.

عقاب و ثواب مضاعف

«وَ اللّهِ إِنّي لاََخافُ أَنْ يُضاعَفَ لِلْعاصي مِنَّا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ أَرْجُوا أَنْ يُؤْتِيَ الُْمحْسِنَ مِنّا أَجْرَهُ مَرَّتَيْنِ.»

به خدا قسم من ترس از آن دارم كه عذاب گناهكاران از ما اهل بيت دو چندان گردد، و اميد آن را دارم كه نيكوكار از ما اهل بيت نيز پاداشش دو برابر باشد.

نقش عقل، همت و دين

«لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَياءَ لِمَنْ لا دينَ لَهُ.»

كسي كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسي كه همّت ندارد، جوانمردي ندارد و كسي كه دين ندارد، حيا ندارد.

تعليم و تعلم

«عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَكَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَيْرِكَ.»

مردم را با دانشت، دانش بياموز و خود نيز دانش ديگران را فراگير.

روي آوردن به چه كسي؟

«لا تَأْتِ رَجُلاً إِلاّ أَنْ تَرْجُوَ نَوالَهُ أَوْ تَخافَ بَأْسَهُ أَوْ تَسْتَفيدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَكَتَهُ وَ دُعائَهُ أَوْ تَصِلَ رَحِمًا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ.»

نزد كسي مرو، مگر آن كه به بخشش او اميدوار، يا از قدرتش بيمناك، يا از دانشش بهره مند، يا به بركت و دعايش اميدوار باشي، يا آن كه بين تو و او پيوند خويشاوندي اي باشد.

عقل و جهل

«لا غِني أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَيْشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.»

هيچ بي نيازي اي بزرگتر از عقل و هيچ فقري مانند جهل و هيچ وحشتي سختتر از خودپسندي و هيچ عيشي لذّت بخشتر از خوش اخلاقي نيست.

علي، دروازه ايمان

«إِنَّ عَلِيًّا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.»

علي (عليه السلام) دروازه ايمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است.

حق اهل بيت

«وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ لا يَنْتَقِصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنا إِلاّ نَقَصَهُ اللّهُ مِنْ عَمَلِهِ.»

قسم به خدايي كه محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) را به حقّ برانگيخت، هيچ كس از حقّ ما اهل بيت چيزي را كم نكند، مگر آن كه خداوند از عملش چيزي را كم گرداند.

اول سلام، آن گاه كلام

«مَنْ بَدَأَ بِالْكَلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجيبُوهُ.»

كسي كه پيش از سلام كردن، آغاز به سخن گفتن نمايد، جوابش را ندهيد!

نيكي و پرسش

«أَلشُّرُوعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الاِْعْطاءُ قَبْلَ السُّؤالِ مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَدِ.»

آغاز نمودن به نيكي و بذل و بخشش، پيش از درخواست نمودن، از بزرگترين شرافتها و بزرگي هاست.

فراگيري و كتابت دانش

«تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ في بُيُوتِكُمْ.»

دانش را فرا گيريد و اگر توانِ حفظ كردنش را نداريد آن را بنويسيد و در خانه هايتان بگذاريد.

دعاي مستجاب

«أَن_َا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ يَهْجِسْ في قَلْبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَنْ يَدْعُوَ اللّهَ فَيُسْتَجابُ لَهُ.»

كسي كه در قلبش جز رضا و خشنودي خدا خطور نكند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعاي او هستم.

عبادت و پرستش

«مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَيْء.»

كسي كه خدا را اطاعت و عبادت كند، خداوند همه چيز را مطيع او گرداند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109