نویسنده : محمد جواد طبسی
ناشر : محمد جواد طبسی
امام حسن (ع) در طول سی و هفت سالی که در کنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود، بلکه همواره بازوی نیرومند، یاوری صدیق، مسئولی امین و با تجربه و سربازی عاشق و فداکار برای امیرمومنان به حساب میآمد. وی با شناخت کاملی که از پدر داشت، خود را وقف خدمتبه امیرالمؤمنین کرده بود.
روزی بازوی نظامی پدر میشود و به فرمانش به طرف کوفه روانه میشود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهدو آنها را جهت مقابله با پیمان شکنان و ناکثان بسیج کند. روز دیگر بازوی سیاسی امام میشود و در جریانات سیاسی دوران عثمان وارد صحنه میشود و او را نسبت به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش و کثرت انحرافات آگاه میسازد و یا در مسئله حکمیت به دستور آن حضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع مینماید و دست به افشاگری میزند.
آن حضرت در سمت قضاوت و دیگر مسوولیتها به کمک و یاری پدر میشتابد. این نوشتار کوتاه اگر چه بیان کننده بخشی از مسوولیتها و ماموریتهای امام حسن(ع) در دوران پدر میباشد، اما باید اعتراف کرد که بدون شک در این سی و هفت سال خدمات آن حضرتدر قالب ماموریت از طرف امیرمومنان بیش از اینها بوده است ولی ما بر آنها دست نیافتهایم و یا فاقد ارزش تاریخی بودهاند.
انحرافات و کجرویهای آشکار کارگزاران عثمان عرصه را بر تمام مسلمانان آگاه و بیدار، به ویژه صحابه رسول الله (ع) تنگ کرده بود. ابن عبد ربه اندلسی مینویسد:
در زمان خلافت عثمان کارهای خلاف زیاد صورت میگرفت. بدین جهت هرگاه فرد یا افرادی به حضور علی (ع) میآمدند و از کارهای عثمان شکایت مینمودند، علی (ع) پسرش، حسن (ع) را نزد عثمان میفرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع بسیار تکرار شد، تا این که روزی عثمان به حسن (ع) گفت: پدرت تصور میکند که احدی آگاهی ندارد ولی ما به آنچه انجام میدهیم آگاه هستیم. بنابرایناز ما دست بردار. پس از این گفتگو دیگر حضرت علی (ع) پسرش امامحسن (ع) را نزد عثمان نفرستاد.
از دیگر مسوولیتهای مهم امام حسن (ع) در زمان پدر، پاسخگویی به پرسشهای مهم مردم بود. حضرت امیرمومنان (ع) بارها پاسخ بدین پرسشها را به امام حسن (ع) ارجاع داده بود. گاهی مردم پس از دریافت پاسخ از امام حسن (ع) به نزد امام علی (ع) میرفتند و از حضرت پاسخ همان سؤال را میخواستند که حضرت به آنان میفرمود: اگر از من هم میپرسیدید بیش از این جوابی دریافت نمیکردید.
در دوران خلافت ابوبکر یک نفر اعرابی نزد او آمد و گفت: من درحال احرام حج به تخم شتر مرغ دستیافتم و آن را خوردم. چه کفارهای بر من واجب است؟ ابوبکر که نتوانست جواب دهد، او را به نزد عمر فرستاد. او هم که از جواب عاجز مانده بود، اعرابی را به نزد عبدالرحمن بن عوف راهنمایی کرد. عبدالرحمن نیز که درمانده شده بود، به اعرابی گفت که نزد علی (ع) برود. مرد اعرابی نزد علی (ع)آمد. حضرت به حسنین علیهما السلام اشاره کرد و فرمود: مسئله خود را از هرکدام از این دو کودک میخواهی بپرس. اعرابی سؤال خود را مطرح کرد و امام حسن (ع) در محضر امیرمومنان بدان پاسخ گفت.
روزی حضرت علی (ع) در «رحبه بودند که مردی به حضورش آمد و عرضه داشت: من از رعایای شما هستم. حضرت فرمود: خیر. هرگز از رعایای من نیستی، بلکه تو پیک پادشاه روم هستی؛ از معاویهسوالاتی کردهای و او درمانده و عاجز شده است. بدین جهت تو را جهت دریافت پاسخهای آن به نزد ما فرستاده است.
آنگاه حضرت به او فرمود: از یکی از دو فرزندم بپرس. او گفت: از فرزندت حسن (ع) میپرسم. امام حسن (ع) رو به او کرد و فرمود: آمدهای که بپرسی: فاصله بین حق و باطل چه مقدار است؟ همچنینآمدهای که بپرسی: چقدر فاصله است بین آسمان و زمین؟ میان مشرق و مغرب چه اندازه فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آنجا جمع هستند؟ ارواح مومنان در کجا جمع میشوند؟ خنثی کیست؟ کدام ده چیز است که هر یک سختتر از دیگری است؟
عرض کرد: یابن رسول الله! آری. پرسشهای من همین است که بیان داشتید. سپس امام حسن(ع) به یک یک پرسشهای او پاسخ داد. مرد شامی به امام حسن (ع) گفت: گواهی میدهم که تو فرزند رسول خدایی و همانا علیبن ابیطالب (ع) برای خلافت و جانشینی رسول خدا از معاویه سزاوارتر است...
گروهی نزد علی (ع) آمده، از کمبود باران شکایت کردند. آن حضرت فرزند برومندش، امام حسن(ع)را فرا خواند و به وی فرمود: خدای را از بهر استسقاء بخوان. امام حسن (ع) به دنبال فرمان پدر، دست بهدعا برداشته، فرمود: «اللهم هیج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب ؛
خدایا! ابرها را به حرکت درآور و با بازکردن دربهای آسمان،آب و باران فراوانی بر ما فرست.
سپس امام حسن (ع) دعای استسقا را جهت آمدن باران قرائت کرد.
امام حسین (ع) نیز به دستور پدر به دعای استسقاء پرداخت: «اللهم معطی الخیرات...»؛ خدایا! ای کسی که خیرات و برکات را به بندگان عطا میکنی.
هنوز دعا پایان نگرفته بود که باران تندی شروع به باریدن کرد.
به سلمان گفتند: ای اباعبدالله! این دعا به آنها یاد داده شده بود. او در پاسخ گفت: وای برشما! مگر نشنیدهاید حدیث رسول خدا را که میفرماید: خداوند مصالح حکمت را بر زبان اهل بیت من جاری ساخته است.
امام حسن (ع) از طرف امام علی (ع) مامور شد تا جهت آگاه ساختن مردم کوفه از توطئههای شوم دشمنان و بسیج مردم برای یاری علی (ع) به همراه عمار بن یاسر و قیس به کوفه برود.
امام حسن (ع) در کوفه چنین گفت: ای مردم! به دعوت امام و امیر خود پاسخ مثبت دهید و به کمکبرادران مجاهد خود علیه شورشگران داخلی حرکت کنید... سوگند به خدا، خردمندان او را یاری نمایند. درس عبرتی برای آیندگان نزدیک و دور خواهد شد. عاقبت نیکی خواهید داشت. پس به دعوت ما پاسخ دهید و ما را بر آن چه ما و شما بدان مبتلا و دچار گشتهایم یاری نمائید. همانا امیرمومنان (ع) فرمود: من به سوی ناکثین حرکت کردم تا آنان را به جای خود نشانم. در این حال از دو صورت خارج نیست؛ من یا ظالم و ستمگرم و یا مظلوم و ستمدیده. مردم، از خدا میخواهم مردی را برساند که جویای قیقتباشد و حق خدا را در نظر بگیرد، چنانچه من مظلوم و ستمدیده هستم یاریام کند و اگرستم میکنم، ممانعت و جلوگیری نمایید. سوگند به خدا! طلحه و زبیر از اولین کسانی بودند که با من بیعت کردند و از اولین افرادی بودند که پیمان شکستند و خدعه نمودند. آیا از بیت المال چیزی را به خود اختصاص دادهام و یا حکمی را دگرگون کردهام؟! پس حرکت کنید به سوی آنان و امر به معروف و نهی از منکر نمایید.
کارشکنیهای ابوموسی اشعری عقیم ماند و امام حسن (ع) توانست حدود دوازده هزار نفر از جنگجویان کوفه را جهت پیوستن به سپاه علی (ع) به سوی بصره گسیل دارد.
پس از پایان گرفتن جریان حکمیت توسط ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص، و خیانت آشکار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردم لب به اعتراض گشودند که چرا امام علی (ع) بعضی از بستگان خود را مامور مذاکره و تکلم نکرد؟
با این که مردم کوفه بر خلاف نظر امام علی (ع)، ابوموسی اشعری را جهت مذاکره و حکمیت پیشنهاد کرده و بر این امر اصرار ورزیده بودند؛ حضرت علی (ع) برای پایان دادن به اختلافات، به امامحسن (ع)دستور داد تا درباره ابوموسی و عمرو بن عاص و اشتباهاتشان سخن گوید.
اندلیسی مینویسد: روزی علی (ع) در مسجد کوفه بالای منبر سخن میگفت. متوجه فرزندشحسن (ع) شد و به او فرمود: برخیز و درباره این دو نفر سخن بگو. امام حسن (ع) برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود:
ای مردم! شما در مورد این دو نفر (ابوموسی و عمرو بن عاص) مذاکره کردید(و به توافق رسیدید.)و ما آنها را به مجلس مذاکره فرستادیم. براین اساس که مطابق قرآن، نه مطابق هوسهای نفسانی داوری کنند ولی آنها مطابق هوسهای نفسانی، نه مطابق قرآن داوری کردند و وقتی که مذاکره این گونه باشد، حاکم نخواهد بود. بلکه محکوم است. ابوموسی در آنجا که حکمیت را برای عبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت. ابوموسی از سه جهت خطا کرد:
1- عبدالله با پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را برای خلافت نپسندید و او را جزو شورای شش نفره قرار نداد.
2- عبدالله رهبری و حاکمیت را برای خود طلب نکرد.
3- مهاجران و انصار که مقام زمامداری را تشکیل میدهند، برای امارت او اتفاق نظر ننمودند.
در مورد اصل مسئله حکمیت (وکالت دادن به شخصی برای داوری) رسولاکرم (ص) در جریان یهودیان بنی قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمود تا درباره آنها داوری کند و او نیز حکمی کرد که خداوند به آن راضی شد و شکی در این جهت نیست، زیرا اگر حکم کردن سعد بن معاذ خلاف بود، پیامبر (ص) به آن راضی نمیشد.
یکی دیگر از مسئولیتهای مهم امام حسن (ع) که در زمان پدر به وی واگذار شده بود، اقامه نماز جمعه بود. مسعودی مینویسد: آنگاه که عذری مانند بیماری برای امیرمومنان پیش میآمد و نمیتوانست برای اقامه نماز جمعه در مسجد کوفه حضور یابد، فرزند برومندش را به این امر مهم میگمارد.
امام حسن(ع) در یکی از خطبههای نماز جمعه در مسجد کوفه، چنین فرمود: همانا خداوند سبحان مبعوث ننمود پیامبری را مگر این که بعد از او، خلیفه و جانشینی را تعیین کرد و یا گروه و یا خاندانی را. پس قسم به آن کس که محمد (ص) را به پیامبری برگزید،هیچ کس در حق ما اهلبیت کوتاهی نخواهد کرد، مگر این که خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتی بر ضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد، مگر آن که عاقبت از آن ما خواهد شد و متجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید.
حضرت علی (ع) در برخی رویدادها از امام حسن (ع) میخواست قضاوت کند. امیرمومنان (ع) از فرزندش خواست تا در باره مردی که چاقو دردست داشت و در خرابهای کنار کشتهای دستگیرش کرده بودند، قضاوت کند. اینک تمام ماجرا:
امام صادق(ع)فرمود: در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین (ع) مردی را جهت دادخواهی به محضر آن حضرت آوردند. آن مرد را در خرابهای یافته بودند در حالی که چاقویی خون آلود در دست داشت و بالای سر مقتول که به خون خویش میغلتید. ایستاده بود. حضرت پرسید: ای مرد! در این مورد چه میگویی؟
متهم پاسخ داد: ای امیرمومنان! اتهامم را میپذیرم. علی (ع) دستور داد او را ببرند و به جای مقتول قصاص کنند. در این هنگام مردی با عجله و شتاب خود را نزد حضرت رساند و فریاد زد: او را باز گردانید، به خدا سوگند، او جرمی ندارد. من قاتلم!
امیرمومنان از متهم پرسید: چه چیز تو را وادار کرد که اتهام قتل را بپذیری و حال آن که او را نکشتهای؟ مرد پاسخ داد: وضعیت به گونهای بود که نمیتوانستم کمترین دفاعی از خود کنم؛ زیرا چند نفر مرا در حالی که کارد خونین در دست داشتم و بالای سر مقتول ایستاده بودم، دیدند و دستگیرم کردند. من در کنار خرابه مشغول ذبح گوسفند بودم. وقتی آن را سر بریدم نیاز به قضای حاجت پیدا کردم. از این رو، داخلخرابه شدم که ناگهان دیدم مردی در خون خود میغلتد. به شدت ترسیده بودم. در حالی که چاقوی خون آلود در دستم بود، چند نفر وارد شدند و مرا بازداشت نمودند.
علی (ع) دستور داد آن دو را نزد فرزندش، حسن (ع) ببرند و داستان را برای او بیان کنند و حکم الهی را بپرسند. آنان را نزد امام مجتبی (ع) بردند. آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنها چنین قضاوت نمود:
قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کارش، گویی بشریت را نجات داده است، خداوند سبحان فرمود: (...ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا)...؛ هرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.
بنابراین آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت نمایید.
در پی خیانت آشکار معاویه و هوادارانش پس از ماجرای حکمیت،امیرمومنان (ع) در اواخر عمرش بر آن شد تا جنگ با معاویه را از سر بگیرد. بدین جهت با بسیج کردن مجدد نیروهای رزمنده، امام حسن(ع) را به فرماندهی ده هزار نفر منصوب کرد تا آنها به سوی جبهه صفین روانه شوند. مردم گروه گروه به این سپاه پیوستند. صد هزار شمشیر جمع شد و آماده حرکت شد. در این هنگام بود که ابنملجم ملعون بر فرق مقدس امام علی (ع) ضربت زد و آن ضربت به شهادت آن حضرت منجر شد و آن سپاه با عظمت مانند گله گوسفندی که چوپان خود را از دست داده باشد از هم گسیخت.
از دیگر مسوولیتهای امام حسن (ع)، تولیت موقوفات امام علی(ع)بود. امام علی (ع) در اواخر عمر خویش طی حکمی همه موقوفات خویش را به امام حسن (ع) واگذار کرد.
این موقوفات دو بخش بود: برخی موقوفات خود امام علی (ع) بودند از قبیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایی که امیرمومنان آنها را احداث و وقف گردانیده بود؛ برخی همان موقوفات پیامبر (ص) وفاطمه (س) بود که تولیتش به عهده حضرت علی (ع) بود که مجموع آنها عبارت بود از: چشمه ینبع و وادی احمر، القصیبه، منطقه ینبع،یبیغات، صحرای رعیه، عین حسن، دیمه، اذنیه، امالعیال، حیطان سبعه(دلال، عواف، برقه، میثب، حسنی، صافیه، مشربه ام ابراهیم) و فدک.
امام علی (ع) در فرمانی به امام حسن (ع) به وی چنین میفرماید:
«این است آنچه را که بنده خدا، علی بن ابیطالب، پیشوای مؤمنین درباره دارایی خود به آن فرمان داده برای به دست آوردن رضا و خشنودی خدا که به سبب آن مرا به بهشت داخل نماید و بر اثر آن، آسودگی آخرت را به من عطا فرماید... و پس از من، حسن بن علی سفارش مرا انجام میدهد. وصی من است از مال و داراییم به طور شایسته صرف میکند و به مستحقین و سزاواران میبخشد و اگر برای حسن پیشامدی نمود حسین زنده است. وصی من بعد از حسن، اوست و سفارشم را مانند او انجام میدهد.... و شرط میکند با آن که تصدی این مال را به او داده، این که این مال را به همان طوری که هست، باقی بگذارد و میوه آن را در آنچه به آن مامور گشته و رهنمود شده است، صرف نماید و شرط میکند که نهالی از زادههای درخت خرمای این دهها را نفروشد...»
روزی امام علی (ع) به امام حسن (ع) فرمود: برخیز و سخنرانی کن تا گفتارت را بشنوم. امام حسن (ع) عرض کرد: پدرجان! چگونه سخنرانی کنم با این که رو به روی تو هستم و از شما شرم دارم.
امام (ع) سپس خود را مخفی نمود به طوری که صدای حسن (ع) را میشنید. امام حسن (ع) برخاست و خطابه خود را شروع کرد و پس ازحمد و ثنای الهی فرمود: «اما بعد فان علیا باب من دخله کان مومنا و من خرج منه کان کافرا اقولی قولی هذا و استغفرالله العظیم لی و لکم ؛ بدون شک علی، دری (از علم و کمال) است که اگر کسی وارد آن در شود، مؤمن است و کسی که از آن خارج گردد،کافر است. من این سخن را می گویم (و به آن معتقدم) و از برای خود و شما از درگاه خدای بزرگ طلب آمرزش میکنم.
در این هنگام امام علی(ع)برخاست و بین دو چشم حسن (ع) را بوسید و سپس فرمود: «ذریهبعضها من بعض والله سمیع علیم ؛ آنها فرزندان و دودمانی بودند که بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودندو خداوند شنوا و داناست.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».