و كجاست مثل خديجه...

مشخصات كتاب

نويسنده : جمعي از نويسندگان

ناشر : سايت تخصصي حضرت خديجه (س)

مقدمه

تبيين الگوهاى رفتارى مناسب براى فعاليتهاى اجتماعى، فرهنگى و... اساسى ترين نياز زنان در جامعه ما به شمار مى رود، در اين ميان گروهى راه افراط پيموده، زنان را از هرگونه فعاليتى محروم مى سازند و عده اى ديگر حضور بى محابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مى دانند.

مسلما دراظهارواعمال نظر پيرامون مسايل مربوط به جامعه زنان بايد خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زيرا سخنراندن بدون شناخت عميق از سيره معصومان، جامعه زنان را از بستر اصلى خارج و در گرداب سطحى نگريها گرفتار مى سازد.

نگاه تاريخى و تحليل واقعيتهاى موجود در زندگى شخصيتهاى مؤثر و مطرح جامعه زنان، در طول تاريخ اسلام، مى تواند ما را به خاستگاه اصلى نظرات دينى پيرامون زنان و تشخيص محدوده و نحوه فعاليتهاى اجتماعى آنان نزديك سازد.

زندگى حضرت خديجه را مى توان نمونه اى كامل از تحول مثبت و سير به سمت كمال دانست؛ زيرا خديجه(س) بيش از چهل سال از زندگى اش را در دوران جاهليت سپرى كرد، آنگاه با غلبه بر تمام تضادهاى موجود اجتماعى دل به اسلام سپرد. و به اولين اجتماع كوچك اسلامى گام نهاد . زندگانى او چون پلى است كه ابتداى آن در دوران جاهليت و انتهايش در دوران اسلامى است. از اينرو بررسى نقاط حساس زندگانى وى مى تواند ما را در دست يابى به الگوى مثبت يارى دهد و براى همه گروههاى جامعه، بهويژه زنان، كه دوران جاهليتها، تعصبها و هجوم فرهنگهاى بيگانه را تجربه كرده اند سودمند باشد.

اوضاع اجتماعى زنان درعصر جاهلى

كعبه، نماد توحيد، با قامتى كشيده و استوار پابرجاى بود اما مردم پيرامونش بر اثر زندگى خشن بيابانى، عدم ارتباط با تمدنهاى ديگر و حكمفرمايى جهل و اميال نفسانى به سوى انحطاط گام برمى داشتند، انحراف از آيين توحيدى خليل الله در تمام

شئون حياتى و اجتماعى آنان ديده مى شد و از افراد بى رحم و جاهل انباشته بود. نظام اجتماعى عربستان نظامى بيابانى بود، و زورمندترين جريان اجتماعى و قبيله اى در راس هرم قدرت جاى داشت. زنان كه از لحاظ اجتماعى ضعيف ترين گروه جامعه بودند به طور كامل مقهور اراده و تمايلات مردان به شمار مى آمدند و در جنبه هاى اقتصادى، اخلاقى، فرهنگى و آداب و سنن اجتماعى تحت سلطه بودند.

گاه مردانى كه نياز مالى داشتند و يا در انديشه توسعه ثروت بودند گروهى از زنان را خريدارى كرده، پس ازآموزش آوازخوانى و نوازندگى خانه هايى در اختيارشان مى گذاشتند و پرچمى كه نشانه آزادى ورود همگان بود بر بام خانه هايشان نصب مى كردند. وظيفه اين زنان كسب درآمد براى طبقه مسلط جامعه بود.اينكردار زشت چنان وقاحت خود را ازدست داده بود كه ثروتمندان بى هيچ دغدغه اى به استثمار عفت وعزت زنان مى پرداختند و ازاين راه ثروتهاى كلان گرد مى آوردند.زمانى نيز تنها به خاطرازدياد نسل به موجوديت زن احترام مى گذاشتند و براى رسيدن به اين هدف ازهرراه ممكن سود مى جستند؛ برخى به طور اشتراكى زنى را به همسرى مى گرفتند وعده اى به طور قبيله اى زنى را به عقد درمى آوردند.

وقتى تار جهل به پود فقر گره مى خورد، مردم را به سنتهاى هولناك مى كشاند، دختركشى تنها يكى از دههافجايع خوفناكى است كه در جزيرة العرب رواج داشت. براساس منابع موجود، «صعصعة بن ناجيه مجاشعى جد فرزدق به تنهايى دويست وهشتاد دختر را از پدرانشان خريد و با پرداخت سه شتر براى هر كدام آنها را از مرگ حتمى نجات داد. اين خبر مى تواند گستره وسيع نفوذ اين سنت زشت را نشان دهد. فرزدق خاطره احسان جد خويش را چنين زنده كرده است:"وجدى الذى منع الوائدين واحيا الوئيد فلم توئد."جدم همان شخصى

است كه دخترانشان را از زنده به گوركردن، بازداشت و زنده به گورشدگان را نجات داد و نگذاشت دفن شوند.

رويش ستاره

حضرت خديجه(س) شصت وهشت سال پيش ازهجرت درمكه چشم به جهان گشود.پدرش خويلد از فرزندان اسدبن عبدالعزى به شمارمى آمد و مادرش فاطمه دخترزائدة بن اصم بود. جد هردو «فهر» نام داشت و ازقبيله قريش بودند.

به روايتى پدرش قبل از جنگهاى فجار كشته شد و خديجه را دردنياى پرآشوب آن روزگارتنها نهاد.

از سرنوشت خديجه(س) و نحوه زندگانى وى تا قبل از سنين ميانسالى، اطلاع دقيقى دردست نيست اما آنچه مسلم مى نمايد اين است كه او دردوران طفوليت تجربياتى گرانسنگ اندوخته بود، شايد پانزده سال بيشتر ازعمرش نمى گذشت كه شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.

اولين متون تاريخى در مورد او به زمانى اشاره دارند كه با ترتيب دادن كاروانهاى تجارى به كسب درآمد پرداخت او با مديريت و درايتى قوىبه دور از رسم تجار زمانه كه رباخوارى را از اصول اوليه كسب ثروت قرار داده بودند، به تجارت مضاربه اى روى آورد.

گرچه ستيز خديجه(س) با تجارت ربوى، كه گاه تا ازدست دادن زن و فرزند بدهكار مى كشيد، خود مقوله اى مهم است اما تابناكترين صفحات زندگى او زمانى شكل مى گيرد كه با وجود زيبايى ظاهرو برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه اى از كمال و پاكى دست يافت كه به وى لقب"طاهره دادندنويسندگان در توصيف اوعباراتى چون"تدعى فى الجاهلية الطاهرة در جاهليت به طاهره ناميده مى شد، را به كار برده اند.

او از يارى فقرا روى برنمى گرداند و خانه اش پناهگاه نيازمندان بود."كرم و سخاوت ،"دورانديشى و درايت و"عفت" از وى بانويى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب"سيدة نساء قريش كه در

آن زمان به وى داده شد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمى دارد. كمالات روحى و عقلى و حسن ظاهر وى سبب شد تا گروه كثيرى از مردان، انديشه همسرى او را در سر بپرورانند "عقبة بن ابى معيط ،"صلت بن شهاب"،"ابوجهل" و"ابوسفيان" ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قريش بودند كه دست تمنا به سوى او درازكردنداما خديجه درخواست آنها را با ابراز بى علاقگى به ازدواج ردكرد. او در بخشى از گفتگوهايش با"ورقة بن نوفل اسدبن عبدالعزى ، پسرعمويش، نيافتن شخص موردنظر را دليل عدم تمايل به ازدواج دانسته است.خديجه كه بر آيين حنيف ابراهيم خليل الله باقى بود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مى گذراند و از سخنان و معارفشان بهره مى برد. در اين نشستها گاه صحبت از ظهور پيامبرى از قريش به ميان مى آمد كه خديجه را سخت در تفكر فرو مى برد.

روزى همراه گروهى از زنان با يكى از علماى يهود گفتگو مى كرد كه رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلب كرد. عالم يهودى از خديجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم يهودى از جوان خواست كتف خود را بنماياند. رهگذر پيراهن خود را كنارزد. او به دقت نگريست، درخشش نور نبوت را كه در كتابهايشان بشارت داده شده بود، در كتفش ديد و گفت: اين مُهر پيامبرى است.

خديجه، بعد از سؤال از دليل عالم يهودى و دريافت جواب گفت: اگرعموهايش اينجا بودند اجازه نمى دادند تو چنين كنى، زيرا بهشدت از وى مراقبت مى كنند.

عالم يهودى گفت: او با زنى از قريش كه بزرگ قبيله اش شمرده مى شود، ازدواج خواهدكرد.علاوه بر اين يك بار نيز درخواب ديد كه خورشيد بالاى مكه چرخيد و درخانه اش فرودآمد.

او اين خواب را با پسرعمويش"ورقة ، كه مسيحى بود و با كتب آسمانى آشنايى داشت، درميان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى كه شهرت جهانى مى يابد ازدواج خواهى كرد.

مجموعه شواهد فوق خديجه را وامى داشت كه از راهى عاقلانه گمشده اش را سوى خود بكشاند، پس شخصى را نزد امين قريش فرستاد و پيام داد كه با مقدارى ازاموال او به تجارت بپردازد و چون امين پذيرفت او را با بهترين كالاها و غلامش ميسره راهى شام كرد.گروه كثيرى از تاريخ نگاران براين عقيده اند كه ابوطالب از خديجه(س) خواست تا مالى براى تجارت در اختيارمحمد(ص) بگذارد.گروهى ديگر با اين نظر به مقابله پرداخته، مى گويند: عزت و شرف ابوطالب اجازه نمى داد كه آنها اجير شخص ديگرشوند. پس بايد گفت كه وى بهطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجير خديجه نشد.ميسره در بازگشت كرامات امين قريش، خصوصا ملاقات راهب با وى ، را براى خديجه بازگوكرد.

فصل وصل

جوانه هاى مهراينك درخديجه به بارنشسته بود، او جوانى پاكدامن و امين پيش روى خود داشت كه عرق نجابت از صورتش ريزان و پاكى دلش از صداقت سيمايش آشكاربود. بانوى قريش بطور مستقيم تقاضاى ازدواج كرد. او به امين قريش چنين گفت:"يابنعم انى رغبت فيك لقرابتك وسطتك فى قومك وامانتك وحسن خلقك وصدق حديثك "

اى پسرعمو، من به خاطرخويشاوندى، شرافت تو درميان مردم، امانت، خوش خلقى و راستگويى ات به تو تمايل پيداكردم.

محمد(ص) پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش ابوطالب را ازآنچه رخ داده بود آگاه ساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنى هاشم به نزد عموى خديجه"عمروبن اسد"رفت و تقاضاى ازدواج كردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خديجه و خديجه به وى علاقه دارد اينجا جمع شده ايم كه با رضايت خودش خطبه بخوانيم.»

به

اين ترتيب خورشيد مكه، درحالى كه تنها بيست وپنج سال ازعمرش را پشت سرمى گذاشت ، بر بام بخت سرور زنان قريش تابيدن گرفت، خديجه،همسرآفتاب شد و فصل نوينى در زندگى هردو پديدآمد. خديجه(س) با محمد(ص) پيوندى ابدى برقرارساخت؛ همدل، همسر، همراز وى شد.

قبل از طلوع وحى

بعد از مراسم خواستگارى، خديجه پسرعمويش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(ص) برو و بگو: غلامان و كنيزان و هرآنچه مالك آنم به تو بخشيدم؛ هرگونه كه بخواهى مى توانى درآنها تصرف كنى.پس ورقه ميان زمزم و مقام ايستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خديجه شما را شاهد قرار مى دهد بر اينكه اونفس ومال وغلامان وهرآنچه دارد را به محمد بخشيده است.

البته سرور زنان قريش درعمل نيزگفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى ازعلاقه پيامبر به اخلاق پاك زيد،"يكى ازغلامانش آگاه شد، غلام را به وى بخشيد.(اوهمان شخصى است كه جزء سابقين دراسلام شد).

توان اقتصاديش را تا لحظه وفات درخدمت همسرش قرارداد ودرسايه عشق فرصت عبادت وخلوت بيشتر درغارحرا را برايش فراهم مى ساخت.

البته زندگى سرورزنان قريش دركناراين امتيازات با تلخيهايى نيزهمراه بود؛ زنان آن روزگارچون مردان با مفاهيمى مانند خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند و فلسفه ازدواج خديجه با يتيم تهيدست قريش را درك نمى كردند. از اينرو لب به طعنه مى گشودند، خواسته يا ناخواسته سروربانوان قريش را دراندوه فرو مى بردند. آنها روابط خود را با خديجه قطع كردند و او را تنها گذاشتند.

بزرگ بانوان قريش براى رويارويى با اين پديده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنيده ام كه شوهران شما برمن خرده مى گيرند كه چرا با محمد(ص) وصلت كرده ام. اينك از شما مى پرسم

آيا مانند محمد درجمال، خوش رفتارى، خصلتهاى پسنديده و فضل و شرف دراصل و نسب درمكه وغيرآن سراغ داريد؟ گرچه خديجه با طرح اين سؤال به آنان فهماند كه همسنگى براى محمد(ص) يافت نمى شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاك كند ودر رفتارشان دگرگونى محسوسى پديد آورد.

رسالت غيرعلنى

خديجه(س) پيوسته درانتظاردرخشش انوار نبوت ازسيماى مهربان همسرش بود از اينرو وقتى پيامبرازغارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برايش بازگفت، بى درنگ آن را تاييدكرد و به درستى گفتار پيامبرايمان آورد.او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابت قدم باش. سوگند به كسى كه جان خديجه دردست اوست، من اميدوارم تو پيامبراينامت باشى.

حضرت خديجه (س) در تمام مراحل زندگيش با پيامبر گرامي اسلام يار وآرام بخش ايشان بود. البته جايي براي تعجب وجود ندارد چرا كهدرمحدوده روابط سالم خانوادگى اين كارمنطقى و آرمانى است؛ روابطى كه آيين اسلام نيزبه آن تاكيد نموده است."هوالذى خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها."(روم/21)او كسى است كه براى شما ازخودتان زوجهايى آفريد تا آرامش يابيد.نمونه هاى متنوعى ازايجاد آرامشدر زندگى خديجه(س) و پيامبر اكرم(ص)وجود دارد. ابن هشام مى نويسد:

"خديجه(س) به پيامبر(ص) ايمان آورد، گفتارش را تصديق كرد واو را يارى داد واولين شخصى است كه به خدا و رسولش و درستى آيات الهى ايمان آورد. خداوند به اين طريق به پيامبرش آرامش داد به نحوى كه هيچ خبر ناراحت كننده اى ازقبيل رد و تكذيب را نمى شنيد مگراينكه خداوند به واسطه خديجه(س) گشايشى برايش ايجاد مى كرد. وقتى خدا پيامبرش را به خديجه(س) برمى گرداند، او را ثابت قدم مى كرد؛ دشواريها را براو آسان مى كرد و تصديقش كرده، كار مردم را برايش آسان مى ساخت رحمت خدا براو باد."

آنچه بر عظمت اين خدمت مى افزايد اين است كه هيچ گاه خود از راحتى

ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان كه با رسول خدا(ص) ازدواج كرد و طعن و ملامت شنيد و نه در مراحل ديگر. تاريخ بهخوبى اسم برخى از آزاردهندگان و برهم زنندگان آرامش خانه رسول(ص) را ثبت كرده است."ابولهب، حكم بنعاص بن اميه، عقبة بن ابى معيط، عدى بن حمراثقفى و ابن الاصداء هذلى همسايگانى بودند كه آزارش مى دادند. و آسايش را ازخانه وى سلب مى كردند. يكى از اينان، هنگامى كه پيامبر(ص) درحال نماز بود، رحم گوسفندى را برسرآن بزرگوار انداخت.يك بار نيز شخصى خاك برسرآن حضرت ريخت، پيامبر(ص) با همان حال به خانه رفت. وضع پريشان پدرهمه را در نگرانى و اندوه فروبرد. يكى ازدختران رسول(ص) بپاخاست، خاك از سر پدر زدود و گريست. پدر گفت: دختركم گريه نكن خداوند نگاهبان پدرت است.

جُهال عرب براى انتقام ازپيامبر(ص) تصميم گرفتند بستگان وى را از خانه هايشان بيرون كنند. ازاينرو دختر خديجه(س) را طلاق دادند و ضربه اى ديگر به سرورزنان قريش واردساختند. بااين حال بانوى پارساى پيامبر(ص) با درايت و صبرمحيط خانه را آرام مى ساخت و حتى براى رفع ناراحتى هاى پيامبر(ص) تلاش مى كرد.

ايمان خديجه(س)

حذيفه:"خديجه(س) سابقه نساءالعالمين الى الايمان بالله وبمحمد(ص)". خديجه(س) در بين زنان اولين زني بود كهبه خدا ومحمد(ص)ايمان آورد.

ابن عباس:" كانت خديجة(س) بنت خويلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فيما جاء بهعن ربه."

خديجه(س) اولين كسى بود كه بهخدا و رسول(ص) ايمان آورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدايش آورده بود، تصديق كرد.

ابن هشام:" آمنت به خديجه(س) بنت خويلد وصدقت بماجاء مناللهووازرته على امره وكانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه."

خديجه دختر خويلد به او [محمد] ايمان آورد وآنچهرا ازطرف خدا آورده تصديق كرد، او را در كارش يارى داد. واولين كسى بود كه به خدا ورسول ودرستى آنچه آورده بود ايمان آورد.

مسلم:" كانت خديجه وزيره صدقعلىالاسلام كان يسكن

اليها."

خديجه وزيرپيامبربود، اسلام را تصديق كرد وپيامبربه واسطه اوآرامش مى يافت.

طبرى:" فلما اكرم رسول الله بنبوته آمنت به خديجه."

وقتى پيامبربه نبوت تشرف يافت، خديجه به او ايمان آورد.

اظهاراسلام

خديجه درهمان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلام كرد. ابويحيى بن عفيف ازپدرش و اوازجدش عفيف، كه تاجرمشهورى بود روايت كرده كه وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظره اى شگفت روبه رو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن ديد. از ابن عباس درباره كردار آنها پرسيد. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشت سرش على وآن زن هم همسر محمد(ص) خديجه است. غيراز اينها كسى را براين آيين سراغ ندارم.

حضرت على(ع) خود خاطره آن روزها را چنين بيان مى كند:" لم يجمع واحد يومئذ فىالاسلام غيررسول الله وخديجه وانا ثالثهما ارى نورالوحى والرسالة اشم ريح النبوة."كسى آنروز دراسلام جمع نشد غيرازرسول خدا، خديجه و من سومين آنها بودم. نوروحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را به مشام احساس مى كردم.

وجود شخصيتهايى چون ابوطالب و خديجه، به اين دليل كه داراى موقعيت برتراجتماعى بودند، ازبار فشارهاى روانى و ظاهرى مشركان عليه آيين نوپاى محمدى(ص) تا حدود زيادى مى كاست.ابوطالب به خاطراينكه بتواند همچنان به يارى رسول خدا(ص) ادامه دهد ايمان خويش را پنهان داشت وموقعيت اجتماعى و قبيله اى خود را حفظ كرد.اما خديجه با شهامت تمام همراه على(ع) دراعلام موجوديت جامعه كوچك اسلامى شركت جست و ازموقعيت اجتماعى خويش چشم پوشى كرد.

دعوت آشكار

سه سال پس ازآغازبعثت، پيامبراكرم دعوتش را علنى ساخت.

ابوطالب، خديجه وعلى(ع) با جان و دلازوى پشتيبانى كردند. خدمات حضرت خديجه دراين دوران ازدو جنبه قابل ارزيابى است. 1- حمايت اجتماعى

حضرت خديجه(س) به دليل وجهه مناسب اجتماعى توانست بارها پيامبررا از شرجهال برهاند؛ براى مثال پيامبر(ص) در ايام حج، بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد كه، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به كوه مروه رفت و سه بارسخن پيشين را تكراركرد. عربهاى متعصب هريك

سنگى برداشته درپى پيامبر روانه شدند.

ابوجهل سنگى پرتاب كرد كه به پيشانى رسول اكرم(ص) اصابت كرد، خون از پيشانى اش جارى شد. پيامبر به كوه ابوقبيس رفت، مشركان نيزدرپى او روانه شدند. حضرت على(ع) خود را به خديجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشك برگونه هاى خديجه جارى شد، ظرفى ازغذا برداشت و براى يافتن پيامبرباعلى(ع) راهى كوهها و دشتها شد. جبرييل برپيامبر(ص) نازل شد و فرمود: از گريه خديجه ملايك به گريه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مى رساند. و او را به خانه اى بهشتى كه از نور زينت شده، بشارت بده.

خديجه و على پيامبر را يافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خديجه حمله ورشده، خانه را سنگباران كردند. خديجه بيرون آمد وگفت: آيا از سنگباران كردن خانه زنى كه نجيب ترين قوم شماست، شرم نداريد؟

مردم با شنيدن سخنانش پراكنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پيامبراسلام(ص) سلام خدا را به وى رساند. اودرپاسخ گفت:

ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرييل السلام وعليك يارسول الله السلام وبركاته. خدا خود سلاماست وسلام از اوست و سلام برجبرييل و برتو اى رسول خدا، رحمت و بركات خداوند برتو باد. 2- حمايتهاى عملى و مالى

حضرت خديجه نه تنها ازاعتبارو موقعيت اجتماعى خود براى دفاع ازرسول اكرم سود مى برد، بلكه با ورود به صحنه هاى دشوار به دفاع ازحريم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابى طالب حضوريافت.و همراه پيامبر سه سال درآنجا به سربرد. اين سه سال را مى توان سالهاى اوج فداكارى خديجه ناميد. او درطول سه سال تحريم اقتصادى تامين نيازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت.علاوه براموال خديجه، ثروت بستگان او مانند حكيم بن حزام نيز درجهت يارى دين محمدى(ص) صرف مى شد.

پيامبراكرم بارها فداكارى حضرت خديجه را مطرح ساخت

و براين حقيقت كه او در راه اسلام از اموالش گذشت تاكيدكرد.

به سوى معبود

خديجه بيست وچهارسال با پيامبر زندگى كرد و سرانجام دربستربيمارى افتاد. پيامبر(ص) كه بربالين او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مريم دخترعمران و آسيه دخترمزاحم برابرى داده است.

وقتى روح خديجه به سوى جهان جاودان پركشيد پيامبرسخت گريست. چون درحجون قبرى برايش كندند، پيامبر خود به راه افتاد؛ همچنان كه اشك ازچشمانش مى باريد داخل قبر شد و خوابيد، افزونتر از قبل گريست و او را دعاكرد.آنگاه برخاست و با دست خويش همسرش را درقبرگذاشت.چون درآن زمان نماز ميت واجب نشده بود، نماز بر وى خوانده نشد.فاطمه، يادگارخديجه گرد پدرمى گشت، خود را به دامان او مى آويخت، بهانه مادر مى گرفت و دل دردمند پدر را آتش مى زد. پيامبرجزسكوت چيزى نداشت؛ جبرييل نازل شد و گفت: اى پيامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته كه درونش آشكار است و درآنجا هيچ سختى و تلخى نيست.

به اين ترتيب فرشته الهى پايان رنجها و محنتهاى خديجه را اعلام كرد.

محققان زمان وفاتش را سه سال قبل ازهجرت مى دانند.در سال 727ه.ق قبه اى بر قبر وى ساختند كه درسال 1344ه.ق به وسيله وهابيون ويران شد.

به ياد تو

قلب پرمهرپيامبر(ص) هيچ گاه نام خديجه را از صفحه خويش پاك نكرد و چراغ مهروى را تا آخر عمر فروزان نگاه داشت. او دوستداران خديجه را دوست مى داشت. عايشه مى گويد: روزى خواهر خديجه خواست خدمت پيامبر بيايد. تا رسول خدا نام خديجه را شنيد، چشمانش برق زد. گفتم: چقدر زياد به فكرش هستى. پيرزنى بود كه مُرد و خدا بهتر از آن را به تو رسانده است.

پيامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر ازخديجه روزى من نشده است. وقتى مردم مرا تكذيب كردند به من ايمان آورد و زمانى كه مردم ازانفاق ثروت خويش خوددارى مى كردند مال خود را

انفاق كرد.

پيامبر چنان شخصيت خديجه را بزرگ مى شمرد كه گفتارش ديگران را به شگفتى وامى داشت. عايشه مى گويد: به هيچ كس به اندازه خديجه حسرت نبردم، بهخاطر يادكرد پيامبرازاو.رسول خدا از خديجه چنان يادمى كرد كه گويا جز او زنى در عالم نبود.هيچ گاه پيامبرازخانه بيرون نمى رفت مگراينكه خديجه را مى ستود.

پيامبر در سالگرد وفاتش اشك ريخت و او را دعاكرد.او به زنانش مى فرمود: فكرنكنيد مقامتان بالاتر ازاوست زمانى كه كافر بوديد، ايمان آورد و مادر فرزندانم است.آن بزرگوارروزى چهارخط بر زمين كشيد و پرسيد: مى دانيد چيست؟ حاضران اظهار بى اطلاعى كردند. حضرت فرمود: بافضيلت ترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دخترخويلد، فاطمه دخترمحمد(ص)، مريم دخترعمران و آسيه دخترمزاحم همسر فرعون.

روزى به اصحاب فرمود: از مردان، تعداد بسيارى به كمال رسيدند و ازميان زنان به كمال نرسيدند مگرمريم دختر عمران، آسيه دخترمزاحم زن فرعون، خديجه دخترخويلد و فاطمه دخترمحمد.

سالها بعد وقتى خواستند خبرخواستگارى على(ع) از فاطمه(ع) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدرو مادرهايمان فدايت شويم اى رسول خدا، براى كارى جمع شده ايم كه اگر خديجه زنده بود چشمش روشن مى شد. تا نام خديجه برده شد، پيامبرگريست. ام سلمه پرسيد براى چه مى گرييد؟ فرمود:

«خديجه واين مثل خديجه صدقتنى حين يكذبنى الناس وايدتنى على دين الله واعانتى عليه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خديجه بيت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فيه ولانصب.»

خديجه! و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند تصديقم كرد. بردين خدا ياريم نمود. و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردين بهشتى كه سختى و محنت در آن نيست بشارت دهم.

منابع

الاصابة فى تمييز الصحابة / تاريخ طبرى / اسلام وعقايد وآراء بشرى يا« اسلام

و جاهليت » / قصص العرب / سير اعلام النبلاء / الاستيعاب / طبقات كبرى ابن سعد / سيره نبوى ابن هشام / اسد الغابه / تاريخ الخميس / الصحيح من سيرة النبى / نهاية الارب / الكامل فى التاريخ / بحارالانوار / سيرة حلبيه / امالى صدوق / المستدرك على صحيحين / نهج البلاغه / خطبه قاصعة / كشف الغمه / مناقب آل ابى طالب / الفصول المهمة / سفينة البحار

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109