نيازمنديهاي جامعه اسلامي

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینی شیرازی محمد، 1305 - 1380 عنوان و نام پديدآور : نیازمندیهای جامعه اسلامی/گلچینی از سخنان محمد حسینی شیرازی؛ تنظیم محمد باقر فالی. مشخصات نشر : قم: کانون نشر اندیشه های اسلامی 1361 - مشخصات ظاهری : ج. فروست : کانون نشر اندیشه های اسلامی 11 شابک : 85ریال موضوع : اسلام و سیاست موضوع : اسلام و دولت شناسه افزوده : فالی محمدباقر رده بندی کنگره : BP231 /ح5ن9 1361 رده بندی دیویی : 297/4832 شماره کتابشناسی ملی : 1869186

اشاره

كتابي را كه پيش رو داريد در اصل بعنوان كتاب تأليف نشده، بلكه برگزيده اي از سلسله سخنرانيهاي حضرت آيت الله العظمي شيرازي ميباشد كه در حدود بيست سال قبل در ميان عده اي از طلاب علوم ديني حوزه علميه قم به مناسبت هاي مختلف ايراد شده و در همان وقت بصورت كتاب تنظيم شده و با نام نيازمنديهاي جامعه اسلامي به چاپ رسيده، لذا خوانندگان محترم به مسئله زمان توجه داشته باشند. اميدواريم اين مطالب نيز چون گذشته مورد استفاده شما عزيزان قرار گيرد.

مقدمه مترجم

مقدمه مترجم

زمان، با سرعت مي گذرد، جامعه اسلامي مي رود تا از خواب سنگينش بيدار شود، جهانيان كم كم اذعان كرده اند كه دين اسلام، يك مكتب كامل بوده، و تمام عوامل پيشرفت جامعه انساني را دارا است. هم اكنون مكتب اسلام به عنوان يك ايدئولوژي مترقّي كه داراي سياستي روشن بينانه و برتر است شناخته شده و افكار جهانيان به انگيزه پيروزي اين انقلاب اسلامي و مردمي به سوي آن جلب شده است. مردم آگاه از ملل مختلف، به دنبال شناخت مكتب بهتر و منطقي تر رفته، و لذا روشنفكران به شناخت مسائل اسلامي در زمينه هاي مختلف روي آورده و خواهان آگاهي از مكتب اسلام و گفته هاي دانشمندان اسلامي اند. متأسّفانه نويسندگان اسلامي كه آشنائي با مسائل و نيازمنديهاي دوران معاصر دارند افراد معدودي مي باشند، و لذا مسائل زيادي از ايدئولوژي اسلامي، هنوز بيان نشده، تا جائي كه بسياري از جوانان مسلمان چنين مي انديشند كه اسلام تنها يك دين عبادتي و روحاني است و نمي تواند خواسته هاي آنان را در زمينه هاي مختلف بويژه سياسي، اقتصادي، اداري، جامعه شناسي و غيره اشباع نمايد، در واقع اين تفكر در اثر

سستي مسلمانان مي باشد و بايد گفت: اس_لام به ذات خود ن_دارد ع_يبي هر عيب كه هست در مسلماني ماست! يكي از مسائلي كه تا كنون كم تر پيرامون آن صحبت شده، نيازهاي جامعه اسلامي است، دين مبين اسلام براي تشكيل مدينه فاضله اسلامي و انساني و براي هماهنگ ساختن جامعه برنامه هاي ارزنده اي بيان داشته، و اين امر محسوسي است كه بسياري از آيات قرآن و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به آن اشاره فرموده و در صورت پياده شدن اين برنامه ها، انسان به اوج سعادت و نهايت ترقّي مي رسد. متأسّفانه با اينكه مسلمانان از همه لحاظ غني و نيرومند هستند در عين حال هيچ ندارند، چرا كه از هر سو تحت انواع استعمار فرهنگي، اقتصادي، سياسي و غيره قرار گرفته و به قول حافظ شيرازي: گوهري كز صدف كون و مكان بيرون است طلب از گمشدگ_ان ل_ب دري_ا مي ك_رد استقلال كامل مسلمين امكان ندارد مگر در صورت بازگشت به اسلام اصيل، و رها كردن تمام باقيمانده هاي استعمار، در همه زمينه ها از جمله زمينه فرهنگي.. بايد ميليونها كتاب در سطح جامعه هاي اسلامي و غير اسلامي پخش نمود.. تا فرهنگ و تمدّن فكري اسلام براي همگان روشن گردد، و لذا: براي آگاهي امّت مسلمان و به ويژه نسل جوان، برآن شديم تا گلچيني از فرمايشات حضرت آيةالله العظمي سيد محمد حسيني شيرازي را پيرامون صفات جامعه اسلامي، از سخنان اخلاقي، سياسي و اجتماعي ايشان، به رشته تحرير در آورده و براي عموم انتشار دهيم. اميدواريم اين خدمت ناقابل مورد رضاي حضرت بقيّةالله الأعظم امام زمان (أرواحنا فداه) و گامي مؤثّر در خدمت به جامعه اسلامي قرار

گيرد. انشاء الله تعالي

13 / رجب / 1402 هجري قمري محمد باقر فالي

مبارزه با استعمار فرهنگي

مبارزه با استعمار فرهنگي

قرآن كريم مي فرمايد: (هوالّذي بعث في الأميّين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين) (سوره جمعه: آيه 2). اين آيه هدف از بعثت پيغمبر اسلام را بيان مي كند كه در سه عامل خلاصه مي شود: 1 _ برنامه ريزي. 2 _ اصلاح. 3 _ تعليم. در منطق قديم عقيده بر اين بود كه هر انساني داراي پنج نيروي نامرئي است كه عبارتند از: الف: حسّ مشترك، كه اشياء را از راه يكي از حوّاس احساس مي كنند. ب: واهمه، كه معاني جزئي را درك مي كند. ج: خيال، كه اين دو حسّ در آن طبقه بندي مي شوند. د: حافظه، كه صورت و معاني اشياء را در ذهن نگاه مي دارد. ه_: متصرّفه، كه تنها در ذهن تصوّر مي شود و همه چيز را درون ذهن مي تواند بسازد و در آن تصرّف كند. دانشمندان روانشناس جديد مي گويند: دستگاه رواني انسان دو طبقه دارد. يك: وعي، يا شعور و فهم. دو: لاوعي، يا لاشعور و ناخودآگاهي. انسان از بدو تولّد هرآنچه مي بيند، مي شنود، لمس مي كند، و بالأخره هرچه را فكر مي كند، تمام در آن طبقه ضبط مي شود، منتها راهي نيست كه در آينده اينها را تشخيص و از هم جدا سازد. مثلا كسي كه همه نوع جنسي را در انباري بسيار بزرگ نگاه بدارد، اگر از او سؤال شود كه در انبار چه هست؟ پاسخش روشن نخواهد بود، زيرا اجمالا مي داند همه نوع جنس هست ولي آنها را يكايك نمي تواند جدا سازد.

قرآن كريم مي فرمايد: (يومئذ يتذكّر الانسان و أنّي له الذّكري) (سوره فجر: آيه 23). روز قيامت انسان همه چيز را به ياد مي آورد، تمام زندگي او مانند يك فيلم سينمائي از مقابل او با سرعت مي گذرد، امّا ديگر پشيماني سودي ندارد، در روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آمده كه: (در شب اول قبر ابتدا فرشته اي بنام (رومان) مي آيد و به انسان مي گويد. هرچه در دنيا انجام داده اي بنويس، قلم تو انگشت دستت، دوات تو آب دهان و كفنت دفتر تو مي باشد، اينجاست كه انسان همه چيز را به ياد مي آورد و تمام ريزه كاريها را مي نويسد، پس از اين فرشته، نكير و منكر مي آيند و سئوالات قبر انجام مي شود). قرآن مجيد مي فرمايد: روز قيامت نامه عمل انسان را به دست او مي دهند، و شايد همين كفن انسان نامه عمل او باشد، آن را بدستش مي دهند و مي گويند: (اقرا كتابك... كفي بنفسك اليوم عليك حسيبا) يعني نامه عملت را بخوان و خودت در باره آن قضاوت كن. در هر صورت هم تئوري قدما و هم تئوري جامعه شناسان جديد به يك نتيجه مي انجامد، بايد دانست كه انسان متوجه از نيروي شعور و فهم نور مي گيرد و همواره پيش مي رود، و انسان بدون توجه از نيروي مخالف آن كه همان لاشعوري و نافهمي باشد بر تاريكي و ظلمتش افزوده مي شود (هرگاه در لاشعورش بدي و تاريكي كاشته شده باشد). اين به عنوان مقدمه مطلب بود، اما آنچه را كه بايد امروزه دانست اين است كه. استعمار به دو نحو با ما سر جنگ دارد: (اولاً) جنگ گرم و مسلحانه و (ثانيا) جنگ سرد فرهنگي، كه جنگ اولي

سلاح و وسايل آتشين و كشنده مي خواهد و دومي آهسته، آهسته انجام مي پذيرد، اما خطرش از جنگ مسلحانه به مراتب بيشتر مي باشد، اينجا بد نيست مثالي بزنيم. هر بيماري اي كه انسان دچار آن شود، تمام ياخته هاي بدن با آن مبارزه مي كنند، تا بالاخره بر ميكرب آن چيره شده و بيماري رفع گردد، اما بيماري سرطان از شگفت آورترين بيماريهاست. چه اينكه هنگام نفوذ در يك سلول تمام سلولهاي ديگر بدان خوش آمد گفته و غافل از اينكه اين دشمن كشنده است، آن را به ميان خود راه مي دهند تا آنكه تمام بدن را گرفتار و سرانجام انسان را نابود كند. اين درست مانند جنگ مسلحانه و جنگ فرهنگي است. در جنگ مسلحانه تمام نيروهاي مملكت عليه دشمن بسيج شده و يكپارچه دفاع مي كنند، ليكن متأسفانه در جنگ فرهنگي نه تنها دفاع نيست، بلكه خود جوانان مانند سلولهاي سرطان پذير، ميكرب سرطان فرهنگي خارج را به خود راه داده و پيرو آن مي شوند. چطور شد كه در كشورهاي اسلامي اين همه احزاب شرقي و غربي يا چپ گرا و راست گرا هست؟ و تمام پيروانشان جوانان و اهالي همان كشورهايند؟. چرا احزاب وابسته در كشورهاي ما آزاد اما احزاب اسلامي نمي توانند در كشورهاي بيگانه آزادانه فعاليت كنند؟ شخصي سئوال مي كرد: آيا جايز است كمونيستها در جمهوري اسلامي ايران فعاليت آزادانه داشته باشند يا خير؟ اينجانب در پاسخ گفتم: نه و دليل منطقي آن خيلي آشكار است، زيرا اين آقايان كمونيست خودشان آزادي را به عنوان هدف قبول ندارند، و در قانون اساسي شوروي آمده كه رژيم حاكم از كارگران تشكيل يافته و بايستي ديكتاتور باشد و لذا از آن به

(ديكتاتوري پرولتاريا) تعبير مي كنند، آنان مي خواهند آزادي را وسيله اي براي نيل به اهدافشان قرار داده و آنرا آلتي براي ديكتاتوري و محو آزادي بنمايند. وانگهي چرا كشورهاي كمونيستي به هيچ حزب و گروهي چه اسلامي و چه غير اسلامي اجازه فعاليت نمي دهند؟ اما وابستگانشان توقع دارند كه در كشورهاي ما آزاد باشند؟ و همچنانكه ما در كشور اسلام به حزب آمريكائي اجازه فعاليت نمي دهيم به احزاب كمونيستي هم بايد اجازه ندهيم. و حال ببينيم براي مبارزه با استعمار فرهنگي چه بايد كرد؟ راه حل اصلي و اساسي اين است كه جوانان ما از دوران كودكي تربيت اسلامي شوند، و اين بسيار سودمند خواهد بود، زيرا مغز كودك همانند نوار ضبط صوت هرچه احساس كند ثبت مي كند. البته براي تربيت اجتماعي كودكان راههاي مختلفي هست مانند: 1 _ تشكيل مجالس وعظ و ارشاد. هركس در خانه اش يك مجلس هفتگي تشكيل دهد حتي اگر يك نفر هم بيايد خوب است، چه بسا همين كودك نشسته در گوشه مجلس در آينده يك شخصيت بسيار مهم شود، و انسان نبايد زود نااميد شود، بلكه با اراده اي قوي كارش را دنبال كند تا به هدفش نائل آيد، پيامبر عاليقدر اسلام از خودشان آغاز كردند، در كعبه به تنهائي نماز مي خواندند و بعد تنها حضرت علي (عليه السلام) و حضرت خديجه به وي اقتدا مي كردند، و با آنهمه تلخيها ساخت و مأيوس نشد تا سرانجام موفق شد، و امروز اسلام شرق و غرب را فراگرفته. در احوال و خاطرات هيتلر آمده كه حتي كودكان نوزاد را در داخل حزب نازي مي كرد، و با اجازه مادرانشان براي كودكان كارت عضويت صادر مي نمود،

و عقيده داشت كه بچه را بايد از روز تولد تربيت نمود و هرآنچه در كودكي احساس كند بر نوار مغزش ضبط مي شود. ولذا اسلام فرموده كه در دو گوش نوزاد اذان و اقامه گفته شود. و اين مسئله اثر عجيبي دارد و كودك را مسلمان و يا اگر مسلمان هم نباشد مايل به دين اسلام پرورش مي دهد. يك صابئي در شهر مقدس كربلا نزد ما آمد و پرسشهائي در باره دين اسلام نمود، و بالاخره مسلمان شد، من از اوضاع و احوال او سئوال كردم؟ وي در پاسخ گفت: روز تولد همسايه اي مسلمان و روحاني داشتيم، مادرم قنداقه مرا نزد او برد، و خود مادرم نقل مي كند كه آن روحاني عبارتهائي را كه مسلمانان براي نوزادانشان مي خوانند در دو گوش من خواند، من از بدو كودكي مسلمانان را دوست داشتم. در مجالس مذهبي و به ويژه سوگواري امام حسين (عليه السلام) شركت مي كردم، تا بالاخره الان نزد شما به شرف اسلام نائل آمدم. پس تشكيل مجالس ديني و مذهبي لااقل اين فايده را دارد، و مقصود از روايت (رحم الله من احيي ذكرنا يا امرنا) يعني خداي رحمت كند كسي را كه ياد ما را زنده نگاه دارد. همين معني را مي رساند. و لذا استعمارگران اين همه از روحانيون گريزانند چون هرچه مجالس وعظ و ارشاد باشد توسط روحانيون اداره مي شود، ميرزا ملكم خان كه يكي از مزدوران استعمار در دوران ناصرالدين شاه بود مي گويد. (تا آخوندها هستند ايران جلو نخواهد افتاد) البته به نظر او و اربابانش! 2 _ بايستي در مقابل فكر و ايدئولوژي بيگانگان ما هم بتوانيم به جوانانمان فكر بدهيم،

و در برابر جنگ فرهنگي دشمن لااقل از خود دفاع كنيم. اين را بايد بپذيريم كه جوان فكر مي خواهد و دنبال آن است كه مغز به كار افتاده اش را اشباع كند، اگر ما به وي خوراك فكري ندهيم مجبور است كه از خوراكهاي رنگارنگ ديگران استفاده كند، ما نبايد چشم انتظار معجزه باشيم. بايد واقعا كار كنيم. چون سنت خدا بر اين نهاده شده كه دنيا براي زحمتكشان باشد، دنيا دار امتحان است و قرآن كريم مي فرمايد. ما به هركس در اين دنيا فرصت داده ايم كه كار كند. ما بايد با كمال خونسردي و بدون عجله و تهور تا مي توانيم مجله هاي اسلامي، كتابها و نشريات حاوي ايدئولوژي مكتب اسلام را گسترش بدهيم، و با اين كار مي توانيم نسلها را مسلمان بار آوريم. در غير اين صورت امروزه داد و قال و فحش و ناسزا هيچ اثري ندارد. چون دشمن با نقشه وارد كارزار شده، و پيوسته پيش مي رود، و ما تا نقشه و نظم و برنامه ريزي دقيق نداشته باشيم نمي توانيم در برابر دشمن ايستادگي كنيم، پس طبق آيه اي كه قبلاً ذكر شد نخست برنامه ريزي بايد از روي دقت صورت پذيرد.

تربيت و اصلاح جامعه

تربيت و اصلاح جامعه

دومين عاملي كه هدف برانگيختن پيامبر را بيان مي كند اصلاح و تزكيه است. يكي از برنامه هائي كه بما (روحانيون) مربوط مي شود تزكيه و اصلاح مردم مي باشد، مردم به سه گروه تقسيم مي شوند. اول: گروه تن پروران. كه هميشه در اين فكرند چگونه بخورند، بپوشند، چطور بخوابند و چطور و به چه صورتي زندگي راحت و تن پروري را براي آسايش خويش آماده سازند. اينها بفرموده قرآن از چهارپايان هم بدترند، و

علت اينست كه چهار پايان عقل ندارند كه خوب را از بد تشخيص دهند، و چنين انسانهائي عقل دارند، با وجود آن به دنبال بديها گام برمي دارند. دوم: گروه جاه طلبان. اينان هميشه به فكر رياست و طرز آقائي كردن و جاه طلبي هستند، چون گرفتار فريبهاي شيطان و غرور هواي نفس شده اند. روزي معاويه در مجلس خصوصيش به مغيرة بن شعبه گفت: در حقيقت حق با علي بن ابي طالب (عليه السلام) است، چون از نظر علم، اخلاق، دين، جهاد و تمام فضايل اخلاقي از همه برتر و بالاتر است. مغيره شگفت زده به او نگاهي كرد و پرسيد. پس چرا اين همه با علي جنگيدي؟! چرا دستور داده اي تا بر فراز منبرها به علي اهانت و نفرين كنند؟! تو كه مي گوئي حق با علي مي باشد، پس چرا حق او را غصب و اينهمه با او مبارزه و ستيز ميكني؟! معاويه در حاليكه شرارت از دو چشمش فرو مي ريخت پوزخند روبه صفتانه اي زد. و مهري را از جيبش درآورد، به مغيره نشان داد و گفت: مبارزه من با علي براي آن است كه من مي خواهم مهر و امضاي من پاي نامه ها بخورد و سكه بنام من زنند، من از مهر و امضا و ضرب سكه بنام علي بيزارم. البته ناگفته نماند كه اگر رياست براي خدمت به اسلام و براي تحقق هدف مقدسي باشد اشكال ندارد، اما چنانچه هدف كسب شخصيت دنيائي باشد، نفرت بار و چندش آور است، و در روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آمده كه (ملعون من هم بها) كسي كه در دنيا آرزوي رياست داشته باشد ملعون و نفرين شده است. نادرشاه يكي از

سران ارتش صفويان بود، او طبق نقشه اي آخرين پادشاه صفوي را از سلطنت خلع نمود و خودش به پادشاهي رسيد، شاهد اينجاست كه از نادر سئوال شد: چگونه به فكر سلطنت افتادي؟ نادر در جواب گفت: من از اول علاقه زيادي به رياست داشتم، و اگر پادشاه هم نمي شدم لااقل معلم كودكان مي شدم تا بتوانم به اين و آن امر و نهي كنم. پس از افرادي كه جز آقائي و فرمانروائي بر مردم منظوري از رياست ندارند بايد هراس داشت، چون اين گونه افراد براي كسب رياست و آقائي دست به هرگونه عمل ناپسندي مي زنند، بنا بر اين بسيار خطرناك مي باشند. يك جاسوس انگليسي بنام (لورانس) كتابي نوشته كه چرچيل نخست وزير پيشين انگلستان مي گفت. در طول صد سال است كه هنوز كتابي به اين زيبائي نوشته نشده، اسم اين كتاب (ستونهاي هفتگانه حكمت) است كه در آن از چگونگي سركوبي مسلمانان خاورميانه و نفاق افكني ميان آنان، و چگونگي سوزاندن ريشه هاي عميق مذهبي و جايگزين كردن افكار ضد اسلامي به جاي آن پرده برداشته، و اين همان شخصي است كه مرزهاي ميان كشورهاي اسلامي را تعيين و آنها را از يكديگر جدا كرد، يعني مرز ميان عراق، سوريه، كويت، عربستان، اردن، لبنان، فلسطين و شيخ نشينهاي خليج را تعيين كرد، و الا قبلاً ميان كشورهاي اسلامي كه مرزي نبوده. يكي از دوستان لورانس خاطرات او را نوشته و آنجا مي گويد كه: لورانس مدت پنجاه سال به هيچ چيزي جز آقائي انگلستان فكر نمي كرد، و در اين مدت پيوسته در صحراها گردش كرده و انواع بدبختيها، گرماهاي خشك و سوزان، سرماها، گرسنگي، ترس از درندگان و بالاخره

تمام مشكلات را تحمل كرده و توانست گامي مؤثر بردارد.و براي تحقق هدفش از هيچگونه فداكاري دريغ نكرد. سوم: گروه عاقلان و خردمندان كه مذهبيها از اين گروه اند، البته مذهبيها در روحانيون خلاصه نمي شوند، هركسي كه پيروي از دين كند جزو اين گروه است اگرچه كاسب باشد، مثلاً ميثم تمار خرمافروش بود، يا محمد بن مسلم طحان آرد فروش بود، اما يكي از اصحاب اميرالمؤمنين و ديگري از شاگردان امام صادق عليهم السلام بود. اگر تزكيه و اصلاح در كار نباشد همگي يا به جسم و شهوات حيواني و يا به گروه جاه طلبان مربوط مي شويم، و سرانجام ساقط خواهيم شد، مهم اين است كه اول از خود شروع كنيم و خودمان را تربيت و اصلاح كنيم و بعد به اصلاح جامعه بپردازيم، چون در حكمت چنين آمده كه. (فاقدالشي ء لا يعطيه) كسيكه چيزي ندارد نمي تواند آن را بدهد، مثلاً كسيكه علم نداشته باشد، نمي تواند به ديگران ياد بدهد، بنا براين در مرحله نخست بايد خودمان را از آلودگي پاك كنيم، و بعد بايد مردم را هدايت كنيم كه دست از آلودگي بردارند.

سه داستان تارخي

سه داستان تارخي

داستان اول: واقعه اي است كه در جنگ جمل واقع شد. يكي از قبائل يمن قبيله همدان بود، آنها شيعيان حضرت علي (عليه السلام) بودند و براي ياري حضرتش به سپاه وي ملحق شدند. ابن عباس به جستجوي حضرت پرداخت تا اينكه او را در ميان خيمه اي در حال تعمير نعلش كه از ليف خرما بود يافت، ابن عباس كه ازاين كار شگفت زده شده بود عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين قبيله همدان آمده اند... امام بي تفاوت به ابن عباس نگريست و فرمود: بگو

ببينم اين نعل من چقدر ارزش دارد؟ ابن عباس گفت: از نظر مادي ارزشي ندارد. حضرت فرمود: بالاخره بيشترين قيمتي كه مي تواني براي اين نعل تعيين كني چقدر است؟ ابن عباس گفت: يك درهم و يا كمتر از آن. حضرت فرمود: بخدا سوگند كه حكومت بر شما نزد من از اين نعل كمتر ارزش دارد، مگر آنكه اقامه حقي نموده و يا باطلي را نابود سازم. آري اگر رياست براي برپائي حق و سركوبي باطل باشد باارزش تر از آن است كه بتوان برايش قيمتي فرض كرد، اما چنانچه براي كسب شخصيت و فقط آقائي بر مردم باشد پشيزي ارزش ندارد. داستان دوم: ناصرالدين شاه اسم مرحوم آيةالله حاج ملا هادي سبزواري (صاحب منظومه) را شنيده بود، او خيلي علاقه داشت كه خدمت ايشان برسد، و لذا از اطرافيان پرسيد: هيچ نمي شود حاج ملاهادي براي زيارت عتبات مقدسه و يا زيارت حج از سرراهش به تهران بيايد؟ اطرافيان پس از تحقيق به شاه گزارش دادند كه. چون حاجي سبزواري يك مرتبه براي حج واجب به مكه مشرف شده، ديگر سفر واجبي ندارد و از سبزوار خارج نمي شود. شاه روزي تصميم گرفت كه از راه سبزوار به مشهد مشرف شود، و در سبزوار ملاقاتي با حاجي سبزواري هم داشته باشد. زماني كه شاه به سبزوار رسيد مردم به استقبال او شتافته و شخصيتهاي مختلف شهر از وي ديدن كردند، جز حاجي سبزواري كه ملتزم خانه اش بود و به ديدار شاه هم نيامد. ناصرالدين شاه تصميم گرفت كه خودش به خدمت ايشان برسد، اطرافيان به شاه گفتند كه اگر اطلاع پيدا كند ممكن است شما را در خانه

هم نپذيرد (چون افرادي كه با خدا ارتباط دارند تمام دنيا و زرق و برق آن در نظرشان ناچيز و بي ارزش است، حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي فرمايد: من يك دوست داشتم كه به نظرم بزرگ بود، زيرا دنيا به نظر او كوچك و ناچيز مي آمد). سرانجام ناصرالدين شاه با صدر اعظم بطور ناگهاني راهي خانه مرحوم ملاهادي شده و در خانه را كوبيدند، زني پشت در خانه آمد و پرسيد كيست؟ گفتند: ما دو نفر هستيم كه مي خواهيم خدمت آقا برسيم. زن داخل منزل شد و اجازه گرفت و بعد در خانه را باز كرد و آنها را به اطاق مرحوم سبزواري راهنمائي كرد. شاه و نخست وزيرش وارد اطاق شدند. ديدند كه حاجي روي يك قطعه حصير بوريا نشسته، و يك قباي كرباسي به تن و كلاهي بر سر دارد. ناصرالدين شاه و همراهش سلام كردند، و متواضعانه برابر او زانوي ادب زدند، آنگاه صدراعظم رو كرد به مرحوم سبزواري و گفت: ايشان اعليحضرت ناصرالدين شاه هستند. حاجي با كمال متانت و بي تفاوتي رو به ناصرالدين شاه كرد واين دو بيت شعر را سرود. بيا بيا كه دلم بي تو كافرس__تان اس__ت بزي_ر زلف تو زنار(1) بستن آسان است اگرچه فرش من از بورياست خورده مگير چ__را كه جايگ_ه شير در نيستان است ناصرالدين شاه در مقابل اين دو بيت شعر خيلي متاثر شد، بعد اجازه خواست كه نهار در خدمت ايشان صرف شود، حاجي پذيرفت، و آنگاه دستور داد كه نهار آماده شود، طبقي برايش آوردند كه در آن قدري نان جو خشك، قدري دوغ و مقداري نمك، و كنار آن دو عدد قاشق

چوبين بود، دوغ ترش، و نان جو خشك بود، و شاه نتوانست غذا بخورد، لذا مقداري از آن نان خشك برداشت و ميان پارچه اي به عنوان تبرك پيچيد. بعد به حاجي عرض كرد: هر امري داريد اطاعت مي كنم، حاجي فرمود كاري ندارم، شاه گفت شما ملاي اين شهر هستيد، ايشان دوباره فرمود كاري بتو ندارم، شاه عرض كرد. پس دستور مي دهم كه از شما مالياتي نگيرند، حاجي نپذيرفت، شاه علت را پرسيد، حاجي سري تكان داد و فرمود: از من كه ماليات نگرفتي به همان اندازه از ديگران خواهي گرفت. شاه اجازه مرخصي خواست و از منزل مرحوم سبزواري خارج شد، و در حاليكه بسيار متأثر بود به صدر اعظم گفت: من تنها اين آقا را آدم ديدم. اين است معناي (يزكيهم) مكتب پيغمبر چنين شاگرداني را تربيت مي كند. داستان سوم: در تاريخ آمده كه هارون الرشيد كاخ باعظمتي ساخت. و اين رويه طاغوتيان تاريخ بوده كه هميشه از بيت المال انباشته شده از دسترنج مستضعفان كاخهاي افسانه اي مي ساخته اند، هارون الرشيد (خليفه عباسي) در مراسم گشايش آن كاخ از تمام شعراي آن سامان دعوت به عمل آورد تا در مجلس عيش و خوشگذراني خليفه شركت كرده و او را مدح و ثنا گويند، يكي از شعرائي كه دعوت شد ابوالعتاهيه بود. در شب معين مجلسي آراستند و خوانندگان جمع شدند، ميزهاي شراب و خوراكهاي رنگارنگ آماده شد، و شعرا يكي پس از ديگري به مدح خليفه پرداخته و خلعتهائي دريافت داشتند، تا اينكه نوبت به ابوالعتاهيه رسيد، او ساكت و آرام بود، حاضرين به وي اصرار كردند كه تو هم مانند ديگر شاعران بايد شعر بگوئي، ابوالعتاهيه گفت:

من چهار بيت شعر سروده ام و امكان دارد اگر بخوانم خليفه را خوش نيايد، گفتند: شب خوشي و شادي است و هرچه بخواني خليفه را خوش آيد، ابوالعتاهيه ايستاد و شروع به خواندن اشعارش نمود. عش ما بدا ل_ك س__الم_ا في ظ_ل شاهق_ة القص_ور يهدي الي_ك بما اشتهي_ت م_ن ال_رواح الي البك_ور فاذا النفوس ت_غ_رع_زت في ضيق حشرجة الص_دور فهن_اك تعل__م موقن__ا م_ا كن_ت الا في غ_رور هرچه مي خواهي در سايه كاخهاي آسمان خراش زندگي كن. از عصر تا به صبح آنچه كه تو مي خواهي برايت آماده مي كنند. اما... هنگام مردن كه نفس قطع و روح در تنگناي سينه تاب مي خورد. آنگاه است كه خواهي دانست جز غرور چيزي در دنيا نداشته اي. اين جملات در هارون اثر گذاشت. مجلس شادماني او را متشنج كرد، اطرافيان ابوالعتاهيه را سرزنش كردند، و او پاسخشان داد كه اين من بودم كه به خليفه راست گفتم، و شماها هرچه گفتيد براي خوش آيند خليفه به دروغ پرداختيد. پس دنيا و آقائي و شخصيت تا وقتي است كه نفس به حنجره برسد، آنگاه همه اينها تمام مي شود، ديگر نه خانه، نه پول، نه زن و فرزند و نه شخصيت به درد انسان مي خورد، تنها چيزي كه براي او مي ماند آن است كه مربوط به عقل و خرد و واقع بيني باشد. بنا بر اين ما بايد همت كنيم كه از گروه سوم انسانها كه واقعا براي رضاي خدا گام بر مي دارند باشيم، ما بايد خودمان را بسازيم تا انسانيت را با عمل به ديگران بياموزيم. شاعر مي گويد: از گفتن عيب دگران بسته زبان باش با خوبي خود عيب نماي دگران باش (هوالذي

بعث في الامين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحمه).

1 _ زنار: صليب.

زهد و خودپسندي

زهد و خودپسندي

زاهد كسي است كه بر حسب اوامر خدا عمل كند و از آنچه خدا نهي فرموده دوري نمايد، اينجاست كه انسان لذت بندگي را احساس مي كند، و چه بسا به خواست خداوند متعال داراي كراماتي نيز بوده، البته اين بسيار مشكل است، در گذشته افرادي پيدا مي شدند كه زاهد واقعي باشند، يكي از شاگردان مرحوم آيه ا ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي تعريف مي كرد (ايشان در شهر نجف اشرف بوده، و بسيار زاهد بود، و علماي زيادي را تربيت كرده است). ايشان مي گفت: من طلبه تازه واردي بودم و با اين مرد زاهد رابطه زيادي نداشتم. يك روز اواخر عصر بود، من از مسجد كوفه بيرون مي آمدم كه براي بازگشت به نجف به درشكه برسم، چون مسير كوفه تا شهر نجف حدود يك فرسخ است، و اگر به درشكه نمي رسيدم، مي بايست كه راه را با پاي پياده طي كنم. ازاين رو عجله داشتم، ولي در راهم با مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي روبرو شده و سلام كردم، ايشان جواب سلام داد و دستم را گرفت و احوالم را پرسيد، و بعد همانطوريكه دستم در دستش بود باتفاق مشغول قدم زدن شديم تا اينكه نزديك بارگاه جناب ميثم تمار رسيده و در گوشه اي نشستيم. صحبتهاي زيادي بين ما رد و بدل شد. همانطوري كه مشغول گفتگو بوديم، ناگهان ماري از دور نمايان شد كه آهسته و آرام به طرفمان مي خزيد. مرحوم قاضي چشم به زمين دوخته بود، با نزديكي مار هراسم بيشتر مي شد، لذا بدون اختيار

توجه ايشان را بسوي مار جلب كردم، او نگاهي كرد و با دستش به ماراشاره اي نمود، و مار همانجا از حركت ايستاد، پس از چند لحظه كه صحبتمان تمام شد باهم خداحافظي كرده و جدا شديم. او كه دور شد به سوي مار برگشتم و ديدم كه با همان اشاره اين جانور خشكيده است. و اين تعجبي ندارد چون خداوند در حديث قدسي مي فرمايد: (عبدي اطعني تكن مثلي اقول للشي ء كن فيكون تقول للشي ء كن فيكون). واقع اين است كه هيچگاه انسان نبايد فكر كند كه او جوهري است و كسي قدرش را نمي داند، چون همين فكر خودپسندي است، در دعاي وارد از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آمده (اللهم لا تخرجني من التقصير) خدايا مرا از قاصر بودن خارج مكن تا هميشه خود را كوچك بدانم، چون روزي كه انسان خيال كند قيمت دارد همان روزِ بي ارزشي و سقوط اوست. متأسفانه اين طرز تفكر سبب عقب افتادگي بسياري شده است. آنها فكر مي كنند كه از ديگران بالاتر و برترند و با اين خودپسندي همگاني جامعه به عقب افتاده و روز به روز عقب تر مي رود، و روزي خواهد آمد كه انسان مي فهمد چيزي نبوده و در دنيا جز غروري پايان پذير نداشته. قرآن مجيد مي فرمايد: (و بدالهم من الله مالم يكونوا يحتسبون) آنچه فكرش را هم نمي كردند و به حسابش نمي آوردند، روز قيامت بر ايشان آشكار مي گردد. وانگهي زماني كه فكر خود پسندانه شد، انسان ديگر دنبال كار نمي رود، و منتظر است كه كار دنبالش بيايد، يكي از خودپسندان مي گفت.. ما همانند كعبه ايم كه ديگران بايد زيارتمان كنند، اما ما بايد ثابت باشيم و كسي را زيارت نكنيم. اين

كاملاً برخلاف رفتار و كردار پيغمبر است. زيرا آن بزرگوار به همگان رسيدگي مي كرد، ائمه اطهار عليهم السلام نيمه هاي شب به زيارت مستمندان مي رفتند و در زير خيمه تاريك شب با سكوت و آرامش به آنان طوري كمك مي كردند كه حتي شناخته هم نمي شدند. بدبختي مسلمانان از اينجاست كه خيلي ها خودپسندانه فكر مي كنند. و با همين فكر مي خواهند پيش بروند. چه خوب بود اگر مسلمانان از تاريخ پيغمبر و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين اطلاع داشتند، و همانند آنان رفتار مي كردند. گاهي انسان بعد از60 سال مي فهمد كه تمام عمر در اشتباه بوده و به گفته آن شاعر دانشمند. (تا بدانجا رسيد دانش من، كه بدانم همي كه نادانم). در كشكول مرحوم شيخ بهائي آمده كه: شخصي فرياد مي زد: (رحم الله من كف فكه و فك فكه) يعني خداي رحمت كند كسي را كه دهانش را بسته و كف دستش را باز كند (كنايه از اين است كه انفاق كند) شخص ديگري او را ديد و گفت: (اقلب وضع يدك علي من شئت) يعني گفته ات را معكوس كن و بر هركه مي خواهي دست بگذار. به طور كلي خيليها خودشان را خوب و ديگران را بد مي پندارند، و معكوس اين بسيار كم يافت مي شود، در واقع يك انسان عاقل بايد خودش را بدتر از ديگران ببيند تا خودپسند نباشد، و پيوسته خودش را اصلاح كند. و ما در احوال هر انساني كه دنيا را تا حدودي فهميد و جلو افتاد همين خصلت را مشاهده مي كنيم. يكي از بزرگان مي گفت: هرگاه از زندگي خسته شوم مي روم به كتابخانه و يك كتاب تاريخي را مطالعه مي كنم. و مي بينم كه

دنيا هميشه تكرار مكررات است و هيچ چيز جديدي در آن پديد نيامده، فقط گاهي برخي از متفكرين پيدا مي شدند و با كار فكري و آرام جامعه را گامي به پيش مي برند. ما نكند نسخه مكرر خودپسندان باشيم (والعياذ بالله).

توطئه هاي دشمن

توطئه هاي دشمن

از طرفي بايد بدانيم كه استعمارگران براي تسلط بر ما چه نقشه هائي كشيده و مي كشند، آنان با انواع نيرنگ وارد كشورهاي ما شده، و با آرامش كامل در ميان ما نفوذ كرده و بعد چه خرابكاربهائي كه مرتكب نمي شوند؟ و اين ما هستيم كه بايستي بيدار باشيم و جلوي آنان را بگيريم. يك جاسوس انگليسي مي گويد: اواخر دوران قاجاريه بود كه انگلستان براي بررسي اوضاع مرا به ايران فرستاد. ماموريت من در منطقه چهارمحال و بختياري بود، من درميان بختياريها رفته و فارسي را با لهجه بختياري خوب آموختم، همچنين آداب و رسوم و تقاليد آنان را ياد گرفتم. و بعد براي جلب اطمينان آنان با يك دختر بختياري نيز ازدواج كردم. و مواظب بودم كه زن حامله نشود. پس از مدتهايي كه ماموريتم پايان يافت، همسرم را در مقابل يك قاطر با يك مرد دهاتي معاوضه كردم، و با همان قاطر خودم را به بندر بوشهر رساندم، آنجا قاطر را فروختم و با كشتي راهي انگلستان شدم، و بعد توانستم دو كودك بختياري را براي حفظ منافعمان! تربيت كنم. آري دو كودك يكي تيمور بختيار بود، و ديگري شاهپور بختيار كه خدمات شاياني به انگلستان نموده و حافظ منافع آن در ايران بودند. البته بختياريها مردمان اصيل و نجيب و شريف مي باشند و چند جنايتكار در آنان اندك و اتفاقي

است. ما بايد خودمان را سرزنش كنيم نه دشمن را. چون دشمن كه خوبي ما را نمي خواهد، او نقشه مي كشد، و هرچه زودتر مي خواهد نابودمان سازد، قرآن كريم مي فرمايد كه روز قيامت شيطان به اهل جهنم مي گويد مرا ملامت و سرزنش نكنيد بلكه خودتان را سرزنش كنيد من بر شما قدرتي نداشتم جز آنكه شما را دعوت به اعمال خلاف نمودم و شما اجابت كرديد(1).در حقيقت غربيها دنيا را چنين فهميده و با سياستهاي مزورانه خويش همه جا نفوذ كرده اند، و شبانه روز تلاش و فعاليت مي كنند كه منافع بيشتري به چنگ آرند. آنان بوسيله تسليحات، تبليغات، اقتصاد و حتي فرهنگشان به جنگ و مبارزه با ما پرداخته اند، بنا بر اين تا زماني كه ما نيروهاي همه جانبه مان را تقويت نكنيم معلوم است كه از آنان شكست مي خوريم، بقول نسيم شمال. قوم و خويشم همه داني و خودم هيچ ندان، گفتگويم شده است آخ چكنم واخ چكنم. ما بايد از اينجا شروع كنيم كه اولا طبق روايات وارده از اهل بيت عليهم السلام ديگران را بهتر از خود بدانيم، و آنگاه به نداي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گوش فرا دهيم كه مي فرمايد: (فاتبعوني يحببكم الله و يغفرلكم) يعني مرا پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد، و بعد بايد مشغول كار و تلاش شويم. (ذوالنون مصري) يكي از زهاد بود كه خيلي رياضت مي كشيد و داستانهاي عجيبي از او نقل شده، شخصي از اهل بغداد از مقامات وي آگاه شده و شنيد كه ذوالنون اسم اعظم را مي داند، لذا به خدمت ايشان شتافت و مشغول خدمت گزاري و نوكري افتخاري براي ذوالنون

شد، و گفت كه شهر و ديار و زن و فرزند و بالاخره دارائيش را رها كرده تا از او اسم اعظم ياد بگيرد. سرانجام بعد از سه سال كه شبانه روز به ذوالنون خدمت كرد از وي تقاضا كرد كه اسم اعظم را به او بياموزد. ذوالنون ظرفي سربسته به مرد بغدادي داد و گفت: برو اين را به فلاني بده و بگو كه ذوالنون فرستاد، مرد بغدادي ظرف را به دست گرفته و راه افتاد، در ميان راه احساس كرد كه چيزي ميان ظرف حركت مي كند، تصميم گرفت كه درِ آن ظرف را بردارد تا ببيند چه چيزي داخل آن حركت مي كند. هنگاميكه در ظرف را برداشت با كمال ناباوري موشي را در آن يافت كه فوراً از آن ظرف فرار كرد. مرد بغدادي با عصبانيت و اوقاتي تلخ به سوي ذوالنون بازگشت و اظهار داشت: آيا اين جزاي سه سال خدمت است كه مرا به باد مسخره بگيري؟! و با من يك موش براي ديگران بفرستي؟ ذوالنون رو به او كرد و گفت: من از تو تعجب مي كنم كه بعد از سه سال رياضت هنوز قابليت نگهداري از يك موش امانتي را نداري، پس چگونه مي تواني لياقت محافظت از اسم اعظم را داشته باشي؟ برو اول خودت را تربيت و آماده كن. ما بايد از خودمان شروع كنيم، خودمان را تربيت كنيم، برابر پيشامدها استوار و مقاوم باشيم. ببينيد يك هسته را، آنقدر زير خاك فعاليت مي كند تا اينكه جوانه بزند و اول كار در برابر كمترين نسيم خم مي شود، اما كم كم كه درختي تنومند شد و در دل خاك ريشه اي محكم

دوانيد در مقابل شديدترين طوفانها مي تواند مقاومت بنمايد. البته بايد هر لحظه مواظب خود باشيم هرچند هم كه قوي بشويم چه بسا در برابر طوفانهاي گناه استوار باشيم اما يك گناه ناچيز ما را از راه منحرف سازد، (ديل كارنگي) يك نويسنده آمريكائي است و كتابهاي جالبي نوشته، در يكي از كتابهايش بنام (آئين زندگي) مي گويد: درختي400 سال عمر داشت و14 طوفان شديد ديد اما مقاومت كرد، ليكن سرانجام حشرات بسيار كوچكي آن را نابود ساختند اين مثالي بود براي انكه هرچه پيشرفت كرديم به خودمان مغرور نشويم.

1 _ و قال الشيطان لما قضي الامر ان الله وعدكم و وعد الحق و وعدتكم فأخلفتكم ما كان لي عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لي فلا تلوموني ولوموا انفسكم.

تمدن درپرتو تفكر و سازندگي

تمدن درپرتو تفكر و سازندگي

يكي از علوم روز علم تجربي ميباشد، يعني اعيان خارجي، و چيزهائي كه با حواس پنجگانه درك مي شود، و علوم ديگري نيز وجود دارد مانند علوم انساني كه فكري ميباشد، كه با اولي فرق دارد، كودك در بدو تولدش چيزي را احساس نمي كند، بعد كم كم عالم به اشياء مي شود يعني بوسيله تجربه مسائلي را ميآموزد، ولي عالم به مسائل فكري كه در مورد ماوراء اشياء ميباشد نرسيده، لذا قبلاً كبريت را لمس مي كند اما شعور ندارد كه زدن يك چوبه آن موجب سوختن اطاق مي شود، اگر يك اسكناس هزار توماني داشته باشد مقابل يك عدد شكلات عوض مي كند، عمر بن عبدالعزيز مي گويد: در كودكيم انگشتر الماسي را پدرم به من داد، و من آن را برابر يك دانه خرما فروختم، اين كودك وارد علم اشياء شده اما هنوز

به علم ماورائي نرسيده است. پس از چندي كه رشد مي كند، و ربط چيزها را مي فهمد به عالم فكري نزديك مي شود، اشياء را درك مي كند و مي فهمد، و خوب و بد را تشخيص مي دهد، يكي از غريزه هائي كه خدا در نهاد كودكان قرار داده اين است كه در اوايل رشدشان سئوالهاي زيادي مي كنند، چون مي خواهند به عالم فكريشان تكامل بخشند. اگر اتفاقا كودكي متولد شد كه هم اشياء و هم افكار را مي فهميد بسيار فوق العاده است. مانند حضرت عيسي (عليه السلام) و اگر رشد كرد و اشياء را درك نكرد ناقص است، و اگر بعد از درك اشياء نتوانست به عالم فكري راه يابد، باز ناقص است، لذا ملاحظه مي شود كه براي اشباع رشد فكري كودكان و تربيت آنان پس از جنگ جهاني دوم كتابخانه هاي كودك در سطح جهاني رواج يافت. امتها و ملل دنيا نيز چنين اند. امتهائي هستند كه هنوز حتي به مرحله اول يعني عالم اشياء راه نيافته و خيلي عقب افتاده هستند، از جانب ديگر امتهائي به عالم اشياء رسيده اما هنوز نتوانسته اند پرورش فكري يابند. اينها نيز ناقص و عقب افتاده اند، امتهاي جهان سوم (مي توان گفت تمام ملل مسلمان چنين اند) عده اي آنقدر عقب افتاده كه هنوز به عالم اشياء هم نرسيده اند، مانند برخي از ملل آفريقا و عشاير عرب در يمن و سودان، يمن تا حدود (20) سال پيش هنوز مظاهر تمدن نداشت، و مردمش بدون برق و آب لوله كشي و غيره زندگي كرده و از پيشرفت صنعتي و زندگي ماشيني كاملاً به دور بودند، و عده اي از ملل مسلمان با يك درجه ترقي هنوز ناقص اند، يعني به عالم اشياء راه يافته، اما

دروازه هاي طلائي عالم فكري را همچنان بر خودشان مسدود نگاه داشته اند. مانند ساير مسلمانان كه بازارهايشان بازارهاي مصرفي شرق و غرب است و بهترين كالاها را از راه فروش ذخاير و منابع ثروتشان تهيه مي كنند، و خيال مي كنند كه قلعه هاي تمدن را گشاده و ترقي همين است و بس. ما ماديات پيشرفته و تكنيك جديد را آورديم، از راديو و تلويزيون استفاده كرديم، انواع ماشينهاي پيشرفته صنعتي را به كار برديم. اما متأسفانه به دنبال آن فكر نكرديم و به طور كلي نقص مسلمانان همينجاست، غربيها ما را تحجير كرده اند، يعني ولي و قيم و صاحب اختيار ما شده اند، درست مانند كودكان ثروتمند كه به علت عدم توانائي فكري محجور مي شوند، اكثريت سران منطقه همين حالت تحجير را دارند، نوكران سرسپرده و ريزه خواران استعمار هستند، اگر حساب كنيم كه به عالم فكري راه يافته ايم بايد فورا به دنبال آن عالم اشيائمان راتامين نمائيم... اگر كودكي ادعا كند كه فكرش به كمال رسيده و بعد دستش را با آتش بسوزاند دروغ گفته و خودش را فريب داده، ما اگر ادعا كنيم كه عالم فكري را درك كرده ايم ولي باز نيازمند به خارج باشيم خودمان را فريب داده ايم. مسلمانان حتي اشياء را نيز عاريه دارند، اگر واقعا در يك محاصره اقتصادي قرار بگيرند، حتي اشيائشان نابود مي شود، ملاحظه بفرمائيد نه تنها ماشين آلات كه حتي پيچ و مهره آنها را نيز از خارج وارد مي كنيم. يكي از نويسندگان مصري مي گويد: (ما ميهمانان تمدن جديد هستيم) اگر كسي ادعا كند كه متفكر است، اما برابر شير درنده فرار نكند دروغ گفته و خودش را فريب داده است، ما

دشمنان درنده بسيار داريم. اما بايد اذعان كنيم كه امت اسلامي از سواحل شرقي اندونزي تا كرانه هاي غربي مراكش (باستثناي افراد معدود) هنوز نتوانسته به عالم فكري راه يابد، به عبارت ديگر شرق و غرب ما را از ورود به عالم فكر بازداشته اند. ما و كشور ژاپن در يك مرحله از عقب افتادگي بوديم، تمدن جديد همزمان با ژاپن وارد كشورهاي اسلامي نيز شد. مردم ژاپن از تمدن مادي غرب استقبال كردند، اما به دنبال آن وارد عالم فكري شده و توانستند عالم اشيائشان را طوري گسترش و رونق ببخشند كه امروزه ژاپن بابازار مشترك اروپا و آمريكا رقابت مي كند. با اينكه ژاپني ها از نظر ايدئولوژي بسيار عقب افتاده اند، چون هنوز بودا را مي پرستند و امپراطور (هيروهيتو) را نماينده خدا مي دانند. همچنين ملل مسلمان با آغوش باز به استقبال تمدن جديد شتافتند، اما به دنبال آن به رفاه زندگيشان توجه كردند، از تفكر و سازندگي باز ايستادند، روز بروز تمدن و فرهنگ غرب رونق يافت و مسلمانان درجا زدند. با اينكه مسلمانان از جهت ايدئولوژي بهترين و مترقي ترين مكتب را داشته و مكتب اسلام تمام قوانين و احكام بزرگ و كوچك را براي تامين سعادت بشر آورده است. بدين وسيله ژاپن از همه لحاظ پيش افتاد چون به دنبال عالم اشياء وارد مرحله فكري شد، و بعد از آن به اشياء خود رونق بخشيد، و امتهاي مسلمان به دنبال عالم اشياء از تفكر ايستادند. و لذا در همان اشياء هم نياز به غرب دارند. حتي براي تأمين مواد غذائي هم بايد دست نياز به خارج دراز كنند، يكي از مجله هاي پرتيراژ عربي نوشته بود كه در

كشورهاي عربي تنها 3? زمين زيركشت مي رود و 97? بقيه خشك و بدون زراعت است. بايد از ظاهرسازي و عالم شعار در آئيم و حقيقت را بنگريم، ما از عالم اشياء هم عقب افتاده ايم، و لذا شرق و غرب از ما هراس ندارد، بطور مثال.. اگر كسي يك قبضه هفت تير داشته باشد و دشمن شبانه روز براي او شمشير تيز مي كند حتماً هراس نخواهد داشت، چون هفت تير از شمشير قوي تر است، و لي دشمن از چه چيز ما مي ترسد؟ آيا از همبستگي و اتحاد ما؟ از صنعت ما؟ از پيشرفت فكري و فرهنگي ما؟ اما همان دشمن از ژاپن حساب مي برد. معلوم باشد ما نمي گوئيم از مظاهر تمدن استفاده نشود، بلكه بايد كمال استفاده را نمود ولي مهم اين است كه بايد از عالم مادي اشياء به عالم فكري منتقل شويم، و بدنبال آن به اصلاح و رونق بخشيدن به عالم اشياء بپردازيم تا انشاءالله به مرحله خودكفائي برسيم. بنا بر اين بايد بدانيم كه اشياء و ماوراء اشياء چيست؟ البته ارتباط با عالم اشياء و افكار بسيار مشكل هم هست، چون دنيا روي دقت پايه ريزي شده، ما بايد با اميد به خدا با كمال دقت شروع كنيم حتي اگر بدانيم خودمان به نتيجه نخواهيم رسيد، نسلهاي بعد از ما از نتيجه كارمان بهره مند خواهند شد. خداوند در سوره كهف راجع به عدد اصحاب كهف دو سطر اقوال مردم را ذكر مي كند و بعد موضوع را بي جواب مي گذارد، براي اينكه ما را از تفكر در امور سطحي و حاشيه اي باز دارد، آنجا مي فرمايد: (سيقولون ثلاثه رابعهم كلبهم، و يقولون خمسه سادسهم كلبهم رجماً بالغيب و

يقولون سبعه و ثامنهم كلبهم، قل ربي اعلم بعدتهم). يعني اينكه عده اي مردم خواهند گفت اصحاب كهف سه نفر و سگ آنان چهارميشان مي باشد، و برخي بدون دليل خواهند گفت آنان پنج نفر و ششمي سگشان مي باشد، اي پيامبر بگو كه خدا عده آنان را بهتر مي داند. ملاحظه كنيد خداوند مي توانست بالاخره بگويد آنان چند نفر بودند، اما نگفت چون موضوع مهمي نيست، مسئله ايست بسيار سطحي، قرآن مجيد بطور تلميحي مي فرمايد كه در امور سطحي و قشري فكر نكنيد بلكه هميشه در امور عمقي و موثر تفكر نمائيد. چند سال پيش دولت عربستان سعودي براي مشغول كردن افكار عمومي اعلام كرد هركس پيرامون جنگهاي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بهترين كتابها را بنويسد جايزه اي دريافت خواهد كرد، بهترين نويسندگان و متفكرين عرب وارد كار شدند و كتابهائي نوشتند، چند نسخه از آن كتابها را اينجانب مطالعه كردم، هيچ مطلب جديد جز تكرار مكررات تاريخ البته به سبكي جالب نداشت، اينها براي سرگرمي مسلمانان بود. آمريكا روزانه ميليونها بشكه نفت از بلاد اسلامي به يغما مي برد، و براي اينكه از تفكر مسلمانان و نويسندگان و متفكرين آنان جلوگيري كند، آنان را به اين اعمال سطحي و حاشيه اي مشغول مي دارد. متأسفان ما مسلمانان به دو چيز مغروريم. الف) از زندگاني پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) جز مسائلي سطحي و جزئي چيزي ياد نداريم، و فكر مي كنيم كه از زندگاني پيامبرمان اطلاع كافي داريم. ب) اينكه ما مسلمانيم و اسلام دين خداست و اوست كه بايد اسلام را با معجزه نگاه دارد. اين طرز تفكر در عقب افتادگي ما تاثير بسزائي داشته و دارد. نتيجه سخن: اينكه

ما بايد فعاليت كنيم كه نخست فكر را بفهميم، و به دنبال آن شي ء را تهيه و بسازيم، چون فكر تنها هم ارزش ندارد. مي گويند شخصي به دكان يك نانوا آمد و آنچه درس خوانده بود براي نانوا بازگو كرد، بعد در مقابل اظهار علم و دانشش درخواست يك قرص نان نمود، نانوا وي را رد كرد و گفت: اين گفته هاي تو كه براي من پول نمي شود. همچنين بايد از غرور اينكه منتظر معجزه باشيم كه خدا ياريمان كند درآئيم چون طلب پيشرفت سبب مي خواهد، مثلاً اگر كسي ازدواج نكند و از خدا اولاد بخواهد صد سال هم كه دعا كند اين امكان ندارد، بلكه بايد ازدواج بكند و اميد به خدا هم داشته باشد كه به او فرزنداني عنايت بفرمايد. بنا بر اين فكر تنها اثري ندارد و اگر با عمل و سازندگي همراه گشت مؤثر خواهد افتاد و موجب پيشرفت مي شود لذا تمدن جز در پرتو تفكر و تعقل و سپس سازندگي امكان پذير نيست.

درسي از رفتار علي عليه السلام

درسي از رفتار علي عليه السلام

در روايت از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آمده: (بني الاسلام علي خمس: علي الصلاة والزكات والحج والصوم والولايه). اسلام بر پنج پايه استوار شده است.. بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت. نماز ارتباط با خداست، روزه براي حفظ نفس و مخالفت با خواهشهاي آنست، زكات براي ترفيع سطح اقتصادي و بالاخره حج كنگره جهاني اسلامي است كه آنجا مسلمين گردهم آمده و از مشكلات يكديگر آگاهي يافته و اقدام به حل آنها مي كنند. اما ولايت از همه مهمتر است، ولايت يعني اداره و رهبري صحيح اسلامي است كه آن

چهار ركن ديگر نيز با بودن ولايت بپا مي شود. صحبت پيرامون ولايت بمناسبت ولادت حضرت علي (عليه السلام) است. تمام مسلمين و غير مسلمين علي را به عدالت مي شناسند، (بولس سلامه در كتاب ملحمة الغديرش با وجودي كه مسيحي است چنين مي گويد: لا ت_ق_ل شيعة ه_واة ع_لي انّ في ك_لّ من_صف شيع_يّا يا سماء اشهدي و يا ارض قرّي واخشع_ي اني ذك_رت علي_اً و حتي اروپائيها در اروپا يادواره نهج البلاغه گرفته و از علي (عليه السلام) تمجيد كردند. ما بايد خودمان را پيروان واقعي آنحضرت قرار بدهيم، در تمام امور زندگاني رفتار آن حضرت را پياده كنيم، در سياست، حكومت، عدالت، كوشش و فعاليت، زهد و تقوي و سرانجام در تكامل انساني از آن بزرگوار پيروي نمائيم. در حكومتهاي امروز سه قوه اصلي و دو قوه فرعي و جود دارد. قواي اصلي عبارتند از: يك) قوه مقننه. كه در مجلس شوري و پارلمان تشكيل يافته و وضع قوانين را بعهده دارد. دو) قوه مجريه: كه از رئيس جمهور و هيئت دولت تشكل يافته و قوانين مصوبه مجلس را به مرحله اجرا در مي آورد. سه) قوه قضائيه: كه مستقل است و براي رفع مشكلات و اختلافات مردم كار مي كند. دو قوه فرعي نيز عبارتند از: الف) رسانه هاي گروهي و وسايل ارتباط جمعي كه در راديو و تلويزيون و نشريات و مطبوعات تبلور يافته و اخبار را در سطح كشور پخش و منتشر مي سازد. ب) ستون پنجم كه در عربي (رتل خامس) نام دارد و كارش اين است كه افرادي به كشورهاي خارجي فرستاده مي شوند و اخبار و نقشه هاي دشمن را براي كشور خودي نقل مي كنند. حكومت

حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نيز داراي اين پنج قوه به بهترين وجه بوده است، البته قوه مقننه در مقام ولايت و امامت خود حضرت تبلور مي يافت، در دولت بزرگ اسلامي آن روز حدود هزار استاندار و قاضي از سوي حضرت منصوب و خدمت مي كردند، بايد دانست كه اداره آن همه استاندار و قاضي آنهم با نبودن وسايل ارتباط جمعي روز خيلي مشكل بوده است. (ابوالاسود دؤلي) يكي از قضات خوب اميرالمؤمنين بود، امام بطور ناگهاني دستور بركناريش را صادر فرمودند، ابوالاسود علت را پرسيد؟ امام فرمودند. چون هنگام حل اختلاف ميان دو نفر صدايت بر صداي آندو بلندتر مي شود، اين نشان مي دهد كه آن حضرت هزار قاضي آنچناني داشته اند و آنان را تربيت كرده بودند. يكي از اسرار تمجيد دنيا از علي بن ابي طالب همين است. ما بايد افرادمان را تربيت كنيم كه بتوانيم قضات و خدمتگزاران خوبي تحويل جامعه اسلامي بدهيم. روزي حضرت اميرالمؤمنين در محراب مسجد آماده نماز بودند، هنگامي كه دو دست را براي گفتن تكبيرةالاحرام بالا بردند ناگهان زني بنام سوده خدمت آن حضرت آمد و از استاندارش شكايت نمود، آنهم پيرامون يك مسئله بسيار معمولي، امام در همان لحظه از خواندن نماز منصرف شده نامه اي از آستين مبارك در آورده و دستور جلب آن استاندار را مرقوم فرموند. اينها تمامي بايد برايمان درس باشد. ما بايد در تشكيل حكومت اسلامي هم سه قوه اصلي و هم دو قوه فرعي را به بهترين وجه داشته باشيم، البته قوه مقننه در خط مراجع تقليد تبلور مي يابد كه همان خط بيانگر قوانين قرآن و سنت است.

چگونگي تداوم انقلاب اسلامي

چگونگي تداوم انقلاب اسلامي

قرآن

مجيد مي فرمايد: (ثم اتبع سببا) قوانين دنيائي بر اسباب و مسببات استوار شده، يعني مثلاً اگر هسته پرتقال را كاشتيم درخت انار نخواهد داد، معمولاً انساني كه بخواهد چيزي تهيه كند مقدمات آن را آماده مي سازد، و لذا قرآن كريم در باره كساني كه به جنگ نرفته و در خانه ها ماندند مي فرمايد.. (ولو ارادوا لخروج لا عدوله عده) يعني آنها اگر مي خواستند با شما در جنگ شركت كنند مقدمات جنگ و خروج برابر دشمن را تهيه مي ديدند اما دروغ مي گويند. دين مقدس اسلام هميشه با دشمنان خارجي روبرو بوده، روزي بنام امپراطوري رم و امپراطوري فارس روزي به نام مسيحيان و يهوديان و روزي به نام صهيونيسم و امپرياليسم يا امروز كه بنام شرق و غرب است. در گذشته هاي دور كه اسلام پيشرفت چشمگيري داشت، و دشمن براي حفظ منافع خود مي خواست جلو آن را بگيرد، دست به نقشه هاي شومي زد، به طور مثال: يك كشيش جوان مسيحي به نام پطرس در شهرهاي مسيحي نشين راه افتاد و به مردم وعده بهشت مي داد و جوانان را براي مقابله با پيشرفت اسلام و جنگ با مسلمين بسيج مي كرد. عده بسياري دعوت او را پذيرفته و به اردويش ملحق شدند، تا اينكه عده آنان به حدود يك ميليون نفر رسيد، اين سپاه قوي براي جنگ با مسلمانان حركت كرد، اما در اثر بي نظمي و عدم كارآيي درست (300) هزار نفر از آنها در راه هلاك شده و بقيه شكست سختي خوردند و فرار را برقرار ترجيح دادند، و از آن روز كشيش مزبور را (پطرس معتوه) يعني ديوانه نام نهادند. دولتهاي مسيحي از اين واقعه درس گرفته

و با اصلاح نقاط ضعف و نظم و كارآيي صحيح متحدا عليه اسلام وارد كارزار شدند. و به همين منظور تنديسي ساختند از دو مجسمه كه يكي بسيار زيبا و بعنوان سمبل حضرت مسيح عليه السلام و ديگري سياه چهره همچون يك عرب زشت وبد صورت بعنوان سمبل حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) ميباشد در حاليكه با شمشير به حضرت عيسي حمله برده و مجسمه حضرت مسيح را شكسته، به اين نحو به مسيحيت در برابر اسلام جنبه مظلوميت داده و دست به تبليغات زدند و با تحريكات و جريحه دار ساختن عواطف عمومي توانستند ارتشي نيرومند تشكيل و به بلاد اسلامي حمله كنند، از آن روز جنگهاي صليبي ميان مسيحيان و ارتش اسلام شروع شد، و متأسفانه فلسطين بدست مسيحيان سقوط كرد و تا حدود (200) سال به دست آنان بود، بعد از آن مسلمانان تجديد قوا كرده و متحدا فلسطين را از دست دشمن نجات بخشيدند، اين نشيب و فرازها ادامه داشت تا اينكه در حدود صد سال پيش روح تازه اي در مسلمانان دميده شد و علمائي با عزم و اراده به صحنه آمدند و توانستند موج و خروش تازه اي در ميان مسلمانان ايجاد كنند، و حركات آزاديبخش مكتبي و اسلامي سراسر دولتهاي اسلامي را فرا گرفت. اما با نقشه هاي دشمنان شرقي و غربي تمام آن علما و مصلحين بطور مستقيم و غير مستقيم نابود و حركات آزاديبخش در نطفه خفه شد، آنگاه دشمن متحد دولت بزرگ اسلامي را قطعه قطعه كرد و بر سر هركشوري يك نوكر سرسپرده گماشت، و بعد اسرائيل را در قلب آنها كاشت و با ايجاد ستون پنجم و

احزاب سرسپرده مختلف مانند حزب كمونيست و حزب بعث و غيره از رشد و پيشرفت سريع اسلام جلوگيري كرد. بنابر اين براي پيشرفت و خودكفائي كشورهاي اسلامي بايستي: اولاً: در همه جا تا مي توانيم مردم را تشويق به صنعت كنيم تا انشاءالله كشورهاي اسلامي به كشورهاي صنعتي تبديل شوند، چون صنعت موجب رونق كشاورزي هم مي شود، مثلاً كشور آمريكا با پيشرفت در صنعت توانست كشاورزيش را رونق بخشد. ثانياً: به جوانان فكر بدهيم و آنان را وارد كارهاي تشكيلاتي اسلامي نمائيم چون اگر ما اين كار را نكنيم جوانانمان به دام احزاب استعماري و ستون پنجم گرفتار شده و بر عليه اسلام و به نفع شرق و غرب كار مي كنند. ثالثاً: شكستن اتحاد شوم شرق و غرب كه اين هم راههاي زيادي دارد مثلاً تخريب آنها از داخل و يا گسترش تبليغات اسلامي و دعوت مردم آن ديار به سوي اسلام و روشن نمودن مردم در جهت رويارويي با ستمگران و نيز بايد كاري كنيم كه نقشه استعمارگران بر عليه خودشان بكارگرفته شود.

آگاهي سياسي

آگاهي سياسي(1)

سياست يك علم است و بايد مانند فقه و علوم ديگر تدريس و بحث شود، و در باره آن كتابها نوشته شود، مثلاً داروي فلان بيماري چيست؟ نمي دانيم مگر آنكه از علم پزشكي آگاه باشيم، همينطور در باره مسائل سياسي ما مسائل سياسي را نمي فهميم مگر اينكه از سياست آگاه باشيم. پيغمبر اسلام افرادي داشتند كه به شناخت مسائل سياسي مي پرداختند و افرادي هم مسائل اقتصادي و عده اي مسائل جنگي و غيره را بررسي مي كردند، مثلاً يهود در مدينه سلاح را در اختيار داشتند، و اقتصاد به دست ايشان

بود و جوان ها را از راه شراب و زنا خراب مي كردند، پيغمبر (صلي الله عليه وآله) دستور دادند كه خود مسلمين سلاح درست كنند و خود تجارت كنند كه محتاج يهود نباشند و شراب و زنا را حرام كردند (به امر خدا) تا جوان ها از قبضه آنان بيرون آيند. ما بايد بدانيم كه تنها شنيدن اخبار راديو انسان را سياست مدار نمي كند. درست مانند يك فرد عامي كه چندين سال پاي منبر نشسته باشد اما يك منبر هم بلد نيست، لذا علم سياست بايد حتما تدريس و بحث شود تا واقعا در متن جريانات سياسي قرار بگيريم و در نتيجه از سياستهاي شيطاني شرق و غرب نجات پيدا كرده و چگونگي اداره كشور را بياموزيم. در غير اين صورت ما مغلوب هستيم زيرا هميشه قوي ضعيف را به زمين مي زند و او را نابود مي سازد. مونتسكيو دانشمند سياسي اي كه قريب (30) سال در گردش بوده و سياستهاي دنياي آن روز را بررسي كرده (30) جلد كتاب نوشته و امروزه اكثر كتابهاي سياسي از مطالب كتابهاي او بهره برداري مي كنند، الان مثلاً خلاصه هائي از كتابهايشان هست كه بايد خوانده شود. ارسطو حدود (186) شهر را گردش كرد و بعد كتاب سياستش را نوشت كه تا الان نزد سياسيون دنيا معروف است، در حقيقت علم سياست مانند يك درياست كه انسان تا نخواند آن را نميفهمد كه در دنيا چه مي گذرد و حتي در همين ايران چه خبر است؟ مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي با سياست ماهرانه اي توانست مغولها را رام كند و از كشتن علما و دانشمندان و آتش زدن كتابها جلوگيري به عمل آورد او پادشاه مغول

را متقاعد ساخت كه مي تواند نيازمنديهايش را برآورده سازد. مثلاً يك روز كاروان مغولها به جائي رسيد كه آبهاي راكد جمع شده بود، و چون شب بود همانجا چادرها را نصب و اطراق كردند، اتفاقا قورباغه هاي زيادي در ميان آبهاي راكد فرياد مي زدند و مزاحم خواب پادشاه و لشكريانش بودند. مرحوم خواجه دستور داد يك گاو را كشتند و روده هايش را قطعه قطعه در آب انداختند، ناگهان صداي قورباغه ها خاموش شد (چون قورباغه از مار مي ترسد و به خيال اينكه روده ها مار است خاموش شدند) از اين عمل مرحوم خواجه چقدر پادشاه را خوش آمد و مقام خواجه را بالا برد. كيسينجر يكي از يهوديان است كه در اثر فشار موطن اصلي خود را ترك نموده و به سوي آمريكا گريخت. او مي گويد كه پنج هزار كتاب سياسي خوانده و لذا چندين سال وزير خارجه بود ودر حال حاضر هم مستشار سياسي رئيس جمهوري آمريكاست. ببينيداين شخص چگونه طي يك توطئه خائنانه كشور لبنان آرام را به جنگ داخلي كشانيد كه تا به امروز لبنان مي سوزد. ما بايد دور از هو و جنجال درس سياست را بخوانيم تا لااقل از آنچه برخود ما مي گذرد آگاه باشيم. و اينكه مثلاً مي بينيم كشور فرانسه با حدود70 ميليون و انگلستان با80 ميليون جمعيت پيش رفته اين معجزه نيست بلكه در اثر سياست داني مي باشد. متأسفانه مسلمانان دراثر فرانگرفتن سياست و عدم اطلاع از نقشه هاي دشمن شكست خورده و عقب افتادند. و تا زماني كه در ميان مسلمين آگاهي سياسي پيدا نشود به جائي نخواهند رسيد. در همين زمان فعلي با وجوديكه اكثريت مردم عراق، كويت و بحرين شيعه

هستند و شيعيان در رفاهي نسبي به سر مي بردند سران اين كشورها شيعيان را پراكنده و تبعيد كردند، و آن عده اي هم كه الآن هستند زير فشارند، و اين نشانه هاي اختناق و فشارهاي آينده دولت بر شيعيان مي باشد(2). بطور كلي آزادي يكي از مسائل مربوط به علم سياست است كه كتابهاي مفصلي در باره آن نوشته شده كه چگونه آزادي به دست مي آيد و چگونه از دست مي رود و اصلاً آزادي چيست؟ و اينهائي كه دم از آزادي مي زنند چه مي خواهند و چه سياستي را تعقيب مي كنند؟ ما بايد هوشيار باشيم و كارها را از راه خودش وارد شويم، و چون كار اداره كشور مربوط به سياست داني است پس بايد آن را بياموزيم و الا به دست خودمان گورمان را كنده ايم و دوباره زير يوغ بيرحمانه ابرقدرتها خواهيم رفت.

1 _ معظم له كتابي بنام الفقه السياسه در اين مورد نوشته اند كه در نوع خود بي نظير است. 2 _ لازم به تذكر است معظم له ضمن بيان اين مطلب معتقدند كه لازم است دولت ملت را يكسان بداند و تفرقه را يكي از عوامل استعمار انگليس مي دانند و براي وحدت مسلمانها كتابهائي نيز نوشته اند كه هنوز به چاپ نرسيده است و مختصر طرح مزبور را در كتاب الي حكم الاسلام بيان داشته اند.

توطئه ها و راه حلها

توطئه ها و راه حلها

استعمارگران براي تفرقه و جدائي مسلمين قواعدي را قرار داده و به مورد اجراء گذاشتند مثلاً قوميتها و برتريهاي نژادي را در ميان مسلمانان باز گردانده و مسلمانان را به تُرك، عرب، فارس و غيره تقسيم كردند، و روي همين قاعده عيدهاي ملي را زنده كردند، لغتهاي ملي

و ويژگيهاي نژادي را تجديد كردند. الان هيچ كشور عربي اي نيست كه مردمش مانند قرآن صحبت كنند، و هركدامشان يك لغت محلي خاصي دارد كه با عربي اصيل خيلي فاصله دارد، بعد در خود عربها گذشته هاي جاهلي را زنده كردند. جمال عبدالناصر فرعون را در مصر بر سر زبانها آورد و به تاريخ او افتخار كرد. و لذا مجسمه هاي فراعنه را در خيابانها و ميدانهاي عمومي نصب و خيابانهاي قاهره و مناطق عمومي را به نام فراعنه نام گذاري كرد. در كشور عراق تاريخ بابليين و فنيقيين را زنده كردند و به آن (مهدالحضارات) يعني سرزمين تمدنها نام داده و آثار جاهلي را تجديد كردند بطور مثال مجسمه شير بابل در زمان نمرود كافر را در بغداد نصب كردند. هنگامي كه كشور هند به دست انگليسها افتاد لغت و زبان مردم را به سانسكريتي مبدل ساخته و بطور كلي آثار سانسكريتي را آنجا زنده كردند(1). در ايران تاريخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهان را زنده كرده و حتي تاريخ رسمي را از اسلامي به شاهنشاهي تبديل نمودند. و خيابانها و محلهاي عمومي را به نام شاهان گذشته نام نهادند، وحتي شاه اخيرا در يكي از سخنرانيهايش گفته بود كه در ايران مذهب نقشي ندارد، و حقيقت هم همينطور بود چون نه عيدايرانيان اسلامي بود، نه تاريخشان و نه هيچكدام از امورشان. در كشور تركيه تعصبات نژادي را پرورش داده، تاريخ را از اسلام به مسيحي تبديل و حتي آتاتورك دستور داد كه اذان بايد به زبان تركي گفته شود و الفباي زبان از حروف ابجد به حروف لاتين تغيير يابد. اين چند نمونه از كشورهاي

اسلامي بود كه مورد تاخت و تاز استعمارگران قرار گرفته و از مفاهيم اسلامي كاملاً بدور شدند. بعد دولت عظيم و يكپارچه اسلامي را قطعه قطعه كردند. و الا قبل از تعيين اين مرزهاي سياسي يك مسلمان از مشرق بلاد اسلامي بدون هيچ قيد و شرطي به مغرب آن مي رفت و همه جا سرزمين او بود، درست مثل اينكه الان يك ايراني از تهران به اصفهان مي رود و هيچ محدوديتي ندارد چون تمام ايران سرزمين اوست. اما متأسفانه دولت اسلامي را تقسيم و سر هر كشوري يك رئيس مزدور و وابسته نصب كردند و با اين وسيله دولت و وسايل ارتباط جمعي بخصوص راديو و تلويزيون را كاملاً قبضه كردند. پس از پياده كردن اين نقشه ها داخل خود كشورهاي اسلامي اقدام به تأسيس احزاب و گروههاي وابسته كردند و جوانان ما را به راحتي بدام خودشان گرفتار كردند. اينها تمام مشكلات امت اسلامي بود، اما راه حل. ما بايد از خود مان شروع كنيم اول كشورمان را كاملاً اسلامي و قوانين آن را مطابق با اسلام در آوريم. ما بايد تاريخ را كاملاً اسلامي و طبق ماههاي اسلامي (محرم و صفر الي آخر) قرار بدهيم، همچنين نام خيابانها، كوچه ها و اماكن عمومي را عوض كنيم و به نام بزرگان اسلام قرار دهيم، چون ملاك اسلام است و مردم هميشه براي اسلام قيام كرده و تظاهرات كرده اند، در همين قيامهاي مردمي در ايران هميشه روحانيت پيشتاز بوده و مردم هم پيرو روحانيت، به طور مثال قيام مرحوم سيد مجاهد در برابر شوروي، قيام مرحوم ميرازي شيرازي در برابر انگلستان، قيام مرحوم آخوند ملا كاظم خراساني برابر

استبداد همه براي دين بوده و لذا مردم هم از آنان پشتيباني كرده اند. 1 _ بنا بر اين ما بايد اول خودمان را ساخته و بعد حوزه علميه قم را گسترش دهيم. الان جامعة الازهر مصر (40) هزار آخوند دارد، در شهر بنارس هند (60) هزار آخوند بودائي هست، پس حوزه قم با (15) هزار طلبه بسيار كمبود دارد، بايد جوانان را ترغيب كرد كه به حوزه بيايند و درس بخوانند، درست است كه مشكلاتي از نظر اقتصادي و غيره هست، اما روايتي است كه خداوند مي فرمايد: (اني جعلت العلم في الجوع والغربه) يعني همانا من علم و دانش را در گرسنگي و غربت قرار دادم، و اين صحيح است. 2 _ بايد هرچه بيشتر موسسات ديني و مذهبي را تكثير كنيم، چون وقتي كه مؤسسات نباشد مراكز پخش و نشر افكار اسلامي نيست. 3 _ هراندازه كه ممكن است نشريات و مجلات اسلامي را افزايش دهيم تا سطح فكر و افكار عمومي مردم رشد كند. اين واقعا خيلي دردآور است كه مجلات و نشريات اسرائيل تنها از نشريات تمام كشورهاي عربي بيشتر باشد، حال آنكه جمعيت اسرائيل در حدود 3 ميليون و جمعيت عربها بيش از150 ميليون نفر است، اگر حوزه علميه قم توانست حداقل200 مجله داشته باشد مي تواند تا دورترين نقاط را تحت پوشش فكري و فرهنگي قرار دهد. در كشور آمريكا ده هزار مجله و روزنامه و نشريه هست، و تيراژ يك مجله آن ماهانه36 ميليون نسخه ميباشد، در اين صورت معلوم است كه سطح فكر همگان بالا مي رود. 4 _ از تبليغات و وسايل ارتباط جمعي روز نبايد غافل شد. مثلاً هر

مرجع تقليدي بايد يك ايستگاه راديوئي داشته باشد، چون وسيله تبليغاتي مدرن روز است، و بايد بدانيم كه خداوند دنيا را روي قانون قرار داده مگر در موارد نادر اعجاز كه خرق قانون مي كند. و اگر بنا بود همه چيز از روي معجزه باشد كه مردم امتحان نمي شدند، بله معجزات گاهي براي مصالح الهي براي انبياء و ائمه اطهار عليهم السلام واقع مي شود، بنا براين اگر حوزه علميه مي خواهد امور مردم را اداره كند بايد وسائل روز را مورد استفاده قرار دهد، چون در جبهه جنگ بايد سلاح برابر باشد، يعني اينكه با شمشير نمي توان برابر تفنگ ايستادگي كرد و همچنين تفنگ برابر تانك و با تانك برابر هواپيماي بمب افكن نمي توان مقاومت كرد، الان استعمار با ما جنگ فرهنگي دارد كه از جنگ مسلحانه خطرناكتر است چون جنگ فرهنگي مانند بيماري سرطان داخل را به فساد مي كشد، افكار جوانان را جلب و سپس نسل آينده بخودي خود مملكت را به بيگانگان مي سپارند. بنا بر اين ما اگر نمي توانيم نيروي برتر داشته باشيم لااقل بايد در اين جنگ فرهنگي نيروهايمان را برابر كنيم و الا عقلاً و قانونا محكوم به شكست هستيم. 5 _ بايد به همه چيز رنگ خدائي بدهيم. ببينيد يهوديها تمام اسماء را براي خيابانها، اماكن عمومي، مدارس، پاركها و غيره از كتاب تورات برگزيده اند. ما كه از يهوديها اولي هستيم. قرآن مجيد مي فرمايد: (ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه) يعني همانا شايسته ترين و نزديكترين مردم به ابراهيم بدرستي كساني هستند كه از وي متابعت مي كنند، پس ما هم بايد اسماء همه چيز را از قرآن و سنت بگذاريم و تا مي توانيم نامهاي

مقدس انبياء، ائمه اطهار، علماء بزرگ، مجاهدين و مقدسات را زنده نگهداريم. حال آيا بدون نوسازي فكري مي توان جهان را نجات بخشيد؟ سفير كشور كويت در چين كه داراي دكترا در حقوق و علوم سياسي بود از مأموريت هشت ساله اش در كشور چين، نقل مي كرد و ميگفت: هنگاميكه مي خواستم براي سپردن استوارنامه هاي خود به (مائوتسه تونگ) رهبر چين نزد وي بروم قبلاً به من مختصر وقتي داده شد، در وقت معين بر او وارد شدم. ديدم در يك اطاق خيلي معمولي نشسته و فرشهاي عادي زير پا دارد و خودش روي يك مبل بسيار كم قيمت تكيه داده، اين اطاق ديدارهاي عموميش بود، اما زندگي خصوصيش فوق العاده طاغوتي و اشرافي بود. اين سفير كويتي در قسمتي ديگر از خاطراتش چنين مي گفت: من هشت سال در چين بودم و حق مسافرت از جائي به جائي در داخل كشور نداشتم. فقط اجازه داده بودند كه در مسجد بزرگ مسلمانان براي اداي نماز عيد فطر شركت كنم، هنگامي كه براي نماز عيد فطر به مسجد جز چند مسلمان معدود كسي به چشم نمي خورد، و عجيب اين است كه بعد از مرگ مائو كه براي ادامه نماز به مسجد رفتم برخلاف انتظار تمام مسجد بزرگ مسلمانان و حتي خيابانهاي اطراف آن شلوغ شده بود. كشور چين صد ميليون مسلمان دارد كه چهل ميليون از آنها شيعه دوازده امامياند، بعد ازمرگ مائو به مردم كمي آزادي ديني دادند و براي بررسي اوضاع پيروان اديان مختلف از كشورهاي جهاني هيئتهائي عازم چين شدند مگر از سوي شيعيان حتي يك مسئول هم براي بررسي اوضاع شيعيان آنجا نرفت، ببينيم مسئول كيست؟ و چه

كسي بايد به اين مسائل رسيدگي كند؟ ما مسئوليم و بايد تا مي توانيم شبانه روز فعاليت كنيم و به قول معروف (مالايدرك كله لا يترك كله) است. اميد است با تلاش شبانه روزي و احساس مسئوليت اسلام را هرچه بيشتر گستردش داده و مسلمين جهان را با خود متحد تا انشاءالله بتوانيم همگي در ظل اتحاد و همبستگي يك كشور بزرگ و واحدي بنام اسلام تشكيل داده و استعمار را از سراسر سرزمينهاي اسلامي برانيم.

1 _ تفضيل آن را در كتاب گفتگو با ملي گرايان مطالعه نمائيد.

انسان و هدف

انسان و هدف

انسان يا هدف دارد يا ندارد، اگر در زندگي هدفي ندارد اشتباه كرده و بايد فكرش را عوض كند به قول سعدي شيرازي. ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كارند تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري همه از بهر ت_و سرگشت_ه و فرم_انبردار شرط انصاف نباشد ك_ه تو فرمان نبري حال، اگر انسان هدف داشته باشد و براي آن كار نكند باز اشتباه كرده چون امكان نداردكه به هدفش نائل آيد، و اما اگر واقعا براي رسيدن به هدف كار و كوشش كند امكان پيشرفت و موفقيتش هست. در مرحله نخست براي رسيدن به هدف بايد بامردم رابطه برقرار كرد چون دنيا دنياي واقعيات است نه خيالات، اينكه كسي در خانه بنشيند و خيال كند كه شخصيت است و مردم بايد به سراغش بيايند اشتباه كرده، بلكه بايد او به سراغ مردم برود، و اما چگونگي ارتباط با مردم. يك _ بايد حتي الامكان به مردم خدمت كرد، چون مردم هيچگاه آقا نمي خواهند، بلكه خدمتگزار مي خواهند، در

مثال عربي آمده (سيد القوم خادمهم) يعني آقاي مردم كسي است كه به آنان خدمت كند، واين واقعيتي است كه هركس بيشتر به مردم خدمت كند، مردم بيشتر به دنبالش هستند، و تا رابطه برقرار نشود نمي تواند افكار را پياده كرد. ما بايد از همايسگان شروع كنيم، به آنان خدمت كرده و بعد زير پوشش فكري قرارشان دهيم، پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: مازال جبرائيل يوصيني بالجيران حتي ظننت انه سيورثهم) يعني پيوسته جبرئيل به من سفارش همسايگان را مي كرد تا آنجائي كه گمان بردم آنان را وارث قرار خواهد داد. دو _ بايد تواضع و فداكاري داشت، پيغمبر اكرم فرمودند (الفقر فخري) يعني فقر افتخار من مي باشد، و در روايت ديگر آمده: (اني مسكين اجالس المساكين) من مستمندي هستم كه همنشين مستمندانم، و اين خصلت را در احزاب و سازمانها مي بينيم كه چگونه فداكاري مي كنند براي هدفشان و با تمام نابسامانيها مي سازند. عده اي حالت مردمي پيدا مي كنند و برخي اخلاق طاغوتي، و هميشه غير طاغوتيهاي فقير، طاغوتيها را كنار زده اند، چون نيازمند بوده و كار مي كردند، به خلاف طاغوتيها، قرآن مجيد مي فرمايد: (واورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها) يعني مشرق و مغرب زمين را به دست مستضعفين سپرديم، چون فرعون طاغوت بود و همه چيز برايش فراهم بود و لذا نيازي به كار كردن نداشت. سه _ رفتن به سراغ مردم، و اين روش انبياء و اوصياء بوده است كه به دنبال مردم مي رفته اند. و الان احزاب همينطور هستند، چون احساس به فقر و نيازمندي كرده و لذا دنبال هدف دويدند و كار كردند. يك كمونيست كه جزو كادر

مركزي حزب كمونيست حلّه (از شهرهاي عراق) بود در خاطراتش چنين مي گفت. يك دوست كمونيست داشتم كه خيلي به من اظهار علاقه مي كرد، و چون كمونيست بود من ارادتي نسبت به او نداشتم و هميشه به او كم توجهي نشان مي دادم، اما از رو نمي رفت، تا اينكه يك روز چندبار به دنبالم آمد و من به اهل خانه مي گفتم كه او را رد كنند وبگويند فلاني خانه نيست، اين شخص مي رفت و مجددا مي آمد، من كه از او بستوه آمده بودم سطلي پر از كثافت و آشغال را آماده كردم در اطاق بالاي درخانه و تا او آمد سطل كثافت را روي سرو صورتش خالي كردم، البته بطوريكه او مرا نديد، با كمال تعجب ديدم كه بعد از مدتي رفته شستشو كرده و لباس تميزي پوشيده باز آمده دنبالم من ديگر خجالت كشيدم و آمدم با او سلام و عليك كردم و بعد باهم براي گردش به بيرون رفتيم، و با اين نحو و اين فداكاري دوست كمونيستم توانست روي من اثر گذاشته و كم كم مرا وابسته به حزبش قرار دهد. مدتي بود كه ما زياد در اين انديشه بوديم كه چرا افكار كمونيستي در اروپاي غربي پيشرفت چنداني ندارد؟ تا اينكه يك روز يكي از دوستان ما از كشور آلمان غربي مراجعت كرده بود و با ما ديدار كرد، همين سئوال مطرح شد؟ دوست ما در پاسخ گفت: آلمان غربي را كشيشهاي مسيحي نگاه داشته اند، به اين نحو كه از طرف كليسا هر مدت بمدتي خيابانهاي شهرها تقسيم مي شود و هر كشيشي تبليغ يك خيابان را به عهده مي گيرد، سپس درب يكايك خانه ها مي آيد

و به اهل خانه مي گويد آيا مبلغ و روحاني مي خواهيد؟ اگر خواستند وارد مي شود و تعاليم مسيحي را به آنان مي آموزد، اگر احيانا پولي اهل خانه دادند در مقابل رسيد كليسا دريافت مي كنند، و اگر به روحاني نياز نداشتند كشيش در خانه بعدي مي رود و به همين ترتيب. كشور اندونزي حدود20? مسلمان دارد، اخيرا كشيشان مسيحي همين روش را آنجا پيش گرفته اند و تا حدودي موفق هم شده اند. در روايتي آمده كه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در عروسي همسايه يهوديشان شركت كردند. و اين خيلي معني دارد، از اينكه اهل بيت عصمت و طهارت چگونه به سراغ مردم مي رفتند، و سرانجام آن خانواده يهودي به بركت حضرت فاطمه به اسلام مشرف شدند.

خونسردي و نرمخوئي

خونسردي و نرمخوئي

قرآن مجيد مي فرمايد. (ولو كنت فضا غليظ القلب لانفضوا من حولك) يعني اگر تو بداخلاق و سخت دل بودي مردم از دور تو پراكنده مي شدند، پس قلب مي تواند نرم بشود و بوسيله تلقين ميتوان به نرم خوئي و خونسردي رسبد. حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي فرمايد: (درختهائي كه چوبشان نرم تراند شاخ و برگ بيشتري مي دهند) و در باره اوصاف مؤمنين مي فرمايد: و (قور عندالهزاهز) يعني هنگام سختيها با وقار و خونسرد است، ما هنگام مطالعه در تاريخ بزرگان مي بينيم كه اكثريتشان نرمش و خونسردي داشته اند چون كنترل اتومبيل در مواقع ناگهاني هنر است نه در مواقع عادي، اگر انسان در برابر ناملايمات و مشكلات ناگهاني خونسرد باشد هنر است، قرآن مجيد مي فرمايد (خذ العفو... و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلين) يعني عفو كن و امر به معروف كن و از نادانها روي گردان، مي گويند كه تمام حكمت در اين سه

جمله جمع شده است، واقعا اگر كسي بتواند مانند حضرت رسول اكرم با همه زندگي كند هنر كرده است. (ضِرار) در باره حضرت علي (عليه السلام) به معاويه گفت: (كان فينا كأحدنا) علي در ميان ما خيلي عادي بود مانند يك فرد از خودمان. اگر بنا بود كه فقط عده اي از خوبان پيرامون پيغمبر و حضرت امير باشند و پيغمبر و امام خوش اخلاق بودند چندان اهميتي نداشت، مهم اين است كه پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام توانستند با تمام ناملايمات بسازند و ثابت قدم بمانند. درختي هست در لبنان بنام (درخت ارز) كه خيلي اصيل است و به گفته مسيحيان هفت هزار سال عمر دارد مي گويند هم اكنون دستخط حضرت عيسي عليه السلام روي ساقه آن به چشم مي خورد، از اين درخت براي هر كجاي دنيا ه باشد شاخه بريده و نهال مي برند، قلمه ايندرخت در ظرف پنجاه سال سبز مي شود، يعني پدران رعايت مي كنند و فرزندانشان بهره برداري، طبيعت بشر مانند اين درخت است، دير هدايت مي شود، و اگر بنا بود كه انسانها ظرف چند ماه اول خوب شوند بايد اين توقع را از پيامبران و ائمه عليهم السلام داشت. هنگامي كه حضرت موسي و برادرش دعا كردند قرآن مي فرمايد: (قد اجيبت دعوتكما فاستقيما) يعني خداوند به آنان فرمود دعايتان مستجاب شد پس استقامت كنيد، در روايت هست كه بعد از چهل سال اثر دعاي آن دو ثمر بخشيد. قرآن كريم در باره حضرت نوح مي فرمايد: (فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما) حضرت نوح950 سال تبليغ كرد، اين براي آن است كه ما درس عبرت بگيريم، يعني هرچند كه تبليغ كنيم به حضرت نوح عليه السلام نمي رسيم

ولي بايد نرم خوئي و خونسردي را از آن بزرگوار بياموزيم. انگليسيها الان حدود هفتصد سال است كه استعمارگرند و آن موقع اولين پارلمان را تشكيل دادند و تمام موفقيتشان براي اين است كه خون سرد هستند، يكي از صفات بسيار ناپسند، تندخوئي و بداخلاقي است. شخصي چند مرتبه به حضرت امام سجاد عليه السلام ناسزا گفت و امام به روي خودشان نمي آوردند و خون سردي نشان مي دادند، آن شخص به امام گفت: غرضم از اين فحشها تو هستي. امام سجاد با روئي گشاده فرمودند. منهم از تو چشم پوشي مي كنم. روزي كسي به جناب سلمان فارسي گفت: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ سلمان با كمال خونسردي پاسخش داد. اگر توانستم روز قيامت از پل صراط عبور كنم ريش من بهتر است، و الا دم سگ بهتر است. قرآن مجيد مي فرمايد: (و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا) عده اي هستند كه بدي مي كنند و فكر مي كنند كه كار خوبي انجام مي دهند، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: (حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا) يعني پيش از آنكه ديگران به حساب كارهايتان برسند خودتان به حساب كارهاي خويش برسيد، بدبختي ما اين است كه هميشه مشغول محاسبه كارهاي مردم هستيم و هيچ به فكر اصلاح خودمان برنمي آئيم. ما اگر واقعا پيرو انبياء هستيم بايد در عمل نشان بدهيم پيغمبر اسلام مي فرمايد (فاسئلوا الله بنيات صادقة) يعني خدا را بخوانيد با نيتهاي راست چون ممكنست نيت آدمي كاذب باشد، در ادعيه ماه مبارك رمضان مي خوانيم (و يقيناً صادقاً) از خدا اعتقادي راست و صادق مي خواهيم، چون برخي يقينها و اعتقادها دروغ است، و اين خودش خيلي مهم است كه

انسان قدرت پيدا كند منحرف را مستقيم نمايد. چه بسا يك فرد منحرف بعد از سي سال مستقيم شود. قرآن مجيد مي فرمايد: (و مثل كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء) چون كلمه بمانند يك بذر است كه در ظرف ده يا بيست و يا چه بسا صد سال ديگر ثمر مي دهد. مرحوم آيةالله سيد عبدالحسين شرف الدين يكي از علماي بزرگ شيعه است ايشان خيلي نرم خو و خوش اخلاق بود، و كتابهايش را با شيوه اي زيبا به رشته تحرير در آورد. امروز در اكثر كشورها كتابهايش فروش دارد و مردم مطالعه مي كنند چون دور از فحش و سر و صدا حقيقت را بيان كرد و انسان اگر شيعه هم نباشد از خواندن كتابهايش لذت مي برد. قرآن مجيد مي فرمايد: (ولا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علم) يعني به كساني كه دعوت به شرك مي كنند فحش ندهيد، چون آنان هم در مقابل از روي جهالت به خدا ناسزا مي گويند، حضرت امير مؤمنان علي عليه السلام مي فرمايد: (أكره ان تكونوا سبابين). يعني اينكه خوش ندارم كه شما فحاش و ناسزا دهنده باشيد. مردم اصالتشان خوب است. پيغمبر اسلام (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: (الناس معادن كمعادن الذهب والفضه) يعني مردم معدنهائي همانند طلا و نقره هستند، كنايه از اين است كه همه خوب آفريده شده اند اما خودشان خودشان را بد ساخته و تربيت مي دهند، روايتي است از حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل مي كنند كه فرموده اند.. اگر بين من و مردم نخ باريكي هم باشد نمي گذارم كه قطع شود. در روايتي ديگر آمده: (لا يكونن اخوك علي القطيعه اقوي منك علي

الصله) يعني برادرت كه خواهان قطع رابطه با توست نبايد از توئي كه خواهان پيوند با او هستي قويتر باشد، بنا براين ما بايد تا آنجائي كه ممكن است با مردم رابطه برقرار كنيم و براي چيزهائي جزئي پيوند و رابطه مان را با ديگران قطع نكنيم. و اگر توانستيم اين خصلت را كه از اخلاق انبياء است در خودمان پرورش دهيم تمام امتها به سوي اسلام روي خواهند آورد. ما بايد از اخلاق و رفتار ائمه اطهار عليهم السلام درس بگيريم.

روياروئي ما با جهان

روياروئي ما با جهان

در متون تاريخي آمده كه در دوران سلطنت سيف الدوله كه از سلسله حمدانين بوده و بر كشور سوريه و اطراف آن حكومت داشته شاعري بود بنام (متنبي) كه بسيار توانا، اديب و دانشمند بود، عده اي از شعرا و درباريان به مقام متنبي رشك و حسد مي ورزيدند و با وي رقابت مي كردند، متنبي رقبا را مسخره مي كرد و مي گفت كه اگر سيف الدوله بخواهد به ريش احمقي بخندند، گرد و غبار مرا كه با سرعت مي تازم به او نشان داده مي گويد اگر مي تواني به او ملحق شو(1) اين مقدمه بود. صحبت در باره روياروئي ما با جهان است. غرب و شرق دشمن و كافرند اين شبه اي ندارد، اما نمي توان انكار كرد كه آنان با سرعت مشغول تاختن بوده و تا حدود زيادي عوامل قوت و قدرت را در خودشان جمع كرده اند و با كمال تأسف كشورهاي جهان سوم فقط غبار آنان را از دور مشاهده مي كنند و در اين انديشه اند كه چه زماني به آن برسند، و سنت خدا بر اين نيست كه در دنيا معجزه كند، بلكه دنيا از آن

هركسيست كه فعاليت و كوشش كند، خداوند هيچگاه انسان مؤمن بي قدرت را برانسان كافر قوي و نيرومند برتري نمي دهد، چون دنيا دار امتحان است و لذا پيامبران خدا كه در اوج خوبي، اخلاق پسنديده، انسانيت و ايمان بودند گرفتار شكنجه هاي دلخراش مي شدند كه در حظيظ لاديني و در عمق دره هاي بدي، اخلاق ناپسند، كفر و وحشيگري قرار داشتند، بله در آخرت كافرين هيچ مقامي ندارند و تمام لذتها از آن مؤمنين است، اما دنيا دنياي اسباب است، در اين سيصد سال اخير هرچه واقع شد به ضرر مسلمانان بود، حدود سيصد سال پيش سرزمين هند از دولت عظيم اسلامي جدا شد، چون هند حدود هزار سال جزو كشور اسلامي بود و در دوران امام زين العابدين عليه السلام در اواخر قرن اول هجري محمد بن يوسف ثقفي برادر حجاج بن يوسف هند را فتح كرد، بعد از هند حدود صد و پنجاه سال پيش سرزمين افغان را از ايران جدا كردند، بعد از آن شش جمهوري اسلامي كه فعلاً در جنوب شوروي هستند و جزو خاك آن كشورند از سرزمين اسلامي ايران جدا شد، سپس صربستان و اروپاي شرقي از ميهن بزرگ اسلامي جدا شد و بالاخره سرزمين فلسطين هم طبق يك توطئه فريبكارانه از پيكر اسلام جدا و به دست يهوديان صهيونيست افتاد. البته سخن در اين زمينه ها تفصيل دارد، مقصود اين است كه باندازه ضعف و ناتواني ما شرق و غرب قوي و نيرومند شدند، و علتش هم اين است كه دشمن اسباب قوت را در خودش جمع كرد و ما متأسفانه اسباب ضعف را، در يك گزارش آمده بود كه آمريكا سالانه بين40

الي47 هزار نوع از صنايع جديد كوچك و بزرگ به بازارهاي جهان عرضه مي كند، و آشكار است كه چنين كشوري از نظر مادي جلو مي افتد و لذا حدود دويست سال است كه آمريكا قوي است و قدرت استعماريش را برخ ديگران مي كشد. از طرفي به مردم خاورميانه و بويژه مسلمانان نظري بيفكنيم، در همين سي سال اخير چند جنبش در خاورميانه رخ داد. 1 _ حركت مرحوم آيت الله كاشاني و روي كار آمدن مصدق كه در واقع با كمك روحانيون بود. 2 _ حركت ناسيوناليستهاي عرب. اينها واقعا به قوميت عربي معتقد بودند و نهضتشان را با تكيه بر قوميت عربي شروع كردند، البته عده اي از آنان افراد فعال و دلسوز و خيرخواهي بودند، در كتاب لعبه الامم آمده كه استعمارگران براي تحريف اين نهضت چهار مسيحي را بنام ميشال عفلق، انتوني سعاده، جرج حبش و اكرم الحوراني به عنوان افراد قومي و ناسيوناليست به ميان ناسيوناليستهاي انقلابي رخنه دادند و نهضت را قلب به ضد كردند يعني نهضتي كه عليه استعمارگران و براي رهائي اعراب از چنگال آنان شروع شده بود، به دامان استعمار افتاده و با خدمت كامل به آن خاتمه يافت. 3 _ نهضت كمونيستها كه ميول كاملاً شرقي داشت و در مصر، سوريه، ايران، عراق و غيره گسترش يافت و سر و صداي زيادي به بار آورد، چند روزي كه كمونيستها در عراق سركار آمدند دست به اعمال وحشيانه اي زده و شكست خوردند، سرانجام نهضتشان ساقط و قدرت به دست غربيها بازگشت. 4 _ نهضت اسلامي و مردمي ايران تحت رهبري روحانيت كه از قيام15 خرداد1342 شروع و در22 بهمن1357 به پيروزي

رسيد. يك روزي بود كه عده زيادي از مردم عراق كه براي زيارت حضرت امام حسين عليه السلام به شهر مقدس كربلا مشرف شده بودند در تظاهرات با شكوهي شعار مي دادند كه همگي پيروان حوزه علميه و مراجع تقليدند، متأسفانه اين تنها يك شعار بود، اما متقابلاً ميشل عفلق بعثي نقشه مي كشيد و با يارانش كار مي كرد، بالاخره همان عفلق بعثي كافر پيش برد و حتي از شعارهاي توخالي و ظاهري مردم هم جلوگيري به عمل آورد. اگر واقعا ما مسلمانان مي خواهيم بقايا و تفاله هاي گنديده استعمار را از سرزمينهاي اسلامي بزدائيم و به طور مستقل آينده را بسازيم بايد از همين حالا شروع به كار كنيم چون مقابل سلاح بايد سلاح بكار برد و الا سرانجام سقوط و شكست حتمي است، بنا بر اين. اولاً: افكار اسلامي را هرچه بيشتر در ميان مردم بويژه جوانان گسترش دهيم، ما بهترين مكتب و عاليترين و كاملترين ايدئولوژي را در تمام زمينه ها داريم، اما با كمال تأسف افكار مان را ترويج نداديم، نه فقط براي ملل دنيا كه حتي جوانان خودمان را هم آنطور كه شايد و بايد روشن ننموديم. در همين آخرين شماره مجله (مكتب اسلام) يكي از نويسندگان آن بنام آقاي عقيقي بخشايشي نوشته بود حوزه علميه قم از زمان مرحوم آيةالله بروجردي تاكنون تقريبا1518 كتاب در زمينه هاي مختلف صادر كرده، حال ببينيم آيا با اين مقدار كتاب كه در طول حدود سي و چند سال توانسته حوزه تقديم جامعه كند مي شود با سيل افكار جهاني و پخش كتابهاي دشمنان اسلام روبرو شد؟! (البته اصل موضوع مورد بحث است نه مقاله مذكور). آنگاه آماري كه

از دشمنان ما پخش مي شود واقعا سرسام آور است، اينجانب ده سال پيش در كتاب (قذائف الحق) نوشته غزالي خواندم كه فقط شوروي روزي23 هزار كتاب حاوي افكار كمونيستي به زبانهاي مختلف چاپ و در سطح جهاني منتشر مي كند، يكنفر از كارمندان وزارت پست نقل مي كرد كه طي يك ماه60 هزار بسته پستي حاوي سه الي پنج عدد كتاب فقط توسط پست از شوروي به ايران رسيد... در همين ايام انقلاب در ايران ميليونها كتاب توسط عوامل مزدور شوروي و كمونيستها در ايران پخش شد. جالب توجه اين است كه ما خيلي مغروريم بخصوص اگر مختصري كار كنيم، يك مسئول مؤسسه اي از مؤسسات مذهبي خوشحال بود كه در طول يكسال پنج هزار كتاب پخش كرده، الان يكي از مشهورترين مجلات ايران با چندين سال سابقه60 هزار تيراژ دارد، يكي از مهمترين مؤسسه هاي مذهبي گاهي كه تيراژ را خيلي بالا مي برد از برخي كتابها50 هزار نسخه چاپ مي كند. بايد اذعان كنيم كه فقر تبليغاتي داريم، لااقل نيرويمان را با دشمنان برابر سازيم، خود بنده در روزنامه هاي كويت خواندم كه اسرائيل در خارج از مرزها بيش از هزار روزنامه وابسته و در داخل به ميزان دو برابر تمام مطبوعا و نشريات كشورهاي عربي نشريات، روزنامه و مجله دارد. اين از طرف تبليغات و اما از سوي وسايل ارتباط جمعي راديو و تلويزيون هم اكنون دهها ايستگاه راديوئي عليه جمهوري اسلامي ايران مشغول تبليغات سوء هستند، اينها به مردم دنيا فكر مي دهند. مسلمانان تا بدنبال واقعيت، كار و كوشش و فعاليت نروند، و تا دست از شعار بر ندارند و از انتظار معجزه در نيايند ترقي نخواهند كرد، خداوند بدون

علت كاري انجام نمي دهد، اگر بنا بود معجزه شود خداوند امام حسين و اصحابش را با معجزه مي توانست زنده نگاه دارد، اما دنيا دار امتحان است، امام حسين عليه السلام فداي دين خدا شد و تا آخرين نفس از اسلام عزيز دفاع كرد. استالين 17 هزار مسجد مسلمانان را در شوروي از بين برد، با وجود آنكه مردم اطراف آن مساجد مسلمان بودند. بنا براين ما تا خودمان را قوي نكنيم واقعا خود را گول زده و فريب مي دهيم. عده اي مي گويند كه امكانات نداريم، در جوابشان بايد گفت كه امكانات را بايستي ايجاد كرد، واقعا مشكلات را بايد براي تجار و ثروتمندان مسلمين شرح داد، چه بسا براي نشر و پخش افكار اسلامي خود آنان داوطلب شوند. پس بايد كاري كرد كه واقعا زمام فكري دنيا و بويژه توده هاي مسلمان را به دست تعاليم اسلام بسپاريم، البته با نيتهاي درست و صادقانه وارد عمل شويم، پيامبر اسلام مي فرمايد (فاسئلوا الله بنيات صادقه) خداوند را با نيتهاي درست بخوانيد. قرآن مجيد مي فرمايد (واعدوالهم ما استطعتم من قوه) يكي از نيروها همين نيروي فكري است، ما بايد زمام فكري را به دست بگيريم، و براي هدايت مسلمانان جهان لااقل به يك مليارد كتاب در حال حاضر يعني براي هر مسلماني لااقل يك كتاب اسلامي نيازمنديم. ناگفته نماند كه آيه (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن الله) يعني چه بسا گروه اندكي بر عده بسياري به خواست خدا پيروز و غالب شوند را بايد با آيه قبلي (واعدوا لهم...) كنار هم بگذاريم، به اين معني كه هرچه نيرو داريم برابر كفار بسيج كنيم و آنگاه با

توكل بر خدا وارد كارزار شويم. چه بسا نيروي اندك به خواست خدا بر نيروي بسيار دشمن پيروز شود، نه اينكه خانه نشين بشويم و ازخدا ياري و نصرت بخواهيم. ملك فيصل پادشاه سابق عربستان هميشه اظهار مي داشت كه آرزو دارد در بيت المقدس نماز بخواند، اين تنها يك شعار بود اما عملي دركار نبود، يكي از كارمندان شركت نفتي (آرامكو) در عربستان اظهار مي داشت كه اين شركت حدود صدهزار كارمند آمريكائي و نيم ميليون كارمند و كارگر غير مسلمان اعم از ژاپني، كره اي و غيره استخدام كرده و امكان دارد بيش از اين هم باشد، اين يك شركت سعودي است كه حدود ششصد هزار كارمند و كارگر اجنبي و غير مسلمان دارد، اجانب به اين نحو عملاً در شئون يك كشور اسلامي دخالت مي كنند، آنگاه پادشاه عربستان اظهار اميدواري مي كنند كه در قدس نماز بخواند! تظاهرات عليه حكومت غاصب اسرائيل خيلي خوب اما همراه آن بايد به ملتهاي جهان و بويژه مسلمانان فكر بدهيم، و الا اسرائيل كه به تظاهرات تنهاي مسلمانان اهميت نمي دهد، بلكه سعي مي كند كه آنها را نيز به هم بزند، همين ايام عيد فطر يكي از دانشجويان مسلمان مقيم آمريكا نزد اينجانب آمد و اظهار مي داشت كه در ايالت (كلريدا)ي آمريكا بيش از هفتصد دانشجو بوديم كه بعد از يك ماه تلاش و فعاليت توانستيم در روز قدس تظاهراتي عليه اسرائيل به راه بيندازيم، اما يهوديها با يك حمله بما وارد تظاهرات شده و به زد و خورد پرداخته و سرانجام تظاهرات را به هم زدند. ما بايد حتي الامكان افكار اسلامي را به جهانيان عرضه بداريم نه اينكه افكار مان را منحصر

به خود و محدوده شهرهايمان سازيم، خدا رحمت كند مرحوم علامه اميني را كتاب الغدير را كه نوشت آقاي مصطفوي در ايران آن را به چاپ رسانيد، و آقاي (قاسم رجب) يكي از كتابفروشان عمده بغداد كه شيعه نبود تمام كتابهاي آقاي مصطفوي را يكجا خريداري كرده و در شهرهاي شيعه مانند كربلا، نجف، كاظمين و غيره به قيمت خوب فروخت، در نتيجه هم سود سرشاري به دست آورد و هم كتاب را به ميان خود شيعيان پخش كرد و نگذاشت به دست غير شيعه برسد تا افكار ما پخش شود. پس نبايد تنها به شعار دادن، پخش نشريات و پوستر در سطح شهرهاي خودي و انتظار معجزه خدائي اكتفا كرد بلكه واقعا بايد كار كنيم و با كار و توكل بر خدا بتوانيم زمام فكر جوامع بشري را به دست بگيريم انشاءالله.

1 _ اذا شاء ان يلهو بلحيه احمق اراه غ_باري ثم قال به الحقي

نظم و انتظام در جامعه اسلامي

نظم و انتظام در جامعه اسلامي

بايد زمام تنظيم را به دست گرفت، در تواريخ آمده كه پيغمبر اكرم تنها در شهر مدينه كه جمعيتش حدود10 هزار نفر بوده و عده اي هم غير مسلمان داشته47 مسجد ساخت، و حتي يك بانو را بنام (ام ورقه) در يكي از مساجد به عنوان امام جماعت براي بانوان مسلمان گماشت، آن همه مساجد شخصيت و قدرت اسلام را بزرگ جلوه مي داد، و اگر يك هيئت و يا يك شخص به عنوان ميهمان وارد مدينه مي شد با اين مراكز متعدد روبرو گشته و اسكان مييافت. مسجد و حسينيه مراكز تجمع اسلامي است مثلاً در شهر نجف اشرف50 مدرسه علمي وجود

دارد، اين مدرسه فيضيه قم در زمان صفويان ساخته شده و حدود400 سال پيش ملامحسن فيض كاشاني در اين مدرسه بود و لذا تابحال بنام او ناميده شده، در واقع دوران صفويين بهترين دوره درخشان تشيع بوده، كه علماي مهم دوره اخير در زمان صفويه ظهور كردند، همين كتاب (بحارالانوار) مرحوم مجلسي (ره) كار ساده اي نيست، بايد گفت كار يك گروه است نه يك فرد، و يا شيخ بهائي (ره) كه در باره كره ماه تحقيقاتي دارد، و تا الان از تحقيقات علمي او دانشمندان غربي استفاده مي كنند، اينها در زمان صفويه بودند و تا بحال كسي مانندشان نيامده. كتاب مهم (الوافي) كه ملا محسن فيض30 سال براي آن زحمت كشيده و همچنين3 تفسير جالب بنام صافي، اصفي و مصفي و بسياري كتابهاي ديگر همه مربوط به دوره صفويه است. ما بايد لااقل تبليغات قوي داشته باشيم، در مجله المستقبل نوشته بود كه از زمان رئيس شدن فرانسوا ميتران تا كنون30 ايستگاه راديوئي در فرانسه اضافه شده و تعدادي هم در حال آمادگي است. اروپاي غربي سيل اكتشافات، مخترعين و همه چيز دارد و به دنيا عرضه مي كند و طبيعي است كه دنيا را مسخّر خود مي كند. پيامبر بزرگ اسلام با مردم مكه و مدينه بزرگ شده بود و شخصيتش براي آنان هويدا بود كه در برابرش خاضع بودند، اما در شهر كوفه كه مركز تمدنهاي جهان آن روز بود در دوران حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) كسي امام را به صورت ظاهر نمي شناخت، لذا حضرت جهت معرفي خويش مي فرمود: سلوني قبل تفقدوني، يعني پيش از اينكه مرا از دست بدهيد هرچه مي خواهيد بپرسيد تا

شخصيت علمي حضرت براي مردم آشكار شود، و از او اطاعت و فرمانبرداري كنند، چون مردم از يك شخص بي سواد حاضر نيستند اطاعت كنند. يك كتابخانه در شهر قاهره هست كه يك ميليون كتاب دارد، كتابخانه مركزي مسكو 9 ميليون كتاب و مهمترين كتابخانه نيويورك36 ميليون كتاب دارد، اما شايد بزرگترين كتابخانه هاي حوزه هاي علميه ما در حدود 100 هزار كتاب داشته باشد، حال آنكه هزار سال پيش كتابخانه مرحوم سيد مرتضي80 هزار و كتابخانه مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي400 هزار كتاب داشته، آنهم در زماني كه كتابها خطي بوده و دستگاههاي چاپ هم در ميان نبود. اِبن عقده اسم4 هزار شاگرد امام صادق (عليه السلام) را فرد فرد نوشته، و در كتابهاي تاريخي ديگر آمده كه20 هزار شاگرد داشتند، و مدينه (محل سكونت امام صادق) حوزه علميه اسلام در آن روز بود. در كتاب بحارالانوار آمده كه در زمان حضرت امام سجاد (عليه السلام) بيش از چهار ميليون حاجي به مكه مشرف شدند، عراق در آن موقع چهل مليون نفر داشت، جورجي زيدان نقل مي كند كه در آن زمان جمعيت شهر بغداد در حدود10 ميليون نفر بوده است. اگر بخواهيم مردم را پيرامون اسلام و فضيلت و سعادت جمع كنيم بايد مراكز اجتماعي داشته باشيم، مؤسسات اجتماعي از قبيل صندوقهاي قرض الحسنه، مراكز كاريابي و غيره، مؤسسات فرهنگي از قبيل كتابخانه اي مجهز، مدارس منظم، چاپخانه، مجله، روزنامه، راديو و غيره، مؤسسات بهداشتي از قبيل درمانگاهها، بيمارستانهاي مجهز و غيره. روح تمام اينها تنظيم است كه از ضروريات پيشرفت است، يعني اينكه تمام مؤسسات بايد منظم و به افراد ذي صلاح سپرده شود تا درست اداره گردد. راديو بي بي سي

انگلستان به60 زبان برنامه پخش مي كند همچنين آمريكا، فرانسه و ديگر دشمنان اسلام به زبانهاي مختلف تبليغات دارند، و اين همان تنظيم است كه خيلي آهسته با نظم و دقت به مردم جهان فكر مي دهند. مي توان گفت يكي از علل عقب افتادگي مسلمانان همين بي نظمي است و الا اسلام مكتب صددرصد مترقي و صحيح است، ما بايد حوزه هاي علميه، دانشگاهها و مراكز علمي را نظم و وسايل تبليغاتمان را حداكثر گسترش بدهيم تا بتوانيم توده هاي محروم جهان را جلب كنيم انشاءالله.

نابرده رنج، گنج ميسّر نمي شود

نابرده رنج، گنج ميسّر نمي شود

قرآن مجيد از زبان حضرت نوح عليه السلام مي فرمايد: (وقلت استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه انّه كان غفّارا، يرسل السّماء عليكم مدرارا، و يمددكم بأموال و بنين، و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم أنهارا). قرآن مجيد معمولا حقايق خارجي را بيان مي كند، و به مسائل ماورائي كمتر مي پردازد، مثلا آنجائي كه مي فرمايد دست دزد را قطع كنيد يا اينكه بر شما، تكليف روزه، واجب شده، يا اينكه مثلا زنان بعداز طلاق بايد مدتي عدّه بگيرند، اينها حقائقي خارجي هستند، كه اگر چنين نباشد زندگي بشر به خطر مي افتد... و در اين چند آيه اي كه در اوّل بحث تلاوت شد حضرت نوح عليه السلام براي قومش حقيقتي را كشف نموده كه اگر به سوي خدا برويد و از گناهانتان استغفار كنيد، و بدرگاه خداوند توبه كنيد، و خلاصه قوانين خدا را پياده سازيد آسمان بر شما باران رحمت باريده و ثروت شما و فرزندانتان افزايش مي يابد، و زمين تبديل به بهشتي زيبا مي گردد، و اين يك امر طبيعي است، و ارتباطي به ماورائيات ندارد، چون آشكار است كه اگر تمام

انسانها به قوانين الهي عمل كنند، رشد و آزادي بشر گسترش يافته و موجب آباداني و پيشرفت مي شود، و به عكس، زمانيكه مردم از قوانين خدا كه همراه با نظام طبيعت نهاده شده، روي بگردانند، بدون شك به سراشيبي سقوط نزديك مي شوند، اين مقدمه اي مختصر از قرآن مجيد به عنوان شاهد مطلب ما بود. حال بايد ببينيم.. چرا يك ميليارد مسلمان، كه واقعا بهترين نظام و بهترين مقررات در تمام زمينه ها را دارند اينطور عقب افتاده و زير دست هستند؟! اين يك فاجعه است براي امت اسلامي، اگر علت اين تخلف را از قرآن مجيد بپرسيم.. طبق مقدمه بالا پاسخمان خواهد داد.. آري بايد اذعان كنيم كه امت اسلامي به طور تدريجي دست از قوانين كوچك و بزرگ اسلام.. مخصوصا در امور دنيائي برداشته، و از آن روي گردانيده، و تا زمانيكه چنين باشد به آقائي و حاكميت بر سرنوشت خويش نخواهند رسيد، چون تنها عاملي كه موجب پيشرفت و رشد انسان مي شود، همانا اطاعت از دستورات الهي است كه راه استفاده از موارد حياتي را به انسانها مي آموزد، و معلوم است كه اگر كسي از راه اصلي منحرف گردد، به مقصد نخواهد رسيد. يكي از مجله هاي پرتيراژ كويت مجله (العربي) است كه ماهانه (250 هزار) نسخه از آن به چاپ مي رسد، اين مجله در يكي از شماره هايش زبانهاي زنده دنيا را شمرده بود. در آنجا هفده زبان مهم جهاني را به ترتيب شمرده بود، امّا بدون ذكر زبان عربي، و اين يك واقعيت است كه حتي يك مجله عربي در يك دولت عربي حاضر نشده لغت عربي را در مرحله آخر هم بياورد، چون

زبان عربي الآن چيزي ندارد، گرچه در يك زماني مهمترين زبان زنده دنيا بوده، و اكثر كتابهاي علمي به اين زبان نگاشته مي شده، و به گفته شاعر: گيرم پدر تو ب_ود فاض_ل از فضل پدر، ترا چه حاصل؟ حال عربها از نياكانشان چه افتخاري به ارث برده اند؟ و آيا زبان عربي به دنياي امروز چه عرضه كرده.. آيا علم سياست؟ يا علم هيئت؟ يا علم اقتصاد؟ يا صنعت؟ و يا اختراع؟...؟ متأسفانه مسلمانان امروز جهان (به علل گوناگون) لياقت هر پيشرفتي را از دست داده اند، واقعا از هر جنبه اي نياز به ديگران پيدا كرده، و حتّي حق حياتشان وابسته به ديگران شده است. آنهم با دنياي پيشرفته امروز، كه واقعا تكنولوژي به اوج خود رسيده.. كه مثلا يك مغز الكترونيك مي تواند400 هزار مسئله مشكل را در يك دقيقه حل كند، و اين براستي معجزه ايست كه خداوند متعال به عقل انسان ارزاني داشته، حتّي اينكه اخيرا دستگاهِ كامپيوتري ساخته اند كه مي تواند يك كتابخانه ده هزار كتابي را در خود خلاصه و ثبت كند.. و صدها بلكه هزارها از اختراعات علمي و پيشرفتهاي جديد صنعتي بيگانگان... قرآن مجيد مي فرمايد: (لقد كان في قصصهم عبرة) واقعا ما بايد از سرگذشت انسانهاي موفّق در كارشان چه در خوبي و چه در خرابكاري و بدي درس عبرت بياموزيم.. مثلا همين "ميشال عفلق" تئوريسين صهينونيست حزب بعث، بدون هيچ تظاهر و شعاري مرتب توطئه مي چيند و عراق را روز به روز به نابودي و انهدام بيشتر مي كشاند.. واقعا ببينيم كشته شدن اين همه جوانان مسلمان ايران و عراق و روياروئي اين دو همسايه باهم در اثر چيست؟ آيا جز در اثر

خودخواهي عفلق و اربابانش چيز ديگري است؟ اما مي بينيم كه هيچ اسمي از او نيست و همه از نوكرش صدام دم مي زنند، ما بايد عبرت بگيريم، و دور از شعار و خودخواهي براي نجات مسلمين جهان شبانه روز فكر كنيم و در راستاي آن كار كنيم. شما ببينيد: يك واقعه اي كه حدود پنج سال پيش رخ داد، يك مطربه در مصر فوت شد، در آن سال36 كتاب در باره شخصيت او نوشتند، و به زبانهاي مختلف به جهانيان معرفي اش كردند، امّا يك روز كه اينجانب كتابهاي نوشته شده پيرامون شخصيت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را حساب مي كردم، واقعا ديدم جز هفت كتاب بيشتر نيست يا كتابهاي تحقيقي در باره مثلا امام صادق (عليه السلام) بسيار كم است و در باره برخي از ائمه اطهار شايد يك كتاب تحقيقي هم نگاشته نشده باشد. بنا بر اين نبايد غافل شويم از اينكه خداوند متعال جهان را طبق قوانين و مقرراتي آفريده و روايت هم مي گويد: (الدنيا للعاملين) دنيا از آن كسانيست كه كار كنند، و به گفته شاعر: با رنج گنج بر، كه بزرگان سروده اند نابرده رن__ج گن_ج ميسّ__ر نمي ش_ود اينجا قرآن مجيد شاهد جالب توجهي دارد كه مي فرمايد: (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله) يعني: چه بسا گروه اندكي بر جمعيت بسياري غلبه كنند باذن خدا، اين (بإذن خدا) يعني شناخت موازين و معيارهائي كه خدا در سنن جهان هستي قرار داده، و فهميدن چگونگي اجراي قوانين خدا و استفاده از قوانين تكويني است. متأسفانه اين شرط مهم در ما مسلمانان ضعيف شده است، كه ما را به اين روز در آورده، كه يك

ميليارد مسلمان هستيم.. ولي نه اسمي، نه حكومتي، نه اقتصادي، نه سياستي و نه چيز ديگري برايمان هست، و تا روزي كه به قوانين اسلامي باز نگرديم حالمان بهتر از اين نخواهد شد.. كتاب جواهرالكلام يك كتاب فقهي است كه حدود ربع ميليون مسئله و قانون دارد، ما در باره تمام جزئيات قانون داريم.. اين را بايد به اطلاع تمام مسلمانان برسانيم.. چون اگر امت اسلامي بداند كه قانون اسلام كودتاهاي نظامي را مردود شمرده.. ديگر برابر عدّه اي كودتاچي كه همانند دزدان، شبانه كودتا مي كنند و حكومت را بدست مي گيرند ساكت نمي ماند، اسلام حكومت را جز در مورد پيامبر اكرم و ائمّه اطهار عليهم السلام مشورتي مي داند.. نه تحميلي، و اين كودتاچيان با قدرت سلاح حكومت را قبضه مي كنند، بنا بر اين.. بر مسلمانان است كه زير بار اين كودتاها نرفته، و قدري فكر كنند.. كه چرا در آمريكا، انگلستان، فرانسه و اسرائيل سه ميليون نفري كه الآن38 سال است در قلب كشورهاي اسلامي حكومت غاصبانه مي كند كودتا نمي شود؟.. چرا هرچه كودتا رخ مي دهد.. اكثرا در كشورهاي اسلامي است؟ ببينيد مثلا فقط در كشور بنگلادش كه تنها يازده سال است از پاكستان جدا شده و به اصطلاح به استقلال رسيده تا كنون شش بار كودتا شده، و مردم مسلمان آن كه بيش از هشتاد ميليون نفر هستند همه ساكت، بلكه مجبور به تأييد هم مي شوند، ازاين رو ما موظّفيم كه تمام مسلمانان را آگاه سازيم تا قيام كنند، و حق خود را بطلبند و حكومتشان را با اراده خودشان تعيين كنند، نه اينكه آمريكا يا شوروي و يا يك استعمارگر ديگر، دزد وابسته اي را از طريق

كودتا بر آنان مسلّط نمايد. واقعا تاريخ اسلام خواندن دارد.. اينجا به مناسبت يك واقعه تاريخي را نقل مي كنيم كه يكي از افتخارات اسلام است، هنگامي كه مسلمانان برابر ارتش فرس اردو زدند، فرمانده اسلام شخصي بود به نام (زهرة بن عبدالله) و فرمانده ارتش فرس هم شخصي بنام (رستم فرّخ زاد) بود، رستم تا حدودي انديشمند بود، از اين جهت در ابتدا خواست كه جنگ نكند، و با سپاه اسلام وارد صلح و سازش گردد و لذا خواستار ملاقات با فرمانده سپاه اسلام شد.. در اين ملاقات گفتگوهائي صورت گرفت.. از جمله اينكه فرمانده اسلامي گفت: ما آمده ايم تا رسالت پيامبر اسلام را براي مردم شما به ارمغان بياوريم، و براي كشورگشائي و كسب ثروت و رياست نمي جنگيم. رستم گفت: رسالت پيامبر شما چيست؟ زهره پاسخش داد: اين است كه مردم را از عبوديّت فرد به عبوديّت خدا هدايت كنيم (البته اينجا ناگفته نماند كه اين آقاي زهرة بن عبدالله از شاگردان جناب سلمان فارسي بود) خلاصه از صحبتهائي كه ميان فرمانده سپاه اسلام و سپاه فارس رد و بدل شد، فرمانده گارد جاويدان شاهنشاهي بنام (ديلم) كه چهار هزار سرباز كاملا مجهّز در اختيار داشت، متوجه شد كه آزادي واقعي در پناه اسلام است، لذا جلو آمد و به زهره گفت: ما با سه شرط همراه شما مي شويم: 1 _ ما را در منزلهائي مانند منزلهاي خودتان اسكان دهيد. 2 _ حقوقي همسان با حقوق ديگر افراد سرباز مسلمان بما بدهيد. 3 _ ما را مثل ديگر افراد مسلمان مورد مشورت قرار بدهيد. اين سه شرط پذيرفته شد، و ديلم و افرادش همگي

مسلمان و وارد سپاه اسلام شدند، بعد از (زهره) خواستند كه براي آنان فرمانده اي تعيين كند، او گفت: آيا از فرمانده خودتان (ديلم) راضي هستيد؟ گفتند: آري، گفت: پس همو فرمانده شما باشد. از اين داستان چه مي توان استفاده كرد.. اوّلا اينكه در اسلام كسي كه دير يا زود مسلمان شود با ديگر مسلمانان حقوقي مساوي دارد، و ثانيا مسئله مشورت و اهميت آن كه پيامبر و شاگردان او اين حق را به مردم داده اند.. و شايد يكي از مهمترين عوامل پيروزي اسلام همين مشورت در امور بود. باز واقعه اي است كه در همين حدود40 سال پيش اتفاق افتاد، مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع بزرگ شيعه در شهر نجف اشرف بود، يك شب دزدي به منزل ايشان حمله كرد و با چاقو دستش را مجروح ساخت، دزد دستگير شد، و دولت آن روز نماينده اي به نجف اشرف فرستاد تا نظر ايشان را در مورد دزد ببيند، و مردم عراق جهت تقبيح تجاوز به منزل آقا و جسارت به ايشان بازارها را تعطيل كردند.. امّا آقا فرمود: خواهشم اين است كه او را آزاد كنيد، من به او سرمايه مي دهم تا كار كند، و همين طور هم شد... اين واقعا چه افتخار بزرگي براي شيعه بود. ما بايد آينده نگر باشيم.. و ببينيم كه تاريخ آينده در باره مال چه حكم خواهد كرد؟ از همين حالا هم دير نشده.. چون به قول معروف هرگاه كه جلوي ضرر گرفته شود استفاده است، لااقل از اين به بعد بيدار و آگاه باشيم و مردم را از همه چيز آگاه كنيم تا بذر پيشرفت كاشته شود، گرچه نتيجه اش براي نسلهاي

بعد باشد، بنا براين ما بايد طبق قوانين كنوني و قوانين خدائي عمل كنيم و آنگاه منتظر پيروزي و پيشرفت باشيم. (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن الله).

طرح يك حكومت جهاني اسلامي

طرح يك حكومت جهاني اسلامي

اگر بخواهيم طرح شايسته اي براي تشكيل يك دولت اسلامي بزرگ1000 ميليوني بريزيم، بايد جهت ايجاد سه پايه مهم و اساسي آن بكوشيم كه عبارتند از: يك) شوراي رهبري فقهاء عدول و مدبّر دو) تعدّد احزاب در چهارچوب اسلام سه) ايجاد مؤسسات علمي و فرهنگي و اجتماعي و غيره بايد بدانيم كه خواب و بيداري ملّتها بستگي به شرايط و قابليّت آنان دارد، و به مقدار كوشش و جهاد براي تغييرات دروني يك امت مي باشد، بنا به فرموده خداوند: انّ الله لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم. لذا بايد با تلاش شبانه روزي و برخورد با انواع مشكلات انشاءالله روزي به هدفمان نائل آيم. در حدود چهل سال پيش شيعيان سه مرجع تقليد بزرگ داشتند: 1 _ مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني در شهر نجف اشرف. 2 _ مرحوم حاج آقا حسين قمي در كربلا مقدّس. 3 _ مرحوم شيخ عبدالكريم حائري در شهر مقدّس قم. اين سه بزرگوار تمام شيعيان را در جهان اداره مي كردند، و تمام شيعيان پيرو اين سه نفر بودند.. البتّه وسايل مهيّا نشد تا اين مراجع باهم شوراي رهبري را تشكيل بدهند، ولي اگر تشكيل مي دادند شايد امروز تمام مسلمين به ويژه شيعيان داراي استقلال كامل در تمام امت اسلامي با رهبريّت شوراي مراجع تقليد كه از سه يا پنج مرجع، با انتخاب مردم مسلمان تشكيل مي شود مي توانند استقلال مسلنين را تثبيت كنند و ديگر

استعمار نخواهد توانست فعاليتي كند، چون رهبري ديني و سياسي است و با فوت هركدام از افراد آن شورا با انتخاب آزاد و موافقت بقيه افراد شوراي رهبري جانشين وي را تعيين مي كنند.. و اگر اكثريّت شوراي رهبري مراجع، فتوائي دادند، بايد مقلّدين آن اقليّت هم تابع اكثريّت شوند، چنانكه مثل اين مسأله در كتاب القضاء مطرح شده است. البتّه، اين شورا وقتي تشكيل مي شود كه يك مرجع به عنوان رهبر از طرف كليّه امت اسلامي انتخاب شده باشد. چونكه اگر يك مرجع لياقت رهبري داشت و امت او را قبول كرده، مقلّدين مراجع ديگر واجب است، از فتواي او در خصوص دولت اطاعت كنند. حدود چهل سال پيش در نجف اشرف مراجع تقليد اتّحادي مانند اتّحاد شوراي رهبري داشتند، چون هريك از آنان مرجع تقليد عدّه اي از عشاير عراق بود، هنگامي كه مواجه با دولت مي شدند، هر مرجعي به اتّفاق ديگر مراجع با مقلّدين خود دست به يك رشته عمليّات منظّم ضدّ دولتي مي زدند، كه در نتيجه دولت خاضعانه مي آمد نزد مراجع تقليد و خواسته هايشان را به مرحله اجرا مي گذاشت. و همينطور كه ما توانستيم به دنيا عبادات، اخلاق و برخي شعائر خويش را نشان بدهيم، بايد يك طرح سياسي براي اداره كشور بزرگ و پهناور اسلامي نيز ارائه بدهيم كه مشخّص و قابل قبول هر عاقلي باشد. و امّا مسئله تعدّد احزاب در چهار چوب اسلام.. به اين دليل است كه طبيعت انسان طغيان و سركشي است.. قرآن مجيد مي فرمايد: (انّ الانسان ليطغي أن رآه استغني). و اگر هم فردي از روي ايمان به خدا طغيان نكند.. چون رقيبي براي خود نمي يابد به

ركود و جمود كشانيده مي شود، و اين خطرناك است، اتّفاقا قرآن مجيد در سه آيه انسان را تشويق به رقابت مي نمايد: (در خوبيها از يكديگر سبقت گيريد)، (به سوي مغفرت پروردگار سرعت بورزيد) و (رقابت كنندگان باهم به رقابت بپردازند). اگر تعدّد احزاب در پرتو اسلام و زير نظر مراجع تقليد باشد.. روح رقابت نيرو گرفته، موجب پيشرفت جامعه مي شود. مقصود از حزب، تربيت سياسي افراد زير پرچم اسلام مي باشد، چون تربيت سياسي لازمه پيشرفت ملّت است، سياست يعني كشورداري و اداره مردم است، و اين از پيچيده ترين و مشكلترين كارهاست.. بايد كاري كرد كه همه از پيچيدگي آن آگاهي يابند. (يكي از منبري هاي شايسته، منبرهاي بسيار مفيد و مؤثّري داشت و واقعا در رشته خود بسيار موفّق بود، اينجانب به مناسبتي علّت پيشرفت و موفقيّتش را پرسيدم؟ ايشان در پاسخم گفت: ايّام جواني در يكي از مساجد تهران منبر مي رفتم.. و هر شب بعد از نماز مغرب وعشاء مردم را موعظه مي كردم، يك شب از روي اشتباه مطلب نادرستي بر زبانم جاري شد.. ناگهان صداي امام جماعت را كه در محراب مسجد نشسته بود شنيدم، كه با صداي بلند مقابل مردم اشتباهم را يادآوري كرد! از اين پيشامد بسيار ناراحت شدم.. فورا منبر را به پايان رسانيده و از مسجد خارج شدم و مدّت شش ماه ديگر به آن مسجد نرفتم، اتّفاقا در مجلسي با آن امام جماعت برخورد كرده و ايشان ابتداي به سخن كرده و گفت: آقا چرا ديگر به مسجد ما نمي آيي؟ گفتم: بعد از آن آبروريزي توقّع داريد به مسجد شما بيايم؟ ايشان گفت: من عمدا اين كار را كردم

تا هيچ وقت بدون مطالعه مطلبي را نگوئي و منبرت مرتّب شود كه همينطور هم شد). حدود سي سال پيش44 حزب سياسي در كشور عراق فعّاليّت داشت كه متأسّفانه حتّي يكي از آنها متعلّق به روحانيّت و مذهبيها نبود، فكر مي كنيد اعضاي وابسته به اين احزاب چه كساني بودند؟ جز جوانان خودما.. و معلوم است وقتي كه ما آنان را جمع نكنيم.. ديگران جمعشان كرده، و از آنها استفاده مي برند. علماي بزرگ و مراجع تقليد ما مي توانند با ايجاد احزاب سياسي در پناه اسلام.. تجمّعات اسلامي آگاه به وجود آورند، درست است كه مراجع عاليقدر ما سالخورده هستند و يا كارهاي ديگري دارند، ولي مي توانند هركدام عدّه اي از فضلا و دانشمندان را انتخاب، و تمام وسائل و مايحتاج آنان را فراهم كنند، و از ايشان بخواهند كه جوانان را جمع و تربيت ديني و سياسي بدهند، تا ديگر اجنبي نتواند آنان را منحرف سازد، و در نتيجه نيروي پرتوان اين عزيزان به نفع اسلام و در راه پيشرفت مسلمانان به مصرف برسد. و بالأخره: به راه حلّ سوّم مي رسيم كه عبارت است از ايجاد مؤسّسات مختلف در كشور.. مثلا هزار فرستنده راديوئي داشته باشيم، صدها مؤسّسات روزنامه و مجلّه، تا همه باهم رقابت كنند (البتّه در چهار چوب اسلام) و امثال اينها از مؤسّسات مختلف فرهنگي، خدمات، پزشكي، راهسازي، صنعتي، كشاورزي، و دولت هم وظيفه دارد كه به آنان آزادي كامل در محدوده قانون اسلام بدهد، و آنان را تشويق نمايد. يكي از علماي تهران حدود300 مؤسّسه خيري و مدرسه مذهبي ساخت. ديل كارنگي در غرب300 مدرسه ساخت. يكي از دوستاني كه از كشور مراكش

آمده بود نقل مي كرد كه يك مدرسه ديني در آنجا ديده بود كه1800 حجره داشت، ما بايد لااقل در شهر قم صد مدرسه، هزار حجره اي داشته باشيم، و هزاران طلبه را تربيت كنيم.. تا بتوانيم لااقل تمام مردم مملكتمان را تحت پوشش تبليغاتي قرار بدهيم.. ما بايد درمانگاهها، بيمارستانها، زايشگاهها، و مؤسّسات فرهنگي و تعاوني را هرچه بيشتر گسترش دهيم، تا تمام نيروها به كار گرفته شود. يكي از علل قدرت آمريكا، ژاپن و اروپاي غربي همين مؤسّسات مختلف است، بنا بر اين اگر اين سه عامل مهم عملي شود يعني: شوراي رهبري مراجع تقليد، تعدّد احزاب تحت نظر فقهاي ديني، و ايجاد مؤسّسات مختلف جهت خدمت مردم.. مي توان نويد مدينه فاضله اسلامي را داد.. به اميد روزي كه مسلمانان به عزّت و عظمت گذشته خويش باز گردند، انشاءالله.

تقوي و پرهيزگاري

تقوي و پرهيزگاري

قرآن مجيد مي فرمايد: (فاتّقوا الله ما استطعتم): تا آنجا كه مي توانيد پرهيزكار باشيد، تقوي اين است كه هميشه خودمان را نزد خدا حاضر بدانيم، كه او حاضر و ناظر است. و در حديث قدسي خداوند متعال مي فرمايد: اوّلين مجازاتي كه نصيب افراد بي تقوي مي شود، اين است كه لذّت مناجات با خدا از دل آنان بيرون مي رود، و شايد اين بهترين آزمايش براي شناخت مراتب تقوي باشد. حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي فرمايد: (و انّما هي نفسي أروضها علي التّقوي) يعني: نفسم را با پرهيزكاري و تقوي رياضت مي دهم، پيامبر اكرم فرمود: هر انساني شيطاني دارد، سؤال شد كه يا رسول الله: آيا شما هم شيطاني داريد؟! فرمود: آري امّا شيطان من تسليم من شده، و واقع هم همين است كه اگر نفس

انسان نيرومند و مقتدر شد، شيطان ضعيف شده و از آن شكست مي خورد، و گاهي غفلت مختصري از خدا، نفس انسان را از عالي ترين درجات به اسفل دركات مي كشاند. قرآن مجيد در داستان بلعم با عورا به همين مطلب اشاره مي كند، او كه داراي آيات و از مقرّبين درگاه خدا بود، دعايش مستجاب مي شد، با يك غفلت چنان پايش لغزيد كه خداوند او را تشبيه به سگ نمود. در داستاني آمده كه شخص هيزم شكني به صحرا رفته بود، آنجا مار بزرگي را ديد كه از شدّت سرما بي حال شده و توانائي حركت ندارد، از روي حسّ عطوفت آن را برداشت، ميان شال كمرش نهاد، و بعد شال را دور كمر خود بست، پس از مدّتي كه حركت كرد.. احساس كرد كه شال كمر او را فشار مي دهد، ديد كه مار گرم شده و حال كه جان گرفته خودش را دور كمر او ميپيچد و ميخواهد استخوانهايش را بشكند، اضافه بر آن مقداري از زهر خود را ميان شال ريخته بود، كه هنوز به بدن هيزم شكن نرسيده بود، نفس نيز مانند اين مار مي باشد تا زماني كه رمق و حالي ندارد از او كاري ساخته نيست، مهم اين است هنگام توانستن بر گناه چقدر مي تواند خودش را نگاه دارد: نفس اژدرهاست او كي مرده است از غ_م بي آلتي اف_سرده اس_ت شخصي از دوستان ما مي گفت كه يكي از آشنايانش عادت به خوردن ربا داشت، و هيچ نصيحتي در وي مؤثّر واقع نمي شد، روزي در بستر بيماري افتاد، حالتش دگرگون شده تا جائي كه دكتر تشخيص داد كه مرگش نزديك مي باشد، دوست ما مي گويد: براي ديدن

از او به سراغش رفتم، و هنگامي كه جوياي احوال شدم؟ گفت: دكتر جوابم كرده، و ديگر چند روزي بيشتر زنده نخواهم ماند، من ديدم فرصت خوبي است براي نصيحت به اين شخص، گفتم: هنوز هم دير نشده، بيا و توبه كن، و اين اموال حرامت را پاك كن، افرادي را كه مي شناسي از آنان ربا گرفته اي.. پولهايشان را پس بده، و افرادي را كه نمي شناسي پولهايشان را ردّ مظالم برايشان بده.. ديدم كه خنده تلخي بر لبان لرزان و خشكيده اش نقش بست، و با سختي گفت: من وقتي كه سالم بودم نتوانستم شيطانم را شكست دهم، آيا الآن كه مريضم مي توانم؟! بالأخره: تصفيه حساب نكرد و از دار دنيا رفت، اتّفاقا پسري داشت كه كاسب جزء بود، پسرش حاضر نشد حتّي يك ريال از پول پدر را بگيرد، چون مي دانست آميخته با حرام است.. سرانجام پس از آن همه زحمت در راه مال حرام تمام دارائيش را دولت وقت تصرّف نمود. يكي از غلامان امام زين العابدين عليه السلام مرتكب خلافي شد، امام كه در حال مسواك زدن به دندانشان بودند، با همان چوبه مسواك به غلامشان ضربه اي زدند، اتّفاقا غلام پيراهني در بر نداشت و چوبه مسواك به بدنش خورد، هنگام شب كه شد، امام پيراهن از تن مباركشان بيرون آورده، و با يك لنگ وارد بر غلام شدند، و همان مسواك را به دست غلامشان داده و فرمودند بيا و قصاص كن، چون از قصاص خدا مي ترسم (پوشيده نماند كه امام او را به حق زده، و كار امام ناحق نبود، زيرا كه امام معصوم است) غلام هرچه عذر طلبيد، امام به او

فرمودند: خواهشم از تو همين است، غلام از علّت در آوردن پيراهن و بستن لنگ پرسيد؟ آقا فرمودند: چونكه وقتي تو را زدم، تو بدون پيرهن بودي. انسان بايد حتّي فكرش هم پرهيزكار باشد، يعني اينكه از افكار نادرست بپرهيزد، چون فكر هم مؤثّر است، فكر شعاع دارد، و لذا سفارش شده كه انسان هنگام آميزش با همسرش به فكر ديگران نباشد، زيرا در فرزند مؤثّر خواهد بود. چند سال قبل در يك مجلّه ديدم كه واقعه جالبي نقل كرده بود، و اين واقعه با بحث فعلي ما مناسبت دارد، آنجا نوشته بود كه در انگلستان مردي شكايت از همسرش كرد كه فرزند نوزادش هيچ شباهتي به وي نداشته، از اين رو نوزاد، فرزندش نيست، و زن اين ادّعا را رد مي كرد، اتّفاقا دادگاه حق را به مرد داده، و تشخيص داد كه فرزند مربوط به شخص ديگري است، زن تقاضاي استيناف كرد، براي بار دوّم ديدند كه گروه خون نوزاد با پدرش يكي، امّا شكل و قيافه اش كاملا اختلاف دارد، بالأخره بار دوّم حق به مرد داده شد، زن براي بار سوّم تقاضاي تميز كرد، قاضي سوّم صورت مظلومانه زن را حق به جانب احساس كرد، و گروه خون نوزاد و پدرش را نيز يكي ديد، از اين رو چند روزي مشغول تحقيق شد، و كنجكاوي زيادي كرد، تا اينكه روزي سرزده وارد خانه اين مرد و زن، و جوياي اطاق خوابشان شد، در اطاق خواب عكس جواني را ديد كه به ديوار زده شده، و كاملا شباهت به نوزاد دارد، همانجا حكمش را صادر كرد كه نوزاد متعلّق به همان مرد و زن

است، مرد با شگفتي پرسيد به چه دليل؟! قاضي گفت: به دليل اينكه هنگام آميزش با همسرت به فكر اين جوان فرورفته بوده اي، مرد پس از چند لحظه فكر، سرش را برداشت و گفته قاضي را تصديق نمود. اينجا لازم به تذكّر است كه دادگاه استيناف و تميز، يكي از افتخارات آئين مقدّس اسلام است كه غربيها از آن اقتباس كرده اند... بنا بر اين.. فكر موج دارد، و بر جسم و مادّه، آشكار و منطبع مي گردد، و اثر گفتار انسان از آن هم بيشتر است، لذا بايد متوجّه باشيم.. و تقوي و ترس از خدا را آنچنان در خود بپرورانيم، تا فكر، زبان، رفتار، و تمام حركات، و كردارهاي ما در پرتو پرهيزكاري و تقوي قرار بگيرد. قرآن مجيد از زبان عيسي مسيح عليه السلام مي فرمايد: (والسّلام عليّ يوم ولدت و يوم أموت و يوم أبعت حيّا) او از خدا مي خواست كه سه موقع به سلامت بگذرد: اوّل: لحظه دنيا آمدن. دوّم: موقع مردن. سوّم: موقع رستاخيز و حساب قيامت، كه اين سه لحظه، لحظات اضطراب براي انسان مي باشد، زيرا هنگام تولد آينده و سرنوشت انسان در دنيا، و هنگام مرگ سرنوشت انسان در عالم برزخ، و بالأخره در لحظه قيامت سرنوشت انسان در بهشت و يا جهنّم تعيين مي شود. بالأخره: سخن را با اين روايت از وجود مقدّس امام صادق (عليه السلام) به پايان ببريم: شخصي از ايشان پرسيد: ما الحيلة؟ يعني: راه خلاص چيست؟ امام فرمود: في ترك الحيلة، يعني در ترك فريبكاري و حيله گري مي باشد. و در رواياتي آمده كه آخرين آيه اي كه بر پيامبر بزرگ اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم نازل

شد، اين آيه بود: (واتّقوا يوما ترجعون فيه الي الله)، يعني اينكه: بپرهيزيد از روزي كه در آن به سوي خداوند متعال باز خواهيد گشت.

احياي آثار پيامبر اسلام (ص)

احياي آثار پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله)

(يا أيّها النّبي انّا أرسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا، و داعيا الي الله باذنه، و سراجا منيرا). يعني: (اي پيامبر.. ما تو را به رسالت جهاني برانگيخته، تا شاهد بر مردم باشي، و نيكوكاران را بشارت به خير دنيا و آخرت، و بدكاران را به مجازات در دنيا و آخرت بيم دهي، و به اذن خدا مردم را به سوي او دعوت كني، و مشعلي فروزان براي هدايت باشي). هنگامي كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) از مكّه عازم مدينه شدند، قبل از رسيدن به مدينه در دهكده اي به نام (قبا) به مدّت سه روز مانده و آنجا مسجدي به نام مسجد قبا ساختند، بعد از سه روز حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) به وي ملحق شدند. در واقع تاريخ هجري اسلام از روز اوّل ربيع الأول ابتدا شد، و آن را هم قرآن مجيد تعيين كرد كه مي فرمايد: (لمسجد أسّس علي التّقوي من أوّل يوم أحقّ أن تقوم فيه)، يعني: به تحقيق مسجدي كه از روي تقوي از نخستين روز بنا شد، حقّ بيشتري دارد كه در آن نماز بخواني بنا بر اين آن روز را قرآن نخستين روز هجرت قرار داد، و كساني كه تاريخ هجري را نسبت به بعضي خلفا مي دهند شايد كم اطّلاع از تاريخ باشند. پس از بناي مسجد قبا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) عازم مدينه شده، و آنجا مسجدي با كمك و همّت

مسلمانان ساختند، و اطراف آن مسجد اطاقهائي بنا كردند كه هر اطاقي يك دريچه اي هم به سوي مسجد داشت، اينها اضافه بر آثار ديگري كه از بناهاي پيامبر و ائمّه اطهار در مدينه باقي ماند، عدّه اي از خلفا، پس از وفات پيامبر به بهانه توسعه مسجد، اطاقها و آثاري كه دست و بدن مبارك شخص رسول الله با آنها تماس داشت را ويران كردند، و قسمتي را هم عمر بن عبدالعزيز باز به بهانه توسعه مسجد كوفه از جمله خانه حضرت زهرا و اميرالمؤمنين عليهماالسلام بود، خراب كرد.. و همينطور بود تا آنكه وهّابيها سركار آمدند، و به دستور انگلستان آنچه باقي مانده خراب كردند، مگر گنبد و بارگاه پيامبر اسلام را كه سفير انگلستان دستور عدم خرابي آن را داد، آنهم بدليل ترس از مسلمانان هند و مصر و تركيه و ديگر كشورهاي اسلامي كه عليه سعودي ها تظاهراتي به راه انداختند، جالب اين است كه ملك سعود ادّعا كرد كه در خواب به خدمت پيغمبر اكرم شرفياب شده، و پيغمبر به وي فرموده اند كه: قبّه و بارگاه من يكي را خراب مكن. ما در كتاب فقهي (اطعمه و اشربه) نوشته ايم كه نه تنها تربت حضرت امام حسين تربت پيامبر و حضرت زهرا و تمام ائمّه عليهم السلام شفا دهنده است، و بر اين مطلب روايت و دليل هم ذكر شده. سگ اصحاب كهف كه با چند مؤمن همراه بود شخصيّت پيدا كرده، و چند بار نام او در قرآن مجيد آمده، همچنين در داستان حضرت موسي عليه السّلام آمده كه هنگام فرار با بني اسرائيل از دست فرعون به ساحل درياي سرخ رسيدند كه عرض آن

حدود چهار فرسخ بود، بني اسرائيل به موسي گفتند: كه فرعونيان به ما خواهند رسيد، موسي فرمود: (كلاّ انّ معي ربّي سيهدين) يعني: خداي من همراهم هست و مرا هدايت خواهد كرد، و اين يك واقعيّت است كه تمام كارها به دست تواناي خدا است، و اگر بخواهيم نجات يابيم بايد هميشه به ياد خدا باشيم، و حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي فرمايد: (من اعتزّ بغيرالله ذلّ). خلاصه: حضرت موسي به فرمان خداوند عالميان به طور معجزه، راه هائي در ميان دريا باز كرد و قوم بني اسرائيل را دستور عبور از آن راههاي خشك داد، هنگامي كه بني اسرائيل عبور كردند فرعون و لكشريانش به كنار دريا رسيدند، اسب فرعون كه نر بود وارد دريا نشد، در اين هنگام جناب جبرئيل سوار بر مادّه اسبي با سرعت مقابل فرعون تاخت، اسب نر فرعون به دنبال آن اسب وارد دريا شد تا آخر داستان... شاهد اين است كه شخصي به نام سامري مشاهده كرد كه خاك زير پاي اسب جبرئيل حركت مي كند و گويا روح دارد، قبضه اي از آن برداشت و درون مجسّمه گوساله اي ريخت بطوريكه مجسّمه را به صدا در آورد. پس طبق فرموده قرآن مجيد خاك پاي اسب جبرئيل روح بخش است، و ما مي دانيم كه پيغمبر و به طور كلّي چهارده معصوم عليهم السّلام اشرف و برتر از جبرئيل هستند، و همچنين آثار آن بزرگان روح بخش تر از جبرئيل است، و لذا مشاهده آثار آن بزرگان و جاي قدم و سكني و هندسه معماري آنان باعث تجديد حيات معنوي مسلمانان مي شود. 1 _ شهر مقدّس مدينه كه منزل پدر تمام مسلمين است، بزرگترين شهر

بين المللي دنيا شود، كه در آن صدها دانشگاه در علوم مختلف اسلامي به وجود آيد، و مردم دنيا بتوانند به آزادي بيايند و از نزديك عظمت پيغمبر اسلام را تماشا كنند، و معنويّت گرفته، و هدايت شوند. 2 _ آثار پيغمبر، ائمّه اطهار و خانه ها و آثاري را كه ويران شده چه در مكّه و چه در مدينه، به شكل همان هندسه اصلي بسازيم، خوشبختانه دو كتاب (وفاء الوفاء) و (مرآت الحرمين) در مورد خصوصيّات و هندسه مسجد اصلي پيغمبر و خانه هاي اطراف آن نوشته، كه بايد با استفاده از اين دو كتاب و غيره، آثار را زنده، و آنچه خراب شده نوسازي و يا تعمير نمائيم، كه اين كار از نظر سياسي و تبليغاتي اثر بخصوص خواهد داشت.. انشاءالله.

قدرت جامعه

قدرت جامعه

علم، سلاح و حكومت عوامل توانائي و قدرت به شمار مي رود، امّا از همه مهم تر قدرت جامعه است، و اگر جامعه با دولت در افتاد بزودي دولت را ساقط مي كند، چون جامعه از تمام قدرتها قويتر است، جامعه مثل يك سيل كه از واحدهاي قطرات آب تشكيل يافته، از افراد متعدّد انساني تشكيل مي يابد، كه قدرت آن فوق تمام قدرتهاي بشر است، از طرفي گرد آمدن افراد مختلف پيرامون يك فرد بسيار مشكل است، صاحب نظران در امور انقلابها مي گويند كه: بايد سه نسل عوض شود تا جامعه خطّ سير مشخّص ديگري پيدا كند، اين مطلب در علم جامعه شناسي نيز به تأييد رسيده است. ما بايد جديّت به خرج دهيم تا جامعه را به دست آورده و آن را به نفع اسلام بسيج كنيم، تا انشاءالله بر تمام افكار و اديان منحرف

پيروز گردد. جوامع قدرتمند در دنياي امروز امواجي پديد آورده اند كه دنيا را فرا گرفته، و ملل اسلامي را به خطر افكنده است، جامعه غربي با يك ايدئولوژي منحرف از خدا شروع كرده تا صدها هزار قانون براي زندگي، و ميلياردها كتاب و تبليغات مختلف، همچنين جامعه شرقي با يك ايدئولوژي منحرف و استبدادي از خدا شروع كرده تا ساير قوانين دنيائي آنهم با ميلياردها كتاب و تبليغات، اين دو، اضافه بر جامعه ضد انساني صهيونيستي جوامع انساني ديگر را تاراج كرده، و منضم به خود مي سازند. و امّا جامعه اسلامي چون فعلا موجي در دنيا به وجود نياورده، نتوانسته لااقل براي حفظ مسلمانان مصونيتي ايجاد كند، ما اگر واقعا دلسوز باشيم، بايد گامهاي مؤثّري از خوش رفتاري، خوش اخلاقي، و جز اينها از صفات پسنديده برداريم، تا انشاءالله جامعه را تحت كنترل خود در آوريم. روش پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه وآله) چنين بود كه هركه را به شهر مدينه مي آمد ميهمان نموده، و هديه اي نيز به او مي داد، و مي فرمود: (أجيزوا الوفد) يعني: به ميهمانان جائزه دهيد. همچنين در زمان حضرت علي (عليه السلام) ابن عبّاس كه استاندار حضرت در شهر بصره بود روزي10 هزار نفر را از بيت المال اطعام مي كرد، و در شهر كوفه كه پايتخت بود، حضرت اين كار را به امام حسن (عليه السلام) موكول كردند، و لذا امام حسن در زمان حكومت پدر بزرگوارش ميهمانخانه داشت، و مي توان گفت تمام اين اقدامات جهت به دست آوردن جامعه بوده است. ثقفي در كتاب (الغارات) مي نويسد كه حضرت علي (عليه السلام) حتّي حقوق ماهيانه خوارج را قطع نكرد، و پيوسته

تا مدّتي مي پرداخت. يكي از مؤرّخين مي نويسد: رفتم نزد (داعي كبير) كه از فرزندان ائمّه عليهم السّلام بود، و در مازندران حكومتي شيعي داشت، ديدم همانند جدّش اميرالمؤمنين نشسته، در اين هنگام دشمني نزد وي آوردند كه عليهش قيام كرده بود، آن دشمن التماس نموده و طلب عفو و بخشش نمود، آن برگوار او و همدستانش را عفو كرد. يكي از مراجع تقليد قم به بنده گفت: هنگامي كه مرحوم آيةالله شيخ محمّد تقي شيرازي با استعمار انگليس در عراق مي جنگيد، مشغوليتها و مسئوليّتهايش بسيار بود، يك روز به تمام طلبه ها خبر فرستاد، كه اگر كسي به من كار دارد و دستش به من نمي رسد، من هر روز قبل از طلوع آفتاب كنار رود فرات قدم مي زنم... آنجا مي تواند با من ملاقات كند، اين مرجع تقليد گفت: خود من دوبار كنار فرات خدمت ايشان رسيدم، مرحوم شيخ محمّد تقي شيرازي هيچگاه در دوران عمرش غضب نكرد، و بااخلاق نيكويش توانست با سه ميليون عراقي استعمار انگليسي را كه هزار ميليون نفر پشتيبان داشت (هند و چين و...) از عراق دور كند. يكي از علماء مي گفت: در خدمت شيخ محمّد تقي بودم كه شخصي آمد و به وي ناسزا گفت، شيخ سر خودش را به زير انداخته و سبحان الله مي گفت (و اين كار را اوقات ناراحتي مي كرد) و هيچ عكس العملي از خود نشان نداد، بعد از مدّتي كه مقداري پول به دست شيخ آمد، براي آن شخص فرستاد... بزرگان با اين كارها توانستند جامعه را مجذوب خود سازند، به عقيده اينجانب همانطوري كه در زندگاني چهارده معصوم يك فصل در باره معجزات، يك فصل در باره اخلاق

و فصلهاي مختلفي در جنبه هاي مختلف آنان نوشته مي شود، بايد فصلي هم در باره عقل و انديشمندي اين بزرگان نوشته شود، چون واقعا پيامبر با روشهاي فوق العاده اي توانست جامعه را به دست آورد، و اسلام را به مرحله اجراء در آورد، كه طيّ نسلهاي گذشته باقي مانده و باقي خواهد ماند، و به اين انگيزه الآن دنيا شيفته رفتار و اخلاق او است، و همين سرّ بقايش مي باشد.

تنظيم حوزه هاي علميه

تنظيم حوزه هاي علميه

شكّي نيست كه با تنظيم حوزه هاي علميّه مي توانيم در مدّت كم در زمينه هاي مختلف علمي شخصيّتهاي متخصّصي تحويل بدهيم، كه در سطح بين المللي شهرت يابند، چون قدرت علمي از قدرت پول، زور و سلاح بيشتر است، چون ممكن است قدرتهاي ديگر زوال يابد، جز قدرت علمي كه هميشه باقي است. در احوال امام صادق (عليه السلام) آمده كه آن حضرت شاگردهاي خودشان را تنظيم و تخصّصهاي ويژه اي داده بود، مثلا عدّه اي در فقه عدّه اي در اصول، عدّه اي در منطق، عدّه اي در علم كلام، عدّه اي در ادبيّات عربي، عدّه اي در فيزيك و شيمي و غيره، تخصّص يافته بودند... شخصي از شام به خدمت امام صادق رسيد، و خواست با امام بحث كند، امام فرمود: در چه زمينه اي مي خواهي بحث كني؟ گفت: مثلا در فقه، امام فرمود: با فلان شاگردم بحث كن، اگر مغلوب شد، من با تو بحث خواهم كرد، مرد شامي مباحثه كرد، و مغلوب شد، بعد در چند علم ديگر خواست بحث كند كه در تمام آنها با شاگردهاي متخصّص امام روبرو شده و مغلوب گشت، و همين دليل است كه شاگردهاي امام در رشته هاي متعدّد تخصّص يافته بودند. اينجانب در باره

تنظيم حوزه هاي علميّه با مراجع تقليد متعدّدي در عراق بحث كرده، و تقريبا همه موافق با آن بوده، كه اين تنظيم تنها يك راه دارد، و اين يك راه مترتّب بر سه پايه است: يك) بايد مراجع تقليد وارد ميدان شوند، چون طلاّب حوزه ها تابع مراجع تقليدند، و لذا بايد تمام مراجع دخالت كنند تا تنظيم ثمربخش باشد، و الاّ حتّي اگر يك نفر از مراجع هم دخالت نكند، تنظيم كامل نشده، و مانند سقفي كه يك ستون آن كم باشد، هميشه قابل ويران شدن است. دو) بايد در كنار تنظيم آزادي كامل باشد، يعني يك دستگاه منظّم و ديگري آزاد، و هردو باهم رقابت سازنده داشته باشند، الآن در آلمان غربي در كنار مدارس منظّم.. مدارس آزاد هست، يكي از دانشمندان آلمان در اين زمينه گفته بود: ما ديديم كه در مدّت پنج هزار سال گذشته نوابغ متعدّدي در كنار حوزه هاي آزاد به دنيا معرّفي شده، و بروز كرده اند، و لذا وجود حوزه هاي آزاد را لازم دانستيم. سه) تشويق زباني يا جايزه اي و ازاين قبيل.. و اين در بالا بردن روحيّه پيشرفت و تفوّق علمي بسيار مؤثّر است، به عكس حق كشي كه روحيه پيشرفت را مي كشد، قرآن مجيد مي فرمايد: (ولا تبخسوا النّاس أشيائهم)، يعني: در دادن حق مردم بخل نورزيد، و بخل هم فقط منحصر در اين نيست كه فروشنده از حقّ مشتري بكاهد، بلكه اگر از شخصي كه كتاب سودمندي نوشته، منبر برجسته اي دارد، اختراع جديدي كرده، و غيره تقدير مادّي و معنوي نشود، آنها هم حق كشي، و بخل است. در اين زمينه داستانهاي بسيار است از جلمه: 1 _ مهيار ديلمي، جواني

زردشتي بود در شهر بغداد، يكروز با مرحوم سيّد رضي (جامع كتاب نهج البلاغه) روبرو شد، سيّد با وي خوشروئي كرده و احترامش نهاد، مهيار تشويق شد، درس خواند، و بعد اسلام را اختيار كرده، و يكي از بزرگترين ادبا و شعراي برجسته شد، و ديوان بزرگي در دو جلد ضخيم از او باقي مانده، اين در اثر تشويق بود. 2 _ روزي بو علي سينا در كنار دكّان يك آهنگر نشسته بود، در اين اثناء نوجوان خردسالي آمد و گفت: مادرم مرا فرستاده كه برايش مقداري آتش ببرم، آهنگر گفت: آتش را در چه بگذارم؟ نوجوان مشتي خاك برداشت روي دست و گفت اينجا، بوعلي سينا از نبوغ اين نوجوان تعجّب كرد، و پرسيد: نامت چيست؟ گفت:بهمنيار، گفت: پدر داري؟ گفت: نه، فقط يك مادر دارم، شيخ از دين او پرسيد؟ گفت: ما زردشتي هستيم، خلاصه شيخ از مادرش اجازه گرفت و اين نوجوان را تشويق به درس كرد تا يكي از دانشمندان به نام، و مسلمان هم شد... اين در اثر تشويق بود، و بعد كتابي به نام (التحصيل) نوشت كه از آثار مهمّ علمي او است. خلاصه: با اين سه مرحله، اميد است كه انشاءالله حوزه ها، به زودي نظم يافته، و پيشرفت خوب و شايسته اي به دست آيد. (إن تنصروا الله ينصركم و يثبّت أقدامكم..). و صلّي الله علي سيّدنا محمّد، و آله الطيّبين الطّاهرين

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109