غرب در آستانه دگرگوني

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینی شیرازی محمد، 1305 - 1380 عنوان و نام پديدآور : غرب در آستانه دگرگونی/ نوشته محمد حسینی شیرازی. مشخصات نشر : قم: هئیت خیرالمرسلین (ص ) 1380. مشخصات ظاهری : 79 ص. شابک : 4500 ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرست نویسی توصیفی يادداشت : پشت جلد به انگلیسی: West to sill mutation . یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس. شماره کتابشناسی ملی : 1766233

اشاره

كتابي كه پيش روي شماست حاوي پيامي دوگانه براي مسلمانان و همزمان براي ملّتهاي غربي است. نگارنده سعي دارند مواضع قوت و نيكي و جايگاههاي ضعف و بدي موجود را در پيكر تمدّن غرب پيدا كنند و بر آنند كه فطرت و وجدان را در درون ملتهاي غربي و فرزانگان و خردمندان ايشان بيدار نمايند. بنا براين در مسير اين كار پرمحتوا و بزرگ كه در حجم كوچكي گنجانيده شده از روش حكيمانه وموعظه حسنه بهره جسته اند، بدين ترتيب كه به نحوي آرام و استوار و منطقي اشتباهات و شكافها و مفسده هائي كه گريبانگير جامعه غربي است را نشان ميدهند و آنگاه بدون هيچ جنجال و يا تحريك غير منطقي مرهم شفابخشي را كه تمدن اسلامي ارائه ميدهد، در اختيار خواننده غربي ميگذارند. همزمان آيت الله العظمي شيرازي (دام ظله) سعي ميكنند پرده شيفتگي نسبت به تمدن غرب را از روي چشمان كنار بزنند، پرده اي كه چشم بسياري از مسلمانان را پوشانيده و از ديدن حقيقت محروم شان ساخته و آنها را بر اين داشته كه بيانديشه از پي داده هاي تمدن غرب بدوند. ايشان از اين رهگذر بر اساس اصول علمي، خطرات پيروي

از عملكرد غربيها و تقليد از آنها را كه به عنوان مد و شيوه جديدي تلقي ميگردد، گوشزد نموده و همزمان مسلمانان را به پيروي از اسلوب پويائي رهنمون ميشوند. اسلوبي كه عمل به آن ضامن هدايت ملتهاي غربي به سوي شريعت والاي اسلام است. بهرحال ميتوان گفت آيت الله العظمي شيرازي بر مبناي آيات و روايات ذيل و البته با شيوه و متد جديد و انديشه ناب خويش و با ارزيابي موزون و منطقي و ضمن نگرش و اشراف به آينده، راه جديدي را فراسوي رهروان شريعت ميگشايند.

مقدمه مترجم

مقدمه مترجم

بسم الله الرحمن الرحيم پيش بيني و كشف افقهاي آينده و مجهولات آن گاهي ويژه وحي الهي است، كه اين مخصوص پيامبران الهي و فرستادگان و اولياء اوست. وگاهي مبتني بر شناخت عوامل مؤثر و فاعل در پديده هاي هستي و احاطه به سلسله علت ها و معلولهاي طبيعي است، كه اين پيش بيني علمي ناميده ميشود. و گاهي نيز از محدوده ياوه گوئي و خيال پردازي هاي بياساس كه متكي به تخيلات و پيش گوئيهاي نادرست ميباشد، تجاوز نميكند. در جنبه اجتماعي ملاحظه ميكنيم كه كشف مسير حركت امتها و آينده تمدنها به طور علمي مبتني بر شناخت فلسفه تاريخ و چهارچوب حركت آن است. چرا كه امتها نيز مانند افراد، صعود، فروپاشي، سلامتي و بيماري دارند. همينطور داراي مرحله كودكي و جواني و پيري هستند و همه اينها بر اساس سنتها و قانونهاي تغيير ناپذير الهي و معادلات و عوامل ثابتي صورت ميپذيرد كه بر آينده چيرگي دارد و آن را پرداخته و صيقل ميدهد. در اين ميان يك فقيه ميبايد به همان ميزان كه

از گذشته درس و پند ميگيرد نسبت به آينده و رويدادهاي آن نيز بصير و آگاه باشد. همچنان كه لازم است وضعيت موجود و فعلي خويش را نيز به خوبي دريابد و لمس كند چرا كه: (العارف بزمانه لا تهجم عليه اللوابس)(1). (كسي كه به زمان خود شناخت داشته باشد، در بوته هجوم پوشيدگي ها قرار نميگيرد). و در توصيف امير مؤمنان عليه السلام آمده است كه: (كان والله بعيد المدي)، (بخدا قسم او دورنگر و دورانديش بود). پس فقيه بايد مسئوليت نسلهاي آينده را نيز بر عهده داشته باشد. (جاهدوا تورثوا ابناءكم عزا)(2). (مجاهده و تلاش كنيد تا عزّت را براي فرزندانتان به ارث گذاريد). آيت الله العظمي شيرازي در زمينه اشراف و اطّلاع نسبت به افقهاي آينده و شناخت رويدادها و تحولاّت آن از توانائي فوق العاده اي برخوردار است و اين به طور كلي به گستره فكري وسيع ايشان و مطالعات و بررسيهاي عميق وي پيرامون تمدنها و ملتهاي گذشته بر ميگردد، به علاوه كه ايشان در احاديث و آيات و روايات زيادي غور و تامل نموده اند و كتابهاي بسياري را در زمينه هاي گوناگون زندگي بشر مثل تاريخ و سياست و جامعه شناسي و اقتصاد و علوم تربيتي و فلسفه و غيره مطالعه و بررسي كرده اند، و گذشته از اينها، توجه شاياني به خواندن مجلاّت و روزنامه هاي مختلف و پيگيري گزارشهاي خبري دارند، و از تجربيّات تاريخي، در پويائي بخشيدن به افكار خويش و موضع گيريهايشان در قبال رويدادها و تحولات مختلف نيز به خوبي بهره ميگيرند. در كنار همه اينها افرادي كه با ايشان سر و كار داشته و دارند، به

خوبي مطلعند كه معظم له در عراق و سپس كويت و ايران خانه اي معمولي داشته اند كه به مدت چهل سال محل ديدار كنندگان و افرادي با ملّيتها و سليقه هاي مختلف بوده است كه براي ملاقات ايشان از نقاط مختلف جهان آمده و ميآيند، و معظم له از اوضاع و احوال ايشان و كشورشان جويا ميشوند و كسب اطلاع مينمايند تا جائي كه برخي از اين ديداركنندگان متوجه ميشوند آيت الله العظمي شيرازي بيشتر ازخود آنها نسبت به اوضاع و احوال كشورشان اطلاع و آگاهي دارد. اين مرجع عاليقدر دو سال پيش از شروع بحران در لبنان آن را پيش بيني كرده بودند (بحران در سال 1975 آغاز شد). همچنين فروپاشي كمونيست جهاني را زماني پيش بيني كردند كه اين رويداد مهم به ذهن كسي خطور نميكرد، و در سال (1400 ه_ ق) در كتاب (ماركس ينهزم) كه ترجمه فارسي آن با عنوان (ماركسيسم در آستانه سقوط) انتشار يافت، اين پيش بيني را ارائه دادند و علت آن را به فلسفه اي كه حاكم بر حركت تاريخ است برگردانيدند و مدت زماني به مدّت يك دهه بعد، يك مرتبه جهان كه در آستانه سال 1410 هجري بود چشم ميگشايد تا شاهد متلاشي شدن امپراتوري خودكامه ماركسيستي و شكست اردوگاه شرق باشد. همچنين ايشان چند سال پيش از شروع جنگ خليج فارس و اشغال كويت اين حادثه را پيش بيني كردند و با بسياري در اين خصوص سخن گفتند كه كويت شاهد آينده خطرناكي خواهد بود و در برخي جهات شبيه به وضع لبنان است. و آنگاه ديديم كه كويت اشغال شد و كشته شدن مردم

و به غارت رفتن و برباد شدن منابع و ثروتها نيز شاهد صادقي بر اين مدّعا بود. و ميبينيم كويت هنوز هم مواجه با حالت نگراني امنيتي و عدم استقرار و آرامش است و با وجود عقب نشيني عراق از سرزمينش همچنان با وضع ركود و عدم ثبات روبرو است. پس از اشغال كويت ايشان پيش بيني ديگري داشتند. زماني كه _ چند روز بعد از اشغال _ اعلاميه اي صادر كردند كه برخي روزنامه هاي جهان نيز آن را منتشر نمودند و طي آن فرمودند كويت طي مدّت كوتاهي از يوغ اشغال، رهائي خواهد يافت و همينطور هم شد. همچنين ايشان پيش بيني كردند ارتش عراق فرسوده خواهد شد و ماشين جنگياش درهم شكسته ميشود. معظم له اين مطلب را موقع اشغال كويت بيان كردند. همينطور موقع اشغال افغانستان توسط روسها پيش بيني نمود كه اشغالگران روس شكست خورده و ناچار به عقب نشيني از افغانستان خواهند شد و همينطور هم شد. آري كسي كه از زمان جلوتر است مورد هجوم قرار ميگيرد و توده مردم نيز تحمّل هشدار و باور آن را ندارند. از اين رو شگفت نيست كه برخي، هشدارهاي مرجعي بزرگ و فقيهي فرزانه و اصولي زبردستي چون ايشان را تحمّل نكنند چرا كه غالب قريش نيز هشدار رسول الله صليالله عليه و آله را نپذيرفتند، آن وقت كه حضرتش فرمود: (انا النذير العريان)(3). (من بيم دهنده بدون ساز و برگ و تنها هستم). و (ان الرائد لا يكذب اهله)(4). و همانا پيشوا به ملّت خود دروغ نميگويد. به هرحال اين كتاب (غرب در آستانه دگرگوني) پيش بيني ديگري توسط آيت الله

العظمي شيرازي (دام ظلّه) است. با وجود اينكه ايشان در اين كتاب سعي در كوتاهي و اختصار دارد اما خواننده ارجمند از لابلاي كتاب بينش آينده نگرانه عميق و يك شناخت كامل را از فلسفه تاريخ و حركت آن به دست خواهد آورد و نسبت به تمدّن كنوني غرب و نقاط ضعف وقوّت آن و عوامل پيشرفت و فروپاشي آن نيز، معرفتي تمام پيدا خواهد نمود.

1 _ كافي: ج1 ص26 ح29. 2 _ كافي: ج5 ص8 ح12. 3 _ بحار الانوار: ج84، ص129 ح21 ب13. 4 _ بحار الانوار: ج7 ص47 ح31 ب3.

مقدمه مؤلف

مقدّمه مؤلّف

بسم الله الرحمن الرحيم بيشك فطرت پاك انساني در پايان بر دشمنانش چيره ميشود و به زودي پيروزي قطعي به نفع فطرت به تحقّق خواهد پيوست. امّا دستيابي به اين مهم همچنان بسته به: 1 _ تعداد مرداني است كه از آن (فطرت) دفاع ميكنند. 2 _ به شيوه هاي علمي است كه در تحقّق اين آرمان به آن متوسّل ميشوند. البته هرچند شيوه ها و ابزارها بهتر و فراگيرتر و هرچه افراد تلاشگر در اين راستا بيشتر باشند، راه موفقيت كوتاهتر و سريعتر خواهد بود. همچنين معتقدم پيشرفتهاي مثبت علمي كه جهان امروز به آن دست يافته، خود نيز پيروزيهاي ديگري براي فطرت انسان به شمار ميآيد. و غرب با وجود دور شدنش از بسياري از ارزشهاي معنوي و فطري و پرداختنش به نمودها و مظاهر صرفاً مادي، سرانجام از ترس فروپاشي تشكيلات گسترده و تمدّن پر زرق و برق خود ناچار خواهد شد به وجدان و فطرت خويش باز گردد. و من اين كتاب (غرب در

آستانه دگرگوني) را از اين جهت مينگارم تا حقيقتي را كه بسياري از اذهان آن را مورد غفلت قرار داده اند مطرح نموده و بيان كنم. بنده معتقدم در آينده نزديك و شايد طي يك دهه، غرب بر ميگردد تا برخي شيوه هايش را اصلاح نموده آن را با فطرت و عقل سازگار سازد، گرچه امور غيبي را جز خداوند و اولياء او نميدانند، اما تحولات، زمينه ها، شواهد و قرائن همه نشانگر اين نتيجه مورد انتظار است. البته بازگشت غرب براي اصلاح همه شيوه هايش در گرو ميزان فعاليت و تلاش ما مسلمانان دراين زمينه و بر آن اساسي است كه ما به خواست خدا در اين كتاب به آن خواهيم پرداخت. ميدانيم اسلام تنها آئيني است كه راه فطرت به معني تمام كلمه خويش را پيشه ساخته. (فطرت الله التي فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله)(1). (اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش خدا نيست) بطوري كه كيفيت خلقت به خداوند نسبت داده شده و سنن الهي تغيير ناپذير تلقّي گرديده (لا تبديل لخلق الله) لذا انتظار ميرود غرب علاوه بر اصلاح اساسي شيوه هاي عمل خود و سازگار ساختن آن با اسلام، به اين آئين ارجمند روي آورد. ولي همانطور كه گفته شد، دستاوردهاي مثبت در اين زمينه در گرو علل مناسب آن است... يعني چنانچه (مرداني) با اخلاص آنهم در سطحي شايسته و مطلوب پيدا شوند اين تغيير ميسّر و سريع خواهد بود وگرنه حركت به سوي بهتر شدن همچنان ناقص خواهد ماند، مگر اينكه روزي آن مردان مخلص در صحنه ظاهر شوند و نقش خويش را

با شايستگي ايفا كنند. به عبارت روشنتر ميگوييم: زمينه مناسب فراهم، و شيوه عمل نيز موجود است و تنها چيزي كه كم داريم اجراي آن است كه اين مهم نيز جز با دو امر ذيل به تحقّق نخواهد پيوست: 1 _ ميبايست در يكي از مناطق مسلمان نشين، دين اسلام به عنوان يك نظام كامل و مناسب پياده شود تا ديگران آن را سرمشق قرار داده از آن پيروي كنند، و در صورتي كه اين تجربه جالب اسلامي محقّق گردد ما نيمي از تغيير لازم را انجام داده ايم و آنگاه در پي تكميل آن نيمه ديگر بر ميآييم، زيرا انسان به طبع خويش خواستار نيكو شدن و مجذوب بهتر شدن است. 2 _ ميبايست همه مسلمانان موجود در آمريكا و اروپا دست به كار هدايت ملّتهاي آن كشورها ومتمايل ساختن آنها به اصول و برنامه ها و افكار اسلام شوند و اين امري بعيد نيست زيرا فقط در اروپا نزديك به بيست ميليون و در آمريكا ده ميليون مسلمان زندگي ميكنند و چنانچه اين مسلمانان خود را به صورت دقيق و منظم سازمان دهي كنند و روحيه تلاش و استقامت را در خود تقويت نمايند، خواهند توانست بسياري از اروپائيان و آمريكائيها و بلكه اغلب غربيها و شرقيها را به آئين اسلام و قوانين فطري و عقلي آن رهنمون سازند. اين از جنبه عملي و اجرائي و امّا از بعد عقيدتي نيز مساله چندان تفاوتي ندارد، زيرا اسلام به جهت استواري اصولش بر عقل و منطق، براهين و دلايل كافي و لازم براي اثبات مباني ارجمند خويش را در اختيار دارد و طبيعتاً زماني كه

اين مباني ثابت شد فروع آن نيز به خودي خود ثابت ميشود(2). و از همين رهگذر است كه جامعه غربي كم كم به اسلام به عنوان برنامه واقعي زندگي اميد ميبندد و مردم دسته دسته به دين الهي گردن مينهند. شكست و فروپاشي شوروي سابق و تقسيم آن به كشورهاي كوچكتر، ذهنيّت و روحيه بسياري از اقشار ملّتهاي غربي را از حالت ستيزه جويانه شان بيرون آورد از اين رو با انديشه اي گسترده تر و ذهني آسوده از مسابقه تسليحاتي و رقابت براي تسخير فضا به فكر چنگ اندازي بر بيشترين مساحت ممكن در سطح زمين شدند. همينطور افزايش مشكلات و ناهنجاريها در كشورهاي غربي، تعداد زيادي از انديشمندان غرب را بر آن داشت تا پيش از فروپاشي تشكيلاتشان به سبب فساد اخلاقي، اجتماعي و سياسي موجود، در صدد سامان بخشيدن آن تشكيلات و يا بازسازي برخي از آنها برآيند. همه اين عوامل، در كنار هجرت ميليونها مسلمان از كشورهاي تحت ظلم و ستم خود، به غرب (براي برخورداري از آزادي بيشتر) ميتواند بر اين نكته تاكيد داشته باشد كه: اوضاع به نفع فطرت و در پايان به نفع گرايش به سوي اسلام در جريان خواهد بود. بنا بر اين همه آن عوامل خود تاييد كننده اين تغيير و تحول به سوي فطرت است به علاوه هستند در غرب كساني كه شعارشان اين است: (احكام عقلي را پياده كنيد و از فطرت پيروي نمائيد) از خداوند ميخواهيم همگان را به اداي آنچه رضاي او در آن است موفق گرداند. و هوالمستعان

1 _ سوره روم: 30. 2 _ با علم به اين معني كه فروع

نيز با عقل مطابقت دارد و فلسفه بسياري از آنها با تامل يا مراجعه به آيات و رواياتي كه به فلسفه احكام مربوط است، درك ميشود.

استعمار

استعمار

اصولا اين در سرشت و فطرت انسان است كه به خود اجازه تجاوز به حقوق ديگران را نميدهد و سعي نميكند از رهگذر توطئه و نيرنگ و زورمداري بر دارائيها و اندوخته ها و ممالك ديگران از طريق ستم و تعدي چيرگي يابد، و اين مساله اي است كه در علم اخلاق نيز، به وضوح تبيين شده است، حال در صورتي كه اين حالت تجاوزگرانه در پندار و رفتار انساني نمود پيدا كند بايد آن را يك مورد استثنائي به شمار آورد كه هيچ ريشه اي در حقيقت آدمي و سرشت او ندارد. از همين بابت است كه رهزنان و تبهكاران و امثال آنان را ميبينيم كه جملگي منحرفان از اصول مسلم جامعه محسوب ميشوند، و جنايتكاران را مشاهده ميكنيم كه وقتي به آگاهي و فطرت خويش بر ميگردند وجدانشان آنها را مورد سرزنش قرار ميدهد. از اين روست كه بسياري از تبهكاران و گناهكاران هنگامي كه در مقابل دادگاه ميايستند و به خود ميآيند و وجدانشان بيدار ميشود، به تحول دروني خويش اعتراف ميكنند. بيترديد در جهان معاصر نيز نمونه هائي شرور و سركش هستند كه در طبع و كردارشان به حجاج و هارون عباسي و ديگر طاغوتها ميمانند، اما اينها نيز در لحظه خاصي، مورد سرزنش وجدان قرار گرفته اند و آن هنگامي است كه به آگاهي و عقل و وجدان خويش باز گشته اند لذا فرعون چند لحظه پيش از هلاكتش ميگويد: (آمنت انه لا اله الا

الذي آمنت به بنو اسرائيل)(1). ([من نيز] ايمان آوردم كه هيچ معبودي جز همو كه بني اسرائيل به او گرويدند، وجود ندارد). و هارون ميگويد: (يا ليتني كنت قصارا ولم آل الخلافة) (كاش، هرچند قدرت دست يازي به خلافت را داشتم از آن كناره گيري ميكردم و بر حكم مستولي نميگشتم). در حالي كه صاحب فطرت پاك چون اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام عكس اين را ميگويد: (فزت و رب الكعبة)(2). (سوگند به خداي كعبه كه رستگار شدم). با توجه به اين معيارها، روشن ميشود كه خود استعمارگري نيز خلاف طبيعت و سرشت استعمارگر و خلاف سرشت خردمندان كشورهاي استعمارگر است، همچنان كه خلاف طبيعت و سرشت ملتهاي تحت سلطه استعمار ميباشد و از اين رو رژيمها و تشكيلات استعمار نظامي، در بيشتر كشورهاي زير نفوذ خود سرنگون شدند و فقط استعمار فرهنگي و اقتصادي كه بدترين انواع استعمار است را پس از خود برجاي گذاشتند. اما بعد اقتصادي از آنجائي كه مصالح مالي و مادي استعمارگران را تامين ميكند، حل مشكل آن، نياز به پختگي ذهني و خودآگاهي انديشمندان و خردمندان كشورهاي استعمارگر دارد تا خود را از بيماري حرص و آز و طمع كه گرفتار آن هستند برهانند. مثلا كشورهاي استعمارگر بايد از تجربيات ژاپن پس از جنگ جهاني و پاي نهادنش در عرصه رقابتهاي صنعتي، بهره جويند. اين كشور به جاي دزديدن منابع ديگر كشورها _ بخصوص در آغاز كار _ به پيشبرد و مدرنيزه كردن صنايع خود همت گماشت، به طوري كه پس از مدتي در بازارهاي صادراتي جهان مقام اول را كسب كرد. و اما در بعد فرهنگي، غرب

ميبايست ديدگاه غلط خود را كه گمان ميكند فرهنگ استعمارگري از همه فرهنگها برتر است، مورد تجديد نظر و اصلاح قرار دهد زيرا هستند فرهنگهائي كه بيهيچ ترديدي از فرهنگ و تمدن استعمارگري بالاتر و والاترند اما زمينه توسعه و گسترش براي آنها مهيا نشده است. از اين رو در ميان استعمارگران، كشورهائي نيز وجود دارند كه خواهان آزادي فرهنگي و اقتصادي براي ساير ملتها هستند و براي به گردش درآوردن چرخهاي اقتصادي به عوض چپاول ثروتهاي ديگران، طرح (متكي بودن به خود)، و به عوض محو ديگر فرهنگها، طرح (تبادل فرهنگي) را ارائه ميدهند(3).

1 _ سوره يونس: 90. 2 _ بحارالانوار: ج20 ص148. 3 _ مؤلف (دام ظله) در كتاب (الفقه: السياسة) كه فارسي آن (سياست از ديدگاه اسلام) است، و (الصياغة الجديدة لعالم الايمان والحرية والرفاه والسلام)، نيز از استعمار سخن گفته است.

سرمايه داري

سرمايه داري

چنانكه رنجها و مصائبي كه كشورهاي غربي را مبتلا ساخته شمارش كنيم و در پي جستجوي علل و عوامل آنها برآييم، معلوم ميكنيم كه علت اصلي و عمده همه آن مشكلات و نابسامانيها و وخامت يافتن آنها چيزي جز سرمايه داري نيست. آري سرمايه داري، عدالت اجتماعي را از كف جامعه غربي ربوده بطوري كه درگوشه اي از اين جامعه اموال بيشمار انبار شده و در گوشه ديگري از آن فقر به نهايت خود رسيده و اين اختلاف طبقاتي به نداري عده اي و در پي آن به بيماري، جهل، نابساماني، اضطراب، بيكاري، فروپاشي و امثال آن انجاميده است(1). و اما آنگاه كه كمبود مادي پيش آيد و كابوس فقر و ناداري بر جامعه اي

از جوامع بشري يا بر قشر وسيعي از مردم سايه افكند در چنين صورتي نتيجه اين خواهد بود كه: آن جامعه دچار انواع مشكلات و بحرانها ميگردد چرا كه فقر، پيآمدش اين است كه شهروند از حق مسلم خود در تحصيل دانش و حقوق خويش در برآوردن نيازهاي مادي و جسماني محروم شود و نتيجه اين نيز، كينه ورز شدن شهروند نسبت به جامعه خويش است كه به دنبال آن در پي فرصت خواهد گشت تا از آن جامعه انتقام بگيرد و ميدانيم اين به آشفتگي و نابساماني، در همه بخشهاي زندگي ميانجامد. و لذا ميبينيم در ايالات متحده آمريكا (كه داراي نظام سرمايه داري است) بيش از سي ميليون فقير وجود دارد، كه خود مسئولين آمريكا نيز به اين معترفند در حالي كه در تاريخ ملاحظه ميكنيم در حكومت گسترده علي بن ابيطالب عليه السلام كه منطقه وسيعي ازكره زمين را شامل ميشد حتي يك فقير و نيازمند وجود نداشته است(2). و در مناطق تحت استعمار فرانسه مردم از گرسنگي ميميرند در صورتي كه در خود فرانسه فقط اموالي كه براي سگها مصرف ميشود، براي سيركردن بيست و پنج ميليون انسان كافي است، و ديگر آمار و ارقام سرسام آور و عجيبي كه از كشورهاي سرمايه داري به گوش ما ميرسد. آري اين آمار و ارقام سرسام آور بايد احساسات اصلاح گران را برانگيزد تا از اين فجايع پيشگيري كنند، همانگونه كه پيش از اين نيز در مقابل ديكتاتوري ايستادند و آن را به دمكراسي، كه به آزادي نزديكتر است مبدل نمودند(3). پس استبداد و خود رايي آنطور كه امام علي عليه السلام فرموده

موجب هلاك و نابودي حاكم و محكوم است حضرت ميفرمايد: (من استبدّ برأيه هلك)(4). (كسي كه مستبد به رأي خويش باشد، هلاك ميشود). در حالي كه دموكراسي جنبه مهم و با اهميتي دارد كه همان مشورت و شور است. قرآن كريم نيز ميفرمايد: (و امرهم شوري بينهم)(5). (... و كارهايشان به طريق مشورت در ميان آنها صورت ميگيرد). (و شاورهم فيالامر)(6) (و در كارها با آنها مشورت كن). و (تشاور)(7). (مشورت كردن). هرچند بين مفهوم شورا نزد آنها، با مفهوم شورا در اسلام فاصله و تفاوت زيادي وجود دارد. از جمله اينكه شورا در اسلام به فطرت نزديكتر است(8). و اينجاست كه معلوم ميشود يكي از علل پيشرفت غربيها، بازگشت آنها به فطرت در اداره امور حكومت است. آنها گونه اي از شورا را برگزيده و استبداد را رها نموده اند و هم از اين رو، از ديگران پيشي گرفته و با امكانات خويش بر جهان سيادت يافته اند. بر اين اساس، پيش بيني ميكنم نظام سرمايه داري فرو خواهد پاشيد چرا كه با دموكراسي مورد ادعايشان تعارض دارد. آنها دموكراسي را بعنوان يك عامل مهم به نفع طبقه ثروتمندتر، در انتخابات و يا زمينه هاي ديگر به خدمت ميگيرند و اين چيزي است كه با فطرت پاك و سليم انساني سازگاري و توافق ندارد.

1 _ مؤلف (دام ظله) در اين باره، در كتاب: (الفقه: الاقتصاد)، و (اقتصاد الاسلامي المقارن) و غير آن به تفصيل سخن گفته است. 2 _ وسائل: ج15 ص66، باب19، ح19996؛ نهج البلاغه: نامه 45 (... شايد در حجاز يا يمامه [فقيري...] وجود داشته باشد). 3 _ از نكات مهمي كه

انديشمندان غرب براي از بين بردن ديكتاتوري دنبال كردند: الف _ نشر آگاهي عمومي از طريق كتابهائي كه حاوي شرح زيانهاي ديكتاتوري و محاسن دموكراسي بود. ب _ احزاب آزاد (چند حزبي). ج _ شورا در حكومت. د _ تعدد مجالس قانونگذاري از جمله تقسيم و تعدد قدرت و گروههاي فشار. ه_ _ آزادي روزنامه ها و مجلات. و _ ايجاد نظام محدود كردن رياست دولتمردان و اختياراتشان به زماني معين بود. 4 _ بحارالانوار: ج 72 ص 104. 5 _ سوره شوري:38. 6 _ سوره آل عمران: 159. 7 _ سوره بقرة: 233، مؤلف (دام ظله) در باره شوري و دليل وجوب و برپا كنندگان آن در چندين كتاب خويش از جمله (شورا در اسلام)، (سياست از ديدگاه اسلام)، (الفقه: الدولة الاسلامية) سخن گفته است، همچنانكه پيرامون اين طرح در كتاب (شوري الفقهاء) نيز سخن رفته است. 8 _ در اين زمينه به كتابهاي مؤلف از جمله (الصياغة الجديدة لعالم الايمان والحرية والرفاه والسلام)، (شورا در اسلام)، (الفضيلة الاسلامية) و (الفقه: الدولة الاسلامية) مراجعه كنيد.

ماترياليسم

ماترياليسم

غربيها آنچه را در كتابهاي ديني شان آمده رها كردند، و افكار و انديشه هائي را كه در آن كتابها بود و با عقل بشر كه در پي پيشرفت و تحول است سازگاري نداشت، بي اهميت تلقي كرده، كنار گذاشتند(1). و آنگاه پي مادي گري دويدند بطوري كه ديگر نتوانستند دين درست و صحيح را بشناسند. درست است كه كشورهاي غربي در صنعت و تكنيك به چنان سطح سحرآميزي رسيدند كه بشر هيچگاه انتظار آن را هم نداشت اما اين هم درست است كه مادي گرائي صرف

نيز، باعث چنان خلاء روحي هولناكي شد كه جامعه غربي همچنان با پيآمدهاي آن دست به گريبان است.. و هم از اين رو بود كه جنايات انساني و اخلاقي چنان افزايش يافت كه ديگر قانون هم نتوانست با پنجه به اصطلاح آهنين خود، مردم را از ارتكاب جنايات و بزهكاريها باز دارد... حقيقت اين است كه قانون نيز اگر عامل بازدارنده دروني همراه نداشته باشد نخواهد توانست از انجام جنايات و خلافكاريهاي انساني ممانعت به عمل آورد و شاهد اين مدعا: وقوع صدها فقره جنايت در آمريكا به خاطر قطع برق آنهم براي سه دقيقه است. به هر حال روي آوردن به زندگي سراسر مادي، خود موجب هجوم به ماديات و نزاع بر سر مال و ثروت ميشود چرا كه (ثروتها و ماديات) دامنه محدودي دارد اما آمال و آرزوهاي انسان نامحدود است. و آنگهي هركدام از افراد انسان نيز آن ماديات و ثروتها را به طور كامل براي خود ميخواهند و بس، و نقطه انحراف قانون نيز همينجاست، چرا كه قانون، جامعه مادي را زير سلطه قدرتمندان قرار ميدهد يعني كساني كه هم مال و هم موقعيت و مقام در دست آنهاست. آنهائي كه قانون را با مال خريداري ميكنند و آنطور كه مصالحشان ايجاب كند آن را تغيير ميدهند. همچنين خلاء فكري و روحي باعث بروز مشكلات متعدد ميشود و جنايات مختلف را موجب ميگردد. علت نيز اين است كه انسان هم روح است و هم ماده. لذا زياده روي در پرداختن به هركدام به زيان جنبه ديگر خواهد بود، همانگونه كه وقتي هواپيما يكي از دو بالش را از دست دهد نخواهد

توانست درست پرواز كند يا فرود آيد. و از همين جهت است كه در روايات آمده: (اعمل لدنياك كأنك تعيش أبداً و اعمل لآخرتك كأنك تموت غداً)(2). (براي دنياي خود، طوري تلاش كن كه گوئي تا ابد زندگي خواهي كرد، و براي آخرت خويش، گونه اي كه گوئي فردا خواهي مرد). و خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: (و منهم من يقول ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة)(3) (و از آنها كساني هستند كه ميگويند: .پروردگارا در دنيا و آخرت ما را خير و نيكوئي عطا فرما). حقيقت اين است كه كليسا و كتابهاي ديني و اخلاقي آن، از پركردن خلاء فكري و روحي كه جامعه غربي دچار آن ميباشد عاجز و ناتوان است چون كليسا فقط بعد بسيار ناچيزي از نيازهاي روحي رواني را فراهم ميآورد و اين از مقايسه ميان قرآن كريم و احاديث شريفه و كتابهاي اخلاقي مسلمانان با انجيل و كتابهاي اخلاقي آنها معلوم و آشكار ميشود(4). از اين جهت است كه ميبينيم خردمندان جامعه غربي آنگونه كه از نوشته هايشان بر ميآيد متوجه اين حقيقت شده اند، و امروزه در پي راه خروجي از اين معضل ميگردند، اما بايد بدانند كه راه خروجي وجود ندارد، جز با بازگشت به فطرت پاك و سليم انساني، و دين صحيح و واقعي (كه خوف و خشيت خدا را در دلها ميكارد). خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد (ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغير وا ما بأنفسهم)(5). (خداوند سرنوشت هيچ قومي (و ملتي) را تغيير نميدهد مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند). اما غربيها به (ما بقوم) پرداخته و به

(ما بانفسهم) اعتنا ننموده اند.

1 _ به كتابهاي (ماذا في كتب النصاري) و (هؤلاء اليهود) از مؤلف مراجعه نمائيد. همچنين مؤلف، در باره ماترياليسم در كتاب (الفقه: الاقتصاد) و (الاقتصاد الاسلامي المقارن) و غير آن سخن گفته است. 2 _ بحارالانوار: ج 44 ص 139. 3 _ سوره بقره: 201. 4 _ به كتابهاي (الهدي الي دين المصطفي) از امام بلاغي، و (الفضيلة الاسلامية) از مؤلف، مراجعه فرمائيد. 5 _ سوره رعد:11.

برتري طلبي

برتري طلبي

يكي از عواملي كه غرب را به سوي تغيير و تحول پيش ميبرد فشار توده هاي ضد برتري طلبي بر ديگر ملتهاست. غرب كه از سالها پيش دچار اين حالت برتري طلبي شده اينك خود را در مقابل اين مخالفت ميبيند چرا كه انسان در طبع و فطرت خويش هركه را بر روي زمين عَلَم برتري جوئي بر افرازد و برهم نوعانش بالائي و والائي طلبد ناخوش ميشمارد حال چه اينكه برتري جوينده فرد باشد و يا حزب يا رژيم و يا دولت بخصوصي. بسياري از غربيها اين خشم توده ها بر ضد برتري طلبي را به خوبي درك نموده و اكنون خويش را مختار ميبينند ميان اينكه يا از برتري طلبي دست بكشند تا اندكي هم كه شده آقائي خود را حفظ كنند و يا اينكه اين شيوه برتري طلبي را پي گيرند تا همه چيز خود را از كف بدهند. و من گمان نميكنم عقلا و خردمندان غرب حالت دوم را ترجيح دهند زيرا طريق و عملكرد هر فرد عاقلي ترجيح مهمتر (الاهم) بر (مهم) است تحت همين شرايط و به همين علل غرب در گذشته از

ديكتاتوري دست كشيد و دمكراسي را پيشه ساخت. البته ديكتاتوري يك مساله داخلي است اما اين مساله (دمكراسي و مبارزه با برتري جوئي) بايد به خارج نيز كشيده شود تا كم كم كابوس برتري جوئي و بهره كشي و استعمار را از ميان ببرد. در گذشته اي نه چندان دور همه ديكتاتوريهاي جهان متلاشي شد آخرين آنها سقوط نظام فاشيستي ايتاليا و آلمان نازي و روسيه تزاري و سرانجام بريتانياي كبير بود كه خورشيد در مستعمراتش غروب نميكرد. حال با چنين سرنوشتي كه آن نظامهاي ديكتاتوري داشتند ديگر امكان ندارد آقائي دنيا همچنان براي آمريكا باقي بماند و اين نظام، تنها قدرت جهاني باشد و مردم و ملتها نيز بخواهند او را به عنوان تنها قطب جهان بدانند. خير، هرگز اينطور نيست! زيرا فطرت و سرشت مردم چيزي است كه آنها را به رهائي و آزادي فرا ميخواند، همچنان كه علي بن ابيطالب عليه السلام نيز به اين مطلب اشاره فرموده است: (لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا)(1). (بنده ديگري مباش، همانا خداوند تو را آزاد قرار داده است). و همين فطرت است كه در پايان، مردم را بر آن ميدارد تا براي از ميان بردن انواع برتري طلبيها، وارد ستيزي بيامان عليه آن شوند. بنا بر اين آمريكا و ديگر رژيمهاي مثل آن ميبايست پيش از آنكه فرصت از دست برود و دچار همان سقوط حتمي شوند كه همپايه هايشان در سالهاي گذشته دچار آن شدند، از برتري طلبي دست بكشند، زيرا همانطور كه همه فرزانگان به خوبي درك ميكنند تغيير و تحول يكي از سنتهاي ثابت خداوند است. بنا بر

اين هنگامي كه دژهاي تكبر و برتري جوئي فرو ريخت، ميبايستي برنامه هاي ويژه اي ارائه داده شود تا حالت سلطه جوئي و برتري طلبي را به حالت همكاري و تعاون و برادري مبدل سازد. و مردم در خير و نيكي و محبت با يكديگر تعاون و همكاري كنند. البته همه اين پيشنهادها، صرف نظر از اين است كه خود اسلام _ بنا به اعتقادي كه ما داريم _ نظامي كامل است و تنها شيوه و طريقي ميباشد كه در تمامي ابعادش با عقل و فطرت، هماهنگ و مطابق است. آري اسلام ضامن سعادت و خوشبختي بشريت در همه ابعادش ميباشد و بشريت نيز دير يا زود بايد به اين ساختار و تشكيلات الهي برسد. (ليظهره عليالدين كله)(2). (تا او را بر همه آئين ها غالب گرداند).

1 _ بحارالانوار: ج 74 ص 228. 2 _ سوره توبه: 33.

آزادي

آزادي

هيچكس اين را انكار نميكند كه در غرب گونه هائي از آزادي وجود دارد با اينكه در مقايسه با آزاديهاي كامل و فراگيري كه اسلام ارائه ميدهد، ناقص به نظر ميرسند. از اين رو بسياري از خردمندان و انديشمندان غرب به نحوي در انديشه تطبيق و پياده كردن اين نوع آزادي هستند. البته اين مهم نياز به سعي و تلاش زياد دارد اما در هر صورت تحقق بخشيدن به آن غير ممكن نيست. امور زيادي نيز هست كه به پياده كردن آن كمك ميكند از جمله اينكه خداوند انسان را بجز در مواردي كه به خود و ديگران آسيب ميرساند، آزاد خلق نموده است. مثلا از جمله آزاديهاي ملي كه به انسان عطا شده

و به آن ميپردازد: آزادي در كشاورزي، بازرگاني، صنايع، ساختمان سازي، مسافرت، اقامت گزيدن، تملك اشياء مباح، پوشاك، مركب، خوراك، ازدواج، نشستن، برخاستن و استقرار يافتن و امثال آن است. خداوند ميفرمايد: (يضع عنهم اصرهم والاغلال التي كانت عليهم)(1). (بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) بر ميدارد). اما سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه: آيا غرب همه اين آزاديها را به شكل تام و كامل فراهم ميآورد يا نه؟ پاسخ اين است كه: خير. ما چنانكه آزادي اسلامي را با آزادي غربي مقايسه كنيم بين اين دو الگو فاصله زيادي مييابيم. اسلام همه آزاديها را بجز آنچه به دين و دنياي خود فرد ضرر ميرساند، يا ديگران را در معرض آسيب و خطر قرار ميدهد، به انسان داده است. در حالي كه غرب قوانيني را وضع نموده كه بيش از آنكه به صلاح و مصلحت فرد و جامعه باشد مطابق ميل و خواسته هاي حكام و قانون گذاران و افرادي مثل اينهاست. ممكن است كسي اشكال كند كه اغلب كشورهاي اسلامي فاقد ساده ترين انواع آزادي هستند و اين در مقايسه آنها با كشورهاي غربي معلوم ميشود كه آنها آزادي را براي افراد جامعه فراهم آورده اند. بنا بر اين مقايسه كشورهاي اسلامي با كشورهاي غربي در اين باب مثل مقايسه روشني چوب كبريت در مقابل روشنائي چراغ پر نور و تابان و نور افكن است. اين اشكال اين گونه پاسخ داده ميشود، كه: اغلب كشورهاي اسلامي به ويژه آنها كه در خط سياست غرب حركت ميكنند اسلام را در شكل صحيح خود اجرا ننموده اند بلكه ميتوان

گفت از اسلام جز اسمي نميدانند و حتي برخي حكام ممالك اسلامي در اعطاي آزادي به مردم از حكام كشورهاي غربي بخيل تر به نظر ميرسند. مانند آن ضرب المثل معروف كه ميگويد (خدا ميبخشد و كدخدا نميبخشد). در واقع مساله اصلي مربوط به برنامه و شيوه عمل اسلام و قوانين آن است كه از آسمان نازل شده و رسول اكرم صليالله عليه و آله و اهل بيت معصوم حضرتش (سلام الله عليهم) آن را تبيين نموده اند و خود رسول الله صليالله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام در دوران حكومتشان آن را پياده نموده اند(2). من هنوز دوران پيش از جنگ جهاني دوم را فراموش نميكنم كه طي آن دوران، قوانين اسلام در عراق اجرا ميشد _ البته تا حدودي _ براي همه چيز آزادي وجود داشت بجز محرمات كه مواردش نيز كم بود. گذشته از اينكه ميتوان گفت: محرمات براي انسان ضروري نيست و براي جايگزيني آنها چيزهاي ديگري وجود دارد، كه مردم ميتوانند به جاي آن محرمات از آنها استفاده كنند. مثلا به جاي شراب و قمار و زنا و ربا خواري راه حلهايي مثل انواع سرگرميها و همينطور سياحت و تيراندازي و ازدواج و مضاربه وجود دارد و اينها چيزهايي است كه به جامعه نيز آسيب نميرساند در حالي كه محرمات جامعه را در معرض آسيب قرار ميدهد و آن را به سوي مشكلات متعدد و فروپاشي پيش ميبرد. بنا بر اين چنانچه غرب به خود بيايد، به قوانين اسلام كه همه آزاديها را دربر دارد، پايبندي پيدا خواهد كرد. همانگونه كه گذشتگان آنها نيز قوانين اسلام را در نظام حكومت

و زندگي و نظافت و مشورت، گرفتند و از طريق آن به پيشرفت و شكوفائي كنوني نائل شدند.

1 _ سوره اعراف: 157. 2 _ براي اطلاع بيشتر به كتابهاي (حكومت اسلامي در زمان علي عليه السلام) از مؤلف و (السياسة من واقع الاسلام) از برادر مؤلف، آيةالله سيد صادق شيرازي مراجعه فرمائيد.

مسابقات تسليحاتي

مسابقات تسليحاتي

يكي از عواملي كه موجب تغيير و تحول در وضعيت كنوني ميشود مسابقات تسليحاتي است. حقيقت اين است كه معمولا هر گاه زبان مذاكره و گفتگو بينتيجه ماند، زبان اسلحه و زور خودنمائي ميكند. زباني كه گذشته از غير منطقي بودنش باعث تلف شدن دارائيها و به فقر كشانيدن كشور و پديد آوردن تورم ميگردد. حال، آيا به كارگيري اسلحه كه با آتش ويرانگر خويش تمامي تشكيلات و مؤسسات عمراني، اقتصادي و زيستي را به نابودي ميكشاند ميتواند شيوه منطقي و معقول باشد؟! يكي از گزارشهاي رسيده از شوروي سابق ميگويد: اين دولت به تنهائي چنان سلاحهاي مخربي در اختيار داشت كه براي بيست بار نابود ساختن زندگي و حيات موجود در روي زمين كافي بوده است. ولي آيا اين همه سلاحهاي مدرن و مخرب در پيشگيري از فروپاشي و تقسيم اين دولت سودمند افتاد؟! در واقع جهان و قرن اخير به بيماري مسابقه تسليحاتي و تلف نمودن ميلياردها (ثروت) براي برتري نظامي مبتلا شده است و در اين راستا مبالغ سرسام آوري از ثروتهاي عمومي مردم را براي ريشه كن ساختن حيات آدمي خرج ميكند. اكنون چنانچه افكار عمومي جهان فشار بياورند تا سران كشورها ابزارهاي جنگ و ويرانگري را به وسايلي براي صلح و سازندگي مبدل

سازند، به طور قطع جهان امروز چهره و شكل جديدي به خود خواهد گرفت كه تا اندازه زيادي از فقر و بيماري و بيكاري و نابساماني به دور خواهد ماند. شايد كسي اين را باور نكند كه در موقعيت كنوني قدرتهاي جهاني انبارهاي انواع سلاحهاي اتمي و غير اتمي را ببندند اما عقل نويد اين را در آينده ميدهد و بطور طبيعي حكم به آن ميكند به ويژه پس از متوقف شدن برنامه جنگ ستارگان و آن شيوه عجيب مسابقه تسليحاتي. لذا اگر عقل، بر امور حاكم شد آن برنامه هاي مخرب نظامي نيز فرو ميپاشد و به جاي آن برنامه هاي مفيد عمراني اقتصادي پديد ميآيد كه ما امروز سخت نيازمند آن هستيم. چه كسي در گذشته اين را باور ميكرد كه رئيس و حاكم يك مملكت هرچند سال يكبار عوض شود، در صورتي كه در گذشته جز اينكه به قبرستان برده شود و يا كودتاي نظامي و قيام ملت وي را سرنگون كند اين پست را ترك نمينمود. همينطور اگر بيداري توده ها و فشار افكار عمومي نميبود كه بسياري از دولتها را به سوي دمكراسي سوق دهد، هيچكس در هيچ مملكتي نشان و اثري از دمكراسي نميديد. حال، اكنون كه امكان دارد، براي اداره حكومت از استبداد دست كشيد و متوسل به آزادي شد، اين نيز امكان دارد كه همين عوامل و اصول براي خلع سلاح نيز به كار گرفته شود و اين از قدرت خداوند به دور نيست. اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: (الناس صنفان: اما اخ لك في الدين، او نظير لك في الخلق)(1). (مردم دو دسته هستند يا دردين با تو برادرند

و يا در خلقت و آفرينش نظير تو هستند)، پس با اين تفاصيل آيا عقلاني و اخلاقي است كه آتش بيامان انواع اسلحه بر روي مردمي گشوده شود كه يا در دين برادر ما هستند و يا در آفرينش نظير ما؟!!

1 _ بحارالانوار: ج 33 ص 600.

جاسوسي

جاسوسي

همراه با گسترش سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي جهان، انسان اين قرن نيز احساس ميكند كه هميشه تحت مراقبت و پيگرد است، و هر لحظه ممكن است براي بازجوئي فرا خوانده شود و مورد شكنجه قرار گيرد، بدون اينكه اين كار علتي داشته يا وي جرمي را مرتكب شده باشد. اصولا طبيعت و سرشت آدمي اين را رد ميكند كه همه اين اموال به جاي اينكه براي خوشبختي و آسايش و امنيت به كار گرفته شود براي پيگرد و ارعاب توده ها مورد استفاده قرار گيرد. البته اين را نبايد انكار كرد، كه نظارت بر كاركنان براي اينكه در كارها و خدمتشان كوتاهي نكنند امر مطلوبي است همچنانكه علي عليه السلام نيز در دوران حكومتش اين كار را كرد. امام در عهدنامه اش به مالك اشتر استاندار مصر ميفرمايد: (ثم تفقد اعمالهم (الولاة) وابعث العيون من اهل الصدق والوفاء عليهم، فان تعاهدك فيالسر لامورهم حدوة لهم علي استعمال الامانة والرفق بالرعية)(1). مراقب و ناظر بر كارهايشان باش و ناظراني صادق و وفادار را بر آنها بگمار تا اينكه آنها بدانند در نهان مورد نظارت هستند. اين خود انگيزه ايست تا در برخورد با زير دستان جانب مدارا و امانت داري را رعايت كنند.. بنابر اين نظارت بر دشمنان واقعي (و نه دشمنان خيالي، كه به

علل شخصي ويا بيهوده، دشمن فرض ميشوند)، امري مطلوب است، و براي فراهم آوردن امنيّت و حمايت از ميهن در مقابل ويرانگري و توطئه و شرارت دشمنان لازم به نظر ميرسد، امّا پرسش اين است كه آيا درست است يك شهروند صرفا بر اساس تهمت و يا گمان تحت نظر قرار گيرد؟ حقيقت اين است كه هدر دادن بودجه هاي بيحد و حساب در مراكز جاسوسي ميتواند بزرگترين خطر براي جامعه اي باشد كه خود، با فقر و تنگدستي روبرو است. درواقع اين خطر از خطر وبا و بيماريهاي مرگبار و كشنده نيز بيشتر است. آري اكنون مساله جاسوسي در بسياري از كشورهاي جهان سوم به ابزاري در دست حاكمان ديكتاتور مبدل شده كه با آن فرزندان آزاده جامعه را ميكوبند و افراد بيگناه را سركوب ميكنند و بالاتر اينكه آن را به عنوان ابزاري براي درهم كوبيدن مسلمانان و باقي نگه داشتن مزدوران شرق و غرب و يا ديكتاتورها بر اريكه قدرت مورد استفاده قرار ميدهند. وانگهي اين شكل جاسوسي كه امروزه در كشورهاي غرب رايج است خود از پس مانده هاي قرون وسطي است كه همچنان پايدار مانده و پس از جنگ جهاني اول و دوم گسترش بيشتري پيدا كرده و استحكام يافته است و سپس در دوران جنگ سرد ميان شرق و غرب شدت بيشتري پيدا نموده است، و بركسي پوشيده نيست كه به نحوي از انحاء در زمينه اطلاعاتي و جاسوسي از سوي كشورهاي غربي به سازمان اطلاعاتي و جاسوسي بسياري از كشورهاي جهان سوم كمك هاي عمده اي ميرسد. در هر صورت هم اكنون همه بهانه ها حتي بهانه هاي خيالي براي جاسوسي كردن، ديگر

بي جا تلقي ميشود و بنا بر اين بر غرب است كه جاسوسي را كنار گذاشته، به فطرت خويش باز گردد تا مردم همانگونه كه آزاد بوده اند و خداوند نيز براي آنها اينگونه خواسته، باز هم آزاد باشند. خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: (ولا تجسسوا ولا يغتب بعضكم بعضا)(2). (وهرگز [دركارهاي ديگران] تجسس نكنيد، و هيچيك از شما ديگري را غيبت نكند). به علاوه روايات زيادي نيز در ممانعت از تجسس وارد شده است. لذا شايسته است دست اندركاران مراكز امنيتي به جاي اينكه زحمت كاركنانشان به هدر رود و اموال آن مراكز را در امور تجاوز كارانه و مخربي كه به جامعه و ميهن آسيب مي رساند مصرف كنند آن را در برنامه هاي سازندگي و عمراني و توسعه اقتصادي مورد استفاده قرار دهند. پس لازم است اين مراكز به جز اندازه ضرورت و نياز منحل شوند. البته چه بسا ميزان حجم ضرورت بودن آنها از يك درصد حجم كنوني شان و شايد كمتر نيز تجاوز نكند. البته شيوه مناسب براي منحل كردن اين مراكز به صورت تعيين كميته هاي ويژه جهت محدود ساختن تدريجي آنهاست. بدين ترتيب كه تدريجا كاركنان تشكيلات جاسوسي در مراكز اقتصادي اجتماعي سياسي تقسيم ميشوند. نتيجه اين كار به حركت در آمدن چرخهاي اقتصادي مملكت و در پي آن پيشرفت هرچه بيشتر كاروان بشريت است.

1 _ شرح نهج البلاغه: ج 3 مؤلف. 2 _ سوره حجرات: 12.

حكومت

حكومت

در نظام شوروي سابق دولت در همه چيز مملكت نقش عمده و اساسي داشت. اين دولت براي اعمال حاكميت خود، بر مردم فشار ميآورد و در هركار بزرگ و

كوچكي دخالت ميكرد، و هدف از اين فشار متمركز كردن قدرت در دست يك گروه اندك بود گروهي كه آزاديهاي توده ها را سلب نمود و هر طور خواست با سرنوشت گروه عمده كه همان مردم باشند بازي كرد. و از اين رو بود كه توده ها در اندك فرصتي كه پيش آمد به قيام برخاستند تا جام خشم و غضب خويش را بر آن دولتمرداني بريزند كه عرصه را بر آنها تنگ نموده بودند و با زور سرنيزه بر آنها حكمراني ميكردند. غرب نيز درعين انعطاف حكومت هايش و فراهم آوردن بخشي از آزاديها و واگذار كردن بسياري از امور به مردم گرچه آن نوع ديكتاتوري و سرسختي را در نظام خود ندارد امّا بهرحال از طريق فريب آراء عمومي آنگونه كه مناسب با نيازهاي دولت باشد سلطه خويش را بر بخشهاي گسترده اي از ملّت تحميل كرده است، همينطور در اين دولتها (غربي) سرمايه داران به طور غير مستقيم بسياري از كارها را در احتكار و انحصار خويش گرفتند و به نحوي از انحاء توده مردم را از آنها محروم ساخته اند، و از اين رو در شرق قدرت در دست يك شخص يعني رئيس حزب يا افرادي انگشت شمار متمركز شد و در غرب همين قدرت در بين طرفهاي مختلف كه همان گروه سرمايه داران و صاحبان شركتهاي بزرگ و گروههاي پشت پرده و نقش ساز بودند تمركز يافت و از همين جهت است كه سياستمداران انديشمند و خردمند غربي با آن مخالفت ورزيده اند و آن را خلاف فطرت انسان و عقل بشر شمرده، چشم به تغيير آن دوخته اند. در اسلام از لحاظ

منطق عقلي و نظام قانونگذاري اسلامي(1) دولت ناظر دو امر است: نخست: تحقق بخشيدن به عدالت اجتماعي در همه ابعاد زندگي از خانواده گرفته تا كارخانه ها و سرانجام نظام قضائي. بلكه از رهگذر اينها انسان در امنيّت و آسايش و صلح زندگي كند. دوم: پيش بردن امّت. در حديث آمده است كه (الاسلام يعلو ولا يعلي عليه)(2). (اسلام برتر است و چيزي برتر از آن نيست). اما برتري و والائي ظاهري نيز جز با فراهم آوردن علل تكوينيه انجام نميپذيرد و از مهمترين اين علل فعاليت نمودن دولت به معني واقعي كلمه براي پيش برد و ترقي بخشيدن به ملت است. خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: (و سارعوا الي مغفرة من ربّكم)(3). (و براي رسيدن به آمرزش پروردگار خود از يكديگر سبقت بجوئيد). و ميفرمايد: (فاستبقوا الخيرات)(4). (در نيكي ها و اعمال خير از يكديگر سبقت جوئيد). اما در امور ديگر، مسائل موكول به مردم و آزاديهايشان است و اين آزادي ميزان و معيار خواهد بود. بنا بر اين ميبايد فرودگاهها، مؤسسات، مراكز مختلف، بيمارستانها، پاركها و حتي اداره زندانها در دست مردم باشد و باب رقابت بيشتر و بيشتر براي آنها فراهم آورده شود. در ضمن تفاوت ميان مردم و كارمندان اين است كه: كارمند با شور و شوقي كه براي خودش فعاليت ميكند، در اداره زحمت نميكشد. كما اينكه ميبينيم بسياري از كارمندان سعي دارند به نحوي در اداراتشان وقت گذراني كنند. بنا بر اين در سيستم واگذاري كارها به كارمندان (كاركنان) اگر كارها جنبه ركود و جمود به خود نگيرد، لااقل بسيار كند و با تاخير انجام ميشود. البته چنانچه ميان آزادي و

پيشرفت تعارضي پيش آيد، ميبايست براساس اصل (الاهم والمهم)(5). (مهم و مهمتر) عمل كرد، زيرا برخي مواقع نظم خلاف آزادي است _ اگرچه در بعضي جهات _ همچنانكه آزادي نيز گاهي مخالف نظم است. به عنوان مثال: آزادي بيقيد و بند در رفت و آمد وسايل نقليه، مخالف قوانين راهنمائي و رانندگي است و برعكس. پس آنچه لازم به نظر ميرسد فراهم آوردن آزادي به مقدار لازم است مگر اينكه اين آزادي به اهم (مهمتر) آسيب برساند. آنجائي كه آزادي مطلق به هرج و مرج و ناآرامي و آشوب بينجامد كه اين لازمه اش زير پا گذاشتن آزادي مطلق است.

1 _ به كتابهاي: (الفقه: الدولة الاسلامية) و (الفقه: السياسة) و (الفقه: الحكومة العالمية) و (من اوليات الدولة الاسلامية) از مؤلف (دام ظلّه) مراجعه فرمائيد. 2 _ بحار: ج 39 ص 47. 3 _ سوره آل عمران: 133. 4 _ سوره بقره: 148. 5 _ مؤلف در باره اصالت آزادي در كتابهاي (الصياغة الجديدة) و (الفقه: السياسة) و (الفقه: الدولة الاسلامية) و (من اوليات الدولة الاسلامية) و غير آن سخن گفته اند. همچنانكه در چندين كتاب خود از جمله (شورا در اسلام) به آن اشاره كرده اند. جز اينكه محدوديت هرنوع آزادي، صحيح نيست مگر طبق فرماني كه از طريق (شوراي فقهاء) منتخب از طرف اكثريت مردم، صادر شده باشد، و لازم است موقّت باشد نه دائمي.

مشاغل كاذب

مشاغل كاذب

امروزه اكثر مشاغل در كشورهاي غربي بيهوده، و چه بسا آسيب رسان و بسياري از آنها صرفا به هدر دادن نيرو و منابع و تلف كردن وقت است. در اين ميان كشورهاي اسلامي

نيز در زمينه ايجاد مشاغل كاذب از غرب پيروي ميكنند. بطوري كه ادارات را هرچه بيشتر و بيشتر آكنده از كاركنان كرده اند و در اين زمينه گوي سبقت را از خود غربيها نيز ربوده اند. بنا بر اين ادارات دولتي در سيستم استخدام كاركنان و بطور كلي نظام اداري، نياز به تحولات بنيادين دارند. زيرا تعداد كاركنان ادارات صدها برابر بيشتر از ميزان مورد نياز است و اين خود سرچشمه گرفته از فساد شيوه هاي غربي است كه معتقد است دست افراد جامعه را بايد به كاري بند كرد بطوري كه هر تحصيلكرده بدون توجه به مقدار مورد نياز بايد شغل و كاري داشته باشد كه البته اين موجب ضررهاي سنگين و متعددي ميشود كه مهمترين آنها موارد ذيل است: اولاً: بيكار ماندن تعداد زيادي از فارغ التحصيلان دانشگاهها به علّت نبودن كار وافزايش كارمندان و نبودن زمينه كار. تاييد اين نكته اينكه فارغ التحصيلان جديد كه مدارك دانشگاهي دارند خود به سبب فرهنگ غلطي كه به آنها آموخته شده از اشتغال به بسياري از حرفه ها و مشاغل آزاد سرباز ميزنند. درواقع اين فرهنگ غلط و شيوه ناسالم آنها را بر اين باور داشته كه بايد هدف از تحصيل دانشگاهي و كسب مدارك بالا مقدّمه اي براي اشتغال در كاري راحت و بيدرد سر و پردرآمد در يكي از ادارات دولتي باشد. ثانياً: افزايش ناهمگون و بيبرنامه تعداد كاركنان (كارمندان) موجب ركود نيروي توليد و افزوني مصرف در جامعه ميگردد و اين ضرر مضاعفي براي استعدادها و توانمنديهاي جامعه دارد. به عنوان مثال چنانچه دولت تعداد دو هزار نفر از شهروندانش را براي پستي يا شغلي

استخدام كند كه آن پست يا شغل فقط به هزار كارمند نياز دارد، معنياش اين است كه به ميزاني كه دولت از اموال عمومي براي اين كارمندان هزينه ميكند و به ميزاني كه خود اين كارمندان از رهگذر عدم توليد زيان ميبينند به همان ميزان ملّت نيز ذخاير و پس اندازهاي خويش را كه براي پيشرفت اقتصادي به آن نيازمند است از دست ميدهد. و لذا در چنين صورتي كارمند به باري اضافي بردوش جامعه و معضلي براي اقتصاد عمومي مملكت مبدل ميشود. ثالثاً: اتلاف وقت به واسطه كاغذ بازيها و روشهاي بيفايده و تكراري اداري. مثلا چنانچه در فرودگاه فقط يك كارمند باشد مسافر براي مسافرت خويش نياز به يك ساعت انجام كار دارد امّا در صورتي كه دولت كارمند دومي نيز اضافه كند تا وي اقدام به عمل زائدي كند سفر اين فرد مسافر براي مدّت بيشتري به تاخير ميافتد. رابعاً: سركوب و محدود كردن آزاديها. زيرا در يك بررسي نهائي روشن ميشود كه بسياري از كارها و كارمندان صرفا براي محدود كردن آزادي مردم است. بنا بر اين هرچه تعداد كارمندان بيشتر شود، زيانها بيشتر و جستن راه حل دشوارتر ميگردد. بهرحال تا زماني كه چاره جوئيها موقتي باشد اين مشكلات به جاي اينكه بطور ريشه اي حل و چاره جوئي شوند، صرفا ترميم و اصلاح ميگردند.

به هدر دادن ذخاير و ثروتها

به هدر دادن ذخاير و ثروتها

يكي از مسائلي كه ذهن بسياري از خردمندان جهان را به خود مشغول داشته ضررهاي سنگيني است كه از رهگذر مصرف بيرويه منابع طبيعي و ضايع نمودن ثروتهاي ملّي به نسلهاي آينده، وارد ميشود. نگراني عمده اي كه

در اينجا وجود دارد اين است كه منابع و ثروتهاي غير قابل جبراني چون نفت و گاز و ديگر مواد معدني ارزشمند به پايان برسد. خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم ميفرمايد: (خلق لكم ما في الارض جميعا..)(1). ([خداوند] همه آنچه [از نعمتها] در زمين وجود دارد براي شما آفريد). خداوند در اين آيه ميفرمايد: آنچه در زمين است براي بشريت در همه زمانهاست پس تمامي اين ثروتها براي همه بشريّت است و نه فقط براي اين نسل(2). و باز در قرآن كريم ميفرمايد: (و قدّر فيها اقواتها في اربعة ايّام سواء للسائلين)(3). (و مواد غذائي مختلف را [در زمين] مقدّر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان). امّا آنگاهي كه زنگ خطر به صدا در آمد، غربيها شروع به محدود كردن مردم و سلب آزادي از آنها نمودند و براي پيش گيري از كنترل جمعيّت قوانيني صادر نمودند و ادعا كردند كه كثرت زاد و ولد و ازدياد جمعيّت موجب محدوديّت مردم در نواحي مختلف زندگيشان ميشود. غافل از اينكه محدوديّت و تنگناي واقعي. خود از طريق همين برنامه هاي فاسد غربي پديد ميآيد در حالي كه قانون عقلي صادره از شرع، حكم به آزادي بشر بجز در سه مورد ميدهد: اول: مورد ضرر وارد كردن به خود يا ديگران است كه قانون (لا ضرر) اين را رد ميكند. دوم: مورد (الاهم والمهم) (مهم و مهمتر)، مثل اينكه فرضا امر حيات، داير بين زندگي مادر و جنين او شود آنهم در شرايطي كه نتوان زندگي هردو را باهم نجات داد. به نحوي كه اگر بخواهيم زندگي يكي از

آن دو را نجات دهيم زندگي آن ديگري به خطر بيفتد در چنين شرايطي طبق نظر شرع آنچه كه ترجيح داده ميشود مورد مهمتر است و كارشناسان و متخصصان با انصاف و بيغرض نيز اين را تاييد ميكنند. سوّم: موردي است كه آزادي در آن عقلا و شرعا ممكن و ميسور نيست. همچنانكه خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: (ربّنا ولا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به)(4). (پروردگارا مجازاتهائي كه طاقت تحمّل آن را نداريم بر ما مقدّر مدار). بجز اين سه موردي كه ذكر شد هر انساني مختار است و از آزادي كامل برخوردار. و روشن است كه فرمايش رسول اكرم صليالله عليه و آله كه ميفرمايد: (تناكحوا تناسلوا)(5). (ازدواج كنيد و توليد مثل نمائيد). حكمي اوليه است و همچنين حكمي عقلي است، پيش از آنكه حكمي شرعي باشد. امّا حقيقت اين است كه مشكل از ازدياد جمعيت ناشي نميشود بلكه مصيبت اساسي و همينطور فقر و گرسنگي از عدم توزيع مناسب و اجحاف و زياده روي در مصرف و صرف نمودن ميلياردها (ثروت) در آنچه به زيان بشر است ناشي ميگردد. لذا دانشمندان غرب اين حقيقت را درك نموده و در گفته هايشان بر آن تاكيد ورزيده اند و اين همان چيزيست كه بر غرب فشار ميآورد تا شيوه هاي مفسده خيز خويش را كه در موارد ذيل خلاصه ميشود تغيير دهد. 1- بهره برداري بيش از حد از منابع طبيعي. 2- كنترل نمودن جمعيت بدون يكي از توجيهات سه گانه كه گفته شد. 3- توزيع نامناسب ثروت كه خود موجب آسيب رساندن به اين نسل و گرسنه و محروم نگه داشتن اوست. در دعاي امام

سجاد عليه السلام آمده است كه: (اللهم صلّ علي محمد و آله، واعصمني واحجبني عن السرف والازدياد، و قوّمني بالبذل والاقتصاد، و علّمني حسن التقدير، واقبضني بلطفك عن التبذير)(6). (خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از اسراف و زياده روي باز دار، و به بخشيدن و ميانه روي مستقيم ساز و روش نيكو در معيشت و زندگي [صرف مال به اندازه توانايي] را به من بياموز، و مرا به لطف خود از بيجا خرج كردن باز دار).

1 _ سوره بقره:29. 2 _ به كتابهاي (الفقه: الاقتصاد) و (الفقه: الدولة الاسلامية) و (الفقه: الادارة) از مؤلف مراجعه فرمائيد. 3 _ سوره فصّلت: 10. 4 _ سوره بقرة: 286. 5 _ مستدرك الوسائل: ج14 ص153. 6 _ صحيفه سجاديّه: دعاي 30.

گراني

گراني

گراني در عصر حاضر يكي از مهمترين عللي به شمار ميرود كه دولتها را تهديد به سقوط نموده و به طور كلي هشدار انفجار ميدهد. امروزه گراني به كابوسي دهشتناك تبديل شده است و در صورتي كه با روشهاي سالم اقتصادي مورد چاره جوئي قرار نگيرد و به طور قطع، خود سران را نيز از بين ميبرد و همچنانكه پشت مردم و اقتصاد را شكسته پشت آنها را نيز خواهد شكست. از اين روست كه ميبينيم خردمندان چه در غرب و چه در جاهاي ديگر، سر و صدايشان بلند شده و خواستار پائين آمدن قيمتها و بهبودي اقتصاد و همينطور اعطاي حق دستيابي به نيازهاي اوليه زندگي به مردم شده اند. در اينجا بايد پرسيد محروم كردن مردم از ساده ترين نيازهايشان چه معني دارد در حالي كه

همزمان، ثروتمندان بيرحمانه به زيان مستمندان بيش از نياز خود بهره ور و بهره مند ميشوند؟ حقيقت اين است كه گراني روز به روز وخيم تر ميشود و اين نيست جز به سبب نامناسب بودن قوانيني كه موجب آن ميگردد. به عنوان مثال در عراق قيمت گوشت طي مدت نيم قرن به دوازده هزار برابر افزايش يافته. و علت ارزاني آن، اين بود كه احشام و گوسفنداني كه در خانه ها و باغها و صحراء پرورش داده ميشد همه رها بودند و از علوفه مجاني تغذيه ميكردند و پرورش دهندگان آنها نيز به بيش از حد معمولي و اندك خانواده، نياز و طمع ورزي نداشتند از اينرو قيمت گوشت در حد واقعي خودش بود. اما امروزه در كشورهاي جهان، چه پيشرفته و چه عقب مانده، گوشت و گندم و بسياري از مواد مصرفي از خارج وارد ميشود كه دهها برابر قيمت واقعي اش به آن افزوده ميشود و به فروش ميرسد كه علل ذيل را ميتوان براي آن ذكر نمود: 1- حمل و نقل. 2- مخارجي كه براي تبليغ اين كار مصرف ميشود. 3- بالا رفتن مخارج عرضه به علت گراني اجاره فروشگاهها و همينطور گراني آب و برق و تلفن و امثال آن. 4- بالا رفتن قيمت مازاد ناشي از رواج ربا، بين وارد كنندگان و تشكيلاتي كه با آنها داد و ستد ميكنند. 5- افزوني تعداد كاركنان در اين زمينه. 6- زياده روي در مسائل زينتي و تشريفاتي براي فروش كالا. 7- پرداخت دستمزد بازنشستگان از سود حاصله از نتيجه كار. 8- بستن ماليات كمرشكن بر واردكنندگان مواد غذائي و ديگر مواد مصرفي... 9- دامداري

در كشتزارهائي كه بهاي كود شيميايي براي آنها افزايش يافته كه اين مشكل براي كشت گندم و جو و ... نيز وجود دارد. 10- بالا بردن قيمت گوشت و ديگر مواد توسط دولت براي بهره بردن از سود آن در مصارف غير ضروري. مانند خريدن اسلحه و پر كردن زرادخانه هاي نظامي و اقداماتي از اين قبيل. به هرحال گراني همه بخشهاي زندگي را مبتلا ساخته به طوري كه اگر عقلا راه حلهاي مناسبي ارائه ندهند حتما فاجعه پيش ميآيد و انفجار روي خواهد داد و اين چيزيست كه از ذهن خردمندان جهان بدور نيست.

بيت المال

بيت المال

يكي از مظاهر تغيير كه ما در غرب شاهد آن هستيم، منحرف شدن بيت المال (بودجه دولت) از معيارهاي خرد و فطرت است، در واقع بيت المال براي دو هدف مقرّر شده است: اول: بر آوردن نياز مستمندان. دوم: راندن چرخهاي زندگي امّت به سمت جلو. مورد نخست شامل نيازهاي روحي رواني همچون پرورش، تزكيه، آموزش و همينطور نيازهاي جسماني مانند دارو، پوشاك، مسكن، براي كساني ميشود كه بالفعل يا بالقوة توانائي بر آوردن آنها را ندارند. به علاوه از بيت المال براي اصلاح و سازش ميان مردم و حل و فصل اختلافات آنها استفاده ميشود. در هر صورت مقصود پيشبرد امّت در همه زمينه هاي زندگي است. زيرا امّتها بنا به فطرت خويش متمايلند هميشه رو به سوي ترقّي و پيشرفت و تعالي باشند و اين در راستاي رقابت ملّتها به سوي هرچه بهتر شدن، عاملي مهم و اساسي به شمار ميرود. رسول گرامي اسلام صليالله عليه و آله ميفرمايد: (الاسلام يعلو ولا يعلي عليه)(1). (اسلام برتر است

و چيزي برتر از آن نيست). بنا بر اين اسلام تنها دين كاملا هماهنگ با عقل و فطرت (خرد و سرشت) آدمي است، و خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: (واعدوا لهم ما استطعتم من قوّة)(2). (در برابر آنها [دشمنان] آنچه توانائي داريد از [نيرو] آماده سازيد). همين اطلاق فرموده خداوند نشانگر اين است كه قوّه (قدرت) شامل توانمنديهاي جسماني، رواني، علمي، صنعتي و جنگي و جز آن ميشود. همينطور خداوند چهار چوب يا محدوده معيني را براي (قوه) قرار نداده است. همچنانكه (تقوي) را در آيه اي كه ميفرمايد: (فاتّقوا الله ما استطعتم)(3). (بنا بر اين تا آنجا كه در توان داريد تقواي الهي پيشه كنيد). محصور به چيز معيني ننموده، و اين بر خلاف ساير عبادات و معاملات است كه به واجبات روزانه مثل نماز و ساير واجبات مانند روزه گرفتن در ماه رمضان و اداي حج يك بار در طول زندگي و همينطور ازدواج با چهار زن و سه مرتبه طلاق دادن و حدود و ديات و امثال آن محدود ميشود. زيرا كه براي تقوي تا دم مرگ كمّاً و كيفاً حدود و مرز معيني شناخته نميشود از اين رو خداوند ميفرمايد: (انك كادح الي ربّك كدحا)(4). (اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت ميروي و او را ملاقات خواهي كرد). مساله پيشرفت نيز به همين منوال است زيرا درجات و مراتب كمال و ترقّي محدود به حدّ معيني نيست و هرچه انسان پيشرفت كند، بزرگي خداوند براي او بيشتر و بيشتر تجلّي و نمود پيدا ميكند. خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: (انّ الي ربّك المنتهي)(5). (همه امور به پروردگارت

باز ميگردد) اما امروزه بيت المال از اهداف واقعي خويش منحرف شده است. لذا نيازهاي مردم بيتوجه مانده و درعوض آن به مسائل ثانوي پرداخته ميشود(6). مثلا ثروتمندان را از انجام كار و تلاش معاف داشته ولي نيازمندان و فقرا مواجه با تنگي و دشواري زندگي هستند در حالي كه مقتضاي قاعده كاملا بايد برعكس باشد. زيرا طبق قاعده ميبايد فقير را مورد كمك و مساعدت قرار داد اگرچه شرايط معاف بودن از كار كردن را نداشته باشد و برعكس ميبايد ثروتمند را كمك نكرد اگرچه شرايط معاف بودن از كار را داشته باشد. بنا بر اين مساله بيت المال نياز به تجديد نظر دارد و احتياج به قوانين جديدي دارد تا توزيع آن را نظم بخشد. همه ما ديده ايم كه مردمان ثروتمند و افراد ديگري كه توان كافي براي كار كردن را دارند از بودجه دولت حقوق ميگيرند در حالي كه هم مال كافي را براي زندگي دارند و هم توان كافي براي كار كردن. در حالي كه بسياري از مردم مستمند بدون سرپناه و پوشاك و ازدواج باقي ميمانند. در واقع آنچه كه از بودجه به ثروتمندان پرداخته ميشود از كيسه ملّت بيرون ميآيد. و اين يا از مالياتها و يا از اموال حاصله از منابع ملّت _ مانند معادن و امثال آن _ است. در حالي كه اينها ثروتهايي است كه اصولا ميبايستي براي پيشرفت ملّت و بر آوردن نيازهاي ضروري او مصرف شود. مساله ديگري كه همراه با شيوه نادرست استفاده از بيت المال وجود دارد، مساله ربا است. ميبينيم ربا نيز موجب فساد وضع اقتصادي ميشود زيرا به جاي

اينكه همه كار كنند، بسياري از مردم خود به خود به جمعي بيكار تبديل ميشوند. چون عده زيادي از ثروتمندان به اين بسنده ميكنند كه دارائيشان را به بانك بسپارند تا از سود حاصله آن بهره ور شوند. و اين رخنه، انحرافي مضاعف در پيكر جامعه است زيرا آنكه ميتواند كار كند از كار كردن دست ميكشد و به موجودي، عاطل و باطل تبديل ميشود. همينطور آن ربائي كه بانكها و يا شركتها به افراد ميپردازند به نحوي از كيسه ملّت بيرون ميآيد كه اين از طريق مالياتها و عوارض و سوء استفاده ها و بهره برداري نادرست از منابع ملّي صورت ميگيرد و خود موجب سستي و ضعف اقتصاد و فقر و محروميّت امّت ميشود. همچنين ربا موجب چند برابر شدن كار و زحمت براي كاركنان و كارگران ميشود، مثلا چنانچه زيد هزار دينار داشته باشد و با آن معامله و داد و ستد و بطور كلي كار كند و صد دينار سود ببرد و از اين طريق نياز خويش را بر آورده كند، اكنون چنانچه بانك دوباره هزار دينار به او بدهد كار وي دو برابر ميشود كه اين موجب فشار بر او ميگردد. همچنانكه اين شيوه موجب گشايش و توسعه براي كساني ميشود كه استحقاقش را ندارند و باعث فشار بر آناني ميگردد كه آنها نيز استحقاق اين فشار را ندارند. البته اين در مورد ربائي است كه ميان دولت و ملّت رواج دارد. ولي رباي بين الملليكه ميان دولتها و بانكهاي بين المللي رايج است هرچه از مضراتش سخن گفته شود كم است. زيرا امروزه بهترين وسيله براي استعمار كشورهاي مقروض و

به بردگي كشيدن ملتهايشان است. لذا ملتها ميبايست به فطرت خويش برگردند و انتقام خويش را از استعمارگران و بهره كشان بگيرند. بنا بر اين ربا روش نامشروع و نادرستي براي تحصيل و كسب مال است و اين درست برعكس عقود اسلامي همچون مضاربه است كه جزئيات آن را در كتاب (الفقه: الاقتصاد) بيان كرده ايم. پس مضاربه تنها راه درست و منطقي در اين زمينه است. اينجاست كه يك راه بيشتر فراسوي غرب باقي نميماند كه همان بهره وري و استفاده بهتر از بيت المال و جايگزين نمودن مضاربه به جاي ربا است. پس براي ملّتها و رهبران غربي بهترين راه پيروي از روش اسلام در تحريم ربا و جايز شمردن مضاربه است و اين چيزيست كه فطرت درك ميكند و خرد نيز به آن حكم ميدهد.

1 _ بحار الانوار: ج39 ص47. 2 _ سوره انفال: 60. 3 _ سوره تغابن:16. 4 _ سوره انشقاق: 6. 5 _ سوره نجم: 42. 6 _ براي اطّلاع بيشتر به كتابهاي (الفقه: الاقتصاد) و (الفقه: الدولة الاسلامية) و (نريدها حكومة اسلامية) از مؤلف، مراجعه فرمائيد.

بيكاري

بيكاري

طي چند سال گذشته، غربيها بيش از هر زمان ديگر احساس نموده اند، بيكاري نقش عمده اي در برپا شدن ناآراميها و درگيريهاي داخلي داشته است. لذا قيام سياه پوستان كه در لوس آنجلس (آمريكا) برپا گرديد و دامنه آن در داخل، به اكثر نقاط ايالات آمريكا و در خارج تا بريتانيا كشيده شد، ثابت كرد كه بيكاري در كنار نژادپرستي براي غرب، از روسيه و موشكهاي قاره پيمايش خطرناكترند. زيرا شرق با وجود برخورداريش از تجهيزات مدرن

نظامي نتوانسته است مانند مشكل بيكاري، پيكر غرب را آماج حملات خويش قرار دهد. از اينجاست كه غرب به طور جدّي به فكر افتاده است اقتصاد آشفته و بحراني خويش، ناشي از بيكاري كشنده را سامان بخشد. برخي آمارها نشان ميدهد كه در اروپا نزديك به 20 ميليون بيكار وجود دارد. حال اگر ما فرض كنيم كه هريك ازاين افراد دو نفر را اداره ميكند ميتوان نتيجه گرفت كه اين فرد و دو نفري كه تحت پوشش وي هستند مبدّل به باري اضافي براي جامعه ميشوند و همينطور رقم بيكاران افزايش مييابد. البته ميبايست نسبت كساني كه تن به كار نميدهند كه تعدادشان هم زياد است را نيز به بيكاران اضافه نمود چون اينها هم به ديگران متكي هستند و از دسترنج ديگران ميخورند. بنا بر اين بيكاري مشكلي مضاعف است و بابت آن فساد و دزدي و قتل و تجاوز به مردم افزايش مييابد. شايد چاره جوئي جدي در رفع بيكاري و ريشه كن نمودن آن در چهار مورد زير خلاصه شود: 1- بازسازي تربيتي جامعه به ترتيبي كه غرور از آن كنده شود. زيرا غرور و خودخواهي فرد را بر آن ميدارد تا ارزش و اهميت كار ديگران را كم و ناچيز تلقي كند و خودش را بالاتر از كارهائي بداند كه به وي محول شده است. حقيقت اين است كه خداوند پيامبرانش را فرستاده تا مردم را تواضع و فروتني و تن سپردن به كار بياموزند. حتي خود رسول الله صليالله عليه و آله براي مدتي چوپان بود و اين عليرغم مقام و شان و مرتبه والائي بود كه حضرتش داشت. و

سليمان بن داود عليه السلام با وجود پادشاهي عظيمي كه داشت از دسترنج و تلاش فردي خويش ارتزاق ميكرد. علي عليه السلام نيز به زراعت و آبياري ميپرداخت. همچنانكه فاطمه زهرا (عليها السلام) كه سرور زنان جهان بود در خانه ريسندگي ميكرد و نان ميپخت و در تاريخ است كه امام باقر عليه السلام و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) در مزارع به شخم زني و آبياري ميپرداختند. 2- پيش از اين اشاره و تاكيد نموديم بجاي پرداخت مستمري به باز نشستگان چه فقير باشند چه غني، توان كاري داشته باشند يا نه، لازم است حقوقهاي ماهيانه و يا كمكهايي به نيازمندان ناتوان از كار پرداخت شود. 3- لغو قوانيني كه از بهره وري مردم از امور مباح جلوگيري به عمل ميآورد. بهره وري از اموري مانند زمين، جنگل، بيشه زارها، دريا، معادن وهرچيزي كه در چهار چوب (خلق لكم ما في الارض جميعا)(1) ميباشد. 4- لغو قوانيني كه سد راه كار ميشود و بابت آن ماليات بسته ميشود مانند قوانين مرزهاي جغرافيايي، ملّي، منطقه اي، رنگين پوستي و ... به هرحال بدون پيافكندن اين مباني، از بين بردن بيكاري در جهان امكان پذير نيست، حتي براي كشورهاي ثروتمند و صنعتي. آري آنها نيز نيازمند اين مباني و برنامه ها هستند وگرنه در ژاپن كه پيشرفته ترين كشور صنعتي جهان است بيكاري وجود نداشت.

1 _ سوره بقره: 29.

زن

زن

برخي ناظران غربي بر اين باورند كه زن در جوامع آنها بيش از حد تصور كم ارزش شده است و لذا ميبايست حتما پيش از آنكه پيوندهاي اجتماعي و خانوادگي بطور كامل از هم

گسيخته شود ارج و والائي زن به وي باز گردانده شود. آري زن در جوامع غربي كرامت و ارج خويش را از دست داده است. علل و عوامل آن را نيز ميتوان در موارد ذيل جستجو كرد: 1- دائر كردن روسپي خانه ها. 2- اهانت به مقام زن در رابطه با برخي مسائل جنسي ديگر. 3- افزايش انحراف جنسي و دور شدن مردان از زن. 4- بهره برداري از زن در تبليغات براي كالاهاي مختلف و استفاده از وي به عنوان وسيله تبليغاتي در جلب مشتري. 5- استخدام زن در هتل ها و رستورانها و هواپيما و مراكزي از اين قبيل و همينطور شركت دادن او در برخي فعاليتهاي پوچ و كم مايه همچون سينما و تلويزيون و جلساتي كه در آن بيبند و باري رواج دارد و ديگر برنامه هائي كه به همين هدف پيگيري ميشود. 6- زياد شدن زنان مجرّد به علّت نبودن زمينه ازدواج و يا به تاخير افتادن آن. 7- ممنوعيت طلاق با اينكه در بسياري از موارد، زندگي و همزيستي ميان مرد و زن به جهنمي تبديل شده، بطوري كه هريك ديگري را ترك ميگويد و در چنين حالتي معمولا زن تنها ميماند تا در دريائي از رنجها و دشواريها دست و پا زند در حالي كه مرد راه خويش را مييابد و دنبال ميكند. 8- محروم ساختن مرد از حقّش در انتخاب چند همسر با اينكه غالبا تعداد زنان از مردان بيشتر است. پيامد اين امر افزايش تعداد زناني است كه از ازدواج كردن محروم ميمانند و مجبور به تن فروشي و نظاير آن ميشوند. 9- گريزان بودن جوانان از

ازدواج به علت اشباع جنسي ناشي از اختلاط آنها با زنان بطور مداوم در استخرها و مدارس و كم شدن تمايل متأهلان به همسران خود. 10- آزادي مرد در انتخاب دوست دختر به جاي همسر كه اين موجب محروم نگهداشتن آن دختر يا زن از گرمي خانواده و از بين رفتن محبّت و ديگر مزاياي زندگي مشترك ميشود. همچنانكه در صورت متاهل بودن هركدام از آنها نيز بر روي زندگي خانوادگي آن دو اثر بسيار نامطلوبي ميگذارد. 11- آسيب رسانيدن به ويژگيهاي جنس لطيف كه در پي اشتغال وي به كارهائي كه با خصوصيات زن هماهنگي ندارد پديد ميآيد. 12- آزادگذاشتن زن در آميزش با حيوانات به ويژه سگ و ميمون. و ديگر موارد متعددي كه شمارش آنها دشوار است. ولي ويژگي مشترك همه آنها اين است كه همگي موجب فساد اخلاقي و بيماريهاي بدني و رواني مانند ايدز و امثال آن ميشود. و روشن است كه لاابالي گري و بيبند و باري موجب فروپاشي جامعه و بيماري و فقر آن ميشود و نيز هيچ سنخيتي با آزادي ندارد. بلكه ميتوان آن را يك نابساماني و پوچ گرائي به حساب آورد كه تفاوتي با آزاد گذاشتن آدم كشان و دزدان و متجاوزان ندارد. بنا بر اين لازم است قوانين و مقررات ويژه اي وضع گردد تا ضامن و عهده دار از ميان بردن بيبند و باري و مفاسد اجتماعي شود و بتواند زن را به جايگاه والا و ارجمند خويش در كانون گرم خانواده برگرداند. حقيقت اين است كه هيچ قانوني همچون قوانين اسلامي نميتواند عهده دار حل اين مشكل به گونه اي شود كه

با عقل و فطرت نيز مطابق و هماهنگ باشد(1).

1 _ مؤلف راجع به زن در چندين كتاب خود از جمله: (الفقه: النكاح)، (الفقه: الاجتماع) و (الفقه: الحقوق) و (الفقه: الاداره) و (هكذا الاسلام) سخن گفته است.

فقر و تنگدستي

فقر و تنگدستي

غرب برنامه هاي خويش را به گونه اي بنيان گذاشته است كه خود به خود به فقر و تنگدستي بخش وسيعي از جامعه ميانجامد. غرب قوانين دشواري را وضع نموده كه به انسان اجازه بر خورداري از حق مسلمش در تملّك زمين و آب و معدن و دريا و جنگل و امثال آن را نميدهد(1). مثلا برخي قوانين آنها به علّت وجود مرزهاي جغرافيائي، از مسافرت بدون داشتن جواز سفر، جلوگيري ميكند و بعضي از قوانين به علّت وجود نظام سرمايه داري و انتشار ربا و سلاح و فزوني كاركنان، زمينه گراني را فراهم ميآورد و قوانين ديگري به سبب نبودن زمينه كار ميليونها كارگر را ازكار بيكار كرده است. برخي قوانين نيز حيوانات را تامين غذائي نموده و در آسايش نگه داشته و صدها ميليون انسان را گرسنگي داده است. علاوه بر اين، امروزه ديگر بيت المال كه عهده دار تامين و رفاه اجتماعي و فراهم آوردن زمينه كار براي ديگران و كمك به نيازمندان و بيماران و مجروحان و آسيب ديدگان از حوادث طبيعي است، ديگر نقش بارز و فعالي ندارد. براي اينكه جهان امروز خودش را از اين قوانين ظالمانه نجات دهد ناگزير ميبايست به عقل و فطرت، ايمان به خداوند و روز قيامت باز گردد. همچنانكه ميبايست حتما از آيات شريفه قرآن و احاديث شريف نبوي پيروي نموده و

به آنها عمل نمايد كه رهگشاي او در اين مقام است از جمله اين آيه كه ميفرمايد: (و يؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصة)(2). (ديگران را بر خود مقدم ميدارند، هرچند شديدا فقير باشند). و يا اين حديث شريف نبوي كه ميفرمايد: (ما آمن بي من بات شبعانا و جاره جائع)(3). (كسي كه شب را با شكم سير به صبح رساند، حال آنكه همسايه اش گرسنه است به من ايمان نياورده است). بنا بر اين آيات قرآن و احاديث بر كمك و مساعدت نيازمندان اگرچه مذاهب و عقايدشان متفاوت باشد، تاكيد ميورزد. خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: (و يطعمون الطعام علي حبّه مسكينا و يتيما و اسيرا انّما نطعمكم لوجه الله...)(4). (و غذاي [خود] را با اينكه به آن علاقه [و نياز] دارند به مسكين و يتيم و اسير ميدهند [و ميگويند] ما شما را براي خدا اطعام ميكنيم). روشن است كه اسير ذكر شده در اين آيه مسلمان نبوده است. بنا بر اين خردمندان غربي ميبايد رهبرانشان را تحريك كنند تا آنها را از اين قوانين ماديو ظالمانه نجات بخشند و روح انسانيّت در آن قوانين بدمند، باشد كه از مشكلات خطرناكي كه فراسويشان است نجات يابند.

1 _ مؤلف راجع به (حيازة مباحات) در كتابهاي (الفقه: القواعد الفقهية) و (الفقه: الاقتصاد) و (الحرّيه الاسلامية) و (به سوي حكومت يك ميليارد مسلمان) سخن گفته اند. همچنين به بحثهاي مؤلف در (انفال) مراجعه فرمائيد. 2 _ سوره حشر: 9. 3 _ وسائل الشيعة: ج12 ص153. 4 _ سوره انسان: 8 _ 9.

بيماري

بيماري

يكي از مسائل مهمّي كه بايد غرب را

به سوي تغيير و تجديد نظر در برنامه ها و قوانين خود سوق دهد بيماري خطرناك كنوني در غرب است. حقيقت اين است كه در نتيجه بيبند و باري جنسي و اشاعه فحشاء و محرّمات، بيماري تناسلي مانند سوزاك و سفليس و ايدز گسترش يافته كه در ميان آنها ايدز با وجود پيشرفت هاي عظيم در زمينه پزشكي معاصر همچنان بيدرمان مانده است. بطوري كه ناتواني پزشكان از درمان آن، دانشمندان غرب را وادار به انديشه در بازگشت به طب قديم، يعني به كارگيري گياهان براي درمان بيماران نموده است. البته نه اينكه طب جديد را رها كنند بلكه طب قديم را به آن بيفزايند و آنها را باهم تركيب نموده از فوايد هردو بهره مند شوند. امّا هنوز تصميم نهائي در بازگشت به طب يوناني كه دهها قرن پيش رواج داشته گرفته نشده است. برنامه هاي بهداشت عمومي در غرب ناموزون و مختل است و سبب آن نيز عدم پيشگيري و مراقبتهاي بهداشتي است. چيزي كه درمان را نيز دشوار و ناممكن ساخته است. زيرا چنانچه درمان هم امكان پذير شود بهاي درمان و پرداخت آن براي همه افراد به آساني ميسّر نيست و اينها همه پيآمد برنامه هاي منحرفي است كه انسان غربي را به اين مرحله از انواع بيماري رسانيده است. سپس لازم است همه اين برنامه ها و عملكردها از خوراك و نوشيدن و پوشاك و مسكن و شيوه ازدواج و طرز برخورد و معاشرت گرفته تا همه جنبه هاي ديگر زندگي تغيير داده شود(1). بدين ترتيب كه ميبايد علل و عوامل نگراني و اضطراب را ازميان برد و همه محرّمات چه در بعد جنسي _ مانند

آزادي جنسي _ چه در خوردنيها مانند خوردن گوشت خوك و سگ و حشرات و چه در نوشيدنيها مانند مشروبات الكلي و همينطور مواد مخدّر و ساير انواع محرّمات كه به بدن انسان آسيب ميرساند ممنوع و از آنها جلوگيري شود. درواقع همانطور كه غرب سعي دارد علل آلودگي محيط زيست را _ آنهم تا اندازه اي _ از بين ببرد بايد سعي كند علل آلودگي جامعه مثل انحراف و بيبند و باري جنسي را از بين ببرد و آن جامعه را از منكرات و محرّماتي كه با عقل و فطرت منافي هستند پاك كند و آنگاه به اسلام برگردد كه با فطرت انساني هماهنگ و با عقل سليم سازگار است. ظاهرا برخي انديشمندان غربي نيز فراخوان اين مطلب شده اند. بطوري كه نظريات و انتقادات ايشان _ به وضع كلي غرب _ از طريق دستگاههاي تبليغاتي پخش ميشود و براي تغيير در آن جامعه و انديشه اساسي براي تحول ريشه اي در آن درگردهمائيها و كنفرانسها و جلسات عمومي دراين باب بسيار سخن ميگويند. روشن است كه مرحله احساس خطر نخستين گام براي ايجاد تغييرات است. در واقع اين انتقادات و اعتراضات ميتواند به خواست خدا نويد دهنده نتيجه نيكو و مناسبي باشد. ترديدي نيست كه بيماريها بطور كلي مساله اي طبيعي است و انسان نميتواند خودش را از همه آن بيماريها محافظت كند. امّا سخن ما در اين مرض هاي اضافي و بيماريهاي متعددي است كه بشريّت را تهديد به نابودي دسته جمعي و يا نقص و ناتواني كلي ميكند. و همينطور سخن در باره علل پيدايش بيماريهائي است كه كلا يا پيآمد ثروتمندي

و شكمبارگي است يا نتيجه محروميّت و تنگدستي و يا نتيجه دوري از برنامه هاي الهي در زندگي فردي و اجتماعي ميباشد. به هرحال اين تفاوت درجات در زندگي افراد توازن را به هم زده و چنان ناهماهنگي پديد آورده كه در تاريخ گذشته بشر همانند ندارد.

1 _ براي شناخت راههاي اسلامي متكامل دراين زمينه ها به كتاب (الفقه: الآداب والسنن) از مؤلف مراجعه فرمائيد.

ازدياد جمعيّت

ازدياد جمعيّت

هيچكس اين را انكار نميكند كه شهرهاي بزرگ غربي با بحران مسكن دست به گريبان است و اين بحران زاييده عوامل متعددي است كه مهمترين آنها افزايش جمعيت و همينطور زياد شدن قوانين سختي است كه به شهروندان اجازه خانه سازي و انتخاب محل اقامت و وطن مخصوص نميدهد. ولي بايد دانست چاره جوئي اين بحران پديد آمده از سوي خود غرب جز باحل علل آن، آن هم با نهايت شجاعت و برنامه ريزي دقيق ميسّر نيست. بدين ترتيب كه ميبايست جمعيت شهرهاي بزرگ صنعتي از طرق ذيل كاهش داده شود: اولاً: ايجاد مؤسسات، دانشگاهها، كارخانه ها، فرودگاهها و بيمارستانها در شهرهاي پراكنده در سراسر كشور كه اين موجب توازن در جمعيت و كاهش تراكم در شهرهاي بزرگ صنعتي و همينطور عدم تمركز ادارات و مؤسسات دولتي در يك شهر معيّن است. ثانياً: از ميان برداشتن مرزهاي جغرافيائي ميان كشورها و همچنين موانع روحي رواني ميان ملّتها، و باز نمودن مرزها بر روي كساني كه وارد و يا خارج ميشوند تا هر فردي بتواند به كشورهاي كم جمعيت برود و در آنجا زندگي كند، و دولت نيز بايد لوازم زندگي در وطن جديد را براي مهاجرين فراهم آورد

و همينطور زمينه كار و فعاليت به بازرگانان و تجّار تازه وارد كه از قوميتهاي مختلف هستند را بدهد. ثالثاً: حمايت و پشتيباني از روستائيان به صورتي كه آنها و همينطور خانواده هايشان را تشويق به ادامه كارهاي توليدي كند و اين نيازمند بالا رفتن سطح زندگي و فرهنگي روستائيان به ويژه در زمينه كارشان است. همچنان كه نيازمند فراهم آوردن وسايل بهداشتي و امنيتي و خدماتي مثل آب و برق و پست و تلفن و جاده هاي ارتباطي و امثال آنهاست كه بايد به اندازه نياز فراهم آورده شود. البته معمولا مشكل است روستاها در پيشرفت شان به پاي شهرها برسند زيرا شهرها موقعيت جغرافيائي و سياسي ويژه اي دارند ولي بهرحال معمولا روستاها داراي هواي آزاد و مشكلات كمتري هستند و از هياهوي شهرها و معضل ترافيك نيز به دورند و اين ويژگيها و جز آن پشتوانه روستاها را بيشتر ميكند و سطح آنها را به شهر نزديكتر مينمايد. البته در صورتي كه دولت سطح زندگي و فرهنگ آنجا را به ميزان مطلوبي بالا ببرد. پوشيده نيست سه محوري كه به آنها اشاره شد نيازمند برنامه ريزي دقيق از سوي متخصصان سطح بالا است تا بتوانند در حد مقدور به طور مرحله اي، براي پايان بخشيدن به مشكل، همكاري كنند. باشد كه از اين رهگذر از نابساماني و انفجار جامعه پيشگيري نمايند تا ديگر مشكلاتي كه آرامش جامعه را به هم ميزند پيدا نشود و زندگي به شكل معقول و طبيعي خود برگردد.

ضايع شدن توانمنديها

ضايع شدن توانمنديها

از جمله مسائلي كه چنانچه راه حل مناسبي برايش در نظر گرفته نشود موجب انفجار جامعه خواهد

شد مساله به هدر رفتن كارائيها است. مساله اي كه غرب با وجود پيشرفت حيرت انگيز در همه جنبه هاي زندگي، هم اينك با آن دست به گريبان است. به هدر رفتن كارائيها در سه بعد اساسي كه ذيلاً به آن اشاره ميكنيم تجلّي مييابد كه لازم است مورد بررسي قرار گيرد: 1 _ چرا بايد كارگر _ در مقايسه بين حقوق واقعي او با تاجر يا كارفرما _ دستمزدي كمتر از حق واقعي خود داشته باشد؟ در حالي كه هردو از لحاظ كارائي و ميزان كار مساوي هستند. البته اين دو، مثل آن دو كارگري نيستند كه مثلا در جنگل كار ميكنند. يكي درختي قيمتي و ديگري درختي ارزان قيمت را قطع ميكند. چون مساله در اين مورد به جهت متعلّق با امر نخست تفاوت دارد. اگرچه تلاش و زحمت به لحاظ كمّي و كيفي از جهت انجام دهنده مساوي و يكسان است، و نميتوان براي كار يكسان بهايي متفاوت قائل شد. لكن چيزي كه در اينجا متفاوت است بهاي درخت است. 2 _ پس از فرض مذكور، چرا بايد كارفرما يا كارخانه دار دستمزدي بيش از حق واقعي خود داشته باشد؟ البته تاجر يا كارفرما نيز اگرچه به ميزان تلاش و كارآئي و كار متبلورش كه همان سرمايه و ابزار توليد او باشد حقّ دستمزد و اجرت ويژه خويش را دارد(1). امّا اشكال در اين است كه تاجر معمولا از اموري كه ذكر شد چيزي بيش از حق اصلي خود را ميگيرد و درمقابل به كارگر و كارمند، كمتر از حقي كه حاصل زحمت و كار آنهاست، پرداخته ميشود. 3 _ چرا از استعدادها

و نظرات و تجربيّات كاركنان استفاده نميشود؟ باوجود اينكه عدم بهره گيري آنها در اين زمينه موجب عدم توليد بيشتر و اجحاف در حق افراد كارآمد و شايسته ميشود. و امّا در مورد مساله نخست: ميتوان سبب آن را قوانين ظالمانه و فاسدي دانست كه حقوق مردم را رعايت نميكند و براي هر فردي به اندازه تلاش و كارآئي اش سهم و بهره اي قرار نميدهد. و در مورد مساله دوم: علّت آن سوء توزيع است كه باز ناشي از قوانين ظالمانه است از اين رو ضروري است به تاجر و كارفرما و كارخانه دار به اندازه كارائي و يا مديريت و سرمايه اش كه همان كار متبلور در كارخانه است، دستمزد و سهم داده شود و هريك از كارگر يا كارمند نيز به اندازه كار آئي و تلاش خود مزد بگيرند بدون اينكه در مقابل كار متبلور (سرمايه ...) چيزي دريافت كنند. گرچه اين از باب سالبه به انتفاء موضوع است. بنا بر اين پرداخت بيشتر به آن طرف و كاستن از اين طرف انحراف از قانون عادلانه است. و در مورد مساله سوّم بايد گفت: سبب آن عدم احترام به حقوق انسان است. كه باز از قوانين ناعادلانه نشات ميگيرد. در واقع ميتوان از توانمنديها و استعدادهاي كارگران بهره برد. بخصوص اگر كميته هائي براي مشورت و گفتگو و هماهنگي نيز باشد تا ميان كارگر و كار فرما ارتباط برقرار كند و همينطور اين گروهها يا كميته ها اقدام به ايجاد موازنه ميان طرفين نمايد و حق هر فرد را به مقدار و ميزان معين خويش _ البته پس از بررسي لازم _ بپردازد

و زمينه مناسب و جو شايسته كار را فراهم آورد و بتواند استعداد و كارآئي كارگران را رشد دهد و چنانچه در حدّ مطلوب باشد از آنها استفاده نمايد.

1 _ براي اطلاع بيشتر به (الفقه: الاقتصاد) از مؤلف مراجعه فرمائيد.

فضاي باز اقتصادي

فضاي باز اقتصادي

از جمله خطراتي كه به غرب هشدار ميدهد و او را به تغيير سياست اقتصاديش وادار ميكند بعضي اشتباهات و ناهنجاريهاي اقتصادي است كه ذيلا به آنها اشاره ميرود: 1 _ ركود و كسادي بازارهاي جهاني به سبب توليد بيش از حد بعضي از كالاها و به ميزان بيش از حد نياز. چيزي كه موجب انبار شدن اجناس و كالاهاي توليدي در بازارها ميشود كه در پي آن نيز برخي از كارخانه ها تعطيل ميشوند و تعدادي از كارگران نيز از كار اخراج ميگردند و در نتيجه همه اينها مشكل بيكاري پيش ميآيد كه نابسامانيها و مشكلات خاص خود را دارد. 2 _ نا هماهنگي در بازار كه خود ناشي از عدم توازن مواد توليد شده با نيازهاي مردم است. روشن است كه هر فرد به ميزان معيني نيازمند هر چيز است. بنا بر اين چنانچه آن مقدار كار توليدي به زيان مقدار كالاي ديگر مورد نياز باشد بازار مختل ميشود و موازنه اش را از دست ميدهد و اين وضع مثل وضع انساني است كه اعضاي بدنش به طور غير متناسب رشد پيدا كنند. در حالي كه حيات و زندگاني به معناي كامل خويش، موازنه و ميزان و تناسب است. 3 _ بازارهاي جهاني را در پوشش بازيهاي استعماري قرار داده اند. بطوري كه توليد كنندگان بر حكام

فشار ميآورند تا بازارهاي جديدي را براي ايشان در كشورهاي ديگر باز كنند و اين موجب پيدايش استعمار با همه بدبختيهايش ميشود. 4 _ احتكار نمودن توليدات صنعتي و كشاورزي به عنوان شيوه اي جهت بالا بردن قيمتها، و يا ريختن مازاد توليد به درياها به منظور حفظ قيمت و اين علاوه بر اينكه يك جنايت انساني است خود موجب به هدر دادن بيت المال عمومي و ضايع نمودن امكانات و دارائيهاي آن است. آنچه ميتوان بر همه اينها افزود اين است كه همه اين مشكلات به هم گره خورده اند بطوري كه مشكلات و نتايج منفي ديگري از پي آن حاصل ميشود كه برطرف كردن آنها جز با سامان دادن و اصلاح قوانين فاسد اقتصادي و جايگزيني قوانين عقلي فطري اسلام به عوض آن ميسور و ميسّر نيست. من شخصا به خاطر ميآورم كه عراق در نيم قرن پيش دچار اين مشكلات نبود زيرا قوانين وارداتي كه از اين همه انحرافات اقتصادي و اين نابسامانيها و احتكارها دفاع و جانبداري كند وجود نداشت و فقط آن زماني كه قوانين وضعي از خارج آمد فساد، بازارها را فرا گرفت و آن وقت ملت در آتش آن قوانين خانمان سوز، سوخت.

بي منطقي

بيمنطقي

بر غرب لازم است در قوانين سازمان ملل متحد تجديد نظر كند. قوانيني كه در بسياري از مواد و بندهايش به زورمداري و بيمنطقي نزديكتر است تا صلح و منطق. مثلي است كه ميگويد: (ميتواني با سلاح همه چيز را بسازي امّا نميتواني ديري بر آن بنشيني). بنا بر اين لازم است در جهاتي چند تغييراتي عمده در قوانين اين سازمان پديد آيد: 1-

لغو قانون (حق و تو) چرا كه اين قانون صرفا بر منطق قدرت استوار است نه قدرت منطق. 2- لغو قانون (برابري و يكساني ميان حكومتها و دولتها در زمينه آراء، اگرچه يكي از آنها يك ميليون و ديگري صد ميليون نفر جمعيت داشته باشد). آيا اين معنياش آن نيست كه يك با صد مساوي است؟ بنا بر اين بايد نسبت را مورد لحاظ قرار داد وآنگهي روشن است كه ساختار اجتماعي در برابر فرد اصالت ندارد. 3- در سازمان ملل متّحد قطعنامه اي وجود دارد كه تصريح ميكند: لازم است در مقابل هر دولتي كه به دولت ديگر تجاوز كند ايستاد. لازم است قطعنامه ديگري نيز ضميمه آن گردد مبني بر اينكه: ميبايست در مقابل هر دولتي كه بر مردم خويش تعدّي كند و يا بالعكس، ايستاد. در واقع عدم الحاق اين دو قطعنامه به يكديگر، به اين ادعا كه مساله دوّم صرفا داخلي است، از عقل و منطق به دور مينمايد و بيشباهت به حرف آن كسي نيست كه ميگويد: اگر پدري فرزندش يا فرزند پدرش را بزند، اين كار آنها به ما مربوط نيست چون هردو اعضاي يك خانواده هستند امّا چنانچه همسايه، همسايه خود را بزند براي نجات فرد مضروب و كسي كه مورد تعدّي قرار گرفته است مداخله ميكنيم. به هرحال سه وجه فوق الذكر از نواقص قوانين و لايحه هاي سازمان ملل متحد است. امّا آنچه از همه اينها بدتر است، ناخالصي و عدم صداقت بين المللي است و اينكه رويدادها را با دو نظر گاه متفاوت مينگرند و مسائل را با دو معيار مختلف بررسي ميكنند. و اين شبيه

آن است كه حكومتي ادعاي دمكراسي ميكند و ديكتاتوري را پياده ميكند و ادعاي انسانيّت مينمايد و عملا دست به ارعاب و قتل ميزند يا شعار آزادي سر ميدهد ولي زندانها را بنا ميكند، و سرانجام به گزافه دم از نظام چند حزبي ميزند در حالي كه عملا يك حزب را حاكم بر مملكت مينمايد. در هر صورت به زبان منطق، هم بر كبري و هم بر صغراي قضيه هردو باهم اشكال وارد است. يعني هم بر قانون و هم بر اجرا و تطبيق آن اشكال وارد است. وآنگهي غرب ميتواند قوانين و مقررات جهاني و نادرست سازمان ملل متحد را اصلاح كند و ميتواند اين مهم را با گشودن درهاي رقابت ميان طرفهاي درگير با مساله، عملي سازد. اكنون كه غرب عامل محرّك و يا باز دارنده ديني اخلاقي ندارد، خود عامل محرك و يا انگيزه چند حزبي مورد اعتقادش امري ضروري براي اصلاح امور در اين زمينه مناسب است. و تجربه احزاب سياسي خود بهترين دليل براي نشان دادن اثر رقابت و تعداد احزاب در پياده نمودن اقدامات اصلاح گرايانه در اين زمينه است. حال در صورتي كه حزبِ نخست راه ستم پيشه نمود يا كارها را به فساد كشانيد حزب دوّم عهده دار اين مهم است كه او را به راه اعتدال و صحيح باز گرداند و اگر باز نايستد خود آن حزب اوّل در انتخابات دچار شكست خواهد شد. پس اگر همه كارهاي حكومت صرفا در دست يك حزب باشد همچنان راه ظلم و ستم را پيشه خواهد ساخت و بدون اينكه فراسوي خويش رادع و مانع مهمي ببيند هر اقدامي

را براي خويش روا ميداند. به هرحال رقابت مثبت وسيله اي مفيد براي اقدامات اصلاح گرايانه است، خداوند تبارك و تعالي نيز در باره كساني كه ميخواهند وارد بهشت شوند ميفرمايد: (و في ذلك فليتنافس المتنافسون)(1). (و در اين نعمتهاي بهشتي بايد راغبان بر يكديگر پيشي گيرند).

1 _ سوره مطففين: 26.

آخرين سخن

آخرين سخن

در پايان ميگوييم از آنچه گذشت معلوم شد كه بشر رنج كش هيچگاه رنج و محنتش پايان نمييابد و هرگز به كرانه امنيّت و آسايس نخواهد رسيد مگر با تحقّق سه امري كه ذيلا به آنها اشاره ميشود: اول: ايمان به خداوند شنواي دانا و اعتقاد به اينكه او پروردگار بصير و قديري است كه نيكي را با نيكي دو چندان (مضاعف) و بدي را به بدي مثل آن و نه بيشتر، سزا ميدهد. حضرت حق خود ميفرمايد: (للذين احسنوا الحسني و زيادة)(1). (كساني كه نيكي كردند، پاداش نيك و زياده برآن دارند). و ميفرمايد: (و جزاء سيّئة سيّئة مثلها)(2). (و كيفر بدي، مجازاتي همانند آن است). پس چنانچه انسان ايمان بياورد هميشه از افتادن در دام معصيت و گناه حتي در خلوت و تنهائي، مصون ميماند. چون پيآمدها و عواقب سوء آن را در نظر ميگيرد، لذا نه به خود و نه به ديگران و نه حتّي به طبيعت، بدي نميكند. اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: (انّكم مسؤولون حتي عن البقاع والبهائم)(3). (شما مردم حتي نسبت به زمينها (و آبگيرها) و چهار پايان مسئول هستيد). دوّم: درستي قوانين و سالم بودن شيوه ها و روشها. چرا كه چنانچه انسان راه درست و شيوه و روش سالم عمل را

نشناسد مسلّماً نخواهد توانست هرچند مراقب و مواظب باشد آن راه سالم را بپيمايد. ما بر اين باوريم كه اسلام بهترين قوانين را ارائه داده است. قوانيني كه هم دنياي مردم را اصلاح ميكند و ضامن آخرت ايشان است و هم پاسخگوي فطرت و هماهنگ با عقل و خرد آدمي است(4). سوّم: نظارت اجتماعي بر شيوه اجراي قوانين و همينطور نظارت بر مسئولين و حكّام در همه امور. اين نظارت ميبايست با روشها و شيوه هاي جديد صورت پذيرد. مثلا از طريق مشورت نمودن با مردم در كارها و همكاري با نهادهائي كه در رابطه با مسائل قانوني عمل ميكنند و برقراري نظام چند حزبي. زيرا احزاب آزاد در زمينه اداره امور و سازندگي و پيشرفت باهم به رقابت ميپردازند. خلاصه بدون اين موارد امور سياسي براي مردم سامان نميپذيرد و امنيت لازم نيز در مملكت حاكميّت نمييابد. در يكي از كتابها اين را ذكر كرده ايم كه در زمان رسول اكرم صليالله عليه و آله احزاب سياسي آزاد _ گرچه به شكل خيلي ابتدائي _ وجود داشته است. يعني همان گروه مهاجرين وگروه انصار و اين دو گروه در نهايت دو حزب سياسي بودند كه در حكومت و تصدّي امور آن مشاركت فعّال داشتند. به علاوه كلمه (حزب) در كتاب سبق و رمايه (فقه) به صراحت آورده شده است. به هرحال پس از درگذشت رسول اكرم صليالله عليه و آله برخي از مهاجرين، حكومت را فقط تحت اختيار خويش گرفتند و اينجا بود كه فاجعه اتفاق افتاد و حقوق مسلم برخي ضايع گرديد و آنچه نميبايد واقع شود، واقع شد. بيترديد تنها راه حل همه

مشكلات ما: ايمان قلبي به خداست. ايماني كه جهت دهنده رفتار و كردار انسان و تنظيم كننده حتي اعضاء و جوارح او باشد نه آن ايمان ظاهري كه از حد زبان فراتر نميرود. همين طور اجراي قوانين صحيح كه همان قوانين اسلام باشد ضامن سلامت جامعه است البته اجراي آن مهم است، زيرا، بودن بهترين قوانين تا زماني كه به مرحله اجرا نرسد چه سود ميدهد؟ در باره قوانين ديگر واقعا بايد پرسيد اين چه قانون حاكم بر جهان است كه بيش از نيمي از اين جهان در فقر شديد زندگي ميكنند و هيچكس براي زدودن آن كوچكترين اقدامي انجام نميدهد؟ در صورتي كه همين جهان آنقدر ابزار و وسايل تغيير وضع مردم را دارد و آنقدر ثروت و دارائي را مالك است كه بتواند به راحتي دنيا را به سوي بهبودي و بهروزي سوق دهد. و باز بايد پرسيد اين چه قانوني است كه اجازه ميدهد مرگبارترين سلاحها توليد شود و بعد همه آن را تاييد كنند و توليد آن را به هم تبريك گويند؟ از همه اين گفته ها اين نتيجه به دست ميآيد كه تمدّن غرب در معرض فروپاشي است و از اين جهت تا زماني كه در زمينه بر خورد با اين دنيا و امور آن به فطرت خويش باز نگردد، در معرض تهديد جدي است و در واقع غربيها اين حقيقت را درك نموده و بالاتر اينكه آن را با سقوط پرافتضاح شوروي سابق تجربه نموده اند.

سبحان ربّك رب العزّة عمّا يصفون و سلام عليالمرسلين والحمد لله ربّ العالمين و صلّيالله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

محمد الشيرازي _ قم

المقدّسة 2 ربيع الثاني 1414 ه_ ق

1 _ سوره يونس: 26. 2 _ سوره شوري: 40. 3 _ نهج البلاغه: خطبه 167. 4 _ به كتابهاي (القول السديد في شرح التجريد) از مؤلف، و (الهدي الي دين المصطفي) و (الرحلة المدرسيّة) از امام بلاغي، مراجعه فرمائيد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109