باقي مانده از تمدن اسلام

مشخصات كتاب

مولف : آيت الله العظمي سيد محمد حسيني شيرازي(ره)

ناشر : موسسه فرهنگى رسول اكرم صلى الله عليه وآله

اشاره

كتاب حاضر يادي است در گذشته و اشاره به اينكه آن هنگام كه مردم تا حدودي به دستورات اسلامي عمل ميكردند بسياري از مشاكل و گرفتاريهاي فعلي را نداشتند. نويسنده گرانقدر با قلمي ساده و روان خوانندگان را تشويق مينمايند كه حد الامكان به ريشه هاي خويش بازگشته و با ياري خداوند متعال مشكلات جوامع اسلامي را بر طرف نمايند. ترجمه اين كتاب نيز به حدود هفده سال قبل باز ميگردد. اميدواريم مورد استفاده خوانندگان قرارگيرد.

مقدمه مترجم

مقدمه مترجم

پس از حمد و ثناي الهي كه به نوع بشر نوشتن ياد داد و به پيامبر آخرين مژده داد و فرمود: (اقرأ باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذي علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم)(1). بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، خلق كرد انسان را از خون بسته، بخوان پروردگار بزرگوارت را كه با كرم خود به انسان نوشتن ياد داد و چيزهائي به نوع بشر آموخت كه نميدانست. شكر خدا را كه به من توفيق داد كتاب بسيار ارزنده اي را كه اخيراً در اختيارم قرار گرفت با قلم ناچيز خود به فارسي ترجمه نمايم تا علاقمندان فارسي زبان نيز از مطالب پرارزش اين كتاب بهره برند. مدتي پيش كتاب (كيف عرفت الله) را به نام خدا شناسي و توحيد ترجمه كردم و اين دوّمين كتاب از مؤلف محترم ميباشد كه ترجمه كرده ام اميدوارم مورد قبول قرار گيرد. در ضمن خوانندگان را به مطالعه دهها جلد كتاب اخلاقي و اسلامي بسيار مفيد كه به قلم تواناي مؤلف محترم نوشته شده و اغلب به زبان فارسي نيز ترجمه شده است سفارش

ميكنم.

مرتضي جوادي – ذيقعده 1405 هجري قمري

1 _ سوره علق، آيات 1 تا 5.

مقدمه مؤلف

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم حمد و سپاس بر پروردگار جهانيان و سلام و درود بر محمد صليالله عليه و آله و سلم، و لعنت بر تمام دشمنان شان تا روز حساب.

حضاره يا فرهنگ در ترجمه حضاره بجاي تمدّن، چنين به نظرم رسيد كه كلمه فرهنگ را بكار برم، نه تمدّن، زيرا دامنه? فرهنگ فراگيرتر است از تمدّن، و مصاديقش عبارتند از: تمدّن مادي به معني تكنولوژي، و تمدن معنوي به معني فضيلت و مذهب كامل و اخلاق و علم و دانش عقلي و تمام دست آوردهاي بشر از دوره بدويّت و مدنيّت و همه اختراعها و اكتشافات و نتايج تجربيات و كار فكري و دستي افراد بشر. معمولا بيفرهنگ، قومي را ميگويند كه چون مردمان دوره جاهليّت زندگي ميكنند و از حيث اخلاق و انسانيّت در مرحله حيواني قرار داشته جز آزار ديگران و درندگي و غارت و تعدّي به حقوق مردم سرمايه اي ندارند. قوم با فرهنگ قومي است كه هم داراي مذهب و اخلاق و رفتار و گفتار خوب وادبيّات پيشرفته و عواطف و احساسات انساني و هم در قسمت تكنولوژي چنان پيشرفت كرده كه خودكفا شده محتاج دشمنان و بيگانگان نشود. پس بدويّت و مدنيّت و تكنولوژي و تمدّن و غيره همه مصاديق فرهنگ يك قوم و يك ملّت ميباشند و امّت اسلامي كاملترين و باارزش ترين فرهنگ را دارند، به شرط اينكه قدرش را بدانند و از گنجينه گرانبهاي قرآن و احاديث و سنّت بهره شاياني ببرند. در حدود پنجاه سال

يا نصف قرن كه در عراق زندگي ميكردم بقاياي فرهنگ اسلام را كه نقشي از دين برتر اسلام ميباشد و در تاريخهاي اسلامي و فقه و كتابهاي ديگر مربوط به اين دين بزرگ خوانده بودم، ملاحظه كردم و به اين نتيجه رسيدم كه: آموزش و پرورش اسلامي و تكنولوژي زمان ما و تمدّّّن يكي نيستند بلكه سه اصل ميباشند كه باهم فرق دارند. 1 _ ممكن است بگوئيم تمدّن يعني زندگي در شهر در مقابل زندگي در روستا، اين را هم بايد توضيح دهم كه زندگي شهري و روستائي هركدام براي خود خصوصيّات و ارزشهائي دارند. شهرنشينان از مزايائي بهره ميبرند كه روستائيان از آن بيبهره اند، در مقابل، زندگي در شهر خسارات و زيانهائي دارد كه در روستا نيست اما با وجود اين مزاياي شهر از زيانهايش خيلي بيشتر ميباشد همانطوري كه صدمات زندگي در روستاها از مزايايش بيشتر است. با استفاده از كتابهاي امور اجتماعي و تحقيقات علماء مربوط به آن براي ما روشن شده كه در شهرستان به آساني ميتوان به دانش و معالجات پزشكي و آنچه كه براي سهولت زندگي لازم باشد دسترسي پيدا كرد و به امور اجتماعي وارد شده به دادگستري و شهرباني و ادارات ديگر مراجعه نمود، در صورتي كه روستائيان از اين مزايا بهره كمي دارند. در مقابل اشخاص ساكن روستا از مواهب طبيعي چون پاكي هوا و ساده زيستي و نبودن قيد و بندهاي شهري استفاده مينمايند و از عواملي كه سبب ناراحتي و مشكلات زندگي و ناخوشيها و گرفتاريهاي ديگر اجتماعي ميشود كاملا دور هستند. نتايج اختراعات (تكنولوژي) مانند برق و آب لوله كشي و تلفن

و راديو و تلويزيون و جادّه ها و ساير وسايل جديد به شهرها و روستاها راه پيدا ميكند. نسبت بين فرهنگ(1) و تكنولوژي به اصطلاح علماي منطق عموم و خصوص من وجه است همينطور شهرنشيني و روستا نشيني با تكنولوژي همين رابطه را دارند. اسلام خودش فرهنگ مخصوصي دارد كه شامل ايمان، فضيلت علمي و اخلاقي، تقوي و آرامش، اطمينان قلبي و پاكيزگي، تشكيلات سياسي، نظام كشوري و لشكري و اجتماعي ميباشد اين فرهنگ بيماريهاي بدني و رواني و ناداني و فقر و تنگدستي را از بين ميبرد و بين مردم علاقه زياد و همكاري ومساعدت به هم ايجاد مينمايد و شامل مزاياي بسيار ديگر مزايا از اين نوع ميباشد. اين فرهنگ وقتي به شهري وارد شود آن را عظمت و بزرگي و جلال ميبخشد و به مقامي كه شهر قبلا داشته ميافزايد به همين جهت درحديث مردمان را تشويق نمودند تا در شهرهاي بزرگ زندگي كنند و از سكونت در روستاها به بدي ياد كرده اند. همينطور اگر تمدّن مادّي (تكنولوژي) به فرهنگ اسلامي اضافه گردد اهميّت آن بالاتر ميرود و بسيار زياد ميشود، به همين جهت درحديث آمده: (من ساوي يوماه فهو مغبون). كسي كه دو روزش مساوي بوده هيچ پيشرفت نكند زيانكار است. در حديث ديگر (من ترك دنياه لاخرته فليس منا و من ترك آخرته لدنياه فليس منا). كسي كه دنيا را براي ثواب آخرت رها كند و كسي كه آخرت خود را براي بدست آوردن دنيا از دست بدهد از ما نيست. و پيش از اين قرآن حكيم گفته است: (فمن الناس من يقول ربنا آتنا في الدنيا و ماله في

الآخرة من خلاق و منهم من يقول ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار اولئك لهم نصيب مما كسبوا)(2). بعضي از ايشان ميگويند خدايا در دنيا به ما نعمت بده و براي ايشان در آخرت بهره اي نيست، بعضي گويند خدايا در دنيا و آخرت به ما نعمت نيكو بده و از عذاب آتش نگهدار، ايشان راست بهره اي از آنچه كسب كردند. فرهنگ مادّي كاملا نقطه مقابل فرهنگ كامل اسلامي است و از پنجاه سال پيش كه وارد در بلاد اسلامي گرديده روز به روز موادّ صنعتي و تكنولوژي بالا رفته و متاسفانه فرهنگ معنوي اصيل اسلامي ايمان و اخلاق و انسانيّت رو به ضعف نهاده و زندگي مسلمانان را سخت دگرگون نموده، لذا كساني كه مخلوط شدن اين دو فرهنگ تمدّن مادّي و معنوي را درك كرده اند فرق بين آنها را خوب فهميده اند. ثمرات فرهنگ مادّي تنها، بدون فرهنگ معنوي، اخلاقي و مذهبي، دشمني و ستمگري و جنگ و روگردانيدن از هم و از بين رفتن رضا و قناعت و آرامش خاطر ميباشد، لذا ترس، اضطراب و نگراني، سستي ايمان، حرص و كم شدن ايمان به خدا و روز آخرت، زياد شدن جرمها و خيانتها جاي خوبيها را گرفته است. در نتيجه به علّت اينكه خودشان براي تهيّه? وسايل صنعتي و زندگي جديّت نميكنند ممالك اسلامي، بازاري براي كشورهاي غربي شده و غربيان اين بلاد را منزل خود ساخته، از همه بدتر آنان را بنده خود ساخته اند و مانند مولي بر آنان اربابي و آقائي ميكنند و موّاد خام معدني آنها را با قيمت ناچيز خريده، و موّاد

صنعتي خود را به قيمت گزاف ميفروشند و در شهرها گروههاي مختلف هوادار خود تشكيل ميدهند و جنگ و ستيز وكودتا راه مياندازند. من خوب به خاطر دارم كه قبل از نصف قرن چطور مسلمانان در رفاه و آسايش بودند و واردات عراق از يك و نيم ميليون دينار تجاوز نميكرد. روزي مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء به فيصل اول پادشاه عراق گفته بود كه كوچه هاي عراق احتياج به اسفالت دارد. جواب داده بود: اين روزها واردات عراق از يك ميليون و نيم دينار تجاوز نميكند، حساب كرده ايم اگر به سه ميليون برسد همه خيابانها و كوچه هاي نجف را اسفالت ميكنيم. در حقيقت هر وقت حكومت با فرهنگ اسلامي همراه باشد اجتماع تبديل به رضا و خشنودي و فضيلت و تقوي و ايمان و آرامش و وقار خواهد شد (الا بذكرالله تطمئن القلوب)(3). با ياد خدا دلها آرامش پيدا كرده از ترس و نگراني و دلهره و بيايماني و غم و غصه خلاص ميشود. با حسن تعاون و همكاري، شركت و قناعت، آسايش و پيشرفت، امنيت و جوانمردي، بردباري و آزادي، حكومت مردمي شورائي و ساير وسايل آسايش و پيشرفت، سعادت همه فراهم ميگردد. خوب پنجاه سال پيش را به خاطر دارم زماني كه شرق و غرب مقدّمات جنگ جهاني دوّم را فراهم ميساختند و بعد از آن كه وارد جنگ شدند و هنوز در بلاد اسلامي توجّه به ماديّات رواج پيدا نكرده بود مردم چه حالي داشتند، از آن ببعد كه مردم را به ماديّات متوجه كردند و روز به روز دامنه اش را وسعت دادند مردم به چه وضع بدي دچار

شدند تا وضع امروز پيش آمد. با همين قياس آنچه بيش از نيم قرن مشاهده كردم و لمس نمودم اين بود كه قبل از جنگ هم اسلام كامل وجود نداشت و مردم تا حدودي داراي فرهنگ اسلامي بودند يعني مملكت با شورائي كه در راس آن مراجع اسلامي باشند اداره نميشد و انتخابات، آن طور كه بايد آزاد نبود و رئيس مملكت فيصل بود كه از حكومت بريتانيا دستور ميگرفت و در شهرها قوانين غربي رواج داشت، نظام و بهداشت اسلامي بصورت كامل نبود، قسمتي از مقرّرات حكومت عثماني باقي مانده بود كه اخيرا از تركيه بيرون رفته و قسمتي از آثار حكومت منقرض قاجار ازايران به آنجا رسيده بود. به همين علّت اسم اين كتاب را (بقاياي فرهنگ و تمدّن اسلامي نام گذاشتم). اگر گفته شود انحطاط ملل اسلامي به سبب آمدن تكنولوژي است دليل درستي ندارد زيرا تكنولوژي قاعدتاً بايد سبب پيشرفت شود نه عقب ماندگي و بايد بر توانائي انسان بيفزايد نه آنكه آن را ضعيف كند. پس علّت انحطاط نفسِ پيشرفت و تكامل ماشيني و صنعتي نيست بلكه فراموش نمودن تمدّن معنوي و مادّه پرستي عوض خدا پرستي و علاقه به ماديّات بيش از معنويات و ترك اصول ايماني و اخلاقي و فرهنگ اصيل اسلامي سبب اين تنزل گشته است. نه ما بلكه غربيان نيز گرفتار اين بلا هستند فرقي كه با هم دارند اين است كه غربيان به علّت برتري در تكنولوژي استعمارگر هستند و مسلمانها را استعمار ميكنند و بلاد اسلامي را مستعمره خود ساخته اند و مسلمانها رو به ضعف نهاده اند. امّا با اذن و ياري خداي توانا

مسلمانان ميتوانند با توجه به فرهنگ اصيل خود براين مشكلات فائق گردند و مانند قرون اوليّه اسلام با بهره بردن از اين فرهنگ و تمدّن خودشان رو به صنعت آورند و لوازمات خود را با دست خود بسازند و داراي آرامش خاطر واطمينان قلبي شده به خير و رفاه و آسايش برسند، آنچه در خواب هم نميديدند و در نقشه هاي مالي خود تصورش را نميكردند. اكنون نتايج مشاهدات خود را در زمان حاضر در بيست و چند فصل بيان ميكنم و از خداوند طلب توفيق و ياري مينمايم.

1 _ فرهنگ عبارت از مجموعه اندوخته هاي علمي و اخلاقي و مذهبي بشر از مادّي و معنوي كه جامع تمام تحقيقات و تجربيّات واندوخته هاي عقلي و فكري و احساسي بشر ميباشد، تمدّن جزئي از فرهنگ است و سه ركن دارد، علم واقعي، صفت حقيقي، دين كامل. تمدّن جامع مادّي ومعنوي مهمّ ميباشد و تمدّن مادي فساد انگيزست. 2 _ سوره بقره، آيات 200 _ 202. 3 _ سوره رعد، آيه 28.

آزاديها

آزاديها

كشاورزي، خريد و فروش، قيمت گذاري و صنعت همه آزاد بودند مردم هرجا و هرچه ميخواستند زراعت ميكردند و آزادانه ميخريدند و ميفروختند و آنچه را كه مايحتاج اوّليّه بود خودشان ميساختند. مثلا در كربلا حدود چهارصد نوع وسيله ابتدائي صنعتي ساخته ميشد، جُل اسب و قاطر، بادبزن، حصير و غيره. من شاهد بودم كه همين حركت كشانده شد به اين قسمت كه اشياء مهمتر مانند درب منازل، ظروف، خوراك پزي نفتي، پريموس، چراغها و چيزهاي ديگر كه آزادانه بدون قيد و شرط ميساختند و دولت ماليّات نميگرفت. تجارت و كسب و تشكيل اجتماعات

و مسافرت و اقامت در هر مكان و هر شهر به آزادي انجام ميگرفت، مردم عراق و ايران به شهرهاي يكديگر آزادانه مسافرت ميكردند و بدون ماليّات و گذرنامه به مكّه و مدينه و بلاد ديگر ميرفتند. فقط بعلّت اينكه تمدّن مادّي كم كم نفوذ ميكرد گاهي مقداري ماليّات به اندازه كم ميگرفتند. سابق آن طور كه بعضي از اجدادم نقل كردند بدون گذرنامه به لبنان و سوريه و مصر و فلسطين و اردن و مكّه و مدينه مسافرت كردند و اين سفر يك سال طول كشيد زيرا اجاره كشتي و زيارت مراقد متبرّكه و پيدا كردن منازل به وقت احتياج داشت و وسايل مسافرت سريع نبود. هركس ميتوانست زمينهاي بدون صاحب يا موات را تملك نموده و منزل بسازد يا زراعت كند. به خاطر دارم پنجاه سال پيش در سعديه محلّه كربلا عمارتهائي ساختند و عوارضي گرفته نشد مگر چهار فلس در هر متر مربّع آن هم مؤمنين ميگفتند ظلم فاحشي است. شكار حيوانات دريائي و هوائي و صحرائي آزاد بود. سخنراني و نوشتن آزاد بود و قيد و شرط و محدوديتي نداشت. براي نشر كتاب و مجلات اين همه قيد نبود، همه ازاين آزاديها بهره ميبردند و اگر يكي از آزاديها را كسي ميگرفت همه تا وقتي كه حق خود را بگيرند ايستادگي ميكردند. خريد و فروش اسلحه آزاد بود. ياد دارم در كربلا مغازه هاي خريد و فروش و تعمير اسلحه وجود داشت. انتخاب مجلس شورا نيمه آزاد بود، اگرچه فيصل شاه سابق و طرفدارانش با ترغيب و تهديد و ياگمراه كردن مردم قسمتي از نمايندگان را از طرفداران خود انتخاب ميكردند. مردم

در خيابانها اجتماع ميكردند و تبليغ مينمودند تا كانديداهاي خود را جلو بيندازند و آراء بيشتري براي طرفداران خود كسب نمايند، بعضي ازكانديداها براي تبليغات و تجمعات مردمي منزل خود را در اختيار مردم ميگذاشتند و از مردم پذيرائي ميكردند و مجالس عزا براي حضرت سيدالشهدا (ع)، برپا نموده، و براي جلب نظر مردم به خانه هاي مردم و اجتماعات آنان ميرفتند و از بيماران در بيمارستانها عيادت مينمودند و در كارها به مردم كمك ميكردند تا ايشان را انتخاب نمايند.

اطمينان مردم نسبت به هم

اطمينان مردم نسبت به هم

در گذشته اطمينان مردم به هم در اعلاترين درجه خود بود به طوري كه بدون سند استقراض مينمودند، مگر بعضي اوقات كه استثنائي بود. خريد و فروش و اجاره و رهن و معاملات ديگر خانه ها و باغات و از اين نوع كارهاي بزرگ بدون سند انجام ميشد. ياد دارم خود ما خانه? مسكوني مان را بدون سند رسمي و غير رسمي اجاره كرده بوديم همين خانه پس از فوت صاحبش به ورثه ميرسيد باز در اجاره باقي ميماند. باغات و خانه هاي كربلا و حمام و دكّانها كمتر با ورقه شرعي يا رسمي اجاره ميشد. در صورتي كه مطابق حكم قرآن مستحب است سند يا ورقه گرفته شود، در سنّت هم همينطور بوده، ولي مردم در اثر اطيمنان كاملي كه به هم داشتند به اين مستحّب عمل نميكردند، مگر استثناءاً گاه گاهي. امّا برخلاف اين، معاملات ازدواج و طلاق با ورقه انجام ميگرفت و غالبا نوشته شرعي بود مگر گاه گاهي كه سند رسمي هم داشت. همينطور در باره عِرض و ناموس، مردم كاملا به هم اطمينان داشتند و محافظت ميكردند، اين

امري است طبيعي، در شهري كه ايمان و فضيلت و تقوي و عفّت و حجاب زنان حاكم باشد اين اطمينان خواهد بود. ازدواج در بين پسران و دختران جوان رواج داشت و كمتر دختر و پسر جواني وجود داشت كه ازدواج نكرده باشند.

برادري اسلامي و ديني

برادري اسلامي يا ديني

در گذشته همه باهم برادر ديني بودند و به معني كامل دستورات اسلامي مثل برادر رفتار ميكردند، عرب و عجم و هندي و افغاني و خليجي از همه ممالك و همه نژادها برادر بودند و برادروار باهم معامله و معاشرت مينمودند، در صفهاي نماز جماعت و در زيارتگاهها آنان را در صفهاي فشرده و به هم چسبيده ميديدند برادرانه خريد و فروش ميكردند، زمين ميخريدند و آباد ميكردند به همديگر دختر ميدادند و با هم ازدواج مينمودند و در همه امور جز موضوع كفر و تقوي مساوي بودند و با مساوات رفتار ميكردند. نژاد و قبيله و رنگ و كشور و قوميّت براي آنان مسئله اي نبود و كلمه بيگانه مفهومي نداشت، مگر در عدّه كمي از يهوديان كه اطراف كربلا بودند و عدّه اي كه در مرقد دانيال نبّي عليه السلام بين كربلا و نجف اشرف سكونت داشتند، علاوه بر اينها تعداد كمي مسيحي و صائبي در بغداد بودند كه به اينها بيگانه ميگفتند. مسلمانان همه باهم برادر بودند و بيگانگان در داخل اجتماعات اسلامي با كمال آزادي با آسايش و اطمينان به يكديگر زندگي ميكردند زيرا از طرف حضرت پيامبر (ص) سفارش شده بود كه: (من آذي ذميّا فقد آذاني). (هركس ذمّي، شخص غير مسلماني كه در پناه اسلام ميباشد را آزار برساند مرا آزار رسانده است).

به همين مناسبت كسي براي كافرهاي ذمّي هم مزاحمت ايجاد نميكرد. ياد دارم كه چگونه مسلمانان افرادي را كه بعد از جنگ جهاني دوّم وارد احزاب سياسي ميشدند كوچك و پست ميشمردند و آنرا مخالف با موازين اسلامي ميشمردند. در عراق احزابي مانند حزب دمكراسي، حزب دستور، حزب توده اشتراكي، حزب استقلال داير شد كه با موازين اسلامي سازگاري نداشته و جنبه سياسي داشت و برنامه هاي خود را از قوانين اسلامي نگرفته بودند، به همين مناسبت افراد اين گروهها كم بود و در مجامع اسلامي عراق نميتوانستند جائي و منزلتي داشته باشند، از برنامه هاي اسلامي مقدار كمي به مرامنامه خود افزوده بودند ولي عملشان اسلامي نبود و مربوط به سياست ميشد.

ارزاني

ارزاني

در گذشته ارزاني همه جا رواج داشت و تا شروع جنگ جهاني دوّم از گراني خبري نبود. ارزاني اصل هميشگي مردم بود، مثلا نان هر عدد يك فلس تا نيم فلس و هريك از دويست و پنجاه گرم بيشتر بود. واحدهاي وزن اوقيه بيشتر از يك كيلو، حقّه بيشتر از چهار كيلو بود، تخم مرغ هشت عدد به چهار فلس و گاهي شش عدد به چهار فلس خريداري ميشد، روغن هر شانزده كيلو ربع دينار يا دويست و پنجاه فلس گوشت گوسفند تازه هركيلو بيست و چهار فلس و مرغ چاق زنده هركدام بيست و پنج فلس و گاهي به بيست فلس نيز ميرسيد. بهترين نوع برنج كه عنبر نام داشت هرگوني صدكيلوئي ربع دينار ارزش داشت، هر كيلو نمك معدني كه زنان از معدن نزديك كربلا ميآوردند يك فلس قيمت داشت. در گرمابه عمومي براي غسل يك نفر يك فلس و

براي كيسه كشي و كارهاي ديگر چهار فلس ميگرفتند. كرايه ماشين بين كربلا و نجف پانزده تا بيست فلس بود، كرايه ماشينهاي بزرگ در اين فاصله ده فلس بود و گاهي كمتر ميشد. ميوه بسيار ارزان بود، هر (وزنه) هنداونه _ هر وزنه بيشتر از صدكيلو بود _ به ربع دينار وگاهي نصف دينار، همينطور انار، انگور، خربزه، بِه، و ميوه هاي ديگر كه خيلي ارزان بود. ساير احتياجات و لوازمات نيز بسيار ارزان بود بطوري كه خانه اي را در يك سال به سه دينار اجاره نموده و سكونت داشتيم و مالكين به والد من اصرار ميكردند كه اين خانه را به بيست و چهار دينار بخرد ولي ايشان نميپذيرفت. من تصوّر نميكنم كه گراني امروز از زيادي پول نقد باشد و در بعضي از كتابهاي اقتصاد خود آورده ام كه گراني با نقد برابر نيست و از آن بيشتر ميباشد. مثلا: اگر مزدها صد برابر شود گراني دويست برابر ميشود به همين مناسبت در جهان امروز بيش از هزار ميليون گرسنه وجود دارد و هر سال بيش از پنجاه ميليون كودك از گرسنگي ميميرند و غذا و دارو و ساير احتياجات زندگي را ندارند، علت اول اين مسئله نتيجه? مادّه پرستي جديد است كه سبب اين همه گراني شده، مقدار زيادي از ثروت مملكت براي اسلحه و موّاد مخرّب و ويرانگر مصرف ميشود. علّت دوّم اسراف و زياده روي و تجمل پرستي مردمان ميباشد. و علّت سوّم زياد شدن كارمندان دولت ميباشد كه كار توليدي ندارند و حقوق ميگيرند. علّت چهارم اين است كه مردم عادت كرده اند لوازم تجمّلي و زايد را به قيمتهاي گزاف بخرند،

در نتيجه قيمتها روز به روز بالا ميرود و بيشتر از نصف مردمان جهان نميتوانند لوازم اوّليه و ضروري خود را فراهم سازند و همه اينها بدين سبب است كه حكومتهاي ستمگر و منحرف امور مردم را بدست گرفته اند مانند حكومت هاي امپرياليست، كمونيست، اشتراكي كه در بعضي ازكتابهاي خود شرح داده ام.

كمي مشكلات زندگي

كمي مشكلات زندگي

هرجا و هروقت آزادي و محدوديت كارمندان اداري (كه كار غير توليدي انجام ميدهند) و رضايت در زندگي و ايمان و فضيلت، وجود داشته باشد مشكلات از بين ميرود و فقط مشكلات كمي باقي ميماند كه زود قابل حلّ است. ديگر اقامت در يك محلّ و گذرنامه براي مسافرت و گرفتن شناسنامه و اثبات مليّت و اجازه ساختن بناء و اجازه كارفرما و سفر و اقامت براي مردم جزو مشكلات حساب نميشود، اختلاف و نزاع بين مردمان بوجود نميآمد و امثال: نزاع بين زن و شوهر، بين چند شريك، بين خريدار و فروشنده، بين دو همسايه و نظاير اينها، از بين ميرود و براي مشكل، مفهوم و اسمي باقي نميماند و اگر گاه گاهي اتفاقا بطور كم از اين نوع اختلافات پيدا شد در اين اجتماع به كمك خود مردم به زودي حلّ ميشود و باقي نميماند.

كمي بيماريها

كمي بيماريها

به سبب وجود روشهاي بهداشتي اسلامي و رعايت آداب ديني در خوردنيها و آشاميدنيها و لباس پوشيدن و مسكن و ازدواج و روزه و پاكيزگي و حمّام كردن و غير اينها بيماري كم ميشود(1). وقتي مردمان در يك اجتماع از آنچه حرام بوده و مضرّ ميباشد مانند آشاميدن مشروبات الكلي و خوردن گوشت خوك و مردار و غيره پرهيز كردند و در تهيّه موادّ خوراكي و آشاميدنيها خيانت و تقلّب نكردند و هرج و مرج و بينظمي و عوامل اضطراب و از بين برنده آرامش خاطر وجود نداشت علّتي براي مرض جسم و روح باقي نميماند و بيماريهاي دائمي در اجتماع ريشه كن ميشود و گاهي يك نفر در ميان چندين هزار نفر

به اين بيماريها دچار ميگردد، بيماريهاي بسيار بد مثل سرطان و نظاير آن كم ميشود. در تابلو اعلان پزشكي نوشته شده بود (معالجه امراض وارداتي) از خواندن اين عبارت سخت تعجّب كردم و با رفقا بحث نموده، گفتم: آيا ممكن است مرضي باقي بماند؟ در آن زمان در خيابان امام علي(ع) كه سابقا (شارع بلوچ) نام داشت يك نفر سكته قلبي كرده بود مردمان بقدري براي مشاهده اين مرده جمع شده بودند كه در خيابان جائي براي ردّ شدن باقي نمانده بود اينها به همديگر ميگفتند آيا ممكن است كسي بخوابد و ديگر بيدار نشود؟ بعضي كه از آيات قرآن آگاهي داشتند اين آيه را ميخواندند: (الله يتوفي الانفس حين موتها و التي لم تمت في منامها)(2). خدا موقع فرا رسيدن مرگ جان اشخاص را ميگيرد همان اشخاصي كه به خواب ميرفتند و نميمردند و باز بيدار ميشوند. با تعجب ميگفتند: چطور ممكن است بميرد بلكه غش كرده و به حال خواهد آمد و نمرده است. از اين حرفها ميزدند زيرا تا آن موقع نديده بودند كسي سكته كند و بميرد. به سبب كمي بيماري، پزشك هم كم بود و هر شهر يك يا دو پزشك بيشتر نداشت، از داروخانه هم خبري نبود. در كربلا كه شهر بزرگ زيارتي است و مسافرين زيادي براي زيارت آنجا ميآمدند و ميماندند فقط يك داروخانه وجود داشت، درمانگاه و بيمارستان هم كم بود فقط يك بيمارستان در كربلا بود كه بيماران كمي به آنجا مراجعه ميكردند، ويزيت پزشك و قيمت داروها بسيار اندك بود و پزشك تقاضاي مزد نميكرد اگر كسي چيزي ميداد تشكر ميكرد و قبول مينمود

و اگر نميدادند چيزي نميخواست، وقتي كه ويزيت رسم شد از ده فلس بيشتر نبود، وقتي كه قيمتها بالا رفت ويزيت هم بيست فلس شد. وقتي مالاريا شهر كربلا را فرا گرفت از ما ده نفر كه در يك خانه بوديم فقط پدرم كه خدا او را رحمت كند مبتلا نشد، يك نفر نيمه پزشك داشتيم كه هر روز به خانه ما ميآمد و نسخه و دوا ميداد و خوراكي تعيين ميكرد و ما عمل ميكرديم، پس از يك ماه حال همه ما خوب شد و حساب كرديم روي هم خرج پزشك و دواي ما نيم دينار شد، داروهائي كه ميداد اغلب گياهي بود كه در محل بدست ميآمد و يا ازاطراف ميآوردند.

1 _ در فقه اسلامي و احاديث و آيات قرآن كريم و زندگي پيامبر بزرگوار اسلام و آل او براي هريك از اين امور دستورات زياد و سفارشهاي اكيدي وارد شده كه رعايتش مانع بروز بيماري بوده و عامل مهمّ سلامت تن و روان ميباشد. 2 _ سوره زمر، آيه 42.

دادگستري و قضاوت

دادگستري و قضاوت

در گذشته قضاء و دادگستري اسلامي در شهرها حكومت داشت مثلا در كربلا يكي از علماء بنام سيد عبدالحسين حجت رحمت الله عليه در صحن امام حسين(ع) امام جماعت بود، هم درس خارج ميداد و محلّ درس او شبها نزديك درِ زينبيّه بود و جماعتي از او تقليد ميكردند و رساله عمليّه داشت و هم قضاوت شرعي با ايشان بود. همان طوري كه امام (ع) فرموده است: (فاني قد جعلته عليكم حاكما). يعني من او را براي قضاوت انتخاب كردم تا حكم كند. اهالي كربلا

و حومه و روستاهاي مجاور در باره خريد و فروش، رهن و اجاره، وقف و صلح، ازدواج و طلاق و اموال محجورين كه نميتوانند در مال خود تصرّف كنند و گمشده ها و همچنين امور يتيمان به او مراجعه ميكردند و ايشان حكم شرعي صادر ميكرد، به اين ترتيب هر مشكلي به زودي حلّ ميشد، هيچوقت تعطيلي نداشت و احتياج به وكيل و ادارات دادگستري و اسناد نبود معاملات و ازدواج و طلاق و غير اينها را در يك كاغذ مينوشت و پولي نميگرفت، يك منشي هم داشت كه مينوشت و ايشان امضاء ميكرد، طرفين و شهود هم امضاء ميكردند و كار بدون تشريفات قانوني و اداري تمام ميشد. دو نفر شاهد در موقع لزوم امضاء ميكردند و گواهي ميدادند. در يك گوشه خانه دالان درازي بود كه از آجر و گچ ، سكّوونشيمنگاه درست كرده بودند، در زمستان زيلو و در تابستان حصير ميانداخت و مراجعه كنندگان را ميپذيرفت. هر روز صبح دو سه ساعت براي مراجعه مردم همانجا مينشست و در تمام امور قضاوت ميكرد، اگر كسي با حكم شرعي او مخالفت ميكرد طبق قوانين شرع مجازاتي براي او قائل ميشد، امّا نه زياد، بلكه خفيف بود، اغلب به اين مجازات هم احتياج نميشد، حكم او از قرآن و سنّت و اجماع و عقل يعني منابع احكام اسلامي اخراج ميشد حتيالمقدور تعزير و مجازات نميكرد زيرا ميدانست اگر زياد باشد مردم در باره احكام جري ميشوند و با خودسري از احكام اجتماعي سرپيچي ميكنند، بنا بر اين هرقدر امور با صلح و مسالمت آميز حلّ شود بهتر است. خودش زندان نداشت فقط حاكم شهر

يك زندان با مساحت تقريبا ده متر مربع داشت كه اغلب خالي بود يا دو سه نفر در زندان بودند، زندان را هم (سراي) ميگفتند. بعد از جنگ جهاني دوّم كه تمدّن مادّي غرب به شهرها راه پيدا كرد بين دو شخصيّت در كربلا در باره زمين زراعتي اختلاف ونزاع واقع شد، جريانش در دادگستري سيزده سال طول كشيد، بالاخره يكي از طرفين دعوي مُرد و نزاع تمام شد، نظير اين دعوي در نجف حدود يازده سال طول كشيد سرانجام پيش يكي از علماء رفتند و در ظرف سه ساعت اختلاف رفع شد. دراصفهان نيز دعوائي شبيه اينها واقع شد كه پانزده سال در دادگستري ادامه داشت، بالاخره عالمي آن را دردو ساعت خاتمه داد. قوانين اسلام اينطور است كه بدون پيچيدگي و وقت گذراني و تعطيلي بطور آسان و ساده تمام مراجعات قضائي را حلّ ميكند بدون اينكه وقت مردم و يا مال آنان تلف و غارت شود و كار شكني و مشكل بوجود آيد.

امنيت

امنيت

امروزه اداره جاسوسي در هر كشوري وجود دارد كه روز به روز در حال گسترش بوده و همه جا داير ميشود تا از اسرار و كارهاي شرعي مردم باخبر شوند. تا آن روزها از شهرباني و كلانتري و ژاندارمري خبري نبود اغلب مغازه ها در شب هم تا نصف شب در جاهاي خلوت باز بود و در منازل را نميبستند و قفل نميزدند و ماشينها در رفت و آمد بودند. در دورترين محلاّت از مركز شهر و حرم حضرت امام حسين و صحن ابوالفضل عليهماالسلام مردم بدون ترس در رفت و آمد بودند و جان و مالشان محفوظ

بود زيرا ايمان و احكام شرعي در جريان بود. بعدها كه در بغداد اداره جاسوسي بنام (السايدي) كه از انگلستان و بريتانيا دستور ميگرفت داير كردند و كارش اين بود كه در سطح بالا در باره اشخاص بانفوذ شهر تحقيق ميكرد و ميخواست بداند بزرگان عشاير چه اندازه نفوذ دارند و نفوذشان چگونه ميباشد، بزرگان شهر و علماء نيز هركدام پرونده مخصوصي داشتند. مردم با تعجّب از اين اداره ياد ميكردند و از هم ميپرسيدند كه: آيا اين كار صحيح و شرعي است كه در باره اسرار مردم جستجو كنند و به جاسوسي بپردازند؟ اين چه فايده دارد؟ چگونه ممكن است كه ديگران در امور مخفي ما دخالت بكنند؟ نظير اين سئوالات در بين مردم رواج داشت.

در باره برقراري اجتماع

در باره برقراري اجتماع

اجتماع بزرگ نيز همچون خانواده است كه اجتماعي است كوچك و از پدر و مادر و فرزندان و يا افراد بزرگ و كوچك تشكيل شده است، در هر اجتماع بايد بزرگتران مراعات حال كوچكتران را با لطف و رحم و مرحمت نگاه دارند و كوچكترها نيز بزرگتران را احترام كنند و هركدام به اندازه توانائي خود در رفع احتياجات يكديگر بكوشند. اين روايت مثال روشني است براي رفتار در اجتماع: يكي از فرمانروايان به يكي از ائمه (ع) مراجعه كرد و تقاضاي نصيحت نمود، امام عليه السلام فرمود: (افراد مسلمان از لحاظ عمر سه دسته اند: بزرگ، كوچك، هم سن و سال، بايد بزرگترها مثل پدر و كوچكترها را مثل فرزند و همسالان را همچون برادر دانست اي امير، به پدرت نيكوئي كن و به فرزندانت رحم نما و با برادرانت همواره به

نيكوئي رفتار كن). براي برقراري اجتماع در اسلام مراسمي وجود دارد كه مردم را دور هم جمع ميكند. از جمله? آنها اطعام است كه مسلمانها يكديگر را براي غذا دعوت ميكنند و در روزهاي مخصوصي مانند وفات يا تولّد ائمه (ع)، يا ماه مبارك رمضان و ايام محرّم و عاشورا خصوصاً و پس از بازگشت از سفر حج، يا زيارت معصومين (ع)، عروسيها، ختم و وفات، ختنه سوران، خريد يا اجاره خانه جديد و عنوانهاي ديگر دورهم جمع ميشوند و خويشان به عنوان صله ارحام همديگر را ميبينند و به هم كمك ميكنند و همسايگان به ديد و بازديد از يكديگر ميپردازند. خلاصه مردم نسبت به هم مهربانند مگر در موارد بسيار نادر كه كم اتفاق ميافتد به عللي چند صباحي رشته مودّت قطع شود و باز به حال خود بر گردد.

كمي كارهاي خلاف

كمي كارهاي خلاف

آنچه كه عملش جرم و مجازات داشته باشد در اجتماع اسلاميِ واقعي كمتر اتّفاق ميافتد و لذا، قتل و جرح و دزدي و ربودن دختران مردم و كارهاي زشت ديگر وجود نداشت، با وجود اينكه همچون روزهائي كه شمشير در دست تمام مردم بود، امّا اسلحه را براي كارهاي خلاف و ستمگري و صدمه زدن به ديگران به كار نميبردند، زيرا ميدانستند تمام مردمان اجتماع بايد در صلح و صفا زندگي كنند و از شخص خطاكار در نزد خدا بازخواست خواهد شد. افراد اجتماع نيز به اين اشخاص با ايمان و وظيفه شناس به احترام نگاه ميكردند و الا ميبايست آنها را پست شمرده و مسخره ميكردند و با نظر توهين به آنان مينگريستند. دو سبب يكي خوف از خدا

و ديگري بدبين شدن مردم به آنان سلامتي اجتماع را تامين ميكرد و جرمي واقع نميشد. عكس العمل مردم و تقوي دو عامل مهم جلوگيرنده از كارهاي خطا بود.

ازدواج

ازدواج

ازدواج با دوشيزگان باكره، سابقاً در اجتماع رايج بود و حكم اسلامي حكومت ميكرد، دختران از سنّ دوازده تا چهارده ساله ازدواج ميكردند و پسران جوان از شانزده تا هجده سالگي حتما زن ميگرفتند، فرمايش حضرت پيغمبر (ص) را مدّ نظر داشتند كه فرموده است: (تناكحوا تناسلوا تكثروا فاني اُباهي بكم الامم يوم القيامة و لو بالسقط). براي توليد نسل و ازدياد افراد ازدواج كنيد زيرا من روز قيامت به شما امّت افتخار ميكنم حتي به آنانكه سقط شده اند. و باز فرموده است: (من سعادة المرءان لا تحيض ابنته في بيته). يكي از سعادتهاي مرد اين است كه دخترش در خانه خود حيض نبيند.

و باز فرموده است: (من تزوج فقد احرز نصف دينه، او ثلثي دينه، فليتق الله فيالباقي). كسي كه ازدواج كند، نصف يا ثلث دين خود را حفظ نموده، پس بايد در باقي آن تقواي الهي پيشه كند. مسلمانان اين فرمايشات را شعار زندگي خود قرار داده و عمل ميكردند در نتيجه مرد بيزن و دختر بيشوهر پيدا نميشد. ياد دارم در شهر ما فقط چهار نفر مجرّد بودند كه ازدواج نكرده و مايه حيرت مردم شده بودند و اين مردان دو به دو باهم برادر بودند. مِهر و تشريفات بسيار كم و ساده بود، سعي ميكردند وسايل ابتدائي زندگي را تهيه نمايند و به همان قانع ميشدند و كمتر خلاف اين اتّفاق ميافتاد، براي سكونت يكي از اطاقهاي پدر

زن يا پدر شوهر را اختصاص به خود ميدادند تا بعدا خانه مستقل پيدا كنند و اين مشكلات و تشريفات مهريّه كمرشكن امروزه اصلا وجود نداشت. پدرم ميگفت: وقتي كه مرجع بزرگ آقا سيد عبدالهادي شيرازي ازدواج ميكرد اطاقش با شبهاي گذشته فرقي نداشت و فقط مختصري جهيزيّه براي زوجه آورده بودند و از اطاقي به اطاق ديگر نقل مكان ميكرد، عروس مانند دختر خودشان در اين خانه پذيرائي ميشد و داماد مثل پسرشان، تحصيلات و خدمت سربازي و موانع ديگر مانع ازدواج نميشد، در نتيجه جوانان دختر و پسر هيچوقت دچار انحرافات جنسي و كارهاي حرام مانند زنا، لواط، استمناء، و نظير اينها نميشدند. لازم است بگويم، آن موقع چند زن داشتن هم بسيار كم بود و مانند سالهاي اوّل اسلام نبود كه ايجاب ميكرد يك مرد چند زن داشته باشد، گمان ميكنم كم شدن تعدد زوجات در اين زمان يكي بدليل بدرفتاري زنهاي قبلي با زنهاي بعدي باشد، و ديگر اينكه افراد اجتماع از اين كار زياد خوششان نميآيد و اين مسئله سبب كدورت ميگردد و عوامل ديگر نيز مانند ناراحتي اولاد و به هم خوردن وضع خانواده و پيش آمدن طلاق و غيره به اين دو عامل اضافه ميشود.

وفا و صفا و صداقت

وفا و صفا و صداقت

در اجتماع چنان وفا و صميميّت و محبّت بود كه مكر و حيله به كاربرده نميشد، لذا گرفتاريها و مشكلات از بين ميرفت وطبع عموم افراد اجتماع اينگونه بود و از قرآن كريم درس ميگرفتند آنجا كه ميفرمايد: (و يمكرون و يمكرالله والله خير الماكرين)(1). مكر ميكنند و خدا هم در مقابل مكر ميكند و خداوند بهتر

از هر كس مكر تواند كرد. اگر بنا به نيرنگ باشد خدا بهتر از هركس نيرنگ كند. از امام عليه السلام پرسيدند: حيله در چيست؟ فرمود: ترك حيله. اين فرمايشات را مسلمانان نمونه و شعار براي كارهاي خود قرار داده اند، وفا و صفا و يك رنگي صفت غالب اجتماع بود و بيشتر مردمان از اوّل عمر تا آخر زندگي، باهم در صفا و برادري زندگي ميكردند، يا از وقتي كه باهم دوست و صميمي ميشدند تا آخر عمر ادامه ميدادند كدورت و قطع رابطه و قهر و مخالفت و نزاع و دورنگي در بين نبود، همانطوري عقيده داشتند كه در حديث وارد شده: اگر قهر و كدورت بيش از سه روز دوام داشته باشد نماز و ساير عبادتشان مورد قبول درگاه خدا قرار نخواهد گرفت. به اين صورت عامل يك رنگي و دوستي بر جامعه حاكم بود، چيزي را از هم پنهان نميكردند و اسراري نداشتند كه گفتني نباشد و در گفتار و عمل چنان صادق بودند كه براي هم توليد كوچكترين ناراحتي نميكردند. افراد اجتماع يك دل و يك زبان بودند و دو روئي موردي نداشت و اين مثل را همه قبول داشتند و قطعي ميدانستند: (من حفر بئراً لاخيه وقع فيه). هركس چاهي براي برادر خود بكند خودش در آن ميافتد.

1 _ سوره انفال، آيه 30.

اداء دين و احترام حقوق مردم

اداء دين و احترام حقوق مردم

افراد اجتماع برخود واجب ميدانستند كه به حقوق مردم احترام گذاشته و دين و قرض را به صاحبانش برگردانند، در اصول و فروع و عقايد و اخلاق و آداب زندگي كاملا اين اصل رعايت ميشد. كسي پيدا

نميشد ديگري را متهم به بيديني و كفر كند يا كارگران به صاحب كار و برعكس ستم روا دارند، صاحبان زمينهاي زراعتي به كشاورزان ستم نميكردند، در بين صاحبان زمين و زراعت كنندگان كمتر اشكالي كه به اختلاف بكشد ديده نميشد، يا اينكه در مورد شخصي بگويند تارك نماز يا روزه است. در مدّت سال مجالس هفتگي براي وعظ و ارشاد مردم وتولّد و وفات ائمه (ع) و جشن در عيد و غيره داير بود و مردم از اين اجتماعات بهره ميبردند. يكي از علماء بنام سيد محمد حسين كشميري ميگفت: در يكي از سالهائي كه در بغداد زندگي ميكردم با تعجّب شنيدم جواني نماز نميخواند او را خواستم و گفتم: آيا تو مسلمان نيستي؟ گفت: چرا مسلمانم. پرسيدم: تو نماز نميخواني و آن را ترك كرده اي؟ ساكت شد و سرش را پائين انداخت و چيزي نتوانست بگويد. پس او را نصيحت كردم كه نماز بخواند و دين خود را كامل كند. از اين قضيّه و سرگذشت معلوم ميشود كه ترك نماز يك نفر از مسلمانان چگونه موجب حيرت و تعجّب همه ميشد. شنيده نميشد كسي مشروبات الكلي بخورد و يا به زنا و قمار بپردازد، زني بيحجاب نبود و قمار خانه و مشروب فروشي و فاحشه خانه و نظير اين كارها و محلّهاي فساد را كسي سراغ نداشت. بياد دارم هيچ مردي ريش خود را نميتراشيد و آلات موسيقي فقط شب عروسي بكار ميرفت كه با دهل و ني و داريه به خانه عروس ميرفتند و اين كار نيزدر بين علماء مورد اختلاف ميباشد كه جايز است يا نه. يكي از علماء براي من

نقل كرد كه به بغداد رفته بودم زن بيحجابي را ديدم كه در خيابان راه ميرفت، دو روز صبح و عصر او را با اين وضع ديدم و از چگونگي حالش جويا شدم گفتند: زن انگليسي است و در سفارتخانه زندگي ميكند و آمده اينطور گردش كند تا زنان مسلمان را به اين كار تشويق كند و به تبليغ بپردازد اين زن جمعيّتي براي زنان تشكيل داده بود تا به زنان بغداد بيحجابي را ياد بدهد و در اين تجمع و تشكيلات بيشتر زنان يهودي و مسيحي شركت ميكردند. همينطور مرحوم سيد هبةالدين شهرستاني براي من نقل ميكرد وقتي كه اين زن با بيحجابي به خيابانها رفت و آمد كرد عدّه اي از علما شروع به مبارزه كردند و مجلسي تشكيل دادند، اينان تصوّر نميكردند كه دولت انگلستان از اين كار زشت پشتيباني ميكند و به آنها كمك مينمايد. اين مجلس تمام شد و يكي از حاضرين چنين گفت: اين مسئله براي مسلمانان چيز بياهميّتي است و دوام نخواهد داشت و به تدريج از بين خواهد رفت. و اين شعر را بعنوان مثال آورد: (سحابة صيف عن قريب تقشعت). اين ابر تابستاني است كه به زودي از بين ميرود. بعد مرحوم سيّد فرمودند: وقتي بيحجابي در بغداد راه پيدا كرد علماء باز جلسه اي براي مبارزه تشكيل دادند همان شخص كه قبلا شعري را مثال زده بود مثل ديگري زد و گفت: (اتسع الخرق علي الراقع). پاره هاي لباس را گشاده تر كرديد. در هر صورت مبارزه را ادامه دادند و از پاي ننشستند تا نگذارند بيحجابي معمول گردد امّا با سلطه استعمار و دراثر حكومت سلاطين خائن كار

به جائي كشيد كه بانوان باحجاب را مورد تهمت قرار دادند، زشتيها جاي خوبيها را گرفت و خوبيها زشت به حساب آمد، معروف و منكر تغيير جا دادند همانطوري كه پيغمبر اسلام (ص) خبر داده بود. متأسفانه در زمان جمهوري نيز وضع عراق بدتر از سابق شده است.

رضا و قناعت

رضا و قناعت

به ياد دارم شعار اكثر مردم رضا و قناعت بود و همين براي آنان آرامش خاطر و اطمينان نفس ميآورد و در دعا ميخواندند: (الرضا بالقضاء). يعني: خدايا به قضاي تو رضايت داريم و از آن خشنوديم. معني رضا اين نيست كه انسان سعي نكند زيرا انسان هرچه دارد از سعي است، خدا فرموده: (و ان ليس للانسان الا ما سعي)(1). و معني آن اين است كه به هرچه در اثر كوشش روزيش ميشود راضي باشد و شكايت و ناله نكند و پا از گليم خود فراتر ننهد. خداوند متعال فرموده است: (ولا تمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحيوة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير وابقي)(2). به مردان و زناني از خوشيهاي زندگي بهره داديم تا آنان را بيازمائيم تو چشمانت را به آنان مدوز و بدان روزي كه خدا به تو داده بهتر و بادوامتر ميباشد. و در حديث آمده است: (فلينظر الانسان فيدنياه الي من هودونه و فيآخرته الي من هو فوقه). انسان بايد در امور مادي و دنيوي به پائين تر ازخود و در مسائل معنوي به افرادي كه در مراتب بالاتر قرار دارند نگاه كند. يعني انسان در دنيا بلند پروازي نكند و دقت كند كساني هستند كه از حيث مقام و مال و جاه

از او پائين ترند پس بايد به آنان كمك كند و به آنچه دارد شكر نمايد، امّا در آخرت كساني را ميبيند كه در اثر عبادت و تقوي به مقام والا رسيده اند و بر اوست كه سعي كند تا در رديف آنان قرار گيرد و با آنان محشور شود. امّا قناعت، گنجي است تمام نشدني و سبب ميشود توانگران حريص و آزمند چشم طمع به مال فقراء ندوزند و آنان را استثمار نكنند، فقراء نيز در صورتي كه قناعت پيشه كنند به آنچه دارند راضي بوده به مال توانگران طمع نميكنند. در اين زمان ميبينيم بعضيها خود را به مشقّت مياندازند تا با احتكار و ربا و استثمار و دزدي و ايجاد مشكلات حق مردم را از دستشان بگيرند و به مال خود بيفزايند و كارشان را مردم پسند و زيبا جلوه دهند و بگويند ما به مردم خدمت ميكنيم، همه اينها در اثر قانع نبودن به حق خود بروز ميكند چرا كه هيچكس به آنچه دارد راضي نيست. حكومت استعماريِ ملك فيصل را كه غربيها بدوش مردم سوار كردند و جان و مال آنان را به او سپردند به اين رسوائي نبود كه امروزه در حكومت استعماري جمهوري مشاهده مينمائيم. حضرت علي(ع) در نهج البلاغه نسبت به اين حكومتها فرموده است: (سبعا ضاريا) يعني: مثل حيوانات درنده به جان مردم ميافتند. و با وجود اين نسبت به وضع امروزي عراق مردم از آن حكومت اين اندازه ناراضي نبودند و ميگفتند حكومت ديني و ملي نيست و آنطور كه بايد به دين و وطن خدمت شايسته نميكند ولي... و مدتها صبر كردند و بر ضد آن

حكومت و برانداختن آن قيام جدّي نكردند تا اينكه جسارت به دين بيشتر شده، عده اي از علماء بزرگ مانند آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و ميرزا حسين نائيني، وسيد محمد علي طباطبائي و شيخ مهدي خالصي و عده اي ديگر از علماء نجف و كاظمين و كربلا را از عراق تبعيد كردند. به ياد دارم شاه (ملك فيصل) بدون تشريفات زياد به كربلا ميآمد و فقط چند ماشين دنبالش بودند، در نزديكي حرم حضرت امام حسين (ع) از ماشين پياده ميشد، تعداد كمي پاسبان از او مواظبت ميكردند و اگر مردم ميخواستند او را ترور كنند اين كار به آساني ممكن بود. مردم در خيابانها و پشت بامها جمع ميشدند و ورود او به كربلا را از نزديك ميديدند و در اين ازدحام اگر ميخواستند به راحتي ميتوانستند او را بكشند ولي اين كار را نميكردند زيرا وي وسايل راحتي و ارزاق آنان را فراهم مينمود و چون حكام امروزي عراق با سبعيّت و درندگي با مردم برخورد نميكرد. باز در خيلي چيزها آزادي وجود داشت و همه آزاديها را از دست مردم نگرفته بودند، در فصل گذشته قسمتي از آزاديها را شرح داديم. همينطور زندانها اغلب خالي بود و فقط به بعضي از مجرمين جنائي اختصاص داشت كه گناه بزرگي داشتند. قضات دادگستري نيز مجازاتهاي شديد تعيين نميكردند و حدّ وسط را مراعات مينمودند، چنانكه واعظي در بالاي منبر به حكومت وقت ناسزا گفت و مردم را ضد آن تشويق نموده گفت بايد اين حكومت از بين برود. قاضي وقت فقط او را تبعيد كرد تا در شهري داخل يك مسافرخانه بماند و خارج نشود، امّا

مردم آزادانه به ديدن او ميرفتند، بعد از مدّت كمي از تبعيد خارج شده به محلّ خود مراجعت كرد. اعدام وجود نداشت، به ياد دارم فقط چهار نفر را كه يكي مسيحي، ديگري يهودي، و سوّمي شيعه، و چهارمي سنّي بود نوري سعيد اعدام كرد، زيرا كمونيست شده و حزب توده تشكيل داده بودند، با وجود اينكه مردم آنان را از دين برگشته و ملحد ميدانستند از اين اعدامها ناراحت شدند، اينان فاسد و مفسد بودند و قتلشان واجب بود ولي مردم از نقش اعدام بيزار و ناراحت بودند. باز به ياد دارم يكي از وكلاي دادگستري، فرمانداري را در محل دادگاه كشت. اين اولا قانون شكني است، ثانيا قتل از گناهان بزرگ است و قاتل بايد كشته شود. ثالثا در حين انجام وظيفه بوده و به محكمه قضائي خيانت شده است. رابعا فرماندار نماينده شاه در يك شهر است و قتل او مثل قتل پادشاه خواهد بود، با وجود تمام اين تقصيرها، بزودي براي قاتل حكم اعدام صادر نكردند، بلكه بعد از انجام تمام مراحل قانوني كه شامل محاكمه و استيناف و تميز بود و يك سال بطول انجاميد، دادگاه حكم اعدام وي را صادر نمود و اخبار نيز مرتب توسط روزنامه ها به اطلاع مردم ميرسيد. پس از اعدام، جنازه را به كربلا آوردند و مجلس فاتحه براي او گذاشتند، مردم در باره مجازات او همعقيده نبودند. بعضي ميگفتند مجازاتش همين است و بس. بعضي ميگفتند: نه او ميخواسته از حق حمايت بكند و به اين سبب فرماندار را كشته است. بعضي ميگفتند: سخت گيريها و قانون شكنيهاي حكومت اين وضع را پيش آورده

است و ... امروزه ابرقدرتهاي شرق و غرب تروريستها را كمك ميكنند تا افراد مهمّ جامعه و رؤسا را ترور و به قتل برسانند، بنا بر اين چطور ميشود جان افراد با نفوذ را حفظ كرد؟ جواب اين است: اگر آزادي عاقلانه و ضروري به مردم داده شود و احزاب اسلامي آزاد باشند و روزنامه ها و نشريات آزادانه مطالب را بنويسند و انتقاد كنند و مردم از حيث زندگي و ارزاق و لوازم در رفاه و آسايش باشند و در كارها كار شكني نكنند و به داد مردم برسند اين وضع پيش نميآيد. مردم را به اختناق و مذلّت كشاندن موجب انفجار است. در مثل هست: (الضغط يولد الانفجار). سخت گيري و فشار موجب انفجار ميشود. چرا بايد رئيس يا هر شخص ديگر كشته شود؟ اگر رئيسي كشته شود بالاخره ديگري بجاي او مينشيند، بدون اينكه نظام تغيير كند يا لطمه و صدمه اي به آن وارد شود. گاهي اتفاق ميافتد غرض شخصي و انتقام گيري سبب ترور ميشود و اين در حال عادي بسيار كم اتفاق ميافتد اگر كارها با شوراي اسلامي انجام شود و مردم در كارها شركت داشته باشند ديگر خوف و هراسي براي دولت مردمي باقي نخواهد ماند.

1 _ سوره نجم، آيه 39. 2 _ سوره طه، آيه 131.

خودكفائي

خودكفائي

سابق خودكفائي در شهرها وجود داشت و وسايل زندگي را خود مردم تهيه ميكردند مگر براي بعضي از چيزها كه استثناءاً به خارج احتياج داشتند، لباسها و خوراكيها و نوشيدنيها و وسيله باربري و سواري محصول وطن بود، به وسيله چهارپايان اسب و قاطر و الاغ و درشكه و حتي گاري

هم مسافرت ميكردند و بارهاي خود را نيز از ميوه و غيره حمل ميكردند، فقط بعضي اشخاص براي مسافرت به كربلا و از كربلا به بغداد از ماشين استفاده ميكردند. روشن است كه توليدات ميهني كه از خود وطن باشد ثمرات زيادي دارد: 1 _ ارزاني محصولات و وسايل و ارزاق عمومي. 2 _ پديدآمدن كار براي همه مردم تا بيكار نمانند. 3 _ نرخها ثابت مانده گاهي زياد و كم نميشود، گراني و ارزاني كه امروزه مرسوم است بوجود نميآيد. در خاطرم هست زماني كه جنگ جهاني دوّم شروع شد مردم هيچ نگراني نداشتند فقط قماش و شكر كوپني شد تا به همه برسد بقيه چيزها در خود محل تهيه ميشد و به همه ميرسيد. دنيا در آتش جنگ ميسوخت و از راديوها اخبار جنگ شنيده ميشد، امّا براي چه نگران باشند؟ مسكن و خوراكيها و نوشيدنيها و ميوه جات و چهارپايان و زراعت و صنعت جزئي محلّي و غير اينها از لوازمات موجود بود و در خود شهر تهيه ميشد، بعلاوه مردم اسراف و زياده روي نميكردند و مانند اشخاص امروزي تجمل پرست نبودند به فرمايشات پيامبر (ص) و ائمه(ع) و حتي حديثي كه در باره دور نينداختن هسته و صرفه جوئي در آب هست ايمان داشتند و به آن عمل ميكردند حتي هسته خرما را آرد كرده به حيوانات ميدادند و آنچه را كه امروزه دور مياندازند، آنان نگاه ميداشتند و ميفروختند. بدون اينكه صنعت غرب به آنجا راه پيدا كند از تمدّن به مقدار زياد به اين معني بهره مند بودند، اگرچه پيشرفت صنعتي به تمام معنا بوجود نيامده بود.

ادارات دولتي

ادارات

دولتي

ادارات حكومتي و دولتي كربلا بسيار كم و همه در يك محل بنام (السراي) در خيابان منتهي به حرم حضرت عباس عليه السلام جمع بودند، اطاق هم كم بود يك اتاق مخصوص استاندار و فرمانداري و يك اتاق براي شهرباني و يك اتاق براي دادگستري و بعضي اتاقها هم در موقع لزوم براي هركدام مورد استفاده قرار ميگرفت، اتاقي هم مخصوص زندان بود. شهرداري در ساختمان ديگري نزديك صحن مقدّس در ميداني قرار داشت، اين ادارات هر روز صبح سه ساعت كار ميكردند زيرا مراجعه كنندگان بسيار كم بودند و مردم هم به ادارات دولتي عقيده نداشتند و با نظر بد به آن نگاه ميكردند و آنان را كمك كننده ظلمه و ياران ستمگر ميدانستند و جايز نميدانستند براي كارها به آنجا مراجعه كنند. اگر نزاعي هم در ميان بود چنانكه قبلا گفته شد، به حاكم شرع مراجعه ميكردند او هم تابع دولت نبود. مردم تعجّب ميكردند كه چگونه اشخاص به اين ادارات مراجعه ميكنند در حالي كه علماء بهتر و زودتر به اين كارها رسيدگي ميكنند و حكم شرعي ميدهند، خود مردم و اصناف نيز بسياري از كارها را بدون مراجعه به كسي انجام ميدادند و اختلافات را با صلح و مسالمت حلّ ميكردند. در خانواده ها بزرگ خانواده اشكالات خانوادگي را رفع ميكرد گاهي همسايه ها نيز كمك ميكردند. روزي به همراهي يكي از دوستان به سراي رفتيم ديدم جز چند نفر كه تعدادشان بسيار كم بود مراجعه كننده اي نيست و اغلب قسمتها مراجعه كننده نداشت.

حزبها

حزبها

در عراق بعضي از حزبها مانند حزب دستور و حزب اشتراكي اسم و رسمي داشتند، امّا

حزبهاي مخصوص ديكتاتوري مثل قومي، بعثي، توده و كمونيستي در بين مردم رواج نداشت و تندرويهاي امروزي در بين نبود، استعمارگران اين حزبها را بوجود آوردند تا بر مملكت تسلّط پيدا كنند، حتّي حزب كمونيست از ناحيه انگليسها اداره ميشد. يكي از حزبهاي معروف حزب دمكرات بود كه چندان عضو و قدرت نداشت و ميخواستند از راه خدمت به مردم در مجلس شوري راه پيدا كنند و با جلب رضايت مردم آنان را به سمت خود بكشانند. بايد بدانيم كه وجود اجتماعات و حزب در مملكت ضروري است به شرط اينكه اسلامي باشند و رهبر و مرجع ديني ناظر كارهاي آنان باشد و راهنمائي نمايد. همه جوانان زير پرچم حزب اسلامي با رهبري مراجع جمع شوند تا شرق و غرب به عنوان حزب دمكرات و غيره نتوانند آنان را به سمت خود بكشند و به ديكتاتورها كمك كنند. در كتابهاي اسلامي مختلفي كه نوشته ام وجود حزب سفارش شده، در گذشته گروهي از مردم بنام عشاير دور هم جمع ميشدند و اين يك حزب طبيعي بود ولي امروزه بدليل پراكندگي جمعيت و نوع زندگي كه اغلب شهرنشيني رواج دارد و وسايل زندگي پيشرفت كرده و ماشيني شده احزاب هم از حالت عشاير و قبيله خارج شده، شكل جديدي به خود گرفته اند.

قدرت و توانائي جامعه

قدرت و توانائي جامعه

در گذشته اولا قدرت دست افراد بزرگ و روساي قبيله بود اما افراد پائين تر نيز صاحب نفوذ بوده و قدرتي داشتند و براي ديكتاتوري جائي باقي نميگذاشتند. معمولا قدرت دست سه طايفه بود: حكومت محل، عشاير محلّي علماء محل. چون افراد عشاير مقلّد علماي وقت بودند و به آنان احترام

ميگذاشتند، در نتيجه در مسئله? قدرت نيز باهم همكاري داشتند، دولت هم ناچار بود احترام علما را نگهدارد و از قدرت آنان كه قدرتي معنوي بود و از پشتيباني عشاير برخوردار بودند، در هراس بود. از طرفي عشاير كه صاحبان نيرو و اسلحه بودند تابع علما بودند از طرف ديگر هم مردم از علما طرفداري ميكردند بنا بر اين دولت طبعا بايد از اين قدرت بيم داشته باشد، چون قدرت بطور استبدادي در يك فرد جمع نبود صنعت و تجارت وكشاورزي و فرهنگ و حوزه هاي علميّه و عتبات مقدّسه و مجالس و اجتماعات در اثر آزادي پيشرفت ميكرد و رو به آبادي ميرفت. براي اينكه همه مردم صاحب قدرت باشند قدرت حكومت بين حزبهاي دمكراتيك و ساير حزبها تقسيم ميشد و قدرت علما در دست همه علماء بود نه يك عالم بخصوص و مراجع تقليد در اين قدرت سهيم بودند نيروي عشاير هم همينطور بين عشاير مختلف تقسيم شده بود فقط يك عشيره صاحب قدرت نبود به اين سبب خون و جان و مال مردم به خوبي حفظ ميشد و امنيّت و آسايش برقرار بود. در طول تاريخ ديده شده كه تمركز قدرت در يك شخص مشكل آفرين بوده و هر وقت در هرجا قدرت به يك جا و يك نفر تعلق گرفت آن جامعه رو به فساد نهاده، همه را نيز فاسد ميكند بر عكس اگر قدرت بين افراد و گروههاي جامعه تقسيم شود جامعه را اصلاح ميكند و مردم نيز صالح ميشوند. در مَثَل، قدرت چون آتش است اگر جلوي آن گرفته شود جامعه از سوختن محفوظ مانده و سود ميبرد، در غير

اين صورت آتش سبب تباهي و فساد ميگردد. به ياد دارم چگونه دولت بريتانيا با نيرنگهاي مختلف به اين قدرتها دست اندازي كرد و طبق اصل كلّي (فَرِّق تَسُد يعني جدائي بينداز و آقائي كن) اين قدرتها را كه با هم متحد بودند از يكديگر جدا و سپس نابود كرد. افراد آگاه شيطنت اين دولت را ميدانستند و از دو روئي و نفاق آنها باخبر بودند و آن را حكومت فاسد و فساد سازمي دانستند. ميگويند از طرف سفارت انگليس يك نفر با يك دستمال گره بسته كه حاوي هزار ليره بود ماموريت مخصوصي يافت لذا در پي انجام ماموريت ابتدا به ديدن رئيس يكي از عشاير رفت و در حضور جمعي كه در مجلس بودند به رئيس عشيره گفت: من به سمت شمال ميرفتم، نزديك خانه شما اين دستمال را كه هزار ليره پول دارد پيدا كردم، مي خواهم شما صاحبش را پيدا كنيد و به او بدهيد. بعد به طرف خانه رئيس عشيره ديگر رفته به رئيس عشيره در حضور جمع گفت كه من دستمالي با هزار ليره پيدا كرده ام و آن نزديك خانه شما بوده و به رئيس فلان عشيره داده ام. چون مبلغ زياد و مهم بود هركدام گفتند: اين پول به من تعلّق دارد. خلاصه آن قاصد زياد از خانه آنها دور نشده بود كه سر همين پول اختلاف و نزاع بين دو عشيره در گرفت و خونريزي شروع شد. حكومت بريتانيا با اين سياستها معمولا بين قدرتها اختلاف و جدائي ميانداخت امّا علماء كه متوجّه اين موضوع بودند در مقابل او ميايستادند و مقاومت ميكردند تا جائي كه چاره اي

انديشيد و با يك كودتا عبدالكريم قاسم را بر آنان مسلّط كرد عبدالكريم قاسم ابتدا عشاير را خلع سلاح نمود و مردم را از قدرت خود به ترس انداخت، علماء نيز كمك خود را از دست دادند به اين ترتيب قدرت در دست يك نفر افتاد و حكومت كه نسبتا رنگ دمكراسي داشت به استبدادي تبديل شد و فساد همه جا را فرا گرفت. براي بازگشت به حكومت مردمي علاجي نيست جز اينكه قدرت طبق موازين شرعي بين علما و احزاب اسلامي و مردم و عشاير تقسيم شود و مملكت آنطوري كه در بعضي از كتابهاي خود شرح داده ام با قوانين اسلامي اداره شود.

سادگي و نبودن مشكلات

سادگي و نبودن مشكلات

در زمان گذشته مردم عقيده به زندگي ساده داشتند، كشاورزي، صنعت، عبادت، امور خانوادگي، خوراك، پوشاك، خانه، مسكن، وسايل سواري و حمل و نقل بدون تجمل و پيچيده گي بود مثلا خانه و مسجد را با حصير فرش ميكردند و روي حصير مينشستند و نماز جماعت ميخواندند لباسهاي ساده و پاكيزه ميپوشيدند، در صحنها براي نماز فقط حصير ميانداختند و مثل امروزه فرش قيمتي نبود. شعار شان اين بود: (ان الله لا يحب المتكلفين) و (شر الاخوان من تكلف له). خدا مشكل ايجاد كردن در كارها را از هيچكس دوست ندارد، بدترين برادران كسي است كه بخاطر او ديگران به زحمت بيفتند. حضرت علي عليه السلام فرموده است: منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشيهم التواضع. در گفتارشان راست و در پوشاكشان ميانه رو و در اخلاق و رفتار تواضع پيشه. حتي در مهمانيهاي خود رعايت اقتصاد را ميكردند و غالبا با بيشتر از دو نوع

غذا پذيرائي نميكردند (برنج و خورشت) چه بسا گاهي خورشت تنها يا فقط آب گوشت بود، انسان بودن محور زندگي بود نه تجمّل و مادّه پرستي، انسانيّت با ارزش بود و انسان واقعي قيمت داشت در صورتي كه فعلا ارزش اشخاص به مقام و ثروت و لباس و غيره ميباشد، اگر ميخواستند دختري بگيرند و يا دامادي انتخاب كنند از دين و اخلاق و شخصيت آنان سؤال ميكردند نه ميزان ثروت و مهندس و پزشك بودن و يا ...

كار و پيشه

كار و پيشه

در گذشته بيشتر مردمان از زن و مرد كار ميكردند و بيكاري و تنبلي مفهومي نداشت. مردمان به كار كشاورزي و آباداني و تجارت و صنعت و باغداري و باغباني و شكار ماهي و فروش علف و هيزم و كارهائي از اين نوع مشغول بودند. زنان نيز به نوبه خود در خانه داري و پخت و پز و نظافت خانه و شستن ظروف و شبيه اين كارها شركت داشتند در ضمن در كارهاي مردان نيز كمك ميكردند و به تربيت و نگاهداري پرندگان و مرغ و خروس و نخ ريسي و فرش بافي مشغول بودند. به اين ترتيب براي بيكاري عذري وجود نداشت و همه به كار و كوشش اشتغال داشتند. شرايط كار سهل و آسان بود و در انتخاب شغل و كارها آزادي كامل برقرار بود. بچه ها و نوجوانان وجوانان همه به پدر و مادر كمك ميكردند و همگي مددكار يكديگر بودند. به ياد دارم كه چگونه دختران به مادران و پسران به پدر و مادر كمك ميكردند و در كسب و كار و مغازه وكارِخانه آنان را ياري ميدادند و

مشكلاتي كه امروزه براي جوانان موجود است اصلا وجود نداشت. اكنون كه در كار جوانان مشكلاتي بوجود آمده در زندگي خود سرگردانند و نميدانند چكار كنند و ناچار داخل حزبهاي گوناگون ميگردند و گاهي به كارهاي ناروا و زشت دست ميزنند. قبلاً جوانان تا به سن رشد ميرسيدند ازدواج ميكردند و از لذّات زندگي بهره مند ميشدند، بعلاوه براي اداره عائله خود كار نموده و مشغول بودند، تجربه مياندوختند و تخصّص پيدا ميكردند و از اين حيث نيز لذّت ميبردند و از تجارب و نتايج كار و كوشش پدران خود استفاده ميبردند.

نظام زندگي

نظام زندگي

حضرت علي عليه السلام فرموده است: (نظم امركم). يعني: در كارها و امور زندگي نظم برقرار سازيد. پيروان او نيز به پيروي از او در وقت وكار، آداب و عبادات منظّم بودند، اوّل وقت، نماز ظهر و عصر، مغرب و عشا و صبح را بجا ميآوردند. و در ماه رمضان روزه و عبادات شب و روز برقرار بود، هروقت مستطيع ميشدند بدون فوت وقت و به موقع به مكّه و مدينه ميرفتند و اعمال حج را بجاي ميآوردند در ماه محرّم و صفر عزاداري برقرار و روزهاي شهادت و تولّد امامان (ع) را محترم شمرده و مراسمي برپا بود. در زيارت معصومين پيشقدم بودند و سعي ميكردند به مشاهد متبركه براي عبادت و زيارت بروند. طبق سال و ماههاي قمري حساب كارها و عمر خود را داشتند و وظايف هرماه را به جا ميآوردند، معيّن بود دختر يا پسر در چه ساعتي از چه سال و چه ماه بالغ ميشود و دختران چه موقع بسن حيض ميرسند، براي اموات خود

مراسم ختم سوّم و هفتم و چهلم و سالگرد را مواظبت ميكردند گذشتگان را به اين وسيله يادآوري نموده براي آنان طلب مغفرت ميكردند. عدّه وفات شوهر و عدّه طلاق كاملا مواظبت ميشد و حسابش را داشتند. دروس اهل علم و آموزشگاهها و باز شدن مغازه ها و حمّامها و شروع كار كسبه و نانوائيها وقت معيّني داشت و به موقع باز ميشد و مشغول كار ميشدند. دربهاي صحنهاي مطّهر از سحر باز ميشد و زوّار براي زيارت و عبادت در مواقع مختلف سحر، صبح، عصر و شب ميآمدند و با خلوص نيّت با خداي خود به راز و نياز ميپرداختند. خلاصه هركاري در موقع خاصّ خود بدون وقفه و تعطيل انجام ميشد و مردم نيز وقت شناس بودند.

آموزش و پرورش

آموزش و پرورش

در گذشته وسيله با سواد شدن و آموزش و پرورش بطور سهل و ساده در اختيار همه طبقات مردم بود. آموزش و پرورش فقط به باسواد شدن يعني ياد گرفتن، خواندن و نوشتن ختم نميشود، بلكه فرهنگ هر قومي كه تمدّن جزئي از آن است شامل: اخلاق، مذهب، عقيده، تاريخ، زبان، تجربيّات و صنايع و ساير دست آوردهاي انساني نيز ميشود. آموزشگاه هاي مقدّماتي عبارت از مكتب بود كه يك نفر باسواد به نام شيخ يا ملا آن را اداره ميكرد و همه چيز به دانش آموزان ياد ميداد و در شهرها و روستاها نيز وجود داشت. مثلا: مدرسه شيخ علي اكبر نائيني، در صحن حضرت امام حسين عليه السلام و شيخ عبدالكريم در صحن حضرت عباس (ع) مكتبهاي مهمّ كربلا بود، معلم يا اداره كننده و مدرّس مكتب ماهيانه بيست فلس از هر

دانش آموز ميگرفت و گاهي هم از آنانكه بيبضاعت بودند كمتر و يا اصلاً چيزي نميگرفتند و قربة الي الله بدون مواجب درس ميگفتند و علم قرآن و اخلاق و خواندن و نوشتن و آداب ياد ميدادند. وسايل و اثاثيه مدارس بسيار مختصر و ساده بود. بر زمين حصير و امثال آن ميانداختند و دانش آموزان در نهايت درجه به استاد خود احترام ميگذاشتند و به او اعتماد و اطمينان داشتند و در نماز به او اقتدا ميكردند، همه طبقات در نهايت سادگي با قناعت زندگي كرده، بياندازه فروتن و متواضع بوده و به هم فخر نميفروختند هركس در شغل خود احترام داشت و بين افراد و طبقات امتيازي وجود نداشت بنّا و معمار و مهندس و پزشك همه از مردم بودند و براي شغل خود به مردم افتخار نميكردند. در پيشرفت فرهنگ و معلوماتِ اجتماع مساجد، صحن هاي مقدّسه، مدارس علميّه،منبرها و موعظه وعاظ و مجالسي كه در منزل علماء برقرار ميشد مؤثر بودند و جامعه هاي فرهنگي بحساب ميآمدند. همانطوري كه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرموده است: (طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمه). فراگيري دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است. همه مسلمانان به اين فرمايش پر معني و سودمند عقيده داشتند و دنبال كسب دانش ميرفتند. بعضي از علماء فتوي داده اند: دختر يا پسر پيش از فراگرفتن اصول دين خود با دليل و برهان نبايد ازدواج كنند و حق ازدواج ندارند مگر اينكه اين اصول را ولو اينكه دلايل و براهين آنها ساده و مختصر باشد فراگيرند. در نجف اشرف و كربلاء مقدّسه و كاظمين و سامرا حوزه هاي مهم

علميّه داير بود و در سطح بالاي فرهنگ به دانش آموزان كمك مينمودند مثلا در نجف اشرف حدود پنج هزار نفر و در كربلا هزار نفر در سطح بالاي علمي مشغول تحصيل بودند و هركدام خودشان ضمن درس خواندن مدرّس بودند و به عده اي در سطح پايين تر درس مي دادند و مجالس بحث و درس داير ميكردند. مراجع بزرگ آن زمان حاج سيد ابوالحسن اصفهاني در نجف اشرف و حاج سيد حسين قمي در كربلاء مقدسه طالبين علم را به درس خواندن و درس دادن و منبر رفتن و تاليف كتاب تشويق ميفرمودند. به ياد دارم مرحوم آقا ميرزا علي شيرازي فرزند مرحوم شيرازي بزرگ به هركس كه الفيه ابن مالك را خوب حفظ ميكرد يك ليره عثماني جايزه ميداد. اغلب علماء مطالبي را از كتابهاي مختلف حفظ ميكردند، مثلا پدرم مرحوم ميرزا مهدي شيرازي علاوه بر اينكه تمام قرآن را حفظ بود هر روز يك جزء قرآن را از حفظ ميخواند و با كمال دقت به معني آن توجه داشت. و تقريبا هشت هزار بيت شعر از اشعار: الفيه ابن مالك، نجم ثاقب در امامت كه سيد محمد باقر طباطبائي حجّت تاليف كرده و ساير شعرهاي مهم را حفظ بود. و نيز كتابهائي امثال تهذيب در منطق را از حفظ بود. با تقوا و معروف مردم را با بيانات شيواي خود به دينداري ترغيب مينمودند و آنان را به سوي صفا و وحدت و خدمت به جامعه و اسلام دعوت ميكردند، به بالا رفتن سطح معلومات عمومي كمك مينمودند. كه از معروفترين وعاظ آن زمان مرحوم شيخ محمد علي خراساني در نجف اشرف و

مرحوم سيد حسن استرآبادي در كربلاء مقدّسه بودند. به همين مناسبت در جامعه صفا، صميميّت و برادري، فضيلت و تقوي، اسلام و سلام كاملا برقرار بود.

پاكي و پاكيزگي

پاكي و پاكيزگي

به سبب دستورات واجب و مستحّب اسلام راجع به پاكيزگي و نظافت، عموم مردم به نظافت خو گرفته بودند، غسل و وضوي واجب و مستحّب را براي عبادات انجام ميدادند و خانه هاي خود را جاروب و تميز نموده، هركس جلو درب خانه خود را پاك نگاه ميداشت. به احكام مطهرات و نظافت كه در رساله ها وجود دارد عمل ميكردند حمامهاي عمومي براي همه داير بود تا همواره و بخصوص روزهاي جمعه خود را تميز كنند. پيامبر گرامي اسلام (ص) فرموده است: (النظافة من الايمان) نظافت و پاكيزگي ازايمان است. اين حديث شعار مردم بود. مامورين شهرداري نيز كوچه ها و خيابانها را مرتّب جاروب نموده، پاكيزه ميكردند. در حقيقت قسمت عمده نظافت مردم به خاطر احكام اسلام بود و همه با ايمان به نظافت و پاكي به آن رو ميآوردند، لباس و بدن و منازل و خيابانها و مغازه ها را پاكيزه نگاه ميداشتند.

حقوق زنان

حقوق زنان

در تمام كارها به استثناء حكومت و قضاوت و كارهاي لشكري و سربازي زنان ميتوانستند بكار گمارده شوند و همكار و شريك مردان باشند، كار را با نهايت حشمت و وقار و با رعايت حجاب و عفّت به خوبي انجام ميدادند، به احكام فقهي مربوط به خود آگاهي داشتند، در سفرها و زيارتها و بجا آوردن حج و نمازهاي جماعت و مجلسهاي موعظه و ارشاد و ساير اجتماعات زنان با مردان همراه بودند. دختران در مكتبهاي زنانه براي ياد گرفتن خواندن و نوشتن و قرآن و حديث و معلومات ديگر شركت ميكردند و درس ميخواندند. تعدادي از خانمها به عنوان ملاي مكتب و قاري قرآن و واعظ

وجود داشتند و در مجالس زنانه براي خانمها انجام وظيفه مينمودند. همينطور در كشاورزي و صنعت و نخ ريسي و بافندگي و تربيت مرغ و خروس در خانه و مزارع و كارهاي ديگر خانمها شركت كرده و به مردان خود كمك مينمودند. حتي خريد و فروش هم ميكردند و بازارهائي وجود داشت كه مخصوص زنان بود و در آنجا محصولات صنعتي و زراعتي و غيره را ميفروختند. در فصل ازدواج شرح داديم كه افراد اجتماع به منزله افراد يك خانواده بزرگ بودند و همه باهم همكاري ميكردند و مشكلات امروزي كه براي زنان پيش آمده در گذشته اصلا وجود نداشت، دختران جوان و زنان مُسن هيچكدام مثل عاجز ها نبودند و كار ميكردند. زندگي جديد با روشهاي ناپسند حقوق بانوان را پايمال كرده است. زنان روستائي و عشاير و ايلات علاوه برخانه داري و پرستاري از شوهر و فرزندان دوش بدوش مرد به كارهاي توليدي مشغول بودند و چون مردان كارهاي توليدي ميكردند و ننگ و عار داشتند از اينكه سربار شوهر باشند و خود به كار نپردازند. آنها بچه هاي كوچك را با چادر به پشت خود ميبستند و در مزارع و كارگاهها كار ميكردند و دست بچه هاي بزرگتر را ميگرفتند و همراه خود ميبردند تا آنان نيز آشنا بكار كردن شوند. زنان مسن و دختران هم در خانه به قاليبافي، پارچه بافي، خياطي ونخ ريسي، توليد كشك و روغن، تربيت مرغ و خروس و دوشيدن گاو و گوسفند مشغول بودند تا سربار جامعه نبوده و عايداتي مشروع با دسترنج خود داشته باشند. براي نمونه از اوضاع زنان امروزه مطالبي را از مجلّه، الدّستور ذكر ميكنيم.

1 _ يك سوّم ازكارگران جامعه را زنان تشكيل ميدهند، زنان در ادارات دولتي و امور بهداشتي و فرهنگي مشغول كارند و حقوق ميگيرند. (البتّه بايد دانست در اين آمار زناني را كه درتجارت و زراعت و كشاورزي و امور ديگر به شوهران خود كمك ميكنند به حساب نياورده و اين كارها را رسمي ندانسته اند). 2 _ حدّ اقل نصف جمعيّت كره زمين را زنان تشكيل ميدهند بنا بر اين مردم نبايد اين عده را كوچك شمرده ناديده بگيرند. 3 _ طبق آمار شصت و شش درصد كارها بوسيله زنان انجام ميگيرد و اگر كار در منزل را هم اضافه كنيم در صدكار آنها بيشتر ميشود. 4 _ يك صدم اموال و املاك بشر تقريبا در دست زنها است زيرا بيشتر كارهاي آنان بيمزد است. 5 _ از مجموع در آمد ساليانه بشر در جهان تقريبا يك دهم به زنان تعلق دارد كه از بابت كارمزد ميگيرند. و اين احتياج به توضيح ندارد، ولي يادآوري ميكنم يك سوّم از كارهاي بشري با نيروي زنان انجام ميگيرد(1).

1 _ مجله الدستور، 16 اياذ 1983 ميلادي، شماره 286.

عالم اسلامي در دست استعمار شرق و غرب

عالم اسلامي در دست استعمار شرق و غرب

در اينجا ميخواهم با اسناد و مدارك نشان دهم كه استعمارگران شرق و غرب، از زماني كه بر بلاد اسلامي مسلّط شدند چگونه فرهنگ و تمدّن اسلامي را به پرتگاه كشاندند. بعضي از مجلات براي نشان دادن چگونگي استعمار در سير زمان جدولي تنظيم و نشان داده اند اين تجاوز از ابتداي قرن نوزدهم تا اوايل قرن بيستم ادامه داشته و حالا هم ادامه دارد. (مجله الدعوه شماره 85 سال 33

شوال 1403 صفحه 36 از كتاب اسلام مجاهد. البته بايد توجه داشت كه اين بيانگر قسمتي از كارهاي استعمارگران شرق و غرب ميباشد، و الا واقعيّت خيلي بيشتر و بدتر است). واقعه

سال

سقوط هند غربي تحت نفوذ و سلطه? هلنديها

1790

جنگ در جزيره جاوه و امارات و عمان و قطر تحت الحمايه بريتانيا

1802، 1806 و 1820

جنگ در جزاير سوماترا

1821، 1838

جنگ جزاير جاوه

1820، 1830

جنگ در كشور جزاير بواسطه فرانسه

1830، 1857

تجاوز به قفقاز بوسيله روسيه قيصريه

1834 ، 1859

انقلاب در آسياي ميانه بر ضد روس

1837 ، 1847

بريتانيا عدن را تحت الحمايه قرار ميدهد

1839

جنگ اول بين هند و افغان زير سلطه بريتانيا

1839 ، 1842

هند با نفوذ بريتانيا سند اسلامي را جزو خود ميكند

1842

جنگ جزيره بالي

1846،1849

جنگ وادي سرواريا بواسطه روسيه

1846، 1864

هند با نفوذ بريتانيا اراضي قبائل شمال غربي را ضميمه خود ميسازد

1849

حمله و تسلط روسيه بر تاشكند

1853، 1865

با كمك بريتانيا چند دولت اسلامي ضميمه? هند ميشود

1856

ساقط شدن حكومت اسلامي در هند بواسطه دولت بريتانيا

1857

تجاوز روسيه به مناطق محدود به سمرقمند و بخارا

1866، 1872

جنگ در شمال سوماترا

1872، 1908

تجاوز روسيه به زمينهاي ازبكستان

1873، 1887

تجاوز روسيه به زمينهاي خوكند

1875، 1867

جنگ دوم با افغانستان

1879

بريتانيا رو به مصر ميآورد

1882

جنگ بر ضد مهدي در سودان

1883، 1885

ايتاليا بر اريتره

چنگ ميكشد

1885، 1890

جنگ فرانسه با سنگال

1890

حمله فرانسه براي جنگ با نيجريه و سواحل عاج

1891، 1899

مسقط و عمان زير سلطه بريتانيا ميرود

1891

منطقه سفيه يامير جز روسيه ميشود

1895

بريتانيا تمام سودان را تحت الحمايه خود قرار ميدهد

1898

ضميمه كردن زمينهاي اسلامي بلوچستان توسط هند با كمك بريتانيا

1899

سومالي تسليم توطئه بريتانيا ميشود

1900، 1910

جنگ فرانسه با چاد

1900

جنگ شمال نيجريه

1903

تسلّط در شمال نيجريه بوسيله بريتانيا

1906

ايتاليا در طرابلس و سرينه و اطراف ليبي جنگ ميكند

1912، 1930

فرانسه و اسپانيا با مراكش جنگ ميكند

1912

مقاومت مراكش در مقابل حاكم اسپانيا

1912، 1915

هجوم به تركيه در جنگ جهاني اول

1914،1918

كويت تحت الحمايه بريتانيا ميشود

1914

بريتانيا شبها در سودان به جنگ ميپردازند

1916

مقاومت مراكش در مقابل استعمار فرانسه

1919، 1926

مقاومت مراكش در مقابل حاكم اسپانيا

1919، 1920

يونان پيشقدمي ميكند تا تركيه و سميرنا را تحت سلطه خود در آورد

1919، 1921

ايتاليا به منطقه انطاكيه تجاوز ميكند

1919، 1921

فرانسه درجنگ سوم با افغان منطقه تركيه را مورد تجاوز قرار ميدهد

1919، 1921

جنگ سوم افغانها

1919

مقاومت نهائي سومالي در هم ميشكند

1920

بعد از قيام و انقلاب بلاد رافدين، عراق تحت حمايت بريتانيا در ميآيد

1920

فرانسه مقاومت سوريه را درهم ميشكند

1920

انقلاب دروزيها بر ضد فرانسه در سوريه

1925، 1927

حمله ايتاليا براي تسلّط كامل

بر سومالي

1926

زد و خورد روسها در ايران

1941

جنگ اندونزي براي استقلال با هلند

1945، 1949

جنگ استقلال الجزاير بر ضد فرانسه

1954، 1962

هجوم بريتانياي مايل به فرانسه ضد سويس

1956

(بتازگي تسلط روسيه بر افغانستان)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109