فاطمه الگوي مهدي (عج)

مشخصات كتاب

نويسنده : سيد مسعود پور سيد آقايي

ناشر: انتظار

توصيفگر : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق

توصيفگر : فضايل اخلاقي 1]

توصيفگر : اخلاق اسلامي توصيفگر : خانواده

فاطمه الگوي مهدي

عن مولانا المهدي عليه السلام: «في ابنة رسول الله لي اسوة حسنة.». [1] .فاطمه عليها السلام الگوي مهدي عليه السلام و همه ي مهدي زيستان است. پيامبر صلي الله عليه و آله نيز از پيش تر فرموده بود: «فاقتدوا (فاهتدوا) بالزهرة.». [2] .چشم به راه مهدي عليه السلام بايد الگوي مولا و مقتداي خود را نيك بشناسد تا در فراز و فرود ايام، توانايي موضع گيري مناسب را داشته باشد. ضروري است در ايام سوگ مهدي عليه السلام - فاطميه - به بازشناسي دوباره ي اسوه اش زهرا عليها السلام بپردازيم.

بازشناسي

زهرا عليها السلام كوثر خدا است. ليلة القدر خدا است. جلوه ي جمال خدا است و تفسير جلال خدا.زهرا عليها السلام ادامه ي رسول صلي الله عليه و آله است و همتاي علي عليه السلام و مادر مهدي (عليه السلام). [3] .زهرا عليها السلام، حصن حصين ولايت است و آموزگار متين شهادت.زهرا عليها السلام تلاوت بيداري است؛ سايبان شوق است؛ تولد بالغ تاريخ است و بهار سرشار دل هاي آشنا.زهرا عليها السلام معرف نهايت كمال زن است و اوج عروج يك انسان.چشمه ي غدير درباغ دستان پرتوان او، به بلوغي رسيد، و غديريان از دامان عصمت او، به رويشي رسيدند.ما، درباره ي زهرا عليها السلام بيش تر به توصيف پرداخته ايم و نه تبيين، و آن چه نياز نسل معاصر ماست، تبيين است، و نه توصيف، تطبيق است و نه توجيه.پيچيدگي برخورد و عمق نگاه زهرا عليها السلام همچون دشت نيست كه نشسته تا آخرش را ببيني و كرانه هايش را در آغوش نگاهت بنشاني، دريايي است بي كرانه، كوهي است به بلنداي تاريخ. همين است كه هرچه به قله اش نزديك تر شوي، چشم انداز بيش تري مي بيني، در حالي كه بيش از يك

سويش را نديده اي.پيچش گام هاي زهرا عليها السلام چنان منشوري است كه ابعادش به عدد زاويه ي ديدها و حوادث روزهاست.من مي خواهم از اين بي كران بلند بي نهايت، سطري بنويسم. آيا تواني هست؟من مي خواهم به عشق نوشيدن قطره اي از جام ولايش وبرگرفتن نمي از يم صفايش، جلوه اي از جلوات و شمه اي از ملكاتش را بنگارم. آيا رخصتي هست؟چگونه مي توان سوزش شمع، خيزش موج، غرش رعد، ريزش ابر، صبوري سرو و ايستادگي نخل را نوشت؟به راستي مگر مي شود آن را كه آسمان و خورشيد و ماه، وسعت و نور و زيبايي را، اقاقي ها عطر را، كبوتران پرواز را و چشمه ها طهارت را، از او به عاريت گرفته اند، به تحليل نشست؟به راستي مگر مي شود آن را كه با خط خود، غزل آفتاب را بر پوست هر ستاره مي نوشت، تحليل كرد؟همو كه طنين فريادش، همپاي ضربت خندق است.مگر مي شود آن را كه در جغرافياي خانه ي گلي اش، تاريخ رنج ها و رنج هاي تاريخ جا گرفته، به تحليل نشست؟همو كه دشمن در وسعت سينه ي سبزش، براي شمارش دسته دسته ي دردهايش، عمري به درازاي زمان مي خواهد.كسي كه نوشته ها هم اقرار دارند كه هنوز تمامي او بر آنان نيز نامكشوف مانده.چگونه مي شود آن را كه خورشيد در تابوت او غروب كرد وملايك به عشق ديدار او به سجده در افتادند و با اشك هاشان راهش را تا به خدا علامت گذاردند، تحليل كرد؟چگونه مي شود آن را كه در درنگ كوتاهش، به كوتاهي فرود شتابان فواره تا خاك، تمامي بار امانت خودرا گذارد و رفت، به تحليل نشست؟كسي كه پاياني به قشنگي گل داشت.چگونه مي شود آن را كه بركف، عصاي موسي، و بر لب، دم مسيحا، و بر دوش، رداي

محمد صلي الله عليه و آله دارد، تحليل كرد؟كسي كه كوثر و ليلة القدر خدا و سبزترين پاسخ به روح تشنه ي انسان ها در تمامي عصرها و نسل ها است.مگر آن كه «منا» شد و از در، در آمد و آن گاه از دور، تحليلش كرد و از سايه اش، اندازه اش گرفت و از نشانه ها و علامت ها، تخمينش زد، كه دورهاي نزديك و بزرگ هاي فشرده را اين گونه مي توان فهميد.من، از دير باز، مشتاق قلم زدن در اين وادي بودم، اما هر بار اشك ها، راه را مي بست و سيلاب ها، مشق ها را مي شست و نفس ها را به شماره مي انداخت، تا اين بار كه در روز شهادت زهرا عليها السلام بر سر راه اين همه - با خون دل - سدي كشيدم و به عشق آمدن منتقمش، قلم به سراغم آمد.

زهرا و زمان شناسي

بالاترين ظلم ها، غصب وصايت رسول صلي الله عليه و آله است و مهم ترين اقدام، احقاق اين حق؛ كه - به شهادت حديث ثقلين - هدايت، بي همرهي عترت، محال است، محال.و زهرا عليها السلام اين اسوه ي هميشه بيدار و هشيار، گرچه با آن همه تاكيدها و سفارش هاي رسول صلي الله عليه و آله وجودش نشانه ي راه است و با علي عليه السلام بودنش، علامت همه چيز، اما به همين قناعت نمي كند، كه اقدام ها مي كند و گام ها برمي دارد.

گام هاي زهرا (اثنتا عشرة عينا)

اسراء (دعوت هاي شبانه)

«چه زود روز پرشكوه غدير وخاطره ي بيعت تان را از ياد برديد؟!».شب ها با علي عليه السلام و حسنين عليهما السلام بر در خانه هاي مهاجران و انصار مي رفت و آن ها را به ياد بيعت شان در عقبه و غدير و درياي فضايل علي عليه السلام، از واقعه ي تبوك و مباهله گرفته تا احاديث ثقلين و سد ابواب و... مي انداخت تا شايد چلچراغي برافروزد.هيچ دري برپاشنه نچرخيد؛ كه از شمشير علي عليه السلام كينه ها داشتند و از بدر و احد، خاطره ها.هنوز هم تاريخ در انتظار لبيك مي سوزد.

حصن (دفاع)

«آيا به راستي مي خواهي بيت وحي را به آتش كشي و مرا با علي و فرزندانم بسوزاني؟!»زهرا عليها السلام را، زخمي، به كناري افكندند و علي عليه السلام را به مسجد كشاندند با شمشيرهاي آخته، درب خانه در آتش كينه ها مي سوخت.زهرا عليها السلام با بالي شكسته، خود را به مسجد رساند و با تهديد نفرين، علي عليه السلام - امامش - را رهانيد و دست در دست، آرام به خانه اش برد.هيچ كس به پا نخاست! هيچ كس آبي نريخت! آه آه، چه غربتي!!

فدك (افشاگري)

«آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببري، اما من ارث نبرم؟ چه سخن ناروايي!»به بهانه ي غصب فدك، در مسجد، به افشاگري پرداخت. خصم، مي پنداشت كه او بر زمين از دست رفته مي نالد و تو نگو، تنها، اشارتي به زمين است و تمامي از آسمان ولايت،تحريك و حمايت،افشا و شماتت.نزديك بود كه كار تمام شود،آه در حسرت غيرتي!

سكوت

«ديگر هرگز با شما دو تن، سخن نخواهم گفت!»گاهي رساترين فريادها را از دهان سكوت بايد شنيد. همه مي پرسيدند:كز چه روي خورشيد در چنبره ي كسوف فرو رفت؟!

انذار (هشدار)

«شمشير آخته، هرج كامل، استبدادي هماره،ذلتي فراگير، جمعي پراكنده، فتنه اي كوربشارت تان باد! اگر... اگر اين آب رفته، به جوي باز نگردد و صدف، جاي خزف ننشيند!»اين ها، انذارهاي بلند منذري بيدار و فوران سبز كوثري زخمي، در بستري درد آلود بر زناني مقهور بود.

اذان

«بلال! باردگر اذان بگو.»اين طنين بيدار چشمه ي آفتاب بود.شايد كه با احياي خاطرات دوران رسول صلي الله عليه و آله سؤالي در اذهان اين جماعت مفلوك شكل گيرد كه:گلدسته از جلوت بلال چرا تهي ماند؟

سرشك

«شب و روز اشك خواهم ريخت تابه ملاقات خدايم رسم و شكايت بر او برم.»آن جا كه فريادها كارساز نيست، شايد اشك ها، از دل سنگ ها، چشمه اي جاري كند و در اذهان فسرده ي اين توده ي مرعوب، سؤالي را به تصوير كشد:كز چه روي خورشيد را خونابه مي بارد؟

سايبان

«چند روزي بيش ميهمان شما نخواهم بود.»كشتي شكسته ي ما، در سايبان بقيع، در كناره ي قافله ها، پهلو گرفت. بگذار فرياد مظلوميت ولي غريب، به آفاق پركشد.شايد همتي بيدار، ساحت رفعت اورا پاسخ گويد.آيا اميد لبيكي هست؟اي تولد بالغ تاريخ!اي بلوغ بيداري!

اقرار

«همه، شاهد باشيد كه اين دو تن، مرا آزردند! هرگز از آنان نخواهم گذشت!»با خود مي پنداشتند كه مي توان قبل از افول زهره، سند مظلوميت را ربود. اين اوج تزوير بود.اما زهرا عليها السلام بيدار، روي بر ديوار، تا بگيرد اقرار.در شهر هو افتاد...

وصيت

«نماز و تشييعم، بر تبار قابيل حرام.»همه جا همهمه شد!اين هم تيري ديگر از چله ي بيداري!

آيه

«قبر من پنهان؛ نشانش، بي نشاني است.»اگر قبرت را نشاني نيست، چه باكهر سنگ نبشته اي، حكايت تورا دارد.

تسليت

«خدا حافظ علي جان! خدايا! به سوي تو و در جوار كوي تو.»مرد خيبر، مرد احزاب، تا شنيد، از پاي افتاد.آبي بياوريد...در كنارش مي گفت:«اي كوثر خدا، اي دختر رسول، اي انس مهربان! اين دل رميده ي ما را ديگر چه كسي انيس و مونس باشد؟»آبي بياوريد...... يك بار ديگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابيل، خورشيدي ديگر را كه در ابتداي طلوع خود بود، بر سجاده ي خون، از پاي انداخت.رسول صلي الله عليه و آله از تنهايي در آمد،و علي عليه السلام غربت خود را به سوگ نشست،و حراميان سرمست، كه علي عليه السلام تنها شد،چون بي همتا شد.مي توان از ابعاد مختلف اين منشور خدايي و اسوه ي الهي سخن گفت:علم، ايمان، عبادتش؛زهد، ورع، اخلاصش؛عصمت، آيات، سور نازل در شانش؛برخورد با پدر، مادر، همسر، فرزندانش؛انفاق ها، ايثارها، كراماتش؛انصاف، پوشيدگي، عشق به شهادتش؛راستگويي، خشيت، سازندگي، تربيتش؛شفاعت، رضا، ادب، مصحفش؛شكوه ها، خطبه ها، مواعظ، احاديثش؛شعرها، دعاها و مجاهدت هايش؛وفا، ولاء و توسل به ساحت قدسش؛... و... و....و يا از همه ي اين ها گذشته، از هشياري و بيداري و زمان شناسي اش.و من، تنها، از همين زمان شناسي او - همان مدافعات او از مقام ولايت و ولي الله زمانه ي خود - گفتم و شمه اي از دقت و پيچيدگي برخوردهاي او در راه احقاق اين حق عظيم - همان اصيل ترين و مهم ترين نياز امروز و هر روزمان - آوردم تا صدق سخن صادق عليه السلام روشن شود كه:«عرفان فاطمه عليها السلام ادراك شب قدر است و شناخت فاطمه عليها السلام نجات از يك عمر - هزار ماه - سردرگمي . [4]

.و همين كمال زهراست كه او را محور قرار داده، [5] .و همين بلوغ بيداري اوست كه از او اسوه ساخته. [6] .برادر! اين ها، تنها، اشارتي بود به كارنامه ي دوماهه ي زهرا عليها السلام.اكنون تو نيك بنگر در كجاي راهي و در كدامين كلاس،كه تا رسيدن به او، جز توسل به او راهي نيست.بايد مستانه و دامن كشان، هويي كشيد.يازهرا عليها السلام!بي كوثر، طلوع را سلامي نيستزهرا عليها السلاماي كوثر خدااي ادامه ي نبي صلي الله عليه و آلهاي همتاي علي عليه السلاماي حبيبه ي خدااي شب قدر خدااي مقصود خدااي مشكاة خدااي مصباح هدياي والشمس و ضحياي معني جمالاي تفسير جلالاي تاويل كمالاي واژه ي وفااي آيه ي صفااي سوره ي اتياي خورشيد رسالتاي قمر ولايتاي زهره ي هدايتاي باعصاي موسياي با دم مسيحااي با صلاي يحيياي ايوب بلاهااي يعقوب فراق هااي يوسف جفاهااي كوه پر ابهتاي جاري محبتاي چشمه ي طهارتاي اسوه ي خدايياي جلوه ي الهياي عشق كبرياييبرما ببخشايكز تهجدت گفتيماما از اسراي به تاول نشستهو عمق نگاهوپيچش تدبير تو، هرگز!از خانه ي گلي تو شنيديماما از رنج قرن هاو بلوغ بيداريو راز كوفتن در كوب هايت، هرگز!وصف تو گفتيم- وچه بي رمق -كه بلنداي خورشيد رادر عاريت ماه تمنا كرديماماراز گل ياس رافوران سبز راآبي زلال راچه كسي برما خواند؟اي آموزگار ظرافت!تو خود به ما بياموزتلاوت بيداريبلوغ انذارو رنج قرن ها راكه سخت محتاجيمدشت را از تدبير تو نشاني نيستكه بانيم نگاهي، كرانه هايش را درآغوش مي نشانمپيچش تدبير و عمق نگاه تودريايي ست، بي كرانهكوهي است هم پاي تاريخكه كرانه هاي بكرشوام دار ارتفاع نگاه توستو آن دم كه بر قله اش عروج كنيديگر از تو، در تو نشاني نيستاي آفتاب سفر كرده!من فرياد سبز تو راكه از پشت ديوار قرن ها،

هنوز هم به گوش مي رسد، شنيدمو شعله هاي كومه ات راكه در آتش كينه هاي سرشار مي سوخت، ديدممن سراغ خونين تو رااز لاله ي سوخته درميان كنده ها وديوارهاي تاريخ گرفتمو شاهد تاريكي زميندر روز نفرين تو بركساني كه آفتاب را به قرص ناني فروختند، بودممن از گلوي تو، صداي خداو بر لب هاي سوخته ات، آيه ي تشنگي مردم را شنيدمو رسوايي ننگ مشاطه گان رادر پيچش گام هاي تو يافتممن در جغرافياي خانه ي گلي توتاريخ رنج ها ورنج هاي تاريخ را ديدممن، در ناله هاي تو برزمين از دست رفته اتطهارت چشمه ي غدير راو در ارتفاع نگاهت،قيام توفان را ديدممن اشك هاي تو رابر دركوب هاي كوچه پس كوچه هاي سرد وخسته ي مدينه يافتمو خط تو راكه بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را مي نوشتي، خواندممن نشان كبودين تو رااز قافله هايي كه از كناره ي بقيع مي گذشتند گرفتممن، در اشك هاي تو، فوران چشمه ي غدير راودر آذرخش فريادت، ضربت خندق را ديدممن، با اذان بلال توبه قيام و سلامي رسيدماين شعله هاي عشق توستكه انسان خسته را به ميهماني آفتاب مي خوانددر حجم نگاه توافق هم، رنگ مي باختسبزي اين سال ها، هنوز هم وامدار آن نگاه بلندي استكه از قله ي ناپيداي تو سرزدمن با نواي آشناي تو از قناعت انجمادهاو از پس كوچه هاي حقير خلافت ها رهيدممن بلوغ بيداري راآن جا كه سايه ي ماه را در پس لايه هاي ابر به خسوف كشاندي، تجربه كردممن، انذار تو را اي كوثر زخمي!بر زناني مقهور شنيدمو اوج تسليت تو راآن جا كه مرد راه را از پاي انداخت، شناختممن، در خاموشي قبرتتابش هزاران خورشيد را، ديدماگر قبرت را نشاني نيست، چه باك!هر سنگ نبشته اي حكايت تو را دارد!من، فرياد سكوتبلوغ بيداريرنج قرن هاانس مهربانو در آخر، عروج سبز را

از تو آموختمو شب قدرم را با تو، به سلامي رساندمكه بي كوثر، طلوع را سلامي نيستاي بلوغ انذار!چشمه ي غدير در باغ دستان تو روييدو غديري ها، از دامان عصمت تو، به بلوغي رسيدندو انسان مانده، با انذار تو به رويشي رسيداي آموزگار ظرافت!آن جا كه مردان از پاي فتادندچگونه رفتن را تو به من آموختيو آن جا كه فريادها در سينه ها گم شدفرياد خسته ي دردم را تو به بلوغي رسانديو آن جا كه حراميان، راه را بستندبا اشك هايت، راهم را تا به خدا، تو علامت گذارديو در باغ شهادت، مرگ را كه بار زندگي آورده بود، نشانم داديخورشيد، در تابوت تو غروب كردو ملائك، به عشق ديدار تو، به سجده در افتادندو عروج خونينت را خدا، خود، به نظاره نشستتا زخم هايت را، خود، مرهمي گذاردو چشمه ي كوثرش را، با تو، به طهارتي رسانداي تولد بالغ هستي!ما با چشم اشكو دست تمناروز شهادت تو رابا شمارش دسته دسته ي رنج هايتبه اميد آمدن منتقمت، مهدي، به عزا مي نشينيمآيا اميدي هست؟اي كوثر خدا!اي ادامه ي نبي!اي همتاي علي!زهرا جان!

پاورقي

[1] الغيبة، شيخ طوسي، ص 286، مؤسسة المعارف الاسلامية، قم، 1417 ه - ؛ الاحتجاج، طبرسي، ج 2، ص 537، (بدون كلمه «لي ) ؛ بحارالانوار، ج 53، ص 180.

[2] معاني الاخبار، صدوق، ص 114؛ فرائد السمطين، ج 2، ص 16.

[3] عن ام سلمه، قالت: ذكر رسول الله صلي الله عليه و آله المهدي، فقال: «هو من ولد فاطمة.». (المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 557). براي آگاهي بيش تر از اين روايات، ر.ك: منتخب الاثر في الامام الثاني عشر عليه السلام، آية الله صافي گلپايگاني، ص 247- 250.

[4] عن ابي

عبدالله عليه السلام انه قال: «انا انزلناه في ليلة القدر - الليلة فاطمة، والقدر الله. فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر» (بحارالانوار، ج 43، ص 65) ؛ امام صادق عليه السلام مي فرمايد: تاويل «ليله در «انا انزلناه في ليلة القدر» فاطمه است و تاويل «قدر»، الله، تبارك و تعالي است. پس هر آن كه فاطمه را، درست و آن گونه كه سزاوار است، بشناسد، شب قدر را درك كرده است.

[5] «فقال عزوجل هم اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة هم فاطمة وابوها وبعلها وبنوها» ؛ كه پدر و شوهر و فرزندان، در حول اين محورند. (حديث شريف كساء).

[6] «وفي ابنة رسول الله صلي الله عليه و آله لي اسوة حسنة و «فاقتدوا (فاهتدوا) بالزهرة .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109