عقل و آخرالزمان

مشخصات كتاب

شماره کتابشناسی ملی : ایران سرشناسه : حکمت ، صرالله عنوان و نام پديدآور : عقل و آخرالزمان/صرالله حکمت منشا مقاله : موعود ،ش 102 ، مرداد 1388 : ص 48 - 52 توصیفگر : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق - توصیفگر : آخرالزمان توصیفگر : خردگرایی

عقل و آخرالزمان

عقل با تمام شكوه، عظمت و جايگاه برجسته اي كه در حيات انسان دارد، موهبتي است از جانب خداوند و حقيقتي ست با دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق.چهره اقبال عقل، در سعي و تلاش انسان براي اتصال به حق، و ايمان به غيب تجلي كرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابديت تحقق مي بخشد.اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زيان (خسر) ترسيم شده و با اغواي شيطان استمرار يافته است. اين عقل ادبار كه - جايگاه نفوذ شيطان است، با زمان گره خورده و تاريخ بشري را رقم زده - اكنون پس از پشت سرنهادن فراز و نشيبهاي بسيار، در آستانه پايان خود قرار دارد و چون عقل به پايان رسد، زمان فاني به پايان مي رسد و آخرالزمان يعني آخرالعقل.تعارض دروني عقل ادبار امروزه پس از عبور از پيچ و خم قرنها، كسب تجارب فراوان، پس از پشت سر نهادن تحولات دوران پرماجراي خلق و وضع كه اوج شكوفايي و اقتدار او بوده است، و بعد از پيمودن تمام راههايي كه محتمل بود بتواند استقلال و سيطره فراگير و دائمي او را تامين كند و براي انسان معرض از حق، مدينه فاضله و بهشت زميني بسازد؛ بيش از هميشه آشكارا و برملا شده است.نشان هويدايي اين تعارض،

نوانديشي و نوآوري پرشتاب عقل است. چاره انديشي بي وقفه عقل واقع در بحران، حكايت از سرگشتگي و اضطراب دروني او مي كند. اين بحران سخن از پايان عقلانيت و سقوط نهايي او دارد. به اين نكته بايد توجه كرد كه تحولات و تطورات عقل با نوآوريهاي او تفاوت دارد. عقل در درون آن دو دوران كلي خود - دوران كشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفي را تجربه كرده و منازل بسياري را پشت سر نهاده است. تطور عقل يعني خروج اضطراري او از يك منزل - بر اثر رسيدن به بن بست - و ورودش به منزلي ديگر ونوآوريهاي او يعني تلاش براي مستوركردن بحران دروني يك منزل. امروز عقل قرن بيستم پس از عبور از آخرين دوره تحول دوران وضع و جعل، در ميانه بحراني همه جانبه و فراگير گرفتار آمده است. نوانديشي و نوآوري مدام و لحظه به لحظه او نه حكايت ازشادابي و خرمي كه نشان از ويراني و آشفتگي دارد. او بايد مدام پاسخگوي پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاينده باشد و از اين رو همواره بايد امر جديدي ارائه كند و براي اين تجدد دائم، به كشفيات علمي و اطلاعات تجربي تازه نيازمند است و همين علم و اطلاع روزافزون - و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتيجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابي بمراتب بيشتر و افزونتر از روزها و سالهاي قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتي تب آلوده وشتابي سرسام آور افتاده و بي مقصد و كور بر گرد خود مي چرخد و با سرعت تمام به پايان خود نزديك مي شود. پايان زمان يعني به نهايت رسيدن تمام راههاي مولود

علم و ادراك بشري؛ و آخرالزمان يعني آخرالعقل. آنجا كه عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براي معماري بناي استقلال انسان و انفكاك او از حق - به بن بست مي رسد، زمان فاني نيز بي وجه مي شود و ضرورت وجودي خود را از دست مي دهد. همپا و همراه عقل، زمان نيز خسته و فرسوده مي گردد. با اين عقل فرسوده و از نفس افتاده، و درون اين زمان ناتوان و هويت از كف داده، چهره خسران آدمي بيشتر و بيشتر هويدا مي شود. در چنين وضعيتي است كه ماهيت فسادانگيز و فسق افروز ادبار به حق، عيان و حقيقت عقل و زمان برملا خواهد شد.تاريخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقايق هستي بوده است. پافشاري او بر اين جهل زمخت، بر امتداد تاريخ و بر حجابهاي او افزوده است. اكنون اين عقل پس از طي دوره تجدد، در زائده اي پس از تجدد قرار گرفته، بناي ايمان به عقل متزلزل شده و پايه هاي عمارت و امارت عقلانيت در حال فروريختن است. غايت و نهايت عقلانيت كه اعتراف به جهل و اقرار به ناداني يعني خروج از ظلمت جهل مركب است، امروز در حال تحقق است.در اين نقطه پاياني كه تمام استعدادهاي عقل فعليت يافته و همه بذرهاي نهفته در ذاتش شكفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را در زمين بيافريند، و بت عقل در دل آدميان شكسته، و آنان رفته رفته به وادي جهل بسيط قدم نهاده اند و دو راه در برابر آنان گشوده است. اين دوره نهايي، در حقيقت تبلور كل دوره هايي است كه از آغاز

تاريخ در برابر انسان وجود داشته و انسان امروز وارث آن شده است. اين دوره، دوره خاك و خداست؛ يكي از آنها آخرين مرتبه هبوط آدمي از خدا به خاك يعني سقوط و انحطاط نهايي او را متحقق مي كند و ديگري آخرين سرمنزل صعود انسان از خاك به خداست. اين دوره، دوره آخرالزمان است و هر يك از آنها آخرين خطوط سيماي دوگانه بشري را ترسيم مي كند و جملات پاياني، و سرنوشت دو كتاب را رقم مي زند. كتاب ادبار، غفلت، خسران، زمان، شيطان، جبر و اضطرار و صحيفه عشق، ايمان، تفكر، آزادي، عمل صالح و انتظار. اين دوره، دوره فراگيري است كه تمام راههاي موجود، در ذيل يكي ازآن دو حل و هضم مي شود و مندرج است.اين دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم شرق و غرب جغرافيايي نيست.راه شرق و حكمت مشرقي و ايمان يعني راه اقبال و به شمس حقيقت، رويكرد به نور، توجه به حق، شستشوي خويش در كوثر عشق و ايمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنه هاي دنياي انسان به ساحت غيب.و راه غرب و تعقل مغربي يعني راه افول و غروب خورشيد حقيقت، ادبار به نور، نيست انگاري و رويكرد به عدم، و گام زدن در راهي كه به سوي اضطرار مطلق - كه تجسد نهايي جبر خشن تاريخ است - منتهي مي شود.راه غرب راهي است كه به پايان قرن بيستم رسيده و در تدارك ورودي پرهول و هراس به قرن بيست ويكم است. راه غرب را قرن بيستمي ها مي روند و آنها كساني هستند كه يك رويداد موازي عظيم در تاريخ عقل را

نديده انگاشته اند؛ يعني ظهور پيامبر اسلام را. اگر اين نظريه را بپذيريم كه حضور پيامبران در طول تاريخ، پديده اي است مقارن و موازي با تحولات عقل - تا به عنوان حجتهاي ظاهري، مردم هر عصر را دسگيري و بر مكر شيطان آگاه كنند - در آن صورت نديده گرفتن آخرين پيامبر، مولود غفلت و ناآگاهي از سازوكار حركت عقل در تاريخ و بي توجهي به آخرين تحولات اساسي عقل، و مؤدي به توغل در عقل زدگي و استمرار بخشيدن به راهي است كه ادبار به حق را در پايان قرن بيستم تحويل قرن بيست و يكم مي دهد.فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بيستمي، فرهنگ گسست تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بي فرهنگي است؛ فرهنگ و اخلاقي است كه يك حقيقت ره آموز و سرنوشت ساز را در تاريخ، مسكوت نهاده و بدين ترتيب هويت تاريخي خود را گم كرده است و از اين رو براي جبران اين خسارت عظيم،به سلطه جويي و اقتدارطلبي گراييده و با نيروهاي اهريمني معامله كرده است؛ يعني نفيس ترين و ضروري ترين لوازم حيات و گرانبهاترين اموري كه براي ادامه حيات انساني خود به آنها نياز مبرم داشته، فروخته و با بهاي ناچيز و ثمن بخسي كه از اين راه به كف آورده، به ابتياع علم و اطلاعات و ابزار و ادواتي پرداخته است كه بتواند اقتدار او را تامين، و شكنندگي و آسيب پذيري اش را در برابر صدها خطر و بليه اي كه در كمين اوست، ترميم كند، غافل از اينكه در اين داد و ستد از يك سو فقط ابزار و وسايل حيات را به كف آورده و اصل حيات انساني خود را از دست داده و از سوي

ديگر دل به قدرت و سلطه اي خوش كرده كه چون حقيقي نيست، يعني از آبشخور قدرت لايزال حق سيراب نشده بل مولود سراب قدرت اهريمني است و آدمي پيش از پركردن ظرف وجودي خود از حق، آن را تملك كرده، تبديل به كابوسي مخوف گرديده و آدمي را محكوم قدرت دست پرورده خود ساخته است.راه غرب، راه جبر تاريخ و اضطرار و درماندگي ذاتي عقل ادبار است. در اين راه چون آدمي محكوم قدرت اهريمني است كه هيچ اراده و اختياري از خود ندارد. در اينجا انسان بسته زنجير زمان است و براي كسي كه در غل حركت تاريخ گرفتار افتاده، آينده نيز همانند گذشته بسته و ضروري است. براي كسي كه در راه اعراض از حق گام مي زند، هيچ افقي جز هيچستان لم يزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براي راهيان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمين با تمام گستردگي، تنگ و تاريك و مظلم. در چنين وضعيتي عقل تنزل مي كند و نشانه هاي اين تنزل را مي توان در رويكرد عقل به واقعيتهاي حقير و پست مشاهده كرد. عقلي كه در اوج آسمانها پرواز مي كرد و ترانه مابعدالطبيعه مي سرود و در زمين و زمان پر مي كشيد و كل حوزه ادراك را زير بال و پر داشت، چنان به حضيض ذلت و حقارت فرود آمده كه سر از بستر خواب،مطالعه وكندوكاودرابتدايي ترين غرايز انسان در آورده است.آيينه اين حقارت و آشفتگي، زبان است. سراسيمگي، سرگشتگي و بي هويتي عقل و زمان را در آيينه زبان به عيان مي توان مشاهده كرد. زبان بي هويت، تلاش مي كند كه زيان برملاشده آدمي را همچنان پنهان دارد. زيبايي، رعنايي، هنر، تقويت

صوت، امواج، صنعت، علوم، پرگويي، اسراف در مصرف الفاظ و هر چيز ديگر، به خدمت زبان درآمده تا او بتواند خسران وقوع انسان در شتاب مهارگسيخته زمان را مستور كند؛ اما زبان نيز همانند زمان و عقل، پير و شكسته و فرتوت شده و قادر نيست ماهيت خسران را در پوششهاي رنگارنگ خوشبختي پنهان كند و بر زخم اضطراب و التهاب انسان، مرهمي نهد.ديگر هيچ قدرت بشري نمي تواند در برابر سيل سدشكسته انحطاط مقاومت كند. آلودگي و فساد با شتابي روزافزون سراسر كره زمين را تهديد مي كند و در خشكي و دريا پيش مي رود و محيط زيست جسماني و روحاني بشر را به زير سلطه خود مي كشد و هيچ نقطه اي در امان نيست. زمان و مكان آلوده گناه و فسق آدميزاده شده، همه چيز محكوم آن گرديده و غايت سياه تاريخ نزديك به تحقق است.كساني كه ديدگاه شيعي در باب غايت تاريخ را بدبيني مي دانند از يك طرف چشمانشان را بسته اند و آنچه را اتفاق افتاده است نمي بينند و از طرف ديگر، از پيش قضاوت كرده اند و مي خواهند كه ما خوشبينانه به پايان تاريخ بنگريم. وقتي از اقتدار انفعالي و فراگير انسان بر خاك سخن مي رود، در حقيقت، نغمه شوم حكومت و سيطره خاك بر انسان سروده شده است. آنچه شيعه مي گويد نه بدبيني است، نه خوشبيني و نه واقع بيني؛ چرا كه اين گونه نگريستنها همه در حيطه انفعال و خضوع در برابر خاك معني دارد. قول شيعه بر اساس حق بيني است؛ يعني اگر نبود تشعشع حكمت ايماني و اگر نبود نظركردن در پرتو انوار الهي - كه به ما جهاني ديگر را نشان مي دهد و با

ما سخن از عوالم غيب مي گويد كه رهرو غرب از آن بيگانه است و ما را دعوت به ماندن در دخمه دنياي مشهود مي كند - هر كس تمايل داشت كه مسحور و مجذوب دستاوردهاي پرجذبه بشر شود، به سمت تمتع، التذاذ، كامجويي و خوشبختي رود، فارغ از هر دغدغه فكري به ستايش و تعظيم محصولات علمي برخيزد و تفكر و ايمان را در معبد شرايع علمي و سياسي رنگارنگ قرباني كند. ساده ترين و هموارترين راه، راه غرب است. همه چيز مهياست، و همه دواعي و سوائق، ما را بدانسو مي خواند و سوق مي دهد. گام زدن در اين راه، رفتن در جهت جريان آب است، هيچ نگراني و انديشه اي نمي طلبد، آوازه و شهرتش جهانگير، و انقياد و تسليم در برابر او باب روز است و مطلوب و مورد پسند اكثر مردم. راه غرب راه توغل در تكثير و فرورفتن مدام در كثرات است. پشت كردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به كثرت سايه هاست و مؤدي به اصالت دادن به كثرات اشباح و اظلال، و اعراض از وحدت را در پي دارد. كسي كه در اين راه قدم برمي دارد، از آنجا كه چشمي كثرت بين دارد، حل تمام مسائل و مشكلات را تنها در ميانه كثرات مي جويد و در واقع تمام كوشش او مصروف تكثير و تقطيع عالم و تكه تكه كردن حقيقت است. قرن بيستمي ها در هياهوي كثرت فرو رفته و قادر نيستند كثرت را با وحدت جمع كنند و در زير لايه هاي كثرات جاري، بستر واحد اين جريان را ببينند، تا آنجا كه تبديل به انسانهاي يك چشمي شده اند و چشم ديگر خود را از كف داده اند؛ چشم راست

را. از نشانه هاي آخرالزمان ظهور دجال است؛ دجالي كه چشم راستش ممسوح است و از ميان رفته و چشم چپ او بر پيشاني اش جاي دارد.راه شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقويم راستين مشرقيان كه سطر سطر صحيفه حيات، فرهنگ، تفكر، اخلاق، عشق و ايمان راهيان مشرق با آن رقم خورده، تقويم هجري قمري است. اين تقويم، تقويم كساني است كه آگاهانه در شب تاريك و مظلم، و يلداي بلند حيات بشري مي زيند و در غياب خورشيد حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش مي دارند؛ با قمر. اين راه، راهي است ناهموار و پرسنگلاخ كه رهرو در هيچ قدمش از سنگ اندازي شياطين در امان نيست و پيمودنش بي عنايت حق، مقدور، نه. همتي مردانه مي طلبد، سينه اي به پهناي آسمان، قلبي گشوده به آفاق هستي، شوقي پركشيده تاستيغ غيب، عزمي استوار، و عشق و صبوري و ايماني كه بتوان هر بلايي را در اين راه تحمل كرد. قرن پانزدهمي ها مستضعفان زمين اند و وارثان لمعات آفتاب حق. آنان - گرچه در نظر قرن بيستمي ها بي فرهنگ، بي تاريخ، بي هويت، و اهل واپس ماندگي اند اما - در حقيقت پيشروان راه نجات انسان اند و اگر قدر و قيمت خود را بدانند، مرعوب يا مفتون شكوه و رعنايي مغربيان نشوند، والاييهاي خويش را بيابند و به خويشتن بازگردند، براي امروز سرگشته و فرداي سردرگم راهيان راه غرب، بايد فرهنگ، ادب، اخلاق، تفكر، عشق و ايمان به ارمغان ببرند.راه شرق، راه انتظار است؛ رهرو اين راه همواره منتظر است و چشم به راه خورشيد. مي داند كه در غياب خورشيد زندگي مي كند؛ و در عين حال مي داند كه حتي در اين شب ظلماني اگر خورشيد نمي بود او

نمي توانست تنفس كند. خورشيد غايب است نه معدوم؛ و اين را كسي در مي يابد كه شبها سر به آسمان بردارد و بازتاب آن را نظاره كند. انتظار يعني آگاهي از جايگاه وجودي انسان - ميان خاك و خدا - و عمل متناسب با آن در عصر غيبت. انتظار، نماز وجودي عصر غيبت است. انتظار، تجلي ايمان و تقواست. انتظار يعني انفتاح و انسداد؛ انفتاح در برابر غيب كه نتيجه اش تذكر، تفكر و ياد آفتاب است؛ و انسداد در برابر تمام امور و عواملي كه مي كوشند تا ما همواره شب زدگان شبستان تاريخ بمانيم، تاريكي و ظلمت حاكم بر غياب خورشيد را باور كنيم و ماه و ستاره را نديده انگاريم. انتظار يعني پركردن جام نگاه از خم عشق و اشتياق، و قبول و انفعال در برابر حق، و فاعليت و حاكميت بر هر آنجه دون مرتبه انسان است. انتظار اوج عصيان و سركشي عقل اقبال در مقابل دنياي محدود متناهي و حقير علم و ادراك بشري، و مقتضيات زمان و زمانه است. انتظار، دل سپردن به امام زمان و دل بريدن از ماموم زمان است.راه شرق، راه آزادي تاريخ است. آزادي انسان تنها با پشتوانه ايمان به غيب تحقق مي يابد و آنجا كه متكاي ايمان به غيب نباشد و آدمي فقط در گستره علم و اطلاع خود زندگي كند، هر گونه سخن از آزادي فريب و سرابي بيش نيست. از اين رو حريت و آزادي حقيقي انسان تنها در راه شرق مي تواند متحقق شود و در آن راه است كه او از هر قيد و بندي رها مي گردد الا عبوديت حق. به تبع آزادي انسان در راه شرق و در

انتظار حقيقت، تاريخ نيز از غل و زنجير جبر و اضطرار آزاد مي شود. در اين ساحت است كه گذشته نيز همانند آينده مفتوح و باز است. ايمان به غيب و انتظار عصر غيبت همچون نفخ صوري در گذشته مرده و بيجان مي دمد. گذشته جان مي گيرد، زنده مي شود، معني مي يابد، از گور نمناك و تاريك جبر عقل ادبار و زمان فاني و گذرا برمي خيزد، با ابديت و لازمان پيوند مي خورد و رجعت مي كند و باز مي گردد. در حوزه عقل اقبال، گذشته اي مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنه هاي عقل اقبال، حتي گذشته هاي دور را مي توان آبياري كرد تا جوانه زند، رشد كند و به برگ و بار نشيند.همين جا بحث سنت و تجدد قابل طرح است. در برخي از اذهان ممكن است چنين نشسته باشد كه سنت يعني هر آنچه مشمول مرور زمان قرار گرفته است. چيزي كه در چرخه زمان و بر اثر تحول دوران پديد مي آيد، نبايد بر آن نام سنت نهاد هرچند قرنها از تولدش بگذرد. سنت چيزي است كه از جريان تجدد و تصرف بيرون است. آنچه در زمان پديد آمده و متعلق علم و ادراك بشري بوده به مرور زمان، پير، كهنسال و فرتوت مي شود و هيچگاه قابل بازگشت نيست و نمي توان آن را تكرار كرد. وقتي سخن از بازگشت به سنت به ميان مي آيد هرگز نبايد به معناي بازگشت به برهه اي از زمان گذشته و مقتضيات آن باشد. بازگشت به سنت يعني بازگشت به آن چيزي كه با ابديت انسان، و حيث نامتناهي اش - كه متجلي در پيام پيام آوران است - مرتبط و پيوسته است تا بتوان او را از قيد و سلسله امور دايم التجدد و

متصرم نجات بخشد؛ و تا بتوان او را به بدايت ها هدايت كرد و بدين معني، سنت تحول و تبدل ندارد.اگر قرار باشد كسي به سنت هاي زماني بازگردد، در اين صورت همه سنتهاي گذشته در «گذشته بودن مساوي اند و ترجيح يكي از آنها، ترجيح بلامرجح است. وقتي صحبت از قرن پانزدهم به ميان مي آيد، يعني قرني كه هركس در آن زندگي مي كند و نفس مي كشد وابسته به سنتي است برخاسته از يك مبدا ابدي و لايتغير. خود اين مبدا گرچه به لحاظ ظاهري و به موازات رشد، شكوفايي و تحولات عقلاني بشر، ادامه و استمرار يك سنت بي بديل است كه از آغاز هبوط آدم شروع شده، لذا خود اين مبدا نيز داراي مبادي است، اما در باطن، مبدا اين سنت - يعني سنت قرن پانزدهمي - مبداالمبادي است؛ يعني وقتي گل آدم را مي سرشتند، آب اين گل را از آن سرچشمه برداشتند. پيامبري پيامبر خاتم پيش از آدميت آدم بود. بنابراين سنت قرن پانزدهم سنت وجودي انسان، يعني استمرار سنتي است كه همه پيامبران، صالحان، متفكران، حكيمان و شاعران آزاده در طول تاريخ به آن سنت تعلق دارند. اينان در حقيقت ابيات قصيده بلند عشق، ايمان و آزادي اند كه هميشه از ناحيه مقتدران و خودكامگان تاريخ ادبار مورد ستم و جفا بوده اند. با تمام تحولات و تطورات و دگرگونيهايي كه در طول تاريخ عقل ادبار به وقوع پيوسته و با آنكه چهره هاي ادبار، داراي اشكال و اطوار متعدد، متنوع و بي شمار بوده اند، سيماي برجستگان اهل ايمان و مناديان اقبال به حق همواره يكسان و لايتغير بوده و يك سخن بيش نداشته اند. اينان همواره غريب، تنها، آواره و

مظلوم بوده اند. معشوق و محبوب اهل ايمان، و مقصد و مراد از همه منظومه هاي عاشقانه و تمام تغزلات و مغازلات هم اينانند. اينان غرباي تاريخ اند و مجنون براي غربت آنها گريه مي كند.اين خط غربت تاريخي از آغاز هبوط آدم تا امروز، يعني تا قرن پانزدهم ادامه دارد؛ و تا زمان و زمانيات، و عقلانيت و تاريخيت بر سرنوشت بشر حكومت مي كند، غرباي تاريخ در غيبت اند.اوج غربت حقيقت، امام زمان است كه نه تنها در ميان مامومان زمان و منكران، بل در ميانه معتقدان به او نيز غريب است. امروز حقيقت در نهايت غربت و تنها به سر مي برد. آنگاه كه امام زمان، يعني كسي كه نه تابع و خادم زمان بل متبوع و مخدوم زمان است، ظهور كند، زمام زمان را در دست مي گيرد و اين بي پناه مهارگسيخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات مي دهد، تا آرام و قرار يابد. وقتي زمان بيقرار، قرار يافت و دست در دستان امام خويش نهاد، تمام غرباي تاريخ - همه پيامبران، امامان، صالحان و ابرار - رجعت خواهند كرد و معناي نهفته و مستور تاريخ آشكار و عيان خواهد شد.اينك آنكه خود را از قبله عشاق مي داند و دريافته است كه از اين جمع، مهجور و دور مانده، بايد به بوي قبله اين قبيله بنالد و به سوي آن نماز گزارد.چو از قبيله عشاق مانده اي مهجور دلا تو مرغ فغاني، به بوي قبله بنالوالحمد لله اولا و آخرا والسلام علي خليفة الله في ارضه حجة بن الحسن العسكري عليهما السلام.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109