عدالت مهدوي در قرآن

مشخصات كتاب

نمایه سازی قبلی : نمایه سازی قبلی شماره کتابشناسی ملی : ایران 85-25495 سرشناسه : حائری شیرازی، محمد صادق عنوان و نام پديدآور : عدالت مهدوی در قرآن/محمد صادق حائری شیرازی منشا مقاله : انتظار ،ش 14 ، زمستان 1383: : ص 29 - 60 توصیفگر : محمد بن حسن (عج)، امام دوازدهم توصیفگر : مهدویت توصیفگر : عدالت توصیفگر : قرآن توصیفگر : احادیث

اشاره

در بحث امام زمان بايد به سراغ قرآن كريم برويم. در قرآن، سورة يوسف در مورد امام زمان (ع) است و آيات آن را بايد انطباق دهيم به زمان خودمان. همچنين جريان حضرت موسي (ع) و عصاي او كه در عصر ما مورد و مصداق دارد، مانند كار حضرت امام كه آن بسيجي ها در حقيقت، همان اژدهاي موسي بودند كه بر دشمن تاختند. حضرت امام تنها كاري كه كرد انرژي متراكم عالم اسلام را آزاد كرد و آن نترسيدن و طالب شهادت بودن بود. امام كه آمد به عنوان وثيقه بود و خدا مي خواست ببيند كه آيا اين امّت، او را كمك مي كنند كه اگر اين طور شد امام زمان را بفرستد. در حقيقت، امّت در حال امتحان پس دادن بودند. همچنين جنگ و... و مردم نشان دادند كه به امامت وفادار هستند. در سورة يوسف طرح مي كند نپذيرفتن اول و پذيرفتن آخر را. امامت هم در ابتدا يك نپذيرفتن داشت و در آخر، پذيرفتن را در پي دارد. مهدويت يعني پذيرفتن آخر از جانب اين امّت. جريان حضرت يوسف، همان جريان اهل بيت (ع) است.در جريان مهدويت بايد اول به سراغ انسان شناسي برويد. كار كردن با انسان راه دارد. در انسان شناسي به انسان شناسي امام صادق (ع)

رجوع كنيد كه درحديث عقل و جهل تبيين شده است. ما يك مبارزه داريم بين عقل و جهل و يك جهاني شدن عقل و يك جهاني شدن جهل. مردم دنيا (نه حاكمان) رو به جهاني شدن عقل و حاكميت عقل مي روند. عقل نور است و حضرت هم نور و همديگر را جذب مي كنند. بايد مردم حضرت را بخواهند به اين وسيله كه قدرت و حكومت را از قدرت طلب ها و سركشان بگيرند و زمينه را آماده كنند.عدل يعني هر چيزي را در جاي خود قرار دادن جاي فطرت و عقل، حاكميت است و جاي طبيعت، محكوميت است. بايد عقل و فطرت به جاي خودش برگردد تا عدالت حاكم شود. شما بايد جهنم غرب را نشان دهيد. بايد از شعر سعدي براي ظهور، خوب استفاده كنيد. از هنر براي ظهور استفاده كنيد.شيوة حضرت براي انقلابشان و براي برقراري آن ارزش ها، استفاده از تكريم است. استخفاف و بي ارج كردن و سبك مغز شمردن كار شيطان است. قدرت طلب بايد به قدرت برسد تا شرارت خود را بروز بدهد و خوب از بد جدا شود و سره از ناسره معين گردد.بايد سلاح دشمن را از دست او گرفت و آن سلاح اين است كه با شعارهاي خوب و فطري به فكر برقراري حكومت شيطان و رذايل اخلاقي است. اگر اين سلاح را از او گرفتي، او خلع سلاح مي شود و تو مسلح. روز عاشورا، روز خلع سلاح بني اميه بود.

عدالت مهدوي در قرآن

بحث خود را با قرآن شروع مي كنيم. آيا مي دانيد سوره يوسف شرح حال امام زمان عليه السلام است؟ از باب نمونه، ما مي گوييم خدايا، امام زمان را برسان. دعا، توسل،

همه اين ها را داريم، امّا نتيجه مطلوب نمي گيريم. آيا قرآن در اين باره ساكت مانده است و گفته اي ندارد؟ هرگز، برادران يوسف اصرار مي كنند كه بنيامين را هم مثل يوسف تحويل ما بده؛ چرا كه اگر او نيايد، سلطان سهمي به ما نخواهد داد. بگذار با ما بيايد. قول مي دهيم حفظش كنيم. [1] .پدر در جوابشان مي گويد: آيا همان طور كه نسبت به برادر او به شما اعتماد كردم، نسبت به او هم به شما اعتماد كنم؟ [2] مگر هنگام بردن برادرش نگفتيد كه ما حفظش مي كنيم؟! [3] مگر من نگفتم كه اگر او را ببريد، غمگين مي شوم و مي ترسم كه از او غافل شويد و گرگ او را بخورد؟! [4] مگر شما نگفتيد كه ما گروه نيرومندي هستيم و گرگ او را نخواهد خورد؟! [5] بعد هم آمديد و گفتيد كه ما رفتيم مسابقه دهيم و يوسف را نزد متاع خود گذاشتيم و گرگ او را خورد. [6] و من گفتم كه هوس هاي نفساني شما اين كار را براي شما آراسته است. [7] .اهل بيت را به امّت داده اند. امّت با آن ها همين كار را كرد. مگر قصة يوسف اين نبود كه يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او سجده مي كنند. و تعبيرش اين بود كه او امتداد برنامة يعقوب و اسحاق و... است و يعقوب مي گفت كه به اين ها نگو، كه برايت برنامه ريزي و توطئه مي كنند. الآن هم امام زمان (ع) امتداد همان ها است. حالا ما مي گوييم اين يكي را به ما برگردان. خدا به ما مي گويد: (هل آمنكم عليه الاّ كما امنتكم علي اخيه من قبل؟ يازده امام به شما داديم.

تاريخ آن ها نشان داد كه از آن ها حمايت نكرديد، قدرشان را ندانستيد. اين يكي غير از بقيه است. اين دفعه غير از دفعات قبل است. اين را به شما نمي دهم تا به من وثيقه اي بسپاريد كه او را به من بر مي گردانيد: قال لن ارسله معكم حتي... [8] وثيقه را دادند بعد او را فرستاد: فلمّا اتوه موثقهم.... [9] حالا اين امام را هم كه ما مي گوييم بيايد، خداوند از ما وثيقه مي خواهد. اين حمايتي كه از امام راحل به عنوان نمايندة آن حضرت شد، اين وثيقه است. وقتي براي حفظ نماينده كار شود براي حفظ اصل بيشتر كار مي شود. چقدر در نيمه خرداد 42 براي اين كه امام جان سالم بدر ببرد به رگبار گلوله بسته شدند. امام مأمور بود كه تقيه نكند؛ حالا يا امّت فداكاري مي كند يا نمي كند. اگر امّت عوارض اين كار را بپردازد معنايش اين است كه امّت لايق امام است. زمينة ظهور بهتر فراهم مي شود. اگر از او حمايت نكند هنوز به اندازة كافي پخته نشده است.امام بر خلاف سنت هاي گذشته مأمور شد كه با سخت گيري و پرخاش با شاه و حكومت برخورد كند، و بايد عوارض آن را مردم بپردازد. چرا؟ چون آن كسي كه منتظرش هستند بيعت كسي بر گردن او نيست. پس امام كه مي خواست نمايندة او باشد بايد هيچ بيعتي برگردنش نباشد. ديديد مردم عوارض را خوب پرداختند و حكومتي را برانداختند. وثيقه ديگر، هشت سال دفاع مقدس، آن هم همه اش براي برانداختن اين جريان. و مردم عوارض استقامت امام را پرداختند. بسياري مي گويند كه اگر صلح كرده بوديم بهتر مي شد. اين جا اصلاً مسأله سنجيدن استقامت امّت

موضوعيت داشت. اين ها همه براي اين است كه امّت وثيقه اش را بپردازد.امام راحل قطعنامه را قبول كرد. اين قبول قطعنامه يكي از وثيقه هاي بسيار مهم بود. چرا؟ چون امام جنبة حسني و جنبة حسيني دارد. 8 سال امتحانشان را در جلوة حسيني امامت نشان دادند كه وفادار هستند. در روز قبول قطعنامه، امام در جلوة امام حسن مجتبي (ع) بود و امّت، امام را قبول داشت. شجاعت در راه اطاعت، استقامت در اطاعت: واعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا [10] عدم تفرّق در اعتصام به حبل الله. بسياري شعار عدم تفرّق را مي دهند، ولي اعتصام به حبل الله را كم مطرح مي كنند. اصلاً تمام اين برنامه ها بر محور اعتصام بالله بود. امام گفت صلح با عراق را قبول كردم. امت هم گفتند كه آقا ركوع رفتند، اين ها هم رفتند ركوع. چرا؟ چون اين را تواضع در مقابل خدا مي ديدند، نه تواضع در مقابل صدام. امام براي حفظ اسلام اين كار را كرد. امام مجتبي (ع) از ترس خدا صلح كرد، نه از ترس معاويه. به امر خدا مصلحت اسلام را در اين ديد، به مصلحت عمل كرد.من معتقد هستم كه شما كارهايي را كه قرآن كرده و برنامه ريزي هايي كه در قرآن براي اين كار شده، آن ها را فراهم كنيد. وقتي شب تاريك مي شود به طوري كه چشم چشم را نمي بيند به ما گفتند: «عليكم بالقرآن». بياييد سراغ قرآن. ببينيد قرآن چه مي گويد. بياييد بحث مهدويت در قرآن، بحث همين سنت هاي سوره يوسف را پي گيري كنيد. ببينيد يوسف چه اشكالي داشت كه برادران يوسف زير بار او نمي رفتند: اذ قالوا ليوسف... ونحن عصبة [11] تعصب آنها به قدرت

خودشان، مال خودشان، ثروتشان و كارشان بود. آيا امّت با اهل بيت، رفتاري غير از رفتار برادران يوسف با يوسف كردند؟ مَثَل يوسف و برادرانش مَثَل امام و امّت است. به پيامبر علامت دادند كه امام اين است. به اندازه اي اين كار خطرناك بود كه همان گفتن آن، مسأله ساز مي شد:...لا تقصص رؤياك علي... كيداً. [12] ببينيد... بلغ ما انزل اليك...من الناس [13] را. چرا مي گويد اگر اين را ابلاغ نكردي گويا تمام ابلاغ هاي قبلي را انجام نداده اي؟ چرا احتياط مي كند كه به او بگويند: والله يعصمك من الناس؟ [14] از باب و لاتقصص رؤياك... كيداً است. آن جا به او مي گويد نگو، اين جا ايشان بر اساس اين ملاحظه، مي خواهند نگويند، مي گويد نه، حجت را تمام كن. قبول نمي كنند نكنند. فردا نگويند كه به ما نگفتيد.من معتقد هستم اين كه در اين سوره طرح مي كند نپذيرفتن اول و پذيرفتن آخر را، امامت يك نپذيرفتن اول دارد و يك پذيرفتن آخر. شما دنبال مهدويت هستيد؛ يعني پذيرفتن آخر از جانب امّت. امّتي كه نپذيرفته است دوباره بپذيرد. برادراني كه از اول مي گفتند:...ليوسف... احب الي ابينا منّا و... لفي ضلال مبين، اقتلوا يوسف. [15] اين تمام جريان كربلا است. قتل همة امامان از باب: اقتلوا يوسف... يخل لكم وجه ابيكم [16] است تا تحت الشعاع نشوند. مأمون، امام رضا (ع) را مسموم مي كند براي يخل لكم وجه ابيكم. در ميان امّت اين چراغ نباشد كه نورش، مأمون را تحت الشعاع قرار دهد. امّت از اول گفته است: ان ابانا لفي ضلال مبين. [17] آن ها گفتند و اين ها كردند. اهل بيت مطرح هستند. دوباره اهل بيت در زمان حضرت مهدي بر مي گردند:

قالوا تالله لقد... لخاطئين. اين مهدويت است كه امّت اعم از شيعه و غير شيعه، مانند برادران يوسف، همه آنها بگويند: قالوا تالله لقد اثرك الله علينا و ان كنّا لخاطئين. [18] حضرت هم بگويد:...لا تثريب عليكم... [19] .شما دنبال جريان برگشت حضرت هستيد. اين رفت و برگشت، سيرش در قرآن آمده است. شما اين سير را تطبيق بدهيد. ببينيد مرحله به مرحله، در چاه انداختن معادل دارد؛ در خانه او قرار گرفتن، در خانوادة اهل بيت مصداق دارد؛ پادشاه شدنش مصداق دارد؛ خواب تعبير كردنش مصداق دارد؛ در قحطي قرار گرفتنشان مصداق دارد. ببينيد الآن عالم اسلام گرفتار قحطي علم است؛ قحطي هدايت است؛ همة آنچه داشته اند مصرف كرده اند؛ پاسخ به سؤالات نيست. چه طور شد برادران سراغ يوسف آمدند؟ اما نمي دانند كه اين يوسف است؛ خوراك خود را بايد از او بگيرند. عالم اسلام بر مي گردد و از همين منبع، هدايت مي خواهد و نمي داند اين همان برادر اولي او بوده است كه از او اعراض كرده است. شما نگاه كنيد عالم اسلام از امام امّت استفاده مي كرد؛ حال از جهت اين كه او نايب امام زمان است استفاده مي كردند يا از جهت اين كه او يك تن از عالمان است؟ شيعه از جهت نيابت براي ايشان شأن قائل است. جمعي هم از جهت اين كه او يك تن از عالمان است از او استفاده كردند، مانند برادران يوسف كه بر او وارد شدند، يوسف اين ها را شناخت اما آن ها نشناختند كه اين برادرشان است: وجاء اخوة يوسف فدخلوا عليه فعرفهم و هم له منكرون [20] آنها اصلاً نمي دانستند امامت است كه دارد بر مي گردد. اين امام،

آثار امامتي است كه از اول انكار شده است. شما مي دانيد كساني هستند كه منكر اصل مهدويت و امامت و منكر غصب خلافت و منكر همة اين ها هستند، اما عاشق امام هستند....فدخلوا عليه... منكرون همة آن ها پشت سر هم مي گويند: يا ايها العزيز [21] و نمي گويند برادر، همانطور كه به امام مي گفتند يا ايها العزيز. آقاي مولوي محمد عمر در اندونزي از علماي شافعي است. آمده بود ايران. عاشق امام بود در عين حالي كه منكر غصب خلافت، منكر خلافت علي (ع) است و ايشان را خليفة چهارم مي داند؛ منكر امامت همه ائمه؛ اما نسبت به امام عاشق بود. نمي داند كه اين همان است كه انكار مي كند. برگشت اندونزي. مردم اندونزي عاشق او بودند. به خاطر اين كه عاشق امام است. من آن جا يك قدري صحبت كردم؛ بعد خواستند هديه اي بدهند؛ يك انگشتر، دربارة اين نگين نوشته اند: ما هديه اي بهتر از اين براي محبت هاي شما نداشتيم. اين نگين از سنگ قبر مولوي محمد عمر است. چون عاشق امام بود از تكه هاي سنگ قبرش نگين مي سازند.هر استفاده اي از امام امّت كردند استفاده از امام زمان (ع) است. شجاعتش، شجاعت خودش نبود. مهتاب را نمي شود با آفتاب مقايسه كرد. مهتاب همان آفتاب است. يك واسطه خورده است شده مهتاب وگرنه ماه كه از خودش نور ندارد. امام مهتاب بود. نور امامت به او مي خورد. بازتابِ كسي هست كه آينه اش جلا داشت؛ صفا داشت. چراغ امامت به او مي خورد و برمي گشت. امام هر چه داشت از امامت بود. الآن هم رهبري هر چه دارد از آن بزرگوار دارد.من معتقد هستم ما اگر يك بحثي در امامت بكنيم، يك

چيزهايي به ذهن ما مي آيد بگوييم، ديگران هم يك چيزهايي به ذهنشان مي آيد بگويند، در نهايت به جايي نمي رسيم. پس بهتر است در باب امامت به قرآن رجوع كنيم. امكان ندارد موضوعي به اهميت غيبت، قرآن نسبت به آن عنايت نداشته باشد و از كنارش با يك آيه يا دو آيه بگذرد. اين جريان هاي امروز را در جريان هاي امّت هاي قبل مو به مو مي بينيد. جريان يوسف(ع) همان جريان اهل بيت است. يعني روز اول كه يوسف را بيرون مي كنند، همان ماجراي كنار زدن حضرت علي(ع) است. روز آخر هم كه يوسف را قبول مي كنند ماجراي ظهور امام زمان و پذيرفتن او است.كاري كه با يوسف كردند با حضرت علي (ع) كردند. دشمني آنها با علي (ع) به خاطر چه بود؟ قرآن چه قدر زيبا مي گويد:...ليوسف و اخوه احبّ [22] علي و امتش. دشمني اي كه به امّت علي دارند، به پيروان علي(ع) دارند، اين هميشه هست. از اين جهت در جريان يوسف آن ده برادر يك طرف و اين يك برادر يك طرف قرار مي گيرد. ببينيد وقتي بنا است عتاب بشود به برادرها كه قدر ندانستند، تر و خشك را با هم نمي سوزاند. اين برادري كه قدر مي دانسته، اين را جدا كرد و به او گفت: اني انا اخوك فلا تبتئس بما كانوا يعملون. [23] از اين جهت آن موقعي كه اين ها متهم مي شوند و به ايشان مي گويند:...ايتها العير انكم لسارقون... [24] _ عيناً اين مسأله براي عالم اسلام دارد واقع مي شود. _ شما همة كارهايتان دروغ بود. برادر يوسف در اين تهمت نيست؛ چرا؟ چون قبلاً گفته بود كه تو غصه نخور؛ من براي اين كه تو را

از آن ها جدا كنم اين كار را مي كنم. همين طور شيعه را از مجموع مسلمانان در اين فتنة آخرالزمان جدا مي كند. روابطي كه براي پيروان اهل بيت در اين زمان واقع مي شود، اتفاقاتي كه دارد براي آن ها مي افتد، ببينيد وقتي خطاب مي شود به مجموع برادران: ايتها العير... لسارقون(همة آن ها ناراحت مي شوند جز يوسف _ كه خودش اين برنامه را ريخته است _ و برادرش كه در جريان اين قضيه هست. فبدأ بأوعيتهم قبل وعاء اخيه ثم استخرجها من وعاء اخيه... قالوا إن يسرق فقد سرق اخ... [25] چه قدر به خاطر اهل بيت به شيعيان فحش دادند؟ هر چه اين كرده است آن ها آينه است. يعني ما شيعيان متهم هستيم همانطور كه اهل بيت متهم هستند. ان يسرق فقد... قال انتم شرٌُ....ببينيد امّت چه زماني به سوي امام برمي گردد. آن روز آخري كه دستشان از همة چاره ها كوتاه شد، آمدند و گفتند:...يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضّر... ان الله يجزي المتصدقين. [26] اين آيات به اندازه اي بر اوضاع منطبق است كه كساني كه مي خواهند در شب قدر دعاي قرآن را بخوانند و اسم اهل بيت را ببرند، وقتي به اسم امام آخر مي رسند اين آيه را مطرح مي كنند كه در رابطه با يوسف است: يا ايها العزيز... ان الله يجزي المتصدقين كار به درخواست صدقه رسيده است. اين جا كه رسيد غيبت برمي گردد: قال هل علمتم ما... جاهلون، قالوا أ انك لأنت يوسف قال انا يوسف و هذا اخي، قد منّ الله علينا. [27] ....انا يوسف و هذا اخي، يعني اهل بيت و شيعيان. شيعه همه جا با اهل بيت و كنارشان بوده است. آن قدر اين قوم

وفادار است، آن قدر خدا شكور است كه هر جا اهل بيت را مي آورد، وفاداران به اهل بيت را هم كنارش مي آورد.من فكر مي كنم كه شما در اين بحث مهدويت خودتان، روي سورة يوسف از جهت تطابقش به مسائل غيبت و ظهور يك مرور مجددي بكنيد. من اين بحث را نه به عنوان تمام كردن، بلكه به عنوان چاره و اجمالي تذكر دادم كه اگرشما وارد دانه دانة آيات بشويد جريان غيبت را مي توانيد شرح بدهيد. شما فلسفة غيبت را بيان كنيد.سؤال: دو محور اساسي در بحث هست. يك: بحث مهدويت و اهميتي كه دارد. در اين بحث شما چه راهكارهايي را براي تبيين مهدويت پيشنهاد مي كنيد؟ الآن يكي از راهكارهاي مهمي كه فرموديد اين بود كه ما به سمت و سوي قرآن بياييم و در واقع، براي عيني كردن و ملموس كردن مطالب از قرآن بيشتر مدد بگيريم. اين يك بحث است.استاد: قبل از قرآن بحث داريم. اگر انسان شناخته نشود مهدويت شناخته نخواهد شد.سؤال: بسيار خوب. اهداف، راهكارها، قلمرو....استاد: كار كردن با انسان، آدابي دارد. به سادگي نمي شود انسان را هدايت كرد. انسان اعجوبه است. ببينيد شما كمربند ايمني را مي كشيد كه در قفلش بگذاريد. گاهي كه يك مقدار فشار دهيد شل مي شود و مي افتد. انسان اين است. هر كارش كنند باز مي ايستد و مقاومت مي كند. وقتي مقاومت كرد شما چه كار مي كنيد؟ مي نشينيد و ملايم مي كشيد و مواظبيد كه شُكي پيش نيايد تا بتواند تا آخر بيايد. هر موجودي كه سر و كارش با انسان است بايد صبورانه كار كند. غيبت يعني مهلت دادن به انسان براي اين كه بفهمد و بشناسد و دوباره

برگردد و قبول كند. شما به فرزند خودتان چيزي مي گوييد، نمي گيرد. هيچ نمي گوييد. چاره نداريد. مي گذاريد سرش به سنگ بخورد، مشكل پيش بيايد؛ بعد در آن حال و هوا به او مي گوييد چند سال پيش به تو گفتم. مي گويد آن موقع كه گفتي من گوشم كَر بود. انسان كَر گوشي دارد؛ كور چشمي دارد؛ گُنگ زباني دارد؛ تا اين هست هيچ كاري نمي شود كرد. هيچ پيامبري نمي تواند كاري كند. رهايش مي كنند تا چشمش باز شود؛ گوشش شنوا شود؛ زبانش باز شود؛ دوباره بيايد و از اول آغاز كند. معني رجعت همين است. اهل بيت دوباره برمي گردند. چرا؟ چون وقتي آمدند كه اين ها كور و كر و گنگ بودند. اين نعمت بود و اين ها نبودند. بعداً وقتي كه اين ها گوششان باز شود، چشمشان باز شود، زبانشان باز شود، مي آيد. مي گويد آن موقع كه بود ما نبوديم و حالا كه ما آمديم دست ما به آن ها نمي رسد. خير، دست تو به او مي رسد اما ديگر مفت به تو نمي دهند. كارهايي را براي امّت هاي ديگر كرده اند، بعد نتيجه بد داده است. با شما اين كار را نمي كنند. خدا با بني اسرائيل اين طوري كرد. خدا دريا را براي آن ها شكافت. دشمن آن ها را در اين دريا غرق كرد و خودشان را نجات داد. بعد آمدند به يك قوم بت پرست رسيدند، دلشان هواي بت كرد. به آن ها گفتند برويد اين قلعه را بگيريد. گفتند نه، خودت با خدايت برو آن جا را بگير؛ ما اين جا نشسته ايم. قال فانها محرمة عليهم... يتيهون في الارض [28] اين دقيقاً جريان اهل بيت است. نيامدند بگيرند؛ نيامدند جنگ؛ خدا هم حرام كرد. يتيهون في الارض الان

اين دورة غيبت براي اهل سنت، تيه و سرگرداني است؛ ولي براي ما تيه و سرگرداني نيست؛ براي ما سير است.سؤال: براي بيداري و رسيدن به آن نقطه ما بايد چه كار كنيم؟استاد: بحثم اين است كه انسان را بشناسيد كه كار كردن با اين موجود روش دارد. مي خواهم اين نعمت امامت را به او بدهم. اين قدرش را نمي داند. با او چه كار كنم؟ شما مي خواستيد علي(ع) را به اين ها تحويل بدهيد؛ اين ها قدردان نبودند. با اين ها چه كار كنند؟ جريان غدير خم همين طوري آغاز نشد. درخواست از مردم شروع شد. حضرت باز احتياط مي كرد. آيه نازل شد كه حالا به آنها بگو. عين همين جريان را در جريان طالوت مي بينيد. خود مردم آمدند و به پيامبرشان گفتند كه زمامدار و پادشاهي براي ما معين كن تا ما در راه خدا بجنگيم. ايشان هم مي گويد: خدا طالوت را تعيين كرد. قالوا انّي يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه. [29] آيا كساني كه به علي (ع) اعتراض كردند اعتراضشان غير از اين بود؟ و لم يؤت سعة من المال [30] به فقرش ايراد مي گرفتند. اين ها همه اش قصه هاي آينده را مي گويد.سؤال: با اين مقدمه (انسان شناسي) ما بايد مباحث مهدويت را چگونه تبيين كنيم؟استاد: انسان موجودي است كه يك جا درباره اش مي گويد: انا عرضنا الامانة... و حملها الانسان [31] سؤال مي كند چرا انسان اين امانت را قبول كرد؟ اين آيه را با اين آيه مقايسه كنيد: اني جاعل في الارض خليفة قالوا... نقدس لك [32] چرا آن ها مي گفتند: يسفك الدماء؟ [33] چرا مي گفتند: يفسد فيها؟ [34] راست مي گفتند. انسان در زمين فساد مي كند؛

خون مي ريزد؛ چرا؟ چون در او جهل است. آن ها جهلش را مي ديدند و لازمة جهل را مي دانستند. در خودشان جهل نبود كه مي گفتند: نحن نسبح بحمدك و نقدس لك. [35] خداوند فرمود: اني اعلم ما لاتعلمون [36] همين جهلش كه شما عيبش مي دانيد، حُسن او است. چرا؟ چون عقل را دادم و اگر جهل را ندهم، عقل رشد نمي كند. زيرا حريف ندارد. حريف عقل جهل است.شما در مهدويت بايد برگرديد به انسان شناسي، آن هم انسان شناسي امام صادق (ع): «إن الله عزّوجلّ خلق العقل... فقال له: ادبر، فأدبر قال له: اقبل، فأقبل... ثمّ خلق الجهل... فقال له: ادبر، فأدبر ثم قال له: اقبل فلم يقبل...». [37] بعد مي گويد: اين جهل گفت: خدايا، تو مرا در مقابل عقل قرار دادي و به عقل هفتاد و پنج سرباز دادي، من بدون سپاه با او چه كنم؟ خدا گفت: هفتاد و پنج سرباز هم به تو دادم. اين ها حساب دارد؛ يعني بين عقل و جهل، توازن هست؛ اما در دو جهت مختلف. در اين وسط، حالت بي وزني قرار دارد. اين بي وزني، دورة ارادة انسان و استقلال انسان است در جبهة اين كشش هاي متضاد، متضاد و متساوي. دو تا آهن ربا، يكي را اين طرف و ديگري را آن طرف بگذاريد و يك آهن در وسط. آهن معلق مي ماند. _ بتي در هندوستان به اين صورت در وسط فضايي در هوا معلق بود. يك بت چند تني به خاطر موازنة آهن ربايي اطراف در هوا معلق بود. _ انسان اين است. انسان در اين موازنه قرار گرفته است. جهلي دارد معادل عقل خودش. اگر اين جهل نبود كه انسان با آن مقابله

كند عقل رشد نمي كرد. رشد عقل در جهادش با جهل است.

پاورقي

[1] ر.ك. يوسف، 60 و 63 و 65.

[2] همان، 64. قال هل آمنكم عليه الاّ كما امنتكم علي اخيه من قبل.

[3] همان، 12. ارسله معنا غداً... و انّا له لحافظون.

[4] همان، 13. قال انّي ليحزنني ان تذهبوا به و اخاف ان يأكله الذئب....

[5] همان، 14. لئن اكله الذئب و نحن عصبة....

[6] همان، 17. يا ابانا انّا ذهبنا نستبق و تركنا يوسف عند متاعنا فأكله الذئب....

[7] همان، 18. بل سوّلت لكم انفسكم امرا....

[8] همان، 66.

[9] همان. [

[10] آل عمران، 103.

[11] يوسف، 8.

[12] همان، 5.

[13] مائده، 67.

[14] همان.

[15] يوسف، 8 و 9.

[16] همان، 9.

[17] همان، 8.

[18] همان، 91. (گفتند: به خدا سوگند كه واقعاً خدا تو را بر ما برتري داده است و ما خطا كار بوديم.)

[19] همان، 92. (گفت: امروز بر شما سرزنشي نيست. خدا شما را مي آمرزد و او مهربان ترين مهربانان است).

[20] همان، 58.

[21] همان، 78 و 88.

[22] همان، 8.

[23] همان، 69.

[24] همان، 70.

[25] همان، 76 و 77.

[26] همان، 88.

[27] همان، 89 و 90.

[28] مائده، 26.

[29] بقره، 247.

[30] همان.

[31] احزاب، 72.

[32] بقره، 30.

[33] همان.

[34] همان.

[35] همان.

[36] همان.

[37] محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، بي جا، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، بي تا، ج1، ص23، باب1، ح14.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109