آیینه ی زیبایی ها :شناخت شناسي مهدويت

مشخصات كتاب

سرشناسه : میردامادی محمود، 1336-

عنوان و نام پديدآور : آیینه ی زیبایی ها: همراه با مقاله های چشم خدا می بیند، مهدویت و اطلاع رسانی با که بگویم ..؟‮‮ / محمود بحرالعلوم میردامادی تهیه و تنظیم مرکز جهانی تخصصی حضرت ولی عصر (عج .

مشخصات نشر : قم : بهار قلوب 1384.‮

مشخصات ظاهری : 88 ص.‮

فروست : سلسله مقالات شناخت شناسی مهدویت ‮ 2.‮

شابک : 6000 ریال‮ ‮ 964-93610-9-5 : ؛ 5000 ریال (چاپ سوم)‮

يادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : کتابنامه.

مندرجات : ص. [7]- 36. آیینه ی زیبایی ها‮ - ص. [37]- 54. چشم خدا می بیند‮ - ص. [55]- 71. مهدویت و اطلاع رسانی‮ - ص. [73]- 87. با که بگویم؟!

موضوع : محمدبن حسن عج) ، امام دوازدهم، 255ق. - -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : مهدویت-- انتظار-- مقاله ها و خطابه ها

رده بندی کنگره : BP224/4‮ ‮ /م 93آ9‮ ‮

رده بندی دیویی : 297/462‮

شماره کتابشناسی ملی : م 84-35972

ولادت، مكان تولد و نگهداري

ظهور و امامت آن حضرت، مسئله اي است اساسي كه نقش سرنوشت ساز و جهت بخشي را به زندگي و رفتاردين باوران، بويژه ولادت و زندگي مهدي موعود(عج)، از رخدادهاي مهم است و ريشه در باور ديني مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد، حيات طولاني،شيعيان داده است.احاديث فراواني از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طريق سنّي و شيعه رسيده كه بيانگر ويژگيهاي شخصي امام زمان(عج) استاز خاندان رسالت، از فرزندان فاطمه(ع)، نهمين فرزند امام حسين(ع)، دوازدهمين پيشواي شيعيان و... [1] گزارشگران تاريخ نيز، چه آنان كه پيش از ولادت وي مي زيسته اند و چه آنان كه در زمان ولادت و پس از آن بوده اند، از اين ولادت پر بركت خبر داده اند و برخي از آنان كه توفيق ديدار و مشاهده مهدي(عج) را داشته اند از

شمايل و اوصاف آن امام سخن گفته اند. [2] با وجود اين شواهد و قراين، كه در درستي آنها ترديدي نيست، هنوز درباره زندگي و شخص آن حضرت، مسايل و مطالبي مطرح است كه بحث و بررسي بيشتر و دقيق تري را مي طلبد. در اين نوشتار، بر آنيم كه ضمن اشاره گذرا به سير طبيعي زندگي امام عصر(عج)، از آغاز تولد تا عصر ظهور، به اندازه توان و مجال، به برخي از پرسشها پاسخ بدهيم.حضرت مهدي(عج)، ولادت استثنايي داشته و اين براي بسياري سؤال انگيز بوده و هست. از اين روي ،ترسيم و تصوير و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بيت(ع)، در برابر اين پديده، ضرور مي نماد.جريان امامت پيشوايان معصوم(ع)، پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهاي گوناگوني پيدا كرد. امامان(ع)، با حفظ استراتژي كلي و خطوط اساسي امامت، در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاي آن، تاكتيكها و روشهاي گوناگوني را در برابر ستم پيشگان، در پيش گرفتند. اين فراز و نشيبها، تا زمان امامت علي بن موسي الرضا(ع)، استمرار داشت و امامان اهل بيت هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابي شرايط و اوضاع سياسي و اجتماعي، موضعي خاص انتخاب مي كردند. پس از امام رضا(ع)، جريان امامت شكل ديگري يافت.امام جواد، و امام هادي و امام حسن عسگري(ع)، در برابر دستگاه حاكم و خلفاي عباسي موضعي يگانه برگزيدند. از آن جا كه اين بزرگواران، زير نظر مستقيم و مراقبت شديد خليفه وقت، در حصر و حبس به سر مي بردند، حركتها، هدايتها و رهبريهاي آنان محدود شد وفرصت هرگونه حركت سياسي، از آنان سلب

گرديد. اين محاصره و سخت گيري، نسبت به امامان سه گانه، از تزويج دختر خليفه به امام جواد(ع) آغاز شد [3] و با فراخواني امام هادي(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مركز خلافت (سامراء) و سكونت دادن آنان در محله (عسكر) ادامه يافت. [4] گزارشهاي جاسوسان خليفه از مدينه به وي رسيد كه امام هادي(ع) محور و ملجائ شيعيان و دوستداران اهل بيت گرديده است. اگر اين مرز و بوم را مي خواهي اقدام كن. متوكل عباسي، پيامي به والي مدينه نوشت وافرادي را براي آوردن امام، به سامراء گسيل داشت. به اين اقدام هم بسنده نكرد، پس از اقامت امام در سامرا، گاه و بي گاه ماموران خود را به خانه امام مي فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پيش خليفه بردند، و مورد آزار و اذيت قرار دادند. [5] روز به روز،حلقه محاصره تنگ تر مي شد. و ملاقات شيعيان با امام دشوارتر. البته علت اصلي اين سخت گيريها، از ناحيه حكومت، بيم از انقلاب و شورش مردم عليه آنان وجلوگيري از رسيدن وجوه شرعي و اموال به امام(ع) و مسائلي از اين دست بود. پس از امام هادي(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع)، اين فشارها به اوج رسيد و دشمن، با تمام توان و تلاش، در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شيعيان با امام (ع) را به پايين ترين حدّ رساند. آزار و شكنجه و زندانهاي مكرّر آن حضرت، گوياي اين حقيقت است، بويژه اين كه دشمن احساس كرده بود آنچه را كه از آن نگران است، در شرف تكوين و وقوع قرار گرفته از اين روي،

مي كوشيد تا واقعه را پيش از وقوع آن علاج كند. تولد مهدي موعود(عج)، به عنوان دوازدهمين پيشواي شيعيان، با نشانه هايي چوننهمين فرزند امام حسين(ع)، چهارمين فرزند امام رضا(ع) و... مشهور شده بود و مسلمانان حتي حاكمان، آن را بارها از زبان راويان و محدثان شنيده بودند و مي دانستند كه تولد اين نوزاد با اين ويژگيها، از اين خانواده، بويژه خانواده امام حسن عسكري(ع) بيرون نيست و روزي فرزندي از آن خانواده به دنيا خواهد آمد كه حكومت عدل و داد بر پا خواهد كرد و ضمن فرمانروايي بر شرق و غرب، بنياد ظلم را بر خواهد انداخت. از اين روي بر فشارها و سخت گيري هاي خود نسبت به امام حسن عسكري(ع)، مي افزودند، مگر بتوانند با نابودي ايشان از تولد مهدي(عج) و تداوم امامت جلو بگيرند [6] اما برخلاف برنامه ريزيها و پيشگيريهاي دقيق و پي در پي آنان، مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه هاي دشمنان، راه به جايي نبرد. امام هادي(ع)، در زمان حيات خويش مي دانست كه آخرين حجت خدا در زمين از نسل اوست. از اين روي در مساله ازدواج فرزند برومند خود، حسن بن علي اهتمام تام داشت و براي روييدن و رشد آن شجره طيّبه، به دنبال سرزميني طيّب و طاهر مي گشت. داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روايت شده است، لكن آنچه با قرائن و روند طبيعي مساله سازگارتر مي آيد آن است كهخواهر امام هادي(ع)، حكيمه خاتون، كنيزان فراوان داشت. امام هادي(ع) يكي از آنان را به نام (نرجس)، كه از آغاز زير نظر وي فرائض و معارف ديني

را به درستي فرا گرفته بود، به نامزدي فرزندش در آورد وبا مقدماتي كه در كتابهاي تاريخي آمده است، به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد. [7] مدتي از اين ازدواج مبارك گذشت دوستان و شيعيان در انتظار ولادت آخرين ستاره امامت، روز شماري مي كردند و نگران آينده بودند. امام حسن(ع) ، گه گاه، نويد مولودش را به ياران مي داد(... سيرزقني الله ولداً بمنّه ولطفه). [8] .به زودي خداوند به من فرزندي خواهد داد و لطف و عنايتش را شامل من خواهد كرد. با تلاوت مكرر آيه شريفه(يريدون ليطفئوا نوراللّه بائفواههم واللّه متمّ نوره ولو كره الكافرون). [9] به ياران اميد و بشارت مي داد كه هيچ نقشه و مكري نمي تواند جلو اين قدرت و حكمت خداوندي را بگيرد وروزي اين وعده به تحقق مي رسد. از آن سو، دشمن نيز،آنچه در توان داشت به كار گرفت، تا اين وعده بزرگ الهي، تحقق نيابدقابله هاي فراواني در خانواده هاي منسوب به امام حسن(ع)، بويژه در منزل امام(ع) گمارد، امام را بارها به زندان افكند، ماموراني را گمارد كه اگر فرزند پسري در خانه امام ديدند،نابودش كنند و... [10] اما بر خلاف اين تلاشها، نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصي از وابستگان و شيعيان آن حضرت، از اين امر، آگاه نشدند. [11] تقدير الهي بر تدبير شيطاني ستمگران پيروز شد و درشب نيمه شعبان سال 255 ه.ق. آن مولود مسعود، قدم به عرصه وجود نهاد و نويد امامت مستضعفان و حاكميت صالحان را داد. [12] امام حسن(ع) كه آرزوي خود را بر آورده ديد، فرمود(زعمت الظلمة

انّهم يقتلوني ليقطعوا هذا النسل فكيف راوا قدرة اللّه)... [13] ستمگران بر اين پندار بودند كه مرا بكشند، تا نسل امامت منقطع گردد، اما از قدرت خداوند غافل بودند. بدين ترتيب، در آن شرايط رعب و وحشت و در آن فضاي اختناق و حاكميت خلفاي جور، دوازدهمين ستاره فروزان امامت و ولايت طلوع كرد و با تولدش، غروب و افول ستمگران و حاكميت ستمديدگان را اعلام كرد. [14] .ياد آوري دو نكته1. ولادت پنهانيمعمولاً كسي كه داراي فرزند مي شود، خويشان، دوستان و همسايگان از آن آگاه مي شوند، بويژه اگر شخص داراي موقعيت اجتماعي باشد، اين مساله از كسي پوشيده نمي ماند. چگونه مي توان تصور كرد كه براي امام حسن(ع) نوزادي به دنيا بيايد و مخالفان، با آن همه دقت و حساسيّت و گماردن جاسوسهاي فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت، از تولد نوزاد آگاه نگردند. آيا اين مساله عادي و طبيعي بود، يا اعجاز و خرق عادت؟ پاسخامام حسن(ع)، از پيش گوييها آگاه بود و اهميّت و عظمت آن مولود را نيز به درستي مي دانست و از حساسيت دشمنان درباره تولد اين نوزاد، غافل نبود و اوضاع سياسي و شرايط اجتماعي را كاملاً مي شناخت، از اين روي، به گونه اي،مقدمات و پيش زمينه هاي ولادت فرزندش را فراهم ساخت كه نه تنها دشمنان، بلكه بسياري از دوستان هم از اين امر آگاه نشدند. بنابراين، مي توان گفتتدبير و كياست و حزم و دور انديشي امام حسن(ع) ايجاب مي كرد تا آن حضرت به گونه اي اين ماموريت را به انجام رساند كه دشمنان در هدفهاي شوم خود، ناكام

بمانند و چنين هم شد. به همين جهت، شيخ طوسي، ولادت پنهاني امام زمان(ع) را امري عادي و معمولي دانسته و مي نويسد(اين نخستين و آخرين حادثه نبوده است و در طول تاريخ بشري، نمونه هاي فراوان داشته است.) [15] اشاره دارد، بهولادت پنهاني ابراهيم(ع)، به دور از چشم نمروديان [16] و ولادت پنهاني موسي(ع) به دور از چشم فرعونيان. [17] .2. مكان تولد و نگهداريدر اين باره، چند احتمال وجود داردالف. در سامرا به دنيا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زيست. ب. در سامرا متولد شد و پيش از درگذشت پدر، به مكه فرستاده شد. ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و براي حفاظت و رشد، او را به مدينه بردند. د. در مدينه زاده شد و در همان جا ادامه حيات داد. براي هر يك از اين احتمالها شواهد و قرائني است كه به نقد و بررسي آنها مي پردازيم.دلايل احتمال اول1. براي احتمال اول، دسته اي از روايات را كه بيانگر تبريك و تهنيت شيعيان،بر امام حسن(ع) است، شاهد آورده اند، از جملهابوالفضل الحسين بن الحسن العلوي گويد(دخلت علي ابي محمد(ع) بسرّ من راي فهناته بسيّدنا صاحب الز مان عليه السلام لما ولد). [18] در سامرا، به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان، صاحب الزمان(ع) را به وي تبريك گفتم. اين گونه روايات، مي رساندگروهي از شيعيان سامرا كه از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند، براي عرض تبريك، به خدمت ايشان رسيده اند. به نظر ما، اين گونه روايات، دلالتي ندارند بر اين كه مهدي(ع)، در منزل امام (ع) به دنيا

آمده، ياخير، زيرا امكان دارد، درمحلّ ديگري به دنيا آمده و خبر ولادت وي، به اصحاب و ياران خاص رسيده است و آنان براي تبريك، به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند. 2. رواياتي كه به عبارات گوناگون، از زبان حكيمه خاتون، نقل شده است، از جملهدعوت امام حسن(ع)، از ايشان در شب ولادت مهدي(ع)، براي كمك به نرجس خاتون و مشاهده وي، امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن، در سامرا. [19] به اين دسته از روايات هم نمي توان اعتماد كرد،زيرا، در برابر اين دسته از روايات، روايت ديگري است كه تعارض دارد با آنها. نقل كرده اند(شخصي پس از وفات امام حسن(ع) در مدينه به خدمت حكيمه خاتون مي رسد و از ايشان مي پرسدامام ِپس از امام حسن(ع) كيست؟ ايشان پاسخ مي دهدزمين خالي از حجت نيست و فرزند امام حسن(ع) جانشين اوست. راوي مي پرسدكه شما فرزند ايشان را ديده ايد يا شنيده ايد. مي گويدشنيده ام) [20] اصولاً، رواياتي كه از طريق حكيمه در اين باره رسيده است، اضطراب دارند و روشن نيستند. و نمي توان برآنها براي اثبات اين احتمال، استدلال كرد. 3. رواياتي كه بيانگر ديدن امام زمان، توسط گروهي از اصحاب، در منزل امام حسن عسكري(ع) است. - امام، در پاسخ آنان كه درخواست ديدن جانشين وي را دارند، مي فرمايد(... هذا امامكم من بعدي وخليفتي عليكم، اطيعوه ولاتتفرقوا من بعدي فتهلكوا في اديانكم، اما ا…نكم لاترونه بعد يومكم هذا. قالوافخرجنا من عنده فما مضت الاايام قلائل حتي مضي ابومحمد(ع).) [21] پس از من، اين پسر، امام شماست و خليفه من است در

ميان شما. امر او را اطاعت كنيد از گرد رهبري او پراكنده نشويد كه هلاك مي گرديد و دينتان تباه مي شود. اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز، نخواهيد ديد. آن جمع گفتنداز نزد امام بيرون آمديم، و روزي چند نگذشت تا اينكه امام حسن(ع) درگذشت. - از اين قبيل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع). احمدبن اسحاق مي گويدبراي آن حضرت مقداري وجوه شرعي از طرف مردم بردم. در پايان خواستم پرسشهايي مطرح كنم.امام حسن (ع) فرمود(... والمسائل التي اردت ان تساله فاسال قرة عيني واوما الي الغلام فسال سعد الغلام المسائل، وردّ عليه باحسن اجوبة، ثم قال مولانا الحسن بن علي الي الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلك الي منزل مولانا(ع) فلا نري الغلام بين يديه.) [22] پرسشهايي كه داري از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدي(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسيد و آن پسر، با بهترين شيوه پاسخ داد. سپس امام يازدهم فرمودنماز را با وي بخوانيد. از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتيم،لكن آن حضرت را نديديم. - مردي از شيعيان از اهل فارس مي گويد(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسيدم، بدون اين كه اذن بطلبم،امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامي كه وارد شدم و بر وي سلام كردم از افرادي احوال پرسي كرد. سپس فرمودبنشين و پرسيد به چه انگيزه اي به اين جا آمدي؟ عرض كردمبراي خدمت به شما. فرموددر خانه ما باش. از آن روز به بعد، با ساير خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهي مسؤوليت بازار و خريد

اجناس و لوازم، به عهده من بود. مدتي گذشت كه با افراد، اُنس گرفتم. روزي از روزها، برامام حسن(ع) وارد شدم و ايشان در اتاق مردان بودند. صدايي شنيدم كه به من فرمودسرجايت بايست. ايستادم. ناگهان كنيزي را ديدم كه چيزي خدمت امام(ع) آورد وروي آن پوشيده بود. امام(ع) مرا به نزديك فرا خواند،به خدمتش رفتم. سپس آن كنيز را صدا زد و او برگشت. به او فرمودروپوش را كنار بزن و او چنين كرد. پسر بچه اي را ديدم زيبا صورت گندمگون و... آن گاه فرمودهذا صاحبكم. سپس دستور داد، وي رابردند و ديگر آن مولود را نديدم تا امام يازدهم از دنيا رفت.) [23] در اين نمونه از روايات چند نكته است1. اشخاصي كه حضرت را در خانه امام يازدهم ديده اند، بيش ازيكمرتبه ديدار نداشته اند و در رفت و آمدهاي بعدي، آن حضرت را نديده اند. احتمال دارد كه امام حسن(ع)، براي اتمام حجت و اين كه بعد از ايشان، حضرت مهدي(ع) امام شيعيان است، دستور داده آن حضرت را به سامرا بياورند و سپس به محلّي كه در آن زندگي مي كرد و نگهداري مي شد، برگرداندند. 2. اگر امام مهدي(ع) در سامرا مي زيست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند، چه مانعي داشت كه آن حضرت را بار ديگر ببينند و اطمينان بيشتري بيابند. 3. در روايت اولي آمده است كه آن چهل نفر گفتند چند روزي از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت كه امام حسن(ع) در گذشت. معلوم مي شود آن ملاقات در آخر عمر امام يازدهم صورت گرفته است و اين، منافات ندارد

كه در هنگام ولادت و يا بعد از آن، در سامرا نمي زيسته و اواخر عمر امام حسن(ع)، براي تحويل امور امامت و خلافت و نيز اتمام حجت، به سامرا آمده باشد.دلايل احتمال دومبرخي بر اين باورند كه حضرت مهدي(ع)، مدتي پس از ولادت، از سامرا هجرت كرد، و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مكه مكرّمه زندگي مي كرد. مسعودي در اثبات الوصية، از حميري و او از احمدبن اسحاق نقل مي كند كه گفت(دخلت علي ابي محمد(ع) فقال ليما كان حالكم فيما كان الناس فيه من الشك والارتياب؟ قلت يا سيدي لما ورد الكتاب بخبر سيدنا ومولده لم يبق لنا رجل ولا امراة ولا غلام بلغ الفهم ا…لاّ قال بالحق، فقال اما علمتم ان الارض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج في سنة تسع وخمسين وماتين وعرّفها مايناله فغ سنة الستين، واحضر الصاحب(ع) فاوصي اليه وسلم الاسم الاعظم والمواريث والسلاح اليه وخرجت ام ابي محمد مع الصاحب جميعاً الي مكة و...) [24] بر امام حسن عسكري(ع) وارد شدم. فرمودچگونه ايد در مساله اي كه مردم در آن ترديد دارند؟ گفتم سرور من! وقتي خبر ولادت سيد و مولاي ما، به ما رسيد مرد و زن و كوچك و بزرگ ما، آن را پذيرفتند. امام فرمودآيانمي دانيد كه زمين از حجت خدا هرگز خالي نمي ماند. پس از اين، امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدي(ع) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوي مكه و حج فرستاد و سفارشهاي لازم را كرد و امور مربوط به امامت را به وي واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آينده

[سال] 260خبر داد. از اين روايت چندنكته به دست مي آيد1. خبر ولادت حضرت مهدي(ع)، به بسياري از شيعيان داده شده بود و آنان به وسيله نامه و ياافراد مطمئن، از اين مساله خبردار شده بودند. 2. شيعيان درباره تولد حضرت مهدي(ع) در حيرت و ترديد بودند و بسياري به واسطه همين مساله دچار لغزش و انحراف شدند. 3. مدتي پس از ولادت، امام مهدي(ع) در سامرا بوده است. 4. امام مهدي(ع) برابر اين نقل، چهارسالگي و يك سال پيش از درگذشت پدر بزرگوارشان، شهر سامرا را ترك كرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دريافت كرده و از آن پس، امام حسن(ع) را ملاقات نكرده است. 5. آن حضرت، به همراهي جدّه خود، به سوي مكه رفته اند و در آن وادي امن، رحل اقامت افكنده اند. مؤيد اين احتمال، رواياتي است كه مكان ومسكن حضرت مهدي(ع) را (ذي طوي)، محلي در نزديكي مكه، دانسته اند.دلايل احتمال سوّم و چهارمحضرت مهدي(ع) يا در سامرا به دنيا آمد و به مدينه فرستاده شد و يا در مدينه به دنيا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد. بر اين دو احتمال، مي توان روايات و گزارشات تاريخي اقامه كرد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيمابي هاشم جعفري مي گويد(قلت لابي محمد(ع) جلالتك تمنعني من مسالتك فتاذن لي ان اسالك؟ فقالسل. قلتيا سيدي هل لك ولد؟ فقال نعم، فقلت فان حدث بك حدث فاين اسال عنه؟ قالبالمدينة.) [25] به امام حسن عسكري(ع) عرض كردمپرسشي دارم،ولي بزرگواري شما مانع پرسيدن من است. اجازه مي دهيد آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمودبپرس.

گفتمسرورم، آيا شما را فرزندي هست؟ فرمودآري. گفتماگر پيش آمدي شد كجا مي توان او را يافت؟ فرمودمدينه. ظاهر اين صحيحه آن است كه در زمان حيات امام حسن(ع)، مهدي (عج) به دنيا آمده و در سامرا نبوده است. ابي هاشم هم از كساني نبوده است كه امام(ع) از او تقيه كند. اين كه امام(ع) فرموددر مدينه است، به اين معني نيست كه بعد از درگذشت من سراغ او را در مدينه بگيريد؛ زيرا سؤال كننده مي دانست كه زمين خالي از حجت نيست و وجود حجت بعد از امام يازدهم ضروري است، امام (ع) هم در جواب فرمودآن حجت، در مدينه نگهداري مي شود و نگران آينده نباشيد. شايد اين اشكال به ذهن بيايد كه از كلمه (المدينه) نمي توان فهميد كه همان مدينه رسول اللّه (ص) است كه پيش از آن، يثرب نام داشت، بلكه هر شهري را شامل مي شود. در نتيجه، با وجود اين احتمال، استدلال به روايت ناتمام خواهد بود؟ پاسخگرچه بعضي از بزرگان نيز اين احتمال را داده اند، ولي برخي ديگر، مدينه را به همان مدينه منوّره معني كرده اند. مؤيدات ديگري هم از روايات بر اين احتمال مي توان اقامه كرد. علامه مجلسي مي نويسد(قال بالمدينة اي الطيبة المعروفة او لعله علم انه يدركه او خبراً منه في المدينة، وقيل اللام للعهد والمراد بها سرّ من راي يعني ان سفراءه من اهل سر من راي يعرفونه فسلهم عنه). [26] مقصود امام(ع) از مدينه، همان مدينه طيبه است. شايد امام(ع) مي دانست كه شخص سؤال كننده، مهدي(ع) و يا خبر او را درمدينه خواهد يافت. برخي گفته اندالف

و لام كلمه (المدينه) براي عهد است و مقصود سامراست. به اين معني كه سفيران و نمايندگان خاص حضرت حجت(ع) كه در سامرا هستند، او را مي شناسند. از آنان راجع به فرزند من، بپرس. علامه مجلسي، در آغاز نظر خود را نسبت به اين روايت، به صراحت اعلام مي دارد و مدينه را به همان مدينه معروف و مشهور تفسير مي كند و قول ديگر را با تعبير (قيل) مي آورد كه حكايت از آن دارد كه مورد تاييد وي نيست. مؤيد اين احتمال (كه مدينه همان مدينه طيّبه باشد) روايتي است كه از امام جواد(ع) رسيده. راوي مي گويد از ايشان پرسيدم(... مَنِ الخلف بعدك؟ فقالابني علي وابنا علي، ثم اطرق مليّاً، ثم رفع راسه، ثم قالانها ستكون حيرة، قلتفاذا كان ذلك فالي اَين؟ فسكت، ثم قاللا اين _ حتي قالها ثلاثاً فاعدت عليه، فقالالي المدينة، فقلتاي المُدُن؟ فقالمديتنا هذه وهل مدينة غيرها.) [27] جانشين شما كيست؟ امام (ع) فرمودفرزندم علي و فرزند او [حسن بن علي] سپس چند لحظه اي ساكت شد و بعد فرمودبه زودي شما دچار حيرت خواهيد شد. گفتمدر اين دوران حيرت چه كنيم و كجا برويم؟ امام(ع) ساكت شد، سپس سه مرتبه فرمودجايي نيست. باز از ايشان پرسيدم. در پايان فرمودمدينه. گفتم كدام مدينه؟ فرمود همين مدينه [طيّبه] و آيا غير از اين مدينه اي هست؟ قرائن و شواهد تاريخي آن زمان نيز، اين احتمال را تاييد مي كند. نمونه زير، بيانگر آن است كه شيعيان، امام مهدي را در مدينه طيّبه مي جستند. محمد بن حسن (236_ 316) از كساني است كه براي تحقيق و بررسي مساله

غيبت به مدينه رسول رفت.در اين باره نوشته اند(وكان من محله في الشيعة انه كان الوافد عنهم الي المدينة عند وقوع الغيبة سنة ستّين وماتين واقام بها سنة، وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب عليه السلام ما احتاج اليه) [28] محمد بن حسن، در ميان شيعيان، موقعيت ويژه اي داشت. در سال 260 هجري به عنوان تحقيق و بررسي مساله غيبت امام مهدي(ع) وارد مدينه شد و يك سال در آن جا، بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نياز بود، بر وي، روشن شد [و شيعيان را در جريان قرار داد] در اين نقل تاريخي، هيچ اشاره اي به سامرا نشده، معلوم مي شود كه درنزد گروهي از شيعيان آن زمان، مسلّم بوده است كه امام(ع) در مدينه زندگي مي كند، يا از آن جهت كه حضرت در آن جا به دنيا آمده و بزرگ شده است، و يا اين كه پس از ولادت در سامرا، به مدينه آورده شده، تا از دست ماموران خونخوار خليفه در امان باشد. اگر قرار بر اين بود كه حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبيعي دوران كودكي و رشد خود را پشت سر بگذارد، بهترين جا براي اين دوران، مدينه بوده است؛ زيرا هم از مركز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بني هاشم، در مدينه از پايگاه و موقعيّت ويژه اي برخوردار بودند و مي توانستند از اين مولود مسعود، به بهترين وجه محافظت كنند، تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و اين، با اصل اين كه آن حضرت (خفي

الولادة والمنشا) [29] است نيز، سازگاري دارد. از سوي ديگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادي و معمولي، با توجه به كنترل شديد دشمن نسبت به خانه امام(ع)، غير ممكن بوده و لزومي هم ندارد كه همه چيز را با اصل معجزه و كرامت حلّ كنيم. پذيرفتن اين نكته كه امام(ع) در مدينه متولد شده و يا دست كم، پس از ولادت، به آن جا انتقال يافته و در آن جا دوران رشد و كودكي را پشت سر نهاده، با اصول امنيتي، بيشتر سازگار است.

پنهان بودن ميلاد امام

تاريخ دوران بني اميّه و بني عبّاس، به ويژه از زمان امام ششم حضرت صادق عليه السلام به بعد، گواه آنست كه خلفاء نسبت به امامان معصوم بسيار حسّاس شده بودند، و هر چه زمان پيش مي رفت نفوذ آنان بيشتر و علاقه مردم به آن بزرگواران افزونتر مي شد، تا آنجا كه خلفاء عباسي حكومت خود را درمعرض خطر مي ديدند، به ويژه كه شهرت داشت مهدي موعود(ع) از نسل پيامبر و از دودمان امامان معصوم و حضرت عسكري بوجود خواهد آمد و دنيا را از عدل و داد پر مي سازد؛ از اين رو امام عسكري(ع) سخت مورد مراقبت بود و همانند پدر و جدّ و جدّ اعلاي خويش در مركز حكومت عباسي«سامرّاء» زير نظر قرار داشت، و از سوي عباسيان كوشش مي شد تا از به وجود آمدن و پرورش كودك موعود جلوگيري شود، ولي مشيت الهي بر حتميت اين تولد قرار گرفته بود و تلاش آنان بي ثمر ماند، و خداي متعال ولادت او را همانند موسي مخفي قرار داد، در عين حال اصحاب خاص

امام عسكري(ع) بارها امام موعود را در زمان حيات پدرش ديدند، و به هنگام درگذشت حضرت عسكري(ع) نيز امام عصر(عج) ظاهر شد و بر جنازه پدر نماز گزارد و مردم او را مشاهده كردند و پس از آن غايب گرديد. از هنگام تولد امام قائم(ع) تا شهادت پدرش حضرت عسكري(ع) بسياري از بستگان و ياران ويژه امام يازدهم موفق به ديدار او شدند يا از وجود او در خانه امام آگاه گشتند؛ اصولاً روش امام عسكري(ع) چنين بود كه در عين پنهان داشتن فرزند ارجمند خويش، در فرصتهاي مناسب ياران مورد اطمينان را از وجود او آگاه مي فرمود تا آنان به شيعيان برسانند و پس از او در گمراهي نمانند؛ براي نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم1_ «احمد بن اسحاق» كه از بزرگان شيعه و پيروان ويژه امام عسكري(ع) است مي گويد«خدمت امام عسكري(ع) شرفياب شدم، و مي خواستم در مورد جانشين پس از او پرسش كنم، و آن گرامي بدون آنكه سؤال كنم فرموداي احمد، همانا خداي متعال از آن هنگام كه آدم را آفريد زمين را از حجت خدا خالي نگذاشته و نيز تا قيامت خالي نخواهد گذاشت، به جهت حجت خدا از اهل زمين رفع بلا مي شود و باران مي بارد و بركات زمين خارج مي گردد. عرض كردماي پس رسول خدا، امام و جانشين پس از شما كسيت؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حاليكه پسري سه ساله كه رويي همانند ماه تمام داشت بر دوش خويش حمل مي كرد و فرموداي احمد بن اسحاق، اگر نزد خداي متعال و حجتهاي او گرامي

نبودي اي پسرم را به تو نشان نمي دادم، همانا او همنام رسول خدا و هم كنيه اوست، او كسي است كه زمين را از عدل و داد پر مي سازد همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. اي احمد بن اسحاق مَثَل او در اين امّت مثل «خضر» عليه السلام و «ذوالقرنين» است، سوگند به خدا غايب مي شود بطوريكه در زمان غيبت او از هلاكت نجات نمي يابد مگر كسي كه خداوند او را بر اعتراف به امامت وي ثابت قدم بدارد و موفق سازد كه براي تعجيل فرج او دعا كند. عرض كردمسرور من، آيا نشانه اي دارد كه دل من به آن اطمينان (بيشتري) پيدا كند؟ (در اين هنگام) آن پسر به عربي فصيح گفت«منم بقية الّله در زمين، همانكه از دشمنان خدا انتقام مي گيرد، اي احمد بن اسحاق پس از مشاهده عيني دنبال اثر نگرد...» مرحوم صدوق مي فرمايد اين روايت را به خط «سعد بن عبداللّه» و او از «احمد بن اسحاق» نقل كرد.اعتقد به حضرت مهدي موعود در ساير اداياناعتقاد به امام مهدي موعود عليه السلام كه مصلحي الهي و جهاني است در بسياري از مذاهب و اديان وجود دارد، و نه تنها شيعه كه اهل تسنّن و حتي پيروان اديان ديگر مانند يهود و نصاري و زردشتيان و هندويان به ظهور يك مصلح بزرگ الهي اذعان و اعتراف دارند و آنرا انتظار مي برند. در كتاب «ديد» كه نزد هندويان از كتب آسماني است آمدهپس از خرابي دنيا پادشاهي در آخرالزمان پيدا شود كه پيشواي خلايق باشد و نام او منصور باشد، و تمام عالم

را بگيرد و بدين خود در آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد برآيد. و در كتاب «جاماسب» شاگرد زردشت ذكر شدهمردي بيرون آيد از زمين تازيان از فرزندان هاشم، مردي بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و بر دين جدّ خويش بود با سپاه بسياري و روي به ايران نهد و آبادان كند و زمين پرداد كند و از داد وي باشد گرگ با ميش آب خورد. در كتاب «زند» كه از كتابهاي مذهبي زردشتيان است آمدهآنگاه فيروزي بزرگ از طرف ايزدان مي شود، و اهريمنان را منقرض مي سازد و تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارد، و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلي خود رسيده بني آدم بر تخت نيكبختي خواهند نشست. و در تورات، در سفر تكوين از دوازده امام كه از نسل اسماعيل پيامبر بوجود مي آيند سخن گفته شده است«و در حق اسماعيل ترا شنيدم اينكه او را بركت داده ام و او را بارور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيم خواهم نمود» و در مزامير حضرت داود عليه السلام نوشته است«.. و اما صالحان را خداوند تأييد مي كند...صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا هميشه ساكن خواهند بود» و در قرآن كريم نيز ذكر شده است«وَلَقَد كَتَبنا فِي الزَّبُورِ مِن بَعدِ أَ نَّ الاَرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصالِحونَ» ما در زبور (داود) بدنبال ذكر(يعني تورات) نوشتيم كه بندگان شايسته ماوارث زمين خواهند شد.

و باز قرآن مي فرمايد«وعد الله الذين آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئاً» خداوند به كساني از شمايان كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند و عده داده است كه آنان را در زمين خليفه و جانشين سازد چنانكه گذشتگان را خلافت و جانشيني بخشيد و ديني را كه خدا بر ايشان پسنديده است برقرار نمايد و ترس آنان را به ايمني تبديل كند كه مرا عبادت مي كنند و چيزي را شريك من قرار نمي دهند. و نيز مي فرمايد«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» اراده كرده ايم كه بر مستعفان (خداپرستاني كه زير بار ستم ستمگران ناتوان شده اند) منت نهيم و آنان را پيشوا و وارث زمين سازيم. اين گونه آيات كه نمونه اي از آن ذكر شد گواه آنست كه سرانجام، جهان در درست بندگان شايسته الهي قرار خواهد گرفت و اين ميراث به آنان خواهد رسيد و به مقام رهبري و پيشوايي جهانيان نائل خواهند آمد. اگر بشر از مسير صحيح و راه خدا منحرف مانده و تا عمق پرتگاههاي انحراف و پستي سقوط و نزول كرده است، در واقع به حدّ نهائي اين قوس نزولي چيزي نمانده است و به زودي وجدان بشريت بيدار مي شود و درمي يابد كه با تكيه بر زور و توانائي، يا خرد و انديشه خود و تكنيك و علوم مادي نمي تواند نظم و عدالت و سعادت فراگير

را در جهان مستقر سازد، و راهي جز اين ندارد كه مناسبات خود را بر اساس ايمان و وحي و پذيرش ولايت الهي استوار سازد و با رهبري مصلحي الهي و جهاني خود را از گرداب خطرها نجات بخشد و راه كمال را بپيمايد تا حكومتي جهاني بر اساس عدالت همراه با امنيت، صفا و صميميت برقرار گردد.

راه شناخت مهدي

براي شناخت حضرت مهدي (عليه السلام) و ويژگي هاي شخصي و كيفيت غيبت و ظهور او هيچ وسيله اي بهتر از آيات شريفه قرآن كريم و روايات معصومين (عليهم السلام)نيست.با اينكه در اين زمينه و با اتكاي به همين آيات و روايات، بيش از هزار كتاب و رساله نوشته شده است بازهم به طور يقين مي توان گفت كه در تمامي آنها، جز بخش كوچكي از معارف مربوط به اين آخرين ذخيره الهي، تبيين نشده است.زيرا ابعاد وجودي او را _ همچنان كه در باره اميرالمؤمنين (عليه السلام)فرموده اند _ كسي جز خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)به تمام و كمال نشناسد.و باز كلام خدا و پيامبر و اهلبيت را هركسي به درستي فهم نتواند كرد.علاوه بر اين، خاصيت دوران غيبت است كه نمي توان مطمئن بود كه همه فرمايشات آنان به ما رسيده باشد.با اين همه، آنچه در پي مي آيد تنها مروري بر پاره اي عناوين و ذكر نمونه هايي در هر باب است. بسان بر گرفتن قطره هايي از دريايي بي كرانه، كه گفته اند:آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد

مهدي موعود اسلام از عرب است

بر اساس روايات «متواتر»، مهدي موعود اسلام از «عرب» است. تمام رواياتي كه درباره نسب آن حضرت رسيده است، دلالت دارد كه حضرت از «عرب» مي باشد؛ ولي در عين حال براي اثبات اين مطلب، روايتي نقل مي كنيم. مردي حضور اميرمؤمنان(عليه السلام) شرفياب گرديد و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! ما را از مهدي خودتان آگاه كنيد!حضرت فرمود: هنگامي كه رفتني ها رفتند و منقرض شدند، و مؤمنين اندك گرديدند و طرفداران حق؟ از ميان

رفتند، پس آن وقت است آن وقت. عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! مهدي(عليه السلام) از چه طايفه اي است؟ فرمود: مهدي(عليه السلام) از «بني هاشم، قلّه شامخ نژاد عرب است...»

مهدي از بني هاشم است

«قتاده» گويد:«قلت لسعيد بن المسيّب: أحقّ المهدي؟ قال: نعم، هو حقّ. قلت: ممّن هو؟ قال: من قريش. قلت: من أيّ قريش؟ قال: من بني هاشم.«از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدي بر حقّ است؟ گفت: آري، او حقّ است. گفتم: مهدي از چه طايفه اي است؟ گفت: از قريش است. گفتم: از كدام تيره قريش؟ گفت: از بني هاشم است

مهدي از قريش است

ابن حجر هيتمي مكّي، در كتاب «الصواعق المحرقة» از دو تن از دانشمندان بزرگ اهل سنّت (احمد و ماوردي) روايت كرده است كه پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم)درباره بشارت ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) فرمود:«ابشروا بالمهدي، رجل من قريش من عترتي، يخرج في اختلاف من الناس و زلزال، فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلئت ظلماً و جوراً، و يرضي عنه ساكن الأرض و السماء، و يقسّم المال صحاحاً بالسّوية».«بشارت باد شما را به مهدي(عليه السلام)! او مردي از «قريش» و از عترت من است كه پس از اختلاف زياد و عدم امنيّت ظهور خواهد نمود. زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد. ساكنان زمين و آسمان از او راضي و خشنود مي گردند و اموال را به طور مساوي در بين مردم تقسيم مي كند».در اين باب گروهي از دانشمندان شيعه و سنّي مانند مرحوم سيّد بن طاووس(رحمه الله)در كتاب «الملاحم والفتن» و يوسف بن يحياي مقدّسي شافعي در كتاب «عقد الدرر» و علي متقي هندي در كتاب «البرهان في علامات مهدي آخر الزمان» از اسحاق بن يحيي بن طلحه تميمي از طاووس روايت كرده اند كه گفت:«ودّع عمر بن الخطّاب

البيت، ثمّ قال: واللّه! ما أدري أدعُ خزائن البيت، و ما فيه من السلاح و المال، أم اُقسّمه في سبيل اللّه؟فقال له علي بن ابي طالب(عليه السلام): امض فلست بصاحبه، إنّما صاحبه منّا، شابٌّ من قريش، يقسّمه في سبيل اللّه تعالي في آخر الزمان»«عمر بن خطاب در هنگام وداع با كعبه، گفت: به خدا قسم! نمي دانم با آنچه در خزانه بيت است چه كنم؟ آيا اين همه سلاح و اموال را به حال خود وا گذارم يا آنها را در راه خدا قسمت كنم؟اميرمؤمنان(عليه السلام) به او فرمود:از آنها بگذر كه تو صاحب آنها نيستي؛ صاحب آنها جواني از ما (اهل بيت) و از «قريش» است كه آنها را در آخرالزمان در راه خدا تقسيم مي كند».مقصود از قريش، نضر بن كنانه است. علاّمه دهخدا، در كتاب «لغت نامه» مي نويسد: «قريش، نام قبيله اي است. پدر اين قبيله، نضر بن كنانه است.اين قبيله را قريش نامند از آن جهت كه گِرد حرم (يعني: در اطراف خانه خدا و سرزمين مكّه) فراهم آمده اند».

مهدي از اهل بيت پيامبر است

در «سنن» ترمذي از قول عبداللّه بن مسعود آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود:«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّي يبعث رجلاً منّي _ أو من أهل بيتي _ يواطيء اسمه اسمي، يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً».«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را به حدّي طولاني مي سازد تا اين كه در آن روز، مردي را كه از فرزندان من _ يا از اهل بيت من _ و هم نام من است

برانگيزاند كه زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».در كتاب «كنز العمّال» از قول ابوهريره آمده است:«لو لم يبق من الدّنيا إلاّ ليلة لطوّل اللّه تعالي تلك الليلة حتّي يلي رجلٌ من أهل بيتي«اگر از عمر دنيا به جز يك شب باقي نمانده باشد، خداي تعالي آن شب را طولاني مي گرداند تا اين كه مردي از اهل بيت من زمام اُمور را به دست گيرد».در «سنن» ابو داوود آمده كه پيامبر فرمود:«لو لم يبق من الدهر إلاّ يوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً»«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند مردي از اهل بيت مرا بر انگيزد كه دنيا را پر از عدل نمايد چنان كه پر از ستم شده باشد».در «سنن» ابن ماجه، از قول ابوهريره آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ، لطوّله اللّه تعالي حتّي يملك رجل من أهل بيتي...».«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقي نمانده باشد، خداي تعالي آن روز را طولاني كند تا اين كه مردي از اهل بيت من حكومت را به دست گيرد».در «سنن» ابن ماجه، و مصادر ديگر از قول علي بن ابي طالب(عليه السلام)آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود:«المهدي منّا أهل البيت، يصلحه اللّه في ليلة»«مهدي از ما اهل بيت است و خداوند يك شبه امر او را به سامان مي آورد».در «مستدرك حاكم» از قول ابو سعيد خدري آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود:«مهدي، از ما

اهل بيت است».سپس حاكم مي نويسد: اين حديث بنا به شرط مسلم، صحيح است، امّا بخاري و مسلم آن را نياورده اند.(در كتاب «مطالب السؤول» درباره معناي «اهل بيت» چنين مي نويسد:«گفته شده: اهل بيت پيغمبر خدا افرادي هستند كه نَسَب آنان به جدّ آن حضرت منتهي مي شود. قول ديگر آن است كه: اهل بيت آن بزرگوار اشخاصي هستند كه از يك «رَحِم» باشند. قول ديگر آن است كه اهل بيت آن حضرت، آنهايي هستند كه به واسطه نسب يا سبب به رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) متّصل شوند.كليّه اين معاني درباره اهل بيت آن بزرگوار صدق مي كند؛ زيرا نسب آنان به جدّ پيغمبر خدا كه عبدالمطلب باشد منتهي مي گردد، و اهل بيت پيغمبر با خود آن حضرت از يك رَحِم هستند، و به وسيله نسب و سبب هم به پيغمبر خدا متّصل مي شوند، پس ايشان حقيقتاً اهل بيت پيغمبر اكرم مي باشند، و معناي آل و اهل بيت هم يكي است... پس معناي حقيقي كلمه آل و اهل براي اهل بيت رسول خدا ثابت است.مسلم در كتاب صحيح خود از يزيد بن حيّان روايت كرده كه گفت:«من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم. وقتي پيش او نشستيم، حصين گفت: اي زيد! تو خير زيادي ديدي، تو رسول خدا را ديدي، حديث آن حضرت را شنيدي، با آن بزرگوار در راه خدا جنگ كردي، پشت سر آن حضرت نماز خواندي، حقّا كه تو خير زيادي ديدي، بگو ببينيم كه از پيغمبر خدا چه شنيدي؟زيد بن ارقم گفت: اي برادر زاده! پير شده ام

و بعيد العهد، بعضي از چيزهايي را كه از رسول خدا ياد گرفتم فراموش كرده ام، آنچه را كه براي شما مي گويم قبول كنيد و آنچه را كه نمي گويم مرا به گفتن آن مجبور ننماييد. سپس گفت:يك روز پيغمبر اكرم كنار بركه آبي كه بين مكّه و مدينه است و آن را «خم» مي گويند، بپا خاست و خطبه خواند؛ حمد و ثناي خداي را به جا آورد و موعظه كرد آنگاه فرمود:اي مردم! من هم بشري _ مثل شما _ هستم كه نزديك است قاصد پروردگارم (ملك الموت) بيايد و من او را اجابت نمايم. من در ميان شما دو چيز گرانبها را به جا مي گذارم؛ يكي كتاب خداي كه مشتمل بر هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ زنيد... و ديگري اهل بيت من است؛ من خدا را درباره اهل بيتم به شما يادآور مي شوم، خدا را در نظر آوريد در رفتار با اهل بيتم.حصين بن سبره به زيد بن ارقم گفت: اي زيد! اهل بيت پيغمبر خدا كيانند؟ مگر زنان آن حضرت از اهل بيتش نبودند؟زيد گفت: زنان پيامبر خانواده او بودند، ولي اهل بيت پيغمبر اكرم كساني هستند كه گرفتن صدقه بر آنها حرام است».همچنين مسلم در كتاب «صحيح» خود در حديث ديگري از زيد بن ارقم آورده است كه راويان حديث مزبور گفتند:«... پس ما با همديگر گفتيم: اهل بيت پيغمبر چه كساني مي باشند؟ زنانش؟!زيد گفت: نه، به خدا قسم! زن مدّتي از زمان را با شوهرش مي باشد، سپس ممكن است طلاقش دهد و به سوي پدر و

قومش بازگردد؛ ولي اهل بيت پيامبر هستند كه گرفتن صدقه، بر آنان حرام است»

مهدي از اولاد كنانه است

مقدسي شافعي در كتاب عقد الدرر نقل كرده كه «قتاده» گويد:«قلت لسعيد بن المسيّب: المهديّ حقّ؟قال: حقّ. قلت: ممّن؟ قال: من كنانة.قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من قريش. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من بني هاشم. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من ولد فاطمة(عليها السلام)».«از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدي(عليه السلام) بر حقّ است؟گفت: آري. گفتم: مهدي(عليه السلام) از چه طايفه اي است؟ گفت: از كنانه. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از قريش. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از بني هاشم. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از فرزندان فاطمه(عليها السلام)است».مقصود از «كِنانه»، كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان جدّ پيامبر اسلام(عليه السلام) است.مرحوم آية اللّه سيد صدر الدين صدر، در كتاب «المهدي(عليه السلام)» در اين باره مي نويسد:در كتاب «سبائك الذهب» مي گويد: «بني كنانه» گروهي از «مضر» هستند. مضر، داراي فرزنداني بود كه پدران و اجداد پيامبر بودند تا به «نضر» منتهي مي شود.

پاورقي

[1] (كتاب الغيبة)، شخ طوسي تحقيق شيخ عباد اللّه تهراني و شيخ علي احمد ناصح،136 _ 141، مؤسسه معارف اسلاميه. (كتاب الغيبة)، محمد بن ابراهيم نعماني تحقيق علي اكبر غفاري/ 116 _ 126، مكتبه صدوق. (كنز العمال في سنن الائقوال والائفعال) علاء الدين هندي، ج261/14 تا 276.

[2] (اثبات الوصية)، مسعودي 276/، دارالائضواء، بيروت. (مروج الذهب ومعادن الجوهر) مسعودي، ج199/4، دارالمعرفة، بيروت. (كمال الدين) شيخ صدوق 434/.

[3] (بحارالانوار)، علامه مجلسي، ج73/50، مؤسسة الوفاء ،بيروت؛ (اثبات الوصية)،مسعودي 237/.

[4] (بحار الانوار)، ج113/50.

[5] (همان مدرك)، ؛200/ (مروج الذهب)، ج93/4.

[6] (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 231/.

[7] (همان مدرك)؛644/ (كمال الدين) صدوق 417/ _ ؛423 (بحار الانوار)، ج12/51_ ؛25(اثبات الوصية)272/.

[8]

(اثبات الوصية) مسعودي 268 /270.

[9] (اثبات الوصية) مسعودي 268/ 270. [

[10] (ينابيع المودة)،حافظ سليمان455/،بصيرتي،قم.

[11] (كمال الدين) 424/.

[12] (كتاب الغيبة) شيخ طوسي 237/.

[13] (همان مدرك) 231/، 232،239.

[14] (همان مدرك) 231/، 232،239.

[15] (همان مدرك)77/، 105.

[16] (بحار الانوار)، ج19/12.

[17] (همان مدرك)، ج15/13.

[18] (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي230/، ؛251 (كمال الدين) 434/.

[19] (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي/ ؛232 (كمال الدين)/429.

[20] (كمال الدين) 501/.

[21] (همان مدرك) ؛435/ (سفينة البحار)، شيخ عباس قمي، ج703/2.

[22] (المقالات والفرق)، سعد بن عبداللّه ابي خلف الاشعري القمي، با مقدمه و تصحيح جواد مشكور، مقدمه/ط،مركز انتشارات علمي و فرهنگي.

[23] (كمال الدين) 434/.

[24] (اثبات الوصية)، مسعودي، 271.

[25] (اصولي كافي)، كليني ج328/1، دارالتعارف، بيروت.

[26] (مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول)، علامه مجلسي، ج2/4، دارالكتب الاسلامية، تهران.

[27] (كتاب الغيبة)، نعماني185/.

[28] (رسالة ابي غالب الزراري) 141/، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم.

[29] (اصول كافي)، ج؛1/341 (مرآة العقول)، ج57/4.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109