ذكر نام امام زمان (عج)

مشخصات كتاب

شماره کتابشناسی ملی : ایران 83-32819 سرشناسه : صدرایی خویی علی عنوان و نام پديدآور : ذکر نام امام زمان ع / صدرایی خویی علی منشا مقاله : ، موعود، ش 46، (شهریور 1383): ص 66 - 71. توصیفگر : کتاب مسایل و رسایل توصیفگر : نراقی احمدبن محمدمهدی توصیفگر : محمدبن حسن عج ، امام دوازدهم توصیفگر : اسم توصیفگر : احادیث

ذكر نام امام زمان

ملا احمد نراقي و پدرش ملا مهدي نراقي را از متفكران بزرگ شيعه در سده دوازدهم و سيزدهم هجري مي شمارند.براي پاسداشت خدمات علمي اين دو دانشمند فرزانه، كنگره اي در اوايل خرداد ماه 1381ش. در شهرهاي قم، كاشان و نراق برگزار گرديد. از آثار پر بركت اين كنگره انتشار تعدادي از آثار علمي اين بزرگان بود كه از جمله آنها كتاب ارزشمند مسايل و رسايل ملا احمد نراقي است.در اين كتاب سؤالهايي كه از محضر نراقي، پرسيده شده و او به آنها پاسخ داده، توسط شاگرد نراقي جمع آوري شده است.اين كتاب در سه جلد منتشر شده، كه دو جلد اول مشتمل بر سؤال و جوابهاي فقهي و جلد سوم شامل سؤال و جوابهاي اعتقادي و متفرقه است.در اين جلد مسايل مهمي كه در آن عصر مورد توجه مسلمانان و شيعيان بوده از نراقي سؤال شد و او با توجه به احاطه قابل توجهي كه در علوم اسلامي داشته، جوابهاي دقيق، علمي و روشنگرانه به سؤالات طرح شده داده است.از جمله اين سؤالات دو سؤال درباره امام زمان(ع) است. در اين دو سؤال درباره جواز يا حرمت ذكر نام امام زمان(ع) در عصر غيبت و هم چنين افضليت امام زمان(ع)

بر ديگر ائمه(ع)، از نراقي پرسش شده، و نراقي با استناد به آيات و روايات، به اين سؤالات پاسخ داده است.در اينجا يكي از اين دو سؤال مذكور را، كه امروزه نيز مورد توجه و سؤال مؤمنان و شيعيان است، از كتاب مسايل و رسايل، استخراج و بدون هيچ گونه تصرفي تقديم ارباب معرفت مي داريم.ناگفته پيداست كه ما در اين باره مديون مصحح محترم كتاب مسايل و رسايل هستيم كه زحمت طاقت فرساي قرائت نسخه هاي كتاب و تصحيح و استخراج مصادر را به عهده گرفته، و زمينه انتشار اين كتاب گرانسنگ را فراهم آورده اند.شايان ذكر است كه مسئله اول؛ يعني جواز يا حرمت ذكر نام امام زمان(ع) از جمله مسايلي است كه پيوسته مورد بحث بين دانشمندان شيعه بوده است. در اين باره عالم فرزانه محمد باقر بن محمد حسيني استرآبادي معروف به ميرداماد (متوفا به 1040ق.)، كتاب شرعة التسميه [1] را نگاشت و در آن حرمت ذكر نام امام زمان(ع) را در زمان غيبت اثبات نمود. پس از آن محدث جليل شيخ محمدبن حسن عاملي مشهور به شيخ حر عاملي (متوفا به (1104ق.) كتاب كشف التعميه في جواز التسميه [2] را تأليف، و در آن جواز ياد كردن نام مبارك آن حضرت را، اثبات نموده است.نراقي در اين جواب، ابتدا احاديث وارد شده در موضوع را ذكر نموده و پس از بررسي آنها نتيجه مي گيرد كه مضمون و دلالت اين اخبار حرام بودن ذكر نام آن حضرت را دارند و عنوان مي كند كه علماي بزرگ شيعه مانند شيخ صدوق و مرحوم كليني و فيض كاشاني نيز همين نظر را داشته اند. با هم متن سؤال و جواب نراقي

را در اين زمينه مي خوانيم:سؤال: در بعضي از كتب شيعه مذكور است كه در زمان غيبت حضرت صاحب الامر(ع) نام مبارك يا كنيه آن جناب را بردن خوب نيست، و نهي وارد شده، سبب چيست؟جواب: بلي، در اين خصوص احاديث معتبره به حد استفاضه، بلكه به نزديك تواتر معنوي وارد شده، و ما در اينجا چند حديث را ذكر و بعد از آن حقيقت حال را بيان مي كنيم.اول: روايت داود بن قاسم جعفري است كه در كتاب كافي مروي است از حضرت امام علي نقي (ع) كه فرمود:الخلف من بعدي الحسن ابني، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولم جعلني اللَّه فداك؟ لأنّكم لاترون شخصه، ولا يحلّ لكم ذكره باسمه، فقلت له: فكيف نذكره؟ فقال قولوا الحجّة من آل محمد، صلي اللَّه عليه وآله.جانشين پس از من پسرم حسن است. چه [اوصافي] پس شما با جانشين جانشينم چگونه خواهيد بود؟پرسيدم: چطور، به فدايتان شوم؟ فرمودند: چون او را نخواهيد ديد و مجاز به بردن نام او نيستيد. پرسيدم: پس چگونه از ايشان ياد كرده و نام ببريم؟ فرمودند: بگوييد حجت آل محمد(ص)]. [3] .دوم: صحيحه ابن رئاب از حضرت امام صادق(ع) مرويه در كافي، و در كتاب كمال الدين كه فرمودند:صاحب هذا الأمر لايسمّيه باسمه إلاّ كافر.[نام صاحب اين امر را تنها كافر بر زبان مي راند].سوم: مؤثقه ريّان بن صلت از حضرت امام رضا(ع) مرويه در كافي نيز:يقول و سئل عن القائم: فقال لايري جسمه ولا يسمّي اسمه.[از او درباره قائم پرسيده شد. فرمود: جسمش ديده نمي شود و نامش برده نمي شود].چهارم: صحيحه عبداللَّه بن جعفر حميري مرويه در كافي نيز، و حديث طويل آن است، و در آن

سؤال شده است از حضرت امام حسن عسكري(ع) كه مطالبي دارم از كه سؤال كنم؟ فرمود: عمري و پسر او كه اين دو ثقه و امينند. پس راوي مي گويد كه سؤال كردم از شيخ بزرگوار جليل عمري وكيل حضرت صاحب الامر(ع) كه:أنت رأيت الخلف من بعد ابي محمد، عليه السلام؟ فقال: إي واللَّه و رقبته مثل ذا، و أومأبيده، فقلت له: فبقيت مسألة واحدة، فقال لي: هات. قلت: والإسم؟ قال: محرّم عليكم أن تسألوا عن ذلك، ولا أقول هذا من عندي، فليس لي أن أحلّل ولا أحرّم، ولكنّه عنه، عليه السلام. فإنّ الأمر عند السّلطان أنّ أبا محمّد مضي ولم يخلف ولداً - الي أن قال: - و إذا وقع الإسم وقع الطلب، فاتّقوا اللَّه وأمسكوا عن ذلك.[آيا جانشين ابومحمد عليه السلام را ديده اي؟ گفت: آري به خدا و گردنش چنين بود و با دست اشاره كرد. به او گفتم: يك مسأله ديگر هم باقي مانده است. گفت: بپرس. گفتم: نام ايشان؟ گفت: بر شما حرام است كه از آن بپرسيد و اين را از جانب خودم نمي گويم، چرا كه در شأن من حلال و حرام كردن امور نيست و اين مطلب از خود ايشان است. امر چنين بر سلطان مشتبه شده كه امام عسكري(ع) بدون فرزند از دنيا رفته است... وقتي كه اسم معلوم شود طلب به دنبالش مي آيد پس تقواي الهي پيشه كرده و از آن چشم پوشي كنيد].پنجم: روايتي كه شيخ صدوق به سند متصل در كتاب كمال الدين و تمام النعمة از عبداللَّه بن أبي يعفور روايت نموده كه مي گويد: از حضرت صادق(ع) سؤال كردم:فقلت: يا سيّدي و من المهدي من ولدك؟ فقال: الخامس من ولد السابع،

يغيب عنكم شخصه، ولا يحلّ لكم تسميته.[گفتم: سرورم؛ مهدي كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين از هفتمين [امام] كه از شما غايب مي شود و بردن نام او براي شما جايز نيست].و در باب ديگر اين كتاب اين حديث را روايت كرده و به جاي «عنكم» و «لكم» «عنهم» و «لهم» فرموده است.ششم: روايتي كه صدوق در كتاب غيبت و به سند متصل از حضرت امام محمد باقر(ع) روايت كرده كه فرمود:سأل عمر أميرالمؤمنين (ع) عن المهدي فقال: يابن أبي طالب أخبرني عن المهدي ما اسمه؟ قال، عليه السلام: «أمّا اسمه فلا، لأنّ حبيبي و خليلي عهد إليّ أن لا أحدّث باسمه حتّي يبعثه اللَّه عزّوجلّ...».[عمر از اميرالمؤمنين(ع) درباره حضرت مهدي چنين پرسيد: اي فرزند ابوطالب به من بگو كه نام مهدي چيست؟ حضرت هم پاسخ فرمودند: اسمش را نه [نمي گويم] چرا كه حبيب و دوستم [رسول اللَّه] با من عهد كرد كه تا پيش از ظهورش نام او را فاش نسازم].هفتم: توقيع رفيعي است كه به محمد بن عثمان عمري رسيده، و در كتاب غيبت شيخ و كمال الدين صدوق مروي است:قال: خرج توقيع بخطّ أعرفه: من سمّاني في مجمع النّاس باسمي فعليه لعنة اللَّه.[گفت: توقيعي با خطي آشنا برايم صادر شد كه هر كس در جمع مردم [3] مرا به نام بخواند، لعنت خدا بر او باد].هشتم: توقيعي ديگر است كه در دو كتاب مذكور منقول است از علي بن عاصم كوفي:يقول: خرج في توقيعات صاحب الزمان: ملعون ملعون من سمّاني في محفل من النّاس.[مي گويد از جمله توقيعات صاحب الزمان(ع) چنين است: ملعون است ملعون هر كه نام مرا در جمع مردم ببرد].نهم: روايت طويلي است كه صدوق در كتاب

كمال الدين به سند متصل از حضرت جواد روايت كرده است كه حضرت اميرالمؤمنين و امام حسن(ع) و سلمان فارسي در مسجد بودند كه خضر داخل شد و سخناني چند مذكور كرد، و همه ائمه را شمرد تا به امام حسن عسكري رسيد، پس فرمود:و أشهد علي رجل من ولد الحسن لايكنّي ولا يسمّي حتّي يظهر أمره، فيملأها عدلاً كما ملئت جوراً، والسّلام عليك يا أميرالمؤمنين و رحمةاللَّه و بركاته، ثمّ قام فمضي.[شهادت به مردي از فرزندان امام حسن [عسكري] مي دهم كه به كنيه و نام خوانده نمي شود تا اين كه امرش ظاهر شود و [به دنبال آن]، [زمين را] همانگونه كه آكنده از جور شده مملو از عدالتش كند و سلام بر تو اي امير مؤمنان و رحمت و بركات او. سپس برخاست و رفت].و همين روايت را صاحب كافي به سند صحيح از حضرت جواد(ع) روايت كرده است.دهم: روايتي است كه در كتاب كمال الدين به سند متصل از عبدالعظيم حسني منقول است كه گفت: به خدمت امام علي نقي (ع) رسيدم.قال: فلمّا بصر بي قال: مرحباً بك يا أباالقاسم - الي أن قال: - و من بعدي الحسن ابني، فكيف للنّاس من بعده؟ قال: فقلت: و كيف ذلك يا مولاي؟ قال: لأنّه لايري شخصه ولا يحلّ ذكره باسمه حتّي يخرج فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً الحديث.[وقتي به من نگاه كرد فرمود: مرحبا بر تو اي ابوالقاسم... پس از من فرزندم حسن [امام] است و مردم پس از او چه خواهند كشيد؟ پرسيدم: چطور مولاي من؟ فرمود: چرا كه او ديده نمي شود و بردن نامش مجاز نيست تا زماني كه قيام كند و زمين را آكنده

از قسط و عدالت كند.]يازدهم: روايتي است كه در كتاب كمال الدين به سند متصل از عبدالعظيم حسني نقل كرده كه به خدمت امام محمد تقي(ع) رسيدم و عرض كردم:إنّي لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمّد الذي يملاء الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً، فقال: يا أباالقاسم ما منّا إلاّ و هو قائم بأمر اللَّه عزّوجلّ و هاد الي دينه، ولكنّ القائم الّذي يطهّر اللَّه به الأرض هو الّذي تخفي علي الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه، و يحرم عليهم تسميته، و هو سميّ رسول اللَّه، صلي اللَّه عليه و آله، الحديث.[اميدوارم شما همان قائم اهل بيت باشيد كه زمين را آكنده از قسط و عدالت مي كند همان گونه از ظلم و جور پرگشته بود. حضرت فرمودند: اي ابوالقاسم! هر كدام از ما قائم به امر خدا و هدايت كننده به سوي دين اوست ليكن قائمي كه خداوند به وسيله او زمين را پاك و مطهر مي سازد كسي است كه پنهان از چشم مردم به دنيا مي آيد و از ديدگان آنها مخفي است. نام بردن از او بر مردم حرام است در حالي كه او همنام رسول اللَّه(ص) مي باشد].دوازدهم: روايت احمد بن زياد كه در كتاب كمال الدين است از حضرت موسي(ع) و در آخر آن در وصف حجّت مي فرمايد:الّذي يخفي علي النّاس ولادته ولا يحلّ لهم تسميته حتّي يظهره اللَّه عزّوجلّ. الحديث.[كسي كه ولادتش از مردم مخفي است و نام بردن از او تا پيش از ظهورش مجاز نيست].سيزدهم: روايت صفوان بن مهران مرويّه در كمال الدين از حضرت صادق(ع) مي گويد:قيل له يابن رسول اللَّه من المهدي من ولدك؟ قال: الخامس من ولدالسابع، يغيب عنكم شخصه ولا يحلّ لكم

تسميته.[به ايشان عرض شد كه يابن رسول اللَّه مهدي كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين [امام] از نسل هفتمين [امام] از ديدگانتان نهان مي شود و مجاز به بردن نامش نيستيد].چهاردهم: روايت أبي خالد كابلي از حضرت امام محمد باقر(ع) مرويه در بحارالانوار:قال: دخلت علي محمد بن عليّ الباقر، عليه السلام، فقلت: جعلت فداك، قد وصف لي ابوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته في بعض الطرق لأخذت بيده. قال: فتريد ما ذا؟ قلت: أريد أن تسمّيه لي حتّي أعرفه باسمه. فقال: سألتني يا أبا خالد عن سؤال مجهد، ولقد سألتني عن أمر لو كنت محدّثاً به أحداً لحدّثتك.[خدمت حضرت امام محمدباقر(ع) شرفياب شدم و عرض كردم: فدايتان گردم. پدرتان صاحب اين امر را با صفتي براي من توصيف كردند كه اگر او را در راهي ببينم دستش را مي گيرم [او را به خوبي خواهم شناخت]. حضرت فرمودند: حالا چه مي خواهي؟ گفتم: مي خواهم كه براي من نام ايشان بگوييد تا ايشان را به نام هم بشناسم. فرمودند: ابا خالد سؤال سختي مطرح كردي و سؤالي كردي كه اگر جوابش را به احدي جز تو داده بودم به تو هم مي گفتم].پانزدهم: روايت حميري مرويه در بحارالانوار، و در آخر آن اين است:قلت للعمري: هل رأيت صاحبي؟ قال: نعم، وله عنق مثل ذا. و أشار بيديه جميعاً إلي عنقه، قال: قلت: فالإسم؟ قال: ايّاك أن تبحث عن هذا، فانّ عند القوم أنّ هذا النسل قد انقطع.[به عثمان بن سعيد عمري گفتم: آيا مولا و صاحبم را ديده اي؟ گفت: آري چنين گردني داشت و كاملاً با دستهايش به گردنش اشاره كرد. گفتم: اسم ايشان؟ گفت: هرگز به دنبال [فهم] آن نباش؛ چرا

كه [مشهور] نزد اين جمعيت چنين است كه اين نسل [امام حسن عسكري(ع)] قطع شده است].شانزدهم: در كتاب بحارالأنوار مروي است كه شخصي عرض كرد به عثمان بن سعيد:هل رأيت صاحب الأمر؟ قال: نعم - إلي أن قال: - قلت فالإسم؟ قال: نهيتم عن هذا.[آيا صاحب الامر(ع) را ديده اي؟ گفت: آري... گفتم: اسمشان چيست؟ گفت: از [دانستن] آن نهي شده ايد].و مخفي نماند كه همه اين احاديث متفقند در منع تسميه آن حضرت في الجمله، و اگر چه در دلالت بعضي از اين احاديث بر عموم منع خدشه مي توان كرد، چون حديث اول و چهارم و پنجم و سيزدهم، چه آنها به عنوان خطاب مشافهه وارد شده اند، و منع و حرمت را نسبت به مخاطبين مي رسانند، اما نسبت به همه اشخاص حتي موجودين در زمان غيبت محل خدشه مي شود؛ زيرا كه مي تواند شد كه تسميه در آن زمان به جهت تقيه وخوف طلب حضرت يا وكلاي او حرام باشد، و در ازمنه ديگر نباشد، يا در زمان سابق بر زمان تولد حضرت به جهت خوف انتشار و شهرت و بقاي آن انتشار تا زمان حضرت ممنوع باشد، وليكن بعد نباشد.و مانند حديث هفتم و هشتم كه تخصيص دارند به منع از تسميه در محافل و مجامع، اما در خلوات را دلالت ندارند، وليكن اكثر آنها دال بر عموم منع اند نسبت به همه اشخاص در همه ازمنه حتي زمان غيبت كبري، بعضي به اطلاق، چون دوم و سوم و يازدهم و پنجم به طريق ديگر روايت آن، و بعضي به تصريح، چون نهم و دهم و دوازدهم.و اختصاص بعضي به مشافهين و بعضي به جامع موجب تقييد و

تخصيص آنها نمي شود، چه حمل مطلق بر مقيد و عام برخاص در صورت تنافي است نه توافق. و هم چنين تعليل حرمت سؤال در روايت چهارم به اين كه «إذا وقع الإسم وقع الطلب» اصلاً دلالت بر اختصاص ساير اخبار هم به اين صورت ندارد، چه مي تواند شد كه يكي از علل حرمت بر اهل آن زمان خوف طلب باشد، و چون آن قريب به فهم راوي بود حضرت همان علت را بيان فرموده باشند، يا چون در علل شرعيه اطّراد شرط نيست، چنانچه خمر به علت اسكار قليل و كثير آن حرام است، پس مي شود وجود سبب در بعضي افراد علت حرمت طبيعت شود.پس مقتضاي مجموع اين احاديث حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، خواه در زمان حضور و خواه در زمان غيبت صغرا و كبرا.و مؤيد اين مطلب است آن كه متتبع كتب احاديث مي بيند كه زياده از هزار حديث است كه در حق صاحب الامر وارد شده كه اكثر آن در كتاب كمال الدين است، و در كتاب كافي و تهذيب و من لايحضره الفقيه و غيرها، چه در باب احوال ائمه، و چه در ادعيه، و چه در زيارات در هيچ يك از آنها مگر يكي يا دو كه نوشته مي شود تصريح به اسم سامي آن جناب نشده، و از روات و علما احدي زبان به آن نگشوده است.پس ظاهر حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، چنان كه مذهب صدوق، قدس سره، است و به آن تصريح كرده است در «باب ما روي عن سيدةالنساء من حديث صحيفه» از كتاب كمال الدين، و در آنجا از جابر بن عبداللَّه روايت كرده است كه:به خدمت حضرت سيدة النساء، سلام اللَّه

عليها، رسيده به جهت تهنيت تولد امام حسين، عليه السلام، ديدم صحيفه درخشنده اي در دست مبارك او است، عرض كردم: اين صحيفه چيست؟ فرمود: در آن اسماء ائمه از ولد من است، عرض كردم. بنماي به من ببينم. فرمود: يا جابر اگر نهي نشده بود مي نمودم، وليكن مأذوني از ظاهر آن باطن او را ملاحظه كني، جابر مي گويد: پس خواندم آن را، پس در آن بود أبو القاسم محمد بن عبداللَّه المصطفي امّه آمنة بنت وهب، و هم چنين هر يك از ائمه را نام برده - الي أن قال: - ابوالقاسم محمد بن الحسن، هو الحجّة القائم أمّه جارية اسمها نرجس. تا اينجا كه فرمود: ابوالقاسم محمد بن حسن همان حجت قائم است كه مادرش كنيزي نرجس نام مي باشد].بعد از نقل اين حديث صدوق مي گويد:قال مصنّف هذا الكتاب: جاء الحديث هكذا بتسمية القائم، عليه السلام، و الّذي أذهب اليه ما روي في النهي عن تسميته.مصنف اين كتاب گويد: درباره نام بردن از قائم عليه السلام چنين حديث صادر شده و [رأي ما هم] بدان سمتي متمايل است كه روايات در باب نهي از نام بردن ايشان نقل شده است.و ظاهر اين است كه مذهب كليني و شيخ طوسي نيز همين است، چه صاحب كافي احاديث منع از تسميه را بلا ذكر معارض روايت كرده، و او و شيخ در كتاب صيام در باب ادعيه هر روز و شب ماه رمضان در كافي و تهذيب دعايي از براي شب قدر نقل مي كند به اين نوع كه:يقول بعد تحميداللَّه تعالي والصلاة علي النبيّ وآله: أللّهمّ كن لوليّك فلان بن فلان في هذه السّاعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً

و ناصراً و دليلاً و قائداً و عوناً [و عيناً] حتّي تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلاً.[پس از حمد خداوند متعال و صلوات بر پيامبر و خاندانشان مي گويد: «خداوندا براي وليت فلاني فرزند فلاني در اين لحظه و تمام لحظات. سرپرست و نگهبان و ياور و راهنما و رهبر و پشتيبان و [ديده بينا] باش تا آن زمان كه او را در زمين ساكن گرداني از روي اطاعت (در حالي كه او را ساكن زمين كني كه اهل زمين مطيعش باشند) و او را براي مدتي طولاني در آن بهره مند فرما»].و در كتاب كافي روايتي به سند متصل از كرام از حضرت صادق(ع) به اين نحو روايت نموده:ثمّ كشف حجاباً من الحجب فإذا خلفه محمد و اثني عشر وصيّاً له، أخذ بيد فلان القائم من بينهم. الحديث.[سپس يكي از پرده ها را كنار زد (خود پرده كنار رفت) و جانشينش محمد و دوازدهمين وصيش [نمايان شد] و در پس آن بود. دست فلاني كه در ميان ايشان ايستاده بود را گرفت تا انتهاي حديث].و صاحب وافي نيز تصريح به عدم جواز كرده، چه در كتاب حجت وافي بعد از آنكه حديثي روايت كرده و در آخر آن اين است:والخازن لعلمي الحسن، و يكمل ذلك بابنه (م ح م د) رحمة للعالمين.[و خزانه علم من حسن است و آن (امامت) با فرزندش م ح م د كه مايه رحمت براي جهانيان است كامل مي شود].گفته است:و انّما كتب اسم الصاحب بالحروف مفردة لعدم جواز التنطّق باسمه و كنيته.[همانا اسم حضرت صاحب با حروف جدا از هم نوشته مي شود به جهت عدم جواز براي سخن گفتن به نام و كنيه ايشان].و

هم چنين فاضل محدث ملا محمد باقر مجلسي، قدس سره، در كتاب بحارالانوار بعد از ذكر بعضي از اخبار نهي از تسميه و تحديد به اين كه «حتي يظهره اللَّه» مي فرمايد:هذه التحديدات مصرّحة في نفي من خصّ ذلك بزمان الغيبة الصغري تعويلاً علي بعض العلل المستنبطة و الاستفادات الوهميّة. انتهي.[اين تهديدها (حدگذاريها) صراحت در نفي كساني دارد كه اين موضوع (نهي از نام بردن از آن حضرت) را براساس بعضي علتهاي استنباط شده (توسط خود شخص) و برداشتهاي وهمي مختص به زبان غيبت صغرا دانسته اند].بلكه محتمل است كه مذهب اكثر علما بلكه همه ايشان اين باشد، بلي ديدم كه شخصي اين مطلب را از بعضي از اجلّه علماي معاصرين، طاب ثراه، سؤال نموده، او در جواب فرموده كه:اخبار در منع تسميه آن جناب بسيار است، و ليكن آنچه از ساير اخبار مستفاد مي شود اين است كه اين از راه تقيّه است در زمانهاي اوايل تولد آن جناب و ازمنه متقاربه آن از زمانهاي غيبت، چون هميشه فراعنه از اعداء آل محمد(ص) در اطفاء نور الهي مي كوشيدند، و در بعضي اخبار تصريح شده به تحريم ذكر اسم به اين كه در نزد سلطان چنين محقق شده كه امام حسن عسكري(ع) از دنيا رفت و اولادي از او باقي نماند، پس هرگاه اسم او را ببريد او در طلب خواهد بود و الحاصل وجه منع ظاهراً همين است، و اما در امثال اين زمان ظاهراً منعي از براي آن نمي دانم، و اگر ظاهراً تصريح به اسم نشود و اكتفاء به لفظ حجت بشود احوط خواهد بود. انتهي كلامه، رفع مقامه.و مخفي نماند كه آنچه را فرموده كه از ساير اخبار مستفاد

مي شود آن است كه از راه تقيه است اشاره است به حديث چهارم، و دانستي كه آن دلالت بر اطلاق را نمي كند، و تخصيص مطلقات را نمي دهد، بلكه چاره مصرّحات نمي كند، و مانع منحصر در تقيه بر آن حضرت نيست، بلكه تقيه بر شيعيان نيز مانع است، و هم چنين استهزاء و سخريه به ايشان هم چنان كه بعضي از اعداء آل محمد و ملاعين ايشان در قصيده اي كه در استهزاء بر شيعه گفته مي گويد:ما آن للسرداب أن يلد الذي سمّيتموه بزعمكم انساناًتبّاً لكم و علي عقولكم العفا ثلّثتم العنقاء والغيلانا[گاه آن نشده كه سرداب آنكه را به زعم خويش انسان مي پنداريد بزايد. واي بر شما و عقلهاي بي خاصيتتان كه عنقا و غيلان را سه تا كرديد].و ملعون از حضرت خضر و الياس فراموش كرده كه خود آن ملاعين به وجود ايشان قائلند.و مانع كلي از تسميه آن جناب بغض و عداوت اعداء است نسبت به او، چه اين سبب سوء ادب ايشان مي شود، و به اين علت تصريح فرموده حضرت امام جعفر صادق(ع) در منع ذكر علي و فاطمه چنانچه در كتاب كافي به سند متصل از عنبسه منقول است از ابي عبداللَّه(ع) كه فرمود:ايّاكم و ذكر عليّ و فاطمه، فانّ النّاس ليس شيي ء أبغض إليهم من ذكر عليّ و فاطمه.[از علي و فاطمه ياد نكنيد چرا كه نزد مردم مبغوض تر از ياد علي و فاطمه نيست].[...] بلي چيزي كه موهم جواز ذكر اسم آن جناب مي شود دو حديث است كه در آن تصريح به اسم سامي او شده:يكي، حديث صحيفه كه گذشت،دوم، حديثي كه در كتاب كمال الدين از مفضّل بن عمر از حضرت صادق(ع) روايت كرده

كه آن حضرت فرمود:يا مفضّل! الإمام من بعدي ابني موسي من خلفه... المأمون المنتظر محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي.[اي مفضل! امام پس از من فرزندم موسي است و پس از او... امنيت يافته (مأمون) و انتظار كشيده شده (منتظر) محمدبن حسن بن علي بن موسي است]

پاورقي

[1] الذريعه الي تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج14، ص178.

[2] همان، ج18، ص23.

[3] ترجمه روايات متن كلاً از واحد پژوهش موعود است.

[4] منظور از لفظ «ناس» در روايات، گاهي عامه مردم و گاهي اهل سنت است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109