دولت امام مهدي (عج)

مشخصات كتاب

نویسنده : جمعی از نویسندگان

منشا مقاله : ، موعود، ش 10، 11 ، (آذر، دی 1377 ): ص 66 - 68.

توصیفگر : ظهور منجی

برنامه دولت كريمه

عبدالرسول هادیان شیرازی الذين ان مكناهم في الارض اقامواالصلوة و اتواالزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور» [1] .اينها (ياران خدا) كساني هستند كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز بر پا مي دارند و زكات مي پردازند، و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و پايان همه كارها از آن خداست.دراين آيه، سخن از برنامه هاي عملي ياوران خداست كه اگر در زمين قدرت پيدا كنند، اجراي احكام الهي را سرلوحه برنامه هاي خود قرار مي دهند و با بر پايي نماز به خودسازي مي پردازند، و با پرداخت زكات مشكل اقتصادي جامعه را، حل مي كنند و با امر به معروف و نهي از منكر از جامعه اي سالم و خداپسند برخوردار مي گردند.در اينجا به بررسي آيه مي پردازيم:1. موقعيت آيه: قبل از اين آيه، خداوند مطالبي درباره دفاع از مظلومان در برابر ظالمان و قدرت خود بر ياري آنها را بيان كرده، سپس در فايده دفاع مي فرمايد: اگر دفاع نباشد، عبادتگاههاء و مساجدي كه در آن ياد خدا مي شود، از بين مي رود و در پايان تاكيد مي كند كساني كه خدا را ياري مي كنند، خداوند نيز آنها را ياري مي كند. چون او قوي و نفوذ ناپذير است و هنگامي كه با ياري خداوند پيروز و حاكم زمين شوند، اجراي احكام الهي را سرلوحه برنامه خود قرار مي دهند و دين الهي را حاكميت

مي بخشند.2. برنامه عملي ياوران خدا: اينها پس از پيروزي، همچون خودكامگان، غرور مستي و دنياطلبي را شيوه خود نمي كنند تا اينكه خود طاغوت جديدي شوند؛ بلكه زندگي صالحانه توام با اصلاح خود و جامعه را به ارمغان مي آورند و بدين طريق حكومت مورد رضايت خداوند را فراهم مي سازند. برنامه هاي اصلي اينها در سه امر خلاصه مي شود:الف) بر پا داشتن نماز: اولين برنامه حكومت مورد پسند خداوند، حاكميت توحيد و ايجاد روح معنويت و تزكيه نفس است كه راه را براي كمال نفساني انسان هموار مي كند. البته، مراد نمازي است كه به خاطر رعايت تمام شرايط ظاهري و معنوي، انسان را از فحشا و منكرات باز دارد و مقبول حضرت حق، جل و علا، واقع شود. چنين نمازي اطاعت، خشيت و تقواي الهي را در همه شؤون زندگي فراهم مي سازد و نتيجه آن كاميابي و رستگاري است.چنانكه مي فرمايد:«و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه، فاولئك هم الفائزون.» [2] .هركس خدا و رسولش را اطاعت كند و از خدا بترسد و پرهيزگاري پيشه كند؛ پس آنها رستگارانند.ب) پرداخت زكات: پرداخت زكات از دو جنبه ارزشمند است:1. همدلي و همراهي با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادي در جامعه؛2. زدودن حرص، بخل و مال پرستي از وجود انسانها و جايگزيني روح ايثار و همدردي؛ تا بخل در درون انسانهاست راه سعادت و رستگاري به روي آنها بسته است:«و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ». [3] .و هر كس جان خود را از بخل حفظ كند، او رستگار است.بنابراين، پرداخت زكات هم وسيله

اي براي رستگاري و كمال نفساني است و هم عدالت اجتماعي را گسترش مي دهد. امام صادق، عليه السلام، مي فرمايد:«زكات براي اين قرار داده شده تا ثروتمندان امتحان شوند، و كمكي براي فقرا باشد. اگر مردم زكات اموال خود را مي پرداختند، هيچ مسلماني فقير و محتاج نبود و مردم با اين زكاتي كه خدا براي [استفاده] فقرا واجب كرده، بي نياز مي شدند و مردم، فقير، محتاج، گرسنه و عريان نمي شوند مگر به خاطر گناه ثروتمندان... سوگند مي خورم به كسي كه مردم را خلق كرد و روزي را گسترش داد، هيچ مالي د رخشكي و دريا تلف نمي شود مگر به خاطر ترك زكات... و محبوبترين مردم به خدا كسي است كه در بخشندگي سخي ترين مردم باشد، و سخي ترين مردم كسي است كه در آنچه كه خداوند از اموالش بر مؤمنان واجب كرده، بخل نورزد». [4] .در حكومت صالحان، زكات، هم به همان صورتي كه خداوند واجب كرده، پرداخت مي شود، و هم به مصارف واقعي خودش مي رسد؛ و در نتيجه هم نفس انسان پاك مي شود و هم اقتصاد سالمي بر جامعه حكمفرما مي گردد.ج) امر به معروف و نهي از منكر: يكي ديگر از وظايف ياوران دين خدا در زمان حكومت خود ترويج تمام خوبيها و اوامر الهي در ميان همه افراد است و تمام كوشش آنها زدودن بديها و گناهان در جامعه است. در چنين حكومتي اسلام و مسلمين چنان عزيز و كفار و منافقان چنان ذليل اند كه صالحان به خاطر اطاعت از فرمان خدا و ترك معصيت تمسخر نمي شوند و تعدي به

حقوق ديگران و معصيت علني خداوند، رخت برمي بندد.در چنين جامعه اي، هر انساني خود را در برابر ديگران مسؤول مي بيند؛ بنابراين با بهترين وجه ممكن، بر اساس دستورهاي خداوند، در رشد و شكوفايي جامعه كوشش مي كند و مسلم است كه در چنين موقعيتي، جايي براي تسلط اشرار باقي نمي ماند.3. مصاديق آيه: هر حكومتي كه توحيد و نفي شرك را اساس خود قرار دهد و در خودسازي و اجراي احكام دين و اصلاح جامعه كوشا باشد، اين حكومت از مصاديق آيه محل بحث مي شود. در بعضي روايات، اهل بيت، عليهم السلام، اين آيه را با خود منطبق دانسته و گفته اند: «نحن هم »؛ [5] ما همين گروه هستيم.امام صادق، عليه السلام، در روايتي كه در ذيل آيه مزبور وارد شده مي فرمايد:«فهذه لآل محمد الي آخرالآية، والمهدي و اصحابه يملكهم الله مشارق الارض و مغاربها، و يظهرالدين و يميت الله به و باصحابه البدع و الباطل كما امات الشقاة الحق، حتي لايري اين الظلم، و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر». [6] .اين آيه تا آخر آن درباره آل محمد و مهدي و اصحاب اوست كه مشرقها و مغربهاي زمين را تصاحب مي كند و دين پيروز مي شود. و خداوند به وسيله او و اصحابش، بدعتها و باطل را مي ميراند، همانطور كه اشقيا، اهل باطل را از بين بردند، به گونه اي كه ظلم در هيچ جا ديده نمي شود، و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.بنابراين، مصداق كامل اين آيه، در زمان ظهور حضرت مهدي، عليه السلام، تحقق مي يابد. همانطور كه پيامبر اسلام،

صلي الله عليه وآله، نيز مي فرمايند:«يفرج الله بالمهدي عن الامة بملا قلوب العباد عبادة و يسعهم عدله، به يمحق الكذب، و يذهب الزمان الكلب و يخرج ذل الرق من اعناقكم ». [7] .خداوند به وسيله مهدي براي اين امت گشايش ايجاد مي كند، و دلهاي بندگان را از عبادت پر مي كند، و عدلش را همه جا مي گستراند و به وسيله او دروغ ريشه كن مي شود و دوران سخت سپري مي شود، و ذلت بندگي از گردنهاي شما خارج مي شود.يكي از برنامه هاي مهم حكومت حضرت مهدي، عليه السلام، فقرزدايي كامل از جامعه به وسيله اجراي عدالت، و زدودن حرص و طمع از دلهاي مردم است. در روايتي از اهل سنت اين برنامه اينگونه تشريح شده است:«بشارت باد بر شما، مهدي! مردي از قريش كه از خاندان من است، در اختلاف و سستي مردم خروج مي كند، پس از آن زمين را پر از قسط و عدل مي كند همانطور كه از ظلم و جور پر شده است. ساكنان زمين و آسمان از او راضي هستند، و ثروتها به صورت صحيح و مساوي تقسيم مي شود. دلهاي امت محمد از بي نيازي پر مي شود، و عدالتش چنان گسترده مي شود كه آن حضرت منادي را مامور مي كند كه ندا دهد: چه كسي به من نياز دارد؟ اما غير از يك نفر كه درخواست مال مي كند هيچ كس به سراغ او نمي آيد. منادي به او مي گويد: پرده خانه كعبه را بياور تا از اموال به تو بدهم. آن شخص پرده خانه كعبه را مي آورد، منادي مي

گويد: من فرستاده مهدي هستم تا مالي را به تو بدهم و سريع مال را به او مي دهد اما قدرت حمل آن را ندارد، بنابراين مقداري از آن را كم مي كند تا بتواند آن را حمل كند. پس از آن كه بيرون مي آيد از كار خود پشيمان مي شود و مي گويد: من حريص ترين امت محمد هستم. همه مردم براي گرفتن اين مال دعوت شدند، اما غير از من همگي آن را رها كردند، بنابراين، اموال را به منادي بر مي گرداند، ولي منادي مي گويد: ما چيزي را كه عطا كنيم پس نمي گيريم...» [8] .آري، در چنين دولت كريمه اي، اسلام و مسلمين عزيز هستند، نفاق و اهل آن خوار و ذليل اند، مردم به اطاعت خداي متعال دعوت مي شوند، و كرامت و بزرگواري در دنيا و آخرت نصيبشان مي شود.اين حكومت، حكومتي است قرآني و خداپسند كه ارزشهاي ديني بارور مي شود، مشكلات زندگي فردي و اجتماعي از بين مي رود، انسان از پوچي نجات مي يابد و در يك كلمه انسان به هدف آفرينش رهبري مي شود.«اللهم انا نرغب اليك في دولة كريمة، تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الي طاعتك، والقادة الي سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الآخرة ». [9] .

قيام جهاني

سيد علي اكبر قريشيظهور و قيام حضرت مهدي صلوات الله عليه يك جريان منطقه اي و قومي نيست، بلكه يك مسأله جهاني و همگاني است، النهايه، اين مسأله در جهان تشيع بيشتر شكل گرفته و ارادتمندان آن حضرت پيوسته در انتظار ظهور وي

هستند و از وجود مبارك و دعاهاي نافذ و توجهات عاليش در زمان غيبت استفاده ها مي كنند.ظهور امام (ع) عبارت و اخراي حكومت عدل الهي در جهان و غلبه و پيروزي كامل حق بر باطل است، ظهور آن حضرت، حل مشكل اساسي جهان و ترسيمي از آينده دين مبين اسلام است، ظهور آن حضرت پياده شدن وعده حكومت توحيد در روي زمين است كه توسط قرآن مجيد و رسول اسلام (ص) وعده داده شده است.بشر در ادوار تاريخ، بر طبيعت تسلط يافته و آن را در استخدام خود گرفته است و توأم با آن بشر بر بشر نيز تسلط يافته و انسانها را مستضعف كرده و مورد بهره كشي قرار داده است، اكثريت بسيار بزرگ زير سلطه و استعمار اقليت كوچكي قرار گرفته و زير فشار آنان جان مي كنند، ولي دوراني خواهد آمد كه بشر بر نفس خود تسلط پيدا كند و آن در زمان حضرت مهدي (ع) خواهد بود، علي هذا دوران بشريت را بايد به سه دوران تقسيم كرد: تسلط بشر بر طبيعت، تسلط بشر بر بشر و تسلط بشر بر نفس، كه فعلاً جهان در انتظار دوران سوم است و علائم آن با پيشرفت اسلام و پيشرفت افكار بشري بتدريج آشكار مي شود.1- در قرآن كريم سوره انبياء: آيه 105 مي خوانيم: «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» از روزي كه بشريت به وجود آمده و از روزي كه قرآن نازل شده: اين آيه پياده نگشته و بصورت وعده بوده است، زيرا پيوسته وارثان و حاكمان زمين بندگان ناصالح خدا و ستمكاران بوده

اند، انبياء بصورت نوري فقط در گوشه هاي زمين درخشيده اند، ولي اين آيه با گستردگي بسيار بزرگ مي گويد:ما ابتدا در تورات و بعد از آن در زبور وعده كردايم كه روزي خواهد آمد و در آن صاحبان زمين بندگان صالح خداوند خواهند بود، حكومت در دست آنها خواهد بود و ناصالحان چنان در اقليت خواهند بود كه بحساب نيايند.امين الاسلام طبرسي در تفسير مجمع البيان فرموده: امام باقر (ع) مي فرمايد: آنها اصحاب مهدي (عج) هستند در آخر الزمان، دليل اين سخن همان است كه خاص و عام از رسول خدا نقل كرده اند كه فرمود: «لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتي يبعث رجلا صالحا من اهل بيتي يملاء الارض قسطاً وعدلاً كما مُلئت جورا و ظلماً» [10] .ابوبكر احمد بن حسين بيهقي در كتاب «البعث و النشور» روايات زيادي در اين زمينه نقل كرده است، نگارنده گويد: آيه شريفه كاملاً در خور دقت است و از يك حكومت گسترده اسلامي و جهاني خبر مي دهد كه جز در زمان حضرت مهدي صلوات الله عليه قابل پياده شدن نيست، روايت متواتر كه گذشت در واقع بيان و تفسير آيه شريفه است.2- «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و كفي بالله شهيدا» اين آيه سه بار در قرآن مجيد آمده است يكي در سوره فتح: آيه 28 بصورت فوق، ديگري در سوره توبه: آيه 33 كه ذيل آن «ولو كره المشركون» است، سوم در سوره صف: آيه 9 كه ذيل آن «ولو كره الكافرون» مي باشد.آيات شريفه از غلبه و پيروزي اسلام

بر همه اديان خبر مي دهند، اين آيات هنوز پياده نشده و بصورت وعده هستند كه در آينده حتماً پياده خواهند شد، «ان الله لا يخلف الميعاد» امين الاسلام طبرسي رحمة الله در سوره توبه در تفسير آيه فرمود:«و قال ابو جعفر (ع) إنّ ذلك يكون عند ظهور المهدي من آل محمد (ص) فلا يبقي احد الا اقر بمحمد (ص)».بعد اضافه فرمود: كه اين قول سُدَيّ است و كَلْبي گفته: هيچ ديني نمي ماند جز اين كه اسلام بر آن غالب مي شود، و اين خواهد شد و اين وعده هنوز عملي نشده است، قيامت نخواهد آمد تا اين وعده عملي شود، صحابي كبير مقدادبن اسود كندي گويد:«سمعت رسول الله (ص) يقول: لا يبقي علي ظهر الارض بيت مدر ولا وبر الا ادخله الله كلمة الاسلام، اما بعزّ عزيز او بذل ذليل اما يعزهم فيجعلهم الله من اهله فيعزوا به و اما يذلهم فيدينون له».مرحوم طبرسي در ذيل آيه فتح نيز به اين مطلب اشاره كرده و در ذيل آيه صف از اميرالمؤمنين صلوات الله عليه نقل مي كند كه فرمود: «.. فو الذي نفسي بيده حتي لاتبقي قرية الا و ينادي فيها بشهادة ان لا اله الا الله بكرة و عشياً».بنابراين، ظهور مهدي موعود غلبه حق بر باطل در كل جهان است، هر قوم راجع به آينده جهان نظري دارند، آينده جهان در نظر اسلام، فرج عمومي و تشكيل حكومت واحد جهاني اسلام است. چنان كه روايات فريقين نيز در اين باره گذشت.

عدالت مهدوي در منجي گرايي اسلامي

اشاره

عبدالعزيز عبدالحسين ساشادينا

مقدمه

منجي گرايي انتهاي تاريخ در قرآن به صورت يك ساختار كلامي در مقايسه با انجيل «عهدجديد» جنبه بنيادي بسيار كمتري دارد. بحث قرآني انتهاي تاريخ بر محور شخصيتي يك موعود منجي انساني در آينده كه مبحث رستگاري شناسي مسيحيت بر پايه آن استوار گرديد، متمركز نميگردد. قرآن با ارائه فرمول رستگاري ايمان _ عمل _ نتيجه هرگونه نيازي را براي مداخله انساني، جز در نقش راهنما و رهبر الهي جامعه ديني (مهدي عج) كه بشر را به چنين رستگاري هدايت فرمايد نفي ميكند. به علاوه، بايد گفت كه بذرهاي اميد به وجود منجي موعود و رهبري صالح عادل در اسلام، از نتايج اعتقاد قرآني به آينده مطلوب انسانيت سرچشمه ميگيرد. اين آِينده مطلوب و اميد آفرين، بخشي از وعده الهي به ابراهيم (ع) را تشكيل ميدهد كه قرآن نسلهاي آينده فرزندان خليل الرحمان (ع) را شايسته آن ميداند. قرآن كريم اين رويداد عالم هستي را در عبارت زير ادامه مي دهد:و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فأتمهن قال اني جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين. (بقره: 124)وياد آر هنگامي كه خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود و او همه را به جاي آورد، خداوند به او گفت: من تو را به پيشوايي خلق برگزينم. ابراهيم عرض كرد اين پيشوايي را به فرزندان نيز عطا خواهي كرد؟ خدا فرمود: (آري، اگر صالح و شايسته آن باشند) كه عهد من هرگز به مردم ستم كار نخواهد رسيد.محتواي اين آيه جوهره ميثاق الهي با ابراهيم(ع) را مي رساند و طرح الهي به تعيين و گزينش ابراهيم (ع)، بنده صالح عادل حق را

به عنوان امام مردم بيان مي دارد. خروج ظالمان از محدوده احراز رهبري جامعه بر توجه الهي درباره خطرهاي سهمگين بي عدالتي كه تحت حكومت رهبران غيرالهي پديدار مي گردد دلالت دارد. در انتصاب ابراهيم (ع) به عنوان پيامبر، توجه خداوندي به بشر، بيش از هدايت روحاني _ اخلاقي انسان است و تعيين ابراهيم به امامت، ايجاد يك نظام مطلوب الهي را به رهبري شايسته امام منصوص ملهم الهي نتيجه مي دهد.انتظار موعود نجات بخش قرآن، به ايجاد يك نظم اخلاقي در زمين مربوط مي شود و اين هدف عالي به وسيله آن دسته از رهبران هدايت شده الهي به سامان مي رسد. چنين رهبراني را خداي عالم قدرت مي بخشد تا ثابت كنند كه اراده الهي در تاريخ برترين اراده هاست و اين مهم نتيجه وعده الهي به ابراهيم(ع) است. در اين مفهوم خاص، انتظارات قرآني در بيشتر موارد با باورهاي انجيل درباره جهاد انسان به ايجاد نظم مطلوب كه در آن خداوند گه گاهي با مداخله به دفع نيروهاي ضد الهي مي پردازد، هماهنگي دارد.با اطمينان مي توان گفت كه حتي وقتي قرآن از مسيح به عنوان منجي ياد مي كند، اعتقادات اسلامي در مورد پديده نجات بخشي آينده تاريخ در قالب رجعت دوباره منجي انسان بيان نمي گردد. بلكه اميدهاي قرآني به نجات بخشي به صورت يك جهاد پيگير به منظور ايجاد جامعه عادلانه با رهبري هدايت يافته الهي بيان مي شود. اين مهم، جنبه اساسي ميثاق ابراهيمي را باز مي تاباند. درمقياس وسيع، انگيزه مذهبي كه در ميثاق الهي با ابراهيم(ع) در مورد نظم عمومي ايده آل با هدايت امام شايسته عادل به وجود آمده است، جهت گيري سياسي و اجتماعي را مشخص مي سازد كه در دو بيان تاريخي

درباره منجي گرايي در مذاهب يهود و اسلام ديده مي شود. وقتي كه به اعتقاد منجي گرايي در قرآن مي نگريم و در صدد مطالعه تطبيقي بر مي آييم، آن را از نقطه نظر خاص مسيحيت ملاحظه مي كنيم؛ زيرا در تاريخ صدر مسيحيت بود كه نمونه نهضت موعودگرايي نجات بخش در سنت ابراهيمي به وجود آمد. در عين حال، در قرآن هم در بيشتر موارد، همچون تورات «عهد قديم» نقش منجي جنبه ثانوي و اتفاقي دارد. از طرف ديگر، اهداف خداوندي در ميثاق الهي با كنش ابراهيمي به صورت نيروي رانش در پشت ديد موعودگرايي نجات بخش عمل مي كند و استقرار تمام و كمال عدالت را بر سراسر زمين نتيجه مي دهد. درنتيجه، اين ميثاق الهي، نقطه هم گرايي را در اعتقاد به موعود منجي جهاني در ميان پيروان مذاهب ابراهيمي به وجود مي آورد.مذاهب ابراهيمي راه كلي زندگي انسان را ارائه مي دهند كه هم به تمام پاسخ گويي و مسؤوليت انساني را مي طلبد و هر فردي بايد به عنوان بخشي از تعهدات ديني خود به خدا آن را ادا نمايد. در حالي كه پاسخ گويي در امور ديني، بياني فردي و خودمختار از رابطه شخص با خداست و در طول اطاعت حق قرار مي گيرد و جنبه عمودي دارد، مسئوليت پذيري، عينيت خارجي دين داري است كه انسان مؤمن را به ديگر انسان ها مي پيوندد و در عرض ديگر افراد بوده و از جنبه افقي برخوردار است. در قرآن و انجيل، ميثاق سبب مي شود تا خدا خود به تعهد الهي خويش عمل كند و اسباب هدايت لازم را براي انسان فراهم آورد تا مسئوليت سازگاري با واجبات را در رابطه متقابل با جامعه (احترام

به حيات، مالكيت، عدالت و غيره) به دوش كشد. به عبارت ديگر، اين امر بر اين فرض استوار است كه پاسخ گويي معنوي به مسئوليت پذيري اجتماعي _ اخلاقي مي انجامد.براي آن كه راز منابع قرآني، درك آينده نجات بخش انسان را كشف كنيم و بدانيم كه آيا كتب آسماني عبري و اسلامي در آخرت شناسي اين جهاني، از يك مبناي روحاني و اخلاقي برخوردارند، بايد رابطه پاسخ گويي و مسئوليت يا رابطه عمودي و افقي كه سنت هاي ابراهيمي در بيعت ها و تعهدات مذهبي خود از آن الهام مي گيرند را درك كنيم. در اين نوشتار، بنيادهاي منجي گرايي در مفهوم قرآني ميثاق مذهبي كشف ميشود و بررسي ابعادمقايسه اي و تطبيقي آن در كتب آسماني مذاهب ابراهيمي در اين زمينه به ديگران واگذار مي گردد.اعتقاد به موعود نجات بخش در مفهوم مداخله الهي در تاريخ انساني از طريق تعيين انسان صالح هدايت شده (مهدي عج) كه مردم را در آخر الزمان از ظلم و ستم رهايي مي بخشد، جنبه برجسته مبحث رستگاري شناسي اسلامي را تشكيل مي دهد. بيشك، مسلمانان صدر اسلام اعتقاد داشتند كه حضرت محمد (ص)، در اين موضع آخرت شناسي خاتم النبيين و پيامبر آخر الزمان است و انتظار داشتند تا انسانيت را به سوي ايجاد جامعه موعود ايده آل با رسالتي جهاني راهنمايي و هدايت كند. اين توقعات نيز بخشي از گرايش هاي اصلاح طلبانه و احياگرانه را در بين جوامع مسيحي _ يهودي عربستان در قرون ششم و هفتم ميلادي (قرن اول هجري) تشكيل مي داد. مفاهيم قرآني روز قيامت و علائم و ساعت را باز مي تاباند و دوره اي از وحشت و ترس و بي نظمي را در آخر الزمان اعلام مي دارد. اين دوره در چارچوب هاي ايدئولوژيك

و فرهنگي و معجزه ظهور منجي در رستگاري شناسي و آخرت شناسي مذهب ابراهيمي درك پذير است.

ديد قرآني آينده نجات بخش انسان

تفسير عمده اين جهاني اسلام در ايجاد يك جامعه سياسي _ مذهبي موسوم به امت اسلام خلاصه مي شود. امت اسلامي با عضويت همه كساني كه به خدا معتقدند و وحي الهي را از طريق حضرت محمد(ص) مي پذيرند، شكل مي گيرد. درنتيجه، اعتقاد مسلمانان به رهبر نجات بخش و موعود هدايت شده الهي (مهدي عج) از اقرار آنان به موقعيت حضرت محمد (ص) و رويكرد او به عنوان پيامبر هدايت شده ملهم الهي نشأت مي گيرد كه سرانجام امت ايده آل را به وجود مي آورد. وحي اسلامي در ارزشيابي شرايط انساني كه مانع اجراي هدف غايي الهي براي انسانيت مي شود خود را فعال مي نگرد. تمدن انساني، بنا به باورهاي قرآني، جهاد مستمر انسان عليه خودمحوري و خودخواهي هاي جزئي اوست كه دو منبع عمده تعارض و نابودي انسان به شمار مي آيند. اين همان دشمني است كه از طريق «جهاد اكبر» بايد بر آن چيره شد، پيش از آن كه از طريق جهاد اصغر بتوان از عهده دشمنان خارجي سربلند بيرون آمد. دشمن داخلي نفس سركش از ايجاد جامعه انساني عادلانه و صلح جو جلوگيري مي كند و مانع اصلي استقرار آن به شمار مي آيد، چنان كه تجربه تاريخي هم به كرات آن را نشان داده است. رستگاري شناسي بيان اوضاع انسان بيچاره نااميد است كه نياز به حس نقادي به سرنوشت مشترك انساني دارد تا حماسه انساني جست و جوي عدالت و صلح را فراهم آورد. اين بيان جوهره اصلي پديده منجي گرايي انتهاي تاريخ را در اسلام تشكيل مي دهد.در زمان هاي گوناگون در تاريخ، خداوند بزرگ مداخله مي كند و نمونه هاي زنده اي را فراهم مي آورد.

پيامبران طبيعت حقيقي و كمال را از مجراي ايمان به خدا، به انسان يادآوري ميكنند. در آخر الزمان، پس از آن كه همه تلاش هاي انساني به ناكامي گراييد و انسانيت خود را نيازمند احياي اخلاقي _ روحاني ديد و مسئوليت تاريخي خود را در ايجاد نظم الهي در زمين درك كرد، خداي بزرگ، عيسي (ع) را در معيت حضرت مهدي (عج) خواهد فرستاد. حضرت مهدي (عج) دين خالص را احيا خواهد كرد و باطل را خواهد زدود و از بندگان صالح خدا فريادرسي خواهد نمود. در اين ميان، انسان ها وظيفه دارند تا ماهيت اساسي و اصالت خويش را از مجراي تسليم به خدا (اسلام) بازشناسند و به فرمان امام منصور (مهدي عج) گردن نهند. اين نگاه تفسير اخلاقي _ معنوي منجي گرايي در اسلام را بيان مي دارد.

عدالت موعود

جواد محدّثي چشم به راه سپيده ايم،صبح روشن عدالت،وعده گاه منتظران قسط مهدوي.در انتظار دميدن صبحي هستيم خجسته و نوراني، كه سيماي صاحب زمان و زمين و منجي انسان و مبيّن دين از «افق انتظار» سر برآورد و انيس دل هاي خسته و مرهم جان هاي سوخته گردد.او كه امام عدل و پيشواي قسط است، اكنون در عصر غيبت، با «حضور غايبانه اش سراسر زمين و زمان را آكنده است و نام و يادش نيروبخش دل هاست.كدام اشك شوق و سوز دل است كه نشان از آن يادگار علي و فاطمه عليهما السلام) ندارد؟!كدام مجلس و محفل عارفانه، بي ياد او سر مي گيرد؟!امروز، جهان تشنة زلال عدالت مهدوي است.خورشيد جمال او، هر چند در پس پردة غيبت است، روشناي جان و جهان است.عطر يادش، مشام جان را معطر مي كند. شوق انتظارش، چراغ اميد را در شبستان تاريك

تاريخ بر مي افروزد. نويد آمدنش، به امّت هاي مظلوم و توده هاي دربند، جرأتِ فرياد و توانِ مبارزه و شجاعتِ پنجه افكندن در پنجه هاي طواغيت مي بخشد.او نه تنها «مهدي شيعه» و «مهدي اسلام» كه «مهدي بشريّت» است.وقتي نداي «جاءالحق» از آفاق ظهور و حضور سر دهد، آن روز ديدني است.آن روز، آواي گرم جبهة ايمان، شنيدني است.امروز، دلباختگانش، شوق ديدار دارند و دلسوختگانش، داغ انتظار.آن عزيز موعود، وعدة سر به مُهر الهي است؛ روشناي شب هاي تار و صفابخش روزهاي انتظار.نام شيرين «اباصالح»، حلاوت بخش كام ها و حيات بخش قلب هاست و «نسيم عدل» را در رواق دل ها مي افشاند و «قسط و عدل» را همچون روحي جاري در همة عصرها و دوران ها مي گسترد.امروز، نگاهمان را فرش راهش كرده ايم، چشمانمان را به افق دوخته ايم، تا مگر آن تك سوار از گرد راه برسد و خاك قدومش را توتياي چشم هاي خويش سازيم.خدا را شكر! به پيشوايي معتقديم كه خط روشن ايمان را ترسيم مي كند و جبهة گستردة عدالت را مي گشايد و دادخواه انسان مي گردد.وارث زمين است و امام زمان.شبيه ترين افراد به پيامبر در سيرت و صورت و شمايل، و هم نام و هم كنية او كه چيزي از ويژگي هايش در ابهام نيست؛ واضح و گويا و شفّاف و روشن.خدا را سپاس! امّتي داريم «مهدوي»؛ يعني مهدي شناس، مهدي باور، مهدي دوست، مهدي طلب و مهدي مرام.به آينده اي چشم دوخته ايم، گرم و سبز و روشن و خرّم.به پيشوايي دل سپرده ايم از نسل امامان حق و عدل و از تبار رسول حرّيت و آزادگي و داد. به موعودي دلخوشيم كه نامش حتّي يأس و دلمردگي را مي ميراند و به زانوهايمان توان ايستادن مي بخشد و مشت هايمان را در برابر استكبار، فراز مي آورد

و خشم هايمان را بر ضدّ طاغوت ها بر مي انگيزد و كينة جبّاران ستمگر را در دشت سينه ها مي افشاند.امروز ميليون ها انسان در سطح جهان، چشم به راه «روز نجات اند،تا وعدة انبيا تحقّق يابد،تا بشارت هاي پيامبران به ظهور رسد؛ «الّذي وعد الله به الأمم...»،تا «حكومت واحد جهاني» بر پايه هاي «قسط و عدل» بر پا شود.بي شك، روزي اين انتظار به سر خواهد آمد.آن كه «موعود امم» و «قائم آل محمد» است، به نجات جهانيان خواهد آمد.روزي خواهد رسيد كه نداهاي «أين بقيّة الله» را پاسخي چون «جاءالحق» خواهد رسيد.ياران او نيز، كه در ركابش سر و جان مي بازند و مطيع فرمان اويند، ويژگي هاي خود او را دارند: مهربان بر مؤمنان، سخت گير بر كافران و منافقان، عدالت گستر، ساده زيست، پرتلاش، جوان دل، زاهدان شب و شيران روز، آهنين اراده و قوي دل.وقتي ظهور كند، اسلام را از غربت نجات مي دهد؛ احكام قرآن را پياده مي كند؛ با انحرافات، بدعت ها، تحريف ها، تزويرها، تبعيض ها و ستم ها مبارزه اي سخت و بي امان خواهد داشت و عطر عدالتش به همة خانه ها خواهد رسيد.اين ها نويدهايي است كه پيشوايان آسماني به ما داده اند.ما به «آيندة بشر» اميدواريم و به سرنوشت نهايي انسان ها خوش بين.در انتظار طلوعي نشسته ايم كه جهان را زير بال عدالت و رحمت خويش بگيرد.و اميدوار به ظهوري ايستاده ايم كه دنيا را از چنگ ابرقدرت ها برهاند و بر ساحل امن و امانِ دين بنشاند.سلام بر آن يوسف غايب از نظر «كه صد قافله دل همره اوست».سلام بر مهدي فاطمه، بهار دل ها، اميد انسان ها و «ذخيرة الله» براي تجلّي نور حق بر پيشاني زمان و گسترة زمين.... سلام بر آن «عدالت موعود».

در جستجوي آخرالزمان

تد دانيلز (Ted Daniels)، اهل فيلادلفيا، محققي است كه

زمينه تحقيق اش كمي عجيب مي نمايد:»سال 2000 و موج فرقه هاي مذهبي كه آغاز هزاره تازه اي را نويد مي دهند«. او در ماهنامه صد صفحه اي خود از تب هزاره سخن مي گويد. دانيلز در اين صفحات با حوصله تمام از 1100 گروه و فرقه اي كه مي شناسد، گفتگو مي كند.هر هفته كه او ادبيات سال 2000 را بررسي مي كند، بيش از پيش بر اين باور ايمان مي آورد كه هزاره بعدي، زمان ظهور منجي آخرالزمان است. دانيلز در اين مورد مي گويد: هزاره جديد نوعي حفره سياه ذهني است، اين حفره ذهني به طور مقاومت ناپذيري مردم را به سوي خود مي كشد. دانيلز تحصيلاتش را؛ در هاروارد طي كرده و دكترايش را از دانشگاه پنسيلوانيا گرفته است. او معتقد است كه زمانه حاضر آماده دريافت نبوتهايي [پيش گوييهايي] [11] از انواع مختلف است، نبوتهاي جديد مي توانند در بحبوحه تغييرات وسيع اجتماعي ظهور كنند درست زماني كه عدم ثبات و پديده هاي غير قابل پيش بيني مردم را در بيم و هراس فرو برده باشند. در بخشي از تحقيقات دانيلز و در پي يك نظرخواهي انجام شده از سوي هفته نامه «يو اس نيوز» اين نكته روشن مي شود كه 61 درصد از آمريكاييها بازگشت دوباره مسيح، عليه السلام، را به زمين باور دارند و 59 درصد آنها به آخرالزمان معتقدند. حتي 12 درصد آخرالزمان را براي چند سال آينده پيش بيني مي كنند.تمام وقت دانيلز صرف طبقه بندي نبوتهايي كه امكان ظهورشان وجود دارد، مي شود. او بعد از اينكه اطلاعات را بدقت طبقه بندي كرد، آنها را

در اختيار محققان و تاريخ نگاران قرار مي دهد، اگر چه از جهت فلسفي بين گروهها و فرقه هاي گوناگون، اختلافاتي وجود خواهد داشت، اما دانيلز، يك دورنماي اصلي را در همه آنها يكسان مي انگارد: افسانه اي كه بر اساس آن اين اعتقاد وجود دارد كه زمين به حالت اوليه اش باز مي گردد و عدالت و يكرنگي بر همه جا حاكم مي شود. آن روز ديگر از بدبختي و جنگ خبري نيست. اين انديشه همواره با ظهور قهرماني كه همه امور را مرتب مي سازد، همراه است. اما قبل از رسيدن به اين نقطه، بايد جهان مصايبي چون طوفانهاي عظيم، فوران آتشفشانها، سقوط شهاب سنگها و حتي اپيدمي هايي چون ايدز را پشت سر بگذارد.تد دانيلز چهار مكتب اصلي را در هزاره بعدي چنين معرفي مي كند: كليساهاي انجيلي كه به وحي معتقدند و در جستجوي علايم ظهور مسيح هستند. داويدهايي كه در سال 1993، در واكو از بين رفتند، از اين جمله هستند. گروه دوم طرفداران عصر جديد (Nouvel Age) هستند كه معتقدند جهان شاهد تغييرات عظيمي خواهد بود. گروه سوم، اكولوژيستها هستند كه اصولاً معتقد به تحولات زيست محيطي در سطح كره زمين هستند:اگر ما روش زندگي مان را تغيير ندهيم، در آينده كره زمين نابود خواهد شد. تد دانيلز تشابه هايي بين اكولوژيستها و ارتشهاي زيرزميني، از جهت اينكه براي هر دو گروه نظام جديد دنيا به زمان قبل از مسيح باز خواهد گشت، مشاهده مي كند. گروه آخر نيز معتقدين به بشقاب پرنده ها هستند.تد دانيلز توضيح مي دهد:هزاره بعدي، آغازي ديگر است، انسان دوباره از اول شروع مي

كند. به همين دليل است كه آمريكاييها به طور ويژه نسبت به آخرالزمان حساس شده اند. چرا كه آمريكا اصلاً بر روي اين عقيده بنا شده كه اولين مهاجرين به اين سرزمين بودند كه براي نجات جهان به اينجا آمده اند.فعلاً، اين هزاره جديد، وسيله خوبي براي كار و كاسبي شده است. يكي از شركتهاي آبجوسازي با استفاده از همين موضوع در تبليغاتش چنين مي گويد: آبجوي آينده را، امروز بنوشيد. موضوع آخرالزمان دست كم براي امور تجاري نان آور شده است.

تكاپوي آخرالزمان در غرب

نویسنده

احمد يكاني فرد

مقدمه

همانطور كه خوانندگان عزيزمستحضرند امروزه يكي از مباحثي كه در دنياي غرب و مسيحيت توجه عده كثيري را به خود جلب نموده،توجه به يكي از مباحث مسيحيت است كه در رابطه با آخرالزمان وآمدن مسيح، عليه السلام، گفتگومي كند و از طرف ديگر قرار گرفتن درآستانه قرن بيست و يكم و ورود به سال 2000 ميلادي كه از نظرمسيحيان نويددهنده دوران آخرالزمان است موجب گشته تا كتب و فيلمهاي خاصي در زمينه مباحث آخرالزمان، علايم آخرالزمان، مكاشفات مختلف، چگونگي حفظخود از گزند حوادث و وقايع و غيره ساخته و منتشر شوند.يكي از انتشاراتي كه اخيرا در اين زمينه بويژه در زمينه توليد فيلمهاي ويديويي فعاليت وسيعي را آغازكرده انتشارات آرماگدون است (Arageddon) كه خود را با عنوان بزرگترين كتابفروشي در زمينه كتب مربوط به نبوت، مكاشفات و انجيل معرفي نموده است.جستجوي كامپيوتري در شبكه اينترنت فهرستي از كتب و فيلمهاي ويديويي تهيه شده در اين زمينه رامعرفي مي نمايد كه در ذيل نمونه هايي از اين كتب و نوارهاي ويديويي رابراي آشنايي خوانندگان عزيزمعرفي مي نماييم:

در مورد بازگشت مسيح

فيلم ويديويي به روايت «ادوند پاردوم » [12] .موضوع اين نوار ويديويي دررابطه با به پايان رسيدن هزاره دوم ميلادي و نگريستن دقيق بشر به آينده مشكوك قرن بيست و يكم است، عده اي از مردم پايان هزاره دوم را به عنوان سرآغاز جديدي تصور مي نمايند. كتاب آسماني مسيحيان مي گويد: «مسيح زماني مي آيد كه شما انتظار آمدن او رانداريد، و اين چنين است كه شمارش معكوس آغاز شده است و سؤالي كه به ذهن وارد مي شود اين است كه مادر چه زماني از تاريخ واقع

شده ايم؟

هشدار دو دقيقه اي زمين

اين نوار ويديويي مهيج و جنجالي شما را به كشف اين مطلب مي رساندكه چرا متخصصان و كارشناسان امور ديني و مكاشفات در غرب معتقدند كه هشدار دو دقيقه اي زمين به گوش مي رسد! در اين نوار شمامي توانيد نگاهي دقيق به روزگاران آشفته اي داشته باشيد كه ما در آن بسر مي بريم و ضمنا به شواهدي دست يابيد كه توضيح دهنده اين مطلب است كه ما در واپسين روززندگي مي كنيم. اين نوار ويديويي براساس كتاب «جان ويلر» [13] . تهيه شده وروايت كننده آن نيز «كاريل ماتريسيانا» [14] مي باشد.

آخرالزمان دوران سختي است

اين نوار ويديويي در سه كاست تهيه شده و با اينكه به شيوه اي حرفه اي تهيه شده است اما از آنجا كه در برگيرنده اطلاعات كمي و كيفي خاصي است كه به حيات و بقاي روحي و جسمي بشر در خلال دوران آشوب و اضطراب آخرالزمان مي پردازد بسيار حيرت آور است.اولين بخش از اين نوار ويديويي به بحثي جامع در رابطه با دوران قبل ازآشوب و اضطراب پرداخته و اين مطلب را خاطر نشان مي سازد كه بشر براي رسيدن به آشوب واضطراب به دنيا نيامده است، امادچار آشوب و اضطراب شده وخوشي خود را از دست داده است دراين فيلم «ديك آينزورت » [15] انسان رادر زمينه اينكه چگونه خود را از گزندحوادث دور ساخته و حفظ نمايد و يااينكه چگونه غذا تهيه نموده،محصولات خود را به بار آورد و خودرا براي شرايط سخت آماده سازدراهنمايي مي كند.در بخش دوم و سوم اين نوار به افراد آموخته مي شود كه چگونه وسايل و لوازمي را كه به طورروزمره

دور مي اندازند مي توانند به عنوان ابزاري مفيد مورد استفاده قرار دهند و همچنين به شما آموخته مي شود كه چگونه اجاق خورشيدي و ابزار ديگر بسازيد و آب براحتي پيدا نماييد.

دلايل شگفت انگيز؛ آيا خدا براستي وجود دارد؟

اين نوار ويديويي نواري مستنداست كه شواهدي جديد و شگفت انگيزرا كه موجب اثبات خدا شده است ارايه مي دهد، تهيه كنندگان اين فيلم نظير «پاول لالوند»، [16] «گرانت جفري »، [17] «ديو بريس »، [18] «ديو مانت » [19] و «چوك ميسار» [20] معتقدند كه با ديدن اين فيلم مي توانيد خود و دوستان نجات نيافته خود را به فلاح ورستگاري برسانيد.

مكاشفه

اين فيلم نشان مي دهد كه در دوزخ خشونت، حيله و نيرنگ و در دنياي شهواني امروز، مردان و زنان باايماني وجود دارند كه همه چيز را به نام خدا و با استعانت از او مي خواهندو آنان اهل مقاومت و بردباري وپايداري هستند. مدت اين نوارويديويي 97 دقيقه است.

امنيت رواني و اجتماعي در زمان حضرت ولي عصر

محمود گلزاري«امنيت» جزو نيازهاي اساسي انسان و فصل مشترك همه مشكلات انسان از بيماريهاي رواني گرفته تا خودكشي، اعتياد و بزهكاري است. مبحث امنيت از نظر روان شناسي به خصوص در بهداشت رواني و در آسيب شناسي رواني اهميت بسيار دارد. آرامش، رشد، شكوفايي انسان، بروز همه استعدادها و خلاقيتها و نيل به همه كمالات انساني در سايه امنيت به دست مي آيد.روان شناسان بر اين باورند كه انسان نياز دارد در سايه احساس امنيت، دنيا و حوادث دنيا را قابل پيش بيني، قانونمند، منظم و قابل اعتماد و اطمينان تصوير كند.امنيت در لغت مقابل ترس و اضطراب و مترادف با آرامش قلب است. دانشمندان علوم سياسي از زواياي ديگري به امنيت نگاه مي كنند. «لورنس مارتين» امنيت را تضمين رفاه مادي مي داند. «جان مورس» آن را رهايي از تهديدات زيان بخش تعريف مي كند. «والتر ريتمن» از نظريه پردازان مسائل سياسي اجتماعي معتقد است: هر ملتي تا جايي داراي امنيت است كه در صورت عدم توسل به جنگ مجبور به رها كردن ارزشهاي خود نباشد و چنانچه در معرض چالش قرار بگيرد بتواند با پيروزي آنها را حفظ بكند. صاحبنظر ديگر علوم سياسي «آرنولد ولفرز» معتقد است كه امنيت در معناي عيني آن يعني فقدان تهديد نسبت به ارزشهاي كسب شده و در

معناي ذهني آن يعني فقدان هراس از اين كه ارزشهاي مزبور مورد حمله قرار گيرد.در كتاب گرانسنگ غررالحكم و دررالكلم، كه در آن حدود يازده هزار روايت از علي(ع) جمع آوري شده، روايات بسيار جالب و سازنده اي درباره امنيت به خصوص از بعد روان شناسي آمده است.علي(ع) در آنجا مي فرمايد كه:لانعمة أهنأ من الأمن.هيچ نعمتي گواراتر از امنيت نيست.جاي ديگري مي فرمايد كه:ماهيّة العيش في الأمن.اصل و اساس زندگي امنيت است.و ياشرّ البلاد بلد لا أمن فيه ولا خضب.بدترين شهرها جايي است كه امنيت و سرسبزي در آن نباشد.باز در همين كتاب داريم كه:شرّ الأوطان مالم يأمن فيه القطّان.بدترين وطنها جايي است كه اقامت كنندگان در آن احساس امنيت نكنند.خلاقيت و استعدادهاي انسان در پرتو امنيت شكوفا مي شود و نيل به كمالات انساني براي او ميسر مي گردد. براي مسئله امنيت و اين كه چه بكنيم تا انسان يا انسانها داراي امنيت رواني باشند؛ بايد در نظر بگيريم كه عوامل مهم امنيت بر دو دسته اند: «عوامل فردي» و «عوامل اجتماعي _ حكومتي».در زمينه عوامل فردي بايد توجه داشت كه اگر انسان مقهور تكانه هاي نفساني خود باشد؛ اگر خشم، شهوت، حرص، طمع، بخل و... بر او حكومت كند، هرگز به امنيت و آرامش دست نمي يابد.در زمينه عوامل اجتماعي _ حكومتي هم بايد گفت كه: يك دولت با ثبات و مشروع و مقتدر بهترين منبع ايجاد امنيت است، ولي اگر خود دولت دچار مشكلاتي باشد؛ امنيت افرادش را دچار مخاطره مي سازد.تهديدات دولت يا ناشي از وضع و اجراي قوانين داخلي يا ناشي از اقدامات سياسي _ اداري مستقيم، عليه بعضي

از افراد و گروههاست و يا ناشي از روابط خارجي دولت است. در هر صورت حكومت بايد به جاي اعمال قدرت و اختناق و ديكتاتوري، عامل اقتدار باشد و با تكيه بر مردم و مشروعيت و مقبوليت خودش نه تنها ناامني براي افراد ايجاد نكند بلكه موجد امنيت فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي باشد. آنچه كه ما در تجربه تاريخي ديده ايم و آنچه كه در ديدگاههاي ديني به خصوص اسلام و برنامه هاي دقيق مربوط به حكومت امام عصر(ع) در شيعه مطرح شده بنا به دلايل مفصلي كه من فقط يك اشاره كوتاهي مي كنم نشان مي دهد كه امنيت در قبل از زمان حكومت امام عصر(ع) به اين جامعيت و فراگيري و گستردگي محقق نمي شود.اگر دو زمينه عمده فردي و اجتماعي را به معناي حكومتي و دولتي كه عرض كردم در نظر بگيريم انسانهاي تربيت نشده، انسانهايي كه ناامني دروني دارند، انسانهاي اسير وابستگيها و تكانه ها، مي توانند عامل ناامني باشند.اسلام معتقد است كه كمترين عامل امنيت تربيت انسان است. در آيات 81 و 82 سوره انعام خداوند مي فرمايد:فأيّ الفريقين أحقّ بالأمن إن كنتم تعلمون الذين امنوا ولم يلبسوا إيمانهم بظلم أولئك لهم الأمن و هم مهتدون.اگر مي دانيد بگوييد كه كدام يك از اين دو گروه به ايمني سزاوارترند؟ كساني كه ايمان آورده اند و ايمان خود را به شرك نمي آلايند، ايمني از آن ايشان است و ايشان هدايت يافتگانند.امنيت خالص را آنهايي دارند كه ايمان دارند و ايمانشان، ايمان خالص است.آنان كه به خاطر منافع يا به خاطر به دست آوردن توجه ديگران مذهبي مي شوند، نه

تنها از لذت گواراي امنيت مذهبي بهره مند نيستند؛ بلكه مرتب دچار ناامني اند و اين متأسفانه از آفات حكومت ديني است؛ چون توجه به گزينه هاي مذهبي و كليشه هاي مذهبي زياد مي شود و آدمها تلاش مي كنند كه نشان دهند مذهبي اند و اين خود ناامنيهاي دروني شان را بيشتر مي كند. در هر صورت آن ايمان دروني؛ ايماني كه انسان خودش انتخاب مي كند و به تعبير قرآني «لم يلبسوا إيمانهم بظلم» اين منشأ امنيت و آرامش است: «أولئك لهم الأمن».حضرت علي(ع) در همان كتاب بزرگ غررالحكم مي فرمايد:و من آمن أمن.كسي كه ايمان داشته باشد امنيت دارد.همه آنچه كه شما در كتاب هوش هيجاني گلدمن مي بينيد پيامهاي اصلي اخلاق مذهبي است، كنترل نفس، كنترل تكانه ها، اين كه انسان به ديگران رسيدگي كند و ديگر فاكتورهاي مهم هوش هيجاني پيام قديمي اديان الهي و به خصوص اسلام است.در مسئله حكومت هم متأسفانه به دليل اين كه انسانها خوب تربيت نمي شوند مربيان الهي ندارند و حكومتها بطور جامع تربيت ديني نمي كنند، اين چنين آفاتي وجود دارد و مشكلاتي دارند كه شما در طول تاريخ مي بينيد. اين انسانهاي تربيت شده در قبل از ظهور امام عصر(ع) تعدادشان بسيار اندك است و ما در سايه اين حكومت عدل الهي _ كه ابعاد حكومتي اش گستره فرهنگي، سياسي و اقتصادي است _ اين انسانهاي تربيت شده مؤمن واقعي را مي بينيم و امنيت فردي آنجا ميسر مي شود. در بحث امنيت اجتماعي و حكومتي، قرآن در سوره نحل، مثال جالبي را از يك كشور، از يك قريه مي زند:ضرب اللّه

مثلاً قرية كانت امنة مطمئنّه يأتيها رزقها رغدا من كلّ مكان فكفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع والخوف. [21] .خدا قريه اي را مثل مي زند كه امن و آرام بود، روزي مردمش به فراواني از هر جا مي رسيد، اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان به گرسنگي و وحشت مبتلايشان ساخت.اگر يك كشوري امنيت داشته باشد انسانها اطمينان خاطر پيدا مي كنند، مهاجرت نمي كنند، در كشورشان مي مانند و سرمايه گذاري مي كنند. مهاجرت و فرار مغزها نشان دهنده ناامني است و به اين دليل اگر امنيت باشد آن اطمينان مطمئنا هست.اگر امنيت و اطمينان باشد رزق و روزي و رفاه اقتصادي حاصل مي شود. اين هم به دلايل زيادي در قبل از حكومت امام زمان(ع) چنانكه بايد و شايد محقق نمي شود.اين را هم عرض بكنم اين تعبير كه در بيش از سيصد روايت اسلامي راجع به امام زمان(ع) آمده است كه:يملأ اللّه الأرض به قسطا و عدلاً كما ملئت ظلما و جورا.خداوند به وسيله مهدي زمين را پس از آنكه از ظلم و جور پر شده از عدل و قسط آكنده مي سازد.فكر نكنيد كه عدل و قسط مترادفند و ظلم وجور هم مترادفند. عدل يعني اين كه انسان هر چيزي را در جاي خود بگذارد اين مفهوم به زمينه هاي فردي بيشتر تكيه دارد و قسط يك عدالت اجتماعي است.اگر انسانها، يك انسانهاي تربيت شده اي نباشند و در سطوح متعدد مديريت يك حكومت قرار بگيرند، انسان تربيت نشده نا امن و اسير دست شهوات و هواهاي نفساني نمي تواند عدالت اجتماعي را برقرار كند.

بايد مدير، مدير درستي باشد تا قسط ايجاد كند و از آن طرف حكومت اگر ابزارهاي امنيت اقتصادي، سياسي و اجتماعي را فراهم كند آن آدمها تربيت مي شوند؛ يعني به هم ارتباط دارند، اين حاكمان عادل و آن عدالت اجتماعي زمينه ساز اين تربيت است.غير از زمان حكومت امام زمان(ع) ما ابتدا مي توانيم با يك كودتا، با يك درگيري با هيأت حاكمه قبل، جابراني را از بين ببريم ولي اگر انسانها تربيت نشوند ممكن است در كوتاه مدت نظام قسطي را ايجاد بكنيم ولي چون انسانها تربيت نشده اند، عادل نيستند و سازندگي در امور را ندارند، جامعه دوباره تبديل مي شود به همان جامعه قبلي. اگر بخواهد حكومتي در معناي وسيعش كار امنيتي بكند بايد هم روي عدل كار كند و هم روي قسط. هم كار فرهنگي، تربيتي، اخلاقي روي تك تك انسانها بشود و انسان سالم رشد يافته باآرامش روان در بسترهاي خانوادگي، مدرسه يا جاهاي ديگر تربيت شود، هم اين كه حكومت، حكومتي باشد كه عدالت اجتماعي را در ابعاد مديريتي اجتماعي اش محقق سازد.در پايان به آيه بسيار معروفي كه مربوط به امام زمان(ع) است اشاره مي كنم. اين آيه، آيه 55 سوره نور است. آيه اي كه آنچنان روشن است كه در تمام تفاسير گفته اند راهي ندارد جز اين كه اين آيه را تأويل نه، حتي تطبيق دهيم: به زمان امام زمان(ع):«وعداللّه الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات»؛ خدا به كساني از شما كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند وعده داده كه: «ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلكم»؛ در روي زمين جانشين

ديگرانشان كند، همچنان كه مردمي را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد. «وليمكنّنّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم»؛ و دينشان را _ كه خود برايشان پسنديده است _ استوار سازد. «وليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمنا»؛ و وحشتشان را به ايمني بدل كند.تبديل خوف به امن، از بين همه تهديدهاي فردي و اجتماعي؛ در سايه حكومت الهي محقق مي شود. «يعبدونني لايشركون بي شيئا»؛ مرا مي پرستند و هيچ چيزي را با من شريك نمي كنند. اين نكته مهم است كه ما نمي توانيم انسان مؤمن و مذهبي تربيت كنيم، مگر اين كه امنيت داشته باشيم. جامعه اي كه در آن مشكلات متعددي باشد نمي تواند انتظار «يعبدونني لايشركون بي شيئا» داشته باشد. خداوند در آخر اين آيه مي فرمايد: اگر اينها اتفاق افتاد، اگر يك حكومت الهي بود، اگر يك دين و قانون جامعي حاكميت پيدا كرد، اگر امنيت ايجاد شد، آنوقت كسي عبادت خدا را نكرد آن آدم، آدم بدي است. آن زمان، زمان بدي است «و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الخاسرون»؛ و آنها كه از اين پس ناسپاسي كنند نافرمانند.پس اين عوامل مي تواند زمينه ساز عبوديت واقعي باشد. به نظر من شايد بهترين تعريف عملياتي «انتظار» اين باشد كه ما در يك وضع موجودي باشيم و بدانيم كه به سمت يك وضع مطلوب حركت مي كنيم. انتظار يعني به سوي وضع مطلوب رفتن، نگاه به يك هدف و غايت بالا و معنوي كردن. يعني انسان منتظر، انساني است كه امروز نسبت به ديروز يك قدم به طرف آن غايت مطلوب پيش برود. اگر وضع مطلوب حكومت امام زمان،

انسانهايي است كه مسلط بر خودشانند، امنيت رواني دارند و حكومتي كه در ابعاد مختلف امنيت ايجاد مي كند بايد فرد منتظر خودش را تطبيق بدهد با آن غايت. انتظار يعني اين كه من دقت كنم كه آن زمان حكومت امام زمان(ع) چه اتفاقي مي افتد. ما بايد در سايه مطالعه دقيق زمان ظهور پرتوافشاني بكنيم، ببينيم الآن چه بايد بكنيم؟ وضع مطلوب كدام است؟ در همه مسائل اجتماعي اينطور است. ما كجا مي خواهيم برويم؟ ما مي خواهيم به طرف زمان ظهور برويم، در زمان ظهور چه تحولي رخ مي دهد؟ انسان تربيت شده مسلط بر هواي نفس چيست؟ حكومت عدل الهي، چه ابعادي دارد؟ و...حالا انتظار چيست؟ انتظار اين است كه ببينيم آيا ما داريم به آن سمت حركت مي كنيم؟ آيا در خودمان امنيت و وابستگيهايي كه امنيت را از بين ببرد ايجاد مي كنيم يا خير؟ اين مي شود انتظار و اين شخص مي شود منتظر امام زمان(ع). مي خواهيم بدانيم آيا حكومت ما حكومت منتظر است؟ اگر حكومت منتظر باشد بايد ببينيم چه اندازه بهره از عناصر حكومت امام زمان(ع) دارد؟ اين نمي شود كه ما يك كيك دو تني را مثلاً به نشانه اين كه امام زمان به دنيا مي آيد در ميدان آزادي بگذاريم. انگار كه آن نازدانه و عزيزدردانه اي كه در يك خانه رفاه زده متولد شده تفاوتش با امام زمان(ع) فقط در وزن اين كيك است، ان شاءاللّه خداوند به همه ما توفيق بدهد.

دولة الامام المهدي

مما لاشك فيه أن دولته (عليه السلام) تعم الدنيا، وأن عدله يعم البشرية، ودين الإسلام يسود الأرض كلها، وقد تواتر الحديث

الشريف (يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً) حتي لا يكاد كتاب يتعرض لذكر الإمام المهدي (عليه السلام) إلاّ وذكر الحديث.إنّ من المسلمات عندهم (صلوات الله عليهم) أن دولة الإمام المهدي (عليه السلام) تشمل الدنيا بأسرها، فلا يبقي معبود غير الله سبحانه وتعالي، ولا دين غير الإسلام.نسجل ما ورد في هذا من آي وحديث.1 - قوله تعالي: (وله أسلم من في السماوات والأرض طوعاً وكرهاً). [22] .عن أبي جعفر (عليه السلام) - في حديث طويل -: (ولا تبقي أرض إلاّ نودي فيها شهادة أن لا إله إلا الله، وحده لا شريك له، وأنّ محمداً رسول الله، وهو قوله: (وله أسلم من في السماوات والأرض طوعاً وكرهاً وإليه يرجعون)).وعن رفاعة بن موسي قال: سمعت جعفر الصادق (رضي الله عنه) يقول في قوله تعالي من سورة آل عمران: (وله أسلم من في السماوات والأرض طوعاً وكرهاً) قال: (إذا قام القائم المهدي لا تبقي أرض إلا نودي فيها بشهادة أن لا إله إلا الله، وأنّ محمداً رسول الله). [23] .وعنه (عليه السلام): (ولم يبق أهل دين حتي يظهروا الإسلام، ويعترفوا بالإيمان، أما سمعت الله عز وجل يقول: (وله أسلم من في السماوات والأرض طوعاً وكرهاً وإليه يرجعون)). [24] .2 - قوله تعالي: (هو الذي أرسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله ولو كره المشركون). [25] .قال أمير المؤمنين (عليه السلام): (والذي نفسي بيده حتي لا تبقي قرية إلاّ نودي فيها بشهادة أن لا إله إلا الله، وأنّ محمداً رسول الله، بكرة وعشية). [26] .وسأل المفضل الإمام الصادق (عليه السلام) عن تأويلها، فقال (عليه السلام): (هو قوله تعالي: (وقاتلوهم حتي لا تكون فتنة ويكون الدين كله

لله) فوالله يا مفضل ليرفع عن الملل والأديان الاختلاف، ويكون الدين كله واحداً كما قال جل ذكره: (إن الدين عند الله الإسلام) وقال تعالي: (ومن يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه وهو في الآخرة من الخاسرين)). [27] .3 - قوله تعالي: (ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادي الصالحون). [28] .عن الباقر والصادق (عليهما السلام) قالا: (هم القائم وأصحابه). [29] .4 - قوله تعالي: (الذين إن مكناهم في الأرض أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنكر ولله عاقبة الأمور). [30] .عن أبي الجارود عن الباقر (رضي الله عنه) قال: (هذه الآية نزلت في المهدي وأصحابه يملّكهم الله مشارق الأرض ومغاربها، ويظهر الله بهم الدين حتي لا يري أثر من الظلم والبدع). [31] .5 - قوله تعالي: (وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لا يشركون بي شيئاً). [32] .عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: (القائم وأصحابه). [33] .6 - قوله تعالي: (ونريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين). [34] .قال أمير المؤمنين (عليه السلام): (هم آل محمد، يبعث الله مهديهم بعد جهدهم، فيعزّهم ويذل عدوهم). [35] .وجاء في الحديث:1 - قال الإمام الباقر (عليه السلام): (إنّ دولتنا آخر الدول، ولن يبقي أهل بيت لهم دولة إلاّ ملكوا قبلنا، لئلا يقولوا إذا رأوا سيرتنا: إذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء، وهو قول الله عز وجل (والعاقبة للمتقين)). [36] .2 - قال الإمام الصادق (عليه السلام): (ما يكون هذا الأمر حتي لا يبقي صنف

من الناس إلاّ ولّوا علي الناس، حتي لا يقولوا: إنّا لو ولينا لعدلنا، ثم يقوم القائم بالحق والعدل). [37] .3 - قال عمار بن ياسر (رضوان الله عليه) إنّ دولة أهل بيت نبيكم في آخر الزمان... ثم يخرج المهدي (عليه السلام) علي لوائه شعيب بن صالح. [38] .وكأن هذه الأحاديث تشير إلي حكومات هذا العصر، فتري كل جماعة من الناس تأتي وتستلم الحكم، ويسأم الناس من ظلمها وجورها، ثم تعقبها الأخري وهكذا، وإن شاء الله تظهر دولتهم، ويعجل الله فرجهم.

دولة الامام المهدي و رسالات الانبياء

الشيخ محسن الأراكيحينما نطالع القرآن الكريم ونتأمّل، نجد هنالك حقيقة مُسلمة يؤكد عليها القرآن وهي ان الرُسل جميعاً جاؤوا من أجل اقامة حكومة عادلة يعمها القسط والعدل وان الامامة كانت دائماً علي مدي التاريخ جزءاً من مهمة الرُسل، وجزءاً من رسالات الأنبياء، وان كل رسالة كانت تتضمن امامة، وان كل رسالة كانت تصحبها إمامة ضمنها، إمامة لإقامة القسط والعدل في مجتمع الانسان. قال الله تعالي في كتابه الكريم (لقد أرسلنا رُسلنا بالبيّنات وأنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالسقط) هذه الآية تؤكد بصراحة ان جميع الرُسل بُعثوا من أجل أن يقوم الناس بالقسط، فقيام مجتمع القسط في العالم كلّه هو الغاية التي كان يدعو لها الأنبياء والرّسل علي مدي التاريخ، وإذا طالعنا سائر آيات الكتاب الكريم وجدنا ان الرسالة تتضمن مسؤولية اقامة المجتمع العادل علي وجه الأرض ولعلّ فرقها الأساس عن النبوة المحضة يتمثّل في أنّ النبوّة المحضة هي عبارة عن ابلاغ أمر الله ونهيه.أمّا الرسالة فليست هي مجرد ابلاغ الأمر والنهي وإنما هي ابلاغ الأمر والنهي مع تنفيد وتطبيق الشريعة الإلهية علي وجه الأرض في صورة اقامة مجتمع عادل تحكمه الفضيلة والتقوي.عندما نطالع آيات

سورة الشعراء نجد أن القرآن الكريم يحكي عن لسان الأنبياء جميعاً أنهم دعوا الناس إلي تقوي الله وإلي اطاعتهم (إنّا أرسنا نوحاً... إنّا أرسلنا هوداً... إنّا أرسلنا صالحاً... إنّا أرسلنا شعيباً...) وعلي مدي التاريخ فماذا كانت دعوة هؤلاء الأنبياء جميعاً؟كانت دعوتهم تتلخص بكلمتين اتقوا الله وأطيعوني أنا القائد الذي بُعثت إليكم من قبل الله سبحانه وتعالي، بُعثت إليكم لأقودكم من أجل اقامة مجتمع القسط والعدل، بُعثت من قبل الله لأقيم حكومة العدل والقسط فأطيعوني في الدعوة إلي تقوي الله وإلي اطاعة الرسول بما هو حاكم وقائد وولي للأمر، الذي يشهد لهذا المفهوم الذي يشهد ان المراد من «أطيعوني» هو اطاعة الرسول بما هو قائد سياسي يدعو إلي اقامة الحكومة العادلة وإلي اقامة مجتمع القسط الذي يدل علي ذلك قرائن كثيرة في هذه الآيات، منها:إنّ الطاعة هنا نُسبت إلي النبي نفسه (اتّقوا الله وأطيعون) ولم تقل الآية اتقوا الله وأطيعوهُ وإن كانت طاعة النبي والرسول طاعة لله سبحانه لكن في نسبة هذه الطاعة إلي الرسول دلالة علي ان هذه الاطاعة هي اطاعة الحكم اطاعة للرسول بما هو حاكم وليست اطاعة للرسول فقط بما هو مُبلغ لأمر الله ونهيه، والقرينة الأخري التي تدل علي ان هذه الاطاعة هي اطاعة للرسول بما هو حاكم قوله تعالي في ضمن هذه الآيات نفسها في سورة الشعراء حينما يحكي رسالة صالح (ع) ماذا يقول صالح لقومه (اتّقوا الله وأطيعوني ولا تطيعوا أمر المسرفين الّذين يفسدون في الأرض ولا يصلحون) هذه التقابل الذي تقيمه هذه الآيات بين اطاعة الرسول وبين اطاعة المسرفين الذين يفسدون في الأرض ولا يصلحون والتي تدل علي ان الرسول كانت مهمته تتلخص في ان يرفض طاعة المفسدين وان

يدعو الناس والجماهير إلي رفض طاعة المُسرفين والمفسدين والدعوة إلي طاعته هو كحاكم عادل يدعو إلي اقامة مجتمع القسط والعدل، هذه الآيات كالصريحة في ان دعوة الأنبياء إلي طاعتهم إنما كانت دعوة إلي طاعتهم بما هم حُكّام سياسيين يدعون إلي قيادة سياسية تطبق العدل والقسط في مجتمع الانسان، يقول تعالي: (فاتّقوا الله وأطيعوني ولا تطيعوا أمر المسرفين الّذين يفسدون في الأرض ولا يصلحون).وحينما نطالع الآيات القرآنية الكثيرة الأخري نجدها جميعاً تؤكد علي هذا المفهوم، بل لو دقّقنا في آيات القرآن وتأملنا لوجدنا ان القرآن الكريم كلما دعا إلي التوحيد وكلما دعا إلي عبادة الله الواحد إنما أراد من التوحيد ما يشمل توحيد الطاعة أيضاً فحينما يقول الأنبياء (اعبدوا الله ما لكم من إله غيره) يقصدون بذلك اعبدوهُ في كل سكناتكم وفي كل حركاتكم والعبادة التي نفهمها من قرآننا معناها الذي نفهمه من القرآن الكريم ومن آيات الكتاب ان العبادة تعني التسليم لله سبحانه وتعالي في كل فعل اختياري يقوم به الانسان عن شعور ووعي. معني العبادة أن يكون الانسان مطيعاً لله سبحانه وتعالي في كل فعل اختياري يقوم به عن ارادة ووعي، ومضي التوحيد في العبادة بمعني التسليم لله سبحانه وتعالي واطاعته ورفض اطاعة غيره، فكل اطاعة لغير الله سبحانه إذا لم تنته إلي طاعة الله فهي طاعة للطاغوت بتصريح الآيات القرآنية وبصراحة في الروايات الكثيرة التي وردت عن المعصومين سلام الله تعالي عليهم كل طاعة في الأمور الاختيارية، كل تعبد بأمر انسان ما لو يكن هذا التعبد ولم تكن هذه الطاعة بإذن من الله سبحانه وتعالي وبسماح له لو لم تكن هذه الطاعة تنتهي إلي طاعة الله سبحانه وتعالي فهي خارجة عن عبودية الله

سبحانه وتعالي هذا المفهوم يمكن أن نفهمه من آيات الكتاب بوضوح. كل هذا وغير ذلك يدلنا علي ان الرُسل جميعاً جاؤوا من أجل اقامة مجتمع لا يُطيع غير الله سبحانه، مجتمع لا تكون القوة والقدرة للأمر والنهي فيه إلاّ لله سبحانه وتعالي، يقول عزّ وجلّ: (ولله الحمد في الاُولي والآخرة وله الحكم وإليه ترجعون) فلله الحكم هو الذي يحكم ويأمر وينهي، هو الذي يُطاع وليس غيره.هذا المفهوم نفهمه من مجمل آيات الكتاب الكريم، فإذا عرفنا ان الرسالات كلّها جاءت لتقيم مجتمع القسط والعدل فإذا وصلنا في سلسلة هذه الرسالات إلي الرسالة الخاتمة وهي رسالة نبينا محمّد (ص) هذه الرسالة الخاتمة هي الرسالة التي علي عُهدتها ان تقيم المجتمع القسط الذي يستمر إلي أبد الدهر، مجتمع القسط الذي يحكم إلي النهاية لأن الرسالة رسالة خاتمة ليست هذه الرسالة رسالة تنتظر رسالة أخري بعدها تُكملها أو تقوم بدورها أو تحل محلها، فهي رسالة خاتمة ومعني الرسالة الخاتمة يعني أنها الرسالة التي تقيم مجتمع القسط الذي دعا إليه الأنبياء وبه تتحقق أهداف الأنبياء وبه تتحقق الغاية التي بُعث من أجلها الأنبياء.لابدّ لهذا المجتمع الذي يقيمه الرسول (ص) والذي جاء لتحقيقه الرسول أن يكون المجتمع الذي به وإلي ساحله ترشو سُفن المجتمع البشري إلي نهاية الحياة، هذا هو المفهوم الذي نفهمه من قرآننا ونفهمه من سنة النبي (ص) مما لا مجال فيه للشك والريب.إذن فلا بدّ للامامة التي تتضمنها هذه الرسالة ان تكون امامة مستمرة إلي قيام هذا المجتمع الذي سوف يستقر استقراراً نهائياً علي وجه هذه الأرض، لابدّ لهذه الامامة من أن تكون امامة يتحقق علي يديها هذا الحكم، وهذه الغاية الكبري التي بُعثت من أجلها الأنبياء (ع)

علي مدي التاريخ ولذلك كان لابد للامامة التي تتضمنها رسالة النبي (ص) أن تكون امامة مستمرة من بعده وتشير إلي نقطة وهي ان الآية الكريمة أكدت ان الامامة أمر منزل من الله سبحانه وتعالي، يقول عزّ وجلّ: (لقد أرسلنا رُسلنا بالبيّنات وأنزلنا معهم الكتاب والميزان) الكتاب هو التشريع ولكن الميزان هو قوة الامامة يشهد لهذا كثير من آيات القرآن الكريم، فالانسان الذي يتتبّع آيات القرآن ويتتبع أحاديث النبي (ص) يعرف ان المقصود بالميزان هو قوة الامامة وهي تلك القوة التي بها يُصبح انسان ما فِعله وقوله وحركاته وسكناته ميزاناً لرضا الله سبحانه وتعالي، ميزاناً للحق والعدل، «عليٌّ مع الحق والحق مع عليّ، يدور معه حيثما دار» هذه هي حقيقة الميزانية التي تمثلت في أمير المؤمنين سلام الله تعالي عليه بعد الرسول وهذه الحقيقة كانت متمثلة في سُلوك الرُسل، الذين كانوا هم الموازين وفي روايتنا الكثير مما يدل علي انه المقصود بالموازين والميزان هم الأنبياء والأوصياء.الإمامة هي الميزان، الامامة حينما كانت هناك رسالة الامامة ضمن الرسالة كان الرسول (ص) رسولاً اماماً في وقت واحد، كان قد أُنزل عليه الكتاب وقد أُنزل عليه الميزان ولكن الكتاب خُتم بنبينا محمّد (ص)، أما الميزان فالمجتمع البشري بحاجة إلي الميزان علي مدي الدهر، ولأن المجتمع البشري بحاجة إلي تطبيق العدل علي مدي الدهر ولأن المجتمع البشري بحاجة إلي اقامة القسط علي مدي الدهر واقامة القسط والعدل، لذا فهو بحاجة إلي إمامة مستمرّة وإلي ميزان قائم علي مدي الدهر، هذا الميزان هو الذي يتمثل في الأئمة المعصومين (ع) وهذا الذي يتمثل في الإمام المهدي صاحب العصر صلوات الله تعالي عليه ولذلك جاءت الروايات تؤكد علي انه لو لم يبق من عمر

هذه الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل الله ذلك اليوم حتي يظهر ذلك الذي يملأ الله به الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً، لأنه لو لم يظهر هذا الذي وعد الله به، لو لم يظهر هذا الإمام الذي وعدنا الله سبحانه وتعالي به لأنتفت النتيجة والغاية التي بُعثت الأنبياء والرّسل من أجلها وهي إقامة المجتمع العادل ومجتمع القسط علي وجه هذه الأرض، يقول عزّ وجلّ: (انّا أرسلنا رسلنا بالبيّنات وأنزلنا معهم الكتاب والميزان) أرسلنا كل هؤلاء ليقوم الناس بالقسط، هذه هي الغاية التي بُعث من أجلها الرُسل والأنبياء فلا بدّ لهذا الإمام الذي هو الميزان الذي به يُوزن الحق وبه يُوزن العدل وبه وبسلوكه وبهدايته وبقيادته وبامامته يُطبق العدل الصريح والعدل المحض علي وجه هذه الأرض ولابدّ من ظهور هذا الإمام لكي تتحقق الغاية التي وعدنا الله سبحانه وتعالي بها. نسأل الله سبحانه وتعالي أن يُعجِّل في فرجه وأن يجعلنا من أنصاره وأعوانه، إنّه سميع مجيب.

دولة المهدي

قد يثير هذا العنوان شيئاً من التساؤل حول التطرق لموضوعه، خاصة وان دولة الإمام المنتظر (عليه السلام) بعد لما تقع، ولما تعش الواقع التاريخي.. فلما ذا الحديث حول الموضوع إذن؟!بيد أن طبيعة الموضوع الذي تتناوله هذه المقالة تتطلب ذلك بالنظر إلي النتيجة التي سأنتهي إليها في حديثي الآتي حول (انتظار الإمام) وهي: الإلزام بمسؤولية التمهيد لدولة الإمام المنتظر (عليه السلام).ومن الواضح: أن التمهيد للدولة يتطلب - طبيعياً - التعرف عليها ولو مجملاًعبر المحاور التالية:- دولة الإمام هي دولة الإسلام:إن دولة الإمام المنتظر (عليه السلام) هي دولة الإسلام.. تلك الدولة التي تتجسد في واقعها الموضوعي تطبيقات التشريع الإسلامي كاملة عادلة، وفي مختلف مجالات الحياة: لدي الفرد، وفي الأسرة، وفي المجتمع،

وفي الدولة.. والتي تمثلت في حكم نبينا محمد (صلي الله عليه وآله)، حينما أقام الدولة الإسلامية الأولي في المدينة المنورة.- بين دولة النبي ودولة الإمام:وهنا.. قد يتساءل: إن الظروف - زماناً ومكاناً - التي عاشتها دولة النبي (صلي الله عليه وآله)، وأحاطت بها، ولابستها، ربما اختلفت وظروف دولة الإمام المنتظر (عليه السلام)، ألا يستدعي هذا النوع من الاختلاف، شيئاً من الاختلاف بين الدولتين؟..وهو تساؤل ينطوي علي كثير من الوجاهة، وبخاصة أن التشريع الإسلامي المدوّن لم يحتو في الكثير من أنظمته التفاصيل الوافية في بيان وسائل وأساليب التطبيقات للأحكام التشريعية في مجال الدولة.. ولم يتضمن في كثير من مواده - دستورية ونظامية - إلاّ الأحكام الكلية والخطوط العامة. وإن الحياة قد قفزت في تطوراتها المدنية، قفزات هائلة وبعيدة، عادت معها تلكم الوسائل والأساليب للقرون السالفة غير ذات أهمية ونفع.إنه حقا تساؤل وجيه، غير أننا متي أدركنا أن للإمام وظيفة التشريع كما هي للنبي، وليست المسألة لديه مسألة اجتهاد قد يصيب الواقع وقد يخطئ.. وإنما هي مسألة إدراك الأحكام الشرعية بواقعها.ولعله إلي هذا تشير الأحاديث المتضمنة دعوة الإمام المنتظر (عليه السلام) الناس إلي الإسلام جديداً، وهديهم إلي أمر قد دثر فضلّ عنه الجمهور.إننا حينما ندرك ذلك لا يبقي لدينا أي مجال لأمثال هذا التساؤل..علي أن الوسائل والأساليب خاصة، هي موضوعات، والموضوعات تختلف تبعاً لتطور الحضارة والمدنية، فتتغير أحكامها وفقاً لتغيرها.. وتغير الحكم تبعاً لتغير الموضوع شيء طبيعي في كل تشريع، إسلامي أو غير إسلامي.نعم.. هناك فرق واحد بين دولة النبي (صلي الله عليه وآله) ودولة حفيده الإمام المنتظر (عليه السلام)، يرجع إلي طبيعة الظروف أيضاً، ومساعدتها في إعداد الأجواء الكافية للتطبيق، وهو في اتساع نفوذ الدولة السياسي..ففي

دولة النبي (صلي الله عليه وآله) لم يتسع نفوذها السياسي اتساعاً يشمل كل العالم، وإن كانت دولة النبي (صلي الله عليه وآله) عالمية في أهم خصائصها، إلا أن الأجواء الاجتماعية والسياسية آنذاك لم تواتها ظروفهما لتحقيق عالميتها.أما في دولة الإمام المنتظر(عليه السلام)، فالذي نقرأه في الأحاديث التنبؤية عن المعصومين (عليهم السلام): إنها سيشمل نفوذها السياسي العالم كله، تحقيقاً لوعد الله تعالي بعالمية الإسلام، في أمثال الآية الكريمة التالية:1- (ولقد كتبنا في الزّبور من بعد الذّكر أنّ الأرض يرثها عبادي الصّالحون).2- (وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الأرض وليمكّننّ لهم دينهم الّذي ارتضي لهم وليبدّلنّهم مّن بعد خوفهم أمناً يعبدونني لا يشركون بي شيئاً).3- (هو الّذي أرسل رسوله بالهدي ودين الحقّ ليظهره علي الدين كله ولو كره المشركون).ففي المروي عن الإمامين زين العابدين والباقر (عليهما السلام): (إن الإسلام قد يظهره الله علي جميع الأديان عند قيام القائم عليه السلام).وفي المروي عن الإمام الصادق (عليه السلام) عن أبيه الإمام الباقر (عليه السلام): (لم يجيء تأويل هذه الآية (يعني قوله تعالي: وقاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة) ولو قد قام قائمنا سيري من يدركه ما يكون تأويل هذه الآية، وليبلغن دين محمد (صلي الله عليه وآله) ما بلغ الليل).وعن الإمام الصادق (عليه السلام) أيضاً: (إذا قام القائم المهدي لا تبقي أرض إلا نودي فيها شهادة ألاّ إله إلا الله وأن محمداً رسول الله).وليست عالمية النفوذ السياسي هي وحدها أبرز معالم دولة الإمام المنتظر (عليه السلام) فهناك من خصائصها ومعالمها البارزة، غير هذا، مما نقرأه في النصوص التنبؤية الواردة عن المعصومين (عليهم السلام).وربما كان أهمها ما يأتي:1- عالمية العقيدة الإسلامية (عقيدة التوحيد)، وعمومها لكل فرد من

البشر، وتطهير الأرض من كل عقائد الشرك والكفر والضلال والنفاق.فمما يروي في هذا المجال:أ- ما عن محمد بن مسلم: قال: قلت للباقر (عليه السلام):ما تأويل قوله تعالي في الأنفال (وقاتلوهم حتي لا تكون فتنة ويكون الدين كله لله)؟..قال: لم يجئ تأويل هذه الآية، فإذا جاء تأويلها يقتل المشركون حتي يوحدوا الله عز وجل وحتي لا يكون شرك، وذلك في قيام قائمنا.ب - وما عن رفاعة بن موسي: قال: سمعت جعفر الصادق (عليه السلام) يقول في قوله تعالي (وله أسلم من في السماوات والأرض طوعاً وكرهاً).. قال: إذا قام القائم المهدي لا تبقي أرض إلا نودي فيها شهادة: إلاّ إله إلاّ الله وأن محمداً رسول الله.ج - ما عن عمران بن ميثم عن عباية: أنه سمع أمير المؤمنين (عليه السلام) يقول: (هو الذي أرسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله).. أظَهَرَ بعد ذلك؟.. قالوا: نعم.. قال: كلا.. فو الذي نفسي بيده، حتي لا تبقي قرية إلا وينادي فيها بشهادة أن لا إله إلا الله، بكرة وعشياً.2- عموم العدل والأمن والرخاء.ومن النصوص المشيرة إليه ما يلي:أ- إذا قام القائم (عليه السلام) حكم بالعدل، وارتفع في أيامه الجور، وأمنت به السبل، وأخرجت الأرض بركاتها، ورد كل حق إلي أهله، ولم يبق أهل دين حتي يظهروا الإسلام، ويعترفوا بالإيمان..أما سمعت الله - سبحانه - يقول: (وله أسلم من في السماوات والأرض طوعاً وكرهاً وإليه ترجعون)..وحكم بين الناس بحكم داود (عليه السلام) وحكم محمد (صلي الله عليه وآله)..فحينئذ تظهر الأرض كنوزها، وتبدي بركاتها، ولا يجد الرجل منكم يومئذ موضعاً لصدقته، ولا بره، لشمول الغني جميع المؤمنين.ب - يقاتلون حتي يوحد الله، ولا يشرك به شيئاً، وتخرج العجوز الضعيفة

من المشرق تريد المغرب لا يؤذيها أحد، ويخرج الله من الأرض نباتها، وينزل من السماء قطرها.ج - إذا قام قائمنا قسم بالسوية، وعدل في الرعية، فمن أطاعه فقد أطاع الله، ومن عصاه فقد عصي الله.3- انتشار الثقافة والعلم.ومما يشير إليه من النصوص:ما روي عن الإمام الباقر (عليه السلام) في حديث له: (وتؤتون الحكمة في زمانه، حتي أن المرأة لتقضي في بيتها بكتاب الله تعالي وسنة رسول الله (صلي الله عليه وآله).وحدة سيرة الإمام والنبيومما تقوله النصوص في هذا المجال: وحدة سيرة الإمام المنتظر (عليه السلام) في دعوته، وسيرة جده الرسول الأعظم (صلي الله عليه وآله) في دعوته، بسبب تشابه ظروف الدعوتين الاجتماعية، في طريق التمهيد لتأسيس الدولة..ومن تلكم النصوص ما يأتي:أ- عن عبد الله بن عطاء المكي عن شيخ من الفقهاء (يعني أبا عبد الله الصادق عليه السلام):قال: سألته عن سيرة المهدي، كيف سيرته؟..فقال: يصنع كما صنع رسول الله (صلي الله عليه وآله) يهدم ماكان قبله، كما هدم رسول الله أمر الجاهلية، ويستأنف الإسلام جديداً.ب - عن عبد الله بن عطاء: قال: سألت أبا جعفر الباقر (عليه السلام).. فقلت: إذا قام القائم بأي سيرة يسير في الناس؟..فقال: يهدم ما قبله كما صنع رسول الله (صلي الله عليه وآله) ويستأنف الإسلام جديداً.ح_ - وعن أبي بصير: قال: سمعت أبا جعفر الباقر (عليه السلام) يقول: في صاحب هذا الأمر شبه من أربعة أنبياء: شبه من موسي، وشبه من عيسي، وشبه من يوسف، وشبه من محمد (صلي الله عليه وآله)..فقلت: ما شبه موسي؟..قال: خائف، يترقب..قلت: وما شبه عيسي؟..فقال: يقال فيه ما قيل في عيسي..قلت: فما شبه يوسف؟..قال: السجن والغيبة..قلت: وما شبه محمد (صلي الله عليه وآله)؟..قال: إذا قام

سار بسيرة رسول الله (صلي الله عليه وآله) إلا أنه يبيّن آثار محمد.د - وفي حديث عبد الله بن عطا مع الإمام الباقر (عليه السلام):قلت: بما يسير؟..فقال: بما سار به رسول الله (صلي الله عليه وآله) هدر ما قبله واستقبل.

شرايط سياسي محيط رشد امام عصر

پ_يشواي دوازدهم، حضرت مهدي (عج) در شرايطي چشم به جهان گشود كه امامت شيعي در يكي دي_گ_ر از ح_س_اس_ت_ري_ن م_راح_ل ح_ي_ات س_ي_اس_ي خ_ود ب_ه س_ر م_ي ب_رد. ش_دّت م_راق_ب_ت و ك_نترل دستگاه خلافت عبّاسي نسبت به تشكيلات امامت و افزايش جوّ فشار و اختناق عليه علويان و در راءس آن_ان امام عسكري (ع) _ در مقايسه با امامان پيشين _ از يكسو و نزديك شدن زمان غيبت _ حادثه اي كه در تاريخ امامت سابقه اي نداشته و امامان و پيروان آنان در صحنه سياسي از آن ت_ج_رب_ه اي پيش روي خود نداشتند _ و لزوم آماده سازي زمينه ها و شرايط فكري و اجتماعي آن در ج_امعه اسلامي توسط پيشواي يازدهم از سوي ديگر، به اين دوران، ويژگي، حساسيّت و پيچيدگي خاصّي بخشيده بود.حضرت مهدي (عج) از لحظه اي كه چشم به جهان گشود، شرايط و اوضاع محيط اطراف خود را غ_ي_ر ع_ادي ديد. ايشان از يكسو شاهد در تنگنا قرار گرفتن پدر بزرگوارش از سوي دستگاه خ_لاف_ت ب_ود و م_ي دي_د ك_ه آن گ_رام_ي به خاطر حصار شديدي كه زمامداران عبّاسي به گرد وج_ود م_ب_ارك او ك_ش_ي_ده ان_د، ن_ه ت_ن_ه_ا ه_ي_چ گ_ون_ه آزادي عمل ندارد، بلكه هفته اي دست كم دوبار (روزهاي دوشنبه و پنج شنبه) مي بايست به اجبار به در بار رفته و حضور خود را به خليفه اعلام دارد.از س_وي

دي_گ_ر م_ي ديد كه پدر ارجمندش از لحظه تولّد وي، درباره او روشي خاص در پيش گ_رف_ت_ه اس_ت. دوس_ت_داران اه_ل ب_ي_ت، ب_وي_ژه ع_لوي_ان و ب_س_ت_گ_ان ك_ه از م_دت_ه_ا ق_ب_ل و _ ب_ا ت_وج_ه ب_ه رواي_ات_ي ك_ه در دس_ت_رس داش_ت_ند _ از زبان پيامبر(ص) و جانشينان ب_زرگ_وار آن ح_ض_رت، ب_شارت تولد او را از نسل امام عسكري شنيده بوده و در انتظار قدومش ب_ه س_ر م_ي ب_ردن_د و ب_طور طبيعي با مشاهده چهره نوراني آن مولود موعود و حتي شنيدن خبر ولادت او ب_س_ي_ار م_س_رور م_ي ش_دن_د، اي_ن_ك ك_ه وع_ده ح_ق ت_ح_ق_ق پ_ي_دا ك_رده و پ_ي_ش_گ_وي_يهاي رسول اكرم (ص) و جانشينان حضرت جامه عمل پوشيده و آن مولود مسعود به عنوان تنها فرزند خ_ان_واده چ_ش_م به جهان گشوده است، پدر بزرگوارش به جاي مژده خبر ولادت او به همگان، ب_وي_ژه ش_ي_ع_ي_ان، ك_ودك و ح_ت_ّي خ_بر ولادت او را از عموم مردم و حتّي از كساني كه به عنوان خدمتگزار در خانه آن حضرت رفت و آمد دارند، پوشيده مي دارد.ح_ض_رت م_ه_دي (ع_ج) م_ي ديد كه سياست (پنهان كاري) از سوي پدرش در وجود او محدود نمي ش_ود، ب_لك_ه آن ح_ض_رت ب_ه م_ن_ظ_ور ت_حقق بخشيدن اهداف بلند امامت و سر در گم كردن دست ان_درك_اران ح_ك_وم_ت ع_ب_ّاس_ي، در م_ورد ام_ام_ت ن_س_ب_ت ب_ه م_ادر ح_ض_رت م_ه_دي نيز اين سياست را دنبال مي كند، ليكن بگونه اي ديگر. به عنوان نمونه:در م_ن_اب_ع ت_اري_خ_ي ب_راي (ن_رج_س) ن_ام_ه_اي دي_گ_ري از ق_ب_ي_ل (س_وس_ن)، (ح_ك_ي_م_ه)، (ري_ح_ان_ه)، (س_ب_ي_ك_ه)، (صقيل) و... ثبت شده است..(ن_رج_س خاتون) پيش از آنكه به كانون امامت راه پيدا كند، بيش از يك نام نداشت، ولي پس از ورود ب_ه ب_ي_ت

ام_ام_ت ب_ه ن_ام_ه_اي م_خ_ت_لف_ي _ از ج_م_له ن_ام_ه_اي ي_اد ش_ده _ خ_وانده مي شد. به اح_تمال قوي فراخواني وي به نامهاي متعدد، انگيزه سياسي داشته است. امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام كه مي دانستند (نرجس) به خاطر انتساب به حضرت مهدي (عج) تحت تعقيب حكومت ع_ب_اس_ي ق_رار خ_واه_د گ_رفت و چه بسا دستگير شده، روانه زندان خواهد شد، براي حفظ او و ف_رزن_د گراميش و براي اينكه مساءله را در ذهن دشمنان دگرگون جلوه دهند، هر از چند مدت، او را به نامي مي خواندند تا ماءموران سر در گم شوند و ندانند كه صاحب كدام نام به حضرت مهدي (عج) باردار است و كدام يك از اين نامها مادر ويران كننده كاخهاي ستم است..بدون شك، اين خط مشيها و سياستهاي حساب شده از ديد تيز بين حضرت مهدي (عج) پنهان نبود و او ضمن آنكه در تمامي اين خط مشيها در كنار پدر بود، با بهره گيري از سياستهاي پيشواي ي_ازده_م، ت_وان_س_ت ك_ش_ت_ي امامت را برغم ناآرام و طوفاني بودن بستر آن، پس از شهادت امام عسكري (ع) به ساحل نجات رهنمون سازد.

مقتداي مسيح

امين ميرزاييتوضيح ضروري: بخشي از شاكله اصلي اين نوشتار، پيش از اين در تاريخ چهارم دي ماه سال 75، در صفحه نظرها و انديشه هاي روزنامه اطلاعات به خوانندگان محترم آن مطبوعه تقديم شده است. اينك و به يمن پا گرفتن نشريه اي خاص موعود اديان و در خطابي با خوانندگان اين گرامي نامه متن ويراسته آن نوشته تقديمشان مي شود، تا مگر فتح بابي باشد براي سخنان آتي اين قلم با مخاطبان جوان موعود، ان شاءلله.خوانندگان جوان اين مطبوعه

مي دانند كه در حال حاضر دهها ايستگاه راديو و تلويزيوني در سطح جهان و به موازات آن چندين و چند بنگاه نشر كتب و مجلات رايگان - همچون پلين يروث يوث، دسي ژن و امثال آن - به زبان هاي زنده دنيا به نشر و تبليغ كيش مسيحيان مشغولند و جملگي عشق و ايمان به مبشر محبت و رحمت، حضرت مسيح صلي الل.ه عليه وآله وسلم و رجعت دوباره او را به زمين محور تبليغات خود نموده اند. اگر اين تبليغات گسترده و تامل برانگيز كه علاوه بر منشورات مكتوب و راديو تلويزيون، در قالب ارسال نوارهاي كاست حاوي سرودهاي مذهبي و حتي بعضا تقديم رايگان دستگاههاي پخش صوت مجهز به آرميچر و بي نياز به برق و باطري! صورت مي پذيرد، صرفا متوجه اديان منسوخ و بدوي و ظرفي - همچون اديان مورد اعتقاد بخشي از ساكنان خاور دور در آسياي جنوب شرقي يا آمريكاي لاتين و آفريقاي جنوبي و مركزي مي بود، سخني و گله اي در كار نبود. و يا حتي اگر مبلغان فارسي زبان مسيحي كه سمت نگارش و گويندگي برنامه هاي راديويي يكي از همين بنگاههاي تبليغي را بر عهده دارند، در عوض استفاده از لقب «سيد» پيش از نام خود - كه از قضا با كنيه امام هشتم شيعيان حضرت «رضا»عليه السلام يكسان است! - از عنواني و نامي ديگر در تركيب نام خود بهره مي جستند - و يا حتي اگر در طول ماه رمضان گذشته ساعتي جز ساعات سحر ماه مبارك را به پخش برنامه هاي خود به زبان فارسي، آن هم به روي طول موجي

پهلو به پهلوي فركانس پخش صداي جمهوري اسلامي اختصاص مي دادند، حيرتي برنمي انگيخت. اما متاسفانه چنين نيست و نوك تيز پيكان اين تبليغات - به ويژه در چند سال اخير - به تغافل يا غافلانه متوجه مسلماناني است، كه بنا به آموزه هاي ديني آمده در متون مقدس خود - اعم از كتاب و سنت - ايمان به شريعت آسماني عيسي عليه السلام و اصولا هر پيام عظيم الشان ديگري را از جمله اصول و مباني اعتقادي خود محسوب مي دارند و فرود دوباره آن پيامبر بزرگ مرتبه را و امداد و همياري او را خاتم اوصياء حضرت مهدي عليه السلام انتظار مي برند.آري! ما مسلمانان و بويژه شيعيان، به مسيح عليه السلام عشق مي ورزيم و آن رسول گرامي را كلمه اي از جانب خدا پيامبر صلح، دوستي و محبت مي دانيم. آن وجود گرانقدري كه از دامان پاك مريم عذراعليهاالسلام به جامعه بشري تقديم شد، تا ايشان را به توحيد خدا، صراط مستقيم او فرا بخواند و سلام و درود بي پايان الهي را به گاه ميلاد و مرگ با خود به همراه برد: «اذ قالت الملائكة: يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسي بن مريم وجيها في الدنيا و الاخرة و من المقربين » (45:آل عمران)اضافه بر آنچه گفته شد، مادر گرامي و فرهيخته و نيكو ضمير امام حي و غايب ما حضرت بقية الله الاعظم روحي و ارواح العالمين له الفداء، حضرت نرجس - مليكه - عليهاالسلام از نوادگان پاك نژاد و نيك سيرت وصي و حواري برجسته عيسي مسيح عليه السلام حضرت شمعون علي نبينا و

آله و عليه افضل التحية و الثناء است، كه خواستگاري او عليهاسلام به گونه اي معجزه آسا، از سوي روح پاك پيامبر گرامي اسلام، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله و پسر عم بزرگوار آن گرامي، وجود مقدس مولانا اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام و در محضر بزرگ بانوي دو جهان و سيده زنان بهشت زهراي اطهر، عذراي بتول حضرت مريم عليهماالسلام، صورت پذيرفته است. آن زمان كه كاخ آراسته سزار روم به لرزشي مهيب در هم ريخت، تا بساط عروسي آن بانو با شاهزاده رومي درهم پيچيده شود و در پي شباني و روزاني پر تب و تاب، رؤياي صادقه «مليكه »پاك عليهاالسلام، وصلت فرخنده او را فرسنگ ها دور از آن ديار با شهسوار عرب و ميراث دار حكمت و عصمت و امامت، امامنا الحكيم، ابومحمد، حسن بن العسكري، عليهم الصلوة و السلام، نويد بخشد. (1)مولود مبارك اين وصال مسعود، كه عاقد آن در عالم ملكوت حضرت مصطفي، پيامبر گرامي اسلام محمد بن عبدالله صلي الل.ه عليه وآله فرستاده با كرامت خداوند به سوي زمينيان عيساي مسيح عليه السلام بوده اند، مولا و مقتدا و محبوب دل و گمشده ما شيعيان منتظر است، كه جمعه روزي در آينده پرده غيبت از رخ باهرالنورش برخواهد كشيد و تيغ عدل خود را بر سر ستمگران جائز خواهد كوبيد و اين جهان فرو رفته در غرقاب ظلم و اسراف و ثروت اندوزي را، از چنگال عفريت ستم رهايي خواهد بخشيد. آن موعود مباركي كه اناجيل موجود از جمله «روح راستي » و «پسر انسان »ش خوانده اند و عيساي مسيح عليه السلام، ظهور

او را چنين مژده داده است:«چون آن پارقليطي كه من به سوي تا خواهم فرستاد از سوي پدر بيايد، روح راستي كه از سوي پدر مي آيد. او درباره من گواهي خواهد داد.» (انجيل يوحنا، فصل 15، آيه 26) چنانكه در آيات چهاردهم و پانزدهم از فضل پانزدهم مي فرمايد: «چون او بيايد، شما را به جميع راستي ها راه بنمايد. چرا كه او از پيش خود سخن نمي گويد. بلكه آنچه را بشنود مي گويد و شما را از آنچه در آينده خواهد بود خبر مي دهد كه مرا جلال مي بخشد.» همچنين در آيه شانزدهم از فصل چهارم همين كتاب مي فرمايد: «من از پدر خواهم خواست و او پارقليطي ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد بود.»گذشته از سخن عيسي عليه السلام در مزامير داودعليه السلام نيز از اين موعود منتظر ذكري به ميان آمده است. آن حضرت عليه السلام از جمله مي فرمايد: «در ميان امت ها ندا سر دهيد: خداوند سلطنت مي يابد. ربع مسكون پايدار مي شود و از لرزش باز مي ايستد. و او قوم ها را به «انصاف » داوري خواهد كرد. آسمان شادي كند و زمين مسرور گردد، دريا و پريان آن غرش كنند و صحرا و هر چه در آن است به وجد آيند. در آن روز تمام درختان جنگل ترانه خواهند خواند. زيرا كه مي آيد. زيرا كه براي «داوري جهان » مي آيد. ربع مسكون را به «انصاف داوري خواهد كرد» (مزمور 96 از مزامير داودعليه السلام) چنانكه در همين كتاب نقل است: «صالحان وارثان زمين خواهند بود و

در آن تا ابد ساكن شده عاقبت اشرار نابود خواهند شد» (مزمور سي وهفتم از همين كتاب) از سخن مزامير يا همان زبور داودعليه السلام، شاهدي صادق بر اين مدعاي كتاب آسماني ما قرآن است كه مي فرمايد: «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون در زبور - و پس از آن ذكر - نوشته بوديم: كه بي گمان زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.» (105:انبياء)در همين باره از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله نقل است كه پس از ذكر آيه صدوپنجاه ونهم از سوره مباركه نساء «و ان من اهل الكتاب الا ليمؤمنن به قبل موته و هيچيك از اهل كتاب باقي نمي ماند، جز آنكه بي گمان پيش از مرگ عيسي به او ايمان آورد» مي فرمايد: «زودا كه پسر مريم در ميانتان به عنوان حاكمي عادل فرود آيد و دجال را بكشد و خوك را از ميان ببرد و صليب را بشكند و جزيه وضع كند و مال بگيرد و تنها خدا پروردگار جهانيان را سجده كند.» چنانكه در تفسير قمي در ذيل همين آيه به اسناد خود از امام باقرعليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «عيسي عليه السلام پيش از رستاخيز به دنيا فرود مي آيد و هيچ ملتي از يهود و جز آن نمي مانند مگر پيش از مرگ او بدو ايمان مي آرند. و او به امامت مهدي، نماز خواهد خواند» و شايد گوياتر از همه، اين سخن رسول مكرم اسلام صلي الل.ه عليه وآله است كه كه بنا به نقل ينابيع المودة، باب هفتادوهشتم از جلد

دوم مي فرمايد: «ان خلفائي و اوصيائي و حجج الله علي الخلق بعدي الاثناعشر. اولهم علي و آخرهم ولي المهدي. منزل روح الله عيسي بن مريم، فيصلي خلف المهدي و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب بي گمان جانشينان و اصياء من و حجت هاي خدا بر خلق در پس من اين دوازده تن اند. نخستين آنان علي و واپسين آنان مهدي است. پس [چون نوبت به مهدي عليه السلام رسد] روح الله عيسي بن مريم عليه السلام فرود مي آيد و به امامت مهدي نماز مي گزارد و زمين به نور پروردگار خود روشني يافته حكومت او خاور و باختر را زير چتر خود مي گيرد.» مشابه اين روايت را صفحه شصت ودوم از اثر ارزشمند حضرت آية الله صافي «منتخب الاثر» مي خوانيم:«...سوگند به خدايي كه مرا به حق به پيامبري مبعوث كرد، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را آن اندازه طولاني خواهد كرد كه فرزندم مهدي عليه السلام قيام كند. آنگاه روح الله - عيسي بن مريم عليه السلام - فرود آيد و پشت سر او نماز بگزارد. زمين به نور او روشني يابد و دامنه فرمانروايي اش خاور و باختر زمين همه را فرا گيرد.»به شهادت محدثان شيعه و اهل سنت روايات وارد درباره فرود حضرت عيساي مسيح عليه السلام به گاه ظهور حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف مستفيضند. حديث مستفيض حديثي است كه داراي بيش از سه زنجيره سند و طريق نقل حديث باشد.از سوي ديگر، گرچه به اعتراف بسياري محققان معاصر و متقدم، لفظ «پاراقليط »

يا «پاراكليتوس » آمده در اناجيل، نه به معناي «روح القدس » كه شكل تحريف يافته لفظ يوناني «پركليت » به معني احمد يا محمد و از اين نظر بر وجود مبارك رسول مكرم اسلام صلي الل.ه عليه وآله قابل انطباق است (از آن ميان ن.ك. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن المصطفوي، المجلد الثاني، ذيل ماده ح م د، صفحه 303-307)، ليكن جالب توجه آنكه يكي از آيات رسيده از لسان عيسي عليه السلام كه گويا بشارت ظهور حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف را بيان داشته است - آيه شانزدهم از فصل چهاردهم انجيل يوحنا - اين لفظ يوناني (و شكل سرياني آن در اناجيل مترجم به اين زبان) با صفت «ديگر» همراه آمده است: «من از پدر خواهم خواست و او پاراكليتوس (در واقع همان پركليتوس) [يا پاراقليط (پرقليط) يا مهميدي] ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد بود.»اطلاق لفظ «ديگر بر اين پاراكليتوس (به عبارت صحيحتر پركليتوس) در درجه نخست بر عدم انطباق آن بر «روح القدس » معهود دلالت دارد، چرا كه روح القدس صرفا يكي است. در ثاني اين پركليت دوم با پركليت يا محمد نخست متفاوت و در عين حال با او هم نام است. اينك اگر اين نكته را كه واژه پاراكليت يوناني يا پاراقليط سرياني شكل تحريف يافته «پركليت » اين واژه اخير لفظ معادل «احمد» يا «محمد» به معني «ستوده و پسنديده » در زبان يوناني است، از محققين زبان شناس معاصر، في المثل نويسندگان دائرة المعارف بزرگ فرانسه (صفحه 4174 از جلد بيست وسوم) پذيرا باشيم، لاجرم مي بايد

اين «پارقليط » موعود مسيح عليه السلام را بر حضرت «بقية الله الاعظم » روحي و ارواح العالمين له الفداء منطبق بشماريم كه نام اوعليه السلام با نام رسول گرامي اسلام حضرت «محمد» مصطفي صلي الل.ه عليه وآله يكسان و كنيه شريفش با كنيه آن حضرت (ابوالقاسم) يكي است. به ويژه آنكه در ادامه همين گفتار مسيح عليه السلام از غيبت دراز دامن اين موعود منتظر نيز سخن به ميان آمده است:«من از پدر خواهم خواست و او «پارقليطي ديگر» به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد بود. يعني روح راستي كه جهان نمي تواند او را بپذيرد، زيرا كه او را نمي بيند و نمي شناسد، اما شما او را مي شناسيد، زيرا كه با شما مي ماند و در ميانتان خواهد بود.»و اين حقيقتي است كه در اين سخن امام صادق عليه السلام - به نقل از مفضل بن عمر - نيز در آن بصراحت اشاره شده است: «به خدا سوگند، صاحب اين امر از شما پنهان مي شود و مورد احتمالات گونه گون واقع مي گردد تا كه گويند مرده است! يا هلاك شده، در كدامين وادي سر سپرده است؟ و همچون كشتي گرفتار آمده در امواج به اضطراب خواهد بود، چرا آنكس كه خداوند از او پيمان ستانده و ايمان را در دلش نقش كرده و او را بر روحي از خود پشتيبان بوده است.» (اقوال الائمه، ج 5، ص 258)لازم به يادآوري است كه بنا به نقل همين كتاب - (اقوال الائمه، ج 1، ص 319) - نام مقدس حضرت بقية الله الاعظم روحي و ارواح العالمين

له الفداء در انجيل - مهيمد آخر - است.

مهر يار، محور مودتها

اشاره

سيد محمود بحر العلوم ميردامادياشاره: اهميت وحدت ميان مسلمانان بر هيچ كس پوشيده نيست و برهمگان لازم است كه با تاكيد بر نقاط اشتراك اهل اسلام، بر پيوند و برادري ميان شيعه و اهل سنت را بيش ازپيش مستحكم نمايند.در مقاله حاضر ضمن معرفي امام مهدي، عليه السلام، به عنوان محوري كه همه مسلمانان مي توانند با تكيه برآن به همدلي و مودت دست يابند، ازهمه پيروان دين محمد،صلي الله عليه وآله، خواسته شده كه بارجوع به منابع اصيل خود بيش ازپيش به موضوع مهدويت توجه نمايند.ضمن تشكر از حجة الاسلام جناب آقاي سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي از مسؤولان كتابخانه تخصصي ولي عصر، عليه السلام اصفهان كه زحمت تهيه و ارسال اين مقاله را متحمل شدند، توجه همه عزيزان را به اين مقاله جلب مي كنيم.اساس دين اسلام محبت است،محبت خداوند، كه منعم است، محبت پيامبر كه خير خواه بشر و مذكراست، محبت راهنمايان نور، كه نگاهدار دين و مفسران نسخه سعادت اند و محبت راهيان نور ومنتظران ظهور، آنها كه وابسته به محبوبان الهي اند.روايت مي فرمايد:هل الدين الا الحب و البغض. [39] .آيا ايمان غير از دوستي خدا و اوليا اوو دشمني با دشمنان ايشان است؟پاسخ اين است كه:الدين هو الحب و الحب هوالدين. [40] .حقيقت دين دوستي خدا و اوليااوست.دوستي خدا و اوليا او حقيقت دين است. انسان محب، در طريق محبت محبوب پيروي از كتاب تكوين «آفرينش » و كتاب تشريع «قرآن كريم » مي نمايد. قانون محبت درسراسر عالم وجود حكمفرماست وهمه موجودات با نظم خاص و ارتباطو تاثيرپذيري نسبت به

يكديگر،گوش به فرمان خالق، تسبيح گو ومحب اويند.يسبح لله ما في السموات والارض... [41] .قرآن كريم كه خود نسخه محبت و سعادت است، انسان را به هماهنگي با كتاب آفرينش فراخوانده و به محبت الله و اولياء اودعوت مي نمايد.

موجبات محبت

موجبات محبت فراوان است، و مابه خواست خداوند متعال درگفتارهاي آينده به بررسي آنهامي پردازيم. نفع رساني محبوب به محب، يكي از موجبات محبت است.قرآن كريم مي فرمايد:فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ماينفع الناس فيمكث في الارض. [42] .اما كف (و خاشاك روي آب) نابود گرددولي آنچه براي مردم سودمند است درزمين پايدار بماند.زبد، كف و خاشاك كه خود فاقدكمال است چگونه مي تواند به جامعه بشري نفع رسان باشد؟كور چگونه مي تواند عصا كش كور ديگر بشود، خودش درهوي خواهي و علو طلبي مانده،ادعاي خليفة اللهي، مرشديت خلق مي كند.خاشاكهاي تاريخ، سلاطين جور،حكام ستمگر، از خوبيها چه داشتندكه بتوانند عطا كنند و سودببخشند!؟اما آب؛ اول؛ طهور است، پاك وپاك كننده، چه هنري از اين بالاتر؟محيط زيست را از آلودگي پاك مي كند، به جنگ ميكروبها و آفتهامي رود، هوا را طراوت و طهارت مي دهد و حيات بخشي دارد، حيات هر ذي حياتي از آب است، پس آب به دليل نفع رساني اش باقي مي ماند ومحبوب حيات داران عالم است.علما و دانشمندان رباني،مجاهدان و شهيدان الهي كه بعد ازپيشوايان معصوم، عليهم السلام،نقش آب را در طهارت بخشي و حيات دهي در جامعه انساني دارند، محبوب انسانها و باقي به بقاء حق وجاويدانند.علي، عليه السلام، مي فرمايد:... العلماء باقون ما بقي الدهر [43] .دانشمندان پايدار و جاويدان اندچندانكه روزگار به جا است.قرآن مي

فرمايد:و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء و لكن لاتشعرون. [44] .

خورشيد هم نفع رسان است

چگونه راه را از چاه تشخيص مي دهيد، به چه وسيله؟ اگر نور نباشدچطور؟الله نورالسموات و الارض. [45] .خداوند راه و چاه را به شمانمايانده و همگان را به پيمودن صراط مستقيم امر فرموده است.نور او به وسيله عقل «حجت درون » و پيامبر، صلي الله عليه وآله،و ائمه، عليهم السلام، «حجج برون »به انسان مي رسد.پس هادي بالذات و اول اوست،نفع رساني اش براي همه لايقان عالم است، و لذا محبوب هدايت يافتگان وروشن ضميران است.رسول اكرم، صلي الله عليه وآله،خورشيد آشكار هدايت كه بايدها ونبايدها را از طرف خداوند براي مردم بيان داشت، صراط مستقيم وطريق ظلمت را معين نمود وصحراي خشك و خزان زده فكر وانديشه بشر را با باران رحمت آيات و آب حيات مواعظ و روايات، زندگي دوباره و جان تازه بخشيد، نيزمحبوب زنده دلان و پاك سيرتان است.پيامبري كه بيشتر از همه انبيادر راه بيداري مردم و سعادت جامعه بشري، رنج و شكنجه ديد وبراي رضاي محبوبش صبر واستقامت را پيشه ساخت.

حب شيء مستلزم حب آثار شي ء است

انسان محب، خدا را براي نعم،خاصه نعمت هدايتش دوست مي دارد و پيامبر را به خاطر خدا و به جهت نفع رساني، طهارت بخشي ونور فشاني اش محبت مي ورزد.سؤال اين است: آيا آنكه در نفع رساني و حيات بخشي به جامعه بشري، كمالات و فضايل انساني،نفس (خود) رسول الله،صلي الله عليه وآله، است، از محبت محبان مستثني است!؟راستي آيا كسي مي تواند، پيامبررا دوست داشته باشد، ولي قلبش خالي از محبت علي، عليه السلام،باشد؟اينچنين كسي در دوستي اش دروغگو و كاذب است، زيرا روح وجان نبي و ولي، طبق آيه شريفه مباهله [46] و روايات منقول

از فريقين متحد و دوستي هر كدام، مستلزم دوستي ديگري است.شما را به خدا حديث منقول ازفريقين «كتاب الله و عترتي » چه مي گويد؟كتاب الله يعني كتاب خدا، عترتي يعني عترت من پيامبر، آيا كسي مي تواند خدا را دوست داشته باشدولي با كتابش بيگانه و مخالف باشد،ادعاي دوستي با رسول الله،صلي الله عليه وآله، بكند و دوستي عترتش را ناديده بگيرد؟دوستي عترت چگونه تحقق مي يابد؟ آيا مقدم داشتن مفضول برفاضل، خانه نشين نمودن «من عنده علم الكتاب » [47] و شمشير كشيدن براعلم امت و استاد فرشته و ملك،دوستي عترت، عليهم السلام،محسوب مي شود؟مگر حب پيامبر مستلزم حب آثارو وابستگان آن حضرت، نيست؟پس چرا آثار و احاديث حيات بخش پيامبر، صلي الله عليه وآله، محوگرديد، و بيان و نشر آن ممنوع اعلام شد؟چرا هر چه در تاريخ اسلام مي نگريم كمتر دوستي و دوست نسبت به خاندان عصمت،عليهم السلام، پيدا مي كنيم و بيشترين صفحات تاريخ را ستم در حق اهل البيت، عليهم السلام، پر كرده است؟مسلمانان اين زمان بايد پاسخگوباشند كه چرا با يگانه وارث پيامبر،صلي الله عليه وآله، حضرت مهدي، عليه السلام، بيگانه اند و نسبت به ياداو و اهداف مقدسش بي تفاوت؟مگر اهل سنت به وجود و قيام وظهور حضرت مهدي، عليه السلام،بي عقيده اند!؟مگر احاديث حضرت مهدي،عليه السلام، را بسياري از صحابه؛مثل عثمان بن عفوان، طلحة بن عبيدالله، عبدالرحمن بن عوف،ابوهريره، عبدالله بن عمر، انس بن مالك و... نقل نكرده و در كتابهاي اهل سنن مثل ابوداود ترمذي، ابن ماجه ومسانيدي مثل مسند احمد و... گزارش اين موضوع مقدس ثبت نشده است!؟چرا ائمه جمعه و خطباي مسجدالحرام و

مسجدالنبي،صلي الله عليه وآله، درباره اين موضوع سرنوشت ساز سخن نمي گويند و با بيان احاديث المهدي،عليه السلام، از كتب خودشان، قلوب مسلمين را در برابر تهاجم دشمنان اسلام تسكين نمي دهند؟ مگر شمانبايد دوستدار عترت باشيد؟ و مگرحضرت مهدي، عليه السلام، از عترت رسول الله، صلي الله عليه وآله،نيست!؟آيا سنت رسول خدا،صلي الله عليه وآله، دوستي به عترت را درس نمي دهد!؟آيا ابن تيميه در كتاب فتاوايش [48] و ديگر بزرگان اهل سنت احاديث قيام و ظهور حضرت مهدي،عليه السلام، را متواتر و غير قابل انكار معرفي نكرده اند!؟مگر ابو نعيم، صاحب كتاب «اخبارالمهدي » و ابن حجر هيثمي،صاحب كتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر» از علماي شما نيستند!؟ مگر «رابطة عالم الاسلامي » حجاز در جواب سؤال «ابومحمد كنيايي » مساله قيام و ظهور حضرت مهدي، عليه السلام،را از اخبار متواتر معرفي نكرده است!؟ [49] .به چه علت اگر شيعه اي محبت قلبي خودش را نسبت به عترت و (بقيه عترت)، بقية الله «حضرت مهدي، عليه السلام » بروز دهد و در فضاي پرمعنويت مسجدالحرام و مسجدالنبي صبح جمعه اي به ياد آن يگانه مصلح بشريت اظهار مودت كند و دعاي فرج آن حضرت را كه فرج و گشايش مؤمنين و آزادي مسلمين از اسارت كفار و مستكبرين است، بخواند،مشرك خوانده مي شود و تحت محاكمه قرار مي گيرد؟راستي سرزنش كنندگان شيعه،حديث شريف نبوي «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية » [50] را چه پاسخ مي دهند؟حديث مذكور منقول از فريقين است، و مدلولش اين است كه در هرزماني بايد امام و رهبري وجودداشته باشد، بنابراين امام و

پيشواي زمان ما چه كسي است؟شما را به خدا از بحث فرار نكنيد ومجادله به غير علم ننماييد، امامي كه عدم شناختنش، كفر به حساب بيايد، يعني افراد بي معرفت در حق او درصف كفار و مشركين قرار گيرند، آيامي تواند حاكم غير معصوم باشد؟ما قائل به امامت آن آقايي هستيم كه سنتش سنت نبوي است، و انبياظهورش را بشارت داده و حكومتش را مظهر قسط و عدل و آيينه ايزدنمامعرفي كرده اند.

محور محبتها

برادري و اخوت مسلمين بايد براساس محور محبت خداوند و اوليا اوباشد، در تفسير آيه شريفه «واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا» [51] مفسران شيعه و اهل سنت رواياتي نقل كرده اند مبني براينكه «حبل الله » حضرت علي،عليه السلام، است. [52] .حضرت رسول اكرم،صلي الله عليه وآله، فرمود:بنا يصبحون اخوانا بعدضلالة الفتنه كما بنا اصبحوااخوانا بعد ضلالة الشرك. [53] .به وسيله ما مردم بعد از گمراهي فتنه به برادري روي مي آورند همانطوركه به وسيله ما پس از گمراهي شرك برادر شدند.در حديث كمي تدبر نماييد،نمي فرمايد «بي » يعني به وسيله من،مي فرمايد «بنا» يعني به وسيله ما پس محور برادري، دوستي پيامبر،صلي الله عليه وآله، و اهل بيت ايشان است، احترام و تعظيم مقام بالا ووالاي ايشان است.اخوت شيعه و دوستي و محبت گرم آنان با يكديگر به محبت آنان نسبت به رهبران معصوم برمي گردد.امروز نقطه اصلي مودتها و كانون مركزي و اساسي محبتهاي مؤمنان نسبت به يكديگر قلب عالم هستي،حضرت ولي الله الاعظم، عليه السلام،است.كساني كه خواهان تاليف قلوب اندبايد جامعه مسلمين «اعم از اهل سنت و شيعه » را به اين نقطه اصلي و محوراساسي؛ يعني

وجود مطهر و منور ومقدس حضرت ولي عصر،عليه السلام، توجه داده با بيان آياتي كه در مورد آن جناب است، تشريح رواياتي كه «فريقين » درباره آن حضرت نقل كرده اند و بيان وظايف در زمان غيبت، افكار را به اين باب بزرگ الهي سوق دهند.در دعاي ندبه مي خوانيم:اين مؤلف شمل الصلاح والرضا.كجاست آقايي كه پراكندگي در اموردين و صلاح و رضاي مؤمنان را جمع مي كند؟راستي چه سعادتمند هستندمردمي كه به ولي خداوند و وارث انبيا و ائمه طاهرين، عليهم السلام،حضرت مهدي، عليه السلام، مودت ودوستي ورزيده و در نتيجه اين حب،صفات محبوب را پيدا كرده اند. مگرنه اين است كه بر دوستي آثاري مترتب است، از جمله اينكه محب صفات محبوب را به خود مي گيرد.و اين خود دليلي ديگر بر لزوم ترويج و تبليغ حب ولي خدا درجامعه انساني است.دلسوزان جامعه، معلمان ومربيان، كساني كه عليه انحطاطفرهنگي و تهاجم فكري قدم برداشته، دنبال پيشگيري و يا درمان مفاسد اجتماعي هستند، بايدتابلوهاي تقوي و فضيلت،جوانمردي و عدالت را كه در زندگي اهل بيت، عليهم السلام، وجود دارد به نمايش گذاشته، حيات سر تا سرنوراني و اهداف مقدس حضرت مهدي، عليه السلام، را به تمام زبانهاي جهان ترجمه نموده، مبلغ دوستي مصلح بشريت بشوند.امام زمان دوست داشتني اند،زندگي زيبايي دارند، اهداف والا وحيات بخشي دارند، مگر مي شودكسي ايشان را بشناسد و زيبايي صورت و سيرتشان را ببيند ولي دوستشان نداشته باشد؟جاذبه وجود مطهر خاتم الانبيا،صلي الله عليه وآله، را در تاريخ خوانده ايد؟ آن گونه بود كه از «اويس قرني » با اينكه رسول الله،صلي الله عليه وآله، را رؤيت ننموده محب

دلباخته و پيرو استواري ساخته بود. همين جاذبه در وجودخاتم الاوصيا وجود دارد، شما كه ازتهاجم فرهنگي و تلاش شرق و غرب در ترويج فساد گله و شكايت داريدچرا از جاذبه هاي الهي حضرت مهدي، عليه السلام، نمي گوييد ونمي نويسيد، چرا نسل جوان را به معرفت و شناخت صاحب زمان نزديك نمي كنيد؟تشكيل كلاس شناخت آن بزرگوار، نقل تشرفات معتبر و بيان دستگيري و عنايات حضرت، ترويج مراسم ندبه و اشك در فراق آن جناب، مس وجود آدمي را مبدل به زرناب مي سازد و جوان طاغي و گمشده راه را، خاضع متقي مي نمايد.پيامبر اسلام، صلي الله عليه وآله،خريداران ولايت آن حضرت را به شگفتي ايمان و عظمت يقين وصف فرموده است:... ان اعجب الناس ايمانا واعظمهم يقينا قوم يكونون في آخرالزمان لم يلحقوا النبي وحجبتهم الحجة، فآمنوا بسوادعلي بياض. [54] .شگفت انگيزترين مردم از نظر ايمان و بزرگترين آنها از نظر يقين كساني هستند كه در آخرالزمان زندگي مي كنند وبا اينكه پيامبر را نديده و حجت (الهي) هم از ديدگان آنها غايب است، ولي ايمان دارند به آنچه در كتب نوشته شده است.شگفتي ايمان اين مردان الهي درآخرالزمان به اين است كه تبليغات مسموم و تهاجم فرهنگي دشمنان دراعتقاداتشان اثر نمي گذارد، و دل به آيات قرآن و روايات معتبره پيامبراسلام، صلي الله عليه وآله، و عترت ايشان، عليهم السلام، داده، تسليم قوانين و مقررات دين مي باشند و اين در حالي است كه محبوبان الهي را باچشم ظاهر نديده و جمال نوراني پيامبر، صلي الله عليه وآله، و حجت الهي را ظاهرا مشاهده ننموده اند. اماءدر واقع با تقواي قلبي

كه داشته اند، دراثر مطالعه و تفكر در آثار و احاديث اهل البيت، عليهم السلام، و چشيدن شيريني ذكر و نام آن بزرگواران وشركت در مجالسشان و در سايه خدمت در راه دوست و دفاع از حريم محبوب الهي حضرت مهدي، عليه السلام، بصيرت و بينايي يافته،ناديده را با چشم دل ديده اند و دل به او داده اند.امام صادق، عليه السلام،مي فرمايند:يا ابابصير: طوبي لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبته و المطيعين له في ظهوره،اولئك اولياء الله الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. [55] .اي ابا بصير! خوش به حال شيعيان قائم ما، آنها كه در زمان غيبت، انتظار اورا مي كشند، و زمان ظهور، فرمان آن حضرت را اطاعت مي كنند، آنها اولياءخدايند كه خوفي بر آنها نيست، و اندوهي ندارند.و اين مقام و بلندي نام كه امام صادق، عليه السلام، توصيف مي فرمايند، نشات گرفته از معرفت وشناختي است كه شيعيان در زمان غيبت نسبت به امامشان كسب مي كنند.بايد دانست كه سبب غيبت اوابرهاي جهل و ناداني است كه بر فكرو انديشه انسانها نشسته و آنها را ازديدار خورشيد باز داشته است.منتظران ظهور و طالبان نور آنهايي هستند كه با تلاش پيگير و فعاليت فراوان در زدودن ابر ناداني جامعه نسبت به حضرت ولي عصر،عليه السلام، مي كوشند و در تمسك به حبل ولايت، ابراز دوستي نسبت به پيشوايان هدايت و برائت از اعداءقرآن و عترت، عليهم السلام،مي خروشند.از امام هفتم، عليه السلام، نقل شده كه فرمود:«طوبي لشيعتنا المتمسكين بحبلنا في غيبة قائمنا الثابتين علي مولاتنا و البرائة من اعدائنا،اولئك منا و نحن منهم.» [56] .خوشا به حال شيعيان

ما، آنها كه درغيبت قائم ما متمسك به حبل ولايت ماهستند و در دوستي ما و دشمني با اعداءما استوار و ثابت قدم اند، آنها از ما هستندو ما از آنها.رمز اين محبت، جاذبه الهي حضرت مهدي، عليه السلام، است،عارفان به آن حضرت، متنعم به اين جاذبه اند، و در امواج خروشان اين كشش غرق اند، براي همين سر از پانمي شناسند و سرفرازيشان درسربازي نمودن است، خدمت در راه دوست، ياري به وابستگان و دوستان دوست، كارشان است.دل جز ره عشق تو نپويد هرگز جز محنت و درد تو نجويد هرگزصحراي دلم عشق تو شورستان كرد تا مهر كسي در آن نرويد هرگز

المهدوية و المدينة الفاضله

معالم المدينة الفاضله في عصر الظهور

قضت الاراده الالهيه ان لا تنتهي اوراق سجل التاريخ الا بسطور العداله. و جاء التاكيد الالهي بانه لو لم يبق من عمر الدنيا الا يوما واحدا لطول الله ذلك اليوم حتي يتحقق الحلم الموعود و تنبت شجره العداله في ربوع المجتمع الانساني و تمتليء الارض قسطا و عدلا بعد ان ملئت ظلما و جورا. و البحث الآتي يستعرض جانبا من ملامح المدينه الاسلاميه الفاضله.

مدينة العدل

ارست الحضاره الغربيه اسس تقدمها علي قاعده الاهتمام بالانسان و تقديسه. و اعتبرت محوريه الانسان عاملا اساسيا في تقدم الغرب. بيد ان هذا الانسان نفسه، الذي اعتبر هدف التقدم و التطور و غايته، تناسته هذه الحضاره و اهملته. ان ازمه الحضاره الغربيه في مختلف ابعادها الاخلاقيه و الاجتماعيه و التربويه، تشير بوضوح الي هذا الحباط و النسيان.لقد سخر الغرب امكاناته العلميه و التقنيه لاستعاده الراحه العالميه للانسان الي ما كانت عليه في الماضي. بيد ان الانسان و رغم كل هذه الجهود، لم يحصل علي راحته. فهو يري العالم ضيقا و مظلما و باردا. و يشعر فيه بالتفاهه و الحقاره. و ان هذا لمسير لا يؤدي _ باعتقاد المنتقدين من داخل هذا النظام _ الا الي القضاء علي الانسان. فلنقرا ما يكتبه احد الفرنسيين المنتقدين للنظام الغربي:«ارادت الحضاره الحديثه، في خطواتها الاوليه ان تكون «انسانيه»، و قد اعطت الانسان اصاله بنحو اعتبرته مبدا و غايه كل شيء. بيد ان الحضاره التي رفعت نظريه تقديس الانسان، اضحت بمثابه نظام يحتقر الانسان و يخدعه و يسعي للقضاء عليه. احتقار الانسان بهذا المعني و هو انها حولت الانسان الي آله تؤدي سلسله من الوظائف الماديه و الكميه، و الي ماكينه منحصره بالمنتج و المستهلك».بيد ان

هدفيه المدينه الاسلاميه الفاضله و بالصوره التي ذكرناها، لا تكتفي براحه البدن، و لا بوفره الثروه و الرفاه المادي. بل ان الانسان في تصوير مهندسي هذه المدينه ليس جسدا فحسب، بل موجود ذات ابعاد مختلفه، و ان نموه و تكامله منوط بالنمو المتوازن لجميع هذه الابعاد. و ان تلك الجنه الارضيه لن تتحقق ما لم تحل فيها بارقه السماء. ان تربيه الناس و نموهم الروحي، و الالتفات الي الاخلاق و الفاضل الروحيه، التي هي من اكثر معالم الظهور اهميه و اصاله، تجد معناها في هذا الجانب.ان المدينه الفاضله في ذات الوقت التي هي مدينه العداله، هي مدينه الرفاه و مدينه الامن ايضا و في ذات الوقت التي هي مدينه التربيه، هي مدينه السجايا و الفضائل الانسانيه ايضا. ففي هذه الاجواء يتربي الافراد الصالحون ليبنوا مجتمعا صالحا و هادفا. و الي جنب حصول الناس علي ثرائهم المادي، ينهلوا من الثراء الروحي و المعنوي. و الي جوار اتمام النعمه و وفور الثروه، يجدون الطريق الي تكامل الاخلاق و الفضائل الانسانيه. اذ تستاصل الاحقاد من القلوب، و ينتفي الكذب و التزوير و الدناءه من العلاقات الاجتماعيه لتحل محلها الصراحه و الصدق و الاخلاق. ففي غير هذه النظره الشامله للانسان، و الي جنب ترتيب اجزائه الحقيقيه في مقابل بعض، لا يستطيع الخوض في تعبير حلم الانسان الدائم في تحقيق اهداف المدينه الانسانيه.

مدينة الرفاه

المدينه الاسلاميه الفاضله، مدينه الرفاه و الراحه و السعاده للجميع. الرفاه و النعيم بهذا المعني و هو انك لا تجد في المجتمع محتاجا، لان الموارد و الثروات توزع بصوره عادله. فطالما كانت حقوق الناس هي الهدف في مدينه العداله، فمن الطبيعي ان تجد الرفاه و النعيم و

النعم الالهيه في متناول الجميع.ان ما تفيده روايات الظهور بهذا الخصوص، يشير الي ان احتياجات الانسان الماديه و تطلعاته هي في طليعه اهداف المدينه الاسلاميه. فهي ليست فقط لم تنف، بل احتلت مكانا لها في الصداره. و ان الناس ليس فقط لن يلاموا علي اهتماماتهم الماديه، بل ان اهتماماتهم هذه تحظي بالتفاته الباريء عز و جل. و مما يروي عن الرسول الاكرم (ص) قوله: اذا ما قام المهدي في امتي، يرفل الناس بالنعيم بدرجه لم يشهدوا مثله من قبل. و ان هذا النعيم يشمل الجميع دون استثناء. و تغدق السماء عليهم مدرارا و لن تبخل الارض عليهم ببركاتها.. و هناك احاديث اخري تتحدث عن وفور المال، و كثره النعم، و زوال المعاناه، و الراحه في الحصول علي ما تطلبه، و اداء دين المدينين. و كذلك احاديث تتحدث عن غني الناس و انتفاء الحاجه، و عن عطاء الامام للجميع بنحو يصبحون فيه في غني عن الآخرين. و توجد احاديث تتحدث ايضا عن اعمار الارض اذا ما قام الامام المهدي، و تفيض الارض بزرعها و كنوزها و مواردها، كل كذلك من اجل رفاه الناس و راحتهم.

مدينة الامن و السلام

باعتقاد علماء النفس ان الحاجه الي الامن هي في طليعه احتياجات الانسان الاساسيه. و بطبيعه الحال تتجلي هذه الحاجه في جوانب مختلفه، منها الامن الاخلاقي، و الامن الاقتصادي، و الامن الحقوقي، و الامن الاجتماعي و الاسري الي غير ذلك. و ان هناك حجما كبيرا من احاديث الظهور يفيد بان المدينه الاسلاميه الفاضله هي مدينه الامن و السلام. الامن بمعناه الواقعي و الحقيقي و بمختلف جوانبه. و مما يروي عن الامام الصادق (ع) قوله في تفسير الآيه الشريفه: «وعد الله الذين آمنوا

منكم.. ليستخلفنهم في الارض.. و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا، «انها نزلت في القائم و اصحابه»، و هذا يعني ان وعد الله مبني علي استبدال خوف المؤمنين و ذعرهم الي امن و سلام، و ان ذلك يجده معناه و مصداقه الكامل في عصر ظهور الامام المهدي (عج). و عليه فان المنحدرات و المطبات الخطيره التي تظهر في حياه الانسان نتيجه للعلاقات غير السليمه السائده في المجتمع، لا مكان لها في اجواء المدينه الاسلاميه الفاضله. و هي ايضا سعاده ارضيه في مدينه الهيه هادفه.

مدينة التربيه

من خصوصيات عصر الظهور المهمه جدا، هي ان القوي تحل الواحده محل الاخري، و يحصل تغيير و تحول في بنيتها. فالحكومه في المدينه الفاضله تكون بايد ابناء المجتمع من المحرومين و المستضعفين. هؤلاء الذين تحملوا قبل الظهور عبء الفقر و الحرمان و الاستبداد الثقيل. و الآن حيث يقفون علي اعتاب تطبيق العداله، ينبغي ان يتمتعوا بحقهم المسلم في الوراثه و الامامه.و هكذا تجد الجنه الارضيه طريقها الي الواقع الخارجي، بامتلاء الارض بالعدل و العداله، و تمتع الجميع بالرفاه و الراحه و الامن، و استرجاع الانسان جميع ابعاد وجوده في ظل التربيه، و اتساع رقعه العلم و الحكمه، و مشاركه الجماهير المحرومه في اتخاذ القرار و تغيير البنيه السياسيه للمجتمع.

مدينة العلم

عصر الظهور هو عصر انتشار العلم و المعرفه. و المدينه الاسلاميه الفاضله، هي مدينه العلم. و مع اطلاله المنجي الحقيقي يحل العلم و المعرفه و الحكمه محل الجهل و الاميه، و يمتليء العالم بنور العقل و المعرفه، مثلما يحل العدل و القسط محل الظلم و الجور، و النظم و الاستقرار محل اللاملائمات الاجتماعيه. فمثلما يعمل مجيئه (عج) علي امتلاء الارض بالقسط و العدل، كذلك يروي ظماها من العلم و الحكمه ايضا. يضفي علي طاقات الناس العقلانيه، و يوصل عقولهم و قدراتهم الي مرحله الكمال. تظهر العلوم و المعارف التي بقيت كامنه وراء الحجب طوال العصور، و تنتشر، و تمتد حدود العلم و التعلم الي اعماق وجود كل شخص، بغض النظر عن كونه امراه او رجل.

مدي

ليست العداله لفظا غريبا، كما انها ليست بالحقيقه القربيه ايضا. قرون متماديه و الانسان يعيش هذا الحلم ليل نهار، بيد انه لم يجن غير الظلم و الاجحاف و الجور و الاختناق.لقد قرانا و سمعنا مرارا ان اناسا كثيرين، علي مدي التاريخ، جعلوا من هذه الحقيقه امرا حيا خالدا، من خلال محاولاتهم في الكشف عن ابعاد هذا المفهوم و دعوه الناس لتجسيده. بيد ان المساعي العلميه لهؤلاء الخيرين علي طريق تحكيم العداله باءت بالفشل غالبا او كانت عديمه الجدوي، و بقيت العداله في مفهومها الحقيقي خيالا و حلما.كم هو صعب تجسيد هذه الرؤيا الجميله، الرؤيا التي امتزجت بكيان الانسان علي مر التاريخ... و لكننا نعلم ان هذا الحلم سيتحقق يوما مهما طال الانتظار. و تبقي اشراقه الامل هذه هاجس القلوب المتعطشه لاطلاله المنجي، مهما تعاقبت السنين و الاعوام. تبقي القلوب تنتظر بشوق من اسمه «العدل»: «السلام علي... العدل امشتهر».. كلامه عدل،

و سبيله عدل، و حكومته حكومه العدل.. ليست في معالم حكومه الامام المهدي و نهضته، سمه و خصوصيه اوضح و اظهر من «القسط و العدل». فالتاكيد الذي ورد في المرويات علي خصوصيه انتشار عداله الامام الحجه (عج)، لم يرد في ايه خصوصيه اخري. و ان هذا بحد ذاته يشير الي عظمه العداله و اهميتها في اجهزه المدينه الاسلاميه الفاضله في عصر الظهور. هناك عشرات بل مئات المرويات في كتب الحديث المختلفه، خاصه كتاب «منتخب الاثر» و «كمال الدين» للشيخ الصدوق، تحدثت عن عمل الامام علي اشاعه العداله. و قد وصف هذا الامام الهمام في الكثير من هذه الروايات بانه مظهر العدل و تجلي العداله. و ان اطلاق اسم «العدل» علي الامام هو في الحقيقه ترجمه دقيقه لرسالته.يكتب صاحب «مكيال المكارم» بهذا الشان فيقول: «العدل، هو من اوضح الصفات الطيبه لهذا الامام، و لذلك سمي ب«العدل» كما ورد في دعاء ليالي رمضان: «اللهم و صل علي ولي امرك القائم المؤمل و العدل المنتظر».. و في موضع آخر نجد هذا العنوان بنحو آخر: «اول العدل و آخره»، و «السلام علي القائم المنتظر و العدل المشتهر...».و في ظل هذه العداله تزول القيود الانسان، و يعود الي الناس حقهم المسلوب.. تزول قيود العبوديه الظاهره و الباطنه، و تتحرر رقاب الناس، و تزول ارضيه استغلال الانسان لاخيه المسلم تماما. يقاد عمال الظلم و الجور الي التحقيق، و يعزل القضاه و الحكام الظلمه عن مناصبهم، و تطهر الارض من اي نوع من انواع الخيانه.. يسحق المستكبرون، و ينجح المحرومون و المستضعفون في استرجاع حقوقهم، و عندها لن تذرف دمعه و لا تتعالي آهه، و لن يبيت انسان جائعا، و لن يمضي

اي محروم يومه مضطربا خائفا.

امامة الامام المهدي المبكرة

اشاره

إن الإمام المهدي (عليه السلام) خلف أباه في إمامة المسلمين، وهذا يعني أنه كان إماماً بكل ما في الإمامة من محتويً فكري وروحي، في وقت مبكر جداً من حياته الشريفة.والإمامة المبكرة ظاهرة سبقهُ إليها عددٌ من آبائه (عليهم السلام)، فالإمام محمد الجواد (عليه السلام) تولَّي الإمامة وهو في الثامنة من عمره.والإمام علي الهادي (عليه السلام) تولَّي الإمامة وهو في التاسعة من عمره، والإمام الحسن العسكري (عليه السلام) تولَّي الإمامة وهو في الثانية والعشرين من عمره.ويلاحظ أن ظاهرة الإمامة المبكرة بلغت ذروتها في الإمام المهدي والإمام الجواد (عليهما السلام) وهي ظاهرة.لأنها كانت بالنسبة إلي عدد من آباء الإمام المهدي (عليه السلام) تشكل مدلولاً حسيّاً عملياً عاشه المسلمون، ووعوه في تجربتهم مع الإمام (عليه السلام) بشكل وآخر، ولا يمكن أن نُطالب بإثبات لظاهرة من الظواهر أوضح وأقوي من تجربة أُمة.

الامامة المبكّرة ظاهرة واقعية

إن الإمام الذي يبرز علي المسرح وهو صغير فيعلن عن نفسه إماماً روحيّاً وفكرياً للمسلمين، ويدين له بالولاء والإمامة كلُّ ذلك التيار الواسع، لابد أن يكون علي قدر واضح وملحوظ - بل وكبير - من العلم والمعرفة، وسعة الأفق، والتمكن من الفقه، والتفسير، والعقائد، لأنه لو لم يكن كذلك لما أمكن أن تقتنع تلك القواعد الشعبية بإمامته.مع أنَّ الأئمة كانوا في مواقع تتيح لقواعدهم التفاعل معهم، وللأضواء المختلفة أن تُسلّط علي حياتهم وموازين شخصيتهم.فهل من المعقول أن صبيّاً يدعو إلي إمامة نفسه وينصب منها علماً للإسلام وهو علي مرأيً ومسمع من جماهير قواعده الشعبية، فتؤمن به وتبذل في سبيل ذلك الغالي، من أمنها وحياتها، بدون أن تكلِّف نفسها اكتشاف حاله، وبدون أن تهزّها ظاهرة هذه الإمامة المبكرة لاستطلاع حقيقة الموقف وتقويم هذا الصبيِّ الإمام؟.ولو فرضنا أنَّ الناس

لم يتحركوا لاستطلاع المواقف، فهل يمكن أن تمرَّ المسألة أياماً وشهوراً، بل أعواماً دون أن تتكشَّف الحقيقة، علي الرغم من التفاعل الطبيعي المستمر بين الصبي الإمام وسائر الناس؟.وهل من المعقول أن يكون صبياً في فكره وعلمه حقّاً، ثم لا يبدو ذلك من خلال هذا التفاعل الطويل؟.وإذا افترضنا أن القواعد الشعبية لإمامة أهل البيت (عليهم السلام) لم يُتح لها أن تكتشف واقع الأمر، فلماذا سكتت الخلافة القائمة ولم تعمل لكشف الحقيقة إذا كانت في صالحها؟.وما كان أيسر ذلك علي السلطة القائمة لو كان الإمام الصبي صبياً في فكره وثقافته كما هو المعهود في الصبيان، وما كان أنجحه من أسلوب أن تقدم هذا الصبي إلي شيعته وغير شيعته علي حقيقته، وتبرهن علي عدم كفاءته للإمامة والزعامة الروحية والفكرية.فلئن كان من الصعب الإقناع بعدم كفاءة شخص في الأربعين أو الخمسين قد أحاط بقدر كبير من ثقافة عصره لِتَسَلُّم الإمامة، فليس هناك صعوبة في الإقناع بعدم كفاءة صبيٍّ اعتيادي مهما كان ذكيّاً وفطناً للإمامة بمعناها الذي يعرفه الشيعة الإماميون.وكان هذا أسهل وأيسر من الطرق المعقّدة وأساليب القمع، والمجازفة التي انتهجتها السلطات وقتئذٍ.إن التفسير الوحيد لسكوت الخلافة المعاصرة عن اللعب بهذه الورقة، هو أنها أدركت أن الإمامة المبكرة ظاهرة حقيقية وليست شيئاً مصطنعاً.وهذا معني ما قلناه من أنَّ الإمامة المبكِّرة ظاهرة واقعية في حياة أهل البيت (عليهم السلام) وليست مجرَّد افتراض.كما أنَّ هذه الظاهرة الواقعية لها جذورها وحالاتها المماثلة في تراث السماء الذي امتدّ عبر الرسالات والزعامات الربانية.ويكفي مثالاً لظاهرة الإمامة المبكِّرة في التراث الرباني لأهل البيت (عليهم السلام) النبي يحيي (عليه السلام)، إذ قال الله سبحانه وتعالي:(يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) مريم: 12.ومتي ثبت أن الإمامة

المبكرة ظاهرة واقعية ومتواجدة فعلاً في حياة أهل البيت (عليهم السلام) لم يعد هناك اعتراض فيما يخصُّ إمامة المهدي (عليهم السلام) وخلافته لأبيه وهو صغير.

خطبة الامام المهدي عند ظهوره بعد فريضة العشاء

ذكرت مجموعة من الأحاديث الشريفة أنّ بداية ظهوره (عليه السلام) يكون في المدينة المنوّرة، وإعلان حركته يكون في مكّة المكرّمة، وفي المسجد الحرام، حيث يُعلن حركته ويدعو إليها في خطبة موجزة ذات دلالات مهمّة، وهي مروية عن الإمام الباقر (عليه السلام)، ضمن حديث طويل عن ظهور سليله المهدي (عليه السلام).يقول الإمام الباقر (عليه السلام): فإذا صلّي العشاء نادي بأعلي صوته، يقول:(أُذكركم الله أيّها الناس، مقامكم بين يدي ربّكم، فقد اتخذ الحجّة، وبعث الأنبياء، وأنزل الكتاب، وأمركم أن لا تشركوا به شيئاً، وأن تحافظوا علي طاعته وطاعة رسوله، وأن تُحيوا ما أحيي القرآن، وتُميتوا ما أمات، وتكونوا أعواناً علي الهدي، وَوَزراً علي التقوي، فإنّ الدنيا قد دنا فناؤها وزوالها، وآذنت بالوداع، فإنّي أدعوكم إلي الله، وإلي رسوله، والعمل بكتابه، وإماتة الباطل، وإحياء سنته).

خطبة الامام المهدي عند ظهوره في المقام

ذكرت مجموعة من الأحاديث الشريفة أنّ بداية ظهوره (عليه السلام) يكون في المدينة المنوّرة، وإعلان حركته يكون في مكّة المكرّمة، وفي المسجد الحرام، حيث يُعلن حركته ويدعو إليها في خطبة موجزة ذات دلالات مهمّة، وهي مروية عن الإمام الباقر (عليه السلام)، ضمن حديث طويل عن ظهور سليله المهدي (عليه السلام).يقول الإمام الباقر (عليه السلام): ثمّ ينتهي الي المقام، فيصلّي عنده ركعتين، ثمّ ينشد الله والناس حقّه، فيقول:(يا أيّها الناس إنّا نستنصر الله علي من ظلمنا، وسلب حقّنا، من يحاجنا في الله فأنا أولي بالله، ومن يحاجنا في آدم فأنا أولي الناس بآدم، ومن حاجنا في نوح فأنا أولي الناس بنوح، ومن حاجنا في إبراهيم فإنا أولي الناس بإبراهيم، ومن حاجنا بمحمّد فإنا أولي الناس بمحمّد (صلي الله عليه وآله)، ومن حاجنا في النبيين فأنا أولي الناس بالنبيين، ومن حاجنا في كتاب الله فنحن

أولي الناس بكتاب الله، أنا أشهد وكل مسلم اليوم، إنّا قد ظُلمنا وطُردنا، وبُغي علينا، وأخرجنا من ديارنا، وأموالنا وأهالينا وقُهرنا، ألا إنا نستنصر الله اليوم كل مسلم).

مدة ملك الامام المهدي بعد قيامه

1 - أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة الكوفي قال: حدثني علي بن الحسن التيملي، عن الحسن بن علي بن يوسف، عن أبيه ؛ ومحمد بن علي، عن أبيه، عن أحمد بن عمر الحلبي، عن حمزة بن حمران، عن عبدالله بن أبي يعفور، عن أبي عبدالله(عليه السلام) أنه قال: [ي] ملك القائم(عليه السلام) تسع عشرة سنة وأشهرا .2 - أخبرنا أبو سليمان أحمد بن هوذة الباهلي قال: حدثنا إبراهيم بن إسحاق النهاوندي سنة ثلاث وسبعين ومائتين، قال: حدثنا أبومحمد عبدالله بن حماد الانصاري سنة تسع وعشرين ومائتين، قال: حدثني عبدالله بن أبي يعفور، قال: قال أبوعبدالله(عليه السلام): ملك القائم منا تسع عشرة سنة وأشهرا .3 - أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة قال: حدثنا محمد بن المفضل بن إبراهيم بن قيس بن رمانة الاشعري ؛ وسعدان بن إسحاق بن سعيد ؛ وأحمد بن الحسين بن عبدالمك [الزيات] ؛ ومحمد بن أحمد بن الحسن القطواني، عن الحسن ابن محبوب، عن عمرو بن ثابت، عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علي(عليهما السلام) يقول: والله ليملكن رجل منا أهل البيت ثلاثمائة سنة [وثلاث عشرة سنة] ويزداد تسع، قال: فقلت له: [و] متي يكون ذلك؟ قال: بعد موت القائم(عليه السلام)، قلت له: وكم يقوم القائم(عليه السلام) في عالمه حتي يموت؟ فقال: تسع عشرة سنة من يوم قيامه إلي يوم موته .4 - أخبرنا علي بن أحمد البندنيجي، عن عبيد الله بن موسي

العلوي، عن بعض رجاله، عن أحمد بن الحسن، عن إسحاق، عن أحمد بن عمر بن أبي شعبة الحلبي، عن حمزة بن حمران، عن عبدالله بن أبي يعفور، عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: إن القائم [(عليه السلام)] يملك تسع عشرة سنة وأشهرا .وإذ قد أتينا علي الغرض الذي قصدنا له وانتهينا إلي ما أردنا منه - وفيه كفاية وبلاغ لمن كان له قلب أو ألقي السمع وهو شهيد - فإنا نحمد الله علي إنعامه علينا ونشكره علي إحسانه إلينا بما هو أهله من الحمد ومستحقه من الشكر، ونسأله أن يصلي علي محمد وآله المنتجبين الاخيار الطاهرين، وأن يثبتنا بالقول الثابت في الحياة الدنيا، وفي الآخرة، ويزيدنا هدي وعلما وبصيرة وفهما، ولا يزيغ قلوبنا بعد إذ هدانا، وأن يهب لنا من لدنه رحمة إنه كريم وهاب.والحمد لله رب العالمين، وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين وسلم تسليما كثيرا مباركا زاكيا ناميا طيبا.

پاورقي

[1] سوره حج (22)، آيه 41.

[2] سوره نور(24)، آيه 52.

[3] سوره حشر(59)، آيه 9؛ سوره تغابن (64)، آيه 16.

[4] الحرالعاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعة، ج 5، باب 1، از ابواب ما تجب فيه الزكاة، حديث 6، ص 4.

[5] العروسي، عبد علي بن جمعه، نورالثقلين، ج 3، ص 506.

[6] همان.

[7] المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 75.

[8] المتقي الهندي، علاءالدين، كنزالعمال، ج 14، صص 262-261، حديث 38653.

[9] بخشي از دعاي افتتاح.

[10] در فصل اتفاقي بودن مهدي گفته شد كه اين روايت مسلم الفريقين است.

[11] ظاهراً «نبوّت» در اين مقاله به معني لغوي آن يعني «پيشگويي» است و معني اصطلاحي آن يعني «پيامبري اراده نشده است.

[12] EdmundPurdom.

[13] John Wheeler.

[14] Caryl Matrisciana.

[15] Dech Ainsworth.

[16] Paul Laloude.

[17] Grant

Jeffrey.

[18] Daye Breese.

[19] Dave Hunt.

[20] Chuch Missler.

[21] سوره نحل (16) آيه 112.

[22] سورة آل عمران: الآية 83.

[23] ينابيع المودة: ص421.

[24] كشف الغمة: ص320.

[25] سورة التوبة: الآية 33.

[26] بحار الأنوار: ج13 ص17.

[27] إلزام الناصب: ج2 ص354.

[28] سورة الأنبياء: الآية 105.

[29] ينابيع المودة: ص425.

[30] سورة الحج: الآية 41.

[31] انظر فصل القرآن الكريم من هذا الكتاب الآية السابعة.

[32] سورة النور: الآية 55.

[33] الغيبة للنعماني: ص128.

[34] سورة القصص: الآية 5.

[35] بحار الأنوار: ج13 ص16.

[36] بحار الأنوار: ج13 ص189.

[37] بحار الأنوار: ج13 ص168.

[38] الغيبة للشيخ الطوسي: ص294.

[39] الحرالعاملي، محمدبن الحسن،وسائل الشيعة، ج 11، ص 435.

[40] همان.

[41] سوره جمعه (62)، آيه 1.

[42] سوره رعد (13)، آيه 17.

[43] فيض الاسلام، علينقي، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 1156.

[44] سوره بقره (24)، آيه 154.

[45] سوره نور (24)، آيه 35.

[46] سوره آل عمران (3)، آيه 61.

[47] من عنده علم الكتاب، حضرت علي،عليه السلام، مي باشند، ر. ك: شواهد التنزيل،ج 1، ص 307.

[48] ر. ك: بيانيه رابطة العالم الاسلامي به نقل از: مكارم شيرازي، ناصر، مهدي انقلابي بزرگ، ص 154.

[49] الفتوي في مسالة المهدي المنتظر پاسخ رابطة العالم الاسلامي در مكه به يك مسلمان كنيايي. ر. ك: مكارم شيرازي، ناصر، همان،ص 146؛ مهدي پور، علي اكبر، او خواهد آمد،ص 83.

[50] براي مطالعه سند حديث و شرح آن ر.ك: فقيه ايماني، مهدي، شناخت امام يا راه رهايي از مرگ جاهلي.

[51] سوره آل عمران (3)، آيه 103.

[52] ر. ك: القندوزي، حافظ سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج 1، ص 139.

[53] الصدوق، محمدبن علي بن الحسين، كمال الدين، و تمام النعمة، باب 22.

[54] الصافي الگلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، ص 513؛ القندوزي، حافظ سليمان بن ابراهيم، همان، ص

494.

[55] الحرالعاملي، محمدبن الحسن، اثبات الهداة، ج 3، ص 476.

[56] همان، ج 3، ص 477.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109