سرشناسه : لباف ، علی ، - 1353
عنوان و نام پدیدآور : حدیث لوح ائمه هدی در لوح فاطمه زهرا سلام الله علیها/ تدوین علی لباف ؛ زیرنظر موسسه تحقیقاتی فرهنگی جلیل (نشر جلی )
مشخصات نشر : تهران : موسسه تحقیقاتی فرهنگی جلیل (نشر جلی )، 1375.
مشخصات ظاهری : ص 47
فروست : (موسسه تحقیقاتی فرهنگی جلیل (نشر جلی )26)
شابک : 964-5972-02-71600ریال
یادداشت : کتابنامه : ص . 25 - 23؛ همچنین به صورت زیرنویس
موضوع : احادیث خاص (لوح )
رده بندی کنگره : BP145/ل9041 1375
رده بندی دیویی : 297/218
شماره کتابشناسی ملی : م 75-10509
ص: 1
ص: 2
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
أَللّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بارِکْ عَلی صاحِبِ الدَّعْوَهِ النَّبَوِیَّهِ
وَ الصَّوْلَهِ الْحَیْدَرِیَّهِ وَ الْعِصْمَهِ الفاطِمیَّهِ وَ الْحِلْمِ الْحَسَنیَّهِ وَ الشُّجاعَهِ الحُسَیْنیِّهِ
وَالعِبادَهِ السَّجادِیَّهِ وَ المَآثِرِ الباقِریَّهِ وَ الآثارِ الجَعْفَریَّهِ،
وَ الْعُلُومِ الکاظِمیَّهِ وَ الحُجَجِ الرَّضویَّهِ وَ الْجُودِ التَّقَویَّهِ
وَ النَّقاوَهِ النَّقَوِیَّهِ وَ الْهَیْبَهِ الْعَسْکَرِیَّهِ وَ الغَیْبَهِ الإِلهِیَّهِ
ص: 3
ص: 4
فهرست نگاشته ها ...3
پیشگفتار...7
مقدمه اوّل : مأخذ حدیث لوح...23
مقدمه دوم : راویان حدیث لوح...26
مقدمه سوم :نکاتی در باب حدیث لوح...29
گفتار اوّل : متن حدیث لوح...32
گفتار دوم : برگردان حدیث لوح...33
گفتار سوم : خاتمه ...44
ص: 5
ص: 6
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ یا صاحِبَ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ
شناخت، تصدیق و اقتدا به امام الهی، به عنوان بنیادی ترین پایه دین نبوی صلی الله علیه و آله، از جانب پروردگار حكیم وضع گردیده است و انحراف از مسیر معرفت حجت ربوبی در هر دوران، سر آغاز گام نهادن در وادی ظلمت، گمراهی و انحراف از مسیر حق و حقیقت می باشد.
عن سلیم بن قیس الهلالی، عن امیر المومنین علیه السلام، قال:«قُلتُ لهُ: مَا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الرَّجُل ضَالاً؟ قَال: أَنْ لا يَعْرِفَ مَنْ
ص: 7
أَمَرَ اللهُ بِطَاعَتِهِ وفَرَضَ وَلايَتَهُ وجَعَلهُ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وشَاهِدَهُ عَلى خَلقِهِ»، قُلتُ: فَمَنْ هُمْ يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، فَقَال: «الذِينَ قَرَنَهُمُ اللهُ بِنَفْسِهِ ونَبِيِّهِ فَقَال: «يا أَيُّهَا الذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وأَطِيعُواالرَّسُول وأُولي الأَمْرِ مِنْكُمْ» (1) ، قَال: فَقَبَّلتُ رَأْسَهُ وقُلتُ: أَوْضَحْتَ لي وفَرَّجْتَ عَنِّي وأَذْهَبْتَ كُل شَكٍّ كَانَ فِي قَلبِي. (2)
از سلیم بن قیس هلالی، از امیر مومنان علیه السلام روایت شده است كه سلیم بن حضرت عرض كرد: نزدیكترین امر كه سبب گمراهی آدمیان می گردد چیست؟ حضرت فرمودند: اینكه كسانی را شناسد كه حق تعالی فرمان به فرمانبرداری از آنان داده و ولایتشان را واجب فرموده و آنها را به عنوان حجت بر روی زمین و شاهدی بر آفریدگان قرار داده است. سلیم گوید: عرضه داشتم: ای امیر مومنان! اینان چه كسانی هستند؟ فرمود: اینان همانانی هستند كه پروردگار سبحان آنان را قرین نفس
ص: 8
خود و رسولش قرار داده است. آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند: ای كسانی كه ایمان آورده اید! معبود تعالی و رسول و صاحبان امر را فرمان برید. سلیم گوید: در این هنگام سر مبارك حضرت را بوسیدم و گفتم: برایم روشن نمودی، و گشایشی برایم حاصل فرمودی و هر گونه شك و ریبی را از قلبم زدودی. آری! اگر كسی انسان هادی (1) را نشناسد و نداند كه برای امكان گام نهادن در مسیر عبودیت و رسیدن به سعادت، از چه كسی باید اطاعت كند و ولایتش را بپذیرد، مسلما پیروی از آن حجت الهی برایش میسر نخواهد شد و به قطع و یقین در مسیر زندگی گرفتار امامان ضلالت و گمراهی می شود. آنان كه او را به سوی آتش می خوانند و از مسیر حق منحرفش می سازند. عن ابی جعفر علیه السلام، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآیَهُ قَالَ:
ص: 9
( يَومَ نَدعُوا كُلَّ أُنَاسِ بِإمَامِهِم) (1) ، قالَ المُسلِمونَ: یا رَسولَ اللّهِ! ألَستَ إمامَ النّاسِ کُلِّهِم أجمَعینَ؟ قالَ: فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله: أنَا رَسولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله إلَی النّاسِ أجمَعینَ، ولکِن سَیَکونُ مِن بَعدی أئِمَّهٌ عَلَی النّاسِ مِنَ اللّهِ مِن أهلِ بَیتی، یَقومونَ فِیالنّاسِ فَیُکَذَّبونَ، ویَظلِمُهُم أئِمَّهُ الکُفرِ وَالضَّلالِ وأشیاعُهُم، فَمَن والاهُم وَاتَّبَعهُم وصَدَّقَهُم فَهُوَ مِنّی ومَعی وسَیَلقانی، ألا ومَن ظَلَمَهُم وکَذَّبَهُم فَلَیسَ مِنّی ولا مَعی وأنَا مِنهُ بَریءٌ. (2)
امام باقر علیه السلام فرمود: چون آیه روزی كه هر دسته از مردم را به امامشان خوانیم نازل شد، مسلمانان به پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشتند: ای فرستاده پروردگار! مگر شما امام بر تمامی مردم نیستید؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: من از جانب الهی به سوی همه مردم فرستاده شدم ام، ولی بعد از من امامانی از
ص: 10
خاندانم بر مردم منصوب شوند، ایشان در میان مردم قیام نمایند و مردم آنها را تكذیب كنند و امامان كفر و گمراهی و پیروانشان بر ایشان ستم كنند، هر كه آنها را دوست دارد و از آنها پیروی كند و تصدیقشان نماید، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد كرد. آگاه باشید! كسی كه به ایشان ستم كند و تكذیبشان نماید، از من نیست و با من نیست و من از او بیزارم.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ: إِنَّ اَلْأَئِمَّهَ فِی کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ: قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (1) لاَ بِأَمْرِ اَلنَّاسِ یُقَدِّمُونَ أَمْرَ اَللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُکْمَ اَللَّهِ قَبْلَ حُکْمِهِمْ، قَالَ: (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی اَلنّارِ). (2) یُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اَللَّهِ وَ حُکْمَهُمْ قَبْلَ حُکْمِ اَللَّهِ، وَ یَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلاَفَ مَا فِی کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (3) .
ص: 11
امام صادق علیه السلام فرمود: امامان در كتاب حضرت حق جل و علا دو دسته اند: 1 - معبود تبارك و تعالی می فرماید: و آنها را امامانی قرار دادیم كه به امر ما هدایت كنند، نه به امر مردم. امر الهی را بر امر مردم مقدم دارند و حكمش را پیش از حكم مردم دانند. 2- و باز فرموده است: آنها را امامانی قرار دادیم كه به سوی دوزخ بخوانند. ایشان امر مردم را بر امر الهی مقدم دارند و حكم مردم را پیش از حكمش دانند و بر خلاف آنچه در قرآن كریم است، مطابق هوس خویش رفتار كنند. (1) .
حق تعالی اتمام و اكمال دینش (2) - كه شامل
ص: 12
كلیّه دستورات الهی در راه نیل به سعادت ابدی است - را منوط و مشروط به تمسك به امامت ولی و حجتش بر بندگان نموده است.
عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ عَلِیٍّ أَوِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ اِفْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ یَفْتَرِضْ إِلاَّ حَسَناً جَمِیلاً اَلصَّلاَهَ وَ اَلزَّکَاهَ وَ اَلْحَجَّ وَ اَلصِّیَامَ وَ وَلاَیَتَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فَعَمِلَ اَلنَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ اِسْتَخَفُّوا بِالْخَامِسَهِ وَ اَللَّهِ لاَ یَسْتَکْمِلُوا اَلْأَرْبَعَ حَتَّی یَسْتَکْمِلُوهَا بِالْخَامِسَةِ (1) .
ص: 13
امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام، از امام سجاد علیه السلام، یا امام حسن مجتبی علیه السلام نقل می كند كه حضرت فرمود: حق تعالی پنج امر را واجب شمرده است و این در حالی است كه او واجب نفرموده مگر امر نیكو و زیبا را. آن پنج امر عبارتند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولایت ما اهل بیت نبوت. مردم به چهار امر نخستین عمل می كنند و پنجمین آنها را سبك می شمرند. به حق سوگند، چهار امر نخست كامل نگردید مگر اینكه امر پنجم آنها را كامل گردانید.
زیرا تنها معبود متعال است كه باب هدایت را به روی بندگان می گشاید و راه ادب ورزی به ساحت قدسش را در پیش روی سالكان طریقتش می نهد. از امام صادق علیه السلام منقول است كه:
عَبَدَ اَللَّهَ حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَتَّی صَارَ مِثْلَ اَلْخِلاَلِ فَأَوْحَی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی نَبِیِّ زَمَانِهِ قُلْ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَوْ عَبَدْتَنِی حَتَّی تَذُوبَ کَمَا تَذُوبُ اَلْأَلْیَهُ فِی اَلْقِدْرِ مَا قَبِلْتُ مِنْکَ حَتَّی تَأْتِیَنِی مِنَ اَلْبَابِ اَلَّذِی أَمَرْتُکَ. (1).
ص: 14
دانشمندی از دانشمندان بنی اسرائیل معبود عز و جل را آن چنان عبادت كرد كه چون چوب خلال لاغر و نحیف گشت. پس پروردگار با فر و شكوه به پیامبر زمانش وحی فرمود: به او بگو: به شكوه و جلال و جبروتم سوگند، اگر تو مرا آن چنان بندگی كنی كه بسان دنبه در دیگ جوشان ذوب شوی، عبادتت را نمی پذیرم مگر اینكه از بابی كه تو را بدان امر كرده ام وارد شوی.
از این روست كه عبادت ربوبی تنها از طریق ورود به باب معرفت و ولایت امام الهی محقق گشته و اعمال مقبول (1) درگاه حضرتش می گردند.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «کُلُّ مَنْ دَانَ اللّهَ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لاَ إِمَامَ لَهُ مِنَ اللّهِ ، فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ ، وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ ، وَ اللّهُ شَانِئٌ لاِءَعْمَالِهِ.... (2) .
ص: 15
محمد بن مسلم گوید: شنیدم كه امام باقر علیه السلام می فرمود: هر كه دینداری حضرت سبحان كند با عبادتی كه خود را در آن به زحمت افكند، ولی پیشوایی از جانب الهی برای خود نگرفته باشد، كوشش او پذیرفته نیست و او گمراه است و سرگردان، و حق تعالی كردار او را ناپسند دارد.
عن ابی عبد الله علیه السلام في قول الله عز و جل: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ: (1) وَلاَیَتُنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنَا لَمْ یَرْفَعِ اَللَّهُ لَهُ عَمَلاً. (2) .امام صادق علیه السلام راجع به گفتار پروردگار با فر و شكوه كه می فرماید: سخنان پاك به سوی او بالا رود و كار شایسته را بالا برد فرمود: ولایت ما خانواده مقصود است، و با دست اشاره به سینه
ص: 16
خود نمود و فرمود كسی كه ولایت ما را نداشته باشد، حضرت احدیت هیچ عملی را از او بالا نبرد.
بنابراین هر كس بمیرید و عارف به آن امام الهی كه تصدیق امامتش موجب هدایت، ائتمامش راه سعادت و ورود از باب ولایتش، عامل قبول عبادت است نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است؛ هر چند كه در تمام عمر بی حاصلش از ظاهر اسلام و قرآن، روزه و نماز، مسجد و محراب، حج و زكات و جهاد جدایی نداشته باشد. (1) چنین فردی مصداق این حدیث
ص: 17
شریف است كه می فرماید:
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة». (1) .
ص: 18
هر كس بمیرد و عارف به امام زمانش نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است.
این حدیث شریف از احادیث متواتری (1) است كه مورد اتفاق شیعه و عامه است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله بدان تفوه نموده اند.
در نتیجه، بر اساس مفاد این روایت اگر كسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد و امامت وی را تصدیق نكرده و ولایتش را نپذیرد، به مرگ جاهلیت مرده است، كه مقصود از مردن به گونه جاهلی، مردن به آن حالتی است كه مردمان دوران جاهلیت مرده اند و آن مردن در حالت كفر و الحاد است. (2) .
ص: 19
در نتیجه، بر ماست تا امام و حجت الهی دره ر دوران را بشناسیم و امامتش را پذیرا باشیم، تا عارف به امام زمان خود بوده و به مقام ایمان نایل شویم.عن فضیل: قال سمعت أبا جعفر (ع) یقول: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمَوْتُهُ مِیتَهٌ جَاهِلِیَّهٌ وَ لاَ یُعْذَرُ اَلنَّاسُ حَتَّی یَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ، (1) وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لاَ یَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هَذَا اَلْأَمْرِ أَوْ تَأَخُّرُهُ وَ مَنْ مَاتَ عَارِفاً لِإِمَامِهِ کَانَ کَمَنْ هُوَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ . (2) .
ص: 20
از فضیل روایت شده است كه گفت از امام باقر (علیه السلام) شنیدم كه فرمود: هر كس بمیرد و او را امامی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است و مردم عذری ندراند مگر آنكه امامشان را بشناسند. (یا به عبارت دقیق تر پس از معرفی امام خویش را به امامت و حصول شناخت برای بندگان امامتش را پذیرا و تصدیق گر باشند). و هر كس بمیرد و امامش را بشناسد مقدم شدن امر ظهرو و با تاخیرش وی را زیانی نمی رساند و هر كس بمیرد در حالی كه امامش را بشناسد بسان كسی است كه با قائم در خیمه و خرگاهش باشد.
در این مقوله نصوص و روایات فراوانی از جانب قدس احدیت و رسول اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و عترت طاهرین (علیهم السلام) در تصریح به نام یكایك ائمه و معرفی آن بزرگواران (علیهم السلام) رسیده است آن گونه كه از شمارش خارج می باشد. (1) .
ص: 21
این روایات، راه هدایت را به روشنی در پیش روی طالبان حقیقت گشوده است، تا با دلایل و براهین آشكار و مستحكم، امامان الهی را بشناسند، امامتشان را پذیرا باشند و در نور ولایتشان وارد شوند، تا رستگار گردند. در میان این نصوص گرانقدر، حدیث شریف لوح از جمله احادیث قدسی و والا مقامی است كه دلالت تام بر معرفی امامان الهی علیهم السلام دارد و همچون چراغی فروزان در تاریكی جهل و گمراهی، هدایت كننده رهروان به نور ایمان و خارج كننده آنان از ظلمت كفر، ضلالت و نفاق می باشد، تا در این دوران سرگشتگی غیبت، قوت قلبی برای شیعیان امام عصر علیه السلام - این ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله - و راهگشایی برای جستجوگران هدایت گردد.
ص: 22
1 - ثقه الاسلام كلینی قدس سره، ابوجعفر محمد بن یعقوب (م 328 یا 329 ق): الاصول من الكافی، ج 1: ص 572 / ح3.
2- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن علی (م 346 ق): اثبات الوصیه، ص 260.
3- شیخ صدوق قدس سره، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م 381 ق): كمال الدین و تمام النعمه، ج 1: ص 308 / ح1.
4 - همو: عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1: ص 42 / ح 2.
5- همو: الامامه و التبصره، ص 103 / ح 3.
6- نعمانی رحمه الله، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم (از اعلام قرن چهارم): كتاب الغیبه، ص 62 / ح 5.
7- معلم الامه، شیخ مفید قدس سره، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان حارثی عكبری (م 413 ق):
ص: 23
الاختصاص ص 205.
8 - شیخ الطائفه طوسی قدس سره ابوجعفر محمد بن حسن (460 ق) كتاب الغیبة ص93.
9- طبرسی رحمه الله ابو علی احمد بن علی بن ابی طالب (از اعلام قرن ششم): الاحتجاج، ج 1: ص 84.
10- امین الاسلام طبرسی رحمه الله ابوالفضل بن حسن (از اعلام قرن ششم): اعلام الوری، ص 392. (به نقل از شیخ صدوق قدس سره).
11 - سبزواری یا شعیری (از اعلام قرن ششم) جامع الاخبار، ص 21. (به نقل از شیخ صدوق قدس سره)12
12- حموینی، ابراهیم بن محمد بن مؤید جوینی خراسانی (م 730 ق): فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین من ذریتهم (علیهم السلام)، ج 2: ص 136 / ح 432. (به نقل از شیخ صدوق قدس سره).
13 - علامه مجلسی قدس سره، محمد باقر بن محمد تقی (م 1111 ق)، بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهارعلیهم السلام، ج 36: ص 197 / ح 3. (به نقل از شیخ صدوق شیخ مفید و شیخ طوسی و طبرسی و نعمانی رحمه الله).
14 - بحرانی اصفهانی رحمه الله، شیخ عبدالله: عوالم العلوم
ص: 24
و المعارف و الاحوال، ج 3 / قسمت 3: صص 66 - 73/ ح 4 و ج 11 / احوالات سیدة النساء فاطمة الزهراء (علیهماالسلام).
ص: 25
1 - طریق ثقه الاسلام كلینی قدس سره: عن محمد بن یحیی و محمد بن عبد الله، عن عبد الله بن جعفر، عن الحسن بن ظریف، و علی بن محمد، عن صالح بن ابی حماد، عن بكر بن صالح، عن عبد الرحمان بن سالم، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله علیه السلام. (كلینی: الاصول من الكافی، ج 1: ص 527 / ح 3)
2- طریق مسعودی:
عن ابی الحسن صالح بن ابی حماد و الحسن بن ظریف معا، عن بكر بن صالح...
(مسعودی: اثبات الوصیه، ص 260 [ما بقی سند همچون عیون و كمال الدین])
3 - طریق شیخ صدوق قدس سره: الف) ابی و محمد بن الحسن بن احمد بن الولید، قالا: حدثنا سعد بن عبد الله و عبد الله بن
ص: 26
جعفر الحمیری جمیعا: عن ابی الخیر صالح بن ابی حماد و الحسن بن ظریف (او طریف) جمیعا، عن بكر بن صالح.
(صدوق: عیون اخبار الرضا، ج 1: ص 41 / ح 2، همو: كمال الدین، ج 308: 1 / ح 1 [با اختلاف اندكی در تعبیر])
ب) حدثنا ابی و محمد بن موسی المتوكل و محمد بن علی ماجیلویه، و احمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم و الحسین بن ابراهیم بن تاتانه (او ناتانه) و احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی رضی الله عنه قالوا: حدثنا علی بن ابراهیم بن هاشم، عن ابیه، عن بكر بن صالح، عن عبد الرحمان ان بن سالم، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله علیه السلام، قال: قال ابی علیه السلام..
(صدوق: عیون اخبار الرضا، ج 1: صص 42 - 41 / ح 2، همو: كمال الدین، ج 308: 1 / ح 1 [با اختلاف اندكی در تعبیر]) ج) عن سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر الحمیری جمیعا، عن صالح بن ابی حماد...
(صدوق: الامامه و التبصره، ص 103 / ح 92 [ما بقی سند همچون عیون و كمال الدین])
4 - طریق شیخ مفید قدس سره:
محمد بن معقل القرمیسنی، عن ابیه، عن عبد الله بن جعفر الحمیری، عن الحسن بن ظریف،
ص: 27
عن بكر بن صالح.
(مفید: الاختصاص، ص 205) ما بقی سند همچون عیون و كمال الدین)
5- طریق نعمانی رحمه الله:موسی بن محمد القمی و أبوالقاسم، عن سعد بن عبدالله، عن بكر بن صالح.(نعمانی: كتاب الغیبة، ص 62/ ح 5 (ما بقی سند همچون عیون و كمال الدین))
6- طریق شیخ طوسی قدس سره:جماعة عن محمد بن سفیان البزوفری، عن أحمد بن ادریس و الحمیری معا، عن صالح بن ابی حماد و الحسن بن ظریف معا، عن بكر بن صالح، عن عبدالرحمان بن سالم، عن ابی بصیر.(طوسی: كتاب الغیبة، ص 93 (مابقی سند همچون عیون و كمال الدین))
ص: 28
این حدیث را امام صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوار خود، امام باقرعلیه السلام روایت فرموده اند و متن حدیث دلالتی بر حضور امام صادق علیه السلام در هنگام وقوع ندارد.
در بعضی نسخ (كمال الدین و اصول كافی) آمده است كه امام باقر علیه السلام به جابر فرمود: در نسخه ات بنگر تا من آن را برای تو بخوانم، پس جابر در نسخه اش نگریست و پدرم علیه السلام بر او قرائت می كرد.
این نكته موجد این سوال است كه جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله در آن زمان بینا بوده است؛ حال آنكه از برخی كتب چنین استنباط می شود كه وی به هنگام زیارت اربعین سالار شهیدان، حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از نعمت بینایی
ص: 29
برخوردار نبوده است. در جواب باید گفت كه آن خبر دلالتی بر نابینایی كامل جابر ندارد، چه ممكن است كه این صحابی بزرگ، چشمانش كم سو بوده و یا از شدت اشك و اندوه توان دیدن نداشته، از این رو به عطیه فرموده تا دستان وی را گرفته بر مزار حضرت امام حسین علیه السلام بگذار و یا به استحسان برخی از صاحب نظران با مستمسك قرار دادن این مطلب كه الشفاء فی تربته علیه السلام در آن زمان چشمانش شفا گرفته و بینایی خود را بازیافته، در نتیجه در زمان امام باقر علیه السلام از نعمت بینایی برخوردار بوده است. علاوه بر این، در نسخی همچون عیون اخبار الرضا علیه السلام این فراز نیامده است.
متن حدیث لوح در این مجموعه بر گرفته از كتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام است.
لازم به تذكر است كه حدیث لوح با آنچه كه به عنوان حدیث صحیفه در بیان اسامی معصومین علیهم السلام از صدیقه زهرا علیها السلام نقل شده است كاملا متفاوت بوده و بسیار بعید است كه
ص: 30
بتوانیم این دو حدیث را یكی تلقی كنیم. لذاست كه شیخ صدوق قدس سره در كتاب شریف كمال الدین برای هر كدام از این دو حدیث بابی مستقل را گشوده است. معظم له باب بیست و هفتم از كتابش را چنین نامیده است: ما روي عن سيِّدة نساء العالمين فاطمة الزهراء بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) من حديث الصحيفة وما فيها من أسماء الأئمَّة وأسماء أُمَّهاتهم وأنَّ الثاني عشر منهم القائم - صلوات الله علیهم - و باب بعدی را این چنین: ذكر النصِّ على القائم (علیه السلام) في اللوح الذي أهداه الله (عزوجل) إلى رسوله (صلی الله علیه و آله) ودفعه إلى فاطمة (علیها السلام) فعرضته على جابر بن عبد الله الأنصاري حتَّى قرأه وانتسخه و.... از این رو، بسیار بعید است نكاتی چند كه پیرامون حدیث اول تذكر داده است و خود شیخ هم در كمال الدین به برخی از این نكات اشاره فرموده است، ارتباطی با حدیث دوم كه مشهور به حدیث لوح است داشته باشد.
ص: 31
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: قَالَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ: إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً، فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا؟ قالَ لَهُ جابِرٌ: فِی أیُّ الأَوْقاتِ شِئْتَ فَخَلا بِهِ أَبی له: یا جابِرُ أَخْبِرْنِی عَنْ اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ اُمِّی فاطِمَه بِنْتِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَما أَخْبَرَتْکَ بِهِ اُمِّی أَنَّ فِی ذلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوباً؟ قالَ جابِرٌ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ إِنِّی دَخَلْتُ عَلَی اُمّکَ فاطِمَه فِی حَیاهِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لِاُهَنِّئَها بِوِلادَهِ الحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ، فَرَأَیْتُ فِی یَدِها لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ زُمُرُّدٌ، وَرَأَیْتُ فِیهِ کِتاباً أَبْیَضَ شِبْهَ نُورُ الشَّمْسِ، فَقُلْتُ لَها بِأَبِی أَنْتَ وَ
ص: 32
از ابوبصیر، و او از امام صادق علیه السلام روایت كرده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: من با تو كاری دارم، چه وقت برای تو آسان تر است كه تو را تنها ببینم و از تو سوال كنم؟ جابر عرض كرد: آن گاه كه شما اراده فرمایید. پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحی كه آن را در دستان مادرم فاطمه علیها السلام - دخت یگانه فرستاده پروردگار عالمیان صلی الله علیه و آله - دیدی و آنچه مادرم در این باره به تو فرمود، مرا آگاه گردان. جابر گفت: حق تعالی را گواه می گیرم كه من در زمان حیات رسول اكرم صلی الله علیه و آله شرفیاب محضر مقدس مادرتان فاطمه علیها السلام شدم و حضرتش را به ولادت حسین علیه السلام تبریك گفتم. در این هنگام در دستانشان لوح سبزی دیدم كه گمان كردم از زمرد است و مكتوبی سفید در آن دیدم كه چون خورشید درخشان بود. به ایشان عرضه داشتم كه: دختر پیغمبر! پدر و مادرم
ص: 33
اُمِّی یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ما هذا اللَّوْحُ؟ فَقالَتْ: هذا اللَّوْحُ أَهْداهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلی رَسُولِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِيهِ اسْمُ أَبِي، وَ اسْمُ بَعْلِي، وَ اسْمُ ابْنَيَّ، وَ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي، فَأَعْطَانِيهِ أَبِي لِيَسُرَّنِي بِذَلِكَ.، قَالَ جَابِرٌ: فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلَامُ، فَقَرَأْتُهُ وَ انْتَسَخْتُهُ،فَقَالَ لَهُ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ: فَهَلْ لَكَ- يَا جَابِرُ- أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ؟، قال: نَعَمْ، فَمَشَى مَعَهُ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ إِلَى أَبِي صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ، فَقالَ جابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللّهِ أَنّی هکَذا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوبًا. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ هذا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفیرِهِ وَ حِجابِهِ وَ دَ لیلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاْءَمینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعالَمینَ، عَظِّمْ یا مُحَمَّدُ أَسْمآئی وَ اشْکُرْ نَعْمآئی وَ لا تَجْحَدْ آلائی، إِنّی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا قاصِمُ الجَبّارینِ وَ مُدِیلُ الْمَظْلُومینَ و دَیّانُ الدّینِ،
ص: 34
به فدایتان این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است كه معبود جل و عز آن را به رسولش اهدا فرمود. در آن نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نامهای اوصیای از فرزندانم نگاشته شده است كه پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرمود. پس من آن را قرائت كرده و از متن آن نسخه ای فراهم آوردم. آن گاه پدرم فرمود: آیا جابر آنچه را كه می گویی در نزدت موجود است، تا بر من عرضه بداری؟ جابر گفت: بلی، آن گاه پدرم با او در راه شدند تا بسرای جابر در آمدند. در این هنگام پدرم صحیفه ای از پوست در آوردند. جابر گفت: پروردگار را شاهد می گیرم كه من در این هنگام همان چیزی را مشاهده كردم كه در آن لوح نگاشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم این كتابی است از جانب معبود عزیز و حكیم نام، برای محمد، نور، سفیر، حجاب و راهنمای به سویش، كه روح الامین آن را از نزد حضرت رب العالمین نازل كرده است. ای محمد! اسامی و نامهای مرا بزرگ شمار، نعمتهایم را سپاس گذار و بخششهایم را انكار مدار. منم الله كه جز من معبودی نیست. درهم شكننده زورگویان، نابود كننده گردن فرازان، خوار كننده ستمگران، و صاحب دین.
ص: 35
إِنّی أَنَا اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلی، عَذَّبْتُهُ عَذابًا لاَ أُعَذِّبُ بِهِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ، فَإِیّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ تَوَکَّلْ، إِنّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیًّا فَأُکْمِلَتْ أَیّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِیًّا، وَ إِنّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الاْءَنْبِیآءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الاْءَوْصِیآءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ، فَجَعَلْتُ حَسَنًا مَعْدِنَ عِلْمی بَعْدَ انْقِضآءِ مُدَّةِ أَبیهِ، وَ جَعَلْتُ حُسَیْنًا خازِنَ وَحْیِی وَ أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً، جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِیَ البالِغَةَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ وَ أُعاقِبُ، أَوَّلُهُمْ عَلیٌّ سَیِّدُالْعابِدینَ وَ زَیْنُ أَوْلیآئی الماضینَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمودِ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ عِلْمِی وَ الْمَعْدِنُ لِحِکْمَتی؛ سَیَهْلِکُ الْمُرتابُونَ فی جَعْفَرٍ، الرّادُّ عَلَیْهِ کَالرّادِّ عَلَیَّ، حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لاَءُکْرِمَنَّ مَثْوَی جَعْفَرٍ، وَ لاَءَسُرَّنَهُ فی أَشْیاعِهِ وَ أَنْصارِهِ
ص: 36
منم الله كه جز من معبودی نیست. هر كس به غیر از فضل و كرم من امید برد، یا از چیزی غیر از عذاب من بترسد، او را آن چنان عذابی كنم كه احدی را عذاب نكرده باشم. پس فقط مرا بپرست و فقط بر من توكل نما. من پیامبری را مبعوث نكرده ام كه ایامش به سر آمده باشد، مگر اینكه برایش جانشین قرار دادم. من تو را بر پیامبران برتری داده و جانشینت را بر جانشینان فضیلت بخشیده و به دو نواده و دو شیر بچه ات - حسن و حسین - بعد از وی گرامی داشتم. حسن را بعد از سپری شدن دوران پدرش معدن علم خود و حسین را نگهبان گنجینه وحیم قرار دادم، وی را به شهادت گرامی داشته و فرجام كارش را به خیر و سعادت ختم كردم. او از همه شهیدان افضل و درجه اش در نزد من از همه آنان والاتر است. كلمه تامه خود را همراه وی قرار دادم و حجت بالغه را در نزد او گذاردم. پاداش و كیفرم را با وساطت خاندان او انجام می دهم كه اول آنها علی سرور عابدان و زیور اولیای گذشتگان است. پسرش محمد، كه به جد ستوده اش شبیه است، شكافنده علم و معدن حكمتم می باشد. ناباوران و تردید دارندگان درباره جعفر هلاك خواهند شد، كسی كه او را نپذیرد، مرا نپذیرفته است.
ص: 37
وَ أَوْلِیائِهِ؛ أُتِیحَتْ بَعْدَهُ مُوسَی فِتْنَةٌ عَمْیآءُ حِنْدِسٌ لاِءَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لایَنْقَطِعُ وَ حُجَّتی لاَتَخْفَی وَ أَنَّ أَوْلیآئی یُسْقَوْنَ بِالکَأْسِ الاْءَوْفَی، مَنْ جَحَدَ واحِدًا مِنْهُمْ فَقَد جَحَدَ نِعْمَتی، وَ مَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتابی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ، وَیْلٌ لِلْمُفْتَرینَ الجاحِدینَ عِنْدَ انْقِضآءِ مُدَّةِ مُوسَی عَبْدِی وَ حَبیبی وَ خِیَرَتی فی عَلیٍّ وَلیِّی و ناصِری وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبآءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِْضْطِلاعِ بِها؛ یَقْتُلُهُ عِفْریتٌ مُسْتَکْبِرٌ؛ یُدْفَنُ فِی الْمَدینَةِ الَّتی بَناهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقی، حَقَّ القَوْلُ مِنّی لاَءَسُرَّنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ
ص: 38
این گفتار حتمی و راستین من است: جعفر را بسیار گرامی و محترم می دارم، وی را در مورد پیروان، یاوران و دوستانش خوشحال خواهم كرد. بعد از او موسی را برگزیدم و بعد از وی فتنه ای تاریك بر پا می گردد، با اینكه ریسمان امامت پاره نمی شود و حجت من مخفی نمی ماند و اولیای من به شقاوت نمی افتند. آگاه باشید! هر كس یكی از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و هر كس آیه ای از كتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است. وای بر افترا زنندگان و منكران، در موقع پایان یافتن مدت بنده، حبیب و برگزیده ام موسی، كسی كه هشتمین نفر (امام) را تكذیب كند، همه اولیای مرا تكذیب كرده و علی، ولی و ناصر من است. او كسی است كه زحمتهای پیامبری [گونه] را بر دوشش می گذاردم و قدرت و توانمندی به وی می دهم. خبیثی متكبر او را به قتل می رساند و در شهری كه بنده صالح (1) آن را بنا نهاده است در كنار بدترین (2) خلقم دفن می گردد. این گفتار حتمی و راستین من است: او را به جانشین و فرزندش محمّد
ص: 39
خَلیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمی و مَوْضِعُ سِرّی وَ حُجَّتی عَلی خَلْقی، لاَیُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلاّ جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فی سَبْعینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النّارَ، وَ أَخْتِمُ بِالسَّعادَةِ لاِبْنِهِ عَلیٍّ وَلیِّی وَ ناصِری وَ الشَّاهِدِ فی خَلْقی وَ أَمینی عَلی وَحْیی، أُخْرِجُ مِنْهُ الدّاعِیَ إِلی سَبِیلی وَ الخازِنَ لِعِلمِیَ الْحَسَنَ وَ أُکَمِّلَ ذلِکَ بِابْنِهِ «م ح م د» رَحْمَةً لِلْعالَمینَ، عَلَیْهِ کَمالُ مُوسَی وَ بَهآءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیآئی فی زَمانِهِ و تُتَهادَی رُؤُوسُهُمْ کَما تُتَهادَی رُؤُوسُ التُّرکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفینَ، مَرْعُوبینَ وَجِلینَ، تُصْبَغُ الأَرْضُ بِدِمائِهِمْ وَ یَفْشُوا الْوَیْلُ وَ الرَّنَّةُ فی نِسائِهِمْ أُولآئِکَ أَوْلِیآئی حَقًّا، بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیآءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلازِلَ وَ أَدْفَعُ الاْآصارَ وَ الاْءَغْلالَ، أُولآئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِن رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولآئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.
ص: 40
خوشحال خواهم كرد، او وارث علم، معدن حكمت، جایگاه اسرار نهانی و حجت من بر آفریدگان می باشد. بهشت را جایگاه او قرار دادم و شفاعتش را درباره هفتاد نفر از خانواده اش كه مستحق عذاب دوزخ شده اند قبول نمودم. و امر فرزندش علی - كه ولی، نامی، گواه در میان خلق و امین وحی من است - را ختم به خیر سعادت می كنم، از او فرزندی بوجود خواهم آورد به نام حسن كه مردم را به راهم دعوت می كند و خزانه دار گنجینه علم من است و سپس آن را با فرزندش كه مایه رحمت برای همه عالم است كامل می گردانم. كمال موسی، نورانیت عیسی و صبر ایوب، همه در وی جمع است. در زمان [غیبت] او اولیای من خوار و ذلیل می شوند. سرهایشان را چون سرهای ترك و دیلم (كه دشمنان اسلام بوده اند) به یك دیگر هدیه می دهند، سوزانیده می شوند و پیوسته در حال رعب و اضطراب اند. زمین از خونشان رنگین و آه و ناله در بین زنانشان فراگیر می شود. آنها به حق اولیای من هستند. به آنان هر فتنه ظلمانی را دفع، تزلزلات و دگرگونیها را برطرف، و سختی ها را مرتفع می سازم. بر آنان باد درود و رحمت
ص: 41
قَالَ عَبْدُ الرَّحْمنِ بْنُ سَالِمٍ : قَالَ أَبُو بَصِیرٍ : لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هذَا الْحَدِیثَ لَکَفَاکَ ، فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.
ص: 42
پروردگارشان و آنها هستند كه هدایت یافتگانند. عبد الرحمان فرزند سالم گوید: ابوبصیر گفت: اگر در سراسر عمرت جز این حدیث را نشنوده باشی همانا این حدیث تو را كفایت می كند، پس آن را از غیر اهلش دور دار.
ص: 43
با توجه به این حدیث شریف مشخص می شود كه تعداد ائمه، خلفا و اوصیای الهی بعد از نبی اكرم صلی الله علیه و آله دوازده نفر بوده كه همگی از قریش، از تیره بنی هاشم و از عترت پاك و اهل بیت پیامبرند. در واقع، حدیث لوح در بردارنده نتیجه چندین دسته از روایات فراوانی است كه از رسول اكرم صلی الله علیه و آله در زمینه راهنمایی به سوی شناخت امامان الهی علیهم السلام رسیده است، كه هر یك به ترتیب، زیر مجموعه دسته دیگر بوده و نهایتا ما را در احادیثی همچون حدیث لوح و یا سایر نصوص وارده بر دوازده امام علیهم السلام به شناخت كامل امامان الهی نایل می كنند.
1 - اولین دسته از روایات این مجموعه شامل احادیثی است كه دلالت دارند بر اینكه امامان الهی دوازده نفر می باشند.
ص: 44
2- دومین دسته، دلالت دارند بر این كه تعداد آنان به تعداد نقبای بنی اسرائیل و اسباط و حواری عیسی علیه السلام، - كه دوازده نفر بوده اند - می باشد.
3- سومین دسته شامل روایاتی است كه دلالت دارند بر اینكه امامان الهی دوازده نفرند و اولین آنها علی علیه السلام می باشد.
4- دسته چهارم روایاتی هستند كه اولین نفر از امامان دوازده گانه را علی علیه السلام و آخرین آنان را مهدی علیه السلام معرفی می كند.
5- دسته پنجم شامل روایاتی است كه آخرین امامان دوازده گانه را مهدی علیه السلام معرفی می كند.
6- دسته ششم شامل روایاتی است كه دلالت دارند بر اینكه امامان الهی دوازده نفر بوده و نه نفر آنها از اولاد حضرت سیدالشهدا، امام حسین علیه السلام می باشند.
7- دسته هفتم شامل روایاتی است كه دلالت دارند بر اینكه امامان الهی دوازده نفر بوده و نه نفر آنها از اولاد حضرت امام حسین علیه السلام بوده و حضرت بقیه الله الاعظم، مهدی صاحب الزمان علیه السلام آخرین
ص: 45
آنها است.
8- و آخرین دسته روایاتی هستند كه دلالت دارند بر نام یكایك امامان الهی علیهم السلام.
با توجه به این مجموعه از نصوص و روایات و دقت و تامل در مضامین هر دسته به تنهایی، و نیز سایر روایات وارده در باب امامت، روشن می شود كه جمع آنها جز از طریق احادیثی همچون حدیث لوح امكان پذیر نیست و این نصوص بر هیچ دوازده نفری در امت اسلام جز:
1 - علی بن ابی طالب، امیرالمومنین علیه السلام
2 - حسن بن علی، امام مجتبی علیه السلام
3 - حسین بن علی، سیدالشهدا علیه السلام
4 - علی بن الحسین، امام زین العابدین علیه السلام
5 - محمد بن علی، امام باقر علیه السلام
6 - جعفر بن محمد، امام صادق علیه السلام
7 - موسی بن جعفر، امام كاظم علیه السلام
8 - علی بن موسی، امام رضا علیه السلام
9- محمد بن علی، امام جواد علیه السلام
10- علی بن محمد، امام هادی علیه السلام
11- حسن بن علی، امام عسكری علیه السلام
ص: 46
12- حجه بن الحسن القائم المهدی، امام زمان علیه السلام
صدق نكرده و جای هیچ گونه تردیدی را در حقانیت فرقه ناجیه یعنی مذهب شیعه امامیه باقی نمی نهد. (1).وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَوَّلاً وَ آخِراً.
ص: 47