جايگاه امام معصوم عليه السلام در نسبت با كل هستي

مشخصات كتاب

شماره كتابشناسي ملي : ايران 76-5100

عنوان و نام پديدآور : جايگاه امام معصوم عليه السلام در نسبت با كل هستي منشا مقاله : ، موعود، ش 2، (خرداد، تير 1376): ص 8 _ 16.

توصيفگر : عصر غيبت توصيفگر : امامان توصيفگر : انتظار منجي توصيفگر : گرامي محمدعلي توصيفگر : محمدبن حسن (عج ، امام دوازدهم

جايگاه امام معصوم در نسبت با كل هستي

آيت الله محمد علي گرامي از استادان حوزه علميه قم و از شاگردان حضرت امام خميني و علامه طباطبايي» هستند كه براي گفتگو درباره جنبه هاي مختلف موضوع «غيبت حضرت صاحب الزمان (ع)» خدمتشان رسيديم و ايشان با رويي گشاده و با حوصله بسيار ما را پذيرا شدند و به سؤالهاي ما پاسخ دادند.آنچه در پي مي آيد اولين بخش از گفتگوي ايشان مي باشد كه اميدواريم مورد استفاده علاقه مندان و مشتاقان موعود قرار گيرد. ان شاءاللهموعود: يكي از مسائلي كه در موضوع غيبت امام معصوم (ع) بسيار مورد پرسش قرار مي گيرد اين است كه در زمان غيبت چه فايده اي بر وجود امام مترتب است و مردم از وجود امام چه استفاده اي مي برند؟ آيا نقش امام معصوم تنها به بيان احكام الهي محدود مي شود تا بگوييم وقتي عملا به خاطر عدم حضور امام در جامعه اين كار انجام نمي شود پس امام در زمان غيبت نقش چنداني در زندگي مردم و به طور كلي عالم هستي ندارند؟آيت الله گرامي: در اينجا بايد به دو مطلب توجه كرد، اول اينكه به اينكه غيبت در مفهوم «حاضر نبودن در جمع در بين ائمه اطهار: سابقه داشته است. و غير از امام زمان (ع) كه غيبتشان طولاني است، تعدادي از ائمه: هم غيبتهايي

داشته اند مانند حضرت موسي بن جعفر (ع) كه مدتها در زندان ابد بوده اند و در زندان هم از دنيا رفته اند. حضرت امام محمد باقر (ع) هم سالهاي بسياري را در تبعيد و زندان گذراندند. بسياري نيز معتقدند كه امام صادق (ع) علاوه بر تبعيد غيبتي داشته اند يعني در زندان و ممنوع الملاقات بوده اند حضرت امام عسكري (ع) نيز در زمان حيات، زندان طويل المدتي را گذراندند. در چنين اوقاتي استفاده مردم از آنها با استفاده مردم از امام زمان (ع) چندان فرقي ندارد. يعني آن موقع خواص اصحاب مي توانستند با آنها تماس بگيرند حالا هم كساني هستند كه تماس با آقا امام زمان دارند منتهي در تماس آن موقع بيان احكام مي شد ولي در تماس كنوني با آقا امام زمان بيان احكام نيست. يعني آنان كه با ايشان تماس دارند، وظيفه شان اين است كه احكام را به طرق متعارفه كشف كنند نه از طريق سؤال از ايشان. مطلب ديگر اينكه، تنها يكي از فوايد وجود امام حضور مردم در برابر ايشان و شهود ايشان است كه براي بيان احكام و تشكيل حكومت و امثال اينها صورت مي گيرد، اما فوايد مهم ديگري نيز وجود دارد كه در هم در متون فلسفي و هم در متون روايي به آنها اشاره شده است.موعود: اگر ممكن است در مورد بيان فلسفي كه براي اين موضوع شده است قدري توضيح دهيد.آيت الله گرامي: در بحث به طريق عقلي و يا فلسفي بايد گفت كه از نظر مباني فلسفه، هم از طريق برهان لمي فاعلي و هم از طريق برهان لمي غايي، اين موضوع ثابت شده كه آنچه در عالم از نعمتها هست و يا

به عبارت ديگر انواع فيوضاتي كه از طرف حضرت حق به خلق مي رسد هم به وسيله وسايطي مي رسد و هم به خاطر آن وسايط مي رسد. منتهي فلاسفه وسايط را عالم عقول گفته اند ولي به حسب اعتقادات ما و نصوص مذهبي ما اين فيوضات به وسيله انوار اهل بيت (ع) مي رسد. اين هم مفاد براهين مبتني بر حركت جوهريه است و هم مفاد برهان. قاعده «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» و هم مفاد قاعده بديهيه «سنخيت علت و معلول . اجمال قضيه اين است كه: حضرت حق كه واحد بسيط من جميع جهات است با عالم كثرات كه از هر نظر متشتت اند، نسبتي ندارد. يعني بين وحدت بساطتي و كثرت و تشتت همه جانبي، هيچ نسبتي وجود ندارد. لذا مي گويند حتما بايد وسايطي در كار باشد تا سنخيتي به وجود آورد. اما اين كه اين وسايط چه بايد باشند و چگونه بايد انجام شوند، شش نظريه مختلف ابراز شده است، كه در اينجا فرصت پرداختن به آنها نيست، اما به طور كلي بايد گفت در اينجا قضيه يك بعد فلسفي دارد و يك بعد ارزشي يا عرفاني.در بعد فلسفي بايد گفت كه همه عالم به يك اصل واحد بر مي گردد. يعني كل اين عالم متكثر يك واحد است، مثل بدن ما كه از ميليونها و يا ميلياردها موجود زنده تشكيل شده ولي در عين حال يك واحد است و همه ياخته هاي عجيب و غريب تشكيل دهنده جسم انساني در واقع تحت پوشش يك موجودند. كره زمين نيز كه در برگيرنده اين همه نبات و جماد و حيوان و انسان است در واقع يكي است. منظومه شمسي هم با

همه سيارات اطرافش يك منظومه است. همچنانكه كهكشان با همه منظومه هايي كه آن را تشكيل مي دهند يك كهكشان است و عالم كلا همين طور داراي كهكشانهايي است كه همه به يك واحد بر مي گردند و اينها همه مرتبطين آن واحدند، و تكثر از حدود هر يك در مقايسه با ديگري است. ولي وقتي قياس را بين خودشان نگيريم بلكه با علت كل مقايسه كنيم، حدود ملغي مي شود و اصل به تعبير فلاسفه وجود انبساطي ظلي است. يك وجود منبسط ظلي است كه از حضرت حق صادر شده و به تعبير قرآن و ماامرنا الا واحدة كلمح بالبصر» [1] .و باز در آيه كريمه ديگري مي فرمايد:«انما امره، اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون [2] .اصلا امر خدا اين است كه وقتي چيزي را مي خواهد باشد به آن [چيز] مي گويد: «بشو! مي شود»بعضي از فلاسفه مي گويند: «انما امره اذا...» اشاره است به عالم امر يا به عالم عقول يا به تعبيري عالم ابداعيات. ولي در مقايسه با آيه كريمه «و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر» شايد بتوان گفت كه اصلا همه عالم خلق، يك امر است و اين امر واحد را هر وقت خدا اراده كند كه بشود، مي شود «و يقول له كن فيكون و اين «كن همان «كن ازلي دارد. علت نمي تواند حتي لحظه اي از معلول غايب شود. اگر معلول از علت غايب شود، فنا مي شود. ولي در عين حال امر پيوند به همان امر ازلي است نه اينكه چيزي مستقل و جدا از آن امر ازلي باشد. بنابراين در بعد فلسفي همه عالم به يك امر بر مي گردد و آن هم

وجود انبساطي ظلي است به عنوان امر واحد. مثل اينكه اصلا كثراتي نيست. اما بنا به دليلي، خود فلاسفه هم اين بحث را روي نظام ارزشي و يا عرفاني پياده كرده اند. به اين بيان كه: درست است همه عالم، به يك واحد برمي گردد ولي تفاوت درجات يعني اجزاي عالم خيلي زياد است. در اين موجودات عالم، خاك هست كه منشا استعداد خدا شدن است، آتش هست كه آن استعداد را ندارد مثل خاك نيست چنانكه متولدين از آتش هم مثل متولدين از خاك به عظمت نمي رسند. در اين عالم جماد هست كه فاقد استعداد است و استعداد ترابي در آن مرده است. در اين عالم نبات هم هست كه استعدادش حد يقف دارد و بالاتر نمي رود، حيوان هم هست كه بالاتر نمي رود اما يك استعداد خاكي هم وجود دارد كه در اين حدود نمانده و راه را ادامه داده و تا مقام انساني كه باب الابواب وصول به حضرت حق است رسيده و بالاتر هم مي تواند برود. در هر حال چنين استعدادهاي مختلفي در اين عالم طبيعت وجود دارد و خود اين عالم طبيعت هم جزيي از آن مجموعه كل است. در فوق طبيعت هم عقل داريم. عقول طولاني درجه يك و عقول عرضي داريم، عالم انشاء داريم، عالم اختراع داريم، عالم به اصطلاح «مثل معلقه داريم كه احيانا به آنها هم انشائيات گفته شده است. علي اي حال عالم عقل، عالم نفس و عالم شهادت و ظاهر، هر كدام تفاوتهايي دارند با وجود اينكه همه عالم به يك مجموعه واحد بر مي گردند، اما اندك دقتي نشان مي دهد كه از نظر قرب به علت و قرب

به حضرت حق درجات اينها با هم متفاوت است. چنانكه از نظر هدف فاعل يا به عبارتي از نظر هدف حضرت حق نمي توانيم بگوييم كه همه اينها در هدف يكسان بوده اند، چون ارزشها بسيار بسيار متفاوتند. لذا، خود فلاسفه در عين اينكه معتقدند كه طبق قواعد فلسفي كل عالم به يك واحد بر مي گردد و به تعبير قرآن «و ما امرنا الا واحده ، امد به علت غايي. اما در آن مثل خودمان كه مثال خلقت است اصلا ديگران هم معلول وسايط اند به نحو علت فاعلي و هم معلول وسايط اند به نحو علت غايي. يعني خداوند عالم را ايجاد كرد براي اينكه مي خواست از اين عالم موجودي خداگونه در بيايد. به عبارت ديگر مثلهاي الهي در اين عالم به كمال برسند تا دوباره متصل به خدا شوند. اگر چه اين موجودات خداگونه ممكن اند و خدا واجب ولي نمونه اعلاي الهيت در عالم امكان هستند. معناي «منه المسير و اليه المسير» هم همين است از خدا شروع شده ايم و دوباره مي خواهيم به خدا برسيم. هدف خلقت اين است كه در حقيقت خداگونه درست شود. اما نه خداي واجب بلكه خداي ممكن يعني بي نهايت ممكن، همان طوري كه بي نهايت واجب داريم. در برخي از دعاهاي ماه رجب، تعبيرهاي جالبي وارد شده است، كه توجه به آنها در روشنتر شدن آنچه بيان شد مفيد است، اگر چه گاهي بعضي از آقايان به اين دعاهاايراد مي گيرند، ولي از نظر قواعد ما دعاهاي بسيار خوبي هستند:«اللهم اني اسئلك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة امرك المامونون علي سرك المستبشرون بامرك الواصفون لقدرتك المعلنون لعظمتك... لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك

و خلقك فتقها و رتقها بيدك، بدؤها منك وعودها اليك، اعضاد و اشهاد و مناة و ازواد...» [3] .بار خدايا! من از تو مي خواهم به حق معاني همه آنچه كه واليان امرت با آنها تو را مي خوانند، هم آنها كه امينان بر راز تو، شادي كنندگان به امر تو، وصف كنندگان قدرت تو و هويدا كنندگان عظمت تو هستند... فرقي ميان تو و آنها نيست جز اينكه آنان بندگان تو و مخلوق تواند و بستن و گشايش آنان به دست تو است، آغازشان از تو و انجامشان به سوي توست، بازوان حق اند و گواهان، ميزانهاي حق اند و مدافعان آن...چنانكه ملاحظه مي شود در اين دعا وسايط فيض الهي بدينگونه توصيف شده اند كه: فرقي بين تو و اين وسايط نيست، جز اينكه آنها بندگان تو هستند. تو بي نهايتي، آنها هم بي نهايت.بزرگاني هستند كه به اين دعا اشكال كرده اند، تا آنجا كه در خاطرم هست مرحوم آقاي خويي در شرح حال راوي اين حديث و مرحوم شيخ شوشتري در شرح حديث مي فرمايند اين دعايي را كه نقل كرده اند نمي شود پذيرفت. چه كسي مي تواند بگويد: «لا فرق بينك و بينها». [4] .به نظر من فرمايش اين بزرگان درست نيست، چون در اين دعا مي فرمايد:«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك هيچ فرقي بين تو و آنها نيست مگر اينكه آنها بندگان تو هستند.يعني در عين اينكه مي گويد: «لا فرق ولي قيدي را اضافه مي كند كه خود بيان كننده اين است كه «فيه كل الفرق،الا انهم عبادك فرق اصلي در اين است كه خداوند واجب است و آنها ممكن. ولي خداوند كه خود غيرمتناهي واجب است، موجودات ممكني را چون

خودش غيرمتناهي قرار داده است. در حقيقت اين جمله شبيه جمله اي است كه همه فلاسفه اشراق درباره عالم عقول مجرده تعبير كرده مي گويند: «ما لايتناهي ، منتها درباره خداوند مي گويند: «فوق ما لايتناهي . اين مفاد حديث قدسي است:«عبدي اطعني اجعلك مثلي انا حي لا اموت اجعلك حيا لا تموت...» [5] .بنده من! مرا اطاعت كن تا ترا مثل خود قرار دهم، همچنانكه من زنده و غيرفاني هستم ترا هم زنده و غيرفاني قرار مي دهم.بنابراين در حقيقت هدف خلقت اين بوده كه همه به خدا برسند، «منه المسير و اليه المسير» ولي اين هدف فقط در آن وسايط پياده شد پس عالم همه طفيل آنها هستند و روي مباني حركت جوهري، چون حركت تدريجي است و هر قدمي مقدمه قدم بعدي است همانطور كه همه عالم طفيل بزرگان اند هر درجه پايين هم هدف درجه پايين تر از خويش است. يعني همانطوري كه در حديث قدسي آمده است: «و لولا شيوخ ركع، و بهائم رتع و صبية رضع لصببت عليكم البلاء صبا و ترضون به رضا» [6] .مطابق اين حديث اگر پيران قد خميده اي كه براي خدا عبادت مي كنند نبودند خداوند عذاب خود را بر همه نازل مي كرد و نه تنها به خاطر پيران قد خميده اي كه در برابر حضرت حق راكع و ساجدند بلكه به خاطر آنهايي كه حركت اكمالي نكرده اند، اما ضد حركت هم نكرده اند مثل «صبية رضع ; اطفال شيرخوار خداوند عذابش را بر مردم نازل نمي كند، زيرا آنها اگر چه حركت اكمالي نكرده اند ولي چون حركت نزولي هم نداشته اند نسبت به آن كفاري كه حركت نزولي داشته اند و فساق و فجار، بهترند. در

اصطلاح عاميانه هم مي گويند «طفل معصوم پس هدف غايي از كل خلقت اين بوده است كه خداگونه هايي در زمين پيدا شوند و ساير موجودات طفيل هستي آنها هستند، و لذا در روايات در مورد امام زمان (ع) وارد شده است كه «بيمنه رزق الوري نه تنها علت غايي، بلكه علت فاعلي خلقت هم اينها هستند. به اين بيان وقتي كه بنا شد، سنخيت بين علت و معلول لازم باشد، از واحد بسيط من جميع الجهات، كثرات در نمي آيند. وقتي كه ما بين اين اجزا عالم نظام ارزشي برقرار مي كنيم مي بينيم كه اينها با هم تفاوتهايي دارند و كان از نظر درجات و رتبه از هم جدا هستند. هر چند كه به يك واحدي هم برمي گردند. پس خدا بسيط من جميع جهات است و اينها كثرات متشتت از هر نظر. آن كه به خدا قريب و نزديك است و در عين حال تناسب بيشتري با بقيه دارد آن واسطه فيض مي شود. خدا به آنها فيض مي دهد و از طريق آنها به ديگران. فلاسفه مشاء مي گفتند: خداوند عقل اول را آفريد و چون در عقل اول وجود و ماهيت است و علم به خود و علم به حق و عشق به خود و عشق به حق حداقل شش جهت كثرتي در عقل اول هست و اين وسيله مي شود براي ايجاد كثرت بيشتر. عقل دوم فلك اقصي و به همين ترتيب تا برسد به عقل فعال كه عقل دهم است. كثرات زيادي در آن هست كه اين نزديك مي شود به كثرات عالم پايين تر. اشراقيون مي گويند نخير ما برهان لازم براي اثبات ده عقل را نداريم، اما اصل

عالم عقول بايد باشد. شايد هم آنها بي نهايت باشند و در روايات ما هم تعداد ملائكه مثل بي نهايت توصيف شده است. بنابراين اينها وسايط اند و به وسيله اينها و از طريق اينها فيوضات به بقيه مي رسد.موعود: كار اصلي اين وسايط چيست؟آيت الله گرامي: كار اصلي اين وسايط عبارت است از:1. رساندن كل فيوضات به ديگران2. وجود آنها براي برخورداري ديگران از فيوضات الهيكه اين دو هم از طريق لم فاعلي هم از طريق لم غايي قابل اثبات است. آنچه ذكر شداصل، مباني فلسفي فلاسفه بود. گاهي مي گويند اولين مخلوق عقل اول است، صادر اول عقل اول است. گاهي هم مي گويند، همه عالم به واحدبرمي گردد و وجود انبساطي ظلي يك وجود است بقيه اش هم حدود و قيود است، حدود و قيود الحاقي. هر دو تعبير را فلاسفه دارند.موعود: نصوص مذهبي و روايي ما در اين زمينه چه مي گويند؟آيت الله گرامي: در نصوص مذهبي در جايي مي فرمايد: «اول ما خلق الله العقل [7] .اما درجايي ديگر نيز به نقل از پيامبر اكرم (ص) آمده است: «اول ما خلق الله نوري [8] .در روايت ديگري كه در بحارالانوار به نقل از پيامبر اكرم (ص) وارد شده، چنين آمده است:«يا ابن مسعود ان الله تعالي خلقني و خلق عليا و الحسن والحسين من نور قدسه، فلما اراد ان ينشي خلقه فتق نوري وخلق منه السموات والارض...» [9] .خدا مرا و علي را و حسن و حسين: را از نور قدس خودش آفريد و چون خواست خلق را انشا كند (يعني ديگران را) نور مرا شكافت و از نور شكافته شده من آسمانها و زمين درآمد.اين همان معناي واسطه است كه فلاسفه مي گويند و سپس ادامه

مي دهد: «فعند ذلك اظلمت المشارق و المغارب ; اگر چه آن موجودات مقدس آفريده شده بودند، اما هنوز شرق و غرب جهان در تاريكي به سر مي برد.«فعند ذلك تكلم الله بكلمة اخري فخلق منها روحا، فاحتمل النور الروح، فخلق منه الزهراء فاطمة فاقامها امام العرش، فازهرت المشارق و المغارب فلاجل ذلك سميت الزهرا...» [10] .اين بود كه خداوند فاطمه زهرا (س) را آفريد تا با نور او ظلمتها برطرف شود. مي گويند روايت «لولا فاطمه لما خلقتكما» سند ندارد، البته سند دارد ولي بعضي مجهولات در آن هست. اما در هر حال اين روايات طبق قواعد است. با توجه به اين روايات است كه مرحوم مجلسي مي فرمايد:«فاعلم ان اكثر ما اثبتوه لهذاالعقول قد ثبت لارواح النبي و الائمة: في اخبارناالمتواترة علي وجه آخر فانهم اثبتواالقدم للعقل، و قد ثبت التقدم في الخلق لارواحهم...» [11] .بيشتر چيزهايي را كه فلاسفه براي عقول اثبات كرده اند، براي ارواح پيامبر و امامان: در اخبار متواتره ثابت شده است. آنها قدم را براي عقل ثابت كرده اند، اما در روايات ما تقدم در آفرينش براي ارواح پيامبر و امامان: ثابت شده است.ما مي خواهيم بگوييم كه حسب نصوص مذهبي ما، هر آنچه كه فلاسفه درباره عقول گفته اند درباره پيغمبر و اهل بيت (ع) است و ائمه، آن وسايط فيض هستند و رواياتي هم كه مي فرمايد: «اول ما خلق الله نوري يا روايت «لولا انت...»، «لولا انتما...»، «لولا انتم...» «لولا هولاء...» «لولا علي...» و «لولا فاطمه...» همه بر اين موضوع دلالت دارند. در اين روايات قسمت اول متواتر است. اگر اين اهل بيت نبودند، اگر شما دو تا نبوديد، اگر شماها نبوديد، اينها تعبيرات مختلف است و متواتر.

بعضي از اينها علت غايي را مي رسانند، اگر شما نبوديد درست نمي كردم، روي قاعده هم هست چون هدف تكامل است. تكامل هم بسته به حضرت حق است. بالاتر از انسان خداست ولي اين چهارده تن معصوم شده اند و بقيه به يك درجه اي رسيده اند. پس انبيا از آدم تا قبل از حضرت خاتم: به خاطر حضرت خاتم (ص) و اهل بيت او هستند. ديگران به خاطر انبيا هستند. پايين تر به خاطر اوصيا هستند تا برسد به پايين و پايين تر. فساق به خاطر آن «شيوخ ركع هستند. يعني اگر اينها نبودند اصلا خلقت لغو مي شد. براي چه اين عالم را درست كنند؟ اين حالت برهان غايي قضيه است. در برهان فاعلي هم نصوص بسيار است مثلا زيارت جامعه كبيره. تعبيراتي كه در جامعه كبيره هست بسيار زيباست. مثلا در جايي مي فرمايد:«موالي لا احصي ثناءكم و لا ابلغ من المدح كنهكم و من الوصف قدركم و انتم نور الاخيار و هداة الابرار و حجج الجبار، بكم فتح الله و بكم يختم الله اصلا شروع عالم به وجود شما بوده است، اين علت فاعلي است. مي گويد «بكم نه «لكم ، «بكم فتح الله و بكم يختم الله شروع و ختم عالم به وسيله شماها بوده است. «بكم ينزل الغيث يعني اصلا به وسيله شما باران فرود مي آيد. اين كه بگوييم «باء» به معني لام است يعني چه؟ «بكم ينزل الغيث بعضي از آقايان اشكال مي كردند و مي گفتند تعبير شما درست نيست، چون بر طبق اين تعبير بايد بگوييم كه مثلا امام علي (ع) خالق است. بنده هم عرض كردم خوب اگر عيسي (ع) خالق باشد چطور است؟ قرآن صريح

مي گويد: عيسي خالق است «و اذتخلق من الطين ما كه نگفتيم علي (ع) در مقابل خدا، گفتيم به اذن خدا. بله آنها خالق اند. انوار مقدس آنها خالق كل آسمانها و زمين است، نه وجود طبيعي آنها كه مثلا فرزند ابي طالب است. ما همه يك سابقه اي داريم قبل از عالم طبيعت. زيرا ما بعدا به ظلمت مبتلا شديم. آنها به ظلمت مبتلا نشدند. پس اين زيارت جامعه را چگونه معني مي كنيد؟ يا در زيارت آقا ابي عبدالله (ع)، «زيارت وارث كه مي گويد: «لم تنجسك الجاهليه بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها» آقا امام حسين (ع) كه آن موقع نبودند كه حالا صحبت از تنجيس و غير تنجيس باشد. بلكه نور ايشان بوده است. ما همه مان به نوعي قبلا بوده ايم. ما از عدم كه به وجود نيامده ايم، مگر در خلقت اوليه عالم كه هيچ چيز نبوده است. خدا «خلق الاشياء من العدم يعني هيچ چيز نبوده است. در حقيقت آن هم از عدم نبوده است. به يك معنا از ذات است، ماده اي ندارد و الا علت فاعليش كه موجود بوده است. علي اي حال همه ما به يك نوعي بوده ايم. منتها ما دچار ظلمت شده ايم و آنها در همان عالم انوار مانده اند. همانطور كه اينها مي گويند امور به وسيله عقول انجام شد ما مي گوييم به وسيله اين انوار انجام شد.«بكم فتح الله، بكم يختم الله، بكم ينزل الغيث، بكم يمسك السماء، ان تقع الارض الا باذنه [12] .اصلا به وسيله شما جاذبه و دافعه برقرار مي شود كه كرات به هم نخورند. «بكم ينفس الهم و يكشف الضر»خداوند به وسيله شما غم و اندوه و گرفتاريها را

برطرف مي كندشبيه اين تعبيرات در زيارت مطلقه آقا ابي عبدالله (ع) هم وارد شده است، قسمتي از آن كمي فرق دارد ولي آن هم همين طوري است. تعبير اين است، مي فرمايد:«من اراد الله بدء بكم، بكم يبين الله الكذب، بكم يباعد الله الزمان الكلب [13] .به وسيله شماها زمان سخت بر طرف مي شود.حالا اين شايد اشاره به تاريخ آينده است.«بكم فتح الله، بكم يختم الله، بكم يمحو ما يشاء و يثبت»اصل عالم محو و اثبات به وسيله شماست.«بكم يفك الضر من رقابنا، بكم يدرك الله ترة كل مؤمن يطلب بها» اصلا انتقامها به وسيله شماست.اين باز هم جنبه تاريخي است.«بكم تنبت الارض اشجارها»اصلا روييدن زمين به وسيله شماست.«بكم تخرج الارض ثمارها»به وسيله شما ميوه ها در مي آيد.«بكم تنزل السماء قطرها و رزقها»به وسيله شما آسمان باران و روزيش را فرو مي فرستد.«بكم يكشف الله الكرب بكم ينزل الله الغيث، بكم تسبح الارض التي تحمل ابدانكم خود اين زميني كه بدنهاي شما را در بر دارد به وسيله شما تسبيح مي كند، حركت مي كند و كار مي كند.«تستقر جبالها عن مراسيها»اگر كوهها در زمين قرار دارد به وسيله شماست.«ارادة الرب في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم اراده خدا در كل مقدرات امور [نه فقط بيان احكام و نه فقط عالم طبيعت، بلكه كل امور عالم] به شما محول شده، و از خانه هاي شما صادر مي شود.اين است كه مي گوييم اينها اشرف از عالم عقول اند.«والصادر عما فصل من احكام العباد»احكام هم به وسيله شما بيان مي شود.در آخر هم كه مي گويد:«لعنت امة قتلتكم و امة خالفتكم مي گويد; كساني كه شما را كشتند و با شما مخالفت كردند، ما را از

نعمتهاي زيادي محروم كردند. اما اين نعمتهاي ظاهري است كه فعلا در زمان غيبت انجام نمي شود. پس اينها وسايط اند به طور علت فاعلي، و هم به طور علت غايي.موعود: شما به تعبيرهايي كه در لسان ادعيه در مورد ائمه: به كار رفته است اشاره كرديد، اگر ممكن است به تعدادي از رواياتي هم كه در اين زمينه وارد شده است اشاره بفرماييد.آيت الله گرامي: در اصول كافي در تفسير آيه «ولله الاسماء الحسني فادعوه بها» [14] .به نقل از امام صادق (ع) آمده:«نحن والله الاسماء الله الحسني التي لا يقيل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا» [15] .به خدا قسم اسماء حسني خدا ماييم.در روايت ديگري امام صادق (ع) مي فرمايند:«و بنا اثمرت الاشجار و اينعت الثمار و جرت الانهار و بنا ينزل الغيث السماء» [16] .به وسيله ما تمام درختان به ثمر مي نشينند، و ميوه ها رسيده مي شوند و رودخانه ها جاري مي شوند و به وسيله ما باران از آسمان فرو مي بارد.مرحوم صدرالمتالهين در اينجا يك بياني دارد، ايشان مي گويد: دقت كنيد كه در اين روايت «بنا» هست نه «لنا». «ب است نه «لام يعني به سبب ما ائمه است كه درختان به ثمر مي نشينند و...سپس مي گويد: ما در محل خودش با براهين عقلي ثابت كرديم كه اينها واسطه خلقت هم هستند. بنابراين كمالات، ما چه انتظاري از اين وسايط داريم. خلق به وسيله اينهاست «بكم فتح الله برگشت به كمال به وسيله اينهاست، نعمتها به وسيله اينهاست «بكم يختم الله ، «بكم تنبت الارض ، «بكم تنزل السماء» بيان اوليه احكام به وسيله اينهاست. «والصادر عما فصل من احكام العباد» همه به وسيله اينهاست. الان هم كه

زمان غيبت است همه چيز را ما از اينها يادگرفته ايم. بنابراين تمام نعمتهاي اصلي خلقت، تكامل و غفران هم به دست ارواح مقدس معصومين (ع) است. در همين زيارت جامعه هم در قسمت پايانيش درباره غفران ذنوب مي گويد:«يا ولي الله ان بيني و بين الله عزوجل ذنوبا لا ياتي عليهاالارضاكم [17] .اي ولي خدا بين من و حضرت حق گناهاني است كه هيچ چيزي جز رضايت شما نمي تواند آنها را از بين ببرد.در روايات ديگر هم تعبيرات ديگري در اين زمينه داريم. بنابراين آقا امام زمان غايب است. حال ببينيم غايب است يعني چه؟ يعني اينكه فقط حكومت ظاهري تشكيل نشده است. مگر زماني كه حضرت علي (ع) خانه نشين بود اين كارها را انجام نمي داد!؟ علي (ع) درست همان زماني كه طناب به گردن مباركش انداختند و او را در كوچه كشاندند و همسرش، دختر پيامبر، را كتك زدند، همان حكومت را حفظ مي كرد. آنها نمي فهميدند. همه عرب مي دانستند كه علي (ع) هم قدرت ظاهري دارد هم قدرت باطني به مقتضاي آنچه كه ما از ولايت مي دانيم. علي (ع) همان زمان مي توانست دست به قائمه شمشير ببرد و همانجا اين حكومت را واژگون كند. اما چرا نكرد؟ علي (ع) فكر مي كرد كه اصل اسلام هم به وسيله توطئه از بين مي رود و اگر از قدرت ظاهريش استفاده كند و همه را از بين ببرد آن وقت بعدها بقيه كه مسلمان شدند آن اسلام از روي ترس و وحشت است نه آن اسلامي كه خدا مي خواهد، يعني از طريق عقل جاي اعجاز موارد خاصي است. علي (ع) زنداني، علي (ع) 25 سال خانه نشين، علي (ع) طناب به گردن انداخته، عليي كه

شمشير بالاي سرش گرفته بودند تا بيعت كند، همين علي (ع) همان حكومت را حفظ كرد. ناني كه همان روز ظهر ابوبكر مي خورد به يمن وجود علي (ع) بود.بنابراين بيان احكام يا تفسير قرآن با همه اهميتشان كار بسيار كوچكي است كه علي (ع) مي كند. فضايل ائمه در روايات ما بسيار است و همه را در اين بحث نمي شود عنوان كرد و ما در اينجا به ذكر عناويني از ابواب مختلف اصول كافي كه روايات مربوط به فضايل ائمه: در آنها وارد شده است اكتفا مي كنيم:«في ان الائمة شهداءالله عزوجل علي خلقه [18] .اينها گواهانند، ناظر بر اعمالند.مي دانيد كه نظارت وسيله تكامل است.«في ان الائمه هم الهداة [19] .ائمه هاديانند.هدايت فقط هدايت مستقيم از طريق احكام نيست.«في ان ائمة ولاة امرالله و خزنة علمه [20] .خزينه علم خدا هستند و واليان امرالله.منظور از واليان امرالله، نه فقط امر احكام بلكه همه امور است. خلق و بدء.«الائمه خلفاءالله عزوجل في ارضه و ابواب التي منها يؤتي [21] .ائمه جانشين خدايند.جانشين خدا چه مي كند؟ كار كه فقط بيان احكام نيست.«ان الائمة نورالله عزوجل [22] .ائمه نور خدا هستند.اگر نباشند دنيا تاريك است. منتهي اين را كسي مي فهمد كه مي داند ظلمت [چيست و] كجاست، نور[چيست و] كجاست. «ان الائمة هم اركان الارض ; [23] .اگر ائمه نباشند زمين بقا ندارد. براي اين كه ديگر نقض غرض مي شود.يعني ديگر خلقت بي هدف مي ماند بنابراين بقا نمي تواند داشته باشد.و يا عناوين ديگري همچون «ان اهل الذكر، الذين امرالله الخلق بسؤالهم هم الائمة [24] .، «عرض الاعمال علي النبي والائمه ، [25] .«ان الائمه معدن العلم و شجرة النبوه

و مختلف الملائكه [26] .ائمه رابط عالم پايين و بالا هستند. «تفويض الي الرسول و الائمه في امر دين [27] .يكي از مطالبي كه در موردائمه مي گوييم اين است كه آنها مي توانند قانون وضع كنند، چون به آنها تفويض شده است.به هر حال يك جهت از فوايد امام آن است كه ظاهر باشد و تشكيل حكومت ظاهري بدهد و الا فوايد بيش از اينهاست. ائمه كارهاي اصلي خلقت را انجام مي دهند حالا يكي از آنها تشكيل حكومت است البته فعلا به وسيله امام زمان نيست، كما اينكه آن موقع هم به وسيله ائمه نبود ولي آثار ديگر كه مهمتر، بلكه خيلي هم مهمتر است، آنها به جاي خودشان باقي است. به اضافه اينكه آقا امام زمان الان هم هدايتهاي جانبي براي افرادي دارند و در يك شرايط حساس كه شخص چه بسا مي خواهد تغيير روش زندگي بدهد. يكدفعه به دادش مي رسند. چيزهاي غريبي است، يكي دو تا هم نيست، بوده است كسي كه در شرايط ناراحت كننده روحي قرار داشته، حالت ياس و ناگهان با يك نگاه همه چيز را به او فهمانده اند و راه را به او نشان داده اند. منتهي روابط حضرت با افراد بر حسب كمالات روحيشان است و هر كس به هر مقداري كه كمال دارد مي تواند اين ارتباط را برقرار كند.موعود: ضمن تشكر از اينكه وقتتان را به ما داديد ان شاءالله در جلسه بعدي سؤالات ديگري را كه در اين ارتباط وجود دارند مطرح خواهيم كرد.

پاورقي

[1] قمر، آيه 50.

[2] يس، آيه 82.

[3] قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب.

[4] عبارت مرحوم آيت الله خويي در اين زمينه چنين است: «غريب عن الاذهان

المتشرعية و غيرقابل للاذعان بصدوره عن المعصوم.» (معجم رجال الحديث، ج 7، ص 83) مرحوم شيخ شوشتري نيز در كتاب الاخبارالداخيلة: ضمن بيان اشكالاتي مي گويد: «و لم ار من تعرض له بالتكلم فيدوانما نقله الاقبال عن الشيخ و البحار عن الاقبال بلا بيان».

[5] الحرالعاملي،محمد بن الحسن، الجواهر السنيه في الاحاديث القدسيه، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1402 ق، ص 284.

[6] المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء،1403 ق، ج 88، ص 315.

[7] همان جا، ج 1، ص 97.

[8] همان جا.

[9] همان، ج 36، ص 73. [

[10] همان جا.

[11] همان، ج 1، ص 103.

[12] قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.

[13] همان، زيارت مطلقه، امام حسين (ع)، زيارت اول.

[14] سوره اعراف، آيه 180.

[15] الكليني، محمدبن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365، ج 1، ص 144.

[16] همان.

[17] قمي، شيخ عباس، همان، زيارت جامعه.

[18] الكليني، محمد بن يعقوب،همان، ج 1،ص 190.

[19] همان، ص 191.

[20] همان، ص 192.

[21] همان، ص 193.

[22] همان، ص 194.

[23] همان، ص 196.

[24] همان، ص 210.

[25] همان، ص 219.

[26] همان، ص 221.

[27] همان جا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109