پيام اميد به منتظران

مشخصات کتاب

نویسنده : سيد مسعود پور سيد آقايي

ناشر : انتظار

پيام اميد به منتظران

بسم الله الرحمان الرحيم(ألم تر كيف فعل ربّكَ بأصحاب الفيل - ألم يجعل كيدهم في تضليل....)1 _ تاريخ ظرف حوادث مشابه است. [1] حق و باطل، موسي ها و فرعون ها، مدام مصاديق تازه و نوظهوري مي يابند وكيدها و نقشه ها، پيچيده تر مي شود. اگر در گذشته، دو ابرقدرت روم و ايران _ به خاطر آگاهي شان از ظهور پيامبري از نسل اسماعيل در جزيرة العرب و اين كه سلطه ي آنان را در هم خواهد شكست _ مي خواستند مانع طلوع نور محمّدي و يا لااقل بالا گرفتن كار او شوند، امروزه نيز برخي قدرت هاي استكباري، مي خواهند مانع ظهور نور مهدوي و يا بسط حاكميت او شوند، غافل از آن كه اگر در مورد محمّد،صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم، شد آن چه بايد مي شد _ (ألم تر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل) _ در مورد مهدي،عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف، نيز مي شود آن چه بايد بشود: (وعد الله الذين آمنوا... ليستخلفنهم في الأرض) [2] و (ونريد أنْ نمنَّ علي الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين) [3] و (جاء الحق وذهق الباطل إنَّ الباطل كان زهوقا). [4] .سوره ي فيل، پيام اميدي به مستضعفان و ظلم ستيزان عالم و هشداري به پيل سواران و زورمداران مستكبر است.اين سوره، همان گونه كه درخشش نور و پيام اميدي براي رسول،صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم، و همراهان اش، در اوج ستمِ قريش و حاكميّت جورِ دو ابر قدرت روم و ايران بود، براي انسانِ چشم به راهِ معاصر و مسلمانِ مستضعفِ امروز نيز هست.2 _ هستي، مجموعه اي است «هدف مند» [5] ، «زمان مند» [6] ، «قانون مند» [7] ، «مستحكم»

[8] ، «زيبا». [9] از منظر ربوبي، كتاب هستي، همان طور كه «هدف مند» است، «قانون مند» و برخوردار از سنّت هاي الهي هم هست، سنّت ها و قانون هايي كه حاكم بر انسان و جوامع و تمامي هستي است.كساني كه با نظام حاكم بر انسان و جهان و جوامع درگير شده اند، ناچار ضربه مي خورند و مي شكنند. اين شكست و عذاب در آدميان و در امّت ها، اين طلوع و غروب جوامع در افق تاريخ، همه، اين نشان شكست را با خود دارد. شرقي و غربي، هيتلر و موسوليني، چنگيز و تيمور، فرعون و قارون، كسري و قيصر، پهلوي و صدام، آمريكا و شوروي، طبس و عربستان، تفاوتي ندارند.اصحاب فيل و حاكم هاي مسلّط كه مي خواهند مستصفعان و اولاد ابراهيم را پراكنده و نابود كنند، خودشان، چونانِ برگ هاي پوسيده و موريانه خورده مي شوند و پراكنده ها به ايلاف و الفت مي رسند.3 _ رفتن باطل، يك ضرورت است و آوردن حق يك رسالت. ضرورت است، چون در نظام خلقت، بي حساب حركت كردن، نابودي است؛ زيرا، در راه پرپيچ و خم و قانون مند جهان، ناهماهنگي، مرگ است و عذاب است. سنّت ها و قانون ها، مرصاد و كمين كساني هستند كه سركشي و غرور را بر خود بسته اند و چشم ها را كور كرده اند و راه را نخواسته اند. خدا، با اين مرصاد و با اين سنّت ها، جلوگير آنان است:(إن ربّك لبالمرصاد)؛ [10] خداي تو، به واسطه و همراه مرصاد، جلوگير آناني است كه طغيان كرده اند و از جايگاه خود بيرون زدند و در نتيجه، فساد را به اوج رساندند و دامنه ي آن را گستردند تا آن جا كه تازيانه ي عذاب بر آنان فرو ريخت.وظيفه و تكليف ما، اين

است كه امام و جلودار زمان باشيم: (واجعلنا للمتقين إماما). [11] و جلوتر از سنّت ها و مرصادها و عذاب خدا، در برابر آنان بايستيم و زمين را بر ايشان تنگ كنيم و زمينه را از آنان بگيريم و مهره هايي بسازيم و در برابرشان نفوذ كنيم و آنان را از داخل منهدم كنيم و حركت ها را شتاب دهيم. اين، وظيفه ي ما است! اگر به اين وظيفه گردن ننهاديم و يا تنها مانديم و چون نوح پس از آن همه فرياد، و چون موسي پس از آن همه آيات، به غربت نشستيم و كسي يارمان نشد، در جهان قانون مند و در راه، اين عرابه ي طغياگر كه از راه بيرون زده، گرفتار درّه ها و كوه ها خواهد شد. ماشيني كه از جاده بيرون بزند، سنگ ها و دره هاي كنار جاده، او را در هم خواهند شكست.باطل، حتما رفتني است: (إن الباطل كان زهوقا) [12] ، امّا اين مسئله اي نيست كه ما به آن افتخار كنيم؛ چون، كار ما، آوردن حق و تحقّق بخشيدن به آن است، و اين، كاري است كه رسالت ما است و اين رسالتي است كه بايد پيش از رفتن باطل، آن را بياوريم؛ زيرا، باطل رفتني بود: (إنَّ الباطل كان ذهوقا). [13] .4 _ آدمي، محدود است. با رسيدن به قدرت و غنا، به غرور، به طغيان، به تجاوز، به فساد مي رسد. در پوست خود نمي گنجد، از خود غافل مي شود، از هدف و از نظام چشم مي پوشد، ديگران را به اسارت مي كشد.ترس از تحوّل و افول نعمت ها و قدرت، او را در متن قدرت، هراس ناك و ضعيف مي كند، و در اوج اقتدار، به وسوسه و بدبيني

و سخت گيري و بدرفتاري مي كشاند.اين خط كام يابي و كام راني، غرور و طغيان، تجاوز و فساد، هراس و بدبيني، اسراف و افساد، خطي است كه از فرزند ستمگر آدم تا تمامي فرعون ها و قارون ها گذشته است: (إنَّ الإنسان ليطغي أنْ رآه استغني)؛ [14] انسان، حتّي با خيال و اعتقاد به استغنا، طيغان گر است، مگر هنگامي كه حدود و ديوارها را بشكند و به وسعت وجود خويش برسد و ديگر جمع و تفريق نعمت ها و قدرت ها در او موجي نياورد، نه غروري و نه حسرتي، نه لهو و لغوي، نه اسراف و فسادي.محدوديّت وجودي، غرور و سرشاري و طغيان و فساد را همراه دارد. وسوسه و هراس، بدبيني و بدرفتاري را به دنبال دارد. اين همراه و دنباله ي محدوديّت، وسعت تاريخ را سياه و سرخ كرده است. كساني كه بار نعمت ها را به دوش كشيده اند و هدفي را باور نكرده اند و نظامي را نشناخته اند و حاكم و ناظر و مُهيمني را نديده اند، در اين سيل نعمت، غرق مي شوند و غرق مي كنند. نعمت و قدرت بدون اين توجّه و نظارت، مرداب مرگ خاموش است.5 _ در دهه هاي اخير، جهان غرب، علاقه زيادي به موضوع آخرالزمان و آينده نگري از خود نشان مي دهد و در اين راه، سرمايه گذاري هاي شگرفي كرده است. بدون ترديد، در هيچ دوره اي، نظريه پردازان و سياست مداران غربي، به اندازه ي امروز، درباره ي آينده ي جهان، پايان تاريخ، ظهور مسيح، ضد مسيح (دجّال) و همه ي آن چه كه غرب و تمدن مادّي، آن را به خطر مي اندازد، گفت و گو نكرده و براساس آن اقدام به توليد آثار فرهنگي و تدوين استراتژي ها و تنظيم سياست هاي منطقه اي و بين المللي نكرده اند.انتشار

مجموعه ي گسترده اي از كتاب ها و مقالات با موضوعات ياد شده و توليد و توزيع گسترده ي فيلم هاي سينمايي با همين موضوع _ كه عمدتا محصول كمپاني هاي آمريكايي و صهيونيستي هستند _ مانند آرماگدون و روز استقلال و طالع نحس و ترميناتور و نوسترا داموس و...) و تأسيس سايت هاي اطّلاع رساني در شبكه ي جهاني اينترنت [15] از زمره ي بخش آشكار اين رويكرد عمومي غرب به موضوع آخر الزمان و آينده نگري در اين باره است.اين همه، آدمي را به اين فكر مي اندازد كه طرحي مياندار است و نقشه اي در دست اجرا است. اين كه سخنان نظريه پردازاني مانند هانتينگتون، تافلر، فوكوياما،... درباره ي «پايان تاريخ» و «جنگ تمدن ها»، تبديل به استراتژي سياسي _ نظامي سياست مداران حاكم بر آمريكا و انگليس شده، حكايت از واقعه اي مهم و جرياني پيوسته و سازمان يافته در لايه هاي پنهاني سياست و فرهنگ و اقتصاد جهان استكبار مي كند.به راستي، چه رخدادي در حال شكل گيري است و يا چه وعده اي در حال تحقّق است و نشانه هاي آن آشكار گشته كه جهان غرب، تماميّت فرهنگ و تمدن خود را در خطر ديده و بي مهابا و بدون هيچ ملاحظه اي، ولو به قيمت از دست رفتن تمام حيثيت خود _ به دليل دميدن در بوق دمكراسي در مناسبات سياسي و فرهنگي _ و ظهور و بروز انزجار جهاني و علي رغم مخالفت تمامي سازمان هاي جهاني، با سرعت تمام، به عراق هجوم مي برد و گام در وادي خطرناك جنگ بين النهرين و بابل (عراق امروزي) مي نهد؟اين ها و جز اين ها ما را به اين نتيجه مي رساند كه طرّاحان و علاملان آمريكا و انگليس و اسراييل، با اطّلاع كامل از منابع و اخبار و پيشگويي هاي

منجّمان و كاهنان به خاطر آن چه كه آنان را تهديد مي كند، استراتژي ويژه ي سياسي و نظامي و اقتصادي خود را طرّاحي كرده و مرحله به مرحله، آن را به اجرا در مي آورند و در پي آن هستند تا با اتخاذ «استراتژي باز دارندگي»، پيش از واقعه ي بزرگ، ابتكار عمل را به دست گيرند و با كنترل شرايط و پيش دستي، امكان ايجاد انحراف در سير حوادث و تسلّط يافتن بر اوضاع را حاصل آورند. [16] .6 _ برخي، با ديدن شكست ها و پيروزها، دچار ياس و غرور مي شوند و اسير غفلت مي گردند و به ظاهر حيات عالم، دل مشغول مي دارند و از عمق حيات عالم، غافل مي مانند: (يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون). [17] .در حالي كه خردمندان، اسير لحظه ها نمي مانند و از حوادث، درس اش را مي گيرند و از شكست ها، در كوتاه مدّت، درس پيروزي مي آموزند و از ظاهر اين جهان، با توجّه به هدف مندي و قانون مندي و سنت حاكم بر آن، به باطن و عمق آن پي مي برند و رفت و آمدها و آجال را در تاريخ مي بينند و هيچ كدام از اين ها را جداي از مشيّت و خواست الهي نمي دانند:(للّه الأمر من قبل ومن بعد) [18] و (وتلك الأيام نداولها بين الناس) [19] و به نصرت الهي دل خوش مي دارند و از اين همه به تنبّه و تذكّر و استيقاظي مي رسند و از غفلت ها فاصله مي گيرند.7_ قرآن، كتاب هدايت انسان است: (هديً للناس). [20] آن چه كه براي هدايت انسان، در قلمرو انسان و جامعه و هستي لازم است، بيان كرده است و قانون مندها و سنّت هاي حاكم بر آنان را يادآور

شده است. [21] .قرآن، كتابي زنده و هميشگي و براي همه ي زمان ها است، [22] و چنان كه از روح [23] و هدايت هاي متعددي برخوردار است، [24] از ظهر و بطن (مصداق هاي آشكار و پنهان) و تأويل و تنزيلي هم برخوردار است. تنزيل، يعني قرآن، درباره ي يك عدّه نازل شده و تأويل، يعني عدّه اي كه اين آيه به آنان باز مي گردد.اين معنا، از روايت امام باقر،عليه السّلام، به دست مي آيد: «لو انّ الآية إذا نزلت في قوم، ثم مات هؤلاء القوم، ماتت الآية، لما بقي من القرآن شيء، ولكنّ القرآن يجري أوّله علي آخره مادامت السماوات والأرض ولكلّ قوم آية يتلوها هم من خير أو شرٍ.» [25] .8 _ به شهادت تاريخ و نهج البلاغه، دو ابر قدرت روم و ايران، مي دانستند كه پيامبري از نسل اسماعيل و در جزيزة العرب ظهور خواهد كرد و بر آن جا مسلّط خواهد شد. از اين رو، به مقابله برخاستند تا چنين چيزي تحقّق نيابد و يا در صورت تحقّق، ناكام بماند.مسعودي، در مروج الذهب، آورده است، سبب اين كه شاپور ذو الاكتاف، عربان را شكنجه مي داد، اين بود كه كاهنان و پيشگويان به او خبر داده بودند كه پيامبري از عرب و از نسل اسماعيل، ظهور خواهد كرد و بر ايرانيان سلطه خواهد يافت. او، به خيال خود، مي خواست از ظهور چنين رسولي جلوگيري كند. [26] .اميرالمؤمنين،عليه السّلام، در فرازهايي از خطبه ي قاصعه چنين مي فرمايد:فاعتبروا بحال ولد إسماعيل و بني إسحاق و بني إسرائيل،عليهم السلام، فما أشدّ اعتدال الأحوال وأقرب اشتباه الأمثال! تأمّلوا في حال تشتتهم و تفرقهم ليالي كانت الأكاسرة و القياصره أربابا لهم...».حضرت، اين خطبه را پس از جنگ خوارج

و پيش از جمع آوري نيرو براي برخورد نهايي با معاويه بيان كرده است و جامعه ي مسلمانان آن روز را با آگاهي به تاريخ و با توجّه به قانون ها و سنّت هاي الهي، بيم داده و راهنمايي كرده است و در پايان، از خصوصيّات تربيّتي و اخلاقي حكومت خويش، سخن به ميان آورده است.حضرت مي فرمايد، تامّلوا أمرهم...، در حالت تشتّت و تفرق، وضع آنان را ببنييد. شب هايي كه كسراها و قيصرها بر آنان حكومت مي كردند. كسرا و قيصر، اولاد اسماعيل و اسحاق را از سرزمين هاي سرسبز و سرشار و درياي عراق كوچ مي دادند و در كنار خارها و گردبادها و زندگي سخت مي نشاندند.پس سكونت اولاد اسماعيل و اسحاق در جريزة العرب، با هماهنگي كسرا و قيصر و همراهي آن دو شكل گرفته است. كسرا، از عرب هاي قحطاني وحشت داشت و روم، از يهوديان آشوب گر و بي آرام. پس اين هر دو بايد از سرزمين هاي خود رانده شوند و با خارها و گردبادها، گره بخورند و نتيجه ي اين سكونت قهرآميز و اين كوچ حساب شده، همين خواهد بود كه زندگي سربار و زمين گيري را بر آنان تحميل كنند. هنگامي كه زندگي توليدي و ثروت مند آنان بر باد رفت و آنان مسكين شدند، حكومت ها، رهايشان كردند و به خودشان واگذاشتند: فتر كوهم عالة مساكين.اين تحليل علي،عليه السّلام، است كه با شواهد تاريخي هم مي خواند و به سؤال هاي سابق هم جواب مي دهد كه «چرا يهود از صهيون و بئر فاران و بيت لحم و فلسطين جدا شده؟ و چرا اولاد ابراهيم، از سرزمين ابراهيم و بين النهرين و افق هاي سرسبز و درياي سرشار عراق تبعيد شدند؟ و چرا حكومت ايران، از پارس

و همدان و مغان دست شسته و به مدائن و تيسفون دل بسته است؟ و چرا شاپور، شانه هاي عرب را بسته و آنان را با مرگ و تبعيد عذاب مي كرده است؟».اين همه، حكايت از طرح گسترده و كيد پنهان دارد. كيدي كه مي خواهد زمينه ي رسالت را بردارد و رسول را پيش از تولّد كه در همين عام الفيل است، نابود كند و محور توحيد و الفت و پايگاه امن و رزق عرب هاي وابسته و زمين گير و مهجور را در ميان آن سنگ هاي سخت و در ميان آن درّه هاي تنگ كه از فقيرترين درّه ها است و در ميان گردبادها و خارهاي سخت در هم بريزد و پراكنده سازد.اين ها، حكايت از چنين جنايت ريشه دار و كيدپنهان و طرح ستمگري دارد كه بايد فيل و فيلبان اش شكسته شود و يهودش هجرت كند و ايران و روم اش، همان طور كه رسول نفرين كرده بود _ هنگامي كه از پاره شدن نامه اش براي كسرا خبر آورده بودند _ پاره پاره و ممزق شوند كه اين برگ ها و ريشه ها اين گونه با سجّيل و سنگ هاي رسوب يافته و كوچك، پاره پاره مي شوند: (فجعلهم كعصف مأكول).لطافت، اين است كه صاحبان قدرت را با سنگريزه ها، و فيل را با پرنده هاي كوچك نابود كند. لطافت، اين است كه فرعوني كه موسي را از نيل گرفته، در نيل غرق شود و آناني كه براي پراكنده ساختن اولاد اسماعيل نقشه كشيده بودند، خودشان مانند برگ هاي پوسيده و موريانه خورده، پراكنده و نابود شوند و تحت فرمان كساني قرار بگيرند كه آنان را سزاوارِ فرمان برداري هم نمي شناختند و به دنبال شترها و بزها گره خورده بودند و اسير

گردباد و خارها ساخته بودند. [27] .9 _ بسم الله الرحمان الرحيم - ألم تر كيف فعل ربك بأصحاب الفيل... [28] لإيلاف قريش... [29] .اين دو سوره، شايد دو طرفِ يك سكه باشند: يكي، از عمل خدا و فعل او مي گويد و ديگري، غايت اين فعل و نتيجه ي آن را گوشزد مي كند.در سوره ي فيل، از كيدي خبر مي دهد كه دو ابر قدرت در سر داشته اند. اين كيد چيست؟ اين نقشه و اين برنامه كدام است؟ اينان چه مي خواستند كه هم چون برگ هاي نيم خورده شدند؟همان طور كه اشاره شد، علي،عليه السّلام، در خطبه ي يكصدونودودوم (قاصعه)، در يك قسمت، توضيح و تحليلي دارد: تحليلي از وضع جزيره و اوضاع بني اسماعيل و بني اسراييل، از اين كه چه شد كه اينان را به جزيره كوچاندند و اسراييل را در شكم آن جا كاشتند _ همان گونه كه امروزه آنها را در ميان كشورهاي اسلامي كاشته اند _.حضرت، توضيح مي دهد كه دو ابر قدرت روم و ايران، چه گونه برنامه داشتند تا از عربان و از يهوديان خود را خلاص كنند و اين كه بي جهت يهود را به مدينه سنگ قلاب نكردند، كه كيدها و نقشه ها در كار بود، و اِلاّ يهود چه چيزش در مدينه بود؟ آيا صهيون و يا بيت لحم و يا بئر فاران اش؟فعل خداوند، در برابر كيدي است كه به گفته ي مسعودي در مروج الذهب، از پيش طرح اش را ريخته بودند و حتّي حمله ي شاپور ذوالاكتاف در رابطه با همان كيد بود و پراكنده كردن يهود و جمع كردن شان در مدينه، باز هم از همان كيد بود؛ بت پرستي اولاد اسماعيل، باز هم از همان كيد بود؛ فقر

و جنگ و جهل جزيره باز از همان كيد بود. اين ها نيز از خطبه ي قاصعه به دست مي آمد.اين، كيد اين ها است كه نمودارش در حمله ي به كعبه و شكستن وحدت مطرح مي شود. همين است كه در سوره، به داستان كعبه اشاره دارد، و همين است كه عبدالمطلب مي گويد: «للبيت ربّ يمنعك؛ خانه صاحب دارد.».در برابر اين كيد _ كه از تاريكي و ضلال برخاسته بود _ تضليل خدا [30] قرار داشت كه دوباره آنان را به تاريكي بيندازد. كيدها، از ضلال و گُمي سر بر مي گيرند: (ما كيد الكافرين إلاّ في ضلال) [31] ، كيد، از اين جا بر مي خيزد و از اين تاريكي بيرون مي آيد و او است كه اين كيدِ از تاريكي برخاسته را دوباره به تاريكي بر مي گرداند. كساني كه نقشه مي كشند، به خاطر سياهي و ظلمتي است كه در آن قرار گرفته اند. در نتيجه، پس از اين گُمي و پس از اين بن بست و سياهي است كه آنان را با پرنده ايي كوچك خورد مي كنند. آن صاحبان قدرت و نيروهاي عظيم، اين گونه، با پرنده هاي كوچك، نابوده مي شوند، و اين، طبيعي است؛ چون، كساني كه از مرز خود بيرون رفتند و از حدود فراتر آمدند، ناچار بايد ضربه بخورند و تمام نيروهاي هستي اين سركوبي را مي توانند عهده دار شوند: (للّه جنود السماوات والأرض) [32] و (إن ربك لبالمرصاد). [33] آنان، با آن همه كيد و برنامه و قدرت و نيرو، به اين گونه، در سياهي و تاريكي مي مانند و مانند برگي نيم خورده، رها مي شوند و آنان كه قرار بود از ميان بروند، به هم مي رسند و الفت مي گيرند. آنان كه نه زمين

بر ايشان مي روييد و نه آسمان بر سرشان مي باريد و نه راه امني داشتند و نه انس و الفتي، به هم پيوسته مي شوند و با آن كه نقشه ها براي نابودي شان كشيده بودند كه گرسنه بمانند و با ترس بميرند، از همان گرسنگي به آنان غذا داد و از همان ترس به آنان امن بخشيد.اين همه، با نشانِ خداي بخشنده ي مهربان بود كه مي خواست تا قريش پراكنده را به الفت اجتماعي و الفت اقتصادي برساند و در سفرهاي زمستاني و تابستاني به هم نزديك شان كند.پس اگر بنا باشد در برابر طاغوت هاي فريب كار و مكّار و در برابر اين اربابان، ربّي و معبودي گرفت، آن معبود چه كسي باشد؟ جز همو كه طاغوت ها را چون برگ نيم خورده كرد، و پراكنده ها را به الفت رسانيد؟ (فليعبدوا ربّ هذا البيت). [34] با شكست فيل و همراهان فيل و با شكست كيد و طرح وسيع آنان، الفت اجتماعي و الفت اقتصادي حاصل شده است، ولي هدايت و دعوتي لازم است تا الفت اساسي را شكل بدهد و پراكنده ها را جمع كند و اينان را در برابر قدرت هاي حاكم بياورد و محكومان را به حكومت برساند و ضعيف ها را پيشوايان قدرت بسازد.آن چه اين الفت نهايي را فراهم مي سازد، شناخت و عشق و عبوديّتي است كه در مغز و قلب و وجود عارفِ عاشقِ عابد مي نشيند، و هوس هاي نهفته و جلوه هاي دنيا و وسوسه هاي پنهان و آشكار را مهار مي كند، و همين است كه دعوت نهايي، دعوت به عبوديّت است.پس بايد عبد چنين ربّي بود و او را حاكم گرفت: ربّي كه خوف و فقر آنان را تبديل كرده است.

نمي گويد: «آمن خوفهم»، بلكه مي گويد: (آمنهم من خوف [35] ؛ يعني، از ترس به آن امن بخشيد و از گرسنگي به آنان غذا داد. همان كه باعث ترس و گرسنگي شده بود، با تربيّت پيامبر، به امن و سرشاري رسيد.اگر اين مستضعف ها و ضعيف شده گان، به قدرت رسيدند و اگر اين سايه هاي بي رمق، آفتاب را به دست گرفتند، پس بايد به قدرتي ديگر، در دل اين ضعف، ايمان آورد و بايد به محور امني در اين وسعت ترس و هراس، روي آورد و بايد به غناي ريشه داري، همراه اين فقر گسترده تسليم شد: (فليعبدوا ربّ هذا البيت). [36] .

پاورقي

[1] ما أشدّ اعتدال الأحوال وأقرب اشتباه الامثال. (نهج البلاغه، خطبه ي قاصعه) چه قدر حالت ها با هم برابرند و مثال ها در شباهت به هم نزديك هستند.

[2] نور: 55.

[3] قصص: 5.

[4] اِسراء: 81.

[5] «ما خلق الله السماوات و الأرض إلاّ بالحق وأجل مسمّي». روم: 8.

[6] «إنّا كلّ شيٍ خلقناه بقَدَرٍ» قمر: 49؛ «وخلق كل شي ءٍ فقدّره تقديرا» فرقان: 3.

[7] «أتقن كلّ شي ء» نمل: 88.

[8] «أحسن كلّ شي ء خلقه» سجده: 7.

[9] «أحسن كلّ شي ء خلقه» سجده: 7. [

[10] فجر: 14.

[11] فرقان: 74.

[12] اسراء: 81.

[13] نك: درس هايي از انقلاب، علي صفايي حائري، ص 19 _ 20.

[14] علق: 6 و 7.

[15] امروزه، تنها، بيش از پنجاه پايگاه اطّلاع رساني در شبكه ي جهاني اينترنت، وظيفه ي گفت و گو و تفسير پيشگويي هاي نوسترا داموس را عهده دارند و قريب به صد و بيست پايگاه نيز آراي عرضه شده درباره ي گذشته و آينده ي جهان در ميان مردم را مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار مي دهند.

[16] نك: جهان امروز و پيش گويي هاي آخرالزمان، اسماعيل شفيعي سردستاني، روزنامه ي

كيهان، 31 فروردين و 2 ارديبشهت 82.

[17] روم: 8.

[18] روم: 3.

[19] آل عمران: 140.

[20] بقره: 185.

[21] «ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكلّ شي ء»(نحل: 89).

[22] امام باقر، عليه السّلام: يجري كما يجري الشمس والقمر. تفسير برهان، ج 1، ص 19، ج 1.

[23] «أوحينا إليك روحا من أمرنا». «روح»، در روايت، به فهم قرآن تفسير شده است.

[24] هديً للناس، هديً للمؤمنين، هديً للمتقين، هديً للمحسنين.

[25] تفسير برهان، ج 1، ص 21، ح 7. روايات فراواني در ج 92 بحارالأنوار، ص 78 وجود دارد.

[26] مروج الذهب، ج 1، ص 279 _ 282 و ج 2، ص 29 _ 30 و ص 277.

[27] نك: تطهير با جاري قرآن، علي صفايي حائري، ص 313.

[28] فيل: 1.

[29] قريش: 1.

[30] تضليل: أي تصير إلي ضلال. (ألم يجعل كيدهم في تضليل) أي: ألم يجعل كيدهم في تصير إلي ضلال.

[31] غافر: 25.

[32] فتح: 4.

[33] فجر: 14.

[34] قريش: 3.

[35] قريش: 4.

[36] قريش: 3.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109