پاسخ به ده پرسش: پیرامون امامت، خصائص و اوصاف حضرت مهدی علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه: صافي گلپايگاني، لطف الله

عنوان و نام پديدآور: پاسخ به ده پرسش: پیرامون امامت، خصائص و اوصاف حضرت مهدی (علیه السلام) / لطف الله صافي گلپايگاني.

مشخصات نشر: قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1393.

مشخصات ظاهری: 128ص.

وضعیت ویراست: [ویراست 2]

فروست: سلسله مباحث امامت و مهدویت؛ 13.

شابك: 9 – 91 – 5105 – 600 – 978 : 45000 ریال

وضعيت فهرست نويسی: فیپا

یادداشت: کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشرین متفاوت منتشر شده است.

يادداشت: کتاب نامه؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع: محمد بن حسن (علیه السلام)، امام دوازدهم، 255ق. --- غیبت

موضوع: مهدویت -- انتظار

شناسه افزوده: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی

رده بندی كنگره: 1393 2پ2ص/4/224 BP

رده بندی ديويی: 462/297

شماره كتابشناسی ملّی: 3550366

دفتر تنظيم و نشر آثار

حضرت آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپایگانی مدظله العالی

نام کتاب: پاسخ به ده پرسش(پيرامون امامت، خصائص و اوصاف حضرت مهدی (علیه السلام))

مؤلف: حضرت آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپایگانی مدظله العالی

چاپ اول، ویراست دوم (ششم کتاب): رمضان المبارک 1435، تابستان 1393

شمارگان: 3000

بها: 4500 تومان

شابك: 9-91- 5105-600- 978

سايت الكترونيك: www.saafi.net

پست الکترونيک: saafi@saafi.net

آدرس پستي: قم / انقلاب 6 / پلاک181

تلفن: 37723380 (025)

سوابق نشر اين كتاب

1. مؤسسه مطبوعاتی انديشه، 1357ش.

2. انتشارات حضرت معصومه (علیها السلام)، 1378ش (در ضمن مجموعه 3 جلدی امامت و مهدویت).

3. مرکز نشر آفرینش های هنری، 1389ش.

4. انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1390ش.

5. دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1390ش.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله مباحث امامت و مهدويت (13)

پاسخ به ده پرسش

پیرامون امامت، خصائص و اوصاف

حضرت مهدی (علیه السلام)

حضرت آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپایگانی مدظله العالی

ص: 2

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بَعْد الْحَمْدِ وَالصَّلَوةِ

اين مجموعه، پاسخ به ده سؤال پيرامون نظام امامت و چگونگى غيبت و بعضى از خصايص و اوصاف حضرت ولیّ زمان، غوث دوران، كهف امان، مولانا و سيدنا الحجّة بن الحسن المهدى - صلوات الله عليه وعلى آبائه الطاهرين - مى باشد. اميد است انتشار آن مفيد باشد.

لطف الله صافی

28 جمادي الاولي 1398

مطابق با 15 خرداد 1357

ص: 3

فهرست مطالب

استمرار نظام امامت... 5

چگونگى تسخير جهان با یاران معدود.. 15

نحوه پيروزی امام زمان (علیه السلام) بر سلاح ها ویرانگر. 23

مكان حضرت مهدی (علیه السلام) در غیبت کبری. 29

وظايف حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت. 43

زندگانى شخصی حضرت مهدی (علیه السلام) . 55

ظهور جزئی حضرت مهدی (علیه السلام) در ایّام غیبت کبری. 61

امكان شرفيابی به خدمت امام عصر (علیه السلام) در غيبت كبری.. 69

چگونگی غيبت حضرت مهدی (علیه السلام) . 75

علّت غيبت امام عصر (علیه السلام) با وجود آمادگی شرايط ظهور. 83

پاسخ به چند پرسش ديگر. 95

کتاب نامه. 117

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپایگانی مدظله العالى در يک نگاه 122

ص: 4

1-استمرار نظام امامت

ص: 5

ص: 6

آيا «نظام امامت»، با پايان يافتن دوره غيبت صغري و آغاز غيبت كبري در سال 329 هجري قمري، پايان يافت و پس از ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) اين نظام از نو برقرار مي شود يا اينكه «نظام امامت» استمرار دارد؟

رژيم و نظام امامت، نظامی است الهي و انقطاع ناپذير و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد؛ از عصر حضرت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) تا حال تشكيل گرديده و برقرار بوده و هست؛ و تا دنيا باقي است، برقرار خواهد ماند؛ چنان كه اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود:

«لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قائِم لِلهِ بِحُجَّةٍ؛ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَيِّناتُهُ»؛(1)

«زمين از قائمي كه براي خدا حجّت باشد خالي نخواهد ماند و اين حجّت يا ظاهر و مشهور است و يا بيمناك و مستور، براي اينكه حجّت هاي خدا و بيّنات او باطل نگردد و از بين نرود».

بر هركس واجب است كه «نظام امامت» را بشناسد و به آن ايمان داشتهباشد؛ و در هر زمان و هر مكان، فقط مردم بايد از اين نظام اطاعت كنند؛ و هركس، در هركجا و هر نقطه اي از دنيا كه باشد و هر شغل و كاري كه

ص: 7


1- نهج البلاغه، حكمت 147(ج4، ص37)؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص170؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج1، ص153.

داشته باشد - لشكري باشد يا كشوري، بازرگان باش-د يا پيشه ور، دانشمند باشد يا دانشجو - بايد مطيع اين رژيم و فرمان بر اين نظام و برنامه هاي آن باشد، تفاوت نمي كند كه اين نظام بر اوضاع مسلّط باشد يا نباشد؛ و حكومت هاي غاصب در امور، مداخله داشته باشند، يا نداشته باشند.

اين حكومت است و دين است و سياست است و رژيم و نظام؛ پس اگر يك فرد مسلمان در دورترين نقاط چين يا اروپا يا آمريكا يا هر منطقه ديگر باشد كه حكومت هاي غيرشرعي قدرت سياسي و اداره امور را در دست داشته باشند، همان يك فرد بايد مطيع نظام الهي امامت باشد تا در نظام حكومت خدا باشد و بايد دستورالعمل و برنامة كارش را ازطريق نظام امامت تعيين كند، حتّي اگر در منطقة تحت حكومت رسمي كفّار، زندگي مي كند و كارمند مؤسّسات و وزارتخانه ها و ادارات آنها نيز باشد باز هم بايد فرمان بر نظام امامت باشد و از آن نظام دستور بگيرد و تابعيت آن را داشته باشد.

دوربودن از حريم و منطقة نفوذ رسمي اين رژيم، شخص را از اطاعت و تابعيت آن، معاف نخواهد كرد.

ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار ياسر و اين گونه شخصيت ها، در حال تسلّط نظام غاصب، فرمان بر نظام امامت بودند؛ و امثال علي بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع نيز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حكومت بني عبّاس وارد بودند، امّا درعين حال از نظام امامت، اطاعت مي كردند.

هركس بايد مشخّص سازد و تعيين كند كه در زندگي و تمام شئون و امور خود، از چه رژيم و نظامي اطاعت مي کند و تابع چه حكومتي است.

ص: 8

بايد معلوم كند كه تابعيت حكومت خدا را قبول كرده يا حكومت طاغوت را پذيرفته است، و مؤمن به خدا مي باشد، يا مؤمن به طاغوت.

متأسّفانه بيشتر مسلمانان به اين مسئله بسيار مهمّ توجّه كافي نكرده و معناي «ولايت» را درك ننموده و از اهميّت اين بُعد آن، كه اطاعت باشد غفلت كرده اند و آنان كه خيلي مذهبي و متعهّد هستند، به انجام يك سلسله فرائض و واجبات، و ترك محرمات، اكتفا مي كنند.

امّا از اينكه در حال حاضر چه تابعيتي بايد داشته باشند، غفلت دارند و اگر تابعيت حكومت هاي غيرشرعي را قبول نكرده باشند، تابعيت حكومت شرعي را هم آگاهانه نپذيرفته اند و به تعهّدات و مسئوليت هايي كه در برابر آن دارند، توجّه ندارند و تابعيت حكومت شرعي را يك مسئله و وظيفه اسلامي نشمرده اند.

طبق مذهب اهل سنّت كه تشكيل حكومت شرعي، ممكن است به فترت و سستي برخورد نمايد و در بعضي از زمان ها به عللي نظام حكومت اسلامي تعطيل شود، ممكن است در زماني كه حكومت شرعي تشكيل نشده مسئله تابعيت از آن هم مطرح نباشد، و بلكه بي موضوع گردد.

امّا طبق مذهب «شيعه» كه نظام امامت، رژيم دايم و مستمر است، هميشه و در تمام شرايط، تابعيت حكومت شرعي يك فريضه اساسي و عمده است.

حكومت، مخصوص ذات خداست:

)إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّٰهِ( (1)

و بايد فقط خدا پرستش و اطاعت شود و اطاعت براي او خالص باشد ومردم در برابر حكومت و سلطنت و رژيم او خاضع و فرمان بر باشند:

ص: 9


1- یوسف، 40.

)أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ( (1)

دين قيّم و مستقيم، اين است:

)ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ((2)

رژيم امامت، يعني حكومت خدا؛ و تابعيت اين رژيم، تسليم حكم خدا بودن و در منطقه حكومت خدا زيستن و به حكومت غيرخدا عقيده نداشتن است.

تفاوت نمي كند در اعصاري كه ائمّه (علیهم السلام) حضور داشتند و غاصبان حكومت، مانع از مداخلة رسمي آنها در كارها بودند؛ يا در عصر غيبت كبري كه امام (علیه السلام) غايب مي باشند، بايد هر مسلماني در اين نظام امامت ثبتنام كند و از اينجا فرمان ببرد و شناسنامه حقيقي خود را از اين حكومت بگيرد.

حكومت شرعي هميشه بر پا است و مرز و منطقه و كشور ندارد؛ هر كجا يك فرد متشرّع و يك مسلمان متعهّد باشد، آنجا در قلمرو فرمان اين حكومت، محسوب است.

امروز مهم ترين چيزي كه بايد به شيعيان خصوصاً و به مسلمانان عموماً تفهيم كرد، مسئله رژيمي است كه بايد از آن تبعيت داشته باشند، و نظامي كه بايد از آن اطاعت نمايند.

اگر اين موضوع كاملاً درك شود يگانه وسيله اي است كه از آن براياصلاح امور و مبارزه با عوامل بيگانه استعمار و استعباد و استبداد، مي توان استفاده كرد.

ص: 10


1- یوسف، 40.
2- يوسف، 40.

اين حكومت و نظام امامت بود كه در واقعه تحريم تنباكو، حكومت انگلستان را به زانو درآورد و رشته استبداد ناصرالدّين شاه را قطع كرد و استعمارگران را در بيم و هراس انداخت.

و اين ملّت مسلمان و شيعه ايران بود كه در اين واقعه به دنيا اعلام كرد تابعيت رژيمي را دارد كه رهبري آن با آيت الله مرحوم ميرزاي شيرازي (قدس سره) است و تابعيت رژيم استبدادي ناصرالدّين شاه را ندارد.

نظام امامت يكي از انقلابي ترين و سازنده ترين برنامه هاي اسلامي است(1) كه متأسّفانه از آن به طوركامل در پيشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمي شود؛ و چنان كه بايد برای عموم تبليغ نشده و ايمان به اين نظام و ابعاد آن و تعهّداتي كه مؤمن به اين نظام دارد، در يك سطح همگاني و بااهميّت، عرضه نمي شود.

به نظر اينجانب، تمام يا عمدة نقاط ضعف و عقب ماندگي هاي جامعه، از عدم توجّه به اين برنامه و مشخّص نكردن تابعيت و ملتزم نبودن به لوازم عقيده به امامت و نشناختن آن، مايه گرفته است؛ و اينكه بسياري امامت رادر عصر حاضر يك امر اعتقادي خارج از عمل می شمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام مي دانند؛ و نمي دانند كه هم اكنون نيز نظام امامت قائم و برپا است و فقط تبعيت از آن، راه نجات دنيا و عقبي است.

ص: 11


1- ايمان و عقيده به اين نظام كمترين فايده اش بازداري و كنترل هر نظام ديگر است كه بر اوضاع مسلّط شده باشد؛ عقيده به نظام امامت، آن نظامات غيرشرعي را نيز محدود مي كند و از ديكتاتوري و مطلق العناني آنها جلوگيري مي نمايد؛ و افراد را از اينكه دربست خود را در اختيار آنها بگذارند، مانع می شود. نظام امامت در هر مرحله اي از نفوذ كه باشد در همان مرحله نظام بازداري از ظلم و فساد و استضعاف است كه بيشتر از اين در اينجا مجال شرحش نيست.

عقيده به نظام امامت و حكومت شرعي، در تمام شئون، قدرت سازندگي دارد، و شعبه اي از عقيدة توحيد خالص است كه از آن انفكاك ندارد؛ و حديث شريف معروف:

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ ميْتَةً جَاهِلِيَّةً».(1)

همين استمرار و همين لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تأييد مي نمايد و چون عقيده به نظام امامت رشته اي از عقيده به توحيد و حكومت خدا و سلطنت حقّ است، هركس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهليت مرده است.

و چون اطاعت داشتن از نظامات ديگر، يك نوع شرك فكري و عملي است، حضرت امام صادق (علیه السلام) درضمن حديثي مي فرمايد:

«لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللهَ بِوِلايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَاللهِ»؛(2)

«ديني نيست براي كسي كه خدا را به ولايت پيشواي ستمكاري كه از جانب خدا نيست، عبادت كند».

و حضرت امام باقر (علیه السلام) مي فرمايد:

«قَالَ اللهُ تَبارَكَ وَتَعَالَی: لَاُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوِلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللهِ، وَإِنْ كَانَتِ

ص: 12


1- صدوق، کمال الدين، ص409؛ خزاز قمی، کفاية الاثر، ص296؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص212؛ ج3، ص18؛ محدّث نوری، کشف الاستار، ص78- 79؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص275 – 276؛ ج2، ص197. ص15؛ «هرکه بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است».
2- کليني، الكافي ج1، ص375؛ نعمانی، الغيبه، ص132؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص323؛ ج65، ص105؛ ج69، ص135.

الْرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً؛ وَلَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوِلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللهِ، وَإِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً»؛(1)

«خداوند متعال فرموده است: البتّه عذاب خواهم كرد هر رعيتي را كه در اسلام متدين گردد به ولايت هر پيشواي ستمكاري كه از جانب خدا نيست، اگرچه رعيت در كارهاي خود نيكوكار و پرهيزكار باشد و البتّه عفو مي كنم از هر رعيتي كه در اسلام متدين گردد به ولايت امام عادلي كه از جانب خدا باشد، اگرچه در ذات خود ستمگر بدكردار باشد».از امثال اين احاديث(2)، اهميّت امامت و رهبري سياسي، و نقش آن در اجتماع معلوم مي گردد و اينكه اگر ملّتي و فردي در اين اصل مسامحه كند و به نظامي كه بر اوضاع مسلّط است و به شرعي بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در اين موضوع خود را مسئول نشمارد اگرچه در كارهاي ديگرش مواظب دستورات شرع باشد مستحقّ بازخواست و عذاب خواهد شد.

و نيز از اين احاديث استفاده مي شود كه نظام امامت، نظام محدودي نبوده و مستمر و جاودان مي باشد و به عصر حضور منحصر نيست، هميشه منعقد است و هيچ گاه تعطيل نشده و نخواهد شد.

ص: 13


1- کليني، الكافي، ج1، ص376، ح4.
2- مخفي نماند كه احاديث بسيار در موضوع ولايت اهل بيت (علیهم السلام) و اينكه هيچ عملي بدون ولايت نفع نمي دهد وارد است، كه قسمتي از آنها را در كتاب امان الامه نقل كرده ام، و همه بر اهميّت نظام امامت و اينكه بايد امت آن را تعظيم نموده و از آن اطاعت داشته باشند، دلالت دارند.

در عصر ما نيز حكومت شرعي بر اين اساس برقرار است و هيچ كس در ترك اطاعت آن و قبول نظامات ديگر معذور نيست و عقيده به وجود امام عصر (علیه السلام) و حيات آن حضرت، معنايش اعتقاد به وجود حكومت شرعي و لزوم اطاعت از اوامر و پيشنهادها و دستورات فقهاي جامع الشرايط است.

باز تكرار مي كنيم كه: منطقة نفوذ اين حكومت، مرز ندارد و تا هركجا مسلمان و شيعه باشد، بايد نفوذ داشته باشد و هركس مابين خود و خدا، بايد از اين نظام تبعيت كند، اگرچه اين نظام، به حسب ظاهر استيلای بر امور و تسلّط حكومت هاي ظاهري را نداشته باشد.

خلاصه، التفات به اين مطلب بسيار لازم است كه ما يك عقيده ايتوحيدي داريم كه: لَهُ الْحُكْمُ وَلَهُ الْأَمْرُ، وَهُوَ الْحَاكِمُ، وَهُوَ السُّلْطَانُ وَهُوَ الْوَلِيُّ، وَهُوَ الْمَوْلَى وَهُوَ ... وَهُوَ ...؛ حكم براي خداست، و فرمان مختص ذات اوست و حاكم اوست و سلطان و وليّ و مولا اوست و...

بنابراين، هيچ كس و هيچ گروه نمي تواند بر كسي حكومت كند، ولايت و سلطنت ندارد، مگر به اذن الله و به حكم خدا؛ و همه مردم بايد در تحت حكومت خدا و داخل در سلطان الله، و مطيع احكام الله و ساكن مملكت الله باشند.

پس حكومت هايي كه مِن جانب الله نيستند، طبق هر رژيم و برنامه اي كه باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذّات حرام است؛ و فقط حكومت خلفاي الهي و كساني كه از جانب آنها نيابت دارند، شرعي و واجب الاتباع است و اين منصب براي احدي غير از آنها ثابت نيست.

خداوند متعال ما را به حقايق اين امور هدايت فرمايد.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

ص: 14

2-چگونگى تسخير جهان با ياران معدود

ص: 15

ص: 16

ممكن است توضيح دهيد چگونه با جمعيّت روزافزون بشر كه اكنون طبق آمارگيري هاي دقيق از سه ميليارد بيشتر است، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) با سيصدوسيزده نفر دنيا را مسخّر مي فرمايد؟

و چگونه ممكن است مثلاً سه ميليارد نفر تسليم يك جمعيّت اندك معدود شوند و از عادات و اخلاق و برنامه ها و سنن خود دست بردارند؟

آيا غلبه آن حضرت به طور اعجاز و خرق عادت است يا آنكه با ملاحظه اسباب و علل و عوامل ظاهري نيز غلبه و پيروزي آن جناب ممكن است؟

برحسب روايات و احاديث شريفه، وقتي حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) ظاهر مي شوند، نخست سيصدوسيزده نفر از خواصّ اصحاب آن حضرت در مكّه معظّمه حاضر خدمتش مي گردند و وقتي عدّه اصحاب و اجتماع كنندگان به ده هزار نفر رسيد از مكّه خارج مي شوند.(1)

و امّا غلبه آن حضرت و حكومت جهاني اسلام، ممكن است به طور اعجاز و خرق عادت انجام يابد و ممكن است با فراهم شدن اسباب و علل ظاهري باشد و ممكن است به هر دو نوع، واقع شود، چنان كه پيشرفت و غلبه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و قواي اسلام به هر دو نوع بود.

ص: 17


1- کلينی، الکافی، ج8، ص313؛ طوسی، الغيبه، ص477؛ قندوزی، ينابيع الموده، ج3، ص235؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج3، ص147 – 153.

امّا به طور اعجاز و خرق عادت، محتاج به توضيح نيست كه حصول چنين غلبه مطلق براي آن حضرت، به خواست خداوند، امري است ممكن و معقول و با وعده هاي صريح و بشارت هاي حتمي كه در قرآن مجيد و احاديث متواتر داده شده، بدون شبهه حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آيه:

)كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّٰهِ(؛(1)

«چه بسيارند گروه اندكي كه به اذن خداوند، بر گروه بسياري چيرگي مي يابند».

آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شايسته خدا را بر تمام ملل غالب و حاكم، و وارث و مالك ارض قرار مي دهد.

و از لحاظ اسباب، و علل ظاهري هم اگر موضوع را بررسي كنيم، حصول چنين فتح و غلبه و تشكيل آن حكومت الهي ممكن و عملي خواهد بود؛ زيرا آن حضرت در موقعي ظهور مي كند كه اوضاع و احوال اجتماعي و اخلاقي و سياسي كاملاً مساعد باشد.

در آن موقع همه ملل از مدنيّت معنوي و اخلاقي محروم، و دشمني و كينه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به يكديگر بدبين و از هم جدا ساخته و اتّحاد، وحدت، همفكري و همكاري، به كلّي از ميان بشر رخت بر بسته و از اينكه كسي بتواند بدون مدد غيبي جامعه را رهبري كند، همه مأيوس مي گردند و خلاصه، همه با هم در مبارزه و جنگ و ستيز و همه از وضع خود ناراضي، و از مكتب هاي مختلف كه عرضه مي شود نااميد بوده و منتظر

ص: 18


1- بقره، 249.

تغيير رژيم و انقلاب و عوض شدن اوضاع، و كناررفتن زمامداران خدانشناس و برداشته شدن مرزها و الغاي تجزيه ها و تقسيم ها مي باشند.

در يك چنين موقعيتي، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) و اصحابش، با نيروي ايمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش ترين برنامه هاي عمراني و اقتصادي و عدالت اجتماعي، براي انقلاب و دعوت به قرآن و اسلام، قدم به ميدان مي گذارند و آن نهضت الهي و دعوت روحاني را شروع مي كنند و مردم را به سوي خدا و احكام خدا و زندگي برابري و برادري، عدل و امنيّت، صفا و وفا، راستي و درستي و نظم صحيح، مي خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضايل بشري مي باشند و با نيروي ايمان و استقامت و پشتكار و همّتي كه مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقيب مي نمايند.

معلوم است اين جمعيّت با آن برنامه ها و وضع كار، در آن دنياي پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاري ها و فشارها، دل ها را به خود متوجّه نموده و فاتح و پيروز و موفّق مي شوند و هيچ نيرويي نمي تواند در برابر آنها مقاومت كند.

و شاهد اين حقيقت، همان ظهور رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و پيشرفت سريع دين اسلام و فتوحات محيّرالعقول مسلمين در قرن اول اسلام است، كه يكي از علل ظاهري آن پيروزي هاي پي درپي و درهم شكسته شدن ارتش هاي انبوه دولت شاهنشاهي ايران و امپراطوري روم، فساد اوضاع اجتماعي و اداري ايران و روم بود كه مردم اين كشورهاي پهناور را براي قبول يك دعوت صحيح و حكومتي متّكي به مباني عدالت و مساوات آماده كرده بود.

ص: 19

مردمي كه در برابر دستگاه هاي ديكتاتوري و استبداد بسيار خشن و غير انساني سلاطين و امراي خود، از بنده هم خوارتر بودند و از حقوق انساني محروم شده بودند، مردمي كه به هركس و هر مقام نظر مي كردند، يك نقطه روشن در او نمي ديدند؛ نه فرهنگ داشتند نه اقتصاد، نه عدالت، نه امنيّت و نه ... و نه ...

از آن همه تعظيم و نيايش و بشرپرستي و استعباد سلاطين، خسته شده بودند و علاوه بر اينها ناراحت كننده ترين اختلاف طبقاتي نيز در بين آنها حاكم بود كه مملكت متشكّل شده باشد از اكثريت قريب به اتّفاق محروم و استضعاف شده و جمعيّت معدود برخوردار و اختياردار و مطلق العنان و بي جهت عزيز...

مسلّم است وقتي به گوش مردم چنين مملكتي صداي روحاني و آزادي بخش:

)تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ((1)

برسد و آيه:

)إِنَّ اللّٰهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهىَ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغيِ(؛(2)

«همانا خدا به عدل و احسان، فرمان می دهد و به عطاو بذل به خويشان امر مي كند و از كارهاي زشت و منكر و ظلم، نهي مي كند».

ص: 20


1- آل عمران64. «]بگو: اي اهل کتاب![ بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است: که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم؛ و بعضي از ما، بعضي ديگر را - غير از خداي يگانه - به خدايي نپذيرد».
2- نحل، 90.

و اعلان:

)يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَاُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقَيكُمْ((1)

«اي مردم! ما همه شما را نخست از مرد و زني آفريديم، آنگاه شعبه هاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد، بزرگوارترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست».

و آيات ديگر را بشنوند، با نهايت استقبال به آن ايمان آورده و راه را براي پيشرفت آن باز مي كنند.

مردمي كه از ظلم و ستم و خودخواهي سلاطين و ستمكاران آن عهد، به جان آمده بودند، به طور قطع يك دعوت خدايي و يك بانگ گوش نواز توحيدي را كه بر اساس عدالت و الغاي امتيازات و مساوي بودن آقا و نوكر، شاه و رعيت، سياه و سفيد، در برابر قانون و عدالت است قبول مي كند و از اين جهت آنهايي كه اين دعوت برخلاف منافعشان بود هرچه خواستند از آن جلوگيري كنند يا مانع از گرويدن مردم به آن شوند، نتوانستند، همه جا انقلاب مي شد و مردم در همه جا رژيم ظالم و وضع سابق را محكوم مي كردند و اوضاع تغيير مي كرد.

اوضاع جهان براي قبول دعوت امام زمان، حضرت مهدي (علیه السلام) كه هماندعوت به اسلام و قرآن است، مطابق اخبار، به مراتب از اوضاع عالم در زمان بعثت پيغمبر (علیه السلام) آماده تر خواهد شد و همان طور كه كلمه اسلام در

ص: 21


1- حجرات، 13.

آغاز ظهور اسلام به سرعت پيشرفت كرد و صداي توحيد بر همه صداها غالب شد، و اسلامي كه در مقداري از تاريخش منحصر به پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و علي و خديجه (علیهما السلام) بود، باوجود فقدان وسايل، در جهاد و دفع يورش مشركان، به زودي موفّق گرديد، و لشكرهاي منظّم مسلّحي را كه در دنياي آن روز مجهّزترين سلاح ها را در دست داشتند درهم شكست و نابود ساخت.

همين طور امام زمان (علیه السلام) نيز با اصحاب و ياورانش كه از ابتدای كار به تعداد مجاهدين ميدان جهاد بدر مي باشند مي توانند دنياي منقلب و ناآرام آن روز را آرام و مردم را چنان اميدوار به آينده درخشان و پر از خير و رحمت و بركت نمايد كه در سريع ترين فرصت همه به دين اسلام گرويده آمادگي خود را براي قبول يك سازمان الهي اسلامي محكم و پايدار، در تحت سرپرستي امام عصر (علیه السلام) نشان دهند.

وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللهِ بِعَزِيزٍ

ص: 22

3-نحوه پيروزی امام زمان (علیه السلام) بر سلاح های ويرانگر

ص: 23

ص: 24

در موقع ظهور امام زمان (علیه السلام) به طوري كه از ترقّي كنوني بشر در صنعت و تكنيك، ملاحظه مي شود، دنيا مجهّز به سلاح هاي بسيار مهيب و خطرناك خواهد بود.

آن حضرت در برابر اين سلاح هاي مخوف، چگونه مانند جدّش با شمشير قيام خواهد كرد؟ و چگونه با سلاح هاي قديم، مثل شمشير و غيره با ارتش هاي دنياي آن روز جهاد مي نمايد؟ و آيا مي شود تصوّر كرد كه كسي بتواند به وسيله شمشير با بمب هاي هيدروژني و امثال آن، جنگ و نبرد كند؟

اوّل: مقصود از خروج با شمشير، مأموريت به جهاد و توسّل به اسلحه براي اعلای كلمه حقّ است.

بنابراين قيام با شمشير، كنايه از قيام با اسلحه و پيكار و جهاد و تعيين نوع مأموريت آن حضرت است و اينكه آن حضرت، مأمور به مصالحه با كفّار نيست.

بديهي است با هر اسلحه اي كه لازم باشد، آن حضرت و اصحابش با كفّار و ستمگران جهاد مي نمايند و از هرگونه اسلحه اي كه در زمان ظهور آن حضرت متداول باشد، و به استعمال آن حاجت داشته باشند، استفاده مي نمايند.

دوّم: از كجا معلوم كه در زمان ظهور آن حض-رت، اين اسلحه هاي مهيب در اختيار بشر، باقي باشد؛ زيرا ممكن است كه در اثر حوادث و آشوب ها و

ص: 25

انقلابات شديد و جنگ هاي خانمان سوز جهاني، كه پيش از ظهور آن حضرت واقع مي شود دو ثلث بشر نابود شود و اين اسلحه هاي جهنّمي معدوم گردد و شايد كسي باقي نماند كه بتواند از اين اسلحه ها استفاده كند، يا آنها را تهيّه نمايد و اين احتمال هم كاملاً بجا و قابل توجّه است.

يكي از اموري كه در احاديث از آن خبر داده شده و اوضاع كنوني آن را ممكن الوقوع نشان مي دهد، جنگ هاي جهان گيري است كه در اثر آن، بيشتر نقاط زمين از سكنه خالي مي گردد و شهرها ويران مي شود، و صدها ميليون بشر را رهسپار ديار عدم مي سازد.

تا يك قرن پيش، وقوع چنين جنگ هايي بسيار بعيد به نظر مي رسيد، زيرا با آن اسلحه هاي سابق و با نبودن وسايل ارتباط جمعي بين شهرها و كشورها، اگر جنگي واقع مي شد، اوّلاً پيش از آنكه خبرش به كشورهاي همسايه و يا دورتر برسد و دامنه جنگ گسترش يابد، آن جنگ به پايان مي رسيد، و ثانياً در آن زمان ها، تعيين غالب از مغلوب، خاتمه يافتن جنگ، و تسلّط يكي از دو طرف يا از بين رفتن طرفين، متوقّف بر كشتارهاي عمومي و استعمال بمب و غيره نبود.

امّا در عصر حاضر به طوري كه همه پيش بيني مي نمايند با وسايل ارتباطي كه همه عالم را به منزلة يك شهر و يك محلّه نموده؛ و با اسلحه ها و تجهيزاتي كه در دست زمامداران بي ايمان است و هيچ وسيلهاي براي كنترل خشم و شهوت و جاه پرستي آنها نيست، اگر جنگ شروع شود، علاوه بر آنكه غالب از مغلوب تشخيص داده نمي شود و طرفين از بين مي روند، اكثر ملل و سكنه كره زمين ممكن است در ظرف چند ساعت فاني و نابود شوند. پس اگر در

ص: 26

احاديث شريفه فرموده اند: «مهدي (علیه السلام) ظاهر نمي شود مگر آنكه ثلث مردم كشته شوند و ثلث آنها بميرند و ثلث آنان باقي بمانند»(1) و فرموده اند: «اين ظهور واقع نخواهد شد، تا وقتي دو ثلث مردم از بين بروند»(2) نبايد تعجّب كرد، بلكه بايد آن را نشانه علوم بي پايان حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و ائمّه طاهرين (علیهم السلام) گاهي آنها از آينده و اطّلاعشان بر مغيّبات به اذن و تعليم خدا دانست و از معجزات و كراماتشان به شمار آورد.

«فَهُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَلَجَأُ أَمْرِهِ وَعَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَمَوْئِلُ حُكْمِهِ وَكُهُوفُ كُتُبِهِ، وَجِبالُ دينِهِ».(3)

«وَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ».(4)جَعَلَنَا اللهُ مِنْ مُحِبِّيهِمْ وَخُدَّامِ شِيعَتِهِمْ

ص: 27


1- ابن حماد، الفتن، ص206؛ ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص128؛ متقی هندی، البرهان، ص111 – 112، فصل 2، ح4؛ همو، کنزالعمال، ج14، ص587.
2- طوسی، الغيبه، ص399؛ مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص113، 207؛ رجوع شود به: منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج3، ص81 – 82.
3- نهج البلاغه، خطبه2 (ج1، ص29 – 30)؛ ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص138؛ قمی، الاربعين، ص437؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص117؛ قندوزی، ينابيع الموده، ج3، ص449. «راز پيامبر بدان ها سپرده شده است، و هرکه آنان را پناه گيرد به حقّ راه برده است. مخزن علم پيامبرند و احکام شريعت او را بيانگر قرآن و سنّت نزد آنان در امان، چون کوه برافراشته».
4- نهج البلاغه، خطبه 152 (ج2، ص40 – 41)؛ صفار، بصائرالدرجات، ص516؛ عیاشی، ج2، ص18؛ آمدی، غررالحکم، ص276. «داخل بهشت نمي شود مگر کسي که آنها ]ائمّه (علیهم السلام) [را بشناسد و آنها او را بشناسند و داخل جهنّم نمي گردد مگر کسي که منکر ائمّه و ائمّه (علیهم السلام) منکر آنها باشند».

ص: 28

4-مكان حضرت مهدی علیه السلام در غيبت كبری

ص: 29

ص: 30

در عصر غيبت كبري، حضرت مهدي (علیه السلام) در چه مكاني اقامت دارند؟ و چگونه زندگي مي نمايند؟ خوراك، غذا، لباس و خوابگاه ايشان چگونه است و از كجا تهيّه مي شود؟

اصولاً بايد توجّه داشت كه اگر در موضوع غيبت، اين گونه نقاط، مكتوم بماند، ايجاد شكّ و شبه هاي نمي نمايد؛ چنان كه روشن شدن آن نيز در ثبوت و اثبات اصل غيبت مداخله اي ندارد؛ و وقتي غيبت شخص امام (علیه السلام) و مخفي بودن ايشان معقول و منطقي باشد چنان كه هست و به آن ايمان داريم مخفي بودن اين خصوصيّات به طريق اولي معقول و منطقي خواهد بود و جهل به اين گونه امور، دليل بر هيچ مطلبي نخواهد شد.

اين پرسش ها، با پرسش از اينكه امام (علیه السلام) هم اكنون در چه نقطه اي است؟ يا با ما چند متر يا چند هزار كيلومتر فاصله دارد؟ يا امروز چه غذايي ميل فرموده است؟ يا چند ساعت استراحت كرده و چه مقدار راه پيمايي نموده فرقي ندارد و بي اطّلاعي ما از آن به جايي ضرر نمي زند، و عقيده اي را متزلزل نمي سازد؛

خدايي كه به حكمت بالغه و قوّه قاهره و مصلحت تامّه خود، امام (علیه السلام) را در پرده غيبت قرار داده است، قادر است اين خصوصيّات را نيز طبق مصلحت از مردم پنهان سازد.

مع ذلك براي اينكه به اين پرسش، پاسخ مختصري داده شود، عرضمي کنيم برحسب آنچه از بعضي از احاديث، و حكايات معتبر استفاده

ص: 31

مي شود، امام (علیه السلام) در غيبت كبري در مكان خاصّي و در شهر معيّني استقرار دائم ندارند كه از آن مكان و آن شهر خارج نگردند و به محلّ ديگر تشريف نبرند، بلكه براي انجام وظايف و تكاليف به مسافرت و سير و حركت، و انتقال از مكاني به مكان ديگر مي پردازند؛ و در اماكن مختلف برحسب بعضي از حكايات، زيارت شده اند. ازجمله شهرهايي كه مسلّماً به مقدم مباركشان مزيّن شده است، مدينه طيّبه، مكّه معظّمه، نجف اشرف، كوفه، كربلا، كاظمين، سامرا، مشهد، قم(1) و بغداد است؛ و مقامات و اماكني كه آن حضرت در آن اماكن

ص: 32


1- از حكايات جالب و مورد اطمينان كه در زمان ما واقع شده، اين حكايت را كه در هنگام چاپ اين كتاب برايم نقل شد و در آن نكات و پندهايي است، جهت مزيد بصيرت خوانندگان كه به خواندن اين گونه حكايات علاقه دارند، در اينجا يادداشت و ضميمه كتاب مي نمايم: چنان كه اكثر مسافريني كه از قم به تهران و از تهران به قم مي آيند، و اهالي قم نيز اطّلاع دارند، اخيراً در محلّي كه سابقاً بيابان و خارج از شهر قم بود، در كنار راه قم - تهران [جاده قديم]، سمت راست كسي كه از قم به تهران مي رود - جناب حاج يدالله رجبيان از اخيار قم، مسجد مجلّل و با شكوهي به نام مسجد امام حسن مجتبي (علیه السلام) بنا كرده است كه هم اكنون داير شده و نماز جماعت در آن منعقد مي گردد. در شب چهارشنبه بيست ودوّم ماه مبارك رجب 1398 - مطابق هفتم تيرماه 1357 - حكايت ذيل را راجع به اين مسجد شخصاً از صاحب حكايت جناب آقاي احمد عسكري كرمانشاهي كه از اخيار بوده و سال ها است در تهران متوطّن مي باشد، در منزل جناب آقاي رجبيان با حضور ايشان و برخي ديگر از محترمين، شنيدم. آقاي عسكري نقل كرد: حدود هفده سال پيش، روز پنج شنبه اي بود، مشغول تعقيب نماز صبح بودم، در زدند. رفتم بيرون، ديدم سه نفر جوان كه هر سه مكانيك بودند، با ماشين آمده اند. گفتند: تقاضا داريم امروز روز پنج شنبه است، با ما همراهي نماييد تا به مسجد جمكران مشرّف شويم، دعا كنيم؛ حاجتي شرعي داريم. اينجانب جلسه اي داشتم كه جوان ها را در آن جمع مي كردم و نماز و قرآن مي آموختم. اين سه جوان از همان جوان ها بودند. من از اين پيشنهاد خجالت كشيدم، سرم را پايين انداختم و گفتم: من چه كاره ام بيايم دعا كنم. بالأخره اصرار كردند؛ من هم ديدم نبايد آنها را ردّ كنم، موافقت كردم. سوار شدم و به سوي قم حركت كرديم. در جاده تهران نزديك قم ساختمان هاي فعلي نبود، فقط دست چپ يك كاروانسراي خرابه به نام «قهوه خانه علي سياه» بود. چند قدم بالاتر، از همين جا كه فعلاً «حاج آقا رجبيان» مسجدي به نام مسجد امام حسن مجتبي (علیه السلام) بنا كرده است، ماشين خاموش شد. رفقا كه هر سه مكانيك بودند، پياده شدند، كاپوت ماشين را بالا زدند و مشغول تعمير شدند. من از يك نفر آنها به نام علي آقا يك ليوان آب براي قضاي حاجت و تطهير گرفتم. رفتم تا وارد زمين هاي مسجد فعلي شوم؛ ديدم سيدي بسيار زيبا و سفيد، ابروهايش كشيده، دندان هايش سفيد، و يک خال بر صورت مباركش بود؛ با لباس سفيد و عباي نازك و نعلين زرد و عمامه سبز مثل عمامه خراساني ها ايستاده بود و با نيزه اي كه به قدر هشت - نه متر بلند است زمين را خط كشي مي کرد. گفتم: اوّل صبح آمده است اينجا، جلو جاده، دوست و دشمن مي آيند ردّ مي شوند، نيزه دستش گرفته است». (آقاي عسكري درحالي كه از اين سخنان خود پشيمان و عذرخواهي مي كرد) گفت: گفتم: عمو! زمان تانك و توپ و اتم است، نيزه را آورده اي چه كني؟ برو دَرست را بخوان. رفتم براي قضاي حاجت نشستم. صدا زد: آقاي عسكري آنجا ننشين، اينجا را من خط كشيده ام؛ مسجد است. من متوجّه نشدم كه از كجا مرا مي شناسد، مانند بچه اي كه از بزرگ تر اطاعت كند، گفتم چشم، پا شدم. فرمود: برو پشت آن بلندي. رفتم آنجا؛ پيش خود گفتم سر سؤال با او را باز كنم، بگويم آقا جان! سيد! فرزند پيغمبر! برو درست را بخوان. سه سؤال پيش خود طرح كردم. 1. اين مسجد را براي جنّ مي سازي يا ملائكه كه دو فرسخ از قم بيرون آمده اي و زير آفتاب نقشه مي كشي؛ درس نخوانده معمار شده اي؟! 2. هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضای حاجت نكنم؟ 3. در اين مسجد كه مي سازي جنّ نماز مي خواند يا ملائكه؟ اين پرسش ها را پيش خود طرح كردم؛ آمدم جلو سلام كردم. بار اوّل او ابتداي به سلام كرد، نيزه را به زمين فرو برد و مرا به سينه گرفت. دست هايش سفيد و نرم بود. چون اين فكر را هم كرده بودم كه با او مزاح كنم و چنان كه در تهران هر وقت سيدي شلوغ مي كرد، مي گفتم مگر روز چهارشنبه است عرض كنم روز چهارشنبه نيست، پنج شنبه است، چرا آمده اي ميان آفتاب. بدون اينكه عرض كنم، تبسّم كرد. فرمود: پنج شنبه است، چهارشنبه نيست. و فرمود: سه سؤالي را كه داري بگو، ببينم! من متوجّه نشدم كه قبل از اينكه سؤال كنم، از مافي الضّمير من اطّلاع داد. گفتم: سيد فرزند پيغمبر، درس را ول كرده اي، اوّل صبح آمده اي كنار جاده، نمي گويي در اين زمان تانك و توپ، نيزه به درد نمي خورد، دوست و دشمن مي آيند ردّ مي شوند، برو درست را بخوان. خنديد؛ چشمش را به زمين انداخت؛ فرمود: دارم نقشه مسجد مي كشم. گفتم: براي جنّ يا ملائكه؟ فرمود: براي آدميزاد، اينجا آبادي مي شود. گفتم: بفرماييد ببينم اينجا كه مي خواستم قضاي حاجت كنم، هنوز که مسجد نشده است! فرمود: يكي از عزيزان فاطمه زهرا (علیها السلام) در اينجا بر زمين افتاده، و شهيد شده است، من مربع مستطيل خط كشيده ام، اينجا مي شود محراب، اينجا كه مي بيني قطرات خون است كه مؤمنين مي ايستند، اينجا كه مي بيني، مستراح مي شود؛ و اينجا دشمنان خدا و رسول به خاك افتاده اند. همين طور كه ايستاده بود برگشت و مرا هم برگرداند، فرمود: اينجا مي شود حسينيه، و اشك از چشمانش جاري شد، من هم بي اختيار گريه كردم. فرمود: پشت اينجا مي شود كتابخانه، تو كتاب هايش را مي دهي؟ گفتم: پسر پيغمبر، به سه شرط؛ اوّل اينكه من زنده باشم؛ فرمود: ان شاءالله. شرط دوّم اين است كه اينجا مسجد شود؛ فرمود: بارك الله. شرط سوم اين است كه به قدر استطاعت، و لو يك كتاب شده براي اجراي امر تو پسر پيغمبر بياورم، ولي خواهش مي كنم برو درست را بخوان؛ آقاجان اين هوا را از سرت دور كن. دو مرتبه خنديد. مرا به سينه خود گرفت. گفتم: آخر نفرموديد اينجا را چه کسي مي سازد؟ فرمود: «يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ». گفتم: آقاجان! من اين قدر درس خوانده ام، يعني دست خدا بالاي همه دست هاست. فرمود: آخر كار مي بيني، وقتي ساخته شد به سازنده اش از قول من سلام برسان. مرتبه ديگر هم مرا به سينه گرفت و فرمود: خدا خيرت بدهد. من آمدم رسيدم سر جاده، ديدم ماشين راه افتاده [ و درست شده]. گفتم: چطور شد؟ گفتند: يك چوب كبريت، زير اين سيم گذاشتيم؛ وقتي آمدي درست شد. گفتند: با كي زير آفتاب حرف مي زدي؟ گفتم: مگر سيد به اين بزرگي را با نيزه ده متري كه دستش بود، نديديد؟ من با او حرف مي زدم. گفتند: كدام سيد؟ خودم برگشتم ديدم سيد نيست، زمين مثل كف دست، پستي و بلندي نبود، هيچ كس نبود. من يك تكاني خوردم. آمدم توي ماشين نشستم؛ ديگر با آنها حرف نزدم. به حرم مشرّف شدم، نمي دانم چطوري نماز ظهر و عصر را خواندم. بالأخره آمديم جمكران، ناهار خورديم. نماز خواندم. گيج بودم؛ رفقا با من حرف مي زدند، من نمي توانستم جوابشان را بدهم. در مسجد جمكران، يك پيرمرد يك طرف من نشسته و يك جوان طرف ديگر؛ من هم وسط ناله مي كردم، گريه مي كردم. نماز مسجد جمكران را خواندم؛ مي خواستم بعد از نماز به سجده بروم، صلوات را بخوانم، ديدم آقايي سيد كه بوي عطر مي داد، فرمود: آقاي عسكري سلام عليكم. نشست پهلوي من. تُن صدايش همان تن صداي سيد صبحي بود. به من نصيحتي فرمود. رفتم به سجده، ذكر صلوات را گفتم. دلم پيش آن آقا بود، سرم به سجده، گفتم سر بلند كنم بپرسم شما اهل كجا هستيد، مرا از كجا مي شناسيد. وقتي سر بلند كردم، ديدم آقا نيست. به پيرمرد گفتم: اين آقا كه با من حرف مي زد، كجا رفت، او را نديدي؟ گفت: نه. از جوان پرسيدم، او هم گفت، نديدم. يك دفعه مثل اينكه زمين لرزه شد، تكان خوردم؛ فهميدم كه حضرت مهدي (علیه السلام) بوده است. حالم به هم خورد، رفقا مرا بردند آب به سر و رويم ريختند. گفتند: چه شده؟ خلاصه، نماز را خوانديم، به سرعت به سوي تهران برگشتيم. مرحوم حاج شيخ جواد خراساني را لدي الورود در تهران ملاقات كردم و ماجرا را براي ايشان تعريف كردم و خصوصيّات را از من پرسيد، گفت: خود حضرت بوده اند؛ حالا صبر كن، اگر آنجا مسجد شد، درست است. مدّتي قبل، روزي يكي از دوستان پدرش فوت كرده بود، به اتّفاق رفقاي مسجدي، او را به قم آورديم به همان محلّ كه رسيديم، ديديم دو پايه خيلي بلند بالا رفته است پرسيدم، گفتند: اين مسجدي است به نام امام حسن مجتبي (علیه السلام) پسرهاي حاج حسين آقا سوهاني مي سازند، ولي اشتباه گفته بودند. وارد قم شديم، جنازه را باغ بهشت برديم و دفن كرديم. من ناراحت بودم. سر از پا نمي شناختم. به رفقا گفتم: تا شما مي رويد ناهار بخوريد، من مي آيم. تاكسي سوار شدم و رفتم سوهان فروشي پسرهاي حاج حسين آقا پياده شدم. به پسر حاج حسين آقا گفتم: اينجا شما مسجد مي سازيد؟ گفت: نه. گفتم: اين مسجد را كي مي سازد؟ گفت: حاج يدالله رجبيان. تا گفت «يدالله»، قلبم به تپش افتاد. گفت: آقا چه شد؟ صندلي گذاشت، نشستم. خيس عرق شدم، با خود گفتم «يدالله فوق أيديهم»، فهميدم حاج يدالله است. ايشان را هم تا آن موقع نديده و نمي شناختم. برگشتم به تهران به مرحوم حاج شيخ جواد گفتم. فرمود: برو سراغش، درست است. من بعد از آنكه چهارصد جلد كتاب خريداري كردم، به قم رفتم. آدرس محلّ كار پشم بافي حاج يدالله را پيدا كردم، رفتم كارخانه و از نگهبان پرسيدم. گفت: حاجي رفت منزل. گفتم: استدعا مي كنم تلفن كنيد، بگوييد يك نفر از تهران آمده، با شما كار دارد. تلفن كرد، حاجي گوشي را برداشت. من سلام عرض كردم، گفتم: از تهران آمده ام، چهارصد جلد كتاب وقف اين مسجد كرده ام، كجا بياورم؟ فرمود: شما از كجا اينكار را كرديد و چه آشنايي با ما داريد؟ گفتم: حاج آقا، چهارصد جلد كتاب وقف كرده ام. گفت: بايد بگوييد مال چيست؟ گفتم: پشت تلفن نمي شود، گفت: شب جمعه آينده منتظر هستم كتاب ها را بياوريد منزل چهارراه شاه، كوچه سرگرد شكراللّهي، دست چپ، درب سوم (لازم به تذكّر است كه اين آدرس، مال زمان سابق بوده كه هم اكنون تغيير نام يافته است) . رفتم تهران، كتاب ها را بسته بندي كردم. روز پنج شنبه با ماشين يكي از دوستان به منزل حاج آقا در قم آوردم. ايشان گفت: من اين طور قبول نمي كنم، جريان را بگو. بالأخره جريان را گفتم و كتاب ها را تقديم كردم. رفتم در مسجد هم دو ركعت نماز حضرت خواندم و گريه كردم. مسجد و حسينيه را طبق نقشه اي كه حضرت كشيده بودند، حاج يدالله به من نشان داد و گفت: خدا خيرت بدهد، تو به عهدت وفا كردي. اين بود حكايت مسجد امام حسن مجتبي (علیه السلام) كه تقريباً به طور اختصار و خلاصه گيري نقل شد. علاوه براين، حكايت جالبي نيز آقاي رجبيان نقل كردند كه آن را نيز مختصراً نقل مي نماييم: آقاي رجبيان گفتند: شب هاي جمعه، حسب المعمول، حساب و مزد كارگرهاي مسجد را مرتّب كرده و وجوهي كه بايد پرداخت شود، پرداخت مي شد. شب جمعه اي، «استاد اكبر»، بنّاي مسجد، براي حساب و گرفتن مزد كارگرها آمده بود، گفت: امروز يك نفر آقا سيد تشريف آوردند در ساختمان مسجد و اين پنجاه تومان را براي مسجد دادند، من عرض كردم: باني مسجد از كسي پول نمي گيرد، با تندي به من فرمود: «مي گويم بگير، اين را مي گيرد»، من پنجاه تومان را گرفتم روي آن نوشته بود: براي مسجد امام حسن مجتبي (علیه السلام) . دو - سه روز بعد، صبح زود زني مراجعه كرد و وضع تنگدستي و حاجت خودش و دو طفل يتيمش را شرح داد، من دست كردم در جيب هايم، پول موجود نداشتم، غفلت كردم كه از اهل منزل بگيرم، آن پنجاه تومان مسجد را به او دادم و گفتم بعد خودم خرج مي كنم و به آن زن آدرس دادم كه بيايد تا به او كمك كنم. زن پول را گرفت و رفت و ديگر هم بااينكه به او آدرس داده بودم، مراجعه نكرد، ولي من متوجّه شدم كه نبايد پول را داده باشم و پشيمان شدم. تا جمعه ديگر استاد اكبري براي حساب آمد، گفت: اين هفته من از شما تقاضايي دارم، اگر قول مي دهيد كه قبول كنيد، بگويم. گفتم: بگوييد. گفت: درصورتي كه قول بدهيد قبول كنيد، مي گويم. گفتم: آقاي استاد اكبر اگر بتوانم از عهده اش برآيم، گفت: مي تواني. گفتم: بگو. گفت: تا قول ندهي نمي گويم. از من اصرار كه بگو، از او اصرار كه قول بده تا من بگويم. آخر گفتم: بگو قول مي دهم. وقتي قول گرفت، گفت: آن پنجاه تومان كه آقا دادند براي مسجد، بده به خودم. گفتم: آقاي استاد اكبر، داغ مرا تازه كردي. چون بعداً از دادن پنجاه تومان به آن زن پشيمان شده بودم و تا دو سال بعد هم، هر اسكناس پنجاه توماني به دستم مي رسيد، نگاه مي كردم شايد آن اسكناس باشد. گفتم: آن شب مختصر گفتي، حال خوب تعريف كن بدانم. گفت: بلي، حدود ساعت سه ونيم بعد از ظهر هوا خيلي گرم بود. در آن بحران گرما مشغول كار بودم. دو - سه نفر كارگر هم داشتم. ناگاه ديدم يك آقايي از يكي از درهاي مسجد وارد شد، با قيافه اي نوراني، جذّاب، باصلابت، كه آثار بزرگي و بزرگواري از او نمايان است، وارد شدند دست و دل من ديگر دنبال كار نمي رفت، مي خواستم آقا را تماشا كنم. آقا آمدند و اطراف شبستان قدم زدند. تشريف آوردند جلو تخته اي كه من بالايش كار مي كردم، دست كردند زير عبا و پولي در آوردند، فرمودند: استاد اين را بگير، بده به باني مسجد. من عرض كردم: آقا باني مسجد پول از كسي نمي گيرد، شايد اين پول را از شما بگيرم و او نگيرد و ناراحت شود. آقا تقريباً تغيير كردند، فرمودند: «به تو مي گويم بگير. اين را مي گيرد». من فوراً با دست هاي گچ آلود، پول را از آقا گرفتم، آقا تشريف بردند بيرون. پيش خود گفتم: اين آقا در اين هواي گرم كجا بود؟ يكي از كارگرها را به نام مشهدي علي، صدا زدم. گفتم: برو دنبال اين آقا ببين كجا مي روند؟ با چه كسي و با چه وسيله اي آمده بودند؟ مشهدي علي رفت. چهار دقيقه شد، پنج دقيقه شد، ده دقيقه شد، مشهدي علي نيامد، خيلي حواسم پرت شده بود، مشهدي علي را صدا زدم پشت ديوار ستون مسجد بود، گفتم: چرا نمي آيي؟ گفت: ايستاده ام آقا را تماشا مي كنم، گفتم: بيا، وقتي آمد، گفت: آقا سرشان را زير انداختند و رفتند، گفتم: با چه وسيله اي؟ ماشين بود؟ گفت: نه، آقا هيچ وسيله اي نداشتند، سر به زير انداختند و تشريف بردند. گفتم: تو چرا ايستاده بودي؟ گفت: ايستاده بودم آقا را تماشا مي كردم. آقاي رجبيان گفت: اين جريان پنجاه تومان بود، ولي باور كنيد كه اين پنجاه تومان يك اثري روي كار مسجد گذارد. خود من اميد اينكه اين مسجد به اين گونه بنا شود و خودم به تنهايي آن را به اينجا برسانم، نداشتم. از موقعي كه اين پنجاه تومان به دستم رسيد، روي كار مسجد و روي كار خود من اثر گذاشت». پايان حكايت. نگارنده گويد: اگرچه متن اين حكايت ها، بر معرّفي آن حضرت، غير از اطمينان صاحب حكايت به اينكه سيد معظّمي كه نقشة مسجد را مي كشيد و در مسجد جمكران با او سخن فرمود، شخص آن حضرت بوده است، دلالت ظاهر ديگر ندارد، امّا چنان كه «محدّث نوري» در باب نهم كتاب شريف نجم الثاقب شرح داده است، وقوع اين گونه مكاشفات و ديدارها، براي شيعيان آن حضرت، حدّاقل از شواهد صحّت مذهب و عنايات به واسطه يا بلاواسطه آن حضرت به شيعه است. و به خصوص كه مؤيّد به حكايات ديگري است كه متن آنها دلالت بر معرّفي آن حضرت دارد. بعضي از آن حكايات در همين عصر خود ما واقع شده است و به ياري خداوند متعال در كتاب جديدي كه مخصوص تشرّفهاي معاصرين است، در اختيار شيعيان و ارادتمندان آن غوث زمان و قطب جهان - أرواحنا فداه - قرار خواهد گرفت. إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَى وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللهِ.

ص: 33

ص: 34

ص: 35

ص: 36

تشريف فرما شده اند، متعدّد است؛ مانند مسجد جمكران قم، مسجد كوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الأمر در وادي السلام نجف و در حلّه.

و بعيد نيست كه اقامتگاه اصلي ايشان، يا اماكني كه بيشتر آمدوشدشان درآنجاهاست، مكّه معظّمه و مدينه طيّبه و عتبات مقدّسه باشد.

ص: 37

اگر پرسش شود: پس حضرت امام زمان (علیه السلام) با كوه رضوي و ذي طوي چه ارتباطي دارند كه در دعاي ندبه است:

«لَيْتَ شِعْري أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى، بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى أَبِرَضْوَى أَوْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوَى».(1)

پاسخ داده مي شود: راجع به اين موضوع در كتاب فروغ ولايت در دعای ندبه در بخش دوّم توضيح دادهايم، در اينجا هم به طور مختصر اشاره مي نماييم كه: اين دو مكان برحسب كتب معاجم و تواريخ نيز از اماكن مقدّس است و محتمل است كه حضرت بعضي از اوقات شريف خود را در اين دو مكان به عبادت و خلوت گذرانده باشند و اين جمله هيچ دلالتي بر اينكه اين دو مكان، يا يكي از آنها، اقامتگاه دائمي آن حضرت است، ندارد.

چنان كه در كتاب فروغ ولايت شرح دادهام، اين استفهامها استفهام حقيقي نيست، بلكه به انگيزه بيان سوز هجران و اظهار تأسّف و تلهف از فراق و حرمان از فيض حضور و تأخير عصر ظهور گفته شده است؛ علاوه بر اينكه بعضي از عبارات دعاي شريف ندبه، دلالت دارد بر اينكه ايشان در بين مردم مي باشند و از بين مردم خارج نمي باشند، مثل اين جمله:«بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ لَمْ يَنْزَحْ (مَانَزَحَ) عَنَّا».(2)

ص: 38


1- مشهدی، المزار، ص580 – 581؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج1، ص510. «كاش ميدانستم كه كجا دل ها به ظهور تو قرار و آرام خواهد يافت، آيا در كدامين سرزمين اقامت داري در زمين «رضوی» يا غير آن در ديار ذي طوی متمكّن گرديدهاي؟».
2- مشهدی، المزار، ص581؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج1، ص510. «جانم به قربانت، اي حقيقت پنهاني كه از ما دور نيستي، و اي دور از وطن كه كنار از ما نيستي».

اگر كسي سؤال كند: پس اينكه بر سر بعضي زبان ها است و مخصوصاً برخي از علماي اهل سنّت آن را بازگو مي كنند و گاهي آن را بهانه حمله و جسارت به شيعه قرار ميدهند كه اينان حضرت صاحبالأمر (علیه السلام) را در سرداب سامرا مخفي مي دانند، چه مصدري دارد؟

جواب داده مي شود كه: جز جهل بعضي از اهلسنّت و غرض ورزي و خيانت برخي ديگر كه شيعه اهل بيت (علیهم السلام) را متّهم ميسازند و از دروغپردازي و تهمت و افترا كوتاهي نمي كنند، هيچ گونه مصدري ندارد؛ و تمام اخبار و احاديث و حكايات اين موضوع را كه امام (علیه السلام) در سرداب سامرا مختفي مي باشند، ردّ مي نمايند و در كتاب منتخب الاثر و نويد امن و امان، نيز كذب اين افترا ثابت شده است، و در اخبار و احاديث حتّي خبر رشيق، خادم معتضد عبّاسي اسمي از سرداب نيست.(1)

فقط در يك روايت، اسمي از سرداب برده شده است(2) كه برحسب آن، خانة آن حضرت بار ديگر مورد حمله سپاهيان دولتي قرار گرفت، از سرداب، صداي قرائت شنيدند و طبق اين روايت هم امام (علیه السلام) درحالي كه فرمانده نظاميان با سربازانشان درِ سرداب را گرفته بودند حضرت از سرداببيرون آمدند و تشريف بردند.

پس از آنكه سربازها همه رسيدند، فرمانده، فرمان ورود به سرداب را داد. سربازهايي كه ديده بودند آن حضرت بيرون آمدند، گفتند: «مگر آن كس نبود كه بيرون رفت و بر تو عبور كرد؟» گفت: «او را نديدم، چرا او را رها كرديد؟» گفتند: «ما گمان مي كرديم تو او را ميبيني».

ص: 39


1- منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص455 - 458.
2- منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص457.

حاصل اينكه موضوع مختفي بودن آن حضرت در سرداب، يكي از دروغهاي بزرگي است كه به شيعه بسته اند، ولي قابل انكار نيست كه خانه حضرت امام حسن عسكري (علیه السلام) سالها در دوران غيبت صغري مقرّ آن حضرت بوده است، و بعضي از خلفا هم اين مطلب را ميدانستند. و لذا در روايت رشيق خادم است كه معتضد، نشاني خانه و خادمي را كه بر در آن ايستاده است به رشيق داد.

چنان كه از بعضي حكايات و تواريخ استفاده مي شود، معتمد خليفه و راضي، بلكه احتمالاً مقتدر نيز، از جريان امور، كم وبيش مطّلع بوده اند؛ و امام (علیه السلام) و نُوّاب او را ميشناختند، و بعد هم، از خلفاي ديگر كه در عصر غيبت كبري بوده اند، ناصر خليفه كه از اعاظم و علماي خلفاي بني عبّاس است، عارف به آن حضرت بوده است و دري كه هم اكنون بر صفّه سرداب است و از آثار باستاني و نفايس اشياي عتيقه است، در عصر او و به امر وی ساخته شده است.(1)

از آنجا كه خانه و سرداب موجود، از بيوت مقدّس است و بدون شكّ و شبهه محلّ عبادت و مقرّ و منزلگاه سه نفر از ائمّه اهل بيت (علیهم السلام) بوده است، از آغاز مورد نظر شيعيان و دوستان و حتّي خليفهاي مثل ناصر بوده، و عبادت و اطاعت خدارا در آن اماكن شريفه مغتنم ميشمردند و آن را از مصاديق مسلّم آيه:

)فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيِهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ((2)

ميدانستند.

ص: 40


1- منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص390 – 391.
2- نور، 36. «در خانه هايي (مانند خانه های انبیا و اولیا) که خداوند رخصت داده كه آنجا رفعت يافته و ذكر نام خدا شود و صبح و شام، تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند».

و ما هم امروز، بر اساس همين ملاحظات، اين اماكن رفيع را احترام می كنيم و عبادت در آن اماكن را فوز عظيم می شماريم و آرزومند زيارت سرداب و نماز و عبادت در آنجا می باشيم.

امّا پاسخ اين پرسش كه: لباس و غذا و خوابگاه ايشان چگونه است؟

آنچه مسلّم است اين است كه حضرت در امور و كارهاي عادّي، ملتزم به توجيهات و تكاليف شرعي می باشند و آداب و برنامه هاي واجب و مستحب اين كارها را مو به مو رعايت می نمايند و محرّمات و مكروهات را ترك می فرمايند.

بلكه در مورد مباحات نيز، ترك و فعل ايشان، بر اساس دواعي عالي و مقدّس است و براي دواعي نفساني، كاري از آن حضرت، اگرچه فايده آن جسماني و اشباع غرايز جسمي باشد، صادر نمی شود، به عبارت ديگر هريك از اعمال و افعال، براي آن حضرت وسيله است نه هدف.

امّا اينكه امور معاش و تهيّه غذا و پوشاك براي امام (علیه السلام) در عصر غيبت به طورعادّي است يا به نحو اعجاز؟جواب اين است كه: به طورعادّي بودن اين امور، امكان دارد و مانعي ندارد، چنان كه برحسب بعضي از حكايات در برخي از موارد نيز به نحو اعجاز، جريان يافته است.

درحالي كه خداوند متعال، حضرت مريم، مادر حضرت عيسي (علیهما السلام)، را مخصوص به عنايت خود قرار داد و از عالم غيب او را روزي داد، چنان كه قرآن مجيد صريحاً می فرمايد:

ص: 41

)كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰه ِإِنَّ اللّٰهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ((1)

استبعادي ندارد كه وصيّ اوصيا و خاتم اوليا و وارث انبيا را از خزانه غيب خود رزق و روزي دهد و تمام وسايل معاش او را به هر نحوي كه مصلحت باشد، فراهم سازد.

إِنَّ اللهَ عَلَی كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ

ص: 42


1- آلعمران، 37. «هروقت زكريا به عبادتگاه ميآمد، روزي شگفت آوري مييافت، ميگفت: اي مريم! اين روزي از كجا براي تو ميرسد. پاسخ می داد: اين از جانب خداست كه همانا خدا به هركه خواهد روزي بي حساب مي دهد».

5-وظايف حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غيبت

ص: 43

ص: 44

امام (علیه السلام) در غيبت كبري چه مسئوليتهايي را بر عهده دارند؟ و به چه كارها و اعمالي اشتغال دارند؟ و اين عمر طولاني را در چه شغل و عملي می گذرانند؟ و در برابر جوامع و افراد و شيعيان، چه برنامهاي را اجرا می نمايند؟

در غيبت كبري كارها و مشاغل و مسئوليتهاي امام (علیه السلام) بسيار حسّاس و مهمّ است و اگرچه تصرّف و بسط يد و حكومت ظاهري بر اوضاع ندارند و رتق وفتق امور را ديگران در اختيار گرفته و نظام حكم و اداره را به خود اختصاص داده و بندگان خدا را استضعاف و استعباد می کنند، معذلك امام (علیه السلام) ناظر بر اوضاع می باشند و عنايتهايي دارند و تصرّفاتي می نمايند.

و بالجمله شئون امامت و رهبري و زعامت را در حدود امكان، متصدّي شده و وظايف خود را به نحو احسن و اكمل انجام می دهند.

خلاصه، عمر طولاني ايشان در اطاعت خدا می گذرد، هم تكاليف فردي خويش را انجام می دهند و هم برحسب حكايات متواتر، تكاليف اجتماعي را، آنچه مقتضي و مصلحت باشد، انجام می دهند؛ مانند هدايت اشخاص، ياري دادن مؤمنين بر مخالفين در بحث و احتجاج، حلّ مسائل مشكل، نصيحت و موعظه افراد، شفاي امراض، هداي-ت گمشدگان و رس-اندن آنها به مقص-د، تعليم ادعيه، كمك مال-ي به نيازمندان، فريادرس-ي گرفتاران و

ص: 45

درماندگان و زندانيان، ياري بيچارگان، كه بيشتر اين اعمال درضمن ظهور معجزات، از آن حضرت صادر شده است.(1)

به نظر اينجانب، يكي از اموري كه نشانة تصرّف آن حضرت در قلوب و توجّه نفس قدسي و اثر عنايت ايشان است، همين بقای سازمان رهبري و تشكيلات علمي و تبليغي شيعه، فعّاليّت حوزه هاي علوم ديني و تأليف كتابها، مجالس تبليغ، استمرار رشته اجتهاد و استنباط احكام و تأييداتي است كه علي الدّوام علما و فقها از آن برخوردارند كه در واقع اگرچه رسماً حكومت از فقها كه از جانب امام (علیه السلام) حكام شرعي می باشند غصب شده است، معذلك حكومت آنها بر قلوب باقي است و موارد اطاعت اختياري جامعه شيعه از علما، به مراتب بيشتر از موارد اطاعت اجباري آنها از رژيمي است كه در هر منطقه و ناحيه برقرار است و از راه ناچاري از آن اطاعت می نمايند.

اگر بادقت ملاحظه شود، رژيم رهبري امام (علیه السلام) به واسطة علما در سرتاسر زمين، در هر نقطهاي كه يك نفر شيعه باشد، مورد قبول و احترام است و حاكم همه، شخص حاكم الهي، يعني حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) می باشد.

مسئله اين است كه تأسيسات رهبري شيعه كه با يك تعبير بسيار كوتاه و غيرجامع و نارسا، در زمان ما آن را روحانيّت و جامعه روحانيّت می گويند - با تمام موانعي كه از آغاز عصر غيبت كبري تا حال براي بقا و عرض وجود - و اجراي برنامه ها و مداخله در كارها و امر به معروف و نهي از منكر، مبارزات ايجابي و سلبي، تربيت علما و هدايت جوامع شيعه داشته است، در هر عصر و زمان به عنوان قويترين بنياد، وظايف بزرگي را انجام داده و حافظ شيعه از انقراض بوده و هست.

ص: 46


1- رجوع شود به: دارالسلام عراقي، نجم الثاقب، جنةالمأوى، عبقري الحسان، بحارالانوار و ... .

هيچ جمعيّت و هيئتي، مثل جامعه روحانيّت، هدف تيرهاي خطرناك بيگانگان داخلي و خارجي نبوده و نيست. فِرَق مختلف و اقليّتهايي كه بيگانگان آنها را به وجود آورده؛ يا فعلاً به مزدوري و خيانت گرفته اند، با روحانيّت، سخت دشمن هستند، و از زدن هيچ ضربت كشندهاي به اين جامعه خودداري نمی كنند و حتّي با تهمت و بهتان و افترا می كوشند تا اذهان عوام و جوانان را نسبت به آنان مشوب، و ايمان مردم را به آنها ضعيف سازند.

تبشير و استعمار و الحاد و كمونيسم و مكتبهاي مختلف، همه با اين طبقه به شدّت وارد پيكار شده اند، و تمام امكانات مادّي و قوايي را كه دارند در اين پيكار وارد كرده اند، و پولهاي گزاف و مبالغ سرسام آوري كه در راه از پاي در آوردن روحانيّت، و تزلزل آن صرف می شود بيش از حد تصوّر است.

فقط گاهي آمارهايي كه از دستشان در مي رود و منتشر می شود، به ما نشان می دهد كه بيگانگان خصوصاً حكومتهاي آنها، تا چه حد از اسلام و نفوذ علماي اسلام در قلوب مردم نگران هستند و آن را ضدّ منافع خود و مانع در استيلاي آنان بر مسلمانان و معادن و ذخاير آنها می دانند.

از يك سو زورمندان و طبقه حاكمه كه همواره می خواسته اند به شكل يك واحد ممتاز، انسانها را استعباد نمايند و حكومت فردي داشته باشند و از ديگران حقّ اظهار رأي و حقوق انساني ديگر را سلب نمايند و مردم را به تعظيم و تكريم خود و اظهار كوچكي و تملقهايي كه ننگ انسانيّت است وادار نمايند، اين طبقه را براي اين مقاصد كثيف، خطر می دانستند و براي محو آنها و بيثمرساختن تبليغات و اعتراضات آنها، فعّالانه كوشش می كردند و حتّي اگر می توانستند اشتباه كاري كنند، افرادي را می ساختند و

ص: 47

تحت عناوين و القابي در برابر جامعه روحانيّت به اسم عالم و روحاني معرّفي می كردند!

اين اقويا و حكومتها، از ظهور مفاهيم اسلامي و روشن شدن حقايق قرآن سخت بيمناك اند، زيرا آنجا كه قرآن است و آنجا كه اسلام است و آنجا كه نداي برابري و مساوات:

)إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقَيكُمْ((1)

«همانا گرامی ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست».

بلند است، و آنجا كه بانگ:

)وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَاجْتَنِبُوا الْطَّاغُوتَ((2)

«و همانا ما در ميان هر امتي پيغمبري فرستاديم تا به خلق ابلاغ كند كه خداي يكتا را بپرستيد و از بتان دوري كنيد».

شب و روز به گوشها می رسد، براي حكومت فردي و اين تشريفات و تكريمها و فردپرستيها و اين امتيازات و اين همه فاصله ها و جداييها، جايي و حسابي نيست.

و اين روحانيّت است كه رساندن و ابلاغ اين نداها، و پياده كردن اين برنامه ها را به عهده گرفته است.

از سوي ديگر می بينيم روحانيّت شيعه به اصطلاح امروز دولتي نيستيعني نمی تواند در نظامات غيراسلامي كه متأسّفانه در همه نقاط دنيا مسلّط

ص: 48


1- حجرات، 13.
2- نحل، 36.

هستند خود را ادغام كند كه از آنها حقوق و بودجه بگيرد و مجري برنامه هاي خاصّ و معيّن شده باشد.

اگرچه در نظام اسلامي همه چيز تحت نظر حكومت و نظام اسلام است و رهبر اسلام بر همه امور نظارت دارد، و بايد حسن جريان تمام رشته ها را كنترل كند و اداره نمايد كه ازجمله: رشته تبليغات و ارشادات و علوم اسلامي و گسترش دادن آن در بين تمام مردم است به طوري كه همه و همه، در مسائل اسلامي وارد گردند، و محقّقان عالي قدر بتوانند به تحقيق و بررسي مشغول باشند.

اكنون كه رسماً نظام اسلام بر تمام دنيا حاكم نيست، و نفوذ اسلام و برنامه هاي آن در نفوس باقي است، روحانيّت و به عبارت ديگر: روات احاديث اهل بيت (علیهم السلام) به صورت صنف خاصّي شكل گرفته است، و درحقيقت ازنظر هر فرد شيعه متوجّه و آگاه، روحانيّت همان نقش هيئت حاكمه را، كه بايد ناظر بر اوضاع و تربيت و تعليم و حسن جريان تمام امور باشد، اجرا می نمايد؛ ولي هر وقت نظام اسلامي رسماً در تمام دنيا يا در يك جامعه پياده شود، روحانيّت به اين شكل فعلي باقي نخواهد ماند كه ما در اين مقاله در مقام تفصيل و شرح اين بحث نيستيم.

مقصود اين است كه روحانيّت از جنبه بودجه و قوّه و نظام مالي، نظامي كه نيروي انتظامي و قوّه مجريه رسمي آن را اجرا نمايد ندارد، و اين خود مردم هستند كه با كمال اختيار و بدون اينكه تحت فشار مطالبه مأمور و بازپرس و بازرس و اداره تشخيص مالياتها و ادارات وصول و جرايم باشند، وجوه شرعيه خود را تمام و كمال، بدون اينكه يك ريال كمتربدهند، با نهايت خلوص نيّت و با افتخار، ادا می كنند.

و عجيب اين است كه تبليغاتي که عليه پرداخت وجوه شرعي به علما و

ص: 49

مراجع در سطوح مختلف و به عناوين بسيار و به طورگسترده، ادامه دارد؛ معذلك تأثيري نمی كند و توجّه مردم به پرداخت اين وجوه و تقويت بنيه مالي دستگاه رهبري تشيّع، هر روز بيشتر می شود.

آري! دشمنان می دانند كه يكي از راه هاي مؤثّر در از كار انداختن روحانيّت و تعطيل حوزه ها و جلوگيري از نشر معارف اسلام و تربيت علما و محقّقين روحانيّت، استخدام كردن و دستگاهي و دولتي كردن افراد روحاني و تضعيف بنيه مالي اسلام می باشد؛ از اين جهت با حملات زباني و قلمي و عملي، و تهمت و افترا و انتشارات فريبنده، می كوشند تا سازمان رهبري اسلام و مراكز فكري و تحقيقي و ثقل روحانيّت را نيازمند سازند، و همكاريهاي مالي مردم را قطع كنند؛ ولي آنچه ملاحظه می كنيم هرچه سعي می كنند با وسايل مختلف سمعي و بصري تبليغي كه در دست دارند، مردم را از پرداخت وجوه شرعي و سهم مبارك امام (علیه السلام) كه پربركتترين و مقدّسترين وجوه است باز دارند، رغبت مردم به پرداخت آن وجوه بيشتر می شود و روزبه روز وضع مالي حوزه هاي علميه، و كمكهاي مالي به مبلّغين، محكمتر و زيادتر می شود.

چرا؟ براي اينكه خدا می فرمايد:

)يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْكَرِهَ الْكَافِرُونَ((1)«می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند ولي خداوند، تمام كننده نورش می باشد هرچند كفّار، اكراه داشته باشند».

ص: 50


1- صف، 8.

چرا؟ براي اينكه قلوب، در تحت تصرّف ولايتي امام (علیه السلام) قرار دارد(1) و هرچه دشمنان بخواهند با تمهيدات و نقشه ها قلوب را از علما و نُوّاب امام (علیه السلام) منصرف سازند، نمی توانند.

بايد اين چراغ روشن بماند و حجّتهاي امام (علیه السلام) در بين مردم باقي بمانند، و همان طور كه خدا زمين و خلايق را بدون حجّت نخواهد گذارد، امام (علیه السلام) نيز مردم و شيعيان را بدون حجّتي از جانب خود نخواهد گذاشت؛ و اين رشته نيابت و هدايت و حكومت از جانب امام (علیه السلام) همان گونه كه از آغاز و از عصر غيبت كبري تا حال منقطع نشده، تا زمان ظهور آن حضرت نيز منقطع نخواهد شد:

)لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّٰهِ حُجَّةٌ(؛(2)

«تا مردم عليه خداوند حجّتي نداشته باشند».

حاصل اينكه امام (علیه السلام) در عصر غيبت بر امور نظارت دارند، و به طورمطلق از كارها كناره گيري ندارند.اگر گفته شود: حال كه چنين است، اگرچه ظهور كلّي حضرت صاحبالأمر (صلی الله علیه و آله) متوقّف بر حصول شرايط و مقدّمات و اذن خداوند متعال است ولي اگر اين گونه مداخلات و توجيهات و مقابلات و تشرف دادن اشخاص به سعادت لقا و شرفيابي به حضور آن حضرت بيشتر باشد، كه

ص: 51


1- بسياري به وسيله خواب ارشاد شده اند كه حتّي تعيين بدهي آنها در خواب شده و بعد كه رسيدگي كرده اند مطابق مبلّغ تعيين شده بود، نه كمتر و نه زيادتر و از خوابهاي عجيب، كه دليل بر عنايات حضرت به جامعه روحانيّت است و اينكه اين جامعه جند و سپاه آن حضرت ميباشند، خواب صادق و عجيب آقاي حاج ابوالقاسم كوپائي اصفهاني است.
2- نساء، 165.

يك ظهور جزئي هميشه در بين باشد، اصلاحات مهمّي انجام خواهد شد و بسياري از مصالح تأمين و مفاسد زيادي دفع می گردد.

مثلاً اگر آن حضرت با علما و زعما، به نحوي كه او را هنگام ملاقات نشناسند و بعد بشناسند، ديداري كند و آنها را راهنمايي بنمايد، جريان امور مستقيم می شود؛ پس چرا چنين برنامهاي نيست؟ و البتّه خود آن حضرت داناتر به وظايف خود هستند و آنچه را وظيفه دارند و به مقداري كه مصلحت باشد، اين كارها را انجام می دهند و يقيناً به هر نحو عمل فرمايند، همان عين وظيفه و مصلحت است.

پاسخ اين است كه: سخن تمام همين است كه گفته شود وظايف و تكاليف حضرت بيشتر از آنچه انجام می دهند نيست؛ و آن حضرت، عالم به مصالح و موارد هستند، و در حدودي كه مصلحت باشد و به نظام غيبت و تربيت امت و آماده ساختن آنها براي ظهور كلي، خلل وارد نشود، اقدام می فرمايند.

و اگر بنا باشد كه امور تحت نظر مستقيم ايشان قرار بگيرد و استناد علما و خواصّ، و بلكه عوام، در اعمال و اقدامات به راهنماييهاي شخصي و خاصّ ايشان باشد، يك باب ديگر باز می شود، و نظام دين و نظامي كه در عصر غيبت كبري در نظر گرفته شده است، اختلال می يابد، و براي هر لقا وديدار و استنادي، خرق عادت و ظهور معجزه، لازم می گردد، و ارتباط با امام (علیه السلام) در غيبت كبري از غيبت صغري هم بيشتر می شود!

بنابراين برنامه و نظام غيبت كبري، همين نظامي است كه اجرا می شود و از پيش معيّن شده است، و بيش از اين سخن را در اين بحث طولاني نمی كنيم و به اين بيانات بلاغت نظام حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) كلام را تمام مي كنيم:

ص: 52

«فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ، وَلَا تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ، فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ. وَمَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَد. يَا قَوْمِ، هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ وَدُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةٍ مَا لَاتَعْرِفُونَ؛ أَلَا وَإِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ، وَيَحْذُوا فِيهَا عَلَى مِثَالِ الْصَّالِحِينَ لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً، وَيُعْتِقَ فِيهَا رِقاً، وَيَصْدَعَ شَعْباً، وَيَشْعَبَ صَدْعاً فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لَا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَلَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ. ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلِ تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَيُرْمَى بِالْتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ، وَيُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الْصُّبُوحِ»(1)؛«در پيدايش تباهيهايي كه واقع خواهد شد و انتظار آن مي رود، شتاب نكنيد، و آن را دير مپنداريد كه چه بسيار شتاب كنندهاي در امري كه چون آن را دريابد، آرزو مي كند كه اي كاش به آن نرسيده بود و امروز، چه بسيار به علايم و آثار فردا نزديك است.

اي گروه مردم! اين زمان، موقع آمدن هر موعود، و گاه نزديك شدن ديدار فتنه هايي است كه از آن آگاه نيستيد. آگاه باشيد كه هركس از ما اهل بيت (يعنی حضرت صاحبالزّمان (علیه السلام)، كه [دوران] آن فتنه ها را درك كند، در تاريكي آن حوادث، با چراغي نوردهنده (هدايت الهي) حركت مي كند و بر روش نيكان رفتار مي نمايد، تا آنكه در آن گرفتاريها، ريسمان گمراهيها را بگشايد و اسير

ص: 53


1- نهج البلاغه، خطبه 150 (ج2، ص35)؛ ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج9، ص126؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص117.

جهل و ناداني را آزاد كند و جمعيّت اهل باطل را پراكنده سازد، و تفرقه اهل حقّ را پيوسته گرداند، درحالي كه در پرده و پنهان از مردم است، و حتّي جوينده او نيز او را نمييابد، هرچند كه در پي او نظر افكند.

پس از آن گروهي (جهت برابري با اهل باطل و حمايت از دين و امر به معروف و نهي از منكر و استقامت در راه حق) تيز (و نافذ و مؤثّر) شوند، مانند شمشيري كه آن را شمشيرساز تيز گرداند، به طوري كه ديده هاي آنان به نور قرآن جلا داده شود و تفسير قرآن در گوش ايشان القا گردد، و شبانگاه، جام حكمت بدانان نوشانند، بعد از اينكه، در بامداد هم آشاميده باشند.

ص: 54

6-زندگانى شخصی حضرت مهدی (علیه السلام)

ص: 55

ص: 56

آیا حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) همسر دارند و صاحب عائله و فرزند مي باشند؟

اگر دارند كجا اقامت دارند و آيا آنها شناخته شده اند يا به طور ناشناس زندگي مي كنند و كسي آنها را نميشناسد؟

بايد متذكّر بود كه جواب اين پرسش، در هاله قدس غيبت امام (علیه السلام) قرار دارد و خفای امر امام (علیه السلام) كه يكي از نشانه ها و خصايص آن حضرت است، در پاسخ اين سؤال نيز اثر ميگذارد، لذا به طورتحقيق و يقين نمي توان به آن پاسخ داد، چون در اين زمينه احاديث و روايات اطمينانبخشي در دست نداريم، يا اينكه به نظر حقير نرسيده است؛ و اگر در عصر ائمّه (علیهم السلام) و در وقت صدور ساير روايات، اين گونه پرسشها مطرح شده باشد، شايد بعضي از روات احاديث، براي اينكه در جوهر مطلب دخالت نداشته اند، به حفظ و ضبط احاديث آن همّت نگماشته اند.

بعضي از رواياتي هم كه در دسترس است با چشمپوشي از وضع سند و متون آنها، يا از جهت اختلاف نسخه يا غرابت متن، ضعف دارند. مانند روايت شيخ الطائفه شيخ طوسي (قدس سره) در كتاب الغيبه از مفضّل بن عمر از حضرت امام صادق (علیه السلام) روايت كرده كه اگرچه اين جمله آن:

«لَا يَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَلَا غَيْرِهِ»؛(1)

«بر مكان ايشان هيچ كس، حتّي فرزندي از فرزندانشاطّلاع ندارد».

ص: 57


1- طوسی، الغيبه، ص162.

كه با قطع نظر از مناقشه بعضي در آن، بر وجود فرزند براي آن حضرت دلالت دارد.

امّا الغيبه، نعماني اين جمله را چنين روايت كرده است:

«لَا يَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا غَيْرِهِ»؛(1)

«از مكان ايشان هيچ كس حتّي دوستدارانشان نيز خبر ندارند».

باوجوداين اختلاف، استناد به نقل الغيبه شيخ طوسی اطمينانبخش نيست؛ بلكه نقل الغيبه نعماني از برخي جهات، مانند علوّ سند و لفظ حديث، معتبرتر به نظر مي رسد.

بعضي از روايات، مثل خبر كمالالدّين انباري و خبر زينالدّين مازندراني از جهت غرابت و ضعف ظاهري كه در متن آنهاست، قابل استناد نمي باشند.

و بعضي ديگر، همچون فقرات برخي از «ادعيه و زيارات» نيز صراحت ندارند و قابل حمل بر عصر ظهور مي باشند.

علاوه براين، با فرض قبول دلالت، متعرّض خصوصيّات و تفصيلات نبوده، فقط به طور اجمال، اصل متزوّج بودن و فرزندداشتن آن حضرت را بيان مي كنند.

خلاصة سخن آنكه، اگرچه همسر و فرزندداشتن آن حضرت، محتمل است، امّا در بررسي اخبار و احاديث به حديث معتبري كه موجب اطمينان باشد، و خصوصاً متضمّن تفاصيل اين موضوع باشد نرسيديم و دنبال كردن و تعقيب اين موضوع هم لزومي ندارد.

ص: 58


1- نعمانی، الغيبه، ص176؛ ر.ک: منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص237.

چنان كه وضع جناب خضر (علیه السلام) كه به اتّفاق شيعه و سني در حيات است، و بنا بر تفاسير،(1) همان بندهاي است كه در سورة كهف،(2) سرگذشت حضرت موسي (علیه السلام) با سرگذشت ايشان آمده است، از اين جهات نيز بر ما نامعلوم است.

همچنين وضع حضرت عيسي (علیه السلام) بااينكه زنده است، در اين امور عادّي، از جهات متعدّد، نامعلوم است. بلكه وضع دجّال بنا بر قول آنان كه فعلاً او را زنده مي دانند، و ابن صائد و ابن صيّاد كه مسلم در صحيح(3) و ترمذي(4) و ابوداوود(5) و ابنماجه(6) هريك در سنن خود روايت نموده اند(7) از اين جهات همه مجهول است؛ و باوجوداين، اهل سنّت به وجود آنها و حيات فعلي آنها معترف اند.

ص: 59


1- طوسی، التبیان، ج7، ص65 – 67؛ طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص367؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج4، ص229.
2- کهف، 65 – 82.
3- مسلم نیشابوری، صحیح، ج8، ص189 – 194.
4- ترمذی، سنن، ج3، ص351 – 353.
5- ابوداوود سجستانی، سنن، ج2، ص321 – 322.
6- ابن ماجه قزوینی، سنن، ج2، ص1353 – 1366.
7- رجوع شود به: منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص273.

ص: 60

7-ظهور جزئی حضرت مهدی (علیه السلام) در ايّام غيبت كبری

ص: 61

ص: 62

چرا حضرت ولي عصر (علیه السلام) براي رفع ظلم و ارشاد مردم، تا حدودي كه ممكن است، ظاهر نمي شوند؟ مگر امكان ندارد كه تا وقت ظهور كلّي كه در شرايط خاصّ و آماده شدن طبيعت جهان و جهانيان واقع مي شود، امام (علیه السلام) در مناسبات و فرصتهايي ظاهر شوند و راهنماييهايي بنمايند؟ و به دوستان و شيعيان و حقپرستان مددهايي بدهند، و هر زمان خطري براي ذات شريفشان پيش آمد، يا مصلحتي اقتضا كرد، غايب شوند؟ و به همين نحو، ظهورهاي جزيي، يكي بعد از ديگري داشته باشند تا آن ظهور كلّي فرا رسد؟

اين نحو ظهور و غيبت، خلاف مصلحت نبوات و خلاف مصالح تربيتي جامعه است؛ و مانند مداخله يك قوّه مستمر غيبي در كار اختيار بشر و سلب اختيار از انسان مي باشد؛ و بالاخره با هدف خلقت انسان، تكامل عادّي و اختياري و سير ارادي و تدريجي او به سوي كمالي كه:

)إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً((1)؛

«ما او را از آب نطفه مختلط خلق كرديم و داراي قواي چشم و گوش گردانيديم».

ص: 63


1- انسان، 2.

آن را بيان ميدارد، سازگار نيس-ت؛ و موجب وقوف و بازماندن بشر از سير ترقّي و كمال است؛ و مانند آن است كه همه چيز، وابسته به معجزه گردد، و جريان طبيعي و عادّي كه سنّت خدا بر آن قرار دارد، متروك شود.

ما ميدانيم كه شرايط و مقدّمات ظهور، دفعتاً و به طور ناگهاني حاصل نمي شود(1)، بلكه از قرنها پيش و به تدريج فراهم مي گردد و دنيا به سوي آن پيش مي رود و از آن استقبال مي نمايد. بلكه ظهور، نتيجه حركت و سير جامعه انساني و تحوّلات فكري مختلف و ديدن مكتبها و كلاسهاي متعدّد بسياري است.

چنان كه ميدانيم، از مقدّمات و شرايط ظهور آن حضرت، اين است كه بايد سطح انديشه و طرز تفكّر مردم، آمادگي براي ظهور و قبول حكومت واحد و جهاني اسلام را داشته باشد و اين ويژگي در اثر سير عادّي جامعه در جهات علمي و فكري و سياسي و اجتماعي حاصل مي گردد و اين نحو غيبت و ظهور (غيبت در عين ظهورهاي پراكنده) مانع از حصول اين اهداف و موجب غيرعادّي شدن وضع رشد و ترقّي افراد و جوامع خواهد شد.

به علاوه، اين ظهور و اختفا اگر ملازم با شناختن شخص امام (علیه السلام) باشد، لازمه اش اين است كه هر وقت در بين حوادث، به حسب وضع عادّي، اهل باطل به ظاهر غالب شده و آن حضرت در خطر افتادند، او كه برنامهاش يك

ص: 64


1- اين نكته با مسئله دفعي و ناگهاني بودن ظهور آن حضرت، كه برحسب روايات، اصل مسلّم ظهور آن حضرت است، منافات ندارد؛ زيرا غرض ما از اين شرايط و مقدّمات، اموري است كه برحسب اراده و حكمت باري تعالي، قبل از ظهور، بايد تحقق يافته باشد به طوري كه آن ظهور ناگهاني، موجب آن تحوّل عظيم و تغيير مسير حركت جهان گردد.

سلوك عادي و رهبري متعارف رهبران الهي است، براي حفظ جانش (كه وديعه خدا براي ظهور كلّي است) مختفي گردد و مردم را تنها بگذارد؛ بديهي است كه اين برنامه، عكسالعمل مساعدي نخواهد داشت.

و اگر با شناختن ايشان ملازم نباشد و متنكراً و به طور ناشناس باشد، اين ظهور و غيبت نيست، بلكه استمرار غيبت است؛ زيرا كه با مداخله داشتن در امور، به حسب امكان و مصالح (كه البتّه اين مداخله هست، هرچند ما نحوه دخالت ايشان را ندانيم) از كجا معلوم كه آن حضرت مثلاً در جنگ هاي صليبي شركت نكرده باشند امّا تحت فرمان كسي نبوده اند؟ و يا اينكه اصحاب و خواصّ ايشان به فرمان ايشان شركت نجسته باشند؟

ما در حوادث بسيار، تأثير غيبي ميبينيم، كه اگر عنايت غيبي نبود، وضع آن حوادث طور ديگر گشته بود و فاتحة اسلام خوانده شده بود يا صدمات جبران ناپذيري وارد مي شد. اين حوادث بسيار است، حتّي در عصر خود ما نيز مي توانيم مواردي را نشان بدهيم.

يک نفر پزشک، داستانی را از يكی از مجروحين جنگ هاي نواحي خراسان - كه او را از اوتاد و وابستگان به حضرت شناخته و عجايب مهمّي از وی ديده بود - نقل مي كرد. متأسّفانه هم از جهت اينكه حكايت، طولاني بود و هم به دليل مرور زمان و اينكه وقتي اين حكايت را براي مرحوم آيت الله والد (قدس سره) نقل مينمود، من طفل بودم و كاملاً آن را در ذهن نسپردم، نمي توانم به نحو صحيح و خالي از تحريف، نقل كنم؛ ولي آن حكايت اين موضوعرا كاملاً روشن ميساخت كه افرادي هستند كه در بعضي از امور و كارها و حوادث، وارد مي شوند.

ص: 65

حال اسم آنها هرچه باشد، رجالالغيب يا ابدال يا اوتاد يا اصحاب خاصّ امام (علیه السلام) بالأخره معلوم است كه تحت نظر و فرمان ولي امر (علیه السلام) انجام وظيفه مي نمايند.

حاصل اين است كه: آن چنان نيست كه امام (علیه السلام) در عصر غيبت به طوركلّي از امور رعيّت خود و جريان اوضاع، بركنار و بيتفاوت باشند؛ و شايد فرمايش رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) حديث جابر، اشاره به همين نكته باشد، آنجا كه عرضه داشت:

وَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الْإِنْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ؟ قَالَ: «أيْ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْنُّبُوَّةِ أَنَّهُمْ لَيَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ، وَيَنْتَفِعُونَ بِوِلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَإِنْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ إِنْ سَتَرَها سَحَابٌ»؛(1)

جابر پرسيد: آيا شيعه او در عصر غيبتش از او نفع ميبرند؟ حضرت فرمود: «آري! سوگند به آن كس كه مرا به پيغمبري برانگيخت در دوران غيبت او، به نورش روشني ميگيرند و به ولايت او بهرهمند مي شوند، مانند سودبري مردم از آفتاب پشت ابر».

يكي از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام (علیه السلام) همين مداخلات و تصرّفات است كه دليل بر اين است كه امام (علیه السلام) امر شيعيان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنان كه از آن حضرت در احتجاج طبرسي روايت شده است که فرمودند:«إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ، وَلَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ، وَلَوْلَا ذَلِكَ، لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ، وَاصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ»؛(2)

«ما در مراعات شما كوتاهي نمي كنيم و شما را فراموش نمينماييم، و اگر اين نبود، شرّ و بدي بر شما نازل ميگشت و دشمنان بر شما مستولي مي گرديدند.

ص: 66


1- خزاز قمی، کفاية الاثر، ص54 – 55؛ قندوزی، ينابيع الموده، ج3، ص238 – 239، 339؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص174.
2- طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص399.

در اينجا مناسب است به اين مسئله هم توجّه شود كه اين درك شيعه، و ايمان به اينكه حضرت در پشت پرده، پشتيبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامي به انحای مختلف و مناسب، ياري ميدهد، نهضتها و حركات اسلامي و جنبشها را مايه ميدهد، و انسانها را اميدوار ميسازد و به جهاد و كوشش بيشتر براي برقراري نظام اسلام تشويق مي نمايد.

آخرين نكتهاي كه در اينجا تذكّر آن لازم است اين است كه: اين طرحها و پرسشها در برابر يك امر واقع شدة غيبت امام (علیه السلام)، از جانب افرادي كه در تعيين برنامه آن حضرت صلاحيّت دخالت ندارند، اگر از جنبه فكري تا حدّي مفيد شمرده شود، از جنبه عملي اثري ندارد و واقعيّت را عوض نميسازد.

غيبت به اين نحو كه واقع شده، واقع شده است؛ مثل اينكه انسان يا مخلوقات ديگر، همه وهمه، به همين نحو كه آفريده شده اند، آفريده شده اند، و گفتن اينكه: «چرا اين چنين شده، و چرا آن چنان نشده است؟» در كار ديگري و در دايره اختيار و سلطنت و مالكيت و آزادي ديگري، خصوصاً خداي عالمقادر مختار حكيم، دخالت بيهوده است؛ و به فرمايش حكيم طوسي:

ه-ر چيز كه هست آن چنان

ميبايد

و آن چيز كه آن چنان

نميبايد نيست

بنابراين، از جنبه عملي بايد به برنامه اين امر واقع شده، توجّه داشت و تكاليف و وظايفي را كه داريم انجام دهيم. آنچه واقع نشده است، نه با حيات و نه با معاش ما، و نه با دنيا و نه با آخرت ما، ارتباط ندارد.

ص: 67

ص: 68

8-امكان شرفيابی به خدمت امام عصر (علیه السلام) در غيبت كبری

ص: 69

ص: 70

چنان كه ميدانيم اشخاص جليل القدر و مورد وثوق و اعتماد، در حكايات بسياري كه از حد تواتر هم گذشته است، تشرّف بسياري را به فيض حضور انور حضرت مهدي (علیه السلام) نقل نموده اندكه با سندهاي معتبر، در كتابهاي مشهور ثبت و ضبط است.

در همين عصر خودمان نيز برخي به اين سعادت عظمي نايل گرديده اند، بااينكه در توقيع صادر به نام جناب علي بن محمد سمري نايب چهارم از «نوّاب اربعه» در عصر غيبت صغري، اعلام شده است كه:

«وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التّامَّةُ فَلا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ ... وَسَيَأتِي مِنْ شِیعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ؛ أَلَا فَمَنْ ادَّعَی المُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِي وَالصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر ...»؛(1)

«غيبت كامل آغاز شده و هركس پيش از «خروج سفياني» و «صيحه آسماني» ادّعاي مشاهده نمايد، كذّاب و مفتري است».

بنابراين چون آن حكايات به هيچ وجه قابل خدشهنيست، اين توقيع را چگونه بايد تفسير كرد؟

اين توقيع، اعلام پايان يافتن «غيبت صغري» و شروع «غيبت كبري» است

ص: 71


1- ر.ک: صدوق، کمال الدين، ص516؛ طبرسی، تاج المواليد، ص69؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص297؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص603؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص1129؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص361؛ ج52، ص151؛ ج53، ص318؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج3، ص418.

كه در آن به جناب علي بن محمد سمري (رحمة الله) امر شده است كه به احدي وصيّت ننمايد كه بعد از او قائم مقام او و نايب خاصّ باشد.

و نيز اعلام صريح بطلان ادّعاي افرادي است كه در غيبت كبري، ادّعاي نيابت و سفارت خاصّه و وساطت بين امام (علیه السلام) و مردم مي نمايند.

بنابراين، چنان كه بعضي بزرگان هم فرموده اند، ممكن است مراد از اينكه «مدّعي مشاهده» كذّاب و مفتري خوانده شده است، كساني باشند كه ادّعاي نيابت كنند و بخواهند با دعوي مشاهده و شرفيابي، خود را واسطه بين امام (علیه السلام) و مردم معرّفي نمايند؛ و همين حكايات و وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرينه و دليل است بر اينكه در اين توقيع، نفي مطلق مشاهده و شرفيابي مراد نيست، بلكه مقصود، نفي ادّعايي است كه دليل بر تعيين شخص خاصّي به نيابت باشد.

و ممكن است مراد از توقيع مذكور، نفي ادّعاي اختياري بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ يعني اگر كسي مشاهده و ارتباط را به اختيار خود ادّعا كند، به اين صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام (علیه السلام) شرفياب مي شود، يا ارتباط پيدا مي كند، كذّاب و مُفتري است و اين ادّعا از احدي در غيبت كبري پذيرفته نيست، يا اينكه چنين كسي كه اين سمت را به راستي داشته باشد، پيدا نخواهد شد؛ و اگر هم كسي آن را دارا باشد، از ديگران مكتوم ميدارد و به كسي اظهار و افشا نمي نمايد.

علاوه براين، پيرامون اين توقيع، توضيحات ديگري نيز علماي اعلام داده اند و در كتابهايي مثل جنة المأوى اثر مرحوم محدّث نوري نقل شده است.

ص: 72

اجمالاً با اين توقيع، در آن همه حكايات و وقايع مشهور و متواتر نمي توان خدشه نمود و برحسب سند نيز ترجيح با اين حكايات است.

اگر خواننده عزيز، خود به كتابهايي مثل نجمالثاقب رجوع نمايد، ميبيند كه در اين حكايات، وقايعي است كه هرگز شخص عاقل در صحّت آنها نمي تواند شكّ كند.

بنابراين، هم شرفيابي اشخاص به حضور آن حضرت، ثابت است و هم كذب و بطلان ادّعاي كساني كه در غيبت كبري ادّعاي سفارت و نيابت خاصّه و وساطت بين آن حضرت و مردم را مي نمايند، معلوم است.

ص: 73

ص: 74

9-چگونگی غيبت حضرت مهدی (علیه السلام)

ص: 75

ص: 76

غيبت حضرت صاحبالأمر (علیه السلام) چگونه است؟ آيا جسم شريف ايشان از نظرها پنهان است؟ و جسم حضرت اگر شناخته نشوند، ديده نمي شود يا اينكه جسم آن حضرت ديده مي شود، ولي كسي ايشان را نميشناسد؟

بايد دانست كه غيبت جسم شخص يا اشياي ديگر، و مخفي ماندن فعل و عمل انسان از انظار حاضرين، در تاريخ معجزات و كرامات انبيا و اوليا و خواصّ مؤمنين، بي سابقه نيست و مكرّر اتّفاق افتاده است.

ازجمله در تفسير آيه كريمه:

)وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً((1)

علاوه بر آنكه ظاهر آيه دلالت دارد بر اينكه خداي متعال، رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) را در هنگامي كه قرائت قرآن مينمود، از كفّاري كه قصد ايذاي آن حضرت را داشتند، پنهان و مستور ميداشت، در برخي از تفاسير است كه خداوند متعال، پيغمبر (صلی الله علیه و آله) را در هنگام قرائت قرآن، از ابوسفيان، نضر بن حارث، ابوجهل، و حمّالة الحطب، مستور ميفرمود. آنان ميآمدند و از نزد آن حضرت ميگذشتند و ايشان را نميديدند.(2)

ص: 77


1- اسراء، 45. «و هنگامي كه قرآن را قرائت مي نمايي ما در ميان تو و كساني كه ايمان به آخرت نميآورند، پردة پوشيده و پنهاني قرار ميدهيم».
2- طبرسی، مجمع البيان، ج6، ص645؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج4، ص186.

ابن هشام در سيره حكايتي از مستورماندن وجود مقدّس پيغمبر (صلی الله علیه و آله) از نظر امّ جميل حمالة الحطب روايت كرده كه در پايان آن، اين جمله را از پيغمبر (صلی الله علیه و آله) نقل نموده است:

«لَقَدْ أَخَذَ اللهُ بِبَصَرِهَا عَنِّي»(1)؛

«خداوند ديد او را از من گرفت و مرا از او پنهان نمود».

در وقت هجرت از مكّه معظّمه به مدينه طيّبه نيز، برحسب تواريخ معتبر، مشركين كه بر در خانه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) براي كشتن او اجتماع كرده بودند، آن حضرت را نديدند. بدين ترتيب كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) بعد از آنكه حضرت علي (علیه السلام) را مأمور فرمود تا در بستر او بخوابد، بيرون آمد و مشتي خاك برگرفت و بر سر آنها پاشيد و:

)يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكيِمِ(

را تا:

)فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ(

قرائت كرد، و از آنها گذشت و كسي آن حضرت را نديد.(2)

و در تفسير الدرالمنثور، حكايتي است طولاني راجع به خبري كه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آن را از پدر بزرگوارش، و آن حضرت از امام زين العابدين و او از اميرالمؤمنين (علیهم السلام) روايت كرده است كه از شواهد اين موضوع است.

ص: 78


1- ابن هشام، ج1، ص238، و روايات ديگري از «ابن مردويه»، «بيهقی»، «ابی يعلی»، «ابی نعيم»، «ابی شيبه»، و «دارقطنی»، در الدرالمنثور (سیوطی، ج4، ص186) در تفسير آية شريفه نقل شده است.
2- ابن هشام، ج2، ص333؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص227 - 228؛ ابن اثيرجزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص103.

و نيز در تفسير آيه كريمه:

)وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَايُبْصِرُونَ( (1)

«و در مقابل و پشت سر آنها مانعي قرار داديم و آنها را به وسيله آن مانع، پوشانديم، پس آنها نميبينند».

در كتب تفاسير، رواياتي است كه دلالت بر اين موضوع دارند.(2)

در تاريخ زندگي ائمّه (علیهم السلام) نيز بر اين موضوع، شواهد متعدّدي وجود دارد؛ مانند غايب شدن حضرت امام زين العابدين (علیه السلام) از نظر مأموران عبدالملك مروان، كه علاوه بر علماي شيعه، علماي اهلسنّت مثل ابن حجر نيز آن را روايت كرده اند.(3)

پس مسئله غايب شدن شخص، مسئله اي واقع شده و سابقه دار مي باشد.

و امّا خفای عنوان و ناشناخته ماندن انسان، بدون غايب شدن بدن، بسيار بسيط و ساده است و در بسياري از موارد، محتاج به اعجاز و خرق عادات نمي باشد، و همواره اشخاصي را ميبينيم كه كاملاً در نظرها آشكارند، ولي آنها را نميشناسيم.

پس از اين مقدّمه، در جواب سؤال گفته مي شود:

اگرچه فلسفه و صحّت و فايدة غيبت، به هريك از دو نحو (غايب شدنجسم و ناشناس بودن) حاصل مي شود و اين جهات كه امر امام (علیه السلام) مخفي

ص: 79


1- يس، 9.
2- طوسی، التبيان، ج8، ص446؛ طبرسی، مجمع البيان، ج8، ص649 – 650؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج5، ص258 – 259؛ و تفاسير ديگر.
3- ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص200.

باشد و كسي او را نشناسد، يا نتواند متعرّض ايشان گردد و ساير هدفها و مقاصدي كه در غيبت آن حضرت است، در هر دو حال، حاصل است؛ امّا از جمع بين روايات و حكايات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفادة تفسير بعضي از آنها از برخي ديگر، دانسته مي شود كه غيبت آن حضرت به هر دو شكل (ناپيداشدن و ناشناس بودن) وقوع دارد، و بلكه گاهي در زمان واحد هر دو شكل واقع شده است؛ يك نفر ايشان را ديده و نشناخته است، و ديگري در همان حال، اصلاً آن حضرت را نديده است. چنان كه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را در بعضي از وقايعي كه به آن اشاره شد، بعضي ميديدند و بعضي نميديدند.

نهايت اين است كه در «غيبت صغري» در برخي مواقع كه مكان آن حضرت معلوم بوده است؛ غيبت غالباً به صورت غايب شدن جسم و بدن آن حضرت، و بلكه در بعضي حكايات، به صورتِ غايب شدن مكان و منزل ايشان نيز بوده است؛ و بسا كه حتّي بعضي از نوّاب خاصّ4، كه از مكان آن حضرت مطّلع بوده و ميدانسته اند كه آن حضرت كجا تشريف دارند، بااين وجود، حضرت را در آن مكان رؤيت نمي كردند.

در «غيبت كبري» هم امكان دارد كه نسبت به اغلب و اكثر مردم، غيبت به همين صورت باشد و در بعضي فرصتها و مناسبات و بعضي ازمنه و امكنه، نسبت به بعضي از افراد، امكان رؤيت جسم، حاصل باشد؛ حال چهدر هنگام رؤيت، آن حضرت را بشناسند (كه به ندرت اتّفاق ميافتد) يا اينكه بعد از تشرف و سعادت ديدار، ملتفت اين موضوع شوند، يا اصلاً توجّه پيدا نكنند.

ص: 80

اخبار و حكايات معتبر، اين تفصيلات را روشن ميسازد. البتّه برحسب بعضي از اخبار، در موسم، مانع رؤيت جسم، مرتفع مي شود، ولي با ديدن جسم ايشان، كسي آن حضرت را نميشناسد.

مطلبي كه توجّه به آن لازم است اين است كه: غيبت جسم، بدون اعجاز و خرق عادت واقع نمي شود، امّا پنهان شدن نام و عنوان و ناشناخته بودن، به طور عادّي نيز واقع مي شود، هرچند در بعضي مواقع، استمرار آن يا جلوگيري از التفات اشخاص به استعلام و طلب معرفت، محتاج به خرق عادّت و تصرّف در نفوس است كه خداوند قادر متعال براي تحقق اراده خود و حفظ وليّ امر (علیه السلام) تمام اسباب عادّي و غيرعادّي آن را توسط خود آن حضرت و يا مستقيماً - هر طور كه مصلحت باشد - فراهم ميسازد.

وَمَا ذَلِكَ عَلَی اللهِ بِعَزِيزٍ

ص: 81

ص: 82

10-علّت غيبت امام عصر (علیه السلام) با وجود آمادگی شرايط ظهور

ص: 83

ص: 84

«دوايت م. نلدسن» خاورشناس، پيرامون غيبت حضرت مهدي (علیه السلام) بياناتي دارد و در آن به مناسبات متعدّد اشاره كرده است. ازجمله مطالب او اين است كه: شيعه دورانهاي گوناگوني را پشت سر گذاشته، گاهي تشيّع در اعتلا و قوّت بوده است، مانند عصر آل بويه و صفويه و زماني ظلم و جنگ و فتنه و فساد، در ممالك اسلامي شايع بوده است، مثل اعصار جنگ هاي صليبي و دوران هجوم و يورش مغول به شهرهاي ايران؛ معذلك امام مهدي (علیه السلام) ظهور نكرده اند، مانند آنكه علايم ظهور آشكار شده ولي امام ظاهر نشده باشند.(1) او در اين زمينه سخنان ديگري از اين قبيل گفته و در اذهان مردم پارهاي شبهه ايجاد كرده است.

اصولاً بايد توجّه داشت كه سخنان خاورشناسان در مسائل اسلامي، به خصوص در مواردي كه برخلاف نظر محقّقان و دانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نيست؛ و به اعترافات و سخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان و براي ملل ديگر، و در مقام تأييد آرای علماي اسلام مي توان استشهاد كرد، ولي در مقام تحقيق و كشف حقيقت، به چند جهت كه ذيلاً يادآور مي شويم، گفتار آنان اصل نبوده و قابل استناد نمي باشد:

ص: 85


1- دونلدسن، عقيدة الشيعه، ص348 - 349.

1. بسياري از خاورشناسان، عمّال استعمار و صهيونيسم و تبشير و دستگاه پاپ هستند و از جانب وزارتهاي مستعمرات يا مراكز ديگر حتّي يونسكو - كه تحت نفوذ كامل «صهيونيسم» قرار دارد - مأموريت دارند تا عليه اسلام و مسلمانان، كتاب و رساله و مقاله بنويسند.

اين دسته از خاورشناسان، پيش قراول استعمار و غرب زدگي بوده و در جداكردن مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعيف علايق اسلامي و كم كردن التزام مسلمانان به احكام و تعاليم دين نقش مؤثّري داشته، و نقشه هايي كه عليه مسلمانان طرح كرده و پيشنهادهايي كه بسا به صورت دلسوزي و دعوت به ترقّي و تعالي ميدهند، از سوء نيت و خبث باطن آنها حكايت مي كند؛ و متأسّفانه گفته هاي آنها در مطبوعات و جرايد و مجلّات غربزده و مقلّد و مزدور مسلمانان نيز منعكس مي گردد.

مثلاً يكي از آنها فردي است به نام ماسينيون كه مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وي همان كسي است كه پيشنهاد داد تا براي تجزيه و تفرقه ملل عرب و براي متروك كردن لغت قرآن و بيگانه كردن مسلمانان از منطق قرآن و هدايت ها و ارشادات آن، بايد در هر منطقه از بلاد عرب، لغت هاي محلّي را رسميّت داد تا به تدريج، زبان قرآن و منطق و تعليمات قرآن مهجور گردد و كسي چيزي از آن را درك نكند و همه از آن بيگانه شوند.(1)

بعضي از اين مستشرقان مانند جولدتسيهر در كتابهايي كه نوشته اند،

ص: 86


1- چنان كه تغيير خط و الفبا كه در تركيه عملي شد و اكنون هم استعمار آن را در نقاط ديگر زمزمه ميكند، به همين منظور بود كه جامعة «تُرك» از اسلام و قرآن مجيد و كتابها و معارف اسلام بيگانه گردد و خيال استعمار و غرب و مسيحيت از جانب او راحت باشد و «سلطان محمد فاتح» ديگر پيدا نشود.

مغرضانه مطالب را تحريف كرده اند و مانند لامنس سعي مي كنند در تاريخ اسلام، تصرّف نموده و واقعيّات را انكار كنند و افرادي را كه خيانت كرده و با مسيحيت همكاري داشته اند تبرئه نمايند، و حكومت هايي مثل حكومت بني اميّه را شرعي و نمونة نظام اسلام معرّفي كنند!

برخي ديگر فريب كارانه پيرامون اسلام كتاب نوشته و قصدشان اين بوده است كه در يك يا دو مورد حسّاس، حقيقتي را مسخ يا تهمتي را به اسلام وارد كنند و به طوري آن را عرضه بدارند كه حتّي بسياري از مسلمانها هم ملتفت سوء نيّت و غرض آنها نگردند.

برخي هم به منظور سابقهسازي براي اقليّتهايي كه اختراع كرده يا تحتالحمايه و مزدور و جاسوس خود قرار داده اند، به استشراق ميپردازند و براي اين اقليّتها، تاريخ و نفوذ و دين، جعل مي نمايند چنان كه در مورد وهّابيها، قاديانيها، بهاييها، شيخيها و حتّي صوفيها كوتاهي نكرده و در خيانتها و جاسوسيهاي بزرگ، از آنها بهره برده اند.

2. گروه ديگري از خاورشناسان به واسطة قلّت اطّلاع و ضعف بررسي، اظهار نظرهاي غلط و جاهلانه و دور از حقيقت مي نمايند؛ و بسا كه صلاحيّت علمي و حدود اطّلاعاتشان، از حد مسافرت عادّي به چند كشور شرقي و كارمندي يك سفارتخانه يا يك مؤسّسه در يك كشور شرقي، تجاوز نكند.

بديهي است كه بررسيها و آرای اين افراد، عاميانه و مبتذل و بيارزش است. ولي بااين همه، غرب زدگان شرق، چون شيفته هر رأي و نظريمي باشند كه صاحبش اسم فرنگي داشته باشد و به او «مِستر» يا «مسيو» يا

ص: 87

«مِسيس» يا «مادام» بگويند، به گفتار و نوشته هاي آنان به نظر احترام نگريسته و مثل اصل مسلّمي ميپذيرند.

3. گروه ديگري را تعصّب مسيحيت، كور و كر كرده و بر اساس تعصّب، از تحريف و قلب حقايق و بستن هرگونه تهمت و افترا به مسلمانان، باكی ندارند.

4. بعضي از «خاورشناسان» به كاوش و تجسّس از آرای غيرمشهور پرداخته و اسامي و نامهاي فرقه هاي از بين رفته يا وجود نيافته را زنده مي نمايند و اين كار را به نظر خود كشفي شمرده و مسلمانان را متّهم ميسازند.

5. برخي ديگر در مقام ايجاد تفرقه بين مسلمانان و آنان را در برابر و مقابل يكديگر قراردادن و به اتّحاد اسلامي ضربه زدن، در بلاد اسلام، گردش مي كنند؛ و از اين فرقه يا اهل اين منطقه چيزي را شنيده يا نشنيده، به فرقة ديگر و اهل منطقة ديگر مي رسانند و تخم عداوت و كينه و بدبيني را بين آنها ميپاشند.

6. بعضي ديگر براي اينكه وضع موجود را متزلزل ساخته و شعاير اسلامي را تضعيف نمايند در گذشته ها و سوابق بسيار دور ملل و جوامع، تجسّس مي كنند؛ و سپس با تجديد آن گذشته ها، فرهنگ مرده و كهنه را به آنها عرضه ميدارند و مردم را عقبگرا مي نمايند و التزام و تعهّدشان را به سنن و شعايري كه به آن ملتزم و متعهّد هستند، ضعيف ميسازند و سرگردان وبيعلاقه و بيشخصيتشان می کنند و خصايص ديني و قومي آنها را از آنان سلب مي نمايند.

ص: 88

7. معدودي مستشرقين بيغرض نيز هستند كه تا حدودي صلاحيّت بررسي و كاوش دارند و مقصودشان كشف حقايق و تحقيق ساده است كه برحسب درجات معلومات و تخصّصي كه دارند، نوشته هاي آنها ارزش دارد؛ ولي با وجود اين، نوشته هاي اين افراد نيز خالي از اشتباه نيست و نياز به تحقيق و تلخيص دارد، هرچند بررسي هاي آنها در بعضي از رشته ها مفيد، و مخصوصاً براي رفع تهمت هايي كه قرنها مسيحيت متعصّب و خودخواه به اسلام زده است، سودمند مي باشد.

پس از اين مقدّمه ميگوييم: از بررسي كتاب عقيدةالشيعه استفاده مي شود كه نويسنده، با اينكه شانزده سال در مشهد مقدّس اقامت داشته است ولي مسائل را با عينك حقيقت بيني مطالعه ننموده و حتّي مانند يك فرد نه مسلمان و نه مسيحي دنبال تحقيق نبوده، بلكه اسلام و مجامع اسلامي و برنامه و آداب مسلمانان را، از ديدگاه يك نفر مسيحي مأمور و گزارشگر، مطالعه مي كرده است.

لذا، اگرچه در بعضي موارد به ناچار اعترافاتي دارد و از خلال نوشته هايش حقايق بسيار روشن مي شود؛ ولي چون حقانيّت اسلام را قبول نداشته و بررسي او هم براي حقيقت شناسي و رسيدن به دين حقّ نبوده است، در توجيه و تفسير مسائل و حوادث، چنان روشي را پيش گرفته است كه به آشكارشدن بطلان كليسا و مسيحيت كنوني و حقانيّت اسلام، منتهي نگردد.اين گونه بررسي و تحقيق در عقايد و آرا و جهات افتراق فِرَق، كار سازمان هاي شرقشناسي تبشير و استعمار را آسان ميسازد و آنان را در راه گسترش نفوذ و تسلّط بر كشورهاي شرقي ياري ميدهد.

ص: 89

كتاب عقيدة الشيعه بايد مورد نقد و بررسي دقيق محقّقان شيعه قرار بگيرد؛ و پيرامون اشتباهات و غرض ورزيهايي كه در آن است، توضيحات لازم داده شود.

نويسنده در قسمتهاي مختلف اين كتاب، به گفته هاي خاورشناسان مغرض يا اشتباه كاري همچون: ارنولد، لامنس، نيكلسون، جولدتسيهر، براون، موير، مرغليوث، نيكلين، لسترينج، برتن، ماكدونالد فريدلاندر، بروكلمن، ستانلي لين بول، سريري سايكس، بردليم رمزي و هيوارث، نيز استناد كرده و به نتايج بررسيهاي آنها اعتماد نموده است.

در بين خاورشناسان نام برده، افرادي هستند كه در قلب حقايق و تحريف مطالب و غرض ورزي و دشمني با اسلام و مسلمين، مشهور و معروف اند.

مطالبي كه او پيرامون غيبت امام (علیه السلام) در كتاب مزبور نگاشته است،(1) نمونهاي از اشتباهات او يا غرض ورزيها و دشمنيهايش با شيعه و مسلمانان است.

زيرا هركس در عقايد شيعه و اخبار و احاديث راجع به غيبت حضرت صاحبالأمر (علیه السلام) و كتاب هايي كه در اين موضوع نوشته شده حتی بررسي مختصری كرده باشد، ميفهمد كه مسئله انتظار و شرايط و برنامه آن، از ديد شيعه و منطق احاديث و اخبار، از اين مناسبتها كه نلدسن ذكر كرده، گستردهتر است و با اوضاع عمومي جهان ارتباط دارد و يك مسئله طايفهاي و منطقهاي، و مربوط به گوشهاي از جهان نيست، بلكه مسئله تمام زمين و تمامجهان و انقلاب جهاني مطرح است؛ مسئله مهدويت با حكومت آل بويه و سلطنت صفويه - با فرض اينكه برنامه كار آنها تا حدودي به نظام حكومت اسلام نزديك بوده و احكام اسلام و نظام اسلام را تا آنجايي كه حكومت و استبداد آنها در مخاطره قرار نگيرد پياده مي كردند - ارتباط ندارد.

ص: 90


1- دونلدسن، عقیدة الشیعه، ص348 – 349.

در مسئله آمادگي براي ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) بايستي غير از منطقه حكومت آل بويه و صفويه، وضع ساير مناطق و امكانات بسيار ديگر را نيز در نظر گرفت، تا معلوم شود كه اين ظهور، در آن زمان ها انجام پذير نبوده است.

علاوه بر آنكه حضور آن حضرت، ظهوري است كه حصول تمام شرايط و زمينه ها و وقت آن را فقط خدا ميداند.

همچنين ازنظر جنگ و فتنه و فساد و بيدادگري و خون ريزي، وضع منطقه خاصّي را نمي توان در نظر گرفت و شرايط ظهور را مساعد شمرد؛ زيرا كه هميشه كم وبيش اين حوادث بوده و هست، در منطقهاي حكومت شر و ظلم و فساد وجود دارد و در منطقه ديگر حكومت بالنسبه معتدلتر به چشم ميخورد. اينها مناسباتي نيست كه در آن، براي آن، ظهور كلّي عدل و آرامش و نظام اصلح صورتپذير باشد.

در جنگ هاي صليبي ظلم و جور به اصطلاح عرفي، حتّي در مناطق طرفين وجود نداشت، اگرچه ظلم و جور به معناي حقيقي وجود داشت - چون همه آن حكومتها بر اساس استضعاف و استبداد بودند - امّا رشد جوامع به حدّي نبود كه آن را درك كنند، و سنگيني و فشاري را كه آن حكومتها بر روح انسان دارد، احساس نمايند؛ و معدودي هم از مردمان آشنا با منطق حقيقيقرآن، اگرچه درك مي كردند، ولي در اقليّت محض بودند و جنگ هايي را هم كه آتشش روشن بود، عدل و حقخواهي ميشمردند.

در هجوم مغول نيز وضع به همين گونه بود؛ تأسيس حكومت جهاني اسلام و انقلاب عظيم توحيدي آن، امكانپذير نبود و همان مردمي كه گرفتار اين حمله بودند اين مسائل عالي را درك نمي كردند.

ص: 91

افكار ضعيف پرور و از بين برنده شهامت و شجاعت و طرز تفكّر درونگراي صوفيانه - كه از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت و دفاع از چنين يورشي را سلب كرده بود - بر افرادي كه به نسبت از اخيار شمرده مي شدند، مسلّط بود.

چنان كه داستان قتل شيخ نجم الدّين صوفي در مسجد جامع و اهانتهايي كه از جانب مغول به قرآن مجيد و مقدّسات اسلام شد، نمونهاي از اين وضع اسفناك و افكار منحرف و راكد مسلمانان است.

غرض اينكه، زمينه براي حكومت جهاني اسلام فراهم نبود؛ نه افكار و انديشه ها و سطح بينش و بصيرت و رشد مردم آماده بود، و نه مردم، حاضر به فداكاري و همكاري در اين سطح جهاني بودند.

چنان كه گفتيم ما نمي توانيم اين شرايط را از هر جهت به دست بياوريم، و حصول تمام آن مقدّمات را در يك عصر معيّن پيشبيني كنيم، كه مثلاً در چند قرن و چند هزار سال فراهم مي شود. و اينكه بشر بايد چه كلاسها و مكتبهايي را ببيند و چه رژيمهايي را پشت سر بگذارد، از اينكه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد و به نفع تمام بشريت انجام دهند، مأيوس گردد و خود را براي استقبال از آن عصر علم و پاكي و عصرفضيلت و عدالت آماده كند.

حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) مي فرمايد:

«مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَأَبْعَدَ هَذَا الْرَّجَاءَ»(1)؛

«چه طولاني و دراز است اين رنج و چه دور است اين اميد».

ص: 92


1- 1. نهج البلاغه، خطبه187 (ج2، ص126)؛ ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج13، ص95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص212.

اين همه اخبار كه در آنها اين جمله وارد شده است:

«يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛(1)

«خدا به وسيله او زمين را از قسط و عدل پر مي كند بعد از اينكه از ظلم و جور پر شده باشد».

و مانند اين فرمايش اميرالمؤمنين (علیه السلام) كه مي فرمايد:

«ذَاكَ حَيْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ الْسَّيْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الْدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ، ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِي، ذَاكَ حَيْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِيمِ وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اضْطِرَارٍ وَتَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ، ذَاكَ إِذَا عَضَّكُمُ الْبَلَاءُ كَمَا يَعَضُّ الْقَتَبُغَارِبَ الْبَعِيرِ»(2)؛

«اين ظهور و فرج هنگامي به وقوع ميپيوندد كه ضربت شمشير بر مؤمن از به دست آوردن يك درهم حلال آسان تر است. اين وقتي است كه عطاشونده، اجر و مزدش، از عطاكننده عظيمتر باشد. اين هنگامي است كه مست مي گرديد از غير شراب، بلكه از نعمت و نعيم، و سوگند ياد مي كنيد نه از روي ناچاري؛ دروغ ميگوييد، نه از جهت ضرورت. اين در زماني است كه بلا شما را بگزد، چنان كه پالان، كوهان شتر را ميگزد.

اين احاديث، دورنمايي از وضع آن زمان است. امّا چه اسباب و شرايطي

ص: 93


1- منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص53؛ ج2، ص133.
2- نهج البلاغه، خطبه 187(ج2، ص126)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص212.

فراهم مي شود كه زمين پر از ظلم و جور می شود، و اين سختيها و تغييرات پيش بيايد و اين اسباب و شرايط، مقدّماتش از چه زمان فراهم مي شود؟ به نظر مي رسد كه مرور اعصار و تحوّلات و پيدايش مكتبهاي گوناگون و رژيمها و نظامات در قرن ها و دوران ها، اين اسباب را آماده مي سازند و جهان را براي اين ظهور عظيم، آماده مي نمايند.

نلدسن بدون توجّه و بررسي اين دقايق و نكات و جواب موضوع يا باتوجه به اينها و به صورت مغرضانه مانند آنكه علايم و نشاني هاي ظهور آشكار شده باشد و امام (علیه السلام) ظاهر نشده باشد، در اينجا سخن گفته است و افكار افراد بياطّلاع و شيعه نشناس را گمراه كرده و تحقيق و بررسي رابدنام ساخته است.

بديهي است كه مسلمانان آگاه، در مورد نوشته ها و كتاب هاي «خاورشناسان» كه بيشتر يا مغرض، يا بي اطّلاع هستند، به اين دستور قرآنی عمل می کنند:

)فَبَشِّرْ عِبَادِ *الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَولَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولَئِكَ الَّذينَ هَدَاهُمُ اللّٰهُ وَ اُولَئِكَ هُمْ اُولُوا الْأَلْبَابِ(؛(1)

«اي رسول ما! بشارت رحمت ده بر آن بندگاني كه چون سخن بشنوند نيكوتر آن را عمل كنند، آن كساني كه خدا آنان را به لطف خاصّ خود هدايت فرموده و آنان نيز به حقيقت، خردمندان عالم اند».

ص: 94


1- زمر، 17 - 18.

پاسخ به چند پرسش ديگر

ص: 95

ص: 96

حضرت آيت الله العظمی صافی در پاسخ به سؤالاتی پيرامون کتاب پاسخ به ده پرسش، توضيحات ارزشمندی را مرقوم فرمود ه اند که در ويراست جديد، به کتاب ملحق گرديد و در ادامه می آيد.

1. چه رابطه اي ميان بقای اهل زمين و وجود امام و حجّت است؟

موضوع اينكه وجود امام، امان از فنا و پايان دنيا و اهل زمين باذن الله تعالي و تقديره مي باشد برحسب اخبار متواتره از طرق عامّه و خاصّه، از جمله «اخبار امان» ثابت و مسلّم است و اخبار از اين امور مانند اخبار از ملاحم و اوضاع مستقبل دنيا و تكوير شمس و انكدار نجوم و انشقاق سماء و امتداد و انبساط زمين و سير جبال و تسجير بحار و... فقط ازطريق وحي و اخبار پيغمبر صادق مصدّق قابل قبول و باور آور است و از اموري كه مستقيماً با برهان عقلي قابل اثبات باشد نيست.

و اگر صاحبان بعضی مسالك و اهل علوم عقليه يا مدّعيان كشف و شهود برحسب نگرش هاي خود خصوص دخل وجود امام را در بقای عالم ثابت بدانند و بر آن استدلال عقلي هم بنمايند چون خارج از فهم عامّه و بلكه اكثر خواصّ است و نياز به اثبات مقدّمات ديگر دارد و ازنظر آنهايي كه در اين مسالك سير نمي نمايند و اثبات اين امور را با عقل، مقبول نمي شمارند راه صواب همان اتّكای به وحي و اخبار مخبر عن الله است كه وساطت و

ص: 97

سفارت او بين الخلق و الخالق به دليل و معجزه ثابت شده باشد؛ بنابراين همين كه در عالم ثبوت و واقع اين موضوع امكان داشته باشد با اخبار نبيّ ثابت النبوّه و وصيّ ثابت الوصايه ثابت مي شود و هر انسان مستقيم الذهن آن را مي پذيرد و باور مي كند و خلاصه مسائلي مثل:

) يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ(؛(1)

)وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ((2)

از اموري نيستند كه عقل بتواند از آنها خبر دهد.

آيا عقل توانسته و مي تواند از واقعه اي مثل قتل عمّار به دست فئة باغيه، ده ها سال قبل، خبر بدهد؟

آيا دليل عقلي مي توانست مثل انبيای سلف، بشارت از ظهور پيغمبر آخرالزّمان محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) بدهد؟

آيا عقل مي تواند مثل وحي خبر از خروج عايشه و سگان حوئب بدهد؟

يا از جنگ جمل و معارضه زبير با اميرالمؤمنين يا از شهادت اميرالمؤمنين (علیه السلام) و حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) و صدها وقايع غيبية ديگر خبر دهد؟ هيچ عقلي نمي تواند از اين امور غيبيه خبر بدهد ولي با خبر نبيّ ثابت النبوّه و وصيّ ثابت الوصايه پذيرفته مي شود و ردّ آن به عنوان اينكه دليل عقليندارد جايز نيست؛ بلي! اگر در جايي دليل قاطع عقلي بر عدم وقوع باشد مسئلة ديگري است.

ص: 98


1- 1. ابراهيم، 48. «در آن روز که اين زمين به زمين ديگر مبدّل شود».
2- 2. نمل، 88. «کوه ها را مي بيني، و آنها را ساکن و جامد مي پنداري، درحالي که مانند ابر در حرکتند».

بنابراين برحسب اين روايات معتبره و متواتره كه از آن جمله در نهج البلاغه نيز از حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) نقل شده كه فرمود:

«اَللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً».(1)

و محدّثان بزرگ اهل سنّت نيز آن را روايت كرده اند، اين فايدة وجود امام غائب، كه وجودش امان اهل ارض است و بقای آن وابسته به بقاي اوست، قابل انكار و ترديد نيست.

امّا نقض و ردّ اين دليل نقلي به وقوع جنگ ها، ويراني ها، زلزله ها، آتشفشان ها، سيل ها، طاعون ها، وباها و امور ديگر در طول دوازده قرن بلكه چهارده قرن و بلكه در تمام ادوار و اعصار و هر دور و كور، جوابش اين است كه از اين اخبار و احاديث، نفي كلّي اين حوادث، كه طبيعت عالم و زمين مقتضي آن است و علاوه سنّت الله بر آن جاري شده است، استفاده نمي شود. اينها اموري است كه برحسب نظام مقرّر در اين عالم طبيعت، حدوث آنها طبيعي است و غرض از اينكه امام، امان است اين نيست كه با وجود امام، كسي بيمار نمي شود يا جنگي واقع نمي شود يا زلزله و حوادث ديگر اتّفاق نمي افتد؛ همة اين امور در اعصار حضور انبيا و ائمّه (علیهم السلام) اتّفاقافتاده و بعد از اين هم اتّفاق خواهد افتاد.

غرض اين است كه امام، وجودش در بقای اهل ارض، مؤثّر است وآنگاه كه زمين خالي از حجّت باشد زمين و نظامات آن به هم مي خورد يا عوض مي شود و:

ص: 99


1- 1. نهج البلاغه، حكمت 147 (ج4، ص37)؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص170 - 171.

«وَلَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِلَا إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»(1)

مي شود.

مع ذلك چون اسرار قضاوقدر بر ما معلوم نيست تأثير وجود امام در منع از بروز همين حوادث طبيعي در مواردي مسلّم است؛ چنان كه اعمال مردم و خوب و بد در بروز و عدم بروز اين حوادث مؤثّر است و صدقه و دعا دافع بليّات عمومي و خصوصي است؛ حتّي استغفار، سبب نزول باران و بركات مي شود و وجود سالمندان و كودكان و چرندگان نيز مانع از دفع بلا است.

چنان كه در خبر است:

«إِنَّ لِلهِ تَعَالَى فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ مُنَادِياً يُنَادِي مَهْلاً مَهْلاً عِبَادَ اللِه عَنْ مَعَاصِي اللِه فَلَوْلَا بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَصَبِيَّةٌ رُضَّعٌ وَشُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابُ صُبَّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً».(2)مسئلة فايده وجود امام را با اين ديد ايماني بايد بررسي كرد و در بيان اين فايده هم با كساني كه به عالم غيب و قضاوقدر الهي معتقدند حرف مي زنيم.

وجود پيغمبر به صريح قرآن، امان از عذاب است؛ وجود قائم مقام او نيز امان است؛ استغفار نيز امان است:

ص: 100


1- صدوق، کمال الدين، ج1، ص201. «اگر زمين بدون امام باقي بماند اهلش را فرو مي برد».
2- کليني، الکافي، ج2، ص276؛ صدوق، الخصال، ص128 – 129؛ فتال نيشابوری، روضة الواعظين، ص463؛ مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص344، باب 137. «خداوند يک منادي دارد که در هر شب و روز فرياد مي زند: اي مردم از معصيت هاي خداوند دست برداريد، آهسته حرکت کنيد و تجاوز ننمائيد اگر نه اين بود که در روي زمين چهارپايان و حيوانات چرنده نبودند، و يا کودکان شيرخوار زندگي نمي کردند، و يا پيرمرداني که به عبادت و پرستش خداوند مشغول نبودند، عذاب بر شما فرود مي آمد و شما را در هم مي شکست».

)وَمَا كَانَ اللّٰهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ((1)

و خلاصه اين فايده اي كه براي وجود امام چه غائب و چه حاضر باشد بيان كرده ايم باتوجه به اين معاني كه بيشتر از اين در اطراف آن مجال اطالة كلام نداريم روشن و منطقي است و كلام حكيمانه محقّق طوسي بسيار محكم است: «وُجُودُهُ لُطْفٌ وَتَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَعَدَمُهُ مِنَّا».

ص: 101


1- انفال، 33. «و خدا ايشان را عذاب نخواهد کرد درحالي که تو در ميان ايشان باشي، و همه آنان را به کيفر نمي رساند درحالي که استغفار نموده آمرزش مي طلبند».

2. امامي كه در غيبت است چه فايده اي دارد؟

گفته شده كه نصب امام درصورتي كه غائب از انظار و متصرّف در امور و رتق وفتق و اصلاح احوال جامعه نباشد چه فائده اي دارد؟ و اصلاً چرا لازم مي شود؟ و چرا بعد از اينكه غائب است و در جامعه حضور عيني ندارد عدم دخالت او در امور، مستند به مردم است؟ درحالي كه مردم به واسطة وجود و حضور او در ميان جامعه در معرض امتثال و اطاعت از فرامين و اوامر او قرار نگرفته و مخالفتي اظهار ننموده اند تا بتوان غيبت و قيام نكردن آن حضرت را به اصلاح و انتظام شئون عموم و اعمال ولايت به مردم نسبت داد؛ لذا كلام محقّق طوسي كه عدم تصرّف امام را از ما و مستند به ما (يعني مردم) مي فرمايد چگونه قابل توجيه و تحقيق است؟

در جواب مي گوييم اين ايراد كه فايدة تعيين امامي كه بركنار از مداخله در ادارة جامعه و حفظ مصالح عاليه اسلامي باشد چيست و نصب و تعيين او چرا لازم است به فرض ورود، اختصاص به امام غائب ندارد بلكه در مورد امام حاضري كه مبسوط اليد نيست و از تصرّف در امور، ممنوع يا محبوس است نيز قابل طرح است بلكه در مورد نبيّ و پيغمبري كه مردم او را به طور موقّت يا دائم، مانع از تبليغ رسالت باشند نيز اين سؤال هست.

امّا جواب كلّي اين است كه باوجود عدم حضور مردم براي انفاذ اوامر امام يا استماع تبليغ نبیّ و بلكه ممانعت از آن، چنان كه در عصر ائمّه قبل از حضرت صاحب الأمر (علیهم السلام) واقع شد، تصرّف نكردن آن بزرگواران در امور،

ص: 102

مستند به مردم است؛ آنچه بر خدا لازم است اتمام حجّت و ارسال رسول و نصب امام و فرستادن شرايع و احكام است؛ اگر مردم، استقبال نكنند و همكاري ننمايند اين فوايد حاصل نمي شود ولي خداوند متعال به مقتضاي حكيميّت و رحيميّت و رحمانيّت و ربانيّت و فيّاضيّت و هدايت و ساير صفات جماليّه و براي اينكه حجّتي از عباد بر او نباشد:

«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ»(1)

و مصالحي كه خود، عالِم به آن است زمين و زمان را خالي از حجّت و صاحب الأمر نخواهد گذارد و همان طور كه در بعضی از روايات است:

«مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ يُؤْتَى ولَا يَأْتِي».(2)

وقتي قيام به اين وظايف عامة ولايي بر امام واجب است كه مردم به طور جدّي اظهار حضور براي فرمان بري و امتثال از اوامر او بنمايند؛ چنان كه از فرمايش اميرالمؤمنين (علیه السلام) در ذيل خطبة شقشقيه استفاده مي شود:

«أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللُه عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَاوَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛(3)

ص: 103


1- طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص368. «تا هيچ حجّتي بر خداوند نداشته باشند».
2- خزاز قمی، کفاية الاثر، ص199، 248؛ مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص353، 358؛ الانصاف في النص على الائمة، ص 181 – 182، 410. «مثل امام، همانند کعبه است که به سوي او روند و او به جانب کسي نيايد».
3- نهج البلاغه، خطبه 3 (ج1، ص36 – 37).

آگاه باشيد! سوگند به كسي كه دانه را شكافت و روح را آفريد، اگر نبود حضور حاضران، و اقامة حجّت به وجود ياوران، و پيماني كه خداوند از علما گرفته است كه بر پرخوري ظالمان و گرسنگي مظلومان صبر نكنند البتّه افسار شتر خلافت را بر گردنش رها مي ساختم و محقّقاً درمي يافتند كه دنياي شما در نزد من از آب دماغ بز بي ارزش تر است».

بنابر اين مبسوط اليدنشدن و قدرت نيافتن ائمة طاهرين (علیهم السلام) بر ادارة امور همان طور كه خواجه فرموده مستند به مردم است. در مورد حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) نيز همين جهت معلوم بوده كه اگر ايشان هم در اين اعصار مثل آبای كرامشان در بين مردم بودند و مأمورٌبه آن برنامة خاصّ نبودند حكومت هاي وقت و مردم دنياپرست همان معامله اي را كه با ائمة گذشته (علیهم السلام) داشتند ادامه مي دادند و بلكه با اطّلاع از بشاراتي كه به آن ظهور پيروز و جهان گير شنيده بودند در فشار و اذيّت و آزار به آن حضرت تا سر حد شهادت در آن عصرهايي كه مقتضيات و شرايط ظهور، موجود نبود اقدام مي كردند؛ چنان كه در آغاز و مقارن با ولادت آن حضرت و خصوص بعد از شهادت پدر بزرگوارش در مقام دستگيري آن حضرت برآمدند.بنابراين اينكه عدم تصرّف آن حضرت در امور، به مردم مستند شود احتياج به آزمايش و امتحان جديد نداشت و در كل، مسئلة پياده نشدن نظام امامت و رتق وفتق امور و به دست گرفتن زمام كارها برحسب تاريخ به متعهّدنبودن مردم به نظام الهي امامت ائمّه (علیهم السلام) مستند بود؛ البتّه قضا و تقديرات خداوند عليم، قدير حكيم نيز در كنار وضع مردم برحسب بشارات

ص: 104

و احاديث به غيبت طولاني آن حضرت و پيش آمدها و حوادث و مسائل بسيار، سير جهان را بالأخره به ظهور آن حضرت و تشكيل حكومت عدل اسلامي جهاني منتهي خواهد كرد و اين، وعدة الهي است:

)وَلَنْ يُخْلِفَ اللّٰهُ وَعْدَهُ((1)

بنابراين ظهور ولايت آن حضرت بدون حصول شرايط خاصّ و آماده شدن جهان و تحقق تقديرات الهيه امكان پذير نخواهد بود و در غير آن شرايط، موقعيت مثل موقعيت هاي گذشته يا دشوارتر خواهد بود. مردم جهان بايد در اين اعصار امتحانات بسيار ببينند و دنيا دور و كورهاي متعدّد را پشت سر بگذارد تا شرايط چنان كه خداوند فرموده فراهم شود؛ حتّي در روايات است كه تمام اصناف و صاحبان دعاوي به حكومت مي رسند تا كسي نتواند بعد از ظهور آن حضرت ادّعا كند كه اگر من يا ما هم بوديم مي توانستيم اين برنامه را پياده كنيم.(2)و به هرحال:

هَذَا مِنْ أَمْرِ

اللهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللهِ لَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهَا وَأَسْرَارَهَا إِلَّا اللُه وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَمَا نَقُولُ أَوْ نَعْلَمُ مِنْهُ ظَاهِرٌ مِنَ الْبَاطِنِ وَمَجَازٌ مِنَ الْحَقِيقَةِ وَيَظْهَرُ مَا فِي هَذَا اْلأَمْرِ أَوْ بَعْضُهُ مِنَ الْأَسْرَارِ الْإِلَهِيَّةِ بَعْدَ ظُهُورِهِ وَاللهُ عَلَى كُلِّ شَيْئٍ قَدِيرٌ وَلِكُلِّ شَيْئٍ عَلِيمٌ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَلَا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ وَلَا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلوُنَ وَلَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ.

ص: 105


1- حجّ، 47. «درحالي که خداوند هرگز از وعدة خود تخلف نخواهد کرد».
2- مفید، الارشاد، ج2، ص385؛ طوسی، الغیبه، ص472 – 473؛ طبرسی، اعلام الوری، ج2، ص290؛ اربلی، کشف الغمه، ج3، ص264.

3. آيا در زمان غيبت، تصرّف امام (علیه السلام) در امور به طور مطلق منفي است؟

اين سالبة كليه را كه آن حضرت از جميع امور كناره گيري داشته باشند و مستقيماً يا به وسيلة خواصّ خودشان و ديگران مطلقا در امور، تصرّف و مداخله نداشته باشند صحيح نيست؛ نه ما به سلب كلّي معتقديم و نه كسي مي تواند نسبت به آن ادّعاي قطع و يقين بنمايد؛ زيرا ممكن است چنان كه بيان كرده ايم آن حضرت، توسط اوليا و خواصّ خودشان يا به هر شكلي كه مقتضي باشد دخالت نمايند. خلاصه، آنچه معلوم است اين است كه به ظاهر، آن حضرت، مداخلة كلّي و فراگير در امور ندارند و اين سلب غير كلّي با ايجاب جزئي كه كسي نمي تواند آن را نفي نمايد منافات و مناقضه ندارد؛ با اينكه ما امارات و نشاني هاي بسياري در طول تاريخ تشيّع از اين مداخله غائبانه در موارد بسياري داريم. حال اگر كسي هم شكّاك يا مغرض باشد و بگويد من باور نمي كنم در جواب، غرض ما بيان امكان اين مداخله و ردّ سلب كلّي است و به عبارت ديگر مي خواهيم اين شبهه كه: «امام در امور مطلقاً مداخله ندارند» را ردّ كنيم؛ زيرا اين شبهه در صورتي وارد است كه عدم مداخلة مطلق آن حضرت، ثابت و معلوم باشد و چون اين موضوع (عدم مداخلة مطلق) قابل اثبات نيست با وجود بشارات انبيای گذشته و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) ائمّه طاهرين (علیهم السلام) اگر هم مداخلة آن حضرت در امور ثابت نشود خللي در مسئله امامت و غيبت و شئون آن حضرت، وارد نمي شود و همان

ص: 106

مقدار كه تصرّف و مداخلة ايشان درحدودي كه مصلحت است امكان پذير باشد براي ردّ شبهه كافي است چنان كه در ساير افعال و صنايع و مخلوقات خداوند متعال اگر در موردي فايدة پديده اي و مخلوقي را كشف نكرديم و نتوانستيم براي آن فايده اثبات كنيم دليل بر عدم فائده نمي شود كه از زمان هاي كهن گفته اند: «عَدَمُ الْوِجْدانِ لَا يَدُلُّ عَلَی عَدَمِ الْوُجُودِ».

اين ظهور و اين غيبت و آنچه در اخبار و احاديث از امور خارق العاده رسيده است همه جزء سنن الهيه و به ارادة خداوند حكيم عليم انجام مي شود؛ همان طور كه معتقديم در عالم تكوين و خلقت كار عبث و بيهوده واقع نشده و نمي شود و در اين گونه امور، همين نظام و برنامه جاري است.

ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ

ص: 107

4. مفهوم دقيق غيبت چيست؟

مفهوم غيبت ناشناخته بودن شخص آن حضرت بر مردم است و بااينكه ايشان را اشخاصي از هر گروه و فرقه اي ببينند و نشناسند منافات ندارد و نيز مفهوم غيبت، پنهان بودن مردم از آن حضرت نيست تا كسي بگويد بنابراين چون نمي توانند با مردم، تماس بگيرند نمي توانند بعض فريادرسي ها و استغاثه ها را شخصاً يا به وسيلة خواصّي كه دارند جواب بدهند. همان طور كه تذكّر داده ايم ايشان در موسم حجّ شركت مي فرمايند؛ به زيارت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و ساير اجداد بزرگوارشان (علیهم السلام) مي روند؛ قبور مؤمنين را زيارت و در تشييع جنائز، هر كجا مقتضي باشد، شركت مي كنند. خلاصه، در حال غيبت، آن حضرت، اعمال و برنامه هاي خير و عبادي و احسان به ضعفا را در حدودي كه در اين شرايط خاصّ، قابل انجام است انجام مي دهند و حكايات بسيار هم از اين مقوله نقل شده است كه اگر هريك از آنها باوربخش و يقين آور نباشد كلّ آنها موجب قطع و يقين است. ولي در اين جواب ما نمي خواهيم اين موضوع را اثبات كنيم؛ مي خواهيم نفي آن را و اينكه اعتقاد به امام غائب، مفهومش عقيده به خارج بودن آن حضرت از بين مردم و مجامع است ردّ كنيم و براي ردّ آن و دفع اشكال، همان امكان انجام اين گونه تصرّفات از ايشان كافي است.

ما حدود عقيدة خود را به آن حضرت و غيبت اعلام مي كنيم و كسينمي تواند بگويد امام غائبي كه شما به او عقيده داريد كه نه كسي او را

ص: 108

مي بيند و نه او كسي را مي بيند با امام ميّت تفاوت نمي كند. در اينجا فقط مي خواهيم با عرض عقيده روشن كنيم بر اين عقيده، كه دلائلي بر اثبات آن اقامه مي شود في حد نفسه ايراد و اشكالي وارد نيست چون عقايد از دو جهت مورد بررسي قرار مي گيرد: گاه نفس عقيده، مورد ايراد عقلي يا نقلي است كه نخست بايد آن را بررسي كرد؛ مثلاً عقيده به شرك يا تجسّم خدا يا حلول و اتّحاد و امثال اين عقايد عقلاً مورد ايراد و ابطال قرار مي گيرد يا عقيده به امامت ظالم، با نظر به خود اين عقيده عقلاً و نقلاً باطل است، و در اين صورت، اثبات آن براي شخص فلان ظالم قابل بررسي نيست.

در اين جواب مي گوييم: بر عقيده به امام غائب اين ايرادات وارد نيست؛ چون اين عقيده مفهومش عقيده به امامت شخصي كه در غيبت مطلق و مثل خارج از عالم ما باشد(1) نيست او در هر كجا بخواهد حاضر مي شود و مردم را مي بيند و مردم هم او را بدون معرفت به شخصش مي بينند. حكاياتي كه هم نقل مي كنيم - اگرچه چنان كه گفته شد في الجمله و به نحو متواتر اجمالي ثابت است - اين عقيدة ما را، كه آن حضرت را در غيبت مطلق نمي دانيم، تأييد مي نمايد؛ به هرحال جهتي كه مورد ايراد است عقيدة شيعه نيست و آنچه عقيدة شيعه است اين ايراد به آن وارد نيست.

ص: 109


1- 1. چنان كه از شيخ احمد احسائي نقل شده: «كَانَ خَارِجاً فِي غَيْبَتِهِ عَنِ الدُّنْيَا»، تا بر اساس آن فرقه سازي شود و ركن رابع و واسطه بين آن حضرت و مردم دنيا را گويند.

5. آيا توقيع شريف براي اثبات ولايت عامة فقها، حجّيّت دارد؟

راجع به ولايت فقها به طور عام در عصر غيبت در رسالة ضرورة وجود الحكومة و ولاية الفقهاء في عصر الغيبه به طور مختصر بحث كرده ايم، و راجع به توقيع شريف، اعتبار و حجّيّت آن ثابت است؛ زيرا شيخ ما صدوق (رحمة الله) در كتاب كمال الدين(1) از شيخ خود محمد بن محمد بن عصام كليني - كه از طبقة دهم است - روايت كرده است و در اينجا از او با جملة «رَحِمَهُ اللهُ» و در موارد ديگر با جملة «رَضِيَ اللهُ عَنْهُ» تجليل و تعظيم كرده است و او اين توقيع شريف را از ثقة الاسلام كليني و او از اسحاق بن يعقوب روايت كرده كه او به وسيلة جناب محمد بن عثمان (رحمة الله) نائب دوّم از نوّاب اربعه كتابي را كه متضمّن سؤالاتي بوده تقديم كرد و به خط اشرف حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) توقيعي در جواب، دريافت نمود و همچنين شيخ طوسي در كتاب الغيبه(2) اين توقيع رفيع را از جماعتي از جعفر بن محمد بن قولويه كه از ثقات و اجلّاء در حديث و فقه و صاحب تصنيفات بسيار و از طبقة دهم است و از ابي غالب

زراري احمد بن محمد بن سليمان از طبقة دهم كه او نيز از مشايخ و اجلّاء است و به جلالت قدر و كثرت روايت و«شيخ عصابه» و غيرذلك از القاب تعظيم و توصيف شده و از غير اين دو بزرگوار

ص: 110


1- صدوق، کمال الدین، ص485.
2- طوسی، الغیبه، ص292.

روايت فرموده و آن بزرگواران از جناب كليني و او از اسحاق بن يعقوب كه به احتمال قوي برادر كليني بوده روايت كرده است و از اعتماد كليني به او و احتجاج صدوق و شيخ طوسي (محمّدون ثلاثه) جلالت قدر و وثاقت وي نيز معلوم مي شود؛ بنابراين نه تنها سند، ضعيف نيست بلكه به نظر مي رسد كه در كمال قوّت و اعتبار است؛ به علاوه، متن آن، كه متضمّن پاسخ مسائل مهمّي است، بر قوّت و اعتبار آن افزوده است و اباحة خمس در آن، دليل بر ضعف آن نمي شود؛ نهايت امر يكي از اخبار تحليل و اباحه است كه با آن در فقه مثل سائر روايات عمل مي شود؛ مضافاً بر اينكه معلوم نيست سؤال از مطلق خمس بوده يا از خمس مبتلابه در اماء و جمله قبل از اين عبارت كه مي فرمايد:

«أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَيْئاً فَأَكَلَهُ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ النِّيرَانَ».(1)

نيز قرينه است بر اينكه سؤال از مطلق خمس نبوده است؛ علي هذا تعرّضتوقيع به حكم خمس، به طور اجمال شاهدي بر ضعف آن نيست و توقيع رفيع در كمال اعتبار است.

ص: 111


1- صدوق، کمال الدين، ص485؛ طوسي، الغيبه، ص292؛ طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص283؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص1114؛ اربلی، کشف الغمه، ج3، ص340؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج9، ص550. «و امّا کساني که اموال ما را با اموال خودشان درمي آميزند، هرکسي چيزي از اموال ما را حلال شمارد و آن را بخورد همانا آتش خورده است».

6. وجود امام غايب چه تأثيري براي يك مؤمن دين دار دارد؟

پاسخ اين سؤال واضح است؛ وجود امام از دو جهت باعث دلگرمي مؤمنين و حفظ تعهّد و موجب مزيد شوق به اعمال صالح و انجام وظايف است؛ نخست: از جهت اطمينان و اميدواري و خوش بيني به آينده جهان و پيروزي نهايي حقّ بر باطل و پرشدن زمين از عدل و داد؛ اين فايدة رواني مهمّي است كه بر اصل عقيده به مصلح آخرالزّمان و ظهور منجي كه همة پيروان اديان مخصوصاً مسلمانان به آن اعتقاد دارند مرتّب است؛ همه به آيندة دنيا نظر دارند و منتظر آن عصر درخشان و دوران خلاصي هستند.

دوّم: از جهت حال حاضر و بقاي التزامات اخلاقي و ديني و تعهّدات مذهبي، مفيد و شوق انگيز و رغبت افزا است؛ نفس اين عقيده كه ما في الحال امام و ملجأيي الهي داريم كه از اعمال صالح و خير ما مسرور مي شود و از كارهاي زشت ما مغموم و رنجيده خاطر مي گردد و براي ما و حوائج ما دعا مي كند موجب ثبات و استقامت و قوّت روح و شكيبايي و پشت گرمي مي شود و باعث ميل به پرهيزكاري و پارسايي و حُسن عمل مي گردد و خلاصه، مقرّب به طاعت و مبعّد از معصيت است.

ص: 112

7. چرا فلسفة غيبت، پس از ظهور، معلوم مي گردد؟

در مورد سرّ غيبت نگفته ايم كه سرّ و فلسفه و حكمت آن منحصراً بعد از ظهور معلوم مي شود بلكه گفته ايم كه سرّ و حكمت مهمّ و عمده آن بعد از ظهور ظاهر مي شود و اين به معناي نفي اسرار و حكمت هاي متعدّد ديگر نيست و فرضاً هم اگر حكمت را منحصر به آنچه بعد ازظهور ظاهر مي شود بدانيم اشكالي پيش نمي آيد؛ چون ما برحسب احاديث معتبر، ثابت مي كنيم كه غيبت و ظهور آن حضرت به امر خدا واقع خواهد شد؛ بنابراين اگر بگوييم حكمت غيبت بعد از ظهور ظاهر خواهد شد علامت تسليم و ايرادنگرفتن به كار و تقدير خداست؛ به علاوه ظهور علمي حكمت غير از ظهور عيني و خارجي آن است كه بعد از ظهور حاصل مي شود، مثل آنكه فايده و حكمت بعثت و رسالت حضرت خاتم الأنبيا (صلی الله علیه و آله) قبل از ولادت آن حضرت و در اعصاري كه پيغمبران گذشته از آن خبر مي دادند به طور اجمال معلوم بود و روشن بود كه فوايد بزرگ و مهمّي دارد امّا اين فوايد و بركات بعد از بعثت آن حضرت ظاهر شد و در هر عصر و هر زمان و هر روز تا زمان ما ظاهرتر گرديده و ظاهرتر خواهد شد.

امم گذشته كه از پيغمبرانشان بشارت رسالت محمدي (صلی الله علیه و آله) را دريافت مي كردند مي دانستند كه فايدة اين رسالت، بزرگ و باعظمت است ولي تا آن حضرت، ظهور نفرموده و قرآن را براي بشريت نياورده بود اين فايده

ص: 113

چنان كه بايد معلوم نبود و بعد از عصر رسالت، ش-ناخته و معروف شد و از اين جهت ابن تيميه و ديگري نمي تواند شبهه بنمايد و اخبار معتبري را كه دلالت بر وقوع غيبت دارند انكار نمايد. امثال او كه اخبار ابن صائد و دجّال و حتّي خبر او را با آن تفاصيل عجيب و غريب و غيرقابل قبول، مي پذيرند و از حكمت اين تفصيلات غيرمنطقي نمي پرسند، حقّ ندارند از حكمت ظهور امام زمان (علیه السلام) كه محقّقاً واقع خواهد شد سؤال نمايند.

باز هم يادآور مي شوم كه: روح و اساس اين اشكال، اصل عقيده به امامت آن حضرت را با اين مبعدات و ملازماتي كه طرح شده مورد ايراد قرار مي دهد؛ يعني فكر و عقيده را از حيث محتوا و به اصطلاح در عالم ثبوت، غيرمقبول مي شمارد و نظر ما در اين جواب ها بيشتر متوجّه دفع اين اشكال و ابطال آن مي باشد. به عبارت ديگر گاه، نبوّت پيغمبر يا امامت امام با ايراد به اصل فكر و عقيده به نبوّت عامّه يا امامت عامّه مورد اشكال يا انكار واقع مي شود و گاه اثبات نبوّت يا امامت - كه در اصل حصول و تحقق، ممكن يا لازم و واجب است - براي شخص معيّني مورد ايراد قرار مي گيرد.

در اين پرسش، مسئلة معقول بودن امامت براي شخص غائبي كه بر وجودش در يك زمان بسيار طولاني اثري مرتّب نباشد و به آينده موكول باشد مورد ايراد شده كه اگر چنين شخصي در خارج هم وجود داشته باشد امامت براي او غيرمعقول و غير قابل اثبات باشد.

مثل اينكه در مسئلة جواز امامت ظالم و غيرمعصوم و غيراعلم، كبراي مسئله مورد ابطال است كه در نتيجه صغريات و جزئيات آن مثل امامت ظلمه و جهال و غيراعلم نفي مي شود.

ص: 114

بنابراين در اين جواب ها نظر بر اين است كه بگوييم امامت شخص غايبي كه به طوركلّي از مردم جدا باشد و مردم از او غايب و او از مردم غايب باشد عقيدة شيعه نيست و مقصود از غيبت، غيبتي است كه غايب و مغيبٌ عنه در آن، از هم منفصل و جدا نيستند و ربط غايب با كساني كه از آنها غايب شده مثل ربط آفتاب مستور به ابر با كائنات ارضي است؛ نه اينكه اجتماع آنها با يكديگر ناممكن است.

غيبتي كه شيعه به آن معتقد است قاطع ارتباط كلّي نيست و معنايش پنهان بودن مغيبٌ عنه از غايب نيست؛ لذا غيبت با آن فوایدي، كه گفته شد بر وجود امام مترتب است، منافي نيست.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

جمادي الثانيه 1417

لطف الله صافي

ص: 115

ص: 116

کتاب نامه

1. قرآن کريم.

2. نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، الشریف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412ق.

3. ا لاربعین فی امامة الائمة الطاهرین، قمی، محمدطاهر بن محمد (م.1098ق)، تحقیق، سید مهدی رجائی، قم، مطبعة الامیر، 1418ق.

4. الاحتجاج، طبرسی، احمد بن علی (م. 560ق.)، تحقیق سید محمدباقر موسوی خرسان، النجف الاشرف، دارالنعمان، 1386ق.

5. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقیق مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لتحقیق التراث، بیروت، دارالمفید، 1414ق.

6. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، قم، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1417ق.

7. اقبال الاعمال، ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664ق.)، تحقیق جواد قیومی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.

8. امان الامة من الضلال و الاختلاف، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعة العلمیة، 1397ق.

9. الانصاف فی النص علی الائمة، بحرانی، سید هاشم حسینی (م. 1107ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ق.

10. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمةالاطهار (علیهم السلام)، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقيق محمدباقر بهبودی، بيروت، داراحياء التراث العربی، 1403ق.

11. البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مطبعة الخیام، 1399ق.

ص: 117

12. بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله)، صفار، محمد بن حسن (م. 290ق.)، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی، تهران، موسسة الاعلمی، 1404ق.

13. تاج الموالید فی موالید الائمة و وفیاتهم، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406ق.

14. التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

15. تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن4)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.

16. تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104ق.)، تحقیق ربانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.

17. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. 560ق.)، تحقیق نبیل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.

18. جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجه، محدث نوری، میرزاحسین (م. 1320 ق.)، تحقیق محسن عقیل، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412ق.

19. الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، سعید بن هبةالله (م. 573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی (علیه السلام)، 1409ق.

20. الخصال، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403ق.

21. دارالسلام در احوالات حضرت مهدی (علیه السلام)، عراقی میثمی، محمود بن جعفر (م. 1308ق.)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1383ق.

22. الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور، سیوطی، جلال الدین (م. 911ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.

23. روضةالواعظین و بصیرةالمتعظین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508ق.)، قم، الشریف الرضی، 1375ش.

ص: 118

24. سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید (م. 275ق.)، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دارالفکر.

25. سنن ابی داوود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 275ق.)، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر، 1410ق.

26. سنن الترمذی، ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279ق.)، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دارالفکر، 1403ق.

27. السیرةالنبویه، ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213ق.)، تحقیق محمد عبدالحمید، القاهرة، مکتبة محمدعلی صبیح و اولاده، 1383ق.

28. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، عزالدين (م. 656ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحياء الکتب العربية، 1378ق.

29. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261ق.)، بیروت، دارالفکر.

30. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، احمد بن حجر (م. 974ق.)، القاهرة، مکتبة القاهرة، 1385ق.

31. الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دارصادر.

32. العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (علیه السلام)، نهاوندی، علی اکبر، تحقیق صادق برزگر بفرویی، حسین احمدی قمی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1388ش.

33. عقیدةالشیعه، دونلدسن، دوایت م، مصر، مکتبة الخانجی، 1365ق.

34. الغارات، ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد (م. 283ق.)، تحقیق سید جلال الدین حسینی ارموی، چاپخانه بهمن.

35. غرر الحکم و درر الکلم، آمدی، عبدالواحد بن محمد (م. 510ق.)، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1410ق.

36. الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.

37. الغیبه، نعمانی، محمد بن ابراهیم (م. 360ق.)، تحقیق فارس حسون کریم، قم، انتشارات انوارالهدی، 1422ق.

ص: 119

38. الفتن، ابن حماد، نعیم بن حماد مروزی (م. 229ق.)، بیروت، دارالفکر، 1414ق.

39. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363ش.

40. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، بیروت، دارصادر، 1386ق.

41. کتاب التفسیر، عیاشی، محمد بن مسعود (م. 320ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق.

42. کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، المطبعة الجدیده.

43. کشف الغمة فی معرفة الائمه (علیهم السلام)، اربلی، علی بن عیسی (م. 693ق.)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.

44. کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)،خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400ق.)، تحقیق سید عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.

45. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405ق.

46. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.

47. مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، تحقیق عده ای از محقّقین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415ق.

48. المزارالکبیر، مشهدی، محمد بن جعفر (م. 610ق.)، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر اسلامی، 1419ق.

ص: 120

49. الملاحم و الفتن (التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن)، ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664ق.)، اصفهان، تحقیق مؤسسه صاحب الامر (علیه السلام)، نشر گلبهار، 1416ق.

50. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.

51. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام)، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1422ق.

52. النجم الثاقب فی احوال الامام الحجة الغائب (علیه السلام)، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، تحقیق سید یاسین موسوی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1429ق.

53. ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، دارالاسوة، 1416ق.

ص: 121

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109