نمایه سازی قبلی : نمایه سازی قبلی شماره کتابشناسی ملی : ایران 85-25497 سرشناسه : مهدی پور، علی اکبر عنوان و نام پديدآور : بررسی چند حدیث شبهه ناک درباره عدالت آفتاب عالمتاب/علی اکبر مهدی پور منشا مقاله : انتظار ،ش 14 ، زمستان 1383: : ص 89 - 130 توصیفگر : محمد بن حسن (عج)، امام دوازهم توصیفگر : ظهور منجی توصیفگر : احادیث توصیفگر : عدالت
آيا مهدي موعود براي كشت و كشتار مي آيد؟آيا كعبه مقصود تشنه خون است؟آيا قبله جود دشمن هر موجود است؟آيا حجت معبود مظهر خشونت است؟آيا يوسف زهرا هدفي جز نسل كشي ندارد؟و يا اين ها تهمت هاي ناروايي است كه از سوي شيادان، قصه سرايان، دروغ پردازان و بدعت گذاران، آگاهانه جعل و نقل شده، تا چهره جهان تاب خورشيد عدالت را در هاله اي از شبهه ها و پرسش هاي ابهام آميز قرار دهند؟شماري از اين روايات _ يا به تعبير صحيح تر، خرافات _ در اين نوشتار نقد و بررسي مي گردد.
اي پرچم نجات در آغوش؛ اي چشمه سار عاطفه را نوش؛ اي غايب ناگشته فراموش.اي همه غم ها را تو پايان؛ اي همه دردها را تو درمان؛ اي همه نابساماني ها را تو سامان.اي هر كجا فساد، تو هادم؛ اي هر كجا نظام، تو ناظم؛ اي هر كجا قيام، تو قائم.اي چشمه جوشان حيات! پهنه گيتي خشكيد؛ گل بوته ها همه پژمردند، جز لاله خون رنگ دل باختگان.شب تيره غيبت به درازا كشيد؛ درياي سياه زندگي طوفاني شد، پهن دشت انسانيت به كوير سوزان مبدل گشت و من در اين شب تار وحشت زا لحظه هاي حضور تو را شماره مي كنم، اي زداينده غم و موعود امم.اين نه تنها منم كه در اين غار دهشت زا، دقايق انتظار تو را شماره مي كنم؛ بلكه همه پيامبران الهي در انتظار ظهور واپسين حجت خدا ثانيه شماري كرده، در آتش هجر او سوخته، در فراق جانكاهش اشك ها ريخته اند.در تاريخ وصل و هجران و در دفتر عشق و حرمان، محبتي چنين
ديرپا و محبوبي چنان گريزپا، چشمي نديده و گوشي نشنيده است. اينك يكهزار و يكصد و هفتاد سال تمام است كه اين جذبه و ناز و اين راز و نياز ادامه دارد.سرودها و درودهاي حضرت داود (ع) كه برگ هاي زرين عهد عتيق را به خود اختصاص داده، همه وصف جذبه و شور عشق توست. در هر فصلي از زبور، از ظهور موفورالسّرور، آن محبوب قرون و دهور، پايان بخش شب ديجور و مطلع صبح اميد و سرور، سخن ها گفته و نغمه ها نواخته است.شادي آسمانيان، مسرت خاكيان، غرش درياها، به وجد آمدن صحراها، ترنم درختان جنگل، آباداني جهان، آسايش انسان و آرامش همگان، در جاي جاي اين كتاب آسماني به نمايش گذاشته شده است. [1] .هر پيامبري از پيامبران پيشين روزهاي طلايي و خواستني پيشواي موعود را براي امت خود ترسيم و نويد بهروزي و گسترش عدل مهدوي را بازگو كرده اند.اشعياي نبي كه گسترش عدل و برچيده شدن ستم را به دست آن يگانه دوران خبر داده، ازرجعت مردگان سخن گفته و منتظران ظهور را ستوده است. [2] .حضرت دانيال از حوادث آخر زمان به تفصيل سخن گفته، در پايان فرموده است:«خوشا به حال آنان كه انتظار كشند». [3] .حضرت حيقوق نيز نويد ظهور داده، از طول غيبتش سخن گفته و به امت خود فرموده است:«اگرچه تأخير نمايد، برايش منتظر باش، كه البته خواهد آمد». [4] .حضرت عيسي (ع) در بيش از 50 مورد از منجي عالم سخن گفته، [5] به انتظار سازنده فرمان داده و از غفلت و بي توجهي بر حذر داشته است. [6] .رسول گرامي اسلام حضرت ختمي مرتبت
(ص) پس از مشاهده نور درخشان حجت قائم (عج)، چون ستاره اي فروزان در شب معراج [7] به خيل منتظران پيوسته و با منطق وحي از اين سوز و گدازپرده برداشته، [8] با يك دنيا شور و اشتياق مي فرمايد:«طوبي لمن لقيه، وطوبي لمن أحبه، وطوبي لمن قال به». [9] .خوشا به حال كسي كه او را ديدار نمايد؛ خوشا به حال كسي كه او را دوست بدارد؛ خوشا به حال كسي كه به امامت او معتقد باشد.امير بيان، پيشواي پرواپيشگان كه بر فراز منبر كوفه با يك دنيا شوق و شعف از آن مير هدايت سخن گفته، مي فرمايد:«برترين قله شرف، درياي بي كران فضيلت، شير بيشه شجاعت، ويرانگر كاخ هاي ستم، جهادگر هميشه پيروز، قهرمان دشمن شكن و...» و در پايان، آهي از اعماق دل بر كشيده، دست روي سينه نهاده مي فرمايد: «هاه، شوقاً الي رؤيته؛ آه، چقدر مشتاق ديدار اويم». [10] .چون از ياران مهربان آن محبوب دل ها سخن مي گويد، مي فرمايد:«ويا شوقاه الي رؤيتهم في حال حضور دولتهم». [11] .«آه، چقدر مشتاقم كه آن ها را به هنگام ظهور دولتشان ديدارنمايم».سبط اكبر امام حسن مجتبي (ع) حكومت شكوهمند آن حضرت را تشريح نموده و در پايان مي فرمايد:«فطوبي لمن ادرك أيامه وسمع كلامه». [12] .«خوشا به حال آنان كه روزگار همايونش را درك نموده به فرمانش گوش جان بسپارند».سالار شهيدان نيز در شب عاشورا به تفصيل از قيام جهاني آن مصلح آسماني سخن مي گويد. [13] .سيد ساجدان در مجلس يزيد در آن خطبه تاريخي خود، از مهدي موعود (عج) ياد كرده، با ياد و نامش مباهات مي
كند. [14] .باقر علوم اولين و آخرين خطاب به ام هاني مي فرمايد:«فان أدركت زمانه قرت عينك». [15] .«اگر آن روزگار ميمون را درك كني، ديدگانت روشن گردد».صادق آل محمد (ص) در شأن آن امام همام مي فرمايد:«ولو أدركته لخدمته أيام حياتي». [16] .«اگر من زمان او را درك مي كردم، همه عمر دامن خدمت به كمر مي بستم».عالم اهل بيت، امام كاظم (ع)، به هنگام تشريح آن ايام مسعود به برادر ارجمندش علي بن جعفر مي فرمايد:پسر جان! عقل هاي شما از درك آن ناتوان و استعدادهاي شما از دريافت آن عاجز است. اگر زنده بمانيد، آن را در مي يابيد. [17] .امام ثامن و ضامن چون نام نامي «قائم آل محمد» را مي شنود، بر مي خيزد، دست بر سرمي گذارد و براي تعجيل فرج آن بزرگوار دعا مي كند. [18] .جوادالائمه (ع) از قيام شكوهمند آن حضرت و برنامه هاي اصلاحي اش در مدينه منوره سخن گفته، با ياد آن، دل خود را تسكين مي بخشد. [19] .امام هادي (ع) در زندان سامرا به ياد يوسف زهرا اشك مي ريزد و از اختصاص روزهاي جمعه به آن حضرت سخن مي گويد. [20] .امام حسن عسكري (ع) نيز فرزند دلبندش را چون قرص قمر در شب بدر، به شيفتگان و دلدادگان نشان داده، خطاب به احمدبن اسحاق فرمود:«اگر نبود كه تو در نزد خدا و اولياي خدا منزلت خاصي داري، فرزندم را به تو ارايه نمي دادم». [21] .جان جانان، كعبه خوبان، حجت يزدان، حضرت صاحب العصر والزمان (عج) نيز هم چون پدران خود از طول غيبت در سوز و گداز است و
به شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته اش مي فرمايد:«واكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلك فرجكم». [22] .«براي تعجيل در امر فرج فراوان دعا كنيد كه فرج شما در آن است».اين سوز و گداز براي طولاني شدن دوران غيبت را همه معصومان داشتند، كه تنها به تعدادي از آن ها اشاره مي كنيم:پيشواي پرواپيشگان بيش از دو قرن پيش از ولادت حضرت مهدي (ع) در قنوت نمازشان مي فرمود:اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا وغيبه امامنا، ففرج ذلك اللهم بعدل تظهره وامام حق نعرفه. [23] .بار خدايا ما به تو شكايت مي كنيم رحلت پيامبرمان و غيبت اماممان را، خدايا گشايشي فراهم نما، با عدالتي كه ظاهر سازي و پيشواي حقي كه شناخت داريم.شهيد اول مي گويد:امام صادق (ع) به شيعيان فرموده بود اين قنوت اميرمؤمنان (ع) را در قنوت هاي خود بعد از كلمات فرج بخوانند. [24] .امام باقر (ع) نيز همين مضمون را به زراره تعليم فرموده بود كه در روزهاي جمعه در قنوت نمازش بخواند. [25] .امام هشتم نيز دعايي به اين مضمون به شيعيان خود آموزش داده بود كه روزهاي جمعه در قنوت نمازظهر بخوانند. [26] .امام جواد [27] ، امام هادي [28] و امام عسكري [29] (عليهم السلام) هر كدام در قنوت نماز خود براي تعجيل در امرفرج، سپري شدن شب ديجور غيبت و گسترش عدل در زمين، به دست آن امام موعود، دعا مي كردند.پيشواي ساجدان و زينت عابدان در صحراي عرفات در دعاي مشهور روز عرفه عرضه مي دارد:واصلح لنا امامنا... اللهم املأ الارض به عدلاً وقسطاً... واجعلني من خيار مواليه وشيعته... وارزقني الشهاده بين يديه. [30] .خدايا
امر امام ما را اصلاح فرما... خدايا زمين را به وسيله او پر از عدل و داد نما... خدايا مرا از دوستان و شيعيان برگزيده اش قرار بده... و شهادت در محضر او را به من روزي بفرما.اين ها قطره اي از دريا، مشتي از خروار و اندكي از بسيار مواردي است كه پيشوايان معصوم، به هنگام نيايش درقنوت ها يا تعقيبات نمازها، از يوسف گم گشته سخن گفته، از دوران غيبتش شكوه ها نموده، در فراقش ندبه ها سرداده، براي پريشاني شيعيان در عصر غيبت، سيلاب اشك بر چهره هاي خود روان ساخته اند.
معشوق و محبوبي كه در دل ها نفوذ مي كند، معمولاً يك يا چند ويژگي دارد كه در دل عاشقان وشيفتگانش، در پرتو آن نقاط كمال و قوت تأثير مي گذارد و آن ها را به سوي خود مي كشد.كمال جويي به صورت فطري در نهاد بشر جاي دارد. هر انساني در هر عصر و زماني و در هر شرايطي به سوي كمال جذب مي شود و عشق مي ورزد.محبوب ما همه كمالات بشري را به خود اختصاص داده، مجمع همه كمالات عالم است. او تنها مصداق حقيقي «آن چه خوبان همه دارند تو تنها داري» است.اگر قهرمانان با توجه به نيروي جسماني خدادادي، هزاران طرفدار و علاقه مند دارند، در زير آسمان، هيچ انساني به قدرت جسماني او يافت نمي شود. امام رضا (ع) در اين باره مي فرمايد:از نظر نيروي جسماني آن قدر قوي و نيرومند است كه اگر دست مباركش را به سوي بزرگ ترين درخت روي زمين دراز كند، آن را از ريشه و بن برآورد
و اگر در ميان كوه ها بانگ بزند، صخره هاي آن فرو ريزد. [31] .اگر يوسف كنعان از نظر جمال بي نظيرش، زيباترين تابلوهاي عهد كهن را به خود اختصاص داده، يوسف زهرا در ميان دلبران بهشتي عنوان «طاووس اهل الجنه» [32] را از آن خود ساخته است.پيامبر اكرم (ص) در شأن او فرموده:«وجهه كالكوكب الدرّي [33] ؛ چهره اش چون ستاره سحر است».اگر پدران و مادران با مهر و محبت و شفقت خود گوي سبقت را از همگان ربوده اند، امام هشتم مي فرمايد:«واشفق عليهم من ابائهم وامهاتهم». [34] .«مهدي موعود از پدران و مادران بر امت خود مهربان تر مي باشد».اگر پدر و مادر همواره نگران سلامتي اولاد و دلسوز و مراقب فرزندان هست، اين پدر بي نظير امت درتوقيع خود به شيخ مفيد مي فرمايد:«انّا غير مهملين لمراعاتكم ولاناسين لذكركم». [35] .«ما هرگز در رعايت و مراقبت شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطر نمي بريم».اگر پدر و مادر تلاش مي كنند كه فرزندان خود را در برابر حوادثي كه سلامتي آن ها را تهديد مي كند حفظ كنند، آن پدر بي همتاي انسان ها همواره بلاگردان امت بوده، مي فرمايد:«بي يدفع الله البلاء عن اهلي وشيعتي». [36] .«خداوند به وسيله من بلاها را از شيعيان و خاندانم دفع مي كند».نه تنها شيعيان، نه فقط آدميان، بلكه وجود زمين و آسمان، گردش خورشيد و ماه، بقاي نظام هستي، همه و همه طفيل آن يگانه دوران ها، محبوب دل ها و موعود ملت ها مي باشد؛ چنان كه در احاديث فراوان به صراحت آمده:«اگر يك لحظه حجت خدا در روي
زمين نباشد، زمين ساكنان خود را در كام خود فرو مي برد». [37] .نقش امام زمان در جهان هستي، همان نقش خورشيد در منظومه شمسي مي باشد؛ به گونه اي كه بقاي منظومه به وجود خورشيد و به تعادل جاذبه و دافعه بين خورشيد و كرات منظومه بستگي دارد. اگر يك لحظه جاذبه خورشيد قطع شود، كرات منظومه در فضاي لايتناهي پرت و پخش مي شوند؛ اگر يك لحظه خورشيد جهان افروز آفرينش در روي زمين نباشد، نشاني از زمين و زمان باقي نمي ماند؛ لذا در احاديث فراوان، وجود امام در عصر غيبت به خورشيد پنهان در پشت ابر تشبيه شده است. [38] اين تشبيه بسيارلطيف و پرمعنايي است كه نگارنده در برخي از آثار خود آن را بيان كرده است. [39] .او با اين همه ويژگي يكي از امامان نور است كه امام هشتم در شأن آن ها فرموده:امام، ماه تابان، مشعل فروزان، نور درخشان، ستاره هدايتگر در شب هاي ديجور در گوشه و كنار درياها وخشكي هاست....امام، يگانه روزگار، بي نظير دوران، كه هرگز به گرد راهش نرسد، هيچ دانشمندي با او برابري نكند، هيچ چيزي نظير، مثل و جاي گزين او نشود، مي باشد. [40] .ديگر ويژگي هايش را امير بيان مولاي متقيان چنين مي ستايد:او قله شرف عرب، اقيانوس بي كران كرامت بشر، عزيز اهل خود و برگزيده تبار خويش مي باشد كه اگر رگبار مرگ فرو ريزد نمي هراسد. اگر پيروانش در محاصره افتد، احساس زبوني نمي كند. از پيكار با سلحشوران عقب گرد نمي كند؛ سلحشور هميشه پيروز و شير ژياني است كه دشمن را از ريشه و
بن برمي كند؛ شمشير برنده اي از شمشيرهاي خداوندي است. دست بخشنده خدا در زمين است. بلندترين قله هاي جهان در برابر بزرگواري اش پست نمايد. كوه هاي بلند و بالا در برابر جود و كرمش سست نمايد. دژي محكم و پناهگاهي مستحكم است. دانش او از همه گسترده تر و كرامتش از همه افراشته تر است.... [41] .
او گذشته از اين همه فضايل و مناقب، دست نيرومند خداوند منّان است كه روزي از آستين غيبت بيرون آمده، كاخ هاي ستمگران را بر سرشان فرو ريزد، تيرگي هاي جهل، ظلم، ستم، فقر، تبعيض، تحقير، نابساماني ها و ناهنجاري ها را بزدايد، جهاني آباد و آزاد براساس عدل و داد در سرتاسر گيتي بنياد نهد، حكومت واحد جهاني براساس عدالت و آزادي، با محوريت «عدل» و «قسط» تأسيس نموده، آرزوي همه پيامبران و مصلحان را برآورده، حاكميت الله را تحقق بخشيده، اراده تعالي را از جعل خليفه بر روي زمين عينيت مي بخشد.در 148 حديث از پيشوايان معصوم اين مضمون آمده است كه:«يملأ الارض قسطاً و عدلا، كما ملئت ظلماً و جوراً». [42] .«جهان را پر از عدل و داد كند، آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده است».به چند نمونه از اين احاديث اشاره مي كنيم:1. ابوسعيد خدري از رسول اكرم (ص) روايت مي كند كه فرمود:«تأوي اليه امته كما تأوي النحله يعسوبها، يملا... لا يوقظ نائماً ولا يهريق دماً». [43] .امتش به سوي او پناه مي برند، چنان كه زنبوران عسل به ملكه خود پناهنده مي شوند. زمين را پر از عدل و داد كند؛ آن گونه كه پر از جور
و ستم شده، خفته اي را بيدار نكند و خوني را نريزد.2. اصبغ بن نباته در ضمن حديثي از مولاي متقيان نقل مي كند كه فرمود:الحادي عشر من ولدي، هو المهدي يملأها عدلا كما ملئت جوراً وظلماً، تكون له حيره وغيبه، يضل فيهااقوام ويهتدي فيها آخرون. [44] .او يازدهمين فرزند منست، او همان مهدي است كه جهان را پر از عدل كند؛ آن گونه كه پر از جور و ستم شده است. براي او دوران حيرت و غيبتي خواهد بود، كه گروه هايي در آن گم گشته و گروه هاي ديگري در آن هدايت خواهند يافت.3. پيامبر رحمت در لحظات واپسين خود، براي تسلي خاطر حضرت فاطمه (س) به تفصيل از حضرت مهدي (ع) سخن گفته، از گشودن قلعه هاي ضلالت و دل هاي بسته، از احياي دين و پركردن زمين با عدل و داد خبر داده، در پايان فرمود: «المهدي من ولدك؛ دخترم اين مهدي از تبار توست». [45] .4. از سالار شهيدان پرسيدند: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ فرمود:نه، صاحب الامري كه جهان را پراز عدل و داد كند، آن گونه كه پر از جور و ستم شده باشد، در دوران فترت امامان مي آيد؛ چنان كه پيامبراكرم (ص) در دوران فترت پيامبران مبعوث گرديد. [46] .5. امام باقر (ع) از سالار شهيدان نقل مي كند كه در تفسير آيه شريفه (والنهار اذا جليها) [47] فرمود:«او قائم آل محمد (ص) است كه زمين را پر از عدل و داد نمايد». [48] .6. امام ششم در ضمن حديثي فرمود:او پايان بخش امامان، قائم به حق، بقيه الله در زمين، صاحب زمان و خليفه
رحمان است كه اگر به مقدار درنگ حضرت نوح در ميان امتش، در غيبت باقي بماند، از دنيا بيرون نرود جز اين كه ظاهر شده، جهان را پر از عدل و داد نمايد، چنان كه از جور و ستم پر شده باشد. [49] .7. امام حسن عسكري (ع) به احمدبن اسحاق فرمود:سپاس خدايي را كه مرا از دنيا بيرون نبرد، تا امام بعد از خود را ديدم. او شبيه ترين مردمان است به رسول خدا، در خلقت و سيرت. خداوند او را در عالم غيبت نگه مي دارد، سپس ظاهر مي سازد تا جهان را پر از عدل و داد كند؛ چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد. [50] .
عدالت ريشه در فطرت انسان دارد. هر انساني به طور فطري تشنه عدالت است. اين تشنگي و شيفتگي از اعماق وجود او نشأت مي گيرد.عدالت قانوني است فراگير كه همه ابعاد زندگي اجتماعي را در بر مي گيرد و نظام هستي بر محور آن مي چرخد.اگر در جامعه اي حق هر صاحب حقي به او برسد، عدالت اجتماعي در ميان آن ها رعايت شده است.عدالت اجتماعي مفهوم بسيار گسترده اي دارد كه همه ابعاد روحي، جسمي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، قضايي و... را در بر مي گيرد.همان گونه كه فرشتگان به هنگام خلقت انسان بر روي زمين پيش بيني كردند و گفتند:(اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء) [51] ؛ «آيا بر روي زمين كساني را قرار مي دهي كه در آن فساد مي كنند و خون مي ريزند؟»از همان آغاز، فساد حاكم شد؛ جور و ستم آغاز گرديد، پسر آدم، قابيل برادرش، هابيل،
را به قتل رسانيد و تا كنون اين فساد و تباهي سرتاسر گيتي را فرا گرفته است. اگر در زمان خاصي در مكان معيني (چون عهد رسالت و ايام خلافت مولاي متقيان) عدالت حاكم بوده، از نظر زمان و مكان آن قدر محدود بوده كه در برابر جور و ستم حاكم بر كره خاكي در طول قرون و اعصار بسيار ناچيز است.بنابراين به جرأت مي توان گفت هدف نهايي از بعثت پيامبران هنوز جامه عمل پوشانده نشده است.قرآن كريم هدف از ارسال رسل و انزال كتب را (ليقوم الناس بالقسط) [52] بيان فرموده.بر اين اساس، هدف از بعثت پيامبران هنگامي تحقق مي يابد كه شالوده زندگي مردمان بر اساس «عدل» و«قسط» استوار شود.اين معني جز در حكومت عدل حضرت بقيه الله _ ارواحنافداه _ اتفاق نيفتاده و اتفاق نخواهد افتاد.
شاخصه هايي كه در كلمات پيشوايان معصوم درباره حكومت عدل حضرت مهدي (عج) بيان شده، بسيار فراوان است. به شماري از آنها فقط اشاره مي كنيم:1) امام حسن مجتبي (ع) در ضمن يك حديث بسيار طولاني مي فرمايد:«تصطلح في ملكه السباع». [53] .«در سلطنت و دوران فرمان روايي او درندگان با يكديگر آشتي مي كنند».علاوه بر روايات فراوان كه اين معني را بيان كرده اند، در بسياري از كتب آسماني نيز بر آن تصريح شده كه تنها به يك مورد از آن ها اشاره مي كنيم:مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد؛ براي مظلومان زمين به راستي حكم خواهد كرد؛ گرگ با بره سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله پرواري و شير با هم، و طفل كوچك آن ها را
خواهد راند... در تمام كوه مقدس من ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد. [54] .2. در كلمات قدسي آمده است:در آن زمان، امنيت و آسايش را در روي زمين حكمفرما مي كنم؛ چيزي به چيزي صدمه نمي زند؛ چيزي از چيزي نمي ترسد؛ حشرات و حيوانات به مردمان و يكديگر آسيب نمي رسانند. [55] .3. امام هشتم در فرازي از يك حديث بسيار زيبا مي فرمايد:«ووضع ميزان العدل بين الناس، فلا يظلم احد احداً». [56] .4. رسول اكرم (ص) در ضمن يك حديث بسيار طولاني مي فرمايد:هنگامي كه حضرت آدم (ع) نور مقدس منجي بشريت را مشاهده كرد، خطاب شد: «با اين بنده سعادتمند خود، بندها و زنجيرها را از بندگانم مي گشايم و زمين را پر از مهر و محبت و رأفت و رحمت مي نمايم، آن گونه كه پيش از او پر از جور و شقاوت و سنگدلي شده بود. [57] .5. نبي مكرم (ص) در بياني كوتاه، امنيت و آرامش را اين گونه ترسيم مي كند:زني بر هودجي نشسته، از حجاز تا عراق در كمال آسايش طي طريق مي كند و از چيزي نمي هراسد. [58] .6. شاگرد برجسته مكتب ولايت، ابن عباس مي گويد:«لا ينتطح فيه عزان جماء و ذات قرن». [59] .«در عهد او دو بز شاخ دار و بي شاخ به يكديگر شاخ نمي زنند».7. امام باقر (ع) اين واقعيت را در يك بيان جالب و جامع چنين ترسيم مي كند:«حتي لايري اثر من الظلم». [60] .«تا جايي كه ديگر نشاني از ظلم ديده نشود».8. امام صادق (ع) گستره عدل مهدوي
را در يك جمله چنين خلاصه مي كند:«اما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم، كما يدخل الحر والقر». [61] .به خدا سوگند عدالت او در داخل خانه هايشان به آن ها مي رسد، همان گونه كه سرما و گرما به داخل خانه هايشان نفوذ مي كند.9) پيشواي پروا پيشگان مي فرمايد:آن گاه حضرت مهدي (ع) فرمانده هانش را به همه شهرها مي فرستد و فرمان مي دهد كه عدالت را در ميان مردم برقرار كنند. گرگ و گوسفند در كنار يكديگر مي چرخد، كودكان با مارها و عقرب ها بازي مي كنند وآسيبي به آن ها نمي رسد. [62] .10) منطق وحي در اين رابطه مي فرمايد:(اعلموا أن الله يحيي الارض بعد موتها). [63] .«بدانيد كه خداوند زمين را زنده مي كند پس از مرگ آن».امام صادق (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد:«اي يحييها الله بعدل القائم عند ظهوره، بعد موتها بجور ائمه الضلال». [64] .خداوند آن را با عدل حضرت قائم (عج) زنده مي كند به هنگام ظهورش، پس از آن كه با جور و ستم زمامداران گمراه، مرده باشد.ابن عباس نيز در همين رابطه گويد:خداوند زمين را پس از مردن آن، به وسيله ستم كشورداران، به وسيله قائم آل محمد (عج) زنده مي كند. [65] .اين ها قطره اي از دريا و اندكي از بسيار روايات وارد شده از امامان نور درباره گستره عدل تنها بازمانده ازحجج الهي و تنها ذخيره پروردگار براي گسترش عدل و داد بر فراز پهن دشت جهان بود. [66] .
اگرچه روايات فراواني كه از پيشوايان معصوم، درباره دادگستر جهان حضرت صاحب زمان (عج)، با اسناد معتبر
و قابل استناد رسيده، روايات مجعول و موهومي هم از سوي افراد مجهول و يا غير موثّق جعل شده و با روايات مهدويت خلط شده كه شخصيت بي نظير آن امام رئوف را زير سؤال برده و از سيماي نوراني و ملكوتي آن امام همام، چهره اي خشن، خون ريز و سنگ دل ترسيم نموده است. ما در اين نوشتار در پي آنيم كه شماري از اين احاديث ضعيف و يا مجعول را مورد نقد و بررسي قرار دهيم.نگارنده سطور با بررسي اجمالي به اين نتيجه رسيده است كه اين احاديث بر سه دسته اند:الف) احاديثي كه افراد كذاب، حقه باز، دروغ پرداز و طردشده از جامعه تشيع جعل و منتشر كرده اند؛ب) احاديثي كه افراد مجهول و ناشناخته انتشار داده اند؛پ) احاديثي كه از افراد وابسته به يكي از مذاهب باطل نقل شده است.و اينك براي هر يك از سه گروه، يك نمونه به عنوان مثال آورده مي شود:1. محمد بن علي كوفييكي از افراد بارز دسته اول، ابوجعفر محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي، قرشي، صيرفي، كوفي و ملقب به «ابوسمينه» مي باشد كه در سند روايات با عناوين «محمدبن علي كوفي»، «محمدبن علي صيرفي» و يا «ابوسمينه»آمده است. اينك ديدگاه علماي رجال:يك _ پيشواي رجاليون مرحوم نجاشي در حق او مي نويسد:بسيار ضعيف و فاسد العقيده است. در هيچ چيز به او اعتماد نمي شود. پس از آن كه در كوفه به دروغ پردازي شناخته شد، وارد قم گرديد، مدتي بر احمدبن محمدبن عيسي (اشعري) وارد بود، سپس به غالي بودن مشهور شد، مورد آزار قرار گرفت. احمدبن محمدبن عيسي او
را از قم بيرون كرد و براي آن داستاني است. [67] .دو_ شيخ الطائفه، مرحوم شيخ طوسي در فهرست خود از او ياد كرده، طريق خودش را به او بيان نموده، سپس مي فرمايد:جز اين كه او خلط مي كرد، غالي بود، تدليس مي كرد و در مواردي متفرد بود، مطالبي نقل مي كرد كه به جز او از طريق ديگري معهود نيست. [68] .سه _ كشي نيز فرموده: «او رمي به غلو شده بود». [69] .چهار_ ابن غضائري از او به عنوان «كذاب و غالي» ياد كرده، اضافه مي كند:وارد قم شد، در آن جا وضعش آفتابي شد. احمدبن محمدبن عيسي اشعري او را از قم بيرون كرد. مشهور به غلو بود، به او توجه نمي شود و احاديثش نوشته نمي شود. [70] .پنج _ ابن داود در بخش دوم كتابش (ضعفا) از او ياد كرده، عين عبارت نجاشي را آورده است. [71] .شش _ علامه حلي [72] ، تفرشي [73] و ابو علي حائري نيز عين تعبير نجاشي را آورده اند. [74] .هفت _ شيخ طوسي از علي بن حمدبن قتيبه نيشابوري نقل كرده كه فضل بن شاذان [75] مي گفت:نزديك شده كه در قنوت نماز بر ابوسمينه، محمدبن علي صيرفي لعنت و نفرين كنم. [76] .سپس اضافه مي كند: فضل بن شاذان در برخي از آثار خود فرموده است كه دروغ گويان مشهور عبارتند از:1. ابوالخطاب؛2. يونس بن ظبيان؛3. يزيد صائغ؛4. محمدبن سنان؛5. ابوسمينه، كه مشهورترين آن هاست. [77] .هشت _ علامه مجلسي كه در مواردي از ابوسمينه روايت نقل كرده، در رجال خود به صراحت به ضعيف بودن اوداوري كرده است.
[78] .نه _ مرحوم كلباسي در مقام تشريح جلالت قدر ابوجعفر، احمدبن محمدبن عيسي اشعري مي نويسد:«همو بود كه ابوسمينه، محمدبن علي غالي فاسد العقيده را از قم بيرون كرد». [79] .ده _ مرحوم آيه الله خويي (قدس سره) پس از نقل عين عبارات نجاشي، كشي و شيخ طوسي، نكاتي را متذكر مي شود؛ از جمله اين كه:در ضعيف بودن محمد بن علي ملقب به «ابوسمينه» جاي ترديد نيست، جز اين كه شخصي به نام «محمدبن علي قرشي» در اسناد كامل الزيارات آمده با توجه به اينكه ابن قولويه ملتزم شده كه در اين كتاب از افراد غيرموثق روايت نكند، [80] هرگز نمي توان ادعا كرد كه او همان «ابوسمينه» باشد. آن گاه شواهدي آورده كه او غير از ابوسمينه دروغ پرداز مي باشد. [81] .پس از نقل ديدگاه بزرگان علم رجال و روشن شدن وضع محمدبن علي كوفي، يادآور مي شويم كه نقد و بررسي منقولات او فرصت بيش تري مي طلبد. ما در اينجا صرفاً به برخي از منقولات او در كتاب «غيبت نعماني» مي پردازيم:در كتاب نعماني، محمدبن علي كوفي، در سند 28 حديث واقع شده، كه 22 مورد آن را ممكن است توجيه كرد و با كمك گرفتن از ديگر احاديث ضعف سند آن ها را ناديده گرفت، ولي 6 مورد آن احتياج به نقد و بررسي دارد:يك. محمدبن علي كوفي با سلسله اسنادش از زراره نقل مي كند كه از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا قائم (عج) از سيره پيامبر (ص)پيروي مي كند؟ فرمود: نه، هرگز با سيره آن حضرت رفتار نمي كند. گفتم: چرا جانم به فدايت؟ فرمود:ان رسول
الله سار في امته بالمن، كان يتألف الناس، والقائم يسير بالقتل، بذلك امر في الكتاب الذي معه،ان يسير بالقتل ولا يستتيب احداً، ويل لمن ناواه.رسول خدا در ميان امت با من (منت نهادن بر اسيران و آزاد كردن آنان) رفتار نمود، تا در ميان مردم الفت ايجادكند، ولي قائم (عج) با كشتار رفتار مي كند. در نامه اي كه در دست اوست، به او امر شده كه كشتار را پيشه سازد و توبه ا حدي را نپذيرد. واي بر كسي كه با او به دشمني برخيزد. [82] .اين حديث گذشته از ضعف سند و دروغ گو بودن راوي آن، ناهنجاري هاي ديگري دارد، كه از آن جمله است:1. اين حديث معارض است با روايات فراواني كه مي گويد: حضرت قائم (عج) دقيقاً همانند سيره رسول اكرم (ص) رفتار مي كند:_ امام باقر (ع) مي فرمايد: «او همانند سيره پيامبر رفتار مي كند.» [83] ._ امام صادق (ع) مي فرمايد: «آن چه رسول خدا انجام داد، او نيز انجام مي دهد». [84] ._ امام باقر (ع) مي فرمايد: شيوه هاي پيشينيان را از بين مي برد، چنان كه رسول خدا (ص) شيوه هاي جاهليت را از بين برد. [85] ._ امام صادق (ع) مي فرمايد: اما پيروي او از سنت پيامبر (ص): از شيوه هدايتي او هدايت گشته، براساس سيره او رفتارمي كند. [86] ._ حضرت بقيه الله به هنگام ظهور، بر فراز منبر نشسته، با مردم پيمان مي بندد كه همانند سيره پيامبر با آن ها رفتار كند و همانند عمل پيامبر (ص) عمل كند. [87] ._ پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «در ميان آن
ها با سنت پيامبرشان رفتار مي كند». [88] ._ رسول اكرم (ص) مي فرمايد: «صورتش همانند صورت من و سيرتش همانند سيرت من است.» [89] ._ پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: او مردي از تبار من است، براساس سنّت من پيكار مي كند، چنان كه من براساس وحي پيكارنمودم. [90] ._ پيامبر رحمت مي فرمايد: «او قدم جاي پاي من مي گذارد و هرگز از آن خطا نمي كند.» [91] ._ امام زمان (عج) در ميان ركن و مقام فرمايد: «هر كس با سنّت رسول خدا با من محاجه كند، من از هركسي براي سنّت آن حضرت شايسته تر هستم». [92] .2. اين حديث معارض است با احاديث فراواني كه مي گويد: او شبيه ترين مردمان به رسول خداست:_ رسول اكرم (ص) مي فرمايد: مهدي (عج) از فرزندان من، همنام من، هم كنيه من است، او در خلقت و سيرت شبيه ترين مردمان است به من. [93] .اين تعبير در چندين حديث از رسول خدا روايت شده است. [94] ._ امام عسكري (ع) مي فرمايد: او شبيه ترين مردم است به رسول خدا، در سيرت و صورت. [95] ._ پيامبر اكرم در مورد نهمين فرزند امام حسين (ع) مي فرمايد: او قائم اهل بيت و مهدي امت من مي باشد. او درشكل و شمايل و در رفتار و گفتار شبيه ترين مردمان است به من. [96] .3. اين حديث معارض است با احاديثي كه مي گويد: او از سيره اميرمؤمنان (ع) پيروي مي كند:_ امام صادق (ع) مي فرمايد: چون قائم ما قيام كند، جامه علي (ع) را مي پوشد و سيره او را مي
پويد. [97] ._ امام صادق (ع) مي فرمايد: هنگامي كه اين امر به دست ما برسد، همان زندگي پيامبر (ص) و سيره اميرالمؤمنين (ع)شيوه ما خواهد بود. [98] ._ امير بيان، خود در اين رابطه مي فرمايد: او راه و روش عدالت در حكومت را به شما نشان مي دهد واحكام مرده قرآن و سنت را احيا مي كند. [99] .4. اين حديث با آيات قرآن كريم همخواني ندارد. قرآن كريم رسول اكرم (ص) را براي همگان «اسوه» والگو معرفي كرده، رأفت و رحمت و نرمش او را مهم ترين وسيله جذب مردم بيان فرموده است.بسيار طبيعي است كه خليفه و جانشين او نيز بايد از همين طريق تأليف قلوب نموده، با نرمش و محبت، دلها را به سوي خود جذب نمايد.5. اين حديث معارض است با احاديثي كه خلق آن حضرت را همانند خلق رسول اكرم (ص) بيان كرده و ما چند نمونه از آنها را در بالا ياد آور شديم.دو_ محمد بن علي كوفي با اسناد خود از امام صادق (ع) روايت مي كند كه علي (ع) فرمود:كان لي ان اقتل المولي واجهز علي الجريح، ولكني تركت ذلك للعاقبه من اصحابي ان جرحوا لم يقتلوا، والقائم له ان يقتل المولي ويجهز علي الجريح. [100] من حق داشتم كه فراري ها را بكشم و زخمي ها را از پاي درآورم؛ ولي براي مصلحت اصحابم اين كار را انجام ندادم تا اگر زخمي شدند كشته نشوند. ولي براي قائم (ع) رواست كه فراري را بكشد و زخمي را از پاي در آورد.اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، از چند جهت مورد تأمل است:1. اين
حديث معارض است با حديث امام صادق (ع) كه مي فرمايد:منادي آن حضرت به هنگام نبرد با سپاه سفياني ندا سر مي دهد كه هرگز فراري را دنبال نكنيد و مجروحي را از پاي در نياوريد. پس در مورد آنان به سيره اميرمؤمنان در روز بصره رفتار مي كند. [101] .2. اين حديث بر خلاف سيره پيامبر اكرم (ص) و مولاي متقيان (ع) در جنگ ها مي باشد:_ ابن ابي الحديد گويد: هنگامي كه صفها آراسته شد، اميرمؤمنان خطبه اي ايراد كرد و در ضمن آن فرمود:شما هرگز به جنگ مبادرت نكنيد... در ميدان جنگ هرگز زخمي را از پاي در نياوريد و اگر آن ها راشكست داديد، هرگز فراري را دنبال نكنيد. [102] ._ امير مؤمنان در جنگ صفين همان سيره پيامبر اكرم در فتح مكه را دنبال كرد و فرمان داد:كودكان را اسير نگيريد، مجروحان را نكشيد و فراري ها را دنبال نكنيد. [103] ._ نصربن مزاحم گويد: در جنگ صفين اميرمؤمنان (ع) فرمان داد:هر اسيري كه از اهل شام گرفته اند آزادكنند، مگر اين كه كسي را كشته باشد و سيره آن حضرت اين بود كه زخمي را نمي كشت و فراري را دنبال نمي كرد. [104] ._ اميرمؤمنان (ع) پيش از آغاز جنگ صفين به اصحاب خود فرمود:شما آغازگر جنگ نباشيد، اگر خدا خواست كه پيروز شويد، كسي را كه پشت كرده نكشيد، متعرض افراد بي دفاع نشويد، مجروحي را از پاي در نياوريد، به هيچ زني آزار نرسانيد، اگرچه به شما دشنام دهند و اميران شما را ناسزا گويند. [105] .3. اين حديث بر خلاف سيره رأفت و رحمت و
شفقتي است كه در كلمات معصومين در مورد آن حضرت آمده است، كه برخي از آنها را در نقد حديث بعدي خواهيم آورد.سه _ محمد بن علي كوفي با اسناد خود از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود:اگر مردم مي دانستند كه حضرت قائم (عج) به هنگام خروج چه رفتاري دارد، بيشتر مردم دوست داشتند كه هرگز آن روز را نمي ديدند، به جهت كشتاري كه انجام مي دهد. او از قريش آغاز مي كند، فقط شمشير مبادله مي كند، تا جايي كه بسياري از مردم گويند: او از آل محمد نيست؛ اگر از آل محمد (ص) بود، رحمي بر دل داشت!. [106] .اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، نقاط ضعف فراواني دارد كه از آن جمله است:1. معارض است با احاديثي كه از رأفت و رحمت و شفقت آن حضرت سخن مي گويند:_ در لوحي كه از سوي حضرت احديت به حضرت ختمي مرتبت نازل شده و به لوح حضرت زهرا شهرت يافته، از حضرت بقيه الله «رحمه للعالمين» تعبير شده است. [107] ._ در زيارت آل ياسين كه از ناحيه مقدسه صادر شده، از آن حضرت «الرحمه الواسعه» تعبير شده است. [108] ._ براساس نقل امام صادق (ع)، حضرت بقيه الله _ ارواحنافداه _ از رحمت واسعه پروردگار سخن رانده، سپس مي فرمايد: «وانا تلك الرحمه؛ آن رحمت گسترده حضرت احديت من هستم». [109] .2. با متن پيام آن حضرت معارض است كه روز 25 ذيحجه الحرام، در ميان ركن و مقام، توسط نفس زكيه قرائت مي شود. آغاز اين پيام چنين است:ايها الناس، من فرستاده فلاني هستم، او به شما
مي فرمايد: ما اهل بيت رحمت هستيم، ما معدن رسالت وخلافت هستيم.... [110] .3. اين حديث معارض است با ده ها حديث صحيح و معتبري كه از خشنودي اهل زمين و آسمان ازحكومت حقه حضرت ولي عصر_ ارواحنافداه _ خبر مي دهند:_ رسول اكرم (ص) مي فرمايد:«اهل زمين و آسمان، حتي پرندگان هوا از خلافت او خشنود مي شوند». [111] ._ اميرمؤمنان (ع) برفراز منبر كوفه عصر ظهور را ترسيم كرده، در پايان مي فرمايد:هيچ مؤمني در قبرش نمي ماند، جز اين كه از ظهور آن حضرت شادمان مي شود. آن ها در قبرهاي خود به ديدار يكديگر مي روند و قيام قائم (عج) را به يكديگر بشارت مي دهند. [112] ._ پيامبر رحمت مي فرمايد:«زندگي در زمان او گوارا مي شود». [113] ._ حضرت رسول (ص) مي فرمايد:به هنگام ظهور قائم (ع) منادي از آسمان فرياد بر مي آورد: ايهاالناس، ديگر دوران ستمكاران سپري شد، اينك بهترين فرد از امت محمد (ص) زمام امور را به دست گرفت. [114] ._ امام صادق (ع) فرمود:«به هنگام قيام قائم (ع) مؤمنان به نصرت پروردگار شادمان شوند». [115] ._ پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:در عهد او، زندگان مرده هاي خود را آرزو مي كنند كه اي كاش زنده بودند و اين روزهاي مبارك را مي ديدند. [116] .4. اين حديث معارض است با احاديثي كه آن حضرت را از پدر و مادر شفيق تر و مهربان تر معرفي كرده اند. [117] ._ امير بلاغت در وصف آن حضرت مي فرمايد:از نظر پناه دادن از همه وسيع تر، از نظر دانش از همه برتر و از نظر دل
رحم بودن از همه بيش تر. [118] .5. اين حديث معارض است با احاديثي كه او را تنها ملجأ و پناه معرفي مي كنند._ پيامبر رحمت مي فرمايد:«امت من به سوي او پناه مي برند، آن گونه كه مرغان به آشيانه هاي خود». [119] ._ پيامبر اكرم (ص) در مقام تشريح نبرد سفياني در دمشق مي فرمايد:خداوند به جبرئيل فرمان مي دهد كه از فراز مسجد دمشق بانگ برآورد كه: اي امت محمد (ص)، پناه و پناهگاه شما آمد. او فرج و گشايش شما، حضرت مهدي (ع) است كه از مكه خروج مي كند. پس او را اجابت كنيد. [120] .چهار_ محمدبن علي كوفي با اسنادش از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود:حضرت قائم (ع) با فرماني جديد، كتابي جديد و داوري جديد قيام مي كند، پذيرفتنش بر عرب بسيار سخت است. او كاري جز شمشير ندارد، توبه احدي را نمي پذيرد، از نكوهش نكوهش كننده اي پروا ندارد. [121] .اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، مشكلات ديگري در بردارد:1. تعبير كتابي جديد قابل توجيه است و توجيه ساده اش اين است كه حقايق تابناك قرآن كريم و تعاليم حيات بخش پيشوايان معصوم، در طول اعصار و قرون توسط اولياي امور دستخوش تغيير و تفسير نادرست مي شود؛ به گونه اي كه چون مهدي موعود (عج) قرآن مجيد را با تفسير صحيح عرضه مي كند، مردم تصور مي كنند كه كتابي تازه و شيوه اي تازه آورده است. ولي ما نمي دانيم كه آيا منظور از داوري جديد چيست؟اگر منظور اين است كه به هنگام داوري مطالبه شاهد و بينه نمي كند و
به اصطلاح قضاوت داوودي مي كند، چنان كه در برخي از احاديث آمده، [122] اين معني براي ما ثابت نشده است، زيرا:نخست: آن چه از روايات استفاده مي شود، اين است كه حضرت داوود (ع) فقط يك بار از آن قضاوت خاص استفاده كرده،_ امام صادق (ع) مي فرمايد: در كتاب حضرت علي (ع) آمده است كه حضرت داوود (ع) عرضه داشت:بار خدايا حق را آن چنان كه هست بر من ارايه كن، تا براساس آن داوري كنم. خطاب شد تو نمي تواني طاقت بياوري. چون اصرار ورزيد، خدايش اجابت نمود. پس مردي آمد و عليه مرد ديگري اقامه دعوا نمود و گفت: اين شخص مال مرا گرفته است.خداوند به حضرت داوود (ع) وحي فرمود: اين فرد كه اقامه دعوا مي كند، پدر آن شخص را كشته و اموالش را گرفته است. حضرت داوود (ع) امر كرد كه او را بكشند و اموالش را به كسي كه از او شكايت شده بود، بدهند.مردم از اين كار دچار شگفت شدند و همه جا عليه حضرت داوود سخن گفتند. حضرت داود (ع) سخت دچار غم و اندوه شد و از خداوند خواست كه اين قضيه را از او برطرف كند. خدايش اجابت نمود و وحي فرمود كه در ميان مردم با شاهد و بينه داوري كند و آن ها را به نام خدا سوگند دهد. [123] .براساس اين حديث و احاديث ديگري كه مؤيد اين معني است، حضرت داوود (ع)، تنها يكبار بدون بينه _ آن هم بر اساس وحي _ داوري كرده و دچار مشكل شده و از خداوند خواسته كه ديگر از اين نوع داوري
معاف شود و خداوند اجابت فرموده است.ثانياً: قرآن كريم مي فرمايد:(وآتيناه الحكمه وفصل الخطاب ( [124] .«ما به حضرت داوود (ع) حكمت و فصل الخطاب عطا كرديم».حضرت علي (ع) در تفسير «فصل الخطاب» مي فرمايد:هو قوله: «البَيّنَه علي المدّعي واليمين علي المدّعي عليه». [125] .كسي كه اقامه دعوا كرده (چيزي را ادعا نموده) بايد دو شاهد (بيّنه) بياورد و طرف مقابل بايد قسم بخورد._ و به تعبير ديگر: «البينه علي المدعي واليمين علي من انكر؛ ادعا كننده بايد دو شاهد بياورد و انكاركننده قسم بخورد». [126] ._ و به تعبير جمعي از اصحاب پيامبر (ص): «اَلشُّهودُ وَالأيمانُ؛ فصل الخطاب عبارت است از داوري بر اساس گواهان و سوگندها». [127] ._ در اين جا شايسته است يادآور شويم كه مشكل حضرت داوود (ع)، همان مشكل قضاوت بود؛ چنان كه در متن قرآن به صراحت آمده. [128] اما داستان ازدواج حضرت داوود (ع) با همسر «اوريا» بعد از كشته شدن او، از ريشه دروغ است [129] و از اسرائيليات است. اين داستان از تورات گرفته شده و عيناً در كتب عهدين (فعلي) موجود است. [130] .مولاي متقيان اميرمؤمنان (ع) با قاطعيت تمام آن را تكذيب كرده، مي فرمايد:اگر كسي را به نزد من بياورند كه معتقد باشد كه حضرت داوود (ع) با زنِ «اوريا» ازدواج كرده، به او دو بار حدّ جاري مي كنم؛ يكي حدّ افترا در اسلام، ديگري حدّ پايين آوردن جايگاه نبوّت. [131] .و در حديث ديگر فرمود:اگر كسي داستان حضرت داوود (ع) را آن گونه كه داستان سرايان نقل مي كنند بگويد، به او يكصد و شصت تازيانه مي زنم. [132] .بنابراين حضرت
داوود (ع) فقط يك بار بدون بيّنه داوري نموده، ديگر داوري هايش بر اساس بيّنه و سوگند بود.ثالثاً: شيوه داوري رسول خدا (ص) نيز منحصراً براساس بينه و سوگند بود:_ پيامبر اكرم (ص) فرمود: «انّما أقضي بَينَكُمْ بِالْبَيِّناتِ وَالْأيمانِ؛ من در ميان شما منحصراً با شهادت شاهدان و سوگندهاي (منكران) داوري مي كنم». [133] ._ اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد:«رسول خدا در ميان مردم با بيّنه (گواهان) و سوگند داوري مي كرد». [134] ._ علي (ع) مي فرمايد:خداوند به حضرت داوود (ع) وحي فرمود: «اي داود، در ميان مردم با بيّنه و سوگند داوري كن...».حضرت داوود (ع) اصرار كرد كه بر حقايق امور آگاه شود و براساس واقعيت ها داوري كند... خداوند فرمود:اي داوود، تو چيزي از من خواستي كه هيچ پيامبري پيش از تو آن را نخواسته است. من تو را بر آن آگاه مي كنم، ولي تو طاقت آن را نداري و هيچ كدام از بندگانم در دنيا بر آن طاقت ندارند. [135] .بنابراين قضاوت داوودي فقط يك بار به عنوان «قضيّه في واقعه» بوده كه بر خلاف شيوه داوري پيامبر اكرم (ص) و اميرمؤمنان (ع) و خارج از طاقت و تحمّل مردمان مي باشد.2. اين حديث معارض است با احاديثي كه دلالت مي كند بر اين كه در عصر آن حضرت نيز داوري ها براساس قرآن و سنت خواهد بود:_ امام باقر (ع) مي فرمايد:در زمان آن حضرت، به شما حكمت عطا مي شود، تا جايي كه زن ها در خانه هاي خود براساس قرآن و سنت پيامبر خدا داوري مي كنند. [136] .3. تعبير «او كاري جز شمشير ندارد» بسيار به دور
از منطق است. او امام عادل، رئوف، مهربان، هدايت گر و اصلاح گر است؛ ولي چه مي توان كرد كه دروغ پردازاني چون محمدبن علي كوفي اين تعبير را در حق آن حضرت جعل كرده اند.4. تعبير «لايستَتيبُ أحَداً؛ هرگز توبه كسي را نمي پذيرد» بسيار به دور از واقعيت است و معارض است با احاديث فراواني كه به صراحت دلالت بر قبول توبه دارند._ امام حسن مجتبي (ع) به هنگام شمارش ويژگي هاي آن حضرت مي فرمايد:«لايَبْقي كافِرٌ اِلاّ آمَنَ بِهِ وَلا طالِحٌ اِلاّ صَلُحَ». [137] .هيچ فرد كافري نمي ماند جز اين كه به آن حضرت ايمان مي آورد و هيچ فرد تبه كاري نمي ماند جز اين كه اصلاح مي شود.اين حديث صريح است در اين كه توبه كافر و مسلمان فاسق پذيرفته مي شود._ امام باقر (ع) در تفسير آيه 159 از سوره نساء [138] فرمود:به هنگام نزول عيسي (ع)، هيچ فردي از يهود و نصارا نمي ماند، جز اينكه به آن حضرت ايمان مي آورد، پيش از وفاتش. [139] .از اين حديث نيز پذيرش توبه يهود و نصارا در عهد امام عصر (عج) استفاده مي شود.5. علامه مجلسي كه اين حديث را از غيبت نعماني نقل كرده، به جاي: «لايَسْتَتيبُ»، «لا يَسْتَنيبُ» روايت كرده [140] و توضيح داده كه معناي حديث اين است كه امور مهم را شخصاً به عهده مي گيرد، به دست ديگران نمي سپارد و نايب نمي گيرد._ امّا آيه شريفه 158 از سوره انفال كه مي فرمايد: «هنگامي كه برخي از نشانه هاي پروردگارت پديد آيد، ديگر كسي كه ايمان نياورده، ايمان آوردنش سودي نبخشد»، معاني
مختلفي دارد كه از آن جمله است:1. منظور طلوع خورشيد از مغرب است. [141] .2. منظور نزول عذاب است. [142] .3. منظور ايامي است كه ديگر حجت خدا روي زمين نباشد؛ يعني در چهل روز پيش از رستاخيز. [143] و توجيه شده كه در آن ايام ديگر تكليف برداشته مي شود. [144] .4. نشانه هاي فرارسيدن مرگ است. [145] .بر اين اساس، تا لحظه اي كه خورشيد از مغرب طلوع نكرده، درِ توبه باز است. فقط در آن هنگام است كه درِ توبه بسته مي شود.پنج _ محمدبن علي كوفي با اسناد خود از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:چرا براي خروج قائم (ع) اين گونه شتاب مي كنيد؛ در حالي كه جامه اش خشن و خوراكش بي خورشت است و خروجش چيزي جز شمشير و مرگ در زير ضربات شمشير نيست. [146] .اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، مشكلات فراواني دارد كه از آن جمله است:1. معارض است با ده ها حديث ديگر، كه تعدادي از آن ها را در بخش آغازين اين گفتار آورديم و همه حاكي از شدّت اشتياق معصومين (ع) به ديدن آن روزگار بسيار مسعود و مبارك بود._ حديثي از امام صادق (ع) خطاب به مهزم اسدي داريم كه فرمود:«يا مِهْزَمُ، كَذِبَ الوَقّاتُونَ، وَهَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، وَنَجَا الْمُسَلِّمُونَ». [147] .اي مهزم، آنانكه وقتي تعيين كنند دروغ گفته اند. آنها كه شتاب كنند هلاك مي شوند و آنان كه تسليم (اراده پروردگار) شوند نجات يافتند.اين حديث در مقام توصيه به صبر و شكيبايي بر آتش هجران و نهي از وارد شدن در خيزش ها و فتنه ها مي باشد و
هيچ منافاتي با اشتياق و سوز و گداز ندارد.2. معارض است با ده ها حديث ديگر كه دعا براي تعجيل فرج را از مهم ترين وظايف شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته در عصر غيبت معرفي كرده است:_ امام حسن عسكري (ع) خطاب به احمدبن اسحاق قمي فرمود:به خدا سوگند، او پشت پرده غيبت قرار مي گيرد؛ به طوري كه نجات پيدا نمي كند از هلاكت، به جز كسي كه خداوند او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد و او را براي دعا به تعجيل فرج موفق نمايد. [148] ._ حضرت بقيه الله _ ارواحنافداه _ نيز در توقيع شريف مي فرمايد:«وَ اَكْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ». [149] .3. خوراك بدون خورشت و پوشاك درشت ويژه شخص حضرت بقيه الله_ ارواحنافداه _ و ياران خاص آن حضرت مي باشد، اما ديگران آن چنان در نعمت هاي بي كران خداوند منان غوطه ور مي شوند كه هرگز در هيچ زماني نظير آن نبوده است:_ پيامبر رحمت (ص) مي فرمايد:امت من در زمان مهدي (عج) آن چنان غرق در نعمت مي شوند كه هرگز در هيچ زماني چنين وفور نعمت نبوده است. [150] ._ روايات فراواني كه خشنودي اهل زمين و آسمان را از حكومت آن حضرت بيان مي كنند [151] شاهد ديگري است بر اين موضوع.4. تفسير آن قيام اصلاح گرانه به كشت و كشتار، بسيار به دور از واقع است؛ زيرا در روايات فراوان تصريح شده كه درگيري مسلحانه تنها به مدت هشت ماه خواهد بود [152] ، كه در برابر سيصد و نه سال حكومت [153] ، بسيار
ناچيز است.5. در اين حديث، علاوه بر محمدبن علي كوفي، «علي بن ابي حمزه بطائني» نيز در سند واقع شده كه از اركان واقفيّه است و در پايان اين نوشتار، درباره اش سخن خواهيم گفت.شش _ محمدبن علي كوفي با اسنادش از امام صادق (ع) روايت مي كند كه فرمود:در آن هنگام كه شخصي بالاي سرِ حضرت قائم (عج) مشغول امر و نهي است، فرمان مي دهد كه او را بچرخانند. پس او را به طرف پيش روي آن حضرت مي آورند، دستور مي دهد كه او را گردن بزنند. پس ديگر كسي در شرق و غرب جهان نمي ماند جز اين كه از او مي ترسد. [154] .اين حديث علاوه بر ضعف سند، ناهنجاري متني دارد؛ زيرا از اين حديث استفاده مي شود كه آن شخص يكي از كارگزاران حضرت مي باشد. طبيعي است كه كارگزاران دولت حقه، آن هم كسي كه در مركز و در محضر آن حضرت انجام وظيفه مي كند، با تعيين، صلاح ديد، يا دست كم جلب اعتماد و نظر آن حضرت انتخاب مي شود. پس چگونه است كه در حال انجام وظيفه، بدون تفهيم جرم و توضيح مطلب بياورند و گردن بزنند، احياناً براي اين كه ديگران حساب ببرند.مشكل ديگري كه در سند اين حديث واقع شده، اين است كه «علي بن حسن بن علي بن فضال» در سند اين حديث قرار گرفته و از پدرش روايت كرده؛ در حالي كه نجاشي تصريح كرده كه او هرگز از پدرش چيزي روايت نكرده است. [155] .مرحوم آيت الله خويي (قدس سره) چندين مورد پيدا كرده كه وي از پدرش روايت
كرده؛ [156] جز اين كه در پايان فرموده: ظاهر اين است كه ملتزم شدن به عدم صحت اين روايات آسان تر است از اين كه گفتار نجاشي را ناديده بگيريم؛ زيرا سند همه اين ها ضعيف است. [157] .آيت الله شبيري زنجاني نكته ديگري تذكر داده و آن اين كه علي بن حسن تيملي (ابن فضال) از حسن بن علي بن يوسف و محمدبن علي كوفي به صورت فردي و دسته جمعي به وفور روايت كرده، ولي بعد از جست وجوي فراوان، حتي يك مورد پيدا نكرديم كه پدرش از آن ها روايت كرده باشد. [158] .به جز حديث ششم، در احاديث پنج گانه پيشين، محمدبن حسّان رازي نيز در سند واقع شده كه او نيز به شدّت ضعيف است. [159] .
شش حديث ياد شده كه از غيبت نعماني نقل شد و هر يك به بُعدي از ابعاد خشونتي شيوه امام رئوف اشاره نموده، عدالت آن امام هدايتگر عدالت پيشه را زير سؤال برده است، عموماً از «محمدبن علي كوفي» نقل شده، كه به تصريح علماي رجال دروغ گو و دروغ پرداز است. اين احاديث هريك دست كم يك ضعف سندي ديگر دارد و هريك با چند دسته از احاديث مورد اعتماد و استناد در تعارض مي باشند.يكي از مراجع معاصر، پس از استقصاء تام به اين نتيجه رسيده كه تعداد رواياتي كه حضرت بقيه الله _ ارواحنافداه _ را مرد خون و شمشير معرفي مي كنند، بالغ بر 50 حديث مي باشد، كه در 30 مورد آن شخص دروغ پردازي چون محمدبن علي كوفي قرار گرفته است. [160] .اين ها نمونه اي از
احاديث منتشر شده توسط افراد دروغ گو و شياد مي باشد. اينك چند نمونه از احاديث منتشر شده از سوي افراد مجهول و ناشناخته:
«ايادي» لقب دو تن مي باشد، كه يكي معروف و ديگري مجهول است:1. ايادي معروف، «احمدبن ابي داود بن جرير» قاضي القضاه معتصم و الواثق مي باشد، كه فتنه «خلق قرآن» از بدعت هاي او مي باشد كه وسيله كشته شدن افراد بي شماري گرديد. [161] هنگامي كه وضع او را از احمد حنبل پرسيدند، گفت: «سوگند به خداي بزرگ كه كافر است». [162] .2. ايادي مجهول: «احمدبن محمد ايادي» مي باشد، كه در هيچ يك از كتب رجال عنوان نشده و به اصطلاح مهمل است؛ چون مدحي و يا قدحي در حق او به ما نرسيده است.فقط يك بار در طريق نجاشي به «محمدبن علي بن جاك» قرار گرفته است. [163] .مرحوم آيت الله حاج شيخ موسي زنجاني فرموده: از اين نظر كه حمزه بن قاسم كتاب هايِ محمدبن علي بن جاك را از او نقل كرده، ظاهر اين است كه مي توان به او اعتماد كرد. [164] .ولي همه هيجده حديثي كه از طريق او به دست ما رسيده، «مرفوعه» مي باشد؛ يعني او سلسله سندش را ذكر نكرده و روايات مرفوعه حجت نمي باشد، مگر در مواردي كه رفع كننده از امثال «ابن ابي عمير» باشد، كه برخي از بزرگان مرسلات او را حجت و مستند دانسته اند. [165] .پس رواياتي كه توسط احمد بن محمد ايادي، آن هم به صورت مرسل نقل شده، ارزش اعتماد و استناد را ندارد.واقع شدن او در طريق نجاشي نيز موجب تقويت
او نمي گردد؛ زيرا بر اساس نقل اردبيلي در جامع الرواه، در نسخه ميرزا محمد استرآبادي، [166] به جاي «احمدبن محمد ايادي»، «محمد بن احمد ايادي» بوده است. [167] .از احمد بن محمد ايادي تعدادي حديث پيرامون حضرت بقيّه الله (عج) روايت شده، كه از نظر سند از اعتبار ساقط است، ولي از نظر مضمون، برخي درست و برخي ديگر نادرست است.شماري از اين احاديث را «علي بن عبدالحميد نسابه» در كتاب «الأنوارالمضيئه» آورده است. [168] .تعداد هيجده حديث از آن ها را نيلي در منتخب [169] نقل كرده [170] ، و به همان تعداد علامه مجلسي (ره) در بحارالانوار نقل فرموده است. [171] .ما در اين جا به چند نمونه از اين احاديث اشاره مي كنيم:يك _ احمدبن محمد ايادي به صورت مرفوعه (مرسل) در ضمن يك حديث طولاني از امام باقر (ع) نقل مي كند كه فرمود:گروهي از بني اميه از لشكر قائم (ع) شكست خورده، به پادشاه روم پناهنده مي شوند. آن ها به اين شرط به آن ها پناه مي دهند كه به آيين مسيحيت وارد شوند، صليب بر گردن بيفكنند، زنّار به كمر ببندند، از گوشت خوك استفاده نمايند، مشروب بخورند و به آن ها (مسيحيان) دختر داده، از آن ها دختر بگيرند... حضرت قائم (عج) آن ها را از چنگ مسيحيان در مي آورد، مردانشان را مي كشد و شكم زنان حامله شان را مي شكافد و صليب هايشان را بر فراز نيزه مي زند!! [172] .اين روايت از درجه اعتبار ساقط و مجعول است؛ زيرا:1. راوي ناشناخته و روايت مهمل است.2. تعدادي از راويان ياد نشده، روايت مرفوعه
مي باشد.3. متن آن بسيار مستهجن است؛ زيرا رفتاري كه از كساني مثل حجاج بن يوسف ساخته است، به امام رئوف و مهرباني چون يوسف زهرا نسبت داده شده است.4. از نظر فقه اسلام، اگر زني عمل ناشايستي انجام دهد و از گناه حامله شود، تا زايمان نكرده، او را نمي توان رجم كرد.زني به خدمت مولاي متقيان آمد و اعتراف به گناه كرد و تقاضاي اجراي حكم نمود. اميرمؤمنان (ع) پرسيد:آيا شوهر داشتي؟ گفت: آري. فرمود: آيا شوهرت در سفر بود؟ گفت: نه. فرمود: پس برو تا بچه ات را به دنيا بياوري.پس از مدتي آمد و همان گفت وگو انجام يافت، فرمود: برو دو سال تمام او را شير بده، آن گونه كه خدايت فرمان داده.بعد از دو سال آمد و اعتراف كرد و تقاضاي اجراي حكم نمود. امام (ع) فرمود: برگرد و او را تربيت كن تا بزرگ شود. به حدي برسد كه از بام نيفتد و در چاه سقوط نكند. او در حالي كه اشكش جاري بود، برگشت.عمروبن حريث مخزومي از سبب گريه اش پرسيد، گفت: من چندين بار به خدمت مولايم آمده، از او تقاضاي اجراي حكم خدا را كرده ام، هر بار آن را براي مدتي به تأخير انداخته. اينك مي ترسم پيش از آن كه بچه ام بزرگ شود، مرگم فرا رسد و حكم الهي بر من جاري نشده و من از پي آمد گناه تطهير نشده از دنيا بروم. [173] .در جايي كه شيوه رفتاري اميرمؤمنان (ع) با يك زنِ تبهكار چنين باشد، چگونه ممكن است به امام رئوف و مهرباني كه سيره اش مطابق روايات، همان
سيره جد بزرگوارش اميرمؤمنان (ع) خواهد بود [174] ، چنين رفتار ناشايستي را نسبت داد؟!5. اميرمؤمنان (ع) به هنگام تشريح عملكرد سفياني در آستانه ظهور مي فرمايد:سفياني به فرمانده سپاهش دستور مي دهد كه به سوي مدينه حركت كند. او نيز وارد مدينه شده، 400 تن از قريش را قتل عام مي كند، شكم ها را مي شكافد و كودكان را از دمِ تيغ مي گذراند. [175] .6. ابن عباس نيز در اين باره مي گويد:سفياني خروج كرده، مي جنگد، تا جايي كه شكم زنان را پاره مي كند و كودكان را در ديگ ها مي جوشاند. [176] .احمدبن محمد ايادي مجهول، عملكرد سفياني را از روي عمد يا خطا به يوسف زهرا، حجت خدا، مظهر رحمت و رأفت ايزد يكتا، نسبت داده است!7. براساس روايات، در روزهاي آغازين قيام، حضرت بقيه الله (عج) لشكري به سوي روم گسيل داشته، روم را فتح مي كند، مسجدي در آن جا بنيان مي نهد و يكي از يارانش را به عنوان نماينده خويش در آن جا نصب مي كند. [177] .بنابراين ديگر دولت رومي در كار نيست كه ورشكسته هاي اموي به او پناهنده شوند.دو_ احمدبن محمد ايادي، به صورت مرسل (مرفوعه) از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:«يَقْتُلُ القائِمُ (ع) حَتّي يَبْلُغَ السّوقَ [178] ؛ قائم (ع) به قدري مي كشد كه به سوق برسد.»در مورد «سوق» دو احتمال است:الف) سُوق: جمع ساوق، به معناي ساق پا.ب) سُوَق: جمع سُوقَه، به معناي افراد معمولي. [179] .اگر «سوُق» باشد، يعني: به قدري مي كشد كه خون به ساق پا مي رسد!!و اگر «سُوَق» باشد، يعني: به
قدري مي كشد كه نوبت به افراد عادي (غيرنظامي) مي رسد!!1. كسي كه اين حديث را جعل كرده، ظاهراً از گستره واژه اي كه ساخته چيزي متوجه نشده است.در سابق كه همه حجاج براي ذبح قرباني شخصاً به مسلخ (قربانگاه) مي رفتند، اين معني را با چشم خود ديده بودند كه در مسلخ هاي بسيار محدود مني، بيش از يك ميليون گوسفند ذبح مي شد و هرگز خون به قوزك پا نمي رسيد، چه رسد به اين كه برسد به ساق پا!!2. جعل كننده حديث غفلت داشته از اين كه هدف از قيام حضرت، اصلاح و ارشاد است، نه قتل و فساد.3. او غفلت كرده از اين كه در قوانين جنگي اسلام تعرّض به افراد غير نظامي محكوم است.4. در ادامه حديث آمده: يكي از عموزادگان حضرت كه از شوكت خاصي برخوردار است، به آن حضرت عرض مي كند:«شما مردم را همانند چهارپايان از خود رم مي دهيد»!!آيا شيوه حضرت «جذب» است يا «دفع»؟5. قرآن كريم در مقام امتنان بر امت و تكريم پيامبر رحمت مي فرمايد:(فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَلَوْ كُنْتَ فَظاً غَليظَ القَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ) [180] .از رحمت خدا بر آنها نرم و مهربان شدي، اگر تند و سنگ دل بودي، از اطرافت پراكنده مي شدند.مگر نه اين است كه حضرت مهدي (عج) ادامه دهنده راه پيامبر، احياگر سنت آن حضرت و اجراكننده شريعت نبوي است.6. اين حديث معارض است با بيان رسول اكرم (ص) كه مي فرمايد:«امت به او پناه مي برد؛ آن گونه كه زنبوران عسل به ملكه خود پناه مي برند». [181] .7. اين حديث معارض است
با حديث رسول اكرم (ص) كه مي فرمايد:«امت من به او پناه مي برد، همان گونه كه پرندگان به آشيانه هاي خود». [182] .8. در ادامه حديث آمده كه يكي از كارگزاران حضرت به شخصي معترض مي گويد:«ساكت شو، وگرنه گردنت را مي زنم»!جعل كننده حديث چقدر جاهل و از شيوه اهل بيت، به ويژه از سلوك آنان با معترضان، بي خبر بوده است.سه _ احمدبن محمد ايادي به امام باقر (ع) نسبت مي دهد كه حضرت قائم (عج) به شيوه حضرت آدم (ع) داوري مي كند. گروهي از يارانش اعتراض مي كنند، آن ها را گردن مي زند. آن گاه به شيوه حضرت داوود (ع) داوري مي كند و معترضان را گردن مي زند. سپس به شيوه حضرت ابراهيم (ع) داوري مي كند و معترضان را گردن مي زند. آن گاه به شيوه پيامبر (ص) داوري مي كند، ديگر كسي اعتراض نمي كند. [183] .1. در ذيل حديث چهارم محمدبن علي كوفي، به تفصيل درباره قضاوت داوودي سخن گفتيم و ديگر تكرار نمي كنيم.2. امين الاسلام طبرسي در پاسخ اهل خلاف در مورد قضاوت داوودي مي فرمايد:آن چه روايت شده كه آن حضرت به حكم حضرت داوود داوري مي كند و مطالبه بيّنه نمي كند، قطعي نيست و اگر صحيح باشد، تأويلش اين است كه در قضاوت به علم خود عمل مي كند. [184] .3. آيت الله صافي نيز آن را پسنديده و در اثر ارزشمند خود آورده است. [185] .4. آيت الله شيرازي نيز در مقام اثبات قطعي نبودن آن، فرموده:نخست: حضرت داوود (ع) تنها يك مرتبه بر طبق علم خود قضاوت كرد
و دچار مشكل شد.دوم: اين روش با شيوه قضايي رسول خدا (ص) منافات دارد. [186] .5. مرحوم صدر معتقد است كه سيره قضايي حضرت بقيه الله _ ارواحنافداه _ همان سيره قضايي رسول اكرم (ص) مي باشد؛ جز اين كه يك بار براي آزمودن ياران، سيره قضايي حضرت داوود (ع) را به كار مي بندد. [187] .6. علامه مجلسي نيز نظر مرحوم طبرسي را پسنديده، عيناً در بحار آورده است. [188] .اين ها چند نمونه بود از يك فرد مجهول الهويّه، كه احاديثي جعل كرده، بدون ذكر سند (به صورت مرسل) به معصومين (ع) نسبت داده است.
و اينك يك نمونه از يك فرد وابسته به يكي از مذاهب باطله:او يكي از پايه گذاران واقفيّه است و اينك نمونه اي از گفتار علماي رجال پيرامون وي:1. مرحوم نجاشي:از امام صادق (ع) روايت كرده، سپس قائل به وقف شد و خود يكي از اركان واقفيه مي باشد. [189] .2. ابن الغضائري:خدايش لعنت كند كه پايه واقفيه است و شديدترين مردمان از لحاظ عداوت و دشمني با حجتِ خداي پس از امام كاظم (ع) _ يعني امام رضا (ع) _ است. [190] .3. شيخ طوسي:علي بن حمزه بطائني واقفي مذهب است. [191] .4. و هم چنين فرمود:او از اول كساني بود كه مذهب واقفي را بنياد نهادند، علي بن ابي حمزه بطائني، زياد قندي و عثمان بن عيسي رواسني بودند، به طمع مال دنيا. [192] .5. مرحوم كشي: امام رضا (ع) در مورد ابن ابي حمزه فرمود:آيا دروغِ او بر شما آشكار نشد؟ مگر او نمي گفت كه سرِ مهدي (مهديِ عباسي) به عيسي بن موسي اهداء
مي شود و او صاحب سفياني است؟! همو مي گفت كه امام كاظم بعد از هشت ماه رجعت مي كند!! [193] .6. كشي: امام رضا (ع) پس از مرگ علي بن ابي حمزه فرمود:از او پرسيدند كه بعد از امام كاظم (ع)، امام كيست؟ گفت: من بعد از او امامي نمي شناسم. پس ضربه اي بر او زدند كه قبرش پر از آتش شد و در حديث ديگر: قبرش از آتش مشتعل شد. [194] .7. شيخ طوسي: در محضر امام رضا (ع) از وي ياد كردند، فرمود:علي بن ابي حمزه مي خواست كه خداوند در آسمان و زمين پرستيده نشود، ولي خداوند اراده فرمود كه نورش را به كمال برساند؛ اگرچه آن مشركِ ملعون نخواهد. [195] .8. علي بن بابويه:به هنگام ارتحال حضرت موسي بن جعفر (ع) در نزد هر يك از كارگزاران آن حضرت اموالي بود، هفتاد هزار دينار در نزد «زياد قندي»، سي هزار دينار نزد «علي بن ابي حمزه»، و... هنگامي كه امام رضا (ع) اين پول ها را از آنها مطالبه كردند، گفتند كه پدرت نمرده است. [196] .9. شيخ طوسي از يونس بن عبدالرحمن روايت كرده كه گفت:چون بعد از درگذشت امام كاظم (ع) امامت حضرت رضا (ع) بر من ثابت شد، مردم را به امامت آن حضرت فرا مي خواندم. زياد قندي و ابن ابي حمزه كسي را به نزد من فرستادند و گفتند: از اين دعوت و تبليغ چه منظوري داري؟ اگر منظور تو پول باشد، ما تو را كفايت مي كنيم و مبلغ ده هزار درهم براي من ضمانت كردند. چون نپذيرفتم با من به دشمني برخاستند.
[197] .10) ابن شهرآشوب از «حسن بن علي وشّا» روايت كرده كه روزي در مرو امام رضا (ع) مرا فرا خواند، پس فرمود:اي حسن، امروز علي بن ابي حمزه بطائني در گذشت و همين الان او را وارد قبر كردند. دو فرشته بر او وارد شد. از او در مورد خدا و پيامبر و امامان سؤال كردند، همه را پاسخ داد و امامان را تا موسي بن جعفر (ع) بر شمرد. پرسيدند: بعد از او؟ زبانش بند آمد، او را آزردند. باز هم پرسيدند، ساكت شد، گفتند: آيا موسي بن جعفر به تو چنين امر فرموده است؟! پس با تازيانه اي آتشين بر سرش كوبيدند، قبرش پر از شعله هاي آتش شد، تا روز رستاخيز.حسن وشّا گويد:من از محضر امام (ع) بيرون آمدم، آن روز و آن ساعت را تاريخ گذاشتم، طولي نكشيد كه نامه هاي كوفيان واصل شد. در آن نامه ها از درگذشت بطائني در همان روز و دفن او در همان ساعت خبر داده بودند. [198] .اكنون كه با شمّه اي از سلوك رفتاري، اعتقادي و عاقبت به شرّ شدن بطائني آشنا شديم، به يك حديث منقول از وي اشاره مي كنيم:علي بن ابي حمزه، از ابوبصير، از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:چون قائم (عج) خروج كند، در ميان او، عرب و قريش، چيزي جز شمشير نباشد. از آن ها جز شمشير دريافت نكند و به آنها جز شمشير ارزاني ندارد. چرا درباره خروج او شتاب مي كنيد؟ به خدا سوگند جامه اش جز (جامه) درشت، خوراكش جز جُوِ خشن __ سبوس ناگرفته و بدون خورشت __ و شيوه زندگي
اش جز شمشير و مرگ در زير ضربات شمشير نمي باشد. [199] .فرازهاي اين حديث در ضمن حديث سوم و پنجم محمدبن علي كوفي نقل شد و نقاط ضعف آن ها در زير آن دو حديث بيان گرديد.
اين ها قطره اي از اقيانوس، مشتي از خروار و اندكي از بسيار احاديث غيرقابل اعتماد و استنادي است كه توسط شيادان، دروغ پردازان، بدعت گذاران، دوستان نادان و دشمنان كاردان جعل و نقل شده است كه ما صرفاً براي آگاهي دوستان آگاه، شيعيان درد آشنا، منتظران درد هجران كشيده و چشم به راهانِ شيفته و شيدايِ يوسف زهرا، حجّت خدا، محبوب دل ها، معدن جود و سخا، مظهر رحمت و رأفت خدا، احياگر سنت و شريعت رسول خدا (ص)، يكتا مصلح جهان از عترت طاها، حضرت وليّ عصر، ناموس دهر، امام زمان (عج) همراه با نقد و بررسي تقديم گرديد، تا عزيزان با ديدن يك يا چند حديث در يك كتاب معتبر يا مشهور، تصوّر شيوه رفتاري خشونت آميز در سيره آن امام رئوف و مهربان نكنند.از صاحبان قلم و بيان انتظار مي رود كه بيش از پيش در سند و متن احاديث كه در تأليف، ترجمه، ارشاد و هدايت خود به آن ها استناد مي كنند، بررسي كنند. تا دچار نقل احاديث مجعول نشوند كه نقل حديثي پس از يقين به مجعول بودن آن _ جز براي نقد و بررسي _ حرام و از مصاديق اعانت براثم، اشاعه فحشا و اضلال مسلمانان مي باشد. [200] .رسول خدا (ص) در اين باره مي فرمايد:«كسي كه روايتي از من نقل كند، در حالي كه مي داند دروغ
است، او نيز در زمره دروغ پردازان مي باشد». [201] .به اميد روزي كه آن مظهر رأفت و رحمت حضرت احديت، آيينه تمام نماي شفقت و مرحمت حضرت ختمي مرتبت، يادآور سيرت و عطوفت ميرِ هدايت، صدرنشين سريرِ عدالت ظهور كرده، ظلم، فساد، تبعيض، فقر، جهل، خفقان و همه مظاهر خشونت را از سرتاسر گيتي بزدايد. حكومت واحد جهاني را براساس عدالت، آزادي، عواطف انساني، رأفت و شفقت بشري، بر معيارهاي واقعي و مقياس هاي الهي بنياد نهد.
[1] عهد عتيق، مزامير، مزمور 37، بندهاي 9-18 و 96، بندهاي -13.
[2] همان، اشعياي نبي، فصل 65، بندهاي 9-13 و 20-18.
[3] همان، دانيال نبي، فصل 12، بندهاي 1- 5 و 10-13.
[4] همان، حيقوق نبي، فصل 2، بندهاي 3- 5.
[5].
[6] عهد جديد، انجيل لوقا، فصل 12، بندهاي 35 و 36.
[7] عيون الاخبار، ج 1، ص 47.
[8] يونس، 20.
[9] كمال الدين، ج 1، ص 268. [
[10] بحارالانوار، ج 51، ص 115.
[11] اصول كافي، ج 1، ص 270.
[12] يوم الخلاص، ص 374.
[13] اثبات الهداه، ج 3، ص 569.
[14] نفس المهموم، ص 411.
[15] اصول كافي، ج 1، ص 276.
[16] نعماني، الغيبه، ص 245.
[17] كمال الدين، ج 2، ص 360.
[18] قاموس الرجال، ج 4، ص 290.
[19] اعلام الوري، ج 2، ص 243.
[20] كمال الدين، ج 2، ص 383.
[21] اعلام الوري، ج 2، ص 248.
[22] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 471.
[23] مستدرك وسايل، ج 4، ص 404.
[24] ذكري، ص 184.
[25] مصباح المتهجد، ص 366.
[26] جمال الاسبوع، ص 413.
[27] بحارالانوار، ج 85، ص 226.
[28] مهج الدعوات، ص 62.
[29] همان، ص 64.
[30] مصباح المتهجد، ص 698.
[31] بحارالانوار، ج 52، ص 322.
[32] الفردوس بمأثور الخطاب، ج
4، ص 222.
[33] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 449.
[34] روزگار رهايي، ج 1، ص 129.
[35] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 497.
[36] طوسي، الغيبه، ص 246.
[37] همان، ص 132؛ علل الشرايع، ص 198؛ نعماني، الغيبه، ص 141؛ اصول كافي، ج 1، ص 179؛ عيون الاخبار، ص 212؛ كمال الدين، ج 1، ص.
[38] صدوق، امالي، ص 157؛ اعلام الوري، ص 375؛ كفايه الاثر، ص 53؛ كمال الدين، ج 1، ص 253؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 46؛ ينابيع الموده، ج، ص 238.
[39] او خواهد آمد، چاپ يازدهم، صص 141-157.
[40] نعماني، الغيبه، صص 218- 220.
[41] روزگار رهايي، ج 1، ص 84.
[42] فهرست اين احاديث را در كتاب گرانسنگ «منتخب الاثر» ج 2، صص 222-235 ملاحظه فرماييد.
[43] نعيم بن حماد، الفتن، ص 252، ح 985.
[44] كمال الدين، ج 1، ص 288.
[45] ذخائرالعقبي، ص 136.
[46] عقدالدرر، ص 159.
[47] شمس، 3.
[48] تفسير فرات، ج 2، ص 563.
[49] بحارالانوار، ج 51، ص 145.
[50] كمال الدين، ج 2، ص 409.
[51] بقره، 30.
[52] حديد، 25.
[53] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 291.
[54] عهد عتيق، كتاب اشعياي نبي، فصل 11، بندهاي 1-10.
[55] سعدالسعود، ص 34.
[56] كمال الدين، ج 2، ص 372.
[57] بحارالانوار، ج 26، ص 312.
[58] كنزالعمال، ج 14، ص 572.
[59] نعيم بن حماد، الفتن، ص 266، ح 1054.
[60] تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 88.
[61] نعماني، الغيبه، ص 297.
[62] عقدالدرر، ص 159.
[63] حديد، 17.
[64] نعماني، الغيبه، ص 24؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 531.
[65] طوسي، الغيبه، ص 109.
[66] فهرست 148 حديث در اين رابطه در كتاب ارزشمند «منتخب الاثر» ج 2، صص 222- 235 آمده است.
[67] نجاشي، رجال، ص 332، رقم 894.
[68] شيخ طوسي، فهرست،
ص 223، رقم 624.
[69] اختيار معرفه الرجال، ص 545، رقم 1032.
[70] رجال ابن الغضائري، ص 94، رقم 134.
[71] رجال ابن داود، ص 274، رقم 469.
[72] خلاصه الاقوال، ص 253، رقم 29.
[73] نقدالرجال، ص 321، رقم 559.
[74] منتهي المقال، ج 6، ص 113، رقم 2751.
[75] فضل بن شاذان شخصيت برجسته جهان تشيع در عصر امامان نور بود كه امام حسن عسكري (ع) در حق او فرموده: «من به حال اهل خراسان غبطه مي خورم كه شخصي چون فضل بن شاذان در ميان آنهاست». (رجال كشي، ص 542).
[76] اختيار معرفه الرجال، ص 546، رقم 1033.
[77] همان.
[78] الوجيزه، ص 308، رقم 1722.
[79] سماءالمقال، ج 2، ص 267.
[80] همان، ص 4، ديباچه كتاب.
[81] معجم رجال الحديث، ج 16، ص 299، رقم 11259.
[82] نعماني، الغيبه، ص 231، ب 13، ح 14.
[83] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 154.
[84] نعماني، الغيبه، ص 231، ح 13.
[85] حليه الابرار، ج 2، ص 629.
[86] كمال الدين، ج 2، ص 350.
[87] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 382.
[88] الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 289.
[89] كمال الدين، ج 2، ص 411.
[90] عقدالدرر، ص 17.
[91] فتوحات مكيه، ج 3، ص 332.
[92] منتخب الاثر، ج 3، ص 12.
[93] كمال الدين، ج 1، ص 286.
[94] كفايه الاثر، ص 66؛ كشف الغمه، ج 2، ص 521؛ فرائدالسمطين، ج 2، ص 334؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 460؛ بحارالانوار، ج، ص 73.
[95] بحارالانوار، ج 51، ص 161.
[96] كفايه الاثر، ص 11.
[97] كافي، ج 6، ص 444.
[98] راوندي، دعوات، ص 296.
[99] نهج البلاغه، خطبه 138. [
[100] نعماني، الغيبه، ص 231، ب 13، ح 15.
[101] بحارالانوار، ج 52، ص 387.
[102] شرح نهج البلاغه، ج
6، ص 228.
[103] كافي، ج 5، ص 12.
[104] وقعه صفين، ص 519.
[105] نهج البلاغه، نامه 14.
[106] نعماني، الغيبه، ص 233، ب 13، ح 18.
[107] شيخ مفيد، اختصاص، ص 212.
[108] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 493.
[109] بحارالانوار، ج 53، ص 11.
[110] بحارالانوار، ج 52، ص 307.
[111] فردوس الاخبار، ج 4، ص 496؛ ينابيع الموده، ج 3، ص 263.
[112] كمال الدين، ج 2، ص 653.
[113] شرح الاخبار، ج 3، ص 394.
[114] شيخ مفيد، اختصاص، ص 208.
[115] ينابيع الموده، ج 3، ص 246.
[116] المستدرك، ج 4، ص 465.
[117] روزگار رهايي، ج 1، ص 129.
[118] اثبات الهداه، ج 3، ص 538.
[119] دلائل الامامه، ص 235.
[120] عقدالدرر، ص 94.
[121] نعماني، الغيبه، ص 233، ب 13، ح 19.
[122] اصول كافي، ج 1، ص 397، ح 1.
[123] كافي، ج 7، ص 414؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 228.
[124] ص، 20.
[125] تفسير كشاف، ج 4، ص 80؛ تفسير جوامع الجامع، ج 3، ص 431.
[126] تفسير ثعلبي, ج 8، ص 184.
[127] مجمع البيان، ج 8، ص 732؛ الكشف والبيان (تفسير ثعلبي)، ج 8، ص 185.
[128] ص، 21- 25.
[129] تنزيه الأنبياء، ص 126-132؛ مجمع البيان، ج 8، ص 736.
[130] عهد قديم، كتاب دوم سموئيل، باب 12، بندهاي 14-27.
[131] مجمع البيان، ج 8، ص 736؛ الكشف والبيان (تفسير ثعلبي)، ج 8، ص 190؛ تفسير صافي، ج 6، ص 226.
[132] تفسير بيضاوي (انوار التنزيل)، ج 2، ص 308؛ تفسير كشّاف، ج 4، ص 81.
[133] كافي، ج 7، ص 414؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 229؛ معاني الاخبار، ص 279.
[134] وسائل الشيعه، ج 27، ص 233؛ تفسير امام حسن عسكري، ص 284.
[135] دعائم الاسلام، ج 2، ص 518.
[136]
نعماني، الغيبه، ص 239.
[137] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 290.
[138] (و إن من اهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته و يوم القيامه يكون عليهم شهيداً).
[139] تفسير قمي، ج 1، ص 158؛ منتخب الاثر، ج 3، ص 159.
[140] بحارالانوار، ج 52، ص 349.
[141] كافي، ج 5، ص 10؛ كمال الدين، ج2، ص 527؛ تفسير قمي، ج 1، ص 222؛ خصال، ص 274؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 128؛ مجمع البيان، ج 4، ص 599؛ تفسير صافي، ج 3، ص 129؛ البرهان، ج 4، ص 76؛ الكشف والبيان (ثعلبي)، ج 4، ص 207؛ تفسير طبري، ج 8، ص 70؛ تفسير قرطبي، ج 7، ص 145.
[142] صدوق، توحيد، ص 266؛ مجمع البيان، ج 4، ص 599؛ تفسير صافي، ج 3، ص 128.
[143] تفسير البرهان، ج 4، ص 77؛ كمال الدين، ص 229؛ كنزالدقايق، ج 4، ص 493.
[144] مروزي، فتن، ص 443.
[145] مجمع البيان، ج 4، ص 598.
[146] نعماني، الغيبه، ص 233، ب 13، ح 20؛ طوسي، الغيبه، ص 460، ح 473؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1155.
[147] اصول كافي، ج 1، ص 368؛ الامامه والتبصره، ص 236؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 426.
[148] كمال الدين، ج 2، ص 384؛ الوافي، ج 2، ص 395؛ بحارالانوار، ج 52، ص 23؛ مكيال المكارم، ج 1، ص 179.
[149] كمال الدين، ج 2، ص 485؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 292؛ طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 471؛ إعلام الوري، ج 2، ص 272؛ بحارالانوار، ج52، ص92.
[150] عقدالدرر، ص 195؛ مروزي، الفتن، ص 253؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 558.
[151] فردوس الاخبار، ج4، ص 496؛ كنزالعمال، ج 14، ص 262.
[152] كمال الدين، ج 1،
ص 318؛ بحارالانوار، ج 51، صص 134 و 218.
[153] شيخ طوسي، الغيبه، ص 474؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 516.
[154] نعماني، الغيبه، ص 239، ب 13، ح 32.
[155] نجاشي، رجال، ص 257، رقم 676.
[156] معجم رجال الحديث، ج 11، ص 334.
[157] همان، ص 336.
[158] دست نويس ايشان در كنار نسخه ايشان (نعماني، الغيبه، چاپ تبريز، ص 126).
[159] ابن غضائري، رجال، ص 95؛ ابن داود، رجال، ص 271؛ علامه حلي، رجال، ص 255.
[160] شميم رحمت، ص 12.
[161] تاريخ بغداد، ج 4، صص 141- 156.
[162] همان، ص 153.
[163] نجاشي، رجال، ص 342، رقم 919.
[164] الجامع في الرجال، ج 1، ص 159.
[165] مستدركات مقباس الهدايه، ج 5، ص 361.
[166] ميرزا محمد استرآبادي، (م 1028 ه_.)، صاحب «منبع المقال»؛ مصفّي المقال، ص 430.
[167] جامع الرواه، ج 2، ص 153، رقم 1145؛ نجاشي، رجال، ص 229.
[168] الأنوار المضيئه، تأليف: علم الدين، سيد مرتضي، علي بن عبدالحميد نسّابه، از علماي قرن هشتم، كه نسخه اي از آن در كتابخانه صاحب عبقات (در لكنهو) و نسخه اي ديگر در كتابخانه راجه محمدمهدي موجود است. (كتابنامه حضرت مهدي، ج 1، ص 136).
[169] بهاءالدين علي بن غياث الدين عبدالكريم بن عبدالحميد نيلي، منتخب الأنوار المضيئه، (م 790 ه_.)، كتابنامه، ج 2، ص 684.
[170] منتخب الانوار المضيئه، صص 188 - 206.
[171] بحارالانوار، ج 52، صص 385 - 391.
[172] همان، ص 388.
[173] كافي، ج 7، ص 185؛ تهذيب الاحكام، ج 10، ص 9؛ الفقيه، ج 4، ص 22؛ وسائل الشيعه، ج 28، ص 103.
[174] كافي، ج 6، ص 444.
[175] الملاحم والفتن، ص 57، ب 107.
[176] نعيم بن حماد مروزي، الفتن، ص 211، ح 846.
[177] روزگار رهايي،
ج 1، ص 499.
[178] بحارالأنوار، ج 52، ص 387، ح 203.
[179] لسان العرب، ج 6، ص 437.
[180] آل عمران، 159.
[181] مروزي، الفتن، ص 252؛ الحادي للفتاوي، ج 2، ص 77.
[182] دلائل الامامه، ص 445، ح 418.
[183] بحارالانوار، ج 52، ص 389، ح 207.
[184] إعلام الوري، ج 2، ص 310.
[185] منتخب الاثر، ج 2، ص 323.
[186] شميم رحمت، ص 37.
[187] تاريخ ما بعد الظهور، ص 820.
[188] بحارالانوار، ج 52، ص 382.
[189] نجاشي، رجال، ص 249، رقم 656.
[190] ابن غضائري، رجال، ص 83، رقم 107.
[191] شيخ طوسي، فهرست، ص 161، رقم 418.
[192] طوسي، الغيبه، ص 63، ح 65.
[193] اختيار معرفه الرجال، ص 406، رقم 760.
[194] همان، ص 444، رقم 833 - 834.
[195] شيخ طوسي، الغيبه، ص 70، ح 75.
[196] الامامه والتبصره، ص 213، ب 16، ح 66.
[197] طوسي. الغيبه، ص 64، ح 66.
[198] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 365.
[199] نعماني، الغيبه، ص 234، ب 13، ح 21؛ بحارالانوار، ج 52، ص 355، ح 116.
[200] مقباس الهدايه، ج 1، ص 417.
[201] صحيح مسلم، ج 1، ص 9.