امید عدل: چهل حدیث پیرامون دادگستر جهان

مشخصات کتاب

سرشناسه : نجفی، هادی، - 1342

عنوان و نام پديدآور : امید عدل: چهل حدیث پیرامون دادگستر جهان/ نگارش هادی نجفی؛ ترجمه محمدرضا زادهوش؛ به اهتمام مجموعه فرهنگی المهدی(عج)

مشخصات نشر : اصفهان: مهرقائم(عج)، 1382.

مشخصات ظاهری : ص 176

شابک : 964-7331-28-29600ریال ؛ 964-7331-28-29600ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : این کتاب قبلا تحت عنوان "اندوخته خداوند (چهل حدیث درباره عدالت گستر جهان" با ترجمه جویا جهانبخش توسط نشر حروفیه در سال 1382 منتشر شده است

يادداشت : عنوان اصلی: الاربعون حدیثا فی من یملاآ الارض قسطا وعدلا.

یادداشت : کتابنامه: ص. [169] - 176؛ همچنین به صورت زیرنویس

عنوان دیگر : چهل حدیث پیرامون دادگستر جهان

عنوان دیگر : اندوخته خدا: چهل حدیث پیرامون دادگستر جهان

موضوع : محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

اربعینات -- قرن 14

مهدویت -- انتظار -- احادیث

احادیث شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده : زادهوش، محمدرضا، 1359 - ، مترجم

شناسه افزوده : مجموعه فرهنگی المهدی(عج)

رده بندی کنگره : BP51/35/ن 3الف 4041

رده بندی دیویی : 297/959

شماره کتابشناسی ملی : م 82-36013

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فهرست قبلی

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

ص: 2

امید عدل

چهل حدیث پیرامون دادگستر جهان

نگارش: هادی نجفی

ترجمه: محمّدرضا زادهوش

ص: 3

مسلسل انتشار: (67)

شماره کتاب: (37)

موعود شناسی: (1)

انتشارات مهر قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

اصفهان میدان امام حسین (علیه السلام) چهارباغ پایین تلفن: 2221995

امید عدل

نگارش: هادی نجفی

ترجمه: محمّدرضا زادهوش

طرح جلد: محمّدهادی عسگری

چاپ اوّل: پاییز 1382 - 1400 نسخه

چاپ دوم:

اصفهان - تابستان 1383

شمارگان: 3300 نسخه / رقعی / 176 صفحه

مدیر تولید: سیّد محمّد نظام الدّين

لیتوگرافی متن: آسمان / لیتوگرافی جلد: سیب آرا

کلیه حقوق محفوظ می باشد

قیمت: 1250 تومان

شابک 2 - 28 - 7331 - 964

ISBN: 964 - 7331 - 28 - 2

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمة مترجم / 9

فراوانی و شمارگان اربعینیّات...9

ریشه ها و انگیزه ها...10

نخستین چهل حدیث...12

شیوه نامه های فراهم آوری چهل حدیث...13

اربعينيّات درباره امام مهدی...16

كتاب حاضر...28

ترجمه حاضر...29

مقدمة مؤلّف / 31

نخستین منابع مهدی شناسی...31

نگارش های شیعی...32

نگارش های اهل سنّت...33

فصل اوّل: اقوال / 35

مهدی نزد امامیان...35

ص: 5

مهدی نزد اهل سنّت و جماعت...46

فصل دوم: احادیث / 55

حديث اوّل: حديث لوح...55

حدیث دوم: بیان الهی درباره مهدی موعود...62

حدیث سوم: بیان پیامبر...64

حدیث چهارم: بیان امیر مؤمنان...67

حدیث پنجم: بیان امام حسن...68

حدیث ششم: بیان امام حسین...70

حدیث هفتم: بیان امام سجّاد...71

حدیث :هشتم بیان امام باقر...77

حدیث نهم: بیان امام صادق...79

حدیث :دهم بیان امام کاظم...81

حدیث یازدهم: بیان امام رضا...82

حدیث دوازدهم: بیان امام جواد...92

حدیث سیزدهم: بیان امام هادی...94

حدیث چهاردهم: بیان امام عسکری...94

حدیث پانزدهم: بیان امام زمان دربارۀ خویشتن...97

حدیث شانزدهم: وی از فرزندان امیر مؤمنان است...104

حدیث هفدهم: وی از فرزندان سرور زنان جهان است...105

حدیث هجدهم: وی از فرزندان سبطین است...106

حدیث نوزدهم: وی نهمین فرزند امام حسین است...110

حدیث بیستم: انکار ،مهدی انکار امامان پیشین است...111

حدیث بیست و یکم: ترس ستم کاران از مهدی موعود...111

ص: 6

حدیث بیست و دوم: مهدی موعود دو غیبت دارد...112

حدیث بیست و سوم: مهدی موعود را غیبتی دراز است...113

حدیث بیست و چهارم: سبب غیبت مهدی موعود...125

گفتار شریف مرتضی دربارۀ سبب غیبت...126

گفتار شیخ طوسی دربارۀ سبب غیبت...127

گفتار کاشف الغطا درباره سبب غیبت...128

حدیث بیست و پنجم: بهره گیری از او در زمان غیبت...129

گفتار شریف مرتضی دربارۀ بهره گیری...130

گفتار علّامه مجلسی دربارۀ بهره گیری...131

حدیث بیست و ششم: چنگ زدن به دین در زمان غیبت...134

حدیث بیست و هفتم: عبادت در زمان غیبت...135

حدیث بیست و هشتم: ثواب منتظران مهدی...139

حدیث بیست و نهم: آنان که به دیدارش رسیده اند...139

شماری از کسانی که در این باره قلم زده اند...140

حدیث سی ام: شمایل مهدی موعود...145

حدیث سی و یکم: طول عمر مهدی موعود...146

گفتار شیخ طوسی دربارۀ طول عمر حضرت...146

گفتار کمال الدّین میثم بحرانی دربارۀ طول عمر حضرت...147

گفتار کاشف الغطا درباره طول عمر حضرت...147

گفتار محمّدرضا مظفّر دربارۀ طول عمر حضرت...149

گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت...150

حدیث سی و دوم: نشانه های ظهور مهدی...150

حدیث سی و سوم: دجّال کیست؟...152

حدیث سی و چهارم: مقدّمات ظهور مهدی...160

ص: 7

حدیث سی و پنجم: شهر قم پیش از ظهور...160

حدیث سی و ششم: او زمین را از عدل و داد می آکند...161

حدیث سی و هفتم: او عیسی بن مریم را امامت کند...162

حدیث سی و هشتم: رجعت مؤمنان...163

حدیث سی و نهم: بیعت با مهدی موعود...163

حدیث چهلم: مهدی موعود در نهج البلاغه...165

نیایش / 166

فهرست منابع و مآخذ / 169

منابع و مآخذ مؤلّف...169

گزیده منابع و مآخذ مترجم...172

ص: 8

مقدّمة مترجم

اشاره

*مقدّمة مترجم (1)

یکی از سنّت های پسندیده و خدمت های شایسته ای که از دیر زمان برآمدن خورشید جهانتاب اسلام تاکنون در میان محدّثان با درایت و عالمان شریعت و سالکان ،طریقت به کثرت معمول ،بوده و مشتاقانه رواج پیدا کرده است اهتمام به تألیف آثاری با عناوینی همچون «اربعین»، «اربعون حديثا»، «اربعون کلمه»، «اربعين عن الاربعين من الاربعین» و گردآوردن دفاتر معرفت و برگ های زرّینی در قالب چهل ،حدیث با ویژگی های ،مشترک یا ،یکسان یا درباه یک موضوع و یا موضوعات گوناگون است

فراوانی و شمارگان اربعینیات

با مراجعه به فهرست نسخه های خطّی منتشر شده از کتابخانه های ایران و جهان و تأمّل در آمار کتاب های چاپی امروز به آثار پُرشماری از این دست بر می خوریم؛ چنان که تنها در ذریعه از هفتاد و شش «اربعین» (2) ، و در فهرست کتاب های حدیثی دارالکتب ظاهریّه دمشق از

ص: 9


1- برای آگاهی از گزیده این بحث بنگرید به: زادهوش محمّدرضا، «اربعينيّات درباره مهدی موعود» ماه نامۀ موعود س 7 ش ،39 شهریور و مهر 1382، صص 66 - 71 .
2- تهرانی ،آقابزرگ ذریعه ذیل «اربعون حديثاً»: ج 1، صص 409 - 434؛ ذیل «رسالة فى اربعين حديث»: ج 11، صص 50 - 53؛ ذیل «چهل حدیث»: ج 5، صص 314 -315؛ ذیل «شرح أربعين حديثاً»: ج 13، صص 69 - 70.

چهل و شش ،اربعین و در جلد نخست فهرست نسخه های خطّی دار الکتب مصر از صد و چهل ،اربعین و در جلد دوم از پانزده عنوان اربعین سخن به میان آمده است تا آن جا که مجموع عناوین نگارش های چهل حدیثی را تا هزار هم گفته اند. (1)

ریشه ها و انگیزه ها

چهل حدیث ها با هر نیّت و یا انگیزه ای که پدید آمده باشد، بخش پُر ارج و قابل توجّهی از منابع حدیثی مسلمانان را به خود اختصاص داده است. (2) امّا گویی سبب اصلی پرداختن به آن وجود و نمود توصیه به «حفظ» چهل حدیث از سوی پیامبر اکرم باشد که فرمود:

﴿مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَديثاً - مِمَّا يَحْتَاجُونَ مِنْ أَمْرِ دينهم -، بَعَتَهُ اللهُ في يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقيهاً عَالِماً﴾؛

«از امّت من هر آن که چهل حد آن که چهل ،حدیث پیرامون آن چه در امر دین بدان ها نیازمند است به حافظه سپارد، خداوند نیز وی را در روز رستخیز در شمار دانشمندان و دین پژوهان برخواهد انگیخت».

این روایت- که در زمرۀ احادیث مشهور (3) وارد شده و بعدها نیز به تواتر (4) آن از طریق شیعه (5) و سنّی (6) حکم داده شد - آن چنان موجب رونق

ص: 10


1- سمیعی کیوان زندگانی سردار کابلی ص 135
2- عطيّه محی الدّین و دیگران دلیل مؤلّفات حديث الشّريف، ج 2، ص 659 و.... حاجی خلیفه عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج 1، صص 5، 52 - 61، ج 2، ص 1569 و....
3- مجلسی محمّد باقر مرآة العقول، ج 1، ص 34
4- مازندرانی محمّد صالح شرح کافی ج 2 ص 228 مجلسی به «مُستفیض» بودن الاربعین ص 10 ،تهرانی آقابزرگ ،ذریعه، ج 1، ص 409)؛ شیخ بهایی به دو وجه مشهور و متواتر ،(اربعين، ص 41) و فیض کاشانی به هر سه وجه قائل شده است (تهرانی، همان، ج 1، ص 424).
5- ماحوزی ،بحرانی سلیمان بن عبدالله اربعون حديثاً ص 26؛ میر غفّاری آذر شهری على اربعین حسینیّه، ج 1، ص 6؛ مجلسی، محمّد باقر، بحار الانوار، ج 2، صص 153 - 156 صدوق، محمّد بن على بن حسين ثواب الاعمال، صص 134 ،300 همو خصال، ص :42 همو عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 36؛ بحرانی، عبد الله عوالم العلوم ج 3، صص 465 - 469 فیض کاشانی، محمّد محسن بن مرتضى، وافی، ج 1، ص 136 قندوزی حنفی، سليمان بن ابراهيم ينابيع المودّة، ج 2، ص 271
6- ابن عديم عمر بن احمد ج 3، ص 1358؛ ابن عبدالبرّ، يوسف جامع بیان العلم و فضله، ج 1، صص 51 - 53 ،اصفهانی، ابونُعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج 1، صص 201 و 206 حاجی خلیفه عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج 2، ص 1036؛ متّقى هندى، علىّ بن حسام الدّین کنز العمّال، ج 10، ص 225 و....

کار و بار اربعین نگاری شد که حتّی عالِمانی همانند شرف الدّین نووی و ملّا اسماعیل ،خواجویی از جمله گواهی دهندگان به ضعف سند این حدیث (1) ، خود دست به جمع آوری و نگارش چهل حدیث بردند.

روشن است که مدّت ها پس از این به علّت وجود روایت هایی که در مضمون و الفاظ تفاوت ها و شباهت هایی با حدیث حاضر داشت و از دیگر ضبط های ،آن به جای من حفظ من حمل من كتب من نقل به جای «دینهم»: دین ها به جای «عالماً فقيهاً» في زمرة الفقهاء والعلماء، و كنت له يوم القيامة شافعاً و شهيداً، ادخل من أى باب الجنّة شئت، كُتب في زمرة العلماء، وحُشر في زمرة الشّهداء بود علمای حدیث در معنای آن اختلاف های فراوان ،کرده و در تأویل ،آن به نمونه هایی در احادیث

ص: 11


1- نووی شرف الدّين اربعين النّووية ص 4 خواجویی محمّد اسماعيل، اربعون حديثاً، ص 6؛ هم چنین مناوی محمّد عبد الرّؤوف، فيض القدير، ج 1، ص 56، ج 6، صص 54، 155 158 ،حلبی برهان الدّین كشف الحثيث، صص 166 - 167، 186، 200؛ حاجی خلیفه عبدالله قسطنطنی ،رومی کشف الظّنون، ج 1، ص 52

دیگر روی آوردند.

ولی آن چه مسلّم می نماید تأکید یکسان همگی این گونه احادیث بر عدد «چهل» (1)، و ترویج و نشر پیام ،شریعت و نگاه داری آن از نابودی در قالب چهل آوای خواندنی با کتابت است (2) و در یاد سپردنی که مراتب از برخواندن شناخت ،مفاهیم عمل به آن کوشش در عدم ،تحریف تحمّل و ضبط حدیث، بنابر ضوابط علم شریف و پردامنه درایه را شامل می.شود (3)

نخستین چهل حدیث

در هر دانشی توجّه به دانستن نخستین روی آورندگان به آن و قلم زنان دربارۀ آن شاید به خاطر گفته «الفضل للمتقدّم» نه تنها بی فایده نیست که از دیر باز بشر را به کنجکاوی واداشته است.

دربارۀ اوّلین چهل حدیثی که فراهم آمده هر چند که باید به کتابخانه ها و فهارس هر یک مراجعه شود ولی نتیجه به دست آمده نیز چندان مورد اعتماد نخواهد بود؛ چه امکان بازماندن نسخه ای از ورود به کتابخانه ها و یا عدم درج در فهرست ها و یا از میان رفتن آن ناممکن نیست

ص: 12


1- آگاهی جامعی از این عدد را بنگرید در: علی ،زاد ،محبوب اربعین در روایات اسلامی ،تقوی ،رضا اربعین در فرهنگ اسلامی آشتیانی ،محسن اسرار عدد چهل بحر العلوم رساله سیر و سلوک صص 30- 37 نمازی شاهرودی ،علی، مستدرك سفينة البحار ج 4، صص 63 -65 هم چنین گویا همۀ روایاتی که در این باره وارد آمده در ترشیزی - حبیب الله اربعونیّات گردآوری شده است (تهرانی آقابزرگ، ذریعه، ج 1، ص 436)
2- شهید ،اوّل شمس الدین محمّد مکّی اربعون حديثاً، ص:17 نیز با توجه به حدیث ﴿من ترک بعد موته...﴾
3- امین ،نصرت اربعین ،هاشمیّه ص 8 مناوى محمّد عبد الرّؤوف فيض القدير، ج 6، ص 155 غفّار، عبد الله الرّسول عبد الحسن الكلينى و الکافی، صص 15 - 17.

به هر ،روی و با آن که ،شیعیان و بسیاری دیگر آغاز نهضت شُکوهمند اربعین نگاری را از زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و اله دانسته و یا عبدالله بن مبارک مروزی (م 181ق) را به عنوان یکی از پایه گذاران اصلی این مجموعه ها شناسانده اند(1) نخستین نسخه های اربعین حدیث - بر اساس اطّلاعات موجود از نسخه های موجود - را می توان در اربعین (2) ابوالحسن محمّد بن اسلم بن سالم کندی طوسی (م242ق) از ثقات محدّثان ،خراسان و اربعین حافظ ابوالحسن مؤيّد بن محمّد بن علی قرشی طوسی (م242ق) از پیشوایان محدّثان، سراغ گرفت.

هر دو نسخه در دارالکتب ظاهریّه موجود است و از آن رو که بدون تاریخ نگارش هستند و با توجّه به تاریخ درگذشت نویسندگان آن ها باید هر دو را- با هم- به عنوان نخستین ها معرّفی و ثبت کرد. (3)

شیوه نامه های فراهم آوری چهل حدیث

چهل حدیث های آغازین هدفی جز جمع آوری «چهل» حدیث و شرح و توضیح کلمات و ترکیبات مشکل ،نداشت ولی بعدها فراهم آورندگان این آثار- بنابر ذوق و شیوۀ بینش دینی خود - هر یک در گزینش ،روایات شیوه هایی اختیار کرده جانب خاصّی را در نظر گرفته و به موضوعات و مباحث ویژه ای ،توجّه نشان دادند؛ چنان که جمعی در

ص: 13


1- بکری، حسن، كتاب الاربعين حديثاً ، ص 24؛ مزی، ابو حجّاج يوسف بن زكي، تهذيب الكمال، ج 9، ص 62 ابن سعد ابو عبد الله محمّد الطّبقات الكبرى، ج 7، ص 370 ابن جوزی، عبدالرّحمان بن على العلل المتناهيه، ج 1، ص 128 هم چنین بنگرید به: ،کتانی، عبد الحیّ، فهرس الفهارس و الاثبات
2- چاپ شده است بیروت: [بی نا] 1989م.
3- جامی نورالدّین عبد الرّحمان، اربعین، ص 9

اصول و فروع و احکام دین عدّه ای در ،جهاد برخی در ادب بعضی در مواعظ و خطب و گروهی در زهد (1) اربعین هایی .نگاشتند

اربعين حديثاً من اربعين كتاباً لاربعين اماماً عن اربعين شيخاً متّصلين باربعين صحابيّاً (2) و اربعين من مدن الكبار عن اربعين صحابيّاً لاربعين تابعیاً (3) از نمونه های موفّق زمانه خویش ،بودند و پس از آن ابن عساکر چهل حدیث از چهل شیخ از چهل شهر مختلف شنید و سپس آن ها را در دو جزء به رشته تحریر کشید (4) عافقی از راویان چهل ،قبیله و رهاوی از راویان چهل شهر به گردآوری چهل حدیث پرداختند. (5) ابن زهره پیرامون حقوق برادران ،دینی محمّد مهدی تنکابنی درباره مُتعه جعفر بن محمّد تهرانی در مسح دو پا و دلدار علی هندی در موضوع فضیلت ،دانش چهل حدیث گرد آوردند. عبدالرّحمان بن احمد بن حسين خُزاعی اربعين فى فضائل علىًّ أمير المؤمنین را پرداخت. (6)

ص: 14


1- برای نمونه: اربعین علیّ بن فضل در فضائل دعا و دعا کننده اربعین عبدالرّحمان سلّمی در اخلاق صوفیّه و کردار صوفیانه در دایرةالمعارف تشیّع ذيل «اربعون حديثاً» (ج 2، صص 52 - 53) و ذیل «اربعین» (ج 2، صص 53 - 54) دايرة المعارف بزرگ اسلامی ذیل «اربعین» (ج 7، صص 430 -431) نیز می توان به مواردی دست یافت
2- حسینی دمشقی، ابوالمحاسن محمّد بن على ذيل تذكرة الحفّاظ، ص 4.
3- ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، سیر اعلام النّبلاء، ج 23، ص 328
4- خوانساری اصفهانی محمّد باقر روضات الجنّات، ج 2، ص 66 رودانی محمّد بن سلیمان صلة الخلف لموصول السّلف، ص 76
5- نسخه خطّی دار الكتب ظاهريّه دمشق، شماره 1040
6- نسخه خطّی کتابخانه آیت الله مرعشی (فهرست، ج 3، صص 23 - 24) نیز بنگرید: ،بغدادی اسماعیل پاشا ايضاح المكنون، ج 2، ص 265 ذیل بروکلمان، ج 1، ص 708 فصل نامه ،تراثنا ش 1 ص 21 منتجب الدّين علىّ بن بابویه رازی الفهرست ص 157 تبریزی ،علی مرآت الكتب، ج 1، صص 23 - 24.

برخی محدّثان موضوعی خاص را انتخاب کرده و چهل حدیث از چهارده معصوم درباره آن آوردند

گروهی به تنوّع در احادیث گراییدند و یا چهارده چهل حدیث ،نگاشتند و یا با انتخاب چهل ،موضوع برای هر موضوع چهل حدیث گرد آوردند.

عدّه ای مضمون چهل حدیث را در ابیاتی به نظم کشیدند. دسته ای از فقیهان که آهنگ پدید آوردن کتابی فقهی ،داشتند آن را در قالب چهل حديث عرضه کردند تا علاوه بر وظیفه ،علمی سزامند روایت مذکور نیز شده باشند.

بسیاری کتاب اربعینشان را به روایاتی در فضل و فضیلت فضائل و ،مناقب و اثبات خلافت و امامت خاندان پیامبر اختصاص دادند به صورتی که تنها در فضائل امیرمؤمنان بیش از هفتاد اربعین به دست ما رسیده است (1)

از میان این تعداد چشمگیر می توان به اسعد بن ابراهيم بن حسن حلّی اشاره برد وی به نگارش اربعون حديثاً في الفضائل والمناقب پرداخت و دلیل آن را گفته شافعی و احمد بن حنبل .دانست

گفتار احمد بن حنبل بر اساس الهامی از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب بود که:

من امّتم را به چهل حدیث راجع به سنّت فرمان دادم؛ آیا فضائل اهل بیتم در شمار سنّت نیست؟ (2)

ص: 15


1- فهرست و گزارشی اجمالی برخی از آن ها را بنگرید در فصل نامه علوم حدیث ش 18، صص 157 - 172 و دو ماه نامۀ آیینه ،پژوهش ش ،66، صص 185 - 191.
2- شوشتری اربعون حديثاً، ص 7 ،تهرانی ،آقابزرگ ،ذریعه، ج 1، ص 410، قندوزی ،حنفی سلیمان بن ابراهيم ينابيع المودّة و...

اربعينيات درباره امام مهدی

در میان بازار گرم و پویای جمع چهل حدیث، دانشوران شیعه و اهل سنّت بسیاری از چهل حدیث های خود را به سخنان گفته ها فضائل و مناقب بی شمار امام غائب اختصاص داده و به عنوان یکی از عمده ترین و بارزترین مسائل دینی مورد نیاز مردم بدان نگریسته اند.

آنان به دلیل مقیّد بودن به عدد «چهل» تنها به گوشه هایی بسیار محدود از احادیث سخنان ،فضائل شؤون و مقامات امام زمان اشارت ،برده ولی در عوض با گزیده گویی و ایجاز درخشان، آثار دایرةالمعارف گونه ای را پدید کرده اند.

در این مجال می توان - برای نخستین بار - به فهرستی توصیفی از این گونه اربعینیّات به ترتیب تاریخی چنین اشاره کرد:

1. الاربعون حديثاً فى امر المهدى (1) : احمد بن عبدالله ،اصفهانی مشهور به حافظ ابونُعیم (334 - 430ق).

مجموعه ای از چهل حدیث با سلسله اسناد خود از رسول اکرم صلی الله علیه و اله را گرد آورده است که کهن ترین اربعین ،حدیث دربارۀ امام زمان به شمار می رود.

متن آن با حذف سند در اعیان الشّیعه (2) از سیّد محسن امین عاملی بحار الانوار (3) از محمّد باقر مجلسی، حجّت بالغه از سیّد عبدالحجّت بلاغي العرف الوردى فى اخبار المهدى (4) از جلال الدّين سيوطى غاية

ص: 16


1- نام آن را «رسالةٌ في...». «أربعون حديثاً فى المهدى» و «اربعون حديثاً في شأن المهدى» نیز ثبت کرده اند که- ظاهراً - تسامحی بیش نیست.
2- ج 2، صص 44 -84
3- مجلسی محمّد باقر، بحار الانوار، ج 51، صص 78 - 85
4- ج 2، صص 57 - 85 با اضافات بر مصادر ابونُعیم

المرام از سیّد هاشم بحرانی (1) ، حديقة الشيعه (2) از مقدّس اردبیلی کشف الغمّه (3) از علیّ بن عیسی اربلی و نامه دانشوران ناصری (4) درج و نقل ها و آگاهی هایی از آن در کشف المخفی فی اخبار المهدی از یحیی بن حسن بطريق (5) ، اربعين سليمان بن عبدالله ماحوزی بحرانی (6) و احقاق الحق از قاضی نورالله شوشتری (7) یاد شده است.

رساله مورد بحث را نباید با نگارش دیگر ابونُعیم با نام ذکر المهدی و نعوته و حقيقة مخرجه و ثبوته و یا نعوت المهدی و خروجه و ما يكون في زمانه و مدّته شامل چهل و نه روایت از پیامبر و صد و هفت روایت دیگر درباره امام مهدی علیه السلام-که ابن طاووس از آن گزارشی ارائه کرده است (8) - یکی دانست. (9)

اربعون حديثاً فى أمر المهدی در قرن ششم در حوزۀ علمیّه ابوعلی صدفی در شهر «مُرسیه» به عنوان کتاب درسی تدریس می شده و از جمله حافظ عياض بن موسى يحصبی در سی و دو سالگی به سال 508 ق آن را نزد ابو علی صدفی خوانده است. (10)

نسخه ها 1) کتابخانه سیّد محمّد صادق آل بحرالعلوم در نجف به

ص: 17


1- صص 699 - 701
2- صص 717 - 725
3- ج 3، صص 267 - 275 در بسیاری مواضع دیگر نیز از آن یاد کرده است.
4- چاپ اوّل (سنگی)، ج 2، ص 718 هم چنین بنگرید: چاپ دوم، ج 7، صص 8 - 21
5- ابن طاووس، علیّ بن موسی، طرائف، ص181
6- ص 207
7- ج 3، صص 180 - 181
8- ابن طاووس علىّ بن موسى طرائف، صص 179 - 183 ، 220 و 261؛ همچنین همو صراط، ج 2، ص 220
9- در خوانساری ،اصفهانی محمّد باقر روضات الجنّات هر دو نگارش یکی دانسته شده اند (ج 1، صص 272 - 273)
10- المعجم في اصحاب القاضي أبي على الصّدفى، ص 295

کتابت همو 2) کتابخانه ای شخصی در قم 3) کتابخانه علی قلی میرزا در تهران 4) کتابخانه مرحوم ملک زاده(1) 5) کتابخانه فخرالدّین نصیری در ،تهران کتابت فخرالدّین پایان کتابت در 18 رجب سال 838ق (2)

2. الاربعون حديثاً فى امر المهدى: ابو نُعيم (م 430ق)، ترجمه: ابوالحسن علىّ بن حسن زوّاره ای (م 947ق)

این ترجمه در ضمن ترجمه المناقب درج شده و نسخه های خطّی از آن در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی و کتابخانه آیت الله مرعشی موجود است.

3. الاربعون حديثاً فى امر المهدى ابو نُعيم (م 430ق)، ترجمه میرزا محمّد ملك الكتّاب.

به همراه اکسیر التّواریخ، بمبئی [بی نا] 1308 ق چاپ شده است.

4. الاربعون حديثاً فى امر المهدى: ابو نُعيم (م 430ق)، چهار ترجمه دیگر به زبان فارسی.

از آن جا که این اربعین در کتاب های دیگری که ذکر آن ها گذشت درج شده است پس به عنوان مثال ترجمهٔ آن را می توان در جلد هفتم نامه دانشوران ،ناصرى حديقة الشّيعه ترجمه های بحارالانوار و همگی ترجمه های کشف الغمّه یافت.

8. حجّت بالغه در ترجمه و شرح «اربعون حديثاً في المهدی» از ابونُعیم: سیّد عبد الحجّت بلاغی (م 1397ق)، [بی جا]: چاپخانه خواجه، 1383ق، 268 ص .وزیری

9. الاربعين فى ذكر المهدى من آل محمّد: حافظ ابو العلاء حسن بن احمد

ص: 18


1- متن منقول در نامه دانشوران ناصری بر اساس همین نسخه است
2- بنگرید به: نصیری ،امینی فخرالدّین گنجینه خطوط

عطّار همدانی مقری (488 - 569 ق).

ابن أبي الرّضا در الاجازة الكبيرة (1) از آن یاد کرده و نقل هایی از آن در ذخائر العقبى فى مناقب ذوی القربی (2) از محبّ الدین احمد عبدالله طبری (م 694ق) و فرائد السّمطین (3) از ابراهیم بن محمّد جوینی (م 730 ق) آمده و حسن بن ابی الحسن دیلمی در قواعد عقائد آل محمّد از آن اقتباس کرده است.

10. اربعون حديثاً فى المهدى سراج الدّين محدّث بغدادی قزوینی (قرن ششم) سیّد حیدر آملی (ز 787ق) در جامع الاسرار و منبع الانوار (4) از آن یاد کرده است (5)

11. كفاية المهتدى في معرفة المهدى (6): سیّد محمّد میرلوحی اصفهانی (زنده در 1085ق)

ترجمه تفسیر و شرح چهل حدیث از کتاب اثبات الرجعه نوشته فضل بن شاذان (م 260ق).

ارزش های کفایة المهتدی که توسّط علی اکبر مهدی پور در دست تصحیح است (7) را ظاهراً باید در استفاده از منابعی که هم اکنون مفقود شده،اند همچون کتب فضل بن شاذان و فرج الكبير محمّد طرابلسي

ص: 19


1- ص 169 (مندرج در: مجلسی محمّد باقر، بحار الانوار، ج 104)
2- صص 44، 136، 166
3- ج 2، صص 325 - 326
4- ص 439
5- بنگرید: فصل نامه تراثنا، ش 1، ص 19.
6- گزارش هایی از کفایة المهتدی را بنگرید در: تهرانی آقابزرگ، ذریعه، ج 1، ص 389؛ ج 9، صص 1220 - 1221؛ ج 10، ص 62، ج 11، صص 96، 339، ج 12، ص 6؛ ج 16، صص ،78، 82، 156 ج 18، صص 101 - 102، ج 24، ص 182؛ ج 26، ص 236 و نقل هایی از آن را در نوری حسین جنّة المأوى؛ همو، نجم ثاقب؛ بغدادی، احمد بن ،درویش، رسالةٌ في الغيبه و حاشیه کشف الحقّ خاتون آبادی
7- در این تصحیح نیز متن كامل كفاية المهتدى به چاپ نخواهد رسید!

جست وجو کرد(1)

نسخه ها: 1) کتابخانه مجلس شورای ،اسلامی شماره 833، 126 ،برگ به خطّ مؤلّف (2) 2) کتابخانه میرزاحسین نوری 3) کتابخانه سیّد آقا بن سیّد اسدالله بن سيّد حجّة الاسلام اصفهانی کتابت محمّد مؤمن بن عبد الجواد در 7 ربیع الثّانی 1085 ق 4) کتابخانه آیت الله مرعشی شمارهٔ 10976 کتابت قرن 13 (3) 5) کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران شمارۀ 619 کتابت عبد الجواد کاظمی (4).

12. كفاية المهتدى: سيّد محمّد ،میرلوحی تلخیص: توسّط یکی از شاگردان میرلوحی نسخه: کتابخانه دانشکده الهیّات و معارف اسلامی دانشگاه ،تهران، شماره 1122 (5)

13. كفاية المهتدى: سيّد محمّد ،میرلوحی تلخیص: توسّط گروه محقّقان :تهران وزارت ،ارشاد چاپ اوّل 1373 ش، بیست و هفت + 364ص رقعی.

شیوه نامۀ محقّقان این اثر در گزینش مطالب حذف ایرادها و اعتراض های میرلوحی بر علّامه مجلسی و باقی گذاردن دیگر مطالب

ص: 20


1- بررسی نسبتاً دقيقي از كفاية المهتدی اندیشه های میرلوحی و اوضاع زمانه او را بنگرید در: The shadow of God and The Hidden Imam: Religion, Political Order and Societal Change in Shi'it Iran form The begining to 1890: Said Amir, Arjomand, Chicago, 1984, p 182
2- شیرازی، ابن یوسف فهرست مجلس، ج 3، صص 60 - 62
3- فصل نامۀ میراث شهاب ش ،32، ص 22
4- دانش ،پژوه محمّدتقی و علی نقی منزوی فهرست نسخه های خطّی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج 5، ص 1497
5- فهرست الهیّات، ج 2، صص 256 - 257

بوده است که البتّه در مقدّمه از ذکر این شیوهٔ خود در گزینش موجود خودداری کرده اند.

14. کشف الحقّ (الاربعين): میر محمّد صادق خاتون آبادی (م1272ق) اصفهان: [بی نا چاپ اوّل] 1373ق، 236 ص ،وزیری به تصحیح و تعلیق داوود ،میرصابری تهران: مؤسّسه امام مهدی [و بنیاد بعثت چاپ دوم] 1361 ش، ح + 239ص، وزیری.

این کتاب به «اربعین خاتون آبادی» شهرت داشته و به شرح چهل حدیث در دو بخش «قیام» و «رجعت» پرداخته و تألیف آن در 1263ق به انجام رسیده است.

15. اربعينيّات حسین عندلیب زادۀ همدانی (1287 ش -...).

وی برای هر یک از امامان اربعینی نگاشته و آخرین جلد مجموعه را به امام زمان اختصاص داده است.

16. تبيين المحجّة الى تعيين الحجّة: ميرزا محسن بن محمّد مجتهد تبریزی (م 1352،ق) تهران [بی نا] 1346ق، 418 ص

17. چهل خبر در علامات ظهور مهدی منتظر: احمد ،هروی یزد: گل بهار چاپ اوّل 1368ق، 54 ص، رقعی.

متن عربی و ترجمه فارسی چهل حدیث درباره نشانه های آخر الزمان

18. نشانه های 18. الاربعون حديثاً فى من يملأ الأرض قسطاً و عدلاً : هادی نجفی (1342ش-...) قم: نشر الهداية نشر الهداية، چاپ اوّل محرم 1411ق، 91 ص، وزیری

19. امید عدل: هادی نجفی (1342 ش-...) ترجمه: محمّدرضا زادهوش (1359ش ...)، اصفهان: مهر ،قائم چاپ اوّل پاییز 1382 ش؛ چاپ دوم تابستان 1383 ش، 176ص، رقعی.

نخستین ترجمه فارسى الاربعون حديثاً فى من يملأ الأرض قسطاً و عدلاً

ص: 21

است که در مرداد ماه سال 1381 ش انجام یافته و هم اکنون در پیش روی شما قرار دارد

20. چهل حدیث انتظار فرج حضرت مهدی علیه السلام: محمود شریفی (1331 ش-...) تهران: سازمان تبلیغات اسلامی چاپ اوّل 1370ش، 72 ص پالتویی؛ چاپ سوم 1374ش، 64ص، جیبی.

این کتاب که بیست و دومین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر در شمار می رود شامل چهل حدیث درباره انتظار شده است.

21. یوسف ناپیدای فاطمه زهرا: محمّد خادمی شیرازی (1306 ش- ....) تهران: میقات چاپ اوّل 1370 ش، 84 ص، وزیری.

شامل متن عربی و ترجمه فارسی چهل حدیث

22. شناخت امام عصر: احمد سیّاح (1299 ش- ...) تهران: نشر اسلام چاپ اوّل 1370 ش، 128 ص، رقعی.

متن و ترجمه سی آیه از صد و سی و سه آیه ای از قرآن کریم که به امام ای غائب تفسیر و تأویل شده متن و ترجمۀ چهل حدیث در فضائل و مناقب امام زمان به نقل از منتخب الاثر و يوم الخلاص؛ چهل قصیده و غزل در مدح امام زمان.

23. حضرت امام مهدی علیه السلام در قیرخ (1) حدیث: گروهی از نویسندگان ترجمه: حسین ،سرخابلی تهران: بنیاد ،بعثت چاپ اوّل 1371 ش، 3 + 21 ص، رقعی.

حسین سرخابلی از مترجمان فعّالی است که تا کنون کتاب های بسیاری را از زبان های عربی و فارسی به زبان ترکی برگردانده و كتاب حاضر را نیز از عربی به ،ترکی ،ترجمه و به صورت صفحه

ص: 22


1- قیرخ: چهل

مقابل (1) ارائه کرده است.

24. چهل حدیث پیرامون نور :یزدان علی اکبر مهدی پور (1324 ش- ...)، قم: حاذق چاپ اوّل 1372 ش، 120 ص رقعی.

احادیث از چهل کتاب پدید آمده به دست اهل سنّت که فصلی از کتابشان را به امام زمان اختصاص داده اند استخراج شده و به ترتیب زمانی پیش رفته است.

25. چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا: علی اکبر مهدی پور (1324 ش- ...)، :قم حاذق [چاپ اوّل] 1372ش، 120 ص، رقعی.

احادیث از چهل کتاب که توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید ،آمده و اختصاصاً به امام زمان پرداخته اند و از هر کتاب تنها یک حدیث استخراج شده و به ترتیب زمانی پیش رفته است.

26. چهل حدیث از «غیبت» فضل بن شاذان: علی اکبر مهدی پور (1324 ش- ....)، قم: حاذق، چاپ اوّل 1373 ش، 120ص، رقعی.

این کتاب با هدف بازسازی و احیای متن مفقود کتاب غیبت از فضل بن شاذان از کتاب های مختصر اثبات الرجعه وكفاية المهتدى استخراج شده است.

27. چهل حدیث حضرت مهدی علیه السلام محمود شریفی (1331 ش-...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل 1374ش، 66 ص، جیبی.

28. چهل حدیث در پرتو چهل آیه در فضائل حضرت ولیّ عصر گروهی از ،نویسندگان :تهران سازمان مدارک فرهنگی انقلاب ،اسلامی چاپ اوّل 1373 ش 83ص پالتویی.

29. چهل حدیث در پرتو چهل آیه در فضائل حضرت ولیّ عصر: گروهی از

ص: 23


1- متن عربی روایات در صفحات زوج و ترجمه ترکی در صفحات فرد.

نویسندگان :تهران ،حدیث چاپ سوم 1375ش، 96 ص، پالتویی.

30. چهل حدیث در پرتو چهل آیه (1) در فضائل حضرت ولیّ عصر: گروهی از ،نویسندگان :تهران وزارت ارشاد چاپ اوّل [1374ش]، 83 ص پالتویی؛ چاپ سوم 1378ش، 96 ص، پالتویی

این کتاب که پنجمین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر در شمار می،رود شامل چهل آیه از قرآن مجید که با عنایت به چهل ،حدیث به امام زمان تأویل شده است می گردد.

31. چهل حدیث در فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان :تهران خانه کتاب ،ایران چاپ اوّل 1374 ش / 1416ق، 68ص پالتویی؛ چاپ دوم 1375ش، 72ص، پالتویی

احادیث این اثر از منابع هر دو گروه شیعه و سنّی گردآوری و استخراج شده است.

32. چهل حدیث :انتظار محمود شریفی (1331 ش- ...) قم: معروف چاپ اوّل 1375ش؛ چاپ دوم 1376ش؛ چاپ سوم 1378ش؛ چاپ چهارم 1382 ش، 64ص جیبی

33. چهل حدیث سیره مهدوی: محمود مدنی بجستانی (1343 ش- ...)، قم: ،معروف چاپ اوّل 1377ش؛ چاپ سوم 1379ش، 80ص، جیبی.

34. چهل حدیث آخرین پیشوای معصوم: سیّد محمّد طباطبایی، تهران: ایران ،نگین چاپ اوّل 1378ش، 48ص، جیبی.

35. چهل حدیث امام مهدی در کلام امیرالمؤمنین: صادق سیّد نژاد، قم: مسجد مقدّس جمکران چاپ اوّل 1379 ش؛ چاپ دوم 1380ش، 66 ص

ص: 24


1- ناگفته نماند که دست کم 142 آیه از قرآن حکیم به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعبیر شده .است

جیبی؛ چاپ سوم 1382 ش 36 ص رقعی.

36. چهل حدیث در شناخت امام زمان گروه محققّان قم: دلیل ما چاپ اوّل 1378ش؛ چاپ دوم 1379ش؛ چاپ سوم 1380ش، 48ص رقعی.

37. گل یاسین حاوی دو اربعين حدیث در ارتباط با حضرت حجّت: محمّد ،مطهّر قم ،اتقان چاپ اوّل 1380ش، 96 ص، جیبی.

چهل حدیث از قول امام زمان و غالباً از بحارالانوار با ترجمه فارسی و ترجمه منظوم.

38. چهل سخن: مهدی ،شیزری ویرایش: عبد الحسین طالعی (1340 ش- ...)،تهران: ریحان چاپ اوّل 1381ش، 48 ص، رقعی.

گزیده ای است از سخنان حضرت مهدی علیه السلام.

39. از انتظار تا دیدار چهل حدیث از غیبت تا ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سيّد جعفر خلخالی قم دلیل ،ما چاپ اوّل 1382ش، 64ص، رقعی.

متن عربی و ترجمه فارسی چهل حدیث از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) و ائمّه معصومین (علیها السلام).

40. چهل حدیث برگزیده ای از احادیث درباره حضرت مهدی (علیه السلام) و منتظران: محمّدكاظم بهنيا، ويرايش: عبد الحسين طالعی (1340 ش- ...)، تهران: ریحان چاپ اوّل 1382 ش، 116ص، رقعی.

41. شرح چهل حدیث از حضرت مهدی: علی اصغر رضوانی ویرایش: حمیده ،انصاری، محمّد جواد شریفی قم: مرکز مدیریّت حوزه علمیّه قم، چاپ اوّل 1382 ش، 134 ص، رقعی.

متن عربی و ترجمه فارسی چهل حدیث به همراه شرح کوتاه هر یک از روایات مذکور.

42. زندگانی امام مهدی و شرح حال چهار نایب خاصّ آن حضرت به انضمام

ص: 25

چهل حدیث از آن بزرگوار: یوسف ،درودگر :تهران جمال ،الحق چاپ اوّل 1382 ش، 120 ص، رقعی

43. چهل حدیث پیرامون مهدى آل الرّسول: على اكبر مهدی پور (1324 ش-) چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانه مؤلّف. (1)

احادیث این کتاب از چهل کتاب که توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده و اختصاصاً به امام زمان پرداخته اند و از هر کتاب تنها یک حدیث استخراج شده است.

44. چهل حدیث پیرامون مهدی فاطمه: علی اکبر مهدی پور (1324 ش-...) چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانه مؤلّف. (2)

شامل چهل حدیث از چهل صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می شود.

علاوه بر چهل حدیث های مذکور که به صورت مستقلّ و اختصاصی به امام زمان پرداخته اند می توان از دو دسته دیگر از چهل حدیث ها سخن به میان آورد: اربعین هایی که به جمع چهل حدیث از چهارده معصوم پرداخته و چه بسا صفحاتی را به احادیثی از امام عصر و یا روایاتی درباره ایشان اختصاص داده اند؛ و دسته دیگری که به گردآوری چهل حدیث از «هر یک» از معصومان روی آورده و در حقیقت چهارده «چهل حدیث» را در مجموعه ای گرد آورده اند.

بدیهی است که مجموعه های گروه ،نخست از بحث و دامنه این کتاب شناسی خارج اند اما کتاب های دسته دوم از آن جهت که در اند حقیقت، اربعيني مستقل را در ضمن مجموعه ای آورده،اند لازم می سازد

ص: 26


1- مهدی پور علی اکبر کتاب نامه امام مهدی، ج 1، ص 286
2- همان همان جا.

تا به نمونه هایی از آن ها اشاره کنیم:

45. از هر معصوم چهل حدیث محمّد علی کوشا (1331 ش- ...) ، قم: منطق [چاپ اوّل] 1373 ش 320 ص رقعی قم سینا [ویرایش دوم]، چاپ دوم 1374ش، 352ص، رقعی.

ارائه متن و ترجمه فارسی چهل حدیث از چهارده معصوم به همراه شرح زندگانی هر یک از معصومان

46. گفتار دلنشین چهارده معصوم شامل 560 حدیث از چهارده معصوم از هر کدام چهل حدیث: ترجمه محمّد محمّدی اشتهاردی (1323 ش-...)، قم: انصاریان، چاپ چهارم 1374ش؛ چاپ پنجم 1374ش؛ چاپ ششم 1378ش؛ چاپ هفتم 1381ش، 296ص، رقعی.

47. فروغ حدیث: محمود شریفی (1331 ش- ...) قم: معروف چاپ اوّل 1375ش؛ چاپ دوم 1377ش، 264 ص، وزیری

شامل چهل حدیث در هر یک از موضوعات قرآن بینش و حکمت انتظار فرج و... .

48. سیره و سخن پیشوایان: محمّد علی کوشا (1331 ش- ...)، قم: پارسایان چاپ اوّل 1376ش، 384 ص ، وزیری چاپ دوم 1378 ش، 390ص وزیری

در بخش نخست زندگانی چهارده معصوم را در چهارده فصل آورده و در بخش دوم از هر یک از آنان چهل حدیث به زبان عربی و با ذكر منابع و مآخذ نقل کرده و ترجمه فارسی هر حدیث را به صورت زیرنویس آورده است.

49. گل واژه های پاکان: ناصر پاک پرور ،تهران مدرسه، چاپ اوّل 1376ش، 280 ص، وزیری

ترجمه فارسی و متن چهارده چهل حدیث از چهارده معصوم علیهم السلام.

ص: 27

50. الاربعون حديثاً عن كلّ معصوم: علی پناه اشتهاردی به تصحیح کمال كاتب، قم: مؤسّسة سيّدة ،معصومه چاپ اوّل شوّال 1420ق، 259 ص وزیری

متن عربی چهل حدیث از چهارده معصوم علیهم السلام در چهارده بخش فراهم آمده و گاه با شرح و توضیح اندکی از سوی مؤلّف همراه است. «اربعون حديثاً عن الامام المهدّي المنتظر» در صفحات 221 تا 240 درج شده است.

51. چهل حدیث: علی پناه ،اشتهاردی ترجمه: دیلمی قم: مطبوعات دینی چاپ اوّل ،1382 ش 512،ص، وزیری

52. اربعین الاوّلیاء؛ چهل حدیث از هر معصوم شامل 560 حدیث، با فهرست :موضوعی اصغر تاجیک ،و رامینی تهران نسیم ،دانش چاپ دوم 1382 ش، 336ص، رقعی.

53. چهل ،مجلس هزار حدیث شامل چهل مجلس به ضمیمه چهل حدیث از هر معصوم: احمد دهقان (1350 ش- ...)، ویرایش: محمّد جواد ،کمار :قم ناصر، چاپ اوّل 1382 ش، 368 ص وزیری

كتاب حاضر

دانستیم که نگارش و گردآوری چهل حدیث در پیرامون امام زمان چندان فراوان و پُر شمار نیست و دیدیم که شاید این کتاب را بتوان - بر اساس زمان انتشار - نخستین اربعین منتشر شده در قرن پانزده هجری دانست که به موضوع امام دوازدهم پرداخته است.

کتاب حاضر به همین سبب و به خاطر شیوه نامۀ پسندیدنی مؤلّف در انتخاب روایات صحیح و خواندنی در پاسخ به هر یک از موضوعات مورد پرسش ذهن جست و جوگر نسل جوان بود که توجّه محافل و

ص: 28

مجامع علمی را به خود جلب کرده و در مجلّات تخصصی، پژوهشی و ماندگاری همچون فصل نامۀ تراثنا (1) و دو ماه نامۀ آیینه پژوهش (2) نام خویش را به ثبت رساند و در کتاب های معتبری همانند بیست مقاله رضا استادی (3) کتاب نامه امام مهدی علیه السلام از علی اکبر مهدی پور (4)، چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا از همو (5) معجم التّراث الکلامی اثر گروهی از نویسندگان مؤسّسۀ امام صادق علیه السلام زیر نظر جعفر سبحانی (6)، و معجم ما كُتب عن الرّسول و اهل البيت علیهم السلام از عبدالجبّار رفاعی (7) مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

ترجمه حاضر

ترجمه فارسی سعی بر آن داشته تا علاوه بر ساختار آزاد و تسامح در ،ترجمه از جملات تحریری تغییر متن روایی احادیث شریف تعلیق و تحشیه، حذف و تلخیص و کاهش و افزایش متون به دور باشد با این حال آن جا که در متن فارسی به کلمه یا کلماتی در درون قلّاب [] بر می خورید (8)، نشان از افزوده های مترجم است بر متون عربی احادیث، برای ارائه و دست یابی به ترجمه ای روشن تر

نباید از نظر دور داشت که به جا ماندن متن اصلی احادیث به زبان ،عربی به جز یاری رساندن به پژوهشگران و فراهم آوردن رضایت خواستاران کلام نورانی معصومان (9) مقابله ترجمه فارسی با متن اصلی و سنجیدن عیار ترجمه را ممکن ساخته است

ص: 29


1- ش 22، ص 221
2- ش 3، ص 81
3- ص 118
4- ج 1، ص 74، ش 126
5- ص 15
6- ج 1، صص 211 - 212
7- ج 10، ص 225
8- مجموعاً در 95 مورد
9- ﴿ كَلامَكُمْ نُور، وَ أَمْركُم رُشد﴾.

از سویی ،دیگر تجدید چاپ این پژوهش (1) فرصتی فراهم آورد تا:

1. نکته های ،مترجم در توضیح برخی موارد با امضای «مترجم» در پاورقی بیاید؛ (2)

2. بازبینی همه جانبه ای- به ویژه در ذکر مصادر و عنوان های فرعی- در کتاب صورت پذیرد؛

3. پانوشت ها و ارجاعات به سبک ،علمی با سرشناسه های کتابخانه ملّی و در قالب های نوین امروزی، تغییر یابد؛

4. غلط نامۀ پایانی طبع پیشین ،کتاب در متن اعمال شود (3) و دیگر اغلاط مطبعی موجود اصلاح گردد؛

5. آیات قرآنی و روایات شریف و تمامی متون ،عربی اعراب گذاری شده و مشکول گردد؛

6. مراجعه به مصادر و منابعی که مؤلّف از آن ها به صورت غیر مستقیم یاد می کند انجام گیرد؛ و در مواردی که ارائه و ذکر مأخذ از قلم ،افتاده منبع صحیح و مورد نظر ،استخراج و در پاورقی ذکر شود.

م. ر. زادهوش

دهم تیر ماه 1381

ص: 30


1- چاپ اوّل پاییز 1382ش؛ چاپ دوم تابستان 1383ش.
2- مجموعاً 59 مورد چیزی در حدود یک سوم ارجاعات مؤلّف و یک چهارم کلّ تعلیقات دو فصل موجود
3- مجموعاً 14 مورد.

مقدّمة مؤلّف

اشاره

درباره حضرت مهدی احادیث متواتری از طریق شیعه و سنّی نقل شده است؛ چنان که شیعه امامیّه به تصویری روشن از او دست یافته و اهل سنّت نيز اجمالاً بدان حضرت معتقد شده و در این میان تنها پاره اندکی از روی مکابره به انکار وی پرداخته اند بلکه میتوان گفت اعتقاد به او سرچشمه در فطرت دارد؛ زیرا که تمامی انسان ها چشم انتظار مصلحی جهانیاند که زمین را از عدل و داد بیاکَند.

چه بسا دانشمند مسلمانی از عامه و از خاصّه نیست که رساله و کتابی درباره مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نپرداخته باشد؛ از همین جهت فصل نخست کتاب حاضر به ذکر پاره ای از آن ها اختصاص یافته است.

نخستین منابع مهدی شناسی

بدیهی می نماید که مجموعه های حدیثی ما و اهل سنّت مملوّ از احادیث پیرامون حضرت مهدی ،است ولی مقصود ما در این جا دانستن نخستین کسی است که در این باره رساله و کتابی جداگانه پرداخته است. بنابراین نخستین نگارنده پیرامون مهدی باید در میان راویان احادیث شیعه باشد.

چنین است ولی اکنون کمبود زمان و دانشم اجازه آن نمی دهد که همان یک نفر را یافته و به خوانندگان معرّفی کنم از همین رو به ذکر گروهی از متقدّمان که پیرامون این ،مبحث دست به نگارش برده اند

ص: 31

می پردازم ممکن است نویسندۀ نخستین منبع در میان ،آنان یا جز ایشان باشد؛ و الله العالم.

نگارش های شیعی

برخی از راویان شیعه درباره حضرت مهدی یا غیبت و قیام آن حضرت مطالبی نگاشته اند؛ از آن میان:

فضل بن شاذان بن خلیل نیشابوری - در گذشته به سال 260ق- که بنا بر گزارش نجّاشی کتاب القائم علیه السّلام را نگاشته است. (1)

به گفته نجّاشی علی بن مهزیار ،اهوازی راوی از امام رضا و امام محمّد تقى علیهما السلام و وکیل امام محمّد تقی و امام هادی از راویان ثقه و درست عقیده است که طعنی بر او نکرده اند؛ وی کتاب القائم عليه السّلام را نگاشته است. (2)

محمّد بن حسن بن جمهور عمّى (3) بصری راوی از امام رضا علیه السلام که كتاب صاحب الزّمان عليه السّلام و كتاب وقت خروج القائم عليه السّلام از او است. شیخ طوسی در فهرست از او یاد کرده است. (4)

عبّاس بن هشام ابوالفضل ناشری اسدی از راویان عرب تبار و ثقه و جلیل در میان اصحاب ما است که احادیث فراوانی را روایت کرده و در سال 220 یا یک سال پیش از آن بدرود حیات گفته است. نجّاشی کتاب الغیبه را از او دانسته است (5)

علیّ بن حسن طایی ،جَرمی مشهور به ،طاطَری، از فقها و محدّثان ثقه است و از شخصیّت ها و مشایخ واقفه به شمار می رود وی کتاب الغیبه را

ص: 32


1- نجاشی، ابو العبّاس احمد بن علی، رجال، ص 306
2- همان، ص 253
3- در الفهرست چاپ اسپرینگر: «قمی» ضبط شده است (مترجم)
4- طوسی، محمّد بن حسن الفهرست، ص .146
5- نجاشی، همان، ص 254

نگاشته است. (1)

حسن بن علیّ بن ابی حمزة بطائنى كتاب الفتن که همان کتاب الملاحم است کتاب القائم الصّغير و کتاب الغيبة از او .است. وی از شخصیت های واقفیه در عصر امام رضا علیه السلام بوده و نجّاشی دربارۀ او می گوید: «مشایخ خود- رحمهم الله- را دیدم که وی را در شمار چهره های واقفه می آوردند». (2)

نگارش های اهل سنّت

شاید نخستین کسی که از میان سنّیان در این موضوع قلم زده عبّاد بن یعقوب رواجنی باشد که کتاب اخبار المهدی علیه السّلام را دارد همان گونه که شیخ طوسی در فهرست از او یاد کرده و تصریح ورزیده که سنّی مذهب است. (3) وی در سال 250 در گذشته؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در تقریب او را آورده و گفته است «صدوق و راستگو بود و سال 250 ،بمرد» و ذهبی گفته است: «در حدیث، راستگو و صادق بود» (4) و صاحب ذریعه نیز در کتابش یادی از او کرده است (5)

همچنین قاضی ابو عَنبس محمّد بن اسحاق بن ابراهیم ،کوفی، قاضی صَيمره كتاب صاحب الزّمان را نگاشته و ابن ندیم در فهرستش وی را یاد کرده و تصریح کرده است که او «ادیبی آشنا به دانش نجوم بود و تا زمان معتمد ،بزیست و در زمره ندیمان وی شد». (6) یاقوت [حموی] در معجم الادباء شرح حالش را نگاشته و گفته است که او معتمد را -که در

ص: 33


1- همان، ص 254
2- همان، ص 36
3- طوسی، همان، ص 119
4- ذهبي شمس الدّين محمّد بن احمد، میزان الاعتدال، ج 2، ص 16
5- تهرانی آقابزرگ، ذریعه، ج 1، ص 352
6- ابن ،ندیم محمّد بن اسحاق الفهرست، ص 168

سال 279 درگذشت - درک کرده است. (1) علّامه خرسان در مقدّمه اش بر كتاب البيان فى اخبار صاحب الزّمان از او نام برده است.(2)

به هر صورت علاقه داشتم تا رساله ای در احادیث وارد شده از امامان معصوم دربارۀ مولایمان صاحب الزّمان - عجّل الله تعالى فرجه الشّريف، و روحی و ارواح العالمين لتراب مَقدَمه الفداء - جمع آورم؛ پس برگ های پیش رو را گرد آورده و الاربعون حديثاً في من يملأ الأرض قسطاً و عدلاً (3) نام نهادم می دانم که رساله ،حاضر تحقیق و تدقیق و تألیف و تصنیف نیست ولی نشان از دوستی صاحب خویش دارد؛ زیرا تا آن گاه که مشغول نگارش آن بودم همو در یادم بود

پوشیده نمانَد که تمامی احادیث گرد آمده در این رساله به واسطهٔ مشایخ ،بزرگوارم به صورت سلسه وار به صاحبان کتاب ها متصّل می گردد (4) و اسناد آن ها تا راوی و مرویّ عنه در کتاب های آنان موجود ،است ولی آن ها را - برای رعایت اختصار - حذف کردم هرکس که خواهان آگاهی از این گونه اطّلاعات ،باشد می تواند به مآخذ یاد شده در پاورقی های هر حدیث مراجعه کند.

پایان این مقدّمه، سپاسداشتی است از حجّت الاسلام حاج سيّد احمد حسینی اشکوری - مدّ ظلّه - به خاطر تصحیحاتی که در این رساله انجام ،داد و راهنمایی هایش به هنگام تدوین آن.

ص: 34


1- حموی ،رومی یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج 18، ص 81
2- البيان فى اخبار صاحب الزمان، مقدّمه، ص 70
3- ترجمه همین کتاب اکنون در دست شما است (مترجم)
4- آن ها را در رساله طريق الوصول الى اخبار آل الرّسول یاد کرده ام

فصل اول: اقوال

اشاره

در این فصل به خاطر آن که بر خواننده مطالبی چند آشکار شود اشاره ای داریم به برخی رساله ها و کتاب ها و متن پاره ای گفتارها درباره حضرت مهدی؛ نخست از شیعه آغاز می کنیم سپس به بزرگان اهل سنّت می پردازیم و خوانندگان را به تدبّر در گفتارها فرا می خوانیم

مهدی نزد امامیان

نه تنها در اعتقاد امامیّه نسبت به حضرت مهدی تردیدی نیست؛ بلکه آنان بدان حضرت شناخته می.شوند این اعتقاد سرچشمه در احادیث فراوان روایت شده از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام دارد که او- امام زنده نهان از دیده ها - را به ما شناسانده است.

دانشمندی شیعی را نمی توان سراغ گرفت که کتاب یا رساله ای درباره امام مهدی نپرداخته باشد ارائه فهرستی از نام این گونه نگارش ها از گذشته تا ،حال مستلزم اختصاص دادن چندین جلد کتاب ضخیم بدین امر است که خارج از مقصود کتاب ما می شود ولی برخی گفته های دانشمندان ،شیعی به ترتیب ،تاریخی و از جهت تیمّن و تبرّک به همراه یادی از برخی نگارش های آنان بدین شرح است:

ص: 35

1. ابو محمّد حسن بن موسی نوبختی- از بزرگان قرن سوم - در فرق الشّیعه می گوید: «اصحاب او (1) پس از وی به چهارده فرقه می شوند (2)... و فرقه دوازدهم- که همان امامیّه اند- بر خلاف تمامی فرقه های دیگر فرقه های می گویند که در زمین برای خداوند - عزّ و جلّ - حجّتی از فرزندان حسن بن علی وجود دارد او وصایت پدر را همانند ،نخست و همچون گذشته بر عهده دارد...» (3)

2. سعد بن عبدالله ابو خلف اشعری قمی از بزرگان قرن سوم در کتابش المقالات و الفرق می گوید: «پس فرقه ای- که به امامیّه مشهورند- از میان دیگر گروه ها می گوید پس از درگذشت حسن بن علی خداوند را حجّتی بر بندگانش و خلیفه ای در سرزمین هایش و برپادارنده امر او است.

از فرزندان حسن بن علی بن محمّد بن علىّ الرّضا است امر ،کننده نهی کننده و تبلیغ کننده از جانب پدرانش و امانت دار گذشتگانش در آن چه که از دانش های الهی و ،کتاب ها و احکام و واجبات و سنت های خداوند در وی به امانت نهاده اند و به آن چه که مردم- از امور دینی و مصالح دنیوی - بدان ها نیاز دارند، آگاه است.

فرزند و جانشین پدر و بر پا دارنده امر امامت پس از او است. هدایتگر و گردانندۀ امّت به راه نخستین (4) و سنّت های پیشین امامان جاری کننده آن چه که از ایشان فوت شده و برپا دارنده آن چه از آنان باقی مانده است تا روز قیامت از نوادگان اعقاب و نسل در نسل و

ص: 36


1- یعنی امام عسكرى - عليه السّلام-
2- نوبختی حسن بن ،موسی فرق الشیعه، ص 96
3- همان، ص 108
4- مقصود همچون روز اوّل شدن و روی آوردن مردمان آخر الزّمان به اوّل الزّمان و دین ناب محمّدی به دور از پیرایه های خلایق است (مترجم)

پیوسته بر یک شیوه و در یک راه است (1) ....

آن چه گذشت از مأثورات ائمّه صادقین است درباره مطالبی که این گروه از شیعیان امامیّه را در آن ردّی نیست و شکّی بدان ندارند و از اجماع بر آن از جهت درستی اخبار روایت شده و استواری هر یک از ،اسباب و نیکویی اسناد ،آن ها و ثقه بودن راویان و..... باز نگشته اند...» (2)

3. ابوبكر محمّد بن احمد بن عبدالله بن اسماعيل بن ابوالثّلج كاتب بغدادی از حافظان ثقه و پیش کسوت - متولّد سال 237ق و در گذشته به سال 325 یا 323 یا 322 ق - در تاریخ الائمّه (3) می گوید: «قائم- که صلوات و درود خدا بر او باد- ؛ گفته اند که در سال دویست و پنجاه و هشت از پدرش به وجود آمد و ابو محمّد (4) در حالی که فرزندش دو سال و چهار ماه داشت درگذشت - صلوات و درود خدا بر همگی ایشان باد-» (5)

و دربارۀ فرزندان می نویسد: «فرزندان م ح م د بن حسن علیهما السلام که دانستنش ویژه خداوند است» (6)

درباره مادرش می گوید: «نام ما در قائم- که صلوات و درود خدا بر او و بر پدرانش باد -را صغیره حکیمه نرجس و سوسن گفته اند. ابن همام گفته است که حکیمه نام عمّه ابو محمّد (7) است؛ همان که حدیثی دربارهٔ ولادت صاحب الزّمان علیه السلام نقل کرده و همو روایت نموده که

ص: 37


1- اشعری ،قمی سعد بن عبد الله، المقالات و الفرق، ص 102
2- همان، ص 103
3- با عنوان «موالید الائمّه» نیز آن را شناسانیده اند (مترجم)
4- یعنی: امام عسکری - عليه السّلام) - (مترجم)
5- کاتب بغدادی ابوبکر محمّد بن ،احمد تاریخ الائمّه، ص 15
6- همان، ص 22
7- یعنی امام عسكرى - عليه السّلام - (مترجم)

مادر ،فرزند نامش نرجس است» (1)

درباره القاب حضرتش می گوید: «قائم - که صلوات خدا بر او و پدرانش باد - هادی و مهدی است». (2) کنیه اش را چنین می:نگارد «قائم- که صلوات خدا بر او باد-، ابوالقاسم است» (3)

پیرامون مدفنش می گوید: «مدفن قائم چشم انتظار- که درود خدا بر او باد- را کسی جز خدا نداند که کجا است» (4)

دربارۀ نوّاب و ابواب حضرت چنین می گوید: «... وكيلش عثمان بن سعید آن گاه که در بستر مرگ بود فرزندش ابو جعفر محمّد بن عثمان را عهده دار مسؤولیّتی کرد که ابو محمّد حسن بن علی بر دوشش نهاده .بود ثقات شیعه به نقل از او گفته اند که او :فرمود

﴿ هذا وَکیلی، وَ ابْنه وَکیلُ ابْنی﴾؟

«این مرد ،وکیل من و فرزندش وکیل فرزند من است»

یعنی: ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمرى. او نیز هنگام مرگ به ابوالقاسم حسين بن روح نُمیَری وصیّت کرد و سپس به ابوالقاسم بن روح فرمان دادند تا امر وکالت را به ابوالحسن سَمُری سپارد و پس از آن کار وکالت بازماند؛ و الله اعلم» (5)

4. ابوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق، ثقة الاسلام کلینی - كه على که التّحقيق به سال 329 ق در گذشته است - بابی در تولّد حضرت صاحب علیه السلام پدید آورده و در آن گفته است: «او - علیه السّلام - در نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج زاده شد». (6)

5. شیخ بزرگوار محمّد بن ابراهیم نعمانی مشهور به ابن ابی زینب شاگرد

ص: 38


1- كاتب بغدادی، همان، ص 26
2- همان، ص 29
3- همان، ص 30.
4- همان، ص 32
5- همان، ص 34
6- کلینی، محمّد بن يعقوب، کافی، ج 1، ص 514

و كاتب كلينى، كتابش الغيبة را به غیبت مولایمان مهدی اختصاص داده که می توان به آن مراجعه کرد.

6. شیخ بزرگوار ابو جعفر محمّد بن علیّ بن حسین بن بابویه قمی، صدوق امّت - متوفّای سال 381 ق - در اعتقادات می نویسد: «... معتقدیم که در روزگار ما حجّت خدا در ،زمین و خلیفه او بر بندگانش قائم چشم انتظار محمّد بن حسن بن علیّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن حسين بن على بن ابى طالب علیهم السلام است. همو که نبیّ اکرم از سوی خداوند - عزّ و جلّ - نام و نسبش را خبر داد.

همو که زمین را همان گونه که از ظلم و ستم موج می زند از عدل و داد می.آکنَد همو که خداوند دینش را به وسیلهٔ او آشکار می کند تا دین خدا بر همگی ادیان پیروز گردد، اگرچه خوشایند مشرکان نباشد. (1) همو که خدا به دست او مشرق ها و مغرب های زمین را فتح می کند تا همو آن که جایی باقی نماند مگر گل بانگ اذان در آن به گوش رسد و تمامی ،دین از آنِ خدا گردد. (2)

این همان مهدی است که پیامبر از او خبر داد. هنگامی که بیاید عیسی بن مریم پشت سر او نماز می.گزارد به جای آوردن نماز به امامت او همانند نماز خواندن پشت سر پیامبر خدا است؛ زیراکه خلیفه همو است ما معتقدیم که ،قائم جز او نمی تواند باشد در غیبت می ماند اگرچه به اندازهٔ عمر دنیا به طول انجامد

قائم جز او نیست؛ چراکه پیامبر و ائمّه به نام و نسب او دلالت کرده و نصّ روایت هایشان دربارهٔ او ،است و به وی بشارت داده اند -

ص: 39


1- اشاره است به ﴿ ...وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾، سوره توبه (9) آیه 33 و سوره صف (61) آيه 9 ( مترجم).
2- اشاره است به آیه پیشین (مترجم)

صلوات خدا بر همگی ایشان باد-» (1)

7. همچنین صدوق ،امّت کتاب استوارش کمال الدّین و تمام النّعمة را در احوال مولایمان حضرت قائم نگاشته است.

8. شیخ ابو عبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان عُكبرى بغدادی مفيد - در گذشته به سال 13 4 ق - بابی را در کتابش ارشاد به ذکر ،قائم تاریخ ،تولّد براهین ،امامت و بخشی از روایات پیرامون او، غیبت، سیره وی به هنگام قیام و زمان دولتش اختصاص داده است. (2) شیخ مفید الفصول العشرة را نیز پیرامون غیبت نگاشته که ،لطیف و شایسته مراجعه است.

9. ابو الحسن محمّد بن حسین بن موسی موسوی شریف رضی - درگذشته به سال 406ق - از شاگردان شیخ المشايخ ما ابن المعلّم، مفيد و معلّم ،امّت خطبه هایی از امام علی علیه السلام درباره فرزندش مهدی را در کتاب جاویدانش نهج البلاغه (3) نقل کرده است.

10. برادرش ابوالقاسم علیّ بن حسین بن موسی موسوی علم الهدی شریف مرتضی - درگذشته به سال 436ق - کتاب المُقنع في الغيبة (4)، و بحثی از آن را در کتابش الشّافی (5) نگاشت.

وی همچنین رسالة فى غيبة الحجّة (6) را پدید آورده و در آن گفته :است «... مخالفان ما در این اعتقاد گمان کرده اند که اثبات کلامی

ص: 40


1- صدوق، محمّد بن علیّ بن حسین اعتقادات، ص 98
2- مفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان ،ارشاد ص 316 تا پایان کتاب
3- دربارۀ آن بنگرید به حدیث چهلم از کتاب حاضر
4- در تهرانی ،آقابزرگ ،ذریعه، ج 22، ص 122 ذکری از آن رفته است.
5- در همان، ج 13، ص 8 ذکری از آن رفته است.
6- در: همان ج16، ص 82 یادی از آن به میان ،آمده و در شریف ،مرتضی علیّ بن ،حسین، رسائل، ج 2، صص 291 - 298 به چاپ رسیده است

مسأله غیبت بر ما دشوار و و بر ایشان آسان است؛ ولی این تنها موضوعی نیست که از روی جهالت بدان معتقد گشته اند و با تأمّل آشکار می شود که برعکس پندار آنان است....» (1)

11. شيخ تقى الدّين ابو صلاح حلبی - درگذشته به سال 447ق - فصلی دربارهٔ امامت حجّت بن الحسن را در کتاب کلامی اش تقریب المعارف (2) قرار داده است.

12. ابوجعفر محمّد بن حسن طوسی - درگذشته به سال 460ق - شیخ طايفه حقّ مدار، دربارهٔ مولایمان صاحب الزّمان كتاب الغيبه را نگاشت وی در رسالهٔ مسائل کلامیّه در همین موضوع می نویسد: «محمّد بن حسن مهدی علیه السلام زنده و موجود از زمان پدرش حسن عسکری تا هم اکنون؛ زیراکه ،امامت لطفی است و لطف در هر هنگامی بر خداوند متعال واجب است پس هر وقت و زمان را چاره ای از وجود امام معصوم نباشد». (3)

13. شیخ ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی صاحب مجمع البيان في تفسیر القرآن - در گذشته به سال 548 ق - در تاج الموالید بابی را در ذکر امام دوازدهم قرار داده است. (4)

14. حافظ شیخ ابو محمّد عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بن عبدالله بن نصر بن خشّاب بغدادی - درگذشته به سال 567 ق - در تاریخ مواليد الائمّه و وفیاتهم می گوید: «ذکر جانشين صالح علیه السلام؛ صدقة بن موسی از پدرم روایت کرده است که امام رضا علیه السلام می فرمود:

ص: 41


1- شريف مرتضی علیّ بن حسین، رسائل، ج 2، ص 293
2- حلبی، تقى الدّين ابو صلاح تقريب المعارف، صص 171 - 215.
3- طوسی محمّد بن حسن الرّسائل العشر، ص 98.
4- طبرسی، فضل بن حسن تاج ،المواليد ص 60 تا پایان کتاب

﴿ اَلْخَلَفُ اَلصَّالِحُ مِنْ وُلْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، وَ هُوَ صَاحِبُ اَلزَّمَانِ وَ هُوَ اَلْمَهْدِیُّ﴾ (1)

«جانشین ،شایسته از فرزندان ابو محمّد حسن بن علی است او صاحب الزّمان .است. او مهدی است....».

15. رضى الدّين ابو القاسم علىّ بن موسى بن طاووس - درگذشته به سال 664 ق - در الطّرائف في معرفة مذاهب الطّوائف می گوید: «...بدان که ما و بیشینه اهل اسلام روایت کرده اند که پیامبرمان محمّد فرموده است:

﴿لا بُدَّ مِنْ مَهْدِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة ابْنَتِهِ علیها السلام يظهر فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً﴾؛

«گزیری نیست از مهدی که در شمار فرزندان دخترش فاطمه علیها السلام .است ظهور می کند و زمین را همان گونه که از ظلم و ستم آکنده است سرشار از عدل و داد می کند».

بزرگان مذاهب چهارگانه نیز در کتاب هایشان این روایت را متذکّر ،شده و اهل اسلام در این مسأله اجماع کرده اند» (2)

علّامه آیت الله على الاطلاق شیخ حسن بن يوسف بن على مطهّر حلّى -در گذشته به سال 726ق - در کتابش المستجاد من كتاب الارشاد (3) بابی را به ذکر قائم - عجّل الله فرجه - اختصاص داده است که می توان به آن مراجعه کرد. (4)

ص: 42


1- بغدادی عبدالله بن احمد، تاریخ مواليد الائمّه و وفياتهم، صص 200-202.
2- ابن طاووس، علیّ بن موسی، طرائف، ص 175
3- این کتاب ارزشمند- که متأسفانه تا کنون قدرش به کلّی ناشناخته مانده - توسّط این حقیر ترجمه و تصحیح شده و با کیفیتی متفاوت از چاپ های پیشین آماده انتشار است (مترجم)
4- حلّی، حسن بن يوسف المستجاد، ص 231 تا پایان کتاب

17. علّامه شیخ حسین بن عبدالصّمد عاملی پدر شیخ بهایی -در گذشته به سال 984ق - در کتاب خود وصول الاخيار الى اصول الاخبار می گوید: «امام مهدى صاحب الزّمان، حجّت بر اهلش ابو القاسم محمّد بن حسن عسكرى - عجّل الله فرجه - در روز جمعه شبان گاهان پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنج در سامرا متولّد شد. مادرش نرجس است و نامش را مریم بنت زید علویّه نیز گفته.اند با توجّه به اخبار منقول از پیامبر ظهور و فرمانروایی او به یقین صورت می پذیرد» (1)

هم چنین در همین باره می نویسد: «و از میان ایشان (2) محمّد بن حسن ،مهدی به حقّ قیام کرده و زمین را همان گونه که از ظلم و ستم لبریز ،شده پُر از عدل و داد می کند و این بر اساس گفته های پیامبر صلی الله علیه و آله است. همین مضمون را در الجمع بين الصّحاح الست (3) به شش طریق نقل کرده اند که البتّه الفاظ در هریک متفاوت است. همچنین در کتاب مصابیح به چهار طریق روایت شده و در مجموع کسی در آن اختلاف نکرده است» (4)

18. فرزندش شيخ بهاء الدّين محمّد بن حسين بن عبدالصّمد حارثی عاملی جمعی - درگذشته به سال 1031ق - در توضیح المقاصد می نویسد: «پانزدهم [شعبان المعظّم]؛ در این روز امام ابوالقاسم محمّد المهدى صاحب الزّمان- که صلوات خدا بر او و بر پدران پاکش باد - متولّد شده و این واقعه به سال دویست و پنجاه و پنج هجری در سرّ من

ص: 43


1- عاملی، حسین بن عبد الصمد، وصول الاخبار الى اصول الاخبار، ص 44
2- آنانی که مسائل دینی و روایاتمان را از ایشان نقل کردیم
3- نگاشته ابوالحسين رزين بن معاوية بن عمّار عبدرى سرقسطی اندلسی است (مترجم)
4- عاملی همان، ص 61

رأی رخ داده است. (1)

19. نویسندهٔ علّامه محمّد بن مرتضی مشهور به فیض کاشانی - درگذشته به سال 1091 ق - در کتاب کلامی اش علم الیقین بابی را به غیبت امام زمانمان و نشانه های ظهور او و قیامت اختصاص داده است. (2)

20. علّامه سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر برهان - درگذشته به سال 1107ق - المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة را نگاشته است.

21. شیخ الاسلام زمان خود غوّاص بحار علوم آل محمّد شیخ محمّد باقر علّامه مجلسی - درگذشته به سال 1110 ق - مجلّد سیزدهم از کتاب بحار الانوار را به احوال امام دوازدهم صاحب الزّمان اختصاص داده است.

22. علّامه میر محمّد صادق خاتون آبادی - در گذشته به سال 1272 ق-، از شاگردان جدّ ما علّامه متّقی صاحب هدایه قدس سره ، چهل حدیثش را دربارۀ امام زمان نگاشته که نام آن کشف الحق، و مشهور به «اربعین خاتون آبادی» است.

23. شیخ محدّثان، حاج میرزا حسین نوری - در گذشته به سال 1320ق - کتابش نجم ثاقب را در ذکر احوال مولایمان قائم پدید آورده است.

24. علّامه سیّد محمّد تقی موسوی اصفهانی - در گذشته به سال 1348ق - كتاب مكيال المكارم في فوائد الدّعاء للقائم را نگاشته است.

25. علّامه شیخ علی اکبر نهاوندی - درگذشته به سال 1369ق - العبقریّ الحسان في احوال مولانا صاحب الزّمان عليه السّلام را در دو مجلّد بزرگ نوشته است.

ص: 44


1- شیخ بهایی محمّد بن حسین توضيح المقاصد، ص 579
2- فیض کاشانی، محمّد محسن بن مرتضى، علم اليقين، ج 2، صص 771 - 820

26. علّامه سیّد محسن امین - درگذشته به سال 1371ق - در اعیان الشّیعه مدخل محمّد بن حسن مهدی صاحب زمان علیه السلام را وضع کرده و در آن به بحثی طولانی پرداخته است. (1)

27. علّامه سید صدرالدین صدر در گذشته در 19 ربیع الثّانی 1373ق - احادیث امام مهدی که از طریق اهل سنّت وارد شده را در کتاب استوارش المهدی گرد آورده است و می توان به آن اثر ،لطیف مراجعه کرد.

28. علّامه و مُصلح بزرگ شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطاء - درگذشته در 18 ذی قعده 1373 ق - در کتاب استوار اصل الشّيعة و اصولها چنين می نگارد: «... امامیّه را اعتقاد بر آن است که خداوند سبحان زمین را از حجّت بر بندگانش - اعمّ از نبیّ یا وصیّ یا آشکار و مشهور و یا پنهان و مستور - خالی نمی گذارد پیامبر به صراحت فرموده و به فرزندش حسن وصیّت کرده و حسن به برادرش حسین و همین طور تا برسد به امام دوازدهم مهدی منتظر ....» (2)

29. علّامه شیخ محمّد رضا مظفّر - درگذشته به سال 1383 ق - در کتابش عقائد الامامیّه می گوید: «بشارت به ظهور مهدی که از فرزندان فاطمه ،است در آخرالزّمان برای گستراندن عدل و داد در ،زمین پس از آن که پُر از ظلم و ستم شده به تواتر از پیامبر صلی الله علیه و اله نقل و ثابت گردیده و تمامی مسلمانان با وجود مشرب های فکری گوناگون این روایات را در میان آنچه که از آن حضرت روایت کرده اند به ثبت رسانده اند. ،این اندیشه نوبنیانی از سوی شیعیان نیست...» (3)

ص: 45


1- امین ،عاملی ،محسن، اعیان الشّیعه، ج 2، صص 44 - 84 .
2- آل كاشف الغطاء، محمّد حسين، اصل الشّيعة و اصولها، ص 136
3- مظفّر، محمّدرضا، عقائد الاماميّه، ص 77

30. علامه معاصر [آیت الله] شیخ لطف الله صافی گلپایگانی - مدّ ظلّه - احادیث امام مهدی را به روایت دو گروه [شیعه و سنّی] در کتاب استوارش منتخب الأثر فى الامام الثّانى عشر که بارها به چاپ رسیده گرد آورده است. (1)

31. علّامه شیخ مهدی فقیه ایمانی اصفهانی معاصر، دیدگاه های بزرگان اهل سنّت را در موسوعه خود امام المهدى عند اهل السنّه جمع آوری کرده است که می توان به آن تأليف لطيف مراجعه نمود. (2)

32. علّامه شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی معاصر رساله اش با نام من هو المهدی؟ را نگاشته و دو بار آن را در قم به چاپ رسانده است. وی در این کتاب به گردآوری روایات هر دو گروه درباره این موضوع پرداخته است.

33. و علّامه سیّد محمود موسوی دهسرخی اصفهانی معاصر در کتابش یأتی على النّاس زمان من سئل عاش و من سكت مات احادیث آخرالزّمان را با ترجمه فارسی و به ترتیب حروف الفبا فراهم آورده و آن را برای نخستین بار در سال 1408ق در قم به چاپ رسانده است.

مهدی نزد اهل سنّت و جماعت

*مهدی نزد اهل سنّت و جماعت (3)

احادیث امام مهدی را راویانشان نقل ،کرده و نویسندگانشان در

ص: 46


1- چاپ جدید و آخرین ویرایش این کتاب با اضافات فراوان و سودمند در سه جلد منتشر شده است (مترجم)
2- مجموعاً شصت و هفت متن تاریخی حدیثی و کلامی اختصاصی و یا ضمنی پیرامون حضرت مهدی در این کتاب درج شده است (مترجم)
3- بخش بیشینه این بحث از آیت الله صافی در منتخب الأثر في الامام الثاني عشر و علّامه خرسان در مقدّمه اش بر البیان فى اخبار صاحب الزّمان برداشت شده است.

جوامع حدیثی خود به ثبت رسانده اند؛ کسانی همانند

احمد ابوداوود ابن ،ماجه ،ترمذی ،بخاری، مسلم نسایی بیهقی ،ماوردی ،طبرانی ،سمعانی رویانی ،عبدری حافظ عبدالعزیز عُکبری در تفسیرش ابن قتیبه در غریب ،الحدیث ابن ،سری، ابن عساکر، دارقُطنی در مسند سيّدة نساء العالمين فاطمة الزّهراء کسایی در المبتدا ،بغَوی، ابن اثیر ابن دیبع ،شیبانی حاکم در ،مستدرک ابن عبدالبّر در استیعاب حافظ ابن ،مطیق ،فرعانی ،نمیری ،مُناوی، ابن شیرویه دیلمی سبط بن جوزی، شارح ،معتزلى ابن صبّاغ مالکی ،حموی ابن مغازلی ،شافعی، موفّق بن احمد خوارزمی، محبّ الدّین ،طبری ،شَبلنجی ،صبّان شیخ منصور علی ناصف ابن ابي شيبة، ابن ابی حاتم حسن بن سفیان.

ابن منده حماد رواجنی ،ابوالحسن ،سحری حربی ابوبکر مُقری خطيب، ابو عمرو ،دانی، ابن خلّکان، قرطبی، ابن كثير، نُعيم بن حمّاد، ابن اعثم ،کوفی ابوالحسن ،ابری ابن حجر عسقلانی

محی الدّین بن ،عربی ابن طلحه ،شافعی سَمهودی، شعرانی، ابن عربی ،مالکی ،ابویعلی ابن حجر ،هیثمی ابن حیان ابوالشّیخ ثعلبی، ابن ازرق ابن منظور انصاری، عبدالکری ،یمانی صدرالدین قونوی زینی دحلان، ،برزنگی مرتضی ،زبیدی ملّاعلی متّقی خواجه پارسا، اسماعیل حقّی ،آلوسی ،قُندوزی بلخی گنجی شافعی و دیگران (1)

برخی از آنان رساله ها و کتاب هایی در این باره پرداخته اند؛ کسانی :همچون حافظ ابونُعیم اصفهانی صاحب کتاب نعت المهدى و مناقب المهدی گنجی شافعی صاحب البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ملّا على متّقى

ص: 47


1- برای دست یابی به نمونه های بیشتر بنگرید به تجلیل تبریزی، ابوطالب من هو المهدی، صص 6862

صاحب تلخيص البيان فى اخبار مهدی آخر الزّمان، عبّاد بن يعقوب رواجنى صاحب كتاب اخبار المهدى سيوطى صاحب العَرف الوردي في اخبار المهدى و علامات ،المهدی ابن حجر صاحب القول المختصر في علامات المهدي المنتظر.

شيخ جمال الدّين يوسف بن يحيى دمشقی صاحب عقد الدّرر فی اخبار می الامام المنتظر ابن کمال پاشا صاحب تلخیص البيان في علامات مهدى آخر الزّمان، ابن قيّم جوزيّه نویسندۀ ،المهدى ملّاعلی قاری هندی نویسنده المشرب الوردى فى اخبار المهدی شیخ مرعی بن یوسف کرمی مَقدَسی صاحب فوائد الفِكَر فى الامام المنتظر (1)، محمّد بن عبدالعزيز بن مانع- از عالمان «نجد» در قرن چهاردهم - صاحب کتاب تحديق النّظر في اخبار الامام المنتظر و دیگران در دیگر کتاب ها.

ما در این جا بخشی از گفته های بزرگان آنان را می آوریم تا خوانندگان با دقت به مطالعه و اندیشه در آن ها بپردازند:

1. ابن ابى الحديد معتزلی در شرح نهج البلاغه می گوید: «تمامی فرقه های اسلامی اتّاق نظر دارند که دنیا و تکلیف به انجام نمی رسد مگر با او» (2)

2. به نقل از شیخ عبدالحقّ در لمعات چنین آمده است که: «احادیث متواتر در این که مهدی از اهل بیت و فرزندان فاطمه به شمار می رود هماهنگ است» (3)

ص: 48


1- ظاهراً نام صحیح آن: فرائد فوائد الفكر فى الامام المهديّ المنتظر است (زركلي، خیر الدّین، اعلام ، ج 7، ص 203 فصل نامه تراثنا ش ،17، صص 108 - 109) کتاب مرآة الفكر فى المهدىّ المنتظر نيز از همو است (مترجم)
2- ابن ابی الحدید، ابو حامد بن هبة الله معتزلی شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 535
3- حاشية صحيح ترمذی، ج 2، ص 46

3. صبّان در اسعاف الراغبین می نویسد: «روایات منقول از پیامبر مبنی بر خروج او و این که وی از خاندان پیامبر است و زمین را پُر از عدل و داد می کند به تواتر رسیده است». (1)

4. شبلنجی در نورالابصار می گوید: «احادیث منقول از ،پیامبر دربارهٔ این که او در شمار اهل بیت او است و زمین را از عدل و داد می آکنَد به تواتر رسیده است» (2)

5. ابن حجر در صواعق می گوید: «ابوالحسن ابری گفته است: این که او خروج می کند از اهل بیت پیامبر است هفت سال پادشاهی می کند زمین را از عدل می،آکنَد با خارج شده و او را در قتل دجّال در دروازهٔ «لدّ» در کشور فلسطین یاری می رساند امامت این امّت را بر عهده دارد و عیسی پشت سر او نماز می گزارد اخبار به علّت فراوانی کسانی که آن ها را از مصطفی نقل کرده اند به تواتر رسیده و مُستفیض شده است» (3)

6. سیّداحمد بن زینی دحلان مفتی شافعیان در الفتوحات الاسلاميّه می نویسد: «روایاتی که در آن ها ذکری از ظهور مهدی رفته فراوان و متواتر است. در این میان برخی از آن ها حدیث صحیح، بعضی حديث حسن و بیشترشان حدیث ضعیف است.

امّا به خاطر فراوانی این گونه ،روایات و راویان بسیار این احادیث برخی از آن ها بعضی دیگر را تقویت کرده تا جایی که قطعی بودنشان ثابت می.گردد. امّا از این دست مسائل قطعی و مسلّم می توان به این که گزیری از ظهور او نیست این که وی از فرزندان فاطمه است این که

ص: 49


1- صبان، محمّد بن على اسعاف ،الرّاغبين باب دوم ص 140.
2- شبلنجی مؤمن بن حسن، نور الابصار ص 155
3- ابن حجر، شهاب الدّین احمد الصّواعق المحرقه، ص 99

زمین را پُر از عدل می کند اشاره کرد».

علّامه سیّد محمّد بن [عبدال]رسول برزنگی در پایان الاشاعة [فى اشراط السّاعة] (1) بدین موضوع تذکّر داده است، ولی محدود کردن ظهور وی به سال معیّن و مشخصی صحیح نیست؛ زیرا رازی است که جز خدا نداند و نصّی از جانب شارع مقدّس در تعیین آن وارد نشده است» (2)

7. سَویدی در سبائک الذّهب می گوید: «آن چه که علما بر آن اتّفاق کرده اند این است که مهدی همان قیام کننده دوره آخرّ الزمان است و زمین را از عدل پُر می سازد؛ دربارۀ او و ظهورش روایات بسیاری وارد شده است» (3)

8. گنجی شافعی در البيان فى اخبار صاحب الزّمان می گوید: «روایات پیامبر دربارۀ مهدی علیه السلام به دلیل راویان بسیاری که آن ها را از مصطفی نقل کرده اند متواتر و مُستفیض شده است» (4)

9. ملّاعلی متّقی در البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان فتواهای چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانه دربارۀ حضرت مهدی علیه السلام را آورده .است. (5) [این چهار تن عبارت اند از: شیخ ابن حجر شافعی نویسندهٔ القول المختصر فى علامات المهديّ المنتظر ابوسرور احمد بن ضیاء حنفی، محمّد بن محمّد مالكى و يحيى بن محمّد حنبلی.

ص: 50


1- برزنگی محمّد بن عبد الرّسول الاشاعة فى اشراط السّاعة، ص 88 (مترجم)
2- دحلان، احمد بن زيني الفتوحات الاسلاميّة، ج 2، ص211
3- سَویدی بغدادی، محمّد امین، سبائك الذّهب، ج 4، ص 78
4- گنجی ،شافعی محمّد بن یوسف البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 124
5- نام ،آن چنین است: «فتاوی علماء العرب من اهل المكّة المشرّفة في شأن المهدىّ الموعود في آخر الزّمان» (مترجم).

فتواهای آنان شامل چنین موضوعاتی گردیده است: تأیید درستی نظريّة ظهور ،مهدی وارد شدن روایات صحیح درباره او و در صفات ،او چگونگی خروج او و آن چه از فتنه ها که پیش از وی - همانند خروج سفیانی فرو رفتن زمین و.... - پدیدار می شود. ابن حجر تصریح کرده است به تواتر این ،روایات و این که او از اهل بیت است مالک شرق و غرب زمین گردیده و آن را پر از عدل می کند؛ و این که عیسی پشت سر او نماز می گزارد سفیانی را می کُشد و با سپاهی که به سوی مهدی گسیل داشته است در بَیداء - سرزمینی در میان مکّه و مدینه - فرو می رود. (1)

10. مسعود بن عمر تفتازانی در مقاصد الطّالبین گفته است: «احادیث صحیحی وارد شده است که امامی از فرزندان فاطمه زهرا - رضى الله عنها - ظهور می کند و زمین را همان گونه که پُر از ظلم و ستم است از عدل و داد پُر می کند» (2)

11. شیخ محمّد جزری دمشقی شافعی در اسمی المناقب في تهذيب اسنى المطالب می گوید: ... از علیّ بن ابی طالب رضی الله عنه است که می فرمود:

رسول خدا - صلّى الله عليه [و آله] و سلّم - فرمود:

﴿الْمَهْديّ مِنّا أهْلَ الْبَيْتِ، يُصْلحُه الله في لَيْلَةٍ﴾

«مهدی در شمار ما اهل بیت ،است خداوند امر [ظهور] وی را در شبی راست می گرداند...»

درستی احادیث امام مهدی و روایات مبنی بر آمدن او در آخرالزّمان

ص: 51


1- بنگرید متّقی هندی علیّ بن حسام الدّين البرهان في علامات مهدی آخرالزّمان، باب سیزدهم [به صورت جداگانه نیز به سال 1399 قمری در قم به چاپ رسیده است (مترجم)]
2- تفتازانی مسعود بن عمر، مقاصد الطّالبين، حاشيه شرح المقاصد، ج 2، ص 307

و این که وی از اهل بیت و خاندان فاطمه - رضوان الله علیها - به شمار می،آید نزد ما به اثبات رسیده است. نام او نام پیامبر - صلّی الله علیه [و آله] و سلّم -، و نام پدرش همان نام پدر پیامبر - صلّی الله علیه [و آله] و سلّم - باشد. درست و روشن تر آن است که او از فرزندان حسین بن علی است؛ چراکه نصّ امیرالمؤمنین علی در این باره چنین است:... علی علیه السلام در حالی که به فرزندش حسین می نگریست فرمود:

﴿ إنَّ ابْنَى هَذَا سَيِّدُكُمَا، سَمَّاهُ النَّبِيُّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] و سَلَمَ ، وَ سَيَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ يُسَمّى بِاسْمِ نَبِيِّكُمْ، يُشْبِهُهُ فِي الْخُلْقِ، وَلا يُشْبِهُهُ فِي الْخَلْقِ﴾

«این فرزندم آقای شما است نامش را پیامبر بر وی نهاده .است. از صُلب او مردی می آید که هم نام پیامبرتان است. سیرتش به پیامبر می ماند ولی در صورت چنو نیست».

سپس داستان لبریز شدن زمین از عدل به توسّط او را بازگو فرمود همین ها را ابوداوود در سنن خود روایت نموده و بر آن سکوت کرده است». (1)

12. و عبدالرّحمان بن خلدون در مقدّمه مشهورش می نویسد «آن چه در گذر زمان در میان عموم مسلمانان شهرت یافته آن است که با گذشت روزگاران به ناچار باید در آخرالزّمان مردی از اهل بیت ظهور ،کند دین را نیرو ،بخشد عدل و داد را آشکار سازد و مسلمانان پیروی اش کنند

وی بر کشورهای اسلامی چیرگی خواهد یافت و او را مهدی نامند.

ص: 52


1- جزری دمشقی ،شافعی شمس الدّين ،محمّد اسمى المناقب في تهذيب اسنى المطالب صص 163 - 168

خروج دجّال و رویدادهای پس از آن - که در شمار نشانه های مذکور در روایات صحیح است - پس از وی روی خواهد داد...» (1)

در این جا فصل اوّل را در اقوال به پایان برده به یاری حضرت باری به فصل دوم می پردازیم.

ص: 53


1- ابن خلدون ،مغربی ،عبد الرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص 260

ص: 54

فصل دوم: احادیث

1.حديث لوح

این حدیث را کلینی در کافی (1) شاگردش نعمانی در الغیبه (2)، صدوق در كمال الدّين و تمام النّعمة (3) و عيون اخبار الرّضا عليه السّلام (4)، مفید در اختصاص (5) ، شیخ تقی الدّین ابو صلاح حلبی در تقریب المعارف (6) به صورت ،مختصر شیخ طوسی در الغیبة (7) و امالی (8)، امین الدّین طبرسی در اعلام الوری (9) و ابو منصور طبرسی در احتجاج (10) به صورت مرسل و شیخ حسن بن ابوالحسن دیلمی در ارشاد القلوب (11)، علّامه مجلسی در مجلّد نهم

ص: 55


1- كلينى، محمّد بن يعقوب، کافی، ج 1، ص 527
2- نعمانی ابن ابی زینب الغيبة، ص 29
3- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 308
4- همو عيون اخبار الرّضا عليه السلام، ج 1، ص 41
5- مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان اختصاص، ص 210
6- حلبی، تقى الدّين ابو صلاح تقريب المعارف، ص 178
7- طوسی، محمّد بن حسن الغيبة، ص.93
8- همو ،امالی، ص 291، ش 566
9- طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری ص 225
10- طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج 1، ص 67
11- دیلمی، حسن بن ابو الحسن ارشاد القلوب، ج 2، ص 290

بحار الانوار (1) و سیّد امین در اعیان الشّیعه (2) به نقل از کافی و صافی در منتخب الاثر فى الامام الثّانى عشر (3) آورده اند؛ قدّس الله اسرارهم.

و در کافی - به صورت مسند از ابابصیر به نقل از ابی عبدالله علیه السلام [امام صادق] است که: قال أبي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ: ﴿إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ فَمَتى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلُكَ عَنْها؟﴾؛

فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: «أَيَّ الأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ».

فَخَلَا بِهِ في بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقَالَ لَهُ: ﴿يَا جَابِرُ! أَخْبِرْنِي عَنِ الوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ في يَدِ أُمّي فَاطِمَةَ علیها السلام، بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله، وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ؟﴾.

فَقَالَ جَابِرٌ: ﴿أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ علیها السلام، في حَيَاةِ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله، فَهَنَّيتها بولادَةِ الْحُسَيْن و رَأَيْتُ في يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ، ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُدِ، وَ رَأَيْتُ فيهِ كِتاباً أَبْيَضَ، شبة لَوْنِ الشَّمْسِ﴾.

فَقُلْتُ لَهَا: ﴿بِأَبي وَ أُمّي، يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم مَا هَذَا الَّلوْحٍ؟﴾.

فَقَالَتْ: ﴿هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللهُ إِلَى رَسُولِهِ صلى الله عليه و سلم، فِيهِ أَسْمُ أَبِي، وَ أَسْمُ بَعْلِي، وَ اسْمُ ابْنَيَّ، وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلدي، وَ أَعْطانيه أبي لِيُبَشِّرَني بِذلِكَ﴾.

قَالَ جَابِرٌ: ﴿فَأَعْطَتْنيهِ أُمُّكَ فَاطِمَة علیها السلام فَقَرأتُه وَ اسْتَنْسَحْتُه﴾.

فَقَالَ لَهُ أَبي: ﴿فَهَلْ لَكَ - يَا جَابِرُ - أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ؟﴾.

قَالَ: «نَعَمْ».

فَمَتَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ، فَأَخْرَجَ صَحيفَةٌ مِنْ رَقّ، فَقَالَ: «يَا جَابِرُ! أنْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ [أَنَا] عَلَيْكَ». فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ أَبِي، فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً، فَقَالَ جَابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي الَّلوْحِ مَكْتُوباً:

ص: 56


1- مجلسی، محمّد باقر، بحار الانوار، ج 9، ص 120 به بعد از چاپ کمپانی
2- امین ،عاملی ،محسن، اعیان الشّیعه، ج 2، ص 55
3- صافی، لطف الله منتخب الاثر، ص 133.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم

﴿هَذَا كِتَابٌ مِنَ اَللَّهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ، نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ. عَظِّمْ-يَا مُحَمَّدُ- أَسْمَائِي وَ اُشْكُرْ آلاَئِي، وَ لاَ تَجْحَدْ نَعْمَائِي. إِنِّي أَنَا اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا قَاصِمُ اَلْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ اَلْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ اَلدِّينِ.

إِنِّي أَنَا اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لاَ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ اَلْعَالَمِينَ. فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّل.

إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأَكْمَلْتُ أَيَّامَهُ وَ اِنْقَضَتْ نُبُوَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً، وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى اَلْأَنْبِيَاءِ، وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى اَلْأَوْصِيَاءِ، وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ، فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ، وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي، وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اُسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ اَلشُّهَدَاءِ دَرَجَةً. جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ اَلتَّامَّةَ عِنْدَهُ وَ حُجَّتِيَ اَلْبَالِغَةَ مَعَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ.

أَوَّلُهُمْ سَيِّدُ اَلْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ اَلْمَاضِينَ. وَ اِبْنُهُ شَبِيهُ جَدِّهِ اَلْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ اَلْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ اَلْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي.

سَيَهْلِكُ اَلْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ ، اَلرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ، حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ.

أُتِيحَتْ بَعْدَهُ بِمُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ، لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لاَ يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لاَ تَخْفَى، وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ اَلْأَوْفَى، وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي، وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ اِفْتَرَى عَلَيَّ. وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ اَلْجَاحِدِينَ

عِنْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي، وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ اَلنُبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِضْطِلاَعِ بِهَا، يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي اَلْمَدِينَةِ اَلَّتِي بَنَاهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي.

ص: 57

حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي، لاَ يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلاَّ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ- كُلُّهُمْ قَدِ اِسْتَوْجَبَ اَلنَّارَ- .

وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لاِبْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ اَلشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي، أُخْرِجُ مِنْهُ اَلدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي، وَ اَلْمَعْدِنَ لِعِلْمِي اَلْحَسَنَ .

وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ "م ح م د" رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ، عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ ، فَيُذَلَّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُؤُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ اَلتُّرْكِ وَ اَلدَّيْلَمِ ، فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ، تُصْبَغُ اَلْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ، وَ يَفْشُو اَلْوَيْلُ وَ اَلرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ، أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي- حَقّاً- بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ، وَ بِهِمْ أَكْشِفُ اَلزَّلاَزِلَ وَ أَرْفَعُ اَلْآصَارَ وَ اَلْأَغْلاَلَ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ﴾

پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «مرا به تو نیازی است؛ چه زمانی برایت آسان تر است تا با تو خلوت کنم و دربارۀ آن از تو پرسش کنم؟»

جابر به پدرم گفت: «هر زمان که بخواهی»

روزی با وی خلوت کرد و به او فرمود: «جابر! با من از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه - دختر پیامبر خدا - دیده ای و از آن چه که او درباره نوشته های آن لوح می فرمود، سخن بگو»

جابر :گفت خدا را شاهد می گیرم که روزی در زمان حیات پیامبر خدا به نزد مادرت فاطمه وارد شدم و به او برای تولّد حسین تبریک گفتم در دستانش لوح سبز رنگی دیدم که گمانم از زمرّد بود و در آن نوشته سفیدی همچون رنگ آفتاب دیدم.

به وی گفتم: «پدر و مادرم به فدایت ای دخت پیغامبر خدا! این لوح چیست؟».

ص: 58

:فرمود «این لوحی است که خداوند به پیامبرش اهدا کرده و در آن نام های ،پدرم ،همسرم دو ،پسرم و نام اوصیایی که در شمار فرزندانم ،هستند ثبت شده است. پدرم به عنوان مژدگانی آن را به من داده است».

جابر گفت: «مادرت فاطمه آن را به دستم ،داد خواندمش و از روی ،آن استنساخ کردم».

پدرم به او فرمود: «جابر! می توانی به من نشانش دهی؟»

گفت: «آری».

سپس ،پدرم همراه جابر به منزل او رفت و وی صحیفه ای از پوست آهو بیرون آورد.

پدرم فرمود: «جابر! در نگاشته خود نگاه کن تا برایت بخوانمش».

جابر نگاه در نسخۀ خویش داشت که پدرم همان را برایش بخواند؛ حتّی حرفی با حرفی اختلاف نداشت جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در لوح چنین دیدم که نگاشته بود:

به نام خداوند بخشاینده مهربان

این نام های است از جانب خداوند پیروز و دانا برای محمّد ،پیامبر نور ،فرستاده حجاب و دلیل .همو آن را روح الامین از نزد پروردگار جهانیان آورده است.

محمّد! نام هایم را بزرگ ،شمار نعمت هایم را شکر گزار و لطف هایم را انکار مدار منم من که خدایی جز من نیست شکننده ،جابرانم انتقام جوینده ستم ،کشانم سزادهنده روز جزایم منم من که خدایی جز من نیست هر که را امید به فضل جز من ،است هر که را ترس از عدل جز من ،است، چنانش کیفر دهم که هیچ یک از جهانیان را چونان نداده باشم تنها پرستنده ات من ،باشم توکّلت تنها بر من باشد

ص: 59

راستی من پیامبری نفرستادم که روزگارش را پایان دهم و عمرش به سر ،آید مگر آن که وصیّی برایش نهادم

راستی تو را بر تمامی پیغامبران برتری دادم وصیّ تو را بر تمامی اوصیا برتری ،نهادم و به دو شیربچّه دختر زاده ات حسن و حسین گرامی ات داشتم.

حسن را - پس از پدرش - گنجینه دانشم و حسین را گنج دار وحی خویش ساختم با شهادت گرامی اش ،دارم و زندگانی اش را با سعادت به پایان .رسانم او برترین کسی است که به شهادت رسیده بلند مرتبه ترین شهیدان است کلمه تامّه ام را همراه او کردم و حجّت بالغه ام را نزد او نهادم توسّط خاندان همو است که پاداش و کیفر :دهم

نخستین آنان علی است سرور عابدان و زیور اوّلیای پیشینم.

پسرش - همچون جدّ ستوده اش - محمّد شکافنده ،دانشم و گنجینه حکمت من است

هلاک اند آنان که دربارۀ جعفر تردید بَرند آن که نپذیردش مرا نپذیرفته است گفتار به حق من آن است که پایگاهش را گرامی دارم و وی را دربارۀ ،پیروان یاران و دوستانش شاد کنم.

پس از او موسی است؛ همو که به آشوبی سخت و تار گرفتار است. رشته ام ،نبُرد حجّتم نهان نماند و دوستانم از جام لبالب بنوشند هر آن که یکی از اینان را منکر شود به انکار نعمتم برآمده و هر آن که آیتی از کتابم را تغییر دهد بر من دروغ بسته است.

ای وای بر افترابندان و انکار کنندگان پس از درگذشت موسی - بنده و دوست و برگزیده ام- دربارۀ علی دوست و یاری دهنده من که بارهای وظایف نبوّت را بر دوش او نهم و وی را بر به عهده گرفتن آن ها بیازمایم.

ص: 60

دیو صفتی گردن فراز بکشدش و در شهری که به دست عبد صالحی (1) بنا گشته است در کنار بدترین خلایق (2) به خاک رود.

گفتار به حقّ من آن است که او را به پسرش خلیفهٔ پس از او و وارث دانشش محمّد شاد کنم او است گنج ،دانشم جایگاه ،رازم و حجّت بر .بندگانم بنده ای بر او ایمان نیاورَد مگر که در بهشت جایش دهم و شفاعتش را در هفتاد کس از خاندانش- که همگی سزاوار دوزخند - پذیرا شوم.

سرانجام سعادت را نصیب پسر او علی که ولیّ و یاری دهنده من گواه در خلق من و امین من در وحی من ،است می گردانم از او حسن آن که دعوت کننده به راهم و گنج دار دانشم باشد را برآورم.

[سلسله امامت] را به پسر او "م ح م د" که رحمت عالمیان است کامل گردانم او را کمال ،موسی نور عیسی و صبر ایّوب است در زمان او است که دوستانم خوار شوند سرهای آنان را دشمنان به یکدیگر پیشکش دهند؛ همان گونه که سرهای ترکان و دیلمیان را به هم هدیه می.دهند بکشندشان و بسوزانندشان و ،آنان هراسان و بیم ناک و ترسان باشند.

خونشان زمین را رنگین کند و شیون و زاری زنانشان آشکار شود. آنان دوستان حقیقی من.اند با آن ها است که هر آشوب سخت و تاری را ببرم و زمین لرزه ها بارهای گران و زنجیرها را کنار زنم صلوات و رحمت الهی بر آن هدایت شدگان ،باد همانان که خود هدایت شدگان .هستند (3)

ص: 61


1- ظاهراً مقصود از «عبد صالح»، ذوالقرنین باشد (مترجم)
2- مقصود هارون الرّشيد است (مترجم)
3- ﴿ أُولئکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحمَهٌ ...﴾ سوره بقره (2)، آیه 157 (مترجم).

عبد الرّحمان بن سالم :گفت ابو بصیر :گفت این روایت - حتّی اگر در تمام طول عمر خود حدیثی جز این حدیث نشنوی- کفایتت کند؛ پس آن را از جز اهلش مخفی دار (1)

می گویم: علّامه سیّد اسماعیل هاشمی اصفهانی (2) در شرح این حدیث رساله ای با نام شهادة الشهداء به زبان فارسی نگاشته و به سال 1406ق در اصفهان به چاپ رسانده است (3) که میتوان به آن تألیف لطیف مراجعه کرد (4)

2.بيان الهى درباره مهدی موعود

از مُفضّل بن ،عمر از [امام] صادق جعفر بن ،محمّد از ،پدرش از پدرانش علیهم السلام، به نقل از امیر مؤمنان علیه السلام است که فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿ لَمَّا أُسْرِيَ بي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي - جَلَّ جَلالُهُ - فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ ! إنِّي أطْلَعْتُ عَلَى الْأَرْضِ اطلاعةٌ فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا ، فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً ، وَ شَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمی اسْمًا فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ﴾.

ص: 62


1- کلینی محمّد بن يعقوب كافى، ج 1، صص 527 - 528
2- مذکور در مهدوی مصلح الدّین، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر ج 2، ص 287
3- دیگران نیز رسالاتی دربارۀ حدیث لوح به نگارش درآورده اند؛ از جمله صفاخواه محمّد حسین و عبدالحسین ،طالعی بررسی تحلیلی و اسنادی حدیث لوح تهران ،میقات چاپ اوّل 1378 شن امامت ،کاشانی ،عزیزالله حدیث لوح چاپ دوم 1413ق، قم چاپخانۀ علمیّه لباف على حديث لوح ائمّة هدى در لوح فاطمه زهرا :تهران جلی 1375 ش .(مترجم).
4- آیت الله هاشمی - عضو مجلس خبرگان رهبری - در سال 1330 ق در طالخونچه پا به جهان ،نهاد و در شامگاه پنج شنبه 1378/6/18 خورشیدی در مشهد مقدّس به دیدار حقّ شتافت و در مقبره علّامه مجلسی در جنب مسجد جامع عتیق اصفهان روی در نقاب خاک کشید (مترجم)

﴿ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ، فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِيّاً ، وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَ خَليفَتَكَ، وَ زَوْجَ ابْنَتِكَ وَ أَبَا ذُرِّيَّتِكَ، وَ شَقَقْتُ لَهُ أَسْماً مِنْ أَسْمَائي، فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِيٌّ: وَ خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا؛ ثُمَّ عَرَضْتُ وِلايَتَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ، فَمَنْ قَبِلَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾.

﴿يا مُحَمَّدً! لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَني، حَتَّى يَنْقَطِعَ وَ يَصِيرَ كَالشَّنِّ (1) البالي، ثُمَّ أَتَاني جَاحِداً لِوِلايَتِهِمْ، فَمَا أَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي، وَلَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشي﴾

يا مُحَمَّدًا! تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ؟

قُلْتُ: «نَعَمْ يَا رَبِّ».

فَقَالَ - عَزَّ وَ جَلَّ -: ﴿اِرْفَعْ رَأْسَكَ﴾.

﴿فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَ إِذَا أَنَا بِأَنْوَارٍ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ "م ح م د" بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِم في وَسَطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ﴾.

قُلْتُ: ﴿يَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلاءِ؟﴾.

قال: ﴿هؤلاءِ الأَئِمَّةُ، وَ هَذَا الْقَائِمُ الَّذي يُحَلِّلُ حَلالِي، وَ يُحَرِّمُ حَرَامِي، وَ بِهِ أَنتَقِمُ مِنْ أَعْنَائِي، وَ هُوَ رَاحَةٌ لِأَوْلِيَائي، وَ هُوَ الَّذِي يَشْفِي قُلُوبَ شيعَتِكَ مِنَ اَلظَّالِمِينَ وَ الْجَاحِدِينَ وَ الْكَافِرِينَ، فَيُخْرِجُ اللّاتَ وَ الْعُزّى طَرِيَيْنِ فَيُحْرِقُهُما ، فَلْفِتْنَةُ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بِهِمَا أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلٍ وَ السّامِرِيّ﴾. (2)

چون مرا در آسمان بگرداندند پروردگارم به من وحی فرمود: «محمّد! من نگاهی بر زمین کردم و از آن میان تو را برگزیدم و نبیّ قرار .دادم برای ،تو نامی از نام خود بازگرفتم من محمودم و تو محمّد.

ص: 63


1- «شن» به معنای «ضعف» است
2- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 252 - 253

باری دیگر در زمین نظاره کردم و علی را برگزیدم او را وصیّ و خلیفه تو همسر دخترت و پدر خاندانت کردم برای او نامی از نام خود باز گرفتم من علىّ اعلايم و او على.

فاطمه حسن و حسین را از نور شما دو تن بیافریدم و ولایت آنان را بر فرشتگان عرضه ساختم و آن که ،پذیرفت مقرّب درگاهم شد محمّد اگر بندهای آن چنان عبادتم کند که ببُرد و همچون مَشک پوسیده ای ،گردد سپس با انکار ولایت ،اینان به نزدم ،آید در بهشتم جایش ندهم و به زیر سایه عرشم نگنجانمش

محمّد! «خواهی که ایشان را ببینی؟»

گفتم: «آری پروردگارا!»

پس فرمود: «سرت را بلند کن»

سرم را بالا گرفتم و ناگاه انوار ،علی ،فاطمه، حسن، حسین علیّ بن حسین محمّد بن علی جعفر بن محمّد موسی بن جعفر علیّ بن موسی محمّد بن علی، علیّ بن محمّد حسن بن علی و "م ح م د" بن حسن قائم را چون ستاره درخشنده ای در میان ایشان .دیدم

:گفتم «پروردگارا! اینان کیستند؟»

:فرمود: «اینان ائمّه،اند و این قائم است که حلالم را حلال و حرامم را حرام گرداند توسط او از دشمنانم انتقام کشم او مایۀ آسایش اوّلیای من .است. او است که قلب شیعیانت را از ستمکاران و منکران و کافران شفا دهد لات و عزّی را - تر و تازه- بیرون ،کشد و بسوزاند: در آن زمان فریفتگی مردم بدانها دشوارتر از فتنه گوساله و سامری است».

3.بيان پيامبر

از جعفر بن محمّد صادق از ،پدرش به نقل از پدرانش علیهم السلام است که

ص: 64

فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبراییل از پروردگار - جلّ جلاله - روایتم کرد که او فرمود: ﴿مَنْ عَلِمَ أَنْ لا إله إلا أنا وحدي، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولي، وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَليفَتي، وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلدِهِ حُجَحِي، أَدْخِلْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي، وَ نَجَّيْتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفوي، وَ أَبَحْتُ لَهُ جِوَارِي، وَ أَوْجَبْتُ لَهُ كَرَامَتي، و أَتْمَمْتُ عَلَيْهِ نِعْمَتِي، وَ جَعَلْتُهُ مِنْ خَاصَّتي وَ خَالِصَتي. إِنْ نَادَانِي لَبَيْتُه. وَ إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَ إِنْ سَأَلَني أَعْطَيْتُهُ، وَ إِنْ سَكَتَ ابْتَدَأَتُهُ، وَ إِنْ أَسَاءَ رَحِمْتُهُ، وَ إِنْ فَرَّ مِنّي دَعَوْتُهُ، وَ إِنْ رَجَعَ إِلَيَّ قَبِلْتُهُ، وَ إِنْ قرعَ بَابِي فَتَحْتُهُ﴾.

﴿وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إِلا أَنا وَحْدي أَوْ شَهِدَ بِذلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولي، أَوْ شَهِدَ بِذلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَليفَتِي، أَوْ شَهِدَ بِذلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِن وُلْدِهِ حُجَجِي، فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي، وَ صَغّرَ عَظَمَتي، وَ كَفَرَ بِآيَاتِي وَ كُتُبي. إنْ قَصَدَني حَجَبْتُهُ، وَ إِنْ سَأَلْنِي حَرَمْتُهُ، وَ إِنْ ناداني لَمْ أَسْمَعْ نِدَائهُ، وَ إِنْ دَعَانِي لَمْ أَسْتَجِبْ دُعَانَهُ، وَ إِنْ رَجَانِي خَيَّبتُهُ، وَ ذَلِكَ جزاؤُهُ مِنّي، وَ ما أَنَا بِظَلام لِلْعَبِيدِ﴾.

فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ، فَقَالَ: ﴿يَا رَسُولَ اللهِ! وَ مَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؟﴾.

قَالَ: ﴿اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ - سَيْدًا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ- ؛ ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ في زَمَانِهِ، عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ - وَ سَتَدْرِكُهُ يَا جَابِرً! ، فَإِذا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرتْهُ مِنِّي السَّلام -﴾

﴿ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ الرَّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسى ثُمَّ التَّقِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ : ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِي ثُمَّ أَبْتُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيُّ أُمَّتي، الَّذي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا ، مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً﴾.

﴿هؤلاء - يَا جَابِرُ - خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائي، وَ أَوْلادي وَ عِشْرَني مَنْ أَطاعَهُمْ فَقَدْ - أطاعَنِي، وَ مَنْ عَضاهُمْ فَقَدْ عَضاني، وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ، أَوْ أَنكر واحِداً مِنْهُمْ، فَقَدْ

ص: 65

أَنْكَرَني بِهِمْ يُمْسِكُ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ وَ بهِمْ يَحْفَظُ اللهُ الْأَرْضَ أن تعيد بأهْلِها﴾. (1)

هرکس که بداند - جز من که یکتایم - خدایی نیست؛ محمّد بنده و پیغامبر من است؛ علیّ بن ابی طالب خلیفه من است و امامان که در شمار فرزندان اویند حجّت های من اند او را به رحمت خویش به بهشت برم؛ به عفو خویش از دوزخ باز دارم همجواری ام را بر او تمام سازم کرامتم را بر او واجب گردانم؛ نعمتم را بر او تمام سازم و او را در گروه خاصان و برگزیدگانم داخل کنم.

گر صدایم ،زند پاسخش گویم؛ گر بخواندم، اجابت گردانم خواهشی گر کند، برآورم اگر چیزی بخواهد به او بدهم؛ گر خاموشی گزیند، بر او ابتدای سخن کنم گر بدی کند ببخشایمش گر بگریزد بخوانمش؛ اگر ،بازگردد بپذیر مش و اگر خانه ام را در ،بکوبد بگشایمش.

و هرکس که گواهی ندهد - جز من که یکتایم - خدایی نیست و یا بدان شهادت دهد ولی گواهی ندهد که محمّد بنده و پیغامبر من است؛ یا بدان شهادت دهد ولی گواهی ندهد که علیّ بن ابی طالب خلیفه من است یا بدان شهادت ،دهد ولی گواهی ندهد که امامان از فرزندان او حجّت های من اند نعمتم را انکار ،داشته عظمتم را اندک ،انگاشته و آیات و کتاب هایم را کافر گشته است.

گر آهنگ من ،کند در حجابش کنم؛ خواهشی گر کند محرومش دارم اگر صدایم ،زند آوایش نشنوم گر بخواندم اجابت نگردانم؛ و اگر امیدم بندد ناامیدش .سازم این است سرای او از سوی من منی که بر هیچ بندهای ستمکار نبوده ام. (2)

ص: 66


1- صدوق محمّد بن علیّ بن ،حسین ،همان، صص 258 - 259
2- اشاره است به: ﴿ ... وَ مَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ﴾ سوره ق (50)، آیه 29 (مترجم)

پس جابر عبدالله انصاری ،برخاست و گفت: «ای رسول خدا! کیستند امامانی که در شمار فرزندان علیّ بن ابی طالب اند؟».

فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت؛ سپس سرور عابدان زمان خویش علیّ بن حسین؛ سپس ،باقر محمّد بن علی که تو- ای جابر! - او را درک خواهی کرد؛ پس چون وی را ،دیدی سلام مرا به او برسان.

سپس صادق جعفر بن محمّد سپس ،کاظم موسی بن جعفر؛ سپس رضا علیّ بن موسی؛ سپس تقی، محمّد بن علی سپس نقی، علیّ بن محمّد سپس ،زکی، حسن بن علی سپس فرزندش قائم به حقّ مهدی ،امّتم آن که زمین را پُر از عدل و داد کند همان گونه که لبریز از ظلم و ستم گشته است.

جابر! اینان خلفا اوصیا فرزندان و عترت من اند هر آن که فرمانشان ،برد مرا فرمان برده و هر کس سرپیچی شان کند مرا سرپیچی کرده و هر آن که انکارشان کند یا منکر یکی از آنان گردد مرا انکار کرده است.

خداوند عزّ و جلّ بدانها آسمان را نگاه داشته تا بر زمین فرو نیاید - مگر به اذن او -و بدانها زمین را نگاه داشته تا ساکنانش را نلرزاند».

4.بیان امیر مؤمنان

از علیّ بن موسی الرّضا از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن ،محمّد از پدرش محمّد بن علی از پدرش علیّ بن حسین از پدرش حسین بن علی به نقل از پدرش امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب علیهم السلام است که فرمود: ﴿التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِكَ يا حُسَيْنُ، هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ الْمُظْهِرُ لِلدّينِ، وَ الْباسِطُ لِلْعَدْلِ﴾.

قالَ الْحُسَيْنُ: فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يا أميرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ إِنَّ ذلِكَ لَكَائِنُ؟﴾.

فقال علیه السلام: ﴿ إي وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و سلم بِالنُّبُوَّةِ وَ أَصْطَفَاهُ عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ. وَ لكِنْ بَعْدَ غَيْبَةٍ وَ حَيْرَةٍ؛ فَلا يَثْبُتُ فيها عَلى دينِهِ، إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُبَاشِرُونَ

ص: 67

لروح اليقين: الَّذِينَ أَخَذَ اللَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - ميثاقَهُمْ بولايتنا، وَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ، وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ (1)

«حسین! نهمین نفر از فرزندان تو همان قائم بر حق آشکار کنندهٔ ،دین و گستراننده عدالت است».

[امام[ حسین فرمودند: به او گفتم: «ای امیر مؤمنان! آیا این گونه واقع خواهد شد؟»

:فرمود «آری سوگند به او که محمّد صلی الله علیه و آله را به نبوّت برانگیخت و وی را بر تمامی خلق برگزید چنین می شود؛ امّا پس از غیبتی و حیرتی که در آن هیچ کس- جز مُخلصان و بشارت داده شدگان به روح یقین - بر دین خویش ثابت نمانَد.

همانان که خداوند عزّ و جلّ بر ولایت ما از ایشان میثاق ستانده و در دل هایشان ایمان را نگاشته و به روحی از جانب خویش تأییدشان کرده است» (2)

5.بيان امام حسن علیه السلام

به نقل از ابو سعید عَقیصا است که می گفت: چون [امام] حسن بن علی علیهما السلام با معاوية بن ابی سفیان مصالحه ،کرد مردم به نزدش ،آمدند آن گاه برخی از آنان به ملامت حضرت برای بیعتش [با معاویه] پرداختند. حضرت علیه السلام فرمودند: ﴿وَيْحَكُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ، وَاللهِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لشيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرُبَتْ﴾؛

﴿ أَلا تَعْلَمُونَ أَنَّني إمَامُكُمْ مُقْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْكُمْ، وَ أَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ

ص: 68


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 304
2- اشاره به: ﴿ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِروُحٍ مِنْهُ﴾ سوره مجادله (58)، آیه 22 (مترجم)

الْجَنَّةِ، بِنَيٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و اله عَلَيَّ؟﴾.

قَالُوا: «بلی»

قَالَ: ﴿أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخِضْر علیه السلام لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ، وَ أَقَامَ الْجِدَارَ، وَ قَتَلَ الْغُلامَ كَانَ ذَلِكَ سَخَطَاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانِ، إِذْ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ في ذَلِكَ، وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللهِ - تَعَالَى ذِكْرُهُ - حِكْمَةٌ وَ صَوَاباً ؛ أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ ما مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمَانِهِ، إِلَّا الْقَائِمِ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ الله عيسَى بْنُ مَرْيَمَ علیه السلام خَلْفَهُ، فَإِنَّ اللهَ -عَزَّ وَ جَلَّ - يُخْفي ولادَتْهُ، وَ يُغَيبُ شَخْصُهُ، لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذا خَرَجَ، ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلدِ أَخِي الْحُسَيْنِ، أَبْنُ سَيِّدَةِ الإِمَاءِ، يُطبل الله عُمْرَهُ في غَيْبَتِهِ، ثُمَّ يُظهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةٍ شَابٌ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةٌ، ذلِكَ لِيُعْلَمَ أَنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ (1)

وای بر شما نمی دانید من چه کردم؟ -به خدا سوگند - آن چه کردم برای شیعیانم بهتر است از آن چه خورشید بر آن طلوع یا غروب کند (2) آیا نمی دانید که من پیشوای شمایم که طاعتم بر شما واجب است و بنا به گفته پیغامبر خدا یکی از دو سرور جوانان اهل بهشتم؟»

گفتند: «آری»

:فرمود «نمی دانید که چون خضر علیه السلام کشتی را سوراخ کرد به بنای اله دیوار پرداخت و پسربچه را کُشت موسی بن عمران به خشم آمد؛ چراکه از حکمت این کارها بی خبر بود حال آن که همگی آن ،اعمال حکیمانه و مقبول درگاه الهی بود؟

نمی دانید که کسی از ما ،نیست مگر آن که بیعتی از طاغوت زمانه خویش برگردن ،دارد مگر قائم که روح خدا عیسی بن مریم در پشت سر

ص: 69


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين، همان، ص 316
2- کنایه از همگی اشیای موجود در جهان است (مترجم)

او نماز می.گزارد ،[این از آن جهت است که] خداوند عزّ و جلّ ولادتش را پنهان دارد و حضرتش را از دیده ها غایب سازد تا به هنگام ظهور بیعت کسی بر گردنش نباشد او نهمین تن از نسل برادرم حسین و مادرش سرور زنان (1) است.

خداوند عمرش را در هنگام ،غیبت دراز کند و سپس به قدرت ،خویش و در سیمای جوانی کم تر از چهل سال آشکارش کند تا بدانند که خدا را بر هر کاری توان است

6.بیان امام حسین علیه السلام

[امام] حسین بن علیّ بن ابی طالب علیهما السلام فرمودند: ﴿مِنَّا أَثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً: أَوَّلُهُمْ أميرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ التَّاسِعُ مِنْ وُلدي، وَ هُوَ الإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ. يُحْيِي اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا، وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾.

لَهُ غَيْبَةً يَرْتَدُّ فيها أَقْوَامٌ، وَ يَنْبُتُ فيها عَلَى الدِّينِ آخَرُونَ، فَيُؤذَوْنَ وَ يُقَالُ لَهُمْ: ﴿مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾.

﴿أَمَّا إِنَّ الصَّابِرَ في غَيْتِهِ عَلَى الأذى و التكذيب، بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله﴾ (2)

«از ما هستند دوازده امام هدایت شده نخستینشان امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب و آخرینشان نهمین نفر از فرزندان من است. او امام قائم به حقّ .است خداوند زمین را - پس از مردنش - به توسّط او حیات بخشد، (3) و دین حقّ را به دست او بر تمامی ،ادیان چیرگی دهد؛ هر چند

ص: 70


1- مقصود حضرت فاطمه - عليها السلام - هستند (مترجم)
2- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 317
3- اشاره است به: ﴿.... يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ سوره روم (30)، آیه 19 (مترجم)

که مشرکان را خوش نیاید. (1)

او را غیبتی است که عدّه ای [از مسلمانان] در آن زمان مرتدّ شوند و دسته ای در دینشان ثابت قدم بمانند.

آنان را مورد آزار قرار داده و به آنان می گویند: اگر راست می گویید؛ پس این ،وعده چه زمانی واقع خواهد شد؟ (2)

بدانید کسی که در زمان غیبتِ ،او در برابر آزار و تکذیب آنان استقامت ،ورزد هم پایه مجاهدی است که در برابر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شمشیر می زند».

7.بيان امام سجّاد علیه السلام

به نقل از ابو خالد کابُلی است که می گفت ﴿دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ علیهما السلام، فَقُلْتُ لَهُ: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! أَخْبِرْنِي بِالَّذينَ فَرَضَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - طَاعَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ، وَ أَوْجَبَ عَلَى عِبَادِهِ الْإِقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله﴾.

فقال لي: ﴿يا كَنكَرُ (3)! إِنَّ أُولِي الأمْرِ الَّذينَ جَعَلَهُمُ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - أئمَّةٌ لِلنَّاسِ، وَ أَوْجَبْ عَلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ: أميرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ بن أبي طالب علیه السلام: ثُمَّ ؛ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ - أَبْنَا عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ - ثُمَّ انْتَهَى الأَمْرُ إِلَيْنَا﴾ ثُمَّ سَكَتَ.

فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا سَيِّدِي! رُوِيَ لَنَا، عَنْ أَميرِ الْمُؤْمِنِينَ [عَلِيًّ] علیه السلام، أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ - جَلَّ وَ عَزَّ - عَلَى عِبَادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَكَ؟﴾.

ص: 71


1- اشاره است به ﴿... وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾، سوره توبه (9) آیه 33 و سوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم)
2- اشاره است به ﴿... مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ سوره نحل (16) آیه 71؛ سوره سبأ (34) آیه 29 سوره يس (36) آیه 48 سورۀ مُلک (67)، آیه 25 (مترجم).
3- «كنكر» لقب ابو خالد کابلی است.

قَالَ: ﴿أَبْني مُحَمَّدٌ، وَ أَسْمُهُ فِي التَّوْرَاةِ بَاقِرُ، يَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً. هُوَ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدي؛ وَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ ، وَ أَسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ: الصَّادِقُ﴾.

فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا سَيِّدي! فَكَيْفَ صَارَ أَسْمُهُ الصَّادِقُ، وَ كُلُّكُمْ صَادِقُونَ؟﴾.

قَالَ: ﴿حَدَّتَني أَبي عَنْ أَبِيهِ علیهما السلام أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: إِذَا وُلِدَ أَبْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم السلام، فَسُقُوهُ الصَّادِقَ، فَإِنَّ لِلْخَامِس مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً أَسْمُهُ جَعْفَرٌ، يَدَّعِى الإمامة، أجتِراءٌ عَلَى اللهِ وَ كِذْباً عَلَيْهِ، فَهُوَ عِنْدَ اللهِ جَعْفَرُ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ الْمُدَّعي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلِ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِيهِ، وَ الْحَاسِدُ لِأَحْبِهِ، ذَلِكَ الَّذِي يَرُومُ كَشْف سَتر الله عِندَ غَيْبَه وَلِيّ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ-﴾ .

ثُمَّ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام بُكَاءُ شَديداً، ثُمَّ قَالَ: ﴿كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ. وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتيِشِ أَمْرٍ وَليّ اللهِ، وَ الْمُغَيَّب في حِفْظِ اللهِ، وَ التَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلاً مِنْهُ بِوِلادَتِهِ، وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفَرَ بِهِ [وَ] طمعاً في ميزائِهِ حَتَّى يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ﴾.

قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ ذلِكَ لَكَاتِنَ؟﴾.

فَقَالَ: ﴿إي وَ رَبِّي إِنَّ ذَلِكَ لَمَكْتُوبٌ عِنْدَنَا فِي الصَّحِيفَةِ الَّتِي فِيهَا ذِكْرُ الْمِحْنِ التي تَجْرِي عَلَيْنا بَعْدَ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله﴾

قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ يَكُونُ مَا ذَا؟﴾.

قَالَ: ﴿ثُمَّ تَمْتَدُّ (1) الْغَيْبَةُ بِوَلِيٍّ اللَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ -، الثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَوْصِيَاءِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و اله وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ﴾.

﴿يا أَبَا خَالِد! إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْتِهِ، الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ، أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ، وَ الأفهام، وَ الْمَعْرِفَةِ ما صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ؛ وَ جَعَلَهُمْ فِي

ص: 72


1- در برخی نسخه ها: «تشتدّ» آمده است.

ذلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّيْفِ أُولَئِک الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِ - عَزَّ وَ جَلَّ - سِرّاً وَ جهْراً﴾.

به حضور سرورم علىّ بن حسين زين العابدين علیهما السلام وارد شدم و گفتم: ﴿ای پسر رسول خدا! آگاهم کن از آنان که خداوند عزّ و جلّ فرمان بُرداری و دوستیشان را واجب کرده و پیروی از آنان را - پس از پیامبر خدا - بر بندگانش لازم دانسته است».

به من فرمود: «ای کنکر! اوّلوالامری که خداوند آنان را پیشوایان مردم قرار ،داده و فرمان برداریشان را بر آنان واجب دانسته است اینان اند: امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب سپس حسن سپس حسین -فرزندان علیّ بن ابی طالب - پس از آن امر امامت به ما رسیده است». آن گاه سکوت فرمود.

به او گفتم: «سرورم! برای ما از امیر مؤمنان روایت کرده اند که زمین از حجّت الهی خالی نخواهد ماند؛ امام و حجّت پس از تو کیست؟».

فرمود: پسرم ،محمّد نام او در تورات باقر ،است دانش را بشکافد شکافتنی او است امام و حجت پس از من پس از محمّد فرزندش جعفر است نامش در نزد ،آسمانیان صادق است».

به او گفتم: «سرورم! همگی شما راستگویید چگونه نام او [به خصوص] صادق است؟».

فرمود: «پدرم از پدرش علیهما السلام برای من روایت کرد که رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرمود: هنگامی که فرزندم جعفر بن محمّد بن علىّ بن حسين بن علىّ بن ابی طالب علیهم السلام با به جهان ،نهاد نامش را صادق گذارید؛ چراکه پنجمین نفر از فرزندان او- از روی گستاخی بر خدا و دروغ بستن بر او - ادّعای امامت کند؛ پس او نزد خداوند جعفر کذّاب در شمار آید تهمت زننده بر

ص: 73

خدای عزّ و جلّ، مدّعی مقامی که اهلیّت آن ندارد، مخالف پدرش و حسد بَرنده بر برادرش است. او است که راز خدا را در هنگامه غیبت ولیّ خدا عیان کند».

سپس علیّ بن حسین علیهما السلام به شدّت ،گریست و آن گاه فرمود: «گوییا جعفر کذّاب را می بینم که طاغوت زمان را به تفتیش امر ولیّ خدا و غایب شده در پردهٔ حفظ ،الهی و زیر نظر گرفتن حرم پدر خویش وادارد این ،همه از روی جهالت به ولادتش و حرص بر قتل وی - در صورت پیروزی بر او- و طمع در ارث او است تا آن که به ناحق آن را در اختیار گیرد».

ابو خالد :گفت به ایشان گفتم: «ای پسر رسول خدا! آیا چنین وقایعی رخ خواهد داد؟»

فرمود: «سوگند به پروردگارم [که چنین خواهد شد]. این در صحیفهٔ ذکر رنج هایی که پس از پیامبر خدا بر ما می رود ثبت شده است».

ابو خالد :گفت به او گفتم: «ای پسر رسول خدا! پس از آن چه روی خواهد داد؟»

:فرمود: «پس از آن غیبت ولیّ خدا که دوازدهمین تن از اوصیای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و پیشوایان پس از او است طولانی گردد.

ای ابوخالد! در زمانه غیبتش مردمان معتقد به امامتش و چشم انتظاران ،آمدنش برترین مردمان در طول تاریخ اند؛ زیرا که خداوند تبارک و تعالی آن چنان عقل و فهم و معرفتی بدیشان داده است که در نزدشان ،غیبت همچون مشاهده .است در آن زمان اینان به منزله مجاهدانی در شمارند که در رکاب پیغامبر خدا صلی الله علیه و آله شمشیر می زنند آنان اند مخلصان حقیقی و شیعیان ما به درستی و دعوت کنندگان به دین خداوند عزّ و جل در نهان و عیان.

ص: 74

و [امام] علیّ بن حسین فرمودند:

﴿إِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرْجِ﴾.

«انتظار فرج از بزرگ ترین گشایش ها است».

صدوق قدس سره می گوید: این حدیث را علیّ بن احمد بن موسى محمّد بن احمد شیبانی (1) و علیّ بن عبدالله ،ورّاق از محمّد بن ابو عبدالله ،کوفی، از سهل بن زیاد آدمی از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی رضی الله عنه، از صفوان، از ابراهیم ابو ،زیاد از ابو حمزه ،شمالی از ابو خالد ،کابلی از امام علیّ بن حسین علیهما السلام برای ما روایت کرده اند.

همچنین صدوق در ذیل این حدیث می نویسد: در مطالبی که امام زین العابدين علیه السلام [درباره جعفر کذّاب ،فرموده و در آگاهی دادن از کارهای آینده ،او دلالتی [بر امامت او] وجود دارد.

همچنین مانند این روایت از امام ابوالحسن علىّ بن محمّد عسکری علیهما السلام (2) نقل شده است که آن حضرت به ولادت او خشنود نشد، و فرمود که به زودی خلق بسیاری را گمراه کند تمامی این اخبار دلالت بر امامت او است؛ زیرا برای امامت برهانی بزرگ تر از این نیست که ،امام دربارۀ آن چه در آینده رخ خواهد داد پیش از این که آن مطلب به وقوع بپیوندد آگاهی درستی ارائه دهد این همانند برهان نبوّت عیسی بن مریم علیه السلام است آن گاه که مردمان را از آن چه می خوردند و در خانه هایشان می،انباشتند خبر می داد همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که ابوسفیان تسلیم می شد و با خود می گفت:

﴿مَنْ فَعَلَ مِثْلَ مَا فَعَلْتُ؟، جِئْتُ، فَدَفَعْتُ يَدي في يَدِهِ، أَلَا كُنْتُ

ص: 75


1- كذا، ظاهراً «سنانی» است.
2- مقصود، امام هادى - عليه السّلام - هستند (مترجم)

﴿أجْمَعُ عَلَيْهِ الْجُمُوعَ (1) مِنَ الْأَخابيش وَ كِنَانَةَ، فَكُنْتُ أَلْقَاهُ بِهِمْ (2) فَلَعَلَيَّ كُنْتُ أَدْفَعُهُ﴾؛

«چه کسی مانند من چنین کرد؛ به پای خود آمدم دست در دست وی .گذاردم من نبودم که سپاهی از احابیش و کنانه برای نبرد با او گرد می آوردم و با وی پیکار می کردم تا شاید که از میان بردارمش؟»

پس پیامبر صلی الله علیه و آله از خیمه خود ندا کرد:

﴿إذا كانَ اللهُ يُجزيكَ يا أبا سُفْيَانَ!﴾

«ای ابوسفیان! خدا در آن هنگام خوارت می کرد».

این، همانند برهان عیسی بن مریم علیه السلام، دلالت بر نبوّت آن حضرت علیه السلام دارد هر یک از امامان علیهم السلام که چنین اخباری ارائه کند نشان از آن دارد که خداوند تبارک و تعالی فرمان بُرداری او را واجب ساخته است. (3)

محمّد بن حسن بن احمد بن ولید رضی الله عنه برای ما روایت کرد و گفت: سعد بن عبدالله برای ما روایت کرد و گفت جعفر بن محمّد بن حسن بن فرات برای ما روایت کرد و گفت: صالح بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن زياد

ص: 76


1- در برخی نسخه ها: «الزّنج» آمده است.
2- در برخی نسخه ها: ﴿ أَلا کُنْتُ أَجْمَعُ عَلَیْهِ الأَحابیشِ برکابه فَکُنْتُ أَلقاهُ بِهِم﴾ آمده است. و مقصود از «احابیش» قریش است؛ زیرا آنان به خدا سوگند خوردند که بر دیگران چیره شوند تا هنگامی که شب ها ادامه دارد و روزها پدید می شوند و حبشی باقی باشد؛ «حبشی» به ضمّ حاء سكون باء و تشدید ،یا ،زیرین کوهی است که در شش مایلی ،مکّه و در پایین ترین نقطه آن قرار دارد؛ پس نام احابیش قریش را به خاطر نام این ،کوه بر آنان نهاده بودند ابن اسحاق می گوید احابيش همان بنى هون بن خزیمه و بني حارث بن عبد مناة از کنانه و بنی المصطلق از خُزاعه هستند پس آنان برای گرد آمدنشان احابیش نامیده شدند؛ پس «تحبیش» در کلام به معنای «تجمیع» استعمال شد
3- صدوق، محمّد بن على بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 319 - 321

روایت کرد برای ما به نقل از مادرش فاطمه دختر محمّد بن هيثم مشهور- به ابن سيابة (1)- که می گفت: من در آن گاه که جعفر پا به جهان ،نهاد در خانه ابوالحسن علىّ بن محمّد عسکری علیهما السلام بودم اهل خانه شادی می کردند و من به نزد ابو الحسن علیه السلام شدم

وی را خشنود ،ندیدم به او گفتم: «سرورم! شما چرا به ولادتش شادی نمی کنید؟»

حضرت علیه السلام فرمود:

﴿يَهُونُ عَلَيْكَ أَمْرُهُ، فَإِنَّهُ سَيُضِلُّ خَلْقاً كَثيراً ﴾ (2)

«کار او را سهل ،بگیر به زودی است که مردمان بسیاری را گمراه کند». (3)

8.بيان امام باقر علیه السلام

به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی طحّان است که می گفت: بر ابوجعفر محمّد بن علىّ الباقر علیهما السلام وارد شدم و می خواستم که از او درباره قائم آل محمّد - صلّى الله علیه و علیهم - پرسش کنم.

پس آن ،حضرت بدون پرسش آغاز سخن کرد و فرمود: ﴿ يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِم! إِنَّ فِي الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدِ صلی الله علیه و آله شَبَهاً مِنْ خَمْسَةِ الرُّسُلِ: يُونُسَ بْنِ متى، وَ يُوسُفَ بْنَ يَعْقُوبَ، و مُوسَى و عيسى، وَ مُحَمَّدٍ - صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ -﴾:

﴿فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتى: فَرُجُوعُهُ مِنْ غَيْبَتِهِ - وَ هُوَ شَابٌ بَعْدَ كِبَرِ السِّنِّ -﴾.

﴿وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ علیهما السلام: فَالْغَيْبَةُ مِنْ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ، وَ

ص: 77


1- در بعضی نسخه ها «ابن سبانه» و در برخی ابن النسّابة» آمده است.
2- صدوق، همان، صص 319 - 321
3- شیخ صدوق این روایت را برای تأیید سخنش آورده است.

اخْتِفَاؤُهُ مِنْ إخْوَتِهِ، وَ إِشْكالِ أَمْرِهِ عَلَى أَبِيهِ يَعْقُوبَ علیهما السلام، مَعَ قُرْبِ الْمَسَافَةِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَبِيهِ، وَ أَهْلِهِ وَ شِيعَتِهِ﴾.

﴿وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسى علیه السلام : فَدَوامُ خَوْفِهِ، وَ طُولُ غَيْبَتِهِ، وَ خِفَاءُ وِلادَتِهِ، وَ تَعَبُ شيعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، مِمَّا لَقُوا مِنَ الْأَذَى وَ الْهَوَانِ، إِلَى أَنْ أَذِنَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - في ظُهُورِهِ، وَ نَصْرِهِ، وَ أَيَّدَهُ عَلَى عَدُوِّهِ﴾.

﴿وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ عيسى علیه السلام : فَاخْتِلافُ مَنِ اخْتَلَفَ فِيهِ؛ حَتَّى قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ: ما وُلِدَ؛ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ: مات؛ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ: قُتِلَ وَ صُلِبَ﴾.

﴿وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ الْمُصْطَفَى صلی الله علیه و اله: فَخُرُوجُهُ بِالسَّيْفِ، وَ قَتْلُهُ أَعْداة الله و أَعْدَاءَ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله، وَ الْجَبَّارِينَ وَالطَّواغيت: وَ أَنَّهُ يُنْصَرُ بِالسَّيْفِ وَالرُّعْب وَ أَنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ رَايَة﴾.

﴿وَ إِنَّ مِنْ عَلامَاتِ خُرُوجِهِ : خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّام، وَ خُرُوجُ الْيَمَانِي [مِنَ الْيَمَنِ]، وَ صَيْحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ﴾. (1)

« ای محمّد بن مسلم! همانا درباره قائم آل محمّد صلى الله عليه و سلم سیره پنج پیامبر وجود دارد:

از یونس بن متی یوسف بن ،یعقوب ،موسیٰ عیسی و محمّد - صلوات الله عليهم-:

سنّتی از او که همانند حضرت یونس علیه السلام است: باز آمدنش از غیبت ،باشد در حالی که سنّ بسیار دارد ولی جوان است.

شباهتش به یوسف بن یعقوب علیه السلام از آن رو است که از خاص و عام نهان است (2)؛ از برادرانش پنهان و حقیقت امر بر پدرش یعقوب پوشیده

ص: 78


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 327 - 328
2- مقصود آن است که او را می بینند ولی نمی شناسند (مترجم)

است، با آن که وی را مسافت فراوانی با پدر و خاندان و شیعیانش نباشد.

شباهتش به موسی علیه السلام از جهت دوام ،ترس به درازا کشیدن ،غیبت پنهان ماندن ولادت و رنج شیعیان او باشد به خاطر آزار و ذلّتی که پس از وی بینند تا آن زمان که خداوند عزّ و جل او را اذن ،دهد و یاری اش کند و بر دشمنان پیروز گرداند

امّا روشی که از عیسی علیه السلام دارد اختلافی است که درباره اش پدید ،شود تا آن که دست های گویند پا به جهان ننهاده و گروهی گویند که مرده است و برخی گویند که کشته شده و به صلیب رفته است.

شباهت به جدّش مصطفی صلی الله علیه و آله آن است که قیامش با شمشیر باشد؛ دشمنان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله، و سرکشان و طاغوتیان را به هلاکت :رساند با شمشیر و ترس [افکندن در دل های مشرکان] یاری شود و هیچ پرچمی را [شکست خورده] بر وی باز نگردانند.

از نشانه های خروجش: خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و بانگی از آسمان در ماه رمضان و جارکشی از آسمان که نام او و پدرش را آواز دهد».

9.بیان امام صادق علیه السلام

به نقل از ابراهیم کرخی است که می گفت: ﴿ دَخَلْتُ عَلى أَبي عَبْدِ اللهِ جَعْفَرٍ بنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیهما السلام وَ إِنِّي لَجَالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام- وَ هُوَ غُلامٌ - فَقُمْتُ إِلَيْهِ، فَقَبَّلْتُهُ وَ جَلَسْتُ﴾.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ﴿يَا إِبْرَاهِيمَ! أَمَا إِنَّهُ [لَ] صَاحِبُكَ مِنْ بَعْدِي، أَما لَيَهْلِكَنَّ فِيهِ أَقْوَامٌ وَيَسْعَدُ [فيه] آخَرُونَ فَلَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ وَ ضَاعَفَ عَلَى رُوحِهِ العَذاب﴾.

﴿أما يُخْرِجَنَّ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فِي زَمَانِهِ، سَمِيٌّ جَدِّهِ، وَ

ص: 79

وَارِتَ عِلْمِهِ وَ أَحْكامِهِ وَ فَضَائِلِهِ [وَ] مَعْدِنَ الْإِمَامَةِ، وَ رَأْسَ الْحِكْمَةِ، يَقْتُلُه جَبَّارُ بَني فُلانٍ، بَعْدَ عَجَائِبَ طَريقَةٍ حَسَداً لَهُ، وَ لَكِنَّ اللهَ [عَزَّ وَ جَلَّ] بالِغُ أَمْرِهِ. وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾.

﴿ يُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ تَكْمِلَةَ أثنى عَشَرَ إِمَاماً مَهْدِيّاً ، أَخْتَصَّهُمُ اللهُ بِكَرَامَتِهِ، وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ قُدْسِهِ الْمُنتَظِرُ لِلثاني عَشَرَ مِنْهُمْ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله يَذُبُ عَنْهُ﴾.

قَالَ: ﴿ فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِي بَني أُمَيَّةَ، فَانْقَطَعَ الْكَلامُ فَعُدْتُ إلى أَبي عَبْدِ الله علیه السلام إحدى عَشْرَةً مَرَّةً، أُريدُ مِنْهُ أَنْ يَسْتَتِمَّ الكَلامَ، فَمَا قَدَرْتُ عَلى ذلِكَ، فَلَمَّا كانَ قَابَلَ السَّنَةُ الثَّانِيَةَ دَخَلْتُ عَلَيْهِ - وَ هُوَ جَالِسٌ -، فَقَالَ: «يَا إِبْراهيمُ! هُوَ الْمُفَرْجُ لِلْكَرْبِ عَنْ شيعَتِهِ بَعْدَ ضَنك شَديدٍ و بَلاء طويلٍ، وَ جَزَعٍ وَ خَوْفٍ فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ. حَسْبُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ!﴾.

قَالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿فَمَا رَجَعْتُ بِشَيْءٍ أَسَرَّ مِنْ هَذَا لِقَلْبِي، وَ لَا أَقَرَّ لِعَيْني﴾. (1)

به حضور امام جعفر صادق رسیدم در همان هنگامی که نزدش نشسته ،بودم ابوالحسن موسى بن جعفر علیهما السلام که پسر بچّه ای بود وارد شد؛ برخاستم و بوسیدمش و باز نشستم

امام صادق علیه السلام فرمودند: «ابراهیم! این همو است که پس از من پیشوای تو .است دربارۀ او دسته ای به هلاکت ،در افتند و گروهی دست های سعادتمند شوند ،خداوند قاتلش را لعنت ،کند و عذاب روحش را دو چندان .فرماید از صُلب ،او بهترین اهل زمین در زمانه ،خویش بیرون ،آید همنام ،جدّش و وارث ،دانش احکام و فضیلت هایش باشد و گنجینه ،امامت و رأس حکمت به شمار آید.

پس از شگفتی های نوین ستمگری از فلان ،خاندان از روی حسد

ص: 80


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 334 - 335

بکشدش ولی ،خداوند کار خویش را به نهایت رساند، گرچه مشرکان را بد آید. (1) از صُلب او کامل کننده دوازده امام هدایت شده را بیرون آورد؛ آنان را به کرامتش مخصوص گرداند و در دارالقدس خویش جای دهد. چشم انتظار دوازدهمین ،آنان همچون کسی است که در رکاب پیغامبر خدا شمشیر کشیده و از حضرتش دفاع می کند».

گفت: پس مردی از یاران بنی امیه وارد شد و سخن، ادامه نیافت من پس از آن یازده بار به خدمت امام صادق رسیدم و می خواستم آن سخن را به پایان بَرد امّا فرصتی به دست نمی آمد تا آن که در سال بعد به حضور حضرتش رسیدم

او نشسته بود و فرمود: «ابراهیم! او است که گرفتاری شیعیان را پس از تنگنایی سخت و بلایی دراز و ناله و وحشت برطرف سازد. خوشا بر کسی که آن زمان را دریابد ای ابراهیم همین اندازه برایت کافی است».

ابراهیم گفت: من تاکنون به چیزی که بدین اندازه قلبم را شاد کند و دیده ام را روشنی دهد باز نگشته بودم

10.بیان امام کاظم علیه السلام

به نقل از یونس بن عبد الرّحمان است که می گفت: ﴿دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام، فَقُلْتُ لَهُ: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أَنْتَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ ؟»﴾.

فَقَالَ: ﴿أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِّ، لكن الْقَائِمُ الَّذي يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللهِ - عَزّ وَ جَلَّ -، وَ يَمْلَأُها عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلدي؛ لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُها خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ، يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُونَ﴾.

ص: 81


1- اشاره است به ﴿.... وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ سورۀ توبه ،(9) آیه 33 و سورۀ صفٌ (61)، آيه 9 (مترجم)

ثُمَّ قَالَ علیه السلام: ﴿طُوبَى لِسْبِعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِينَ عَلَى مُوالاتِنا وَ الْبَرائَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولئِكَ مِنَا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ، قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةٌ، وَ رَضينا بِهِم شيعَةٌ، فَطُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ وَ هُمْ - وَ اللَّهِ - مَعَنَا في دَرَجَاتِنا يَوْمَ أَلْقِيامَة﴾ (1)

به حضور امام کاظم علیه السلام رسیدم و گفتم: «ای پسر رسول خدا! شما قائم به حقّید؟».

فرمود: «من قائم به حقّ هستم ولی قائمی که زمین را از دشمنان خداوند عزّ و جل پاک می کند و زمین را همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد لبریز از عدالت می سازد پنجمین نفر از نسل من خواهد بود. او غيبتی دارد که از بیم جان به درازا .کشد در زمان غیبت است که ،دست های ارتداد پیشه ،گیرند و گروهی ثابت قدم بمانند».

سپس فرمود: «خوشا به حال آن شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ما چنگ ،زنند در دوستی ،ما و در بیزاری از دشمنانمان استوار .باشند. آنان از ما و ما از آنانیم.

اینان از امامت ما خشنودند و ما نیز از شیعه بودنشان شادمانیم خوشا بر آنان و خوشا بر آنان به خدا سوگند که آنان در روز قیامت در مرتبه ما باشند».

11.بيان امام رضا علیه السلام

به نقل از عبد السّلام بن صالح هروی است که :گفت دِعبِل بن علی خُزاعی را شنیدم که می گفت: ﴿أَنْشَدْتُ مَوْلايَ الرّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى علیهما السلام قَصيدَتِيَ الَّتى أَوَّلُها:

ص: 82


1- صدوق محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 361

مَدارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَة *** وَ مَنْزِلُ وَحْيِ مُقْفَرُ الْعَرَضَاتِ

فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إلى قَوْلي:

خُرُوجُ إِمَامٍ لا مَخَالَةٍ خارجٌ *** یَقُومُ عَلَی اِسْمِ اَللَّهِ وَ اَلْبَرَکَاتِ

یُمَیِّزُ فِینَا کُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ *** وَ يَجْزِي عَلَى النِّعْمَاءِ وَ النقِمَاتِ

بَكَى الرّضا علیه السلام بُكَاءً شَديداً؛ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ، فَقَالَ لي: ﴿يَا خُزَاعِيُّ!، نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ، فَهَلْ تَدْري مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَ مَتَى يَقومُ؟﴾

فقلت: ﴿لا يا مَوْلايَ إِلا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوج إِمَامٍ مِنْكُمْ يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ، وَ يَمْلَأُهَا عَدْلاً [كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً]﴾.

فَقَالَ: ﴿يَا دِعْبِلُ! الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ أَبْنِي، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ أَبْنهُ عَلِيٌّ، وَ بَعْدَ عَلِيٌّ ابْنُهُ الْحَسَنُ، وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ، الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ، الْمُطَاعُ في ظُهُورِهِ، لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَلِكَ الْيَوْمَ، حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً﴾.

﴿وَ أَمَّا مَتى، فَإِخْبَارُ عَنِ الْوَقْتِ فَقَدْ حَدَّثني أَبِي، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ النبي صلی الله علیه و آله قبل لَهُ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَتى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِن ذُرِّيَّتِكَ؟﴾.

فَقَال علیه السلام: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتِي: ﴿لا يُجَليها لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لا يَأْتيكُمْ إِلّا بَغْتَةً﴾ (1)

قصیده ای را [که سروده بودم] برای مولایم على بن موسى الرّضا خواندم؛ مطلع قصیده چنین بود:

مدرسه های ،آیات از تلاوت کننده خالی است

و عرصه های خانه های وحی باز مانده است

تا آن جا که بدین دو بیت رسیدم:

ص: 83


1- سوره اعراف (7)، آیه 187

بی تردید امام قائم ظهور کند

و قیامش استوار بر نام خدا و خیر و برکت باشد

او برای ما هر حقّ و باطلی را جدا سازد

و پاداش ،نیکان و کیفر بدان را می دهد

در این هنگام امام رضا علیه السلام به شدّت گریست، سپس سرش را به سوی من بلند کرد و فرمود: «خُزاعی! این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری ساخته است؛ میدانی که این ،امام کیست و چه هنگام قیام می کند؟»

گفتم: «نه ای ،مولایم فقط شنیده ام که امامی از شما ظهور کند و زمین را از فساد پاک گرداند و همان گونه که پر از ظلم گشته است آن را لبریز از عدل کند».

امام فرمود: «دِعبل! امام پس از من پسرم محمّد است. پس از محمّد پسرش علی پس از ،علی پسرش حسن پس از حسن پسرش حجّت و قائمی است که در ،غیبتش او را انتظار ،کشند و هنگام ظهور فرمانش .بَرند اگر از عمر دنیا مگر یک ،روز چیزی باقی نماند خداوند عزّ و جل آن یک روز را آن چنان طولانی ،سازد تا وی ظهور کند و جهان را همان گونه که لبریز از ظلم و ستم گشته است پُر از عدل و داد کند.

امّا این که آمدن او در چه هنگام ،است همان تعیین کردن وقت معیّن است؛ پدرم از پدرانش علیهم السلام نقل می فرمود که به پیامبر صلی الله علیه السلام گفته شد: «ای پیامبر خدا! قائم خاندان تو چه هنگامی خروج می کند؟»

فرمود: «مثَل ،آن مثَل قیامت است که هیچ کس- جز خدا - وقتش را آشکار نکند و بر آسمان ها و زمین بس سنگین ،است و بر شما ،نباید مگر ناگهانی».

صدوق امّت قدس سره پس از نقل این حدیث می نویسد: و دعبل بن علی خزاعی رضی الله عنه را روایت دیگری است که دوست دارم آن را به دنبال روایت

ص: 84

حاضر آن گذشت بیاورم:

احمد بن علىّ بن ابراهیم بن هاشم رضی الله عنه از پدرش، به نقل از جدّش ابراهیم بن ،هاشم برای ما روایت کرده است که عبد السّلام بن صالح هروی :گفت دَخَلَ دِعْبلُ بْن عَلِيٍّ الْخُزاعي رضی الله عنه عَلى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرّضا علیهما السلام، بِمَرْوٍ، فَقَالَ لَهُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنِّي قَدْ قلْتُ فِيكُمْ قَصيدَةٌ، وَ آلَيْتُ عَلَى نَفْسى أَنْ لا أُنْشِدَها أَحَداً قَبْلَكَ﴾.

فقالَ - عَلَيْهِ السَّلامُ -: ﴿هَاتِها﴾؛

فَأَنْشَدَها:

مدارِش آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ *** وَ مُنْزِلُ وَحْيِ مُقْفَرُ الْعَرَضَاتِ؛

فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ:

أَرى فَيْئهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسّماً *** وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئهِمْ صَفِرَاتِ.

بكى أبو الْحَسَن الرَّضَا علیه السلام وَ قَالَ: ﴿صَدَقْتَ يا خُزَاعِيُّ﴾.

فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ:

إِذا وُ تِرُوا مَدُّوا إِلَى وَاتِريهِمْ *** أكفاً عَن الْأَوْتَارِ مُنقَبِضَاتِ

جَعَلَ أَبو الحَسَن علیه السلام يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ - وَ هُوَ يَقُولُ- : ﴿أَجَلْ، وَ اللهِ مُنْقَبضَاتِ﴾

فَلَمَّا بَلَغَ قَوْلَهُ:

لَقَدْ خِفْتُ فِي الدُّنْيَا وَ أَيَّامٍ سَعْيِهَا *** وَ إِنِّي لَأَرْجُو الأَمْنَ بَعْدَ وَفَاتِي

قَالَ لَهُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: ﴿آمَنكَ اللهُ يَوْمَ الْفَزَع الأكبَر﴾.

فَلَمَّا أَنْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ:

وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادَ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ *** تَضَمَّنَهُ الرَّحْمَانُ فِي الْغُرَفَاتِ

قَالَ لَهُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: ﴿أَفَلَا الْحِقَ لَكَ بِهَذَا الْمَوْضِع بَيْتَيْنِ بِهِمَا تَمامُ قَصيدَتِكَ؟﴾.

فَقَالَ: ﴿بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ﴾.

فَقَالَ - عَلَيْهِ السَّلامُ :

﴿وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَالَهَا مِنْ مُصيبَةٍ تُوَقِّدُ فِي الْأَحْشَاءِ بِالْحَرَقَاتِ﴾

ص: 85

إِلَى الْحَشْرِ حَتَّى يَبْعَث اللهُ قَائِماً *** يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْكُرْبَاتِ

فَقَالَ دِعْبِلُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! هَذَا الْقَبْرُ الَّذِي بِطُوسٍ، قَبْرُ مَنْ هُوَ؟﴾.

فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: ﴿قَبْرِي، وَ لا تَنْقَضِي الأَيَّامُ وَ اللَّيالي حَتَّى تَصبِرَ طُوسٌ : مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ زُوَّارِي فِي غُرْبَتِي، أَلَا فَمَنْ زَارَني، في غُرْبَتِي بِطُوسٍ، كَانَ مَعَيِ في دَرَجَتي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ﴾.

ثُمَّ نَهَضَ الرّضَا علیه السلام بَعْدَ فَزاغَ دِعْبِل مِنْ إِنْشَادِهِ الْقَصِيدَةَ وَ أَمَرَهُ أَنْ لَا يَبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ، فَدَخَلَ الدَّارَ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ خَرَجَ الْخَادِمُ إِلَيْهِ بِمِائَةِ دِينَارٍ رَضَوِيَّةٍ، فَقَالَ لَهُ: ﴿يَقُولُ لَكَ مَوْلاي: إجْعَلْها في نَفَقَتِكَ﴾.

فَقَالَ دِعْبلُ: ﴿وَ اللَّهِ ما لِهذا جِئْتُ، وَ لا قُلْتُ هذِهِ الْقَصیدَهَ طَمَعاً فی شَیْءٍ یَصِلُ إِلَیَّ﴾، وَ رَدَّ الصُّرَّةَ، وَ سَأَلَ ثوْباً مِنْ ثِيَابِ الرَّضَا علیه السلام لِيَتَبَرُّكَ بِهِ وَ يَتَشَرَّف. فَأَنْقَذَ إِلَيْهِ الرّضا علیه السلام جُبَّةَ خَزًّ مَعَ الصَّرَّةِ وَ قَالَ لِلْخَادِم: ﴿ قُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ [مَوْلايَ]: خُذْ هَذِهِ الصُّرَّةَ، فَإِنَّكَ سَتَحْتاجُ إِلَيْهَا وَ لَا تُرَاجِعْني فيها﴾.

فَأَخَذَ دِعْبِلُ الصُّرَّةَ وَ الْجُبَّةَ، وَ انْصَرَفَ و سارَ مِنْ مَرْوٍ فِي قَافِلَةٍ. فَلَمَّا بَلَغَ مِيَّان قَوْهانَ وَقَعَ عَلَيْهِمُ الُّلصُوصُ وَأَخَذُوا الْقَافِلَةَ بِأَسْرِهَا وَ كَتِفُوا أَهْلَهَا، وَ كَانَ دِعْبِلُ في مَنْ كُتِفَ، وَ مَلَكَ الُّلصُوصُ الْقَافِلَةَ، وَ جَعَلُوا يُقِسِّمُونَهَا بَيْنَهُمْ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْم - مُتَمَثلاً بِقَوْلِ دِعْبِل مِنْ قَصيدَتِهِ -:

أَرى فَيْئهُمْ في غَيْرِهِمْ مُتَقَسّماً *** وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئهِمْ صَفِراتِ

فَسِمَعَهُ دِعْبلٌ، فَقَالَ لَهُ: ﴿لِمَنْ هَذَا الْبَيْتُ؟﴾.

فَقَالَ لَهُ: ﴿لِرَجُلٍ مِنْ خُزَاعَةٍ يُقَالَ لَهُ: دِعْمِلُ بْنُ عَلِيًّ﴾.

فَقَالَ لَهُ دِعْبِلُ: ﴿فَأَنَا دِعْمِلُ بْنُ عَلِيٌّ قَائِلُ هَذِهِ القَصيدَةِ الَّتِي مِنْهَا هَذَا الْبَيْتُ﴾.

فَوَثبَ الرَّجُلُ إِلَى رَئيسِهِمْ - وَ كَانَ يُصَلِّي عَلَى رَأْسِ تَلُّ، وَ كَانَ مِنَ الشَّيعَةِ-، فَأَخْبَرَهُ، فَجَاءَ بِنَفْسِهِ، حَتَّى وَقَفَ عَلى دِعْبِل قَالَ لَهُ: ﴿أَنْتَ دِعْبِل؟﴾.

فَقَالَ: «نَعَم».

فَقَالَ لَهُ: «أَنْشِدِ الْقَصِيدَةَ».

ص: 86

﴿فَأَنْشَدَها، فَحَلَّ کِتافَهُ، وَ کِتافَ جَمیعِ أَهْلِ الْقافِلَهِ، وَ رَدَّ إِلَیْهِمْ جَمیعَ ما أُخِذَ مِنْهُمْ لِکَرامَهِ دِعْبِلٍ؛ وَ سارَ دِعْبِلٌ حَتّی وَصَلَ إِلی قُمٍّ، فَسَأَلَُه أَهْلُ قُمٍّ أَنْ یُنْشِدَهُمُ الْقَصیدَهَ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا فی مَسْجِدِ الْجامِعِ. فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ دِعْبِلٌ الْمِنْبَرَ فَأَنْشَدَهُمُ الْقَصیدَهَ، فَوَصَلَهُ النَّاسُ مِنَ الْمالِ وَ الْخِلَعِ بِشَیْءٍ کَثیرٍ، وَ اتَّصَلَ بِهِمْ خَبَرُ الْجُبَّهِ، فَسَأَلُوهُ أَنْ یَبیعَها مِنْهُمْ بِأَلْفِ دینارٍ، فَامْتَنَعَ مِنْ ذلِکَ، فَقالُوا لَهُ: فَبِعْنا شَیْئاً مِنْها بِأَلْفِ دینارٍ، فَأَبی عَلَیْهِمْ، وَ سارَ عَنْ قُمٍّ﴾.

﴿فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ رُسْتاقِ الْبَلَدِ، لَحِقَ بِهِ قَوْمٌ مِنْ أَحْداثِ الْعَرَبِ، فَأَخَذُوا الْجُبَّهَ مِنْهُ، فَرَجَعَ دِعْبِلٌ إِلی قُمٍّ فَسَأَلَهُمْ رَدَّ الْجُبَّهِ عَلَیْهِ، فَامْتَنَعَ الْأَحْداثُ مِنْ ذلِکَ، وَ عَصَوا الْمَشایِخَ فی أَمْرِها، وَ قالُوا لِدِعْبِلٍ: «لا سَبیلَ لَکَ إِلَی الْجُبَّهِ، فَخُذْ ثَمَنَها أَلْفَ دینارٍ»؛ فَأَبی عَلَیْهِمْ﴾.

﴿فَلَمَّا یَئِسَ مِنْ رَدِّ الْجُبّهِ عَلَیْهِ، سَأَلَهُمْ أَنْ یَدْفَعُوا إِلَیْهِ شَیْئاً مِنْها، فَأَجابُوهُ إِلی ذلِکَ، فَأَعْطَوْهُ بَعْضَها، وَ دَفَعُوا إِلَیْهِ ثَمَنَ باقیها أَلْفَ دینارٍ.

﴿وَ انْصَرَفَ دِعْبِلٌ إِلی وَطَنِهِ، فَوَجَدَ الُّلصُوصَ قَدْ أَخَذُوا جَمیعَ ما کانَ لَهُ فی مَنْزِلِهِ، فَباعَ الْمِائَهَ دینارٍ الَّتی کانَ الرِّضا علیه السلام وَصَلَهُ بِها مِنَ الشّیعَهِ، کُلَّ دینارٍ بِمِائَهِ دِرْهَمٍ، فَحَصَلَ فی یَدِهِ عَشَرَهَ آلافِ دِرْهَمٍ، فَتَذَکَّرَ قَوْلَ الرِّضا علیه السلام: «إِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیْها». وَ کانَتْ لَهُ جارِیَهٌ لَها مِنْ قَلْبِهِ مَحَلٌّ، فَرَمَدَتْ رَمَداً عَظیماً، فَأَدْخَلَ أَهْلَ الطِّبِّ عَلَیْها، فَنَظَرُوا إِلَیْها فقالُوا: «أَمَّا الْعَیْنُ الْیُمْنی، فَلَیْسَ لَنا فیها حیلَهٌ وَ قَدْ ذَهَبَتْ؛ وَ أَمَّا الْیُسْری، فَنَحْنُ نُعالِجُها وَ نَجْتَهِدُ، وَ نَرْجُو أَنْ تَسْلَمَ»﴾

﴿فَاغْتَمَّ دِعْبِلٌ لِذلِکَ غَمّاً شَدیداً، وَ جَزَعَ عَلَیْها جَزَعاً عَظیماً؛ ثُمَّ إِنَّهُ ذَکَرَ ما مَعَهُ مِنْ فَضْلَهِ الْجُبَّهِ فَمَسَحَها عَلی عَیْنَیِ الْجارِیَهِ، وَ عَصَبَها بِعِصابَهٍ مِنْها مِنْ أَوَّلِ الَّلیْلِ، فَأَصْبَحَتْ وَ عَیْناها أَصَحُّ مِمَّا کانَتا، [و کَأَنَّهُ لَیْسَ لَها أَثَرُ مَرَضٍ قَطٍّ] بِبَرَکَهِ [مَوْلانا] أَبِی الْحَسَنِ الرِّضا علیه السلام﴾ (1)

ص: 87


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 361 - 376

دعبل بن على خُزاعی در شهر مرو به حضور امام رضا علیه السلام رسید و گفت: «ای پسر رسول خدا! قصیده ای دربارۀ شما ،گفته و با خویش سوگند خورده ام که پیش از تو برای کسی نخوانمش».

حضرت فرمودند: «بیاورش».

پس چنین خواند:

مدرسه های آیات از تلاوت کننده خالی است

و عرصه های خانه های وحی باز مانده است.

وقتی که بدینجا رسید:

می بینم فیء آنان در میان دیگران تقسیم می گردد

و دست آنان از فی خودشان تهی است.

امام رضا علیه السلام گریست و فرمود: «خزاعی! راست گفتی»، و هنگامی که به این بیت رسید:

چون خونی که از آنان ریخته شده را طلب کنند

دستانشان بسته و بی تیر و کمان است.

امام رضا علیه السلام دست خود را زیر و رو کرد و فرمود: «آری، به خدا که بسته است».

و چون بدین جا رسید که:

من در دنیا و روزگارِ کوششم، ترسان بودم

امید دارم که پس از مرگ در امان باشم.

امام رضا علیه السلام به او فرمود: خدای در روز ترس بزرگ ایمنت دارد».

پس هنگامی که به این سروده اش رسید که می گوید:

مزاری در بغداد از آن نفس زکیّه ای است که آن را

خدای بخشاینده غرفه ای بهشتی شمرده است.

امام رضا علیه السلام بدو :فرمود «می خواهی که در این جا دو بیت بر

ص: 88

قصیده ات بیفزایم تا به کمال رسد؟».

گفت: «آری، ای پسر رسول خدا!»

پس امام علیه السلام فرمود:

گوری است در ،توس وای چه مصیبتی دارد

که درون دل آدمی را آتش می زند

که روز قیامت و تا آن گاه که خدا قائم را برانگیزد

آن که هر اندوهی را از دل ما بزداید.

دعبل عرض کرد: «ای پسر رسول خدا! این قبری که در توس است مزار کیست؟».

امام رضا علیه السلام فرمود: «خاکجای من است؛ شبان و روزان ،نگذرند تا آن که توس محلّ رفت و آمد شیعیان و زائرانم در این غربت گردد؛ بدان که هرکس در این غربت ،توس زیارتم ،کند در ،قیامت هم پایه من است و آمرزیده گردد».

امام رضا علیه السلام پس از فراغت دعبل از خواندن قصیده برخاست و به او فرمود که از جایش برنخیزد و خود به درون خانه رفت.

چون مدّتی گذشت خادمِ ،حضرت صددینار، سکّه رضوی آورد، و بدو داد و گفت: «مولایم به تو می فرماید که این وجه را در نفقه خویش گذار».

دعبل گفت: «به خدا که نه برای این وجه ،آمدم و نه این قصیده ام را سرودم تا طمع در دریافت چیزی بسته باشم».

پس آن پول را بازگرداند و جامه ای از جامه های امام رضا علیه السلام را برای تبرّک و تیمّن درخواست کرد

حضرت رضا همان کیسۀ دینار را با یک جُبّه خَز برای او فرستاد و به خادم فرمود که به او بگوید: «مولایم می:گوید این پول را بگیر که بدان

ص: 89

نیازمند شوی و دیگرباره به خاطر آن بر من مراجعه مکن».

دعبل کیسه زر و جُبّه را گرفت و بازگشت و با کاروانی از مرو، بیرون شد چون به میان قوهان (1) رسید با راه زنان روبه رو .شدند ،دزدان کاروانیان را اسیر ،کرده و کتف هایشان را ،ببستند و دعبل نیز میان اسیران .بود دارایی ،کاروان به دست دزدان ،افتاد و به تقسیم آن ها پرداختند؛ در این میان کسی بدین شعر دعبل تمثّل جُست که:

می بینم فیء آنان در میان دیگران تقسیم می گردد

و دست آنان از فیء خودشان تُهی .است

دعبل آن را شنید و گفت: «این شعر از آنِ کیست؟».

گفت: «از مردی خُزاعی است که او را دعبل بن علی گویند».

دِعبل گفت: «من همان دعبل بن علی هستم؛ گوینده قصیده ای که این ،بیت یکی از ابیات آن است».

آن مرد با جَستی به نزد رییسشان- که در بالای تپّه نماز می گزارد و از شیعیان بود - ،رفت و خبر را به او داد.

رییس خود ،آمد بالای سر دعبل ایستاد و گفت: «تو دعبلی؟».

گفت: «آری».

گفت: «قصیده را بخوان»

دعبل قصیده را خواند و او دست های ،دعبل و تمامی کاروانیان را

ص: 90


1- قوهان معرّب کوهان و میان کوهان روستایی است در نزدیکی نیشابور و به صورت دقیق تر در میان ابیورد و نسا که امروزه به کلات و درگز شناخته می شود و از همان سال ها به جهت گذر دائمی کاروان ها از آن ناحیه کوهستانی بودن منطقه و واقع شدن آن در ادامه رشته کوه های هزار ،مسجد و دارا بودن کمین گاه های فراوان و مشرف بر گذرگاه اصلی مکانی برای اختفای عیّاران و مهاجران کُرد و شیعی مذهب بوده است (مترجم)

گشود، و - به احترام دعبل - هرچه از ایشان گرفته بود را بازگرداند.

دعیل راه می پیمود تا آن که به شهر قم وارد شد. اهالی قم از او خواستند تا قصیده اش را برای آنان بخواند دعبل نیز گفت تا در مسجد ،جامع گرد هم ،آیند و هنگامی که گرد آمدند، دعبل از منبر بالا رفت، و قصیده را بر ایشان خواند.

مردم، پول و خلعت بسیار بد و دادند و از داستان جُبّه آگاه شدند. از او خواهش کردند که آن را به هزار دینار به ایشان بفروشد ولی دعبل نپذیرفت.

آنان گفتند: پس بخشی از آن را به هزار دینار بفروش او نپذیرفت و از قم بیرون شد؛ پس هنگامی که از آبادی شهر، خارج می شد، دسته ای از جوانانِ ،عرب احاطه اش ،کردند و جبه را از وی ربودند دعبل به قم بازگشت و خواست تا جُبّه را به وی باز دهند.

جوانان خودداری کردند و سخن مشایخ و پیران را در این باره وقعی ،ننهادند و دعبل را گفتند که دستت بدان جُبّه نمی رسد؛ پس هزار دینار بهای آن را .بگیر

دعبل ،نپذیرفت امّا چون از بازگرداندن آن ناامید شد از ایشان خواست تا تکّه ای از آن را به او .دهند پذیرفتند و پاره ای از آن را به دعبل ،دادند و هزار دینار برای باقی آن پرداختند

دعبل به سوی وطن بازگشت و دریافت که دزدان تمامی دارایی منزلش را به یغما برده.اند پس صد دینار حضرت رضا علیه السلام را هر دینار به صد در هم فروخت و از این راه ده هزار در هم به دستش آمد و گفتار امام رضا علیه السلام در خاطرش نقش بست که فرموده بود: «به زودی بدین وجه نیازمند شوی».

دعبل را کنیزی بود که بسیار در دلش جای داشت کنیز چشم درد

ص: 91

سختی ،گرفت پزشکان به بالینش آمدند و گفتند: چشم راستش درمان نپذیرد که از میان رفته است اما چشم چپ را علاج می توانیم درباره اش تلاش خواهیم کرد و گمان داریم که سلامت یابد.

دعبل را اندوه سختی فرا گرفت و بی تابی بسیار درباره او کرد سپس یادآور فضیلت تكّه جبّه ای شد که با خود داشت. آن را آورد و به دو چشم کنیز ،کشید و ،شب پشت چشمان او بست. چون صبح دمید چشمان کنیز - بهتر از روز نخست - سلامت یافته ،بود گویی که هرگز نشان از بیماری نداشته است و این از برکت مولایمان امام رضا بود

12. بیان امام جواد علیه السلام

به نقل از عبد العظیم بن عبد الله حسنی است که می گفت: به [امام جواد] محمّد بن علیّ بن موسی علیهم السلام گفتم: ﴿إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كُمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً﴾.

فقال علیه السلام: ﴿يَا أَبَا الْقَاسِم! مَا مِنَّا إِلّا وَ هُوَ قَائِمُ بِأَمْرِ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - و هادٍ إلى دينِ اللهِ، وَلَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ، وَ يَمْلَأُها عَدْلاً وَ قِسْطاً﴾.

﴿هُوَ الَّذِي تَخْفى عَلَى النَّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ يَحْرِمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيتُهُ، وَ هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ كَنیُّهُ، وَ هُوَ الَّذي تُطوى لَهُ الْأَرْضُ، وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ. [و] يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ: ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَهُ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ أَقَاضِي الْأَرْضِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ -:﴾

﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَميعاً إِنَّ اللّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ (1)

ص: 92


1- سوره بقره (2) آیه 148

﴿فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذه العِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الإخلاصِ، أَظْهَرَ اَللَّهُ أَمْرَهُ فَإِذَا کَمَلَ لَهُ اَلْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَهُ آلاَفِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللهِ - عَزَّ وَ جَل-، فَلا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ، حَتَّى يَرْضَى اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ-﴾

قَالَ عَبْدُ العَظيم: فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا سَيْدي! وَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ الله - عَزَّ وَ جَلَّ - قَدْ رَضيَ؟﴾.

قالَ: ﴿يُلْقِي فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ، فَإِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ أَخْرَجَ اللّاتَ وَ الْعُزَّى فَأَحْرَقَهُما﴾. (1)

«من امید دارم که شما همان قائم خاندان محمّد باشید؛ همو که زمین را پُر از عدل و داد کند همان گونه که آکنده از ظلم و ستم گشته است».

فرمود: «ابوالقاسم! هیچ یک از ما نیست مگر آن که برای برپاداشتن امر خداوند عزّ و جل قیام کرده و مردم را به دین خدا هدایت می کند امّا آن قائم نیستم که خداوند عزّ و جل به دست او عرصه زمین را از کافران و منکران پاک گرداند و صفیر عدل او از کران تا کران گیتی طنین می.افکند او آن کسی است که میلادش بر مردم پنهان مانَد و از چشم ایشان نیز چهره در حجاب کشد نام او را بردن جایز نباشد ولی بدان که هم نام پیغامبر خدا ،است و کنیه ای همچون او دارد.

او آن کس است که زمین در زیر پایش در نوردیده شود و هر دشواری برایش آسان گردد شمار یارانش به تعداد اهل بدر، سیصد و سیزده تن است که به گاه ظهور از اقصی نقاط جهان گرد ،آیند و این تحقق گفتار خداوند عزّ و جلّ است که می فرماید هر کجا که باشید خداوند همگی شما را گرد آورد که خدا را بر هر کاری توان است.

چون این عدّه از اهل اخلاص برای او حضور یابند خداوند امرش را

ص: 93


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 377 - 378

آشکار کند امّا قیامش آن زمان آغاز گردد که از ده هزار رزم آور سان بیند سپس به اذن خداوند عزّ و جلّ قیام ،کند و پیوسته دشمنان خدا را در خون ،فرو غلتاند تا آن که خداوند خشنود گردد».

عبد العظیم گوید» گفتم: سرورم! چگونه در می یابد که خداوند عزّ و جلّ خشنود گردیده است؟»

فرمود: «خداوند در قلبش رحمت افکند و چون وارد مدینه گردد لات و عزّی را بیرون ،کشد و هر دو را بسوزاند:.

13.بيان امام هادى علیه السلام

به نقل از صُقر بن ابی دُلَف است که :گفت شنیدم که [امام هادی] علیّ بن محمّد بن علىّ [بن موسى] الرّضا علیهم السلام می فرمود: ﴿إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْني ، وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقَائِمُ الَّذي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئتْ جَوْراً ظلماً﴾ (1).

«پیشوای پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم است، همو که زمین را پس از لبریز شدن از ظلم و ستم پُر از عدل و داد کند».

14.بيان امام عسكرى علیه السلام

به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری است که می گفت: به حضور [امام عسکری] ابو محمّد حسن بن علی علیهما السلام رسیدم می خواستم از وی دربارۀ جانشین او بپرسم که آن ،حضرت بدون پرسش آغاز به سخن کرد و به من فرمود: ﴿ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ! إِنَّ اللهَ- تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - لَمْ يُخْلِ

ص: 94


1- همان، ص 383

الْأَرْضَ ، مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام، وَ لا يُخْليها ، إلى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ، مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ، بِهِ يَدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْث، وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ﴾.

قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَنِ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ؟﴾.

فَنَهَضَ علیه السلام مُسْرِعاً، فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ - وَ عَلَى عَاتِقِهِ غُلامٌ، كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلاثِ سِنينَ - ؛

فَقَالَ: ﴿يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ! لَوْلا كَرَامَتُكَ عَلَى اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - وَ عَلَى حُجَجِهِ، مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ أبْني هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و كَنیّهُ، الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئتْ جَوْراً وَ ظُلماً﴾.

﴿يا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ! مَثَلُهُ في هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخِضْرِ علیه السلام، و مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ، وَ اللَّهِ لَيَغيِيَنَّ غَيْبَةٌ لا يَنْجُو فيها مِنَ الْهَلَكَةِ، إِلَّا مَنْ ثبَّتَهُ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ ، وَ وَفَّقَهُ [فيها] لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ﴾.

فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ: فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا مَوْلايَ! فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبی؟﴾

فَنَطَقَ الْغُلامُ علیه السلام بِلِسَانٍ عَرَبيٌّ فَصيح ، فَقَالَ: ﴿أَنَا بَقِيَّةُ الله في أَرْضِهِ، وَ المُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلا تَطْلُبْ أثراً بَعْدَ عَيْنٍ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاق!﴾.

فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ: فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ، عُدْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ لَهُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! لَقَدْ عَظُمَ سُرُوري بِمَا مَنَنْتَ [به] عَلَيَّ، فَمَا السُّنَّةُ الْجَارِيَّةُ فِيهِ مِنَ الْخِضْرٍ وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ؟﴾.

فَقَالَ: ﴿طُولُ الْغَيْبَةِ يا أَحْمَدُ!﴾.

قُلْتُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ إِنَّ غَيْبَتِهِ لَتَطُولُ؟﴾.

قالَ: ﴿إي وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكثرُ الْقَائِلِينَ بِهِ، وَ لَا يَبْقَى، إلا منْ أَخَذَ اللَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - عَهْدَهُ لِوِلايَتِنا، و كتب في قَلْبِهِ الإِيمَانَ، وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ؛

ص: 95

يا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ! هَذَا أَمْرُ مِنْ أَمْرِ اللهِ، وَ سِرٌّ مِنْ سِرَّ اللهِ، وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللهِ، فَخُذُ مَا آتَيْتُكَ، وَ اكْتُمْهُ، وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ تَکُنْ مَعَنا غَدًا فی عِلِّیِّینَ﴾ (1)

احمد اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی از آن هنگام که بن آدم علیه السلام را آفرید تا روز قیامت زمین را از حجّت الهی بر بندگانش خالی ها نگذارده و نخواهد نگذاشت حجّتی که بد و بلا را از زمینیان دور سازد باران نازل ،کند و برکت های زمین را بیرون آورَد».

[احمد بن اسحاق] گفت: به او عرض کردم: «ای پسر رسول خدا! امام و خلیفهٔ پس از تو کیست؟».

حضرت شتابان برخاست و به درون خانه رفت. سپس بیرون آمد بر روی شانه اش کودکی بود که سه ساله می نمود و رویش همچون روی ماه تمام بود.

پس فرمود: «احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند عزّ و جلّ، و حجّت های ،الهی گرامی ،نبودی این پسرم را بر تو عرضه نمی.داشتم او هم نام هم کنیه و هم کنیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که زمین را همان گونه که لبریز از ظلم و ستم گشته ،است پُر از عدل و داد .کند

احمد بن اسحاق! مثَلِ او در این ،امّت همچون مثل حضرت خضر و ذوالقرنین .است به خدا غیبتی دارد که در آن از هلاکت نجات نیابد جز آن کسی که خدا او را بر قول به امامت ثابت ،دارد و موفّق سازد که برای تعجیل در فرج او دعا کند».

پس احمد بن اسحاق گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: «مولایم! آیا نشانه ای هست که دلم را بدان مطمئن سازم؟».

ص: 96


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 384 - 385

پس پسر بچّه علیه السلام با لهجه فصیح عربی فرمود: «منم ذخیره خدا در زمین خدا و انتقام گیرنده از دشمنان او ای احمد بن اسحاق! پس از این که چنین ،دیدی دیگر به دنبال نشانه ای مباش»

احمد بن اسحاق گفت: پس شاد و خرّم بیرون آمدم و چون فردا ،رسید به سوی حضرت بازگشتم و به او گفتم: «ای پسر رسول خدا! شادی من از آن چه بر من منت نهادی بسیار ،است بفرمایید آن سنّتی که از حضرت خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟»

فرمود: «ای احمد! طول غیبت است».

گفتم: «ای پسر رسول خدا! غیبت او به درازا می کشد؟».

فرمود: «سوگند به پروردگارم ،آری تا آن جا که بیشینه معتقدان به امر امامت از او روی برگردانند و کسی با او نمانَد؛ مگر کسی که خداوند پیمان ولایت ما را از او گرفته و در قلبش ایمان را نگاشته و به روحی از جانب خویش تأییدش کرده باشد. (1)

ای احمد بن اسحاق! این امری از امور خداوند و رازی از رازهای او و غیبی از غیب های او است؛ پس آن چه که بر تو افاده کردم را بگیر و پنهان ،دار و از سپاسگزاران ،باش تا فردا [ی قیامت] در علّیین باشی».

15.بیان امام زمان دربارۀ خویشتن

به نقل از شیخ صدوق احمد بن اسحاق بن سعد اشعری - رحمهُ الله - است که دسته ای از اصحاب ما به او گفتند که جعفر بن علی به او نامه ای نگاشته و به معرّفی خویش در آن پرداخته و اطّلاع داده که قیّم پس از

ص: 97


1- اشاره است به ﴿کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِروُحٍ مِنْهُ﴾ سوره مجادله (58)، آیه 22 (مترجم)

برادرش است و هر آن چه از دانش حلال و حرام بدان نیاز دارد و دیگر دانش ها همگی نزد او .است

احمد بن اسحاق :گفت هنگامی که نامه را خواندم نامه ای برای صاحب الزّمان علیه السلام نگاشتم و در آن متن نامه جعفر را نیز گنجاندم. پس برای من پاسخ نامه چنین خارج شد:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم.

﴿أتانی كِتَابُكَ - أَبْقَاكَ اللهُ- ؛ وَ الْكِتَابُ الَّذِي أَنْفَذْتَهُ دَرْجَهُ، وَ أَحَاطَتْ مَعْرِفَتِي بِجَميعِ مَا تَضَمَّنَهُ عَلَى اخْتِلافِ أَلْفَاظِهِ، وَ تَكَرُّرِ الْخِطَاً فِيهِ، وَ لَوْ تَدَبَّرْتَهُ، لَوَقَفْتُ عَلَى بَعْضٍ مَا وَقَفْتُ عَلَيْهِ مِنْهُ﴾.

﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ حَمْداً لا شَريكَ لَهُ عَلَى إِحْسَانِهِ إِلَيْنَا، وَ فَضْلِهِ عَلَيْنَا أَبَى اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - لِلْحَقِّ إِلَّا إِتمَاماً ، وَ لِلْبَاطِلِ إِلّا زُهُوقاً ، وَ هُوَ شَاهِدٌ عَلَيَّ بِمَا أَذْكُرُهُ، وَلِيٌّ عَلَيْكُمْ بِمَا أَقُولُهُ إِذَا اجْتَمَعْنَا لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ، وَ يَسْأَلُنَا عَمَّا نَحْنُ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ، إِنَّهُ لَمْ يَجْعَلْ لِصَاحِبِ الْكِتَابِ عَلَى الْمَكْتُوبِ إِلَيْهِ وَ لا عَلَيْكَ وَ لَا عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمِيعاً إِمَامَةً مُفْتَرَضَةً وَ لَا طَاعَةً وَ لَا ذِمَّةً وَ سَأُبَيِّنُ لَكُمْ جُمْلَةٌ تَكْتَفُونَ بِها - إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَى-﴾.

﴿ يا هَذا! يَرْحَمُكَ اللهُ إِنَّ اللهَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، وَلَا أَهْمَلَهُمْ سُدى؛ بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْمَاعاً و أَبْصارًا وَ قُلوبًا وَ أَلبابًا، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیِّینَ عَلَیْهِمُ السَّلام مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطَاعَتِهِ، وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ، وَ يُعَرِّفُونَهُمْ مَا جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خَالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً ، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةُ يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثهُمْ إِلَيْهِم بِالْفَضْلِ الَّذِي جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ، وَ ما آتَاهُمْ مِنَ الدّلائِلِ الظَّاهِرَةِ، وَ الْبَرَاهِينِ الْبَاهِرَةِ، وَ الْآيَاتِ الْغَالِبَةِ﴾.

﴿ فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النَّارَ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلاماً ، وَ اتَّخَذَهُ خَليلاً ؛ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَهُ تكليماً، وَ جَعَلَ عَصاهُ ثعْبَاناً مُبِيناً ؛ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَحْيَى الْمَوْتى بإِذْنِ اللهِ، وَ أَبْراً

ص: 98

الأكْمَةَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ، وَ أُوتِيَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ﴾

﴿ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِينَ، وَ تَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ، وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِيَائهُ، وَ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةٌ، وَ أَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ مَا أَظْهَرَ، وَ بَيْنَ مِنْ آيَاتِهِ وَ عَلَامَاتِهِ ما بَيَّن﴾

﴿ثُمَّ قَبَضَهُ صلی الله علیه و آله حميداً فَقيداً سعيداً ، وَ جَعَلَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ إِلَى أَحْيِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ، وَ وَصِيَّهِ وَ وَارِثهِ عَلِيّ بْن أبي طالب علیه السلام، ثُمَّ إِلَى الأَوصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِداً وَاحِداً. أَحْيِي بِهِمْ دينَهُ وَ أَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ، وَ جَعَلَ بَيْنَهُمْ، وَ بَيْنَ إِخْوَانِهِمْ، وَ بَنِي عَمِّهِمْ، وَ الْأَدْنَيْنِ فَالْأَدْنَيْنِ مِنْ ذَوي أَرْحَامِهِمْ فُرْقَاناً بَيْناً، يُعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجٍ، و الإمامُ مِنَ الْمَأْمُوم، بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُيُوبِ، وَ طَهَّرَهُمْ مِنْ الدَّنَسِ، وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ الّلبس، وَ جَعَلَهُمْ خُزانَ عِلْمِهِ، وَ مُسْتَوْدَعَ حِكْمَتِهِ، وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ، وَ أَيَّدَهُمْ بِالدَّلائِل﴾.

وَ لَوْلا ذلِكَ لَكَانَ النَّاسُ عَلى سَوَاءٍ وَ لادَّعى أَمْرَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - كُلُّ أَحَدٍ، و لَمَّا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لا الْعَالِمُ مِنَ الْجَاهِلِ، وَ قَدِ ادَّعَى هَذَا الْمُبْطِلُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ بِمَا أَدَّعَاهُ، فَلَا أَدْرِي بِأَيَّةِ حَالَةٍ هِيَ لَهُ رَجَاءَ أَنْ يَتِمَّ دَعْوَاهُ:

أبفقه في دينِ اللهِ؟ فَوَ اللهِ ما يَعْرِفُ حَلالاً مِنْ حَرام، وَلا يُفَرِّقُ بَيْنَ خَطَاً و صَوابٍ

أَمْ بِعِلْمٍ؟، فَمَا يَعْلَمُ حَقَّاً مِنْ بَاطِلٍ، وَلا مُحْكَماً مِنْ مُتَشَابِهٍ، وَ لا يَعْرِفُ حَدَّ الصَّلاة و وقتَها؛

أَمْ بِوَرَعٍ؟، فَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى تَرْكِهِ الصَّلاةَ الْقَرْضَ أَرْبَعِينَ يَوْماً، يَزْعَمُ ذَلِكَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَةِ، وَ لَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأدّى إِلَيْكُمْ، وَ هاتيك ظُرُوفُ مُسكرِه مَنْصُوبَةٌ، وَ آثارُ عِصْيَانِهِ لِلَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - مَشْهُورَةٌ قَائِمَةً:

أَمْ بِآيَةٍ؟، فَلْيَأْتِ بِها؛

أَمْ بِحُجَّةٍ؟، فَلْيُقِمْها؛

ص: 99

أَمْ بدَلَالَةٍ؟، فَلْيَذْكُرْها.

قَالَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - في كِتَابِهِ :

﴿ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم * حم * تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللهِ الْعَزيز الْحَكيم * ما خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمَّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أَنْذِرُوا مُعْرِضُونَ * قُلْ أَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ في السَّمَاوَاتِ أَئتُونِي بِكِتَابِ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دَعَائِهِمْ غَافِلُونَ * وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ﴾ (1)

﴿ فَالْتَمِسُ - تَوَلَّى اللهُ تَوْفِيقَكَ - مِنْ هَذَا الظَّالِم مَا ذَكَرْتُ لَكَ، وَ أَمْتَحِنُهُ وَ سَلْهُ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللهِ يُفَسِّرُهَا، أَوْ صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ يُبَيِّنْ حُدُودَها وَ مَا يَجِبُ فيها؛ لِتَعْلَمَ حَالَهُ وَ مِقْدَارَهُ، وَ يَظْهَرَ لَكَ عَوَارُهُ وَ نُقْصانُهُ، وَ اللهُ حَسيبُهُ. حَفِظَ اللهُ الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ، وَ أَقَرَّهُ في مُسْتَقَرِّهِ، وَقَدْ أَبَى اللَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - أَنْ تَكُونَ الْإِمَامَهُ في أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ علیهما السلام، وَ إِذَا أَذِنَ اللهُ لَنَا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الحَقُّ، وَ أَضْمَحَلَّ الْبَاطِلُ، وَانْحَسَر عَنْكُمْ﴾.

﴿وَ إِلَى اللهِ أَرْغَبُ فِي الْكَفَايَةِ، وَ جميلِ الصُّنْعِ وَالْوِلايَةِ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الوكيل، و صَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد﴾ (2)

به نام خداوند بخشاینده مهربان

نامه تو -که خداوند پایدارت دارد! - و نامه ای که در آن درج کرده

ص: 100


1- سوره احقاف (46) آیات 1-6
2- طوسی محمّد بن حسن الغيبة، صص 174 - 176

بودی به دستم رسید و من با همه آن چه از اختلاف کلمات و تکرار اشتباهات که در آن رفته بود از محتوایش آگاه گشتم تو نیز اگر در آن ،اندیشیده ،بودی به برخی از آن چه که من دانسته ام پی می بردی و ،سپاس پروردگار جهانیان را سپاسی که در آن شریکی برای او - از فضل و احسانش بر ما - نباشد.

خداوند پرهیز دارد از ،حقیقتی مگر با به پایان رساندش و از باطلی مگر با از میان برداشتنش و او در آن روزی که جمعمان آورد و تردیدی در آن نیست بدان چه می آورم بر من و برای من بر شما شاهد است و از چیزی که ما را در آن اختلاف است بپرسد.

وی برای صاحب این ،نامه بر آن که نامه خطاب به او به نگارش درآمده، و نه بر تو و نه بر هیچ یک از مردمان امامت واجبی و نه طاعتی و نه حقی قرار نداده است من برایتان مطالبی می آورم که - ان شاء الله تعالى - کفایتتان خواهد کرد.

ای مرد! خدا رحمتت ،کند همانا خداوند متعال مردمان را بیهوده ،نیافرید و به حال خویش رهایشان نساخت بلکه به قدرت خویش

آفریدشان و برای ،ایشان گوش و چشم و قلب و عقل قرار داد؛ پیامبران علیهم السلام بشارت دهنده و ترساننده را به سویشان برانگیخت به طاعتش امر فرمود و از گناهش بازشان داشت و آنان را از آن چه که در امر خداوند و دینشان بی خبر بودند آگاه کرد و کتابی را بر ایشان فرستاد و فرشتگانی را به سویشان روانه ساخت با فضلی که برای آنان میان ،ایشان و میان آنان که ایشان را به سویشان فرستاده بود و با آن چه از دلایل آشکار و برهان های درخشان و نشانه های پیروزی که عطایشان کرد تفاوت گذاشت.

پس بر کسی از ایشان آتش را سرد و سلامت کرد و وی را به دوستی

ص: 101

گرفت؛ با کسی از آن ها سخن ،گفت و عصایش را اژدهای آشکاری ساخت شخصی از میان آنان مردگان را با اجازه الهی زندگی می داد و نابینایی و پیسی و برص را شفا می بخشید؛ از آن گروه کسی بود که دانش سخن با پرندگان را به وی ،آموخت و از هر چیزی بدو عطا فرمود؛

سپس محمّد صلی الله علیه و آله را رحمتی برای جهانیان برانگیخت و نعمتش را بدو تمام کرد و پیامبرانش را به او پایان داد او را به سوی تمامی مردمان فرستاد و از راستی دعوتش نمایان ،کرد آن چه را که نمایاند و از نشانه هایش آشکار کرد آن چه را که آشکار نمود

سپس روح او صلی الله علیه و آله را ستوده و خوشبخت ستاند. امر [پیشوایی] را پس از او به برادرش پسر عمویش وصيّش و وارثش علىّ بن ابی طالب علیه السلام، و پس از او به اوصیای از فرزندان او یکی پس از ،دیگری واگذاشت دینش را بدانها حیات بخشید و با آنان نورش را تمام گرداند و میان آنان و برادرانشان و پسر عموهایشان و یک به یک خاندان ،آنان تفاوت آشکاری نهاد که بدان حجّت را از محجوج و امام را از مأموم باز شناختند آنان را از گناهان معصوم از عیب ها بری، از نا پاکی ها ،پاک و از ،اشتباه منزّه داشته ،بود و ایشان را گنجینه های دانشش و امانت گاه حکمتش و جایگاه اسرارش قرار داده و با دلایلی یاری رسانده ،بود و اگر این گونه نبود مردمان یکسان بودند و هرکس دعوی امر خداوند عزّ و جلّ را می کرد و حقّ از باطل و عالم از ،جاهل باز شناخته نمی شد.

و این باطل گر تهمت زننده بر خدا دروغ گفت بدان چه دعوی کرد و نمی دانم به کدامین ،صورت امید خاتمه دعوی اش را دارد.

آیا شناختی در دین خدا دارد؟ پس به خدا سوگند که حلال را از حرام نمی شناسد و میان درست و خطا تفاوتی ننهد.

ص: 102

یا برای دانشی؟ در حالی که حقّ را از باطل نشناسد و نه مُحکمی را از ،متشابه و حدود نماز و وقت آن را نداند.

یا برای تقوایی؟ خداوند شاهد ترک نماز واجبش در چهل روز بوده است که می خواسته با این کار افسونگری ،کند شاید که خبرش به شما رسیده و ظرف مادّه های مست کننده را بر پا کرده و آثار نافرمانی خداوند عزّ و جلّ را مشهور نموده و برافراشته است.

یا نشانه ای دارد؟ که باید آن را بیاورد:

با به حجّتی؟ که باید ارائه دهد.

یا دلیلی می داند؟ که باید بگوید خداوند عزّ و جلّ در کتابش می فرماید:

به نام خداوند بخشاینده مهربان

حامیم. نازل شدن این کتاب از جانب پروردگار پیروز و حکیم است ما آسمان ها و زمین و آن چه میان آن دو است را جز به درستی و در مدّتی معین نیافریده ایم و کافران از آن چه که بیمشان دهند روی گردانند. بگو از آن هایی که جز الله به خدایی دیگر می خوانند خبر دهید؛ به من جز بنمایانید که از این زمین چه آفریده اند؟ یا در آفرینش آسمان ها شرکت جُسته اند؟ اگر راست می گویید برایم کتابی که پیش از قرآن آمده باشد یا اگر دانشی از پیشینیان بر جای مانده است بیاورید کیست گمراه تر از آن که به جز ،الله چیزی را به خدایی می خوانَد که تا روز قیامت به او پاسخ ندهد که بتان از دعای بت پرستان بی خبران اند و چون در ،قیامت مردم را گرد آورند بتان با پرستندگان خویش دشمن باشند و عبادتشان را انکار کنند.

ص: 103

درخواست دارم از تو- که خداوند توفیقت را سرپرستی کند -تا از - این ،ظالم آن چه را که برایت ،آوردم ،بخواهی و وی را بیازمایی و بپرسیاش از آیه ای از کتاب خدا که تفسیرش کند یا نماز واجبی که ،حدودش و آن چه در آن واجب است را تعیین کند تا حال و مقدارش را ،بدانی و عیب و نُقصانش برایت آشکار گردد و خدا کفایتش می کند.

حقّ را بر اهلش نگاهبان است و در مکان خویش قرار داده و پرهیز دارد که امامت پس از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر قرار گیرد و هنگامی که خداوند ما را اجازه سخن ،فرماید ،حقّ آشکار گردد و باطل نابود شود و از شما دست کشد.

و از سوی ،خداوند کفایت و نیکویی در کردار و سرپرستی را درخواست دارم و خداوند ما را کافی است و چه خوب وکیلی است (1)، و درود خداوند بر محمّد و خاندان او باد».

16.وی از فرزندان امیر مؤمنان است

به نقل از ابن عبّاس است که گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿إِنَّ عَليّاً إمام أُمَّتِي، وَ خَليفَتِي عَلَيْها بَعْدي؛ وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي إِذا ظَهَرَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلماً؛ وَالَّذِي بَعَثني بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نذيراً إِنَّ الثابتينَ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ في زَمَانِ غَيْبَتِهِ، لأَعَزُّ مِنَ الْكِبْريتِ الْأَحْمَرِ﴾.

فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِي، فَقَالَ: ﴿يَا رَسُولَ اللَّهِ! لِوَلَدِكَ الْقَائِمِ غَيْبَةٌ؟﴾.

قَالَ: ﴿إي وَ رَبِّي لَيُمَحِّصَنَّ الَّذينَ آمَنُوا، وَ يَمْحَقُ الْكَافِرِينَ﴾؛

ص: 104


1- اشاره است به: ﴿و حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الوَکِیلُ﴾ سورة آل عمران (3) آیه 173 (مترجم).

﴿يا جَابِرًا! إِنَّ هَذَا الأَمْرَ مِنْ أَمْرِ اللهِ، وَ سِرُّ مِنْ سِرّ الله مطوِيٌّ مِنْ عِبادِ الله فَإِيَّاكَ والشَّكَ فيهِ، فَإِنَّ الشَّكَ في أَمْرِ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - كُفْرٌ ﴾. (1)

«همانا علی پیشوای امّتم و پس از ،من خلیفه ام بر آن ها است. از فرزندان او است قائم چشم انتظاری که خداوند به دست او زمین را از عدل و داد ،بیاکَند همان گونه که لبریز از جور و ستم گشته است. سوگند به او که مرا به درستی به بشارت دادن و ترساندن برانگیخت: ثابت قدمان بر امامت او در زمان غیبتش از کبریت احمر نایاب ترند».

در این هنگام جابر بن عبدالله انصاری برخاست و گفت: «ای پیغامبر خدا! آیا فرزندت قائم، غیبت خواهد گزید؟».

فرمود «آری، سوگند به پروردگارم که چنین شود تا خداوند ایمانیان را بیازماید و کافران را نابود سازد؛

جابر! این امری از امور خداوندی و رازی از رازهای او است که بر بندگان پوشیده مانده؛ پس مبادا که در آن شکّ ،آن شک بری که شک در کار ،خداوند همان کُفر است».

17.وی از فرزندان سرور زنان جهان است

به نقل از سعید بن مُسَیّب است که می گفت: امّ سلمه را شنیدم که می گفت: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که: سخن از حضرت مهدی به میان آورد و فرمود: ﴿نعم هُوَ حَقٌّ، وَ هُوَ مِنْ بَني فَاطِمَة﴾

«آری، او حقیقی است او از پسران فاطمه است»

و از همو به نقل از امّ سلمه - رضی الله عنها - است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله

ص: 105


1- صافی لطف الله منتخب الأثر، ص 188 به نقل از قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم ينابيع المودّة، ص 494

یادی از حضرت مهدی کرد و فرمود:

﴿هُوَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةٍ﴾؛ (1)

«او از فرزندان فاطمه است».

18.وی از فرزندان سبطین است

*وی از فرزندان سبطین است (2)

علَم الهدى مرتضى بن احمد محمّد بن جعفر بن زید بن جعفر بن محمّد بن احمد محمّد بن حسین بن اسحاق بن امام جعفر صادق از ابوالفرج يحيى بن محمود ،ثقفی از ابوعلی حسن بن احمد حدّاد، از ابونُعیم احمد بن عبدالله اصفهانی از حافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی؛

و حافظ ابو حجّاج يوسف بن ،خلیل از محمّد بن ابوزید کرّانی از فاطمه بنت عبدالله ،جوزدانیّه از ابوبکر بن ربده از حافظ ابوالقاسم ،طبرانی از محمّد بن زريق بن جامع بصری از هیثم بن حبیب ،حبیب از سفیان بن عُيینه از علی هلالی به نقل از پدرش روایت کرده است که :گفت ﴿دَخَلْتُ على رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله، في شكاتِهِ الَّتي قُبِضَ فيها، فَإِذَا فَاطِمَةٌ علیها السلام عِنْدَ رَأْسِهِ، قَالَ: فَبَكَتْ حَتَّى اَرْتَفَعَ صَوْتُهَا، فَرَفَعَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم طَرْفَهُ إِلَيْهَا،

ص: 106


1- صافی لطف الله منتخب الاثر، ص 191 به نقل از حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 557؛ این حدیث را صاحب البيان في اخبار صاحب الزّمان از: سنن ابن ماجه و سنن ابوداوود نقل کرده و گفته است: این روایت حسن و صحیح است (گنجی شافعی، محمّد بن يوسف البيان في اخبار صاحب الزّمان صص 92 - 93)
2- امام زمان- علیه السّلام- از آن جهت فرزند هر دو امام حسن و حسين - عليهما السّلام- به شمار می رود که ما در امام باقر ابو جعفر محمّد بن على بن حسين - عليهم السلام- . فاطمه دختر سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السّلام - است. پس [امام] باقر و امامان پس از او تا حضرت مهدی - علیهم السّلام- از نسل امام حسن و امام حسین - عليهما السّلام - هستند.

قالَ: ﴿حَبيبتي فَاطِمَةُ! مَا الَّذِي يُبكيك؟﴾.

فقَالَتْ: ﴿أَخْشَى الضَّيْعَةَ مِنْ بَعْدِكَ﴾.

فَقَالَ: ﴿يَا حَبِيبَتي! أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ الله- تَعَالَى - أطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطّلاعَةٌ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكَ، فَبَعَثهُ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطلاعَةً، فَاخْتَارَ بَعْلَكَ، وَ أَوْحَى إِلَى أَنْ أنكحك إيَّاه﴾.

﴿يا فَاطِمَةً! وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ قَدْ أَعْطَانَا اللهُ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِ أَحَداً قَبْلَنَا، وَ لا يُعْطِي أَحَداً بَعْدَنَا: أَنَا خَاتَمُ النَّبيينَ، وَ أَكْرَمُ النَّبيينَ عَلَى اللهِ، وَ أَحَبُّ الْمَخْلُوقينَ إِلَى اللهِ، وَ أَنَا أَبُوكِ وَ وَصیّي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ، وَ أَحَبُّهُمْ إِلَى اللَّهِ، وَ هُوَ بَعْلُكِ؛ وَ مِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ أَخْضَرَانِ، يَطيرُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ حَيْثُ يَشَاءُ، وَ هُوَ ابْنُ عَمَّ أَبِيكِ، وَ أَخُو بَعْلِكِ ؛ وَ مِنَّا سِبْطَا هذه الأمة، وَ هُمَا أَبْنَاكِ: الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَ هُمَا سَيّدا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ أَبُوهُنا - وَ الَّذي بَعَثني بِالْحَقِّ - خَيْرٌ مِنْهُما﴾.

﴿يا فَاطِمَةُ! - وَ الَّذِي بَعَتَني بِالْحَقِّ - إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِي هَذِهِ الْأُمَّةِ، إِذَا صَارَتِ الدُّنْيا هَرْجاً وَ مَرْجاً، وَ تَظاهَرَتِ الْفِتَنُ، وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، وَ أَغارَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ فَلا كَبِيرٌ يَرْحَمُ صَغِيراً، وَ لا صَغَيرُ يُوَقِّرُ كَبيراً، يَبْعَثُ اللهُ عِنْدَ ذلِكَ مِنْهُما مَنْ يَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَةِ و قُلُوباً غُلْفاً ، يَقُومُ بِالدِّينِ في آخِرِ الزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ بِهِ في أَوَّلِ الزَّمَانِ، وَ يَمْلَأُ الدُّنْيا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً﴾.

﴿يا فَاطِمَةُ! لَا تَحْزَنِي وَ لا تَبْكِي فَإِنَّ الله - تَعَالَى - أَرْحَمُ بِكِ، وَ أَرْأَفُ عَلَيْكِ مِنِّي، وَ ذَلِكَ لِمَكَانِكِ مِنّي، وَ مَوْقِعِكِ مِنْ قَلْبِي، وَ زَوَّجَكِ اللهُ زَوْجَكِ، وَ هُوَ أَشْرَفُ أَهْلِ بَيْتِكِ حَسَباً، وَ أَكْرَمُهُمْ مَنْصَباً، وَ أَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِيَّة، وَ أَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ و أَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِيَّةِ، وَ قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ تَكُوني أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أَهْلِ بَيْنِي﴾».

قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: ﴿فَلَمَّا قَضَى النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله لَمْ تَبْقَ فَاطِمَةَ علیها السلام بَعْدَهُ إِلا خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً، حَتَّى أَلْحَقَهَا اللهُ بِهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِما وَ سَلَّم -﴾.

در هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، بیمار بود، و بر اثر آن، دنیا را وداع

ص: 107

،فرمود به حضور حضرتش رسیدم دیدم که دخترش فاطمه بر بالین او ،نشسته و اشک می ریزد گریست و گریست تا آوای گریه اش بلند شد؛ رسول خدا سر به سوی او ،برداشت و فرمود: «فاطمه دوست داشتنی،ام چیست که می گریاندت؟».

فاطمه علیها السلام فرمود: «از ضایع شدن پس از شما در هراسم».

پیامبر خدا فرمود: «حبیبه ام! آیا ندانستی که خداوند بر زمین نِگریست و دانست و از میان تمامی ،زمینیان پدرت را برگزید و به رسالت برانگیخت.

آن گاه توجّهی دیگر کرد و از همگی جهانیان شوهرت را انتخاب فرمود و به من وحی کرد تا تو را - تنها -به عقد او درآورم.

فاطمه! ما از اهل بیتیم همانان که ،خداوند هفت (1) خصلتی را بدانان عطا فرموده که پیش از ما به هیچ کس نداده و پس از ما نیز نخواهد داد؛ یکی آن که مرا خاتم پیامبران ساخته و من نزد خداوند گرامی ترین ،پیامبران و دوست ترین جمیع آفریدگانم و او پدر تو .است

دیگر آن که وصیّ ،من بهترین و دوست داشتنی ترین اوصیا نزد خداوند ،است و او همسر تو است.

و از ما است او که دو بال سبز ،دارد و در بهشت همراه با فرشتگان به که ،خواهد پر می کشد و او پسر عموی پدرت و برادر شوهرت است. (2)

و از ما است دو سبط این ،امّت و سرور جوانان اهل بهشت و آن دو پسران تو حسن و حسین،اند و سوگند به او که مرا به درستی بر پیامبری

ص: 108


1- در متن به چهار ویژگی اشاره شده است .(مترجم)
2- مقصود جعفر طیّار است (مترجم)

برانگیخت پدر آن دو از آنان برتر است

سوگند به خدایی که مرا به درستی برانگیخت مهدی این امّت از آن دو به وجود خواهد آمد.

آن گاه که در دنیا هرج و مرج شود و فتنه ها آشکار گردد و راه ها بسته شود و برخی از مردم بر دست های دیگر چپاول برند و سالمندان رحم بر خردسالان ،نبرند و کم ،سالان احترام پیران را نکنند خداوند کسی را از فرزندان آن دو برانگیزاند که دژهای گمراهی را بگشاید و قفل از دل های پرغفلت بردارد دین خدا را در آخر الزّمان آن چنان بر پا دارد که من در ابتدا برپا داشتم و جهان را از عدل ،بیا،کند چنان چه پُر از ستم شده باشد.

فاطمه! محزون و گریان مباش که خداوند -از من- به تو مهربان تر .است ،این از جهت منزلت تو در نزد من و جایگاه تو در قلب من است و خدا تو را به همسری کسی درآورد که شریفترین خویشاوندانت از حسب منصبش از همگان گرامی،تر به مردمان مهربان تر عادل ترین به تقسیم کردن و بیناترین به احکام بود.

و به این ها است که از خدا درخواسته ام تا تو نخستین کسی از اهل بیت باشی که به من خواهند پیوست».

على علیه السلام فرمود: «فاطمه علیها السلام پس از وفات پیغامبر خدا صلی الله علیه و آله جز هفتاد و پنج روز در دنیا باقی نماند تا این که خداوند وی را بدو ملحق فرمود درود خدا بر آن دو باد».

گنجی می نویسد: صاحب حلیة الاوّلیاء در کتاب خویش که نام آن ذکر نعت المهدی ،است این چنین آورده و طبرانی - پیر اهل فنّ خود - در معجم الكبير خویش آن را استخراج کرده است. (1)

ص: 109


1- در این جا سخن شریف مرتضی به پایان می رسد. (مترجم)

این حدیث در کشف الغمّه به نقل از حافظ ابونُعیم در احادیث الاربعین و در فصل سوم از باب نهم المهدی به نقل از عقد الدّرر، به نقل از کتاب صفة المهدی نگاشته ابونُعیم، به نقل از علیّ بن هلال از پدرش تا آن جایی که می فرماید: ﴿كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً﴾ درج شده است.

هم چنین در ینابیع المودّة (1) بخش هایی از این حدیث را به نقل از جواهر العقدين به نقل از فرائد السمطین آورده و گفته است که آن چه در جواهر العقدين ،آمده در صواعق یاد شده است.

در غاية المرام نیز به نقل از الاربعین به نقل از علیّ بن بلال از پدرش روایت شده و در فصل دوم البرهان في علامات مهدیّ آخر الزّمان از: ﴿و الَّذِي بَعَثني بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُمَا﴾ تا ﴿كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً﴾، به نقل از طبرانی در [معجم] الکبیر و ابونُعیم، از علی هلالی آمده است. (2)

19.وی نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است

به نقل از زید بن ثابت است که :گفت شنیدم که پیامبر که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: ﴿ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبّ قَائِدُ الْبَرَرَةِ، وَ قَاتِلُ الْفَجَرَةِ، مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مخْذُولُ مَنْ خَذَلَهُ، الشَّاكُ في عَلِيَّ علیه السلام هُوَ الشَّاكُ فِي الْإِسْلَام؛ وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي، وَ خَيْرُ أَصْحَابِي عَلِيُّ، لَحْمُهُ لَحْمِي، وَ دَمُهُ دَمي، وَ أَبُو سِبْطَيَّ، وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يَخْرُجُ الأَئِمَّةُ التّسْعَةُ، وَ مِنْهُمْ مَهْدِىُّ هذه الأُمة﴾. (3)

«علیّ بن ابی طالب پیشوای ،نیکان و قاتل بدکاران است پیروز است آن که او یاری اش کند و خوار است آن که او را خوارش کند؛ شکّ برندهٔ درباره علی علیه السلام همان شکّ کننده در اسلام است؛

ص: 110


1- قندوزی حنفی سلیمان بن ابراهيم ينابيع المودّة، ص 436
2- صافی، لطف الله منتخب الاثر، صص 195 - 196.
3- صافی ،همان ص 203 به نقل از خزّاز ،قمی علیّ بن محمّد كفاية الاثر.

او است برترین جانشین ،من و بهترین ،یارانم گوشت او گوشت من و خون او همان خون من و پدر فرزندزادگانم است. از صُلب حسین امامان نُه گانه خارج شوند و مهدی این امّت در شمار آنان است».

20.انکار مهدی انکار امامان پیشین است

و در صحیحه عبدالله بن مِسکان به نقل از [امام صادق] ابی عبدالله علیه السلام آمده است که فرمود:﴿مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنَ الْأَحْيَاءِ، فَقَدْ أَنْكَرَ الْأَمْوَاتَ﴾. (1)

«هر آن که منکر یکی از امامان زنده ،شود درگذشتگان آنان را نیز منکر گشته است».

21.ترس ستم كاران از مهدی موعود

ابو محمّد بن شاذان - علیه الرّحمه -گفت: ابو عبدالله بن حسين بن سعد کاتب رضی الله عنه برای ما روایت کرد که ابو محمّد [امام عسکری] علیه السلام می فرمود: ﴿قَدْ وَضَعَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ سُيُوفَهُمْ عَلَيْنَا لِعِلَّتَيْنِ:

أَحَدُهُمَا: أَنَّهُمْ كَانُوا يَعْلَمُونَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْخِلافَةِ حَقٌّ، فَيَخَافُونَ مِنْ أَدْعَائِنَا إِيَّاهَا وَ تَسْتَقَرُّ في مَرْكَزِها.

ثانيهما: أَنَّهُمْ قَدْ وَقَفُوا مِنَ الأَخْبَارِ الْمُتَوَاتِرَةِ عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِ الْجَبَابِرَةِ وَ الظُّلَمَةِ عَلَى يَدِ الْقَائِمِ مِنّا، و كانوا لا يَشُكُونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجَبَابِرَةِ وَ الظُّلَمَةِ، فَسَعَوْا فِي قَتْلِ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي الْوَصْلِ إِلى مَنْع تَوَلَّدِ الْقَائِمِ علیه السلام، أَوْ قَتْلِهِ. فَأبى الله أَنْ يَكْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَّا يُتِمَّ نُورَهُ، وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ (2)

ص: 111


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 410
2- حرّ عاملی، محمّد بن حسن اثبات الهداة، ج 7، ص 139، شماره 685

«بنی امیّه و بنی عبّاس به دو جهت در میان ما شمشیر نهادند:

اوّل این که: می دانستند حقّی در خلافت ،ندارند و هراس داشتند که ما دعوی خلافت کنیم و حقّ در مرکز واقعی خود قرار گیرد.

دوم آن که: از خبرهای متواتر به دست آورده بودند که زوال سلطنت ظالمان و ستمکاران به دست قائم ما است و شکّ نداشتند که خود در شمار ظالمان و ستم کاران اند از همین رو در کشتن اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و برانداختن نسلشان ،کوشیدند تا مگر از تولّد قائم علیه السلام پیشگیری کرده باشند و یا او را بکشند امّا خدا نخواست که امرش بر هیچ یک از آنان ظاهر شود جز آن که نور وی تمام ،گردد اگرچه کافران را ناگوار آید» (1)

22.مهدى موعود دو غیبت دارد

به نقل از ابی عبدالله حسین بن علی (2) علیهما السلام است که می فرمود: ﴿لِصاحِب هَذَا الْأَمْرِ، يَعْنِي الْمَهْدي علیه السلام، غَيْبَتَانِ إِحْديهُما تَطُولُ ، حَتَّى يَقُولَ بَعْضُهُمْ: مَاتَ، وَ بَعْضُهُمْ: ذَهَبَ وَ لا يَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا غَيْرِهِ، إِلاَّ اَلْمَوْلَی اَلَّذِی یَلِی أَمْرَهُ﴾ (3)

ص: 112


1- اشاره است به ﴿.... وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ سورۀ توبه ،(9) آیه 33 و سورۀ صفٌ (61)، آیه 9 (مترجم)
2- این حدیث در: گنجی شافعی، محمّد بن يوسف البيان فى اخبار صاحب الزّمان به امام حسین نسبت داده شده در حالی که در دیگر مجموعه های روایی به نقل از امام صادق و در سند موجود در منابع کهن تر تنها «ابی عبدالله» آمده است به طور کلّی این اشتباه و خلط میان احادیث امام حسین و امام صادق در بسیاری از متون اهل سنّت به چشم می!آید از طرفی در تمامی مجموعه های روایی ،شیعه مقصود از ذکر «ابی عبدالله» حضرت صادق هستند مگر آن که به نام امام حسین تصریح گردد (مترجم).
3- صافی لطف الله منتخب الاثر، ص 253 به نقل از: متّقی هندی، علیّ بن حسام الدّين البرهان في علامات مهدى آخر الزّمان.

«صاحب این امر - یعنی: مهدی علیه السلام- را دو غیبت است؛ یکی از آن ها به درازا کشد تا آن جا که دسته ای :گویند مرده است و پاره ای گویند که [آمده و] رفته است و به جز خادمی که کارهای او را بر عهده دارد هیچ کس از دوستان و دیگر مردمان از جایگاه او آگاه نشوند».

23.مهدی موعود را غیبتی دراز است

از سُدیر صَیرَفی نقل شده است که :گفت من و مُفضّل بن عمر و ابو بصير فى و ابان بن تَغلِب به حضور سرورمان امام ابو عبدالله صادق علیه السلام رسیدیم دیدیم جام های خیبری و طوق دار از جنس مو با آستین کوتاه و بدون یقه بر تن دارد و بر خاک ،نشسته و همچون فرزند مرده ای جگر سوخته می گرید.

غم و اندوه در چهره اش ،نمایان و دگرگونی در سیمایش هویدا و اشک در دیدگان مبارکش حلقه زده و می گوید: ﴿سَيِّدي! غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي، وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي، وَ أَبْتَزّتْ مِنِّي رَاحَةً فُؤَادِي؛

سَيْدي! غَيْتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَامِع الْأَبَدِ، وَ فَقَدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ، يُفْنِي الْجَمْعَ وَالْعَدَدَ، فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ ترقي مِنْ عَيْنِي وَ أَنبِنٍ يَفْتِرُ (1) مِنْ صَدْرِي عَنْ دَوارج الرَّزَايَا وَ سَوَالِفِ الْبَلايَا إِلَّا مثل بِعَيْنِي عَنْ غَوَابِرٍ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا، وَ بواقي أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِها (2)، وَ نَوَائِبُ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ، وَ نَوَازِلُ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِكَ﴾.

ص: 113


1- یفتر به معنای خروج با فترت و ضعف است.
2- الغوابر جمع غابر به معنای [باقی مانده] و نقیض ماضی و گذشته است «غوابر» و «بواقی» در قبال «دوارج» و «سوالف» به منزله مستثنی منه است. در برخی از نسخه ها و بحار الانوار به «العَوائر» و «النّراقي» تصحیف شده و علّامه مجلسی - رحمهُ الله - در توجیه ،آن تکلّف کرده و حاصل معنی را این که: «بلایای پیشین ساکن نمی گردد مگر آن که در عوض آن ها امور سخت تری از آینده برسد» به دست داده است.

قَالَ سُدَيْرٌ: فَاسْتَطَارَتْ عُقُولُنَا وَ لَهَا، وَ تَصَدَّعَتْ قُلُوبُنَا جَزَعاً مِنْ ذلِك الخَطب الْهَائِلِ، وَ الْحَادِثِ الْغَائِلِ (1)، وَ ظَنَنّا أَنَّهُ سَمَتْ لِمَكْرُوهَةٍ قَارِعَةٍ (2)، أَوْ حَلَّتْ بِهِ مِنَ الدَّهْرِ بائِقَةُ؛

فَقُلْنَا: ﴿لا أَبكَى اللهُ يَا ابْنَ - خَيْرِ الْوَرى! - عَيْنَيْكَ مِنْ أَيَّةِ حَادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَكَ (3) وَ تَسْتَمْطِرُ عَبْرَتكَ ؟ وَ أَيَّهُ خَالَةٍ حَتَمَتْ عَلَيْكَ هَذَا الْمَأْتَم؟﴾.

قَالَ: فَزَفَرَ (4) الصَّادِقُ علیه السلام زَفْرَةٍ أَنْتَفَخَ مِنْهَا جَوْفُهُ، وَ أَشْتَدَّ عَنْهَا خَوْفُهُ، وَ قَالَ: ﴿وَيْلَكُمْ! (5) نَظَرْتُ في كِتَابِ الْجَفْرِ صَبِيحَةَ هَذَا الْيَوْمِ، وَ هُوَ الْكِتَابُ الْمُشْتَمِلُ عَلى عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا وَ عِلْمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الَّذِي خَصَّ اللهُ بِهِ مُحَمَّداً وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ علیهم السلام، وَ تَأَمَّلْتُ مِنْهُ مُوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غَيْبَتَهُ، وَ إِبْطَانَهُ، وَ طُولَ عُمْرِهِ، وَ بَلْوَى الْمُؤْمِنِينَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ، وَ تَوَلَّدَ الشُّكُوكِ في قُلُوبهمْ مِنْ طُولِ غَيْبَتِهِ، وَ ارْتِدَادَ أَكْثَرِهِمْ عَنْ دِينِهِمْ، وَ خَلْعَهُمْ رَبَّقَةَ الإسلام مِنْ أَعْنَاقِهِمُ الَّتي قَالَ اللهُ - تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ -: ﴿ وَ كُلَّ إِنْسَانِ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ في عُنُقِهِ﴾ (6): - يَعْنِي الْوِلايَةَ - فَأَخَذْتَنِي الرَّقَةُ، وَ أَسْتَوْلَتْ عَلَيَّ الْأَحْزَانُ﴾.

فَقُلْنَا: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! كَرَّمْنَا وَ فَضَّلْنَا (7) بِإِشْرَاكِكَ إِيَّانَا فِي بَعْضِ مَا أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمٍ ذَلِكَ﴾.

قَالَ: ﴿إِنَّ اللَّهَ- تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - أَذَارَ لِلْقَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَةٌ أَذَارَهَا فِي ثَلاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ علیهم السلام: قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِيرَ مَوْلِدِ مُوسى علیه السلام؛ وَ قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ

ص: 114


1- «الغائل» به معنای کُشنده و «الغوائل» به معنای «الدّواهی» است.
2- «سمت لهم» به معنای فراهم آمدن مقدّمه سخن و اظهار نظر است.
3- «استنزف الدمع» به معنای «استنزله» و یا خارج کردن تمامی اشک است .
4- «زفر الرّجل» به معنای خارج کردن ،نفَس تنها با کشش بازدم و «الزّفرة» به معنای تنفّس و دم و بازدم عمیق و با کشش است.
5- «ویل» به معنای شگفتی وارد شده است؛ ابن اثیر جزری، مجدالدّين النّهاية.
6- سوره اسراء (17)، آیه 13
7- در برخی نسخه ها: «و شرّفنا»

عیسی علیه السلام: وَ قَدَّرَ إِبْطَانَهُ تَقْدِيرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ علیه السلام، وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِح أعْنِي الْحَضْرَ علیه السلام، دَليلاً على عُمْرِهِ﴾.

فَقُلْنَا لَهُ: ﴿أَكْشِفْ لَنَا - يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ - عَنْ وُجُوهِ هَذِهِ الْمَعَاني﴾.

قَالَ علیه السلام: ﴿أَمَّا مَوْلِدُ مُوسَى علیه السلام: فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِ عَلى يَدِهِ، أَمَرَ بِإِحْضَارِ الْكَهَنَةِ، فَدَلُوهُ عَلَى نَسَبِهِ، وَ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ بَني إِسْرَائِيلَ، وَ لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُ أَصْحَابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الْحَوَامِلِ مِنْ نِسَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ، حَتَّى قَتَلَ في طَلَبِهِ نَيْفاً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ مَوْلُودٍ، وَ تَعَذَّرَ عَلَيْهِ اَلْوُصُولُ إِلَی قَتْلِ مُوسَی لِحِفْظِ اَللَّهِ - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - إِيَّاهُ﴾.

﴿و كَذلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْعَباسِ لَمَّا وَ قَفُوا عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِمْ وَ مُلْكِ الأُمَرَاءِ (1) وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَى يَدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ، وَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ في قتلِ آلِ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله (2) وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي الْوُصُولِ إِلى قَتْلِ الْقَائِم: وَ يَأْبَى اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - أَنْ يَكْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾.

وَ أَمَّا غَيْبَةُ عيسى علیه السلام: فَإِنَّ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى اتَّفَقَتْ عَلى أَنَّهُ قُتِلَ، فَكَذَّبَهُمُ الله - جَلَّ ذِكْرُهُ - بِقَوْلِهِ : ﴿وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ﴾. (3)

﴿ كَذلِكَ غَيْبَةُ الْقَائِمِ، فَإِنَّ الأُمَّةَ سَتَنْكِرُهَا لِطُولِهَا، فَمِنْ قَائِلِ يَهْذِي بِأَنَّهُ لَمْ يَلِدْ، وَ قَائِل يَقُولُ: إِنَّهُ يَعْتَدي إِلى ثَلاثَةَ عَشَر و ضاعِداً، وَ قَائِلِ يَعْصِي الله - عَزَّ وَ جَلَّ - بِقَوْلِهِ: إِنَّ رُوحَ الْقَائِمِ يَنْطِقُ فِي هَيْكَلِ غَيْرِهِ﴾.

﴿وَ أَمَّا إِبْطاءُ نُوح علیه السلام: فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتَنْزَلَتِ الْعُقُوبَةَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ السَّمَاءِ، بَعَثَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - الرُّوحَ الأَمينَ علیه السلام بِسَبْع نَوَيَاتٍ فَقَال: يا نبي الله! إِنَّ الله - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - يَقُولُ لَكَ: إِنَّ هَؤُلاء خَلائقي وَ عِبَادِي، وَ لَسْتُ أَبيدُهُمْ بِضَاعِقَةٍ

ص: 115


1- در برخی نسخه ها: ﴿ زَوَالَ مُلْکِهِمْ وَ الأُمَرَاءِ ...﴾ آمده است.
2- در برخی نسخه ها: ﴿فِی قَتْلِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اَللَّهِ - صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ﴾ آمده است.
3- سوره نساء (4) آیه 157

مِنْ صَوَاعِقِي إِلَّا بَعْدَ تَأْكِيدِ الدّعْوَةِ، وَ إِلْزَامِ الْحُجَّةِ، فَعَاوِدُ أَجْتِهَادَكَ فِي الدَّعْوَةِ لِقَوْمِكَ، فَإِنِّي مُنيِبُكَ عَلَيْهِ، وَ أَغْرِسُ هَذِهِ النَّوى، فَإِنَّ لَكَ فِي نَبَاتِهَا، وَ بُلُوغِهَا، وَ إِدْرَاكِهَا، إِذا أَثْمَرَتِ الْفَرَجَ وَ الْخَلاصَ، فَبَشِّرْ بِذلِكَ مَنْ تَبِعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

فَلَمَّا نَبَتَتِ الأَشْجارُ، وَ تَأَزَّرَتْ وَ تَسَوَّقَتْ، وَ تَغَصَّنَتْ، و أَثْمَرَتْ، و زَهَا التَّمْرُ عَلَيْهَا (1) بَعْدَ زَمَانٍ طويلٍ أَسْتَنْجَزَ مِنَ اللهِ - سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى - الْعِدَةَ؛ فَأَمَرَهُ الله - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - أَنْ يَغْرِسَ مِنْ نَوى تِلْكَ الْأَشْجَارِ، وَ يُعَاوِدَ الصَّبْرَ وَ الْإِجْتِهَادَ.

وَ يُؤكّد الحُجَّةَ عَلَى قَوْمِهِ، فَأَخْبَرَ بِذَلِكَ الطَّوَائِف التي آمَنَتْ بِهِ، فَارْتَدَّ مِنْهُمْ ثَلاتُ مِائَةِ رَجُلٍ، وَ قَالُوا: لَوْ كَانَ مَا يَدَّعِيهِ نُوحٌ حَقّاً لَمَّا وَقَعَ فِي وَعْدِ رَبِّهِ خُلْفٌ.

ثُمَّ إِنَّ الله - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُهُ عِنْدَ كُلُّ مَرَّةٍ بِأَنْ يَغْرِسَها مَرَّةٍ بَعْدَ أُخْرى، إِلى أَنْ غَرَسَها سَبْعَ مَرَّاتٍ، فَمَا زَالَتْ تِلْكَ الطَّوَائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، تَرْتَدُّ مِنْهُ طَائِفَةٌ بَعْدَ طَائِفَةٍ، إِلى أَنْ عَادَ إِلَى نَيْفٍ وَ سَبْعِينَ رَجُلاً.

فَأَوْحَى اللهُ - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - عِنْدَ ذلِكَ إِلَيْهِ وَ قَالَ: يَا نُوحُ! إلا أن أَسْفَر الصُّبْحُ عَنِ الَّليْلِ لِعَيْنِكَ حينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَصَفَى [الأمْرُ وَالإيمان] مِنَ الْكَدِرِ بارتِداد كُلِّ مَنْ كَانَتْ طيئَتُهُ خَبيثَةٌ.

فَلَوْ أَنِّي أَهْلَكْتُ الْكُفَّارَ ، وَ أَبْقَيْتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوَائِفِ الَّتى كَانَتْ آمَنَتْ بِكَ، لَمَّا كُنْتُ صَدَقْتُ وَعْدِيَ السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنينَ الَّذِينَ أَخْلِصُوا التَّوْحِيدَ مِنْ قَوْمِكَ، وَاعْتَصَمُوا بِحَبْلٍ نُبُوَّتِكَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ أُمَكِّنَ لَهُمْ دينَهم، وَ أَبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ، لِكَيْ تَخْلُص الْعِبَادَةُ لي بِذَهَابِ الشَّكَ (2) مِنْ قُلُوبِهِمْ.

وَ كَيْفَ يَكُونُ الاسْتِخْلافُ، وَ التَّمْكِينِ، وَ بَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنّي لَهُمْ، مَعَ ما

ص: 116


1- «الازر» به معنای احاطه کردن تقویت کردن و ضدّ «ضعف» و «مؤازرة» نیرو بخشیدن بخشی از ،زراعت به قسمتی دیگر است؛ و «سوّق الشّجر تسويقاً» یعنی دارای ساقه شدن (فیروزآبادی، قاموس) یعنی قوی شد و ساقه هایش نیرو گرفت و شاخه هایش فراوان شد، و «زهو التّمرة» به معنای سرخ و زرد [و رنگین] شدن آن است.
2- در برخی نسخه ها: «الشّرک» آمده است.

كُنتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ يَقيِنِ الَّذينَ اَرْتَدُّوا، وَ خُبْثٍ طِيَنِهِمْ، وَ سُوءٍ سَرَائِرِهِمُ الَّتِي كانَت نتائج النِّفَاقِ، وَ سُنُوحِ الضَّلالَةِ (1) فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّي الْمُلْكَ (2) الَّذِي أُوتى الْمُؤْمِنِينَ وَقتَ الْاسْتِخْلافِ إِذا أَهْلَكْتُ أَعْدَانَهُمْ لَنَشِقُوا (3) رَوَائِحَ صِفاتِهِ، وَ لاسْتَحْكَمَتْ سَرَائِرُ نِفَاقِهِمْ (4) تَأَبَّدَتْ (5) جِبَالُ ضَلالَةِ قُلُوبِهِمْ، وَ لَكَاشَفُوا إخْوَانَهُمْ بِالْعَذاوَةِ، وَ حَارَبُوهُمْ عَلَى طَلَبِ الرِّئَاسَةِ، وَ التَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ، وَ كَيْفَ يَكُونُ التنكينُ فِي الدِّينِ، وَ انْتِشَارُ الأَمْرِ فِي الْمُؤْمِنينَ، مع إثارَةِ الْفِتَنِ، وَ إيقاع الْحُرُوبِ كُلاً، فَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا﴾. (6)

قَالَ الصَّادِق : ﴿وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ، فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ، لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ يَصْفُو الإيمَانَ مِنَ الْكَدِرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طينتُهُ خَبيثةٌ مِنَ الشَّيعَةِ الَّذينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النّفاق إذا أَحَسُّوا بِالاسْتخْلافِ والتَّمكين والأَمنِ الْمُنتَشِر (7) في عَهْدِ الْقَائِم علیه السلام﴾.

قَالَ الْمُفضَّلُ: فَقُلْتُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّ [هَذِهِ] النَّوَاصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ الآيَةَ (8) نَزَلَتْ في أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ، وَ عُثْمَانَ، وَ عَلِيٌّ علیه السلام﴾.

ص: 117


1- به معنای آشکار شدن آن و در بعضی نسخه ها: «شیوخ الضّلالة»، و در برخی نسخه ها: «شبوح الضلالة» آمده است و شاید که «شیوع الضّلالة» صحیح باشد
2- به معنای سوار شدن آنان بر ،ملک و در بعضی نسخه ها: «تنسموا» از تنُّسم و وزیدن نسیم یا احساس کردن و بوییدن آن و در برخی نسخه ها: «تنسموا مِن الملك» آمده است.
3- نشقه - بروزن ،فرحه- به معنای بوی آن
4- در بعضی نسخه ها: «مراثر نفاقهم» و در برخی نسخه ها: «من أثر نفاقهم».
5- در برخی نسخه ها «تأیّد» آمده است.
6- اقتباس از سوره هود (11) آیه 40 در آیه شریفه «و اصنع» آمده است.
7- برگرفته از سوره نور (24) آیه 55: ﴿وَ عَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾. (مترجم)
8- اشاره است به: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ ...﴾، سورة نور (24)، آیه 55 که امام صادق - علیه السّلام - در سخن خویش به طور ضمنی بدان اشاره فرموده و این پرسش را در ذهن پر تلاطم مُفضّل بن عمر برانگیخته اند متن کامل آیه در پاورقی پیشین گذشت (مترجم)].

فَقَالَ: ﴿لا يَهْدِي اللَّهُ قُلُوبَ النَّاصِبَةِ. مَتى كَانَ الدِّينُ الَّذِي ارْتَضَاهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مُتَمَكِّناً بِانْتِشَارِ الْأَمْنِ (1) فِي الْأُمَّةِ، وَ ذَهَابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِهَا، وَ ارْتِفَاعِ الشَّكَ مِنْ صُدُورِها في عَهْدِ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلاءِ، وَ فِي عَهْدِ عَلِيٌّ علیه السلام مَعَ أَرْتِدَادِ الْمُسْلِمِينَ وَ الْفِتَنِ الَّتي تَثورُ في أَيَّامِهِمْ، وَ الْحُرُوبِ الَّتِي كَانَتْ تَنْشَبُ بَيْنَ الْكُفَّارِ الكفار و بَيْنَهُمْ؟﴾. ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ : ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاتَهُمْ نَصْرُنَا﴾ (2)

﴿وَ أَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، أَعْنِي الْخِضْرَ علیه السلام، فَإِنَّ الله - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - مَا طَوَّلَ عُمْرَهُ لِتُبوَّةٍ قَدَّرَها لَهُ، وَ لا لِكِتَابٍ يُنْزِلُهُ عَلَيْهِ، وَ لا لِشَرِيعَةٍ يَنْسَخُ بِها شَريعَةً مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الأَنْبِيَاءِ، وَ لا لإمامة يُلزمُ عِبَادَهُ الاقتِداءَ بِها، وَ لا لِطاعة يَقْرِضُهَا لَهُ﴾.

﴿بَلَى، إِنَّ الله - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - لَمَّا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ أَنْ يُقَدِّرَ مِنْ عُمْرِ القائم علیه السلام في أَيَّامٍ غَيْبتِهِ مَا يُقَدِّرُ، وَ عِلْمَ مَا يَكُونُ مِنْ إِنْكَارِ عِبَادِهِ بِمِقْدَارٍ ذَلِكَ الْعُمْرِ فِي الطُّولِ، طَوَّلَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ في غَيْرِ سَبَبٍ يُوجِبُ ذَلِكَ، إِلَّا لِعِلَّةِ الاستدلالِ بِهِ عَلى عُمْرِ الْقَائِم علیه السلام وَ لِيَقْطَعَ بِذلِكَ حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ، لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ﴾. (3)

«سرور من! غیبت ،تو خواب را از من ربوده بستر [زمین] را بر من تنگ کرده و آرامش قلبم را از میان برده است.

سرورم! غیبت تو گرفتاری و مصیبت مرا به مصائب ابدی پیوند زده که از دست دادن یکی پس از دیگری موجب نابودی جمع و شمار

ص: 118


1- در برخی نسخه ها «الأمر» آمده است.
2- سورة يوسف (12) آيه 110
3- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 352 - 358

[دوستان] می گردد.

احساس نمی کنم اشک های چشمم خشک شود و ناله سینه ام که از گرفتاری های پیشین و اندوه گذشته برخاسته است فرو نشیند. احساس نکنم جز همانی که در برابر دیده ام مجسّم است و از تمامی گرفتاری ها بزرگ تر جان گدازتر سخت تر و نا آشناتر است حوادثش با غضب تو ،در آمیخته و فرو رسیده هایش با خشم تو همراه است».

سدیر :گفت با مشاهده این حالت هولناک و حادثه ناگوار عقل از سرمان ،پرید و قلبمان پاره شد گمان بردیم که آن حالت نشان ناخوشی و بلای خطرناکی است و یا آفتی از روزگار به او رسیده است.

عرض کردیم: «ای فرزند بهترین خلق خدا خداوند دیدگان شما را هرگز اشکبار نگرداند به خاطر کدام حادثه این گونه گریانید و چه پیش آمدی شما را بدین ما تم نشانده است».

سدیر می گوید: آن گاه امام صادق علیه السلام آهی دردناک از سینه کشید که درونش برآمد و بر پریشانی اش افزوده گشت و فرمود: «از شما شگفتم! صبح امروز در کتاب جَفر (1) می نگریستم - و آن کتابی است مشتمل بر آگاهی به مرگ ها بلاها و مصیبت ها و دانش گذشته و آنچه تا روز قیامت خواهد بود همان کتابی که خداوند آن را به محمّد و امامان پس از او علیهم السلام اختصاص داده است- در این کتاب ولادت قائم ما اهل بيت غیبت او و طولانی شدن آن طول عمر وی گرفتاری مؤمنان در آن زمان و پیدایش تردید در دل هایشان از طولانی شدن غیبت قائم و بازگشتن

ص: 119


1- برای آگاهی از ویژگی های آن بنگرید به: ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، صص 326 و 334 و 338 حاجی خلیفه عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج 1، صص 577 و 591؛ اربلی، علی بن عیسی کشف الغمّه، ج 3، صص 123 - 128 شریف جرجانی علیّ بن محمّد، شرح مواقف، ج 2، ص 190 (مترجم)

بیشتر آنان از دین و باز کردن رشته اسلام از گردن ها که خداوند - تقدّس ذکره - می فرماید: هر انسانی را طائری است که بر گردنش افکندیم - و منظور از آن ولایت ائمّه است- را مطالعه می کردم که دلم سوخت و ،اندوه مرا فرا گرفت».

عرض کردیم: «ای پسر رسول خدا! ما را به دانستن شمّه ای از آن چه که می دانی شرف بخش و گرامی دار»

فرمود: «خداوند تبارک و تعالی در مورد قائم ما سه امر را که دربارهٔ سه تن از پیامبران علیهم السلام به اجرا درآورده عملی سازد؛ ولادت او را هم چنان ولادت موسی علیه السلام [پنهان] قرار داده و غیبت او را چون غیبت عیسی علیه السلام، و دیرکرد وی را چون دیرکرد نوح علیه السلام مقدّر فرموده است. پس از آن عمر بنده شایسته خود یعنی خضر علیه السلام را دلیل بر عمر او قرار داده است».

عرض کردیم: «ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و اله! حقایق این مطالب را برایمان شرح دهید».

فرمود: «امّا ولادت موسى علیه السلام؛ وقتی فرعون دانست که نابودی فرمانروایی او به دست او خواهد بود پیشگویان را احضار کرد و آن ها فرعون را بر نسب و نژاد ،حضرت و این که او از بنی اسراییل ،است راهنمایی کردند.

فرعون به مأموران خویش فرمان ،داد، پیوسته شکم زنان باردار بنی اسراییل را بشکافند تا آن که در تعقیب ،او بیست و چند هزار نوزاد را بدین سان به قتل .آوردند ولی از آن جا که خداوند تبارک و تعالی اراده حفظ او را داشت بر کشتن موسی علیه السلام توان نیافتند.

همچنین بنی امیّه و بنی عبّاس آن گاه که دریافتند زوال ،حکومت و نابودی فرمانروایان و ستم گرانشان به دست حضرت قائم علیه السلام است، به

ص: 120

دشمنی با ما برخاستند، به روی اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شمشیر کشیدند، و به امید کشتن قائم علیه السلام کمر به نابودی ذریه پیامبر بستند. ولی خداوندا اجازه نداد که امر وی بر ظالمی آشکار ،شود تا آن که نور خود را کامل ،گرداند هر چند مشرکان را ناگوار آید. (1)

امّا ماجرای غیبت عیسی علیه السلام یهود و نصارا جملگی بر آن اند که وی کشته شده امّا خداوند - جلّ ذکره - آنان را در قرآن تکذیب کرده است آن جا که می فرماید: آن ها نه او را کشتند و نه بر دار زدند؛ بلکه در این ،امر به اشتباه افتادند.

غیبت قائم علیه السلام نیز بدین گونه است؛ زیرا امّت اسلام به سبب طولانی شدن ،غیبت آن را انکار می.کند گوینده ای هذیان سراید که وی به دنیا نیامده و دیگری پا از دایره دین بیرون نهد و به سیزده امام و بیشتر قائل ،شود و دیگری با گفتارش نافرمانی خداوند عزّ و جل را کند که روح حضرت قائم در جسد دیگری به سخن درآمده است.

و اینک داستان تأخیر وعدۀ حضرت نوح علیه السلام؛ هنگامی که آن حضرت برای قوم خود درخواست عذاب آسمانی کرد خداوند جبریل امین علیه السلام را با هفت هسته خرما نزد وی فرستاد. پس گفت ای پیامبر خدا! خداوند تبارک و تعالی می فرماید اینان آفریدگان و بندگان من هستند و من آن ها را به وسیلهٔ صاعقه ای از صاعقه های آسمانی از میان نبرم؛ مگر پس از ابلاغ ،دعوت و اتمام حجّت؛ بنابراین دوباره برای دعوت امّت خود بازگرد که من به خاطر آن به تو پاداش دهم.

این هسته های خرما را بکار که پس از روییدن و رشد کردن و بارور شدن ،آن ها تو نیز به گشایش و نجات دست خواهی یافت و پیروان

ص: 121


1- اشاره است به ﴿... وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ سوره توبه ،(9) آیه 33 و سوره صف (61) آیه 9 (مترجم)

مؤمن خود را بدین امر بشارت ده.

وقتی درختان روییدند و انبوه و ستبر گشته، شاخ و برگ برآورده، به میوه نشسته، و و پس از زمانی طولانی خرمای آن ها رسید، نوح علیه السلام از خداوند سبحان درخواست کرد تا به وعده خویش وفا کند.

امّا خداوند تبارک و تعالی بار دیگر او را مأمور کرد تا از هسته های همان نخل ها بکارد صبر و تلاش پیشه سازد و دلیل و حجّت را بر قوم خود تمام گرداند.

نوح این فرمان را با پیروانش بازگو کرد؛ در نتیجه سیصد نفر از آنان مرتدّ شدند و گفتند: اگر ادّعای نوح درست می بود در وعده پرو درگارش تخلّف راه نداشت.

بدین ترتیب خداوند تبارک و تعالی تا هفت بار پی در پی او را مأمور کاشتن و بارور ساختن نخل ها ،کرد و هر بار گروهی از پیروان او از دین باز می گشتند تا آن که طرفداران او به هفتاد و چند تن رسیدند.

در این هنگام خداوند تبارک و تعالی به وی وحی فرستاد که ای نوح اینک صبح روشن از شب پرده برگرفت و حقیقت محض روی کرد و با کنار شدن ،بدسرشتان زلال ایمان از کدورت ،کفر، بازشناخته .شد اگر من - تنها - به هلاکت کافران ،پرداخته و پیروان تو را که به تدریج از دین ،بازگشتند زنده گذارده بودم به وعده خویش دربارهٔ ایمان آورندگان پراخلاص در یگانه پرستی که چنگ در رشته نبوّتت زده اند وفا نکرده بودم.

وعده ام آن بود که در زمین به خلافت رسانم دینشان را تمکین ،بخشم و [وحشتشان] را به ایمنی بدل سازم؛ برای آن که به واسطه زوال شرک عبادت ،من به ،اخلاص، انجام پذیرد

من با وجودی که می دانستم گروهی از پیروانت ضعف در یقین

ص: 122

دارند در آزمایش الهی به ارتداد روی آورند و بدی سرشتشان آشکار ،گردد چگونه ممکن بود ،مؤمنان جانشینان زمین ،شوند تمكّن ،یابند و ،امنیّت جانشین بیم و هراسشان گردد؟

آن [مرتدان] که نتایج نفاق و سران گمراهی بودند، اگر بوی سلطنتی که به هنگام استخلاف و هلاکت ،دشمنان بر مؤمنان ارزانی داشتم به مشامشان می رسید به مغزشان سرایت می کرد و به پیروی از نفاقی که با خود داشتند در اندیشۀ آن می شدند آن گاه نفاق نهادشان استوار گشته و رشته های ملالت در دل هایشان سخت می شد با برادران خود به دشمنی بر می خاستند برای طلب ریاست با آنان در جنگ می شدند و در مقام آن بر می آمدند که زمام امر و نهی را خود به چنگ گیرند.

پس چگونه ممکن می شد اقتدار در دین و انتشار فرماندهی در مؤمنان در حالی که فتنه ها بر می خاست و جنگ در می گرفت؟ نه ،هرگز اکنون به دستور و با نظارت ما کشتی را بساز».

امام صادق علیه السلام فرمودند: «وضع حضرت قائم چنین است که روزگار غیبتش به درازا ،کشد تا با بیرون شدن همۀ آن شیعیان از دین که بدسرشت ،باشند در آن هنگام که خلافت و تمکین و امنیت در زمان قائم علیه السلام هويدا ،شود بیم نفاق بر او ،رود حقیقت محض رخ نماید؛ و صفای ،ایمان از تیرگی نفاق جدا گردد».

مُفضّل گوید :گفتم «ای پسر رسول خدا! این ناصبان گمان برند که این آیه (1) دربارۀ ابوبکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام نازل گشته است».

ص: 123


1- سوره نور (24)، آیه 55 «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده داده که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند - همچنان که مردمانی که پیش از آن ها بودند را جانشین دیگران فرمود - و دینشان را که خود بر ایشان پسندیده است استوار و وحشتشان را به ایمنی بدل سازد؛ مرا پرستیده و هیچ چیزی را با من شریک نمی کنند و آنانی که از این ،پس ناسپاسی کنند، فاسقان اند» (مترجم).

:فرمود: «نه، خداوند هدایت گر دل های ناصبان نباشد در چه زمانی بوده است که دین خداوند بر پسند پیامبر خدا پابرجا ،گشته و فرمان الهی در میان ،امت منتشر شده و وحشت از دلها رخت بربسته و شکّ در سینه ها وجود نداشته است؟ در عهد هر یک از آنان و در عهد علی علیه السلام نیز مسلمانان از دین بازگشتند و فتنه ها به پاخاست و جنگ هایی میان آنان و کفّار به وقوع پیوست».

سپس امام صادق علیه السلام تلاوت فرمودند:

«چون پیغامبران ناامید ،گشتند و گمان بردند که دروغشان ،پنداشته اند یاری ما بدان ها رسید».

و امّا بنده شایسته خداوند که مقصودم از او خضر علیه السلام است؛ پس خداوند تبارک و تعالی برای ،نبوّتش یا برای کتابی که به وی فرستاده ،بود یا به خاطر شریعتی که به او داده و شرایع پیش از خود را نسخ کرده ،باشد یا از جهت مقام امامتی که لازم باشد بندگان خدا از او پیروی کنند و یا برای لزوم اطاعتش به وی طول عمر نبخشیده است؛

بلکه چون در علم خداوند تبارک و تعالی گذشته بود که عمر قائم علیه السلام در دوران غیبتش به درازا خواهد ،کشید تا به جایی که بندگانش باور نکنند و انکار ،ورزند ،خداوند عمر بنده شایسته را طولانی گرداند که هیچ سببی نداشت جز آن که از درازای عمر او طولانی بودن عمر حضرت قائم استدلال ،شود و بدین وسیله حجّت ،مخالفان قطع گردد و برای مردم بر خداوند حجّتی نباشد». (1)

ص: 124


1- اشاره است به ﴿لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ﴾ سوره نساء (4)، آیه 165 (مترجم).

24.سبب غیبت مهدی موعود

به نقل از عبدالله بن فضل هاشمی است که گفت از [امام] صادق جعفر بن محمّد علیهما السلام شنیدم که می:فرمود: ﴿إِنَّ لِصاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ لا بُدَّ مِنْها يَرْتَابُ فيها كُلُّ مُبْطِلٍ﴾

فَقُلْتُ: ﴿وَ لِمَ جُعَلْتَ فِدَاكَ؟﴾.

قال: ﴿لأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ﴾.

قُلْتُ: ﴿فَمَا وَجْهُ الْحِكْمَةِ في غَيْبَتِهِ؟﴾.

قالَ: ﴿وَجْهُ الْحِكْمَةِ في غَيْبَتِهِ، وَجْهُ الْحِكْمَةِ في غَيْبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجٍ الله - تعالى ذِكْرُهُ- إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ في ذلك، لا يَنْكَشِفُ إِلا بَعْدَ ظُهُورِهِ، كَمَا لَمْ يَنْكَشِفْ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَاهُ الْخِضْرُ علیه السلام مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ، وَ قَتْلِ الْغُلام، و إقَامَةِ اَلْجِدَارِ لِمُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَی وَقْتِ اِفْتِرَاقِهِمَا.

يَا ابْنَ الْفَضْلِ! إِنَّ هَذَا الْأَمْرِ أَمْرُ مِنْ [أَمْر] اللهِ تَعَالَى، وَ سِرُّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ، وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللهِ، وَ مَتى عِلْمُنا أَنَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - حَكيمٌ، صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ - كُلَّها - حِكْمَةٌ ، وَ إِنْ كَانَ وَجْهُها غَيْرَ مُنكَشِف﴾ (1)

«صاحب این امر را غیبتی است که در آن اهل باطل به تردید افتند».

گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟».

فرمود: «به سببی که اجازه نداریم آن را برای شما فاش سازیم».

گفتم: «پس در غیبت او چه فایده ای است؟».

فرمود: «حکمت غیبت او همان حکمت غیبت حجّت های الهی پیش از او است؛ حکمت ،آن تنها پس از ظهور وی آشکار گردد؛ همان گونه که فایده آن چه حضرت خضر علیه السلام از سوراخ کردن کشتی و کشتن پسربچّه و بنا کردن دیوار انجام داد برای حضرت موسی علیه السلام نمایان نگشت؛ مگر به

ص: 125


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 481، ش 11.

هنگام جداییشان.

ای پسر فضل! این امر از [امور] خداوند ،تعالی رازی از رازهای او و غیبی از غیب های او است هنگامی که دانستیم خداوند حکیم است تصدیق می کنیم که همه کارهای او از روی حکمت است هر چند که راز حکیمانه بودن آن ها بر ما معلوم نباشد».

می:نویسم در برخی روایات سبب غیبت را:

﴿ولا يَكُون في عُنُقِهِ بَيْعَة إِذا خرجَ﴾ (1)

«نبودن بیعت [هیچ ستم کاری] بر گردن او به هنگام قیام»

و در پاره ای از آن ها:

﴿يخَافُ عَلَى نَفْسِهِ﴾؛ (2)

«ترس از جان خویش»

و در بعضی احادیث:

﴿يخَافُ عَلَى نَفْسِهِ الذَّبْح﴾؛ (3)

«بیم از کشته شدن»

شمرده شده است.

شریف مرتضی می گوید: «سبب در غیبت ،او ترسی است که ستم گران برای وی ایجاد کرده اند و دست او را از تصرّف در آن چه تصرف در را آن ها را [خداوند] برای او قرار داده ،است باز می دارند زیرا ،امام هنگامی می تواند به مردمان خیر کلّی برساند که مُتمكّن ،باشد و از او فرمان ،ببرند تا مُخلّ میان او و هدف هایش برای در اختیار گرفتن سپاهیان و نبرد با سرکشان و برپاداشتن حدود و حفاظت از مرزها و

ص: 126


1- همان، ص 479، ش 1.
2- همان، ص 481، ش 7.
3- همان ص ،481 ، ش 10.

عدالت با مظلوم نگردد؛ و همگی ،این ها جز با تمکّن تمام نمی گردد و هنگامی که از این جهت میان او و خواسته هایش حائلی ایجاد گردد فرض قیام به امر امامت از او ساقط می شود.

و هنگامی که ترس از جان خویش داشته باشد غیبتش واجب آمده و احتراز از زیان - با توجّه به عقل و وحی - لازم می گردد، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در شعب و بار دیگر در غار پنهان شد که دلیلی جز ترس و احتراز از زیان نداشت...» (1)

و محقّق کراجکی پاسخ این اشکال را در کنز الفوائد داده است که توان بدان مراجعه کرد. (2)

و شیخ طوسی می نویسد: «غیبت قائم علیه السلام از جانب خداوند متعال نیست چراکه او عادل و حکیم است و کار قبیحی از او سر نمی زند و مُخلّ واجب نمی گردد؛ و از جانب حضرت نیز نیست زیرا که وی معصوم ،است و مُخلّ واجب نمی شود؛ بلکه به سبب فراوانی ،دشمنان و شمار اندک یاران است». (3)

همو در تلخیص الشّافی می نویسد: «پس اگر گفته شود: سببی که مانع از ظهور وی شده و مُقتضی غیبت او چیست...؟ می گوییم: واجب است که سبب آن ترس از جان خویش باشد؛ چراکه رنج های کم تر از خطر جانی را تحمّل خواهد کرد و چیزی نیست که وی ظهور را به خاطر آن ها ترک کند...» (4)

و در پایان کتابش هم می گوید: «... و در ابتدای همین کتاب بیان

ص: 127


1- شریف ،مرتضی علیّ بن حسین، رسائل، ج 2، ص 295 109
2- کراجکی، محمّد بن علی، کنز الفوائد، ج 1، صص 374 - 368، ج 2، ص 216
3- طوسی محمّد بن حسن الرّسائل العشر، ص 98.
4- همو تلخيص الشّافي، ج 1، ص 80

کردیم که سبب غیبت ،او هراسی است که ستمگران برای او پدید آورده اند و پیشگیری ایشان از تصرّف او در چیزهایی که تدبیر و تصرف در ،آن برای وی قرار داده شده است؛ پس هنگامی که بین او و مقصودش حائلی ایجاد کنند وظیفهٔ قیام از او ساقط شده غیبتش واجب ،آمده و پنهان گشتنش لازم می گردد پیامبر صلی الله علیه و آله نیز یک بار در شعب، و بار دیگر در غار پنهان شد و دلیلی جز هراس از زیان هایی که به او روی کرده بود نداشت». (1)

علّامه بزرگ شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطا در کتاب استوارش اصل الشّيعه و اصولها می نویسد ... و ما به ندانستن ،حکمت و عدم وصول به ،مصلحت ،معترفیم ولی نفس این پرسش را برخی از عوام شیعه از ما پرسیده اند؛ پس تعدادی از وجوه آن را برای بیان علّت می آورید هر چند نه با قطعیّت و یقین چراکه مقام ،آن دقیق تر و پیچیده تر است و چه بسا امری باشد که سینه ها را ،بگنجد ولی سطور نوشتار را یارای آن ،نباشد و آگاهی از آن ،برخیزد امّا صفتی برای [بیان] آن نباشد و گفتار مناسب این جا آن است که وقتی در مباحث امامت دلایلی ارائه کرده ایم مبنی بر وجوب وجود امام در هر ،زمان و این که زمین از حجّت خالی نخواهد ماند و وجود او لطف و تصرّف او نيز لطفی دیگر است؛ پس پرسش از فایده [غیبت] ساقط ،است و دلایل بسیاری در این باره در جای خویش بیان ،گشته و اکنون اشاره ای کفایت می کند ان شاء الله». 113 (2) سخن او- رفع مقامه - به پایان آمد.

و علّامه ملّا على علیاری تبریزی - درگذشته به سال 1327 ق - شش

ص: 128


1- همان، ج 4، ص 215.
2- آل كاشف الغطاء، محمّد حسين، اصل الشّيعه و أصولها، ص 140

وجه را برای غیبت حضرت حجّت علیه السلام بر شمرده که اگر بخواهید می توانید بدان مراجعه کنید. (1)

25.بهره گیری از او در زمان غیبت

از سلیمان اَعمش فرزند ،مهران از [امام] صادق، از پدرش، از جدّش [امام سجّاد] علىّ بن حسين - رضى الله عنهم - نقل است که فرمود: ﴿نَحْنُ أيْمَّةُ المُسْلِمِينَ، وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعالَمينَ و سَادَاتُ الْمُؤْمِنينَ، وَ قادَةُ الغُرّ الْمُحَجَّلَينَ، وَ مَوَالِي الْمُسْلِمِينَ، وَ نَحْنُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، وَ بِنا يُمْسِكُ السَّمَاءُ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ، وَ بِنَا يُنْزَلُ الْغَيْث وَ تُنشَرُ الرَّحْمَةُ وَ تُخْرَجُ بَرَكَاتُ الْأَرْضِ، وَ لَوْلا مَا عَلَى الْأَرْضِ مِنّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِها﴾.

ثُمَّ قَالَ: ﴿وَ لَمْ تَخْلُ مُنْذُ خَلْقِ الله آدم علیه السلام مِنْ حُجَّةِ الله فيها؛ إِمَّا ظَاهِرُ مَشْهُورٌ، أَوْ غائبٌ مَسْتُورٌ، وَ لا تَخْلُو الْأَرْضُ إِلى أَن تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ، و لَوْلا ذلِكَ لَمْ يُعْبد الله﴾.

قَالَ سُلَيْمَانُ: فَقُلْتُ لِجَعْفَرِ الصَّادِقِ رضی الله عنه: ﴿كَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ المَستُور؟﴾.

قَالَ: ﴿كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَها سَحابٌ﴾. (2)

«ما پیشوای مسلمانان حجت خدا بر جهانیان سرور ایمانیان مانع فریب ،زنجیر کنندگان و سرپرستان .مسلمانانیم. ما مایۀ امان ساکنان ،زمینیم همان گونه که ستارگان امان آسمانیان اند و خداوند به ما آسمان را نگاه داشته تا بر زمین فرو نیاید - مگر به اذن او-؛ و خداوند به

ص: 129


1- علیاری ،تبریزی ،على بهجة الأمال في شرح زبدة المقال، ج 7، ص 626
2- صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص 271، به نقل از: قندوزی حنفی سلیمان بن ابراهیم ينابيع المودّة، ص 477

وسيلهٔ ما است که باران نازل شده و رحمت منتشر گشته و برکت های زمین بیرون می آید و اگر کسی از میان ما بر زمین ،نبود ،زمین زمینیان را در خود فرو می بُرد».

سپس فرمود: «از هنگام آفریده شدن آدم علیه السلام، زمین از حجّت الهی - خواه آشکار و مشهور و یا پنهان و مستور - خالی نبوده و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد بود و اگر این گونه نبود خداوند، پرستش نمی شد».

سلیمان :گفت پس به جعفر صادق رضی الله عنه گفتم: «مردمان از وجود حجّتی که غایب و در پرده است چگونه بهره گیرند؟»

فرمود: «به همان صورت که از خورشید - در آن هنگام که ابری آن را پوشانده است-، بهره گیرند».

و شریف مرتضی در رساله غیبة الحجّة می نویسد: «پس اگر گفته شود: میان وجود او که غایب ،است و کسی به او دسترسی ندارد و هیچ کسی از او بهره مند نمی گردد، با عدم او چه تفاوتی وجود دارد؟ و اگر تفاوتی نباشد؛ همان گونه که جایز است پنهان باشد تا بداند که مردم از او تمکین خواهند کرد و آن گاه ظهور کند؛ جایز است که خدا وی را تا آن گاه که می داند مردم از او تمکین خواهند کرد، در پرده بدارد؟ بدو گفته می شود:

اوّل آن که ما می توانیم بگوییم که بسیاری از دوستان و قائلان به امامت او بر وی دسترسی داشته و از وی بهره می گیرند؛ و کسانی از ایشان که بر وی دسترسی ندارند و شیعیان و معتقدان به امامتش که وی را ملاقات نمی کنند در حال ،غیبت باز هم از او بهره مند می گردند، بهره ای که می گوییم در تکلیف از آن چاره ای نیست چراکه با آگاهی آنان از این که او در میانشان وجود دارد و حتمی که بر ،واجب و لازم بودن فرمان او دارند؛ گزیری برایشان نمی ماند از این که از وی بیم داشته

ص: 130

باشند و در ارتکاب زشتی ها بهراسند و از تأدیب و بازخواست وی در ترس باشند.

پس کارهای ناپسندشان کاسته گردد و بر اعمال نیکشان افزوده شود و این جهت عقلی نیاز به امام است؛ پس او اگر برای دشمنانش به خاطر هراس از ،ایشان و مسدود کردن راه بهره مندی از او به دست خودشان؛ پس برای ما این سخن بهره گیری دوستانش از او به دو طریقِ مذکور روشن می گردد.

بنابر آن چه می گوییم تفاوت میان وجود امام که از جهت ترس از دشمنانش غایب بوده و در این حالت انتظار کشد تا از او تمکین کنند و سپس ظهور کند و به آن چه خداوند بد و واگذارده، قیام کند و میان عدم او تفاوتی روشن و آشکار وجود دارد؛ چه اگر وی معدوم باشد آن چه از بندگان که از مصالح ایشان فوت شود و هدایت شدگی هایی که از کف می دهند و محروم شدن از لطف ،او منسوب به خداوند سبحان می،گردد و حجتی در زمین بر بندگان و سرزنشی بر آنان نیست، ولی هنگامی که موجود و تنها به خاطر ترس از آنان پرده نشین باشد آن چه که از مصالح [دنیوی] ازیشان فوت ،گردد و منفعت هایی که از دست ،دهند منسوب به خودشان بوده و آنان مورد سرزنش و بازخواست هستند». (1)

و علّامه مجلسی - رحمة الله عليه - در وجه تشبیه آن حضرت علیه السلام به خورشیدی که در پس ابر است وجوهی را آورده و می گوید: «تشبیه آن حضرت به آفتابی که در زیر ابر پوشیده شده، اشاره به نکات چندی است؛ اوّل این است که نور وجودی و دانش و هدایت به دست آن حضرت علیه السلام

ص: 131


1- شریف ،مرتضی علی بن حسین، رسائل، ج 2، ص 297

به مردمان میرسد؛ چراکه در روایاتِ ،مُستفیض، ثابت شده است که ،ایشان برای ایجاد ،آفریدگان علّت غاییه هستند؛ یعنی اگر وی نمی بود، نور وجود به هیچ کس نمی رسید، و از برکت و شفاعت ،ایشان آشکار شدن علوم و معارف برای خلایق و زائل گشتن بلاها از ،ایشان به برکت آنان و طلب شفاعت و توسّل به ایشان است.

و اگر وجودشان نبود ،مخلوقات به سبب کردارهای ناپسندشان مستحقّ عذاب های گوناگونی می شدند چنان که خداوند متعال می فرماید:

﴿وَ مَا كَانَ اللهُ لِيُعِذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ﴾ (1)

و خداوند مادامی که تو در میان آنان ،باشی ایشان را عذاب نکند.

ما بارها که از شمار بیرون ،است تجربه کرده ایم که در وقت گره خوردن کارها و مشکل شدن ،امورات، و دور شدن از درگاه الهی و بسته شدن درهای فیض [خداوندی] هنگامی که ایشان را شفیع کرده و به پرتو آنان توسّل جسته ایم به اندازه ارتباط معنویی که در آن ،حال برایمان حاصل گشته ،است آن دشواری ها بر ما آسان ،گردیده و این ،معانی برای آن که خداوند جهان دیده دلش را به نور ایمان روشنایی بخشیده، محسوس است، و شرح آن در کتاب «امامت» گذشته است.

دوم آن که: در هنگام پنهان شدن آفتاب در پس ابرها مردمان با وجودی که از آن، بهره می جویند، ولی لحظه به لحظه انتظارش را می برند، تا ابرها به کناری ،رود و رُخ ،نمایاند تا بیشتر از آن بهره گیرند.

ص: 132


1- سوره انفال (8)، آیه 33 (مترجم).

هم چنین است روزگار غیبت آن حضرت علیه السلام که مُخلصان شیعه در الا هر وقت و زمان چشم به راه ظهور و خروج او هستند و از ظهورش نا امید نگردند.

سوم آن که: انکار کننده وجود او با وجود فراوانی آثار ظهور وی همانند کسی است که وجود خورشید را هنگامی که در پس ابرها از دیدگان پوشیده ،مانده انکار می.کند

چهارم آن که: گاه می شود که پنهان شدن خورشید به زیر ابرها صلاحش برای بندگان بیش تر از آشکار شدن باشد؛ همچنین است غیبت او در این زمان که از ظهور وی سودمندتر بوده و از همین رو از ایشان غایب گردیده است.

پنجم آن است که: کسی می خواهد به خورشید بنگرد ولی در حالی که ،خورشید آشکار است ممکن نمی شود و چه بسا که کوری وی را در پی ،باشد از آن جهت که نیروی باصره اش از در برگرفتن آن ناتوان است همچنین است آفتاب ذات مقدّس او که چه بسا ظهورش دیده ها را زیان رساند و سبب کوری ،ایشان از ادراک حقّ ،گردد ولی در حال ،غیبتش توانایی ایمان به او را دارند همچون آن زمان که به خورشید که در پس ابرها فرو رفته است می نگرند و زیان نمی بینند.

ششم آن است که: خورشید گاهی از زیر ابرها بیرون آمده و کسی بدان می،نگرد و دیگری نگاه نمی کند؛ همچنین ممکن است که حضرتش در زمان غیبت برای برخی ظاهر شود و برای دیگران نشود.

هفتم آن که امامان با توجّه به آن که نفعشان فراگیر است؛ همچون ،آفتاب،اند کسی از ایشان بی بهره نمی ماند و تنها کسی که چشمانش کور باشد سود نمی بَرد؛ همان گونه که گفتار خداوند متعال:

ص: 133

﴿مَنْ كَانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ (1)

آن که در این جهان کور باشد پس در جهان آخرت ،نیز کور و گمراه تر خواهد بود.

در ،احادیث بدین معنا تفسیر شده است.

هشتم آن است که آفتاب افتادن در خانه ها به اندازه روزن ها و پنجره های آن ها و ارتفاع موانع است؛ هم چنین بهره مندی موجودات به انوار هدایت آنان به اندازۀ بلندای موانع حواس و نیروهای ادراکشان است که به منزلهٔ روزن های دل هایشان به شمار می آید و آن موانع عبارت اند از شهوات ،نفسانی و علایق جسمانی.

پس ،کسی آن اندازه در رفع حجاب های کثیف می کوشد که همچون شخصی می شود که در زیر آسمان ،ایستاده و شعاع آفتاب از همه طرف بر او می تابد.

پس از بیان این چند صورت که به وسیلهٔ آن ها تو را بر این بهشت ،روحانی هشت در گشودم خداوند متعال از فضل خویش هشت در دیگر را بر من گشود که عبارات برای آن ها تنگ باشد امید دارم که خداوند درباره معرفت اهل بیت بر روی من و تو هزار در بگشاید که از هر در از آن ها هزار در دیگر گشوده گردد» (2)

26.چنگ زدن به دین در زمان غیبت

به نقل از یمان تمّار است که گفت نزد ابو عبد الله [امام صادق] علیه السلام

ص: 134


1- سوره اسراء (17) ، آيه 72 ( مترجم )
2- مجلسی محمّد باقر، بحار الانوار، ج 52، صص 92 - 94

نشسته بودیم که به ما فرمود: ﴿إِنَّ لِصاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةُ، الْمُتَمَسِّكُ فيها بِدينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتادِ-﴾

ثُمَّ قَالَ: - هكذا بِيَدِهِ - ﴿فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ؟﴾.

ثُمَّ أَطرَقَ مَلِيّاً، ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَلْيَتَمَسَّكْ بِدِينِه﴾ (1)

«صاحب این امر را غیبتی است؛ در آن روزگار آن که به دینش چنگ می،زند همچون کسی است که خار مُغیلان را با دست خویش خُرد کند».

سپس - در حالی که با دستش نشان می داد- فرمود: «پس کدامین شما تيغ مُغيلان را با دست می گیرد؟».

آن گاه اندکی خاموش ماند و سپس فرمود: «صاحب این امر غیبتی دارد پس باید ،بنده از خداوند بترسد و به دین خویش چنگ زند».

27.عبادت در زمان غیبت

به نقل از عمّار ساباطی است که گفت به ابو عبدالله [امام صادق] علیه السلام گفتم: ﴿أَيُّمَا أَفْضَلُ: الْعِبَادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الإمام مِنْكُمْ الْمُسْتَتِرٍ في دَوْلَةِ الْبَاطِلِ: أوِ الْعِبَادَةُ في ظُهُورِ الْحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ، مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الظَّاهِرِ؟﴾.

فَقَالَ: ﴿يَا عَمَّارُ! الصَّدَقَهُ فِي السِّرِّ - وَ اللَّهِ - أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلَانِيَةِ، وَ كَذلِكَ - والله - عِبَادَتُكُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ، وَ تَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ، وَ حالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ الله - عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ - في ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَام الْحَقِّ الظَّاهِرِ في دَوْلَةِ الْحَقِّ، وَ لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبادَةِ وَالأَمْنِ في دَوْلَةِ الْحَقِّ.

و اَعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّى مِنْكُمُ الْيَوْمَ صَلاةَ فَريضَةٍ فِي جَمَاعَةٍ، مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ

ص: 135


1- کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج 1، صص 335 - 336

عَدُوِّهِ في وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا، كَتَبَ اللهُ لَهُ خَمْسِينَ صَلَاةَ فَرِيضَةٍ فِي جَمَاعَةٍ؛

وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلاةَ فَرِيضَةٍ وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ في وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا، كَتَبَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - بها لَهُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ صَلاةَ فَريضَةٍ وَحْدَانِيَّةٌ ؛

وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلاةَ نَافِلَةٍ لِوَقْتِها فَأَتَمَّهَا، كَتَبَ اللهُ لَهُ بِهَا عَشْرَ صَلَوَاتٍ نَوَافِلَ: وَ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ حَسَنَةٌ، كَتَبَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - لَهُ بِها عِشْرِينَ حَسَنَةٌ، وَ يُضَاعِفُ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - حَسَنَاتِ الْمُؤْمِنِ مِنكُمْ إِذَا أَحْسَنَ أَعْمَالَهُ، وَ دَانَ بالتقيَّةِ عَلَى دِينِهِ وَ إِمَامِهِ وَ نَفْسِهِ، وَ أَمْسَكَ مِنْ لِسَانِهِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةٌ إِنَّ اللَّهَ - عَزَّ وَ جَلَّ- كَريمٌ﴾.

قُلْتُ: ﴿جُعِلْتُ فِدَاكَ! قَدْ وَ اللَّهِ رَغَبْتَني فِي الْعَمَلِ، وَ حَثَثتَني عَلَيْهِ، وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ صِرْنَا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلُ أَعْمَالاً مِنْ أَصْحَابِ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْكُمْ في دَوْلَةِ الْحَقِّ، وَ نَحْنُ عَلى دينِ وَاحِدٍ؟﴾.

فَقَالَ: ﴿إِنَّكُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَى الدُّخُولِ فِي ِدينِ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - وَ إِلَى الصَّلاةِ، وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجَّ، وَ إِلى كُلِّ خَيْرٍ وَفِقْهِ، وَ إِلى عِبَادَةِ اللَّهِ - عَزَّ ذِكْرُهُ - سِرّاً مِنْ عَدُوِّكُمْ مَعَ إمَامِكُمُ الْمُسْتَترِ مُطيعينَ لَهُ، ضابِرينَ مَعَهُ، مُنتَظِرينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ، خَائِفينَ عَلَى إِمَامِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ مِنَ الْمُلُوكِ الظُّلَمَةِ، تَنْظُرُونَ إِلَى حَقٌّ إِمَامِكُمْ، وَ حُقُوقِكُمْ فى أَيْدِي الظَّلَمَةِ، قَدْ مَنْعُوكُمْ ذَلِكَ، وَأَضْطَرُّوكمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَ طَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ وَ عِبادَتِكُمْ، وَ طَاعَةِ إِمَامِكُمْ، وَالْخَوْفِ مَنْ عَدُوِّكُمْ، فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - لَكُمُ الأَعْمَالَ، فَهَنيئاً لَكُمْ﴾.

قُلْتُ: ﴿جُعِلْتُ فِذاكَ! فَمَا تَرى إِذا أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ، وَ يَظْهَرَ اَلْحَقُّ، وَ نَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ، وَ طَاعَتِكَ، أَفْضَلُ أَعْمَالاً مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْلِ؟﴾.

فَقَالَ: ﴿سُبْحَانَ اللهِ! أَمَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللهُ - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلادِ، وَ يَجْمَعَ اللهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ اللهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ، وَلا يَعْصُونَ اللهَ - عَزَّ وَ جَلَّ - فِي أَرْضِهِ، وَ تُقَامَ حُدُودُهُ في خَلْقِهِ، وَ يَرُدَّ اللهُ الْحَقَّ

ص: 136

إِلَى أَهْلِهِ، فَيَظْهَرُ حَتَّى لا يَسْتَخْفَى بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ؛ أَمَا - وَ اللهِ - يَا عَمَّارُ! لا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتُ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا، إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ، فَأَبْشِرُوا﴾ (1)

«کدام یک برتر است: عبادت پنهان با امامی از شما [اهل بیت] که پنهام باشد در زمان دولت باطل و یا عبادت با امامی از شما که آشکار باشد، در زمان ظهور حقّ و دولت آن؟».

پس فرمود: «ای عمّار! به خدا سوگند که صدقهٔ پنهانی برتر از صدقهٔ آشکار است؛ هم چنین است عبادت شما که به خدا سوگند، نهان بودن آن با امام پنهان در حال دولت باطل و بیم شما از دشمن خویش در زمان چیرگی ،باطل و در حال مصالحه بهتر است از کسی که خداوند عزّ و جلّ را در ظهور حقّ با امام راستین ،آشکار در دولت بر حقّ عبادت می کند. عبادت با ترس در زمان دولت باطل همانند پرستش در زمان آسایش و در روزگار دولت حقّ نباشد.

و بدانید هر یک از شما که یک نماز واجب را به جماعت به جای آورد و آن نماز را پنهان از دشمن خویش و در وقت خود و کامل ادا ،کند خداوند ثواب پنجاه نماز واجب که به جماعت خوانده شده است را برای وی در شمار آورد. هر کدام از شما که یک نماز واجب را نهان از دشمن خویش ،بخواند و آن را کامل به جای آورد خداوند عزّ و جل ثواب بیست و پنج نماز واجب که به فُرادا ادا شده است را برایش ثبت فرماید و هر کدام از شما که نماز نافله ای را در وقت خود ادا کند، و کامل به جای ،آورَد ،خداوند پاداش ده نماز نافله را به او عطا فرماید، و هر کدام از شما که حسنه ای انجام دهد خداوند عزّ و جلّ به وی پاداش

ص: 137


1- کلینی، محمّد بن یعقوب کافی، ج 1، صص 333 - 335.

بیست حسنه بدهد و او باز هم نیکی های مؤمنانی را که کارهای خویش را خوب تر ،نمایند و بر طبق تقیّه و حفظ ،خود دین و امامش عمل کنند و زبانشان را نگاه دارند دو چندان کند که خداوند عزّ و جل - به راستی - کریم است».

گفتم: «فدایت شوم! به خدا سوگند که به عمل تشویقم کردی، و مرا بر آن داشتی ولی دوست دارم ،بدانم چگونه است که کردارمان در زمان ،حال برتر از کردار یاران امامی از شما که آشکار باشد، به هنگام دولت بر حقّ ،است با آن که ما بر یک دین هستیم؟».

فرمود: «برای آن که شما بدان ها پیشی گرفتید در وارد شدن به دین خداوند عزّ و جل و به ادای ،نماز ،روزه حجّ و هر کار خوبی پرداختید و خدایتان - عزّ ذکره - را نهان از دشمن خویش پرستش کردید در حالی که امامتان غایب است و شما مطیع ،اویید و با وی شکیبایی کنید و در انتظار دولت حقّ به سر بَرید، در حالی که از فرمانروایان ستم کار بر امام ،خود و خویشتن در هراسید.

شما با چشمان خویش می نگرید که حقّ امامتان و حقّ خودتان در دست ستمگران است که آن را از شما باز داشته اند شما را ناچار به دنبال فواید مادّی و وادار به تلاش برای معاش کرده اند

علاوه بر این صبر بر دینداری و عبادت و اطاعت از امامتان با بیم از ،دشمن و بدین سبب است خداوند عزّ و جل اعمالتان را چندین برابر کرده؛ گوارایتان باد

گفتم: «فدایت گردم! چرا می فرمایید که ما باید از یاران حضرت قائم ،باشیم و دولت ،حقّ به رهبری او آشکار شود؛ با وجودی که امروز در سرپرستی ،شماییم و در فرمان ،شما و کردارمان از یاران دولت حقّ و عدالت برتر است؟».

ص: 138

فرمود: «سبحان الله! شما نمی خواهید که خداوند حقّ و عدالت را در تمامی ،بلاد آشکار کند سخنِ همگی مردمان را یکی کند، دل های گونه گون را با هم درآمیزد و مهربان سازد؛ مردم نافرمانی خدا نکنند، در زمین او حدود و قوانینش بر همگان جاری گردد و خداوند حقّ را به اهلش بازگرداند و حق آن چنان آشکار شود که هیچ حقّی از بیم خلق در زیر پرده پوشیده و پنهان نمانَد؟

ای عمّار! به خدا سوگند که هیچ یک از شما در این وضع کنونی که در آن به سر می برید، نمیرد جز آن که به نزد خداوند از بسیاری از شهیدان بدر و احد برتر است مژده باد شما را».

28.ثواب منتظران حضرت مهدى علیه السلام

از ابوبصیر و محمّد بن مسلم از ابو عبد الله [امام صادق] از پدرانش به نقل از امیر مؤمنان علیهم السلام است که: ﴿الْمُنتَظِرُ لأَمْرِنا كَالْمُتَشَحْطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ الله﴾ (1)

«چشم انتظار امر ما همچون آن کس است که در جهاد در راه خداوند در خون خویش غلتیده باشد».

29.آنان که به دیدارش رسیده اند

كليني - رحمة الله علیه - در کافی (2) بابی را به نام آنان که حضرت علیه السلام را دیده اند؛

شیخ صدوق - رحمة الله عليه - در كمال الدّين و تمام النّعمة (3) بابی را

ص: 139


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 645، ش 6
2- کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 333
3- صدوق، همان، ص 645، ش 6

به ذکر کسانی که حضرت قائم علیه السلام را مشاهده کرده و وی را دیده و با وی سخن گفته اند؛

شیخ طوسی - رحمة الله عليه - در الغيبة (1) فصلی را به روایت های آنان که حضرت علیه السلام را دیده اند

علّامه مجلسی - رحمة الله علیه - در بحار الانوار (2) نیز بابی را به ذکر کسانی که آن حضرت - صلوات الله علیه- را دیده اند و همچنین بخشی نادر را به افرادی که در زمان غیبت کبری و نزدیک به زمان ما به حضور حضرت علیه السلام رسیده اند؛

علّامه نورى - رحمة الله عليه - در نجم ثاقب (3) شیخ علی اکبر نهاوندی در العبقرىّ الحسان (4) و علّامه صافی در منتخب الاثر (5) بابی را بدانان که وی را در زمان غیبت کبری دیده اند اختصاص داده اند.

برخی از اصحاب ما رساله های جداگانه ای را در این باره پدید :آورده اند علامه سیّد هاشم بن سلیمان نوبلی بحرانی - درگذشته به سال 1107 ق - تبصرة الولى فى من رأى المهدی (6) را نگاشت (7)؛

ميرزا محمّدتقی بن كاظم بن عزيزالله بن مولى محمّدتقی مجلسی-

ص: 140


1- طوسی، محمّد بن حسن الغيبة، ص 152
2- مجلسی ،محمّد باقر، بحار الانوار، ج 13، صص 104 و 143 از چاپ امین الضّرب و ج 52، صص 1 - 77 از چاپ حروفی ایران
3- نوری ،حسین نجم ثاقب، ص 152
4- نهاوندى على اكبر العبقرىّ الحسان، ج 2، ص 57
5- صافی، لطف الله منتخب الاثر، ص 412
6- در: تهرانی ،آقابزرگ ذریعه، ج 3، ص 326 یاد شده است.
7- به فارسی ترجمه شده است: بحرانی ،هاشم روزنه ای به خورشید حکایات باریافتگان به حضور حضرت مهدى عليه السّلام ترجمه سیّدحسن افتخارزاده [تهران]: شرکت نشر و تبلیغ نیک ،معارف [چاپ اوّل] 1368 چاپ دوم 191، ص، وزیری (مترجم)

مشهور به ،الماسی و در گذشته به سال 1159 ق - بهجة الاوّلياء فى من فاز بلقاء الحجّة عليه السّلام (1) را به فارسی پدید آورد که از انجام افتادگی دارد

سيّد جمال الدّين محمّد بن حسین یزدی حائری طباطبایی - درگذشته در حدود سال 1313 ق - بدائع الكلام فى من فاز بلقاء الامام عليه السّلام (2) را پرداخت؛

علّامه نوری - درگذشته به سال 1320 ق - رسالة جنّة المأوى في ذكر من فاز بلقاء الحجّة عليه السّلام را نگاشت

شاگرد او شیخ محمّد باقر بیرجندی - درگذشته به سال 1352ق - كتاب بغية الطّالب فى من رأى الامام الغائب (3) را تألیف کرد و شیخ علی اکبر نهاوندی - درگذشته به سال 1369ق - الياقوت الاحمر في من رأى الحجّة المنتظر را نگاشت.

در کافی در اوّلین روایتی که در باب مورد ذکر آورده است می گوید: به نقل از عبدالله بن جعفر حِمیَری است که می گفت: «اَجْتَمَعْتُ أَنا وَ اَلشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو - رَحِمَهُ الله - عِنْدَ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ، فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنِ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلُهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا عَمْرُوا إِنِّي أُريدُ أَنْ أَسْأَلُكَ عَنْ شَيْءٍ، وَ مَا أَنَا بِشاکًّ فيما أُريدُ أَنْ أَسْأَلُكَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعتقادي و ديني أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ، إلا إذا كانَ قَبْلَ يَوْم الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً؛

فَإِذَا کَانَ ذلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّهُ وَ أُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَهِ فَلَمْ یَکُ

﴿ يَنْفَعُ نَفْساً إيمَانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا ﴾ (4)

ص: 141


1- در: تهرانی همان، ج 3، ص 160.
2- در همان، ج 3، ص 65
3- در: همان، ج 3، ص 133
4- سوره انعام (6) آیه 158 (مترجم).

فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - وَ هُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيامه، و لكِنّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يقيناً، وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - أَنْ يُرِيَهُ كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْنِي؟ ﴿قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَكِنَّ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ﴾ (1)؛

وَ قَدْ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلى أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ: مَنْ أَعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخَذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟ فَقَالَ لَهُ: الْعَمْرِيُّ ثقَتِي فَمَا أَدّى إِلَيْكَ عَنّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ ما قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنّي يَقُولُ. فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ، فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ.

وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٌّ أَنَّهُ سَأَلَ أَنَا مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ، فَقَالَ لَهُ: الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ، فَمَا أَدْيَا إِلَيْكَ عَنّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالَا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ، فَاسْمَعْ لَهُمَا وَأَطِعْهُمَا، فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ؛ فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَيْنِ قَدْ مَضَيَا فِيكَ﴾.

قالَ: فَخَرَّ أَبُو عَمْرُو سَاجِداً، و بَكى؛

ثُمَّ قَالَ: ﴿ سَلْ حَاجَتَكَ﴾.

فَقُلْتُ لَهُ: «أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبي مُحَمَّدٍ علیه السلام؟﴾

فَقَالَ: ﴿ إي وَ اللهِ، وَ رَقَبَتُهُ مِثلُ ذَا﴾ - وَ أَوْماً بِيَدِهِ -.

فَقُلْتُ لَهُ: ﴿فَبَقِيَتْ وَاحِدَةٌ﴾.

فَقالَ لي: «هاتِ».

قُلْتُ: «فَالاِسْمُ؟».

قَالَ: ﴿ مُحَرَّمُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِكَ، وَ لا أَقُولُ هَذَا مِنْ عِنْدي فَلَيْسَ لي وَلا أن أُحَلَّلَ وَ لا أُحَرِّمَ، وَلَكِنْ عَنْهُ علیه السلام، فَإِنَّ الأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ، أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ مَضى، وَ لَمْ يُخَلَّفْ وَلَداً، وَ قَسَّم ميزاثهُ، وَ أَخَذَهُ مَنْ لا حَقٌّ لَهُ فِيهِ - وَ هُوَ ذَا- عِیالُهُ يَجُولُونَ، لَيْسَ أَحَدٌ يَجْسُرُ أَنْ يَتَعَرَّفَ إِلَيْهِمْ، أَوْ يُنیلَهُمْ شَيْئاً ؛ وَ إِذَا وَقَعَ الاِسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ، فَاتَّقُوا اللهَ، وَ أَمْسِكُوا عَنْ ذَلِكَ﴾.

ص: 142


1- سوره بقره (2) آیه 260 (مترجم).

من و شیخ ابو عمرو (1) - رحمهُ الله - نزد احمد بن اسحاق بودیم؛ پس احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که از او دربارهٔ جانشین پرسش کنم پس به او گفتم: «ابا عمرو! من می خواهم که از تو چیزی بپرسم ولی در این مطلبی که از تو می پرسم شکّ نبرده ام؛ پس اعتقاد و دین من آن است که زمین از حجّت خالی نمی ماند مگر آن که چهل روز پیش از روز قیامت باشد؛ پس در این هنگام حجّت برداشته می شود و باب توبه بسته می گردد؛ پس کسی را ایمانش فایده نبخشد، اگر پیش از آن ایمان ،نیاورده و یا در ،ایمانش خیری کسب نکرده باشد؛ پس آنان اشرار خلق خداوند عزّ و جلّ اند و آنان اند که قیامت برای ایشان به پا می گردد ولی من دوست دارم تا بر یقینم افزوده گردد و ابراهیم علیه السلام از پروردگارش پرسید که مردگان را چگونه زنده می کند؟

فرمود: آیا ایمان نیاورده ای؟

گفت: چرا ولی برای آن که قلبم آرام گیرد؛

و ابو علی احمد بن اسحاق روایت کرد مرا به نقل از ابوالحسن [امام هادی] علیه السلام که گفت: از او پرسیدم و گفتم برای چه کسی کار کنم و [مبانی دینم] را از که بگیرم و به سخن چه کسی روی کنم؟

پس به او گفتند: عَمری مورد اطمینان من است هر چه به تو رساند از جانب من است و هرچه بر تو گوید از سوی من است؛ پس به سخنش گوش فراده و فرمان بردار او باش که ثقه و امانت دار است.

و روایت کرد مرا ابو علی که او از ابو محمّد [امام حسن عسکری ] علیه السلام سخنی همانند آن پرسید؛ پس او را :گفتند عَمری و پسرش مورد اطمینان اند هر چه به تو ،رسانند از جانب من است و هر چه بر تو

ص: 143


1- مقصود، عثمان بن سعيد عمری نخستین نایب خاصّ امام زمان است (مترجم)

گویند از سوی من است؛ پس به سخنانشان گوش فراده و فرمان بردار آن دو باش که ثقه و امانت دارند پس ،این گفتار دو امام در گذشته درباره تو بود».

گفت: ابو عمرو سجده کرد و گریست؛

سپس گفت: «نیازمندی ات را بپرس».

پس به او گفتم: «آیا تو جانشین پس از ابو محمّد [امام حسن عسکری] علیه السلام را دیده ای؟»

پس گفت: «به خدا سوگند که ،آری و گردنش این گونه بود»- و با دستش نشان داد-.

او را گفتم: «یک پرسش دیگر مانده است».

پس به من گفت: «بیاور»

گفتم: «نامش چیست؟».

گفت: «بر شما حرام است که از آن بپرسید این را من از جانب خویش نمی گویم من از سوی خویش حلال و حرام نکنم؛ بلکه از جانب او علیه السلام می گویم؛ در باور ،سلطان چنین است که ابا محمّد درگذشت و فرزندی از خویش به یادگار نگذاشت میراث او را تقسیم کرده و آن که حقّی در آن ،نداشته آن را ،گرفته و حال خاندانش آواره اند کسی جرأت ندارد که خویشتن را به آنان بازشناساند».

یا چیزی به ایشان برساند؛ اگر نام ،امام فاش ،شود به دنبال او می آیند؛ پس از خدا بترسید و از این خواسته باز ایستید».

کلینی - رحمهُ الله - می گوید: «و شیخی از اصحاب ما- که نامش را از بن اسحاق نیز چنین پرسشی یاد برده ام -روایتم کرد که ابو عمرو از احمد ،کرد و او پاسخی همانند آن گفت» (1)

ص: 144


1- کلینی، محمّد بن یعقوب کافی، ج 1، ص 329 (مترجم).

علّامه مجلسی قدس سره در مرآة العقول در ذیل این روایت می نویسد: «نخستین روایت صحیح است و سند آن که [در پایان حدیث] آمده مُرسل است».

30.شمایل مهدی موعود

به نقل از جابر جُعفی است که گفت: از ابو جعفر [امام محمّد باقر] علیه السلام شنیدم که می:فرمود سَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ لا فَقَالَ: ﴿أَخْبِرْنِي عَنِ الْمَهْدِي مَا أَسْمُهُ؟﴾

فَقَالَ: ﴿أَمَّا أَسْمُهُ؛ فَإِنَّ حَبيبي علیه السلام عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لا أُحدتَ بِهِ حَتَّى يَبْعَثه الله﴾. فَقَالَ: ﴿أَخْبِرْنِي عَنْ صِفَتِهِ﴾.

قَالَ: ﴿هُوَ شَابٌ مَرْبُوحٌ (1)، حَسَنُ الْوَجْهِ، حَسَنُ الشَّعْرِ، يَسيلُ شَعْرُهُ عَلَى منْكَبَيْهِ و يَعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوادَ شَعْرِ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ، بِأَبِي ابْنَ خِيَرَةِ الإماء﴾. (2)

عمر بن خطّاب از امیر مؤمنان علیه السلام پرسید و گفت: «از مهدی آگاهم کن که نامش چیست؟».

پس فرمود: «امّا نام او؛ پس محبوبم (3) به من سفارش کرد تا به نام او- تا زمانی که خداوند او را برانگیزد- اشارت نبَرم»

گفت: «پس از صفتش برایم بگو»

گفت: «او جوانی است با قامتی ،میانه و سیما و مویی زیبا مویش بر دو کتف او آویخته نور رویش بر سیاهی موی سر و صورتش چیره ،است و پدرم فدای فرزند برترین زنان باد».

ص: 145


1- «مربوع» به معنای قامت متوسّط است.
2- مفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ج 2، ص 332
3- مقصود پیامبر اکرم هستند (مترجم)

31.طول عمر مهدی موعود

به نقل از سعید بن جبیر است که :گفت از سرور عابدان علیّ بن حسین علیهما السلام شنیدم که می فرمود: ﴿فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ، وَ هُوَ طُولُ الْعُمْرِ﴾؛ (1)

«درباره قائم، سنّتی از نوح جریان دارد و آن طول عمر است».

می نویسم: شیعیان در کتاب هایشان به ذکر مُعمّران و دراز عُمران پرداخته اند تا از این راه عدم دور بودن و استبعاد عمر حضرت - عجّل الله تعالى فرجه الشّريف - را نمایانده باشند؛ از این شمار صدوق امّت است در کتابش کمال الدّين و تمام النّعمة (2)؛

و از ایشان است معلّم ،امّت شیخ مفید در الفصول العشرة في الغيبة (3)؛ و از ایشان است شریف مرتضی علم الهدی در کتابش امالی (4) و از ایشان است علّامه مجلسی در بحارالانوار...(5)؛

و شیخ محمّد بن علی کراجکی - درگذشته به سال 449ق و از بزرگان شاگردان شریف مرتضی - كتابش البرهان على صحّة طول عمر الامام صاحب الزّمان را پرداخته و آن را در کنز (6) ش درج کرده است؛

و شیخ طوسی در الغیبة (7) فصلی را به بیان عمر حضرتش علیه السلام اختصاص داده؛ پس بدان مراجعه کنید

ص: 146


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدين و تمام النّعمة، ص 322، ش 4 و 5.
2- همان، صص 536 - 575
3- مفید محمّد بن محمّد بن نعمان الفصول العشرة فى الغيبة، صص 22 - 27
4- شریف ،مرتضی، علیّ بن حسین، امالی، ج 1، صص 165 - 195.
5- مجلسی ،محمّد باقر، بحار الانوار، ج 13، صص 59 - 77 از چاپ امین الضّرب و ج 51 صص 225 - 293 از چاپ حروفی ایران
6- کراجکی محمّد بن علی کنز الفوائد، ج 2، ص 114
7- طوسی، محمّد بن حسن الغيبة، ص 258

و در مسائل کلامیه می نویسد: «استبعادی در طول حیات قائم علیه السلام نیست؛ چرا که دیگران در امّت های پیشین سه هزار سال عمر کرده اند؛ چراکه کسانی همچون: شُعیب پیامبر و لُقمان علیهما السلام، و به همین خاطر امری ممکن به شمار ،آید و خداوند بر این کار توانا است» (1)

و فیلسوف ماهر كمال الدّين ميثم بن عليّ بن میثم بحرانی - درگذشته به سال 669ق - می گوید: «و امّا طول عمر حضرت؛ پس نهایت کاری که دشمن می تواند انجام دهد دور دانستن آن است که به چند صورت ردّ می شود:

اوّل آن که: هرکس به اخبار و سیرۀ معمّران ،بنگرد خواهد دانست که به اندازه عمر او، و بیش از آن امری عادی است دربارۀ آن لقمان که پرورش دهنده کرکس ،بود نقل شده است که هفت هزار سال بزیست و روایت شده است که عمرو بن حممه دوسی چهارصد سال عمر کرد و به جز این دو دیگر معمّران نیز به همین صورت اند.

دوم گفتار خداوند متعال درباره نوح علیه السلام است:

﴿ فَلَبِثَ فيهمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِينَ عاماً﴾ (2)

پس نه صد و پنجاه سال در میان آنان درنگ کرد

سوم میان ما و دشمن دربارۀ زنده بودن خضر و الیاس علیهما السلام از پیامبران و سامری و دجّال از گمراهان اتّفاق نظر وجود دارد و هنگامی که این دربارۀ دو طرف مقابل جایز باشد؛ پس چگونه در همانند آن در گروه میانه- که مقصودم طبقۀ اوّلیا هستند-، روا نباشد». (3)

علّامه بزرگ محمّد حسین آل کاشف الغطا می گوید: «...آنان که باقی

ص: 147


1- همو الرّسائل العشر، ص 99
2- سوره عنکبوت (29) آیه 14
3- بحرانی میثم بن علی قواعد المرام في علم الكلام، ص 191.

ماندن وی در طول این زمانی که از هزار سال تجاوز می کند را دور می،شمارند گویا از داستان عمر نوح غفلت کرده، و یا تغافل می کنند که به بیان ،قرآن نهصد و پنجاه سال در قوم خویش زندگی کرد و کم ترین چیزی که برای عمر او گفته اند هزار و شش صد سال و بیش از این نیز تا سه هزار سال گفته اند.

عالمان حدیث اهل سنّت - به جز نوح - کسانی را یاد کرده اند که عمرشان بیش از این بوده است در تهذیب الاسماء می گوید: در زندگانی خضر و پیامبری او اختلاف کرده اند؛ پس بیشینهٔ دانشمندان گفته اند که او ،زنده و در میان ما موجود است و این مورد اتّفاق صوفیّه و اهل صلاح و معرفت است و حکایت های آنان در دیدار او و ملاقات با وی و استفاده از او و پرسش و پاسخ از او و وجود او در مکان های شریف و کشورهای نیکو بیش از آن است که در شمار آید و مشهور تر از آن است که ذکر شود؛ شیخ ابو عمرو بن صلاح در فتواهایش می گوید او به عقیدهٔ تمامی دانشمندان و صالحان زنده است و عوام نیز به همین عقیده اند و تنها عدّه ای از محدّثان وی را انکار کرده اند.

و به ذهنم می رسد که او در جایی دیگر و زمخشری در ربیع الابرار می:گوید مسلمانان در زنده بودن چهار نفر از پیامبران اتفاق نظر دارند؛ دو نفر از آنان: ادریس و عیسی در آسمان و دو نفر از آنان: الیاس و خضر در زمین هستند و تولّد خضر در زمان ابراهیم - پدر پیامبران - بود.

و معمّرانی که از عمر طبیعی تجاوز کرده و تا صدها سال زندگی کرده اند فراوان،اند و سیّد مرتضی در امالی خویش پاره ای از آنان را ،آورده و به جز او صدوق در اکمال الدّین بیش از آنچه شریف [مرتضی] ذکر کرده را آورده است و در همین زمان ها نیز تعدادی را می بینیم که عمرشان به صد و بیست یا نزدیک به آن و یا بیش از آن رسیده است

ص: 148

حقیقت آن است که هر که بر نگاه داری یک روز زندگی، توان دارد بر نگاهبانی هزاران سال نیز توانا است و چیزی باقی نمی مانَد جز اینکه عملی خارق عادت است ولی آیا در قانون طبیعت خوارق عادت و ،شذوذ دربارۀ انبیا و اوّلیا چیزی شگفت و نادر است؟

مراجعه کنید به مجلّدات مُقتطف (1) پیشین که مقالات فراوان و دلایل عقلانی و روشنی از بزرگان فیلسوفان غربی را در آن می توان یافت که امکان زندگی دائمی در جهان را اثبات کرده و یکی از دانشمندان بزرگ اروپا گفته است که اگر شمشیر ابن ملجم در کار نبود علیّ بن ابی طالب از آنان بود که همیشه در دنیا زنده می ماند زیراکه تمامی صفات کمال و اعتدال را در خویشتن گرد آورده بود و در این جا نزد ما تحقیق این بحث گسترده است و مجال بیان آن نیست». (2)

علّامه شیخ محمّدرضا مظفّر - رحمة الله علیه - در این باره می گوید: «و طول ،زندگانی بیشتر از عمر ،طبیعی یا آن چه تصور می شود که عمر طبیعی ،است در پزشکی مردود و غیر ممکن نیست؛ به جز آن که ،پزشکی به آن چه که دیر زیستی انسان را بیش از ،معمول ممکن می،سازد دست نیافته است.

ولی اکنون که طبّ از آن عاجز مانده ،است خداوند متعال بر هر چیزی توان دارد و تا کنون طولانی شدن عمر نوح و باقی ماندن

ص: 149


1- آل كاشف الغطاء، محمّد حسين، اصل الشيعه و اصولها، ص 138
2- مقتطف نام مجلّه منتشره از سوی مؤسّسه انتشاراتی «مقتطف» است. این مؤسّسه را شاهین مکاریوس در 1876م در بیروت تأسیس و دکتر یعقوب صروف (1852 - 1927) در 1888م آن را به مصر منتقل و تا 1927م هفتاد شماره از آن را منتشر کرد؛ جرجی زیدان - پیش از تأسيس مجلّة الهلال - و سلامه موسی از نویسندگان پُرکار مقتطف بوده اند (مترجم)

انجام پذیرفته همان گونه که قرآن کریم از آن خبر داده است:....

و اگر کسی در آن چه که ،قرآن از آن آگاه کرده است شکّ برَد؛ پس باید فاتحه اسلام را خواند.

و از شگفتی ها است که مسلمانی از امکان این مسأله پرسش ،کند در حالی که ادّعای ایمان به کتاب عزیز را دارد» (1)

و از اهل سنّت، حافظ ابو عبدالله محمّد بن یوسف گنجی شافعی- کشته شده در سال 658ق - در کتابش البيان فى اخبار صاحب الزمان می گوید: «و منعی در بقای او به دلیل بقای عیسی و الیاس و خضر از اوّلیای خداوند متعال و بقای دجّال و ،ابلیس این دو ملعون از دشمنان الهی ،نیست و باقی ماندن آنان به توسّط قرآن و حدیث به اثبات رسیده و بر آن اتّفاق کرده اند سپس جایز بودن بقای مهدی را به انکار برخاسته اند. در این جا بقای همۀ آنان را روشن می کنم تا پس از آن هیچ عاقلی به انکار جایز بودن بقای مهدی علیه السلام گوش بسپارد...» (2)

32.نشانه های ظهور مهدی

به نقل از محمّد بن حُمران است که گفت: جعفر بن محمّد صادق علیهما السلام فرمودند: ﴿ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْب مُؤَيَّدُ بِالنَّصْرِ، تُطوى لَهُ الْأَرْضُ، وَ تَظْهَرُ لَهُ الْكُنُوزُ كُلُّها وَ يُظهِرُ اللهُ - تَعَالَى - بِه دينَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ، وَ لَوْ كَرة الْمُشْرِكُونَ، وَ يَبْلُغَ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ، فَلا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ خَرَابٌ إِلا عُمَرَ، وَ يَنزِلُ رُوحُ الله عيسى بْنُ مَرْيَمَ علیه السلام فَيُصَلِّي خَلْفَهُ﴾.

لا قَالَ ابْنُ حُمْران: قبل لَهُ: ﴿يَا ابْنَ رَسُولِ الله مَتى يَخْرِجُ فَايْمُكُمْ؟﴾.

ص: 150


1- مظفر، محمّدرضا، عقائد الاماميّة، ص 79
2- گنجی شافعی محمّد بن یوسف البيان فى اخبار صاحب الزّمان، ص 148

قَالَ: ﴿إِذَا تَشَبَّهَ الرّجالُ بِالنِّسَاءِ، وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ، وَ اكْتَفَى الرّجالُ بِالرِّجَالِ، وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ رَكِبَ ذَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وَ قُبِلَتِ الشَّهَادَةُ الزور، و رُدَّتْ شَهَادَةُ الْعُدُولِ، وَ اسْتَخَفْ النَّاسُ بِالدِّمَاءِ وَ ارْتِكَابِ الزِّنَا وَ أَكْلِ اَلرِّبَا وَ اَلرِّشَا وَ اِسْتِيلاَءِ اَلْأَشْرَارِ عَلَى اَلْأَبْرَارِ و خُرُوجُ السُّفْيَانِي مِنَ الشّام، وَ الْيَمَانِي مِنَ الْيَمَنِ، وَ خَسْفٌ بِالْبَيْدَاءَ، وَ قَتْلُ غُلام مِنْ آلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ، أَسْمُهُ مُحَمَّدُ ابْنُ مُحَمَّدٍ وَ لَقَبُهُ النَّفْسُ الزَّكِيُّ، وَ جَانَتْ صَيْحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ بِأَنَّ الْحَقِّ مَعَ عَلِيٌّ وَ شِيعَتِهِ﴾.

فَعِنْدَ ذلِكَ خُرُوجُ قَائِمِنَا، فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ، وَاجْتَمَعَ ثَلاثمائة و ثلاثةَ عَشَرَ رَجُلاً، وَ أَوَّلُ ما يَنطِقُ بهِ هَذِهِ الآية: ﴿بَقِيَّةُ الله خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ (1)

ثُمَّ يَقُول: ﴿أَنَا بَقِيَّةُ الله وَ حُجَّتُهُ وَ خَليفَتُهُ عَلَيْكُمْ، فَلا يُسَلِّمُ عَلَيْهِ مُسْلِمٌ، إلا قَالَ: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللهِ في أَرْضِهِ»، فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدَ - وَ هُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ - خَرَجَ مِنْ مَكَّةِ، فَلا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مَعْبُودُ دُونَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - مِنْ صَنَمٍ وَ وَثنٍ وَ غَيْرِهِ، إِلَّا فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَ ذَلِكَ بَعْدَ غَيْبَةٍ طويلةٍ». (2)

«همانا قائم علیه السلام با هراس افکندن [در دل های مشرکان] پیروز و با یاری [خداوند] تأیید ،گردد زمین در زیر پایش در نوردیده شود، و همگی گنج ها بر او نمایانده گردد. گستره سلطنتش شرق و غرب را فراگیرد و خداوند عزّ و جلّ دینش را به دست او بر تمامی ادیان چیرگی ،بخشد هر چند که مشرکان را ناگوار آید (3) پس در زمین هیچ خرابه ای باقی نماند جز آن که آبادش کند و روح خدا عيسى بن مريم علیه السلام فرود

ص: 151


1- سوره هود (11)، آیه 86
2- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 331
3- اشاره است به ﴿.... لیُظْهِرَهُ عَلی الدِّینِ کُلهِ ولو کَرِهَ المُشْرِکُونَ﴾ سوره توبه (9)، آیه 33 و سوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).

آمده و پشت سر او نماز می گزارد».

ابن حمران گفت: به حضرت عرض کردند: «ای پسر رسول خدا! در چه زمانی قائم شما خارج می شود؟»

فرمود: «هنگامی که مردان به ،زنان و زنان به مردان همانند شوند مردان به ،مردان و زنان به زنان کفایت ،کنند زنان زین سواری کنند شهادت ،دروغ مقبول و شهادت عادلان مردود شود، مردمان خون ریزی زنا و رباخواری و رشوه گیری را ناچیز ،شمارند و غلبه بدکاران بر ،نیکویان و خروج سفیانی از شام و یمانی از یمن و فرو شدن زمین در بیداء و کشته شدن جوانی از آل محمّد صلی الله علیه و اله در میان رکن و مقام نامش محمّد بن محمّد و لقبش نفس زکیّه ،باشد و آمدن آوایی آسمانی به این که: حقّ با علی و پیروانش است

پس هنگامی که ظهور ،کند پشتش را به کعبه می دهد و سیصد و سیزده نفر برای او گرد می آیند و نخستین کلامی که می گوید این آیه است که: ذخیره خداوند برایتان بهتر است اگر که مؤمن باشید.

سپس می گوید: منم ذخیره خدا در زمین ،او و خلیفه و حجّت او بر شما. پس هیچ مسلمانی بر او سلام نکند مگر آن که بگوید: درود بر تو اى ذخیره خدا در زمین خدا! پس هنگامی که این گروه «عقد» - که ده هزار مردند - برای او گرد ،آیند از مکّه خروج می کند؛ پس در زمین هیچ معبودی را - اعمّ از بت و دیگر چیزها - جز خداوند عزّ و جلّ باقی نگذارد؛ مگر آن که به آتشش ،اندازد و ،بسوزاند و این پس از غیبتی دراز است».

33.دجال کیست؟

به نقل از نزّال بن سبره است که گفت: خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبی

ص: 152

طالب علیه السلام، فَحَمِدَ الله-عَزَّ وَ جَلَّ -، وَ أَثْنى عَلَيْهِ، وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، ثُمَّ - قالَ: «سَلُوني - أَيُّهَا النَّاسِ - قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُوني» - ثلاثاً -:

فَقَامَ إِلَيْهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحَانَ فَقَالَ: «يَا أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ! مَتى يَخْرُجُ الدَّجالُ؟».

فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه السلام: ﴿أقْعُدْ، فَقَدْ سَمِعَ اللهُ كَلامَكَ، وَ عَلِمَ ما أَرَدْتَ؛ و الله مَا الْمَسْؤُولُ عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ وَ لكِنْ لِذلِكَ عَلامَاتٌ وَ هَيئاتٌ، يَتْبَعُ بَعْضُها بَعْضاً كَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، وَ إِنْ شِئْتَ أَنْبَأَتُكَ بِهَا﴾.

قال: «نَعَمْ يَا أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ».

فقال علیه السلام: ﴿أَحْفَظْ ، فَإِنَّ عَلَامَةَ ذَلِكَ: إِذا أَمَاتَ النَّاسُ الصَّلاةَ، وَ أَضَاعُوا : الأَمَانَةَ، وَ اسْتَحَلُوا الْكِذْبَ، وَ أَكَلُوا الرِّبَا، وَ أَخَذُوا الرُّشا، وَ شَيَّدُوا الْبُنْيَانَ، وَ باعُوا الدِّينَ بِالدُّنْيَا، وَاسْتَعْمَلُوا السُّفَهَاءَ، وَ شَاوَرُوا النِّسَاءَ، وَ قَطَعُوا الْأَرْحَامَ، وَ اتَّبَعُوا الْأَهْوَاءَ، وَاسْتَخَفُوا بِالدِّمَاءِ﴾.

وَ كَانَ الْحِلْمُ ضَعْفاً، وَالظُّلْمُ فَخَراً، وَ كَانَتِ الأمراء فَجَرَةً، والوزراء ظَلَمَةٌ، وَ العُرفاءُ خَوَنَةٌ (1)، وَ القُراءُ فَسَقَةٌ، وَ ظَهَرَتْ شَهَادَتُ الرُّورِ (2) وَ اسْتَعْلَنَ اَلفُجُورُ، وَ قَوْلُ الْبُهْتَانِ وَ الْإِثْمُ وَ الطَّغْيانُ، وَحُلِّيَتِ الْمَصَاحِفُ، وَ زُخْرِفَتِ الْمَسَاجِدُ وَ طُوِّلَتِ الْمَنَارَاتُ وَ أُكْرِمَتِ الاْءَشْرارُ، وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفٌ و اَخْتُلِفَتِ الْقُلُوبُ، وَ نُقِضَتِ الْعُهُودُ، وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شَارَكَ النِّسَاءُ أَزْوَاجَهُنَّ فِي التِّجَارَةِ - حِرْصاً عَلَى الدُّنْيا -وَ عَلَتْ أَصْوَاتُ الْفُسّاقِ، وَاسْتُمِعَ مِنْهُمْ، وَ كَانَ زَعيمُ الْقَوْم أَرْذَلَهُمْ، وَ اتَّقِيَ الْفَاجِرُ مَخَافَةً شَرِّهِ، وَ صُدِّقَ الْكَاذِبُ، وَائْتُمِنَ الْخَائِنُ، وَ اتَّخِذَتِ الْقِيانُ وَالْمَعَازِفٌ (3).

ص: 153


1- مقصود از «عرفاء» در این جا جمع «عریف» به معنای عالم به چیزی است و کسی که یارانش را می شناسد و قیّم امر قوم و نقیب است.
2- در برخی نسخه ها «شهادات الزّور» آمده است.
3- جمع «قنية» به معنای کنیزان خواننده

وَ لَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَهَا، وَ رَكِبَ ذَوَاتُ الْفُرُوحِ السُّرُوجَ، وَ تَشَبَّهَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ، وَ الرّجالُ بِالنِّسَاءِ، وَ شَهِدَ الشَّاهِدُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسْتَشْهَدَ ، وَ شَهِدَ الآخَرُ قضاءً لِذِمَامٍ بِغَيْرِ حَقٌّ عَرَفَهُ، وَ تَفَقَّهَ لِغَيْرِ الدِّينِ، وَ آثَرُوا عَمَلَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ، وَ لَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلَى قُلُوبِ الذُّتَابِ، وَ قُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِيفِ و أَمر مِنَ الصَّبْرِ؛

فَعِنْدَ ذلِكَ أَلْوَحا أَلْوَخا (1) ، ثُمَّ الْعَجَلُ الْعَجَلُ، خَيْرُ الْمَسَاكِنِ يَوْمَئِذٍ بَيْتُ الْمُقَدَّسِ وَ لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَتَمَنِّى أَحَدُهُمْ (2) أَنَّهُ مِنْ سُكَّانِهِ﴾.

فَقَامَ إِلَيْهِ الْأَصْبَعُ بْنُ تُبَانَةَ فَقَالَ: «يَا أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ مَن الدَّجَّالُ؟».

فَقَالَ: «ألا إِنَّ الدَّجَّالَ صَائِدُ بْنُ الصَّيْدِ (3) ، فَالشَّقِيُّ مَنْ صَدَّقَهُ، وَالسَّعيد من كَذَّبَهُ: يَخْرُجُ مِنْ بَلَدَةٍ يُقَالُ لَهَا: إِصْفَهانُ، مِنْ قَريَةٍ تُعْرَفُ بِالْيَهُودِيَّةِ، عَيْنُهُ الْيمْنى مَمْسُوحَةٌ، وَ الْعَيْنُ الْأُخْرى في جَبْهَتِهِ تُضيءُ كَأَنَّهَا كَوْكَبُ الصُّبْحِ، فِيهَا عَلَقَةٌ كَأَنَّها مَمْزُوجَةٌ بِالدَّم، بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ: كَافِرُ، يَقْرَؤُهُ كُلُّ كَاتِبِ وَ أُمِّي.

يَخُوضُ الْبِحَارَ، وَ تَسيرُ مَعَهُ الشَّمْسُ بَيْنَ يَدَيْهِ جَبَلْ مِنْ دُخَانٍ، وَ خَلْفَهُ جَبَلُ أَبْيَضُ يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ طَعَامُ، يَخْرُجُ حينَ يَخْرُجُ فِي قَحْطٍ شَديدٍ، تَحْتَهُ حِمَارٌ أَقْمَرُ، خُطْوَةُ حِمَارِهِ ،ميلٌ تُطوى لَهُ الْأَرْضُ مَنْهَلاً مَنْهَلاً، لا يَمُرُّ بِمَاءٍ إِلَّا غارَ إِلَى يَوْم الْقِيَامَةِ؛

يُنَادِي بِأعْلَى صَوْتِهِ، يَسْمَعُ مَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالشَّيَاطِينَ يَقُولُ: إِلَيَّ أَوْلِيَائِي! أَنَا الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى، وَ قَدَّرَ فَهَدَى، أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى.

و كذب عدو اللهِ، إِنَّهُ أَعوَرُ يَطْعَمُ الطَّعَامَ، وَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ، وَ إِنَّ رَبَّكُمْ - عَزَّ وَ جَلَّ - لَيْسَ بأَعوَرَ، وَ لا يَطْعَمُ، وَ لا يَمْشِي، وَ لا يَزُولُ. تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً .

ص: 154


1- «الوحا الوحا» یعنی بشتابید بشتابید عجله کنید عجله کنید.
2- در برخی نسخه ها: «یود احدهم» آمده است.
3- در برخی نسخه ها: «سائد بن الصيد» و در سنن ترمذی «ابن صیاد» آمده است.

أَلَا وَ إِنَّ أَکْثَرَ أَتْبَاعِهِ - يَوْمَئِذٍ - أَوْلادُ الزِّنَا، وَ أَصْحَابُ الطَّبَالِسَةِ الْخُضْر يَقْتُلُهُ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - بِالشَّامِ، عَلَى عَقَبَةٍ تُعْرَفُ بِعَقَبَةِ أَفيق، لثَلاثِ سَاعَاتٍ مَضَتْ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ، عَلَى يَدِ مَنْ يُصلِّي المَسيحُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ علیهما السلام خَلْفَهُ. أَلَا إِنَّ بَعْدَ ذَلِكَ الطَّامَّةَ الْكُبْرِى.»

قُلْنَا: «وَ مَا ذَلِكَ يا أميرَ الْمُؤْمِنِينَ؟».

قَالَ: «خُرُوجُ دَابَّةٍ [مِنَ] الْأَرْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفَا مَعَهَا خَاتَمُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ عَصَى مُوسى علیهم السلام يَضَعُ الْخَاتَمَ عَلَى وَجْهِ كُلِّ مُؤْمِنٍ، فَيَنْطَبِعُ فِيهِ: هَذَا مُؤْمِنٌ حقاً ؛ وَ يَضَعُهُ عَلَى وَجْهِ كُلِّ كَافِرٍ، فَيَنْكَتِبُ: هَذَا كَافِرُ حَقَّاً، حَتَّى أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُنادي: الْوَيْلُ لَكَ يَا كَافِرً!، وَ إِنَّ الْكَافِرَ يُنادي: طُوبَى لَكَ يا مُؤْمِنٌ!، وَدِدْتُ أَنِّي الْيَوْمَ كُنتُ مِثْلَكَ، فَأفُوزُ فَوْزاً عظيماً.

ثُمَّ تَرْفَعُ الدَّابَّهُ رَأْسَها فَيَرَاهَا مَنْ بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ بِإِذْنِ اللهِ - جَلَّ جَلالُهُ ، وَ ذلِكَ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبهَا ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ، فَلا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ، وَلا عَمَلٌ يُرْفَعُ، و:

﴿لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ (1)

ثم قال علیه السلام: ﴿لا تَسْأَلُونِي عَمَّا يَكُونُ بَعْدَ هَذَا، فَإِنَّهُ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِليَّ حَبيبي رسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله أَنْ لَا أُخْبِرَ بِهِ، غَيْرَ عِترَتي﴾.

قالَ النَّزَّالُ بْنُ سَبْرَةَ: فَقَلْتُ لِصَعْصَعَةَ بْنِ صَوْحَانَ: «يَا صَعْصَعَةُ! ما عَنی أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام بِهذا؟»

فَقَالَ صَعْصَعَهُ: «يَا ابْنَ سَبرَةَ إِنَّ الَّذِي يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ علیه السلام، هُوَ الثاني عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهما السلام، وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِن مَغْرِبِها یَظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ فَیُطَهِّرُ الاْءَرْضَ وَ یَضَعُ ميزان

ص: 155


1- سوره انعام (6) آیه 158 (مترجم).

الْعَدْلِ، فَلا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً.

﴿فَأَخْبَرَنَا أَميرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّ حَبِيبَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله عَهِدَ إِلَيْهِ أَن لا يُخبر بما يَكُونُ بَعْدَ ذلِكَ غَيْرَ عِتْرَتِهِ الْأَئِمَّةِ - صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ-﴾ (1)

علىّ بن ابى طالب علیه السلام برای ما خطبه خواند و خداوند عزّ و جل را سپاس گفت و بر او ثنا خواند و بر محمّد و خاندانش درود گفت.

سپس فرمود: «از من بپرسید پیش از آن که از دستم دهید» و سه بار تکرار کرد.

پس صَعصَعة بن صوحان برخاست و گفت: «ای امیر مؤمنان! خارج شدن دجّال در چه هنگام است؟».

على علیه السلام به او فرمود: «بنشين! خدا سخنت را شنید و مقصودت را دانست به خدا سوگند که [در این موضوع] سؤال ،شده از پرسنده آن آگاهی اش بیش نیست ولی برای آن نشانه ها و مقدِماتی است که چون دو لنگه کفش در پی یکدیگر می رسند اگر خواهی آگاهت کنم».

گفت: «آری ای امیر مؤمنان!».

فرمود: «به یاد سپار که نشانه اش این است: آن گاه که نماز را بمیرانند امانت را خیانت کنند؛ دروغ را حلال شمارند؛ ربا خورند و رشوه گیرند؛ ساختمان ها را محکم و نیکو سازند؛ و دین را به دنیا فروشند؛ سفیهان را به کار گمارند با زنان مشورت کنند؛ قطع رحم نمایند؛ پیرو هوس گردند؛ خونریزی را آسان .دانند

،بردباری ناتوانی باشد و ستم مایه افتخار فرامان روایان زناکار و ،وزیران ستمکار باشند و کارگزاران خیانتکار و قرآن خوانان فاسق.

گواهی دروغ پدید گردد و زنا آشکارا شود؛ تهمت و گناه و سرکشی

ص: 156


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، صص 525 - 528

رواج یابد قرآن ها را بیارایند و مسجدها را زیور کنند؛ مناره ها را بلند سازند؛ بَدان را گرامی دارند ،صفوف فشرده و دل ها با یکدیگر مخالف شود؛ عهدها را بشکنند و موعود نزدیک گردد.

زنان- از روی حرص در دنیا - با همسرانشان در بازرگانی شرکت کنند؛ ندای فاسقان برخیزد و به سخن آنان گوش فرادهند.

سرپرست ،هر ،قومی پست ترین آنان شود؛ از اشرار برای ایمنی از شرارتشان بهراسند؛ دروغ گو را تصدیق کنند؛ و خیانت کار را امانت دار به شمار آورند؛ کنیزان خواننده تهیّه بینند و نگاه دارند و ساز و آواز فراهم آورند؛

آخرین کسان ،امّت نخستین های امّت را لعنت کنند؛ زن ها زین سواری کنند زنان همانند ،مردان و مردان همچون زنان شوند شاهدی بی آن که گواه خواسته باشند گواهی دهد و شاهدی دیگر بدون ،آگاهی و برای جانبداری گواهی دهد.

فقه را برای دنیا ،آموزند و کار دنیا را بر آخرت مقدّم دارند و پوست میش را بر دل های گرگ [صفت] بپوشانند؛ دل هایشان بدبوتر از مردار باشد و تلخ تر از صبر؛

در این هنگام ،بشتابید بشتابید و عجله کنید و عجله کنید در آن روز برترین جای بیت المقدّس ،باشد و زمانی بر مردم آید که هر یک آرزو کنند که ای کاش ساکن آن دیار بودند».

پس اصبغ بن نُباته برخاست و گفت: «ای امیر مؤمنان! دجّال کیست؟»

پس فرمود: «بدان که دجّال صائد بن صيد است پس ،بدبخت کسی که تصدیقش کند و خوشبخت آن که او را تکذیب کند از شهری برآید که آن را اصفهان ،گویند و از روستایی که آن را به یهودیّه می شناسند.

چشم راستش نابینا و چشم دیگرش در پیشانی است و آن چنان

ص: 157

می درخشد که گویی ستاره صبح ،است در آن لکّه ای است که گویی با خون در هم ،آمیخته میان دو چشمش نوشته است: کافر که هر درس خوانده و بیسوادی آن را می خواند.

در دریاها فرو شود و آفتاب با او می گردد، در برابرش کوهی از دود و در پشت سرش کوه سفیدی است که مردم گمان ،برند طعام است.

در زمان قحطی شدیدی خروج ،کند بر الاغ سپیدی سوار است و هر گام الاغ ،او یک میل ،است و ،زمین آبگاه به آبگاه در زیر پایش در نوردیده گردد.

بر آبی ،نگذرد جز آن که تا روز قیامت فرو رود [و خشک شود] و به آوازی که همۀ جنّیان و آدمیان و شیاطین از مشرق تا مغرب بشنوند فریاد کند: دوستان من! نزد من ،آیید منم آفریننده شما به بهترین صورت منم که تقدیر کردم و هدایتتان با من است منم پروردگار والایتان. (1)

دشمن خدا دروغ می گوید او یک چشمی است که غذا می خورد، و در بازارها می گردد به راستی پروردگار ،شما نه یک چشم است نه راه می،رود و نه زوال دارد و از این اوصاف برتر است برتری بزرگی.

بدانید که آن ،روز بیشینهٔ پیروانش ،زنازادگان و صاحب در پوستین های سبزند خداوند عزّ و جلّ آن گاه که سه ساعت از روز جمعه گذشته ،باشد در شام بر سر گردنه ای که به آن گردنۀ افیق گویند به دست کسی که عیسی مسیح بن مریم علیهما السلام پشت سرش نماز گزارد او را بکشد؛ بدانید که پس از آن واقعه ای عظیم .باشد».

گفتیم: «ای امیر مؤمنان! آن دیگر چیست؟»

ص: 158


1- اشاره است به شریفه ﴿أَنَا اَلَّذِی خَلَقَ فَسَوّی ، وَ قَدَّرَ فَهَدی * أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾، سورة اعلى (87) آیات 2 - 3 (مترجم)

فرمود: «بیرون شدن جنبندهای از زمین است از [کوه] صفا، و انگشتر سلیمان بن داوود را [در انگشت] و عصای موسی علیهم السلام را [در مشت] داشته باشد انگشتر را به روی هر مؤمنی که ،گذارد بر سیمایش نقش گیرد که: به حقیقت ،این مؤمن .است

و بر چهرۀ هر کافری که ،نهد بر چهره اش نگاشته گردد به حقیقت این کافر است تا به جایی که مؤمن فریاد :کشد وای بر تو ای !کافر و کافر فریاد برآورد: خوشا بر تو ای مؤمن! من دوست داشتم امروز چون تو ،باشم و به سعادت بزرگ می رسیدم

سپس جنبنده سر بلند ،کند و او را - به اذن خداوند عزّ و جل - از مشرق تا مغرب ببینند و این پس از آن است که آفتاب از مغرب خود برآید و در این هنگام تو به برداشته شود؛ نه تو بهای پذیرفته گردد و نه عملی بالا ،رود و کسی که پیش از آن ایمان ،نداشته و یا با ،ایمان کسب خیری نکرده ،باشد ایمانش سود نبخشد».

سپس فرمود: «از این پس نگویید که پس از آن چه خواهد شد؛ زیرا محبوبم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با من پیمان بسته است که از آن - جز با خاندانم - سخن نگویم».

نزّال بن سبره :گفت به صعصعة بن صوحان گفتم: «ای صعصعه! مقصود امیر مؤمنان علیه السلام از این جمله چه بود؟».

پس صعصعه گفت: «ای پسر سبرة! آن که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سر او نماز می،گزارَد همان دوازدهمین تن از ،عترت نهمین نفر از فرزندان حسین بن علی علیهما السلام، خورشید تابنده ای است که از مغرب خود به در آید و نزد رکن و مقام حاضر گردد. پس زمین را پاک گرداند و ترازوی عدل را قرار دهد؛ پس هیچ کس بر کسی ستم روا ندارد.

روایتمان کرد امیر مؤمنان علیه السلام که دوستش پیامبر خدا صلی الله علیه و اله از او پیمان

ص: 159

ستانده است تا از آن چه که پس از این رخ خواهد کرد، جز با خاندان پیشوایانش - صلوات الله عليهم اجمعین - سخن نگوید».

34.مقدّمات ظهور حضرت مهدى علیه السلام

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: ﴿ يَخْرُجُ نَاسٌ مِنْ المَشْرِقِ، فَیُوَطِّؤُون لِلْمَهْدی سُلطانَهُ﴾ (1)

«مردمانی از مشرق خارج شوند؛ پس سلطنت را برای مهدی فراهم می آورند» و علّامه گنجی شافعی- کشته شده به سال 658ق - پس از نقل روایت می نویسد: «این حدیث حسن و صحیحی است که ثقات و بزرگان به نقل آن پرداخته اند» (2)

35.شهر قم پیش از ظهور

به نقل از امام صادق علیه السلام است که سخن از کوفه به میان آورد و فرمود: ﴿ سَتَخْلُو الْكُوفَة (3) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ كَمَا تَأْزِرُ الْحَيَّةُ في حُجْرِها، ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَةٍ يُقَالُ لَهَا: قُمْ، وَ تَصيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ، حَتَّى لا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفْ فِي الدِّينِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتِ فِي الْحِجَالِ، وَ ذَلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهور قائمِنا؛

فَيَجْعَلُ اللهُ قُمْ وَ أَهْلَهُ قَائِمينَ مَقامَ الْحُجَّةِ، وَ لَوْلا ذَلِكَ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ

ص: 160


1- گنجی ،شافعی، محمّد بن یوسف البيان في اخبار صاحب الزّمان، ص 99 صافی لطف الله منتخب الاثر، ص 304 به نقل از ابن ماجه ابو عبدالله محمّد بن يزيد صحيح ج 2، ص 270؛ همچنین متّقی هندی علیّ بن حسام الدّین، کنز العمّال، ش 38657 و هيثمي، نورالدّین علیّ بن ابی بکر مجمع الزّوائد، ج 7، ص 318
2- گنجی ،شافعی محمّد بن یوسف البيان فى اخبار صاحب الزّمان، ص 100.
3- در چاپ عربی «کوفه» ثبت شده است (مترجم)

بِأَهْلِهَا، وَ لَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَيَفيضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلَى سَائِرِ الْبِلادِ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَيَتِمُّ حُجَّةُ اللهِ عَلَى الْخَلْقِ، حَتَّى لَا يَبْقَى أَحَدٌ عَلَى الْأَرْضِ لَمْ يبلغ إِلَيْهِ الدِّين وَ الْعِلْم، ثُمَّ يظهر القائم و يسير (1) سَبَباً لِنقمَةِ اللهِ وَ سَخَطِهِ عَلَى الْعِباد؛ لِأَنَّ اللهَ لَا یَنْتَقِمُ مِنَ الْعِبَادِ إِلَّا بَعْدَ إِنْکَارِهِمْ حُجَّه﴾. (2)

«به زودی شهر کوفه از مؤمنان خالی می گردد و به گونه ای که مار در جایگاه خود فرو می رود دانش نیز این چنین از کوفه رخت بر می بندد و از شهری به نام قم آشکار می شود آن سامان معدن فضل و دانش می،گردد به نحوی که در ،زمین کسی در استضعاف فکری به سر نمی برد - حتّی نوعروسان در حجله گاه خویش-.

و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد، خداوند قم و اهلش را [برای رساندن پیام اسلام]، قائم مقام حضرت حجّت می گرداند اگر چنین نشود ،زمین اهل خود را فرو می بُرد و در زمین حجّتی باقی نمی ماند دانش از این شهر به شرق و غرب جهان منتشر می گردد بدینسان بر ،مردم اتمام حجّت می شود و هیچ کسی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد

آن گاه قائم ظهور می کند و ظهور ،وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر پس از آن که آنان وجود حجت را انکار نمایند».

36.او زمین را از عدل و داد می آکند

به نقل از عبدالله بن عمر است که گفت: حسین بن علی علیهما السلام را شنیدم که

ص: 161


1- يصير، ظ.
2- صافی، لطف الله منتخب الاثر ص 443 به نقل از مجلسی محمّد باقر، بحار الانوار، به نقل از: تاریخ قم

می فرمود: ﴿لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَلِكَ الْيَوْمَ ، حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلدي، فَيَمْلَأُهَا عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ؛ وَ كَذَلِكَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله يَقُولُ﴾ (1)

«اگر از عمر دنیا چیزی باقی نمانده ،باشد مگر تنها یک روز خداوند عزّ و جلّ آن روز را طولانی ،کند تا آن که مردی از فرزندانم خروج کند؛ پس زمین را مالامال از عدل و داد ،کند به همان گونه ای که از بیداد و ستم لبریز شده است این را از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که چنین می فرمود».

37.او عيسى بن مریم را امامت کند

به نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که آگاه فرمود امامان را به خروج مهدی پایان بخش پیشوایان که زمین را پُر از عدل و داد ،کند همان گونه که لبریز از ظلم و ستم گشته است و این که عیسی علیه السلام در هنگامی که خروج و ظهور ،فرماید بر وی نازل شده و پشت سر او نماز می گزارد. (2)

صاحب عيون المعجزات می نویسد: «و ،این روایتی است که به خاطر شهرت ،آن شیعیان و عالمان و غیر عالمان و اهل سنّت و خاصّ و عام و پیران و کم سالان بر آن اتّفاق کرده اند» (3)

ص: 162


1- صدوق، محمّد بن علىّ بن حسين كمال الدّين و تمام النّعمة، ص 318 مضمون آن را احمد در مسند، ج 1، ص 99 بیان داشته است؛ به نقل از: حسینی جلالی محمّد جواد أحاديث المهدى من «مسند احمد بن حنبل»، ص 62 مصادر این روایت در کتاب های اهل سنّت را بنگرید در: تجلیل ،تبریزی ،ابو طالب من هو المهدى، صص 70 - 83
2- صافی لطف الله منتخب الاثر ص 317 هم چنین مراجعه نمایید به: حسینی ،فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسة، ج 3، صص 401 - 402؛ گنجی شافعی، محمّد بن يوسف البيان فى اخبار صاحب الزّمان، ج 1، صص 108 - 113؛ تجلیل تبریزی ابوطالب من هو المهدى، ص 100.
3- صافی لطف الله، همان، ص 317

و در حاشية الفتح المبین می نویسد: «و در روایتی آمده است که:

﴿يَنزِلُ بَعْدَ شُرُوع الْمَهْدِي فِي الصَّلاةِ، فَيَرْجِعُ الْمَهْدِيُّ الْقَهْقَرى لِيَتَقَدَّمَ عيسى علیه السلام، فَيَضِعُ عيسى يَدَهُ بَيْنَ كِتْفَيْهِ، وَ يَقُولُ لَهُ: تَقَدَّمْ﴾؛

«او پس از آن که مهدی آغاز به نماز ،کرد نازل می شود؛ پس ،مهدى عقب عقب می،آید تا عیسی علی السلام پیش رود پس عیسی دستش را میان دو کتف او می نهد و به او می فرماید که پیش ایستد».

و پیش از نقل این روایت می گوید: «و نازل گشتن ،او نزدیک نماز صبح است؛ پس در پشت سر ،مهدی نماز می گزارد...» الی آخر (1)

38.رجعت مؤمنان

به نقل از مُفضّل بن عمر است که :گفت سخن از حضرت قائم علیه السلام و کسانی از اصحاب ما که در انتظار او فوت کردند به میان آمد؛ پس ابو عبد الله [امام صادق] علیه السلام به ما فرمودند: ﴿إِذَا قَامَ أُتِيَ الْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ، فَيُقَالُ لَهُ: يَا هَذَا! إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صَاحِبُكَ، فَإِنْ تَشاءَ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقِّ، وَ إِنْ تَشاءَ أنْ تُقيم في كَرَامَةِ رَبِّكَ فَأَقِمْ﴾ (2)

«هنگامی که قیام ،فرمود بر قبر مؤمن می رود و به او می فرماید: ای مرد! همانا که صاحب تو ظهور کرده است؛ پس اگر خواهی بدو بپیوند و اگر خواهی در کرامت پروردگارت باقی باش»

39.بیعت با مهدی موعود

مُفضّل بن عمر جُعفی روایت کرده است که از ابی عبدالله جعفر بن

ص: 163


1- همان، ص 317
2- طوسی، محمّد بن حسن الغيبة، ص 276

محمّد [امام صادق] علیه السلام شنیدم که می فرمود: ﴿إِذَا أَذِنَ اللَّهُ - تَعَالَى- لِلْقَائِمِ فِي الْخُرُوج، صَعِدَ الْمِنْبَرَ ، فَدَعَا النَّاسَ إِلى نَفْسِهِ، وَ نَاشَدَهُمْ بِاللهِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَى حَقِّهِ، وَ أَنْ يَسيرَ فِيهِمْ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و اله، وَ يَعْمَلَ فِيهِمْ بِعَمَلِهِ؛ فَيَبْعَثُ الله - جَلَّ جَلالُهُ - جِبْرَئِيلَ حَتَّى يَأْتِيَهُ﴾؛

فَيَنْزِلُ عَلَى الْحَطيم يَقُولُ: «إِلَى أَيِّ شَيْءٍ تَدْعُو؟»؛

فَيُخْبِرُهُ الْقَائِمُ - عَجَّل الله تعالى فرجه الشريف -.

فَيَقُول جِبْرَئيلُ: ﴿أَنَا أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُكَ (1)، أبْسُطُ يَدَكَ﴾؛

فَيَمْسَحُ عَلَى يَدِهِ؛

وَ قَدْ وَافَاهُ ثلاث مِائَةٍ وَ بَضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، فيُبايِعُونَهُ، وَ يُقيمُ بِمَكَّةَ، حَتَّى يَتِمَّ أَصْحَابُهُ عَشَرَةَ أَلْفَ نَفْسٍ ثُمَّ يَسيرُ مِنْهَا إِلَى الْمَدِينَةِ » (2)

هنگامی که خداوند متعال قائم را به خروج اذن می دهد وی از منبر بالا رفته و مردمان را به سوی خود فرا می خواند و به خدا سوگند می،دهد و آنان را به حق خویش می خواند و از این که با سیرت پیامبر خدا صلی الله علیه و اله در میانشان رفتار ،کند و با عمل او با آنان عمل کند، سخن می گوید؛ پس خداوند - جلّ جلاله - جبریل را می فرستد تا به نزد او رود.

او در سرزمین حطیم بر حضرت نازل می گردد و می گوید «[مردمان را] به چه می خوانی؟»

پس قائم - عجل الله تعالى فرجه الشّریف - به او خبر می دهد.

جبریل می گوید: «من نخستین کسی باشم که با تو بیعت کند دستت را دراز »پس بر دستش دست می کشد.

در این هنگام سیصد و چند نفری که نزد او حاضر شده اند با وی

ص: 164


1- در چاپ عربي: «يبايعيك» ثبت شده است (مترجم)
2- مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان ،ارشاد، ص 332

بیعت می کنند و او در مکّه اقامت می،فرماید تا وقتی که یارانش به ده هزار نفر برسد؛ پس از آن است که به سوی مدینه می رود

40.مهدی موعود در نهج البلاغه

*مهدی موعود در نهج البلاغه (1)

﴿يَعْطِفُ أَلْهَوى عَلَى الْهُدى، إذا عَطَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوَى، وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْي﴾.

وَ مِنْهَا: ﴿حتى تَقُومَ الْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ بادِياً نَواجِذُها مَمْلُوئةٌ أخلافها. حُلُوا رَضَاعُهَا، عَلْقَماً عَاقِبَها.

أَلا وَ فِي غَدٍ وَ سَيَأْتي غَدٌ بِمَا لَا تَعْرِفُونَ: يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا على مُسَاوِيء أَعْمَالِهَا، وَ تُخْرِجُ لَهُ اَلْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ اَلسِّیرَهِ، وَ يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ﴾ (2)

«هوای [نفس] را به سوی هدایت ،برَد در آن گاه که هدایت را به سوی هوای [نفس] برده اند و رأی را به کتاب خدا باز می گرداند زمانی که قرآن را به سوی رأی برده باشند».

و از این [خطبه] است:

«تا آن که ،جنگ بر شما روی آورد به گونه ای که دندان هایش را بنمایاند، پستان هایش پُر شیر است و نوشیدنش دل پذیر ولی عاقبتی تلخ را در پی است.

بدانید که فردا است که رُخ دهد و فردایی با آنچه که نمی دانیدش به زودی بیاید حکمروایی از غیر از خاندان فرمانروایان بیاید و

ص: 165


1- برای آگاهی از تمامی مطالبی که پیرامون امام زمان در نهج البلاغه وارد شده است می توان به: فقیه ،ایمانی ،مهدی مهدی منتظر در نهج البلاغه نگریست؛ این کتاب را باسم هاشمی به زبان عربی ترجمه کرده و منتشر ساخته است بیروت: دارالکتب الاسلامی، 1412ق (مترجم)
2- نهج البلاغه، خطبة 138

کارگزاران آنان را به خاطر بدی کردارشان بازخواست ،کند ،زمین پاره های پاره های جگرش را برای او بیرون ،ریزد و کلیدهایش را - از روی دوستی - بدو ،دهد آن گاه شیوۀ دادگستری را بر شما بنماید و آن چه از كتاب و سنّت را که مُرده است حیات بخشد».

و در حاشیه نسخه ای از نهج البلاغه که در سال 499 هجری قمری توسّط حسین بن حسن بن حسین مؤدّب - از بزرگان نزدیک به زمانه شریف ،رضی، گردآورندۀ نهج البلاغه - کتابت شده است این چنین نگاشته اند:

﴿ الْوَالِي هُوَ الْمَهْدِيّ علیه السلام﴾ (1)

«والی همان حضرت مهدی علیه السلام است»

و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: «این اشارت است بر امامی که خداوند وی را در آخر الزّمان می آفریند و همو است که در اخبار و آثار بدو وعده داده اند﴾. (2)

نیایش

*نیایش (3)

﴿اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ في كُلِّ أَوانٍ بإمَام أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَ مَنَاراً في بِلادِكَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَريعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ أَفْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ، وَ الْإِنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَ أَلّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمُ، وَ لا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخَّرٌ، فَهُوَ عِصْمَهُ اللَّائِذِينَ، وَ كَهْفُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ

ص: 166


1- نهج البلاغه، ص 114، تصویر نسخه خطّی قرن پنجم هجری قمری که در کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نگهداری می شود
2- ابن ابی الحدید، ابو حامد بن هبة الله معتزلى شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 609، از چاپ بيروت و ج 9، ص 40 از چاپ مصر.
3- صحیفه سجّادیه، دعای روز عرفه ص 47

عُرْوَة الْمُتَمَسكين، و بَهاءُ الْعالَمينَ.

اللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّكَ، شُكْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِيهِ، وَ آتِهِ مِنْ لدُنكَ سُلطاناً نَصيراً، وَ أفْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسيراً، وَ أعِنْهُ بِرُكْيك الأعزّ وَ أشدُدْ أَزْرَهُ، وَ قَوْ عَضُدَهُ، وَ رَاعِهِ بِعَيْنِكَ، وَ أَحْمِهِ بِحِفْظِكَ، وَ أَنْصُرْهُ بِمَلائِكَتِكَ، وَامْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الْأَغْلَبِ.

وَ أَقِمْ بِهِ كِتَابَكَ وَ حُدُودَكَ، وَ شَرَائِعَكَ وَ سُنَنَ رَسُولِكَ - صَلَواتُكَ اللهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ... وَ أَحْيِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دينِكَ، وَ أَجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَريقَتِكَ، و أبن بِهِ الضَّراءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَ أَزِلَ بِهِ النَّاكِبينَ عَنْ صِرَاطِكَ، وَ أَمْحَق بِهِ بُغاةً قَصْدِكَ عِوَجاً.

وَ أَلِن جانِبَهُ لِأَوْلِيائِكَ، وَ أَبْسُطُ يَدَهُ عَلى أَعْذائِكَ، وَهَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ، وَ تَعَطَّفَهُ، وَ تَحْتُنَهُ وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطيعينَ، وَ فِي رِضَاهُ سَاعِينَ، وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنفِينَ، وَ إِلَيْكَ وَ إِلَى رَسُولِكَ - صَلَوَاتِكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ -بذلِكَ مُتَقَربين﴾.

خدایا! تو در هر ،زمانی دینت را به دست رهبری بر پا داشتی او را نشانه ای برای بندگانت افراشتی و چون مشعلی فروزان در شهرهایت داشتی پس از آن که رشته او را به رشته خویش پیوند زدی وی را سبب دست یابی به رضای خویش ،گرداندی طاعتش بر همگان واجب فرمودی از نافرمانی اش بیم دادی به اطاعت از اوامرش بازایستادن از نواهی اش پیشی نجستن بر ،او و واپس نماندن از او فرمان دادی؛

پس او پناهگاه پناهجویان ملجأ ،ایمانیان دستاویز چنگ زنندگان و جمال جهانیان است.

خداوندا! ولیّ خویش را به سپاس از آنچه بر او انعام کردی، و ما را به شکر نعمت [وجود رهبر بر حقّ] الهام کن و از نزد خویش قدرتی یاری دهنده را بر او ارزانی دار [دریچه های] کامیابی را- به آسانی - بر او

ص: 167

بگشا او را به نیرومندترین تکیه گاه خویش مدد رسان پشت گرمش ،ساز بازویش را توان ،ده به دیده لطفت مراقبت ،نما به حفظ خویش حمایت ،فرما با فرشتگانت یاری اش ،رسان و به نیرومندترین سپاهت مدد بخشان.

کتاب و حدود و شرایعت و سنّت های پیغامبرت را- که صلوات بر او و خاندانش باد- به دست او برپا دار و به وسیلهٔ او آن چه از نشانه های آیینت را که اهل تجاوز میرانده اند حیات بخش از برکت وجودش زنگار ستم از طریقت خود ،بزدا ناهمواری راه خویش برطرف ،فرما به دست او آنانی که انحراف از راهت گزیده اند را از راه بردار و آنان که آهنگ ایجاد ناراستی کنند را از عرصه حیات ریشه کن فرما.

دل او را در حقّ دوستانش نرم و دستش را بر دشمنانش گشوده ساز ، رأفت، رحمت، عطوفت و مهربانی اش بر ما ارزانی دار و ما را شنونده فرمانش اطاعت کننده حضرتش و پوینده راه خشنودی اش قرار ده و در یاری و دفاع از او مددکارمان باش این گونه است که به تو و پیغامبرت -که درودِ تو بر او و خاندانش باد - تقرّب .جوییم

ص: 168

فهرست منابع و مآخذ

الف.منابع و مآخذ مؤلّف

1. آل كاشف الغطاء ،محمّد حسین اصل الشّيعة و أصولها قاهره چاپ دهم 1377ق.

2. ابن ابى الحديد ابو حامد بن هبة الله ،معتزلى شرح نهج البلاغه، بیروت: دار الفکر، 1373ق؛ به ویرایش محمّد ابو الفضل ،ابراهيم قاهره.

3. ابن بطريق العمدة، مؤسّسه انتشارات اسلامی، 1407ق.

4. ابن خلدون ،مغربی ،عبدالرّحمان مقدّمة ابن خلدون، مصر: چاپخانه ازهریّه 1348ق.

5. ابن طاووس علىّ بن موسى الطّرائف في معرفة مذاهب الطّوائف، چاپخانه خیّام، 1400ق.

6. اشعری ،قمی سعد بن عبدالله المقالات و الفرق با مقدّمه و تصحیح و تعلیق محمّد جواد مشکور تهران علمی و فرهنگی 1361 ش.

7. اصفهانی ،دهسرخی ،جواد فهرس البحار، 1403ق.

8. امین ،عاملی ،محسن، اعیان الشّیعه، بیروت، چاپ دوم.

9. بحرانی میثم بن ،علی قواعد المرام فی علم الكلام، تحقيق سيّد احمد ،حسینی کتابخانه مرعشی 1406ق.

10. بحراني هاشم، المحجّة فيما نزل فى القائم الحجّة، تحقيق محمّد منير ميلاني بيروت مؤسّسة الوفاء، 1403ق.

11. تجليل ،تبریزی ،ابو طالب مَن هو المهدى، قم: مؤسّسه انتشارات اسلامی 1409ق.

ص: 169

12. تهرانی ،آقابزرگ، الذّريعة الى تصانيف الشّيعة.

13. جزری دمشقی ،شافعی شمس الدین محمّد اسمى المناقب في تهذيب اسنى المطالب، تهذيب و تعلیق محمّد باقر ،محمودی، بیروت، 1403ق.

14. حرّ عاملی، محمّد بن حسن اثبات الهداة.

15. حسینی جلالی محمّد جواد احاديث المهدى من «مسند احمد بن حنبل» :قم مؤسّسه انتشارات اسلامی، 1409ق.

16. حسینی ،فیروز آبادی ،مرتضی فضائل الخمسة بيروت مؤسّسه ،اعلمی چاپ ،فیروزآبادی، چهارم 1402ق.

17. حلبی، تقی الدّین ابو صلاح تقريب المعارف، تحقیق رضا استادی، 1404ق.

18. خاتون ،آبادی ،محمّد صادق کشف الحق (الاربعين)، بنیاد بعثت، 1361ش.

19. دهسرخی ،اصفهانی ،محمود يأتى على النّاس زمان من سئل عاش و من سکت مات قم، 1408ق.

20. دیلمی، حسن بن ابو الحسن ارشاد القلوب، قم: شريف رضى.

21. ذهبی شمس الدّين محمّد بن احمد، میزان الاعتدال في نقد الرّجال مصر چاپ اوّل 1325ق.

22. شریف ،مرتضى علىّ بن حسين ،أمالي، کتابخانه مرعشی، 1403ق.

23. -علىّ بن حسين ،رسائل اعداد سیّداحمد حسینی و سیّد مهدی رجایی قم دار القرآن الكريم، 1405ق.

24. صدوق، محمّد بن علیّ بن حسین الاعتقادات ،چاپ سنگی همراه با شرح باب حادى عشر.

25. - عيون اخبار الرّضا، تحقيق مهدى لاجوردی، 1363ق.

26.- کمال الدّين و تمام النّعمة تصحيح و تعليق على اكبر غفّاری قم مؤسّسه انتشارات اسلامی، 1405ق.

27. طوسی محمّد بن حسن الغيبة مكتبة نينوى الحديثه، 1398ق.

28. - تلخيص الشّافى تحقيق سيّدحسين بحر العلوم، قم: دار الكتب اسلاميّه 1394ق.

ص: 170

29. مفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان الاختصاص، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفّاری، قم: مؤسّسه انتشارات اسلامی

30. -،الارشاد اصفهان دارالکتب الاسلامی، 1364ق.

31. -، الفصول العشرة في الغيبة، قم: دار الكتاب

32. صافی، لطف الله منتخب الاثر فى الامام الثّاني عشر، قم، چاپ هفتم

33. صدر ،صدرالدّین ،المهدی :تهران چاپخانه .عالی

34. طبرسی، ابو منصور احمد بن على الاحتجاج با تعلیقات سیّد محمّد باقر ،خرسان ،بیروت مؤسّسه ،اعلمی چاپ دوم 1403ق.

35. عاملی ،حسين وصول الاخيار الى اصول الاخبار، تحقیق عبداللطيف حسینی کوه کمری، مجع الذّخائر الاسلاميّه، 1401ق.

36. علیاری ،تبریزی ،على بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، بنیاد فرهنگ اسلامی کوشان ،پور 1409ق.

37. فیض کاشانی محمّد محسن بن ،مرتضی علم اليقين، قم بیدار.

38. کراجکی، محمّد بن علی کنز الفوائد، تحقیق و تعلیق عبدالله نعمة، دار الذّخائر 1410ق.

39. کلینی، محمّد بن يعقوب ،الکافی، دارالکتب اسلاميه، 1375ق.

40. گنجی شافعی، محمّد بن یوسف البيان في اخبار صاحب الزّمان، قم: مؤسّسة انتشارات اسلامی، 1409ق.

41. مجلسی ،محمّد باقر، بحار الانوار به کوشش امین ،الضّرب تهران سنگی :تهران دارالکتب اسلاميّه، 110ج.

42. -، مرآة العقول، تصحيح هاشم رسولی، دارالکتب اسلاميّه.

43. مجموعةٌ نفيسة فى تاريخ الأئمّة، کتابخانه مرعشی، 1406ق.

44. مظفّر محمّد حسين الدّليل الى موضوعات «صحيفة السجّادية»، مؤسّسه انتشارات اسلامی، 1403ق.

45. مظفّر، محمّدرضا، عقائد الاماميّة، مكتبة الاسلاميّة الكبرى.

46. مهدوی، مصلح الدّین تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر

ص: 171

نشر الهداية، 1367ش.

47. نعمانی ابن أبي زينب الغيبة.

48. نوبختی، حسن بن موسى فرق الشّيعة تصحيح و تعليق محمّدصادق آل بحر العلوم :نجف چاپخانه حیدریّه، 1355ق.

49. نوری حسین نجم ثاقب شیراز 1346ق.

50. نهاوندى على اكبر العبقرى الحسان في احوال مولانا صاحب الزّمان علیه السلام.

51. نهج البلاغه به کوشش صبحی صالح ،بیروت، 1387ق؛ تصویر نسخه خطّی قرن ،پنجم کتابخانه مرعشی 1406ق.

ب.گزیدۀ منابع و مآخذ مترجم

1. آملی حیدر بن ،علی جامع الاسرار و منبع الانوار تصحیح هانری کربن :تهران علمی و فرهنگی 1368 ش.

2. ابن جوزی ،عبدالرّحمان بن ،علی العلل المتناهية فى الأحاديث الواهية تحقيق خليل الميس، بیروت: دار الكتب العلميّة چاپ اوّل 1403ق، 2ج.

3. ابن طاووس، على بن موسى الطّرائف قم چاپخانه خیّام، 1400ق.

4. ابن عبدالبرّ، يوسف جامع بیان العلم و فضله، بیروت: [بی نا]، 1984م.

5. ابن عديم عمر بن احمد بغية الطّلب فى تاريخ حلب، تحقیق سهيل زكار، بیروت: دار الفکر، چاپ اوّل 1988م.

6. ابن عطیّه ،مقاتل، کنگره دانشمندان ،بغداد ترجمه و تحقیق محمّدرضا زادهوش ،اصفهان: مهر ،قائم چاپ اوّل 1382 ش.

7. ابن کثیر دمشقی، ابو الفداء اسماعيل البداية والنهاية تحقيق و تعليق على ،شیری ،بیروت: دار احیاء التّراث العربی، چاپ اوّل 1988م.

8. ابن ندیم محمّد بن اسحاق الفهرست [تصحیح و تعليق رضا تجدّد و مقدّمه انگلیسی از مجتبی ،مینوی ،تهران بی نا، چاپ دوم 1352ش].

9. ابن یوسف ،شیرازی فهرست کتابخانه مجلس شورای ،ملّی تهران: چاپخانه ،مجلس [چاپ اوّل] 1318 - 1321ش، ج3.

ص: 172

10. اربلى علىّ بن عيسى، كشف الغمّة فى معرفة الائمّة بيروت: دار الاضواء چاپ دوم 1985م.

11. اصفهانی، ابونُعیم، ذکر اخبار اصبهان لیدن: چاپخانه ،بریل 1934م، 2ج.

12. اعتماد السّلطنه، اكسير التّواريخ، بمبنى، 1308ق.

13. البانی، محمّد ناصر الدین فهرست مخطوطات دار الکتب الظاهريه به کوشش مشهور حسین آل سلمان رياض: مكتبة المعارف، 1422ق.

14. الفهرس التّمهيدى للمخطوطات المصوّرة، قاهره [بی نا] 1948م.

15. امین عاملی ،محسن، اعیان الشّيعه بيروت دارالتّعارف چاپ دوم [بی تا].

16. برزنگی، محمّد بن عبدالرّسول الاشاعة فى اشراط السّاعة، قاهره، 1370ق.

17. بغدادی اسماعیل ،پاشا ایضاح المكنون، تصحيح محمّد شرف الدّين بالتقايا و رفعت بیلگه الکلیسی :بیروت: دار احياء التّراث 2ج.

18. بلاغی، عبدالحجّت حجّت بالغه [بی جا]: چاپخانه ،خواجه 1383ق.

19. تبریزی ،علی مرآت الكتب، تحقیق محمّد على حائری قم کتابخانه مرعشی چاپ اوّل 1414ق.

20. تفتازانی، مسعود بن عمر، مقاصد الطّالبین به همراه شرح المقاصد، استانبول: چاپخانه ،معارف [چاپ اوّل] 1305ق.

21. تقوى ،دامغانی ،رضا اربعین در فرهنگ ،اسلامی [تهران]: سازمان تبلیغات ،اسلامی [چاپ اوّل] 1368 ش.

22. جامی نورالدّین ،عبدالرّحمان ،اربعین کتابت سلطان علی مشهدی، تصحيح کاظم مدیر شانه چی مشهد آستان قدس رضوی، 1363ش.

23. جوینی ،خراسانی ابراهیم بن محمّد فرائد السّمطين في فضائل المرتضى و البتول والسّبطين تحقيق محمّد باقر محمودی، بیروت ،محمودی 1398ق.

24. حاجی خلیفه عبدالله قسطنطنی ،رومی، کشف الظّنون عن اسامى الكتب و الفنون، تصحيح محمّد شرف الدّین پالتقایا و رفعت بیلگه الکلیسی [استانبول: چاپخانه ،معارف چاپ اوّل] 1941 - 1955م.

25. حسینی اشکوری ،احمد فهرست نسخه های خطّی کتابخانه ... آیت الله

ص: 173

مرعشی قم: کتابخانه ،مرعشی چاپ اوّل 1354 - 1376 ش.

26. حسینی ،دمشقی، ابوالمحاسن محمّد بن على ذيل تذكرة الحفّاظ، تحقيق حسام الدّین ،قدسی ،بیروت: دار الكتب العلميّة [بى تا].

27. حلبی برهان الدّين كشف الحثيث عمّن رمى بوضع الحديث تحقيق و تعلیق صبحی سامرايي، مكتبة النّهضة العربيّة، چاپ اوّل 1407ق.

28. حموی ،رومی یاقوت بن عبدالله معجم الادباء، به کوشش احمد فرید ،رفاعی ،بیروت دارالمستشرق، چاپ دوم [بی تا] 20ج

29. خزّاز ،قمى علىّ بن محمّد كفاية الاثر فى النصّ على الأئمّة الاثنى عشر تحقيق عبداللطيف حسینی کوه کمری :قم چاپخانه ،خیّام، 1401ق.

30. خوانساری ،اصفهانی محمّد باقر روضات الجنّات في احوال العلماء و ،السّادات تهران: کتابخانه ،اسماعیلیان 1348 - 1350ش، 8ج.

31. ذهبی، شمس الدين محمّد بن احمد، سیر اعلام النّبلاء، تحقيق شعیب ارنؤوط و حسین اسد ،بیروت الرّسالة چاپ هفتم 1990م، 25ج

32. رفاعی ،عبدالجبّار، معجم ما كتب عن الرّسول و اهل البیت تهران: وزارت ،ارشاد چاپ اوّل زمستان 1371ش، ج10.

33. زادهوش محمّدرضا «اربعينيّات درباره مهدی موعود»، ماهنامۀ موعود س ،7 ش ،39 شهریور و مهر 1382، صص 66 - 71.

34.-، ترجمه فارسی «قرآن عظیم»، نسخه دست نویس.

35.-، سیره مهدوی به روایت علّامه حلّی، نسخه دست نویس

36. سمیعی ،کیوان زندگانی سردار کابلی ،[تهران]: زوّار 1363 ش.

37. سواس ياسين ،محمّد فهرست مجاميع المدرسة العمريّة كويت: [بي نا] چاپ اوّل 1987م.

38. سویدی ،بغدادی محمّدامین، سبائك الذّهب في معرفة انساب و القبائل ،العرب بيروت دار الكتب العلميّة [چاپ اوّل] 1406ق.

39. شبلنجی مؤمن بن ،حسن نور الابصار في مناقب آل البيت النبيّ المختار :قاهره چاپخانه ،میمنیّه 1312ق.

ص: 174

40. صبّان، محمّد بن على اسعاف الرّاغبين مصر: [بی نا] 1312ق.

41. طبری، محبّ الدّین احمد بن عبدالله ذخائر العقبي في مناقب ذوى القربى [قاهره] مكتبة حسام الدّين ،قدسی، [چاپ اوّل] 1356ق.

42. غفّار عبدالله الرّسول عبد الحسن الکلینی و الکافی، قم: مؤسّسه انتشارات ،اسلامی چاپ اوّل 1416ق.

43. فصل نامه تراثنا، قم: مؤسّسة آل البيت (علیهم السلام) شماره های 1 ، 17 و 22.

44. فصل نامه علوم حدیث قم: دارالحدیث سال پنجم شماره 18 زمستان ، 1379ش.

45. فقیه ایمانی ،مهدی المهدىّ المنتظر في «نهج البلاغة»، ترجمه [به عربی] باسم ،هاشمی ،بیروت: دار الكتب الاسلامی، 1412ق.

46. فهرست المكتبة العموميّة بدمشق (المعروف بالمكتبة الظاهريّة)، دمشق چاپ اوّل 1299ق.

47. فیض ،کاشانی محمّد محسن بن ،مرتضى ،وافى تحقيق سيّد ضياء الدّين ،اصفهانی اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، چاپ اوّل 1406ق.

48. قندوزی حنفی سلیمان بن ابراهيم ينابيع المودّة لذوي القربي تحقيق على جمال اشرف ،حسینی قم: اسوه چاپ اوّل 1416ق، 3ج.

49. کتانی عبدالحىّ، فهرس الفهارس و الاثبات به کوشش احسان عبّاس بیروت: [بی نا] 1406ق.

50 - 51. گروهی از ،نویسندگان نامه دانشوران ،ناصری، قم: دارالفکر، ویرایش ،دوم چاپ دوم 1338 ش 9ج ،تهران ،سنگی به خطّ محمّدباقر موسوی ،اصفهانی، چاپ اوّل 1296 - 1324ق، 7ج.

52. ماحوزی ،بحرانی سلیمان بن عبدالله اربعون حديثاً في اثبات امامة امير المؤمنين، تحقیق مهدی رجایی قم [بی نا]، 1375ش.

53. عطيّه محى الدّين و صلاح الدّين حنفى، محمّد خير رمضان يوسف دليل مؤلّفات حديث الشّريف، بيروت: دار ابن حزم چاپ اوّل 1995م.

54. مزى ابو حجّاج يوسف بن زكى تهذيب الكمال فى اسماء الرّجال، تحقيق و

ص: 175

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109