اسرار و فلسفه غيبت

مشخصات كتاب

نويسنده:آيت الله العظمي حاج شيخ لطف اللّه صافي گلپايگاني (دام ظله )

ناشر:قم: دفتر حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی، 1386.

سرغيبت

پيش از آنكه فوائد و مصالح غيبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمين له الفداء - سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم كه تا كنون علوم و دانشهائي كه بشر از راه هاي عادي تحصيل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يكي از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشي ء» است در مقابل بي نهايت و اين در صورتي است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوريم. و اما اگر علم يك عالم، و دانش يك دانشمند را بخواهيم در نظر بگيريم اصلا قياس آن با اسرار و رازهاي كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و ناداني است. جائي كه حضرت مولي امير المؤمنين (ع) مي گويد: «سبحانك ما أعظم ما نري من خلقك و ما أصغر عظيمها في جنب ما غاب عنا من قدرتك» «منزهي تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرينش تو مي بينيم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است». حال ديگران معلوم است. بنابر اين كسي نمي تواند نسبت به وجود يكي از پديدهاي اين جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پيدايش و آفرينش آن اعتراض كند و يا پاره اي از نظامات و قوانين عالم تكوين را بي فايده وبي مصلحت بداند. هيچ كس هم نمي تواند بطور يقين ادعا كند كه در كوچك ترين پديده

و حوادث جهان، سري و نكته اي نهفته نيست همچنانكه كسي نمي تواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قديم و جديد همه اين درك را براي خود افتخار دانسته و گفته اند. هرگزدل من زعلم محروم نشد كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز معلومم شد كه هيچ معلوم نشدبه جائي رسيده دانش من كه بدانم هنوز نادانمو شاعر دانشمند و حكيم عرب گويد: ماللتراب و للعلوم وانما يسعي ليعلم انه لايعلممعروف است: زني از بزرگمهر - حكيم مشهور ايراني - مسأله اي پرسيد؛ حيكم در پاسخش گفت: نمي دانم. زن گفت: اي حكيم، شاه به تو حقوق و ماهيانه مي دهد كه با سر انگشت علم و حكمت خويش، گروه از مشكلات مردم بگشائي، شرم نمي داري كه در جواب مسأله من به جهل و ناداني خود اقرار مي كني؟حكيم گفت: آنچه را شاه به من مي هد در برابر معلومات و دانائيهائي است كه دارم ولي اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته هاي من عطا كند هرگاه تمام زر و سيم دنيا را به من بدهد كم داده است. پس بشر بايد در راه كشف مجهولات و درك اسرار، همواره كوشا باشد و اگر در يك جا كنجكاوي و تجسسات او در راه كشف سري به جائي منتهي نشد، آن را دليل بر عدم آن نگيرد. همانطور كه وقتي چشمهاي او مسلح به تلسكوپهاي قوي ميكروسكپهاي ذره بين نبود، حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بيني و ميليونها كرات غير مكشوف آسماني شود. همانطور كه حيواناتي كه همه رنگها را نمي بينند يا

همه را به يك رنگ مي بينند نمي تواند رنگهائي را كه انسان با جلوه هاي گوناگون مي شناسد انكار نمايند. همانطور كه صداها و امواج صوتي تحت سمعي و امواج فوق سمعي راكسي نمي تواند انكار كند. اين قاعده كه بيان شد در عالم تكوين و در عالم تشريع هر دو جاري است. در عالم تشريع، مواردي داريم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نيافته و تشريع با تكوين مطابق شده همانطور كه در علم تكوين، در اين موارد حق اعتراض نداشتيم، در عالم تشريع هم حق ايراد و اعتراض نداريم. بله اگر در هر يك از اين دو ناحيه (تشريع و تكوين) به موردي بر خورديم كه عقل صحيح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائي كرد مي توانيم ناراحت شويم؛ ولي تا حال چنين موردي در عالم تكوين و تشريع پيدا نشده و بعد هم هرگز پيدا نخواهد شد. بعد از اين مقدمه مي گوئيم: ما در ايمان به غيبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - به هيج وجه محتاج به دانستن سر آن نيستيم و اگر فرضاً نتوانستيم به هيچيك از اسرار آن برسيم، در ايمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داريم و اجمالاً مي دانيم كه مصالح و فوايد بزرگي در اين غيبت است امام ميان دانستن و ندانستن ما، با واقع شدن و واقع نشدن آن هيج رابطه اي نيست چنانچه اگر ما اصل غيبت را هم نشناسيم به واقعيت آن صدمه اي وارد نمي شود.غيبت آن حضرت امري است واقع شده و معتبرترين احاديث از آن خبر داده و جمع بسياري ار

بزرگان در اين مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نايل شده اند، پس ميان اين مطلب بعني ندانستن سر غيبت و صحت امكان وقوع آن هيج ارتباطي اصلا و قطعاً و جود ندارد مي توانيم بگوئيم ما سر غيبت آن حضرت را نمي دانيم و مع ذلك به غيبت آن بزگوار ايمان داريم. مثل اينكه فايده بسياري از چيزها را نمي دانيم ولي به وجود و هستي آنها عالم و داناييم.

سخني در فوائد غيبت

بايد دانست كه پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد. از زماني كه غيبت آن حضرت شروع شد و بلكه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت، از وقتي كه پيغمبر و امامان - صلوات الله عليهم أجمعين - از غيبت حضرت مهدي (ع) خبر دادند اين سؤالات مطرح شده: چرا غيبت مي نمايد؟و فايده غيبت چيست؟و در زمان غيبت به چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مي گردند؟در جواب اين پرسشها، راهنمايان بزرگ ما كه به ظهور حضرت مهدي موعود - عجل الله تعالي فرجه - بشارت داده اند، پاسخ هائي فرموده اند كه خلاصه بعضي از آن پاسخها اين است. 1 - علت عمده و سر بزرگ و حقيقي غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاي خضر در موقعي كه موسي - عليه السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها. همانطور كه فايده و ثمره خلقت هر موجودي اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مي شود. 2 - حكمتها و

اسرار معلومي در اين غيبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهي ظاهر مي شود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشكار مي گردد. همچنين در زمان غيبت به واسطه حوادث و فتنه هائي كه روي مي دهد، شديدترين امتحانات از مردم به عمل مي آيد كه شرح آن در اينجا ميسر نيست. و از جمله آن اسرار اين است كه در دوره غيبت، ملل جهان به تدريج براي ظهور آن مصلح حقيقي و سامان دهنده وضع بشر، آمادگي علمي و اخلاقي و عملي پيدا كنند؛ زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء و ساير حجج نيست كه مبتني بر اسباب و علل عادي و ظاهري باشد بلكه روش آن سرور در رهبري جهانيان مبني بر حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه، شدت در امر به معروف و نهي از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگي با كارهاي آنها است كه انجام اين امور نياز به تكامل علوم و معارف و ترقي و رشد فكري و اخلاقي بشر دارد بطوري كه استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهاني شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد. در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتاب هاي بسيار پر ارزشي كه در موضوع غيبت تأليف شده مانند كتاب «غيبت نعماني»، «غيبت شيخ طوسي» و «كمال الدين و تمام النعمه» جلب كنم؛ زيرا مطالعه اين كتابها براي درك قسمتي از اسرار غيبت بسيار مفيد و سودمند است.

حكمت و فلسفه غيبت

بيشتر مردم گمان مي كنند

حقايق اشيا را شناخته و آنچه را ديده و شنيده و پوشيده و چشيده و لمس كرده اند به حقيقتش رسيده اند و شايد و پوشيده و چشيده و لمس كرده اند به حقيقتش رسيده اند و شايد كمترين توجه و عنايتي به مجهولات خود نداشته باشند. آن كشاورز و باغ داري كه در صحرا و باغ به كشاورزي و باغ داري مشغول است، تصور مي كند هيچ چيز از اشيائي كه با آنها سروكار دارد از زمين و خاك و خاشاك و آب و هسته و ريشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و ميوه و دانه و سنگ و آفات نباتي بر او مجهول نيست. كارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مي كنند دست كم چيزهاي زير نظر خود را شناخته اند. افرادي كه كم و بيش درس خوانده اند نيز گرفتار همين اشتباه شده و خود را عالم به حقايق اشياء مي شمارند. مهندس برق، معدن، كشاورزي، پزشك متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، رياضي دان، ستاره شناس، روانشناس، زيست شناس و فيزيك دان، استاد شيمي و ديگران مي خواهند همه پديده هائي را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعريف كنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقيقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشياء حقيقتي را نشان نمي دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشواري و كوتاهي تعريفات (به اصطلاح) حقيقي داناتر مي شوند. جهان يك سلسله الغاز و رشته بسيار طولاني و درازي است كه انتهاء و ابتداي آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه

از حلقه هاي اين زنجير آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماي آن بشر را غرق در تعجب و تحير مي نمايد. «ليدي استور» مي گويد: اگر هر انساني سخن نگويد مگر از آنچه حقيقتش را شناخته است، سكوت و خاموشي عميق بر سراسر جهان حكومت خواهد يافت [1] .«وارين ويفر» نايب رئيس مؤسسه روكفلر مي گويد: آيا علم در ميدان نبرد با جهل و ناداني پيروز مي شود؟ در حالي كه علم به هر پرسشي كه پاسخ مي دهد گرفتار پرسشهاي بيشتر مي شود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مي رود ظلمات جهل را طولاني تر مي بيند. علم بشر دائما در ازدياد است اما اين احساس كه تقدم نمي يابد به حال خود باقي است. زيرا روز به روز حجم چيزهائي كه ادراك مي كنيم و آنها را نمي فهميم و نمي شناسيم ضخيم تر مي گردد. [2] .آري بشري كه توانسته است بر اساس علوم آزمايشي و حسي، برق، بخار، آهن، آب، خاك، هوا و اتم را مسخر كند و به سوي كرات آسمان دست تصرف دراز نمايد وعناصر را از هم بشكافد، اين همه وسايل صناعي مانند تلفن، تلگراف، راديو و تلويزيون و... كارخانجات صنايع اوتحويل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و در ك اين حقايقي كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مي كند عاجز و ناتوان است. نه حقيقت برق، نه حقيقت خاك، نه حقيقت آب، نه حقيقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصي چند، چيزي كشف نكرده و تمامي اين اشياء براي او هنوز

هم معما است. به گفته يكي از متفكرين، آن كساني كه انسان را حيوان ناطق، و اسب را حيوان صاهل تعريف مي كنند در حالي كه اين تعريف را مي نمايند و غرور علمي، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مي كنند حقيقت انسان و اسب را شناخته اند. ولي و قتي از مركب اين غرور پياده شوند، مي فهمند نه خود به حقيقت انسان و حيوان رسيده اند و نه با اين تعريف كسي را به حقيقت انسان و حيوان آشنا كرده اند وبهتر اين است كه اين تعريفات را به قصد شناساندن حقيقت اشياء نگويند. بشر از شناخت نزديك ترين چيزها به خودش هم عاجز است زيرا از جانش به او چيزي نزديك تر نيست آيا حيات خود را شناخته؟ و آيا مي تواند حقيقت روح و حيات را توصيف كند؟آيا به حقيقت يك سلسله امور و جداني خودش معرفت دارد؟ آيا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و ساير وجدانيات را شناخته است؟اما با اين همه دشواريها و مجهولات، آيا بشر مي تواند وجود اين حقايق را به علت نارسائي فهم خودش به درك حقيقت آنها منكر شود؟ يا مي تواند هزارها ميليارد و بيشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشيائي را كه حتي وجود آنها بر او مجهول است انكار نمايد؟آيا مي تواند اسرار و خواص و فوايد و معاني كلمات اين كتاب قطور آفرينش را منكر شود؟آيا مي تواند بگويد چون من چيزي را نديده ام آن چيز نيست و چون سر و فايده چيزي را كشف نكرده ام آن چيز بي فايده و بي سرّ است، حاشا و كلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنين ادعائي را نخواهد

كرد بلكه هر چه علمش بيشتر باشد از اينگونه دعاوي بيتشر خود را تبرئه مي كند. صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بيم بشر بود، در آن اعصاري كه علم به خواص و منافع آن پي نبرده بود و به آيات قدرت خدا و معجزات آفرينش كه در اين قوه رهيبه پنهان است و تأثير آن در زندگي نبات و حيوان آگاه نشده بود، آيا اين خواص و منافع را نداشت و يكي از نعمتهاي بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائي كه آن را فقط مظهري از مظاهر نعمت و عذاب مي شمردند اشتباه نمي كردند؟عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحيح مي داند و اين ظواهر را گنجينه حقايق مي شناسد وعالم را مدرسه اي مي بيند كه بايد در آن حكمت و علم بياموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاي اين عالم لذت مي برد و همين الغاز و معميات برايش لذت بخش است و تحير او كه نتيجه يك عمر تحصيل و كاوش است، بهترين لذائذ زندگي دانشمندانه او است كه هيچ لذتي با آن برابر نمي شود. او جهان را مانند يك مسأله پيچيده رياضي و هندسي مي بيند كه در ظاهر، حل آن آسان است ولي وقتي وارد مي شود هر چه جلوتر مي رود غموضت و دشواري و پيچيدگي آن را بيشتر مي فهمد. اين منظره براي شخص متفكر و فيلسوف بسيار نشاط بخش است و مي خواهد كه حيرت بر حيرتش افزوده شود و به جائي برسد كه ببيند عقل او مسلح به سلاحي كه بتواند به جنگ تمام اين مجهولات برود نيست و اين آيه قرآن مجيد را به معرفت

و بصيرت تلاوت كند: «ولو أن ما في الارض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت كلمات الله» [3] .«اگر هر درخت قلم بشود و آب دريا به اضافه هفت درياي ديگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد».و بخواند: مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما هم چنان در اول وصف تو مانده ايم مع ذلك در تمام كاوشهاي علمي و بررسي ها انسان به نظم و حكمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفريننده اين جهان آشنا مي شود و مي فهمد كه در اين عالم بي نظمي نيست و هيچ پديده اي را نمي توان بي فايده و بيهوده شمرد. اين مختصر شبح و دريچه اي است از عجز بشر و چگونگي درك، فهم و شناخت و در عين حال قدرت عجيب عقل و خرد او با اين وصف اگر از درك فلسفه اي از فلسفه هاي پديده هاي عالم تكوين يا تشريع در مانده و نتوانست آن را توجيه و تفسير كند، يا تعبيرات و الفاظش را در تعريف آن كوتاه ديد، نمي تواند منكر فايده آن شود. مثال عالم معاني و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معاني و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سيع باشد قطعاً تمام معاني را شامل نيست زيرا لغات، الفاظ و كلمات، محدودو متناهي است و معاني و اشياء نامتناهي است و محدود و متناهي، نامحدود و نامتناهي را فرا نخواهد گرفت.كامل ترين و وافي ترين بياني كه اين حقيقت را بيان كرده قرآن مجيد است كه در يك آيه مي فرمايد: «قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربي لنفد البحر

قبل أن تنفد كلمات ربي ولو جئنا بمثله مدداً» [4] .«اي پيامبر، بگو اگر دريا براي نوشتن كلمات پرورگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات الهي تمام شود دريا خشك خواهد شد هرچند دريائي ديگر ضميمه آن كنند». قرآن مجيد چهارده قرن پيش در اين آيه كه هر روز اعجاز و قدرت علمي آن ظاهرتر مي شود با فصيح ترين بيان، عظمت و كثرت بي نهايت مخلوفات عالم كون را اعلام كرد و احاديث و اخبار اهل بيت نبوت (ع) هم اين حقيقت را تشريح و روشن ساخت مثلا در آن عصري كه بشر تعداد كمي از ستارگان را بيشتر نمي شناخت در مقام مبالغه در بيان كثرت چيزي، آن را به عدد قطرات باران و ريگ بيابان و ستارگان آسمان قياس مي كردند. از حضرت صادق (ع) روايت است كه در مقام بيان قصور فهم بشر از درك حقايق مي فرمايد: «يا ابن آدم لو أكل قلبك طائر لم يشبعه و بصرك لو وضع عليه خرت ابرة لغطاة تريد أن تعرف بها ملكوت السموات و الارض» [5] .پس از اين مقدمه، به كساني كه سر غيبت را مي جويند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مي طلبند مي گوئيم.بپرسيد و كاوش و دقت كنيد و تحقيق و تجسس نمائيد، ما به جستن و پرسيدن شما هيج اعتراضي نداريم. سؤال كنيد و بجوئيد، زيرا اگر به علت اصلي غيبت و واقع اين سر دست پيدا نكنيد، بسا كه به حواشي و حكمتهائي از آن آگاه شويد و بسا كه اين جستجو و كاوش شما را به يك سلسله دانستنيها رهبري نمايد؛ ولي اگر غرض شما از اين سوال و جستجو

اشكال و اعتراض باشد و مي خواهيد نرسيدن خود را به علت غيبت و عجز درك خودتان را از فهم آن، دليل نبودن آن بگيريد از راه راست و خردپسند دور افتاده ايد و نمي توانيد جائي را خراب و ايمان و عقيده اي را متزلزل سازيد. هرگز نيافتن، دليل نبودن نمي شود آيا مجهولات شما همين يك موضوع است؟آيا در برابر تمام استفها مهائي كه بشر نسبت به اجزاي اين عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پيدا كرده ايد؟آيا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بي فايده مي دانيد؟و آيا ميزان وجود فايده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟يا آنكه نرسيدن خود را به اينگونه علل و حكمتها دليل بر ناتواني فكر و استعداد خود مي شماريد؟و معتقد هستيد كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاي ديگر مسلح بود وغير از اين وسايل ارتباط با خارج، وسايل وسيع تر ديگر داشتيد حتماً به اسرار و خواص مسائل بسيار ديگر از اين عالم آگاه مي شديد؟اگر به اين سؤالات، يك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد يقيناً به قصور خود اعتراف مي كند و با ملاحظه مجهولاتي كه هر روز معلوم مي شود هيچ ندانستن را دليل نبودن نمي گيرد و در همه چيز اين جهان معتقد به اسرار و شگفتيهاي بي شمار خواهد بود.پس اين قدر دنبال فلسفه غيبت و پرسش از آن نباشيد غيبت امري حاصل شده و واقع شده است. سر غيبت دانسته شود يا نشود غيبت واقع شده است و ندانستن شما هيچگاه بر هان نفي ورد آن نيست.پس آنچه بگوييم راجع به اسرار غيبت، بيشتر مربوط به فوايد و آثار آن است، والا علت

اصلي آن بر ما مجهول است. و اين است معناي احاديث شريفه اي كه در آنها تصريح شده به اينكه سر غيبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرينش درختها ظاهر نمي شود مگر بعد از ظهور ثمره و ميوه، و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع. صدوق در كتاب كمال الدين و كتاب علل الشرايع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمي روايت كرده است كه گفت: شنيدم حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: البته براي صاحب اين امر غيبتي است كه چاره اي از آن نيست، در آن هر باطل جو، به ريب و شك مي افتد. عرض كردم: چرا؟ فدايت شوم. فرمود: براي امري كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است. گفتم: پس وجه حكمت در غيبت او چيست؟ فرمود: وجه حكمتي كه در غيبت حجتهاي خدا پيش از آن حضرت بود. به درستي كه وجه حكمت غيبت كشف نمي شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاي (حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتي، كشتن غلام و به پاداشتن ديوار، از براي حضرت موسي - عليه السلام - كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از يكديگر. اي پسر فضل اين «غيبت» امري است از امر خدا تعالي و سري است از سر خدا و غيبي است از علوم غيبي خدا. و پس از آنكه ما دانستيم خداوند حكيم است، گواهي داده ايم به اينكه كار و گفتارهاي او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد. [6] . مع ذلك

ما برخي از فوائد و منافع و اموري را كه ارتباط با غيبت آن حضرت دارد و استناد غيبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحيح است، بطوري كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرين اسلام استفاده مي شود در ضمن چند بحث آينده مورد بررسي و توضيح قرار مي دهيم ان شاء الله تعالي.

بيم از كشته شدن

«و أوحينا الي ام موسي أن أرضعيه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني انا رادوه اليك وجاعلوه من المرسلين». [7] .و ما به مادر موسي وحي كرديم كه طفلت را شير بده و چون ترسان شدي او را به دريا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مي گردانيم و او را پيامبر قرار مي دهيم. «ففررت منكم لما خفتكم فوهب لي ربي حكما و جعلني من المرسلين». [8] . آنگاه كه از ترس شما گريختم، خداي من، مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پيامبران خود قرار داد. كليني و شيخ طوسي قدس سرهما در كتاب «كافي» و «غيبت» به سند خود از زراره روايت كرده اند كه گفت: شنيدم حضرت صادق (ع) فرمود: براي قائم (ع) پيش از آنكه، قيام فرمايد غيبتي است، عرض كردم: براي چه؟فرمود: براي آنكه از كشته شدن بيم دارد. چنانچه از اين حديث و بعضي احاديث ديگر استفاده مي شود، يكي از موجبات غيبت، خوف قتل و بيم از كشته شدن است كه هم با حدوث غيبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد. اما اينكه بيم از قتل و نداشتن تأمين جاني، سبب غيبت شده باشد از مراجعه به كتابهاي

مورد اعتماد و تواريخ و احاديث معلوم مي شود. زيرا بني عباس به ملاحظه آنكه شنيده بودند و مي دانستند در خاندان پيغمبر و از فرزندان علي و فاطمه (ع) شخصيتي پيدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چيده مي شود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكري (ع) است، در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسي (ع) رفتار كرد براي آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بيابند و دستگير سازند. ولي خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا اميد ساخت. و بر حسب ظاهر نيز جنگهاي داخلي بزرگ و ابتلاي بني عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقيب اين موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - كه از آثار گرانبهاي باستاني و يادگار عهدالناصر لدين الله - خليفه بزرگ و دانشمند بني عباس است - معلوم مي شود اين خليفه مؤمن به وجود ولايت و غيبت آن حضرت بوده و از حكايت «اسعميل هر قلي» كه در «كشف الغمه» به، نقل صحيح و قطع آور رويات شده استفاده مي شود كه المستنصر بالله خليفه و باني مدرسه المستنصريه بغداد نيز به آن حضرت ايمان داشته و با اعطاي هزار دينار به اسمعيل مي خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبي بنمايد و چون اسمعيل به دستور امام از قبول آن خودداري كرد، خليفه از شدت ناراحتي و تأثر گريست. حاصل اينكه حدوث غيبت با خوف از قتل ارتباط

داشته و دستگاه حكومتي عصر ولادت آن حضرت از اين لحاظ ناراحت و در انديشه بوده و ولادت و وجود امام (ع) را به عنوان يك خطر جدي براي خود تلقي مي كرده شكي نيست. و اگر مي توانستند بي درنگ آن حضرت را شهيد مي كردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسي - عليه السلام - از فرعونيان مخفي شد پس از ولادت نيز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفي گشت و هر چه جهد كردند او را نيافتند. اما بيان ارتباط بقاي غيبت با خوف از قتل اين است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پيش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولي چون جريان اين جهات را خداوند بر مجاري اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهوري فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند. چنانچه پيغمبر اكرم (ص) اگر در آغاز بعثت دست به كار جهاد و دفاع مي شد بي موقع و نابهنگام بود ولي وقتي موقعش رسيد فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پيشرفت كرد. سؤال:چرا آن حضرت مانند نياكان خود ظاهر نمي شود تا يا مظفر و پيروز شود و يا در راه خدا كشته و شهيد گردد؟پاسخ:ظهور آن حضرت براي اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبيا و صلح و صفا و عدل و داد و امنيت

عمومي در زير پرچم اسلام و يكتا پرستي و اجراي احكام قرآن مجيد در سراسر گيتي است. و پر واضح است كه مجري اين برنامه بايد در شرايطي قيام كند كه موفقيت و پيروزي او صد در صد حتمي باشد چنانكه توضيح داده شد مانعي از نزول امداد غيبي و نصرت آسماني از نظر حكمت الهي در ميان نباشد.و اگر به صورت ديگر كه منتهي به تحقق اين هدف نگردد ظهور نمايد نقض غرض خواهد شد و باز هم بايد بشر در انتظار حصول وعده هاي الهي بماند.

به گردن نداشتن بيعت

يكي از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدي آخر الزمان عليه السلام اين است كه بيعت هيچ كس و هيچ حكومت غاصب و ستمگري حتي به عنوان تقيه برگردان او نيست و ظاهر مي شود در حالي كه نسبت به احدي از جبابره و حكومتهاي مختلف تمكين و تسليمي نداشته و از راه تقيه هم حكومتهاي مختلف تمكين و تسليمي نداشته و از راه تقيه هم حكومتها غير اسلامي و حكومتهائي را كه تمام اسلامي نيست در ظاهر امضا نكرده است. او اكمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاكم» است و چنان شخصيت و مقامي از اينكه تحت سلطنت غير خدا واقع شود يا به حكومتي از حكومتهاي جائر به تقيه رأي داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثير استفاده مي شود، آن حضرت به تقيه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت. پس يكي از حكم و مصالح غيبت اين است كه آن حضرت پيش از رسيدن و قت

ظهور و مأمور شدن به قيام ناچار نمي شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقيه با خلفاء و زمامداران و سياستمداران وقت بيعت نمايد و وقتي كه ظاهر مي شود هيج بيعتي در گردن او نيست و هيچ حكومتي را بر خود غير از حكومت خدا و احكام و قوانين قرآن حتي به ظاهر و تقيه هم، نپذيرفته است. و اين معني از چند حديث كه در «كمال الدين» باب 48 - باب علت غيبت - و در «عيون» و «علل» و كتابهاي ديگر روايات شده استفاده مي شود، از جمله در حديث هشام بن سالم، حضرت صادق (ع) مي فرمايد: «يقوم القائم وليس في عنقه بيعة لاحد» «قائم (ع) قيام مي كند در حالي كه در گردن او بيعت براي احدي نيست». و نيز در روايت حسن به علي بن فضال است كه وقتي آن حضرت خبر از غيبت امام، پس از وفات امام حسن عسكري (ع) داد پرسيد براي چه؟ حضرت رضا (ع) فرمود: براي آنكه در گردن او بيعت براي كسي نباشد چون به شمشير قيام كند.

تخليص و امتحان

يكي از مصالح غيبت، تخليص و آزمايش و امتحان مرتبه تسليم و معرفت و ايمان شيعيان است. چنانچه مي دانيم و عمل و شرع و آيات و احاديث بر آن دلالت دارد يكي از سنن الهي كه همواره جاري و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده گيري و بزگزيدن است. زندگي و مرگ، بينوائي و توانگري، تندرستي و بيماري، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مكاره، خوشحالي ها و شادماني ها، همه وسائل تخليص و تربيت و امتحان و

ارتياض و براي ظهور كمالات و فعليت استعدادها و نمايش شخصيت و ايمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسليم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است. بطور كه از اخبار استفاده مي شود به دو جهت امتحان به غيبت حضرت مهدي (ع) از شديدترين امتحانان است: [9] . جهت اول: چون اصل غيبت كه بسيار طولاني مي شود، بيشتر مردم در ريب و شك مي افتند و برخي در اصل ولادت و بعضي در بقاي آن حضرت شك مي نمايند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، كسي بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقي نخواهد ماند. چنانچه پيغمبر اعظم (ص) در ضمن روايت معروفي كه جابر روايت كرده است فرمود: «ذلك الذي يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» [10] .و معلوم است كه ايمان به بقاء و حيات و عمر و غيبت طولاني و انتظار ظهور در دوران بسيار طولاني غيبت، ايمان به غيبت، دليل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاي غيبي پيغمبر (ص) و ائمه (ع) و نشانه ايمان به قدرت الهي، و علامت قوت تسليم و تمكين از برنامه هاي ديني است. براي اينكه ايمان كامل و صادق به امور غيبي حاصل نمي شود مگر براي اهل يقين و پرهيزكاران و كساني كه از تاريكي وساوس نجات يافته و به سر منزل اطمينان نفس و ثبات عقيده رسيده و دلشان از انوار هدايت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهي اعتنا نكرده در راه دينداري و ولايت، لغزش قدم و تزلزل نيابند. جهت

دوم: شدتها و پيش آمدهاي ناگوار و تغييرات و تحولاتي است كه در دوره غيبت، روي داده و مردم را زير و رو مي سازد بطوري كه حفظ ايمان و استقامت، بسيار دشوار مي گردد و ايمان افراد در مخاطرات سخت واقع مي شود چنانچه از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: آن كس كه بخواهد در عصر غيبت به دينش متمسك و ملتزم باشد، مثل كسي است كه شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهايش قطع گردد - سپس امام با دست خود به اين كار اشاره كرده آنگاه فرمود: به درستي كه براي صاحب اين امر غيبتي است پس بايد هر بنده خداي بپرهيزد و بايد به دينش متمسك گردد. [11] .در دوران غيبت، جمال ظاهر دنيا هر چه بيشتر و بهتر جلوه گر و دل فريب مي شود، اسباب معاصي و گناهان و لذائذ حيواني بيش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مي گيرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگي و طرب همه جاگسترده مي شود، زنها و مردها بيگانه با هم امتزاج و اختلاطهاي نامشروع و خلاف عفت و نجابت پيدا كنند، كسب هاي حرام متداول و رسمي و معاش اكثر مردم از راههاي حرام باشد و براي مؤمن ضربت شمشير از به دست آوردن يك درهم حلال آسان تر باشد، ماديات و دنيا پرستي بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كساني افتد كه به احكام خدا پايبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائي كه به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و ميگساري و فروش شراب و قمار و

بي عفتي و فحشاء علني گردد. اهل دين و امانت و ايمان، ذليل؛ و نابكاران و اراذل و بي دينان، به ظاهر عزيز گردند. امر به معرف و نهي از منكر ترك و عكس آن رايج شود. معروف را منكر و منكر را معروف شناسند، به معصيت و گناه و هم كاري با ستمگران افتخار نمايند امانت را غنيمت و صدقه را غرامت شمارند. شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمي كنند. اهل حق خانه نشين و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخي تمام آداب و سنن اسلامي را ترك و به وضع دوران جاهليت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادي محروم شوند كه كسي را جرأت آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهاني. و بطوري كار حفظ ايمان سخت شود كه شخص صبح كند در حالي كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالي كه از اسلام بيرون رفته و كافر شده باشد. از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: اين امر براي شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا اميدي. نه به خدا نمي آيد تا شما (مؤمن و منافق) از هم جدا شويد. نه به خدا نخواهد آمد تا شقي شود هر كس شقي مي گردد و سعيد گردد هر كس سعيد مي گردد. [12] .و در روايت ابن عباس است كه پيامبر اعظم (ص) فرمود: كساني كه در زمان غيبت او بر عقيده به امامت او ثابت باشند از كبريت احمر

كمياب ترند.پس جابر به پا خاست و عرض كرد: يا رسول الله براي قائم از فرزندان تو غيبت است؟فرمود: آري سوگند به پروردگارم و با يد خدا گروندگان را تخليص كند و كفار را محو سازد. اي جابر، اين امري است (كار بزرگي است) از كارهاي خدا و سري است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشيده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستي كه شك در كار خداوند عزوجل كفر است. [13] . و در حديث عبدالرحمان بن سليط، حضرت امام حسين (ع) مي فرمايد: از ما دوازده نفر مهدي «هدايت شده) باشند؛ كه نخستين ايشان امير المومنين علي بن ابيطالب و آخرايشان نهمين از فرزندان من است، او است امام قائم به حق كه خدا زمين را پس از مردگي به او زنده سازد و دين را به او ظاهر و بر هر دين پيروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند، براي او غيبتي است كه جمعي در آن از دين مرتد و بيگانه شوند و ديگران بر دين خود ثابت مانده و اذيت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان اين وعده انجام شود (چه وقت قائم قيام كند) اگر راست گويانيد؟ آگاه باش كه صبر كننده در عصر غيبت او بر اذيت و تكذيب، مانند جهاد كننده با شمشير در پيش روي پيغمبر خدا است [14] .

آماده شدن اوضاع جهان

يكي از مصالح غيبت، انتظار كمال استعداد بشر آمادگي فكري او براي ظهور آن حضرت است زيرا روش و سيره آن حضرت مبني بر رعايت امو ظاهري و حكم به ظواهر نيست بلكه مبني بر رعايت حقايق و

حكم به واقعيات و ترك تقيه و مسامحه نكردن در امور ديني و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قراري عدالت واقعي و اجراي تمام احكام اسلامي است. آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سياستمداران رياست طلب سازمان داده اند، باطل و خراب مي كند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضايع كرده اند، همه را اجراء و زنده مي سازد و اسلامي را كه جدش پيغمبر اعظم (ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنيا طلبان، مهجور و از رسميت افتاده، از نور رسميت جهاني مي دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مي گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصيان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مي نمايد و با اهل معصيت و ستم هيچگونه سازشي و مداهنه اي ننمايد و حكومت جهاني اسلام را تشكيل دهد. معلوم است كه انجام اين برنامه و اين انقلاب همه جانبه محتاج به ترقي بشر در ناحيه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگي جامعه براي پذيرش و استقبال از اين نهضت و لياقت زمامداري آن رهبر عظيم الشأن مي باشد. بايد اصحاب خاص كه در ياري آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصيرت كامل باشند، به عدد معين در احاديث پيدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهوري بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هيئت هاي حاكم در رژيمهاي گوناگون از عهده اداره امور بر نمي آيند، و كتب هاي سياسي و اقتصادي مختلف دردي را درمان نمي كنند و اجتماعات و كنفرانس ها و سازمانهاي بين المللي و طرحها و كوششهاي آنها به

عنوان حفظ حقوق بشر نقشي را ايفا نخواهند كرد و در اصلاحات از تمام اين طرحها كه امروز و فردا مطرح مي شود مأيوس شوند و فساد و طغيان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روايات است بي عفتي و فحشاء بقدري رواج پيدا كند كه در كنار خيابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حيوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حيا آنها از ميان برود. چنانچه مي بينيم طرحهائي كه داده مي شود و پي ريزي هائي كه مي كنند، در مسير مخالف تمدن واقعي و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگراني وعقده هاي روحي و ارتداد و ارتجاع است و بيشتر به تأمين جنبه هاي حيواني و جسمي توجه مي شود و به جنبه هاي انساني و روحي اعتنا ندارند. وقتي اوضاع و احوال اينگونه شد و از تمدن (منهاي انسانيت) كنوني همه بستوه آمدند و تاريكي جهان را فرا گرفت ظهور يك رجل الهي و پرتو عنايات غيبي با حسن استقبال مواجه مي شود و تاريكي ها از هم شكافته و به تشنگان جام حقيقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مي دهد و در كالبد اين بشر دل مرده، روح نو مي دمد كه اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها» [15] .«بدانيد كه خداوند زمين را بعد از مردن، زنده مي گرداند». در اين شرايط، پذيرش جامعه از نداي روحاني يك منادي آسماني بي نظير خواهد بود زيرا در شدت تاريكي درخشندگي نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است. ولي اگر شرايط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخيري كه در ظهور آن حضرت، حكمت

الهي اقتضاي آن را دارد واقع نشود نتايج و فوايدي كه از اين ظهور منظور است حاصل نمي گردد. پس بايد اين ظهور تا وقت معلوم به تأخير افتد و در هنگامي كه شرايط آن حاصل و حكمت الهي مقتضي شد و منادي آسماني آن را اعلام كرد، انجام شود و كسي از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس، وقتي براي آن معين كند، دروغ گفته است. از حضرت صادق (ع) روايت است كه فرمود: از براي ظهور، وقتي نيست براي آنكه مانند روز قيامت علم آن در نزد خدا است، تا اينكه فرمود: براي ظهور مهدي ماكسي وقتي معين نكند، مگر آن كس كه خود را شريك در علم خدا بداند و مدعي باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است. [16] .

پيدايش مؤمنان از پشت كفار

چنانچه در اخبار و احاديث است خداوند نطفه هاي بسياري از مؤمنان را در اصلاب كفار به وديعه گذارده و اين ودايع بايد ظاهر شود و پيش از ظهور اين ودايع، قيام امام با شمشير و قتل كفار و رفع جزيه، عملي نخواهد شد زيرا مانع از خروج اين ودايع مي شود. آيا كسي پيش بيني مي كرد از صلب حجاج خوانخوار ستمكار كه در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت كم يافت شده، مردي چون حسين بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شيعه و دوستدار خاندان رسالت (ع) پيدا شود كه آن قصائد غرا و اشعار شيوا در مدح ومناقب علي (ع) و اهل بيت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگويد و مذهب شيعه را ترويج نمايد؟كه از

جمله قصائد او قصيده معروفي است كه مطلع آن اين شعر است. يا صاحب القبة البيضاء علي النجف من زار قبرك و استضفي لديه شفي [17] .آيا كسي گمان مي كرد از فرزندان سندي بن شاهك، قاتل حضرت بن جعفر (ع) يكي از مشاهير شعرا و ستارگان جهان ابد (كشاجم) پيدا شود كه تحت تأثير جلوه حقيقت و ولايت علي (ع) و خاندانش عمرش را به مديحه سرائي و نشر فضايل اهل بيت به پايان رساند. پس اين موضوع خروج نطفه هاي مؤمنان از اصلاب كفار، موضوع مهمي است كه ظهور نبايد مانع از آن شود و بايد ظهور در موقعي واقع شود كه در اصلاب كفار و ديعه اي بافي نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پيامبر - علي نبينا و آله و عليه السلام - قرآن مجيد از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولايلدوا الا فاجرا كفارا» [18] .«و فرزندي هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمي رسد». ظهور جهاني حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه - نيز در چنين موقعيتي واقع مي شود. و به همين معني آيه شريفه: «لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا أليماً» [19] .«اگر شما عناصر كفر و ايمان از يكديگر جدا مي گشتيد همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مي ساختيم». در روايات متعددي كه در تفسير برهان و صافي و بعضي تفاسير ديگر و كتب حديث روايت شده تفسير گرديده است. و مضمون آن رويات اين است كه قائم (ع) هرگز ظاهر نشود تا ودايع خدا خارج شود، پس وقتي خارج شد، دشمني خدا بر هركس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

كلام محقق طوسي

فيلسوف شهير شرق و افتخار فلاسفه و حكماي اسلام خواجه نصير الدين طوسي در رساله فيلسوفانه و محققانه اي كه در امامت تأليف فرموده، فصلي كامل راجع به غيبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پايان آن راجع به «سبب غيبت» چنين فرموده است: «و أما سبب غيبته فلا يجوز أن يكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فيكون معي المكلفين، و هو الخوف الغالب و عدم التمكين و الظهوريجب عندزوال السبب» [20] .«اما سبب غيبت امام دوازدهم، پس جايز نيست كه از جانب خداي سبحان و يا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختي، - از مردم و مكلفين است و آن خوف غالب و تمكين نداشتن مردم از امام است و هر موقع اين سبب زايل شود يعني مردم تمكين و اطلاعت از امام نمايند ظهور واجب مي شود». چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام اين استاد بزرگ كه در روشنائي عقل و حكمت اين موضع را بررسي و مورد تحليل قرار داده، مؤيد بعضي وجوهي است كه در مقالات پيش بطور مفصل شرح داديم و آن بيم از قتل و تمكين نكردن مردم است و اگر اين سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مي شود پس سزاوار نيست بندگان با آنكه سبب غيبت خود آنها هستند اشكال و ايراد نمايند. مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضي او را به قهر و غلبه تمكين دهد وعده اي را كه در قرآن شريف در آيه كريمه: «وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا

الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً» [21] .خدا به كساني كه از شما بندگان ايمان آورده و نيكو كار گردد وعده فرموده كه در زمين خلافت دهد چنانكه امت هاي صالح پيرامون گذشته، جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنيديده آنان را بر همه اديان تمكين و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمني كامل دهد. به مؤمنين داده انجاز فرمايد و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر يك روز از دنيا باقي نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلاني سازد تا مهدي (ع) ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. علت تولد امام مهدي (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فايده امام غايب چيست؟سوال: مصلحت اينكه امام قرنها پيش از ظهور تولد يافته و پس از عمري طولاني ظاهر مي شود چيست؟مگر خدا قدرت ندارد كه مثلاً چهل سال پيش از ظهور كسي را كه صالح و شايسته اين مقام باشد بيافريند؟ و فايده اينكه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قيام و ظهورش خلق شده چيست؟ و بالاخره فايده و جود امام ناپيدا و غائب چيست و آيا وجود و عدم او برابر نيست؟ پاسخ: اين سؤال غير از سؤال از فلسفه غيبت چيز ديگري نيست و پاسخ آن همان است كه در مقالات گذشته گفته شد مع ذلك بالخصوص در اينجا هم چند پاسخ به اين سؤال مي دهيم.

پاسخ نخست: فايده وجود امام، منحصر به ظهور و قيام او در آخر الزمان و اينكه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نيست بلكه يكي از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنين بقاي شرع و حفظ حجتها و بينات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضي احاديث مشهور ائمه اثنا عشر و احاديث ديگر كه از طرق اهل سنت و شيعه روايت شده بر آن دلالت دارد و همجنين احاديث بسياري كه دلالت دارند بر آنكه زمين هيچگاه خالي از حجت نمي شود. از جمله از حضرت امير المؤمنين (ع) روايت است كه فرموده: «اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خايفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بيناته» [22] .«خدايا، آري خالي نماند زمين از كسي كه قائم باشد از براي خدا به حجت يا ظاهر و آشكار يا بيمناك و پنهان تا حجتها خدا و بينات او از ميان نرود». مثل امام در اين جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح كه به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با يكديگر است و بقاي جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و وليّ و انسان كامل كه همان شخص امام است نيز به اذن الله تعالي نسبت به ساير مخلوقات، صاحب چنين رتبه و منزلت است. و فايده ديگر اين است كه چناچه از اخبار هم استفاده مي شود. وجود مؤمن در بين مردم منشأ خيرات و بركات و سبب نزول رحمت و جلب عنايات خاص و دفع كثيري از بليات است

پس وقتي مؤمن وجودش اين فوائد و بركات را داشته بادش، معلوم است كه وجود امام و ولي الله اعظم فوائد و بركاتش بسيار عظيم و با اهميت است و به عبارت ديگر امام و حجت و اسطه اخذ و ايصال فيوض و بركاتي است كه ديگران استعداد و لياقت آنكه مستقيماً آن بركات و افاضات را تلقي و اخذ نمايند ندارند لذا وجود و عمر طولاني و ولادت آن حضرت در قرنهاپيش يك مصلحتش همين است كه فيوض رباني در اين مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از بركاتي كه بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند. پاسخ دوم: اين است كه مسؤول دخالت نكردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند كه حاضر به قبول رهبري آن حضرت نيستند و مخالفت مي ورزند. چنانچه با نياكان كرامش مخالفت كردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبري بودند، آن حضرت ظاهر مي شد و در اين جهت فرقي بين امام حاضر و غائب نيست و محقق طوسي در تجريد همين جواب را فرموده است: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» [23] .«اصل وجود امام، لطف (مقرب به طاعت و نزديك كننده به مصالح و مبعد از معاصي و دور كنند از مفاسد) است و تصرف او لطف ديگر است و تصرف نكردن او، از جانب ما است». حاصل آنكه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در اين مدت طولاني قطع رشته و لايت و هدايت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود. خدا به

مقتضاي صفات كمالي مانند رحمانيت و رحيميت و منعميت و ربوبيت، نعمت تربيت و هدايت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آيه شريفه: «اليوم أكملت لكم دينكم» [24] .اكمال و اتمام مي فرمايد و اگر مردم از اين نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدايت امام گرديدند به وجود و تعيين امام كسي حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسياري از نعمتها مردم استفاده نكنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلكه سوء استفاده كنند، اين رفتار مردم سبب اشكال به اصل آفرينش آن نعمتها نمي شود و كسي نبايد بگويد چون مردم انتفاع نمي برند، چه فايده دارد و وجود و عدم آنها علي السوا است بلكه در اينجا بايد بگويند: چرا با اينكه خداوند فياض فيض بخشي نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از اين نعمت ها انتفاع نمي برند و چرا كفران نعمت مي نمايند؟ پاسخ سوم: اين است كه ما قطع نداريم كه آن حضرت از جميع اولياء و دوستان خود پنهان باشد و در اموري كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأييد و ارشاد دخالت ننمايد. پاسخ چهارم: آنچه مسلم است اين است كه در عصر غيبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و اين به آن معني نيست كه مردم نيز از آن حضرت پنهان مي باشند بلكه چنانچه از بعضي اخبار استفاده مي شود آن حضرت در ايام حج حاضر مي شود و حج به جا مي آورد و اجداد گرامش را زيارت مي كند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر مي شود و از بيچارگان فرياد رسي مي نمايد و بيماران را عيادت مي فرمايد و

بساكه شخصاً در قضاي حوائج آنان سعي فرمايد. پاسخ پنجم: اين است كه، بر امام واجب نيست كه شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلكه مي تواند ديگران را به نحو خصوص يا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور كه امير المؤمنين و ائمه (ع) از طرف خود در شهرهائي كه حاضر نبودند، ديگران را منصوب مي فرمودند، امام هم در زمان غيبت صغري كساني را به مقام نيابت خاصه نصب فرموده بود و در غيبت كبري بطور عموم فقهاء و علماي عادل را كه دانا با احكام هستند، براي قضاي فصل خصومات و اجراي سياسات و حفظ و نظر در مصالح عالي اسلامي نصب و تعيين كرده كه مرجع امور خلق باشند پس ايشان در عصر غيبت به نيابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شريعت و به شرحي كه در كتابهاي فقه مذكور است داراي ولايت مي باشند. پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمي و قوت روح بندگان خدا و كساني كه سالك سبيل هدايت هستند مي باشد و به عبارت ديگر يك نقطه اتكاء براي سالكان سبيل الله است كه اگر چه خدا نقطه اتكاي همه است و همه به خدا اتكال و اعتماد دارند ولي وجود پيغمبر در جنگها و غزوات باعث يك دلگرمي و قوت قلب خاص براي مجاهدين اسلام بود و با نبودن ايشان تفاوت بسيار داشت كه حتي شخصيتي مثل حضرت امير المؤمنين (ع) فرمود: «كنا اذا احمرّ البأس و اتقينا برسول الله (ص) فلم يكن أحد منا أقبر الي العدومنه». [25] . «ما هرگاه آتش جنگ سرخ مي شد (جنگ شدت

مي يافت) به رسول خدا (ص) پناه مي برديم تا آن حضرت پيشاپيش همگان جهاد مي كرد احدي از ما از او به دشمن نزديك تر نبود».خود اين موضوع كه امام حي و زنده داريم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شريعت است، موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط يأس و نوميدي بر سالكان و مجاهدان است و همواره از او مدد مي گيرند و همت مي طلبند و اين مسأله از نظر علم النفس بسيار اساسي و مهم است. در مثل مناقشه نيست. معروف است كه نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازي را ديد كه دلاورانه جنگ مي كند و سپاه دشمن را به هم مي زند نادر تعجب كرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانيها تو كجا بودي؟ گفت: من بودم ولي تو نبودي. پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه رواني و نقطه اتكاي مؤمنان، لازم و واجب است و اين يك فايده بزرگي است كه براي آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.

پاورقي

[1] مجله «المختار من ريدر زدايجست»، ص 37، نوامبر 1959.

[2] مجله «المختار من ريدر زدايجست»، ص 113، اكتبر 1959.

[3] سوره لقمان، آيه 27.

[4] سوره كهف، آيه 109.

[5] حق اليقين شبر، ج 1 ص 46. ترجمه اين حديث قبلا گذشت.

[6] منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.

[7] سوره قصص، آيه 7.

[8] سوره شعرا، آيه 21.

[9] مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تأليف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47. [

[10] منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

[11] كمال الدين، چ 2، ص 16، ح 34، ب

34 و منتخب الاثر تأليف نگارنده، فصل 2، ب 27، حديث 10.

[12] كمال الدين، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

[13] كمال الدين، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

[14] كمال الدين، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفي نماند كه اخبار راجع به شدت اين امتحان بسيار است. مراجعه شود به «غيبت نعماني» و «غيبت» شيخ و «كمال الدين» صدوق - رضوان الله عليهم - و منتخب الاثر.

[15] سوره حديد، آيه 17.

[16] اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.

[17] اي صاحب قبه درخشان برمكان بلند، هر كس قبر تو را زيارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا يافت.

[18] سوره نوح، آيه 27.

[19] سوره نوح، ايه 25.

[20] اين رساله در سال 1335 شمسي در تهران طبع شده و اين جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گرديد.

[21] سوره نور، آيه 57.

[22] نهج البلاغه صبحي الصالح، ص 497، كلام 147.

[23] تجريد الاعتقاد، مبحث امامت.

[24] سوره مائده، آيه 3.

[25] نهج البلاعه، ص 214، نهمين كلام از كلمات غريبه امام (ع).

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109