مديريت رفتار

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور:مديريت رفتار / www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - رفتار

بررسي تأثيرمكانيزم پاداش برعملكرد مديران درشركتها

رسي تأثير مكانيزم پاداش برعملكرد مديران در شركت هاThe effect of bonus system on company director’s performanceگردآورندگان:سيد محمد جواد حق بيان، سيد ابوالفضل راه چمنياستاد راهنما: احمد يار احمدي خراساني

مقدمه:بطور كلي انسان قبل از انجام كار هدف و غايتي را براي خود تعيين مي كند . سپس ارزش هدف و مطلوبيت دسترسي بدان را براي خود سنجيده و با توجه به اهميت و مطلوبيت هدف مقدار و ميزان تلاش و كوشش را كه براي رسيدن به هدف لازم است در نظر گرفته و تصميم گيري مي نمايد , بطور خلاصه يك فرد قبل از انجام كار بطور آگاه و ناخوداگاه عامل انگيزش و ارزش هدف را بررسي و با توجه بدان تصميم گيري منطقي انجام مي دهد درمورد اهميت موضوع تحقيق ميتوان ياد اورشد كه،همواره ايجاد انگيزش در كاركنان (مديران)باعث افزايش كارايي انها خواهد شد وبه طور شاياني كمك به پيش برد اهداف مي كند ، چون هنگامي كه انگيزه در مديران ايجاد مي شود اين محرك ها انگيزه به طور خود به خود به افراد زير دست مديران نيز انتقال مي يابد (به طور رواني ، احساسي )وبه شركت در نيل به اهداف خود (توليد ،سود اوري ،حفظ بازار ،رضايتمندي مشتريان )كمك خواهد كرد. واما در مورد فوايد اين موضوع ميتوان گفت كه مديران شركت ها با بررسي اينگونه تحقيقات انجام شده، به اين مهم دست خواهند يافت كه كداميك از طرح هاي پاداش براي انها و

شركتشان موثر خواهد بود .مشاهده به كارگيري اين طرح ها در شركتهاي مختلف كه به اختصار درادامه توضيح داده شده است ،ساير منابعي كه در اين زمينه موجود است مي تواند تصميم بگيرند ،كه كداميك از طرح هاي موجود براي پاداش دادن به مديران مناسب تر است .1)ايا پاداش كارايي را افزايش مي دهد؟2)آيا نوع پاداش در عملكرد مديران در شركت ها موثر است؟موضوعي كه ما در مورد آن به تحقيق پرداختيم ،تاثير مكانيزم پاداش بر عملكرد مديران در شركتها مي باشد . با توجه به اينكه اين موضوع يك موضوع،رابطه اي مي باشد كه در ان مكانيزم پاداش به عنوان يك متغير مستقل وعملكرد مديران در شركتها يك متغير تابع مي باشد.علت انجام تحقيق در اين زمينه را مي توان اينگونه بيان كرد كه بسياري از شركت ها در كشور ما ،ايران وجود دارد كه ساليانه با وجود پايين بودن فروش،سود وساير نسبت هاي جاري باز هم وقتي صورت هاي مالي اين شركتهارا مورد بررسي قرار مي دهيم ،با اين موضوع مواجه مي شويم كه داراي پاداش هاي سنگين ساليانه هستند ،كه اين پاداش ها با وجود پايين بودن موارد فوق قابل توجيه نيستند. وما بر ان شديم كه در اين مورد بررسي هاي را انجام دهيم واين مطلب را نهادينه كنيم كه پاداش در همه ي شرايط وصنعت ها ،به عنوان ابزار محرك عمل نمي كند ودر برخي موارد اين امكان را به وجود مي اورد كه شركت مورد نظر را از كارايي باز دارد.فرضيه اصلي:مكانيزم پاداش بر عملكرد مديران در شركتها موثر است.فرعي:تعيين سقف پاداش بر عملكرد مديران در شركتها موثر است.فرعي:طرح

هاي پاداش كوتاه مدت وبلند مدت بر عملكرد مديران موتر است.فرعي:مكانيزم پاداش با افزايش درامد كاركنان رابطه مستقيم دارد.فرعي:دادن پاداش هميشگي بدون توجه به ساختار شركت با افزايش كارايي رابطه معكوس دارد.در نهايت محدوديت هاي كه در اين راستا بر سر راه ما وجود داشت اين است كه هيچ يك از شركتها موافق با همكاري با ما نشده واز ارائه نرخ پاداش ومبناي ارائه پاداش به مديران خود ،خودداري كردند،وبه دليل اينكه اينجانبان در ترم اخر مشغول به تحصيل هستيم ودر بهمن ماه ازمون كارشناسي ارشد را در پيش داريم ،لذا به علت ضيغ وقت نتوانستيم آنچنان كه مي بايست وقت بيشتري براي اين پروژه صرف نماييم.ونتيجه اين شد كه تحقيقاتي كه در اين زمينه موجود بودند را مورد بررسي قرار دهيم.در مورد واژگان هم مي توان گفت كه واژگان غير اشنا درمتن ،مورد بررسي قرار گرفته است واز علامت هاي اختصاري آنها استفاده  شده ودر اينجا از ارائه واژه نامه خودداري مي نماييم.انگيزشانگيزش Motivation اسم مصدر از ريشه انگيزيدن و انگيختن مي باشد و به معني تحريك , ترغيب و علت چيزي قرار گرفتن آمده است . ريشه انگيزش از كلمه لاتين EMOVEVE گرفته شده و معني تهييج كردن به جنبش در آوردن و تحريك كردن است . از نظر تعريف انگيزش به معناي تحريك فرد به انجام كاري براي رسيدن به اهداف مطلوب مي باشد. انگيزش بر اين پايه استوار است كه رفتار آدمي معادل علت است . انسان قبل از انجام هر عمل آگاهانه منظور , مقصود و انگيزه اي دارد و اين انگيزه است كه جهت دهنده رفتار انسان است .

پايه و مبناي انگيزه نيز نياز فرد مي باشد و اين نياز و ضرورت است كه انگيزه اقدام يا خودداري از اقدام به انجام كاري را در انسان بوجود مي آورد البته شدت و دوام اين نيازها و محركها به دو عامل فرد و زمان بستگي دارد . يعني اثر و شدت محركها در ارضاي نيازها از زماني به زمان ديگر و از فردي به فرد ديگر متفاوت خواهد بود . انگيزه مي تواند دروني يا بيروني باشد انگيزش دروني يك نياز داخلي است و هر فردي آن را تجربه مي كند اما انگيزش بيروني در رابطه با مشوقهاست و ي عامل بيروني است كه ما را به سوي خود مي كشاند . در اين تحقيق نيز هر كجا در مورد انگيزش بحث مي شود منظور انگيزش بيروني است تاثير انگيزش بر رفتار و اعمال تقريباً امري اثبات شده است و تشويق و تنبيه تقريباً در اكثر كارها موثر است تا جائيكه مي توان گفت كه فكر و اداره آدمي بدونانگيزه و مشوق فعاليتي نمي كند رابطه ميان انگيزه و اهداف فعاليت به طور ساده به شكل زير است :هدف ® رفتار ® انگيزههمانطور كه گفتيم انگيزش يك عامل و مشوق جهت رسيدن به يك هدف است و دستيابي به هدف و نتيجه مثبتي كه به انسان از انجام كار انتظار دارد پاداش ناميده مي شود . پاداش در واقع محصول انگيزش و به نوعي كاربردي نمودن انگيزش است . پاداش در واقع انگيزه نهايي فعاليتهاي انسانها است . خداوند متعال در اكثر دستورات انسان ساز خود در قران كريم به دنبال هر عمل شايسته

اي كه از بندگان خود طلب مي نمايد بلافاصله يك نوع اجر و پاداش را در رابطه با انجام آن عمل مطرح مي فرمايد بطوريكه در قرآن كريم كلمه اجر و مشتقات آن 108  بار تكرار شده است كه اين مويد اهميت پاداش در شكل گيري رفتار انسانها از نظر اسلام است.تئوري هاي انگيزشاز آنجاييكه شناخت تئوريهاي انگيزش مي تواند فهم بهتر و مفيد تر موضوع را سبب شود بايد بطور اجمال نظريات مورد بحث و بررسي قرار گيرد در يك تقسيم بندي تئوريهاي انگيزش را مي توان به دو دسته تقسيم كرد:الف – تئوريهاي محتوايي انگيزشب – تئوريهاي فرآيندي انگيزشتئوريهاي محتوايي انگيزشدر تئوريهاي محتوايي انگيزش بر نيازهاي دروني فرد كه باعث تحريك رفتار مي گردد تاكيد مي شود كه مي توان از تئوريهاي ERC4 , تئوري دو عاملي انگيزش و تئوري نياز به كسب موفقيت را نام برد . تئوري نياز به كسب موفقيت بر اين پايه و نظر استوار است كه افراد بالغ و سالم مخزن و منبع انرژيهاي مفيد و سودمند هستند اگر شرايط به گونه مناسب فراهم شود كه رضايت شخص حاصل شود اين انرژي توسط شخص آزاد مي گردد و مي توان با جهت دادن به آن حداكثر استفاده را از فرد به عمل آورد . اين شرايط عبارتند از :1) قدرت انگيزش يا نياز اصلي2) انتظارات فرد نسبت به موفقيت3) ارزش هدفي كه موجب انگيزش مي شود.*تئوريهاي فرآيندي انگيزشدر تئوريهاي فرآيندي انگيزش بجاي تاكيد و توجه بر محتواي نيازها و قدرتي كه آنها در تشديد رفتار فرد دارند به نيازها وانگيزه ها به صورت يك عامل و محرك نگريسته

مي شود كه فرد به هنگام تصميم گيري در رابطه با شيوه رفتار آن را مد نظر قرار مي دهد . تئوري انتظار و احتمال نمونه هايي از اين تئوريها مي باشند نظر به اينكه تئوري انتظار و احتمال تا حدودي به بحث ما مربوط مي شود به طور مختصر به آن اشاره مي شود .تئوري انتظار و احتمالريشه تئوري انتظار و احتمال در نظريه هاي ادراكي قرار دارد . بر اساس اين تئوري انگيزه فرد براي انجام يك كار خاص ناشي از ميزان انتظار و احتمالي است كه او بر حصول نتايج خاصي مرتبط مي داند . به عبارت ساده فرد انگيزه كاري را پيدا مي كند كه حداكثر نتيجه برايش متصور است . و فرد قبل از انجام كار بررسي مي كند كه اگر من اين كار خاص را انجام دهم , نتيجه و پايان كار چه خواهد شد ؟ و آيا اين نتيجه براي من مطلوبست و ارزش چنان تلاش و كوشش را دارد ؟ براي مثال در نظريه انتظار ً پوتر و لاولر˝ قصد فرد به انجام كار و رضايت او تحت تاثير عواملي بشرح زير مي باشد :ارزش و مطلوبيت پاداش و نتيجهتوان و استعداد فرد در كارادراك فرد از نقش خود در سازمان- انتظار و احتمال وقوع پاداش و نتيجه5احساس منصفانه بودن پاداش و نتيجهرفتار افراد در سازمان نيز تابع انگيزش است . فرد در سازمان هميشه انتظار دريافت ما به ازاء تلاشي است كه انجام داده و در انتظار پاداشي است كه بتواند او را ارضاء و راضي كند در اينصورت است كه عملكرد اساسي را ارائه خواهد

كرد . در سازمان معمولا رفتار افراد در وهله اول تحت تاثير انگيزه هاي مادي قرار دارد . هر فرد در سازمان رفتار و اعمالي را انجام مي دهد كه براي او از لحاظ اقتصادي حداكثر فايده را در پي داشته باشد . پس براي افزايش كارآيي افراد در هر سازماني بايد ابتدا انگيزه را ايجاد كرد به عبارتي مي توان گفت كه روابط زير بر هر سازمان انتفاعي حاكم است :منابع * عملكرد انساني = عملكرد سازمانيانگيزش * توانايي فرد = عملكرد انسانيمعادله بالا نشان مي دهد كه براي بالا بردن عملكرد و بهره وري در هر سازماني يكي از عوامل اصلي افزايش انگيزش مي باشد . براي ايجاد انگيزه در مديران مي توان از طريق بوجود آوردن احساس مالكيت و سهيم نمودن مدير در شركت و يا پرداخت منابع مورد انتظار مديران اقدام نمود . منافع مورد انتظار مديران را به شيوه هاي مختلف مي توان تامين كرد .طرحهاي پاداشاستفاده از ابزارهاي مالي براي ايجاد انگيزش و پرداخت پاداش به مديران ابتدا از شركتهاي اروپايي آغاز گرديد . در اين شركتها از اوايل قرن بيستم پرداخت پاداش بر مبناي در آمدها معمول بود . بعد از آن شركتهاي آمريكايي نيز با شركتهاي اروپايي طرحهاي انگيزشي و پاداش را بر مبناي در آمد تنظيم كردند در دهه 1950 اكثر شركتهاي آمريكايي جداول پاداش با توجه به ارقام سود و درآمد گزارش شده و صورتهاي مالي سالانه شركت تبيين شده بود اجرا مي كردند . امروز استفاده از ابزارهاي مالي براي ايجاد انگيزش در شركتها امري رايج و معمول است و اكثر شركتها اين مشاهده

كردند كه 97% از شركتهاي سهامي عام در آمريكا اين طرحها را اجرامي نمايند . شيوه بطور اخص و يا در كنار ساير شيوه ها استافده مي نمايند . در تحقيقي كه سيبسون و كمپاني ( 1991 ) انجام دادند برنامه ريزي براي تعيين مبناي پرداخت پاداش مديران و كلا تعيين پايه و مبنا براي اجراي طرحهاي انگيزشي خود يكي از مسائل مهم هر شركتي است .در ايران معمولا بعد از اينكه صورتهاي مالي تهيه گرديد هيات مديره پاداش پيشنهادي خود را به اطلاع صاحبان سهام مي رساند و آنان نيز با توجه به نظر خود و با در نظر گرفتن عملكرد مديران پاداش پيشنهادي را تعديل و تصويب مي نمايند . قانون تجارت نيز بعد از تعيين مسئوليت و وظيفه هيات مديره پاداش و تنبيه براي اعضاي هيات مديره در نظر گرفته شده است در مورد پاداش در قسمتي از ماده 134 قانون تجارت آمده « در صورتي كه در اساسنامه پيش بيني شده باشد مجمع عمومي مي تواند تصويب كند كه نسبت معيني از سود خالص شركت بعنوان پاداش به اعضاي هيأت مديره تخصيص داده شود » ماده 241 نيز اين مورد را بيشتر توضيح داده است . قانون تجارت استفاده از ابزارهاي مالي را براي پاداش توصيه كرده و همچنين تصريح نموده كه پرداخت پاداش به مديران فقط با تصويب صاحبان سهام امكان پذير است در قانون علاوه بر پاداش يكسري اقدامات تنبيهي نيز براي هيأت مديره در نظر گرفته شده كه از جمله مي توان به ماده 142 و 143 و 258 قانون تجارت اشاره كرد .براي مثال در ماده 143

قانون تصريح شده  « در صورتي كه شركت ورشكسته شود ويا پس از انحلال معلوم شود كه دارايي شركت براي تاديه ديون آن كافي نيست دادگاه صلاحيتدار مي تواند به تقاضاي هر ذينفع هر يك از مديران و يا مدير عامل را كه ورشكستگي شركت و يا ناكافي بودن دارايي شركت بنحوي از انحاء معلول تخلفات او بوده است , منفردا يا متضامنا به تاديه آن قسمت از ديوني كه پرداخت آن از دارايي شركت ممكن نيست محكوم نمايد . »به نظر مي رسد كه در قانون اقدامات تنبيهي بيشتر از پرداخت پاداش مد نظر قانون گذاران بوده و قانون براي عملكرد ضعيف مديران مجازات تعيين نكرده است . اقدامات تنبيهي فقط براي مواردي است كه مديران عملكرد بسيار بدي داشته بنحوي كه شركت را به ورشكستگي بكشانند و يا منافع شركت را براي مقاصد شخصي مورد استفاده قرار دهند . تعيين سقف براي پاداش هيأت مديره سبب مي شود كه فعاليت مديران نيز محدود شده و طراحهاي انگيزشي كارآيي خود را از دست بدهند از آنجاييكه پاداش هيأت مديره بر مبناي سود گزارش شده و با تصويب صاحبان سهام ( كه معمولا اطلاعات مالي و حسابداري كافي ندارند ) صورت مي گيرد مديران با دستگاههاي سود و يا هموار سازي آن مي توانند منافع خود را حداكثر كنند .در شركتهاي خارجي در ابتدا وظيفه تدوين پاداش به عهده صاحبان سهام بود اما امروزه مسئوليت طراحي , تكميل , اجرا و بازنگري طراحهاي انگيزشي سالانه مديران به عهده كميته اي به نام كميته پاداش است . اين كميته كه اعضاي آن هيچكدام عضو هيأت مديره

شركت نمي باشند , وظيفه دارند كه سود گزارش شده توسط شركت را براي تعيين پاداش سالانه مديران تعديل و اصلاح نمايند . طوري كه سود گزارش شده سالانه شركت كه مبناي پاداش است از اقلام دستكاري شده و تغيير روشهاي حسابداري و غيره عاري گردد اين مورد در كنفرانس هيأت بررسي كميته پاداش كه در سال 1982 برگزار شده تصريح گرديده است . در بيانيه اين كنفرانس توضيح داده شده است كه كميته پاداش براي اينكه چه ميزان از سود را براي پاداش و يا ساير ابزارهاي انگيزشي كنار بگذارد بايد تصميم گيري صحيحي انجام دهد . همچنين كميته تاثير تغيير روشهاي حسابداري بر سود گزارش شده در پايان سال را مد نظر داشته باشد و در پرداخت پاداش آن را مورد توجه قرار دهد .همچنين كميته وظيفه دارد كه با توجه به بررسيهاي تحقيقات خود فرمول طراحهاي پاداش را اصلاح و بازنگري نمايد.انواع طراحهاي پاداشهمانطور كه گفته شد , طرحهاي پاداش مديران يعني مشخص نمودن مبنايي جهت عوض دادن به تلاش و كوششهاي مديران است . اين طرحها بر مبناي انگيزه هاي مالي و يا  غير مالي برنامه ريزي مي شوند از آنجاييكه در اين تحقيق فقط ابزارهاي مالي مدنظر است , بطور مختصر به شرح اين ابزارها مي پردازيم .بطور كلي دو نوع طرح پاداش متني بر عملكرد بر اساس اندازه گيري معيارهاي حسابداري ( معمولا سود ) وجود دارد :1- طرحهاي پاداش كوتاه مدت2- طرحهاي پاداش بلند مدتطرحهاي پاداش كوتاه مدتبطور كلي در طرحهاي پاداش كوتاه مدت پاداش مديران براي كمتر از يك سال معوق مي ماند . در اين طرحها

با توجه به عملكرد سالانه مديران پاداش پرداخت مي شود . انگيزه مديران براي حداكثر كردن ارزش شركت انتظار پاداش پايان سال است . براي اندازه گيري و ارزيابي پارامترهاي اين طرحها از جمله عملكرد مديران از ارقام حسابداري استفاده مي شود و با توجه به اعداد حسابداري ميزان پاداش مديران تعيين مي گردد . شاخص عملكرد در اين طرحها معمولا در آمدها مي باشند و استفاده از طرح پاداش بر مبناي در آمدها معمولا باعث مي شود كه مديران انگيزه پيدا نمايند كه سود شركت را با روشهاي مختلف دستكاري نمايند . و اين محدوديت اساسي اين روش مي باشد .در طرحهاي پاداش كوتاه مدت به منظور افزايش و بالا بردن تلاش و كوشش مديران سهم مناسبي از سود سالانه شركت اختصاص مي يابد . بدين ترتيب مديران را در سود ناشي شده از فعاليت و تلاش خودشان سهيم مي نمايند . و منافع آنها را با علايق سهامداران همسو مي كنند . در رابطه با طرحهاي پاداش كوتاه مدت و تاثير آن در انگيزش مديران تحقيقات اثباتي بسياري صورت گرفته است در سال 1985 هيلي بطور تجربي اثبات كرد كه طرحهاي پاداش كوتاه مدت سبب مي گردد كه مديران به دليل وجود پاداش و عوض فعاليت خود , بطور مطلوب شركت را اداره كنند همچنين تهرانيان , و يگلل ( 1985 ) مشاهده نمودن كه علان تصويب طرحهاي پاداش ده ماه قبل با تغيير در ارزش بازار سهام و در آمدهاي غير مترقبه رابطه دارد . لاركر مشاهده كرد كه تصويب طرحهاي پاداش كوتاه مدت مديران سبب مي گردد كه مديران تلاش خود

را در راستاي اهداف سهامداران جهت دهي نمايند . در اكثر اين مطالعات و تحقيقات پاداش كوتاه مدت متغير وابسته تحقيق بود و متغير مستقل تحقيق جهت آزمون فرضيات معيارهاي عملكرد شركت بر مبناي حسابداري شامل سود قبل از كسر ماليات , سود هر سهم , بازده داراييها و غيره و بر مبناي بازار شامل بازده سهام و سود باقيمانده بودند .طرحهاي پاداش بلند مدتدر طرحهاي پاداش بلند مدت , پاداش مديران بر اساس سودهاي بالاتر از يك سال پي ريزي شده است در اين طرحها در واقع پاداش سالانه مديران ذخيره مي شود . و پاداش در يك دوره نه تنها به تحقق معيارهاي عملكرد شركت در همان دوره بلكه به تحقق آن در دوره هاي گذشته نيز بستگي دارد . دوره زماني اين طرحها معمولاً بين سه تا شش سال است . در واقع در اين طرحها به افق زماني عملكرد مديران بها داده مي شود و اين سبب مي شود كه مديران انگيزه پيدا كنند كه سود آوري بلند مدت شركت را مد نظر داشته باشند . در اين رفتار مديران دخالت داده شده است .به طور كلي اين طرحها شامل موارد زير مي باشند :(1طرح اعطاي اختيار خريد سهم.(2طرح اعطاي حق دريافت افزايش قيمت سهام.(3طرح اعطاي سهام غير قابل معامله(4طرح پاداش مديران اجرايي(5طرح پاداش بر مبناي عملكرددر اين زمينه مطالعاتي نيز صورت گرفته است . بركلي ارتباط بين طرحهاي بلند مدت پاداش و ارزش سهام را نشان داد و در مقابل در سال 1992 مشاهده كرد كه طرحهاي بلند مدت پاداش بطورقابل ملاحظه باعث افزايش رفاه سهامداران نمي گردد .تحقيقات انجام

شده در زمينه عملكرد و پاداشسوابق تحقيق در زمينه عملكرد مديران و نحوه انگيزش آنها در ايران در فصل اول آورده شده است . لذا در اين قسمت فقط تحقيقات انجام شده در ساير كشورها ذكر مي گردد .شروع تحقيقات در زمينه طرحهاي پاداش در اروپا و آمريكا را مي توان با رشد و گسترش شركتهاي سهامي و شروع بحث تئوري نمايندگي همزمان دانست .در اين تحقيقات تلاش گرديد كه ساختار تئوريك ارتباط بين پاداش و معيارهاي عملكرد شركتها تشريح شده و پرداخت پاداش به گونه اي به معيارهاي عملكرد ارتباط داده شود .در ادامه برخي از اين تحقيقات كه امكان دسترسي به آن ممكن بود , به اجمال تشريح مي شود .انتل و اسميت در سال 1986 در مقاله اي با عنوان « بررسي تجربي ارتباط ارزيابي عملكرد در پاداش مديران » ارتباط بين معيارهاي عملكرد و پاداش مديران را بررسي نمودند در اين تحقيق با استفاده از اطلاعات 39 شركت در سه صنعت مختلف ارتباط بين بازده سهام و بازده داراييها با پاداش پرداخت شده به مديران براي سالهاي 1977-1947 آزمون شده است در اين تحقيق معيارهاي عملكرد يعني RET,ROA به دو جزء ROA(RET) سيستماتيك كه با (SRET)SROA نشان داده شده و ROA(RET)غير سيستماتيك كه (URET) UROA مشخص شده , تقسيم گرديد  جزء سيستماتيك متوسط ROA(RET) شركت در صنعت مي باشد و جزء غير سيستماتيك ROA(RET) خاص شركت در سال مورد نظر است . براي تعيين ارتباط بين پاداش و معيارهاي عملكرد در اين تحقيق ابتدا ارتباط سري زماني در آمدهاي جاري هر مدير براي شركتهاي نمونه با فرمول زير بررسي شده است

.نتايج رگرسيون مد ل بالا در مدل زير كه در آن RETst  ROAst با بازده داراييها( بازده سهام ) سيستماتيك وغيرسيستماتيك جايگزين شده مقايسه مي شود .فرض اصلي تحقيق اين بوده است كه ضريب جزء سيستماتيك ازRET ,ROA  كوچكتر از ضريب جزء غير سيستماتيك  مي باشد يعني در مدل ( 2 ) .مفهوم فرض بالا اين است كه در شركتهاي نمونه تغيير در ثروت سهامداران ارتباط بيشتري با معيار عملكرد شركت دارد تا با متوسط صنعت .نتايج اين تحقيق نشان داده كه بين پاداش و معيارهاي عملكرديبر مبناي حسابداري يك ارتباط افزايشي ( و نه خطي ) وجود دارد .در سال 1991 آقاي ايلي در مقاله اي با عنوان « تفاوتهاي صنعت و رابطه بين پاداش و متغيرهاي عملكرد شركت » به بررسي تاثير محيط بر ارتباط بين پاداش و معيارهاي عملكرد شركت پرداخته است . در اين تحقيق براي ارزيابي عملكرد از چهار معيار عملكرد كه عبارتند از بازده سهام , بازده داراييها , در آمد فروش و سود خالص ( به عنوان متغير مستقل ) استفاده گرديده است متغير وابسته اين تحقيق پاداش كوتاه مدت مديران مي باشد و فرضيات اين تحقيق عبارت بوده اند از :(1ارتباط بين پاداش و معيارهاي عملكرد در شركتهاي نمونه با توجه به نوع صنعت بطور با اهميتي اختلاف دارند.(2معيارهايي كه بطور با اهميتي با پاداش مرتبط هستند و در هر كدام از چهار صنعت متفاوت مي باشد در واقع در فرضيه دوم گفته شده كه اگر متغيرهايي كه براي هر صنعت تعريف شده عملكرد مديران را در صنعت مربوط منعكس نمايند و در صورتيكه پاداش مديران در

ارتباط با اين متغيرها باشد آن وقت مي توان گفت كه پاداش مدير در صنعت مربوط با متغير عملكرد شركت در رابطه بوده است در اين تحقيق ابتدا توضيح داده شده كه براي هر صنعت هر چه معيار عملكردي مطلوب است .براي مثال تشريح شده كه بازده داراييها (ROA) معيار مناسبي براي ارزيابي عملكرد جاري مديران بانكها مي باشد در صورتيكه در شركتهاي نفتي بازده سهام (RET) بهتر مي تواند بازگو كننده عملكرد مديران شركت باشد چرا كه در شركتهاي نفتي كليد موفقيت كشف ذخاير و منابع نفتي است و در واقع اين كشف منابع است كه عملكرد مديران را تعيين مي نمايد و معيارهاي عملكرد بر مبناي ارقام حسابداري قادر نيست  اكتشافات جديد را در صورت سود و زيان نشان دهد مگر تا زماني كه منابع در سالهاي بعد به فروش رود .فرضيات تحقيق با استفاده از اطلاعات 173 شركت از چهار صنعت مختلف ( بانكها , شركتهاي آب و برق , نفت و گاز و فروشگاههاي زنجيره اي ) براي سالهاي 1978 تا 1982 با استفاده از مدل آماري مناسب مورد آزمون قرار گرفته است .نتايج آزمون فرضيه اول نشان داد كه بين صنعت ها در استفاده از چهار متغير مورد عملكرد اختلاف مشاهده نگرديده است . براي آزمون فرضيه دوم تحقيق يعني ارتباط بين متغير پاداش و تغيير در چهار متغيرهاي عملكرد شركتها در صنايع مختلف محقق ابتدا متغيرهاي عملكرد اين شركتها را مساوي فرض كرده است و سپس با آماره F آن را آزمايش نموده است . نتايج تحقيق نشان داد كه ارتباط پاداش و چها رمتغير عملكرد در صنايع متفاوت

است . اما زماني كه محقق فقط از RET , ROA  بعنوان متغير مستقل تحقيق استفاده نموده مشاهده شد كه بين پاداش و دو متغير عملكرد در صنايع تفاوتي وجود ندارد و تغيير در پاداش بطور با اهميتي با تغيير در بازده داراييها و تغيير در بازده سهام شركتهاي نمونه در رابطه مي باشد .تحقيقات لامبرت و لاركر در سال 1987 از جمله بررسيهاي ديگري است كه در زمينه عملكرد پاداش صورت گرفته است . محققين در مقاله اي با عنوان « تجزيه و تحليل استفاده از معيارهاي حسابداري و بازار در قرارداد پاداش مديران » استفاده از معيارهاي حسابداري و بازار را بعنوان معيار عملكرد در قرار داد پاداش مديران مورد بررسي قرار مي دهند در اين تحقيق كه بر مبناي تحقيق هالمستوم ( 1979 ) و ديتو ( 1987 ) انجام گرفته « خاصيت اطلاعاتي » دو معيارهاي عملكرد يعني بازده سهام و بازده حقوق صاحبان سهام مورد بررسي قرار گرفته است در اين تحقيق ارتباط خطي بين پاداش ( پاداش كوتاه مدت ) و متغيرهاي RET , ROA  براي 370 شركت در 188 صنعت در طي سالهاي 1970 تا 1984 مورد آزمون قرار گرفته است .نتايج اين تحقيق نشان مي دهد كه بين پاداش نقدي و ميعارهاي RET , ROA  يك ارتباط زماني قوي وجود دارد .يكي ديگر از بررسيهاي انجام شده در مورد عملكرد پاداش تحقيقات بوشمن و اسميت مي باشد كه در سال 1996 انجام گرفته است اين تحقيق با عنوان « پاداش مديران و نقش ارزيابي عملكرد افراد در آن » به بررسي از « ارزيابي عملكرد افراد يا

IPE » در طرحهاي انگيزشي سالانه مي پردازد در اين تحقيق IPE به عنوان يك معيار تكميلي ديگر به عنوان جزيي از مجموعه معيارهاي عملكرد نگريسته شده و بررسي گرديد كه آيا استفاده از اين معيار بعنوان مبنايي براي پرداخت پاداش در كنار ساير معيارها مانند سود حسابداري و بازده سهام سودمند مي باشد ؟در اين تحقيق 396 شركت و براي شش سال از 1990 تا 1995 به عنوان جامعه آماري تحقيق در نظر گرفته شده است و با استفاده از مدل رگرسيون ارتباط مثبت بين ضريب IPE در پاداش سالانه مديران با چهار متغير مستقل مدل يعني رشد شركت , چشم انداز آينده شركت , معيارهاي حسابداري و بازده سهام آزمون مي شود .در اين تحقيق مشاهده گرديده كه استفاده از IPE در طرحهاي انگيزشي در ميان شركتهاي نمونه از صفر تا صدرصد است و تقريباً دو سوم از شركتهاي مورد آزمون از IPE براي طرحهاي پاداش استفاده نمي نمايند طرحهاي پاداش اين شركتها بر مبناي معيارهاي عملكرد شركت قرار دارد .تحقيق فالتهام و اكسي در سال 1994 با عنوان « سنخيت و گوناگوني معيار عملكرد در روابط چند وظيفه اي بين كارفرما و كارگزار » روابط بين معيارهاي عملكرد شركت و پاداش مديران را بطور نظري بررسي و تحليل مي نمايد . در اين مقاله با استفاده از روابط رياضي در مورد همسو بودن معيارهاي عملكرد و پرداختي به مديران , استفاده از معيارهاي مناسب جهت اندازه گيري فعاليت مديران و ذكر دلايل مختلف براي آن و بررسي ارزش معيارهاي عملكرد تكميلي و چگونگي كاهش ريسك سهامداران بحث شده است . همچنين روابط

نظري حاكم بر استفاده از سود حسابداري در ارزيابي عملكرد و معيار بازار به عنوان يك معيار عملكرد و سهم آن در گاه نمودن سهامداران از كفايت اداره شركت بررسي و تجزيه و تحليل شده است .در اين بررسي نقش چند بعدي معيارهاي عملكرد در منعكس نمودن ميزان شدت و قوت تلاش مديران آزمون شده نتيجه گرفته مي شود كه سنخيت دقيق معيارهاي عملكر بهترين راهنما باشد و معيارها عملكرد قادرند كه بطور مطلوب شدت و قوت پاسخ را اندازه گيري نمايند . همچنين در اين بررسي نتيجه گرفته شده كه ارز بازار بعنوان يك عامل مي تواند در اندازه گيري عملكرد سودمند باشد زيرا كه ارزش بازار از روي اطلاعات غير قابل كنترل بدست مي آيد .آقاي ولاس در سال 1997 در مقاله اي تحت عنوان « تطابق طرحهاي پاداش بر مبناي سود باقيمانده » مقايسه اي بين شركتهايي كه پاداش مديران خود را بر مبناي سود باقيمانده ( در آمد قبل از بهره منهاي هزينه سرمايه ) قرار داده اند و شركتهايي كه از ديگر معيارهاي عملكرد براي انگيزش مديران استفاده مي نمايند انجام داده است . در اين تحقيق بررسي مي شود كه آيا استفاده از معيار سود باقيمانده مي تواند آن قسمت از اقدامات مديران را كه در راستاي منافع سهامداران مي باشد , منعكس نمايد ؟نمونه هاي تحقيق شامل چهل شركت مي باشد كه طرحهاي پاداش خود را بر مبناي سود باقيمانده قرار داده اند و براي مقايسه نيز از يك گروه كنترل استفاده شده است كه طرحهاي انگيزشي در شركتهاي گروه كنترل بر مبناي زير مي باشد .مبناي خاص

( نظير عملكرد شركت و نتايج مالي )                     5/22%معيارهاي مالي مركب ( نظير سود آوري , فروش و ROA )      45%سود آوري ( نظير سود عملياتي , رشد سود , EPS )                    30 %بازده ( نظير ROI , ROE , ROA )                                              5/2%فرضيات تحقيق براي شركتهاي نمونه در يك دوره زماني 5 ساله منتهي به آخر سال 1994 آزمون شده است .الف ) بهره وري از دارايي افزايش و سرمايه گذاري جديد كاهش مي يابد براي شركتهايي كه پاداش را بر مبناي سود باقيمانده محاسبه مي كنند در مقايسه با شركتهايي كه مدير در آنها بر مبناي معيارهاي ديگر سود آوري ارزيابي شده و پاداش دريافت نموده است .ب ) باز خريد سهام و پرداخت سود سهام افزايش مي يابد براي شركتهايي كه پاداش را بر مبناي سود باقيمانده محاسبه مي كنند در مقايسه با شركتهايي كه مدير در آنها بر مبناي معيارهاي ديگر سود آوري ارزيابي شده و پاداش دريافت نموده است .ج ) گردش كل داراييها افزايش مي يابد براي شركتهايي كه طرح پاداش را بر مبناي سود باقيمانده محاسبه مي كنند در مقايسه با شركتهايي كه مدير در آنها بر مبناي معيارهاي ديگر سود آوري ارزيابي شده و پاداش دريافت نموده است .د ) سود باقيمانده افزايش مي يابد براي شركتها كه طرح پاداش را بر مبناي سود باقيمانده محاسبه مي كنند در مقايسه با شركتها كه مدير در آنها بر مبناي معيارهاي ديگر سود آوري ارزيابي شده و پاداش دريافت نموده است .ه_ ) ثروت سهامداران افزايش مي يابد براي شركتهايي كه طرح پاداش را بر مبناي سود باقيمانده محاسبه مي

كنند در مقايسه با شركتهايي كه مدير در آنها بر مبناي معيارهاي ديگر سود آوري ارزيابي شده و پاداش دريافت نموده است .فرضيات تحقيق با استفاده از رگرسيون آزمون شده و مقايسه شركتهايي كه طرح پاداش را بر مبناي سود باقيمانده قرار داده اند نشان مي دهد كه در اين شركتها 1-بهره وري از دارايي افزايش و سرمايه گذاري جديد كاهش پيدا كرده است . 2-پرداخت به سهامداران از طريق باز خريد سهام افزايش يافته است . 3- حداكثر استفاده از داراييهاي شركت بعمل آمده است .اگر پاداش ها صحيح وكارامد باشند علاوه بر اينكه وجوه نقدي از شركت خارج مي شودولي اينگونه مخارج ،مخارجي هستند كه در اينده داراي منافع اقتصادي مي باشد .البته توجه به اين نكته ضروري است كه با توجه به شرايط اقتصادي و صنعتي وسياسي شركت ها كه دران فعاليت مي كنند ،انتخاب يكي از طرح هاي پاداش (كوتاه وبلند مدت)يك امر بديهي در موثر بودن پرداخت پاداش بحساب مي ايد .اما اينكه چگونه بر درامد كاركنان تاثير مي گذارد اينگونه قابل توجيه است كه ،اگر مديران پاداش را به كاركنان خود پرداخت كنند اين امر باعث  ايجاد يك انگيزه مثبت در كاركنان مي شود وكاركنان خود را در برابر كارهايي كه بر عهده انها گذاشته شده مسئول مي بينند ولي با توجه به اين نكته خالي از لطف نيست كه اگر پاداش پرداخت نشود كاركنان احساس مسوليت نمي كنند كه پاسخ اين سوال روشن است كه احساس مسوليت وجود دارد اما اگر ما محرك هارا درمورد كاركنان وضع كنيم احتمال اينكه اين احساس مسوليت افزايش يابد ،بسيار بالاست .نتيجه

گيري :پاداش باعث حفظ وافزايش رضايت مندي كاركنان وخانوادهشان خواهد شد وهمواره پاداش به صورت نقدي نيست .بلكه به صورت ارائه خدمات نيز مي باشد. روند تحقيقات انجام شده نشان مي دهد كه دامنه اين گونه تحقيقات روز به روز وسيعتر شده و پژوهشگران هر كدام به روشي سعي نموده اند آن را گسترش داده و با وارد كردن متغيرهاي مستقل و وابسته مختلف , استفاده از روشهاي تحقيق متفاوت و برخي از معيارهاي ديگر از قبيل نوع صنعت زواياي گوناگون روابط بين مديران و كارفرمايان را آشكار نمايند . در اكثر اين بررسيها از يك معيار بر مبناي بازار ( معمولاً بازده سهام ) و يك معيار بر مبناي حسابداري ( اغلب بازده داراييها ) بعنوان متغير مستقل استفاده شده است نتايج اين تحقيقات اكثر ا نشان دهنده وجود رابطه بين پاداش مديران و معيارهاي عملكرد مي باشد و نشان دهنده اين است كه در آن كشورها به اندازه گيري عملكرد مديران و انگيزش آنان توجه بسيار مي شود .منابع وماخذ:رفتار سازماني نوشته : بلانچاردمديريت منابع انساني نوشته : دكتر مير سپاسياصول مديريت نوشته : علي رضائيانپرويز علوي ( نقش سيستم پاداش دهي در افزايش بهره وري )قرباني ، فرج اله، مجموعه كامل قوانين و مقررات انتشارات فردوسي ص 84قاسم انصاري رناني « تحليل و تبيين جايگاه انگيزش نيروي انساني از طريق بررسي نظام تشويق و تنبيه در كارخانجات گروه ملي صنعتي فولاد ايران اهواز پايان نامه دكتر استاد راهنما دكتر اسفنديار سعادت دانشگاه تهران 1373

دنياي الكترونيكي و بازنگري در رفتار سازماني

بررسي اثر دنياي الكترونيكي بر رفتار سازمانيعلي حسين زاده

چكيدهدر اين مقاله سعي بر آن است تا اثر

دنياي الكترونيكي بر رفتار سازماني بررسي شود كه تحقيقات كمي در اين مورد انجام شده است. آنچه كه در اينجا ذكر مي شود، مطالعه برخي تحقيقات و مقايسه آنها با برخي از مشاهدات، حدسها و گمانها در اين عرصه است. در اين مقاله با اين موضوع آشنا خواهيم شد كه چطور كامپيوتر و اينترنت هرچيزي را از رهبري تا توازن كار و خانواده تحت تاثير قرار مي دهند.سازمان الكترونيكي چيست؟دو واژه اي ك______ه به نظر موجب ابهام مي شوند تجارت الكترونيكي و كسب و كار الكترونيكي هستند(1). واژه تجارت الكترونيكي درحال تبديل شدن به يك برچسب استاندارد براي تشريح جنبه فروش كسب و كار الكترونيكي است. تجارت الكترونيكي ارائه محصولات و دري___افت سفارشات را در سايت هاي وب را دربرمي گيرد. اكثر مقالات و رسانه ها به اينترنت در كسب و كار به عنوان مكاني براي خريد - بازاريابي و فروش محصولات و خدمات تحت آن توجه كرده اند. زماني كه شما مي شنويد كه تعداد زيادي از افراد از اينترنت خريد مي كنند و يا اينكه سازمانها مي توانند سايت هاي وبي را ايجاد كنند كه در آن مي توانند محصولاتشان را به فروش برسانند، مبادلاتي را انجام دهند و پرداختها را وصول و سفارشاتي را بگيرند شما درباره تجارت الكترونيكي مي شنويد. تجارت الكترونيكي تغيير شگرفي را در ارتباطات سازمان با مشتريانش ايجاد كرده است، و به طور سرسام آوري درحال گسترش است. حجم جهاني تجارت الكترونيكي 111 ميليارد دلار در سال 1999 بود و اين ميزان در سال 2003 به 1/3 تريليون دلار مي رسد(2).در مقايسه با تجارت الكترونيكي، كسب و كار

الكترونيكي به طيف كاملي از فعاليتهاي دخيل، در يك سازمان موفق مبتني بر اينترنت اشاره دارد. به مفهوم دقيقتر، تجارت الكترونيكي زيرمجموعه كسب و كار الكترونيكي است. كسب و كار الكترونيكي شامل ايجاد استراتژي هايي براي اداره شركتهاي مبتني بر اينترنت، ايجاد زنجيره هاي عرضه منسجم، همكاري با شريكان به طور الكترونيكي براي هماهنگي بين طراحي و توليد، شناسايي نوعي متفاوت از رهبر براي اداره كسب و كار مجازي، چالش پيداكردن افراد ماهر براي ساخت و به كارانداختن اينترانت ها و سايت هاي وب و پشتيباني از آنهاست. كسب و كار الكترونيكي، شامل خلق بازارهاي جديد، يافتن مشتريان جديد و در كنار اين موارد تلاش براي دسترسي به تركيب بهينه اي از كامپيوتر، وب وكاربردهاست.يك كسب و كار الكترونيكي، اينترنت و اينترانت هاي دروني را براي گشودن كانال هاي ارتباطاتي يك سازمان استفاده مي كند، و اين امكان را فراهم مي آورد كه اطلاعات، منسجم و توزيع شوند و به مشتريان، توليدكنندگان، كاركنان و ديگران اجازه مي دهد تا با سازمان ب__ه طور زنده ارتباط برقرار كنند.لازم است تا درباره درجه دخيل بودن كسب و كار الكترونيكي در يك سازمان بينديشيم. سازمانهايي نظير آمازون دات.كام، اي ترد (E.TRADE) و پتسمارت (PETSMART) و نظاير آن، ده س____ال قبل وجود نداشتند. آنها به طوركلي انقلاب اينترنت را ايجاد كرده اند. مشتريانشان هرگز به طور فيزيكي در فروشگاههايشان قدم نمي زنند هرگز كارمندي را نمي بينند. اينها نمونه هايي از سازمانهاي كاملاً اينترنتي هستند. تنها منبع درآمد آنها، مبتني بر تعاملات اينترنتي است.يك كاربرد فزاينده از كسب و كار الكترونيكي كه توجه رسانه ها را خيلي جلب نكرده

است، استفاده از اينترنت، صرفاً براي اداره يك سازمان درحال فعاليت است. درواقع ميليونها سازمان وجود دارند كه كالايي را تحت اينترنت نمي فروشند اما ك______اربردهاي كسب و كار الكترونيكي را براي بهبود ارتباطات با سهامداران داخلي و خارجي و انجام بهتر فعاليتهاي كسب وكار سنتي استفاده مي كنند. همان طور كه مفاهيم رفتار سازماني به همه سازمانها مربوط است، الكترونيكي شدن نيز صرفاً ويژگي سازمانهاي غيرانتفاعي نيست. بنابراين، در اينجا ما از واژه سازمان الكترونيكي استفاده مي كنيم كه صرفاً مختص سازمانهاي غيرانتفاعي نيست بلكه همه سازم_____انها را در برمي گيرد. در اينجا سوال اين است كه چه چيزي درباره سازمانهاي الكترونيكي منحصر به فرد است؟ قبل از اينكه بتوانيم درباره سازمانهاي الكترونيكي و اينكه چطور آنها بر مباحث رفتار سازماني تاثير مي گذارند حرفي بزنيم، لازم است، مطالبي كه درباره سازمانهاي الكترونيكي منحصربه فرد است را بيان كنيم. اين مطالب در شش قانون جديد كسب و كار الكترونيكي خلاصه مي شوند.1 - هيچ قانوني وجود ندارد كه توسط همه پذيرفته شده باشد. هيچ مدل يا برنامه استراتژيك مشخصي براي كسب و كار الكترونيكي وجود ندارد. كاري كه در ماه مارس انجام شده ممكن است در ماه مه، به طوركلي حذف شود. كسب و كار الكترونيكي در ابتداي راه قرار دارد و برن______امه ريزان نيازمند تجربه اندوزي هستند.2 - مزيت به پيشتازان مي رسد. به مصداق دنياي واقعي، پرنده اي كه اول به طعمه برسد آن را مي گيرد. در تجارت الكترونيكي نيز چنين حالتي وجود دارد. اقتصادهاي تجارت الكترونيكي با يك حاشيه كوچك و اوليه در بازار مي توانند يك مزيت بلندمدت با

ارزشي را فراهم آورند. اينترنت مزاياي بسياري را براي عده زيادي از نقش آفرينان در يك بازار فراهم مي سازد.3 - موفقيت به سرعت از دست مي رود. هرچقدر سرعت داشته باشيد باز به اندازه كافي سريع نيستيد. قبلاً «بزرگ، كوچك را مي بلعيد» اما امروز «سريع، كند را مي بلعد». رقابت سازمانها را بلافاصله مواجه با تصميم گيري سريع، ايجاد محصولات وخدمات جديددر زمان اعلام شده، حركت با شتاب به سمت بازارها، و پاسخ به اقدامات رقابتي مي كند. نگ__رش قديمي «آماده - هدف - آتش» با «آتش - آماده - هدف» جايگزين مي شود.4 - قيمتها تحت فشار دائمي قرار دارند. هزينه پايين تر ساختار سازمانهاي مبتني بر اينترنت به آنها اجازه مي دهد تا محصولاتشان را نسبت به سازمانهاي سنتي پايين تر قيمت گذاري كنند. و اينترنت مقايسه خريد فوري را (در سايت هاي مقايسه - خريد از قبيل «پرايس اسكن دات كام» و «ماي سايمون دات كام) فراهم مي كند. اينترنت بر سودهاي اضافي كه به علت كمبود زمان يا اطلاعات لازم براي پيداكردن فروشنده، با پايين ترين قيمت بر مشت_____ريان تحميل مي شود، فشار وارد مي كند.5 - مكان مطرح نيست. در گذشته افرادي را كه سازمانها استخدام مي كردند، توليدكنندگان و مشتريان عموماً توسط محيط جغرافيايي تعيين مي شدند. براي مثال، سازمانها كاركنان خود را ترغيب مي كردند كه در نزديكي محل كار خود زندگي كنند. اكنون كارفرمايان در محلهاي دور به بهترين و باهوش ترين افراد دسترسي دارند و افراد با استعداد هرگز مجبور به ترك محل سكونتشان براي تعقيب فرصتهاي شغلي به مكانهاي خيلي دور نيستند.6 -

اطلاعات منسجم همه چيز است. اينترنت و اينترانت ها روشي را كه اطلاعات به درون سازمانها انتقال پي____دا مي كرده اند را تغيير داده اند. سيستم هاي اطلاعات باز و منسجم، سلسله م___راتب هاي سازماني سنتي را دور مي زنند و براي كارمندان و مديران كار پيگيري پروژه ها را تسهيل، تصميم گيري دروني را همگاني و سازمانها را به توليدكنندگان، شريكان و مشتريان متصل مي كنند.علاوه بر اين، شش تفاوت، بايستي آنچه را كه تناقض سازمان الكترونيكي نام دارد را مطرح كرد. سازمانهاي الكترونيكي همچنين به خاطر اينكه دو فرايند متناقض با هم را در يك زمان به انج___ام مي رسانند، منحصر به فرد محسوب مي شون___د. آنها انزواي كارمندان را افزايش مي دهند درعين اينكه اجتماع آنها را هم فراهم مي كنند. اينترنت انزواي اجتماعي را به وجود مي آورد، و اين اثرات زيادي بر رفتار كار دارد. اما تعدادي از متخصصان در طراحي اطلاعات و كار استدلال كرده اند كه اينترنت همچنين گروهه__اي افراد هم فكر و هم سليقه را ايجاد مي كند(3). اينترنت شبكه هاي اجتماعي را با شكستن م___وانع سازماني و جغرافيايي ساخت دهي مجدد مي كند. اينترنت به كارمندان اجازه مي دهد تا به سهولت با ديگران در سازمانشان و خارج از آن همكاري كنند. براي مثال، تصميمات اخير توسط شركتهاي «فورد موتوركو» و «دلتاايرلاين» اين بوده است كه به كاركنانشان كامپيوترهايي ارائه كنند كه بتوانند با يك حق عضويت به اينترنت دسترسي پيدا كرده به طوري كه توانايي اشان را براي ارتباط با همديگر افزايش داده و احساس همكاري را بين آنان تسهيل كند و مديريت نيز بتواند

به آساني با آنان ارتباط برقرار سازد. البته اين امر همچنين باعث مي شود كه كاركنان آسانتر شكاي______ات را با هم درميان گذاشته به گونه اي كه بتوانند به طور گروهي در مقابل مديريت متحد شوند.اثرات سازمانهاي الكترونيكي بر كارمنداناثرات سازمانهاي الكترونيكي بر كارمندان چيست؟ اگر شما اطلاعاتي را درباره كاركنان سازمانهاي الكترونيكي مي خواهيد بهتر است كه كتاب «بندگان شبكه» را مطالعه كنيد(4). نويسندگان اين كتاب خاطرنشان مي كنند كه اكثر ميليونها كارگر در سازمانهاي الكترونيكي درحال بندگي در فروشگاههاي طاقت فرساي الكترونيكي با ساعات كار طولاني و با فشارهاي بالا و امنيت شغلي كم هستند.اثرات سازمانهاي الكترونيكي بر كارمندان چيست؟ اگر شما اطلاعاتي را درباره كاركنان سازمانهاي الكترونيكي مي خواهيد بهتر است كه كتاب «بندگان شبكه» را مطالعه كنيد(4). نويسندگان اين كتاب خاطرنشان مي كنند كه اكثر ميليونها كارگر در سازمانهاي الكترونيكي درحال بندگي در فروشگاههاي طاقت فرساي الكترونيكي با ساعات كار طولاني و با فشارهاي بالا و امنيت شغلي كم هستند.سازمانهاي الكترونيكي و مباحث رفتار سازماني: خوب اجازه دهيد بر مسائل خاص متمركز شويم. اينكه چطور سازمانهاي الكترونيكي جديد بر مباحث رفتار سازماني از قبيل رهبري، انگيزش و ارتباطات تاثير مي گذارند؟رهبري الكترونيكي: آيا رهبري در يك سازمان الكترونيكي متفاوت از يك سازمان سنتي است؟ مديران سازمانهاي الكترونيكي كه در هر دوي اين سازمانها كار كرده اند، اين تفاوت را تائيد مي كنند. آنه_____ا قائل به چهار تفاوت مي شوند. تصميم گيريه___اي سريع، وجود چشم اندازي از آينده، انعطاف پذيري و توانايي براي تامين انتظارات بالا.تصميم گيريهاي سريعمديران در همه سازمانها، هرگز تمام اطلاع__اتي را ندارند كه هنگام تصميم گيري لازم دارند.

اما مسئله در سازمانهاي الكترونيكي جدي تر است. جهان درحال حركت سريع و رقابت شديد است. رهبران در سازم____انهاي الكترونيكي خود را به عنوان دوندگاني مي بينند كه از همقطارانشان در سازمانهاي غيرالكترونيكي فاصله زيادي دارند. آنها مكرراً واژه عصر اينترنت را مطرح مي كنند - كه اشاره به يك محيط كاري پرشتاب دارد. رهبران سازمان الكترونيكي امروزه ب_____راي تصميم گيري مجبورند از جمع آوري اطلاعات ازطريق روشهاي سنتي بپرهيزند. در عصر اينترنت اين كار غيرقابل انجام است.مديران در همه سازمانها، هرگز تمام اطلاع__اتي را ندارند كه هنگام تصميم گيري لازم دارند. اما مسئله در سازمانهاي الكترونيكي جدي تر است. جهان درحال حركت سريع و رقابت شديد است. رهبران در سازم____انهاي الكترونيكي خود را به عنوان دوندگاني مي بينند كه از همقطارانشان در سازمانهاي غيرالكترونيكي فاصله زيادي دارند. آنها مكرراً واژه عصر اينترنت را مطرح مي كنند - كه اشاره به يك محيط كاري پرشتاب دارد. رهبران سازمان الكترونيكي امروزه ب_____راي تصميم گيري مجبورند از جمع آوري اطلاعات ازطريق روشهاي سنتي بپرهيزند. در عصر اينترنت اين كار غيرقابل انجام است.تمركز بر آينده نگري بنيانگذار شركت «پرايس لاين دات كام» مي گويد مسائل امروزي را فراموش كنيد: شما به مرحله اي رسيده ايد كه بايستي دائماً بر ايجاد مسائل آينده متمركز شويد. اين مستلزم رهبري مبتني بر چشم انداز و يك درك عميق است از اينكه چطور فناوري، درحال تغيير شغل رهبر است. بهترين رهبران يك نقشه ذهني از صنعت، فرصتها و ضعفها ترسيم مي كنند و آنها اين نقشه ذهني را دائماً بررسي مي كنند.رهبري مبتني بر چشم انداز بي ترديد در هر سازمان___ي مهم

است. اما در يك محيط پرجنب و جوش افراد نياز بيشتري به چنين رهبراني دارند. قوانين و سياستها و رويه هايي كه، سازمانهاي سنتي تر را ترسيم مي كنند جهت را به كارمندان نشان داده و عدم اطمينان را براي آنها كاهش مي دهند، اين چنين دستورالعملهاي رسمي شده اي معمولاً در سازمانهاي الكترونيكي وجود ندارند. بنابراين، وظيفه مديران الكترونيكي اين خواهدبود كه ازطريق چشم اندازشان، جهت حركت را ارائه دهند.حفظ انعطاف پذيريرهبران الكترونيكي نياز به انعطاف پذيري بالايي دارند. آنها مجبورند تا با فراز و نشيبهاي سازگاري داشته و زماني كه متوجه مي شوند كه كار ب_____ه درستي انجام نمي شود، سازمانشان را تغيير جهت بدهند. آنها مجبور هستند تا تجربه اندوزي را تشويق كنند.رهبران الكترونيكي نياز به انعطاف پذيري بالايي دارند. آنها مجبورند تا با فراز و نشيبهاي سازگاري داشته و زماني كه متوجه مي شوند كه كار ب_____ه درستي انجام نمي شود، سازمانشان را تغيير جهت بدهند. آنها مجبور هستند تا تجربه اندوزي را تشويق كنند.چيره شدن بر انتظارات بالا سرانجام رهبران الكترونيكي در يك دنيايي با انتظارات بالا زندگي مي كنند. سرمايه گذاران خصوصاً در شركتهاي «دات ك__ام» انتظار رشد سريع سرمايه اشان را دارند و زماني كه يك كسب و كار الكترونيكي عمومي مي شود به طور شگفت انگيزي انتظارات بالاي بازار، به رهبران براي انج_______ام تعهدات فشار زيادي وارد مي آورند. بازار براساس انتظارات و نه واقعيات شكل مي گيرد.ساختار الكترونيكي تئوري اقتضائي را فراموش كنيد. سازمانهاي الكترونيكي منحصراً به ساختارهاي ارگانيك متكي هستند. آنها نياز شديد به ارتباطات عم___ودي، افقي، مورب، تيم هاي فراسلسله مراتبي و وظيفه اي

و رسميت پايين براي كسب انعطاف پذيري و آزادي عمل دارند. سازمانهاي الكترونيكي مبتني بر ساختارهاي تيمي هستند كه حول پروژه ها طراحي مي شوند. اين چه مفهومي براي كارمندان دارد؟ افراد درگذشته نياز به ساختاري داشتند كه به طور كليشه اي توسط شرحهاي شغل، قوانين و رويه ها و ميل سرپرستان موجود تعيين مي شد كه اين نوع ساختار در سازمانهاي الكترونيكي دوامي ندارد. اين سازمانها نياز به كارمنداني دارند، كه تحمل ابهام را داشته و بتوانند در آشوب رشد كرده و مهارتهاي تيمي قوي را دارا باشند.تصميم گيريدر اين م_____ورد مي توان دو پيش بيني را ارائه كرد. اول مدل هاي تصميم گيري فردي احتمالاً به طور فزاينده اي براي اين سازمانها منسوخ مي شوند. سازمانهاي الكترونيكي گروههاي مبتني بر تيم هستند به همين خاطر مدل هاي تصميم گيري گروهي مناسب تر هستند.دوم مدل هاي تصميم گيري تحليلي و مبتني بر تفكر كه بر ادبيات مديريت استراتژيك تسلط دارند - ب____ا مدل هاي فعال جايگزين مي شوند. هيچ مدل كسب و كار باثباتي براي سازمانهاي الكترونيكي وجود ندارد. موفقيتها براي شركتهايي است كه به تجربه اندوزي بها مي دهند و آنهايي كه آزمايش وخطا را به كار برده و قادرن______د به سرعت اطلاعات را جمع آوري و جذب كنند و كساني كه شكست را مي پذيرند و از آن درس مي گيرند.انتخاب كارمند امروزه استخدام افراد خوب، خصوصاً براي سازمانهاي الكترونيكي يك چالش محسوب مي شود. اين سازمانها نياز به گروهي خاص از افراد دارند كه بايستي توانايي اين را داشته باشند تا بتوانند در فرهنگهاي دشوار شركتهاي الكترونيكي باقي بمانند. به علاوه

تعداد افرادي كه مي توانند كسب وكار الكترونيكي را درك كنند كم است و به همين خاطر اين افراد مي توانند هر كجايي بروند كه تمايل دارند. سرانجام رشد سريع، نياز به استخدام انبوه را موجب مي شود. بنابراين، تامين متقاضيان شايسته، محدود شده است. اكثر شركتهاي كسب و كار الكترونيكي يك روش ته__اجمي را براي استخدام افراد به كار مي گيرند. آنها مديران ارشد را بيش از شركتهاي سنت___ي درگير اين مسئله مي كنند و به طور فعال تري متقاضيان با صلاحيت را جستجو مي كنند. زماني كه متقاضيان شناسايي مي شوند، سازمانهاي الكترونيكي نياز دارند تا به دقت كانديداهاي نهايي را براي حصول اطمينان از سازگاري مناسب با فرهنگ سازمان بررسي كنند. سازمانهاي الكترونيكي تابع خصوصيات فرهنگي مشتركي از قبيل محيط كاري غيررسمي، روحيه تيمي، فشارهاي شديد براي تكميل سريع و به موقع پروژه ها و توانايي كار 7-24 (24 ساعت روز، 7 روز هفته) هستند. ابزارهاي انتخاب از قبيل آزمونها، مصاحبه ها و معرفي نامه ها بايستي افرادي را كه نمي توانند در تيم موثر بوده و بر ابهام و استرس غلبه كنند را شناسايي كنند.جامعه پذيري زماني كه كارمندان جديد استخدام مي شوند، لازم است تا نسبت به كسب وكار الكترونيكي اجتماعي شوند. اين مرحله تغيير براي كارمندان جديد ايجاد چالش مي كند، چرا كه آنها تازه وارد، با تجربه كاري محدود و درك پايين از فعاليت كسب و كار الكترونيكي هستند. اين شكل حتي براي افرادي كه در سطح مديريتي نيز به كارگرفته مي شوند نيز وجود دارد. اگرچه اين افراد از تجربه كاري بالا برخوردارند، ليكن چون از محيطهاي

كاري سنتي آمده اند، بنابراين، مدتي طول مي كشد تا با حال و هواي سازمانهاي الكترونيكي سازگار شوند.نگهداري و انگيزشزماني كه استخدام صورت گرفت كسب و كارهاي الكترونيكي مواجه با وظيفه نگهداري كارمندان شايسته مي شوند. همان طوري كه قبلاً ذكر كرديم، اين براي سازمانهاي الكترونيكي يك چالش محسوب مي شود، چرا كه تقاضا براي اين نوع از افراد زياد است. اين افراد گزينه هاي جالب توجهي براي استخدام در سازمانهاي ديگر دارند. كارفرمايان ساير شركتها، احتمالاً به طور تهاجمي سعي در جذب آنها مي كنند. ترك شغل خصوصاً به شركتهاي كسب و كار الكترونيكي صدمه مي زند، به خاطر اينكه آنها شديداً متكي به تيم ها هستند. تيم ها زماني كه از افراد با تجربه كاري مشابه، برخوردار باشند موثرتر هستند. پتانسيل براي دريافتهاي ناعادلانه بين كارمندان در سازمانهاي مبتني بر اينترنت خيلي شديد است. براي دستيابي به كارمندان با مهارتهاي كمياب، خصوصاً طراحان و مهندسان نرم افزار، شركتها مجبور به ارائه پاداشهاي منعطف و حق انتخاب سهام و حقوقهاي بالا هستند. كارمندان ديگر، بسيار كمتر اين نوع رفتار خاص را مي بينند. اين، پتانسيل لازم را براي سركوب انگيزش كساني كه احساس مي كنند با آنها به طور ناعادلانه رفتار شده است فراهم مي كند. در اينجا مسائل بالقوه انگيزش را ذك_____ر مي كنيم كه از مقايسه هاي درون سازماني به وجود مي آيند. زماني كه شما مي بينيد افراد، باتجربه، سن و توانائيهاي مشابه شما مبالغ هنگفتي بابت كارشان در يك سازم____ان مبتني بر اينترنت مي گيرند درحالي كه شما دريافت كمي داريد چه احساسي داريد؟ اين رفتار ناعادلانه، به روحيه پايين

بعضي از كاركنان منجر مي شود. همچنين اين رفتار ناعادلانه مي تواند به نيروي كار ناراضي منجر شود كه احساس مي كند از حقوق خود محروم شده است.بنابراين، سازمانهاي الكترونيكي براي انگيزش كاركنان و حداقل كردن ترك خدمت آنان چه مي توانند، انجام دهند؟ جواب اين است كه پروژه هاي چالشي براي آنها ارائه تا بر روي آن كار كنند، به كاركنان آزادي عمل بدهند تا تصميم گيري كنند، حمايت لازم را براي موفقيت تيم ها انجام دهند، برنامه هاي حقوق و دستمزد جذابي ايجاد كنند كه به وفاداري پاداش مي دهند.ارتباطاتسازمانهاي الكترونيكي نه تنها به كاركنانشان اجازه داده، بلكه آنها را تشويق به ارتباط مستقيم و بدون كانال هاي ارتباطي با يكديگر مي كنند. كاركنان مي توانند فوراً هر وقت با هركس و هر كجا ارتباط برقرار كنند. اين سيستم ارتباطات باز، سلسله مراتبهاي اختيار سنتي را ناديده مي گيرد و مفاهيم ارتب__اطات ميان فردي از قبيل اختلاف بين شبكه هاي رسمي و غيررسمي، ارتباطات غيركلامي و غربال كردن را از بين مي برند. جنبه منفي اين شبكه ارتباطات باز بار اضافي ارتباطات است. اي______ن اختلالات ارتباطي بي شمار امروزي وقت ارزشمن__د كارگران را مي گيرد و ممكن است توانايي آنان را براي تمركز از بين ببرد.اعتم___ادسازي رفتار سازماني اخيراً اعتماد را به عنوان يك موضوع اصلي تحقيق كشف كرده است. اگرچه اعتمادسازي در سازمانهاي سنتي مهم است، اما آن در سازمانهاي الكترونيكي مهمتر است. چرا؟ مطالعات نشان مي دهند كه اهميت اعتماد تحت شرايط تغيير و بي ثباتي افزايش مي يابد(5). و اين واژه ها شاخصه هاي سازمانهاي الكترونيكي هستند. زماني كه قوانين،

سياستها و هنجاره___ا و اعمال سنتي بي ثبات يا نامشخص هستند، افراد متوسل به روابط شخصي براي راهنمايي مي شوند. و كيفيت اين روابط عمدتاً توسط سطح اعتماد تعيين مي شود.مشروعيت بخشيدن به احساساتموضوع احساسات نيز جديداً به مباحث اصلي رفتار سازماني اضافه شده است. احساسات اساساً در حوزه رفتار سازماني ناديده گرفته شده بودند به خاطر اسطوره عقلانيت و اعتقاد به اينكه احساسات از هر نوعي دركار مخرب است. اصولاً سازمانها به عنوان ابزاري براي اقدامات منطقي نگريسته مي شدند و به همين دليل احساسات هيچ جايي در اين دنياي آرماني منطقي شده نداشتند. البته اين باور از روي ناآگاهي بوده است. احساسات قسمتي از زندگي سازماني هستند. افراد احساساتشان را در بيرون از سازمان نمي گذارند زماني كه آنها سركار مي آيندآيا احساسات در سازمانهاي الكترونيكي مهمتر از سازمانهاي سنتي است؟ ممكن است پاسخ مثبت باشد. سازمانهاي الكترونيكي به افراد اجازه مي دهند تا با همديگر در مكانها و زمانهاي متفاوت ك___ار كنند. اين موضوع منزوي سازي اجتماعي را ايجاد مي كند. به علاوه تغيير سريع و بي ثباتي شاخص سازمانهاي الكترونيكي است. اين شرايط نياز به اجتماع بين كارمندان و پيوندهاي احساساتي قوي را به وجود مي آورد. افراد نياز دارندكه به طور باز احساسات را با همكاران تسهيم كنند. درحالي كه سازمانهاي سنتي ممكن است با تشويق كاركنان به غلبه بر احساساتشان موثرتر عمل كنند، سازمانهاي الكترونيكي ممكن است زماني كاراتر باشند كه كاركنان براي بيان احساساتشان، احساس آزادي كنند.طراح__ي كاراينترنت به عنوان قسمتي از چشم اندازگسترده تر شبكه هاي ارتباطاتي به شكل دهي مجدد محيط كار و طراحي مجدد شغل

كمك مي كند.اينترنت نقل و انتقال از راه دور را آسانتر كرده است. اين امر به ميليونها كارگر اجازه مي دهد تا مشاوران كارگزار آزادي باشند كه در پروژه هاي مجازي بدون حتي قدم گذاشتن در محيط فيزيكي سازمان كار كنند. اما اين چيز مثبتي است كه در رابطه با سازمانهاي الكترونيكي مطرح است. اما جنبه منفي سازمانهاي الكترونيكي درمورد طراحي كار عبارتند از: ساعتهاي طولاني و بيرحمانه كار، دسترسي به اينترنت به عنوان يك اتلاف كننده وقت كارمند و مسئوليتهاي فيزيكي مربوط به كار طولاني با كامپيوتر. ما قبلاً به ساعتهاي طولاني كار اشاره كرديم كه نوعاً سازمانهاي الكترونيكي از كاركنانشان مي خواهند، با وجود اين، بعضي كاركنان در 12 ساعت كار روزانه، يا 6 و 7 روز هفته موفق هستند، اما اكثراً اين گونه نيستند و براي چنين افرادي اين برنامه هاي كاري فشرده موجب تحليل توانشان مي شود و كاركن___ان خسته، مضطرب و داراي استرس مي شوند. اين امر مي تواند سلامتي و بهره وري كارمندان را تحليل برده و نهايتاً به ناكارآمد شدن آنها بينجامد.به علاوه بسياري از كاركنان كامپيوترهايي دارند كه به اينترنت متصل است و موجب اتلاف زمان كار مي شود. كاركنان درحال جستجو دراينترنت، گپ زني با دوستان، گفتگوهاي خودماني در اتاقهاي گپ، و رفتارهاي ديگري هستندكه بهره وري را كاهش مي دهند. براي مثال مطالعات نشان مي دهد كه به طور متوسط كارمندي كه به اينترنت دسترسي دارد 90 دقيقه در روز را صرف جستجو دراينترنت مي كند. كاركنانيكه تمام روزشان را در نشستن جلوي كامپيوتر سپري مي كنند نسبت به شماري از پيامدهاي منفي آسيب پذير

هستند (6) براي مثال كاربران كامپيوت_______ري كه نزديك مانيتورهايشان مي نشينند، خستگي و ضعيف شدن چشمانشان را موجب مي شوند.توازن كار - خانواده داستان مشهوري در شركت مايكروسافت وجود دارد و آن اين است كه در ساعت 8 شب زماني كه برنامه ريز جوان در حال قدم زدن در راهرو بود به بيل گيتس رسيد. «گيتس» از او پرسيد كجا مي روي، مرد جوان پاسخ داد، زمان رفتن به خانه است. من 12 ساعت مشغول كار بودم. بيل گيتس با تعجب گفت آه فقط نصف روز كار مي كني؟تعداد زيادي از كاركنان 12 ساعت را در يك روز به كار اختصاص مي دهند. و 6 و 7 روز هفته را كار مي كنند. سازمانها با فناوري پيشرفته تر، خصوصاً سازمانهاي مبتني بر اينترنت، درحال گسترش فرهنگهاي دائم الكار (WORKAHOLIC) هستند. افزايش توانايي فناوري در جدايي خطوط كار و خانواده و افزايش بي رويه در زوجهاي دوشغله، بحران بالقوه اي را ايج__اد مي كند.افراد به طور فزاينده اي درمي يابند كه كار به زندگي شخصي شان لطمه مي زند. و بسياري اين شيوه زندگي را زير سوال مي برند. توازن بين زندگي كاري و زندگي شخصي احتمالاً مهمترين بحث در دهه آينده باشد.اخلاقيات و زندگي خصوصي: نظارت الكترونيكي كاركنان توسط كارفرمايان، موجب تقابل خواست كارفرمايان به كنترل، و ميل كاركنان به حفظ حريم شخصي خود شده است.نرم افزار پيچيده اي كه اين نظارت را انجام مي دهد، تنها اين مشكل اخلاقي را افزوده كه چه اندازه يك سازمان بايستي رفتاركاركناني كه كارشان را به وسيله رايانه انجام مي دهند را نظارت كند (7).كارفرمايان دليل آورده اند

كه آنها نياز به اين كنترل ها دارند. اين كنترل ها به آنها اجازه مي دهد تا مطمئن شوند كه كاركنانشان درحال اتلاف وقت و يا انتشار اسرار سازمان نيستند و اينكه آنها بتوانند سازمان را در مقابل كاركناني كه ممكن است، محيط نامساعدي را براي زنان يا اعضاي گروههاي اقليت به وجود آورند، محافظت كنند.*لينك: http://system.parsiblog.com/-494205.htmمنابع 1 - SEE, FOR INSTANCE, J.L. HAWKINS, “WHAT’S E-BUSINESS?” E-BUSINESS ADVISOR, JANUARY 1999, P.6, AND “FROM E-COMMERCE TO E-BUSINESS,” FORTUNE, AUGUST 16, 1999, PP.137-9.2 - CITED IN THE INDUSTRY STANDARD, SEPTEMBER 20, 1999, P.208.3 - SEE, FOR EXAMPLE, C. GRANTHAM, THE FUTURE OF WORK (NEW YORK: MCGRAW HILL, 2000).4 - B.LESSARD AND S.BALDWIN, NETSLAVES: TRUE TALES OF WORKING THE WEB (NEW YORK: MCGRAW HILL, 2000).5 - SEE, FOR INSTANCE, D.KRACKHARDT AND R.STERN, “INFORMAL NETWORKS AND ORGANIZATIONAL CRISIS: AN EXPERIMENTAL STIMULATION,” SOCIAL PSYCHOLOGY QUARTERLY, JUNE 1988, PP.123-40.6 - SEE, FOR INSTANCE, E.WITCHEL, “A PAINFUL DEBATE FOR THE YEAR 2000, “THE INDUSTRY STANDARD, FEBRUARY 14, 2000, P.47.7 - SEE, FOR INSTANCE, M.J. MCCARTHY, “YOU ASSUMED ‘ERASE’ WIPED OUT THAT RANT AGAINST THE BOSS? NOPE, “ WALL STREET JOURNAL, MARCH 7, 2000, P.A1.

علل عدم صداقت در سازمان ها

و نقش مديران در ترويج صداقتمفاهيم صداقت و لزوم پايبندي به آن در سازمانManagement Ethicsعلي پورمحمود

چكيدهعده اي فكر مي كنند صداقت و راستگويي صرفا يك مساله اخلاقي است و از اين رو ناخودآگاه مي خواهند آن را در بررسي مسائل و مشكلات اجتماعي به حاشيه برانند، اما بايد گفت كه صداقت و دروغگويي موضوعي كليدي در فهم و نقد كليه حوزه هاي اجتماعي است نقش آن در

اقتصاد و تجارت كمتر از سرمايه، نيروي انساني و ديگر عوامل نيست. دراين مجال برآنيم تا مفاهيم صداقت و لزوم پايبندي به آن در سازمان، علل عدم وجود صداقت در سازمان ها، آسيب شناسي سازمان در توسعه ارزشها و اصول اخلاقي و درپايان نقش مديران در افزايش صداقت و درستكاري در سازمان رامورد بررسي قراردهيم. اميد كه بتوانيم يادآور فطرت پاك انسان باشيم، چرا كه معتقديم انسانها فطرتا پاك و درستكار آفريده مي شوند و نيازها وشرايط حاكم باعث مي شود ذات خود رافراموش نمايند.1- مفاهيم و تعريف صداقتدهخدا در لغت نامه خود صداقت و راستگويي را سخن راست، قول حق، فعل و عمل حق مي داند و دروغگويي را سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقيقت، مقابل راست و مقابل صدق تعريف مي كند.روانشناسان دروغگويي را به 8 دسته تقسيم مي كنند:دروغ بازي: با اين دروغ فرد مي خواهد حوادث تخيلي و يا ذهني خود را به ديگران بفهماند... اغلب دروغگويي كودكان از اين نوع است .دروغ مبهم: اين دروغ از ناتواني فرد در گزارش دهي دقيق جزئيات و يا مغالطه كردن ناشي مي شود.دروغ پوچ: فرد جهت جلب توجه كردن ديگران و مطرح شدن اين دروغ را مي گويد.دروغ انتقام جويانه: اين دروع از نفرت فرد به شخص و يا شي ء ناشي مي شود.دروغ محدود: اين دروغ در نتيجه ترس از مقررات شديد و يا تنبيه سخت ناشي مي شود.دروغ خودخواهانه: دروغ حساب شده اي است جهت گول زدن ديگران براي بدست آوردن آنچه را كه مي خواهد.دروغ عرفي يا وفادارانه: اين دروغ به منظور حفظ ومراقبت از دوستان انجام مي شود.دروغ عادتي:

اين دروغ به دليل الگوبرداري از والدين و يا محيط پرورشي فرد برايش عادت شده است.در تمامي اديان از جمله اسلام بر قبح دروغ تاكيده شده است و قرار گرفتن آن در ذيل عنوان گناهان كبيره معرف اين اهميت است. پيامبر اكرم فرمودند: دروغگو، دروغ نمي گويد مگر به سبب حقارتي كه در نفس خود دارد.جامعه اي را در نظر بگيريد كه دروغگويي در آن قاعده واصل باشد و نه استثناء، در اين جامعه اعتماد متقابل وجود نخواهد داشت، روابط افراد كاملا غيراخلاقي خواهد شد، فساد و تباهي در همه سطوح رخنه خواهد كرد و نيز چنين جامعه اي كمترين نزديكي را با يك جامعه ديني و اخلاق مدار خواهد داشت.اولين گام براي رواج دروغگويي، شكسته شدن قبح دروغ است. در جامعه اي كه دروغگويي نوعي زرنگي تلقي شود و مردم با شنيدن سخن دروغ لبخندي حاكي از سرور و شعف بر لبان خود ظاهر سازند طبعا دروغگويي رواج مي يابد. در سازماني كه عدم صداقت، ناراستي، نادرستي و ناپاكي در آن رواج دارد:اعتماد و اطمينان افراد از يكديگر سلب گرديده و تحمل فضاي سازمان بسيار تلخ و طاقت فرسا خواهد بود.دروغ خلاف فطرت انسان است و او را از درستي، درستكاري به نادرستي و تباهكاري مي كشاند و بطور كلي از هريك از افراد سازمان به فرد ديگر سرايت مي كند.دروغ سرچشمه نفاق در سازمان است چرا كه صداقت هماهنگي زبان و دل است و عدم آن ناهماهنگي زبان و دلدر جو اجتماعي مملو از بي اعتمادي، روابط از دوستي هاي مشكوك و نافرجام گرفته تا رو دربايستي ها و ملاحظه كاريها، مصلحت جويي

ها، پنهان كاري ها، بازيها و در نهايت انواع دشمني ها پيش مي رود و به صورتهاي بسيار متنوعي از روابط رواني، اجتماعي از قبيل فتنه، تملق ، مبالغه، عيب پوشي، نيرنگ، فرصت طلبي، تحريك و دهها خصيصه منفي ديگر كه جملگي بر پايه دروغ شكل گرفته، تجلي مي كند.فرهنگ دروغ به فرهنگ اصيل قومي، محلي و ملي پيوند مي خورد و آن را آلوده مي سازد.در جو بي اعتمادي شخصيت پايه دستكاري مي شود : آدمها به مالكان طماع، اطباي بي وجدان، كسبه حقه باز، كارگران تنبل، دانش آموزان متقلب، معلمان بي مسئوليت، سربازان خائن، پدران بي فكر، سرايداران سارق، نانواهاي رفيق نواز، كارمندان رابطه باز ورؤساي تبعيض كار تبديل مي شوند و ده ها برچسب از اين قبيل در كنار مشاغل پرزحمت و آبرومند و ضروري جامعه نقش مي بندد و دو گانگي بيان و رفتار در جامعه نهادينه مي شود.صداقت در سازمان به معناي شفافيت است و نه به معناي فرو ريختن و منتشر كردن همه جزئيات شايد به زباني ديگر ، هر راست نبايد گفت.توسعه منابع انساني بدون شناخت انسان و ظرافت هاي روحي و سعه وجودي او ممكن نيست. جك ولش مدير ارشد جنرال الكتريك خود را مربي مي داند و معتقد است موضوع اصلي رهبري و مديريت انسانها هستند. او مي گويد: همه وظيفه و هنر من كار با انسان هاست. دامنه ارزشهاي انساني و سازماني بايد از صدر تا ذيل سازمان را در بر گيرد و فعاليت هاي كسب و كار منجر به خلق ارزشهاي پايدار نه تنها براي كاركنان بلكه براي سهامداران، مشتريان و اجتماع شود. او

بيان مي كند كه ارزشهاي ما اصول ما هستند ارزشهايي كه تعريف كرده ايم عبارتنداز صداقت، احترام، كار تيمي، تشريك مساعي و درستكاري. هريك از اين ارزشها به اندازه هر جز از فن آوري كه ما توسعه مي دهيم براي موفقيت آينده شركت ما اهميت دارد ارزشها و اصول اخلاقي كه بر اتاق هيئت مديره حاكم است نبايد با ارزشهايي كه در محل كارخانه و يا كارگاه حاكم است تفاوت كند.هيچ سازماني را نمي توان بي نياز از اصول اخلاقي و به ويژه سرآمدترين آنها كه همانا صداقت و درستكاري است دانست. سازمان مجموعه اي از افراد است و در هر سازمان نقش افراد انجام دادن كارها و پيشبرد وظايفي است كه به آنها محول مي شود. براي اجتناب از آسيب ديدن سازمان اگر اخلاق بر سازمان حاكم باشد و اصول اخلاقي از طرف سازمان و كاركنانش مراعات گردد از چند جهت در موفقيت سازمان موثر خواهد بود. اول : اصول اخلاقي به عنوان يك ارزش در سازمان نهادينه خواهد شد. دوم : بين سازمان و كاركنان آن روابط موثر، شفاف و دوستانه برقرار ميشود. سوم : سازمان شاهد پويايي و عملكرد مثبت كل سازمان خواهد بود.ارزشهاي اخلاقي خوب و ناهنجاريهاي اخلاقي بد در همه سازمانها وجود دارد اما به محيط فرهنگ و شيوه رفتار افراد بستگي دارد. رفتار اخلاقي كارمند به دو عامل ارزشهاي شخصي و جو حاكم بر سازمان وابسته است. براي مثال چنانچه سيستم پاداش سازمان به گونه اي باشد كه از رفتار نادرست افراد چشم پوشي نمايد و حتي آنها را مثبت جلوه دهد افراد شايسته هم ممكن است دست به

كارهاي نادرست بزنند. هنگامي كه سازمان به افراد دروغگو و متقلب و يا كساني كه اعمال خلاف را انجام مي دهند ارتقا مقام بدهد و يا آنها را مورد ستايش قرار دهد چنين برداشت مي شود كه رفتارهاي غيراخلاقي بازدهي مناسبي دارند. اينجاست كه اصول غيراخلاقي در سازمان ريشه مي گيرد.يك سازمان همواره بايد براي بقاي خود در مقابل مشكلات موجود، چه در ارتباط با محيط و چه در درون سازمان در حال مبارزه با مشكلات، شناختن مشكل وابعاد مختلف آن باشد. سازمان سالم، سازماني است كه براي ادامه حيات خود قادر است به هدفها و مقاصد انساني خود دست يابد. موانعي را كه در دستيابي به هدفهايش با آن مواجه مي شود بشناسد واين موانع را از پيش پاي خود بردارد. سازمان سالم سازماني است كه درباره خود و موقعيتي كه در آن قرار گرفته است واقع بين بوده، قابليت انعطاف داشته و قادر باشد براي مقابله با هر مشكلي بهترين منابع خود را به كار گيرد.2- علل و انگيزه هاي عدم صداقت و يا عدم درستكاري در سازماناصرار مديران و يا سرپرستان براي گفتن جزئيات دقيق يك موضوع غالبا فرد را تشويق به دروغگويي مي كند.دروغگويي آموختني است. جو سازمان و يا رفتار و گفتار سرپرستان ميتواند آموزگار خوبي باشد بدين فرض كه در گزينش كاركنان دقت لازم انجام شده باشد.علل ديگر دروغگويي در فرد آن است كه دروغ او را از تنبيه شدن و يا تهديد در موقعيت شغلي خود محافظت مي كند.زماني كه فرد مورد مخالفت و استيضاح واقع مي گردد به دروغگويي رو مي آورد.ترس از پيامدها و عواقب كارهاي

فرد عاملي است بسيار موثر در اينكه كاركنان به دروغ متوسل شوند.جلوگيري از خجالت و شرمنده شدن چه در مقابل ساير همكاران و چه در برابر سرپرست و مافوقجلب توجه و علاقه به مطرح شدن در جمع همكارانبي ايماني و عدم اعتقاد به باورهاي ديني و مذهبيجلوگيري از رسوايي برخي از افراد كار خلاف و نادرست انجام ميدهند و براي جلوگيري از كيفر و مجازات رسوايي متوسل به دروغ ميشوند و خود را فردي پاك و متعهد جلوه مي دهند.اظهار فضل و كمال، گاهي افراد براي آنكه خود را بيش از آنچه هست بنمايانند اظهار علم و اطلاع كنند در مسائل مختلف علمي، تاريخي و غيره دروغ مي گويند.سودجويي انسان فطرتا مخلوقي است منفعت طلب و از زيان و ضرر گريزان است پيوسته ميكوشد درصدد كسب منافع باشد و از چيزهايي كه موجب ضرور وزيان اوست پرهيز كند لذا به خاطر علاقه شديد به مال وجاه و مقام و سهولت ديگر زبان به دروغ مي گشايد و از اين وسيله نامشروع براي تامين مقصود خود كمك مي گيرد.حب و بغضهاي افراطي، گاهي تعصبهاي شديد سبب مي شود كه انسان خلاف واقع سخن بگويد.شخصيت طلبي انگيزه ديگري است براي روراست نبودناحساس كمبود و حقارت، كساني كه گرفتار چنين عقده اي هستند سعي مي كنند با انواع دروغها و لاف و گزافها حقارتهايي را كه در خود احساس مي نمايند جبران كنند.3- نقش مديران در مسير توسعه صداقت و اعتماد سازي در سازماناعتماد در سازمان از بالا به پايين جريان مي يابد و اگر مديران ارشد قابل اعتماد باشند حس اعتماد به سطوح پايين سازمان رخنه مي

كند. بنابراين به سطوح كارشناسي سازمان اعتماد كنيد تا مسير توسعه صداقت و صميمت هموار گردد.به شيوه هاي مختلف تلاش كنيد فضايي دوستانه و صميمي در سازمان ايجاد كنيد و از اين طريق گشودگي، صداقت و اعتماد متقابل را تقويت نمائيد. به اين منظور رويارويي مستقيم و گفتگوي بي واسطه با سطوح مختلف كاركنان را حتي به اندازه چند جمله، فراموش نكنيد. همچنين براي تزريق نشاط و شادي در ميان كاركنان خود از لطايف و ظرايف مرتبط و قريب به ذهن آنان استفاده كنيد.ايجاد اعتماد در كاركنان بعنوان فرايندي تدريجي محسوب مي شود يكي از اهداف شما به عنوان مدير بايد اين باشد كه اعتماد كاركنان بر پايه موفقيتهايشان ايجاد شود بنابراين وظايفي را به زيردستان خود محول كنيد كه از عهده آن به خوبي برآيند و مجبور نشوند به دروغ متوسل شوند تا كار خود را خوب جلوه دهند. بويژه در مورد كاركنان جديد، بايد به خاطر داشت كه وظايفي را به آنها واگذار كنيم كه بتوانند آن را به خوبي و درستي انجام دهند و بدين ترتيب عادت موفق شدن در آنها به وجود آوريم.گاهي اوقات كاركنان وظيفه اي را درست انجام نمي دهند. نحوه برخورد با اين نوع وضعيتها مي تواند تاثير بسزايي بر اعمال كاركنان داشته باشد. هرگز درصدد اصلاح آنها نزد سايرين برنياييد. حتي وقتي در خفا با زير دستي در مورد اشتباهي صحبت مي كنيد هدف شما بايد اين باشد كه به او آموزش دهيد تا ماهيت مشكل را بشناسد و دوباره مرتكب همان خطا نشود. در اين گونه موارد هرگز چيزي نگوييد كه كارمندتان احساس عجز و ناتواني

كند يا چيزي نگوييد كه او مايوس شود زيرا قصد شما ايجاد اعتماد است نه تخريب اعتماد.مديران و سرپرستان بايد به زيردستان خود ياد بدهند كه درستي و صداقت مهمترين اصل سازمان است. فرد بداند پس از گفتن حقيقت تنبيه نخواهد شد بلكه اگر صادق نباشد تنبيه سختي خواهد شد.هرگز به كاركنانتان قول و وعده اي ندهيد كه قادر به انجام آن نيستيد چرا كه به زودي شما به دروغگويي متهم خواهيد شد.آمادگي شنيدن حقايق تلخ و شيرين را داشته باشيد و به كاركنانتان اجازه دهيد حرفهاي خود را بدون ترس و واهمه اي بيان كنند. عكس العمل شما زمينه فكري را در مورد سودمندبودن يا نبودن راستگويي شكل مي دهدهرگز كاركنانتان را سوال پيچ نكنيد و از طرح سوالاتي كه جنبه دام و تله دارد و ايشان را وادار به دروغ ميكند بپرهيزيد.قوانين و مقررات سختي را در سازمان ايجاد نكنيد زيرا كاركنان شما راههاي فرار از آن را پيدا خواهند كرد.براي ارتقا و رشد كاركنانتان فرصتهاي مساوي ايجاد كنيد، توزيع عادلانه قدرت، اطلاعات و امكانات در محيط كار ضروري است.اطلاع رساني نمودي از مديريت شفاف و صادق است. دسترسي به اطلاعات در حكم سنگ زير بناي حاكميت دموكراتيك در سازمان است.نداشتن امنيت شغلي و اضطراب ناشي از آن دليل عمده توليد شايعات در سازمان است. در سازمان آن دسته از كارگران و كارمنداني كه احساس امنيت شغلي در آنان پايين است گرفتار اضطراب ناشي از بيكاري، تبعيد، عزل از موقعيت مطلوب و محروميت از ساير امتيازات و امكانات مي باشند. در اين سازمانها دائما تعارضاتي بين كاركنان با يكديگر و نيز با مديران

وجود دارد كه منجر به عدم توافق بين آنها شده و نهايتا حرمت و قداست افراد نسبت به مديران از بين رفته و در نتيجه عدم اعتماد نسبت به يكديگر را به دنبال دارد. در اينگونه سازمانها مديران سعي بر آن دارند تا از ميان كاركنان افرادي را به عنوان خبرچين در خدمت خود بگيرند. يكي از راههاي مقابله با شايعاتي كه در اثر تضادهاي رواني بوجود مي آيد همكاري گروهي، گروههاي مختلف ذينفع است .و سخن آخر اينكه، براي شناختن نيازهايي كه افراد سازمان را به ناراستي وا مي دارد بايد شرايط افراد را بررسي و پس از شناسايي دلايل فردي و سازماني اقدام به اصلاح نمود.منبع : راهكار مديريتمراجع:ميرشفيعي،سيدعيسي.بهداشت رواني كاركنان وبهره وريحسن پور،اكبر.مدل عملي براي رهبري خدمتگزاربينش ،مسعود. توسعه منابع انساني،تجربه مديران موفق جهانجعفري مقدم،سعيد.گام هاي رهبران درمسيرمديريت دانش سازمانيجهانديده،حسين.آسيب شناسي دموكراسي اداري يا نظام مشاركتيدمشناس،سيدعباس.راستگويي ودرستكاريسجادي،فضل ا....كارمندان توانمندوسازمانهاي امروزشكربيگي،عاليه.دروغ آفتي درروابط فردوجامعهساعتچي،محمود.روانشناسي كاربردي براي مديران درسازمانگرو،اندي.تنهابي پروايان پايدارند.ترجمه عبدالرضا رضايي نژادكان هي،لي.هرتغييرازمن آغازميگردد.ترجمه كامبيزبديعكانفيلد،جك.شوروشوق درمحيط كار.ترجمه عباس چينيجعفري مقدم،سعيد.گلچيني ازانديشه هاي مديريترابينز،استيفن.كليدهاي طلايي مديريت منابع انساني.ترجمه غلامحسين خانقايي

تغيير رفتار

براي تغيير رفتار بايد اول فكرمان را تغيير دهيم.

Covert conditioning is an approach to mental health treatment that uses the principles of behavior modification to assist people in making improvements in their behavior or inner experience .....................................................................................................................................................................

شيطان

براي مديريت رفتار بدانيمزندگي چراگاهي بيش نيست اگر شيطان چوپان گله تو باشد .

Satan

.....................................................................................................................................................................

رفتار شهروندي سازماني

حسن اسلامي و ابوالقاسم سيار

چكيدهدر اين مقاله تلاش شده است تا به يكي از مفاهيم نسبتاً جديد رفتار سازماني يعني رفتار شهروندي سازماني با يك ديد جامع، نگريسته شود. به همين خاطر شش متغير مرتبط با رفتار شهروندي و چگونگي رابطه آنها با رفتار شهروندي مورد بررسي قرار گرفته است . براين اساس ابتدا تعريفي از رفتار شهروندي ارائه و سپس ابعاد اين متغير نيز مشخص شده است. در مرحله بعد سياستها و اقدامات سازماني كه مي تواند در افزايش اين رفتار در سازمان موثر باشد، مطرح شده است. مقدمه  در نظام بوروكراتيك تمام تلاش مديران در جهت كسب كارايي بيشتر با حفظ سلسله مراتب هرمي سازمان بوده است. به همين جهت مناسبات سطحي و غيرقابل اطمينان بين افراد وجود دارد. اما در نظام ارزشي انساني و دمكراتيك مناسباتي درست و قابل اطمينان در ميان مردم به وجود مي آيد. در چنين محيطي به سازمان و اعضاي آن فرصت داده مي شود كه تا حد توان پيش روند. بر اين اساس توجه به شهروندان در نظام ارزشي دمكراتيك رو به افزايش است. اكنون كه اهميت شهروندان به عنوان يكي از منابع بسيار مهم سازمان درك شده است، رفتار آنها هم مي تواند بسيار با اهميت تلقي شود و از اين روست كه محققان زيادي به تجزيه و تحليل رفتار شهروندي پرداخته اند. به طور كلي رفتار شهروندي يك نوع رفتار ارزشمند و مفيد است كه افراد آن را به صورت دلخواه و داوطلبانه از خود بروز مي دهند. به اين ترتيب مطالعه و بررسي اينگونه رفتار افراد در

سازمان كه به رفتار شهروندي سازماني شهرت يافته است، بسيار مهم و ضروري به نظر مي رسد و اين مقاله قصد دارد به همين امر بپردازد.رفتار شهروندي سازماني چيست؟ مفهوم رفتار شهروندي سازماني OCB=(ORGANIZATIONAL CITIZENSHIP BEHAVIOR) اولين بار توسط باتمان و ارگان در اوايل دهه 1980 ميلادي به دنياي علم ارائه شد. تحقيقات اوليه اي كه در زمينه رفتار شهروندي سازماني انجام گرفت بيشتر براي شناسايي مسئوليتها و يا رفتارهايي بود كه كاركنان در سازمان داشتند، اما اغلب ناديده گرفته مي شد. اين رفتارها با وجود اينكه در ارزيابيهاي سنتي عملكرد شغلي به طور ناقص اندازه گيري مي شدند و يا حتي گاهي اوقات مورد غفلت قرار مي گرفتند، اما در بهبود اثربخشي سازماني مؤثر بودند.(بينستوك و همكاران، 2003 ؛360) اين اعمال كه در محل كار اتفاق مي افتند را اينگونه تعريف مي كنند: «مجموعه اي از رفتارهاي داوطلبانه و اختياري كه بخشي از وظايف رسمي فرد نيستند، اما با اين وجود توسط وي انجام و باعث بهبود مؤثر وظايف و نقشهاي سازمان مي شوند.» ( اپل بام و همكاران،2004 ؛19) به عنوان مثال يك كارگر ممكن است نيازي به اضافه كاري و تا دير وقت در محل كار ماندن نداشته باشد، اما با وجود اين براي بهبود امور جاري و تسهيل شد جريان كاري سازمان، بيشتر از ساعت كاري رسمي خود در سازمان مي ماند و به ديگران كمك مي كند. (كروپانزانوو بيرن،2000 ؛7) ارگان همچنين معتقد است كه رفتار شهروندي سازماني، رفتاري فردي و داوطلبانه است كه مستقيماً به وسيله سيستم هاي رسمي پاداش در سازمان طراحي نشده است، اما با اين وجود باعث ارتقاي اثر بخشي و كارايي عملكرد سازمان مي شود.(كوهن و

كول،2004؛386)  اين تعريف بر سه ويژگي اصلي رفتار شهروندي تاكيد دارد: اول اينكه اين رفتار بايد داوطلبانه باشد يعني نه يك وظيفه از پيش تعيين شده ونه بخشي از وظايف رسمي فرد است. دوم اينكه مزاياي اين رفتار، جنبه سازماني دارد و ويژگي سوم اين است كه رفتار شهروندي سازماني ماهيتي چندوجهي دارد.  بااين تعاريف، از انسان به عنوان شهروند سازماني انتظار مي رود بيش از الزامات نقش خود و فراتر از وظايف رسمي، در خدمت اهداف سازمان فعاليت كند. به عبارت ديگر ساختار رفتار شهروندي سازماني به دنبال شناسايي، اداره و ارزيابي رفتارهاي فرانقش كاركناني است كه در سازمان فعاليت مي كنند و در اثر اين رفتارهاي آنان اثربخشي سازماني بهبود مي يابد. (بينستوك و همكاران، 2003 ؛361) انواع رفتار شهروندي در سازمان  گراهام (1991) معتقد است كه رفتارهاي شهروندي در سازمان سه نوع اند: (بينستوك و همكاران، 2003 ؛361) 1. اطاعت سازماني : اين واژه توصيف كننده رفتارهايي است كه ضرورت و مطلوبيتشان شناسايي و در ساختار معقولي از نظم و مقررات پذيرفته شده اند. شاخصهاي اطاعت سازماني رفتارهايي نظير احترام به قوانين سازماني، انجام وظايف به طور كامل و انجام دادن مسئوليتها با توجه به منابع سازماني است. 2. وفاداري سازماني : اين وفاداري به سازمان از وفاداري به خود، ساير افراد و واحدها و بخشهاي سازماني متفاوت است و بيان كننده ميزان فداكاري كاركنان در راه منافع سازماني و حمايت و دفاع از سازمان است. 3. مشاركت سازماني : اين واژه با درگير بودن در اداره سازمان ظهور مي يابد كه از آن جمله مي توان به حضور در جلسات، به اشتراك گذاشتن عقايد خود با ديگران و

آگاهي به مسائل جاري سازمان، اشاره كرد. گراهام با انجام اين دسته بندي از رفتار شهروندي، معتقد است كه اين رفتارها مستقيماً تحت تأثير حقوقي قرار دارد كه از طرف سازمان به فرد داده مي شود. در اين چارچوب حقوق شهروندي سازماني شامل عدالت استخدامي، ارزيابي و رسيدگي به شكايات كاركنان است. بر اين اساس وقتي كه كاركنان مي بينند كه داراي حقوق شهروندي سازماني هستند به احتمال بسيار زياد از خود، رفتار شهروندي (از نوع اطاعت) نشان مي دهند. در بعد ديگرحقوقي يعني تاثير حقوق اجتماعي سازمان - كه دربرگيرنده رفتارهاي منصفانه با كاركنان نظير افزايش حقوق و مزايا و موقعيتهاي اجتماعي است - بر رفتار كاركنان نيز قضيه به همين صورت است. كاركنان وقتي مي بينند كه داراي حقوق اجتماعي سازماني هستند به سازمان وفادار خواهند بود و رفتار شهروندي (از نوع وفاداري) از خود بروز مي دهند و سرانجام وقتي كه كاركنان مي بينند به حقوق سياسي آنها در سازمان احترام گذاشته مي شود و به آنها حق مشاركت و تصميم گيري در حوزه هاي سياست گذاري سازمان داده مي شود، باز هم رفتار شهروندي (از نوع مشاركت) از خود نشان مي دهند.ابعاد رفتار شهروندي ارگان پنج بعد رفتار شهروندي را اينگونه بيان مي دارد: (اپل بام و همكاران، 2004 ؛19) * وظيفه شناسي  * نوع دوستي * فضيلت شهروندي * جوانمردي * احترام و تكريم بُعد وظيفه شناسي نمونه هاي مختلفي را در برمي گيرد ودر آن اعضاي سازمان رفتارهاي خاصي را انجام مي دهند كه فراتر از حداقل سطح وظيفه اي مورد نياز براي انجام آن كار است. ارگان، 1988؛9 ارگان همچنين معتقد است افرادي كه داراي رفتار شهروندي مترقي هستند در بدترين

شرايط و حتي در حالت بيماري و ناتواني هم به كار ادامه مي دهند، كه اين نشاندهنده وظيفه شناسي بالاي آنهاست. دومين بُعد رفتار شهروندي يعني نوع دوستي به رفتارهاي مفيد و سودبخشي از قبيل ايجاد صميميت، همدلي و دلسوزي ميان همكاران اشاره دارد كه خواه به شكل مستقيم و يا غيرمستقيم به كاركناني كه داراي مشكلات كاري هستند كمك مي كند. البته برخي از صاحب نظرانِ رفتار شهروندي مانند پودساكف، ابعاد نوع دوستي و وظيفه شناسي را در يك طبقه قرار مي دهند و از آنها به عنوان «رفتارهاي كمكي» نام مي برند. بعد سوم رفتار شهروندي كه فضيلت مدني نام دارد، شامل رفتارهايي از قبيل حضور در فعاليتهاي فوق برنامه و اضافي، آن هم زماني كه اين حضور لازم نباشد، حمايت از توسعه و تغييرات ارائه شده توسط مديران سازمان و تمايل به مطالعه كتاب، مجلات و افزايش اطلاعات عمومي و اهميت دادن به نصب پوستر و اطلاعيه در سازمان براي آگاهي ديگران، مي شود. براين اساس گراهام معتقد است كه يك شهروند سازماني خوب نه تنها بايد از مباحث روز سازمان آگاه باشد بلكه بايد درباره آنها اظهار نظر كند و در حل آنها نيز مشاركت فعالانه داشته باشد.( ارگان، 1988؛12 ) جوانمردي يا تحمل پذيري چهارمين بُعد رفتار شهروندي است كه به شكيبايي در برابر موقعيتهاي مطلوب و مساعد، بدون اعتراض، نارضايتي و گلايه مندي، اشاره مي كند. و آخرين بعد رفتار شهروندي سازمان احترام و تكريم است. اين بعد بيان كننده نحوه رفتار افراد با همكاران، سرپرستان و مخاطبان سازمان است. افرادي كه در سازمان با احترام و تكريم با ديگران رفتار مي كنند داراي رفتار شهروندي

مترقي هستند.  ارگان بعد از برشمردن اين ابعاد، يادآوري مي كند كه هر پنج بعد رفتار شهروندي ممكن است همزمان ظهور پيدا نكنند، مثلاً افرادي كه ما فكر مي كنيم داراي بعد وظيفه شناسي هستند ممكن است هميشه نوع دوست و فداكار نباشند و يا اينكه برخي از اين ابعاد، مانندنوع دوستي و وظيفه شناسي تاكتيكي براي تحت فشار قرار دادن مديران سازمان باشد . يعني كاركنان سعي مي كنند تا با انجام اين اعمال بر روند تصميم گيري مديران سازمان براي ارتقا و يا اعطاي پاداش به آنها ، تاثير گذارند. در اين حالت كاركنان سازمان از« سرباز خوب» بودن به « هنر پيشه خوب» براي سازمان تبديل مي شوند. ( كاسترو، آرماريو و رويز،2004؛30 )سياستهاي تشويق رفتار شهروندي  تقويت رفتار شهروندي، مانند هر رفتار ديگري كه از افراد سر مي زند، نياز به ترغيب و تشويق دارد. يكي از مواردي كه مي تواند در اين زمينه تأثيرگذار باشد سياستها و اقدامات سازماني است. مديران سازماني بايد با وضع سياستها و راهبردهاي مناسب، در جهت شكوفاتر شدن رفتارهاي شهروندي در سازمان تلاش كنند. در همين راستا مي توان چند مورد از اين اقدامات را نام برد كه براي ارتقا و ترغيب رفتار شهروندي مناسباند.1. گزينش واستخدام برخي از محققان معتقدند افرادي كه علائم شهروندي خوبي را در حوزه زندگي شخصيشان بروز مي دهند به همان ميزان تمايل دارند تا شهروندان سازماني خوبي باشند. بر اين اساس سازمانها بايد فرايندهاي جذب و استخدام نيروي خود را طوري طراحي كنند كه افرادي با رفتار شهروندي مترقي جذب سازمان شوند. از ميان ابزارهاي انتخاب و گزينش كاركنان كه ممكن است براي شناسايي شهروندان خوب سازماني

مورد استفاده قرار گيرند، مصاحبه ها بهتر از بقيه ابزارها هستند. در انجام مصاحبه ها بايد بيشتر بر روي رفتارهاي همكارانه و گروهي تأكيد كرد تا احتمال انتخاب كاركناني كه براي بروز رفتار شهروندي مستعدترند، بيشتر شود. البته در فرايندهاي گزينش و استخدام افراد، سازمانها بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشند كه رفتارهاي شهروندي نبايد جايگزين عملكردهاي سنتي شغل شوند. بر اين اساس ويژگيهايي كه به طور سنتي براي انجام يك شغل لازم است نبايد به خاطر يك شهروند خوب بودن، ناديده گرفته شود.2. آموزش و توسعه برخي از سازمانه ا ممكن است به تنهايي به شناسايي شهروندان خوب و افرادي با رفتارهاي شهروندي بالقوه، قادر نباشند و نتوانند به مقدار مورد نياز، اين افراد را جذب و استخدام كنند. اما آنها مي توانند با اجراي طرحهاي آموزشي براي كاركنان فعلي سازمان، به ايجاد رفتارهاي شهروندي مفيد و سازنده بپردازند. استفاده از برنامه هاي آموزشي موجب تسهيل كمكهاي بين فردي در ميان كاركنان مي شود. البته براي توسعه مهارتهاي كاركنان، مي توان از برنامه هاي آموزش مياني و چرخش شغلي نيز استفاده كرد. يكي ديگر از روشهاي اجراي برنامه هاي آموزشي، برنامه هاي توسعه است كه مستقيماً با ايجاد رفتار شهروندي ارتباط دارد. مطالعات و بررسي ها نشان مي دهد كه آموزش سرپرستان بر پايه اصول عدالت سازماني با افزايش رفتار شهروندي در ميان زيردستان مرتبط است. به عبارت ديگر كاركناني كه سرپرستانشان دوره هاي آموزشي عدالت را طي كرده باشند، نسبت به ساير كاركنان، بيشتر تمايل به بروز رفتارهاي شهروندي از خود نشان مي دهند.3. ارزيابي عملكرد و جبران خدمات سازمانها مي توانند با ايجاد سيستم هايي منظم و منطقي براي ارائه پاداش به كاركنان تا حد زيادي

ايجاد رفتار شهروندي را تسهيل كنند. تحقيقات گذشته نشاندهنده اين مطلب است كه افراد در كارهايي كه احتمال دريافت پاداش وجود دارد بيشتر مشاركت مي كنند. به همين خاطر توجه به سيستم هاي پاداش مؤثر و اقتضايي توسط سازمان در شكلدهي شهروندان خوب بسيار تأثيرگذار خواهد بود. بر اين اساس اكثر سازمانها براي تشويق رفتار شهروندي، پاداشهاي سالانه را به كاركناني مي دهند كه تا حدي به انجام رفتارهاي فرانقش، تمايل داشته باشند نه افرادي كه فقط داراي ويژگيهاي مثبت فردي هستند.باوجود اهميت اين موضوع در مباحث رفتار شهروندي، امروزه ارائه پاداش از طرف سازمان به كاركناني كه مستقيماً درگير انجام رفتارهاي شهروندي هستند به طور بالقوه اي كاهش داشته و جهت گيري بيشتر پاداشها به طرف كارها و وظايف رسمي است. برخي از محققان دليل اين امر را اينگونه بيان مي كنند كه توجه بيش از حد به انجام رفتارهاي فرانقش توسط كاركنان، براي گرفتن پاداش، موجب غفلت و كوتاهي از انجام وظايف رسمي سازماني مي شود و كاركنان سازمان به جاي انجام وظايف مربوط به خود به كارهايي فراتر از نقش خود مي پردازند؛ در حالي كه هدف از تشويق رفتار شهروندي، ترويج رفتارهاي همكارانه در كنار وظايف رسمي سازماني است. در هر صورت سازمانها بايد بدانند كه براي تشويق و ترغيب رفتار شهروندي بايد جهت گيري سيستم هاي پاداش خود را در سطح گروهي و سازماني قرار دهند نه سطح فردي، زيرا آنها با اين كار به كاركنان نشان مي دهند كه براي كارهاي گروهي كه منافع آن به كل سازمان برمي گردد، ارزش بسياري قائلند و به آن پاداش نيز مي دهند.4. سيستم هاي غيررسمي علاوه بر اقدامات و عملكردهاي رسمي سازمان كه در جهت

تقويت رفتار شهروندي مؤثر است، فرايندهاي غير رسمي نيز وجود دارند كه سازمانها مي توانند با ايجاد آنها به توسعه و تقويت بيشتر رفتار شهروندي بپردازند. برخي از روانشناسان اجتماعي معتقدند كه فشارهاي اجتماعي و هنجارهاي گروهي غالباً تأثير بيشتري نسبت به رويه هاي رسمي بر رفتار فردي در سازمانها مي گذارند. به همين علت توسعه مكانيسم هاي غيررسمي مانند فرهنگ مشاركتي، يك ركن اساسي و محوري براي تقويت رفتار شهروندي در محيط كار است. البته ناگفته نماند كه ظهور و ترويج فرهنگ مشاركتي از طريق فرايند جامعه پذيري صورت مي گيرد، فرآيندي كه طي آن اعضاي تازه سازمان مواردي را كه از نظر ساير اعضاي سازمان، پسنديده و مورد قبول است ياد مي گيرند و دوره هاي آموزشي لازم را دراين خصوص طي مي كنند. پس توجه به امر جامعه پذيري در سازمان براي تقويت رفتار شهروندي نيز مي تواند مؤثر باشد. نتيجه گيري باتوجه به مباحث طرح شده،به نظر مي رسد كه داشتن يك راهبرد براي تعريف رفتارهاي شهروندي و مصداقهاي آن در هر سازمان و سپس اجراي اين راهبرد با اهرمهاي ذكرشده در مقاله، مي تواند سازمانها را در سوق دادن كاركنان به بروز رفتارهاي شهروندي سازماني توأم با انجام وظايف عادي ياري كند.منابع: 1) توره، ناصر(1385)، « شناخت عوامل رفتار شهروندي وبررسي ارتباط آن با عملكرد سازماني»، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه تهران (پرديس قم )

2) Appelbaum, Steven Bartolomucci, Nicolas Beaumier, Erika Boulanger, Jonathan Corrigan, Rodney Dore, Isabelle Girard, Chrystine Serroni, Carlo "organizational citizenship behavior : a case study of culture , leadership and trust " manamement decision Vol.42 No.1, 2004) , pp.

13-40  3) Bienstock, C.Carol Demoranville, W. Carol Smith, K. Rachel “ organizational citizenship behavior and service quality “ journal of services marketing, Vol .17 No.4 (2003), pp. 357-378 4) Castro, Carmen.B Armario, Enrique.M Ruiz, David.M “ the influence of employee organizational citizenship Behavior on customer loyalty “ , international journal of Service industry management , Vol.15 No.1 , (2004)  5) Cohen, Aaron Kol, Yardena , “ professionalism and organizational citizenship behavior “ an empirical examination among Israeli nurses , journal of managerial psychology , Vol.19 No.4, (2004)  6) Cropanzano, Russell Byrne, S.Zinta “ the relationship of emotional exhaustion to work attitudes , job performance rating , and organizational citizenship behaviors “ fifteenth annual conference of society for industrial and organizational psychology in new Orleans, April 13-16 , (2000)  7) Organ, D.W.(1988), organizationl citizenshipe behavior : the good soldier syndrome , Lexington book, Lexington, MA.  *http://www.adavoudi.blogfa.com/post-131.aspx

ترس و اضطراب

فاطمه سالمي

مقدمه اكثر نوجوانان وجوانان هنگام روبه رو شدن با موقعيت تهديد آميز يا فشار، احساس اضطراب و تنش دارند. چنين احساساتي با واكنش هاي نابهنجار و يا فشار رواني توام مي گردد اختلالهاي اضطرابي شامل گروهي از اختلالهاست كه اضطراب يا نشانه ي اصلي آنها زماني است كه شخصي مي خواهد رفتارهاي غير انطباقي خاصي را كنترل كند «براهني، 1372» ويژگي هاي فرد مضطرب شامل احساس عدم اطمينان، درماندگي، و برانگيختگي فيزيولوژيكي و تحريك پذيري است. و آنها اغلب در خواب رفتن نيز مشكل دارند. بعضي از نوجوانان با مفهوم ترس زودتر و بيشتر آشنا شده، لذا از ترس ناكام شدن دست به هيچ كاري نمي

زنند و اين كار باعث مي شود قدرت ابتكار و خلاقيت در آنها رشد نيابد. اينگونه افراد از به نتيجه نرسيدن فعاليتشان ترس دارند و ممكن است به وسيله ي ديگران تحقير هم بشوند. لذا، آنها با مفهوم حقارت نيز آشنايي دارند. ترس و اضطراب دو مقوله ي به هم پيوسته و جدانشدني هستد. عامل اصلي ترس، اضطراب است و به عكس ترس و اضطراب عوامل به وجود آورنده ي زيادي دارند. ترس و اضطراب حالات هيجاني ناخوشايندي هستند كه گاه به گاه افراد بهنجار راهم مبتلا مي سازند. ليكن به شكل بارزتري در زندگي مبتلايان به اختلالات اضطرابي نمود خود را نشان مي دهند. ترس از اضطراب روي مي دهد زيرا يك پاسخ هيجاني توأم با دلواپسي است كه در مقابل چيزها و موقعيت هاي خاص نمود خود را نشان مي دهد مانندترس از بلندي مار، سگ و.... روان شناسان چهار جزء در پاسخ آموخته با ترس را مشخص كرده اند كه عبارتند از: جزء شناختي كه در آن اشتغال ذهني توام بادلشوره از يك خطر احتمالي يا صدمه جسمي، موقعيتي شرم ساز كننده يا بي كفايتي افشا شده وجود دارد، واكنش جسمي كه تغييرات مردمكي و تنفسي تا اختلالات گوارشي و بي اختياري در مثانه را شامل مي شود؛ جزء هيجاني كه مشتمل است بر احساسات نگراني، احساس ضعف و لرزش و بالاخره جزء رفتاري واكنش كلاسيك گريز، كه در آن فرد برانگيخته مي شود تا به منبع ترس حمله كرده و آن را نابود سازد و يا از موقعيت فرار كرده و از خطر رهايي  يابد. هر چند اضطراب همان چهار جزء ترس را دارد ولي بايد از

آن تفكيك شود. در اضطراب جزء شناختي مبهم واز نظر ذهني نامتمركز است. به جاي وقوف به خطري روشن و شناخته شده، شخص از احساس نگراني خود رنج مي برد. تفكر غالب اين است كه چيزي وحشتناك درشرف وقوع است شخص مبتلا قادر به حمله و تخريب منع اضطراب نيست، چون مشخص نيست، توان فرار از آن راندارد. اجزاي جسمي و هيجاني اضطراب شبيه اجزاي ترس است امامعمولاً شديدتر از آن مي باشد «پورافكاري 1373» در حالي كه آمارها از افزايش بيماريها رواني در كشورها حكايت مي كند وزير بهداشت و آموزش پزشكي ر مراسم روز جهاني بهداشت سال 2001به نام سال بهداشت روان نامگذاري شد گفت 12 تا 5/22 در صد از كل جامعه ايران به اختلالات رواني مبتلا هستند. همچنين با اشاره به اينكه سالانه در دنيا نزديك به يك ميليون نفر بر اثر خودكشي جان خود را از دست دادند غافل شدن بهداشت رواني يكي از خطاهاي بزرگ نظام بهداشتي است و هر برنامه بهداشتي بدون در نظر گرفتن رفاه رواني جامعه با شكست مواجهه خواهد شد. تعريف ترس: ترس مرضي است واقعي كه كل زندگي فرد را تحت تاثير قرار مي دهد و به صورت يك وسواس درمي آيد و گاهي مانع فعاليت طبيعي فرد مي شود. ترس عبارت است از واكنش (شيميايي و فيزيكي) د رمقابل يك خطر «قرچه  داغي 1371؛ به نقل از برنر». تعريف اضطراب: فرهنگ (وبستر) اضطراب را چنين تعريف مي كند: «حالت مضطرب احساس تركيبي نيرومند يا مسئوو ليتي از عدم يقين  بي تابي بيم و ترس ريشه دار و عميق در باره ي يك اتفاق

احتمالي با نا آرامي «همچنين» اضطراب عبارت است از واكنش در مقابل خطري كه وجود خارجي ندارد» اضطراب مرضي يك احساس درد آور كه تظاهرات جسمي به همراه دارد «قرچه دا غي 1371 به نقل از ديويد برنر». اضطراب عبارت است از احساسي از انتظار «امانه از روي اطمينان» براي روي دادهاي نا خوشايند اين احساس تجربه يك ترس مبهم در غياب خطر با فصل خارجي است. افرادي كه داراي شخصيت مضطرب مي با شد براي ابتلاي به روان نژندي اضطراب استعدادي بيشتري دارند. اين افراد معمولا عصبي و مستعد براي نگراني هستند و بيش از حد محافظه كارند. از نظر سيماي باليني نيز بيمار ناراحت و بيمناك است و قادر به تمركز نبوده و فراموشكار نيز مي باشد و بيخوابي همراه با روياهاي ناخوشايند و از كابوسهاي شبانه شكايت مي كند ولي ممكن است ترس ا زيك موقعيت را تجربه كنند كه نشانه هاي جسماني ان عبارتند از تپش قلب، فشار خون، فشار قفسه سينه، ناراحتي شكم، خستگي و تاري ديد. بيمار نگاهي نگران دارد كه ممكن است با لكنت زبا ن نيز صحبت كند. «نيكخواه 1371» از نظر پزشكي اضطراب را مي توان نوعي نا آرامي هراس و ترس ناخوشايند همراه با احساس قريب الوقوع كه منبع آن قابل شناخت نيست دانست  «وهاب زاده 1366» اضطراب حالت بيمار گونه ي شخصي همراه با احساس بيم و نگراني و نشانه هاي جسمي حاكي از وجود دستگاه عصبي اتو نوميك بيش فعال است. «پور افكاري1371» اضطراب يك حالت هيجاني است كه از خصوصيات بر جسته ي آن توليد يك حالت بي قرار و دلواپسي است كه

با اتفاقات زمان و مكان تناسب ندارد. «معاني 1358» چكيده اكثر نوجوانان و جوانان هنگامي كه با موقعيت هاي  تهديدآميز روبه رو مي شوند، دچار احساس ترس و اضطراب مي شوند. به وجود آمدن ترس و اضطراب باعث به وجود آمدن يك سري واكنش هاي نابهنجار در فرد مي شود كه با فشارهاي رواني توأم است. ترس و اضطراب دو مقوله ي جداناشدني هستند؛ و عامل اصلي ترس اضطراب است و برعكس مي توان گفت، اضطراب با ترس پيوند دارد. عده اي از نوجوانان با مفهوم ترس آشنا هستند به همين علت از دست زدن به برخي فعاليت ها خودداري مي كنند و همين باعث مي شود تا خلاقيت و ابتكار در آن ها به وجود نيايد. «ترس» عبارت است از واكنش در مقابل يك خطر واقعي و «اضطراب» يعني واكنش در مقابل خطري كه وجود خارجي ندارد. داشتن افكار و احساسات منفي مي تواند عامل بسياري از بيماري هاي انسان باشد. بعضي از پزشكان علت اضطراب را اختلالات رواني مي دانند، بلكه به نظر آن ها اضطراب داراي علت هاي پزشكي است. تپش سريع قلب، لرزش بدن، عرق بيش از حد معمول بدن، اضافه شدن تعداد دفعات ادرار، عدم كنترل ا درار و… همگي از نشانه هاي ترس و اضطراب و از عوارض آن هاست. ترس در  دوره ي نوجواني و جواني و حتي  ترس در دوره ي بزرگسالي نيز ريشه در تداعي هاي غلط دوره ي كودكي فرد دارد. مانند ترس از تاريكي يا ترس از مرده و غيره. ترس هاي اين دوره را مي توان به ترس بر اثر مشكلات زندگي، ترس در  مورد جدايي والدين، ترس از آموزشگاه، ترس در رابطه با جنسيت، ترس از عدم پذيرش در گروه همسالان، ترس از ارتكاب به مسايل خلاف دين

و اخلاق و ترس مرضي تقسيم نمود. درباره ي انواع اضطراب بايد گفت كه اولاً اضطراب موضوعي جهان شمول است و منحصر به قشر خاصي نيست. علايم جسمي آن نظير ناراحتي معده و تنگي نفس است و نشانه ي رواني آن ترس و احساس افسردگي است و به دو دسته تقسيم مي شود: الف _ اضطراب طبيعي و بهنجار. اضطراب نيز مانند ديگر تنش هاي عاطفي مي تواند خود يك انگيزه براي رفتار باشد. ب _ اضطراب نابهنجار كه درجات گوناگون دارد و با فرايندهاي متفاوتي ظاهر مي شود. اين نوع اضطراب باعث احساس و رفتاري است كه از كارايي فرد مي كاهد. اضطراب نابهنجار از ديدگاه هاي مختلف زيست شناسي، روان پويايي، رفتارگرايي، شناختي،  انسان گرايي و ديدگاه اجتماعي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته است و هركدام علت هايي را براي آن ذكر كرده اند. محققين عواملي را كه باعث اضراب مي شوند، مورد توجه قرار داده اند. از اين نظر افراد به دو دسته تقسيم مي شوند؛ افرادي كه محقق نيستند و به توجيحات خرافي نزديك هستند و عده اي كه سعي دارند  به پديده ها جنبه ي علمي و منطقي بدهند، لذا حرف هاي خود را براساس نتايج به دست آمده از متن تحقيقات قانونمند مي زنند. براي كاستن از ميزان اضطراب از مكانيسم هاي خودآگاه و ناخودآگاه استفاده مي شود. مانند كوشش هاي فرد براي كنترل اضطراب، روش هاي ناخودآگاه برخورد با اضطراب، برنامه ريزي شخصي، وجود فلسفه هاي تغييردهنده ي زندگي، به كار بستن تمرين هاي جسماني و رواني و دستوران روان پزشكان كه بر پايه ي مكانيسم هاي دفاعي استوار است. كليدواژه: ترس، اضطراب تر س هاي بهنجار هنگامي ترس به هنجار محسوب مي شود كه احساس تر س در برابر يك خطر واقعي يك تجربه ي بهنجار

پديد آيد. عبور از منطقه خطرناك به هنگام شب تقريبا د رهر كسي احساس ترس ايجاد مي كند يا كارگري كه در نوك قله يك آسمان خراش كار مي كند باوزش با د شديد دچار ترس ميشود. ترس هاي نابهنجار هنگامي ترس نابهنجار محسوب مي شود كه خطر واقعي يا احتمالي در كار نباشد اكثر مردم در چنين موقعيتي نمي ترسند يعني وقتي ترس غير منطقي باشد نمونه هاي چنين ترس هايي مانند نزديك شدن سگي كه با زنجير مهار شده و به انسان نزديك مي شود يا گربه اي كه در زباله دان مشغول جستجوي غذا است.  نابهنجاري ترس زماني مشخص مي شود كه پاسخ بيمناك شكل بسيار شديدي پيدا كرده و فعاليت هاي زندگي فرد را محدود  سازد اين گونه ترس ها را فوبي مي نامند و شخص فوبيك از غير منطقي بودن ان آگاه است (پور افكاري 1373). رابطه ي ترس و اضطراب اضطراب و ترس با هم ارتباط نزديكي دارند به طوري كه مي توان گفت اين دو با هم دوقلو هستند و از لحاظ معني لغوي به اشخاصي كه به ترس مرضي مبتلا هستند و سعي د رتوصيف احساس خود دارند مرتبط مي شوند. اضطراب عصبي بودن و نگراني لغاتي هستند كه به نظر مي رسد كاملا وابسته به هم هستند. صاحب نظران مي گويند  اين چنين به نظر مي رسد كه ترس و وحشت زدگي به طور مشابهي با هم مرتبط باشند. «هنگامي كه سوار هواپيما شدم خيلي ترسيدم و احساس وحشتناكي داشتم»  در اين مثال فرد تجربه اي مهيج و مشوش كننده را در يك موقعيت خاص يعني سوار

شدن هواپيما توصيف مي كند. در حقيقت  وحشت ترس ذهني است ما رادرجا ميخكوب مي كند و قدرت هر گونه عملي را از ما مي گيرد. د رحالي كه وحشتزدگي، ترس فرضي است كه با حس از دست دادن كنترل و حس احتياج به واكنش سريع غير اختياري براي فرار كردن از موقعيت است. نمودار1_ ترس و اضطراب و نگراني (اقتباس از كتاب روانشناسي ترس، ترجمه آقاي علي بهرامي) انسانها داراي اين قدرت تخيلي هستند كه از قبل در باره ي آينده فكر كنند و پيش بيني كنند كه چه چيزي ممكن است د رآينده اتفاق بيافتد. اضطراب بيشتر در رابطه با پيش بيني خطري است كه ممكن است اتفاق بيفتد نه چيزي كه كاملا واقع مي شود. از طرف ديگر، ترس چيزي است كه هنگام وقوع يا كمي قبل از وقوع چيزي خطرناك يا ناگوار در ما ايجاد مي كند. به طور كلي اضطراب و ترس غالبا براي توصيف احساس يكساني به كار مي رود ولي اين دو يكسان نيستند و يكي از آن ها شكل وخيم تري نسبت به ديگري دارد. علايم روانشناختي و شناختي اضطراب : احساس اضطراب دو جزء دارد : 1-    آگاهي ا ز احساس هاي فيزيولوژيكي  (تپش قلب، احساس دلشوره، تنگي نفس، لرزش زانوها، صداي مرتعش.) 2-    آگاهي از وجود عصبانيت يا ترس. اضطراب ممكن است در نتيجه احساس شرم افزايش يابد «ديگران خواهند فهميد كه من ترسيده ام»، بعضي ها از اين فكر كه مي فهمند ديگران متوجه اضطراب آنها نشده اند يا اگر شده اند شدت آن را تشخيص نداده اند، دچار حيرت مي گردند. علاوه بر آثار حركتي و احشايي

اضطراب، تاثير آن بر تفكر، ادراك و يادگيري نبايد از نظر دور بماند. مغز يك مكانيسم تركيب دهنده مركزي و در عين حال يك انتهايي است. اضطراب پيدايش كونوزيون و دگرگوني ادراك را نه تنها در ارتباط با زمان و مكان بلكه افراد و معاني حوادث تسهيل مي كند. اين دگرگونيها با پايين آوردن سطح تمركز كاهش فراخواني خاطرات و ايجاد اختلال در توانايي ربط دادن يك عبارت يا عباراتي ديگر «تداعي»، در يادگيري ايجاد تداخل مي كند. يك وجه مهم هيجانات تاثير آنها برا انتخاب بودن توجه است. بيمار مضطرب مستعد انتخاب بعضي از اقلام در محيط خود و چشم پوشي از اقلام ديگر بوده و به اين ترتيب سعي مي كند ثابت كند كه در ترسناك تلقي نمودن يك موفقيت و  ابراز واكنش متناسب با آن حق دارد و يا برعكس، اضطراب او نا به جا و غير ضروري است. اگر او اشتباهاً ترس خود را توجيه نمايد اضطراب هاي وي به وسيله واكنش انتخابي شدت خواهد يافت. به اين ترتيب حلقه اي معيوب از اضطراب دگرگوني ادراك و افزايش اضطراب به وجود خواهد آمد از طرف ديگر اگر او با فكر انتخابي اشتباهاً به خود اطمينان بخشد، اضطراب هاي متناسب ممكن است فروكش نموده و او اقدامات احتياطي لازم باز دارد «پور افكاري، 1368». دفاع در برابر اضطراب فرويد معتقد است كه غريزه هميشه در حال فشار آوردن براي ارضا شدن عمل مي كند. در مقابل محرمات جامعه سعي در محدود كردن ارضا دارند. لذا فعاليت هاي دفاعي به وجود مي آيد و تمام رفتارها توسط غرايز بر انگيخته مي شود، پس همه

ي رفتارها از اين نظر عليه اضطراب با شدتهاي مختلف در افراد مختلف دفاع مي كنند. وي چندين مكانيزم دفاعي را اصل مسلم مي دانست و اعلام نمود كه ما به ندرت فقط از يكي از آن ها استفاده مي كنيم و در مقابل اضطراب ممكن است از چندين مكانيزم دفاعي به طور همزمان استفاده كنيم لذا ممكن است تداخل بين مكانيزمها به وجود آيد. با اينكه مكانيزمها از نظر خصوصيت فرق مي كنند ولي داراي دو ويزگي مشترك هستند. اول اينكه آن ها انكار تحريفي واقعي دارند و دوم اينكه آن ها به صورت غير هشيار عمل مي كنند و ما از وجود آن ها آگاه نيستيم، بدان معني كه در سطح هشيار، تصاوير ذهني تحريف مي شود و يا به صورت غير واقعي از خود و از محيط مان در ذهن ايجاد مي شود «قريچه داغي، 1371» چگونگي اضطراب 1-    اضطراب براي بقاي حيات ضرورت اساسي دارد. يعني اينكه يك درد هيجاني است كه مانند درد جسماني به صورت يك فرايند اخطار و هشدار دهنده عمل مي كند. 2-    اضطراب غالبا يك علامت حمايت كننده مي باشد مي توان دنياي هيجاني بدون اضطراب را خيلي شبيه دنياي فيزيكي بدون اصطكاك تلقي كرد. 3-    همرا با رشد شخصيت، مكانيسم هاي انطباقي مختلفي براي حمايت فرد در مقابل اضطراب پيدا مي شوند. 4-    عوامل فرهنگي از جمله مذهب، تحصيلات، نظام ارزشهاي فردي و ميزان انسجام اجتماعي فرهنگي در توليد اضطراب موثرند. 5-    اگر اضطراب به اندازه كافي شديد باشد شخص وادار مي شود كه اقدامي عليه آن كند «نظير دوري و فرار از آن، مصرف

دارو، مصرف الكل، مراجعه به طبيب و نظاير آن» 6-    اين مسئله كه آيا اضطراب بهنجار است يا نابهنجار، بستگي به علت شدت و وحدت آن دارد 7-    اضطراب مي تواند مانند درد جسماني جنبه ي مرضي داشته باشد. 1-7 وقتي كه بدون علت معلوم و يا به سبب يك اتفاق جزيي و كوچك عارض گردد. 2-7 وقتي كه بدون جهت پايا و شديد باشد «پور افكاري1368» اضطراب يك حالت دلشوره و نگراني است كه با ترس پيوند دارد. لذا جدا نمودن ترس و اضطراب از يك ديگر غير ممكن است چنين حالت هايي هنگامي به انسان دست مي دهد كه فرد داراي يك مسئله يا مشكل رواني باشد و موجب به هم خوردن تعادل رواني نيز مي شود علل پزشكي اضطراب و ترس داشتن افكار و احساسات منفي مي تواند عامل بسياري از بيماريهاي انسان باشد لذا پزشكان علت اضطراب را اختلال رواني نمي دانند بلكه به اعتقاد اين عده اضطراب علت پزشكي دارد. به استناد يك بررسي بيش از 90 در صد بيماراني كه از ترس و وحشت رنج مي برند دست كم يكبار به پزشك مراجعه كرده اند زيرا اعتقاد داشتند كه دچار نوعي عدم تعادل شيميايي هستند و بيش از 70 درصد اين بيماران براي درمان خود به پيش از ده پزشك مراجعه كرده بودند تا براي نشانه هاي اضطراب خود علتي پزشكي پيدا كنند. اغلب بيماران اعتقاد دارند كه به لحاظ جسمي و يا ذهني مشكلاتي دارند در واقع اين باور تحريف شده كه اشكالي در كار وجود دارد خود يكي از بارزترين نشانه هاي اضطراب است ماهيت اضطراب: اضطراب

باعث تجربه نا خوشايند مي شود وصف چنين حالتي اغلب مشكل است ولي آن را مي توان تحت دو مقوله مورد بحث قرار داد يكي آن چيزي كه در مغز حس مي كنيم و ديگر تظاهراتي كه آن ها را در جسم خود مي بينيم در فكر خودمان اطلاع شديدي از تنش و ناراحت بودن، هراس از پريشاني و پبش بيني وقوع حوادث ناگوار ايجاد پريشاني مي كند، به وجود مي آيد كه باعث بي قراري انسان مي شود لذا بايد كاري انجام دهيم كه يا از منبع اضطراب رهايي يابيم يا از آن فرار كنيم در جسم ما احساس دلشوره و احساسي از تنش به وجود مي آيد كه اگر به ميزان كافي شدت يابد موجب مي گردد تا احساس مريض بودن كنيم لذا قلب سريعتر مي تپد بدن به لرزه مي افتد و بيش از حد معمول عرق مي كنيم در چنين حالتي تعداد دفعات ادار كردن زيادتر مي شود لذا كنترل ادرار در چنين حالتي مشكل تر از حالت عادي است. پريدن رنگ صورت همراه با نگراني و عصبي شدن از حالت هاي اضطراب است كه اگر بسيارشديد شود احساس شديدي از ترس به ما غلبه خواهد كرد و ما اين طور احساس مي كنيم كه اتفاق وحشتناكي در حال وقوع است در چنين هنگامي ممكن است غش كند يا قلبش از كار بايستد چنانچه چنين حالتي ادامه يابد ديوانگي در انتظار فرد است در يك چنين حالت مضطربانه همه اعتماد به نفس و آرامش خود را از دست خواهيم داد و در چنين وضعيتي حتي قهرمانان نيز مي هراسند تا مبادا

در خطر ترسو بودن قرار گيرند «بهرامي 1372» ترس هاي دوره نوجواني ترس معمولا وقتي به وجود مي آيد كه شخص در مقابل خطر غير مترقبه و ناگهاني اعم از جاني يا تهديد منافع خود كه آمادگي دفاع آن را نداشته باشند قرار گيرد. با آنكه بعضي از تداعي هاي غلط دوران كودكي در بزرگسالي نيز باقي مي مانند نظير ترس ها ي مو هو م تاريكي،مرده، جن،..... با وجود اين در نوجوانان بعضي از ترس هاي كودكي مانند ترس از رعد برق و حيوانات از بين مي روند و ترس هاي جديدي كه مي توان گفت خاص دوره نوجواني است ظاهر ميشود كه عبارت از: الف: ترس بر اثر مشكلات زندگي. ترس در مورد عدم آمادگي هاي اقتصاد، اجتماعي براي قبول مسئوليت هاي زندگي، همگام با شروع نمودن يك زندگي مناسب و مستقل خصوصا هنگامي كه دوره نوجواني را به پايان مي رسانند و مطرح شدن شغل مناسب كه اگر در اين مورد برنامه اي نباشد ميزان اين ترس بيشتر مي شود «قرچه داغي 1371» ب _ ترس در مورد جدايي والدين خود. ميزان اين نوع ترس زماني به اوج خود مي رسد كه مشاجراتي هرچند لفظي بين اوليا به وجود آيد، زيرا فكر جدا شدن اوليا از يكديگر در ذهن نوجوانان و جوان مطرح مي شود. عده اي از نوجوانان و جوانان در برخورد با همكلاسي ها و دوستاني كه به نحوي پدر خود را بر اثر «جدايي؛ بيماري، حادثه و…» از دست داده اند، از اين مي هراسند كه آن ها نيز روزي به چنين سرنوشتي گرفتار شوند. ج _ ترس آموزشگاهي. ترس فرد از اينكه مبادا در پايان دوره و يا

پايه ي تحصيلي به موفقيتي كه در مقابل اوليا، اقوام و دوستان موردنظر است، نرسد، زيرا شخص در صورت عدم موفقيت اين احتمال را مي دهد كه مورد تمسخر، بازجويي و مقايسه قرار گيرد «وفادار، 1370». د_ ترس در رابطه با جنسيت. در اوايل دوره ي نوجواني ترس از روبه رو شدن با جنس مخالف در افراد به وجود مي آيد. چنانچه خانواده ها و آموزشگاه ها روش مناسبي در اين زمينه ارايه ندهند و الگوي مناسبي در اين رابطه در بين افراد خانواده هاي فاميل و يا همكاران معلم وجود نداشته باشد، اين ترس به دوره ي جواني آن ها نيز انتقال خواهد يافت. ه_ _ ترس از عدم پذيرش در گروه همسالان. نوجوانان و جوانان علاقه دارند خود را به گروه، دسته و يا عده اي كه طرز فكر خاصي دارند، منتسب نمايند تا از شخصيت اجتماعي ويژه اي كه براي آن گروه وجود دارد برخوردار شوند. لذا، از اين ترس دارند كه در گروه مورد علاقه ي خود جذب نشوند. و_ ترس از ارتكاب به مسايل خلاف دين و اخلاق. عده اي از نوجوانان و جوانان نيز در طول روز مواظب اعمال و رفتار خود هستند كه مبادا به دروغگويي، غيبت، يا ساير مسايلي كه به نحوي مغاير دين و اخلاق است مرتكب شوند، زيرا به اعتقاد آن ها گناه هايي كه براي اين اعمال خلاف وجود دارد آن ها را آلوده مي كند. ز_ ترس مرضي. اين گونه ترس ها ريشه هاي رواني دارند، مانند ترس از ارتفاعات بلند، ترس از مكان هاي بسته، ترس از تاريكي كه معمولاً ريشه آن ها به دوره ي كودكي و نحوه ي برخورد با شخص در اين دوره بازمي گردد «آزاد، 1372». انواع اضطراب جهاني بودن مشكل اضطراب باعث

شده تا اين ناراحتي رواني جنبه جهان شمول به خود بگيرد و به قشر خاصي نيز اختصاص نيابد. اضطراب، ناراحتي هاي عصبي و ناراحتي هاي خاص خود را دارد كه با علايم جسماني از قبيل ناراحتي معده، تنگي نفس و نشانه هاي رواني نظير ترس و احساس افسردگي همراه است و يافتن علل آن براي افراد مشكل است. اضطراب به هر شكلي كه باشد به دو دسته تقسيم مي شود: 1_ اضطراب طبيعي و نرمال اضطراب متعادل يا نرمال آن است كه شدت واكنش با مقدار خطر متناسب باشد و اين خود مفيد است، زيرا كه شخص را وادار مي سازد كه با موفقيت خطرات را از خود دفع كند و بنابراين مقدار متعادل اضطراب براي رشد و تكامل شخصيت لازم است و در واقع هيچ فردي نيست كه مقداري اضطراب نداشته باشد. اما اگر مقدار اضطراب از حد متعادل خود خارج شود باعث اختلال رفتار فرد مي شود و اغلب اوقات فرد را مجبور به نشان دادن رفتار نوروتيك يا سايكوتيك مي نمايد. نجاريان و همكاران (1373) به نقل از «رولومي» اظهار مي دارد كه اضطراب شايد عبارت است از آنچنان واكنشي كه: الف _ متناسب با مقدار خطر نيست. ب _ همراه با تعارض، سركوبي و ساير مشخصات غيرعادي است. ج _ با علايم مرضي و مكانيزم هاي دفاعي همراه است. رفتارهايي كه از شخص نوروتيك  بروز مي كند به منظور كم كردن درجه ي اضطراب است و هر رفتاري كه به فوريت از ميزان اضطراب بكاهد، تكرار مي گردد و اين نوع سازگاري نه تنها دليل اضطراب را از بين نمي برد بلكه باعث ازدياد آن خواهد شد. 2_ اضطراب هاي ناهنجار اين نوع اضطراب درجات

گوناگوني دارد و ممكن است با فراواني هاي متفاوتي جلوه گر شود و شامل احساسات و رفتاري است كه از كارايي عمل فرد مي كاهد و جلوگيري مي كند. در اضطراب شديد و مزمن شخص در يك حال فشار و تنيدگي ناشي از تعارضات دروني قرار مي گيرد كه با به كار گرفتن انواع مكانيزم هاي دفاعي هم قادر به تخفيف آن نيست. لذا اين گونه افراد معمولاً از سردرد، پشت درد و دل به هم خوردگي شكايت دارند و اين گونه احساسات مداوم است و فرد احساس شديدي از ناكام شدن خود دارد، بدون آنكه بداند از چه مي ترسد. چنين ترسي ممكن است از چند دقيقه تا چند روز و ماه طول بكشد. منبع اضطراب هرچه كه باشد تجربه اي دردناك است و فرد براي آنكه آن را تجربه نكند تقريباً به هر عملي متوسل مي شود كه يكي از آن ها مكانيزم هاي دفاعي است و عبارت است از حركت ها و شيوه هاي روان شناختي كه افراد به  منظور راحت شدن از اضطراب بدان دست مي زنند «نوابي نژاد، 1372». فرويد نيز اضطراب را از ديدگاه خود به سه نوع تقسيم نموده است: الف _ اضطراب واقعي، هنگامي تجربه مي شود كه شخص با خطرات و تهديدهاي بيروني مواجهه باشد. ب _ اضطراب نوروتيك، زماني بروز مي كند كه تكانه هاي نهاد موجب تهديد فرد در برابر قطع كنترل هاي من و ظهور رفتارهايي كه منجر به تنبيه وي خواهند گرديد، مي شود. ج _ اضطراب اخلاقي، وقتي ظاهر مي شود كه فرد عملي برخلاف وجدان اخلاقي يا ارزش هاي اخلاقي خويش انجام داده يا حتي در نظر دارد انجام دهد و به آن دليل احساس گناه كند. اختلالات اضطرابي ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد. آزاد

(1372) اين ديدگاه ها را به صورت زير ارايه نموده است: 1_ ديدگاه زيست شناختي هرچند كه هيچ علت معيني براي اختلالات اضطرابي شناخته نشده است، ليكن به نظر مي رسد علل زيستي در ايجاد آن ها نقش داشته باشند. آشكار شدن اثر داروهاي آرام بخش در كاهش ميزان اضطراب مؤيد اين مطلب است. لذا، محققان در پي كشف ميزان و چگونگي تأثير اين داروها در بعضي از قسمت هاي مغز هستند. از طرف ديگر نقش وراثت در اختلالات اضطرابي با وجود علايم و شواهدي تأييد شده است. مانند هماهنگي بالايي كه ميان دوقلوهاي همسان از نظر ابتلا به اين اختلالات ملاحظه شده است كه گوياي يك تركيب ژنتيكي به عنوان علت اين  اختلال باشد. همچنين دستگاه عصبي افراد مبتلا به اختلالات اضطرابي به ويژه نسبت به محرك ها حساس تر است كه اين موضوع احتمالاً گوياي يك آمادگي ژنتيكي خاصي است. 2_ ديدگاه روان پويايي در اين ديدگاه علت اختلالات اضطرابي به تعارض هاي دروني و تكانه هاي ناخودآگاه منتسب مي شود. در اضطراب تعميم يافته و عصبي دفاع هاي فرد براي كنترل اضطراب كفايت نمي كند مانند خانمي كه هميشه هنگام خروج از منزل دچار اضطراب شديد مي شود و احساس مي كند كه قلبش به تپش افتاده و مجبور است ضربان آن را بشمارد. تحليل رواني اين موضوع را آشكار مي كند كه علت وجود تكانه هاي جسمي غير قابل قبول از نظر فرد مضطرب است. به اين نوع احساس اضطراب، طغيان رواني گويند. در حقيقت طغيان رواني، تحريف بيش از اندازه ي تكانه ها و انگيزه ها از طريق استفاده از مكانيزم هاي دفاعي است كه به يكي از اشكال مختلف اضطراب، نمود خود را نشان مي دهد. در اين ديدگاه، تأكيد بر ادراك

فرد از خويشتن به عنوان فردي درمانده براي سازش با فشارهاي محيطي، پيش بيني جدايي، رهاشدگي، محروميت و از دست دادن حمايت هاي عاطفي است. 3_ ديدگاه رفتارگرايي صاحب نظران اين ديدگاه اختلالات اضطرابي را نتيجه ي يادگيري غلط و شرطي شدن مي دانند. يك موقعيت استرس زا كه با موقعيت هاي استرس زاي قبلي شبيه است ممكن است موجب برانگيختن اضطراب در فرد باشد. در اين ديدگاه ارايه ي الگوهاي نادرست توسط والدين به نوجوانان و جوانان و توقعات نابجاي آن ها از فرزندان خود به عنوان علت اضطراب مورد توجه است. والديني كه انتظار خارق العاده يا بيش از اندازه افراد خانواده ي خود دارند در آن ها اضطراب ايجاد مي كنند. بر همين اساس، چنانچه والدين داراي واكنش هاي اضطرابي در برابر موقعيت هاي بي اهميت باشند، كودكان هم واكنش هايي اضطرابي شبيه واكنش هاي والدين خود بروز مي دهند. بي توجهي در آموختن شايستگي هاي لازم نيز مي تواند علت اضطراب محسوب شود، چون شخصي كه شايستگي هاي لازم را آموخته است در سازگاري و حل مسايل زندگي، موقعيت هاي خام را تهديدكننده مي بيند، ليكن فرد مبتلا به اضطراب به دليل نداشتن شايستگي هاي لازم بسياري از موارد معمول زندگي را اضطراب زا و تهديدكننده حس مي كند. 4_ ديدگاه شناختي اين ديدگاه اختلالات اضطرابي را نتيجه ي افكار و باورهاي نادرست، غيرواقعي و  غيرمنطقي مي داند، مخصوصاً باورهاي غيرمنطقي اغراق آميز نسبت به مخاطرات محيطي. در اين ديدگاه نيز مانند ديدگاه روان پويايي به جريان هاي دروني به عنوان علل اختلالات اضطرابي توجه مي شود، ليكن به جاي تأكيد بر تمايلات، نيازها و انگيزه ها اعتقاد بر اين است كه فرد اطلاعات كسب شده را مورد تعبير و تفسير قرار مي دهد و از آن ها در حل مسايل زندگي استفاده مي كند، لذا اين ديدگاه برخلاف ديدگاه تحليل

رواني، كه انگيزه ها، احساسات و تعارض هاي پنهان را مورد تأكيد قرار مي داد، بر جريان هاي ذهني كه به سادگي به آگاهي شخص منجر مي شود، تأكيد دارد. اين ديدگاه از طريق راهنمايي كه فرد به وسيله اطلاعات موجود خود به عمل مي آورد، آن ها را مورد تعبير و تفسير قرار مي دهد و به كار مي بندد، علت اختلالات اضطرابي مورد بررسي قرار گيرد. اين  ديدگاه به طور كلي به افكار و راه هاي حل مسئله فعلي شخص، بيش از تاريخچه ي فردي آن توجه دارد، يعني تاريخچه ي شناختي فرد، نگرش ها، و وضعيت فعلي و كنوني او به عنوان علل اختلالات اضطرابي مورد توجه واقع مي شود. آزاد (1372) اظهار مي دارد كه يكي از نظريه پردازاني كه در اين مورد اعتقاد خاصي دارد، «آلبرت اليس» است. وي بر اين باور است كه رفتار افراد بيش از آنكه به شرايط عيني بستگي داشته باشد، به دستگاه هاي اعتقادي و روش هاي تعبير و تفسير آنان از موقعيت ها ارتباط دارد. او به هيجان هاي شديد و رفتارهاي اضطراب انگيز به عنوان نتايج تعبير افكار مي نگرد. وي مي پذيرد كه ارزش هاي غلطي كه حتي در كودكي شكل گرفته اند، مؤثرند، ليكن اعتقاد دارد پي بردن به اين كه افراد چگونه و از چه طريقي اين رفتارهاي اضطرابي را پيدا كرده اند، از كمك كردن به تغيير افكار آنان نسبت به موقعيت هاي فعلي كمتر اهميت دارد. 5_  ديدگاه انسان گرايي و اصالت وجودي ريشه هاي تاريخي چنين ديدگاهي را بايد در سيستم هاي فلسفي و مذهبي كه بر شأن خوب بودن ذاتي و آزادي طبيعت انسان تأكيد دارند، جستجو كرد. از نظريه هاي اصلي ديدگاه انسان گرايي، اين است كه در هر فرد نيروي فعالي وجود دارد كه وي را

به طرف تحقق، كمال و شكوفايي خود سوق مي دهد، تا «تمام آنچه مي تواند باشد، بشود». وقتي شخصيت انسان در محيط مساعدي شكل مي گيرد؛ فرصت مي يابد كه نيروهاي خلاقه ي خود را آزاد نمايد و طبيعت مثبت دروني انساني خوشي را ظاهر سازد. برعكس محيطي كه تمايلات انسان را براي گام نهادن به سوي  تحقق خود، يا شكوفايي خود سد كند، موجب گسترش اضطراب در فرد مي شود. يكي از رهبران مشهور روان شناسي انسان گرايي، به نقل از «كارل راجرز» است كه هسته  مركزي شخصيت فرد را «خود مهمي» مي داند. راجرز تواناي عمل مهم خويشتن و تحقق خود به احساس شخصي احترام به خود و  ادراك ريشه ي اجتماعي به وسيله ي ديگران ارتباط مي دهد. وي اظهار مي دارد كه بزرگسالي كه احساس مي كند مورد علاقه ي ديگران است به خاطر آن است كه به او احترام زياد گذاشته مي شود و ديگران تصور خوبي نسبت به او دارند، به طوري كه مي توان گفت در دوره ي كودكي خود، پندار مثبتي را دارا بوده است و در آ ينده نيز توانايي گام برداشتن به سوي تحقق اهداف واقعي خويش را خواهد داشت. طبق نظر راجرز سازگاري مطلوب چنين است كه او آن را كمال فرد ناميده است. بدين ترتيب، اضطراب مربوط به ناراحتي، پريشاني، يا تنشي است كه فرد از ناهماهنگي بين ادراك واقعي خويش و آرمان هايي كه دوست دارد به آن ها برسد، ناشي مي شود «آزاد، 1373». 6_ ديدگاه اجتماعي در اين ديدگاه حالات رواني و اضطرابي به عنوان يك مسئله ي بهداشتي يا نقص شخصي نگريسته نمي شود، بلكه نتيجه و محصول ناتواني فرد در مقابله ي خويش با فشار رواني محسوب مي شود. در اين ديدگاه رفتار ناسازگار

به عنوان يك مشكل كه فقط در فرد وجود دارد، تلقي نمي گردد، بلكه دست كم آن را به عنوان شكست دستگاه اجتماعي حمايت كننده ي وي از قبيل زن يا شوهر، والدين، خواهران و برادران، دوستان، معلمان، رئيس به حساب مي آورند. چه عواملي در انسان اضطراب ايجاد مي كند؟ انسان كنجكاو سعي دارد براي هر پديده اي توجيهي بيابد، منتها عده اي به دنبال توجيهات علمي، منطقي و برگرفته از آزمون و در نهايت برگرفته از تحقيقات هستند. در مقابل اين عده، عده ي  ديگري نيز به دنبال پژوهش نرفته و سعي دارند به پديده ها جنبه ي خرافي بدهند. در اين باره، امامي (1367) موارد زير را برشمرده است: 1_ احساس تنهايي.  چنين طرز فكري در بعضي از انسان هاي امروزي وجود دارد كه فكر مي كنند در ميان اين همه جمعيت تنها هستند. حتي فرد با ضيافت هاي پي درپي و غير قابل انتظاري كه از دوستان، آشنايان، همسر و فرزندان خود دارند ممكن است ببيند، باز هم به همه چيز و همه كس بدبين مي شود و احساس تنهايي مي كند. 2_ احساس نداشتن پناهگاه. عده ي زيادي از مردم به دلايل مختلف به ديگران اعتماد و اطمينان نمي كنند و فكر مي كنند كه مردم هم نسبت به ايشان چنين فكر مي كنند. لذا، پناهگاه يا افرادي كه در مواقع بروز حوادث زندگي به آن ها پناه ببرند، يا از آن ها كمك بخواهند و با آن ها  مشورت و درددل كنند و خلاصه رنج و مشكلات خود را به وسيله ي آن ها كاهش دهند، حس نمي كنند و فكر مي كنند چنين پناهگاهي  وجود ندارد. 3_ احساس پوچي و بي هدف بو دن زندگي. افرادي كه در زندگيشان اهدافي ندارند به زندگي به حالت پوچي، توخالي

و بي هدف مي نگرند و ادامه ي زندگي را يك مشت  تكرار و مكررات مي دانند كه همه روزه مي خورند، مي خوابند و بيدار مي شوند و اين دور بيهوده را همچنان براي حيات خود  ادامه مي دهند. 4_ تصوير جانكاهي از دوران پيري. انسان در طول زندگي معمولي خود گاه و بيگاه از خود مي پرسد دوران پيري وي چگونه است. فرد مي داند كه او در ايام پيري با از دست رفتن قوا، هجوم بيماري هاي مختلف، كناره گيري از مقام و مانند اينها شكوه و قدرت دوران قبل را نخواهد داشت، لذا نگران مي شود. همچنين رجال بزرگ دنيا تا زماني كه مصدر كارد، نيرومند و اميدوارند، اما همين كه از كار كنار مي روند، اكثرشان به سرعت دچار گرفتاري هاي روحي و جسمي مي شوند و مانند چراغي كه در برابر طوفان قرار گيرد پس از مدت كوتاهي خاموش مي گردند. لذا با اين افكار انسان بيشتر مضطرب و نگران خواهد شد و اين حس وي را بيشتر دچار افكار مضطربانه خواهد كرد. 5_ تصوير وحشتانكي از چهره ي مرگ داشتن. براي اكثر مردم هيولاي مرگ و چشم پوشي از كليه امكانات مادي بسيار مشكل است. مرگي كه فرار از آن امكان پذير نيست و پير و جوان، زشت و زيبا، فقير و دارا نمي شناسد. همچنين انسان به اين نكته هم توجه دارد كه براي پايان زندگي مادي نوبتي هم در كار نيست و هر لحظه احتمال فرا رسيدنش را بايد بر خود متحمل بداند. 6_ داشتن احساس ناخوشايند و عدم اشباع كامل. انسان امروزي فكر مي كند كه گمشده اي دارد و براي يافتن گمشده اش به هر سويي مي رود، بسيار ديده شده است، كه عده اي تصور مي كنند گمشده اي در زندگاني

دارند، لذا تلاش فراوان مي كنند تا مسكن تهيه كنند، ازدواج كنند، اتومبيل و تلفن همراه و… تهيه كنند، ليكن هنگامي كه به آ ن ها مي رسند باز هم نيازهايي را اشباع نشده مي بينند. لذا به دنبال گمشده هاي ديگري هستند. 7_ بدبيني آزاردهنده. در عصر حاضر آنچنان بدبيني توسعه پيدا كرده كه انسان ها حتي به  نزديك ترين افراد خود، گاهي با دليل و گاهي نيز بدون دليل دچار بدبيني مي شوند. بدبيني يكي از عوامل اضطراب در زمان كنوني است كه باعث انحطاط سطح اخلاقي و بي بندوباري، همراه با ايجاد هرج و مرج در روابط اجتماعي مي شود. 8_ ترس از آينده. در عصر ما كه سطح زندگي نسبت به گذشته تفاوت هايي كرده است، خصوصاً در كشورهاي پيشرفته صنعتي با اينكه وضع زندگي فرد از هر نظر تأمين است و انواع بيمه هاي گوناگون به نگراني هاي مالي زندگي افراد خاتمه داده و حتي فكر فرد از نظر دوران بازنشستگي نيز راحت شده است، ليكن ناپايداري وضع اجتماعي، حادثه هاي جانكاهي كه در گوشه و كنار زندگي صنعتي كمين كرده و… انسان را نسبت به آينده نگران مي كند. 9_  احساس گناه و شرمساري. چنانچه وجدان انسان بيدار باشد، در برابر گناهاني كه مرتكب مي شود، ظلم هايي كه مي كند، بي وفايي ها، پيمان شكني ها، خيانت ها، دروغ ها و… احساس مي كند از درون ناراحتي دارد. مانند مجرمي كه خود را از ديد مأموران قانون دور نگهداشته است ليكن افكارش دائم او را سرزنشش مي كند و لحظه اي وي را آرام نمي گذارد. 10_ روي آوردن به زندگي تجملي. احساس پوچي و خلاء رواني در عصر ما، انسان ها را به سوي تجمل پرستي كشانده است تا شايد در بالاي اين تجملات و سرگرمي هاي ناشي از

آن گمشده ي خود را بيابد و يا لااقل خود را سرگرم سازد، اما همين تجمل پرستي نه تنها وي را از نظر رواني تأمين نمي كند بلكه او را در يك مسابقه ي احمقانه ي پردردسر و فزاينده اي درگير مي كند و موجب نگراني و اضطراب بيشتر او مي شود. كاستن اضطراب براي كاستن از ميزان اضطراب مراحل زير را بايد در نظر داشت: 1_ آگاهي از روش هاي كاستن اضطراب، براي افراد بسيار ضروري است. لذا براي كاهش يا خلاص شدن از شر اضطراب آزاردهنده مي توان به وسيله ي مكانيسم هاي خودآگاه و ناخودآگاه اقدام كرد. 1_1_ كوشش هاي فرد آگاه جهت كنترل اضطراب غالباً در مكانيسم هايي است كه «از عهده برآيي» ناميده مي شوند. 2_1_ روش هاي ناخودآگاه برخورد با اضطراب را مكانيسم هاي دفاعي مي نامند. 2_ وهاب زاده (1366) از قول «كلارنس _ ج» اظهار مي دارد كه وي در كتاب «استرس كار» تكنيك هاي از عهده برآيي را از آلن مك لين نقل كرده است و راه هاي بهبود توانايي شخصي براي اينكه از عهده ي استرس (اضطراب) برآيد را ارايه نموده تا در نتيجه آ ن از ميزان آسيب پذيري كاسته شود. اين راه ها عبارتند از: 1_2_ برنامه ريزي شخصي چنين برنامه اي شامل دو سطح است. الف _ سطح عيني. كه در آن به آموزش شغل، محل و سكونت جغرافيايي، نيازهاي پولي، نيازهاي خانوادگي، هدف ها و آرمان هاي زندگي توجه مي شود. ب _ ارزيابي امكانات و محدوديت ها خود. 2_2_ فلسفه هاي تغييردهنده ي زندگي. در دنيايي كه تغيير و تحول رو به افزايش است، تمام جنبه هاي اجتماعي مورد ارزيابي قرار مي گيرند و سرعت جايگزين ها براي ارزش هاي سنتي نمايان مي شوند لذا موارد زير در اين راستا قابل طرح مي باشند. الف _ بعضي از اينها جنبه ي درماني

دارند (مثل تجزيه و تحليل تعاملي، تغيير و اصلاح رفتاري درمان واقعيت گرانه، لوگوتراپي، و بيسكودرام). ب _ بعضي از اين تحولات جانشيني براي سبك و شيوه هاي زندگي هستند. ج _ در بعضي ديگر، هدف افزايش آگاهي بر خويشتن و تحقق نفس مي باشد (بسيج امكانات بالقوه خويش، كنترل ذهن) د _ عده ي زيادي به فعاليت هاي جسمي روي مي آورند (ورزش، دويدن، مشت و مال، بيوانژوتيك و هنرهاي رزمي). 3_2_ به كار بستن تمرين هاي جسماني و رواني در افراد سالم، كمكي اساسي است براي موفقيت بيشتر در عمل تطابق. 3_ دستورات روان پزشكان برپايه ي مكانيسم هاي دفاعي متعدد استوار است «وهاب زاده، 1366». كنترل تنش هاي فكري تفكرات غلط باعث نگراني و اضطراب مي شوند. اين بدان معني است كه تفكر منفي و غيرمنطقي توأم با انتظارات نامعقول و فرضيات ناصحيح بر زندگي شما حاكم مي شود. _ ضربه زدن بر افكار منفي يك مبارزه مثبت است. اجتناب، باعث ازدياد نگراني مي شود. هرگز از يك موقعيت نگران كننده دوري نكنيد و هميشه با آن مقابله كنيد. هميشه سعي در جلوگيري شما از انجام كار دارد به او اجازه اين كار را ندهيد. _ به جاي ترس بر روي حقايق تمركز داشته باشيد. نگراني فقط يك احساس است. آنچه مهم است حقيقت و عمق است نه يك احساس. _ اجازه ندهيد اضطرب همراه شما باشد وقتي با يك موقعيت نگران كننده در جدال هستيد آن قدر مقاومت كنيد تا بر آن غلبه كنيد. نفس عميقي بكشيد. آهسته برويد و با نگراني بمانيد. به اين طريق شما خواهيد ديد كه اضطراب كاهش مي يابد. يك بار اين روش را آزمايش كنيد. _ با آرامش ذهني فكر خود را آرام

كنيد و افكار نگران كننده را در مقابل تهاجم آرامش خود قرار دهيد. _ با استفاده از يك برخورد تصوري به مقابله موقعيت هاي ترسناك و تهديدآميز برويد اين موضوع باعث كاهش اضطراب حتي قبل از برخورد با اين موقعيت ها خواهد شد. _ همان طور كه به اهداف خود مي رسيد، به خود پاداش دهيد. حتي كارهاي كوچك هم در اين زمينه مهم هستند. _ در مقابل موانع و شكست ها تسليم نشويد. بعضي از اين  ناملايمات غيرمنتظره نيستند. مهم اين است كه ايستادگي كرده و همچنان به سعي خود ادامه دهيد. شما مسلماً موفق خواهيد شد. _ ناراحتي هاي زندگي، تا حد امكان با آ ن ها به طور مثبت برخورد كنيد. آن ها را در حداقل واقعيت نگهداريد. اما به ياد داشته باشيد كه بي حوصلگي خود منبع ناراحتي است. _ حوادث زندگي، پيش بيني و كنترل اين حوادث در زمان خود مشكل هستند. ولي مهارت هاي لازم را به كار بسته و از ديگران كمك بگيرد. تعيين اهداف و حل مشكلات _ اهداف بزرگ را به اهداف كوچكتر تقسيم كنيد. _ اهداف واقعي را تعيين كنيد تا بتوانيد به موفقيت برسيد. _ ابتدا مشكلات كوچك را حل كنيد و با مشكلات بزرگ بعداً برخورد كنيد. _ اطمينان حاصل كنيد كه راه حل واقع گرايانه را انتخاب كرده ايد سپس وارد عمل شويد. _ از برخورد و تماس با ديگران روگردان نباشيد همه ما به مردم نيازمنديم. _ براي ادامه يك زندگي بي محوا دنبال بهانه نگرديد. برخيزيد و به دنبال يك سرگرمي باشيد و يا عضو يك كلاس و باشگاه شويد. _ تنهايي و خجالتي بودن، شما مجبور نيستيد با اين مقوله سازگاري داشته باشيد. شما مي توانيد

تغيير كنيد. _ مهارت هاي زندگي اجتماعي را ياد گرفته و اعتماد به نفس خود را تقويت كنيد. _ به هنگام نگراني و اضطراب بدن شما مي تواند گوياي اين حالت باشد آگاهي از اين مسئله به شما كمك مي كند كه در برخورد تغييراتي ايجاد كنيد. _ اعلام حقانيت، هميشه قرباني نشويد و تنها نمانيد. شما لياقت بيشتر از اين را داريد. _ قاطعيت در عمل تهاجم محسوب نمي شود. _ قاطعيت براي احقاق حق و حقوق، شما بپا مي خيزيد بدون اينكه نيازي به رد و يا بر هم زدن حق ديگران باشد «سپهري خوي، 1379». درمان در درمان نيز ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد كه به اختصار به صورت زير است: 1_ ديدگاه روان تحليلي يا روانكاوي. به بيمار كمك مي شود تا به تجزيه و تحليل رفتار خود و عوامل دروني آن بپردازد و بدين طريق با آگاهي از چهره ي واقعي و شخصيت حقيقي خود بتواند به سمت اصلاح پيش برود. با توجه به اينكه منبع اساسي اضطراب در «خودآگاه» فرد قرار دارد، لذا جهت دستيابي به آن از راه هاي مختلفي از جمله تداعي آزاد، تجزيه و تحليل رؤياها، تلقين در خواب مصنوعي و تجزيه و تحليل اعمال سهوي، لغزش ها، شوخي ها و انواع فراموشي ها مي توان استفاده كرد. اساس كار در معاجله و درمان، كار بر روي  انتقال ها و مقاومت هاست «شفيع آبادي، 1365». 2_ شناخت درماني. سعي در بيان و تفسير اضطراب و چگونگي تسكين و درمان آن دارد. زيرا طرفداران شناخت درماني معتقدند؛ اضطراب زاييده افكار و باورهاي غيرمنطقي فرد است لذا لازم است همراه با سير درمان، جهت اصلاح تفكر و تغيير رفتار از راه ايجاد تفكر عقلاني و

استدلال هاي منطقي نيز اقدام شود. فنوني كه در دوران بازسازي شناختي مورد استفاده قرار مي گيرد به سه طريق است: الف _ فنون بازسازي شناختي. اين تكنيك توجه بيمار را به سوي افكار  غيرواقعي كه موجب رفتارهاي غيرانطباقي او هستند جلب مي نمايد. مراجع افكار غيرمنطقي خود را با ياري درمانگر بررسي مي كند و به تجديدنظر در آن ها مي پردازد. در طي جلسات درمان سعي مي شود، مراجع اين نكته را به خوبي دريابد كه چگونه باورهاي غيرمنطقي، رفتار و هيجانات او را تحت تأثير خود قرار مي دهند و ديگر اينكه چگونه مي تواند از خود و ديگران ارزيابي واقعي تري به عمل آورد. ب _ فنون «بازداري فكر». در اين روش از مراجع خواسته مي شود كه ذهن خود را به افكار اضطراب مشغول دارد. همزمان با اين كار درمانگر با صداي بلند مي گويد «بس!» و بدين ترتيب به فرد آموخته مي شود كه خود مي تواند گاهي با عوض كردن فكر مانع اضطراب خود شود. ج _ فنون (مرورشناخت). در اين روش، فرد سعي مي كند كه در ذهن خود يكسري روش هاي انطباقي با موفقيت هاي مشكل زا و اضراب برانگيز را مرور نمايد «نجاريان و همكاران، 1373». 3_ پديدارشناسي. در اين شيوه، اساس كار «مشاوره ي مراجع محوري كارل راجرز» است. در درمان مراجع محوري تشخيص معنا و مفهومي ندارد و عملي غيرعاقلانه است. در جريان درمان به فرد امكان داده مي شود تا پاره اي از تجربياتي را كه در گذشته به واسطه ي تهديدآميز بودنشان براي «خود»  انكار يا تحريف شده اند، دوباره به تجربه درآيند. پس از جذب تجارب تحريف شده است كه مراجع قادر مي شود مسايلي را ببيند و دريابد كه تا قبل از آن قادر

به ديدن و درك آن ها نبود. مسايلي كه نديدن آن ها علت اساسي اضطراب و مشكلات وي بوده «شاملو، 1368». 4_ رفتار درماني. اضطراب مانند بسياري از رفتارهاي ديگر نتيجه يادگيري و يا تصور در يادگيري پاره اي از طرح هاي رفتار مناسب است. از اين رو، رفتار درماني تلاشي در جهت تسهيل فرايند يادگيري هاي تازه در زمينه ي حركتي _ شناختي و عاطفي است. در اين قسمت نيز از چند فن استفاده مي شود كه عبارتند از: فن يك. «مواجهه درماني» كه در جريان آن مراجع به حفظ تماس با محرك هاي اضطراب برانگيز و يا فقط تجسم و تصور آن ها تا زماني كه به آ ن ها عادت نمايد برانگيخته مي شود. مانند مواجهه شدن فردي كه دچار وسواس شستن دست هاست، بدون اينكه شستن دست انجام شود. فن دو. «مواجهه سازي»، «حساسيت زدايي» كه در طي آن يك سلسله محرك هاي  اضطراب زا كه از سطوح خفيف و راحت شروع مي شود به فرد ارايه مي شود و به تدريج محرك شديدتر  ارايه مي شود. فن سه. «غرقه سازي تجسمي» كه منظور از آن تصور و تجسم موقعيت ترس آور بسيار شديد و پيچيده توسط مراجع با كمك درمانگر است. در اينجا هدف آن  است كه مراجع موقعيتي را كه در گذشته با درد و رنج همراه بوده است، بدون تهديد و درد تجربه نمايد. فن چهار. «حساسيت زدايي» نظير فن دو از محرك هايي شروع مي شود كه از لحاظ شدت اضطراب زايي ضعيف هستند و يا مراجع به سرعت و بي درنگ در معرض تحريكات شديد و درازمدت قرار مي گيرد «رحمتي رزندي، 1373» فهرست منابع و مآخذ: 1_ آزاد، حسين. آسيب شناسي رواني.  انتشارات بعثت، 1372. 2_ اكبري، ابوالقاسم، مشكلات نوجواني و جواني. تهران، مؤسسه نشر

ساوالان، چاپ دوم، 1381. 3_ امامي، محمدجعفر. بهترين راه غلبه بر نگراني ها و نااميدي ها. انتشارات نسل جوان، 1367. 4_ براهني، محمدتقي، زمينه روان شناسي جلد دوم. مؤسسه چاپ فجر، 1372. 5_ بهرامي، علي. روان شناسي ترس (ترجمه)، انتشارات رهنما، سال 1372. 6_ پورافكاري، نصرت الله. اضطراب. نويسنده، ريچارد گلبرگ، چاپ تابش، تبريز، 1368. 7_ پورافكاري، نصرت الله. افسردگي واكنش يا بيماري (ترجمه)، انتشارات آزاده، 1371. 8_ پورافكاري، نصرت الله. روان شناسي نابهنجاري. نويسنده، تيموتي كاستلو و جزوفسكاستلو، انتشارات آزاده، 1373. 9_ رحمتي زرندي، عباس. بررسي مفهوم اضطراب و فرآيند درمان در روان شناسي اعلامي با تأكيد بر زمينه هاي  كاربرد آن در راهنماي و مشاوره _ 1373. 10_ سپهرخوي، آذرميدخت. غلبه بر اضطراب. انتشارات فردآراد، 1379. 11_ شاملو، سعيد. بهداشت رواني. انتشارات رشد، 1368. 12_ شفيع آبادي، عبدال_ _ ناصري، غلامرضا. نظريه هاي مشاوره و روان درماني تهران. مركز نشر دانشگاهي _ 1365. 13_ قرچه داغي، مهدي. از حال بد به حال خوب. نويسنده ديويد برنر، انتشارات آرين كار، 1371. 14_ معاني، ايرج، بيماري نامرئي افسردگي رواني. انتشارات چاپ نقش، 1358. 15_ نجاريان، محمد _ اصغري مقدم، علي _ دهقاني، محسن. روان شناسي مرضي. جلد دوم _ انتشارات رشد.، 1373. 16_ نوابي نژاد، شكوه. رفتارهاي بهنجار و ار كودكان و نوجوانان و راه هاي پيشگيري و درمان بهنجاري ها، انتشارنابهنجات انجمن اوليا و مربيان، 1372. 17_ نيكخو، محمدرضا و همكاران. روان پزشكي باليني. نويسنده، تسويي و تكورا، اي، اچ انتشارات رشد، 1371. 18_ وفادار، محمدحسين. جزوه روان شناسي رشد 2.  انتشارات دانشگاه آزاد رودهن، 1370. 19_ وهاب زاده، جواد. مباحث عمده در روان پزشكي. انتشارات انقلاب، 1366.

تحليل رفتار متقابل

مقدمهتحليل تبادلي يا تحليل رفتار متقابل اولين بار توسط اريك برن روانشناس شهير متولد شد. تحليل تبادلي به عنوان يك

نظريه آسيب شناسي رواني و تبيين راه حل براي آن خودنمايي مي كند. تحليل تبادلي ريشه در روانكاوي دارد. با اينكه اريك برن هميشه از تفاوت نظريه خود با نظريات فرويد سخن مي گفت ، اما اصول اساسي ناهوشيار و تأثيرات عميق دوران كودكي را از مكتب روانكاوي به ارث برده است.آنچه امروز در جهان به عنوان تحليل رفتار متقابل پيگيري مي شود تفاوت چشمگيري با نظرات اوليه خود برن دارد. ما در اين بحث سعي داريم مفاهيم پايه اي تحليل رفتار متقابل را مورد بررسي قرار دهيم و در بحث هاي بعد به مفاهيم و نظريات امروز اين مكتب روانشناسي خواهيم پرداخت.حالات نفسانياز نظر اريك برن هر يك از ما يك ساختار رواني سه وجهي تشكيل شده از« والد» ،« بالغ» و« كودك » داريم .هر يك از اين سه وجه تعاريف و كاركرد هاي خاص خود را دارد و ما در طول زندگي روزمره خود مدام ميان اين سه حالت رواني در نوسان هستيم.حالت والدرفتار ها ، افكار و احساساتي كه انسان از والدين خود مي گيرد و به عبارتي كارهايي كه در بزرگسالي انجام مي دهيم و وقتي كمي دقت مي كنيم مي بينيم كه اين كارها را كم و بيش پدر و مادرمان هم تكرار مي كردند.به عنوان مثال وقتي فرزندتان دير مي كند شديدا دلشوره مي گيريد و با عصبانيت قدم مي زنيد ( كاري مشابه مادرتان ) يا اينكه مثل پدرتان براي روشن كردن ماشين وقت زيادي تلف مي كنيد و صداي همه در مي آيد و ...حالت كودكرفتار ها ، افكار و احساساتي كه از دوران كودكي در

ما به جا مانده اند . بهترين راه براي دستيابي به حالت كودك خود پرسيدن اين سوال از خويشتن است : در كودكي درباره جهان ، ديگران و خودم چه مي گفتم ؟ چه احساسي داشتم ؟نكته مهم درباره حالت كودك اين است كه شما همان چيزي را كه در كودكي درك و احساس مي كرديد در بزرگسالي هم تجربه مي كنيد . به عنوان مثال در نظر بگيريد كه صبح است و شما در ترافيك گير كرده ايد و دير به محل كار خود مي رسيد و از حرف هايي كه رييستان ممكن است به شما بزند استرس و نگراني داريد. وقتي كمي دقت مي كنيد مي فهميد كه اين همان احساساتي است كه وقتي راهي مدرسه بوديد و دير كرده بوديد درطول راه به شما دست مي داد و هميشه نگران سرزنش ناظم و مدير و ... بوديد و استرس و نگراني را تجربه مي كرديد.پس حالت كودك همان چيزهايي است كه از كودكي ذخيره شده اند و اكنون در مواجهه با دنياي بيرون ما از آنها به عنوان راهكار غلبه بر مشكلات سود مي جوييم و البته همانطور كه مي دانيد اين راهكار ها ناقص و به دردنخور هستند.حالت بالغرفتارها ، افكار و احساساتي كه واكنش هاي مستقيم به وضعيت هاي اين زماني ، اين مكاني است . وقتي در اين حالت نفساني قرار داريد خبري از گذشته و راهكار هاي برگرفته از دوران كودكي و راهكارهاي والديني نيست. شما در اين حالت نفساني در حالت تفكر و تجزيه و تحليل هستيد و در حال استفاده از نيروي عقلاني خود مي باشيد.

به عنوان مثال در حال تفكر و حل مسأله و هنگام مطالعه. به عبارتي بودن در حالت بالغ برخورد هاي عقلاني و انديشمندانه بر اساس راه حل هاي زمان بزرگسالي است و نه استفاده از راه حل هاي زمان كودكي يا راه حل هاي والديني.نكته مهمي درباره حالات نفسانيوقتي در يك حالت نفساني هستيد رفتاري را ظاهر مي سازيد كه از مشخصه هاي همان حال نفساني است. به عنوان مثال در حالت والد چهره در هم كشيده و اخمو ، در حالت بالغ صاف و مرتب روي صندلي نشسته و در حالت كودك ول شده روي صندلي و در حال بازي با گوشه ناخن خود !تشابه برن و فرويداگر كسي حتي به كليات ساده نظريات فرويد آشنا باشد به تشابه حالات نفساني اريك برن و ساختار رواني تعريف شده توسط فرويد پي مي برد. اين قرينه سازي را در زير مي توانيد ببينيد :كودك ← نهاد( ايد)بالغ ← خود (ايگو)والد ← فراخود (سوپرايگو)اريك برن در پاسخ به اين شبيه سازي گفته است تمام حالات نفساني كه تعريف كرده است در حالت خودآگاه قرار دارند و در حيطه هوشياري ، در حاليكه آنچه فرويد مطرح كرده است در سطوح متفاوتي از هوشياري قرار دارد.با اين وجود اكثريت نظريه پردازان از اين تشابه و ريشه هاي روانكاوي در نظريات برن سخن گفته اند .جنس حالات نفسانيحالات نفساني تعاريفي ذهني هستند كه در عالم واقعيت وجود ندارند و به عنوان مثال شما نمي توانيد جايگاه آنها در مغز انسان مشخص كنيد. به اينگونه تعاريف مجازي در اصطلاح علمي « سازه هاي ذهني » مي گوييم . مفاهيمي كه

وظيفه تعريف ساده شده و قابل فهم مفاهيم پيچيده مغزي غير قابل ديد و لمس را براي ما ميسر مي سازند.منبع:رضا آشتياني1- تحليل رفتار متقابل يان استوارت ، ون جونز – ترجمه بهمن دادگستر2- بازي ها – اريك برن

تحليل رفتار متقابل چيست

؟

تحليل رفتار متقابل يا (Transactional Analysis (TA يك تئوري روان شناسي است كه توسط دكتر اريك برن در سال 1950 ميلادي ارايه گرديد و به لحاظ كاربرد آن در حل مشكلات احساسي و رفتاري، مورد قبول جامعه روان شناسي قرار گرفته و تدريجاً در زمينه هاي مشاوره، روان كاوي،  گروه درماني، مديريت، جامعه شناسي، توسعه سازماني و آموزش، نظريه هاي جديدي ارايه نموده و گسترش پيدا كرده است. ابهام و پيچيدگي در مفاهيم، تخصصي بودن و زمان طولاني درمان در ديگر روش هاي روان درماني باعث شد تا تحليل رفتار متقابل با مفاهيم اساسي و واژه هاي ساده سريعاً جايگزين روش هاي روان درماني قديمي گرديد. به همين جهت تحليل رفتار متقابل عموميت يافته و هر جا كه انسان ها حضور داشته و با يكديگر ايجاد رابطه مي نمودند كاربرد عملي پيدا كرد و ابزاري براي تغيير و حل مشكلات قرارگرفت. تحليل رفتار يك مكتب علمي كاربردي مي باشد كه در آن از به كار بردن مفاهيم پيچيده اجتناب شده است و نظريات آن به صورتي مطرح شده اند كه به راحتي مي توان آنها را مشاهده و تجربه نمود. در تحليل رفتار متقابل نقش محيط و ارتباط اجتماعي از اهميت فراواني برخوردار است با اين حال نهايتاً افراد خود مسؤول زندگي و رفتار خود هستند و فرد بايد اين مسؤوليت را پذيرا باشد و به نقش خود در زندگي بيشتر از هر عامل ديگري توجه نمايد.تحليل رفتار متقابل به

روابط و مشكلات دروني شخص و رابطه انسان ها با يكديگر توجه خاصي دارد و اعتقاد بر اين است كه اگر افراد با يكديگر روابط سالم، صميمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جايگزين روابط مخرب، منفي و تحقير آميز نمايند قادر خواهند بود كه از فشار هاي رواني خود و ديگران بكاهند و از زندگي لذت بيشتري ببرند.تحليل رفتار متقابل در عين سادگي اين توانايي را دارد تا افكار و احساسات پيچيده، سردرگم و پريشان شخص را سامان بخشد تا فرد با تفكيك و سازماندهي افكار و احساسات، شناخت بهتري از خود به دست آورد و در نتيجه با آگاهي بيشتر به نقاط ضعف و قدرت خود، رفتارهاي سالم و سازنده اي را اختيار نمايند، انسان را توانمند مي سازد كه در بحران هاي روحي- رواني خود قادر به تجزيه و تحليل مشكل و حل آن باشد. همچنين تحليل رفتار متقابل اين امكان را فراهم مي آورد كه ساختار شخصيت را به صورت نمودارهاي شخصيتي ترسيم نمود،  به طوري كه هر فرد آشنا با اين روش با ديدن نمودار مي تواند به ساختار شخصيتي و روابط متقابل فردي كه نمودار آن ثبت شده پي ببرد.امروزه متخصصين تحليل رفتار متقابل مي توانند ادعا كنند كه با استفاده از روش هاي كاربردي و زبان تازه اي كه براي روان شناسي ابداع شده دامنه آن به علوم اجتماعي، آموزشي، مديريت منابع انساني، ساختارهاي سازماني، روانكاوي و گروه درماني كشيده شده است. بدين ترتيب پويايي تئوري تحليل رفتار آن را متمايز از ديگر مكاتب قرار داده است.اساس نظريه اوليه تحليل رفتار متقابل، بر پايه حالت هاي شخصيتي  ارايه گرديده، اريك برن اين حالت هاي شخصيتي را در سه بخش «والد»، «بالغ»و «كودك» معرفي

نمود كه شامل نوعي نظام به هم پيوسته فكر كردن، احساس كردن و رفتار كردن است؛ در مرحله دوم و در تكامل نظريه، تحليل رفتار متقابل يعني رابطه بين افراد مورد توجه و بررسي قرار گرفت و  براساس واكنش هاي همزمان رواني و اجتماعي و تبادل رابطه هاي متقابل طبقه بندي و ارايه گرديد.در مرحله سوم با مشاهده رابطه هاي پنهان و دو سطحي در ارتباط هاي متقابل، بازي هاي رواني كه بين افراد در جريان است كشف گرديد و  پيش بيني نتيجه نهايي اين گونه بازي هاي رواني مشخص و تعريف شد.چهارمين مرحله رشد  و تكميل نظريه تحليل رفتار متقابل، تحليل زندگي نامه يا نمايش نامه زندگي است كه به بازي هاي رواني مشابهي كه مردم بارها آن را تكرار مي كنند مي پردازد. اين طرح كلي، شيوه زندگي افراد را تعيين مي نمايد و ساختار نمايش نامه زندگي هر كس را مشخص مي كند.با دستيابي به نظريه تحليل رفتار متقابل مي توان به شناخت مشكلاتي كه در  افراد موجب عدم تعادل در ساختار شخصيت و ارتباط با ديگران و تكرار بازي هاي رواني و نمايش نامه زندگي مي گردد دست يافت و راه كارهاي تغيير و درمان آنها را كشف و ارايه نمود.درمانگرهاي نوگرا در تحليل رفتار متقابل،  با ارايه نظريه ها و روش هاي جديد و اقتباس از نظريه هاي ديگر، به نوعي مكتب رواني درماني اقتضايي دست يافتند كه در درمان و تغيير رفتار بسيار مؤثر و كار آمد بوده است.اصلي ترين كاربرد تحليل رفتار متقابل در انسان ها، ايجاد شناخت رفتاري، احساسي و ذهني است كه سه جنبه مهم شخصيت است. با كمك تحليل رفتار و به منظور كسب معرفت از شخصيت بالقوه و كشف جايگاه واقعي خويشتن، تغيير در ساختار شخصيتي

كاملاً امكان پذير مي گردد.در تحليل رفتار متقابل هرتغيير رفتاري يا احساسي در مرحله اول با بينش منطقي شروع مي گردد كه در واقع شناخت مجموعه نقاط ضعف و قوت رفتار، تفكر و يا احساس فرد است و پس از پذيرش منطقي آن، توسط حالت هاي شخصيتي، درك احساسي جهت  تغيير نهايي حاصل مي شود. مهم ترين عوامل كمك كننده براي قبول و پذيرش تغيير در نظريه تحليل رفتار متقابل شفاف بودن، عامل بودن؛ و انعقاد قرار داد براي تغيير در خويشتن است كه قرار داد  توسط خود درمان جو و يا بين او و درمانگر تعيين مي شود.

از سال 1970 T.A. بصورت رسمي در جهان شناخته شد وبنيانگذار آن دكتر اريك برن ميباشد. اين نظريه داراي ديدگاههاي روانشناسي فرديو اجتماعي است.T.A. (تحليل رفتار متقابل) راهي است براي آنكه ببينيم بين مردم و درون مردم چه ميگذرد. با اين روش ميتوان روشن كرد كه در لايه هاي زيرين ارتباطات جاري بين انسانها به واقع چه چيزي در حال رخ دادن است و انتخابهاي ديگري را نشان ميدهد كه كساني كه درگير آن روابط ميباشند بتوانند چنانچه بخواهند از آن اجتناب كنند.T.A. بطور گسترده اي در اين زمينه ها مورد استفاده قرار ميگيرد:مديريت، تعليم و تربيت، سياست ،مذهب ،آموزش ،مشاوره،رواندرماني و روانپزشكي.T.A. روشي بسيار متداول است زيرا بطور گسترده اي از زبان محاوره اي استفاده ميكند كه براي تمام افراد در تمام سنين قابل درك است.درT.A. افراد براي يافتن راه حل مشكلاتشان مشاركت دارند، آنها اين توانايي را ميابند تا از طريق بستن قرارداد به شناخت توانائيهايبالقوه خود براي تغيير پي ببرند.نهايت كاركرد T.A. در آن است كه افراد را به نقطه

اي هدايت كند تا با نگاهي نو به تجارب ناخوشايند گذشته شان بتوانند رفتارشان را اصلاح كرده يا تغيير دهند تا به اين طريق به خود كمك كرده و به يكبرنده تبديل شوند.نظرات و مفاهيم در T.A.حالات نفساني خوددرون هر انساني يك مكالمه دايمي وجود دارد، گاهي يك جروبحث ،گاهي جدل. وقتي شخص تصميمي ميگيرد ، درواقع اين تصميم ناشي از مكالمات ذهني و دروني فرد و آنچيزي است كه به خود ميگويد.T.A. به اين انواع تجليات خود حالات نفساني من ميگويد T.A. همچنين شرح ميدهد كه اين گرايشهاي دروني متفاوت از كجا نشات ميگيرند.حالات نفساني خود شامل والد، بالغ و كودك است T.A. براي هر يك از اين حالات نفساني خود صفات مثبتي را در شرايط خاص قائل است. هر يك از اين حالات نفساني احساسات، تفكرات و قضاوتهاي ارزشي خاص خود را دارا ميباشد.والد: مجمو عه اي از پيشداوريها، باورها و تعصبات ميباشد . اين بخش از شخصيت با دستورالعملهاي زندگي و بايد و نبايدهاي آن سر و كار دارد و داراي دو بعد ميباشد يكي بعد نوازشگر است كه حالت حمايتي دارد و بعد ديگر انتقادگر است كه بر خلاف بعد قبلي سختگير ويا آزارگر نيز ميتواند باشد. والد ميتواند كنترل كند، تصميم بگيرد، نقش بازي كند و دليل تراشي كند و نيز ممكن است دربعضي موارد نيز حق با او باشد. والد انتقادگر را معمولا در افرادي با عزت نفس پائين وعناد بخود همراه دانسته اند.بالغ: خوب پردازش كردن اطلاعات و برخورد مناسب و شايسته از حالات نفساني بالغ سرچشمه ميگيرد. تصميماتي كه منطقي و برمبناي حقايق موجود ميباشند نيز از

حالات نفساني بالغ نشات ميگيرند.اظهارنظرهاي منطقي و احساسات اخلاقي ، اهداف و واقعگرايي با اين بخش از شخصيت ما سروكار دارند.كودك: در تعاريف T.A. كودك بعنوان منبع خلاقيت ، بازآفريني و منبع اساسي سرزندگي محسوب ميشود. هيجانات، احساسات و تصوراتي كه كودك دارد ممكن است توسط يك والد سختگير و حتي توسط يك والد نوازشگر سركوب شود كه ميتواند در دراز مدت بر شخصيت فرد اثرات نامطلوبي داشته باشد كه خود ممكن است به بيماريهاي روان تني نيز منجر شود. اين بخش از شخصيت چنانچه تحت نظارت بالغ قرار نگيرد ميتواند ديدگاه غير واقعي نسبت به زندگي داشته و براساس تكانه هاي احساسي و هيجاني رفتار كند.هدف T.A. كمك به فرد است تا انتخاب كند كه در شرايط و زمانهاي خاص ميخواهد در كداميك از حالات نفساني باشد بجاي اينكه صرفا اجازه دهد تا اين حالات نفساني دائما احساسات ، افكار وگرايشات و رفتار او را كنترل كنند.نوازشها و مبادلاتT.A. معتقد است كه تمام تعاملات بين افراد از نوازشها و مبادلات ساخته شده.نوازش : هر نوع ارتباط متقابل بين دو نفر در واقع به معناي آن است كه فرد ديگري متوجه حضور ما شده و يا به ما اين احساس را بدهد كه حضور ما را درك كرده است. نوازش ميتواند كلامي يا غيركلامي، مثبت (در آغوش گرفتن)يا منفي( كتك زدن) ، شرطي يا غير شرطي و داراي شدتهاي متفاوت باشد.يك مبادله ارتباط بين دونفر يا يك معامله دو جانبه نوازش بين آن دوميباشد.گاهي مبادلات «متقاطع» و گاهي «پنهاني» ميباشند و گاهي باعث سو تفاهمات و يا قطع شدن روابط ميگردند. بطور كلي شش رابطه

بين حالات نفساني دو نفر وجود دارد كه عبارتند از رابطه: والد- والد ، والد-كودك، والد - بالغ، بالغ - بالغ، بالغ - كودك و كودك- كودك.بعنوان مثال صحبت راجع به آب و هوا ميتواند راهي براي ارتباط والد- والد باشد ، يك گفتگوي منطقي بين دو نفر ميتواند راهي براي ارتباط بالغ- بالغ باشد و همچنين زماني كه دو نفر با هم شوخي و تفريح ميكنند نيز ميتوانند در حالت نفساني كودك- كودك باشند.مواضع فرد در زندگيمفهوم ديگري كه در T.A. مطرح است آن است كه مردم نگرشهاي اساسي خاصي را نسبت به خود و ديگران انتخاب ميكنند كه ميتواند مثبت يامنفي باشد . اين نگرشها ميتوانند به اين صورت باشند : من خوب هستم يا من خوب نيستم وديگر آنكه : تو خوب هستي يا تو خوب نيستي.ساختارهاي زمانيT.A. به شش روش گذراندن وقت وزمان اشاره ميكند:- كناره گيري- تشريفات- وقت گذراني- فعاليت- بازيها- صميميتاريك برن در معروفترين كتاب خود «بازيها» به تشريح و آشكار كردن اينكه مردم چطور با انجام عادات وكارهاي رواني ناسالم باعث رنجش و ناراحتي خود و ديگران ميشوند پرداختهاست كه البته ميتوان آنها را تغيير داد .بازيها و نمايشنامه هابازيها راههايي هستند كه فرد در كودكي آموخته و با انجام آنها فرد از ايجاد صميميت اجتناب ميكند( آگاهانه يا ناآگاهانه)، كه البته ميتواند با بازنگري بالغ آنها را تغيير دهد. بازيها بر خلاف مفهوم رايجشان لزوما به معناي لذت بردن و داشتن اوقات خوب نيست بلكه در واقع بايد از آن اجتناب كرد وتا حد امكان سعي در رها شدن از آن داشت.نمايشنامه:هر يك از ما در دوران

كودكي داستان زندگي خود را مينويسيم اين نمايشنامه براي تمام مدت عمر طراحي ميشود و مبتني بر تصميمات دوران كودكي و برنامه نويسي پدر و مادر هستند كه پيوسته تقويت ميگردند. مهمترين تصميم درباره نمايشنامه برنده يا بازنده بودن آن است منبع : وبلاگ مثبت من

پيام پنهاني در روابط متقابل

در يك رابطه ي متقابل همراه با پيام هاي نهاني، دو پيام در آن واحد ردو بدل مي شود. يكي از آنها پيامي روشن و واضح و پذيرا در سطح اجتماعي است. ديگري پوشيده و پنهان است و يا پيامي است كه در سطوح روانشناختي قرار دارد. اغلب اوقات محتواي سطح اجتماعي اين رابطه ي متقابل، "بالغ" به "بالغ" مي باشد. در حالي كه پيام هاي سطوح روانشناختي نهاني آن معمولاً "والد" به "كودك" يا "كودك" به "والد" است.شوهر: "پيراهن مرا چكار كردي؟"همسر: "آن را در كمد لباس ها گذاشتم."اگر صرفاً به كلمات توجه كنيم، خواهيم گفت اين يك رابطه ي متقابل مكمل "بالغ" به "بالغ" است و در سطح اجتماعي هم هينطور هست. ولي حال بياييد همين گفتگو را با لحن صدا و ژست هاي بدني مورد توجه قرار دهيم.شوهر(با خشونت، در حالي كه لحن صدا در انتهاي جمله بالا مي رود، با عضلات چهره اي منقبض و با ابروهاي بالا كشيده): "پيراهن مرا چكار كردي؟"همسر(با صدايي لرزان، در حالي كه لحن صدايش بالا مي رود، با شانه هاي خميده، سر پايين افتاده، و از زير ابروهاي بالا رفته نگاه مي كند): "آنرا در كمد لباس ها گذاشتم."سطح روانشناختي به صورت موازي "والد" _ "كودك" و "كودك" _ "والد" در حال تبادل است. اگر پيام ها را به صورت كلماتي كه در اين سطح منتقل شده اند بيان كنيم، به اين صورت در مي آيد:شوهر: "تو

هميشه وسايل منو بهم مي ريزي."همسر: "تو هميشه با بي انصافي از من انتقاد مي كني."يك نكته ي عمومي مهم در مورد روابط متقابل: زماني كه من محرك يك رابطه ي متقابل را به شما وارد مي كنم، هرگز نمي توانم شما را وادار كنم كه به يك حالت نفساني خاص برويد. بالاترين كاري كه مي توانم بكنم اين است كه شما را دعوت كنم كه از آن حالت نفساني خاص پاسخ دهيد.سومين قانون ايجاد رابطهسومين قانون اريك برن چنين مي گويد: پيامد رفتاري يك رابطه ي متقابل با پيام هاي نهاني در سطوح روانشناختي مشخص مي شود نه در سطح اجتماعي. اريك برن تأكيد بر اين دارد كه حتماً در سطح روانشناختي مشخص مي شود، نه اينكه ممكن است مشخص شود. او بر اين باور است كه وقتي افراد در دو سطح با يكديگر رابطه برقرار مي كنند، آنچه كه عملاً اتفاق مي افتد هميشه پيامد آن پيام هاي پنهاني است. اگر بخواهيم يك رفتار را خوب بفهميم مي بايست توجه كامل و خاص به سطح روانشناختي رابطه داشته باشيم.به زبان تحليل رفتار متقابل ما از اين مسئله به عنوان "افكار مريخي" صحبت مي كنيم. اريك برن يك مرد سبز رنگ و كوچك را به تصوير در مي آورد كه از كره ي مريخ به زمين فرود آمده است و آنچه را كه در روي كره ي زمين است مشاهده مي كند. اين شخص مريخي هيچگونه درك قبلي از معناي روابط ما ندارد. او به سادگي مشاهده مي كند كه ما چگونه رابطه برقرار مي كنيم و سپس به رفتارهاي بعد از اين روابط توجه مي كند.تمرين كنيد كه آن مريخي باشيد. هميشه از سطح روانشناختي و سطح اجتماعي آگاه باشيد. ادعاي قاطع برن را بررسي كنيد. آيا باور

او در اين مورد كه پيام هاي رفتاري هميشه در سطح روانشناختي مشخص مي شود، درست است؟ http://rezaashtiani.mihanblog.com/post/556

روانشناسي شادي

مهين كوشك آباد

چكيده : اين طرز تفكر ماست كه قادر است در بحرانها ما را ياري كند و وجودمان را با نشاط و شادماني تقويت كند وقتي قلبمان از شادي و نشاط آكنده باشد خواهيم توانست با ديگران به ملاليت و مهرباني رفتار كنيم هنگامي كه در كاري شكست مي خوريم با شجاعت بلند شويم و با راه خود ادامه دهيم . هميشه كلمات شادي بخش و اميدوار كننده بر زبان بياوريم . حقيقت انديش باشيم . توكل و اتصال به قدرت بي نهايت خود و نه قادر مي تواند شادي و اطمينان را به دنبال داشته باشد. جهان بازتابي است از خود ما وقتي عشق مي ورزيم تمام جهان به نظر فوق العاده مي آيد پس بايد ديد خود را تغيير دهيم تا بتوانيم بهتر و شادتر زندگي كنيم . عشق ورزيدن يكي از پايه هاي اساسي شاد زيستن است شاد زيستن عشق ورزيدن به لحظه لحظه ي زندگي است . كليد واژه ها : شادي نشاط شادمانه زيستن . مقدمه : بين شادي وزندگي رابطه ي مستقيم وجود دارد. يعني كسي كه درظاهر و باطن شاد است. چهره اي گشاده دارد  اميدواري  پويايي و تفكر منطقي بر وجودش حكم فرماست  احساس مثبت  ايجاد فرصت براي ديگران وصفات پسنديده ي ديگرش اورادردل ديگران جاي ميدهد  شادي تصميم گيري را براي اوراحت ترمي نمايد و چنين انساني  زمين را برخود تنگ نمي بيند در كوچه باغ زندگي اوازبن بست خبري نيست واتكا به خداوند واحساس

برخوردار دائمي از حمايت هاي اورادر دل دارد  درنتيجه از زندگي كردن لذت مي برد  وجودش براي خود و ديگران ارزشمند مي گردد . تعريف شادي وشادماني : وقتي آدمي نيازهايش ارضاء مي شود وبه چيزهاي مورد علاقه اش دست مي يابد احساس و هيجاني دراو پديد مي آ يد كه ازآن به شادي ونشاط تعبير مي شود وبا واژه هايي چون شادماني سرود . وجد . سرخوش. مسرت . خوشي و خوشحالي هم معناست . شادي زندگي را خوشايند مي سازد واشتياق براي پرداختن به فعاليت هاي اجتماعي را آسان             مي نمايد . ارسطو پروراندن عالي ترين صفات و خصايص انساني را شادماني مي داند يعني شادي تنها در لذتهاي مادي گذرا خلاصه نمي شود شادماني واقعي در نزديك شدن به هدف والاي آفرينش و آراسته شدن به خصلت ها و خوي هاي انساني و الهي است . به طور خلاصه مي توان گفت : شادي به طور مطلق امكان پذير نيست و هر انساني مطابق جهان بيني و انديشه هاي خود اگر به چيز هاي مورد علاقه اش برسد و از زندگي اش رضايت داشته باشد در خود احساس شادي مي كند كه شادي نام دارد . انواع شادي و شادماني : نشاط و شادماني گستره اي وسيع دارد اما در يك تقسيم بندي مي توان آن را به دو قسمت تقسيم كرد : 1-    شادي هاي واقعي ، عميق و تعالي بخش: امام علي (ع) مي فرمايد:((شادي انسان از بدست آوردن چيزي است كه هرگز آن را از دست ندهد )) و براي او مفيد خواهد بود هم چنين اين شادي

از آثار ايمان مذهبي است كه مذهب بر زمينه هاي پيدايش شادي سفارش كرده و نشانه هايش را ستوده و راه رسيدن به آن و بهره مندي كامل از آن را پيش رو قرار داده است . راز و نياز عاشقانه دعا و نيايش باشور و حال نماز با حضور قلب ، كمك به انساني افتاده نوازش يتيمي غمگين ، سير كردن گرسنه اي بي نوا ، ديدار بستگان ، گفتگو با دوستي صميمي ، ابراز عشق به همسر و فرزندان و ... كه همگي مصاديق ايجاد سرور در دلها است و از سفارشهاي دين مي باشد ، همان سرور و نشاطي را به دنبال دارد كه ديدن بهار طرب انگيز و صبح پر لطافت و قطره اي شبنم بر رخسار گل سرخ و زمزمه ي جويبار و وزش نسيم روح اقرا دارد ، بلكه بيشتر چرا كه در روايت داريم           (( در بهشت خانه اي وجود دارد به نام خانه شادي و تنها كسي كه يتيمان و بچه ها را خوشحال كند به آن داخل مي شود . )) و لذت شادي آخرت بسيار پايدارتر است . 2-    شادي هاي گذرا : كه به سبب هيجانات موقت و عوامل ساختگي و فعاليتهاي زيانبار پديد مي آيد مانند شادي ناشي از مصرف مواد مخدر و موسيقي هاي مبتذل و .... نبودن لذت هاي واقعي سبب مي شود كه مردم به دنبال هيجانهاي تازه باشند و اين هيجانها وقتي به اوج مي رسند دلتنگي به دنبال دارند چرا كه هيجان تجربه مي شود ولي شخص رشد نكرده و مرزهاي رواني اش افزايش پيدا نمي

كند . اين گونه شاديها كه توأم با هوسراني و شهوت است انسان را به سرعت از خدا دور كرده از درك حقايق باز مي دارد و واقعيت ها را شوخي جلوه خواهد داد . هيجاني به نام شادي : اسلام ضمن توجه به شادي هاي واقعي ، به شناخت و انس با شادي هاي معنوي و عميق همراه با احساس مداوم زيبايي سفارش كرده و دريچه ي نويني از شادابي پايدار را به سوي انسان مي گشايد . لذت و خوشي تنها با عوامل مادي بدست نمي آيد عوامل معنوي نيز در ايجاد شادي موثرند . گاهي انجام كارهايي كه عادتاً بايد لذت بخش باشند نه تنها لذتي به انسان نمي بخشد بلكه عذاب وجدان و تشويش روحي نيز مي آورد . چرا كه روح و وجدان آماده لذت بردن نيستند . ارضاي تمايلات به هر صورت و در هر شرايط شادي آور نيست گاه پرهيز از لذت ، لذت بخش تر از نيل به لذت است . اگر چه شادي يك احساس دروني با منشأ باطني است و آثار بيروني هم دارد اما تا قلباً خود را آماده خوش رفتاري و خوش رويي نكنيم در رفتارمان تجلي پيدا نخواهد كرد و در اين صورت است كه احساس انبساط خاطر و روحيه ي مثبت مي كنيم و احساس امنيت رواني و احترام به خويشتن ، آرامش روحي و رضايت مندي كرده ، هيجاني مثبت و انرژي زا به نام شادي و شادماني در خود به وجود آورده . ضرورت شادي و شاد زيستن : شاد زيستن پاسخي به چگونه زيستن است براي

جواناني كه زندگي هدفمند را جستجو مي كنند و از بي حسي بي حالي و پوچي كه از شاخصه هاي انسانهاي وابسته به دنياست گريزانند . نشاط نيروزا ، تكاپو بخش و عامل تقويت اراده انسان است كه به پشتوانه ي آن استعدادها و       توان منديهاي او رشد مي كند و به راحتي به اهداف خود دست مي يابد شادماني زندگي را خوشايند  مي سازد و اشتياق افراد را براي پرداختن به فعاليتهاي اجتماعي آنان مي نمايند . حضرت رضا (ع) در ضرورت شادي و تفريح جايگاه ويژه اي در تقسيم بندي اوقات و نظم روزانه اختصاص داده اند و توصيه نموده اند كه (( ساعتي از روز را به تفريحات خود اختصاص دهيد و از مسرت وشاديِ ساعات تفريح نيروي انجام وظايف وقتهاي ديگر را تامين كنيد . )) با شادي زندگي معنا مي يابد و عواطف منفي مانند ناكامي و نااميدي و ترس و نگراني بي اثر        مي شود انسان در پرتو شادي مي تواند خويش را بسازد و قله هاي سلوك را بپيمايد و در اجتماع نقش سازنده ي خود را در زمينه هاي فرهنگي و ساير و اقتصادي ايفا كند . ضرورت شادي در برنامه ريزي اقتصادي و اجتماعي دولتها نيز خود را نشان مي دهد و اگر دولت به بالابردن سطح شادي در جامعه توجه كنند در اجراي برنامه هاي خود موفق ترند چرا كه با شاد يا غم گين شدن يك نفر تمامي جامعه تأثير مي پذيرد ، يعني غم يا شادي فردي نيست و در يك جا باقي نمي ماند بلكه به همه افراد سرايت مي كند

. انسان اگر بخواهد ، به طور يقين مي تواند زندگي شاد و سالمي داشته باشد . فقط كافي است كه از داشته هاي خود بهتر بهره گيري كند تا بر اساس آن شادتر و با نشاط تر زندگي كند . (( رحيمي ، يگانه ، 1386، (37-25 )  )) شادي و نشاط نياز طبيعي انسان است و در همه افراد وجود دارد و بايد به درستي به آن پاسخ داده شود . استاد مطهري ، نياز به شادي و نشاط را مانند نياز به غذا مي داند كه ضرورتي اساسي براي ادامه حيات و سلامت جسم و روان انسان است . روانشناسان علاقمند به مطالعه در حوزه شادي و شادابي ، بر شيوه هاي مثبت زندگي كردن و از جمله بر قضاوت هاي شناختي و ادراكي ما درباره آسايش متمركز شده اند . به عبارت ديگر مي خواهند بدانند چه چيزي انسان را شاد مي كند و تعريف و درك ما از شادي و شادابي چيست ؟ به عنوان مثال : آيا پول و ثروت كليد شادي و شادماني است و آدم هاي ثروتمند از آدام هايي كه زندگي آنان تامين نيست شادترند ؟ شايد كساني كه دچار مشكلات اقتصادي و معيشتي هستند بر اين باور باشند كه افراد ثروتمند حتما از زندگي شادمانه تري برخوردارند اين افراد اگر معتقدند كه پول شادي مي آورد در اين باور خود تجديد نظر كنند ! برنامه ريزي براي شادي و شادمانه زيستن . برنامه ريزي براي شادمانه زيستن كار بزرگ و دشواري است و تلاش كردن براي رسيدن به شادي و نشاط به اين معناست كه

زحمت زندگي دشوار را به جان بايد خريد . اگر فلسفه اصلي شما اين باشد كه عنان زندگي تان در دست شماست و با وجود تمام مشكلات پيش روي خود مي توانيد با انتخاب هاي درست خويش شادمان باشيد و فرصت بي نظيري به دست خواهيد آورد تا از زندگي لذت ببريد . با جستجوي شادي و گشاده رويي تقريباً به فردي تبديل خواهيد شد كه ديگران مي توانند روابط سودمند و صميمانه اي با شما داشته باشند . برخورداري از فرهنگ تفسير مثبت وقايع روزمره ي زندگي نگاه مثبت به محيط و اطرافيان و خلاصه اعتقاد به معني دار بودن حيات و اين كه حتي در رنج و سختي هاي زندگي هم نوعي دليل و معنا وجود دارد مي تواند سلامت هيجاني و نشاط ما را تأمين كند . دكتر اليس از مشهورترين روان شناسان باليني در جهان معتقد است كه از جمله موانع اصلي يك زندگي پر نشاط و آرام داشتن تصورات نامعقول و افكار منفي و مخرب است . باورهاي منفي موجب بروز احساسات و هيجانات منفي ، نابساماني مانند احساس گناه و ناشكيبائي در برابر مشكلات احساس ناكار آمدي ، كمال گرايي افراطي انتظارات و توقعات بي جا عصبانيت و آذردگي شديد از اطرافيان و همكاران مي شود كه هر يك به نوبه ي خود مي تواند مانعي براي شادي و نشاط ما باشد . براي شادمانه زيستن نيازمند درمان عقلاني هيجاني هستيم تا افكار و هيجانهاي منفي خود را كشف كنيم و كنار بگذاريم . محققان معتقدند كه ويژگي هاي عاطفي ، رواني و شخصيتي افراد

، نوع تربيت و فضايي كه در آن پرورش يافته اند ، نقش اساسي در شادابي و غم گيني آنان دارد . در عين حال جدا از دلايل و موارد خاص مي توان عوامل مشتركي را بر شمرد كه معمولاً خاستگاه شادي انسانها به شمار مي آيند . مثبت انديشي شادي آفرين است مثبت انديشان به نتايج مثبت مي رسند احساسات مثبت افكار مثبت مي آفريند و احساسات مثبت هم موجب پيدايش افكار و احساسات مثبت مي شود خوش بيني نسبت به حال و آينده و تفسير مثبت داشتن از رخدادهاي زندگي شادي آفرين است در حالي كه بدبيني و بدگماني و اطرافيان رنجش آور و مشكل ساز است . ياد آوري خاطره ها و رويدادهاي خوش زندگي مي تواند شادي آفرين باشد . خير خواهي و داشتن افكار و احساسات خيرخواهانه نشاط و شادي آفرين است . انسان به طور طبيعي و ذاتي از كمك به ديگران لذت مي برد و نوعي احساس رضايت و آرامش دروني را تجربه     مي كند و براي او شادي بخش است . امام علي (ع) به نقل از پيامبر اعظم (ص) مي فرمايد : كسي كه براي رفع نياز و حاجت انسان مومني مي كوشد مثل اين است كه تا قيامت عبادت كرده است و به قول حكيم توس : كسي نيك بيند به هر دو سرا             كه نيكي رساند به خلق خدا توجه داشته باشيم كه انديشيدن به نعمت ها و قدر شناسي از آنها موجب آرامش و نشاط بيشتر ما در زندگي خواهد شد . در حالي كه ناسپاسي و

بي اعتنايي نيست به داشته ها و توانايي ها ما را دچار رنجش و جدال ذهني و رواني دائمي مي كند . اميدواري مانند نيك بيني و قدر شناسي نقش شگفت آوري در برخورداري از زندگي سالم و پر نشاط ايفا مي كند در حالي كه نوميدي و يأس موجب رنجوري هميشگي و شكست در زندگي خواهد شد . آموزه هاي قرآني ما همواره انسانها را به رحمت خدا و امدادهاي الهي اميدوار مي كند و نوميدان را شايسته بهره مندي از رحمت خداوندي نمي داند . برخوردار بودن از يك شبكه خانوادگي دوستانه گسترده و صميمي دلگرم كننده و نشاط آور است زيرا رابطه خواهي و پيوند جويي مثبت نياز طبيعي و ضروري انسان در زندگي خانوادگي و اجتماعي است . از جمله عوامل ديگر و مهم شادمانه زيستن مي توان به عفو و بخشش نسبت به ديگران و فرو نشاندن حس انتقام جويي اشاره كرد . انتقام گيري و كينه توزي نسبت به ديگران ما را در يك كشمكش خطرناك فكري و رواني قرار مي دهد و موجب تخريب جسم و جان مان مي شود . قابل تأمل است كه در قرآن كريم در سوره آل عمران فرو خورندگان خشم ، شكيبايان و عفوكنندگان را در شمار انسانهاي نيكوكار و متقي قرار مي دهد و الگوهاي رفتاري پيامبر بزرگوار و امامان معصوم ما هم بر اين مهم دلالت دارد . بايد توجه داشته باشيم كه گذشت نسبت به ديگران به معني چشم پوشي از حقوق مشروع و قانوني خود نيست ، بلكه در عفو در عين قدرت بر انتقام ، پاسخ خداپسندانه و

انسان دوستانه اي است كه     مي تواند نقش آموزشي و تربيتي سازنده اي داشته باشد . ( علم الهدايي حسن ، 1386 ، ( 111-92 ) شادي جرياني طبيعي است خداوند انسان را براي شاد بودن و لذت بردن از زندگي خلق نموده و تنها يك شرط براي بهره مندي كامل از شادي براي انسان قائل شد . و آن رسيدن به دانايي است كه در   سايه ي دانايي ما مي توانيم از شادابي و نشاط بهره مند شويم و طنز هم در زندگي نقش بسيار موثري دارد . طنز مي تواند لبخند را به لب درد را به دل و فكر را به ذهن بياورد . طنز مي تواند عاملي براي شاد مي باشد . راه هاي افزايش شادي و نشاط در خانواده : خانواده مهمترين نهاد اجتماعي است و تشكيل خانواده براي فرد بركات زيادي دارد در تحقيقاتي كه روان شناسان معاصر در مورد مسئله سعادت و شادكامي و عوامل آن انجام داده اند به ازدواج به عنوان عامل اساسي سعادت و شادكامي اشاره شده است . خانواده يك سيستم است ، سيستم را به صورت مجموعه ي اجزا و عناصر يا افرادي كه در كنار يكديگر هستند . و بر روي هم اثر متقابل داشته و با هم هويت ويژه اي را مي سازند توصيف مي كنند . سيستم بر دو نوع اند : سيستم هاي باز و سيستم هاي بسته . سيستم بسته با دنياي بيرون از خود تعامل ندارد اما بر عكس (( سيستم باز )) سيستمي است كه در آن پسخوراند يا واكنش وجود دارد در سيستم

بسته شاخص فرسودگي افزايش مي يابد در حالي كه     (( در سيستم باز )) به علت وجود فيدبك و انجام كنش و واكنش چنين حالتي پش نمي آيد . ( گلزاري ، محمد رضا ، حسين نژاد 1381 96-90 )  چگونگي تحقق شادي : الف ) اصول زيستي شادي : 1- تغذيه سالم : تغذيه ي سالم و كامل ( شامل پروتئين ها به اندازه ي كافي ، كربو هيدرات هاي مهم حياتي و عناصر شيميايي حياتي مواد معدني و قيبر دار ، چربي كم كم ، نه تنها اندام و وضع جسماني را بهبود مي بخشد بلكه تأثيرات مثبتي بر زندگي مي گذارد . 2- ورزش كنيد . شادابي در گرو سلامت بدن است انسان وقتي از شادي و نشاط لذت ميبرد كه در سلامت جسماني به سر برد ورزش اين توانايي را در انسان فراهم مي آورد و به سلامتي روح او نيز كمك مي كند و او را شاداب نگه مي دارد . ورزش روحيه ي شجاعت . از خود گذشتگي ، مبارزه با ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم را در انسان تقويت مي نمايد و او را در ارائه نقش هاي اجتماعي اش ياري مي كند به او حس اعتقاد به نفس       مي بخشد و موجب توسعه ي شخصيت در وي مي شود . اراده را قوي و باعث عزت نفس فردي و اجتماعي مي شود . 3- به طرز صحيح تنفس كنيد : تنفس مهمترين عملي است گرما در زندگي خود انجام مي دهيم ، درست نفس كشيدن و در هواي پاك تنفس كردن

انرژي حياتي بدن را افزايش مي دهد و اكسيژن را به سلولها كه كوچكترين اجزاي سازنده ي بدن ما هستند مي رساند و بدين وسيله انرژي مورد نياز بدن را براي داشتن عمر طولاني تامين مي كند . 4- به اندازه كافي خواب و استراحت داشته باشيد : خواب چشمه اي پر بركت براي رفع خستگي و استراحت جهت تجديد قوا و كسب انرژي مي باشد . در قرآن نيز به ارزش اشاره شده است : اوست    كه ... خواب را مايه ي آرامش قرار داد . در روايات هم داريم كه خواب سبب تسلط قواي ذهني و استواري و قوت بدن است . ب ) اصول روان شناختي شادي : 1- روي امور مثبت تكيه كنيد : به جاي ايراد گرفتن اعتراض كردن سخنان منفي و قضاوت سريع در رابطه با ديگران بايستي سعي كنيم با برقراري امنيت و آرامش رواني و عاطفي و احترام به عقايد و نظرات طرف مقابل او را به تكرار رفتارهاي مثبت تشويق نمائيم در اين صورت موجبات شادي او را نيز فراهم كرده ايم . 2- در زندگي اعتدال داشته باشيد : اصولاً رعايت اعتدال و ميانه روي در تمام ابعاد زندگي موجب يك زندگي سالم و پر نشاط مي شود و بر عكس عدم اعتدال موجبات نابودي خانواده را فراهم خواهد كرد و در نتيجه بدبيني و دلزدگي ايجاد مي كند . اگر نيازمندي هاي آدمي ارضاء نشود تعادل روحي انسان به هم خورد . و موجب اضطراب مي گردد . در اين ميان غم و شادي هر دو از نيازهاي روح انسان

هستند . افراط و تفريط در غم و شادي نشانه نوعي بيماري روحي است و تعادل در آن نشانه سلامت روح مي باشد . 3- در زمان حال زندگي كنيد : زندگي ، مثل آب رودخانه است كسي كه در آن قدم مي گذارد هر لحظه در گذر است ، زندگاني يك تحول دائمي است و تنها چيزي كه محقق و مسلم است همين        (( امروز )) است . كساني كه در حسرت به دست آوردن آرمانها و آرزوهاي دراز شادي آور در آينده   مي سوزند از رفتارهاي امروز خود كه مي تواند برايشان مسرت بخش باشد غافلند . 4- خلاقيت داشته باشيد : همه انسانها كم و بيش ذهن خلاق دارند مهم آن است كه بتوانند آن را بكار گرفته و و از آن استفاده نمايند افرادي كه قدرت خلاقيت خود را شكوفا نموده اند براي هر مساله و مشكل راه حلي پيدا مي كنند و وقتي با حادثه اي ناگوار بر خورد مي كنند با روشهاي خلاق احساس بد و منفي خود را به احساس مثبت و خوب تبديل مي كنند آنها از هر فرصت استفاده مي كنند تا شرايطي به وجود آورند كه زندگي شان شاد و متفاوت باشد . موارد زير در پرورش خلاقيت كمك مي كند : مطالعه نوشتن داستان بازي با كلمات بازي با اعداد ، حل معما ، نقاشي صريح سوالات باز تمركز حواس مثبت نگري .... 5 – در ابراز محبت رقابت داشته باشيد : از اساسي ترين نيازهاي رواني افراد – كه همواره روان شناسان آن را در درجه

ي اول اهميت قرار مي دهند برخورداري از محبت است . محبت در واقعيت زندگي ، عميق ترين ، پايدارترين جدي ترين و در عين حال زيباترين معاني را دارد . در خانه اي كه محبت حاكم است غلبه جويي و تسلط بر ديگري و فخر فروشي و توقعات خارج از اندازه وجود ندارد . براي اينكه زندگي شادي داشته باشيد در ابراز محبت رقابت كنيد . 6- روحيه سپاسگذاري و قدرداني داشته باشيد : براي پر فروغ نگه داشتن شمع محبت و صفا تنها انجام دادن وظيفه و محبت قلبي كافي نيست بلكه اظهار محبت و تشكر بسيار مهم است . اظهار          (( عشق و قدرداني )) حتي مي توان با به كار بردن كلمه ي متشكرم از او تقدير به عمل آوريد در اين صورت امكان تكرار آن عمل بيشتر مي شود از طرف ديگر او نيز ياد مي گيرد عشق و محبت شما را جبران كند و به همين عمل نشاط و شادي به همراه دارد . 7- براي خود دوست يابي كنيد : يكي از نيازهاي اساسي روان انسان دلبستگي و تعلق به گروه است انسانها در هر مرحله از رشد محتاج گروه يا دسته اند كه به آن تعلق داشته باشند . زندگي حقيقي زيستن با مردم و شريك بودن در لذتها و شادي هاي آنان است و بزرگترين مجازات براي انسان زندان انفرادي است . ج ) اصول اجتماعي شادي : 1- روابط اجتماعي با نشاط داشته باشيد : كساني كه به درستي مهارتهاي عملي ارتباطات اجتماعي را فرا گرفته باشند داراي وسعت فكر و هوش

و فراستي خواهند شد كه در روابط درون خانواده نيز تأثير گذاشته و قوه ي دور انديشي و آينده نگري را در آنها تقويت مي نمايد . مهارتهاي اجتماعي با نشاط نه تنها شروع و تداوم روابط متقابل مثبت با ديگران را فراهم مي آورد بلكه توانائي نيل به اهداف ارتباط با ديگران را نيز در شخص ايجاد مي كند و در نهايت باعث شادي دروني مي گردد . عوامل ايجاد كننده ي روابط متقابل مثبت به قرار زير مي باشد : لبخند زدن – اداي احترام به ديگران خوب گوش كردن به سخنان ديگران همكاري و مشورت ظاهر آراسته داشتن و ... مهمترين ، زيباترين و شادي آورترين روابط اجتماعي برقراري روابط خويشاوندي و رخت و آمد با بستگان مي باشد برقراري روابط خويشاندي باعث مي شود افراد خود را در شبكه ي وسيعي از حمايت اجتماعي ببيند و عواطف خود را نسبت به هم اظهار كنند . 2- در انجمن هاي خيريه عضو شويد : گستره ي حمايت از محدوده ي كوچك خانواده آغاز مي شود خويشاوندان همسايگان شهروندان ، فقرا مسكينان يتيمان و ... را نيز مي شود . اين حمايت هاي اجتماعي لذتي به همراه دارد كه همه ي وجود انسان را در بر مي گيرد و علاوه بر اجر اخروي ، فرد به حد اعلاي خوشي زندگي كه با رضايت ، سرور ، خوشحالي و نشاط همراه است واصل مي شود . 3- حتماً اشتغالي براي خود داشته باشيد . اشتغال همه ي جنبه هاي شادي از جمله عاطفه ي     مثبت رضايت از زندگي

و عزت نفس را تحت تأثير قرار مي دهد و به نوعي بهداشت رواني را ارتقاء مي بخشد . 4- اگر علم هم داريد باز هم مشورت كنيد : هم انديشي در حائل علاوه بر اينكه تصميمات را پخته مي سازد نوعي احترام و توجه به شخصيت ديگر از هم به حساب مي آيد و باعث شادي مي شود . 5- در مراسم شادي حضور داشته باشيد : براي انسان روزها و موقعيت هايي شاد و فرح انگيز پيش مي آيد بعضي از اين شاديها در واقع حالت شخصي و دروني است كه بر روان او مي گذرد ، اما برخي ديگر هم متناسب با دين و فرهنگ و آداب و رسوم مي باشد و عمومي است از قبيل روزهاي عيد و ميلاد ائمه و يا مراسم ازدواج . د- اصول معنوي شادي : در زندگي احساسي معنا كنيد : از بهترين مصاديق معنا دادن به زندگي دين داري است دين بر زندگي معنا و مفهوم واقعي مي بخشد چرا كه معنا برخاسته از هدف زندگي است و اينكه ما در جستجوي خدا باشيم و هميشه خدا را احساس كنيم و در زندگي مان آنچه او مي خواهد پياده نماييم . در حقيقت همان پشتوانه را يافته ايم و به آن تكيه خواهيم كرد . بدين ترتيب همه ي وقايع و رويدادها در صفحات تقويم زندگي مان شرين خواهد بود . 2- خدا با شماست با او ارتباط برقرار كنيد : هدف نهايي زندگي ، خداست و تنها اوست كه       مي تواند زندگي را برايمان معني كند او تنها كسي است كه به

ما آرامش مي دهد نشاط و شادي كه در نتيجه ي ارتباط با خداست كه دلها آرام مي يابد . 3- دعا كنيد : در دعا نوعي رابطه ي عاطفي بين انسان و خداوند برقرار مي شود و در مواردي اين رابطه منحصر به فرد است زيرا بعضي از مشكلات را با نزديكترين دوستان و اقوام نيز نمي توان در ميان گذاشت ولي در دعا آنها را با خداوند در ميان گذاشته دست به درگاه او بلند مي كنيم و اين خود عاملي براي برون ريزي عاطفي در ما مي شود و به آرامش و نشاط دروني خواهيم رسيد. 4- با يك ذكر انس بگيريد : تكرار عبارت ، دعا يا واژه اي مثبت شيوه اي كهن براي پالايش و تحول ذهن است و (( تمرين معنوي )) ناميده مي شود يعني به جاي آنكه اجازه دهيم ذهن روي مشكلات و عواطف گوناگون مكث كند و باقي بماند به تكرار واژه يا عبارتي بپردازيم كه به ما كمك كند تا با ادراك عيني تر فلسفي تر و يا معنوي تر از واقعيت پيوند برقرار كنيم . ( رحيمي يگانه زهرا 1386 ، 87-50 ) شادي : ابراهام لينكلن گفته است ، اغلب مردم تقريباً به همان اندازه اي شاد هستند كه انتظارش را دارند در واقع آنچه كه در زندگي براي ما رخ مي دهد آن قدر تعيين كننده شادي ما نيست بلكه بيشتر نوع واكنش ما نيست به آن رخدادهاست كه نقش تعيين كننده دارد . شاد بودن هميشه آسان نيست . شاد بودن مي تواند يكي از بزرگترين مبارزات ما

در صحنه زندگي باشد و گاه مي تواند تمام پا فشاري ها ، انضباط فردي و تصميماتي را كه كه براي براي فراهم آمده اسم مخدوش كند . معناي بلوغ قبول مسئوليت خويش و تمركز برداشته ها به جاي نداشته هاست . افكار و انديشه هاي ما تعيين كننده ميزان شادي هاي ماست براي شاد بودن برافكار شاد تمركز كنيم .  ( متيوس اندرو ، 1383 53-52 ) شاد بودن بدون شرط و پيش شرط : متأسفانه ما انسانها براي شاد بودن شرط و پيش شرط تعيين مي كنيم تا زماني كه چنين هرگز نخواهيم بود . راز واقعي شاد بودن اين است كه از تمام لحظه هاي زندگي لذت ببريم ، لحظات شادمانه را شكار كنيم . هنر اين نيست كه آنان در روزگار خوش و زمان موقعيت و لحظه هاي شيرين شاد باشد و احساس شادمانگي كند بلكه هنر اين است كه انسان در اوج درگيريها ، سختي ها و مشكلات احساس شادي و شادماني كند . آناني كه در جستجوي شادمانگي هستند هرگز آن را نخواهند يافت اگر انسان با تعيين شرط به جستجوي شادمانگي بپردازد اشتباه است . ( وليزاده ، صمد ، 1381 ، ص 124 – 123 ) خصوصيات آدم هاي شاد : 1-    افراد شاد زندگي خود را تحت كنترل دارند ، محل كار و زندگي خود را انتخاب مي كنند و حداقل تغييرات دلخواه را ايجاد مي كنند . 2-    آدم هاي شاد به ارتباط ميان مغز و بدن و نيز جسم و روح واقف هستند اين افراد به هر دو توجه دارند . 3-   

افراد شاد زندگي را ميدان و صحنه ي برد و يا باخت تلقي نمي كنند . 4-    افراد شاد به زندگي به شكل آموزگار نگاه مي كنند و هر شكستي را ، اميدوار نه جبران كنند . 5-    افراد شاد قدم به قدم با برنامه ريزي خود را به موفقيت مي رسانند . 6-    افراد شاد بر هدف خود تمركز مي كنند و با ياد آوري شاديهاي زندگي، احساس لذت مي نمايند . 7-    آنها به آينده با ديد خوب و مثبت مي نگرند . 8-    اشخاص شاد مي دانند كه بعضي از اتفاق ها در زندگي از كف اختيار ما خارج است . 9-    افراد شاد همواره تلاش مي كنند تا موفقيت هاي شغلي و كاري خود را بهبود بخشند . 10-افراد شاد هدف هاي زندگي خود را مشخص كرده اند و بتوانند از توانايي خود حداكثر استفاده را ببرند . ( ماهوان سعيد 1385 ، 23 ) نكاتي در مورد شاد زيستن : 1- انرژي دروني خود را از زيبايي هايي كه شفا را احاطه كرده جذب كنيد وقتي چنين كاري را انجام مي دهيد اين پذيرش انرژي تبديل به منبع نيرومندي در زندگي شفا مي شود . 2- اين حقيقت باستاني را بنويسيد و در طول روز تكرار كنيد (( وقتي شادي را براي خودتان تقاضا مي كنيد هميشه از شما مي گريزد وقتي شادي را براي ديگران بخواهيد خودتان آن را خواهيد يافت . 3- به دامن طبيعت پناه ببريد . كوه پيمايي كنيد و در ساحل قدم بزنيد وقتي زماني را به بهره بردن از زيبايي هاي طبيعت

اختصاص مي دهيد اين اعتقاد را كنار مي گذاريد كه براي شاد بودن به كالاهاي بيشتري نياز داريد . 4- بخشيدن بدون انتظار دريافت پاداش يا جايزه را تمرين كنيد پاداش شما احساس آرامش و شادي است . 5- به خاطر داشته باشيد كه هر انديشه ي منفي درباره ي ديگران به خودتان باز مي گردد و افكار منفي را با افكار مثبت جايگزين كنيد در نتيجه آرامش و نشاط و اعتماد به نفس در شما افزايش مي يابد. ( وين دبليو داير ، 1385 ) نتيجه گيري : با توجه به مطالبي كه ذكر شد و انواع شادي و روشهاي شاد زيستن مطرح گرديد و اينكه ما انسانها خودمان بهتر از هر كسي مي توانيم به شادمانه زيستن خود كمك كنيم و يك زندگي بسيار خوبي را براي خود و خانواده مان رقم بزنيم و همچنين ارتباطي كه شادي با سلامتي دارد يك جسم سالمي داشته باشيم و از اين دنيا و زيبايي هايش استفاده كنيم و بتوانيم لبخندي را بر لب ديگران هم بنشانيم و همه ها از نعمتهاي خداوند بهترين استفاده را داشته باشيم . و با چهره اي خندان در جامعه خود فضاي محبت ، صميمت و دولتي را گسترش دهيم .       پيشنهادات : 1- اگر شادي توكل به خدا اعتماد به نفس و خلاقيت و فعال بودن را در مردم نهادينه كنيم بسياري از مشكلات مان حل خواهد شد . 2- دستگاهها و سازمانهاي مختلف بايستي در حوزه مسئوليت خود براي سبط و گسترش فرهنگ شادي برنامه هاي لازم را تدوين و براي اجراي آن

برنامه ها به صورت جدي تلاش نمايند . 3- توليد برنامه هاي شاد در صدا و سيما افزايش يابد و فلسفه ي شادمانگي دريافت برنامه ها مد نظر قرار گيرد كه كمك شايان توجهي به نهادينه كردن شادي در جامعه خواهد داشت . 4- ايجاد محيطي شاد با جوي شادمانه در محيط هاي كاري نه تنها بهره وري كارمندان را به صورت جدي افزايش مي دهد . بلكه جو تفاهم همدلي و خلاقيت را هم افزايش مي دهد . 5- ضرورت برنامه ها و محيط شاد در دانشگاه ها و مدارس نيز دو چندان مي باشد اگر مي خواهيم نسلي خلاق با نشاط صبور ، انعطاف پذير تربيت كنيم بايستي براي شادي آنها برنامه ريزي كنيم . منابع : 1-    رحيمي يگانه ، زهرا ، خانواده موفق و  با نشاط ، (3) 1386 چاپ اول ، انتشارات پيام نور 2-    علم الهدايي ، حسن ، مهارتهاي خوب زندگي كردن ج2 1386 چاپ اول ، انتشارات دانشگاه فردوسي 3-    ماهوان سعيد آشنايي با مهارتهاي زندگي 1385 ، چاپ اول ، انتشارات ماهوان 4-    سلسله همايش هاي مهارتهاي زندگي در قرن 21 ( سخنراني اساتيد ) 1382 چاپ اول ناشر : معاونت فرهنگي شهرداري مشهد . 5-    وليزاده صمد ، زندگي شادمانه 1381 چاپ اول ، انتشارات نگرش روز 6-    متيوس ، اندرو ، راز شاد زيستن ، 1383 چاپ سي و يكم انتشارات نسل نو انديش . 7-    وين داير ، روش هايي براي بهتر زيستن 1385 ، انتشارات نسل نو

انديش

تحليل رفتار متقابل

مهدي ياراحمدي خراساني

از نگاه دانش روان شناسي " رفتار، احساس و ذهن " سه جنبه ي مهم شخصيت انسان را تشكيل مي دهد. بي شك مديريت در صورتي مي تواند از تصميمات خود در قبال نيروي انساني اطمينان حاصل نمايد كه از جنبه هاي مختلف شخصيت آن ها اطلاعات لازم و كافي را كسب نمايد. تحليل رفتار متقابل يا ((Transactional Analysis راهي است براي آنكه بدانيم بين مردم و درون مردم چه مي گذرد. بدين وسيله مي توان روشن كرد كه در لايه هاي زيرين ارتباطات جاري بين انسان ها به واقع چه چيزي در حال رخ دادن است. تحليل رفتار متقابل يك تئوري روان شناسي است كه توسط پروفسور اريك برن در سال 1950 ميلادي ارايه گرديد و به لحاظ كاربرد آن در حل مشكلات احساسي و رفتاري، مورد قبول روان شناسان قرار گرفته و به تدريج در زمينه هاي مشاوره، روان كاوي،  مديريت، جامعه شناسي، توسعه سازماني و آموزش، نظريه هاي جديدي ارايه نموده و گسترش پيدا كرده است. اساسي ترين كاركرد تحليل رفتار متقابل در انسان ها، ايجاد شناخت رفتاري، احساسي و ذهني است كه سه جنبه مهم شخصيت آدمي را تشكيل مي دهد. تحليل رفتار متقابل به روابط و مشكلات دروني شخص و رابطه انسان ها با يكديگر توجه خاصي دارد و اعتقاد بر اين است كه اگر افراد با يكديگر روابط سالم، صميمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جايگزين روابط مخرب، منفي و تحقير آميز نمايند قادر خواهند بود كه از فشار هاي روحي- رواني خود و ديگران بكاهند و از زندگي لذت بيشتري ببرند. پيچيدگي در مفاهيم، وجود ابهامات اساسي، تخصصي بودن و زمان طولاني درمان

در ديگر روش هاي روان درماني باعث شد تا تحليل رفتار متقابل با واژه هاي ساده سريعاً جايگزين روش هاي روان درماني قديمي گرديد. به همين جهت تحليل رفتار متقابل عموميت يافته و هر جا كه انسان ها و ارتباطات بين آن ها حضور داشت كاربرد عملي پيدا كرده و بعنوان ابزاري براي تغيير و حل مشكلات مورد استفاده قرارگرفت. تحليل رفتار يك مكتب علمي - كاربردي مي باشد كه در آن نقش محيط و ارتباطات و مراودات اجتماعي از اهميت فراواني برخوردار است. مفهوم ديگري كه در T.A. مطرح است آن است كه مردم نگرش هاي اساسي خاصي را نسبت به خود و ديگران انتخاب مي كنند كه مي تواند مثبت يامنفي باشد . T.A. همچنين به شش روش گذراندن وقت وزمان اشاره مي كند: كناره گيري، تشريفات، وقت گذراني، فعاليت، بازيها و صميميت.اريك برن در معروفترين كتاب خود «بازيها» به تشريح و آشكار كردن اينكه مردم چطور با انجام عادات وكارهاي رواني ناسالم باعث رنجش و ناراحتي خود و ديگران مي شوند پرداخته است. وي در ادامه بدين نكته اشاره مي كند كه با آموزش و تمرين مي توان اين امور را تغيير داد . اساس نظريه اوليه تحليل رفتار متقابل، بر پايه حالت هاي شخصيتي  ارايه گرديده، اريك برن اين حالت هاي شخصيتي را در سه بخش "والد، بالغ و كودك" معرفي نمود كه شامل نوعي نظام به هم پيوسته فكر كردن، احساس كردن و رفتار كردن است. تحليل رفتار متقابل در عين سادگي اين توانايي را دارد تا افكار و احساسات پيچيده، سردرگم و پريشان شخص را سامان بخشد تا فرد با تفكيك و سازماندهي افكار و احساسات،

شناخت بهتري از خود به دست آورد و در نتيجه با آگاهي بيشتر از نقاط ضعف و قدرت خود، رفتارهاي سالم و سازنده اي را انجام دهد. اين روش انسان را توانمند مي سازد تا در بحران هاي مختلف نسبت به رفتار خود و ديگران قضاوت بهتري انجام داده و قادر به تجزيه و تحليل مشكل و حل آن باشد.

روش بارش يا طوفان فكري

1388 ، 09:27 روش بارش يا طوفان فكري

نظام آموزشي در جهت تقويت زمينه هاي بالقوة خلاقيت نقش مهمي ايفا مي كند و يكي از مسيرهاي ساخت اين فضا به كارگيري روش هاي تدريس خلاق و خلاقيت زاست. در فرايند خلاقيت سه محور اصلي وجود دارد: 1 _ دانش و مهارت ها :بديهي است كه براي بروز خلاقيت و نوآوري، فراگيرندگان بايد اطلاعات زمينه اي مناسبي در مورد موضوع داشته باشند. براي مثال،افراد در حوزة تحصصي علم خود، به نوآوري دست مي زنند؛ مانند: پزشكان در حوزة پزشكي، صنعت گران در حوزة فن آوري و صنعت و ... بنابراين يكي از شرايط ايجاد خلاقيت و نوآوري، كسب اطلاعات و مهارت هاي تخصصي است.2 _ انگيزة دروني: يكي ديگر از شرايط به وجود آمدن تفكر خلاق، وجود انگيزه هاي قوي در افراد است تحقيقات متعدد ارتباط مستقيم ومؤثر انگيزة دروني وفعاليتهاي خلاقانه را تأييد كرده است. بنابراين فراگيرنده اي كه براساس ميل خودموضوعي انتخاب كند و به تكميل آن بپردازد در مسير خلاقيت، موفق تر از ديگران خواهد بود.3 _ دارا بودن تفكر خلاق:بدونش ك افرايد كه از توانايي تفكر خلاق برخودارند نسبت به ديگران در رفتارهايشان خلاقيت بيشتري  ملاحظه ميشود يكي از روش هاي تقويت روحية خلاق در فراگيرندگان بارش فكري يا مغزي است. اين روش فعال و خلاق را مي توان

به صورت راهبردي براي تدريس ارائه داد ومراحل منظم اجرايي بعضي موضوعات درسي را از طريق آن تدريس كرد.تعريف بارش مغزي:«اجراي فن و گردهمايي كه از طريق آن عده اي مي كوشند براي يك مسئله بخصوص با انباشتن تمام افكارو انديشه هايي كه همان جا به وسيلة اعضا ارائه مي گردد، راه حلي بيابند».در اين تعريف چند نكتة اساسي وجود دارد:1 _ بارش فكري روش و فني گروهي است.2 _ تلاش فكري و ذهني به طور گروهي صورت مي گيرد تا راه حلي به دست آيد.3 _ راه هايي براي حل يك مسئله ياموضوع پيشنهاد مي شود.4 _ بارش فكري، نوعي حملةذهني به موضوع است كه طي آن، شرايطي ايجاد مي شود تا شركت كنندگان، في البداهه نظر خود را ابراز دارند.قوانين روش بارش فكري:رعايت قوانين زير براي اجراي روش الزامي است:1 _ انتقاد ممنوع است:با توجه به اين كه در جريان بارش فكري، افراد انديشه هاي غلط يا صحيح خود را ارائه مي دهند، هر گونه انتقاد يا اعتراض روند فعاليت راكند مي كند و فكر افراد را به جاي تفكر در مورد موضوع، به سوي انتقاد سوق مي دهد. بنابراين، انتقاد مغاير با اصل بارش فكري است.2 _ قضاوت وارزش يابي در مورد انديشه وفكر اعضا ممنوع است:در مراحل بارش فكري، هر گونه ارزشيابي و قضاوت درمورد انديشه و نظر ديگر اعضا وقت جلسه را تلف و فكر شخص را منحرف ميكند و بخش مهمي از ذهن فرد متوجه عملكرد مي شود در نتيجه فرصت تفكر خلاق و بارش فكري كاهش مي يابد.3 _ كميت انديشه ها و نظريات مطلوب است:هر چه نظريات و انديشه هاي توليد شده بيشتر باشد، احتمال وجود انديشه هاي خلاق افزايش مي يابد. بنابراين، تعداد طرح ها نبايد كم

باشد زيرا اين حالت نوعي ايست فكري به وجود مي آورد.4 _ تركيب، تلقين و تغيير دادن انديشه ديگران آزاد است:افراد عضو در اجراي روش بارش فكري، مي توانند انديشه ها ونظريات ديگر اعضا را تغيير دهند، مشابه سازي كنند و با ادغام آن ها نظريات جديدي به وجود آورند. اين اقدام زمينه را براي بازنگري و دگر بيني نظريات فراهم مي آورد.5 _ به نظريات غير معقول و غير منطقي و دور از ذهن بايد توجه شود:اصولاً فكرهاي جديد و تازه تا زماني كه ايجاد و توليد نشدهاند، وجود ندارند. پس هر موضوع جديد و بديع، در اولين نگاه غيرعادي و متعارف نيست و مجموعهاي از نظريات و طرحهايي كه دور از ذهن و نامناسباند، به احتمال قوي بديع و تازه هستند.6 _ حضور افراد داوطلبانه و اختياري است:با توجه به اين كه انگيزة دروني در خلاقيت شخصي و آزاد انديشي اهميت بسيار دارد، حضور كمي و كيفي افراد تحت هيچ فشاري نيست و كاملاً از روي ميل و علاقه صورت ميگيرد. حتي در جريان جلسه نيز اگر عضوي نخواهد بعضي نظريات را اعلام كند، اجباري ندارد.7 _ مشابه سازي نظريات آزاد است:از آن جا كه هيچ گونه محدوديتي در مورد ذهن افراد وجود ندارد، اگر نظريات نزديك به هم، در بعضي قسمتها مشابه باشد، اشكالاتي به وجود نميآيد و شايد از همين مشابهسازيها انديشههاي تازه و بكري به دست آيد.نتايج تحقيقات «پارس و ميدو» در خصوص روش بارش فكري، به طور خلاصه، به شرح زير است: 1)    آموزش از طريق بارش فكري، توانايي حل مسئله را در افراد بالا ميبرد.2)    روش بارش فكري بيشتر از روشهاي مرسوم آموزشي، به ايجاد

عقايد و انديشههاي آفريننده منجر ميشود.3)    كوشش براي جهت دادن هر چه بيشتر پاسخ سؤالات طرح شده، به افزايش پاسخهاي آفريننده منجر ميشود.4)    دانشآموزاني كه دورههاي مربوط به حل مسايل به روش بارش فكري را ميگذرانند، از كساني كه اين دوره را نميگذارنند، در آزمونهاي آفرينندگي گيلوفرد نمرههاي بيشتري ميگيرند. مراحل روش بارش مغزي:الف) خلاقيت و توليد انديشه:فعاليت افراد گروه در جلسة بارش فكري، با هدايت و راهنمايي مقدماتي مسئول جلسه شروع ميشود. با اين نوع سازمان دهي، افراد انديشهها و نظريات خود را بيان ميدارند و منشيها تمام نظريات را ثبت ميكنند، رعايت قوانين هفتگانه در اجراي اين قسمت ضروري است. در حقيقت فعالترين بخش اين روش، اجرا و كنترل همين جلسة خلاقيت است كه شخص انديشهاي توليد ميكند و توليدات خود را ضمن يك تفكر خلاق بيان ميدارد.راهبردهاي مرحلة اول:1 _ بيان و تفهيم موضوع جلسه، به وسيلة رئيس جلسه2 _ اعلام وظايف اعضاء، منشيها و مشاهدهكنندكان به وسيلة رئيس جلسه.3 _ بيان قوانين جلسه به وسيلة رئيس جلسه4 _ شروع جلسه بارش مغزي و ارائه نظريات به صورت چرخشي و نوبتي5 _ ثبت نظريات و آراي بيان شده در حين اجراي جلسه به وسيلة منشيب) قصاوت و ارزشيابي:پس از اين كه مرحلة توليد انديشهها در مدت معين صورت گرفت طبيعي است كه تعداد زيادي نظريه و طرح به دست ميآيد. در مرحلة دوم، اين مجموعه پالايش و نظريات مشابه و نامناسب حذف ميشود و مشاهدهگران و اعضاي اصلي جلسة بارش مغري، اين نظريات را مورد بررسي و ارزشيابي قرار ميدهند و در نهايت، تعدادي نظريه يا طرح به صورت پيشنهاد و دستاورد

اصلي جلسه، اعلام ميگردد.تشكيلات جلسة بارش فكري:رئيس گروه:رئيس گروه برنامهريز و هدايت كننده گروه است و در ابتداي جلسه آموزشهاي مقدماتي در خصوص اجرا را به اعضا ميدهد و كنترل جلسه را بعهده دارد.يك يا چند نفر منشي:منشي بايد تمام نظريات و انديشههاي جديد را ثبت كند تا در پايان جلسه، فهرست كاملي به نام افراد ارائه دهنده تكميل گردد. بهتر است منشيها خارج يا در كنار جلسه حضور داشته باشند و وظيفه خود را با آرامش كامل انجام دهند.اعضاي شركت كننده:عدة افراد شركت كننده در جلسه بارش مغزي، متفاوت و از 10 تا 400 نفر متغير است. به نظر ميرسد كه عدة افراد براساس دايرة اطلاعات آنان از موضوع تعيين ميشود.مشاهده كنندگانگاه عدهاي در مقام مشاهدهگر، بر جلسه نظارت ميكنند. برداشتهاي خود را مينويسند و در صورت لزوم، (در مرحلة دوم) كه مرحلة ارزشيابي است، عقايد خود را بيان ميدارند، معمولاً در جلسات بزرگ، عدة اين افراد زياد است.زمان و طول جلسة بارش مغزي:نظريات متفاوتي در مورد زمان و طول جلسات ارائه شده است. دكتر «سيدني.جي. پارنز»، استاد دانشگاه بوفالو، كه تبحر خاصي در مديريت جلسة بارش مغزي دارد، زمان را بين 20 تا 45 دقيقه اعلام كرده است. محيط خلاقيت و راهبرد آزاد انديشيخلاقيت چگونه، تا چه اندازه و در كدام محيط در افراد بروز ميكند؟6% در جلسات طاقت فرسا    10% در جلسات حوصله سربرنده    11% در مسافرتها، رفت و آمد و گفتگوهاي اداري و آموزشي3% در وقت استراحت بين جلسات و كارها    4% در محل كار    13% در ايام تعطيلات و خارج از محل كار4% در بازيها وسرگرميها    4%  در هنگام صرف

غذا    5% هنگام مشاهدة تلويزيون1% در حمام    5% در هنگام ورزش    4% در مجامع اجتماعي، باشگاهها و نشستهاي خاص1% در ساير جاها    28% در طبيعت    1% فنون و راهبردهاي خلاقيتهمان طور كه مشاهده ميشود، كمترين ميزان بروز خلاقيت، با فنون و راهبردهاي خاص خلاقانه امكان پذير ميگردد. ولي از آن جا كه اين فنون ساماندهي و نظم خاصي ندارند، گاه بهرهوري حاصل از فنون خلاقيت، از ساير بخشها بيشتر است. حال اگر محيطهاي ديگر بروز خلاقيت را با فنون ويژة اين امر تلفيق كنيم، قطعاً اثر بخشي بيشتر خواهد شد. يكي از اين فنون، برپايي جلسه آزاد انديشي است كه از آن تحت عناوين بارش فكري، بمباران ذهني، طوفان انديشهها جريان سيال سازي ذهن و ... نيز ياد شده است اين جلسه شامل دو بخش است، خلاقيت و قضاوت. جلسة خلاقيت مشخصات خاصي دارد. كه قبل از اين معرفي گرديدند

طبقه بندي رفتارهاي نابهنجار كودكان

1- نابهنجاري هاي ناشي از نقيصه هاي ذهني 2- نابهنجاري هاي ناشي از مشكلات عاطفي •    ترس •    نگراني•    اضطراب •    خشم•    پرخاشگري•    حسادت•    كمرويي•    احساس حقارت•    زودرنجي و حساسيت فوق العاده•    وسواس•    افسردگي •    كمبود توجه•    پريشان حواسي •    خود خواهي•    بي توجهي•    تظاهر•    گوشه گيري و انزوا•    كج خلقي•    بد اخمي و ترشرويي•    گستاخي و پررويي 3- نابهنجاري هاي ناشي از ناسازگاري اجتماعي•    بي قراري•    دروغگويي•    دزدي•    تقلب•    كتك كاري•    تحرك بيش از حد•    تعصب•    نافرماني و بي اعتنايي•    از بين بردن وسايل خود و ديگران•    نداشتن قوه ي همكاري•    نفاق افكني ، قطع كلام ديگران•    منفي بافي ، عدم قبول راهنمايي ديگران•    پر سر و صدا و خروشان•    تند مزاجي ، از

جا در رفتن ناگهاني•    تسلط بر ديگران و قلدري•    ايجاد آتش سوزي•    بد زباني و ناسزا گويي•    مرافعه جويي و مجادله•    مسئوليت ناپذيري ، غير قابل اتكا بودن•    خودآزاري ، دگرآزاري و خودكشي4- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات زيستي - عاطفي•    اختلالات تغذيه اي•    اختلالات تخليه اي •    اختلالات جنسي•    اختلالات خواب5- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات حسي – حركتي6- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات تكلم7- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات يادگيري8- نابهنجاري هاي ناشي از صرع9- نابهنجاري هاي ناشي از استعمال مواد مخدرروانشناسي كودكان نابهنجارتعريف رفتار بهنجار و نابهنجار :كلمه بهنجار از نظر لغوي به مفهوم معدل ، حد وسط ، معتدل و معمولي اطلاق مي گردد و نابهنجار آنچه را كه از حد وسط ، اعتدال و معمولي منحرف باشد در ذهن تداعي مي كند ( البته در اينجا آن جنبه از انحراف كه در جهت منفي است مورد نظر ما مي باشد . )براي آنكه ما بتوانيم رفتار نابهنجار را تشخيص دهيم بايد بتوانيم رفتار بهنجار را تعريف كنيم و مشخص نماييم كه آيا رفتار مورد نظر با رفتار بهنجار تفاوت دارد يا ندارد .ارائه ي تعريفي از رفتار بهنجار كه شامل و مانع و جامع باشد امري مشكل است زيرا گوناگوني و گستردگي رفتارها و پاسخهاي هر يك از افراد بشري از يك سو و تفاوتهاي عوامل ژنتيكي و محيطي كه نقش مهمي در ساخت رفتار افراد دارند از سوي ديگر ( علي الخصوص تفاوتهاي فاحشي كه در آداب و رسوم و سنن جوامع مختلف و بطور كلي فرهنگهاي متفاوت وجود دارد ) بيان تعريف كاملي را غير ممكن مي سازد

.از طرف انديشمندان و صاحب نظران ملاكهاي متفاوتي براي تشخيص رفتار بهنجار ارائه شده است كه شايد بهترين آنها براي تعيين رفتار بهنجار نقش الگوهاي اجتماعي – فرهنگي باشد يعني طبق اين ملاك رفتار بهنجار در هر جامعه اي رفتاري است كه اكثريت افراد آن جامعه آن رفتار را مناسب مي دانند . به بيان ديگر رفتاري است كه از نظر اجتماعي در آن جامعه پا گرفته است و خانواده ها سعي مي كنند كودكان خود را مطابق آن تربيت كنند .تعريف ديگري كه با توجه به همين ملاك مي توان بيان داشت اين است كه اصطلاح بهنجار در مورد آن عده از افراد جامعه بكار مي رود كه از لحاظ تواناييهاي عقلي ، تعادل رواني و سازگاري اجتماعي در حد معيارهاي رايج در جامعه باشند . بدين ترتيب اگر فردي رفتارهاي مورد تاثير جامعه را از خود بروز ندهد يا از لحاظ تواناييهاي عقلي ، تعادل رواني و سازگاري اجتماعي از معيارهاي رايج و عمومي باشد نابهنجار تلقي مي شود .علي رغم مطالب فوق الذكر نمي توان بين افراد بهنجار و نابهنجار خط فاصل مشخص و معيني را ترسيم نمود . در مورد آن عده از رفتارهاي نابهنجار كه با رفتارهاي معمولي و رايج تفاوتهاي آشكاري دارند و در نظر اول به چشم مي آيند مشكلي براي تشخيص وجود ندارد . مثلاً كودكي كه دائما با ديگران در جنگ و ستيز است يا نمي تواند صحبت كند اوتستيك است يا دزديهاي آشكار دارد و بيش از حد دروغ مي گويد نابهنجار است ولي اظهار نظر و قضاوت در مورد رفتارهاي نابهنجاري كه شواهد ظاهري

و آشكاري ندارند و انحراف آنها از معيار اندك است بسيار مشكل خواهد بود . مسئله اساسي ديگري كه بايد متذكر شد اين است كه انواع رفتارهاي مختلف در كليه افراد بشري مشاهده مي شود و آنچه كه تفاوت بين رفتار بهنجار و نا بهنجار را مشخص مي كند از لحاظ درجه رفتار است نه نوع رفتار يعني رفتار افراد نابهنجار همان رفتار افراد بهنجار است منتهي در حد اغراق آميز و افراطي ، بطور مثال همه ي مردم از مكانيزمهاي دفاعي استفاده مي كنند ، بعضي مواقع اشتباه مي كنند ، حتي غير واقع بينانه عمل مي كنند ، يا از تواناييهاي ذهني ، عاطفي و اجماعي خويش استفاده كامل را نمي برند ، تمام اين رفتارها در حد معقول بهنجار تلقي مي شود ولي تكرار بيش از اندازه آنها نابهنجار قلمداد مي شود . چنانچه ملاحظه شد تشخيص رفتار بهنجار از نابهنجار عمل آساني نيست و توصيه مي شود در مواردي كه شدت رفتار در حدي نيست كه بتوان كلمه نابهنجار را در مورد آن بكار برد يا به عبارت ديگر به مفهوم دقيق كلمه نابهنجار نيستند . نبايد به آنان مارك نابهنجاري بزنند و در چنين مواقعي بهتر است از آنها به عنوان افرادي كه داراي مشكلاتي هستند ياد كنيم .طبقه بندي رفتارهاي نابهنجار كودكانطبقه بندي در علوم امري عادي و طبيعي است و هيچ علمي را بدون طبقه بندي نميتوان يافت . با توجه به اينكه موضوع و محتواي مورد مطالعه علوم با هم فرق دارد طبقه بندي آنها هم با هم متفاوت خواهد بود .در داخل يك علم نيز هر

يك از صاحب نظران با توجه به نظر و ديد خود از آن به طبقه بندي خاصي را ارائه مي دهد. در طول زمان طبقه بندي ها به تدريج كاملتر شده و طبقه بندي جديدي جايگزين طبقه بنديهاي قبلي مي گردد . حق هم همين است زيرا اگر يك طرح طبقه بندي تكامل نيابد و ما را مكلف سازند كه به يك علم به همان طريقي كه در گذشته بوده است نگاه كنيم ، اولاً : آن طبقه بندي به مرور زمان بي اعتبار خواهد شد .ثانياً : روند رشد و پويايي علم را متوقف خواهد ساخت . از رفتارهاي نابهنجار كودكان نيز در طول زمان طبقه بندي هاي متفاوتي به عمل آمده است كه در زير نمونه هايي از آنها جهت آگاهي و مزيد اطلاع شما ارائه مي شود . ساده ترين طبقه بندي كه از رفتارهاي نابهنجار كودكان به عمل آمده است . تقسيم آنها به دو گروه شديد و خفيف مي باشد .شديد : رفتار نابهنجار شديد به آن نوع از رفتار اطلاق مي گردد كه مشكلات زيادي براي خود و اطرافيان و در نتيجه اجتماع فراهم مي سازد . مانند كودك بزهكار ، اين گونه كودكان اكثراً در برابر درمان و اصلاح رفتار در آنها مشكلتر است و زمان بيشتري را هم نياز دارد ، زيرا از يك طرف بايد رفتار نامطلوب را از بين برد و از طرف ديگر رفتار مطلوبي را جايگزين آن نمود .خفيف : كودكان داراي رفتارهاي نابهنجار خفيف كودكاني هستند كه به اندازه گروه شديد زيان بخش نيستند و اگر مشكلي نيز داشته باشند براي خود

و خانواده مي باشد .قابل ذكر است كه اگر به اين گروه از كودكان توجه كافي مبذول نگردد و درمان نشوند ممكن است در زمره كودكان داراي رفتار هاي نابهنجار شديد در آيند . طبقه بندي ساده ديگري كه از رفتار بهنجار كودكان به عمل آمده است طبقه بندي از لحاظ پزشكي اجتماعي است كه كودكان نابهنجار را به دو گروه بزرگ طبقه بندي كرده اند :الف - كودكان عقب مانده ذهنيب - كودكاني كه اختلالات رفتاري و خوي و خصلتي دارند .در طبقه بندي ديگري رفتار نابهنجار كودكان را به سه گروه زير تقسيم مي كنند :1-    رفتارهاي نابهنجاري كه ناشي از نقصهاي حسي و حركتي است .2-    رفتارهاي نابهنجاري كه از نارساييها و كمبودهاي ذهني ناشي مي شود .3-    رفتارهاي نا بهنجاري كه ناشي از نا متعادلي در سازگاري اجتماعي است .اين طبقه بندي نيز با توجه به گوناگوني و گستردگي رفتارهاي نابهنجار طبقه بندي محدودي است . در بعضي از كتابها در طبقه بندي رفتارهاي نا بهنجار كودكان از طبقه بندي بيماريهاي رواني كودكان و انواع و اقسام آنها ذكري به ميان آمده است كه آن هم صحيح به نظر نمي رسد .در طبقه بندي اي كه در اين جزوه ارائه شده است ، رفتارهاي نابهنجار كودكان به نه قسمت تقسيم شده است . محاسني كه اين طبقه بندي دارد اين است كه نابهنجاريها به طبقات متعددي تقسيم شده است كه مطالعه آنها را آسان تر مي سازد و ايرادي كه بر آن مي توان گرفت اين است كه در مواردي تعيين اينكه نابهنجاري خاصي به كدام يك از طبقات مربوط است

مشكل مي نمايد . زيرا ممكن است يك نوع مشكل هم ناهنجاري عاطفي تلقي گردد و هم ناسازگاري اجتماعي .بررسي علل رفتار غير عادي:دانشمندان تلاشهاي زيادي جهت يافتن علت و نوع پديده هاي مختلف انجام داده اند و تمدن امروزي و پيشرفت علوم نتيجه همان علت يابي ها بوده است . مشكل ترين و جالب ترين زمينه هاي كاوش و تحقيق انسان ، مطالعه خويش به خصوص توجه به تفاوتهاي مختلف موجود در ميان انسانها بوده است كه رشته هاي مختلف علوم انساني زائيده همين تحقيقات و كوششهاست .روان شناسي نيز يكي از همين رشته هاست كه در زمينه ي علل رفتارهاي مختلف انسانها بررسي مي كند .تلاش متخصصين روانشناسي كودكان نابهنجار نيز در جهت كشف علل به وجود آورنده ي رفتارهاي نا بهنجار در كودكان مي باشد . اين تلاشها بيشتر به خاطر علاقه ي آنان به پيشگيري از رفتارهاي نابهنجار كودكان به عمل مي آيد زيرا چنانچه علل به وجود آورنده رفتارهاي نابهنجار كشف شود در آن صورت :اولاً - مي توان در بعضي موارد جهت جلوگيري از وقوع نابهنجاري اقداماتي انجام داد .ثانياً - تجربه ثابت كرده است كه هزينه و زمان صرف شده جهت پيشگيري اكثر مواقع كمتر از هزينه و زمان جهت اصلاح و درمان مي باشد .بررسي هاي مختلف نشان مي دهد كه در ايجاد رفتارهاي نابهنجار كودكان اغلب يك يا چند عامل دخالت دارند كه ما اين عوامل را به دو دسته كلي تقسيم مي كنيم :الف - عوامل ژنتيكيب - عوامل محيطيانسان آنچه را كه انجام مي دهد و واكنشهاي مختلف او در موقعيتهاي متفاوت نتيجه عوامل

ژنتيكي و محيطي و اثرات آن دو بر يكديگر مي باشد . به عبارت ديگر رفتار موجود زنده محصول اثرات متقابل ژنها با محركهاي محيطي است كه فرد در طول زندگي با آنها روبرو شده است . بنابراين در موقع بررسي علل رفتار خاص بايد به هر دو عامل كه مبنا و اساس هر نوع رفتاري است توجه شود . مثلاً ناتواني در يادگيري ممكن است به علت نقص ذهني و كمبود ويتامين و مواد غذايي يا نبودن انگيزه ي كافي براي يادگيري باشد .شايد اين سؤال در ذهن دانشجويان عزيز خطور كند كه سهم كداميك از اين دو عامل در تعيين رفتار بيشتر است ؟ اين سؤال موضوع بحثهاي داغي در روان شناسي تحت عنوان " وراثت و محيط "  ،  " طبيعت و تربيت "  و  " نمو و يادگيري "  بوده است كه ما وارد بحث در اين زمينه نمي شويم و آن را به درس روان شناسي تفاوتهاي فردي يا اختلافي واگذار مي كنيم . ما در اينجا سؤال را به گونه ي ديگري مطرح مي سازيم : كدام يك ؟ تا چه اندازه ؟ و چگونه ؟ روي رفتار انساني تأثير دارند .در مورد قسمت اول اين سؤال كه در سابق روي آن تأكيد مي شود پژوهشگران سؤال مي كردند كه اين وراثت است يا محيط كه در رفتار فرد اثر مي گذارد ( كدام يك ؟ ) در اين زمينه مي توان از ژان ژاك روسو كه به طور افراطي وراثت را عامل مؤثر در رشد و رفتار مي دانست و از جان لاك انگيسي به عنوان فردي كه

در مورد عوامل محيطي نظر افراطي داشت نام برد .البته هيچكدام از اين دو عقيده منطقي به نظر نمي رسد . درست است كه رفتار انسان تا حدود زيادي به عوامل ارثي و بيولوژيكي بستگي دارد ، يعني انسان به خاطر داشتن مغز بزرگ و پيچيده ي خود قادر است از كلام استفاده كند ، معاني را به كار گيري و اعمال و رفتاري انجام دهد كه از عهده ي حيوانات پست بر نمي آيد . ولي بايد توجه داشت كه هيچ رفتاري در انسان بدون وجود عوامل محيطي ايجاد نمي گردد . به عبارت ديگر رشد در خلأ ميسر نيست . كودكان در خانواده ها و محيط هاي گوناگون انواع رفتارها را در رابطه با اعضاء خانواده ، همسالان و ضوابط موجود در جامعه مي آموزند .محيط تنها نيز بدون وجود توانايي هاي بالقوه و زمينه ي وراثتي نمي تواند موجد رفتار باشد . چنانچه متذكر شديم رفتار خاصي را نمي توان به يكي از دو عامل ژنتيكي و محيطي نسبت داد ولي بايد به نقش مهم و مؤثري كه هر يك از اين دو عامل در شكل گيري رفتار دارند توجه كافي مبذول داشت ( تا چه اندازه ؟ )عوامل ارثي از طريق ژنها كه در كروموزوم ها پنهانند از پدر و مادر به كودك مي رسند و خصوصيات جسماني مانند رنگ مو ، پوست ، گرايش به بلندي و كوتاهي ، چاقي و لاغري از قوانين ژنتيكي تبعيت مي كنند ولي در كسب مهارتها ، پرورش استعدادها و توانايي هاي بالقوه ، عادت و ويژگيهاي مربوط به شخصيت و محيط نقش اساسي

دارد . قابل ذكر است همانطور كه محيط در رفتار انسان مؤثر است انسان نيز در محيط تغييراتي ايجاد مي كند و به طور كلي رفتار محصول نهايي اثرات متقابل عوامل ارثي و محيطي در طول زمان مي باشد .رفتار = محيط * وراثت * زماندر مورد قسمت سوم سؤال كه چگونه عوامل ارثي و محيطي روي رفتار كودك اثر مي گذارند و رفتار نابهنجار چگونه به وجود مي آيد ، چنانچه در قسمت اول بحث نيز بيان گرديد هر يك از رفتارهاي نابهنجار ممكن است عوامل ايجاد كننده ي زيادي داشته باشند كه ما براي سهولت مطالعه زير عنوان در مجموعه به نام عوامل ارثي و محيطي طبقه بندي كرديم و با توجه به وسعت و گستردگي و دامنه ي عوامل در اينجا نيازي به ذكر اسامي زير مجموعه احساس نمي كنيم ولي در فصل مربوط به رفتارهاي نابهنجار و شرح اختلالات مختلف رفتاري عوامل تشخيص دهنده ي هر رفتار و علل ناهنجاري به طور جداگانه مورد بررسي قرار خواهد گرفت . رفتارهاي نابهنجار ناشي از اختلالات ذهنيعقب ماندگي ذهني :آنچه كه از نوشته هاي مذهبي و پزشكي روزگاران باستان و قرون وسطي مشهود است نمايانگر عدم آگاهي مردم از مسأله ي عقب ماندگي ذهني است و چنانچه مي دانيد قوانين رم و اسپارت باستان اجازه ي از بين بردن آنها را مي داده است و در اروپاي غربي آنان را جزو ديوانگان به حساب آورده و در اروپاي قرون وسطي اغلب با ديده ي دلقك و موجوداتي شيطاني به آنان مي نگريسته اند .در قرن نوزدهم واژه ي ضعف ذهني پديدار گشت و

متعاقب آن اصطلاح اختلالات ذهني و سپس نارسائي ذهني واژه اي بود كه كاربرد بيشتري داشت و از سالهاي دهه ي 1920 به بعد واژه ي " عقب ماندگي ذهني " جاي آنها را گرفت . تعريف عقب ماندگي ذهني :امروزه گرچه تعريفهاي متعددي از عقب ماندگي ذهني توسط روان شناسان به عمل آمده است معذالك تعريفي كه جامعتر از همه شناخته شده است و اكثر متخصصين فني آن را پذيرفته اند تعريفي است كه گراسمن ( 1977 –  Grassman) بيان داشته است : " عقب ماندگي ذهني شرايطي است كه در آن عملكرد كلي ذهن به طور مشخصي پايين تر از ميانگين بوده و همزمان با آن در رفتارهاي انطباقي دوره ي رشد نارسائيهايي مشاهده مي شود . "در اين تعريف عملكرد كلي ذهن بر اساس نتيجه ي آزمونهاي هوشي استاندارد شده مشخص مي شود و منظور از عبارت پايين تر از ميانگين آن است كه از ميانگين آزمون مربوطه به اندازه ي 2 انحراف ميانگين پايين تر باشد و رفتارهاي انطباقي ( در بعضي كتابها به جاي كلمه ي انطباقي رفتارهاي تطابقي ذكر شده است ) عبارتست از درجه ي رسيدن فرد به معيارهاي مناسب سن و گروه اجتماعي در استقلال فردي و مسئوليت اجتماعي ( نضج ) و بالأخره دوران رشد دوره اي است قراردادي از زمان تولد تا سن 18 سالگي . يعني اگر فردي بعد از سن 18 سالگي به اختلالات ذهني دچار شود عقب مانده تلقي نمي شود .سطوح عقب ماندگي: چنانچه از تعريف عقب ماندگي استنباط شد پايين تر از 2 انحراف معيار زير ميانگين عقب ماندگي ناميده

مي شود . يعني براي كودكاني كه با آزمون وكسلر تست شده اند چون انحراف معيار 15.5 = Se مي باشد درجه ي هوشي پايين تر از 69 عقب مانده تلقي مي شود و در داخل اين گروه بزرگ نيز براي آسان تر شدن امر مطالعه ،  عقب ماندگي ذهني را بر حسب شدت آن به دسته هاي كوچكتري طبقه بندي مي كنند . انجمن آمريكايي نارسائيهاي ذهني ، عقب ماندگي ذهني را بر حسب درجه ي معلوليت به چهار سطح معلوليت خفيف ، متوسط ، شديد و عميق طبقه بندي مي كند . طبقه بندي ديگري كه در بيشتر كتابهاي روان شناسي ( عمومي ، رشد و استثنايي ) مشاهده مي شود ، طبقه بندي كودكان عقب مانده ي ذهني در سه دسته ي زير است كه ما نيز در اينجا همين طبقه بندي را مورد تأكيد قرار داده و در مورد تعريف از آنها جداگانه به بحث و بررسي خواهيم پرداخت . 1- گروه كانا  ( داراي بهره ي هوشي كمتر از 25 )2- گروه كاليو  ( داراي بهره ي هوشي بين 50 -  25 )3- گروه كودن  ( داراي بهره ي هوشي بين 70 - 50 )1- گروه كودكان كانا ( Idiots ) يا تهي مغزتشخيص :جهت شناسايي و تشخيص اين گروه از كودكان از دو طريق عمل مي كنيم :الف - تعيين هوش بهر :اگر تست هاي هوشي استاندارد شده اي در دسترس باشد و كودك به كمك آن تست شود و بهره ي هوشي كمتر از 25 داشته باشد كانا محسوب مي شود ولي در مواردي كه آزمون ميزان شده

در اختيار نداشته باشيم بهتر است از روش دوم استفاده كنيم .ب - علائم و نشانه هاي ظاهري :1- آب دهان اين دسته از كودكان معمولاً جاري است .2- قيافه ي آنان فاقد علامت و نشانه هاي عاطفي و هيجاني گويا و معني داري مي باشد . ( در چهره ي اين قبيل از كودكان يك نوع حالت تسليم و رضا ديده مي شود و خطوط چهره مبين حالات عاطفي روشني نيستند . ) فقط در برابر خوراكيها اظهار شعف و شادي مي كنند . 3- وجود اختلالات ظاهري در چهره ( بزرگي يا كوتاهي پيشاني ، عدم تقارن در چهره ، كوچكي جمجمه ) 4- اختلال در ايستادن و عدم توانايي در راه رفتن كامل 5- عدم كنترل شانه و نشيمن گاه 6- فعاليت جنسي در حد تلذذ فردي ( استمناء ) باقي مي ماند و گاه به صورت زياده از حد انجام مي گيرد .7- گاهي اختلالاتي در سيستم عصبي مشاهده مي شود كه در اين موارد امكان فلج شدن نيمي از بدن وجود دارد و يا حملات صرعي را به دنبال خواهد داشت . 8- در برابر بيماري هاي عفوني حساس هستند و در گذشته كه بهداشت و درمان امروزي وجود نداشت خيلي زود تلف مي شدند .9- تكلم را به خوبي ياد نمي گيرند . 10- قادر به برقراري ارتباط اجتماعي مناسبي با اطرافيان نيستند . 11- از لحاظ ادراك در حد پاييني باقي مي مانند .12- حكم وقضاوت در اين قبيل افراد خيلي سطحي و ابتدايي است .13- دقت و تمركز حواس از خود نشان نمي دهند . 14- حافظه

در آنها يا به كي فعاليتي ندارد و يا بسيار ضعيف است .معمولاً گروه كودكان كانا را به دو گروه فرعي تقسيم مي كنند :الف - كودكاني كه هوش و فعاليت ذهني چنداني ندارند و حتي انگيزه ي صيانت ذات نيز در آنها ديده نمي شود و از اين لحاظ مي توان زندگي آنها را به نوعي زندگي گياهي نزديك دانست ، فقط گاه گاه فريادهايي از آنها شنيده مي شود . در سالهاي اول زندگي مرگ و مير ميان اين قبيل كودكان نسبتاً زياد است .ب - دسته ي دوم آنهايي هستند كه هوش و فعاليت ذهني بيشتري دارند و فعالترند ، مي توانند راه بروند ، خودشان غذا بخورند و عبارتهاي كوتاه و ساده را بگويند و مي توانند نام خود را فرا گيرند .از لحاظ تعليم و تربيت بايد اظهار داشت كه هيچ نوع تربيت و آموزش در مورد هر دو گروه كانا مؤثر نيست و معمولاً تا آخر عمر بايد در آسايشگاههاي مخصوص به سر برند .با توجه به اينكه قوانين اخلاقي مورد توجه اين قبيل از كودكان نمي باشد، لذا زندگي آنها در جامعه معمولي ممكن نيست .سن اين كودكان هر چه باشد از لحاظ فعاليت ذهني در حد كودكان سه ساله باقي مي مانند . 2- گروه كودكان كاليو يا سبك مغزمشخصات : •    بهره ي هوشي اين قبيل كودكان بين 50 تا 25 ( در حد هوش عملي ) مي باشد .•    تربيت پذير بوده و قادر به حرف زدن مي باشند .•    توانايي كنترل مثانه و نشيمن گاه را دارند .•    دقت و تمركز حواس در آنان

بهتر از گروه كانا است ولي ثبات چنداني ندارد .•    خستگي پذيري شديدي دارند ، لذا زمان فعاليت بايد كوتاه و توأم با استراحت باشد .•    زود تحت تأثير واقع مي شوند و از لحاظ عاطفي وضع بسيار متغيري دارند .•    در صورت نيازمندي مطيع و مهربان و در مقابل مخالفت گويي ديگران عصباني و خشم آلود هستند .•    نسبت به افراد خانواده دلبستگي شديد داشته و از حضور افراد بيگانه بيمناك و وحشت زده مي شوند .•    مقررات اخلاقي و اجتماعي را زياد رعايت نمي كنند . ( عدم تبعيت از قانون ) •    از لحاظ جنسي گاهي بسيار فعال هستند و حتي مواقعي نيز تا مرحله ي تجاوز و قتل پيش مي روند .•    توانايي ذهني آنان در هر سني باشند در حدود كودكان 7 تا 6 ساله باقي مي مانند .•    اگر از نظر خصوصيات خلقي زياد نامتعادل نباشند مي توانند كارهاي ساده و يكنواخت را ( بدون سرعت و دقت كافي ) انجام داده و حتي استقلال اقتصادي كسب نمايند .3- گروه كودكان كودنمشخصات :•    هوش بهر اين قبيل افراد بين 70 تا 50 قرار دارد .•    از لحاظ رشد رواني ، حسي و حركتي در آنان تأخير به چشم مي خورد .•    وضع حافظه در حد معمولي و گاهي خوب است ( اصطلاح كودنهاي دانشمند به همين دسته اطلاق مي گردد . ) •    دقت و تمركز حواس اندكي محسوس است ولي توانايي هم دقت و هم سرعت در آن واحد را ندارند .•    در سطح ابتدايي آموزش پذير هستند و اگر شيوه ي مناسب و توجه كافي مبذول شود

موفق مي شوند .•    در حكم و قضاوت اختلال دارند .•    از لحاظ خصوصيات خلقي نامتعادل هستند . گاهي ملايم و گاهي بسيار خشمناك مي شوند .•    تلقين پذير بوده و زود تحت تأثير قرار مي گيرند .•    در شرايط مناسب مي توانند استقلال اقتصادي كسب كنند و در شرايط نامناسب خيلي زود دچار انحراف مي شوند .•    در برابر اعتياد و فحشاء و ساير مشكلات جنسي حساسيت دارند و در صورت عدم سرپرستي صحيح مورد سوء استفاده واقع مي شوند .•    توانايي ذهني اين قبيل افراد در هر سني كه باشند از حد كودكان 10 ساله تجاوز نمي كند .علل عقب ماندگي هاي ذهني:در گذشته هاي دور عامل اصلي عقب ماندگي را وراثت مي دانستند ولي به تدريج عوامل محيطي نيز توجه انديشمندان را به خود جلب كرد ، در نتيجه اولين طبقه بندي كه از علل عقب ماندگي هاي ذهني ارائه شده است تقسيم آنها به دو عامل ارثي و محيطي مي باشد .از نيمه ي دوم قرن بيستم به علت مطالعات و تحقيقات زيادي كه در زمينه ي شناخت و طبقه بندي عقب ماندگي هاي ذهني به عمل آمد بيشتر از صد نوع عامل كه در ايجاد عقب ماندگي ذهني دخالت دارند شناسايي شد و طبقه بندي هاي متعددي از عقب ماندگي هاي ذهني توسط صاحب نظران به عمل آمد كه در اينجا نيازي به اشاره ي تك تك آنها نيست و فقط جهت سهولت و روال منطقي مطالعه طبقه بندي اي را كه در آن تأثير عوامل بيماري زا از لحاظ زمان پيدايش و تأثير آن روي كودك مورد نظر بوده

است انتخاب مي كنيم . در اين طبقه بندي علل عقب ماندگي هاي ذهني را بر اساس مراحل مختلف زندگي از تشكيل تخم گرفته تا زندگي جنيني و تولد و دوران كودكي و بزرگسالي مورد بررسي قرار داده است .1- دوره ي تشكيل تخم و نقش عوامل ارثيزندگي انسان از تركيب دو سلول جنسي نر ( اسپرماتوزوئيد ) و ماده ( اوول ) آغاز مي گردد . سلول اوول از نظر حجم حدود پانصد برابر اسپرماتوزوئيد مي باشد .در داخل هسته ي هر يك از سلولهاي جنسي رشته هايي ديده مي شوند كه خاصيت رنگ پذيري دارند و به همين دليل آنها را كروموزوم مي نامند .تعداد كروموزوم هايي كه در سلول تخم شناسايي شده است 23 زوج مي باشد كه يك زوج آن به كروموزوم جنسي و 22 جفت ديگر به كروموزوم هاي غير جنسي معروف هستند . از اين 23 جفت 23 عدد از پدر و 23 عدد ديگر از مادر به كودك مي رسد .چنانچه اطلاع داريد تفاوت زن و مرد مربوط به كروموزوم هاي جنسي X و Y مي باشد . اگر هر دو سلول جنسي به صورت X و X باشد ، نوزاد دختر و اگر X و Y باشد ، نوزاد پسر خواهد شد .در داخل هر يك از كروموزوم ها تعداد زيادي ذرات ريز كه به صورت دانه هاي تسبيح پشت سر هم قرار گرفته اند وجود دارد كه به آنها ژن مي گويند و به نظر تعدادي از دانشمندان ، همين ژنها ناقل خصوصيات ارثي از والدين به فرزندان مي باشند . نظريه ي جديدي كه در

مورد ژنها وجود دارد اين است كه ژنها ذرات ثابت و لا يتغيري نيستند تا حاوي خصوصياتي باشند ، بلكه ژنها براي آغاز يك رشته فعل و انفعالات بيوشيميايي عوامل سازنده اي به شمار مي روند . به اين ترتيب هر يك از ژنها روي ساير ژنها تأثير مي گذارد و تعداد بي شماري فعل و انفعالات بيوشيميايي را موجب مي شود و بدين ترتيب بروز صفات ارثي نتيجه ي وجود مواد سازنده ي ژنها و آنزيم هاي درون كروموزوم و تركيبات آنها با يكديگر مي باشد .اين نظريه امكان پيشگيري از بسياري اختلالات را كه سابقاً ارثي تلقي مي شدند به وجود آورده و مورد توجه متخصصين واقع شده است .عقب ماندگي هاي ذهني ناشي از نقيصه هاي كروموزومي:با توجه به اينكه در سلول تخم دو نوع كروموزوم وجود دارد ، اختلالات و نقيصه ها نيز ممكن است در كروموزوم هاي جنسي يا غير جنسي روي دهند .نتيجه ي تحقيقات نشان داده است كه ميزان عقب ماندگي در آن دسته از عقب مانده هاي ذهني كه از لحاظ كروموزوم هاي غير جنسي دچار نقيصه هستند ، عميق تر از گروهي است كه از لحاظ كروموزوم هاي جنسي دچار نقيصه مي باشند .الف - نقيصه هاي مربوط به كروموزوم هاي جنسي :بيماران اين گروه از عقب ماندگي ذهني سطحي رنج مي برند و حتي در مواردي نيز، هوش بيماران عادي و يا بالاتر از متوسط بوده است . در اينجا به دو نمونه از آنها اشاره مي كنيم :1- سندروم كلاين فلتر  Klin felters Syndrome    اين بيماري مخصوص مردهاست . مبتلايان افرادي داراي قامتي بلند

، لاغر و پشت خميده هستند ، بيضه هاي كوچك و رشد نايافته اي دارند و علائم و خصوصيات زنانگي مانند رشد زياد پستانها در آنها مشاهده مي شود .علت اين بيماري وجود كروموزوم هاي X اضافي مي باشد و در بعضي از آنها دو يا سه و حتي چهار كروموزوم X ديده مي شود (  XXXXY   ) 2- سندروم ترنر     Turners Syndromeاين بيماري در زنها ديده مي شود . در اين بيماري به جاي دو كروموزوم X تنها يك كروموزوم وجود دارد و كاريوتيپ اين بيماران از نوع OX مي باشد ، ولي در تعدادي از آنها كه عقب ماندگي سطحي دارند تعداد سه X و يا حتي چهار X مشاهده شده است . نشانه هاي ظاهري اين بيماري داشتن هيكل و بدن كوچك ، گردن كوتاه و پر گوشت ، كوتاهي انگشتان ، خميدگي و انحراف استخوان ساعد ، رشد ناقص و نارسايي تخمدانها .ب - نقيصه هاي مربوط به كروموزوم هاي غير جنسي   Autosomal  :1- سندروم داون ( Down ) يا عقب ماندگي نوع مغولي علائم بدني : چشم هاي مورب ، گردن پر پوست و چين دار ، جمجمه ي كوچك و مسطح ، استخوان گونه برجسته ، زبان بزرگ و از دهان بيرون افتاده .علت بيماري : عده اي تريزومي ( سه تايي ) شدن كروموزوم شماره ي 21 را علت اصلي مي دانند ، يعني كروموزوم 21 به جاي اينكه دو تا باشد 3  عدد است و در كل 47 كروموزوم مشاهده مي شود .عده اي ديگر تركيب كروموزوم 21 و 15 را علت بروز سندروم داون مي دانند

. گروهي نيز تغييراتي در تركيبات بيوشيميايي درون سلولي را علت اصلي بيان داشته اند .از لحاظ آماري تعداد مغوليها 700 / 1 تعداد كل مواليد است و در مادراني كه به هنگام بارداري سن آنها بيشتر از 40 سال باشد اين احتمال به 40 / 1 مي رسد .2- سندروم صداي گربه     Cat Cry Syndrome چنانچه از اسم اين بيماري برمي آيد مبتلايان به آن صدايي شبيه صداي گربه دارند . عقب ماندگي آنان عميق بوده و با نقص هايي مانند ميكروسفالي ، گوشهاي پايين افتاده ، چشمان مورب ، فاصله ي زياد بين دو چشم ، آرواره ي كوچك و چانه ي عقب كشيده همراه است . علت اين بيماري از دست دادن جزئي از كروموزوم شماره ي 5 مي باشد .3- تريزومي كروموزوم 13 از علائم ويژه ي اين بيماري رشد نارساي دماغ مي باشد. از علائم ديگر ، شكاف در سقف دهان، لبها و پيشاني پيش آمده و تعداد زياد انگشتان و اختلالات پوستي مي باشد . در اين افراد تعداد كروموزوم 13 به جاي دو عدد ، سه كروموزوم مي باشد .4- تريزومي كروموزوم 18از لحاظ آماري 500 / 1 متولدين را تشكيل مي دهند . علت آن را تأثير اشعه ي X روي تخمدانهاي مادر قبل از باروري دانسته اند و نسبت ابتلاء در دختران 80 درصد مي باشد .علائم بيماري : عقب ماندگي ذهني عميق ، گوشهاي پايين افتاده ، اختلالات قلبي ، آرواره ي كوچك ، چانه ي عقب كشيده و درشتي بيش از حد انگشتان دست و پا ج - نقيصه هاي كروموزومي غير جنسي مربوط

به ژن بارزچنانچه از اسم اين نقيصه برمي آيد وجود يك ژن بارز علت ايجاد اختلال مي باشد . اين بيماري ها بسيار نادر هستند و ما در اينجا فقط به ذكر اسامي تعدادي از آنها اكتفا مي كنيم :1- نارسايي و ضعف تنش عضلاني     Dystrophia Myetonica2- بيماري اپي لوئيا    Epiloia   3- بيماري نوروفيبروماتوز    Neurofibromatosis4- آنژيوم هاي چهره و مغز    Encephalofacial – Angiomatosis5- آنژيوم هاي چشم و مغز    Retinocerebellar – Angiomatosis6- بيماري آراكنوداكتيلي    Arachnodactyly7- بيماري جاگرن    Sjogren8- فلسي شدن مادرزادي پوست    Congenital Ichthyosis9- اختلال و نارسايي مفاصل    10- اتصال بي موقع قطعات استخوانهاي جمجمه به يكديگر    Craniosynostosis11- بيماري هيپرتلوريسم    Hypertelorism12- بيماري ديابت بي مزه    Nephrogenic Diabetes Insipidusد – اختلالات مربوط به ژنهاي مكنون تعداد بيماران اين گروه نيز زياد مي باشد و ما در اينجا به طور اجمال چند تايي را كه از همه مهمتر هستند بيان مي كنيم .1- آنسفالي يا بي مغزي     Ancephalyاين بيماري يكي از نقيصه هاي ذهني مادرزادي است كه در آن ، قسمتي از مراكز عصبي يا نيمكره هاي مغز وجود ندارد . اين كودكان عمر زيادي ندارند و لحظه ي تولد يا اندكي بعد تلف مي شوند .2- هيدرانانسفالي     Hydranencephalyدر اين بيماري كرتكس مغز وجود ندارد ، داخل جمجمه از مايع روشني پر مي شود ، در موقع تولد كودك طبيعي به نظر مي رسد ولي جمجمه به سرعت رشد مي كند و بزرگ مي شود و حالات تشنج و خشكي انعطاف ناپذيري در قسمتهاي انتهايي اندامهاي بدن به وجود مي آيد .3- ميكروسفالي     Microcephalyنشانه ي اصلي اين بيماري سر كوچك بيمار با چهره اي پرنده مانند و عقب

ماندگي ذهني است . عامل اين بيماري يكسان نيست ، گاهي ارثي است ( ژن مغلوب ) و زماني به علت تأثير عوامل دوره ي جنيني يا لحظه ي زايمان و بعد از زايمان به وجود مي آيد .در سبب شناسي اين بيماري از عواملي مانند بيماري سرخچه مادر ، تأثير اشعه ي X در دوره ي بارداري ، بيماري قند مادر و توكسوپلاسموز نام برده شده است .4- ماكروسفالي     Macrocephalyدر اين بيماري بافت مغزي در قسمت ماده ي سفيد نيمكره ها رشد زيادي كرده و باعث رشد و بزرگي نامتناسب مغز مي گردد . از علائم اين بيماري ، صرع ، اختلالات بينايي و عقب ماندگي ذهني مي باشد .5- هيدروسفالي     Hydrocephalusدر اين گروه از بيماريها ترشح مايع مغزي – نخاعي افزايش پيدا مي كند و موجب افزايش حجم جمجمه و يا بطن هاي مغز مي گردد ، در اين صورت پيشاني كشيدگي پيدا مي كند و محل اتصال استخوانهاي سر از يكديگر باز مي شوند ، سر از همه طرف بزرگ مي شود و علائم مربوط به افزايش فشار درون جمجمه مانند استفراغ و انعطاف ناپذيري اعضاء بلافاصله آشكار مي گردد .عوامل مربوط به دوران بارداري ، زايمان و نوزاديالف - عوامل مربوط به دوران بارداري :آغاز زندگي از لحظه ي تولد نيست بلكه قبل از آن نيز به مدت چهل هفته يا دويست و هشتاد روز نوزاد زندگي مهم و شگفت انگيزي را مي گذراند كه در مواردي مهمتر از هفتاد سال زندگي بعد از تولد ذكر شده است .در اين دوره عوامل زيادي روي كودك اثر مي گذارند كه در اينجا

به طور خلاصه به برسخي از بيماري هاي مهم اشاره مي كنيم .1- بيماري سيفيليس    Syphilisاين بيماري از طريق مادر به كودك سرايت مي كند و اگر زود سرايت كرده باشد ، موجب سقط جنين و مرده متولد شدن كودك مي گردد و در بعضي موارد هم كه جنين زنده مي ماند پس از تولد رشد طبيعي خود را از دست مي دهد و علاوه بر نارسائي هاي رشد و نقيصه هاي بدني به عقب ماندگي ذهني نيز دچار مي شود .در گذشته تعداد اين عقب مانده ها 2 تا 5 درصد بوده ولي امروزه تشخيص آن از طريق تجزيه ي خون نوزاد كه به راحتي انجام پذير است ، باعث كاهش نسبت اين بيماران به كمتر از يك درصد شده است .2- بيماري سرخچه    Rubellaاين بيماري علي الخصوص اگر طي سه ماهه ي اول بارداري مادر روي دهد ، نقايصي در كودك ايجاد مي كند ، مانند ناراحتي و نقيصه ي قلبي ، بيماري چشم و گوش و بالاخره عقب ماندگي ذهني .3- عامل RH خون انسانها از نظر نوع خون به چها گروه ( AB , B , A , O ) تقسيم مي شوند . علاوه بر اين تقسيم بندي عامل ديگري در خون مؤثر است و آن RH خون مي باشد كه در 85 درصد افراد ، مثبت و در 15 درصد ، منفي مي باشد . مسئله ي قابل ذكر اين است كه بين خون افراد اين دو گروه ( مثبت و منفي ) ناسازگاري وجود دارد .جدول زير چگونگي وضع تركيب هاي مختلف RH و مواقع خطر را نشان

مي دهد : به نسبت 1/50خطر دارد                               خطري ندارد RH +              مرد         RH –               زن    RH –      مردRH +      زن    RH –       مردRH –        زن    RH +       مردRH +        زن با توجه به جدول مشاهده مي شود كه موارد خطر زياد نيست ، زيرا :اولاً - فقط 15 درصد مردم RH منفي دارند و اگر RH مرد منفي باشد مشكلي ايجاد نمي كند .ثانياً - اگر RH كودك نيز منفي باشد مسئله اي پيش نمي آيد .ثالثاً - در زايمان اول و دوم خون مادر به مقدار كمي آگلوتينين ترشح مي كند و خطرناك نيست ( آگلوتينين ماده اي است كه از جفت عبور مي كند و موجب از بين بردن گلبولهاي قرمز خون جنين مي شود . )رابعاً – خطر اين ماده در ماههاي آخر بارداري است كه با كمك داروهاي شيميايي يا تعويض خون مادر و در صورت لزوم با زايمان زودرس كودك را از محيط نامناسب جدا مي سازند . پس از زايمان نيز اگر خون كودك فاسد باشد از راه تعويض خون به او كمك مي شود . روي همين اصل احتمال خطر را 50 / 1 تخمين زده اند .4- تأثير داروهاي شيمياييداروهاي خواب آور و آرام بخش در صورتي كه به مقدار زياد مصرف شوند ، موجب مي شوند كه مغز جنيني رشد كافي نداشته باشد . علاوه بر اين عوارض بدني ديگري نيز اين داروها ايجاد مي كنند .5- تأثير الكلاگر مقدار الكل خون مادر از حد طبيعي زيادتر شود ، بين خون مادر و جنين سازگاري انجام نمي گيرد و ارگانيزم جنين تعادل رشدي خود

را از دست مي دهد و نارسائي هاي مختلفي ايجاد مي شود كه از مهمترين آنها عقب ماندگي ذهني است . عوارض ديگري نيز نظير صرع ، فلج نيمه يا تمام بدن ، حالات شديد هيجاني ، بي قراري و هذيان مشاهده شده است .6- تأثير اشعه ي ايكس و پرتوهاي راديواكتيواين پرتوها در صورتي كه در آغاز دوره ي بارداري و به تكرار مورد استفاده روي مادران باردار قرار گيرند ، اختلالاتي از نوع عقب ماندگي ذهني نيز در جنين ايجاد مي كنند .7- دخانيات نيكوتين كه ماده اي سمي است روي ارگانيسم مادر اثر مي گذارد و محيط بيوشيميايي بدن مادر را كه با جنين ارتباط دارد ، مختل مي سازد و موجب عوارضي از جمله زايمان زودرس و عقب ماندگي ذهني مي گردد .8- سن مادر مناسب ترين سن براي مادر شدن خانمها بين 21 تا 28 سالگي مي باشد . قبل از سن 21 سالگي دستگاه توالدي زن هنوز رسيدگي كامل را پيدا نكرده است و بعد از سن 28 سالگي نيز تغييراتي در وضع ترشحات غدد داخلي مادران به وجود مي آيد كه عوارضي را ايجاد مي كنند .9- هيجان مادر هيجانهاي ناگهاني و شديد و يا هيجانهاي دائمي مادر باردار روي جنين اثر مي گذارند . البته تأثير اين هيجانها در ماههاي اول بارداري بيشتر است و موجب عقب ماندگي ذهني مي گردد .10- مسموميت هااگر مسموميت مادر در دوره ي بارداري عميق باشد ، ضايعه ي مغزيدر جنين ايجاد مي كند . مسموميت ممكن است غذايي يا بيماري هاي عفوني مانند بيماري قند ، اختلالات كبدي و مسموميت

هاي خوني باشد .ب - عوامل مربوط به هنگام تولد :تولد مرحله اي از زندگي كودك است كه در آن جنين محيط آبكي رحم را ترك كرده و به محيط خشك خارجي كه سازگاري هاي بيشتر و مهمتري را طلب مي كند ، وارد مي شود .اگر تولد با پيچيدگي ها و دشواري هايي همراه باشد ، رشد نوزاد را دستخوش اختلال مي كند . از مهمترين عواملي كه در موقع تولد كودك مي توانند عقب مادگي ذهني ايجاد كنند مي توان به تولد پيش از موقع و صدمات ناشي از زايمان اشاره كرد .ج - عوامل مربوط به دوره ي بعد از تولد :تعداد اين بيماري ها نيز زياد است و ما در اينجا براي آشنايي شما عزيزان فقط به ذكر اسامي تعدادي از آنها كه بيشتر رواج دارند ، اكتفا مي كنيم .1-    انواع مننژيت ها2-     مننژ و آنسفاليت هاي ويروسي 3-     ضربه هاي مغزي4-     اختلالات تشنجي5-     تب و تشنج هاي همراه با آن 6-     اسپاسم هاي كودكان ( تشنج هاي موضعي )7-     فلج هاي مغزي8-     مسموميت هاعلاوه بر مواردي كه تاكنون به طور اجمال اشاره كرديم ، مسائل مهم ديگري از جمله عوامل مربوط به اختلالات سوخت و ساز و عوامل اجتماعي – فرهنگي نيز از عوامل مهم و مؤثر در ايجاد معلوليت هاي ذهني هستند كه امكان بحث و بررسي همه ي آنها در اين جزوه ميسر نيست و به دانشجويان عزيز توصيه مي شود كه جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه به مطالعه ي كتاب  روان شناسي كودكان نابهنجار در زمينه ي عقب ماندگي هاي ذهني تأليف آقاي دكتر

ابراهيم هاشمي از انتشارات دانشگاه تربيت معلم بپردازند .رفتارهاي نابهنجار ناشي از اختلالات عاطفيچنانچه در صفحات قبل نيز متذكر شديم ، طبقه بندي اختلالات رفتاري به انواع عاطفي و اجتماعي نه تنها كار درستي نيست ، بلكه مشكل نيز هست ، زيرا :اولاً - در هر نوع اختلال عاطفي تأثير محيط و اطرافيان كودك و اجتماع مطرح است و مسائل اجتماعي نيز جدا از مسائل عاطفي و رواني نمي تواند باشد .ثانياً - در بعضي موارد تشخيص اينكه رفتار خاصي صرفاً عاطفي يا اجتماعي است و در كداميك از طبقات بايد منظور گردد كار مشكلي است ، لذا امكان دارد رفتاري را كه ما در گروه اختلالات عاطفي ذكر مي كنيم ، از نظر فرد ديگري در گروه اتلالات اجتماعي قرار گيرد .بنابراين مجدداً اظهار مي داريم كه صرفاً جهت سهولت در امر مطالعه ، اين دو نوع اختلال را در اينجا مورد بحث قرار مي دهيم .رفتارهاي نابهنجار ناشي لز مشكلات عاطفي در كودكان بسيار زياد است و خيلي بيشتر از مواردي است كه در طبقه بندي ناهنجاريها بدان اشاره رفت و اگر قرار باشد يك يك موارد ، بررسي و مطالعه شود از چند جلد كتاب تجاوز خواهد كرد و از محدوده ي اين درس و كلاس خارج است ، لذا جهت آشنايي دانشجويان با اين گونه مشكلات به ذكر چند نمونه ي مهم اكتفا مي كنيم :1- ترس     Fear واكنش فرد در برابر محركهاي تهديد آميز ترس ناميده مي شود . البته ترس هميشه جنبه ي نابهنجاري ندارد و حتي گاهي نيز مفيد است ، زيرا يك هشدار در مقابل خطرات است

، لذا در طبقه بندي ترسها بايد به ترسهاي طبيعي نيز اشاره كرد و آگاهي از ترسهاي طبيعي در كودك براي مربيان و درمانگران و مشاوران كودك جهت تشخيص ترسهايي كه بايد درمان شوند ، اهميت دارد .در جدول زير ترسهاي متداول و سطوح سني گوناگون نشان داده شده است : سن                                                 ترسها 6 - 0 ماهگي   9 - 6 ماهگي يك سالگي دو سالگي سه سالگي چهار سالگي 6 تا 12 سالگي 13 تا 16 سالگي 19 سالگي به بعد صداهاي بلند ، عدم مراقبت بيگانه ها جدايي ، آسيب ، توالت موجودات خيالي سگ ، تنهايي تاريكيمدرسه ، آسيب ، رويدادهاي طبيعي ، رويداد هاي اجتماعي آسيب ، آسيب اجتماعي آسيب ، رويدادهاي طبيعي و جنسي قبل از بحث در مورد چگونگي ايجاد ترس در كودكان و سبب شناسي و درمان آنها لازم مي داند تعدادي از ترسهاي متداول را كه در جدول بالا نام برده شده است و داراي زير مجموعه ي بزرگي هستند كه شناسايي آن براي خوانندگان ضروري است ، بيان كنيم .1- آسيب ( ترس از آسيب ديدگي بدني )اين ترس به دو شاخه ي فرعي تر غير انتزاعي ( واقعي ) و انتزاعي ( مجرد ) تقسيم مي شود .الف - ترسهاي آسيب ديدگي بدني انتزاعي مهمترين اين ترسها عبارتند از : جنگ ، شورش ، غذاي سمي ، غذاهاي خاص ، مردن ، فوت فردي از خانواده ، بيمار شدن ، ميكروب ، خفه شدن ، تحت عمل جراحي قرار گرفتن ، بيمارستان ، جهنم ، شيطان ، رعايت نكردن قوانين مذهبي ، ربوده شدن

، گم شدن ، به فرزندي پذيرفته شدن ، جدايي پدر و مادر ، ديوانه شدن .ب - ترسهاي آسيب ديدگي بدني غير انتزاعيپرواز در هواپيما ، ترس از ارتفاع ، آب عميق ، بيگانه ها ، برهنه ديده شدن 2- ترس از رويدادهاي طبيعيالف - طوفان ( گردباد ، سيل ، زمين لرزه ، رعد و برق )ب -  تاريكي ج - مكانهاي دربسته ( حمام ، داخل كمد ، آسانسور ، محبوس ماندن ، اطاق هاي عجيب )د - حيوانات ( مار ، سوسك ، عنكبوت ، موش ، مارمولك ، قورباغه ، سگ ، گربه ، اسب يا گاو )ه - ساير چيزها ( مانند : آتش ، افكار ترسناك يا خيال و وهم ، ارواح ، تنها ماندن ، كابوس ، موجودات فضايي ، هيولا ، چهره هاي پشت پنجره ، ماسكها و عروسكها ، ديدن خون ، ديدن افراد ناقص الخلقه ، توالت )3- ترسهاي ناشي از اضطراب اجتماعي الف - آموزشگاه - اين ترس هم در دوره ي ابتدايي و كودكي و بزرگسالي ديده مي شود .ب - جدايي ( جدايي از والدين ، بخش هايي از خانواده ، به خواب رفتن در شب )ج - عملكردها ( ترس از آزمون يا امتحان ، مورد انتقاد قرار گرفتن ، اشتباه كردن ، مطلبي را با صداي بلند در كلاس خواندن )د - روابط متقابل اجتماعي ( شركت در رويدادهاي اجتماعي ، شخص ديگري را عصباني كردن ، جمعيت ، لمس شدن از جانب ديگران )ه - مسائل پزشكي ( پزشك يا دندانپزشك ، گلوله خوردن )و - موارد ديگر

مانند سوار اتومبيل يا اتوبوس يا مترو شدن 4- ترس از عوامل متفرقه ( كثافت ، اسباب بازي هاي پشمالو ، آژير افراد مسن ، رد شدن از خيابان ، افراد زشت رو ، صداهاي بلند مانند باز كردن در بطري ، ترقه ، انفجار ، افراد يونيفرم پوش ، افراد جنس مخالف ، دفع مدفوع ، افراد نژادهاي ديگر )عوامل مؤثر در نوع و ميزان ترسعوامل متعددي در ايجاد ترس مؤثرند كه از مهمترين آنها سن ، جنس ، تجارب گذشته ، ميزان رشد ذهني ، ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي و بالاخره درجه امنيتي است كه كودك از آن برخوردار است .مسأله ي سن عامل مهمي است و كودكان در سنين مختلف ترسهاي متفاوتي دارند و امكان دارد ترسي براي سني خاص متناسب و در سن بالاتر غير عادي محسوب گردد . شمار ترس در كودكان با افزايش سن كاهش حاصل مي كند و ميزان و شدت آن در سه سالگي و يازده سالگي به اوج خود مي رسد  با اين تفاوت كه ترس در سه سالگي جنبه ي موقتي دارد يعني افراد ، اشياء و حيوانات موجود در محيط موارد ترس او را تشكيل مي دهند در حالي كه در سن يازده سالگي ترس بيشتر جنبه ي تعميمي دارد يعني كودك زماني از چيزي ترسيده است و حالا آن را تعميم مي دهد ، اين نوع ترس غالباً با اضطراب و نگراني همراه است .عامل جنسيت نيز در نوع و ميزان ترس قابل تعمق است . دختران نسبت به پسران ترس بيشتري نشان مي دهند و نوع ترس در آنان نيز فرق مي

كند . دختران بيشتر از مار و موش و سوسك مي ترسند ولي پسران از مورد انتقاد ديگران واقع شدن ترس دارند .علل ترسدرباره ي علل بروز ترس نظريه هاي متعددي بيان شده است كه در اينجا نيازي به توضيح آنان نيست و فقط به اين عبارت بسنده مي كنيم كه ترس حاصل يادگيري است ، يعني كودك مي آموزد كه از اشياء و اشخاص و فرصتهاي ترسناك در زمينه هاي مختلف بترسد و اين يادگيري ممكن است به صورت شرطي شدن كلاسيك ، شرطي شدن عامل ، يادگيري مشاهده اي و تقليد باشد .درمان ترس از طرف والدين و مربيان اين سؤال مطرح است كه براي از بين بردن ترس در كودكان چه بايد كرد ؟مكاتب مختلف براي درمان ترس شيوه هايي را اعمال مي كند كه علي رغم تفاوت ظاهري آشكار ، همه ي آنها به سه اصل تحليل ، تبيين و پيشنهاد توجه دارند و ما در اين سه شيوه از پر كاربردترين شيوه هاي درمان ترس را ارائه مي دهيم .1- شيوه ي حساسيت زدايي نظامدار :در اين شيوه چندين موقعيت ترس آور كه شدت ترس از آنها به تدريج افزايش مي يابد ، فراهم مي شود ، سپس از شخص مي خواهند كه اين ترس آور را يكي پس از ديگري نظاره كند .در اين موقع مشاهدات وي با رهايي از فشار ( relaxation  ) يا واكنشهاي ديگري كه با ترس توافقي نداشته باشد ، قرين مي شود تا بتوان ترس آورترين صحنه را به راحتي مشاهده كرد .اين روش در كاستن ترسهاي بزرگسالان مؤثر بوده است ، اما علي

رغم توصيه استفاده از اين روش براي كودكان هنوز هم حمايت كامل به عمل نيامده است .2- شيوه ي مدل سازي :اولين گزارش درماني از شيوه ي مدل سازي ، درمان ترس پيتر از اجسام پشمالو توسط جونز مي باشد . اين روش از پر كاربردترين شيوه ي رفتاري مدل سازي است .شيوه ي مدل سازي نشان داده است كه مي تواند براي كنترل شرايط ، بسيار خوب عمل كند و در مورد گروههاي سني نسبتاً بيشتري به كار آيد .هر چند به نظر مي رسد مشاهده ي يك مدل واحد ، در كاستن از ترس مؤثر باشد اما مشاهده مدلهاي چندگانه و استفاده از محركهاي ترس آور گوناگون در كارورزي ، احتمالاً به كارايي روش مي افزايد ." مدل سازي همراه " ( مدل سازي و شركت در برنامه ) روش ديگري از مدل سازي است . در اين روش كودك ترسو ضمن مشاهده ي صحنه ي ترسناك كه با پيشروي تدريجي همراه است سرانجام به مدل مي پيوندد . مثلاً براي درمان كودكاني كه از آب مي ترسيدند فيلمي را به آنها نشان دادند كه در آن سه پسر بچه همسال ( مدلها ) كه از آب مي ترسيدند به انجام كارهايي مانند شركت در امتحان شنا مشغول بودند ، مدلهاي داخل فيلم در انتها بر ترس خود غلبه مي كردند ، يعني به تدريج در طول فيلم ترس آنها كاهش مي يافت و فيلم سرانجام نشان مي داد كه آنها با شادي در استخر مشغول بازي هستند . بلافاصله پس از مشاهده ي فيلم ، پژوهشگران كودكان را در يك مرحله اي

ده دقيقه اي شركت در برنامه به استخر مي بردند و كودكان را تشويق مي كردند تا به فعاليت هايي بپردازند كه در آزمون شنا معمول است .اين شيوه يكي از شيوه هاي درماني مؤثر شناخته شده است .3- شيوه ي شناختي درماني :برخي از پژوهشگران براي درمان ترس كودكان به مطالعه ي تأثير باورها و شناخت پرداخته اند و كار اين پژوهشگران با موفقيت همراه بوده است .در اينجا نمونه اي از اين تلاشها را كه در زمينه ي درمان ترس كودكان كودكستاني از تاريكي است اشاره مي كنيم .در اين تحقيق كودكاني را كه از تنها بودن در يك اتاق تاريك به مدت سه دقيقه هراس داشتند به سه گروه " شايستگي " ، " محرك " و " كنترل " تقسيم كردند . پژوهشگر كودك تنها را به داخل اتاق تاريك مي برد . اتاق مجهز به دستگاه تنظيم جريان برق بود و كودك را قادر مي ساخت روشنايي اتاق را تنظيم كند . كودك همچنين مي توانست با استفاده از دستگاه ارتباط داخلي هر زمان كه بخواهد پژوهشگر را به داخل اتاق بخواند . پژوهشگر اتاق را ترك و براي آنكه بداند كودك چه مدت مي تواند تاريكي را تحمل كند ، زمان خروجش از اتاق را ثبت مي كرد . به دنبال اين پيش آزمون ، به كودكاني كه در وضعيت " شايستگي " جاي گرفتند آموخته شد تا جمله هايي مانند " من پسر ( يا دختر ) شجاعي هستم " ، " من مي توانم مراقب خودم باشم " را با خود تكرار كنند و به كودكان گروه

" محرك " جمله هايي مانند " بودن در تاريكي تفريح خوبي است " آموزش داده شد . منظور از آموزش چنين جمله هايي اين بود كه نيروي بالقوه ي ترس از تاريكي در آنان كم شود . به آنهايي كه در گروه " كنترل " بودند ، جملات نامربوطي مانند : " علي يك بره دارد " آموخته شد . در آزمون نهايي كه بلافاصله پس از كارورزي انجام شد ، كودكاني كه تكرار جمله هاي " شايستگي " را آموخته بودند ، بهبودي نشان دادند . اين بهبودي نشان داد كه در برخورد با محرك ترس آفرين ، برخي تعديل ها صورت گرفته است .2- نگراني     Worryوقتي انسان آنچه را كه احتمال دارد رخ دهد به طور غير منطقي و اغراق آميز بزرگ كند ، نگراني ايجاد مي شود . يعني نگراني برخلاف ترس واقعي بر اثر يك محرك خارجي به وجود نمي آيد بلكه شكل تخيلي ترس است .متداولترين نگراني هاي كودكان الف - نگراني هاي خانوادگي : اين نگراني در مورد سلامت و امنيت اعضاي خانواده و نگراني در مورد سرزنش و احتمالاً تنبيه شدن به وسيله ي والدين است .ب - نگراني هاي مدرسه اي : اين نگراني ها كه با بزرگتر شدن بچه ها بيشتر مي شود ، معمولاً شامل دير رسيدن به مدرسه ، مردودي در امتحان ، سرزنش و تنبيه شدن توسط معلم و عقب ماندن از بچه هاي ديگر است .تجربه ي نگراني در بين دختران بيشتر از پسران مي باشد .3- اضطراب    Anxietyاضطراب حاصل نگراني هاي شديد مي باشد . اضطراب عبارت از يك ناراحتي

دردناك ذهني درباره ي پيش بيني يك تهديد و يا ناخوشي در آينده است .ترس  ________  نگراني  _________  اضطرابفرد مضطرب نسبت به شايستگي ها و عملكرد خويش فوق العاده نگران است و رفتارهاي عصبي ( ناخن جويدن ) ، اختلال هاي مربوط به خواب و ناراحتي هاي جسمي ( درد معده ) از خود بروز مي دهد و معمولاً احساس درماندگي در يافتن چاره و راه حل نگراني مي كند .فرق اضطراب و ترس :گرچه اضطراب از ترس و نگراني ناشي مي شود ، ولي تفاوتهايي با آنها دارد .اولا ً - اضطراب از ترس مبهم تر است .ثانياً - ترس از يك محرك در زمان حال ناشي مي شود . در صورتي كه فرد مضطرب ، اغلب از علت اضطراب خويش اطلاع ندارد .     فرق اضطراب و نگراني :اضطراب علي رغم آنكه مانند نگراني بيشتر معلول تخيل است ولي با آن تفاوتهايي نيز دارد .اولاً - نگراني مربوط به موقعيت هاي خاصي مي شود مانند : امتحانات و مشكل مالي ، در صورتي كه اضطراب يك حالت عاطفي تعميم يافته است .ثانياً - نگراني در مورد مشكلات عيني است ولي اضطراب ناشي از يك مشكل ذهني مي باشد .عوامل ايجاد كننده ي اضطراب قبل از بحث در مورد عوامل ايجاد كننده ي اضطراب ، بايد متذكر شويم كه اضطراب به ميزان كم همانند ترس غالباً اثرات سازنده دارد و به عنوان محركي براي خلاقيت ، حل مسائل و فعاليت مؤثر است ولي اضطراب غير طبيعي باعث از كار افتادگي ، بي قراري و ناراحتي فرد مي گردد .اضطراب ، در خانواده هاي كوچك ،

گروههاي اجتماعي مرفه و پر درآمد ، كودكان بزرگتر خانواده ، محافظت زياد والدين ، همانند سازي با والدين مضطرب ، رقابت با خواهران و برادران و نيز در خانواده هايي كه نگران اعمال كودك خويش هستند بيشتر مشاهده مي شود . ظاهر شدن اضطراب در كودك تدريجي است و توصيه شده است تا رسيدن كودك به سه سالگي ، در مورد تشخيص آن اقدامي صورت نگيرد .نشانه هاي اضطراب الف - نشانه هاي مستقيم اضطراب :1-    وضع قيافه و ظاهر مضطرب كودك 2-    خواب كم و شكايت از بي خوابي3-    تكرار ادرار 4-    تهوع و استفراغ5-    سردرد ب - علائم غير مستقيم اضطراب :1-    رجعت مانند ترس از خوابيدن به تنهايي در اتاق 2-    علائم بدني مانند : كم شدن اشتها و گاهي پرخوري ( بيشتر در حالت افسردگي ) ، شكايت از درد پا و شكم3-    علائم رواني مانند : ترس ، وسواس ، هيستري تبديلي ، ترس از تاريكي 4-    امتناع از مدرسه رفتن 5-    بي اختياري ادرار به خاطر همبستگي بيشتر به مادر و انتظار بيش از حد والدين از كودك و عدم توانايي كودك در برآورده كردن جاه طلبي هاي والدين .انواع رفتار افراد مضطرب 1-    ناراحتي خود را در درون مي ريزند و ناراحتي خود را تشديد مي كنند .2-    ناراحتي خود را بيرون مي ريزند و با اين كار توجه و دلسوزي ديگران را جلب مي كنند .3-    گناه را به گردن افراد ديگري مي اندازد و از احساس بي كفايتي و ناامني خود را مي رهاند .اشكال بيان اضطراباضطراب در حالت معتدل تر ممكن است به صورت

رفتارهايي چون افسردگي ، حساسيت شديد و عصبانيت ، نا آرامي و بي قراري ، بي خوابي و خواب ناراحت ظاهر شود و در موارد شديدتر به صورت احساس گناه تجلي مي نمايد .كودكان براي مقابله با اضطراب معمولاً از وسايل دفاعي استفاده مي كنند كه از مهمترين آنها مي توان به كناره گيري ، رجعت ، انكار كردن ، سركوبي ، فرافكني اشاره نمود .در درمان نگراني و اضطراب از شيوه هاي درمان رايج در ترس استفاده مي كنند . دارو درماني نيز از شيوه هاي رايج در درمان اضطراب مي باشد . ( مخصوصاً در اضطرابهاي نوروتيك )4- خشم     Angerخشم يك واكنش عاطفي اكتسابي است كه كودك جهت جلب توجه و رسيدن به اميال خود از آن استفاده مي كند .چگونگي ابراز و شدت و فراواني خشم بستگي زياد به روشهاي تربيت كودك و نوع انضباط حاكم بر محيط خانه و مدرسه دارد .علل خشم 1-    ايجاد محدوديتهاي جسمي و حركتي براي كودكان كه از طريق ديگران و يا بر اثر ناتوانايي هاي خود كودك ايجاد مي شود . 2-    ايجاد و مانع در رسيدن كودك به خواسته ها ، برنامه ها و هدفهايش .3-    ايجاد مانع در فعاليتهاي در جريان كودك .4-    مجموعه ناراحتي هايي كه موجب ناكامي كودك مي شود .5-    سرزنش كردن كودك به خاطر كاري كه انجام نداده است .6-    مقايسه ي نامناسب بين كودك با ديگران و ايراد گرفتن دائم از آنان مخصوصاً در كودكان بزرگتر .  علائم و نشانه هاي خشم خشم در كودكان از طريق دعوا كردن ، لگد زدن ، سنگ پراني و اذيت و

آزار كردن بروز مي كند ولي به تدريج كه رد بزرگتر و اجتماعي تر مي شود ، واكنش هاي خشم نيز جنبه ي اجتماع پسند تر پيدا مي كند و فحش دادن ، مسخره كردن ، قسم خوردن و بي ادبي و انتقاد كردن جايگزين واكنشهاي قبلي مي گردد .واكنش كودك خشمگين با عوامل و محركهاي ايجاد كننده ي خشم در كودك تناسب ندارد و معمولاً شديدتر از آن مي باشد .5- پرخاشگري    Aggressionعده اي از دانشمندان پرخاشگري را غريزه ي ذاتي دانسته اند كه براي بقاء موجود ضروري است .طبق اين نظريه ، بعضي از محركها به طور ذاتي به وجود مي آيند و سبب ظهور رفتار پرخاشگرانه مي شوند كه در انواع مختلف موجودات تظاهرات متفاوت دارد . جنس موجودات نيز در تمايلات پرخاشگرانه تأثير دارد . معمولاً جنس نر پرخاشگرتر از جنس ماده است .عده اي نيز پرخاشگري را ناشي از عوامل رواني و محيطي دانسته اند و عامل اصلي ايجاد كننده ي پرخاشگري را ناكامي معرفي كرده اند .از عوامل مؤثر ديگر در ايجاد پرخاشگري عبارتند از : وجود مدلهاي پرخاشگرانه در محيط ، مشاهده ي حالت پرخاشگرانه ساير اطفال و تقليد اين حالات ، ميزان اضطراب و گناه كه با آشكار نمودن تظاهرات خصمانه همراه باشد ، در خانواده هاي سختگير كه تنبيه بدني را اعمال مي كنند ، تشويق رفتار پرخاشگرانه و بالاخره والدين مطيع كه كودكان پرخاشگر به بار مي آورند .ميزان پرخاشگري بر حسب زمان ، مكان و موقعيت كوك تغيير مي كند . مثلاً ميزان آن در زمان خستگي و گرسنگي و خواب آلودگي شديدتر است

، يا در حضور آشنايان بيشتر بروز مي كند . سطح پرخاشگري ميان سه تا پنج سالگي به حداكثر خود مي رسد . توقعات اجتماع نيز در شكل ، سبك ، ميزان و شدت پرخاشگري اطفال مؤثر است .در اكثر جوامع نه تنها به پسران اجازه ي پرخاشگري داده مي شود ،بلكه غالب والدين پسرهايشان را به زد و خورد با كودكان ديگر تشويق مي كنند . در صورتي كه براي دختران ، ظرافت و لطافت پسنديده تر تلقي مي شود .نيرومندي جسماني كودك و موفقيت اجتماعي خانواده نيز در تنوع تظاهرات پرخاشگرانه مؤثر هستند .علائم ظاهري پرخاشگري رفتار پرخاشگرانه به صورت رفتار خصمانه و به منظور ايجاد ضرب و جرح به فرد ديگر و به صور مختلف مانند : كتك زدن ، لگد زدن ، از بين بردن لوازم و وسايل ، نزاع كردن ، آزار دادن ، فحاشي و انجام ندادن خواسته هاي ديگران در كودكان ظاهر مي شود .6- حسادت   Jealousyحسادت يك واكنش طبيعي است كه كودك در برابر از دست دادن محبت واقعي ، فرضي يا تهديد به آن از خود نشان مي دهد .علائم باليني واكنش حسادت در بين كودكان كوچكتر و بزرگتر متفاوت است . در بين كودكان كوچكتر واكنش حسادت به طور مستقيم يا غير مستقيم بروز مي كند .واكنش مستقيم شامل لگد زدن ، گاز گرفتن ، ناخن كشيدن ، كتك زدن رقيب و يا شخصي است كه كودك آرزوي جلب توجه و محبت بيشتر او را دارد .واكنش غير مستقيم ، شامل رجعت به رفتار كودكانه چون شب ادراري ، انگشت مكيدن ، جلب توجه يا

ترسهاي تازه ، دل بهم خوردگي ، خرابكاري ، بدزباني و فحاشي و گاه ابراز محبت غير عادي است .واكنش كودكان بزرگتر ، پاسخهاي حسادت آميز متنوع تر و غير مستقيم تر است . از جله واكنشهاي رايج بين اين قبيل كودكان ، پرخاشگري در مدرسه ، زمين بازي ، آزار رساندن به بچه هاي كوچكتر و حيوانات ، خرابكاري ، مخالفت كردن ، بد خلقي ، بي ادبي ، شكايت كردن ، ناديده گرفتن ديگران ، دروغگويي ، تقلب ، به كار بردن كلمات زشت و بدگويي ديگران مي باشد .علل :حسادت اغلب محصول موقعيت خانوادگي به ويژه نگرش مادر و روشهاي انضباطي اوست لذا مادران بايد از توجه زياد و كم نسبت به فرزندان خويش احتراز جويند و از به كار گرفتن شيوه هاي انضباطي ناهماهنگ و نا همخوان كه هر دو از عوامل تشديد كننده ي حسادت هستند بپرهيزند .7- انزوا طلبي    Seclusiveكودكان انزوا طلب كودكاني هستند كه بر حسب احتياجات دروني خود رفتار مي كنند و نسبت به مسائلي كه غير از خواب و خيال و رؤياهاي شخصي آنها باشد بي اعتنا هستند .چنين كودكاني معمولاً در خود فرو مي روند . در ايجاد سازگاري با واقعيت هاي دنياي خارج بيشتر متمايل به انزوا طلبي هستند ، در رؤياهاي خود راه مبالغه را طي مي كند .البته اين بي اعتنايي را نبايد خيلي هم عميق تصور كنيم ، زيرا در اكثر موارد اين قبيل كودكان هيجان پذيري شديدي نشان مي دهند و علت اينكه گوشه گيري مي كنند ترس از برخورد با واقعيات است . تعدادي از روان شناسان رفتار كودكان

منزوي را يك رفتار عادي براي دوران كودكي تلقي مي كنند و حتي با توجه به اينكه اين قبيل كودكان هيچگونه ناراحتي براي كودكان و شاگردان خوب و آرام قلمداد مي گردند و به عنوان سرمشق و الگو براي ساير كودكان معرفي مي شوند ، در صورتي كه امكان دارد اين كودكان به سبب ناراحتي ناشي از احساس نا امني و بي كفايتي در خود يكي از ناشاد ترين كودكان مدرسه و خانواده باشند و به تدريج به دنياي درون خويش پناه ببرند . تا حدي كه اگر در مورد رفتار غير اجتماعي آنان چاره اي انديشيده نشود ، احتمالاً مساعد ترين وضع را براي ابتلاء به اسكيزوفرني خواهند داشت .سبب شناسي گرچه كودكان منزوي از لحاظ عاطفي و بيان حالات هيجاني مواجه با مشكلاتي مي باشند ولي اين حالت نا متعادل عاطفي را مي توان نتيجه ارتباط با ديگران دانست ، به عبارت ديگر كودك گوشه گير از لحاظ عاطفي و بيان حالات هيجاني مواجه با مشكلاتي مي باشند ولي اين حالت نامتعادل عاطفي را مي توان به نتيجه ارتباط با ديگران دانست ، به عبارت ديگر كودك گوشه گير از لحاظ هيجاني و عاطفي احساس كم و بيش مشابه با كودكان عادي را دارد . منتهي چون نمي تواند با محيط اجتماعي خود ارتباط لازم را برقرار سازد بيان حالت هيجاني و دركي را كه دارد برايش مشكل مي شود . به همين علت در رفتارهاي عاطفي كودك بي اعتدالي به چشم مي خورد و علت اينكه اين قبيل كودكان خشمگين مي شوند آن است كه اطرافيان اصرار دارند كه آنها را از

حالت انزوايي كه دارند ، بيرون آورند .نشانه هاي انزوا طلبياز لحاظ خصوصيات عاطفي و هيجاني ، معمولاً اين قبيل كودكان حالت قهر آشتي ناپذيري دارند ، گاهي اوقات اين حالت قهر تا حدي عميق مي شود كه به هيچ وجه حاضر به قبول ديگران و يا حتي يكي شدن با گروهها نيستند . در اين مواقع است كه خشم هاي سريع و شديدي به وجود مي آيد كه گرچه زود گذر هستند ولي همراه با زدن و مضروب ساختن ديگران و يا شكستن و ريختن اشياء و مسائلي است كه در محيط آنها مي باشد . درجه و شدت ناسازگاري كودكان با هم متفاوت است . اين قبيل افراد معمولاً در فعاليتهاي جمعي مواجه با شكست مي شوند ولي در كارهاي انفرادي يا حتي دروس مشكل پيشرفتهاي قابل توجهي دارند و در مورد انتخاب شغل بيشتر مشاغلي را كه جنبه ي كار فردي دارد مانند منجمي يا كتابداري ترجيح مي دهند . درمان توجه به اين واقعيت كه عده اي از كودكان گوشه گير به بزرگسالان ناشاد و بي لياقت از نظر اجتماعي تبديل خواهند شد . به تنهايي دليل كافي براي توجه به اين مشكل است .در درمان اين قبيل كودكان برخي از دست اندركاران تلاشهايشان را بر پيشينه و پيامدهاي روابط متقابل ضعيف با دوستان و همسالان تقويت شود ، مؤثر خواهد بود .مدل سازي - تعدادي نيز نمايش فيلمهاي تهيه شده از مدلها به كودك منزوي را مؤثر مي دانند . در اين روشها گرچه تلاش از طرف بزرگسالان اعمال مي شود ولي براي انتخاب مدل از كمك همسالان كودك بهره

گيري مي شود ( تجربه ثابت كرده است كه همسالان مي توانند براي رفتار مورد نظر بهترين مدل باشند . )يك معلم دلسوز و آگاه بايد سعي كند كودكان منزوي را هر چه بيشتر به فعاليت هاي اجتماعي در مدرسه بكشاند و براي اين كار بايد در آنها ايجاد رغبت و انگيزش نمايد و وسايلي را در نظر بگيرد كه آنها را نسبت به واقعيت و درك آن متمايل سازد ، براي اين كار بايد به هر وسيله ي ممكن از انزوا و گوشه گيري آنها جلوگيري كند و اين عمل را بايد در دادن يك مسئوليت ساده با توجه به توانايي هاي كودك يا يك تجربه ي موفقيت آميز در يك فعاليت گروهي آغاز بسيار خوبي است و كودك نياز دارد احساس كند كه عضو با ارزش يك يا چند گروه است . موفقيت در يك عمل مخصوصاً در حضور جمع در كودك اعتماد به نفس ايجاد مي كند و در نگرشهاي كودكان ديگر نسبت به او تغييراتي حاصل خواهد شد .در مراحل عميق تر از درمان دارويي استفاده مي كنند . درمان با انسولين مؤثر است و تعداد ي نيز از شوك الكتريكي استفاده كرده اند . 8- زود رنجي     Tcuchyزود رنجي يكي از مشكلات رفتاري رايج بين كودكان دبستاني است . حساسيت زياد كودكان به تأييد و تكذيب اجتماعي در اين دوره زود رنجي را در او آشكار مي سازد .علل زود رنجيزود رنجي تا حدودي مربوط به تمايل كودك به پذيرش اجتماعي است . علاوه بر اين زود رنجي شيوه اي مؤثر براي جلب موافقت و تسليم والدين است . كودك

به تجربه كشف مي كند كه براي رسيدن به هدف خويش ، دعوا و مرافعه و منفي گرايي سلاحهاي مناسبي نيستند و كمتر به نتيجه مي رسند ، در حالي كه زود رنجي باعث مي شود تا والدين از اينكه كودك خويش را آزرده اند ، احساس گناه كنند و در نتيجه سعي نمايند تا كارها را مطابق ميل او انجام دهند ( استفاده از اصل جايگزيني ) . اوج زود رنجي در پسران تا 11 سالگي و در دختران تا دوره ي بلوغ مي باشد .اكثر كودكان از مزاياي زود رنجي آگاهي دارند و تا زماني كه بتوانند از آن در رويارويي با موقعيت هاي تعارض انگيز استفاده كنند ، زود رنجي باقي خواهد ماند . كاربرد زود رنجي بيشتر در خانه است و كمتر در بيرون از خانه از آن استفاده مي كنند .ناهنجاري هاي ناشي از ناسازگاري اجتماعيناسازگاري اجتماعي بسيار متنوع است و در جوامع مختلف نيز متفاوت است و ما در اينجا فقط به ذكر تعدادي از آنها كه در اكثر جوامع مشاهده مي شود ، اكتفا مي كنيم .1- بي قراري     Restlessnessبي قراري حالتي است كه در آن يك سري حركات و رفتارهاي نامتجانس و ناجوري در كودك ديده مي شود و علاوه بر آن از لحاظ شخصيتي نيز نوعي ناهماهنگي به وجود مي آيد و كودك در آن واحد گويي تحت تأثير افكار متضاد قرار مي گيرد ، معمولاً نيروي انگيزش و قدرت اراده ي اين گونه كودكان ناكافي است و از لحاظ عاطفي نيز زياد هيجان پذيري دارند .بي قراري را نبايد يك بيماري تلقي كرد ، بلكه

به آن به عنوان يك خصوصيت رفتاري يا علامت بيماري بايد نگاه كرد . بيماري اصلي عبارت از نارسايي و عدم توانايي در كنترل عادي و حفظ يك رفتار است و بي قراري نشانه ي اين بيماري است . اين قبيل كودكان به مدت زياد نمي توانند تمركز دقت داشته باشند و در نتيجه قادر نيستند فعاليتي را به طور مداوم انجام دهند ، زود خسته مي شوند و نبايد از آنان انتظار پشتكار داشت .علائم باليني علائم باليني بي قراري را از سه جنبه ي حركتي ، رواني و عاطفي مي توان مطالعه نمود .الف - جنبه هاي حركتي :معمولاً در اين كودكان نوعي عقب ماندگي حركتي مشاهده مي شود ، مثلاً كودك 10 ساله 2 تا 3 سال عقب ماندگي حركتي نشان مي دهد . كودك بي قرار نمي تواند اعمال و حركات خود را سازمان بخشيده ، به طور منظمي آنها را در فعاليت هاي حركتي خود به كار برد .كودك بي قرار نمي تواند آرام بگيرد ، به همه چيز دست مي زند و موجود بي نظمي مي شود . در حركات خود ناشيگري نشان مي دهد و از تطابق حركات باز مي ماند . در چهره ي اين قبيل كودكان و يا در اندامهايشان هميشه بسياري حركات بي فايده وجود دارد .غالباً مي توان اين علائم نارسايي حركات را در انقباض و انبساط پاره اي قسمتهاي اختصاصي مشاهده كرد . كودك معمولاً نمي تواند اين انقباض و انبساط را به طور دلخواه به وجود آورد .در همين زمينه حركتي سه علامت مشخصه وجود دارد : يكي همان حركات اضافي قسمتهاي

مختلف بدن ( تيك ها ) هستند و ديگري دشواري هاي تكلمي و لكنت زبان و سومي شب ادراري كه هر يك جداگانه در فصل هاي مربوط شرح داده خواهند شد ولي آنچه قابل ذكر است ، اين است كه در همه ي اين حالات نارسايي دستگاه حركتي غير قابل انكار است .نتايجي كه از اين حالات كودك حاصل مي شود در وهله ي نخست اين است كه اطرافيان به هيچ وجه تاب تحمل او را ندارند و از حضور او در رنج هستند . در مرحله ي بعدي وجود اين قبيل كودكان موجب مي گردد كه چه در داخل منزل و چه در محيط مدرسه و به طور خلاصه هر جا كه باشند وضعيت رواني خاصي به وجود آيد كه عصبانيت بهترين معرف آن خواهد بود .ب- جنبه هاي رواني :جنبه ي ررواني بي قراري را مي توان در كمبود دقت و كمبود قواي ذهني جستجو كرد . معمولاً كودك بي قرار به سهولت از يك موضوع به موضوع ديگري مي پردازد ، فكر و حواس او لاينقطع به سوي چيزهايي كه تازه در معرض ديد او قرار مي گيرند معطوف مي شود ، از لحاظ فعاليت ذهني پراكندگي دارد ، خيلي زود خستگي پذيري ذهني از خود نشان مي دهد و در نتيجه اكثر اين كودكان در مدرسه كمتر مي توانند پيشرفت تحصيلي داشته باشند . حالت حركت و بي قراري زياده از حد اين كودكان سبب مي شود كه از طرف اولياء مدرسه به عنوان شاگرد بد و بي انضباط معرفي شوند و در اكثر موارد از كلاس اخراج گردند .اندازه گيري

هاي عيني نشان داده است كه بين توفيق تحصيلي اين كودكان و هوش واقعي آنان تفاوت قابل ملاحظه اي به چشم مي خورد .معمولاً اين قبيل كودكان را تنبل مي نامند ، در حالي كه بيشتر از آنكه تنبل باشند خستگي پذيري دارند . هر چه بزرگتر مي شوند حالت بي قراري بيشتر مشاهده مي شود ، شغل خود را مرتب عوض مي كنند ، در اكثر موارد به مواد مخدر يا الكل روي مي آورند و دوستان ناباب پيدا مي كنند و بالاخره به بيمارستان هاي رواني يا محاكم دادگستري كشيده مي شوند . در بين جوانان بزهكار نيز افراد بي قرار ديده مي شوند . آنها دوست دارند جابجا شوند ، به مسافرت بروند ، در نيروي دريايي و ارتش استخدام شوند ، ولي به علت مقررات خشك نظامي از آنجا نيز فرار مي كنند .ج - جنبه ي عاطفي :از نظر عاطفي و هيجاني متعادل نيستند و به خصوص نمي توانند هيجانات خود را كنترل كنند . بسيار احساساتي هستند ، عكس العمل شديد عاطفي از خود نشان مي دهند ولي در عين حال حتي به آنچه كه عشق مي ورزند يا دشمني نشان مي دهند ، ثبات و پايداري ندارند . خيلي زود به چيزهاي نو علاقه مند مي شوند ، به اشخاص تازه وارد مي پيوندند ، ولي خيلي زود از علاقه مندي و دوستي خود دست برمي دارند ، گاه بي جهت دچار بحران هاي غم و اندوه مي شوند و يا عصبانيت و خشم از خود نشان مي دهند ، بالاخره هر جا مواجه با مخالفت شديد شوند

، عصبانيت و خشم خود را به منتهي درجه آشكار مي سازند .رفتارهاي همراه بي قرارييكي از رفتارهاي بارز اين افراد كه نسبتاً زياد هم ديده مي شود ، فرار از مدرسه است و گاهي اين فرار تنها به فرار از مدرسه ختم نمي شود ، بلكه به شكل غيبت و فرار چند روزه از منزل و محيط زندگي عادي درمي آيد و اكثراً دلايلي كه براي توجيه فرار خود ذكر مي كنند بسيار ناچيز و غير معقول است .در رفتار افراد بي قرار دزدي و دله دزدي زياد ديده مي شود . اين دستبردها از محيط خانوادگي و مدرسه و مغازه ها شروع مي شود و انگيزه ي اين عمل را گاه فقط فايده ي آني از شيئي مورد نظر و گاهي جبران ظلم و ستم اطرافيان و بالاخره زماني سهولت انجام دزدي ذكر مي كنند . در مراحل ديگر به خودكشي و يا لااقل رفتارهاي تهديد آميز در اين زمينه برخورد مي كنيم . علت اقدام به خودكشي غالباً بسيار سطحي و بچه گانه است و معمولاً بدون فكر قبلي و تهيه ي مقدمات انجام مي گيرد . بيشتر اين قبيل رفتارها را بايستي به حساب بي كفايتي و عدم كنترل هيجانها گذاشت .اندكي بعد در دوره ي نوجواني و جواني به افراد بي قرار برخورد مي كنيم كه داراي شخصيت هاي نامتعادل هستند و نا آرامي آنها از لحاظ انتخاب شغل و يا انتخاب محل زندگي و مسكن به خوبي به چشم مي خورد .علت :درباره ي علت وجود حالات بي قراري روان شناسان معتقدند كه همه ي بي قراري ها يكسان

نيستند و تحت شرايط واحدي به وجود نمي آيند . به همين جهت از لحاظ سبب شناسي مي توان سه نوع بي قراري تشخيص داد :الف - بي قراري هاي فرعي :علت انتخاب كلمه ي فرعي براي اين نوع بي قراري ها اين است كه بيماري معيني خواه به صورت حاد يا مزمن موجبات بروز بي قراري را فراهم مي آورد ولي بعد از آنكه بي قراري به وجود آمد ولو اينكه علت اصلي از بين برود ، بي قراري باقي مي ماند و به شكل مزمن در مي آيد ، به عنوان مثال مي توان از صدمه هايي كه به سيستم عصبي مركزي وارد مي شود ياد كرد . اين صدمه ها به نوعي حالت تطابق و تعادلي را كه معمولاً در سيستم عصبي وجود دارد به كمك آن حركات ما هماهنگي پيدا مي كند از بين مي برد و در نتيجه عدم هماهنگي حركات حاصل مي شود و يا به عنوان مثال اگر در دوره ي بارداري و يا به موقع تولد ضربه اي به كودك وارد شود ، يا دچار بيماري هاي عفوني گردد ، اين حالت به وجود مي آيد . در دوره ي كودكي نيز گاهي اوقات بيماري هايي نظير سرخك يا سياه سرفه و يا بيماري مننژيت مي تواند همين بي قراري ها را به وجود آورد . بالاخره بايستي نقش هورمون هاي ترشحه از غدد ترشح داخلي را ياد كرد . به طور مثال ترشح زياده از حد تيروئيد عامل ايجاد ناهماهنگي هاي حركتي و در نتيجه بي قراري است .ب - بي قراري هاي محيطي :در اين

نوع بي قراري ها عامل اساسي محيط زندگي كودك است . شرايط خانوادگي نا مساعد چه از لحاظ اجتماعي و چه از لحاظ عاطفي و اقتصادي گاه موجب مي شوند كه كودكان حالت تعادل خود را از دست بدهند . در خانواده هايي كه هماهنگي فكري بين پدر و مادر وجود ندارد و يا كودك به خود واگذاشته شده است و يا كمبودهاي عاطفي به شكل حادي وجود دارند ، در كودكان نوعي بي قراري حركتي ، رواني به وجود مي آيد . گاهي اوقات سازمان خانواده در ايجاد اين نوع ناراحتي ها دخالت دارد ، به عنوان مثال در خانواده اي كه پدر يا مادر دچار الكل هستند و رفتارهاي خشني دارند و يا پدر و مادر از يكديگر جدا شده و با هم خصومت مي ورزند ، بسياري موارد بي قراري در كودكان ديده شده است .گاهي احتياج به اينكه اين موارد براي ناآرامي وجود داشته باشند ، نيست . مثلاً ديده شده است كه در خانواده اي پدر غالباً از محيط خانوادگي دور است ( به علت بيماري ، محكوميت يا شغلي كه دارد ) كودكان علائم و نشانه هاي بي قراري را از خود بروز مي دهند . بديهي است كه در اين قبيل موارد بعد از آنكه تعادل خانوادگي به وضع اوليه درآمد مشكلات رفتاري كودكان بهبود مي يابد .گاهي اوقات ممكن است هم پدر و هم مادر در خانواده باشند ، ولي كودك احساس سرپرستي هيچكدام را نكند . به عبارت ديگر تنبيه و تشويقي در كار نباشد ، در اين مورد نيز با رفتارهاي نامتعادل برخورد مي كنيم

.مورد ديگر كودكاني هستند كه توسط پدربزرگ و مادر بزرگ تربيت مي شوند كه در اين صورت نظمي در تربيت كودكان آنطور كه پدر و مادر مي توانند رعايت نمي شود و در نتيجه كودك ضمن سوء استفاده از اين محيط تربيتي ، رفتارهاي نامتعادلي را نشان مي دهد و بالاخره نمونه ها و سرمشق هايي كه در دسترس كودكان قرار مي گيرند ، مي توانند كودكان را دچار كج رفتاري و بي قراري بكنند .ج - بي قراري هاي ارثي :مواقعي نيز بي ثباتي حركتي به خاطر اين است كه فرد از لحاظ ارثي زمينه ي مساعدي براي بي ثباتي و نا آرامي دارد و اين بي ثباتي ها گاه نتيجه ي وضع عاطفي و گاه زاييده ي كيفيت رشد عقلي آنها است و مهمترين اين گروهها عبارتند از :1-    گروه كودكان هيجاني : كه نيمي از افراد بي قرار را تشكيل مي دهند . اين كودكان همچنان كه از اسم گروه آنها پيدا است خيلي زود به هيجان مي آيند و كنترل هيجان را نيز ندارند .2-    گروه كودكان عقب مانده ي ذهني : در حقيقت خستگي پذيري علت اصلي بي ثباتي آنها است .3-     گروه كودكان منزوي : اين كودكان معمولاً در خود فرو مي روند ، از جمع گريزانند ، زود خشمگين مي شوند ، قهر مي كنند و در رفتار خود با گروه سردي و بي ميلي نشان مي دهند ، در حقيقت بي قراري اين قبيل كودكان در حدي به عدم يادگيري اجتماعي آنها مربوط مي شود .4-     گروه كودكان نامتعادل و تحريك پذير : اين كودكان نيز ثبات

رواني و حركتي ندارند و نامتعادل بودن خود آنها موجب بي قراري رفتارهايشان را فراهم مي سازد .5-     گروه كودكان كج رفتار : معمولاً اين گروه از كودكان بي قرار نفوذ ناپذير و از لحاظ هيجاني آرام ديده مي شوند ولي در عين حال فشارهاي رواني و هيجان هايي را كه دارند نمي توانند كنترل كنند و يا از بروز آنها جلوگيري نمايند .درمان :دارو درماني : چنانچه متذكر شديم بي قراري علامت بيماري است نه خود بيماري . علي رغم اين امر دارويي هايي از نوع كلسيم و داروهاي آرام بخش را مفيد مي دانند .درمان اصلي بي قراري از طريق تربيت مجدد اين است كه به كودكان بياموزيم چگونه بر خود مسلط شوند ، حركات خود را كنترل كنند و در زندگي نظم و ترتيبي به وجود آورند .براي رسيدن به اين هدفها در مرحله ي اول حركات همراه با آهنگ ورزش و به خصوص تمرين هاي بدني بسيار اهميت دارند . طفل بي قرار بيش از هر كودك ديگري احتياج به هدايت و راهنمايي دارد و براي اين هدايت به مربي و راهنماي شكيبا و بردبار نيازمند است . مربي قبل از هر چيز بايستي نظم حركات را رعايت نمايد . پدران و مادراني كه فكر مي كنند بهتر است كودك را به حال خود بگذارند ، دچار اشتباه هستند . كودك از وراي همين تمرينهاي بدني مي تواند خود را كنترل كند و حركات اندامها و قسمتهاي مختلف بدن را متعادل و هماهنگ سازد . كودكان بي قراري كه به نوعي احساس وابستگي به پدر و مادر يا اطرافيان را از

دست مي دهند به گروه بزرگ بزهكاران و مجرمين جوان مي پيوندند . در واقع زمينه ي عاطفي در اين كودكان از بين نرفته است ولي هر چيز ممكن است آنها را منحرف سازد .2- دروغگويي     Lyingكودك در ابتداي زندگي با توجه به كمبود تجربه و اطلاعات نمي تواند استدلال كند ، زيرا استدلال احتياج به تجربه و آگاهي هاي نخستين دارد . به همين دليل گاهي ملاحظه مي كنيم كه كودك تصورات واهي خود را جانشين استدلال مي كند و از اين رو در گفته هاي او حكم و تفاوت به چشم نمي خورد . اين برتري تصور بر واقعيت امري است فيزيولوژيك و مربوط به رشد است و همزمان با رشد كودك نقصان مي يابد و استدلال جانشين تصور قاطع مي گردد . بنابراين مسأله ي دروغگويي كودكان در يك حد ( معمولاً حدود سنين 4 تا 6 سالگي ) براي همه امري عادي است و مطابق تمايلات سرشتي آنان مي باشد و اطلاق كلمه ي دروغگو براي آنان چندان مناسب نيست .آنچه كه به عنوان رفتار نابهنجار در زمينه ي دروغگويي كودكان مطرح است ، مراحل شديدتري از رفتار دروغگويي كودكان در سنين بالاتر از 6 سال مي باشد .انواع دروغهاي كودكان :1-    دروغ بازي - كه با آن حوادث تخيلي يا بازي را به ديگران مي باورانند .2-    دروغ مبهم - كه از ناتواني كودك در گزارش دقيق جزئيات و يا مطالعه كردن يك مسئله بنا به پيشنهاد و تشويق فرد ديگر ناشي مي شود .3-     دروغ پوچ - كودك جهت جلب توجه ديگران به كار مي برد .4-     دروغ انتقام

جويانه - كه از نفرت ناشي مي شود .  5-     دروغ محدود - كه در نتيجه ي ترس از محدود شدن و ديسيپلينسي و يا تنبيه بدني گفته مي شود .6-     دروغ خود خواهانه - دروغ حساب شده اي است جهت گول زدن ديگران تا كودك آنچه را كه مي خواهد به دست آورد .7-     دروغ عرفي يا وفادارانه - به منظور حفظ و مراقبت از يك دوست .علل :1-    در كودكان كم سن علت دروغگويي جنبه ي خيالبافي و رؤيا انديشي آنان است .2-    اجتناب از ناراحتي و مدرسه و تعقيب3-     جلب توجه ديگران ( به علت كمبود عاطفي )4-     فريب دادن ديگران جهت نفع شخصي5-     به خاطر جاه ومقام و جبران احساس حقارت6-     فشار به گفتن جزئيات دقيق يك امر از طرف بزرگسالان7-     جهت دوري از مورد مخالفت و استهزاء واقع شدن 8-     جهت مخالفت خود از تنبيه يا تهديد به تنبيه ( ترس از مجازات )9-    وجود الگوهاي ناباب در اطراف كودك يا تقليد از دروغگويي والدين در مقابل كودكان دروغگو تعداد ديگري از كودكان هستند كه بي جهت و به دروغ به خود اتهاماتي را مي بندند و در پرونده هاي دادگستري نيز به اين مورد برخورد مي كنيم . به اين گروه از كودكان " دروغ ساز " مي گوييم و بيشتر اين نوع دروغ سازيها در كودكان جنبه هاي جنسي به خود مي گيرد .درمان :جهت درمان كودكي كه دچار دروغگويي است ، بايد ابتدا تجزيه و تحليل دقيقي از لحاظ نوع عواملي كه دروغگويي را به وجود آورده اند انجام دهيم ، سپس علل اصلي دروغگويي را مورد

معالجه و درمان قرار دهيم .در بسياري از موارد كمبودهاي عاطفي علت اصلي دروغگويي كودكان مي باشد . در اين مورد توجه و محبت كردن به كودك چاره ي درد خواهد بود .بهترين شيوه براي پيشگيري اين است كه از همان اول دوران كودكي وقتي كودكي دروغ گفت به او تذكر بدهيم و از تكرار امر جلوگيري نماييم . زيرا اگر كودك به خاطر دروغگويي مورد مؤاخذه قرار نگيرد ، از كار خود هيچگونه احساس گناه و ناراحتي نمي كند و كار خود را نه تنها تكرار مي كند ، بلكه تشديد هم خواهد كرد .بر والدين و جامعه است كه وجدان فردي كودكان را به تدريج تقويت كنند و به جاي كنترل وسيله تنبيه و قانون و مقررات ، كنترل شخصي را جايگزين آنان سازند .3- دزدي     Theft دزدي يعني تصاحب مال ديگري در غياب مالك و بدون اجازه ي او .كودك قبل از سنين دبستاني مفهوم مالكيت را درك نمي كند و دزدي براي او معني ندارد . در سنين 7 و 8 سالگي معمولاً بچه ها در مدرسه اقدام به برداشتن لوازم التحرير از قبيل پاك كن و مداد و تراش مي كنند كه اين كار مارك دزد زد و فقط بايد به آنان تذكر داد كه هر كس مجاز به استفاده از وسايل شخصي خويش است و بدون اجازه ديگران نبايد به وسايل آنان دست زد .علل :1-    احتياج به چيزي كه شخص فوراً نياز دارد ( كمبود تحمل محروميت )2-    همانند سازي با گروه ضد اجتماعي ( اطرافيان )3-    تعليمات نادرست 4-    ترس از مخالفت به پيشنهاد و دزدي توسط

ديگران5-    تظاهرات احساسات بر عليه والدين ضد اجتماعي6-    آزاد كردن احساسات نسبت به والديني كه غايب بوده و يا اينكه از نظر عاطفي ، محبتي ابراز نمي دارند .7-    داشتن اشكال در همانند سازي با پدر و او را موجودي نارسا يا برعكس متهاجم دانستن8-    از دست دادن يكي از والدين 9-    انتقام گرفتن از ديگران10-    مورد تأييد اجتماعي دوستان واقع شدن درمان :ماوراي عمل دزدي هميشه علت و يا انگيزه اي وجود دارد ، بنابراين براي درمان دزدي بايد به شناخت انگيزه هاي حاكم بر رفتار او اقدام نمود . مثلاً اگر دزدي كودك به خاطر گرسنگي اوست بايد حداقل ضروريات زندگي براي رفع نيازهاي اوليه ي او تأمين گردد و اگر براي خريد هديه است بايد راه كسب درآمد مشروع به او آموخته شود و اگر هدف جلب توجه است ، بايد به او محبت كرد . در گروهي كه شرايط محيط خانه و خانواده نامساعد بايد كودك را از خانواده دور كرده و در مدارس مخصوص و يا مؤسسات درماني نگهداري نمود .بايد سعي كرد ارزش كودك را بالا برد و نكات مثبت او را به وي گوشزد كرد . اگر عمل دزدي شرطي شده باشد بايد از بين برد و فرصتهايي براي تخليه ي عواطف كودكان به وجود آورد . در اين زمينه فعاليت هايي چون كارهاي مدرسه ، بازي ، هنر ، نقاشي ، ورزش و به طور كلي فعاليت هاي فوق برنامه مؤثر خواهند بود .اعتراف خواستن از كودكي كه دزدي كرده است و يا تهمت زدن و سرزنش كردن او در حضور ديگران غير عاقلانه و ناصحيح است

.4- تحرك بيش از حد     Hyperactiveمبتلايان به تحرك بيش از حد ، بيش از اندازه اي كه متناسب با سنشان باشد فعاليت مي كنند . مربيان و والديني كه از دست اين كودكان خسته شده اند اظهار مي دارند كه لحظه اي نمي توانند آرام بنشينند ، دائم مي جنبند ، بي قرارند ، هميشه در حال دويدن هستند ، تحرك آنان نيز غالباً با تحرك معمولي تفاوت دارد ، زيرا حركتهاي آنان بيشتر به طور تصادفي ، بي برنامه و بدون هدف صورت مي گيرد . فعاليت بيش از حد از اوان كودكي آغاز مي گردد و هنگام مدرسه رفتن افزونتر شده و مشكل ايجاد مي كند . آمارگران ميزان رواج تحرك بيش از حد را بين 3 تا 10 درصد كودكان مدرسه رو گزارش كرده اند .علائم باليني :1-    رفتار و حركتهاي تصادفي و ناگهاني2-    حواس پرتي3-    اخلال تمركز قواي فكري4-    بي قراري شديد حركتي5-    تحريك پذيري شديد6-    عدم ثبات هيجاني7-    منفي گرايي8-    تخريب ، انهدام و شكستن اشياء9-    رفتار ضد اجتماعي 10-    اختلالات يادگيرياز علائم فوق 8 مورد اولي در مورد كليه ي افراد ديده مي شود ولي مورد 9 و 10 در بعضي موارد مشاهده شده است .اين افراد معمولاً كم خواب نيز هستند و به ظاهر خستگي ناپذير به نظر مي رسند ، به قدر كافي تمركز حواس ندارند و قدرت توجه آنها كم است ، مدت زيادي نمي توانند به تماشاي تلويزيون بنشينند ، دائماً از كاري به كار ديگر مي پردازند ، به دستورالعمل هاي مدرسه و تكاليف آن توجه ندارند .از معيارهاي تشخيص اين بيماري علاوه بر

فعاليت بيش از حد و نارسايي توجه و حواس پرتي معيار بي اختياري نيز ذكر شده است .منظور از معيار بي اختياري اين است كه كودك بدون تفكر اقدام به عمل مي كند . مثلاً يك دفعه بدون توجه به اتومبيل ها به وسط خيابان مي دوند ، خود را از پنجره به پايين پرت مي كنند . بدون اينكه قادر به شنا كردن باشند خود را به داخل استخر پرت مي كنند .اغلب بدون علت اشياء را مي شكنند و يا ديگران را كتك مي زنند . بعضي ها حيوانات را اذيت كرده و حتي ممكن است آنها را بكشند .امروزه تعدادي از روانشناسان به فعاليت بيش از حد كودكان به ديده ي يك سندروم نگاه مي كنند و به آن سندروم جنب و جوش بيش از حد مي گويند .از نشانه هاي ديگر اين كودكان اين است كه مدت زيادي نمي توانند روي صندلي قرار بگيرند . در كلاس و اتوبوس و سينما از جايشان بلند مي شوند و بدون هدف راه مي روند ، سر ميز غذا قرار ندارند ، بعضي ها زياد حرف مي زنند ، بازي آنها بي سر و سامان است و هر لحظه به يك بازي مي پردازند .سبب شناسي :  علل تحرك بيش از حد در كودكان مختلف ممكن است متفاوت باشد ، ولي مهمترين علل شايع به شرح زير است :الف - ضايعه ي مغزي : سالهاست اين فرضيه كه نقص كار دستگاه عصبي موجب تحرك بيش از حد كودكان مي شود ، نظر پژوهشگران را به خود مشغول كرده است . اكثر آنها بر اين

باورند كه در تحريك پذيري دستگاه مركزي اعصاب ، اختلالي وجود دارد . دليل بر اين مدعا آن است كه داروهاي محرك كه در مورد برخي از كودكان مفيد است ، بر برخي انتقال دهنده هاي عصبي اثراتي مي گذارد كه به نوبه ي خود با ميزان تحريك پذيري در رابطه است .ب - عوامل مربوط به هنگام تولد :مشكلات مربوط به هنگام تولد در چندين مطالعه مورد بررسي قرار گرفته و نتيجه گرفته اند كه ميان كودكان گروه كنترل و كودكان بيش از حد پر تحرك ، در عوامل مربوط به تولد تفاوتهايي گزارش شده است .ج - عوامل ارثي :مشاهدات كلينيكي نشان مي دهد كه وراثت مي تواند در تحرك بيش از حد مؤثر باشد . والديني كه همراه كودك پر تحركشان به درمانگاهها مراجعه مي كنند ، وجود كودكان پر تحرك ديگري را در اعضاء خانواده و فاميل گزارش داده اند . در كودكان همشكمان يكسان نيز شباهت بيشتري مشاهده شده است و اين تصور را به وجود مي آورد كه تحرك بيش از حد به لحاظ اثرات ژنتيكي بروز مي كند . البته پژوهش هاي انجام شده تاكنون اثري از اختلالات كروموزومي را نشان نداده است .د - رژيم غذايي :در سال 1975 پزشكي به نام فاين گولد ( Feingold ) پس از تحقيقات زياد اظهار داشت كه استفاده از غذاهاي حاوي رنگها و طعمهاي مصنوعي ، مواد جلوگيري كننده از فاسد شدن غذا و خوراكي هايي كه به طور طبيعي اسيد ساليسيك توليد مي كنند ( مانند زردآلو ، آلو ، گوجه فرنگي و خيار ) با تحرك بيش از

حد پيوند دارند .ه - عوامل محيطي :يكي از عواملي كه در به وجود آمدن تحرك بيش از حد مورد بررسي و تأييد قرار گرفته است ميزان سربي است كه وارد بدن مي شود . عامل ديگر ( با اهميت كمتر ) روشنايي لامپهاي مهتابي است .و - عوامل رواني :تحقيقات نشان داده است كه كودكان طبقه ي پايين اجتماعي بيشتر در معرض خطر تحرك بيش از حد قرار دارند . اين موضوع احتمالاً مي تواند با خطر آسيبهاي زيستي در ميان طبقه ي كم درآمد يا از هم پاشيدگي و عدم سازمان خوب در خانه در ارتباط باشد .درمان :درمان شامل دو قسمت است :       1- محيطي           2- دارويي 1- درمان محيطي : بايد عوامل محيطي را كشف كرده ( مانند رفتار و واكنش غلط والدين ) و سپس آنها را رفع كنيم . زندگي در آپارتمانهاي كوچك و نداشتن حياط بازي يا زندگي با جمعيت زياد در تعداد كم اتاق و حتي در يك اتاق كمك به تشديد بي قراري كودك مي كند . نداشتن سرگرمي و وسايل بازي در منزل نيز آنها را بدتر مي كند .والدين بايد تلاش كنند كه رفتار كودك را تحمل كنند وگرنه داد و فرياد و كتك كاري در بازداشتن آنها از حركت و جنبش زياد مؤثر نيست .محدود كردن آنها باعث افزايش منفي گرايي ، مخالفت و تحريك پذيري آنان مي شود . از سوي ديگر ضعف والدين در مقابل اختلال رفتاري كودك باعث تشديد و تقويت رفتار نابهنجار مي گردد .جهت كاهش رفتار بايد آنها را به انجام فعاليتهاي ورزشي تشويق كرد ، بيشتر به

خارج از منزل جهت گردش و بازي برد و بايد به آنها مسئوليت داد ، مخصوصاً مسئوليت انجام كارهاي سنگين بدني تا كودك انرژي خود را از اين طريق مصرف نمايد .در گذشته درمان محيطي را مكمل دارو و درمان مي دانستند ولي امروزه با توج به پيشرفت روانشناسي و شيوه هاي درماني جديد از جمله رفتار درماني و تغيير رفتار شناختي ، دارو درماني را توصيه نمي كنند .2- دارو درماني :استفاده از دارو در درمان تحرك بيش از حد از نيم قرن پيش متداول شده است و شامل داروهاي آنتي هيستامينيك ها ( بنادريل ) ، داروهاي محرك مانند آمفتامين ها ( بنز درين Benzedrine ) ، آرام بخش هاي قوي مانند نورولپتيك ها ( لارگاكتيل و سرنيس ) ، ضد افسردگيها مانند ايمي پرامين ها ( توفرانيل ) هستند .5- تقلب          Dishonestyتقلب رفتاري اكتسابي است كه كودكان در محيط زندگي مخصوصاً مدرسه با آن آشنا مي شوند و در حقيقت مشكلي است كه تعداد زيادي از معلمان با آن روبرو هستند .علل تقلب :1-    تكاليف درسي بيش از حد دشوار هستند .2-    استانداردهاي والدين و حتي خود كودك ، بيش از حد بالاست .3-    والدين و معلمان و يا خود كودك براي نمره بيش از درك مطلب ارزش قائلند .4-    كودك در موقعيت هاي بسياري احساس بي كفايتي و يا نا امني مي كند .كودكي كه تقلب مي كند معمولاً تحت فشار شديد براي گرفتن نمره ي خوب و يا ترس از رفوزگي است .درمان :1-    مطالب درسي و امتحان متناسب با توانايي ها و زغبت هاي دانش آموزان تنظيم گردد. 2-   

مورد استفاده و كاربرد درسي را كه مي خوانند براي كودكان روشن سازيم .3-    بايد به كودكان بياموزيم كه هر كسي مسئول اعمال و رفتار خود مي باشد .4-    كودكان متقلب را تحت فشار گروه همسن و همكلاس خويش قرار دهيم .6- ايجاد آتش سوزي       Fire settingبندر ( Bender ) كودكان آتش افروز را با توجه به سن آنان به دو طبقه تقسيم مي كند :الف - ايجاد آتش سوزي قبل از بلوغ كه نشانه ي عمل تهاجم يا انتقام است .ب - ايجاد آتش سوزي در دوره ي بلوغ كه معني و منظور جنسي دارد .همچنين در دوران قبل از بلوغ آتش افروزي ممكن است علت مرضي داشته باشد يا به علت كنجكاوي كودك آغاز گردد . اين عمل در كودكان كوچك شايع است ، مخصوصاً پسر بچه ها در سن 4 تا 7 سالگي دوست دارند با كبريت بازي كنند . معمولاً آتش سوزي راه مي اندازند و در گوشه اي مي نشينند و تماشايش مي كنند و گاهي همين عمل ممكن است به آتش سوزي هاي بزرگ منجر شود . بعضي از كودكان با آتش زدن هاي كوچك كه قابل كنترل باشد ، قانع هستند و عده ي ديگر فقط آتش سوزي ديگران را تماشا مي كنند و مجذوب ماشين هاي آتش نشاني و ازدحام جمعيت مي شوند . آتش افروزي هاي كوچك با توجه به اينكه از نظر قانوني قابل پيگيري است و رفع خسران مالي در كار است ، معمولاً والدين آن را مخفي مي كنند و در تحقيقات كمتر گزارش مي شود .ايجاد آتش سوزي در پسران 90 درصد

موارد بوده و بيشتر در سن 12 سالگي اتفاق مي افتد .سبب شناسي : گاهي علت آتش سوزي ، ابتلاء به اختلالات رواني گزارش شده است ولي به عنوان تنها علامت خيلي نادر است .مطالعه اي كه كوفمن ( Kaufman ) روي 30 كودك آتش افروز انجام داد ، مشاهده نمود كه 4/3 آنها خشمناكي شديد و 3/2 سندروم بيش از حد فعال مزمن و 2/1 بي اختياري ادرار داشتند . از نظر تشخيص 3/2 مجنون يا در سر حد جنون بوده اند و در نوع قبل از بلوغ اغلب اختلالات منش و ناتواني قرائت اوليه داشتند .اغلب جوانان و بزرگسالاني كه ايجاد آتش سوزي مي كنند ، دچار اسكيزوفرني و يا عقب ماندگي ذهني هستند .در كودكان و نوجوانان ، آتش افروزي معمولاً با ساير علائم رفتار ضد اجتماعي ( Antisocial behavior   ) مانند فرار ، دزدي و تهاجم همراه است ولي اضطراب و رؤياهاي وحشتناك در تمام كودكان وجود دارد  .در كودكي ايجاد آتش سوزي اغلب با تخيلات مربوط به يكي از اعضاي خانواده كه باعث طرد دوستي و يا رقيب سرسخت كودك جهت عشق والدين شده انجام مي گيرد .در بالغين علت متفاوت از دوران كودكي است ، فرد قبلاً نقشه ي آتش سوزي را طرح مي كند و بعد از آن در گوشه اي به تماشاي آن مي پردازد و احساس هيجان شديد ، لذت و قدرت مي كند . پس گروه بزرگسالان شبيه بزرگسالان نوروتيك هستند كه آتش مي افروزند ، اين عمل ساديسم جابجا شده غريزه ي جنسي تلقي مي شود .فرويد معتقد است كه آتش افروزان در مرحله

ي جنسي - ادراري باقي مانده اند و اين اعتقاد از آنجا ناشي مي شود كه معمولاً رؤياهاي راجع به آتش همراه با يادآوري بي اختياري ادرار در كودكي است كه اغلب آنان بي اختياري ادرار در كودكي داشته اند .درمان :بايد علت آتش سوزي روشن گردد و سپس نسبت به رفع آن اقدام شود . چنانچه كودك دچار اختلالات رواني است بايد اختلالات درمان شود . در اكثر موارد آنها را در مؤسسات خاص نگهداري ميكند تا احتمال آتش سوزي از بين برود .7- تعصب      Fanaticism , prejudiceتعصب عبارت از نظر يا عقيده ي مطلوب يا نا مطلوب و محبت يا نفرت نسبت به يك چيز يا يك شخص است كه معمولاً رنگ عاطفي دارد و بر هيچگونه تحقيقي مبتني نمي باشد و فرد را از تفكر منطقي درباره ي آن چيز يا شخص باز مي دارد .فرد متعصب همه ي افراد متعلق به گروههاي ديگر ، خواه اجتماعي ، مذهبي ، جنسي ، نژادي و غيره را به عنوان افراد پايين تر از خويش طبقه بندي مي كند و با آنان بر اساس اين انگيزش رفتار مي كند .پرفتار فرد متعصب نسبت به ديگران رنگ دشمني پيدا مي كند ولي در مورد خودش يك حالت خود شيفتگي يا عشق به خود دارد . خطاهاي خود را موجه مي دهد و در انتقاد از خطاهاي ديگران زياده روي مي كند .عوامل تشكيل دهنده ي تعصب :1- اعتقادات پذيرفته درباره ي افرادي كه تعصب عليه آنان در جريان است .اين اعتقادات به ندرت بر تجارب شخصي متكي است و معمولاً مبتني بر نظرات قالبي (

مجموعه تثبيت شده اي از عقايد فوق العاده ساده شده وسيله اعضاي يك گروه )درباره ي ويژگيهاي شخصي افراد متعلق به گروه خاصي است .2- عواطف و احساسات همراه با تعصب كه از بي تفاوتي سرد تا كينه ورزي تلخ و خشونت بار مي تواند در تغيير باشد .3- اعتقادات معيني درباره ي رفتار با كساني كه تعصب عليه آنان به كار رفته است. كه معمولا به يكي از سه حالت بي تفاوتي نسبت به آنان، جلوگيري از هرگونه نقش فعال و تعقيب و آزار آنها، يا تركيبي از سه حالت بروز مي كند.                                علت ايجاد تعصب :تعصب محصول يادگيري اجتماعي است . كودك خيلي زود از تفاوتهاي بين افراد آگاه مي شود . اما اين آگاهي از تفاوتها به خودي خود هرگز به معناي دانستن تعصب نيست .تنها هنگامي كه فرد از نگرشهاي اجتماعي نسبت به اين تفاوتها آگاه مي شود و براي پذيرش اين نگرشهاي اجتماعي تحت فشار قرار مي گيرد ، تعصب به وجود مي آيد . در حالي كه رفتار تعصب آميز بعد از آن رخ مي دهد .يادگيري تعصب به طرق مختلف عملي است :الف - برخي از تعصبها ناشي از تجارب نامطبوع با عضو يك گروه معين است . در اين شرايط كودك نه فقط آن شخص ، بلكه همه ي افرادي را كه به علت وابستگي هاي گروهي با آن شخص ، همانند و شبيه هستند دوست نمي دارد .ب - پاره اي از تعصبها نيز بر اثر پذيرش بدون قيد و شرط ارزشهاي فرهنگي در خانه و گروه اجتماعي به

وجود مي آيد .ج - بيشتر تعصبها ناشي از تقليد صرف نگرشها و رفتار والدين ، معلمان و گروه همسالان يا شخصيت هايي است كه در وسايل ارتباط جمعي روي آنها تأكيد مي شود .تعصب به همان نسبت كه روي طرف تعصب تأثير دارد ، خود فرد متعصب را نيز آزار مي دهد . فرد متعصب اغلب سختگير ، ستمگر و بي تحمل نسبت به عقايد ديگران مي باشد .درمان :تعصب سد و مانعي بين افراد به وجود مي آورد . بايد كوشش كرد تا اين سد شكسته شود و افراد به يكديگر نزديكتر شوند و بتوانند يكديگر را بهتر بشناسند . در جوامعي كه تعصب ريشه دوانده كارهاي گروهي چندان پيشرفتي ندارد و در نتيجه جامعه پيشرفت و ترقي نخواهد كرد .براي درمان تعصب ، اگر تعصب بر اساس عقايد سنتي باشد تماس شخص مي تواند آن عقايد و نگرشها را تصحيح كند و از تعصب فرد بكاهد .اگر تعصب ناشي از تجارب نامطبوع شخص باشد ، تماسها نه تنها از تعصب نمي كاهد بلكه گاهي آن را شدت مي بخشد . در اين مورد كمك به فرد در پيدا كردن و گسترش بينش اجتماعي بهتر نسبت به افراد ا گروههايي كه عليه آنان تعصب دارد در كاهش اين گونه تعصبها مفيد خواهد بود . اگر تعصب از راه تقليد اجتماعي از گروههاي بزرگسالان به وجود آمده باشد ، بهترين شيوه ي درمان ، آن است كه تعصب را در جامعه از بين ببريم .8- فرار و ولگردي     Truancyمنظور از فرار اين است كه كودك از منزل يا مدرسه يا محل كار به قصد

انجام كاري خارج شود ولي پس از خروج ممكن است به جاهاي ديگري غير از محل تعيين شده برود يا به اصطلاح به ولگردي بپردازد . اين ناهنجاري را مي توان به عنوان قدم اول بزهكاري تلقي كرد .انگيزه ي فرار :1-    اذيت كردن والدين يا ناراحت كردن كسي كه مسئوليت نگهداري او را به عهده دارد .2-    انتقام گرفتن از فرد خاص 3-     عدم يكنواختي تربيت در خانواده 4-     تعدد اولاد خانواده 5-     فقر و بي سوادي خانواده 6-     سر كار فرستادن كودك به زور جهت كسب پول7-     عدم توجه والدين نسبت به آينده ي كودك8-     جدايي از والدين 9-    دوستان ناباب و محيط نامناسباين عارضه در پسران بيشتر از دختران مي باشد . ( به نسبت 5 به 1 )   همانطور كه در آغاز اشاره رفت ، فرار ، آموزش ابتدايي بزهكاري است و در همين فرارهاي اوليه است كه كودك يا نوجوان به خاطر رفع نيازهاي طبيعي خود دست به كار دزدي و ولگردي مي شود . متأسفانه در اين شرايطي كه بيشتر در محيط نامنظم كوچه و خيابان و يا ميدانهاي عمومي انجام مي گيرد ، كودكان و نوجوانان همسال و همدرد خود را زود پيدا مي كنند و تشكيل گروهها يا دسته هايي را مي دهند و بالاخره سر از دادگستري و محاكم قضايي و يا كانون اصلاح و تربيت نوجوانان در مي آورند و معمولاً در بازجويي هاي بعدي گناه را به گردن ديگران مي اندازند و عللي را براي فرار خود عرضه مي كنند كه بسيار ابتدايي است .فرار و ولگردي در پسران بيشتر به دزدي و اعتياد

و قاچاق مواد مخدر كشيده مي شود و در دختران به فحشاء منتهي مي گردد .ناهنجاري هاي ناشي از اختلالات زيستي - عاطفيالف - اختلالات تغذيه اي :از جمله مشكلاتي كه مادران در رابطه با غذا خوردن كودكان خود گزارش مي كنند ، عبارتند از : كم خوري ، بي اشتهايي ، پر خوري ، مشكلات جويدن و بلعيدن ، رفتارهاي عجيب موقع غذا خوردن و يا انتخاب تنها غذاي خاصي براي خوردن .آنچه كه مسلم است ، اين است كه هر كدام از اين مشكلات با درجات مختلفي داراي عواقب اجتماعي و فيزيولوژيكي هستند و حتي برخي از آنها مي تواند سلامت جسمي كودك را به خطر اندازد .در اين فصل به تعدادي از اين اختلالات كه توجه پژوهشگران را به خود جلب كرده است ، اشاره مي كنيم : 1- مكيدنمكيدن عادت طبيعي است كه همراه با تغذيه در كودك آغاز مي گردد ولي به تدريج لذتي مستقل از تغذيه كسب مي كند و كودك از مكيدن پستانك ، انگشتان يا وسايل ديگر احساس لذت مي كند و بعداً به خاطر تسكين درد يا تحريك مربوط به دندان درآوردن به اين عمل دست مي زند .عادت مكيدن معمولاً تا 3 سالگي عادي تلقي مي شود ولي از اين سن به بعد والدين آن را غير طبيعي تصور مي كنند . اگر عمل مكيدن بعد از سن 4 سالگي ادامه پيدا كند ، باعث تغيير شكل دندانها و قسمت جلوي دهان مي گردد .سبب شناسي :يكي از دلايل اساسي ادامه عادت مكيدن ناپختگي عاطفي كودك است . چنين كودكي تحمل فشار و ناكامي را

نداشته و نمي تواند استقلال شخصيت نشان دهد . براي كسب لذت هر چه در دسترس باشد استفاده مي كند . به مكيدن انگشتان يا قطعه اي از پارچه يا پتو ( معمولاً روانداز ) ، يا عروسكي كه به او احساس آرامش و راحتي مي دهد و براي او لذت بخش است ، مي پردازد . كودكي كه عروسكش را به تخت خواب مي برد و آن را مي مكد يا ناز مي كند ، زماني است كه مي خواهد رشد كرده و از مادرش جدا گردد و از آنها فقط به عنوان يك وسيله ي آرام بخش موقتي استفاده مي كند . بازي با عروسك و يا عمل مكيدن ، سمبل آرامشي است كه قبلاً مادر به وي مي داده است ولي حالا كودك نمي خواهد آن را از مادرش دريافت نمايد و خودش سعي مي كند كه اين ارضاء را براي خويش فراهم سازد . دليل دوم ادامه ي عادت مكيدن وجود عوارض و حالات عصبي در كودك است . كودك هنگام مواجه شدن با تضادهاي دروني مي كوشد وسيله اي براي رفع تضاد و ايجاد احساس لذت در خودش فراهم سازد و يكي از طرق رفع تضاد همين عمل مكيدن است . خصوصاً اگر آنچه مي مكد برايش ايجاد لذت نمايد . در بزرگسالي ممكن است پيپ كشيدن ، سيگار يا شيريني جايگزين عمل مكيدن گردد .درمان :چنانچه در بالا متذكر شديم عادت مكيدن نشانه ي عوارض عصبي در كودك مي باشد . لذا جهت درمان آن بايد نخست حالات عصبي را مرتفع نمود تا عادت مكيدن نيز به تدريج از

بين برود .2- نشخوار كردن     Mercyismنشخوار كردن عبارت است از بازگرداندن عمدي غذا و مايعات به دهان .كودك نشخواري سعي در بالا آوردن غذا مي كند و براي اين كار معمولاً سر خود را به عقب پرتاب مي كند و تا هنگام بالا آوردن غذا به حركتهاي جويدن و بلعيدن ادامه مي دهد و تعدادي از آنان با قرار دادن انگشتان خود روي قسمت پايين گلو يا جويدن چيزي اقدام به اين عمل مي كنند . كودكي كه نشخوار مي كند اندكي درد و رنج و ناراحتي را تحمل مي كند ولي از نتيجه ي كار لذت مي برد . ( الم لذت بخش ) اگر اين عمل ادامه پيدا كند بايد يك مشكل حدي تلقي گردد و حتي در صورت ادامه ي كار و بي توجهي اطرافيان امكان دارد به مرگ نيز منتهي شود .سبب شناسي : طرفداران نظريه هاي تحليل رواني و رفتاري علل اصلي نشخوار را به شرح زير بيان مي كنند : مادري كه از نظر رواني قادر نيست رابطه ي بدني گرم و صميمانه اي با كوك برقرار كند ، سبب ايجاد اختلال نشخوار كردن در كودك مي گردد .نشخوار كردن تلاشي است كه كودك براي پر كردن خلأ خشنودي انجام مي دهد . كانر ( Kanner ) نشخوار را در حكم عملي مي داند كه كودك به صورت اتفاقي مي آموزد و سپس آن را به شكل عادتي لذت بخش به عمد ادامه مي دهد .مثلاً عمل نشخوار كردن مي تواند با تف كردن كودك آغاز شود . سپس تركيبي از خود برانگيختگي هاي لذت آور و نيز توجه

بزرگسالان به آن موجب تقويت نشخوار شود . اين اختلال بيشتر در خانواده هايي مشاهده شده است كه مادر در بيرون از منزل كار مي كند و چندين بچه نيز دارد و نمي تواند و وقت نمي كند كه به تمام كودكانش توجه كافي مبذول دارد و زماني اتفاق مي افتد كه يكي از كودكان استفراغ مي كند مادر او را بغل كرده و تميز مي كند و بدين وسيله اين رفتار در كودك شكل مي گيرد و تقويت مي شود .درمان :طرق مختلفي براي درمان نشخوار نوزادان پيشنهاد شده است :1-    ممانعت نوزاد از اقدام به نشخوار 2-    تهيه ي غذاهاي غليظ ( فرني غليظ )3-     توجه و عطوفت به كودك ( تركيب سه مورد نتيجه ي بهتري نشان داده است . ) 4-     اعمال محركهاي ناخوشايند يا بر خلاف ميل كودك در موقع نشخوار كردن .تعدادي شوك الكتريكي خفيف را تجربه كرده اند و در بعضي موارد هم از آب ليمو ترش استفاده شده است .3- عادت به خوردن مواد غير خوراكي     Picaتمايل به خوردن مواد غير خوراكي را پيكا مي گويند . اطلاق كلمه ي پيكا ( واژه ي لاتيني زاغ ) به اين اختلال به خاطر شباهت كار اين افراد به زاغ مي باشد كه از آشغال و كثافت تغذيه مي كند .دهان وسيله ي مهمي جهت كشف محيط در نوزادان مي باشد . كودك قبل از 6 ماهگي دست و انگشتانش را مي مكد و از 6 ماهگي كه قادر به گرفتن اشياء مي گردد ، هر چيزي را كه در دسترس آنها باشد در دهان مي گذارند . در

سال دوم زندگي تميز مي دهند ولي بعضي از كودكان استفاده از مواد غير خوراكي را مصرانه ادامه مي دهند و از اين عمل خود لذت مي برند .ويژگي مهم اين اختلال عادت به خوردن غير خوراكي ها نظير رنگ ، كثافت ، كاغذ ، گل ، تكه هاي لباس و پارچه ، مو و حشرات مي باشد .اين اختلال در تمام كودكان از طبقات اجتماعي متفاوت مشاهده شده است ولي در كودكان سياه پوست بيشتر از سفيد پوستان و در پسران اندكي بيشتر از دختران گزارش شده است .سبب شناسي :1- محروميت شديد ( عاظفي و غذايي ) : گزارشات باليني عدم توجه والدين و نظارت آنان را علل اين اختلال مي داند . يعني با اين عمل كودك خشنودي حاصل از پرخوري را جايگزين عطوفت و توجه والدين مي كند .تعدادي از پژوهشگران علت تمايل به خوردن مواد غير خوراكي را پاسخگويي به كمبودهاي غذايي ذكر مي كنند ولي تعداد ديگر اين نظريه را رد مي كنند و بيشتر آنان پيكا را يك بيماري فقر عاطفي مي دانند .2- عامل فرهنگي : تأثير عامل فرهنگي نيز در ايجاد پيكا با اهميت تلقي شده است . در بعضي از مناطق خوردن خاك رس و گل مخصوص شستشوي سر امري عادي است . گاهي نيز پشتوانه ي اصلي اين رفتار تفكرات خرافي است ، يعني اعتقاد دارند كه خوردن خاك رس جنين را از بلا دور نگه مي دارد ، خون رساني جنين را تسهيل مي بخشد و احتمال ابتلاء به سيفيليس را كاهش مي دهد . در تعدادي موارد مادران حكم مدل را دارند

.3- اختلال رابطه ي مادر و كودك : گاهي پيكا در كودكاني مشاهده مي شود كه در محيط هاي مرفه زندگي مي كنند و از نظر غذا و وسايل بازي كمبودي ندارند . كسلر ( Kessler ) اعتقاد دارد كه در اين مورد شايد كودك پيكا را به عنوان مبارزه طلبي با مادر انجام مي دهد .4- عقب ماندگي ذهني : گروهي علت اصلي پيكا را ادامه ي روش كودكانه و نارس رشد كودك مي دانند كه در كودكان عقب مانده ي ذهني ديده مي شود . 5- سايكوژ : پيكا در بيماران سايكوتيك نشانه ي تثبيت در يك سطح ابتدايي ارتباط با اشياء و اتكا به روشهاي حسي - لمسي كشف اشياء محيط مي باشد و يا نشانه ي بازگشت شديد رواني است .علائم باليني :پيكا اغلب در ساكنين محله هاي كثيف ديده مي شود ، يعني وجود رنگهاي پوسته پوسته شده و نخاله هاي ساختماني و گچ و كاغذ پاره و مواد ديگر در محيط زندگي او زياد است و كودك به علت مشكلات تغذيه اي به پيكا دچار مي شود .مسموميت با سرب نيز يكي از عوارض پيكا است .از علائم ديگر بيماري ، تحريك پذيري ، ترسناكي ، ضعف ، گوشه گيري ، گريه كه قبل از حمله ي حاد ديده مي شود و در ضمن حمله حاد بازگشت شديد عاطفي بروز مي كند . در بعضي ها بعد از حمله ي حاد ، كنترل حركات ، تكلم و رشد فكري اختلال يافته و احتمال دارد ضايعه ي مغزي و آفازي خفيف نيز مشاهده شود . عوارض بعدي بازگشت عاطفي ،

وابستگي شديد ، اختلال روابط ، حواس پرتي و كم شدن توجه ديده مي شود .درمان :پيكا خيلي زود در يك محيط مساعد و مطلوب در كودكان سالم از بين مي رود . درمان اصلي بايد مبتني بر اين اصل باشد كه مادران را از خطرات پيكا آگاه نمود و آنان را تشويق كرد تا نظارت و مراقبت كامل از كودك مبتلا و رفع مشكلات او به عمل آورند .از كودكان سايكوتيك و عقب مانده ي شديد مراقبت نمود تا مواد غير خوراكي نخورند و اگر علت ابتلاء كودك به پيكا ، كمبود توجه و محبت باشد ، بايد رابطه ي والدين و كودك را بهبود بخشيد و در صورت عدم امكان چنين عمل بايد كودك را از محيط نامساعد دور نمود .4- چاقي adiposity       يا                 obesity چاقي يكي از مشكلاتي است كه در حد زيادي در جامعه مطرح است و اكثر خانواده ها با آن دست به گريبانند . بيان اينكه چه تعدادي از افراد جامعه به چاقي مبتلا هستند ، كار مشكلي است ، زيرا : اولاً - معياري كه براي چاقي در نظر گرفته شده است ، متفاوت است . گروهي 15 و گروهي ديگر 20 درصد اضافه وزن را نشانه ي چاقي مي دانند . ( ما در اينجا 20 درصد را معيار قرار مي دهيم . ) ثانياً - گروهي نسبت چربي بدن را در نظر مي گيرند ، ثالثاً - ميزان رواج چاقي ، عواملي مانند جنس ، سن و وضعيت اقتصادي - اجتماعي تفاوت مي كند . علي رغم اين مشكلات آمارهاي موجود نشانگر آن است كه حدود

30 درصد جمعيت به چاقي مبتلا هستند . علائم چاقي :افراد چاق معمولاً تنگي نفس دارند ، به كمي اكسيژن ، افزايش گاز كربنيك و نارسايي قلب دچارند . نارسايي در كار كليه ديده مي شود . عفونت دستگاه تنفسي بيشتر مشاهده مي شود . به علت زيادي وزن اغلب زمين مي خورند و اكثراً زانوها ضربه ديده است . چربي زير پوست و ضخامت چين پوستي در اولين سال زندگي زياد است ولي بعداً كم مي شود .در دوره ي بلوغ پسرها لاغر ولي دختران چاق مي شوند . احتمال كاهش طول عمر در افراد چاق وجود دارند . تعدادي از كودكان چاق متهاجم و گروهي ديگر برعكس گوشه گير و افسرده هستند . علل چاقي :1-    ژنتيك : گروهي علت چاقي را ژنتيكي مي دانند و دليل ارثي دانستن آن نيز وجود كودكان و والدين چاق مي باشد . البته در اين گونه موارد به اهميت عوامل محيطي نيز بايد توجه نمود .2-    تغذيه ي بيش از حد در 2 سال اول زندگي ( ميان چاقي در كودكي و بزرگسالي رابطه ي قويتر وجود دارد )3-     دانستن بيماري قند نهفته در مادر حامله باعث زايمان نوزاد چاق مي شود . 4-     نقص آنزيمي كه باعث كمبود مصرف چربي و ذخيره شدن آن در بدن مي گردد .5-     حساسيت زياد بينايي به منظره ، مقدار و بوي غذا 6-     چاقي رواني : در اين حالت پرخوري به خاطر تسكين رواني است و بيشتر در كودكان نوروتيك ديده مي شود و در بزرگسالان معمولاً ًبا استفاده از داروهاي ملين با استفراغ خود القايي همراه است

.7-     چاقي اكتسابي : در بعضي از خانواده ها اين عامل آموختني است يعني كودك وقتي گريه مي كند مادر براي ساكت كردن او به او شيريني مي دهد و كودك ياد مي گيرد كه موقع ناراحتي بايد چيزي بخورد .8-     عامل فرهنگي : در بعضي از جوامع چاقي كودك نه تنها غير عادي نيست بلكه پسنديده نيز مي باشد .9-    چاقي واكنشي ( افرادي كه براي مدتي تحت فشار هستند ) : اين گونه افراد در حالت افسردگي زياد  مي خورند و در اين حالت منع آنها از خوردن زياد نه تنها مؤثر نيست بلكه تشديد نيز مي كند .10-     پرخوري اجباري 11-     عدم فعاليت جسماني : بعضي از كودكان چاق به علت عدم احساس خوشحالي ممانعت بدني ندارند و چاق مي شوند . 12-     اشكال والدين در ابراز محبت : بعضي از والدين مشكل ابراز عشق و دوستي خود به بچه هايشان را دارند و آن را از طريق خوراندن غذاي زياد به بچه و چاق نمودن او نشان مي دهند و چاقي را نشانه ي مراقبت خوب مي دانند . ( در كودكان ناخواسته نيز اين حالت عملي مي گردد . ) 13- طبقه ي اجتماعي : بين طبقات اجتماعي پايين و چاقي رابطه ي مستحكمي وجود دارد . زيرا مادران اين طبقه بيشتر غذاهاي نشاسته دار به كودك مي دهند كه باعث چاقي مي گردد. 14- نوع فعاليت هيپوتالاموس : تعدادي از كودكان حس سيري ندارند يا در آنها ضعيف است كه به فعاليت هيپوتالاموس مربوط مي شود .15- محروميت غذايي قبلي ( مانند سختگيري نامادري و عدم دسترسي به غذا

در دوره ي كودكي كه چاقي را در بزرگسالي به دنبال دارد .درمان : براي درمان چاقي شيوه هايي در گذشته اعمال مي شده كه به روشهاي سنتي معروف است مانند :1-    تشويق فرد چاق به فعاليت جسماني و ورزش مخصوصاً پياده روي 2-    تجويز رژيم غذايي مناسب و تشويق آنان در صورت نگهداري رژيم 3-     مطالعه نكردن و يا نگاه نكردن به تلويزيون در موقع صرف غذا 4-     سعي در صرف غذا به تنهايي و دست كشيدن از غذا قبل از سير شدن كامل و در صورت صرف غذا به صورت جمعي بايد ديرتر از همه سر سفره نشست و زودتر از همه بلند شد .اگر چاقي به خاطر مشكلات رواني باشد بايد در رفع ناراحتي رواني اقدام نمود و در اين مورد شيوه ي رفتار درماني توصيه شده است . در اين شيوه كودكان و والدين آنها براي درمان چاقي در جلسه هايي كه بين 8 تا 12 جلسه به درازا مي كشد شركت مي كنند ، در طول اين جلسات درباره ي خوردن ( اطلاعاتي در مورد مواد غذايي ، محدوديت غذاهاي پر كالري ) و تغييراتي در رفتارهاي عمل خوردن و تهيه ي غذاها ، فعاليت ( افزايش مصرف انرژي ) و پاداش صحبت مي كنند و در طول اين هفته ها تماسهاي ديداري و تلفني برقرار است و به تدريج كه درمان حاصل مي شود ، تماسها كم مي شود .5- بي اشتهايي رواني  Anorexia Nervosaبي اشتهايي رواني حالتي است كه در آن فرد به كلي اشتهاي خود را به غذا از دست مي دهد و هيچ نوع علاقه اي

به تغذيه نشان نمي دهد .كودكان در سال دوم زندگي اين اختلال را نشان مي دهند ( البته از حدود 6 ماهگي نيز مشاهده شده است ) . كودكان مبتلا به اين عارضه معمولاً كودكاني شاد و با نشاط ولي اندكي عصباني هستند كه هرگز اشتهاي خوبي نداشته اند و به طور ناگهاني از قبول هر نوع خوراكي خودداري مي كنند و فقط به خوردن آب اكتفا كرده و گاهي نيز با كمي نان خالي خود را سرگرم مي كنند . در نتيجه در ظرف چند هفته كودك رنگ پريده و لاغر مي شود و اگر لاغري از 40 درصد وزن تجاوز كند احتمال مرگ وجود دارد . در اين حالت اگر به كودك غذا داده شود به محض صرف غذا حالت استفراغ به او دست مي دهد . اين عارضه در پسران و مردان كمتر ديده مي شود و 85 تا 95 درصد مبتلايان را جنس مؤنث تشكيل مي دهد .علائم باليني :•    لاغري شديد و رنگ پريدگي از نشانه هاي بارز اين بيماري است كه اغلب بيماران آن را انكار مي كنند .•    فشار خون پايين است ، ضربان قلب كند و موها معمولاً نرم است .•    دست و پا سرد و كبود است و تحمل سرما را ندارند .•    گاهي اوقات در بلوغ تأخير دارند و عادت ماهانه در زنها قطع مي گردد و در مردان غريزه ي جنسي ضعيف مي شود .•    در موقع غذا خوردن و بعد از آن احساس ناراحتي در شكم دارند .•    غذاهاي كم كالري مي خورند و در بعضي ها احتكار غذا و اشتياق شديد به

پختن غذا مشاهده شده است .•    غالباً خجالتي ، فروتن و مضطرب هستند و مرحله ي بلوغ را تهديد ي براي خود مي دانند .•    كودكان در جدا شدن از مادر دچار مشكلاتي مي شوند .•    بر اثر خوردن غذا احساس گناه مي كنند .علل :1-    تناقض عاطفي كودك نسبت به مادر يعني كودك در حالي كه مادر را دوست دارد ، از او متنفر است . به عبارت ديگر رابطه ي بين كودك و مادر مختل مي گردد ، به نظر مي رسد به علت اختلال رابطه كشمكش و جدالي است كه بين او و مادرش در مي گيرد . مادر فرزند خود را مجبور مي كند كه غذا بخورد حتي زماني كه طفل به غذا تمايلي ندارد ، روي او فشار مي آورد . لذا در كودك حالت و عوارض عصبي بروز مي كند و كودك مي كوشد از طريق بستن دهان و نخوردن غذا از مادر خود انتقام بگيرد و سرانجام اين جدال به بي اشتهايي رواني خواهد انجاميد .2-    به عقيده ي طرفداران نظريه ي پويايي رواني علت بي اشتهايي رواني جابجا شدن احساس جنسي روي عمل خوردن و خيال ناخودآگاه آغشتگي دهاني و حاملگي از راه معدي است . به نظر اين عده چون نوجوان از برآوردن نيازهاي جنسي عاجز مي ماند به سطح ابتدايي تري كه در آن خشنودي دهاني با لذت جنسي پيوند دارد رجعت مي كند و خوردن را با غريزه ي جنسي برابر مي داند ، لذا امتناع از خوردن ، حكم دفاع در برابر خيال بافي هاي آبستني از طريق دهان را دارد و گرسنگي

شديد به منزله ي اظهار تمايلات ناآگاهانه براي خشنودي جنسي دارد . از بين رفتن عادت ماهانه در حكم آبستني و همچنين افكار زن بودن را در بر دارد . ( ترس از حاملگي + عامل دفاعي بر عليه بلوغ و رجعت به مرحله ي قبل از تناسلي ) 3-     ترس از چاق شدن و رشد و نمو زياد كردن 4-     ضايعات هيپوتالاموس : تعدادي از پژوهشگران علت بي اشتهايي رواني را اختلال زيستي و نقص اساسي در كار هيپوتالاموس مي دانند . تعدادي نيز بر عكس بي اشتهايي رواني و گرسنگي را عامل ايجاد نقص در كار هيپوتالاموس مي دانند .5-     شخصيت و شغل مادر : مادراني كه در سنين بالاتري بچه دار مي شوند ، انتظار دارند كه كودك آنها مانند يك انسان فهميده و بزرگسال عمل كنند و همچنين مادراني كه غير از موقع غذا فرصت ديگري براي ابراز محبت به كودكان خود ندارند و يا مادران روشن فكر كه به علت گرفتاري اجتماعي وقت بسيار زيادي را در خارج از منزل مي گذرانند و در نتيجه فرصت ابراز محبت كافي نسبت به كودكان را پيدا نمي كنند عاملي براي ايجاد بي اشتهايي در كودكان خود به شمار مي روند . 6-     جدا شدن مادر از كودك يا غيبت مادر از خانواده 7-     سابقه ي فاميلي8-     مادراني كه سرشت هيستريك دارند يا به وسواس دچار هستند با دقت زياده از حد در رعايت بهداشت غذايي و محيطي در كودكان نا ايمن ايجاد مي كنند و همين نا ايمني سبب بي اشتهايي رواني مي گردد .درمان :درمان اين گونه افراد طي دو مرحله

انجام مي گيرد :الف - تلاش براي اعاده ي وزن بدن و نجات زندگي فرد .ب - درمان مشكلات سازگاري باقي مانده از بي اشتهايي .گروهي پيشنهاد كرده اند كه اين گونه از بيماران بايد در بيمارستان بستري شوند و رژيم غذايي كالري دار داشته باشند و از داروهاي ضد افسردگي مانند تريپ تيزول و لارگاكتيل كه اشتها آور هستند و همچنين انسولين براي زياد كردن اشتهاي آنها استفاده نمود . در موردي كه والدين عامل اصلي ايجاد بي اشتهايي هستند ، پيشنهاد شده است كه بيمار بايد از خانواده جدا شود و در موقع جدايي كودك خانواده مورد مشاهده ي رواني قرار گيرد .با اعمال شيوه هاي مختلف درماني از جمله شولتز تراپي و يا شيوه هاي ديگر به بيمار تلقين مي كنند كه آرام باشد و تصور كند كه مشغول خوردن غذا است و به تدريج به طريق خيالي حساسيت فرد را به غذا تقليل مي دهند . رفتارگرايان از روش شرطي كردن عامل به درمان اين عارضه مي پردازند . ب - اختلالات تخليه اي :يكي از وظايف اصلي والدين آموزش استفاده از توالت به كودكان خويش مي باشد و اين موضوع يكي از مشكلات مهم تربيت از طرف والدين معرفي شده است . يادگيري عادت هاي مربوط به دفع به ترتيب زير به عمل مي آيد . اول ، كنترل مدفوع در شب ، سپس كنترل مدفوع در روز ، بعد كنترل ادرار در روز و بالاخره كنترل ادرار در شب .اگر آموزش به شيوه ي صحيح يا به موقع انجام نگيرد يا كودك مشكلات جسماني و رواني خاصي در ارتباط

با امر تخليه داشته باشد دچار اختلالات تخليه اي خواهد شد كه در اين زمينه مي توانيم از بي اختياري ادرار يا اختلال مربوط به كنترل نشيمن صحبت به ميان آوريم . 1- شب ادراري      Enuresisشب ادراري عبارت است از تخليه ي بي اراده ي ادرار پس از سه سالگي كه بيشتر در شبها اتفاق مي افتد .تعدادي از كودكان روز ادراري نيز دارند و اين حالت وقتي كه كودك مشغول بازي يا در هيجان ، تحريك و ترس شديد به سر مي برد رخ مي دهد . روز ادراري در اطفال بزرگتر به مراتب خطرناكتر از شب ادراري بوده و در خور توجه بيشتري است . ميزان شب ادراري در پسران دو برابر دختران گزارش شده است . البته احتمال دارد كه اين نتيجه گيري به اين دليل باشد كه مادران از افشاي شب ادراري دختران خويش اكراه دارند . شب ادراري معمولاً پس از رويايي كه فرد خود را در وضعيت مناسبي براي ادرار كردن مي بيند اتفاق مي افتد كه گاهي در حين ادرار بيدار مي شود و رختخواب را خيس مي يابد . شب ادراري در ميان كودكان شايع تر است و درصد آن به شرح زير اعلام شده است :1- شبانه 63 %                     2- شبانه روزي 30 %                       3- روزانه 7 %طبقه بندي شب ادراري :شب ادراري را بر حسب زمان وقوع به دو گروه اوليه و ثانويه تقسيم مي كنند . 1-    شب ادراري اوليه - به حالتي اطلاق مي گردد كه كودك از همان آغاز زندگي تا سنين نوجواني به عللي نتوانسته ادرار خود را كنترل كند كه

ناشي از عدم توانايي در كنترل ادرار يا بي اختياري در ادرار كردن مي باشد و حدود 70 % مبتلايان را تشكيل مي دهد .2-    شب ادراري ثانويه - حالتي است كه در آن شب ادراري كودك مدتها بعد از توانايي او در كنترل ادرارش به وجود آمده است .توانايي براي نگهداري ادرار و خروج به هنگام آن از سه سالگي در كودك به وجود مي آيد بنابراين تربيت طفل نيز بايد از همين سن آغاز گردد .علل شب ادراري : شب ادراري ممكن است نتيجه ي يك دسته از عوامل عضوي يا رواني يا هر دو باشد ولي عوامل رواني نقش مهمي به عهده دارد . تعدادي نيز علت شب ادراري را ارثي تلقي كرده اند ولي به نظر مي رسد كه عوامل ارثي عامل اصلي نباشد . براي سهولت مطالعه علل شب ادراري كودكان را در سه طبقه ي مهم مورد مطالعه قرار مي دهيم :الف - علل عضوي :1-    ضايعات پايين ستون فقرات و نخاع شوكي 2-    بيماري هاي غدد مترشحه داخلي3-     سل و سفيليس والدين 4-     ضايعه ي مراكز ادرار5-     اسيد و قليايي بودن ادرار  6-     ضعف عضلات مثانه 7-     عدم تكامل بدني يا تأخير در تكامل كلي8-     آسيب هاي وارده بعد از عمل ختنه9-    بزرگي لوزه10-     آشاميدن مايعات زياد و تنگي مثانه11-     عقب ماندگي ذهني 12-     صرعب - علل خانوادگي و اجتماعي :1-    به تعويق افتادن كنترل مثانه به علت سعي بي منطق و ناصحيح والدين در كنترل ادرار 2-    فقر خانواده3-     جدايي والدين4-     كشمكش هاي فاميلي5-     از بين رفتن يكي از والدين6-     سخت گيري بزرگترها7-     مسافرت از يك محل

به محل ديگر8-     شبانه روزي كردن كودك9-    غير طبيعي بودن شرايط محيطي10-     دوري توالت از محل خواب يا نداشتن دستشويي در محل زندگيج - علل عاطفي و رواني :1-    اضطراب2-    خستگي3-     ارضاي خيالي جنسي 4-     فشار رواني شديد5-     جلب توجه والدين6-     اظهار غير مستقيم نگراني و تشويش7-     ابراز خصومت نسبت به والدين8-     ترس از تنهايي9-    دشواري كودك در همانند سازي جنسي 10-     شكست در درس و امتحان11-     حسادت نسبت به طفل جديد الولاده12-     ديدن برنامه هاي سينمايي و يا تلويزيوني اضطراب آور و ترسناك درمانهنگام مراجعه فرد مبتلا در مرحله ي نخست بايد تعيين نمود كه شب ادراري اوليه است يا ثانويه . اگر اوليه است علل عضوي است يا اجتماعي و رواني . در مواردي كه علل عضوي باشد بايد با كمال دقت و به كمك پزشك به درمان آن پرداخت زيرا علاوه بر درمان دارويي امكان دارد به عمل جراحي نيز نياز داشته باشد و در مواردي كه علت خانوادگي و رواني و اجتماعي در كار باشد بايد به روان درماني پرداخت .توصيه مي شود قبل از اجراي هر نوع شيوه ي درماني در مورد مبتلايان اقدامات زير را انجام دهيد :1-    رفع اختلاف والدين 2-    آزاد سازي كودك از تنبيه و فشار والدين 3-     از بين بردن حس شرمساري كودك4-     جلب اعتماد والدين كودك5-     از بين بردن ترس و وحشت كودك6-     توجه به سخنان كودك و ايجاد محيطي امن و مورد اعتماد براي او7-     مرتب كردن خواب كودك 8-     جلوگيري از تحريكات و خستگي بدني 9-    روشن نگهداشتن چراغ دستشويي در شبها10-     تعويض روتختي خيس شده توسط كودك11-     تشويق كودك به بيان

مشكلات خويش12-     ايجاد تفريح و سرگرمي و اشتغال فكر براي كودكشيوه هاي درمانالف - استفاده از رژيم غذايي خاص : در اين شيوه ضمن تنظيم ساعت خواب كودك سعي مي كنند كودك در ساعات صبح آب و مايعات زياد مصرف كند و از ساعت 5 بعد از ظهر به بعد از مايعات استفاده نكند و شام كودك بدون ادويه ليكن نسبتاً شور ( نمكدار ) باشد . قبل از خواب كودك را توالت مي برند و در ساعت معيني ( 8 شب ) به رختخواب مي فرستند . حدود 2 ساعت بعد يعني قبل از وقوع شب ادراري كودك را بيدار نموده ( توجه : حتماً بايد كودك بيدار شود و خود به توالت برود نه در حالت خواب ) و او را به دستشويي فرستاد و مواظب بود كه ادرارش را تخليه كند . اگر كودكي در هر شب 2 بار رختخواب خود را تر مي كند بايد او را 2 بار بيدار نمود و براي بيدار كردن اطفال بزرگ مي توان از ساعت شماطه دار استفاده نمود . در اثر بيدار شدن در ساعات خاص كودك به تدريج شرطي شده و خودش بيدار مي شود .ب - روش شرطي كردن : در اين روش زير رختخواب كودك دستگاه مخصوصي به نام زنگ الكتريكي نصب مي كنند كه به محض ادرار كردن كودك و ايجاد رطوبت مدار دستگاه وصل شده و جريان برق بين دو قطب دستگاه برقرار مي گردد و زنگي به صدا در مي آيد و كودك را از خواب بيدار مي كند و چون مثانه ي كودك پر است و احساس

ادرار داشتن كه يك واكنش غير شرطي است به واكنش شرطي تبديل شده و با پر شدن مثانه بدون اينكه زنگي نواخته شود ، كودك از خواب بيدار مي شود . استفاده از اين روش بايد با روان درماني توأم باشد و موقع استفاده سن كودك بايد بيش از هشت سال باشد و دوره ي درمان بين 4 تا 8 هفته رضايت بخش بوده است .ج - روش تشويق كردن : در اين روش ابتدا بايد موفقيت كودك را درشت نمايي كرد و به تشويق او پرداخت و از نقاط ضعف و عدم موفقيت او چشم پوشي نمود تا اتكاء به نفس در او زياد شود . در اين روش بهتر است تابلويي بالاي تخت كودك نصب نمود و هر شب كه رختخوابش را خيس كرد ستاره قرمز و هر شب كه تر نكند يك ستاره ي طلايي روي تابلو نصب نمود و در آخر هفته به تناسب تعداد ستاره هاي طلايي جايزه اي به كودك داد تا كودك سعي كند هر هفته بر تعداد ستاره هاي خود بيفزايد . 2- بي اختياري مدفوع                  Encopresisتخليه ي غير ارادي مدفوع در لباس يا ساير محل هايي كه از نظر اجتماع پسنديده نيست بي اختياري مدفوع ناميده مي شود . اين عارضه خوشبختانه خيلي كم است ولي در صورت وجود در والدين و اطرافيان ايجاد تنفر مي كند . تا چهار سالگي اين عمل طبيعي است ولي بعد از اين سن بايد مورد مطالعه قرار گيرد . بي اختياري مدفوع به دو صورت اوليه و ثانويه مشاهده شده است .سبب شناسيالف - علل جسماني : مانند بيماري

هاي مقعدي و بيماري هاي راست روده و اسفنكتر مقعدي ، ضايعات مغزي ، ضايعات نخاعي ، عفونت عمومي و يا حالات توكسيك ، تركهاي مقعد و يبوست شديد .ب - علل رواني و محيط :         1-    تعليم ناكافي يا غير مداوم كه به علت بي كفايتي اجتماعي والدين است .2-    به عنوان علامت بيماري رواني ( مانند نوروتيك ها كه با كلام نمي توانند احساسات خود را ابراز نمايند . )3-     ابتلاء به اسكيزوفرني كودكان ( مخصوصاً از نوع هبفرني )4-     عقب ماندگي ذهني5-     واكنش رواني در برابر استرس هاي شديد محيطي كه يك پديده ي رجعت است . 6-     اظهار نارضايتي از والدين مخصوصاً مادر7-     سخت گيري هاي بيش از حد والدين روشهاي درماني روش طبي : اين شيوه به استفاده از داروهاي ملين و تنقيه متكي است كه معمولاً با رژيم غذايي همراه است و در سه مرحله انجام مي گيرد .مرحله ي اول : كه معمولاً يك ماه به درازا مي كشد و شانس استفاده از تنقيه براي شل كردن مدفوع و در ضمن استفاده از روغنهاي آلي براي منظم كردن دفع مدفوع مي باشد .مرحله ي دوم : مرحله ي تلاش براي دفع مدفوع بدون استفاده از داروهاي ملين مي باشد و سه ماه طول مي كشد .مرحله ي سوم : شانس حفظ و تكرار عادتهايي كه در خلال برنامه ايجاد شده است .ساير روشها :از ديگر روشهاي رايج در درمان بي اختياري مي توان از روشهاي : الف - روش استفاده از تشويق و تقويت مثبت ب - روش شرطي كردن ج - روش تحليل رواني يا برخي از

انواع ديگر روان درماني محاوره اي نام برد . ج - اختلالات جنسي :تعريف : انواعي از روشهاي كسب لذت جنسي را كه از نظر اجتماعي مورد قبول و تأثير نباشد ، اختلالات جنسي مي نامند . با توجه به مناهي اجتماعي و قوانين و مقررات خاص كه در مورد منحرفين جنسي وجود دارد . آگاهي ما از نمونه هاي رفتار جنسي و تعداد آنها ناچيز است . مشكلات جنسي و منحرفين بيشتر از آن هستند كه ما تصور مي كنيم .تحقيقات دقيقي كه در آمريكا انجام شده نشان مي دهد كه فريب 3/2 تا 4/3 مردان و تعداد كمتري از زنان در آن كشور به يك يا چند نوع از انحرافات جنسي لااقل براي مدت كوتاهي مشغول بوده اند . متأسفانه 60 درصد از موارد انحراف جنسي كه به پليس گزارش شده جرايمي بوده كه نسبت به اطفال كمتر از 17 سال انجام گرديده و بنابراين خطر اين گونه انحرافات از نظر اجتماع و اثرات نامطبوعي كه بر روي اطفال مي گذارد بسيار جدي و مهم است .انواع انحرافات جنسي  :انحرافات جنسي را از نظر كلي به سه دسته ي عمده مي توان تقسيم نمود .1-    انحرافاتي كه در اثر شدت و ضعف ميل جنسي است .2-    انحرافاتي كه از نظر بيولوژي عادي ولي از نظر اجتماعي انحراف محسوب مي شود . مانند : فحشاء3-     رفتارهاي جنسي كه به علت غير عادي بودن مفعول انحراف ناميده مي شود . انحرافات جنسي كه در اكثر جوامع مشاهده شده است ، عبارتند از :1-    عنن و سرد مزاجي 2-    جنون و مقاربت 3-     فحشاء4-     هتك ناموس

5-     زناي با محارم 6-     استمناء7-     همجنس بازي8-     بچه بازي9-    خود نمايي جنسي10-     نظر بازي11-     فتيشيسم يا بت پرستي جنسي ( علاقه به شيئي از معشوق )12-     مرده دوستي 13-    ساديسم جنسي14-    مازوخيسم جنسي 15-    حيوان بازي چنانچه مشاهده مي كنيد انحرافات جنسي انواع متعدد و عديده اي دارد كه امكان بحث و بررسي در مورد يك يك آنها در اين جزوه ميسر نيست لذا دو نمونه از آنها را كه بين كودكان و نوجوانان زياد رايج است انتخاب و شرح مي دهيم :1- استمناء     Masturbation تحريك عمدي آلت تناسلي به منظور لذت جويي جنسي را استمناء مي گويند . استمناء شايعترين طريق تخليه ي جنسي در قبل از ازدواج شناخته شده و ميزان آن در زنان تا 60 درصد و در مردان حدود 90 درصد گزارش شده است و معمولاً بعد از ازدواج قطع مي گردد . عمل استمناء را در كودكان از دو سالگي مي توان مشاهده نمود . تعدادي از كودكان در اين سن با آلت تناسلي خود بازي مي كنند و از اين عمل خود لذت مي برند ، كه بيشتر جانشين عمل مكيدن انگشت مي باشد .اين عمل در دوره ي پيش از بلوغ و بلوغ زياد ديده مي شود و امري عادي و پيش پا افتاده اي است ولي اگر در سالهاي بزرگسالي ادامه يابد و زياد تكرار شود حالت مرض تلقي خواهد شد . اكثراً والدين وقتي از اين عمل فرزند خود مطلع مي شوند ، ناراحت شده و فرزند خود را تهديد مي كنند و سخت گيري هايي در مورد او اعمال مي كنند كه نه تنها

استمناي كودك را برطرف نمي سازد ، بلكه در او احساس گناه نيز به وجود مي آورند و همين احساس از نظر رشد متعادل نوجوان به مراتب خطرناكتر از خود استمناء مي باشد .به علت مناهي و تهديدهايي كه در خصوص استمناء در ذهن مردم رسوخ كرده است ، ميليونها جوان مدتي از عمر خود را در كشمكش رواني دائم به سر مي برند . زيرا به غالب جوانان اطلاعات تهديد كننده اي از قبيل زشت بودن عمل و از بين بردن سلامت جسماني و رواني ، ضعف چشم ، عنن و بيماري هاي رواني يا عقب ماندگي ذهني را به عنوان تأثير استمناء مي آموزند .البته منظور از اين تهديدها ، تأكيد در حس خودداري و كف نفس و كنترل شخصي است . تعدادي از جوانان وقتي از اين تهديدات آگاهي پيدا كردند ، با خود عهد مي بندند كه ديگر به اين عمل مبادرت نكنند ولي وقتي فشار جنسي افزايش يافت ، جوان پيمان شكني مي كند و به دنبال آن احساس تحقير شخصي به او دست مي دهد و از رفتار خود شرمنده مي شود لذا پيمان محكمتري مي بندد و باز عهد شكني مي كند و احساس شرمندگي به احساس گناه تبديل مي شود و فكر مي كند كه اگر قدرت اخلاقي كافي داشت مسلماً به اين عمل دست نمي زد و بدين طريق حلقه ي مسدود و معيوب فوق تكرار مي شود و در نتيجه شخصيت فرد آسيب مي بيند و در مراجعه به كلينيك هاي خدمات مشاوره اي خود را فردي بي اراده معرفي كرده و اعلا مي كنند

كه قدرت تصميم گيري و اعتماد به نفس ندارند .علائم باليني :رنگ پريدگي در چهره ، خستگي ، بي حالي ، گود افتادگي چشمان ، انزوا طلبي ، هيجان پذيري و حساسيت ، خواب همراه با كابوس هاي وحشتناك ديده مي شود . علل1-    علت اصلي استمناء نياز جنسي فرد و عدم امكان ارضاء آن به طور طبيعي مي باشد .2-    تقليد - كودك در ارتباط با ساير كودكان ، استمناء را از آنان تقليد مي كند . 3-     تحريك موضعي - گاهي بيماري هاي پوستي و يا دانه هايي كه در اثر عدم رعايت نكات بهداشتي و يا عرق سوزي در اطراف آلت تناسلي به وجود مي آيند و موجب توجه بيشتر كودك به اين نقطه از بدن مي گردد و لذت حاصل از آن ، بعدها فرد را به تكرار عمل وا مي دارد . 4-     عوامل عاطفي - افراد هيجان پذير و حساس و كساني كه ضعف رواني دارند و افراد منزوي و گوشه گير احساس هاي مربوط به شكست ، احساس حقارت و كمبودهاي عاطفي را با عمل استمناء جبران مي كنند . 5-     احساس خجالت و حتي ترس از رويارويي با جنس مخالف كه در اين صورت استمناء را راحت تر از ساير روابط جنسي مي يابد . درماننصيحت گويي و پند و اندرز در اين زمينه مطمئناً به نتيجه نمي رسد مگر آنكه بيشتر از آنكه به جنبه هاي اخلاقي مسأله توجه شود به جنبه هاي بهداشتي و سلامت كلي و عمومي بدن بايد پرداخت و به مراجع فهماند كه شايعات مربوط به كوري و ديوانگي بي اساس است

. در درمان اين نوع اختلال بايستي هم از طريق دارو درماني ( مصرف داروهاي آرام بخش ) و همزمان از طريق روان درماني اقدام نمود . در درمان اين گونه از مراجعين بايد با سود جستن از شيوه هاي مختلف درماني ( تحليل رواني يا رفتار درماني و غيره ) نسبت به تقويت اراده و ايجاد اعتماد به نفس و افزايش قدرت تصميم گيري اقدام نمود . 2- همجنس بازي       Homosexualityارتباط جنسي بين افراد يك جنس را همجنس بازي مي گويند كه به صورت بوسيدن ، استمناي متقابل يا لواط بروز مي كند . همجنس بازي در طول تاريخ بشر وجود داشته و در رم قديم نيز شايع بوده است . در اكثر جوامع كنوني اين عمل تقبيح و مذموم شمرده شده و در بعضي از كشورها اين افراد توبيخ و كساني را كه به عمل شنيع لواط مبادرت كنند ، زنداني و مجازات مي كنند .در معدودي از فرهنگها و كشورها تمايلات همجنس بازي به عنوان يك رفتار بهنجار حفظ شده است و علت آن اين طرز فكر است كه همجنس بازان انحرافات شخصيتي ديگري ندارند و از طرف ديگر عده ي زيادي از آنها شخصيت هاي برجسته اي بوده اند و تعدادي نيز هنرمند بوده و به هنر بشري خدمت كرده اند .آنچه كه مسلم است اين است كه براي همجنس بازان سازگاري اجتماعي ، شغلي و جنسي مشكل است و اجتماع تمايلات جنسي آنان را تأييد نمي كنند ، لذا رفتار جنسي خود را غلط مي پندارند و دائماً ترس از آبروريزي و از دست دادن شهرت و محبوبيت خود دارند

و احساس نا امني مي كنند كه به تدريج به احساس گناه تبديل مي شود .روابط همجنس بازي در بين جنس مذكر بيشتر از مؤنث مي باشد و اگر در زنان هم موجود باشد مدت زيادي ادامه پيدا نمي كند .علل :دو نظريه ي مهم در مورد همجنس گرايي وجود دارد :1- نظر مذهبيون : پيروان اين نظريه دو عامل مهم زير را در ايجاد همجنس گرايي مهم مي شمارند :الف - توارث : گروهي را اعتقاد بر اين است كه همجنس گرايي از طريق ژن مغلوب از والدين به فرزندان منتقل مي شود . علت را نيز مشاهده ي تعداد زيادي از افراد همجنس گرا در يك يا دو نسل بعضي از خانواده ها اعلام مي كنند ولي پذيرفتن اين نظريه امروزه مشكل است و اين دليل براي اين نظريه كافي نيست و امكان دارد وجود چنيني عارضه اي در يك خانواده ناشي از علل محيطي و امري اكتسابي باشد تا ژنتيكي .ب - عدم تعادل فيزيولوژيكي ( عدم توازن ترشحات غدد ) : تعدادي از محققان را عقيده بر آن است كه عدم توازن هورمون هاي جنسي ( آندروژن و استروژن ) عامل اصلي همجنس گرايي مي باشد و بر اين باورند كه در خون مردان همجنس گرا نسبت هورمون هاي زنانه بيشتر از حد معمول است و بر عكس .ولي امروزه مشخص شده است كه : اولاً : همجنس گرايان چنيني عدم توازني ندارند . ثانياً : در تعدادي از افراد عادي نيز حالت عدم توازن هورمون ها مشاهده مي شود يا افرادي هستند كه عدم توازن هورموني دارند ولي همجنس گرا

نيستند .ثالثاً : مشاهده شده است كه تعدادي از افراد همجنس گرا ، غير همجنس گرا شده اند يا بر عكس . در صورتي كه در نسبت هورمون هاي آنها تغييراتي ايجاد نشده است .رابعاً : تجويز عصاره ي غدد ، عدم توازن را از بين مي برد ، در حالي كه در رفتار جنسي اين گونه افراد تغييري حاصل نمي شود .البته همجنس گرايان تمايل زيادي دارند كه اين نظريه را براي رفتار ناپسند خود بپذيرند ، زيرا بدين ترتيب مسئول اعمال زشت خود شناخته نمي شوند . 2- نظريه ي تحليل رواني :پيروان اين نظريه عوامل رواني را مهمتر از عوامل مزاجي مي دانند و نظريه ي آنان بر مفهوم تمايز تدريجي رفتار جنسي پايه گذاري شده است . يعني اعتقاد دارند كه در كودكان عادي عمل استمناء به تدريج به رويدادهاي احتمالي همجنس گرايي و سرانجام به رفتار هتروسكسوال ( غير همجنس گرايي ) تبديل مي شود .شواهد بارزي كه بتوان با اطمينان كامل اعلام كرد كه ميل به جنس مخالف بدون تشويق ها و فشارهاي خاص خانوادگي و اجتماعي بروز خواهد كرد ، وجود ندارد .پيروان اين نظريه علت همجنس گرايي را تجارب شرطي شده ي كودك مي دانند كه باعث شكل گيري رفتار به فرم همجنس گرايي مي شود . ام اين تجارب به شرح زير است : الف - پرورش كودك به صورت عضوي از جنس مخالف :مادري در حسرت دختر دار شدن حامله مي شود ولي بچه ي او پسر مي شود . اين مادر پسر نازنين خود را تا آنجا كه ممكن است به طريق دخترانه تربيت

مي كند . يعني موهايش را بلند نگه مي دارد و لباسهاي دخترانه و رنگارنگ به او مي پوشاند و علايق و طرز تفكر دخترانه به او تلقين مي كند . البته اين انتقال به ندرت خودآگاهانه انجام مي پذيرد و به طور ناخودآگاه كودك با جنس مخالف همانند مي شود .ب - محدوديت هاي اجتماعي برخورد با جنس مخالف :جهت رشد و ارضاء ميل جنسي كودك به صورت طبيعي ، مربيان و والدين بايد از دوره ي كودكي ميل به جنس مخالف را در كودك ايجاد كنند و به سؤالات آنها در اين زمينه پاسخ مناسب بدهند تا از انحراف آنها در دوره ي نوجواني و بلوغ جلوگيري به عمل آورند ولي چنانچه در اين سن والدين و اجتماع از تماسهاي سالم و معمولي آنها با هم جلوگيري به عمل آورند و راه حل مناسب و منطقي براي حل مسائل و مشكلات جنسي كودكان و نوجوانان انتخاب نكنند و به طور كلي هر جا كه پسر يا دختر در كوشش هاي خود براي رسيدن به جنس مخالف تحقير يا تهديد شوند ، ممكن است همجنس گرايي را به عنوان راهي براي لذت جنسي و عاطفي انتخاب كند .ج - تجارب اوليه ي همجنس گرايي : تجارب اوليه ي همجنس گرايي قبل از ايجاد ميل به غير همجنس تأثير بسيار عميقي در تعيين رفتار جنسي آينده ي كودك دارد ، علي الخصوص اگر با تكرار مداوم و لذت بخشي ، نفوذ اين تجارب تقويت گردد و يا علاوه بر لذت جنسي احتياجات عاطفي ، امنيت و پذيرش كودك نيز به وسيله ي اين تجارب ارضاء

شود .د - همانند سازي با والد غير همجنس :همانندي صميمانه و نزديك با پدر براي دختر ، مادر براي پسر ، تمايلات همجنس گرايي را در كودك ايجاد مي كند . غالباً از دست دادن پدر در دوره ي كودكي براي پسران كه بالاجبار خود را با مادر همانند مي كنند و همچنين داشتن مادران قوي و مقتدر زمينه ايست كه ممكن است پسران را همجنس گرا بار بياورد .ه - ناكامي هاي دراز مدت غير همجنس گرايي :در مواقعي كه زن و مرد مدت درازي را از هم دور مانده اند ( مانند زندانها ، دارالتأديب ها و تبعيدگاهها ) افزايش قابل ملاحظه اي در روابط همجنس گرايي مشاهده شده است . عده اي بعد از برگشت به زندگي عادي درمان شده اند ، گروهي همجنس گرا باقي مانده اند و عده ي ديگري نيز بعدها به هر دو نمونه اشتغال مي ورزند .و - تجارب تلخ اجتماعي با افراد جنس مخالف :تجارب اوليه ي غير همجنس گرايي كه تحت شرايط نامساعدي انجام گيرد ، امكان دارد همجنس گرايي را تقويت كند . ز - ترس از اختگي :طرفداران مكتب تحليل رواني اعتقاد دارند كه پسر بچه هميشه از بريده شدن آلت تناسلي خود از طرف پدر به عنوان تنبيه او ترس دارند . اين ترس معمولاً با تهديدهاي اطرافيان براي اين كار يا عمل ختنه كردن كه از نظر طفل نوعي بريدن محسوب مي شود ، شدت مي يابد و وقتي پسر بچه دستگاه تناسلي زنان خانواده را مي بيند ترسش به يقين تبديل مي شود و فكر مي كند كه آنان

در اثر بريده شدن به اين شكل درآمده اند و ترس او چنان شدت مي يابد كه فكر راجع به زن برايش ناراحت كننده مي شود . طبق نظريه ي فرويد اين گونه پسران همجنس گرا آن قدر در حفظ و تملك آلت تناسلي مصر هستند كه حتي در روابط جنسي خود نيز نمي توانند با كسي كه فاقد آن باشد شركت كنند . در دختران نيز عضو تناسلي مردانه ممكن است ترش شديدي از هتك ناموس تلقي شود و يا در او حسادت در اثر اختلاف شكل ظاهري ايجاد نمايد ( البته در اثر ترجيح پسران بر دختران كه در اكثر خانواده ها رايج است ) و در نتيجه اين نوع افكار و ترسها لذت جنسي وي را ضايع مي كنند و روابط جنسي را در صورتي كه شريك جنسي عضو تناسلي مذكر نداشته باشد ميسر مي داند .درمان :همجنس گرايي مسئله ي مشكلي است زيرا از يك طرف اجتماع آن را خلاف اخلاق و حتي جرم مي شمارد و از طرف ديگر همجنس گرايان با توجه به اين عمل تمايل واقعي براي درمان ندارند و در اثر فشار اطرافيان تظاهر به درمان مي كنند . در اين مورد فقط روان درماني در درمان بيمار و تعويض تمايلات همجنس گرايي به غير همجنس نتيجه بخش بوده است . درمان شامل اقدامات زير است :1-    رفع حساسيت بيمار در خصوص قبح عمل به وسيله ي مطلع ساختن وي از پرورش و توسعه ي روابط جنسي و آگاهي از اينكه بين زنانگي و مردانگي حالات بينابين فراوان وجود دارد .2-    قانع كردن او درباره ي درستي

و قابل قبول بودن قوانين موجود جامعه .3-     كمك در ترك كردن و تعويض رفتار و حرف زدن و حركات از رفتار جنس مخالف با آنچه شايسته ي جنس خودي است .4-     تغيير دوستان و معاشرت شخص و تشويق وي به معاشرت و فعاليتهاي دسته جمعي با جنس مخالف .5-     ايجاد تماسهاي دوستانه ي اجتماعي پسند با جنس مخالف .6-     در صورت ضعف اراده و عدم قدرت تصميم گيري و اعتماد به نفس : اعمال روشهاي تقويت اراده زير نظر متخصصين رواني .د - اختلالات خواباين اختلال در كودكان شايع است و در سنين مختلف به گونه هاي متفاوت ديده مي شود مثلاً نخوابيدن در شب طي سال اول زندگي مشاهده مي شود ، بي ميلي به خواب و دچار كابوس شدن در طول سال دوم رايج است . از سه تا پنج سالگي مشكل به خواب رفتن ، بيدار شدن در طول شب و ابتلا به كابوس بروز مي كند و بعدها راه رفتن در خواب و بي قراري در خواب و ساير اختلالات بروز مي كند . انواع اختلالات خواب :1-    ترسهاي شبانه2-    راه رفتن در خواب 3-     كابوس 4-     كم خوابي5-     پر خوابي 6-    بي قراري در خواب 7-     ناركولپسي ( بختك زدگي يا خواب آلودگي در روز ) 8-     حرف زدن در خواب 9-    فرياد كشيدن در خواب 10-     گريه كردن در خواب 11-     دندان قروچه در خواب 12-     وحشتهاي شبانه يا پريشان خوابي در زير چند نمونه ي مهم از اختلالات خواب را كه نگراني والدين و متخصصين را برانگيخته شرح مي دهيم : 1-    وحشت زدگي در خواب (

هراس شبانه )       Pavor Nocturnes در اين نوع اختلال در حالي كه كودك به نوع طبيعي به خواب رفته است بعد از يك مرحله ي كوتاه خواب ، در رختخواب مي نشيند و در حالي كه چشماني باز و صورتي رنگ پريده دارد و عرق كرده است ، در يك حالت منگي رواني ( Twilight ) به سر مي برد و معمولاً بيدار كردن او در اين حالت مشكل است . تعدادي از كودكان در موقع وحشت زدگي به حالت سراسيمگي از رختخواب بيرون مي پرند و درمانده به اين سو و آن سو مي روند و به اشياء و اشخاص چنگ مي زنند و فكر مي كنند كه دزد يا سگي در اتاق است و مي خواهد او را بيرون كند و فرياد زنان كمك مي طلبد . كودك وجود والدين را در اتاق خود مي فهمد ولي تصور مي كند كه آنها هم جزء رؤياي او هستند و امكان دارد آنان را به جاي افراد ديگر گرفته و با آنچه در خواب مي بيند در هم مخلوط كند . كودك در طول مدت وحشت زدگي در خواب است و آنچه را كه اتفاق افتاده است به دست فراموشي مي سپارد و از وقوع آن بي خبر است و نمي تواند درباره ي آن توضيح دهد . اين عارضه بين 3 تا 8 سالگي اتفاق مي افتد . در حالت وحشت توهم بينايي شايع است و كودك درباره ي چيزهاي ترسناكي كه در خواب ديده است هزيان مي گويد ، به عبارت ديگر تيرگي شعور و عدم آگاهي به دنياي خارج وجود دارد .

حمله را با آرام كردن كودك و اطمينان دادن به او نمي توان از بين برد ، در اين موقع والدين بايد وي را نگه دارند تا آنكه كنترل خود را بدست آورد .هراس ممكن است حدود 15 تا 20 دقيقه طول بكشد و كودك بعد از نيم ساعت مجدداً به خواب مي رود و فراموشي كامل راجع به اين ترس دارد . در اين اختلال احساس ترس در طول خواب عارض مي شود و سپس كودك واكنش نشان مي دهد .علل :اكثر متخصصين ترسهاي شبانه ي كودكان را نوعي علامت مرضي مي دانند .1-    در عده اي اين اختلال زاييده ي ضايعاتي است كه در پرده هاي مغزي به وجود آمده يا در سر دردهاي مزمن به وجود آمده اند . به همين دليل غده هاي مغزي ، مننژيت و يا سر درد را عامل اصلي دانسته اند .2-    گاهي نيز بيماري عفوني يا مسموميت كلي بدن كه با بيماري سينه پهلوي شديد يا با تب تند همراه است باعث وحشت شبانه به صورت نوعي هذيان مي شود ، عفونت دستگاه گوارشي و الكليسم بودن شير رايگان نيز سبب اين عارضه شده است . 3-     نوعي از صرع رواني حركتي است .4-     واكنش عصبي نسبت به يك منازعه است .5-     تعارضات عاطفي و ناكامي هاي كودكان و شنيدن افسانه و داستان مي تواند پايه ي اساسي وحشت زدگي باشد .6-     در كودكان پسيكوپات و بزهكار نيز ديده شده است .7-     مشاهده ي روابط جنسي والدين ، كودك ضربه هاي روحي ناشي از آن را از طريق وحشت زدگي خلاص مي كند .درمان :درمان بايد

با توجه به علت بيماري انجام گيرد . مثلاً در مورد بيماريهاي عفوني درمان از طريق درمان بيماري صورت مي گيرد . در مورد حالات عصبي و هيجان پذيري دارو درماني مؤثر است و در مورد تعارضات و ناكامي ها از روان درماني يا روان كاوي استفاده مي كنند .2-    پريشان خوابي :پريشان خوابي مانند وحشت زدگي از واكنشهاي هراسي است كه در طي خواب روي مي دهد . پريشان خوابي در حركات سريع چشم REM به سراغ شخص مي آيد و كودك حركات دفاعي جزئي يا ناله ي مختصري مي كند و بعد بيدار مي شود . پس از بيدار شدن ترسي به سراغ كودك مي آيد ولي با به خود آمدن كودك و درك آنچه اتفاق افتاده است ترس از بين مي رود و تمام واقعه بيش از يك يا دو دقيقه طول نمي كشد . كودك پس از بيدار شدن تمام افراد و اشيايي را كه اطراف او هستند تشخيص مي دهد و آنچه را كه در خواب ديده است به خاطر دارد و مي تواند شرح پيوسته اي از خواب خود را بازگو كند . تعدادي از كودكان پس از آنكه بيدار شدند مدتي طولاني بيدار مي مانند و شرايطي را كه در خواب ديده اند مرور مي كنند .3- راه رفتن در خواب          Somnambulismeاين عارضه معمولاً بين 11 تا 14 سالگي مشاهده مي شود و كودك به دنبال رؤياهايي كه داشته است از جا بلند شده و به راه مي افتند و بعداً هيچ خاطره اي از آن ندارند و اغلب با گريه كردن و حرف زدن در خواب همراه

است . علل :گروهي حالت راه رفتن در خواب را ارثي مي دانند و تعدادي علت اساسي آن را مربوط به كشمكش هاي رواني كودك مي دانند . تعداد اندكي نيز علت را نارس بودن دستگاه اعصاب مركزي مي دانند .درمان :بعضي ها بيدار كردن پياپي را همانند شب ادراري در مورد اين قبيل كودكان به كار مي برند و معتقدين به نارسي دستگاه اعصاب مركزي رسيدن به دوره ي بلوغ را كافي براي رفع اختلال مي دانند . درمان با دارو نيز پيشنهاد شده است ولي در مورد عوارض جانبي آن نگراني هايي وجود دارد . ناهنجاري هاي ناشي از اختلالات حسي و حركتياختلالات حسي و حركتي را به دو دسته ي بزرگ مي توان تقسيم نمود :1-    اختلالات حسي و حركتي حادث از نقص عضوي كه يك عارضه ي جسماني است و به علم پزشكي مربوط است و مورد بحث ما نمي باشد . 2-    اختلالات حسي و حركتي ناشي از فشار رواني كه به صورت رفتارهاي تكراري ظاهر مي شوند و غير كنشي مي باشند و موضوع بحث ما در اينجا همين دسته از اختلالات مي باشد .الف - اختلالات حركتي : از رفتارهاي حركتي تكراري متداول و مهم دوران كودكي كه به فشارهاي رواني اين دوره مربوط مي شود ، مكيدن شست ، ناخن جويدن ، تيك و اختلال تورت مي باشد كه ما در اينجا مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد .1- مكيدن شست    Thumb Suckinyمكيدن شست ، زبان ، انگشتان ، پستانك ، گوشه ي پتو يا قطعه اي از پارچه از عاداتي هستند كه در شير خوارگان

مشاهده مي شود و به كودك احساس آرامش و خوشحالي مي دهد و در اين دوره يك عمل طبيعي است ولي ادامه ي آن پس از دوران شير خوارگي و مرحله ي دهاني دال بر اختلال حركتي است . معمولاً مشاهده ي اين عادت بعد از 5 يا 6 سالگي غير عادي تلقي مي گردد .عوارض مكيدن شست :اگر عمل مكيدن شست طولاني باشد باعث تغيير فرم دندانها و سقف دهان مي شود يعني به تدريج دندان هاي بالا و سقف دهان به طرف جلو و بالا مي روند و در نتيجه بين دندان هاي پايين به علت فشار انگشت به طرف داخل و پايين مي روند و در نتيجه بين دندان هاي فك بالا و پايين در جلو دهان فاصله مي افتد و كودك نمي تواند غذاهاي سفت مانند مواد پروتئيني را خوب جويده و خرد نمايد . علل :1-    محروميت كودك از مكيدن شير مادر در بدو تولد 2-    از شير گرفتن مودك قبل از موعد مقرر3-     روش غلط پرستاري از كودك4-     بازگشت به دوران كودكي در اثر فشار و خستگي رواني ، مانند تولد كودك جديد و توجه بيش از حد والدين به نوزاد 5-     مكيدن گاهي ناشي از پرخاشگري فرد در مقابل فشار رواني و عملي است جهت تنش زدايي 6-     عمل مكيدن در بين كودكاني كه زودتر از موقع متولد مي شوند يا موقع تولد وزن آنها كمتر از حد نرمال باشد ديده شده است .درمان :اين عارضه چنانچه منجر به كشمكش بين كودك و والدين نگردد تدريجاً اصلاح مي گردد . در اين زمينه بايد والدين را آگاه ساخت

كه اين يك عادت طبيعي است و با مختصر مراقبت مشكل حل خواهد شد و تنبيه و تذكر و تحقير كودك نه تنها فايده اي ندارد بلكه موجب تشديد رفتار خواهد شد و مقابله با آن از طريق ماليدن مواد بد مزه و تلخ به انگشتان يا استعمال دستكش هاي مختلف و يا بي حركت كردن آرنج و بستن آنها نه تنها تأثيري ندارد ممكن است وضع را نامطلوب سازد و ضربه ي عاطفي ديگري بر طفل وارد سازد . در اين قبيل موارد بايد به اصلاح وضع نامطلوب و كشمكش هاي داخلي پرداخت .2- ناخن جويدن    Nailbitinyجويدن ناخن بين 5 تا 10 سالگي يكي از متداول ترين عادات كودكان مي باشد و سپس به تدريج از بين مي رود و اگر بعد از 10 سالگي از بين نرفت نشانگر يك عمل تهاجمي است كه جهت كنترل تمايلات حمله وري اقدام به جويدن ناخن خود مي نمايد .علل :1-    نشانه ي اضطراب بوده و عمل جويدن ، تخليه ي تنش رواني را به دنبال دارد .2-    محيط غير طبيعي كودك ، محيط غير طبيعي موجب تشديد ترس و اختلال خواب مي گردد و اختلال خواب در آخر دوران كودكي علامت ترس از عدم امكان كنترل انگيزه هاي تهاجمي در كودك است .درمان :ترساندن كودك براي عادت هيچ وقت مفيد واقع نشده و برطرف كردن اين عارضه جز از طريق بطرف نمودن اضطراب نهايي مقدور نمي باشد پس در اين قبيل موارد كودك بايد از توجه و محبت والدين نسبت به او مطمئن باشد . ديدن فيلمهاي سينمايي يا تلويزيوني ترسناك در اين دوره بر شدت

ناراحتي مي افزايد .  3- تيك     Ticتعريف : تيك عبارتست از حركات سريع ، ناگهاني ، غير ارادي و اغلب تكراري و بدون هدف گروهي از ماهيچه هاست . اين حركات در تمام نقاط بدن ديده مي شود ولي اغلب در ماهيچه هاي صورت و گردن بروز مي كند . تيك ها غالباً در سنين بين 6 تا 14 سالگي ديده مي شود ولي در اشخاص بالغ نيز شايع است .انواع تيك ها :تيك ها را بر حسب اندامي كه بروز مي كند به انواع زير تقسيم مي كنند :1-    تيك هاي مربوط به چهره كه مبتلايان به آن بيشتر از انواع ديگر هستند . گاهي اين حالت در يك طرف چهره و گاه هر دو طرف ديده مي شوند . از اين نوع تيك ها مي توان بازي با موها ، چين پيشاني ، شكلك ، به هم زدن پلك ، چشمك زدن ، در هم كردن ابروها ، مكيدن يا گزيدن لب ها ، بيرون آوردن زبان ، چين بيني ، لرزاندن بيني ، كج و معوج كردن دهان ، نشان دادن دندان ها ، گاز گرفتن دست و انگشتان ، خاراندن گوش و ... بعضي ها مكيدن انگشت و جويدن ناخن را نيز جزو حركات تيك مي دانند . 2-    تيك هاي مربوط به گردن ، مانند متمايل كردن سر و گردن به طرفين يا به صورت تعظيم و تكريم با سر و گردن مشاهده مي شود . اين نوع تيك به صورت تنها يا همراه با حركات چهره ظاهر مي شوند .3-     تيك هاي دست ، مانند بالا انداختن شانه ها

، پيچاندن انگشتان ، ماليدن و خاراندن بازوها و دستها يا كشيدن دستها بر روي موي سر ظاهر مي شوند و بيشتر اين حركات در بيماران مبتلا به وسواس ديده مي شود . 4-     تيك هاي مربوط به پاها ، مانند تكان دادن پا ، زانو يا انگشت ، خم كردن زانو و جهيدن ، خاراندن و دستكاري آلت تناسلي و قدم برداشتن به طرزي عجيب ديده مي شود .5-     تيك هاي صوتي ، ممكن است مانند عوعوي سگ يا عبارات و جملات كوتاه به طور انفجاري باشد يا به صورت تقليد از صداهاي حيوانات درآيد .6-     تيك هاي مربوط به دستگاه تنفسي و گوارشي ، به صورت عطسه زدن ، سرفه كردن ، سكسكه ، هق هق ، آه كشيدن ، خنده ، خميازه ، خرناس كشيدن ، شهيق پر صدا ، آروغ ، و تف انداختن مشاهده مي شود .تقسيم بندي ديگري نيز توسط ماهلر ( Mahler ) انجام شده است . او بر حسب اينكه حركات ساده و اتفاقي ( زودگذر ) يا پيچيده تر و با هدف باشد ( تيك هاي ثابت ) به دو دسته ي بزرگ تقسيم مي كند :الف - تيك هاي زودگذر ، واكنشهايي هستند كه كودك در برابر فشارهاي رواني محيطي از خود بروز مي دهد و هنگامي كه فشار رواني از بين رفت آنها نيز ناپديد مي گردد . ب - تيك هاي ثابت ، حركات دوام داري هستند كه گاهي اوقات به بزرگسالي هم منتقل مي گردند و اينها نشانه ي حالت اضطرابي مزمن كودك هستند .علائم باليني :تيك ها معمولاً به صورت غير

آشكاري شروع مي شوند و زمان شروع آنها را به راحتي نمي توان تعيين نمود . گاهي پس از بروز به طور دائمي ادامه دارند و زماني براي چند وقت به طور كامل از بين مي روند ، شدت آنها نيز گاهي كاهش مي يابد و زماني شديدتر مي شود و گاهي حركات بي اهميت به صورت بيماري نوروز تغيير شكل مي دهد و زندگي اجتماعي فرد را به مخاطره مي اندازد .در اطفالي كه مبتلا به تيك ها هستند خصوصيات عمومي و مشترك زير مشاهده شده است :بي تفاوتي عاطفي ، سير قهقرايي و عقب ماندگي عاطفي ، تمايلات ديگر آواري كه به صورتي سركوب شده اند ، از نظر شخصيتي نيز خصوصياتي از قبيل بي قراري ، نا آرامي ، كمرويي ، حساسيت بيش از حد ، لج بازي ، لوس بازي و در بعضي نيز تحريك پذيري و خستگي بيش از موقع .علل مولد :نظريه هاي متفاوتي درباره ي علت و ظهور تيك ها بيان شده است كه در اينجا به ذكر پاره اي از آنها مي پردازيم :الف - علل از ديدگاه روان كاوان :1-    تيك نتيجه ي اختلال ليبيدو و انتقال تمايلات جنسي و خصومت آميز ( در فردي كه ساختمان شخصيت وي در سطح پيش تناسلي تثبيت شده است ) به ناحيه ي ديگري از بدن است . ( فنيچل ) Fenichel 2-    تثبيت ليبيدو روي اعضاء واحد ( فرنزي ) ferenezi 3-     تيك ها تكانش هاي پرخاشگري هستند كه از طريق تخليه ي مرضي رها مي گردند ( ماهلر ) Mahler 4-     منشاء تيك ها تعارضات مربوط به

سطح مقعدي ( anal ) رشد است . ( سيم )  Sim5-     افزايش سرشتي پتانسيل جنسي عضلات ( سارگر ) Sarger 6-     توليد حركات مكرر و يكنواخت خود شيفتگي ( Narcissism ) شبيه كاتاتوني ( فرنزي ) 7-     نشانه ي تبديل پتانسيل جنسي مرحه ي مقعدي معادل استمناء ( كلدين )  8-     تضاد اخلاقي ميان نهاد و خود ب - علل ژنتيكي :گروهي آمادگي ذاتي را در بروز تيك مؤثر دانسته اند و علت ابراز اين نظريه نيز مطالعات مربوط به خانواده ها و ابتلاي بيشتر مردان به اين اختلال بوده است ولي شواهد فوق دليل كافي براي ارثي بودن تيك نمي باشد .ج - علل اكتسابي :  تعدادي تيك را يادگار عمل ارادي گذشته مي دانند مانند پلك بهم زدن در اثر ورم ملتحمه و تكان دادن شانه ناشي از تنگي كت و چين بر جبين انداختن به واسطه ي تنگي كلاه كه همه ي اينها يك نوع حركات دفاعي هستند كه مدت زماني به منظور و هدف خاصي انجام گرفته اند و سپس به صورت حركات خود به خودي و غير ارادي در آمده اند . د - علل رواني :گروهي تيك را حركاتي جهت تسكين استرس ها و فشارهاي رواني فرد مي دانند و تعدادي نيز آنها را ناشي از ناهنجاري هاي رواني مادرزادي اعلام نموده اند .ه - علل عضوي :بعضي از انواع تيك ها منشأ عضوي دارند مانند حملات اركولوژيز و تنفسي كه بر اثر آنسفاليت و ضايعات دستگاه استريو - پاليدال به وجود مي آيد .تعدادي نيز معتقدند كه در مبتلايان تيك كنترل قسمتهاي عالي دماغي علي الخصوص قشر

مغز ضعيف شده و بدين طريق جسم مخطط فعاليت بيشتري پيدا مي كند .درمان :بسياري از تيك هاي كودكي در طول زندگي او تا پايان دوران سوم كودكي همزمان با رشد فرد بي هيچ گونه درماني بهبود حاصل مي كنند و اگر ادامه داشت معمولاً درمان آن دشوار است زيرا هر اندازه توجه و دقت فرد را به اين حركات معطوف سازيم احتمال رفع آن كمتر خواهد بود و اخطار و تنبيه والدين وضع را آشفته تر خواهد كرد . در درمان تيك هاي ناشي از علل رواني بايد در فكر اصلاح رابطه با والدين بود . ترس از والدين را در كودك بايد از بين برد و ساير ناسازگاري هاي كودك در ارتباط با ديگران را برطرف نمود و وضع تحصيلي او را درخور استعدادش ترتيب داد . از طرف ديگر چون تيك با مسائل شخصيتي بيمار توأم است بايد در درمان ، شخصيت را در جهت انطباق بهتر و كامل تر سوق داد و مسائل و دشواري هاي او را حل نموده در غير اين صورت امكان بازگشت مجدد اختلال تيك وجود دارد . در مواردي كه علت عضوي است بايد به درمان نقائص عضوي پرداخت و اگر محركين اوليه ي تيك علائمي از قبيل تنگي كلاه ، ورم ملتحمه ي چشم ، اگر ------ كمي نور اتاق باشد بايد در رفع آنها كوشيد .آنچه بيشتر از همه در درمان تيك تأثير دارد استراحت ، آرامش ، عدم سرزنش و تحقير و احتراز از تمسخر مي باشد . درمان از ديدگاه نظريه پردازان تحليل رواني :درمان تحليلي عبارت از نوعي درمانگري است كه

در آن به بيمار انگيزه هاي غريزي كه علل مشكل وي محسوب مي گردند نشان داده مي شوند . علل و درمان تيك از ديدگاههاي نظريه پردازان يادگيري :به دليل توصيف اوليه ي يادگيري ميج ( Meige ) و فيندل ( Feindel ) از تيك به عنوان عادات آموخته شده ، نظريه هاي مربوط به يادگيري همواره به عنوان علت ظهور و استقرار تيك به كار گرفته شده است .ياتز ( 1970 ) دو مدل مربوط به يادگيري طرح نموده است . اولين مدل تا حد زيادي بر اساس كار هال بوده و مدل پاسخگر ( Respondent model ) ناميده شده است .دومين مدل بر پايه ي كار اسكينر استوار بوده و مدل عاملي ( كنشگر ) نام گرفته است ( 1938 ) . در حالي كه ملاحظات سبب شناسي مربوط به اين مدل ها بايد جداگانه مورد بحث قرار گيرد ولي مهم است تأكيد شود كه در هر دو مدل تيك ها را به عنوان پاسخ هاي آموخته شده مورد توجه قرار گرفته اند . مدل پاسخگر ياتز ( 1958 ) چنين است كه تيك ها ممكن است پاسخ هاي اجتنابي شرطي شده براي تقليل كنش هايي باشند كه اساساً در موقعيت هاي ضايعه گر رواني ظاهر گرديده اند .بر اساس اين نظريه تيك به ديده ي يك عادت آموخته شده كه بيشترين نيروي عادت را به دست آورده است نگريسته مي شود . بنابراين ممكن است اين عادت از طريق تشكيل يك عادت منفي يا مغاير با انجام دادن تيك خاموش شود ، نتيجه عميق تر نظريه ي ياتز چنين است كه اگر

به فردي تمرين فشرده اي از تيك مورد نظر داده شود واكنش منع به سرعت ايجاد خواهد گرديد . يعني وقتي كه منع به نقطه ي حساسي رسيد شخص مجبور به استراحت مي شود و در اثر آن تيك از ميان مي رود . اين عادت موقوف شدن تيك با افراط واكنش منع همراه شده از طريق تقليل سائقه تقويت مي گردد . با تكرار تمرين فشرده ، يك عادت منفي ( متوقف شن تيك ) كه با عادت مثبت ( ظهور تيك ) مغاير است ، ايجاد خواهد گرديد . بديهي است كه تكرار ارادي تيك ها نبايد موجب افزايش نيروي عادت گردد . دو روش درماني ديگر زير عنوان مدل پاسخگر طبقه بندي شده است كه عبارتست از : حساسيت زدايي منظم ( Systematic desensitization ) ، ولپي ( Wolpe ) و تقليل اضطراب از طريق تجويز دارو .حساسيت زدايي منظم همراه با ساير درمان هاي رفتاري به كار گرفته شده است . ابرين و برنان Obrien and Brennan ( 1979 ) سودمندي به كار گرفتن داروي تقليل اضطراب را همراه با تمرين فشرده تجربه كرده اند . مدل كنشگر : دومين مدل كه بايد بر اساس نظريه ي يادگيري مورد توجه قرار گيرد اين است كه تيك ها پاسخ هاي آموخته شده اي هستند كه از طريق تقويت كنندگان ضمني استقرار يافته اند يعني حالات ضمني كه اين حركات يا در محيط خارجي و يا در درون ارگانيزم از طريق سيستم هاي بازخورد داخلي ايجاد مي كنند ، تقويت شده ، نيرومندي و استحكام رفتار را موجب مي گردند . بدين ترتيب

هدف درمان در اين مدل عبارت است از ترتيب دادن محرك هاي بيزار كننده براي يك پاسخ معين به منظور خنثي ساختن اثرات اين تقويت كنندگان . Barrett بارت ( 1962 ) صداي نفرت انگيز را به عنوان محرك بيزار كننده مورد استفاده قرار داده و به روشني نشان داده است كه برنامه هاي عاملي تقويت به طور معني داري در كاهش حركات تيك غير ارادي تأثير مي گذارند . Brierlgy ( 1967 ) ضربه زدن را براي درمان تيك سر و گردن انقباضي به كار برده است . Knepler and Sewal نپلر و سوال ( 1974 ) از نمك هاي بودار براي تقليل تيك استفاده كرده اند . Kohen كهن تعليم آرامش عضلاني را مورد استفاده قرار داده است . Olendick اولنديك ( 1981 ) از فنون ثبت جزئيات رفتار توسط خود فرد self – monitoriny استفاده كرده است . Azrin and Nunn آزرين و نان ( 1973 ) يك روش معكوس سازي عادت را كه در آن درمانجو " يك الگوي رفتاري مخالف با تيك را انجام مي دهد " به كار برده اند .درمان با هيپنوتيزم :در نمونه هايي هيپنوتيزورها توانسته اند محل تيك را از چهره يا محلي كه در انظار عمومي است به نقاط ديگر بدن انتقال بدهند ولي درمان قطعي با روان درماني عملي است .علاوه بر درمان هايي كه تاكنون اشاره كرديم گاه اتفاق مي افتد كه براي درمان تيك ها تربيت مجدد حركات لازم باشد و در اينجا معمولاً از حركات همراه نواي موسيقي استفاده مي كنند كه طي آن مي تواند هماهنگي و كنترل حركات اعضاي

خود را به دست آورد .گاهي اوقات در همين زمينه با استفاده از آيينه و قرار دادن كودك در برابر آن و آشنا ساختن به آنچه رخ مي دهد و سپس تربيت مجدد براي بدست آوردن آنچه مورد پسند است لازم به نظر مي رسد . تشخيص افتراقي تيك از كره و سندرم تورت و بي قراري :1- كره ( choreu ) :حركات كره امكان دارد با تيك اشتباه شود ، مخصوصاً كره سيدنهام ( Sydenham ) . در كره عضلات مختلف با دامنه ي بيشتر حركت مي كنند و حركات كره به طور غير منظم تغيير مي كند ولي تيك دائماً به يك روش تكرار مي شود . 2- سندرم تورت ( Tourettes disorder ) :تيك هاي مركب به وسيله ي علائم زير از اختلال تورت متمايز مي گردد :1-    اطوارهاي زشت و اجباري در تورت 2-    تكرار غير عادي و طوطي وار كلمات و عبارات 3-     تكرار اعمال ديگران 4-     تقليد غير ارادي كلمات و صداها 3- بي قراري حركتي عمومي :در بي قراري حركات تصادفي و اتفاقي و متغير و اختياري هستند مانند با دست روي ميز زدن و حركات پاها .اختلالات تكلم   Speech disturbanceتكلم صحيح و كامل بستگي به شخصيت ، هوش ، فعاليت سلسله اعصاب مركزي ، رشد عمومي و وضع سلامت دستگاه محيطي تكلم دارد . اختلال تكلم در پسران بيشتر از دختران گزارش شده است . علت را راحتي دختر در همانند سازي با مادر و رشد سريع دختران و آموختن كلمات زشت و نامناسب توسط پسر در محيط خارج از خانه و عدم توانايي در بيان راحت

كلمات مخالف اخلاق اختلال را در پسران بيشتر مي كند .اختلال تكلم بيشتر در سنين 4 و 11 سالگي شيوع دارد .اختلال تكلم را به ترتيب شيوع به شرح زير تقسيم نموده اند :1-    اختلال عملي مانند لكنت زبان 2-    اختلالات ناشي از ناهنجاري هاي تشريحي مانند لب شكري ، شكاف كام ، خوب بسته نشدن فك و ناهنجاري هاي حنجره اي 3-    اختلالات حاصل از ضايعات مغزي يا مخچه اي مانند آفازي ---- مغزينظر بر اينكه اختلالات تكلم و يادگيري در درس جداگانه به تفصيل بيان خواهد شد لذا در اينجا فقط به اشاره مختصري در مورد لكنت زبان كه رايج تر از اختلالات ديگر مي باشد ، اكتفا مي كنيم . لكنت زبان     Stutterinyموضوع لكنت زبان از زمانهاي قديم مورد بحث و گفتگو بوده است و تعاريف مختلفي از آن به عمل آمده است كه در اينجا تعريف بلاداشتاين ( 1960 – Blodsteim ) از كتاب تازه هاي روانپزشكي كودكان كودكان و نوجوانان تأليف دكتر هادي سليمي اشكوري انتخاب شده است . تعريف : ريتم غير عادي و غير ارادي گفتار يا تكرار و ترديد در شروع حروف يا سيلابها و يا كلمات يك سيلابي كه باعث جلب توجه ديگران گشته و در ارتباط شخص با ديگران مداخله كرده و باعث ناراحتي شخص يا شنوندگان گردد ، لكنت زبان گفته مي شود .شروع لكنت زبان سن 3 تا 4 سالگي كه دوره ي اكتساب گفتار است لكنت زبان زياد ديده مي شود . و 90 درصد تا قبل از 10 سالگي اتفاق مي افتد و معمولاً شروع لكنت زبان مقابل با آغاز دوره

هاي مختلف دوران كودكي مي باشد . اول در دوره ي اول كودكي بين 2 تا 3 سالگي ، ديگر در دوران شروع سن مدرسه اي 6 سالگي و آغاز دوران بلوغ جنسي شروع لكنت زبان در اثر عوامل عاطفي ، هيجاني ، اضطرابي و ترس تسريع مي گردد .علل لكنت زبان :1- فرضيه ي بلانتون ( Blanton ) : عوامل رواني ، هيجانات و ترس مانع به كار افتادن قسمت هايي از زبان كه در تكلم دخالت دارند مي شود .2- فرضيه ي كاريات ( Cariat ) : وي فرضيه ي روان كاوان را به كار گرفته و لكنت زبان را نوعي سايكونوروز مي داند كه بر اثر تثبيت در مرحله ي قبل تناسلي ، ساديك دهاني و ساديك مقعدي ايجاد مي شود . كما اينكه تمايلات قبل تناسلي را به هنگامي كه اين افراد سعي در تكلم دارند مي توان مشاهده كرد و تظاهرات مراقبت دهاني Oralnursing و رؤياي آدم خواري را ديد و فرد الكن نتوانسته بر انگيزه هاي آني قبل تناسلي در دوران بلوغ غلبه نمايد .3- فرضيه ي گرين : اين افراد را تحت عنوان گروه الكن قرار داده و آنها را تحريك پذير مي داند كه عدم قدرت بازرسي و مهار فعاليت هاي دماغي و بدني به صورت ترديد و بي نظمي نه تنها در تكلم بلكه در بسياري از فعاليت هاي رواني - حركتي خود نمايي مي كند .  4- فرضيه ي فروشل ( Froeschels ) : وي لكنت را يك آفازي تجزيه اي دانسته و علت را اضطراب به هنگام تفكر و پيدا كردن كلمه و جمله

مي داند . در اين افراد بين جمله اي كه اظهار مي دارند با آنكه مايل به بيان آن هستند ، اختلاف بسياري وجود دارد .5- فرضيه ي كارلين ( Karlin ) : وي لكنت را بر اثر تأخير در ميليني شدن و پيشرفت و توسعه ي آن در قسمت هايي از قشر مغز كه در عمل تكلم دخالت دارند مي داند . 6- فرضيه ي سولومون ( Solomon ) : وي فرضيه ي اجتماعي رواني - حركتي را پيشنهاد نموده است و عوامل اجتماعي ، رواني و بيولوژي را مؤثر مي داند .امروزه عوامل رواني و عضوي را در لكنت زبان مؤثر مي دانند بدين شرح :1-    وجود عامل مشتركي كه فرد را آماده ي عدم تعادل عاطفي و مستعد عدم هماهنگي حركتي و تكلمي مي سازد .2-    افزوده شدن فشار از قبيل ترس از والدين و روش هاي ناصحيح آموزشيبعضي ها اختلالات دستگاه اعصاب مركزي مثلاً فقدان برتري يك طرفه ي مغز مي دانند كه البته اين نظريه مورد قبول همگان نمي باشد .لكنت در پسران شايع تر بوده و 6 برابر دختران مي باشد و در كل مردم جهان تقريباً يك درصد مردم را تشكيل مي دهند .درمان :براي درك و فهم بهتر علل لكنت زبان لازم است شخصيت فردرا از جميع جهات مورد مطالعه و تحقيق قرار داده و اطلاعات دقيقي درباره ي شخصيت ، وضع اقتصادي ، اجتماعي ، خانوادگي و جسمي وي بدست آورد .درمان لكنت زبان مبتني بر اين اصل است كه اول مراجع را متوجه اين امر بكنيم كه ناراحتي او قابل درمان است و سپس او

را ياري مي كنيم تا از كليد مكانسم هاي تكلمي استفاده كرده و نيروي خويش را در جهتي صحيح به كار برد و تمام تلاش خود را متوجه بهبود شخصيت كودك نماييم يا در نهايت شغل مناسبي انتخاب كند .در درمان لكنت زبان از دو روش توأماً استفاده مي شود :1-    روان درماني 2-    استفاده از طرق اختصاصي تكلم معمولاً از نظر درمان لكنت زبان را به دو مرحله تقسيم مي كنند :1- مرحله ي اوليه Primary stage  : در اين مرحله كه بين 5 تا 10 سالگي است كودك موقع تكلم احساس نگراني نمي كند و دو عامل والدين و محيط در اين دوران اثر بسزايي دارند .بايد اطلاعات كافي نسبت به لكنت زبان در اختيار والدين گذارد و گوشزد نمود كه سهم بسيار مهمي در پيشگيري و درمان دارند .به طور خلاصه لازم است نكات زير را در درمان مورد توجه قرار داد :1-    نبايد كودك را مورد سرزنش و انتقاد قرار داد و از او خواست كه بهتر صحبت كند .2-    توجه به بهداشت عمومي3-     حذف كليه ي عوامل مخرب شخصيت 4-     تشويق به بازي با همسالان 5-     توجه خاص نسبت به تكامل شخصيت 6-     از كودك بخواهيد تا با انضباط باشد .7-     تشويق كودك به انجام امور ابتكاري8-     به وجود آوردن محيطي كه كودك در آن احساس آرامش و امنيت كند و بداند مورد مهر و علاقه ي والدين است .قبل از پيشنهاد هرگونه روش درماني لازم است شخصيت كودك را دقيقاً مورد مطالعه و تحقيق قرار داد و وضع بدني ، هوشي و عاطفي او را نسبت به عوامل ارثي

و محيطي سنجيد و در صورت لزوم از آزمون هاي شخصيت استفاده نمود . در درمان لكنت زبان بايد در آغاز  به پيشگيري يا تخفيف اضطراب واكنشي پرداخت و اين امر محتاج محبت و توجه و دلسوزي خاصي نيست بايد شرايط نامساعد محيط خانوادگي را اصلاح نمود و تأثير طرز رفتار والدين را در ايجاد اين حالت گوشزد نمود .در مدرسه نيز چون كودك مايل است از تكامل خودداري كند تا بهبود كامل بايستي سؤالات شفاهي را مختصر  كرد ولي حذف ننمود .در درمان اين قبيل افراد بايستي توجه خاصي نسبت به سلامت بدن و جسم مرعي داشت ديگر آنكه چون آستانه خستگي عصبي پايين است لازم است از عوامل محيطي محرك واكنش عاطفي و هيجاني كاست و بالاخره با روان درماني كودك را به اشكال خويش واقف و آگاه ساخت و از متخصصين بهداشت رواني كمك گرفت و در موارد پيش رفته از روان پزشك ياري جست .   2- مرحله ي ثانويه Secondary stage : در اين مرحله افراد 11 تا 19 ساله قرار دارند كه موقع تكلم دچار نگراني و اضطراب مي باشند .منظور از درمان در اين مرحله برخلاف مرحله ي اوليه ، رفع علائم لكنت زبان است . البته بايستي توجه خاصي به شخصيت بيمار داشت . فرد لازم است خود را به خوبي بشناسد و سپس علل و عوامل مولد اضطراب به هنگام تكلم را ار بين برد ، در اين مرحله رعايت اصول زير ضروري است :1-    بايد به بيمار تذكر داد كه لازم است مدت نسبتاً طولاني تحت درمان قرار گيرد و اطلاعاتي در مورد لكنت زبان در

حدود فهم و شعور بيمار در اختيارش گذارد تا جلب اعتماد شود و به او قول داد كه در صورت همكاري كامل بهبودي خواهد يافت .2-    عوامل مولد اختلال شخصيت را حذف نمود ( با كسب اطلاع كافي از شخصيت ) و به كليد حركاتي كه به هنگام تكلم انجام  مي دهد توجه داشت و در صورت امكان افكار ناراحت كننده ي موقع تكلم را كشف كرد . 3- كسب اعتماد و اطمينان بيمار ، از وظايف حتمي درمانگر است ، زيرا اغلب اين بيماران بيماري خود را غير قابل علاج دانسته و منتظر معجزه اي هستند . تنها در ماگر است كه مي تواند با جلب اعتماد بيمار چنين معجزه اي را عملي سازد . 4- بايستي كليه ي عوامل مولد ترس ، اضطراب و نگراني را حذف نمود .اختلالات صرعتعريف صرع : انتقال فشار و رنج وارده بر يافته هاي مغز به صورت وسيع يا محدود سيستم عصبي و واكنشي كه اعصاب براي رفع فشار وارده از خود بروز مي دهد صرع مي نامند . آمارگران نسبت ابتلاي افراد به صرع را بين 5 تا 7 در هزار گزارش داده اند . بيماري صرع در زبان فارسي و بين مردم عادي به غش و حمله هاي غشي ، معروف است .انواع :هرفردي كه در موقع ناراحتي خصوصيات حملات صرعي را از خود نشان مي دهد ، مصروع ناميده مي شود ، ولي گاهي حساسيت افراد در برا بر محركها بسيار زياد است كه در سبب شناسي اين نوع بيماران ، به نمونه ي ارثي بيشتر توجه مي شود و در طبقه بندي از

آنها به عنوان صرع اصلي نام مي برند . در صورتي كه در مواردي بودن وجود حساسيتي با بعضي محرك هاي محيطي مي توان حملات صرعي را به وجود آورد ، مانند ضربه ي الكتريكي كه افراد پس از دريافت ضربه ، حركاتي مشابه افراد مصروع از خود نشان مي دهند كه ما در اينجا اين نوع از مصروعين را تحت عنوان صرع مورد بررسي قرار خواهيم داد .علل :1-    اختلالات مغزي : به خصوص عدم تشكيل شيارهاي مغزي و يا عدم رشد مغز از همان ابتداي تولد .2-    اختلالات عصبي - پوستي : كه معمولاً نتيجه ي بيماري هايي است كه در آن واحد مغز و پوست را مورد حمله قرار مي دهند و در نتيجه بيماري صرع با علائم پوستي ( لكه هاي مختلفي كه روي پوست به وجود مي آيد و يا غددي كه روي پوست ايجاد مي شود ) همراه است .3-     بيماري هاي عفوني : مانند سرخك ، مخملك ، سرخچه ، مننژيت و تورم پرده هاي مغز نيز از علل ايجاد كننده ي بيماري صرع شناخته شده اند . البته تأثير شديد آنها در دوره ي پيش از تولد ( زمان بارداري مادر ) و در ماههاي اول زندگي كودك مي باشد كه زندگي نظام عصبي او را تحت تأثير قرار داده و اختلالاتي را به وجود مي آورند كه نيز به نوبه ي خود موجب بيماري و حملات صرع مي شوند .4-     صدمات مغزي : مانند زايمان هاي دشوار و يا سقوط كودك با سر و صدمه ي مغزي و در بين كودكان اول خانواده ها ( به

علت دشواري زايمان اول ) تعداد كودكان صرعي بيشتر ديده مي شود .5-     غدد مغزي : كه موجب اختلال فعاليت عصبي مي گردند و اختلال صرع را به وجود آورند .بررسي باليني :چنانچه در فوق متذكر شديم از لحاظ باليني صرع را مي توان به دو دسته ي بزرگ تقسيم نمود :1-    صرع اساسي ( بيشتر وراثت دخالت دارد )2-    صرع فرعي ( علائم صرعي وجود دارد و ريشه ي بيماري عميق نيست )صرع اساسي :در اين نوع بيماران از لحاظ ظاهري براي شروع بيماري هيچ نوع علت قابل مشاهده اي نمي توان پيدا كرد و افراد اين گروه 5/1 كل مبتلايان به صرع را تشكيل مي دهند . در اين بيماران دو نوع حمله وجود دارد كه به حمله ي بزرگ و حمله ي كوچك معروف است .الف - حمله ي بزرگ : معمولاً غش با تشنج و بيهوشي همراه است . در كودكان شيرخوار فقط تشنج به تنهايي وجود دارد و چند دقيقه به طول مي انجامد .در مورد كودكان و افراد بزرگسال حمله ي صرعي وضع مشابهي دارد . معمولاً اين حمله به طور ناگهاني شروع مي شود ، كودك يا فرد بيمار خود آگاهي خود را از دست مي دهد ، به زمين مي خورد و غالباً در همين زمين خوردن ها مصدوم مي شود ( برعكس غش هيستريكي ) حمله ي بزرگ صرعي معمولاً در سه مرحله انجام مي گيرد :در مرحله ي اول اعضاء كاملاً كشيده شده و منقبض مي شوند و سر به عقب مي افتد . در مرحله ي دوم دستها و پاها به حركت در مي

آيند . اين مرحله در حدود 20 ثانيه تا 30 دقيقه ممكن است طول بكشد . در مرحله ي سوم كه پايان غش ناميده مي شود حالت بيخودي به وجود مي آيد و بيمار با صداي بلند تنفس مي كند .در همين حالات و حمله ي غش بزرگ سه علامت مشخص كننده در بيماري ديده مي شود :1-    بيمار در موقعي كه دچار حمله شده است زبان خود را گاز مي گيرد و به همين لحاظ كف خون آلودي از گوشه ي لبها بيرون مي آيد .2-    در اكثر موارد بيمار مبتلا به صرع در همين حالات غش و بيهوشي ادرار خود را رها مي كند .3-     در پايان حمله و موقعي كه بيمار به خود مي آيد هيچ نوع خاطره اي از آنچه اتفاق افتاده است ندارد و به كلي نسبت به آنچه بر او گذشته است دچار فراموشي مي شود .ب - حمله ي كوچك : حملات كوچك صرعي به صورت هاي مختلف ديده مي شوند ولي آنچه مشخص سازنده ي اين نوع حملات است حالات بيخودي در غيبت است كه معمولاً 2 تا 3 ثانيه طول مي كشد و سقوطي نيز به همراه ندارد .طي اين مدت كودك در فعاليتي كه انجام مي دهد متوقف مي شود ، يك باره رنگش مي پرد ، بي حركت مي ماند و چشمان خود را به يك نقطه مي اندازد ، سپس فعاليت خود را از سر مي گيرد . اما آنچه در اين مدت بر او گذشته از لحاظ او هيچ نوع صراحت و روشني ندارد .حملات صرعي كوچك به ظاهر مهم نيستند ولي

مزاحم فعاليت كودك مي باشند زيرا تعداد آنها بسيار زياد است و گاه بين 20 تا 200 نوبت در روز تكرار مي شوند . از لحاظ تحول بيماري مي توان گفت كه معمولاً بيماري صرع خيلي زود از همان سال اول يا دوم زندگي ظاهر مي شود . ابتدا به شكل تشنج ( تشنج خاص كودكان ) مي باشد بلكه شكل حمله ي كوچك صرعي را پيدا مي كند و از اينجاست كه حالات رغبت و از خود بي خود شدن به چشم مي خورد ، ولي حملات بزرگ صرعي در حدود 10 سالگي و سالهاي دوران بلوغ آشكار مي گردند و در بيماران بزرگسال بيشتر حملات بزرگ صرعي وجود دارد .از 35 سالگي به بعد حملات صرعي رفته رفته كم و محدود مي شوند . در موج نگار مغزي اين قبيل بيمارن امواج مغزي كاملاً نماينده ي اختلال فعاليت عصبي هستند ، اين اختلال ممكن است در هر دو نيمكره وجود داشته باشد و يا در يكي از قسمتهاي مختلف مغز به خصوص در ناحيه ي ديانسفال ( مغز مياني ) به وجود آمده باشد .صرع فرعي :معمولاً در بين كودكاني كه به بيماري صرع مبتلا هستند به نوع معيني از صرع برخورد مي كنيم كه جنبه ي خفيف تري دارد . فرق بين اين دو نوع صرع بيشتر از لحاظ علامت بيماري مي باشد ، بين كودكاني كه مبتلا به صرع فرعي هستند اغلب مشاهده مي شود كه كودك قبل از آنكه حمله ي صرعي خود را شروع كند ، دستخوش نوعي ناراحتي كلي و عمومي مي گردد ، كه در حقيقت به

عنوان آگاهي از شروع حمله تلقي مي شود . اين حالت را اصطلاحاً در پزشكي اورا ( Aura ) مي نامند . گاه اين ناراحتي در ناحيه اي از دست يا پا به وجود مي آيد ، گاه كاملاً موضعي است و قابل تشخيص و گاه به طور كلي تر سراسر ارگانيزم را فرا مي گيرد و بيمار نمي تواند راجع به چگونگي بيماري و حالتي كه احساس مي كند توضيحي بدهد . در بعضي از كودكان تظاهرات رواني معيني كه جانشين حملات صرعي بزرگ هستند به چشم مي خورد . از آن حمله مي توان خشمهاي ناگهاني و غير قابل پيش بيني را ذكر كرد .كودك معمولاً حالت خشم و عصبانيت خود را به صورت مرضي نشان مي دهد ، پريده رنگ مي شود و گويي نسبت به آنچه انجام مي دهد ناخودآگاه است . گاه خود را بر زمين مي زند و تقلاهاي زيادي از خود نشان مي دهد . معمولاً خشم ناگهاني به طور ناگهاني قطع نيز مي شود و كودك به خواب مي رود .در برخي ديگر از كودكان معادل حملات صرعي بزرگ به صورت راه رفتن در خواب عرضه مي شود و كودك هنگامي كه در خواب است جابجا مي شود و راه مي رود .گتهي اوقات به صورت خودكاري رفتاري در مي آيد . به عبارت ديگر مسأله ي خواب در بيداري مطرح مي شود . كودك به هنگام روز در حدي فعاليت هايي را كه انجام مي دهد به طور ناخودآگاهانه است و نمي تواند هوشيارانه بر آنها تسلط داشته باشد . به همين لحاظ است كه ملاحظه

مي كنيم گاهي اوقات اين كودكان دچار فرار و غيبت هاي طولاني مي شوند و بعد هم نسبت به آنچه كه كرده اند اطلاع درستي ندارند . گاهي اوقات حملات صرعي در كودكان به حالات شبيه وقفه ي ناگهاني نظير سنكوب در مي آيد . كودك پريده رنگ مي شود و گويي دچار ناراحتي عظيمي شده است . بعضي از كودكان در همين حالات صرعي دچار ابهام فعاليت ذهني مي شوند كه معمولاً ديرپا نيست ، ولي گاهي اوقات اين ابهام طولاني تر است و احساس هاي نادرستي از محيط دارند به خصوص از لحاظ بينايي دچار احساس هاي كاذب مي شوند . انواع اورا ( Aura ) :با توجه به اينكه در 5/4 از كل مبتلايان به صرع قبل از آغاز حمله ، ناراحتي هاي كلي و عمومي ديده مي شوند كه به عنوان زنگ خطري براي شروع حمله تلقي مي گردند لذا آشنايي با اين ناراحتي ها جهت انتقال بيمار به محيط امن و انجام كارهاي مقدماتي جهت جلوگيري از عوارض حمله ضروري به نظر مي رسد . انواع ناراحتي هايي كه در مرحله ي اورا دست مي دهد به چهار دسته ي مهم تقسيم كرده اند :1-    اختلال در حواسي كه با انفعالات توأم هستند : مانند احساس گرما يا سرما ، احساس درد بي دليل ، شديداً متأثر شدن ، احساس خارش يا احساس اينكه حشره اي روي بدن راه مي رود .2-    اختلال در حواسي كه توأم با ادراك هستند : مانند شنيدن صداهاي عجيب و غريب در گوش ، احساس مزه اي در دهان ، ديدن نوري در هوا

و بالاخره كليه ي حواس مي توانند دچار اورا شوند .3-     اختلال در حركات ارتجالي : مانند اختلال در فعاليت هاي دستگاه هاضمه ، خارج شدن آب دهان به علت اختلال در غدد مترشحه ي بزاق يا به طور ناگهاني عرق به تن نشستن .4-     اختلال در اعمال رواني : مانند اختلال در تنظيم اعمال رواني كه منشاء آن مغز است از قبيل از دست دادن تعادل انفعالات و هيجانات ، يعني به طور ناگهاني به هيجان در آمدن و تحريك شدن احساس شادي و الم بيجا ، احساس تحريك ناگهاني ، احساس گرسنگي و تشنگي بي مورد نمودن .اختلالات رفتاري كودكان مصروعاختلالات رفتاري كه در كودكان مصروع شايع است ، شامل اشكالات هوشي ، عاطفي ، آموزشي و اجتماعي مي باشد ، مهمترين عامل در ايجاد اختلال رفتاري در كودكان مصروع ضايعه ي مغزي مي باشد و عوامل ديگر نيز مانند كم هوشي ، ناتواني در قرائت و محدوديت در فعاليت هاي جسماني كه همه ي اينها در بيشتر موارد خود ناشي از ضايعه ي مغزي مي باشد ، سبب افزايش اختلالات رواني مي گردند .اختلال رفتار در پسران و دختران مصروع به نسبت مساوي گزارش شده است ولي در طبقات پايين اجتماعي بيشتر ديده مي شود اختلالات نوروتيك و منشي نيز در اين كودكان شايع است و در انواع صرع رواني - حركتي مشكلات رفتاري بيشتر از سايرين مشاهده مي شود .عواملي كه در اختلالات رواني كودكان مصروع مؤثرند :1-     عوامل ژنتيكي 2-     ضايعه ي مغزي 3-     اثر خود حملات صرعي4-     محيط رواني كودك5-     داروهاي ضد تشنجي مانند فينوباربيتال كه مخصوصاً كودكان كوچك

را تحريك پذير مي كند رابطه بين علائم رواني و حملات صرعي :پژوهشگران در مطالعه بين حملات صرعي و علائم رواني به مطالب جالبي دست يافته اند كه به طور خلاصه در ذيل بيان مي شود .1-    گاهي عوامل رواني حملات صرعي را به وجود مي آورد .2-    زماني حمله ي صرعي علائم رواني را ايجاد مي كند ، مانند بيهوشي ، خشم شديد يا فرار .3-     عوامل خارجي مخصوصي مانند موسيقي ، تحريكات نوري مخصوصاً به صورت متناوب ايجاد صرع مي كنند .4-     گاهي خود كودكان حملات صرعي را در خود ايجاد مي كنند . مثلاً دست خود را به طور متناوب جلوي چشمان خود ، بين چشم و منبع نوري تكان مي دهند .اثر صرع در خانواده و اطرافيان :اطرافيان با مشاهده اولين حمله صرع تصور مي كنند كه كودك در حال مرگ است و دچار ترس شديد  مي شوند و در نتيجه حمايت زيادي از كودك مصروع مي كند كه عواقب تربيتي بدي را به دنبال دارد ، گاهي به علت مزمن بودن صرع چون والدين قادر به تحمل صرع و اختلالات رفتاري كودك نمي باشند كودك خود را طرد مي كنند . حملات صرعي هر چه در سنين پايين تر بروز كنند ميزان عقب ماندگي ذهني بيشتر شده و ضعف تحصيلي در كودكان مشهورتر است . البته افت تحصيلي در اين كودكان علاوه بر كم هوشي ممكن است ناشي از اضطراب ، بي قراري ، پرتي حواس و يا حمله هاي كوچك صرع باشد . كودكان مصروع در موقع بروز حمله ممكن است دچار توهم ، احساس تغيير شخصيت ، احساس

غير واقعي راجع به محيط ، هذيان ، وحشت ، صحبتهاي مبهم و توقف فكر شوند .در هر صورت نگهداري از كودك مصروع مشكل است و مستلزم مراقبت زياد از طرف والدين مي باشد و هر چه ميزان صرع شديدتر باشد نيازمند مراقبت بيشتري خواهند بود كه در زندگي ماشيني فقط به زبان آوردن مراقبت راحتتر است .درمان صرع1- دارو درماني : قبل از درمان صرع بايد به انجام الكترو آنسفالوگرافي پرداخت و پس از تشخيص نوع صرع به درمان پرداخت . از داروهاي مختلفي كه در درمان صرع استفاده مي شود مي توان از فني توئين يا پري ميدون كه تأثير رواني كم دارد نام برد .در صرع تامپورال از پريميدون استفاده مي كنند ولي روي اختلال رفتاري چندان مؤثر نمي باشد و اگر كودك علاوه بر صرع حالت زياده فعالي و خشم ناگهاني دارد از لارگاكتيل استفاده مي كنند .2-روان درماني : موقعي كه كودك به همراه صرع اختلالات رفتاري نيز از خود نشان مي دهد با توجه به اينكه استعمال دارو بر روي اختلالات رفتاري كودكان اثري ندارد پس بهتر است روان درماني شود .مكانيزم هاي دفاعي تلاش انسان ها در طول عمر براي ارضاي نيازهاي گوناگون مي باشد . هنگام گرسنگي و تشنگي دچار تنش مي شويم و براي كاهش تنش هاي ناشي از آن براي انسان اقدام به تهيه و خوردن غذا مي كند و به محض صرف غذا از فشار داخلي كاسته مي شود . ولي همه ي نيازها چنين سهل و ساده ارضا نمي گردند ، مثلاً تلاش براي تهيه ي مسكن يا تأييد اجتماعي و كسب محبت

و تشكيل خانواده و موفقيت در حرفه و فن و كسب استقلال و آزادي نيازمند تحمل سالها رنج و زحمت است و چنانچه در راه حصول به مقصود موانع غير قابل عبوري در سر راه انسان قرار گيرد و از رسيدن به مقصود جلوگيري به عمل آورد . انسان براي نيل به مقصود بعضي وقتها بالاجبار با پاره اي موانع و مشكلات سازش و توافق نموده و كنار مي آيد و در مقابل پاره ي ديگر از مشكلات كه سخت تر و دشوارتر هستند دچار محروميت و تضاد شده و در نتيجه تحت فشار قرار مي گيرد و فشار روحي ( Stress ) ايجاد مي گردد . وقتي فرد دچار فشار روحي مي گردد به يكي از سه طريق زير واكنش نشان مي دهد :1-    حمله2-    عقب نشيني3-    مصالحهاين واكنش ها راههاي مستقيم مقابله با فشار از راه اصلاح و يا تغيير موقعيت مي باشد . 1- حمله : در حمله شخص براي غلبه بر موانعي كه در راه ارضاي احتياجاتش قرار دارد مي كوشد تا آنها را از ميان بردارد و بر مشكل فائق آيد . پس اين دفاع از تمايل فرد به افزايش فعاليت در مقابل موانع سرچشمه مي گيرد .ولي بر تمام اين مشكلات از اين طريق نمي توان پيروز شد و هنگامي كه حمله مستقيم به مشكلات با ناكامي مواجه شد محروميت ايجاد مي گردد و محروميت سبب ايجاد آزردگي و درد و احساس ناخشنودي مي شود و در نتيجه واكنش هاي تجاوزكارانه كه در ابتدا به شكل افزايش فعاليت و حمله ي مستقيم بود و امكان داشت سازنده يا مخرب

باشد . در اثر ايجاد محروميت و آزردگي و ناخشنودي به خصومت و كينه كه فقط مخرب است تبديل مي گردد . اغلب رفتارهاي بزهكارانه همانند دزدي ، اسراف مال ، آتش سوزي ، انحرافات جنسي غالباً نماينده ي واكنش هاي حمله مي باشد كه به صورت خصومت و كينه توزي تبديل شده است .2- عقب نشيني : نوزاد بسياري از حيوانات اندكي پس از تولد قادر به استفاده از اين واكنش مي باشند ولي در نوزاد انسان در آغاز به صورت كنار كشيدن عضو خاص از بدن كه در معرض محرك ددناك قرار دارد نمايان مي گردد و به تدريج كودك ارتباط بعضي از اشياء يا موقعيت ها را با محروميت و صدمه درك مي كند و به جاي حمله از آنها دوري مي كند و همين عقب نشيني در مقابل حالات خطرناك ( مانند جسم داغ ) به وسيله ي پديده هاي عاطفي نظير ترس افزايش مي يابد و به تدريج واكنش ساده عقب نشيني با ترس در مي آميزد و بغرنج مي شود و كودك علاوه بر عقب نشيني ظاهري به طرق مختلف روان نيز عقب نشيني مي كند . مثلاً آرزوهاي خطرناك را متوقف مي سازد و بعد آنها را به ناخودآگاه مي فرستد و يا از هدف هاي خود دست مي كشد و موجودي غير فعال و فعل پذير ( Pxssive ) مي گردد و در هر دو حالت تمايلات خود سبب تحريك نيروي ذخيره و كشش دروني شديد جسمي - رواني كه محتاج تخليه است ، به وجود مي آيد . از جهتي نيز تخليه ي آشكار و مستقيم

اين كشش ها نيز به علت وجود قوانين اجتماعي و تمدن بشري مشكل است . موقعيت هايي نيز وجود دارند كه انسان ناگزير از روبرو شدن با آن مي باشد و عقب نشيني در مقابل آنها ميسر نيست مانند شركت در امتحانات نهايي يا مصاحبه ي شغلي .گاهي عقب نشيني علاوه بر ترس با اجزاي عاطفي ديگري نيز مانند تشويق و حس خصومت و يا گناه همراه مي گردد ، از طرف ديگر چون عقب نشيني با محروميت همراه است سبب ايجاد كينه نسبت به مانع مي گردد و گاهي عقب نشيني با ايده و آرمان شخصي مغايرت دارد و ايجاد حس گناه مي كند كه به نوبه ي خود تركيبي از تشويش و آشفتگي و تحقير شخصي است .3- مصالحه: مصالحه شايع ترين واكنش رواني است كه در آن شخص ممكن است هدف ديگري به جاي هدف قبلي انتخاب كند و سطح آرزوهاي فرد را پايين آورد و تعديل نمايد و يا اينكه كنترل هاي داخلي ، اخلاقي و حقيقي را كمتر مراعات كند .مثلاً فرد وقتي با گرسنگي دست به گريبان است تصميم مي گيرد براي يك بار دست به دزدي بزند و يا سربازي كه در جبهه ي جنگ است مشاهده ي يك عكس را جانشين لذت از دست رفته ي جنسي مي كند .مكانيزم هاي دفاعي :تعريف : مكانيزم دفاعي شيوه ي رفتاري است كه فرد به طور ناخودآگاه جهت اجتناب از تنش ها و ناكامي ها و اضطراب ها به كار مي برد .اگر نياز فرد ارضاء نشود ، فرد احساس تنش و بي قراري مي كند كه منتهي به

عدم تعادل رواني مي گردد و شخص جهت رفع اين حالت به فعاليت با هدف مشخص مي پردازد كه اگر نياز برآورده شود فرد به آرامش و تعادل رواني دست مي يابد ولي اگر نياز فرد برآورده نشد انسان براي كاهش ناراحتي حاصل از عدم تعادل ناگزير اقداماتي سازگارانه را براي خويش قابل تحمل سازد . ............................................................................................................................مكانيزم هاي دفاعي رواني " من "   ( Ego Defense Mechanisme ) هر نوع تهديدي به هسته ي مركزي شخصيت كه فرويد آن را " من " مي نامد تهديدي است به وجود شخص . لذا مكانيزم هاي دفاعي جهت حفظ " من " از تحقير و در هم پاشيدگي برانگيخته مي شوند .هر موجود زنده اي در دوران حيات خود براي تطابق ، سازگاري و توافق با محيط خود ناچار از استفاده از مكانيزم هاي مختلفي مي باشند . بنابراين تطابق امري است طبيعي و پايه و اساس زندگي را تشكيل مي دهد . لذا اگر انسان از مكانيزم هاي رواني براي حفاظت " من " استفاده نمايد و بدون اطلاع و آگاهي شعور ، موجبات تطابق با موقعيت هاي مختلفي را فراهم سازد نبايد تعجب نمود .همان طوري كه به هنگام ترس و وحشت مكانيزم هاي محافظي غريزي بيار مي شوند و شخص از خود دفاع مي كند . شخصيت نيز ناخودآگاه به دنبال حصول ثبات رواني است و به طرق مختلفي به حفظ خود و دفاع مي پردازد و رابطه و سازشي بين محركين متضاد برقرار مي سازد و بدين وسيله از كشش و فشار دروني مي كاهد و زندگي ثابت و آرامي را فراهم مي

سازد .همه ي ما از مكانيزم هاي دفاعي استفاده مي كنيم و اين مكانيزم ها را واكنش هاي سازشي عادي مي ناميم . البته استفاده از اين مكانيزم ها حد و حدودي دارد و اگر در استفاده از آنها از حد عادي افراط شود اختلالات و بيماري هاي رواني ظاهر مي گردد . يعني فرد دچار تضاد مي گردد . ادامه ي تضاد ، حالت كشش و فشار دائمي و مزمن و مداومي به وجود مي آورد كه اغلب توأم با واكنش هاي عاطفي از قبيل اضطراب و ناراحتي است و اين خود از نظر رواني نامطبوع و از حيث سلامتي مزاحم است .ذكر اين نكته نيز ضروري است كه مكانيزم هاي دفاعي در ناخودآگاه نسبي صورت مي گيرند و از سنجش و ارزيابي وجدان شعوري در امان اند و در حقيقت شخص از اطلاع بر چگونگي اين دفاع ها تنفر دارد ، زيرا زماني كه شناخته شوند ارزش دفاعي خود را از دست مي دهند .انواع مكانيزم هاي دفاعي :مكانيزم هاي دفاعي با درجات مختلفي توسط افراد بهنجار مورد استفاده قرار مي گيرند كه عبارتند از :1- جبران    Compencationعمل جبران در امور بدني و فيزيولوژيكي را همه ي ما شاهد بوده ايم و روزانه هزاران عمل جراحي جهت جبران يكي از نارسائي هاي دستگاههاي بدن انجام مي گيرد تا فرد نقايص خود را جبران نمايد . اين امر در طرز رفتار فرد نيز به خوبي مشهود است . مثلاً فردي كه چهره و ظاهر جذابي ندارد شخصيت و روحيه ي مطبوعي به دست مي آورد تا بدين وسيله احساس آرامش خاطر نموده و نقص

بدني را فراموش نمايد .احساس مهم بودن يك نياز عمومي است و اگر از يك راه ميسر نشد از راه ديگر اقدام مي شود مثلاً اگر شاگردي در درس رياضي موفق نباشد احتمالاً نياز به احترام به خويش را با موفقيت در فعاليتهاي ورزشي جبران مي كند . كه در اينجا جبران ، مترادف با جايگزين است يعني هدفهاي قابل دسترس جايگزين هدفهاي غير قابل دسترس يا دشوار مي گردد .اگر فرد در برابر موانع محسوسي به كوشش دست بزند تا در همان زمينه اي كه داراي عقب ماندگي دست به موفقيت هايي نايل آيد جبران مشدّد - Over Compen Sation – گفته مي شود كه بيشتر در مورد معايب و نواقص بدني پيش مي آيد مانند رمستن خطيب معروف كه بر لكنت زبان خود فائق آمد يعني او نه تنها بر عيب تكلمي خود فائق آمد بلكه با جبران مشدد خود را در دريف خطبا قرار داد . يا خود ضعيف كه به قوي ترين مرد روي زمين تبديل مي شود يا فرد زشتي كه هنرپيشه ي معروفي مي شود .احساس حقارت منشاء و سرچشمه مكانيزم جبران شناخته شده است و احساس حقارت ممكنست ناشي از نواقص حقيقي يا تصوري و يا شكست هاي شخصي باشد و از آنجا كه همه مردم گهگاهي احساس حقارت مي كنند پس استفاده از اين مكانيزم اجتناب ناپذير است .واكنشهاي جبراني غالبا غير مستقيم هستند و شخص كوشش مي كند تا با جانشين كردن خصلت يا رفتاري در مقابل خصلت يا رفتار معيوب خود نظر ديگران را از غيب خود بازگرداند.مكانيزم جبران در سازگاري افراد موثر است زيرا

احساسات اضطراب آور و پر تنش را كاهش مي دهد و در موارد زيادي سلامت روان فرد را تامين مي كند .گاهي والدين براي جبران ناكامي ها و كمبودها ي خود از طريق ايجاد هدفهاي غير واقعي براي فرزندانشان اقدام مي كنند در صورتيكه ممكن است هيچگونه علاقه مندي يا قابليت فردي در فرزندان آنها نباشد در حقيقت والدين مي خواهند از طريق موفقيت فرزند خويش به اميال و آرزوهاي شخصي خود برسند مثلاً : مادري كه در ازدواج شكست خورده است براي ازدواج دخترش خوابهاي طلائي مي بيند و يا پدري كه در شغلي موفق نشده است ، آرزوي اشتغال فرزندش به آن شغل را دارد تا قسمتي از ناكاميهاي خود را جبران نمايد .همه واكنشهاي جبراني يكسان نيستند ، تعدادي از آنها مفيد و دوست داشتني و اجتماع پسند هستند و تعدادي غير اجتماعي پسند . مانند كودكي كه از احساس حقارت شديد رنج مي برد و با دست زدن به بزهكاري و ارتكاب جرم به توجهي كه آرزو دارد دست مي يابد . يا ممكن است همين نياز را با كوشش تلاشي براي موفقيت در فعاليتي ارزشمند برآورده سازد .از واكنشهاي جبراني غير اجتماعي پسند مي توان از خود ستائي و دروغ گويي براي متهم جلوه دادن خود ، يا پرخوري براي جلب محبت ديگران يا سخن گفتن دوباره ضعف اعصاب خويش جهت تشخيص طبي يا از ديگران انتقاد كردن و كنايه زدن جهت بزرگ جلوه دادن خود و در حالت افراطي به اعمال ضد اجتماعي و خارج از قاعده است زدن جهت جلب دقت و عطوفت ديگران ، تا حد زيادي

نوع واكنش جبراني كه كودك انتخاب مي كند بستگي به نحوه ي رفتار اطرافيان در مدرسه يا خانه با كودك را دارد . بنابراين از معلمان كه افراد آگاه و روشني هستند انتظار مي رود كه جهت جبران نقاط ضعف و كمبودهاي دانش آموزان آنان را در يافتن هدفهاي واقعي و فعاليتهائي كه در آن مي توانند موفقيت كسب كنند ، ياري دهند و آنان را هدايت كنند تا از فعاليتهاي جبراني اجتماعي پسند استفاده نمايند .2-تصعيد يا والايش ( دفاع برتر ساختن ) Subli Mationتصعيد عبارتست از جايگزين يا قبول هدفهاي اجتماعي پسند به جاي غرايز يا سوائق اجتماع ناپسند . مثلاً دختري كه در ازدواج توفيقي نمي يابد پرستار شدن يا شاگرد اول شدن را جايگزين ارضاي ميل جنسي مي كند و ياشخصي كه ساديسم دارد ، جراح شدن را وسيله ي ارضاي نياز خود انتخاب مي كند .والايش در واقع نوعي جبران است و در تربيت كودكان بايد از اين مكانيزم دفاعي در حد امكان استفاده نمود . مثلاً براي رهايي نوجوانان و جوانان از تنشهاي ناشي از نياز جنسي مي توان با استفاده از اين مكانيزم راهها و كانالهائي را در نظر گرفت و همكاري خانواده و مدرسه در جهت ايجاد سرگرمي هائي مانند فعاليت ها و مسابقات ورزشي ، هنري ، كارهاي دستي و سنتي با جمع آوري كلكسيونها و گردشهاي علمي و طرح هاي حرفه اي و كليه فعاليتهاي فوق برنامه جهت كمك به نوجوانان در تصعيد انگيزه جنسي اقدام نمود.3-سركوبي Repressionسركوبي جرياني است كه آن فرد ، آرزوها ، افكار ، هوسبازي خطرناك و رنج آور و تمابلات

ناسازگار و مزاحم را از خود بيرون رانده و به ضمير ناخودآگاه مي فرستد و اين عمل بدون اطلاع شخص انجام مي گيرد .مكانيزم سركوبي را كه ظاهراً سبب فراموشي فرد مي گردد غالباً فراموشي انتخابي مي نامند . البته لازم به تذكر است كه خاطرات و اميال سركوب شده گرچه از وجدان آگاه رانده شده اند ولي بدست فراموشي سپرده نشده و در ناخود آگاه جايي براي خود باز مي كنند . به طوريكه همان خاطرات مزاحم در اثر هيپنوتيسم و خواب مصنوعي مجدداً به خاطر مي آيند .مكانيزم سركوبي اغلب نسبت به تجارب و خاطراتي كه مملو از احساسات مي باشند اعمال مي شود و بدين وسيله از وجدان آگاه به ناخود آگاه  رانده شده ولي در آنجا از بين نرفته و از اعمال وجدان ناخود آگاه اثرات خود را بر رفتار اعمال نموده و گاهي به شكل علائمي تظاهر مي نمايد . به عبارت ديگر تجارب و خاطرات توأم با حس گناه و خجلت و عواملي كه موجب كاهش اتكاء به نفس و يا مولد اضطراب باشند سركوب شده و در اعماق ضمير ناخود آگاه جا مي گيرند . محركين آني كه " من " جز به وسيله ي سركوبي قادر به كنترل آنها نيست به كشش و فشار تمايلات پويايي خود ذرريد سطح وجدان آگاه ادامه مي دهند واضح است كه اثرات خود را در رفتار و افكار و تصميمهاي شخص منعكس مي گرداند . عمل و دخالت مدام افكار سركوفته را در تخيلات و روياها و اشتباهات لفظي و سهو و يا تحت تاثير الكل و داروهاي ديگر مي توان

مشاهده نمود و يا گاهي شديدتر بشكل علائم نوروتيك ، رواني ، جنسي و رواني آشكار مي شوند.اولين وسيله ي دفاعي براي آرامش اضطراب مكانيزم دفاعي است ولي چنانچه خطر و بيم ظهور عوامل فرو نشانده شده در كار باشد اضطراب حاصل مي شود و اگر به وسيله ي اين مكانيزم نتوان از ظهور اضطراب جلوگيري نمود ، آن وقت به مكانيزم هاي ديگري از قبيل برون فكني و دليل تراشي متوسل مي شود و چنانچه باز هم موفق نشود شخص قدرت و توانايي واقع بيني و درك حقايق را از دست مي دهد و امكان دارد دچار توهمات بينايي و شنوايي گردد .استفاده از مكانيزم دفاعي سركوبي در كودكان به علت ضعف و ناتواني و آسيب پذيري بيشتر از بزرگسالان مي باشد . كودكان انگيزه هاي نامطلوب و مطرود از نظر والدين را به خاطر از دست دادن محبت والدين سركوب مي نمايند و به تدريج ترس نه تنها رفتار كودك را تحت نفوذ قرار مي دهد ، بلكه افكار و تصورات او را نيز در بر مي گيرد .گرچه سركوبي شخص را در كنترل آرزوهاي خطرناك كمك مي كند و از اثرات مخرب تجربيات دردناك مي كاهد ولي اگر در استفاده از آن افراط شود ، در اين صورت شخص به جاي حل مسائلي كه مقابله با آنها در عالم حقيقت بسيار ساده تر از فرار آنها است چون به اين روش خو گرفته آن استفاده مي كند و در نتيجه مقدار زيادي از نيروي رواني او تلف مي گردد .با توجه به مطالب فوق الذكر ، والدين و مربيان موظفند در خانه

و مدرسه محيط هايي براي كودكان خود به وجود آورند كه عاري از هر گونه تهديد و ترس و نگراني باشد تا مكانيزم سركوبي در آنان به حداقل برسد و به آنان فرصت داده شود تا به جاي افكار و فراموش كردن مشكلات به حل و فصل آنها بپردازند . مربي موفق به دانش آموزان خود فرصت مي دهد تا احساسات و عواطف خويش را ابراز كنند و حتي به آنها اجازه ي بيان عقايد و نظرات موافق و مخالف خويش داده مي شود و به كودكان گوشزد شود كه اگر ترسها و تجاربي همراه با احساس گناه دارند ، به دست فراموشي نسپارند بلكه آنها را شناسايي كرده و به كمك و راهنمايي مربيان خود از طريق راههاي سازنده و اجتماع پسند ، در صدد ارضاي آنها برآيند . سركوبي را بايد با كتمان يا خودداري و افشا نكردن متفاوت دانست ، در اين نوع رفتارها فرد به اختفاي بعضي از افكار و اعمال خود به طور آگاهانه دست مي زند و علت وقفه در بروز احساسات اجتناب از تقبيح و تغيير اجتماعي و احساس گناه مي باشد . مثلاً شخصي دچار وسوسه ي دزدي مي شود ولي با خودداري يا كتمان ميل از آن عمل اجتناب مي كند .در اين صورت چون شخص آگاهانه فكر دزدي را از سر خود خارج كرده است زيان هاي حاصل از آن بسيار كمتر از مكانيزم سركوبي مي باشد . 4- همانند سازي يا انطباق      Identificationهمانند سازي عبارت است از انتخاب يكي از والدين يا اقربا و نزديكان به عنوان سرمشق و سعي در اكتساب و آموختن

صفات و خصوصيات آنان .همانند سازي يك روش فرضي است كه از طريق آن كودك برخي از خصوصيات متشكل رفتاري و شخصيتي و انگيزه هاي فرد ديگري را جزء وجود خودش مي كند . پاسخ هايي كه بر اساس همانند سازي ظاهر مي شوند خود به خودي بوده و نيازي به تعليمات خاص يا پاداش مستقيم براي تقليد ندارند و معمولاً نيز ثابت بوده ، در آنها تغييري داده نمي شود .همانند سازي اساسي ترين روش اجتماعي شدن كودك است و جهت همانند سازي با يك الگو دو شرط لازم است : اول اينكه كودك براي همانند شدن با يك فرد بايد داراي انگيزه باشد و بايد بخواهد برخي از خصوصيات الگو را در خودش به وجود آورد . دوم آنكه بايد اعتقاد داشته باشد كه خودش و الگوي مورد نظرش از برخي جهات شبيه به يكديگر بوده و در بعضي از خصوصيات جسماني يا رواني وجه اشتراك دارند .كودكان ، والدين خود را داراي خصوصيات و مهارتها و توانايي هاي خاصي مي دانند و تصور مي كنند كه والدين احاطه به محيط دارند و مي توانند به آنها عشق و محبت بدهند و آرزو دارند كه آن خصوصيات را داشته باشند . تفاوت ميان كفايت و نيرومندي والدين و ناكفايتي و ضعف كودكان آنها را براي كسب اين مهارتها برانگيخته و تهييج مي كنند و كودكان تصور مي كنند كه از طريق همانند سازي با والدين مي توانند توانايي هاي آنها را نيز به دست آورند .اصل اساسي در رشد همانند سازي مشاهده ي شباهت با الگو مي باشد كه يا از طريق ملاحظه

ي خود كودك حاصل مي شود يا از طريق تذكر ديگران كه به او مي گويند مانند الگوي همانند سازي مي باشد .گاهي همانند شدن بسيار دشوار و ناراحت كننده است ، مانند همانند شدن با تيمي كه بازنده است و همانندي باعث تحقير فرد مي گردد .گاهي نيز همانندي با افراد شرور انجام مي گيرد كه در علت بازيابي براي اين نوع همانندي مي توان احتياج شخص به تنبيه و يا تراكم تمايلات ضد اجتماعي را عامل اصلي دانست زيرا شخص هميشه با افرادي همانند سازي مي كند كه بيشتر به او شباهت دارند و يا صاحب صفاتي هستند كه مطبوع و مورد پسند او هستند . اين نوع همانندي را همانند منفور مي نامند .همانند سازي با يك الگوي مورد توجه و جاذب شدت مي يابد ، هر اندازه ميزان محبت و مهرباني پدر و يا مادر بيشتر باشد نيرومندي انتخاب رفتار نيز از سوي كودك افزايش خواهد يافت و بر عكس اگر محبت و لطفي از طرف والدين نسبت به كودك ابراز نگردد كودك دليلي براي همانند سازي مثبت نخواهد داشت .در ضمن اگر كودك با والد غير همجنس خود همانندي كند بايد او را از اين كار منع نموده و او را در جهت همانند سازي با جنس موافق خودش تشويق و راهنمايي كرد .افراط در استفاده از مكانيزم همانند سازي خطرناك است زيرا در همانند سازي افراطي شخص به كلي موجوديت خود را از دست مي دهد ، مثلاً اكثر كودكان در اثر افراط در همانندي صفات به آنها نيز تقليد مي كنند و حتي امراض آن را نيز به

تصور در فرد مي يابد و در واكنش هاي اسكيزوفرني نيز ديده مي شود كه در اثر افراط در همانندي تصوري ، بيمار خود را شخصيت مشهوري فرض مي كند .5- دليل تراشي      Rationaligationدليل تراشي عبارت است از جستجو و تفكر درباره ي دلايل منطقي و مردم پسند براي رفتار گذشته و كنوني شخص كه با شكست توأم بوده يا در حد انتظار خود و ديگران از او نيست . دليل تراشي در واقع براي خوب جلوه دادن رفتار آدمي به كار مي رود و به وسيله ي آن فرد مي كوشد تا مجوزهاي مناسبي براي توجيه اعمال و رفتار خويش عرضه كند و بدين وسيله از مسئوليت خويش بكاهد .به عبارت ديگر فرد رفتار خويش را به گونه اي توجيه مي كند كه انگيزه ي اصلي را پنهان و رفتار را به انگيزه هاي ديگري نسبت مي دهد .از طرفي با موجه جلوه دادن رفتار خويش حس كفايت و ارزش خود را حفظ مي كنيم زيرا اگر قرار مي بود كه ما با دلايل و انگيزه هاي حقيقي رفتار خود روبرو مي شديم و پرده ي اغراض كنار مي رفت از بسياري از آنها جز شرم و سرافكندگي حاصلي عايدمان نمي شد .دليل تراشي كم آزارترين مكانيزم دفاعي است . پذيرش يا ضعف يا شكست از طرف فرد در او ايجاد ناكامي همراه با احساس گناه مي كند . استفاده از مكانيزم دليل تراشي در اين حالت احساس گناه و تنش ناشي از ناكامي را كاهش كي دهد .همه كس از كوچك و بزرگ در مورد شكست هاي خود دليل تراشي مي كند ،

مانند دانش آموزي كه در امتحان نمره ي كم گرفته و اصرار مي ورزد كه معلمش با او منصفانه رفتار نكرده است يا ديپلمه اي كه در كنكور پزشكي قبول نشده و پزشكي را كار پر مسئوليت و نا مطبوعي معرفي مي كند يا كسي را كه نمي تواند اتومبيلي بخرد و تصادف اتومبيل را بهانه قرار مي دهد يا جواني كه نتوانسته با دختري ازدواج كند و پر حرفي او را مطرح مي سازد . در مثل هاي عاميانه نيز دليل تراشي با شيريني خاصي مورد استهزاء قرار گرفته است : " به كچل مي گويند چرا فرق باز نمي كني ؟ مي گويد من از اين قرتي بازي ها بدم مي آيد . "دليل تراشي طرحي ظريف جهت حفظ آبروي فرد است و فرد را در يك حالت نسبتاً سالم رواني قرار مي دهد ، بنابراين دليل تراشي واكنش سازشي موجود زنده براي اجتناب از محروميت هاي غير ضروري و حفظ تماميت شخصي در دنياي پر مخاطره ي كنوني است ولي اگر زياد استفاده شود عاقبت به فريب خود شخص و ضرر او تمام مي شود ، زيرا در حال دفاع نيروي خود را فقط صرف موجه جلوه دادن رفتار خود مي نماييم و به دلايلي استفاده مي كنيم كه حقيقي نيستند و در نتيجه از خطاهاي خود عبرت نمي گيريم و در اثر افراط عقايد غلط و اوهام Delugions را كه يكي از علائم بيماري هاي سايكوتيك است توسعه مي دهد زيرا شخص كه در پس ديوار دفاعي دلايل غير حقيقي پنهان شود رفته رفته از درك حقايق و دلايل محسوس و

منطقي كه در مقابلش قرار دارند عاجز مي ماند .اگر فرد در دليل تراشي پا را فراتر نهاده و نه تنها بگويد آنچه كه ما نداريم ارزش زيادي ندارد بلكه ادعا كند كه آنچه در دسترس ماست بسيار رضايت بخش است و فوايد انكار ناپذيري دارد گويند فرد از مكانيزم خود فريبي استفاده كرده است مثلاً بگويد : " پول ريشه ي بليات است . " يا " در فقر آسودگي خيال موجود است . "  6- درون فكني Introjectionتعدادي از روان شناسان درون فكني را جزء انطباق مي دانند و در ليست مكانيزم هاي دفاعي اسمي از آن به ميان نمي آورند ، در هر حال درون فكني مرحله ي مقدماتي همانند سازي است كه شخص قسمتي از شخصيت ديگري يا جنبه هاي تهديد كننده موقعيت هاي مختلف را به درون خود برده و به تملك خود در مي آورد . مانند كودكي كه تدريجاً قوانين و اصول اجتماعي و آداب و رسوم را كسب مي كند و آنها را به عنوان انتظامات و قوانين شخصي خود مي پذيرد و مي تواند رفتار خود را با اين معيار داخلي كنترل كند و خود را از تعدي هاي احتمالي مصون دارد و از قصاص اجتماع دوري جويد . در مكانيزم درون فكني اصل " پيوستن به دشمن در صورت عدم توانايي در شكست او " به خوبي رعايت مي شود . ظاهراً از نظر اين دفاع " خوب " يا " بد " بودن مطرح نيست بلكه مهم آن است كه شخص به اختيار خود باشد و دائماً در معرض ترحم يا فشار نيروهاي خارجي

قرار نگيرد .گزارش هاي مربوط به زندانيان اردوگاه هاي نازي حاكي از شكست و اضمحلال تدريجي ارزش هاي قبلي و جانشيني ارزش هاي جديد به جاي آنهاست به طوري كه زندانيان تحت فشار شديد مقررات و اعمال وحشيانه به كلي عوض شده و به تدريج به عقايد گشتايو معتقد شدند و رفتار و قوانين آنان را پذيرفتند و با زندانيان ديگر بر طبق نمونه هاي خشونت آميز آنان رفتار مي كردند .7- برون فكني     Projectionبرون فكني عبارت است از انتقال تقصيرها در اشتباه ها و بدكاري ها و همچنين نسبت دادن وسوسه ها و افكار و هوس هاي نامقبول به ديگران مي باشد . در اين مكانيزم شخص تلاش مي كند خود را عاري از هر گونه عيب و نقص بداند و از احساس گناه خود را برهاند ، مانند شاگردي كه در امتحان نمره ي مردودي گرفته و امتحان را مشكل قلمداد مي كند و پسر بچه اي  كه دوستش را كتك زده گناه را متوجه دوستش مي داند و مي گويد او اول شروع كرد . سرنوشت و بخت بد از موضوعاتي هستند كه در برون فكني كاربرد زياد دارند .معمولاً در مكانيزم برون فكني فرد در مورد ديگران با مقياس خويش قضاوت مي كند . ( قياس به نفس مي كند ) مثلاً فرد رشوه خوار ديگران را متهم به رشوه خواري مي كند و يا فرد نادرست همه را نادرست فرض مي كند ، بنابراين نسبت دادن صفاتي به ديگران ، غالباً ناشي از وجود اين صفات در خود فرد است . اين نوع برون فكني اساساً نوعي دليل تراشي است

. مثلاً در تصادف اتومبيل معمولاً راننده ي گناهكار عابر پياده را مقصر مي داند .برون فكني از زماني آغاز مي گردد كه كودك به تجربه درك مي كند كه انداختن تقصير به عهده ي ديگران او را از تنبيه شدن باز مي دارد و سبب محافظت وي مي گردد . برون فكني در بين افراد جامعه بسيار رايج است و بي شك در كاهش دادن تنش ها مؤثر است و موجب آرامش خاطر مي گردد . اين مكانيزم حتي در افراد سالم نيز براي حفاظت به كار مي رود ولي استفاده ي مداوم از آن صحيح نمي باشد . زيرا اولاً هيچ گونه كمكي به حل مشكل اساسي فرد نمي كند ، ثانياً استفاده ي مداوم لطمه ي شديدي به صلح و صفاي باطني و وحدانيت شخصيت خواهد زد و مانع از آن است كه شخص خود را به خوبي بشناسد و ايجاد حالاتي از قبيل تمايل به ايراد و انتقاد و طعنه زدن و توطئه چيني و تندي و تعصب را مي نمايد ، ثالثاً اگرچه مكانيزمي است براي دفاع بر ضد اضطراب ولي موجبات اختلال و بر هم زدن اساس روابط بين افراد را فراهم مي سازد ، رابعاً افراط در استفاده از اين مكانيزم ممكن است ايجاد سير دوراني سوء ظن نمايد بدين طريق كه چون حتي سوء ظن و نفرت نسبت به شخص ثاني به طور واضح و آشكارا اجرا مي شود لذا ايجاد حس بيزاري و نفرت بين طرفين خواهد كرد كه اين خود در شخص مجدداً مولد سوء ظن و نفرت و به نوبه ي خود منجر به

سوء تعبير و نسبت دادن و بالاخره هذيان مي شود .7- جابجايي    Displacementجابجايي عبارت است از انتقال يك عاطفه يا تخيل از كسي يا چيزي كه موجد آن بوده به شخص يا چيز ديگري كه در اصل هيچ رابطه و نسبتي با آن ندارد و سپس تخليه ي عواطف بر اشياء و يا اشخاص بي طرف و يا كم خطر مي گردد مانند كارمندي كه از دست رئيس خود عصباني است و در خانه به همسر و فرزندانش پرخاشگري مي كند و يا كودكي از دست مادرش ناراحت است و عروسك خود را كتك مي زند . در مثال فوق پرخاشگري از شيء و هدف غير قابل دسترس به شيء و هدف قابل دسترس جابجا شده است . مكانيزم جابجايي ارزش سازشي فراوان دارد زيرا به شخص اجازه مي دهد تا ناراحتي هاي عاطفي را بي آنكه خود متوجه متوجه اصل مولد آن شود بر سر شخص بي طرفي خالي كند و بدين طريق از خطر از دست دادن روابط نيكو و انتقام احتمالي مولد ناراحتي كه معمولاً شخص قوي تري است دوري جويد . گاهي يك مسأله ي ساده و جزئي كه از اهميت چنداني برخوردار نيست باعث رها شدن عواطف محصور شده از يك واقعه ي قبلي مي شود و طوفاني از خشم بروز مي كند و پرخاشگري به نهايت درجه مي رسد و شخص در اثر جابجا كردن عواطف مربوط به واقعه ي قبلي چنان شدت عملي نشان مي دهد كه هيچ نسبتي با اهميت واقعه ي فعلي ندارد .يكي از جالب ترين موارد جابجايي كيفيت خواب ديدن است ، بدين شكل

كه شخص در قالب علامات و تصورات ذهني آنچه را كه به عللي نمي تواند ظاهر سازد ، در خواب مشاهده مي كند . مكانيزم جابجايي هشداري است براي مسئولا و مربيان تربيتي كودكان كه در مواقع بروز خشم و پرخاشگري به جاي تنبيه كودكان پرخاشگر به علل پرخاشگري كه بيشتر زاييده ي پرخاشگري نسبت به اولياء مدرسه و خانه مي باشد  ، براي رفع علل ايجاد كننده ي پرخاشگري بكوشند .متأسفانه مكانيزم جابجايي هميشه به نفع استفاده كننده نبوده و گاهي براي شخص به قيمت سنگيني تمام مي شود ، مثلاً كارمندي كه پرخاشگري و كينه ي خود را نسبت به رئيس اداره بر سر خانواده ي خود خالي مي كند امكان دارد در شغل خود موفق باشد ولي اين عمل به قيمت آرامش خانواده تمام مي شود .استفاده زياد از مكانيزم جابجايي در سطح جامعه و براي هر مشكلي كوچك سپر بلا تراشيدن ، اجتماع را از ترقي و پيشرفت باز مي دارد .كاربرد مكانيزم جابجايي در مواردي نيز وسواس عملي به وجود مي آورند مانند فردي كه اعمال فساد اخلاقي انجام داده است و چون اين گونه اعمال و افكار براي وجدان آگاه مزاحم و دردناك است لذا شخص اين فساد و كثافت اخلاقي را به دست هاي خود انتقال داده و به صورت كثافت دست جلوه گر مي شود و بيمار دائماً مبادرت به شستن دست ها مي نمايد .9- عكس العمل سازي     Reaction Formationزماني كه تمايلات سركوب شده تا حدي ذهن ما را به خود مشغول كند كه امكان بروز و ظهور آن وجود داشته باشد با انجام رفتار ي

كه كاملاً مغاير با آن آرزو باشد از خود حمايت مي كنيم مثلاً فردي كه وسوسه هاي قوي و خطرناك در جهت فساد يا استعمال الكل و ساير شرارتها دارد اولاً خود را نكهبان تزكيه ي اخلاق اجتماعي مي كند و به منظور جلوگيري و جهاد بر ضد فساد اخلاقي وقت خود را صرف راهنمايي نسل جوان مي كند و به انتقاد از فيلمهاي هوس انگيز و رفتارهاي زشت جوانان و استعمال الكل و همجنس گرايي مي كند و ثانياً با زشت شمردن اين اعمال قيدي بر رفتار خود مي نهند و باعث وقفه در ظهور اميال باطني خود مي گردند .مثال ديگر كودك ناخواسته مادري است كه پس از به دنيا آمدنش مادر به او علاقه اي ندارد و از نظر او كودك طرد شده است و اين نگرش در او احساس گناه ايجاد مي كند و مادر احساس نفرت خود را سركوب مي كند و به مراقبت و محافظت بيش از حد كودك مي پردازد متأسفانه نتيجه اين نوع مراقبت و وسواس در تغذيه تربيت كودك باعث ايجاد احساس ناامني در كودك شده و به تدريج كودك را به طرف ناسازگاري اجتماعي سوق مي دهد .شناخت مكانيزم عكس العمل سازي از غير منطقي و افراطي بودن واكنش هاي فرد كه هيچ نوع تناسبي با موفقيت ندارد وخارج از حد طبيعي مي باشد عملي است . به عبارت ديگر شخصي كه در بيان نقطه نظري يا انجام عملي افراط مي كند يا در مقابل موفقيت خاصي بيش از ديگران واكنش نشان مي دهد يا حتي بي نهايت محتاط و به طور غير عادي مؤدب

است و اظهار تقدس مي كند تلاش مي كند احساسات نامناسب خويش را سركوب كرده و عكس العمل سازي  مي كند . استفاده از صفات عالي مانند بهترين ، عاليترين ، قشنگترين ، مدرن ترين در محاوره ي روزانه نوعي مكانيزم دفاعي عكس العمل سازي است و ظاهر سازي نيز طرق ديكري از عكس العمل سازي است . در موسسات آموزشي نيز گاهي مشاهده شده است كه محصلين طرفدار رفتاري هستند كه درست مخالف رفتار مورد علاقه ي آنان است . بايد اين گونه افراد را شناسايي كرد و به آنان كمك كرد احساسات بنيادي خويش را مناسب تر بيان كنند . 10- رجعت     Regressionاز دست دادن مقدار ي از رشد مكتسبه ي شخصيت و بازگشت به مرحله ي پايين تر را رجعت گويند . مثل كودكي كه عادت به توالت رفتن را آموخته و اختلالات  تخليه اي نداشته است ولي زماني كه كودك جديدي به خانواده اضافه مي شود و محبت والدين را غصب مي كند كودك بزرگتر براي اخذ مجدد مقام خود به رفتارهايي كه شايسته ي دوره هاي قبل بوده است مانند مكيدن شست يا نوك زباني حرف زدن و شب ادراري رجعت مي كند و بدين وسيله توجه والدين را به خود جلب مي كند حتي افراد بزرگسال هم در مقابل محروميت ها به پناهگاههاي كودكي بر مي گردند ما نند نوعروسي كه با اولين بر خورد با شوهر يا مادر شوهر پيش مادرش بر مي گردد .افرادي كه موفقيت هاي زمان حالشان ارضاء كننده نيست به نوعي از مكانيزم رجعت دست مي زنند و با گفتن عباراتي نظير " ياد

آن روزها بخير " ، " سال به سال دريغ از پارسال " در گذشته زندگي مي كنند . به طور كلي چنانچه فرد قدرت سازگاري با مسائل گوناگون زندگي ، تضادها ، تمايلات غريزي و نيازهاي عاطفي را نداشته باشد ، در اين حالت شخصيت از ار تقاء به مرحله ي بالاتري باز مانده و به مرحله ي پايين تري رجعت مي كند . گرچه اين مكانيزم براي تطابق و سازگاري است ولي موجبات تطابق و سازگاري صحيحي را فرا هم نمي سازد . استفاده كم از اين مكانيزم بي ضرر است ولي تكرار زياد آن مي تواند نشانه اي از اختلالات رفتاري آينده ي فرد و ابتلا به بيماري اسكيزوفرني باشد . لذا شايسته است بلافاصله پس از مشاهده ي مكانيزم رجعت در نوجوانان و جوانان نسبت به از بين بردن عوامل ايجاد كننده ي آن اقدام و از عواقب بعدي جلوگيري به عمل آورند .11- خودمداري    Self – centeredness or egocemtric در زندگي روزمره با افراد زيادي برخورد مي كنيم كه از طريق تظاهر ، بلند حرف زدن ، سئوال پيچ كردن مردم و بذله گويي و شوخ طبعي تلاش مي كنند توجه ديگران را به خود جلب كنند يا به عبارت ديگر خود را مركز و كانون توجه ديگران گردانند مانند شاگردي كه سر كلاس اداهايي در مي آورد كه توجه همكلاسيها و حتي معلم را نيز به خود جلب نمايد .از مكانيزم خود مداري اكثراً زمانيكه احساس ناامني ( Insecurity Feeling ) مي كنيم استفاده مي شود . با توجه به اينكه توانايي ها و استعداد هاي همه يكسان نيستند

مسلم است وقتي انجام كاري در محدوده توانايي فرد نباشد احساس ناامني مي كند . از طرف ديگر هر انساني نياز به مهم بودن دارد ، لذا بين مهم بودن و احساس ناامني نا هماهنگي ايجاد مي شود و در صورت برآورده نشدن تبديل به ناكامي و پرخاشگري مي شود ، ولي فرد براي كاهش نا هماهنگي از مكانيزم خود مداري استفاده مي كد.چنانچه در بالا متذكر شديم همه انسانها نياز به مهم بودن دارند و اين نياز در كودكان و نوجوانان هم وجود دارد . لذا بر مربيان و مسئولين تربيتي است كه با توجه به استعدادها و توانايي هاي مختلف دانش آموزان فرصتهاي مختلفي را جهت كسب موفقيت آنان فراهم سازند.12- انكار Denialيكي ديگر از مكانيزم هاي دفاعي رهائي بخش انسان از اضطراب انكار است . در اين مكانيزم فرد حقايق نامطلوب را انكار كرده و آنها را ناديده مي گيرد . مثلاً خيلي از انسانها عليرغم مشاهده مرگ چندين نفر در روز معذالك آن را از صميم قلب نمي پذيرند و انكار مي كنند به عبارت ديگر فرد آنچه را كه وجود آن در شعور آگاه و اطلاع بر آن برايش ناراحت كننده است به طور ناآگاهانه انكار مي كنند با موجوديتي براي آن حقيقت قائل نمي شود و يا ممكن است بدان تغيير شكل دهد تا مزاحم و تالم آور نباشد.تمايل براي انكار در فعاليت هاي روزمره زياد مشاهده مي شود . مثلاً از ديدن مناظر نامطبوع و بحث در خصوص مطالب ناراحت كننده خودداري مي كنيم . اغلب مردم در سنين پيري ضعف قواي جسمي و ذهني خود را انكار

مي كنند و در مورد عيوب و ناهنجاري هاي كودكان نيز والدين از اين مكانيزم استفاده مي كنند.13- منفي گراييفرد منفي كرا با همه چيز مخالف است و دائماً مخالفت خويش را ابراز مي دارد. از اين نوع مكانيزم دفاعي براي جلب توجه و مهم نشان دادن خود استفاده مي كنيم . كودك منفي گرا با هر تصميم كه از طرف خانواده يا گروه همسالان گرفته شود مخالفت مي كند ، منفي گرايان غالباً از اطاعت بزرگسالان و تبعيت قانون و مقررات سر باز مي زنند . كودكانيكه احساس ناامني و شكست مي كنند رفتار منفي گرايانه از خود نشان مي دهند ، تعدادي از اين كودكان علاوه بر سرپيچي از دستورات والدين از خوردن و حرف زدن نيز خودداري مي كنند .يكي از علل اساسي استفاده كودكان از اين مكانيزم سرزنش بيش از حد والدين مي باشد هنگاميكه كودكي از انجام دادن تكليف يا دستوري طفره مي رود والدين يا مربيان بايد توجه داشته باشند كه امكان دارد تكليف با نيازها ، رغبت ها و توانايي هاي كودك ارتباط نداشته باشد ، فشار بيش از حد به كودك بدون تجزيه و تحليل اين عوامل شرايط استفاده از مكانيزم منفي گرايي را فراهم مي سازد.14- اظهار و استرحام در استرحام فرد مي كوشد تا با شرح بدبختيها و شكستها و بيماريها و ساير مشكلات خود همدردي ديگران را جلب نمايد و از اين طريق احساس ارزش شخصي خود را حمايت كند . زيرا عليرغم شكست فرد ، ديگران درك مي كنند كه چقدر زندگي براي كسي كه بيمار بوده است يا با چنان مشكلاتي دست

و پنجه نرم كرده است ، سخت و رنج آور مي باشد.در مكانيزم اظهار شخص تشويق حاصل از هوسهاي ممنوع شده را به وسيله اظهار آنها تخفيف مي دهد و بهجاي سعي در سركوبي تمايلات جنسي و غير اخلاقي يا تمايلات خصمانه ايكه ايجاد تشويق مي كند شخص فقط آنها را اظهار مي نمايد .گروهي شايد اظهار را رفتاري معمولي تلقي كنند و طبقه بندي آنها را در گروه مكانيزمهاي دفاعي را رد كنند ولي توجه اين گروه از دوستان را به اين نقطه جلب مي نماييم كه اولاً : اظهار واكنشي به كشمكشهاي دروني و تشويق ناشي از آن مي باشد .ثانياً : با استفاده از آن فرد مقداري از تشويق خود را كاهش مي دهد .ثالثاً : اظهار در شرايط معمولي زندگي ممكن نيست مگر اينكه شخص وجدان اخلاقي و كنترلهاي حقيقي بسيار ضعيف داشته باشد .در اين مبحث مكانيزم هاي مهم دفاعي " من " مورد بررسي قرار گرفت و علاوه بر اينها از مكانيزم هاي ديگري نيز استفاده مي كنند . در اينجا فقط به ذكر اسامي آنها بسنده مي كنيم .مانند مكانيزمهاي اجتناب ، جدايي يا انفكاك ، كناره كيري ، توجيه ، عايق سازي عاطفي ، خيال بافي ، باطل سازس ، خود فريبي ، تبديل

جستجوي معنا درمحيط كار

به اعتقاد بسياري از صاحبنظران از ميان همه مفاهيمي كه متخصصان رفتار سازماني، مديريت و روان شناسان سازماني و صنعتي در موقعيتهاي مختلف مورد مطالعه قرار داده اند، رضايت شغلي از مهمترين زمينه هاي پژوهشي بوده است. اهميت رضايت شغلي از يك سو به دليل نقشي است كه در بهبود و پيشرفت سازمان

و نيز بهداشت و سلامت نيروي كار دارد و از دگر سو، به علت آن است كه مفهوم رضايت شغلي علاوه بر تعاريف و مفهوم پردازيهاي متعدد و گاه پيچيده، محل تلاقي و نيز سازه مشترك بسياري از حوزه هاي علمي مانند روان شناسي، مديريت، جامعه شناسي و حتي اقتصاد و سياست بوده است. به همين دليل ديدگاهها و مفهوم سازيهاي ( CONCEPTUALIZATION ) متعدد و گاه متناقضي درباره آن شكل گرفته و توسعه يافته است. يكي از جديدترين نظريه ها در اين باره متعلق به ترز (2000 ) است. ترز ( TEREZ ) در نظريه خود تحت عنوان « جستجوي معنا در محيط كار »، تلاش كرده است از ديدگاه روان شناختي عواملي را كه مي تواند به محيطهاي كاري و سازماني معنا بخشيده و آنها را مطلوب سازد شناخته و راههاي عملي ساختن آنها را تبيين كند.ترز در مجموع 22 كليد ( عامل ) اصلي رضايت شغلي را مشخص و شرايط فقدان و ايجاد هر يك را به تفصيل بيان مي كند.قدرداني :قدرداني از كاركنان يكي از عوامل عمده رضايت شغلي است. اين عامل علاوه بر رشد خودپنداره مثبت سبب ارضاي نيازهاي عزت نفس، خودشكوفايي و پيشرفت آنان مي شود و اين كار احتمالاً نيرومندترين، ساده ترين و كم هزينه ترين عامل براي تشويق و ايجاد احساس رضايت در افراد است( لوسير، 1997).به اعتقاد ترز، اين عامل هنگامي شكل مي گيرد كه 1)- از كاركنان به خاطر انجام كار خوب قدرداني مي شود و اين كار نه با پاداشهاي بيروني بلكه با قدرداني اصيل انجام مي گردد، 2)- سازمان براي تلاش، و موفقيتهاي

عمده، زماني را به برگزاري جشن و مراسم ويژه اختصاص مي دهد، و 3)- پروژه هاي بنيادي و بزرگي انجام مي شود تا افراد بتوانند با شركت در آن احساس كفايت كنند و طعم مشاركت و همكاري خود را (هر چند اندك باشد) بچشند.در مقابل زماني اثر اين عامل در سازمان كمرنگ مي شود كه 1)- مبناي اصلي شيوه مديريت بر پايه عدم شناسايي و قدر داني قرار داشته باشد، 2)- تلاشها و عملكردهاي عمده صرفاً به خاطر آنكه براي آنها دستمزد و پاداش داده مي شود، مورد شناسايي قرار نگيرد و 3)- مديران و كاركنان آنقدر درگير باشند كه از هيچ كس به خاطر انجام كار قدرداني نشود. از اين گذشته به گفته ترز بايد بين قدرداني و پاداش تفاوت قائل شد. يك تقديرنامه، علاوه بر اينكه يك پاداش بيروني به حساب مي آيد، مي تواند از يك سو، باعث ايجاد رقابت سالم شود، و از سوي ديگر، حس احترام و حق شناسي را در افراد بر مي انگيزد.توازن:ترز توازن( BALANCE ) را به حالت هماهنگي و تعادل ميان زندگي شغلي با زندگي خصوصي يا خانوادگي كاركنان تعريف مي كند.به گفته وي احساس توازن و تعادل ميان كار و زندگي هنگامي به وجود مي آيد كه :1)- كاركنان در تمام سطوح سازمان به اين واقعيت دست يابند كه زندگي آنان فراسوي كار و شغلشان قرار دارد و اين واقعيت با فعاليتهاي حقيقي و واقعي سازمان حمايت شود. براي نمونه مدير مي تواند بعد از 10 ساعت كار طولاني و طاقت فرسا به كاركنان يك روز مرخصي دهد تا به خانواده خود رسيدگي كنند، 2)- كاركنان

بتوانند در صورت تمايل بخشي از كار خود را در خانه انجام دهند، 3)- كاركنان بتوانند بخشي از مسائل و مشكلات خانه را به محل كار بياورند. براي نمونه، سطح انتظار از كارمندي كه به تازگي صاحب فرزند شده و به خاطر مشكلات ناشي از آن دچار بي خوابي است، به گونه معقول و قابل قبولي كاهش پيدا كند و قوانين تا اندازه اي براي او انعطاف پذير شود، 4)- كاركنان احساس كنند زندگي آنها به گونه كلي در حالت تعادل و توازن قرار دارد و 5)- سفرها و ماموريتهاي كاري به گونه مناسبي از نظر زماني تنظيم شود و هنگام غيبت فرد، حمايتهاي سازماني لازم از خانواده وي به عمل آيد.بنا به گفته ترز چنانچه سازمانها شرايطي ايجاد كنند كه كاركنان بتوانند فرزندان خود را براي ديدن محل كار خود به آنجا بياورند و موقعيت كار والدين خود را ببينند و گردشهاي دستجمعي و ميهمانيهاي سازماني ترتيب دهند، مي توانند بين خانه و كار ارتباط برقرار كرده و از اين طريق توازن مورد نياز را ايجاد كنند.چالش:يكي از موضوعهاي پيچيده كه بسياري از مطالعات مربوط به رضايت شغلي را به خود اختصاص داده، چالش يا درگير شدن با كار به گونه اي است كه سبب به كارگيري توانايهاي بالقوه و استعدادهاي كاركنان و شكل گيري احساس كفايت در آنان شود. به نظر ترز احساس درگير شدن در كار وقتي در كاركنان از بين مي رود كه 1)- از به كارگيري توانهاي بالقوه خود محروم باشند و اين محروميت نه به دليل فقدان استعداد يا مهارت، بلكه بيش از هر چيز ناشي از آن باشد

كه محيط كار شرايط لازم را در به كارگيري مهارتها و استعدادهاي آنان نداشته باشد، 2)- وضعيت كاركنان به گونه اي باشد كه به خاطر كارهاي كسالت آور و خسته كننده دچار آشفتگي و ناراحتي شوند، و 3)- آنان بتوانند كار خود را چشم بسته ( EYESCLOSED )و بدون فكر انجام دهند. بنابراين محيط كار بايد داراي شرايط و موقعيتهايي باشد كه نياز به بكارگيري كامل استعدادها و تواناييهاي افراد وجود داشته باشد و در عين حال آنها بتوانند از عهده اين چالشها برآمده، تمايل بيشتري براي درگير شدن با وظايف شغلي خود پيدا كنند. به بيان ديگر، چالشهاي جديد راهي براي توليد انرژي و توان جديد در كاركنان است ( لاوسون و شن، 1998 ).بحث و گفتگو:فراهم آوردن شرايطي كه در آن كاركنان بتوانند درباره مسائل سازماني، مديريت و مانند آن به بحث و گفتگو و تبادل نظر بپردازند، مي تواند رضايت آنان از شغل و سازمان را افزايش دهد.به گفته ترز زماني اين عامل مي تواند منبعي براي احساس رضايت باشدكه 1)- جريان روبه رشد و سالمي از گفتگوهاي سازنده در تمام سطوح سازمان وجود داشته باشد، 2)- كاركنان احساس كنند براي صحبت كردن درباره مسائل، فرصتها و موضوعهاي مربوط به كار آزاد هستند، 3)- تبادل نظرها صادقانه باشد و كاركنان بدون ترس از تهمت و افترا بتوانند بي پرده درباره مسائل صحبت كنند. اما چنانچه گفتگوها تنها پيرامون مسائل و موضوعهاي سطحي و ابتدايي صورت گيرد، براي بحث درباره برخي موضوعها محدوديت و ممنوعيت وجود داشته باشد، برخي از كاركنان خودبه خود از وارد شدن در بحثهاي مهم خودداري كنند و سرانجام جو سازماني

به گونه اي باشد كه افراد احساس كنند صحبت كردن درباره مسائل نوعي وقت تلف كردن است، در اين صورت احساس سرخوردگي و نارضايتي بر افراد غلبه پيدا مي كند.به گفته ترز، هر چه گفتگوها و مباحثه هاي سازنده كاركنان آشكارتر و بيشتر شود افراد سعي مي كنند علاوه بر مطرح كردن ديدگاههاي خويش، ظرفيت، پذيرش استنباطها و نظرهاي اعضاي ديگر سازمان را در خود افزايش دهند، و اين امر موجب مي شود فضاي صميمي توام با احترام متقابل در كاركنان به وجود آيد.از سوي ديگر، مديران سازمانها بايد تفاوتهاي اساسي بين كاركنان را در مورد نوع گفتگوها به ياد داشته باشند. برخي از كاركنان تمايل دارند درباره موضوعهاي پيش پا افتاده صحبت كنند، نه به اين دليل كه به اين گونه موضوعها علاقه دارند بلكه چون جنبه آشناتر و مملوس تري براي آنها دارد. از اين رو، استمرار اين حالت سبب مي شود جريان گفتگوها و ارتباطهايي كه از طريق آن بين اعضاء سازمان ايجاد مي شود سطحي و محدود شده و سطح انتظارات و نيازهاي رواني و اجتماعي كاركنان را تنزل دهد و از اين طريق زمينه نارضايتي را فراهم آورد.جهت گيري :يكي ديگر از عواملي كه مي تواند محيط كار را براي افراد بامعنا و جذاب سازد، وجود جهت گيريهاي روشن و واضح درباره راهبردها، هدفها و فعاليتهاي سازمان است. به اعتقاد ترز وجود چشم اندازي روشن از آينده كه جهت گيري مشترك افراد را در سازمان مشخص سازد و نيز هدفها و موضوعهايي كه به گونه مملوس و روزانه اين چشم انداز را كاملتر كند، سبب مي شود افراد نسبت به

آينده اطمينان و اعتماد بيشتري به دست آورده، احساس كنند راهبردهاي مدبرانه و روشني در سازمان حاكم است. احساس رضايت از جهت گيري سازماني زماني افزايش پيدا مي كند كه توسط مديران به گونه دوره اي مورد ارزيابي، تجديد نظر و در صورت لزوم مورد اولويت بنديهاي مجدد قرار گرفته و كارمندان اين اجازه را داشته باشند كه به گونه مشخصي در ترسيم اين چشم انداز و نيز تعيين هدفها و موضوعها دخالت كنند. از سوي ديگر، چنانچه بين دورنمايي كه در سازمان نشان داده مي شود و آنچه مديران رده بالاي سازمان واقعاً در پي آن هستند تفاوتهاي عمده اي وجود داشته باشد و كاركنان ندانند سازمان واقعاً به كجا و با چه هدفي در حال حركت است، دچار تعارض و اضطراب مي گردند. اعتبار سازماني:به اعتقاد بسياري از كارشناسان، اعتبار و وجهه سازماني (ORGANIZATIONAL VALIDATION )حياتي ترين نياز كاركنان در محيط كار است. وجهه سازمان به افراد احساس مهم بودن مي دهد و بيش از هر چيز ناشي از آن است كه افراد بدانند آنچه توليد مي كنند يا انجام مي دهند تا چه حد از اهميت و ارزش برخوردار است. بر پايه نظر ترز، اعتبار و وجهه سازماني زماني در كاركنان ايجاد مي شود كه 1)- بتوانند اثر و پيامد كار خود را ببينند، 2)- نتايج كار مملوس و آشكار باشد، 3)- تماس با ارباب رجوع (بيرون و درون سازمان) بخشي از كار روزانه آنان باشد. 4)- فرصت و امكانات كافي در اختيار آنان قرار گيرد تا ببينند خدمات و توليدات آنان چگونه مورد استفاده قرار مي گيرد و 5)- حتي اگر

توليدات آنان عيني و مملوس نباشد، فرصت مناسبي در اختيار آنان قرار گيرد تا احساس كنند ديگران چه منافعي از كار آنها مي برند. وقتي شغل، اعتبار و وجهه لازم و مناسبي نداشته باشد، افراد معمولاً به گوشه هاي پنهان سازمان پناه مي برند تا به نوعي خود را از آن مبرا سازند. اين شرايط سبب مي شود كار، بي نهايت فرساينده و غير قابل تحمل شود زيرا افراد نمي توانند نتيجه تلاشهاي خود را به گونه عيني ببينند، و تماس با ارباب رجوع و مشتري بسيار محدود و اغلب نيز با شكايت و ناراحتي همراه است.هدف :احساس هدفمند بودن يا اهميت اجتماعي شغل يكي ديگر از منابع عمده رضايت شغلي است. شغلي كه افراد به وسيله آن بتوانند نقش فعالي در زندگي و اجتماع خود داشته باشند، رضايت فزاينده اي به آنان مي دهد. به گفته ترز احساس هدف_دار بودن زمان__ي در كاركنان شكل گرفت__ه و منجر به رضايت شغل__ي مي گردد كه 1)- سازمان هدفهاي بزرگتري فراتر از توليد كالا و خدمات، افزايش درآمد و يا بودن بهترين سازمان در نوع خود دارد، و كاركنان احساس مي كنندكار آنان تاثير زيادي بر زندگي ديگران و جامعه دارد، 2)- كاركنان احساس كنند كار آنان تفاوت مثبت و متمايزي با مشاغل ديگر دارد و هدفهاي سازماني و شغلي آنها اثرات معنادار و عميقي بر جامعه مي گذارد، 3)- آنچه آنان انجام مي دهند مشاركت در كاري بزرگتر و با هدفهاي بالاتر است، و هر چند امكان دارد مشاركت اندك و با روشهاي جزئي تري صورت گيرد اما تاثير مثبت و مطلوبي دارد، و 4)- سازمان بر

پايه رسالت قرار دارد نه بر پايه نقش. از سوي ديگر، چنانچه افراد احساس كنند هدف سازماني آنها تنها انجام و تكميل يك وظيفه و سپس وظايف ديگر به گونه مجرد و بدون چشم انداز كلي است، مبتلا به بيهودگي و پوچي شده و در نهايت عملكرد و كارآمدي آنان كاهش پيدا مي كند.هويت فردي:استقلال و هويت فردي در سازمان يكي از منابع عمده رضايت شغلي است. اين عامل بيانگر ميزان اهميتي است كه سازمان براي هويت فردي در برابر هويت گروهي قايل است. در سازمانهايي كه هويت كاركنان به گونه انفرادي مورد تاكيد قرار مي گيرد، به پيشرفت و ابتكار شخصي تا اندازه زيادي بها داده مي شود (رولينسون و همكاران، 1998)، تاكيد بر فرديت كاركنان به عنوان منابع اصلي سازمان معمولاً با تشويق و كمك به افراد براي توسعه و رشد استعدادها و ظرفيتهاي كاري، و نيز به وسيله نظامهاي پاداشي كه براي افزايش مشاركت افراد در سازمان طراحي شده است، محقق مي شود(پورسل، 1987).از سوي ديگر، بنابر گفته ترز، وجود نقشهاي مشابه، تاكيد و اهميت بيش از حد به انطباق با ويژگيهاي سازمان و عدم توجه به تفاوتهاي فردي به عنوان سرمايه هاي پايدار سازمان، سبب مي شود استقلال و هويت شخصي افراد به عنوان يك انسان تضعيف گردد و كاركنان احساس گمنامي كنند. اين احساس به نوبه خود بر كمينه شدن ارزشيابي فردي و نيز نگراني درباره ارزشيابي اجتماعي مي انجامد. از اين رو، زماني فرد در سازمان به هويت خود دست پيدا مي كند كه 1)- فرديت مورد تشويق قرار گيرد، 2)- افراد از اينكه خودشان هستند احساس راحتي كنند

و 3)- سازمان به اين حقيقت احترام بگذارد كه افراد گاه نياز دارند حتي در سازمان كه مظهر يك نظام گروهي است در فضاي شخصي و فردي خويش قرار گيرند. احترام:به اعتقاد بسياري از صاحبنظران، نياز به احترام يكي از مهمترين و اساسي ترين نيازهاي انساني است، كه مي تواند موجب بيشترين ارضاء در محيط كار شود. مالزو( نقل از هجل و زيگلر، 1379 ) نياز به احترام را به دو مجموعه مكمل احترام به خود و احترام از سوي ديگران تقسيم مي كند. احترام به خود شامل مواردي مانند تمايل به داشتن صلاحيت، اطمينان، نيرومندي، كفايت شخصي، پيشرفت و استقلال است. هر فردي نياز دارد بداند كه ارزشمند است و براي غلبه بر وظايف، چالشهاي كار و زندگي توانايي دارد. احترام از سوي ديگران شامل اعتبار، تصديق، مقبوليت، توجه، ارزش و قدرداني است. در اين راستا افراد نياز دارند به خاطر آنچه مي توانند انجام دهند، قدرداني شوند. بر پايه نظريه ترز نياز احترام در سازمانهايي به خوبي ارضا مي شود كه 1)- كاركنان صرفنظر از رتبه و مقام سازماني، به يكديگر احترام گذارند، 2)- با كاركنان به عنوان افراد بالغ و كامل رفتار شود، 3)- هنگام تصميم گيريها اين مطلب به دقت مورد ارزيابي قرار گيرد كه هر يك از تصميمها تا چه حد ممكن است بر افراد اثر گذارد، 4)- نقشها و خط مشي هاي سازماني بيش از حد مورد تاكيد و تشويق قرار نگيرد، 5)- سطوح احترام در كل سازمان به گونه گسترده اي تفاوت نداشته باشد و 6)- به جاي آنكه به كاركنان گفته شود چه كاري بايد انجام دهند،

به آنان در ترسيم و اجراي طرح كاري خود آزادي عمل داده شود.برقراري ارتباط:افراد و رابطه هاي گوناگون با آنها مي تواند يكي از منابع بزرگ رضايت شغلي به حساب آيد. بسياري از صاحبنظران معتقدند وجود روابط در محيط كار به منزله عامل بنيادي سلامت فرد و سازمان محسوب مي شود. بسياري از مسائل رواني و نارضايتي هاي شغلي غالباً موقعي بروز مي كند كه روابط بين همكاران و يا روابط بين زيردستان و سرپرستان از لحاظ روان شناختي ناسالم است. براي نمونه كاركناني كه رئيس آنها ملاحظه كارانه عمل مي كند اضطراب و نارضايتي شغلي بيشتري احساس مي كنند. به گفته ترز سازمان زماني مي تواند رضايت افراد را بر پايه اين عامل تامين كند كه 1)- روزهاي كاري انباشته از فرصتهاي مناسب براي برقراري ارتباط باشد، 2)- افراد نياز به برقراري ارتباطهاي قوي با ارباب رجوع و همكاران را درك كنند، 3)- كاركنان فرصت مراوده با افراد گوناگون را داشته باشند، 4)- محل كار به گونه اي طراحي شده باشد كه آميزش و گفتگو تشويق شود، 5)- كاركنان هنگام انجام كار احساس نكنند از دنياي پيرامون خود دور افتاده اند، 6)- ارتباط با ارباب رجوع و مشتريها تنها به عنوان يك ضرورت شغلي در نظر گرفته نشود و 7)- آميختگي اجتماعي در شغل به عنوان عامل كاهش بهره وري و كارآمدي تلقي نشود. ترز به مديران توصيه مي كند يك فضاي جمعي ( COMMUNITY SPACE )ايجاد كنند تا افراد بتوانند در حوزه ها و واحدهاي كاري مختلف با يكديگر ارتباط پيدا كنند و اين فضا نبايد به منزله يك محيط استراحت در نظر گرفته شود، بلكه بايد جايي

باشد كه كاركنان بتوانند از نيروي فكر جمعي خود براي حل مشكلات جاري و معوق سازمان استفاده كنند. چنين فضايي به كاركنان اجازه مي دهد يكديگر را بشناسند و سطح همكاري، گفتگو و حس وحدت و يكپارچگي خود را ارتقاء دهند.غير رسمي بودن:فارغ بودن از برخي قيدها و مقررات دست و پاگير اداري و سازماني مي تواند سهم زيادي در رضايت شغلي كاركنان داشته باشد. رسمي بودن به گونه عميقي ريشه در فرهنگ سازماني دارد، و موجب خشكي و انعطاف نا پذيري در روابط، انجام تكاليف و رفتارهاي سازماني مي گردد. به گفته ترز مولفه هاي غير رسمي بودن كه سبب فراهم شدن زمينه رضايت از كار مي شود، عبارت است از 1)- خط مشي درهاي باز كه هر يك از كاركنان آن را به گونه مناسب تجربه مي كنند، نه تنها به اين دليل كه توسط آيين نامه ها و مقررات سازماني مورد تشويق قرار مي گيرد، بلكه به اين خاطر كه بنظر مي رسد بهترين راه براي انجام وظايف همين است، 2)- كاركنان بنابر قضاوت خود و آنچه براي يك موقعيت مناسب تشخيص مي دهند، عمل كنند، 3)- غير معمول نبودن بحث درباره پروژه هاي مهم كاري در يك جشن يا مراسم تفريحي سازماني، در حالي كه منعي براي انجام و ادامه كار وجود نداشته باشد، 4)-آزاد بودن كاركنان در تزئين اتاق و فضاي كاري خود با عكس، گياه، پوستر و چيزهاي ديگر، 5)- عدم اجبار كاركنان در پوشيدن لباسهاي رسمي و خاص سازمان، و 6)- مقابل نبودن كار با تفريح، به گونه اي كه كار سبب ايجاد نشاط و شادي شود. يكپارچگي:سازمانهايي كه ديدگاه وحدت گرا

(ONENESS ) داشته و مجموعه گسترده اي از ارزشها و باورها را براي روشن تر و بهتر ساختن زندگي كاري اعضا در نظر مي گيرند، زمينه مناسبتري براي انجام وظايف، كاهش فشار و سرانجام افزايش رضايت شغلي فراهم مي كنند. در اين گونه سازمانها كاركنان احساس مي كنند در يك مجموعه يكپارچه قرار دارند و وظايف سازماني در سايه ارتباط و وابستگي بين همه تقسيم و انجام مي شود( رولينسون و همكاران،1998). بنابر نظر ترز وحدت زماني به عنوان يك منبع عمده رضايت شغلي به حساب مي آيد كه 1)- كاركنان در انجام درست كارها به يكديگر اعتماد داشته باشند، 2)- هر يك از كاركنان، چگونگي تناسب همكاران را با سازمان درك كنند، 3)- كاركنان با رسالت، جهتگيري و مجموعه اي از ارزشهاي مشترك با يكديگر پيوند خورده باشند، 4)- روابط كاري بر پايه اعتماد و نه رقابت تنظيم شده باشد، 5)- رقابت دروني بين افراد و واحدهاي كاري وجود نداشته باشد، 6)- واحدهاي كاري خود را جدا و بدون ارتباط با سازمان به عنوان يك كل نبينند و رسالت آنها بر پايه منافع شخصي و گروهي نباشد، 7)- حس مشترك و مسلطي در افراد وجود داشته باشد، به گونه اي كه احساس كنند همه آنها به يكديگر مربوط و براي تحقق هدفهاي سازمان در يك جهت تلاش مي كنند.تناسب :افراد هنگامي از كار خود راضي خواهند بود كه با ويژگيهاي آنان (به گونه مشخص با استعدادها، مهارتها و رغبتها ) تناسب داشته باشد (رولينسون و همكاران 1998). بسياري از كاركنان تنها به اين دليل از انجام وظايف و تكاليف شغلي خود ناراضي اند كه مهارت و قابليتهاي لازم

براي آن را ندارند و يا از سطح مهارتها و توانمنديهاي آنان بسيار پايين تر است. به گفته ترز وقتي تناسب به عنوان يك عامل رضايت شغلي در نظر گرفته مي شود كه 1)- كاركنان به روشني چگونگي همخواني و هماهنگي ميان خود و كار خويش را با رسالت و هدفهاي بزرگتر سازمان دريابند، 2)- بتوانند توانمنديهاي خود را مطرح كنند، 3)- وقت خود را به انجام كارهايي بگذرانند كه عميق ترين همخواني را با علائق آنان دارد، 4)- ميان رسالت شخصي آنان و رسالت سازمان تناسب خوبي برقرار باشد و 5)- در نهايت اينكه مسير مناسبي ميان آنچه در زندگي مي خواهند با آنچه در كار خود انجام مي دهند برقرار باشد.از سوي ديگر، نارضايتي زماني به وجود مي آيد كه تنها عده كمي از كاركنان اجازه داشته باشند تصوير كلي سازمان و چگونگي متناسب شدن با آن را دريابند، و برخي ديگر از كاركنان احساس كنند كاري كه انجام مي دهند واقعاً حق آنان نيست و يا در موقعيتي قرار ندارند كه بتوانند موفقيت و پيشرفتي به دست آورند، و سرانجام احساس كنند بين ارزشها و هدفهاي آنان با آنچه در محيط كار روي مي دهد تصادم و تضاد آشكاري وجود دارد. ترز به مديران سازمانها توصيه مي كند كاركنان خود را به طراحي دوباره كار و چگونگي انجام آن بر پايه علائق خود تشويق كنند، زيرا چنانچه افراد فاقد جهت گيري مشترك بين علائق و نوع كار خود باشند، مطمئناً دچار بي نظمي و كم كاري خواهند شد. اما وجود تناسب بين اين دو به احساس مالكيت، ابتكار و فوايد ديگري به مراتب بيش از

حد تصور خواهد انجاميد.رشد شخصي :عمده ترين نيازي كه افراد پس از استخدام و تامين ثبات و امنيت شغلي در سازمان پيدا مي كنند رشد و تكامل فردي است كه در سايه آموزش و هدايت درست و مستمر به دست مي آيد. مديران اغلب آموزش و رشد كاركنان را به يك معنا در نظر مي گيرند در حالي كه آموزش به معناي فرايند كسب مهارتهاي لازم براي انجام يك كار خاص، و رشد به معني تربيت و پروش مستمر ( ONGOING ) كاركنان به منظور بهبود مهارتهايي است كه براي كارهاي فعلي و آتي ضروري به حساب مي آيد. رشد شخصي در سازمان كمتر جنبه فني دارد، بلكه هدف آن بيشتر رشد انساني، ارتباطات و مهارتهاي تصيم گيري در مديرت و كاركنان است ( لوسير، 1997). به نظر ترز رشد شخصي هنگامي يك منبع رضايت شغلي به حساب مي آيد كه 1)- سازمان به كاركنان خود اجازه دهد توانيهاي بالقوه خويش را شكوفا كنند، 2)- فرصتهاي يادگيري به فراواني از طريق سازمان در اختيار افراد قرار گيرد، 3)- تنوع (مانند سعي در استفاده از تجهيزات جديد، بنيان نهادن روابطي تازه و مانند آن ) به دليل اينكه يادگيري و رشد را تسهيل و تسريع مي كند، مورد تشويق قرار گيرد، و 4)- تغييرات داخل شغل به عنوان راهي كه افراد مي توانند از طريق آن مهارتها و تجربه هاي خود را رشد دهند، باارزش شمرده شود. در عوض، چنانچه به آموزش به عنوان يك هزينه نگاه شود و يا وقتي آموزشها تناسب اندكي با شغل كنوني كاركنان داشته باشد، و از سوي ديگر برخي از افراد براي سالهاي متمادي

كار مشابه و يكساني را انجام دهند و در درون مشاغل نيز تنوع كمي وجود داشته باشد، رضايت و عملكرد شغلي تا حد چشمگيري كاهش پيدا مي كند.انعطاف پذيري :يكي از منابع عمده بهبود كيفيت زندگي كاري ( QUALITY OF WORK LIFE= QWL ) انعطاف پذيري الگوهاي كاري است. اين نوع انعطاف پذيري كه تا حدي به كاركنان در انجام كار خود آزادي مي دهد و باعث مي شود آنها به گونه موثر بر جنبه هاي گوناگون كار كنترل داشته باشند، از نظر روان شناختي اثرات سودمندي در ايجاد احساس كنترل بر زمان و مكان انجام كار و نيز رضايت شغلي دارد. علاوه بر اين، مي تواند به توازن ميان تقاضاهاي كار و خواسته هاي خانواده كمك كند (رولينسون و همكاران،1998).به گفته ترز زماني انعطاف پذيري مي تواند نقش يك عامل رضايت شغلي را بازي كند 1)- وقتي موقعيت ايجاب مي كند قوانين سازمان تعديل شود، 2)- قضاوت مناسبي براي استفاده از قوانين به عمل آيد و افراد از لحاظ رواني همراهي با آن را بپذيرند، 3)- هر چند خط مشي ها و راهبردهاي سازمان در جايگاه واقعي خود قرار دارد، اما اين اعتقاد نيز وجود داشته باشد كه در شرايط خاص مي توان رويكردهاي متفاوتي اتخاذ كرد، و 4)- در برخي شرايط معين كاركنان بتوانند آنچه را براي ارباب رجوع مناسب و درست مي دانند، انجام دهند.از سوي ديگر، چنانچه 1)- قوانين بدون توجه به موقعيتها و شرايط، انعطاف ناپذير باقي مانده و آيين نامه ها و بخشنامه ها حرف آخر را بزنند، 2)- خط مشي ها و راهبردهاي سازماني بدون فكر پيگيري شوند، و

3)- كاركنان ناگزير باشند قوانين مكتوب و راهبردهايي را كه به آنها ديكته مي شود بي كم و كاست اجرا كنند، آنگاه شرايطي ايجاد مي شود كه مي تواند به بروز تعارض، فشار رواني و نارضايتي شغلي منجر گردد.نوآوري:نوآوري در واقع به معناي به كارگيري انديشه هاي جديد و شامل دو نوع مهم نوآوري فرآورده (يا ساخت چيزهاي جديد)و نوآوري فرايند(روشهاي نو براي انجام كارها) است. ميزان موفقيت نوآوريها را مي توان از يكسو بر پايه شناخت ارباب رجوع و مشتريان و جلب رضايت آنها، و از دگرسو بر اساس افزايش كارايي، عملكرد موثر، رضايت شغلي و تعهد كاركنان ارزيابي كرد.بر پايه نظر ترز نوآوري در سازمانهايي شكل مي گيرد كه 1)- تمامي فرصتهاي لازم براي خلاقيت در اختيار كاركنان قرار گيرد، 2)- خطرپذيري ( RISK – TAKING ) تحت عنوان ابتكار و نوآوري كاملاً تشويق شود، 3)- اشتباهات به عنوان هزينه منصفانه اي براي يادگيري و نوآوري در نظر گرفته شود، و 4)- افراد مجاز به ابراز انديشه ها، رويه ها و راهبردهاي جديد باشند. در حقيقت اجراي موارد بالا جوي در سازمان ايجاد مي كند كه علاوه بر فراهم آوردن زمينه براي رشد و خودشكوفايي، به ايجاد احساس ارزشمندي و عزت نفس در كاركنان منجر مي شود. از اين رو سازمانها بايد كاركنان خود را به منظور رشد مهارتهاي حل مساله و تصميم گيري آموزش دهند.از سوي ديگر، برخي از رفتارها و راهبردهاي سازماني مي تواند مانع از بروز نوآوري و ابتكار و پيامدهاي مثبت آن شود. مانند اينكه از شيوه هاي رايج انجام كارها به شدت دفاع شود، افراد نتوانند دست به

نوآوري بزنند، و اگر اشتباه كردند (هزينه زيادي صرف شود، براي نخستين بار شكست بخورد، از محل طرحهاي ديگر هزينه شود و مانند آن ) مورد توبيخ قرار گيرند، و يا اينكه سازمان جوانب احتياط را بيش از حد نگه دارد ( براي نمونه، هزينه زيادي صرف نشده و كار با سرعت انجام شود).برابري: داشتن حقوق برابر با اعضاي ديگر سازمان يكي از عوامل زيربنايي رضايت شغلي است. كاركنان انتظار دارند مديران رفتار و خط مشي برابر و منصفانه اي با آنان داشته باشند. دادن فرصت مساوي براي ارتقاء، پيشرفت، ارزشيابي و مانند آن از مولفه هاي عمده برابري در محيط كار است( توماس، 1990).بنابر نظر ترز وقتي افراد در كل سازمان به گونه اصيل احساس كنند صرفنظر از سلسله مراتب سازماني از لحاظ فردي در يك سطح قرار دارند، و همه آنها به يك اندازه مهم شمرده مي شوند و نيز در جلسات هر گونه پست و عنوان و مقام سازماني كنارگذاشته شده و مي توان با آزادي و بدون محدوديت به گفتگو پرداخت، سطح رضايت آنان از شغل به گونه چشمگيري افزايش پيدا مي كند. از دگر سو، به گفته ترز مصاديق نابرابري در سازمان آن است كه افراد احساس كنند كارمند درجه دوم سازمان هستند، پستها و عناوين سازماني وزن و اهميت قابل توجهي داشته باشد، و قوانين و هنجارهاي سازمان براي افراد مختلف به گونه متفاوتي اجرا شود. علاوه بر اين، نابرابريهاي مادي مانند پاركينگ اختصاصي، شرايط و حوزه هاي كاري بهتر و مناسبتر براي كاركنان رده بالاتر، مي تواند به احساس نارضايتي منجر گردد.سازمانهايي كه مديران را ملزم به انجام

اقدامات يكسان براي تمامي كاركنان مي كند، معمولاً محل كار رضايت بخشي تلقي مي شود. اين اقدامات مي تواند شامل تنظيم حقوق و دستمزد عادلانه، فراهم آوردن سيستم كاري مطمئن، (در برخي موارد) فراهم كردن كار براي انجام دادن، خودداري از درخواست كارهاي غير قانوني از كاركنان و در شرايط خاص اجازه استراحت و مرخصي در كار باشد(رولينسون و همكاران، 1998).مالكيت: به نظر ترز احساس مالكيت در كار منبع عمده اي براي رضايت از شغل است و هنگامي مي تواند بيشترين تاثي___ر را داشته باشد كه 1)- افراد خود را صاحب و مالك كار خويش بدانند و مطاب__ق با آن عم__ل كنند، 2)- نحوه شكل گيري و اجراي كارهايي كه بايد به انجام برسد خود تعيين كنند و در حيطه كار خويش بر فرايندهاي سازماني تسلط داشته باشند، 3)- تغييرات در محيط كار به وسيله آنها انجام شود، 4)- تبيين جهت گيريها، رشد و توسعه انديشه ها و استفاده از فرصتها توسط افراد صورت گيرد و 5)- هر يك از كاركنان بتوانند در حلقه اطلاعات سازماني قرار بگيرند. به بيان ديگر، همه اطلاعات(به استثناي موارد گزينش مانند پرونده شخصي) در دسترس كاركنان قرار داشته باشند.از اين رو، چنانچه سازمان بخواهد افراد نسبت به كار خود احساس تعلق كنند و دريابند كه مالك كار خويش هستند. به جاي آنكه به آنها بگويد چه كاري انجام دهند بايد آنها را تشويق كند تا خود به تصميم گيري و قضاوت بپردازند. به گفته ترز چنانچه جو و ساختار سازماني به گونه اي باشدكه 1)- كاركنان براي توضيح و تبيين جوانب كار و نحوه ارتقاء، پيوسته به مدير مراجعه

كنند، 2)- اطلاعات تنها در اختيار كساني قرار گيرد كه نياز به دانستن آن دارند، 3)- تغييرات سازماني براي كاركنان حتي به سود آنان انجام شود اما خود هيچ نقشي در آن نداشته باشند و 4)- سرانجام بيشتر تصميمها توسط اقليت اتخاذ شود، آنگاه احساس بي علاقگي، ناتواني و بيگانگي نسبت به كار در كاركنان شكل گرفته و منجر به تنش و در نهايت ناخشنودي شغلي مي گردد. حمايت:منظور از حمايت، كمكهايي است كه سازمان براي انجام موثر و كارآمد وظايف به كاركنان ارائه مي دهد. برخي از عوامل حمايتي سازمان شامل بودجه مناسب، تجهيزات، اطلاعات و به ويژه حمايت لازم از ساير واحدهاي سازمان و نيز منابع انساني است كه مي تواند براي اجراي تكاليف و وظايف مناسب باشد. در صورت فقدان حمايت وكمكهاي سازماني، مديران بايد به گونه دقيق روشن كنند چه مشكلاتي وجود دارد، و اگر نمي توان منابع لازم را براي انجام كار به دست آورد بايد هدفها و موضوعها مورد تجديد نظر قرار گرفته و از ارجاع مسئوليت به كاركنان در شرايطي كه نمي توانند بر آن كنترل داشته باشند، اجتناب شود (هرسي و بلانچارد، 1993). از سوي ديگر لاوسون و شن(1998) معتقدند حمايتهاي سازماني كه در جهت پيشرفت كاركنان باشد نوعي دلبستگي عاطفي در آنان ايجاد كند. به نظر ترز حمايتهاي سازماني كه مي تواند منجر به رضايت كاركنان شود شامل 1)- دادن منابع موثر ( اطلاعات، زمان، ابزار و يافته هاي كارشناسي و مانند آن به گونه اي كه بتواندنياز به موفقيت در كار را ارضا كند، 2 )- شناخت و موقعيت سنجي مدير از زمان و نحوه

ارائه كمكهاي سازمان، بدين ترتيب كه افراد احساس كنند به جاي تحميل، به آنها پيشنهاد كمك مي شود، و 3)- اعتماد و اطمينان افراد به سرپرستان و صلاحيت و كفايت آنها به گونه اي كه بتوانند در شرايطي كه نياز به هدايت و راهنمايي دارند، از آنان درخواست كمك كنند.در برابر، احساس نارضايتي زمان روي مي دهد كه 1)- نياز به حمايت از سوي كاركنان با بي تفاوتي و يا ترديد مديران و سرپرستان نسبت به توانايي كاركنان پاسخ داده شود، 2)- آخرين راه حل آنان مراجعه به سرپرست و درخواست كمك از آنها باشد، و 3)- در نهايت جوي در سازمان برقرار باشد كه افراد به منظور به دست آوردن منابع لازم براي انجام كار ناگزير باشند به سيستم آسيب رسانده و به عنوان يك بازار سياه به آن نگاه كنند. خدمات:بسياري از افراد از كار در مشاغلي احساس رضايت مي كنند كه به آنها فرصت خدمت به ديگران بدهد. اگر كاركنان احساس كنند تلاش و فعاليت آنها هيچ نوع خدمتي به همكاران، افراد ديگر و جامعه به حساب نمي آيد، احساس سرخوردگي و بي ارزشي مي كنند (لاوسون و شن، 1998).به اعتقاد ترز مولفه هاي عامل خدمت كه مي تواند منجر به رضايت افراد نسبت به كار و حرفه خود شود عبارت است از 1)- در اختيار داشتن فرصتهاي متعدد براي كمك به همديگر. اين كمكها مي تواند شكل رسمي (مانند برنامه هاي مشورتي و آموزش) و يا به شكل غير رسمي ( مانند تشريح يك فرايند سازماني، كمك براي انجام يك وظيفه باشد، 2)- اجبار سازمان براي كمك به ديگران به منظور كسب

موفقيت كه مي تواند شامل همكاران، ارباب رجوع، و افراد جامعه باشد، 3)- فراهم بودن شرايطي در كار كه اجازه خدمت به ديگران را در جهت رشد و پيشرفت بدهد، 4)- آگاهي كاركنان نسبت به اينكه شغل و حرفه آنان به چه فرد يا افرادي خدمات ارائه مي دهد، 5)- افراد بتوانند گروههاي مختلف را براي ارتقاي سطح يادگيري، برقراري روابط، تفكر نظامدار و در نهايت پيشرفت و رضايت گرد هم بياورند، و 6)- افرادي كه مي خواهند به گونه مثبتي بر ديگران تاثير گذاشته آنان را هدايت كنند، فرصتي براي انجام آن در اختيار داشته باشند.در برابر، چنانچه 1)- شغل فرد موجب انزوا و تنهايي وي شود، 2)- انجام خدمت و ارائه كمك به ديگران مشكل باشد، 3)- در بهترين شرايط از كاركنان انتظار داشته باشند كه تنها به فعاليتهاي مشورتي و هدايت گرايانه بپردازند و 4)- از تلاشهاي ديگران كه مي توانند موجب ارتقاء افراد و خدمت به آنان باشد، اجتناب كنند. آنگاه كار براي افراد معنا و مفهوم خود را از دست مي دهد و منجر به بروز نارضايتي و بي علاقگي مي شود.ارزش: اين يك حقيقت غيرقابل انكاراست كه افراد نياز گريز ناپذيري به توجه مثبت دارند و به گونه فزاينده اي نسبت به نگرشها و انتظارات فردي كه در زندگي آنان اهميت دارد، حساس هستند و يا تحت نفوذ آنها قرار مي گيرند. از اين رو، در نظر گرفتن شرايط ارزشي افراد از طريق ارائه توجه مثبت، صرفنظر از اهميتي كه براي جنبه هاي خاصي از رفتار دارد، بدان معناست كه وي براي آنچه كه هست، بدون اما و اگر

مورد پذيرش و احترام قرار مي گيرد(هجل و زيگلر، 1379).به نظر ترز مولفه هاي عامل ارزش كه مي تواند تاثير مستقيم بر رضايت شغلي داشته باشد عبارت است از : 1.    سازمان براي كاركنان خود به گونه اصيل ارزش و احترام قائل شود. 2.    كاركنان باور داشته باشند آنچه سازمان به آنها مي دهد مطابق با شأن و ارزش آنهاست. 3.    اين اطمينان به افراد داده شود كه كاري كه انجام مي دهد واقعاً داراي ارزش است و تاثير زيادي در روند خدمات و توليدات سازمان و نيز در رسيدن به هدفهاي آن دارد. 4.    كاركنان احساس گمنامي در سازمان نداشته باشند، بلكه سازمان تواناييها و ارزشهاي مورد قبول فرد را شناخته به آنها احترام بگذارد. 5.    آنچه كاركنان به سازمان مي آورند و يا در آن انجام مي دهند به گونه طبيعي مورد پذيرش قرار گيرد. مربوط بودن:آخرين عاملي كه ترز از آن به عنوان كليد رضايت شغلي نام مي برد، مربوط بودن است. اين مفهوم بيش از هر چيز اشاره به وجود قوانين مرتبط و مناسب در سازمان دارد. به اعتقاد ترز اين عامل زماني در محيط كار شكل مي گيرد كه 1)- سازمان به كاركنان اجازه دهد از وقت خود به گونه كارآمد و موثري استفاده كنند، 2)- كاركنان بتوانند وقت خود را با فعاليتهايي سپري كنند كه ارتباط كامل با وظايف و رسالت كاري آنان دارد، 3)- قوانين سخت و خطوط قرمز سازماني در كمترين حد وجود داشته باشد.در مقابل چنانچه ساختار سازمان به گونه اي باشد كه افراد اغلب خود را در حال بررسي جلسات، آيين نامه ها و مانند

آن ببينند، سازمان تحت هجوم قوانين و خط مشي هاي بي ارزش باشد، همواره بين كاركنان و نظام اداري سازمان درگيري و مجادله باشد، و افراد در يك دور باطل سازماني واقعاً احساس كنند كارهاي نامربوط انجام مي دهند، رضايت شغلي به شدت كاهش مي يابد.*تدبير

چه بخشي از شخصيت بر شما حاكم است

؟

از ديد ارك برن شخصيت ما از تعامل 3 جزء مختلف(  1 – كودك   2 – والد   3 – بالغ )  تشكيل شده است.همچنين توضيح داده شد كه خصوصيات هر يك از اين 3 بخش چگونه است و اگر هر كدام بر شخصيت يك فرد حاكم شود آن شخص چگونه رفتار مي كند ، احساس مي كند ، فكر مي كند و يا صحبت مي كند. هر يك از سرنخهاي زير نشان دهنده يكي از بخشهاي سه گانه شخصيت است: 1 – جزء كودك الف )  سرنخهاي  كلامي :-          كاشكه -          دلم مي خواد-          نمي دونم-          مي خوام -          به من چه -          شايد وقتي كه... ( بزرگتر شدم ، قبول شدم ، مدر ك گرفتم ، .....)- نگاه كن چه كار كردم ...( وبلاگم را ببين ، لباسم را ببين ، كارم رو ببيين و...)- صفات تفصيلي ( مثل بهتر ، بهترين ، بزرگتر ، بزرگترين ....)مثالي در زير كه همه سرنخهاي كلامي از جزء كودك شخصيت ناشي مي شود:" كاش وبلاگي قشنگ داشتم . دلم مي خواد منم وبلاگم قشنگترين باشه . نمي دونم چطور بايد وبلاگم رو قشنگ كنم.شايد وقتي تجربه دار بشم بتونم . در وبلاگ من نازترين ، بهترين ، پرمحتواترين و... مطالب را خواهي يافت.ب ) سرنخهاي جسماني - غش غش خنديدن -

وول خوردن - شعف - چشم پائين انداختن- كج خلقي- جيغ- ناله - چشم گرداندن- شانه بالا انداختن - لج كردن- قهر كردن - سر به سر گذاشتن - رجز خواندن ( بررسي كنيد چه مقدار از نظر كيفي و كمي اين سرنخها كلامي و جسماني در شما وجود دارد . راستي اين سرنخها كه در شما غالب نيست.)2 – جزء والد الف ) سرنخهاي كلامي :-  ديگه نمي تونم -  جونم به لب رسيده -  گوش كن ، هميشه هم يادت باشه -  قيودي مثل : هرگز ، هميشه ، هيچ وقت -  آخه چند دفعه بهت بگم-  مي خوام ته و توي اين موضوع را در آورم، براي اولين و آخرين بار-  بيشتر كلمات تنبيه كننده يا تشويق كننده استفاده مي كنند مثل : بي شعور ، مسخره ، بد ، نفرت انگيز ، وحشتناك ، تنبل ، مزخرف ، بي خود ، طفلك ، جرات نمي كنه ، خوشگل ، نكن ، عيب نداره ، باز ديگه چه شد ، بازم و كلمه هاي بايد و مجبور است. ب ) سر نخهاي جسماني :- اخمها و چين هاي پيشاني - سر تكان دادن - نگاه ترس آور- انگشت روي لبها نهادن - دستها روي سينه گذاشتن - آه كشيدن - لبهاي در هم فشرده - انگشت سبابه كه اشاره مي كند.كساني كه بخش والد شخصيتشان بر آنها حاكم هست. افراد جدي ، خشك ، كاري و غير قابل انعطاف هستند. آنها  محكم حرف مي زنند و كمتر اهل مشورت هستند. گويا هميشه حق همان است كه از دهان آنها در مي آيد

و در اين مسئله حتي ترديد هم نمي كنند ، چه برسد به اينكه بخواهند مشورت ديگران را قبول كنند. بر خلاف دسته اول ( كساني كه جزء كودك شخصيت  بر آنها حاكم است) ، اين افراد به جاي لذت طلبي ، فقط به دنبال واقع نگري ، آينده نگري و سخت كوشي هستند. معمولا خانواده اين افراد از دستشان كلافه اند. از تفريح و ... در زندگي آنها اثر زيادي به چشم نمي خورد. بكن و نكن ها و دستورات متوالي آنها اطرافيانشان را در فشار مي گذارد. گوش شنواي زيادي ندارند. فقط به هدف مي انديشند و هيچ انعطافي را با ديگران نشان نمي دهند. زندگي تك بعدي آنها ، اگر چه بر خلاف گروه اول است ولي چون تك بعدي هست رضايت خودشان و ديگران را به همراه ندارد و آرامش آنها مخدوش است.راستي  شما چطور ؟  كدام بخش شخصيتتان بر شما حكومت مي كند؟....3 – سرنخهاي جزء بالغ شخصيت:-  كلماتي كه نشان دهند تجزيه و تحليل و بررسي هست. مثل :-  چرا ؟ چه ؟ كجا ؟ كي ؟ چطور ؟ چقدر ؟ از چه طريق ؟- استفاده از قيودي مثل : تا حدي ، احتمالا - كلماتي كه انعطاف فرد را نشان مي دهد: به نظر من ، من فكر مي كنم.  خلاصه در مورد اجزء شخصيت:اگر بخواهيد در زندگي لذت ببريد و به آرامش برسيد بايد قسمت بالغ شخصيتتان  بر شما حكومت كند. ( البته منظور اين نيست كه  دو بخش كودك و والدتان از بين بروند.)در واقع  اين جزء بالغ است كه  شما را متعادل مي سازد .

يعني تا حدي كودك وجودتان را ارضاء و شاد مي كند . ولي نه آنقدر كه فرامين والد شخصيت را زير پا بگذارد و موجب شود پيشرفت و موفقيت و آينده نگري فرد به خطر بيفتد. قسمت بالغ شخصيت ، مخ متفكر و مركز كنترل شخصيت هست كه با تجزيه و آناليز موقعيت هاي گوناگون سعي مي كند آنها را با درون فرد سازگار كند. -                  اگر متعصب هستيد -          اگر دائما فقط به فكر لذت بردن هستيد و به آينده توجهي نداريد-           اگر فقط به فكر خودتان هستيد -          اگر انتقاد پذير نيستيد -          اگر در برابر مشكلات هميشه به شيوه تكراري از يك روش منسوخ استفاده مي كنيد بدانيد كه قسمت بالغ شخصيتتان بر شما حاكم نيست.از طرف ديگر اگر هميشه فقط با سخت كوشي اتان همه را خسته كرديد و فقط به دنبال ثروت ، قدرت ، پيشرفت و علم هستيد و هيچ وقتي به خود و اطرافيانتان براي لذت بردن ، نمي دهيد ، بازهم بدانيد كه قسمت بالغ شخصيتان كنترل شما را به عهده ندارد.حالا با توجه به سرنخها شما جزء كدام دسته از افراديد؟ و با زندگي چه مي كنيد؟

علل تنبلي ، بي ارادگي ، عدم پشتكار

شايد شما هم بارها تصميم جدي براي انجام كاري گرفته ايد ولي آن را نيمه كاره رها كرده ايد! و با خودتان گفته ايد من بي اراده هستم ، تنبل هستم يا ديگران شما را فردي مي دانند كه دركارتان پشتكار و ثبات لازم را نداريد. در اين يادداشت و يادداشت بعدي سعي مي شود به صورت اجمالي علل كاهلي ، سستي و عدم اراده جمعبندي گردد و با

شناخت علت تنبلي ، مي توان در رفع آن كوشيد . متاسفانه همه گيري ( شيوع ) اين مسئله مخصوصا در بين جوانان و نوجوانان بالاست.علل نداشتن اراده محكم :1 - كمال گرايي كمال گرايي موجب مي شود كه بخواهيم كاري را بدون عيب و نقص انجام دهيم . لذا با مشاهده كوچكترين نقطه ضعفي ، از كارمان دست مي كشيم و رها مي كنيم و آنرا به حساب بي ارادگي مي گذاريم . همچنين ما از خودمان دو نوع تصور داريم: يك - آنچه كه در عالم واقع هستيم ( خود واقعي دو - آنچه كه به صورت ايده ال و آرماني مي خواهيم باشيم خود ايده آل ) .بيشتر افراد اين دو نوع “ خود “ را با هم خلط مي كنند و قادر به بازشناسي آن دو نيستند. افراد كمال گرا خود ايده آلي يا آرماني را بسيار بالا مي گيرند و توجه كمي به خود واقعي اشان دارند. لذا با تلاشهايشان قادر نيستند اين فاصله را پر كنند و به آرزوهايشان جامه عمل بپوشانند ، لذا كار را نيمه كاره تمام مي كنند و آنرا به حساب بي ارادگي و عدم پشتكار مي گذراند . اين افراد مي بايست با توجه به توانائي هاي واقعي و موجودشان ، اهدافي متناسب با توانشان را انتخاب كنند كه با تلاش متعارف بتوانند به آن دست يابند. 2 - هيجان مداري به جاي عقل مداري :بيشتر افراد عادت دارند در لحظات برانگيختگي هيجاني و عاطفي مثل خشم ، ترس ، شهوت ، اضطراب ، غم ، شادي و ... تصميم هاي افراطي

بگيرند. لذا با پايان يافتن آن هيجان زودگذر ، انرژي لازم براي ادامه كار نيز از بين مي رود و فرد از ادامه كار باز مي ماند. در عوض اگر فرد تصميم گيري خود را به وقت مناسبي موكول كند كه با توجه و تمركز و به صورت مستدل و همه جانبه تصميمي را اتخاذ كند ، آنگاه با توجه به نقاط ضعف و قوت تصميم خود برنامه اي عملي را، در جهت رسيدن به آن اهداف پيش بيني خواهد كرد و اين به ثبات عمل وي كمك خواهد كرد. 3 - تاثير پذيري از مشوق هاي بيروني و ضعف انگيزه ( دروني )شايد تجربه كرده باشيد كه تحت تاثير يك سخنران حرفه اي يا يك كتاب به انجام كاري بر انگيخته شده ايد. ولي پس از مدتي ، همه را كنار گذاشته ايد. و خود را بي اراده خوانده ايد . در حاليكه مشوق هاي بيروني وقتي مي توانند تاثير پايدار بر فرد بگذارند كه فرد انگيزه لازم و كافي را جهت انجام كاري داشته باشد. همچنين ساير شرايط فراهم باشد. فرض كنيد فردي كه سير است ( انگيزه گرسنگي ندارد) را با به به و چه چه به سوي يك غذاي لذيد و خوشمزه رانديم .ولي پس از خوردن چند لقمه آن را به كنار مي گذارد. در صورتيكه با برانگيختن انگيزه ايجاد گرسنگي ) در فرد ، با كمترين تشويقي فرد به سوي غذا مي رود و تا سير شدن كامل نيز، آن را مي خورد. به عنوان مثال شايد فردي را ديده باشيد كه براي يكساعت مطالعه هزار بهانه مي

گيرد و خوابش مي برد ، همين فرد در همان زمان در يك پارتي شبانه حاضر مي شود و گاهي تا صبح بيدار مي ماند. اين به خاطر آن است كه فرد انگيزه هاي آني لذت طلب خود را سيراب مي كند. در حاليكه انگيزه هاي ديگر وي دور از دسترس و نسيه مي باشد.خلاصه اينكه ما قبل از اقدام به يك فعاليت ، بايد از انگيزه واقعي خود آگاه باشيم و ببينم منظور ما از آن فعاليت ، كسب چه هدفي و به چه منظوري هست. بحث انگيزه ها مفصل است كه در آينده به اين مهم مي پردازيم )4 - رعايت نكردن علل زير بنائي اراده :براي بوجود آمدن اراده نياز به علل زير بنائي آن است چونكه اراده معلول است نه علت.اگر اراده اتان شكست پذير است به دنبال علل آن باشيد. مثل عدم انگيزه ، بي برنامگي ، اعتياد راحتي ، و ساير علل كه در اين يادداشت و يادداشت بعدي شرح داده مي شود.5 - قالب نخوردن در كودكي ( نوع تربيت كودك )در مراحل مختلف رشد كودك ، بر حسب سن او مي بايست شيوه خاصي را بكار برد ولي بسياري از والدين از آن آگاهي ندارند. در اين قسمت قصد نداريم كه مراح مختلف تربيت كودك را شرح دهيم . بلكه آن قسمت كه مربوط به اراده است را بيان مي كنيم. كودكان در سنين حدود 7 تا 11 سال ، كم كم بايد ياد بگيرند كه براي رسيدن به اهدافي در آينده ، بايد از لذتهايي در در زمان حال چشم پوشي كنند. مثلا براي اينكه

معلم سر كلاس آنها را تشويق كند يا تنبيه نكند بايد رنج مشق نوشتن و مطالعه دروس را به خود بدهند. يا براي قبولي در آخر سال تحصيلي بايد با جديت تلاش كنند. كودكان ياد مي گيرند رقابت كنند ، با همسالان تعامل داشته باشند و .... . اگر والدين براي كودكان شبيه مدرسه ، برنامه معين و ساعات معيني به هر درس و فعاليت اختصاص دهند؛ كودكشان كم كم قالب مناسبي مي خورد. كودك در اين سنين مانند سيمان و گچي هست كه هنوز تازه مي باشد و قابل شكل دهي هست. به راحتي و با برنامه ريزي منعطف و آرامي مي توان آنها را شكل داد و اين موجب مي شود در آينده به راحتي بتوانند اراده خود را به خواسته هايشان معطوف سازند. در غير اينصورت ، كودكي كه آموخته است ؛ هر وقت دوست داشت بخوابد ، هر وقت دوست داشت بيدار شود ، هر وقت دوست داشت فعاليت كند ، هر وقت دوست داشت درس بخواند و ... در آينده نمي تواند طبق يك برنامه حساب شده قبلي كارهاي خود را سامان دهد . كودك 4 الي 5 ساعت در مدرسه طبق برنامه وساعت مشخص درس مي خواند ، پس مي تواند ساعاتي را نيز طبق برنامه در خانه به فعاليت بپرد ازد. اشتباه نكنيد ؛ منظور از برنامه فقط زحمت درس و ... نيست بلكه برنامه مي تواند شامل بازي ، ميهماني ، سينما ، تفريح ، گردش ، تلويزيون ، كامپيوتر و البته درس نيز باشد.6 - برنامه ريزي :اين بخش مكمل بخش قبلي ( تربيت كودك )

هست. يعني در مورد كودكان بايد سعي كرد به كمك خود آنها برنامه اي جامع را طرح ريزي كنيم كه ضمن پرداختن به تفريحات و خواسته هاي كودكي ، طبق يك قالب و الگوي منظم به درس و ... نيز بپردازند. اين موجب مي شود در آينده براي رسيدن به هر مقصودي به راحتي از تجارب كودكي خود استفاده كرده و با طرح يك برنامه منعطف و عمل به آنه به اهدافشان برسند. در مورد بزرگسالان كيفت و كميت برنامه ريزي مهم است. نبايد تصميم هاي آني و بدون مقدمه و فكر گرفته شود. بلكه بايد موارد بسياري قبل از انجام كاري مورد توجه قرار گيرد كه به شماري از آنها در ذيل اشاره مي گردد:يكم - شناختن هدف و ضرورت دستيابي به آن ( تعريف مسئله )يكم - جمع آوري اطلاعات در مورد هدف دوم - تعين وسيله و شيوه هاي دستيابي به هدف سوم - بررسي بهترين وسيله و شيوه واقعي و موجود جهت دستييابي به هدف چهارم - برآود نقاط ضعف و قوت شما در اين مسير پنجم - راه حل هاي احتمالي شما براي رفع نقاط ضعف احتمالي ششم - ايجاد بسترمناسب ، محيط مناسب و ابزار كمكي در جهت تقويت شماهفتم - تقسيم مسيرتان به چند فاز و زمانبندي لازم براي هر فازهشتم - اعتماد به نفس و اطمينان صد در صد به اينكه شما موفق خواهيد شد.نهم - بعد از شروع به انجام برنامه در فاصله هاي زماني، نياز است كه برنامه خود را بازبيني كرده و نقاط ضعف و قوت خود را بررسي كنيد . و شايد نياز

باشد برنامه خود را باز سازي كرده يا اهد اف خود را تعيدل نمائيد.اين جمله را به خاطر بسپاريد :اگر فكر كنيد توان يك كار را داريد و مي توانيد از پس آن برآئيد ؛ يا فكر كنيد شما توان انجام كاري را نداريد و نمي توانيد از پس آن بر آئيد ؛ در هر دو صورت درست فكر كرده ايد. = پس هميشه مثبت فكر كنيد و هميشه بگويئد كه مي توانم ؛ مي توانم ؛ مي توانم ؛ ( البته برنامه ريزي بالا را فراموش نكنيد)7 - توجه به توانائي خود و قدرت محيط :هر انساني كه به دنيا مي آيد ، ظرفيت خاصي دارد. كودكي كه فاقد چشم مي باشد مسلما ، در آينده اراده كردن جهت ديدن ، براي او مشكل است.همينطور كودك عقب مانده نيز نمي تواند به راحتي جاي اديسون را بگيرد.بايد توجه داشته باشيم كه همواره ما ، خودمان را با خودمان مقايسه كنيم ، نه ديگران . چون ما از نظر سرمايه جسمي و توان بدني و ساير زمينه هاي رواني عاطفي ، هوشي و... منحصر به فرد هستيم و بايد به مقدار سرمايه امان براي هر فعاليتي برنامه ريزي كنيم . اگرچه هر كس مي تواند براي اينكه نفر اول در كنكور سراسري شود برنامه ريزي لازم را انجام دهد. ولي همه كسي نمي تواند آن برنامه را عملي كند و به مقصد نيز برسد . چون اگر همين افراد به سابقه خود برگردند مي بينند كه از نظر توان هوشي ، و قدرت بدني و حتي انگيزه و اميدواري و .... در قد و

قواره چنين هدف بزرگي نيستند. پس بهتر اين است اهدافمان واقعي و با توجه به توانائي خودمان باشد.اما قدرت محيط نيز دست كمي از توانائي خودمان ندارد. فرض كنيد كودكي در يك دهات دور افتاده سيستان و بلوچستان به دنيا آمده باشد و خانواده 12 نفري هم دارد و پدر كارگر و بي سوادي دارد كه توان سير كردن آنها را ندارد. مشكل بهداشتي ، تغذيه اي و .. . نيز دارند. ساير افراد خانواده تحت استرس محيط عصبي و پرخاشگرند . اين كودك اگرچه توانائي و ضريب هوشي بالايي داشته باشد. او را در مدرسه ثبت نام نمي كنند و جهت كارگري به مزرعه اي مي فرستند. -- در اينجا احتمال اينكه اين كودك در آينده فوق تخصص گوش و حلق و بيني بگيرد بسيار كم است. ( البته هميشه استثناء وجود دارد كه در اينجا مورد نظر ما نيست )خلاصه اينكه : هميشه بايد توانائي خود و قدرت محيط را جدي بگيريد و متناسب با آنها برنامه ريزي كنيد تا سكار را ادامه دهيد و احساس شكست نكنيد.نكته بسيار مهم : شما مي توانيد توانائي خود را افزايش دهيد - كسب علم - تخصص - سرمايه     - سواد - تجربه - ورزش - مشورت و .... همچنين مي توانيد قدرت محيط را تا اندازه اي تغيير دهيد. - انتخاب دوستاني متناسب با اهدافتان ( مثلا اگر مي خواهيد برنامه درسي داشته باشيد با دوستان درس خوان بپريد)- انتخاب موقعيت متناسب ( مثلا اگر مي خواهيد مطالعه كنيد ، كتابخانه ، يا محل خلوت را در نظر بگيريد) - تغيير

در محيط مثلا مي توانيد جهت مطالعه ، تلويزيون را خاموش كنيد ، كتاب كمك درسي تهيه كنيد ، با دوستانتان به صورت گروهي درس بخوانيد ، از كامپيوتر يا معلم خصوصي استفاده كنيد ، يا براي خودتان تشويق هاي خاص قرار دهيد. )8 - اجتناب از برچسب زدن :هرگز به خودتان برچسب نزنيد : نگوئيد كه من بي اراده ام ، تنبلم ، پشت كار ندارم. اگر شكستي خورديد دقيقا بررسي كنيد و علت يابي كنيد چرا كه نوع اسناد سازي توضح بيشتر كليك كنيد ) شما در موفقيت يا شكست شما تاثير مي گذارد. در ضمن با برچسب زدن ، نه اينكه مشكل شما حل نمي شود بلكه اعتماد به نفس و خودپنداره شما نيز به مرور زمان دستخوش تغيير منفي مي شود.9 - لذت طلبي در برابر واقع بيني :اگر در كودكي به شما ياد نداده باشند كه لذتهاي خود را جهت رسيدن به هدفي والاتر به تعويق بيندازيد احتمالا شما با كمي مشكل روبرو هستيد و بايد شخصيت خودتان را باز سازي كنيد به نحوي كه قسمت بالغ شخصيت شما حاكميت بر شخصيت شما را در دست بگيرد 10 - نا اميدي به آينده :در خاتمه بايد بدانيد براي اينكه اراده قوي و اراده اي آهنين داشته باشيد مي بايست بدانيد عليرغم تمهيدات بالا ، هميشه گرفتاريهاي پيش بيني نشده وجود دارد . لذا ضمن آمادگي براي آن بايد اميدواري خود را حفظ كنيد و بدانيد كه در اين جهان بي نهايت علل مي تواند دست به دست هم دهد تا ما موفق شويم ، لذا هرگز فكر نكنيد

با از دست رفتن يكي از آنها ، دنيا به آخر رسيده است. بازنگري كنيد و دوباره شروع كنيد.

نقش والدين در افزايش عزت نفس

ليلا اصغري مقدمههر انساني به تناسب موقعيت و شرايط زندگي ،  يك تجربه ذهني از خود و ديگران دارد كه كيفيت  ، استواري و ثبات اين تجربه ذهني كه از آن  به« عزت نفس» تعبير مي شود  و شالوده و زيربناي  شخصيتي هر انساني است ، اگر تجربه ذهني خدشه دار شود اثرات ناگواري بر عملكرد  زندگي فردي مي گذارد . تحقيقات روانشناسي در زمينه عزت نفس بيانگر اين است كه همراه با كاهش عزت نفس افسردگي ، اضطراب ، كاهش سلامت عمومي بدن بي تفاوتي و احساس تنهايي ،  عدم رضايت شغلي ، كاهش عملكرد و عدم موفقيت تحصيلي و … بوجود       مي آيد. (كوپراسميت ) . همچنين  ميد ( 1934 ) معتقد بود كه عزت نفس به طور وسيعي ناشي از ارزيابي ديگران است . هافمن نيز تاكيد داشت كه نحوه ارتباط مادر با كودك در ايجاد تصور مثبت از خود وعزت نفس موثر است و ارتباط تنگاتنگي ميان پدر و عزت نفس نوجوان مشاهده نمود . با توجه به تحقيقات انجام شده ، ضروري است كه در مورد رابطه عوامل مختلف با عزت نفس به خصوص والدين توجه كافي بشود زيرا محيط خانواده اولين و بادوام ترين عاملي است كه در رشد شخصيت افراد تاثير مي گذارد. خانواده  يكي از عوامل اساسي شكل گيري شخصيت كودك و اولين بذر تكوين رشد فردي و به اساس بناء شخصيت آدمي است . زيرا كودك  در بيشتر حالات خود مقلد پدرو مادر در خويها و رفتارهاي

آنهاست . ترديدي نيست كه خانواده اثري عميق و پايدار در پي ريزي رفتار فردي كودك و برانگيختن روح زندگي و آرامش دروني دارد  و كودك در خانواده زبان مي آموزد ، برخي از ا رزشهاي اخلاقي را كسب مي كند و به خصلتهاي گوناگون متصف مي شود . خانواده سهم بسزايي در بناي تمدن انساني و بر پاداشتن روابط همكاري بين مردم دارد. هنر آموختن اصول اجتماع و قواعد ادب و اخلاق به انسانها به عهده خانواده است. به اعتقاد ما ، اگر چه همه كودكان دنيا داراي والدين هستند ولي مي توان گفت كه تنها عده محدودي از اين والدين صلاحيت تربيت كردن و مربي بودن را دارا هستند . همچنين والديني هستند كه اظهار مي دارند با وجود اينكه آنها از كوچكترين خواسته هاي كودكشان فرو گذار  ننموده اند اما فرزندشان در كارهاي خود آنچانكه بايد وشايد موفق نمي شود ، جسارت كافي براي انجام امور را ندارد واغلب اولياي مدرسه از او شكايت دارند. البته قضاوت در مورد  اينكه چه عاملي يا عواملي عدم موفقيت چنين كودكي را سبب شده است تا حدي مشكل و مستلزم تامل جدي است . ولي چيزي كه به وضوح روشن است حمايتهاي بيدريغ و توجهات افراطي والدين مي باشد كه اين خود از جمله عواملي است كه كودك را متكي و وابسته بار مي آورد. اشكال  اصلي والدين اين كودك در اين بوده است كه آنها فرصتي به كودك نداده اند تا به توانائيها و استعدادهاي خود پي ببرند و بتوانند  خود واقعي خويش را در بحبوحه ملايمات  و ناملايمات زندگي بيابد . گفتني است

كه والدين خوب آنهايي نيستند كه تمامي اميال و خواسته هاي كودك را جامعه عمل بپوشانند .  در مقابل ، كساني كه هيچ توجهي به خواسته ها و علائق كودك نداشته  باشند صرفا نظرات  و عقايد خود را بر كرسي بنشانند نيز والدين خوب  تلقي نمي شوند. اما رويهم رفته والديني خوب  هستند كه سعي در شناخت نيازهاي جسماني و عاطفي ، اجتماعي ، عقلاني و اقتصادي فرزندانشان داشته باشند و با در نظر گرفتن شرايط و نيز جوانب و عواقب به رفع آن نياز ها بپردازند و با مراجعه به متخصصان و  نيز با مطالعه آثار دانشمندان در زمينه هاي مربوط به تربيت كودكان  بهترين روشها را براي تربيت فرزندانشان  برگزينند و در پرورش شخصيت آنان تلاش نمايند.بنابراين به منظور پرورش شخصيت بايد به بحث در مورد جنبه هاي شخصيت پرداخت كه در روانشناسي نيز اساسي ترين موضوع است و مباحثي مانند يادگيري  ، انگيزه تفكر و ادراك عواطف و احساسات را به طور عمده  هسته وجودي شخصيت آدمي يعني  خود و به بياني واضح تر و مشخص تر عزت نفس را در بر مي گيرد . روانشناسان  و جامعه شناسان عزت نفس  مثبت را به عنوان هسته مركزي  سازگاري اجتماعي قلمداد مي كنند. صاحب نظران مسائل رواني و اجتماعي مانند ويليام جيمز  ، جرج  هربرت ميد و پارلز هرتون  كولي مباحث اساسي پيرامون عزت نفس داشته اند. سالهاي بعد  افرادي   تنها مانند: آدلر ، ساليوان ، مددناي بحث خودپنداري را در بيان تئوريهاي شخصيت عنوان نموده اند  . همينطور انسان گراياني  چون راجرز  و مازلو به طور عمده و اساسي به آن پرداخته

اند و در نهايت كوپر اسميت به تكميل نظرات  ديگران در اين خصوص پرداخته اند. دين مبين اسلام نيز بر عزت نفس  تاكيد نموده و ذلت نفس رامزمت  مي كند و ملكيت اسلام بانگرش مثبت به انسان در واقع احساس  عزت نفس را در انسان ايجاد مي كند و روشهايي را براي افزايش آن بيان مي نمايد. بر  اساس  شواهد به نظر مي رسد عزت نفس از اهميت ويژه اي برخوردار است وگستردگي و نفوذ آن بر ابعاد گوناگون زندگي قابل تبيين مي باشد. عزت نفس به تعبير واضح تر عبارتند از احساس ارزشمند  بودن . اساسا حس عزت نفس نوجوانان تا اندازه اي  متغير است به اين معني كه او در زمانهاي مختلف ، تا حدي بر حسب رويدادها ، افراد و تجربياتي  كه در آن هنگام او را تحت تاثير قرار مي دهند .  نشانه هاي عزت نفس كم يا زياد از خود نشان مي دهند. احساس ارزشمند بودن از مجموع افكار و احساسها  ، عواطف وتجربياتمان در طول زندگي  ناشي مي شود. ميانديشيم كه فردي باهوش يا كودن هستيم ، احساس مي كنيم كه شخصي منظور يا دوست داشتني هستيم ، خود را دوست داريم يا نداريم ، مجموعه هزاران برداشت ، ارزيابي و تجربه اي كه ازخويش داريم باعث مي شود كه نسبت به خود احساس خوشايند ارزشمند بودن و يا بر عكس احساس ناخوشايند  بي كفايتي داشته باشيم. يكي از عوامل بسيار مهم در پيشرفت زندگي و شكوفايي فرد اعتماد به نفس مي باشد بزرگي گفته است هيچ چيز بيش از نيروي دروني  ، بيشتر از اعتماد به نفس شخصي

را قوي و نيرومند نگه نمي دارد  وقتي اين نيروي باطن متزلزل  شود يكباره قواي بدني شخصي فرو مي ريزد و او را از پاي در مي آورد. عزت نفس مي تواند به عنوان چگونگي  احساس مردم در باره خودشان تعريف شود. سطوح عزت نفس بچه ها در رفتار  و نگرش  آن ها قابل مشاهده است . اگر بچه ها درباره خود احساس خوبي داشته باشند ، اين احساس خوب  در چگونگي ا رتباط آنان با دوستان ، معلمان ، والدين ، برادران و خواهران و ديگران تاثير خواهد گذاشت . عزت نفس  عاملي تاثير گذار در زندگي افراد است . بنابراين براي والدين خيلي مهم است كه به فرزندان خود در افزايش سطوح مناسبي از عزت نفس كمك كنند. كارهاي زيادي وجود دارد كه والدين مي توانند از زمان خردسالي فرزندانشان انجام دهند  تا آن ها يادبگيرند كه دوست داشتني ، توانا و لايق هستند. متاسفانه گسترش عزت نفس پايين  نيز از دوران كودكي شروع مي شود والدين بايد بسيار  دقت كنند كه تخم هاي عزت نفس پايين را  ندانسته در بچه هاي خود كفارند   بچه ها اولين درس خود را درباره عزت نفس از والدين ياد مي گيرند . حقايقي درباره عزت نفس : شكل گيري باور  كودكان در مورد خودشان خيلي زود آغاز مي شود بچه ها براي درك اين مطلب كه دوست داشتني  ، باهوش ، توانا و … هستند به چگونگي  رفتار والدين و بزرگسالاني كه براي آن ها مهم اند نگاه مي كنند. اگر بچه ها شواهدي دال بر  موارد فوق را مشاهده نكنند عزت نفس پايين آنها  توسعه

مي يابد. عزت نفس  بر موفقيت هاي مدرسه اي موثر است بچه هايي كه احساس خوبي  درباره توانايي هاي خود دارند به احتمال قوي د ر مدرسه بهتر از بچه هايي عمل  مي كنند كه اغلب   فكر مي كنند نمي توانند كارها را به درستي انجام دهند. موقعيتهاي مدرسه اي هم متقابلا  در عزت نفس بچه ها اثر مي گذارد. عزت  نفس در نحوه ارتباط  بچه ها با ديگران موثر است بچه هايي كه در مورد خود احساس خوبي دارند  تمايل دارند كه رابطه اي مثبت با ديگر افراد داشته باشند . به بيان ديگر بچه هايي كه خود را دوست ندارند  اغلب در ارتباط  با ديگران  نيز مشكل دارند. عزت نفس در  خلاقيت بچه ها موثر است بچه هاي با عزت نفس پايين كمتر  از بچه هايي كه داراي عزت نفس مناسب ا ند ، براي انجام كارهاي خلاق ريسك مي كنند. والدين در عزت  نفس فرزندان خود موثرند تحقيقات نشان  مي دهد كه بچه هاي داراي عزت نفس بالا به داشتن والديني گرايش دارند كه به بچه هاي خود محبت مي كنند و احاسس مقبوليت  به آنان مي دهد. در حاليكه  بچه هاي  با عزت نفس پايين به داشتن  والديني  نقاد و دقيق تمايل دارند . و بچه هاي  داراي عزت نفس پايين گرايش بيشتري  به كشمكش  و ستيز  با والدين نشان مي دهند و الدين چه كارهايي جهت افزايش  عزت نفس مناسب فرندان خود مي توانند انجام دهند : 1.    فرزندان خود را تحسين كنيد ؟ تشويق باعث بالندگي بچه ها مي شود و هيچ چيز به اندازه آن موثر نيست 

، تحسين بايد با احترام ومشخص باشد تاتاثير مثبت به جا بگذارد . لاز م نيست  كه والدين منتظر باشند بچه هاي آنان كارهيا فوق  العاده  خوب انجام دهند تا مورد تحسين قرار گيرند    رويدادهاي روزانه مانند به موقع آمده شدن براي  رفتن به مدرسه نيز كافي است . والديني كه به طور مكرر نسبت به فرزندان خود منتقد و از آن ها ناراضي اند بچه هايي با عزت نفس پايين  به بار خواهند آورد. 2. محبت و عشق زيادي نسبت به فرزندان خود نشان د هيد . بچه ها نياز مند عشق و محبت  هم به صورت كلامي و هم به صورت فيزيكي اند. والدين بايد همواره به بچه هاي خود بگويند كه آن  ها را دوست دارند  والدين مي تواند با در آغوش كشيدن  ، بوسيدن  نوازش كردن محبت و علاقه خود را به فرزندانشان نشان دهند. 3. با فرزندان خود با احترام رفتار كنيد . والدين بايد با بچه هاي خود با احترام مشابهي كه براي يكد وست يا فرد ديگري در خيابان قائل اند ، رفتاركنند . يكي از راه هايي  مهمي كه والدين مي تواند براي   نشان دادن  احترام به بچه ها از آن استفاده كنند ، توجه به گفته هاي آنان است .  بعضي از والدين با بچه هاي خود طوري صحبت مي كنند كه با ديگران هرگز اين گونه  صحبت نمي كنند بعضي از والدين وقتي كه عصباني مي شوند ، بچه هاي خود را با نام هاي تحقير آميز و  بي اهميت صدا مي زنند     اين گونه روش ها مي توانند تاثير منفي  روي عزت  نفس

آن ها داشته باشند . والدين مي توانند با گفتن لطفا و متشكرم احترام خود را به بچه ها نشان دهند ،  هم چنين بايد از بچه ها در خواست كند كه آنان نيز  مشابه والدين خودعمل كنند. 4. در آموزش هاي خود جدي باشيد . بچه ها به چيزهاي قابل پيش بيني  در زندگي خود نياز دارند . آن ها نياز دارند كه بدانند والدينشان چه ا نتظاري از آنان دارند . همچنين مي خواهند بدانند كه چه انتظاراتي بايد از والدينشان  داشته باشند . قوانين خانوادگي بايد براي بچه ها روشن و همواره لازم الاجرا باشند . از ا ين طريق بچه ها ياد مي گيرند كه چه رفتاري قابل  قبول  و چه رفتاري  غير قابل قبول ا ست. 5. انتظار نداشته باشيد بچه هايتان كامل باشند  . هيچ  كسي كامل نيست ، و لذا والدين نبايد چنين انتظاري از فرزندان خود داشته باشند  ، بچه ها نياز دارند  بداند كه والدينشان آن ها را  همان طور كه هستند قبول دارند و چنين مقبوليتي  باعث  مي شود كه آن ها احساس امنيتي كنند ، و نتيجه اين امر  افزايش عزت نفس  است . بعضي از والدين فكر مي كنند كه بايستي بچه ها ي خود راتحت فشار بگذارند تا كارها را بهتر  انجام دهند . در واقع عكس اين عمل درست است . بچه هايي كه والدينشان  آن ها را همان طور كه هستند ، قبول مي كنند با اعتماد به نفس و اطمينان خاطر ،  تلاش لازم را براي موفقيت انجام مي دهند . اما بچه هايي كه تحت فشار والدين  قرار

مي گيرند  تا كارها را بهتر ا نجام دهند  ، ضمن ناراحتي  عليه والدين خود طغيان مي كنند. 6. به رفتار ها ونگرش هاي خود ا هميت دهيد . والدين الگوي بچه ها در نحوه رفتار و نگرش محسوب مي شوند آنها نمي تواند انتظار  داشته باشند كه بچه هايشان نگرش مثبت و مناسب را بدون داشتن الگويي درست ، رشد دهند اگر والدين درباره خود شان احساس خوبي نداشسته باشند  ، قادر نخواهند بود به فرزندانشان  نشان دهند چگونه  درباره خود احساس خوبي داشته باشند. 7. به سخنان فرزندان خود گوش كرده به آنها پاسخ دهيد. والدين  بايد در گفت وگو با فرزندانشان ، مطمئن باشند كه به آنها توجه كامل دارند والدين مي تواند با نشستن  در كنار آنان ، نگاه كردن در چشمانشان و از طريق نوازش اين كار را انجام دهند . والدين بايد به وسيله تربيت كردن توام با  احترام اين اجاره را به فرزندانشان بدهند  كه بدانند سوالات و سخنان آنان مهم است. اگر والدين به آن چه بچه ها مي گويند اهميتي ندهند احتمالا موجب تقويت اين فكر در بچه ها خواهند شد كه افراد مهمي نيستنددو گفته هايشان نيز چندان اهميتي ندارند. والدين بايد  بچه ها را به پرسيدن تشويق  كنند و با صداقت  به سوالات انان پاسخ  دهند و  وقتي جواب سوالي را نمي دانند  به راحتي بگويند كه نمي دانند و از پاسخ غلط خودداري كنند زيرا فرزندان انتظار ندارند كه والدينشان همه چيز را بدانند اما از آنان  انتظار دارند كه صادق باشند. 8.    به قول ها يي كه به فرزندان خود داده ايد

عمل كنيد : وقتي والدين به فرزندان خود قول مي دهند كه كاري را انجام دهند  بايستي تمام تلاش خود را براي پاي بندي به آن قول به عمل آورند. عمل به قول نشان دهنده آن است كه والدين فرزندانشان را دوست دارند و با آن ها با صداقت و درستي  رفتار مي كنند . به بيان ديگر عمل نكردن به قول بچه ها را دچار سر درگمي كرده  با اين فكر را در آنان تقويت مي كند كه والدينشان آن ها را به حد كافي دوست ندارند تا به قول خود عمل نمايند. اين عمل به شدت به عزت نفس بچه ها صدمه مي زند. 9. براي فرزندان خود وقت بگذاريد والدين بايد  وقت خاصي را در نظر بگيرند كه با فرزندان خود بگذرانند  . اين وقت بايد هم باري والدين  و هم براي فرزندان شاد و حسرت آميز باشد   . مقدار وقتي كه با فرزندتان  مي گذرانيد ، مهم نيست . مهم اين است كه دقايقي را با هم باشيد . اختصاص زمان خاصي ، مثلا  15 دقيقه در هر روز ، اين پيام را به فرزندان خواهد داد كه والدينشان براي آن ها اهميت و ارزش  قائل اند و اين بسيار مهم است . 10.به فرزندانتان  مثبت گويي در مورد خود را آموزش دهيد . مثبت گويي در مورد خود ، ابزار نيرومندي  براي بچه هاست هر قدر كه بچه ها چيزهاي خوبي را در مورد خود تكرار كنند به  احتمال خيلي زياد آن را باور كرده و در خ ود حس خواهند كرد بهترين راه براي آموزش مثبت گويي به بچه

ها ، انجام آن توسط والدين در مورد خودشان است. 11. بچه ها راتشويق كنيد كه تصميم هايي  در مورد خود بگيرند .قدرت تصميم گيري  يكي از مهارتهاي مهم براي بچه هاست . داشتن  چنين مهارتي خيلي مهم خواهد بود و الدين مي تواند قدرت تصميم گيري بچه هارا به روش هاي مختلف  مورد تشويق قرار  دهند  . اين امر  از خردسالي  شروع  مي شود و الدين مي تواند راههاي گوناگون را به فرزندان خود ارائه دهند و از آن ها بخواهند كه تصميم گيري كنند مثلا  فهرستي از غذاها را بدهند  و با نظر آن ها نسبت به تهيه غذاي  شب اقدام كنند بازيهاي مانند شطرنج قدرت تصميم گيري در كودكان را افزاش دهند. 12. به بچه ها مسئوليت بدهيد . وقتي  به بچه ها مسئوليت هايي داده مي شود ، ان ها به خود مي بالند و رشد مي كنند مسئوليتهايي مانند كارهاي عادي  و روز مره هفتگي و روزانه باعث مي شود كه والدين نسبت به توانايي فرزندانشان اعتماد كنند و آن  ها نيز از عهده انجام كار ، به خوبي بر آيند و در اين بين تشويق براي گرفتن مسئوليت  بسيار موثر است. 13. بچه ها را آزاد بگذاريد تا بعضي مواقع خطر كنند  براي بچه ها مهم  است كه ياد بگيرند كه آن ها هم مانند بزرگتر ها در مواقعي شكست ميخورند بچه ها بدون تجربه شكست و ناكامي قادر به يادگيري و چگونگي مقابله با ان نيستند . بنابراين به جاي محافظ  آن ها بودن وتلاش در پرهيز ا ز شكست آنان ، والدين بايد به بچه ها كمك

كنند تا وقتي كه چنين اتفاقاتي برايشان  افتاد بتوانند با روش هاي مثبت به مقابله با آن برخيزند . والديني كه نحوه مقابله  با شكست و نا كامي را به فرزندان خود ياد مي دهند ، آن  ها را در تمام عمر به اين وسيله مجهز مي كنند.14.  دوستي هاي فرزندان خود را تشويق كنيد . نيازهاي اجتماعي بچه ها در رشد و عزت  نفس آنان بسيار حائز اهميت است بچه ها نياز دارند كه اوقاتي را با دوستان خود براي يادگيري ارتباط با ساير افراد خارج از خانواده و با افرا همسن خود بگذرانند  .چنين دوستي هايي   به بچه ها ياد مي دهد كه چگونه با ديگران  همكاري كنند و با ا فراد ديگر  ارتباط داشته باشند. 15. به توانايي ها و  علائق فرزندان خود اهميت  دهيد. 16.  كارهاي مدرسه اي   هنري و پروژه هاي فرزندان خود را در معرض نمايش قرار دهيد. 17.     در برخورد با نوجوان ملايم و منطقي باشيد.18.    اجازه ابراز وجود را به نوجوان خويش بدهيد و به نظريات آن احترام بگذاريد. 19.    از مقايسه كردن نوجوانان با يكديگر  جدا بپرهيزيد . 20.    هيچ گاه نظريات خويش را به نوجوانان تحميل نكنيد. 21.    همواره سعي كنيد توانمنديهاي كودكان و نوجوانان را مد نظر قرار دهيد نه ضعفها و ناتواناييهاي آنان را . 22.    به نوحوانان  خويش در حد لزوم اجازه فعاليت بدهيد. 23.     تجارب موفقيت آميز نوجوانان را افزايش دهيد تا از اين  طريق عزت نفس بالايي در آنان شكل گيرد. 24.    مهارتهاي اجتماعي كودك و نوجوان كمرو و داراي عزت نفس پايين را تقويت كنيد. 25.    هميشه در برخورد

با نوجوان حالت پذيرندگي   و نه طوكنندگي داشته باشيد. 26.    با همسر خويش  جبهه متعد  تشكيل  دهيد هرگز با فرزندان خود عليه همسرتان متحد نشويد اين عمل ممكن است  در فرزند شما كشمكشهاي عاطفي  ايجادكند  چنين عملي موجب  برانگيختگي احساسات  مخرب چون گناه ، حقارت ، شرمندگي و نا امني خواهد شد. 27.    از وابسته كردن بيش از حد  نوجوان به خودتان پرهيز كنيد. 28.    نوجوان  خود را با الگوهاي رفتاري مطلوب آشنا كنيد. 29.    نوجوان را هيچ گاه با موضوعات خرافي ( چون ديو ، پري ، جن و … )  نترسانيد .30.    هر چه را كه دل كوچك  فرزند شما مي خواهد در اختيار او مگذاريد  ( به او فرصت دهيد تا ارزش بدست آوردن و لذت استحقاق  داشتن را درك كند . 31.     هرگز به عواطف و احساسات نوجوان  خود بي تفاوت نباشيد. 32.    با نوجوان خود مثل يك دوست صميمي برخورد كنيد. 33.    توجه د اشته باشيد كه مشاجرات لفظي  در خانه ( ميان پدر و مادر )  در روحيه يا رفتار نوجوان منعكس مي شود. 34.    به سرگرميها و تفريحات مناسب در زندگي نوجوان اهميت دهيد و بي تفاوت نباشيد . 35.    در محبت  كردن به نوجوان راه افراط و تفريط در پيش نگريد. 36.    به فرزندتان  احساس بدهيد كه بداند دوست داشتني و قابل احترام است  اما هرگز با او نوزاد وار رفتار نكنيد. 37.    توقعات فرزندتان را در حد معقول برآورده سازيد. 38.    هيچ گاه فرزندتان را با القاب نامناسب صدا نزنيد و از مسخره كردن آنها جدا بپرهيزيد. 39.    در پرورش استعدادهاي بالقوه كودكتان جديت  به خرج

دهيد. 40.    براي آنكه كودكي باعزت نفس بالا پرورش دهيم بايد خود داراي  عزت نفس شايان توجهي باشيم.  دو روش علمي برا ي افزايش  اعتماد به نفس بر گرفته از مقاله منصور آرام فرد كارشناسي اثر روانشناسي 1.    با خدا ارتباط برقرار كنيد. 2.     به خودتان عشق  بورزيد 3.    ليستي از توانايي خود تهيه كنيد 4.    خودتان را تشويق و ستايش كنيد . 5.    با جسم نو د خوب رفتار كنيد 6.    هميشه تبسمي بر لب داشته باشيد 7.    حالت بگيريد 8.    تنفس  عميق را تمرين كنيد 9.    خوب بخوابيد 10.    همه را ببخشيد  ( روح خود را آزاد كنيد ) اعتماد بهنفس  روحي غني بزرگ 11.    از خوبي  ديگر تشكر و قدرداني كنيد 12.    در همه حال شكر گزار باشيد 13.    در باره اعتماد به نفس فكر كنيد.14.    تكرار عباراتتاكيدي مثبت را جدي بگيريد . 15.    كگتابهاي مفيد و الهام بخش بخوانيد16.    به وضعيت ظاهر خود اهميت بدهيد .17.    به د يگران احترام بگذاريد.18.    خود را به ديگران معذي كنيد19.    سرعت راه رفتن خود را 25 درصد افزايش دهيد20.    تبريك و تسليت بگوييد و هديه بدهيد.مشخصات نوجوان و جوان باالف: عزت نفس زياد : 1.    مستقل عمل مي كند 2.    مسئوليت پذير است ( سريع و با اطمينان عمل مي كند ) 3.    به پيشرفت هايش افتخار مي كند. 4.    به آموزش  ها و فعاليتهاي جديد مشتاقانه رو مي آورد. 5.    هيجانات و احساسات در او دامنه وسيعي دارد ( قهقهه زدن ، فرياد  زدن ، گريه كردن و…)6.    ناكامي را به خوبي تحمل مي كند. 7.    احساس مي كند مي تواند ديگران را

تحت تاثير قرار دهد. ب : با عزت نفس كم : 1.    استعدادهاي خود را د ست كم مي گيرد ( نمي توانم ، نمي توانم بر زبان او جاريست ) 2.     احساس مي كند كه ديگران ارزشي براي او قائل نيستند. 3.    احساس ناتواني در فعلايتها مي كند . 4.    به آساني تحت تاثير ديگران  قرار مي گيرد. 5.     عواطف  و احساسات  در او د امنه محدودي  دارد ( مي توان پيش بيني كرد كه در هر موقعيتي  چه واكنشي نشان مي دهد ) . 6.    از موقعيتهاي نگراني زا فرار مي كند . 7.    بهانه جو مي باشد و زود نا اميد مي شود ( اصطلاحا نازك نارنجي است ) 8.    براي ضعف ها ي خود  ديگران را سرزنش مي كند. و خلاصه آنكه هر فرديكه دنيا است  براي شناخت يك دنيا ، يك دنيا چيز بايد  آموخت . من_اب_ع1-    بيابانگرد ، اسماعيل  :روشهاي  افزايش عزت نفس  در كودكان  و نوجوانان 2-    انيكسون ،وينال  و همكاران  : زمينه  روانشناسي – ترجمه  محمد تقي  براهني و  همكاران  ، جلد  دوم  -تهران  .انتشارات  رشد 13683-    سيف علي اكبر: روانشناسي  پرورشي  4-    شفيع آبادي _ عبداله  .  فنون  و روشهاي  مشاوره  چاپ سوم 5-    هنري مالن پاول و  همكاران  : رشد  و  شخصيت  كودك  ترجمه مهشيد  باسايي  6-     ناتانيل براندن : روانشناسي  حرمت نفس  ترجمه  جمال  هاشمي  7-    دكتر  هريس كلمز .  امينه كلارك  رينولدبين  : روشهاي  تقويت عزت  نفس  در نوجوانان  .  ترجمه   پروين  علي پور

هويت

سازمان ملي جوانان معاونت مطالعات و برنامه ريزي

1-مقدمههويت در معناي كلمه هستي ،انچه موجب

شناسايي مي شود (فرهنگ معين )،حقيقت شي يا شخصي كه مشتمل بر صفات واقعي وذاتي او باشد (فرهنگ عميد )موضوعي ميان رشته اي است علي رغم انكه بيش از همه رشته ها در روان شناسي وعلوم اجتماعي بحث شده است هويت،به معني عام ومعرفت شناختي ان در فلسفه وحوزه هاي عرفان به معني ملي وبين المللي ان در علوم سياسي وحوزه هاي امنيتي وحتي در اقتصاد وفرهنگ نيز موضوع بحث بوده است در واقع هويت واقعيتي چند بعدي است واز منظر هر رشته از علوم تعريف خاصي را به خود اختصاص مي دهد با اين وصف تمامي انها بر خصايص مشتركي به مانند داشتن تصويري خاص وروشن از خود ،جامعه وجهان وكسب كردن نظام ارزشي كه در ان خوبي ها بديها وبايدها ونبايدها را تعريف ميكند ،اشاره داشته اند .مانوئل كاستلز ،هويت را روند ساخته شدن معنا بر پايه يك ويژگي يا يك دسته ويژگي هاي فرهنگي كه بر ديگر منابع معنا برتري دارند تعريف ميكند در نتيجه معنا ساز بودن هويت ،بر ساخته بودن ان دلالت ميكند به اين معني كه چيزي طبيعي وذاتي واز پيش موجود نيست بلكه هميشه در حال ساخته شدن است هويت ها همواره توليد وباز توليد ميشوند .موضوع هويت با ورود به دنياي مدرن وسر بر اوردن هويتها ي تازه وخدشه دار شدن هويت هاي پيشين مورد توجه انديشمندان د ر حوزه هاي مختلف قرار گرفت ظهور پست مدرنيسم كه به شدت تكثراگرا چند پاره ونسبت گراست وجريان جهاني شدن وگذشتن از مرزهاي سياسي فرهنگي اقتصادي شتاب گرفتن تغييرات رخداد انقلاب الكترونيك وحركت به سمت جامعه اطلاعاتي وشبكه اي

در عصر حاضر مزيد بر علت شد وهويت را بيش از پيش مورد توجه قرار داد از اين رو رشته هايي كه بر موضوع هويت بيش از ساير رشته ها تاكيد داشتند –به مانند روان شناسي وجامعه شناسي – نگرش وتعريف جديد ي را از هويت ارائه داده اند وبراي ان مراتب جديد ي متصور شدند .2- اهميت وضرورت پرداختن به مبحث هويتامروزه مساله غامض وپيچيده هويت يكي از مشغله ها ودغدغه هاي فكري بسياري از متفكران ديني سياسي اقتصادي فرهنگي واجتماعي دولتمردان وهنرمندان شده است چالشها ي هويتي امروزه سرنوشت سازند هويت پيش شرط هر نوع عمل به ويژه عمل اجتماعي وشرط لازم توسعه است داشتن يك هويت مشخص ومستقل براي افراد يك كشور نه تنها عنصر اصلي زندگي افراد تلقي ميشود بلكه به زندگي فردي واجتماعي انسان معني ميدهد و ان را از پويايي خاصي برخوردار مينمايد .شرط اصلي نيل به توسعه پايدار در يك كشور تربيت نيروي انساني كارامد با گرايش هاي لازم فرهنگي واجتماعي و...مي باشد .بنا به نظر لئونارد بايندر اگر كشور ي بخواهد به رشد وتوسعه برسد بايد پنج بحران را پشت سر بگذارد .اين بحران ها عبارتند از :بحران هويت ،بحران مشاركت ،بحران نفوذ ،بحران مشروعيت وبحران توزيع .به زعم وي وجه تمايز كشورهاي توسعه يافته صنعتي وكشورهاي در حال توسعه ان است كه انان در گذشته به طريقي موفقيت اميز بحران هاي فوق به ويژه بحران هويت ومشروعيت را پشت سر نهاده اند عطش سيري ناپذير براي بازسازي اسطوره هاي بومي وتلاش براي باز پروري سنت ها  نمايانگر شكست نخبگان جوامع شرقي در جهت پياده سازي تجدد

ونوسازي ساخت هاي اجتماعي وارزشهاي بومي است بحرانهاي سياسي ،اجتماعي ،اقتصادي ،وفرهنگي مزمن در بسياري از كشورها ي شرقي ناشي از اين شكست مي باشد چرا كه مشروعيت دولت ها كه جايگاه نخبگان سياسي است از ان ناشي ميشود كه دولتها بتوانند خدمات مورد علاقه مردم را تهيه كنند .اهميت وضرورت شكل گيري هويت در افراد دست اندركاران را وا ميدارد كه با دقت نظر واعمال حساسيت هاي لازم را با اتخاذ روشهاي مناسب براي ايجاد اگاهي وحس تعلق به هويت ملي در جوانان فراهم اورند وموجب بروز رفتارهاي مناسب فردي واجتماعي در اين زمينه شوند تحقق جامعه ي توسعه يافته مستلزم وجود افرادي است كه باورها،گرايش ها وتمايلات لازم را براي پيشرفت وتوسعه ي چنين جامعه اي داشته باشند جوانان به عنوان سرمايه هاي اساسي جامعه تعيين وتسهيل كننده فرايند توسعه پايدار در همه مقوله هاي فرهنگي سياسي اجتماعي اقتصادي و... خواهند بود .از طرفي ديگر كسب باور صحيح وبه دور از كمترين خطاي شناختي وگرايش هاي سالم وتمايلات كارامد مستلزم دارا بودن يك حس نسبتا پايدار ومنسجم نسبت به اينكه من كه هستم وكه بايد باشم است جامعه اي كه در درون خود مملو از فرزنداني باشد كه بتوانند به اين سوال پاسخ بدهند از هويت فردي ،جمعي وملي غني برخوردار خواهند بود .3-رويكرد ها در نظريه پردازي هويتتلاش هاي دامنه دار وپيگيري كه براي مفهوم سازي ونظريه پردازي هويت صورت گرفته در قالب دو رويكرد نظري قابل تشخيص است كه در ادامه شرح داده ميشود .1-3- رويكرد مدرنسر اغاز رويكرد مدرن به هويت در پژوهش هاي اكادميك به اراي ويليام جيمز در

باره خود باز ميگردد او در واپسين سالهاي قرن نوزده خود را داراي دوقسمت قابل تميز دانست خود به عنوان موضوع شناسايي يا من مفعولي حاصل جمع تمام ان چيزهايي است كه فرد از ان خود ميداند ومشتمل بر سه دسته من مفعولي مادي ،من مفعولي اجتماعي ومن مفعولي روحي است.جيمز معترف بود كه خود به عنوان فاعل شناسايي يا من فاعلي ،در مقايسه بامن مفعولي ،موضوع به مراتب دشوارتري براي پژوهش محسوب ميشود از نظر او من فاعلي ان چيزي است كه هرلحظه اگاه وبه ديگر سخن انديشنده است .جورج هربرت ميد 2 با بحث درباره اين دو مولفه خود يعني من مفعولي ومن فاعلي به اين مساله عمق بيشتري بخشيد به اعتقاد ميد خود هيچ گاه به صورت من فاعلي در اگاهي حضور پيدا نمي كند بلكه همواره به شك يك ابزه نظير يك من مفعولي ظاهر ميشود او خود را محصول اجتماعي ميداند كه از خلال اخذ ديدگاه ديگري شكل ميگيرد بدين صورت كه فرد اگاهي مي يابد موضوعي در حوزه ادراك ديگري است وبا درون سازي ان بر خود نيز به عنوان موضوعي در حوزه ادراك خود اگاه ميشود .به عقيده كوكي 3 خود يعني احساس اينگه فرد كليتي متمايز است اما در عين حال خود وديگري دو روي يك سكه اند در نتيجه خود فقط بر اساس شباهت وتفاوت نسبي با ديگران است كه تعريف ميشود كولي به وجود خود گروهي يا ما ،علاوه بر خود شخصي معترف است واظهار ميدارد كه خود گروهي يا مشتمل بر اشخاص ديگر است يا در يك كلمه ما سخن ميگويد .سنت فكري ياد

شده در ادامه مورد اقبال جامعه شناسان وروان شناسان اجتماعي بعدي قرار گرفت وبه ويژه در كارهاي ديدگاه كنش متقابل نمادين ادامه يافت نظريه هاي جامعه شناسان هويت به طور عام ونظريه هويت به طور خاص حاصل چنين روشي است كه تا به امروز ادامه يافته است .1-1-3- نظريه جامعه شناسان 1.ديدگاه كنش متقابل نمادين اين ديدگاه تلاش دارد بنيادهاي نظري هويت را در قالب سازه هايي اجتماعي ارائه نمايد از اين رو سنت جامعه شناختي نظريه هويت بيش از همه به تعامل گرايي نمادين پيوند خورده است .قضيه بنيادين در تعامل گرايي نمادين از اين قرار است كه مردم معاني نمادين را به اشيا رفتارها خودشان وديگران اطلاق مي كنند اين معاني را طي تعامليهايشان با هم منتقل مينمايند وبسط ميدهند پس معاني ودر نتيجه هويتها طي تعامل شكل مي گيرند وبسط مييابند .ويژگي مشترك در ديدگاه كنش متقابل نمادين اهميتي است كه براين محيط اجتماعي در شكل گيري خود قائلند ليكن رويكردهاي تعامل گرا به هويت در تاكيدشان بر ساخت اجتماعي وهويت از سويي وروندها وتعاملاتي كه طي انها هويتها ساخته ميشوند از سوي ديگر تفاوت ميكنند وبه دو دسته تقسيم ميشوند :تعامل گرايان ساختي وتعامل گرايان فرايندي .الف – ديدگاه تعامل گرايان ساختي چهره شاخص تعامل گرايان ساختي ،مانفوردكان4،پايه گذار مكتب ايوا است متفكران اين مكتب بر عملياتي سازي مفاهيم تعامل گرايي نمادين به نحوي استاندارد كه بتوان فرضيات را به طور گزاره هاي تعميم پذير درباره رفتار انسان بود .به نظر كان خود در كانون نظريه جامعه شناختي قرار دارد در تعامل اجتماعي با دروني شدن ايستارهاي ديگران نسبت به خود

شكل ميگيرد ديگراني كه فرد با انها در تماس است يا به نحوي از انها اگاه است به منظور پژوهش ميتوان خود را مجموعه كم وبيش ثابتي از ايستارها درباره هويت خود شخص در نظر گرفت به نظر كان چون ايستارها گرايش به عمل هستند بحث خود به عنوان مجموعه اي از ايستارها به اين نتيجه گيري منجر ميشود كه اگر هويت شخصي را با عمق كافي همان طور كه او خودش را ميشناسد بشناسيم اطلاعات كافي براي تبيين فعاليت ها او و پيش بيني فعاليت اينده اش در اختيار داريم واگر در يك مورد خاص نتوانيم پيش بيني كنيم حداقل بعضي از گرايشات وتمايلات روشن ميشود وبعضي گزينه ها مشخص ميگردد .بدين ترتيب كان خود را به عنوان مجموعه اي از ايستارها (يعني من مفعولي )مفهوم سازي ميكند وبا پرسش از مردم درباره استارهايشان نسبت به خودشان مساله ذهنيت خود را پوشش ميدهد (اسكيدمور 1372 ص 274)اين كار تلاشي عيني براي كشف هويتي ذهني است كان ازمون بيست جمله اي معروف خود را (با عنوان من كيستم )؟براي همين منظور تنظيم نمود.كان در يافت كه پاسخ به پرسش من كيستم ؟را ميتوان به دو گروه اجتماعي ونيمه اجتماعي تقسيم نمود پاسخ هاي اجتماعي ،پاسخهايي در خصوص تشخيص هويت است كه براي ديگران اشكارست يا ميتواند اشكار باشد اموري مانند تعلق مذهبي ،جنسيت ،تعلق طبقاتي ومانند اينها در اين مقوله ميگيرند مقوله نيمه اجتماعي شامل ان اقلام تشخيص هويت است كه ما انها را خصوصي تر ميدانيم مانند خوشحالي وغم ،خوش بيني وبدبيني ومانند اينها .به زعم كان اكثر افراد ابتدا به هويت اجتماعي وفقط

پس از ان به هويت نيمه اجتماعي (جهان خصوصي ترشان (شايد از نظر ارتباطي كمتر تنفيذ شده )ميروند تا خودشان را با احكام نيمه اجتماعي شناسايي كنند اين امر تفسير ساده اي داشت فرض بران بود كه افراد خودشان را از خلال تماس با ديگران ميشناسد نظريه من مفعولي ميگويد كه ايستارهاي خود محصول افكار ديگران در مورد ماست اين ايستارهاي خود كه براي ما اهميت زيادي دارند ايستارهاي اجتماعي وي را ميسازند اين گرايش به تفكر سريع وبدون مقدمه درباره بعضي ايستارهاي خود را كان عامل برجستگي مي نامد به گونه اي كه يك ايستار هر چه سريعتر به ذهن بيابد برجسته است وتشخيص هويت اجتماعي نوعا برجسته است .اهميت پژوهش كان توجه به دو موضوع است يكي به اين نكته كه برجستگي موارد اجتماعي تشخيص هويت براي تمام افراد صدق نميكند وافراد در نشان دادن وابستگي به جنس تحصيلات مشاركت در گروه ومانند اينها از يكديگر متفاوتند ديگر اينكه با ابزا ر استانداري مانند ازمون احكام بيست جمله اي ميتوان ميزان تفاوت افراد با يكديگر را در امر تشخيص هويت سنجيد وبين اين امور وساير  ويژگي هاي انان روابط همبستگي برقرار كرد .ب- ديدگاه تعامل گرايان فرايندي هربرت بلومر 5 از جامعه شناسان مكتب شيكاگو شخصيت برجسته تعامل گرايان فرايندي محسوب ميشود وي كار كان را از ظرايف ودقايق بي بهره ميدانست و معتقد است كان با بيست گزاره خود نميتواند به همان اندازه ساير تعامل گرايان روابط وشكل انها را مورد بررسي قرار دهد .تعامل گرايان فرايندي بر فرايندهاي مذاكره تاكيد دارند مذاكره درباره اينكه افراد چه كساني هستند براي تعريف هاي

طرفيني موقعيت ها بنيادي محسوب ميشود اين مذاكرات است كه زمينه ارائه خود يا مديريت بيان را مهيا ميسازد در نتيجه هويتها سازه هاي اجتماعي استرا تژيك اند كه طي تعامل ايجاد شده وداراي پيامدهاي مادي واجتماعي اند .اين سنت سازوكارهاي تعاملي خاصي را كه طي انها هويتها ساخته ميشوند اشكار ميسازد اين سازوكارها نيز هميشه به وسيله سلسله مراتب اجتماعي شكل گرفته اند گافمن 6 به عنوان كسي كه جامعه شناسي مردم شناسي وروان شناسي اجتماعي را با هم تركيب ميكند چگونگي در گير شدن سلسله مراتب منزلتي در چرخ دنده هاي تعاملي با جزئيات تشريح شده است .2.نظريه هويت اجتماعي نظريه هويت اجتماعي توسط تاجفل وهمكارانش تدوين شده است وبر اساس ان هويت داراي دو وجه فردي واجتماعي است هويت فردي ناظر بر جنبه هايي از خود است كه سبب تمايز فرد از ديگران ميشود وخاص فرداست در مقابل هويت اجتماعي بيانگر تشابهات فردي است در اين بعد فرد بر مبناي وابستگي هاي گروهي يا طبقاتي خود را تعريف ميكند تاجفل هويت اجتماعي را دانش فرد از تعلق به گروه اجتماعي خاص واهميتي كه براي اين عضويت متعلق به گروه با ويژگي ها وخصايص ساير  گروهها قابل رقابت باشد بر اساس اين ديدگاه هر زمان كه احساس تعلق به گروه افزايش مي يابد فرد به حالتي شبيه انچه دگرسان بيني خود گفته ميشود دست مي يابد فرد تا حد امكان با گروه همانند سازي ميكند وتفاوت هاي خود وديگران را كاهش ميدهد در اين حالت فرد خود را ب اساس قوانين گروهي تعريف ميكند .تا جفل وهمكاران دريافتند كه هدف دسته بندي اجتماعي

افراد در دو گروه مجزا ميتواند منجر به گونه اي رفتار بين گروهي شود كه افراد به نفع اعضاي گروه خود وبه ضرر افراد بيرون از گروه عمل كنند در واقع اين موضوع اشكار ساخت كه هدف اگاهي از بودن در يك گروه د ر مقابل گروه ديگر تحت شرايط خاص براي به راه افتادن فرايندهاي رقابت وتبعيض بين گروهي كافي است .تاجفل وترنر اين بحث را پيش كشيدند كه دسته بندي اجتماعي افراد در اين پاراديم حداقلي هويت اجتماعي براي انان ايجاد ميكند به عبارت ديگر انان عضويت در دسته اجتماعي مشخص را به عنوان تعريف خود پذيرفتند هويت اجتماعي به عنوان جنبه اي از خود انگاره شخصي مبني برعضويت هاي مفهوم سازي شد به اين معنا كه هويت اجتماعي تعريف شخص از خود است براساس برخي از عضويت هاي گروه اجتماعي وبا ملاحظات ارزشي واحساسي مقارن ان.بنا بر نظريه تاجفل ،هويت اجتماعي به عنوان اگاهي فرد از تعلق به يك گروه اجتماعي معين وارزش واهميت عاطفي اين عضويت براي فرد مفهوم سازي شده است در نتيجه بنا بر افراد به گروههاي متفاوت است كه انها به يك هويت اجتماعي معرف وضعيت به خصوصشان در جامعه دست مييابند اماتعلق به يك گروه معين فقط در صورتي به مشاركت در يك هويت اجتماعي مثبت ميانجامد كه مشخصات ان گروه بتواند به طور جانبدارانه اي با ديگر گروهها مقايسه شود در اين مقايسه افراد به داوري به نفع گروه خود گرايش دارند .2-3- نظريات روان شناسان نظريه هاي روان شناسان درباره هويت در اوائل دهه هفتاد مطرح شد انديشه هاي صاحب نظران اين رويگرد با اعتقاد

به روندهاي رواني شخص كه نقشي ضروري در ساخت وپرداخت هويت ايفا ميكنند وعمدتا با ديدگاه شناخت اجتماعي همپوشي دارند مطرح شد اين ديدگاه از ديدگاههاي مسلط در روان شناسي اجتماعي است كه بيشتر در قالب ساختهاي شناختي به تبيين بنيان هاي نظري وتجربي هويت ميپردازند .هويت در روان شناسي يكي از مشخصات شخصيت افراد تلقي ميشود كاردان معتقد است احساس هويت عبارت است از احساسي كه انسان نسبت به استمرار حيات رواني خود دارد ويگانگي ووحدتي كه در مقابل اوضاع واحوال متغير خارج همواره د ر حالات رواني خود حس ميكند بنابراين هويت انسان دراي نوعي ثبات است هويت زماني پيدا ميشود كه انسان با غير مواجه ميشو د واين غير يا فرد است ويا جامعه اي ديگر بنابراين تا زماني كه غيري در مقابل هويت نباشد فرد نمي تواند خود وديگران را دريابد وتفاوتهاي ميان خود وديگران را پيدا كند اما تصور اريكسون از هويت نسبتا كلي  ميباشد اريكسون مينويسد :معرفت هر فرد نسبت به خود منوط به اين است كه تصويرهايي كه او از خود دارد وچهره اي كه ديگران از وي ترسيم ميكنند كدام زودتر در ضمير او جايگزين ميشود غرور وحساسيت جوانان وهمچنين سنگدلي ظاهري انان نسبت به امور وارزش ها وبي پروايي انان در انتقاد به همين موضوع بستگي دارد وي معتقد است كه عمده ترين تكليف يك نوجوان حل بحران هويت در برابر سر در گمي نقش است وبراي رسيدن به هويتي كم وبيش با ثبات نوجوان بايد نيازها وارزوها وتوانايي هاي خود را به شكل تازه اي سازماندهي كند تا از طريق ان بتواند  خود را با

انتظارات موجود در جامعه وفق دهد .به اعتقاد جيمز مارسيا هويت عبارت است از يك سازمان پويا خودساخته ودروني از كشاننده ها تواناييها باورها وتاريخچه فردي تحول اين ساختار زماني است كه افراد نسبت به يگانگي شا ن وشباهت ها يشان با ديگران ونقاط ضعف وقوت خود در روش هايي كه در جهان اتخاذ ميكنند اگاه تر باشند وتكيه بيشتري بر منافع بيروني براي ارزشيابي خودشان نمايند .مارسيا دو روند را در شكل گيري هويت دوره است كه در ان فرد در زمينه تقليد ها همانند سازي هاي گذشته انتظارات نقش ها وسنن اجتماعي پرسشگري ميكند در مورد علايق استعداد ها وجهت گيري هاي خودش به تامل ميپردازد ونقش ها ارمانها وصور مختلف هويت را مورد ازمايش قرار ميدهد تعهد از اتخاذ تصميم هاي نسبتا بادوام وتثبيت نسبي در صور مختلف هويت وجهت گير ي تلاش هاي فردي به سوي تصميم هاي اتخاذ شده است .به نظر مارسيا نوجوانان طي دوران طولاني نوجواني با مسائل مختلف روبه رو ميشوند براي مارسيا نوجوانان در دوره اوليه اين مرحله ويران سازي بسيار فشرده بوده وبرخي ديگر ناراحتي كمتري را تجربه مينمايد درجه ناراحتي احتمالا بستگي به ان دارد كه نوجوانان در هر زمان تا چه حد با تغيير روبه رو ميگردند به نظر مارسيا نوجوانان بايد اماده خطرپذيري بوده وتحت شرايط عدم قطعيت زندگي كنند علت عدم قطعيت نوجوانان اين است كه در طي كاوشگري خود با عقايد وديدگاههايي مواجه ميشوند كه با عقايد والدين انها كه قبلا ان را پذيرفته بودند متفاوت است در واقع ابشخور بسياري از اين عدم قطعيت ها ناشي از جستجوي احتمالات

وعقايدي است كه متفاوت ازعقايد والدين شان ميباشد بسياري از نوجوانان اين موضوع را خطرناك ميدانند وتنها تعداد اندگي از انان هستند كه پيامدهاي چنين خطراتي را ميپذيرند نوجوانان به دنبال جستجوي شيوه هاي جديدي از مفهوم بودن هستند مارسيا معتقد است بسته به اينكه نوجوان در انجام وادامه اين كار چه ميزان تعهد داشته باشد چهار پايگاه هويتي مطرح ميشود كه اين پايگاهها ي هويتي عبارتند از :1.هويت سردر گماين هويت به يك حالت تعليقي در زندگي مربوط ميشود به ندرت تعهدي نسبت به اشخاص عقايد يا اصول وجود دارد در عوض تاكيد عمده برنسبيت وزندگي براي لحظه ميباشد در اين حالت به نظر ميرسد كه فرد از درون خالي است نقشهاي اجتماعي را امتحان نموده وبه سرعت ترك مينمايد به نظر ميرسد كه فرد فاقد خود وبدون جهت وسرگردان است تثبيت در اين مرحله را بحران هويت مينامند افرادي كه در اين مرحله تثبيت در اين مرحله را بحران هويت مينامند افرادي كه در اين مرحله تثبيت ميشوند از حداقل تعهد وجستجوگر ي برخوردار ند .2.هويت زود رس يا دنباله رو در اين مرحله فرد بيشتر توسط ديگري جهت داده ميشود تا توسط خودش به ندرت سوال مينمايد نقشي را كه افراد قدرتمند يا دوستان با نفوذ به او توصيه مينمايند بافراغ بال ميپذيرند به نظر ميرسد عدم توافق كمي وجود داشته باشد فرد تا حدي از روي جبر انچه را كه بزرگترها وافراد با نفوذ در مورد رشته تحصيلي دين ومذهب وسياست ميگويند ميپذيرد از كشمكش براي مستقل شدن خودداري مينمايد واز مسئوليتي كه به دنبال ازادي وجود دارد ميترسد افرادي كه

در اين مرحله تثبيت ميشوند داراي تعهد بالا اما جستجوگري پاييني هستند .3. هويت مهلت خواه يا ديررساين نوع هويت معمولا نتيجه يك تصميم سنجيده وبا تعمق ميباشد كه فرد به خود فرصتي ميدهد تا از فشار ناشي از مدرسه دانشگاه يا اولين شغل تا حدي خلاصي يابد هدف اين است كه فرصتي براي نفس كشيدن ايجاد كند تا طي ان فرد جنبه هاي رواني خود وحقيقت عيني را بهتر كشف كرده وبشناسد در هويت دير رس يا مهلت خواه جستجوي اصيل براي انتخاب شقوق ممكن وجود دارد وفقط در انتظار زمان نيست فرد احتياج دارد خودرا در تجارب مختلف بيازمايد تا به شناخت عميقي در مورد خود برسد افرادي كه در اين مرحله ا ز  رشد هويت قرار دارند داراي جستجوگري بالا وتعهد پايين هستند .4.هويت موفق يا پيشرفته بهترين پايگاه هويت هويت موفق است كه در اين مرحله شخص به تدريج افكار راجع به خود وهمانند سازيهاي پيايي كودكي را انسجام ميبخشد تا به يك ماهيت وجود شخصي وتصميم گيريهاي متفكرانه ميداند فرد نسبت به انتخاب هاي گوناگون ودشواري كه در زندگي برايش ايجاد شده اگاه ميگردد در اين حالت فرد انتخابي كه مينمايد همراه با تعهد ميباشد تعهدي كه منابع رواني فرد را در خدمت رسيدن به اهدافش قرار ميدهد در واقع در اين مرحله فردهم از جستجوگري بالا وهم از تعهد ووفا داري بالايي برخوردار است .4-3- رويكرد پسامدرن :نظريه گفتماني نظريه گفتماني به باريك بيني هاي منتقدان مدرن گرايي وبه روايتي جريان پسامدرن تعلق دارند از ديدگاه بسياري از ايشان هويت برساخته دنياي مدرن است هويت روايتي است كه شخص

يا سوژه مدرن  هر گونه تفاوت يا تمايز نظير تقابل هاي دوگانه هويت غيريت وحدت مغايرت وغيره مردود است .ايشان رويكردي گفتماني دارند وميگويند هويت ها دستاورد گفتمانها هستند مقولات اجتماعي نيز ساخته وپرداخته گفتمانند واقعيت اجتماعي در گفتمان ها زاده ميشوند وشكل ميگيرند ووجودي  خارج از گفتمانها ندارند بنابراين استنتاج هويت ها نيز ريشه در گفتمانها دارند وانگهي چون گفتمان ها سيالند انسدادطلبي ندارند وحقيقت محور نيستند پيامد ان هويت هم متغير ودگرگون شونده هستند اگر حال واستعداد برخورداري از چند  هويت را دارد .در رويكرد گفتماني گفتمان به كارگيري نهادينه زبان ونظام هاي زبان مانند نشانه است اين نهادينگي ممكن است در سطح رشته اي علمي در سطح سياسي در سطح فرهنگي ودر سطح گروهي كوچك روي دهد چندين گفتمان نيز ممكن است دران واحد وجود داشته باشند كه درباره يك موضوع خاص بسط يابند .گفتمان ها ممكن است با يكديگر به رقابت برخيزند ويا نسخه هاي مجزا وناسازگاري از واقعيت بيافرينند شناخت هر چيز به معناي شناخت برمبناي يك يا چند گفتمان است در نبيجه درك تجربه واحراز هويت شخص اجتماعي فقط از طريق دستجاني ميسر است كه درگفتمان موجود باشند .قدرت ويژه اين رويكرد نيز به عنوان يك پارادايم پژوهشي در ان است كه هم نيروي تشكيلاتي كفتمان را به حساب مياورد وهم قدرت انتخاب افراد را در رابطه با ان اعمال به وادي فراموشي نمي سپارد نيروي تشكيلاتي هر عمل گفتماني در تخصيص جايگاههاي سوژه ان نهفته است جايگاه سوژه يك مجموعه نمايشي مفهومي رابا محلي در درون ساختار حقوق اناني كه از مجموعه نمايشي استفاده ميكنند متحد ميسازد در

نتيجه هنگامي كه فرد در يك جايگاه خاص قرار دارد به ناگزير جهان را از نظر عوايد ان جايگاه وبنابرمفاهيم استعاره ها وتصاويري ميبيند كه در درون ان عمل گفتماني خاص جاي گرفته اند البته امكان انتخاب اگاهانه به طور اجتناب ناپذيري وجود دارد چرا كه هميشه اعمال گفتماني متعدد ومتضادي وجود دارند كه هر شخص مي تواند در انها درگير شود از اين رو فرد در روندهاي تعامل اجتماعي نه به عنوان يك محصول نهايي نسبتا تثبيت شده بلكه به عنوان كسي حضور دارد كه طي انواع اعمال گفتماني كه در انها مشاركت دارد تشكيل وباز تشليل ميشود بنابراين پرسش از اينكه فرد چه كسي است همواره پرسشي باز است وپاسخ ان بسته به جايگاههايي كه در درون اعمال گفتماني خود فرد وديگران در دسترس قرار ميگيرند تغيير ميكند .4- ويژگي هاي هويتمفهوم هويت داراي ويژگي ها  وخصوصياتي است كه اين ويژگي ها باعث اختلافات بسيار در مورد تعريف ان شده ومحققان رشته هاي مختلف را به بحث در مورد ان وا داشته است در اينجا به چند مورد از مهم ترين انها اشاره ميشود :1-چند لايگي :اصولا هويت امري چند لايه يا چند سطحي است اين لايه ها وسطوح هويت زندگي انساني را از هستي دروني فرد تا هستي جهاني وي در برميگيرد لايه يا سطح اوليه ان در مقياس فردي است سطح دوم هويت مربوط به هويت كروهي است كه مي تواند در مورد قوم قبيله طايفه محله وغيره مطرح شود سطح سوم هويت ملي است كه ناشي از تعلق فرد به يك كشور يا يك ملت است در دنيا ي مدرن

اين سطح اهميت بسيار زيادي دارد زيرا حلقه ارتباطي بين هوينهاي خاص محلي وهويتهاي عام وفراملي محسوب ميشود بالاخره در سطح چهارم ميتوان از هويتهاي فراملي نام برد در اين سطح عوامل وارزشهايي چون دين مطرح ميشوند كه معمولا نميتوان انها را در چهار چوب يك كشور يا يك ملت محدود ساخت علاوه بر اين لايه بندي كه در ان نوعي تدرج اعتلايي ديده ميشود برخي از محققان براي هويت لايه هاي متعدد ديگري برشمرده اند كه در ان تدرج اهميت زيادي ندارد به عنوان نمونه هويت را داراي لايه هاي خاكي (تاريخ جغرافيا ودولت )خوني (ريشه  نژاد تركيب)وفرهنگي (زبان مذهب علم وهنر )دانسته اند .2- پويايي:اصولا برخلاف تصور افرادي كه فكر ميكنند هويت امري ايستا وبدون تغيير ودگرگوني است يكي از ويژگيهاي هويت پويايي وتحول ان است در واقع د رماهيت هويت نوعي تناقض وجود دارد زيرا هويت همواره حامل عناصري ايستا وعناصري پويااست .3- تقويت وتضعيف:مشخصه ديگر هويت كه با ويژگي قبلي ارتباط نزديگي دارد امكان تقويت يا تضعيف هويت در كليه سطوح ولايه هاي ان در مقاطع مختلف است در واقع پويايي هويت باعث ميشود كه با تغيير شرايط زماني ومكاني شاهد تقويت يا تضعيف هويت باشيم به عنوان نمونه برخي وقوع حوادث تاريخي سياسي واجتماعي نظير تجاوز بيگانگان جنگ شكست وپيروزي رزمي ورزشي وانتخاباتي را در تقويت ياتضعيف هويت ملي ميدانند .4-تعارض هويتها :يكي ديگر از ويژگيهاي هويت تعارض هويتها در سطوح ولايه هاي مختلف ان است در واقع هنگامي كه بر اثر كسب برخي هويت هاي تازه افراد مجبور به نفي يا كنا رگذاردن بخشي از هويت گذشته خو د

بشوند ما شاهد نوعي تعارض هويتي خواهيم بود اين تعارضات ميتوانند در سطوح فردي يا ملي روي هند اما به نظر ميرسد مهم تر ين انها زماني روي ميدهد كه دولت ها تلاش مينمايند با استفاده از قدرت نوعي هويت سازي انجام دهند .5- اقسام هويتهويت را در يك نكاه كلي به چند دسته تقسيم كرده اند در ادامه مباحث به طور اجمال به هر يك از اين اقسام ومولفه هاي انها اشاره ميگردد :1-5- هويت فردي هويت فردي به ثبات يگانگي فرد د رارتباط با خود وسايرين اشاره دارد احساس نسبتا پايدار از يگانگي خود د ر مقابل ديگري كه به فرد كمك ميكند تا در ك كند كه او كيست وچه تفاوتي با سايرين دارد هويت فردي خوانده ميشود هويت اقتصادي هويت شخصي هويت جنسي هويت شغلي هويت جسمي وهويت خانوادگي از اقسام هويت فردي است شخصيت در هر دو بعد هويت فردي وخانوادگي شكل ميگرد براي مثال شخصيت افراد د رخانواده اي كه از نوع گسترده است با خانوادهاي كه از نوع هسته اي است فرق ميكند ويا شخصيت در خانواده هايي كه سيستم متمركز ومتصلب د ران وجود دارد غالبا شخص اقتدارگرا تحويل جامعه ميدهد وخانوادهها ي با سيستم غير متمركز وغير متصلب غالبا اشخاصي ازادي خواه وازادي طلب تحويل جامعه ميدهد .2-5- هويت جمعي هويت جمعي هويت هاي متعدد ي مانند قومي ملي ديني تاريخي وفرهنگي را پوشش ميدهد هويت جمعي برخاسته از لايه هاي فرهنگ به هم پيوسته چه به صورت متداخل وچه به صورت همپوشي در هويت تاريخي فرهنگي قومي ملي وديني است .3-5- هويت ملي هويت ملي

بالاترين سطح هويت جمعي در يك جامعه است كه از يك طرف در درون جامعه نوعي همبستگي وانسجام بين اعضاي خود ايجاد ميكند واز طرف ديگر اين جامعه را به عنوان يك كل از جوامع ديگر متميز ومتفاوت نشان ميدهد همچنين هويت ملي را نوعي احساس خود بود ن جمعي دانسته اند .ملايي نژاد معتقد است كه هويت ملي ايجاد كرده ونيز انعطاف پذيري لازم براي به نفس درافراد افتخار وغرورملي ايجاد كرده است وجه مشترك اغلب تعاريف هويت ملي را  عنصر احساس تعهد به عناصر هويت بخش يك كشور است در تعريفي ديگر هويت ملي را اگاهي يابي برمجموعه ملت واحساس همبستگي عاطفي يااجتماعي بزرگ ملي ووفاداري به ان تعريف كرده اتد محسني نيز هويت ملي را اگاهي يابي برمجموعه ملت ومنتسب دانستن خود به ان يا تعلق داشتن به ان ميداند در يك جمع بندي از تعاريف ارائه شده در اين زمينه مينوان گفت برخي از تعاريف هويت ملي برعناصر يكپارچه كننده واحد سياسي مستقل تاكيد دارند وان را مجموعه اي از گرايشات ونگرشهاي مثبت به عوامل وعناصر الگوهاي هويت بخش ويكپارچه كننده در سطح يك كشور به عنوان يك واحد سياسي تعريف ميكنند وبرخي ديگر به جنبه رواني ان تاكيد دارند يعني افرادي كه از لحاظ فيزيكي وقانوني عضو واحد سياسي ميباشد وموضوع قوانبن ان واقع ميشوند از نظر رواني نيز خود را متعلق به اعضا ان واحد تلقي مينمايد كه اين امر به نوبه خود در بقا نظام سياسي جامعه تاثيري عميق خواهد داشت عده اي نيز مشتركات ملي ودلبستگي به ان را عنصر اصلي تعريف هويت ملي دانسته اند وان

را به عنوان مجموعه اي از ويژگي ها ووابستگي ها وپيوندها ي جغرافيايي تاريخي فرهنگي اجتماعي وقومي كه زندگي انساني را در بر ميگيرند وعضو جامعه به ان ميبالد وافتخار ميكند تعريف ميكنند هويت ملي از نظر جامعه شناسي به مثابه نوعي احساس تعهد وتعلق عاطفي نسبت به مجموعه اي از مشتركات ملي جامعه است كه موجب وحدت وانسجام ميشو د وداراي ابعاد مختلف خرده فرهنگ ملي وديني جامعه اي وانساني است وويژگي اصلي ان قابليت انعطاف اجزا ان وبومي بودن ابعاد تشكيل دهند ه ان ميباشد در واقع ميتوان اين گونه بيان كرد كه هويت ملي بيشتر ناظر به دروني كردن هويت جمعي جامعه از طرف فرداست فرد در طول جامعه پذيري هويت ملي را با تمام ابعادش دروني ميكند وانها را جزيي از شخصيت خويش ميسازد از طريق همين دروني كردن هويت ملي است كه فرد به تشابهات ملي خود با هموطنانش پي ميبرد ونوعي احساس پايبندي دلبستگي وتعهد نسبت به انها وبه جامعه احساس ميكند او به تفاوتها ي خود به عنوان عنصري از جامعه با جوامع ديگر اگاه ميشود واين اگاهي از تفاوتها به پيوند او با جامعه خويش استحكام مي بخشد بيتوجهي به تاريخ گذشته وناديده گرفتن جلوه هاي تاريخي فرهنگي به تدريج موجب ميشود كه فرهنگ بيگانه برتر از فرهنگ خودي جلوه گر شده وفرد با پذيرش ان دچار بجران هويت ملي شود در چنين شرايطي افراد نسبت به مظاهر ارزش ملي فرهنگي خود اكاهي درستي نداشته ونتيجه اينكه با انفعال وبي تفاوتي با خود وجامعه برخورد خواهند كرد بنابراين شكل گيري وثبات هويت ملي ميتواند عامل مهم وقوي

براي ايجاد خود پنداره مثبت تلقي شده وبه ارزش گذاري جامعه خودي منجر شود انچه اغلب محققين بران اتفاق نظر دارند اين است كه سه ركن مهم وعمده هويت ملي عبارتند از :1- جغرافيا وسرزمين بانوسانات ميان فلات ايران با مناطق كوهستاني ان 2- زبان فارسي با همه تغييرات كه در اثر اميزش با زبانهاي ديگر داشته است و 3-دين اسلام كه به رغم همه اختلافات اصل واساس ان ثابت واستوار مانده است .شاخص هاي هويت ملي را ميتوان در مصاديق ذيل مشاهده كرد :-    احساس رضايت از ايراني بودن -    علاقه به زندگي در ايران-    علاقه به دين فرهنگ وميراث فرهنگي ايران -    اعتقاد به توانايي مردم ايران درحل مشكلات ايران -    عدم احساس حقارت فرهنگي در برابر بيگانگان -    مرعوب نبودن در برابر پيشرفت هاي علمي وتكنولوژيك كشورهاي صنعتي وپيشرفته -    اگاهي تعلق خاطر وپايبندي به ارزشها وباورها هنجارها نمادها واسطوره هاي ملي4-5- هويت قومي هويت قومي مجموعه ويژگي ها وسبك زندگي اعضاي يك گروه است كه خود را با كمك برداشتها واحساساتشان درباره نمادها ارزشها وتاريخ مشترك خود به عنوان يك كروه مشخص معرفي ميكمنند هر يك از اين اعضا احساس فردي نگرشها ورفتارهاي خاصي درباره خود به عنوان يكي از افراد قوم معين دارد .ييه وهووانگ (1996)ميگويد رشد هويت قومي فرايندي است كه از يك هويت نااشكار وتجربه  نشده اغاز ميشود ودر يك دوره اكتشافي به يك هويت اشكار قومي تبديل ميشود رشد يك هويت قومي نيازي اساسي براي هر انساني است كه به وسيله ان ميتئاند يك احساس مشترك تاريخي ويك احساس تعلق در خود ايجاد كند .فرهنگ پذيري اساس

شكل گيري هويت قومي هر فرد است چه عضو اكثريت قومي يك جامعه وچه عضو يكي از قابليت هاي قومي باشد هر فردي در هر حال بايد به نوعي خود را با فرهنگ محيط اطراف خويش سازگار نمايد اين سازگاري فرهنگي براي گروههاي اقليت دشوارتر است چون از يك سو بايد خود را با فرهنگ الثريت مردم كشور خود سازگار نمايند واز سوي ديگر بايد با فرهنگ قومي خويش رشد كنند در اين باره فلدمان وروزنتهال (1992)اظهار ميدارند كه مشكل گروههاي اقليت قومي اين است كه فرهنگ اگثريت چندان ارزشي براي فرهنگ هاي اقليت قائل نيست واين امر تعارضي را براي انان ايجاد ميكند شكل گيري هويت در گروههاي اقليت پيچيدگي هاودشواريهاي بزرگ تري نيز دارد مشكل اين گروه عبارت است از :كسب هويت متناسب با الزمات كل جامعه ودستيابي به هويتي قومي يا گروهي خاص خويش در يك جامعه كثرت گرا اين دشواريها قابل حل است اما در  جامعه هايي كه اكثريت يا گروه مقتدر جامعه فرهنگ تسلط خود را به شدت اعمال ميكنند وميكوشند تا همگان را همانند كنند وهويت فرهنگي اجتماعي خودرا تحميل نمايند دشواري كار بيشتر است وافراد ناگزيرند يا تسليم طلبي پيشه كنند ويا درگيري به وجود اورند در چنين شرايطي تنها معدودي از افراد با تربيت ومراقبت حساب شده بزرگسالان خويش شايستگي هاي فكري وانگيزشي واكنش پيشرفت وبرخورد فعال براي كسب هويت خاص خويش را بروز خواهند داد هر چه ميزان فشار فرهنگ مسلط به گروههاي اقليت بيشتر باشد افراد متعلق به اين گروه براي حفظ هويت فرهنگي اجتماعي خاص خود در گيري ومعاوضه را ثمر بخش نميدانند وچهره

دوگانه تري خواهند يافت .5-5- هويت ديني مي توان دين را به نحو بسيار كلي مجموعه اي از اعتقادات اعمال وعواطف دانست كه حول تجربه غايي يا امر قدسي ومتعالي سامان يافته است اين حقيقت غايي را ميتوان بر حسب تفاوت ادينان ومذاهب به صورت واحد يا متكثر متشخص يا غيرمتشخص الهي يا غيرالهي دانست .هويت ديني عبارت است از اتكاي فرد به يك نظام يا پايگاه اعتقادي كه در جهت گيري فرد در زمينه هاي مختلف تاثير ميگذارد به زعم الكايند هويت ديني برداشت هر فرد در مورد مسائل ديني دارد .هويت ديني فرايندي است كه افراد يك گروه طي ان با  ب خورداري از دين وتعاليم مذهبي مشترك پايبندي ووفاداري خود را به ان حفظ نموده وبا تمايل به انجام مناسك وائيين هاي مذهبي فراگير به شكل دهي وتحكيم ان ميپردازد اين نوع هويت موجب دلگرمي سرزندگي عمومي ميشود .رشد ديني كه در مجموع داراي ويژگي هاي عمومي ساير جنبه هاي رشد ادمي يعني رشد زيستي شناختي عاطفي اخلاقي اجتماعي فرهنگي است در ارتباط متقابل با ساير بيشتر وكيفيت پيچيد ه تر ي پيدا ميكند اين رشد فرايندي مداوم وتراكمي است حالتي كلي دارد وهمراه با تفاوتها ي فردي است انعطاف پذير وقابل تغيير است ودر شرايطي اجتماعي فرهنگي زندگي هر فرد شكل ميگيرد تحقيقات نشان داده است كه نوع مناسبات در خانواده باعث ايجاد فضايي از زندگي ميشود كه تاثير مهمي در افزايش يا گاهش باورهاي فرزندان به جاي ميگذارد ان دسته از والدين كه هم از فرزندان شان حمايت ميگنند وهم روي انان كنترل دارند فرزنداني تربيت ميكنند كه ارزش هاي

ديني واخلاقي مشابه با انان دارند اما والديني كه فرزندان خود را كاملا حمايت ميكنند ولي كنترل روي انان ندارند ونيز والديني كه نه حمايت چنداني از فرزندان خود ميكنند ونه كنترل روي انان دارند فرزنداني تربيت خواهند كرد كه باورها وارزشها ي اخلاقي چندان موافقي با پدر ومادرشان ندارند وجود تعارض در خانواده ودر بين والدين وفرزندان نيز مانع از انتقال ارزشهاي ديني والدين به فرزندان ميشود .اين نوع هويت را ميتوان در پايبندي به جوهر دين وارزشهاي بنيادين مذهبي وفراگير بودن ارزشها ودلبستگي جمعي وعمومي به شعاير مناسك نهادهاي ديني ومشاركت وتمايل عملي به ظواهر وائين هاي مذهبي وديني مشاهده نمود چارلز گلاك براي دينداري پنج بعد متمايز را مشخص كرده است :1-    بعد تجربي دين ناظر برتجربه ههاي معنوي زندگي كه براي اشخاصي كه به ان نائل ميشوند اين احساس ايجاد ميشود كه با خداوند يا يك امر متعالي در ارتباط هستند .2-      بعد ايدئولوژيگ دين كه ناظر براعتقاد به واقعيت الوهيت وپيوستهاي ان است 3-    بعد مناسكي براعمال كه در چهار چوب زندگي ديني انجام داده است ناظر است 4-    بعد عقلاني كه ناظر برشناخت اصول متون مقدس اديان است 5-    بعد پيامدي يعني تبعات تجربه ها اعمال واعتقادات ديتي افرا د در زمينه هاي مختلف زندگي .6-5- هويت تاريخي –فرهنگي ان بخش از هويت كه ما را از هويت هاي ديگر جهان پيرامون متمايز ميكند وبيانگر تفاوتهاي ما از ديگران باشد نه اختلافات مان هويت فرهنگي ناميده شده است اين نوع هويت كه فراگير ترين نوع ان در بين شهروندان يك كشور است از مهم ترين اجزا هويت جمعي

است كه سبب توافق فرهنگي ميشود وشامل كليه ابعاد فرهنگي ونظام اجتماعي است كه به نوعي خود اكاه ويا ناخود اگاه مارا تحت تاثير قرار ميدهد ونشانه تاريخ يك فرهنگ ويك ملت به شمار ميرود .شاخص هاي اين هويت عبارتند از ائيينها وسنت ها ي عام جشنها واعياد فرهنگ عامه ارزشها ي سنتي لباس وطرز پوشش معماري بناها ومكانها رسوم وعرف هنرهاي ملي وبومي.6-فرايند هويت يابيهويت يابي يعني داشتن تصوير روشني از خود .بديهي است مفهومي كه فرد از خود تصور ميكند تاثير بسياري در زندگي وروابط او با ديگران دارد در زندگي فردي نگرش مثبت به خويش رشد استدلال اخلاقي ايجاد اعتماد به نفس مسئوليت پذيري احساس ارزش وهدفمندي در زندگي توانايي بيشتر براي برقراري ارتباط با ديگران متضمن ارامش وموفقيت است .ايجاد يك هويت ودستيابي به يك تعريف منسجم از خود مهم ترين جنبه رشد رواني واجتماعي در دوره نوجواني است انتخاب ارزشها باورها وهدف ها ي زندگي مشخصههاي اصلي اين هويت را تشكيل ميدهند هم در طي نوجواني وهم در دوره جواني يا حتي پس از ان اين ارزشها وباورها وهدفها مورد تجديد نظر قرار ميگيرند اما به هر صورت ضرورت دارد كه نوجوان به چنين هويتي دست يابد . ويليام گلاسر كه يكي از محققان هويت ومسائل مربوط به ان است هويت را جز لاينفك زندگي همه انسانها در همه فرهنگ ها ميداند كه از لحظه تولد تا مرگ ادامه مييابد هويت تصوير فرد نسبت به خود است كه بدان وسيله احساس موفقيت يا عدم موفقيت ميگند وي معتقد است كه هويت به اشكال گوناگوني تشكيل شده ورشد ميكند يكي از

راههاي تشكيل هويت تلاشها وفعاليت ها يي است كه ما علاقه منديم تعقيب كنيم ودر مقابل ان درمييابيم كه هستيم برداشتها ونظرات ديگران نيز در روشن كردن هويت نقش عمده اي دارند ارزشيابي هاي ما از خودمان در ارتباط با شرايط زندگي اوضاع اجتماعي واقتصادي نيز تعيين كنند ه هويت ماميباشد محتواي هويت فرد هر چه باشد تثبيت ان عموما در سنين جواني رخ ميدهد تحقيقات فرانك وهمكاران حاكي از انسجام خود در فاصله سنين 24تا 28 سالگي است در اين دوره معمولا استقلال كامل از والدين وتصميم گير ي شخصي وقبول مسووليت زندگي حاصل ميشود توانايي جوانان براي در نظر گرفتن تمام جوانب مسائل ويافتن دانش نسبتا وسيع درباره هنجارهاي اخلاقي واجتماعي واگاهي از ضرورت يكپارچه بودن شخصيت بزرگسالان زمينه هاي لازم را براي انان فراهم مياورد تا به تثبيت هويت وانسجام خود برسند در اين دوره هويت شخصي انان به صورت باورها ي عمومي ارزشها وطرح وبرنامه مشخص زندگي جلوه گر ميشود انان هويتي مي يابند كه حاكي از وقوف به شايستگي هاي تحصيلي توانايي هاي بدني مهارتهاي شغلي وباورهاي اجتماعي است ونقشهاي گوناگون خود درموقعيت هاي مختلف را به خوبي مي شناساند وباتغيير موقعيت ها انان نيز نقش خود را تغيير ميدهند به اين ترتيب انان به طور فزاينده اي توانايي رفتار بهنجار در شرايط گوناگون وحتي متضاد را از خود بروز ميدهند وانطباق استانداردهاي مطلوب خود با واقعيت هاي زندگي به عنوان يك وظيفه اساسي در دوره جواني پيش رويشان قرار ميگيرد .علاوه بر اين تثبيت هويت وانسجام خو د در بين گروههاي مختلف اجتماعي وفرهنگي تاحد زيادي متفاوت از يكديگر

است تحقيقات ماركوس وكيتاياما نشان ميدهد كه در فرهنگ هايي كه بر جنبه استقلال فردي تاكيد ميكنند هويت افراد بيشتر حالت فردگرايي خود مختاري واتكاي به خود دارد در حالي كه در فرهنگهايي كه بر وابستگي هاي جمعي تاكيد ميشود حالات ديگر ي از هويت مانند جمع گرايي وابستگي اتكاي به غير وجامعه محوري مورد نظر جوانان قرار ميگيرد اين محققا ن ميگويند جواناني كه فرهنگ شان بر استقلال فردي تاكيد دارد افرادي متمايز پيگيردرهدفها ي شخصي ومتمركز برانديشه ها وعقايد خويش با ر ميايند اما برعكس جواناني كه فرهنگشان بر ارتباط ووابستگي افراد به يكديگر تاكيد ميكند مردمي با سعي در سازگاري خود با اهداف ديگران ميشوند كه ياد ميگيرند تا در هر مورد ذهن ديگران را بخوانند وخود را بران منطبق سازند اين دو نوع هويت باعث ميشود كه مسايل جوانان متعلق به فرهنگ هاي مختلف با يكديگر همانند نباشد در مورد اول هويت فرد ار ان خود اوست ودر مورد دوم هويت فرد در درون هويت جمع معنا مييابد در مورد دوم كه باتثبيت هويت در ميان بيشتر جوانان كشور ما همانندي دارد فرد ان همه ازاد نيست كه هر طور بخواهد فكر كند وبه همين دليل تثبيت هويت تا حد زيادي متاثر از الگوهاي فرهنگي اجتماعي وخانوادگي است .مهم ترين شاخص هاي هويت با به عبارت ديگر مهم ترين روند هاي هويت يابي را ميتوان تعهد وبحران دانست تعهد عبارت از ميزان سرمايه گذاري رواني وتثبينت فرد در زمينه يكي ازصور مختلف هويت است تعهد ها اعم از اجتماعي اخلاقي ايدئولوژي وخانوادكي هم داري اهميت اجتماعي هستند وهم اينكه فرد به

وسيله انها از خود تعريفي ارائه ميكند عمق واهميت تعهد را ميتوان از طريقي ميزاني كه فرد با نبود انها احساس تهي بودن ميكند سنجيد .6-    عوامل موثر در شكل گيري هويت بخشي از هويت هر فرد بااو به دنيا ميايد اينكه ما از اين خصوصيات چه برداشتي داشته باشيم وخودرا چگونه ارزيابي كنيم تا حد  زيادي متاثر از چگونگي برخورد محيط پيرامون ومقايسه اي كه ما ميان خود وانان به عمل مياوريم ميباشد بخش هاي ديگر تشكيل دهنده هويت متشكل از نقش هاي محول جامعه ومحيط پيراموني وجايگاه وموقعيت اجتماعي ما است رشد هويت نوجواني تحت تاثير عوامل مختلفي است كه اهم ان را ميتئان به شرح ذيل برشمرد.1-7- عوامل شناختي رشد شناختي تاثير مهمي برشكل گيري هويت دارد وقتي كه فرد در دوره نوجواني به مرحله تفكر عمليات صوري ميرسد امكان بسيار بهتري به دست مياورد كه هويت اتي خود را ترسيم كند وبه مسائل ان بينديشد تحقيقات مختلف حاكي از ان است كه نوجواني كه به رشد شناختي متناسب با اين دوره ازرشد رسيده اند از كساني كه به اين سطح از تفكر نرسيده اند موفقيت بيشتري در حل مسائل مربوط به هويت خويش نشان ميدهند اين عده اطلاعاتي را كه براين اين منظور دارند بهتر اختيار ميكنند وهمجنين نياز انان به كمگ گرفتن از ديگران كمتر است وبه جاي انكه تصميم گيريهاي خود را مرتب به تاخير بيندازد قادرند را ه خود را به موقع انتخاب كنند وخلاقيت بيشتر ي در تجربه هايشان نشان دهند .2-7- عوامل فردي وخانوادكي محيط خانوادگي عامل قطعي موثر در ايجاد شرايط سازنده اي است كه

ارزش ها وگرايشهاي شخص راشكل ميدهد بخش مهمي از اين فرايند در درون خانواده به صورت عمدي واگاهانه انجام ميپذيرد ولي بخش زيادي از ان نيز كاملا ناخوداگاه است به هر حال اگر جامعه پذيري يا اجتماعي شدن فرايندي باشد كه نسل هاي مختلف يك جامعه را به يكديگر پيوند ميدهد خانواده ا ز عوامل اجتماعي شدن از دوران كودكي تا نوجواني وپس از ان است كه به صورت يك سلسله مراحل پي درپي رشد وتكامل نسل ها را به يكديگر مربوط ميسازد نوع ارتباط نوجوان با والدين در چگونگي شكل گيري هويت انان موثر است . نوجواناني كه در حالت پراكندگي هويت هستند غالبا كساني اند كه از جانب والدين خود به فراموشي سپرده شده اند شايد علت اين امر ان است كه شكل گيري هويت دراغاز مستلزم همانند سازي با پدر ومادر است وهمانند ساز ي با ويژگي هاي انان وقتي انجام ميشود كه نوجوانان به انان دلبستگي داشته باشند 3-7- عوامل مربوط به نظام اموزشييكي از مولفه هاي تكوين هويت درفرد وجامعه اموزش يا تعليم است به ويژه در جهان امروز كه جوامع وملت ها ديگر نمي توانند همچون گذشته به گونه اي سنتي ياهر طور كه خودشان ميخواهند زندكي كنند اهميت مقوله تعليم وتربيت دو چندان شده است به همين جهت نظام اموزشي در هرگشور در اين زمينه مسووليتي خطير بردوش دارد .توجه به اركان هويت در نظام اموزشي ميتواند نتايج ارزشمند ي در زندگي فردي داشته واثرات اجتماعي وفرهنگي قابل توجهي را منجر شود كه مواردي مانند تكامل فردي خود باوري واعتماد به نفس همدلي ملي وگروهي تعهد ومسوليت پذيري

ترجيحات ملي وافتخار به فرهنگ خودي ومقابله با نفوذ فرهنگ بيگانه از جمله عوارض مشهود ان است لذا لازم است نظام اموزش به عنوان مهم ترين عامل توسعه پايدار از طريق يك برنامه مدرن علمي به اين مهم همت گمارند .4-7- عوامل اجتماعي –فرهنگي شايد بتوان گفت كه تاثير زمينه هاي اجتماعي فرهنگي بر چگونگي شكل گيري هويت نوجوانان از ساير عوامل بيشتر است اريكسون بر اين مساله تاكيد ميكند كه طرد شدن از طرف ديگران يا اجتماع ممكن است باعث شود كه نوجوان نتواند در خود احساس هويت پيدا كند در دوره خويشن يابي نوجوان خود را مكلف ميداند تا به اهداف خاص صادقانه تعهد سپرده وبه انها وفادار بماند شايد به همين دليل است كه نوجوانان در بسياري موارد به عضويت در گروههاي خاص مسلك هاي ويژه مدهاي متنوع يا پيوستن به گروههاي همسالان تمايل دارند نوجوانان متعلق به فرهنگهاي قديمي ونقاط دور افتاده ويا محيط هاي روستايي تحت تاثير زمينه هاي اجتماعي فرهنگي خود هويت متناسب با شرايط محيط زندگي خود را شكل ميدهند ونيز نوجوانان فرهنگيهاي پيجيده وباز تحت تاثير هويت ساير افراد ان جامعه وفرهنگ هستند اهميت نقش عوامل زمينه ساز اجتماعي اشكارتر خواهد شد درفرهنگي هاي قديم تر نوجوانان از نظر شكل گيري هويت از بزرگسالان خود تقليد ميكردند درفرهنگ هاي سنتي كنوني نيز چنين است اما در فرهنگ هاي جديد وباز اين گونه نيست وتسليم طلبي در شكل گيري هويت جاي خود را به درگيري وجستجوگري داده است صاحب نظران امپريا ليسم رسانه اي داراي چنين ديدگاهي هستند به نظر برنارد كوهن رسانه هاي جمعي خصوصا تلويزيون به

عنوان عامل شكل دهنده اموزش وپرورش غير رسمي يك كشور نقش مهمي در شكل گيري هويت افراد ايفا ميكنند در قرن اخير رسانه هاي جمعي عهده دار بسياري از گاركردهايي شده اند كه در گذشته به دوش والدين موسسات فرهنگي ومذهبي بود ه است حضور رسانه هاي در منزل ومشغول ساختن اعضا خانواده به پيامهاي خويش باعث شده است كه ارتباط مستقيم بين والدين وفرزندان تا حد زيادي تحت برنامه هاي رسانه اي قرار كيرد به هر حال بيان قاطعي درباره تاثير رسانه ها در هويت جوانان به دليل متغيرهاي متعدد از نظر تحقيقات تجربي وجود ندارد ولي به طور قاطع ميتئان از اثر گذاري ان حداقل به صورت غيرمستقيم سخن گفت رسانه هاي جمعي با توجه به مخاطبين زيادي كه تحت پوشش دارد بايد به عنوان يك برنامه اموزشي غيررسمي در كنا ر ساير عوامل فرهنگي مانند مدارس در شگل دهي هويت مورد بررسي قرار دهد .8-بحران هويت بحران هويت پديده اي يا احساسي است كه از نوعي بي ثباتي اختلال در كاركردها يا اجزا مومجود در نظام يا گسيختگي ساختي در يك من فردي يا اجتماعي گزارش ميدهد ودر ايجاد اين نوع احساس هم عناصر عيني وهم عناصر ذهني ونيز عوامل فكر ي وارزشي دخيل مي باشد .بحران هويت به معناي گسستن وبيگانه شدن انسان از اصل وجوهر خويش وپيوستن به اصل وجوهري ديگر ونيز تعدد ياتنوع هويت هاي جمعي وگوچك وخاص گرايانه وضعف هويت اجتماعي عام ودر درون يك جامعه در برگيرنده ان چيز ي است كه جامعه وافراد را در فرايند گسستن ها با مشكل وابهام روبه رو ميسازد بحران هويت

در معناي بيكانه شدن انسان از اصل وجوهر خود ونياز به پيوستن به اصل مترادف مفهوم از خود بيگانگي ميباشد همچنين بشريه در تعريف بحران هويت بر زمينه هاي سياسي ان تاكيد دارد از نظر وي بحران هويت محصول رويارويي وتعارض هويت اجتماعي مختلف است كه به ويژه در عرصه سياسي به اور مي يابد وي معتقد است تقابل وتعارض هويت هاي مذهبي ملي از مهم ترين عوامل بروز بحران هويت در كشور هاي اسلامي از جمله ايران است .1-8- علل بحران هويت بحران هويت در پي بي هويتي به وجود ميايد در واقع دور شدن از هويت هاي موجود ونيافتن هويت مطلوب افراد را دچار سردرگمي وبلاتكليفي ميكند كه خود زمينه مساعدي را براي رشد اسيبهاي اجتماعي فراهم ميسازد در ادامه به توضيح برخي از دلايل بروز اين پديده اشاره ميشود .1-1-8- غرب گرايي ونفوذ فرهنگي غربامروزه در بسياري از جوامع مساله نفوذ فرهنگي كشورهاي بيكانه به عنوان تهديدي براي فرهنگ وهويت ملي از سوي برخي از متفكران اجتماعي مورد توجه وبررسي قرار گرفته است مهمترين انگيزه مقاومت جوامع معاصر در برابر فرهنگهاي بيگانه حفظ فرهنگ وهويت بومي بوده است با وجود اين عوملي مانند جهاني شدن جذابيت فرهنگ هاي ديگر ضعف مكانيزم ديگر فكري فرهنگي داخلي جهت مواجهه با فرهنگ هاي بيكانه و... سبب گرايش به فرهنگ هاي بيگانه ميگردند .2-1-8- جهاني شدن پديد ه هاي انساني –اجتماعي امروزه جهاني شدن به عنوان پديده اي نوظهور وبي سابقه در تاريخ بشري از سوي متفكران اجتماعي مورد بحث قرار ميگيرد اين پديده كه در اثر گسترش وسايل ارتباطي اعم از وسايل حمل ونقل ورسانه

هاي ارتباط جمعي به وجود امده تمامي جوامع فرهنگها ورخدادها انها را به همديگر پيوند داده است.جهاني شدن داري كاركردي دوگانه است از يك سو نقش مهمي در اشاعه اطلاعات واخبار در سراسر جهان داشته واز سوي ديگر در جهت يكپارچه كردن هويت عمل كرده است جهاني شدن با دگرگون كردن شرايط وچارچوب سنتي هويت سازي فرايند هويت سازي را در جهان كنوني دشوار ميكند برخي از صاحب نظران معتقدند جهاني شدن پديده اي است كه اتفاق افتاده وخواه نا خواه تمامي جوامع را در بر خواهد گرفت در اين ميان برخي افراد با در نظر گرفتن جوانب مثبت اين پديده با خوش بيني بيشتر به ان مينگرند ودر مقابل برخي ديگر نگران از دست رفتن ارزشها وهويت ها هستند اين صاحبنظران به تعارضها ي ميان ارزشهاي سنتي ومدرن اشاره ميكنند ومعتقدند چنين تعارض هايي به ويژه نسل جوان ونوجوان را اماج خود قرار داده است انها نگران كنا ر گذاشتن ارزشهاي سنتي در زمينه هاي مختلف هستند صاحب نظران كه خوش بيني چنداني به روند جهاني شدن ندارند عمدتا نگران اثرات سو دستاوردهاي تكنولوژيك وصنعتي بر هويت وفرهنگ جوامع معاصرند ازجمله مارتين هايرگر از جمله معروف ترين منتقدان تكنولوژي واثرات ان برهويت انساني با نگاهي نوستالژيك به سنتها ومواريث فرهنگي مينگرد ونگران سيطره تمام عيار تكنولوژي در انها ونابودي يا تضعيف انهاست نيل پستمن نيز داراي ديدگاههايي مشابه ديدگاههاي هايدگر بوده واز تبعات منفي انحصار رسانه اي به طور اعم بر هويت وفرهنگ جوامع جديد سخن ميگويد جامعه شناسان وابسته به مكتب فرانكفورت ديدگاههاي مدرن تري در نقد نظام سرمايه داري وتكنولوژي وابسته به

ان واثرات ان بر فرهنگ ها وارزشها ي اجتماعي مطرح كردند در ميان انان ماكس هوركهايمر وتئودور ادورنو از نسل اول ويورگن هابرماس از صاحب نظران جديدتر نظريات خود را بر محو ر تاثيرات علوم تكنولوژي ودستاوردهاي صنعتي معرفت شناختي وفرهنگي نوين برارزشها وهويت ها ي انساني در دنياي مدرن قرار داده اند هوركهايمر وادورنو علم وتكنولوژي ومحصولات انها به ويزه رسانه هاي ارتباطي را ابزارهاي سيطره نظام سرمايه  داري بر شخصيت وهويت انسانها جهت كسب منافع ماد ي ميدانند انها معتقدند صنعت فرهنگ متضمن فريب توده ها ودستكاري در هويت وسليقه هاي انها جهت براورده ساختن منافع نظام سرمايه داري است انان معتقدند جنبش روشنگري نه تنها نتوانست با تكيه بر بنيان هاي معرفت شتاختي عقلاني در خدمت انسانها قرار گيرد بلكه امروزه از اهداف بنيادي اش منحرف شده است انها در نقد جنبش روشنگري تا بدان جا پيش رفتند كه منكر اصالت خرد وعقلانيت وكارامدي ان در پيشبرد زندكي انساني شدند هابرماس نيز همانند هوركهايمر وادورنو معتقد است محصولات فرهنگي به ويژه محصولات رسانه اي نقش اساسي را در اين زمينه ايفا ميكنند وي عليرغم منتقدان جنبش روشنگري مانند هوركهايمر ادورنو وپست مدرنيست ها معتقد است جنبش روشنگر ي پروژه اي ناتمام است كه بايد از طريق فراهم امدن فضايي دموكراتيك وعقلاني شدن جهان زندكي در جريان گفتگوي ازاد ميان انسانها كامل شود چنين نگرشي به اشكال مختلف در ميان جامعه شناسان كلاسيك مانند ماركس دور كيم وبر زيمل نيز وجود داشته است وهمگي انها اهميت خاصي براي مساله تكوين هويت در عصر جديد وچالش هاي انان قايل بودند ودر جستجوي راه حل

هايي بودند كه انسان نوين بتواند با توسل به انها با چنين چالش هايي مواجه شود 3-1-8- ظهور چالش هاي قومي يكي از عوامل شكل گير ي بحران هويت مساله تفريط وافراط افراد در گرايش به هويت هاي جمعي محلي خاص گرايانه محلي به جاي جذب شدن به سوي هويت جمعي جامعه اي تنها به دليل ضعف اين نوع هويت جمعي به سمت هويت هاي جمعي فرا ملي گرايش مي يابند اين بحران هويت وبه دنبال ان ضعف هويت جمعي عام در سطح جامعه زمينه را براي برون گرايي افراد وتشديد نفوذ عامل خارجي فراهم اورده وبه نوبه خود درتشديد بحران هويت درايران بسيار موثر واقع شده است اين اسيب پذيري الزاما ناشي از تبادل فرهنگي نيست بلكه بطور عمده نتيجه تعدد وتعارض نظام هاي اجتماعي شخصيتي ودر پي ان ها تعدد وتعارض هويت جمعي كوچك وخاص گرايانه وضعف نظام اجتماعي ونظام شخصيتي وهويت جمعي عام درسطح جامعه است 4-1-8-استبداد سياسي وتضاد دولت وملت صاحب نظران ايراني باطرح نظريه استبداد سياسي وتضاد دولت وملت نشان ميدهند نظام هاي سياسي دربرخي كشورها غالبا داراي پايگاه مردمي نبوده اند وتاريخشان شواهد زيادي درباره برخورد ميان نظام سياسي وتوده مردم انان نشان ميدهند حاكمان سياسي غالبا با توسل به ايد ئولوژي هاي خاص واقشا ر مختلف مردم واستقرا ر سياسي برامده اند اين نظام ها با رسوخ وتجاوز به عرصه هاي مختلف زندكي فردي واجتماعي سبب از ميان رفتن ازاديهاي مشروع افراد جامعه در گزينش ارزشها وتكوين هويتشان شده اند در چنين شرايطي تعارض ارزشهاي نظام سياسي با ارزشهاي نظام اجتماعي ونظام فرهنگي نقش اساسي دربروز بحران هويت

داشته است 5-1-8-انومي وبي هنجاري بنا بر نظر دوركيم دوره هايي در جامعه پديدار ميشوند كه در انها عامل وحدت بخش نخستين دچار خلل ميشود اين وضعيتي است كه در ان از يك طرف پيچيدگيهاي جامعه به پيش رفته وگروههاي جديدي پيدا شده وانسجام سنتي به هم ريخته است واز سوي ديگر نظام جديدي استوار شده است در اين مرحله است كه وضعيت بي هنجاري يا چند گانگي هنجاري پديد ميايد در اين حالت نظام ارزشي مشترك از بين ميرود ونظام هاي ارزشي گوناگوني زاده ميشوند مهم ترين تحولي كه دنياي جديد را مشخص ميكند همين پيدايش نظام هاي ارزشي مختلف است كه وضعيت انومي را به همراه مياورند تحولات سياسي واجتماعي د رجوامع مدرن را نيز ميتوان انعكاسي از وضعيت انومي دراين گونه از جوامع به شمار اورد اگر ارزشها وهنجارهاي اجتماعي نتوانند اقتداري امرانه داشته باشند ومديريت اخلاقي لازم را بر فرد را اعمال كنند فرد نمي تواند جهت رفتار خويش را تعيين كند دراين شرايط هنجارها ومعيارها ي اجتماعي دچار پريشاني شده يا انكه يكديگر ناسازكار ميشوند وفرد براي هماهنگ شدن با انها دچار سردر گمي ميشود درنتيجه فرد در وضعيتي قرار ميگيرد كه به درون خويشتن خود پناه ميبرد وبدبينانه همه پيوندهاي اجتماعي را نفي ميكند .6-1-8- شتاب تغييرات در دنياي معاصرانديشمندان مكان وفضا زمان وفرهنگ را از مهمترين متابع هويت ساز ميدانند به نظر انان هر گونه هويت فردي واجتماعي نيازمند تداوم فردي واجتماعي است وچنين تداومي احساس نمي شود مگر در صورتي كه يك گذشته معنادار وجود داشته باشد فرهنگ مهم ترين وغني ترين منبع هويت سازي است وبحران

موقعي سربرمياورد كه اين منابع دستخوش تغير شوند به نظر انها اين منابع در دنيا ي پرشتاب درجال تغيير است فرهنگ ها به شدت در هم ادغام گرديده بنابراين طبيعي است كه هويت در بند مكان زمان وفرهنگ وزمانبندي در فضاي جديد دچار بحران گردد جامعه انساني تاكنون سه پارادايم كلان معرفتي زيستي يعني سنت گرايي تجددگرايي وپساتجدد گرايي را تجربه كرده است از انجا كه انتقال انسان ستت گراي غرب ار پارادايم تقريبا به ارامي وبدون شتاب صورت گرفت .7-1-8-فقدان نهادهاي مدني از انجا كه نهادها ي مدني نهادهاي واسطه اي ميان دولت ومردم اند وميتوانند از اجحاف دولت يا هر گروه طبقه يا قشري از جامعه برتوده مردم جلوگيري كنند واز سوي ديكر دي چنين جامعه اي پلوالسيم سياسي فكري وفرهنكي حاكم است ميتوان انتظار داشت ارزشهاي اجتماعي گروهها اقشار وطبقات اجتماعي مختلف پاس داشته شوند به ويژه نظام سياسي ارزشهاي اجتماعي سياسي خاصي را بر جامعه تحميل نكند در حالي كه در جوامعي كه در ان نهادهاي مدني داراي چنان پيشرفت وگستردگي نبوده اند شاهد تحميل ارزشهاي خاص از سوي نظام سياسي به مردم هستيم عدم اراده از بالا وعدم درخواست از پايين سبب عدم تكوين نهادهاي مدني دراين جوامع است اين پديده سبب تسهيل تعرض نظام هاي سياسي به گسترده عمومي جامعه به عنوان عرصه تكوين ازادانه هويت ودرنتيجه بروز بحران هويت شده است .2-8- بحران هويت مساله اي جهاني جهان معاصر از جهات متعددي با جهان پيشين خودش تفاوت دارد در حدي كه شايد بتوان اظهار داشت دنياي معاصر با دنياي گذشته تفاوتي ماهوي وكيفي دارد طرح مساله بحران هويت

توسط انديشمندان بسياري وبه دنبال برخورد يا مواجهه با تحولات جديد جهان معاصر مطرح شد تحولات شگفت فن اوري وفروريزي بسياري از ارزشهاي اخلاقي تزلزل واز بين رفتن مفاهيم زمان ومكان وبه تبع ان هويت هاي قومي وملي از تحولات جها ن معاصر هستند وجود اين شرايط فرهنگ هاي مختلف را وبدون هيچ تمهيدي رودر روي هم قرار ميدهد كه اين مساله افزايش بحران هويت افراد وجوامع شان را  در بر خواهد داشت  امروزه بحران هويت مساله اي جهاني است اين بحران به ويژه از جنگ جهاني دوم به بعد ودر طول جنگ سرد به صورتي عيني وعملي گريبانگر جوامع به اصطلاح جهان سوم شد  ودر سالهاي اخير با فروپاشي بلوك شرق وبا از دست رفتن توان ايدئولوژك ان از يك طرف وبروز ضعف هاي نسبتا قوي در قطب مقابل يك نوع خلا هويتي وفرهنگي در جهان پديد امده است از اين رو در اين اوضاع حاكم برجهان جامعه اي كه بخواهد حرفي براي زدن داشته باشد بايد انديشه ها وايدئولوژي خود را بسامان كند وبه نظام اجتماعي وسياسي اقتصادي وفرهنگي خود يكپار چگي بخشد با بتواند در مقابل غير عرض اندام كند ويا حداقل قدرت وتوان استقامت را داشته باشد .3-8- بحران هويت در جهان سوم اگر از بحران هويتي كه به زعم بسياري از صاحب نظران برجهان امروز سايه افكنده است بگذريم وتوجه خود را معطوف به جوامع جهان سوم ودر حال گذار متوجه ميشويم كه جوامع مزبور درگير بحران هويت مضاعفي هستند برخي از اين ويژگي ها عبارتند از سرعت شديد تحولات درجهان سوم نوسان بين فرهنگ خودي وفرهنگ غربي انومي 12

وهرج ومرج موجود درنظام هنجاري جوامع در حال گذر بن بست الگوي توسعه اقتصادي زير ساخت هاي ضعيف اقتصادي وتبعات متفي هويتي ان درهم شكسته شدن هويت هاي اجباري وقالبي در برخي از جوامع وبرخي از تبعات بحران زاي ان ومشكلات خاصي كه هر يك از كشورهاي جهان سوم به تناسب ويژگي هاي خاص سياسي فرهنكي اجتماعي واقتصادي خود دارند .4-8- بحران هويت در ايران بحران هويت در ايران به واسطه نفوذ فرهنگ هاي بيگانه به وجود امدودر عصر جديد به صورت بحران موضع گيري در برابر نفوذ فرهنگ وتمدن غربي وتا حدي ايدئولوژي هاي شرقي متجلي شد عصر مواجهه نظام هاي سنتي با نظام هاي نو يا عصر تحول مستمر است در عصر حاضر وبه خصوص د رجوامع جهان سوم واز جمله در جامعه ايراني به دليل فاصله زياد سنت ها از زندگي يا افكار جديد تعارض نو وكهنه بارز شده وبه حد بي ثباتي وناپايداري در من جامعه رسيده است در چنين جوامعي از يك سو نهادها وچار چوب هاي سنتي وجود دارند كه داراي ساختار وكاركرد متفاوت با نهادها وچارچوب جديد هستند وهمين امر باعث نوعي گسيختگي واقعي ميشود واز سوي ديگر ظام فكري ارزشي وعاطفي افراد در برابر دو نوع افكار ارزشها وعواطف قرار ميگيرد كه جمع سازگار انها هميشه ممكن نيست اين تعارض ها وقتي تشديد ميشود كه گروهي از افراد يانهادهاي جامعه به گونه اي كامل يا الثريت ستي وگروههايي به گونه اي كامل يااكثريت متجدد باشند واين دو گروه در عين فاصله فكري ونهادي مجبور باشند درمحدوده هايي با هم برخورد وهمكاري داشته باشند دراين مرحله بحران هويت

از سطح فرد گذشته وبه مساله جامعه يا يك ملت تبديل ميشوند بيشتر تحقيقات تجربي يافته هاي تجليل محتواي ارزشها وپژوهش هاي پيمايشي وجود تعارض ارزش ها وبحران هويت درسطح مختلف جامعه ايراني را نشان ميدهند براساس اين تحقيقات عوامل وزمينه هاي اجتماعي داخلي نقش مهمي در بروز اين پديده اجتماعي ايفا ميكنند گرايش ها  وارزشها يي مانند سكولاريسم مادي گرايي بيگانگي نسبت به نظام سياسي بيگانگي نسبت به ارزش ها وهنجارها اموزش وپرورش بيگانگي نسبت به نظام سياسي نسبت به هنجارهاي اموزش وپرورش رسمي غرب گرايي تعارض ارزش هاي نهادي اجتماعي گرايش به محصولات فرهنگي غربي پيرايش تعارض ميان لايه هاي هويت اجتماعي وبيگانگي نسبت به جامعه وارزش هاي ملي مسايلي هستند كه نظام سياسي نظام فرهنگي ونظام اجتماعي جامعه ايران به طور مستقيم وغيرمستقيم نقش مهمي در بروز انها داشته اند از سوي ديگر ضعف مكانيسم هاي هويت سازي داخلي سبب اثر پذيري از برخي ارزش هايي فرملي معارض با ارزشهاي ملي ودرنتيجه بروز بحران هويت در ايران شده است 5-8- روند تاريخي بحران هويت درايران به عقيده برخي صاحب نظران ايرانيان تا اواخر دوران صفويه بحران هويت مشخصي نداشتند شايد يكي از مهم ترين علت هاي اين پديده سيطره مستبدانه حاكمان ايراني برتوده مردم وفقدان زمينه هاي بروز وتبلور ارزشهاي معارض ومخالف با نظام سياسي بوده است به هر حال ورود انديشه هاي جديد غربي زمينه ساز بحران در كشور ما بوده است .بنابه نظر برخي از نويسندكان حوزه تاريخ وجامعه شناسي كه به تحليل مسائل بومي ايران پرداختنه اند مفهوم هويت به معناي ما وخودي كه واجد نوعي استقلال بينش اگاهي

شناخت اراده وعمل است به تدريج از دوران قاجار وهمزمان بااشنايي ايرانيان با نخستين رويه ها وظواهر تمدن غرب ولوازم ولواحق ان به ويژه با ترجمه پاره اي ازاثار فلسفي ونظري متفكران غربي درميان صاحب نظران ومقولات ديگر باز كرد .پيش از دوران قاجار دولت ها ي ايدئولوژيك نظير تامين امنيت مرزداري وغيره بود موزاييكي از اقوام وگروههاي قومي وزباني ومذهبي در ايران وجود داشت وهيچ كوششي براي يكسان سازي مردم از جانب قاجاريه صورت نگرفت درواقع ميتوان گفت تا اين زمان ما هويت اجتماعي يگانه وخاصي نداشتيم بلكه هويت هاي قومي وجزيي موزاييك مانندي وجود داشتند والبته اين تنوع وپراكندگي هويتي نه تنهامشكلي براي حكومت وحكام سنتي ايجاد نميكرد بلكه شايد اجزا سلطه نيز محسوب ميگشت همزمان با شكل گيري دولت مدرن بحران هويت هم ايجاد شد در دوران حكومت پهلوي صحنه حمايت فكري جامعه تحولات بيشتري يافت وارزشهاي غربي مجال بيشتري براين خود نمايي وگسترش در سطح جامعه پيدا گردند به ويژه با به ست گرفتن قدرت از سوي رضاخان ارزش هاي مدرن غربي به ارزش هاي مطلوب وارماني تبديل شدند رضاخان نقش مهمي در انتقال تكنولوژي صنعت وسيستم هاي اموزشي مدرن به ايران ايفا كرد هر چند انتقال واشاعه ارزشهاي مدرن از سوي وي بدون مقاومت وچالش نبود هر چند رضا شا ه توانست با توسل به قوه قهريه برخي سياستهاي همگن سازي را تا حدودي به صورت موفقيت اميز اعمال كند اما نتوانست تمامي مقاومت ها بر سر راه چنين سيا ست هاي را هم شكند جامعه مذهبي وسنتي ايران بسيار مقاوم تر از ان بود كه كاملا تسليم ارزشهاي مدرن

گردد در همين زمان بود كه تعارض ارزشها ي در سطح كلان ميان نظام اجتماعي ونظام سياسي پديدار شد در دوران پهلوي مفهوم ديگري از هويت ملي به منزله ايدئولوژي رسمي دستگاه پادشاهي ساخته وپرداخته وتبليغ ميشد دراين مقطع مفهوم كهن ملي وايده باستاني قلمرو پادشاهي ايران همراه با پذيرش جلوه هايي از تمدن غربي محور هويت جمعي قرار گرفت در دوران پهلوي نه تنها گونه اي دولت ملي د رايران ساخته شد بلكه بر اثر گسترش سواد ومخابرات  وارتباطات ونيز رشد شهر نشيني وتحرك جغرافيايي جمعيت وپيدايش قشر وسيع روشنفكران وطبقه متوسط اكاهي ملي واحساس تعلق به يك واحد بزرگ ملي نيز تا  حد زيادي توسعه يافت اما در عين حال تعارضات جدي در درون جامعه ايراني براي پذيرش هويت هاي مختلف راست وچپ واسلامي كه رو در روي مفهوم پادشهاي هويت ملي قرار ميگرفتند به وجود امدند نوع ديگري از هويت ايراني از هويت ايراني كه در اين زمان شكل گرفت ومطرح شد تلفيق هويت ملي باهويت ديني بود در دوران پهلوي سياست كلان حكومت بر اين بنيان استوار بود كه هويت قبل از اسلام را با هويت وفرهنگ وتمدن غربي تلفيق سازد از اين رو پاي بندي كمتري نسبت به هويت اسلامي نشان داده است در همين مورد وراه جذب تمدن وفرهنگ غربي بسيار عمل شد وبيش از انكه در جذب دانش فني وتكنولوژي غرب تلاش شود درراه اشاعه ظواهر فرهنگ غرب سعي فراوان به عمل امد سياست تجدد طلبي يعني پذيرش شيوه زندگي اروپايي كه كم وبيش از دوران مشروطه اغاز شده بود  در دوران پهلوي ودر قالب اقداماتي نظير وضع

قوانين عرفي متداول كردن اجباري لباس اروپايي رفع حجاب از زنان محدود كردن حيطه عمل روحمانيون و... به اوج خود رسيد اقدامات مزبور با مخالفت شديد اقشار سنتي وروحاني وروشنفكران اسلام گرا مواجه شد وانان را در برابر ايجاد هويتي اين چنين برانگيخت تعارض ارزشها د ردوران پهلوي وارد مرحله پيچيده تري شد در اين برهه از تاريخ روابط ايران با دنياي غرب گستردگي وتنوع بيشتري يافت اين روابط شامل روابط سياسي اقتصادي علمي تكنولوژيك فكري وفرهنگي بود ونقش مهمي در ابعاد مختلف جامعه ايران ايفا كرد دراين برهه از تاريخ ايران بود كه جريان ها ومكاتب فكري مختلف وارد عرصه هاي فكري جامعه ايران شدند وهويت غربي به تدريج به يكي از مهمترين عناصر هويتي ايرانيان تبديل شد ودر كنار هويت ديني وهويت ايراني قرار گرفت به هر تقدير در زمان حكومت محمد رضا شاه پهلوي فصل ديگري از تضاد ميان دولت وملت در ايران اغاز شد انقلاب بهمن 1357 در يك چارچوب كلان واكنشي در برابر اين شرايط بود يعني واكنش در برابر ارزشها يي كه باورها وارزش هاي ديني را به چالش كشانده بود در اين زمينه به ويژه تلاش هاي فكري وسياسي متفكراني مانند بازركان طالقاني شريعتي مطهري وامام خميني جهت احياگري ديني وهمچنين تجديد ساختار سياسي جامعه حائز اهميت است به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران كه حاصل عوامل مختلف داخلي وخارجي از جمله بحران هويت ومشروعيت در رژيم پهلوي بود اين گفتمان ديدگاههاي مختلفي درباره هويت ايراني وجود داشت اما به نظر ميرسد در دهه اول پس از انقلاب عناصر راديكال اين جريان تلاش كردند تا با كمرنگ

كردن ارزشهاي اصيل ايراني وارزشهاي مدرن غربي مولفه هاي اسلامي در هويت ايران را پررنگ سازند به همين علت تلاش زيادي شد كه همه عرصه هاي زندگي رنگ وماهيتي اسلامي پيدا كند اين رويه در واقع واكنشي نسبت به تلاشهاي ناشيانه رژيم در اسلام زدايي از عناصر هويت ايراني محسوب ميشد اما اين اقدامات نيز باتوفيق اندكي همراه گشت بي ترديد تداوم روند مذكور باتوجه به تحولات روزافزون داخلي وخارجي امكان نداشت لذا د ر دوران موسوم به سازندگي (1368-1376)ودوران موسوم به اصطللاحات پس از (1376)روند مذكور تاحد زيادي تعديل شد وبار ديكر بر سازگاري ارزش هاي اسلامي وايراني تاكيد گرديد به هر حال از اوايل دهه 1370 امكان طرح مباحث واقع گرايانه در مورد هويت در جامعه ايران فراهم گرديد در اين دوران توجه به سه فرهنگ اسلامي ايراني وغربي در جامعه ايران به عنوان عناصر هويت ايراني مورد توجه گرفت بسيار ي از صاحب نظران معتقدند سياست ها ي هويت سازي چه پيش از انقلاب همواره نتيجه معكوس داد ه وبا شكست مواجه شده اند از جمله چنين سياست هايي ساختن ايراني كامل انسان غربي كامل يا انسان مسلمان كامل بوده اند بديهي است بي توجهي به عناصر هويت ايراني ويا تخفيف ان به يكي از لايه ها ي تمدن انكار بخشي از تماميت وجود ي ايرانيان وبه دنبال ان بحران هويت را موجب خواهد شد تقريبا همه محققان به امر اذعان كرده اند كه هويت ايراني در دوران كنوني بايد تركيب مناسبي از عناصر وارزش ها ي مفيد سه فرهنگ اسلامي ايراني وغربي باشد اما مهم ترين مشكل جامعه ايران وبسيار ي

ازكشورها ي اسلامي ارائه تركيبي مناسب از اين سه فرهنگ است از نظر ايشان در حال حاضر قرائتي بومي از مدرنيه يا ايجاد مدرنيه ايراني مهم ترين چالش هويتي ايرانيان است زيرا ساختارها ي سياسي فكري وفرهنگي ما براي تطابق با تقاضاهاي مدرنيه يا تجدد ناتوان است .6-8-برون رفت از بحران هويتدر عصر حاضر در مقابل بحران هويتي كه بر اثر نفوذ فرهنگ وتمدن بيگانه واز تعارض سنت وتجدد به وجود امده سه واكنش يا گرايش عمده در درون جامعه ايراني شكل گرفته است كه اين سه گرايش د ر حال حاضر نيز مطرح هستند گروهي وادادگي درمقابل فرهنگ وتمدن بيگانه را بهترين پاسخ دانسته اند اين گروه از سنن وفرهنگ خود ي دست شسته وبدون قيد وشرط در مقابل بيگانه تسليم شده وسعي كرده اند فرهنگ غير را با همان سرعتي كه ميتوانست جذب شود قبول كنند گروه ديگري سعي كرده اند كه با توسل به سنت ها ي قومي ودين اداب وشعائر اجتماعي وعناصر فرهنگي خودي ونيز با دفاع از ساختارها ونهادهاي سنتي باتمام جلوه ها ي فرهنگ وتمدن بيگانه بستيزند گروه سوم در عين اعتقاد به حفظ احساس هويت انچه داريم را كافي نميدانند وگزينش برخي عناصر جديد وخودي كردن ان را براي ايجاد تحول وتكامل وپوياي ميدانند در پيش گرفتن راه حل نخست باعث ميشود تا بخشي از سنت ها  با اين كه قابليت نوسازي وحضور در دنياي تازه را دارند قرباني تجدد خواهي شوند در مقابل گرايش وراه حل دوم نيز بخش هايي از افكار ودستاوردهاي دنياي جديد را به خاطر حفظ هويت ها ناديده ميگيرند هر دو راه حل

مذكور از برخورد وتلاقي فرهنگ ها وتمدن ها وصيقل يافتن انها جلوگيري ميگنند راه حل اول تمام عناصر سنتي وخودي را با مهر واپس گرايي محكوم ميسازد وراه حل دوم نيز كليت تمدن وفرهنگ مدرن را با مهر تجدد طلبي مردود ميشناسد بنابراين ازادي وحقوق افراد وتوانايي تجربه هاي ازاد يا به بهانه سنت گرايي مورد هجوم متجددين افراطي قرار ميگيرد ويا به بهانه تجدد از جانب سنت گرايان پايمال ميشود به هر حال براثر بحران هويت وتعارض هايي كه به دنبال ان بروز ميكند  روند توسعه جامعه كند ميشود اين در حالي است كه راه حل سوم را ميتوان راه حلي منطقي براي مواجهه با بحران هويت دانست چرا كه از افراط وتفريط دو راه حل ديگر به دور است از اين طريق نقاط ضعف فرهنگ وتمدن خود ي مكشوف ميشود واز اين رو در جهت تقويت ان سعي وكوشش به عمل ميايد جامعه از حالت بسته به سوي تحرك وپويايي حركت ميكند ودر عين حال هويت واصالت خود را نيز حفظ ميتمايد .9-پژوهش ها ي انجام شده مرتبط با موضوع در اين قسمت به خلاصه برخي نتايج پژوهش ها ي مرتبط با موضوع هويت اشاره ميشود :پژوهش انجام شده راجع به ارزيابي نظام ارزشي واخلاقي با هويت يابي دانشجويان حاكي از ان است كه ازمودني هايي كه در مراحل بالاتر رشد اخلاقي داشتند از هويت يابي مطلوب تري برخوردار بودند بين ازمودني هاي دختر بهترين حالت موجود هويتي سنخ ارزش اجتماعي وسپس مذهبي است  وحالتهاي هويتي نامطلوب مربوط به سخنهاي اقتصادي وسياسي است همبستگي دارند در پسران اين همبستگي تنها د رارزشها ي

اقتصادي ونظري معنادار است در حاليكه در دختران در ارزشهاي مذهبي واقتصادي نيز همبستگيهاي معناداري وجود دارد هر چه ارزش اقتصادي بيشتر شود هويت يابي با مشكل بيشتر مواجه ميشود تحليل رگرسيون گام به گام داد كه از ميان هفت متغير پيش بين متغير ها ي ارزش اقتصادي ورشد اخلاقي به تنهايي وبا يكديگر بهترين پيش بيني كنندگان متغيرهويت يابي ميباشد پژوهشهاي انجام شده توسط واتر من (1985)بر روي دانش اموزان ودانشجويان حاكي است كه افزايش ارام هويت موفق ازپنج در صد در اوائل نوجواني به چهل در صد در پايان دوره ليسانس ميرسد وبالعكس مرحله هويت مغشوش يا منتشر از اوج 46 در صد در دوره راهنمايي به 14 درصد در پايان دوره ليسانس تنزل مييابد اين نتايج با پيش بيني مارسيامبني برانكه اوج هويت مهلت خواهي يا ديررس د رسالهاي اوليه  دانشكاه است همخواني دارد .پزوهشهاي اخير د رمورد انواع هويت همواره ارتباط واضحي را بين هويت هاي پيشرفته ومقياسهاي مختلف رشد نشان داده اند به خصوص هويت موفق با سطح رشد خود تئوري عمليات صوري يا انتزاعي قضاوت اخلاقي ومتبع كنبرل ارتباط مثبتي را نشان داده است همچنين افرادي با اين نوع هويتها از لحاظ رواني حال خوبي داشته وسازگاري رواني سالمي دارند از لحاظ كنار امدن با مسائل به نحو مناسب عمل نموده وكارامدي شخصي بالاتري را نشان داده واضطراب كمتري دارند .پژوهشهاي ديگر نشان داده اند كه دانشجويان باهويت زود رس د رارتباطات فردي خود به شدت كليشه اي رفتار كرده ودر بيان فردي كارامدي فردي ضعيف واز پيچيدگي شناختي پايين تري دارن دوبرعكس دانشجوياني كه هويت موفقي دارند مشخصاتي

از قبيل احترام به خود در سطح بالا داشته ودر مقابل استرس انعطاف پذيري داشته واقدام به تصميم گيريهاي سنجيده ومتفكرانه اي مينمايد ونسبت به ان متعهد ميباشد پژوهشهاي انجام شده توسط ارشر 1992 حاكي است كه بين دختران وپسران در نوع هويت تفاوت معنادار وجود دارد ارشر خاطر نشان ميسازد كه جريان تشكيل هويت در دختران امكان دارد به علت موانع  خارجي يا محيطي مشكل تر ودردناكتر از پسران باشد همچنين ارشر د ر 1992 به اين نتيجه رسيد كه پسران د ركلاسهاي 10 8 6 12 تقريبا هيج ارتباطي بين هويت شغلي وخانواده نميبيند .پزوهش انجام شده توسط المال 1375 حاكي است كه از بين عوامل جامعه پذيري دوعامل خانواده ومدرسه بيش از ساير عوامل د رشكل گيري  هويت فرهنگي موثر است ضمنا موقعيت اجتماعي دانش اموزان در اين جامعه اماري تاثير مهمي در هويت فرهنگي ندارد .پژوهش انجام شده توسط رزازي فر 1376 پيرامون هويت ملي در شهرستان مشهد حاكي از ان است كه احساس عدالت وعام گرايي از عوامل موثر بر هويت ملي هستند اين پژهش برروي 303 نفر از جوانان 18 سال يه بالاي مشهدي انجام گرفته است در بررسي جامعه شناختي ابعاد هويت دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايي يافته ها نشان ميدهد كه بين وضعيت اقتصادي اجتماعي ميزان تبعيضات ميزان دين داري وهويت ملي دابطه معنادار وجود دارد دربررسي تعيين كنندهاي هويت يابي والگوگزيني در ميان دانش اموزان دبيرستاني شيراز كه تعدادشان 623 نفر بوده است مشخص شد كه مهمترين وعمده ترين الگوهاي رفتاري نوجوانان والدين انها دوستانشان ومعلمين بوده وپس از ان شخصيت هاي مذهبي هنرمندان ورزشكاران نويسندگان دانشمندان

ودر اخر نيز شخصيت هاي تاريخي مطرح ميباشد .10- ويژگي هاي هويت جامعه ايراني درسند چشم انداز بيست ساله باتوجه به اهميت ويژه مقوله هويت در نظام جمهوري اسلامي ايران سند چشم انداز بيست ساله نيز جايگاه خاصي را به ان اختصاص داده است درواقع بندهاي مختلف سند چشم انداز ويژگي هاي هويت كشور ايران جامعه ايراني شهروندان ايراني را به شرح زير بيان ميكند :الف )هويت كليايران كشوري است توسعه يافته با جايگاه اول اقتصادي علمي وفناوري در سطح منطقه باهويت اسلامي وانقلابي الهام بخش در جهان اسلام وبا تعامل سازنده وموثر در روابط بين المللب)هويت ديني وملي متكي براصول اخلاقي وارزش ها ي ملي وانقلابي متعهد به انقلاب ونظام اسلامي وشكوفايي ايران ومفتخر به ايراني بودن ج)هويت سياسي باتاكيد برمردم سالاري ديني عدالت اجتماعي ازادي هاي مشروع حفظ كرامت وحقوق انسانها وبهره مند از امنيت اجتماعي وقضايي.د)هويت فردي جسمي برخوردار از سلامت رفاه امنيت غذايي تامين اجتماعي فعال مسئوليت پذير ايثارگر مومن رضايت مند ه) هويت اجتماعي برخورداري از فرصت ها ي برابر توزيع مناسب درامد نهاد مستحكم خانواده به دور از فقر فساد تبعيض وبهره مند از محيط زيست مطلوب برخورداري از وجدان كار ي انضباط روحيه تعاون وسازگاري اجتماعي و)هويت اقتصادي دست يافته به جايگاه اول اقتصادي علمي وفناوري د رسطح منطقه اسيايي جنوب غربي ز)هويت جهاني وبين المللي داراي تعامل سازنده وموثر در جهان اسلام با تحكيم الگوي مردم سالاري ديني توسعه كارامد جامعه اخلاقي نوانديشي وپوياي فگري واجتماعي  تاثير گذار برهم گرايي اسلامي ومنطقه اي براساس تعاليم اسلامي وانديشه هاي امام خميتي 11- فرصت ها ونقاط قوت - پيوستگي

هويت ديني وملي در جامعه ايراني به خصوص در جوانان- احساس تعلق وتعهد بالاي جوانان به سرزمين ارضي كشور - وجود ظرفيت ها وذخاير ديني وملي درتمدن ايراني اسلامي براي بسط وتوسعه ساماندهي هويت ها ي ملي وديني جوانان بالا بودن ظرفيت ها ي فرهنگي هويت ساز در تقويت وبهبود هويت ديني وملي جوانان تنوع شيوه ها وروشهاي هويت سازي وهويت بخشي در شرايط جهاني توسعه وگسترش علوم ارتباطات وفن اوري اطلاعات -    تغيير نگرشي نظام تصميم گير وتصميم ساز كشور به تعامل فعال وسازنده با ساير ملل از طريق گفتگوي اديان فرهنگ ها وتمدنها -    ظرفيت بالاي هويت سازي زبان فارسي وزبانهاي محلي وبومي -    افزايش سطح سواد عمومي وافزايش نسبت جوانان داراي تحصيلات عاليه -    اشتياق واستقبال جهاني نسبت به ارزشهاي اخلاقي معنوي وفرامادي -    ظرفيت دين اسلام براي جهاني شدن وجهان شمولي هويت ايراني -    تسهيل ارتباطات ديني در فضاي جهاني ورسانه هاي نوين -    گسترش روز افزون سازمانهاي غيردولتي وتمايل عمومي به حل مشكلات ومسائل جوانان خصوصا ارتقاي فرهنك وهويت ملي وديني انان12-اسيب ها وكاستي ها- عدم شكل كيري به موقع هويت فردي در اكثر جوانان - عدم غناي محتواي برنامه هاي موجود پرورش هويت - عدم تناسب برنامه هاي فرهنگي وديني بامقتضيات دوره جواني - به تاخير افتادن سن استقلال ار عدم دسترسي به شغل مسكن ازدواح- برداشتهاي مختلف وبعضا متناقض از مفهوم هويت ونحوه شكل گير ي ان - انتقال وظايف تربيتي وپرورشي فرزندان از خانواده به جامعه - وجود شكاف بين نسلي وضعف شديد خانواده ها در انتقال مباني ارزشي ديني وملي- تعارض وتناقض بين حرف وعمل مسوولان

فرهنكي نظام - استفاده از شيوه هاي تحكمي ودستئري در انتقال مفاهيم ديني وارزشهاي اخلاقي ومعنوي درنظام اموزشي- مقابله نااگاهانه بااداب وسنن ايراني - بالا بودن نرخ بيكاري در جوانان- به تاخيرافتادن سن رسيدن جوانان به استقلال- وجود زمينه هاي نفوذ وتحميل فرهنگ بيگانه به هويت ملي وديني - وجود  شكاف بالاي اقتصادي دركشور - شكاف هاي نسلي واثرات ان بر كاهش اثر بخشي با پيامدهاي منفي برهويت ديني وملي- افزايش تغيير وتحولات ارزشي وايجاد ناهنجاري درروابط فرهنگي تحت تاثير گستردگي شهرنشيني وافزايش روند مهاجرت از روستا به شهرها - وجود نابساماني هاي اقتصادي از بالا بودن نرخ بيكاري - تاثير پذيري سريع جوانان از الگوها ي ضد فرهنگي وديين- سردرگمي جوانان درشكل دهي به هويت واقعي خود به دليل تاخير در دستيابي به استقلال رواني واجتماعي- دسترسي دشوار جوانان به برنامه هاي فراغتي وساير نيازهاي اساسي . عنوان برنامه     دستگاهها وسازمانهاي مجري     ماموريت هاقران اموزي جوانان    -    سازمان تبليغات اسلامي -    جهاد دانشگاهي -    وزارت فرهنگ -    كانون فرهنگي مساجد-    سازمان غيردولتي جوانان     -    اموزش روخواني به جوانان -    تقويت فعاليت دارالقران -    فعال نمودن كانون مساجد با محوريت قران -    تقويت خبرگزاري قراني ويژه جوانان -    فعال نمودن 140 سازمان محوريت برنامه هاي قراني گردشگري جوانان     -    سازمان دانش اموزي -    سازمان گردشگري -    سازمان بهزيستي -    سازمان مناطق ازاد -    جهاد سازندگي     اجراي طرح ملي جوانان -    تحت پوشش قراردادن جوانان -    بستر سازي براي بازديد از مناطق تجاري ومناطق ازاد -    توسعه گردشگري در ميان 20000 نفر از نابينايان ومعلولان جوانتوانمند سازي جوانان درحوزه  فرهنگ    

-    وزارت فرهنگ واشاد اسلامي -    حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي -    انجمن سينماي جوانان -    سازمان غيردولتي جوانان      -    اموزش فعاليت  هاي هنري جوانان-    تقويت وتشويق سينماگران هنرمندان وبازيگران -    فعال نمودن انجمن جوانان-    طرح ترويج كتاب -    فعال نمودن 60 سازما نعنوان برنامه     دستگاهها وسازمانها ي مجري    ماموريت ها ساماندهي اوقات فراغت     -    دستگاههاي عضو شوراي عالي جوانان-    سازمان غيردولتي     تحت پوشش 9000000نفر در تابستان شكل گيري وفعال سازي 987 غيردولتي در امر تصدي اوقات تدوين  طرح جامع اوقات فراغتفعالسازي 2000 سازمان غيردولتي فعال ساز ي 17 سازمان در امر فراغت ايران شناسي وطرح احياي مفاخر     وزارت فرهنگ وارشاد اسلام سازمان ميراث فرهنگي وگردشگري سازمان غيردولتي جوانان    در دست اقدام ومطالعه است 14- منابع وماخذ1- اسكيدمور ويليام 1372 تفكر نظري در جامعه شناسي  ترجمه علي محمد حاضري وديگران تهران نشر سفير2- افتخاري اصغر 1383 كالبد شكافي هويتي مباني بحرانها وراهكارها درمباني نظري هويت وبحران هويت جهاد سازندگي علوم انساني واجتماعي 13833-اقا زاده حسين 1377 هويت جمعي بررسي جامعه شناختي ابعاد هويت دانشجويان دانشكاه علامه طباطبايي دانشكاه طباطبايي پايان نامه كارشناسي ارشد جامعه شناسي4- اكبرزاده نسرين 1376 تحول شناختي ومساله شكل گيري هويت مجله روان شناسي شماره 3 سال اول5- المال فرنگيس 1375 بررسي عوامل موثر برشكل گيري هويت فرهنگي دانش اموزان سال سوم دبيرستانهاي منطقه 5 اموزش تهران دانشكاه عالامه طباطبايي پايان نامه كارشناسي ارشد امور فرهنگي6- امام جمعه كاشان طيبه 1382 نقش ساماندهي فعاليت هاي فوق برنامه در شكل دهي به هويت ملي دانش اموزان در مجله علوم تربيتي وروان شناسي دانشگاه فردوسي مشهد 7-بابايي فرد اسداله

1382 بررسي جامعه شناختي بحران هويت در جامعه معاصر ايران دانشگاه تهران وارشد جامعه شناسي8- باقري محمد حسين 1382 معماي هويت در پايگاه اطلاع رساني ايند ه نگر 9- بشريه حسين 1379 توسعه سياسي وبحران هويت ملي د ر فصلنامه مطالعات ملي10- بهرام پور شعبانعلي 1382 انسجام اجتماعي در جامعه اطلاعاتي درپايگاه اطلاع رساني 11- پرتوي اصغر 1374 بحران هويت وسياست هاي توسعه در ايرا ن شماره اول12- جنكيز ريچارد 1381 هويت اجتماعي ترجمه تورج يارا احمد ي تهران شيرازه 13- حاضري علي محمد 1380 مسايل اجتماعي متاثر از تعارض ارزشها ودر نامه انجمتن جامعه شناسي ايران ويژه  دومين همايش مسايل اجتماعي ايران شماره 414- دوران بهزاد محسني منوچهر 1382 هويت رويكرد ها ونظرها در مباني نظري هويت وبخران هويت در ايران جهاد دانشگاهي علوم انساني واجتماعي 15- رباني جعفر 1382 برنامه ها ي درسي وشكل گيري هويت در مجله علوم تربيتي وروان شناسي دانشگا ه مشهد دانشگده علوم تربيتي وروان شناسي16- رزازي افسر 1376 بررسي مفهوم هويت جمعي وجايگهاه هويت ملي در شهر مشهد با تاكيد بر تاثير دوعامل گرايي وعدالت برهويت جامعه اي دانشگاه  فردوسي مشهد پايان نامه كارشناسي ارشد جامعه شناسي 18 – رهياب فردوسي 1381 ماهيت مواتع  وامكانات نوسازي هويت ايراني در مجموعه مقالات خود كاوي ملي درعصر جهاني شدن 19- روشه گي 1370 كنش اجتماعي ترجمه هما زنجاني زاده مشهد انتشارات دانشگاه فردوسي20- زيبا كلام صادق شكل گيري نخستين اگاهيهاي در انقلاب مشرطه در ماهنامه انديشه جامعه 21- سازمان ملي جوانان 1383 سند ارتقاي هويت ديني وملي جوانان22- شايگان داريوش 1380 افسون زدگي جديد هويت چهل تكه وتفكر سيار ترجمه

فاطمه ولياني تهران انتشارات فرزان روز23- شيخاوندي داور 1379 تكوين وتنفيذ هويت ايراني تهران مركز بازشناسي اسلام وايران انتشارات باز 24- طالبي سكينه 1379 تحول هويت ملي دانش اموزان در دوره هاي تحصيلي 25- قنبري برزيان علي 1383 رويكرد ها چالش  ها ومولفه هاي هويت ملي جهاددانشكاهي 26-كمالي اردكاني علي اكبر 1383 بحران هويت وعوامل تشديد ان در ايرا ن هويت در ايران تهران جهاددانشگاهي علوم انساني واجتماعي 27- گل محمدي احمد 1381 جهاني شدن فرهنگ هويت تهران نشر ني 28- گيد نز انتوني 1373 جامعه شناسي ترجمه منومچهر صبوري نشر ني 29- لطف ابادي حسين 1379 روان شناسي رشد كاربردي نوجواني وجواني انتشارات اسپيد30- ملايي نژاد اعظم 1382 تعميق هويت ملي از طريق برنامه درسي در مجله علوم تربيتي وروان شناسي دانشكاه مشهد دانشكده علوم تربيتي وروان شناسي31- منطقي مرتضي 1383 بحران هاي هويتي  در جوامع در حال گذار در مباني نظري هويت وبحران هويت جهاد دانشگاهي علوم انساني واجتماعي 32- موجمباري اديس كراسكيان   1381   تدوين وهنجارهاي پرسشنهامه هويت ديني نوجوانان 33- مهدي زاده سيد محمد 1383 انقلاب ارتباطات جامعه شبكه اي وذهنيت وهويت ناپايدار در پايگاه اطلاع رساني ايران وجامعه اطلاعاتي 34- نوچه فلاح رستم 1383 هويت واقعيتي ثابت ياسيال در مباني نظري هويت وبحران هويت جهاد دانشگاهي پژوهشكده علوم انساني واجتماعي چاپ اول 1383 . خلاصه يافته ها :مقدمه :مفهوم هويت به عنوان يكي از پيچيده ترين مفاهيم مورد توجه محققان رشته هاي مختلف به ويژه روان شناسي جامعه شناسي وعلوم سياسي قرار گرفته است از نظر اغلب روشناسان هويت امري فردي وشخصي است در حالي كه جامعه شناسان وروان شناسان اجتماعي

عقيده دارند هويت حتي هويت فردي امري غيرشخصي يا اجتماعي است وبه واسطه ارتباطات متقابل ميان فرد وجامعه شكل ميگيرد از اين ديد گاه هر چند هويت افراد در نگرش ها واحساسات شخصي افراد نمود پيدا ميكند امازمينه  وبستر ان زندگي جمعي است رويكرد ها در نظريه پردازي هويت :تلاش هاي دامنه دار وپيشگيري كه براي مفهوم سازي ونظريه پردازي هويت صورت گرفته در قالب دو رويكرد نظري مدرن وپسامدرن قابل تشخيص است بررسي ارا ونظريات درباره هويت درهر دو رويكرد به رغم مباني متفاوت ومتبادين انها خبر از نزديكي وهمگرايي ميدهند كه در پس اختلاف مناظر وگوناگوني تعابير وجود دارد ويژگي هاي هويت :چند لايگي :هويت امري چند لايه يا چند سطحي است اين لايه ها وسطوح هويت زندگي انساني را از هستي دروني فرد تا هستي جهاني وي دربر ميگيرند پويايي : برخلاف تصور افرادي كه فكر ميكنند هويت امري ايستا وبدون تغيير ودگرگوني است يكي از ويژگيهاي هويت پويايي وتحول ان است تقويت وتضعيف :مشخصه ديگر هويت امكان تقويت ياتضعيف هويت در كليه سطوح ولايهاي ان در مقاطع مختلف است تعارض هويت ها :يكي ديگر از ويژگيهاي هويتي تعارض هويت  ها در سطوح ولايه ها ي مختلف ان است درواقع هنكامي كه براثر كسب برخي هويت هاي تازه افراد مجبور به نفي يا كنار گذاردن بخشي از هويت گذشته خود بشوند شاهد نوعي تعارض هويتي خواهيم بود فرايند هويت يابي :ايجاد يك هويت ودستيابي به يك تعريف منسجم از خود مهم ترين جنبه رشد رواني واجتماعي در فرد است انتخاب  ارزش ها  باورها وهدف هاي زندگي مشخصه هاي اصلي اين هويت را

تشكيل ميدهند كه در دوره هاي مختلف زندگي فرد مورد تجديد نظر قرار ميگيرند هويت جز لاينفك زندگي انسانها در همه فرهنگ هاست كه از لحظه تولد تا مرگ ادامه ميي يابد هويت به اشكال گوناگوني تشكيل شده ورشد ميكند يكي  از راههاي تشكيل هويت داشتن ارتباط ودرگيري عاطفي باخود وديگران است اساس تشكيل هويت تلاش ها وفعاليت ها يي است كه ما علاقه منديم تعقيب كنيم ودر مقابل ان درمييابيم كه هستيم برداشته ها ونظرات ديگران نيز در روشن كردن هويت نقش عمده اي دارند ارزشيابي هاي ماار خودمان در ارتباط باشرايط زندگي اوضاع اجتماعي واقتصادي نيز تعيين كننده هويت ما ميباشد .عوامل موثر در شكل گيري هويت :بخش از هويت هر فرد بااو به دنيا ميايد اينكه ما  از اين خصوصيات چه برداشتي داشته باشيم وخود را چگونه ارزيابي كنيم ناحد زيادي متاثر از چگونگي برخورد محيط پيبرامون خود وانان به عمل مياوريم بخش هاي ديگر تشكيل دهند ه هويت متشكل از نقش هاي محول جامعه ومحيط پيراموني وجايگاه وموقعيت اجتماعي مااست بحران هويت :پديده يااحساسي كه از نوعي بي ثباتي اختلال در كاركردها يااجزا موجود در نظام ساختي در يك من فرد ي يا اجتماعي گزارش ميدهد بحران هويت ناميده ميشود علل بروز بحران هويت :بحران هويت در پي بي هويتي به وجود امده است در واقع دور شدن از هويت هاي موجود ونيافتن هويت مطلوب افراد را دجار نوعي سردرگمي ميكمند كه خود زمينه مساعدي را براي رشد اسيبهاي اجتماعي فراهم ميسازد برخي از دلايل بروز اين پديده  غربگرايي ونفوذ فرهنگي غرب جهاني شدن اجتماعي ظهور چالش هاي قومي استبداد سياسي

وتضاد دولت وملت انومي وبي هنجاري شتاب تغييرات در دنياي معاصر وفقدان نهادهاي مدني بحران هويت مساله اي جهاني :امروزه بحران هويت مساله اي جهاني است اين  بحران به ويژه از جنگ جهاني دوم به بعد ودر طول جنگ سرد به صورت عيني وعملي گريبانگر جوامع به اصطلاح جهان سوم شد ودر سال هاي اخير با فروپاشي بلوك شرق وبااز دست رفتن توان ايدئولوژك ان از يك طرف وبروز ضعف هاي ايدئولوژيكي نسبتا قوي در قطب مقابل از طرف ديگر يك نوع خلا هويتي ايدنولوژيكي وفرهنگي در جهان پديد امده است طرح مساله بحران هويت توسط انديشمندان بسياري وبه دنبال برخورد يامواجهه با تحولات جديد جهان معاصر مطرح شدتحولات شكفت انگيز فن اوري وفروريزي بسياري از ارزشهاي اخلاقي تزلزل واز بين رفتن مفاهيم زمان ومكان وبه تبع ان هويت هاي قومي وملي از تحولات هستند كه اين مساله افزايش بحران هويت افراد وجوامع شان را در بر خواهد داشت بحران هويت در ايران :بحران هويت در ايران به واسطه نفوذ فرهنگهاي بيگانه به وجود امد ودر عصر جديد به صورت بحران موضع گيري در برابر نفوذ فرهنگ وتمدن غربي وتا حدي ايدئولوژي هاي شرقي متجلي شد بيشتر تحقيقات تجربي يافته هاي تحليل محتواي ارزش ها وپژوهش هاي پيمايشي وجود تعارض ارزش ها بحران هويت درسطوح مختلف جامعه ايراني را نشان ميدهند بر اساس اين تحقيقات عوامل وزمينه ها ي اجتماعي داخلي نقش مهمي در بروز اين پديده اجتماعي ايفا ميكنند پيدايش گرايش ها وارزشها يي مانند سكولاريسم مادي گرايي بيگانگي نسبت به نظام سياسي بيگانگي نسبت به نظام سياسي بيگانگي نسبت به ارزش ها وهنجاريهاي

اموزش وپرورش رسمي غرب گرايي تعارض ارزشهاي نهادي اجتماعي گرايش به محصولات فرهنگي غربي پيدايش تعارض ميان لايه هاي اجتماعي وبيگانگي نسبت به جامعه وارزشهاي ملي مسايلي هستند كه نظام سياسي نظام فرهنگي نظام اجتماعي جامعه ايران به طور مستقيم وغيرمستقيم نقش مهمي در بروز انها داشته اند از سوي ديگر ضعف مكانيسم هاي هويت سازي داخلي سبب اثر پذيري از برخي ارزشهاي فراملي معارض با ارزشهاي ملي ودر نتيجه بروز بحران هويت در ايران شده است روند تاريخي بحران هويت در ايران :از نظر تاريخي ميتوان گفت كه اولين تلاش هاي هدفمند براي تكوين هويت در ايران به دوران سلطنت رضا شاه باز ميگردد در ان دوره تلاش ميشد با تاكيد بر پاره اي از تاريخ گذشته يعني ارزش هاي ايراني صرف هويت مدرني براي ايرانيان ايجاد شود در دوران پهلوي دوم نيز اين روند يعني اصالت دادن به ميراث ايراني قبل از اسلام ترويج ارزش هاي مدرن غربي به صورت كوركورانه ومبارزه با ارزش هاي اسلامي جهت تكوين مورد نظر رژيم ادامه يافت اما اين امر تلاش براي هويت سازي دولتي نه تنها موفق نبود بلكه با تشديد بحران هويت در ايران مشروعيت رژيم پهلوي را زير سوال برد وزمينه ساز وقوع انقلاب اسلامي در ايران شد به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران كه حاصل عوامل مختلف داخلي وخارجي از جمله بحران هويت ومشروعيت در رژيم پهلوي بود به تدريج گفتمان اسلام گرا در كشور قدرت را به دست گرفت در ميان طرفداران اين گفتمان ديدگاههاي مختلفي درباره هويت ايراني وجود داشت اما به نظر ميرسد در دهه اول پس از انقلاب

عناصر راديكال اين جريا ن تلاش كردندتا با كمرنگ كردن ارزش هاي اصيل ايراني وارزشهاي مدرن غربي مولفه هاي اسلامي در هويت ايران را پر رنگ سازند به همين علت تلاش زيادي شد كه همه عرصه هاي زندگي رنگ وماهيتي اسلامي اسلامي پيدا كند اين رويه در واقع واكنشي نسبت به تلاش ها ي ناشيانه رژيم پهلوي در اسلام زدايي از عناصر هويت ايراني محسوب ميشد اما اين اقدامات نيز با توفيق اندكي همراه گشت بي ترديد تداوم روند مذكور با توجه به تحولات روز افزون داخلي وخارجي امكان نداشت لذا در دوران موسوم به سازندگي (1368-1376)ودوران موسوم به اصلاحات پس از (1376) روند مذكور تا حد زيادي تعديل شد وبار ديگر برسازگاري ارزش هاي اسلامي وايراني تاكيد گرديد به هر حال از اوايل دهه 1370 امكان طرح مباحث واقع گرايانه در مورد هويت در جامعه ايران  فراهم گرديد د راين دوران توجه به سه فرهنگ اسلامي ايراني وغربي در جامعه ايران به عنوان عناصر هويت ايراني مورد توجه قرار گرفت برون رفت از بحران هويت :در عصر حاضر در مقابل بحران هويتي كه بر اثر نفوذ فرهنگ وتمدن بيگانه واز تعارض سنت وتجدد به وجود امده سه واكنش يا گرايش عمده در درون جامعه ايراني مطرح هستند گروهي وادادگي در مقابل خودي دست شسته وبدون قيد وشرط در مقابل فرهنگ بيگانه تسليم شده وسعي كرده اند فرهنگ غير را با همان سرعتي كه ميتوانست جذب شود قبول كنند گروهي ديگري سعي كرده اند كه با توسل به سنت هاي قومي ودين اداب وشعائر اجتماعي وعناصر فرهنگي خودي ونيز با دفاع از ساختارها ونهادهاي سنتي

با تمام جلوه هاي فرهنگ وتمدن بيگانه بستيزند گروه سوم در عين اعتقاد به حفظ احساس هويت انچه داريم را كافي نميدانند وگزينش برخي عناصر جديد وخودي كردن ان را براي ايجاد تحول وتكامل وپويايي بي اشكال ميدانند در پيش گرفتن راه حل نخست باعث ميشود تا بخشي از سنت ها با اين كه قابليت نوسازي وحضور در دنياي تازه را دارند قرباني تجدد خواهي شوند در مقابل گرايش وراه حل دوم نيز بخش هايي از افكار ودستاوردهاي دنياي جديد را به خاطر حفظ هويت ها ناديده ميگيرد هر دو راهحل مذكور از برخورد وتلاقي فرهنگ ها وتمدن ها وصيقل يافتن انها جلوگيري ميكنند راه حل اول تمام عناصر ستي وخودي را  با مهر ميشناسد بنابراين ازادي وحقوق افراد وتوانايي تحربه ها اراد يا به بهانه ستنت كرايي پايمال ميشود اين در حال كه راه حلي منطقي براي مواجهه با بحران هويت دانست چرا كه از افراط وتفريط دو را ه حل ديگر به دور است وسعي ميكند عناصر مطلوب هر دونظام نوو كهنه را گزينش كند ونظام سنتي را در جهت تكامل وپيشرفت متحول ميسازد .

تعادل و هماهنگي بين گفتار و رفتار

هاشم دهقانپور فراشاه

بندبازان سيرك نمونه هايي از تعادل در ارتباط هستند. بندباز در ارتفاع 5 متري زمين بر روي طناب ايستاده است، و براي حفظ تعادل خود چوبي به وزن 2 كيلوگرم را بر مي دارد، بر روي شانه هاي بندباز يك صندلي 3 كيلويي است و بر روي صندلي نيز كودكي به وزن 10 كيلوگرم نشسته است، در دهان بندباز ميله اي قرار داد كه بر روي نوك آن يك بشقاب در حال چرخيدن است. بندباز اولين قدم را برمي دارد،

نمايش عالي است و زماني موفقيت آميز خواهد بود كه فرد خود را به خط پايان برساند. همه چيز در گرو تعادل بين تمام عناصر است. چنانچه يكي از عناصر نمايش تعادل و وحدت خود را از دست بدهد، بندباز مدتي صبر مي كند تا مجدد توازن و هماهنگي برقرار شود. براي او همه چيز در تعادل و هماهنگي خلاصه مي شود. ارتباط موثر در سطوح مختلفي ايجاد مي شود كه عبارتند از:ارتباط كلامي، شامل استفاده از كلمات و لحن صدا.ارتباط غير كلامي، كه به آن زبان بدن يا گفتار بي صدا گفته مي شود.در يك ارتباط انساني پيام ها و اطلاعات نه از طريق آنچه مي گوئيد، بلكه بيشتر از طريق نحوه بيان يا چگونگي گفتن شما منتقل مي شود. تنها 7 درصد اطلاعات از طريق كلمات منتقل شده؛ 38 درصد اطلاعات از طريق لحن صدا و 55 درصد آن نيز توسط زبان بدن مبادله مي شود.پروفسور آلبرت محرابيان استاد دانشگاه كاليفرنيا ارتباط غير كلاميارتباطي است كه مفاهيم و معاني از طريق غير زباني و گفتاري منتقل مي شود. تمام چيزهايي كه در اين خصوص مورد مشاهده قرار گرفته اند بر اساس يك تئوري قديمي مي باشند كه براساس آن حالات رفتار و چهره به عنوان زبان اوليه شناخته مي شوند. اين حالات مقدمه و آغازي بر زبان امروزي مي باشد. اهميت تسلط در زبان بدن كمتر از فصاحت و بلاغت نيست. كسب مهارت در استفاده از زبان بدن يكي از موثرترين شيوه ها جهت بهبود روابط انساني مي باشد.با ايما و اشاره بهتر از زبان مي توان افكار خود را تشريح كرد. اگر قصد ما بيان اين مطلب باشد كه از اتاق خارج شو، اين عبارت كم اثر تر از

نشان دادن در اتاق بوسيله انگشت اشاره است. يا قرار دادن انگشت بر روي لب خيلي موثرتر از اين است كه بخواهيم كسي را دعوت به سكوت كنيم. هيچ عبارتي به اندازه بالا رفتن ابروها و بازشدن چشم ها قادر به نشان دادن حالت تعجب نيست.زبان تن: شامل اشارات، حركات، حالات صورت، وضعيت و واكنش ها است. به صورت ارتباط چشمي، طرز ايستادن، نشستن، رعايت فاصله، حفظ ظاهر، وضعيت بدني باز و بسته مشاهده مي شود. گفتار بي صدا مي تواند كلام را تقويت يا آن را خاموش سازد. پيام هاي غير كلامي به نسبت پيام هاي كلامي از قدرت بيشتري برخوردارند.اين زبان همانند دو عضو ديگر خانواده (لحن و كلام) يك زبان رواني بوده و داراي الفبا، كلمات، ريتم، و آيين مخصوص به خود مي باشد. چنانچه الفباي گفتار بي صدا به شكل صحيح مورد استفاده قرار گيرند زبان بدن يا يك ژست بدني - غير لفظي- به صورت كامل شكل مي گيرد. ژست ها يا اشارات به دو گروه 1- ژست هاي مستقل از گفتار يا علائم و تمثيل ها و 2- ژست هاي وابسته به گفتار نظير حركات بدن همراه با سخن گفتن و حركات هيجاني از قبيل چشمك زدن، حركات ابرو و اخم كردن تقسيم مي شوند.تنظيم كننده هاعلائمي هستند كه ماهيت گفتن و شنيدن را كنترل نموده و گاهي براي نوبت گرفتن نيز به كار مي روند، حركات سر و چشم جزء مهمترين تنظيم كننده ها مي باشند.تعديل كننده هاحركاتي كه نشانه خستگي، بي حوصلگي يا عدم علاقه فرد به موضوع صحبت هستند را تعديل كننده مي ناميم. نوع ايستادننوع ايستادن يا راه رفتن افراد اطلاعاتي از قبيل: نژاد، وابستگي هاي فرهنگي، مذهب، موقعيت اجتماعي، توان مالي، روحيه، نوع تفكر و باورهاي شخص را

به ما مخابره مي كند. كارآگاهان و پليس هاي دوره ديده يا با تجربه معمولا از روي راه رفتن افراد مشكوك را تشخيص مي دهند. لباسيكي از مهمترين جلوه هاي زبان بدن، نوع پوشش يا شكل ظاهري شماست. لباس شكلي از اطلاعات اجتماعي را انتقال مي دهد، لباس نمايانگر شخصيت افراد است. با موقعيت سنجي در انتخاب لباس وقارتان را افزايش دهيد.در سال 1989 دو دانشمند براي تبيين نوع پوشش و قضاوت هاي اجتماعي يك سلسله آزمايش مشابه ترتيب دادند. آن ها از يك زن با دو نوع پوشش نخست لباسي كوتاه و دومي پيراهن و دامن بلند عكسبرداري كردند، اين دو عكس را در اختيار تعدادي دانشجو (دختر و پسر) قرار دادند. داوطلبان اولين عكس را زني داراي جاذبه جنسي، و فردي كه از طريق به نمايش گذاشتن خود به مقاصدش مي رسد معرفي كرده و دومين عكس را به زني پايبند به خانواده، محافظه كار و داراي سجاياي اخلاقي نسبت دادند. البته  نوع پوشش و برداشت افراد جامعه با توجه به زمان و آداب و رسوم اجتماعي در هر منطقه متفاوت است.در تمام طول تاريخ مردمان خوش تيپ اذهان بيشتري را به سمت خود جلب كرده اند. در محيط هاي آموزشي، اساتيد به افراد تميز و مرتب بيشتر توجه مي كنند، در محيط كار افراد خوش لباس و با سليقه بيشتر مورد محبت واقع مي شوند، افرادي كه آرايشي متناسب با سر و صورت خود دارند در عمل پول بيشتري به جيب مي زنند و به اين خاطر است كه شما نيز بايستي خوش تيپ و با وقار ظاهر شويد.جمعي از محققان در ايستگاه مترو شهر نيويورك دست به آزمون شگفت انگيزي زدند. آنها از يك

هنرپيشه خواسته شد تا سه روز متوالي و با سه نوع لباس متفاوت به بهانه گم كردن كيف پول از مردم تقاضاي كمك كند. روزي كه لباسي فاخر شبيه تجار به تن داشت 513 دلار به او كمك كردند، برخي نيز كمي با او به مكالمه نشسته، دوبرابر پول درخواستي به وي پرداخت كردند عده اي به  او نوشابه تعارف كردند. روزي كه لباس معمولي به تن داشت از نوشابه و پول اضافه خبري نبود و تنها 150 دلار به دست آورد. جالب اينكه همين فرد وقتي لباس كثيف و مندرسي به تن كرد بدون دريافت محبت و ابراز همدردي فقط توانست 10 دلار به دست آورد.در طول تاريخ اين عقيده هميشه وجود داشته است كه مجموعه اي از تركيب فيزيكي يا داده هاي غيركلامي، منعكس كننده منش دروني افراد است. نوع پوشش فرد و زيورآلاتي كه به همراه دارد بازتاب شخصيت دروني وي مي باشد. هنگامي كه ژنرال لي به همراه لشكرش به قصد تسليم شدن وارد شد، تميزترين لباس نظامي خود را پوشيده، مدال ها را آويزان كرده و شمشير گران بهاي خود را نيز به يك طرف بدن متصل كرده بود. اما گرانت با آن همه اقتدار بدون كت و تنها با يك لباس و شلوار معمولي در انظار حاضر شد. گرانت در يادداشت هاي خود مي نويسد: "در آن روز بايد با مردي خوش لباس و بلند قامت نبرد مي كردم و تاسف مي خورم كه چرا براي چنين مرحله مهمي از تاريخ با اين وضع ظاهر شده بودم."كنترل زبان بدنهمه افراد با عادت هاي رفتاري از قبل تثبيت شده در مجالس ظاهر مي شوند. يكي از بدترين راه ها براي زيبا جلوه دان

زبان بدن، اين است كه در طول ارتباط مرتب به خود بگوييد: "راست بايست، حركاتت را كنترل كن." در چنين شرايطي نتيجه معكوس خواهد بود.اگر قصد داريد براي بهبود زبان خود كاري انجام دهيد اين كار را از مدت ها قبل تمرين كنيد. در طول گفتگو اصلا كاري انجام ندهيد زيرا ممكن است تاثير بدي در مخاطب خود بگذاريد.كنترل زبان بدنآسان    دشوارجويدن ناخون.دست زدن مداوم به عينك يا مو.دست به سينه بودن.بازي كردن با خودكار، انگشتر، يقه پيراهن و ...بي قرارينگاه كردن مداوم به ساعت.قرار دادن دست در جيب.خاراندن بدن.    سرخ شدن از خجالت.انقباض عضلات.رنگ پريدگي.برهم خوردن پلك ها.تيك هاي عصبي.شكلك هاي ناخواسته.معمايي ظريفدر اولين برخورد مردم به دنبال چه مي گردند؟ به چه چيزهايي واكنش نشان مي دهند؟ به چه چيزهايي توجه مي كنند؟ در نگاه اول افراد با نمونه مينياتوري زندگي شما آشنا مي شوند و اين نمونه كوچك تمام اطلاعاتي است كه آن ها از شما دارند. اين اصل را "اثر تقدم" يا "نخستين تاثير ذهن" مي ناميم. نخستين اطلاعاتي كه دريافت مي شود بيشترين اثر را در برداشت هاي كلي افراد از يكديگر دارد. و سوالي كه مطرح مي شود اين است كه چه چيز يا چه رفتاري به صورت مثبت يا منفي چنان اثر قدرتمندي بر مردمان مي گذارد كه مي تواند قضاوت و برداشت هاي آن ها را تحت تاثير قرار دهد؟ابتدا باب آشنايي گشوده شده و اولين اطلاعات (كلامي، غير كلامي، شهود ) دريافت مي شود. تمام واكنش هاي شما زير ذربين آن هاست.براساس اطلاعات اوليه بينش و برداشتي كلي درباره شما به دست آورده و برآورد مي كنند كه در آينده انتظار چه رفتاري را از جانب شما داشته باشند.دو مرحله قبل يك فيلتر ايجاد مي كند و

بعد از اين شما از دريچه اين فيلتر تماشا مي شويد. از آنجا كه همه مردم دوست دارند پيش بيني كننده خوبي باشند پس شش دانگ حواسشان به اولين اطلاعات دريافتي از جانب شما خواهد بود.شروع به مكالمه يكي از مشكلترين مراحل جلب مخاطب است زيرا در اين مرحله هنوز ذهن شنوندگان با سخنران همگام نشده و از طرفي در اين لحظه مخاطبين بيشترين گيرندگي را دارند. بنابراين با موشكافي و دقت فراوان مراقب اولين كلماتي كه به كار مي بريد باشيد.طبق مشاهدات و آزمايش ها بيشترين تاثير يك ارتباط نتيجه برداشت اوليه يعني تا4 دقيقه اول ارتباط مي باشد. در اين زمان فرصت كافي براي مكالمه و اثربخشي از طريق گفتار وجود نداشته و اين مطلب بيانگر آنست كه زبان بدن از نفوذ بيشتري در روند ارتباط و اثر تقدم برخوردار است. زيرا بيشترين برداشت ما در دقايق اول معطوف به زبان بدن مي باشد.چهار دقيقه اول هر ارتباط در برقراري و ثبات روابط خانوادگي، روابط اجتماعي، مصاحبه ها و ترفيعات شغلي، و كاميابي هاي جنسي نقش كليدي و تعيين كننده اي دارد.در يك مصاحبه شغلي، برداشت كلي مصاحبه كننده يا مسئول استخدام شركت از اهميت ويژه اي برخوردار است. اين درحالي است كه در 4 دقيقه اول بيشتر صحبت از طرف مصاحبه كننده است و مصاحبه شونده بايستي به صورت غيركلامي يعني از طريق اشارات، جلوه هاي چهره، نوع پوشش و غيره تاثير مثبتي بوجود آورد. قسمت عمده اين انتخاب مربوط به زبان بدن يا خود فرد است و هيچ ربطي به نگرش، مذهب، طرفداري از احزاب و ... ندارد. مصاحبه كننده ها در لحظات اوليه ارتباط بيشتر متوجه چشم ها و دهان فرد

مي باشند. زيرا اين نواحي از مراكز ويژه اي هستند كه بيشترين تاثير را در ارزيابي شخصيت ديگران به جا مي گذارند. براي ايجاد ارتباط موثر و استفاده بهينه از اثر تقديم نيازمند كنترل قوي بر زبان بدن و گفتار خود مي باشيد. پس دقايق و ثانيه هاي اول ارتباط را ثانيه هاي طلائي بدانيد و رفتار خود را به شدت كنترل كنيد. مراقب باشيد اگر امروز اثر بدي به جا گذاريد اصلاح آن در فرداهاي پيشِ رو بسيار دشوار و طاقت فرساست. براي اثر گذاري در دقايق اول نياز نيست زياد سخن بگوييد بلكه تنها چيزي كه نياز داريد خوب شنيدن است. توجه داشته باشيد همه انسان هاي زنده به صورت ناخودآگاه برداشت هاي ذهني فوري و اوليه اي دارند كه بر اساس همان برداشت غالبا احساسي تصميم هاي منطقي خود را شكل مي دهند.

نعمتي به نام quot; ش___ادي quot;

نعمتي به نام " ش___ادي "مهدي ياراحمدي خراساني

اشارهزندگي نعمتي زيباست كه از سوي خداوند مهربان به ما ارزاني  شده است وتا وقتي اميد و شادي وجود دارد زندگي جاريست. شاد زيستن نوعي هنر است كه هر بنده اي از نعمت آن برخوردار نيست. اگر اين واقعيت را بپذيريم كه " سخت گيرد اين جهان بر مردمان سخت گير " ضروري است با نگاهي همراه با تساهل به مشكلات زندگي، شادي را هميشه براي خود و ديگران به ارمغان بياوريم. در اسلام نكات ارزشمندي درخصوص ايجاد شادي و نشاط آمده است. شادي مي تواند براي خود فرد و گاهي نيز ديگران سازنده باشد. مفهوم شادي مجموعاً حدود  25 بار با الفاظ مختلف در قرآن كريم آمده است.مقدمهدر دانش روانشناسي تعريف هاي پراكنده اي از هيجان "شادي" شده است و در آنها شادي به

عنوان: تركيبي از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفي پايين، احساسِ مثبتي كه ناشي از حسِّ ارضا و پيروزي استوار است و  ... معنا شده است. به طور خلاصه مي توان گفت: هر انساني مطابق جهان بيني و انديشه خويش، اگر به چيزهاي مورد علاقه اش برسد، در خود حالتي احساس مي كند كه «شادي» نام دارد. انسان موجودي شادي خواه و لذت طلب است. هرگز داشتن مال و اموال، نشانه خوشبختي و بينوايي و فقر نشانه بدبختي نيست. اگر چنين بود ثروتمندان شادترين و فقراء بدبخت ترين افراد بودند در حالي كه هميشه چنين نيست. بلكه شادي داراي معاني و مفاهيم گسترده تري است. بيشترين دليل شادماني در واقع نشأت گرفته از نگاه صحيح و دقيق به زندگي و واقعيت هاي آن است. اگر همه چيز را در اين دنيا موقتي بدانيم مسلماً دستيابي به تمامي خواسته ها و تمايلات در زندگي مقدور نيست پس مناسب است انسان همواره خود را آماده ي پذيرش محدوديت ها و كمبود هاي زندگي نگه دارد. تعريف شاديهمه ي انسان ها قدرت آنرا دارند كه نوميدي را به اميد، شكست را به پيروزي واشك را به خنده مبدل سازند در صورتي كه به زندگي و شگفتي هاي آن، به لذت ها ، نا اميدي ها،رنج ها و دردها به صورت واقع بينانه اي بنگرند. اگر بكوشيم كلماتي اميد بخش از قبيل ؛ «بله»،«امكان دارد»،«هميشه» «اميدوارم»و«مي توانم»رادر فرهنگ لغات و ادبيات خود و اعضاء خانواده وارد كنيم آنگاه شاهد ظهور و بروز شادي ها خواهيم بود. روان انسان در مقابلِ عوامل بيروني و دروني، واكنش هاي مختلفي از خود

نشان مي دهد كه به آنها «هيجان» مي گويند. يكي از جنبه هاي هيجان _ كه گاه مثبت اند و گاه منفي _ شادي است كه با واژه هايي چون سرور، نشاط و خوشحالي هم معناست.شادي، اين بُعد برجسته هيجان، مربوط به حوزه دانشِ روان شناسي است؛ امّا متأسفانه، در اين علم نيز چندان مورد توجه قرار نگرفته است. «هِنري موري» مي گويد: يكي از غريب ترين نشانه هاي مشخصِ عصرما _ كه كمتر قابل تفسير است _ غفلتِ روان شناسان از موضوع شادي است؛ يعني همان حالت دروني اي كه افلاطون و ارسطو و تقريباً تمامي متفكران برجسته گذشته، آن را بهترين متاعي دانسته اند كه از راه فعّاليت، قابل حصول است.مهمترين عوامل شادي زا در زندگي از نگاه دينبهشت در زندگي ماست ولي فقط براي كساني متجلي مي شود كه دلشان ناب و بي غش باشد. اين افراد دلير وو اميدوار زندگي مي كنند تا هميشه شاد و بانشاط باشند و از زندگي بهره مند شوند. از نگاه دين مهمترين عوامل شادي زا در زندگي انسان ها عبارت است از: محبوبيت، مقبوليت، موفقيت، عوامل شادكامي پايدار، ايمان، هويت ملي و فرهنگي، خلاقيت، تجربه هاي عارفانه، حل مسئله و مشكل، پرهيز از گناه، رضايت و تحمل، تبسم و خنده، تنوع ظاهري، بوي خوش، كار و تلاش، تفريح و تفرج، سير وسفر، تفكر در آفرينش و كشف حقيقت، رسيدگي به ديگران، با بچه ها بودن، استفاده از روش هاي استعاره اي، شعري در بيان نظرات، داشتن دوستان ساده و خوش مشرب، تقويت عزت نفس، هديه دادن و مهرباني كردن و گره گشايي از كار ديگران.

ازجمله مباحثي كه در متون ديني به آن اشاره شده است، گره گشايي از مشكلات مردم و «ادخال سرور» و ايجاد شادماني در آنهاست. در اين منابع از كساني كه موجبات دلخوشي و شادكامي مردم را فراهم مي آورند، ستايش شده و آنها سزاوار نعمت ها و پاداش هاي خداوند در آخرت، خوانده شده اند.انسان بااين دو واقعيت رو به روست: گاهي غم و زماني شادياساساً خلقتِ هستي و انسان به گونه اي است كه خود به خود، شادي هايي براي آدمي فراهم مي آورد: بهار طرب انگيز، طلوع خورشيد، صبح پرلطافت، آبشارهاي زيبا، گل هاي رنگارنگ، ازدواج و پيوندِ دو انسان و بسياري ديگر از پديده هاي جهان، براي انسان، شادي آور و مسرّت خيز است. همچنان كه غم و اندوه نيز جزء زندگي انسان و همزاد اوست: بيماري و مرگ، پيري، تنگدستي، بيداد و حوادث ديگري از اين قبيل، خيمه ماتم را در دل آدمي بر پا مي كنند. آري! انسان بااين دو واقعيت رو به روست:  گاهي غم و زماني شادي. آنان كه به دنبال شادي هميشگي هستند، در واقع به دنبالِ عَنقاي دست نيافتني اند. رشد و كمال آدمي با جُست و جوي شادي مطلق، ميسّر نيست. غم نيز براي ما ضروري و جزء جداناشدني فرايند تكامل است.خصوصيات آدم هاي شاد آبراهام لينتن مي گويد:  اغلب مردم تقريباً به همان اندازه شاد هستند كه انتظارش را دارند. شاد بودن مي تواند يكي از بزرگترين مبارزات ما در زندگي باشد. براي شاد بودن بايد بر افكار شاد متمركزكنيم.لازمه ي  شاد بودن جستجوي زيبائي ها و خوبي هاست. همه چيز در دست ماست. دوست بداريم و بدانيم كه

يكي از كليدهاي شادي و خرسندي تمركز ذهن بر لحظه حال است. اين لحظه تنها زماني است كه در اختيار داريم. مهمترين خصوصيات آدم هاي شاد عبارت است از:1-    زندگي خود را تحت كنترل دارند، محل كار و زندگي خود را انتخاب مي كنند.2-    آدم هاي شاد به ارتباط ميان مغز و بدن و نيز جسم و روح واقف هستند اين افراد به هر دو توجه دارند . 3- افراد شاد زندگي را ميدان و صحنه ي برد و يا باخت تلقي نمي كنند . 4- افراد شاد به زندگي به شكل آموزگار نگاه مي كنند و هر شكستي را عبرتي مي دانند.5- افراد شاد قدم به قدم با برنامه ريزي خود را به موفقيت مي رسانند . 6- افراد شاد بر هدف خود تمركز مي كنند و با ياد آوري شاديهاي زندگي، احساس لذت مي نمايند . 7- آنها به آينده با ديد خوب و مثبت مي نگرند . 8- اشخاص شاد مي دانند كه بعضي از اتفاق ها در زندگي از كف اختيار ما خارج است . 9- افراد شاد همواره تلاش مي كنند تا موفقيت هاي شغلي و كاري خود را بهبود بخشند . شاد بودن بدون شرط و پيش شرط متأسفانه ما انسان ها براي شاد بودن شرط و پيش شرط تعيين مي كنيم. راز واقعي شاد بودن اين است كه از تمام لحظه هاي زندگي لذت ببريم ، لحظات شادمانه را شكار كنيم . هنر اين نيست كه انسان در روزگار خوش و زمان موفقيت و لحظه هاي شيرين شاد باشد و احساس شادمانگي كند بلكه هنر اين است كه

انسان در اوج درگيري ها ، سختي ها و مشكلات احساس شادي و شادماني كند . آناني كه در جستجوي شادمانگي هستند هرگز آن را نخواهند يافت اگر انسان با تعيين شرط به جستجوي شادمانگي بپردازد اشتباه است . (وليزاده ، صمد)چگونگي تحقق شاديشادي جرياني طبيعي است. خداوند انسان را براي شاد بودن و لذت بردن از زندگي خلق نموده و تنها يك شرط براي بهره مندي كامل از شادي براي انسان قائل شد . و آن رسيدن به دانايي است كه در سايه ي دانايي مي توانيم از شادابي و نشاط بهره مند شويم. براي تحقق شادي مي بايست اصولي در زندگي محقق گردد. اين اصول بدين شرح است:الف ) اصول زيستي شادي : شامل؛ تغذيه سالم، ورزش كردن، تنفس به طرز صحيح و خواب كافي.ب) اصول روان شناختي شادي :شامل؛ تكيه روي امور مثبت، اعتدال در زندگي، زندگي در زمان حال، خلاقيت، رقابت در ابراز محبت، روحيه سپاسگزاري و قدرداني و دوست يابي براي خود.ج ) اصول اجتماعي شادي: شامل؛ روابط اجتماعي با نشاط، عضويت در انجمن هاي خيريه، داشتن اشتغال،مشورت در امور و حضور در مراسم شادي.د- اصول معنوي شادي : شامل؛ وجود احساس در زندگي، خدا با شماست، برقراري ارتباط با معبود، دعا كردن، و انس گرفتن با يك ذكر.سخن پايانيدر فرهنگ و شريعت وجود غم و شادي حقيقت است. اسلام ضمن توجه به شادي هاي واقعي ، به شناخت و انس با شادي هاي معنوي و عميق همراه با احساس مداوم زيبايي سفارش كرده و دريچه ي نويني از شادابي پايدار را به سوي انسان مي گشايد . لذت و

خوشي تنها با عوامل مادي بدست نمي آيد عوامل معنوي نيز در ايجاد شادي موثرند . گاهي انجام كارهايي كه بر اساس عادت بايد لذت بخش باشند نه تنها لذتي به انسان نمي بخشد بلكه عذاب وجدان و تشويش روحي نيز مي آورد . چرا كه روح و وجدان آماده لذت بردن نيستند. ارضاي تمايلات به هر صورت و در هر شرايط شادي آور نيست. گاه پرهيز از لذت ، لذت بخش تر از نيل به لذت است . راز شاد زيستن ، انجام دادن آنچه دوست داريم نيست . دوست داشتن آن چيزي است كه انجام مي دهيم.هنگام روبرو شدن با وقايع ناگوار نيز با تسلط بر محيط تلاش نمائيم شادي از دست رفته را دوباره به محمل وجودمان دعوت نمائيم. فكركردن غيراز غصه خوردن است، غصه خوردن هيچ دردي را دوا نمي كند و فايده اي ندارد.

ملاحظات رفتاري بازاريابي از ديدگاه اسلامي

محمود جعفري

چكيده: بازاريابي تجاري همواره با انتقادهايي روبه رو بوده است. دليل بيشتر اين انتقادها، ورود مسائل غيراخلاقي و غيرعرفي به حوزه فعاليتهاي بازاريابي است. در اين مقاله انتقادهايي كه نسبت به بازاريابي صورت مي گيرد، مورد

بحث و بررسي قرار گرفته است و خواهيم گفت اصولي كه در تعليمات اسلامي ذكر شده اند، چگونه مي توانند در بازاريابي اجتماعي و اخلاقي مديران ايفاي نقش كنند، به ويژه مديران بازاريابي كه از حساسيتهاي اخلاقي و معنوي بالايي درحرفه خود برخوردارند.مقدمههمان گونه كه مي دانيم، بازاريابي به تعبيري همان بازاريابي عقيده است: خواه منظور ما ازبازاريابي، ايده كلي فروش يك دارو (يا هر كالاي مفيد ديگر) باشد يا رفع يك نياز از انسانها و يا كمك وخدمت به

مردم. امااز بازاريابان انتقادهاي زيادي به عمل مي آيد. مصرف كنندگان، بازاريابي را عامل ضرر و زيان در بسياري از موارد عنوان مي كنند.اگر فرهنگ كسب و كار كنوني را با فرهنگ كسب و كار اجداد و پدرانمان مقايسه كنيم، در مي يابيم كه در گذشته، كسب و كارعملي عبادي بوده است ولي در حال حاضر بي توجهي به مباني احترام به مشتري،اخلاقيات و عدم رعايت اصول و مباني اسلامي در بازار حكمفرما شده است [1]بسياري از مردم چنين مي پندارند كه اسلام و دينداري با كسب و كار و تجارت در تضاد است، در حالي كه در بسياري از احاديث و كتابهاي اسلامي اين ايده به طور كلي رد شده است:_ ه_ر ف_رد معتقد به مباني ديني كه براي تامين حوايج خود و ب_رآوردن ن_يازمنديهاي خانواده يا جامعه اش، جد و جهد مي كند، ن_وع_ي ع_بادت در آستان پروردگار بي نياز به جاي مي آورد. [2]_ عبادت هفتاد جزء است كه افضل اجزاي آن طلب روزي حلال است. نبي اكرم ص)_ هركس كه به دنبال روزي حلال باشد تا به خود و خانواده اش كمك كند مانند مجاهد در راه خدا خواهد بود. امام موسي بن جعفر (ع)_ اميرالمؤمنين براي طلب روزي از خانه بيرون مي رفت و دوست داشت خداوند اورا در حالي كه براي طلب روزي حلال،نفسش را به زحمت انداخته است ببيند. امام باقر(ع). و حتي ارزش بالايي براي بازرگانان و تجار مطرح شده است به گونه اي كه حضرت علي (ع) در نامه 53 خود در نهج البلاغه چنين مي فرمايند: «سپاهيان بر جاي نماند جز با سومين دسته از مردمان كه قاضيانند

و عاملان و نويسندگان ديوان،كه كار عقدها را استوار مي كنند و آنچه سود مسلمانان است فراهم مي آورند و در كارهاي خصوصي و عمومي مورد اعتمادند و كار اين جمله استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران كه فراهم مي شوند و با سودي كه به دست مي آورند، بازارها را برپاي مي دارند و كار مردم را كفايت مي كنند در آنچه ديگران مانند آن نتوانند».بازاريابي، مفهومي مبتني بر خدمت وكسب فايده متقابل است. در واقع بازاريابي به معناي تأمين نيازهاي انسانهاست و يكي از ارزشهاي قاطع و مسلم انسان كه اسلام آن را صد در صد تأييد مي كند و به واقع ارزشي انساني است، خدمتگذار خلق خدا بودن.[3]_ دو خصلت است كه نيك تراز آن نيست :ايمان به خدا و سودمندي براي بندگان خدا.[4]_ اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايند: «اي كميل، مردم بر سه دسته اند:اول،علماي رباني، دوم،دانشجوياني كه در راه نجات هستند، سوم،فرومايگان پست و بي اراده اي كه خيري در آنها نيست.[5]اسلام، ساخت نظام اقتصادي خود را بر پايه خداشناسي و معارف اقتصادي و ايدئولوژيكي و موازين اقتصادي استوار داشته است. به گونه اي كه مي فرمايد: «پاكمرداني كه هيچ كسب و تجارت،آنها را از ياد خداوند غافل نگرداند».[6]انتقادهاي بازاريابي و تعليمات اسلاميموارد عمده اي را كه تصميم گيران بازاريابي ممكن است با تصميم نا درست خود سبب ضرر و زيان مصرف كنندگان منفرد،جامعه و ساير موسسات اقتصادي شوند مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.[7] اين عوامل عبارتند از:1. كالا2. بسته بندي3. قيمت4. كانال توزيع5. تبليغات6. فروشندگي7. رقباحال، احاديث و روايات مختلف فلسفي، ديني،عرفاني را كه برطرف كننده انتقادهاي موجود است را ذكر

خواهيم كرد. در واقع نشان مي دهيم كه در تعاليم اسلامي نيز،اين انتقادهاي مورد توجه بوده است و راه حلهاي لازم به پيروان آن ارائه شده است._ كالادر حديث آمده است:«خداوند سازنده ماهر را دوست دارد».[8]همچنين در حديثي ديگر آمده است: «خداوند انسان حرفه اي و امين را دوست دارد».[9] در اين حديث دو عامل حرفه اي بودن و امين بودن موردنظر بوده است. عامل اول: يعني كسي كه نياز و دردي از جامعه دوا كند واثر مهارت و فناوري او ديده شود.عامل دوم: امين بودن است، يعني بها دادن به كيفيت كارها و درست و كامل بودن كار است._ بسته بنديدرحديث آمده است:«كالاي خود را به منظور جلب توجه و رغبت بيش از اندازه مشتري،زينت نكنيد».[10]_ قيمتدرحديث آمده است:«به سود كم قناعت كنيد و در تحصيل سود به اندازه خود اكتفا كنيد و اين مقدار را نيز ميان همه مشتريان تقسيم كنيد، يعني از همه مشتريان روزانه خود به اندازه مخارج روز خويش، به نسبت سود بگيريد» .[10]_ كانال توزيعانحصار ناشي از تباني، به اين معني كه توليد كنندگان با هم تباني كنند كه كالاي مورد نظري را توليد نكنند، يا فروشندگان تباني كنند كه به قيمت بيشتري بفروشند، از نظر اسلام مذموم است.در يكي از روايات نقل مي شود كه امام صادق (ع) خدمتكاري را كه مصادف نام داشت طلبيد و هزار دينار به او پرداخت تا براي تجارت عازم مصر شود.خدمتكار پول گرفته شده را به كالا تبديل كرد و به همراه تجار ديگر به مصر رفت. هنگامي كه نزديك مصر شدند تجاري را ديدند كه از مصر خارج شدند و در گفت وگو

با آنان وضعيت كالاي خود را از آنها پرسيدند. آنها گفتندكه از اين كالا در مصر چيزي نيست.تجار مي دانستند كه اين وسيله مورد نياز عموم است و با هم پيمان بستند كه كمتر از سود هر دينار به يك دينار نفروشند.پس از پايان يافتن كالاها به مدينه باز گشتند و مصادف با دو كيسه هزار ديناري نزد امام رفت و عرض كرد: «يكي سرمايه و ديگري سود». حضرت درباره زيادي سود پرسيدند و او موضوع را به آگاهي حضرت رساند.حضرت فرمود: «آيا بر ضد مردمي مسلمان پيمان مي بنديد كه جز به سود دينار، دينار نفروشيد؟» سپس كيسه مربوط به سرمايه را برداشت و فرمود با كيسه ديگر كاري نداريم و بعد فرمود: «اي مصادف،ضربات شمشيرها از به دست آوردن روزي حلال آسانتر است».[11]_ تبليغاتبهره گيري از هرگونه تبليغات مضر و زيان بخش، چه زيان جسمي داشته باشد و يا اخلاقي،و هرگونه وسايلي كه ويژه اين كار است ممنوع است .[12]_ فروشندگيدرحديث آمده است: «در موقع معامله، سوگند ، هر چند هم راست باشد نخوريد».[10]از امام جعفر(ع) نقل شده است: علي(ع)هنگامي كه در كوفه بود همه روزه صبح اول وقت،بيرون مي رفت و در بازارهاي كوفه گردش مي كرد و تازيانه اي بر دوش داشت كه داراي دو طرف و نام آن(سبيته)بود.او به هر بازاري كه مي رسيد مي ايستاد و ندا در مي داد كه اي تجار و بازرگانان..._ از خدا بترسيد.مردم كه صداي حضرت را مي شنيدند،هر كار كه به دست داشتند كنار مي گذاشتندوبا دل و جان به اوامرش گوش مي دادند. مي فرمود: «پيش ازهركاراز خداوند طلب خوبي كنيد و به ارفاق،

بركت ازخدابگيريد و با مشتريان مهرباني كنيد و خود را به زيور بردباري بياراييد و قسم نخوريد و از دروغ بپرهيزيد و ستمكار نباشيد و با مظلومان با انصاف رفتار كنيد و نزديك ربا نرويد و كم فروشي نكنيد و مردم را گول نزنيد و به اين وسيله دنيا را تباه نسازيد»، آنگاه در همه بازار مي گشت و سپس براي انجام ساير وظايف خود درباره مردم آماده مي شد.[13]_ رقبا:درحديث آمده است: «در بين معامله برادر ديني خود داخل نشويد. يعني هنگامي كه مي بينيد متاعي را يكي از برادران ديني ميل دارد بخرد شما در اين معامله دخالت نكنيد تاآن معامله ديگري را برادر ديني انجام دهد» .[10]همچنين، در بازاريابي اصولي وجود دارد كه ازنظريه ها و رويه هاي بازاريابي مدرن حاصل شده است [7]:_ اصل آزادي مصرف كننده و توليد كننده_ اصل محدود كردن ضرر و زيان بالقوه_ اصل تأمين نيازهاي اساسي_ اصل كارايي اقتصادي_ اصل نوآوري_ اصل آموزش و ارايه اطّلاعات به مصرف كنندهاين اصول به نوعي، راهنماي سياستهاي بازاريابي اخلاقي در سازمانها هستند. دراين بخش نيز،اصولي را كه تعليمات اسلامي در اين زمينه بيان مي دارد عنوان مي كنيم:_ اصل آزادي مصرف كننده و توليد كننده:مكتب اسلام هرچند آزادي را، مانند دنياي سوسياليستي از افراد سلب نمي كند ولي مانند جهان سرمايه داري نيز به افراد آزادي اقتصادي نامحدود نمي دهد، بلكه اين مكتب الهي اشخاص را در صحنه اقتصاد زندگي با توجه به مباني سياسي ،اجتماعي ، اخلاقي و فرهنگي ويژه اي كه دارد در كادر ارزشها و معيارهاي معنوي خاصي محدود مي كند.[10]در اقتصاد اسلامي اصلي وجود دارد به نام:

اصل حاكميّت اراده. به اين معني كه انسان حق دارد بر طبق اراده و تمايل خودش به هر شكل كه خواست با ديگري قراردادي منعقد كند،خواه اين قرارداد رايج و معمول باشد و يا خود او ابتكار كرده باشد. خواه در زمان شارع و قانونگذار اسلام متعارف بوده يا نباشد.بنابراين اگر طرفين معامله اي را اختراع كردند كه به صورت هيچ يك از معاملات معمول و متداول نبود،اين قرارداد درست است، با اين شرط كه بر عنوانهاي باطل و حرام، مثل: ربا،مجهول،جزاف و كالي بكالي و نظاير آنها تطبيق نكند.[14]_ اصل محدود كردن ضرر و زيان بالقوهدراقتصاد اسلامي اصلي وجود دارد به نام:اقاله نادم.اين اصطلاح بدين معني است كه اگرمعامله اي واقع شدوخريدار يا فروشنده متوجّه شود كه اين معامله به نفع او نبوده است و پيشنهاد فسخ معامله را كند،طرف مقابل اين پيشنهاد را بپذيرد و در زمينه به هم زدن معامله موافقت خود را اعلام كرده، در اين مورد اقدام كند.[10]_ اصل تأمين نيازهاي اساسيمردي به حضرت صادق (ع)عرض كرد : «ما درراه كسب مال وثروت تلاش مي كنيم ودوست داريم كه امكانات مالي فراواني داشته باشيم». حضرت پيش ازهر چيز مسئله هدف رامورد توجه قرار داد و پرسيد: «هدف شما در كسب وكار وتلاشتان چيست ؟گفت: «مي خواهيم خود و خانواده خود را اداره كنيم و براي خويشاوندان خويش نيز درصورتي كه در مضيقه اقتصادي باشند رفاه و وسعت به وجود آوريم و در راه خداوند،درراه تامين مصالح عمومي از اموال و ثروت خود خرج كنيم و براي انسجام مراسم حج و شركت در اين اجتماع با شكوه عبادي و سياسي اقدام

كنيم». آن حضرت كسب مال و ثروت در راه چنين هدفهايي را مورد تعريف و تمجيد قرار دادند.[15]_ اصل كارايي اقتصاديحضرت اميرالمومنين(ع) مي فرمايند سه چيزنشانه ايمان است:1. شناخت كامل فرهنگ و قوانين اسلام؛2. صبر وشكيبائي در مقابل حوادث و مشكلات زندگي؛3. بكار بستن تقدير و اندازه گيري درست در امور اقتصادي.[16]_ اصل نوآوريحديثي داريم درباب نوآوري و خلاقيت و تلاش:هركس دو روزش يكسان باشد،فريب خورده است.[17]_ اصل آموزش و ارايه اطلاعات به مصرف كنندهدرحديث آمده است:عيبي را كه در كالاي مورد فروش وجود دارد،فروشنده ذكر كند و پنهان نكند(البته در صورتيكه نقص و عيب خيلي مهم نباشد وگرنه پنهان كردن نقص و عيب،غل و غش است و حرام مي باشد).[10]نتيجه گيريمطالعه قوانين مالي و تجاري و اقتصادي اسلام بخوبي روشن مي سازد كه:اسلام هدف اصلي خود را تنها بالا بردن سطح زندگي مالي مردم و بهبود وضع خوراك،لباس،مسكن و سايرموجبات آسايش قرار نداده است بلكه به همراه اين منظور و بالاتر از آن، تكامل روحي و فضايل اخلاقي موردنظر بوده است و تمام نكاتي را كه در بازاريابي اجتماعي مطرح مي شود، در تعاليم اسلامي نسبت به آنها توصيه شده است.در مجموع اين نتيجه حاصل مي شود كه بازاريابي درست و اصولي داراي هيچ گونه انحرافي نيست و انتقادهايي كه نسبت به آن به عمل مي آيد، در واقع در مورد بازاريابي غير اصولي است.منابعفصلنامه توسعه مهندسي بازار، سال اول، شماره اول1. المسند،ج3،صص48-492. مطهري، مرتضي: انسان كامل، چاپ سي و هفتم، ارديبهشت 1385.3. نهج الفصاحه،حديث 14464. نهج البلاغه، حكمت شماره 1475. آيه 37 از سوره نور6. كاتلر، فليپ، ترجمه: فروزنده، بهمن: اصول بازاريابي ، چاپ

پنجم.7. حريري، محمديوسف: اقتصاد اسلامي، انتشارات اميري، سال 1362،ص98.8. وسايل، ج12، ابواب مقدّمات تجارت.9. آيت الله نوري، حسين: اقتصاد اسلامي، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي.01. وسايل الشيعه ج12،ص311،ابواب آداب التجاره، باب 26، حديث 1.11. مكتب اسلام، شماره 238 ،ص 1121. وسائل الشيعه، ج12 ،كتاب التجاره، باب جملةممايستحب للتاجرمن الاداب، ص283 ، حديث1.31. صدر، سيدموسي: اقتصاد در مكتب اسلام، انتشارات جهان آرا، ص90.41. وسايل، ج12،ص19.51. بحارالانوارج، 71، ص344.61. ميزان الحكمه،ج7،واژه فرصت،عمر،شباب71. مطفّفين-181. آيه 67 از سوره الرحمن91. آيه 18 از سوره الحج منبع: ماهنامه تدبير-سال نوزدهم-شماره 198

چرا مديريت استعداد

؟محمد تاج الدين - مرجان معالي آغاز سخن: امروزه سازمانها بخوبي دريافته اند كه به منظور موفقيت در اقتصاد پيچيده جهاني و نيز ماندگاري در محيط رقابتي كسب و كار ، به داشتن بهترين استعدادها نياز دارند. همزمان با درك نياز به استخدام ، توسعه و نگهداشت استعدادها سازمانها دريافته اندكه استعدادها منابعي بحراني هستند كه براي دستيابي به بهترين نتيجه ها نيازمند مديريت مي باشند . در گذشته دهه هاي 1960 تا 1970 مديريت استعداد به عنوان يك مسئوليت جنبي به دپارتمان پرسنلي محول شده بود ، در حالي كه امروزه مديريت استعداد (TALENT MANAGEMENT ) به عنوان يك وظيفه سازماني كه مسئوليت آن به عهده تمام دپارتمان هاست، بسيار جدي تر موردنظر قرار گرفته است . بي شك عصر حاضر، عصر سازمانهاست و متوليان اين سازمانها، انسانها هستند؛ انسانهايي كه خود به واسطه در اختيار داشتن عظيم ترين منبع قدرت؛ يعني تفكر، مي توانند موجبات تعالي، حركت و رشد سازمانها را پديد آورند. در سالهاي اخير، در سازمانهاي ايراني، مبحث پرورش و توسعه نيروي انساني در قالبهاي گوناگوني، نظير: شناسايي

و پرورش استعدادها، جانشين پروري ، مديران آينده ، مديران سايه و .... مورد توجه قرار گرفته است . در همين زمينه انجام مطالعات و پژوهشهاي گوناگون براي الگوبرداري و بكارگيري تجربه هاي موفق سازمانهاي توسعه يافته، از اهميت بسزايي برخوردار است. از آنجا كه كنفرانس مديريت نيروي كار در سال 2007 موضوع، مديريت استعداد را به عنوان محور اصلي برگزيد و هفدهمين جايزه سالانه خود را به شركتهاي برتر در اين حوزه اختصاص داد ، بر آن شديم تا در 12 شماره، خوانندگان گرامي را با الگوها و تجربه هاي برتر يا طلايي (secitcarP tseB) ارائه شده در اين كنفرانس آشنا سازيم . در هر شماره يك شركت برتر انتخاب شده در اين كنفرانس معرفي و در ادامه، تجربه هاي مربوط به آن شركت معرفي مي شود.چارچوبي براي مديريت استعداد تجربه 1: شركت كانورجيس Convergys يك پيشرو جهاني در مديريت ارتباطات است كه به طيف گسترده اي از مشتريان از راه تكنولوژي ، تحليل دنياي كسب و كار، ارائه خدمات مشاوره اي و راه كارهاي حوزه منابع انساني كمك مي كند تا سازمان ها، ارتباطات ارزشمندي با مشتريان و كاركنان خود ايجاد كنند . كانور جيس به صورت ويژه و انحصاري به مشتريان خود براي اتخاذ تصميمهاي هوشمندانه به منظور ارتقاي ارتباط با مشتريان و كاركنان شان كمك مي كند تا آنها با بكارگيري تكنيكهاي خلاقانه بتوانند شرايط لازم را براي افزايش بهره وري ، رضايت و اثربخشي كاركنان، ضمن پايين آوردن هزينه ها، فراهم آورند اگر بخواهيم به نخستين كاركردهاي حوزه منابع انساني اشاره كنيم بايد به زماني برگرديم كه نخستين شركتها در دنيا شروع به فعاليت كردند.

البته سير تكاملي كاركردهاي اين حوزه از اواخر سده هفدهم تا اوايل سده هجدهم صورت گرفت، يعني زماني كه اين حوزه دستخوش يك دگرگوني عمده شد و از زمينه وظايف اداري به مديريت استراتژيك تبديل شد. جوش برسين از شركت برسين و همكاران مي گويد : "در آن دوره سازمان ها درك كردند كه دپارتمان منابع انساني، نقش هاي بسيار گسترده اي، مانند: استخدام افراد مناسب، آموزش كاركنان، كمك به كسب و كار در جهت طراحي نقش شغلي و ساختار سازماني (طراحي سازمان )، توسعه سيستم يكپارچه جبران خدمت، شامل حقوق و مزايا، واگذاري سهام، پاداش ها و نيز ارائه خدمات بهداشتي و رفاهي به كاركنان دارد". در همين مورد يكي از مهمترين كاركردهاي اين حوزه به مديريت استعداد اشاره دارد، كه شامل: مديريت عملكرد، جانشين پروري، مديريت شايستگي، يكپارچه سازي سيستم ها و توسعه رهبري مي شود.مديريت استعداد چيست ؟ به زبان ساده: مديريت استعداد، به سازمان اطمينان مي دهد كه افراد شايسته، با مهارتهاي مناسب، در جايگاه مناسب شغلي در جهت دستيابي به هدف هاي مورد انتظار كسب و كار قرار دارند. بواقع مديريت استعداد، شامل مجموعه كاملي از فرايندها براي شناسايي، بكار گيري و مديريت افراد به منظور اجراي موفقيت آميز استراتژي كسب و كار مورد نياز سازمان است. اين فرايندها كه در چرخه حيات كاركنان موثرند، به سه حوزه اصلي تقسيم مي شوند : جذب استعدادها، همسو سازي و نگهداشت استعدادها و توسعه استعدادها.  جذب استعدادها-1  اين مرحله شامل تمام موضوع هاي مرتبط با شناخت افراد با مجموعه مهارتهاي سطح بالا، براي مشاغل مورد نياز سازمان است و بدين گونه: سازمان بايد بر روي چه افرادي

سرمايه گذاري كند ؟ نيروي انساني چگونه بايد سازماندهي شود ؟ چگونه بايد براي كارمنديابي و استخدام در پستهاي تعيين شده، برنامه ريزي كرد ؟ براي توسعه سازماني چه نوع استعدادهايي مورد نياز است ؟ طرح اصلي سازمان براي توسعه چگونه طراحي مي شود ؟ اين پرسشها تنها بخشي از پرسشهايي است كه در يك سازمان، هنگام ترسيم مسير جذب و توسعه كاركنان خود، بعنوان با ارزشترين سرمايه سازماني، بايد در نظر گرفته شود.  2-همسو سازي و نگهداشت استعدادها هنگامي كه يك سازمان در تكميل فرايند كارمنديابي و استخدام در پستهاي مورد نظر موفق شد بايد بداند كه گام بعدي چيست ؟ در اين مرحله لازم است مجموعه مهارتهاي مناسب افراد، با وظايف شغلي آنها در يك راستا قرار گرفته و همسو شوند. به عبارت ديگر، عملكرد نيروي كار بايد مديريت شود تا سازمان اطمينان يابد در مسيري است كه نيروي انساني آن بيشترين بهره وري را دارد.  بحث ديگري كه در فرايند نگهداشت استعدادها بايد مورد توجه قرار گيرد، سيستم جبران خدمات است. علاوه بر اينكه در سازمان، لازم است خط مشي جبران خدمت عادلانه گسترش يابد، ضروري است كه خروجي گزارشها و تحليلهاي حاصل از سنجش استعدادها و عملكرد افراد در سيستم محاسبه جبران خدمت كاركنان لحاظ شود.  3-توسعه استعدادها  گام نهايي اين فرايند، شامل مباحث مربوط به يادگيري و توسعه است. در اين مرحله كاركنان به يك مسير توسعه شغلي قابل لمس و شفاف نياز دارند. در همين مورد، سازمان به سرمايه گذاري بيشتر برروي كاركنان به هدف ايجاد فرصتهاي يادگيري و توسعه نياز دارد، تا از اين راه بتواند مهارتهاي آنها

را در جهت پاسخگويي به انتظارها و نيازهاي آينده سازمان به روز نگه دارد.Your browser may not support display of this image.   چگونه مديريت استعداد مي تواند براي سازمان مفيد باشد ؟ يك استراتژي مناسب در مديريت استعداد، سه مولفه دارد. در صورت وجود سيستم مديريت استعداد، نخستين مولفه شامل ارزيابي فرايندهاي فعلي سيستم در سازمان است. با انجام يك ارزيابي مناسب مي توان نقصها و ضعفهاي سيستم را شناسايي و توصيه هايي براي برطرف كردن آنها لحاظ كرد.  مولفه بعدي، طراحي و پياده سازي سيستم استعداد ( يك ابزار يا سيستم نرم افزاري پشتيباني) است كه از فرايند طراحي و نظارت، ارائه نتايج در ساختار سيستم، اجرا و دسته بندي پشتيباني مي كند.  آخرين مولفه، مربوط به تحليل دقيق استعداد است. مشاهده و نظارت بر اينكه آيا استعداد شناسايي شده در محل مناسب براي انجام يك فعاليت قرار گرفته است يا خير ؟ كه اين امر مي تواند با پياده سازي يك راهكار هوشمندانه كسب و كار در جهت اثر بخش كردن مديريت استعداد قابل تحقق باشد.مزايا  چرا واژه مديريت استعداد به عنوان يك مفهوم رايج در چرخه سازمان به كار برده مي شود ؟ دليل بسيار خوبي براي اين امر وجود دارد: اين موضوع هم براي كاركنان و هم براي مديران و هم براي كسب و كار، به يك اندازه سودمند است. همان گونه كه اشاره شد، مديريت استعداد اين اطمينان را بوجود مي آورد كه هر يك از كاركنان، با استعدادها و مهارتهاي ويژه در شغل مناسب قرار گرفته اند، به علاوه مزاياي جبران خدمت، منصفانه و عادلانه است. همچنين مسير شغلي آنها شفاف

است و به عنوان يك عامل تحريك فزاينده براي فرصتهاي شغلي بهتر، درون و بيرون سازماني،عمل مي كند.  مديريت استعداد، فرايندها و ابزارهاي مناسبي را براي حمايت و توانمندسازي مديران فراهم مي آورد . از اين راه آنها درمي يابندكه از كاركنان خود چه انتظارهايي بايد داشته باشند، كه اين امر موجب بهبود روابط كاري مي شود. در نتيجه سازمان با سرمايه گذاري در مديريت استعداد از يك سو، از يك نرخ بازگشت سرمايه بالا برخوردار مي شود و از سويي ديگر، مجموعه استعدادهاي گوناگون را در سازمان خواهد داشت. در چنين شرايطي سازمان از مزاياي نيروي كار چابك و با انگيزه بهره مي برد._ محمد تاج الدين و مرجان معالي: رئيس و كارشناس اداره مطالعات و طراحي فرايندهاي ارزيابي سايپا- مركز ارزشيابي گروه سايپا

اثر پيگماليون؛ آرزوهاي بزرگ

سعيد امام قلي زاده چكيده: آدمي نظاره گري منفعل در زندگي اجتماعي خود نيست، بلكه نيرويي فعال در شكل دهي دنياي خويش است. او حقيقت اجتماعي خودش را با اثرگذاري بر رفتار قابل مشاهده ديگران، مي آفريند. اثر پيگماليون (Pygmalion Effect) چگونگي انتقال آشكار انتظارات ذهني يك فرد را درباره چگونگي رفتار با ديگران، به شيوه هاي گوناگون، به آنان نشان مي دهد تا به راستي مطابق انتظار وي رفتار كنند. مديراني كه توانايي انتقال اين انتظارات را به زير دستان خود دارند، به زير دستان اعتماد به نفس بيشتري داده و قابليت هايشان را توسعه مي دهند كه درنهايت باعث افزايش بهره وري سازمان مي شود. ولي اگر اين مديران از مهارت كافي در اين امر برخوردار نباشند، آسيب هاي جدي به كاركنان خويش وارد مي كنند و به خودباوري آنها لطمه مي زنند. اين كه اثر پيگماليون چيست، چگونه باعث پيشرفت شغلي مي شود و اثر

منفي آن را چگونه مي توان از بين برد؟ موضوعي است كه در اين مقاله، با استفاده از تئوري چهار عاملي روزنتال، سعي در پاسخ گويي به آن داريم.مقدمهاين يك پديده جالب روانشناسي است كه افراد تمايل دارند، انتظارهايي را كه ديگران نسبت به آنها دارند، بر آورند. اگر معلمي براين باور باشد كه بچه اي كند ذهن است، خود بچه هم باور مي كند و واقعاً دير ياد مي گيرد. همچنين كودك خوش اقبالي كه در چشم معلم، تيز هوش جلوه مي كند در راه دستيابي به انتظارها موفق خواهد بود. اين يافته، بارها و بارها تاييد شده، حتي در بسياري از موارد، به عنوان يك امر بديهي پذيرفته شده است. همين امر در سازمان نيز محقق است. اگر مديري بپذيرد كه افراد گروه او درجه يك هستند، مطمئناً اين افراد بهتر از گروهي عمل مي كنند كه مديرش نظر ديگري دارد. حتي اگر استعداد ذاتي هر دو گروه يكسان باشد، باز هم اين اتفاق مي افتد. هميشه برخي از مديران به گونه اي با زير دستان رفتار مي كنند كه آنها را به سوي عملكردي برتر مي برند. اما بيشتر مديران ناخودآگاه رفتاري با زير دستان خود دارند كه به گمان توانمندي هايشان در دستيابي به موفقيت، ضعيف عمل مي كنند. چگونگي برخورد مديران با زير دستان، ناشي از انتظارهاي آنها از زير دستان است و اين انتظارها به گونه مرموزي بر رفتار مديران تاثير مي گذارند. اگر مدير سطح توقع خود را بالا ببرد، احتمالاً بهره وري به سطح عالي مي رسد و اگر مدير توقع كمي داشته باشد، چه بسا بهره وري ناچيز خواهد بود. گويي در بطن اين ماجرا قانوني وجود دارد كه زير دستان را وادار مي كند براي تامين انتظارهاي مديران،

قوي يا ضعيف عمل كنند. اين پديده باعنوان اثر پيگماليون شناخته شده است. (Livingston, 1969: 81)در يك افسانه يوناني چنين آمده است كه پيگماليون كه يك مجسمه ساز است، دلباخته يكي از مجسمه هاي خود و درواقع دلباخته تصويري مي شود كه در ذهن خود از محبوبش ساخته است و اين افسانه يوناني، نمايشنامه نويس ايرلندي، جرج برنارد شاو را بر آن داشت تا نمايشنامه پيگماليون را كه بر اساس آن آهنگ بانوي زيباي من ساخته شده را بنويسد. موضوع اصلي اين آثار اين بود كه يك شخص با باور، عقيده و تلاش خود مي تواند ديگران را تغيير دهد.اين پديده در علم طب و پزشكي نيز بارها و بارها خود را نشان داده است. دير زماني است كه در مشاغل درماني مشخص شده است كه انتظارهاي يك پزشك يا روان پزشك مي تواند تاثير زيادي بر سلامت جسم يا روح يك بيمار بگذارد. آنچه در ذهن بيمار و درمان كننده او مي گذرد (به ويژه زماني كه ذهنيت هاي هر دو همخواني داشته باشد) مي تواند نقش تعيين كننده اي در پيش بيني نتيجه ايفا كند. براي مثال بارها ديده ايم كه پيش بيني بدبينانه يك پزشك، چه اثر مخربي بر بيمار گذاشته است. باز همه به خوبي مي دانيم كه انتظارهاي يك پزشك بر اثربخشي يك دارو يا درمان جديد به شدت تاثير مي گذارند؛ تاثيري كه در حرفه پزشكي به اثر دارونما (Placebo) معروف استh.(Livingston,1969:81-82)در نمايشنامه پيگماليون (اثر برنارد شاو)، اليزا دوليتل (يكي از شخصيت هاي فيلم) مي گويد:«مي داني با صرف نظر كردن از چيزهايي كه هر كس مي تواند انتخاب كند (مانند چگونگي پوشش و آهنگ سخن گفتن) بايد گفت كه در اصل تفاوت يك بانو و

يك دختر خدمتكار در اين نيست كه آنها چگونه رفتار مي كنند، بلكه تفاوت در اين است كه با آنها چگونه رفتار مي شود. براي پروفسور هيگينز ، من هميشه يك خدمتكار هستم، زيرا او هميشه با من مثل يك دختر خدمتكار رفتار كرده و مي كند. اما مي دانم كه مي توانم براي تو بانويي متشخص باشم، چون تو هميشه با من مثل يك خانم رفتار كرده و مي كني.»در پايان داستان، پروفسور هنري هي جينز از راه انتظارها و تلاش سخت خود، اليزا دوليتل را از يك دخترك خدمتكار به يك بانوي متشخص و خوش صحبت تغيير مي دهد.(Loftus, 1995:81)در سال 1965 مجله نگاه (Look) در ايالات متحده، حاوي مقاله اي داشت، با نام معجزه سوئيني. اين مقاله اشاره به داستاني در مركز كامپيوتري يك بيمارستان در شهر لوئيزاناي نيواورلئان دارد كه در آن زمان توسط جيمز سوئيني اداره مي شد. بر اساس نوشته اين مقاله، سوئيني ادعا مي كرد: «من مي خواهم يك سياه پوست بي سواد را به يك متخصص كامپيوتر تبديل كنم». در آن زمان تبعيض نژادي در آمريكاي جنوبي رايج بود. سياه پوست بي سواد سوئيني در بخش حمل و نقل بيمارستان كار مي كرد و جرج جانسون نام داشت. بعدها جانسون به عنوان سرايدار مركز كامپيوتر انتخاب شد كه صبحها به كار سراي داري و بعد از ظهرها به آموختن كامپيوتر مي پرداخت. جانسون مطالب زيادي را درباره كامپيوتر آموخت، در حالي كه دانشگاهيان هنوز براين باور بودندكه فرد بايد ضريب هوشي ويژه اي داشته باشد تا بتواند كار با كامپيوتر را فراگيرد. نتيجه آزمون هوشي جانسون نشان داد كه با داشتن ضريب هوشي پايين، او نمي تواند حتي تايپ با كامپيوتر را ياد بگيرد،

چه رسد به كار بري كامپيوتر. اما اين حرفها سوئيني را قانع نكرد. سوئيني با جرج، به عنوان يك فرد متخصص كامپيوتر رفتار مي كرد و طبق گفته سوئيني، او بهترين ياد گيرنده اي بود كه تا به آن زمان به يادگيري كامپيوتر پرداخته بود. جانسون درنهايت مسئول اطاق اصلي كامپيوتر شد و اپراتوري كامپيوتر را ياد گرفت. سوئيني براي كمك كردن به جانسون به سختي كار مي كرد كه مي توان اين را تركيبي از سرسختي و اطمينان به توانايي شخص براي موفق شدن ناميد. انتظارهاي سوئيني براساس اعتمادي شكل گرفته بود كه به توانايي در آموزش داشت، نه بر پايه مدارك و مستندات يادگيري جانسون. (Loftus, 1995:82)اين نمونه ها به ما نشان مي دهند كه اثر پيگماليون موضوعي فراتر از يك تفكر مثبت است. پيگماليون علاوه بر تفكر و باور قلبي به موفقيت، نياز به انجام اقدامات عملي هم دارد. پيگماليون تنها در مورد زن ايده آلش فكر نمي كرد. او به آفرينش گاليتي (مجسمه موردنظر)كمك كرد. پروفسور هي جينز براي كمك به اليزا دوليتل براي ارتقا تا سطح انتظارش سعي كرد و سرانجام موفق شد. (Loftus, 1995:83)در كسب و كار و روابط استاد - شاگردي نيز وضع به همين گونه است. استادي كه مهارتها و استعدادهاي زيردستانش را مي شناسد، مي تواند به آنها در كسب هدفهاشان كمك كند. رابطه استاد- شاگردي نمونه اي از اثر پيگماليون در كسب و كار است. اين روابط بيشتر شبيه روابط ستادي در سازمان است تا روابط صفي. استاد، راهنمايي ها را ارائه كرده، تجربه هاي خود را با زيردستان تقسيم مي كند. براي اينكه اين فرايند موثر باشد، استاد بايد نسبت به موضوع پيگماليون نظري مثبت داشته باشد. در

كل، باور مديران به توانايي خويش در آموزش و تشويق زيردستان زمينه اي براي شكل گيري انتظارهاي بالاي مديريتي است. (Livingston, 1969:81-82)در تاييد اين امر، روزنتال مثالي از شاگردان زير دست خود بدين شرح ارائه مي كند:«من از آنها خواستم براي انجام يك تحقيق، در مدت يك ماه (سپتامبر) مسئله را تعريف كنند، ادبيات آن را بيابند، يك مثال عملي از آن طراحي كرده، درپايان از آن نتيجه گيري كنند. در عمل، در مدت يك ماه اين كار عملي نيست و حتي خود من هم از انجام آن عاجزم. ولي شاگردان من از اين موضوع بي خبر بودند و در كمال ناباوري تمام آنها در مدت يك ماه اين فعاليت ها را انجام داده، نتيجه گيري نيز كردند. آنها واقعاً كار هاي شگفت انگيزي مي كنند.»(Rosenthal, 1999:89)انعكاس انتظارهاي مثبت از زيردستان، شاگردان باعث ارتقاي سطح عملكرد آنان مي شود. نتايج پژوهشها نشان داده كه با انعكاس اين انتظارهاي دانش آموزان، زيردستان و افراد تحت تعليم، نه تنها داراي عملكرد و بازده بهتر و بالاتري هستند، بلكه براي يادگيري نيز به زمان كمتري نياز دارند و سريع تر از بقيه، مطالب را فرا مي گيرند. افراد با پتانسيل بالاتر در ارزيابي توسط همكاران شان نيز عملكرد بالاتري را نشان داده بودند. از نتايج اين مطالعات كمبل اين موارد را استنتاج كرد:_ انتظارهاي مربي از كارآموز و چگونگي رفتار و برخورد با آنها به شدت بر عملكرد كارآموزان تاثير مي گذارد._ كارآموزان خيلي بيشتر سعي مي كنند خود را آن گونه كه از آنها انتظار مي رود، نشان دهند._ بالاترين سطوح عملكرد، توسط افرادي كه سرپرستان آنها انتظار عملكرد بيشتر و بهتري از آنها دارند، كسب مي شود._ مديران و سرپرستان در

محيط كار انتظارهاي خود را از كارآموزان شكل مي دهند و اين انتظارها را به آنها انتقال مي دهند. كارآموزان اين انتظارها را دريافت كرده و رفتار خود را بر اساس آن تنظيم مي كنند.به گفته كمبل اين انتظار سرپرستان گاهي ممكن است بر اساس باورهاي كليشه اي نادرست و بي اساس باشد كه اين امر تاثير مستقيم بر يادگيري افراد دارد. انتظارهاي مثبت سرپرستان باعث اعتماد به نفس بيشتر زيردستان شده كه درنهايت كارآموزان و زيردستان توانايي بيشتري براي حل مشكلات از خود نشان مي دهند. (Murphy,et al 1999:245-247)اثر پيگماليون در بانكداريدر صنعت بانكداري بدترين وجهه از اثر پيگماليون، ورشكستگي بانك است. بانك ممكن است كاملاً خودكفا باشد و حتي سود دهي آن نيز عالي باشد، ولي يك شايعه در مورد ورشكستگي بانك مي تواند اوضاع را به كلي دگرگون سازد. افرادي كه انتظار ورشكستگي بانك را دارند، بر اساس اين انتظار خود عمل مي كنند. اگر چه اين انتظار ممكن است در باطن نادرست و بي اساس باشد ولي رفتارهايي كه از اين انتظارها ناشي مي شود، درنهايت مي تواند باعث تغييرات شگرفي در روش كار بانك شود. دلالهاي ارز با انتظارهاي خود از تغييرات نرخ ارز نقش مهمي در اين تغييرات ايفا مي كنند. اين تغييرات مي توانند نقش مخربي در تجارت خارجي داشته و يا به عكس باعث تقويت آن شوند. يكي از مزاياي اصلي سيستم پول اروپايي اين است كه توسط قانون منع تغييرات بيش از اندازه نرخ ارز، از يك ثبات نسبي برخوردار شده است.(Loftus, 1995:82)در سال 1969 استرلينگ ليوينگستون در مجله هار وارد بزينس ريويو مقاله اي باعنوان پيگماليون در مديريت مي نويسد كه در آن مثال جالبي از صنعت بانكداري

ذكر شده است. در اين مقاله ليوينگستون اثر بخشي مديران شعب را در يك بانك آمريكايي بررسي مي كند. برخي از مديران اين بانك به دليل ضررهاي ناشي از كار، قدرت وام دهي خود را توسط مقامهاي بالاتر از دست داده بودند و اثربخشي آنان كاهش يافته بود. اين مديران براي جلوگيري از ضرر بيشتر و كاهش بيشتر قدرت وام دهي خود، شروع به دادن وام با وثيقه و تضمين بيشتر (وام هاي مطمئن) كردند. درنهايت اين امر منجر به كاهش تعداد كل مشتريان، حتي كاهش حسابهاي جاري و پس انداز آنان شد. اين مديران براي جبران خسارات وارده شروع به انجام اقداماتي با ريسك بالا، از قبيل پذيرفتن چك و سفته كردند و تقريباً بدون تفكر، خطرهاي احتمالي ناشي از عدم اعتبار وام گيرندگان را به جان مي خريدند. اين امر درنهايت منجر به از دست رفتن اعتبار بانك شد.در اين مثال انتظارهاي مديران بالا رتبه از مديران زير دست خود كه قدرت وام دهي را از آنان سلب كرده بود، باعث بروز رفتاري شد كه بعدها منجر به ضررهاي بيشتري شد. اين اثر، اثر پيگماليون منفي نام دارد. (Loftus, 1995:83-84)اثر پيگماليون در بورسدر بين سهامداران نيز همين وضعيت صادق است. اگر يكي از سهامداران نسبت به آينده سهام خود بدبين شود، اقدام به فروش كل سهام خود مي كند. اگر اين مقدار سهام يا تعداد اين افراد زياد باشد، اين امر ساير سهامداران را نيز به فروش سهام خود تشويق مي كند كه در نهايت باعث افت قيمت سهام يادشده مي شود. در سطح كلان، اين انتظارها و رفتارها مي توانند تأثيرات شگرفي بر ميزان توليد ملي، ميزان سرمايه گذاري در كشور، ميزان ص__ادرات، ميزان

واردات، درآمد ملي، درآمد سرانه، كيفيت و سطح زندگي افراد جامعه، اقتصاد كشور و حتي روابط سياسي كشور با س___اير كشورها داشته باشند. (1995:84 ,Loftus)تئوري چهار عاملي روزنتالروزنتال براي تبيين اثر پيگماليون تئوري چهار عاملي خود را به اين شرح بيان مي دارد. اين عوامل هم شامل ارتباطات كلامي و نيز ارتباطات غير كلامي مي شود. افرادي كه انتظارهاي خوب و مثبت از كاركنان، مشتريان، شاگردان، فرزندان و سايرين دارند، اين عوامل را براي آنها فراهم مي كنند:جو: چنين افرادي كه از ديگران انتظارهاي مثبت دارند، يك جو احساسي-اجتماعي، قابل پذيرش، عاطفي و برانگيزاننده براي ديگران به وجود مي آورند. اين جو شامل توجه، لبخند، گرمي و صميميت، تكانهاي سر به نشانه تاييد، برقراري تماس چشمي خوب، حمايت هاي عاطفي و نيز مي تواند شامل پاداشهايي باشد كه به عملكرد افراد تعلق مي گيرد. افرادي كه انتظار عملكرد بهتري از آنان مي رود و آنان نيز به هدفهاي عملكرد دست مي يابند، معمولاً با تناوب بيشتري پاداش دريافت مي دارند.داده: آنها به افرادي كه داراي پتانسيل بيشتري براي كار يا پيشرفت هستند، موارد مهم و سخت كار را واژه به واژه ياد مي دهند. اين افراد به زيردستان و همكاران خود پيشنهادها و فكر هاي بهتري ارائه مي كنند كه اين افزايش كيفيت و كميت اطلاعات، حس اهميت كار را به افراد القا كرده، كمك مي كند تا عملكرد بهتري داشته باشند.ستاده: آنها افرادي را كه بيشتر مي پرسند، تشويق مي كنند. براي دادن پاسخ بيشتر به آنها فشار مي آورند و براي انجام درست كار زمان بيشتري به آنها مي دهند. اظهار نظرهاي ويژه درباره ميزان موفقيتي كه از افراد انتظار مي رود به آنان كمك مي كند كه براي عملكرد خود هدفهاي بالاتر

و سطح واقع بينانه تري از خواسته هايشان را تعيين كنند.بازخورد: آنها به ديگران بازخوردهاي كلامي بيشتري را درباره عملكرد مي هند. پاسخ و واكنش بيشتر، تشويق بيشتر و حتي گاهي انتقاد بيشتر كه به آنها ياد مي دهد براي ترقي چه بايد بكنند. اين بازخوردها با تناوب بيشتري همراه بوده، به طور معمول پيشنهادهاي مشخصي را براي بهبود در بر دارند. هنگامي كه كاركنان نيز به انتظارهاي بالاي مديران با عملكرد هاي عالي پاسخ مي دهند، سيكل موثري را ايجاد مي كنند كه در نتيجه آن انتظارهاي مديران افزايش مي يابد و در مرحله بعد، عملكرد كاركنان نيز عالي تر از گذشته خواهد شد. به عكس كاهش انتظارهاي مدير، عملكرد ضعيف كاركنان را به همراه دارد و عملكرد ضعيف افراد نيز كاهش هرچه بيشتر انتظارهاي مدير و سير نزولي عملكرد را در پيش خواهد داشت.(Hersey and Blanchard, 1989:195)روزنتال براين باور است كه اين عوامل به صورت دو طرفه عمل مي كنند؛ يعني كاركنان نيز مي توانند همين تأثيرات را بر مديران،كودكان بر والدين، كارآموزان بر آموزگاران و مشتريان بر سازمان، توسط ارتباطات كلامي يا غير كلامي داشته باشند. اين اثر و تأثير باعنوان اثر پيگماليون )يا اثر گاليتي(شناخته شده است. (1995:83 ,Loftus)پرورش كاركنان جوانپاره اي از پژوهشها نشان دادند كه انتظارهاي اوليه شركت از عملكرد كاركنان، شكل دهنده انتظارها و رفتارهاي آينده آنان است. والترز (مدير استخدام تحصيل كرده هاي شركت اي.تي.اندتي پس از بررسي اين پژوهشها به اين نتيجه رسيد كه «روساي تازه واردان، بايد از بهترين مديران سازمان انتخاب شوند». اما متأسفانه اغلب شركتها عكس اين حالت عمل مي كنند. يعني به ندرت پيش مي آيد كه سازمانها، دانش آموخته هاي جوان دانشگاهي را براي كار در كنار مديران با

تجربه، يا مديران سطح بالا انتخاب كنند. آنها معمولاً مديريت اين افراد تازه وارد را به سرپرستاني محول مي كنند كه جزو كم تجربه ترين افراد سازمان و يا افراد باتجربه ولي فاقد صلاحيت لازم هستند. اكثر اين مديران فاقد دانش و مهارت لازم براي پرورش قابليت هاي سودمند زيردستان خود هستند. در نتيجه بيشتر دانش آموخته هاي دانشگاه، كار خود را در بدترين شرايط ممكن آغاز مي كنند و چون مي دانند توانايي هايشان توسعه نمي يابد و مورد استفاده قرار نمي گيرد، به طور طبيعي خيلي زود نسبت به كارفرما و در كل زندگي شغلي خود بدبين مي شوند. (Livingston, 1969:81-82)نتيجه گيريدر اين مقاله با استفاده از مثالها و الگوهاي عيني به بررسي اثر پيگماليون و چگونگي انتقال انتظارهاي ذهني يك فرد درباره چگونگي رفتار با ديگران و تأثيرات آن بر عملكرد سايرين پرداخته شده است. ع_واملي كه از اين راه مي توانند باعث افزايش بهره وري افراد و اثربخشي سازمان شوند در تئوري چهار عاملي روزنتال تحت عوامل داده، ست__اده، باز خور و جو مشخص شدند. مديراني كه در ارتباطات روزمره خود از اين ع__وامل به گونه خوبي استفاده مي كنند، باعث افزايش اعتم__اد به نفس افراد، سطح عملكرد و كارايي آنان و در كل افزايش بهره وري سازمان خود مي شوند كه در نهايت موجبات رساندن سازمان به سمت تعالي خود را فراهم مي كنند. به اثرات پديده پيگماليون در برخي سازمانها نظير بانك ها و بورس اشاره كرديم و شاهد تأثيرات گاهي غير قابل جبران آن بر سازمان و جامعه بوديم. از اينجا مي توان به اهميت توانايي افراد و به ويژه مديران در استفاده از اين پديده پي برد كه اگر مديران از مهارت كافي در اين امر برخوردار

نباشند، مي توانند آسيب هاي جدي به كاركنان، سازمان، جامعه و در كل اقتصاد كشور وارد كنند منابع

1. Murphy,D. and Campbell, c. and Garavan,T.N. (1999), The Pygmalion effect reconsidered: it’s implications for education, training and workplace learning, Journal of European Industrial Training, Vol. 23, No. 4/5.2. Cherrington, J. D. (1989), organizational behavior: The management of individual and organizational performance, Allyn and Bacon, Inc., Boston.3. Livin gston, J. S. (1969), “Pygmalion in management”, Harvard Business Review, July – August.4. P. Hersey and K.H. Blanchard, (1989), management of organizational behavior: utilizing human resources, 5th Ed, Prentice Hall, Inc.5. P. Loftus, (1995), The Pygmalion Effect, industrial and commercial training, Vol. 27, No. 4.6. Rosenthal,R. (1999), Pygmalion in the classroom, National Teaching Learning Forum, February, Vol. 8, No. 2. *تدبير

هوش عاطفي هيجاني) و مديريت رفتار

مهدي ياراحمدي خراساني

هوش يكي از مهمترين سازه هاي فرضي است كه از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بينه در اويل قرن بيستم همواره براي تبيين موفقيت شغلي و كارآيي به كار رفته است. امروزه محققان علوم رفتاري دو صورت هوش عقلاني و هيجاني را ارائه مي دهند. كه اين در واقع تقابل دو بعد رفتاري انسان به نام هاي احساس و منطق مي باشد. ارسطو؛ اولين كسي بود كه دو واژه احساس و منطق را دركنار هم قرار داد. او مثال مي زند: "عصباني شدن آسان است، اما عصباني شدن نسبت به فردي به صورت درست، تا حد معقول در زمان درست و به دليل درست، كاري ساده نيست." هوش عاطفي زماني مورد توجه قرار گرفت كه دنيل گولمن در سال 1995 كتاب خود را با عنوان " چرا

هوش عاطفي  مي تواند مهمتر از IQ باشد؟ " به چاپ رساند. در مورد هوش عقلاني و مزاياي آن بسيار سخن گفته شده است. اما هوش عاطفي اصطلاحي است كه در مورد آن كمتر شنيده ايم. در حالي كه  اثرات آن برانسان  شگفت انگيز است.  هوش عاطفي همچنين نقش موثري در آرامش انسان دارد. هوش عاطفي توانايي براي مديريت اضطراب و كنترل تنش ها و انگيزه، اميدواري و خوش بيني در مواجهه با موانع در راه رسيدن به هدف است. در واقع اين هوش عاطفي است كه مي تواند هوش عقلاني را بكار گيرد و در جهت مقصودش به پيش ببرد. شايد تا كنون افراد باهوش زيادي را ديده باشيد كه نه در شغل و كارشان و نه در روابط خانوادگي و روابط بين فردي اشان و نه در تفريح و عشق ورزيدنشان و ... موفقيتي حاصل نكرده اند. و كساني را هم مي شناسيم كه عليرغم اينكه از هوش سرشاري برخوردار نيستند زندگي آرام و موفقي داشته اند و حتي به سطوح بالاي موقعيت ها اجتماعي دست يافته اند. دو مكتب مجزا در مورد هوش عاطفي مطرح است: نخستين مكتب؛ بيشتر در حوزه روانشناسي است، كه هوش عاطفي را يك توانمندي مي داند و دومين مكتب؛ به رويكرد آميخته معروف است، كه مبحث هوش عاطفي را، از حوزه اختصاصي روانشناسي خارج كرده و وارد حوزه هاي ديگر علوم اجتماعي و سازماني مي كند. هوش عاطفي مجموعه اي از مهارت ها در ارتباط با موارد زير: 1 – شناخت احساس خود  2 – كنترل احساس خود 3- بر انگيختن و به هيجان آوردن خود 4

– شناخت احساسات ديگران 5 – تنظيم روابط با ديگران. هر كدام از شاخصهاي پنج گانه فوق مباحث عمده اي در روانشناسي كاربردي و  وروانشناسي علمي دارد. براي سال هاي متمادي تصور بر اين بود كه IQ""  يا ضريب هوشي نماينده ميزان موفقيت افراد است. اما در دهه اخير محققان در يافتند كه IQ تنها شاخص ارزيابي موفقيت يك فرد نيست. آن ها در حال حاضر مشغول تحقيق درباره EQ"" يا "هوش عاطفي"  هستند. درابتداي پيدايش اين سازه، روانشناسان بيشتر بر روي جنبه هاي شناختي همانند حافظه و حل مساله تاكيد مي كردند . اما خيلي زود دريافتند كه جنبه هاي غير شناختي مانند عوامل عاطفي و اجتماعي نيز داراي اهميت زيادي هستند. بعضي پژوهشگران بر اين عقيده اند كهIQ  در خوش بينانه ترين حالت 10 الي 25 درصد از واريانس متغير عملكرد را تبيين مي كند.هوش عاطفي يا هوش اجتماعي شامل 4 مهارت درارتباط با خود، ديگران، آگاهي و اقدام است. كه با تركيب اين ها, مؤلفه هاي بنيادي هوش عاطفي به دست مي آيد . بحث برانگيزترين حوزه اي كه مبحث هوش عاطفي در آن وارد شده، حوزه مديريت و مباحث سازماني است. تحقيقات نشان مي دهد هوش عاطفي در سازمان و مخصوصاً در حوزه مديريت، اهميتي فراتر از هوش منطقي يافته است. محققان دريافتند در محيط كار- يعني محيطي كه اغلب به عقل توجه مي شود تا قلب و احساسات-  نه تنها مديران و روساي شركت ها نيازمند هوش عاطفي هستند، بلكه هر كسي كه در سازمان كار مي كند، نيازمند هوش عاطفي است.اما هر چه در سازمان به سمت سطوح بالاتر

مي رويم، اهميت هوش عاطفي در مقايسه با هوش عقلي، افزايش مي يابد. هوش عاطفي در تمامي رده هاي سازماني، كاربرد زيادي دارد، اما در رده هاي مديريتي، اهميت حياتي مي يابد. مديران با قابليت عاطفي بالا، احساسات خوب را در افراد خود و همكاري بالا را در تيم خود ايجاد مي كنند. رهبران توانمند مي دانند با بهبود روابط خود با افراد و ايجاد جوي شورانگيز و صميمي، بهره وري نيز افزايش مي يابد.

عزت نفس

پديدآورنده:جواد محدثي

شايد براي شما نيز پيش آمده باشد كه به چيزي «نياز» داشته ايد، ولي براي حفظ آبرو و «موقعيت» خويش، آن را با كسي مطرح نساخته ايد. يا گاهي مشكلي برايتان پيدا شده، اما آن را در حدي ندانسته ايد كه براي چاره جويي و حل آن، آن را با كسي در ميان بگذاريد. آيا تا كنون شده است كه براي روبه رو نشدن با يك نفر ناباب، راه خود را كج كنيد، و براي دهان به دهان نشدن با يك فرد هرزه و هتاك، دندان روي جگر گذاشته، حتي به دفاع از خويش نپرداخته ايد؟  اينها و نمونه هاي ديگري از اين قبيل، شواهدي بر روحيه اي متعالي است كه از آن با «عزّت نفس» ياد مي كنيم.  جان آدمي عزيز است و رفاه و برخورداري دوست داشتني است؛ اما انسانيت انسان بالاتر از هر چيز است و شخصيت و آبرو قيمتي بسيار بالاتر از مال و اندوخته دارد. «كرامت نفس» نيز، ارزشي برتر از معادلات و محاسبات منفعت گرايانه و مادي دارد.  وقتي انسان به چيزي طمع مي بندد، بخشي از انسانيت والاي خويش را در معرض خطر و تلف شدن قرار مي دهد تا آن «خواسته» را برآورده

سازد. گاهي هم حق و دين و شرف و كرامت نفس، زير «پا» گذاشته مي شود تا آن مطلوب و خواسته به «دست» آيد. آيا به راستي خواسته هاي نفساني تا اين حد مهم است كه در چنين معامله زيانباري پي گيري شود؟  چگونه مي توان به خواسته هاي دل، بي حساب و بي حدّ و مرز رسيد، بي آنكه از معنويت و كمال و ارزش، چيزي را فدا كرد و از دست داد؟  صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروي خود را به كف ناني نمي فروشند و به خاطر «مناعت طبع»، هرگز خواسته هاي دل را زمينه ساز حقارت و زبوني و خفت و خواري نمي كنند.بهاي وجودنماد ديگري از «عزت نفس»، آن است كه انسان، پاسدار كرامت وجودي خويش باشد و ارزش فوق مادي خود را با خواسته هاي حقير و هوسهاي ناپايدار و درخواستهاي ذلت بار، لكه دار نسازد. «عزت» به معناي صلابت و استواري و نفوذناپذيري و تسخير نشدن و فرو نپاشيدن و سست نشدن و نبودن است. انساني عزيز است كه به پستيها و حقارتها راه ندهد كه در زمين دل و جان و زمينه شخصيت او نفوذ كند. كسي عزت نفس دارد كه هويت انساني خويش را در مقابل ضربه هاي خردكننده فسادها و تباهيها حفظ كند و اين جز در سايه «خودشناسي» و آگاهي به ارزش انساني و والايي جايگاه معنوي انسان فراهم نمي آيد.  انسان خود را با چه چيزي مقايسه مي كند و به چه چيزي مي فروشد و خود را به چه مي دهد و چه مي گيرد؟ اصلاً انسان به چه و چند مي ارزد؟  حضرت علي(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايي، در بيان جايگاه رفيع انسان و ارزش وجودي او مي فرمايد: «بدانيد كه براي

جانها و وجودهاي شما، قيمت و بهايي جز «بهشت»، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد»:  «انّه لَيْسَ لأنفُسِكم ثَمَنٌ اِلاّ الجَنَّةَ، فلا تَبيعُوها اِلاّ بِها»(1)  كسي كه اين جايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستي و حقارت و طمع و ذلت كشيده نمي شود و گوهر خود را به تمنيّات نفساني و خواهشهاي مادي نمي فروشد. عزت نفس، مانع مي شود كه انسان آگاه، خود را ارزان بفروشد.خواستن، پلِ ذلت«كيان وجودي» انسان، گاهي به خاطر «طلب» در هم مي شكند. هر كس مي كوشد  خود را كامل و بي نياز و بزرگوار جلوه دهد و شخصيت خويش را نگهبان باشد. ولي گاهي افراد سست اراده و طمّاع در برابر «خواستن»، آن گوهر را از كف مي دهند.  خواستن، سندِ «احتياج» است و نشانه فقر و ناداري. گاهي يك «آبرو» در گرو يك «درخواست» قرار دارد و با گشودن دست نياز، آن آبرو و حيثيتِ ساليان دراز، يكباره بر خاك مي ريزد و بر باد مي رود.  امام علي(ع) فرموده است:  «ماءُ وَجْهِكَ جامِدٌ تُقْطِرُهُ السّؤالُ، فَانْظُرْ عِندَ مَنْ تُقْطِرُهُ؟»(2)  آبروي تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره مي ريزد. بنگر كه قطرات آبرو را پيش چه كسي مي ريزي!  و چه زيبا گفته است صائب تبريزي:  دست طلب چو پيش كسي مي كني دراز  پل مي كشي كه بگذري از آبروي خويش  بدترين وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزون طلبي، انسان را به «خواستن» وادار سازد و براي دست يافتن به آنچه كه ندارد، دست به هر كاري بزند و پيش هر كس و ناكسي كوچك شود و التماس و خواهش كند و

كوچك شود، غلام و چاكر اين و آن گردد، تا از اين رهگذر، چيزي بر «داشته»هايش بيفزايد و يا به برخي از «خواسته»هايش برسد.  مگر دنيا چه اندازه مي ارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گرو آن بگذارد؟  مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خويش را با آن مبادله كند؟  آيا بايد به هر خواسته اي رسيد؟ و هر چه را «دل» خواست، بايد تأمين كرد؟ پس عفاف و كفّ نفس و كنترل غرايز و تمنيّات و مهار زدن بر حرص و آز، براي كجا و كيْ و چه كساني است؟!  در اين داد و ستد، چه مي دهيم و چه به دست مي آوريم؟  سخني زيبا از حضرت علي(ع) نقل شده است:  «وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنّيةٍ وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَي الرّغائبِ، فَاِنّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفسِكَ عِوَضا».(3)  خويشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهيز كن. هر چند تو را به خواسته ها و آمالت برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از «خويش» مي دهي، چيزي عوض نخواهي يافت.  مسأله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتي در اين داد و ستد، در مقابل «دنيا» و خواهشهاي نفساني قرار گرفت و بخشي از آن به هدر رفت و تباه شد، ديگر جايگزيني براي آن پيدا نخواهد شد.  چه بسيار عزيزاني كه در چاه «خواستن» افتادند و چون با طناب ديگران بيرون آمدند و به خواسته هاي نفساني رسيدند، زير بار منت دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را با وابستگي به ديگران معامله و مبادله كردند.  نخواه،

تا عزيز بماني. طمع مدار، تا سربلند باشي و قانع باش، تا اسير نگردي.  اين رهنمود مولاي آزادگان حضرت امير(ع) است كه فرمود: «القناعةُ تُؤَدّي اِلَي العِزُّ»(4) قناعت، عزت مي آورد. و نيز سخن او است كه: «العِزُ مَعَ اليأس»(5) عزّت، همراه با نااميدي از دست مردم است. به آنچه داري قانع باش و به داشته هايت بساز، تا عزيز باشي.حفظ گوهر عزتنگهباني از گوهر عزت و كرامت، وظيفه است. نبايد خود را در معرض تحقير و توهين قرار داد. انسان بايد از كاري كه به معذرت خواهي وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبرو و اعتبارش صدمه نبيند. معاشرت بزرگوارانه، براي مصون ماندن از تعرض و دشنام نااهلان، نگهباني از عزت نفس است. رسيدن به اين هدف، تنظيم خاصي را در روابط انسان با ديگران مي طلبد، رابطه اي بر مبناي هوشياري و حفظ عزت و مناعت و زير پا گذاشتن طمعها و خواهشها.  بايد چنان زيست كه به پرداخت جريمه، مجبور نشد،  بايد چنان كار كرد، كه مورد توبيخ و ملامت قرار نگرفت،  بايد آن گونه رفتار كرد كه از سوي ديگران، توهيني به انسان صورت نگيرد. حداقل، بخشي از اينها به دست ماست. البته نه به اين معنا كه انسان از انجام وظيفه گفتاري و كرداري و موضع گيري در جاي مناسب، شانه خالي كند،  بلكه موجبات وهن و توهين نسبت به خويش و تحقير شدن در حضور جمع را فراهم نياورد.  هم در برخورد با قدرتمندان بايد «عزت ديني» خود را پاسدار باشيم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذليلانه و حقيرانه پرهيز كنيم. اين گونه مي توان موساي عزت

را در برابر فرعون قدرت، سربلند نگه داشت. اگر كسي ثروتمندي را به خاطر پولش احترام كند، دين و شرافت خود را زير پاهاي خويش، له كرده است. به تعبير حضرت علي(ع):  «مَنْ اَتي غَنيّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغناهُ، ذَهَبَ ثُلُثا دينِه».(6)  هر كس نزد ثروتمندي رود و به خاطر توانگري و ثروتش در مقابل او كرنش و فروتني كند، دو سوم دينش رفته است!  شگفتا كه آيين يك انسان، از كجاها لطمه مي خورد كه به خيال هم نمي رسد.  اين منش و رفتار را بايد به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بار آيند و در مقابل «دارايان»، احساس حقارت و كوچكي و ذلت نكنند.  اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمي هميشه گرسنه، اسير دنياداران مي شود. بزرگترين خدمت به فرزندان، تعالي بخشيدن به همتها و غنا بخشيدن به شخصيت وجودي آنهاست. در سايه چنين تربيتي، صاحبان روحهاي بلند و وارسته، اين گونه طلبها را تلخ و دشوار مي يابند و به آن تن نمي دهند. در ديوان منسوب به حضرت علي(ع) شعري است با اين مضمون:  «جا به جا كردن صخره ها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوب تر است. من تلخي همه اشياء را چشيده ام. هيچ چيز، تلختر از «سؤال» و درخواست نيست».(7)  و به قول ناصرخسرو:  به آب روي، اگر بي نان بمانم  بسي به زان كه خواهم نان ز دونان  ادامه دارد.پي نوشتها :1_ نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 456.  2_ همان، حكمت 346.  3_ همان، نامه 31.  4_ غررالحكم.  5_ همان.  6_ نهج البلاغه، حكمت 228. 

7_ لنقل الصخر من قلل الجبال  احبّ اليّ من مِنن الرّجال  و ذُقت مرارة الاشياءِ طرّا  فما طعمٌ امرّ من السؤالپيام زن -> آذر 1377، شماره 81 

با دباغى پاك مي شود.» در اين لحظه، شليك خنده شاگردان و معلم بلند شد. ولى روح آن نوآموز سالمند، به اندازه اى بلند بود كه از اين عدم موفقيت در امتحان، شكست نخورده و ده سال تمام در اين راه گام نهاد. ولى به علت بالابودن سن، تحصيل او رضايت بخش نبود.روزى براى حفظ درس به صحرا رفته و اثر ريزش باران را روى صخره اى مشاهده كرد و از ديدن اين منظره پند گرفت و گفت: «هرگز دل و روح من سخت تر از اين سنگ نيست اگر قطرات دانش بسان آب باران در دل من جارى شود، به طور مسلم اثر نيكويى در روان من خواهد گذارد.»او به شهر بازگشت و با شور زائدالوصفى مشغول تحصيل شد و بر اثر استقامت و پشتكار، يكى از نوابغ ادبيات عرب گرديد. وى كتابى در علوم عربى انتشار داد كه مدت ها محور تدريس در دانشكده هاى اسلامى بود. (8)مرحوم ملك الشعراى بهار، مقاومت سرسختانه چشمه سار را در برابر صخره اى بزرگ اين گونه به نظم درآورده است:جدا شد يكى چشمه از كوهساربره گشت ناگه به سنگى دچاربه نرمى چنين گفت با سنگ سختكرم كرده راهى ده اى نيكبختولى سنگ چون خوگران بود سرزدش سيلى و گفت دور اى پسرنجنبيدم از سيل دريا گراىكه اى تو، كه پيش تو جنبم ز جاىنشد چشمه از پاسخ سنگ سردبه كندن در ايستاد و ابرام كردبسى كندوكاويد و كوشش نمودكزين سنگ خارا رهى برگشودز كوشش به هر چيز خواهى رسىبه هر چيزى خواهى كما هى رسى (9)بايد توجه داشت كه همواره بايد در ترسيم اهداف بهترين، والاترين و ارزشمندترين آن ها را برگزيد و براى دستيابى به آن ها اقدام نمود. اميرمؤمنان

علي عليه السلام مي فرمايد: "بهترين همت ها، بزرگ ترين آن هاست." آرى اين همت هاى بزرگ و اهداف والا هستند كه انسان ها را به تلاش هاى ارزشمند، مداوم، پي گير و خستگي ناپذير فرا مي خوانند. (10)همچنين امام حسين عليه السلام از پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه وآله نقل مي فرمايند: " خدا كارهاى بلند و همت هاى والا را دوست دارد و از كارهاى سست و همت هاى فرومايه كراهت دارد.» (11)كسانى كه افكار بلند و همت هاى والا دارند، نمي توانند همت خود را در دائره كوچكى محصور سازند و همواره پس از نيل به مقصود، خود را در آستانه مقصد ديگر مي بينند. بنابراين، بايد از آغاز كار، اهداف را بلند در نظر گرفت. واقعيت هم همين است. تا انسان خود را براى اهداف بلند آماده نسازد، به سختى به اهداف كوچك تر دست مي يازد.سعدالدين تفتازانى، از پايه گذاران فن بلاغت در اسلام است. روزى خواست از ميزان همت فرزند خود آگاه شود. به او گفت: "پسرم هدف تو از تحصيل چيست؟" پسر گفت: «تمام همت من اين است كه از نظر معلومات به پايه شما برسم.» پدر از كوتاهى فكر فرزند متاثر شد و با لحن تاسف آور گفت: «اگر همت تو همين است، هرگز به نيمى از مراتب علمى من نخواهى رسيد، زيرا افق فكر تو فوق العاده كوتاه است. من كه پدر تو هستم آوازه علمى امام صادق عليه السلام را شنيده و از مراتب دانشش، به وسيله آثارى كه از او به يادگار مانده بود، آگاه شدم. در آغاز تحصيل، تمام همت من اين بود كه به پايه علمى اين شخصيت بزرگ برسم. من با اين مت بلند، به اين درجه از علم رسيده ام كه مشاهده مي كنى و هرگز قابل قياس با

مقام آن پيشواى بزرگ نيستم. تو كه اكنون چنين همت كوتاهى دارى، پيمانه شوق و شورت در نازل ترين درجات علمى لبريز خواهد گرديد و دست از تحصيل خواهى كشيد.» لذا بايد كوشش كنيم تا در خود همت هاى عالى به وجود آوريم.شايد زيباترين انديشه در باب بلندهمتى، را بتوان از خواجه لسان الغيب، حافظ شيرازى دريافت:همت حافظ و انفاس سحرخيزان بودكه ز بند غم ايام نجاتم دادندمولوى مي گويد:آب كم جو تشنگي آور به دستتا كه جو شد آب از بالا و پست (12)البته، بايد توجه داشت كه همت والا با بلندپروازى تفاوت دارد. برخى افراد بدون در نظر گرفتن توانايي ها و استعدادهاى درونى خويش، افكارى بلندپروازانه دارند كه هرگز به آن دست نخواهند يافت و در واقع، برخلاف جريان آب شنا مي كنند.در اين صورت، است كه شخص يا دچار شكست مي شود و يا با موفقيت ناچيزى روبرو مي شود. لذا به افراد، به ويژه نوجوانان و جوانان توصيه مي شود كه با شناسايى استعدادهاى خويش به كمك مشاورين روانشناس، با همت هاى عالى و عزم و اراده اى پولادين درصدد شكوفايى استعدادهاى بالقوه و نهانى خويش برآيند.پي نوشت:1. عباسعلى اخترى، مديريت علمى مكتبى از ديدگاه اسلام، ص 1212. نهج البلاغه، صبحى، حكمت شماره 473. غررالحكم و درالكلم، ص 874. محمدرضا شرفى، بينش هاى تربيتى، ص 325. وسائل الشيعه، ج 1، ص 386. عباسعلى اخترى، پيشين، ص 122 و 1457. نجم /398. جعفر سبحانى، رمز پيروزى مردان بزرگ، ص 39 و 409. همان، ص 41 و 4210. محمدحسن نبوى، مديريت اسلامى، ص 65 و 6611- عبدالله جوادى آملى، اخلاق كارگزاران در حكومت اسلامى، ص 79، به نقل از: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 24612- جعفر سبحانى، پيشين،

ص 56 و 57منبع: ماهنامه ديدار آشنا ، شماره 18

چه quot;شانسيquot; داريم ما

06:51

چه "شانسي" داريم ما؟مهدي ياراحمدي خراساني

اشاره: تنها شانسي كه همه ما انسان ها از آن بهره منديم، شانس زندگي است. ما زنده ايم و اين بزرگترين هديه اي است كه مي توانستيم در هستي دريافت كنيم. ما از بين ميلياردها ميليارد موجودي كه هرگز حتي اجازه يك لحظه موجوديت نيافتند، اين شانس را پيدا كرديم كه به هستي پا بگذاريم و خود و زندگي را براي يكبار هم كه شده تجربه كنيم. پس هيچ انساني در خوش شانس بودن خود نبايد حتي لحظه اي ترديد كند. بسيار مشاهده مي شود در ميان برخي افراد غلطي مصطلح است كه بر اساس آن در يك جريان اسنادي موفقيت هاي ديگران را به "خوش شانسي" و عدم موفقيت خود را به" بدشانسي" نسبت مي دهند. بي شك موفّقيت و پيروزي، يك فرايند تجربي و علمي است كه با آزمون هاي فراواني، راهكارهاي آن مشخص شده كه شناخت و به كارگيري آن راهكارها، موفّقيت را در دسترس ما مي نهد و ناآگاهي نسبت به آن ها، كاميابي را به كام مرگ مي سپرد. هرچند باورهاي ناهنجار و راهكارهاي ناشايستي از قبيل خوش شانسي يا بدشانسي در برخي جوامع رواج يافته است، لكن درك باورهاي درست و راهكارهاي بايسته، تنها راه حل بنيادي دست يافتن به پيروزي است.شانس در فرهنگ فارسياصل واژه «شانس» فرانسوي و به معناي فرصت است و در فارسي قديم اين واژه وجود نداشته است.در لغت نامه دهخدا واژه  شانس به معناي بخت و اقبال، اختر و طالع به كار رفته است. همچنين در فرهنگ فارسي

عميد در زير شاخه هاي شانس واژه بدشانسي آمده است. معناي واژه بدشانسي مي تواند در زوايايي به معني سرنوشت و بي بهره نيز باشد. سرنوشت به خاطر اين كه افراد معتقدند با تمام تلاش و كوشش و استعداد و نبوغي كه در رسيدن به هدف دارند ولي به هدف خويش نمي رسند و مرسوم است كه مثلاً بر پيشاني اين گونه افراد كلمه ي بدشانسي را از ازل نوشته اند و البته اين مقوله چه اندازه صحت و سقم برمي دارد موضوعي است كه در ادامه بدان خواهيم پرداخت. در مورد واژه ي بي بهره نيز مي توان مصاديق مختلفي را عنوان كرد. مثلاً مي توان گفت كه برخي از افراد بر اين اصل استوارند كه در امور و منويات زندگي اجتماعي با آن كه در تكاپو و تلاش مضاعف اند ولي بهره اي نمي برند كه البته اين موضوع نيز جاي تأمل دارد.واقعاً شانس چيست؟شانس چه چيزي است؟ ايا واقعيت دارد؟ اين مسئله سؤال بسياري از مردم است. شانس در واقع نوعي انرژي است. خيلي وقت ها وقتي به چيزي كه معتقد هستيم به سرمان مي آيد. به عنوان مثال معتقديم كه بعد از هر خنده گريه هست. اين باعث مي شود كه ناخودآگاه از ما انرژي هايي ساتع شود كه در جهان هستي تأثير گذار باشد. اين تفكر ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتي ببرد كه ما معتقد به آن هستيم بنابر اين ما را به سمت گريه كردن مي كشاند و ما در تمام لحظات بدون اينكه خودمان بدانيم به سمت گريه كردن سوق پيدا مي كنيم . وقتي ما

احساس كنيم خوش شانس هستيم بر روي محيط و جهان هستي تاثير مي گذاريم . فكر ما احساس ما و باور هاي ما باعث مي شود انرژي هايي در دنيا پخش شود كه ما را به سمت خوش شانسي هدايت كند . و همين طور هم بدشانسي. هر انساني كه معتقد است بسيار بد شانس است هميشه بدشانسي مي آورد. بين افرادي كه مي شناسيم خيلي ها را مي بينيم كه به بدشانسي خود معتقد هستند و همچنان بد شانسي مي آورند. بهتر است از اين به بعد فكر كنيم خوش شانسيم . به هر حال اگر هم هيچ تأثيري نداشته باشد اين فايده را دارد كه روحيه بهتري براي زندگي داريم و در خيلي از موقعيت ها از اعتماد به نفس بيشتري برخوردار خواهيم بود.ريشه پيدايش انديشه ي "شانس" در اجتماعاين خيال باطل با آن قدرت عظيم از كجاست كه تصور شده قدرت شانس از عقل، علم، كار، كوشش، هنر، صنعت، زور و ... بالاتر است ؟ همواره در جوامع مختلف افرادي زندگي مي كرده اند كه عمري را به سعي و عمل مي گذرانده اما در محروميت بوده ولي در عوض افرادي بيكار و يا كم تلاش كه همواره برخوردار و مرفه بوده اند. چون برخي هرچه در جامعه خودشان ديده اند اين طور بوده، كم كم همه اين بي نظمي ها و مظالم اجتماعي را شكلي فلسفي داده اند و آن را شانس و يا بخت ناميده و گاهي آن را به باد ناسزا گرفته اند. فكر و فلسفه شانس هيچ علتي ندارد جز مظالم و ناهمواري ها و بي عدالتي هاي اجتماعي. در

واقع الهام كننده ي اين فكر ناصحيح، هرج و مرج ها و بي عدالتي هاي اجتماعي است .در اين راستا دو منبع الهام بيشتر نداريم: يكي دين است و منبع ديگر عقل و علم و فلسفه .در همه قرآن و كلمات پيغمبر(ص) و ائمه ع) نامي از بخت و شانس نمي بينيم .همچنين كتب فلسفه از قديم هر وقت از شانس بحث كرده اند به عنوان يك موهوم از آن ياد كرده اند.  پس مبداء الهام بخش اين فكر شيطاني چيزي جز بي نظمي ها و پستي و بلندي هاي بي جهت و اولويت هاي بلا استحقاق نيست. هر وقت عدالت اجتماعي متزلزل شود، استحقاق ها رعايت نشود، حقوق مراعات نگردد، در تعويض مشاغل حساب هاي شخصي و توصيه و پارتي مؤثر باشد، فكر شانس و امثال اين ها قوت مي گيرد و توسعه پيدا مي كند، چون در واقع معني بخت وشانس اين است كه هيچ چيز شرط هيچ چيز ديگر نيستجايگاه شانس از نظر اسلام و سنتهمه اشخاص در شرايط يكسان آفريده نشده اند و مقدرات آنها نيز يكسان نيست. اما در نگاه عموم مردم كه بسياري از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعاليت ظاهري شخص توجه مي كنند از سودهاي كلان او تعبير به خوش شانسي مي كنند. شانس به معناي تصادف، در سنت پيامبر(ص) و مكتب اسلام جايگاه ندارد و درست نمي باشد چرا كه با اصل عليّت منافات دارد. چون اصل عليت عمومي و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكم فرماست و هر حادثي ضرورت و قطعيت وجود خود را و هم چنين شكل و خصوصيت زماني و مكاني و ساير

خصوصيات وجودي خود را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودي و علل متقدمه اوهست. اما بايد ديدگاه ما نسبت به علت ها گسترش يابد وعلاوه برعلت هاي مادي و ظاهري به علت هاي روحي و معنوي نيز توجه كنيم و حتي تأثير نسل هاي گذشته در نسل آينده را ناديده نگيريم(شهيد مطهري، انسان و سرنوشت، ص 55)در نگاه اسلامي هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند. ولي ما از آن جايي كه علل را نمي شناسيم، نامش را تصادف و شانس مي گذاريم.اگر پرده از روي سلسله علل كنار رود، خواهيم ديد كه هيچ چيز اتفاقي وجود ندارد، گرچه برخي از اين علل از اختيار و علم ما خارج باشد. بنابراين بايد كوشيد تا با فراهم كردن اسباب و عوامل در هر زمينه اي، به ايجاد بخت و شانس پرداخت؟!خوش شانسي و بد شانسي، بيشتر از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هر شخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتاً عملي متناسب با آن بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود.نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سر بزند - كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر مي گردد - ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. و قرآن قاعده اي كلي در اين گونه موارد به دست مي دهد و آن اين كه: «ما اصابك من سيئه فمن نفسك آنچه از بدي ها به تو مي رسد، دستاورد عمل خودت مي باشد» (نساء، آيه79.) .

گاهي در ميان مردم، شانس به مقدرات الهي اطلاق مي گردد. مثلاًً به شخصي كه روزيش زياد است و معمولاً در كارهاي اقتصادي سود مي كند مي گويند فلاني خوش شانس است كه براي تحليل اين مطلب بايد با نگاهي گسترده تر به عوامل پديده ها نگريست و علاوه برفعاليت هاي ظاهري شخص، به شرايط روحي و معنوي فرد و حتي تأثير نسل هاي گذشته و تأثير دعا يا نفرين ديگران در زندگي فرد و ديگر عوامل آشكار و پنهان در همواري يا ناهمواري زندگي توجه نمود كه اگر منظور از شانس اين معنا باشد ريشه در روايات و آيات دارد. زيرا از نظردين نيز اين مسأله مورد قبول است. «والله فضّل بعضكم علي بعض في الرزق....» (نحل، آيه 71)سخن پاياني" بخت و شانس" بدين معنا كه پيش آمدي بدون علت به وجود بيايد، وجود ندارد، زيرا هر چه از عدم پا به عرصة وجود گذارد، ممكن الوجود است و هر ممكن الوجودي نيازمند علت است، و قانون عليت و نيازمندي هر پديده به علتِ پديد آورنده، از بديهيات است. از اين رو در جهان هر حادثه اي اتفاق افتد، بشر به طور غريزي دنبال علتش مي گردد. پس نمي توانيم به چيزي با عنوان بخت و شانس معتقد باشيم و آن را از علل و اسباب دور بدانيم. در مواردي كه مردم پيش آمد خوب را به شانس و اتفاق بد را به بخت نسبت مي دهند، حاكي از جهل آنان از علل و اسباب پنهاني است. گاهي ممكن است براي فردي پيش آمدهاي خوب و نافع رخ بدهد كه گفته مي شود فلاني شانس دارد. كه در واقع اينجا شانس نيست

كه علت و سبب رخ دادها شود، بلكه پيش آمدها منتسب به علت است و ما از آن آگاه نيستيم، مثلاً ممكن است رويكرد خوب بر اثر دعاي خير پدر و مادر، يا براي آزمايش، يا صفاي باطن فرد، يا خوشحال نمودن يك بندة خدا باشد. آنچه اسلام به پيروانش تعليم نموده، اين است كه همة خوبي ها را از خدا بدانيم و تمام بدي ها را به خود نسبت دهيم: "آنچه از نيكي ها به تو مي رسد، از خدا است، و آن چه از بدي به تو مي رسد، از تو است".

هنر رفتار با افراد دشوار

نويسنده: مرجان فياضي-ليحه ميرزاده

خلاصه:همه ما هر روز با افراد دشوار سر و كار داريم. گاهي اوقات كافي است در آيينه نگاه كنيم تا يكي از آنها را ببينيم. شما نمي توانيد هميشه از افراد مسئله ساز دوري كنيد. شناخت اين افراد و چگونگي برخورد با آنها به شما كمك خواهد كرد تا ارتباطات بهتري داشته باشيد. اين مقاله روشهايي را براي شناخت و برقراري ارتباط با افراد دشوار بيان مي كند. اداره موقعيتهاي دشوار، بخشي از زندگي روزانه ماست. همه ما هرروز با افراد دشوار سر و كار داريم و اين افراد را مي شناسيم. شايد هيچ چيز به اندازه برخورد با اين افراد، خسته كننده و ملال آور نباشد.مقدمهاداره موقعيتهاي دشوار، بخشي از زندگي روزانه ماست. همه ما هرروز با افراد دشوار سر و كار داريم و اين افراد را مي شناسيم. شايد هيچ چيز به اندازه برخورد با اين افراد، خسته كننده و ملال آور نباشد. اين افراد انرژي ما را تحليل مي برند، احساساتمان را تحريك مي كنند، حوصله

همه را سر مي برند و ما را در حالتي نامطلوب قرار مي دهند. اين رفتارها در محل كار براحتي مي توانند يك محيط شاد را نابود كنند، كارايي را كاهش دهند و روحيه افراد را پايين آورند. هر يك از ما نيز به نوعي در درون خود شخصيت دشواري را پنهان كرده ايم. گاهي اوقات كافي است در آيينه نگاه كنيم تا آن را بهتر ببينيم. برخي از ما مي توانيم اين شخصيت را بخوبي مخفي كنيم اما گاهي در موقعيتهاي رقابتي و شرايط حاد( مثل رانندگي در ترافيك، انجام يك بازي رقابتي و ...) آن را نشان مي دهيم.متاسفانه جامعه به ما ياد داده است كه بهترين روش رفتار با افراد مسئله سازي كه ما را آزار مي دهند، ناديده گرفتن آنهاست. به همين علت از كودكي آموخته ايم با چنين افرادي معاشرت نكنيم. اما ناديده گرفتن اين موقعيتها به ضرر ماست چرا كه نحوه برخورد ما با شخصيت دشوار دروني و ديگر افراد بدقلق هنري است كه هر فردي از آن اطلاعي ندارد. برخورد مناسب با اين افراد باعث مي شود از فشارهاي عصبي ناشي از رفتارهاي ناشايست ديگران بكاهيم و كار خود را موثرتر و سودمندتر انجام دهيم.افراد دشوار( افراد بدقلق يا افراد مسئله ساز) در هر شكل و لباسي ظاهر مي شوند، ولي خصوصيات مشترك همه آنها اين است كه رفتار و برخورد آنها هميشه براي يك نفر ايجاد مشكل مي كند. هنگام برخورد با افراد دشوار بايد علائمي را كه از خود بروز مي دهند بشناسيم و ماهيت آن را تشخيص دهيم. به اين ترتيب مي توانيم اثر نامطلوب رفتار آنها را

به كمترين حد برسانيم. اين يك واقعيت مسلم است كه هنگامي مي توانيم در ديگران نفوذ كنيم كه آنها را همانطور كه هستند ببينيم نه آنگونه كه آنها مي خواهند يا خودمان ميل داريم.ما بايد حضور افراد دشوار را در زندگي مان بپذيريم. الهام گرفتن از تعاليم ديني و آموزه هاي مذهبي در اين مورد به ما كمك مي كند. تمامي انبيا الهي و افراد صالح در جريان انجام رسالت خود همواره با چنين افرادي برخورد داشته اند. رفتار دوستانه و به دور از خشونت آنها، الگوي مناسبي براي برخورد ما با افراد دشوار است. يادگيري كنترل احساسات و واكنشهاي شخصي نيز هنگام برخورد با افراد دشوار اهميت بسياري دارد. بايد از خود بپرسيم چرا اين افراد براي ما مسئله ساز هستند و سعي كنيم نگرش منفي نسبت به اين اشخاص را در خود از بين ببريم، زيرا گاهي اوقات علت رفتارهاي دشوار ديگران، رفتارهاي غير اصولي خود ماست. وقتي با يك فرد دشوار برخورد مي كنيم بايد به اين موضوع توجه كنيم كه چه چيز باعث مي شود يك نفر چنين گفتار و رفتاري داشته باشد، در اين صورت در موقعيتي قرار مي گيريم كه نه تنها مي توانيم شرايط دشوار را كنترل كنيم، بلكه طرف مقابل را نيز ياري مي دهيم مشكل خود را حل كند.انواع اشخاص مسئله ساز و روش برخورد با آنهاشما هميشه نمي توانيد از افراد مسئله ساز دوري كنيد. شناسايي انواع رفتارهاي مسئله ساز به شما كمك مي كند تا به نحو مطلوب موقعيتهاي دشوار را بخصوص در سازمان اداره كنيد. طبقه بنديهاي مختلفي از انواع رفتارهاي دشوار در مقالات

و نوشته هاي گوناگون انجام شده است. در اين مقاله سعي شده است تا با بهره گيري از منابع مختلف، انواع عمده افراد دشوار وبدقلق و روش برخورد با آنها مورد بررسي قرار گيرد. به طور كلي مي توان انواع اصلي افراد دشوار را به صورت زير طبقه بندي كرد:1- زورگو و متخاصماين شخصيت عصباني و متخاصم است و عصبانيت خود را با اعمال زور نشان مي دهد. خصومت، كينه توزي، استفاده از كلمات نيشدار، امتناع از كارهاي گروهي وخودپسندي و تكبر از جمله ويژگيهاي اين افراد است. آنها دلشان مي خواهد هميشه غالب و مسلط باشند و سعي مي كنند با توسل به هر شيوه و روشي به خواسته هاي خود برسند.راه حل: درمقابل آنها بايستيد، اما سعي نكنيد با آنها بجنگيد. هرگز رفتار آنها را تحمل نكنيد بلكه در مقابل آنها قاطع، محكم، جسور و با اعتماد به نفس باشيد.2- هميشه شاكياز نظر اين افراد تنها چيزي كه زندگي به آنها عطا كرده، بدشانسي است. آنها به جاي پيدا كردن راه حل براي مسائل و مشكلات، عادت كرده اند كه شكايت كنند و بهانه بگيرند. نگرشهاي اين افراد مسموم و متاسفانه بيماري آنها واگير است.اين افراد بندرت سعي مي كنند شرايط ناخواسته را تغيير دهند، در عوض دائم دقيقا مثل بچه اي كه به او اجازه كاري داده نمي شود رفتار مي كنند. اجازه ندادن باعث منفي بافي او مي شود. جمله معروف آنها اين است: « هيچ كس مرا دوست ندارد».راه حل: به اين افراد نشان دهيد كه مسائل آنها را مي بينيد و مي شنويد، زيرا آنها به محيط حمايتي و

تشويق احتياج دارند. همچنين بايد سطح فشار و استرس را براي اين افراد پايين آورد. علاوه بر اين به آنها اجازه شكايت كردن ندهيد، مگر زماني كه راه حلي براي مشكل پيش آمده داشته باشند.3- وسواسي و كمال گرااين افراد دلشان مي خواهد كارها به بهترين نحو ممكن انجام گيرد. چنين افرادي درعين حال كه ممكن است خسته كننده و ملال آور به نظر رسند، اما داراي مهارتهاي تجزيه و تحليلي اند كه مستلزم توجه زياد به جزئيات است. استانداردهاي عملكرد اين افراد در سطح بسيار بالايي قرار دارد. در برخي مواقع كار خوبي كه توسط ديگران مورد تمجيد واقع مي شود از نظر اين افراد قابل قبول نيست. جمله معروف آنها اين است:« اين كار مي توانست بهتر انجام شود».راه حل: در صورتي كه در برخورد با اين افراد، واقعيتها و منطق را ارائه دهيد، مي توانيد بهترين بهره را از آنها ببريد. در عين حال حرفهاي اين افراد را درباره بهتر انجام شدن كارها جدي نگيريد. آنها معمولا نقاط ضعف خودشان را بيان مي كنند نه نقاط ضعف شما را. سعي كنيد با اين افراد به گونه اي كار كنيد تا بتوانند انتظارات واقعي براي خود و ديگران داشته باشند و مطابق انتظارات واقعي عمل كنند.4- افراد يخياين افراد براي تغيير آمادگي ندارند وهر تغييري – هر چند كوچك – مي تواند آنها را نگران و آشفته سازد و آغازي براي رفتار منفي در آنها باشد. جمله معروف آنها اين است:« راه قديمي بهتر است».راه حل: در مقابل اين افراد صبور باشيد، زيرا ممكن است در مسير انجام تغييرات مانع تراشي كنند. اين افراد

را در تغيير درگير كنيد يا از تغييرات تدريجي براي ايجاد فرصت مناسب براي آنها استفاده كنيد.5- افراد بستهراههاي برقراري ارتباط با اين افراد مسدود است. اين افراد بسيار تودار و ديرجوش هستند و تنهايي و خلوت را به بودن در ميان جمع ترجيح مي دهند. آنها هرگز درباره تفكرات و احساسات خود صحبت نمي كنند و به همين دليل ارتباطات محدودي دارند. « حوصله ندارم» يا « فعلا وقت ندارم» از جملاتي است كه آنها براي فرار از جمع از آن استفاده مي كنند.راه حل: براي برقراري ارتباط با اين افراد بايد حوصله كنيد. ممكن است مدتي طول بكشد تا اين گونه افراد احساس راحتي بكنند و با شما راحت تر و بهتر برخورد كنند. هنگام صحبت با اين افراد از سوالات باز استفاده كنيد و آنها را به شركت در بحثها تشويق كنيد.6- كم حرف و منفعلاين افراد زياد سخن نمي گويند. حتي اگر اصرار كنيد، فرياد بكشيد يا از آنها خواهش كنيد، جوابي بيشتر از آري يا خير نخواهيد شنيد. اين افراد حتي زماني كه بايد از حقوق خود دفاع كنند، ساكت مي مانند. در نتيجه غالباً مورد ظلم قرار مي گيرند. فرد منفعل هميشه احساس ناامني مي كند واعتماد به نفس بسيار پاييني دارد. آنها غالباً از شركت در تصميم گيريها امتناع مي كنند و يا نظري ارائه نمي دهند.راه حل: اين افراد شديداً به اعتماد به نفس و حمايت احتياج دارند و بايد بطور مستقيم از آنها انجام اموري را كه مي توانند انجام دهند خواسته شود. تشويق نيز در ايجاد اعتماد به نفس آنها بسيار موثر است.7- افرادي كه مي

گويند: «كار من نيست»اين افراد دائم از زير بار قبول مسئوليتهاي بيشتر شانه خالي كرده و منفي بودن خود را با رد كردن انجام كارهايي كه بايد برعهده بگيرند، ظاهر مي كنند.معمولاً دوستان و همكاران اين افراد بايد كارهاي مربوط به آنها را انجام دهند و اين در حالي است كه اين افراد انجام آن كارها را جزء وظايف آنها مي دانند نه وظايف خودشان_ جمله معروف آنها اين است: اين كار جز وظايف و شرح شغلي كه من بايد انجام دهم نيست».راه حل: سعي كنيد شرح شغل اين افراد را واضح و روشن در اختيار آنها قرار دهيد، تا جايي براي توجيهات آنها باقي نماند. بازرسي و كنترل غير محسوس نيز در برخي مواقع مي تواند كارساز باشد.8- شايعه پراكن هااين افراد از شايعه بعنوان سلاح قوي جهت كنترل روي ديگران و محيط استفاده مي كنند. آنها با پخش شايعه و درگير كردن ديگران در مسائل مربوط به آن لذت مي برند و احساس مهم بودن مي كنند. جمله معروف آنها اين است: « اجازه بده من بگويم چه اتفاقي دارد مي افتد».راه حل: بهترين راه جلوگيري از شايعه سازي در سازمان، دادن اطلاعات و حقايق لازم و كافي به افراد است. وقتي افراد سازمان از كليه اطلاعات مربوط به مسائل سازمان آگاهي داشته باشند، به شايعه و افراد شايعه پراكن توجهي نمي كنند. در نتيجه انگيزه اي براي اين افراد بمنظور ايجاد شايعه و پخش آن باقي نمي ماند.9- افراد منفي گرااين افراد نگرش بدي نسبت به دنيا دارند. آنها فكر مي كنند كه دنيا بر سرشان خراب شده است. آنها از

شيوه انجام امور ناراضي هستن__د و مهم نيست شماچقدر تلاش كنيد تا كاري برايشان انجام دهيد. در واقع اين افراد هميشه نيمه خالي ليوان را مي بينند و براي انج___ام يك كار بيشتر بر عواقب منفي آن تأكيد دارند تا نتايج مثبت. اين افراد اعضاي خوبي براي كارهاي گ____روهي نيستند. جمله معروف آنها اين است:« من مي دان_م اين كار شدني نيست».راه حل: تغيير نگرش افراد منفي گرا كار آساني نيست. اما شما بايد آنها را مجبور به تطبيق با عادتهاي مثبت كنيد تا از عادتهاي منفي دور شوند. ايجاد تفكرات مثبت و نشان دادن نتايج خوب كارهايي كه او اميدي به انجام آنها نداشته است، مي تواند به اين اشخاص كمك كند.10- افراد غير متعهداين افراد آن قدر براي انجام كاري بهانه مي آورند تا شخص ديگري آن را انجام دهد و يا آن قدر در انجام تصميمي تعلل مي كنند كه ارزش آن از بين مي رود. آنها كار خود را بطور جدي انجام نمي دهند، زيرا كار براي آنها اولويت ندارد. انجام امور شخصي و پرداختن به مسائل غير كاري براي آنها مهمتر از انجام كارهاي سازماني است. جمله معروف آنها اين است: « او مي تواند منتظر شود».راه حل: دليل اصلي تأخير و تعلل آنها را سوال كنيد. اين افراد معمولاً احتياج به اهداف و استانداردهاي واضح و انتظارات رسمي دارند و اينها بايد به او ابلاغ شود. همچنين آنها به يك سيستم نظارتي بسته نيازمندند تا نتوانند براحتي از زير كار شانه خالي كنند.11- افراد هميشه منتقداين افراد هميشه با كلمات نيشدار و انتقادات بي مورد خود، ديگران را آزار مي دهند.آنها درباره هر ايده

اي، انتقادات خاص خود را دارند؛ چه آن ايده، خوب باشد يا بد_ هدف اين افراد مخالفت با تمام چيزهايي است كه گفته مي شود. آنها هر جا مي روند مشكلات را پيدا مي كنند. جمله معروف اين افراد اين است:«ايده بدي است».راه حل: در مذاكره و گفتگو با افراد انتقاد كننده بر اطلاعات تمركز كنيد. از آنها درباره علت انتقاد و مخالفتشان سوال كنيد و هميشه آنها را براي اطلاعات بيشتر تحت فشار قرار دهيد. هرگز رفتارهاي نامناسب چنين افرادي را تأييد نكنيد.12- افراد خودخواهافراد خودخواه، هميشه مي خواهند راه خود را ادامه دهند و فكر مي كنند همه چيز را مي دانند. در واقع اين افراد مي خواهند نداشتن امنيت خود را به گونه اي پنهان كنند.راه حل: با اين افراد تنها بر اساس حقايق و واقعيتها رفتار كنيد. قبل از ملاقات با آنها تمام اطلاعات مورد نياز را بدست آوريد و خود را براي پاسخ به سوالات آنها آماده كنيد. به ياد داشته باشيد برخورد تهاجم آميز يا تسليم در برابر آنها كارساز نخواهد بود.13- افراد فداكار( قرباني)اين افراد قلب خونين سازمان هستند. آنها زود سركار مي آيند و دير مي روند و يار و پشتيبان همكاران و دوستانشان هستند. ازآنها هركاري كه بخواهيد انجام مي دهند، زيرا اين افراد معمولاً به دليل مسائل شخصي ترجيح مي دهند بيشتر اوقات زندگي خود را در محيط سازمان بگذرانند. در صورتي كه از خدمات آنها قدرداني نكنيد، منفي گري آنها آغاز مي شود. جمله معروف افراد فداكار اين است:« من زندگي ام را وقف اين شركت كردم، ولي براي هيچ كس مهم نيست».راه حل: به حرفهاي

اين افراد گوش دهيد و به آنها نشان دهيد كه وجودشان تا چه اندازه براي سازمان اهميت دارد. از تلاشها و همكاري آنها صميمانه قدرداني كنيد و اين كار را در حضور ديگر كاركنان انجام دهيد. 14- افراد خود سرزنش كناين افراد همواره كمبودهايي را در عملكرد كاري و رفتاري خود مي يابند و دائم خود را ملامت مي كنند. آنها از هيچيك از جنبه هاي زندگي شخصي و كاري خود راضي نيستند. جمله معروف آنها: « من توبيخ خواهم شد. من مي توانستم اين كار را بهتر انجام دهم».راه حل: اعتماد به نفس آنها را بالا ببريد و از كارهاي مثبت و خوب آنها قدرداني كنيد. به آنها نشان دهيد آن طور كه خودشان فكر مي كنند بي دست و پا و كار خراب كن نيستند.15- افراد پرحرفاين افراد به قدري حرف مي زنند كه اجازه صح____بت به افراد ديگر نمي دهند. جالب اينجاست ك_ه بيشتر حرفهاي آنها اصلاً ربطي به موضوع مورد بحث ندارد و صرفاً از دست دادن وقت و زمان مفيد است.راه حل: برخورد با اين افراد اين است كه به آنها تنها چند دقيقه فرصت صحبت كردن داده شود. در صورتي كه باز هم به حرف زدن ادامه دادند، به هيچ وجه رفتار آنها را تحمل نكنيد. به آنها بگوييد، بايد برويد و فرصتي براي گوش دادن به حرفهاي آنها نداريد.16- افراد نامنظماين افراد در انجام وظايف و شركت در جلسات، نظم و ترتيب را رعايت نمي كنند ونوعي آشفتگي در رفتار و كردار آنها ديده مي شود. آنها دائم به دنبال وسائل خود مي گردند و هميشه در جلسات تأخير دارند.راه

حل: براي برخورد با اين افراد نظم و انضباط را عامل مهمي در ارزيابي عملكردشان اعلام كنيد و آنها را به مرتب بودن تشويق كنيد.17- افراد بي مسئوليتاين افراد تحمل قبول مسئوليت يا توبيخ بابت اشتباه را ندارند. آنها از زير بار مسائل شانه خالي مي كنند و انگشت اتهام خود را هميشه به سمت ديگران نشانه مي روند. جمله معروف آنها اين است: « من اين كار را نكردم، فلاني آن كار را انجام داد».راه حل: با آنها قاطع برخورد كنيد و بطور مستقيم اشتباهشان را با دليل برايشان توضيح دهيد تا نتوانند اشتباه را به ديگري منتقل كنند.18- افراد پوست تخم مرغياين افراد بسيار حساس هستند و بي اهميت ترين مسائل آنها را ناراحت مي كند. روحيه حساس آنها باعث مي شود ديگران در برخورد با آنها بسيار محتاط باشند و از برقراري ارتباط با آنها احساس راحتي نكنند.راه حل: بازخورد، به اين افراد بايد سريع و مستقيم نباشد، بلكه به آرامي و با توجه به شخصيت آنها باشد. در برقراري ارتباط با آنها شخصيت حساسشان را در نظر بگيريد.19- افراد ريزنگراين افراد همواره مي گويند:« من احتياج به چك كردن مجدد كار دارم، شايد چيزي از زير دستم رد شده باشد.» آنها به جزئي ترين و ريزترين موارد يك مسئله توجه مي كنند و گاهي به خاطر يك مسئله كوچك اوقات ديگران را تلخ مي كنند.راه حل: آنها را عادت دهيد در كنار توجه به جزئيات به مسائل كلي و اصلي توجه كنند. آنها بايد ياد بگيرند كليات و جزئيات را با هم در نظر بگيرند و به دليل مسائل جزئي كل پروژه را به

تأخير و خطر نياندازند.20- افراد خيلي خوباين افراد به نظر مي رسد كه با شما موافق هستند، اما چنانچه كاري را كه آنها از شما خواسته اند انجام ندهيد، مسئله ساز مي شوند.راه حل: اين افراد به تأييد بسيار نياز دارند. به آنها نشان دهيد، دوستشان داريد و برايشان ارزش قائليد.نكاتي در برخورد با افراد دشوارهمه افراد در برخي شرايط غير قابل پيش بيني و تحريك پذير مي شوند. در برخورد با افراد مسئله ساز موارد زير را همواره به خاطر داشته باشيد:- تفاوتهاي افراد را بيشتر و بيشتر بشناسيد. تفاوتها همواره منجر به اصطكاك مي شود. اگر تفاوت ميان انسانها را يك موهبت- نه يك مسئله- بدانيد، مي توانيد به خوبي موقعيتهاي دشوار را اداره كنيد.- مطمئن باشيد كه همه افراد سازش و هماهنگي را دوست دارند. اين انديشه كه ديگران به دنبال تحقير و صدمه زدن به ما هستند، درست نيست. مطمئن باشيد همه توافق و يكدلي را دوست دارند. با اعتقاد به اين مسئله شما فرصت پيدا مي كنيد، درهاي گفتگو را براي رسيدن به توافقات دوجانبه باز كنيد.- باور كنيد كه مي توانيد در كنار افراد مسئله ساز بدون تنش و اصطكاك كار كنيد. شما ممكن است كه با افراد دشوار دوست و صميمي نباشيد، اما مي توانيد با آنها رفتار مسالمت آميز داشته باشيد. سعي كنيد به خواسته هاي هم احترام بگذاريد.- در تله افراد دشوار گرفتار نشويد. وقتي ديگران به گونه اي رفتار مي كنند كه شما عصباني و خشمگين مي شويد، در واقع شما را در تله خود گرفتار كرده اند. ما اغلب در تله رفتارها، گفتارها، لبخندها

و نگاههاي افراد گرفتار مي شويم. نبايد اجازه دهيم رفتارهاي افراد مسئله ساز، ما را در كنترل رفتارمان دچار مشكل سازد و آنها را بر ما مسلط گرداند.- گوش كنيد؛ گوش كنيد؛ گوش كنيد_ وقتي ديگران بدانند شما حرفهاي آنها را مي شنويد و به مسائلشان اهميت مي دهيد، كمتر رفتارهاي دشوار را از خود بروز مي دهند.- براي ايجاد رابطه بهتر افراد را با نام صدا بزنيد(نام هر فرد گرمترين آهنگي است كه او مي شنود و دوست دارد بشنود).- افراد را سرزنش نكنيد. سرزنش افراد، آنها را براي بروز رفتارهاي مسئله ساز مستعد مي سازد.- مراقب بلندي و لحن صدا و زبان بدن خود باشيد. استفاده از زبان بدن به شما كمك مي كند ارتباط بهتري را با ديگران برقرار سازيد. با برقراري ارتباطات عميق و اصولي، فرصت كمتري براي نشان دادن تعارضات و رفتارهاي دشوار ايجاد مي شود.- از به كار بردن كلمات زير پرهيز كنيد: بايد، ولي، من مي خواهم...، متاسفم، نمي تواني و......- اگر طالب صداقت هستيد با ديگران نيز صادقانه برخورد كنيد و به تعهدات خود عمل كنيد.- استفاده از كلمات جادويي را بياموزيد. در دامنه لغات ما، كلمات زيادي وجود دارند كه اثرات فوق العاده اي بر جاي مي گذارند. اين كلمات را بيابيد و از آنها استفاده كنيد.- فنون مذاكره را ياد بگيريد چرا كه موفقيت در زندگي امروز در گرو ارتباطات خوب است و مذاكره در اين راه به شما كمك مي كند.منابع

1) Brussat, Fredric , Brussat, Mary Ann(2001) Difficult people. http://www.findarticles.com/p/articles/mi_qa39422) Robin, Daniel(2003) The difficulty with difficult people(who, me?).http://www.abetterworkplace.com/difficult.html3) How to handle difficult people(2005). http://www.tipsforsuccess.org/difficult-people.htm4) Difficult people, http://www.memorialhospital.org/library/5) Goldsmith,

Barton(2004) Difficult people in the workplace,http://www.findarticles.com/p/articles/mi_qa36306) How to cope with difficult people, http://www.mypharmacy.co.uk/health_books/7) Working with Difficult Personalities, http://www.love.ivillage.com/fnf/fnfwork/0,,mxkw,00.html8) Dealing with difficult people at work, http://www.fabjob.com/tips9) Fair-weather, Alan (2005) dealing with difficult people, http://developer.evrsoft.com/article/business10 – سالتر، برايان، لانگفوردوود، نااومي، رفتار با افراد دشوار، ترجمه: گروه كارشناسان ايران، انتشارات كيفيت و مديريت، (1380)، ص 32

طرز برخورد با افراد بد قلق

ارائه: ساناز رضايي طرز برخورد با افراد بد قلق: افراد بدقلق ؛ آنها افرادي هستند كه شما نمي توانيد آنها را تحمل كنيد ، افرادي كه آنچه از آنها مي خواهيد انجام دهند را انجام نمي دهند و يا آنچه كه شما از ايشان نمي خواهيد را انجام مي دهند و شما نمي دانيد با آنها چه كنيد ! خبر خوب : شما ديگر مجبور نيستيد قرباني آنها باشيد . هر چند شما نمي توانيد افراد بدقلق را تغيير دهيد ولي مي توانيد به گونه اي با آنها ارتباط برقرار كنيد كه آنها خودشان را تغيير دهند . در اين نوشتار ، ما چهار ناحيه كليدي مشخص مي كنيم كه شما مي بايست براي حل مشكلات افراد خود بر آنها تمركز كنيد . ابتدا ، 10 نوع از نامطلوب ترين رفتارها را شرح مي دهيم و نيروهايي كه افراد را وادار مي سازند تا به چنين صورتهاي متنوعي بدقلقي كنند را بررسي مي كنيم . سپس به شما كمك مي كنيم به منظور درك اين كه چرا افراد به روش خود عمل مي كنند يك « لنز » بسازيد . ما به شما تكنيك هايي نشان مي دهيم كه به شما كمك مي كنند گوش دهيد تا بفهميد و بدين وسيله به

درك عميق تري برسيد . ما روشهايي از صحبت كردن را به شما پيشنهاد مي كنيم كه ديگران بهتر شما را درك كنند . شما با داشتن مهارتهاي مؤثر گوش دادن و صحبت كردن ، در اندوخته خود ،  عناصر سازنده از تدابير ويژه براي خشن ترين رفتارها را در اختيار داريد و مادام كه اين مهارتهاي ارتباطي مثبت را با موفقيت به انجام برسانيد ، قادر خواهيد بود از وقوع بسياري از رفتارهاي سخت گيرانه جلوگيري كنيد . پس از آن به بحث در مورد هر يك از نامطلوب ترين رفتارهاي ده گانه مي پردازيم و به شما مي گوييم كه چگونه در هر مورد به بهترين نتيجه برسيد . سپس شما را تشويق مي كنيم تا شروع كنيد و برخي از اقداماتي كه مي توانيد بلافاصله آنها را انجام دهيد به شما پيشنهاد مي كنيم تا شما با افرادي كه نمي توانيد تحملشان كنيد ، برخورد بهتري را آغاز نماييد . نامطلوب ترين رفتارهاي ده گانه را شناسايي نماييد : نامطلوب ترين رفتارهاي ده گانه كدامند ؟ همه ما بسته به ضعف و قوت هاي ميان فردي ، با اندكي تفاوت به اين سئوال پاسخ مي دهيم . ولي در كل همه ما موافقيم كه چه افرادي بدقلق هستند و چه چيزي آنها را بدقلق مي كند . 10 الگوي رفتاري ويژه وجود دارند كه افرادي با سلامت رواني ، هنگامي كه در معرض تهديد يا مخالفت قرار مي گيرند به آنها متوسل مي شوند و درگيري با شرايط ناخواسته ( و يا عقب نشيني از آن ) را به اين طريق نشان

مي دهند . تانك : سمج و سنگدل ، پر سر و صدا و نيرومند و يا به ملايمت و دقت يك اشعه ليزر ، مي پندارد كه هدف ، وسيله را توجيه مي كند . اگر شما سر راه باشيد ، منهدم خواهيد شد . تيرانداز پنهان : اين اپراتور مخفي ، به دلايلي از شما رنجيده است . او به جاي اين كه عصباني شود ، نقاط ضعف شما را شناسايي كرده و از طريق كار شكني ، سخنان تحقير آميز و غيبت ، از آنها عليه خودتان استفاده مي كند .نارنجك : اين فرد از خشم و كج خلقي ناگهاني كه ظاهراً با شرايط فعلي نامتناسب است منفجر مي شود و به ديگران اين پيام را مي فرستد كه خودتان را پنهان و در مورد علتش فكر كنيد . علامه دهر : اين فرد 98 % از هر چيز را مي داند ( فقط بپرسيد ! ) علامه دهرها ، ساعت ها آن چه مي دانند را به شما مي گويند ولي يك ثانيه هم به " ايده هاي كاملاً حقير " شما گوش نمي دهند . اگر چه اين افراد زياد نمي دانند ولي نمي گذارند كه اين امر مشخص شود . اگر شما چيز زيادي درباره آن چه كه آنان صحبت مي كنند ، ندانيد ممكن است شما را گمراه كنند و يا اين كه پروژه را از مسيرش خارج سازند . اين فرد به سرعت موافقت مي كند ، به آهستگي به قولش عمل مي نمايد و ردپايي از تعهدات كامل نشده و خلق وعده به جاي مي گذارد

. اگر چه آنها هيچ فردي را راضي نمي كنند ولي تعهدات بيش از حدي براي راضي كردن دارند . فرد مردد : فرد مردد هنگامي كه با تصميم گيري جدي مواجه مي شود آن قدر آن را به تعويض مي اندازد كه بسيار دير شود . سرانجام ، زماني مي رسد كه تصميم خود به خود گرفته مي شود . بنابراين ، اين امر تقصير هيچ فردي به جز خود او نيست . فردي كه هيچ كار انجام نمي دهد : شما نمي دانيد چه چيزي اتفاق مي افتد زيرا فردي كه هيچ كار انجام نمي دهد هيچ چيز - هيچ بازخورد ، عبارت كالامي و غير كلامي - به شما نمي گويد . فردي كه هميشه نه مي گويد : اين فرد مي گويد : " پايان روز سپيد ، سياه است " و " من منفي نگر نيستم بلكه واقع گرا هستم. " فردي كه هميشه نه مي گويد در حال يكه ماتم زده و دلسرد كننده است ، ديگران را مأيوس مي كند . فرد نالان : اين افراد در مصيبت هاي خود غرق هستند و دائما ناله وزاري مي كنند و با تعميم هاي شان كه هيچ چيز درست نيست ، همه چيز اشتباه است و اين كه هميشه اوضاع به آن صورت خواهد بود مگر اين كه كاري انجام دهيد ، ديگران را نيز غرق مي كنند . برخي از ايده هاي اوليه براي برخورد با انواع نامطلوب ترين رفتارهاي ده گانه : درك كنيد كه افراد به صورت متفاوتي نسبت به انواع رفتارها واكنش نشان مي دهند :

فردي كه از نظر شما بسيار آزار دهنده است ممكن است به نظر فرد ديگري كاملاً قابل قبول باشد . بر شناخت اين الگو ها تسلط يابيد : هر يك از اين گونه ها پاسخ متفاوتي را ايجاب مي كنند . درباره افراد پيرامون خود فكر كنيد . آيا فردي در محيط كار يا منزل شما با يكي از اين تعريف ها متناسب است ؟ نقشي كه بازي مي كنيد را شناسايي نماييد : همه ما مي توانيم در مواقعي بدقلق باشيم . درك اين رفتارها در خودتان به موفقيت شما نسبت به ديگران كمك خواهد كرد . " ميان جامعه مؤدب ، اجماع و توافق مسلمي درباره اين كه چه افرادي بدقلق هستند و اين كه آنها چه كاري انجام مي دهند كه ديگران آنها را بدقلق مي پندارند وجود دارد . " بهترين رفتار را در تانك ايجاد كنيد : وقتي شما مورد حمله تانك هستيد ، بهعنوان بخشي از مشكل ، هدف گيري شده ايد . رفتار پرخاشگرانه به منزله وارونه پرتاب شدن در مسير و يا انهدام مانعي است كه شما ارائه اش كرده ايد . هدف شما بايد دستور به احترام گذاشتن باشد ، زيرا تانك ها به سادگي به افراد مورد احترام خود حمله نمي كنند . افراد پرخاشگر به واكنش هاي مصرانه نيازمندند . در اين جا يك برنامه كاري پنج مرحله اي ارائه مي شود كه پيام قدرت و توانايي آشكار و واضح شما را به تانك ارسال مي كند . استقامت كنيد : از جاي خود تكان نخوريد . موضع خود را تغيير ندهيد و مدافع

يا مهاجم نشويد . صبر كنيد تا حمله تمام شود ، سپس به تانك بگوييد كه مي خواهيد در مورد آن حمله ، كاري انجام دهيد ( حتي اگر اين كار به معني دور شدن از محيط است ) و آن كار را انجام دهيد . در مواقع ديگر ممكن است لازم باشد به مرحله بعدي پيشروي كنيد . حمله را دچار وقفه كنيد . بارها و بارها اسم فرد را بگوييد تا توجه او را كاملاً جلب كنيد . هنگامي كه اين مرحله را شروع كرديد ، جا نزنيد . افراد پرخاشگر ، افراد مصري را كه مقابل آنها مي ايستند ، تا زماني كه ايستادگي آنها حالت حمله به خود نگيريد ، دوست دارند . بلندي صداي خود را تا 75 % بلندي صداي تانك نگه داريد . آن وقت او در مي يابد كه شما مصر هستيد نه پرخاشگر .به عقب باز گرديد . اكنون كه توجه تانك را جلب كرده ايد ، اتهام اصلي را دوباره باز گو كنيد . اين نمونه خوبي از گوش كردن محترمانه است و اين مفهوم را مي رساند كه شما حرف هاي او را شنيده ايد . زمان توجه كردن تانك كوتاه است . دو جمله به نتيجه مي رسد . او به تخليه كردن عقده هايش باز مي گردد . چند لحظه صبر كنيد ، دوباره وقفه ايجاد كنيد و دوباره به عقب باز گرديد . اصل مطلب را نشانه بگيريد و شليك كنيد . مكالمه را به سمت اصل مطلب تانك ، اگر كه او درست مي گويد و يا اصل مطلب خودتان

، اگر شما درست مي گوييد دوباره جهت دهيد . تانك مي خواهد كاري انجام دهد و بهترين شانس براي پايان دادن به حمله ، اختلاط با هدف او مي باشد . با توجه به موقعيت شما ، اصل مطلب تغيير مي كند . ولي معمولاً در دو جمله بيان مي شود . آن را كوتاه و شيرين كنيد : زمان توجه تانك بسيار كوتاه است . سعي كنيد نشان دهيد كه شما با او موافق هستيد . به طور مثال " هر دوي ما در اين پروژه آن چه كه بهترين است را مي خواهيم " و يا به مشكل ، عكس العمل نشان دهيد " افتضاح است ، من اينجا براي كمك به تو هستم و ما مي خواهيم درباره آن كاري بكنيم . " يك نگرش كنترل كننده اوضاع ، قطعاً با تانك اختلاط مي كند . اگر شما با او موافق نيستيد ، مخالف خود را به طول مثال اين گونه ابراز كنيد : " هر وقت آماده بوديد كه عاقلانه ارتباط برقرار كنيد ، راجع به آن با شما بحث خواهم كرد . " با افتخار صلح كنيد . هيچ گاه در را به روي تانك نبنديد . اگر در باز باشد تانك فرصت دارد تا عقب نشيني كند و احتمالاً اين كار را خواهد كرد . بگذاريد تا او حرف آخر را بزند . ولي اين شما هستيد كه تصميم ميگيريد اين امر در كجا و در چه هنگامي اتفاق افتد . به طور مثال ، "وقتي شما آماده هستيد كه محترمانه با من صحبت كنيد من با كمال

ميل به شما گوش خواهم كرد. " سه پاسخ احساسي متداول به تانك مهاجم وجود دارد . همه آنها طبيعي - و بي ثمر - هستند . بنابراين نگرش خود را تطبيق دهيد : حمله متقابل نكنيد : از درگير شدن با تانك بپرهيزيد . ممكن است شما پيروز ميدان باشيد ولي اگر تانك اتحاديه اي عليه شما ايجاد كند ، ممكن است در جنگ از او شكست بخوريد . دفاع نكنيد ، توضيح ندهيد و توجيه نكنيد : تانك هيچ علاقه اي به توضيحات شما ندارد و رفتار تدافعي شما احتمالاً تانك را بر انگيخته تر مي كند . خاتمه ندهيد : به خاطر ترس و واهمه و يا جلوگيري از اختلاف ممكن است وسوسه شويد تا عقب نشيني كنيد ولي ترس نشانه شكست ناپذيري تانك و توجيه شدن حمله اش مي باشد و ممكن است به تانك القاء كند كه باري جنگ بيشتر باز گردد . " تانك مجادله آميز ، رك و عصباني است و رفتار مصرانه و پرخاشگرانه شديدي را دارد . " بهترين رفتار را در تيراندازي پنهان ايجاد كنيد : وقتي رويدادها طبق برنامه جلو نمي روند و يا ديگران كار شكني مي كنند ، فردي كه مي خواهد كاري انجام دهد با تيراندازي پنهان ، اختلافات را از بين مي بدر . هدف شما در برخورد باتيرانداز پنهان اين است كه او را از كمين كردن ، بيرون بياوريد . از آنجايي كه قدرت محدود او ، بيشتر از عملكردهاي مخفيانه اش سرچشمه مي گيرد ، به محض اين كه موقعيت تيرانداز پنهان ، آشكار گردد ، آن

موقعيت بي فايده و به درد نخور مي شود . توقف كنيد ، نگاه كنيد ، به عقب باز گرديد . از آنجا كه هدف شما بيرون آوردن او از كمينگاه است ، ابتدا بايد مخفي گاه او را هدف گيري كنيد . اگر به نظر مي رسد كه كسي به شما شليك مي كند - حتي اگر وسط جمله اي هستيد - توقف كنيد . ايجاد وقفه در خودتان ، توجه تيرانداز پنهان را جلب مي كند و به صورت مؤثري نقاب او را بر مي دارد . براي لحظه اي مستقيم در چشمان او نگاه كنيد و سپس در اظهارات او به عقب باز گرديد . از سئوالات نور افكن استفاده كنيد . حال زمان آن فرا رسيده است كه نور افكن را روشن كنيد ، سئوالي بپرسيد كه از تيرانداز پنهان حرف بكشيد و رفتار او را در معرض ديد قرار دهيد . دو تا از بهترين سئوالات بر مبناي هدف و ارتباط هستند . " هنگامي كه آن را گفتيد ( به عقب باز گرديد ) واقعاً مي خواستيد چه بگوييد ؟ " و " آن چه كه گفتيد ( به عقب باز گرديد ) به اين چه ربطي داشت ؟ " نكته كليدي درباره پرسيدن سئوالات نور افكن اين است كه لحن خود را بي طرفانه نگه داريد و نگاهي بي طرفانه ( بخوانيد « بي گناه » ) را روي چهرتان حفظ كنيد . اگر لازم شد از استراتژي تانك استفاده كنيد . اگر تيرانداز پنهان به تانك تبديل شود ، شما باعث بهبود اوضاع شده ايد ، زيرا

تاكنون حداقل مي دانيد كه مشكل چيست ! از تدابيري كه براي برخورد با تانك پيشنهاد شد نه فقط براي فرمان دادن به تانك ، بلكه براي فرمان دادن به شاهدين حمله ، استفاده كنيد . به گشت زدن در علت نارضايتي ادامه دهيد . اگر شك داريد ولي مطمئن نيستيد كه كسي به شما بخل و كينه مي ورزد ، به دنبال دليل آن بگرديد . اگر مداركي دال بر كينه توزي شخصي يافتيد ، شايد بخواهيد تا با صحبت كردن درباره ترديد ها و نگراني ها به اوضاع ، بهبود ببخشيد . اگر شما در آشكار سازي كينه توزي ها موفق هستيد به تمامي آن چه تيرانداز پنهان مي بايست بگويد ، گوش كنيد . به محض اين كه علت نارضايتي را كاملاً فهميديد ، بگذاريد تا بداند شما متوجه شده ايد و از توضيح صادقانه او در خصوص مشكل ، قدرداني مي كنيد . از يك آينده خوب خبر دهيد . در خلوت يا جمع ، با خبر دادن از رفتار ديگري در آينده ، فعل و انفعالات را پايان دهيد . در پايان هر مقابله با تيرانداز پنهان ، مهم است اجازه دهيد او بداند كه شما در آينده يك رابطه آزاد و دوستانه را ترجيح مي دهيد . بنابراين ....عكس العمل بيش از اندازه نشان ندهيد . نشان دادن عكس العمل پر قدرت به تيرانداز پنهان ممكن است او را به اقدامات هر چه بيشتر تشويق كند . بهترين راه ، ايجاد يكي از كنجكاوي هاي سرگرم كننده است . سعي كنيد ناراحتي نوشيد و نسبت به خود ، بيشتر

بر تيرانداز پنهان تمركز كنيد . بين تيرانداز پنهان صميمي و تيرانداز پنهان كينه توز تفاوت قايل شويد : تيراندازي پنهان به صورت صميمانه ، از هدف مورد قدرداني قرار گرفتن ، يعني نياز به جلب توجه ، سرچشمه مي گيرد . از طرف ديگر ، تيراندازي پنهاني كينه توزانه ، از هدف انجام دادن كار ريشه دارد و نياز به كنترل كردن را با سعي در صدمه زدن به ديگران براي كنترل آنها ، برآورده مي سازد . سعي كنيد درباره تيرانداز صميمي تجديد نظر كنيد : اظهارات او را به عنوان نشانه اي از مهرباني و عادات رفتاري او بدانيد . اگر نمي توانيد به گفته هايش بخنديد ، حداقل مي توانيد ياد بگيريد كه آنها را شوخي فرض كنيد و يا بگذاريد تا او بداند كه شما به مسخره كردن و يا تحقير كردن ، پاسخ خوبي نمي دهيد . از آنجا كه او شما را دوست دارد ، رفتارش را نسبت به شما تغيير مي دهد و هنگامي كه اين امر صورت گرفت ، با قدرداني از اين فرد به دليل آن تغيير ، آن رفتار را تقويت كنيد . " تخصص تيرانداز پنهان در اين است كه يا با نظرات گستاخانه ، گوشه و كنايه هاي تلخ يا با گرداندن چشم هايش ، شما را احمق جلوه دهد . " بهترين رفتار را در علامه دهر ايجاد كنيد : افرادي كه علامه دهر هستند مطلع ، آگاه و كاملاً متبحر بوده و در ديدگاه هاي خود به شدت قاطع و رك و راست هستند . هدف آنها اين است كه

به بهترين شكل ممكن كاري را انجام دهند تا بتوانند با تحمل كمترين اصلاح و يا انكار ، بسيار كنترل كننده و نظارت گر باشند . اين افراد ايده هاي جديد را به عنوان زير سئوال بردن قدرت و دانسته هاي خود در نظر مي گيرند و در مقابل اين مخالفت ها ، مي ايستند . آنها هر كاري مي كنند تا از تحقير و سر شكستگي جلوگيري كنند . هدف شما در برخورد با اين افراد ، باز كردن ذهن آنها به سوي ايده ها و اطلاعات جديد است . ولي همان طور كه ديديم اين كار آسان نيست ! عليرغم عدم رغبت اين افراد به شنيدن ، نظرتان را ابراز كنيد . آماده باشيد و ماهيت خود را بشناسيد . اگر در افكار شما نقايصي وجود دارد ، رادار علامه دهر به آنها متوجه مي شود و براي بي ارزش و بي اعتبار كردن كل فكر شما ، از آنها استفاده مي كند . براي اين كه يك علامه دهر را وادار سازيد تا گزينه شما را مورد ملاحظه قرار دهد ، بايد از قبل به روشني درباره اطلاعات خود فكر كنيد و آماده باشيد تا آنها را واضح و مختصر ارائه نماييد . محترمانه بعقب باز گرديد . از حالا بدانيد : شما بايد بيش از هر فرد بدقلق ديگري ، با علامه دهر به عقب باز گرديد . قبل از اين كه بتوانيد آنها را به سمت ديدگاه ديگري جهت دهي نماييد ، بايد احساس كنند كه شما اهميت ديدگاه آنها را درك كرده ايد . بازگشت ساده به عقب كافي

نيست . تمام رفتار و كردار شما بايد احترام آميز و صميمانه باشد . شما مي خواهيد تا حقيقتاً ديدگاه علامه دهر درست به نظر برسد . با ترديد ها و رغبت هاي آنها اختلاط كنيد . اگر علامه دهرها به فكر و ايده اي اعتقاد دارند ، به اين دليل است كه معيارهاي ويژه اي آن فكر را براي آنها مهم جلوه مي دهند . اگر شما اين معيارها را از قبل بشناسيد ، سودمند است تا قبل از ارائه ايده خود ، با آن معيارها توسط تأييد كردن آنها ، اختلاط كنيد ، سپس نشان دهيد كه ايده شما چگونه آن عوامل را مورد توجه قرار مي دهد . ديدگاه خود را به صورت غير مستقيم ارائه كنيد هنگامي كه دوباره زمان جهت دهي علامه دهر به سمت موضعتان فرا رسيد ، از كلمات ملايمي مانند « شايد » ، « ممكن است » ، « يك لحظه من را تحمل كنيد » استفاده نماييد تا به جاي آن كه مصمم و مبارزه طلبانه به نظر برسيد ، غير مستقيم و فرضي جلوه كنيد . از سئوالات به جاي عبارات و ترجيحاً از « ما » به جاي « من » استفاده كنيد . آنها را به پيش كسوت تبديل كنيد . بگذاريد تا آنها بدانند كه شما آنها را ماه رو خبره مي دانيد و مايليد تا از آنها ياد بگيريد تا به اين وسيله كمتر تهديد شويد . به اين صورت ، علامه دهر به جاي كار شكني ، وقت بيشتري را براي آموزش دادن به شما صرف مي كند .

با گذشت زمان ، مشتاق تر شدن علامه دهر براي گوش دادن به شما نيز كاملاً امكان پذير است . نگرش خود را تعديل كنيد : از سلاح علامه دهر استفاده نكنيد : در برابر اين وسوسه كه خود نيز علامه دهر شويد ، مقاوم كنيد . اين امر براي اين كه علامه دهر را محكم سر جاي خود بنشانيد ، مناسب است . علامه دهر را نرنجانيد : در ذات و سرشت آنها نيست كه به نصيحت كردن ديگران گوش دهند . رنجش ها فقط منجر به جر و بحث مي شوند كه آن هم بي فايده است . افكار خود را بر علامه دهر تحميل نكنيد : به خودتان آموزش دهيد تا در ارائه افكارتان انعطاف پذير ، صبور و زرنگ باشيد . " علامه دهر كه به ندرت ترديد دارد ، تحملش نسبت به اصلاح و يا انكار كم است . اگر اشتباهي صورت گيرد ، علامه دهر با همان قدرت درباره فرد مقصر - شما - صحبت مي كند ! " بهترين رفتار را در افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند ، ايجاد كنيد : رفتار افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند ، از نياز به قدرداني شدن سرچشمه مي گيرد . آنها وقتي احساس نمايند كه ناچيز شمرده شده اند براي جلب توجه ، تلاش بيشتري مي كنند . اين افراد صحبت و مكالمات را به جايي كه ممكن است ناخواسته باشد ، مي كشانند . در برخورد با اين افراد ، هدف شما اين است كه در حين اقدام ، متوجه آنها شويد و رفتار بد آنها

را به دام اندازيد . اگر بتوانيد از تدافعي كردن اين افراد جلوگيري كنيد ، موفق تر خواهيد بود . در اين جا يك برنامه كاري براي ايجاد بهترين رفتار در افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند ، ارائه مي شود . به آنها كمي توجه كنيد . دو روش براي توجه به اين افراد وجود دارد . روش اول اين است كه مشتاقانه در نظريات آنها به عقب بگرديد . اين امر امكان مي دهد تا فرد بداند شما به او توجه مي كنيد ( تا اين گونه در حماقت خود به حال خود واگذاشته شود ) . روش دوم تأييد حسن نيت او بدون اتلاف وقت براي شنيدن اطلاعاتش مي باشد . شما بدون اين كه لزوماً با اظهارات او موافقت كنيد توجه مثبتي به او نشان مي دهيد . موارد خاص را شفاف سازي كنيد : اگر شما نمي دانيد كه او درباره چه چيزي صحبت مي كند ، اين امر آسان خواهد بود . از او برخي سئوالات آشكار كننده ، درباره موارد ويژه اطلاعاتش بپرسيد . افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند در صحبتشان از تعميم هاي فراواني استفاده مي نمايند لذا به كلماتي چون « همه افراد » و « هميشه » به طور ويژه توجه كنيد . موضوع را همان طور كه هست بيان كنيد . مكالمه را با دقت به سمت « واقعيت » هدايت كنيد . از « من » استفاده كنيد تا اظهارات شما تهديد آميز نباشد . براي افزودن مدارك انكار ناپذير مي توانيد ضمن گفتگو حقايق را ثبت كنيد . به

آنها ارفاق كنيد در اين مرحله ، واضح شده است فردي كه فكر مي كند علامه دهر است نمي داند درباره چه دارد صحبت مي كند و شما نيز نمي دانيد . در مقابل وسوسه شرمنده كردند او ، مقاومت كنيد . به جاي آن ، با بخشيدن او ، شانس اين كه او حالت تدافعي به خود بگيرد را به حداقل برسانيد . افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند مانند علامه دهرها ، به افكار و ايده هاي شان دل بستگي ندارند . اگر بگذاريد با شما همراه شوند ، آماده مي شوند تا طرفدار شما باشند . چرخه را بكشيند . به محض اين كه افراد گمان كنند فردي فكر مي كند علامه دهر است ، حجتي اگر او استحقاق مورد توجه قرار گرفتن را داشته باشد ، به او توجه نمي كنند . ولي اين امر باعث مي شود نياز فردي كه فكر مي كند علامه دهر است به مورد تشويق قرار گرفتن ، بيشتر شود و او حتي بيشتر به آن رفتار بپردازد . « شكستن چرخه » به اين معنا است كه هنگامي كه آنها در خور تشويق شدن هستند ، به آنها ارزش و اعتبار ببخشيد . به كاري كه فرد مشكل آفرين آن را به درستي انجام مي دهد توجه كنيد و او را به خاطر آن تحسين نماييد . در برخي موارد ، اين توجه تنها كار لازم براي فروكش كردن اين رفتار است . در ارتباط با ديگران ، از يك مقابله ملايم براي بيان عواقب رفتار منفي آنها استفاده كنيد . نگرش خود را

تعديل كنيد : آنها را نا اميد نكنيد : وقتي مستقيماً با افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند ستيزه جويي مي كنيد ، حمله متقابل با ادعاهاي بزرگتر تنها راه چاره آنها خواهد بود . آنها با اثبات تقصير مي توانند بر افرادي كه چيز زيادي نمي دانند ، تأثير بگذارند . سريع قضاوت نكنيد : ما از افكاري كه لزوماً به درست بودنشان معتقد نيستيم ، دفاع كرده ايم . " افرادي كه فكر مي كنند علامه دهرند ، نمي توانند هميشه و همه افراد را فريب دهند اما آنها مي توانند برخي افراد را در مدت كافي و يا هميشه تعدادي از افراد را - فقط به خاطر جلب توجه - گول بزنند . " بهترين رفتار را در نارنجك ايجاد كنيد : وقتي با تلاش فردي براي قدرداني شدن ، با بي تفاوتي مخالفت شود ، او ممكن است به خاطر نياز به توجه كه اندكي مخفي شده است ، منفجر گردد . از دست دادن كنترل عاطفي كه يكي از تدابيري است كه مكرر توسط نارنجك استفاده مي شود ، يك تدبير تدافعي در مقابل احساس بي اهميتي مي باشد . اگر شما به عنوان يك فرد بزرگسال در يك گروه ، كنترل خود را از دست داده باشيد مي دانيد كه اين امر مي تواند چقدر باعث سر شكستگي شود . نارنجك ها به علت رفتارشان ، از خود متنفرند ولي اين تنفر از خود ، غالباً وسيله زمانبندي بر بر انگيختن انفجار بعدي مي باشد . اين چرخه متغير كه بدون بررسي ادامه مي يابد ، به اين

معنا است كه پيشگيري بهتر از درمان است . در اينجا پنج مرحله براي ايجاد بهترين رفتار در نارنجك ارائه مي شود . توجه نارنجك را جلب كنيد . اين تنها موردي است كه صداي شما بايد از صداي فرد مشكل آفرين بلندتر باشد ، ولي سعي كنيد كه لحن شما پرخاشگر به نظر نرسد . با صداي بلند ولي با لحني علاقه مندانه اما نه خشمگين ، نام از را صدا بزنيد . قلب او را هدف بگيرد . نگراني اصلي خود را با بيان آن چه كه فرد مشكل آفرين به آن نيازمند است ، نشان دهيد . با دقيق گوش دادن ، مي توانيد دليل انفجار را تعيين كنيد و سپس در حالي كه او را از نگراني خود مطمئن مي سازيد ، به عقب باز گرديد . هنگامي كه قلبش مورد اصابت قرار گرفت ، از اين كه چگونه نارنجك به سرعت خونسرد مي شود ، شگفت زده مي شويد. شدت را كاهش دهيد . هنگامي كه متوجه شديد نارنجك در حال پاسخگويي ( به تدبير شما ) است ، از شدت و بلندي صداي خود بكاهيد . شما با كاهش شدت سطح و بلندي صداي خود بكاهيد . شما با كاهش شدت سطح ارتباطات خود مي توانيد از اوج انفجار تا سطح طبيعي ارتباط ، با نارنجك صحبت كنيد . زماني براي بد رفتاري در نظر بگيريد . هنگامي كه آدرنالين در خون جريان دارد ، تلاش براي يك مكالمه منطقي با فرد مشكل آفرين ، بي فايده است . بنابراين براي مدتي وقفه اي ايجاد كنيد تا همه چيز

آرام شود . سپس تقاضا كنيد تا با هم باشيد و مسايل را به نتيجه برسانيد . از منفجر كردن نارنج خودداري كنيد . اين مرحله در روابط طولاني مدت مورد ملاحظه قرار مي گيرد و بنابراين در برخورد با فرد مشكل آفرين ، مهمترين مورد است ، سعي كنيد متوجه شويد چه چيزي ضامن نارنجك شما را بيرون مي كشد و سپس آن را نكشيد ! اگر متوجه شديد فرد ديگري ضامن نارنجك را مي كشد ، آموزش ارتباطات ميان فردي و حل اختلاف ممكن است سودمند باشد . نگرش خود را تعديل كنيد : خشم خود را آزاد كنيد : اضافه شدن خشم شما به اين موقعيت متغير ، مانند ريختن بنزين روي آتش شعله ور است . ياد بگيريد به صورت متفاوتي به نارنجك نگاه كنيد : گاهي اوقات تجسم فردي كه كج خلقي مي كند ، مانند يك بچه دو ساله ، مي تواند كمك ساز باشد ، تغيير درك شما از نارنجك ، فاصله كافي نسبت به موقعيت را در اختيار شما مي گذارد . به نارنجك گوش دهيد : اگر مايليد زمان كوتاهي را به گوش كردن به مشكلاتي كه نارنجك با آنها مواجه است ، اختصاص دهيد ، علت انفجار ها هر چه باشد ، شما كم كم قادر خواهيد بود تا شدت و دفعات انفجار ها را كاهش دهيد . بهترين رفتار را در فردي كه هميشه بله مي گويد ، ايجاد كنيد : افرادي كه هميشه بله مي گويند تمركز قوي بر افراد و تمركز ضعيفي بر كار دارند . آنها به شدت بي نظم هستند

و مكرراً خود را بيش از حد متعهد مي كنند ، زيرا آنها مي خواهند زندگي شان را بر مبناي خواسته هاي ديگران ادامه دهند . گاهي اوقات آنها نمي دانند چگونه آن چه را كه در بيشتر موارد با آن موافقت كرده اند ، به نتيجه برسانند . آنها در بيشتر موارد به عواقب موافقت با يك موضوع ، فكر نمي كنند . اين افراد وقتي نتوانند به قول خود  عمل كنند ، احساس بدي دارند ولي به ندرت مسئوليت پذير هستند ، زيرا هميشه مي توانند مواقعي را پيدا كنند كه خارج از كنترل آنها بوده و موجب مشكل شده اند . هدف شما در برخورد با اين فرد اين است كه از او تعهداتي بگيرد كه بتوانيد روي آنها حساب كنيد . در اينجا پنج مرحله براي ايجاد بهترين رفتار در فردي كه هميشه بله مي گويد ، ارائه مي شود . صداقت را تضمين كنيد . از طريق اختلاط غير كلامي و اطمينان بخشيدن دوباره به صورت لفظي ، مطمئن شويد كه محيط ارتباطي شما امن است تا شما و فردي كه هميشه بله مي گويد ، بتوانيد صادقانه بررسي كنيد آيا او مي تواند به قول خود عمل كند يا نه . هر چه آن فرد با شما راحت تر شود ، افكار و احساسات او به آساني آشكار مي شوند . صادقانه صحبت كنيد . اگر تصور مي كنيد فردي كه هميشه بله مي گويد از مسئله اي رنجيده است و يا بهانه هايي كه با طول و تفصيل شرح مي دهد را باور دارد ، با او صحبت

كنيد . بدون تكذيب ، نتيجه گيري عجولانه و يا تهاجم به آن فرد گوش دهيد . او را به دليل صداقتش تاييد كنيد . به آنها كمك كنيد تا برنامه ريزي كنند . وقتي به ديدگاه فردي كه هميشه بله مي گويد گوش دهيد ، دليل خلف وعده هاي او براي شما مشخص مي شود . اكنون زمان ايجاد فرصت يادگيري است . به اين فرد بياموزيد كه مهارتهاي ساده مديريت كار ، در مقايسه با ناراحت شدن از خلف وعده ، انرژي كمتري مصرف مي كنند . تعهد را تضمين كنيد . از فردي كه هميشه بله مي گويد به خاطر ارتباط آزادش با شما تشكر كنيد و از او بپرسيد كه بار ديگر ، رويكرد او چقدر متفاوت خواهد بود . در پروژه هاي بعدي ، از تعهد فردي كه هميشه بله مي گويد از ابتداي پروژه ، اطمينان حاصل كنيد . او را مجبور كنيد تا پروژه را جمع بندي كند تا نشان دهد موارد در بر گيرنده آن را درك كرده است . تعهد را بنويسيد . حتي ممكن است شما براي تضمين چارچوب زماني ، ضرب الاجل هاي به يادماندني را ذكر كنيد ، سرانجام ، مطمئن باشيد كه عواقب ناشي از خلف وعده فردي كه هميشه بله مي گويد را توضيح داده ايد . رابطه را تقويت كنيد . به هر فعل و انفعال به منزله فرصتي براي تحكيم رابطه نگاه كنيد . هر رويداد را جدا از كل تعهد در نظر بگيريد و به اشتباهات و خلف وعده ها به عنوان فرصتي براي كمك به فرد ،

در گسترش مهارت هايش نگاه كنيد . نگرش خود را تعديل نماييد : سرزنش نكنيد : سرزنش كردن او فقط باعث شرمندگي اش مي شود و رفتارش اين گونه ادامه مي يابد كه اين فرد قول مي دهد تا هر چيزي كه به تصور او باعث دلجويي شما مي شود را انجام دهد . صبور باشيد : بدانيد فردي كه هميشه بله مي گويد فاقد مهارتهاي ساماندهي كردن است و بدون كمك شما قادر به تشخيص و يا رفع اين مشكل نيست . هنگامي كه شما به او كمك كنيد تا مهارتهاي كاري را در خود پرورش دهد ، ذات سودمندش ، او را به بهترين هم تيمي براي شما كه آرزوي آن را داشتيد ، تبديل مي كند . به مديريت كارها كمك كنيد . از فردي كه هميشه بله مي گويد بخواهيد تا درباره اساس پروژه ، موارد در بر گيرنده آن و عواقب عدم تعهدش ، توضيح دهد . سپس به او كمك كنيد تا يك برنامه زماني تا ضرب الاجل تعيين شده ايجاد نمايد . " افرادي كه هميشه بله مي گويند براي راضي كردن ديگران و جلوگيري از رويارويي ، بدون اين كه فكر كنند ، بله مي گويند . آنها با فراموش كردن تعهدات پيشين ، به آخرين تقاضا ها واكنش نشان مي دهند و تا وقتي كه هيچ زماني براي خودشان نداشته باشند بيش از حد متعهد مي گردند . آنها سپس آزرده و رنجيده مي شوند . " بهترين رفتار را در فرد مردد ايجاد كنيد : افراد مصمم مي دانند كه هر تصميمي فراز و نشيب

دارد و آنها قادرند تا هنگام اتخاذ بهترين ممكن ، اين احتمالات را بسنجند . بر عكس ، افراد مردد به خصوص هنگامي كه عواقب تصميم گيري ها بتوانند به نحوي در ديگران تأثير گذار باشند تا ديگران ، افراد مردد را تأييد نكنند ، نمي توانند تصميم بگيرند . بنابراين آنها به اميد يافتن انتخاب بهتر ، تصميم گيري هاي دشوار را به تعويض مي اندازند . متأسفانه بيشتر تصميم گيري ها به مرحله اي مي رسند كه براي انتخاب بسيار دير است : انتخاب اتفاق مي افتد . افراد مردد براي كمك نگرفتن از ديگران دلايل متعددي دارند ، آنها نمي خواهند كسي را به زحمت انداخته يا او را آزرده كنند و يا باعث خراب شدن چيزي شوند . هدف شما در برخورد با فرد مردد اين است كه به او تدبيري براي تصميم گيري ارائه كنيد و باري استفاده از آن تدبير به او انگيزه دهيد . در اينجا ، پنج مرحله براي ايجاد بهترين رفتار در فرد مردد ارائه مي شود . يك ناحيه راحت ايجاد كنيد . در برخورد با افرادي كه در ربع دايره همراه شدن با شما قرار دارند ، ايجاد يك ناحيه امن پيرامون فرآيند تصميم گيري ، بهترين عامل موفقيت است . عجله نكنيد و از وقت استفاده نماييد . به فرد مردد دوباره قوت قلب دهيد كه معتقديد ارتباطات آزاد ، روابط را بهبود مي بخشد . اختلافات را آشكار كنيد و گزينه ها را به صورت شفاف توضيح دهيد . با صبر و شكيبايي ،  تمامي گزينه ها و موانعي كه در تصميم

گيري دخيل هستند را در فرد مردد جستجو كنيد . به كلمات ترديد آميزي مانند « شايد » ، « مي تواند اين گونه باشد » و « اين طور فكر مي كنم » به عنوان نشانه اي براي جستجويي عميق تر ، گوش كنيد . اگر او نگران احساس شما درباره تصميم خود مي باشد ، دوباره به او اطمينان دهيد كه شما مشكلي نداريد و تصميم گيري او تأثير نامطلوبي بر روابط شما نخواهد داشت . از فرآيند تصميم گيري استفاده كنيد . اگر شما فرآيندي داريد كه خوب نتيجه مي دهد ، آن را به فرد مشكل آفرين بياموزيد . اين امر ، به سادگي درست كردن ليستي از تمامي نكات مثبت و منفي هر احتمال مي باشد . مشاهده اين موارد به صورت ملموس ممكن است باعث واضح تر شدن قوي ترين انتخاب شود . دوباره اطمينان داده ، ادامه دهيد : وقتي تصميم اتخاذ شد ، دوباره به فرد مردد اطمينان بدهيد كه هيچ تصميمي كامل نيست و تصميم او ، تصميم خوبي است ، سپس تا اجراء شدن تصميم با او در تماس باشيد . رابطه را تقويت كنيد . گاهي ، براي چند لحظه به نگراني هاي فرد مردد گوش دهيد و هر گاه فرصتي پيش آمد به او كمك كنيد تا فرآيند ت صميم گيري را بياموزد . با صبورانه وقت گذاشتن براي فرد مردد ، او يكي از قابل اعتماد ترين تصميم گيران شما مي شود . نگرش خود را تعديل كنيد : فرد مردد را تحت فشار نگذاريد : عصبانيت ، بي صبري و خشم

، تصميم گيري را دشوارتر ميسازند . خونسرد بمانيد : شدت عمل و تهديد ، رفتار سست اراده بودن فرد مردد را عميق تر مي كند . حتي اگر آنها را مجبور به تصميم گيري كنيد ، به محض اين كه توسط فردي با برنامه اي متفاوت متقاعد شوند ، ممكن است تصميم خود را تغيير دهند . « فرد مردد ، هنگام تصميم گيري به اميد آن كه گزينه بهتر ، خودش را نشان مي دهد ، تصميم گيري را به تعويق مي اندازد . متأسفانه بيشتر تصميم گيري ها به جايي مي رسند كه يا بسيار دير شده اند يا زمان براي انتخاب بسيار اندك است و تصميم ، خود به خود گرفته مي شود . " بهترين رفتار را در فردي كه هيچ كاري انجام نمي دهد ايجاد كنيد : افرادي كه هيچ كاري نمي كنند ، منفعل هستند ولي بسته به اين كه هدفشان درست انجام دادن كاري و يا جفت و جور شدن با افراد باشد ، متمركز بر كار و يا متمركز بر افراد مي شوند . وقتي هدف جفت و جور شدن با ديگران مورد مخاطره قرار بگيرد ، افراد خجالتي ، كناره گيري مي كنند و حتي منفعل تر مي شوند . وقتي هدف افرادي كه هيچ كاري نمي كنند ، درست انجام دادن كاري باشد و با نيازشان براي كامل شدن مخالفت شود ، در حالي كه مجاب شده اند هيچ چيز آن موقعيت را تغيير نمي دهد و هر چه بگويند يا انجام دهند مؤثر نيست ، در مانده مي شوند و كناره گيري مي

كنند . اگر چه افرادي كه هيچ كاري نمي كنند در ظاهر از اختلاف گريزانند ، ولي درون آنها از حسادت پر شده است . پرخاشگري آنها به صورت سكوت است . هدف شما در برخورد با چنين فردي اين است كه اين سكوت را بشكنيد و او را متقاعد كنيد تا صحبت كند . در اينجا يك فرآيند پنج مرحله اي براي شكستن سكوت اين فرد وجود دارد كه حتماً موفقيت آميز است . زمان كافي در نظر بگيريد . برخورد موفقيت آميز با فردي كه هيچ كاري نمي كند ، زمان زيادي طول مي كشد . اگر شما براي محدوديت هاي زماني نگران باشيد ، براي به حرف آوردن چنين فردي بسيار مضطرب خواهيد بود . هر چه شما مضطرب تر شويد ، فردي كه هيچ كاري نمي كند عميق تر در خودش فرو مي رود . بنابراين زمان را تنظيم كنيد و به گونه اي به اين فرد نزديك شويد تا زمان كافي در اختيار داشته باشيد . متوقعانه سئوالات آزاد بپرسيد . براي فرد يكه هيچ كاري نمي كند ، بهترين سئوال ، سئوالي است كه نتوان آن را با بله ، خير و يا ناله پاسخ داد . از او سئوالاتي بپرسيد كه با چه كسي ، چه چيزي ، چه زمان ، كجا و چگونه آغاز مي شوند تا سر صحبت را با او باز كنيد . رفتار غير كلامي شما نيز بايد جوياي پاسخ باشد . وانمود كنيد كه در حال جواب گرفتن هستيد . ما به اين امر « نگاه متوقعانه » ميگوييم - و آن نتيجه

بخش است . سخت نگيريد و نگران نباشيد . وقتي هيچ چيز نتيجه بخش نيست ، كمي شوخي كردن ، خوب جواب مي دهد . حدس هاي پوچ و بي معني ، اغراق آميز و غير ممكن ، زره برخي از سر سخت ترين افرادي كه هيچ كاري نمي كنند را خدشه دار كرده است . حدس بزنيد اگر فردي كه هيچ كاري نمي كند ، هنوز جواب نمي دهد ، سعي كنيد خودتان رابطه جاي او بگذاريد و به جريانات گذشته فكر كنيد تا متوجه شويد او چه احساسي دارد . با صداي بلند صحبت كردن را آغاز كنيد و تمام احتمالاتي را كه شدني و يا نشدني به نظر مي رسند ، پشت سر هم رديف كنيد . مهم نيست ، اگر شما دليل سكوت را پيدا كنيد و يا به آن نزديك شويد ، او متوجه مي شود كه همه چيز تمام شده و او هم بايد صحبت كند . اگر شما به آن دليل دست نيابيد ، او متوجه مي شود كه شما سر نخي نداريد و مجبور مي شود تا آن چه كه روي داده است را براي شما تعريف كند . آينده را نشان دهيد . گاهي اوقات تنها راه به حرف آوردن اين افراد اين است كه آنها را از زمان حال خارج كنيد و عواقب ادامه سكوت را به آنها نشان دهيد . آنها را بيهوده تهديد نكنيد ولي درباره صدمه اي كه رفتارشان به رابطه بين شما مي زند ، توضيح دهيد . نگرش خود را تعديل كنيد : از سرعت خود بكاهيد : بزرگترين چالش

در برخورد با فردي كه هيچ كاري نمي كند اين است كه زمان برخورد با او را پيدا كنيد براي اين كه از او چيزي بدست آوريد ، بايد خونسرد و آرام باشيد . هدف را درك كنيد : افرادي كه هيچ كاري نمي كنند ، اگر هدفشان درست انجام دادن كاري باشد متمركز بركار هستند و اگر هدفشان جفت و جور شدن با ديگران باشد ، متمركز بر افراد مي باشند . مشخص كنيد كه چه چيزي اهميت دارد . از عصباني شدن بپرهيزد : فردي كه هيچ كاري نمي كند در تلاش است تا از اختلاف و پذيرفته نشدن ، بپرهيزد . عصباني شدن به سادگي او را بيشتر در انفعال فرو مي برد . " نه بازخورد كلامي ، نه بازخورد غير كلامي ، هيچ چيز . از فردي كه هيچ كاري نمي كند چه انتظار ديگري مي توانيد داشته باشيد ؟ " بهترين رفتار را در فردي كه نه مي گويد ، ايجاد كنيد : فردي كه هميشه نه مي گويد بر كار متمركز است و انگيزه او درست انجام دادن كار و پرهيز از اشتباه مي باشد . معيار او بي نقصي و كمال است : وقتي نقايصي در كار پيش مي آيد او نااميد مي شود و در همه چيز و همه كس نكات منفي مي بيند . در برخورد با فردي كه هميشه نه مي گويد ، وظيفه شما اين است كه از پيدا كردن مقصر به سمت حل مسأله حركت كنيد . ممكن است نتوانيد كاملاً سيل منفي نگري را متوقف نماييد ولي شما مي توانيد اوضاع

را به نفع خود عوض كنيد در اينجا پنج مرحله براي برخورد موفقيت آميز با فردي كه هميشه نه مي گويد آمده است : همراه جريان ، حركت كنيد . تلاش براي اين كه آنها را مجاب كنيد كه مسايل آن قدرها هم كه آنها فكر مي كنند منفي نيستند ، بدترين كاري است كه شما مي توانيد نسبت به اين افراد انجام دهيد . اولين قدم در برخورد با آنها ، اين است كه بگذاريد هر چه قدر كه مي خواهند منفي نگر باشند . از آنها به عنوان منبع استفاده كنيد ، اين افراد مناسب دو هدف ارزشمند در زندگي شما مي باشند . اولاً آنها مي توانند سازنده شخصيت شما باشند . اگر بخواهيد قوي شويد وزنه هاي سنگين بر مي داريد . اگر مي خواهيد نگرش مثبتي داشته باشيد مدتي را صرف كنيد تا با فردي كه هميشه نه مي گويد ، مثبت نگر باشيد . همچنين اين افراد مي توانند سيستم هشدار دهنده سريعي باشند در حين منفي نگري معمولاً يك ذره حقيقت هم وجود دارد . اين افراد گاهي از مسايل مهمي كه ديگران از آنها چشم پوشي كرده اند ، مطلع هستند . ما شركتي را مي شناسيم كه فردي كه هميشه نه مي گويد را در كادر اجرايي اش دارد آنها توسط اداره كردن هر طرح و برنامه ، نقايصي كه ممكن است از چشم آنها مخفي شده باشد را مي يابند . در را باز بگذاريد اين افراد در زمان واقعي متفاوتي نسبت به افراد ديگر اقدام مي كنند . هر اقدامي كه باعث شتاب زدگي

آنها شود در حقيقت آنها را كندتر مي كند . عاقلانه ترين كار در برخورد با آنها اين است كه به آنها فرصت دهيد فكر كنند و در را باز بگذاريد تا هر وقت آماده بودند بر گردند . از پاسخ هاي دوگانه استقبال كنيد . گاهي مي توانيد با پيشنهاد گزينه هاي منفي ديگر قبل از اين كه حريف اين كار را انجام دهد ، اوضاع را به نفع خود و به ضرر حريف تغيير دهيد . در چنين مواردي ، ممكن است فردي كه هميشه نه مي گويد ، يا به دليل اين كه متوجه شده است شما واقع گرايانه با مسأله برخورد مي كنيد و يا به اين دليل كه آن قدر به طرز ناعلاجي منفي نگر است كه حتي اگر همه با شما موافق باشند ، مي خواهد ثابت كند كه شما اشتباه مي كنيد ، پاسخ مثبت دهد . حسن نيت آنها را تأييد كنيد . براي رفتار منفي او هدف مثبتي مثل « از اين كه مشكلات را خاطر نشان كرديد متشكرم ، بنابراين مي توانم راه حل ها را بيابم . » و يا « من از شما قدرداني مي كنم كه مي خواهيد اين كار را درست انجام دهيد » را در نظر بگيريد . از طريق نيروي توقعات ممكن است فردي كه نه مي گويد آن را باور كند . اين امر موجب مي شود تا او از كمال گرايي تحليلي اش به صورت سازنده تري - و با سخت گيري كمتري - استفاده كند . نگرش خود را تعديل كنيد : ديدگاه خود را حفظ

كنيد : رفتار منفي گرايانه معمولاً پيشينه بدي در بر دارد ، لازم نيست كه موقعيت ها را بشناسيد ، فقط اقدامات فردي كه هميشه نه مي گويد را متناسب نگه داريد . صبور باشيد : گاهي اوقات تغييرات با سرعت حلزوني به وقوع مي پيوندند ولي اگر صبور باشيد ، موارد معدودي از تسلط بر رفتار منفي ، افراد را راضي و خشنود مي سازد . از فردي كه هميشه نه مي گويد قدرداني كنيد : اگر شما براي جستجو ميان منفي نگري هاي او ، به اندازه كافي عاقل باشيد ، شايد او موارد با ارزشي را گوشزد كند . افراطي بودن او به معني اين نيست كه او هميشه اشتباه مي كند . " او با يك كلمه تك بخشي ( نه ) كه از يك گلوله پر سرعت براي روحيه مرگبار تر است ، قادر است تا پر قدرت تر از اميد ، ايده هاي بزرگ را شكست دهد. او كه در قالب يك انسان ميانه رو خود را پنهان كرده است ، در ميدان جنگ بي پايان براي بيهودگي ، نا اميدي و ياس مبارزه مي كند . " بهترين رفتار را در فرد نالان ايجاد كنيد : اگر چه برخي از شكايات ها مي توانند براي فرد نالان و برخي ديگر گاهي براي شنونده مفيد باشند ، ولي بسياري از شكايات ، افراطي هستند . اين تخصص فرد نالان است . بسياري از شكايات هاي او به كاهش اضطراب كمكي نمي كنند و به ندرت مفيد مي باشند . از آنجا كه افراد نالان مي خواهند كاري را درست

انجام دهند ، پسر عموي فردي كه هميشه نه مي گويد مي باشند . اگر چه آنها مي دانند كه اوضاع بايد تغيير كند ، اما نمي دانند چگونه بايد آن را انجام دهند . بنابراين به جاي اقدام كردن ، ناله و زاري مي كنند . هدف شما در برخورد با فرد نالان اين است كه يك همبستگي براي حل مسأله ايجاد كنيد . ( و اگر اين كار نتيجه نداد ، هدف اصلاحي شما رها كردن آنها مي باشد ! ) بهترين كاري كه شما مي توانيد براي افرادي كه هنگام رويارويي با مشكل ، احساس ناتواني مي كنند انجام دهيد ، اين است كه با كمك به آنها براي شناسايي راه حل ها ، ناتواني و درماندگي آنها را كاهش دهيد . در اينجا پنج اقدام براي كار موفقيت آميز با فرد نالان آمده است : به نكات اصلي گوش دهيد : احتمالاً گوش دادن به غرولندهاي فرد نالان آخرين كاري است كه شما مي خواهيد انجام دهيد ولي آن اولين قدم مهم است . حتي شايد بخواهيد يادداشت برداري كنيد . اين امر به فرد نالان ثابت مي كند كه شما به او گوش مي دهيد و قطعاً اگر او بخواهد گله و شكايتي را دوباره بيان كند ، شما متوجه مي شويد . وقفه ايجاد كنيد و به مسايل خاص بپردازيد . مكالمه را كنترل كنيد و سئوالاتي براي واضح شدن مسايل خاص مربوط به مشكل مورد نظر بپرسيد . اگر او نتوانست درباره مسايل خاص صحبت كند ، از او بخواهيد كه برود و اطلاعات بيشتري جمع آوري كند

. تمركز را به سوي راه حل ها تغيير دهيد . از آنجا كه افراد نالان با تعميم هاي مبهم به گله و شكايت مي پردازند ، معمولاً در فكر كردن به راه حل ، به اندازه كافي مشكل را بررسي نمي كنند . پرسيدن اين كه آنها چه مي خواهند ، مي تواند سر آغاز تغيير ذهنشان به سوي يك جهت كاملاً جديد باشد . آينده را به آنها نشان دهيد . وقتي افراد احساس ناتواني مي كنند ، مشتاقانه چشم به راه چيزي بودن ، برايشان سازنده است . پيشنهاد كنيد تا با فردي كه شخص نالان از او گله و شكايات مي كند جلسه اي بگذاريد و يا براي بحث بيشتر درباره مشكل ، وقت صرف كنيد . مفيد است تا پيشنهاد نماييد كه آنها پس از يافتن راه حل هاي ممكن تا يك موعد مقرر نزد شما باز گردند . حد و حدودي براي گله و شكايت هاي او قايل شويد . اگر مراحل قبلي ، تغيير واقعي ايجاد نكرد لازم است تا حد و حدودي براي گله و شكايت هاي او قايل شويد . اگر فرد نالان دوباره شروع به گله و شكايت كرد ، او را متوقف كنيد . اين نكته را براي او شفاف سازيد كه صحبت كردن درباره مشكلات بدون پرداختن به راه حل آنها ، راه خوبي براي استفاده از وقت خود يا وقت ديگران نمي باشد . با افراد نالان موافقت و يا مخالفت نكنيد : موافقت شما ، آنها را به ادامه دادن ناله و زاري تشويق مي كند . مخالفت شما ، آنها

را وادار مي سازد تا دوباره مشكلات را مطرح كنند . سعي نكنيد تا مشكلات افراد نالان را حل كنيد : شما نمي توانيد مشكلات آنها را برايشان حل كنيد . شما به مشاركت آنها نيازمنديد . از افراد نالان نپرسيد كه چرا گله و شكايت مي كنند : آنها اين امر را به منزله دعوت كردن آنها به از نو شروع كردن گله و شكايت ها تلقي مي كنند ." افراد نالان در دنيا ، احساس عجز و ناتواني مي كنند . معيار آنها كمال گرايي است كه هيچ كس نمي تواند به آن دست يابد . ولي عاشق مصاحبت هستند ، بنابراين آنها مشكلاتشان را براي شما مي آورند . پيشنهاد راه حل ، شما را دوست بدي جلوه مي دهد ، لذا ناله آنها افزايش مي يابد . " « راز مؤثر بودن ارتباط با افراد بدقلق چيست ؟ انعطاف پذيري . اگر آن چه انجام مي دهيد به نتيجه نمي رسد ، كار ديگر يا كاري متفاوت انجام دهيد . هر كار متفاوتي كه انجام مي دهيد ، احتمال موفقيت شما را افزايش مي دهد . »

مديريت مهارت هاي اجتماعي براي تغيير رفتار

شهرام شيركوند نيازهاي زندگي امروز، تغييرات سريع اجتماعي، فرهنگي، تغيير ساختار خانواده، شبكه گسترده و پيچيده ارتباطات انساني و تنوع، گستردگي و هجوم منابع اطلاعاتي انسان ها را با چالش ها، استرس ها و فشارهاي متعددي روبه رو كرده است كه مقابله مؤثر با آنها نيازمند توانمندي هاي رواني- اجتماعي است. فقدان مهارت ها و توانايي هاي عاطفي، رواني و اجتماعي افراد را در مواجهه با مسائل و مشكلات، آسيب پذير كرده و آنها را در معرض انواع اختلالات رواني، اجتماعي و

رفتاري قرار مي دهد.در سال 1993 آموزش مهارت هاي زندگي از سوي سازمان ملل متحد به كشورهاي عضو به طور جدي توصيه شد. اين تحول، فعاليت علاقه مندان به كاربرد روانشناسي در زندگي روزمره با هدف ارتقاي بهداشت رواني جامعه را در ايران وارد مرحله جديدي ساخت.مهارت هاي زندگي توانايي هايي هستند كه به ما كمك مي كنند تا در موقعيت هاي مختلف، عاقلانه و صحيح رفتار كنيم، به طوري كه آرامش داشته باشيم، لذت ببريم و در عين حال با ديگران ارتباط سازگارانه و مفيدي را برقرار كنيم و بدون توسل به خشونت يا خودخوري بتوانيم مسائل پيش آمده را حل كنيم و ضمن كسب موفقيت در زندگي احساس شادماني داشته باشيم. مهارت هاي اجتماعي شامل قابليت هايي مي شود كه تواماً هوش اجتماعي ناميده مي شوند. مهارت هاي اجتماعي شامل قابليت بيان افكار در تبادلات اجتماعي، دانش نسبت به نقش ها و ارزش هاي اجتماعي، مهارت درك شرايط مختلف اجتماعي، مهارت هاي حل مسئله و مهارت هاي ايفاي نقش هاي اجتماعي است.اصولا مهارت با دانايي تفاوت دارد. همانطور كه فرد با خواندن كتاب آموزش شنا، فقط علم به موضوع پيدا مي كند و شناكردن ياد نمي گيرد، دانستن اين مهارت ها هم كافي نيست بلكه با تمرين مستمر و به كارگيري به مرور در زندگي روزمره، مي توانيم مهارت هاي اجتماعي را مديريت كرده و در شرايط مختلف اجتماعي رفتار مناسب داشته باشيم.مديريت و آموزش مهارت هاي زندگي، به معني برخورداري از توانايي هاي لازم در حل مشكلات و جلوگيري از تبديل شدن آنها به بح__ران هاي فرسايشي است.مهارت هاي زندگي، از طريق آموزش و تجربه قابل استفاده است و فرايندي است كه موجب ثبات در شخصيت و عمق در هويت شده، توسعه فرهنگ فردي را سامان مي بخشد و موجب رضايت و مقبوليت و موفقيت

در زندگي مي شود.«ايلين ماليگن» يكي از مربيان آموزش زندگي، در اين رابطه مي گويد: « آموزش زندگي، نه يك شيوه درماني بلكه شيوه عملي و مبتني بر اهداف است.در اين شيوه ما به جاي پرداختن به ريشه هاي مشكلات موجود در زندگي، سعي مي كنيم به راه حل هاي آنها بينديشيم.»درحقيقت، آموزش زندگي با ارائه راه حل هاي نوين و مؤثر، فرد را براي مقابله با مشكلات فرا مي خواند و در نهايت مي آموزد كه هر فرد، چگونه آموزگار زندگي خود باشد. همه ما انسان ها، اغلب در زندگي، با مسائل و مشكلاتي مواجه هستيم؛ مسائلي كه گاه به دليل دامنه، وسعت و شدت آنها، به نظر پيچيده و غيرقابل حل هستند. بايد بدانيم كه همه مشكلات، با رعايت يك اصل مهم، به راحتي از بين خواهند رفت و آن اصل، چيزي نيست جز تعيين «بايدها و نبايدها».مهارت هاي زندگي توانايي هايي هستند كه به ما كمك مي كنند در موقعيت هاي مختلف، عاقلانه و صحيح رفتار كنيم، به طوري كه با خود و ديگران سازگارانه ارتباط برقرار كرده و بدون توسل به خشونت بتوانيم مسائل پيش آمده را حل كنيم و ضمن كسب موفقيت در زندگي، احساس شادماني داشته باشيم.مهارت هاي زندگي شامل مجموعه اي از توانايي ها هستند كه قدرت سازگاري و رفتار مثبت و كارآمد را افزايش مي دهند. در نتيجه شخص قادر مي شود بدون اينكه به خود يا ديگران صدمه بزند، مسئوليت هاي مربوط به نقش اجتماعي خود را بپذيرد و با چالش ها و مشكلات روزانه زندگي به شكل مؤثر روبه رو شود. محققان تأثير مثبت مهارت هاي زندگي را در كاهش سوء مصرف مواد، استفاده از ظرفيت ها و توانمندي هاي هوشي و شناختي، پيشگيري از رفتارهاي خشونت آميز، افزايش خوداتكايي و اعتماد به نفس و... مورد تأييد قرار داده اند، به ويژه

در كاهش سوء مصرف مواد بر نقش كليدي مهارت هاي زندگي تأكيد مي شود. همچنين آموزش اين مهارت ها به عنوان يك روش عام پيشگيري از آسيب هاي فردي و اجتماعي مورد تأكيد بوده است. در مطالعه اسميت نشان داده شد كه آموزش مهارت هاي زندگي به طور قابل توجهي منجر به كاهش مصرف مواد مخدر در جوانان مي شود.اسميت و گري نيز نشان دادند كه آموزش مهارت هاي زندگي اثر معني داري بر توانايي هاي رهبري و مديريت در جوانان دارد. فرايند نقش مهارت هاي زندگي در ارتقاي بهداشت روان را به شكل زير مي توان نشان داد:يادگيري موفقيت آميز مهارت هاي زندگي، احساس يادگيرنده را در مورد خود و ديگران تحت تأثير قرار مي دهد و علاوه بر اين، كسب اين مهارت ها نگرش ديگران را نيز در مورد فرد تغيير مي دهد. به همين خاطر كسب مهارت هاي زندگي هم شخص را تغيير مي دهد و هم محيط را، و اين اصل دوسويه، ارتقاي بهداشت روان را شتابي دوچندان مي بخشد.مهارت هاي ده گانه زندگيسازمان بهداشت جهاني مهارت هاي زندگي را با عناوين ده گانه زير مشخص كرده است. رمز برخورداري از اين مهارت ها، دانستن، تمرين و به كارگيري هر چه بيشتر در زندگي روزمره است.1- خود آگاهيمهارت خودآگاهي، توانايي شناخت از نقاط ضعف و قوت خواسته ها، نيازها، رغبت ها و تصوير واقع بينانه از خود است تا حقوق فردي، اجتماعي و مسئوليت هاي خود را بهتر بشناسيم. با كسب اين مهارت به اين سؤال اساسي كه «من كيستم؟» پاسخ مي گوييم.2- همدليهمدلي يعني اينكه فرد بتواند زندگي ديگران را حتي زماني كه در آن شرايط قرار ندارد درك كند. همدلي به فرد كمك مي كند تا بتواند انسان هاي ديگر را حتي وقتي با آنها متفاوت است بپذيرد و به آنها احترام بگذارد. همدلي روابط اجتماعي را بهبود مي بخشد

و به ايجاد رفتارهاي حمايت كننده و پذيرنده، نسبت به انسان هاي ديگر منجر مي شود. اين مهارت موجب مي شود تا به ديگران توجه كرده و آنها را دوست داشته باشيم و خود نيز مورد توجه و دوست داشتن ديگران قرار بگيريم و با ايجاد روابط اجتماعي بهتر به هم نزديك تر شويم.3- ارتباط مؤثركسب اين مهارت به ما مي آموزد براي درك موقعيت ديگران چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش دهيم و چگونه ديگران را از احساس و نيازهاي خود آگاه كنيم تا ضمن به دست آوردن خواسته هاي خود طرف مقابل نيز احساس رضايت كند.4- روابط بين فرديمهارتي است كه موجب مي شود ضمن تقويت روحيه مشاركت، روابط بين فردي مثبت و مؤثر فرد با انسان هاي ديگر ايجاد شود. يكي از اين موارد، توانايي ايجاد روابط دوستانه است كه در سلامت رواني و اجتماعي، روابط گرم خانوادگي، به عنوان يك منبع مهم روابط اجتماعي سالم نقش بسيار مهمي دارد.5- تصميم گيريمهارت تصميم گيري به ما كمك مي كند تا با اطلاعات و آگاهي كافي با توجه به اهداف واقع بينانه خود، از بين راه حل هاي مختلف بهترين راه حل را انتخاب كرده و به كار بگيريم و پذيراي پيامدهاي آن نيز باشيم.اين توانايي به فرد كمك مي كند تا به نحو مؤثرتري در مورد مسائل تصميم گيري كند. اگر كودكان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصميم گيري كنند، جوانب مختلف انتخاب را بررسي كرده و پيامد هر انتخاب را ارزيابي كنند، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت رواني قرار خواهند گرفت.6- توانايي حل مسئلهمهارت حل مسئله اين توانايي را به ما مي دهد كه با توجه به تجارب عملي و توانمندي هاي ذهني خود بتوانيم در جهت حل مسئله يا مشكل قدم برداشته و

به نتيجه مطلوب دست يابيم. اين توانايي همچنين فرد را قادر مي سازد تا به طور مؤثرتري مسائل زندگي را حل كند. مسائل مهم زندگي چنانچه حل نشده باقي بمانند، استرس رواني ايجاد مي كنند كه به فشار جسمي منجر مي شود.7- تفكر خلاقفكر كردن مهارتي است كه از كودكي مي آموزيم. مهارت تفكر خلاق، قدرت كشف و توليد انديشه جديد را براي ما فراهم مي آورد. مهارت تفكر خلاق به ما كمك مي كند در مواجهه با حوادث ناگوار چگونه احساسات منفي خود را به احساسات مثبت تبديل كنيم. تفكر خلاق نوع ديگر ديدن است. در اين تفكر هيچ گاه مشكل يك عامل مزاحم به حساب نمي آيد بلكه يك فرصت براي كشف راه حل هاي نو و بديع تلقي مي شودكه تاكنون كسي به آن توجه نكرده است.8- تفكر انتقاديتفكر نقادانه نوعي ديگر از تفكر است. كسب اين مهارت به ما مي آموزد تا هرچيزي را به سادگي قبول يا رد كنيم، ابتدا در مورد آن موضوع سؤال و استدلال كنيم، سپس بپذيريم يا رد كنيم.كساني كه از تفكر نقادانه برخوردارند، فريب ديگران را نمي خورند و به راحتي جذب گروه ها و افراد و... نمي شوند، چرا كه همواره با سؤال كردن به عاقبت كار مي انديشند.9- مقابله با هيجان هاي ناخوشاينداين توانايي فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را در خود و ديگران تشخيص دهد، نحوه تأثير هيجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واكنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد. اگر با حالات هيجاني، مثل غم و خشم يا اضطراب درست برخورد نشود اين هيجان تأثير منفي اي بر سلامت جسمي و رواني خواهد گذاشت و براي سلامت، پيامدهاي منفي به دنبال خواهد داشت.10- توانايي مقابله با استرساين توانايي شامل شناخت استرس هاي

مختلف زندگي و تأثير آنها بر فرد است. شناسايي منابع استرس و نحوه تأثير آن بر انسان، فرد را قادر مي سازد تا با اعمال و موضع گيري هاي خود فشار و استرس را كاهش دهد.موارد كاربرد مهارت هاي زندگيالف ) افزايش سلامت رواني و جسماني:1- تقويت اعتماد به خويشتن و احترام به خود 2- تجهيز اشخاص به ابزار و روش هاي مقابله با فشارهاي محيطي و رواني 3- كمك به تقويت و توسعه ارتباطات دوستانه، مفيد و سالم 4- ارتقاي سطح رفتارهاي سالم و مفيد اجتماعيب) پيشگيري از مشكلات رواني، رفتاري و اجتماعي نظير:1- مصرف سيگار و سوء مصرف مواد مخدر 2- بروز اختلالات رواني و مشكلات رواني - اجتماعي 3- خودكشي در نوجوانان و جوانان 4- رفتارهاي خشونت آميز 5- شيوع ايدز 6- بي بند و باري.اهداف مهارت هاي زندگيبخشي از اهداف مهارت هاي زندگي عبارت است از:- تقويت اعتماد به نفس- تقويت روحيه مشاركت و همكاري- رشد و تقويت عواطف انساني- ايجاد روحيه مقاومت در برابر تبليغات مسموم- كمك به شناسايي و بيان احساسات- تأمين سلامت جسمي و بهداشت رواني- تقويت مهارت هاي ارتباطي- ساختن يك شهروند متعادل و مقبول اجتماع- تق____ويت روحي__ه هم___زيستي مسالمت آميز- ارتقاي سازگاري فرد با خودش، ديگران و محيط زندگيشفوايد و كاربردهاي مهارت زندگي براي ما1 - نحوه كنار آمدن با انتظارات متفاوت خود، خانواده، همسر، فرزندان، دوستان، همكاران، فاميل و جامعه 2 - روابط لذت بخش و رشد دهنده با امكانات، تكنولوژي و محيط زندگي3 - دفع فشارهاي رواني از طرف محيط هاي متفاوت 4 - سازگاري با مسائل اقتصادي و نيازهاي معيشتي 5 - مديريت خانواده و تربيت فرزندان 6 - تقويت اعتماد به نفس 7 - رشد و تقويت عواطف و

احساسات انساني 8 - شناخت و كنترل هيجانات و احساسات خود و ديگران 9 - تقويت مهارت هاي ارتباطي 10 - تأمين سلامت جسمي و بهداشت رواني 11 - رفع درگيري ها و تنش هاي دروني 12 - تأمين آرامش و لذت زندگي 13 - رشد شخصي، خودشكوفايي، بالندگي، خوشبختي و شادابي.مه_ارت تغيير رفتاردر روانشناسي انسانگرا كه با تكيه بر اراده معطوف به تغيير و تحول فرد، انسان را عامل منفعل و بلا اراده در مقابل شرايط محيطي و تربيتي كه به او تحميل شده است نمي داند و به تلاش انسان براي رسيدن به خوشبختي و دستيابي به خود شكوفايي اشاره دارد، راه حصول آن را طي مراحلي مي داند كه از رف_ع نيازهاي زيستي انسان آغاز مي شود (كه اين مراحل تحت عنوان سلسله مراتب نيازهاي آبراهام مازلو مشهور است ) و اكنون كه آموزش مهارت هاي زندگي در دستور كار سازمان هاي بين المللي قرار دارد تلاش فرد و نقش او در تأمين اين نيازها براي رسيدن به خودشكوفايي از اهميت ويژه اي برخوردار است.از اين رو سلسله مراتب نيازهاي آبراهام مازلو را نيز مي توان در قالب مهارت هاي زندگي چنين طبقه بندي كرد:1- ارضاء نيازهاي زيستي و فيزيولوژيايي: مهارت رفع نيازهاي زيستي براي بقا و صيانت ذات2- ارضاء نياز به احساس امنيت و دوري از خطر: مهارت محافظت از خود در مقابل مخاطرات براي احساس ايمني3- ارضاء نياز به تعلق و وابستگي به گروه: مهارت همراهي و جذب در گروه و كسب حمايت آنان4- ارضاء نيازهاي عزت نفس و انگيزه پيشرفت: مهارت كسب و حفظ و تقويت عزت نفس و ايجاد انگيزه پيشرفت5- ارضاء نيازهاي شناختي، دانستن و كاوش: مهارت يادگيري و كسب دانش و

آگاهي براي رسيدن به دانايي6- ارضاء نيازهاي ذوقي و هنري: مهارت درك زيبايي ها و پرورش استعدادهاي ذوقي و هنري7- ارضاء نيازهاي كشف و تقويت استعدادها تا مرحله رسيدن به خودشكوفايي: مهارت كشف و تقويت و بروز استعدادها براي رسيدن به خودشكوفايي

مديريت هيجانات در زندگي

پديدآورنده: سيد مهدي موسوي

عصباني شدن، آسان است و همه مي توانند عصباني شوند؛ اما عصباني شدن در برابر شخص مناسب، به ميزان مناسب، در زمان مناسب، به دليل مناسب و به روش مناسب، آسان نيست.1 براي هر انساني، در طول زندگي روزمره خود اتفاقاتي رخ مي دهد؛ اخباري را مي شنود؛ افكاري را از سر مي گذراند و اعمالي انجام مي دهد كه همگي مي توانند در او، احساسات يا هيجاناتي را به وجود بياورند. اين احساسات، درباره دنياي بيرون و حتي طرز فكر خودمان، اطلاعاتي را مهيا مي سازد كه به نوبه خود، در شكل دادن به رفتارهاي بعدي ما مؤثر است. وقتي ما خوشحال هستيم، يعني احتمالاً اتفاقات خوبي را پشت سر گذاشته ايم و هنگامي كه غمگين هستيم، يعني اتفاقات ناگواري پيش آمده است.هيجان چيست؟همان طور كه در سخن ارسطو بيان شد، عصبانيت، يك هيجان و يا احساس است و فردي كه توانا در مديريت هيجان باشد، مي داند كه اين عصبانيت را چه وقت، كجا، با چه كسي و چگونه ابراز كند تا به جاي اين كه برايش دردسر توليد كند، راه گشا باشد. هيجان نيز كلمه اي است كه در فارسي بيشتر براي احساسات و حالات پرشور و پرانرژي از آن استفاده مي كنيم؛ ولي در روان شناسي، براي تمام حالات احساسي و رواني مثبت و منفي و علائم جسماني و

رواني همراه آن به كار مي رود. از نظر ويليام جيمز، «هيجان، تغييرات جسمي و رواني اي است كه مستقيماً به دنبال درك يك واقعيت تحريك كننده حاصل مي شود». برخي هيجانات، عبارتند از: خشم، ترس، عشق، محبت، تنفر، اميد، نااميدي، نگراني، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادي، رنج، شرم، پشيماني و دل سوزي.هوش هيجاني چيست؟وقتي صحبت از هوش به ميان مي آيد، معمولاً به ياد نمره هاي درسي دانشگاه مي افتيم يا تست هاي هوش آزمون هاي استخدامي به ذهنمان مي رسد؛ اما به تعبيري وسيع تر، مي توان گفت كه دو نوع هوش وجود دارد؛ هوش تحصيلي و هوش هيجاني. با ديدي محدود كه تا به حال وجود داشته، تنها به هوش تحصيلي توجه شده است و اصلاً تنها هوش تحصيلي به رسميت شناخته شده است؛ هوشي كه شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف، نمرات درسي يا نتايج تست هاي هوشي بوده است؛ آزمون هايي كه معمولاً در محيط هاي بسته و انتزاعي برگزار مي شوند و ساير متغيرهاي اثرگذار، به حداقل مي رسند. در واقع، متغيرهاي محيطي كه مي توانند اثري سرنوشت ساز در توفيق يا شكست يك كار داشته باشند، اثرشان تا حد خنثي پايين آورده مي شود.اكنون دانشمندان، متوجه نوع ديگري از هوش شده اند كه هوش هيجاني نام دارد. هوش هيجاني، حداقل در زندگي اجتماعي، اهميتي فراتر از هوش تحصيلي دارد؛ هوشي كه در طول تاريخ، مصلحان و نخبگان اجتماعي را از نخبگان علمي جدا مي سازد. هوش هيجاني، بيان گر آن است كه در روابط اجتماعي و معاشرت هاي رواني و عاطفي، در

شرايط خاص، چه عملي مناسب و چه عملي نامناسب است؛ يعني اين كه فرد در شرايط مختلف، بتواند اميد را در خود زنده نگه دارد؛ با ديگران همدلي نمايد؛ احساسات ديگران را درك كند؛ براي به دست آوردن پاداش بزرگ تر، پاداش هاي كوچك را ناديده انگارد؛ نگذارد قدرت تفكر و استدلال او مختل شود؛ در برابر مشكلات، پايداري نمايد و در همه حال، انگيزه خود را حفظ كند. هوش هيجاني، نوعي استعداد عاطفي است كه كمك مي كند تا از مهارت هاي خود به بهترين نحو ممكن استفاده كنيم و خرد خويش را در مسيري درست به كار گيريم.اگر هوش هيجاني را مجموعه اي از اجزاي مرتبط به هم تصور كنيم، اجزاي اين مجموعه عبارتند از:1. آگاهي از هيجان هاي خود.2. بيان هيجان ها.3. آگاهي از هيجان هاي ديگران.4. مديريت هيجان ها.1. آگاهي از هيجان هاي خودمؤلفه اول هوش هيجاني به اين نكته مي پردازد كه تا چه اندازه از هيجان هاي خود آگاه هستيم. توانايي نظارت بر هيجان ها و آگاهي نسبت به آنها، كليد اساسي و اصلي را در اين مؤلفه، تشكيل مي دهد. ما همواره در زندگي خود، هيجانات و احساسات متفاوت و متنوعي را تجربه مي كنيم؛ شاد، غمگين، خشمگين و مضطرب مي شويم. مؤلفه اول هوش هيجاني، اين نكته را مورد بررسي قرار مي دهد كه تا چه اندازه به آن چه در درون ما مي گذرد، واقف هستيم. در مرحله اول، ممكن است چنين به نظر برسد كه تمامي احساسات و هيجانات، آشكار و روشن هستند. تأمل در اين موضوع، نشان خواهد داد كه در بسياري از مواقع،

از هيجان هاي خود كاملاً آگاه نيستيم و غافلانه از كنار آنها گذشته ايم و تنها وقتي متوجه حضور آنها شده ايم كه كمي يا خيلي دير بوده است.فرض كنيد هنگام رفتن به محل كار، با فردي درگير مي شويد؛ ساعت ها پس از آن برخورد نيز احساس ناراحتي و بدخلقي، بر رفتار شما سايه مي افكند و بي دليل، به اطرافيان خود پرخاش مي كنيد. اگر به اين ماجرا دقت كنيد، متوجه مي شويد كه اين برخورد، تأثير پيوسته و كاملاً ناخوشايندي در ساير برخوردها و رفتارهاي شما داشته است؛ زيرا شما در اين شرايط، نسبت به واكنش هاي خود، ناآگاهانه رفتار كرده ايد. بنابراين، در اولين مؤلفه هوش هيجاني، مهم آن است كه شما بتوانيد از آن چه در درونتان مي گذرد، آگاه باشيد. توانايي فهم لحظه به لحظه هيجان ها، نقش بارزي در ايجاد بصيرت و بينش، نسبت به ما و محيط پيرامون ما، ايفا مي كند و فقدان اين توانايي، ما را در سيطره هيجان ها قرار مي دهد.2. بيان هيجان هاهيجان ها، تجربياتي زودگذر، موقت و آني هستند. مؤلفه دوم هوش هيجاني، به اين سؤال مربوط مي شود كه چگونه هيجان هاي خود را بيان كنيم؟ آيا قادر به بيان هيجان هاي خود هستيم يا خير؟ براي روشن شدن مطلب، به اين مثال توجه كنيد: فرض كنيد عده اي از دوستان خود را براي شركت در يك ميهماني دعوت كرده ايد و قرار است آنها ساعت 8 عصر به منزل شما بيايند. عده اي از آنها ساعت يك ربع به ده از راه مي رسند؛ مسلماً با اين نظر موافقيد

كه دير آمدن اين عده، مي تواند منجر به بروز هيجان هايي منفي از قبيل خشم در شما شود. به عبارت ديگر، شما از دير آمدن برخي دوستان خود، عصباني مي شويد. اين هيجان ممكن است به سه حالت زير بيان شود:الف) هيجان خود را كاملاً مخفي نگه داريد و اصلاً آن را ابراز نكنيد. در اين حالت، ممكن است به دوستان خود چنين بگوييد: «برويم سر ميز شام؛ غذا سرد مي شود». اين رفتار را، رفتار انفعالي مي نامند. در حالت انفعالي، هيجان ها پنهان باقي مي مانند و بيان نمي شوند.ب) هيجان خود را به گونه اي نامناسب و همراه با پرخاش گري و تهاجم بيان كنيد. در اين حالت، ممكن است به دوستان خود چنين بگوييد: «اين آخرين باري بود كه دعوتتان كردم». اين رفتار را تهاجمي يا پرخاش گرانه مي نامند. در اين حالت، مخاطب، شماتت شده، مورد هجوم قرار مي گيرد.ج) هيجان را به گونه اي مناسب و بدون حمله كردن به طرف مقابل بيان كنيد. در اين حالت، ممكن است به دوستان خود چنين بگوييد: «ممنون مي شدم اگر لطف مي كرديد و تلفني به من اطلاع مي داديد كه قرار است دير بياييد». در اين حالت، مخاطب شما مورد حمله قرار نمي گيرد؛ اما در عين حال، شما هيجان خود را به گونه اي مناسب بيان مي كنيد. اين رفتار را جرأت آميز يا قاطعانه مي نامند.مضرات ناشي از عدم بيان هيجان هابيان نكردن هيجان ها، مي تواند باعث مشكلات هيجاني و يا در حالت شديد، باعث فلج هيجاني شود. حالتي كه هنگام بيان هيجان ها به ما

دست مي دهد، مانند حالت فردي است كه براي طي يك مسير طولاني، كوله بار سنگيني را كه بر دوش دارد، بر زمين مي گذارد و چابك، فعال و پرانرژي، به راه ادامه مي دهد. وقتي نمي توانيم هيجانات خود را به شيوه هاي مناسب بيان كنيم، بر سنگيني اين بار اضافه شده، مشقت و مرارت حاصل از آن، مانع رشد و پيشرفت مي شود. هر چه قدر به ميزان اين بار اضافه شود، كارآيي و اثربخشي ما در ارتباط با خود و ديگران، كمتر و كمتر خواهد شد. مطالعات مختلف نشان مي دهد كه بيان هيجانات به شكلي مناسب، با سلامت و شاد بودن فرد، ارتباط مستقيم دارد.3. آگاهي از هيجان هاي ديگرانمؤلفه سوم هوش هيجاني، به آگاهي از هيجان هاي ديگران مربوط مي شود. چگونه هيجان هاي ديگران را درك مي كنيم؟ براي درك هيجان هاي ديگران، چه اصول و ملاك هايي وجود دارد؟ افرادي كه داراي هوش هيجاني هستند، نسبت به هيجان هاي ديگران، فوق العاده حساس، دقيق و هشيارند؛ در حالي كه افراد فاقد هوش هيجاني، كاملاً به هيجان ها و احساسات ديگران، بي توجه هستند. فهم هيجان هاي ديگران، عمدتاً از دو راه ميسر است:الف) توجه دقيق و آگاهانه به رفتارهاي غيركلامي.ب) افزايش و ارتقاي مهارت هاي گوش دادن.رفتار غيركلامي، اغلب، بازگوكننده حالت هيجان فرد است. از اين رو، بايد با آن، با دقت و حساسيت برخورد كرد. پاسخ نامناسب، مي تواند دشواري هاي متعددي را به دنبال داشته باشد. رفتارهاي غيركلامي، مي توانند در قالب هايي مانند حالت چهره، حالت نگاه، نوع قيافه گرفتن، طرز نشستن و ايستادن، تماس،

نوع پوشش و... ظهور يابند.رفتارهاي غيركلامي و چارچوب هاي فردي و اجتماعي آنها، نقش مهمي در درك هيجان هاي طرف مقابل ايفا مي كنند؛ به طور مثال، رفتار فردي كه در يك جلسه، به طور مداوم، به ساعت خود نگاه مي كند، حامل اين پيام است كه «عجله كن» يا «تمامش كن ديگه». اگر فردي در طول گفت وگو با طرف مقابل، همواره با انگشتر خود بازي مي كند، اين رفتار ممكن است حامل اين پيام باشد كه او دچار اضطراب و تنش دروني است.كليد دوم براي فهم هيجان هاي ديگران، هنر گوش دادن و ارتقاي آن در ارتباط با ديگران است كه در اين زمينه، به طور مفصل، در شماره هاي آينده بحث خواهيم كرد.4. مديريت هيجاناتمديريت هيجانات، چهارمين مؤلفه هوش هيجاني است. هنگام هجوم بي وقفه سيلاب هيجان ها، چه واكنشي نشان مي دهيم؟ آيا ما هيجان ها را مديريت مي كنيم يا اين هيجان ها هستند كه ما را مديريت مي كنند؟ در برخورد با هيجان ها، مي توان به سه صورت زير عمل كرد:1. كاملاً منفعل باشيم و اجازه دهيم هيجان ها به طور كامل بر ما چيره شوند.2. هيجان ها را سركوب و به شدت از بروز آنها جلوگيري كنيم.3. هيجان ها را مديريت كنيم.مديريت هيجان ها، به معني مديريت آگاهانه، هشيارانه و خلاقانه آنهاست. مديريت هيجان ها، مستلزم آگاهي از وجود، ظهور، حضور و نقش آفريني آنهاست. به عبارت ديگر، بدون آگاهي از هيجان ها، نمي توان به مديريت آنها پرداخت. مديريت هيجان ها، صرفاً شامل هيجان هاي منفي، مانند خشم، غم و نااميدي نيست؛ بلكه هيجان هاي مثبت

از قبيل شادي را نيز در بر مي گيرد.تكنيك هاي مختلفي براي مديريت هيجان ها وجود دارد كه به آنها اشاره مي كنيم.چگونه مي توان هيجان ها را مديريت كرد؟وقتي در حال رانندگي هستيم و به علامت ايست يا توقف، نزديك مي شويم، چه مي كنيم؟ چرا با ديدن علامت توقف، مي ايستيم و حركت نمي كنيم؟ پاسخ ظاهري آن است كه توقف ما به جهت جريمه نشدن و يا توجه به هنجارهاي وضع شده اجتماعي است. با كمي دقت بيشتر، متوجه مي شويم كه توقف ما از آن جهت صورت مي گيرد كه بتوانيم به ارزيابي موقعيت بپردازيم و ببينيم آيا از طرف چپ يا راست، خودروي ديگري در حال حركت است يا خير. اين ارزيابي موقعيت، نظر كردن در موقعيت و تعليق عمل در آن لحظه، از اهميت فوق العاده اي برخوردار است.هنگامي كه طوفان هيجان ها به طرف ما هجوم مي آورند و ما خود را در آستانه «استفراغ هيجاني» مي بينيم، اين نشانه، مي تواند رهايي بخش باشد. به عبارت ديگر، هنگامي كه خشم، انزجار، تنفر يا شادي، تمام وجود ما را فرا مي گيرد و مي رود تا در تصميم گيري ما نقش اساسي ايفا كند، مي توانيم براي لحظه اي، علامت ايست يا توقف را در ذهن خود مجسم كنيم. اين توقف، امكان نگاه كردن به خود، هيجان و عواقب هيجاني مورد نظر را به وجود مي آورد. متأسفانه از آن جا كه اغلب اوقات در اين حالت، توقف وجود ندارد، بلافاصله به سمت عمل مي رويم و به اصطلاح، «عمل زده محض» مي شويم.هيجان ها چنان بر ما

غالب مي شوند كه ما را به سوي عمل موافق يا مخالف يك موضوع، فرا مي خوانند و هدايت مي كنند.اگر در چنين لحظه اي، بين تصميم گيري و احاطه هيجاني، وقفه اي بيفتد و درنگي صورت گيرد و يا تأملي رخ دهد، امكان ملاحظه هيجاني تسهيل مي يابد. به ياد آوردن علامت توقف، فاصله اي بين عمل آني و هجوم هيجان ها ايجاد مي كند.حال اگر اين علامت ايست يا توقف و يا هر معناي ديگري را كه حاكي از اين تأمل است، ملكه ذهن كنيم، يعني بخش فعالي باشد كه امكان دسترسي به آن، مورد نسيان و فراموشي واقع نشود، اين معنا مي تواند نقش برجسته اي را در مديريت هيجاني ايفا كند. به عبارت ديگر، زماني كه سيلاب هيجان ها حمله خود را آغاز مي كند و ما زير رگبار هيجان ها قرار مي گيريم، به يادآوردن اين علامت، مي تواند مانع از عمل فوري و آني شود. به ياد آوردن اين علامت، يعني نگاه كردن به عواقب هيجاني همراه با عمل آني. در اين حالت اين سؤالات را از خود مي پرسيم: «چه اتفاقي خواهد افتاد اگر خشم من، فعل مرا ايجاد كند»؟ «ثمرات اين هيجان، چه خواهد بود»؟ «عواقب عمل مبتني بر اين هيجان، چه خواهد بود»؟ اين بازنگري آگاهانه، ما را از گزنه هاي هيجاني و تأثيرات مسموم آن در عمل، آگاه مي كند. به كارگيري اثربخش اين فن، مستلزم انجام كارهاي زير است:الف) علامت توقف يا علامتي شبيه به آن را كه معناي تأمل، درنگ و صبر دارد، در ذهن، تكرار و تمرين كنيد.ب) هنگام تجربه هيجاني (اعم

از مثبت يا منفي)، اين علامت را به ياد آوريد.ج) از خود بپرسيد كه «اگر اين هيجان در اين لحظه مرا مديريت كند، چه اتفاقي خواهد افتاد»؟د) براي تصميم گيري، فكر كنيد و پيامدهاي ناشي از عمل در لحظه هيجاني را پيش روي خود مجسم كنيد.تمرين آرام سازي خودمچ دست خود را كاملاً منقبض كنيد و انقباض را به تمام انگشتان دست سرايت دهيد و در عرض هفت ثانيه، اين انقباض و گرفتگي را به بخش هاي ديگر بدنتان منتقل كنيد؛ به طوري كه همه اعضا و جوارح بدنتان، آشكارا، انقباض، تنش و فشردگي را تجربه كند. خوب اين احساس را ارزيابي كنيد؛ چگونه احساسي است؟حال به همان شكل، انبساط را به همه بخش هاي بدن بازگردانيد؛ مچ دست را كاملاً منبسط كنيد و باز شدن و شل شدن عضلاني را به همه بخش هاي بدن منتقل كنيد. اجازه دهيد كه جريان انبساط و باز شدن عضلاني و آرامش همراه آن، به جزء جزء اعضاي بدنتان خوب منتقل شود. اين احساس را مرور كنيد؛ چگونه احساسي است؟ اگر قرار باشد تمرين بالا را روزي دو بار و به مدت چند هفته انجام دهيد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ در لحظه هايي كه هيجان ها بر ما هجوم مي آورند و مثلاً عصبانيت، اضطراب، سردرگمي، كلافه شدن و خستگي بر ما چيره مي شوند، حالت ناشي از اين هيجان ها، حالتي منفي و نامطلوب است؛ يعني شبيه به همان حالت تنش، گرفتگي و انقباض جسمي كه در بالا توضيح داده شد؛ اما ذهن ما، زمينه، آمادگي و توانايي انتقال اين تنش را به آرامش و انبساط دارد.

انجام تمرين آرام سازي، توانمندي مناسبي را براي ما ايجاد مي كند تا بتوانيم آگاهانه، تنش و گرفتگي ذهني و روحي را به آرامش و انبساط، تبديل كنيم. اين توانمندي، اثر مثبت ديگري را هم ايجاد مي كند و آن اين كه مانع گير كردن هيجان يا ماندن در حالت گرفتگي و انقباض هيجاني مي شود؛ گرفتگي و انقباضي كه معمولاً با ارائه پاسخ هاي نامناسب انفعالي يا تهاجمي همراه است. انبساط و رهايي از گير هيجاني، ما را براي ارائه پاسخ هاي مناسب، آماده تر مي كند. تصميم گيري در سايه تنش و گرفتگي هيجاني يا گير افتادن هيجاني، آثاري را ايجاد خواهد كرد كه با آثار تصميم گيري در پرتو مديريت جسماني، كاملاً متفاوت است.

در زندگي روزمره ي خود همواره با حوادث و اتفاقات مختلفي مواجه و يا از وقوع آن ها مطلع مي شويم كه هر يك از آن ها احساسات يا هيجاناتي را در ما پديد مي آورند كه يقيناً در شكل دادن رفتارهاي ما تأثير گذار است. مثلاً وقتي خوش حال هستيم به معناي آن است كه اتفاق خوبي را پشت سر گذاشته ايم.هنگامي كه غمگين هستيم، احتمالاً حادثه ي ناگواري پيش آمده است. همه ي هيجانات و احساسات ما تجربه هاي دروني هستند كه هنگام بروز رخدادها حس مي كنيم. مانند : هيجان خشم، عصبانيت، عشق و محبّت، تنفّر، اميد يا نااميدي، غم، شادي، ترس، نگراني و اضطراب و ... .از ويژگي پاسخ هاي هيجاني آن است كه سريعتر از پاسخ هاي عقلي عمل مي كند، ولي از دقت كافي برخوردار نيستند.براي مثال: وقتي دوستمان به سلام ما پاسخ ندهد، ممكن است فكر كنيم رفتار او توهين و  گستاخي به ما بوده، در نتيجه هيجان

خشم در ما به وجود خواهد آمد، در صورتي كه اگر فكر كنيم كه احتمالاً، او امروز با مشكلي درگير است و حالش خوب نيست، ديگر خشمگين نخواهيم شد و ... ممكن است هيجان شبيه به دلسوزي را تجربه نماييم. اگر با حالات هيجاني مثل غم، خشم يا اضطراب درست رفتار نشود، تأثير منفي بر جسم و روان ما خواهند گذاشت و پيامدهاي ناخوشايندي را براي سلامتي ما در پي خواهد داشت.از اين رو مديريت بر هيجانات يكي از مهارت هاي زندگي محسوب مي شود، كه در اين مقاله به آن مي پردازيم.توصيه هايي براي افزايش مديريت هيجانات1- با تشكيل جلسات گروهي درباره ي احساسات و هيجانات خود مانند شادي و غم، عشق و تنفّر، ترس و شجاعت و ... اطلاعات عيني تري پيدا كنيم .2- هيجان ها را همانند ميهمان خود عزيز بداريم ولي به آن ها اجازه ندهيم هر كاري كه دوست دارند انجام دهند.3- سعي كنيم بر هيجانات مثبت و مطلوب خود مانند شادي، عشق، همدلي و ... بيفزاييم.4- به كودكان كمك كنيم تا لغات و عباراتي را كه در برگيرنده ي هيجانات و احساسات مي باشند را بياموزند و خود نيز بهتر احساسات خود را بيان كنيم. براي مثال: «احساس بي قراري مي كنم.»، «احساس نااميدي مي كنم.»، «احساس شادي مي كنم.» و ... .5- جهت كسب شناخت بهتر، احساسات و هيجانات ديگران را كه با آن ها برخورداريم و يا در خيابان و فيلم ها و كتاب هاي داستان مي خوانيم يا مي بينيم نامگذاري كنيم. براي مثال: «به نظر مي رسد نااميد شده اي»، «مثل اين كه آن خانم در فيلم احساس حسادت مي كند.» و ...6- از كودكان بخواهيم احساسات خود را نقاشي كنند. مثال: «مي توني خشم خودت را نقاشي كني؟»،

«وقتي خيلي مي ترسي قيافه ات چه شكلي مي شه؟ آن را برايم نقاشي كن.» و ... .7- ضمن به وجود آوردن محيطي امن و آرامش بخش درباره ي احساسات به راحتي صحبت كنيم و صداقت هيجاني را از طريق عشق بدون قيد و شرط تشويق كنيم.8- توجه داشته باشيم كه هيجانات نمايان شده معمولاً يك احساس ثانويه است. مثلاً وقتي با كارنامه ي خراب فرزندمان روبه رو مي شويم اول احساس نااميدي مي كنيم، سپس عصباني مي شويم و يا وقتي ماشين با سرعت جلوي اتومبيل ما مي پيچد، اول مي ترسيم سپس عصباني مي شويم.9- هيجانات منفي ما از جمع شدن نيازهاي هيجاني برآورده نشده ي ما به وجود مي آيد، پس بهتر است در باره ي هيجانات ظاهراً منفي مثل خشم گفتگو كنيم.10- به جاي نام گذاري افراد با صفات گوناگون (دست وپا چلفتي، ديوانه، ترسو و...) احساسات آنان را نامگذاري كنيم. مانند: «اكنون احساس خجالت مي كني.»، «مثل اين كه خشمگين هستي.»، «به نظر مي رسد كه احساس ترس مي كني.» و... .11- براي شناخت بهتر احساسات ديگران از دستور دادن، توهين و قضاوت و نصيحت و تهديد كردن پرهيز نموده و با گوش دادن به آنان و دقيق شدن به زبان بدن (حالات و حركات اعضاي بدن و صورت) احساسات آن ها را شناسايي كنيم.12- هيجان هاي خود (مخصوصاً هيجانات منفي) را بلافاصله ابراز نكنيم.13- در حالات هيجاني شديد، بحث نكنيم و تصميم نگيريم چون تابع احساسات منفي خواهيم شد.14- در هيجان هاي مثبت و منفي يكديگر سهيم شويم.15- در كنترل هيجانات پر انرژي مثل خشم و تنفر از روش هاي آرميدگي عضلاني، تنفس عميق، قدم زدن، نوشيدن آب سرد، دويدن و ... استفاده نماييم.16- هر گاه  تصوّر كرديم از نظر

احساسي و هيجاني احتياج به كمك و تقويت بيشتر داريم به دوستان با تجربه و يا (روانشناس و مشاور) مراجعه نماييم.17- سعي كنيم رفتارهاي هيجان هاي نامطلوب و سمي (مانند خشم، اندوه، افسردگي و ...) را به تعويق انداخته و به تدريج ترك نماييم تا از اثرات مخرّب آن در امان باشيم.18- تأثير افكار بر احساسات و هيجانات بسيار زياد است، ضروري است با شناخت افكار و افزايش خودآگاهي هيجانات خود را بيش از پيش كنترل نماييم.به ياد داشته باشيم كه بزه و جرم و جنايت از احساس ضعف، احساس ناكامي، احساس تحت كنترل بودن و احساس مغبون شدن به وجود مي آيد. اسلحه و چاقو، آتش و سنگ و يا مواد مخدر، جانشين احساس محترم بودن مي گردد.كساني كه مورد احترام قرار مي گيرند نيازي به اسلحه و چاقو براي قدرتمند شدن و يا سيگار براي احساس بزرگي و قدرت ندارند.پس بيائيم با تكريم و محبت و عشق ورزي، هيجان هاي منفي را به مثبت تبديل كنيم.

مروري بر مفهوم رفتار اخلاقي در سازمان ها

مولف: حميد مظاهري راد

چكيده: امروزه، سازمانها به صورت فزاينده اي خود را درگير مسئله اي مي بينند كه آن را معماي اخلاقي مي نامند، يعني اوضاع وشرايطي كه بايد يك بار ديگر كارهاي خلاف و كارهاي درست را تعريف كرد، زيرا مرز بين كارهاي درست و خلاف بيش از پيش از بين رفته است. به طور كلي انسان ها در بعد فردي و شخصيتي داراي ويژگي هاي خاص اخلاقي هستند كه پندار، گفتار و رفتار آنها را شكل مي دهد. ممكن است همين افراد وقتي در يك جايگاه و پست سازماني قرار مي گيرند عواملي موجب شود كه پندار، گفتار و رفتار

متفاوتي از بعد فردي سر بزند كه اين ويژگي هاي انساني بر روي ميزان كارايي و اثر بخشي سازمان تاثير بگذارد. از طرفي اخلاقي بودن يا نبودن رفتارها و عملكرد مي تواند موجب بروز پيامدهاي مثبت يا منفي در سطح سازمان گردد.مدير بايد از نظر اخلاقي جوي سالم براي كاركنان در سازمان به وجود آورد، تا آنان بتوانند با تمام توان وبهره وري هرچه بيشتر كار كنند. اين امر، نيازمند وجود رهبري با هوش اخلاقي (Moral Intelligence) بالا است. هوش اخلاقي، توانايي درك درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقي قوي و عمل به آنهاست. رهبران با هوش اخلاقي بالا، كار درست را درست انجام مي دهند، اعمال آنها پيوسته با ارزشها و عقايدشان هماهنگ است، عملكرد بالايي دارند و هميشه كارها را با اصول اخلاقي پيوند مي زنند. دراين مقاله ابتدا در مورد فرهنگ كه تاثير بسزايي در رفتار كاركنان دارد بحث گرديده سپس اصول هوش اخلاقي در مديريت بررسي شده، در نهايت مراحل آموز ش هوش اخلاقي به مديران پيشنهاد مي شود.مقدمهرفتار آدمي به گونه اي نامشهود تاثير شگرفي بر معادلات گوناگون سازماني و ملي و در گستره اي وسيع تر جهاني گذاشته و بشر امروزي معيارهاي اخلاقي متفاوتري نسبت به گذشته برگزيده و رفتارهاي ويژه اي به حسب آن از خود بروز ميدهد.به بياني ميتوان اذعان نمود كه رفتار آدمي از متغييرهاي اساسي دنياني كنوني است كه قادر است بنوبه خود جوامع را با مخاطرات وچالشها و يا فرصتها روبرو نمايد. سازمان ها، يكي از مهمترين نهادهاي اجتماعي دوران كنوني هستند كه دامنه تأثير آنها بر شئون مختلف زندگي انسان ها، بسيار گسترده

است اين نهادها، در متن محيط اجتماعي مي رويند و مي بالند و به همين دليل، به عنوان سيستمي پيچيده، همواره در تعامل مستقيم با محيط دروني و بيروني خود هستند. آنها از يك سو خواهان موفقيت، بقا و حركت از وضع موجود به وضع مطلوب هستند و از سوي ديگر موفقيتشان مرهون نحوه برقراري ارتباط و تعامل درست با محيط است. موضوع اخلاق حرفه اي از همين تعامل سرچشمه مي گيرد و ماهيت آن به چگونگي سامان دهي رفتار ارتباطي سازمان به عنوان شخصيتي حقوقي با محيط، بر مي گردد..به تازگي پژوهشگران سازماني، علاقه مند به هوش اخلاقي رهبري شده اند، زيرا مي تواند مرز بين نوعدوستي و خود پرستي را خوب توصيف كند. پژوهشها نشان مي دهند كه رشد اخلاقي رهبران با رفتارهايي كه از خود نشان مي دهند، رابطه مستقيم دارد. به اين معني كه رفتار رهبري چند بعدي است و رفتارهاي مختلف رهبري، با سطوح مختلف رشد اخلاقي ارتباط دارد. نخستين بار اصطلاح هوش اخلاقي توسط بوربا در روان شناسي وارد شد. وي هوش اخلاقي را ظرفيت و توانايي درك درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقي قوي و عمل به آنها و رفتار درجهت صحيح و درست تعريف مي كند (Borba, 2005:23). هوش اخلاقي، به معني توجه به زندگي انسان و طبيعت، رفاه اقتصادي و اجتماعي، ارتباطات باز وصادقانه و حقوق شهروندي است. در دنياي امروزي، تنها رهبران با هوش اخلاقي بالا مي توانند در سازمان، اعتماد وتعهد ايجاد كنند كه مبنايي براي تجارت گسترده و درست است. تجارب مديران تجاري در آمريكا، ژاپن و بسياري از موسسات خصوصي و شركتهاي كارآفريني، نشان داده

است كه رفتار اخلاقي تنها انجام درست كار نيست، بلكه انجام كار درست است. هم چنين پژوهشهاي انجام شده در بيش از 100 شركت نشان داد كه هوش اخلاقي تاثير بسيار قوي بر عملكرد مالي سازمان دارد(Turner Barling, 2002). بدليل همبستگي ميان فرهنگ و رفتار اخلاقي فرد در محيط هاي مختلف و واژه جديد هوش اخلاقي كه تحولي بنيادين در سازمانها بر جاي نهاده در اين مقاله دو مفهوم مهم فرهنگ و هوش اخلاقي را واكاوي مي نمائيم.مفهوم فرهنگفرهنگ نظامي سازمان يافته از رفتارها و شيوه هاي عمومي زندگي گروه و يا گروه هايي از مردم ميباشد.عناصر فرهنگي از قبيل عادات سنتها اعتقادات ارزشها و نقطه نظرهاي مشترك انسانها را با يكديگر پيوند داده و هويت اجتماعي را بوجود مياورد(brawn1995)اين ويژگيها در جوامع انساني متفاوت است.ويژگيهاي فرهنگ1-آموختني است.2-خشنود بخش است.3-وحدت و يگانگي مي آفريند.4-امري اجتماعي است.5- امري ذهني و تصويري است.6- سازگاري مي آورد.كاركردهاي فرهنگ1-اجتماعي كردن افراد 2- آموزش و پرورش 3- تفكيك ارزشهاي درست وغلط 4- نظارت اجتماعي 5- تبيين هنجارها و آداب و رسوم 6- ترسيم اعتقادات و باورها 7- بوجود آورنده نظام زندگي خانوادگيتعريف فرهنگ...مديريت با هوش اخلاقيهوش اخلاقي، توانايي درك درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقي قوي و عمل به آنهاست. در اين مقاله ابتدا اصول هوش اخلاقي در مديريت بررسي شده، در نهايت مراحل آموزش هوش اخلاقي به مديران پيشنهاد مي شود.اصول هوش اخلاقي در مديريتلنينك وكيل هوش اخلاقي را توانايي تشخيص درست از اشتباه مي دانند كه با اصول جهاني سازگار است. به نظر آنان چهار اصل هوش اخلاقي، بدين گونه براي موفقيت مداوم سازماني و شخصي ضروري است:درستكاري:يعني

ايجاد هماهنگي بين آنچه كه به آن باور داريم و آنچه كه به آن عمل مي كنيم. انجام آنچه كه مي دانيم درست است وگفتن حرف راست در تمام زمانها. كسي كه هوش اخلاقي بالايي دارد، به شيوه اي كه با اصول و عقايدش سازگار باشد، عمل مي كند.مسئوليت پذيري:كسي كه هوش اخلاقي بالايي دارد، مسئوليت اعمال و پيامدهاي آن اعمال، همچنين اشتباهات و شكست هاي خود را نيز مي پذيرد.دلسوزي:توجه به ديگران كه داراي تاثير متقابل است. اگر نسبت به ديگران مهربان ودلسوز بوديم، آنان نيز در زمان نياز با ما همدردي مي كنند و مهربان خواهند بود.بخشش:آگاهي از عيوب خود وتحمل اشتباهات ديگران (Lennick Kiel, 2005).پژوهشگران دريافته اند كه چگونه رهبران از هوش اخلاقي خود براي دستيابي به اهداف شخصي و سازماني استفاده مي كنند. هوش اخلاقي تنها راه درست زندگي نيست، بلكه براي تجارت نيز مفيد است. هم چنين دريافتند كه چگونه مهارتهاي اخلاقي در وجود انسان توسعه پيدا مي كند و ديدگاه هايي از روان شناسي را براي ارائه مبنايي براي درك اينكه چگونه رهبران اخلاقي ايجاد مي شوند، ارائه دادند. بنابراين كمي كردن فوايد تجاري هوش اخلاقي براي سازمان سخت و دشوار است؛ مانند نگهداري و حفظ استعدادها، شهرت شركت، رضايت مشتري و...اما هزينه هاي عدم رعايت، اصول اخلاقي در سازمان، بسيار بيشتر خواهد بود.شواهد بسياري وجود دارند كه هوش اخلاقي نقش بزرگي در موقعيت سازمان ايفا مي كند. بهتر است بدانيم كه بيشتر سازمان ها راستي و درستي را خط مشي محوري خود قرار داده اند. امروزه ارزش صداقت درميان رهبران تجاري غربي، گم شده است و آنان براي

پوشاندن يا پنهان كردن حقيقت تلاش دارند، اما برخي از رهبران ديگر روشن وساده عمل مي كنند و صادقند. بسياري از پژوهشگران براين باورند كه صداقت كامل درتمام زمانها بايستي در راس دستوركار سازمان باشد. باوجود اين واقعيت و شفادهندگي قدرت راستي و درستي، هنگامي كه انجام تجارت با مشكل و دشواري و سختي برخورد مي كند، اغلب تيم هايي از مديران وجود دارندكه چالشهاي ارتباطي را رهبري كنند و به نظر مي رسد كه به ندرت كسي بگويد اجازه دهيد كه تنها راست بگوييم. هنگامي كه رهبرپيوسته صادق باشد و همراه با اصول و ارزشهاي اخلاقي عمل كند، نوعا عملكرد بالايي را در سرتاسر فروش، سود، نگهداري افراد، شهرت و رضايت مشتري ايجاد مي كند. به عبارت ديگر اخلاقيات خوب، براي تجارت خوب است (Manallack, 2006).رفتار اخلاقياخلاق را مجموعه اي از صفات روحي و باطني انسان تعريف كرده اند كه به صورت اعمال و رفتاري كه از خلقيات دروني انسان ناشي مي شود، بروز ظاهري پيدا مي كند و بدين سبب گفته مي شود كه اخلاق را از راه آثارش مي توان تعريف كرد. استمرار يك نوع رفتار خاص، دليل بر آن است كه اين رفتار يك ريشه دروني و باطني در عمق جان و روح فرد يافته است كه آن ريشه را خلق و اخلاق مي نامند.دامنه اخلاق را در حد رفتارهاي فردي تلقي مي كنند، اما رفتارهاي فردي وقتي كه در سطح جامعه يا نهادهاي اجتماعي تسري پيدا مي كند و شيوع مي يابد، به نوعي به اخلاق جمعي تبديل مي شود كه ريشه اش در فرهنگ جامعه مي دواند و خود نوعي

وجه غالب مي يابد كه جامعه را با آن مي توان شناخت. (قراملكي، ????) امروز در تجزيه و تحليل رفتار سازمان ها، پرداختن به اخلاق و ارزش هاي اخلاقي يكي از الزامات است. نماد بيروني سازمان ها را رفتارهاي اخلاقي آنها تشكيل مي دهد كه خود حاصل جمع ارزش هاي گوناگون اخلاقي است كه در آن سازمان ها، ظهور و بروز يافته است. اخلاقيات در سازمان به عنوان سيستمي از ارزش ها و بايدها و نبايدها تعريف مي شود كه بر اساس آن نيك و بدهاي سازمان مشخص و عمل بد از خوب متمايز مي شود. به طور كلي انسان ها در بعد فردي و شخصيتي داراي ويژگي هاي خاص اخلاقي هستند كه پندار، گفتار و رفتار آنها را شكل مي دهد. ممكن است همين افراد وقتي در يك جايگاه و پست سازماني قرار مي گيرند عواملي موجب شود كه پندار، گفتار و رفتار متفاوتي از بعد فردي سر بزند كه اين ويژگي هاي انساني بر روي ميزان كارايي و اثر بخشي سازمان تاثير بگذارد.اهميت و ضرورت بحث هاي اخلاقي...نقش فرهنگ در بهبود  رفتار كاركليه مسائل و مشكلات در حوزه هاي گوناگون خود معلول عامل مهمتري تحت عنوان فرهنگ است و فقدان بستر فكري و نگرش مناسب علت اصلي مشكلات و ميان باورهاي فرهنگي يعني اعتقادات و ارزشهاي دروني و پذيرفته شده و توسعه تكنولوژيك و صنعتي رابطه اي مستقيم وجود دارد.لذا بمنظور هر گونه تحول در حوزه هاي ياد شده بايد ابتدا آن تحولات فكري را كه منتهي به انسان نو ميشود ايجاد كرد.از ديدگاه مك كله لند چنين انساني فردي است كه انطباق

پذير – مستقل – كارآمد- معطوف به برنامه ريزي بلند مدت بوده و جهان را تغيير پذير ميداند و بالاتر از همه نسبت به توانايي خود در ايجاد تحول و دگرگوني اطمينان دارد.اصول پنج گانه اخلاق رهبريرهبران سازمان براي آنكه بتوانند كاركنان خود را براي دستيابي به هدفي مشترك متقاعد سازند، بايد بدون استثنا به اخلاقيات پذيرفته شده اي پايبند باشند ومتعهد بودن خود را به اخلاقيات، از راه رفتار ملموس نشان دهند. نظريه اخلاقي، نظامي از قواعد و اصولي را بنا مي نهد كه انسانها را درتصميم گيري درباره آنچه درست و نادرست و خير وشر است، راهنمايي مي كنند. آنچه در ادامه مي آيد، اصول پنج گانه اخلاق رهبري است كه درقالب گزاره هايي توصيف مي شوند:1-رهبران اخلاق مدار به ديگران احترام مي گذارند: وظيفه هركس است كه با ديگران به گونه اي احترام آميز رفتار كند و براي ديگران فقط به خاطر خودشان، احترام قائل شود؛ نه به خاطر هدف ديگري. يعني از احترام گذاشتن به كسي به عنوان ابزاري براي دستيابي به هدفي ديگر بهره نگيرد.دستيابي به اين مقصود، زماني ميسر است كه به ارزش وتصميمات ديگران احترام بگذاريم. درجايي كه چنين رفتاري رخ نمي دهد، افراد خود را در مقام بردگي وخدمت به تحقق اهداف سايرين مي يابند. شكل عملي احترام به افراد درسازمان، با همدلي، هم احساسي و گوش دادن به خود است كه به ارزشها و سعه صدر داشتن ها دربرابر ديدگاه هاي متفاوت كاركنان تجلي، مي يابد.2-رهبران اخلاق مدار، خدمتگذار ديگرانند: اصل اخلاقي خدمتگذار ديگران بودن، به درستي مصداقي از نوعدوستي است. رهبراني كه خدمتگذار و نوعدوست هستند،

سلامت كاركنان وپيروان خود را در رأس برنامه هاي خويش قرار مي دهند 3- رهبران اخلاق مدار، عادل هستند: رهبران اخلاق مدار، مسائل و امور مختلف را از سرانصاف وعدالت مورد توجه قرار مي دهند. درجايي كه قراراست با افراد مختلف به گونه هاي متفاوت رفتار شود، بايد دلايل رفتار متمايز، روشن و معقول ومبتني بر ارزش هاي اخلاقي مستحكم باشد. زماني كه منابع وپاداشها يا كيفرها عرضه مي شوند، نقشي كه رهبر مي تواند ايفا كند، بسيار حياتي است. حياتي بودن نقش رهبر در زمينه توزيع منابع وپاداشها يا كيفرها از اين رواست كه وي، هم جانب انصاف را داشته، هم نسبت به موقعيت ها و افراد آگاهي كافي داشته باشد؛ كسب اين آگاهي بسيارحساس بوده، نيازمند تلاش پيگير است.4- رهبران اخلاق مدار، صادق هستند: عدم صداقت يا صادق نبودن، شكلي از دروغگويي است وصورتي از ارائه نادرست از واقعيت است. صادق نبودن، پيامدهاي مشهودي دارد كه نخستين پيامد آن، عدم اعتماد است. زماني كه رهبران صادق نيستند، ديگران، آنها را افرادي غير قابل اعتماد وغير قابل اتكا ارزيابي مي كنند. هم چنين تداوم عدم صداقت در مديريت سازمان، در ايمان افراد نسبت به رهبر ايجاد تزلزل كرده، ميزان احترام نسبت به وي را كاهش مي دهد. براي يك رهبر، صادق بودن به معناي اين است كه آنچه را نمي تواند انجام دهد، قول ندهد،كژ رفتاري نكند، پشت واقعيت ها پنهان نشود، آنچه روابط را تيره مي كند، انجام نداده، بيش از اندازه به كارهاي كم ارزش، بها ندهد.5- رهبران اخلاق مدار، اجتماع گرا هستند: هر جامعه اي به مثابه يك سازمان، داراي سيستم ويژه است. از اين رو

براي جوامع، اهداف خاصي با توجه به بافت و چشم اندازي كه دارند بيان مي شود كه معمولاً از آنها به عنوان ارزشهاي مشترك ياد مي كنند. دستيابي به اهداف مشترك، مستلزم آن است كه رهبر و پيروان، مسيري را كه گروه ترسيم مي كند، تبعيت كرده، بر سر آن توافق داشته باشند. رهبران ملزم هستند مقاصد خود و پيروان شان را مورد توجه قرار داده، تسهيلاتي را براي كاميابي در تحقق اهداف به وجود آورند. اين بدان معناست كه رهبران نمي توانند و نبايد اراده خود را به ديگران تحميل كنند.يك رهبر تحول گرا بايد بكوشد گروه را به سوي خير مشترك هدايت كند، كه هم براي خود و هم براي يكايك پيروان، سودمند باشد. چنين رويكردي به رهبري از بروز فضاي خود كامگي در سازمان پيشگيري مي كند (رادمنش، 1383).تاثير هوش اخلاقي بر بهبود عملكرد و موفقيت سازمانهوش اخلاقي مي تواند در اين موارد بر عملكرد و موفقيت سازمان تاثير مي گذارد:1-توجه به منافع ذي نفعان: علاوه بر سهام داران، گروههاي ديگري نيز وجود دارند كه از اقدامات سازمان تأثير مي پذيرند و داراي منافع مشروعي در سازمان هستند. از جمله اين گروه ها مي توان به مشتريان ،تامين كنندگان مواد اوليه، دولت و جامعه اشاره كرد. تامين منافع سهامداران بدون در نظر گرفتن منافع ساير ذي نفعان (كاركنان، مشتريان، جامعه و...)، شيوه اي غير اخلاقي در مديريت است.افزايش سود و مزيت رقابتي: توجه به تمام افراد و گروه هايي كه ذي نفع هستند، ميزان سود شركتها را در بلند مدت افزايش خواهد داد، زيرا موجب انگيزش نيروي انساني، افزايش حسن نيت اجتماعي و اعتماد مردم و نيز كاهش جريمه ها مي شود.

كي و پاپكين (1998) بيان مي كنند كه تجزيه و تحليل شكست شركتها و خسارات وارده به آنها نشان مي دهد كه در نهايت لحاظ كردن اخلاقيات و حساسيت هاي اجتماعي در فرايند تصميم گيري و تدوين استراتژي موجب افزايش سودآوري شركت خواهد شد.طبق گزارش مجله فورچون، 63 درصد مديران عالي شركتهاي برتر تجاري بر اين باورند ك__ه رع__ايت اخلاقيات، موجب افزايش تصوير مثبت و شهرت سازمان شده، منبعي براي افزايش مزيت رقابتي به شمار مي آيد(Buckly, et.al, 2001).3-افزايش تنوع طلبي: متخصصان پيش بيني مي كنند كه نيروي كار به گونه روزافزون، متنوع تر خواهد شد و شركتهايي كه بتوانند نيازهاي اين افراد متنوع را درك كرده، از اين تنوع به خوبي بهره گيرند، موفق خواهند بود. لازم است مديران، توانايي اداره افراد با جنسيت، سن، نژاد، مذهب، قوميت و مليت هاي مختلف را داشته باشند. رعايت عدالت و اخلاق در برخورد با اين افراد در محيط كار، مديريت آنها را تسهيل مي كند و اين امكان را براي سازمان فراهم مي سازد كه از مزاياي نيروي كار متنوع بهره گيرند.4-كاهش هزينه هاي ناشي از كنترل: ترويج خودكنترلي در سازمان به عنوان يكي از مكانيزم هاي اصلي كنترل از مباحثي است كه بنيان آن بر اعتماد، اخلاق و ارزشهاي فردي قرار دارد. ترويج خودكنترلي باعث كاهش هزينه هاي ناشي از روشهاي كنترل مستقيم شده و موجب افزايش سود مي شود. اين امر مستلزم تعهد كامل اعضا به تيم، مسئولي__ت پذيري هم_ه اعضاي تيم و احترام و اعتماد بين آنها و مديريت است (Lau Idris, 2005).5-بهبود روابط، افزايش جو تفاهم و كاهش تعارضات: يكي از نتايج رعايت اخلاق كار در سازمان، تنظيم بهتر روابط

در سازمان است كه اين به نوبه خود باعث افزايش جو تفاهم در سازمان و كاهش تعارضات بين افراد و گروه ها شده، عملكرد تيمي را بهبود مي بخشد.شايد بيشترين تأثيرات اصول اخلاقي مربوط به رفتار نيروي انساني است. از آنجا كه اخلاق، بخشي از فرهنگ است، بيشتر نظريه هايي كه بر رابطة بين فرهنگي در سازمان تأكيد مي كنند، خود به خود بر اهميت نقش اخلاق در اين زمينه توجه دارند. ف__رهنگ س___ازماني در يك سازمان مي تواند كاركنان را به افرادي پيرو قانون يا قانون شكن تبديل كند .6-افزايش تعهد و مسئوليت پذيري كاركنان: چنانكه گفته شد، اخلاق برفعاليت انسانها تأثير قابل توجهي دارد و لازمه عملكرد مناسب، تعهد و مسئوليت پذيري كاركنان است. انتظار بروز خلاقيت توسط كساني كه كار خود را از لحاظ اخلاقي، ناپسند تلقي مي كنند، واقعي و منطقي نيست.دونالدسون و ديويس (1990) براين باورند كه مديريت ارزشهاي اخلاقي در محيط كار موجب مشروعيت اقدامات مديريتي شده، انسجام و تعادل فرهنگ سازماني را تقويت مي كند، اعتماد در روابط بين افراد و گروهها را بهبود مي بخشد و با پيروي بيشتر از استانداردها، موجب بهبود كيفيت محصولات و در نهايت افزايش سود خواهد شد. عدم رعايت ارزشهاي اخلاقي در اموري مانند جذب و گزينش، اقدامات خلاف اخلاق و خلاف قانون را در سازمان فراهم مي سازد. رعايت ملاحظات اخلاقي در گزينش و استخدام، ارزيابي عملكرد، نظام پاداشها، اخراج و كوچك سازي سازمان، باعث كاهش بدبيني و پرخاشگري و تعارض، مسئوليت پذيري بيشتر، افزايش تنوع طلبي و درنهايت افرايش ارزش و سود و درآمد شده، رفاه بيشتر سرمايه گذاران، مشتريان و كارمندان را موجب

مي شود (Donaldson Davis, 1990).7-افزايش مشروعيت سازمان: امروزه در شرايط جهاني شدن و گسترش شبكه هاي اطلاعاتي، از سازمانها انتظار مي رود در برابر مسائل محيط زيست، رعايت منافع جامعه، حقوق اقليتها و... حساسيت داشته، واكنش نشان دهند. به علاوه اين شبكه گسترده، تمام فعاليت هاي سازمانها را زير نظر دارد و به راحتي مي تواند از راه انجمن ها و مجامع مختلف، چهره سازمانها را در انظار عمومي تغيير دهد.بنابراين سازمانها ناچار به انجام اقدامات وسيع و گسترده براي جلب افكار عمومي هستندكه وجه غالب آنها نشان دادن وجهه اخلاقي كارهاي سازمان است. هس مر طي بررسي بر روي چندين سازمان، به اين نتيجه رسيد كه سازمانهايي كه رفتار اخلاقي دارند، داراي شانس موفقيت بيشتري نسبت به سازمانهايي كه در رفتارهاي غيراخلاقي و غيرصادقانه وارد مي شوند، هستند. موفق ترين سازمانها داراي فرهنگي هستند كه همسو با ارزشهاي قوي اخلاقي اند. رفتار غيراخلاقي، محيط كسب و كار را بر ضد خود تحريك كرده، موجب شكست سازمان مي شود .وجود توجيهات اخلاقي براي اقداماتي كه سازمانها در داخل خود انجام مي دهند و نشان دادن تعهدات اخلاقي سازمان به افكارعمومي، بخشي جدايي ناپذير از فعاليتهاي سازمانها براي بهب__ود عملكرد و كس___ب موفقيت است(هس مر، 1382).تعهد سازماني:"سالانسيك""شول" و ديگران تعهد را بر حسب يك حلقه رفتاري تعريف كرده اند.آنها معتقدند كه تعهد حالتي دروني است كه فرد بوسيله اعمالش به آن مقيد ميشود و از طريق اين اعمال معتقد ميشود كه به فعاليتهايش و وابستگي خود در سازمان ادامه دهد.وجدان كاري :منظور از وجدان كاري رضايت قلبي تعهد و التزام عملي نسبت به وظيفه هايي است كه انسان قرار است

آنها را انجام دهد طوريكه اگر ناظري هم بر فعاليتهايش نظاره گر نباشد باز هم در انجام وظيفه قصور روا نخواهد داشت.عوامل موثر بر وجدان كاري:1- تقويت ايمان و تقوا در جامعه 2- تامين اقتصادي نيروي كار 3- توجه به انگيزه و نقش اساسي آن 4- وضع قوانين ومقررات مناسبكاربردهاي اخلاق: 1- صفات راسخ انسان: رايج ترين و شايع ترين كاربرد اصطلاحي اخلاق در بين انديشمندان و فيلسوفان اسلامي، عبارت است از صفات و هيأت هاي پايدار نفس كه موجب صدور افعالي متناسب با آنها به طور خود جوش و بدون نياز به تفكر و تأمل از انسان مي شوند.2- صفات نفساني: گاهي منظور از اخلاق در اصطلاح انديشمندان، هرگونه صفت نفساني است كه موجب پيدايش كارهاي خوب يا بد مي شود، چه آن صفت نفساني به صورت پايدار و راسخ باشد و چه به صورت ناپايدار و غيرراسخ.3- فضايل اخلاقي: گاهي نيز واژه اخلاق صرفاً درمورد اخلاق نيك و فضايل اخلاقي به كار مي رود. مثلاً وقتي گفته مي شود«فلان كار اخلاقي است» يا «دروغ گويي كار غيراخلاقي است»4- نهاد اخلاقي زندگي: اخلاق در اين اصطلاح، در عرض مسايلي چون هنر، علم، حقوق و دين،... قرار دارد و در عين حال متفاوت با آنها به كار برده مي شود.مفهوم اخلاق ادارياخلاق اكنون به صورت منشور اخلاقي سازمان و قوانين رفتار حرفه اي مشاغل پايه درون سازماني نهاده است. در يك دهه ي اخير توجه روز افزون به اين موضوع شده كه بايدعلت آن را در وقايع دهه هاي اخير مانند جهاني شدن، توسعه عدم تمركز، مديريت گرايي، افزايش روابط كاري تجاري سازمان هاي دولتي

با بخش خصوصي، رشد مطالعات اجتماعي و درخواست فزاينده براي پاسخگويي و مسؤوليت اجتماعي از سوي مراجع قانون و سياسي ديد. سازمان همكاري هاي اقتصادي و توسعه (OECD) نيز با طراحي يك زيرساخت اخلاقي كه در واقع يكي از الگوهاي اثربخش مديريت اخلاقيات محسوب مي گردد وسعي دركنترل فساد و حفظ و ارتقاي اخلاقيات و اصلاح رفتارهاي نامطلوب در اغلب كشورهاي عضو خود كرده است. در اين الگو به ميزان زيادي عوامل محيطي و سازماني با يكديگر تركيب شده است كه مهمترين اين عوامل عبارتند از:* تعهد رهبران، سياست مداران و مديران به رعايت امور اخلاقي    * استراتژي، سياست ها و قوانين و مقررات دقيق و لازم اخلاقي* جو و فضاي جامعه و سازمان* سيستم ها و مكانيزم هاي انگيزشي براي تشويق به انجام رفتار اخلاقي*برنامه هاي آموزش هاي كارآمد و مؤثر *سيستم هاي كنترلي و ارزيابي كارآمد و مؤثر درون و برون سازماني*دلايل و استدلال عقل پسند كافي براي پذيرش اخلاق*موقعيت هاي شغلي *نيازهاي شخصي *جامعه مدني فعاللذا در مجموع مي توان گفت چنانچه يك زير ساخت اخلاق از كاركرد صحيحي برخوردار گردد، محيطي را فراهم مي آورد كه استانداردها و شاخص هاي رفتار شخصي مطلوب، مورد تشويق و حمايت قرار گيرد. (فقيهي و رضايي منش، ????) با مطالعه مدل هاي متعدد رفتار اخلاقي، عوامل متعددي به عنوان فاكتورهاي اثرگذار بر رفتار اخلاقي در سازمان شناسايي شده اند. در اكثر مدل هاي اخلاقي، فاكتورهاي مشابهي به عنوان عوامل اثرگذار بر رفتار اخلاقي سازمان ها معرفي شده اند كه مي توان اين فاكتورها را در سه دسته كلان، مياني و خرد دسته بندي نمود. نمودار

زير (كه جمع بندي مدل هاي موجود در زمينه رفتار اخلاقي در سازمان مي باشد) اين عوامل و چگونگي تاثير آنها بر عملكرد اخلاقي و رفتار اخلاقي كاركنان را نشان مي دهد كه در نهايت مي تواند منجر به سلامت اداري سازمان گردد.عوامل تاثيرگذار بر رفتار اخلاقي كاركنان را مي توان در سه طبقه كلي جاي داد:الف) سطح كلان: مربوط به فاكتورهايي كه در محيط خارجي سازمان وجود دارند. اين فاكتورها معمولا تحت كنترل سازمان ها نيستند و از سوي سيستم هاي فرادست به آنها تحميل مي گردند. مانند:فرهنگ-اقتصاد-محيط سياسي- تكنولوژي-مذهب-قانون ب) سطح مياني: اشاره به فاكتورهاي سطح سازماني دارد. سازمانها معمولا قدرت مانور خوبي بر روي اين فاكتورها دارند و اكثر آنها از طريق سياستها و برنامه هاي سازماني قابل كنترل هستند.مانند:رقابت- نظام پاداش- اصول رفتاري -خصوصيات شغلي- منابع- فرهنگ سازماني-اهداف سازمان- رفتار مدير- جو سازماني- اختيار سمت- ارزيابي عملكرد- افراد مرجع-ج) سطح خرد: اشاره به فاكتورهاي سطح فردي دارد. اين فاكتورها در درون كاركنان سازمان جاي دارند و سازمان مي تواند از طريق تغيير دادن فاكتورهاي سطح مياني، روي بعضي از فاكتورهاي اين سطح نيز تاثير بگذارد. مانند:نگرش- قصد- قدرت نفس- تاثير والدين- ارزش هاوباورها-دو لغزشگاه در مسير رشد اخلاقي سازمانها?- پارادايم حق و تكليف:يكي از لغزشگاه ها و بدفهمي هايي كه سازمان ها در مسير رشد اخلاقي خود با آنها روبه رو هستند، نوع نگاه به موضوع «حق و تكليف» است. اگر پارادايم «من حق دارم و ديگران تكليف» در حوزه هاي شخصي، شغلي و سازماني ريشه بدواند، مسئوليت پذيري هاي شخصي، شغلي و سازماني رخت بر مي بندند و روح اخلاق

در سازمان مي ميرد، اما اگر مدل ارتباطي سازمان براساس پارادايم «محيط حق دارد و سازمان تكليف» بنا نهاده شود در آن صورت، تمامي ساحت هاي اخلاق شخصي، اخلاق شغلي و اخلاق سازماني، براساس فهم حقوق محيط و انجام تكاليف سازمان در قبال آنها بروز مي يابد. اصل تكريم مشتري يا ارباب رجوع كه در سازمان ها، شركت ها و ادارات ما از آن سخن مي رود، در صورتي كه پارادايم مكلف بودن سازمان در برابر حق طبيعي و مشتري پذيرفته نشده باشد، به هيچ وجه زمينه اجرايي پيدا نخواهد كرد.?-آفت تحويلي نگري:تحويلي نگري يك رويكردي است كه در تشريح و تبيين حقيقت يك سيستم يا پديده، به اجزاي تشكيل دهنده آن عطف عنوان شود و روابط فيمابين اجزا ناديده و مغفول بماند. هيچ دليلي وجود ندارد كه اگر كاركنان و مديران سازماني، افرادي اخلاقي باشند و به مسئوليت اخلاقي فردي خود عمل كنند، شخصيت حقوقي مستقل سازمان نيز لزوماً اخلاقي باشد. اگر سازماني اخلاقي نباشد در جريان روزمرگي و عمل، ممكن است كار را به آنجا برساند كه تعارضات اخلاقي درون سازمان، بسيار گسترده شده و در چنين وضعيتي، اخلاق فردي و شغلي كاركنان و مديران نيز دستخوش ترديد و تعارض شود. براي رهايي از اين تحويلي نگري، بايد دانست كه اخلاق حرفه اي فراتر از اخلاق شخصي افراد تشكيل دهنده سازمان است.آموزش هوش اخلاقي به مديران: همان گونه كه يافته هاي مطالعات نشان مي دهند، اين امكان كه افراد بتوانند هوش اخلاقي خود را افزايش دهند و مهارتهاي اخلاقي شان را تقويت كنند، وجود دارد. بوربا(2005) اين ده مرحله را براي پرورش هوش

اخلاقي يا تربيت كاركنان اخلاقي به مديران، پيشنهاد مي دهد:?-احساس تعهد در راستاي ايجاد و پرورش كاركنان اخلاقي-?-تلاش براي آن كه الگويي نمونه يا يك مثال اخلاقي قوي باشيد?-شناخت باورها و عقايد خودتان ضمن تسهيم آنها با ديگران?-از لحظه هاي آموختن، بهر ه بگيريد?- انضباط را به عنوان يك درس اخلاقي به كار بنديد?-توقع رفتارهاي اخلاقي داشته باشيد?-نسبت به آثار رفتارها واكنش نشان دهيد?-رفتارهاي اخلاقي كاركنان را تقويت كنيد و پاداش دهيد?-روزانه اصول اخلاقي را اولويت بندي كنيد??- مشاركت و ثبت قانون طلاييجمع بندي و نتيجه گيريبسياري از رفتارها و تصميم هاي كاركنان و مديران در سازمانهاي امروزي، تحت تأثير ارزش هاي اخلاقي آنهاست. از آنجا كه نيروي انساني، چه به صورت فردي و چه به صورت گروهي و در تعامل با ديگران، هم چنان مهمترين عامل مزيت رقابتي به شمار مي آيد، قضاوت افراد در مورد درستي يا نادرستي كارها بر كميت و كيفيت عملكرد آنان و به تبع آن، عملكرد سازمان و در نتيجه موفقيت آن به شدت تأثير دارد. از اين رو توجه به اصول اخلاقي براي سازمانها ضرورتي اجتناب ناپذير است.اخلاق كار مي تواند از راه تنظيم بهتر روابط ،كاهش اختلاف وتعارض و افزايش جو تفاهم و همكاري ونيز كاهش هزينه هاي ناشي از كنترل ، عملكرد را زير تاثير قرار دهد. به علاوه هوش اخلاقي موجب افزايش تعهد و مسئوليت پذيري بيشتر كاركنان شده، به بهبود كارايي فردي وگروهي مي انجامد.رعايت اخلاقيات در برخورد با ذي نفعان داخلي و بيروني، باعث افزايش مشروعيت اقدامات سازمان و استفاده از مزاياي ناشي از افزايش چندگانگي شده، سر انجام موجب بهبود سودآوري و مزيت رقابتي مي شود.

از اين رو لازم است مديران در جهت ارتقاي اخلاقي سازمان گامهايي را بردارند.توجه به ميزان مشروعيت اقدامات سازمان از نظر كاركنان ، رعايت عدالت درسيستم هاي گزينش و استخدام، حقوق و دستمزد، پاداش و ارتقا، تدوين منشور اخلاقي سازمان، اقدامات متناسب و سازگار با خواست و حساسيت هاي جامعه، در باره مسائلي مانند: اجراي برنامه هاي آموزش اخلاقيات براي مديران و كاركنان و به ويژه پايبندي رهبران و مديران سازمانها به اصول اخلاقي، از جمله اقداماتي است كه سازمانها در اين زمينه مي توانند انجام دهند.اخلاقي بودن يا نبودن رفتارها و عملكرد مي تواند موجب بروز پيامدهاي مثبت يا منفي در سطح سازمان گردد. سلامت اداري مي تواند به عنوان پيامد مثبت و فساد اداري به عنوان پيامد منفي انگاشته شود. بر اساس نعريف، فساد اداري به اقداماتي اطلاق مي شود كه ناشي از بكارگيري قدرت و توان سازمان هاي دولتي و يا وابسته به دولت براي كسب منافع مالي فردي و يا گروهي است. نتايج فساد اداري به طور طبيعي مخالف مصالح و منافع آحاد مردم است. فساد اداري عموماً در اشكال رشوه، خويشاوندگماري، پارتي بازي و تعارض منافع روي مي دهد. از طرفي در يكي از تحقيقات خارجي، جلوه هاي سلامت اداري اين چنين برشمرده شده اند: سلامت مالي، سودآوري سازمان، دستيابي به محصولات و بازارهاي جديد، مشاركت كاركنان در تصميم گيري هاي سازماني، تقدير از مشاركت كاركنان در كارها، توسعه كاركنان، يادگيري مستمر، ارتباط موثر با مشتريان سازمان، اهداف روشن، مديريت عملكرد ، و ترفيع كاركنان.همانطور كه ملاحظه مي شود ارتباط تنگاتنگي ميان عوامل اثرگذار بر رفتار و عملكرد اخلاقي و پيامدهاي اخلاقي

وجود دارد. به عنوان مثال اختيارات سمت به عنوان يكي از عوامل اثرگذار بر رفتار اخلاقي مطرح شده است. در سمت هايي كه از اختيارات زيادي برخوردارند و قدرت تصميم گيري در يك جا متمركز شده است، در صورت عدم وجود نظارت كافي امكان سوء استفاده هاي مالي وجود دارد. همچنين روشن نبودن اهداف و ابهام در هدف مي تواند به فساد اداري منجر شود در حالي كه داشتن اهداف روشن براي بلند مدت و كوتاه مدت مي تواند سلامت اداري را تقويت نمايد. نظام پاداش نيز در سطح عوامل اثرگذار مي تواند به تقدير مناسب از مشاركتهاي كاركنان كمك كرده و بدين سان زمينه بروز رفتار و افعال اخلاقي را فراهم ساخته و سلامت اداري سازمان را ارتقاء بخشد. منابع:1-       -كتابهاي احد فرامرز قراملكي با نامهاي اخلاق حرفه اي، سازمان هاي اخلاقي در كسب وكار، موانع رشد اخلاق حرفه اي در سازمان ها،2-       عبدالله جوادي آملي، حق و تكليف در اسلام،3-       ابوالحسن فقيهي ، بهروز رضائي منش (????)، "اخلاق اداري"و مطالعات مديريت، شماره ??، پاييز4-       سعيد معيد فر (????)،"بررسي اخلاق كار و عوامل فردي و اجتماعي موثر برآن5-       علي اكبر ذاكري (????)، "اخلاق مسئولان"، موسسه چاپ و نشر عروج6-       سليمان ايرانزاد مديريت تطبيقي  در چهارچوب پارادايمهاي جديد

رفتار سازماني با رويكرد اسلامي

عباس شفيعي- ابوطالب خدمتي- علي پيروز -رويكرد اسلامي به مباني رفتار گروه : 1. مقدمه:گروه ها اجزاي بنيادي نظام حيات اجتماعي هستند اما تنوع آنها موجب مي شود كه نتوان به طور كامل دركشان كرد . زندگي همه ما در احاطه گروهاست ، گروه بر رفتار اعضاء تاثير مي گذارد بايسته است كه مدير براي پيش بيني

و توجيه نقشها و هنجار هاي افراد در گروه ،گروه را بشناسد و مولفه هاي مهم آن را ارزيابي كند .2.    تعريف گروه و ويژگي آن :تعريف گروه رسمي عبارت است از :اجتماع دو يا چند نفر كه براي دستيابي به يك هدف مشترك فعاليت مي كنند با توجه به اين تعريف گروه با تجمع افراد متفاوت است.در تعريف ديگر آمده است :گروه،به دو يا چند نفر كه به طور آزاد با هم در تعامل اند هنجار هاي جمعي دارند و در پي كسب هدفهاي جمعي اند و هويت مشتركي دارند گفته ميشود.با توجه به مطالب پيش گفته مي توان ويژگي هاي يك گروه را موارد زير دانست:1-    گروه از دو يا چند نفر كه باهم تعامل اجتماعي و در نتيجه تاثير متقابل دارند تشكيل شده است2-    گروه بايد داراي ساختاري ثابت باشد 3-    سومين ويژگي يك گروه (هدف مشترك) است.4-    اعضاء بايد از عضويت همديگر در گروه آگاه باشند3.    اهميت و نقش گروه ها در اسلام ارتباط ميان كنشي بين گروه ها و اديان الهي ،از جمله اسلام ،از طرفي موجب حفظ همبستگي در گروها و از سوي ديگر باعث توسعه مولفه هاي ديني و ارزشهاي پايدار در دين ميشود از اين رو ايفاي نقش گروه ها در ادوار مختلف تاريخ اسلام و تاثير آنها نشان دهنده ي اهميت و ارزش آنها در توسعه بسط دين اسلام است ؛ براي مثال گفته مي شود كه پذيرش اسلام به وسيله گروه شش نفري يا دوازده نفري از شهر (يثرب) در عصر پويش اسلام ،نقش بسزايي در توسعه و گسترش دين خدا در آن شهر داشته

است .گروها در دوره هاي نخستين تمدن اسلامي در شكل گيري و بسط پديده نوظهور اسلام نقشي مهم ايفا نموده اند.نكته مهم در پذيرش ديني گروهاي فوق اين بود كه آنها مي خواستند به وسيله دين به نظم و همبستگي اجتماعي برسند و ميانشان الفت و دوستي برقرار گردد .4.    گروه ها و سازمان ها معمولا سازمان از گروه ها و دوايري تشكيل يافته كه هر كدام خرده نظامي در ابر سيستم سازماني محسوب ميگردند. گروه ها استعداد هم نيرو زايي (synergy)  را فراهم مي آورند . هنگامي كه سينرژي رخ مي دهد،گروه ها بيش از جمع توانايي هاي تك تك اعضاء خود كار انجام ميدهند .(شرمرهورن) و همكارانش كمك گروه ها به سازمان را بدين گونه تبيين كردند :1)    گروه ها مي توانند براي افراي مفيد باشند ؛2)    موجب اعتلاي نوآوري و خلاقيت شوند ؛3)    تصميماتي بهتر از افراد اتخاذ كنند ؛4)    تعهد افراد را نسبت به تصميمات سازمان افزايش دهند ؛5)    رفتار اعضاء را كنترل كنند ؛6)    عوارض منفي سازمانهاي بزرگ را خنثي سازند .5.    گروه ها و نياز هاي فرديدر گروه افراد به مهارتهاي كاري دست مي يابند و با مبادله مهارت شغلي و دانش فني ،بين گروه و اعضاء ، مسائل پيچيده حل مي شود .6.    علل شكل گيري گروه-    نظريه هايي در باره ي علل تشكيل گروه ها 1)    نظريه مجاورت :اين واژه به زبان ساده بدان معناست كه افراد به دليل مجاورت جغرافيايي يا فضايي،به يكديگر وابسته مي شوند 2)    نظريه فعاليت ،تاثير وتاثر،احساساتاين نظريه را (جورج هومانز) مطرح كرده است .هرچه افراد در فعاليت بيشتري شركت كنند ؛تاثير

متقابل آنان زياد تر و احساساتشان نسبت به هم شديد تر خواهدشد .عنصر مهم و كليدي در اين نظريه ((تاثير و تاثر)) است 3)    نظريه تعادلنظريه تعادل را (تئودور نيو كام )مطرح كرده است .در اين نظريه نگرش ها مشابه افراد نسبت به اهداف و مقاصدي كه براي همه آنان ارزشمند تلقي مي شود ،سبب جلب آنان به يكديگر است .4)    نظريه مبادله اين نظريه به عنوان يك نظريه انگيزش كاري بر اساس نتايج پاداش دهنده –كيفر دهنده تاثير و تاثر گروهي است .5)    نظريه سلسله مراتب نيازها اين نظريه را (آبراهام مزلو)ارائه كرد بدين معنا كه افراد تا نياز هاي اوليه ي خويش را ارضا نكنند در مقام ارضا نياز هاي ثانوي بر نمي آيند .6)    نظريه نياز هاي عضويت ،كنترل و محبتاين نظريه راكه(ويليام شوتز )طرح كرد . بر اساس نظريه شوتز،سه نياز بنياني موجب جذب افراد به گروه مي شوند كه عبارتند از :1- نياز عضويت  2- نياز به كنترل 3- نياز به دوستي و محبت 7)    ديدگاه اسلام در تشكيل گروهدر آموزه هاي ديني آنچه به عنوان عوامل جذب افراد شناخته شده در حوزه گستره مسائل متا فيزيك و پديده هاي معنوي است و بالطبع ،نظام معرفتي و اصول اساسي بر گرفته از جهان بيني توحيدي به مثابه پيش فرض هاي بيني در بر گيرنده ي اين پديده هاي معنوي است . قران كريم پديده هايي معنوي همچون :رحمت الهي و محبت در پوشش رحمت را از عوامل جذَب انسانها و تند خويي را موجب پراكنده شدن آنها مي داند ؛آنجا كه مي فرمايد :(فبما رحمة من الله  لنت لهم ولو

كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم في الامر ) و به بركت رحمت الهي در برابر آنان[مردم]نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي ، از اطراف تو پراكنده مي شدند ؛پس آنها را ببخشش و براي آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن )با استناد به مفهوم آيه فوق ،هر كسي كه برخوردار از رحمت الهي باشد و عنصر كليدي جذب،يعني محبت و نرم خويي ،در اختيارش قرار گيرد ،مي توانند ديگران را به سوي خود بكشانند و نياز شخصيتي و احساسي آنان را ارضا نمايد .نكته قابل فهم از برخي از ايات اين است كه ايجاد محبت و دوستي حتي در قلوب ديگران نيز از ناحيه خداوند است يعني كليد جذب افراد در دست قدرت خداست. چنانكه در سوره د مريم آمده است :(ان الذين ءامنو و عملوا الصلحت سيجعل لهم الرحمن ودا) مسلما كساني كه ايمان آورده و كار هاي شايسته انجام داده اند خداوند رحمان محبتي براي آنان در دلها قرار ميدهد .ناگفته پيداست كه ايمان و عمل صالح دو عنصر مهم و اساسي براي ايجاد اين مودت و محبت است ؛ بنابراين محبت در پوشش رحمت رمز جاذبيت در افراد و گروه هاست .7.1 رويكرد اسلام به فعاليت گروهي :در متون ديني ،نياز هاي رواني زندگي گروهي،نخستين عامل زندگي اجتماعي انسانها ،معرفي شده است ؛ براي مثال ، خانواده اولين هسته ي تشكيل گروه است .قران در باره ي تشكيل هسته ي خانواده و احساس آرامش حاصل از روابط متقابل در آن سخن مي گويد آنجا كه مي

فرمايد :(ومنءايته ان خلق لكم انفسكم ازوجا لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة ورحمة ان في ذلك لايت لقوم يتفكرون )از نشانه هاي اوست كه همسراني از جنس خودتان برايتان آفريد تا به آنها آرام گيريد و در ميانتان دوستي و مهرباني به وجود آورد.به راستي كه اين عبرت است براي آنان كه مي انديشند .بعد از تشكيل هسته ي اصلي خانواده با تولد فرزندان،عواطف متقابل اعضاء خانواده به هم زياد مي شود و گروه كوچك جامعه به حيات خود ادامه مي دهد در اين عرصه ،روابط سببي و نسبي حاكم شده است تا بقاي گروه تضمين گردد .قرآن مي فرمايد:(و هو الذي خلق من الماء بشرا فجعله و نسبا و صهرا و كان ربك قديرا )اوست كه بشر را از آب آفريد و براي او نسب و سبب قرار داد ؛ پروردگار تو تواناست . از سوي ديگر، وجود گروه ها و شعب و قبايل بشري موجب استمرار نظام اجتماعي و انجام بهتر فعاليت هاي سازماني و تحصيل در روابط است ؛آنجا كه قرآن ميفرمايد:(يا ايها الناس انا خلقنكم من ذكر و انثي وجعلنكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقئكم )اي مردم ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را به دسته ها [گروه ها ] و قبيله ها در آورديم تا يكديگر را بشناسيد .همانا گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.بنابراين حفظ نظام اجتماعي براي نگه داري رشتهء انسانيت ،غرض اصلي از تشكلهاي مردمي و گروهي است.7.2 كاركردهاي گروه در آموزه هاي اسلامي :شايد بتوان گفت كه يكي از كاركرد هاي مهم گروه ها تسهيل روابط اجتماعي

است كه نگه داري و حفظ رشته انسانيت در گرو آن است .يكي ديگر از كاركردهاي مهم گروه ،آن است كه گروه به منزله سنگر امنيتي براي آدمي محسوب مي شود و او را در برابر تهديدات حفظ مي كند وديگر كاركرد گروه اين است كه نوعي وابستگي و تعلق خاطر ايجاد ميكند  . از اين رو در گروه هايي كه اهداف ديني و باور هاي مشترك ايماني وجود دارد همبستگي ميان اعضاء زياد تر و تعلق خاطر آنان به گروه و اهداف گروهي بالا تر است . يكي از گروه هايي كه به سبب داشتن باور هاي ديني مشترك ،كاركردوعملرد بالايي در صدر اسلام داشت گروه مهاجران به حبشه بود .ايمان و باور به اهداف ديني نقش به سزايي درموفقيت آنان داشت .انواع گروه ها در سازمان :الف)گروه هاي رسمي و ويژگي آنها در يك تقسيم بندي كلي ،گروه به دو دسته ي رسمي و غير رسمي تقسيم مي شود .((استيفن رابينز))در توضيح رسميت گروه مي نويسد: منظور از رسمي اين است كه از نظر سازماني مشخص بوده ،داراي وظايف كاري در نظر گرفته شده و تكاليف و گروه هاي كاري مقرري باشد.ب)گروه هاي غير رسمي و ويژگي آنها رابينز با اشاره به علت تشكيل گروه غير رسمي مي نويسد:گروه هاي غير رسمي گروه هاي متحدي هستند كه نه بوسيله ي سازمان تعيين مي شوند ونه ساختار سازماني دارند . اين گروه ها به صورت طبيعي در محيط هاي كاري به وجود مي ايند كه پاسخي به نياز ارتباط اجتماعي هستند .تعريف فوق داراي نكات برجسته ي زير است :الف- گروه هاي غير رسمي

به وسيله ي سازمان تعيين نمي شوند؛ ب- اين گروه ها ساختار سازماني ندارند ؛ج- به طور طبيعي در محيط كاري به وجود مي آيند ؛د- آنها پاسخ به نياز ارتباط اجتماعي اند .در يك نتيجه گيري مي توان گفت كه گروه هاي غير رسمي از افرادي به وجود مي  آيند كه در درون يك سازمان اداري يا رسمي ،داراي روابط شخصي و اجتماعي بين خود باشند واين روابط از طرف مقامات به رسميت شناخته نشوند .گروه هاي غير رسمي در صدر اسلام :1.    پيامبر اسلام (ص)وگروه غير رسمي شهر يثرب از نظر سبقت در ايمان به صورت گروهي،از مكه پيشي گرفت گسترش دين از طريق گروه هاي غير رسمي باهدايت پيامبر اسلام (ص) در يثرب آغاز شد؛(حضرت محمد (ص)در موسم حج با شش نفر از قبيله ((خزرج))ديدار كرد )پيامبر آياتي از قرآن را تلاوت كرد و اين گروه در همان مجلس ايمان آوردند.اين گروه شش نفري در درون نهاد اجتماعي مشركان ،به صورت غير رسمي فعاليت خود را در راستاي نياز اجتماعي آن عصر آغاز كردند.اين گروه (غير رسمي)پيگير انتشار اسلام در يثرب بودند تا آ    نجا كه خانه اي نبود كه صحبت از پيامبر (ص)در آن نباشد.در سال 12 بعثت ،گروه ديگر (دوازده نفر)از مدينه حركت و با رسول خدا (ص) در عقبه ديدار كردند و نخستين پيمان اسلامي را به وجود آوردند .بدين ترتيب گروه هاي غير رسمي در درون نهاد اجتماعي مشركين به فعاليت پرداختند .2.    )نضج گروه غير رسمي ديني در مكه :گروه غير رسمي سه نفري پيامبر (ص) ،علي (ع)و خديجه (س) فعاليت خود را با هدف دستيابي به

نظام توحيدي براي جامعه بشري – كه نياز هاي انسان ها در درون آن نظام تعريف شده و ارضا ميگردد – آغاز كرده و افراد و گروه ها را براي دستيابي به اين هدف مقدس ترغيب مي نمود.3.    پويايي گروه :پويايي گروهي به اعضا كمك مي كند تا بهتر و اثر بخش تر بتوانند در گروه كار و تلاش كنند از سوي ديگر گروه مي تواند انسجام گروهي و دوستي هاي درون گروهي را فعال سازد .4.    مفهوم پويايي گروهي((در پويايي گروه به بررسي نيروهايي كه در درون يك گروه عمل ميكنند ، پرداخته مي شود ؛ بنابراين ،پويايي گروهي به نيروهاي فعالي گفته مي شود كه بر عملكرد كاري و نگه داري منابع انساني اثر دارند ))5.    مولفه هاي مهم پويايي:فعال سازي نيروها از جمله عناصري است كه در پويايي گروهي مورد تاكيد قرار ميگيرد .در راستاي فعال سازي نيروها و پويايي گروهي ،ارتباطات درون گروهي نيز باعث ايجاد علاقه در گروه و تعهد سازماني افراد مي گردد .از اين رو ، يكي از مولفه هاي پويايي گروه را مي توان ارتباطات برون گروهي و درون گروهي دانست .گاه در گروهي عشق و علاقه افراد به گروه و تعهد آنان به ارزشهاي گروهي افزون گردد ،پويايي گروه ايجاد مي شود و در اين ميان نقش رهبري را نمي توان ناديده گرفت ؛ چرا كه وي قادر است بذر عشق و محبت را در گروه بيفشاند . قرآن كريم مبناي ارتباط را در ميان گروه هاي اسلامي (يحبهم و يحبونه )مي داند .يكي از گروه ها ي اسلامي در عصر رسول خدا كه به ارتباطات

برون گروهي دست زد و در عين حال مبناي ارتباطات درون گروهي آنها عشق و محبت بود ، گروه مهاجران به حبشه بود .6.    هجرت سر آغاز پويايي در سازمان اسلامي در زماني كه گروه هاي مسلمان در مكه گرفتار شكنجه هاي زياد قريش بودند ، پيامبر اسلام (ص)دستور هجرت را صادر نمود تا فرصتي به دست آيد و مسلمانان با حركت پوينده خود در راستاي نيل به اهداف اسلامي به فعاليت بپردازند .نجاشي بعد از شنيدن سخنان سفيران و نمايندگان قريش ، ياران پيامبر را فرا خواند و رو به آنان كرد و گفت :(اين ديني كه جدا از دين خود آورده ايد كه نه كيش من است نه آيين ديگر ملل جهان ، چيست) ؟ اينجا بود كه رهبر گروه گفت : (( پادشا ها ما مردمي بوديم كه در دوران جاهليت بت ها را مي پرستيديم ، مردار مي خورديم ، كار هاي زشت انجام مي داديم ، قطع رحم مي كرديم ، با همسايگان و هم پيمانان خويش بد رفتاري داشتيم ... وضع ما همين بود ، تا خدا پيامبري از خودمان كه نسبت و راستي و امانت و پاكدامني او را مي شناسيم به سوي ما فرستاد .او ما را به راستگويي،امانتداري ،وصله ي رحم و نيكي با همسايه و هم پيمان وخودداري از حرام ها و خون ريزي امر فرمود . چون ما را شكنجه كردند و بر ما سخت گرفتند و از دينمان جلوگيري كردند ، به كشورت آمديم و تو را بر ديگران بر گزيديم تا در پناه تو بر ما ستم نشود . نجاشي با اشاره

به رهبر گروه گفت : از آنچه پيامبر شما از طرف خدا آورده چيزي همراه داري ؟جعفر بن ابي طالب گفت : آري و سپس آياتي از سوره ي ((كهيعص))را تلاوت كرد .چنانچه ملاحظه مي شود ، رهبري گروه نقش موثري در بقا و استمرار حركت پوينده مسلمانان در حبشه بر عهده داشت ؛ از اين رو ،پويايي گروه در گروه مسلمانان علاوه بر تاثير پذيري از هجرت و ارتباطات برون گروهي ، مرهون گفتگو ي خرد مندانه ي جعفر بن ابي طالب و مديريت او بود .پويايي گروهي در بين مسلمانان به قدري زياد شده بود كه برخي از آنان در علني كردن اسلام و آشكار خواندن قرآن اصرار مي ورزيدند .7.    نقش رهبري پيامبراسلام (ص) در پويايي و همدلي گروه هاي مهاجر انصار:يكي ديگر از مسائلي كه پيامبر اسلام (ص)بدان توجه خواص داشتند و نشاندهنده ي نقش موثر رهبري در همدلي و پويايي گروه هاي مهاجر و انصار است ؛مسئله ي اسكان مهاجران در مدينه است . مهاجران خانه و زندگي خود را به عشق پيامبر (ص)رها كرده و به مدينه آمده بودند ؛ از اين رو ، عموم آنان با مشكل مسكن مواجه شدند لذا پيامبر (ص) در با بهره گيري از رهبري كاريز ماتيك خود مسئله را حل نمود ؛ بدين صورت كه با ياري گروه انصار ، زمينه هايي را در اختيار گروه مهاجران قرار داد كه به (اقطاع النبي)معروف گشت . پيامبر اسلام در ايجاد همدلي و هم بستگي ميان گروه هاي مهاجر و انصار نقش ويژه اي داشتند .شاخص اين پيوند دوستي ، كمك انصار به مهاجران در

نياز منديهاي اقتصادي است كه مي توان يكي از مولفه هاي تعادل گروهي از آن ياد نمود .قرآن كريم عملكرد گروه انصار را در اين زمينه مورد ستايش قرار داده و فرموده است :(ويوثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة )آنان [انصار] مهاجران را برخود ترجيح مي دادند ، هر چند خودشان بسيار نيازمند بودند .بنابراين عشق ومحبت و دوستي ها انگيزه هاي ايجاد ارتباطند و تعامل و پويايي گروهي بر اساس آنها شكل مي گيرد .8.    نقش ارتباطات در پويايي گروه ارتباطات با ايفاي نقش هاي متعددي در پويايي گروه تاثير مي گذارد  براي مثال ، ارتباطات مي تواند رفتار اعضا را كنترل كند اين كارها به چندين روش انجام ميشود:يكي از آن روشها ، كنترل از طريق سلسسه مراتب اختيارات و دستور العملهاي رسمي است .يكي ديگر از نقشهاي ارتباطات كه موجب پويايي در گروه مي شود ايجاد انگيزه در بين اعضا گروه است .از جمله نقشهاي بسيار مهم ارتباطات در پويايي و تعاملات گروهي ، تامين نياز اجتماعي اعضا گروه است ؛ چرا كه (( ارتباطات موجب تخليه انسان از فشار هاي رواني مي شود))و ديگري از نقش هاي مهم ارتباطات در پويايي گروه ، نقش اطلاعاتي و اطلاع رساني آن است كه در تصميم گيري گروهي تاثير بسزايي دارد .نقش ارتباطات در پويايي و تعاملات گروهي با عطف توجه به مولفه هاي ديني از جايگاه خاصي برخور داراست .حضرت محمد درانجام ماموريت الهي و بر اي ابلاغ احكام اسلامي با ديگران به تعامل مي پرداختند رسالت اصلي پيامبر اسلام (ص) چنين بيان شده است: (فانما عليك البلغ و علينا الحساب)

بي ترديد رسول خدا (ص) ، بدون تعامل با ديگران نمي توانستند ماموريت خويش را به انجام برسانند .از ديگر موارد در تعامل گروهي كه نقش ارتباطات را در بالندگي و پويايي جامعه ي ديني نشان مي دهد ، بهره گيري پيامبر اسلام (ص) ،از وجود مومنان اديان ديگر در ابلاغ پيام الهي است .9.    تاثير مشورت در پويايي گروهيمفهوم ((شور)) در مسائل اجتماعي اين است كه وقتي افكار و انديشه هاي مختلف درباره ي يك موضوع اجتماعي جمع مي شود و تبادل نظر صورت مي پذيرد ،به استخراج انديشه پالايش شده ختم مي گردد .در تصميم گيري هاي اجتماعي آن تصميمي صائب تر است كه صاحب نظران بيشتري در تنظيم آن مشاركت كرده باشند .اين تبادل افكار و تعاطي انديشه ها در گروه به پويايي منجر مي شود و تصميمات گروهي را پويا مي سازد ؛ قرآن كريم الفت بين قلوب را در كنار مشورت قرار داده و سيره ي پيامبرش را در رايزني با ديگران تاييد مي كند ؛ آنجا كه قرآن مي فرمايد :(فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاور هم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله )پس در پرتو رحمت خدا نسبت به آنها[مسلمانان] نرمخو و خشنود شدي و اگر بدخو و سخت دل بودي هر آينه از پيرامونت پراكنده مي شدند ؛ بنابراين ، از ايشان در گذر و برايشان آمرزش طلب كن و با ايشان مشورت نما ، پس چون تصميم گرفتي بر خدا توكل كن .بنابر اين يكي از راه هاي تضمين

پويايي در گروه ، مشاوره و رايزني با اعضاست كه در تصميم گيري گروهي بيشتر تبلور ميابد .تصميم گيري گروهي :تصميم گيري گروهي از شناخته شده ترين مسائلي است كه در كاربرد مفاهيم و اصول ارتباطات مطرح مي شود.يكي از تاثيرات تصميم گيري گروهي در راستاي پويايي ، ايجاد و افزايش علاقه ي شغلي است .تصميم گيري گروهي با روش هاي متعددي بر پويايي گروهي تاثير مي گذارد :10.    روشهاي تصميم گيري گروهيالف) روش (چهره به چهره) :((گروه هايي كه به صورت «رو در رو» روابط متقابلي را بر قرار مي سازند ، غالبا در جهت سازش با هنجارها و معيار هاي گروه بر يكديگر فشار مي آورند )).ب     روش ((جوشش مغزي)):در جوشش مغزي راحلهاي جديد ايجاد مي شود و اساسا « منظور از به كار بردن اين روش ايجاد بديلها جديد است از طريق بر انگيختن خلاقيت اعضاي گروه و ترغيب آنها به افزودن نظرهايشان به آنچه ديگران قبلا ارائه دادند »11.    روش ((تكنيك دلفي)):1-    كارشناسان داخلي و خارجي دعوت مي شوند كه معمولا اين افراد تعامل چهره به چهره ندارند 2-    از هر كارشناس خواسته مي شود تا به صورت گمنام پيش بيني هايي را انجام دهند 3-    آنگاه همه ي پيش بيني ها در اختيار كليه ي اعضاي گروه قرار مي گيرد .4-    بر اساس باز خورد اعضاي گروه و تكرار چند باره ي بررسي ، پيش بيني جديد انجام مي شود .د     روش ((گروه اسمي)) :« در فن گروه اسمي عده اي از اعضا براي اگاهي از موضوع مورد بحث تشكيل جلسه مي دهند ، موضوع براي اعضا جلسه

تشريح مي شود و هر يك از اعضا ، فهرستي از نظر ها ي خود را بر روي كاغذ مي نويسند . بعد از پنج تا ده دقيقه ، هر يك از اعضا ، نظر هايش را به گروه ارائه مي دهد و از افراد خواسته مي شود با كامل كردن ، فهرست را افزايش دهند .اعضاي گروه مي توانند در باره ي آنها بحث و گفتگو و يا آنها را تكميل كنند و يا وارد مرحله بعدي شوند » ذ     روش هوش مصنوعي:در نسل جديد كامپيوتر ، به جاي سخت افزار بر جنبه هاي نرم افزاري تاكيد مي شود ؛براي مثال ((با استفاده از قابليتهاي برنامه نويسي ، كامپيوتر مي تواند در اتخاذ تصميم هاي اساسي و مخاطره آميز به ما كمك كند )).1)    مطالعه «ادگار شاين» در تصميم گيري گروهي :در اين بررسي ها ، وي مشاهده كرد كه گروه ها از طريق شش روش زير تصميم مي گيرند :الف) عدم پاسخ :زماني كه گروه ايده اي را انتخاب مي كند ، ديگران به آن پاسخي نداده ، و نسبت به آن بي ميلي نشان مي دهند .ب) روش اقتدار : مدير يا برخي ديگر از افراد مقتدر براي گروه تصميم مي گيرند ج) روش اقليت : (( در تصميم گيري به وسيله ي اقليت ، دو يا سه نفر اقدام را مشخص و يا سير اصلي تصميمات گروه را تعيين مي كنند و ديگران نيز با آنها موافقت مي نمايند ))د) روش اكثريت : براي انتخاب راهبرد ، راي گيري صورت ميگيرد .ه) روش توافق: همه ي اعضا هوادار نوع اقدام

نيستند ولي همگان براي آزمودن آن موافقت مي كنند .و)روش اتفاق آرا:در تصميم گيري به اتفاق آرا ، همه ي اعضا گروه نوع اقدام را تائيد مي كنند .چنانچه ديده مي شود ، مطالعات ادگار شاين نشان مي دهد كه گروه با توجه به مولفه هايي چون ساختار گروهي، نوع افراد ، نقش ها و نوع رهبري در گروه ، به روش هاي مختلفي عمل مي كند .2)    رويكرد ديني به تصميم گيري گروهي :يكي از مسائل مهم در مديريت رسول خدا اين بود كه تصميماتي اثر بخش و توام با مشاركت افراد اتخاذ مي كرد ؛ و مشورت با افراد و نرم خويي با آنان سيره ي آن حضرت بود .از اين رو سيره ي پيامبر مشاوره با افراد در كار ها و تصميمات بود .3)    نمونه اي از تصميم گيري گروهي در عصر رسول خدا (ص) :نمونه اي از اين نوع تصميم گيري در عصر پيامبر در غزوه ي احد اتفاق افتاد .پيامبر (ص) بعد از اطلاع از حمله ي قريب الوقوع قريش ، با اصحاب خود به رايزني پرداخت و از آنان خواست كه در تصميم گيري شركت كنند .ايشان نسبت پيامبر (ص) مشاهده كرد كه وي و عده اي از اصحاب در اقليت قرار گرفته و عقيده ي بسياري از مردم بر خروج از مدينه است . رسول خدا (ص) نيز بر اساس اين نظردست به تصميم گيري گروهي زد .بدين سان ، پيامبر دستور حركت به بيرون مدينه را صادر كرد و خود نيز مسلح و آماده ي رفتن شد .چنانچه مشاهده مي شود رسول خدا بعد از مشورت با

اصحاب ، براساس نظر آنها تصميم گرفتند و آنرا به اجرا گذاشتند . 12.    متغير هاي ساختاري گروه :منظور از گروه جمعيتي منظم و سازمان يافته است ؛ از اين رو ساختاري مشخص دارد و رفتار اعضا را شكل مي دهد .معمولا در گروه هاي رسمي ساختار به وسيله ي مديريت ديكته مي شود و موقعيت سازماني افراد ، ساختار گروه رسمي را تعيين مي كند .اما در گروه هاي غير رسمي اختيار به وسيله ي اعضا مشخص مي شود و به نوعي خود انتخابي است .از مطالب پيش گفته و نوشته هاي ديگر چنين بر مي آيد كه هنجار ها و نقش ها مولفه هاي مهمي هستند و از نظر ساختاري در گروه به آنها توجه زيادي مي شود .13.    هنجارها :هنجارها ، ملاكها و معيار ها ي در حال تكوين و مورد توافقي هستند كه رفتار هاي اعضا ي گروه را تنظيم مي كنند ، تعاملات اجتماعي را سازمان مي بخشند و پاسخ هاي ديگران را قابل پيش بيني و معنا دار مي كنند .هنجار هاي رسمي به صورت بخش نامه ها ، دستور العمل ها ، قوانين و مقررات وجود دارند كه اعضا ي گروه بايد آنها را رعايت نمايند . بيشتر هنجار هاي سازمانها جنبه ي غير رسمي دارند . هنجارها يا توصيفي اند و يا دستوريهنجار هاي توصيفي : رفتار هايي را كه معمولا افراد انجام مي دهند ، را توصيف مي كنند هنجار هاي دستوريا تجويزي : به رفتار هايي كه مردم بايد انجام دهند ،اشاره دارند .1.    نقش ها :نقشها به رفتار هايي مربوط مي شوند كه براي

انجام يك كار خاصي يا تفاهم خاص در گروه لازم است . معمولا نقشها دامنه ي رفتاري اعضا را در گروه مشخص مي سازند ، براي مثال يك مدير ممكن است چندين نقش داشته باشد .بسياري از اين نقشها با هم سازگاري دارند و در برخي موارد نيز با هم متعارض اند ؛ براي مثال رئيس پليس در نقش پليس بايد با تبهكاران مقابله كند . اينك اگر پسر وي تبهكاري كند ، نقش پليس با نقش پدري تعارض پيدا مي كند . تا حد زيادي نقش ، تعيين كننده ي نوع رفتاري است كه فر د بايد در يك وضع يا موقعيت خاص داشته باشد ؛ نكته ي ديگري كه در ايفا ي نقش ، مهم جلوه مي كند ، قالبي بودن نقش است در زمينه ي ايفاي نقش .و در يك نتيجه گيري كلي از مباحث پيشين مي توان ادعا كرد كه هنجار ها و نقشها ، رفتار افراد را ساختار و شكل مي دهند . ساختار دهي به رفتار ، اين امكان را به اعضاي گروه مي دهد كه منشهاي متفاوتي در گروه داشته باشند . خلاصه و گردآوري : حسن اسفندياريشفيعي عباسرفتار سازماني بارويكرد اسلامي (سطح گروه) – قم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه 1385چهارده 282 ص .- ( پژوهشكاه حوزه و دانشگاه 125.مديريت ؛ 3)ISBN: 964-7788-72-Xفهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا.كتابنامه :ص 271-266 ؛ همچنين به صورت زير نويس.چاپ دوم : بهار 1388 , بها 3000 ريال.نمايه.1.رفتار سازماني – مديريت .2. مديريت (اسلام ).الف.خدمتي,ابوطالب ,1350 – ب.پيروز,علي آقا.ج .ميرزايي اهرنجاني , حسن ,1321- د. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.ه. عنوان .7, 74ش

/67/232BP      297/658كتابخانه ملي ايران        45442-85م

چگونگي رفتار با كاركنان مشكل ساز

مترجم : عليرضا ابوالفتحي مق_______دمه: انسان ها اسا ساً بايكديگر متفاوت اند.خواسته هاي آنها يكسان نبوده و ارزش ها ،هنجارها ، و اعتقاداتشان نيز با يكديگر تفاوت دارد . پس اين وظيف? ماست كه به افراد پيرامون خود به اين شكل بنگريم كه هركس مانند خود ما داراي نقايص و معايبي است و اگرديگران براي ما مهم هستند ، بايد دررفع و تصحيح معايب آنها تاحدامكان ، تلاش كنيم. يك سازمان و يا يك شركت مانند واحد اجتماعي خانواده ، از اين قاعده خارج نيست ، چرا كه آرامش ، امنيت ، همدلي و يكدستي ، اگر مهم ترين عامل موفقيت در هرسازمان و يا شركتي نباشد ، حتماً يكي از مهم ترين آنها خواهد بود. لذا علاوه بر نقشي كه همه كاركنان يك مج_موعه نسبت به هم دارند ، مدير هر واحد و يا مج_موعه اي نيز با مسئوليتي والاتر و تأثيرپ_ذيرتر بايد اين درك و ت_وان را داشته باشدكه معايب و مشكلات مجم_وعه خود را شناخته و با تدبير و درايت ، به حل معض_لات و موان_ع اقدام كند . هميشه اولين و بهترين اقدام براي رسيدن به آرامش و ثبات ، حذف عوامل مشكل ساز نيست. چه بسا بتوان با اصلاح اين افراد ،علاوه بر ايجاد الگويي مناسب براي سايرين ، درطول مسير شغلي و مديريتي خود تجربيات گرانبها و مفيدي آموخت . با اين مقدمه بايد دانست كه هم? مديران در حرفه و مسير شغلي شان حتماً با كاركنان مشكل ساز ، برخورد خواهند كرد ، زيرا هميشه كاركنان مشكل ساز وجود دارند و همچنين اين طبيعت شغل يك مدير است كه به عنوان مدير

با اين افراد برخورد داشته باشد.1. چرا كارمندان مشكل ساز اين گونه هستند ؟كارمندان مشكل ساز اين راه را ساده ترين روش رفتاري مي دانند ، چرا كه احتمالاً درگذشته براي آنها كارساز بوده است . آنها ممكن است چيزي در خص_وص رفتارهاي ديگر ندانند و يا اينكه اين مدل رفتارها را آگاه_انه انتخاب كنند ، چرا كه تصور مي كنند اين گونه رفتارها مي تواند تأثيرگذار باشد .زماني شما در برخورد با كاركنان موفق خواهيد بود كه با اين ديد به موضوع نگاه كنيد كه شما مي بايست تأثيرات اين دست رفتارهاي نامطلوب را كاهش دهيد. به دلايل مختلف اين موضوع مشابه طرز رفتار با كودكان است . براي مثال اگر هروقت كه كودكي فرياد كشيد و والدينش به او آبنبات دادند ، وقتي آبنبات مي خواهد چه بايد بكنند ؟ البته كه او دوباره فرياد خواهد كشيد . اين تشابه دقيقاً براي اين دسته ازكاركنان نيز مصداق دارد . زماني كه كسي با آنها در محيط كار مخالفتي مي كند از عص_بانيت منفجر مي شوند و پس ازاينكه اطرافيان دست از مخالفت برداشتند ، آنها خود را برن_د? بازي قل_مداد مي كنند .2. يك مدير چگونه مي تواند با اين دسته از كارمندان رفتار كند ؟1-2 - ارزيابيابتدا بايد بدانيم چه زماني برخورد با اين افراد ، واكنش بهتري در برخواهد داشت . اغلب اوقات ضروري است كه شما خيلي سريع اقدام لازم صورت دهيد تا احتمال وقوع يك وضعيت خطرناك ديگر را خنثي كنيد . به هرحال بهتر است قبل از هر اقدامي راجع به آن خوب فكر كنيد . واضح است " وقتي كارمندي با تفنگ وارد محل كار مي شود "

بايد عكس العمل سريع تري ، نسبت به زماني كه يكي از آنها به دليل اينكه همكارش اعتبار او را زيرس_ؤال مي برد و به شما شكايت مي كند ، نشان داد! در چنين مواردي حتماً بايد قبل از هرگونه اقدامي ، وقت مناسبي را براي ارزيابي وضعيت به وجود آمده در نظربگيريد ، چرا كه شما قصد نداريد مشكل را حادتر كنيد !بايدپذيرفت كه اغ_لب كارم_ندان در زم_ان هاي مخ_تلف ، ممك_ن است به دليل اس_ترس هاي شغ_لي و يا غير شغ_لي( خانوادگي و غيره ) مشكل ساز باشند . اين را هم بدانيد كه هميشه نيروهاي كم بازده ، حتماً نيروهاي مشكل ساز نيستند ، پس لازم است براي هر مورد و مسئله مشخصي ، وقتي براي ارزيابي در نظر گرفته شود .2-2- تكليف و وظيفه خود را انجام دهيدهميشه براساس واقعيت ها عمل كنيد . پاي? رفتار خود را براساس شايعه و غيبت بنا نكنيد . فردي كه شايعه پراكني مي كند خودش نيز به نوب? خود ، كارمندي مشكل ساز است . اگرشما با چشم خودتان رفتار ناشايستي را نديده ايد ، آن را بيشتررسيدگي كنيد . از افرادي كه ماجرا را مي دانند گزارش و توضيح بخواهيد و هرچه را كه قبل از اقدام ، لازم است جمع آوري كنيد .براساس وقايعي كه احساس مي كنيد مي توانند تصميم گيري شما را به تعويق بيندازند ، عمل نكنيد . بنابراين از اين موضوع اطمينان حاصل كنيد تا شما خودتان بخشي از اين مشكل نشويد ، چرا كه درچنين وضعيتي كه خود شما نيز به نوعي مسئول هستيد ، آرام و بي طرف ماندن بسيار بسيار سخت و مشكل است .3-2 -

تصميم خود را گسترش دهيدشمايك مدير هستيد و ارزش يك تصميم درست را به خوبي مي دانيد . موقعيت شما هم چيزي را عوض نمي كند . شما در مواجهه با مشكلات بايد تصميم بگيريد . شايد لازم است جايي آرام و خصوصي ، كه هيچ گونه مزاحمتي در آن وجود نداشته باشد را براي تصميم گيري خود انتخاب كنيد .شما نيازمند تصميم گيري هستيد ، خواه با كمك و مشاور? يك كارشناس نيروي انساني و خواه به وسيل? ايراد يك سخنراني طي يك جلسه. به يادداشته باشيد كه براي مقابله با يك مشكل ابتدا طرح يك راه حل را بريزيد ، سپس آن را به اجرا درآوريد ، يعني زماني كه آماده شديد ، اقدام كنيد . لزومي به واكنش آني و تحريك آميز نيست ، بايد اقدام خود را با سرعت مناسب ، صورت دهيد . به خاطرداشته باشيد هرچه رفتار نامناسب بيشتر ادامه يابد ، تغيير يا توقف آن نيز مشكل تر خواهد بود .4-2 - با مشكلات دست و پنجه نرم كنيد و با آنها روبرو شويداز مشكلات طفره نرويد . ممكن است اين مسئله خيلي خوشايند شما نباشد ، اما به هرحال اين بخش مهمي از شغل شماست . اين گونه مشكلات به خودي خود حل نخواهند شد ، چه بسا بدتر و حادتر هم بشوند . شما تصميم گرفته ايد پس عمل كنيد .5-2- با رفتارها برخورد كنيد نه با آدم هاهدف نهايي شما ترويج و توسع? يك تفكر و پيدا كردن راه حل است نه پيروزي در يك بازي ! پس روي رفتارهاي نامطلوب متمركز شويد نه اينكه به آدم ها حمله ور شويد

. به جاي جملاتي كه " شما" دارد مثل : شما هميشه دير در محل كار حاضر مي شويد ، از جملاتي كه " من " دارد استفاده كنيد ، مثلاً بگوييد : من به افرادي در اين شركت نياز دارم كه سروقت در محل كار حاضر شوند تا بتوانيم به اهدافمان برسيم . رفتارهاي تند و نامط_لوبي را كه بدون قصد و نيت منفي از سوي برخي كاركنان مي بينيد ، به خودتان نگيريد ، چرا كه اين واكنش ها ممكن است براثر ترس ، سردرگمي ، فقدان انگيزه ، مشكلات شخصي و امثال آنها باشد .به افرادشانس مجددي براي حل مشكلاتشان بدهيد . بدانيد كه اگر آنها در اين مقوله احساس مسئوليت كنند، احتمالاً راه حل هاي بهتري را دردرون خود مي يابند .6- 2- سعي كنيد دلايل پشت پرده هر مشكل را كشف كنيدزماني كه در حال گوش كردن به حرف هاي اين دسته از كاركنان هستيد ، كاملاً به آنها گوش دهيد . آرام و مثبت باشيد، بي طرفانه به موضوع نگاه كنيد و قضاوتي نكنيد . سؤالاتتان را به صورت كلي بپرسيد كه فرد نتواند آنها را دريك يا دو كلمه پاسخ دهد . به هيچ وجه صحبت هاي او را قطع نكنيد .هنگامي كه درمق_ام پاسخ برمي آييد ، كام_لاً راحت و آرام باشيد و با بازگو كردن خلاص_ه اي از حرف هاي فرد مانند : من مي ف_هم شما چه مي گوييد ، به او بفهمانيد شما كاملاً به صحبت هاي او گوش مي دهيد .اگر شما منبع و منشأ رفتارهاي نامطلوب اين گونه كاركنان را دريابيد ، قطعاً بهتر مي توانيد دررابطه با آنها ، به راه حل مناسبي دست

يابيد.درپاره اي از اوقات نتيجه گيري از اين مواجهه ها بسيار ملايم و يا با سرعت كمتري اتفاق مي افتد و در مقابل ممكن است براي حل يك موضوع نياز به جلسات متعددي وجود داشته باشد .7-2 - در صورت لزوم موارد مورد نياز را تكرار كنيدمشك_لات كوچكي مانند ديرآم_دن ، ممكن است با يك گف_ت وگوي كوتاه و مف_يد در اتاق شما حل شود ، اما پيداكردن راه حل براي برخي ازكاركنان سركش و بي منطق ، كه حتي از دوران كودكي و مدرسه اين قبيل رف_تارها را به نوعي از خود بروز داده اند ، بسيار سخت و نيازمند برگزاري جلسات بيشتري است ، پس صبور باشيد و در بدست آوردن نتيجه عجله نكنيد . هدف گذاري براي دستيابي به يك موفقيت به صورت پيوسته و آرام ، بسيار بهتر از تلاش براي كسب نتيجه و بازخوردهاي فوري و عجولانه است.8-2 - ميزان توانايي خود را در حل مشكلات بشناسيدبعضي اوقات رف_ع مشكلات به وج_ود آمده به دليل برخي رفتارهاي مب_هم و نامشهود كه به وسيله كاركنان سر مي زند ، در حدود صلاحيت و توانايي شما نيست ، زيرا ممكن است آنها مشكلات رواني داشته باشند كه حتي براي حل مسئله ، نياز به يك روانشناس حرفه اي باشد . دقت كنيد كه چه زماني مي توانيد خودتان شخ_صاً وارد عم_ل شويد و چه موقع بايد اين گونه افراد را براي كمك هاي تخصصي تر به ديگران واگذار كنيد .9-2 - حد پايان خود رابدانيددرهرحال رسيدن به هدف ، همواره در گروي برقراري يك ارتباط و تعامل متقابل است كه باعث مي شود رفتارهاي نامطلوب يك كارمند اصلاح شده و براي

شما ، موفقيت حاصل شود ، ولي گاهي هم اين موضوع غير ممكن است . وقتي شما به بن بست مي رسيد و در وضعيتي دشوار و بغرنج قرار مي گيريد و از طرفي آن كارمند هم در جهت اصلاح رفتارهاي خود تلاشي نمي كند ، اينجاست كه شما نياز پيدا مي كنيدكه موضوع را طبق مقررات و ضوابط موجود در شركت حل كنيد.10-2 - دستيابي به راه حل مناسبنتيج? آرماني در برخورد با كاركنان مشكل ساز ، رسيدن به يك راه حل توافقي است و حتماً مي دانيد اين گونه رفتارهاي ناهنجار همچنان ادامه پيدا خواهد كرد مگر اينكه شما در اين رابطه به يك تعامل دست پيداكنيد . كاركنان لازم دارند بدانند چه رفتارهايي مطلوب و چه رفتارهايي نامطلوب هستند. بيان آنها به صورت شفاف از سوي يك مدير، هميشه كاري متعالي و ايده آل بوده است . پس بايد مطمئن شويد كه كاركنان اين الزامات ، خواسته ها و نتايج مثبت را ازطريق شما دريافت كرده اند .بنابراين مي شود اين طور نتيجه گرفت كه حذف كاركنان مشكل ساز هميشه اولين و بهترين تصميم نيست . راه هاي مختلفي وجود دارد كه به كمك آنها مي توان مشكلات را حل كرد ولي اگر نهايتاً چيزي عوض نشد ، آن وقت ... .www.about.com-managmentمنبع :پست الكترونيك :

' )

document.write( addy51153 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات

علمي مديريت www.SYSTEM.PARSIBLOG.com

اينقدر زشت هستم ؟"ما براي اينكه بتوانيم يك كاريكاتورخوب را از بد تشخيص دهيم بهتر است جند قاعده را رعايت كنيم:اگر كاريكاتوري به نقاط ضعف فيزيكي كاراكتر اشاره مي كند كاري غير اخلاقي انجام مي دهد پس پيشنهاد مي شود به اين جور كاريكاتور ها اصلا نخنديد اين يك كار غير اخلاقي است و از آيين جوانمردي هم كه از خصايص يك هنرمند واقعي است دور است.مثلا اگر كاراكتر مورد بحث معلول است نبايد از نقيصه فوق براي خنداندن ديگران بهره گرفت يا اگر كور است نبايد از وصف كوري چشمان او براي تفريح استفاده كنيم. براي خندادن نبايد به هر وسيله غير اخلاقي دست بزنيم اين نوعي ريا كاري است ،حتي اگر كاراكتر ما شخصيتي منفور نيز داشته باشد نبايد از اين حربه براي افشاگري استفاده كنيم.در اينجا اضافه مي كنم يك كاريكاتوريست خوب بيشتر از هر چيزي به شرايط و عملكرد هاي افراد اشاره دارد تا به كاراكتر صرفا ظاهري او ، همينطور دست مايه قرار دادن اعتقادات افراد يا لباس هاي محلي آنها نيز مذموم است . پر واضح است مواردي كه اشاره شد شامل افرادي نمي شود كه مثلا بيني بزرگي دارند و كارتونيست آن را كشف مي كند اين ديگر نقص عضو به حساب نمي آيد و لذا نبايد از ترسيم آن دچار عذاب وجدان شو يم.ما از شوخي با آدمها خوشحال مي شويم ولي از نشان دادن نقص عضوها و توهين به اعتقادات و سنن آنها جدا فاصله مي گيريم.كارتون انيميشناين دسته كارتون ها را ما بيشتر در تلويزيون مي بينيم ، اگر كارتون هاي شما حركت كنند تبديل به كارتون انيميشن مي شوند آن ها مي توانند

حرف بزنند راه بروند و كارهاي عجيب و غريبي انجام دهند كه آدم هاي واقعي از عهده آن بر نمي آيند . يك كارتون انيميشن خوب آن است كه بتواند به زبان ساده يك اتفاق جالب را بازگو كند. از اين نظر ايده در كارتون انيميشن بسيار مهم است مسلما يك داستان بي سر و ته اگر به دست بزرگترين كمپاني هاي ساخت كارتون هم سپرده شود سر آخر چيزي از آن در نمي آيد. يكي از موفق ترين كارتون انيميشن هاي دنيا سريال هاي "پلنگ صورتي" است.اين مجموعه با كمترين كلام ، بيشترين تاثير را بر روي مخاطب داشته و از هرگونه ابتذال به دور است. همه مردم دنيا از هر طبقه اي با ديدن انيميشن هاي "پلنگ صورتي" به شوق و حيرت در مي آيند.با توجه به نقش كامپيوتر در دنياي مجازي امروزه بسياري از كارتون انيميشن ها را با استفاده از نرم افزارهاي كامپيوتري خلق مي كنند. اين ابزار به هنرمندان كمك مي كنند تا ايده هاي خود را با سرعت و قابليت هاي بيشتري به تصوير در آورند.فيلم كارتون انيميشن " شير شاه " يك نمونه ديگر از اين خلاقيت هاست چيزي كه حتي فكر آن هم تا چندي قبل غير قابل تصور بود. اين نمونه آثار توانستند به سالنهاي سينما نيز رسوخ كرده و سيل عظيمي از تماشاگران را براي ديدن كاراكتر هاي خود جلب كنند.ماجراهاي اين داستان ها با استفاده از همه فنون هنر كارتون و انيميشن ساخته شده اند. اساس ساخت اين كارتون ها بر پايه حجم شناسي و كاراكترهاي دو بعدي و سه بعدي در عالم انيميشن و كارتون است.كميك استريپ يا تصاوير حركت دار مطبوعاتياين دسته از كارتونها در اغلب مطبوعات جهان

به استثناي ايران به فراواني يافت مي شود البته در ايران مخالفت با كارتون ماجرايي ديگر دارد كه پرداختن به آن در مقاله حاضر مقدور نيست و تنها اين جا مي توانيم به آنان كه كارتون را از بدنه مطبوعات جدا مي خواهند بگوييم "....ما در مرگ آورترين لحظه ها ، انتظار زندگي را در روياهاي خويش دنبال مي گيريم..." احمد شاملو - مجموعه اشعار عاشقانه از هوا و آينه ها."به دنبال چاپ " كميك استريپ " در مطبوعات، كتاب هاي بسياري نيز در تيراژ ميليو ني در سرتاسر جهان به جاپ رسيدند و مورد استقبال همه طبقات قرار گرفتند شايد نسل يك كمي قديمي تر داستان هاي "تارزان" يا "تن تن " را بخاطر مي آورند كه بطور سريال در دسترس خوانندگان جوان قرار مي گرفتند.توجه خوانندگان به اين سريال هاي كاغذي باعث شد تا پس از آنكه اين ماجراها عرصه كتاب ها را در نورديدند وارد دنياي سينما نيز بشوند ، آنها چه بصورت كارتون و چه بصورت فيلم هاي سينمايي مورد توجه علاقمندان قرار مي گرفتند.كميك استريپ ها در قالب كاراكترهاي مختلفي ظاهر مي شوند و پس از آن كه با مخاطبين خود ارتباط بر قرار كردند به طور مرتب بصورت روزانه ، هفتگي يا ماهيانه به چاپ مي رسند . جالب است كه بگوييم بعضي از آنها با گذشت ساليان درازي از عمرشان هنوز نيز ادامه دارند و مخاطبين نيز ماجراهاي قهرمانان خود را همچنان دنبال مي كنند آنها حتي شبها نيز با روياهاي آن به خواب مي روند.يك كميك استريپ معمولا يك ايده يا ماجرا را از طريق چند فريم كه به آن اصطلاحا پانل هم مي

گويند به رويت خوانندگان مي رساند.تيپ هاي مختلفي از كميك استريپ ها وجود دارد ، بعضي از آن ها به داستان هاي ماجراجويانه يا حادثه اي مي پردازند ، دسته اي ديگر مسايل خانه و خانواده را مورد توجه قرار مي دهند و بعضي ها هم محيط كار و مدرسه را بسته به سليقه طراح يا كارتونيست دنبال مي كنند ، در اين نوع هنر نمايي تيپ هاي مختلفي از كميك استريپ شكل مي گيرد چيزي كه بعدها جزو شناسنامه يك هنرمند وحتي يك رسانه مي شود .با توجه به ميزان مقبوليت كميك استريپ ها گروهي هم به عنوان نويسنده در كنار هنرمندان كارتونيست قرار مي گيرند. در دنيا نويسنده هاي بسياري هستند كه كار آنها فقط خلق داستان هاي كميك استريب براي كارتونيست ها است ، در حالي كه آن ها خود اصلا طراحي نمي دانند با اين حال هميشه شانه به شانه كارتونيست ها در حال خلق ماجراهاي جديد تري در رابطه با قهرمان ماجرا هستند.در ادامه تعريف از " كميك استريپ" ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه آثار بسياري از طراحان كميك استريپ را ميشود از سبك كار آن ها شناسايي كرد مثلا آقاي "بيل واترسون " خالق استريپ هاي " كالوين " سبك خاصي را در انتخاب كاراكتر هايش به كار مي برد كه پس از آشنايي با آن ها مي توانيم آثار او را به راحتي از بقيه طراحان كميك استريپ مجزا كنيم. كميك استريپ مي تواند در يك شماره از مجله يا در يك صفحه آن و حتي در 2 فريم تمام شود. بعضي نيز هستند كه از عمر آنها ساليان زيادي است كه مي گذرد و با اين وجود هنوز هم ادامه دارند؛ اين دسته از كميك استريپ ها بر اساس

داستان بلند شكل مي گيرند. در اينجا به نكته اي ظريف اشاره مي كنم و آن اين كه در كارتون " كميك استريپ" اين داستان نيست كه باعث مي شود به تصاوير نگاه كنيم كاري كه در "ايلاستريشن" Illustration اتفاق مي افتد بلكه اين تصاوير و چهره هاي كارتوني هستند كه يكي پس از ديگري مي آيند و داستان را شكل مي دهند. يعني شما با "خواندن" ماجرا را پي نمي گيريد بلكه با "نگاه كردن" آن را دنبال مي كنيد ، اگر چه در بعضي از فريم ها نيم نگاهي هم به متن هاي ميان تصاوير داريد. در اينجا مي پرسم آيا هيچ شباهتي ميان كميك استريپ ها و سينما مشاهده نمي كنيد ؟ بسياري از صاحب نظران صنعت سينما را فرزند بلا منازع "كميك استريپ "مي دانند.كميك استريپ ها با شرح ماجراها خالق قهرمان هاي افسانه اي نيز هستند ، مثل شخصيت هايي كه حتي در اسطوره هاي تاريخ امريكا وچود خارجي ندارند اما به واسطه تخيلات نويسندگان و تصوير گران اين سريال ها پا به عرصه جهان گذارده اند، شخصت هايي چون "سوپرمن" و با "بتمن". تاثير اين سريال هاي داستاني تا آن جاست كه يراي يك كودك امريكايي بسيار دشوار است كه بپذيرد مثلا "سوپرمن" واقعيت ندارد و همه ي آن داستان ها جز تصوراتي باطل چيز ديگري نيستند . در اين سبك از كارتون هنرمنداني نيز پيدا شدند " كه تحولي اساسي ايجاد كرده ، با استعداد و نبوغ ذاتي توانستند كميك استريپ را به زمينه هاي لطيف و شاداب زندگي هدايت كنند افرادي مثل "سمپه " و " كينو " كه از بار خشونت استريپ هاي پر زد و خورد كاسته و بستر آرام و شادي را براي مخاطبان خود فراهم آوردند.شوخي هاي تصويري (Cartoons Gag )اين كارتون ها معمولا

كوتاه هستند و غالبا در يك فريم به پايان مي رسند. تصاوير اين كارتون ها مي توانند بدون شرح نيز باشند ليكن زيبايي اين كارتون ها در نحوه پاسخگويي كاراكترهاي ماجرا به يكديگر است . نظر به اينكه مجله "نيويوركر"تا حدود زيادي مبتكر آن بوده و بيشتر از نيم قرن است كه اين سبك از شيرين زباني ها را ادامه مي دهد من آنرا به "شوخي هاي نيويوركري" تعبير مي كنم و همانطور كه قبلا نيز در يك مقاله جداگانه به آن پرداخته ام ارزش كلامي اين كارتون ها را كمتر از طراحي آنها نمي دانم ، به عنوان نمونه به موضوع اين كارتون توجه كنيد:خانم معلم با عصبانيت به شاگردي كه تكاليفش را انجام نداده است مي گويد :"من حتما بايد پدرت را ببينم "شاگرد جواب مي دهد: "متاسفم خانم ، پدرم قبلا ازدواج كرده است!"يا به موضوع اين كارتون توجه كنيد :مرد طلبكار به عزراييل كه مي خواهد وارد اطاق مدير عامل يك شركت تجاري شود با التماس مي گويد : " قربان اجازه مي فرماييد من قبل از شما با ايشان تسويه حساب كنم؟!".كارتون هاي صفحه اول يا" سرمقاله ها" (Editorial Cartoon)كارتون هاي اديتوريال همان هايي هستند كه در روزنامه هاي جهان چاپ مي شوند و وقايع اتفاقيه جامعه را به شكل تصاوير طنز آلود بيان مي كنند. اين وقايع رخدادهايي هستند كه افكار جامعه را تحت تاثير قرار مي دهند ، فرضا اگر بحث امروز جامعه "انرژي هسته اي" است بالطبع مطبوعات نيز ضمن مخابره خبرهاي مربوط به آن از تحليلگران سياسي و يا نويسندگان و محققين مطلع مي خواهند تا مطالعات و نتيجه تحقيقات خود را در اين زمينه منتشر كنند ، در كنار آن"كارتونيست ها" نيز با قلم خود به

كند وكاو پرداخته و با زبان كارتون به افشاگري مي پردازند و در كنار مقاله هاي اصلي كارهاي خود را به نمايش مي گذارند. يكي از كارتونيست هاي بزرگ اين عرصه "ديويد لو" David Low است ، او با آثارش همه رخدادهاي مهم جهان را زير نظر گرفته و بلافاصله با تحليل منطقي عصاره تفكرات خود را در اختيار مخا طبين قرار مي دهد.البته هر كشوري به موازات آزادي هايي كه در عرصه مطبوعات بدست آورده كارتونيست هايي نيز دارد كه بدون هرگونه مماشات و هراسي رخدادهاي حساس و مهم را به تصوير مي كشند ، ارزش طرح هاي اين هنرمندان در بيشتر مواقع چيزي كمتر از مقاله هاي تحليلگران نيست و لذا مخاطبين نيز با علاقه فراوان از تماشاي آنها لذت مي برند. اين دسته از كارتون ها ضمن اطلاع رساني، پيام هنرمندان كارتونيست را نيز به گوش مسؤلين مي رسانند.كارتون هاي سياسي (Political Cartoons)اين دسته از كارتون ها در هر كجاي دنيا به وفور به چاپ مي رسند و بستر اصلي اين آثار روزنامه ها هستند ، و به لحاظ آن كه پيام هاي خود را به طور غيرمستقيم و با طنز بيان مي كنند تاثير بسياري بر مخاطبين خود مي گذارند. آثار كارتونيست هاي اين گروه به جهت گسترش نگاه تيز و منتقدانه به مسايل جامعه بسيار با ارزشند چيزي كه براي ارتقاء سطح آكاهي هاي طبقاتي مردم خصوصا طبقه متوسط بسيار راه گشاست .هر خبر مهم درباره دولتمردان و اخبار ساير كشورها مي تواند طعمه ي مناسبي براي كارتونيست هاي سياسي باشد. يك كارتونيست سياسي به لحاظ تماس دائم با مسايل داخلي كشور خود و ديگر كشورهاي جهان زودتر از همه به تحليل رويدادهاي مختلف پرداخته و واقعيت را آن گونه كه

مي انديشد بازگو مي كند. اين دسته از كارتون ها نيز به نوبه خود به دسته هاي ديگري تقسيم مي شوند ، آنها كه عامه پسندند و آنانكه با ظرافت هاي بيشتري توليد مي شوند و محافل روشنفكري را نيز پوشش مي دهند ، و دسته اي كه خود را به كارتون هاي اديتوريال نزديك مي كنند. متاسفانه در جوامعي كه نظامهاي ديكتاتوري بر آنان حكومت مي كنند براي پديد آورندگان اين آثار حد و مرزهاي زيادي وجود دارد و مجازات هاي سختي نيز در نظر گرفته مي شود ، اين نوع برخورد با كارتونيست ها خود عاملي است براي آنكه بسياري از مفاسد قدرتمندان از چشم مردم مخفي بماند.كارتون هاي يكبار مصرف ( Cartoons for a case)كارتون هاي يكبار مصرف را براي مواقع خاص يا شرايط خاص بكار مي برند مثلا در اجتماعات يا مواقعي كه مردم مي خواهند در زمينه ي خواسته هايشان به مسؤلين بطور دسته جمعي اعتراض كنند و يا پيام برسانند . شما بارها در تلويزيون شاهد بوده ايد كه تضاهر كنندگان نسبت به ورود يك شخصيت خارجي مثلا رييس جمهور امريكا به خاك كشور خود اعتراض مي كنند ،در اين مواقع آنها كارتون هاي عجيب و غريبي از شخصيت مورد نظر تهيه كرده و با خود به تظاهرات مي آورند آنها همچنين با كشيدن تصاويري مضحك نسبت به نارسايي هاي سياسي و اجتماعي كشور خود مثل آزادي ، عدالت ، تساوي حقوق ، محيط زيست ، جنگ و ديگر چيزها واكنش نشان مي دهند. در واقع اين كارتون ها فقط در همين محدوده بخصوص و اعلام مواضع سازمان هاي برگزار كننده كارايي داشته و سپس تاثيرات خود را از دست مي دهند. در اين كارتونها چندان به قابليت هاي هنري تصاوير

توجه نمي شود زيرا طراحان آن اغلب مردمي عادي هستند كه بيشتر از هر چيز به كيفيت شعارها و مضمون خواسته هاي خود اهميت مي دهند تا پرداختن به مقوله هاي زيبايي شناسي.كارتون هاي طراحي و ساخت لوگو (Logo Cartooning and Design)اين تعريف مربوط به شيوه ي ديگري از اجراي كارتون است. در اين تيپ كار يك كارتون مي تواند به عنوان نشانه و علامت تجاري يا مارك مشخصه يك شركت مورد استفاده قرار گيرد. حتي مي توان از آن ها براي جلب مشتري استفاده كرد ، مثال ساده آن كاغذ هاي كوچكي است كه با كارتون منقوش شده و در داخل بسته هاي آدامس مي گذارند ، كه بچه ها آن ها را خيلي دوست دارند. از اين سمبل ها حتي براي زينت دادن صفحات وب و اينترنتي هم استفاده مي شود . به تازگي در طراحي پارچه و يا تي شرت نيز اين سبك كار رونق فراواني يافته است. طراحان اين كارتون ها به تماشاگران امكان مي دهند تا با ديدن آنها كمي تفريح كنند. در دنياي امروز بسياري از سازمان هاي خصوصي و دولتي و گروه هاي مستقل نيز وجود دارند كه از لوگو ها و نمادهاي كارتوني براي معرفي خود استفاده مي كنند.كارتون هاي سياه ( Black Humor )اين سبك از كارتون ها آدم را به تعجب و ترس مي اندازند. فرض كنيد دو نفر به هم مي رسند و به احترام كلاه خود را براي يكديگر از سر بر مي دارند، ناگهان شما متوجه مي شويد يكي از آنها كه مي خواسته كلاهش را بر دارد سرش را نيز همراه آن برداشته است. اين اتفاق قبل از آنكه بخواهد ما را بخنداند بيشتر نوعي وحشت و تعجب را مي آفريند. اين

ماجرا مربوط به كارتوني است كه "ساؤل استاينبرگ" Saul Steinberg نابغه آمريكايي خلق كرده است. اين كلاس از كارتون ها ضمن وفاداري به مناسبات اجتماعي چندان توجهي به اتفاقات جاري و وقايعي كه معمولا روزنامه ها به دنبال آن مي روند ندارند و دلبستگي هنرمندان اين شيوه كار بيشتر به مقولات انسان شناسانه و فلسفي مي پردازند . اين دسته از كارتون ها تاريخ مصرف ندارند و گذشت زمان حتي بر ميزان جذابيت و طرفداران آنها مي افزايد.ايلاستريش (Illustration)اين دسته از كارها را شايد نمي بايست جزو تقسيم بندي هاي رايج كارتون بياوريم ليكن به علت آنكه بسياري از كارتونيست ها در كنار آثار كارتوني به اين رشته نيز مي پردازند در اين باره صحبت مي كنيم. در بسياري از اين آثار "تصويرگر " براي توضيح محتواي يك متن يا داستان از طريق طراحي تصاوير خنده آور به مقوله كارتون نزديك مي شود.امروزه نقش " ايلاستريشن" در كتاب هاي كودكان و جوانان برجسته است هر چند مي توانيم در بسياري از كتب قديمي با مضمون هاي تاريخي ، مذهبي و يا طبيعت شناسي نيز شاهد تماشاي آن ها باشيم. استفاده ديگر از تصوير سازي در مجلات وروزنامه هاست كه طي آن تصويرگر تلاش مي كند از تصوير سازي براي توضيح مقالات يا داستان ها سود برد. استفاده از اين تصاوير در لابه لاي صفحات باعث مي شوند تا تنوعي به تركيب يكنواخت متون صفحات داده شود و بدين وسيله از سنگيني بار مطالب و نيز حستگي خوانندگان بكاهد و فالب صفحات را براي بينندگان زيباتر سازد.

گفتن احساسات

براي مديريت رفتار بدانيم؛

نوشتن احساسات بسيار آسانتر از رودر رو بيان كردن آنهاست،اما ارزش رودررو گفتن بيشتر است. Did you know

that it's easier to say what you feel in writing than saying it to someone in the face? But did you know that it has more value when you say it to their face?

 

.....................................................................................................................................................................

وجدان كاري پيش نياز نظم اجتماعي

08

"وجدان كاري" پيش نياز "نظم اجتماعي"مه_دي ياراحم_دي خ_راس_انيC o n s c i e n c e

اشاره:در قرآن كريم واژه "وجد" و مشتقات آن ، در معاني يافتن و ديدن ، اطلاع و آگاهي و رسيدن مورد استفاده قرار گرفته است و به عنوان نفس لوامه نيز تعبير شده كه با انجام كار زشت انسان را نكوهش مي كند. چندي است اصطلاح وجدان كاري به فرهنگ اداري كشور راه يافته و مورد توجه مديران ارشد قرار گرفته است. اما تا به حال گام هاي اساسي در جهت شناسايي و اعمال حاكميت وجدان كاري در جامعه برداشته نشده است. وجدان كاري را مي توان رضايت قلبي و التزام عملي نسبت به وظايف تعيين شده براي انسان تعريف كرد. با اين شرط كه بدون هرگونه سيستم نظارتي ، شخص وظايف خود را به بهترين نحو ممكن به انجام رساند. مقدمه:"وجدان" نداي دروني افراد است زنگ خطر، چراغ خطر، نداي خطر و ... كه به انسان اخطار مي دهد از مسير راست منحرف نشود . مرداب گناه و باتلاق نقطه مقابل وجدان است. اگرانسان بتواند وجدان و خود را بازيابد و خود را از مهلكه هاي سخت گناه رهايي دهد به حتم پيروز ميدان و بهره مند از سعادت دنيا و آخرت است. صرفنظر از تعاريف وجدان كه افراد ايده ها و نظرات و تعاريف مختلفي در اين خصوص ارائه مي دهند همواره تاكيد مي

شود كه به وجدان تاريخي، وجدان همگاني ، وجدان عملي و ... بنگريد كه  شما را به چه كار مي خوانند. ببينيد اقتصاي كرامت انساني چيست و بنابر آن عمل كنيد. بدنبال آن  انصاف ما قاضي مي شود و مي توان در دادگاه دروني خود را مورد ارزيابي قرار داد. با اين اوصاف آزادي وجدان انسانها بايستي خدشه ناپذير باشد و هيچ كس نبايد به كاري مخالف وجدانش وادار گردد. وجدان به چه معناست؟در زبان فارسي وجدان به معناي يافتن ، شعور ، شعور باطن و به عنوان قوه اي در باطن شخص است كه وي را از نيك و بد اعمال آگاهي دهد. وجدان در زبان انگليسي با واژه Conscience معرفي شده و به معناي باطن ، دل و شعور آمده است و از آن به عنوان احساس دروني و روحاني كه موجب تشخيص خوب از بد مي شود ياد شده است. وجدان كاري :در حالي كه وجدان كاري با مفاهيمي از قبيل انضباط ، روحيه ، كارايي ، انگيزش و تعهد رابطه نزديك دارد با آنها متفاوت است. وجدان كاري عبارت است از احساس تعهد دروني به منظور رعايت الزاماتي كه در ارتباط با كار مورد توافق قرار گرفته است. به بيان ديگر منظور از وجدان كاري ، رضايت قلبي ، تعهد و التزام عملي نسبت به وظيفه هايي است كه قرار است انسان آنها را انجام دهد، به گونه اي كه اگر بازرس و ناظري نيز بر فعاليت او نظاره گر نباشد، باز هم در انجام وظيفه قصوري روا نخواهد داشت.چگونه مي توان كم كاري ، عدم احساس مسئوليت ، حضور نيافتن در محل كار ، عدم

پاسخگويي و راهنمايي صحيح مراجعان ، مراقبت نكردن صحيح از اموال ، بي توجهي به كيفيت كار و گرايش به آسان طلبي را به رضايت شغلي و انجام كار با كيفيت بالا و مطلوب و حضور موثر در محل كار تبديل كرد؟ اين امر دغدغه اصلي در بيدار نمودن وجدان هاي خفته است. وجدان كاري عبارت است از مجموعه عواملي كه در فرد سازماني نظام ارزشي بوجود مي آورد.از  وجدان كاري و خودكنترلي تا نظم اجتماعي:چه عواملي باعث عدم توجه به وجدان بخصوص وجدان كاري در ارگانهاي ما شده است؟ما را ناخواسته عادت داده اند كه وجدان كاري و انظباط اجتماعي را زير پا بگذاريم. براي خطاهاي خود به عذر و بهانه و منطقي جلوه دادن آن روي بياوريم و بر تقويت آن اصرار ورزيم. وقتي براي به تعويق انداختن كارهاي خود عذر و بهانه مي آوريم آن را امري حقيقي جلوه مي دهيم و عواقب آن را از ياد مي بريم . اوايل وقتي به زشتي، عادتي كه پيدا كرده ايم مي انديشيديم پيش وجدان خود شرمنده مي شديم ولي وقتي وجدان سلب شود از زشتي عادت پيش وجدان خود شرمنده نمي شويم. اين احساس بدي است كه مي تواند ما را از ادامه روش قبلي باز ندارد.براي مثال وقتي وارد ارگاني مي شويد با ذهنيات پراكنده ، فكر مي كني كه اگر وجدان كاري انظباط اجتماعي، ذات نفس الهي و ... را داشته باشي و كار خود را به درستي انجام دهي حق خود را تمام و كمال دريافت خواهي كرد و كسي كه در كار خود كوتاهي كند عواقب آن را خواهد ديد. ديري نمي

پايد كه اين موضوع برايت برعكس ثابت مي شود ، اينجا ديگر وجدان كاري نمي ماند و وجدان كارايي خود را از دست مي دهد. ضعف وجدان كاري و انظباط اجتماعي به بي وجداني كارمندان، كم كاري، ناآكاهي و ... منجر مي شود.در صورت دارا بودن بالاترين حد وجدان كار مي توان جامعه اي را تصور كرد كه در آن افراد در مشاغل گوناگون سعي دارند تا كارهاي محوله را به بهترين وجه و بطور دقيق و كامل و با رعايت اصول بهينه انجام دهند. پس وجدان كاري موجب مي گردد تا افراد سيستمي و نظام مند گردند و در نهايت به آرمان بزرگ خودكنترلي نائل آيند كه اين امر ضرورت و پيش نياز نظم اجتماعي است. عوامل موثر بر وجدان كاري:وجدان كاري كاركنان تحت تاثير عوامل مختلفي است كه عمده آن به شرح زير مي باشد:1- به كارگيري كاركنان بر اساس علاقه و توانايي و تلاش براي ارضا نيازهاي آنان.2- تقسيم كار مطلوب كاركنان واحتساب سختي ، حساسيت و پيچيدگي كار در تنظيم حقوق و مزايا و ارزيابي عملكرد كاركنان براي ايجاد امكان پيشرفت.3- تشويق و تنبيه كاركنان و ارائه فرصت و امكان لازم براي ترفيع بر اساس معيارهاي قبل از اندازه گيري.4- شركت دادن كاركنان در تصميم گيري هاي سازماني و تفويض اختيار و عدم تمركز تا حد امكان.5- انتساب مديران شايسته بر اساس تخصص ، تجربه و وجدان كاري .6- اجراي برنامه هاي آموزشي بر اساس نيازهاي شغلي  به منظور تعالي كاركنان براي ايجاد خرسندي از شغل.تقويت وجدان كاري با تأكيد بر اهداف معنوي و با استفاده از انگيزه هاي مادي ضمن تقويت و توجه به عوامل فوق الذكر سبب

بهبود شرايط كاري ، رضايت مندي، خودكنترلي ودر نهايت ايجاد نظم اجتماعي مي گردد .

How Does the Human Conscience Work?

' )

document.write( addy26452 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

The human conscience actually functions at two levels of existence—a lower and higher conscience. The lower conscience contains an innate sense of right and wrong, which all humanity shares. The higher conscience is subject to training and receives the specific standards of right and wrong formed by beliefs and values.From the dawn of time, according the book of Genesis, the lower conscience was very much a part of the human experience. Referenced in the fourth chapter is one such account. God pronounced a curse on Cain for murdering his brother Abel. He was to become a vagrant and a wanderer of the earth. Cain responded, “Whoever finds me will kill me.” Here we see the lower conscience operating. How did Cain know others would require his life as a result of killing his brother? No law at that time had been established. Even God acknowledges the probability of that action by marking him as “one not to be touched.” Cain was operating off his innate sense of right and wrong. Here is a story over five thousand years old reflecting an anthropological description of mankind

then and now.Much more central to parenting a preschooler is the workings of the higher conscience (also referred to as the heart of a child, heart of man, the moral conscience, and the trainable conscience). Aristotle acknowledged and pointed out the trainable side of the human conscience. It is here that the knowledge and standards of right and wrong are written on the heart. It is the place where values, virtues, prohibitions, and moral initiatives are located.All parents have a social obligation to train their children in community values. With their moral pen they write a prescription of right and wrong, what to do and what not to do, and all the moral reasons why or why not. Since parents offer instruction both by precept and example, attention must be paid not only to what moral truth is imparted to a child, but how it is imparted.The Conscience: How It Develops in ChildrenWhat role do parents play in shaping the conscience? A big role! Our discussion centers on four activities:·Establishing the Moral Warehouse·The Activities of the Conscience·The Moral Search Mechanism·Signs of a Healthy and Unhealthy ConscienceEstablishing the Moral WarehouseThe ability to receive and store moral principles speaks to the capacity of the conscience. Every person of normal birth possesses this capacity. It is the place where parents make deposits of moral knowledge. You are constantly teaching your child in many different ways, in a number of differing contexts throughout the day. You instruct your child to share, be kind, tell the truth, be patient, ask

nicely, be polite, show respect, act courteously, and say please and thank you. This is a process that takes place day in and day out, week by week, and year by year. Believe it or not, those moral impressions are going somewhere. They are stored in the child’s moral warehouse—the conscience.We have all seen them—large metal warehouses. Imagine a warehouse standing on a field. You step inside the roll-up door onto a glistening clean cement floor. In front of you is a neatly divided warehouse made up of aisles and metal shelving used for storage. Some shelves are bursting full of various virtues while others are spilling over with admirable character qualities. You recognize each of these items because you and your spouse have placed them there. On one shelf rests your teaching of kindness. On another is honesty, and down the aisle there is a group of virtues that demonstrate respect: for elders, parents, teachers, and authority. Not far from there are the virtues of sharing, kind speech, and self-control. Each is marked with a dangling red identification tag, making these virtues easy to find and retrieve. This is the moral warehouse of your child’s conscience. Some shelves are bare, waiting for future instruction in virtues to be placed.In child training, the management rights to that warehouse belong to parents. You are the managers of your child’s conscience. You have the marking pen. You write the values on their hearts. Some parents do this with fervency and intent, while others take a nonchalant approach.

Fervency is highly preferred. As the shelves begin to fill, the four activities of the conscience can start their work.The Activities of the ConscienceThe conscience has the ability to assess behavior in any moment and render judicial opinions, either by accusing or defending one’s actions. Accusing speaks to the negative side of the conscience, while defending speaks to the positive side. When we say our conscience accuses us, we are referring to its ability to make a judgment on a potential moral violation based on what is in the warehouse. The conscience (that inward voice) warns man when he is about to do wrong. If he does not heed that warning, his conscience will accuse him. This is done through the mechanism of guilt.Guilt, shame, and empathy are moral emotions common to the human experience. Any attempt to get rid of guilt is an attempt to get rid of the conscience. Guilt is not a condition of the healthy or the sick, but of right versus wrong. When we cross the boundary of our own conscience, guilt is activated. We did something we knew we shouldn’t have. Guilt is there to remind us to take care of our misdeeds. If a person never experiences guilt, either his conscience has been hardened, or he has an empty warehouse desperately in need of filling.The good news is found in the positive function of the human conscience. The conscience will also prompt us to do right and confirms us when we do. For example, you see a crumpled

piece of paper lying in the hallway. You sense a prompting from within—“Pick up the paper even though you didn’t drop it.” You do and suddenly that feeling of “rightness” comes over you. That sense, that you complied with the integrity of your heart, is your conscience saying, “You did the right thing.”So the conscience will prompt us to do right and then confirms us when we do. It also warns us of potential wrong and then accuses us if we cross the line. For example, a gum wrapper casually slips from your hand. Even as your feet move forward, a thousand impulses prompt you to stop. “Guilty! Guilty!” your conscience screams, until you glance around to see if anyone else can hear it. The next question is—How is this possible? Why is my conscience bothered by my behavior? Here is how it works.The Moral Search MechanismThe four activities of the conscience—prompting, confirming, warning, and accusing, operate in harmony with the values stored in the warehouse. The conscience also has the ability to monitor the moral horizon and alert one to potential ethical situations possibly in need of a response. Once alerted to a need, the prompting or warning mechanism moves us to action.Every day we participate in numerous potential ethical situations. Whether you’re shopping, sitting in class, doing laundry, driving home, watching television, sitting in the grandstands of your child’s soccer match, or chewing gum—you are constantly confronted with ethical circumstances challenging the values in your warehouse. The moral search mechanism, like a continuous

scanning radar beam, looks over the horizon, taking in data, evaluating it for moral liability, and then responds by going to the moral warehouse in search of a value or virtue to act on.The search mechanism, like a busy, bright red R2D2 robot, begins moving up and down the aisles, searching each shelf. It is looking to see if there is a corresponding value in need of satisfying. If it finds many or just one, it pulls it off the shelf and immediately returns to posted sentries on guard, warning and prompting. The robot than takes the value and waves it in front of the sentries, demanding, “You need to do something about this!” Of course, if nothing is found on the warehouse shelves, the search ends and nothing happens.At a private memorial service, an elderly pastor stepped into the room, joining the men and women already gathered in the prayer chamber. All the seats were taken, and one could not help but notice that this elderly mourner needed a place to rest. In the back of the room, at least one young man’s search mechanism, found in his conscience, was on the move. The situation for him presented a moral dilemma—elderly pastor chair needed. This information was sent through the warehouse carried by the search engine robot. Scanning the aisle looking for related values, the robot pinpointed two red tagged virtues needing consideration. One was labeled “Respect and honor age.” The second file carried the heading “Preferring others over oneself.”Lifting these values off the

shelf, the robot, lights flashing, rushes back to the conscience waving the files, announcing, “These values need attention!” The prompting mechanism says, “Honor this man by offering your seat.” The warning mechanism replies, “You are dishonoring age by ignoring this man’s need for a seat.” Both mechanisms call for a moral solution. In response, the younger man rises, greets the elderly pastor, and offers his seat. The gentleman accepts. This action satisfied the moral standard written on the young man’s heart, prompting the right response. That is how it works.You have a search mechanism operating in your warehouse. You know the sensation of the prompting to do what is right, and you are familiar with the sensation of warning when you are about to do something you know is wrong. Both sets of feelings operate in conjunction with your moral warehouse and the values and virtues placed there. But what happens when a person grows up without sufficient moral guidance?Let’s add a little twist to the true-life experience illustrated above. What if, as a child, that young man’s parents never emphasized the value of respecting age or preferring others? Would respect for age be naturally present? We’re afraid not. The search mechanism begins its scan of the aisle. Not finding a corresponding value tagged “Respect age,” it returns empty-handed. There is no prompting or warning because nothing is found.What does that mean for parents today? If there is no principle to stir the child’s heart, the child stays morally immature, either becoming the victim or

the bully because of his lack of social discernment. There is truth to the old proverb that says, “For as a man thinks in his heart, so is he.” Our lives are the product of what is in our hearts. And what is in the heart of a child is the product of parents putting their moral convictions into their child’s moral warehouse. The only difference between you and your child’s conscience is the amount and complexity of the resident life values. Children start with a simple sense of right and wrong that grows into a complex moral scheme reflective of the home and society at large.Signs of a Healthy and Unhealthy ConsciencePositive and prohibitive are terms describing conditions of the heart as a result of right or wrong training. The healthy, positive conscience says, “I ought to do this because it is right,” or, “I ought not do this because it is wrong.” The prohibitive conscience says, “I must or else I’ll be punished.” With the latter, the motivation to do right is not because of the love of virtue but rather because the individual fears reproof or punishment.Positive development takes place when parents build into their child’s conscience the reason why “right is right” and “wrong is wrong.” A child will develop a healthy conscience when his parents are good models of the qualities they desire to see in their child and when they encourage the child to do right as opposed to only discouraging him from doing wrong. Such a child sees

obedience as attractive, not as a distasteful action done merely to avoid punitive retaliation for failure to comply.The prohibitive conscience is not a guilty conscience, but an ongoing state of potential guilt. The person who lives this way has not necessarily done anything wrong, but lives his life as if he were always on the verge of doing wrong or constantly worries that others will think he is doing something wrong. In this case, doing wrong is the overly sensitive fear of disappointing someone, being misunderstood, or being rejected if he or she does not conform. Practically, this results in the coward that dies a thousand deaths. He may do many virtuous acts, but not out of love of what is right, rather out of fear of rejection. Here are some of the ways parents instill a prohibitive conscience in their children.·Parents manipulate their child by creating the fear of losing Mom or Dad’s love. Conditional love then becomes the motivator for right behavior.·Parents manipulate the conscience by making their child feel guilty. For the child, avoiding guilt becomes the motivator for right behavior.·Parents fail to provide the moral reasons for behavior. As a result, the constant fear of punishment, reproof, and rejection—not the love of virtue—becomes the motivation for right behavior.The one who lives with the fear of potential guilt (i.e., potential rejection for wrong decisions) does not work from a pure heart. Virtues become burdensome, and a life of moral freedom is nonexistent. The effects of a prohibitive conscience can be lifelong.Article by

Gary Ezzo / Anne Marie EzzoProvide by Mahdi Yarahmadi

' )

document.write( addy62664 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

اشاره:در قرآن كريم و روايات اهل بيت(ع) تأكيد زيادي بر احترام به خويشتن شده است، تا جايي كه عزت نفس، مايه كرامت و بزرگي برشمرده شده و خودكم بيني، مايه ي هلاكت و سقوط انسان معرفي گرديده است. از آنجا كه از طريق بهبود اعتماد به نفس فرآيند توانمندسازي(توانا سازي) كه همانا فرايند قدرت بخشيدن به افراد است صورت مي گيرد، در اين مجال شرحي مختصر بر اين مقوله خواهيم داشت.مقدمه:آيا تا به حال به ارزش واقعي خود فكر كرده ايد؟ چه اندازه به خود احترام مي گذاريد؟در مواجهه با مشكلات چگونه برخورد مي كنيد؟با قدرت و قوت رفتار مي كنيد يا ضعف و انفعال؟ اصولاً با شكست چگونه روبرو مي شويد؟ خود را مقصر مي دانيد و به سرزنش و ملامت خود مي پردازيد، يا شكست را به عنوان واقعيتي از زندگي مي پذيريد؟ در مقايسه خود با ديگران چه حالتي به شما دست مي دهد؟ خانواده و همكاران چه تصوري از شما دارند؟ شما را فردي موفق مي دانند يا سست و بي اراده؟ اعتماد به نفس مسأله اي است كه هر روز با آن مواجهيم و فردي كه اعتمادبه نفس دارد، خود را شايسته مي داند و شايستگي، ويژگي عام شخصيت اوست، كه اين نگرش مقطعي و زودگذر نيست.اعتماد به نفس و تبعات آن:در

تعريف اعتماد به نفس بايد گفت: اعتماد به نفس با ارزش و اعتبار افراد رابطه مستقيم دارد و اولين قدم براي ساختن زندگي بهتر و شادتر است.اعتماد به نفس باعث مي شود اطمينان و آرامش افزايش يابد.اگر فرد به خود اطمينان داشته باشد به خود احترام مي گذارد و اگر به خود احترام بگذارد مي تواند به ديگران احترام گذاشته و روابط خود با ديگران را ارتقاء داده و در نتيجه دستاوردها و شادي روحي خود را افزايش مي دهد. وي هرگز مدعي نيست كه تمام قابليت هاي بالفعل را داراست، بلكه راه وصول را براي خود هموار و باز مي بيند. كسي كه به خودش احترام بگذارد و نفس خويش را گرامي شمارد و خود را با تمام نقص ها و ضعف ها به حساب آورد، به خود اعتماد داشته، گرفتار خود پندار ي منفي نمي گردد. احساس خود باوري، توانايي و دريافت واقع بينانه از خويش، جز امتيازات شخص محسوب مي گردد، و از بروز حالت نااميدي و يأس و هم چنين داشتن تصور نادرستي از قابليت ها جلوگيري مي كند. شخصي كه تصور نادرستي از خويش دارد به گونه اي كه در روابط اجتماعي، سياسي، خانوادگي، اقتصادي و... خود را بسيار مقبول و شايسته معرفي مي كند و به دنبال شخصيتي كاذب و دروغين است و چون زمينه و توان رسيدن به اين آرزوهاي مطلوب برايش فراهم نيست، همواره يأس و نااميدي را تجربه مي كند و دچار افسردگي مي شود.فرد متكي به نفس، چون شناخت درستي از خود دارد و نقاط ضعف و قوت خود را مي داند، براي رفع نقص ها، تلاش بيش تري مي كند و هرگز احساس كوچكي و حقارت نخواهد كرد. اعتماد به نفس پايين باعث افسردگي، احساس بدبختي، ناامني و اطمينان پايين

مي شود كه ممكن است سبب شود فرد خواسته هاي ديگران را بر خواسته هاي خود مقدم بداند.سرزنش هاي دروني مدام شما را آزار مي دهند، باعث زمين خوردن شما در هر رقابتي مي شود و آنها را براي شما غير ممكن نشان مي دهد.چگونه اعتماد و اطمينان را افزايش دهيم؟براي افزايش اعتماد به نفس در محل كار و لذت بردن از ارائه نظرات و روابط با ديگران موارد زير مي بايست مد نظر قرار گيرد:- با ترس خود روبرو شويد: روبرو شدن با آنچه از آن مي ترسيد باعث افزايش اعتماد به نفس مي شود.- خطاهاي خود را فراموش كنيد: واز آنها درس بگيريد و از تكرار دوباره همان خطا جلوگيري كنيد.- بدانيد چه مي خواهيد و آن را بدست آوريد: براي به حقيقت پيوستن رؤيايتان بايد خود را سزاوار آن بدانيد.- صحبت كنيد: اغلب اوقات در مورد يك موقعيت يا يك شخص دچار توهماتي مي شويم كه درست نيستند اگر شك و ترديدو سؤالي براي شما پيش بيايد و آنرا رفع نكنيد اين شك و ترديد روي رفتار شما تأثير منفي مي گذارد.- مغلوب نشويد: با يك تجربه ناموفق مغلوب نمي شويد. تنها چيزي كه احتياج داريد يك راه متفاوت است.ويژگي هاي افراد داراي اعتماد به نفس:افراد داراي اعتماد به نفس ويژگي هايي دارند كه عمده ي آن به شرح زير است:1- استقلال عمل: افراد برخوردار از اعتماد به نفس، در انجام اعمال فردي و اجتماعي به توانايي هاي خويش تكيه مي كنند و با توجه به استعدادهاي خود، وارد ميدان عمل مي گردند.2- مسؤوليت پذير: فرد داراي اعتماد به نفس، مسؤوليت خود را با اطمينان كامل مي پذيرد و از هرگونه سستي دوري مي جويد.3- پيشرفت گرا: انسان مثبت گرا و

داراي اعتماد به نفس، درصدد پيشرفت و افزايش قابليت ها و توانايي هاي خويش است.4- جديت و سخت كوشي : اين امتياز فرد را از بي ارادگي و سست عنصري نجات مي دهد.5- پذيرش ناكامي ها: آگاهي از محدوديت ها و واقعيت هاي موجود مي تواند تصويري واقع بينانه به انسان ارائه نمايد. واين واقعيت در زندگي به كسب تجربه براي نيل به پيروزي كمك مي كند.6- مؤثر بودن: توانايي تأثير گذاري بر ديگران، معجزه ي اعتماد به نفس است.عوامل مؤثر بر تقويت اعتماد به نفس:به طور خلاصه، عوامل عمده ي تأثيرگذار در تقويت اعتمادبه نفس موارد زير است:- ارتباط با خدا : مهم ترين روش در كسب اعتمادبه نفس، ارتباط با خداوند است، اتكال به خداوند باعث بي نيازي و عزت نفس فرد مي شود، در واقع انسان در اعتماد به خدا از هر چيزي كه رنگ تعلق و وابستگي به غير خدا داشته باشد، آزاد مي گردد.- شناخت بهتر خويش: شناخت استعدادها و قابليت هاي خويش و درك ارزش هاي انساني، در كسب اعتمادبه نفس مفيد است.- تكيه بر توانايي هاي خود: براي كارهاي خود، ارزش قائل شود، در كارهايي كه انجام مي دهد تمركز داشته باشد، بر توانايي هاي خود اصرار بورزد و تا مي تواند با محدوديت هاي اجتناب ناپذير زندگي كنار بيايد.- خطر پذيري: با استفاده مطلوب از تجربيات جديد و نهراسيدن از شكست، روحيه خطرپذيري را در خود باور نمايد.- خود ارزيابي: اين كار باعث تقويت احساس خودبرتري شده و اختيار فرد به دست ديگران نمي افتد.- ارزيابي مثبت از خود: نسبت به خود مهربان باشد و شخصيت خويش را با ديد مثبت ارزيابي نمايد.

Self-RelianceThe best place to find a helping hand is at the end of your own arm

Many people lack self-reliance.

By self-reliance I merely mean the ability to rely on ourselves to do whatever we feel should be done. As children we depended on others. We turned to our parents, teachers, and other adults for support. Later, when we tried to assert ourselves by making our own decisions, we were often criticized and punished for making mistakes. The result? We lost confidence in our ability to take charge of our own lives. Wishing to please others, we follow their wishes instead of doing what we think is right. A heavy price is paid whenever we do so, for we can easily become slaves to the whims of others instead of the master of our destiny.We cannot be happy unless we are in control of our own lives. For this reason, the roughly 2,000-year old Hindu text called The Laws of Manu states, "Depend not on another, but lean instead on thyself. True happiness is born of self-reliance." Some choose to rely on God whenever they're in a jam. But I agree with the Greek Dramatist Aeschylus, who wrote about 2,500 years ago, "God loves to help him who strives to help himself."We can no longer turn to mommy and daddy for help. No point in asking God for assistance either, since He already gave us a helping hand (it's attached to our arm). So, it's time to admit we are responsible for our own lives. We have to put our house in order. We've got to stop ducking our responsibilities and avoiding our duties. Running

away from unpleasant tasks may give temporary relief, but for every chore avoided, we accumulate more guilt and stress. In a word, the road to irresponsibility leads to unhappiness. The road to self-reliance leads to confidence, high self-esteem, and happiness. So, what are we waiting for? Let's review techniques for developing or improving self-reliance.How to develop self-relianceBaby steps. Let's say your desk is a mess. Piles of documents occupy too much space and the clutter makes it hard to quickly find what you're looking for. What to do? Take baby steps. Promise yourself to spend five minutes cleaning up. Anyone can work on an unpleasant task for five minutes, so do so. Spend five minutes, first thing in the morning, organizing the documents. Do this for a week. The result? You are now (slightly) better off then you were earlier you're improving! What's more, you're developing a good habit.In the second week, clean up for five minutes after you arrive in the morning and another five minutes after you get back from lunch. Wow! Now you're even better than you were last week. In the third week, add another five minutes at the end of the day. By now, you've got the picture. Before long, you'll have the cleanest desk in the office and be feeling mighty good about yourself. On July 20, 1969, how did Neil Armstrong get his footprints on the surface of the moon? You may be tempted to say, "By stepping out of the 'Eagle' lunar landing module." But the real

answer is "By taking a long series of baby steps." Let your baby steps take you to new heights in self-reliance.Promise yourself. Here's a powerful technique that can change your life. Make a promise to yourself write it down show a time period, and honor your promise, no matter what. For instance, if you're wasting too much time "hanging out in malls" or watching too much TV every day, you can promise yourself to cut your idle time by one hour a day. Once you've made a decision, write it down, complete with a time period. For example, "I will cut back my TV viewing by one hour a day for one week." Next, no matter what happens, honor your pledge. A simple exercise like this will boost your self-confidence and prove to you that you can control your own life.With practice, you can soon be converting wasted time to time spent on bettering yourself. For instance you can use the freed time to work out in the gym, attend a school, read a book, learn how to dance, join a club, catch up on letters that should be written or chores that should be done, study a foreign language, or practice mastering a computer program, such as Microsoft Word and Excel. A word of warning, if you break you own promise, you'll reinforce your own lack of confidence. So, don't try to bite off more than you can chew. Make a promise that is attainable. Later, with practice, and after experiencing success, you can

go on to bigger and better things.Collect inspirational material. Whenever you come across an inspiring story or motivational quote, clip or copy it, and add it your collection. Spend five or ten minutes a day flipping through your collection to let the ideas sink in and become a part of you. An excellent place to begin may be with Emerson's essay, Self-Reliance.Build your own defense system. How do we fight the negative thoughts that crop up in our minds so often? The best defense is to be prepared. Gather some favorite quotes and quips from your collection and copy them onto to small blank cards that you can carry with you. The next time a negative thought rears its ugly head, pull out a card and focus on the positive thought instead. For example, the following thought flashes through your mind, "I can't do this it's too difficult." So, you pull out a card and absorb its message, which may be, "If it is to be, it is up to me."Keep a journal. Another valuable technique is to keep a journal. At the end of the day record every success you experienced before you forget them. Your successes will inspire you to do more and lift you when you're feeling discouraged. Also analyze setbacks you're facing, looking for ways to change "defeat" into victory. The advantage of the journal is as you enter your notes and mull over them, they'll sink into your subconscious mind, which will then work on your behalf, as a silent

partner. One day, out of the blue, solutions to problems may suddenly appear, or you may find that your self-reliance is grower stronger and stronger with less and less effort, all thanks to your subconscious.© Chuck GallozziEdit by: Mahdi Yarahmadi Khorasani

دليل يك سرى تست سازماندهي شده روى بيمار انجام گرفت، در حاليكه هر نيمه از مغز وى از نيمهْ ديگر كاملا مجزا بود . به همين خاطر آن ها مىتوانستند اطلاعات مختلفى از نوع بينايي و بساوايي را در هر يك از نيم كره هاى چپ و يا راست بيمار بطور جداگانه قرار دهند ، بدون آنكه نيم كرهْ ديگر مطلع شود . على رغم اتصالى كه بين دو نيم كره وجود دارد ، هر نيم كره بصورت مستقل عمل مى كند البته اين باعث نمى شود كه وقتى اين اتصال از بين برود : ما نتوانيم راه برويم، صحبت كنيم يا غذا بخوريم . ولى دراين آزمايشات با برخى نتايج غير قابل پيش بينى مواجه مىشويم: بيمار در حالتيكه تنها از دست و چشم راست استفاده مى كرد ، مى توانست نام شيء را بگويد مثلاً مداد ، ولى او نمى توانست بگويد آن شيء براى چه موردى استفاده مى شود و وقتي كه از دست و چشم چپ استفاده مى كرد ، مى توانست موارد استفاده آن را شرح دهد اما نمى توانست نام آن را بگويد . مطالعات بيشتر نشان داد جنبه هاى متفاوت كارايي مغز انسان بطور مجزا در هر يك از نيم كره هاى چپ يا راست قرار داده شده اند . اين الگوى كارايي مطابق با مغز 75 تا 90 در صد از ما انسان ها مى باشد . نتيجه گيري:انديشيدن با نيمكرة راست يا نيمكرة چپِ مغز يا با هر دو نيمكره، موضوع پيچيده و بحث انگيزي است كه فكر بسياري از دانشمندان و مديران واحدهاي صنعتي و بازرگاني

را سخت به خود مشغول كرده است. اگرچه تاكنون پژوهش هاي كارشناسان آموزش و پرورش، رفتارشناسان و حتي جراحان مغز به نتايج علمي مورد قبول همگان نرسيده است، ولي گروهي از پژوهشگران، با استناد به پاره اي كشفيات علمي، چنين استنباط مي كنند كه افراد به طور كلي يا چپ مغزند يا راست مغز و يا به هنگام تفكر، هر دو نيمكره را به فعاليت وامي دارند. بدين ترتيب، براي هر گروه ويژگي هاي فكري خاصي قائلند. براي مثال مي گويند چپ مغزها افرادي منطقي، نكته بين، سخن سنج و تحليلگرند و از اين رو به مشاغلي مانند وكالت دادگستري، حسابداري، رايزني، مهندسي و تدريس رياضيات مي پردازند در حالي كه افراد راست مغز، به سبب برخوردار بودن از قوة شهود و درك مستقيم و داشتن شمّ مديريت و خلاقيت، به فعاليت هايي چون شاعري، هنر، فروشندگي يا مديريت بازرگاني روي مي آورند.

Right Brain / Left Brain: What Is It All About?Edit by: Mahdi Yarahmadi Khorasani

A simple explanation of right / left brain theory and its relevance to painters.The concept of right brain and left brain thinking developed from the research in the late 1960s of an American psychobiologist Roger W Sperry. He discovered that the human brain has two very different ways of thinking. One (the right brain) is visual and processes information in an intuitive and simultaneous way, looking first at the whole picture then the details. The other (the left brain) is verbal and processes information in an analytical and sequential way, looking first at the pieces then putting them together to get the whole. Sperry was awarded a Nobel Prize

in 1981, although subsequent research has show things aren't quite as polarised as once thought (nor as simple). I Thought Humans had Only One Brain, so Why do We Talk About Right Brain and Left Brain?We do have only one brain, but it's got various 'bits' (see brain diagram). The part of the brain that controls rational functions, the cerebral cortex, is made up of two halves. These are connected by masses of nerve fibres which allow 'messages' to pass between them. These halves are commonly called the right brain and left brain, but should more correctly be termed 'hemispheres'. For some reason, our right and left hemispheres control the 'opposite' side of our bodies, so the right hemisphere controls our left side and processes what we see in our left eye while the left hemisphere controls the right side and processes what our right eye sees. So if I'm Left-Handed, Does This Mean My Right Brain is Dominant?No, hand dominance is not directly related to brain dominance. And, remember, just like you don't do everything with only the one hand, so your brain doesn't do everything with one side, although there is generally a preference. However, a significant number of artists have been and are left-handed, more than would be suggested by the one-in-ten occurence of left-handedness in the population. While those who are left handed do exhibit a greater propencity for right-brain dominance, being right handed does not preclude your right brain from dominanting. How is the Right Brain / Left Brain Concept

Relevant to Artists?When you start a painting, you need be able to to visualise the final painting in your mind (right brain, working from the whole), then develop the painting, chosing the elements, matching and mixing colours, placing in the shadows and highlights (right brain, working on various things simultaneously), but at the same time be able to look critically at what you've doing (left brain, being analytical). By finding out whether your thinking is dominated by your right or left brain, you can then deliberately set out to use the 'right brain' way of thinking in your painting or drawing, rather than working on 'auto-pilot'. By trying a different strategy you will probably be surprised by what different results you can produce. What are the Characteristics of Right Brain and Left Brain Thinking?This table sets out the characteristics of right brain and left brain thinking. This quiz will tell you which side dominates your thinking (or whether you've a balance between the two). Is it Better to be Right Brained than Left Brained?Though right-brain or non-verbal thinking is often regarded as more 'creative', there is no right or wrong here it's merely two different ways of thinking. One is not better than the other, just as being right-handed is not 'superior' to being left-handed. What's important is to be aware that there are different ways of thinking, knowing what your natural preference is, and if it's strongly verbal (left brain) rather than visual (right brain) being open to trying new approaches which deliberately approach

painting or drawing in a right-brain way. Why do I Keep Hearing About Betty Edwards and Her Book "Drawing on the Right Side of the Brain"?In 1980 Betty Edwards published the first edition of her book, Drawing on the Right Side of the Brain, which applied the concepts of right and left brain to learning to draw. She put forward techniques whereby you can consciously access the right side of the brain when drawing, which helps you draw or paint what you see rather than what you know. It's become a classic and helped many people who believed they were incapable of drawing.

بيست روش براي زندگي بهتر

2 0   O r d e r   f o r   b e t t e r   l i f e

1- روزانه سه نفر را مورد تحسين قرار دهيد.2- طلوع خورشيد را تماشا كنيد.3-در سلام كردن پيشقدم باشيد.4-توقعات خود را كاهش دهيد.5-با همه طوري رفتار كنيد كه دوست داريد با شما رفتار كنند.6- هيچگاه از كسي نااميد نشويد زيرا معجزه غيرممكن نيست.7- به ديگران حسادت نكنيد.8-براي كسب دانش و شهامت دعا كنيد نه براي به دست آوردن ماديات.9- سرسخت باشيد ولي مهربان10-اسم اشخاص را فراموش نكنيد.11- دلرحم تر از آنچه نشان مي دهيد باشيد.12- فراموش نكنيد كه بزرگ ترين نياز عاطفي انسان قدرشناسي از اوست.13- به قول خود عمل كنيد.14-حتي هنگام ناراحتي، سعي كنيد خشم خود را كنترل كنيد.15- فراموش نكنيد كه موفقيت يك شبه به دست نمي آيد.16- فراموش نكنيد برنده ها كاري مي كنند كه بازنده ها نمي كنند.17- سعي كنيد اولين چيزي كه سر كار خود مي گوييد باعث

شادي ديگران شود.18- شادي ديگران را خراب نكنيد.19- فرصت علاقه نشان دادن به نزديكانتان را از دست ندهيد.20- بعضي مطالب را پيش خود نگه داريد تا احساسات كساني كه دوستشان داريد جريحه دار نشود . .....................................................................................................................................................................

قضاوت شما در مورد ديگران

مقوله اي براي رفتار:

پيام مديريتي؛قضاوت شما در مورد ديگران ممكن است بر اساس قياس به نفستان باشد...جبرانThe managerial message؛You may judge others only according to your knowledge of yourself…jibran .....................................................................................................................................................................

40 سفارش براي نيل به آرامش در زندگي

...آرامش ضرورتي است براي عملكرد مناسب و سالم در زندگي انسان ها...40   O r d e r   f o r   p e a c e  i n   l i f e

آرامش ضرورتي است براي عملكرد مناسب و سالم در زندگي انسان ها. اهميت آرامش بيشتر در محيط هاي جمعي و در مواجهه و برخورد انسان ها با يكديگر به چشم مي آيد. جايي كه بايد قدرت تحمل براي پايداري روابط به حداكثر برسد. با عنايت به اين كه سازمان به عنوان يك نهاد اجتماعي تعاملات و ارتباطات زيادي در آن صورت مي پذيرد ضرورت دارد آرامش در تمامي اركان و اجزاي آن تسري يابد.زندگي امروزه به گونه اي است كه آرامش در آن حلقه ي مفقوده ي كاركرد نظام هاي بشري گرديده است. با عنايت به مطالب فوق الذكر در اين مجال 40 سفارش جمع آوري شده براي نيل به آرامش در زندگي ارائه مي گردد: -1شكرگذار نعمات الهي باشيد.2-نيايش كنيد.3-سكوت كنيد و با صداي ملايم صحبت كنيد.-4باغباني كنيد.-5به صداي آواز پرندگان گوش بسپاريد.-6طلوع و غروب خورشيد را تماشا كنيد.7-گلها را ببوييد.8-به دامان طبيعت برويد.9-ساعت مچي را رها كنيد.-10شقيقه هايتان را ماساژ دهيد.-11موهاي خود را شانه بزنيد.-12موسيقي مورد علاقه خود را گوش دهيد.-13لبخند بزنيد.-14نفس عميق بكشيد.-15هر روز استحمام كنيد.-16شير بخوريد.-17ظرفي پر از ميوه را تماشا كنيد.-18هر روز 8 ليوان آب بنوشيد.-19تغذيه مناسب داشته باشيد.20-به ميزان كافي استراحت كنيد 21- بازي كنيد.-22با دوستي رازدار؛

درد دل كنيد.23-اشك بريزيد.-24پاكيزه باشيد.-25نظم را رعايت كنيد.-26صادق و راز نگهدار باشيد.-27به كساني كه دوستشان داريد ابراز علاقه كنيد.-28همه كائنات را دوست بداريد.-29به خود و ديگران احترام بگذاريد.-30مودب و مهربان باشيد.-31به قولهايتان عمل كنيد.-32مشكلات و تشويق هاي خود را بنويسيد.-33ليستي از موفقيتهايي كه تا كنون كسب كرده ايد فراهم كنيد.-34مثبت انديش باشيد.-35خود و ديگران را ببخشيد.36-گذشته را رها كنيد و در اكنون جاودانه زندگي كنيد.-37بخشش كنيد.-38براي رسيدن به اهداف خود برنامه ريزي كنيد.-39اهداف خود را تعيين كنيد.-40به خدا ايمان داشته باشيد.

پ_ي__گم_الي___ون

(ك_ام__ي__ابي ف__راخ___ود)***يكي از كاربردهاي شگفت فرآيند ادراكي در رفتار سازماني***گرد آوري: مهدي ياراحمدي خراسانيP I G M A L E O N

پيگماليون يا كاميابي فراخود يكي از كاربردهاي شگفت فرآيند ادراكي در رفتار سازماني است.كاميابي فراخود چگونگي انتقال آشكار نظرات ذهني يك فرد را درباره ي چگونگي رفتار با ديگران به شيوه هاي گوناگون به آنان نشان مي دهد تا مطابق انتظار وي رفتار كنند.پيگماليون اولين بار توسط رابرت مرتون (Robert Merton)در سال 1948 براي تشريح علت ورشكستگي بانك هاي خوش نام در طي سال هاي ركود اقتصادي در آمريكا به جهت اعتقاد غلط عمومي، كه موجب شد تمامي صاحبان سپرده هاي بانكي تلاش كنند كه پس اندازهاي خود را از بانك بگيرند به حقيقت پيوست. لازمه ي پديده ي كاميابي فراخود آن است كه: 1- انتظارات فرد تأثير ويژه اي بر رفتارش داشته باشد.2- رفتار فرد به نوبه ي خود بر رفتار شخص ديگري مؤثر باشد.3- رفتار ديگري انتظارات فرد را تحكيم بخشد.4- فرد رفتار ديگري را شاهد آشكاري بداند كه تمامي انتظاراتش درست بوده است. مثلاً عده اي از دانش آموزان به

طور تصادفي انتخاب شدند به معلم گفتند: آن ها شكوفه هاي زود رس هستند كه توان ذهني بالائي دارند انتظارات معلم نسبت به اين دانش آموزان سبب كاميابي فراخود شد. و آن ها در پايان نمره ي بهتري گرفتند.چهار عامل براي تشريح چرائي وقوع پديده ي كاميابي فرا خود:1-      داده:افزايش كميت و كيفيت اطلاعات حس ضرورت و اهميت كار را به افراد القاء كرده، سبب مي شود عملكرد بهتري داشته باشند. 2-      تقويت:افرادي كه انتظار عملكرد بهتري از آنان مي رود، و آنان نيز به اهداف عملكرد دست مي يابند، معمولاً با تناوب بيشتري پاداش دريافت مي كنند. 3-      بازخورد مورد انتظار:اظهار نظرهاي خاص درباره ي ميزان موقعيتي كه از افراد انتظار مي رود به آنان كمك مي كند كه اهداف عملكرد بالاتر از خود داشته باشند. 4-      بازخور:مديران كه انتظارات عملكرد بالايي را انتقال مي دهند، طبيعتاً داراي باز خور بيشتري نيز هستند.منبع: مديريت رفتار سازماني – دكتر علي رضائيان

درباره ي غم وشادي

...On joy and sorrow ما غم ها و شادي هايمان را بسيار پيش تر از آنچه تجربه شان كنيم برميگزينيم...جبرانWE CHOOSE our joys and our sorrows long before we experience them…Jobran

.....................................................................................................................................................................

قان___ون م___ورفي

تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني

** حكايت كساني كه همواره از نيمه ي خالي ليوان مي گويند**Murphy's Law

** حكايت كساني كه همواره از نيمه ي خالي ليوان مي گويند**قانون مورفي در واقع به افراد بد بين اشاره دارد. اين قانون در مورد كساني صادق است كه نگرش، بينش و تحليل هايشان آلوده وآميخته به بدبيني(Passcmistso)، يأس و نا اميدي است. اينان همان كساني هستند كه هميشه نيمه ي خالي ليوان را مي بينند و اگراز ليواني كه تا نيمه آب دارد سخن به ميان آورند مي گويند: « فلان مقدار از ليوان، خ___الي است. »در نگاه اين افراد هميشه زمان لازم براي انجام هر كاري طولاني ترين زمان لازم يا بيشينه ي زمان براي انجام آن كار مي باشد و همواره در محاسبات خود اين گونه افراد احتمال مي دهند كه محاسباتشان نادرست و غلط از كار در آيد. در نظر اينان همه ي چيزها نقش خود را فراموش كرده و بر اين اساس نسبت به امور قضاوت مي نمايند.در مباحث مربوط به رفتار ، مديران در مواجهه با چنين افرادي همواره مي بايست بدين نكته توجه داشته باشند كه تحليل هاي آنان هميشه به صورت بدبينانه نقش مي بندد. پس قاعدتاً نمي توان اين گونه تحليل ها را ابزار اطلاعاتي مناسبي در تصميم گيري ها قلمداد كرد. شايد اين گونه قضاوت ها زماني مناسب باشد كه يك مدير بخواهد براي مديريت ريسك كار خود

بدترين حالات ممكن را در نظر بگيرد كه در اين صورت از نگرش و بينش اين گونه افراد مي تواند استفاده نمايد.كه البته اين كار هزينه هاي مورد نظر را به شدت افزايش مي دهد. چون در برخي موارد مدير مجبور مي شود چندين برابر نياز انرژي و زمان صرف انجام كاري نمايد.

Murphy's Law

Murphy's law is an adage in Western culture that broadly states that if anything can go wrong, it will. "If there's more than one possible outcome of a job or task, and one of those outcomes will result in disaster or an undesirable consequence, then somebody will do it that way." It is most often cited as "Whatever can go wrong, will go wrong" (or, alternately, "Whatever can go wrong will go wrong, and at the worst possible time, in the worst possible way" or, "Anything that can go wrong, will," or "If anything can go wrong, it will, and usually at the most inopportune moment"). The saying is sometimes referred to as Sod's law or Finagle's law which can also be rendered as "Anything that can go wrong, will—at the worst possible moment".

احت__رام

... Respect سه اصل را دنبال كن... Follow the three R'sمحترم داشتن خود ... Respect for selfمحترم داشتن ديگران.. Respect for others andجوابگو بودن درقبال تمام كنشهاي خود ... Responsibility for all your actions .....................................................................................................................................................................

ارتباطي پرقدر

، خللي وارد سازد.  ... دالاي لاما Don't let a little dispute injure a great relationship.

.....................................................................................................................................................................

اشتباه مديران

...10 mistake of managers**براي مديريت رفتار بايد اشتباهات را بشناسيم**

1- وقتي كاركنان، خوب كار مي كنند، مديران اصلاً توجه نمي كنند، ولي در صورت خطا، آنها را سرزنش و بعضاً تنبيه مي كنند.2- مديران ناكارآمد، واقعيت ها را براي كاركنان بازگو نمي كنند. آنها در حالي كه اخبار خوشايند را بزك كرده و به شكل بزرگنمايي شده به كاركنان خود نشان مي دهند، سعي مي كنند اخبار ناگوار را كوچك يا پنهان كنند. 3- ارزيابي عملكرد افراد را عموماً براساس عملكرد انفرادي آنان محاسبه مي كنند، ولي براي سينرژي و فرهنگ توان افزايي و هم افزايي ارزشي قائل نيستند. 4- با افراد باكاركرد ناچيز و كاركرد برجسته، يكسان برخورد مي كنند. اين برخورد باعث مي شود كاركناني با موقعيت اول هميشه در حال تمسخر و پوزخند و كاركناني با موقعيت دوم، هميشه بي انگيزه باشند. 5- با اجراي سياست تفرقه بينداز و حكومت كن، بر تيرگي روابط افراد سازمان دامن مي ز نند. 6-  كارهاي كوچك را به آدم هاي بزرگ و شايسته و كارهاي بزرگ را به آدم هاي نالايق مي سپارند. 7-  با ديكته كردن قدم به قدم فعاليت ها، ابتكار عمل و خلاقيت را از كاركنانشان سلب مي كنند.8-  با عدم انعطاف پذيري و عدم استقبال از انتقادات با روي باز، شجاعت و جسارت در نظريات و بيان عقايد را از كاركنان سلب مي كنند. 9-  به دليل عدم تشخيص فرصت ها و تهديدها، از انجام به موقع و حركت هاي توام با ريسك معذور است. 10-نداشتن برنامه ريزي استراتژيك و چشم اندازهاي لازم، سبب ناتواني در برداشتن موانع از سر راه و در نتيجه بزرگ شدن

مشكلات مي شود.

مدي__ري__ت رفت_____ار س__ازم____اني

در ده فصل شامل؛رفتار سازماني،مديريت و سازمان،ادراك،مفروضات ومعتقدات مدير درمورد ماهيت انسان، انگيزش،تغيير وتحول در استراتژيهاي رفتاري،كارآفريني،خلاقيت،كمال مديريت،رهبري وضعي و نقش آن در رفتار سازمانManagement Of  Organizational Behaviorتهيه و تدوين: مهدي ياراحمدي خراساني

فصل اول :رفتار سازماني تعريف رفتار سازماني1) رفتار سازماني تلاشي است سيستماتيك به منظور شناخت و درك رفتار انسان در سازمان.2) نگرش ها و اعمال افراد در سازمان را رفتار سازماني گويند.3) رفتار سازماني به مطالعه افراد و گروهها در سازمان ها اتلاق مي شود. اهداف رفتار سازماني- ه__دف اص_لي چنين دان_شي، دستي_ابي ب__ه اث_رب_خشي سازمان و رف_اه ف_رد درس_ازم_ان مي باشد.   قلمروي مطالعه رفتار سازماني– رفتارو برداشت انسان در محيط سازماني- ت_أثي_ر انس_ان ب_ر روي س_ازم_ان- رفتار سازماني ريشه در چند رشته عل_وم اجتم_اعي، روان شن_اسي، جامعه شن_اسي، مردم شن_اسي، اقتص_اد، عل_وم سياسي و مديريت دارد.- رف__تار سازم___اني آدمي را در شناخت پيچيدگي س___ازمان، معضلات و مسايل سازماني توان مند مي سازد.- رفتار سازماني يك درس  علمي – كاربردي است كه سعي دارد پاسخگوي پرسشها بصورت علمي باشد. قابليت هاي رشته رفتار سازمانيرفتار سازماني به مديران كمك مي كند تا : - نسبت به معضلات و پيچيدگيهاي سازم_ان شن_اخت پي_دا نم_ايند. - تج___ارب خ_ود را در مح_ي_ط كارب__كارگ_ي_رند.    - ازآن چ_ه كه در مح_ي__ط كار مي گ_ذرددرس بگي_رن_د.    ماهيت رفتار انسان در سازمان1)رفت__ار انسان در سازمان تابع اصول كلي حاكم بر رفتار انساني است.2)رفتارانسان در سازمان تابع موقعيت است.3)نيازها و خواسته هاي كاركنان با هدفهاي سازمان مانع الجمع نيستند.4)رفت__ار ان_سان در س_ازمان ممكن است از روي «عق___ل و من__طق» و ي_ا مت__أث__ر از «احساس و عاطفه» باشد. ويژگي ها وعوامل مؤثر دررفتارسازمانيالف) در رفت__ار س_ازماني انسان به طور اعم  مورد مطالعه

قرار مي گيرد.ب) مطالعه رفت__ار س_ازماني بايد با يك ديد (نگرش) سيستمي انجام شود.ج) در رف_تار سازماني «توصيف» و «تجويز» هر دو مورد تأكيد هستند.د) «بافت و ساخت» و «وظيفه و فرآيند» هر دو در قلمروي رفتار سازماني قرار دارند.ه_) «سازمان رسمي» و «سازمان غيررسمي» هر دو در قلمروي سازماني قرار دارند.و) در رفتار سازماني «خرد» و «كلان» مورد نظ_ر اس_ت ول_ي خ_رد از ت_أك_يد بيشت_ري برخوردار مي باشد.ز) در رفتار سازماني «تئوري» و «عم_ل» هر دو مورد توجه مي باشد.ح) در رف_تار سازماني «عينيّت» و «ذهنيّت» مورد تأكيد است. فصل دوم :مديريت و سازمان (ساخت سازمانهاي مكانيكي و ارگانيكي) تعريف مديريت1) مدي_ريت يعني هم__اهنگ كردن منابع انساني و مادي براي رسيدن به هدف معين با حداكثر كارآيي2) مدي_ريت عبارتس_ت از ان_جام ام_ور ب_ه وسيله و از طريق ديگران3) مديري_ت عبارت است از ب_رنام_ه ريزي، سازم_اندهي، هدايت، رهبري، هماهنگي و كنترل تعريف سازمان1) سازم_ان عبارت_ست از ف_رآيندي ن_ظام ياف_ته ازروابط بين تع_دادي ازافراد، براي دست يافتن به هدفهاي معين .2) سازمان عبارت است از الگويي منظم و عقلايي از رواب_طي كه بين تعدادي از اف_راد به م__نظور رسيدن به هدفهاي مشترك برقرار مي شود.از ديدگاه رفتار سازماني، ساخت سازمانها دو نوع مي باشد كه عبارتند از: - مكانيكي (بوروكراتيك)             -  ارگانيكي ساخت سازمانهاي مكانيكي و ارگانيكي- يك س_اخت سازم_اني مكاني__كي داراي نظام سلسله م_راتب رئيسي و مرئوسي به شكل هرم     مي باشد.- يك ساخت س_ازماني م_كانيكي داراي سيستم پيچي_ده اي از م_كانيزم هاي مخ_تلف ق_وانين، مقررات و روش ها مي باشد.- اين ن_وع سي_ستم ه_ا م_اهيت_اً داراي ن_ظ_م و انضب__اط است و مسئوليت هاي افراد برحسب مق_امشان در سلسله مراتب سازمان معين شده است.- ساخت سازماني مكانيكي بعدها

به سبب ناديده گرفتن جنب_ه هاي انس_اني توس_ط دانش_مندان علوم رفتاري نظير التون مايو، چيستر ب_ارنارد و داگلاس مك گريگور مورد انتقاد قرارگرفت.- توصيه دانشمندان عل_وم رفتاري آن است كه ب_ايد توج_ه بيش_ت_ري ب_ه اشت_راك مس__اعي سطوح پائين سازماني در فرآيند تصميم گيري معطوف شود.    - ب_ه ن_ظر دانشمندان ع_لوم رفتاري بايد ساخت سازمان كمتر رسمي و بيشتر دموكراتيك باشد.- در ده_ه هاي اخير نوع جديدي ازسازماندهي مورد نظر قرار گرفت_ه است كه جايگزين ساخت بوروكراتيك (كلاسيك) شناخته شده است (يعني ساخت ارگانيكي)- در اين نوع سازماندهي حداقل تقسيم وظايف بطور رسمي ديده شده است و بيشتر ماهيت غير رسمي دارد.- اين ن_وع سازماندهي توج_ه ب__ه سلسله مراتب ح_ل مشكل (مشكل گشايي) را مورد تأكي_د قرار مي دهد.- ساخت ارگانيكي در هنگام رويارويي با تغييرات، فن آوري و پويايي محيطي روش معقولي به نظر مي رسد.- خلاصه آن كه مي توان گفت: مهمترين وي_ژگي ه_اي س_ازمان_دهي ارگانيكي عبارتند از الف)وجود اختيارات غير متمركزب)وجود قوانين و مقررات در حداقل ج)غير رسمي بودن تعاريف مشاغلد)تأكيد بيشتر بر روي قابليت انعطاف ه_)تطبيق با محيطو)وجودشبكه ارتباطات شخصي و غير رسميز)وجودمكانيزم خود كنترلي به جاي سيستم كنترل ازطريق سلسله مراتب فصل سوم :       ادراك ادراك و نقش آن در رفتار سازمانيابتدا چند سؤال:- ادراك چيست؟ و چگونه ايجاد مي شود؟- چرا و بر چه اساسي محرك هايي را مي پذيريم  و چه محركهايي توجه مارا به خود جلب نميكند؟- چ__را ادراك از مح__يط، با ماهيت واقعي آن پديده يكسان نمي باشد؟- چگونه مي توان ادراك را تغيير داد؟- مفروضات و ادراك ما درباره كاركنان چيست؟- هري__ك ازمفروضات چه شيوة علمي را در پي دارد؟   تعريف ادراك 1) درك و استنباط شخص از محرك هاي

دنياي خ_ارج و نقش ت_صوي_ري كه از آنها در ذهن منعكس مي گردد ادراك خوانده مي شود .2) فرآيند دري_افت و تعبي_ر و تفسير محرك هاي محيطي را ادراك گويند.- رفتار در حقيقت واكنشي است در برابر ادراك و ادراك نيز ديدگاهي است كه از آن طري_ق دنياي خارج را مشاهده و درك مي كنيم. مراحل ايجاد ادراك1) وجود محرك يا پديده خارجي2) دريافت و ثبت محرك3) درك و استنباط فرد از محرك4) پاسخ و واكنش نكاتي درباره ماهيت ادراك1) ادراك فرد از يك پديده مم_كن است با ماهيت واقعي آن متفاوت باشد.2) آنچه كه شنيده مي ش_ود ال_زاماً هم_ان چيزي نيست كه گفته شده است.3) ادراك در حق_ي_قت است_نب_اط و تع_بير شخص ازمحيط است و نه ثبت دقيق آنچه كه در دنياي خارج موجوديت دارد.4) پديده واح_دي مم_كن اس_ت ب_ه وسيله افراد مختلف ب_ه ص_ورت هاي گ_ون_اگ_ون فهميده و درك شود.5) ه_رف_رددرعال_م ادراكي خ_ويش، چون نق_اشي است كه تص_ويري از مح_رك__هاي دنياي خارج، آن طور كه او آنها را استنباط و درك مي كند در ذهن ترسيم مي نمايد.6) فه_م و درك واح_دي مم_كن اس_ت از راههاي مختلف ايجاد شود.7) چنان_چه نحوه انج_ام وظيف_ه كارمندي رض_ايت بخش نب_اشد، اين عدم رضايت را مي ت_وان به ش_ي_وه هاي گ_وناگ_ون اب_راز داشت.8) ادراك با ني_ازه_اي ش_خ_صي ارت_باط ن_زدي_ك دارد و ب_طور كلي ام_ري اس_ت فردي كه تم_امي ي_ا قسمتي از موقعيت را، آن گونه كه فرد آن را مي بيند، مي نماياند. گزينش ادراكي- صداي عبور و مرور وسايل نقليه- همهمه اجتماع ارباب رجوع در راهرو- صداي نسبتاً مداوم ماشين تحرير- صداي ريزش باران- سروصداي ماشين آلات مختلف درمحوطه كارچند نمونه از محرك هايي هستند كه فقط حسّ

شنوايي را متأثر مي سازند.سئوال :انسان چگونه و براساس چه ضوابطي ميان اين خيل مح__ركها تنها تعدادي را بر مي گزيند و به ذهن مي سپارد؟ تعريف گزينش ادراكي- عم_ل انتخاب از مي_ان محركهاي گ_ون_اگ_ون راگ_زي_ن_ش ادراك_ي مي ناميم.عوامل مؤثر در گزينش ادراكي دو دسته اند:الف) عوامل خارجي در گزينش ادراكيب) عوامل داخلي و دروني در گزينش ادراكي الف) عوامل خارجي در گزينش ادراكي1) اندازه2) شدت3) تناوب4) تباين5) حركت و جنبش6) تغيير7) تازگي ب) عوامل داخلي و دروني در گزينش ادراكي1) انگيزش2) شخصيت3) تجارب و فراگرفته ها فصل چهارم :       مفروضات و معتقدات مدير در مورد ماهيت انسانادگارشاين:  مفروضات و معتقدات مدير در مورد ماهيت انسان چهار دسته اند: - انسان عقلايي – اقتصادي   - انسان اجتماعي - انسان خودياب - انسان پيچيده 1- انسان عقلايي – اقتصادي الف) مفروضات1– انسان بيش از هر عامل ديگري به وسيله محركهاي اقتصادي برانگيخته مي شود.2– از آنجا كه محركهاي مالي در اختيار سازمان است فرد همواره زير سلطه، نفوذ وكنترل سازمان است.3– احساسات و عواطف اصولاً عامل غير عقلايي هستند ك_ه مي ب_اي_د از دخ_الت آن در رف_ت_ار م_ن_طقي فردجلوگيري به عمل آيد.4 – سازمان بايد چنان طرح ريزي شود كه احساسات و  عواطف افرادراتحت كنترل درآورد و خنثي كرد. ب) شيوه رفتار مدير1– تأكيد بسيار روي پاداش هاي مالي2– تأكيد زياد روي اختيار و كنت_رل سازماني3– عدم توجه به نقش عوامل رواني و اجت_ماعي در ش_ك_ل بخشي_دن به رف_تار فرد 2- انسان اجتماعيالف)مفروضات 1– انسان در درجه نخست معني و مفهوم و ارزش خود را از دست داده و از اين رو كمب_ود را مي بايد در روابط جمعي و گروهي محيط كار جستجو كرد.  2– كشش ه_ا

و ني_روهاي ج_معي گروههاي مت_شكل از ه_م_كاران و ه_م_گ_نان در مقام مقايسه با پاداشها و  كنترل ه_اي مديريت، داراي اثر و نف_وذ بيشتري در شخص مي باشد.3– انسان تا آن حدّ برابر نظرات مدير عمل مي كند كه معتق_د است مدي_ر مي توان_د در ارض_اي ني_ازهاي       اجتماعي او موفق باشد. ب) شيوه رفتار مدير1– به ج_اي ت_أك_يد روي وظ_اي_ف، و  مسئوليت هاو فعاليت هاي سازمان، توج_ه بيشتر معطوف نيازهاي انساني بالأخص نيازهاي گروهي و اجتماعي او مي شود.2– احساسات و عواطف انسان، به عنوان ي_كي از عن_اصر ش_كل ده__نده به رفتار  مورد توجه قرار مي گيرد.3-  مدير، گروههاي كاري را به عنوان واقعيتي مورد قبول قرار مي دهد و به جاي تأكيد روي محركهاي فردي به انگيزه هاي گروهي مي انديشد.4– همواره سعي دارد تا نيازها، عواطف و واكنشهاي احساسي كاركنان را بشناسد و آنها را به اطلاع مديران سطوح بالاتر برساند.5– مدير معتقد است كه انسانها تنها در مقابل محركهاي مالي برانگيخته نمي شود بلكه داراي نيازهاي متعدد و متنوعي هستند كه در انگيزش آنها مؤثر است. 3- انسان خوديابالف) مفروضات1– انس_ان داراي ي_ك سلسل_ه ني__ازها مي باشد و زمانيكه احساس كند مي ت_واند براس_اس تش_خيص خود عمل نم_ايد مرح_له خودي_ابي است در اين مرحله كار برايش معنا و مفهوم خاصي يافته است اين نيازها به ترتيب عبارتند از - نياز جسمي و امنيت- نياز اجتماعي و گروهي- نياز به مقام و موقعيت- نياز به استقلال و خود مختاري- نياز به خوديابي2– انسان مي خواهد و مي تواند در محيط كار از بلوغ و پختگي و از آزادي و است_قلال تص_ميم و عمل برخوردار باشد.3– اي_جاد ان_گيزه و كنترل رفتار انسان در درجه نخست ب_ه وس_يله عوامل و مح_ركهاي داخ_لي

و دروني صورت مي گيرد.4– ميان خودي_ابي كارك_نان و افزايش اثربخشي سازم__ان هيچگونه تضاد ذاتي وجود ندارد. و هر دو در يك زمان قابل تحصيل هستند. ب) شيوه رفتار مدير1 – تكيه وتأكيد روي نقش كار و واگذاري كارهايي كه شخص، آنها را جالب و اقناع كننده بداند.2– تفويض اختيار و استقلال عمل متناسب بامأموريت هايي كه به شخص محول مي شود.3 – فراهم آوردن يك محيط و موقعيت سازم_اني كه در نتيجه استعدادهاي انگيزشي شخصي شكوفا شده و با هدفهاي سازمان درهم آميزد.4– س_عي در شن_اخت اف_راد، درك اين كه آنان چه وظاي_ف و ش_رايط كاري را ج_ال_ب و ارض_ا ك_ننده مي دانند. 4- انسان پيچيدهالف ) مفروضات1– انسان نه تنها پيچيده و متغير است بلكه داراي نيازهاي بسيار است كه فرد، از نظر اهميت براي آنها ترتيب و ت_قدم و ت_أخر خاصي قايل است.2 – انسان قادر است در نتيجه عضويت و تجاربش در سازمان محركهاي تازه اي را فرا گيرد.3– محركهاي انسان در هر سازمان ودرقسمتهاي مختلف يك سازمان ممكن است يكسان نباشد.4– انگيزه كاري و فعاليت هاي فرد درهرسازمان مي ت_واند ب_ص_ورت ه_اي م_ختلف و ب_ه وس_يله محرك هاي گوناگوني ايجاد شود.5– است_راتژي و شي_وه مديريت واحدي كه در ج_ميع موارد و ت_حت ش_رايط مختلف همواره صحيح و نافذ باشد وجود ندارد. ب ) شيوه رفتار مدير1– با پ_يش داوري و تج_ويز هاي قبلي به م_قابله با مشكلات نمي رود و هم_واره در پي ت_حقيق و كشف حقايق است.2– وجوداختلاف و تفاوت ميان افرادوپديده هاي مختلف را امري طبيعي و عادي تلقي مي كند ودر پي يافتن راهي مناسب جهت مقابله با آنهاست.3– از نرمش، قابليت انعطاف و توانايي هاي متعدد و مت_نوعي برخ_وردار است

تا بتواند در هر مورد مناسب با نياز زمان و مكان عمل كند. فصل پنجم :       انگيزش انگيزش- «انگيزه ها» ، «چراها» ي رفتار هستند.- آن ه_ا م_وجب آغ_از وادام_ه ف_عاليت مي شوند و جهت كلي رفتار هر فرد را معين مي سازند.   - ان_گيزه ه_ا را گاهي ب_ه ع_نوان ن_يازها، تمايلات يا محركات دروني فرد تعريف مي كنند.- ان_گيزش افراد به نيروي انگيزانندة آنان بستگي دارد.- به طور كلي مي توان گفت: اولاً – رفتار شخص در خلاء صورت  نمي گيرد بلكه همواره داراي علّت،  انگيزه يا انگيزاننده است. ثانياً – اين علّت و موجبات، به رفتار شخص جهت، مسيروهدف مي بخشد. ثالثاً – اين محرك ها مباني انگيزش فرد را تشكيل مي دهد. ويژگيهاي انگيزشي انسانمهمترين ويژگي هاي انگيزشي انسان عبارتند از:1) انس_ان م_وجودي است منحصر به فرد.2) رفتار انسان همواره داراي علت و موجبي است.3) رفتار انسان داراي جهت و هدف است.4) رفتار انسان برانگيختني است.5) رفتار انسان مبتني بر نيازهاي اوست.6) ع_وام_ل ع_قلايي و همچنين عوامل اح_س_اسي و ع_اط_في، هر دو در شكل بخ_شيدن ب_ه س_ل_وك ان_س_ان م_ؤث_ر مي باشند.7) رفتار ان_سان عموماً مبتني بر ادراك اوست. تعريف انگيزشايج_اد يا وجود چنان حالت ك_شش، رغبت و تمايلي در فرد كه او را به انجام عملي در جهتي خاص وا دارد. اجزاء انگيزش1) جهت و مسير رفتار فرد2) شدت و وسعت پاسخ و عكس العمل فرد3) تداوم رفتار تغيير و تحول در استراتژيهاي رفتاري- هيچ يك از استراتژيهاي تحول به اندازه  است__راتژي ه_اي رفت_اري بر پي_روزي و يا برنامه ها اثر نمي گذارد. شكست- اين استراتژي ها در برگيرندة پيچيده ترين و در عين حس_اس ترين ف_نون و روش هاي مديريت تحوّل اند.- استراتژي هاي رفتاري بيش از هر يك از استراتژي هاي ديگر به

سطح خرد نزديكترند. فصل ششم :       تغيير و تحول در استراتژيهاي رفتاري تغيير و تحول در استراتژيهاي رفتاري- ه_دف اس_اسي اس_تراتژي ه_اي رف_تاري تأكيد بر سطح مه_ارت ها، طرز تلقي، دانش، رف_تار شغلي، رف_تار اجتم_اعي و واك_نشهاي پ_ي_ش ب_يني ن_شده آن ه_ا در ب_رخ_ورد ب_ا موقعيت هاي نو دارد.- ف_رآي_ند ت_ح_ول س_ازم_اني را به دلايلي مي توان فرآيند تحول رفتاري دانست.- از مهمترين موارد، در تغيير رفتار انسان ها، موضوع ايستادگي در برابر تغييرات است. دلايل مقاومت در برابر تغييرمهمترين دلايل مقاومت در برابر تغيير عبارتند از:1) خو گرفتن به وضع موجود .2) نياز به صرف وقت و آموختن مهارت هاي تازه.3) ترس و واهمه از ابهامات و ندانسته ها.4) دلايل مالي و اقتصادي مخالفت.5) اختلال در روابط گروهي.6) اختلال در مباني نفوذ و ق_درت شخص.7) ارتباطات غير مؤثر. الگوي سه مرحله اي تغيير رفتار كرت لوينمرحله اول: گشودگي يا انجماد زدائيUnfreezingمرحله دوم:ت_غييرChangingمرحله سوم: بستنRefreezing فصل هفتم:       كارآفريني كارآفرينيتعريف كارآفريني: 1) كارآف_ريني عبارت است از روش اداره اي كه فرصت ها را بدون در نظر گرفتن منابع موجود و قابل كنترل فعلي تعقيب مي كند. 2) كارآفريني عبارت است از پروسه هدايت  ب_ه «خلق سازمان جديد» بدون توجه به نوع و پتانسيل سازمان      3) كارآفريني پروسه اي است فراتر از شغل و حرفه، بلكه يك شيوة زندگي است. انواع كارآفريني1) كارآفريني مستقل2) كارآفريني درون سازماني3) كارآفريني سازماني تعريف كارآفرين1) كارآفرين كسي است كه فرصتي را كشف و ب_راي پيگيري و تحقق آن، سازماني را ايجاد مي كند.2) كارآف__رين كسي است كه توليد را سازماندهي مي كند.3) كارآف_رين، كارف_رم__ايي است كه ري_سك و مديريت كسب كاري را بعهده مي گيرد. نقش و اهميت كارآفرينان در جامعه كارآفرينان به عنوان موتور متحرك

توسعه اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، نقش هاي زياد و متفاوتي را در جامعه ايفا مي كنند. مهمترين آثار و نقش كارآفرينان در جامعه 1) عامل اشتغال زايي 2) عامل انتقال فن آوري 3) عامل نوآوري و روان كننده تغيير 4) عامل ترغيب و تشويق سرمايه گذاري 5) عامل ت__حول وت_جديد ح_يات ملي ومحلي 6) عامل كاهش بوروكراسي اداري 7) عامل تعادل در اقتصادي پويا 8) عامل شناخت، ايجاد و گسترش بازارهاي جديد 9) عامل سازماندهي منابع و استفاده اثربخش از آنها 10) عامل تشويق و تحريك حد رقابت 11) عامل يكپارچگي و ارتباط بازارها 12) عامل رفع شكاف ها و تنگناهاي بازار و اجتماع 13) به عنوان يكي از عوامل توليد نظير زمين، سرمايه، انسان و ... مقايسه مديران و كارآفرينان1) كارآفرينان در آينده زندگي مي كنند. مدي__ران در گذشته زندگي مي كنند. 2) كارآفرينان اشتياق به كنترل دارند. مدي__ران اشتياق به دستور دادن دارند. 3) كارآفرينان علاقه به تغيير دارند. مدي__ران علاقه به ثبات دارند. 4) كارآفرينان درهرمسأله دنبال فرصت ميگردند. مدي__ران تهديد گرا هستند. 5)كارآفرينان يك خانه مي سازند و بلافاصله براي خانه بعدي و جديد برنامه ريزي مي كنند. مدي__ران يك خانه مي سازند و مي خواهند هميشه درآن زندگي كنند. 6)كارآفرينان اشياء را خلق مي كنند. مدي__ران تميزي وشسته رفته بودن راخلق ميكنند. 7) بدون كارآفرين همه چيز سرجاي خودش مي باشد و به هم نمي خورد. ويژگيهاي كارآفرينانالف – ويژگيهاي روان شناختي كارآفرينان 1) ريس_ك پ_ذي_رند. 2) ني_از ب_ه موفقيت دارن_د. 3) نوآور، خلاق و ايده ساز مي باشند. 4) داراي پشت_كار زي_اد مي ب_اشن_د. 5)صفت بارزآنها،آرمان گرايي است. 6) پ_يش ق_دم مي ب_اشن_د. 7) اغلب درجستجوي فرصتها مي ب_اشند. 8) ن_تي_ج_ه گ_را مي ب_اشن_د. 9) اهل

كار و عمل مي باشند. 10) آي_ن_ده گ_را مي ب_اشن_د. 11) خ_يلي راح_ت نتيجه اعم_ال خود را مي پذيرند. 12) ب_ه اج_راي ق_واع_دوقوانين زيادمقيّد نمي باشند. 13) ب_ا تش_ويق اف_راد،سايرين رابه اجراي پ_روژه ه_اي خ_ود پي_وند مي دهن_د.       14) ه_دف گ_را مي ب_اشن_د. 15) علاقمندن_د اعم_ال خود را با ديگران مقايس_ه كنن_د. 16) خ_ود مح_ور هستن_د. 17) ظرفيت رويارويي بالايي با ابهامات دارند. 18) انع_طاف پذي_ر مي ب_اشن_د. 19)ت_وان_ايي بالايي درتشخيص الگوها دارند. 20) دائ_ماً در جستج_وي اطلاع__ات هستن_د. 21) ارتب_اطات سازماني آنها غير رسمي است. 22) ق_اطعي_ت دارن_د. 23) در مقابل هيجانات ثبات و استحكام دارند. 24) واقع بين و ب_ه عهد و پي_مان خ_ود صادق مي باشن_د.     25) در شناخت سريع و روشن شكلهاي مختلف مسأل_ه توان_ا هستن_د. 26) تم_ايل به كنت_رل سهل گي_ر دارند. 27) اميدشان به موفقيت بي_شتر از ت_رس آنها به شكست مي باشد.28) اعت_دال در ميزان خطر را ترجيح مي دهن__د. 29) قدرت تص_ور و تشخي_ص بالايي در تجزي_ه اج_زاء وضعيت ها دارند. 30) ق_ادر به تعويق انداختن خشنودي_ها وافتخ__ارات خويش مي باشن_د. ويژگيهاي كارآفرينانب- ويژگيهاي جمعيت شناختي كارآفرينان 1) تجربه كاري 2) نارضايتي از شغل قبل 3) الگوي نقش 4) شرايط كودكي      5) تحصيلات 6) سن    7) جايگاه اجتماعي فصل هشتم:        تعريف خلاقيت1) خلاقيت عبارتست از توانايي تركيب اي__ده ها در يك روش من_حصر به فرد.2) خلاقيت عب_ارت از ت_وليد اي_ده ه_ا، رهيافتها و مفاهيم اصل و جديدي است كه از رفتار انطباق پذير برخوردار باشد. توسعه خلاقيّتتوسعه خلاقيت در سازمان رهين حمايت و پشتيباني كساني است كه از خود نظر و ايده هاي خلاق بروز دهند. دستوراتي براي توسعه وتقويت خلاقيت درسازمان 1) در س__ازمان شرايطي را به

وجود آوريد كه افراد پديده تغيير را قبول نمايند. 2) اجازه دهيد اعضاء با يكديگر روابط م__تقابل داشته باشند. 3) نظرات و عقايد جديد را تقويت كنيد. 4) در برابر شكست ها شكيبا باشيد. 5) هدف ها را بصورت مشخص تعيين كنيد و  براي تأمين آنها به افراد آزادي عمل بدهيد. 6) براي افراد خلاق و سخت كوش ارزش قائل شويد.         موانع خلاقيّتعمده ترين موانع بروز خلاقيت در انسانها عبارتند از 1) موانع تاريخي2) موانع بيولوژيك (زيست شناسي)3) موانع فيزيولوژيكي4) موانع اجتماعي5) موانع رواني6) موانع كلان ساختاري فصل نهم:       كمال مديريت كمال مديريت -ك_مال مديريت از تعهد مديران موفق نشأت مي گيرد.      - م_ديران كاردان تأثير مثبت و مؤثري بر ديگران مي گذارند.      - آن ه_ا با تركيب متوازني از ب_اورها و نگ_رش هاي مثبت، رف__تارهاي خوبي ارايه مي دهند. - اين باورها و رفتارهاي خوب«تعهدّات» را تشكيل مي دهد. مهمترين تعهدات مديران كمال جومهمترين تعهدات مديران كمال جو عبارتند از 1) تعهد نسبت به مشتريان يا ارباب رجوع الف) خدمت كردن به مشتري ب) اهميت قايل شدن براي مشتري2) تعهد مديران نسبت به سازمان الف) ساختن فضاي سازمان ب) حمايت از مديران عالي ج) رعايت ارزشهاي اساسي سازمان3) تعهد مديران نسبت به خود الف) استقلال در فكر و عمل ب) كسب مهارت هاي لازم ج) پذيراي انتقادات سازنده4) تعهد مديران نسبت به افراد الف)نشان دادن علاقه و شناسايي نسبت به كاركنان ب) دادن بازخور ارشادي ج) ترغيب فكرهاي خلاق5) تعهد مديران نسبت به كار الف) حفظ تمركز صحيح بر كار ب) ساده كردن كار ج) اهل عمل بودن د) روشن كردن اهميت كار فصل دهم:       رهبري وضعي و نقش آن

در رفتار سازماني تعريف رهبري وضعي عملي است متقابل بين : الف)ميزان هدايت و رهنمود ب)ميزان حمايت اجتماعي– عاطفي يك رهبر ج) س_طح آمادگي پيروان در انجام يك وظيفه كاربرد رهبري وضعي- هر نوع رفتار رهبري مي تواند با توجه به سطح آم_ادگي ف_ردي كه سعي در نفوذ او داريم، كمابيش مؤثر باشد.- در رهب_ري وض_عي، رهبر بايد به پيرو كمك كند تا سطح آمادگي خود را تا جايي كه مي تواند و مايل است ارتقاء دهد.- به اعتقاد رهبري وضعي، اگر بخواهيم پي_رواني كه سطح آم_ادگي حداقلي دارند، استعداد خود را نشان دهند، به ه_دايت بخ_شي بسي_ار نيرومندي نياز داريم.- ي__كي از راه ه_اي ك_سب اع_تماد و  اطمين__ان افراد، در اين ن_گرش، آن است كه آنها رابه حال خود رها كنند. مديريت عملكرد- پاي_ه ف_لسفي اوليه اين نوع مديريت، رهب_ري وض_عي مي ب_اشد.- مديريت عملك_رد در زمين_ه چگونگي كاربرد در برگيرنده سه كنش عم_ده زير است:الف) برنامه ريزي عملكرد                     ب) آم_وزشج) تجديد نظر در عملكرد ABCمديريتعلامت اختصاري فعال كننده ها،رفتارو پي آمدها است .ABC Managementفعال كننده ها          A=Activatorsرف___ت_______ار           B = Behaviorپي آمدها                    C=Cansequences 1- فعال كننده هاA = ACTIVATORSام_وري ك_ه شخ_ص ب_ايد پيش از آن_كه عملكرد شايسته را داشته باشد انجام دهد. 2- رفتارB = BEHAVIORع_م_لك_ردي است ك_ه ف_رد مي خ_واه_د. 3- پي آمد هاC = CANSEQUENCESآن چ_ه كه بع_د از رف_تار روي مي ده_د. برتري مدل براي مديران در اين است كه، هر گاه كسي در سطح دلخواه عمل نكند، مي توان علت را به اشكال ناشي از فعال كننده ها،رفتار و يا اشكال ناشي از پي آمدها نسبت داد. سيستم  PRICE - يك سيستم پيشرفت بهره وري است كه بوسيله «لوربر» بوجود آمده است. 1- شناساييp

= pin point به شناسائي يك يا چند حوزه عملكرد كليدي اشاره مي كند، كه مدير در پيشرفت آنها مي كوشد. 2- ثبت كردنR = Recordثبت كردن عملكرد فعلي. 3- دخالت دادنI = Involve شامل اقدامات زير است:1- آگاهي دادن به گروه.2- به ت_وافق رسيدن در مورد معيارها و استراتژي ها .3- تعيين هدف هاي فردي.4- معين كردن پاداش و بازخور. 4- آموزشC = Coachشامل مديريت پي آمدها بوسيله تحسين پيشرفت، توبيخ عملكرد و جهت بخشي مجدد خطاهاي مردم بي تجربه است. 5-ارزيابي كردن E = Evalution ارزيابي شكلي رسمي براي شناسايي پيشرفت در اختيار مدير مي گذارد و استراتژي ها و هدايت بخشي هاي آينده را ارزيابي مي كند. منابع و مآخذ1- رفت___ار سازماني، موره_د، گريفتن – ترجمه دكتر سيدمهدي الواني و  دكتر غلامرضا معمارزاده – انتشارات مرواريد.2- رفت___ار سازماني، جلد اول، استيفن رابينز، ترجمه دكتر علي پارسائيان  و دكتر سيدمحمد اعرابي، انتشارات دفتر پژوهشهاي فرهنگي.3- مديريت رفتار سازماني، ترجمه دكتر قاسم كبيري، انتشارات مؤسسه جهاد دانشگاهي.4- انگيزش در سازمانها، دكتر محمدعلي نايلي، انتشارات دانشگاه شهيد چمران.5- خلاقي_ت و ن_وآوري در انسان_ها و س__ازمانها، دك___تر تي__مور آقايي، انتشارات ترمه .      6- مديريت رفت__ار س__ازماني، دكت_ر محمدعلي حقيقي ، انتشارات ترمه .7- كارآف__رين ، ج_زوه تدريس دانش_گاهي، مهندس احم__د ياراحم_دي.8- خلاقي_ت و ن__وآوري در انس__ان ها و س__ازمان ها، دكت__ر تيمور آقايي، انتشارات ترمه.

جملات نوين براي مديران

... The Modern Sentences For Managers ***براي دست يابي به لطافت در رفتار حتماً بخوانيد***جملات نوين براي مديران***براي دست يابي به لطافت در رفتار حتماً بخوانيد*** The Modern Sentences For Managers جملات علمي رديفبر اين باور باش كه عشق و دستاوردهاي عظيم، در برگيرنده مخاطرات بزرگ است.Take into account that great love and

great achievements involve great risk. 1آنگاه كه مي بازي، از باختت درس بگير.When you lose, don't lose the lesson. 2به ياد داشته باش، خاموشي گاهيبهترين پاسخ است.Remember that silence is sometimes the best answer. 3قواعد را فرا گير تا به چگونگي شكستن آن ها به گونه ايشايسته، آگاه باشي.Learn the rules so you know how to break them properly. 4آغوشت را به سوي دگرگوني بگشاي، امّا از ارزش هاي خود دست برندار.Open your arms to change, but don't let go of your values. 5به ياد داشته باش، دست نيافتن به آنچه مي خواهي، گاهي از اقبال بيدار تو سرچشمه مي گيرد.Remember that not getting what you want is sometimes a wonderful stroke of luck. 6هر روز مجالي را صرف خلوت كردن كن.Spend some time alone every day. 7هرگاه به اشتباه خويش پي بردي، بي درنگ گامهايي براي اصلاح آن بردار.When you realize you've made a mistake, take immediate steps to correct it. 8نگذار ستيزه اي خُرد بر ارتباطي پرقدر، خللي وارد سازد.Don't let a little dispute injure a great relationship. 9نيكو و آبرومند زندگي كن، آنگاه، به وقت سالخوردگي، هنگامي كه به گذشته بينديشي، از زندگي ات ديگر بار لذت خواهي برد.Live a good, honorable life. Then when you get older and think back, you'll be able to enjoy it a second time. 10فضاي عشق در خانه تو شالوده اي است براي زندگي ات.A loving atmosphere in your home is the foundation for your life. 11در ناسازگاري ها با افراد مورد علاقه ات، تنها به وضعيت فعلي بپرداز. گذشته را بزرگ نكن.In disagreements with loved

ones, deal only with the current situation. Don't bring up the past. 12دانش خود را تسهيم كن، كه طريقي براي دستيابي به جاودانگي است.Share your knowledge. It is a way to achieve immortality. 13با زمين مهربان باش.Be gentle with the earth. 14سالي يكبار به جايي برو كه پيش تر هرگز در آن جا نبوده اي.Once a year, go someplace you've never been before. 15به ياد داشته باش، بهترين رابطه، رابطه اي است كه عشقتان به يكديگر بر نيازتان به يكديگر فزوني يابد.Remember that the best relationship is one in which your love for each other exceeds your need for each other. 16كاميابي خود را به داوري بنشين، از آن طريق كه بداني چه واگذارده اي تا كاميابي را بدست آوري.Judge your success by what you had to give up in order to get it. 17به عشق و آشپزي با واگذاردن بي پروا دست ياب.Approach love and cooking with reckless abandon.

.....................................................................................................................................................................

شيوه هايي براي شاد بودن

... several method for joy گردآوري: مهدي ياراحمدي خراساني

1)      مسئووليت هيجانهاي خود را بر عهده بگيريد :اگر مي خواهيد شاد باشيد بايد بدانيد كه مي توانيد شاد بودن خود را كنترل كنيد . يك باور رايج در ميان مردم اين است كه يك فرد مي تواند احساسهاي ناخوشايند در فرد ديگر ايجاد كند : « او مرا عصباني مي كند . » « تو مرا غمگين مي كني » اما بايد گفت كه شما هرگز ، به هيچ طريقي ، قادر نيستيد احساسي را در ديگران ايجاد كنيد . روابط علت و معلولي فقط در دنياي فيزيكي وجود دارند و اين موضوع در دنياي

هيجانات قابل تصور نيستند . هيچكس نمي تواند با گفتن كلمات ناخوشايند ، براي مثال از طريق امواج صوتي ، روي مغز فرد ديگر تأثير بگذارد و اهرم غمگيني را به حركت در بياورد .محركهاي بيروني نظير افراد و شرايط مي توانند بر باورهاي ما تأثير بگذارند . اما كنترل مستقيم اين باورها به عهده خود ما مي باشد . اين ما هستيم كه مي توانيم از طريق تغيير دادن باورهايي كه موجب اندوه ما مي شوند ، در خود احساس شادي ايجاد كنيم . باورهاي خود را ارزيابي كنيد و مسئووليت آنها را بپذيريد . خود را سرزنش نكنيد يا مورد قضاوت قرار ندهيد ، بلكه براي يافتن پاسخ و رشد فردي تلاش كنيد .2 )  آگاهانه براي شاد بودن تلاش كنيد :وقتي روي موضوعي تمركز مي كنيم ، آن موضوع اهميت بيشتري پيدا مي كند . اگر روي احساس شادي تمركز كنيد ، شادتر خواهيد بود . اگر براي شاد بودن به دنبال بهانه ( ثروت ، علم ، حل مشكلات ، خريد خانه ، ماشين و غيره ) نگرديد ، مي توانيد همين حالا و همين جا احساس شادي كنيد . شاد بودن را به عنوان مهمترين هدف در ليست اهداف خود انتخاب نمائيد . 3 )  خود را همانگونه كه هستيد ، بپذيريد :پذيرفتن خود عبارت است از دوست داشتن به همان شكلي كه در حال حاضر هستيد . بسياري از مردم تصور مي كنند كه اگر از آنچه كه هستند خوشنود باشند ، هرگز تغيير نخواهند كرد و بهتر از آنچه كه هستند ، نخواهند شد . ما از اشتباهاتمان

متنفريم زيرا مي خواهيم بهتر باشيم . خود را مورد قضاوت قرار مي دهيم ، چون مي خواهيم تغيير كنيم . اما همه اين ها به ندرت مؤثرند . احساس بد بودن صرفا" انرژي را كه مي توانست صرف تغيير شود هدر مي دهد . و پذيرش معمولا" اولين قدم براي تغيير است . پذيرفتن خود بستر امني را فراهم مي كند تا خود و زندگي را آنگونه كه مايليم بسازيم .4 )  باورهاي خود را بشناسيد و تغيير دهيد :باورها شامل اعتقاداتي هستند كه در مورد خود ، ديگران و زندگي داريم . متأسفانه ما از باورهاي خود كه اغلب آنها را در كودكي كسب كرده ايم ، آگاه نيستيم و غالبا" بدون اينكه از تأثير باورها بر احساسات ، افكار و اعمال آگاه باشيم ، زندگي مي كنيم . برخي از باورهاي خود تخريب گر عبارتند از :·  اگر شاد باشيم ، انگيزه براي تغيير هيچ چيز نخواهيم داشت .·  احساسات من واكنشهاي طبيعي هستند ، نه چيزي كه بتوانيم تغيير بدهم .·  بايد همه چيز ( ثروت ، عشق ، علم و ... ) داشته باشيم تا احساس خوشحالي كنم و غيره .اين باورها مانعي بر سر راه شاد بودن هستند . تلاش كنيد تا باورهاي خود تخريب گر را شناسايي نموده و آنها را تغيير دهيد .5 )  قدردان و سپاسگزار باشيد :سپاسگزاري يكي از ويژگيهايي است كه اغلب همراه با احساس شادي وجود دارد . تلاش كنيد كه قدرداني يك بُعد مهم از افكار شما باشد . اين تمرين را انجام دهيد . به مدت 10 دقيقه در مورد فهرست

تمام چيزهايي كه داريد فكر كنيد، مواردي را كه فكر مي كنيد بايد به خاطر آنها قدردان باشيد مشخص كرده و براي آنچه كه داريد از صميم قلب خشنود باشيد . از احساس خوبي كه به شما دست مي دهد تعجب خواهيد كرد . 6 )  در لحظة حال زندگي كنيد :اندوه مربوط به گذشته و آينده است ، در لحظه حال هيچ غمي وجود ندارد . به نظر مي رسد كه بخش زيادي از وقت خود را صرف نگراني از آينده يا اندوه و حوادث گذشته مي كنيم .در صورت داشتن احساس نا امني و ترديد ، به سختي مي توانيم بر آنچه كه در حال حاضر اتفاق مي افتد تمركز كنيم ، در صورتيكه نسبت به زمان حال هوشيار شويد ، نگراني هاي مربوط به گذشته و ترس ناشي از تصور آينده ، ناپديد خواهد شد و آنچه باقي مي ماند لحظه ناب اكنون است . اين تنها راه براي تجربه واقعي زندگي است . شادي هميشه در لحظه حال تجربه     مي شود .اگر منتظريد كه در آينده لحظه هاي شادي را تجربه كنيد ، زمان بسيار طولاني منتظر خواهيد ماند . 7 )  صادق و رو راست باشيد :عدم صداقت ، سهم عمده اي در بروز غمگيني و مشكلات گوناگون دارد . تعريفي كه اجتماع از صداقت دارد با معناي واقعي صداقت و درستي متفاوت است . صداقت عبارت است از گفتن حقيقت ، حقيقت كامل و محض . تعريف جامعه از صداقت عبارت است از گفتن حقيقت فقط زمانيكه :·  موجب ناراحتي كسي نشود ، موجب بروز تعارض نگردد ، و

شما را در چشم ديگران ناخوشايند جلوه ندهد .بهترين قدم براي شروع صداقت اين است كه با خود رو راست باشيد . اجازه دهيد كه صداقت از درون شما سرچشمه نگيرد . در مورد احساس خود و افكاري كه در مورد ديگران داريد بنويسيد .بعدها وقتي كه ياد گرفتيد با خود رو راست و صادق باشيد ، صداقت در روابط و تعاملات شما نيز جريان خواهد يافت . 8 )  نگرش خود را تغيير دهيد :آيا دنيا بي رحم يا مهربان است ؟ آيا سرشار از درد و رنج يا لذت و شادي است ؟آيا طبيعت دوستانه يا متخاصم است ؟ آيا دنيا مالامال از بدبختي يا اميد است ؟همه اينها مجموعا" وجود دارند . اين دنيا شامل تمام چشم اندازها و ارزشهاي خوب و بد است .تغيير دادن نگرشها به معني چشم بستن بر ظلم و بي رحمي نيست بلكه به معني ديدن تمام چيزهايي است كه به شما انرژي مي دهند و شما را سرشار از لذت و شادي مي كنند .شما بايد تصميم بگيريد . آنچه را كه در جستجويش هستيد ، خواهيد يافت .اگر نوع نگرش خود را تغيير دهيد ، دنيا را به صورتي متفاوت تجربه خواهيد نمود . نگرش خوشبينانه موجب مي شود :·  زيبايي را در انسانها ببينيد·  ايرادها به حُسن تبديل شوند·  عشق و تحسين بيشتري را تجربه كنيد·  اميدوارتر باشيد .

شادي

...Joyشاد زيستن يك هنر است

بيشتر مردم زندگي نمي كنند بلكه فقط با سرعت مي دوند . آنها سعي مي كنند به هدفي دست يابند كه در افقي دور دست قرار گرفته و در گرما

گرم تلاش خود به حدي هيجان زده و خسته مي شوند كه تمام مناظر زيباي محيط آرامي كه از آن عبور مي كنند از نظر آنها دور مي ماند و وقتي به خود مي آيند كه پير و فرسوده شده اند و در آن زمان رسيدن يا نرسيدن براي آنها فرقي نمي كند . در مقابل بعضي افراد با وجود مسائل و مشكلات بسيار سرزنده و شادند . اين يك مهارت است كه بعضي از افراد آن را در خود پرورش داده اند . شما هم اگر بخواهيد مي توانيد اين مهارت را كسب كنيد و زندگي خود را لبريز از شادي و نشاط كنيد .افراد شاد با زندگي همراهي مي كنند و آنها به بهترين وجه ممكن با مسائل رو به رو مي شوند و حداكثر تلاش خود را در حل مشكل انجام مي دهند . در طول زمان حل مشكل خود متوجه راه هاي جديدي مي شوند و با كشف آنها انرژي تازه اي كسب مي كنند . به جاي غر زدن پيرامون مشكل به راه حل هاي تازه فكر مي كنند .به خاطر داشته باشيد كه زندگي نوساني است ميان شب و روز ، تابستان و زمستان . اين نوسان دائمي است . هرگز در هيچ كجا از حركت نايستيد زيرا هر قدر اين نوسان بزرگ تر باشد تجربه شما ژرف تر خواهد بود .*  افراد شاد فقط مثبت نمي انديشند بلكه مثبت عمل مي كنند .انسان ها در حقيقت در نيازهاي كلي خود با هم مشترك هستند ، ولي در شيوه رسيدن به اين نيازها با هم متفاوتند . زيرا ديدگاه

ها و باورهاي آنها از زندگي با هم فرق مي كند و چون اين ديدگاه ها و باورها فرمان چرخ زندگي را بر عهده دارند ، براي رسيدن به نيازهاي كلي ، اين چرخ را به مسيرهاي گوناگون حركت مي دهند . گاه اين چرخ به سمت نيازهاي مالي و گاه به طرف نيازهاي معنوي ، هنري و فرهنگي كشيده مي شود .ديدگاه هاي انسان را نمي شود به آساني ديد ، زيرا در وجود انسان نهفته هستند . از عمل انسان است كه مي شود به ديدگاه هاي او پي برد، چرا كه عمل انسان نماينده ديدگاه ها و باورهاي اوست . براي شاد بودن بايد افكار خود را عوض و ذهنيت منفي را از خود دور كنيد . افراد ، داراي قدرت كنترل مستقيم بر چگونه عمل كردن و چگونه انديشيدن خود هستند . بنابر اين اگر مي خواهيد شخص شادتري باشيد ، شادمانه تر و مهربان تر و با عاطفه تر عمل كنيد .*  انسان هاي شاد آنچه را كه احتياج دارند طلب مي كنند .همان طور كه نعمت ها خود به خود از آسمان به زمين نمي افتند ، از شكايت كردن نيز چيزي عايد اشخاص نمي شود . اگر به ضرب المثل « هر چه بكاريد همان را درو مي كنيد » اعتقاد داريد پس به جاي شكايت كردن به دنبال خواسته ها و عادتهاي قبلي خود برويد . اين انتخاب شماست. مي توانيد به همين روش ادامه بدهيد ، ديگران را متهم كنيد و همچنان چيزي عايدتان نشود يا مي توانيد خيلي راحت آن چه را كه مي خواهيد

طلب نموده و در راه رسيدن به آن تلاش كنيد . ·         شادها مشتاق تغيير هستند و از تغيير هراسي ندارند .ثابت ماندن و تغيير نكردن مخالف تمام قوانين طبيعت است . اگر تلاش كنيد كه هميشه همه چيز ثابت باشد ، در اين صورت هميشه ناراحت خواهيد بود . اگر اجازه دهيد ترس از تغيير كردن ، شما را متوقف كند با محروم شدن از خواسته هاي خود موافقت كرده ايد . شما مي توانيد بر اين باور باشيد كه تغيير موجب آزار افراد مي شود و در مقابل آن مقاومت به خرج دهيد . يا در عوض مي توانيد تغييرات را با آغوش باز پذيرا باشيد و معتقد باشيد كه وجود آنها به شما كمك خواهد كرد . همه اينها بستگي به اين دارد كه شما تصميم بگيريد كدام عقيده را باور كنيد .شكست دليلي براي دست كشيدن از هدف نيست . شك تنها يك معني دارد : شما به تمرين و تجربه بيشتري احتياج داريد ، مشتاق اشتباه كردن باشيد و تسليم نشويد . اجازه ندهيد شكست در يك مسأله شما را به گونه اي تحت تأثير قرار بدهد كه همه تلاش هاي خود را ناديده بگيريد .*  افراد شاد فرصت ها را مي شناسنداگر نسبت به لحظه حال آگاه هستيد و در كنار آن منتظر آينده نيز هستيد قادر خواهيد بود از فرصت ها سود ببريد . اگر با خود خوري غم گذشته را مي خوريد چشمانتان به روي امكانات و فرصت هاي حال بسته خواهد شد و آينده را نيز از دست خواهيد داد . زندگي شاد محصول زندگي كردن

در لحظه حال است كه اگر از آن خوب استفاده شود تكيه گاه و ضريب اطميناني براي داشتن آينده اي خوب و فوق العاده است . اشخاص فقط با آنچه كه امروز انجام مي دهند مي توانند آينده خود را تحت تأثير قرار دهند . توجه داشته باشيد زمان به صورت مساوي و يكسان ميان همه تقسيم مي شود و آن را بر خلاف پول و طلا و اجناس ديگر نمي توان پس انداز كرد .*  اشخاص شاد براي آينده برنامه ريزي مي كنندانسان هاي شاد مي دانند كه بايد تسلط داشتن بر زندگي را تمرين كنند و بر زندگي خود كنترل داشته باشند تا بتوانند در برابر احساساتي مانند قرباني بودن يا بي دفاع بودن مقاوم باشند . برنامه ريزي براي درست انجام دادن كارها ضروري است . براي آنچه كه برايتان مهم است برنامه ريزي كنيد و به خاطر داشته باشيد زماني اهداف و برنامه ريزي هاي شما به نتيجه مي رسد كه آنها را به مرحله اجرا درآوريد .

مديريت نگرش

... looking management

بخش اول: اثر نگرش بر شيوه ي رهبري1 – اثر نگرش بر شيوه ي رهبري نگرش : *   o   + بخش پيش آهنگ وجود واقعي ما است. + ريشه هاي دروني دارد و ثمرات بيروني. + بهترين دوست و بدترين دشمن ما است. + از كلام ما صادق تر و پابرجاتر است. + عبارت است از نگاه به بيرون بر اساس تجربه هاي گذشته. + عاملي است كه سبب جذب يا دفع افراد مي شود. + هرگز راضي نمي شود مگر آن كه اظهار شود. + كتاب دار و بايگان گذشته ما است. + سخن گوي

وضعيت زمان حال ما است. + پيام آور آينده ما است.وجود نگرش خود در ميان بازيكن ها لزوماً سبب موفقيت تيم نمي شود، اما داشتن نگرش بد شكست تيم را تضمين مي كند. پنج نكته زير اثر نگرش را بر كار تيمي و بر رهبر تيم نشان مي دهند: آ- نگرش چنان قدرتي دارد كه مي تواند تيم ها را به اوج برساند يا به زمين بزند.دنيس ويتلي نويسنده كتاب "برتري برندگان" مي نويسد : "رهبران واقعي كسب و كار، جوامع حرفه اي، تعليم و تربيت، حكومت و خانه، در مقايسه با ديگر افراد جامعه برتري دارند كه آنها را از ديگران متمايز مي كند. برتري آنها در ولادت استثنايي، در هوش بر بالا، يا در استعداد خاص نيست. برتري آنها در ديدگاه و نگرش آنها است، نه در شايستگي و استعداد آنها.ب- نگرش ها وقتي در معرض نگرش هاي ديگر قرار مي گيرند ميل به تركيب پيدامي كنند.در هر تيم چند چيز واگيردار نيست، مثل استعداد، تجربه و عشق به تمرين. اما در هر تيم دست كم يك عامل واگير پيدا مي شود و آن نگرش است.مردم تحت تأثير هم تايان و همكاران خود هستند. انسان دوست دارد از طرز فكر كساني كه وقتش را با آنها مي گذارند اقتباس كند، از قالب هاي ذهني آنها، از باورهاي آنها و از روش آنها در برخورد با مشكلات و سختي ها.ج- سرعت پخش نگرش بد بيش تر از نگرش خوب است.تنها چيزي كه سرعت پخش آن بيش تر از سرعت انتشار نگرش خوب است، نگرش بد است.د- نگرش حالتي ذهني و دروني است بنابراين تشخيص نادرست بودن آن آسان نيست.معمولاً احساس هاي دروني افراد نمود بيروني پيدا مي كنند. نگرش جلوه ذات هر كس است كه در كارها

و حركات او نمود خارجي پيدا مي كند.اجازه بدهيد شماري از نگرش هاي تباه و فاسد را كه سبب تباهي يك تيم مي شود به شما معرفي كنم تا به هنگام مشاهده آنها بتوانيد به وجود آنها پي ببريد. ●ناتواني در پذيرش اشتباههيچ انساني كامل نيست، اما آدم هايي كه خيال مي كنند كامل هستند هرگز به درد كار تيمي نمي خورند.●قصور در بخششكينه ورزيدن هرگز كاري سازنده و متناسب نيست و اگر در تيمي حالت گذشت نباشد به زودي آن تيم دچار آسيب و زيان خواهد شد. ●تنگ نظرييكي از بينش هايي كه به انسان ها لطمه مي زند آرزوي برابري است، اين آرزو سرچشمه حسادت و تنگ نظري است.●بيماري خودخواهيبه نظر رايلي اين بيماري هميشه پي آمدهاي يكسان دارد: "شكست ما".●روحيه خرده گيرياگر يكي از اعضاي تيم روحيه خرده گيري داشته باشد و كاه را به كوه تبديل كند همه متوجه مي شوند زيرا از نظر آن شخص كار هيچ يك از اعضاي تيم درست و مقبول نيست.●ميل شديد به كسب تاييد انحصاري ديگرانبيمار خودخواهي در خفا حرص و جوش مي خورد و رنجش ايجاد مي كند اما بيماري كه شيفته تاييد يك پارچه و انحصاري ديگران است، آشكارا منتظر تحسين و كرنش است، خواه شايسته تحسين باشد و خواه نباشد. ه- و نكته آخر اين است كه نگرش زشت همه چيز را به تباهي مي كشاند.اگر انسان خيال كند كه طرز فكر طرف مقابل، به نظر او، زشت و نامطلوب است و احتمال دارد نگرش او از ديد ديگران درست و مقبول باشد آنگاه چه طور مي تواند به خودش اجازه مقابله با صاحب آن نگرش را بدهد؟بايد خود را از اين دودلي خلاص كنيد. نگرش هاي نكوهيده و گنديده سبب تباهي

كار تيمي مي شوند. بخش دوم: اثر نگرش بر افراد2 – اثر نگرش بر افرادنگرش انسان، با استعداد و ظرفيت او رابطه مستقيم دارد.نگرش چيست؟ چگونه مي توان نگرش را تعريف كرد؟نگرش احساسي است دروني كه رفتار نماد بيروني آن است. به همين خاطر بدون آن كه كلامي از دهان شخص بيرون بيايد مي توان نگرش او را تشخيص داد. مسلماً همه ما حالت لب هاي آويزان آدم هاي دمق و دلخور و دندان هاي به هم فشرده آدم هاي مصصم و سرسخت را ديده ايم. لحن و حالت ما از هر چيز ديگر مهم تر است.گاهي وقت ها مي توانيم طرز فكر خودمان را در ظاهر پرده پوشي كنيم و كساني كه ما را مي بينند گول بزنيم. اما عمر پرده پوشي چندان دراز نيست. نگرش انسان آنقدر با حجاب مي جنگند تا به طور طبيعي جلوه كند.●نگرش انسان تكليف كاميابي يا ناكامي او را معلوم مي كند.براي فهم بهتر اثر نگرش در زندگاني افراد به هفت نكته بديهي زير توجه كنيد:نكته اول : نگرش ما شيوه برخورد ما با زندگاني را مشخص مي كند.نگرش ما نمايان گر توقعات ما از زندگاني است.هر كس آن درود عاقبت كار كه كشت. نگاه ما به زندگاني و كردار ما تعيين كننده حوادثي است كه بر ما مي گذرند.نكته دوم: نگاه و نگرش ما تكليف روابط ما را با مردم معلوم مي كند.موسسه پژوهشي استنفورد معتقد است 5/12 درصد هر پولي كه حاصل فعاليت انسان است در اثر دانايي و 5/87 درصد آن در اثر توانايي راه آمدن با مردم به دست مي آيد.5/87% مردم شناسي + 5/12% علم = توليد موفقيتاگر ما مردم را مهم بدانيم در چشم انداز خودمان ديدگاه هاي آنها را لحاظ مي كنيم نه ديدگاه هاي

خودمان را.معمولاً كساني در سازمان ها ترقي مي كنند كه نگرش سازنده دارند. ترفيعات داخل سازمان به اين افراد نگرش برجسته نمي دهد بلكه نگرش برجسته آنها سبب اوج گيري آنها مي شود.نكته ي سوم: معمولاً تنها فرق بين موفقيت و شكست، نوع نگاه است.بزرگترين دستاوردهاي تاريخ كار انسان هايي بوده كه فقط اندكي از انبوه همتايان خود پيش تر بوده اند. شايد بتوان اين وضع را "اصل برتري جزئي" ناميد. در بسياري از موارد اين تفاوت اندك در مورد نگرش بوده است.تفاوت آدم ها با هم جزيي است اما همان تفاوت جزيي سبب اختلاف هاي كلي مي شود. تفاوت جزيي آنها هم همان نگرش و نوع نگاه آنها است. بزرگي و كوچكي اختلاف آدم ها در اين است كه نگرش آنها سازنده است يا تباه كننده.نكته چهارم : نوع نگرش اوليه در انجام هر كار، در نتيجه آن كار اثر قطعي دارد، اثري مهم تر از هر اثر ديگر.نگرش درست در شروع كار ضامن موفقيت در نتيجه كار است.براي ما هم بارها اين حادثه پيش آمدهاست. بارها فكر كرده ايم اين حادثه چراغ عمر ما را خاموش مي كند در حالي كه بايد آن حادثه را نشانه طلوع فرصت تازه اي بدانيم.نكته پنجم: نگرش ما مي تواند گرفتاري ها و ناملايمات را به خير و رحمت مبدل كند.سدلو بكستر در كتاب "عزير دلم بيدار شو!" نوشته است:فرصت و مانع با هم چه فرقي دارند؟ فرق آنها در ديد ما است. هر فرصتي مشكلي دارد و هر مشكلي فرصتي.صاحبان ديد بلند به هنگام رويارويي با مشكلات با تحمل جنبه هاي ناگوار و دفع آنها، مشكلات را به فرصت مبدل مي كنند.وقتي خدا مي خواهد كسي را تربيت كند او را به مدرسه پر زرق وبرق نمي فرستد بلكه

او را در مدرسه احتياج تعليم مي دهد.ديويد سارنف گفته است: "در گورستان، امنيت فراوان است، من در به در دنبال حادثه و فرصت مي گردم."نكته ششم: نگرش ما مي تواند آينده اي بسيار نويدبخش براي ما به ارمغان بياورد.افرادي كه به سبب  نگرش خود از زاويه اي كاملاً سازنده با زندگاني برخورد مي كنند گاه درك نمي شوند. بعضي ها اين افراد را "انسان هاي بدون مرز" لقب مي دهند. به بيان ديگر، آنها مرزها و محدوديت هاي عادي زندگاني را، كه مقبول خيلي از انسان ها است، قبول ندارند و زير بار آنها نمي روند. آنها اكراه دارند امور رايج را به خاطر اينكه رايج هستند بپذيرند.انسان سازنده مي داند كه سفر موفقيت به اندازه مقصد آن دلپذير است.نكته ي هفتم : خوبي نگرش شما بي حكمت نيست، زيرا شما هم انساني مذهبي هستيد.لابد مي دانيد كه هفت گناه كبيره - غرور، حرص، شهوت، حسد، خشم، شكم بارگي و تنبلي – همگي تابع نگرش، انگيزه ها و افكار باطني هستند. بدبختانه انسان هاي خشك مغز بيشتر گرفتار افكار باطني هستند. آنها مثل آن برادر بزرگ تر حكايت آدم ولخرج هستند و فكر مي كنند كه هر كاري كه مي كنند درست است. در زماني كه برادر كوچكتر تصميم به ترك خانه گرفت تا هر طور مي خواهد زندگاني كند برادر بزرگتر تصميم گرفت در خانه نزد پدرش بماند. او نمي خواست "عمرش" را با ولخرجي و خوش گذراني تباه كند! وقتي برادر كوچك تر به خانه بازگشت برخي از ديدگاه هاي برادر بزرگتر به تدريج خود را نشان داد.اولين حالتي كه بروز كرد احساس خود بزرگ بيني بود. برادر بزرگتر در مزرعه مشغول كارهايي بود كه به خيال خودش بايد انجام مي داد اما وقتي ديد پدرش به مناسبت بازگشت برادر كوچك تر

جشني برپا كرده است دچار جنون شد، زيرا پدر هرگز براي او جشني برپا نكرده بود!پس از آن نوبت به احساس درماندگي و بي چارگي رسيد. برادر بزرگتر رو به پدر كرد و گفت :"سالها در خدمت تو بودم و تو هيچ وقت براي من جشني برپا نكردي. اما حالا كه پسرت پس از تلف كردن پول هاي تو به خانه برگشته برايش جشن مي گيري."خيلي ها معناي واقعي حكايت آدم ولخرج را نمي فهمند. آنها فراموش مي كنند كه در اين حكايت دو نوع اسراف وجود دارد. جرم برادر كوچك تر پيروي از هواي جسماني است اما جرم برادر بزرگتر پيروي از هواي نفس است. مشكل برادر بزرگتر نگرش اوست. در پايان حكايت آن كس كه خانه پدري را ترك مي كند، برادر بزرگتر است، يعني اسراف كار دوم. بخش سوم: عوامل مؤثر بر شكل گيري نگرش انسان3 – عوامل موثر بر شكل گيري نگرش انساننگرش انسان ها در خلاء شكل نمي گيرد. انسان با ويژگي هاي خاصي زاده مي شود و آن ويژگي ها در شكل گيري نگرش او دخيل هستند. اما عوامل موثر بر زندگاني انسان و شكل گيري نگرش هر كس به مراتب مهم تر و بزرگتر از آن ويژگي ها هستند. گرچه اثر اين عوامل برانسان هميشگي است اما بيش ترين اثر آنها در دوران زير است: دوره :  عواملپيش از تولد: شخصيت ذاتي / سرشتتولد: محيط1 تا 6 سالگي: زبان باز كردن پذيرش / تاييد بزرگسالان تصور از خود6 تا 10 سالگي: قرار گرفتن در معرض تجربه هاي جديد11 تا 21 سالگي: همتايان، قيافه ظاهري21 تا 61 سالگي: ازدواج، خانواده، شغل، موفقيت، فراز و فرود زندگاني، ارزيابي زندگاني ●شخصيت – من كيستم:همه انسان ها در هنگام تولد با هم فرق دارند. حتي

دو كودك با يك پدر و مادر، با يك محيط رشد و حتي با آموزش و پروش يكسان، به كلي با هم فرق دارند.هر تيپ شخصيتي داراي مجموعه اي از نگرش ها است. به طور كلي كساني كه سرشت خاصي دارند نگرش خاصي پيدا مي كنند كه در بين دارندگان آن سرشت رواج دارد. چند سال پيش تيم لاهي يكي از دو نويسنده كتاب پرطرفدار "عقب مانده" مطالبي درباره چهار سرشت اصلي بيان كرد و نوشت. من در اثر مشاهده متوجه شده ام كساني كه صفراوي مزاج هستند معمولا نگرش هاي پرخاشگر و ايستا دارند. دموي مزاج ها معمولاً خوشبين و مثبت هستند. آدم هاي درون نگر و سودايي گاه صفات منفي پيدا مي كنند و بلغمي مزاج ها مي گويند "آهسته بيا، آهسته برو". شخصيت هر انسان آميزه اي است از اين سرشت ها اما در ضمن استثنا هم وجود دارد. با اين حال هر سرشتي به طور طبيعي مسير خاصي را طي مي كند كه با ردگيري نگرش ها مي توان آن را شناخت.●محيط – در اطراف من چه خبر است:محيط دوران كودكي عامل پيدايش و شكل گيري "نظام عقيدتي" شخص است. بچه هميشه از محيط خود اولويت ها، نگرش ها و علائق و اصول اعتقادي را مي گيرد. مسلم بدانيد كه باورهاي انسان بر نگرش او موثر است حتي اگر آن باورها درست نباشد.نگرش انسان در اثر عقايدي كه دارد، خواه درست و خواه نادرست، ريشه دار و مستحكم مي شود.●نقش كلام – آن چه مي شنوم:پس از زايل شدن كبودي ها و از بين رفتن درد بدني، آنچه به جا مي ماند درد دروني ناشي از حرف هاي نيشدار است.●پذيرش / تاييد بزرگسالان – آنچه حس مي كنم:براي اشخاص مهم نيست ما چه علامه اي هستيم مگر اينكه بدانند

چه قدر به آنها توجه مي كنيم!پيش از درك و فهم درس، انسان به علاقه وتوجه معلم توجه مي كند، مدت ها مي گذرد و آموخته ها از ياد مي روند. اما احساس خوشايند ناشي از پذيرش و تاييد از ياد نمي رود.● خود انگاري – خود را چگونه مي بينيم:ديگران ما را آنطور مي بينند كه ما خودمان را مي بينيم. اگر ما خودمان را دوست داشته باشيم احتمال اينكه ديگران هم ما را دوست بدارند بيشتر مي شود. خودانگاري زمينه ساز پديد آوردن نگرش و طرز فكر ما است. رفتار ما بازتابي است از ديدن خودمان. ما هرگز از قلمرويي كه احساس هاي واقعي خودمان معين مي كنند آن طرف تر نمي رويم. كشف آن "قلمروهاي جديد" هنگامي ميسر مي شود كه خودانگاره ما به قدري نيرومند باشد كه اجازه پا گذاشتن به  آن قلمروها را بدهد.●درمعرض تجربه هاي جديد - فرصت هاي بالندگي:ما هميشه چند فرصت در اختيار داريم و بايد تصميم بگيريم كه خطر كنيم و از آن فرصت ها استفاده كنيم. در زندگاني هيچ چيز بيش از تجربه تنش آور نيست. اما تجربه جديد زمينه ساز فرصت هاي جديد براي رشد و بالندگي نيز هست.●هم كاري با هم تايان – كساني كه بر من نفوذ دارند:نمودها و تظاهرات ادراك ديگران از ما در چگونگي ادارك ما از خودمان اثر دارد. معمولاً ما نسبت به توقعات ديگران واكنش نشان مي دهيم.چارلز جونز نويسنده كتاب "زندگي عالي است" مي گويد : " آينده 5 سال بعد شما تابع خواندني ها و هم نشين هاي شما است." پس چه بهتر كه گفته او را آويزه گوش خود كنيم.●قيافه ظاهري – از چشم ديگران:چهره و ظاهر ما در شكل گيري نگرش ما نقش مهمي بازي مي كند. مردم روز به روز بيش تر وادار مي شوند قيافه اي پيدا كنند

كه براي ديگران دلپذير است.●ازدواج، خانواده و شغل – امنيت و منزلت ما:در سال هاي ميانه دهه سوم عمر عوامل تازه اي بر شكل گيري نگرش انسان اثر مي گذارند.بيشتر انسان ها در همين دوره كار و راه خود را انتخاب مي كنند و شمار زيادي از آنها در همين دوره ازدواج مي كنند و به اين ترتيب شخص ديگري وارد چشم انداز زندگاني انسان مي شود. فراموش نكنيد كه : چه 11 ساله باشيد و چه 42 يا 65 ساله، نگاه شما به زندگاني هنوز در حال شكل گيري و شدن است. پس براي تغيير نگرش هيچ وقت دير نيست. بخش چهارم: امكان تغيير نگرش4- امكان تغيير نگرشما يا خداوندگار نگرش هاي خويش هستيم يا برده آنها. گزينش يكي از اين دو با ما است. اين كه امروز كيستم پي آمد گزينش ديروز ما است. فردا هم همان خواهيم شد كه امروز برمي گزينيم.تغيير كردن يعني انتخاب و ميل به تغيير.فرآيند تحول از شناخت وضعيت كنوني آغاز مي شود. ارزيابي نگرش كنوني مستلزم صرف وقت است.شما براي يافتن گير نگرش خود بايد از روش زير پيروي كنيد:●يافتن احساس هاي ناگوارچه نگرش هايي باعث مي شوند شما نسبت به خودتان احساسي ناخوشايند پيدا كنيد؟●شناسايي رفتار ناگواردر برخورد با ديگران چه نگرش هايي براي شما مشكل آفرين مي شوند؟●شناسايي افكار ناگوارچه افكاري دائماً ذهن شما را اشغال مي كنند؟●تشخيص حقيقتبراي يافتن راه تغيير بايد احساس هاي خود را در پرتو حقيقت بسنجيم. اگر فردي مذهبي هستيد بهتر است به كتاب مقدس خود رجوع كنيد. مذهب شما درباره نگرش و نگاه به زندگاني چه مي گويد؟ براي رفع گير نگرش خود از موضوعات زير پيروي كنيد:●تعهددر اين مرحله، پرسش "براي متحول شدن چه بايد كرد؟" به اين تعهد تبديل مي شود :

"من بايد متحول شوم".●برنامه ريزي و ايفاي تعهدبي درنگ تصميم خود را پياده و آن را تكرار كنيد.●گزينشقبول كنيد كه قدرت ايمان از ترس بيشتر است.ويليام جيمز فيلسوف گفته است: بزرگ ترين كشف عصر ما اين است كه انسان ها مي توانند با اصلاح نگرش هاي خود زندگاني خويش را اصلاح كنند.●براي خود منشور هدف بنويسيدبراي اينكه انسان در تغييردادن نگرش خود جهت و انگيزه داشته باشد، بايد هدف خود را به طور روشن مشخص كند. اين هدف بايد تا حد امكان مخصوص، مكتوب، امضادار و داراي مهلت زماني براي اجرا باشد. منشور هدف بايد در جلو ديد باشد به طوري كه هر روز چند بار بتوان آن را ديد.شما هم به هدف خود خواهيد رسيد. به شرطي كه هرروز اين سه كار را بكنيد:الف-هر روز كاري را كه مشتاق انجام  آن هستيد بنويسيد.شما براي تبديل نگرش خود به "آنچه بايد باشد"  چه غول هايي را بايد هلاك كنيد؟ به چه منابعي نياز داريد؟ از ديدن مشكلات نترسيد و جا نخوريد. هر بار يك غول را نشانه بگيريد.استراتژيست هاي نظامي به ارتش ها سفارش مي كنند همزمان در بيش از يك جبهه نجنگند. ببينيد در اين مرحله مي خواهيد با كدام نگرش خود مبارزه كنيد. آن را بنويسيد. هرقدر در اين راه موفق شديد شرح كار و موفقيت خود را بنويسيد. خواندن موفقيت هاي گذشته انسان را در كار تشويق مي كند. بنابراين از خواندن شرح پيروزي هاي گذشته غفلت نكنيد. ب- با دوستي كه مشوق شما است، برنامه روزنامه خود را در ميان بگذاريد.اعتقاد يعني يقين دروني، يعني عمل بيروني. اگر عزم و اراده خود را به زبان بياوريد علاوه بر تشويق شدن، احساس مسئوليت خواهيد كرد. نگوييد                                       

بگوييدنمي توانم                                   مي توانماگر                                             حتماًدودل هستم                                منتظر بهترين وضع هستمگمان نمي كنم                             مي دانموقت ندارم                                   فرصت را فراهم مي كنمشايد                                         مطمئناًنگران هستم                               اطمينان دارممن (نشانه تحقير)                        شما (نشانه حمايت)امكان ندارد                                 هر كاري ممكن است ج- هر روزه در راه رسيدن به هدف قدمي برداريد.فرق بين انسان دانا و انسان نادان در واكنشي است كه به دانسته هاي خود نشان مي دهند.دانا بر اساس آنچه مي شنود عمل مي كند و نادان مي داند و عمل نمي كند.●مشتاق تغيير باشيدما وقتي تغيير مي كنيم كه چاره اي جز تغيير نداشته باشيم. تا زماني كه گزينه هاي پذيرفتني ديگر در اختيار باشند، تغيير نخواهيم كرد. اگر انسان بداند كه مجبور به سكون نيست، آتش شوق به تغيير در وجودش زبانه مي كشد.عاشق سختي هاي دوران گذار باشيد و ببينيد چه طور شعله شوق به تغيير در وجود شما زبانه مي كشد.به شما هم توصيه مي كنم به اندرز مارك تواين عمل كنيد :" همواره ذهن خود را خانه تكاني كنيد تا دچار جمود نشويد. خود را از زندگاني تكراري و ملالت بار نجات دهيد."● امروز را درياب!هر شخصي طاقت جنگ يك روزه را دارد. ترس و دلواپسي از آنجا بر وجود ما چيره مي شود كه بارهاي سنگين آن دو روز ترسناك، يعني ديروز و فردا، را به امروز اضافه كنيم. آنچه سبب اختلال و سردرگمي مي شود حوادث امروز نيست بلكه پشيماني يا تلخي آنچه ديروز روي داده و ترس از پيشامدهاي احتمالي فردا است. پس فقط يك روز را درياب ! امروز را!● الگوهاي فكري خود را تغيير دهيد.با آموختن روش تغيير دادن افكار مي توان بر عواطف خود مسلط شد.احساس و عاطفه انسان ناشي از فكر و انديشه او است. بنابراين با تغيير الگوهاي فكري مي توان احساس

و عاطفه را تغيير داد.●عادت هاي نيك را در خود پرورش دهيدنگرش چيزي نيست مگر نوعي عادت فكري. پروراندن عادت كاميابي همان قدر آسان است كه تسليم شدن به عادت ناكامي.گام هاي زير را برداريد تا بتوانيد عادت هاي نكوهيده را به عادت هاي نيك بدل كنيد:گام اول - عادت هاي زشت خود را فهرست كنيد.گام دوم – ريشه اصلي آنها را بيابيد.گام سوم – عوامل تشديد كننده آنها را پيدا كنيد.گام چهارم – يك عادت نيك را براي جايگزيني عادت ناپسند انتخاب كنيد.گام پنجم – درباره عادت نيك، مزايا و پي آمدهاي آن بينديشيد.گام ششم – براي پروراندن عادت نيك دست به كار شويد.گام هفتم – براي تحكيم آن عادت هر روز كاري انجام دهيد.گام هشتم – با توجه كردن به يكي از مزاياي عادت خوب، خود را تشويق كنيد.●همواره در فكر حفظ نگرش درست باشيدنگرش انسان همواره ميل به بازگشت به الگوهاي اصلي را دارد مگر آنكه به دقت مراقب باشيم و چون نهال، آن را هرس كنيم. بخش پنجم: آيا موانع سبب پيشبرد نگرش انسان مي شود؟5- آيا موانع سبب پيشبرد نگرش انسان مي شوند؟در دل هر موفقيت، تحمل سختي و ناملايمات نيز وجود دارد. پيروزي هاي انسان حاصل شكست هاي مكرر و تلاش مستمر براي بالندگي است.دكتر برادرز، روانشناس، مي گويد:" هر كس خواهان موفقيت است بايد ياد بگيرد كه ناكامي جزء حتمي فرآيند پيشرفت است." فوائد ناملايمات بسيارند. براي فهم ضرورت استقبال از ناملايمات و ادامه تلاش در دل ناملايمات به شواهد زير توجه كنيد:آ- ناملايمات انسان را نرمش پذير و قابل اصلاح مي كنند.ب- پختگي و كمال حاصل تحمل ناملايمات است.ويليام سارويان، داستان نويس آمريكايي، گفته است :" علت موفقيت آدم هاي

موفقي اين است كه خرد خود را دركوره هاي ناكامي پيدا كرده اند. خرد حاصل از كاميابي بسيار اندك است."پختگي و نرمش پذيري. اين دو صفت در كوره سختي ها و ناهمواري ها ساخته و پرداخته مي شوند.ج- ناملايمات انسان را وادار مي كنند كارها را بهتر انجام دهد.وقتي انسان به تجربه دريابد كه مي تواند از كوره ناملايمات جان سالم به دربرد آنگاه زير بار سنت هاي پوچ نمي رود، مي كوشد كارش را بهتر كند و حتي از محدوده توانايي هاي جسمي خويش نيز فراتر مي رود.د- ناملايمات فرصت ساز هستند.همه آدم هاي مخاطره جو و سازمان دهندگان موفق از ناملايمات و عقب نشيني هاي دوران كار و فعاليت و چگونگي پيدا شدن فرصت هاي تازه، حكايت ها دارند.ه- ناملايمات مشوق نوآوري است.اگر شما هم خواهان موفقيت هستيد بايد راه اصلاح شيوه انجام كارها را بياموزيد و بار ديگر كار را از سر بگيريد. ناملايمات به پرورش اين استعداد كمك مي كنند.ي- ناملايمات مزاياي دور از انتظار دارند.انسان هاي ميان مايه وقتي مرتكب خطا مي شوند به طور خودكار آن را مترداف با شكست تلقي مي كنند."در علم هميشه خطا بر صواب مقدم است".             هوراس وال پلر- ناملايمات انسان را به تكاپو وا مي دارند.بيل وگان مي گويد :" بهتر است انسان در مراحل اوليه زندگاني طعم شكست را بچشد.شكست هاي اوليه انسان را از فشار تلاش براي شكست ناپذير ماندن آزاد مي كند."پس تلاش كنيد و بدانيد كه مي توانيد از دل هر تجربه ناخوشايند، فايده و خاصيتي را بيرون بكشيد.موفقيت در اين راه تابع نگرش ما است يعني توان برخورد مثبت با شكست و ناكامي. بخش ششم: معناي شكست6-معناي شكستزيان بارترين احساس پس از شكست، از دست دادن اعتماد به نفس و مشكوك شدن به توانايي و صلاحيت خويش

است.همه آدم هاي موفق شكست را تجربه كرده اند اما هرگز خود را شكست خورده و وامانده نپنداشته اند.آنچه در زير مي آيد هفت توانايي انسان هاي موفق است براي آنكه مزه ناكامي را بچشند، آن را به خود نگيرند و هم چنان به پيش بروند:آ- مبارزه با وازنش (Rejection)انسان هايي كه تسليم نمي شوند. به جاي گفتن " من وامانده هستم" مي گويند "در فلان كار شكست خوردم"، يا "فلان خطا را كردم".مارتين سلي مان، روانشناس معتقد است: "افرادي كه به هنگام شكست خود را سرزنش مي كنند ... خيال مي كنند بي ارزش، بي استعداد و ناخوشايند هستند. اما كساني كه در پيشامدهاي بد عوامل بيروني را مقصر مي دانند اعتماد به نفس خود را از دست نمي دهند."ب- گذرا تلقي كردن شكستكساني كه شكست را به خودشان مي گيرند مشكلات را به قدري كش مي دهند كه گويي هميشه دامن گير آنها است. اما آدم هاي موفق تنگنا و گرفتاري را امري گذرا و موقت مي دانند.ج- نامرتبط انگاشتن ناكامي هااگر شما هم مي خواهيد در كار موفق شويد نگذاريد پيشامدها تصويري را كه از خودتان داريد مخدوش كنند.د- واقع بيني در توقعاتهر قدر آرزو و هدف انسان بزرگ تر باشد، بايد آمادگي رواني او براي غلبه بر موانع و پايداري و مقاومت بيشتر شود.انسان هر روز بايد منتظر پيشامدهاي معقول باشد و اگر كارها بي عيب و نقص انجام نشد نبايد رنجيده خاطر شود.ه- توجه به توانايي ها"اختلاف برندگان و بازندگان اين است كه برندگان همواره به آنچه مي توانند بكنند، نه آنچه نمي توانند، مي انديشند."ي- عوض كردن راه رسيدن به موفقيتآدم هاي موفق رويكرد خود به مشكلات را با اشتياق تغيير مي دهند.و- شكوفايي دوبارهسايمون كاروترز، روان شناس مي گويد: " زندگاني يعني نتيجه كارهاي ما. گاهي اين نتيجه همان چيزي است كه دنبالش

بوده ايم. در اين صورت عالي است ولي بعضي وقت ها نتيجه چيزي نيست كه دنباش بوده ايم. بسيار خوب. بايد ببينيم چه كرده ايم تا دوباره مرتكب آن اشتباه نشويم." بخش هفتم: معناي موفقيت7- معناي موفقيتمتفكري گفته است: يكي از مهمترين و گرانترين اشتباهات اين است كه موفقيت را در گروه داشتن صفاتي نظير نبوغ، قدرت خارق العاده و چيزهايي نظير آن بدانيم و بگوييم چون اين صفات را نداريم پس موفق نمي شويم.خيلي ها موفقيت را "مثل ديگران شدن" و " از قالب خود بيرون آمدن" مي دانند. اين نگرش درست نيست و راه به جايي نمي برد. اگر انسان تلاش كند شبيه ديگران شود در زندگاني موفق نمي شود و دست بالا به بدل غيرواقعي آنها تبديل مي شود و در نتيجه امكان اينكه همان كسي شويم كه مي خواهيم، از بين مي رود.به چند تلقي نادرست توجه كنيد:●ثروتبه احتمال زياد رايج ترين تلقي نادرست از موفقيت اين است كه موفقيت را معادل داشتن ثروت بدانيم.●حس مخصوصزندگاني ما يك دست و ثابت نيست و عواطف انسان همواره دگرگون مي شود. بنابراين نمي توان معيار موفقيت را احساس نشاط دانست.دارايي مخصوص و با ارزشمال و دارايي، در بهترين حالت جنبه گذرا و موقت دارند. از راه گردآوري مال و دارايي نمي توان به موفقيت رسيد.●قدرتقدرت، محك منش و شخصيت است. قدرتي كه در اختيار يك انسان شريف باشد بسيار سودمند است. اما قدرت خودكامگان سرچشمه ويراني هاي هولناك است. قدرت به خودي خود نه سازنده است و نه ويرانگر. نه سبب امنيت مي شود، نه سبب موفقيت.●پيروزيموفقيت را نمي توان مجموعه اي از اهداف دانست كه يكي پس از ديگري عملي مي شوند. موفقيت مساوي با رسيدن به هدف نيست بلكه خود سفر است.●نگاه

درست به موفقيت موفقيت عبارت است از :-          شناخت هدف زندگاني،-          بالندگي براي رسيدن به توانايي بيشينه و-          تخم افشاني به سود ديگران اگر ما موفقيت را سير و سلوك بدانيم هرگز با مشكل تلاش براي "رسيدن" به مقصدي گريزپا روبه رو نخواهيم شد و هرگز خود را نيمه تمام نخواهيم پنداشت و ديگر نقد عمر را در قمار رسيدن به نصابي از پي نصاب ديگر نخوهيم باخت. اينك براي بهتر شناختن اجزاء اين تعريف به واكاوي تك تك آنها مي پردازيم:●شناخت هدفهمه ما در زندگاني غرض و مقصودي داريم كه به خاطر تحقق آن آفريده شده ايم. مسئوليت ما – شناخت و درك آن غرض است. براي درك غايت زندگاني، از خودتان بپرسيد:دنبال چه مي گردم؟همه ما در اندرون خود آرزويي نيرومند داريم، وظيفه ما يافتن آن است.چرا آفريده شدم؟آيا به توان مندي خويش باور داريم؟هر جا هستي و يا هرچه داري، آنچه را مي تواني بكن.هنگام عمل ؟هنگام عمل هم اكنون است.●بالندگي تا مرز توان و استعداد:تنها سنجه واقعي موفقيت عبارت است از نسبت به آنچه مي توانستيم بشويم به آنچه شده ايم. به بيان ديگر موفقيت پي آمد بالندگي تا مرز توان و استعداد است. به چهار رهنمود زير توجه كنيد تا خود را در راه بالندگي تا مرز توان و استعداد خود قرار دهيد.آ- يك هدف را عمده كنيد.ب- از اصلاح مستمر خود غافل نشويد.ج- گذشته را فراموش كنيد.گذشته مرده است اگر لاشه گذشته را به دنبال خويش بكشيم توان حركت به سوي آينده را از دست مي دهيم.د- به آينده بنگريد.به تنها جايي كه مي توان رفت آينده است. در اين سفر توان و استعداد ما پيشاپيش ما حركت مي كند.●كاشتن

تخمي كه براي ديگران هم ثمر داردما با آنچه به دست مي آوريم زندگاني مي كنيم، ولي با آنچه مي دهيم زندگاني مي بخشيم.بزرگي گفته است : " تولد هيچ يك از انسان ها بي جهت نيست، اما بعضي ها نمي توانند جهت و علت تولد خود را درك كنند. موفقيت در زندگاني هيچ نسبتي با آ،چه انسان در زندگاني، براي خود، به دست مي آورد يا انجام مي دهد ندارد. موفقيت در زندگي با كمك به ديگران نسبت دارد." بخش هشتم: راه باليدن رهبران8- راه باليدن رهبراناين روزها خيلي ها خواهان بالا رفتن از نردبان ترقي هستند زيرا گمان مي كنند پاداش بالارفتن از آن نردبان، كسب آزادي و قدرت است. آنها نمي دانند كه رهبر واقعي كسي است كه از خودگذشتگي دارد.هرچه رهبر بزرگتر باشد ميزان از خودگذشتگي او بايد بيشتر شود.بالا رفتن با فرونهادن همراه است و اين است طبعيت رهبري و اين است قدرت نگرش درست.منبع : كتاب مديريت نگرش(جان مكسول)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109