مديريت تفكر و سيستمي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: مديريت تفكر و سيستمي/ www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - تفكر و سيستمي

درباره سيستم

1- سيستم را مي توان « سريع » بدست آورد ،2- سيستم را مي توان « ارزان » بدست آورد ،3- سيستم را مي توان « صحيح » بدست آورد.4- شما مي توانيد حداكثر دو تا از حالات بالا را همزمان انتخاب كنيدAbout systemyou can have it fast ,you can have it cheap ,or you can have it right .Pick any two

.....................................................................................................................................................................

مقدمه اي بر مهندسي صنايع و سيستم ها

... systemسير شكل گيري مهندسي صنايعمجيد اميدوار

چكيده:اين مقاله تاريخچه شكل گيري و تكامل مهندسي صنايع و تغيير آن از مهندسي صنايع سنتي به مهندسي صنايع و سيستم ها شرح داده مي شود. مهندسي صنايع و سيستم ها، تعريف و جايگاه آن در سازمان بررسي مي شود. در پايان به برخي از فعاليت هاي مهندسي صنايع و سيستم ها اشاره مي شود. تاريخچه مهندسي صنايع، سير شكل گيري مهندسي صنايع تا جنگ جهاني دوم، تكامل مهندسي صنايع بعد از جنگ جهاني دوم، ارتباط مهندسي صنايع با مديريت، تحقيق در عمليات، مهندسي سيستم، علوم كامپيوتر، علم آمار، علم مديريت، مهندسي فاكتورهاي انساني، رشته مهندسي صنايع و سيستم ها، تعريف مهندسي صنايع، نقش مهندسي صنايع و سيستم ها در سازمان، حوزه هاي فعاليت مهندسي صنايع و سيستم ها شامل مطالعات امكانپذيري، استقرار كارخانه يا سازمان، طرح ريزي واحدهاي صنعتي و خدماتي، برنامه ريزي حمل و نقل، جانمايي بخش ها، ارزيابي كار و زمان، كنترل موجودي، برنامه ريزي توليد، سيستم هاي برنامه ريزي مواد موردنياز، برنامه ريزي نگهداري و تعميرات، كنترل كيفيت، مديريت و كنترل پروژه، برنامه ريزي نيروي انساني و سيستم هاي حقوق و دستمزد، مهندسي فاكتورهاي انساني و سيستم هاي اطلاعات از جمله مباحث اين مقاله هستند.1- تاريخچه مهندسي صنايع1-1- سير شكل گيري مهندسي صنايع تا جنگ جهاني دوماولين فعاليت هاي مهندسي صنايع مربوط به اقتصاددانهاي كاربردي و صنعتگرها

است كه در حدود سالهاي 1800 در انگلستان شكل گرفت. آدام اسميت1 ، اقتصاددان معرف اسكاتلندي، در سال 1776 در كتاب ثروت ملل ايده تقسيم كار را براي بهبود بهره وري مطرح كرد. پياده سازي اين ايده روي فعاليت سوزن سازي در يك كارگاه نشان داد كه با تقسيم فعاليت به چهار عمليات جداگانه، خروجي 5 برابر افزايش يافت. وقتي كه يك كارگر تمام فعاليت را انجام مي داد در هر روز 1000 سوزن توليد مي كرد ولي وقتي 10 كارگر به چهار فعاليت تخصصي و جداگانه گمارده شدند مي توانستند 48000 سوزن توليد كنند. علاوه بر اينكه ظرفيت توليد افزايش يافت، اسميت نشان داد كه با اين ايده هزينه ساخت نيز كاهش مي يابد. اسميت علت كاهش هزينه ساخت را چنين بيان كردانجام يك كار توسط يك نفر به صورت مكرر باعث به وجود آمدن مهارت خاص در آن فرد براي انجام آن كار مي گردد بنابراين مي تواند در زمان كمتري آن را به پايان رساند.صرفه جويي در زمان از دست رفته كارگر براي تغيير از يك كار به كار بعدياختراع ابزار جديد و مخصوص براي انجام هر يك از كارهاچارلز ببج2  در تكميل ايده اسميت بيان كرد كه با گماردن هر كارگر به يك كار خاص، ديگر به مهارت و تجربه زياد در كار ساخت و توليد نياز نبوده و نرخ پرداخت به كارگران نيز مي تواند كمتر باشد و بدين شكل هزينه توليد كاهش مي يابد. وي نتيجه يافته هاي خود را در سال 1835 با عنوان «اقتصاد ماشين آلات و سازندگان3 » ارائه نمود.در توليد ماشين بخار توسط ماتئو بولتون4  و جيمز وات5 ، استفاده از سيستم هاي مديريت شامل استانداردها، روش هاي پيش بيني، استقرار

كارخانه، طراحي كارخانه و سياست هاي حقوق و پاداش در شكل ابتدايي خود براي كمك در هدايت، مديريت و كنترل كارخانه آغاز شد.توسعه مهندسي صنايع در آمريكا در سالهاي اول 1900 توسط فردريك تيلور6 ، پدر مهندسي صنايع، آغاز شد. بر خلاف آدام اسميت و چارلز ببج كه نظريه پرداز و نويسنده بودند، تيلور كسي بود كه از طريق انجام فعاليت هاي صنعتي و بر اساس آزمايش به توسعه اصول و مفاهيم پرداخت و توجه خود را روي روش هاي علمي انجام كار و مديريت يك واحد توليدي متمركز ساخت. تا قبل از تيلور كارها بر اساس حسابهاي سرانگشتي انجام مي شد و از استانداردهاي علمي، برنامه ريزي مديريتي و رويه هاي تحليل خبري نبود. هدف تيلور تغيير اين وضعيت به شرايطي بود كه نشان دهد مديريت يك فعاليت علمي است و نه يك فعاليت اتفاقي و باري به هر جهت. وي چهار خط مشي زير را مورد توجه قرار داد:براي هر عنصر كاري يك پايه علمي توسعه دهيد و آن را جايگزين روش هاي سر انگشتي كنيد.براي هر كار، بهترين كارگر را انتخاب كنيد به جاي اينكه كارگر خود، كار خود را انتخاب كند.كار را به طور مساوي بين مديريت و نيروي كار تقسيم كنيد به طوري كه هر يك وظايف و مسئوليت متناسب با خود را دارا باشد.روح همكاري بين مديريت و نيروي كار را توسعه دهيد به طوري كه كار بر اساس خط مشي اول و دوم انجام پذيرد.در راستاي هدف تيلور (يعني مديريت علمي) افراد ديگري از جمله گيلبرت7  و گانت8  به توسعه روش هاي علمي و سيستماتيك براي مطالعه و اندازه گيري كار، برنامه ريزي و زمانبندي توليد پرداختند. تا پيش از سال

1930 رشد چشمگيري در توسعه مهندسي صنايع ايجاد شد و حوزه هايي تحت عناوين زير شكل گرفت:روش هاي كاراندازه گيري كارطراحي كارخانهسيستم هاي پاداش و حقوقارزيابي كارتئوري سازمانفاكتورهاي انسانيبرنامه ريزي و كنترل توليدتا اواخر سالهاي 1940، توسعه مهندسي صنايع بر اساس روش هاي سنتي كه توسط تيلور، گانت و گيلبرت پايه گذاري شده بود ادامه يافت. فلسفه وجودي مهندسي صنايع با توجه به نگرش و هدف به وجود آورندگان آن، ارائه راه حل هاي مؤثر و كارا براي مسائل مربوط به طراحي، تحليل و ارزيابي بود.1-2- تكامل مهندسي صنايع بعد از جنگ جهاني دومشكل گيري مهندسي صنايع به همراه تدوين فلسفه وجودي، مفاهيم، اهداف و مشخص شدن حوزه هاي كاربرد از يك طرف و از طرف ديگر ظهور حوزه هاي جديد قابل كاربرد در مهندسي صنايع طي سالهاي جنگ جهاني دوم و بعد از آن، مهندسي صنايع را به حوزه اي تبديل نمود كه داراي معاني متفاوت نزد افراد مختلف بود. بهترين روش درك مهندسي صنايع جديد، درك چگونگي ارتباط آن با ديگر حوزه هاست. معمول ترين حوزه هاي مرتبط با مهندسي صنايع عبارتند از: مديريت، علوم كامپيوتر، علم آمار، تحقيق در عمليات، علوم مديريت9 ، مهندسي فاكتور هاي انساني و مهندسي سيستم ها. در ادامه هر يك از حوزه هاي اشاره شده، شرح داده شده و با مهندسي صنايع مقايسه مي شوند.1-2-1- مديريتبين همه حوزه هاي اشاره شده، مديريت قديمي ترين در تاريخ بشري است. بيشتر كتابهاي مديريت، توسعه مديريت را با بحث روي مفاهيم علمي تيلور آغاز مي كنند و خيلي از نويسندگان آن كتابها، تيلور را «پدر مديريت علمي» مي نامند همانگونه كه مهندسين صنايع وي را «پدر مهندسي صنايع» مي نامند. در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه آيا مفاهيم مديريت علمي تيلور تعميمي دانشگاهي از مهندسي

است يا مديريت. بخشي از مديريت با نام مديريت توليد داراي وجه مشتركي با مهندسي صنايع است. در اينجا نيز از ديد مديريت، مديريت توليد به جنبه هدايت منابع انساني توليد توجه دارد در صورتي كه مهندسي صنايع به تحليل، طراحي و كنترل سيستم هاي بهره ور مي پردازد. منظور از سيستم بهره ور سيستمي است كه محصول يا خدمت توليد مي كند. به عبارتي مي توان گفت متخصصان مديريت مجري سيستم هايي هستند كه توسط مهندسين صنايع تحليل، طراحي و ارزيابي شده اند.1-2-2- تحقيق در عملياتدر جنگ جهاني دوم، نيروي نظامي انگليس و آمريكا تيم هايي مركب از رياضيدانان، آماردان ها، دانشمندان فيزيك، مهندسين، بيولوژيست ها و روانشناس ها تشكيل دادند تا مسائل مختلف عملياتي نظامي را مورد تحليل قرار دهند. به عنوان مثال نيروي دريايي آمريكا 70 تحليل گر از علوم مختلف را به كار گرفت. از آنجايي كه اين تيم ها براي تحقيق روي فعاليت ها و عمليات نظامي تشكيل شده بودند، چنين تحقيق، تحليل و بررسي را «تحقيق در عمليات10 » ناميدند. تيم هاي تحقيق در عمليات به مسائلي از جمله مسائل زير پاسخ دادند:تعيين محل استقرار تجهيزات رادارچگونگي جستجوي زيردريايي هاي دشمنچگونگي تخريب مين هاي دريايي در درياهاي اطراف ژاپنتعيين اندازه بهينه ناوگان هاي حمل موادتوسعه استراتژي هاي مانور ناوهاي جنگي هنگام حمله دشمنهمانطور كه گفنه شد تا اواخر سالهاي 1940 توسعه مهندسي صنايع مبتني بر روشهاي سنتي تيلور، گانت و گيلبرت بود. بعد از جنگ جهاني دوم و در اواخر سالهاي 1940 و اوايل 1950، تحقيق در عمليات به واسطه موفقيت هاي به دست آمده در جنگ، جاي خود را در فعاليت هاي صنعتي، بخش هاي خدماتي و سازمان هاي دولتي و خصوصي باز كرد. مفاهيمي كه توسط تيلور، گانت، گيلبرت و

ديگران توسعه داده شده بودند نيازمند تحليل كمي دقيق تر و روش هاي سيستم گرا بودند كه تا آن زمان به صورت سنتي به كار گرفته مي شدند. ظهور تحقيق در عمليات، نقطه عطفي در تحول روش هاي مهندسي صنايع بود كه نتيجه آن توسعه روش هاي كمي، الگوريتم هاي رياضي و . . . بود كه در بكارگيري مؤثر مفاهيم توسعه يافته توسط تيلور و ديگران استفاده شدند. ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا مهندسي صنايع و تحقيق در عمليات يك نظام واحد هستند يا دو نظام جدا از هم؟ همانطور كه ديده شد تاريخ مهندسي صنايع و تحقيق در عمليات جداي از هم است اما فلسفه وجودي هر دو يكي است يعني ارائه راه حل هاي موثر و كارا براي مسائل مربوط به طراحي، تحليل و ارزيابي.تحقيق در عمليات يك روش عملي براي حل مسائل مديريت است. اين نظام شامل ساخت توصيف ها يا مدل هاي رياضي، اقتصادي و آماري از مسائل تصميم گيري براي بررسي شرايط پيچيدگي و نااطميناني است. هم چنين تحليل روابط تعيين كننده پيامدهاي محتمل تصميمات اتخاذ شده و ارائه شاخص هاي مناسب اثربخشي براي ارزيابي اهميت نسبي گزينه هاي موجود از ديگر اهداف اين نظام است.تفاوت اصلي دو نظام مهندسي صنايع و تحقيق در عمليات در حوزه تحليل و نوع مدل ها و متدولوژي است كه هريك استفاده مي كنند. توسعه هاي اوليه مهندسي صنايع در ارتباط با كارگاه هاي ساخت و به شدت مبتني بر استفاده از روش هاي سيستماتيك ذهني به جاي استفاده از روش هاي رياضي بوده است. بعضي از اين روش ها شامل برنامه ريزي فرايند، بهبود روش ها، استانداردسازي زمان انجام كار و ارزيابي كار مي باشند كه از جمله روش هاي سنتي مهندسي صنايع به شمار مي آيند.

اما در سي سال اخير، بخش اعظم فعاليت هاي مهندسي صنايع از طريق تكنيك هاي تحليلي مبتني بر مفاهيم رياضي كاربردي صورت گرفته است.تحقيق در عمليات معمولاً با عمليات يك سيستم موجود شامل انسان و ماشين سر و كار دارد. اين رشته مي تواند در سيستم هاي مختلف از جمله سيستم هاي نظامي، فروشگاه ها، كارخانه ها، مزارع، مراكز خدماتي و غيره براي كنترل موجودي، توزيع مواد خام و ساخته شده، بررسي خطوط انتظار، تبليغات، بهينه سازي حمل و نقل و تصميم گيري به كار رود. معمولاً هدف، بهينه سازي يا استفاده بهتر از مواد، انرژي، انسان و ماشين آلاتي است كه در سيستم موجود است.1-2-3- مهندسي سيستمدر حالي كه تحقيق در عمليات با توجه به منابع فعلي سيستم به حل مسئله و ارائه راه حل مي پردازد مهندسي سيستم ها بر طراحي و برنامه ريزي سيستم هاي جديد براي انجام بهتر عمليات فعلي يا اجراي عمليات، وظايف يا خدماتي كه تا به حال به كار گرفته نشده اند تأكيد مي كند. به عبارت ديگر تحقيق در عمليات تغيير رويه هاي سيستم را پيشنهاد مي كند در حالي كه مهندسي سيستم ها تغيير كل يا بخشي از يك سيستم و جايگزين نمودن سيستم جديد را پيشنهاد مي كند.با اين توضيح مشخص مي گردد كه فلسفه وجودي مهندسي سيستم ها نيز همانند مهندسي صنايع سنتي و تحقيق در عمليات ارائه راه حل هاي مؤثر و كارا براي مسائل مربوط به طراحي، تحليل و ارزيابي است اما با نگرشي متفاوت از آنها. مهندسي سيستم ها نيز مانند تحقيق در عمليات با ظهور خود و ارائه تكنيك هاي مؤثر در طراحي و تحليل، مهندسي صنايع سنتي را تحت تأثير قرار داد.1-2-4- علوم كامپيوترنقش و تأثير كامپيوتر بر رشته هاي مختلف علمي بر كسي پوشيده نيست. مهندسي

صنايع نيز به عنوان حوزه اي كه با حجم زياد اطلاعات از يك طرف و محاسبات تكراري و طولاني از طرف ديگر سر و كار دارد تأثير قابل ملاحظه اي از فناوري كامپيوتر دريافت نموده است. فناوري كامپيوتر موجب به وجود آمدن الگوريتم هاي جديد طراحي و تحليل، نرم افزارهاي مختلف موردنياز در مهندسي صنايع، فرايندهاي جديد ساخت و توليد مانند طراحي و توليد به وسيله كامپيوتر11 ، سيستم هاي توليدي انعطاف پذير12  و سيستم هاي توليد يكپارچه كامپيوتري13  شده است. اين دگرگوني مهندسي صنايع سنتي را تحت تأثير قرار داده و مباحث جديدي را در اين حوزه مطرح نموده است.1-2-5- علم آماربيشتر پديده هاي مورد بررسي در مهندسي صنايع به جاي جنبه قطعي14 ، جنبه تصادفي15  دارند. به عنوان مثال خرابي تجهيزات بر اساس قاعده معيني رخ نمي دهد بلكه به صورت اتفاقي و تصادفي خراب مي شوند. پارامترهاي تعيين كننده در فرايندهاي توليد معمولاً در يك مقدار مشخص غيرقابل كنترل هستند و دامنه اي براي آن تعريف مي شود و تغيير پارامتر در اين دامنه به صورت احتمالي خواهد بود. مدت زمان ساخت و توليد يا ارائه خدمات در بيشتر موارد داراي توزيعي احتمالي است. شرايط فوق و بسياري از شرايط احتمالي ديگر باعث مي شوند كه تحليل، طراحي و ارزيابي هاي موردنياز مهندسي صنايع توأم با شرايط احتمالي و نااطميناني باشد. بنابراين بكارگيري علم آمار گريزناپذير خواهد بود. دخالت علم آمار در ابعاد مختلف موردنياز، مهندسي صنايع سنتي را تحت تأثير قرار داده است.1-2-6- علم مديريتعلم مديريت رشته اي است كه در ارتباط تنگاتنگ با تحقيق در عمليات در دهه 1960 توسعه يافته است. تكنيكهاي مورد استفاده در اين رشته همان تكنيكهاي تحقيق در عمليات هستند اما تفاوت

آن با تحقيق در عمليات در حوزه كاربرد آن است كه بيشتر در امور اداري، بازرگاني و مديريت صنعتي مطرح مي گردند. امروزه تفاوتي بين اين دو قائل نمي شوند و معمولاً با هم و به شكل OR/MS مطرح مي گردند.1-2-7- مهندسي فاكتورهاي انسانيسيستم هاي مهندسي صنايع بر خلاف سيستم هاي سخت افزاري، مانند مهندسي الكترونيك اغلب تركيبي از انسان و ماشين هستند و طراحي سيستم هاي انسان- ماشين نيازمند تعيين بهترين تركيب از عناصر انساني و ماشيني است. اين نيازمندي ضرورت آگاهي مهندسين صنايع از روانشناسي صنعتي و مهندسي فاكتورهاي انساني را توجيه مي نمايد.1-3- مهندسي صنايع و سيستم هاشكل گيري و تكامل مهندسي صنايع و تعامل آن با حوزه هاي مرتبط طي سالهاي 1800 تا 1970 باعث تدوين حوزه يا رشته اي به نام مهندسي صنايع و سيستم ها شده است. نمودار زير اين روند تكاملي را بيشتر روشن مي سازد.2- تعريف مهندسي صنايعتعريف رسمي زير توسط IIE16  براي مهندسي صنايع ارائه شده است كه بدون هيچ تغييري قابل كاربرد براي مهندسي صنايع و سيستم هاست:«مهندسي صنايع عبارتست از طراحي، بهبود و استقرار سيستم هاي مركب از انسان، مواد، اطلاعات، تجهيزات و انرژي. مهندسي صنايع با دستيابي به دانش و مهارت تخصصي در علوم رياضي، فيزيكي و اجتماعي به همراه اصول و روش هاي تحليل و طراحي مهندسي نتايج و خروجي هاي مورد انتظار چنين سيستم هايي را تعيين، پيش گويي و ارزيابي مي كند».اگر چه واژه صنايع معمولاً براي سازمان هاي توليدي بكار مي رود اما قابل كاربرد براي هر گونه سازمان است.3- نقش مهندسي صنايع و سيستم ها در سازمانبا توجه به تعريف ارائه شده از مهندسي صنايع و سيستم ها، چنين مي توان نتيجه گرفت كه در هر سازمان، مهندسي صنايع و سيستم ها به عنوان مركز

هماهنگ كننده بين تمام عناصر سازمان عمل مي كند. اين نقش مي تواند در قالب ابزار پشتيبان مديريت ظاهر شود. همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد مهندسين صنايع و سيستم ها نقش طراح، تحليل گر و برنامه ريز را به عهده دارند و مديريت سازمان مجري طرح ها و برنامه هاي ارائه شده خواهد بود. اگر چه مهندسين صنايع و سيستم ها مي توانند در قالب مديراني كارآمد نقش ايفا كنند اما با درگير شدن در مشكلات اجرايي، از نقش اصلي خود باز مي مانند. نمودار زير نقش هماهنگ كنندگي مهندسي صنايع و سيستم ها را نمايش مي دهد.بسته به حجم فعاليت و اندازه سازمان، واحد مهندسي صنايع و سيستم ها مي تواند در سطح مديريت يا زيرمجموعه يكي از مديريت ها مطرح گردد. ساختار سازماني داخلي يك واحد مهندسي صنايع و سيستم ها بايد بر اساس اصول طراحي سازماني و شرايط خاص سازمان مورد نظر طراحي گردد. هم چنين بايد حيطه فعاليت موردنياز براي عملي ساختن مأموريت محول شده به اين واحد تحليل شده و در قالب گروه هاي منطقي از وظايف و فعاليت ها شكل داده شود. اين گروه ها مي توانند به عنوان بخش هاي مختلف اين واحد در نظر گرفته شوند.4- حوزه هاي فعاليت مهندسي صنايع و سيستم هادر اين بخش فعاليت هاي مختلف مهندسي صنايع در قالب نمونه هاي عملي و پرسش معرفي شده  و شرح مختصري از هر يك از فعاليت ها ارائه مي شود. لازم به ذكر است كه نمونه هاي اشاره شده واقعي نبوده و فقط براي استفاده در معرفي فعاليت ها بيان شده اند. هم چنين توضيحات ارائه شده به شكل عمومي بوده و با هدف معرفي مهندسي صنايع و سيستم ها به صورت كلي تهيه شده و معطوف به يك سازمان خاص نيستند. نمي توان گفت كه توضيحات ارائه شده به

تمام فعاليت هاي مهندسي صنايع و سيستم ها اشاره مي كند ولي بخش اعظم فعاليت هاي اين رشته را پوشش مي دهد. توضيحات مختصر بوده و به جزئيات تكنيك ها و روش ها اشاره اي نشده است.4-1- مطالعات امكانپذيريدر چند سال گذشته تعدادي كارخانه توليدكننده فرش ماشيني در سطح كشور احداث شده است. گفته مي شود مجموع ظرفيت توليد اين كارخانه ها بيش از نياز داخلي بوده و در اين شرايط به دليل كيفيت پايين توليدات و ناتواني در رقابت با كشورهايي چون آلمان، توانايي جذب بازارهاي خارجي را ندارند. در احداث اين كارخانه ها چه ملاحظاتي بايد در نظر گرفته مي شد تا وضعيت فعلي پيش نيايد؟قبل از احداث هر واحد توليدي يا خدماتي بايد مطالعه و بررسي بازار، پيش بيني ميزان فروش، اقتصادي بودن و . . . تحت مطالعات امكانپذيري و در سه دسته امكانپذيري اقتصادي، فني و مالي مد نظر قرار گيرند. اقتصاد مهندسي و تكنيك هاي تحليل هزينه و سود از جمله ابزاري هستند كه در اين راستا بكار گرفته مي شوند.امكانپذيري اقتصادي: آيا توليد مقرون به صرفه خواهد بود؟ از لحاظ هزينه آيا قابل رقابت با ساير توليدكنندگان مي باشد؟امكانپذيري فني: آيا فناوري موجود پاسخگوي نياز است؟ تخصص لازم در كشور وجود دارد؟ خريد ماشين آلات امكانپذير است؟ آيا مشكل لوازم يدكي، نگهداري و تعميرات و . . . وجود ندارد؟امكانپذيري مالي: با فرض امكانپذيري اقتصادي و فني، آيا بازار مصرف پذيراي محصول توليد شده خواهد بود؟ آيا سود معقول بدست مي آيد؟ نقطه سربسر هزينه و سود كجاست؟4-2- استقرار كارخانه يا سازمانگفته مي شود مكان فعلي استقرار بعضي از سازمانهاي توليدي و خدماتي مناسب نيست و به همين دليل هزينه هاي زيادي را بايد متحمل گردند؟ چه نكاتي

در استقرار و انتخاب مكان اين سازمانها بايد در نظر گرفته مي شد؟عواملي از قبيل دسترسي به نيروي كار، تاريخچه كارگري منطقه، تأثير صنايع موجود بر نيروي كار، دسترسي به نيروي برق، آب، گاز و ديگر سوخت ها، آلودگي آب، امكان دفع فاضلاب، ميزان حمل و نقل و دسترسي به جاده، منابع مواد اوليه و فاصله آن از محل كارخانه، دسترسي به بازار مصرف، امكان استفاده از بازار محلي، منازل و واحدهاي مسكوني، سطح تحصيلات، رفاه و بهداشت، امكانات تفريحي، مشخصات جغرافيايي و اقليمي منطقه، وضعيت آب و هوا، وجود مركز آتش نشاني و امدادرساني، وجود هماهنگي بين واحدهاي توليدي در منطقه، رويكرد مسئولين منطقه، وضعيت صنايع مكمل در منطقه و ميزان سهولت دسترسي به منابع مالي براي سرمايه گذاري بايد در استقرار و انتخاب مكان در نظر گرفته شوند. در مبحث استقرار سازمان يا كارخانه، اين عوامل به شكل سيستماتيك و تحليلي مورد بررسي قرار گرفته و بر اساس آنها بهترين مكان استقرار انتخاب مي شود. روش هاي تصميم گيري، رتبه بندي و مدل هاي رياضي مكان يابي از جمله تكنيك هايي  هستند كه براي اين منظور بكار گرفته مي شوند.4-3- طرح ريزي واحدهاي صنعتي و خدماتيفرض كنيد قرار است كارخانه هايي با حوزه هاي توليد مواد غذايي، مواد شيميايي، خودرو و لوازم الكترونيك احداث شوند؟ به نظر شما چه تخصص هايي در طرح ريزي هر يك از اين واحدهاي صنعتي موردنياز است؟ به ترتيب در هر حوزه آيا تخصص مهندسي صنايع غذايي، مهندسي شيمي، مهندسي مكانيك و مهندسي الكترونيك براي طرح ريزي كافي است؟ هر يك از اين تخصص ها در چه فعاليت هايي از طرح ريزي مفيد واقع مي شوند؟ آيا اين تخصص ها آنگونه شناخت و دركي كه مهندس صنايع و سيستم ها از سيستم هاي

توليدي و خدماتي دارد را دارا مي باشند؟ آيا طرح ريزي هر يك از اين كارخانه ها به يك تيم طراحي نياز ندارد؟ هماهنگ كننده اين تيم بايد چه تخصصي داشته باشد؟ چه تخصصي مي تواند از مجموع نظرات تخصص هاي مختلف نتيجه گيري كند؟طرح ريزي واحدهاي صنعتي و خدماتي يا هر گونه سازمان ديگر ممكن است نيازمند تخصص هاي مختلفي باشد كه در رأس آنها تخصص مهندسي صنايع و سيستم ها قرار دارد. طرح ريزي از جمله فعاليت هايي است كه در آن از بيشتر تكنيك هاي مهندسي صنايع استفاده مي شود. معمولاً مراحلي كه در طرح ريزي در نظر گرفته مي شود عبارتند از:(1) مطالعات امكانپذيري(2) طراحي محصول(3) طراحي فرايند ساخت( مسير توالي عمليات هاي مختلف روي قطعات)(4) طراحي عمليات ساخت (با كدام ماشين، كدام اپراتور، چگونه، چه مقدار فشار و چه مواد اوليه و . . .)(5) طرح ريزي واحدها (چه نوع ماشين آلات، چه نوع استقرار، چه نوع ابزار، ايستگاه هاي كاري و . . .)(6) طرح ساختمان و تأسيسات(7) برآورد هزينه هاي انجام كار(8) ارزيابي مالي طرح(9) ساخت ماشين آلات(10) تهيه زمين، آماده سازي زمين و ساختمان(11) خريد ماشين آلات و آموزش پرسنل(12) نصب و راه اندازي ماشين آلات(13) شروع توليد(14) انبار و توزيع(15) فعاليت هاي بازاريابي براي توسعه و گسترش دامنه فعاليت ها(16) بررسي مشكلات اجتماعي و سعي در رفع آن (بازخورد اطلاعات و مشكلات)4-4- برنامه ريزي حمل و نقلهزينه هاي حمل و نقل بخش قابل ملاحظه اي (بين 25 تا 50 درصد) از هزينه هاي واحدهاي صنعتي و خدماتي را به خود اختصاص مي دهند. حمل و نقل مواد اوليه به محل كارخانه، حمل مواد به بخش توليد، حمل و نقل بين بخش هاي توليد، حمل محصولات ساخته شده و توزيع محصولات ساخته شده در بازار، مواردي هستند كه هزينه هايي را به

كارخانه تحميل مي كنند در صورتي كه هيچ گونه نقش بهره ور در توليد ندارند. چگونه مي توان هزينه هاي حمل و نقل را كاهش داد؟ برنامه ريزي حمل و نقل شامل اصول و تكنيك هاي رياضي است كه سعي در كاهش هزينه هاي حمل و نقل دارند.4-5- جانمايي بخش هاممكن است عليرغم وجود يك سيستم و برنامه ريزي حمل و نقل مناسب، هزينه هاي حمل و نقل بخش قابل ملاحظه اي از هزينه هاي كارخانه باشد. يكي از دلايل هزينه بالاي حمل ونقل مي تواند استقرار نامناسب بخش هاي توليدي باشد. آيا مي توان استقرار بخش هاي توليدي را به گونه اي تغيير داد كه كل مسافات حمل و نقل كاهش يابد؟ آيا تغيير محل بخش هاي توليدي و سرمايه موردنياز براي آن در مقايسه با ميزان كاهش هزينه حمل و نقل توجيه پذير است؟تهيه طرح استقرار بخش هاي توليدي يا استقرار بخش جديد در كنار بخش هاي فعلي توليد، از جمله فعاليت هاي مهندسي صنايع و سيستم هاست. بررسي ارتباط بين بخش هاي توليدي، تعيين حجم حمل و نقل بين واحدها، بررسي نكات ايمني در جانمايي، بهينه سازي حمل و نقل بين بخش ها و ارائه طرح بهينه استقرار از جمله موارد اين فعاليت است. جانمايي علاوه بر استقرار بين بخشي، استقرار درون بخشي را در نظر مي گيرد. نحوه استقرار ماشين آلات درون يك بخش، نيروي انساني نسبت به ماشين آلات، ايستگاه هاي كاري، انبارهاي واسط و . . . از جمله عناصر استقرار درون بخشي هستند.4-6- ارزيابي كار و زمانيك بخش توليدي از يك كارخانه را در نظر بگيريد. اين بخش سيستمي متشكل از نيروي انساني، فضاي فيزيكي، تجهيزات و ماشين آلات، مواد اوليه يا مواد در جريان ساخت، انرژي و اطلاعات است. ظرفيت اين بخش توليدي به چه ميزان است؟ آيا اين

ظرفيت مي تواند افزايش يابد؟ چگونه مي توان ظرفيت توليد بخش را افزايش داد؟ آيا از صنايع موجود در اين بخش (نيروي انساني، فضا، تجهيزات و ماشين آلات، مواد، انرژي و اطلاعات) به شكل بهينه استفاده مي شود؟ چه بهبودهايي مي توان در اين بخش ايجاد كرد؟ارزيابي كار و زمان (مطالعه كار و زمان سنجي)، توالي عمليات، تعادل خط توليد و مونتاژ، استقرار بهينه تجهيزات، برنامه ريزي حمل و نقل درون بخشي، طراحي بهينه ايستگاه هاي كاري، طراحي و استقرار انبارهاي واسط از جمله مباحث مهندسي صنايع و سيستم ها هستند كه مي توانند در بهبود يك بخش توليدي بكار گرفته شوند.4-7- كنترل موجوديفرض كنيد در كارخانه شما براي توليد محصولات مختلف از مواد اوليه مختلف و به مقادير متفاوت استفاده مي شود؟ توليد شما تا زماني ادامه خواهد داشت كه مواد اوليه موجود باشد؟ براي حذف وقفه هاي توليد (كه خود هزينه هايي در بر دارد) چه مي كنيد؟ آيا ميزان زيادي از مواد اوليه را انبار مي كنيد تا براي مدت قابل ملاحظه اي مطمئن باشيد كه توليد ادامه خواهد داشت؟ آيا هزينه هاي انبارداري افزايش نخواهد يافت؟ آيا فضاي انبار به قدر كافي موجود است يا اينكه به صورت دوره اي سفارش مواد اوليه مي دهيد؟ در اين صورت آيا هزينه هاي سفارش بالا خواهد بود؟ چه سياستي را بايد اتخاذ نمود تا حداقل هزينه را در بر داشته باشد؟ علاوه بر مواد اوليه، موجودي قطعات يدكي تجهيزات و ماشين آلات به چه ميزان بايد باشد؟ ميزان استفاده از قطعات يدكي در سال چيست؟با استفاده از تكنيك هاي كنترل موجودي مي توان به پرسش هاي فوق پاسخ داد. تعيين ميزان سفارش اقتصادي، ذخيره احتياطي، طول دوره سفارش از جمله مواردي هستند كه با استفاده از

اين تكنيك ها تعيين مي گردند.4-8- برنامه ريزي توليدهدف واحدهاي توليدي پاسخگويي به تقاضاي بازار مصرف است و تغيير تقاضاي مصرف تأثير مستقيم بر توليد واحدها خواهد داشت. براي هماهنگي با تقاضاي بازار چه سياستي براي توليد بايد اتخاذ نمود؟ آيا همواره با يك نرخ ثابت بايد توليد كرد؟ تقاضا چگونه بر ميزان توليد تأثير مي گذارد؟ چه هزينه هايي در توليد و تغيير ميزان توليد نقش دارند؟ براي پاسخگويي مناسب به بازار آيا توليد بيشتر از تقاضا و نگهداري آن در انبار كالاهاي ساخته شده، راهكار مناسبي است؟ هزينه هاي نگهداري بيشتر است يا هزينه هاي راه اندازي مجدد توليد؟ تركيب بهينه توليد محصولات چيست؟با استفاده از مفاهيم و تكنيك هاي برنامه ريزي توليد مي توان به راهكارهايي رسيد كه در آن مجموع هزينه هاي توليد، نيروي انساني، راه اندازي و موجودي را به حداقل خود رساند. در اين مبحث از تكنيك ها و مدل هاي رياضي و هيوريستيك استفاده مي گردد و مي توان به راهكاري دست يافت كه در آن ميزان توليد از هر محصول در هر دوره زماني از افق برنامه ريزي تعيين شده است. پيش بيني بازار مصرف نيز از جمله مواردي است كه در برنامه ريزي توليد مورد بحث قرار مي گيرد. با استفاده از برنامه ريزي توليد از نوسانات توليد كاسته شده و استخدام و اخراج كارگران نيز كاهش مي يابد.4-9- سيستم هاي برنامه ريزي مواد موردنيازبا توجه به ارتباط مستقيم بين مواد اوليه و منابع ساخت با توليد و تأثير متقابل آنها بر يكديگر، در بعضي موارد برنامه ريزي مستقل موجودي و توليد، راهكار مناسبي نخواهد بود و استفاده از سيستم هاي برنامه ريزي مواد موردنياز ضروري خواهد بود. با بكارگيري اين سيستم ها، ميزان توليد، سفارش، موجودي و زمان هاي توليد و سفارش در قالبي هماهنگ

ارائه خواهد شد و هزينه ها به حداقل كاهش خواهد يافت.4-10- برنامه ريزي نگهداري و تعميراتوقفه هاي توليد هزينه هاي زيادي از جمله بيكاري كارگران، راه اندازي مجدد، سود از دست رفته و ايجاد ضايعات را به دنبال دارد. يكي از علل وقفه هاي توليد، خرابي ماشين آلات و تجهيزات است. براي جلوگيري از خرابي ها چه اقداماتي مي توان انجام داد؟ آيا انجام تعميرات و نگهداري دوره اي راه حل اين مشكل خواهد بود؟ به چه اطلاعاتي از خرابي ها نياز است؟ نگهداري ها، تعويض ها و تعميرات در چه زمانهايي بايد انجام شود؟ چه چك ليست هايي بايد طراحي گردد؟در برنامه ريزي نگهداري و تعميرات با استفاده از تكنيك هاي پيش بيني و آماري، زمان نگهداري پيشگيرانه و تعويض ها محاسبه شده و در قالب يك سيستم اطلاعاتي- عملياتي نظام مند مي گردند. با بكارگيري چنين سيستمي، بخش قابل ملاحظه اي از وقفه هاي توليد كه ناشي از خرابي ماشين آلات هستند برطرف خواهد شد.4-11- كنترل كيفيتتوليد محصولات باكيفيت، چه از جهت رقابت در بازار و چه از لحاظ اخلاقي داراي اهميت بالايي است. كيفيت محصولات مي تواند متأثر از عواملي از قبيل تجهيزات توليد، مواد اوليه، نيروي انساني و فرهنگ سازماني حاكم بر محيط سازمان، دانش فني، آموزش و . . . باشد. در اينجا اين پرسش مطرح مي گردد كه چگونه مي توان هر يك از اين عوامل را در جهت دستيابي به كيفيت مطلوب كنترل نمود.كنترل كيفيت يكي از مباحث مهندسي صنايع و سيستم هاست. كنترل كيفيت علاوه بر دسترس پذير كردن كيفيت، بهره وري فعاليت سازمان را نيز افزايش مي دهد. در اين راستا بسته به نوع عوامل مؤثر در كيفيت و وسعت حوزه بررسي، كنترل كيفيت آماري، تضمين كيفيت و كنترل كيفيت فراگير مطرح شده اند. هر يك از كنترل هاي

اشاره شده به مقدمات و ابزاري نياز دارند كه طراحي و پياده سازي آنها در مهندسي صنايع و سيستم ها مورد مطالعه قرار مي گيرند.4-12- مديريت و كنترل پروژهفرض كنيد قرار است يك بخش، يك انبار، يك واحد يا يك كارخانه احداث كنيد. چه فعاليت هايي براي اين هدف بايد در نظر گرفته شوند؟ اين فعاليت ها به چه توالي و با چه پيش نياز و پي آيندي انجام شوند؟ هر فعاليت در چه مدت زماني بايد انجام شود؟ تاريخ مجاز براي شروع و خاتمه هر فعاليت چيست؟ انجام هر فعاليت به چه منابعي نياز دارد؟ منابع مورد نياز به چه ميزان و در چه زمان هايي قابل دسترس هستند؟ مدت زمان انجام كل فعاليت ها چقدر خواهد بود؟ در صورت تأخير در انجام يك يا چند فعاليت، چه تأخيري در دستيابي به هدف ايجاد مي شود؟پروژه به كار يا مجموعه فعاليت هايي گفته مي شود كه تكرار پذير نباشند. براي مثال توليد يك محصول، يك فعاليت تكراري است كه يك كارخانه در طول سال ها انجام مي دهد ولي احداث يك بخش جديد كاري ممكن است در طي سال ها تنها يك بار اتفاق بيافتد. تكنيك هايي كه در مديريت و كنترل پروژه مورد استفاده قرار مي گيرند به تمامي پرسش هاي فوق پاسخ مي دهند و تصوير مناسبي از وضعيت پروژه را كه ممكن است شامل هزاران فعاليت باشد در اختيار مديريت قرار مي دهد.4-13- برنامه ريزي نيروي انساني و سيستم هاي حقوق و دستمزديكي از مهمترين عوامل توليد نيروي انساني است. براي انجام يك فعاليت توليدي با بهره وري مطلوب ضروري است كه ميزان و تخصص نيروي انساني موردنياز تعيين شود. در اين راستا بايد مشخص شود كه فعاليت توليدي چيست، چگونه انجام مي شود و

نيروي انساني انجام دهنده آن چه خصوصياتي بايد داشته باشد. به عنوان مثال كارگر موردنياز بايد چه سطحي از تحصيلات داشته باشد و از لحاظ خصوصيات فيزيكي داراي چه قد و وزني باشد؟مهندسي صنايع با استفاده از مباحث و تكنيك هاي برنامه ريزي نيروي انساني، شرح و خصوصيات فعاليت هاي توليدي را مشخص كرده و ميزان حقوق و دستمزد نيروي انساني را برآورد كند. به منظور تعيين ميزان حقوق و دستمزد، هر فعاليت ارزيابي شده و بر اساس معيارهايي، ارزش گذاري مي گردد.4-14- مهندسي فاكتورهاي انسانيهمانطور كه گفته شد نيروي انساني يكي از مهمترين عوامل توليد است. نيروي انساني موجود در سيستم در تعامل با ديگر اجزاي سيستم يعني مواد اوليه، تجهيزات و ماشين آلات، انرژي و اطلاعات است. هر يك از اجزاي سيستم به نيروي انساني چه تأثيري مي گذارد و چه تأثيري مي پذيرد؟ اجزاي سيستم بايد داراي چه خصوصياتي باشند تا باعث كاهش بهره وري نيروي كار نگردند؟ از لحاظ اخلاقي چه استانداردهايي براي هر يك از اجزاي سيستم بايد در نظر گرفته شود تا موجب آسيب رساندن به نيروي كار نگردد؟ محيط كار بايد چگونه طراحي شود تا روحيه پرنشاطي را در نيروي انساني تقويت كند؟ خصوصيات فرهنگي و اجتماعي سازمان چه تأثيري بر نيروي انساني دارند؟مهندسي صنايع در اين حوزه با بررسي محيط كار، ماشين آلات، سيستم ارتباطات، ساختار نظارت و ساختار سازماني و با تهيه استانداردهاي موردنياز، اقدامات لازم را براي برقراري تطابق استانداردها با عوامل انساني ارائه مي دهد. مجموعه تكنيك ها و مفاهيم ارگونومي و روانشناسي اين حوزه، عنوان مهندسي فاكتورهاي انساني گرفته است.4-15- سيستم هاي اطلاعاتهر سازمان، بزرگ يا كوچك، به شدت وابسته به اطلاعات است. سازمان به

اطلاعاتي از مشتريان، بازار، تهيه كننده هاي مواد اوليه و رقبا نياز دارد. هم چنين بايد اطلاعات دقيقي از كارمندان و كارگران و مهارت هاي آنها، سطح بهره وري، توانايي تجهيزات و ماشين آلات، نحوه انجام فرايندها، ظرفيت توليد، خصوصيات فرايندهاي توليد، محل انجام هر فعاليت و . . . در دسترس باشد. مهندسين صنايع نيز در انجام همه فعاليت هاي خود نياز به اطلاعات مستند و مدون از محيط داخلي و خارجي سازمان دارند. چگونه بايد اطلاعات موردنياز جمع آوري شوند؟ از هر فعاليت توليدي يا خدماتي، امور پشتيباني، اداري و مالي چه داده هايي بايد جمع آوري شود؟ چه فرم ها و چك ليست هايي موردنياز است؟ مديريت به چه اطلاعاتي نياز دارد؟ در چه مواردي از تصميم گيري به اطلاعات نياز هست؟ از اطلاعات چگونه مي توان در تصميم گيري استفاده نمود؟ فناوري جمع آوري اطلاعات در سازمان چه خصوصياتي بايد داشته باشد؟ چه سطحي از مكانيزه كردن سيستم موردنياز است؟اطلاعات به عنوان يكي از اجزاي سيستم نقش مهمي در فعاليت هاي مهندسي صنايع به عهده دارد. ضرورت جمع آوري، سازماندهي و استفاده از اطلاعات در تصميم گيري، شاخه اي به وجود آورده است كه در هر فعاليت مهندسي صنايع به كار گرفته مي شود. سيستم هاي اطلاعات به علت اهميت و وسعت، در سطوح كلاسيكي از جمله سيستم هاي پردازش مبادلات، سيستم هاي اطلاعات مديريت، سيستم هاي پشتيبان تصميم گيري و سيستم هاي خبره دسته بندي شده اند كه در مهندسي صنايع و سيستم ها مورد مطالعه قرار مي گيرند.*راهكار مديريتمنابع و مراجع: 1- - Banga, T. R., S. C. Sharma and N. K. Agarwal. 1995. Industrial Engineering Management Science. Dehli: Khanna.2- - Hicks, P. E. 1977. Introduction to Industrial Engineering Management Science. New York: McGraw-Hill.3- - Miller, M. M. and J.

W. Schmidt. 1984. Industrial engineering and Operations Research. New York: John Wiley Sons4- - Singh, J. 1972. Great Ideas of Operations Research. New York: Dover.5- - Turner, W. C., J. E. Mize and K. E. Case. 1987. Introduction to Industrial and Systems Engineering. New Jersey: Printice-Hall. پي نوشت ها 1. Adam Smith2. Charls Babbege3. On the economy of machinery and manufacturers4. Mattew Boulton5. James Watt5. Fredrick W. Taylor6. Gilbert7. Gant8. Management Science 9 اين واژه در ابتدا به شكل research on (military) operations مطرح شد و به دليل كاربرد آن در مسائل غير ظامي به Operations Research يا OR تغيير داده شد. 10. CAD/CAM11. Flexible Manufacturing Systems (FMS)12. Computerized Integrated Manufacturing System (CIM)13. deterministic14. stochastic15. Institute of Industrial Engineering (IIE)

نقش رويكرد سيستمي در خانواده درماني

... systematicاسكيزوفرني چاشني تغييرات بزرگرضا آشتياني

پيش از ديدگاه سيستمياز همان ابتدا با پيدايش مفاهيم جديد روانشناسي در قرن نوزدهم و ظهور پديده هاي بزرگ در تاريخ روانشناسي مانند زيگموند فرويد و هم زمان با شكوفايي عصر صنعت و دستاورد هاي بزرگ علوم تجربي و چهره جديد جوامع مدني كه خود درد هاي بيشتري بر پيكره جوامع آن زمان افزود ، ما شاهد قوت گرفتن اين انديشه ريشه دار در روانشناسي بوديم كه يافته ها درباره انسان هاي بيمار و داراي اختلال به كل جامعه انساني تعميم داده مي شد و البته مشكل عمده تر اين انديشه تأثيرگذار ، تك سبب بيني آن بود كه ريشه همه مشكلات و اختلالات را در كودكي و ناهوشيار آدمي جستجو مي كرد و از اثر ساير عوامل غافل بود.جبرگرايي رواني فرويد و اين انديشه وي كه مشكلات آدمي در

جايي خارج از انسان قرار دارند و عوامل بيروني هستند كه سرنوشت انسان را تعيين مي كنند هنوز هم طرفداران پرقدرتي در دنياي روانشناسي دارد.ويرجينيا ستير (1) محقق و نظريه پرداز ديدگاه سيستمي در اين باره به نكته جالبي اشاره كرده است : « ... ما روانشناسي را از اين 5 نوع آدم اخذ كرديم : جنايت شناسي را از افراد جاني ، پزشكي را از افراد بيمار ، كار اجتماعي را از بينوايان ، روانشناسي را از افراد كند ذهن و ... »لازم به ذكر است كه اين ديدگاه كاستي نگر متعصب كه محوريت فكري آن در مفاهيم ارايه شده توسط فرويد قرار داشت هنوز هم در گستره روانشناسي طرفداران زيادي دارد.طرفداران ديدگاه سيستمي اين انتقادات را علاوه بر روانكاوي بر رويكرد هاي رفتاري و تربيتي هم وارد آورده اند و ديدگاه هاي قطعي ، يكسره و متمركز بر فرد رويكرد هاي رفتاري كه راه را بر يك چشم انداز وسيع و تخمين برآيند نيروهاي رواني و تشخيص سيستم هاي رواني در سطح وسيع مي بندد ، مورد حمله قرار داده اند.درمان هاي شناختي نيز از تيررس نظريه پردازان سيستمي خانواده درماني دور نمانده است و ايشان درمان هاي شناختي نگر را نيز با اين استدلال كه سازمان شناختي افراد به شكل فردي ساخته نمي شود بلكه در ارتباط با ديگران شكل مي گيرد ، زير سوال مي برند.تولد خانواده درمانيبا ظهور درمان هاي گروهي به وسيله اسلوسن (2) و مورنو (3) و شكل گيري يك نظام گروهي نگر در رابطه با مشكلات انساني و قرار دادن انسان در محيط و بررسي وي در

اين فضا راه را براي پيدايش خانواده درماني باز كرد. البته ناگفته نماند كه صدمات وسيع و عميق جنگ هاي جهاني و عدم كارايي درمان هاي فردي و لزوم استفادهاز درمان هاي گروهي اثر غير قابل انكاري در ظهور درمان هاي گروهي و پس از آن زوج درماني داشت.زوج درماني و در نظر گرفتن دو انسان به عنوان يك واحد ، قدم بزرگي بود در تغيير نگرش و تفكر در رويكرد هاي روان درماني ؛ اما هنوز كامل نبود و منظومه كامل خانواده شامل پدر ، مادر ، خواهران و برادران و پدر بزرگ و مادر بزرگ را در بر نمي گرفت.اسكيزوفرني چاشني تغييرات بزرگزماني كه باتسون(4) مطرح كرد خانواده و حلقه هاي ارتباطي افراد خانواده در بروز و تشديد علايم اسكيزوفرني در يكي از اعضاي خانواده موثر است ، توجه همگان بيش از پيش به اهميت خانواده در اختلالات حاد رواني جلب شد. ويرجينيا ستير بعد از باتسون و پيروانش ، جي هي لي (5) و جان ويكلند (6) به تحقيقات گسترده اي در اين زمينه پرداخته است. بحث پيرامون نقش خانواده در اسكيزوفرني هنوز هم در جريان است و محققان بعد از باتسون به نحوه تأثير خانواده در بروز و تشديد بيماري بيشتر پرداخته اند.آنچه در اين بحث مد نظر ماست ذكر تاريخچه درمان هاي سيستمي نيست. اما لازم به ذكر است كه شكل گيري اين ديدگاه كه همه افراد خانواده بر هم موثرند و حتي كوچكترين اتفاقات در درون خانواده مي تواند در روندي پيچيده بر نقش ها ، كاركردها ، ارزش ها و در نهايت بر رفتار و ديدگاه هاي همه

اعضاي خانواده تأثير مي گذارد.اين سيستم خانوادگي كه ما درباره آن صحبت مي كنيم در ت_ئوري از مرزهاي خانواده فراتر مي رود و اتفاقات تاريخي و تحولات اجتماعي را هم در بر مي گيرد . به عبارت ديگر خانواده يك سيستم باز است كه ناگزير از تعامل با ساير سيستم هاي اجتماعي مي باشد.در تمام رويكرد هاي سيستمي روابط علي و معلولي مردود شمرده مي شوند . يك نوع رابطه تعاملي چرخه اي و دو سويه كه ابتدا و انتهاي آن معلوم نيست ، وجود دارد.آيا رويكرد سيستمي حرف آخر را مي زند ؟اگر جواب ما به اين سوال مثبت باشد پس تأييد كرده ايم كه تمام دشواري ها را حل كرده ايم و به نهايت پيشرفت علمي رسيده ايم ! اما نه تنها رويكرد سيستمي آخرين حرف را نزده است بلكه در مواردي مراجعان را به درمان هاي فردي هم توصيه مي نمايد.واضح است كه مشكلات همه افراد در ريزش ساختار خانوادگي مينوچين يا در فروپاشي سلسله مراتب خانوادگي جي هي لي خلاصه نمي شود. همه افراد از اين مشكلات تعريف شده در رويكرد سيستمي رنج نمي برند. به عنوان مثال فردي را در نظر بگيريد كه در تعارض انگيزه جاودانگي و واقعيت ميرايي قرار دارد و روانشناسان وجودي و انسان گرا بهتر مي توانند مشكل وي را حل كنند.نكته مهم ديگر كه ديدگاه سيستمي درباره آن مسكوت مانده است بحث تقسيم اقتدار در خانواده است. به عبارتي اين ديدگاه بيان مي دارد كه بين انسان و محيط رابطه تعاملي وجود دارد ولي مشخص نمي كند كه محيط ، دليل تغييرات است يا از

شرايط ايجاد تغيير.نكته مهم بعدي كه ديدگاه سيستمي خيلي كم به آن پرداخته است صحبت درباره ماهيت انسان است يا در حقيقت همان « خود انسان » . چيزي كه روانشناسان وجودي و معنا درمان گران و در رأس آنها ويكتور فرانكل زياد بدان پرداخته اند :« دلايل بسياري وجود دارد كه انسان باشيم تا ميدان جنگ ادعاهاي نهاد ، خود و فراخود . زمينه بيشتري وجود دارد كه انسان باشيم تا پياده شطرنج و آلت دست فرايند هاي شرطي و يا غرايز. از اين آدم هاي عامي مي توانيم بياموزيم كه انسان بودن يعني مواجهه مداوم با موقعيت هايي كه هر كدام يك شانس براي انجام يك مبارزه اند و به ما فرصت مي دهند تا با روبرو شدن با مبارزات معناي مبارزه خويش را تحقق بخشيم. هر موقعتي دعوتي است به اينكه نخست گوش فرا دهيم و سپس پاسخ دهيم.»درست است كه ديدگاه سيستمي با كار روي سلسله مراتب و ساختار خانواده مشكل را حل و سيستم ( خانواده ) را حفظ مي كند و از اين طريق با ديدگاهي محافظه كارانه نظام اجتماعي را حفظ مي نمايد ، ولي گاه مشكل عضو خانواده را كه مثلا تهي بودن از معناي زندگي است ، بي پاسخ و بدون توجه باقي مي گذارد.پس در نهايت بايد اينگونه نتيجه گيري كنيم كه اعتقاد صرف به رويكرد فردي و رد رويكرد هاي سيستمي و در مقابل تعصب بر رويكرد هاي سيستمي و رها كردن رويكرد هاي فردي هر دو از وسعت ديدگاه و توان درماني ما مي كاهند. بهتر آن است كه اين دو رويكرد در

كنار هم و در احترام متقابل محدوده و مرزهاي خويش را بشناسند و در مواقع لزوم روانشناسان با تلفيق اين دو رويكرد به نتيجه درماني بهتر و كامل تري بيانديشند. 1- Virginia Satir2- Slowsen3- Moreno4- Gregory Bateson5- Jay Haley6- John Weakland منبع:تهيه و تنظيم : رضا آشتيانيمنبع : مشاوره خانواده ، ادي استريت، مصطفي تبريزي و علي علوي نيا ، انتشارات فراروان *http://www.articles.ir/article2561.aspx

اصلاح سيستم ها و روش ها

1_ اهميت و ضرورت موضوع:اهميت و نقش اصلاح و بهبود روشها در نظام اداري انكار ناپذير است. هماكنون به خوبي مشهود است كه سازمانهاي ما در تحقق اهدافشان چنانكه بايد موفق نيستند در حاليكه به لحاظ منابع و امكانات نه تنها كمبودي نيست بلكه اغلب، منابع به هدر ميرود.

بررسي مطالعات محققين و تجارب مديران موفق در كشورهاي پيشرفته و يا در حال توسعه مبين آنست كه اصلاح و تجديدنظر مستمر در سيستم ها و روشهاي انجام كار با توجه به پيشرفت علوم و فنآوري امري اجتناب ناپذير است چرا كه در غيراينصورت سيستم پاسخگوي نيازهاي جامعه نبوده و محكوم به زوال خواهد بود. سيستمها و روشهاي انجام كار از جمله عوامل نرمافزاري بهرهوري هستند كه در اثر بهبود و اصلاح مستمر قابليت انطباق با تغييرات محيط را در سازمانها امكانپذير نموده و آن را در مقابله با مشكلات اجرايي ياري مينمايند.در مجموع تأثير مستقيم اصلاح و بهبود سيستمها و روشها در بهبود عملكرد و فعاليتهاي دستگاهها بهگونهاي است كه در صورت غفلت و كم توجهي امكان استفاده از توانمنديهاي موجود به حداقل ممكن تقليل يافته و عملاً منجر به عقبافتادگي نظام اداري كشور ميگردد، كما اينكه مقايسه فاصله ايجاد شده ما بين

نظام اداري موجود سيستم هاي اداري پيشرفته و يا حتي در حال توسعه متأسفانه مبين نگاه سطحي ما به اين مهم است حال آنكه نيروي انساني و منابع و امكانات بالقوه كشور كاملاً پاسخگوي اين امر خواهد بود تنها چنانچه خواست و اراده راستين مديريت عالي دستگاهها و توان بالفعل اجراي ان با هماهنگي لازم به مرحله بروز و ظهور برسد.سيستم ها و روشها در قانون استخدام كشوري سال 1345_ بند ب ماده 104 قانون استخدام كشوري در زمينه امور تشكيلاتي و روشها و تشريفات زائد اداري_ قسمت 4 بند ب ماده 104 قانون استخدام كشوري درخصوص بررسي و تهيه پيشنهاد درباره حذف تشريفات زائد به منظور تسهيل و بهبود جريان كارهاسيستم ها و روشها در قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايرانماده 1 فصل اول درخصوص اصلاح ساختار اداري مديريت كه مقرر ميدارد:به منظور تصحيح، بهسازي و اصلاح نظام اداري در ابعاد نظام اداري تشكيلات، سازماندهي و ساختار اداره امور كشور، كاهش تصدي هاي دولت ، سيستم ها و روشها، مديريت منابع انساني، مقررات و (آئيننامهها و دستورالعمل ها) و افزايش بهرهوري دستگاههاي اجرايي، شوراي عالي اداري با تركيب، صلاحيتها، وظايف و اختيارات پيشبينيشده تشكيل ميگردد. بند 6 قسمت ب ماده 1 (فصل اول):_ اصلاح و مهندسي مجدد سيستمها و روشها و رويههاي مورد عمل در دستگاههاي اجرايي كشور با گرايش سادهسازي مراحل انجام كار، خودكارسازي و كاهش ميزان ارتباط كارمندان با مراجعهكنندگان ، افزايش رضايت مراجعان ، كاهش هزينههاي اداري و اقتصادي نمودن فعاليتهابند 5_4_ اصلاح روشها و فنآوري اطلاعات (برنامه تحول نظام اداري _ برنامه سوم توسعه و برنامه تحول

نظام اداري):آموزش فنون اداري و مستندسازي روشهاي انجام كار و اصلاح و اطلاعرساني نحوه انجام آنها در دستور كار دستگاههاي اجرايي قرار گرفته است. در طول سه سال گذشته در تعداد زيادي دستگاههاي اجرايي نسبت به مهندسي مجدد روشهاي انجام كار و بهينهسازي آنها و استقرار نظام مناسب اطلاعرساني نحوة ارائه خدمات دولتي اقدامات اوليه شروع شده و اين اقدامات در عرصههايي مانند صنعت بازرگاني و حمل و نقل نتايج خوبي داشته. در اين رابطه طرح نظام اطلاعرساني نحوة ارائه خدمات دستگاههاي دولتي تصويب و به دستگاهها ابلاغ شده است. ضمناً طرح سادهسازي، تسريع، تسهيل و تصحيح ارتباطات و همچنين استانداردنمودن فرآيندها و روشهاي عمومي انجام كار در دستگاههاي اجرايي به تصويب شوراي عالي اداري رسيده است. بند 10 قسمت ب ماده 1_ تصويب ضوابط ناظر بر بهرهبرداري مطلوب از فضاهاي اداري و جابجائي و تأمين ساختمانهاي اداريماده 89_ قانون تنظيمي بخشي از مقررات مالي دولتبند ب _ حق استفاده از ساختمانهاي مازاد بر نياز دستگاههاي وابسته به وزارتخانهها، مؤسسات و سازمانهاي دولتي درمركز به پيشنهاد سازمان مديريت و برنامهريزي كشور و تصويب هيأت وزيران در استانها به پيشنهاد استاندار با رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي استان و تصويب شوراي برنامهريزي بلاعوض به دستگاههاي دولتي نيازمند واگذار گردد. بند 2_1_3_ راهبرد اصلي، اصلاح ساختارها _ رويكرد اصلي بهبود مستمر و مهندسي مجدد فرآيندها:روش عمومي و به تعبيري رويكرد اصلي، مهندسي مجدد اين فرآيندها و طي مراحل به صورت تدريجي است كه شامل موارد زير خواهد بود:_ مقرراتزدايي و تسهيل فعاليتهاي معطوف به تأمين اشتغال_ روشمندكردن علمي فعاليتها و تجهيز آنها به فنآوري اطلاعات و ارتباطات_

اصلاح يا وضع قوانين و مقررات جديد براي تأمين اصول سه گانه حاكم بر فعاليتهاي اقتصادي4_2_ سيستم ها و روشها در برنامه تحول اداري: ششمين طرح در برنامه تحول اداري به اصلاح فرآيندها، روشهاي انجام كار و فن آوري اداري اختصاص يافته است كه سياستهاي اجرايي آن بشرح ذيل مي باشد:_ نظامهاي مكانيزه در دستگاههاي اجرايي با هدف تسريع، تسهيل، دقت و ارتقاي سطح كيفيت طراحي و توسعه يابد و به تدريج، رويهها و شيوههاي انجام كار خود كار گردد._ نظم و انضباط اداري در رفتار وعملكرد مقامات، مديران و كاركنان دستگاههاي دولتي تقويت گردد و دستگاههاي اجرايي كشور با توجه به اين معيار و ساير معيارهاي پيشگفته، مورد ارزيابي قرار گيرند._ استفاده و بكارگيري فنون و روشهاي نوين در دستگاههاي دولتي با اولويت پيگيري شود و براي ترغيب دستگاههاي دولتي نسبت به اينگونه اقدمات، سازوكارهاي تشويقي و انگيزشي لازم پيش بيني شود._ براي تحول در نظام اداري كشور از ديدگاهها و تجربيات متخصصان داخل و خارج استفاده گردد و تجربههاي موفق كشورها اخذ، منتشر و موارد مطلوب و مناسب، مورد بهرهبرداري قرار گيرد._ چالشهاي موجود:_ روشها و رويههاي موجود عموماً قديمي بوده و مدت زيادي از طراحي آنها ميگذرد . در اين مدت تلاش براي ايجاد هماهنگي بين روشهاي انجام كار متناسب با تحولات اجتماعي، نيازهاي مردم و ضرورت تسريع در انجام امور كمتر صورت گرفته است._ به رغم تلاش سازمان مديريت و برنامهريزي كشور در راستاي مأموريتهاي شوراي عالي اداري، بهبود روشهاي عمومي و مشترك منجر به نتايج مورد نظر نگرديده است و به تبع آن تلاش براي بهبود روشهاي اختصاصي نيز بعضاً با مقاومت دستگاهها روبرو

شده است._ كاركنان دستگاههاي اجرايي با روشها و رويههاي موجود و نيز به صورت كامل آشنايي نداشته و آموزشهاي لازم را براي اجراي صحيح و آنها قرار نگرفته اند. ضمن اينكه اين روشها مضبوط و مدون هم نيست._ توسعه فن آوري اداري و استفاده از فن آوري اداري از منطق مشخصي تبعيت نميكند و در توسعه و ترويج آنها ديدگاه هزينه _ منفعت حاكم نيست._ مفهوم اصلاحات و تحول در نظام اداري كمتر به بخش فن آوري (روشها _ رويه ها) تسري پيدا كرده و علم تحول و اصلاح در اين بخش ديگر قسمتهاي نظام اداري را به شدت متأثر نموده است._ با توجه به تأكيد مستمر در مورد كاستن از حجم تصدي دولت، لغو و كاهش انحصارات دولتي و واگذاري امور به بخش غيردولتي، ضرورت بازنگري در فن آوري انجام كارها شديداً احساس ميگردد كه با توجه به مقاومت طبيعي كاركنان و مديران در اين موارد، روشها و رويههاي مورد عمل نيز به شدت مورد دفاع قرار مي گيرد و هرگونه تغيير در اين موارد با مقاومت شديد مواجه ميشود._ كمبود كارشناسان و متخصصين كارآمد در مباحث اصلاح و بهبود روشها، عدم پرداختن مراكز آموزش كاركنان دولت و نيز مراكز آموزش عالي به آموزشهاي خاص روشها و سيستمها و اندك بودن سهم دروس مربوطه به بخش (همچون تجزيه و تحليل سيستمها، مهندسي سيستم، پژوهش عملياتي و ...) در آموزشهاي علوم اداري و مديريت، موجب ركود و توقف اقدامات اصلاحي در اين بخش گرديده است._ روشها و رويههاي مورد عمل دستگاههاي اجرايي به هيچ وجه پاسخگوي نيازهاي واقعي مردم نبوده و در اين روشها و رويهها توجه به سازمان بعنوان اصل مطرح

است و هرگونه تغيير در اين موارد قبل از آنكه حل مشكلات مردم را توجه نمايد به حفظ منافع و مصالح سازمانها انديشيده است._ حجم وسيع قوانين و مقررات و تغييرات سريع در آنها موجب كم توجهي به طراحي و برقراي نظامهاي اجرايي مربوط به آنها گرديده و بسياري از قوانين و مقررات عليرغم اينكه در متن خود مشكلات مردم را توجه قرار دادهاند بدليل فقدان روشهاي اجرايي مناسب براي آنها به اهداف خود نرسيدهاند._ تراكم بيش از حد امور جاري و گرفتاري كاركنان و مديران در جوابگويي به مراجعات مردم، آنها را از پرداختن به اصلاح روشها بازداشته و كم كم ناكارآمدي اين روشها براي مجريان و مردم امري عادي و قابل قبول شده است._ در برخي موارد همانند استفاده از رايانه و فن آوري نوين نيز كه امكان تحول و تغيير در روشهاي انجام كار را ميتوانست فراهم نمايد فقدان سياستگذاري و نظارت لازم از طرف مراجع ذيربط منجر به توسعه بيرويه و پرهزينه اينگونه موارد گرديده و كارآمدي لازم نيز كمتر حاصل شده است._ روشهاي اجرايي و آئيننامهها متناسب با قوانين و مقررات موضوعه نبوده ومجموعه اين سازوكارها در جهت حل مشكلات مردم نميباشد.نقاط قوت:_ قانونگرايي و توجه به قانونمندي_ درك اهميت و اصرار مديريت عالي بر اصلاح سيستمها و روشها_ وجود سازوكارهاي لازم براي اصلاح سيستمها و روشها نظير هيأت دولت و شوراي عالي اداري_ توجه به مهندسي سيستمها و روشها_ برقراري روشهاي مدون و منطقي در دستگاههاي اجرايي كشور_ رفع نارساييها و ابهامات موجود در قوانين و مقررات دستگاههاي اجرايي_ ضابطهمندكردن عمليات اداري_ امكان اطلاعرساني صحيح و به موقع به خدمتگيرندگان

نقاط ضعف:_ مدوننبودن و عدم ضابطهمندي عمليات اداري_ فقدان برنامهريزي مدون در زمينه بهبود سيستمها و روشهاي انجام كار_ كمبود نيروي انساني متخصص در زمينه سيستمها و روشها_ عدم آموزش لازم كاركنان شاغل در واحد سيستمها و روشها_ عدم توجه به آشنايي مديران بر اهميت و جايگاه بهبود سيستمها و روشها_ فقدان توجه به مستندسازي روشهاي مورد عمل_ فقدان شبكه راهبردي سازوكارهاي حماتي _ پشتيبانيهاي تخصصي_ عدم همكاري لازم از سوي برخي مديران و كاركنان در امر اصلاح سيستمها و روشها_ كمتوجهي به نقش بهبود روشها و رويههاي جاري مورد عمل در جلب رضايت مراجعين و مخاطبين فرصتها:_ تحولطلبي در نهادهاي تصميمگيري و اجرايي_ پيشرفت روزافزون در قابليتهاي تكنولوژي اداريتهديدها:_ حاكميت ساختارهاي غيرهدفمند و غيرمتناسب با تغييرات و مقتضيات (فقدان عقلانيت علمي)_ فقدان ساختارها و نظامهاي اساسي هماهنگكننده فراقوهاي رويكردهاي اصلاح سيستم ها و روشهااصلاح سيستم ها و روشهاي انجام كار به لحاظ ماهيت و نوع عملياتي كه طلب ميكند و نيز گستردگي و فراگيري آن لزوماً رويكردي برنامهاي با گرايش راهبردي _ كاربردي در امر سياستگذاري و برنامهريزي و رويكردي مشاركتي در عمليات و اجرا ميباشد.از اينرو لزوماً ميبايستي سياستها و خطمشيها و ضوابط و اصول كلي آن توسط يك مركزيت كشوري انجام و هدايت و رهبري گردد و در اجرا نياز به مشاركت فعال، فراگير و همه جانبه بخشهاي مختلف دولت و تمامي اعضاء و كاركنان بين بخشي و بخشهاي داخلي دستگاههاي دولتي دارد. لذا رويكردهاي زير پيشنهاد ميگردد:_ اصلاح فرايند با رويكرد مديريت كيفيت جامع شامل:_ توجه به اصل بهبود مستمر_ مشتريمداري و توجه به رضايت مخاطبان_ مشاركت همه جانبه كاركنان_ يادگيري

سازماني (بعنوان بستر استقرار مديريت كيفيت جامع مبتني بر اصول سازمانهاي يادگيرنده:1_ دورنماي مشترك2_ عامل بودن افراد (ويژگيهاي فردي)3_ يادگيري تيمي4_ اصلاح مدلهاي ذهني5_ ديد سيستمي اهداف:_ افزايش اثربخشي و كارآيي و بهسازي و مديريت بهرهوري در دستگاههاي دولتي_ افزايش رضايتمندي در كاركنان مردم_ توقف گسترش بيرويه و غيرضرور تشكيلات دولت_ ارتقاء سطح پاسخگوي دولت_ كاهش هزينههاي عمومي (هزينه هاي مردم و دستگاههاي دولتي_ كاهش مراكز تصميمگير و كنترل در طي فرآيندهاي عملياتي)_ افزايش كيفيت*راهبرد اصلي_ بهبود مستمر فرايندها_ مهندسي مجدد ساختارها و استانداردهاي اداري معطوف به اهداف توسعه_ فراگير كردن فن آوري اطلاعات و مديريت مناسب و هماهنگ با تحولات جهاني*راهبردهاي اختصاصي:_ كاهش مراكز تصميمگيري و مراحل انجام كار و اعمال كنترل در طي فرآيند_ توزيع صحيح اختيار و مسئوليت و تفويض اختيار به واحدهاي خارج از مركز_ طراحي مجدد ساختار سازماني و ايجاد اصلاحات ريشهاي از طريق فرآيند كارها_ ترويج فرهتگ بهبود فرآيندها در واحدهاي اجرايي و بهبود مستمر_ ايجاد مبنا و معيار براي اندازهگيري درجه اثربخشي فرايندها_ آموزش شيوهها و مهارتهاي مستندسازي به كاركنان و انجام فعاليتهاي استاندارد شده_ بهبود تركيب نيروي انساني سازمانها از طريق اصلاح فرآيندها_ افزايش توان تخصصي كاركنان در حوزه فعاليت هاي سازماني_ اصلاح و تعديل سيستم هاي زائد در جهت تسهيل فرايندهاي عملياتي_ ايجاد زمينهها و بسترهاي لازم براي تحول در قوانين و مقررات، دستورالعملها و آئين نامههاي مورد عمل. *http://allametabatabaee.blogfa.com/cat-12.aspx

طراحي مجدد سازمان بوسيله سيستمهاي اطلاعاتي

دكتر رحيم قاسميه - علي تقي زاده ديدگاه تحليل استراتژيك يا فاكتورهاي حياتي موفقيت، بر اين اساس است كه نيازهاي اطلاعاتي سازمان بوسيله CSF هاي مديران تعيين مي شود. اگر اين اهداف قابل دستيابي باشند، موفقيت سازمان

يا شركت تضمين مي شود. اهدافي كه در طراحي مجدد يك سازمان بوسيله سيستمهاي اطلاعاتي به دنبال آن هستيم شامل موارد زير مي باشد: * نشان دادن اينكه چگونه سيستمهاي جديد باعث تغيير سازماني مي شوند. * توضيح اينكه يك شركت چگونه سيستم هاي اطلاعاتي را توسعه و بهبود دهد كه متناسب با برنامه كاري و تجاري اش باشد. * تشخيص و تشريح فعاليتهاي هسته اي در فرايند بهبود سيستمها * مشخص كردن روشهاي جايگزيني كه براي ساخت سيستمهاي اطلاعاتي در دسترس هستند.چاشهاي اصلي پيش روي مديريت در اين زمينه عبارتند از: * نااطمينانيها و ريسك هاي بزرگي كه در زمينه بهبود سيستمها وجود دارد. * تعيين اينكه چه موقع سيستمها و فرايندهاي تجاري جديد بيشترين تاثير استراتژيك در سازمان را دارند.براي ارتباط سيستمهاي اطلاعاتي با برنامه كاري سازمان ابتدا بايد برنامه كلي سيستمهاي اطلاعاتي را تشريح كرد كه در ادامه به آن مي پردازيم:برنامه كلي سيستمهاي اطلاعاتي:1. هدف برنامه * مرور كلي اهداف سيستم * وضعيت فعلي سازمان و وضعيت آينده آن * فرايندهاي كليدي كسب و كار * استراتژي مديريت2. برنامه استراتژيك كسب و كار * وضع موجود * وضعيت كاري سازمان * محيط هاي متغير * اهداف برنامه كاري * برنامه استراتژيك سازمان3. سيستمهاي موجود * سيستمهاي اصلي كه پشتيبان فرايندها و كاركردهاي سازمان هستند. * قابليتهاي اساسي موجود * سخت افزار * نرم افزار * پايگاه داده * ارتباطات و اينترنت * مشكلاتي كه در مرتفع ساختن نيازمنديهاي كار وجود دارند. * تقاضاهاي قابل پيش بيني آينده4. توسعه هاي جديد * سيستمهاي پروژه اي جديد * تشريح پروژه * منطق كاري

* قابليتهاي جديد و مورد نياز * سخت افزار * نرم افزار * پايگاه داده * ارتباطات و اينترنت5. استراتژي مديريت * برنامه هاي فراگيري * زمان بندي * سازماندهي مجدد سازماني * سازماندهي مجدد داخلي * كنترلهاي مديريتي * آموزشهاي مقدماتي * استراتژي پرسنل6. اجراء برنامه * مشكلات قابل پيش بيني در اجراء * گزارش پيشرفت7. نيازهاي مالي * نيازمنديها * صرفه جوييهاي بالقوه * تامين سرمايهتحليل استراتژيك يا فاكتورهاي حياتي موفقيت (Critical Success Factors)ديدگاه تحليل استراتژيك يا فاكتورهاي حياتي موفقيت، بر اين اساس است كه نيازهاي اطلاعاتي سازمان بوسيله CSF هاي مديران تعيين مي شود. اگر اين اهداف قابل دستيابي باشند، موفقيت سازمان يا شركت تضمين مي شود. مسأله اساسي در تحليل استراتژيك اين است كه تعداد معدودي هدف وجود دارد كه مديران به راحيت مي توانند آنها را تشخيص دهند و سيستمهاي اطلاعاتي بر آنها تمركز كنند.CSFها معمولاً بوسيله صنعت، سازمان، مدير و محيط اطراف شكل مي گيرند و اعتقاد بر آن است كه موفقيت سازمان را تضمين مي كنند.مثال اهداف CSFاهداف سودآور بازگشت سرمايهمحصول جديد شيوه اتوماسيون صنعتيكنترل هزينه هااهداف غيرسودآور مراقبت بسيار عالي از بيماران (در بيمارستان)رعايت مقررات دولتي هماهنگي با ديگر بيمارستانهاي منطقهنظارت بيشتر بر مقرراتروش اساسي كه در آناليز CSF به كار مي رود، مصاحبه شخصي با مديران كليدي براي مشخص كردن CSF هاي است. CSFهاي شخصي با هم تركيب مي شوند و CSFهاي كل سازمان شكل مي گيرد. سپس سيستمهاي اطلاعاتي، اطلاعات مورد نياز اين CSFها را تامين مي كند.عمده معايب روش CSF به شرح زير مي باشد:• تركيب و تحليل داده ها يك كار هنري است.•

يك روش مشخص براي جمع آوري و تركيب CSF ها وجود ندارد.• اغلب مصاحبه كنندگان و مصاحبه شوندگان بر سر CSF هاي سازماني و شخصي تفاهم ندارند.• اين روش صريحا تمايل به مديران سطح بالا دارد.بهبود سيستمها و تغيير سازماني:سيستمهاي اطلاعاتي جديد مي توانند ابزار قدرتمندي براي تغيير سازماني باشند؛ كه سازمانها را قادر مي سازد ساختارها، ارتباطات، جريانهاي كاري، محصولات و خدمات را طراحي مجدد كنند.اكثر تغييرات سازماني در قالب اتوماسيون و منطقي سازي مي باشد. اين تغييرات نسبتاً آهسته مي باشند و سود و بازده كمتري دارند ولي در عوض ريسك كمتري دارند. تغييرات مهندسي مجدد و تغيير الگو سريعتر و جامعتر مي باشند و بازده بالاتري دارند ولي احتمال شكست (به صورت اساسي) بيشتري را دارند.مهندسي مجدد فرايند و بهبود فرايند:بسياري از شركتهاي امروزي بر ساختن سيستمهاي اطلاعاتي جديدي تمركز دارند كه باعث بهبود فرايند كاري آنها مي شود. بعضي از اين سيستمها باعث تغيير ساختار بنيادي فرايندهاي تجاري و كاري مي شوند و بعضي ديگر شامل تغييرات تدريجي مي شود. اگر سازمانها قبل از اينكه سيستمهايشان كامپيوتري شود، به صورت اساسي طراحي مجدد شوند مي توانند مي توانند (به وسيله سرمايه گذاري بر روي سيستمهاي اطلاعاتي) سود زيادي به دست آورند.مراحل مهندسي مجدد مؤثر: * براي اينكه يك مهندسي مجدد مؤثر داشته باشيم بايد قبل از هر چيز مديريت ارشد يك ديد استراتژيك وسيع داشته باشد. * در مرحله بعد مديريت بايد كاركرد فرايندهاي جاري را به عنوان يك مقدار پايه در نظر بگيرد. براي مثال اگر هدف طراحي مجدد يك فرايند، كاهش زمان و هزينه باشد، سازمان بايد بتواند زمان

را قبل و بعد از تغيير فرايند اندازه گيري كند. * بايد اجازه داده شود تا تكنولوژي اطلاعات از ابتداي كار بر طراحي فرايند تأثير بگذارد.در روشهاي مرسوم طراحي سيستمها ابتدا نيازهاي اطلاعاتي يك فرايند را مشخص مي كنند سپس تعيين مي كنند كه چگونه به وسيله تكنولوژي اطلاعات حمايت مي شوند. اگرچه تكنولوژي مي تواند گزينه هاي طراحي جديدي براي فرايندها خلق كند.دنبال كردن مراحل ذكر شده، موفقيت مهندسي مجدد را ضمانت نمي كند. ساختارهاي تكنولوژي اطلاعات بايد توانايي پشتيباني تغييرات فرايند كار را داشته باشد. يك فرايند مهندسي مجدد شده يا يك سيستم اطلاعاتي جديد به طور حتم بر روي شغلها، نيازهاي مهارتي، جريان كار و ارتباطات تأثير مي گذارد. ترس از اين تغييرات باعث مقاومت، ابهام و حتي تلاش در جهت از بين بردن اثر تغيير مي شود.مديريت كيفيت فراگير و شش سيگما:مديريت كيفيت يكي از حيطه هاي بهبود فرايند مي باشد. مديريت كيفيت فراگير، كنترل كيفيت را وظيفه تمام افراد در سازمان مي داند. تمام افراد بايد در بهبود كيفيت بكوشند.يكي ديگر از مفاهيمي كه امروزه به صورت گسترده اجراء مي شود شش سيگما است. شش سيگما يك حد مشخص از كيفيت است (3.4 عيب در ميليون). بسياري از شركتها نمي توانند به اين درجه از كيفيت برسند ولي شش سيگما را به عنوان يك هدف براي بهبود كيفيت و كاهش هزينه در نظر مي گيرند. مطالعات نشان مي دهد كه هر چه زودتر يك مشكل برطرف شود، هزينه آن براي شركت كمتر خواهد بود.سيستمهاي اطلاعاتي چگونه باعث بهبود كيفيت مي شوند؟TQM بر يك سري از بهبودهاي مداوم تأكيد دارد تا

تغييرات ناگهاني. و شش سيگما از يك سري ابزارهاي تحليل آماري براي پيداكردن عيوب در فرايند استفاده مي كند. برخي اوقات فرايندها براي رسيدن به يك حد مشخص از كيفيت مهندسي مجدد مي شوند. سيستمهاي اطلاعاتي مي توانند به سازمانها در دستيابي به اهداف كيفيتي با ساده تر كردن فرايندها، تعيين استانداردهاي الگو و كاهش Cycle Time ، كمك نمايند.1.ساده كردن فرايند توليد: هر چه مراحل يك فرايند كمتر باشد، فرصت و زمان كمتري براي رخ دادن يك مشكل وجود دارد.2.Benchmarking:تعين استانداردهاي محكم و قوي براي محصولات، خدمات و ديگر فعاليتها، سپس اندازه گيري عملكرد در مقابل اين استانداردها.استانداردها مي توانند: * استانداردهاي صنعت باشند * استانداردهاي شركتهاي ديگر باشند * استانداردهاي توسعه يافته داخلي باشند * تركيبي از موارد ذكر شده باشد3. استفاده از تقاظاهاي مشتريان به عنوان راهنماي بهبود محصولات و خدماتتوسعه خدمات به مشتريان و سرويس خدمات به مشتري را اولويت اول قرار دادن باعث بهبود كيفيت محصول مي شود.4. كاهش Cycle Timeكاهش زمان كاري از ابتدا تا انتهاي يك فرايند منجر به مراحل كمتري در چرخه توليد مي شود.هر چه چرخه توليد كمتر باشد، اشتباهات زودتر نمايان مي شوند.بهبود سيستمها:فعاليتهايي كه باعث ايجاد راه حلهايي در قالب سيستمهاي اطلاعاتي براي رفع يك مشكل سازماني مي شوند را بهبود سيستمها مي گويند.بهبود سيستمها يك فرايند ساختاريافته حل مشكل با فعاليتهاي متمايز مي باشد. اين فعاليتها عبارتند از: * آناليز سيستمها * طراحي سيستمها * برنامه نويسي * آزمايش * تغيير * توليد و نگهداريهر كدام از فعاليتهاي بالا با سازمان تعامل دوجانبه دارند.آناليز سيستمها:تجزيه و تحليل مشكلي كه سازمان به دنبال حل

آن به وسيله يك سيستم اطلاعاتي است.شامل: * تعريف مشكل * شناسايي علتهاي مشكل * مشخص كردن راه حل * تعيين نيازهاي اطلاعاتي راه حلامكان سنجي:به عنوان يكي از اجزاء فرايند آناليز سيستمها؛ روشي است براي تعيين اينكه آيا راه حل دست يافتني است.طراحي سيستمها:در طراحي سيستمها مشخص ميشود كه چگونه بايد به نيازهاي اطلاعاتي كه در مرحله قبل مشخص شده بود، دست يافت چيزي كه باعث مي شود يك طراحي برتر از بقيه باشد، راحتي و موثر بودن آن است كه نيازهاي اطلاعاتي كاربر را برآورده مي سازد.تكميل فرايند بهبود سيستمها: * برنامه نويسي * آزمايش * تغيير * توليد و نگهداريبرنامه نويسيتبديل خصوصيات سيستم كه در مرحله طراحي آماده شده بود به كد برنامه.آزمايش:يك مرحله جامع و كامل براي تعيين اينكه آيا سيستم نتايج دلخواه را در شرايط مشخص توليد مي كند يا خير.مرحله تست سيستمهاي اطلاعاتي مي تواند به 3 دسته تقسيم شود: 1. تست انفرادي: تست هر برنامه بصورت مجزا 2. تست سيستمي 3. تست مقبوليتتبديل و تغييرمرحله تغيير از سيستم قديمي به سيستم جديد.چهار استراتژي تغيير: 1. استراتژي موازي؛ مطمئن ترين راه و در عين حال گران ترين 2. استراتژي يكباره؛ بسيار ريسك پذير 3. استراتژي آزمايشي 4. استراتژي فازي يا مرحله ايتوليد و نگهداري:توليد:بعد از اينكه سيستم جديد راه اندازي شد و مرحله تغيير به صورت كامل انجام گرديد، به مرحله توليد مي رسد.در اين مرحله سيستم به وسيله كاربران و متخصصان بررسي مي شود كه تا چه حد اهداف اصلي سازمان برآورده مي شود.نگهداري:تغييرات سخت افزاري، نرم افزاري، مستند سازي يا رويه ها كه براي رفع عيوب سيستم

به كار مي روند و نيازهاي جديد سازمان را برآورده مي سازد و اثربخشي فرايند توليد را بهبود مي بخشد.سيستم هاي جايگزين (ديدگاه ساخت گرا):سيستم هاي سنتي چرخه حيات:يك روش سنتي براي بهبود سيستمهاي اطلاعاتي كه مراحل توسعه سيستم را به چند مرحله تقسيم مي كند و بعد از تكميل يك مرحله به مرحله بعد مي رود.نمونه سازي:فرايند ساخت يك سيستم آزمايشي ( بصورت سريع و ارزان) براي تشريح و ارزيابي توسط كاربرانمجموعه نرم افزارهاي كاربرديمجموعه اي از برنامه هاي نرم افزاري از پيش نوشته شده كه در بازار در دسترس مي باشند.مجموعه نرم افزارهاي كاربردي:مجموعه اي از برنامه هاي نرم افزاري از پيش نوشته شده كه در بازار در دسترس مي باشند.برون سپاري:اگر يك سازمان براي ساخت يا كاركرد سيستمهاي اطلاعاتي نخواهد از منابع داخلي استفاده كند، مي تواند از سازمانهاي خارجي كه در اين زمينه متخصص هستند استفاده كند و با آنها قرارداد ببندد.ديدگاه مشخصه مزيت عيب * چرخه حيات فرايند مرحله به مرحله و پشت سر هم مناسب براي سيستمها و پروژه هاي بزرگ و پيچيده كند و گران * دلسرد شدن براي انجام تغييرات * نمونه سازي فرايند سريع، غيررسمي و تكراري سريع و نسبتا ارزان * مناسب براي موقعيتهاي نامطمئن نامناسب براي سيستمهاي بزرگ و پيچيده * مجموعه نرم افزاري نرم افزارهاي تجاري نياز را براي توسعه برنامه هاي داخلي رفع مي كند طراحي، برنامه نويسي، نصب و نگهداري كاهش مي يابد. * در زمان و هزينه صرفه جويي مي شود ممكن است نيازهاي منحصر به فرد سازمان برآورده نشود. * ممكن است در همه امور تجاري جواب ندهد. *

برون سپاري سيستمها بوسيله يك تامين كننده خارجي ساخته مي شوند. هزينه هاي كنترلي كاهش مي يابد. * در مواقعي كه منابع داخلي موجود نيستند يا از لحاظ تكنيكي ضعيف هستند، مي توان سيستم هاي اطلاعاتي توليد كرد. * عدم كنترل كافي بر روي كاركرد سيستمهاي اطلاعاتي. * وابسته به جهت گيريهاي تكنيكي و موفقيت تامين كننده.

http://www.articles.ir/article2380.aspx

تجزيه تحليل و طراحي سيستمها و روشها

دكترشمس السادات زاهدي

خلاصه كتاب: فصل اول : سيستم و نگرش سيستمي- سيستم چيست؟ سيستم مجموعه اي است از اجزاي به هم وابسته كه به علت وابستگي حاكم بر اجزاي خود كليت جديدي را احراز كرده از نظم و سازمان خاصي پيروي مي نمايد و در جهت تحقق هدف معيني كه دليل وجودي آن است، فعاليت مي كند.سيستم ها بي شمار هستند. برخي از نمونه هاي سيتم عبارت است از: ملكولها؛ سلولها؛ نباتات؛ حيوانات؛ انسانها؛ جوامع؛ ماشينها و ديگر نظامهاي مكانيكي؛ منظومه هاي كيهاني؛ نظامهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي؛ سيستم اطلاعات؛ كامپيوتر؛ نظامهاي توليدي، آموزشي، تامين اجتماعي، خدمات درماني، ارتباط جمعي، حسابداري، بايگاني، نظام حقوق و دستمزد، باز نشستگي، ارزشيابي كاركنان و كنترل؛ خطي كه با آن مي نويسيم زباني كه با آن تكلم مي كنيم و.......در اين مقاله، مفاهيم نظام و سيستم، مترادف گرفته شده اند. درونداد درونداد ها يا داده ها عبارت اند از:كليه آنچه كه به نحوي وارد سيستم مي شود و تحرك و فعايت سيستم را سبب ميگردد. فرايند تبديل (ميانداد) دروندادي كه به سيستم وارد مي شود، طبق برنامه  سيستم، در جريان تغيير و تبديل قرار مي گيرد. مثال: در نظام دانشگاهي، دانشجو كه يكي از داده هاي سيستم است، در فرآيند تبديل قرار مي گيرد و ذهن او با مفاهيم، واژه ها و مطالب علمي آشنا مي شود و در

نگرش او تغييراتي پديد مي آيد. برونداد: داده هايي كه در فرآيند تيديل قرار مي گيرند، طبق نظم و سازماني كه بر سيستم حاكم است، به صورت كالا يا خدمت، از سيستم به محيط صادر مي شوند. دانشجوي فارغ التحصيل، تحقيق و پژوهش، برخي از ستاده هاي نظام دانشگاهي هستند. بازخور(باز داد) بازخور فرآيندي دوراني هستند كه در آن، قسمتي از ستاده، به عنوان اطلاعات به درونداد پس خورانده مي شوند و به اين ترتيب سيستم را «خود كنترل» مي سازد. براي مثال، چنانچه به علت عدم تطا بق آموزشهاي دانشگاهي با نياز هاي واقعي بازار كار، دانشجوي فارغ التحصيل نتواند جذب بازار كار شود، ايجاد اصلاحاتي در نظام آموزشي دانشگاه ضرورت دارد. سيستم هاي اصلي و فرعي سيستم ها به دو دسته اصلي و فرعي تقسيم شده اند: سيستم فرعي جزعي است كه برخود نظارت دارد و وظيفه خاصي را انجام مي دهد و براي رسيدن به هدف معيني مي كوشد؛ اين سيستم فرعي كه نقش ويژه اي ايفا مي كند، خود يكي از اجزاي تشكيل دهنده سيستم بزرگتري است كه ميتوان آن را «سيستم اصلي»نام نهاد. تقسيم سيستم ها به باز و بسته، يكي ديگر از طبقه بنديهاي سيستم ها است. سيستم بسته، سيستمي ساده است كه با محيط خود ارتباطي برقرار نمي كند يعني داده هاي آن به صورت پايان نا پذير در حال چرخش است مثل سيستم گردش آب؛ بر خلاف آن سيستم باز، سيستمي است كه با محيط خود در ارتباط است يعني چيزي را مي گيرد در فر آيند تغيير و تبديل قرار مي دهد و بعد به محيط باز مي گرداند. سيستم هاي بسته در برخورد با محيط، سازمان خود را از

دست مي هد يا جهت فعاليتش تغيير مي كند. در هر سيستم، عواملي وجود دارند كه در خلاف جهت نظم سيستم عمل مي كنند و مختل كننده ي انتظام سيستم هستند. اين عوامل را «آنتروپي» مي خوانند.آنتروپي به دو نوع تقسيم مي شود: آنتروپي مثبت كه عملگردش در خلاف جهت اصلاح انحرافات و به منظور بقاي سيستم در محيط عمل مي كند. خواص سيستم باز 1-    كليت و جامعيت وجودي سيستم در كليت وجودي خود خواصي را ظاهر مي سازد كه در اجزاي تشكيل دهندﮤ آن، به تنهايي وجود ندارد، اين كليت نيز نتيجه گرد آمدن اجزاء مجرد نيست، بلكه ارتباط اجزاء با يكديگر و نحوه تركيب نظم و سازمان يافتن آنهاست كه كليت سيستم را به وجود مي آورد. 2-سلسله مراتب مراتب وجود يك زنجيره مرتبه اي است كه هر يك از مرتبه ها، ساخت و خواصي علاوه بر ويژگي هاي مرتبه پيشين دارد. 3-همبستگي اجزاء منظور از همبستگي اين است كه هر جزء در سيستم، به نحوي با ساير اجزاء مرتبط است و به علت وجود اين همبستگي، چنانچه در جزيي خللي وارد شود،ساير اجزاء نيز از آن خلل، متاثرمي گردند. 4-تناسب اجزاء بين اجزاي هر سيستم، تناسب، سنخيت واكمال متقابل موجود است. وجود تناسب بين اجزاء سبب حفظ هويت و كليت سيستم مي شود. 5-گردش دايره وار فرآيند درونداد، تبديل و برونداد، جرياني مستمر و مداوم است. 6-خاصيت توليد مثل از ديگر ويژگي هاي سيستم هاي باز، ميل به جاودانگي است. سيستم ها گرايش به جاودانه سازي خود دارند و تا جايي كه امكان داشته باشد به حيات خويش ادامه مي دهند. 7-همپايي سيستم مي تواند از راه ها و مسير هاي متفاوتي به هدف واحدي برسد. به عبارت

ديگر، حالت پاياني واحدي ممكن است از شرايط اوليه متفاوت و با راههاي متفاوتي حاصل شود. 8-گرايش به فنا درون سيستم ها عواملي به وجود مي آيند كه سيستم را از جهت اصلي آن منحرف مي سازند و تمايل در جهت عدم تعادل دارند. 9-گرايش به تكامل منظور از تكامل، عبارت از پيچيدگي ساخت وتنوع خواص است. چنانچه ساختار سيستم، پيچيده تر شود و در اثر آن پيچيدگي، عملكرد هاي متنوعتري از سيستم به ظهور رسد و خواص بيشتري ارائه شود، سيستم متكامل تر شده است. 10-گرايش به تكامل يا خود نكهداري پويا از ديگر ويژگي هاي سيستمهاي باز، خصوصيت تعادل گرايي يا خود نگهداري پويا و حالت پا بر جايي است. منظور از اين حالت كه به «هوموستاسيس» معروف است، تلاش سيستم در حفظ متغيير هاي ضروري خود، در محدوده اي معين به منظور ادامه حيات سيستم مي باشد. فصل دوم تجزيه و تحليل سيستم چيست و تحليل كننده سيستم كيست؟ تعريف تجزيه تحليل سيستم تجزيه تحليل سيستم عبارت است از شناخت جنبه هاي مختلف سيستم و آگاهي از چگونگي عملكرد اجزاي تشكيل دهنده سيستم و بررسي نحوه و ميزان ارتباط بين اجزاء آن؛ به منظور دست يابي به مبنايي جهت طرح واجراي يك سيستم مناسب تر است. تجزيه و تحليل به ما كمك مي كند تا موقعيت فعلي سازمان را به خوبي درك كنيم، از جريان كار مطلع شويم و آن را  مورد ارزيابي قرار دهيم و براي رفع نارسائيها و مشكلات، بهترين راه حل را انتخاب و توصيه كنيم. در يك سازمان، سيستم را مجموعه اي از روش ها نيز تعريف كرده اند، روشهائي كه به يكديگر وابسته هستند و با اجراي آنها، قسمتي

از هدف سازماني محقق مي شود روشها نيز به نوبه خود مجموعه اي از شيوه هاي مختلف انجام كار هستند كه با استفاده از آنها مي توان به تامين هدف نهائي سازمان كمك كرد. روش عبارت است از يك رشته عمليات و مراحلي كه براي اجراي كل يا قسمتي از يك سيستم انجام مي شود. شيوه عبارت است ازتشريح جزئيات و نحوه انجام دادن كار؛ مثل استفاده از كارت جهت حضور و غياب كاركنان وبا استفاده از كامپيوتر براي تنظيم ليست حقوق كاركنان. ارتباط مديريت با تجزيه و تحليل سيستم يكي از مهمترين وظايفي كه براي مديران برشمرده اند، وظيفه ايجاد تغيير است. مديران موظفند در عين حال كه تعادل سازمان خود را حفظ مي كنند، همگام با آخرين تغييرات وتحولاتي كه در جهان رخ مي دهد، تغييرات لازم را در سازمان خود به وجود آورند و از جديد ترين روش ها و شيوه هاي انجام كار، در اداره امور سازمان خود بهره گيرند. مديران بايد خود، از عوامل ايجاد تغيير باشند و اين اصل را باور داشته باشند كه سرعت در پذيرفتن افكار و روش هاي نو، به موفقيت سازمان مطبوعشان كمك مي كند. آنها بايد از همكاران خود بخواهند كه در جريان تغييرات، مشاركت موثر داشته باشند و نظرات سازنده و اصلاحي خويش را براي ايجاد تغييرات، مطرح سازند. هرجا كه افراد، در فرآيند تصميم گيري سهيم باشند، همكاري بيشتري در اجراي تصميم و تغيير نشان مي دهند هر چه آگاهي افراد از تغييرات و پيامد هاي آنها بيش تر باشد، مشاركتشان فزونتر، و مقاومتشان در برابر تغيير، كمتر خواهد بود. سازماني پويا و ماندني است كه هدفهاي خود را با شرايط و نيازهاي متغيير محيطي تطبيق دهد

و انعطاف لازم را براي تغيير در ساختار دروني خويش به نحوي كه با تغييرات محيطي سازگار باشد، نشان دهد. با كمك تجزيه تحليل سيستمها و روش ها و شيوه هاي انجام كار، مي توان اولا: بررسي دوباره اي از هدف هاي سازماني به عمل آورد؛ ثانيا: با نحوه انجام كارها در وضع موجود آشنا شد؛ ثالثا: به كمبودها، نقايص و مشكلات پي برد؛ رابعا: با استفاده از روشهاي علمي، راهها و شيوه هاي بهتري را انتخاب كرد و به مرحله اجرا گذارد. چنانچه متخصصين، از خارج سازمان براي تجزيه تحليل سيستمها و روشهاي سازماني دعوت شوند به علت اين كه با مشكلات سازماني خو نگرفته اند، بهتر خواهند توانست به نقايص موجود پي ببرند و كمبود ها را تشخيص دهند. به علاوه، اين افراد با تجربه و مهارتي كه در كار خود احراز كرده اند، با ديد علمي تري نسبت به بررسي سيستمهاي سازماني اقدام خواهند كرد. از طرف ديگر، عده اي از صاحب نظران معتقدند كه تجزيه تحليل امري دائمي و مستمر است و بهتر خواهد بود كه واحدي در سازمان براي اين منظور داير شود و اين وظيفه مهم را به طور مداوم بر عهده گيرد. به علاوه، شايد كاركنان سازمان چندان مايل نباشند كه كارشان توسط افرادي خارج از سازمان مورد نقد و بررسي قرار گيرد. وظايف واحد تجزيه تحليل سيستم ها چنانچه واحد تجزيه تحليل سيستم ها در داخل سازمان به وجود آيد،به عنوان واحد ستادي عمل مي كند و مديران را در اجراي وظيفه ايجاد تغيير مدد مي رساند. ذيلا به اهم وظايف واحد تجزيه و تحليل سيستم ها و روشها اشاره مي شود: 1-    بررسي و تجزيه وتحليل تركيب و ساخت سازمان به منظور ايجاد تشكيلات مناسب

با احتياجات سازمان. 2-    استقرار مناسب ترين سيستم ها، روش ها و شيوه هاي انجام كار درسازمان. 3-    تهيه اطلاعات دقيق و به هنگام براي مديران و مقامات مسئول . 4-    كوشش در هماهنگ ساختن سازمان با آخرين تغييرات وپيشرفت ها ازطريق تجزيه وتحليل مداوم ومستمر سيستم ها و روش ها . 5-    تدوين دستور العمل هاي كتبي و مدون به توصيه مقامات مسئول سازمان. 6-    بررسي وتجزيه وتحليل نحوه تقسيم كار، به منظور تقسيم منطقي و صحيح كار بين كاركنان. 7-    بررسي وتجزيه و تحليل نمودار جريان كار ، به منظور جلوگيري از تداخل و تكرار و حذف مراحل زائد كار . 8-    بررسي و تجزيه و تحليل نحوه تخصيص جا و مكان ، به منظور استفاده موثر از نيروي انساني و تحصيلات فيزيكي كار . 9-    اندازه گيري كار به منظور كوتاه كردن زمان انجام كار و ايجاد سرعت در ارائه كالاها و خدمات به مشتريان و ارباب رجوع. 10-بررسي و كنترل فرم هاي موردنياز سازمان . 11- بررسي و تجزيه و تحليل سيستم بايگاني و مديريت امور اسناد . 12- بررسي نحوه استقرار و اجراي سيستم هاي جديد « از قبيل سيستم هاي مكانيزه و كامپيوتري». 13- اعتلاي روحيه تعاون و همكاري بين كاركنان سازمان. 14-    تلاش در جهت افزايش سطح اثر بخشي و ثمر بخشي در كل سازمان. 15-    فوايد تجزيه و تحليل سيستم ها 1-    جهت بررسي مسائل مشكلات سازماني. 2-    با تجزيه و تحليل سيستم ها است كه مي توان كار را ساده كرد و به افزايش بهره وري سازماني ياري رساند. 3-    اقدامي در جهت مدد رساني به مديران و مقامات مسئول در امر سياست گذاري و تصميم گيري

دانست. 4-    مي توان ساختار سازماني را مناسبتر و روشهاي اجرائي كارآمدتر و شيوه هاي عملياتي پر ثمر تر به وجود آورد. 5-    مي توان از نيرو وتلاش كاركنان بهترين استفاده را كرد. 6-    از ميزان خطاها وشتباهات كاسته مي شود. 7-    روشهاي به دست آوردن اطلاعات دقيق و به هنگام از وضع موجود است. تحليل كننده سيستم كيست؟ تحليل كننده يا آناليست، فردي است علاقه مند به كار تجزيه تحليل سيستمها و روشها و متخصص در اين زمينه كه با استفاده از آموخته هاي علمي و تجارب عمليش، صلاحيت لازم جهت انجام دادن بررسي هاي جامع و همه جانبه در امر تجزيه وتحليل را واجد است. برخي از ويژگي هاي آناليست از اين قرار است: 1-    آناليست بايد به كار تجزيه و تحليل معتقد و علاقه مند باشد. 2-    آناليست بايد داراي ذهني پرسشگر باشد. 3-    آناليست موظف است اجزاي سيستم را در ارتباط با يكديگر ببيند و آنها را به صورت هماهنگ و متحد در آورد. 4-    آناليست بايد متوجه نقش مهم كاركنان سازمان باشد و با مسائل انساني و ريزه كاري هاي رفتار كاركنان در سازمان آشنا باشد. 5-    آناليست بايستي با بررسي كامل و برخورد سيستمي، علت ها را از معلولها تشخيص دهد و براي رفع مشكل، نسبت به شناخت علل اصلي به وجود آورنده مشكل، اقدام كند و راه حلهاي منطقي و عقلايي،جهت برطرف كردن علل واقعي ارائه دهد. 6-    آناليست بايد واقعيت را همان گونه كه هست ببيند و بكوشد حالت بي طرفي خود را حفظ كند. 7-    آناليست بايد به ابعاد اخلاقي و جنبه هاي ارزشي نيز توجه داشته باشد. 8-    آناليست بايد صبور باشد. سيكل تجزيه 

و تحليل سيستم فصل سوم آشنايي با مراحل تجزيه تحليل سيستم مراحل تجزيه تحليل سيستم ها 1-    توضيح و توجيه مشكل؛ 2-    ايجاد فرضيه هايي درباره مشكل وعلل ايجاد آن:آناليست درباره عواملي كه سبب بروز مشكل شده اند، فرضيه هايي به وجود مي آورد. 3-    انتخاب فرضيه اهم؛ 4-    جمع آور اطلاعات درباره فرضيه اهم؛(از قبيل استفاده از كتابخانه، اسناد و مدارك و بايگاني ها، مراجعه به جداول و نمودارهاي سازماني، مشاهده، تهيه پرسشنامه و انجام مصاحبه) 5-    طبقه بندي اطلاعات مكتسبه؛(شيوه طبقه بندي نيز به موضوع و نوع اطلاعات بدست آمده، بستگي دارد.) 6-    تجزيه تحليل اطلاعات:سوالاتي درباره چيستي، چرائي، كيستي، چگونگي و شرايط زماني و مكاني موضوع مطرح مي شود. 7-    اخذ نتيجه و ارئه راه حل: پيشنهاداتي معقول و منطقي جهت رفع مشكل ارائه مي دهد. 8-    تهيه و تنظيم گزارش: آنچه كه تا اين مرحله انجام شده است، بايستي در گزارشي تنظيم و تدوين شود و در دسترس مقامات مسئول قرار گيرد. 9-    اجرا؛ 10- آزمايش طرح جديد؛ 11- استقرار طرح جديد؛ 12- ارزيابي عملكرد: آناليست موظف است بررسي دوباره اي از آن به عمل بياورد و عملكرد آن را ارزيابي كند. فصل چهارم اصول و مفاهيم سازماني سازمان عبارت است از: سيستمي متشكل از اجزاء به هم پيوسته و مبتني برنظم و انظباط كه در جهت رسيدن به هدفهاي خاصي فعاليت مي كند و سازماندهي عبارت است از فراهم آوردن امكانات و وسايل مورد نياز براي رسيدن به هدفهاي سازمان مي باشد. ساختار كلي سازمان يكي از صاحب نظران رشته مديريت به نام هنري مينز برگ معتقد است كه هر سازمان داراي پنج سطح يا بخش اساسي است كه عبارت اند از:

1)    بخش مديريت عالي كه مسئوليت نهايي ادارﺓ امور سازمان را بر عهده دارد؛ 2)    بخش مديريت مياني كه بر كار واحدها نظارت مي كند و فعاليت هاي آنان را هماهنگ مي سازد؛ 3)    بخش عملياتي كه مسئوليت توليد كالا ها و خدمات را بر عهده دارد؛ 4)    بخش فني كه از متخصصان و صاحب نظران فني و تكنيكي تشكيل مي شود و در موارد لزوم نظرات تخصصي و فني ارائه مي دهد؛ 5)    ستاد پشتيباني كه در خارج از جريان اصلي توليدي سازمان قرار دارد و نقش كمك و ياري دهنده را براي ساير واحد ها ايفا مي كند. به نظر مينز برگ، در سازمان هاي مختلف، با توجه به مقتضاي موقعيت، ممكن است يكي از بحث هاي فوق، بخش كليدي سازمان باشد و نقش قالب و مسلط را ايفا كند وساختار سازمان را تحت تاثير خود قرار دهد. بديهي است كه ساختار سازماني نيز متاثر از نقش و اهميتي خواهد بود كه هر يك از بخش ها دارا هستند. بخش هاي اصلي سازمان مباني سازماندهي براي سازماندهي و تقسيم كار، مباني متنوعي وجود دارد كه در اينجا به اختصار به برخي از آنها اشاره مي شود: 1-    سازمان بر مبناي تعداد: تقسيم بندي افراد به طور اتفاقي و به دسته هاي مساوي و مامور كردن هر دسته براي انجام دادن يك قسمت از وضايف سازماني اين گونه سازماندهي براي طبقه بندي نيروي انساني مشابه كه افراد آن داراي ويژگي هاي تقريبا يكساني هستند مفيد است. مثل: تقسيم وظايف در ارتش هاي قرون وسطي. 2-    سازمان بر مبناي وظيفه: هدف اصلي سازمان به فعاليت هاي اصلي، فعاليت هاي اصلي به فعاليت هاي فرعي، فعاليت هاي فرعي به وظايف اصلي و وظايف اصلي به

وظايف فرعي منقسم مي شود و اجراي هر دسته از وظايف مشابه و مرتبط، به يك واحد محول مي شود. و نقش هر يك از كاركنان در انجام بخشي از وظايف واحد، تعيين ميگردد؛ مثل ايجاد وزارت آموزش و پرورش به منظور اعتلاي سطح آموزش در كشور. 3-    سازمان بر مبناي نوع عمليات (تخصص):در اين روش تقسيم كاربر مبناي نوع فعاليت، تخصص و آگاهيهاي يكسان است يعني حرفه و تخصص افرادي كه كار را انجام مي دهند، ملاك تقسيم بندي واحد هاي سازماني خواهند بود، مثل سازمان پزشكي يا ستاد خدمات كامپيوتري. 4-    سازمان بر مبناي مشتري (ارباب رجوع): در اين روش به دريافت كنندگان خدمات سازمان توجه مي شود و سازماندهي بر مبناي گروه هاي مختلف مشتريان و ارباب رجوع صورت مي پذيرد. 5-    سازمان بر مبناي قلمرو عملياتي (محل جغرافيايي):در اين نوع سازماندهي بر مبناي محل و مكان عمليات، ملاك قرار مي گيرد؛ تحت نظارت يك واحد متشكل؛ مانند تشكيل واحدهاي سرويس دهي براي نواحي مختلف شهري درسازمان شهرداري. 6-    سازمان بر مبناي محصول (نوع توليد): در اين روش مبناي گروه بندي وظايف و تقسيم كارها، نوع كالا يا محصولي است كه قرار است توليد شود مثل اختصاص واحد هاي سازماني يك كارخانه به توليد كالا هاي مختلف، از قبيل: كولر، يخچال و آبگرمكن. 7-    سازمان بر مبناي پروژه: اين نوع سازماندهي در سازمان هايي قابل اجراست كه اين امكان وجود داشته باشد كه هدف ها و ماموريت هاي آنان در قالب پروژه ها و برنامه هاي تقريبا مستقلي قابل اجرا باشدمي توان به تعداد برنامه هاي موجود در سازمان، واحد هاي مستقلي را به وجود آورد. 8-    سازمان ماتريسي: تلفيقي از سازمان بر مبناي وظيفه و بر

مبناي پروژه است. به اين ترتيب كه جريان اختيار در واحد هاي تخصصي به صورت عمودي و در واحد هاي اجرايي ، به صورت افقي است و از تلاقي اين دو محور، يك ماتريس بوجود مي آيد. 9-    سازمان با گروه هاي متداخل يا سازمان حلقوي: اين ساخت در قالب گروههايي كه به وسيله اعضاي مشترك، با هم در ارتباط مي با شند، شكل مي گيرد. يك فرد در گروهي به عنوان مدير، در گروه ديگر به عنوان مرئوس و در گروه سوم به عنوان مشاور مي تواند انجام وظيفه كند. در اين ساختار روابط گروهي مورد تاكيد قرار مي گيرد. 10-سازمان بر مبناي ساخت آزاد (ادهوكراسي): اين نوع سازماندهي، ساختي موقت، في البداهه و استعجالي دارد و براي رسيدن به هدف معيني، بدون طرح و نقشه قبلي بوجود مي آيد. اين ساخت شباهت زيادي به سازمان ماتريسي دارد كه از نيروهاي اطلاعاتي و تخصصي، بنا به مقتضاي موارد مطرح شده، مناسبترين استفاده هاي تخصصي و عملياتي را به عمل مي آورد؛ 11-ساخت سازماني مدولار(ماجولار): در اين نوع سازماندهي، سازمان از واحد هاي مختلفي تشكيل مي شود كه هر واحد با ضوابط اجرايي مشخص و ماموريتي كه خود، مينياتوري از ماموريت كل سازمان است، به طور مستقل، غير متمركز و خود كفا به فعاليت ادامه مي دهد. 12-ساخت هاي تركيبي: در اغلب موارد، سازمان هاي موجود بر مبناي تركيبي از دو يا چند نوع از انواع برشمرده، تشكيل يافته اند و هر چه وسعت سازمان بيشتر باشد، بر امكان تلفيق و تركيب انواع روشها نيز افزوده مي شود. تنظيم نمودار سازماني آناليست با توجه به موقعيت و شرايط حاكم بر سازمان و اولويتهاي مديريت، و با در نظر داشتن

انواع مباني سازماندهي و مزايا و معايب هر يك، طرح مناسبي را براي سازمان پيشنهاد مي كند. براي تهيه طرح سازماني مي توان از روش هاي تحليلي، تلفيقي و تركيبي استفاده كرد.: در روش تحليلي، امر گروه بندي فعاليتها، وظايف، از بالا به پايين انجام مي شود. به اين معني كه هدف سازمان به هدف هاي فرعي، فعاليتها، وظايف و عمليات تقسيم مي شود و اجراي مجموعه اي از وظايف و عمليات تحت عنوان يك شغل به شاغل واگذار ميگردد. در روش تلفيقي، كار گروه بندي عمليات و وظايف، از پايين به بالا انجام مي شود. ابتدا مشاغل مختلفي كه بايد در سازمان انجام شوند، مشخص مي گردند و آنگاه مشاغل مشابه و مرتبط در يك گروه قرار داده مي شوند و به يك واحد سازماني احاله مي كردند و اين كار ادامه مي يابد تا سلسله مراتب سازماني كامل شود. در عمل بيشتر از روش تركيبي كه برآيندي است از روش هاي تحليلي و تلفيقي، استفاده مي شود و درعين حال كه به محتواي مشاغل توجه مي گردد، ارتباط لازم بين وظايف، فعاليتها و هدف ها نيز از نظر دور نمي ماند. براي نشان دادن طرح تشكيلاتي سازمان از نمودار سازماني استفاده مي شود. روش تحليلي                                                هدف فعاليتها وظايف عمليات                  روش تلفيقي روش تركيبي در تنظيم نمودار سازماني آناليست بايد به موارد زير توجه داشته باشد: 1-    در مورد ميزان تمركز وعدم تمركز امور در سازمان، محدوديت يا وسعت حيطه نظارت و مسطح بودن يا مرتفع بودن سلسله مراتب سازماني، با مديريت به تبادل نظر بپردازد و از اولويت هاي وي آگاه شود. 2-    نسبت به لزوم تناسب اختيارات و مسئوليت هاي محوله به هر واحد، حساس باشد

و سطح سازماني مناسبي را براي واحد ها پيشنهاد كند. 3-    در توضيع مناسب اختيارات بين واحدهاي صف و ستاد به نحوي كه آسان كننده كار يكديگر باشند دقت كند. 4-    با توجه به ويژگيهاي موقعيت، از جمله: هدف سازمان و ماهيت فعاليتهاي آن، قلمرو كار سازمان، ويژگيهاي دريافت كنندگان خدمات سازمان، نوع تكنولوژي مورد استفاده در سازمان ودرجه تنوع كالاها و خدمات توليدي در آن، تركيب مناسبي را جهت سازماندهي انتخاب و پيشنهاد مي كند. 5-    در ارتباط هر يك از مشاغل و واحدها با هدف سازمان دقت كند و مطمئن شود كه چنين ارتباطي موجود است. 6-    قلمرو هر يك از واحدها را بررسي كند، امكان تركيب چند واحد را در يكديگر و نيز حذف واحدهاي زائد را از نظر دور ندارد. 7-    براي هر يك از واحدهاي سازماني، با در نظر گرفتن اهميت نسبي آنها و تكرار ارتباطشان با سطوح عالي مديريت، محل مناسبي را در سلسله مراتب، در نظر بگيرد. فصل پنجم فنون تجزيه و تحليل سيستم ها متداول ترين فنون وتكنيكهايي كه آناليست را درزمينه بهبود وضع فعلي و پيشنهاد وضع آتي ياري مي دهند عبارت اند از: 1-    بررسي تقسيم كار 2-    بررسي جريان كار 3-    بررسي جا و مكان 4-    كنترل فرمها 5-    كنترل اسناد و سيستم هاي بايگاني 6-    اندازه گيري كار 7-    برنامه ريزي شبكه اي(پرت. سي پي ام. پي دي ام) فصل ششم بررسي جريان كار نمودار جريان كار عبارت است: از تصويري از مراحل مختلفي كه براي انجام يك كار، از ابتدا تا انتها، طي مي شود. با كمك نمودارهاي جريان كار مي توان علل بوجود آورنده مشكل را، روي صفحه كاغذ به آساني جستجو كرد و يافت و با

آزمايشهاي مكرر و تغيير دادن تقدم و تاخر مراحل كار و نيز ايجاد ساير تغييرات لازم، مناسبترين شكل جريان كار را كشف كرد. در نمودارهاي جريان كار علائمي به شرح زير به كار مي رود: 1-    عمل يا اقدام اين علامت معرف انجام كار است. در واقع مرحله اصلي هر كار، عمل است. در صورتي مي توان گفت عملي انجام شده است كه چيزي به وجود آمده باشد يا تغييري حادث شده باشد يا جزئي بر يك چيز اضافه شده باشد. براي مثال، نوشتن يك نامه؛ تكميل  يك فرم؛ تدريس يك مطلب. 2-    بازرسي و كنترل                            يا اين علامت براي نشان دادن بازرسي، كنترل، مقايسه و تطبيق آنچه كه صورت گرفته است با معيارهاي مورد نظر استفاده مي شود. براي مثال، مقابله نامه اي كه ماشين شده است، كنترل كيفيت كالائي كه توليد شده است، و بررسي چكي كه صادر شده است. 3-    تصميم گيري تصميم گيري، اگرچه نوعي عمل است و مي توان آن را با دايره بزرگ نمايش داد، ولي ممكن است برخي از آناليست ها ترجيح دهند از علامت لوزي براي نماياندن آن استفاده كنند. مثل تصميم گيري در مورد افزايش توليد؛ اتخاذ تصميم در مورد ارسال كالا براي مشتري؛ تصميم گيري درباره عدم پرداخت چك . 4-    بايگاني، انبار و نگهداري                            يا اين علامت، نشان دهنده نگه داشتن كار به طور موقتي يا دائم است. براي مثال، ضبط نامه در پرونده؛ نگهداري كالا در انبار يا قفسه؛ حفظ سند در آرشيو. 5-    تاخير يا انتظار غير موجه زماني است كه كار در انتظار مي ماند تا

مرحله بعدي آن صورت گيرد. 6-    حركت يا ارسال(جا به جاي)                            يا براي نشان دادن حركت يا نقل و انتقال مي توان از علامت هاي پيكان(فلش) يا دايره كوچك استفاده كرد. 7-    هرگاه دو كار به طور همزمان انجام شوند، از علائم تركيبي استفاده مي شود. اين علائم عبارت اند از: الف- عمل و حركت اين علامت معرف انجام عملي است در حين حركت است؛  مثل رنگ آميزي جسمي در حين جا به جايي. ب-عمل و كنترل اين علامت معرف انجام بازرسي در حين عمل است؛ مثل وزن كردن شيشه هاي نوشابه، هنگام پر كردن آنها. انواع نمودار جريان كار نمودار جريان كار دو نوع است: الف- نمودار عمودي يا يك ستونه ب- نمودار افقي يا چند ستونه مراحل بررسينمودار جريان كار مرحله اول: تعيين كارمورد نظر در آغاز كار، آناليست بايستي :مراحل انجام كار را مورد بررسي قرار دهد، تعيين كند و نقطه آغاز و پايان آن را دقيقا مشخص سازد. مرحله دوم: تعيين مراحل كار وقتي عنوان كار مشخص شد، بايستي از كليه مراحل انجام كار ليستي تهيه شود. مرحله سوم: ترسيم نمودار جريان كار در وضع موجود با استفاده از اطلاعاتي كه در مرحله دوم كسب شده است، نمودار جريان كار براي وضع موجود ترسيم مي شود. مرحله چهارم: تجزيه و تحليل نمودار وقتي نمودار جريان كار در وضع موجود آماده شد، آناليست بايستي با ديد انتقادي به آن بنگرد و سوالات شش گانه اساسي تجزيه تحليل را درباره هر يك از مراحل مطرح كند و با يافتن پاسخ مناسب براي آنها به تغيير و اصلاح وضع موجود بپردازد. اولين سوال درباره

چيستي هر مرحله است؛ دومين سوال، درباره چرايي است؛ سوال سوم، درباره كيستي است؛ سوال چهارم درباره، چگونگي انجام كار است و سوال پنجم درباره مكان انجام هر مرحله است. مرحله پنجم- تنظيم نمودار پيشنهادي در اين مرحله آناليست با توجه به اطلاعاتي كه به دست آورده است، تغييرات و اصلاحاتي را كه لازم مي داند، در نمودار وضع موجود ايجاد مي كند و نمودار وضع پيشنهادي را تنظيم مي نمايد. فصل هفتم بررسي و كنترل فرمها بررسي و كنترل فرم تعريف فرم فرم يكي از ابزار هاي برقراري ارتباط است كه براي دريافت اطلاعات خاصي است به صورت مكتوب تهيه و تنظيم مي شود. انواع فرم ها الف- طبقه بندي برحسب قلمرو استفاده 1-    فرمهاي داخلي كه در بخش كوچكي از سازمان است مورد استفاده قرار مي گيرند؛ 2-    فرمهاي استاندارد كه دركليه بخشهاي سازماني مورد استفاده اند؛ ب-طبقه بندي بر حسب كار و وظيفه فرم 1-فرمهاي پرسنلي؛ مثل حكم استخدام 2-فرمهاي مالي؛مثل دفتر روزنامه 3-فرمهاي آموزشي؛ مثل كارنامه دانشجو 4-فرمهاي تداركاتي 5-فرمهاي تعميراتي و نگهداري وسايل ساختمان مراحل بررسي و كنترل فرم مرحله اول- بررسي فرمهاي موجود مرحله دوم- تجزيه و تحليل فرمهاي موجود مرحله سوم- تهيه طرح پيشنهادي براي فرمهاي مورد نياز تعريف بررسي جا و مكان بررس جا و مكان عبارت است از: مطالعه چگونگي تخصيص مكان و فضاي در دسترس به نيروي انساني از يك طرف و وسايل و تجهيزات كاري از طرف ديگر. ملاحظاتي كه درباره بررسي جا و مكان سازمان بايستي رعايت شوند، عبارت اند از: 1-    در طرح ريزي جا و مكان بايستي مراقبت شود كه هيچ بخشي ازمكان و فضاي در دسترس ، هدر نرود و

مناسب ترين استفاده از آن به عمل آيد. 2-    واحدها و افرادي كه وظايفشان از نظر ماهيت، با يكديگر مرتبط و مشابه است و بنا به اقتضاي شغل با يكديگر درتماس مكرر ومداوم هستند، بايستي نزديك هم قرار داده شوند. 3-    گردش كار تا جايي ممكن است، از يك محل شروع و به محل ديگر ختم شود. 4-    در تخصيص جا و مكان كار، براي هر يك از كاركنان بايستي تا حد امكان، ماهيت و مقتضاي شغل، نوع وظايف و عمليات و نيز ويژگي هاي شخصيتي شاغل، در نظر گرفته شود. 5-    وسايل و تجهيزات كاري، بايستي در دسترس استفاده كنندگان آنها قرار بگيرد و انبار ابزار ها و وسايل در محلي باشد كه هنگام تحويل و تحول مواد وقت كاركنان هدر نرود. 6-    محل استقرار واحدها و افرادي كه بيشتر با ارباب رجوع سر و كار دارند، بايد نزديك در ورودي باشد تا مراحل مراجعه  آنها راحت باشد و ثانيا از مزاحمت براي ساير واحد ها كاسته شود. 7-    نحوه قرار گرفتن ميز كار و وسايل بايد به گونه اي باشد كه تسهيل كننده سرپرستي و نظارت بر كاركنان باشد. 8-    واحد هاي پر سر و صدا بايستي دورتر از ساير واحدها قرار داده شوند. 9-    كليه افرادي كه از نظر رتبه و مقام در يك سطح قرار دارند و شغلشان نيز مشابه است، تا جايي كه امكان دارد، از وسايل يكسان استفاده كنند. 10-براي استقرار وسايل سنگين و حجيم ،از قبيل صندوق هاي قرمز زمينالهاي كامپيوتر،قفسه هاي بايگاني ماشين آلات                   .        وتجهيزات ثقيل، از نظر تحمل ميزان فشاز ناشي از سنگيني و نيز سهولت استفاده ، بايد بررسي هاي كافي به عمل آيد.

11- واحد هايي كه كارشان جنبه محرمانه دارد، بايستي دورتر از محل رفت و آمد مشتريان و ارباب رجوع قرار داده شوند. مراحل بررسي جا و مكان انجام كار مرحله اول: بررسي جا ومكان در وضع موجود مرحله دوم: تجزيه و تحليل طرح جا و مكان كار مرحله سوم: تهيه طرح پيشنهادي جا و مكان كار فصل هشتم كارسنجي تعريف كار سنجي: كار سنجي يكي از تكنيك هاي مطالعه كار است كه به منظور افزايش ثمر بخشي سازمان انجام مي شود و عبارت است: از بكار گيري روشهائي براي تعيين زمان انجام كار معيين به وسيله يك فرد واجد شرايط در سطحي قابل قبول. فوائد كار سنجي برخي از فواعد كار سنجي عبارتند از: 1-    كمك به برنامه ريزي نيروي انساني براي سازمان 2-    ايجاد امكان كنترل و ارزيابي كار كاركنان 3-    كاهش هزينه توليد و قيمت تمام شده كالا 4-    ارائه سرويس بهتر به مشتريان و ارباب رجوع 5-    كمك به برآورد قيمت كالاها يا خدمات و برآورد بودجه 6-    بهبود روابط كار 7-    افزايش كارائي 8-    تسهيل زمان بندي عمليات و برنامه ريزي توليد 9-    ايجاد مبنايي براي پرداخت هاي تشويقي به كاركنان 10-تعيين زمان استاندارد براي انجام كارها 11-كمك به برنامه ريزي جهت وسايل و تجهيزات مورد نياز پيش نيازهاي كارسنجي 1-    آناليست بايستي قبل از انجام كارسنجي، به اصلاح و ساده سازي روش كار مبادرت ورزد. 2-    علاوه بر روش كار، وسايل و ابزار كار نيز بايستي مناسب و در سطح استاندارد باشند تا بتوان روش را به درستي به كار برد. 3-    در مورد روش ساده شده، بايستي آموزش كافي به كاركنان داده شود تا بتوانند روش اصلاح شده

را به درستي به كار برد. فن بررسي حركات فن بررسي حركات، دقت كردن در كليه حركاتي است كه براي انجام يك كار صورت مي گيرد. مقاصد اساسي بررسي حركات را ميتوان به صورت زير مطرح كرد: 1-    حذف حركات زائد 2-    تقليل خستگي ناشي از حركات اضافي 3-    بر طرف كردن نقايص و نارساييهاي محيط فيزيكي كار (از قبيل نور ناكافي، رطوبت و حرارت نامناسب و غيره). مراحل بررسي حركات: براي بررسي حركات طي مراحل زير ضروري است: 1-    انتخاب كار مورد نظر؛ 2-    انتخاب فردي كه در نظر است كارش مورد بررسي قرار گيرد؛ 3-    بررسي حركات فرد در حين انجام كار، به دفعات و ثبت آنها؛ 4-    تعيين زمان حركت هر يك از حركات؛ 5-    تجزيه و تحليل حركات انجام شده با طرح سوالاتي درباره چرايي، چگونگي و توالي حركتها؛ 6-    حذف، تركيب و تغيير حركات در صورت لزوم؛ 7-    تعيين حركات مورد نياز. برخي از روشهاي كارسنجي عبارتند از: 1-    روش استفاده از سوابق گذشته 2-    روش گزارش گيري 3-    روش نمونه گيري 4-    روش زمان سنجي 5-    روش عناصر از پيش تعيين شده روش زمان سنجي روش زمان سنجي يكي از روشهاي دقيق و علمي كار سنجي است. در اين روش كار را به اجزايي تقسيم مي كنند و زمان انجام هريك از اجزا را به طور دقيق و با كرونومتر(ساعت مدرج تا يك صدم دقيقه)اندازه مي گيرند. مراحل اين روش عبارتند از: 1-    تعيين كار مورد نظر جهت اندازه گيري؛ 2-    تقسيم كار به اجزاء؛ 3-    ساده سازي و بهتر سازي روش انجام هر يك از اجزاء كار؛ 4-    آموزش روش كار به

افرادي كه قرار است كارشان اندازه گيري شود؛ 5-    جلب اعتماد و همكاري افراد براي كارسنجي؛ 6-    اندازه گيري زمان انجام هر يك از اجزاء و ثبت آنها؛ 7-    تعيين زمان نرمال كار (NT) 8-    محاسبه اضافات مجاز(A) 9-    تعديل زمان به دست آمده و تعيين استاندرد نهايي انجام كار با استفاده از فرمول زير: ST.NT(1+A/100) تجزيه تحليل و طراحي سيستم ها و روش ها/رشته مديريت دولتي/نوشته شمس السادات زاهدي/ تهران دانشگاه پيام نور 1381 دوازده ، 228ص ، مصور جدول نمودار ، (دانشگاه پيام نور سري انتشارات آزمايشي متون درسي)

مفاهيم سيستم ها

... Systems contextsگروهي از عناصر مي باشد كه به خاطر خواسته مشترك رسيدن به يك هدف با هم تركيب شوند

مفاهيم سيستمهاسيستم، گروهي از عناصر مي باشد كه به خاطر خواسته مشترك رسيدن به يك هدف با هم تركيب شوند (Mcleod 1998,12) .مثلاً دريك مركز اطلاعاتي، منابع انساني، رايانه اي واطلاعاتي براي رسيدن به هدف مشترك كه همان ارائه اطلاعات به كاركنان يا مديران آن موسسه مي باشد باهم تركيب مي شوند. درهرسيستمي پنج عنصر درونداد، برونداد،تبديل، مكانيسم كنترل ودرنهايت اهداف وجود دارند. بطوريكه حركت سيستم بطوري است كه درونداد  به برونداد، تبديل مي شود. دراين ميان مكانيسم كنترل، فرايند تبديل رابراي اطمينان از رسيدن به اهداف سيستم، زيرنظر قرار مي دهد.مكانيسم كنترل توسط حلقه بازخود به جريان منابع متصل مي شود. بطوريكه حلقه بازخورد اطلاعات رااز برونداد سيستم كسب مي كند وآن رابراي مكانيسم كنترل قابل دسترسي قرار مي دهد. مكانيسم كنترل، علائم بازخورد را با اهداف تطبيق داده ومنجر به علائمي به عنصر دررونداد مي شود تا وقتي كه سيستم لازم است عملياتش راتغيير

دهد (Mcleod l998,12).وقتي سيستم ما يك مركز اطلاعاتي چون كتابخانه مي باشد دروندادها، كتابها، مجلات، منابع الكترونيك و….مي باشند وفرايند خدمات فني، منابع كتابخانه اي مذكور را به برونداد كه همان موادقابل دسترسي براي ارائه خدمات بهتر وكارآمدتر به مراجعان وكاربران مي باشد، تبديل مي كند .مكانيسم كنترل دراينجا رئيس يا شخصي است كه آن ارتباط ميان اين مراكز خدمات فني ومجموعه سازي و خدمات عمومي را به عهده دارد وحلقه بازخورد دراينجا ارتباطات وروابطي است كه شخص رئيس رابا قسمتهاي مختلف كتابخانه مذكور مرتبط مي كند.هر سيستمي مي تواند عمليات خود را كنترل كند. يك سيستم بدون مكانيسم كنترل، حلقه بازخورد وعناصر اهداف يك سيستم حلقه بازناميده مي شود. يك سيستم با سه عنصر كنترل (اهداف، مكانيسم كنترل وحلقه بازخورد) يك سيستم حلقه بسته ناميده مي شود (Mcleod 1998,12-13) وهمانطوركه مي دانيم حلقه اي كه بازباشد، حلقه نيست. حال سيستم ها رااز جهت ارتباط با محيط پيرامون خود به دودسته تقسيم مي كنند: سيستمي كه با محيط پيرامون خود ارتباط داشته باشد را سيستم باز گفته وسيستمي كه با محيط پيرامون خودارتباط نداشته باشد يك سيستم بسته است. البته قابل ذكراست كه سيستم كاملاً بسته وجود ندارد. يك زيرسيستم بطور ساده، سيستمي درون سيستم ديگر مي باشد.مثلاً دريك اتومبيل يك سيستم كلي وجود داردبنام اتومبيل وچندين سيستم فرعي وشايد درون آن سيستم هاي فرعي، سيستم هاي فرعي تري وجودداشته باشند مثلاً موتور خودرو يك سيستم ديگر  است كه درون آن هم سيستم ديگري بنام كاربراتور قرار دارد. وقتي كه يك سيستمي، جزء سيستم بزرگتر مي باشد، سيستم بزرگتر سوپرسيستم يا فوق سيستم ناميده مي شود. براي

مثال سيستم دولتي يك شهر يك سيستم است، امادرعين حال قسمتي ازيك سيستم بزرگتر بنام سيستم دولتي يك استان يا ايالت مي باشد كه آن هم خود يك زيرسيستم دولت ملي مي باشد. يك شركت تجاري يك سيستم فيزيكي مي باشد. اين شركت ازمنابع فيزيكي تشكيل يافته است. يك سيستم ادراكي، سيستمي است كه از منابع ادراكي (فكري) چون اطلاعات وداده ها براي نشان دادن يك سيستم فيزيكي استفاده مي كند. يك سيستم ادراكي عموماً يك تصوير ذهني درذهن مدير مي باشد مانند تصاوير يا خطوطي كه برروي يك برگه كاغذ يا درشكل الكترونيكي ذخيره شده دررايانه (Mcleod 1998,23-24) . روش سيستم ها وديدگاه سيستميبطوركلي هرموسسه اي براي تداوم جريان كاري خود نيازبه يك ديد سيستمي دارد. ديدسيستمي كه همه بخش هاي درونداد وبرونداد وفرآيند تبديل را ازطريق مكانيسم كنترل وحلقه بازخورد ، زيرنظرداشته ويك نوع يكپارچگي درتصميم گيري، كه لازمه موفقيت يك مؤسسه مي باشد، بوجود مي آورد كه اثرات هرتصميم رادرديگر بخش هاي به ظاهر غيرمرتبط هم درنظرداشته باشد. افراد ماهر درحل مسائل كساني هستند كه محيط خودرا شناخته وسيستم هاي موثر جمع آوري اطلاعات رابوجود آورند آنان لزوم معيارهاي عملكرد وشبكه هاي ارتباطي خوب را با كارمندان خودتشخيص داده اند. تمام اينها اجزاء پذيرش يك تفكرسيستمي است . اصطلاح مفهوم سيستمي براي نشان دادن اين ديدگاه استفاده مي شود. (مك لويد 1378، 136).حل كنندگان مسائل بازرگاني جزواولين كساني نبودند كه به بررسي فرآيند حل مسأله پرداختند. اين افتخار به دانشمندان علوم فيزيكي چون فيزيك دانان وشيمي دانان ودانشمند علوم رفتاري چون روانشناسان وجامعه شناسان باز مي گردد. اين دانشمندان حل نمودن مسأله رابه عنوان ابزاري

جهت انجام آزمايشات كنترل شده مطالعه كردند (مك لويد 1378،200).مديران براي حل مسائل مربوطه به موسسات نيازمند نوع نگرش وديده سيستمي مي باشند كه به روش سيستمي مشهوراست دراين روش اولين اقدام مديردرشكل گرفتن موسسه به عنوان يك سيستم مي باشد درمرحله دوم بايد ازآنجا كه هرسيستمي با محيط خود ارتباط دارد، محيط موسسه درك شود. درمرحله سوم سيستمهاي فرعي وزيرسيستمهاي موسسه بايد شناسايي شوند بعدازاين مراحل يافاز تجزيه وتحليل مسأله مي رسيم يعني درمراحل قبلي شناخت كلي وداده هاي موردنياز به دست آمد وهرحال بايد آنها راپردازش كرد. اولين مرحله از اين فاز گذراز سيستم به سطح زيرسيستم مي باشد. دومين مرحله تحليل ترتيبي اجزاء سيستم مي باشد وحال به سومين فاز يعني فاز طراحي وتركيب مي رسيم. اولين مرحله اين فاز شناسايي راه حل هاي گوناگون، دومين مرحله ارزيابي راه حل هاي شناخته شده، سومين مرحله انتخاب بهترين راه حل، مرحله بعدي اجراي راه حل وآخرين مرحله هم پيگيري جهت حصول اطمينان از تاثير گذاري راه حل مي باشد كه همان مكانيسم كنترل در روش سيستمي مي باشد. متخصصان مديريت اغلب معتقدند كه اگريك مديرسازمان خودرابه عنوان يك سيستم درنظرگيرد، مكانيسم حل مسأله آنها آسانتر وكارآمدتر خواهدبود (Mcleod1998,11). بايد متذكر شد كه ايده مشاهده هرچيري به عنوان يك سيستم، منحصر به اقتصاد نيست. درواقع يك نهضتي براي استفاده از مفهوم سيستم به عنوان يك وسيله فهم بهتر هرپديده اي بوجودآمده است. اين ايده اولين باردرسال 1937 توسط لودويگ وان برتالانفي( Ludwig von Bertallanffy) يك زيست شناس آلماني ارائه شد. او اين روش جديد راكه اشاره به فرماليته كردن اصولي كه درسيستم ها عموماً بكارمي

روند ،چه ماهيت عناصر شكل دهنده يا روابط يا نيروهاي بين آنها، تئوري عمومي سيستم ها، نامگذاري كرد. بعدها درسال 1956 كنث بولدينق (Kenneth boulding) تئوري عمومي سيستم ها را به يك روش ديگر ارائه كرد. بولدينق دورويكرد درتوصيف تئوري عمومي سيستم ها درنظرگرفت(Mcleod1998,152).حاصل نگرش سيستمي استفاده از مدلهابراي توصيف پديده هامي باشد. يك مدل چكيده چيزي است كه يك موجود (entity) ناميده مي شود. چهارنوع مدل وجوددارند. فيزيكي، داستان وار، گرافيكي ورياضي، همه اين مدلها به كاربر اجازه فهم بهتر وارتباط برقرار كردن با «موجود» رامي دهد، كه ازاين طريق ،ديگر عناصرهم درك مي شوند. يك مدل عمومي سيستم هاي شركت مي تواند براي تحليل هرنوع سازماني بكاررود، اما نمي توان انتظارداشت كه يك مدل براي يك سازمان خاصي ساخته شود.ارزش واقعي مدل عمومي سيستم ها، وقتي كه فردتازه فارغ التحصيل شده وكارش را شروع كند، آشكار مي شود. مدل به فردبراي تنظيم شركتش كمك خواهد نمود. درآغاز، هرچيزي تازه خواهدبود:چهره هاي جديد، تسهيلات جديد، واژگان (ترمينولوژي) جديد، هيچ فرد را شگفت زده نخواهد كرد،به اين علت كه مدل يك تصوير ذهني ازآنچه مورد انتظاراست رابراي فرد، فراهم خواهدكرد (Mcleod1998,155-154). بايد به يادداشته باشيم كه بهترين سيستم ها درصورتيكه كاربران آن را بكارنبرند توفيقي نخواهد داشت. وامروز سيستم هاومدلها با ابزارهاي وسيستم هاي رايانه اي طرح ريزي شده وبه ندرت ازروشهاي دستي براي يك سيستم يا مدل استفاده مي شود. چرخه حيات سيستمهرزيرسيستمي در سيستم هاي هاي اطلاعاتي رايانه محور مانند يك ارگانيسم زنده مي باشد:آن متولد مي شود، رشدمي كند،  تا به بلوغ مي رسد، عمل مي كند ونهايت مي ميرد. اين فرآيند تحول چرخه حيات سيستم[2] (SLC) ناميده

مي شود وشامل مراحل ذيل مي باشد: برنامه ريزي، تحليل، طراحي، اجرا، به كاربردن.دوره حيات يك سيستم مستلزم گذراز مراحل استانداردي  است كه هريك به فعاليتهاي مديريتي نيازدارد. سيستم ممكن است به دلايل فني يا ساير اشتباهات ياعدم مطابقت با تغيير محيط كمترمفيد وموثر واقع شود. همچنين احتمال دارد زماني كه براي يك سيستم جديد برنامه ريزي مي شود، نقايص زيادترگردد. مرحله نهايي دوره حيات يك سيستم، جايگزيني آن است. طول حيات هريك ازاين مراحل درسيستم ها متفاوت است (رولي 1380،9-198). البته قابل ذكراست چون كه امروزه اكثرسيستم ها بصورت رايانه اي طرح ريزي مي شوند ورشد رايانه وفن آوريها واطلاعات وارتباطات زياداست دوره حيات سيستمهاي رايانه اي نسبتاً كوتاه مي باشد. اصل اساسي تجزيه وتحليل يك سيستم وطراحي، عبارت است ازتشخيص نيازيك سيستم به تجديد نظرويا جانشيني آن واصل دوم سلسله مراتب واولويت وآمادگي جانشين سازي سيستم قبلي است (مومني1370 ،313). امروز براي نشان دادن چرخه حيات يك سيستم ازمنحني ها استفاده مي كنند وبه آن منحني عمومي حيات يك سيستم مي گويند اين مدل داراي چهارجزء ومرحله متفاوت است كه دركارآيي هرسيستمي تأثير بسزايي دارد:1-بسط وگسترش2-رشد3-اشباع 4-استهلاك (مومني 72-314)

تفكر سيستمي و سيستم هاي متفكر

...Systematic thinkingعملكرد يك سيستم آشكارا به عملكرد اجزايش وابسته استمترجمان : بهراد رنجبري -  رسام مشرفي

اشارهسيستم كليتي است كه حداقل دو جزء داشته باشد، به صورتي كه هريك از آنها بتواند بر روي خصوصيات كل سيستم اثر بگذارد و هيچ كدام نتواند اثر مستقلي بر روي كل سيستم داشته باشد.سيستم مكانيكي براساس قانونمندي تحميل شده توسط ساختار دروني و قوانين علّي ذاتي آن عمل مي كند.وقتي تك تك اجزاي سيستم به صورت مجزا به بهترين نحو ممكن

عمل كنند، سيستم كلي نمي تواند در بهترين وضعيت قرار بگيريد.هر سيستمي ازطريق دو روش گسترش و محدود كردن دامنه رفتارها مي تواند بر اجزايش تاثير بگذارد.براي درك سيستم هاي اجتماعي بررسي روابط بين اجزا و نيز سيستم هاي كلي تري كه سيستم هاي بزرگتر را شكل مي دهند، ضروري است.هر بنگاه اقتصادي كه به شكل سيستمي زنده اداره مي شود، به تمامي كارگران مقصود خاصي محول شده كه آنها مي توانند به روشهاي مختلف آن را فراهم كنند.تا زماني كه شركت نياموزد كه چگونه به شكل موثري از كاركنان خود بهره گيرد، مشكلات جدي در زمينه كيفيت وجود خواهند داشت.مقدمهدر اين نوشتار ابتدا تعريف ساده اي از سيستم ارائه مي شود و انواع سيستم هاي شناسايي شده (مكانيكي، ارگانيكي و اجتماعي) تشريع مي شوند. بسته به اينكه يك بنگاه اقتص__ادي از زاويه كداميك از انواع اين سيستم ها ديده شود، نحوه مديريت آن متفاوت خواهدبود. بنابراين، سير تكامل مفهوم يك بنگاه اقتصادي از مكانيكي تا اجتماعي و پيامدهاي تلقي آن به صورت سيستم اجتماعي موردبحث قرار مي گيرد. همچنين پيامدهاي جدا در نظر گرفتن اجزاي بنگاه اقتصادي (كه معمولاً چنين برخوردي با آن مي شود) و مديريت تحليلي (ANALYTIC) در مقابل مديريت تركيبي SYNTHETIC تشريع مي گردد. سپس سير تحول نگرش به يك سيستم اجتماعي از مديريت تا رهبري آن بيان شده است، اشتباهات متداولي كه مديريت سيستم درحل مسائل مرتكب مي شود و روش تلقي يك مسئله به صورت كلاف پيچ در پيچ بيان خواهدشد. سرانجام چگونگي برخورد با مسائل وكلافها و ويژگيهاي هريك بخش آخر نوشتار حاضر را تشكيل مي دهد.تعريف سيستمسيستم

كليتي است كه حداقل دو جزء داشته باشد. به صورتي كه (1) هريك از آنها بتواند بر روي عملكرد يا خصوصيات كل سيستم اثر بگذارد، (2) هيچ كدام از آنها نتواند اثر مستقلي بر روي كل سيستم داشته باشد و (3) هيچ زيرگروهي از آنها نتواند اثر مستقلي بر روي سيستم (كل) بگذارد. پس به طور خلاصه مي توان گفت كه سيستم كليتي است كه نتوان آن را به اجزاي مستقل يا زيرگروههاي مستقلي از اجزا تقسيم كرد.نگرشهاي مختلف به يك سيستمسيستم هاسه نوع هستند؛ مكانيكي، ارگانيكي و اجتماعي.(1) يك سيستم مكانيكي براساس قانونمندي تحميل شده توسط ساختار دروني و قوانين علّي ذاتي اش عمل مي كند، مثل يك ساعت يا يك اتومبيل. از آنجايي كه در سيستم هاي مكانيكي انتخابي وجود ندارد، خود يا اجزايشان نمي توانند مقاصدي مختص به خود داشته باشند. اما يك سيستم مكانيكي مي تواند وظيفه اي داشته باشد كه مقاصد موجودي، خارج از آن را برآورده مي كند و به همين ترتيب اجزاي سيستم نيز وظايف فرعي مخصوصي به خود دارند. بنابراين، براساس نگرش نيوتني جهان به صورت يك ماشين بود كه خدا آن را ايجاد كرده تا وسيله اي براي اجراي نياتش باشد.سيستم هاي مكانيكي مي توانند باز باشند و يا بسته. اگر رفتارشان به وسيله هيچ رويداد يا شرايط بيروني متاثر نشود بسته هستند و درغير اين صورت باز خواهندبود. جهان از ديدگاه نيوتن به منزله يك سيستم مكانيكي بسته (خودشمول) ب_دون هيچگونه محيطي، ديده مي شد. در مقابل، سياره زمين به منزله سيستمي كه حركتش به وسيله ساير سياره ها، ستاره ها و نيروهاي ديگر متاثر

مي شود انگاشته مي شد، از اين رو يك سيستم باز فرض مي شد.آن اجزايي كه بدون آنها يك سيستم توانايي اجراي وظايفش را ندارد، اجزاي ضروري و باقي اجزا غيرضروري به حساب مي آيند.به عنوان مثال، موتور اتومبيل يك جزء ضروري است درحالي كه فندك آن اين چنين نيست.نوع ديگري از سيستمها، سيستمهاي ارگانيكي هستند. سيستم هاي ارگانيكي، سيستم هايي هستند كه حداقل يك هدف (GOAL) يا مقصود (PURPOSE) از خودشان دارند. مثل حفظ بقا، كه رشد براي آن اغلب عاملي ضروري تلقي مي شود. درحالي كه اج__زايشان هيچ ه__دف و مقص_ودي را پي نمي گيرند اما وظايفي درخدمت هدف و مقصود سيستم كلي دارند. سيستم هاي ارگانيكي ضرورتاً باز هستند، يعني تحت تاثير عوامل بيروني قرار مي گيرند. بنابراين، تنها زماني قابل فهم هستندكه در پيوند با محيطشان بررسي گردند. محيط هر سيستم شامل مجموعه اي از متغيرهاست كه مي توانند رفتار سيستم را متاثر كنند.اجزاي يك سيستم ارگانيكي، هم مي تواند ضروري باشد و هم نباشد. به عنوان مثال قلب يك جزء ضروري براي سيستم انسان است درحالي كه ناخن چنين نيست.سومين نوع سيستمها، سيستمهاي اجتماعي هستند. اين سيستمها (مانند سازمانها، موسسات و جوامع) سيستم هاي بازي هستند كه (1) براي خود مقاصدي دارند (2) حداقل برخي از اجزاي ضروريشان هم مقاصدي مختص به خود دارند و (3) جزئي از سيستم بزرگتري هستند كه آن نيز داراي مقاصدي مختص به خود است.سيستمهاي مكانيكي، ارگانيكي و اجتماعي مفاهيمي هستند كه مي توان آنها را به اشكال مختلف تصور كرد. بنابراين، هر موجودي را مي توان در قالب هريك از آنها تصور كرد. براي

مثال، يك فعاليت اقتصادي، يك مدرسه، يا يك بيمارستان را مي توان به عنوان يك سيستم مكانيكي، ارگانيكي يا اجتماعي تلقي كرد. اما سيستم هايي كه مردم در آنها نقش اساسي را بازي مي كنند، اگر به گونه اي غير از سيستم اجتماعي ديده شوند به خوبي قابل فهم و درنتيجه قابل مديريت نخواهندبود. نوع نگرش به سيستم هاي مردمي در طول زمان تكامل يافته است. اين مسئله با تغييراتي كه درنگرشمان درمورد بنگاههاي اقتصادي روي داده، نموده يافته است. اما چنين تكاملي تدريجي، در مورد هر سيستم اجتماعي ديگري نيز قابل مشاهده است.بنگاه اقتصادي به منزله يك ماشينوقتي انقلاب صنعتي در دنياي غرب آغاز گرديد، نگرش حاكم بر دنيا، نگرش نيوتني بود. به اين ترتيب بيشتر نيز به منزله تمثالي از خداوند (IMAGE OF GOD) از مصنوعات خود درجهت اجراي مقاصدش بهره مي برد.جاي تعجب نيست كه بنگاههاي اقتصادي به منزله ماشيني كه توسط مالكانشان به منظور انجام كارهاي موردنظرشان ايجاد مي شد، فرض گردد. اين سيستمها (بنگاههاي اقتصادي) براي خود مقصودي نداشتند، بلكه وظيفه آنها خدمت به مقاصد مالكان و فراهم كردن بازده سرمايه گذاريهاي آنها از طريق ايجاد سود بود.مالكان، قدرت مطلق بودند و نوعاً قوانين يا مقررات خاصي برا ي مقيد كردن آنها وجود نداشت. آنها مي توانستند در حيطه بنگاههاي خود هرآنچه مي خواستند انجام دهند. كارگران از ديد آنها به شكل اجزاي قابل تعويض ماشين بودن_د كه وقتي كه به طور رضايتبخشي كار نمي كنند مي توان آنها را دور انداخت. كار به مهارت كمي نياز داشت و كارگران غيرماهر و آموزش نديده فراوان بودند. آنها نسبتاً كم توقع

بودند و نوعاً هيچ گونه تامين اجتماعي وجود نداشت. به همين دلايل آنها حاضر بودند كه تحت هر شرايطي كار كنند و براي گريز از فقر اقتصادي ناچار به تحمل هر وضعيتي بودند.بنگاه اقتصادي به منزله يك ارگانيسمه__رچه كه به پايان قرن نوزدهم نزديكتر مي شديم، نگرش ماشيني به بنگاههاي اقتصادي كمتر قابل دفاع به نظر مي رسيد. بعد از پايان جنگ جهاني اول، اين نگرش تاحد زيادي با تلقي ارگانيسمي از بنگاه اقتصادي، جايگزين شد. دلايل بسياري براي اين جايگزيني وجود داشت كه درميان آنها مي توان به آموزش فزاينده نيروي كار، افزايش مهارتهاي لازم براي نيروي كار، مقررات مترقي شرايط كار به وسيله دولت و اعمال نفوذ اتحاديه ها در شرايط كار و بيمه شغلي اشاره كرد. شايد مهمترين دليل اين تغيير در نگرشها ناشي از آن بود كه بسياري از بنگاههاي اقتصادي نمي توانستند، حتي با تزريق مجدد تمامي سود حاصل از فعاليت خود به كسب و كارشان، رشد بالقوه را به فعليت نزديك كنند؛ زيرا كه سرمايه بيشتري موردنياز بود. بنابراين، مالكان مجبور بودند يا با حفظ كنترل كاملي بر بنگاه اقتصاديشان رشد آن را محدود كنند، يا با تبديل تدريجي آن به سمت سهامي عام،سرمايه بيشتري فراهم سازند و درنتيجه مقداري از حق مالكيت و كنترل خود را از دست بدهند. درعمل مشاهده شد كه نرخ دوام آن بنگاههايي كه به دنبال رشد رفتند خيلي بيشتر از آنها يي بود كه به دنبال كنترل كامل بودند.وقتي بنگاه اقتصادي به شكل سهامي عام درآمد، مالكش ناپديد گشت. سهامداران براي كارگران، بي نام و نشان و دست نيافتني شدند. مالكيت يك خيال،

و مالكان به شكل روح درآمدند. چگونه مي توان با روح ارتباط برقرار كرد؟ در آغاز اين قرن، علم مديريت و مديران پديد آمدند تا تقاضاي فزاينده مالكان بنگاههاي اقتصادي را براي كنترل واحدهايشان جواب دهند و علاوه بر شناسايي خواسته هاي مالكان، آنها را به كارگران نيز منتقل كنند.مديران، سود را يك وسيله مي پنداشتند نه يك هدف. سود براي يك بنگاه اقتصادي همانند اكسيژن براي انسانها، به منزله عنصري ضروري براي بقا و رشد آن پنداشته مي شد و نه دليلي براي وجود آن. آنچه مديران سعي در حداكثر نمودن آن داشتند،استاندارد و كيفيت زندگي كاري بود نه ارزش سهام سهامداران. ايجاد بازده كافي براي سهامداران لازمه بقا بود نه يك هدف. اما افسانه حداكثر كردن سود به دليل مناسبات عمومي، حفظ شد.بنگاههاي اقتصاديي كه مالكيت عمومي داشتند شركت (CORPORATION) ناميده شدند، اين كلمه از واژه لاتين كرپوس (CORPUS) به معناي بدن مشتق مي شود. (ارگانيسمها بدن دارند، نه ماشين ها) به علاوه ازنظر قانون، شركت داراي وضعيتي همانند فرد زنده بود. مدي_رعامل، سر (THE HEAD) سازمان ناميده مي ش_د. (ارگانيسم ها سر دارند، نه ماشين ها) به تدريج ويژگيهاي زيست شناسانه اي مانند؛ سالم، بيمار، فلج شده، پرانرژي، بالغ و در حال مرگ درمورد بنگاههاي اقتصادي نيز مصداق يافت. چنين مفاهيمي هنوز هم كاربرد دارند. مدت زمان زي_ادي از نوشتن كتابهاي استافورد بي_ر ب_ا عن_اوي_ن »مغز بنگاه« و »قلب بنگاه« نمي گذرد.به خاطر پيشرفتهاي مداوم ماشيني شدن، مهارتهاي موردنياز كارگران نيز روند صعودي گرفت. كارگران با مهارتهاي لازم، به فراواني كارگران بدون مهارت نبودند. هزينه آموزش و جايگزيني كارگران ماهر ديگر ناچيز

نبود. درنتيجه، آنها بيشتر به منزله اجزاي به سختي ترميم شونده بدن (ارگانها) نگريسته مي شدند تا اجزاي به راحتي تعويض شونده يك ماشين. سلامت و امنيت كارگران ازطرف دولت، اتحاديه ها و خود نيروي كار به طور شاياني موردتوجه قرارگرفت. اگرچه علايق و مقاصد كارگران به كارفرمايان مربوط نمي شد اما چگونگي انجام وظايف توسط آنها، چيزي بود كه كاملاً به كارفرمايان ارتباط پيدا مي كرد.توسعه ت__امي__ن اجتم__اع__ي، افزايش پس اندازهاي شخصي (ناشي از حقوق و مزاياي بيشتر در قبال كار) و فعاليت اتحاديه ها، ترس از بيكاري را كاهش داد. اين پيشرفتها كارگ__ران ن__اراضي را در اعتراض به آنچه رويه كاري ناعادلانه و شرايط نامناسب كاري تلقي م_ي ك_ردن__د، تشويق كرد. بدين ترتيب به ناچار، مديريت و نيروي كار در مقابل يكديگر قرار گرفتند.نگرش زنده تصور كردن بنگاه اقتصادي، در خلال جنگ جه__اني دوم كمرنگ و كمرنگ تر شد. در آن زمان قسمت عمده اي از نيروي كار به خدمت امور نظامي درآمدند. با وجود اين، تقاضا براي توليد بسيار زياد بود. زنان، كودكان و سالخوردگان نيز به مجموعه نيروي كار پيوستند. البته اين حركت بيشتر به دليل وطن پرستي ترغيب مي شد تا نياز به درآمد.مديراني كه انتظار بهره وري بالا از چنين نيروي كاري داشتند (نيروي كاري كه به دليل حس وطن پرستي به وجود آمده بود)، ديگر نمي توانستند با رفتاري غيرانساني با آنها به صورت اجزاي قابل تعويض ماشين و يا حتي اجزاي بدون مقصود بدن كه فقط وظيفه اش را انجام مي دهد،رفتار كنند. بنابراين، لازم بود تا با نيروي كار به عنوان انسانهايي رفتار شود كه هريك

مقصودي منحصر به فرد دارد.به دليل افزايش سرعت و خودكار شدن فعاليتها بعداز جنگ جهاني، مهارتها و آم__وزشهاي موردنياز نيروي كار با نرخ شتابنده اي افزايش يافت. زمان و پول هنگفتي در آموزش و تعليم تمامي سطوح كارگران سرمايه گذاري شد. به منظور كسب بازده ازاين سرمايه گذاري، كارگران مي بايست به شكل كاراتر و براي زمان طولاني تري به كار گرفته مي شدند. براي رسيدن به اين هدف،نمي شد با آنهايي كه بعداز فعاليت در امور نظامي به مجموعه نيروي كار پيوسته بودند به همان شيوه نظامي برخورد كرد.استبداد و نظم و ترتيب خشك براي آنها نامناسب بود. اين نيروها توقع داشتند كه با آنها به شكل افرادي مستقل با نيازها و علايق مختص به خود رفتار شود. اين مسئله به شكل حادي در پرورش فرزندان آنها منعكس شد، درنتيجه آنها حتي كمتر از والدينشان مايل به تحمل مديريت استبدادي بودند.اكثر افراد متعلق به نسل آزاد انديش، كه ركود پس از جنگ جهاني دوم را تجربه نكرده بودند، به اندازه والدينشان اهميتي به مالكيت مواد و اشياء نمي دادند. آنها با اخلاق كاري پروتستاني كه مشخصه نسلهاي قبلي بود وفق نيافته بودند و كار را به منزله امري كه ذاتاً خوب است تصور نمي كردند، بلكه كار را به منزله شرط لازم تلقي مي كردند. دراين زمينه مي توان به عقايد »هيپي ها« در دهه هاي 60 و 70 ميلادي مراجعه كرد.آنه__اي_ي از اين نسل آزادانديش كه كار مي كردند (كه البته اكثر آنها نيز كار مي كردند)، انتظار داشتند كه علايقشان توسط سازمان استخدام كننده مورد توجه قرارگيرد. بسياري از ساختارهاي مديريتي قادر

به انجام چنين كاري نبودند. درنتيجه گروه كثيري از نيروي كار از ماهيت كار و سازمانهاي استخدام كننده شان بيزار شدند. براساس مطالب نشريه »ورك اين آمريكا« گزارشي كه به وزير بهداشت، آموزش و رف_اه درسال 1973 تقديم شد، آمده است كه: … ...تعداد قابل توجهي از كارگران آمريكايي نسبت به كيفيت زندگي كاري خود ناراضي هستند، بي تحركي، تكراري بودن، بي فايدگي ظاهري كارها، نبود مبارزه طلبي و استقلال داخلي در كارها از دلايل نارضايتي كارگران درهر سطح شغلي هستند. با اينكه ماهيت مشاغل تاحد زيادي تغيير كرده است اما درحقيقت يكي از مشكلات اصلي آن است كه اين تغييرات به اندازه كافي سريع نبوده تا همپاي تغييرات گسترده در موقعيت اجتماعي، آرزوها و اميال وارزشهاي كارگران رشد يابد. افزايش عمومي موقعيت تحصيلي و اقتصادي كارگران آنها را در وضعيتي قرار داده است كه داشتن يك شغل جذاب به اندازه داشتن شغلي كه پول خوبي دارد اهميت يافته است.ميزان پرداختها هنوز هم مهم است، مقدار آن بايد امكان دسترسي سطح استاندارد زندگي را ميسر سازد و منصفانه به نظر برسد. اما پرداخت حقوق بالا به تنهايي باعث رضايت شغلي (يا رضايت از زندگي) نمي شود.بنگاه اقتصادي به منزله يك سيستم اجتماعيبه دليل فشارهاي داخلي و خارجي، مديران شركتها آگاهي لازم براي درنظر گرفتن مقاصد و علايق (1) بخشهاي سيستم تحت مديريتشان و (2) سيستم هاي بزرگتري كه آنها را نيز دربرمي گيرد (مثل جامعه) و سيستم هاي مشابه ديگري كه ج_زء همان سيستم بزرگتر هستند، به دست آوردن__د. ب__ه علاوه مديران بنگاهها به طور آشكار مجبور به توجه به (3) مقاصد سيستمي كه آن

را مديريت مي كردند نيز بودند. بسط دامنه توجه مديران به آنچه ذكر شد، نگرش به سازمان به منزله يك سيستم مكانيكي يا بيول_وژي_ك را بسي__ار مشك_ل ساخت. آنها به تدريج به سازمانشان به شكل يك سيستم اجتماعي (سيستمي كه مردم به صورت فردي و گروهي نقش اصلي را در آن ايفا مي كنند) نگاه مي كردند.از آنجا كه سيستم، كليتي است كه نمي توان آن را به اجزاي مستقل تقسيم كرد، بنابراين، هرگز با جمع كردن فعاليتهاي اجزا به صورت مستقل، نمي توان به عملكرد كلي سيستم دست يافت، زيرا اين عملكرد تابعي از اثرات متقابل اجزا بر يكديگر است.مي توان نشان داد كه وقتي تك تك اجزاي سيستم به صورت مجزا، به بهترين نحو ممكن عمل كنند، سيستم كلي نمي تواند در بهترين وضعيت ممكن قرار بگيرد. (SENGUPTA ACKOFF-1965) اين مطلب كاربردهاي بسيار مهمي براي مديريت شركت دارد. براي مثال، تيم فوتبال متشكل از ستارگان همه تيم ها، لزوماً يك تيم خوب نخواهد بود. اما شايد بتوان گفت كه اگر به اعضاي اين تيم زمان كافي براي بازي در كنار هم داده شود، بهترين تيم جهان خواهند شد. شايد اين طور باشد، اما وقتي كه آنها تبديل به بهترين تيم فوتبال شدند، ديگر تمام اعضاي آن براي تيم منتخب ستارگان انتخاب نخواهند شد.پيامدهاي نگرش اجتماعي به يك سيستمعملكرد يك سيستم آشكارا به عملكرد اجزايش وابسته است، اما يك جنبه مهم (اگر نگوييم مهمترين جنبه از عملكرد اجزا)،چگونگي تعامل آنها با يكديگر به منظور تاثيرگذاري بر عملكرد سيستم كلي است. بنابراين، مديريت اثربخش سيستم بايد به جاي توجه به فعاليت مستقل اجزا، بر

تعامل وعملكرد يك سيستم آشكارا به عملكرد اجزايش وابسته است، اما يك جنبه مهم (اگر نگوييم مهمترين جنبه از عملكرد اجزا)، چگونگي تعامل آنها با يكديگر به منظور تاثيرگذاري بر عملكرد سيستم كلي است. بنابراين، مديريت اثربخش سيستم بايد به جاي توجه به فعاليت مستقل اجزا، بر تعامل و ارتباط متقابل آنها با هم تمركز كند.وظيفه تعريف شده يك سيستم به وسيله هيچ جزئي از سيستم حتي اجزاي اصلي و ض__روري آن ب__ه تنهايي دست يافتني نيست. به عنوان مثال، هيچ بخشي از اتومبيل حتي موتور آن به تنهايي قادر به جابجايي مردم نيست. بنابراين، وقتي كه يك اتومبيل يا هر سيستم ديگري به اجزاي خود تقسيم مي شود، هدف تعريف شده و خصوصيات اساسي اش را از دست مي دهد. يك اتومبيل اوراق شده نمي تواند مردم را جابجا كند و انساني كه اندامش از هم جدا شده باشند، زنده نمي ماند و نمي تواند چيزي بخواند يا بنويسد.هر سيستمي به دو روش مي تواند بر اجزايش تاثير بگذارد؛ يا ازطريق گسترش و يا ت_وسط محدود كردن دامنه رفتارهايي كه آنها مي توانند بروز دهند. از آنجايي كه سيستم هاي اجتماعي شامل سيستم هاي هدفداري مثل اجزاي اصلي خود هستند و رفتار هدفدار، انتخاب مقاصد و ابزارها را ميسر مي كند، بنابراين، سيستم هاي اجتماعي بايد طيف انتخابهاي دردسترس اجزايشان را افزايش و يا كاهش دهند. آنها شايد طيف انواعي از رفتارها را افزايش و انوع ديگر را كاهش دهند. براي مثال، قوانين و مقررات،منافعي را براي ما ايجاد مي كنند ولي نه به قيمت كاستن ازحقوق ديگران.يك سيستم اجتماعي مستبد، عموماً دامنه رفتار

دردسترس اجزايش را محدود مي كند درحالي كه يك سيستم دموكراتيك آن را گسترش مي دهد.هم افزايي به معني افزايش توانايي اجزاي سيستم است كه به دليل عضويت در آن سيستم، يا به عبارت ديگر تعاملش با ساير اجزاي سيستم، حاصل مي شود. چنين افزايشي در توانايي تنها زماني روي مي دهدكه اجزا دركنار يكديگر بتوانند ارزشي را ايجاد كنند كه به تنهايي قادر به خلق آن نباشند. به عبارت ديگر، هم افزايي در سايه گسترش دامنه رفتار دردسترس اجزاي سيستم دست يافتني است.اگر سيستم هاي اجتماعي اثري بر دامنه انتخابهاي دردسترس اجزايشان يا سيستم هاي شاملي كه اين اجزا جزئي از آن هستند نداشته باشند، مطالعه آنها به منزله يك كل، هيچ ارزشي نخواهد داشت و مي توان اجزا را به صورت منفرد بررسي كرد.بنابراين، براي درك رفتار سيستم هاي اجتماعي ضروري است كه روابط بين اجزا و نيز سيستم ه_اي كلي تري كه سيستم هاي بزرگتر را شكل مي دهند، بررسي شوند.اينكه يك سيستم طيف رفتاري دردسترس اجزايش را افزايش يا كاهش مي دهد، به چگونگي سازماندهي و مديريت آن بستگي دارد. بنگاه اقتصادي اي كه به منزله يك ماشين تلقي شده است، به گونه اي سازماندهي و مديريت مي شود كه شديداً رفتار اجزايش را مقيد مي كند. اثربخشي يك ماشين برحسب توانايي آن براي وادار كردن اجزايش به تكرار مكرر وظايف يكسان، تعريف مي شود. در چنين سيستمي رفتار اجزا به صورت فيزيكي تع_ريف ش_ده است و آنه__ا هيچ انتخ__ابي نمي توانند داشته باشند.درست مانند رفتارهايي كه در نظامهاي بوروكراتيك كه درك مكانيكي از امور دارند، مشاهده مي شود.يك سيستم اجتماعي

اگر به منزله يك سيستم ارگانيكي تلقي شود در مقايسه با يك سيستم مكانيكي، تنوع انتخابهاي دردسترس اجزايش را افزايش داده است. اما چنين تنوعي تنها به شكل انجام كار محدود مي شود و نه خودكار.براي مثال قلب افراد مختلف ممكن است با سرعتهاي متفاوتي بتپد اما به هرحال مي بايست خون را درون سيستم به گردش دربياورد. بنابراين، در بنگاه اقتصاديي كه به شكل سيستمي زنده اداره مي شود، به تمامي كارگران در هر سطحي كه باشند محصول يا مقصود خاص__ي محول شده است (خود انتخاب نكرده اند) كه مي توانند به روشهاي مختلف آن را فراهم كنند.اما بنگاه اقتصاديي كه به شكل يك سيستم اجتماعي تلقي شود بايد مقاصد اجزا و سيستمي كه جزو آن است را برآورده كند. اين بنگاه بايد ب__راي اجزا و سيستم هاي دربرگيرنده اش توانايي انجام كارهايي را، كه بدون وجود او قادر به انجامش نبودند، فراهم كند.بدين معني كه سيستم هاي اجتماعي بايد علاوه بر طيف ابزارها، طيف مقاصد دردسترس اجزا و سيستم هاي شامل تر را نيز افزايش دهند.در درون يك سازمان ارتباط نزديكي بين تمركزگرايي و كاهش طيف انتخاب و نيز عدم تمركزگرايي و افزايش طيف انتخاب وجود دارد. هرچه تصميم گيريها متمركز تر باشد به معني محدود شدن دامنه انتخاب دردسترس تصميم گيران رده هاي پايين تر است.مديريت تحليلي در مقابل مديريت تركيبيدر فرهنگ ما، مديران مي آموزند تا باور كنند كه كارايي يك سيستم اجتماعي را مي توان با ارتقاي كارايي هريك از اجزاي آن به صورت مجزا، افزايش داد. يعني اگر هريك از اجزا به خوبي مديريت شود »كل« نيز همان طور

خواهدشد. اين امر به ندرت اتفاق مي افتد. علت آن است كه اگر اجزا به صورت مجزا ديده شوند، با وجودي كه به نظر مي رسد خوب مديريت شده اند ولي به ندرت با همديگر سازگار خواهند شد. در بهترين وضعيت، مديران مي آموزند كه چگونه فعاليتهاي اجزاي يك سيستم اجتماعي را مديريت كنند. ولي مديران موثر، تعاملات بين اجزايي از سيستم كه مسئوليت آن را به عهده دارند و نيز تعاملات آن جزء با اجزاي ديگر داخل يا خارج ازسازمان (ك__ه تاثي__رگ__ذار است و ازطريق آنها تاثير مي پذيرد) را مديريت مي كنند.اين گرايش به تكه كردن اجزا و برخورد جداگانه با آنها از پيامدهاي تفكر تحليلي است. متاسفانه تحليل و تفكر تقريباً به صورت مترادف درنظر گرفته مي شوند ولي درواقع تحليل فقط يكي از روشهاي تفكر است و تركيب نيز يكي ديگر از آنهاست. تعداد كمي از مديران از انواع روشهاي تفكر آگاهند چه رسد به آنكه آن را به كار گيرند.در روش تحليل، ابتدا آنچه كه قرار است فهميده شود به اجزا تقسيم مي شود. سپس سعي مي شود تا رفتار هر جزء به صورت مجزا فهميده شود. سرانجام درك حاصل از اين اجزا يك كاسه مي شود. تا دركي از كل موضوع حاصل شود. روش تركيب دقيقاً در مقابل اين روش قرار مي گيرد. در قدم اول آنچه قرار است فهميده شود به صورت جزيي از يك كل بزرگتر درنظر گرفته مي شود (بنابراين با اجزاي ديگر يكجا درنظر گرفته مي شود و نه به صورت مجزا). در قدم بعدي دركي از سيستم شامل بزرگتر به دست مي آيد. سپس

رفتار يا ويژگيهاي سيستم موردنظر از طريق روشن شدن نقش يا وظيفه آن سيستم در سيستم بزرگت_ري كه آن را دربرمي گيرد توضيح داده مي شود.يك سيستم را نمي توان به روش تحليلي درك كرد. تحليل يك سيستم، ساختار و چگونگي كار آن را روشن مي سازد، بنابراين،دستاورد چنين روشي دانش (KNOWLEDGE) است و نه فهم (UNDERSTAND) سيستم. گرچه اين روش نمي تواند الگوي ويژگيهاي اين كل را توضيح دهد، ولي مي تواند رفتار اجزاي آن را با روشن كردن نقش يا وظيفه آنها در آن كل بيان كند.البته براي تفسير آن كل نيز بايد از روش مشابهي استفاده كرد. يعني نقش يا وظيفه آن سيستم، در كل بزرگتري كه اين كل،جزيي از آن است، مشخص ش__ود. ب_راي مثال به هيچ وجه نمي توان با تحليل خودروهاي آمريكايي و انگليسي توضيح داد كه چرا هريك از آنها از سمت مختلفي رانده مي شود. و نيز نمي توان با تحليل ماشين هاي آمريكايي توضيح داد كه چرا سالهاي سال است كه ظرفيت اكثر آنها 6 نفر است درصورتي كه در ابتدا 4 نفره ساخت__ه م_ي شدند.سيستم يك »كل« است كه ويژگيهاي اصلي آن با خواص هيچ يك از اجزا مشترك نيست. براي مثال هيچ قسمتي از يك خودرو به خودي خود نمي تواند يك شخص را از مكاني به مكان ديگر حمل كند و نيز هيچ عضوي از بدن يك شخص زنده نمي تواند به تنهايي به زندگي ادامه دهد. بنابراين، هنگامي كه يك سيستم به اجزا تقسيم مي شود، به صورتي كه در روش تحليلي با آن برخورد مي شود، ويژگيهاي اصلي خود را از

دست مي دهد. به همين ترتيب وقتي جزيي از سيستم ازكل جدا مي شود نيز ويژگيهاي اصلي خود را از دست مي دهد. م__وت__ور يك خودرو هنگامي كه ازكل جدا مي شود حتي نمي تواند خود را حركت بدهد. هيچ عض__وي از بدن هنگامي كه از بقيه جدا مي گردد، نمي تواند به طور معمول عمل كند، همانطور كه يك دست جدا شده نمي تواند بنويسد و يك چشم جدا شده نمي تواند ببيند.هنگامي كه يك سيستم با روش تحليلي به اجزايش خرد مي شود، ويژگيهاي اصلي سيستم از دست مي روند و هنگامي كه اجزا نيز به صورت مجزا درنظر گرفته مي شوند از ويژگيهاي اصلي دور مي شوند. حال اگر اجزا به عنوان قسمتهايي از آن كل درنظر گرفته شوند (يعني عملكرد و نقشهاي آنها در آن كل بررسي شود) ويژگيهاي اصلي آنها قابل درك خواهدبود و مي توان رفتار آنها را توضيح داد. با تمام اين وجود اكثر مديران تحليل و تركيب را مترادف درنظر مي گيرند و بنابراين محصول آنها (دانش و درك) را نيز يكسان مي بينند.از مديريت تا رهبري يك سيستمبرآورد شده است كه در سال 1900 بيش از 90 درصد شاغلان بخش صنعت، خدمات و بازرگاني نمي توانستند وظايف خود را به خوبي رؤساي خود انجام دهند. توجه كنيد كه اين نكته بسيار بااهميت است. تصور كنيد كه يك شركت به آن دوران بازگردد. فرض كنيد كه اي__ن شركت كارگراني دارد كه در كارخانه مته كاري مي كنند و سركارگر آنها بازنشسته شده است. بنابراين، لازم است كه شخصي جايگزين وي شود. مدير شركت چه كسي را انتخاب

خواهدكرد؟ واضح است كه بهترين مت_ه كار را انتخاب مي كند.پس سركارگري در اين كارخ_انه وج_ود دارد كه بهت__ر از بقي__ه مي تواند مته كاري كند. اكنون يك سركارگر براي بقيه نوبتهاي كاري لازم است. خوب، بهترين سركارگر از بين سركارگرهاي موجود براي اين شغل انتخاب مي شود. پس افراد عموماً نردبانهاي ترقي سازماني را ازطريق انجام شايسته كارهايشان طي مي كردند. بنابراين، وقتي به رده بالاتر ارتقا پيدا مي كردند، آن كاره_ايي را كه در سمت قبلي به خوبي انجام مي دادند، مديريت مي كردند و به همين علت آنها به كار كارمندان خود سرپرستي و نظارت مي كردند.در سال 1900 ميانگين سطح تحصيل كارگران كارخانه ها در آمريكا بسيار پايين بود ولي امروزه بسيار بالاتر است. برآورد مي شود كه ح_داق_ل 90 درص__د ك_ارگ_ران امروزي مي توانند كارهايشان را بهتر از رئيسشان انجام دهند. اين بهتر بودن، تقريباً به ميزان 105 درصد برآورد شده است.امروزه مديران سه وظيفه اصلي برعهده دارند و تا زماني كه آنها به طور كامل اجرا نگردد، نمي توانيم محصول را با آن كيفيتي كه انتظار داريم به دست آوريم. اولين وظيفه مدير ايجاد محيطي است كه كاركنان بتوانند در آن به بهترين نحو ممكن از دانش خود استفاده كنند. شركتي در اروپا، ميانگين درصد قابليتهاي مرتبط با كارهاي كاركنان خود را 30 درصد برآورد كرده بود. اگر شركتي بخواهد از ساير منابع خود نيز اين چنين ضعيف استفاده كند، اساساً زنده نخواهد ماند. تا زماني كه شركت نياموزد كه چگونه به شكل موثري از كاركنان خود بهره گيرد، مشكلات جدي در زمينه كيفيت وجود خواهند داشت. بنابراين، چگونگي

انجام اين امر،موضوع مهمي است كه مي شود در اينجا به آن پرداخت ولي قبل از آن لازم است تا پيش نيازي را بدانيم. پس بايد تعريف قديمي شغل را كنار بگذاريم. چون در غير اين صورت آنچه را كه كاركنان اجازه دارند در سر كار خود انجام دهند، محدود مي كنيم و مانع آنچه مي دانند و مي خواهند انجام دهند، مي شويم. به علاوه اين تعاريف بر اين فرض بنا شده است كه كساني كه اين تعاريف را مطرح كرده اند بهتر از كساني كه مي خواهند كار را انجام دهند، مي دانند آن شغل چگونه بايد انجام شود. اين فرض معمولاً غلط است. ما بايد كار را به گونه اي سازماندهي كنيم كه مردم به همان شكلي انجام دهند كه آن را مي فهمند.دومين پيش نياز آن است كه بايد دركارمندان اين توانايي را ايجاد كنيم كه هر روز بهتر از روز قبل كارهايشان را انجام دهند و براي اين امر لازم است تا آنها را پرورش بدهيم. توسعه كسب و كار و ذينفعان آن مي بايست هدف اصلي باشد.متاسفانه اكثر مديران،رشد و توسعه را مترادف مي پندارند.بسياري از شركتها واحدي دارند كه گفته مي شود مسئوليت آن توسعه است. اين واحد چه وظيفه اي را به عهده دارد؟ براي ادغام، سرمايه گذاري مشترك، سرمايه برداري و در يك كلمه، رشد. رشد به معناي افزايش در مقدار يا تعداد است ولي توسعه ارتباطي با اين دو مفهوم ندارد. يك صومعه نشين رشد مي كند ولي توسعه پيدا نمي كند. با وجود اين، انيشتين مدتها پس از آنكه رشدش متوقف شد، به توسعه

خود ادامه داد. توسعه به معناي افزايش توانائيها و خواسته ها براي ارضاي نيازها تع__ريف م_ي شود. يك خواسته موجه، خواسته اي است كه با برآورده شدن آن، توانايي يا خواسته هاي ديگران براي برآوردن نيازهايشان كاهش نيابد. اسپانيايي ها توسعه را ايجاد ظرفيت معنا مي كنند كه اين مفهوم، معني اصلي آن را روشن مي سازد.بنابراين، دومين مسئوليت اصلي مديران توسعه كساني است كه مديران مسئوليتشان را برعهده دارند. مديران بايد معلم باشند،زيرا آموزش وسيله اي براي توسعه است. كيفيت ازطريق آموزش بهتر مي تواند ارتقا پيدا كند تا ازطريق نظارت وسرپرستي.سومين وظيفه اصلي مديران، مديريت (الف) تعاملات بين كساني كه وي مسئول آنهاست و تحت مسئوليت آنها قرار دارد (ب) تعاملات بخشهاي تحت مديريت با بخشهاي ديگر سازمان و (ج) تعاملات سازمانهايي كه وي در آنها مسئوليت دارد با ساير سازمانهاي موجود در محيط آنهاست. ما به نوعي از سازمان نياز داريم كه چنين مديريتي را تسهيل كند. ساختار سلسله مراتبي استبدادي كه در اغلب شركتها وجود دارد، فاقد چنين ويژگيهايي است. بنابراين، نياز به ساختار سلسله مراتبي دموكراتيك است كه اين نوع ساختار هم موجود است. اين نوع سازمانها، سازمانهاي حلقوي ناميده مي شود.كلافهاي پيچ در پيچيكي از اشتباهات خطرناك كه مديريت را به ستوه آورده اين است كه تصور مي شود مسايل و مشكلات معلول تجربه مستقيم هستند. ولي درواقع چنين نيست. آنها در اثر تجرب__ه ح_اصل از به كارگيري روش تحليلي به دست آمده اند. مسايل همانگونه با تجارب مرتبط هستند كه اتم ها با ميز. ميزها تجربه شدني اند ولي اتم ها چنين نيستند. مديران با مشكلات مجزا روبرو

نمي شوند بلكه با موقعيتي مواجه مي شوند كه شامل سيستم پيچي__ده اي از مشكلات ب__ه شدت درهم تنيده اند. م__ن چني__ن م__وقعيت_ي را كلاف پيچ در پيچ مي نامم.بنابراين، رفتار يك كلاف (كلاف يك سيستم است) به چگونگي تعامل اجزا با هم بستگي دارد درست به همان شكلي كه به چگونگي تعامل مجزاي آنها به يكديگر وابسته است. به هرحال يك تمرين مديريتي معمول و راي_ج اين است كه كلافها را به صورت مجموعه اي از مسايل درنظر بگيريم، تا بتوانيم آنها را اولويت بندي كنيم و برخورد مجزايي با آنها داشته باشيم. مديران معمولاً نمي دانند كه چگونه به شكلي موثر با يك سيستم برخورد كنند. آيا كلافها را مجزا ببينند يا به صورت يك كل درنظر بگيرند.مديران موثر، مسايل را حل نمي كنند، بلكه كلاف را محو مي كنند. درعوض، مديران غيرموثر به جاي آنكه كلافها را مديريت كنند آنها را پيچيده تر مي كنند.روشهاي برخورد با كلافهاچهار روش بسيار متفاوت براي مواجهه با مسايل و كلافها دردنياي واقعي وجود دارد:1-چشم پ__وشي ك__ردن از جواب مسئله: چشم پوشي كردن از مسئله (ABSOLUTION) و اميد به آنكه مسئله به خودي خود حل شود.2-كم اثر كردن يا تحليل دادن مسئله: روش تحليل دادن مسئله (RESOLUTION) انجام كاري كه منجر به نتيجه نسبتاً خوبي شود به نحوي كه قانع كننده باشد. درواقع نوعي روش باليني (درمان) براي مواجهه با مسايل و كلافهاست. روشي كه بر تجارب گذشته، سعي و خطا، قضاوت كيفي و آنچه كه اصطلاحاً حس عمومي ناميده مي ش_ود تاكي__د زيادي مي كند. اين روش به جاي تاكيد بر عموميت مسئله، بر منحصر

به فرد بودن آن تمركز دارد.3-حل كردن مسئله: انجام كاري كه بهترين يا نزديك ترين نتيجه ممكن به بهترين وضعيت را دربرداشته باشد كه درواقع نوعي بهينه سازي است. اساس روش حل كردن مسئله (SOLUTION) برمبناي نگرش تحقيقي به مسئله است. روشي كه بر تجربه و آزمون، تجزيه و تحليل كمي و حس غيرمعمول تكيه زيادي دارد. اين روش به جاي تاكيد بر منحصر به فرد ب__ودن مسئله به جنبه هاي عمومي آن تمركز مي كند.4-محو كردن مسئله: طراحي مجدد اجزا يا محيط مربوط به آن، كه مشكل را به وجود آورده است به صورتي كه مشكل يا كلاف ناپديد شود و به سيستم اجازه دهد كه در آينده بهتر از آنچه كه امروز مي توانست انجام دهد، عمل كند. به عبارت ديگر مي توان اين روش را ايده آل سازي ناميد. در اين روش به طور يكسان بر عموميت داشتن و منحصر به فرد بودن مسئله تاكيد مي شود و تمامي شيوه ها، ابزارها و روشها (علمي يا باليني) كه بتوانند در فرايند طراحي كمك كننده باشند، به كار گرفته مي شود.تفاوت بين حل مسئله و محو كردن آن توسط مثال زير نشان داده مي شود. نوشتن اين دستورالعمل كه »قبل از روشن كردن كبريت، پوشش روي كبريتها را ببنديد« بر روي جلد كبريتهاي كتابي قديمي، براي جلوگيري از پريدن جرقه كبريت در هنگام روشن كردن آنها، يك راه حل براي اين مسئله به حساب مي آيد. ولي درعوض، تغيير جاي ساينده كبريت از روي جلد به پشت آن، محو كردن خود مسئله است. نظامهاي مرتبط با مسايليكي از بزرگترين زيانهاي نظام آموزش رسمي

آن است كه دانش آموزان وادار مي شوند تا باور كنند كه هر مسئله اي مي تواند در يك طبقه بندي نظام يافته مانند فيزيك، شيمي، زيست شناسي، روانشناسي، جامعه شناسي، سياست و يا اخلاق جاي بگيرد. در مدارس مديريت، مسايل در قالب طبقه بنديهايي چون مالي، كارگزيني، روابط عمومي، توليد، بازاريابي، توزيع و خريد جاي مي گيرند. با تمام اي_ن وجود چيزي به عنوان يك مسئله نظام يافته (طبقه بندي شده) وجود ندارد. جهاني كه در آن زندگي مي كنيم به روشي كه دانشگاهها، دانشكده ها و مدارس سازماندهي شده اند، نظم و ترتيب نيافته است. چنين تفكيكي،اطلاعاتي را درمورد ماهيت مسايل آشكار نمي كند، بلكه فقط ماهيت كساني كه آنها را در آنجا قرار داده اند را به ما مي دهد. در مثال بعدي اين مورد به روشني آمده است.تعدادي از استادان دانشگاه در برنامه خاصي كه در همسايگي آنها ترتيب داده شده بود، شركت كرده بودند. در ابتداي جلسه يكي از اعضا خبر ناگواري را اعلام كرد. خبر بدين قرار بود كه صبح همان روز پيرزن 83 ساله اي كه در همسايگي آنها زندگي مي كرد و از اعضاي فعال برنامه بود در گذشته است. آن روز صبح وي به تنها درمانگاه محل مراجعه كرده بود تا تحت معاينه معمول ماهانه قرار گيرد. پزشك به او گفته بود كه سلامت است و بنابراين به خانه بازگشته بود. وي در هنگام بالا رفتن از پله هاي طبقه سوم به سمت منزل خود كه در طبقه چهارم واقع شده بود، دچار حمله قلبي شده و فوت كرده است.فض_اي ات_اق س__اكت ش_ده بود. سكوت به

تدريج توسط پزشك انجمن شكسته شد كه مي گفت »من به شما گفتم كه به پزشك بيشتري براي درمانگاه نياز داريم. اگر اينكار را كرده بوديد، پزشك مي توانست با تماس تلفني به من__زل بيم_ار مراجعه كند و چنين اتفاقي نمي افتاد«. پس از مدتي سكوت استاد اقتصاد گفت »همگي مي دانيم كه پزشكهاي زيادي وجود دارند ولي آنها خصوصي اند و هزينه زيادي مي گيرند و آن خانم وسعش نمي رسيد كه از آنها استفاده كند. اگر منافع رفاهي يا درماني شهروندان ارشد وسيع تر بود، اين اتفاق نمي افتاد«. دراين هنگام استاد رشته معماري پرسيد كه چرا آسانسور در تمامي واحدهاي بيش از سه طبقه اجباري نشده است؟ سرانجام استاد امور اجتماعي اشاره كرد كه آن پيرزن پسري داشته كه وكيل موفقي بوده و در خانه ييلاقي وسيعي درحومه شهر با خانواده خود زندگي مي كرده است. اگر پيرزن و پسرش با هم سازگاري داشتند و با هم زندگي مي كردند، پله اي در آنجا وجود نداشت و اگر هم لازم بود، آنقدر پول دراختيار داشت كه بتواند پزشك خصوصي بگيرد.آيا اين مورد، يك مسئله پزشكي، اقتصادي، معماري و يا اجتماعي است؟ خير، هيچ يك از آنها نيست. اين مورد، فقط يك مسئله است. اين اوصاف فقط مي تواند به نقطه نظرات و ذهنيت شخص نظاره گر به مسئله اشاره داشته باشند و چيزي درمورد ماهيت آن روشن نمي كنند.طبقه بندي مسايل به رشته هاي مختلف، موجب مي شود كه افراد از زواياي مختلفي (رشته هاي مختلفي) به آن هجوم بياورند. براي مثال هنگامي كه يك مسئله به عنوان مسئله »بازاريابي« طبقه بندي

مي شود، در همان بخش بازاريابي نگاه داشته مي شود. با وجود اين مهم است كه مديران بدانند، بهترين جاي برخورد با مسئله لزوماً جايي نيست كه آن مسئله به وجود آمده است. براي مثال مشكل برنامه توليد شركتي با تغيير انگيزه هاي كاركنان واحد فروش محو شد. نتيجه آن شد كه هزينه توليد تركيب محصول فروخته شده كاهش يافت و سود شركت را خيلي بيشتر از آنچه كه مي شد ازطريق دستكاري برنامه توليد تغيير داد، افزايش داد. در مطالعه ديگري، يك مسئله جدي توليد كه به علت فصلي بودن فروش كالاهاي اصلي شركت ايجاد شده بود، با افزودن يك محصول جديد به خط توليد كه از همان فناوري براي توليد و توزيع استفاده مي كرد ولي جهت افزايش و كاهش تقاضاي آن برخلاف محصول اصلي شركت بود، منتفي گشت.البته تمامي زواياي نگرش به يك مسئله اثربخشي يكساني ندارند ولي موثر ترين روش اغلب اوقات به سختي آشكار مي شود.بنابراين، براي حل مسايل ابتدا مي بايست آن را از زواياي مختلفي بررسي كرد. اغلب اوقات بهترين روش از تركيب نقطه نظرات گوناگون و يك ديدگاه فرارشته اي به دست خواهد آمد. متاسفانه دانشگاهها و دانشكده ها، تعامل بين رشته اي و بين بخشي را كمرنگ مي بينند و حت_ي آنهاي_ي را كه تمايل به تعامل بين دانشكده اي و دانشگاهي دارند، مجازات هم مي كنند.پانوشتها:1-ب__راي اطلاع بيشت_ر درمورد تقسيم بندي سيستم ه_ا و بحث راج_ع ب__ه اهميت مفهوم سيستم هاي باز و بسته به ترتيب به منابع زير مراجعه كنيد: - KARL DEUTSCH,, TOWARD A CYBERNETIC MODEL OF MAN AND SOCIETY,SYNTHESE 7 (1948): 506-533,

REPRINTED IN W.BUCKLEY, SOCIOLOGY AND MODERN SYSTEMS THEORY (ENGLEWOOD CLIFFS, N.J.: PRENTICE HALL, 1967)- L. VON BERTALANFFY, THE THEORY OF OPEN SYSTEMS IN PHYSICS AND BIOLOGY, SCIENCE 3, (1950): 23-29. AND- L. VON BERTALANFFY, GENERAL SYSTEM THEORY: FOUNDATIONS, DEVELOPMENT, APPLICATIONS (NEW YORK: BRAZILLER, 1968), AND J.G. MILLER, LIVING SYSTEMS (NEW YORK: MCGRAW - HILL, 1978). 2-تركيب يا سنتز به معناي مطالعه يك كل به عنوان تركيبي از اجزاء نيست، بلكه يك كل به عنوان جزئي از يك سيست_م ب__زرگتر موردنظر است. هرچند شبيه سازي رفتار اجزاي يك سيستم دركي از رفتار اجزاء فراهم مي كند ولي دركي از آن كل به دست نمي دهد.منابع: - ACKOFF, R.L. 1989. THE CIRCULAR ORGANIZATION: AN UPDATE. JOURNAL OF THE ACADEMY OF MANAGEMENT EXECUTIVES 3(1): 11-16- BEER S. 1979. THE HEART OF ENTERPRISE. CHICHESTER, U.K.: WILEY.- BEERS. 1981. BRAIN OF THE FIRM. 2D ED. CHICHESTER, U.K.: WILEY. ORIGINALLY PUBLISHED 1972.- SENGUPTA, S.S, AND R.L. ACKOFF. 1965. SYSTEMS THEORY FROM AN OPERATIONS RESEARCH POINT OF VIEW. GENERAL SYSTEMS 10:43-48.- WORK IN AMERICA: REPORT OF A SPECIAL TASK FORCE TO THE SECRETARY OF HEALTH, EDUCATION AND WELFARE. 1973. CAMBRIDGE, MASSACHUSETTS: MIT PRESS. منبع: ماهنامه تدبير

اصول تفكر سيستمي

... Principles of systematic thinkingويژگيهاي مهم سيستم از تعامل بين اجزاء آن بوجود مي آيد نه از فعاليت جداگانه آنها

خلاصه :طبق تفكر سيستمي ، ويژگيهاي مهم يك سيستم از تعامل بين اجزاء آن بوجود مي آيد نه از فعاليت جداگانه آنها . بنابراين وقتي سيستم را تجزيه مي كنيم ، ويژگيهاي مهم خود را از دست مي دهد . بنابراين سيستم، يك كل است كه

با تحليل قابل درك نيست. براي آشنايي بيشتر با مفهوم سيستم و تفكر سيستمي از شما دعوت مي كنم تا اين مقاله را مورد مطالعه قرار دهيد.متن مقاله:تفكر تركيبيطبق تفكر سيستمي ، ويژگيهاي مهم يك سيستم از تعامل بين اجزاء آن بوجود مي آيد نه از فعاليت جداگانه آنها . بنابراين وقتي سيستم را تجزيه مي كنيم ، ويژگيهاي مهم خود را از دست مي دهد . بنابراين سيستم، يك كل است كه با تحليل قابل درك نيست . در عصر ماشين، وقتي چيزي بخوبي كار نمي كرد ، رفتار اجزاء آن بررسي مي شد تا راه ايجاد بهبودي پيدا شود . با توجه به نكته فوق، روشي غير از تحليل براي درك رفتار و يژگيهاي سيستم ضروري است . تركيب (Synthesis) نقص فوق را جبران نموده و براي تفكر سيستمي، يك موضوع كليدي است .در واقع ، تحليل و تركيب ، مكمل هم هستند .سه گام تفكر تركيبي :1.      وقتي مي خواهيد موضوعي را بررسي كنيد ، ابتدا سيستم كلي كه دربرگيرنده موضوع فوق است ، را مشخص نماييد . به عبارت ديگر ، يك كليت (whole) را شناسايي كنيد كه موضوع فوق ، بخشي از آن است . به عنوان مثال ، هنگام تفكر در مورد يك "دانشگاه" (به عنوان موضوع) ، سيستم در برگيرنده آن ، ممكن است "نظام آموزش عالي" يا "نظام آموزشي" در نظر گرفته شود .2.      رفتار و ويژگي هاي سيستم كلي را بررسي نماييد .3    .      رفتار يا ويژگي هاي موضوع مورد مطالعه را با توجه به نقشها (roles) يا كاركردهاي (functions) آن در سيستم كلي توضيح دهيد

.در تفكر سيستمي ، توصيه مي شود كه تركيب قبل از تحليل انجام گيرد . در تفكر تحليلي، چيزي كه مي خواهيم بررسي كنيم ، بعنوان يك كل تجزيه مي شود . ولي در تركيب ، چيزي كه مي خواهيم بررسي كنيم، بعنوان يك جزء از كلي كه آنرا دربرگرفته ، بررسي مي گردد . اولي ، حوزه مورد توجه محقق را تقليل و دومي آنرا گسترش مي دهد .به عنوان مثال ، تفكر تحليلي براي تشريح دانشگاه شروع به تجزيه آن و رسيدن به عناصرش مي كند . مثلاً از دانشگاه به دانشكده ، به دپارتمان ، به دانشجو، هيئت علمي و موضوعات درسي و ... مي رسد . سپس عناصر را تعريف و آنها را جهت رسيدن به تعريف دپارتمان ، دانشكده و دانشگاه تركيب مي كند .براي مواجه با واقعيتها ، هم تركيب و هم تحليل لازم است . تحليل روي ساختار موضوع متمركز مي شود . تعيين مي كند سيستمها چگونه كار مي كنند. تركيب بركاركرد متمركز مي شود. بنابراين تحليل، دانش(knowledge) ايجاد مي كند و تركيب ، درك(understanding)  را افزايش مي دهد (درك از كل به جزء جريان دارد و دانش از جزء به كل) .  تحليل به درون چيزها مي نگرد ولي تركيب از بيرون به آنها نگاه مي كند . در تفكر سيستمي اعتقاد براين است كه با بسط سيستم مورد بررسي ، درك ما از آن افزايش مي يابد . در عصر ماشين ، به تعامل بين اجزاء درون سيستم توجه مي شد . ولي تفكر سيستمي ، علاوه برآن ، به تعامل سيستم با محيط نيز

توجه دارد و نيز به تعامل كاركردي (Functional interaction) بين اجزاء سيستم توجه مي نمايد . چرچمن (Churchman) ، مفهوم فوق را اينگونه توضيح مي دهد : در نگرش تحليلي ، معمولاً سيستم را با توجه به اجزاء تشكيل دهنده آن شناسايي نموده و تعريف مي كنند . بعنوان مثال اگر از يك فرد عادي بپرسيد اتومبيل چيست ؟ جواب مي شنويد " اتومبيل وسيله اي است كه چهار چرخ دارد و به كمك يك موتور حركت مي كند " اگر از او بپرسيد اتومبيل سه چرخه هم وجود دارد ؟ اساس تعريف او به هم مي ريزد . تفكر مكانيكي به مواد تشكيل دهنده سيستم توجه دارد . ولي در روش سيستمها ، توجه بيشتر به اين نكته است كه سيستم چه مي كند تا اينكه از چه ساخته شده است . يعني ابتدا مأموريت و چگونگي ارتباط و كنترل سيستم و ضوابط رفتاري آنرا شناسايي مي كند .طبق ديدگاه فوق ، تعريف اتومبيل چنين خواهد بود : اتومبيل وسيله نقليه ايست براي انتقال تعداد معيني مسافر از يك نقطه به نقطه اي ديگر با توجه به زمان و هزينه تعيين شده . ( ابتدا يك كل كه اتومبيل جزئي از آن است مد نظر قرار مي گيرد. ) اصل تضاداين يك اصل سيستمي است كه اگر هر جزء سيستم را بطور جداگانه به گونه اي بسازيم كه به كاراترين حد ممكن (Efficient) عمل كند ، سيستم بعنوان يك كل ، به مؤثرترين حد ممكن (Effective) عمل نخواهد كرد . به عبارت ديگر ، اجزاء سيستم را بايد بگونه اي طراحي كرد كه با

يكديگر Fit شوند و هماهنگ با هم بطور موثر و كارا عمل كنند .مثال 1 : اگر از بين خودروهاي سواري موجود ( انواع مدلها و مارك ها ) براي هر يك از اجزاء مورد نياز ماشين، بهترين آن جزء در بين كل ماشين ها را انتخاب و سپس اين بهترين ها را مونتاژ كنيم ، آيا ماشيني كه بدست مي آيد ، بهترين ماشين ممكن است ؟ البته خير ! حتي به يك اتومبيل كه بتواند حركت كند ، هم نمي رسيم . زيرا اجزاء انتخابي با هم Fit نمي شوند و حتي اگر فيت شوند ، با هم خوب كار نمي كنند . عملكرد يك سيستم بيشتر بستگي به چگونگي تعامل بين اجزاء آن دارد تا به چگونگي عملكرد مستقل آنها ( از يكديگر ) .مثال 2 : در فوتبال ، رسم بر اين است كه از بين تيم هاي موجود ، براي هر پست بازي ، ستاره ها را انتخاب و يك تيم فوتبال كه همة اعضاي آن ستاره هستند ، تشكيل و به آن تيم منتخب مي گويند . اينگونه تيم ها  به ندرت ، بهترين تيم موجود مي شوند (زيرا اعضاي تيم با يكديگر هماهنگ نيستند . به عبارت ديگر ، تعامل بين اجزاء سيستم بدرستي انجام نمي گيرد) . البته ممكن است كسي بگويد اگر اعضاي اين تيمها مدتي ( مثلا يك سال)  با هم تمرين و بازي كنند ، بهترين تيم موجود خواهند شد . اين درست است ! اما اگر آنها بهترين تيم شوند ، خيلي غير محتمل است كه همة اعضاي آن جزو تيم جديد ستاره

ها باشند .مديران اكثراً طبق تفكر تحليلي و مكانيستي عمل مي كنند. يك مسئله را به چند بخش قابل حل و قابل مديريت تجزيه نموده سپس براي هريك بهترين حل را پيدا نموده و نتايج را با هم مونتاژ مي كنند. اما مي دانيم كه مجموع بهترين جواب براي اجزاء ، بهترين جواب براي سيستم نخواهد بود .به عنوان مثال ، معمولاً فرض مي شود بهترين عملكرد سيستم قابل تقليل به بهترين عملكرد اجزاء آن بصورت منفرد و جداگانه است . بنابراين معيارهاي اندازه گيري عملكرد اجزاء بگونه اي تعيين مي شود كه باعث تضاد (Conflict) اجزاء سيستم مي گردد .تقسيم بندي هر سيستم به اجزاء كوچكتر كه بدون توجه به اصل تداخل و وابستگي متقابل آنها صورت مي گيرد ، يك تضاد فطري بين اجزاء آن سيستم بوجود مي آورد ، بهترين جواب براي هر يك از اين اجزاء ، لزوماً با بهترين جواب براي جزء ديگر هماهنگي و برابري نمي كند و در نتيجه تضادي با بهترين جواب براي كل سيستم پيدا مي كند .در اثر تقسيم تشكيلات سازماني به چند فعاليت اصلي ، يك فعاليت جديد بوجود مي آيد كه وظيفه آن حل تضادهاي بين اين فعاليتها و محافظت منافع كل سيستم در مقابل منافع سيستمهاي فرعي است . اين وظيفه همان مسئوليت مديريت عمومي (General management) است.روش متداول و كلاسيك در تقسيم بندي تشكيلات سازماني ، معمولاً چهار فعاليت اصلي بوجود مي آورد : توليد ، فروش ( و بازاريابي) ، مالي ، پرسنل . كه هر كدام از اين فعاليتها خود يك سيستم فرعي است و هر كدام با ضوابط

اجرايي ( توقعات و محدوديتها ) متفاوتي كنترل مي شود كه لزومآً با هم هماهنگي ندارد .به عنوان مثال فعاليت كنترل موجودي محصول نهايي در يك سازمان را در نظر مي گيريم .  واحد توليد علاقمند به بچ توليد بزرگ ( براي كاهش زمان Setup و قيمت تمام شده ) است . واحد فروش تمايل به كوچك بودن بچ توليد دارد (بدليل افزايش تنوع محصول و پاسخگويي به نياز مشتري ) . امور مالي مي خواهد سرمايه مورد نياز براي اداره سيستم حداقل شود و لذا علاقه مند به كاهش موجودي انبار است .تئوري كلاسيك تشكيلات ، اين تضادها را به منظور كنترل مفيد مي داند و تصور مي نمايد كه مي توان از آنها براي سالم كردن تشكيلات استفاده كرد . ولي متأسفانه هرگز اين تضادها به عنوان عامل كنترل مؤثر نبوده و فقط به صورت عامل ترمز كننده بكار رفته است .در عمل معمولاً يكي از مديران از ديگران قويتر است يا به عللي به مديرعامل نزديك و اين فرد راه حل سيستم فرعي خود را به بقيه تحميل مي كند . در اين صورت ، سودي كه از اين طريق بدست مي آيد ، بيش از اندازه با ضرري كه قسمتهاي ديگر بايد تحمل كنند ، از بين مي رود . در اكثر مواقع مدير عامل از بين يكي از سه مدير توليد ، فروش و مالي انتخاب مي گردد و فاقد تجربه و اطلاعات لازم درباره كل سيستم است و مديريت عمومي را از نظر گاه رشته خاص خود مي نگرد و ناخودآگاه به صورت مدير يك سيستم فرعي عمل مي

كند .  منبع: بشاري

كارآمدي تفكر سيستمي در سازمان

سازمانهاي ما براي تقويت جامع نگري در درون خود نيازمند تفكر سيستمي هستند organization and systematic thinking

مقدمهجامعه انساني با پيشرفتهاي گسترده اش هم اكنون در دريايي از علم و دانش غوطه ور است، اما امروز اين دانش ديگر به تنهايي نمي تواند تشنگي دروني انسان را سيراب كند؛ اين دانش بايد به «معرفت» پيوند بخورد. همان گونه كه بين علم و فلسفه ارتباط وجود دارد، بين علم، تكنولوژي و فلسفه نيز ارتباط برقرار است، به دليل اينكه دستاوردهاي علم از فلسفه سرچشمه مي گيرد و سپس تكنولوژي از علم نشات مي گيرد، به اين ترتيب اين سه بر يكديگر تاثير مي گذارند. به عنوان نمونه كامپيوتر هر چند پديده اي مدرن و مبتني بر تكنولوژي جديد است، اما مبناي فلسفي آن به منطق ارسطويي (cigoL lamroF) باز مي گردد.هر ملتي كه مي خواهد تمدن بسازد، نيازمند فلسفه است. فلسفه هيچگاه حذف نمي شود و با حذف هر فلسفه اي، فلسفه ديگر جايگزين مي شود. به عبارت ديگر فلسفه «پي» و مفاهيم فلسفي «ستون استوار» يك ساختمان است، كه بدون آن ساختمان بنا نمي شود.نظام فلسفي مساله اي است كه به صورت دقيق بايد توسط هر ملتي به صورت مستقل ساخته شود و كسي نمي تواند براي ديگران بسازد. امروز ما اگر مي خواهيم به صورت خيرخواهانه در جهان حضور پيدا كنيم، بايد به دنبال ساختن اين ستون استوار باشيم.هريك از مديران، هنگامي كه در جايگاه تصميم گيري قرار مي گيرند، مجموعه اي از علوم پايه و دانش كاربردي، آنان را در اين فرايند ياري مي كند. از آنجا كه نماي دانش مديريت در بسياري ابعاد، جلوه بيشتري پيدا مي كند، در بسياري موارد دانش پايه و مباني فلسفي تصميم

گيري مغفول باقي مي ماند؛ اين درحالي است كه در هنگام تصميم گيري بي شك علوم پايه در اخذ تصميم به ياري ما مي شتابند.«مديريت» به عنوان يك علم كاربردي داراي مباني فلسفي است كه براي موفقيت در اين عرصه بايد كمي بيشتر به آن بينديشيم.فلسفه «شدن»، پيش نياز تفكر سيستميپيش از اين، زمان تغيير پارادايم را هزاره و بعد سده مي دانستند، اما هم اكنون اين زمان به يك دهه تقليل پيدا كرده است، بنابراين ما نيز بايد در فرايند توليد پارادايم فعال باشيم.درجهان امروز، «اصالت تجربه» باعث شده است كه كليه معارف غيرحسي مورد بي توجهي قرار بگيرد، درصورتي كه امروز بايد مباني فلسفي توليد شود كه بتواند معارف غيرحسي را نيز در خدمت بگيرد. نظام فلسفه «شدن» بر سه محور «اصول انكارناپذير»، «اصول اغماض ناپذير» و «مراحل اجتناب ناپذير» استوار است. اصول انكارناپذير، شكل دهنده پايگاه فلسفي اين فلسفه و هر نظام فلسفي ديگري است. «تغاير»، «تغيير» و «هماهنگي» اجزاي تشكيل دهنده اين اصول هستند. تغاير اولين چيزي است كه انسان براي انديشيدن بايد به آن توجه كند. به عبارت بهتر «تغاير» بيانگر وجود حداقل اختلاف و كثرت در كل يك متغير است.يكي از مشكلات جامعه امروزي ما نفي تغاير است، چون همه ما اصرار داريم كه ديگران مثل هم فكر كنند، در صورتي كه «تغاير» مي تواند اساس رشد و شكوفايي جامعه انساني قرار گيرد؛ چون اگر جاي «تغاير» تنها «تشابه» وجود داشت، همه پديده ها يكسان مي شد.«تغيير»؛ يعني رفتن از وضعيتي به وضعيتي ديگر. در اين دگرگوني نحوه اي از تبديل صورت مي گيرد، تغيير نفي كننده هر نوع ايستايي

و عدم تحرك است. «هماهنگي» نيز به معناي هم جهت شدن حداقل دو موضوع با موضوع سوم است.در فلسفه اصالت ذات سخن از «تطابق» گفته مي شود، ولي در «فلسفه شدن» سخن از «هماهنگي» است.اصول اغماض ناپذير مسائلي هستند كه در صورت صرف نظر كردن از آنها روند تحليل در دستيابي به فلسفه شدن مختل مي شود. اين سطح به نسبت بين وحدت و كثرت، زمان و مكان و اختيار و آگاهي اشاره دارد.نسبت بين وحدت و كثرت به ارتباط بين سيستم و اجزاي سيستم اشاره دارد. وحدت؛ يعني ارتباط كثرتها و كثرت؛ يعني تفاوت امورمرتبط به هم. در «فلسفه شدن» ما ادعا مي كنيم وجود بحران در شرايط كنوني به دليل عدم برقراري همين نسبت ميان وحدت و كثرت است. ما هنگام تحليل موضوعات ابتدا هميشه كثرت را مي بينيم و كمتر به وحدت بين موضوعات توجه داريم؛ در صورتي كه براي ايجاد مفاهمه بايد به كثرتها توجه شود.در جريان توسعه و تكامل پديده ها، آنچه كه اساس در پيش بيني، هدايت و كنترل تغييرات پديده است و متغير اصلي آن محسوب مي شود، توجه به «نسبت بين زمان و مكان» در تغييرات است. البته «زمان» موردنظر ما، زمان فلسفي است، نه يك متغير فيزيكي كه مثلا با زمان سنج اندازه گيري مي شود. هر پديده اي زماني دارد و هيچ دو موجودي از زمان و مكان واحد برخوردار نيستند. گذر از مرحله اي به مرحله اي جديد درگرو دقت به نسبت ميان زمان و مكان است.در مهندسي توسعه اجتماعي توجه به نسبت بين اختيار و قدرت تصميم گيري مردم با اطلاعات و آگاهي غيرقابل

اغماض است. تا اين مرحله ما هرگاه سخن مي گفتيم، سخن از كل متغير بود، اما وقتي عنصر «اختيار» وارد مي شود، از مهندسي توسعه اجتماعي سخن گفته مي شود.فلسفه «شدن»، همان فلسفه «اصالت اختيار» است. سخن از اختيار نامحدود نيست، چرا كه پديده ها به هم قوام دارند و درعمل اختيار پديده ها همديگر را محدود مي كنند. جهان امروز «آگاهي» را بر «اختيار» مقدم مي داند، اين درحالي است كه انسان «اختيار» دارد و محكوم به شرايط نيست و شرايط تنها اثر خود را بر جاي مي گذارد. جهت گيري و خواست ما تمايلات ما را رقم مي زند. بنابراين ما در فلسفه «شدن»، معتقديم كه «اختيار» بر «آگاهي» تقدم دارد؛ يعني سمت وسوي آگاهي ما را اختيارمان تعيين مي كند.تفكر سيستميمتاسفانه انسانها امروز علي رغم داشتن اختيار و آگاهي، به درستي يكديگر را درك نمي كنند. در بسياري موارد خود ما ديگران را به سوء نيت متهم مي كنيم كه اين امر ريشه در سوء فهم دارد و ريشه اين سوء مفاهمه را نيز بايد در فقدان بنيانهاي مشترك براي «ما» شدن جست؛ در صورتي كه جامعه ما نيازمند «تفاهم» است و تفاهم نيازمند ابزار است، ما بايد تلاش كنيم كه ابزار مفاهمه توليد كنيم، تا به اين وسيله به يكديگر پيوند بخوريم.امروز دانش بشر به طور عمده برمبناي عقل جزءنگر شكل گرفته است و همين مساله قدرت درك بسياري از مسائل را از او سلب كرده است. همچنين اين موضوع «مفاهمه» را نيز مشكل كرده است، به دليل اينكه با عقل جزءنگر نمي توان ابزار مفاهمه توليد كرد.در اين شرايط است كه تفكر سيستمي مي تواند راه جديدي

پيش روي ما بگشايد.تفكر سيستمي، فرآيند شناخت مبتني بر تحليل (تجزيه) و تركيب در جهت دستيابي به درك كامل و جامع يك موضوع در محيط پيرامون خويش است. اين نوع تفكر درصدد فهم كل (سيستم) و اجزاي آن، روابط بين اجزاء و كل و روابط بين كل با محيط آن (فراسيستم) است.از آنجا كه رفتار ما ريشه در نظام فكري ما دارد، كسي كه داراي تفكر سيستمي است، با موضوعات نيز برخورد سيستمي مي كند و در رفتارهاي خود به دنبال تشخيص عناصر تشكيل دهنده موضوع و پيوندهاي موجود ميان اين عناصر مي گردد. به اين ترتيب فردي كه سيستمي فكر مي كند تنها در جستجوي، مجموعه اي از ويژگيهاي موضوع نمي گردد؛ بلكه تفكر سيستمي به او كمك مي كند به مسائل به صورت جامع و نظام مند نگاه كند.سازمانهاي ما براي تقويت جامع نگري در درون خود نيازمند تفكر سيستمي هستند، به دليل اينكه تفكر سيستمي به مديران كمك مي كند تا ساختار، الگوها و وقايع را در پيوند با يكديگر مورد بررسي قرار دهند و تنها به مشاهده وقايع اكتفا نكنند. علي رغم اين كه تفكر سيستمي داراي مزاياي متعددي است، اما در بسياري موارد، افراد نسبت به آن تمايلي ندارند. اين مساله چند دليل دارد: نخست اينكه انسانها به صورت طبيعي تمايلي به ساختارشكني ندارند و بيشتر ترجيح مي دهند كه در ساختارهاي ذهني گذشته شان باقي بمانند. دوم اين كه جوهره اصلي تفكر سيستمي توجه به روابط و تعاملات است. در تفكر سيستمي استفاده از فكر و ذهن بيش از به كارگيري چشم به عنوان ابزار ديدن، ضرورت دارد. بدين معنا كه از طريق چشم و ديدن، تنها يك شيء يا ماده ملاحظه مي شود، در

حالي كه با ذهن و نگاه كردن، قدرت مشاهده و درك روابط امكان پذير مي شود، بنابراين كساني كه روش تفكر سيستمي را انتخاب مي كنند، ملزم به مشاهده مبتني بر درك هستند و بديهي است كه اين كار مستلزم تلاش و كوشش بيشتري است.باتوجه به گذشت شش دهه از حيات تفكر سيستمي به عنوان رويكردي نظري – كاربردي جاي آن دارد كه زمينه بالنده سازي و اعتلاي اين تفكر اثربخش در اداره جامعه و سازمان موردعنايت بيشتر مديران و تصميم سازان قرار گيرد.* اين مقاله در ماهنامه تدبير به چاپ رسيده است.

حسابرسي داخلي و تفكر سيستمي

... auditorshipنگرش سيستمي حسابرسي باعث تغيير ماموريت و كاهش ريسك مي شود

خط مشي هاي مناسب از برنامه ريزي هاي بلندمدت و ك__وتاه مدت حاصل مي شود. برنامه ريزي هاي مذكور نيز غالباً در مواردي صورت مي گيرد كه هدفهاي تعيين شده سازماني وجود دارد. چنانچه عمليات كارامد اقتصادي و اثربخش موردنظر مديريت باشد، بايد انتظارات سازمان از كاركنان را به روشني به آنان ابلاغ كنند. اين خط مشي ها معمولاً به صورت دستورالعمل و بخشنامه دراختيار كاركنان قرار داده مي شوند.اثربخشي هر فعاليت مستلزم برنامه ريزي قبلي به شكل تعيين استانداردهاي مشخص براي عمليات و همچنين رفتار و افعال كاركنان و همه رويدادهاي بالفعل است. لذا مديريت با نگرشي سيستمي بايستي براي منابع سازمان (كاركنان، مواد، وجوه نقد) برنامه ريزي كند. نگرش سيستمي به او حكم مي كند كه تنها به هدف نهايي سازمان توجه نكرده و به ابزارها و لوازم حصول به اهداف بيشتر توجه داشته باشد، چرا كه معيار اثربخشي سازمان، ميزان كسب منابع و امكانات موردنياز سيستم است. لذا با توجه به تعامل

اجزاء با يكديگر، وجود نقص در هر بخش اثري منفي بر روي ساير بخشها خواهدگذاشت. در اين حالت، از ديدگاه مديريت، سازمان فرايندي ساختاري محسوب مي شود كه در آن افراد براي هدفي معين با يكديگر در تماس متقابل قرار مي گيرند و سيستم مجموعه اي تعاملي از عناصر به هم پيوسته است كه براي رسيدن به اهداف مشترك تلاش مي كنند و براي بقاي خود، در درون سعي بر ايجاد محيطي ثابت (HOMEOSTASIS) خواهند داشت.از آنجايي كه سازمان در زمره سيستم هاي اجتماعي - فرهنگي قرار دارد، لذا در نظارت، ارزيابي و كنترل فعاليتهاي آن بايد نگرشي ارگانيكي به آن معطوف داشت. از زماني كه سازمانها و سيستم هاي اقتصادي به مثابه يك موجود زنده موردبررسي قرار گرفتند و فرض تفكيك شخصيت واحدهاي اقتصادي در حسابداري به منزله تفكيك مديريت از مالكيت مطرح شد، وظايف حسابرسان نيز توسعه يافت و به موازات آن تهيه و ارائه گزارشهاي لازم كه بتواند سرمايه گذاران را از چگونگي اداره و به كارگيري سرمايه هايشان و ارزيابي عملكرد و سنجش كارايي و اثربخشي مديران منتخب آگاه كند افزايش يافت. حسابرسان داخلي شركتها مجبور شدند كه تغييراتي را در سازمان خود ايجاد كنند تا بتوانند به امر سنجش كارايي (استفاده بهينه از منابع) و اثربخشي (رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده) و اندازه گيري هزينه فرصتهاي از دست رفته ناشي از تصميمات مديريت در سطوح مختلف سازمان بپردازند. گرچه هيچگونه قواعد استاندارد و آماده اي براي تعيين ميزان و نوع رسيدگي هاي لازم و يا شيوه رسيدگي مورداستفاده در آزمون كنترل هاي مديريت وجود ندارد، ولي باتوجه به

پويايي (سيستم ارگانيك) يا ايستايي (سيستم ديناميك) سيستم ها برنامه هاي خاصي را طراحي و تدوين و به مرحله اجرا مي گذارند و حسابرسي را به عنوان يكي از اجزاي مهم محيط كنترلي سيستم اطلاعات مديريت (M.I.S) مطرح مي سازند. نگرش سيستمي حسابرسي داخلي نسبت به سازمان و پيرامون آن، باعث تغيير ماموريت و كاهش ريسك بتا (B-RISK) در اظهارنظر و رسيدگي ها مي شود و محصول كار حسابرسي داخلي را به تعيين تاثير رويه ها و دستورالعمل ها و روشهاي موجود بر كارايي عمليات واحد اقتصادي و سنجش اثربخشي برنامه ها ارتقا مي دهد.مولف : رضا جلالي

سيستم

... systemمجموعه اي از اجزا به هم پيوسته كه در راه نيل به يك يا چند هدف معين به هم وابسته اندگردآوري: مهدي ياراحمدي خراساني

مفهوم سيستممفهوم سيستم كه در بيان عاميانه مترادف با واژه هاي روش و شيوه يا متد به كار رفته است با تعاريف متعددي ارائه شده كه هريك از نقطه نظر خاصي به تعريف سيستم پرداخته اند . براي دستيابي به تعريف كامل و جامعي از سيستم ، ابتدا برخي از تعاريف كه توسط صاحب نظران بيان شده مرور مي شود ، سپس با در نظر گرفتن مفاهيم حاصل از اين تعاريف ، تعريفي از سيستم كه براي بيان تعريف سيستم حسابداري  كاربرد كاملتري داشته باشد ، عرضه مي گردد .- سيستم را مي توان به عنوان مجموعه اي از عناصر كه با هم روابط متقابل دارند ، تعريف كرد .- سيستم در معناي تمام آن عبارتست از يك مجموعه « فيزيكي يا تصوري ) كه از اجزا به هم وابسته تشكيل شده

است ، وابستگي اجزا به هم پيوسته رفتار و حركت سيستم را تعيين مي كند .-  سيستم عبارتست از گروهي از عناصر فيزيكي يا غير فيزيكي كه يك مجموعه به هم پيوسته و وابسته را تشكيل مي دهند كه براي نيل به يك يا چند هدف به هم وابسته اند .- سيستم مجموعه اي از اجزا به هم وابسته است كه آن اجزا در راه نيل به هدفهاي معين با هم هماهنگي دارند .در تعريف اول ، به مجموعه اي از عناصر و روابط متقابل آنها اشاره شد ، در تعريف دوم از پيوستگي و وابستگي تعدادي از عناصر و اجزا ياد شده و هدف از تشكل اجزا مورد توجه قرار نگرفته است ، در تعريف سوم ، بر هدف و منظور سيستمها تاكيد گرديده ، در تعريف چهارم اجزا سيستمها و هماهنگي بين آنها و هدفهاي سيستم مورد نظر واقع شده است .از چهار تعريف بيان شده كه در بر گيرنده كليه خصوصيات سيستم مي باشد مي توان به تعريف جامع و كاملي از سيستم دست يافت :- سيستم عبارتست از مجموعه اي از اجزا به هم پيوسته كه در راه نيل به يك يا چند هدف معين به هم وابسته اند ، به ترتيبي كه ، هرگاه يك يا چندداده وارد آن مي شوند ، يك يا چندين ستاده از آن خارج مي گردند .كره زميني كه ما در آن زندگي مي كنيم ، قسمتي از منظومه شمسي است. آدمي براي زندگي خود ، "سيستمهاي سياسي و اجتماعي" خاصي بوجود آورده است. هر روز با "سيستمهاي گوناگون حمل و نقل" روبرو هستيم. گاه

از سيستمهاي داخلي بدن خود ، مانند سيستم گوارش رنج مي بريم. مهمترين دستگاه بدن ما ، يعني دستگاه مغز و سيستم مركزي اعصاب ، سيستم حياتي و اسرار آميزي است.در نظر اول همه اين سيستمهايي كه برشمرديم ، بسيار متفاوت با يكديگر جلوه مي كنند. پس چرا ما همه آنها را با نام "سيستم" مي خوانيم؟ سببش اين است كه همه آنها از يك لحاظ با يكديگر شباهت دارند. البته همه آنها دستگاههايي هستند كه از قسمت هاي گوناگون تشكيل شده اند اما همه اين قسمتها به يكديگر وابسته اند و با هم روابط متقابل دارند.با اين همه ، كلمه "سيستم" خالي از ابهام نيست. زيرا با آنكه ما معني آنرا مي دانيم (يا خيال مي كنيم كه مي دانيم) ، بسيار دشوار است كه بتاونيم تعريف روشن و دقيقي از آن به دست دهيم. به همين دليل ، پيش از آنكه كلمه "سيستم" را تعريف كنيم ، بهتر است كه اندكي بيشتر درباره موارد استعمال آن سخن بگوييم.به هر جا كه نظر افكنيم ، در دورادور خود سيستمهاي گوناگوني را مي بينيم: سيستمهاي بسيار بزرگي چون "منظومه شمسي" – كه تازه خود چون ذره كوچك و بي مقداري از "سيستم كهكشان" است ، و خود كهكشان نيز يكي از سيستمهاي كهكشانهاي بي شمار كيهاني است كه ديدن آنها امكان پذير مي باشد- و سيستمهاي بسيار كوچكي مانند "سيستمهاي سلولي" در قلمرو بيولوژي و "سيستمهاي اتمي" در قلمرو فيزيك. از اينها گذشته ، سيستمهاي ديگري نيز وجود دارند مانند : "سيستمهاي مكانيكي" مثل موتورها ومولدهاي برق ، "سيستمهاي بيولوژيكي" مانند انسان و حيوانات و

نباتات ، و "سيستمهاي اجتماعي" مانند كارخانه ها و احزاب سياسي و خانواده. هنگامي كه يك سيستم مكانيكي با يك سيستم بيولوژيكي با هم جمع آيند – مانند هنگامي كه انساني اتومبيل يا هواپيمايي را براند -  با نوع ديگري از سيستمها روبرو مي شويم كه نامشان "سيستمهاي انسان به علاوه ماشين" است. همچنين مشاهده مي كنيم كه "سيستمهاي طبيعي" اي نيز وجود دارند كه بدون دخالت انسان كار مي كنند ، مانند "جنگلها" و "رودخانه ها" كه هر يك از آنها "سيستم طبيعي" مستقل و خاصي است.تعاريف زيادي براي سيستم ارائه شده است كه يكي از دلايل اين تنوع ، ديدگاه و نوع سيستمهاي مورد مطالعه توسط ارائه كننده تعريف است . در اينجا ، چند مورد از آنها ارائه مي گردد:1.سيستم ، مجموعه اي از اجزاء است كه در يك رابطه منظم با يكديگر فعاليت مي كنند .2.سيستم ، مجموعه اي از اجزاء مرتبط است كه در راستاي دستيابي به مأموريت خاصي ، نوع و نحوه ارتباط بين آنها بوجود آمده باشد .3.سيستم ، مجموعه اي است از متغيرها كه بوسيله يك ناظر (Observer) انتخاب شده اند . اين متغيرها ممكن است اجزاء يك ماشين پيچيده ، يك ارگانيسم يا يك موسسه اجتماعي باشند .طبق تعريف فوق كه توسط اشبي در سال 1960 ارائه شده ، سه موضوع متفاوت وجود دارد :·يك واقعيت (شئ مشاهده شده )·يك برداشت (درك) از واقعيت·يك بيان (نمايش) از برداشت صورت گرفتهاشبي ، اولي را Machine  ، دومي را System و سومي را Model مي ناميد .4. سيستم ، بخشي از جهان واقعي است كه ما انتخاب و

آنرا در ذهن خود به منظور در نظر گرفتن و بحث و بررسي تغييرات مختلفي كه تحت شرايط متفاوت ممكن است در آن رخ دهد ، از بقيه جهان جدا مي كنيم . ( اين تعريف از J.W. Gibbs  است)5. تعريف راسل ايكاف از سيستم :سيستم مجموعه اي از دو يا چند عنصر(element) است كه سه شرط زير را داشته باشد :هر عنصر سيستم بر رفتار و يا ويژگيهاي كل(whole) سيستم ، موثر است .به عنوان مثال رفتار اجزايي از بدن انسان مثل قلب و مغز و شش مي توانند عملكرد و ويژگيهاي بدن انسان را به عنوان يك كل تحت تاثير قرار دهند .بين عناصر سيستم از نظر رفتاري و نوع تاثير بر كل سيستم ، وابستگي متقابل وجود دارد .يعني نحوه رفتار هر عنصر و نيز نحوه تاثير هر عنصر بر كل سيستم ، بستگي به چگونگي رفتار حداقل يك عنصر ديگر از سيستم دارد . به عنوان مثال در بدن انسان ، نحوه رفتار چشم بستگي به نحوه رفتار مغز دارد .هر زير مجموعه اي از عناصر تشكيل شود ، بر رفتار كل سيستم موثر است و اين تاثير بستگي به حداقل يك زير مجموعه ديگر از سيستم دارد . به عبارت ديگر اجزاي يك سيستم چنان به هم مرتبط اند كه هيچ زير گروه مستقلي از آنها نمي توان تشكيل داد .تعريف فوق ، يكي از تعاريف عميق و دقيق سيستم است كه درك آن نياز به تعمق دارد . نتايجي كه از تعريف فوق در مورد سيستم مي توان گرفت :1.هر سيستم ، يك كل است كه نمي توان آنرا

به اجزاء مستقل تقسيم نمود .2.هر جزء سيستم ، ويژگيهايي دارد كه اگر از سيستم جدا شود ، آنها را از دست مي دهد . به عنوان مثال چشم به عنوان جزئي از سيستم بدن انسان ، اگر از بدن جدا باشد ، نخواهد ديد .3.هر سيستم ، ويژگيهايي دارد كه در هيچ يك از اجزاء ، بطور مستقل وجود ندارد . به عنوان مثال ، انسان به عنوان يك سيستم مي تواند بخواند و بنويسد كه هيچ يك از اجزاء بدن ، به تنهايي قادر به اين كار نيستند .4.وقتي سيستم به اجزاء مستقلي تقسيم شود ، برخي از ويژگيهاي ضروري خود را از دست مي دهد .5.اگر اجزاء يك موجوديت (entity) با يكديگر تعامل نداشته باشند ، تشكيل يك مجموعه مي دهند نه يك سيستم . به عبارت ديگر ، مشخصه مهم يك سيستم ، تعامل و ارتباط است و ويژگيهاي اصلي سيستم از تعامل اجزاء بدست مي آيد نه از رفتار مستقل اجزاء . به عنوان مثال اگر قطعات يك خودرو را به صورت منفك در يك مكان كنار يكديگر قرار دهيم ، تشكيل خودرو نخواهند داد .بازخور( Feedback )بازخور يا پس خوراند يكي از مكانيسمهايي است كه در اغلب سيستمها به گونه اي موجود است . ترموستاتها ساده ترين دستگاههاي مكانيكي هستند كه با مكانيسم بازخور عمل مي كنند . ترموستاتها با افزايش يا كاهش دما ، اقدام به قطع يا وصل دستگاه مي كنند . برخي موشكهاي رها شده از هواپيما از طريق بازدريافت برخورد امواج رادار  مسير خود را اصلاح مي كنند . در سيستمهاي طبيعي نيز نظام بازخور

وجود دارد . موجودات زنده با دريافت نشانه هاي هشدار ، رفتار خود را تغيير مي دهند . رابطه يك ارگانيسم زنده و محيط آن ارتباطي دوجانبه و مبتني بر اصل بازخور است. يك ارگانيسم زنده بر روي محيط خودش تاثير مي گذارد . مكانيسم بازخور معمولا با مكانيسم كنترل همراه است . راننده اي كه هدايت يك اتومبيل را برعهده دارد ، اطلاعاتي را از طريق حواس خويش از مسير دريافت و با آن اطلاعات اتومبيل را كنترل مي كند . بازخوردهايي كه راننده پيوسته از محيط مي گيرد ، او را در تصميم هايش قبل از پيچاندن فرمان ، كم يا زياد كردن سرعت و ترمز بموقع و ... ياري مي دهد . تعريفي ديگر از بازخور : بازخور ، فرايندي است كه طي آن يك سيگنال ، از زنجيره اي از روابط علي عبور كرده تا اينكه مجددا بر خودش تاثير بگذارد . با توجه به نوع تاثير مجدد ، دو نوع بازخور وجود دارد :بازخور مثبت : افزايش (كاهش) يك متغير ، نهايتا موجب افزايش (كاهش) بيشتر آن متغير مي شود .بازخور منفي : افزايش (كاهش) در يك متغير ، نهايتا موجب كاهش (افزايش ) آن متغير مي گردد .مثال : يك تغيير در دماي اتاق در اثر حمله هواي سرد را در نظر بگيريد . اين كاهش ممكن است منجر به فعاليت هاي مختلفي شود . مثلا افراد حاضر در اتاق لباس گرم بپوشند يا به اتاق گرم تر بروند يا ترموستات ، بخاري را روشن نمايد . فعاليت بخاري ممكن است موجب وقوع خيلي چيزها شود . مثلا سطح

سوخت مخزن بخاري پايين بيايد و موجب خريد سوخت در آينده شود . يا موجب پوسيدگي و گسستگي كوره و تعمير آن در آينده گردد . اما هيچ يك از اينها تاثير بازخور روي دماي اتاق ندارند . فعاليت مهم كوره از ديد ما (به عنوان تحليل گر دماي اتاق) تشعشع گرما در اتاق است كه موجب افزايش دماي اتاق مي گردد . يعني يك كاهش در دماي اتاق ، نهايتا موجب  افزايش در دماي اتاق شد .محيط سيستم ( System Environment )محيط سيستم را عواملي تشكيل مي دهد كه در خارج از سيستم قرار مي گيرند . شناسايي محيط و عوامل محيطي معمولا به سادگي انجام نمي گيرد . زيرا مرز سيستم با محيط ، مرزهاي ظاهري آن نيست . طبق تعريف چرچمن ، محيط ، عوامل و اشيايي را شامل مي شود كه در رابطه خود با سيستم موثر و غير قابل تغييرند . او به مديران توصيه مي كند در رابطه با شناسايي عوامل محيطي دو سوال مطرح كنند : اول اينكه ، آيا عامل مورد نظر سيستم را متاثر مي سازد يا خير ؟ اگر پاسخ اين سوال مثبت باشد ، سوال دوم را بدين سان مطرح مي سازد : آيا سيستم قادر به تغيير آن عامل است ؟ بعبارت ديگر مي تواند آن محدوديت يا مانع را از پيش پاي فعاليت هاي خود بردارد ؟ در صورتي كه پاسخ سوال دوم منفي باشد ، آن عامل ، يك عامل محيطي است .تعريف محيط بستگي به ناظر و منظور دارد . به عنوان مثال ، يك خانه ، براي يك معمار

با تمام اجزاء ، يك سيستم است . ولي براي مهندس مكانيك ، سيستم حرارتي ، يك سيستم و خانه محيط آن است . براي يك روانشناس ، سيستم حرارتي و برقي ، نامربوط هستند ( جزئي از سيستم و محيط آن ، نيستند . )سيستم بسته( Closed System )سيستمي است كه محيط ندارد . به عبارت ديگر ، سيستمي است كه هيچ تعاملي با هيچ عنصر خارجي ندارد .حالت سيستم(State of a System  )مجموعه ويژگيهاي يك سيستم را در هر لحظه از زمان ، حالت سيستم در آن لحظه گويند .سيستم ايستاسيستمي است كه يك حالت بيشتر ندارد . هيچ رويدادي در آن رخ نمي دهد .سيستم ديناميكسيستمي است كه حالت آن در طول زمان تغيير كند . در اين سيستم رويداد وجود دارد . ديناميك يا استاتيك بودن يك سيستم بستگي به ناظر و منظور دارد . به عنوان مثال يك سازه فلزي ممكن است از ديد ما استاتيك و از ديد يك مهندس سازه ، ديناميك باشد .سيستم هومواستاتيك(Homeostatic System )يك سيستم استاتيك است كه عناصر و محيط آن ديناميك باشند . اين نوع سيستمها در برابر تغييراتي كه در محيط آنها بوجود آيد و نيز در برابر اختلال هايي كه از درون بر آنها وارد آيد ، واكنش نشان داده و اين واكنش در برابر خنثي سازي تغيير است . به عنوان مثال يك ساختمان را در نظر بگيريد كه دماي درون خود را در برابر تغيير دماي محيط ثابت نگه مي دارد . بدن انسان نيز كه سعي مي كند دماي دروني خود را در ميزان مشخصي ثابت نگه دارد

، از اين ديدگاه يك سيستم هومواستاتيك است .

Systems theory

Systems theory was proposed in the 1940's by the biologist Ludwig von Bertalanffy ( : General Systems Theory, 1968), and furthered by Ross Ashby (Introduction to Cybernetics, 1956). von Bertalanffy was both reacting agaInst reductionism and attempting to revive the unity of science. He emphasized that real systems are open to, and interact with, their environments, and that they can acquire qualitatively new properties through emergence, resulting in continual evolution. Rather than reducing an entity (e.g. the human body) to the properties of its parts or elements (e.g. organs or cells), systems theory focuses on the arrangement of and relations between the parts which connect them into a whole (cf. holism). This particular organization determines a system, which is independent of the concrete substance of the elements (e.g. particles, cells, transistors, people, etc). Thus, the same concepts and principles of organization underlie the different disciplines (physics, biology, technology, sociology, etc.), providing a basis for their unification. Systems concepts include: system-environment boundary, input, output, process, state, hierarchy, goal-directedness, and information.The developments of systems theory are diverse (Klir, Facets of Systems Science, 1991), including conceptual foundations and philosophy (e.g. the philosophies of Bunge, Bahm and Laszlo) mathematical modeling and information theory (e.g. the work of Mesarovic and Klir) and practical applications. Mathematical systems theory arose from the development of isomorphies between the models of electrical circuits and other systems. Applications include engineering, computing, ecology, management, and family psychotherapy. Systems analysis, developed independently of systems theory, applies systems

principles to aid a decisIon-maker with problems of identifying, reconstructing, optimizing, and controlling a system (usually a socio-technical organization), while taking into account multiple objectives, constraints and resources. It aims to specify possible courses of action, together with their risks, costs and benefits. Systems theory is closely connected to cybernetics, and also to system dynamics, which models changes in a network of coupled variables (e.g. the "world dynamics" models of Jay Forrester and the Club of Rome). Related ideas are used in the emerging "sciences of complexity", studying self-organization and heterogeneous networks of interacting actors, and associated domains such as far-from-equilibrium thermodynamics, chaotic dynamics, artificial life, artificial intelligence, neural networks, and computer modeling and simulation.Francis Heylighen and Cliff JoslynPrepared for the Cambridge Dictionary of Philosophy.(Copyright Cambridge University Press)

تاريخچه تئوري سيستم ها

... history of  system theoryتاريخچه نظريه سيستمها را از دو ديدگاه مي توان بررسي نمود

تاريخچه نظريه سيستمها را از دو ديدگاه مي توان بررسي نمود. ديدگاه اول  براي بررسي روند توسعه نظريه سيستمها ترجيح مي دهد به بررسي روند تحولات و رويدادهايي بپردازد كه در دانشگاه هاي آمريكا ( و بخصوص دانشگاه MIT ) در سالهاي 1940 تا 1970 رخ داد . ديدگاه دوم به بررسي روند تحول در شيوه هاي نگرش به جهان و متدولوژي علم در سطح جهان مي پردازد . آنچه در پي مي آيد ، خلاصه اي از دو نگرش فوق است .الف) تحولات دانشگاه MIT :پس از جنگ جهاني دوم ، سه جهش در دانشگاه MIT بوجود آمد كه هريك 10 سال به درازا كشيد . در اين جهش ها انديشه

و علم پيشرفت هاي بزرگي كردند و دنيا با شناخت هاي جديدي از سايبرنتيك(Cybernetics)  گرفته تا حادترين مسئله روز يعني محدوديت رشد اقتصادي آشنا شد .در جريان بسط و نشر و حركت و تحول افكار و آراء ، رشته  هاي گوناگون دانش ، از روشها و لغات و اصطلاحات يكديگر استفاده مي كنند و به اين ترتيب زمينه هاي بكر و دست نخورده بارور مي شوند .در سالهاي 1940 تا 1950 رابطه ميان ماشين و ارگانيسم مورد مطالعه قرار مي گيرد . در اين دوران مفاهيمي همچون بازخور (Feedback) كه تا آن زمان در مورد ماشين ها بكار مي رفت ، در مورد ارگانيسم نيز بكار رفتند و راه پيدا شدن دو دانش جديد يعني اتوماسيون و انفورماتيك هموار گرديد .در دهه 1940 چندين سمينار (بيش از ده مورد) برگزار شد كه در آنها متخصصيني از رشته هاي مختلف (از مكانيك و الكترونيك تا زيست شناسي و فيزيولوژي و رياضيات ) شركت جستند و به تبادل اطلاعات و نظريات پرداختند . دانشمندان كم كم دريافتند كه برخي مسائل فقط با همكاري متخصصان رشته هاي مختلف قابل حل اند . به عبارت ديگر ، بررسي و حل برخي مسائل به ديدگاهي فراتر از ديدگاه يك رشته خاص نياز دارد .در سال 1948 كتاب "سايبرنتيك" (علم مربوط به چگونگي ارتباطات در انسان و ماشين) توسط وينر (Norbert Wiener) منتشر شد. وينر استاد درس رياضي در دانشگاه MIT بود كه در پروژه ساخت و به كارگيري دستگاههاي نشانه گيري خودكار براي توپ هاي ضدهوايي  با همكاري مهندس جواني بنام جولي ين بيگلاو (Julian Biglow) شركت جست و به

دنبال آن شباهتهايي بين ناهنجاريهاي رفتاري در اين دستگاهها و بعضي اختلالات در بدن انسان ( كه در پي آسيب ديدگي مخچه بوجود مي آيند ) پيدا كردند .بررسي هاي انجام شده در آن زمان نشان مي داد اگر مخچه انسان آسيب ببيند ، بيمار قادر نخواهد بود حتي ليوان آب را بردارد و بنوشد . آنقدر لرزش دستهاي بيمار زياد مي شود كه سرانجام محتوي ليوان را به بيرون خواهد ريخت . با توجه به شباهت اين اختلال با اختلال موجود در دستگاههاي هدف گيري خودكار هواپيما ، نتيجه گرفتند كه براي كنترل حركاتي كه جهت به انجام رساندن مقصود معيني انجام مي شوند ، اولا بايد اطلاعاتي در دست داشت و ثانيا اين اطلاعات بايد در مدار بسته اي گردش كنند . در اين مدار بسته ، نتايج و آثار حركات و فعاليت ها ارزيابي و سپس براساس تجارب گذشته ، حركات بعدي تعيين مي گردد . بدين ترتيب بازخور منفي (Negative Feedback) مطرح شد كه هم در تجهيزات و هم در انسان بكار مي رفت .در سال 1948 ، كتاب "نظريه رياضي ارتباطات" نيز توسط شانون (Shannon) منتشر شد و دو كتاب فوق مبناي سايبرنتيك و نظريه اطلاعات قرار گرفتند . در دهه 1950 دوباره توجه از ارگانيسم به سوي ماشين منعطف مي شود و مفاهيمي همچون حافظه و فراگيري در مورد ماشين هم بكار مي رود و به اين ترتيب مقدمات پديد آمدن دانش هاي نويني همچون بيونيك (علمي كه مي كوشد ماشين هاي الكترونيكي را به تقليد از بعضي از دستگاههاي موجودات زنده بوجود آورد . ) و هوش مصنوعي

بوجود مي آيد . در دهه 1960 در زمينه سايبرنتيك و ديناميك سيستم پيشرفت هاي مهمي بوجود آمد. جي فارستر (Jay Forrester) در سال 1961 به سمت استادي در مدرسه مديريت دانشگاه MIT برگزيده شد و مبحث ديناميك صنعتي (Industrial Dynamics) را بوجود آورد . هدف او از طرح اين موضوع آن بود كه سازمانها و موسسات صنعتي را همانند سيستمهاي سايبرنتيك بنگرد و از راه شبيه سازي (Simulation) ، نحوه كارشان را دريابد . او در سال 1964 ديناميك صنعتي را به سيستم هاي شهري نيز تعميم داد و ديناميك شهري (Urban Dynamics) را مطرح نمود و بدنبال آن در سال 1971 با انتشار كتاب ديناميك جهان(World Dynamics ) ، رشته ديناميك سيستمها (System Dynamics) را بنيان نهاد . ب ) تحولات متدولوژي علم :طبق ديدگاه دوم ، شيوه هاي تفكر را به سه گروه تقسيم مي كنند :1.      كل گرايي اوليه :اين شيوه تا رنسانس ، روش غالب تفكر بود . اين دوره را دوران حاكميت فلسفه ها و وجود علامه ها ( كه از هر موضوعي ، مقداري مي دانستند ) مي شناسند . در اين دوران به زنجيرة علت ها اعتقاد داشتند اما خيلي سريع به خدا مي رسيدند ( علتهاي وسطي بسياري را حذف مي كردند ) .انسانها خيلي چيزها را مي ديدند اما توجيهي براي آن نداشتند و آنرا به علت نهايي ( خدا ) متصل مي كردند . در قرن شانزدهم همه رويدادهايي را كه از شناخت آن عاجز بودند به خدا نسبت مي دادند. چرا محصول از بين رفت؟ خدا خواست. چرا زمين مي لرزد؟ مشيت پروردگار

است . چه چيز عامل نگهداري ستارگان است؟ خدا. يك اشكال عمده كل گرايي اين بود كه رشد نداشت .2.      جزء گرايي :تفكر جزءگرا از زمان تمدنهاي باستاني وجود داشته است و آنرا برخاسته از انديشه فلاسفه يونان باستان مي دانند . تفكر جزءگرا هر پديده اي را ابتدا به اجزاء كوچكتر تقسيم مي نمايد و مي خواهد با مطالعه رفتار هر يك از اجزاء ، به رفتار پديده اصلي دست يابد . به عبارتي رفتار پديده اصلي را حاصل جمع رفتار اجزاء آن مي داند . رنه دكارت ، فيلسوف فرانسوي (1650-1596) كه خود از طرفداران اين نظريه است ، اصولي را براي آن وضع نموده است . دكارت مي گويد شخص بايد در برخورد با هر پديده اي از اصول زير پيروي نمايد:a.تنها چيزي را بپذيرد كه برايش حقيقتي روشن باشدb.هر مسئله اي را حتي الامكان به اجزاء و عناصر كوچكتر تجزيه كندc.كار خود را با بررسي ساده ترين عنصر آغاز نمايد سپس بتدريج و با شيوه اي منظم ، به مطالعه عناصر پيچيده تر پردازد تا سرانجام به ويژگي هاي پديده اصلي پي ببرد يا دلايل رفتار خاص آن پديده را دريابد . وقتي شيئي ناشناخته اي به بچه بدهيد ، اجزاء آن را از هم جدا مي كند تا بفهمد چگونه كار مي كند . يعني با درك اينكه اجزاء چگونه كار مي كنند ، سعي مي كند دركي از كل بدست آورد .روش فوق ،  يك فرآيند 3 مرحله اي است :1)      چيزي كه بايد شناخته شود ، تجزيه مي گردد .2)      تلاش مي گردد رفتار اجزاء جدا شده از

يكديگر ، درك شود .3)      تلاش مي شود درك مربوط به اجزاء ، جهت درك كل ، مونتاژ گردد .پس از رنسانس، روش فوق، روش غالب و فراگير علمي شد و به آن تحليل گويند . دراين دوران ، دانشمندان ، جزء كوچكي را انتخاب و دقيق مي شوند .  اين روش چنان غالب شد كه ما امروزه "تحليل يك مسئله" را با "تلاش جهت حل يك مسئله" برابر مي گيريم . اگر از اكثر ما روشي جايگزين براي روش تحليل بخواهند ، در مي مانيم . مشاهده و آزمون دو اصل مهم در اين دوران است .طبق روش تحليل، براي درك يك چيز ، بايد آن را بصورت فيزيكي يا مفهومي تجزيه كنيم . سؤال اين است كه اجزاء را چگونه بفهميم ؟ جواب : اجزاء را نيز تجزيه كنيد .سؤال بعدي كه مطرح مي شود  : آيا اين فرآيند انتهايي دارد ؟براي كسي كه معتقد باشد درك كامل جهان امكان پذير است ، جواب سؤال فوق مثبت خواهد بود. اجزاء نهايي را عنصر (Element  ) مي نامند . اگر چنين اجزائي وجود داشته باشند و ما بتوانيم آنها و رفتارشان را درك كنيم ، درك كامل جهان ، ممكن خواهد شد .اعتقاد به امكان تقليل (Reduce ) هر واقعيت به عناصر نهايي بخش ناپذير را Reductionism گويند .تاثير روش فوق را در تاريخ تمام علوم مي توان مشاهده نمود :·در فيزيك و شيمي : اعتقاد بر اين بود كه همه اشياء فيزيكي قابل تقليل به ذرات غير قابل تقسيم ماده به نام "اتم" هستند . ( مربوط به قرن 19 و جان دالتون

)اعتقاد بر اين بود كه اتمها دو ويژگي دروني بنام ماده و انرژي دارند . فيزيكدانان تلاش كردند درك خود از طبيعت را بر اساس درك خود از اين عناصر بنا نمايند .شيميدان ها نيز عناصر را در جدول تناوبي قرار مي دهند .·در زيست شناسي : تمام موجودات زنده  قابل تقليل به يك عنصر بنام "سلول"  هستند .يكي از مباحثي كه در برخي از رشته ها (مثل روانشناسي و جامعه شناسي) در مورد آن بحث فراوان شد ، اين بود كه عنصر در آن رشته چيست . يكي از مشكلاتي كه در جزء گرايي بوجود آمد ، اين بود كه دانشمندان با هم مرتبط نبودند . هر كدام يك جزء را گرفتند و دستاوردهاي رشته هاي مختلف با يكديگر همخواني نداشت .وقتي عناصر چيزي را تعيين و درك نموديم ، ضروري است  اين درك را جهت درك كل ، مونتاژ نماييم . براي اين كار نياز به تشريح روابط بين اجزاء يا چگونگي تعامل آنها داريم . در عصر ماشين اعتقاد براين بود كه فقط رابطة علت و معلولي ( Cause-effect ) براي شرح تعاملات ، كافي است . به عبارت ديگر اعتقاد براين بود كه هر چيزي ، معلول يك علت است و شانس يا انتخاب معني ندارد . علت ، معلول را به طور كامل مشخص مي كند . اعتقاد فوق را تعين گرايي (Determinism ) گويند . طبق تعريف ، وقتي رابطه علت و معلول بين دو چيز وجود دارد ، بدين معني است كه علت براي معلول شرط لازم و كافي است. معلول بدون اين علت رخ نمي دهد .

اگر علت وجود داشته باشد ، حتماً معلول هم وجود خواهد داشت .در اين دوران تلاش شد پديده هاي طبيعي را بدون استفاده از مفهوم "محيط" درك نمايند . مثلاً در قانون "سقوط آزاد اجسام" ، اصطلاح "آزاد" بمعني سقوط بدون تأثيرات محيطي است . تحقيقات معمولاً در آزمايشگاه انجام مي شود كه كمك مي كند از محيط تأثير نگيريم .تفكري كه از تحليل استفاده نموده و معتقد به Reductionism وDeterminism باشد ، تفكر مكانيستي (Mechanistic) ناميده مي شود . طبق اين تفكر ، دنيا بصورت يك ماشين در نظر گرفته مي شود و معتقد است  رفتار جهان بوسيله ساختار داخلي آن و قانون عليت قابل تعيين است .  تفكر مكانيستي در علوم تجربي موجب پيشرفت هاي بسياري شد و علوم رشد كردند . بتدريج تفكر مكانيستي در علوم انساني و مديريت نيز بكار رفت ولي ماهيت موضوع اين علوم بگونه اي بود كه با تفكر مكانيستي سازگار نبود .3.      نظريه سيستمها :نظريه سيستمها در سال 1940 بوسيله برتالنفي Von Bertalanffy) (Ludwig مطرح شد. برتالنفي مخالف تقليل گرايي بود و نظريه خود را تحت عنوان نظريه سيستم هاي عام (General Systems theory ) منتشر كرد .نظريه سيستمها بر اين اصل استوار است كه :در عمق تمام مسائل ، يك سري اصل و ضابطه موجود است كه بطور افقي تمام نظام هاي علمي را قطع مي كند و رفتار عمومي سيستمها را كنترل مي نمايد . يعني مي توان به يك سري از اصول و ضوابط اوليه دست يافت كه تعريف كننده رفتار عمومي سيستمها صرفنظر از نوع آنهاست. اين بدان معنا نيست كه يك تئوري

عمومي بتواند جايگزين تئوري هاي خاص نظامهاي علمي مختلف گردد ، بلكه فقط سعي دارد بصورت يك هدايت كننده (مانيتور) عمل نمايد. كوشش براي ديدن كل ، اصل ادعايي است كه روش سيستمها در برخورد با مسائل براي خود قائل است .بيش از 100 نظام مختلف علمي (Discipline) وجود دارد كه هر كدام دنيا را از ديد خود مي بينند. اما طبيعت ، مسائل را بنحوي كه دانشگاهها خود را تقسيم كرده اند ، تقسيم بندي نكرده است . بلكه هر مسئله داراي ابعاد و جنبه هاي مختلفي است كه درك آن احتياج به يك ديد چند بعدي دارد .ولي آنچه در واقعيت رخ داد ، كم شدن تدريجي ارتباط بين علوم مختلف در طول زمان بود . بنابراين ضرورت ايجاد رشته هايي كه ماهيت ميان رشته اي داشته باشند ، حس شد . رشته هايي همچون مهندسي پزشكي( بيو الكتريك و بيومكانيك ) ، فيزيك پزشكي ، بيوشيمي و ... در اثر همين احساس ضرورت بوجود آمدند . در اين رشته ها ، جمع شدن ديدگاههاي مختلف ، باعث هم افزايي ( Synergy ) مي گردد . بعنوان مثال ، در بسياري از رشته ها مفهوم ارتباط يك چيز با محيطش وجود دارد . مثل الكترون ، اتم ، مولكول ، سلول ، گياه ، حيوان ، انسان ، خانواده ، قبيله ، شركت، دانشگاه ، هر كدام از موارد فوق تحت تأثير محيط خود هستند و با آن ارتباط دارند.يكي از نكاتي كه ماهيت نظريه سيستم ها را بهتر روشن مي كند ، وجود تنوع زياد در رشته و تخصص افراد موثر بر

نظريه سيستمها است . اين موضوع بخوبي نشان مي دهد كه نظريه سيستمها ، يك مبحث ميان رشته اي است .

بنيانگذاران نگرش سيستمي

... Systematicريشه هاي انديشه سيستمي در بلندي تاريخ بشري جاي داردفرشته صادقي – كارشناس ارشد برنامه ريزي آموزشي

ريشه هاي انديشه سيستمي در بلندي تاريخ بشري جاي دارد. ارسطو، افلاطون، ابن خلدون، مولانا، هگل، ازجمله دانشمنداني هستند كه به مفهوم سيستم توجه داشته اند.در اواخر قرن نوزدهم درپي تحولاتي كه در علوم فيزيك، شيمي، زيست شناسي به وجود آمد بشر توانست به كمك اين دانشها به قلمرو ناشناخته اي از اسرار جهان پاي گذارد كه كليت، نظام و پويايي در جهان مادي و پديده هاي آن از دستاوردهاي اين اكتشافات بود. در اين زمان به جاي تشريح يك كل براساس اجزاي تشكيل دهنده آن، نحوه قرارگرفتن اجزا در كل مطالعه مي شد. بدين ترتيب زمينه اي براي كل نگري فراهم شد. ولي اندكي پيش از آغاز جنگ جهاني دوم، علوم، حركت موضوعي خود را به سوي كليتي جديد در بستر جنبش ظهور علوم ميان رشته اي پيش گرفتند.در قرن 19 و اوايل قرن 20 نياز بسياري به امتزاج دو يا چند شاخه از علوم بشري، براي بررسي و حل مسائل پيچيده پديد آمد كه منجر به پيدايش علوم بين رشته اي شد و از علوم مختلف در قالبهاي به اصطلاح سيستماتيك براي حل مسائل پيچيده بهره گرفته شد. نگرش سيستمي به مسائل و پديده ها و همين طور نظريه عمومي سيستم ها را مي توان به اين تحولات و گرايشهاي نسبت داد.تفكر سيستمي، برخلاف برخي از جنبشهاي فكري كه دريك رشته علمي و در محدوده معيني نشو

و نما كرده اند، در خارج از محدوده يك علم معين متولد شد و در محيطي ميان رشته اي رشد كرد. از آنجا كه اين شيوه تفكر، به طوركلي با مجموعه هايي متشكل از اجزا سروكار دارد، نه با خود اجزا، ضرورتا از مرزهاي سنتي علوم خاص فراتر رفته و عموميت يافته است. البته تفكر سيستمي در تضاد با تفكر تحليلي تجزيه مدار نيست. درواقع اين دو روش مكمل يكديگرند، نه جايگزين هم. از اين رهگذر گروهي از صاحبنظران عنوان مي كنند كه پيدايش نظريه عمومي سيستم ها محصول عمر انسان متمدن است كه مراحل تكامل خود را از دورانهاي قبل از ميلاد شروع كرده است. ما در اينجا گريزي مي زنيم به اين مراحل و تكامل آنها:الف – دوران منطق ارسطويي: منطق ارسطويي درواقع تركيب كاملي از منطق سقراط و افلاطون است كه كتاب جمهوري افلاطون و همين طور استدلال قياسي ارسطو، نمونه خوبي براي تفكر سيستم ارائه مي كنند.ب – دوران منطق تجربي: اين نحله فكري با كار فرانسيس بيكن در اوايل قرن 16 و با تكيه بر روش علمي مبتني بر مشاهده، تجربه و استقرار بنا شد و با افرادي چون دكارت، هگل، كانت، كنت، ميل و اسپنسر مسير خود را ادامه داد و منجر به پيدايش تفكر سيستمي شد.ج – دوران منطق سيستمي: جنبش واقعي مطالعات ميان رشته اي، هنگامي آغاز شد كه دانشمندان دريافتند «بيشتر پديده هاي موردنظر آنان از ويژگيهايي مشترك و نظام مند برخوردار است و پيچيدگي روزافزون مسائل جهان و طرح مسائل جديد از يك طرف و عدم كفايت مدلهاي مكانيستي و تفرقه در پيكر معرفت ازجمله عواملي بود كه

باعث به وجود آمدن سيستم ها شد و متفكراني چون «وايتهدر» به اين نتيجه رسانيد كه سرمايه فكري بشري كه از قرن هفدهم به بعد فراهم شده بود، روبه اتمام است و بايد منابع عقايد و افكار و بينشهاي جديدي كشف شوند.«لودويگ فون برتالانفي» زيست شناس و متفكر اتريشي از بنيان گذاران نظريه عمومي سيستم ها در اوايل قرن بيستم محسوب مي شود كه براي اولين بار مفهوم تفكري را ارائه داد كه تئوري عمومي سيستم ها شناخته شد و در طي سالهاي 1932 – 1930 ميلادي نظريه ارگانيستي را ارائه كرد و درگسترش و بسترسازي آن در ساير عرصه ها گامهاي بلندي برداشت. به عقيده وي يك ارگانيسم صرفا مجموع عناصر جداگانه نيست، بلكه سيستمي است داراي نظام و كليت. بدين ترتيب برتا لانفي و همفكران وي ازجمله بولدينگ، راپوپورت و آكوف در طي حدود نيم قرن مكتب ارگانيستي را در زيست شناسي و علوم ديگر پايه ريزي كردند. البته شايان ذكر است خود برتالانفي ريشه هاي رويكرد سيستمي را در بستر تاريخي به زمان ابن خلدون و نيكولاس كوسايي و در قرون جديد به تفكرات لايب نيتز در قرن 17 نسبت مي دهد و همين طور نامهاي افرادي چون هگل، لوتكا و وايتهد فيلسوف انگليسي در اين ميان ديده مي شود. با نگاه به متون علمي ديده مي شود كه بعد از وايتهد و به پيروي از او، «جي فورستر» نياز به كاربرد تفكر سيستمي را در جامعه و علوم اجتماعي موردمطالعه قرار داد. وي بر اين عقيده بود كه نگرش سيستمي را مي توان مثل علوم مهندسي در علوم اجتماعي نيز بكار برد. البته عده اي ديگر جستجو براي يافتن

سرچشمه نگرش سيستمي را به جان ديويي استاد دانشگاه كلمبيا نسبت مي دهند. اين نگرش به عالم پيدا، زيربناي جهان بيني سيستمي را به عنوان يك نگرش وحدت بخش و جامع نگر فراهم آورده است.همانگونه كه از مطالعه متون علمي درمي يابيم نگرش سيستمي در يك شاخه خاصي از علوم ايجاد و متكامل نشده است، بلكه همه يا اكثر رشته هاي علمي تاحدودي از اين جامع نگري بهره برده اند براي نمونه از كمك كنندگان عمده به توسعه تئوري سيستم ها براي تمام علوم فون برتالانفي در سال 1951 باتوجه خاص به مديريت و بولدينگ در سال 1959 بود. افراد زياد ديگري كمكهاي مهمي به جنبه هاي مختلف تئوري سيستم كرده اند كه در مديريت قابل استفاده است. درميان آنها مي توان آثار كاتز و كان را در سيستم هاي اجتماعي، و فورستر را در سيستم هاي صنعتي و كمكهاي تحقيق در عمليات را به وسيله استافورد بير، چرچمن و همكارانش، هرتز، مك كلاسكي و مورس را ذكر كرد. همچنين هرگز نبايد تاثير نوربرت وينر را در توسعه و تاكيد بر تئوري بازخورد كه تاثير زيادي بر تئوري سيستم ها داشت، كم بها داد. همين طور كمكهاي جانسون وروز نزويگ كه از طريق كتاب درسي خود تئوري سيستم را با مديريت قويا مرتبط ساختند را نبايد فراموش كرد. (چمران، ص 56)* اين مقاله در ماهنامه تدبير چاپ شده است.

اسلام و تفكر سيستمي

... Islam and system thinkingنياز و احتياج انسان، علم و كل جهان به تفكر سيستميدكتر فريدون وردي نژاد

مقدمه« متاسفانه از سنين كودكي به ما آموخته اند كه براي رسيدن به پاسخ، مسائل را بايد خرد كرد! اين عمل بظاهر ممكن است،

موجب شود با مسائل پيچيده، آسانتر برخورد كنيم. اما در واقع بهاي پنهان بسيار سنگيني پرداخته ايم زيرا ما ديگر قادر به ديدن «توالي اعمال» خود نخواهيم بود. آن حس دروني ارتباط با يك كل جامع را از دست مي دهيم. زماني كه تلاش مي كنيم، تصوير بزرگ را دريابيم، در ذهن خود اجزاي خرد شده آن را كنار هم مي گذاريم و سعي مي كنيم كه بدانها سامان ببخشيم اما همانطور كه ديويد بوهم فيزيكدان بيان مي كند: «اين عمل بيهوده اي بيش نيست. درست نظير اين است كه بخواهيم از كنار هم قراردادن تكه هاي يك آيينه شكسته، تصويري كامل به دست آوريم!». اينك براي آشنايي خوانندگان با رويكرد سيستمي ابتدا كلياتي را در اين ارتباط مطرح مي كنيم.واژه «سيستم» كه در زبان فارسي به «نظام» ترجمه شده، امروزه كاربرد فراواني پيدا نموده و در علوم، فنون و حتي استعمالات روزمره رايج گشته است.اين امر در سالهاي اخير به پيدايش مشاغل جديدي مثل طراحي سيستمها و مهندسي سيستمها نيز انجاميده است.نگرش سيستمي و نظريه سيستمها كه اولين بار توسط برتالانفي مطرح گرديد، امروزه جاي خود را در اكثر علوم: از جمله فيزيك، شيمي، زيست شناسي، پزشكي، روان شناسي، مديريت، اقتصاد، علوم سياسي و... باز كرده است. پيش قراولهاي اين نظريه را در غرب مي توان نظريه قسمتها، نظريه مجموعه ها، نظريه نمودارها، نظريه شبكه ها و بالاخره علم اطلاعات و كنترل (سايبرنتيك) دانست. فصل اول: تفكرسيستمي و پبوند علوم مختلفدر اين فصل با نگاهي تقريباً كل گرا و فلسفي به بنيانهاي علم و نتايج مخرب جدا بودن آنها از يكديگر و تاثير تفكر سيستمي در پيوند آنها مي پردازيم.نظريه عمومي سيستمها

و وحدت علمتلاش و فعاليت نظريه عمومي سيستمها در تقويت رشته هاي علمي و پيوند آنها به يكديگر يكي از خدمات بزرگ اين نظريه و نظريه پردازان آن به علم است. علومي كه تا قبل از آن هيچ گونه ارتباطي با هم نداشتند رفته رفته به يكديگر نزديك شدند و از حالت جزايري جداگانه كه هيچ رابطه اي با هم نداشتند به مراكزي كه ارتباطي پويا با بازخورهاي منطقي دارند تبديل شوند. هيچ كس نمي تواند تاثير نظريه عمومي سيستمها بر وحدت علم و خدمت به آن و به اين ترتيب پيشبرد آن را انكار كند.عملكرد جمعي نظريه عمومي سيستمها را مي توان چنين خلاصه كرد: تاكنون يگانگي علم در تبديل همه علوم به فيزيك، و حل نهايي همه پدبده ها در رويدادهاي فيزيك، ديده شده است. از نقطه نظر ما، وحدت علم جنبه اي واقعي تر دارد. حصول يك تصور واحد از جهان برپايه تبديل همه سطوح واقعيت به سطح فيزيك، اميدي است احتمالاً بيهوده و آميخته به ﻳقيني دور از ذهن، اما مي توان بر پايه يكسانديسي قوانين در زمينه هاي مختلف به چنين وحدتي دست يافت. اگر به شيوه اي كه «صوري» خوانده شده، سخن بگوئيم، يعني به ساختارهاي مفهومي علم بنگريم، اين امر به معناي همشكلي ساختاري طرحهايي كه به كار مي بريم خواهد بود. اگر به زبان «مادي» سخن بگوئيم، به معني آن است كه جهان، يعني كل رويدادهاي قابل مشاهده، همشكلي هاي ساختاري بروز مي دهد كه خودشان را در اثرهاي يكسانديس نظم، در سطوح ﻳا قلمروهاي مختلف متجلي مي كنند.بنابراين، به مفهومي مي رسيم كه در برابر تبديل گرايي مي توان آن را چشم انداز

گرايي خواند. نمي توان سطوح زيستي، رفتاري و اجتماع را به پايين ترين سطح، يعني به سطح ساختها و قوانين فيزيك تبديل كرد، اما، مي توان ساختها و احتمالاً قوانيني در درون سطوح خاص (فردي) پيدا نمود. جهان، همانطور كه آلدوس هاكسلي بيان كرده، مانند يك كيك بستني ناپلئوني است كه سطوح آن- جهان فيزيكي، زيستي، اجتماعي، و اخلاقي- معرف لايه هاي شكلات، توت فرنگي، و وانيل است. نمي توانيم توت فرنگي را به شكلات تبديل كنيم. همه آنچه مي توانيم بگوئيم اين است كه احتمالاً در وهله آخر همه چيز وانيل است، همه چيز ذهن يا روح است. اصل وحدت بخش اين است كه ما سازمان را در همه سطوح مي يابيم. جهان بيني مكانيتسي، كه بازي ذرات فيزيكي را به عنوان حقيقت نهايي مي پندارد، بيان خود را در تمدني پيدا كرد كه تكنولوژي فيزيك را كه سرانجام به فاجعه هاي زمان ما منجر شده تحليل مي كند. شايد مدل جهان به عنوان يك سازمان بزرگ بتواند به تقويت حس احترام براي زندگي كه تقريباً در دهه هاي خونين گذشته تاريخ انساني از دست رفته است، كمك كند.نظريه عمومي سيستمها در آموزش: توليد همه كاره هاي علميپس از ارائه اين طرح بد نيست به اين پرسش پاسخ دهيم كه اين نظريه چه كمكي مي تواند به آموزش يكپارچه (جمعي) بكند. براي آنكه پاسخ، متعصبانه به نظر نيايد، چند نقل قول از نويسندگاني كه خود درگير سير تكامل نظريه عمومي سيستمها نبوده اند ذكر مي كنيم.چند سال پيش، مقاله اي با عنوان «آموزش همه كاره هاي علمي» توسط گروهي از دانشمندان، از جمله مهندس باودي ماستلر جامعه شناس، تامي رياضيدان، و

وينسور زيست شناس منتشر شد. نويسندگان مذكور بر «نياز به يك برخورد ساده تر و متحدتر به مسايل علمي» تاكيد كردند. آنان نوشتند:اغلب مي شنويم كه «يك فرد ديگر نمي تواند به يك زمينه چندان وسيع بپردازد» و اينكه «تخصصي شدن بيش از حد وجود دارد» ... ما نيازمند برخوردي ساده تر و يكپارجه تر (همبسته تر) نسبت به مسايل علمي هستيم، نيازمند مرداني هستيم كه علم- نه يك علم ويژه- را به كار برند و خلاصه، نيازمند همه كاره هاي علمي هستيم (باودي و ديگران، 1949).سپس نويسندگان روشن مي كنند كه چرا و چگونه همه كاره ها در زمينه هايي چون شيمي- فيزيك، زيست- فيزيك (بيوفيزيك)، كاربرد شيمي، فيزيك و رياضيات در پزشكي مورد نيازند و ادامه مي دهند:هر گروه پژوهشي، خواه يك بخش دانشگاهي يا يك بنياد و خواه يك گروه صنعتي، نيازمند يك همه كاره است... در يك گروه مهندسي، اين همه كاره طبيعتاً با مسايل سيستم سر و كار دارد. اين مسائل هرجا كه اجزاء در يك كل متعادل گردآمده باشند پيش مي آيند (باودي وديگران، 1949).يكي ديگر از پژوهشگران به نام، استاد ماتر (1951) درباره «مطالعات يكپارچه (جمعي)براي آموزش عمومي» اين ايده را مطرح نمود كه: يكي از انتقادهاي آموزش عمومي مبتني بر اين واقعيت است كه ممكن است آموزش عمومي به سهولت تا حد معرفي صرف اطلاعات گردآوري شده در زمينه هايي از تحقيق كه در طول يك نيمسال يا يك سال تحصيلي فرصت بررسي آن وجود دارد تنزل كند... اگر حرفهاي دانشجويان سال آخر را استراق سمع كنيد، ممكن است از يكي از آنها بشنويد كه مي گويد «اساتيدمان ما پر كرده اند،

ولي معني همه اينها چيست؟»... مهمتر از اين جستجوي مفاهيم بنيادين و اصول اساسي است كه ممكن است در سراسر كالبد دانش معتبر باشند. در پاسخ به اينكه اين مفاهيم بنيادين چه مي توانند باشند، ماتر مي گويد:مفاهيم عمومي بسيار همانندي توسط محققيني كه در زمينه هاي بسيار متفاوت كار مي كنند مستقلاً تدوين شده اند. اين هماننديها بسيار مهم اند، چون بر واقعيتهاي تماماً متفاوت متكي اند كساني كه آنها را تدوين كرده اند تا حد زيادي از كار يكديگر بي خبر بوده اند. آنان با فلسفه هاي متفاوت شروع كرده اند و با وجود اين، به نتايج بسيار همانند رسيده اند...بدين ترتيب، (ماتر نتيجه مي گيرد)، اين امري محقق است كه مطالعات يكپارچه (جمعي) يك جزء اساسي از جستجو براي فهميدن حقيقت است.به نظر نمي رسد گفته فوق نياز به تعبير و تفسير داشته باشد. آموزش معمولي در فيزيك، زيست شناسي، روانشناسي، يا در علوم اجتماعي با آنها چون قلمروهاي جداگانه برخورد مي كند، و گرايش عمومي آن است كه قلروهاي فرعي هرچه كوچكتر به علوم جداگانه تبديل شوند، و اين فرآيند تا آنجا تكرار مي شود كه هر تخصص به رشته اي ناچيز و كوچك، و غيروابسته به رشته هاي ديگر، تبديل شود. در مقابل، نيازهاي آموزشي تربيت كردن «همه كاره هاي علمي» و «اصول بنيادين» توسعه يابنده ميان رشته اي، دقيقاً همان چيزهايي است كه نظريه عمومي سيستمها مي خواهد برآورده كند. اينها يك برنامه صرف يا يك آرزوي پرهيزكارانه نيست، چون، يك چنين ساختار نظري، چنانكه كوشيديم نشان دهيم، از قبل در فرآيند تكامل بوده است. به اين معنا، به نظر مي رسد كه نظريه عمومي سيستمها پيشرفتي

مهم به سوي تركيب مي ان رشته و آموزش يگانه باشد.علم و جامعهاما، اگر از آموزش سخن مي گوئيم، تنها ارزشهاي علمي، يعني ارتباط و يگانگي واقعيتها، را در نظر نداريم. ارزشهاي اخلاقي را، كه به تكامل شخصيت كمك مي كنند، نيز در نظر داريم. آيا از ديدگاههايي كه مورد بحث قرار گرفت چيزي حاصل مي شود؟ اين امر به مساله اساسي ارزش علم به طور عام و علوم رفتاري و اجتماعي به طور خاص منجر مي شود.استدلالي كه اغلب درباره ارزش علم و تاثير آن بر جامعه و رفاه بشريت به كار مي رود از اين قرار است: دانش ما از قوانين فيزيك عالي است، و در نتيجه كنترل تكنولوژيك ما بر طبيعت بيجان تقريباً نامحدود است. دانش ما از قوانين زيست شناسي، چندان پيش نرفته، اما براي تدارك مقدار مقبولي از يك تكنولوژي زيست شناسي در پزشكي نوين و زيست شناسي كاربردي بسنده است. اين مقدار، دامنه اميد زندگي را از حدودي كه در سده هاي گذشته يا حتي دهه هاي پيش براي انسان متصور بود بسي فراتر برده است. كاربرد روشهاي نوين كشاورزي علمي، دامپروري و غيره، مي تواند زندگي جمعيتي به مراتب بيشتر از جمعيت كنوني سياره ما را تامين كند. اما، آنچه فاقد آنيم دانش قوانين جامعه انساني، و در نتيجه تكنولوژي جامعه شناختي است. بدين ترتيب دستاوردهاي فيزيك براي ويرانسازيهاي هرچه موثرتر به كار گرفته مي شوند. ما در بخشهاي وسيعي از جهان مواجه با قحطي هستيم، درحالي كه محصولات بخشهاي ديگر فاسد يا از ميان برده مي شوند. جنگ و نابود سازي يكسره زندگي انساني، فرهنگ، و وسايل معاش، تنها راه نجات از باروري كنترل نشده و

اضافه جمعيت منتج از آن است. اينها نتيجه اين واقعيت است كه نيروهاي فيزيكي را بسيار خوب و نيروهاي زيستي را نسبتاً خوب كنترل مي كنيم، ولي نيروهاي اجتماعي را اصلاً كنترل نمي كنيم. بنابراين، اگر علم خوب پيشرفته اي از جامعه انساني و تكنولوژي متناظر با آن مي داشتيم، راهي براي گريز از آشوب و نابودي تهديد كننده جهان كنوني مان وجود مي داشت.اين كاملاً موجه به نظر مي رسد و در واقع، تفسير جديدي از دريافت افلاطون است كه فقط اگر حاكمان، فيلسوف باشند، بشريت نجات خواهد يافت. اما، در اين استدلال معمايي وجود دارد. ما از چگونگي جهاني كه به طور علمي كنترل مي شود، تصور روشني داريم. در بهترين حالت، مانند دنياي قشنگ نوي آلدوس هاكسلي، و در بدترين حالت شبيه 1984 جورج اورول خواهد بود. اين يك واقعيت تجربي است كه از دستاودرهاي علمي درست همان قدر، يا حتي بيشتر، در جهت ويرانگري استفاده شده است كه در جهت سازندگي.فصل دوم تفكر سيستمي و فوائد آن1- تفكر سيستمي در مقايسه با تفكر در عصر ماشيننوع تفكر از عصر ماشين تا عصر سيستم ها به طور اصولي و پايه اي تغيير كرده است به طوري كه در بنيانهاي اين دو نوع تفكر تفاوت هايي وجود دارد كه متعاقباً در نوع نگرش و نتيجه گيري اين دو اثر مي گذارد.از آن هنگام است كه انديشيه سيستمي در مسير تجزيه عوامل ساماندهي شد. راسل اكاف (1981) اين دوره را «عصر ماشين» نامگذاري كرده بود. اكنون او معتقد است ما در «عصر سيستمها» قرار داريم و اين عصر نيازمند ديدگاه متفاوتي است.2- روش سيستمي به چه كار مي آيد؟به يقين

بايد روش سيستمي را همانند انقلابي در شيوه هاي تفكر به شمار آورد. اما بايد ببينيم كه موارد به كار بستن آن كدام اند؟ زيرا روش سيستمي به جز روشن ساختن سيستمهاي طبيعي، روش و قواعدي را نيز براي درست تر تصميم گرفتن و برگزيدن درست ترين راه هاي فعاليت، به دست مي دهد. اين روش- چنانكه خواهيم ديد- چيزي جز شيوه ي به كار بردن «ماكروسكوپ» نيست.تجزيه و تركيب:»روش تحليلي« و» روش سيستمي«، نه تنها متناقض با يكديگر نيستند، بلكه مكمل يكديگرند، منتها نمي توان يكي را به جاي ديگري به كار برد و اين دو روش را در هم ادغام كرد. با بكار بردن روش تحليلي ما مي كوشيم كه تا ساده ترين عوامل سازنده ي هر سيستم را بيابيم، جزئيات آنها را بررسي كنيم و انواع روابطي را كه بين اين عوامل متقابلاً وجود دارند دريابيم، و سپس با تغيير دادن يك متغير، به خصايص سيستم و قوانين تحول آن را در شرايط گوناگون، پيش بيني كنيم. براي اينكه چنين پيش بيني اي امكان پذير گردد بايد نخست خصايص ابتدايي سيستم را روشن ساخت و از اين راه، سيستمهاي همگن- يعني سيستمهايي را كه داراي عناصر و عوامل مشابه و روابط متقابل ساده هستند- شناخت. در اين قبيل موارد مي توان قوانين مربوط به «استاتيك» را به كار برد و طرز كار مجموعه هاي پيجيده نيافته را دريافت. البته اين قوانين را در مورد سيستمهاي پيچيده به عبارت ديگر در مورد سيستمهايي كه داراي عوامل بسيار هستند و روابط متقابل عوامل و اجزاي آنها نيز پيچيده مي باشند، نمي توان به كار بست. در اين مورد بايد

روشهاي جديدي را به كار بريم كه روش سيستمي، همه آنها را در بر مي گيرد. هدف از به كار بستن اين روش اين است كه: هر سيستمي را با كليت و جامعيت، با پيچيدگي و با ديناميك و پويايي خاص خودش بشناسيم. ما مي توانيم با استفاده از روش «شبيه سازي» طرز كار هر سيستمي را، به صورت فرضي مشخص كنيم، و آثار و انواع روابط متقابل اجزا و عوامل آنرا بيابيم. با بررسي طرز كار و رفتار يك سيستم، مي توان به قوانين و قواعدي كه براي اثر گذاردن روي آن سيستم و تغيير آن، ضروري مي باشند، پي برد و به كمك اين برسيها، سيستمهاي ديگري به وجود آورد.اكنون- و در اين مرحله از بررسي- بهتر است كه به جاي بيان جزء به جزء خصايص هر يك از دو روش تحليلي و سيستمي، اين دو را با هم مقايسه كنيم و موقتاً از برشمردن امتيازها و نقايص هركدام بگذريم.مقايسه روش سيستمي با روش تحليليروش تحليلي- با به كار بردن اين روش، ما سيستم را از پيرامونش جدا مي كنيم، و فقط به بررسي اجزا و عوامل آن مي پردازيم.- در اين روش، ماهيت روابط متقابل اجزا و عوامل را بررسي مي كنيم.- در اين روش، هدف اساسي روشن ساختن جزئيات است.- در اين روش، در آن واحد فقط يك متغير را تغيير مي دهيم- در اين روش، سيستم را مجزا و مستقل از زمان بررسي مي كنيم، و بنابراين فرض بر اين است كه پديدارها به حال اول بازخواهند گشت.- با به كار بردن اين روش، درستي داده ها، با استفاده از روش تجربي، و در چارچوب يك نظريه روشن مي گردد.-

در اين روش، مدلها جزئيات را در بر مي گيرند، اما به دشواري مي توان اين مدلها را عملاً به كار بست (مانند مدلهاي اكونومتري)- كارآيي اين روش، هنگامي كه روابط متقابل اجزا و عوامل، ساده و خطي هستند، بسيار است.- نتيجه به كار بستن اين روش، بهتر شناختن و بهتر آموختن رشته هاي تخصصي و مجزاي از يكديگر است.- نتيجه به كار بستن اين روش، برنامه ريزي جزء به جزء فعاليتهاست.- با به كار بستن اين روش، مي توان جزئيات را شناخت اما نمي توان هدفها را كاملاً روشن كرد.روش سيستمي- با به كار بردن اين روش، ما سيستم را با توجه به پيرامونش بررسي مي كنيم و به بررسي روابط متقابل اجزا و عوامل آن مي پردازيم.- در اين روش، آثار ناشي از روابط متقابل اجزا و عوامل را بررسي مي كنيم.- در اين روش، هدف اساسي درك كلي سيستم است.- در اين روش، گروه هاي مختلف متغيرها را، با هم تغيير مي دهيم.- در اين روش، سيستم را در زمان واقعي بررسي مي كنيم، و بنابراين غيرممكن است كه پديدارها به حال اول بازگردند.- با به كار بردن اين روش، درستي داده ها، از راه مقايسه طرز كار مدل ياسيستم با واقعيت، روشن مي گردد.- در اين روش، مدلها تا به آن اندازه كامل و جامع نيستند كه بتوان آنها را مبناي شناخت قرارداد، اما مي توان آنها را در عمل به كار برد (مانند مدلهاي كلوپ رم)كارآيي اين روش، هنگامي كه مي ان اجزا و عوامل، روابط متقابل فراوان و غير خطي وجود دارد، بسيار است.- نتيجه به كار بردن اين روش، بهتر شناختن و بهتر آموختن رشته هاي گوناگون با هم

است.- نتيجه به كاربردن اين روش، برنامه ريزي با توجه به هدفهاست نه با توجه به جزء جزء فعاليتها.- با به كار بردن اين روش، هدفها را مي توان كاملاً روشن كرد، اما شناخت جزئيات، دقيق و كامل نيست.اما نه تنها روش تحليلي و روش سيستمي با يكديگر تباين دارند، بلكه «نگرش ايستا و استاتيك» نيز با «نگرش پويا و ديناميك» متباين است.شناختي كه معمولاً ما از طبيعت و مهمترين قوانين سيستمهاي آن داريم، برپايه انديشه كلاسيك استوارست. و اين انديشه سه خصيصه اساسي دارد:- نخست اينكه مفاهيم اين شيوه تفكر، مفاهيمي است، تغيير ناپذير و ايستا مانند: مفاهيم تغيير ناپذيري و بقاي ماهيت و صورت، تغيير ناپذيري حجم، سختي و ثبات و تغيير ناپذيري و دوام پديدارها.- دوم اينكه در اين شيوه تفكر، زمان امري است بازنگشتني و غيرقابل تكرار- يعني زمان رفته و گذشته، زمان نامعلوم، زمان اتفاقي- كه هيچ گاه به حساب گرفته نمي شود، و فقط «زمان فيزيكي» و پديدارهاي بازگشتني مورد توجه است، بنابراين، بدون كمترين تغيير پديدار مورد بررسي، مي توان (T) را به آساني به (-T) تبديل كرد.- سوم اينكه تنها به وسيله «قانون عليت خطي» است كه مي توان روابط و طرز كار پديدارها را روشن ساخت، به عبارت ديگر شيوه تبيين، بر خط زنجيري منطقي مركب از علتها و معلولها استوار است و اين سلسله زنجير، در طول و مسير زمان ادامه مي يابد. اما در شيوه تفكر نو، در شيوه تفكر سيستمي، حركت، جاي سكون، و «متحرك» ، جاي «پايدار» و «ثابت» را مي گيرد و مفاهيم «نرمي» و «قابليت انعطاف» جانشين مفاهيم «سختي» و «ثبات و تغيير ناپذيري و

دوام» مي شود. همچنين مفاهيم «جريان» و «تعادل جريانها» به «نيروها» و «تعادل نيروها» افزوده مي گردد، و مفهوم «مدت» و «بازنگشتن و تكرار نشدن»، به مثابه ابعادي اساسي جزء ماهيت پديدارها درمي آيد. قانون عليت، جنبه خطي خود را از دست مي دهد و شكل مداري به خود مي گيرد و به «هدف و غايت» پايان مي پذيرد.پويايي و ديناميك سيستمها ايجاب مي كند كه ما نكرش ايستا و استاتيكي را به دور افكنيم و با وارد كردن عامل زمان در بررسي پديدارها، به دو مفهوم جديد توجه نماييم كه عبارتند از: مفهوم «روابط متقابل عوامل» و «حركت و تحول دائمي كل سيستم، عوامل تشكيل دهنده آن، و روابط متقابل اين عوامل».3- نقش جريانها و مخزنهااصولاً طرز كار و رفتار هر سيستمي- صرفنظر از پيچيدگي آن- به دو گونه متغير بستگي دارد- متغيرهاي مربوط به جريانها- و متغيرهاي مربوط به تغييرات وضع سيستممعمولاً متغيرهاي نوع اول را با علامت شير، يعني وسيله اي كه با آن مي توان شدت جرياني را كنترل كرد، و متغيرهاي نوع دوم را كه نمايش دهنده وضع مخازن سيستم هستند، با شكل چهار گوش نشان مي دهند. متغيرهاي مربوط به جريانها، تنها در فاصله دو لحظه، و به عبارت ديگر در مدت معيني از زمان، نمايش داده مي شوند، بنابراين اصولاً به عامل زمان وابسته اند. اما متغيرهاي مربوط به وضع مخازن، نمايش دهنده مقدار جرياني هستند كه در مدت معيني از زمان در مخزن معيني متراكم مي گردد. پس اين نوع متغيرها نتيجه طرز كار مجموعه سيستم را نشان مي دهند. بنابراين اگر زمان متوقف گردد، وضع مخازن ثابت خواهد ماند (وضع استاتيك- يا وضع ايستا) و جريانها نيز يكباره متوقف

مي شوند، زيرا جريانها نتيجه و محصول كار و فعاليت سيستم اند.با آوردن مثالهايي از سيستمهاي هيدروليكي، شايد بتوان مطلب را آسانتر و روشنتر دريافت . در اين سيستمها، متغير جريان، مقدار آب يا مايعي است كه در فاصله ميان دو زمان معين، جريان مي يابد. و متغير وضع مخزن، مقدار آبي را نشان مي دهد كه در زمان معيني در آن مخزن جمع و متراكم مي شود. اگر جريان آب را با حركات جمعيت (مثلاً تعداد نوزادان در يكسال، در يك شهر و يا در كشور) جانشين سازيم، متغير وضع مخزن، نشاندهنده تعداد جمعيت يك واحد جغرافيايي در زماني معين خواهد بود.تفاوت ميان متغيرهاي مربوط به جريانها و متغيرهاي مربوط به وضع مخزنها را با بررسي تفاوت ميان «حساب عملكرد» و «ترازنامه» يك مؤسسه، روشنتر مي توان دريافت. حساب عملكرد و بهره برداري، وضع مؤسسه را در فاصله زماني معيني (مثلاً از اول فروردين تا آخر اسفند يكسال) نشان مي دهد، و مجموعه اي از متغيرهاي نمايش دهنده جريانها را- مانند مزدهاي پرداخت شده، درآمد حاصل از فروش كالاها، مقدار خريد، هزينه هاي حمل و جابجا كردن، و هزينه هاي مالي (مانند پولهايي كه بابت بهره وام پرداخت شده است)- در بر مي گيرد.ترازنامه، به عكس، وضع مؤسسه را در زماني معين ( مثلاً در روز آخر اسفند هر سال) نشان مي دهد. ترازنامه مانند عكسي است كه در يك لحظه معين از وضع مؤسسه برداشته مي شود و متغيرهاي نمايش دهنده وضع آنرا (مانند: ارزش تاسيسات، ارزش موجوديها، بستانكاريها، مقدار سرمايه، مقدار وامهاي دراز مدت، و بدهكاريهاي مؤسسه) در بر مي گيرد. دو مثال ساده زير،روابط ميان متغيرهاي مربوط به جريانها، و متغيرهاي نشاندهنده وضع

سيستم را روشن مي سازند. همچنين با اين مثالها، مي توان بعضي از وسايل اثر گذاردن روي سيستمهاي پيچيده را شناخت.مثال اول: هدايت و اداره كردن يك مؤسسهمدير هر مؤسسه براي اداره آن، در امور كوتاه مدت، از نمايشگرهاي فعاليتهاي دروني مؤسسه (مانند: ميزان فروش، مقدار موجوديها، مقدار سفارشها، ميزان بهره وري، مدت تحويل كالا، موجودي صندوق و اعتبارت، و غيره)، و براي تصميمگيري درباره امور دراز مدت، از ترازنامه، حساب عملكرد، و از نمايشگرهاي بيروني (مانند نرخ تقدير كردن بر انتها، وضع نيروي انساني، وضع اقتصاد كشور...) استفاده مي كند. او با توجه به وضع اين نمايشگرها و پيش بينيهايي كه به وسيله متخصصان شده است، تصميمات لازم را اتخاذ مي نمايد.موجودي كالا، مانند مخزني است كه با توليد، پر و با فروش، خالي مي شود. زماني كه ميزان موجودي بالا مي رود مدير مؤسسه بايد با اتخاذ تصميماتي( مانند كاستن قيمت فروش كالا، يا توسعه تبليغات و فعاليتهاي بازاريابي) روي جريان فروش اثر بگذارد, همچنين او مي تواند از سرعت توليد بكاهد. اما ممكن است وضع معكوس باشد: يعني تقاضا فزوني گيرد و بنابراين مقدار موجودي مرتباً پايين آيد. در چنين موردي مدير مؤسسه مي كوشد تا توليد را بيفزايد، مثلاً اگر تقاضا كاستي نگيرد و موجودي كالا نيز كافي براي پاسخ دادن به تقاضا نباشد، مدت تحويل كالا را به خريداران درازتر مي كند. در اين صورت بيم آن مي رود كه خريداران صبر نكنند و به مؤسسات رقيب رجوع نمايند. اگر تقاضا كم شود، مقدار موجودي دوباره افزوده خواهد شد و در اين هنگام مدار عملكرد منفي به مدير مؤسسه كمك خواهد كرد، و در صورتي كه توليد بي اندازه و بدون

توجه به تحولات بازار افزوده شده باشد، به او زيان خواهد زد پس مدير هر مؤسسه ناگزير است كه دائماً مراقب جريانهاي توليد و فروش و موجودي انبارها و مدت تحويل كالاههاي مؤسسه خود باشد.يكي از مهمترين دشواريهايي كه مؤسسات كوچك معمولاً در كار خود با آن روبرو هستند، فاصله و مدتي است كه ميان زمان پذيرفتن سفارش، و هنگام پرداخت پول آن به وسيله خريداز، وجود دارد. پرداختهاي ضروري و مرتب مؤسسه (مانند مزد وحقوق كاركنان، خريد مواد اوليه، مال الاجاره و هزينه هاي ديگر) و نامنظم بودن دريافتها از خريداران، سبب به وجود آمدن نابسامانيها و نوسانهايي در وضع مالي مؤسسه مي شود كه البته گاه با گرفتن اعتبارهاي ديداري و كوتاه مدت از بانكها، مرتفع مي گردد. اين نوع اعتبارات، نقش تنظيم كننده دارند و از اين لحاظ همانند موجوديها و يا سفارشها مي باشند.مثال دوم: منابع غذايي و جمعيت جهانبا استفاده از دو متغير: يعني مقدار سرمايه صنعتي، و تعداد جمعيت، مي توان به وضع فزايندگي اقتصاد جهان پي برد. مخزن سرمايه صنعتي (يعني تعداد كارخانه ها، ماشينها، و وسائل حمل و نقل، كالاهاي سرمايه اي و غيره) با سرمايه گذاريها، پر و با استهلاكها (يعني از كارافتادگي و فرسودگي وسائل وابزارها و ماشينها) خالي مي شود. مخزن جمعيت نيز با تعداد نوزادان، پر و با تعداد مردگان، خالي مي گردد. اگر جريان سرمايه گذاريها، با جريان استهلاكها، و تعداد نوزادان با تعداد مردگان برابر باشند، وضع ثابت مي ماند و آنرا «فزايندگي برابر با صفر» مي نامند. اما ببينيم كه متغيرهاي مربوط به جريانها و متغيرهاي مربوط به وضع سيستم، روي يكديگر چه اثرهايي مي گذارند؟ در اين باره الگوي

بسيار ساده اي وجود دارد كه همان الگوي معروف مالتوس است. مي دانيم كه به نظر او، منابع غذايي جهاني همواره با ضريب ثابتي افزوده مي شوند در حالي كه جمعيت با تصاعد هندسي ( و به صورت غير خطي) افزايش مي يابد. پس مخزن «مواد غذايي» با سرعتي ثابت، و مخزن «جمعيت» با سرعتي شتاب دار، پر مي شود. عامل تنظيم كننده در اين مورد (به صورت بسيار اجمالي) «مقدار غذاي سرانه» است كه دوقسمت الگو را به هم مي پيوندد.اگر مقدار غذاي سرانه كاسته شود، قحطي و گرسنگي پديد مي آيد و به دنبال آن تعداد مردگان بالا مي رود و منحني تغييرات جمعيت شكل S به خود مي گيرد و مي دانيم كه اين منحني نشاندهنده فزايندگي است به علت تاثير يك عامل خارجي، متوقف و يا محدود مي شود.معادلات مربوط به متغيرهاي وضع جريانهاي و مخزنهاي را مي توان به كمك كامپيوتر برنامه ريزي كرد و درستي و نادرستي فروض گوناگون را، مانند دوبرابر يا نصف شدن جمعيت، دو برابر يا سه برابر شدن مقدار توليد غذايي سنجيد. البته چنانكه گفتيم، اين مدل بسيار ساده و ابتدايي است، با اين همه به كمك آن، مي توان اثر متغير را حساب كرد و نتايج قابل ملاحظه اي به دست آورد.مثال هاي ديگردر اين قسمت از بحث به طرح سؤال هايي با توجه به نگرش سيستمي مي پردازيم تا به درك و فهم بهتر اين موضوع كمك كرده باشيم.1- نظريه سيستمي و نظريه ي آزادي و حفظ حرمت انسانها را مقايسه كنيد. مشاهده مي كنيد كه نظريه سيستمي در طراحي شهرهاي بزرگ چگونه مغاير نيازهاي آزادي و حرمت آنها مي گردد؟ حرمت در اين مفهوم يعني ارزش و احترام، استقلال درآمد و مقام.

حفظ حرمت كامل همچنين به معناي آن است كه فرد مورد بازرسي قرار نگيرد و اطلاعات مربوط به او ضبط نشود، حتي اگر خود او هم در اين مورد مخالفتي نداشته باشد.2- يك جنگ را در نظر بگيريد و از خود بپرسيد كدام طرف واقعاً مطابق نظريه صحيح سيستمي رفتار مي كند. يا اگر اين سوال شما را ناراحت مي كند، اگر فكر مي كنيد در جنگ هيچ طرفي امكان كاربرد صحيح نظريه سيستمي را ندارد. آنها اين احساس شما را به يك انسان بدبين مبدل مي سازد؟ (معني صلح در نظريه سيستمي چيست؟).3- امروزه مطالب زيادي درباره كشورهاي عقب مانده (كمتر توسعه يافته) به چشم مي خورد. تفاوت معيار عملياتي يك كشور توسعه يافته با معيار عملياتي ايالات متدحده به عنوان پيشرفته ترين كشور جهان امروز چيست؟ معيار عملياتي يك كشور چه بايد باشد؟ (يعني سوالي كه شخص مي پرسد دنياي واقعي يك سيستم موجود چگونه بايد باشد كه بيشترين يا كمترين نمره را بگيرد؟)4- كداميك از شعارهاي زير نظريه سيستمي را به توفيق يا شكست مي كشاند؟1) از پليس محلي خود حمايت كنيد!2) از اشاعه كمونيسم جلوگيري كنيد!3) كارگران جهان، متحد شويد!4) نامرتب نباشيد!5- آيا به نظر شما هيچ ايدئولوژي سياسي وجود دارد كه به حد كمال با نظريه سيستمي مطابقت داشته باشد، اگرچنين است كداميك، دست راستيها، ميانه روها، ليبرالها، دست چپيها و يا ....؟محاسن رويكرد سيستميماهميشه تاكيد بر اين داريم كه رويكرد سيستمي مي تواند ديدي را كه ما از پديده هاي مختلف داريم تازه تر سازد. اين رويكرد كه كاملاً مناسب با شرايط جهان فعلي است، داراي كاربردي همه جانبه در رشته هاي علوم زيستي و اجتماعي است

و حداقل داراي سه حسن است:- رويكرد سيستمي ميدان «عمل جهاني» دارد. استفاده از آن، درك و تفاهم بين ملتها با فرهنگهاي متفاوت را آسانتر مي سازد. در گذشته، اغلب فلسفه عقلايي غرب شكافي حقيقي مابين ما- غربيها- و مردمي كه فرهنگ آنها به اصطلاح ابتدايي تلقي مي شد ايجاد كرده بود. يك نگرش كلي تر كه شهود را مدنظر داشته باشد و از يك زبان تصويري قابل فهم براي همه استفاده كند، مي تواند ارتباط و فهم بين ملتها با فرهنگهاي متفاوت را آسانتر سازد.- رويكرد سيستمي وسيله اي قوي در ايجاد انگيزه ها و «تصورات» است.اين دو از عواملي هستند كه جزء نيازهاي انسانهاي نسل ما ونسلهاي آينده است، تا اين انسانها بتوانند رفتارهايي را كه ريشه در عصر حجر دارند و ديگر نمي توانند با اين «عصر پايان يافته» و با موج صنعتي شدن عمومي در كشورها كه ما شاهديم سازگار باشند، كنار گذارند- بالاخره، رويكرد سيستمي بيانگر اين نكته است كه تعادل دراز مدت سيستمهاي پيچيده اي چون سيستمهاي اجتماعي تنها از طريق كنترلهاي تعادل گرا ممكن است، يعني از طريق توسل به اصل «عدم تمركز» در تصميم گيريها. ديگر بايد قبول كنيم كه عصر سازمانهاي بزرگ كه از بالا به پايين رهبري مي شوند، به مانند عصر امپراتوريهاي بزرگ به پايان رسيده است و ما بايد بسياري از مسائل خويش را از طريق خودسازماندهي (يا خودگرداني) حل كنيم.جهانشمولي، تصو، و عدم تمركز سه هدفي است كه درنيل به آنها رويكرد سيستمي مي تواند ما را كمك كند هدفهايي ايده ال در فرانسه، جايي كه شاهد ريشه دار شدن ايدئولوژيهاي آسن نگر، گسترش ملي گرايي افراطي، و استحكام ديوانسالاري مركزي هستيم.

ايجاد «مركز مطالعه سيستمها و فنون پيشرفته» در سال 1982، اولين قدم در شناسايي لزوم استفاده از اين روش جديد بود. اكنون كه رويكرد سيستمي بكرات در علوم زيستي و علوم انساني مورد استفاده قرار گرفته است، مفيد به نظر مي رسد كه درابعاد وسيعي در دانشگاهها و مدارس متوسطه نيز آموزش داده شود. اين عمل، تكامل لازم جامعه ما را در راستاي دوري گزيدن از رفتارهاي خشك و دگماتيك و اتخاذ رفتارهايي غير متمركزتر و متعهدتر آسانتر خواهد كرد.فصل سوم نگرش سيستمي در اسلامدر فصل قبل سوالي را مطرح كرديم و آن اينكه كدام ايدئولوژي سياسي و يا به طور كلي كدام ايدئولوژي و مكتب وجود دارد كه به حد كمال با نظريه سيستمي مطابقت داشته باشد.در اين فصل قصد داريم ان شاءالله به اين سوال در حد طرح مسئله پاسخ دهيم.اسلام و تفكر سيستميبراي آشنايي با نحوه بينش و تفكر سيستمي از منظر اسلام، لازم است كه در درجه اول از اسلام صحبت كنيم و به بينيم كه اين مكتب، چگونه آئيني است، پس در زير سخن را با اين سوال آغاز مي كنيم كه:اسلام چيست؟در توصيف اسلام، بي آنكه به كلامي مبسوط متوسل گرديم نظر خوانندگان را تنها به موارد موجز زير جلب مي كنيم:- اسلام نام دين خداست همچنانكه مي فرمايد:«ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم و من يكفر بايات الله فان الله سريع الحساب»همانا كه دين در نزد خدا اسلام است و اهل كتاب در آن اختلاف نكردند، مگر پس از علم و آگاهي و به واسطه ستمگري و حسد در بين

خودشان و كسي كه به آيات خدا كفر بورزد همانا خدا «سريع الحساب» است .و نيز همچنانكه امام صادق (ع) فرموده اند:اسم «دين خدا» اسلام است و آن دين خدا بوده است بيش از آنكه شما پديدار شويد و باينجا كه هستيد برسيد و پس از پديد آمدنتان و در اينجا كه هستيد. پس هركه به دين خدا اقرار كند مسلمان است و هركس به آنچه خداي عزوجل امر فرموده است عمل نمايد مؤمن مي باشد .- و اسلام آئيني است كه خداوند آن را توسط تمامي پيغمبران خود (ع)، و از آدم (ع) تا خاتم (ص) براي بشر فرستاده است همچنانكه در قرآن مكرر به اين موضوع اشاره كرده واز جمله به صراحت فرموده است:«شرع لكم من الدين ما وصي به نوحاً و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم وموسي و عيسي ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه كبر علي المشركين ما تدعوهم اليه الله يجتبي اليه من يشاء و يهدي اليه من ينيب»آئين نهاد بر شما (مسلمانان) از دين، آنچه را كه به نوح توصيه كرد و آنچه را كه به سوي تو (پيغمبر) وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي هم سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن پراكنده نشويدو گران است بر مشركين آنچه كه به سويش دعوتشان ميكنيخدا هركه را خواهد به سوي خود برگزيند ، و هدايت كند به سوي خويش هركه را كه باز گردد.و نيز مي فرمايد:«افغير دين الله يبغون و له اسلم من في السموات والارض طوعاً و كرها و اليه يرجعون»«قل امنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل علي ابراهيم و اسمعيل و

اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و النبيون من ربهم لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون»«و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين»آيا جز دين خدا را مي طلبند و حال آنكه هركه در آسمان و زمين است، خواه و ناخواه تسليم فرمان اوست و به سويش مراجعه خواهد كرد.بگو، ما به خدا، و آنچه نازل شد برما، و آنچه نازل شد برابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط، و آنچه به جانب موسي و عيسي و ساير پيغمبران (ع) آمد ايمان داريم و فرقي بين هيچيك از رسولان پروردگار نمي گذاريم و ما تسليم فرمان او هستيم و هركسي غير از اسلام ديني اختيار كند ابداً از او پذيرفته نخواهد شد و اودر آخرت از جمله زيانكاران است.- و اسلام آيين فطرت است كه شالوده خلقت و هدايت انسان بر پايه آن استوار گرديده است ، همچنانكه خداي تبارك و تعالي در آيه سي ام سوره روم مي فرمايد:«فاقم وجهك للدين حنيفاً فطره الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون» سوره روم – 30پس با تمام وجود روبه سوي دين حنيف كن و ملازم با فطرت الهي باش كه خدا مردم را بر آن آفريده است كه در افرينش خدا تغيير و تبديلي نيست، اينست دين قيم، وليكن اكثر مردم باين حقيقت آگاه نيستند!- و اسلام، دين حنيف و آئين ابراهيم خليل است، همچنانكه فرموده است:«و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه ولقد اصطفيناه في الدنيا و انه في الاخره لمن الصالحين»«اذ قال له

ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين»و هيچكس جز ناكس و كم خرد از آئين پاك ابراهيم رو نگرداند و همانا كه ما او را در دنيا برگزيديم و به راستي كه در آخرت نيز از شايستگان است. چه، هنگاميكه پروردگاري به او گفت تسليم باش! عرض كرد من تسليم پروردگار جهانيانم.«و قالوا كونوا هوداً او نصاري تهتدوا قل بل مله ابراهيم حنيفاً و ماكان من المشركين»«قولوا امنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسمعيل...»يهود و نصار گفتند به آئين ما در آئيد تا هدايت شويد، بگو ما از آئين ابراهيم حنيف پيروي مي كنيم- و هدايت را در آن مي بينيم- كه از جمله مشركين نبود.بگوئيد ما ايمان آورده ايم به خدا، و آنچه نازل شد به ما، و آنچه نازل شد به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق...و دين حنيف همان آئين عاري از شرك و كفر، مستقيم و برقرار، معتدل و نگهدار، جامع و مانع است كه معدن حق و حقيقت مي باشد.- و اسلام دين قيم است همچنانكه فرموده است:«... ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون».... اينست دين قيم وليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.و فرموده است:«قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا قيما مله ابراهيم حنيفاً و ما كان من المشركين»بگو همانا مرا پروردگارم به صراط مستقيم هدايت كرده است، به همان دين قيم، استوار و نگهدار- وآئين ابراهيم حنيف كه از هر ناخالصي پاك بود و از جمله مشركان به شمار نميرفت.و دين قيم همان آئين استوار و نگهدارنده ايست كه عاري از هرخطا، و افراط و تفريط بوده و پيرو خود را از هر لغزش و احراف دور

كرده و به خط وسط و صراط مستقيم و حقيقت عدالت ميرساند.- و اسلام، نظامي صالح، كامل، منسجم و به هم پيوسته است و به عنوان يك مجموعه و يك كل و يك دستگاه اعتقادي به شمار مي رود.«ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم»همانا اين قرآن به طريقه اي هدايت ميكند كه اقوم (بر وزن افعل= افضل) است.ثانياً مكتبي كامل است همچنانكه مي فرمايد:«لارطب و لايابس الا في كتاب مبين»هيچ تر و خشك (مادي- و معنوي) نيست، مگر آنكه در كتاب مبين و قرآن عظيم مسطور مي باشد.و فرموده است:«... ثم اتينا موسي الكتاب تماماً علي الذي احسن و تفصيلاً لكل شئ و هدي و رحمه لعلهم بلقاء ربهم يومنون»«و هذا كتاب انزلناه مبارك فاتبعوه و اتقوا لعلكم ترحمون....».... سپس، بموسي كتابي كامل عطا نموديم براي تكميل نفس هر نيكوكار و اينكه تفصيل هرچيز بوده و هدايت و رحمت باشد اميد كه به لقاء پروردگار خودايمان آورند!و اين قرآن كتابي است كه آن را با بركت و فرخندگي بسيار فرو فرستاديم، پس از آن متابعت كنيد و پروا پيشه نمائيد باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.ثالثاً آئيني است منسجم و بهم پيوسته، و يك مجموعه و يك كل است همچنانكه فرموده است:«... و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون»و همانا براي اينان- مردم- سخن را پيوسته آورديم تا شايد متذكر گردند.و نيز همانطور كه فرموده است:«... كما انزلنا علي المقتسمين»«الذين جعلوا القرآن عضين»«فوربك لنسئلنهم اجمعين».... آنگونه عذابي كه بر مقتسمين (يعني تقسيم كنندگان آيات خدا) نازل كرديم كسانيكه قرآن را پاره پاره- و جزء جزء كردند. پس سوگند به پروردگارت كه بسختي از آنها مواخذه خواهيم كرد.و همچنين از امام معصوم- حضرت

باقر (ع) نيز در زمينه حنيفيت وارد گرديده است كه:حنيفيت چيزي را فرو گذار نكرده و حتي چيدن شارب و گرفتن ناخن و ختنه كردن نيز جزء آنست!معني اين سخن آنست كه آئين حنيف نه تنها مثل هر مكتب و مسلك – و البته به نحو خاص، و صالح و كامل و به هم پيوسته مخصوص به خودش- به مسائل عمده توجه دارد بلكه برخلاف هر مكتب و مسلك ديگر كه به امور جزئي نظير ختنه كردن، ناخن گرفتن، و شارب چيدن توجهي ندارد، عنايت كرده و براي هركدام توصيه ها و مقرراتي وضع كرده و برنامه جامع و منظمي عرضه داشته است و اين خود مبين جامعيت، و كامل و به هم پيوسته بودن موازين دين خداست.و نيز امام صادق (ع) در مورد ستون هاي اسلام فرموده اند كه: اسلام بر سه پايه استوار گرديده است: بر نماز، زكات و ولايت به طوريكه هيچيك از آنها بدون آن دوي ديگر درست نيست.اين جمله نيز مبين به هم پيوستگي موازين دين خداست و به ما خاطرنشان مي كند كه مقررات اسلامي وضعيتي مجموعه اي دارند.ايمان مجموعه اي و اسلام با اين وصف (كه خود يك مجموعه اعتقادي، نظامي صالح و كامل، و ديني منسجم و به هم پيوسته بوده، و آئين حنيف، قيم و فطري است، و دين همه پيغمبران (ع) مي باشد) ما را يه ايماني مجموعه اي فرا خوانده و تنها يك چنين ايماني را صحيح، مكتبي و در نتيجه، پذيرفتني معرفي مي نمايد همچنانكه در قرآن فرموده است:«هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيع فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء

تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا و ما يذكر الا او لو الالباب ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب»اوست كسي كه نازل كرد برتو كتاب را، بخشي از آن، آيات محكم هستند كه اصل و مادر كتاب به شمار ميروند، و بخش ديگر، آيات متشابه مي باشند- كه حقيقت معناي آنها به راحتي درك نمي گردد- پس كسانيكه در دلهايشان زيغ (كجي و ميل به باطل) وجود دارد به دنبال آيات متشابه، افتاده و به فتنه گري و تاويل آنها مبادرت ميكنند؛ْ در حاليكه به تاويل آنها آگاهي ندارد جز خدا و ريشه داران در علم مي گويند ما ايمان آورده ايم به تمامي كتاب كه هم محكم و هم متشابه آن از سوي خداست و متذكر اين معنا نمي گردند مگر صاحبان خرد.پروردگارا ! بعد از آنكه ما را هدايت نمودي دلهايمان را كج و مايل به باطل (دچار زيغ) مگردان و بما از جانب خود رحمتي عطا فرما كه همانا تو بسيار بخشنده اي.« قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين»بگو نماز و پرستش من، و زندگي و مماتم براي خدا پروردگار جهانيان است.«ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله ورسله و يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلاً»«اولئك هم الكافرون حقا و اعتدنا للكافرين عذابا مهينا»«و الذين امنوا بالله و رسله و لم يفرقوا بين احد منهم اولئك سوف يوتيهم اجورهم و كان الله غفورا رحيما»همانا كسانيكه به خدا و رسولان

او كافر شوند و خواهند كه بين خدا و رسولان او جدايي اندازند و گويند كه ما به پاره اي از احكام ايمان آريم و به پاره اي كفر ورزيم و از پي آن باشند كه در اين ميان راهي در پيش گيرند ؛اينان، به راستي همان كافران حقيقي هستند و ما براي كافران عذابي خوار كننده مهيا كرده ايم. و آنانكه به خدا و رسولانش ايمان آورده و بين هيچيك از آنان جدايي نيندازند؛ اينانند كه به زودي اجرشان را عطا كند و خدا آمرزنده و مهربانست.«افتومنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم الا خزي في الحيوه الدنيا و يوم القيمه يردون الي اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون»«اولئك الدين اشتروا الحيوه الدنيا بالاخره فلايخفف عنهم العذاب و لاهم ينصرون»«و لقد آتينا موسي الكتاب وقفينا من بعده بالرسل و اتينا عيسي بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس افكلما جائكم رسول بما لاتهوي انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون..»... آيا به بخشي از كتاب (احكام و موازين الهي) ايمان آورده و به بخشي ديگر كافر مي شويد؟ پس چيست جزاي كسي از شما كه اين كار را بكند جز خواري و ذلت در زندگي دنيا و سخت ترين عذاب در روز قيامت؟ و خدا از آنچه مي كنيد غافل نيست.اينان كساني هستند كه زندگاني دنيا را در ازاء آخرت خريداري نمودند و لذا نه از آنها عذاب كم گردد و نه ياري شوند. همانا به موسي كتاب عطا كرديم و از پي او پيغمبراني ديگر فرستاديم و به عيسي فرزند مريم بينات داديم و از پي او پيغمبراني ديگر

فرستاديم و به عيسي فرزند مريم بينات داديم و او را به روح القدس تائيد نموديم: آيا هرگاه شما را پيامبري به آنچه پسنديده و موافق هواي نفستان نباشد: بيايي خودتان را برتر گرفته و به سركشي پرداخته و از اين رو گروهي را تكذيب كرده و گروهي را به قتل ميرسانيد؟همچنانكه ملاحظه مي كنيد در اين آيات خداوند ما را دعوت يه ايمان مجموعه اي مي كند.منظور از ايمان مجموعه اي ايمان به همه احكام و مقررات اسلام است و ما قبلاً گفتيم كه احكام قرآن خود يك مجموعه، و يك كل، و يك دستگاه را تشكيل مي دهند.و به موجب آيات فوق، خدا از ما ايمان مجموعه اي مي خواهد و تنها همين گونه ايمان را مي پذيرد يعني ايمان به همه احكام و مقررات اسلامي.اما اين معنا، و اهميت و عمق آن، وقتي بهتر مشخص مي گردد كه بدانيم خود ايمان نيز يك مجموعه است، بله يك مجموعه و متشكل از سه جزء عمده كه عبارت از:قول، باور و عمل باشد.يا به عبارتي ديگر، مركب از:اقرار زباني، پذيرش قلبي و اقدام عملي باشد.و يا به اعتبار ديگر، متشكل از:دانستن، شناختن و قيام كردن باشد.و به همين جهت بود كه ما در اينجا نظر مجموعه اي يا عمل مجموعه اي يا عقيده مجموعه اي نكفتيم و بلكه همان كلمه ايمان را ذكر كرديم كه در آيه آمده است و گفتيم «ايمان مجموعه اي » زيرا به قراري كه گذشت، ايمان اعم از نظر، باور و عمل است و مجموعه اي متشكل از آن سه مي باشد.لذا، به لحاظ بينش ناب اسلامي، هرگز كسي كه تنها با يكي از اين سه عامل يا

حتي با دوتا از آنها ابراز پاي بندي به قرآن كند- ولو به تمام قرآن- مؤمن در مفهوم واقعي كلمه ايمان نيست و بلكه به دلالت آيات ذكر شده، از نظر اسلام، مؤمن واقعي كسي است كه با حرف، عقيده و عمل، به همه احكام قرآن پاي بند باشد.و در همين معناست كه قرآن موضوع «نومن ببعض و نكفر ببعض» را مطرح كرده و ما را از گرايش به آن نهي نموده و يه ايمان كامل و همه جانبه فرا خوانده است.بلي، مؤمن راستين كه فردي حنيف است يكسر در جهت نيل به هدف اصيل و مكتبي خود گام برمي دارد و با زبان، قلب و اعضاء خود در سوي الله كه كمال مطلق است و در جهت قرب به او كه غايت خواست عارفان است گام مي سپارد.به عبارت ديگر ما مي دانيم كه: بزرگترين هدف يك مؤمن سير در سوي خدا، و صفات و اخلاق اوست و با اين حساب، چون الله آن ذات مقدسي است كه از جمله در وصفش- و از قول خودش- مي گوئيم:« يا من لايشغله سمع عن سمع »اي كسيكه شنيدني ترا از شنيدني مشغول نمي دارد!« يامن لايشغله شان عن شان »اي كسيكه شان و امري ترا از شان و امري ديگر باز نمي دارد!« يا من لايمنعه فعل عن فعل »اي كسيكه كاري ترا از كار ديگر مانع نمي گذرد!« يا من لايلهيه قول عن قول »اي كسيكه گفتاري ترا از گفتاري غافل نمي كند!« يا من لايغلطه سوال عن سوال »اي كسيكه سوال و درخواستي ترا از سوال ودرخواستي به غلط و خطا نمي اندازد!« يا من لايحجبه شئ عن شئ »اي كسيكه چيزي حجاب

تو از چيزي نمي گردد!بنابراين،مؤمن خدا جو نيز كه به دنبال خلق و خوي خدائي است بايد توجه داشته باشد و بكوشد كه شنيدني او را از شنيدني، شان و امري او را از شان و امري، كاري او را از كاري، حرفي او را از حرفي، سوالي او را از سوالي، و چيزي او را از چيزي باز نداشته و بلكه در حوزه هاي نظري- عملي، ظاهري- باطني، فردي- اجتماعي با اقرار زباني+ عقيده قلبي+ اقدام عملي قيام كرده و بطور مجموعه اي وظايف الهي خود را پي گيري نمايد.نتيجه ايمان غير مجموعه اي و ثمره اقدام مجموعه اي با يك يا دو جزء از مجموعه ايماندر اين قسمت مي خواهيم بدانيم كه اگر كسي با مجموعه زبان، قلب و اعضاي خود تنها به پاره اي از احكام پاي بند بوده و پاره اي ديگر را رها كند يعني نومن ببعض و نكفر ببعض باشد؛يا كسيكه تنها با يك يا دو جزء از مجموعه زبان، قلب، و اعضاي خود به تمام يا برخي از احكام الهي پاي بند باشد يعني از موارد خطاب آيه: يا ايها الذين امنوا امنوا... باشد ثمره و نتيجه كارش چيست؟اگر اين موضوع را با توجه به همان چند آيه اي كه در صفحات اخير ارائه داديم مورد پي گيري قرار دهيم به نتايج زير مي رسيم :1- باتوجه به آيات 85-83 سوره آل عمران مي بينيم كه چنين آدمي راه ناهماهنگي و ناهمجهتي با جهان را در پيش گرفته است و همچنين از جمع مؤمنين خارج گرديده و لذا به هدف نهايي- الي الله المصير- نخواهد رسيد و به حقيقت از زيانكاران عالم خواهد بود.2-

باتوجه به آيه سي ام سوره روم ملاحظه مي كنيم كه چنين آدمي از راه و آئين فطرت كه شالوده وجود او و تمامي موجودات براساس آن پي ريزي گرديده است به دور افتاده و از اديان و طرق «غيرقيم» يعني غير استوار و نانگهدار تبعيت مي كند.3- باتوجه به آيه 130 سوره بقره مي بينيم كه چنين آدمي سفيه و كم خرد بوده و در دنيا و آخرت از نظر الهي افتاده است.4- باتوجه به آيه 9 سوره اسري، و آيه 59 سوره انعام، و آيات 155-154 سوره انعام، و آيه 50 سوره قصص، آيات 95-90 سوره حجر ملاحظه مي كنيم كه چنين شخصي از نظام صالح، كامل، به هم پيوسته و جامع و مانع الهي به دور افتاده و از رشد و كمال درخور، و درهمه ابعاد دنيوي- اخروي، ظاهري- باطني، فردي- اجتماعي و دروني- بيروني محروم مي ماند و داراي هيكل وجودي ناموزون و كج و معوج، و متفاوت با هيات انسان كامل- يعني حجت الله- مي گردد و سر از وادي «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون» بيرون مي آورد.5- با توجه به آيه هفتم سوره آلْ عمران مي بينيم كه چنين شخصي در قلب و وجود خود داراي زيغ (كجي و ميل به باطل) بوده و به همين جهت قدم در راه تاويل بخش بزرگي از آيات الهي و انطباق آنها با نظرات و اميال خود مي گذارد و بسوي فتنه گري گام مي سپارد.و با اين وصف، روشن است كه چنين آدمي چگونه از صراط مستقيم لغزيده و دچار سقوط هايي كه قرآن انسان ها را از آنها برحذر داشته است مي گردد.6- باتوجه به آيات 162-161 سوره انعام و نيز با عنايت به ايات

152-150 سوره نساء ملاحظه مي كنيم كه چنين شخصي يك فرد مشرك، ناخالص و التقاطي است و از جرگه پيروان راستين رسولان الهي و پويندگان راه مستقيم بيرون است و به حقيقت كافر به حساب آمده و عذاب خوار كننده الهي برايش مهيا گرديده است.7- و بالاخره با توجه به ايات 87-85 سوره بقره مي بينيم كه سزاي چنين آدمي ناكامي و ذلت و خواري در زندگي دنيا و سخت ترين عذاب در آخرت- كه دنباله دنياست- مي باشد.به راستي نيز آيا جز اينست؟ و جز اين مي تواند باشد؟ يعني كسي كه راه «نومن ببعض و نكفر ببعض » را برگزيده است و طبعاً آنچه را كه باب ميلش بوده اختيار كرده و مابقي را رها نموده است، جز ناكامي در اين جهان و شديدترين ناكامي در آن جهان را سزاوار است؟ و جز اين است كه چنين شخصي به رشد و كمال الهي در تمام ابعاد نرسيده، و به هدف دين خدا و مال و مقصدي كه يك مؤمن واقعي رهسپار آنست نايل نخواهد شد؟شما مي توانيد به جهان حاضر، و افراد و جماعات معاصر (و بطور كلي به تمام پيروان غير دين خدا) كه باري به هرجهت پيروان راه و رسم غير مجموعه اي هستند به عنوان نمونه هايي بنگريد و ببينيد كه ثمره قول، عقيده و عمل غيرمجموعه اي آنها تا همين جا چه بوده است؟ و آنها روبه چه سوئي دارند؟در اين نظر، بدون ترديد، شما متوجه آتشي فروزان و گدازنده- و هر چند براي خودشان نامرئي- مي شويد كه در همين دنيا با كار خود بر جان خود افروخته اند و به وضوح خويشتن را مصداق و عينيتي از اين هشدار الهي كرده كه

مي فرمايد:«... افتومنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم الا خزي في الحيوه الدنيا...»علت گرايش يه ايمان غيرمجموعه اياكنون پس از بيان نتيجه ايمان (اقرار- عقيده و پيگيري نسبت) به پاراي از احكام اسلام، و ثمره بينش و عملكرد نسبت به تمام يا برخي از احكام اسلام با يك يا دو جزء از مجموعه ايمان، مي خواهيم ببينيم اصولاً علت اين امر چيست و چرا انسان چنين مي شود.اگر براي درك اين موضوع نيز به سراغ آيات ياد شده برويم و به مطالعه و دقت در آنها و آيات قبل و بعدشان بپردازيم، خيلي زود به نتيجه اي جالب رسيده و ريشه و اساس اين مسئله را در مي يابيم.چه به فرض، همانطور كه ملاحظه كرديم، قرآن پس از طرح موضوع و بيان نتيجه آن در آيات 87-85 سوره بقره، به بيان علت و عاملي كه باعث پيشه كردن اين شيوه در نظر و عمل مي شود پرداخته و منجمله مي فرمايد:«.... اولئك الذين اشتروا الحيوه الدنيا بالاخره و لا يخفف عنهم العذاب و لاهم ينصرون»«و لقد آتينا موسي الكتاب و قفينا من بعده بالرسل و اتينا عيسي ابن مريم البينات و ايدناه بروح القدس افكلما جائكم رسول بما لاتهوي انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون»يعني: اينان كساني هستند كه زندگي دنيا را در ازاء آخرت خريداري نموده اند و لذا نه از آنها عذاب كم گردد و نه ياري شوند.به فرزند مريم « بينات » داديم و او را به روح القدس تائيد كرديم، آيا هرگاه شما را پيامبري، به آنچه نپسنديده و موافق هواي نفستان نباشد، بيايد خودتان را برتر گرفته و به سركشي

پرداخته واز اين رو گروهي را تكذيب كرده و گروهي را بقتل مي رسانيد؟!!بنابراين، قرآن گرايش به نقطه نظرهاي نزديك برد ( يعني دنيا ) و رها كردن نقطه نظرهاي دور برد (يعني آخرت) را علت اين امر معرفي كرده و ميفرمايد: چون اينها به مسائل سطحي، و ظاهر زندگي، و پوسته حقايق، و اميال، و هواها و هوسهاي خود رو كردند و آن را بر مسائل بنياني ، باطن زندگي، محتواي حقايق، عقل و عدل برگزيدند، و به استعلا و استكبار، و خود بزرگ بيني و خودپرستي رو كردند و آنطور نبودند كه به دنيا و آخرت هر دو- به طور مجموعه اي- نظر داشته باشند و بلكه تنها به امور و جنبه هاي ظاهري و قشري زندگي دنيا آگاهي و توجه داشته و از امور و جنبه هاي باطني و محتوايي زندگي ناآگاه و غافل بودند.لذا به اين امر دچار گرديدند و در زمره گروه نومن ببعض و نكفر ببعض جا گرفتند و رو به نگرش و عملكرد غيرمجموعه اي نهادند.بلي از نظر قرآن، اين، علت اصلي ايمان غيرمجموعه اي و دليل اساسي نگرش و عملكرد با غيرمجموعه ايمانست و جا دارد در همين جا از اين امر خطرناك به خدا پناه برده و خود را از گرايش دانسته و ندانسته به چنان شيوه اي، جدا، برحذر داريم.

نگرش و روش سيستمي در تحليل مباحث فرهنگي

نگرش و روش سيستمي در تحليل مباحث  فرهنگي  - اجتماعيSystematic Viewبه جاي برخورد تحليلي با مسايل و موضوعات ، برخورد تركيبي صورت مي گيردحميد رحيمي

اشارهمهمترين دليل پيدايش نگرش وروش سيستمي ، كه دانشمندان اين رشته نسبت به آن توافق دارند، پيچيدگي هر چه بيشتر مسايل اجتماعي

عصر جديد ،نارسايي و عدم كارآيي بر خوردهاي تحليلي ومكانيستي با اين مسايل بود.مقدمهدر روش تحليلي (Analytic )عقيده بر اين است كه با شناخت اجزاء يك شي ء ، ميتوان به ماهيت و ويژگي هاي آن پي برد .به عبارت ديگر شناخت اجزاء ، شرط لازم وكافي براي شناخت ماهيت و ويژگي ها و رفتار موضوع يا شيء مورد نظر است.در بينش مكانيستي و تحليلي روابط بين اجزاي موضوع يا شيء مورد مطالعه ، رابطه اي ساده ، خطي و يك طرفه است ، كه خود ناشي از خواص اجزائ تشكيل دهنده آن شيء ميگرديد. اين رابطه يك رابطه علي ( علت و معلول ) بود. براي شناخت روابط علي بين پديده ها ، آزمايشگاه ها ي مجهز تشكيل گرديدتا پديده ها جدا اازتاثيرعوامل محيطي ، كه مي توانست در روابط علي دخالت نمايد ، مورد بررسي و تحقيق قرار گيرند. قوانيني كه در نتيجه اين آزمايش ها تنظيم گرديداكثرا بدون در نظر گرفتن اثرات اساسي محيط در رفتار و خواص موضوع مورد مطالعه بود.در اين نگرش ،تنها دانشي مورد قبول  است كه كاملا عينيت داشته باشد ،به همين علت ارزش هاواهداف محقق اجتماع رادربررسي هاي علمي وارد نمي ساختند ومعتقد بودند كه بررسي هاي علمي بايد مسقل از ارزش ها(-free Value  ) محقق باشد .پژوهشگر بايد قلب واحساس خود را قبل از آغازتحقيق،در آستانه آزمايشگاه به جاي گذارد وهمچون يك دوربين عكاسي از جريان آزمايش عكس بگيرد .چنين تصور ميگرديد كه احساس وقضاوت نظام ارزشي پژوهشگر ،همانند موتور وچرخ وشاسي يك خودرو قابل تفكيك است .(1)حاصل اين تفكر در شئون وامور اجتماعي بعد ازرنسانس

متجلي گرديد . به عنوان مثال درسازماندهي ومديريت سازمانهاي اجتماعي وصنعتي ،تقسيم كار به واحدهاي تخصصي ، با اين فرض صورت پذيرفت كه اگر كل كار يك سازمان يا واحد صنعتي به كارهاي بسيار ساده فيزيكي تجزيه گردد وهر كارگر يا كارمند ،وظيفه ساده ولي تكراري خودراباراندمان وكارآيي بالا انجام دهد،كارآيي نهايي نيز، مطلوب ومورد رضايت خواهد بود ، ولي پس از مدتي موجب نارضايتي،كاهش اانگيزه واعتراض كارگران ويا توقف كار گرديد .هر چند روش تحليلي خواهان كشف دقيق روابط وقوانين است ولي در سطوح نسبتا پيچيده ،مخصوصا علوم انساني ،موفقيت زيادي كسب نكرده است .علاوه براين بر اساس تلقي تحليلي از جهان كه براي شناخت شئء تجزيه آن را به اجزاي كوچك تر لازم مي داند ، پديده هايي چون حيات ورفتار جامعه را نمي توان توضيح داد . مثلا فقط با جدا كردن اجزاء موجود زنده وبررسي تك تك اعضاء آن نمي توان به شناخت حيات نائل گرديد زيرا كه اتخاذ اين روش ، ذاتا محو حيات موجود زنده را باعث مي گردد .(2)قبول اصل عدم قطعيت هايزنبرگ (Hisenberg Uncertainly Principle) در فيزيك مدرن پايه هاي پوزيتيويسم كه گمان مي رفت تزلزل ناپذير است ضربه شديدي دريافت كرد . عدم امكان تعيين همزمان مكان وسرعت جسم تاييدي بود بر عدم قدرت دانش بشري براي رسيدن به دانش مطلق عيني كه مورد نظر طرفداران فلسفه تحليلي وپوزيتيويسم بود . هرروز با قبول وجود ذرات جديدي در درون فضاي نامرئي اتم ،همچون نوترينو(Neutrino) ،  كوارك (Quark) و پارتون (  Parton  ) نظريه ذرات نهايي غير قابل تجزيه ماده مورد ترديد بيشتر قرار گرفت ، هر

روز آشكارتر مي شود كه ذراتي كه تصور مي گرديد عناصر تشكيل دهنده اتم در نتيجه جهان هستي اند فقط مفاهيم پيچيده ذهني هستند ، كه براي توضيح پديده هاي مشهود توسط بشر اختراع شده است .انگيزه ها ودلايل گرايش به سوي رويكرد سيستمي ناشي  از نارسايي هاي رويكرد مكانيستي وروش تحليلي بود . نارسايي هاي فوق ، همراه با تحولات اجتماعي جوامع بشري وپيچيدگي بيشتر مسايل وپديده هاي اجتماعي به تدريج ، از اوايل قرن بيستم ،زمينه را براي پيدايش تفكر سيستمي آماده ساخت .(3)مفهوم وتعريف نگرش سيستمي :نگرش سيستمي در برابر نگرش مكانيستي قرار دارد . در اين نگرش براي شناخت يك موجود يا مجموعه  به جاي اين كه آن را به اجزاءو عناصرش تجزيه كنيم ، آن را جزيي از كل بزرگتر در نظر گرفته وبا توجه به نقشي كه در كل بزرگتر ايفاء مي كند به شناخت آن مي پردازيم . در اين نگرش ، براي شناخت مجموعه يا موجود  مورد نظر به اجزاء وروابط بين اجزاي آن از يك سو وبه رابطه مجموعه يا موجود با محيط يا كل بزرگتري كه آن را در بر مي گيرد ، از سوي ديگر توجه مي كنيم . در چنين نگرشي مجموعه مورد بررسي يك " سيستم " خوانده مي شود .ايكاف (  Ackoff ) از صاحبنظران وبانيان تفكر سيستمي در تعريفي از سيستم چگونگي رفتار سيستم را نيز مورد توجه قرار مي دهد : يك سيستم، يك كل متشكل از حداقل دو جزء است كه پنج شرط زير را تامين كند :1- كل مورد نظر يك ويا بيش از يك ويژگي يا

كاركرد معين را دارا باشد . 2-هر يك از اجزاء مجموعه بتواند رفتار ويا ويژگي هاي كل مورد نظر را تحت تاثير قرار دهد .به عنوان مثال يك مشاور در  يك آموزشگاه مي تواند  با رفتار هاي خود  بر كل رفتارها وروابط بين  دبيران ومديرو ساير عوامل اجرايي تاثير گذارد وبه عبارت ديگر  در انسجام  مجموعه وحركت به سوي آرمان اجتماعي  آموزشگاه كه تعليم وتربيت است موثر باشد . 3- در كل مورد نظر ، زير مجوعه اي از اجزاء وجود دارد كه براي تحقق عملكرد معين وتعريف شده كل دريك يا بيش از يك محيط ، كافي است. وجود هر يك از اجزاء براي عملكرد مورد نظر لازم است ، ولي هيچ يك به تنهايي كافي نيست .4- تاثير گذاري هر يك از اجزاء مجموعه بر رفتار وويژگي هاي مجموعه ، به رفتار وويژگي هاي حداقل يك جزء ديگر از همان مجموعه بستگي داشته باشد .( يعني هيچ يك از اجزاء نمي توانند مستقلا بر عملكرد مجموعه اثر بگذارد به عبارت ديگر اجزاي  يك سيستم به هم پيوسته اند ) 5- تاثير گذاري هر زير مجموعه از اجزاء بر آن مجموعه ، وابسته به رفتار حداقل يك زير مجموعه ديگر از همان مجوعه مي باشد . به عنوان مثال عملكرد خدمتگزار مدرسه بر فعاليت ورفتار آموزشي مدرسه اثر مي گذارد ولي اثر گذاري آن بر كل مدرسه از طريق اثر گذاري بر امور رفاهي ونظافتي صورت مي گيرد .(4)اگر اجزاي يك مجموعه با هم داراي تعامل نباشند يك "توده " (   Aggregation ) را تشكيل مي دهند نه يك سيستم را ،يعني يك نا

سيستم ( non-system) را  به وجود مي اورند . مفهوم سيستم در تعامل بين اجزاي فوق نهفته است ويژگي هاي اصلي يك سيستم (مانند كاركرد آن )حاصل تعامل بين اجزاء است نه عمل مستقل هر يك از اجزاء. بعضي از نتايج حاصل از نگرش سيستمي عبارتند از :  الف ) به يك جزء سيستم ، بايد در ارتباط با كل توجه كرد . به عبارت ديگر اگر عملكرد يك جزئ مستقل از ساير اجزاي يك سيستم بهبود يابد ، عملكرد كل لزوما بهبود نخواهد يافت . در واقع ممكن است سيستم عملكرد نامطلوب تري نشان دهد ويا حتي مم كن است از بين برود . اين درست مانند رشد نا متناسب ونا موزون يكي از اعضاء وعدم رشد ساير اعضاي يك موجود زنده است . ب) نكته جالب ديگر اين است كه از بهترين اجزاي نمي توان بهترين كل يا سيستم را بوجود اورد . به عنوان مثال با بهترين قطعات خود رو هاي مختلف ، نمي توان خودرويي ساخت كه حداقل كار آيي را داشته باشد . علت آن نيز عدم تناسب وتعامل قطعات و جفت وجور نشدن قطعات ، يا به عبارت ديگر عدم رابطه مناسب وتعامل بين قطعات است . روابط تعاملي بيسن اجزاء بايد از قبل طراحي شود ، رابطه مناسب وكار ساز بين اجزاء از خود آنها مهم ترست زيرا عولكرد يك سيستم حاصل تعامل بين اجزاء انست نه عمل كرد مستقل آنها مثلا در مجموعه يك تيم فوتبالاگر مربي بهترين بازيكنان هر پست در جهان را گرد هم آورد ولي به صورت اجزاء منفرد عمل كنند چنين تيمي حتي

به تيمهاي دسته سه جهاني نيز خواهد باخت ، هر چند بهترين مهره ها را در اختيار داشته باشد. در نگرش سيستمي وظيفه بنيادي مدير عبارت است از مديريت بر :1- تعامل يا ارتباط متقابل واحدها و اشخاصي كه مسئوليت آنها را بر عهده دارد.2- تعامل واحد هاي تحت مسئوليت خود با ساير واحدهاي درون سازمان3- تعامل واحدهاي تحت سرپرستي خود با سازمان هاي محيطي(5)از مجموعه نكاتي كه در فوق به آنها اشاره شد، به اين نتيجه مهم سيستمي مي تو ان  دست يافت كه مديران ، در كليه سطوح مديريت و سازمانها ، هيچ جزيي از نظام و سيستمي كه تحت نظر آنا ن است را نبايد تغيير دهند ، مگر آن كه تاثير اين تغيير بر عملكرد كل سيستم از قبل درك و فهميده شده باشد و سود مندي و فوايد آن بر " كل " قطعي شده باشد .در نگرش سيستمي ، موضوع مورد مطالعه به عنوان جزيي از يك كل بزرگتر مورد بررسي قرار مي گيرد . هدف ، ماموريت و كاركرد نظام فراگير ابتدا شناخته مي شود و سپس رسالت يا كاركرد موضوع مورد مطالعه جزيي از نظام مذكور تعريف و تعيين مي گردد. آن گاه با توجه به رسالت تعريف شده ، اجزاي موضوع مورد مطالعه و روابط آنها تغيير داده مي شوند . به اين ترتيب ، تغييرات ، آثاري را در پي خواهند داشت كه از قبل تعريف گرديده اند .در نگرش سيستمي ، به جاي برخورد تحليلي با مسايل و موضوعات ، برخورد تركيبي صورت مي گيرد . برخورد تحليلي به توصيف چگونگي كاركرد يك سيستم

مي پردازد، در حاليكه برخورد تركيبي به فهم و تبيين و چرايي عملكرد يك سيستم  پاسخ مي دهد. به عنوان مثال نگرش تحليلي، سرگذشت مبارزات سياسي و ااحزاب  و چگونگي شكل گيري و عملكرد آنها را توصيف مي كند ولي نگرش سيستمي علت و دليل عدم توفيق مطلوب آنها را بيان ميكند. از جمله علت آن را مي توا ند فرهنگ فرد گرايانه و دليل آن را استراتژي هاي نا مناسب با اهداف كلان احزاب بيان نمايد . در نگرش تحليلي ، روش تغيير اين است كه كار هاي جاري را درست و موثرتر انجام داد و به اصطلاح كارآيي را افزايش داد ولي  در نگرش سيستمي ، تاكيد بر اين است كه به جاي كار آيي اثر بخشي يك نظام يا سيستم را اافزايش داد.  به عنوان مثال ممكن است يك گروه يا حزب سياسي در همه موارد بدون فوت وقت ، اعلاميه و بيانيه سياسي صادر كند ولي در تحقق اهداف اجتماعي و سياسي خود موفق نباشد ، ولي فرد يا گروهي با تشخيص و بيان درست مساله و نياز اصلي جامعه ، موفقيت غير منتظره اي به دست آورد. نگرش سيستمي با تاكيد بر تعريف درست هدف و رسالت ، مانع درست انجام دادن كارهاي نادرست ميگردد. اعتقاد دارد كه كار غلط را هر چه درست تر انجام دهيم سرنوشت فاجعه آميز تري در انتظار خواهد بود . نگرش سيستمي براين نكته وقوف دارد كه بهتر است كه كار درست را غلط انجام دهيم تا كار غلط را درست . اشتباه در انجام يك كار درست موجب ياد گيري و بهبود عملكرد

در آينده مي گردد ( افزايش اثر بخشي ) ، در حالي كه اصرار برانجام درست يك كار نادرست هر روز ابعاد فاجعه را تشديد مي كند به عنوان نمونه نظام هاي پزشكي و درماني را در بسياري از جوامع در نظر بگيريد. اين نظامها هدف خود را بيشتر مراقبت از بيمار قرار داده اند ، تا مراقبت از سلامتي . هزينه مراقبت از سلامتي ( بهداشت ) با ره ا كمتر از مراقبت از مريض ( درمان ) است .روش يا متدولوژي سيستمي :بر اساس نگرش سيستمي در مقابله با مسايل اجتماعي ،سياسي واقتصادي ، مابامسايل مستقل وپراكنده مواجه نيستيم به طوري كه بتوانيم هر يك از آن ها را جداگانه طبق  روش علمي حل نماييم . بلكه بر عكس با مجموعه اي از مسايل مرتبط مواجه ايم كه پديده اي پيچيده ، يا سيستمي از مسايل را تشكيل مي دهند .در متدولوژي سيستم ها براي شناخت وحل مسايل جامعه وسازمان هاي اجتماعي ، ابعاد "ساختاري "(strructural) ، كاركردي(Functional) وفرايندي(Process) وآثار متقابل وپيچيدگي حاصل از تعامل آنها مورد مطالعه قرار مي گيرد .برنامه ريزي تعاملي(Interactive    Planning)، به عنوان روشي براي طراحي وضع مطلوب نظام هاي اجتماعي _فرهنگي ويافتن يا ابداع راه هاي نزديك شدن يا تحقق بخشيدن به آن ، متكي بر روش يا متدولوژي سيستمي است . اصول سيستمي حاكم بر اين برنامه ريزي عبارتند از : 1- مشاركت وتعامل گروه هاي ذينفع 2- استمرار توجه به تغييرات ، تحولات دروني ، محيطي ولزوم اصلاحات مستمر در برنامه 3- كل نگري به معناي منظور داشتن كل جامعه يا سازمان مورد نظر در فرايند

برنامه ريزي به نحوي كه هماهنگي هاي لازم در كليه سطوح وبين كليه بخش هاي يك سازمان يا جامعه صورت گيرد . برنامه ريزي تعاملي بر اين فرض قرار دارد كه انسان ونظام هاي اجتماعي ، نظام هايي هدفدار وآرمان طلب هستند ورضايت خودرا نه تنها از نايل شدن به اهداف كوتاه مدت به دست مي آورند بلكه دنبال كردن فرايند تقرب ونزديك شدن به آرمان ها ، موجب كسب رضايت بيشتر آنها مي گردد .برنامه ريزي تعاملي ة خود يك سيستم مركب از پنج فعاليت مرتبط ومتقابل است كه به طور خلاصه عبارتند از : 1-تعريف نابساماني وآشفتگي جامعه يا سازمان مورد نظر به صورت سيستمي از مسايل 2- طراحي وضع آرماني، رسالت ، هدف هاي بلند مدت وكوتاه مدت  3- ابداع راههاي تحقق بخشيدن به اهداف ونزديك شدن به چشم انداز (تعيين استراتژي ها) وسياست هاي حاكم بر پيشرفت 4- بر آورد منابع مورد نياز (منابع انساني ،فناوري ، مالي و.....) وتعيين زمان هاي مورد نياز وچگونگي تامين آنها 5- سازماندهي منابع وطراحي سازمان وسيستم هاي لازم براي اجراء كنترل ودريافت باز خورد براي اصلاح وتكميل برنامه ها در جريان عمل . توسعه ،ظرفيت وتوانمندي بالقوه شخص وسازمان وجامعه را افزايش مي دهد . توسعه از اين ديدگاه به آنچه شخص مي تواند با آنچه دارد انجام دهد،اطلاق مي شود ،نه تنها آنچه دارد ، به عنوان مثال دو نفر كه داراي امكانات مساوي هستند را در نظر بگيريد ،آن كه توسعه يافته تر است مي تواند كارهاي بيشتري رابا همان امكانات نسبت به شخص ديگر انجام دهد . اين روش ،ارتباط وانسجام

بين افراد وبين واحدهاي سازمان از يك سو وارتباط وانسجام با سازمان هاي ديگر ومحيط را از طريق ايجاد تعامل بين آنها فراهم مي آورد . در برنامه ريزي تعاملي ، جريان اطلاعات وتصميم گيري ، يك سويه واز بالا به پايين نيست ، بلكه جرياني است مستمر وچند سويه از داخل سازمان ، با توجه به ويژگي هاي برنامه ريزي تعاملي ، كه بر اساس ملا حظات سيستمي شكل گرفته است ، كاربرد آن موجب توسعه وپيشرفت افراد ، گروه ها وجامعه خواهد بود وهمه اعضاء به نحوي در تصميمات  وبرنامه ها تاثير گذارند و به صورت ماتريسي قدرت تحليل واجراء انجام مي گيرد وهرم تحكمي، فردي وقهرماني وجود نخواهد داشت ودر اين راستا گسترش اطلاعات وشفاف سازي ابعاد مسايل نقش كليدي دارد .(6)كاربرد تفكر سيستمي در ايران :تفكر سيستمي از اوايل دهه 1350در ايران به وسيله سازمان مديريت صنعتي ،به سازمان ها وپژوهشگران معرفي گرديد . سازمان مذكور سعي نمود روش سيستمي را در پروژه هاي اصلاح مديريت كشور به كار گيرد .هرچند چنين كاري با ساختار حكومتي واداري كشور منطبق نبود . (7)يكي از اهداف انقلاب اسلامي ايران ، ايجاد ارتباط ، تعامل ، وحدت وهمبستگي بين اجزاي از هم گسيخته جامعه ايران بود . يوند وارتباط شهر وروستا ، استاد ودانشجو ، ارتش ومردم ، دارا وفقير ، دولت ومردم و..... يكي از اهداف انقلاب بود . اين يك هدف سيستمي بود . طرح هاي جهاد سازندگي با چنين هدف و نگرشي در ارديبهشت ماه 1358 تهيه وبه كنفرانس استانداران ارائه گرديد و پس از ارائه وتصويب رهبر كبير انقلاب در

26 خرداد 1358 به مرله اجرا گذارد ه شد .نتيجه گيريبه طور خلاصه به كار گيري تفكر سيستمي ومشاركت در فرايند برنامه ريزي تعاملي موجب يادگيري شيوه هاي كار دسته جمعي ومردم سالارانه، افزايش ااحترام متقابل افراد ونظم پذيري آنان، افزايش انگيزه هاي موفقيت ، الفت وقدرت اجتماعي ( انگيزه براي خدمت به مردم )، زدودن فرهنگ فرد گرايانه ورشد سياسي وفرهنگي جامعه ، توسعه سازمان هاي مدني واصلاح دستگاه هاي اداري وتوانمدي بخش هاي مختلف جامعه خواهد شد ودر نهايت به رشد وتوسعه فرهنگي واجتماعي وسياسي كشور  كمك خواهد كرد . منابع وماخذ : 1- دكترمحمد حسين بني اسدي (شيرزاد ) ، توحيد وتفكر سيستمي ، 1357 2- برتالانفي ،   نظريه عمومي سيستم ها ، تقوي، سپهر 1380 3- دكتر مهدي فرشاد ،  نگرش سيستمي، 1362 4- دكتر محمد حسين بني اسدي ( شيرزاد ) ، توحيد وتفكر سيستمي، 1357 5- ايكاف . راسل ، برنامه ريزي تعاملي ،  خليلي شوريني ، 1385 6- قراچه داغي . جمشيد ، متدولوژي سيستم ها ، 1380 7- بني اسدي ، همان .

نظام هستي و تفكر سيستمي

... systematicعالم جهان هستي به عنوان بزرگترين سيستم موجوددكتر فريدون وردي نژاد -  وحيد شهرام

مقدمه :« سيستم را مجموعه اي مركب از گروهي از اشياء و روابط بين آنها و خواص آنها تعريف مي كنند » .البته اين تعريف گوياي آن ا ست كه يك سيستم داراي خصوصيات ، عملكردها و يا مقاصدي مجزا از اشياء ، روابط و خوا ص موجود در درون آنست .منظور از اجزاء : « ساير قسمت ها و اشيائي است كه تنوع نامحدود دارند مانند اتم ها

، ستاره ها ، توده ها ، استخوان ها .... و منظور از خواص ، ويژگي هاي اشياء هستند مانند شمارة الكترون ها يا حالت هاي انرژي افقي در اتم ها ؛ دما و فاصله از ستاره هاي ديگر در ستاره ها ؛ جابجايي ، لحظات اينرسي ، نيروي حركت آني ، سرعت ، انرژي جنبشي و حجم در توده ها و ...و منظور از روابط ، روابط بين اجزاء و سيستم است كه آنها را به هم پيوند مي دهد . براي هر مجموعة مورد نظر از اشياء غيرممكن است كه روابطي تعريف نشده باشد . براي مثال هميشه مي توان فاصلة بين دو شيء را به عنوان رابطه در نظر گرفت .در يك نگاه كلي به رويكرد سيستمي از ديد دانشمندان عزبي سيستم ها به دو دستة باز و بسته تقسيم مي شوند .سيستم هاي باز : « آنهايي هستند كه با محيط خود در تعامل اند و ماده و انرژي و اطلاعات رد و بدل مي كنند » .سيستم هاي بسته : « آنهايي هستند كه با محيط رابطه و ارتباطي ندارند و سرانجام به نابودي كشيده مي شوند» .از ديد ديگر سيستم هاي هدفدار : « سيستم هايي هستند كه اگر تعادل و اوضاع مجموعه ايشان به هم بخورد مي توانند آنرا اصلاح كنند» .و سيتم هاي بي هدف : « سيستم هايي هستند كه در صورت مواجهه با تشتت و در هم ريختگي ، از بازگشتن به وضع تعادل عاجزند » .از نگاه ديگر سيستم ها يا طبيعي اند يا مصنوعي اند يا سيستم هاي طبيعي موجوديتشان معلول برنامه ريزي

و عملكرد آگاهانه انسان نيست و به 3 دسته تقسيم مي شوند :1- دون ارگانيك ( از سيستم هاي اتمي تا ويروسي )2- ارگانيك ( از سيستم هاي سلولي تا انساني)3- فوق ارگانيك (از انساني تا جامعه ) و سيستم هاي مصنوعي كه مصنوع دست بشرندشامل 3 دسته مي شوند :1- فيزيكي ( از ساده ترين ماشين ها تا دستگاه هاي الكترونيك )2- انساني ( از كوچكترين گروه تا سازمان هاي عظيم ) و3- فيزيكي _ انساني (از سيستم هاي انسان _ ماشين تا سيستم سازمان _ فرد ) .سيستم عالم و جهان هستي :اكنون با داشتن پس زمينة ذهني هر چند مختصر از بينش ماتريستي غرب نسبت به سيستم ها بر آنيم تا سيستم هاي موجود در جهان شهود را از ديدي بالاتر ببينيم . براي شروع عالم جهان هستي را به عنوان بزرگترين سيستم موجود بررسي مي كنيم .از حيوانات و نباتات و جمادات كه بگذريم و تنها انسان را مورد مطالعه سيستمي قرار دهيم خواهيم ديد انسان پاك ومستعد به عنوان input وارد سيستم عالم و دين مي شود و پس از طي پروسه اي معين ( ميزان عمر مشخص او ) از سيستم دنِيا به عنوان ouput خارج مي شود . پرواضح است عالم و هستي سيستمي بسيار بزرگ است كه ما تنها پروسة دنيايي آنرا آنهم فقط در مورد انسان بررسي مي كنيم و به بررسي خرده سيستم هاي موجود در اين پروسه مي پردازيم .بر اساس دلايل عقلي فراوان مثل برهان نظم ، برهان عليت و... ثابت مي شود كه پيدايش جهان و ورود انسان در آن تصادفي نيست

و يك مبداء توحيدي واحد دارد كه آن هم خدا ، كاملترين موجود و داراي صفات بي شماري است . حكمت خدا اقتضا مي كند كه اين سيستم هدفدار باشد و output آن پس از طي پروسه ، به كمال هدف خود در اين مرحله رسيده باشد و آمادة ورود به مرحلة بعد كه همان معاد است شود .ا نساني كه ابتداي پروسه قرارمي گيرد استعداد بالقوه اي براي انجام هر كاري و انتخاب هر مسيري را دارد اما با انتخاب هر مسيري ، هدف سيستم عالم تحقق نمي يابد . بناي سيستم عالم بر رشد انسان است وانساني كه طالب صراط حق باشد و خواهان رشد حقيقي ، سيستم او را بر اساس استعدادهاي دروني و فطري به كمال خواهد رسانيد . ( در ادامه بحث بيشتر توضيح مي دهيم )اما حكمت خداوند مقتضي است كه انسانها به سمت هدف هدايت شوند . لذا انسان هايي كامل و راهنما براي هدايت فرستاده كه ايشان حدود و ثقور اين مسير را هر زمان بنا به فهم مردم همان زمان ارائه كرده اند و برنامه جامع زندگاني را در قالب دين تبين كرده اند .دين اسلام كه متكامل ترين دين و جامع ترين روش زندگي است ، سيستمي صالح ، كامل وبهم پيوسته است و قرآن كريم كتاب خداست كه بيان كنندة قواعد و قوانين اين سيستم الهي تحت عنوان سنت هاي خداست .« فمن يعمل مثعال ذره خيراً يره »و « و من يعمل مثتعال ذره شراً يره » ( سوره زلزال ) بيان كنندة اوج دقت اين سيستم است .چراكه هر input كه شما

به سيستم يك بدهيد يك output به شما مي دهد بسته به اينكه با اين عمل شما شمول كدام سنت و قانون الهي شده باشيد . براي روشن شدن بحث به چند مثال توجه كنيد .خداونددر قرآن كريم سورة بقره آيه 40 مي فرمايد : اوفوا بعهدي اوفو بعهدكم: به عهد من وفا كنيد تا به عهد شما وفا كنم . عهد خدا چيست ؟ در آيه60 سوره يس مي فرمايد :« الم اعهد اليكم يا بني ادم ان لاتعبد والشيطان انه لكم عدومبين » عهدبندگان اينست كه بندگي شيطان را نكنند و عهد خدا اينست : «ادعوني استجب لكم » بخوانيدمرا تا اجابت كنم شما را (مومن-60) به بيان ديگر اگر input عدم بندگي شيطان و خواندن خداوند را وارد كرديد ، استجابت خداوند را نتيجه مي گيريد .جالب اينجاست كه دعا و استجابت خداوند ، خود مشمول خرده مستقيم ديگري نيز است و آن اينكه اين استجابت گاهي دنيايي است و گاهي اخروي . اگر اين مطلب را بپذيريد كه حركت سيستم در جهت كمال است ( كه در آينده اثبات مي شود ان شاء ا .... ) واينكه انسان محاط اين سيستم است : بسيار دعا و خواستة بندگان هست كه مخالف اين جهت رشد است و بعضاً بسياري از دعاهاي بندگان در نقاط مختلف در مقابل يكديگر است . بر اساس مصلحت ، سيستم راه كمال را انتخاب مي كند و دعاهايي كه در اين جهت است در دنيا مستجاب مي شود اما اگر دعا باشرايطش انجام شده باشد آن دعاهاي ديگر نيز مستجاب شده منتها در آخرت به او اعطا

مي شود .سيستم عالم به گونه اي است كه فردي كه خود مي خواهد در صراط مستقيم هدايت حركت كند ، اورا هدايت كند و اشتباهات سهوي او را جبران كند " والله يهدي من يشاء" (بقره-142)"والذين جاهدوا فينا لنهديم سبلنا"(عنكبوت-69)اگر قبول داريم خداوند حكيم است پس هدايت تك تك بندگان به دست اوست و او براي لحظة لحظة عمر او طوري برنامة هدايت مي چيند كه به كمال مطلوب خود برسد . پس كوچكترين اتفاقات و حوادثي كه فرد (فردي كه طالب هدايت است ) در زندگي با آن مواجه مي شود در كمال او مؤثر است اما خود بايد به عنوان يك سيستم عمل كرده آن حادثه را تحليل كند. شايد در آينده در موضعي از اين مورد استفاده كند. شايد به خاطر عمل نيكي يا بدي بوده كه گذشته انجام شده و شايد يك امتحان الهي است براي آنكه رفتار بنده در قبال آن به منصة ظهور برسد .هر انساني در سيستم الهي منحصربه فرد است به اين معنا كه استعدادها و شرايط خاص خود را دارد و موفقيت و رشد او نيز مخصوص خود اوست. اگرچه در ظاهر افراد بر اساس استعدادهاي كم يا زيادشان در جايگاه هاي اجتماعي پايين يا بالا قرار مي گيرند اما معيار واقعي مقايسة هر فرد ، استعدادهاي خود اوست يعني اگر توانسته باشد ظرف وجود را كه قدر و اندازة شخصي دارد پر كند به كمال رسيده است وگرنه ، خير .سيستم ، دائماً با سنت هاي خود افرادي كه به بيراهه مي روند را به سمت صراط مستقيم هدايت پركند يعني به وسيله همان

پيامدهاي ناشي از سنت الهي كه فرد مشمول آن شده مثل ضررهاي مالي ، عذاب هاي دنيايي ،امراض و.... تا فرد را متوجه خدا كند و هر بار به صراط مستقيم باز گرداند.اسلام كلي به هم پيوسته است و نمي توان جزئي از آن را گرفت و نسبت به اجزاء ديگر آن بي اهميت بود خداوند در آيات 92-90 سوره حجر مي فرمايد :« كما انزلنا علي المقتسمين الذين جعلو القرآن عضين فوربك لنسئلهم اجمعين »حضرت رسول (ص) در احاديث در تفسير آيه دوم فرمودند : « آنهايي هستند كه به بعض كتاب ايمان آورده وبه بعض ديگر كفر ورزيدند »در حديثي ديگر داريم از حضرت صادق (ع) كه فرمودند : « پاية اسلام نماز ، زكات ، ولايت است كه هيچ يك بدون آن دو ديگر درست نيست .ايمان مجموعه اي :اسلام يك مجموعة اعتقادي و منسجم و آئين حنيف و قيم وفطري است كه ما را به ايماني مجموعه اي فرا خوانده : 4 آل عمران : « ... يقولون امنا كل من عندربنا ...»152-150 نساء : « ...... يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض ... اولئك الكافرون حقاً »منظور از ايمان ، ايمان به همة احكام و مقررات اسلام است . در ثاني از جنبة ديگر نگاه كنيم ايمان خود مجموعه اي است متشكل از 3 قسمت عمده : باور ، قول و عمل ، كه باز در نگاه سيستمي ايماني كامل است كه هر 3 جنبه را دارا باشد .نتيجه ايمان غير مجموعه اي :1) چنين آدمي راه ناهماهنگي با جهان را پيش گرفته ، از جمع مؤمنين خارج است و

به هدف نهايي « الي اللك المصير » نخواهد رسيد .85-83 آل عمران2) سفيد وكم خرد است و در دنيا و آخرت از نظر الهي افتاده . 130 بقره3) از سيستم الهي هر افتاده و رشد ناموزوني مي كند . 179 اعراف4) در خود دريغ دارد و اقوام به تاويل آيات طبق نظر خود كرده است . 7 آل عمران5) ناكامي دنيا و عذاب آخرت 162-161 / 152-150 نساءعلت سركشي اين افراد آنست كه به دنيا و آخرت به ديد سيستمي نگاه نمي كنند .تولد تئوري سيستم ها :بعداز رنسانس و انقلاب صنعتي در غرب و بنا نهاده شدن مديريت علمي تبلور ، كارها رو به تخصص گرايي گذاشت . روش تحليلي گرايي قادر به حل موضوع سيستم ها نبود . در رياضيات معادلات حركتي بيش از 3 جزء قابل حل نبود و در فيزيك اتم هاي پيچيده تر از هليوم قابل مطالعه. با بروز مشكلات كم كم تئوري سيستم ها در ساير شاخه هاي علوم به وجود آمد و پيشرفت كرد .و پژوهندگان پديده ها را با تمامي اجزاء ديدند . اما اينان كار خود را از روبنا شروع كردند حال آنكه قاعدة مي بايست كار را از ريشه و بنياد آغاز كنند و سؤال اساسي اينكه آيا علاوه بر روند طبيعي مافوق طبيعت هم وجود دارد يا خير ؟در نقد تئوري سيستم ها بر مبناي فكري غرب در مقدمه بايد بگوييم ؛ سيستم هاي باز وبسته اعتبار ري است نه مطلق و مجموعة جهان شامل اجزاء مادي و تدبير حركت كمال جوياند همه يك كل به هم پيچيده و شامل خرده سيستم هاي

فراوان و دقيق است .نيز توانايي بازگشت به وضع تعادل كه در نظر ايشان نشانة هدفمندي يك سيستم است ، چيزي است كه تنها اززنده بودن و حركت و ذات هدف جوي يك سيستم پا مي گيرد نه هدفمندي سيستم . اسلام هدفمندي سيستم را به مصير و غايتي مي داند كه يك سيستم طبيعي از طريق سلسله مراتبي متشكل از خواست ها ، تحول ها ، تكامل ها ، ضرورت هاي آن باني همگاني و سلسل روبه آن دارد .با اين ديد هيچ مجموعه اي را نمي يابيم كه هر گاه با تشتتي روبه رو شد نتواند به حال تعادل خود بازگردد .در يك دسته بندي مجموعة عالم به 3 دسته غير مستقيم ها ، شبه سيستم ها و سيستم هاي كامل و تمام عيار تقسيم مي شوند . غير مستقيم ها توده هايي حساب نشده اند از اجزاء.. شبه سيستم ها؛ توده هايي حساب شده از اجزاءند . وسيستم هاي كامل و تمام عيار ، متشكل و منسجم از اجزايي متناسب ، هم سنخ و در رابطة اكمال متقابل اند .در نگاه كلي ديگر سيستم ها يا انساني اند و يا الهي . سيستم هاي انساني نظير يك دستگاه ماشين في نفسه بي حركت و بي هدف و مانند يك توده خاك بود و نبودشان يكسان است و تنها در ارتباط با انسان كه خالقشان است مفهوم مجموعه بودن را پيدا مي كند و داراي حركت و هدف مي شود و سيستم الهي ( طبيعي ) به خودي خود زنده ، متحرك و هدف جويند و به طور دائم از مبدأ فيض برخوردارند

و قائم با اويند و وجودشان در گرو ارتباط و در سير كمال به سوي مراتبي برتر پيش مي روند .تعريف سيستم :1) سيستم عبارتست از مجموعة اجزاء متناسب و بالنسبه مهمي كه با دو عامل بهم پيوستة مكانيكي و هدف گيري شده تحت شرايط مساعد ، به منظور انجام عملياتي مشخص و منظم بر روي چيزهايي معين به نام وارده ،در جهت بدست آمدن چيزهاي مشخص به نام صادره با يكديگر پيوستگي داشته و متشكل گرديده اند و تا زماني كه تناسب و به هم پيوستگي اجزاء مذكور بر اثر عوامل داخلي يا خارجي از بين نرفته ( يا همچنان با تغيير و تحول شرايطي كه سيستم در آن وجود دارد هماهنگ و همگام باشد ) مجموعه به حيات خود ادامه خواهد داد.2) هر مجموعه از اجزايي متناسب ، هم سنخ و در رابطه اكمال متقابل تشكيل گرديده است كه بين اين اجزاء روابطي بر اساس توحيد برخوردارند و از طريق رشد و سازندگي متقابل اجزاء رو بهمرتبه اي بالاتر از هدف توحيدي دارند .اجزاء متناسب هم سنخ و در رابطة اكمال متقابل :3) اجزاي متناسب ,هم سنخ و در رابطه اكمال متقابل:مجموعه هاي جهان بر اثر روابط توحيدي آنچنان هم بستگي و انسجام پيدا كرده اند كه در هر مجموعه مي بينيم :1) يك كل منسجم و واحد و يكپارچه است. به عبارت ديگر داراي هويت توحيدي است و هم مظهري ار اصل توحيد است و هم از اين اصل تبعيت مي كند يعني داراي عويت توحيدي پوياست به طوريكه به سوي هويت توحيدي برتر در حركت است .2) كلي است كه در

برترين اشكال و با تمام و جود بر انگيخته است و تشنة نيل به هويت توحيدي مرتبة بالاتر مي باشد به طوريكه مظهر و مجسمه اي از اصل بعثت است و هم در پيروي دائم از اين اصل مي باشد .3) كلي است كه از افراط و تفريط در هر لجظه به دو راست و در كل و جزئش هر چيزي در جاي خود و در نقطة ميانه قرار دارد يعني در مقام عدل به طوريكه مجموعه از هر نظر مجسمه اي از اصل عدالت است و مستمراً از اين اصل تبعيت مي كند .4) كلي است كه در موزون ترين و منسجم ترين و صالح ترين اشكال قرار دارد يعني اعدل است و در كانوني ترين نقطه از خط وسط قرار دارد . در حد خودنمونه كامل و تمام عيار تشكيل و تشكل و اسوه و پيشاهنگ است و به بيان ديگر مجسمه اي از اصل امامت است و پيرو دائمي اين اصل .« لقد خلقنا الانسان في احسن تقديم » ( سوره تين-4 )انسان در بهترين وجه خود آفريده شده است حتي اگر چه در دنيا در نازلترين مرتبه روحاني است و بايد به كمال خود برسد اما اين صورت ،احسن است و اين در مورد هر موجود ديگري نيز صادق است چون سيستم ، سيستم احسن است .5) كلي است كه با قرار داشتن در مرتبه اي از مراتب كمال خود ، همچنان در جهت معاد نهايي و مراتب برتري از كمال در حركت است و دارندة اجل و مهلتي معين و نامبرده است . ( قدرمعلوم )برخلاف نظرية عمومي مستقيم كه

بر 4 نكته اشاره دارد : 1- وحدت الگوي رشدي 2- وحدت الگوي رشد ابزار مناسبي براي شناسايي پديده ها 3- مدل سازي راه حل شناسايي شباهت بسياري از پديده هاست 4- هر سيستم اجزائي دارد اهميت اين اجزاء سلسله مراتب را مشخص مي كند . ؛رابطه بر اساس توحيد را يك قاعدة عمومي سيستم معرفي مي كنيم.جهان مشهود و هر پديده آن مجموعه اي خاص است در سطح كل با دو جنبة حائل خلق_ امر ، ظاهر _ باطن ، پوسته _ محتوا ، خطر پيدا كرده وبه طوريكه جنبة ظاهري شامل اجزايي متناسب ، هم سنخ و در رابطة اكمال متقابل مي گردد و جنبة باطن مربوط به پيوستگي ، حيات و تدبير آن مي شود و پديده با پيروي از آئين فطرت كه شالودة وجودش بر اساس آن استوار است رو به فطرهايي مسلسل و آن به آني داشته و به اين ترتيب در سوي الله كه كمال مطلق است پيش مي رود .1) جهان مشهودو هر پديده آن مجموعه اي خاص است :الف) تعريف ما شامل جهان شهودو هر پديدة آن مي شودب) به هر كدام از آنها به عنوان يك مجموعه خاص مي نگردجهان مشهود واقعيتي به هم پيوسته است و از بي نهايت زير مجموعه ريز و درشت كه در يك سلسله مراتب تشكيل و تشكل يافته اند تشكيل گرديده است . سلسله مراتبي كه در پايين ترين مراتب آن نشأت گرفته و در مراتب بالاتر اجزاء با هم متشكل شده و مجموعه هاي بزرگتر و در نهايت جهان مشهود تشكيل داده اند .جهان و هر پديدة آن مجموعه

اي خاص است هر مجموعه با تمام ويژگي هاي مشتركش با ديگر مجموعه ها,از خصوصيات منحصر به فرد برخوردار است كه نه زير سيستم ها و نه اجزاء تشكيل دهنده اش و مجموعه هاي بزرگتري كه خود عضو آنهاست آن ويژگي ها را ندارد . به عنوان مثال آب ماده ايي است مركب از 2 اتم (هيدروژن ) 1 اتم ( اكسيژن ) كه با آنكه تركيب دو ماده است و قابل تجزية مجدد به آنها ولي هيچ يك از ويژگي هاي آن ها را ندارد .توضيح خلق و امر :از ديد مادي گرايانه ، همه چيز سيستمي بسته و صرفاً متشكل از ماده و انرژي و اطلاعات است اما امر جزئي از واقعيت جهان است كه با ديدگاه الهي, سيستم ها نسبت به اين جنبه بازند امرحقيقتي است كه در جهان هستي ساري و جاري است و قوانين خاص خودرا دارد و همگي در جهت رشد بشر و شكل گيري حقيقت است اما هميشه با حساب هاي مادي جود در نمي آيد .به عنوان مثال قرآن كريم فرموده : « ولا تجعل الله الكافرين علي المومنين سبيلا » بيان كنندة قاعدة نفي سبيل الله است يعني امر خدا به عنوان حقيقتي در عالم بر اين تعلق گرفته كه كافران بر مومنان تسلط پيدا نكنند . چنانچه در جنگ بدر كه تعداد كفار چندبرابر مؤمنين بود خداوند با كمك امدادهاي غيبي خود و فرشتگان الهي اوضاع را به نفع مؤمنان به پايان رسانيد .( آل عمران )از سويي امر خدا براين تعلق گرفته كه سرنوشت اقوام تغيير نكند مگر به خواست خودشان ( ان الله

لا يغير و ما بقوم حتي يغير و اما بانفسهم ) مي خواهيم بگوييم حق اين قوانين و سنت ها هم در كنارهم و در يك سيستم تعريف مي شوند و همه را بايد با هم ديد . مثلاً از كنار هم قرار دادن اين دو سنت متوجه مي شويم كه سنت عدم تسلط كافران بر مؤمنان به شرط خواست خود مومنان است چنانكه در جنگ بدر اتفاق افتاد و گرنه هيچ تضميني ندارد .جنبة امر نيز در حد خود سيستمي باز است و در ارتباط با مشيت خدا كه از آن نيرو مي گيرد و مشيت الهي هم همان وجود مطلق و منبسط است كه ظهور اطلاقي ذات مقدس خداست .دايرة آفرينش و مسير تكامل :دايرة آفرينش تمام مخلوقات را در مرتبه اي از مراتب دربر مي گيرد و شامل 2 قوس نزول و صعود است .مشيت اللهقوس نزولي قوس صعوديهيولي (خميرمايه )آغاز قوس نزول مشيت الهي هست و فيض وجود پس از صدور از منبع فياض ، در قوس نزول سير مي كند و مراتب گوناگوني را پشت سر مي گذارد و در هر مرتبه تعينات و حدود و قيودي خاص پيدا مي كند و قدم به قدم به پايين ترين نقطه قوس نزولي نزديك مي شود تا به هيولي مي رسد وسير صعودي در اينجا آغاز مي شود .اول صورت امتداد جسماني را پيدا مي كند .دوم دنياي طبايع عنصري را طي مي كند .سوم عوالم جمادي ، نباتي و حيواني را سير مي كند.وچهارم به عالم انساني مي رسد .جهان شعور و آنچه با حواس ظاهر حس مي كنيم عالم خلق

است و در دو طرف آن جهان باطن قرار دارد . يعني خلق به وسيلة امر دربر گرفته شده است . بعد از آن انسان بالقوه مراحل كمال را طي ميكند تا به تقرب خدا هر روز بيشتر برسد .«و ما خلقت الجن و الانسان الا ليعبدون »(ذاريات-56)امر خدا براين تعلق گرفته است كه راه كمال و تقرب خدااز مسير عبادت او و فقط او مي گذرد و تنها انسان هايي به كمال و هدف سيستم الهي مي رسند كه با اطاعت امر او تحت امر او قرار بگيرند .امروزه با پيشرفت علوم ، نظريه سيستم ها به حدي از رشد رسيده اما از آنجا كه هنوز زيربنا را قبول نكرده و به عالم امر راه پيدا نكرده باز ديدي تا حدي مادي دارد . به عنوان مثال تكامل در سيستم هاي زنده را در تعامل با محيط و از طريق 3 نوع واكنش اساسيمي داند :1- تسليم و قبول 2- فرار 3- تسلط كامل يا ناقصدر واكنش اول به چارچوب تخصصي و در نهايت بن بست مي رسد و تنها واكنش سوم است كه تكامل تقريباً نامحدودي را از طريق فرايندهاي يادگيري و پيچيدگي فراهم مي آورد البته به شرط سازگاري مساعد با شرايط جديد .اصل دوم كار نو نظم در بي نظمي را بيان مي كند كه هر سيستم بسته اي در جهت آشفتگي هر چه بيشتر تكامل مي يابد در صورتيكه كشفيات زيست شناسي نشان مي دهد كه هر سيستم طبيعتاً به سوي ساختاري بسيار پيچيده پيش مي رود .نظريه تكامل با تاكيدبر روابط تعاملي بين سيستم و محيط امكان كنار گذاشتن

اين تضاد ظاهري را فراهم مي آورد . بين فرايند حفظ سيستم ها و تكامل آنها اولاً گسستگي وجود ندارد . وثانياً حركت مداومي در جهت ايجاد تعادل _ تكامل بر حسب شدت مسائل پيش آمده و زمان موجود ، برقرار است . در اينچنين حالتي سيستم به طور لاينقطع از طريق تغييرات در ساختار دروني خود در وهلة اول از حالت تعادلي به سازگاري و سپس به يك جهش واقعي از نوع تكاملي پا مي گذارد .تمام پديده ها و تمام جهان شهود چيزي نيست جز تعينات گوناگون هيولي يا ماده المواد كه بوسيله دست نيرومند و پر بركت امر كه واسطة فيض الهي است پرورده گرديده و آن اشكال و قدر و اندازه ها را پيدا كرده اند و باز همچنان مستمراً از همين طريق در دست پرورش رب العالمين قرار داشته و فيض الهي لاينقطع به سويشان در جريان است و در سير ضرورتي آن به آني در جهت الله كه كمال مطلق است مي رود .علت ويژگي انحصاري هر مجموعه هم اينست كه آن پديده مثل آب چيزي نيست جز جلوه از فيض وجود با وساطت عالم امر . يعني پيوستگي O ,H, H زائيده ميل تركيبي دو عنصر است كه از عالم امر نشأت مي گيرد .فطر :سيستم عبارت است از جهان شهود و هر پديده آن در سطح كل با دو جنبة حائل خلق _ امر ، فطر پيدا كرده است. فطر يعني آفريدن ، آغاز و ايجاد ابتكاري است كه منظور آن شكافتن و سر بر آوردن تكامل است .موجودات جهان بر پايه حركت جوهري در سير صيرورتي

مستمر و آن به آني قرار دارند ودر مراتب و مقاطع گوناگون ، پوستة موجوديت فعلي خود را كه به لحاظ تكامل بالنسبه پست تر است , شكافته و به صورتي كاملتر سر بر مي آورد . اين همان امر است .فطرت به معني ملازمت و همگامي با كيفيت « ايجاد» و « وجود» بيانگر يك طريقه و يك آيئني است كه با شالوده وجود انسان در انطباق كامل باشد .« فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرت الله التي فطر الناس عليها » ( 30 روم )جمع بنديسورة فاطر حاوي سنت هاي بسيارزيادي از سنت هاي الهي است و بوا قع كسي كه مي- خواهد در سيستم جهان هستي كامياب شود ، بايد از قوانين آن براي رشد خود در صراط مستقيم اگاه باشد . قرآن كريم كتابي جامع وسوره فاطر بويژه مبين ساير قوانين اين سيستم عالم هستي است چه خوب است كه به آن تمسك جوييم .« ياايها الناس انُ و عدالله حق فلاتغرنكم الحيوه الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور » ( 5 فاطر )وعده خدا حق است اما نبايد زندگي دنيايي شما را فريب دهد و نه اميد به رحمت خدا شما را غوطه ور در گناه سازد . ( قانون تعادل ) .منابع :قرآن كريم :جامعيت در نظر و عمل اسلامي ، سيد محمد حسيني سياه پوش ارديبهشت 62 .نگرشي اجمالي بر انواع سيستم ها ، مؤسسه مطالعات بازرگاني .نظريه سيستم ها ، دانيل دوران ، ترجمة دكتر محمد يمني .

هم افزايي

... Synergyسينرژي موجب جلوگيري از بروز بحران درسازمان مي شوددكتر فريدون وردي نژاد

مقدمههم افزايي از مسائل نوين ومهم در علوم

مديريتي وبويژه نظريات مديريت، نظير بحث سيستم ها مي باشد . عليرغم اهميتسينرژي درنظام مديريت، اطلاعات و تحقيقات ارائه شده نسبت به ساير شاخه هاي مديريت و سازمان بسيار ناچيزاست .تعريف مفاهيمكلمه سينرژي از دو بخش تشكيل يافته است : "syn"كه پيشوندي است به معناي "با هم" و"Ergy" به معناي "كار وفعاليت" ميباشد . پس كلمه synergy"" به معناي work/function together يا " تلاش گروهي" مي باشد .سينرژي در فرهنگ انگليسي بصورت زير تعريف شده است :The additional energy or greater effect that is produced by two or more people combining their energy ."Synergy" را در فارسي به صورت زير ميتوان تعريف كرد :همكاري مجزاي چند عامل به طوري كه اثر كلي آنها از جمع اثرات آنها كه به صورت مستقل به دست ميآيد بيشتر باشد .اين مفهوم يكي از مهمترين عناصر معيارهاي تشكيل استراتژي هاي مختلف را شكل داده و به شكل ويژه اي براي بر انگيختن رشد جمعي در واقع چند شاخگي استفاده گرديده است . هر چند بسياري از استراتژي هاي گسترش سازمانها شكست خوردند و " علم مديريت " مركز توجه خود را به تجارت تغيير داد و مفهوم synergy اهميت اوليه خودش را از دست داد . در همين زمان نظامهاي استراتژي ساختاري شروع به واگذار كردن ميدان به عقائد فرايند محور در مورد تجارت و سازمانها كردند .تحقيقات و مطالعات اخير نشان داده كه سازمانهاي عظيم كه از چند واحد تشكيل گرديده اند ميتوانند تقاضاي دوگانه خود براي هماهنگي ميزان توازن و تعاون و تفاهم محلي را همزمان متعادل سازند . اگر شبكه هاي ارگانيك واحدهاي وابسته به هم

را به جاي ساختاري خشك و مقرراتي سازمانهاي هرمي سنتي تاُسيس كنند .اهميت سينرژيآدمي تركيب موزون از اعضا و قواي مختلف است . گرچه دست ، پا ، گوش ، قلب و هر يك از اعضا و اندام او مستقل ومجزاست ، اما تمامي اعضا در تركيبي هماهنگ و همگون ، در خدمت او قرار گرفته اند . اساساً كمال جسم انسان به همين هماهنگي و همراهي اجزا وابسته است .ناهماهنگي و عدم همراهي هر يك از آنها نقص تلقي شده و جسم را در خدمت اهداف والاي او قرار نمي دهد . از همين روست كه آدمي در پرورش و تقويت جسم خويش نيز بايد همه اعضا را در نظر بگيرد ، به كار اندازد و در جهتي واحد قرار دهد . عدم توجه به يك عضو در مقابسه با اعضاي ديگر و محدود كردن و يا گاه از دست دادن عضوي از بدن ، نتيجه اي جز كاهش توان بدن آدمي ندارد همين امر در مورد هماهنگي و همراهي توان وجودي آدمي نيز صادق است . انسان ، روحي واحد است كه از قواي مختلف ، مجزا و حتي در ظاهر مخالف يكديگر تشكيل شده است . شجاعت ، عدالت ، شهوت ، غضب و نظاير آن در انسان وجود دارد ، اما مسئوليت او در اين ميان و آنچه كه مسير تكامل و تعالي را برايش هموار ميسازد ، توجه متعادل به تمامي قوا و رعايت اعتدال و دوري از افراط و تفريط است . اگر تنها به يكي از قوا توجه شود ، ضمن تضعيف قواي ديگر ، با انساني روبرو

خواهيم بود كه از مرز اعتدال و كمال به دور است .به عنوان نمونه ، توجه صرف به شهوت و غضب ، شجاعت و عدالت را در شخص نابود ميكند و حتي ميتواند آدمي را تا سر حد بهائم به سقوط بكشاند . از سوي ديگر همه جانبه كنار گذاشتن اينها نيز ضمن تخريب قوا و صفات ديگر ، كمال انسان را خدشه دار ميكند . كمال انسان در اين است كه همه قواي او به طور همه جانبه وبا هم و در جهت هدفي والا رشد كند .سينرژي با نگاه متقابل به انسان و سازماناگر به صورت سيستمي نيز به انسان نگاه كرده و او را به عنوان نوعي سيستم درنظر بگيريم ، جز به اين واقعيت نمي رسيم كه يگانگي و يكپارچگي اين سيستم هنگامي تحقق مي يابد كه تمامي اجزا و قواي آن در ارتباطي اندام با يكديگر، هماهنگ وهم سو عمل كنند .اين حقيقت نه تنها در مورد انسان بلكه در مورداجتماع و تمامي واحدها و نهادهاي تشكيل دهنده آن نيز صادق است . شركت ها و سازمان هاي صنعتي و بنگاههاي تجاري نيز سرشتي همچون انسان دارند . ضرورت تشكيل سازمانها در رشد و توسعه و تغيير آنها ، تا كنون نهادهايي را در جامعه بشري پديد آورده است كه در عين داشتن هويتي واحد از اجزا و واحدهاي مختلفي تشكيل شده است . توليد ، مهندسي ، آموزش و فروش ، بازاريابي ، مالي ، پرسنلي ، خريد، تحقيق و توسعه و برنامه ريزي كه هر سازمان بسته به اهداف تاُسيس، كاركنان ، نوع فرايند كاري و بسياري عوامل

ديگر، داراي واحدهايي نظير آنهاست . اين واحدهاي سازماني را به منزله اعضاي آدمي و فرهنگ سازماني و ارتباطي را ميتوان به منزله قواي آدمي در نظر گرفت . سازمان موفق سازماني است كه بين واحدهاي مجزا و مستقل خود هماهنگي و همكاري برقرار كند و روحيه بيگانه فرهنگ سازماني را در تمامي آنها پديد آورد . اين كار وظيفه و حتي هنري است كه امروزه آن را رسالت و ماموريت رهبري سازمان ميدادند .آنچه كه امروزه «كار تيمي» نام دارد و اساس پيشرفت حركتهاي سازماني تلقي مي شود ، نه تنها مستلزم هماهنگي و همكاري اعضا و افراد يك واحد است ، بلكه در گستره اي فراگير ، در بردارنده هماهنگي ، تفاهم وهم سويي واحدهاي مختلف سازمان وحركت يكپارچه تمامي آنها به سوي هدف است . امروزه رهبر سازمان در واقع مدير تيم سازمان است . كمال و رشد سازمان به چگونگي انجام وظيفه و مسئوليت تمامي واحد در جهت نيل به اهداف سازمان بستگي دارد .عقب ماندگي، سستي و ناهمراهي هر واحد از واحد هاي ديگرسازمان و يا عدم تعادل در توزيع مناسب بار مسئوليت ها و حركت ها در دراز مدت به ضرر سازمان خواهد بود."جك وشل" مربي تيم جنرال الكتريك ، روحيه تيمي را مقدم بر پيشرفت و ترقي بخش خاصي از تيم مي داند . او مي گويد:"فرض كنيد در سازماني گروه توليد بهترين ها در حوزه خود هستند ، ولي با ديگر بخش ها گفتگو و تبادل انديشه نمي كنند. اگر بازده اين گروه 100 تا 120 ولي نتيجه كلي تيم 65 باشد بهتر است كه چنين گروه

يا فردي را با كساني جانشين ساخت كه روحيه تيمي دارند و با هماهنگي و هم انديشي با ديگران بازده نهايي را به 90 يا 100 مي رسانند".دور ماندن هر يك از واحد هاي سازمان از چرخه فرآيندهاي موثر و اصلي آن به منزله حذف يكي از اعضا يا قواي آدمي است كه نتيجه آن ، توزيع ناهمگون فعاليت ها بر دوش ديگر واحد ها و بروز عدم تعادل در سيستم سازماني است. اين وضعيت در نهايت به دل زدگي اعضا و شكست كلي تيم خواهد انجاميد. تصور كنيد كه بخش توليد سازماني وظايف خود را بسيار خوب وبهنگام انجام داده و كالا يا محصول مورد نظر را فراتر از پيش بيني هاي برنامه ،آماده عرضه مي كند. اگر اين سازمان فاقد واحد بازاريابي يا فروش قوي و هماهنگ با واحد توليد باشد ، نتيجه كلي چيزي جز هزينه انبار داري، زمان ناشي از آن و اختلال در كل عمليات سازماني نخواهد بود. در اين حالت رهبري سازمان نه مي تواند به داشتن واحد توليدي نيرومند خود بنازد و نه مي تواند توقع انجام مسئوليت فروش را از واحد توليد داشته باشد. عدم وجود برنامه ريزي مناسب براي توليد ناهماهنگ و ناهمسويي بخش تحقيق و توسعه با هدف اصلي سازمان و مثالهاي گوناگون نظيرآن، منجر به بروز بحران و عدم دستيابي به اهداف سازمان خواهد شد. موفقيت و پيروز ي يك سازمان جز با به ميدان آمدن توان تمامي واحدها و حركت و هماهنگ تمام اجزاي سازمان در جهتي متحد و همراستا با هدف وجودي سازمان ، ميسر نيست.در غير اينصورت سازماني با نفرات و

واحد هاي بسيار وجود خواهد داشت كه برخي از آنها به گوشه اي خزيده اند و از حركت جمعي بازمانده اند وبخش هايي نيز مجبور به برداشتن بارآنها و تحمل فشارهاي دو چندان خواهند بود.در تيم فوتبالي كه مربي صرفا بر خط حمله فشار مي آورد و به آن توجه دارد و بيشترين توجه بدان سو متمركز شده است وخط دفاع اساسا راهبرد بازي را در نيافته و به بازي گرفته نشد ه ، تيم احتمالا در مواقعي از بازي به پيشروي و حتي به گل نيز دست مي يابد ولي خطر ضد حمله و تهاجم قوي وناتواني خط دفاع در مقابله با حريف هر لحظه تيم را تهديد مي كند. سرنوشت چنين تيمي در پايان بازي طولاني، از پيش تعيين شده وقابل تشخيص است . در اين حالت ، تهديد و توبيخ مهاجمين نه تنها سودي در بر ندارد بلكه بر دلسردي، كناره گيري و بي انگيزگي آن ها مي افزايد و جنبه هاي قوت تيم نيز به هدر مي رود.اين مشكل همانند درد در بدن آدمي است كه تمامي اعضا را درگير كرده و از انجام وظيفه عادي و هميشگي خويش نيز باز مي دارد. مربي چنين تيمي بايد با توجيه خط دفاع ، آن را در جهت هدف كلي تيم به كار گيريد و بار سنگين بازي را برشانه هاي همه افراد تيم تقسيم كند. اگر چنين شود، تيم با مصداق حقيقي و نتيجه ثمر بخش كارگروهي روبه رو خواهد بود در غير اين صورت، مربي با تيمي متشتت كه توان جمعي آنها حتي كمتر از جمع تمامي اعضاي آن است روبرو

خواهد بود.هم افزايي سازماني ، تنها با مشاركت و هماهنگي همه افراد و همه واحد هاي سازمان به دست مي آيد. اگر همه افراد و واحد هاي سازمان در حوزه و سطح كاري ودر مسير اصلي سازمان و راهبرد رهبري سازمان قرار گرفته و تلاش و فعاليت روزمره آن ها در جهت نيل به هدف تعيين شده سازمان باشد، مجموع توان سازمان از مجموع نفرات و واحد هاي ان بسيار بيشتر خواهد بود . بي دليل نيست كه امروزه بسياري از شركت هاي كم تعداد و كوچك در صحنه رقابت جهاني جولان مي دهند و به سازمان هاي عريض و طويل و بي رمق، ناهماهنگ و كند فائق مي آيند. غايب بودن بر خي از واحد هاي سازماني در عرصه فعاليت هاي اصلي سازمان و انجام برخي ظواهر كاري براي حفظ حضور در جمع و منتفع شدن از منافع جمعي ، نه تنها مغاير با مفهوم هم افزايي سازماني است، بلكه وجود و استمرار چنين حالتي درسازمان ها، واحد هاي درگير و در صحنه را دچار تزلزل و سستي مي كند و به كاهش انگيزه و تحرك سازماني مي انجامد. در اين وضعيت ، معدل بازده كل از مجموع نفرات و واحد هاي سازماني بسيار كمتر است . كمال انساني در سايه هماهنگي و همراهي كليه اعضا و قواي او بدست مي آيد هر عضو بايد در جاي اصلي خود نشسه باشد و از هرتواني در حد و اندازه هاي آن بهره برداري شود . تعادل و تعامل حياتي نيز بايستي بين آنها برقرار باشد، تنها در اين حالت است كه بازده و تأثير افكار

و اعمال يك انسان مي تواند بسيار بيشتر از يك نفر باشد. به غير از اين نگرش نمي توان به موفقيت پايدار رسيد، سازمانها و شركت ها نيز سرنوشتي مشابه انسان دارند.نقش هم افزايي دراستفاده بهينه از امكاناتيك بنگاه يا شركت، هنگامي به هم افزايي دست مي يابد كه از منابع خويش،بويژه منابع منحصر به فرد استفاده بهينه كند.استفاده بهينه به معناي صرفه جويي ويامصرف نكردن نيست بلكه منابع را بايد در جاي صحيح به كار برد. وجود هم افزايي در داراييهاي نامشهود شركتها وبنگاهها بيشتر نمود دارد.داراييهاي نامشهود نظيرمارك،علامت تجاري،آگاهي مشتري،تخصص تكنولوژيكي وفرهنگ كار جمعي در مواردي بسيار مفيدتر وارزشمندتر ازداراييهاي مشهود ومادي نظيرساختمان وابزار توليد هستند.بسياري از داراييهاي نامشهود به صورت مجاني وبدون هزينه اند، يعني در يك قسمت از شركت توليد شده ويا به وجود مي آيند. در بسياري از موارد بنگاههاي مرتبط كه به صورت شبكه اي به توليد مي پردازند از داراييهاي نامشهود ديگربنگاههاي مرتبط با خود نيز استفاده مي كنند.علاوه برآن داراييهاي نامشهودي كه در قسمتي از شركت به وجود مي آيند، درهمه قسمتها مورد استفاده قرار مي گيرند، بدون اينكه از ارزش حقيقي آنها كاسته شودودر مواردي نيز اين ارزش افزوده مي شود.مورد مشابه اين وضعيت را مي توان در تحصيلات افراد يافت. اگرفردي كه دانشي كسب مي كند را در نظر بگيريم،اين فرد ممكن است اين دارايي را در راههاي بسيار وموارد گوناگون به كار برد.فرض كنيد فردي در يك زبان خارجي مهارت پيدا مي كند.اين فرد با اين علم به كسب وكار مي پردازد ومخارج زندگي خود را تامين مي كند وشهرتي به دست مي آورد.درهيچكدام

از اين موارد از دانش فرد كم نمي شود، بلكه با تكرار وتمرين بيشتر به ميزان تجربه ودانش او افزوده مي شود.در شركتها نيز فرايندي مشابه روي مي دهد.مثلا فرهنگ جمعي مشترك كه در بين افراد وجود دارد،يك عنصر مهم براي پيشبرد كار ونيل به اهداف سازمان مي باشد.اين فرهنگ،مانند روح در بدن آدمي است.در سازمان اين فرهنگ زمينه ساز به هم پيوستگي واتحاد بخشها وزير مجموعه هاي سازماني مي شود وبازده كل را بالا مي برد. در حاليكه ميزان ارزش آن دست نخورده باقي مي ماند.اين همان چيزي است كه از آن به عنوان تصوير مشترك يا امكانات مشاع ياد مي شود واز عوامل ايجاد كننده ي هم افزايي در سازمانهاست.اجتماع بنگاهها نيز در بعضي از موارد به ايجاد هم افزايي مي انجامد.هنگامي كه بنگاههاي هم هدف با هم كار مي كنند،اگربعضي از آنها از نظر بازاريابي وفرايند تحقيق وتوسعه(RD)ضعيف باشند،ازتوان بقيه بنگاهها سود مي برند وكمبود خويش را جبران مي كنند.اين يكي از مزيتهاي هماهنگي وهمكاري در كار تيمي و شبكه اي مي باشد.به وجودآمدن اين نظريات در قالب علم مديريت،تغييراتي را در نظام مديري سازمانها به وجودآورده و رده هاي سازماني را به ميزان زيادي تغيير داده است.ضرورت وجود هم افزاييضرورت هم افزايي را مي توان در پنج مورد زيرخلاصه كرد:1- ايجاد هم افزايي در سازمانها به توزيع همگون وهماهنگ بار فعاليتها كمك مي كند وتعادل سازمان را افزايش مي دهد.2- هماهنگي فعاليتها وعدم توزيع ناهمگون بار فعاليتها بر دوش ديگر واحدها از دلزدگي اعضا وشكست فعاليتها جلوگيري مي كند.3- سينرژي موجب جلوگيري از بروز بحران درسازمان مي شود.4- بحرانهاي ايجاد شده

در سازمانها اغلب بر دوش بخشي خاص مي باشد(بدون وجود هماهنگي وديد سيستمي ) كه توبيخ ياتهديد بخشي خاص نه تنهاسودي در بر ندارد، بلكه موجب كاركرد نامناسبتر آن قسمت نيز مي شود.مدير با ايجاد هماهنگي وياري گرفتن از مزاياي هم افزايي از بروز اين بحرانها جلوگيري مي كند.5- ودر نهايت،نبايد فراموش كنيم كه افزايش بازده كلي،جلوگيري از متشتت شدن بخشها وافزايش توان سازمان در گروهم افزايي مي باشد.

Synergy

Definition:Synergy comes from the Greek word synergia, meaning joint work and cooperative action.Synergy is when the result is greater than the sum of the parts. Synergy is created when things work in concert together to create an outcome that is in some way of more value than the total of what the individual inputs is.Examples:Smoking can cause lung cancer. Breathing asbestos can cause lung cancer. Smoking and breathing asbestos can cause lung cancer at a higher rate than the sum of individual smoking and asbestos rates.

مهندسي و معماري سيستم ها

... systems engineeringمعمار سيستم بايد اصول مهندسي كه هر ساختار بر آن بنا مي شود را بداندمجيد اميدوار

چكيده:در ايجاد سيستم هايي كه نمونه هايي از آنها موجود است، مهندسي سيستم ها به كار گرفته مي شود. پيچيدگي اين گونه سيستم ها معمولاً كم است. اما وقتي موضوع ايجاد يك سيستم جديد يا سيستم هاي پيچيده كه داراي كنترل پذيري كم هستند، مطرح مي شود مهندسي سيستم ها پاسخگو نخواهد بود و معماري سيستم ها استفاده مي شود. اين مقاله به معرفي معماري سيستم ها، مقايسه معماري سيستم ها با مهندسي سيستم ها، و متدولوژي معماري سيستم ها مي پردازد.كليدواژگان:معماري سيستم ها، مهندسي سيستم ها، ايجاد سيستم سيستم هاي پيچيده، سيستم هاي اجتماعي1- مراحل ايجاد سيستم هاهر پروژه اي، چه ساخت يك كلبه

باشد چه يك هواپيما، با ظهور يا حضور كاربر بالقوه، يك احساس نياز و يك مجموعه از منابع شامل منابع انساني و فيزيكي آغاز مي شود. با بررسي تاريخچه پروژه ها، مي بينيم كه بيشتر پروژه ها به عنوان تطبيق تكاملي و تدريجي ساختار هاي موجود انجام مي شوند. به عنوان مثال ساختار يك كشتي سالهاست كه طراحي شده است. اين ساختار بر پايه اصولي شكل گرفته كه كمتر تغيير يافته است. آنچه تغيير مي كند و تكامل مي يابد تواناييهاي آن ساختار از ابعاد مختلف است؛ مواد اوليه استفاده شده، قابليتهاي فني، ظاهر و غيره. به عنوان مثال ديگر مي توان به يك سيستم اطلاعات مديريت اشاره كرد. اصول چنين سيستم اطلاعاتي چندين سال است كه پايه ريزي شده است و بيشتر تلاش هاي صورت پذيرفته در جهت پياده سازي، اجرا و تكميل آن بوده است. در چنين پروژه هايي تنها اقتباس ساده اي از ساختارهايي مي شود كه مقصود و مفهوم آنها كاملاً روشن و بديهي است. (خط هاي وصل كننده به عمد بدون جهتند، يعني اين فرايند رفت و برگشتي است):اولين مشكلي كه در چنين فرايند سرراستي اتفاق مي افتد هنگامي است كه يك نوع جديد از ساختار در راستاي مفاهيم ساختار موجود مورد نياز باشد كه اصول و فناوري هاي جديدي را طلب كند. اينجاست كه به يك نوع فعاليت مهندسي نياز است   هر چه ساختار پيچيده تر مي شود جريان پروژه نيز پيچيده تر مي شود. معمولاً جريان پروژه هاي سيستم را در قالب «مدل آبشاري1» به صورت زير نمايش مي دهند: در چنين فرايندي گروه هاي متفاوتي انجام وظيفه مي كنند و مهندسين سيستم عهده دار تطبيق عناصر ساختار در جاهايي هستند كه «فصل مشترك ها2» ناميده مي شوند.2- پيچيدگي در سيستم هاواژه «پيچيدگي3» از ابعاد گوناگون قابل

بررسي است. از ديدگاه كمي و رياضي، بهترين راه شناخت پيچيدگي آن است كه آن را به مثابه يك مفهوم آماري در نظر بگيريم؛ يعني مفهوم پيچيدگي، برحسب احتمال قرار گرفتن يك سيستم در يك حالت خاص و در يك زمان معين، به بهترين وجه قابل تشريح است. در حالي كه از ديدگاه غيركمي، پيچيدگي را كيفيت يا خاصيتي براي سيستم تلقي مي كنند كه در اثر تلفيق پنج عامل (رضائيان 1376، 100-102) زير به وجود مي آيد:(1) تعداد عناصر تشكيل دهنده سيستم(2) ميزان تعامل عناصر مختلف سيستم(3) نحوه تعامل عناصر مختلف سيستم(4) ويژگيهاي هر يك از عناصر سيستم(5) درجه نظام يافتگي ذاتي سيستمبنابراين اكتفا به برخي از شاخصهاي مذكور براي تشخيص ميزان پيچيدگي، گمراه كننده است. در واقع، براي به دست آوردن يك شاخص معني دارتر، بايد علاوه بر «تعداد عناصر» و «ميزان تعاملهاي ميان آنها»، «نحوه تعامل»، «ويژگيهاي هر يك از عناصر» و «درجه نظام يافتگي سيستم» نيز مورد ملاحظه قرار گيرند. به اين ترتيب، تحليلگر مي تواند با استفاده از مجموعه اين پنج شاخص، به مجموعه حالتهاي ممكن قابل تصور براي سيستم دست يابد. براي مثال هنگام تعيين حيطه نظارت يك سرپرست، اگر كار خيلي تكراري باشد و اعضاي گروه نيز خوب آموزش ديده باشند، با فرض اينكه هيچ تلاش عمدي براي به زحمت انداختن سرپرست انجام نشود، و نسبت بالايي از تعاملهاي بالقوه به تعامل بالفعل تبديل نشود، سيستم موردنظر، سيستمي ساده تلقي مي شود. البته مجموعه قوانين و رويه هاي موجود نيز ممكن است موجب كاهش قابل ملاحظه تعاملهاي مذكور شود. بنابراين، پيچيدگي يك مفهوم نسبي است كه در اثر تعامل مجموعه عوامل پنج گانه مذكور معين

مي شود (نه فقط برخي از آنها، نظير «تعداد عناصر» و «ميزان تعامل»). براي مثال، سرپرستي كه دو متخصص انرژي (كه يكي ذغال سنگ را به مثابه اميدواركننده ترين منبع انرژي آينده در نظر مي گيرد و ديگري بر مزاياي انرژي هسته اي تأكيد دارد؛ يعني وجود ديدگاه هاي متفاوت) زير نظر وي كار مي كنند، در مقايسه با كسي كه حدود بيست مهندس نفت را سرپرستي مي كند، با سيستمي بمراتب پيچيده تر مواجه است.در واقع دو عامل اول به پيچيدگي «ساختاري» و سه عامل آخر به پيچيدگي «رفتاري» سيستم اشاره دارند. آنچه كه در اين جا مدنظر ماست بيشتر پيچيدگي رفتاري است. در پيچيدگي ساختاري تعداد عناصر سيستم خيلي زياد بوده و ميزان تعامل بين آنها بسيار زياد يا حتي بي شمار است. در پيچيدگي رفتاري روابط علت و معلول كاملاً روشن نيستند و نتايج كوتاه مدت و بلند مدت خيلي متفاوتند. اقدامات اعمال شده بر روي بخش هاي مختلف سيستم نتايج متفاوتي دارند و ممكن است دخالت هاي حساب شده و روشن، نتايج غير قابل پيش بيني و غير منتظره داشته باشند. رفتار كلي سيستم به سختي قابل پيش بيني است. رفتار كلي سيستم در كل قابل مشاهده نبوده و اندازه گيري آن مخرب يا غير قابل انجام است. به سختي مي توان پيچيدگي رفتاري را بر اساس قوانين حاصل از نظريات بيان نمود چرا كه داده كافي و پايا وجود ندارد (ساسمن 2000).براي مثال، قوانين و مقررات مدون حاكم بر نحوه تعامل عناصر سيستم و عوامل تعيين كننده ويژگيهاي آن عناصر، بر ميزان پيچيدگي سيستم اثر مي گذارند. برخي براي سنجش ميزان پيچيدگي يك سيستم از دو عامل يا معيار «تعداد عناصر تشكيل دهنده سيستم» و «ميزان

تعامل عناصر مختلف سيستم» استفاده مي كنند كه ممكن در برخي موارد سطحي و گمراه كننده باشد. اگر كسي بررسي خود را به اين دو بعد محدود كند، به مسيري هدايت مي شود كه ممكن است  موتور ماشين سواري را در شمار سيستم هاي بسيار پيچيده قرار دهد. زيرا موتور ماشين از تعداد قطعات زيادي تشكيل شده و به همين ميزان نيز ميان اجزاي آن تعامل وجود دارد. همچنين براساس اين دو شاخص پيچيدگي، تعامل ميان دو نفر انسان (يك سيستم اجتماعي)، در شمار سيستمهاي بسيار ساده قرار مي گيرد زيرا اين سيستم فقط دو عنصر دارد و ميان آنها فقط دو رابطه تعاملي قابل تصور است. در صورتي كه اگر فرد مذكور، در تحليل خود به نقش سه عامل ديگر مؤثر بر پيچيدگي (يعني «نحوه تعامل عناصر مختلف سيستم»،  «ويژگيهاي هر يك از عناصر» و «درجه نظام يافتگي ذاتي سيستم») نيز توجه كند، به نتيجه ديگري خواهد رسيد. در مورد موتور ماشين، تحليلگر مشاهده خواهد كرد كه ميزان تعامل موجود ميان قطعات آن، از قوانين و توالي معيني تبعيت مي كنند و ويژگيهاي عناصر آن از پيش تعيين شده اند. بدين ترتيب با استفاده از اين پنج شاخص پيچيدگي، تحليلگر متوجه مي شود كه موتور ماشين در واقع يك سيستم بسيار ساده است در حالي كه سيستم «تعامل ميان دو انسان» كه به ظاهر ساده به نظر مي رسيد، در واقع سيستم بسيار پيچيده اي است زيرا ويژگيهاي هيچ يك از عناصر آن، از پيش قابل تعيين نيستند. از آنجا كه احتمال شرطي بودن رفتار آنها، علي رغم وجود برخي قوانين ثابت در مكالمه و تعامل، بسيار كم است، نتيجه نهايي تعامل يا گفتگو

قابل پيش بيني نيست زيرا عناصر اين سيستم در رعايت يا عدم رعايت آداب معاشرت، آزادي عمل دارند و درجه قابليت پيش بيني حالت نهايي برخورد آنها، بسيار پايين است. بنابراين، تحليلگر متوجه مي شود كه اين سيستم دو نفره، در واقع يك سيستم بسيار پيچيده است.3- پيچيدگي و كنترل پذيري (رضائيان 1376، 80-83)در صورتي كه ويژگي «ميزان پيچيدگي» را مبناي طبقه بندي سيستمها فرض كنيم، مجموعه اي مشتمل بر سيستمهاي ساده، سيستمهاي پيچيده، و سيستمهاي بسيار پيچيده قابل تشخيص خواهد بود.سيستم ساده، سيستمي است كه تعداد اجزاي تشكيل دهنده آن كم بوده و روابط محدودي ميان آنها برقرار باشد در حالي كه سيستم پيچيده، سيستمي است كه داراي اجزاي بسيار زياد و به هم وابسته اي باشد و سيستم بسيار پيچيده نيز سيستمي است كه شناسايي و تشريح دقيق اجزاء و ويژگي هاي آن، امكانپذير نباشد.ويژگي دوم (قابليت پيش بيني) با ماهيت سيستم از حيث «ميزان قطعي بودن يا احتمالي بودن»، سر و كار دارد. در اين مورد، دو وضعيت قابل تصور است: در وضعيت اول، اجزاي سيستم به گونه اي كاملاً قابل پيش بيني با يكديگر تعامل دارند در حالي كه در وضعيت ديگر، رفتار سيستم قابل پيش بيني نيست، ولي ممكن است آنچه اتفاق مي افتد، قابل پيش بيني باشد.رفتار سيستمهاي قطعي قابل پيش بيني است و سازمانها در شمار مصاديق آنها قرار نمي گيرند (برخلاف سيستمهاي باز كه شامل سازمانها نيز مي شوند). از اين رو، بندرت جلب توجه مي كنند. مجموعه سيستمهاي قطعي، سيستمهايي نظير قرقره، ماشين تحرير، ماشينهاي اداري، پردازش قطعات بر روي خط توليد، پردازش خودكار چك در بانك، و غيره را در بر مي گيرد كه در همه آنها خروجي سيستم از طريق نظارت بر وروديهاي

سيستم، كنترل مي شود.پس از سيستمهاي قطعي ساده، سيستمهاي قطعي پيچيده مطرح مي شوند كه فقط از حيث «درجه پيچيدگي» با هم تفاوت دارند؛ براي مثال، كامپيوترها كه بسيار پيچيده تر از «سيستمهاي قطعي ساده» هستند، به طور كاملاً قابل پيش بيني كار مي كنند. وجوه تمايز اين دسته ها، نسبي و نامعين است. براي مثال، كامپيوترها به منزله سيستمهاي قطعي پيچيده مطرح شدند در حالي كه ممكن است از نظر يك متخصص، فاقد پيچيدگي باشند. همچنين بسياري از افراد، موتور يك خودرو را سيستمي پيچيده به شمار مي آورند در حالي كه همين سيستم، از نظر «نيروهاي فني» يك سيستم قطعي ساده محسوب مي شود. در همه مثالهاي فوق، ماهيت سيستم «يك حالته» است  يعني رفتار آن به وسيله ترتيب ساختاري عناصر تشكيل دهنده اش معين مي شود زيرا اگر ترتيب عناصر يك «سيستم قطعي» صحيح باشد، طبق الگويي كه برايش تعيين شده است، عمل خواهد كرد.اگر تعداد حالتهاي قابل تصور براي نتايج عملكرد يك سيستم، بيشتر از يك باشد، ماهيت سيستم «احتمالي» است. مجموعه مصاديق سيستمهاي احتمالي، از ساده ترين موارد ممكن (مانند پرتاب سكه كه فقط دو حالت محتمل دارد) تا پيچيده ترين سيستمهاي اجتماعي و سازمانها را (كه حالتهاي محتمل بسياري براي آنها قابل تصور است) در بر مي گيرد.مثالهايي نظير سيستم كنترل كيفيت و تناوب توقف دستگاهها، براي سيستمهاي احتمالي ساده مطرح مي شوند. در فرايندهاي توليد دستي، با توجه به تفاوتهاي فردي كاركنان، ممكن است كيفيت محصولات توليدي متفاوت باشد به همين دليل، براي تضمين حداقل كيفيت مورد نظر، از فنون كنترل كيفيت آماري استفاده مي شود. همچنين با توجه به ميزان فرسودگي قطعات و تناوب استفاده از يك ماشين، بايد آن را در

فواصل زماني معيني تعمير كرد. در چنين مواردي نيز توصيه مي شود كه براي كنترل، از روشهاي آماري استفاده شود.با افزايش پيچيدگي يك سيستم احتمالي و افزوده شدن بر تعداد حالتهاي ممكن براي آن، پيش بيني نتايج عملكرد و كنترل رفتار آن سيستم، دشوارتر خواهد شد. در واقع، كنترل وروديهاي يك سيستم قطعي ممكن است به پيش بيني خروجيهاي آن بينجامد در حالي كه كنترل وروديهاي يك سيستم احتمالي فقط مي تواند به پيش بيني دامنه نوسانات خروجيها منجر شود.سيستمهايي نظير انسان، سازمانهاي بزرگ، و سيستمهاي اقتصادي و اجتماعي، نمونه هايي از سيستمهاي احتمالي بسيار پيچيده هستند. اين گونه سيستمها، حالتهاي رفتاري و علمكردي متغيري دارند. براي مثال، يك سازمان بزرگ كه خود از خرده سيستمهاي زيادي تشكيل شده است، با سيستمهاي بيروني متعددي مانند دولت، رقبا، اتحاديه ها، تأمين كنندگان مواد اوليه، و بانكها سر و كار دارد. گاهي تعامل واحدهاي داخلي و اجزاي تشكيل دهنده سازمان با خرده سيستمهاي محيطي، آنقدر با ظرافت و پويايي صورت مي گيرد كه تعريف تفصيلي سيستم را غيرممكن مي سازد.سيستمهاي احتمالي ساده با روشهاي آماري كنترل مي شوند. در حالي كه سيستمهاي احتمالي پيچده را بايد با روشهاي پيچيده پژوهش در عمليات كنترل كرد. البته كارآيي روشهاي پژوهش در عمليات نيز محدود است به طوري كه براي كنترل «سيستمهاي احتمالي بسيار پيچيده» (كه به طور دقيق قابل تعريف نيستند) كفايت ندارند زيرا اين گونه سيستمها، جزئياتي غيرقابل تعريف دارند و نمي توان آنها را با «روش سنتي تجزيه و تحليل» بررسي كرد.در محيطهاي كاري بندرت با سيتمهاي قطعي مواجه مي شويم زيرا بيشتر سيستمها، هم از حيث ساختاري و هم از حيث رفتاري، سيستمهايي احتمالي به شمار مي آيند. در واقع

هر سيستمي كه علمكرد آن احتمالاً توأم با درصدي از خطاست، سيستمي احتمالي محسوب مي شود. بررسي اينگونه سيستمها و روشهاي كنترل آنها، معمولاً به صورت مجرد و انتزاعي انجام مي گيرد. با وجود اين، نتايج حاصل از اين بررسيها، در سيستمهاي واقعي نيز قابل استفاده هستند.4- پيچيدگي در سيستم هاي اجتماعيسيستم هاي اجتماعي، سيستم هاي بسيار پيچيده اي از جنبه ساختاري و رفتاري هستند. انسان به همراه نقش هاي خود، اصلي ترين جزء اين گونه سيستم هاست. هر سيستم اجتماعي شامل تعداد قابل ملاحظه اي از افراد، گروه و واحدهاي سازماني است كه از جنبه هاي مختلفي با هم ديگر تعامل دارند. فرهنگ، ارزش، اعتقادات، مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي، و حرفه اي چيزهايي است كه بر نحوه تعامل بين آنها تأثير مي گذارد. اثرات ناشي از اين عوامل و نحوه تعاملات حاصل به سختي قابل بررسي است. عناصر سيستم هاي اجتماعي از پويايي زيادي برخوردارند. سيستم هاي اجتماعي كمتر نظم يافته هستند و به مرور زمان تغيير مي كنند. اهداف سيستم هاي اجتماعي در طول زمان دستخوش تغيير مي شوند. به عنوان يك سيستم باز، محيط سيستم هاي اجتماعي تأثير زياد بر آن مي گذارد و تشخيص اين تأثير دشوار است. اطلاعات در مورد شرايط سيستم كم يا غيرقابل دستيابي است. مسائل سيستم هاي اجتماعي چند بعدي، مهم و وابسته به يكديگر هستند.شرايط فوق عموماً در سيستم هاي اجتماعي وجود دارند اما ميزان پيچيدگي در بين سيستم هاي اجتماعي متفاوت است. به عنوان مثال، پيچيدگي در يك سازمان بوروكراتيك كمتر از پيچيدگي يك سازمان نوآورانه است و پيچدگي يك جامعه خيلي بيشتر از پيچيدگي يك سازمان معمولي است. آنچه كه در اين جا مد نظر ماست سيستم هاي اجتماعي بسيار پيچيده هستند كه كاهش پيچيدگي آنها دشوار يا غير

ممكن است.5- ايجاد سيستم هاي پيچيدهآنچه در مورد مراحل ايجاد سيستم در بخش 1 گفته شد مراحل عمومي همه سيستم ها بود. اما در سيستم هاي پيچيده اين مراحل به تنهايي نمي توانند پاسخگوي ما باشند. در سيستم هاي پيچيده ممكن است نيازها و مسائل به خوبي تعريف نشده باشند. سفارش دهنده سيستم تصوير و آگاهي كامل از آنچه كه مطلوب اوست ندارد. نيازهاي وي ممكن است با هم سازگار نباشند. ساختار سيستم مانند سيستم هاي معمول تعريف شده نيست. مفاهيم و مباني سيستم موجود نيستند يا مدون نشده اند. روشهاي كمي و استفاده ازروشهاي تحليلي نمي تواند همه ابعاد سيستم را مورد بررسي قرار دهد چرا كه خيلي از عناصر، ويژگيهاي آنها و تعامل آنها با ديگر عناصر داراي مباني روشن، تعريف شده و كمي نيستند. مهندسي سيستم نمي تواند به صورت كامل مفاهيم و مباني سيستم را تعريف و تدوين نمايد. خروجي هاي سيستم به سادگي قابل پيش بيني نيستند. عوامل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فناورانه زيادي بر سيستم تأثير مي گذارند.شرايط فوق باعث مي شوند در كنار توسعه مهندسي سيستم ها، حوزه معماري سيستم ها نيز شكل گرفته و توسعه يابد كه ريشه در مقايسه مهندسي ساختمان و معماري ساختمان و رابطه بين آنها دارد. مهندس ساختمان با استفاده از اصول مهندسي سعي در ارائه طرحي دارد كه داراي ويژگيهاي فني و كاربري مورد نياز بوده و نكات مهندسي در آن رعايت شده باشد. اما معمار ساختمان سعي در ارائه ساختاري دارد كه تا حد ممكن منطبق بر نياز مشتري باشد و عوامل اقليمي، فرهنگي، زيباشناختي، همخواني با محيط و غيره در آن رعايت شده باشند. بخشي از كار معمار ساختمان هنري و ذهني است كه از

تجربه، شناخت و بينش حاصل شده است و جنبه كمي و مهندسي ندارد.6- معماري سيستم هامعماري در پاسخ به مسائل بسيار پيچيده اي ظاهر مي شود كه نمي توانند با استفاده از قواعد و رويه هاي از پيش وضع شده حل شوند. تعريف كلاسيك معماري عبارتست از «طرح ريزي و ساخت ساختارها». اگر واژه «ساختار» در سطح وسيع تري شامل آرايش ها و تركيب ها، چارچوب ها و شبكه ها و سيستم ها فرض شود آنگاه معماري سيستم ها، طرح ريزي و ساخت سيستم هاست. معماري سيستم ها تركيبي از اصول و مفاهيم سيستم ها و معماري است. به بيان ديگر معماري سيستم ها، نظريه سيستم ها و مهندسي سيستم ها را با نظريه، رسم و رسوم و حرفه معماري تركيب مي كند. هسته معماري در مفهوم سازي4 سيستم است. در زير مقايسه اي بين واژگان معماري و مهندسي شده است: ساختار5  (يا معماري6 ) ماشين7 معماري8 مهندسي9              معمار10 مهندس11اساس معماري، ساختاربندي12  است. ساختاربندي يعني تبديل شكل13 به كاركرد14 ، ايجاد نظم و ترتيب در هرج و مرج يا تبديل ايده هاي ناقص شكل گرفته يك مشتري به يك مدل مفهومي عملي. ايجاد تعادل بين نيازها، هماهنگ كردن فصل مشترك ها و بين افراط و تفريط حد واسط را گرفتن، فنون كليدي ساختاربندي هستند.7- معماري سيستم ها در مقابل مهندسي سيستم هايك بعد از مقايسه معماري و مهندسي سيستم ها، بررسي جايگاه آنها در مراحل ايجاد سيستم هاست. در شكل 4 مدل آبشاري ترسيم شده از مراحل ايجاد سيستم در بخش 1، توسعه داده شده و جايگاه معماري سيستم ها در آن مشخص شده است. جايگاه معماري چه در شكل زير و چه در عمل، به جاي اينكه به طور مستقيم در جريان ايجاد سيستم قرار گيرد در يك طرف آن قرار داشته و

موازي با آن است. ارتباط بين مشتري و معماري بايد خيلي قوي باشد به گونه اي كه اغلب معمار نماينده مشتري است حتي اگر از جهت قراردادي به واسطه سازنده يا شخص ثالثي استخدام شده باشد.همانگونه كه ملاحظه مي شود در سيستم هاي پيچيده اجتماعي عوامل متعدد بيروني وجود دارند كه بر فرايند ايجاد سيستم ها تأثير مي گذارند. عوامل اجتماعي و سياسي، پايايي و عناصر جهان واقعي به جريان اصلي ايجاد سيستم ها وصل شده اند. در اين شكل هر چه ضخامت خط بيشتر باشد نشان دهنده ارتباط بيشتر  و قوي تر است.معماري معمولاً با توليد يك توصيف ذهني يا نوشتاري مجرد (يك مدل) از سيستم و محيطش آغاز مي شود. گامها و شايد سالهاي زيادي بين اين تجرد و ارزيابي نهايي وجود دارد. دقيقاً قبل از اينكه ارزيابي كامل شود، سيستم با جهان واقعي روبرو مي شود. عدم آگاهي از اين كه جهان واقعي مي تواند كاملاً متفاوت از مدل مفهومي معمار  از جهان باشد خيلي از ساختارهاي پيش از اين عقلايي را با مشكل مواجه ساخته است.فرضيات تست خواهند شد و شايد ناقص شناخته شوند. نظريه ها، ايده ها و طرح ها تست خواهند شد. جهاني كه سيستم در آن به وجود خواهد آمد احتمالاً در هنگام ساخت سيستم تغيير خواهد كرد.كار يك معمار سيستم اين است كه ساختاري در شكل يك سيستم از جهان بدساخت يافته و ذاتاً نامحدود از نيازهاي بشري، فناوري، اقتصاد، سياست، مهندسي و امور صنعتي توليد نمايد. معمار سيستم بايد اصول مهندسي كه هر ساختار بر آن بنا مي شود را بداند. در اين راه تجربه و قدرت تشخيص ضروري است و معمار بايد بينش حاصل از تجارب قبلي را كسب نمايد.

مسئله معمار اين است كه پيچيدگي را به درجه اي قابل كنترل كاهش دهد، خصوصاً تا جايي كه بتوان آن را با فنون قدرتمند تحليل مهندسي بررسي نمود. تنها بايد كاركردهاي ضروري را مد نظر قرار داد. به منظور داشتن جوابهايي در حدود عملي، بايد محدوديتهايي را بكار بست. بنابراين معمار يك «مهندسي عمومي» نيست بلكه متخصص در كاهش پيچيدگي، عدم قطعيت و ابهام به مفاهيم عملي است.از جهت نظري سيستم ها داراي مرز مشخصي نيستند يا به عبارت ديگر مرز ندارند. اما در عمل در مطالعه سيستم ها مرزي براي سيستم تعريف مي كنند. اين كار براي سيستم هاي پيچيده خيلي مشكل تر بوده و حتي ممكن است نشدني باشد. يكي از تفاوتهاي معماري با مهندسي و روش علمي در اين نقطه اتفاق مي افتد. در مهندسي مرز تعريف شده خوبي براي سيستم يا مسئله سيستم تعريف مي كنند و سپس يك راه حل محدود شده و مشخص15 ارائه مي كنند. اما در معماري از آنجايي كه با سيستم هاي پيچيده و بدون مرز روبرو هستيم، معمار به جاي راه حل، ساختاري خلق مي كند كه جواب رضايت بخشي براي مسئله توليد خواهد كرد. اين ساختار، ساختاري باز16 خواهد بود كه مي تواند خود را با رخدادها و شرايط متغير تطبيق دهد.جدول زير مقايسه معماري و مهندسي سيستم ها را از ديگر ابعاد توضيح مي دهد: مهندسي معماريمهندسي تقريباً به صورت كامل با چيزهاي قابل اندازه گيري سر و كار دارد و از ابزار تحليلي حاصل از رياضيات و علوم سخت استفاده مي كند؛ يعني مهندسي يك فرايند استنتاجي است.معماري تا حد زيادي با چيزهاي غير قابل اندازه گيري سر و كار دارد و از ابزار غير كمي و رهنمودهاي مبتني بر

درس هاي عملي فراگرفته استفاده مي كند؛ يعني معماري فرايندي استقرايي است.     مهندسي با هزينه هاي كمي سر و كار دارد. معماري با ارزش هاي كيفي سر و كار دارد.هدف مهندسي بهينه سازي فني است. هدف معماري رضايت مشتري است.مهندسي بيشتر ناشي از علم است. معماري بيشتر ناشي از هنر است.مسائل مهندسي داراي تعريف روشني هستند.مسائل معماري ممكن است مبهم، تعريف نشده يا ناشناخته باشند.مهندسي سيستم مبتني بر شكل سيستم است.معماري سيستم مبتني بر كاركرد سيستم است. ساختارها از بالا به پائين و بر اساس كاركرد سيستم (به جاي شكل سيستم) طراحي مي شوند.مهندسي براي يك سازنده و در تعامل با معماري انجام مي شود. معماري براي يك مشتري و در تعامل با يك سازنده انجام مي شود.كاربرد بهترين روش هاي مهندسي پذيرش سيستم بر اساس ساختار طراحي شده، مشخصات عملي، استانداردها و قراردادها تضمين مي شود و در پايان پروژه، مهندسي چنين پذيرش هايي را تأييد مي كند.معماري به تعيين ساختار بهتر كمك مي كند، يعني كمك مي كند كه اولويت هاي نسبي، عملكرد قابل پذيرش، هزينه و زمان بندي، به حساب آوردن عواملي مانند ريسك فناوري، اندازه بازار برآورد شده، حركت هاي رقابتي احتمالي، روندهاي اقتصادي، نيازمندي هاي نظارتي سياسي، سازمان پروژه و قابليت هاي مربوط (قابليت دسترسي، قابليت عملياتي، قابليت ساخت، قابليت بقاء و غيره) مد نظر قرار گيرند و در پايان پروژه، معماري، تكميل و عمليات رضايت بخش سيستم را تأييد مي كند.مهندسي تمايل به تمركز بر فصل مشترك هاي زير سيستم هاي تعريف شده، تحليل و اجراي مشخصات دارد. معماري تمايل به تمركز بر مفاهيم، خلق، مشخصات سطح بالا، فصل مشترك هاي فني و غير فني و موفقيت در مأموريت دارد.تعداد مهندسين بيشتر است.تعداد معماران كمتر است زيرا ساختارها محصول يك ذهن تنها يا

يك تيم كوچك هستتند تا يكپارچگي ساختار درست شده حفظ شود.با وجود اين تفاوتها، معماري و مهندسي دو سر طيفي از كارهاي سيستمي هستند. معماري و مهندسي نقش هايي هستند كه توسط مشخصه هايشان از يكديگر متمايز مي شوند. مهندسين اغلب نقش هايي را در طول طيف اتخاذ مي كنند. از آنجايي كه موفقيت بستگي به هر دو، يعني ساختار دست يافتني و پياده سازي موفقيت آميز آن، دارد ضرورتاً معمار و مهندس مسئول موفقيت يكديگر هستند.در معماري بايد ساختارها، روانشناسي، هنر و زيبايي شناسي در كنار هم گرد بيايند. همه اينها نيز بايد با محيط فيزيكي و اجتماعي و سيستم مورد مطالعه سازگار باشند. بنابراين معماري هم علم است و هم هنر. شق علمي آن مبتني بر تحليل، واقعيت بنياد، منطقي، و استنتاجي است. شق هنري آن مبتني بر خلق و توليد، شهودي، نقادانه و استقرايي است. هر دو شق براي تكميل معماري يك سيستم پيچيده و مدرن ضروري است.8- متدولوژي هاي فرايند معماريمهمترين متدولوژي ها در فرايند معماري عبارتند از:(1) تجويزي17  (مبتني بر راه حل؛ مانند: دستورعمل هاي ساخت و استانداردهاي شبكه)(2) عقلايي18  (مبتني بر روش حل؛ مانند: تحليل و مهندسي سيستم ها)(3) مشاركتي19  (مبتني بر ذينفع؛ مانند: مهندسي همزمان و طوفان مغزي)(4) هيوريستيك20  (درس هاي فراگرفته؛ مانند: ساده كنيد. ساده كنيد. ساده كنيد.)دو متدولوژي اول بيشتر داراي محتواي علمي هستند و دو متدولوژي آخر بيشتر محتواي هنري دارند.متدولوژي تجويزي مبتني بر راه حل است؛ اين روش ساختاري را تجويز مي كند به اين شكل كه «ساختار بايد اينگونه باشد». مانند دستنامه ها، دستورعمل هاي ساختمان سازي، و بيانيه هاي معتبر. از آنها پيروي كنيد و بنابر تعريف، نتيجه موفقيت آميز خواهد بود.محدوديتهاي روش تجويزي (مانند پاسخ به تغييرات عمده در نيازها،

اولويت ها يا شرايط) منجر به روش عقلايي شده است يعني اصول علمي و رياضي بايد در رسيدن به يك جواب براي مسئله دنبال شوند. اين روش مبتني بر روش حل و قواعد است. هر دو روشهاي تجويزي و عقلايي تحليلي، استنتاجي، مبتني بر تجربه، به راحتي قابل تأييد، خوب شناخته شده و در سطح وسيعي در علم و صنعت تجربه شده اند.در مقايسه با متدولوژي هاي مبتني بر علم، هنر يا حرفه معماري (مانند حرفه پزشكي، حقوق  و بازرگاني) غير تحليلي، استقرايي، به سختي قابل تأييد، كمتر شناخته شده و حداقل تا سالهاي اخير به ندرت در علم يا صنعت به صورت رسمي تدريس شده اند. هنر يا حرفه معماري فرايندي از بينش ها، ديد، شهود و الهام، آراء تشخيص و تميز و حتي سليقه و ذوق است. معماري كليد خلق انواع واقعاً نو از سيستم ها براي كاربردهاي نو و اغلب بي سابقه است.متدولوژي مشاركتي واقف بر پيچيدگي به وجود آمده توسط ذينفعان متعدد است. هدف اين روش اتفاق نظر است. در خيلي از موارد تنها بايد مشتري، معمار و پيمانكار اتفاق نظر داشته باشند اما وقتي كه سيستم ها پيچيده تر مي شوند مشاركت كنندگان جديد و متفاوتي بايد توافق داشته باشند.مهندسي همزمان21 براي كمك به دستيابي به اتفاق نظر بين مشاركت كنندگان توسعه داده شده است. بيشترين ارزش آن و بيشترين استفاده آن براي سيستم هايي است كه در آنها همكاري گسترده براي پذيرش و موفقيت ضروري است. براي مثال، سيستم هايي كه مستقيماً روي بقا افراد يا مؤسسات تأثير مي گذارند. ضعف هاي شناخته شده اين روش عبارتند از: طرح نامعقول اجراي روش توسط كميته، طوفان مغزي انحرافي، اذهان بسته تفكر گروهي و افراد بدون قدرت تصميم گيري اما

با حق خارج از كنترل براي انتقاد كردن.متدولوژي هيوريستيك ها مبتني بر «شعور22» است يعني مبتني بر چيزي كه در يك موقعيت و شرايط مفروض، ملموس و محسوس است. شعور مربوط به يك شرايط و اوضاع و احوال، از تجربه عمومي بدست مي آيند كه در ساده ترين و خلاصه ترين شكل ممكن بيان شده اند. اين بيانيه ها هيوريستيك ناميده مي شوند و از اهميت خاصي در معماري برخوردارند زيرا راهنماييهايي در فراز و نشيب مسائل سيستمي دشوار و خطرناك ارائه مي كنند. به عنوان مثال «ساده كنيد»، يكي از مهمترين هيوريستيك هاست و منظور آن ساده سازي سيستم با استفاده از مدلسازي و حذف موارد غيرضروري است.ماهيت معماري كلاسيك در حين حركت پروژه از يك مرحله به مرحله ديگر تغيير مي كند. در مراحل اوليه پروژه، معماري، ساختاربندي يك مخلوط ساخت نيافته از روياها، اميدها، نيازها و امكانات فني است. در اين مراحل چيزي كه بيشتر از همه نياز است يك خلق يا توليد الهام گرفته از فناوري هاي عملي است. در اين جا هنر معماري نياز است. سپس، معماري، هماهنگ سازي زير سيستم ها و علايق است و در اين مقطع، زمان متدولوژي عقلايي و تجويزي فرا مي رسد.منابع و مراجع:1- رضائيان، علي. 1376. تجزيه و تحليل و طراحي سيستم. تهران: سمت. 2- Maier, M. W., and Rechtin, E. 2000. The Art of Systems Architecting. 2nd ed. New York. CRC Press.3- Rechtin, E. 1991. Systems Architecting: Creating and Building Complex Systems. London: Printice Hall.4- Sussman, JR., J. M. 2000. Ideas on complexity in systems: Twenty views. MIT Engineering Systems Division Working Papers Series ESD-WP-2000-02. پي نوشت ها 1. waterfall model2. interfaces3. complexity4. conceptualization5. structure6. architecture7. engine8. architecting9. engineering10. architect11. engineer12. structuring13.

form14. function15. closed-form16. open architecture17. normative18. rational19. participative20. heuristic21. concurrent engineering22. common sense

systems engineering

Systems Engineering is an interdisciplinary process that ensures that the customer's needs are satisfied throughout a system's entire life cycle. This process is comprised of the following seven tasks. State the problem. Stating the problem is the most important systems engineering task. It entails identifying customers, understanding customer needs, establishing the need for change, discovering requirements and defining system functions. Investigate alternatives. Alternatives are investigated and evaluated based on performance, cost and risk. Model the system. Running models clarifies requirements, reveals bottlenecks and fragmented activities, reduces cost and exposes duplication of efforts. Integrate. Integration means designing interfaces and bringing system elements together so they work as a whole. This requires extensive communication and coordination. Launch the system. Launching the system means running the system and producing outputs -- making the system do what it was intended to do. 1. Assess performance. Performance is assessed using evaluation criteria, technical performance measures and measures -- measurement is the key. If you cannot measure it, you cannot control it. If you cannot control it, you cannot improve it. 2. Re-evaluation. Re-evaluation should be a continual and iterative process with many parallel loops. This process can be summarized with the acronym SIMILAR (Bahill and Gissing, 1998).

سيستم هاي مكانيك و ارگانيك

... MechanisticOrganic Systems مقايسه و بيان ويژگيهاي سيستمهاي مكانيكي و ارگانيكيفاطمه اسلاميه

مقدمه« تام برنز و جي.ام. استاكر » با توجه به مطالعاتي كه روي بيست شركت انگليسي و اسكاتلندي انجام داده اند جايگاه سازمان ها را از نظر نوع

ساختار مديريت به دو سازمان مكانيكي وارگانيكي تشبيه كرده اند. هر دو شكل از سيستم با اين هدف به وجود آمده اند كه با شيوه اي بسيار كارا از منابع انساني نهايت استفاده را ببرند. هر يك از اين سيستمها ويژگيهاي خاص خود را دارند.سيستمهاي مكانيكي:يك سيستم مكانيكي براساس قانونمندي تحميل شده توسط ساختار دروني و قوانين علّي ذاتي اش عمل مي كند، مثل يك ساعت يا يك اتومبيل. از آنجايي كه در سيستم هاي مكانيكي انتخابي وجود ندارد، خود يا اجزايشان نمي توانند مقاصدي مختص به خود داشته باشند. اما يك سيستم مكانيكي مي تواند وظيفه اي داشته باشد كه مقاصد موجودي، خارج از آن را برآورده مي كند و به همين ترتيب اجزاي سيستم نيز وظايف فرعي مخصوصي به خود دارند.سيستم هاي مكانيكي مي توانند باز باشند و يا بسته. اگر رفتارشان به وسيله هيچ رويداد يا شرايط بيروني متاثر نشود بسته هستند و درغير اين صورت باز خواهندبود. جهان از ديدگاه نيوتن به منزله يك سيستم مكانيكي بسته (خودشمول) ب_دون هيچگونه محيطي، ديده مي شد. در مقابل، سياره زمين به منزله سيستمي كه حركتش به وسيله ساير سياره ها، ستاره ها و نيروهاي ديگر متاثر مي شود انگاشته مي شد، از اين رو يك سيستم باز فرض مي شد. آن اجزايي كه بدون آنها يك سيستم توانايي اجراي وظايفش را ندارد، اجزاي ضروري و باقي اجزا غيرضروري به حساب مي آيند. به عنوان مثال، موتور اتومبيل يك جزء ضروري است درحالي كه فندك آن اين چنين نيست.ويژگيهاي سيستمهاي مكانيكي:يك سيستم مديريت مكانيكي، مناسب شرايطي است كه باثبات و پايدار باشد. ساختارهاي مكانيكي با

ويژگيهايي نظير پيچيدگي و رسميت زياد و تمركز گرايي شناخته مي شوند، چنين ساختارهايي با وظايف يكنواخت مناسبت داشته و بر رفتارهاي برنامه ريزي شده متكي بوده و در واكنش به رويدادهاي پيش بيني نشده نسبتاً كند عمل مي كنند.1. كارهايي كه نياز به تخصص ويژه دارند از ساير كارها متمايز مي گردند. كساني كه كارهاي تخصصي و ويژه را انجام مي دخند علاقه شديد دارند كه شيوه هاي انجام دادن كارها را بهبود بخشند و وسايل و ابزار جديدي به كار گيرند.2. روابط بين اعضا به طورت عمودي است، يعني رابطه بايد به صورت رئيس و مرئوسي باشد.3. كارها، نوع رفتار و وظايف طبق بخشنامه ها، دستورالعملها و تصميماتي كه گرفته شده به وسيله سرپرستان و مقامات ارشد به اجرا درمي آيد.4. براي دانش، تجربه و مهارتهايي كه در درون سازمان وجود داشته باشد اهميت بيشتري قائل مي گردند.5. اشخاصي كه به تصدي شغلي گمارده مي شوند بايد آموزشهاي شغلي و تخصص لازم را ديده باشند.6. فعاليت رسمي سازمان بيشترين اهميت را دارد و مديريت از مقررات و خط مشي ها، رويه ها و آئين نامه هاي حاكم بر سازمان تبعيت مي كند.7. همچنين براي اطمينان يافتن از انجام منظم و مداوم وظايف و مسووليتها مقررات و آئين نامه هايي تدوين مي شود.سيستم هاي ارگانيكي:سيستم هاي ارگانيكي، سيستم هايي هستند كه حداقل يك هدف (GOAL) يا مقصود (PURPOSE) از خودشان دارند. مثل حفظ بقا، كه رشد براي آن اغلب عاملي ضروري تلقي مي شود. درحالي كه اج__زايشان هيچ ه__دف و مقص_ودي را پي نمي گيرند اما وظايفي درخدمت هدف و مقصود سيستم كلي دارند.

سيستم هاي ارگانيكي ضرورتاً باز هستند، يعني تحت تاثير عوامل بيروني قرار مي گيرند. بنابراين، تنها زماني قابل فهم هستندكه در پيوند با محيطشان بررسي گردند. محيط هر سيستم شامل مجموعه اي از متغيرهاست كه مي توانند رفتار سيستم را متاثر كنند. اجزاي يك سيستم ارگانيكي، هم مي تواند ضروري باشد و هم نباشد. به عنوان مثال قلب يك جزء ضروري براي سيستم انسان است درحالي كه ناخن چنين نيست.ويژگيهاي  سيستمهاي ارگانيكي:اگر شرايط در حال تغيير باشد و پيوسته مسئله هاي تازه اي به وجود آيد و نيز شرايط يا موقغيتهاي آينده را نتوان پيش بيني كرد، سيستم مديريت ارگانيك مناسب خواهد بود. ساختارهاي ارگانيكي نسبتاً منعطف و انطباق پذير بوده، داشتن تعهد به سازمان، بدون توجه به ميزان تخصص. تأكيد بر ارتباطات موازي بجاي عمودي دارند، ارتباطات بين مقامهاي مختلف بيشتر جنبه مشاوره دارد نه فرماندهي، نفوذ در آنها بجاي اينكه بر مبناي اختيارات ناشي از پست سازماني باشد براساس مهارت و دانش صورت مي گيرد. مسووليتها بجاي اينكه صرفاً براساس شرح شغل باشد، بصورت انعطاف پذير، تعريف شده و تأكيد بجاي اينكه بر صدور دستورات باشد برروي مبادله اطلاعات است.ويژگيهاي اساسي ساختار ارگانيك عبارتند از:اختيارات غيرمتمركز، قوانين و مقررات كمتر، غيررسمي بودن تعاريف مشاغل، تطبيق با محيط، شبكه ارتباطات شخصي و غيررسمي و همچنين توجه بيشتر به خود كنترلي بجاي اعمال كنترل از طريق سلسله مراتب معرفي مي كند. - اگرچه سيستمهاي ارگانيك، همانند سيستمهاي مكانيكي، داراي سلسله مراتب اختيارات سازماني نيستند، ولي در آنها نوعي طبقه بندي قابل مشاهده است. پستهاي سازماني را بر اساس ارشديت ( يعني تخصص بالاتر ) تفكيك

مي نمايند. در تصميم گيريهاي گروهي، اغلب، مقامات ارشد و باسابقه حرف آخر را مي زنند، در سيستم ارگانيك، كسي صاحب قدرت و اختيار مي گردد كه نسبت به بقيه، از توانايي و آگاهيهاي بيشتري برخوردار باشد، يعني « اختيارات در دست بهترين ها » است. ميزان اختيارات نيز از طريق اجماع ( توافق نظر ) تعيين مي گردد.- در سيستمهاي ارگانيك نسبت به سيستمهاي مكانيكي، ميزان تعهد به سازمان، بسيار گسترده تر است و فرد متخصص نسبت به كار تخصصي خود تعهد دارد. در سيستمهاي ارگانيك به ندرت مي توان بين سازمان « رسمي » و « غيررسمي » فرق قائل شد.- اعضاي سازمان درباره ارزشها و هدفهاي سازمان باورهاي مشتركي دارند و اين پديده مي تواند جاي خالي سيستم فرماندهي مبتني بر سلسله مراتب اختيارات سازماني را ( كه در سيستم مكانيكي ديده مي شود ) پر نمايد.مدير ساختار ارگانيك:مدير يك ساختار ارگانيك فردي دستپاچه و مضطرب است. وي دائم نگران نوع كاري است كه بايد انجام دهد. نگراني او از اين بابت است كه نمي داند ديگران از او چه انتظاري دارند و پيوسته نگران كارهايي است كه ديگران بايد انجام دهند. در واقع، هنگامي كه يك ساخنار ارگانيك بخواهد به شيوه اي اثربخش كار كند در برابر عوامل محيطي بدين گونه واكنش نشان مي دهد:اگر ابهامي كه به صورت ظاهر او را فرا گرفته است قابل توجيه نباشد، اين تشويش به صورت رنجش و آزردگي خاطر پديدار مي گردد. در چنين موقعيتي، گاهي همه مديران و گاهي برخي از آنها آرزوي ساختاري مشخص تر مي كنند، يعني ساختاري كه در آن

نقشهاي افراد تعريف شده باشد. اين كه فرد مسئول انجام چه كارهايي است؟ بايد نگران چه چيزهايي باشد و نسبت به چه كارهايي نگران نباشد. نتيجه چنين مي شود كه هرقدر پستهاي سازماني، به صورت دقيق تر تعيين شوند، مدير بايد به ميزان بيشتري « همه چيزدان » شود، به گونه اي كه هيچ وظيفه يا كار تخصصي به صورت كامل يا جزئي، بدون سرپرست و مسئول مستقيم باقي نماند، بار اضافي بر دوش كسي كه مسئوليت ندارد، تحميل نگردد و كسي كه بايد كاري را انجام دهد بدون اختيارات ذي ربط نباشد. بايد مقررات رفتاري را كه تاريخچه سازمان كارساز بودن آنها را به اثبات رسانيده، به كار برد و كارهاي تخصصي مشخصي را در نظر گرفت تا بتوان بدان وسيله وظايف يا كارهاي افرادي كه نقسهاي ديربط را برعهده گرفته اند واگذار شود و آنها اين نقشعا را به صورتي شايسته اجرا كنند؛ بر همين اساس بين اشخاصي كه به صورت دائم در پستهاي مناسب و شايسته گمارده شده اند، ارتباط برقرار مي گردد.به طور كلي:مديريت مكانيكي شيوه اي از مديريت است كه سازمان را در حال ايستا نگه مي دارد ساختار آن را تحكيم مي بخشد. اما مديريت ارگانيكي شيوه اي است كه كليه افراد سازمان را به صورت واحد زنده و متأثر از يكديگر در نظر مي گيرد. در اين روش مدير، آزادي عمل به افراد اعطا مي كند و افراد مستقلاً روش كار را انتخاب مي كنند. يكي از ويژگيهاي بارز سازمان هاي ارگانيكي مشاركت افراد در كليه امور سازمان است كه اين امر باعث تقويت و پرورش روحيه خلاقيت وكارآفريني كاركنان مي شود كه خود عامل مهم

در بهبود و بازسازي سازمان است. برنز يكي از ضعف هاي مهم ساختار مكانيكي را اين گونه بيان مي كند كه در سازمان هاي مكانيكي روال معمول براي رسيدگي به موضوعي كه خارج از حدود وظايف يك نفر قرار مي گيرد ارجاع آن به يك كارشناس مربوط و يا سپردن آن به يك مافوق است.برنز و استاكر در جواب اين سؤال كه تحت چه شرايطي به كارگيري ساختار ارگانيك بر ساختار مكانيكي ارجحيت دارد معتقدند كه: ارجحيت يك ساختار بر ساختار ديگر بستگي به موقعيت دارد همچون:1- هر قدر كه افراد در سازمان از توانايي هاي فكري و ذهني بيشتري برخوردار باشند به همان اندازه ساختار ارگانيك مناسب تر خواهد بود.2- هر قدر محيطي كه سازمان درآن واقع شده است دچار تغييرات بيشتر و سريع تر باشد به همان اندازه به اهميت انعطاف پذيري در ساختار ارگانيك افزوده مي شود.منب___ع:شفريتز، جي ام و استيون اوت جي، ( 1381 )، تئوريهاي سازمان: اسطوره ها، جلد اول، ترجمه دكتر علي پارسيان، انتشارات ترمه.

تجزيه و تحليل و طراحي سيستمها و روش ها

علي رضاييان خلاصه كتاب: زهره ايراني: نگاهي كلي بر سيستمها: تئوري پردازان مختلف در جهت ارائه نظريات و كاربردي كردن آنها تلاشهاي زيادي انجام داده اند كه از جمله اين نظريات مي توان به تفكر سيستمي، نظريه عمومي سيستمها، سايبرنتيك و ... اشاره نمود. ما در اين بخش، مباحث فوق را تحت عنوان«تجزيه و تحليل سيستمها» در قالب چند محور به صورت گزينشي مطرح خواهيم كرد:(تفكر سيستمي):تفكر سيستمي در خارج از محدوده يك علم معين متولد شد و در محيطي ميان رشته اي رشد كرد. اين شيوه تفكر، با مجموعه اي از اجزا سروكار دارد نه با خود اجزا. تفكر سيستمي به نگرش مبتني

بر تركيب يافته هاي رشته هاي گوناگون علمي تاكيد دارد به جاي تفكيك و تجزيه مداري.مباني تفكر تجزيه مدار:*معطوف شدن ذهنيت محقق به بخش فيزيكي يا خارجي جهان؛*تاكيد بر اينكه هر پديده اي حاصل تجزيه يا تركيب ساير پديده هاست؛*تاكيد بر كمي كردن روابط علي؛* افزايش دقت( مطلوب غايي)؛مباني تفكر سيستمي:*تصور ارگانيك(مركزيت ارگانيسم در طرح ادراك آدمي)؛* كل نگري؛* مدلسازي؛* بهبود شناخت( از طريق مشاهده فراگردهاي كه در درون يك كل بوقوع مي پيوندد نه  مشاهده اجزاي آن كل).نكته: تفكر سيستمي و تفكر تجزيه مدار مكل يكديگرند نه جايگزين هم.تفكر سيستمي با رشد و توسعه دو جنبش جداگانه، هويت مستقل پيدا كرد:1)نظريه عمومي سيستمها( كنت بولدينگ):نظريه عمومي سيستمها در يك مفهوم ارگاينك و بيولوژيك كه معمولاً« انقلاب ارگانيك» ناميده مي شود، ريشه دارد. زمينه اصلي مطالعه و قلمرو موضوعي آن،«پديده رشد و تكامل» است و فرض اصلي آن، اين است كه فراگرد رشد و مراحل بعدي و نهايي آن(تكامل) از يك الگوي يكسان تبعيت مي كند؛ خواه رشد يك ارگانيسم واحد مطرح باشد، خواه رشد گروهي از ارگانيسمها، خواه رشد يك جامعه.هدف نظريه عمومي سيستمها:كشف قوانين و نظم ذاتي انواع پديده هاست. از اين مي توان آن را سيالترين نظريه سيستمي به شمار آورد زيرا در چهارچوب نظري آن، هيچ نظريه قاطعي ارائه نشده است.ويژگيهاي نظريه عمومي سيستمهاكبه هم پيوستگي و وابستگي اجزاء، ويژگيها، رخدادها و مانند آن.كل گراييهدف جوييوروديها و خروجيهاتبديل ورودي به خروجي و تغيير و تعديل آنمقابله با بي نظمي و كهولت(آنتروپي)؛ اين كلمه ريشه در ترموديناميك دارد و بيانگر حالتي است كه همه عناصر سيستم در حداكثر بي نظمي قرار دارند

و سيستم رو به از هم گسيختگي و نابودي پيش مي رود. بدين ترتيب، براي سيستمهاي باز، مفهوم حداكثر بي نظمي يعني مرگ.تنظيم اجزاي به هم پيوسته و به هم وابسته سيستم( برنامه ريزي و كنترل از طريق بازخور)سلسله مراتب سيستمهاجداسازي وظايف سيستم برحسب اجزاي آنها.هم پاياني: در سيستمهاي باز، هر حالت و نتيجه نهايي ممكن است از مسيرهاي گوناگوني قابل حصول باشد.2) سايبرنتيك( عمل كنترل و ارتباطات):سايبرنتيك عبارت است از مطالعه پديده ارتباط و كنترل در هر نوع سيستم اعم از حيوان و ماشين. سايبرنتيك با يك شبكه كنترل از طريق مكانيسم بازخور با رعايت خصوصيات، حالات و اهداف آن، يك سيستم خود كنترل كننده( خود تنظيم) است. اين خود هدايت كنندگي از طريق برگشت دادن اطلاعات مربوط به رفتار سيستم به خود صورت مي گيرد.حداقل اجزا و عناصري كه يك سيستم سايبرنتيكي دارد عبارتند از:*دستگاه آشكارساز(عيب ياب)*دستگاه اهدايت كننده(انتخاب كننده): درباره هدايت سيستم، براساس اولويتها، تصميماتي را اتخاذ مي كند.*دستگاه اجرا كنندهكاربرد «نظريه عمومي سيستمها» و«علم كنترل و ارتباطات» در سازمانها(رويكرد سيستمي):تعريف جامعه به عنوان يك سيستم پچيده و انعصاف پذير؛ و كنترل خرده سيستمهاي آن و ارتباطات درون سيستم براساس علم و كنترل و ارتباطات.به كارگيري رويكرد سيستمي در سازمان با استفاده از روشهاي پژوهشي عملياتي.كمك به پژوهشگران نظامگرا در ارائه مدلي براي پديده هاي دنياي واقعي و جمع آوري اطلاعات براساس نظريه عمومي سيستمها.كمك به مديران جهت طراحي مدلي براي سازمان خود براساس نظريه عمومي سيستمها.ايجاد يك سيستم اطلاعاتي مديريت با توجه به نظريه عمومي سيستمها، و تجزيه و تحليل سيستم به كمك اين سيستم اطلاعاتي مدريت.پويايي صنعتي: به كارگيري علم

كنترل و ارتباطات در حل مسايل صنعتي هدف آن، اداره اثر بخش تر سازمانها با تاكيد بر پويايي صنعتي است.مقايسه پيوسته و خودكار برخي از ويژگيهاي رفتاري يا متغيرهاي سيستم با يك استاندارد معين كه با فعاليت مستمر و خودكار بازخور همراه است.روابط ميان تفكر سيستمي، نظريه عمومي سيستمها و سايبرنتيك:تفكر سيستمي: نحوه نگرش جديدي براي مطالعه پديده هاي طبيعي در قالب يك سيستم به شمار مي آيد.نظريه عمومي سيستم ها: بر به كارگيري تفكر سيستمي، با توجه به مسائل رشد و تكامل تأكيد دارد.علم كنترل و ارتباطات: بر بكارگيري تفكر سيستمي، با توجه به مسايل كنترل و ارتباطات تاكيد دارد.رويكرد سيستمي: بر نحوه بكارگيري نظريه عمومي سيستمها و علم كنترل و ارتباطات در مسائل صنعتي و اجتماعي دلالت دارد.مزاياي بالقوه تفكر سيستمي:برطريف كردن خطر محدود شدن نگرش مدير به يك وظيفه و وادارسازي او به شناسايي ساير خرده سيستمها.كمك به مدير جهت مرتبط ساختن هدفهاي خود با مجموعه كلان سازمان.كمك به سازمان در ساختاردهي خرده سيستمهاي خود به گونه اي كه با اهدافش سازگار باشد.فراهم سازي امكان ارزيابي سازمان و تعيين ميزان اثربخشي خرده سيستمها با در نظر گرفتن مدل سيستم هدفمند.تعريف سيستم:«سيستم، مجموعه اي از اجزا و روابط ميان آنهاست كه توسط ويژگيهايي معين، به هم وابسته يا مرتبط مي شوند و اين اجزا با محيطشان يك كل را تشكيل مي دهند». دلايل نقطه چين بودن مرز سيستم:*دلالت بر تبادل مستمر انرژي يا اطلاعات ميان سيستم و محيط؛ مانند پرده سلول.*قراردادي بودن محل واقعي مرز سيستم( به وسيله طراح ساختار سيستم، اين مرز معين مي شود).عناصر سيستم:ورودي ها:*(وروديهاي زنجيره اي): نوعي ورودي است

كه خودش نتيجه و خروجي سيستم ديگري است.*(وروديهاي تصادفي): هريك از خروجيهاي سيستمهاي ديگر كه احتمال ورودي شدنشان براي سيستم ما وجود دارد.*(وروديهاي بازخور): وروديهاي هستند كه در واقع بخشي از خروجيهاي قبلي همان سيستم هستند.نكته: ورودي هاي تصادفي جالبترين  نوع ورودي براي مطالعه تحليلگران هستند؛ زيرا برخلاف ورودي هاي زنجيره اي، تشخيص حضور يا عدم حضور ورودي هاي تصادفي دشوار است؛ در حالي كه گاهي حتي بيشتر از خود عمليات سيستم، بر درجه كيفيت محصول يا كارايي سيستم اثر مي گذارند.2)فراگرد(خانه پردازش):به فرايند تبديل داده به ستاده، اطلاق مي شود هنگامي كه نحوه اين تبديل مشخص باشد، فراگرد را«جعبه سفيد» مي نامند و چنانچه فراگرد تبديل به تفصيل شناخته شده نباشد، آن را«جعبه سياه» مي نامند.3)خروجيها:معمولاً فراگردهاي تبديل، بيش از يك نوع خروجي دارند:*خروجيهاي كه بطور مستقيم توسط سيستمهاي ديگر مصرف مي شوند و هدف همه سيستمها، به حداكثر رساندن آن است. *خروجيهاي كه در فراگرد توليد همان سيستم در مرحله بعد مصرف مي شوند و نيز بازگشت مجدد محصولات معيوب به فراگرد توليد.*ضايعات؛ كه وارد سيستم اكولوژي مي شوند و هدف همه سيستمها، به حداقل رساندن آن است.4)بازخور كنترلي:بازخورها، ابزار ايجاد تعادل در سيستم هستند.روابط: مسيرهاي ارتباطي عناصر سيستم با يكديگر را«روابط» مي نامند به طور كلي 3 نوع رابطه در عالم واقع در درون و بي سيستمها وجود دارد عبارتند ازك1)رابطه حياتي(منطقي):رابطه اي است كه در صورت قطع آن، سيستم هاي وابسته به آن نمي توانند به وظيفه خود عمل كنند و حياتشان به مخاطره مي افتد. رابطه حياتي مي تواند يك سويه باشد( مانند رابطه حياتي ميان يك انگل گياهي و

گياه) و يا دو سويه( مانند رابطه حياتي ميان خرده سيستمهاي توليد و فروش).2)رابطه هم نيروزايي يا مراوده اي(سينرژيك):اين نوع رابطه در اثر اقدام تلفيقي ايجاد مي شود و رابطه اي كه در صورت وجود آن، با همكاري و تشريك مساعي مجموعه اي از خرده سيستمهاي نيمه مستقل، خروجي و بازداده كل سيستم بيش از جمع آوري بازداده ها و خروجي هاي هر يك از خرده سيستم هاي تشكيل دهنده سيستم كلان خواهد بود:2+2>4     نكته: هم نيروزايي اساس علم شيمي است.3)رابطه مكرر و لازم(موقتي يا زماني):اين نوع رابطه بر تكرار يا بيان ديگري از روابط موجود دلالت دارد. هدف از اين تكرار، افزايش قابليت اعتماد( اعتبار) است. وجود روابط مكرر و لازم، احتمال عدم توقف سيستم و استمرار فعاليت آن را افزايش مي دهد. روابط مكرر، از طريق محدود كردن رفتار سيستم به آن گونه رفتارهايي كه بيشترين سهم را در كسب هدف دارند، به تحقق اهداف سيستم كمك مي كند. اين نوع رابطه در سيستمهاي حساس و بسيار مهم ايجاد مي شود به گونه اي كه در طراحي فضاپيماها و هواپيماها و غيره با استفاده از اين رابطه تلاش مي شود كه عمليات سيستم در همه وضعيت هاي بالقوه ايمن گردد.شيوه هاي عكس العمل سيستم در برابر محيط:از آنجا كه سيستمهاي باز با محيط خود در حال تبادل اطلاعات مي باشند به گونه اي كه ورودي هاي خود را از محيط دريافت نموده و خروجي هاي خود را به محيط وارد مي سازند براي انجام اين مبادله از سه ويژه استفاده مي كنند كه عبارتند از:1)تعمير و نگهداري: كارهايي هستند كه سيستم در درون

مرز خود انجام مي دهد و هدف از انجام آنها حصول اطمينان از انجام صحيح وظايف، از روشهاي درست و مناسب است. فعاليتهاي تعمير و نگهداري، در بر گيرنده موارد ذيل هستند:*شناسايي زمان وقوع مساله*كسب دانش لازم براي حل مساله* تامين زمان و منابع لازم براي حل مسالهنكته: تجزيه و تحليل سيستم، در شمار وظايف تعمير و نگهداري قرار مي گيرد.2)دفاع:سيستمها براي بدست آوردن منابع ضروري ( از آنجا كه منابع كمياب هستند). با ساير سيستمها به رقابت مي پردازند كه در نتيجه اين رقابت، تضادهايي بين آنها بوجود مي آيد. به گونه اي كه هر سيستم به سيستم ديگر به عنوان يك منبع نگاه مي كنند و لذا سيستمها به دفاع از موجوديت خود مي پردازند.فعاليتهاي دفاعي، فعاليتهاي هزينه افزا هستند كه بطور مستقيم به كسب اهدافق سازما كمك نمي كنند ولي وجود آنها براي حفظ موجوديت در برابر سيستمهاي در حال رشد ضرورت دارد.3)رشد:سيستمها با برقراري رابطه ميان عناصر دروني خود و عوامل محيطي تلاش مي كنند. ضمن آنكه از موجوديت خود دفاع نمايند منابع بيشتري نيز از محيط جذب كرده و رشد كنند؛ كه البته فراگرد عملي رشد حالت دو سويه خواهد داشت. بگونه اي كه با ساير سيستمها تبادل منابع خواهد نمود؛ اين حالت را در نظريه عمومي سيستمها«تعادل نسبي» مي گويند كه در اين حالت سيستم ضمن انجام فعاليت هاي نگهدارنده به اقدامات انطباقي با محيط مي پردازد.نكته: اصل بوم شناسي مي گويد: هيچ چيز خام و بي فايده در محيط وجود ندارد.تلاش براي كسب تعادل نسبي در مواجهه با يك محيط بزرگ و فعال، به شكل گيري واحدهاي تخصصي

به نام سلول منجر مي شود. در واقع شكل گيري سلولها، پاسخي به تمايل سيستم به تخصص گرايي است.عوامل    مؤثر بر سيستم    بي تأثير بر سيستمتحت كنترل سيستم    سيستمي    نه محيطي و نه سيستميخارج از كنترل سيستم    محيطي    سيستمهاي بازوبسته:طبقه بندي سيستمها به سيستمهاي بازوبسته، مبتني بر مفاهيم«مرز» و«منابع» سيستم است:*سيستم بسته: سيستمي است كه عمليات خودش را بطور خودكار، از طريق ابزار واكنش نسبت به اطلاعات توليد شده توسط خود، كنترل يا تعديل مي كند. بعبارت ديگر سيستم بسته به محيط خودش وابسته نيست. در سيستمهاي بسته، ميزان منابع ثابت است و همه منابع يكباره عرضه مي شود.*سيستم باز: سيستمي است كه با محيط خود تبادل انرژي، ماده و اطلاعات دارد. سيستمهاي باز مي توانند به تبادل منابع و انرژي اضافي خود بپردازند.ويژگي هاي سيستم باز:*آگاهي نسبت به محيط*(بازخور): دريافت اطلاعات از محيط براي تنظيم روابط سيستم با محيط و امكان انجام اقدامات اصلاحي و رفع انحرافات.*(تبعيت از الگوي تناوبي از حوادث): بازداده هاي سيستم، تامين كننده داده هاي جديدي هستند كه تكرار دوره تناوب را ممكن مي سازند.*(آنتروپي منفي): ترميم و حافظ ساختار و وادار كردن انرژي براي رشد و زنده ماندن(سيستمهاي بسته به مرور زمان از هم گسيخته مي شوند)ۀنكته: آنتروپي حاكي از تمايل سيستمها به كهولت و بي نظمي است.*(حالت اثبات): تعادل در تبادل انرژي براي جلوگيري از بي نظمي در ورود انرژي.*حركت به سوي رشد و توسعه: بتدريج كه سيستمهاي باز، پچيده تر مي شوند و به سوي خنثي سازي بي نظمي پيش مي روند، رشد و توسعه، كميت سيستم تغيير مي يابد در حاليكه كيفيت و ماهيت سيستم اصلي

به همان گونه باقي مي ماند.*(موازنه ميان فعاليتهاي انطباقي و نگهدازنده و ايجاد سازگاري ميان آنها)فعاليتهاي نگهدارنده: وظيفه ايجاد تعادل ميان خرده سيستمها و هماهنگ ساختن كل سيستم با محيط را بعهده دارند و سعي مي كنند از تغييرات سريع ممانعت بعمل آورند. در واقع هدف فعاليتهاي نگهدازنده، رسيدن به ثبات و حفظ وضع موجود است. مانند: خريد، نگهداري، تعمير اساسي، گزينش و آموزش، تدوين و اجراي قوانين و رويه ها.فعاليتهاي انطباقي: وظيفه تنظيم نحوه دگرگوني نيازهاي داخلي و خارجي سيستم در طي زمان را به عهده دارند. در واقع هدف فعاليتهاي انطباقي، تغيير و دگرگوني وضع موجود از طريق برنامه ريزي، پژوهش بازار، طراحي محصول جديد و... است.در يك سيستم بايد بين فعاليتهاي انطباقي و نگهدارندهف تعادل و توازن برقرار شود.انواع رفتار سيستم(علت تغيير حالت و نرخهاي يك سيستم):*واكنش: رخدادي است كه به  دليل وقوع تغيير يا رخداد ديگري در سيستم يا محيط بوقوع مي پيوندد. در اين گونه مواقع، واكنش سيستم، امري«لازم و كافي» است.*(پاسخ): شبيه واكنش است با اين تفاوت كه امري لازم است ولي كافي نيست. زيرا سيستم، خواص ساختاري خود را در برابر محرك، تغيير نمي دهد و فقط حالت سيستم تغيير مي كند. در حاليكه در«واكنش»، ساختار و حالت سيستم تغيير مي كند.*(اقدام): رخدادي است كه ضرورت آن ناشي از تغيير در سيستم يا محيط نيست. يعني وقوع اين رخداد، اجباري و لازم نيست بلكه سيستم خود آن را اراده مي كند. از اين رو نمي توان براي آن حد كفايتي قائل شد.آرايش دروني سيستم:هر سيستمي براي بقاء رشد و سودآوري خود 3 نوع آرايش دروني در خود ايجاد

مي كند:1)آرايش ساده2)آرايش خود تنظيم يا سايبرنتيكي3)آرايش سيستم معرفت پذير(فراگيرنده)1)آرايش سادهنوع تعادل ايجاد شده در سيستمهاي ساده،صرفاً به اندازه سيستم و محيط آن و نيروهاي نسبي آنها بستگي دارد. اين تعادل از طريق حلقه كنش، واكنش كه آنرا اصطلاحاً«حلقه عمل» يا«حلقه نخستين» مي نامند ايجاد مي شود.نحوه ارتباط اينگونه سيستمها با محيط، شكل ثابتي دارد؛ زيرا سيستمهاي مذكور قادر به تغيير رفتار خود نيستند؛ بنابراين وقوع تغييرات عمده در محيط منجر به نابودي آنها خواهد شد. 2)آرايش خود تنظيم(سايبرنتيكي):در حلقه نخستين، سيستمي با شكل ساده اي از تعامل قرار دارد( حلقه اول) كه قلمرو آن«عمل و كردار» است. ولي تعامل در سيسمتهاي خود تنظيم، از تعاملهاي فيزيكي و كنش-واكنشي حلقه نخستين، پچيده تر شده و به برقراري تعامل اطلاعاتي با محيط مي انجامد كه«حلقه دوم» با«حلقه كنترل» ناميده مي شود. *(قلمرو محتوي): تشخيص رخدادهاي محيطي و شناسايي آنها(چه چيزي در حال رخ دادن است؟)*(قلمرو فراگرد): تعبير و تفسير رخدادها و تعيين آثار آنها(سازمان چگونه واكنش نشان دهد؟)نقطه ضعف سيستمهاي خود تنظيم آن است كه نمي توانند استراتژي خود را تغيير دهند در حالي كه محيط مي تواند تاكتيكهاي خود را عوض كند. سيستمهاي خود تنظيم فقط مي توانند تغييرات محيطي را شناسايي و ثبت كنند ولي نمي توانند برنامه خود را تغيير دهند.3)آرايش سيستم معرفت پذير يا يادگيرنده:در اين نوع سيستمها، حلقه هاي بازخور اول و دوم به وسيله«حلقه بازخور دوم» يا«حلقه خط مشي» حمايت مي شوند كه بر اين اساس سيستم، عملكرد خود را تجزيه و تحليل مي كند و متناسب با نتايج آن، تغييراتي را در خط مشي ها به وجود مي آورد.نكته:

عمل حلقه سوم، در مديريت«خط مشي گذاري» ناميده مي شود و در مديريت منابع اطلاعاتي«برنامه نويسي» نام دارد.اثر بخشي خط مشي گذاري به مواردي نظير موارد ذيل بستگي دارد:*ميزان تلاطم وقتي در محيط؛*ميزان حافظه موجود، براي ذخيره سازي تجارب گذشته؛*توان تغيير سريع و دقيق خط مشي؛*ميزان حافظه موجود، براي ذخيره سازي خط مشي جديد؛*توان سلول كنترل و سرعت آن در پيدا كردن خط مشي جديد. سطح اول(حلقه عمل): سيستم با محيط خود تبادل منابع دارد؛ و شكوفايي نسبي مستقيم به قوت، كارآيي و ساير تواناييهاي آن بستگي دارد.سطح دوم( حلقه كنترل): اثربخشي سيستم به توان تصميم گيري آن براي برنامه ريزي، اقدامهاي جديد(D)، براساس اطلاعات دريافت شده درباره متغيرهاي حياتي(V)، بستگي دارد.سطح سوم(حلقه خط مشي): سيستم قادر مي شود از طريق بازيابي نتايج و آثار خط مشي ها و تصميمات پيشين(V) و قضاوت درباره آنها(D) نحوه تصميم گيري خود را تغيير دهدسطح چهارم: در حلقه هاي سطوح بالاتر سيستم مي تواند براي برنامه ريزي و ارزش يابي نتايج برنامه ها و ارزيابي سطوح پايين تر بر تعداد سطوح كنترل و مديران عالي خود بيفزايدطبقه بندي سيستم هاي براساس ميزان كنترل پذيري:سيستم ها را متناسب با اهداف مورد نظر از جنبه  هاي مختلف طبقه بندي نموده اند يكي از اين طبق بندي ها، طبقه بندي سيستم براساس« ميزان كنترل پذيري» و«پچيدگي» است كه بر اين اساس سيستم ها به سه دسته تقسيم مي شود*سيستم هاي ساده:سيستمي است كه تعداد اجزاي تشكيل دهنده آن كم بوده و روابط محدودي ميان آنها برقرار باشدسيستم هاي پچيده: سيستمي است كه داراي اجزاي بسيار زياد و به هم وابسته اي

باشد سيستم هاي بسيار پچيده: سيستمي است كه شناسايي و تشريح دقيق اجزا و ويژگي هاي امكان پذير نباشد از جنبه« قابليت پيش بيني» يك سيستم مي توان تقسيم بندي زير را ارائه نمودسيستم هاي قطعي يا يك حالته: اجزاء سيستم به گونه اي كاملاً قابل پيش بيني با يكديگر تعامل دارندسيستم هاي احتمالي يا چند حالته: رفتار سيستم قابل پيش بيني نيست اما احتمال آنچه اتفاق مي افتد قابل پيش بيني است سيستم هاي باز نيازمند به مكانزيم هاي كنترلي خاص خود هستند كه براساس تلفيقي از نوع پچيدگي سيستم و قابليت پيش بيني آن مكانيزم ها متفاوت خواهد بودميزان پيچيدگيميزان قابليت پيش بيني    ساده    پيچيده    بسيار پيچيده    مثالهاقطعي(يك حالته)    قرقره ماشين تحرير    كامپيوتر سياره    مجموعه تهي    كنترل وروديهاكنترل كيفيت، تناوب از كار افتادن ماشينها، بازيهاي شناسي    كنترل وروديهاسطوح موجودي، رفتارهاي شرطي، فروش    كنترل وروديهاسازمانهاي بزرگ، انسانها، اقتصاد    نوع كنترل مورد نيازمثالها:اجتماعي چند حالته    روشهاي كنترل آماري    روشهاي تحقيق در عمليات    روشهاي مبتني بر علم كنترل و ارتباطات(سايبرنتيك)(مانند فن جعبه سياه)    نوع كنترل مورد نيازنكته: در محيط هاي كاري به ندرت با سيستم هاي قطعي موجه مي شويم زيرا بيشتر سيستم ها هم از حيث ساختاري و هم از حيث رفتاري سيستم هايي احتمالي به شمار مي آيند در واقع هر سيستمي كه عملكرد آن احتمالاض توأم با درصدي از خطاست سيستمي احتمالي محسوب مي شودويژگي هاي سيستم هاي سايبرنتيكي:همان طور كه بيان شد سيستم هاي سايبرنتيكي جزء آخرين پيشرفتهاي تئوريكي در مديريت است كه براساس آن سيستم ها مورد كنترل قرار مي گيرند.به طوري كلي سيستم هاي سايبرتنيكي داراي سه ويژگي عمده هستند(جدول

فوق)*خودتنظيمي*پيچيدگي بسيار زياد*احتمالي بودن(چند حالته)نكته: ويژگي خود تنظيمي سايبرنتيكي بيانگر ارائه بازخور و خود كنترلي سيستم از طريق برقراري ارتباط و كنترل استنكته: پچيدگي بر ميزان تنوع در درون سيستم دلالت دارد يعني آنكه تعداد عناصر يك سيستم و ميزان تعامل آنها تعيين كننده ميزان پچيدگي آن است(جعبه سياه مهمترين ابزار جهت شناخت سيستم هاي پچيده است)نكته: همچنين سيستم هاي سايبرنتيكي داراي قطعيت نبوده بلكه حالت هاي مختلفي را جهت پيش بيني سيستم بايد در نظر گرفت( نظريه اطلاعات مهمترين شناخت آن است)چند تعريف:نمودار خانه اي: ابزار اساسي براي نمايش كاركرد اجزاي سيستم كنترلي استسيستم هاي مداربسته: سيستم هاي ساده اي هستند با حلقه بسته كار مي كنند و خروجي آن ها به نقطه جمع باز مي گرددسيستم هاي مدار باز: سيستم هاي هستند خروجيها و وروديهاي آنها با هم پيوند ندارند.انواع سيستمهاي بازخور:يكي از مهمترين ويژگيهاي سيستمهاي باز، آگاهي نسبت به محيط و دريافت اطلاعات از محيط مي باشد كه اين دريافت را بازخور مي گويند.بازخور مي تواند به صورت مثبت و منفي باشد:بازخور مثبت، فرايندهاي رشد را ايجاد و تقويت مي نمايد و مولد عملكرد بيشتري براي آينده است؛ در حاليكه در بازخور منفي نسبت به عدم تحقق هدف نشان داده مي شود و در برابر نوسان و عدم ثباتف مقاومت بعمل مي آيد.(البته سيستمهاي ساده اي كه قابليت پيش بيني دارند فاقد حلقه بازخور مي باشند و قادر به جداسازي از طريق فرايند تبديل هستند)در مجموع سيستمهاي بازخور كنترلي را مي توان به 3 دسته تقسيم نمود:1)سيستم بازخور نوع اول(حلقه بازخور نوع اول):سيستم هاي خودكار حفظ كننده هدف:سيستمهاي مدار بسته اي كه

با توجه به يك هدف خارجي هدايت مي شوند و داراي توان حفظ هدف و به حداقل رساندن انحراف(تفاوت بين هدف واقعي و عملكرد) مي باشند كه اصطلاحاً آنها را سيستمهاي خودكار حفظ كننده هدف مي نامند.نكته: ترموستات نمونه اي از سيستم بازخور نوع اول است.2)سيستم بازخور نوع دوم(حلقه بازخور نوع دوم):سيستمي است كه مي تواند گزينه هايي را در حافظه خود ذخيره كند و به تغييرات و محركهاي خارجي از طريق انتخاب بهترين گزينه پاسخ دهد. در اين سيستمها پچيدگي وجود دارد ولي قابليت پيش بيني نيز ميسر است كه اصطلاحاً اين نوع سيستمها را سيستمهاي خودكار تغييردهنده هدف مي نامند. مثل يك مدار تبديل خط تلفن.نكته: هر سيستمي كه بتواند هدفهاي خود را تغيير دهد، در زمره سيستمهاي داراي كنترلي داخلي قرار مي گيرد. توان تغيير هدف متكي به وجود حافظه است.نكته: اگر امكان تغيير هدف به هر دليلي ميسر نباشد، سيستم كنترل رفتار خود را از دست مي دهد و فقط بصورت دستگاه تنظيم كننده خودكار عمل مي كندنكته: توان ذخيره سازي و فراخواني اطلاعات و همچنين قدرت انتخاب گزينه هاي رفتاري براي پاسخ گويي به تغييرات محيطي را«يادگيري» يا«معرفت پذيري» گويند حاصل اين يادگيري«افزايش توان سيستم براي تنظيم منابع توسط خودش» خواهد بود3)سيستم بازخور نوع سوم(حلقه بازخور نوع سوم):سيستم هاي هستند كه مي توانند نسبت به تصميم گيري گذشته خود واكنش نشان دهند يعني علاوه بر جمع آوري و ذخيره سازي اطلاعات از حافظه خود كمك بگيرند و اقدامات جديدي را برنامه ريزي مي كنند ويژگي عمده اين نوع بازخور نسبت به بازخورهاي نوع قبلي علاوه بر خودكنترلي، خودآگاهي نيز مي

باشد كه اصطلاحاً اين نوع سيستمهارا، سيستمهاي هوشمند تغييردهنده هدف(به صورت واكنشي) مي نامند انسانها و سازمانها مصاديق اين نوع سيستمها هستند.نكته:خودكنترلي: اگر امكان تلفيق مجدد اطلاعات حافظه و انتخاب گزينه اي جديد براي عمل به وسيله خود ماشين يا سازمان وجود داشته باشد، واحد كنترل فعالتر، روانتر و داراي كنترل داخلي خواهد بود؛ بطوري كه مجموعه اين تشكيلات مي تواند پيش بيني هاي ساده(سطح اول) را انجام دهد.نكته: خودآگاهي: اگر تلفيق حافظه هاي متعدد امكان پذير باشد و انتخاب تعدادي از تلفيقهاي مذكور براي بررسي و تلفيق بيشتر ممكن باشد، واحد كنترل به رواني و خودكنترلي دست مي يابد. پيش بيني هاي سطح دوم و سوم را مي توان به كمك اين تشكيلات انجام داد. در اين حالت، آنچه كه بيشتر سازمانها در حال رخ دادن است با آنچه كه در گذشته بوقوع پيوسته يا احتمالاً در آينده بوقوع خواهد پيوست مقايسه مي شود.پيچيدگي و جعبه سياه:به طور كلي براي سنجش ميزان پيچيدگي يك سيستم معين دو شاخص عمده مطرح است:*تعداد عناصر سيستم(رابطه مستقيم)*ميزان تعامل اين عناصر(رابطه مستقيم)سيستمهايي را كه تعريف تفصيلي آنها، به دليل پيچيدگي بسيار زياد، امكان پذير نيست، به منزله يك«جعبه سياه» در نظر مي گيرند. موضوع جعبه سياه، ابتدا در مهندسي برق مطرح شد. در اين روش از طريق برررسي خروجي ها، به محتويات جعبع سياه پي مي برند. براي اين كار با ايجاد تغيير در وروديها، تغيير در خروجي ها را طبقه بندي و ارزيابي مي كنند و مترصد مشاهده نظم جديد در رفار سيستم مي باشند. فن جعبه سياه بر مطالعه روابط ميان تحليلگر و سيستم و هرگونه

اطلاعاتي كه از سيستم بدست مي آيد و نحوه كسب آن اطلاعات دلالت دارد. تحليلگران ماهر و دانا، توانايي بالايي در تشخيص و متمايز ساختن قواعد رفتاري سيستم دارند. در برخي موارد رفتار، الگويي تلفيقي دارد؛ در حالي كه ممكن است در ساير مواردف الگوي رفتاري صرفاً ترتيبي باشد. مزاياي فن جعبه سياه:*بهترين پادزهر را در برابر تمايل تحليل گر به ساده سازي بيش از حد يك پديده پيچيده- از طريق تفكيك آن به اجزاي كوچكتر- ارائه مي كند.* در برخورد با پيچيدگي، فراگرد گزينش خاصي را برحسب مجموعه اي از«انشعابهاي دوتايي» شكل مي دهد؛ به اين طريق تحليلگر جعبه سياه كه با يك خروجي دو حالته و تعداد زيادي متغير ورودي سروكار دارد، متوجه مي شود كه براي نمايش يك حالت خروجي، چگونه بايد روابط دروني سيستم مورد نظر خود را تغيير دهد.فن جعبه سياه متضمن گامهاي متوالي زير است:1)دستكاري ورودي؛ از طريق تعداد زيادي فراگرد آزمون و خطا.2)طبقه بندي خروجي.3)استفاده از تبديل كننده هاي«چند به يك»؛ و در نتيجه كاهش تنوع سيستم.همچنين سايمون براي ساده سازي سيستمهاي پيچيده بر جنبه فراواني تاكيد مي كند  معتقد است كه بايد ميزان فراواني سيستمهاي پيچيده را كاهش داد. سايمون مي گويد در سلسله مراتب سيستمها، هر سيستم فقط مركب از چند خرده سيستم متفاوت است كه به طرق گوناگون مرتب شده اند. اگر اين امر واقعيت داشته باشد، پيچيدگي باز هم قابل كاهش است.به همين دليل مي توان از اعم كنترل و ارتباطات در همه انواع سيستمها استفاده كرد. مثلاً فراگرد كنترل ترموستات با سيستمهاي كنترل مورد استفاده در اكتشافات پيچيده فضايي شباهت دارد. در واقع،

تفاوت بارز آنها از حيث درجه پيچيدگي است.فراگرد تعريف خرده سيستمها:فراگرد تعيف خرد سيستمهاي تشكيل دهنده يك سيستم، ابتدا با استفاده از مجموعه اطلاعات اساسي حاصل از طرح مفهومي(خام) و«معيارهاي غالب و دادوستد» شكل مي گيرد. سپس براساس ويژگيهاي ذيل، براي دسته بندي فعاليتها و تعيين موقعيت آنها در يك خرده سيستم، اقدام مي شود:*وظايف مشترك؛*فنون و رويه هاي مشترك؛*ارتباط منطقي جريان كار*داده ها يا بازخورهاي مشترك.روشهاي شناخت خرده سيستمها:براي شناخت خرده سيسمتها 3 روش اساسي وجود دارد:1)روش جريان كار و عمليات:اين روش يكي از متداولترين روشها براي درك يك وضعيت مي باشد؛ به گونه اي كه جريان عوامل عمده اي كه در يك وضعيت روي آن كار مي شود و پردازش صورت مي گيرد مورد شناسايي قرار مي گيرد. مانند دنبال كردن فرايند و جريان توليد كالا در يك واحد توليدي. با اين روش بسرعت مي توان تاخيرهاي احتمالي در هر فراگرد را آشكار ساخت و اثرات آن را بر فراگرد بعدي مشخص نمود.2)روش كاركردي يا وظيفه اي:براي شناسايي خرده سيستمهاي سازمانهاي پيچيده روش قبلي مناسب نيست؛ به دليل اينكه در سازمانهاي پيچيده ممكن است خيلي از فرايندها  و جريانها به صورت آشكار وجود نداشته باشد. بنابراين در چنين سازمانهايي براي شناسايي وظايف و كاركردهاي خرده سيستمها و پيگيري توالي آنها از روش كاركردي يا وظيفه اي استفاده مي شود.به گونه اي كه تحليلگر هر وظيفه را به طور عميق بررسي مي كند و به موضوعاتي همچون چه كسي عهده دار آن است؟ چه تسهيلات و اطلاعاتي نياز دارد؟ چه رويه هاي بايد دنبال شود؟ و........ پاسخ مي دهد.در بيشتر موارد، دو مجموعه وظايف

متوالي به طور موازي پيش مي روند:1-وظايفي كه با حركات فيزيكي سروكار دارند؛2-وظايفي كه با كنترل سازماني سروكار دارند؛ مانند پردازش اطلاعات، بايگاني، تصميم گيري، ارتباطا و...نكته: روش تجزيه و تحليل وظيفه اي براي سيستمهاي كه تا حد زيادي به فعاليتهاي كنترلي مي پردازند مفيدتر است3)روش تغيير حالت:اين روش براي تحليل سيستمهاي بكار مي رود كه بتوان آنها را شبيه سازي نمود؛ در اين روش يك تقسيم بندي زماني براي يك سيستم در نظر گرفته مي شود و تصويري از وضعيت سيستم در زمانهاي مختلف ارائه يا مجسم مي گردد. بدين ترتيب كه تحليل گر ابتدا متغيرهاي مربوط را شناسايي مي كند و سپس روابطي را كه حالات هر يك از متغيرها در طي زمان توصيف مي كنند تعريف مي نمايد.در اين روش خرده سيستمها بايد به گونه اي تعريف شوند كه آثار تغيير در يك خرده سيستم بر رفتار ساير خرده سيستمها به حداقل برسد.جداسازي يا تفكيك:هنگامي كه سيستم پيچيده به منزله يك كل واحد در نظر گرفته مي شود شناخت و تحليل آن مشكل است؛ بنابراين براي شناخت مؤثر آن، سيستم را به اجزاء و عناصر تختافي تفكيك مي كنند تا قابل اداره باشد. جداسازي خرده سيستمها در هر سيستم بايد تا جايي ادامه يابد كه خرده سيستمهاي تفكيك شده قابل اداره و قابل كنترل باشند.نكته: تصميمات متخذه درباره تفكيك، تحت تاثير هدفهاي جداسازي و نيز تفاوتهاي فردي طراحان سيستم قرار مي گيرد.بعداز عملياتي كردن سيستم و تفكيك آنها به اجزاء مختلف بايستي يك اصل كلي را در فرايند جداسازي رعايت كرد كه اصطلاحاً«انسجام كاركردي» ناميده مي شود انسجام كاركردي مي گويد:«هدفهاي سيستم

ديكته كننده نحوه تفكيك هستند؛ به گونه اي كه سيستم از هم گيسخته نگردد و اين خرده سيستمها در يك قالب منسجم با يكديگر تركيب شوند»ۀروشهاي ساده سازي و سازماندهي الگوي تعاملي خرده سيستمها:اين فراگرد بايد به گونه اي تنظيم شود كه تعداد اتصالهاي داخلي كاهش يابد:*انتخاب ساختار مناسب: به گونه اي كه فعاليتهاي آن، پيوند بسيار نزديكي با يكديگر داشته باشند و در يك مسير قرار بگيرند؛ مانند ساختار پروژه اي.*استفاده از اصل استثنا براي كاهش تعامل: هنگامي يك خرده سيستم از قلمروي از پيش تعيين شده خود فراتر برود و با خرده سيستم ديگري تعامل پيدا كند، بايد پس از شناسايي اين تعامل، بطور مناسبي با آن برخورد شود.*(ايجاد خوشه اي از خرده سيستمها)؛ بطوري كه همه خرده سيستمهاي داخل يك خوشه با يكديگر تعامل داشته باشند ولي هر خوشه فقط از طريق يك مسير تعاملي با ساير خوشه ها ارتباط برقرار كند.*(خروج از اتصال براي كاهش تعامل:) تضعيف اتصال خرده سيستمها به گونه اي كه بتوانند در كوتاه مدت با استقلال نسبي به فعاليت بپردازند.روشهاي خروج از اتصال:اگر دو خرده سيستم پيوند نزديكي با يكديگر داشته باشند، ايجاد هماهنگي ميان آنها مستلزم هزينه و دقت بسيار است. همچنين بروز رخدادهاي تصادفي، احتمال ايجاد ناهماهنگي و بروز تاخير را افزايش مي دهد. در اينگونه موارد، با جداسازي يا تضعيف اتصال مي توان براي حل مشكل اقدام كرد. روشهايي كه در اين شرايط مي توان مورد استفاده قرار دارد عبارتند از:*(ذخيره سازي و تنظيم ورودي ها(تشكيل خط نوبت): استفاده از يك انبار براي هر سيستم و يا استفاده از دستگاه تنظيم ميزان ورود داده

ها، براي تعديل نرخ ورود و خروج داده ها در برخي از سيستمهاي ارتباطي و كامپيوترها.*(منعطف ساختن منابع:) از طريق ايجاد منابع اضافي ذخيره شده و يا پاسخگويي يك خرده سيستم داراي منابع و ظرفيت اضافي به نيازهاي خرده سيستمهاي متعدد، مي توان انعطاف پذيري بيشتر منابع را موجب شد. همچنين تامين نيازهاي يك سيستم از منابع متعدد و متنوع، مي تواند توان سازمان را براي پاسخگويي به تقاضاهاي متنوع و متغير افزايش دهد.*(تعيين استانداردها): استاندارد كردن هزينه ها، ويژگيها و نظاير آن، به دليل كاهش دادن نياز به برقراري ارتباط با ساير خرده سيستمها، برنامه ريزي و سازماندهي را ساده تر مي سازد.بهينه سازي بخشي:عبارت است از انتخاب بهترين گزينه براي رفتار يك خرده سيستم در درون يك سيستم كلي تصميم گيري.بهينه سازي در عين حال كه يكي از آثار منفي تجزيه سيستمها محسوب مي شود، روشي براي برخورد با مسائل جهان واقعي است به طريقي كه يك چهارچوب مفهومي را با كاربري راه حلها در جهان واقعي تركيب مي كند. سازوكارها تداوم حيات سازمان ها در محيط هاي پويا محيط سازمان عبارت است:«مجموعه شرايط و عوامل خارجي موثر بر سيستم».در مجموعه مفاهيم سيستمي، به سيستم تعاملي سازمان و محيط آن. سيستم برين يا سيستم پويا اطلاق مي شود. سيستم برين سيستمي است كه سازمان و محيط و همچنين تعامل بين آن دو را شامل مي شود. عوامل داخل سيستم را اصطلاحاً متغير و عوامل خارج از آن(عوامل محيطي) را پارامتر مي گويند.*سازگاري. مقاومت در برابر اثرات تغيير در پارامترها را سازگاري مي گويند. سازگاري، ويژگي سيستمهاي باز است. حيات سيستمهاي باز به ميزان

توان آنها در تنظيم متغيرهاي خود براي انطباق با اغتشاشهاي بيروني بستگي دارد.نكته: سيستمهاي پويا نظير سيستم متعامل سازمان و محيط، حياتشان را با ايجاد ثبات در متغيرها و پارامترهايشان تنظيم مي كنند.هر سيستم هدفمند از دو طريق با محيط بيروني خود ارتباط برقرار مي كند:*(سيستم پيمايشي): از طريق آن اطلاعات مورد نياز از پارامترهاي محيطي بدست مي آيد.*(سيستم تصميم گيري): از طريق آن، سيستم براي مواجهه با تحركات محيط، عمل مي كند.دريافت اطلاعات از محيط       خرده سيستم پيمايش       خرده سيستم بهينه سازي و بهنگام سازي اطلاعات        خرده سيستم تصميم گيري        انطباق با محيط و يا تغيير محيط به نفع خود.نياز به كسباطلاعات بيشترنكته: سيستم ساختاردهي دروني(خرده سيستم بهينه سازي و بهنگام سازي اطلاعات) بيانگر درك نقش اطلاعات سيستم پيمايشي در فراگرد تصميم گيري است.عوامل تعيين كننده شدت پيمايش:*ميزان دسترسي سازمان به منابع اقتصادي؛*نحوه ادراك مدير از ماهيت روابط سازمان و محيط آن؛*(ميزان و گستردگي تغييرات محيط(هر چه محيط پيچيده تر باشد نيازمند پيمايش وسيعتر است). ماهيت رابطهدرجه تغيير محيط    حياتي    هم نيروزايينسبتاً يكنواخت     1    2نسبتاً پويا    4    3نكته: شماره هاي بزرگتر بر ضرورت پيمايش بيشتر تاكيد دارند.روشهاي پيمايش:*نظارت: بر مراثبت از يك موقعيت دلالت دارد كه به تحصيل آگاهي متعارفي مي انجامد و نقش آن ايجاد دانش كلي پيرامون موضوع مورد نظر پژوهنده اطلاعات است.*كاوش: هدف آن، دستيابي به اطلاعاتي اوليه و خاص براي حل يك مساله است.«ميزان دخالت پيمايشگر» و«ميزان تخصيص منابع كمياب در طول زمان» در اين دو روش متفاوت است؛ به گونه اي كه اين متغيرها در روش« كاوش» نسبت به«نظارت» عميقتر و بيشتر است.نكته: نظارت شامل زير نظر داشتن

و پيگيري كردن است ولي كاوش حالت بازجويي و تحقيق دارد. هدفهاي كليه روشهاي پيمايش:*جستجو و يافتن يك راه حل براي مسأله؛*جمع آوري داده ها درباره ساخت مساله، به منظور كشف راه حل؛*افزايش آگاهي تحليلگر و آشنايي وي با محيط؛*اخذ يك«تصميم اطلاعاتي». تصميم اطلاعاتي تصميمي است كه براساس اطلاعات موجود و بعداز جمع آوري اطلاعات بيشتر اتخاذ شود. نتيجه اطلاعاتي، ادامه يا خاتمه كاوش است.مقدمه اي بر تجزيه و تحليل و طراحي نظام يافته سيستمچرخه حيات ايجاد سيستم:چرخه حيات ايجاد(طراحي و استقرار) سيستم، روشي منظم و با قاعده است كه براي نظام دهي به كاربرد فرايند ايجاد سيستم و فعاليتهاي لازم براي نگهداري، توسعه و گسترش سيستم، در چهارچوب يك برنامه عملياتي ساده به كار مي رود.فعاليتهاي ايجاد سيستم را مي توان به طرق گوناگوني انجام داد كه دو نمونه از اين طريقه ها در ذيل تشريح مي شوند:1-چرخه حيات سنتي تجزيه و تحليل و طراحي سيستم كه شامل:چرخه حيات سنتي ايجاد سيستم، بر اي نكته تاكيد دارد كه فرايند ايجاد يك سيستم، فرايندي منظم و چند مرحله اي است كه شامل مراحل ذيل مي شود:1)بررسي اوليه: تشخيص نياز2) مطالعه امكانپذيري: جمع آوري اطلاعات و ارزيابي سيستم موجود3) طراحي مفهومي(طراحي خام): ارزيابي سيستمهاي جايگزين و تجزيه و تحليل هزينه و منفعت هر يك از آنها4)طراحي تفضيلي: تعيين مشخصات جزئي و كلي بازداده ها، داده ها، پرونده ها، رويه ها، شماره گذاري رمز و آزمايش سيستم.5) استقرار سيستم: ارائه يك سيستم كاملاً عملياتي به كاربران، و آموزش نحوه استفاده از آن.6) نگهداري سيستم: حصول اطمينان از تداوم پاسخگويي سيستم به نياز كاربران، و توسعه توانمندي هاي

آن.2-چرخه حيات نظام يافته تجزيه و تحليل و طراحي سيستم كه شامل:در اين چرخه حيات، از فنون نظام يافته تجزيه و تحليل و طراحي( كه مبتني ب نگرش علمي جديدي به تجزيه و تحليل و طراحي سيستم هستند) استفاده مي شود. اين چرخه حيات، سه بخش كلي ذيل را در بردارد:بخش اول: تجزيه و تحليل سيستم موجود شامل:1)تعريف مساله: تعيين، تبيين هدفهاي بلندمدت و كوتاه مدت- شرح توصسيفي مساله- استفاده از نمودار محتوايي- تعيين بخش(ناحيه) مورد مطالعه- آغاز تهيه واژگان اطلاعات2)تهيه برنامه مطالعه سيستم: تهيه برنامه اي كاربردي براي مطالعه- كنترل پروژه3)جمع آوري اطلاعات درباره پخش مورد مطالعه و بررسي نحوه تعامل ميان بخشها: تهيه مدل فيزيكي سيستم موجود با استفاده از نمودار جريان اطلاعات- آغاز شناسايي محتواي پايگاه اطلاعاتي موجود- توسعه واژگان اطلاعات- گرفتن پذيرش براي ادامه كار4)شناخت سيستم موجود: تهيه مدل منطقي سيستم موجود با استفاده از نمودار جريان اطلاعات- تكميل شناسايي محتواي پايگاه هاي اطلاعاتي موجودبخش دوم- تجزيه و تحليل سيستم مطلوب. شامل:5)تعريف نيازهاي سيستم جديد: گرفتن پذيرش براي ادامه كار- تهيه مدل منطقي سيستم جديد با استفاده از نمودار جريان اطلاعات- آغاز تعيين مختصات جزئي- تعيين محتواي پايگاه هاي اطلاعاتي سيستم جديد- آغاز فرايند عادي سازي يا پالايش واژگان اطلاعات.6)طراحي سيستم جديد: تكميل فرايند عادي سازي يا پالايش واژگان اطلاعات- تهيه نمودار ساخت سيستم و نمودار ساخت اطلات و نمودار دستيابي به اطلاعات- تهيه مدل فيزيكي سيستم جديد با استفاده از نمودار جريان اطلاعات.7)كنترل طراحي: تعيين و ثبت عمليات كنترلي لازم8)مقايسه هزينه ها از حيث با صرفه بودن عمليات: برآورد هزينه براي مدلهاي مبتني بر جايگزيني انسان و ماشين- برآورد هزينه

براي مدلهاي فيزيكي سيستم جديد9)گرفتن پذيرش براي سيستم جديد: تصويب نهايي فرايندهاي برنامه ريزي، آزمايش و اجرا؛ با استفده از واژگان اطلاعات، مدلهاي فيزيكي ومنطقي، عمليات كنترلي و برآوردهاي هزينه.بخش سوم- استقرار سيستم مطلوب شامل:10)استقرار سيستم جديد:10-1)برنامه ريزي:10-2) آزمايش:10-3)استقرار:مدلهاي منطقي و فيزيكي:هر مدل، تصويري از يك سيستم ارائه مي دهد مزيت مدلسازي براي سيستم اين است كه مدل را براحتي مي توان براي ارزيابي و آزمايش در كاربردهاي گوناگون، براي طراحي نظام يافته سيستم، مي توان چهار نوع مدل را بترتيب ذيل بكار برد:1)مدل فيزيكي سيستم موجود2)مدل منطقي سيستم موجود3)مدل منطقي سيستم مطلوب4)مدل فيزيكي سيستم مطلوبهر مدل فيزيكي، تصويري از يك سيستم ارائه مي كند كه نشان مي دهد كار از لحاظ فيزيكي، چگونه صورت مي پذيرد درحاليكه يك مدل منطقي، آنچه را كه سيستم بايد انجام دهد، به تصوير مي كشد.شناخت بافت سازمانيمنظور از شناخت محيط سازماني در اينجا شناخت اجزاء و عناصر اداري محيط داخلي سيستم است كه آن را اصطلاحاً«شناخت بافت سازماني» نيز مي گويند. براي شناخت بافت سازماني و تعيين نيازهاي سازمان به سيستمهاي اداري، دو روش عمده وجود دارد كه عبارتند از:1)روش عوامل حياتي موفقيت روش عوامل حياتي موفقيت، به مثابه فن و شيوه اي براي شناسايي نيازهاي اطلاعاتي سازمان تشريح مي شود. شناخت نوع نيازهاي سازمان به طراحي سيستم، مبتني بر چهار عامل است:1-هدف هاي خرد و كلان سازمان2-استراتژيها و خط مشي هاي سازمان3-ساختار سازمان4-عوامل حياتي موفقيت سازمانبراي درك عوامل حياتي موفقيت سازمان، بايد چهار منبع را در سازمان مورد ملاحظه و بررسي قرار داد:*صنعتي كه سازمان به آن تعلق دارد*استراتژي رقابتي، وضعيت صنعت و محل جغرافيايي سازمان*عوامل محيطي*عوامل

موقتي(مانند تغييرات فصلي).2)روش نمودار محتوايي:نمودار محتوايي، يك ابزار ترسيمي نظام يافته است كه براي شناسايي بخشها و نواحي وظيفه اي سازمان و فرايندهاي موجود در اين نواحي و همچنين فرايندهاي موجود ميان آنها و سازمان و محيط آن از طريق علائم مختلف بكار مي رود. همچنين براي تعيين مرزها و هدفهاي كلي سيستم و بررسي رويه هاي پيشنهادي و نيازهاي اطلاعاتي آن، از اين نمودار استفاده مي شود.در نمودار محتوايي، از سه علامت، براي نمايش موجوديت هاي خارجي، داخلي، و جريان اطلاعات استفاده مي شود؛*موجوديت خارجي: مربع برجسته يا ساده*موجوديت  داخلي: مستطيل گرد شده يا دايره ساده اگر براي نشان دادن موجوديت داخلي، از يك مستطيل گرد شده استفاده نشود، در قسمت پايين آن نامگذاري مي شود.نكته: مربع ها و دايره هاي ساده معمولاً در نمودارهاي دستي به كار مي روند.*جريان اطلاعات: پيكان نامگذاري شدهسه سطح نمودار محتوايي عبارتند از:*نمودار سطح كاربر( كه نحوه فعاليت عملياتي يك ناحيه وظيفه اي را نشان مي دهد)*نمودار تلفيقي سطح كاربر( كه نگرش كلي در مورد فعاليتهاي گروه هاي كاربر ايجاد مي كند).*نمودار سطح سازمان( كه نگرش جامعهي در مورد فعاليتهاي سازمان ايجاد مي كند)1)نمودار جريان اطلاعات كه شامل:آماده سازي يك نمودار محتوايي، مرحله اي مقدماتي براي تهيه«نمودار جريان اطلاعات» است. نمودار جريان اطلاعات، بيانگر جريانهاي عمده اطلاعاتي در درون مرزهاي سيستم، فرايندها(رويه ها و نرم افزارها) ونواحي ذخيره اطلاعات است. در واقع نمودار جريان اطلاعات نشاندهنده مجموعه اقداماتي است كه روي اطلاعات صورت مي پذيرد.براي ترسيم نمودار جريان اطلاعات، علاوه بر سه علامتي كه در نمودار محتوايي به كار مي رفتند، از علامت« دو خط موازي همراه با

دو خط متصل كننده در سمت راست(يا بدون آن)، نيز استفاده مي شود كه نشان دهنده يك«پايگاه اطلاعاتي» است.نكته: نمودار جريان اطلاعات، فرايندها و موجوديتها داخلي را تفضيل تر از نمودار محتوايي معين مي كند.نكته: براي خوانايي بهتر نمودارها، بايد جريانهاي اطلاعات را از راست به چپ و از بالا به پايين ترسيم كرد.1-1)خانه هاي پردازش(مستطيل گرد شده يا دايره شده):علامت مشخص كننده«موجوديت داخلي» در نمودار محتوايي(مستطيل گرد شده يا دايره ساده) در نمودار جريان اطلاعات به منزله يك«خانه پردازش(فرايند)» در نظر گرفته مي شود. هر خانه پردازش بايد سه نوع برچسب داشته باشد:تعيين كننده هويتاقداماقدام كننده يا مكان اقدام*«نشانگر» يا«تعيين كننده هويت»: كه بيانگر مرحله پردازش در توالي عمليات است.*«اقدام»؛ كه همراه با يك عبارت خبري مشخص كننده«عمل» و«اطلاعاتي كه عمل بايد روي آن صورت پذيرد» را مشخص مي كند.*اقدام كننده يا مكان؛ كه با يك اسم فرد يا محل براي اقدام تعريف مي شود.نكته: براي هر مورد انتقال اطلاعات، بايد يك گام«پردازش» صورت گيرد؛ زيرا اطلاعات فقط با پردازش و براي پردازش از مكاني به مكان ديگر منتقل مي شوند.1-2)پيكان جريان اطلاعاتاين پيكانها را همواره بايد نامگذاري كرد تا قبل شناسايي باشند. البته براي قانون«برجسب زني يا نامگذاري» استثنائي نيز وجود دارد. اين استثناء در مورد جريانهاي ساده اطلاعات به داخل و خارج از پرونده هاست؛«مدل اطلاعات»، ساختار هر پايگاه اطلاعاتي را تشريح مي كند؛ بنابراين فهرست كردن جزئيات آن بخش از جريان اطلاعات كه فقط مربوط به مطالب بايگاني شده در يك پرونده است، تكراري خواهد بود.1-3)پايگاه اطلاعاتي(دو خط موازي همراه با دو خط متصل كننده در سمت راست( يا بدون آن)).پايگاه

اطلاعاتي مي تواند دستي(مانند پرونده ها، پوشه ها و قفسه ها) با كامپيوتري(مانند ديسكها، نوارها و كارتها) باشد.نكته: نوع پرونده در نمودار جريان اطلاعات معين نمي شود؛ ولي همه جزئيات ماهوي پايگاه اطلاعاتي در«مدل اطلاعات» ارائه مي شود.ورود اطلاعات به پايگاه و خروج اطلاعات از آن، در پايگاه اطلاعاتي تغيير ايجاد مي كند؛ لذا اين تغييرات مي بايست به وسيله پيكان جريان اطلاعات نشان داده شود. ولي دستيابي ساده به يك پرونده، جريان اطلاعاتي به حساب نمي آيد؛ زيرا دستيابي صرف به مخزن اطلاعات، موجب تغيير اطلاعات نمي شود.1-4)موجوديت خارجي(مربع):براي شناسايي منشا و مقاصد خارجي اطلاعات، در سيستمهاي كامپيوتري از مربع هاي برجسته و در سيستمهاي دستي از مربعهاي ساده استفاده مي شود.نكته: خطايي كه اغلب دانشجويان تازه كار به طور مكرر مرتكب آن مي شوند، اين است كه مكانها را با فرايندها اشتباه مي كنند؛ فرايندها را با خانه پردازش نشان مي دهند. مكانهاي داخلي را در بخش تحتاني خانه پردازش و مكانهاي خارجي را با مربع.تفكيك نظام يافته يا هموارسازي نمودارهاي جريان اطلاعات:براي خواناتر كردن نمودار جريان اطلاعات يك سيستم پيچيده، ابتدا بايد يك نمودار جريان اطلاعات كلي براساس نمودار محتوايي تهيه شود و سپس آن نمودار كلي، به نمودارهاي جريان اطلاعات جزئي تر تفكيك گردد.روش جداسازي نظام يافته( هموارسازي فرايند سازماندهي نمودارهاي جريان اطلاعات) در قالب ديدگاهي سلسله مراتبي و برحسب ميزان تفضيل فرايندها بكار مي رود؛ به اين ترتيب كه«نمودار كلي» يا«نمودار مادر» فقط فرايندهاي اصلي را نشان مي دهد؛ بنابراين نمودار جريان اطلاعات سطح صفر ناميده مي شود. هر فرايند اصلي يا مادر به فرايندهاي جزئي تر، به نام خرده

فرايند، تفكيك مي گردد. جزئي ترين فرايندي را كه ديگر قابل تقسيم نباشد، كوچكترين جزء كاركردي مي نامند.2)نمودار سيستم:نمودار سيستم، ابزاري ترسيمي است كه سخت افزارها، برنامهها و پرونده ها را به تصوير مي كشد. دو هدف عمده از ترسيم نمودار سيستم عبارتند از:1-مستندسازي سخت افزارها، برنامه ها و نحوه پردازش پرونده ها در وضع موجود2-نشان دادن سخت افزارها، برنامه ها و طرحهاي تعامل پرونده هانكته: نمودار سيستم، به جاي تبيين نحوه، پردازش پرونده ها، نشان مي دهد كه چه پرونده هايي پردازش شده اند.علائم نمودار سيستم:در نمودار سيستم، سه علامت نشان دهنده انواع پردازش، تمايز ميان فرايندها را در سطح كلي نشان مي دهند:پردازش كامپيوتريپردازش با وسيله كمكي نظير چاپگرپردازش دستينكته: فرايندهاي دستي فقط هنگامي روي نمودار سيستم نشان داده مي شوند كه مرحله اي غيرقابل اجتناب در« يك مجموعه متوالي از عمليات كامپيوتري» باشند. فرايند تكميل كاربرگها و ساير فرايندهاي دستي كه معمولاً روي نمودار جريان اطلاعات نشان داده مي شوند، روي نمودار سيستم رسم نمي شوند.علائم نشان دهنده ابزارهاي متنوع ذخيره سازي، اطلاعات واضحتري را درباره سخت افزارها ارائه مي دهند:نوار مغناطيسيوسيله دسترسي مستقيموسيله دسترسي مستقيم چندگانهكارت منگنهنوارمنگنهنكته: از علائم فوق براي نشان دادن ورودي و خروجي سيستم نيز استفاده مي شود.برخي ديگر از علائم سخت افزاري كه براي نشان دادن انواع ورودي و خروجي قابل استفاده هستند، در ذيل نشان داده شده اند: نكته: پيش از آنكه بتوان اطلاعات را ذخيره كرد، بايد با استفاده از ابزار ورودي، آنها را براي كامپوتر قابل خواندن كرد.به همين ترتيب، اطلاعات مورد نياز كاربران نيز با استفاده از يك فرايند يا خانه پردازش قابل

خواندن مي شود؛ بنابراين براي ورود به پرونده ها يا خروج از آنها بايد از فرايندها يا خانه هاي پردازش استفاده شود.نمودار سيستم، فقط هنگامي دستيابي به پرونده را نشان مي دهد كه اطلاعات پرونده، در نتيجه آن دستيابي تغيير يابد.از پيكانهاي ورود يا ورود/ خروج اطلاعات، نبايد براي نشان دادن دستيابي صرف به پرونده ها استفاده كرد.براي ورود و خروج مستقيم به پرونده ها نيز فقط بايد از طريق خانه پردازش اقدام كرد.نكته: اگر يك نمودار سيستم بيش از حد طولاني باشد، به طوري كه در طول يك صفحه نگنجد، از يك دايره براي اتصال آن با ستونهاي بعدي، در همان صفحه، استفاده مي شود.نكته: براي اشاره به ادامه نمودار در صفحه ديگر، از يك پيكان عريض استفاده مي شود.نمودار سيستم از دو سطح اساسي براي بيان جزئيات استفاده مي كند:*سطح كلي سيستم: ترسيم نمودار سيستم براي سطح كلي، متضمن ترسيم تصوير كارهايي متعدد و متنوع است. خانه هاي پردازش در اينجا ممكن است مشتمل بر چند برنامه باشند.*سطح شغل(كار): تفضيلي ترين سطح است كه نمايشي از دستورات صادر شده براي پردازش يا انجام يك كار ارائه مي شود. در اينگونه نمودارها، هر خانه پردازش نشان دهنده يك برنامه است.طراحي برنامه ريزي سيستمچهار ابزار نظام يافته قابل استفاده براي تعيين نيازهاي يك سيستم يا سازمان1-نمودار محتوايي 2-نمودار جريان اطلاعات3-مدل هاي اطلاعات4-مختصات پردازشهدف سيستم:هدف هر سيستم سازماني، ايجاد هماهنگي ميان تلاشهاي مديريتي براي كسب اهداف سازماني است. يك سيستم بايد نتايج ذيل را به بار آورد:*اطلاعات صحيح را در زمان مناسب و با هزينه مناسب و برآورد دقيق در اختيار فرد مناسب قرار دهد.*به افزايش

ضريب اطمينان در تصميم گيري ها و بهبود كيفيت تصميم ها منجر شود.*موجب افزايش ظرفيت پردازش توده هاي كار در زمان حال و آينده گردد*توان انجام دادن كار سودآور را بيش از حدي كه قبلاً وجود داشته است ايجاد كند* موجب افزايش بهره وري افراد و سرمايه ها و كاهش مجموعه هزينه ها شوداهداف طراحي سيستم:طراحي سيستمها با چهار هدف عمده صورت مي گيرد*بالا بردن ميزان اطمينان*افزايش جنبه اقتصادي( با صرفه بودن عمليات)* متمركز شدن بر نيل به مقاصد و اهداف*ايجاد ابزاري براي كنترل عملياتطراحي سيستم جامع كه كل بخشها و خرده سيستمهاي يك سازمان را پوشش دهد بسيار حائز اهميت است اولين نتيجه اي چنين اقدامي موفقيت در برقراري ارتباط بين خرده سيستمها است دوم اينكه منابع سرمايه ها و فرصت ها به طور مناسب تري به كار گرفته خواهند شد و هزينه ها به ميزان قابل ملاحظه اي كاهش خواهند دادنكته: به نظر يكي از صاحبنظران طراحي سيستمهاي صنعتي براي برنامه ريزي و كنترل زمينه هاي ذيل بيشترين نتيجه را خواهد داد*برنامه ريزي و كنترل تهيه مواد اوليه*برنامه ريزي و كنترل مصرف مواد اوليه، ماشين آلات و نيروي انساني( در عمليات توليدي)*برنامه ريزي و كنترل كالاهاي ساخته شده(در شبكه توزيع)مراحل طراحي سيستم:طراحي سيستم طي چهار مرحله عمده انجام مي شود1-طرح طرح ريزي و برنامه ريزي شامل: طرح ريزي، سازماندهي و كنترل عوامل ويژه ايجاد سيستم2-طراحي خام يا مطالعه امكان پذيري يا طراحي مفهومي طراحي راه هاي گوناگون و ابتدايي ايجاد سيستم3-طراحي تفضيلي: طراحي عمليات جزء به جزء ايجاد سيستم4-اجزاء يا استقرار: نتيجه طراحي معمولاً به صورت مجموعه اي اقتصاد ارائه مي شود تبديل

اين مختصات به سيستم مرحله اجرا يا استقرار ناميده مي شود.ويژگي هاي طراح و تهليل گر:هر تحليل گر و طراح بايد داراي ويژگي هاي فردي و رفتاري مهم ذيل باشد*از اظهار نظر ديگران استقبال كند اما سريع نتيجه گيري نكند*در غلبه بر مشكلات و موانع پايدار باشد و كندي پيشرفت كار مانع وي در تنظيم طرح و برنامه عملياتي نگردد*فردي مصمم و قاطع باشد و از نگرش وسيع و انعطاف پذير برخوردار باشد*پريشان افكار نبوده از رفتاري منظم و نزاكتي منطقي برخوردار باشد*قادر باشد افكار، عقايد و پيشنهادي خود را به صورت كتبي و شفاهي بيان كند*شنونده خونسرد باشد *محاوره گري دقيق و منصف باشد*دركار با ديگران و برقراري ارتباط با آنان برخوردي اجتماعي تر از افراد داشته باشد*داراي تجربه تحليل مسائل بازرگاني و برنامه ريزي كامپيوتر باشد*به ميزان كافي با كامپيوتر طرز كار آن و وسايل جانبي آن آشنا باشد*با نرم افزارها آشنايي داشته باشد*واجد قدرت تشخيص عميقي باشد.طراحي پروژه:هر كوششي براي طراحي سيستم، جزئي از عمليات اجرايي يك پروژه محسوب مي شود پروژه عبارت است از مجموعه كالاهايي كه در قالب يك روش كوتاه مدت و تك موردي، براي كسب هدف انجام مي شود. وطيفه اصل يك مدير پروژه، برنامه ريزي صحيح و كنترل خرده سيستمهاي موجود در چرخه مديريت پروژه است.چرخه مديريت در نمودار ذيل نشان داده شده است:در حقيقت چرخه مديريت پروژه شامل سه مرحله كلي«طراحي-برنامه ريزي و كنترل است.برنامه ريزي پروژه فرايندي است كه هفت مرحله ذيل را در برمي گيرد.1-تعيين اهداف كوتاه مدت پروژه2-تعريف كارهاي ضروري در پروژه هاي بزرگ، در قالب دستور العمل انجام كارها)3-برنامه ريزي پيشرفت منطقي

كارهاي متوالي و همزمان(با استفاده از نمودار شبكه)4-تهيه جدول زمانبندي كار، مطابقه خواسته مديريت( با تكميل يك نمودار پرت)5)برآورد هزينه نيروي انساني، تجهيزات و ساير لوازم پروژه6)تعيين بودجه طرح7) سازماندهي نيروي انساني مورد نياز در طول مدت پروژههنگام كنترل پروژه نيز بايد موارد ذيل را در نظر گرفت1)ميزان تحقق اهداف كوتاه مدت در پروژه، همگام با پيشرفت پروژه2)استمرار كنترل بر اجراي برنامه زمانبندي شده به ويژه در مسير بحراني3) ارزيابي ميزان هزينه مالي و زمان صرف شده نسبت به كار انجام شده4)ارزيابي نحوه بكارگيري نيروي انساني و پيشرفت كار افراد5)ارزيابي عملكرد، با توجه به هزينه و زمان صرف شده، و مقايسه با عملكرد ساير پروژه هاساختار تجزيه كار و مديريت پروژه:ساختار تجزيه كار، يكي از مفاهيم اساسي در مديريت پروژه است. ساختار تجزيه كار، بر تجزيه طبيعي پروژه و تبيين نتايج آن دلالت دارد و به ترتيب ذيل انجام مي شود1)تقسيم سيستم به خرده سيستمها2)تقسيم خرده سيستمها به كارها3) تقسيم كارها به خرده كارها4) تقسيم خرده كارها به كارهاي جزئيساختار تجزيه كار، فهرستي سلسله مراتبي از فعاليتهاي ضروري براي ايجاد يك سيستم ارائه مي كند.در ساختار تجزيه كار، يكي از روشهاي ذيل براي تعيين فعاليتهاي به كار مي رود. لازم به ذكر است اين روشها به صورت تركيبي يا منفرد، به مثابه مبنايي براي ساختار تجزيه كار قابل استفاده هستند:1)روش فهرست كنترل2)روش ماتريسي:3)روش تحويلي:دلايل تفكيك طراحي سيستم به چند مرحله عبارتند از:*وجود تقاضا براي ايجاد تغييراتي در سيستم، پس از نصب آن(اين تغيير در سيستمهاي بزرگتر تاثير بيشتري دارد تا در سيستمهاي كوچك تر)*كاهش هزينه هاي ارتباطي، تفكيك پروژه ها به دليل ساده سازي ارتباطات،

موجب كاهش هزينه هاي سربار مي شود.*جلب علايق كاربر*كاهش ميزان تغييرات بعدي، با طولاني تر شدن و افزايش زمان تحويل، احتمال تغيير خواسته ها نيز افزايش مي يابد.همان طور كه ذكر شد، يك پروژه بزرگ را به دو صورت مي توان مرحله بندي كرد:الف) مرحله بندي براساس خرده سيستمها؛ دو مساله ايجاد مي كند: نخست اينكه بايد برنامه هاي ويژه اي طراحي و آزمون شوند تا بخش جديد سيستم بتواند با سيستمهاي منفك قديمي، تعاملي مطلوب داشته باشد- دوم اينكه مرزهاي بسياري از سيستمهاي قديمي، بر ميزان توانايي افراد در استفاده از ماشين تحرير و ماشين حساب مبتني شده است. تحليلگر بايد در صورت برخورد احتمالي با چنين موانعي، هوشيار باشد و سيستمي را طراحي كند كه بتواند براساس قابليتهاي موجود در سيستم قديمي بنا شود. ولي خود به آنها محدود نكند.ب) مرحله بندي براساس تواناييهاي اطلاعاتي(زمانبندي تحويل محصول).اين شيوه؟؟ بر ديدگاهي است كه«اطلاعات» را محصول اساسي يك سيستم اطلاعاتي مي داند. در اين حالت مي توان فعاليتهاي ايجاد سيستم را به مراحلي براي تحويل بخشهاي طراحي شده سيستم، به منظور انجام موارد ذيل تقسيم كرد:*كسب اطلاعات*ذخيره سازي اطلاعات*پردازش اطلاعات*بازيابي اطلاعات*توزيع اطلاعاتبه عنوان مثال زماني كه تحليلگران مالي شركت، بارها از نحوه ارائه گزارشهاي تفضيلي توسط سه خرده سيستم موجود شكايت كرده اند و معتقدند كه به دليل تنظيم جداگانه اين گزارشها توسط سه خرده سيستم، تجزيه و تحليل آنها دشوار شده و بهتر است همگي يك كاسه گردند، بسرعت مي توان«تجديد نظر درگزارشها» و«ايجاد اطلاعاتي» براي يك سيستم جامع جديد مورد اقدام قرار داد.انتخاب بهترين روش:انتخاب روش مناسب براي برنامه ريزي و تشريح ساختار

تجزيه كار، به موارد ذيل بستگي دارد:اندازه پروژهميزان مخاطره در پروژهميزان تجربه گروه مجريپروژه هاي كوچك و كم مخاطره را مي توان بسهولت به پيروي از روش فهرست كنترل، برنامه ريزي كرد. اندازه كوچك پروژه و ثبت خواسته ها، تضمين كننده مقبوليت«روش فهرست كنترل»، براي يك پروژه خاص انتخابي است.گروههاي كم تجربه تر ترجيح مي دهند كه در طراحي از روش فهرست كنترل و روش ماتريسي استفاده كنند.براي برنامه ريزي پروژه هاي بزرگ و مخاطره آميز، بايد از روش تحويلي استفاده كرد. البته مي توان فعاليتهاي مربوط به هر مرحله از تحويل پروژه را با استفاده از روش فهرست كنترل يا روش ماتريسي برنامه ريزي كرد.انواع نمودار جريان كار:نمودارهاي جريان كار را به طور كلي مي توان به دو دسته تقسيم كرد:1)نمودارهاي جريان كار عمودي( يك ستوني):عملياتانتقال يا حركتبازرسي يا كنترلتاخير يا توقفبايگاني يا انباربراي ترسيم نمودار جريان كار عمودي، از علائم خاصي استفاده مي شود. اين علائم عبارتند از:*عمليات بر حالتي دلالت دارد كه چيزي تغيير يابد، افزوده يا كاسته شود و يا اينكه ايجاد گردد.* انتقال. هنگامي رخ مي دهد كه يك شيء كاربرگ، نامه يا فكر، از يك مكان به مكان ديگر حركت داده شود.* بازرسي. هنگامي رخ مي دهد كه يك شيء، كاربرگ، نامه يا فكر، بررسي شود و تاييد يا رد گردد.* تاخير. بر وضعيتي دلالت دارد كه انتقال، انجام عمليات، يا بازرسي يك شيء، كاربرگ، نامه يا فكر، براي مدتي متوقف شود.بايگاني. حاكي از آن است كه يك شيء، كاربرگ، نامه يا فكر، تا زمان انتقال اطلاعات، انجام عمليات يا بازرسي بعدي، تحت حفاظت و نگهداري قرار گيرد.2)نمودارهاي جريان

كار افقي(نمودار سلسله مراتب«ورودي- فرايند- خروجي» يا نمودار هيپو):يك ابزار مستندسازي در برنامه نويسي سيستم است. استفاده از هيپو به مثابه يك ابزار طراحي و مستندسازي، سه هدف عمده دارد:*ارائه ساختاري كه امكان شناخت وظايف(كاركردهاي) سيستم را فراهم سازد.*بيان وظايفي كه بايد براساس برنامه انجام شوند.*ارائه كزارش مصوري از وروديها و خروجيهاي هر سيستم وظيفه اي، در سطوح متعدد نموداردر روش طراحي و مستندسازي هيپو، از يك مجموعه نمودار سه سطحي استفاده مي شود كه مشتمل بر موارد ذيل است:1)شماي تصويري محتويات2) نمودار كلي3) نمودار تفضيليطراحي مفهومي سيستم جديدطرح خام(مفهومي)، ساختار كلي سيستم را نشان مي دهد و تصويري از عملكرد مطلوب سيستم، براي مرحله طراحي تفضيلي ارائه مي كند هنگام طراحي مفومي، توجه به سه نكته اساسي ذيل ضروي است:ملاحظه و بررسي«علايق مراجعاتي». علايق مراجعاتي، همان وضعيتهاي عالي و مطلوبي هستند كه تصميم گيرندگان اصلي، براي آينده سازمان در نظر گرفته اند.اهميت خلاقيت در طراحي خام.اهميت پيش بيني بروز مسائل بالقوه در جريان طراحي تفضيلي و استقرار سيستم.مراحل طراحي مفهومي(خام): تعريف مسائل تعيين اهداف كوتاه مدت سيستم. تشخيص محدوديتها.3-1) محدوديتهاي داخلي؛ شامل: ميزان حمايت مديريت عالي- وضعيت سازمان و خط مشي آن- نياز به نيروي انساني متخصص- پذيرش سيستم فقط توسط كاركنان- هزينه و بودجه- ويژگيهاي تحليلگر و طراح.3-2) محدوديتهاي خارجي؛ شامل: نيازهاي مشتريان و ارباب رجوع- قوانين و مقررات دولتي- شرايط تامين كنندگان مواد اوليه يا عمده فروشان تعيين نيازهاي اطلاعاتي:از طريق پرسش مستقيم از مديران يا درخواست از آنان جهت تشريح آنچه  در فرايند تصميم گيري شان رخ مي دهد. تعيين منابع اطلاعاتي. تكميل مرحله«تعيين نيازهاي اطلاعاتي» بدون بررسي منابع آن امكانپذير

نيست. هر چند طراحي بعضي از سيستمها، نيازمند اطلاعات خارجي قابل ملاحظه اي است اما بديهي ترين مكان براي جمع آوري اطلاعات در مورد بيشتر قسمتهاي سازمان، داخل سازمان يا شركت است(دفاتر، پرونده ها، مدارك حسابداري، سوابق آماري و...) بدين ترتيب در مرحله«تعيين نيازهاي اطلاعاتي» بخش عمده اي از كار، صرف مطالعه سيستم موجود مي شود. در مورد ضرورت مطالعه سيستم موجود، نظرهاي گوناگون مطرح مي شوند:5-1) عده اي معتقدند كه تحليل تفضيلي سيستم موجود، بايد قدم اوليه تعيين نيازهاي اطلاعاتي باشد؛ زيرا:*ممكن است يك اصطلاح جزئي در سيستم موجود كافي باشد و به طراحي كلي سيستم نيازي نباشد.* بررسي سيستم موجود براي تعيين قسمتهاي كه بايد بهبود يابند، ضرورت دارد.* بيشتر سيستمها از منابع ورودي مشابهي استفاده مي كنند و مطالعه سسيستم موجود براي تعيين اين منابع، ضروري است.* مطالعه سيستم موجود براي تعيين ميزان داده ها و هزينه دستيابي به آنها در طرحهاي جديد، ضرورت دارد.5-2) عده اي ديگر طبق نظريه اي كه«برخورد تازه» يا«برخورد منطقي» ناميده مي شود، مطالعه تفضيلي سيستم موجود را ضروري نمي دانند، زيرا با وجود تغييرات عمده اي كه در سيستم جديد ايجاد مي شود، نبايد آن را براساس محدوديتهاي موجود در سيستم فعلي طراحي كرد.نكته: انتخاب يكي از دو روش فوق براي طراحي سيستم، به عواملي نظير وضعيت سيستمهاي موجود در سازمان، اهداف كوتاه مدت آنها، و ميزان ضرورت ايجاد در آنها بستگي دارد.6. تحليل و تركيب منابع مذكور: اين منابع اطلاعاتي را مي توان به ترتيب ذيل طبقه بندي كرد:مدارك داخلي و خارجيمصاحبه با مديران و نيروهاي عملياتينمونه گيري(به ويژه زماني كه حجم اطلاعات زياد است)_

مزيت، صرفه جويي در زمان هزينهدو نوع عمده از فنون متعدد براي«تحليل و تركيب» اطلاعات عبارتند از:6-1) تحليل داده ها و بازداده ها: در اين روش، با تنظيم ستون عمودي داده ها و رديف افقي بازداد ه ها، مي توان رابطه آنها را با قراردادن علامت در محل تقاطع، نشان داد.6-2) تنظيم جريان اطلاعات به صورت چند بعدي در اين فن، از يك شماي عملياتي( نمودار جريان كار) براي تعيين مسير جريان اطلاعات، از ابتدا تا انتها، و تنظيم آن برحسب توالي زماني، استفاده مي شود.7) طراحي طرحهاي مفهومي بدليل و انتخاب يكي از آنها: طرحهاي مفهومي را مي توان به طريق زيادي ارزيابي كرد:مقايسه عملكرد پيش بيني شده در هر طرح مفهومي با اهداف كوتاه مدت سيستم طراحي شده.تهيه يك تحليل اوليه يا مقدماتي از«هزينه- منفعت» يا«هزينه-اثربخشي» سيستم، به گونه اي كه امكان مقايسه كمي سيستمهاي پيشنهادي فراهم آيد.تهيه شماي عملياتي(نمودار جريان كار) هر طرح مفهومي و تشخيص نقاط قوت و ضعف هر يك از آنها، از حيث كيفيت بانك اطلاعاتي و اطلاعاتي كه بايد تهيه شوند، تعداد عمليات ضروري براي تكثير و انتشار پرونده ها و تعداد نقاط بالقوه اي كه عمليات در آنها تجزيه مي شوند.اگر در هيچيك از موارد مذكور، طرح برتر نشود، بايد طرحهاي مفهومي را با تفضيل بيشتري بيان كرد تا امكان مقايسه دقيقتر آنها فراهم آيد.8)انتخاب و مستندسازي يك طرح مفهومي: مراحل مستندسازي عبارتند از:8-1) تهيه شماري عملياتي سيستم جامع: شامل كوششهايي است كه تا اين مرحله از طراحي به عمل آمده اند: اهداف كوتاه مدت سيستم- نيازهاي اطلاعاتي و منابع تامين آنها در سيستم- قواعد و نقاط

تصميم گيري- شماي كلي داده ها و بازداده ها در آن- مهمتر از همه، نحوه تلفيق و تركيب خرده سيستمها.8-2) تعريف و مستندسازي داده هاي سيستم؛ به شكلي كه براي ماشين قابل استفاده باشد.8-3) تعريف و مستندسازي بازداده هاي سيستم. در برگيرنده مختصات مقصد و مختصات توزيع بازداده ها است.نكته: دو اصل راهنما براي طراحي كاربرگ( به عنوان يك بازداده)،«مديريت برمبناي استثناء» و«ضرورت تلخيص اطلاعات» هستند.8-4) روشهاي ديگر مستندسازي استفاده از«كاربرگ فعاليت» كه مي تواند اطلاعاتي را درباره«زمان و حجم توليد» و«وظايف ويژه و نيازهاي ويژه سيستم» ارائه كند- تهيه«شرح .مكتوب سيستم» با الهام از اين عبارت كه« اگر آنچه را كه در ذهن داراي مكتوب نكني، مثل اين است كه آن فكر هرگز به ذهن تو نرسيده باشد».9) تهيه گزارش طراحي مفهومي. پيشنهادي است براي نحوه خرج كردن«منابع مالي در نظر گرفته شده براي تغييرات سازماني» كه جهت تصويب به مديريت عالي ارائه مي گردد. اين طرح پيشنهادي، مختصات عملكرد سيستم را نشان مي دهد.طراحي تفصيلي سيستم جديدهدف طراحي تفضيلي، تهيه توصيف مشروحي از سيستم است، به طوري كه به تحقق اهداف طرح خام بينجامد. طراحي تفضيلي سيستم جديد شامل سه مرحله كلي است كه هر مرحله به چندين بخش تقسيم مي شود: آغاز فعاليت مديريت پروژه:1-1)مشاركت دادن كارفرما:اولين گام طراحي سيستم، گامي براي پيشرفت فني آن نيست بلكه گامي است براي جلب حمايت از اقدامات بعدي در طراحي سيستم. بدين منظور، اعضاي سازمان بايد حتي المقدور از اهداف و نحوه طراحي سيستم آگاه شوند.1-2) تشخيص شاخصهاي«غالب» و«دادو ستد» براي سيستم:شاخصهاي غالب، شاخصهايي هستند كه يك فعاليت را آنقدر مهم مي سازند كه همه

فعاليت هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهند مانند خط مشي حفظ موجودي جنس در انبار و ضرورت صفر نشدن آن.شاخصهاي دادوستد، شاخصهايي هستند كه ميزان عملكرد در يك فعاليت را براي افزايش عملكرد در فعاليت ديگر كاهش مي دهند. براي مثال از شاخص پايين نگاهداشتن هزينه هاي توليد صرفنظر مي شود و بودجه اي براي كاهش آلودگي ناشي از توليد در نظر گرفته مي شود.1-3) تعريف و تشريح خرده سيستمها:فرايند تعريف و تشريح خرده سيستمها، با تشريح دو منبع اطلاعاتي اصلي آغاز مي شود:طراحي مفهوميشاخصهاي غالب و دادوستد1-4) شناسايي و ترسيم تفصيلي جريانهاي اطلاعاتي و خرده سيستمهاي عملياتي:طرحهاي تفضيلي به ترتيب براي خرده سيستمها، نواحي وظيفه اي هر خرده سيستم، و سطوح مختلق اجزاي كار در هر ناحيه وظيفه اي تهيه مي شوند. براي طراحي تفضيلي از سه نوع نمودار يا شماي عملياتي استفاده مي شود:شماي عملياتي نشان دهنده كار. منظور نوعي نمودار خانه اي است كه روابط بين كارها و فعاليتهاي گوناگون را نشان مي دهد و سپس نخستين گامهاي ضروري براي تكميل شرح تفضيلي هر فعاليت را روي كاربرگ تجزيه و عمليات تعريف مي كند.شماي عملياتي نشان دهنده كاربرگها.نوعي نمودار است كه كاربرگهاي بكار رفته براي برقراري ارتباط و ارائه گزارش را نشان مي دهد و جريان همه نسخ صادره را در سازمان پيگيري مي كند. همچنين در برخي از موارد، بر برنامه زماني انتقال كاربرگها تاكيد مي كند.شماي عملياتي برنامه. ابزار اساسي برنامه نويسي است و براي نشان دادن ترتيب منطقي كه بايد توسط كامپيوتر طراحي شود، به كار مي رود.اين ابزار، نظمي منطقي را پي ريزي مي كند كه

حاصل آن، تنظميم برنامه هايي با علائم اختصاري است.1-5) تعيين درجه خودكارسازي عمليات:در شماي عملياتي بايد حتي المقدور، وضعيت هريك از عمليات را از حيث ميزان نياز به خودكار شدن، بررسي كرد. براي اين منظور، مي توان بر حسب تمايل مديريت، به شيوه هاي ذيل عمل كرد:كاروكنترل آن به صورت دستي انجام شود.كارو كنترل آن به صورت خودكار انجام شود؛ ولي بايد يك نيروي انساني آنها را به كار بيندازد.كارو اخذ بازخور از نتيجه كار به صورت خودكار انجام شود ولي كنترل آن به صورت دستي انجام گيردو كانند دزدگيري خودروكار، اخذ بازخور از نتيجه كار، و كنترل، هر سه به صورت ماشيني انجام شود. مانند دستگاههاي خودكار تهويه مطلبوع در خودرو NEWC كه كنترل كننده درجه آلودگي است.2-آمادگي جهت بررسي رسمي:2-1) ايجاد بانك اطلاعاتي و طراحي كاربرگها:بانكهاي اطلاعاتي به دليل نياز مديريت به اطلاعات گوناگون براي هدايت كل سيستم، تشكيل مي شوند. يك روش منظم براي ايجاد بانك اطلاعاتي، شامل مراحل ذيل است:الف) تشخيص كليه نقاط نيازمند به داده هاي فوري، با استفاده از شمالي عملياتيب) تهيه يك كاربرگ اطلاعاتي براي هريك از داده ها، با تاكيد بر ذكر منبع داده ها، طول و شكل داده هاف تناوب جاري و بالقوه داده ها و به روز كردن آنها، جدول زمانبندي نگهداري داده ها، مصرف نهايي داده ها.ج) دسته بندي همه كاربرگهاي اطلاعاتي سيستم و كنترل آنها از حيث آنكه چيزي جا نمانده باشد.د) دسته بندي هم كاربرگهاي اطلاعاتي مربوط به يك فعاليت، واحد سازماني، يا كل سازمان، و يادداشت كردن تعداد نسخه هاي آن.ه) برطرف ساختن نيازهاي اطلاعاتي مشابه با ايجاد يك بانك اطلاعاتي

كامل.و) ارزيابي مجموعه اطلاعات پرونده اصلي، از حيث تناوب نياز سيستم به  آن و ارزش داده هاي آن براي سيستم در مقايسه با هزين كسب آنها.2-2) مدلسازي سيستم عملياتي:پس از ايجاد بانك اطلاعاتي، بايد تا آنجا كه ممكن است سيستم را «كمي» كرد. مدلهاي تصميم گيري گاهي در قالب معادلات رياضي و گاهي به شكل جدول تصميم گيري تنظيم مي شوند.جداول تصميم گيري مجموعه اي از مباني كمي و كيفي را براي اتخاذ تصميم ارائه مي كنند. نحوه طرح تصميم در جداول تصميم گيري، به صورت ذيل است:   «اگر اين شرايط موجود باشند»      «پس عمليات را انجام بده»2-3) تهيه نرم افزار:از نظر مديريت، ابعاد فني برنامه ريزي نرم افزاري، چندان مورد توجه نيست اما اطمينان يافتن از به صرفه بودن و موثر بودن آن، از وظايف مديريت است؛ زيرا برنامه ريزي نرم افزاري خوب، فعاليت پرخرجي است براي تهيه برنامه نرم افزاري مراحل ذيل بايد توسط مركز كامپيوتر انجام شود:الف) تعيين استاندارها و رويه هاي براي برنامه نويسي با استفاده از علائم استاندارد.ب)مطالعه مختصات طرح مفهومي(خام) سيستم و همكاري با طراحان طرح تفضيليج) ترسيم مدار منطقي پردازش اطلاعات و تهيه شماي عملياتي برنامه نويسيد) ترجمه دستورالعملهاي پيش بيني شده در شماي عملياتي، به زبان كامپيوتر(شماره گذاري خوب جهت صرفه جويي در استفاده از ظرفيت حافظه كامپيوتر و افزايش سرعت عمليات ماشيني و نيز جهت تعبيه سازو كار كنترل خطا در دستورالعمل ماشيني).ه) آزمايش برنامه جهت رفع نقص قبل از مرحله استقرارو) مستندسازي برنامه ها، شماره گذاري و آزمايش آنها(مرحله بسيار مهم) اطمينان يافتن از تهيه مستندات مناسب و به روز شده، جزئي از وظايف مديريت

است.2-4) تنظيم عمليات تفضيلي خرده سيستمها و تعيين شكل بازداده ها براي مديريت:كمي كردن اطلاعات و زمانبندي براي ارائه آن به مديران، نقش مهمي در اتخاذ تصميمهاي موثر دارد. بهتر است گزارشهايي كه براي مديران تهيه مي شود. به يكي از دو صورت ذيل باشد:ارائه جمع بندي مختصري از وضعيت كلي سيستم حوزه مسئوليت وي.ارائه اطلاعاتي در مورد مسائل ويژه اي كه او بر روي آنها كار مي كند.اين مسئله معمولاً از سه طريق ذيل كشف مي شوند:كشف مسائل جاري يا آتي توسط افراد مافوق. اينگونه مسائل معمولاً از عوامل خارج از سيستم تحت نظارت مدير ناشي مي شوند.تشخيص مسائل توسط خود مدير. از طريق مطالعه خلاصه گزارشها و نيازهاي آتي  سازمان.طرح مسائل توسط زيردستان3-طراحي3-1) آزمايش اوليه سيستم با استفاده از شبيه سازي:شايد بهترين شيوه آزمايش سيستمهاي خيلي كوچك، شبيه سازي با استفاده از سيستمهاي« بازده قوي» باشد. در سازمانهاي خلي بزرگ، شبيه سازي همه عمليات سازمان، كاري بسيار پيچيده و پرهزينه است؛ با وجود اين، براي آزمايش بسياري از خرده سيستمها و اجزاري وظيفه اي سيستمهاي بزرگ، بايد از روش شبيه سازي استفاده كرد.مزاياي شبيه سازي: طول زمان مرحله انتقال از سيستم قديم به سيستم جديد و رفع نقص و طراحي مجدد آن، به حداقل ممكن كاهش مي يابد- امكان ارزيابي سيستم جديد از حيث ميزان كارايي، در مقايسه با معيارها و مختصات عملكردي پيش بيني شده در طرح مفهومي، ميسر مي گردد.براي آزمايش كل سيستم از طريق شبيه سازي، به ترتيب ذيل عمل مي شود:الف)  ارزش داده هاي خارجي نظير سهم بازار رقيب اصلي، نرخ كارمزد و هزينه نيروي انساني، در دامنه پيش

بيني شده، با استفاده از جدول اعداد تصادفي معين مي شود.ب) تاثير داده هاي خارجي در داخل سيستم پيگيري مي شود. اين امر در مواردي كه پردازش اطلاعات خودكار است. فرايند ساده اي است اما در مواردي كه تاثير داده هاي خارجي  روي سيستم بايد توسط يك انسان تحليل گردد، لازم است با تجربه ترين و ماهرترين افراد استفاده شود؛ به اين ترتيب با استفاده از اين نوع شبيه سازي، مي توان«نقض اطلاعاتي و ناآگاهي مدير در مورد وضعيت» و ميزان«ناتواني سيستم در كنترل خطاها و قضاوتهاي انساني» را معين كرد.ج) بازداده هاي حاصل از خرده سيستمهاي گوناگون، آزمايش مي شوند تا بررسي گردد آيا همه عمليات، مطابق مختصات انجام مي شوند و متغيرهاي هزينه تحت كنترل درآمده اند يا خير. آيا بازداده ها به دامنه هاي معيني محدود مي شوند و يا آيا خرده سيستم مي تواند پاسخگويي نسبتاً سريع داده ها باشد؟د) در صورت پاسخ منفي به سوالات مرحله قبل، مراحل يك تا سه تكرار مي شوند.نكته: با استفاده از فن مونت كارلو و جدول اعداد تصادفي مي توان چندين هزار چرخه شبيه سازي را در صورت نياز، ايجاد و بررسي كرد؛ اين روش بسيار پرهزينه است ولي امكان اجراي آن وجود دارد.3-2) پيشنهاد ساختار سازماني جديد براي اداره كردن سيستم:طراحان بايد تغييرات سازماني مورد نياز در سيستم جديد را به متصديان و مديران رده عالي پيشنهاد كنند. طراحان حق ندارند با اعمال فشار و استفاده از قدرت تخصصي، تجديد ساختار را به سازمان تحميل كنند.3-3) مستندسازي طراحي تفضيلي:نتيجه پروژه طراحي تفصيلي، تنظيم اسنادي است كه سيستم، عمليات آن و دلايل توجيهي آن

را به دقت تشريح مي كند. به اين ترتيب، مديريت عالي مي تواند به منظور كسب آگاهي از ماهيت سيستم، توانايي بالقوه آن براي سازمان، و هزينه ها و تركيب كلي آن، بسرعت خلاصه اين گزارش را مطالعه كند.نكته: برخي از اسناد را بايد روي كاربرگهاي استاندارد ثبت كرد؛ مانند: نمودار جريان داده ها و بازداده ها.نكته: در شماي عملياتي بايد از علائم استاندارد استفاده شود و يك دفتر راهنما براي استفاده از شماي عملياتي تهيه گردد.نكته: بعضي از اسناد كه مختص به يك پروژه هستند، بايد متناسب با نيازهاي ويژه كاربران آن پروژه ها تنظيم شوند.3-4) بررسي طرح با كارفرما:طراحي تفصيلي پس از آماده شدن طرح مفهومي(خام) سيستم آغاز مي شود و حاصل آن دستيابي به مجموعه مختصاتي براي ساختن سيستم است. در مرحله آخر طراحي تفصيلي، طرح تهيه شده با كارفرما مورد بررسي قرار مي گيرد تا جهت استقرار سيستم جديد، تاييديه لازم را بگيرد.استقرار، ارزيابي، نگه داري سيستماستقرار سيستم از مهمترين و حساسترين مراحل يك طرح جامع است. از حيث ميزان هزينه نيز استقرار رضايتبخش يك سيستم،  گاهي با مجموع هزينه هاي مراحل مختلف طراحي آن، برابري مي كند. مراحل اصلي استقرار عبارتند از: نصب اوليه- آزمايش سيستم( به طور كلي)- ارزيابي، نگهداري، و كنترل سيستم.گامهاي عمده اي كه بايد براي استقرار، ارزيابي و نگهداري سيستم برداشته شوند عبارتند از:1-تعيين روش استقرار(بديلهاي استقرار):روشهاي اصلي استقرار سيستم عبارتند از:روش نصب سيستم جديد براي اولين بار. در حالتي كه سيستم جديد براي اولين بار نصب مي شود، قبل از استقرار دائمي، مدتي به صورت آزمايشي نصب مي گردد.روش قطع سيستم قديمي و نصب سيستم

جديد(تبديل مستقيم. در اين حالت يك شكاف زماني ايجاد مي شود كه در آن، هيچ سيستمي در حال فعاليت نيست.روش قطع و نصب بخش به بخش سيستم(روش استقرار تدريجي سيستم جديد). بتدريج بخشهايي از سيستم قديم قطع مي شوند و بخشهايي از سيستم جديد نصب مي گردند؛ به شرط آنكه سيستم جديد، تركيبي از فعاليتهاي خودكار و منفك از هم باشد.كار همزمان و موازي سيستم جديد با سيستم قديمي، و قطع سيستم قديمي در مرحله بعد. استفاده از اين روش، به دليل افزايش نياز به نيروي انساني و افزايش هزينه هاي جانبي، بسيار پرهزينه است. مزيت اين روش آن است كه فرصتي ايجاد مي كند تا عيبهاي سيستم جديد قبل از شروع به كار، كاملاً برطرف شوند.2-برنامه ريزي استقرار:فرايند برنامه ريزي استقرار، با توجه به تصميمات بنيادي و برنامه هاي گوناگون استقرار، وظيفه مديران صفي است. پس از تعيين روش تبديل، طي كردن گامهاي ذيل در فرايند برنامه ريزي استقرار، ضرورت دارد:2-1) تشخيص و تعيين كارهاي استقرار:كارهاي عمده اي كه بايد براي استقرار سيستم انجام شوند، معمولاً عبارتند از:برنامه ريزي كارهاي استقرارسازماندهي نيروي انساني براي استقرارتهيه و طراحي جا و مكان و تسهيلاتتنظيم رويه هاي نصب و آزمايشبرنامه ريزي براي آموزش نيروي انساني عملياتيتكميل نرم افزار مورد نياز سيستمتهيه سخت افزار مورد نيازطراحي كاربرگهاتنظيم پرونده هاقطع سيستم جاري، و تكميل و آغاز فعاليت سيستم جديدآزمايش كل سيستم: شامل:الف) آزمايش برنامه؛ براي شناسايي نارسائي هاي منطقي و ساختاري برنامه انجام مي شود. در اين روش، پس از آزمايش هر سلول به طور مجزا، رابطه آن سلول با ساير سلولهاي برنامه نيز آزمايش مي شود.ب) آزمايش سيستم؛

براي اطمينان از هماهنگي عملكرد مجموعه برنامه ها اجرا مي شود. در اينجا، برنامه نويسان از اطلاعات ويژه آزمايش استفاده مي كنند. عواملي كه هنگام آزمايش سيستم مدنظر قرار مي گيرند عبارتند از:ب-1) سازگاري داده ها. آيا شكل داده هاي توليد شده در يك سلول، براي استفاده در ساير سلولهاي كه از آن داده ها استفاده مي كنند، قابل قبول است؟ب-2) به هم پيوستگي داده ها. آيا داده هاي نامگذاري شده در يك سلول، در ساير سلولهاي نيز با همان نام قابل ارجاع هستند؟ب-3) ظرفيت پرونده.  آيا اندازه پرونده، براي رفع نيازهاي عملياتي(كاربردي) كافي است؟ب-4) توالي داده ها. آيا داده هاي ذخيره شده و قابل دسترسي، از نظم كافي و مطلوب برخوردارند.؟ آيا براي حفظ نظم مورد نظر در داده ها، رويه هاي مناسب طبقه بندي و فهرست نويسي به كار گرفته شده اند؟اين آزمايشها، فعاليت عادي سيستم را ارزيابي مي كنند. دسته ديگري از آزمايشها،«آزمايشهاي ويژه» ناميده مي شوند كه اطلاعاتي را درباره ميزان مطلوبيت عملكرد سيستم، فراهم مي كنند.ج) آزمايش ميزان پذيرش سيستم در ميان كاربران، كاربران با استفاده از اطلاعات واقعي، ميزان مطلوبيت سيستم را طي يك دوره زماني طولاني، ارزيابي مي كنند. اين آزمايش كه بيش از تحويل سيستم و ارزيابي آن توسط كاربرنهايي صورت مي گيرد،«آزمايش نهايي» ناميده مي شود.12- مستندسازي سيستمارزيابي سيستم. طراحان سيستم، معمولاً كيفيت آن را با توجه به ميزان بازدهي اقتصادي آن در نظر مي گيرند. معمولاً كيفيت نرم افزارها، با توجه به ظرفيت آنها، از حيث موارد ذيل ارزيابي مي شود:الف) نحوه كنترل فرايند دسترسي به برنامهب) صحت(ميزان توان سيستم در اصلاح وروديها، محاسبات و

خروجيها)ج) قابليت توسعه سيستمد) قابليت نگهداري سيستم و توان شناسايي خطاهاي برنامه و اصلاح آنهاه) قابليت حمل و كاربرد مجدد روي سخت افزارهاي گوناگونو) قابليت اعتماد و ميزان دقت عملكرد يك سيستم با توجه به استانداردها14- نگهداري و كنترل سيستم( رفع عيب از سيستم و بهبود آن). فعاليت نگهداري ممكن است با دريافت گزارشهايي مبني بر بروز خطا، تغيير نيازهاي كاربران يا پيشنهاد يكي از اعضاي گروه«طراحان و مديران» آغاز شود. فعاليتهاي مربوط به نگهداري را مي توان به ترتيب ذيل دسته بندي كرد:الف) تعميرات فوريب) تعميرات جاريج) رسيدگي به تقاضاهاي مربوط به گزارشهاي خاصد) بهبود سيستمنكته: مسئوليت كنترل و نگهداري سيستم، بر عهده مديران صفي است.نكته: سيستم نگهداري بايد مشتمل بر ابزار مورد نياز براي دريافت وروديها از محيط باشد. زيرا اگر تغييرات محيطي به دقت پيگيري، شناسايي و كنترل نشوند، ممكن است جريان مستمري از خطاها را وارد سيستم كنند. برخي از عوامل وقوع تغيير و تحول در محيط عبارتند از:الف) خط مشي ها، قوانين و مقررات دولتيب) شرايط اقتصاديج) صنعت و موقعيتهاي رقابتيد) تكنولوژي جديدنكته: يك برنامه خوب براي نگهداري سيستم، بايد چهار گام داشته باشد:الف) همه تقاضاهاي كتبي تغيير را ثبت كند.ب) همه تقاضاها را اولويت بندي كند؛ اين اولويتها بر مبناي فوريت، مزاياي بلند مدت، زمان و منابع مورد نياز ملاحظات و نظرهاي مديريت، تنظيم مي شوند.ج) برنامه هاي سالانه و برنامه هاي كوتاه مدت ماهانه را تنظيم كند.د) تعميرات انجام شده را برحسب زمان انجام ثبت كند؛ پس از پايان يافتن هر پروژه دفتر راهنماي طراحي سيستم اصلاح مي شود.2-2) برقراري رابطه بين كارهاي مذكورضرورت اجراي همزمان و توالي

بسياري از فعاليتهاي پروژه هاي بزرگ، تحليلگران را تشويق مي كند تا از نمودار شبكه استفاده مي كنند. حتي در پروژه هاي كوچك نيز استفاده از نمودار ميله اي«گانت» و نمودار شبكه، تصور طرح و برنامه زمانبندي آن را بسيار روشنتر مي سازد.2-3) تهيه برنامه زمانبندي شدهابتدا طراحان سيستم با يك زمانبندي تخميني و برآورد زمان متوسط هر فعاليت در يك نمودار شبكه، برنامه اي زمانبندي شده را تنظيم مي كنند و سپس مسير بحراني يا طولاني ترين مسيرآن از حيث زمان، محاسبه مي شود. بدين ترتيب، پس از تعيين نقطه شروع، طراح مي تواند تاريخ پايان برنامه را معين كند.2-4) تنظيم بودجه، با توجه به كارها و زمان انجام آنهابرآورد هزينه بايد به عنوان قسمتي از برنامه ريزي تلقي شود. سپس، با توجه به ميزان هزينه برآورد شده بودجه بندي مي شود و هزينه و زمان مورد نياز براي اجراي كل پروژه معين مي شود.2-5) طراحي سيستم كنترل و گزارش گيريگزارش گيري يا كنترل را مي توان با«ملاقاتهاي هفتگي با كاركنان اصلي و صاحبنظر درگير در كار» يا«مطالعه خلاصه گزارشهاي مكتوب» انجام داد. كاربرگهاي گزارش بايد قابليت كافي را در نشان دادن رابطه«هزينه و پيشرفت فني» و همچنين رابطه«هزينه و زمان» دارا باشند.نظامهاي هوشمند يا سيستم هاي متخصصطراحي سيستمهاي متخصص تلاشي است براي آنكه كامپيوتر را در قلمرو تخصصهاي باريك نيز وارد كنيم و آن ها را بتدريج همچون انسانهاي متخصص به بازار كار آوريم: سيستم متخصص يكي از شاخصه هاي هوش مصنوعي بشمار مي آيد كه با گردآوري دانش تخصصي و اطلاعات كارشناسي در يك حوزه خاص و استفاده از منطق مي كوشد

تا در كنار متخصصان و همپاي آنان به عرضه خدمات تخصصي بپردازد. اين سيسمتها نه تنها واجد اطلاعات بلكه نوعي انديشه استدلالي نيز هستند و با بهره گيري از شيوه هاي جستجويي( اكتشافي- ابداعي) به استنتاج هاي منطقي مي پردازند.ويژگي هاي سيستم هاي متخصص:قادرند در مسائل تخصصي همچون يك كارشناس ورزيده و آگاه ما را ياري دهند.به علت استفاده از شيوه جست و جويي نسبت به برنامه هاي الگوريتمي از انعطاف و سهولت بيشتري برخوردارند.قدرت پذيرش داده هاي پيش بيني نشده و تطبيق با شرايط جديد را دارا هستند.قادرند زبان مخاطبين خود را درك و با آنها ارتباط برقرار كنند.زمينه هاي استفاده از سيستم هاي متخصص:زماني كه با كمبود پرسنل متخصص مواجه هستيم و سيستم متخصص مي تواند جايگزين خوبي براي نيروي تخصصي باشد.هنگامي كه جابجايي نيروي تخصصي بسيار زياد است و اين سيال بودن نيروها موجب از هم گسيختگي فعاليت هاي سازماني مي شود.زماني كه اطلاعات تخصصي مورد نياز، پيچيده و انبوه هستند.هنگامي كه فعاليتها تخصصي و تكراري اند و براي انجام، به تخصص نياز دارند.زماني كه با انبوهي از اطلاعات روبرو هستيم كه بايد تمامي آنها بررسي و كليه فرضيات درباره آنها سنجيده شوند.نرم افزارهايي براي ايجاد سيستم متخصص:نرم افزارهايي كه براي كمك به كساني كه مي خواهند به طراحي و ساخت سيستمهاي متخصص بپردازند را اصطلاحاً« شل» سيستمهاي متخصص مي ناميم.به طور كلي سيستمهاي متخصص را مي توانيم ب دو بخش تقسيم كنيم:بخش اول چهارچوب كلي سيستم است كه صرفنظر از موضوع، براي هر سيستم قابل استفاده است.بخش دوم، بخش دانش و موضوع تخصصي سيستم است و در هر سيستم با سيستم

ديگر متفاوت است.نكته: شل ها در انجام طراحي و ايجاد بخش اول سيستم هاي متخصص ياري دهنده  اند و كار طراحان را ساده و سريع مي سازند، يكي از اين شل هاي مناسب،«توايس» نام دارد.نكته: طراحان سيستم هاي متخصص را مهندسي دانشي مي ناميم.مراحل ايجاد يك سيستم متخصص:1-عملي بودن ايجاد سيستم به وسيله مهندس دانش باهمكاري متخصص مربوطه بررسي مي شود.2-اطلاعات و دانش لازم براي سيستم گردآوري مي شود و طراحي يك نمونه از سيستم  در اين مرحله انجام مي گيرد و ضمن آن سيستم مورد آزمايش نهايي قرار مي گيرد.سازماندهي نحوه استفاده از سيستم در اين مرحله انجام مي گيرد و ضمن آن، سيستم نگهداري مشخص مي شود و برنامه هاي آموزشي براي استفاده از سيستم تنظيم و ارائه مي شوند.نارسائي هاي سيستمهاي متخصص:اين سيستمها شعور انساني ندارند و ممكن است دچار درك كليشه اي شوند.نحوه ارتباط كاربران با سيستم، فرهنگ واژگاني كه به كار مي برند، و نوع استدلال، از موارد آسيب پذيري سيستمهاي متخصص اند.سيستمهاي متخصص از تجربيات خود چيزي نمي آموزند و از اين رو نمي توانند به رفتارهاي خود با گذشت زمان بهبود بخشند.دانش سيستمهاي متخصص محدود است.

English language. Because the University has always seen its role as that of providing opportunity to students who were at risk of not succeeding, it has historically had high attrition and low graduation rates in its bachelor's degree program. The University has recognized that this lack of apparent success is no longer accepted in American higher education and that it has essentially two fundamental choices-raise its admissions standards for its bachelor's level program, thereby excluding some students who would have been admitted in the past, or develop "honorable exit" options for students who could not succeed at the bachelor's level. This issue has been much discussed and debated by the faculty, and the sense of the faculty is to adopt the former option. This will have at least short-term consequences for the size of the undergraduate population and the nature of the curriculum. These consequences will be discussed further as we develop more specific objectives under the strategic goals stated below, and as stated quantitatively in our detailed action and assessment plans.The principal new challenges have to do with the exponential development of communication and prosthetic technologies, and changes in the basic demographics of the deaf student population. Most fundamental to this discussion is the recent development of the cochlear implant, a powerful new prosthetic that has the potential to provide useable hearing to many otherwise deaf infants and children. The implantation of young deaf children has been controversial but shows signs of becoming less so, as it is done more frequently. There has, in

addition, been a long term trend away from educational placement of deaf students in residential schools for the deaf and into programs where they are more or less integrated with hearing children, and Gallaudet has in the past drawn most heavily from the residential and other special programs for deaf students as it recruited and enrolled its undergraduates.The information that follows is summarized from an analysis of trends over the past 20 years compiled by Ross Mitchell and Michael Karchmer of the Gallaudet Research Institute: 1) the total number of deaf and hard of hearing students in the United States receiving special education has been relatively stable during the past decade 2) the percentage of that population receiving special education in separate programs and facilities has declined steadily during the past two decades 3) the numbers of these students who are classified as white has declined modestly, while the numbers who are people of color have increased and 4) the percentage of these students who have cochlear implants has increased rapidly, and this increased rate shows no sign of abating.Many of these trends are seen as threats to the traditional signing deaf community in the United States and to special institutions for the deaf, as Gallaudet has been. At the same time there are trends that demonstrate a new awareness of and interest in deaf people and American Sign Language, most particularly the geometric growth of ASL instruction for hearing students, especially in American colleges and universities. There is also expanding interest in the nature

of visual learning, not just with respect to ASL and deafness, but also relating to the explosion of visual based technologies. With regard to visual learning, Gallaudet can leverage its recent reception of a major grant from the National Science Foundation (NSF). The NSF has awarded Gallaudet $3.5 million over two years to establish the Science of Learning Center on Visual Language and Visual Learning (VL2). The purpose of VL2 is to gain greater understanding of the biological, cognitive, linguistic, socio-cultural, and pedagogical conditions that influence the acquisition of language and knowledge through the visual modality. If this initial effort is successful, NSF will fund an additional three years of VL2 at a level of $4 million per year. At the end of the five-year cycle, VL2 could receive another five-year grant at the level of $4 million per year. In addition to drawing on the expertise of Gallaudet researchers and the University's unique linguistic environment, VL2 will collaborate with researchers from Georgetown and Rutgers Universities, the University of California-Davis, the University of New Mexico, the University of Illinois at Urbana-Champaign, the Rochester Institute of Technology, and Boston University. Gallaudet recognizes and will also leverage its geographic location in the heart of the nation's capital--a major, cosmopolitan metropolitan area with opportunities for engagement in government, educational, and business activities. Within this environment, Gallaudet participates in a consortium of other colleges and universities in the Washington Metro area, and it maintains contact with various offices in the legislative and executive branches of the federal government. The

University will provide opportunities for all students to participate in educational programs off the Gallaudet campus, and in employment in government or business while they are enrolled at Gallaudet, as a substantial component of their intellectual and professional development. The foregoing discussion leads to suggestions for the future focus of Gallaudet's strategic planning in the direction of renewal of its traditional role as the center of development and preservation of the language and culture of the signing deaf community. With regard to this focus, Gallaudet may see increased interest on the part of hearing students, in addition to deaf students and students with cochlear implants who are interested in learning about deaf identity. This should not be interpreted as a suggestion that Gallaudet become either a museum or a laboratory. By embracing its heritage, it looks forward to a vibrant future in which liberal learning and professional training are provided at a very high intellectual level to students of all kinds who are interested in and can benefit from visual based learning. Gallaudet's goal is to reinvigorate its traditional niche as the "hot" school for deaf undergraduates-the place of choice for high achieving deaf students from all educational and ethnic backgrounds.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109