سرشناسه : برومند اعلم عباس عنوان و نام پديدآور : درآمدی بر جایگاه مسجد در تمدن اسلامی عباس برومنداعلم مشخصات نشر : تهران ستاد اقامه نماز 1380. مشخصات ظاهری : [143] ص فروست : ستاد اقامه نماز؛ 135.
آثار برگزیده سومین مسابقه جوانان نویسنده و نویسندگان جوان 1. شابک : 4000ریال 964-7309-17-1 يادداشت : چاپ قبلی: ستاد اقامه نماز، 380(فروست). یادداشت : کتابنامه ص [143 - 142]؛ همچنین به صورت زیرنویس عنوان دیگر : جایگاه مسجد در تمدن اسلامی موضوع : مسجد ها شناسه افزوده : ستاد اقامه نماز رده بندی کنگره : BP261 1380 /ب 4د4 رده بندی دیویی : 297/75 شماره کتابشناسی ملی : 2091047
نماز ميدان فراخ و عرصه ى پهناورى است كه روح و انديشه انسان در آن وسعت مى يابد و به گستردگى آن فرصت پرواز پيدا مى كند. نماز به عنوان تجلى نهاد عبادى دين و نمود بندگى انسان مسلمان ، در عصرهاى مختلف ميان نسلهاى مسلمانان با قوميت ها، فرهنگ ها و جغرافياى متفاوت ، پديد آور عالى ترين و فاخرترين نمونه هاى فرهنگى ، هنرى و معمارى بوده است كه خود بستر ظهور ماندگارترين حركتهاى اصيل اسلامى ، انسانى در حوزه هاى سياست ، اجتماع ، فرهنگ و اقتصاد شده است .
با آن كه در دورانهاى مختلف ، گرايش ها و باورها در معرض تعرض انديشه هاى بيگانه و يا تحت فشار فرهنگهاى مهاجم قرار گرفته و در رفتار و كردار و عواطف آحاد مردم تاثير گذاشته است ، اما هيچگاه شعله هاى اعتقاد و ايمان به خدا
و رهبران الهى در دل مردم افسرده نشده است و عالم هدايت و شعائر دينى در كانون هاى قدسى آن همچون مساجد و حرم هاى مطهر به خاموشى و خمودى نگرائيده است . در اوج فشار و هجوم ، رويشى تازه از ايمان و اعتقاد در ميان مسلمانان مخصوصا نسل جوان آن پديد آمده است كه بهارى مجدد را نويد داده و دوباره ، شكوفايى ، و رشد و حيات مجدد در سبزه زار حيات مسلمانى رخ نموده است .
در روزگار انقلاب اسلامى كه پير فرزانه اى آن را رهبرى نمود. نسل جوان ، فرياد گران پرخروشى بودند كه نداى توحيد و عدالت و كرامت انسانى را در مصاف هاى مبارزه و درگيرى با پيشوايان شرك و ظلم و بردگى سر دادند و در ميدان مقابله با آنها با استعانت از نماز مقاومت كردند تا سرفرازى و فرازمندى انسان مومن به خدا را در برابر ديدگان مبهوتان قدرت طاغوتها به نمايش گذاشتند و نقاب از چهره اقتدار پوشالى ابرقدرتها بر گرفتند.
باز فهمى منشا اين قدرت الهى در نسل انقلابگر دو دهه اخير ايران اسلامى و بسط و توسعه آن در ميان نسل دوم و سوم انقلاب و همچنين توده هاى مسلمان و محرومان و مستضعفان ساير نقاط دنيا از اهميت ويژه اى برخوردار است . يقينا اين باز فهمى نيازمند بازشناسى و آسيب شناسى جريان دينگرايى و دلدادگى به ارزشها و آرمانهاى اسلامى و قرآنى است . پديده بازگشت به دين در دوره رواج ارزشهاى غربى و سلطه حاكمان دين ستيز نه اين چنين است كه معلول سخت گيرى و ديكتاتورى آن دوره باشد، بلكه
بازگشت به دين ، رجوع به فطرت دينى و حاصل روشنگريهاى دير پاى عالمان و انديشمندان اسلامى بود كه بذر اعتقاد و ايمان را در فطرتها سيراب مى ساختند.امروز نيز باز فهمى دين نيازمند بازشناسى و روشنگرى و سيراب سازى انديشه ها و جانها از آبشخور زلال معارف اسلامى است .آميختگى با خرافه ، دلدادگى به اسطوره و احساس سيرابى با هيجان و عاطفه ، نهاد دين و باور به آن را در معرض خطر پوسيدگى و از درون پاشيدگى قرار مى دهد. اما تعقل و تدبير در آموزه هاى دينى و الگو و اسوه قرار دادن پيشوايان معصوم (ع ) و پاسخوگويى به پرسشهاى درونى و بيرونى به كمك انديشه و فكر، حاكميت نهاد دين را استحكام بخشيد و دينداران را در مواجهه با شبهه و ترديدها تقويت مى كند.
مسابقه نويسندگان جوان و جوانان نويسنده ، گامى در جهت آماده سازى مخاطبان جوان در ميدان تدبير و انديشه و بازشناسى و باز فهمى راز قدرت انقلاب اسلامى در مواجهه با قدرتهاى مادى جهان معاصر است . آنان در چنين مجالى فرصت مى يابند توسن فكر خويش را در عرصه هاى مختلف به حركت در آورند. به زواياى مختلف سر بكشند و با سر پنجه قلم ، گزارش كاوشهاى علمى خود را بنگارند.
در سومين مسابقه نويسندگان جوان نيز انبوهى از جوانان نويسنده به فكر و تامل و تحقيق و پژوهش پرداختند و دريافت هاى خود را در قالب هاى متنوعى از نوشته ها و سروده ها به صورت كتاب عرضه داشته اند.
در اين ميان همت ما نيز بر اين بود كه همچون آينه دارانى سيماى
زيباى انديشه و فكر جوانان دلداده زيباى مطلق را به همه دوستداران زيبايى گفت و گو با او بنمايانيم . آن چه شما خوانندگان در اين مجموعه مى بينيد ما به ازاى تجلى آن جمال و برون داد اين همت است . توفيق نمازيان را در گسترش فرهنگ بندگى پروردگار بندگان خواستاريم .
دكتر محمديان معاون تحقيق و تاليف
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا (1)
مسجد اين خانه خدا در روى زمين ، نهادى است كه به امر الهى و به دست مبارك پيامبر بزرگوار اسلام در نخستين روزهاى تاسيس حكومت اسلامى ، در مدينه بنيان نهاده شد و از همان آغاز همچون دين مبين اسلام ، جامع و همه جانبه بود.
مسجد كه نخستين نهاد عينى تمدن اسلامى محسوب مى شود از همان بدو تاسيس علاوه بر اين كه پايگاه دينى و معبد مسلمين به شمار مى رفت ، نخستين كانون فعاليتهاى سياسى ، اجتماعى ، علمى و فرهنگى مسلمين نيز بود و پايه هاى اساسى حكومت اسلامى در زمان پيامبر اكرم در اين مكان استوار شد چرا كه مقر حاكميت پيامبر در آن قرار داشت و بعدها نيز اصول و مبانى دين اسلام از همين نهاد مقدس به مردم عرضه مى شد.
بدين ترتيب مسجد كه خود يك نهاد تمدن اسلامى بود به زودى ، به عنصر مادى و عينى در كنار عنصر فرهنگى اسلام تبديل شد و در تمدن سازى دخيل گشت و به تدريج با توسعه گسترده تمدن اسلامى جاى خود را به عنوان نماد اسلام در سراسر بلاد اسلامى باز كرد به طورى كه هر كجا و در هر
شهر و قريه اى كه مسجدى وجود داشت ، آن منطقه جزء قلمرو فكرى و فرهنگى و البته گاه سياسى اسلام شمرده مى شد.
مساجد با كاركردهاى متعددى كه داشت ، آن چنان در درون جامعه اسلامى نهادينه شد- مومنان آن را بر خانه هاى خويش ترجيح مى دادند، در واقع ويژگى اصلى مسجد اين بود كه هم چون اسلام با همه شوون زندگى مردم سر و كار داشت و البته به همه آنها جهت الهى و دينى مى داد و اين با روح اسلامى نيز سازگار بود چرا كه اسلام جوهره همه فعاليتهاى مسلمين در جامعه اسلامى را عبوديت مى دانست .
اين نهاد مقدس نيز همانند ساير نهادهاى تمدن اسلامى و همچون خود تمدن اسلامى فراز و فرودهاى فراوانى را طى كرد تا به زمان حال رسيد، روزگارى در دوران صدر اسلام ، مسجد قلب تپنده امت و جامعه اسلامى و مقر حاكميت و حضور بزرگترين فرستاده الهى (ص ) و مركز بى بديل همه فعاليتها و امور جارى مردم بود، و مردم همه جهت گيرى هاى خود را از آن اخذ مى نمودند، پس از ارتحال نبى اكرم (ص ) در دوران خلفاى راشدين نيز اوضاع تا حدود زيادى به همين منوال بود، اما با به قدرت رسيدن بنى اميه ، و حاكميت آنها بر جهان اسلام توام با انحرافات و بدعتهاى فراوانى كه در همه ابعاد اسلام اتفاق افتاد، تحولات فراوان نيز در كاركردهاى مسجد آغاز گشت و اين تحولات منفى به تدريج ادامه يافت تا جايى كه در دوران حاكميت بنى عباس و بعد از آن مركز جامعه به حاشيه رانده
شد و اهم كاركردهاى خود را از دست داد و ديگر نه پايگاه حاكم بود نه پايگاه حضور مردم ، اين وضعيت تا دوران حال ادامه يافت و تلاشهاى پراكنده و مقطعى براى احياى موقعيت آن نيز ثمرى نداشت و اكنون ما وارث اين روند تاريخى هستيم .
اما امروز شرايط متفاوت است و ما اگر- بخواهيم نمى توانيم نسبت به شرايط مساعد جامعه بى اعتنا باشيم ، امروز در قسمتى از جهان اسلامى انقلابى به پيروزى رسيده است كه كانون جوشش آن ، مساجد بوده و حكمتى بر سر كار آمده است ؟ داعيه دار پايه گذارى نظامى مبنى بر احكام اسلام ناب است و الگوى اين حكومت ، نظام حاكميت پيامبر (ص ) در مدينه النبى است و كدام نهاد در مدينة النبى مهم تر از مسجد و كدام مكان مركزى تر و راهبردى تر از مسجد بود؟ و مگر مى شود داعيه تاسيس حكومت اسلامى داشت و به بازگرداندن وضعيت مساجد به حال مساجد صدر اسلام نى انديشيد؟
مبناى ما در نگارش اين نوشتار نيز همين بود؛ چرا كه معتقديم نمى توان بدون شناخت پيشينه و تاريخ يك موضوع و يا نهاد به احياء آن پرداخت ، لازم است كه ابتدا گذشته مسجد و فراز و فرودهاى آن را بشناسيم تا با نگاهى روشن و انديشه اى عبرت يافته وارد ميدان شويم در جهت احياى مساجد اسلامى تلاش نماييم .
در اين نوشتار پس از بررسى برخى مفاهيم مربوطه ، به بررسى موقعيت مسجد رد صدر اسلام و نحوه و علل تاسيس آن پرداخته ايم و سپس كاركردهاى متعدد مسجد در صدر اسلام
را تبيين نمودهايم ، آن گاه به بررسى تحولات ساختارى در كاركردهاى مسجد در دوران ميانه تاريخ اسلام و بيان علل اين تحولات پرداخته ايم ، آن چه بايد مورد توجه قرار گيرد اين كه در اين نوشتار تلاش شده است ، حيت الامكان تبيين مطالب توام با آوردن نمونه هاى تاريخى باشد تا مطالب مزبور مستند و قابل دفاع باشد.
آن چه كه مسلم است اين نوشتار همان طور كه از عنوان نيز پيداست تنها در آمدى است بر جايگاه مسجد در تمدن اسلامى كه نگارنده در حد بضاعت اندك خود آن را به رشته تحرير در آورده است و بديهى است كه مسجد و ابعاد آن عظيم تر از آن است كه بتوان به متونى چون اين متن اكتفا كرد و بلكه همت پژوهشگران برجسته اى را مى طلبد تا هر چه بيشتر در روشن كردن اين جايگاه در تمدن اسلامى بكوشند، در پايان لازم مى دانم از ستاد محترم اقامه نماز و به ويژه معاونت محترم تحقيق و تاليف اين ستاد كه فرصتى را براى انجام چنين پژوهشهايى فراهم نمودند نهايت سپاسگزارى را به عمل آورم .
وما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
عباس برومند اعلم .
اين واژه كه مبنايى ترين واژه در اين نوشتار است از دو جنبه لغوى و اصطلاحى مورد بررسى قرار مى گيرد.
در بررسى لغوى و ريشه اى كلمه مسجد در كتب لغت معتبر نظرات نزديك و مشابهى ديده مى شود. ابن منظور در لسان العرب درباره مسجد مى نويسد: مسجد و مسجد: جايى است كه در آن سجده مى كنند و مفرد مساجد است . زجاج مى گويد: هر جايگاهى كه در آن عبادت كنند مسجد است . همانطور كه پيامبر (ص ) فرمود: جعلت لى الارض مسجدا طهورا...ابن اعرابى مى گويد: مسجد به فتح جيم ، محراب و نماز گاه خانه هاست و مسجد به كسر جيم ، نماز گاه جماعات است و جمع آن مساجد است .(2)
در تاج العروس نيز ذيل كلمه مسجد كه از ريشه است چنين آمده است : مسجد به كسر جيم ، هر جايگاهى كه در آن سجود كنند و در كتاب الفروق نوشته اين برى آمده است كه مسجد خانه اى است كه در آن سجده مى كنند و به فتح جيم موضع قرار گرفتن پيشانى است .(3)
و با توجه به ورود اين كلمه به زبان فارسى و استعمال كامل آن در اين زبان در مراجعه به لغت نامه هاى فارسى نيز معانى ذيل براى مسجد به دست آمد: سر بر زمين نهادن ، محل و موضعى كه در آن جا سجده كنند و هر محلى كه در آن عبادت كنند و از آن جمله است اطلاق مسجد بر جامع و گويند مسجد با كسر جيم اسم است محل عبادت را، خواه در آن جا سجود بكنند يا
نكنند و هر گاه فعل و عمل آن مورد نظر باشد، جاى عبادت مسلمانان ، خاه خدا، محل سجود، جاى نماز خواندن ، خانه اى كه براى گزاردن نماز سكنه كويى يا شهرى سازند.(4)
درباره علت نامگذارى محل عبادت مسلمين به اين نام ، نظرياتى وجود دارد از جمله يك نظر آن است كه در عبادتگاه مسلمين بزرگترين عبادتى كه انجام مى شود نماز است و اين عبادت عظيم ترين عبادت و اولين فرع از فروع دين محسوب مى شود و سجده نيز كه در هر ركعت نماز دوبار تكرار مى شود مهمترين و ضمنا بهترين و زيباترين ركن نماز است كه نماد اوج بندگى مسلمين است كه در نماز ظاهر مى شود. بدين ترتيب اين عبادتگاه كه در آن مسلمين به صورت دسته جمعى هر روز بارها در آن به سجده مى افتند و بر درگاه بارى تعالى پيشانى بندگى مى سايند، مسجد يعنى محل سجود ناميده شده است .
ديدگاه ديگر كه از يك روى كرد تاريخى نشات مى گيرد مى گويد: كه مسجد معرب مزكت يا مزكت است كه اين كلمه از زبان آرامى وارد زبان عربى شده است و اعراب نيز آن را به صورت مسجد به عبادتگاهى خود اطلاق كرده اند.
البته در اين كه سابقه اين كلمه به پيش از اسلام بر مى گردد ترديدى نيست و مساله در ريشه عربى يا غير عربى آن است كه به نظر مى رسيد ريشه غير عربى آن صحيح تر باشد؛ چرا كه سابقه استعمال اين كلمه در خارج از جهان عرب وجود دارد. از آن جمله حضرت سليمان (ع ) كه پس از ساختن
معبد در اورشليم آن را مسجد الاقصى ناميد(5)
و اين نام ارتباطى به دوره اسلامى و يا جهان عرب نداشته است . بعدها يهوديان بنى اسرائيل كه پس از دوران اسارت بابلى ، زبان عبرى را كه زبان تورات است فراموش كرده و به زبان آرامى تكلم مى كردند نيز اين معبد را به همين نام يم شناختند.
اما روايت در كتاب سنن بيهقى ديده مى شود كه ظاهرا مضمون آن مى تواند در تضاد با نظريه فوق باشد. در اين روايت از قول ابوذر صحابى بزرگوار رسول خدا (ص ) نقل شده است كه گفت : به رسول خدا (ص ) گفتم : يا رسول الله اولين مسجدى كه در زمين ساخته شد كام است ؟ فرمود: مسجد الحرام . گفتم : سپس كدام مسجد؟ فرمود: مسجد الاقصى (6)
بدين ترتيب اگر خانه كعبه از زمان احداث مسجد الحرام ناميده شده است و با توجه به تقدم ساخت آن بر مسجد الاقصى كه در آن ترديدى نيست چرا كه حتى اگر رواياتى كه پيشينه اين خانه را تا زمان خلقت زمين و يا زمان حضرت آدم و يا حضرت نوح به عقب مى برد را نپذيريم در ساخت اين خانه توسط حضرت ابراهيم (ع ) به تصريح قرآن شكى وجود ندارد بايد گفت كه اين كلمه ريشه عربى و بلكه ريشه آسمانى دارد و اولين با در ميان اعراب استعمال شده است . و سپس يهود كه از پيروان اديان ابراهيمى محسوب مى شوند با پيروى از حضرت ابراهيم كلمه مسجد را براى معبد خود برگزيده اند، البته نبايد از نظر دور داشت كه در قرآن هر
كجا سخن از ساختن خانه كعبه توسط حضرت ابراهيم به ميان آمده از لفظ بيت استفاده شده است .
بنابر اين مشاهده مى شود كه نظر قطعى درباره ريشه تاريخى اين كلمه وجود ندارد و نگارنده در حد بضاعت اندك خود احتمالات مختلف را طرح كرده است تا خود زمينه اى براى پژوهشى مستقل در اين زمينه باشد.
در بررسى اصطلاحى با توجه به اين كه روال بر اين است كه واژه مورد نظر در اصطلاح حوزه علمى مورد تحقيق بررسى مى شود، طبيعى است كه بايد نگاهها را از گذشته تاريخى اين كلمه برداشته و متوجه حوزه تمدن اسلامى كرد.
مسجد در تاريخ تمدن اسلامى اولين نهاد اجتماعى و سازمانى است كه مستقيما از سوى پيامبر اكرم (ص ) و در نخستين روزهاى تاسيس حكومت اسلامى پايه گذارى شد و تا مدتها قلب تپنده جامعه اسلامى و مركز بى بديل اجتماع مسلمين بود.
اين نهاد در طول تاريخ تمدن اسلامى و نشيبهاى متعددى را طى كرده است كه بدون ترديد درخشان ترين فراز حياتش دوران صدر اسلام است . اين مكان مقدس گرچه در ظاهر دجار تحولات شگرفى شده و گاه زينتهاى آن به حدى بوده كه با كاخهاى پادشاهان برابرى مى كرده است ، اما در باطن هرگز تعريف اصيل خود كه همانا قطعه زمينى پاك براى عبادت فردى و اجتماعى امت بود را از دست نداده و نخواهد داد.
مسجد قطعه اى كوچك يا بزرگ از زمين است كه پس از نظافت ، تسطيح و پاكيزه كردن آن ، سمت قبله در آن مشخص مى شود و به نماز اختصاص مى يابد.
اين قطعه زمينها گاهى داراى
ديوارند و گاهى بدون آن ، با شن پاكيزه و با حصيرهاى ارزان يا فرشهاى گران قيم فرش مى شوند. گاهى بر روى اين قطعه زمين بناهاى عظيم با ديوارها، سقفها، گنبدها و ماذنه هاى بزرگ بر پا ميشود و گاهى نيز هيچ يك از اينها را ندارد. اما اين در مسجد بودن آن تاثيرى ندارد؛ زيرا يك مسجد ساده و معمولى نيز همانند عظيم ترين مساجد مكانى مقدس با ويژگيهاى ممتاز است .(7)
مسجد از همان ابتداى تاسيس تنها يك عبادتگاه مسلمانان نبود بلكه محل اجتماع عمومى و نشانه وحدت امت نيز به شمار مى رفت . چنان كه جامع نيز كه به مسجد گفته مى شود حكايت از همين اجتماع دارد و طبيعى است كه در جايى كه محل اجتماع مردم است صرفا امور عبادى مطرح نيست بلكه همه شوون جامعه اعم از سياسى ، اقتصادى ، قضايى ، ارتباطى ،تبليغاتى و.. نيز مطرح مى شود و لذا مساجد به ويژه در صدر اسلام كاركردهاى متعدد داشتند. اما در مسجد يك راز نهفته بود و آن اين كه گر چه مسجد كاركردهاى متعدد داشت ، ولى با اين همه اين مكان ، مسجد و محل عبادت بود و اين جوهره همه فعاليتهاى سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و...امت مسلمان در راستاى عبوديت بندگان براى خداوند است . شايد اين اقدام را بايد نوعى حركت نمادين پيامبر (ص ) و بلكه اسلام تلقى كرد؛ اگر بپذيريم جوهره جامعه اسلامى عبوديت است ، مى توان گفت :همه چيز از مسجد مى جوشد و در جامعه سريان مى يابد.
بدين ترتيب مسجد و تاسيس آن پاسخى بود به
يك نياز؛ نياز جماعتى كه تمدنى جديد را مبتنى بر بينش الهى پايه ريزى مى كرد و طبيعى است كه در اين مسير نيازمند نهادهاى جديدى باشد كه با نگرش خاص او به عالم و هستى مناسبت داشته باشد.
بينشى كه دنيا را مزرعه آخرت و آبادانى اخروى را در گرو آبادانى دنيا و سعادت جاودانى را در گرو حيات اجتماعى پاك و الهى مى دانست .بينشى كه سلوك فردى محض را مردود و سلامت جامعه در همه عرصه ها را ضامن سلامت فرد مى شمرد. مسجد با كاركردهاى متعدد و متنوعى كه داشت بهترين و مناسب ترين پاسخ به اين نياز بود.
تمدن اسلامى در واقع بستر حركت پژوهشى ما را تشكيل مى دهد. چرا كه ما در اين نوشتار به دنبال بررسى جايگاه مسجد در تمدن اسلامى هستيم ، بنابراين اين واژه مركب نيز بايد از جهات مختلف مورد بررسى قرار گيرد.
واژه تمدن اسلامى از آن جا كه يك تركيب است لذا مستقلا در لغت نامه ها، داراى معنا نيست بلكه هر يك از اين واژه ها جاى از يكديگر داراى معنا مى باشد.لذا ابتدا معناى لغوى تمدن را بررسى مى كنيم ، سپس تركيب آن را به صورت تمدن اسلامى ،
تمدن در لغت به معناى تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت ، در شهر بود باش كردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه ، مجازا تربيت و ادب مى باشد.(8)
كلمه اسلامى نيز كه به ثمن اضافه مى شود در واقع يك وصف است و اين تركيب وصفى است يعنى تمدنى كه متصف به اسلام است و بر اساس آن شكل گرفته است و بينش حاكم بر آن و در واقع روح فرهنگ آن ، محصول يك دين آسمانى به نام اسلام است .
با توجه به وجود تعاريف متعدد از فرهنگ و تمدن بايد يك تعريف نسبتا كلى كه تا حدودى جامع همه تعاريف ديگر باشد را مبنا قرار دهيم تا بر اساس آن بتوانيم تمدن اسلامى را نيز مورد بررسى قرار دهيم ، آن تعريف كلى عبارت است از اين كه تمدن وجه عملى وفيزيكى حيات بشرى مى باشد، دربرابر فرهنگ كه وجه نظرى حيات بشرى است .
در بيان معناى اصطلاحى تمدن اسلامى نيز با تكيه بر تعريف فوق براى تمدن بايد گفت كه تمدن اسلامى عبارت از آن دسته نمودهاى عينى و فيزيكى است كه در تمدن بشرى با پشتوانه فرهنگ اسلامى به وجود آمده و يا بعضا تحولات
گسترده اى كه در برخى نهادها و نمودهاى عينى جامعه بشرى با اين پشتوانه پديد آمده است . اين يك معنا اصطلاحى كلى براى تمدن اسلامى است . لذا براى فهم دقيق ترآن اندكى اين معنا را شرح مى دهيم .
اسلام به عنوان دين خاتم در منطقه اى ظهور مى كند كه در آن سابقه رشد نهادهاى فرهنگى و تمدنى اگر ساقط نباشد، بسيار محدود است .اصولا اعراب تمايل زيادى به تمدن گريزى يا تمدن ستيزى داشتند و اين البته به علت حريت فردى بود كه در گمان عرب بسيار قوى بود و تحت هيچ شرايطى حاضر نبودند اين آزادى فردى را از دست بدهند كه البته اين مورد بحث ما نيست .روايات و قرائن تاريخى كه از اوضاع عرب دوره جاهليت در دست است به ويژه از نواحى مركزى عربستان حالى از يك نوع عقب افتادگى بسيار شديد است كه انسان را شگفت زده مى كند.بايد توجه داشته باشيم كه اين در زمانى است كه در نزديكى جزيرة العرب تمدنهايى مثل ايران و مصر و شامات و در فاصله اى دورتر تمدنهاى هند و يونان بعضا در اوج شكوه و تلالو خود به سر مى برند.
در يك چنين بسترى پيامبر اسلام (ص ) ظهور مى كند و رسالت را با خواندن آغاز مى كند و درست از همان نخستين لحظات بعثت تاسيس نهادهاى فرهنگى و تمدنى در دستور كار رسالت پيامبر قرار مى گيرد و پس از آن نيز آن حضرت با پشتوانه فرهنگ آسمانى اسلام به جد شروع به تاسيس نهادهاى مختلف فرهنگى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى و اجتماعى مى كند
كه همين نهادها پايه هاى اوليه تاسيس تمدن اسلامى را تشكيل مى دهد.
شايد بهترين مثال از اين نهادها مسجد باشد كه با آن چه در تبيين مفهوم تمدن اسلامى گفته شد مناسبت كامل دارد. مسجد نهادى است كه از بطن اسلام جوشيده است و كاركردهاى متعددى نيز براى آن در نظر گرفته مى شود. و البته مشابه مسجد موارد ديگرى چون مفاهيم زكات و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر را نيز مى توان نام برد كه همگى يا به وسيله اسلام تاسيس شده اند يا توسط اسلام اصلاح و متحول شده اند و با تكيه بر آنها مى توان مفهوم تمدن اسلامى را مورد بررسى قرار داد.
همان طور كه اشاره شد بدون ترديد درخشان ترين فراز حيات مسجد در طول تاريخ تمدن اسلامى متعلق به صدر اسلام است و در اين دوره است كه مسجد همه كاركردهاى خود را بالفعل دارا مى باشد و در جايگاه واقعى خود در جامعه اسلامى قرار دارد.
بديهى است كه اگر قرار است جايگاه مسجد در تمدن اسلامى را مورد بررسى قرار دهيم ابتدا بايد به سر چشمه مراجعه كنيم و جايگاه مسجد در صدر اسلام را بشناسيم تا در دوره هاى بعدى فراز و نشيبهاى گوناگون اين نهاد را با معيارى مناسب مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم . لذا در اين فصل ضمن بررسى جايگاه مسجد در قرآن و سنت ، نگاهى به چگونگى تاسيس و تثبيت اين نهاد در جامعه مدينه انداخته و سپس تسرى اين سنت در سراسر جهان اسلام در دوره فتوحات را بيان نموده ايم .
قرآن و سنت به عنوان دو منبع اصلى و قطعى نزد همه مسلمين و همه پيروان مذاهب اسلامى مورد قبول است . و اساسا محتواى اسلام و پيام آسمانى اين دين مقدس را از اين دو منبع استخراج مى نمايند. گر چه منابع ديگرى نيز براى استخراج اين محتوا مد نظر است ، اما هيچ يك از آنها مانند قرآن و سنت از اجماع كامل در نزد عموم مذاهب اسلامى برخوردار نيستند.
لذا مناسب است كه در آغاز بحث درباره مسجد در صدر اسلام نگاهى داشته باشيم به موقعيت و رتبه اين نهاد مقدس دينى در آيات الهى و روايات تا با در نظر داشتن اين موقعيت ممتاز بحث را ادامه دهيم .
فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغو و الاصال (9)
در خانه هايى خدا رخصت داده كه آن جا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
مسجد جايگاهى است كه خداوند آن را رفيع گردانيده است ؛ تا به آن جايگاهى را كه خداوند رفيع كرده است ، چه كسى مى تواند تضعيف كند و رفعت آن را چه كسى مى تواند توصيف نمايد.
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا(10)
و مساجد مخصوص و از آن خداست پس نبايد با خدا احدى را غير او پرستش كنيد.
در اين آيه شريفه خداوند خطرنشان مى سازد كه مسجد متعلق به خداست و مفهوم اين آيه با رجوع به رواياتى كه در ادامه اين نوشتار مى آيد و در آن تصريح مى كند كه مساجد خانه هاى
خدا در روى زمين است بهتر فهميده مى شود.
بدين ترتيب صاحب اصلى مساجد خداوند است كه در آن جا ميزبان بندگان مومنى است كه براى عبادت او به مسجد مى آيند و طبيعى است كه چنين خانه هايى بايد بزرگترين پايگاه توحيد و يگانه پرستى در جامعه اسلامى باشند. پايگاههايى كه در آن هر روز تنيدن نوبت به يگانگى خداوند و اصل توحيد به عنوان مبنايى ترين ركن دين اسلام شهادت داده مى شود تا تذكارى باشد دائمى براى مومنين و بدين وسيله جامعه اسلامى همواره از پليدى شرك مصون بماند.
و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين (11)
و در هر مسجد و در هر عبادت روى به حضرت او آريد و او را از سر اخلاص بخوانيد.
در همه مساجد تنها يك جهت معروف و شناخته شده است و آن جهت قبله است ؛ يعنى سمتى كه رو به سوى بيت الله ، خانه كعبه و حرم امن الهى دارد. و همه مومنين نيز در مسجد به هنگام به جا آوردن اداب دينى و عبادى موظفند به همان سمت بايستند و وجوه خود را از هر سمت و جهتى به آن سو بگردانند و خالصانه خداوند را بخوانند و بر بندگى خود در برابر او تاكيد نمايند و اين يعنى اين كه جهت گيرى عمومى مومنين و مسلمين ، توحيدى است و در مسجد؟ پايگاه توحيد جامعه است آن محسوس تر و بارزتر است . مومنين با اين جهت گيرى مشترك و با انجام دادن يك رفتار مشترك بر اتحاد و يگانگى جامعه اسلامى و امت مسلمان نيز صحه مى گذارند.
تصور اين
كه هر روز صدها ميليون انسان مسلمان در سراسر جهان در مساجد جمع مى شوند و همه به يك سو مى ايستند و يك عمل را انجام مى دهند بسى دشوار و در عين حال شكوهمند است . در واقع مساجد علاوه بر اين كه پايگاه توحيدند، پايگاه نمايش روزانه مفهوم امت واحده نيز هستند.
يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد (12)
اى فرزندان آدم زينتهاى خود را به هنگام حضور در مسجد و در هر عبادت به خود بر گيريد.
وقتى ميزبان خداست كه خود زيبا است و دوستدار زيبايى ، شايسته است كه ميهمانان نيز در خانه خدا پاكيزه و آراسته حضور يابند و بدين طريق خانه و صاحبخانه را تكريم نمايند.
روايات و احاديث متعدد درباره پوشيدن بهترين لباسها و استعمال عطر و حضور پاكيزه و آراسته در مساجد وارد شده است كه در بخش بعيد به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
انما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوة واتى الزكوة و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين (13)
منحصرا آباد كردن و تعمير مساجد خدا به دست كسانى است ؟ به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز به پا دارند و زكات مال خود بدهند و از غير خدا نترسند. آنها اميدوار باشند؟ از هدايت يافتگان هستند.
طبيعى است همان طور كه مومنين بايد پاكيزه و آراسته باشند، مساجد خداوند نيز بايد پاكيزه و آباد و معمور باشد.
البته بايد توجه داشت ؟ آبادانى و ساختن مساجد به تصريح قرآن كريم منحصرا بايد توسط صالحين و مومنين راستين كه فرمانبرداران واقعى خداوند هستند صورت
گيرد تا انفاس پاك آنان موجب رونق و آبادى معنوى مساجد نيز بشود و اثرى از ريا و تظاهر و شرك و نفاق در آن باقى نماند. به همين منظور خداوند در آيه ديگرى مشركين و آن كه ايمان واقعى ندارند را از تعمير و ساخت مساجد منع مى كند و اعمال آن ها را بيهوده و نابود توصيف مى نمايد.
ما كان للمشركين اين يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النارهم خالدون (14)
مشركان را نرسد كه مساجد خدا را تعمير كنند در صورتى كه به كفر خود شهادت مى دهند. خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانيد و در آتش دوزخ آنها جاويد معذب خواهند بود.
و من اظلم ممن منع مساجد الله يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها اولئك ما كان لهم اين يدخلوها الا خائفين لهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخره عذاب عظيم (15)
و كيست ستمكارتر از آن كه مردم را از ذكر نام خدا در مساجد، منع كند و در خرابى آن اهتمام و كوشش نمايد، چنين گروهى در مساجد مسلمين در نيايند جز آن كه بر خود ترسان باشند، اين گروه را در دنيا ذلت و خوارى نصيب است و در آخرت عذابى بسيار سخت .
اين آيه در حكم انذارى دائمى براى همگان است كه مبادا با منع مردم از مساجد و تخريب خانه هاى خدا در رديف ستمكارترين و خوارترين مردم قرار گيرند. به عبارت ديگر اين آيه به مانند حفاظى دائمى در طول تاريخ اسلام بوده است .و باعث مصونيت مساجد از تعدى افراد مختلف شده است .
گر چه كسانى كه ايمانى
نداشته و يا كافر بوده اند از اين مساله مستثنى بوده اند و به عذاب عملكرد خود گرفتار شده و خواهند شد.
و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا(16)
اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضى از مردم را به بعض ديگر نكند همانا صومعه ها و ديوسيرتها و مساجدى كه در آن نماز و ذكر خدا بسيار مى شود همه خراب و ويران مى شد.
در اين آيه شريفه يكى از فلسفه هاى تشريع جهاد در راه خدا كه همانا حفاظت مساجد از ويرانى و پايدارى ذكر و تسبيح خداوند در جامعه است بيان مى شود. و مسلمين بدين طريق موظف مى شوند كه در راه خدا با ستمكارترين مردم كه به تخريب مساجد و مقابله با مظاهر دين مى پردازند جهاد كنند و اين گونه دين خدا را يارى كند كه يقينا يارى خواهند شد.
و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المومنين و ارصاد لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون لا تقم فيه ابدا(17)
آن مردم منافقى كه مسجدى براى زيان اسلام بر پا كردند و مقصودشان كفر و عناد و تفرقه كلمه بين مسلمين و مساعدت با دشمنان ديرينه خدا و رسول بود و با اين همه قسمهاى موحد ياد مى كنند كه در بناى اين مسجد ما جز قصد خير و توسعه اسلام نداريم خدا گواهى مى دهد كه محققا دروغ مى گويند و تو اى رسول ما هرگز در مسجد آنها قدم
مگذار.
اين آيه درباره مسجد ضرار نازل شده است و مهترين نكته اى كه از اين آيه استفاده مى شود اين است كه اساسا مسجد داراى تقدس ذاتى نيست بلكه تقدس : در صورتى است - پايگاه توحيد و در خدمت اهداف دين محل ذكر و ياد خدا و عبادت بندگان مؤ من خدا باشد. و گرنه اگر به جاى اينها در خدمت تفرقه و نفاق باشد و براى تضعيف جامعه اسلامى و رخنه در صفوف امت مسلمان تاسيس شده باشد نه تنها تقدسى ندارد بلكه همچون بتكده بايد نابود شود و از بين برود. همان طور كه پيامبر اكرم (ص ) چنين كرد و مسجد ضرار را به آتش كشيد.
اما درباره مسجد ضرار و ماجراى تاريخى آن با توجه به اين كه در اين نوشتار درباره اين مسجد چيزى نيامده است ، لازم است در اين جا به صورت خلاصه اشاره اى به اين واقعه تاريخى بنماييم .(18)
جمعى از منافقين مدينه در فاصله اى دورتر از مسجد پيامبر اقدام به ساختن مسجدى كردند كه هدف اصلى آنها به تصريح قرآن كريم ، ايجاد تفرقه و جلوگيرى از حضور مسلمين در صفوف نماز جماعت مسجد النبى بود. اين جمع پس از ساخته شدن مسجد به نزد پيامبر اكرم (ص ) آمدند و از ايشان خواستند كه براى افتتاح مسجد در آن نماز بگزارد و هدف آنها اين بود كه با اين اقدام به عملكرد خود مشروعيت داده باشند و اعتبار لازم را در نزد مسلمين از اين رهگذر به دست آورند.اما پيامبر اكرم (ص ) كه آماده سفر براى غزوه بلوك بودند اين كار را
به پس از بازگشت از اين غزوه موكول فرمودند.در سفر بازگشت نيز اين آيات بر پيامبر نازل شد و خداوند بدين وسيله پيامبر و مسلمين را از نيت منافقين آگاه نمود. پيامبر نيز دو نفر از اصحاب خود را فرستادند تا مسجد را تخريب نموده و به آتش كشيدند و اين روايات تاريخى عبرتى شد براى مسلمين كه به هر كارى كه با ظاهر دينى انجام مى شود اطمينان نكنند و مراقب نفوذ منافقين در صفوف خود باشند.
لمسجد اسس على التقوى من اول من اول يوم احق ان تقوم فيه ، فيه رجال يحبون ان يتطهر وا و الله يجب المطهرين (19)
همان مسجد كه بنيانش از اول بر پايه محكم بنا گرديده سزاوارتر است بر اين كه در آن اقامه نماز كنى كه در آن مسجد مردان پاكى كه مشتاق تهذيب نفوس خودند در آيند و خدا مردان پاك مهذب را دوست مى دارد.
اين آيه شريفه نيز كه به ضرورت اساس تقوا براى مساجد تاكيد دارد به نظر اكثر مفسرين درباره مسجد قبا نازل شده است كه پيامبر اكرم (ص ) در نخستين روزهاى ورود به مدينه آن را تاسيس نمودند؛ البته برخى نيز معتقدند كه اين آيه درباره مسجد النبى است كه هر يك صحيح باشد در اساس تقواى آنها تفاوتى نمى كند.
به اين ترتيب با بررسى آياتى چند از قرآن مجيد به عظمت جايگاه مسجد در كلام وحى پى برديم . و اكنون جايگاه اين نهاد مقدس را در احاديث و روايات مورد بررسى قرار مى دهيم .
در جوامع روايى شيعه و سنى به حدى حديث و روايات در عظمت جايگاه مسجد
و همچنين فضيلت نماز و عبادت در مساجد و تكريم اهل مسجد وارد شده است كه بايستى دست به گزينش زد و اخبارى را بيان نمود تا به صورت اجمال نسبت به جايگاه مسجد در سنت آگاهى پيدا كرد.
بايد توجه داشت كه اين سخنان و احاديث از زبان كسانى نقل مى شود كه مسلمين در طول تاريخ به نام سنت همه تلاش خود را در تاسى به رهنمودهاى آنها نموده اند و همواره به عنوان پيشوايان خود به آنها اقتدا كرده اند، بنابراين كاملا طبيعى است كه اين تكريم و تعظيم بازتاب گسترده اى در ميان مسلمين داشته و آنها را به توجه همه جانبه و حضور پيوسته در مساجد در طول تاريخ واداشته است .
در اين بخش بيشتر به نقل احاديث و روايات اكتفا شده و كمتر توضيح و تفسير داده شده چرا كه احاديث خود گوياترين و رساترين بيان را دارا مى باشند.
اميرالمؤ منين على (ع ) فرمود: دنيا مسجد محبان خداست و نماز گاه فرشتگان او(20)
در تكريم و احترام خاصى كه پيامبر اكرم (ص ) براى مسجد قائل بوده اند چنين نقل شده است كه : رسم رسول خدا (ص ) بود كه هر گاه از سفرى بر مى گشت ابتدا به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند. سپس در آن جا مى نشست و مردم به ديدنش (21)
مى آمدند.
جناب شيخ صدوق در كتاب شريف من لا يحضره الفيه چنين روايت مى كند: كه در تورات ثبت و مقرر گرديده ، به راستى خانه هاى من در روى زمين همان مساجد است ، هلا فرخنده باد آن بنده اى
كه در سراى خويش وضو سازد و مرا در خانه ام زيارت كند. البته كه گرامى داشت ميهمان بر صاحبخانه لازم و فرض است . حالا آنان را كه در تاريكيهاى شب گام برداشتن به سوى مساجد را پيشه ساخته اند. بشارت ده كه در روز رستاخيز با نورى درخشان وارد محشر خواهند شد.
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: خدواند تبارك و تعالى فرموده است : كه همانا مساجد خانه هاى من در زمين است . مى درخشند براى اهل آسمان همان طور كه ستارگان براى اهل زمين مى درخشند.(22)
و نيز فرمود: در دنيا همچون ميهمانان باشيد و مساجد را خانه هاى خود گيريد.(23)اميرالمومنين على (ع ) مى فرمايد: نشستن در مسجد در نزد من بهتر است از نشستن در بهشت ، چرا كه در نشستن در بهشت خشنودى من است و در نشستن در مسجد رضايت پروردگارم .(24)
در بحار روايت شده است كه ابو بصير گفت : از امام صادق (ع ) از علت تعظيم مساجد پرسيدم ، پس فرمود: همانا امر به تعظيم مساجد براى اين است كه مساجد خانه هاى خدا در زمين است .(25)
و نيز امام على چ ) مى فرمايد: هر كس مسجدى را بزرگداشت و احترام كرد در روز قيامت پروردگار را خندان و شادان ملاقات مى كند نامه عملش به دست راستش داده مى شود.(26)
در باب تحيت و احترام مسجد به هنگام ورود احكام و روايات فراوانى وارد شده است كه در برخى از آنها از حق مسجد بر مومنين سخن به ميان آمده است كه از آن جمله پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: حق مساجد را
بدهيد كه آن دو ركعت نماز است قبل از اين كه بنشينيد و يا هنگامى كه يكى از شما وارد مسجد مى شود ننشيند تا اين كه دو ركعت نماز به جا آورد.(27)
درباره فضائل اهل مسجد و ثوابى كه نصيب آنها مى شود نيز احاديث فراوانى وجود دارد.
امام صادق (ع ) فرمود: هر كس پياده به سوى مسجدها گام بردارد، يا رو به مسجد رود، پاهاى خود را بر هيچ تر و خشكى نگذارد، مگر اين كه براى او تسبيح خداوند گويند تا طبقه هفتم زمين .(28)
اميرالمومنين (ع ) مى فرمود: هر كس پيوسته يا در وقت هر نماز به طرف مساجد روان باشد يكى از اين هشت چيز را بهره خواهد برد: بردارى كه در راه خدا مورد استفاده او باشد. يا طرفه دانشى كه از زبده هاى علم باشد، يا نشانه محكمى كه در راه حق او را استوار سازد، يا رحمتى از طرف خدا كه در انتظار او بوده ، يا كلمه و سخنى كه او را از بدى باز دارد، يا شنيدن جمله اى كه او را به راه خير و نجات راهنمايى كند، يا گناهى را از ترس خدا ترك نمايد، و يا آن كه از سر شوم و حيا گناهى را ترك كند.(29)
رسول خدا (ص ) فرمود: هفت فرد را خداوند در سايه خود قرار مى دهد روزى كه هيچ سايه اى جز سايه او نيست . امام عادل و جوانى كه در عبادت خدا رشد كند و بزرگ شود و مردى كه قلبش وابسته به مسجد است هنگامى كه از آن خارج مى شود تا اين كه بدان
باز گردد...(30)
امير المومنين على (ع ) فرمود: براى همسايه مسجد نمازى نيست مگر در مسجد، جز آن كه براى او عذر و علتى باشد، پس گفتند يا امير المومنين همسايه مسجد كيست ؟ فرمود: هر كس كه صداى منادى را بشنود.(31)
و نيز رسول خدا (ص ) فرمود: هر گاه مردى را ديديد كه عادت به حضور در مساجد دارد براى او به ايمان شهادت دهيد.(32)
و درباره آبادانى و ساختن و نيز پاكيزه كردن مساجد نيز رواياتى موجود است كه از آن جمله :
امام باقر (ع ) فرمود: هر كه مسجدى بسازد اگر چه به اندازه لانه باشد،(33)خداوند عز و جل برايش در بهشت خانه اى مى سازد.(34)
پيامبر گرامى اسلام (ص ) مى فرمايند: هر بنايى وبال صاحبش ، در روز قيامت خواهد بود جز مسجد
و نيز فرمود: هر كه در مسجدى از مساجد خداوند متعال چراغى افروزد، تا وقتى روشنايى آن چراغ در آن مسجد باقيست ، فرشتگان و حاملان عرش الهى براى او طلب آمرزش كنند.
و در باب پاكيزگى مسجد فرمود: هر كس روز پنجشنبه و شب جمعه مسجد را برود و به اندازه سرمه اى كه در چشم كنند از زباله آن جا بيرون برد خداوند تعالى او را بيامرزد.(35)و مساجدتان را از ناپاكى و آلودگى حفظ كنيد.(36)
و از امام صادق (ع ) نقل شده است كه : سه چيز به خداوند متعال شكايت مى كنند: مسجد خرابى كه اهل (و همسايگانش ) در آن نماز به پا نمى دارند، و عالمى كه در ميان جهال است و قرآنى كه (در گوشه اى قرار داد) غبار بر آن نشسته است و آن را
نمى خوانند.(37)
اينها تنها گوشه اى از رواياتى است كه در منابع روايى مذاهب اسلامى درباره فضيلت و عظمت جايگاه مسجد آمده است و اكنون با مشاهده اين جايگاه مى توان درك كرد كه چرا مساجد اين نهادهاى مقدس جامعه اسلامى ، در طول قرنهاى متمادى همچنان اعتبار و ارزش خود را در ميان مسلمين حفظ كرده است و چون نمادى استوار براى تمدن اسلامى دوشادوش تاريخ اين تمدن حركت كرده و به زمان ما رسيده است و يقينا پس از اين نيز چنين خواهد بود.
پيامبر اكرم (ص ) پس از هجرت و ورود به شهر مدينه در نخستين گام در راستاى تحقق حاكميت خويش اقدام به تاسيس يك نهاد اجتماعى دينى نمود كه مسجد نام داشت .گر چه نهاد نماز جمعه پيش از ساختن مسجد النبى پايه گذارى شد، اما اگر مبنا را ورود به حدود مدينه قرار دهيم باز هم ساخت مسجد قبا بر نماز جمعه مقدم است . با توجه به چنين تقدمى كه مسجد در نظام نوين مدينه دارا است جاى اين پرسش وجود دارد كه چرا مسجد نخستين نهاد اين نظام بود؟
در پاسخ به اين سوال بايد مباحثى چند را طرح كرد تا به اهميت و ضرورت تقدم تاسيس مسجد بر هر نهاد ديگرى پى برد.
با سپرى شدن دوران دعوت در مكه و وقوع هجرت به مدينه فراز جديدى از رسالت پيامبر اكرم (ص ) آغاز مى شود كه در آن جهت گيرى اصلى ، بنيانگذارى يك نظام حاكميت مبتنى بر تعاليم اسلام است .اين جهت گيرى كه اولين نشانه هاى بارز آن را در جريان بيت عقبه ثانيه (38)و
مفاد اين بيعت مى توان يافت ، حاكى از آغاز حركتى بى سابقه در محيط جزيره العرب يعنى ايجاد دولت و حكومت متمركز بود.
همانطور كه قبلا نيز اشاره شد نواحى مركزى جزيره العرب دچار عقب افتادگى تمدنى بسيار شديدى بود كه آن نيز از مدنيت گريزى و بلكه مدنيت ستيزى اعراب ناشى مى شد. در چنين محيطى در طول تاريخ پيش از اسلام اثرى از تشكيل يك حكومت و دولت مركزى كه اعراب از آن تمكين كنند مشاهده نمى شود. و جامعه شكسته عربى تنها شاهد نظام از هم گسيخته و غير متمركز قبيلگى در اين نواحى است . با اين وصف تجربه دولت مدينه نخستين تجربه در نوع خود در مركز جزيرة العرب محسوب مى شود.
درباره اين كه چطور مردم يثرب آماده پذيرش چنين حاكمتى شدند و چه عواملى آنها را به اين سو سوق داد كه حاكميت پيامبر و بلكه پيش از پيامبر، ايجاد يك نظام سلطنتى در محيط يثرب را بپذيرند و از آن استقبال كنند، تحليلهاى فراوانى وجود دارد كه بحث درباره آنها در اين مجال نمى گنجد.
آن چه كه مهم است اين است كه تشكيل دولت نيازمند ابزارها و نهادها و سازماندهى اجتماعى است كه در درون آنها روابط اجتماعى مردم و سامانه اقتصادى و سياسى جامعه تبيين و در قالب اين سامانه احكام دين يا شريعت اسلامى جارى شود، حال كه چنين نظامى بى سابق است پيامبر بايد از چه الگويى پيروى كند، آيا از نظامهاى حكومتى امپراطوريهاى روم و ايران تبعيت كند، يا اين كه نه در فاصله اى نزديكتر به تقليد از نظام پادشاهى نجاشى عادل بپردازد؟
اما پيامبر پاسخ منفى به اين سوال را خود در اعتراض به يكى از اصحاب كه از ايشان خواسته بود كمى وضعيت زندگى خود را بهتر كنند داده بودند آن جا كه فرمودند: آيا پنداشته اى كه اين امارت و سلطنت است و نمى دانى آن چه من دارم نبوت است ؟
بدين ترتيب امكان تقليد از آنها منتفى بود گر چه باب اقتباس و استفاده از تجارب مفيد آنان هرگز بسته تلقى نمى شد. بنابراين پيامبر بايد الگوى جديدى از حاكميت و روابط حكومت شونده و حكومت كننده را ارائه مى كرد، كه اين الگو هم با شرايط خاص اعراب جزيرة العرب تناسب داشت و هم با جهان شمولى دعوت پيامبر اسلام و جهت گيرى جهانى اين دين آسمانى .
اين الگو كه پيامبر با تكيه بر وحى آن را ارائه نمود بر دو روى كرد و نگرش خاص اسلام به حيات اجتماعى نشات گرفته از تفسير عمومى انبياء الهى و اديان توحيدى از اين حيات است . نگرشى كه حيات اجتماعى را نه تنها منفك از حيات فردى نمى داند، بلكه كمال و سعادت فرد را در گرو سعادت و سلامت جامعه تعريف مى كند. در اين نگرش افراد جامعه به همان اندازه كه در قبال سر نوشت و سعادت خود موجبند، درباره سرنوشت كلى جامعه نيز مسووليت دارند. با اين روى كرد ديگر تحصيل صرف كمال فردى نه تنها مطلوب نيست بلكه تلاشهاى رياضت گرايانه در اين مسير نيز مطرود و مذموم است . كمال انسان داراى دو بعد فردى و اجتماعى است و هر يك بدون ديگرى ناقص و يا اساسا نا
ممكن خواهد بود.بلكه كمال و تحقق آن ، در بستر حيات فعال اجتماعى و گذر از درون مناسبات همه جانبه اجتماعى ممكن مى شود.
بدين ترتيب : تفسير كمال بشرى بر بنياد ضرورت تكاپوى فعال اجتماعى ، طبعا وجوب تلاش براى تاسيس نظام مطلوب اجتماعى را به عنوان بستر، زمينه و شالوده كمال فردى به دنبال مى آورد. به همين دليل ، رسول خدا (ص ) از همان آغاز دوره مدنى ، دوره اى كه به عكس عصر مكى سرزمين ، قدرت ، امت و قانون در آن مجتمع و مهيا بود، در قالب وحى و رسالت الهى به تاسيس نظام اسلامى پرداخت و در طول حبات خود در اين دوره همه تلاشها را بر آن محور متمركز ساخت .(39)
با عنايت به اين مبانى و شالوده هاى نظرى نسبت به وجود انسان و غايت حيات فردى و اجتماعى او در آيين اسلام ، مى توان اين نتيجه را گرفت كه تمامى سامانه ها و نهادهايى كه در نظام حاكميت مدينه به كار گرفته مى شد بايد مناسبت تام با اين مبانى مى داشت و نهادها بايد تامين كننده اين نگرش خاص از حضور فعال مومنين در بستر جامعه در راستاى كمال مى بود.
اما رويكرد ديگر عبارت از نوع نگرش خاص پيامبر و اسلام به شيوه حاكميت و نوع تعادل ميان حاكم و مردم و در يك كلام نقش مردم در حاكميت بود.
مردمى كه در عرصه حيات اجتماعى آن چنان كه اشاره شد مسوول و حاضر بودند، به طريق اولى در بحث حاكميت نيز نقش ايفا مى كردند. حكومت اسلامى مدينه متفاوت از حكومتهاى رايج
آن روز شرق و غرب جهان بود. روابط در اين حكومت دو طرفه بود و نه يك طرفه و طرفين در برابر هم مسووليت داشتند، نه اين كه يك طرف حق محض باشد و طرف ديگر تكليف محض آن چنان كه در دستگاه حاكمه امپراطوريهاى كسرى و قيصر رايج بود.
درست است كه بنياد فلسفه سياسى و اساس حاكميت پيامبر را جايگاه نبوى او تشكيل مى داد و مشروعيت او در نخستين شالوده و اصلى ترين آن بر حق حاكميت الهى استوار بود، اما به گمان ما خساست كه شباهت صورى اين فلسفه سياسى يا تئوكراسيهاى شناخته شده در تاريخ فلسفه سياسى را به معنى همسويى و هم معنايى آنها بدانيم .(40)
تفاوت اصلى در اين زمينه را بايد در سه حوزه اصلى جستجو كرد كه عبارتند از پذيرش اعمال حاكميت از سوى مردم و ويژگيهاى حاكم روش اعمال حاكميت .
1- در باب پذيرش اعمال حاكميت از سوى مردم بايد متذكر شد كه گر چه همانطور كه اشاره شد حق حاكميت پيامبر يك حق الهى و ناشى از جايگاه نبوى وى مى باشد؛ اما به فعليت در آمدن اين حق حاكميت تنها با پذيرش مردم ميسر است به عبارت ديگر؛ اصل بيعت ارادى آن هم بر بنياد ميثاق روشن و محتواى قرآن آشكار از پيوند دو سويه روابط حاكميت و ملت در حكومت مدينه خبر مى دهد.(41)
بنابراين بايد اذعان كرد كه پايه مشروعيت اعمال حاكميت پيامبر، راى و پذيرش مردم بود. در اين جا براى اين كه از بحث اصلى خود دور نشويم به همين مقدار بسنده مى كنيم و تنها اشاره مى نماييم كه در سيره
نبوى نيز اين مقوله آشكار است .در مكه كه خواست مردم در جهت تحقق اين حاكميت نيست اثرى از تلاش پيامبر براى تحقق حكومت اسلامى مشاهده نمى شود و حتى رنگ و بوى آيات مكى نيز بيشتر رنگ بوى عقيدتى ، اخلاقى و تبليغى است . اما به عكس در مدينه از همان نخستين روزها و حتى پيش از هجرت در روش پيامبر نوعى جهت گيرى حكومتى مشاهده مى شود و آيات مدنى نيز بيشتر جنبه حقوقى ، تكليفى و اجتماعى يافته اند. چرا كه اهل مدينه براى پذيرش حاكميت پيامبر اعلام آمادگى كرده بودند.
2- پيامبر به عنوان حاكم در مدينه به حكومت رويكردى در جهت اعمال حاكميت شخصى خود ندارد. پيامبر در مدينه شالوده قدرت ، حكومت و اعمال حاكميت را ناشى از خداوند مى داند. ولى نه به عنوان عطيه اى براى اعمال اراده شخصى خود.چنان كه پيامبر در سيره سياسى خود نشان مى دهد، اين حكومت براى اعمال و تحقق حقوق معين الهى در جامعه و ميان امت است نه حقى خاص براى خود او در راستاى خواسته هاى شخصى وى . به عبارت ديگر حاكميت الهى پيامبر براى تحقق قانون الهى است ؛ قانونى كه مردم آن را به عنوان ميثاق ملت و دولت با اراده خود پذيرفته اند.(42)
با اين اوصاف شايد بهتر باشد از لفظ حاكم استفاده نكنيم چرا كه پيامبر حكمرانى نمى كرد بلكه احكام الهى را در جامعه پياده مى كرد بلكه از واژه ديگرى استفاده نماييم و آن واژه امام است .پيامبر جامعه را امامت مى كرد و اين نوع از حاكميت با قانون يا زور
و در جهت حفظ نظم و آرامش جامعه نبود، بلكه پيشوايى مردم بود با محبت و عشق در جهت هدايت و نيل به سعادت رابطه پيامبر به عنوان امام با مردم به عنوان امت در بررسى سيره آن حضرت در مدينه گواهى است بر صدق سخن ما.
پيامبر در رفتار و سلوك سياسى خود نه براى خود و خانواده اش امتيازى قائل بود و نه ميان خود و مردم تفاوتى قائل مى شد. در اجراى همه احكام خود پيشقدم بود و دستورات را ابتدا از خود آغاز مى كرد تا در عين حال نمونه و اسوه عملى جامعه نيز باشد. با مردم نشست و برخاست مى كرد و هرگز خود را جدا از آنها نمى ديد و در يك كلام مانند بندگان مى نشست و مانند بندگان غذا مى خورد و مانند بندگان زندگى مى كرد و تا از اين جهان رحلت فرمود چنين بود.
3- روش اعمال حاكميت پيامبر نيز روشى كاملا متفاوت و جديد در جهان آن روز بود. در اين روش نقش مردم تنها به تشكيل حكومت و مشروعيت بخشيدن به اعمال حاكميت محدود نمى شد.بلكه اين نقش با تشكيل حكومت تازه آغاز مى گرديد و هر لحظه جدى تر مى گشت .
پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) با تاسيس نهادهاى متعدد روز به روز در جهت تقويت اين نقش بر آمد و انجام وظايف اجتماعى و سياسى براى مردم را نه فقط يك حق شهروندى بلكه يك تكليف الهى مى شمرد. به طورى كه سرباز زنندگان از اين مسووليت مورد مواخذه قرار مى گرفتند. نهادهايى مانند مسجد كه در ادامه بيشتر درباره
آن توضيح داده خواهد شد و زكات و جهاد و نماز جمعه و مهمتر از همه امر به معروف و نهى از منكر از اين جمله اند. امر به معروف و نهى از منكر كه با پشتوانه يك حق براى مومنين واجب شده بود، عاليترين سطح مشاركت اجتماعى در جهت نظارت عمومى و همه جانبه مردم در همه سطوح و اركان جامعه از صدر تا ذيل را موجب شده بود و آن حق ، مساله ولايت مومنين بر مومنين بود.
بدين ترتيب مشاهده مى شود كه روش اعمال حاكميت پيامبر نيز كه دقيقا مبتنى بر حضور و مسووليت مداوم مردم بود، روشى كاملا متفاوت و بلكه متضاد با الگوهاى رايج در آن روز يا امروز جهان بوده و هست .
اكنون كه تا حدودى با دو نوع نگرش خاص به حيات اجتماعى و رابطه مردم و حاكميت در الگوى حاكميت پيامبر در مدينه آشنا شديم مناسب است بار ديگر به سوالى كه در آغاز اين بخش مطرح نموديم باز گرديم و به آن پاسخ دهيم و آن اين كه ، چرا مسجد نخستين نهاد نظام حكومتى پيامبر در مدينه بود؟
در پاسخ به اين سوال بايد اذعان نمود كه چنان رويكردى به حيات اجتماعى و رابطه مردم و حاكميت مستلزم اين است كه نهادهاى اين نظام نيز در تناسب با اين رويكردها باشند. پيامبر اسلام (ص ) در نخستين گام براى تثبيت حاكميت خود نياز به يك مقر حاكميت و پايگاه فرماندهى دارد. پايگاهى كه مردم آن جا را به عنوان مركز روحى ، فكرى و سياسى خود بشناسند.با توجه به نگرشهاى مزبور آن مركز نمى توانست
كاخ و قصر و داراالاماره باشد. آن مركز نمى توانست ايوان مدائن يا شهر ممنوعه و يا تخت جمشيد باشد، آن مركز حتى نمى توانست مجلس سنا كه در ظاهر رنگى از مشاركت مردمى ؛ مردمى كه نه مشاركت اعيان و اشراف را داشته ، باشد. بلكه اين مركز بايد پايگاهى مى بود كه در آن حاكم و حكومت شونده يك جا حاضر باشند و هر روز يكديگر را ملاقات نمايند. حاكم در همان جا حكم كند و حكومت شونده همان جا اعتراض و استيضاح كند.حاكم و حكومت شونده همان جا با هم مشورت نمايند و با توجه به جهت گيرى الهى اين حكومت عبادات اجتماعى به امامت پيشواى جامعه نيز بايد در همين مكان صورت گيرد.ابلاغ و تعليم احكام الهى نيز در همين مكان به عنوان مقر حاكميت دينى بايد انجام شود و...
با توجه به اين كاركردهاى متعدد اساسا كدام نهاد بهتر و مناسبتر از مسجد را مى توان نام برد. مسجد در عين اين كه معبد و جايگاه عبادت مسلمين بود همه كاركردهاى سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، حقوقى ، تبليغى ، ارتباطى و...را داشت .
به عبارت ديگر مسجد النبى از همان بدو تاءسيس نه تنها به عنوان جايگاه اصلى اجتماع مسلمانان براى اداى فرائض دينى مورد استفاده بود، بلكه نخستين كانون فعاليتهاى علمى ، سياسى و اجتماعى نهضت جهانى اسلام نيز به شمار مى رفت . در واقع پايه هاى اساسى حكومت اسلامى در زمان رسول خدا (ص ) در اين مسجد بنيانگذارى شد و اصول و مبانى دين مبين اسلام از اين پايگاه مقدس به مردم جهان عرضه شد.
به عبارت
ديگر مسجد الرسول (ص ) براى جامعه اسلامى نوپا در حكم مسجد جامعى بود كه ضمن آن كه در آن نمازهاى جماعت و ديگر آداب دينى برگزار مى شد پيامبر و اصحابش در آن گرد هم مى آمدند.هركه مى خواست پيامبر را در آنجا ملاقات مى كرد و پيامبر هر آن چه كه مى خواست به شخصه يا به وسيله يكى از صحابه به امتش ابلاغ مى نمود و بدين ترتيب مسجد النبى مركز روحى ، فكرى و سياسى امت و رمز وحدت آنان بود.(43)
با اين وصف مسجد النبى باعث ايجاد عنصر مادى ، امت اسلامى و مكانى براى تجمع و ديدار مسلمانان شد. و لذا مكملى براى عنصر قانونى و شرعى تشكيل امت گرديد.(44)
اكنون مى توان ادعا كرد كه ضرورى ترين نهاد در جامعه مدينه مسجد بود كه پيامبر به درستى آن را به عنوان نخستين نهاد در جامعه مدينه تاءسيس نمود و بدين ترتيب با تشكيل حكومت اسلامى ، پيامبر ادبيات سياسى جديدى را پايه گذارى كرد؛ ادبيات سياسى كه در آن حكومت كننده امام و حكومت شونده امت مقر حاكميت مسجد بود.
مسجد نماد اسلامى شدن شهرها در فتوحات
اكنون كه دريافتيم كه مسجد نخستين نهاد شهر مدينه بود لازم است به اين نكته نيز اشاره نماييم كه اين نقش براى مسجد در تمامى دوران فتوحات حفظ شد و فاتحان مسلمان همواره به اين سنت پيامبر تاسى مى نمودند. هر كجا شهرى بنا مى كردند اولين بناى آن كه نماد اسلامى بودن شهر محسوب مى شد ساختن يك مسجد بود، آنهم در ميانه شهر. آن چنان كه در بصره و كوفه چنين شد. مسلمين
پس از پيروزى بر سپاه ايران در قادسيه ، بصره و كوفه را از اين جهت كه براى اقامت سپاهيان اردوگاه مناسبى بود ساختند. در زمان خلافت عمر به سال 16هجرى عتبة بن غزوان ، بنيان بصره را آغاز كرد و كوفه نيز به دست سعد بن وقاص بنياد گرفت ، بصره در آغاز كار به يك دهكده بيشتر شباهت داست . نخست در آن جا مسجدى ساختند و پهلوى مسجد دارالاماره به وجود آمد و در اطراف آن هر ناحيه به قبيله اى اختصاص يافت كه در آن مسجد و...وجود داشت .(45)
درباره كوفه نيز كه در سال 17هجرى ساخته شد ابوالهياج بن مالك اسدى نقشه خيابانها و كوچه ها را كشيد و مسجد جامع را پى افكند و جلو آن را سايبانى بر ستونهاى سنگى ساخت ، مسجد را وسط شهر قرار دادند و كوچه ها از آن آغاز مى شد.(46)
در زمان منصور عباسى سپاهى براى فتح مناطق سند گسيل شد كه فرمانده آن سپاه هشام بن عمر و تغلبى بود. وى كشتى ها ساخت و آنها را به رودخانه سند انداخت و تا قندهار پيش رفت و آن را فتح كرد و اسير گرفت و بد بتخانه را ويران ساخت و به جاى آن مسجدى بنا نهاد.(47)
به نظر مى رسد كه در سيره پيامبر علاوه بر آن چه درباره مسجد النبى در مدينه اشاره شد تاكيدات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و پيامبر خود نيز در سرزمينهايى كه در طول حيات ايشان به جامعه اسلامى ملحق مى گشت چنين عمل مى فرمود و از اين رو مسلمين با الهام گرفتن از
اين سنت مؤ كد نسبت به تاءسيس مسجد در جريان فتوحات اهتمام ورزيدند.به عنوان نمونه در طبقات ابن سعد آمده است كه پس از اين كه در عام الوفود، نمايندگان بنى حنيفه براى پذيرش اسلام از يمامه به مدينه آمده بودند به هنگام بازگشت پيامبر (ص ) ظرف آبى به آنها داد كه در آن مقدارى از آب باقى مانده از وضوى آن حضرت قرار داشت و فرمود: چون به سرزمين خود رسيديد معابد خود را ويران سازيد و به جاى آنها از اين آب بپاشيد و همان جا مسجد بسازيد و چنان كردند.
در توضيح علت اين امر به نظر مى رسد علاوه بر آن مطالبى كه در بخش قبلى پيرامون ضرورت تاءسيس مسجد به عنوان اولين نهاد در مدينه بدان ها اشاره شد و در اين زمينه نيز صدق مى كند، يك نكته بسيار اساسى ديگر نيز درباره شهرهاى فتوحات وجود داشته است و آن اين كه مسجد نشانى از روح اسلامى بود و تسلط معنوى مسجد بر شهر باعث تذكر دائم ارزشهاى اسلامى و غلبه معنويت بر روابط اجتماعى مردم شهر مى گشت وقتى مساجد در وسط شهر ساخته و همه خيابانهاى اصلى شهر به آن ختم مى گرديد، طبيعى است كه مردم به صورت روزمره با آن نماد اسلاميت شهرشان ارتباط برقرار مى كردند و اين باعث مى شد كه روح ارزشهاى اسلامى در جامعه زنده بماند و حال آن كه اگر به مساجد توجه نمى شد و يا مركزيت خود را در شهرها از دست مى داد و به حاشيه رانده مى شد چنان كه در دوره هاى بعد اين اتفاق
افتاد از تسلط معنويت بر شهرها خبرى نبود، بدين ترتيب مساجد همواره نماد اسلاميت و حافظ روح اسلامى يك شهر در سراسر جهان اسلام به شمار مى رفت .
پس از وقوف به موقعيت مسجد، پرداختن به چگونگى تاءسيس مسجد در مدينه با رويكردى تاريخى خالى از لطف نيست .لذا در اين بخش به صورت مختصر به ساخت مسجد قبا و نيز مراحل مختلف تاءسيس مسجد در مدينه اشاره شده است و از نحوه ورود پيامبر به مدينه و تعيين زمين مسجد و مشاركت عمومى پيامبر و مردم در ساخت مسجد و نيز طرح بناى مسجد كه در مناسبت كامل با روح اسلام بود، سخن به ميان آمده است .
بديهى است كه تفصيل اين مراحل را بايد در كتب معتبر تاريخى جستجو كرد و در اين جا به تناسب اين نوشتار صرفا به اشاراتى اكتفا شده است .
لمسجد اسس على القوى من اول يوم احق ان تقوم فيه فيه رجال يحبون ان يتطهروا والله يحب المطهرين . (48)
همان مسجد كه بنيانش از اول بر پايه تقوا محكم بنا گرديده سزاوارتر است بر آن كه در آن اقامه نماز كنى كه در آن مسجد مردان پاكى كه مشتاق تهذيب نفوس خودند در آيند و خدا، مردان پاك مهذب را دوست مى دارد.
اين آيه به نظر اكثر مفسرين درباره مسجد قبا يعنى همان مسجدى كه پيامبر اكرم پس از هجرت در نخستين روزهاى ورود به حوالى مدينه آن را ساخت نازل شده است . مسجدى كه اساس آن بر تقوا گذاشته شده و در آن مردانى حضور مى يابند كه خالصانه در صدد بندگى و تهذيب نفس هستند.
درباره ساخت اين مسجد در كتب معتبر تاريخى چنين نقل شده است كه : روز دوشنبه بود كه رسول خدا (ص ) در محله قبا وارد شد
و تا روز جمعه در قبا در ميان قبيله بنى عمرو بن عوف ماند و در همان چند روز مسجد قبا را كه نخستين مسجدى است كه در اسلام بنا شده به دست خود بنا كرد.(49)
مسعودى نيز در مروج الذهب با اشاره به تاريخ ورود پيامبر روايت مشابهى را نقل مى كند و مى نويسد: ورود پيامبر (ص ) به مدينه روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بود. وقتى به مدينه رسيد در قبا بر سعد بن هيثمه فرود آمد و مسجد قبا را ساخت و روز دوشنبه و سه شنبه و چهار شنبه و پنجشنبه در قبا بود و روز جمعه چاشتگاه به راه افتاد.(50)
بدين ترتيب اگر تاريخى كه مسعودى نقل كرده است را بپذيريم ساخت مسجد قبا در فاصله دوازدهم تا شانزدهم ربيع الاول سال اول هجرى صورت گرفته است . با توجه به اين كه پيامبر براى رسيدن على (ع ) كه در مكه به موجب ماموريتهايى كه داشت باقى مانده و سپس حركت كرده بود، در قبا منتظر مانده بودند و مى خواستند كه با على (ع ) وارد مدينه شوند. پس از پيوستن ايشان به پيامبر (ص ) در قبا به موجب برخى روايات ، رسول گرامى اسلام (ص ) مسجد قبا را با يارى على (ع ) بنا كرد.(51)
البته با توجه به حضور برخى مسلمانان در قبا و در ميان قبيله بنى عمر و بن عوف احتمال شركت آنان در ساخت مسجد نيز وجود دارد. به هر حال پيامبر اين مسجد را قبل از ورد به مدينه ساخت و البته پس از تغيير قبله به سوى كعبه پيامبر به همراه
جمعى از ياران به محل اين مسجد آمدند و قبله آن را كه به سوى بيت المقدس بود به سوى كعبه گردانيدند و همين امر موجب تعميراتى در مسجد قبا گرديد. ابن سعد در اين باره نقل مى كند كه : چون قبله از بيت المقدس به كعبه پيامبر به همراه جمعى از ياران به محل اين مسجد آمدند و قبله آن را كه به سوى بت المقدس بود به سوى كعبه گردانيدند و همين امر موجب تعميراتى در مسجد قبا گرديد. ابن سعد در اين باره نقل مى كند كه : چون قبله از بيت المقدس به كعبه تغيير پيدا كرد پيامبر (ص ) به محل مسجد قبا آمد و ديوار آن را در مين محل كه امروز قرار دارد بنا نهاد و فرمود جبرئيل جهت قبله را براى من تعيين مى كند و خود (52)آن حضرت و يارانش براى ساختن آن مسجد سنگ حمل مى كردند.(53)پس از اى نيز پيامبر اكرم در تمام دوران مدينه احترام و تكريم خاصى از مسجد قبا مى فرمودند و پيوسته مسلمين را به حضور و نمازگزاردن در اين مسجد تشويق مى نمودند و مى فرمودند: هر كس به اين مسجد من كه مسجد قباست بيايد و در آن جا دو ركعت نماز گزارد با برخوردارى از ثواب عمره باز مى گردد.(54)
علاوه بر اين تشويق ها پيامبر خود نيز دائما در اين مسجد حضور مى يافتند و در آن اقامه نماز مى فرمودند. به طوريكه ابن سعد چنين نقل مى كند كه پيامبر (ص ) هر روز شنبه پياده به مسجد قبا مى آمد(55)و اينها همگى حاكى از
منزلت و جايگاه ويژه مسجد قبا در نزد پيامبر بود. و شايد بتوان گفت كه اين مسجد در مدينه پس از مسجد النبى در رتبه دو اعتبار و اهميت قرار داشته و دارد؛ مسجدى كه به تعبير قرآن كريم بنيان آن بر تقواى الهى نهاده شده است .
پيامبر اكرم (ص ) در روز جمعه پس از چهار روز اقامت در قبا با همراهى على بن ابيطالب (ع ) در ميان استقبال پرشور انصار كه از مدتها قبل انتظار ورود آن حضرت را مى كشيدند وارد مدينه شدند.مردم انصار طايفه به طايفه آمدند و هر گروه تقاضا داشتند، پيش آن ها فرود آيد و مهار شترش را مى گرفتند پيامبر مهار آن را مى كشيد و مى فرمود: بگذاريد برود كه ماءمور است .
در اين تدبير دو نكته نهفته است ؛ اول اينكه مكانى كه در آن مسجد النبى تاءسيس شد مكانى بود كه توسط باريتعالى انتخاب شد حتى اراده پيامبر هم در اين انتخاب نقش نداشت بلكه اراده الهى از طريق يكى از جنودش كه ناقه باشد مكان مسجد النبى به عنوان پايگاه اسلام را تعيين نمود.
ديگر اين كه اين تدبير باعث شد كه زمينه هر گونه سوء تفاهم ميان طوايف مدينه از بين برود، طبيعى است كه ميزبانى از پيامبر افتخار بزرگى بود كه اگر القاب پيامبر نصيب يكى از طوايف مى گشت موجب آزردگى و ناراحتى ديگر قبايل مى شد و همين مساءله در بدايت امر مى توانست مشكلاتى را براى پيامبر و جامعه مدينه ايجاد كند بخصوص كه يثرب همواره آبستن درگيريهاى سنگين و سخت ميان قبايل خود بود. اما
اين تدبير كه ناقه ماءمور انتخاب منزلگاه پيامبر باشد همه را قانع كرد.چرا كه آن را ناشى از مشيت الهى مى ديدند و لذا همه نيز به جايگاه انتخابى رضايت دادند.
پس از اين كه ماءموريت ناقه به اطلاع رسيد شتر مزبور همچنان بيامد تا به محله بنى مالك بن نجار رسيد و در همان جايى كه اكنون مسجد آن حضرت قرار دارد زانو زد و خوابيد زمين مزبور متعلق به دو كودك يتيم بود به نامهاى سهل و سهيل فرزندان عمر و كه در تحت سر پرستى معاذ بن عفراء زندگى مى كردند و در آن زمين خرماى خود را كه از درخت مى چيدند خشك مى كردند.شتر رسول خدا در آن زمين خوابيد ولى آن حضرت پياده نشد، از اين رو شتر برخاست .چند قدمى برداشت ولى مجددا به پشت سر خود نگاه كرده به همان جاى اول بازگشت و همانجا زانو زده خوابيد.و گردن و سينه خود را نيز به زمين چسباند. در اين وقت رسول خدا (ص ) از شتر پياده شده پرسيد: اين زمين كيست ؟ معاذبن عفرا پيش آمده عرض كرد: اين جا متعلق به فرزندان يتيم عمرو، سهل و سهيل است كه تحت سر پرستى من هستند و من آن دو را راضى مى كنم تا آن را به شما واگذار كنند و شما در اين جا مسجدى بنا كنيد.(56)
سخن درباره نحوه در اختيار گرفتن زمين در سيره به همين جا ختم مى شود اما برخى منابع ديگر تاكيد دارند كه پيامبر به واگذارى زمين راضى نشدند و آن را از آن دو طفل خريدارى نمودند.پيامبر (ص ) آن
دو پسر بچه را خواست و پيشنهاد كرد آن قطعه زمين را براى ساختن مسجد بفروشند، گفتند زمين را براى مسجد مى بخشيم و به شما مى دهيم . رسول خدا (ص ) نپذيرفت و فقط به خريدن از آنها قبول كرد. (57)
درباره اين زمين نيز كه براى مسجد انتخاب شد نقلهايى هست كه پيش از ورود پيامبر به مدينه نيز نمازگاه مسلمين مدينه بوده است از جمله ابن سعد نقل مى كند كه آن زمين به صورت چهار ديوراى بدون سقفى بود و قبله اش به جانب بيت المقدس بود كه اسعد بن زراره آن را ساخته و با ياران خود آن جا نماز مى گزارد.(58)
نويرى نيز همين نظر را تاييد مى كند و نقل مى كند كه زمينى كه ناقه رسول خدا بر آن زانو زد همان موقع هم زمينى بود كه گروهى از مسلمانان در آن جا نماز مى گزاردند.(59)
بدين ترتيب با مشخص شدن محل ساخت مسجد النبى پيامبر رسما دستور ساخت بناى مسجد را صادر نمودند و بدين ترتيب نخستين مشاركت عمومى امت اسلامى در ساخت مسجد شكل گرفت .
براى آغاز ساخت مسجد لازم بود كه ابتدا زمين مزبور تسطيح شود و زوائد آن از بين برود. لذا پيامبر (ص ) فرمان داد تا درختان خرما و درختان خاردار ديگرى را كه در آن زمين بود بريدند و خشت خام كردند و دستور فرمود تا چند گور را كه از دوره جاهليت در آن بود نبش كردند و استخوانها را در جاى ديگر دفن نمودند، در بخشى از زمين آبى بود كه آن را كشيدند تا خشك شد و مسجد
را بنيان نهادند.(60)
نكته مهم در جريان بنيانگذارى مسجد، حضور فعال شخص پيامبر اكرم (ص ) و كار كردن ايشان پيش و بيش از ديگران بود.به طورى كه درخواستهاى مكرر اصحاب مبنى بر اين كه آنها كارها را انجام مى دهند و پيامبر به استراحت بپردازند، اثرى نداشت و پيامبر (ص ) همچنان به فعاليت خودشان ادامه مى دادند و طبيعى بود كه اين حضور موجب حضور جدى تر و پر شورتر اصحاب به تبعيت از پيشواى خود مى شد.
ابن هشام در سيره به اين موضوع اشاره دارد و مى نويسد: پس از اين كه رسول خدا (ص ) دستور بناى مسجد را در آن زمين داد ابتدا خود آن حضرت دست به كار ساختمان مسجد شد تا مسلمانان نيز ترغيب شوند و از همين رو عموم مهاجر و انصار در بناى مزبور شركت جسته و كوشش بسيارى در اتمام آن كردند.(61)
تلاش غالب مسلمانان در مشاركت ساختمانى هم از شوق آنان حكايت داشت و هم متاءثر از مشاركت كاملا فعال پيامبر بود. آنان مى ديدند كه رسول خدا (ص ) نه تنها در موضع نظارت و هدايت ننشسته بلكه خود در كنار همه بلكه بيش از همه در ساختن بنا فعال است .از اين رو هرگز روا نمى ديدند كه بى دليل در سايه اى بيارامند و شاهد تلاش و كار پيشواى خود باشند.(62)
از جمله روشهايى كه پيامبر و اصحاب در اين كار سنگين براى حفظ روحيه به كار گرفتند زمزمه اشعارى با مضامين خوب و مطلوب بود كه هم باعث ايجاد شادابى در محيط كار مى گشت و هم باعث مى شد كه كمتر
خسته شوند. به خصوص كه شخص پيامبر (ص ) نيز به اين كار اقدام نمودند و با زمزمه هايى حتى انصار و مهاجرين را دعا مى كردند و اين خود بر شوق آنان مى افزود.
از جمله زمزمه هايى كه از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است اين كه :
اللهم لاعيش الاعيش الاخرة فاغفر للانصار و المهاجره هذا الحمال لاحمال خيبر هذا ابر ربنا و اطهر
پروردگارا، زندگى جز زندگى آن جهانى نيست . خدايا انصار و مهاجران را بيامرز. و نيز اين بيت : اينها بارهاى پر بركت است نه بارهاى خيبر، آرى سوگند به پروردگار ما، اين نيكوتر و پاك تر است .(63)
و على بن ابيطالب (ع ) نيز اين ابيات رامى خواند:
لايستوى من يعمر المساجدايداب فيه قائما و قاعدا و من يرى عن الغبار حائدا
كسانى كه با كوشش و جديت در هر حال به ساختمان مسجد اقدام مى كنند با كسانى كه روى خود را از غبار و خاك مى گردانند مساوى و يكسان نيستند.(64)
بدين ترتيب نخستين و در عين حال يكى از زيباترين جلوه هاى مشاركت عمومى مسلمين در ساخت مسجد مدينه به نمايش گزارده شد و جامعه مدينه شاهد آغاز نوع ديگرى از مشاركت فعال و آگاهانه اقشار مختلف مردم از طبقات مختلف اقتصادى و اجتماعى در كنار هم در راستاى هدفى الهى و اجتماعى بود و اين روند در طول دوران حيات پيامبر در عرصه هاى مختلف نمود داشت و الگوساز بود.
در پايان سخن پيرامون چگونگى ساخت مسجد مدينه ، در يغمان مى آيد كه از صحابى پاكباخته رسول خدا (ص ) عمار سخن به ميان نياوريم كه
به گواه منابع معتبر تاريخى نخستين كسى بود كه براى ساخت مسجد دست به كار شد و بيش از همه در اين راه تلاش كرد و زحمت كشيد.و به همين دليل پيامبر نيز وى را مورد ملاطفت ويژه قرار دادند و او را پوست ميان دو چشم خويش خواندند.اتفاقا خبر شهادت عمار به دست گروه باغى را نيز در همين جا به وى ابلاغ فرمودند. در سيره ماجرا چنين نقل شده است كه عمار نخستين كسى است كه اقدام به ساختمان مسجد كرد، عمار در كار ساختمان مسجد بيش از ديگران زحمت مى كشيد و خشت براى بالا بردن ديوار حمل مى كرد. روزى آنقدر خش بر پشتش بار كردند كه به رسول خدا (ص ) عرض كرد:
اينان امروز مرا كشتند.بارهايى از من كشيدند كه خود ياراى كشيدن آن را ندارند.
رسول خدا (ص ) كه اين سخن را از عمار شنيد، دست خود را به موهاى سر عمار كه گرد آلود شده بود كشيد و فرمود: اى فرزند سميه ، اينان كشنده تو نيستند.
بلكه كشنده تو گروه متجاوز و ستمكار است .(65)
بايد گفت طرح بناى مسجد طرح منحصر به فرد بود و هيچ نشانى از تقليد از بناها و ساختمانهاى ديگر و حتى عبادتگاهها و معابد ساير اديان در آن مشاهده نمى شد. به طورى كه وقتى در طرحى كه پيامبر در ساخت مسجد اجرا كرد تامل مى كنيم وضوح ، اصالت و تطابق كامل اين طرح با روح اسلام ما را به تعجب وا مى دارد. بى شك پيامبر طرحهايى كلى از شكل كليساها و كنيسه ها در اختيار داشته است
و دست كم در سفر دومى كه در سن 24 سالگى با سرمايه خديجه (س ) به شام رفت كلياتى از آن در ذهنش وجود داشت . اما در بناى مسجد هيچ يك از اين طرحها تاءثير نداشته ، و هياءت و طرح آن تنها برگرفته از روح اسلام بود.(66)
گزارشهاى تاريخى موجود از جمله گزارش ابن سعد از طرح بناى مسجد گواهى بر صدق اين گفته هاست .وى در باب ساختمان مسجد مى نويسد: طول آن از محل محراب تا آخر مسجد صد ذراع و عرض آن هم همچنان و مسجد مربع بود و برخى گفته اند كمتر از صد ذراع بوده است . پايه هاى اصلى را به اندازه سه ذراع با سنگ بنا كردند و بقيه را با خشت خام ...و سه در براى آن قرار دادند.درى در آخر مسجد و درى ديگر كه آن را در رحمت نامگذارى كردند و در سوم مخصوص آمد و شد رسول خدا (ص ) بود، تمام ديوارها ساده بود و تنه درختان خرما را ستون قرار دادند و آن را با شاخ و برگ خرما پوشاندند.به پيامبر (ص ) گفته شد: آيا براى مسجد سقف نمى سازى ؟
فرمود: نه سايبانى چون سايبان موسى (ع ) كافيست ، مقدارى چوبهاى كوتاه و برگ . اجل شتابان تر از اين است . (67)
در واقع از آن جايى كه اسلام دينى ساده و روشن است و تنها جاده اى است ميان عبد و خالق ، بنابراين مسجد پيامبر (ص ) نيز مكانى است پاكيزه كه بنده با آفريدگار خويش ملاقات مى كند؛ قطعه تميز ومسطح و پاكيزه از زمين
كه ديوارى محيط بر آن (68) است .
علاوه بر روح سادگى اسلام كه بر مسجد مدينه حاكم بود يك مساله اساسى ديگر وجود داشت و آن ضرورت اصالت مسجد در اسلام بود. براى پيامبر حفظ استقلال و اصالت اسلام و نمودهاى آن مساله اى اساسى بود و ايشان با حساسيت خاصى از اين امر مراقبت مى نمودند.نمونه اين امر را در جريان تغيير قبل شاهد هستيم كه پيامبر (ص ) به شدت مايل بودند كه قبله اسلام مستقل از قبله يهود باشد و قرآن نيز به اين تمايل اشاره دارد.بديهى است كه اصالت مسجد اگر مهمتر از استقلال قبله نباشد كم اهميت تر نيست . بنابراين ساختمان مسجد به عنوان نهاد دينى و اجتماعى اسلام بايد نشانگر هويت مستقل اسلام مى بود و لذا در طرح بناى مسجد مدينه كمترين نشانى از تقليد و اقتباس از معابد يهود و مسيحيت ديده نمى شود.
اين سادگى و اصالت در تمام دوران صدر اسلام حفظ شد. در زمان ابوبكر هيچ تغييرى در مسجد داده نشد و در زمان خليفه دوم نيز صرفا بر وسعت و تعداد درهاى آن افزوده شد و آن نيز ناشى از افزايش جمعيت مسلمين و كثرت زائران ديگر بلاد به ويژه در ايام حج بود.تنها در زمان عثمان مسجد اندكى تغيير كرد.وى در سال 29 هجرى قمرى مسجد پيامبر را وسعت داد و در ستونهاى آن قلع به كار برد و طول آن را صد و شصت ذراع و پهناى آن را صد و پنجاه ذراع قرار داد.(69)
بدين ترتيب تا پيش از دوران اموى ويژگيهاى سادگى و اصالت براى مسجد النبى حفظ شد
و تنها از اين دوره بود كه همراه با تغييرات بنياد دينى كه در همه چيز اسلام اتفاق افتاد، در بناى مسجد نيز تغييرات مختلفى به جود آمد.
پيش از اين اشاره كرديم كه بدون ترديد درخشان ترين فراز حيات مساجد در طول تاريخ تمدن اسلامى دوران صدر اسلام است . چرا كه در اين دوران مساجد جايگاه و همه كاركردهاى واقعى خود را به كامل ترين شكل دارا بودند و در همه عرصه هاى زندگى اجتماعى مردم نقشى كاملا برجسته و مطلوب داشتند.
بايد خاطرنشان ساخت كه در صدر اسلام مساجد صرفا مراكز انجام دادن اعمال عبادى تلقى نمى شدند. بلكه همچنين مكانهايى براى انجام دادن فعاليتهاى ادارى ، اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى ، قضايى ، و نظامى جامعه مسلمانان نيز محسوب مى شدند.
وقتى كه مسجد مدينه توسط پيامبر گرامى اسلام بنا نهاده شد، اين قلب تپنده امت اسلام به عنوان مركز عبادت ، مركز سياست ، مركز قضاوت و مركز آموزش و مورد توجه و مراجعه آحاد مسلمين بود. اين يگانگى گوياترين تجلى وحدت ابعاد مختلف معنوى و مادى زندگى فردى و جمعى مسلمين بود.(70)
در مسجد نماز جمعه و جماعت بر پا مى شد و مسلمانان براى تعليم دين و شنيدن وعظ و خطابه در آن جمع مى شدند، همچنين مساجد محل قضاوت و داورى ميان مردم ، تدريس علوم مختلف دينى ، قرائت قرآن و پرسش و پاسخهاى علمى و محل شب به روز آوردن مسافران و غريبان بود. علاوه بر اين مساجد پايگاه سياسى جامعه و منبر آن تريبون رسمى حكومت و محل انتصاب فرمانداران و فرماندهان و ابلاغ احكام و
دستورات و نيز مكان شور و مشورت و انتشار اخبار و گزارشهاى تازه و بعضا گفتگو درباره مسائل مالى و بازرگانى و معاملات تجارى به شمار مى رفت .
اين روند محدود به دوران پيامبر نبود. پس از ارتحال نبى اكرم (ص ) خلفاى راشدين نيز به همان ترتيب از مساجد استفاده كردند.خليفه هم به عنوان امام جماعت و هم به عنوان خطيب جامعه مومنان به شمار مى آمد و با همان قدرت و اقتدار پيامبر بر منبر مى نشست و احكام و سياستهاى خود را بيان مى كرد.(71)
اين كاركردهاى متعدد، مسجد را به مركز بى بديل جامعه اسلامى تبديل كرده بود. امام تحولات و افولهايى كه در دوره هاى بعد به تدريج اين كاركردها را تحت الشعاع قرار داد، آرام آرام مسجد را از مركز جامعه به حاشيه راند.
در اين فصل تلاش شده است در نگرشى نسبتا اجمالى كاركردهاى مختلف دينى ، علمى و آموزشى ، فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى و قضايى مساجد در صدر اسلام بررسى شود. و در ضمن در بخشى مستقل ويژگيها و كاركرد منبر به عنوان يكى از اجزاى مهم و اصلى مساجد نيز تبيين گردد.
مساجد در درجه اول نهادهاى دينى جامعه اسلامى محسوب مى شوند كه بايستى در آن شعائر دينى و آداب مذهبى اقامه شود و دين خدا در آن جا به صورت روزمره از سوى پيروان به نمايش گذارده شود.
بدون ترديد بزرگترين عبادتى كه در مسجد بر پا مى شود نمازهاى جماعت پنجگانه است كه نمادى از شكوه توحيد و عزت بندگى و حيات امت واحده است . اين عبادت شكوهمند در عهد رسول الله
(ص ) و صدر اسلام بيش از امروز مورد اهتمام بود و مسلمين با اشتياق فراوان هر روز چندين نوبت در مسجد پيامبر حاضر مى شدند.و با تشكيل صفوف منظم به امامت پيامبر به نماز مى ايستادند و اين گونه امت به پيشوايى امام خود فرايض دينى را ادا مى كردند و به سوى خدا سير مى نمودند.
اقامه نماز جماع و ضرورت اجتماع مردم در زمانهاى مشخص ضمن اين كه باعث به وجود آمدن نوعى نظم روزانه در زندگى مردم شده بود، يكى از زمينه هاى اصلى تشريع اذان به عنوان نداى اسلام شد؛ ندايى كه قرنهاست بر فراز گلدسته هاى مساجد در همه عالم طنين انداز است . حكايت از اين قرار بود كه در روزگار رسول خدا و در اوايل تاسيس مسجد پيش از تغيير قبله وسيله اى براى اجتماع مردم وجود نداشت و معمولا منادى پيامبر (ص ) ندا مى داد و مردم جمع مى شدند. هنگامى كه قبله تغيير كرد، رسول خدا (ص ) به فكر افتاد كه اوقات نماز را به اطلاع مسلمانان برساند، مسلمانان پيشنهادهايى كردند. برخى گفتند از بوق و شيپور استفاده شود و برخى گفتند از ناقوس ، لكن پيامبر اينها را به خاطر تشبيه به يهود و مسيحيت نپسنديدند؛ چرا كه نداى اسلام نيز بايد همانند قبله و عبادتگاه اسلام اصيل و مستقل باشد.
در اين خلال شبى مردى از انصار به نام عبدالله بن زيد بن ثعلبه خوابى ديد كه در آن خواب جملات اذان به او آموخته شد. آن مرد انصارى شبانه به حضور پيامبر (ص ) آمد و خواب خود را به اطلاع
آن حضرت رساند. رسول خدا (ص ) فرمود: اين خواب تو حق بوده و روياى صادق است .هم اكنون برخيز و آن را به بلال كه صداى نافذترى دارد تعليم كن تا هنگام نماز آن را بگويد، و بدين ترتيب از آن روز اذان متداول شد و مردم با شنيدن صداى اذان به سوى مسجد براى اقامه نماز به راه مى افتادند. (72)
البته درباره تشريع اذان نظرات ديگرى نيز وجود دارد و بخصوص بزرگان شيعه آموختن اذان به پيامبر را كاملا رد مى كنند و معتقدند كه اذان مدتها قبل و حتى در معراج به پيامبر آموخته شده بود. نظر ديگرى نيز درباره جمع دو نظريه وجود دارد.و آن اين كه اذان از مدتها قبل به پيامبر تعليم داده شده بود ولكن چون در آن هر بار نام پيامبر برده مى شد، ايشان نمى خواستند خود آن را معمول كنند؛ چرا كه طعنه هاى منافقين و يهود در راه بود. لذا به اين طريق كه يكى از انصار خوابى ديد و اذان را بيان نمود، تشريع شد تا زمينه اى براى ياوه سرايى و طعنه باقى نماند. البته اين نظر نيز قابل نقد و بررسى است . اما آن چه كه مسلم است اذان مدتى پس از تاسيس مسجد مقرر و متداول شده و از آن زمان نيز به عنوان مقدمه اى لازم بر اقامه نماز در مساجد هر روز اين نداى آسمانى به گوش جان مسلمين مى رسيد و آنها را به توحيد و نبوت و نماز متذكر مى گرديد.
هم اكنون در جوامع اسلامى پيش از آفتاب و نيمه روز پسينگاه و نزديك غروب
موذن بر گلدسته بالا مى رود و به وسيله اذان مسلمانان را به نماز مى خواند.به راستى چه نيرومند است و شريف اين دعوت كه مردم به پيش از طلوع آفتاب به بيدارى دعوت مى كند، چه خوب است كه انسان به هنگام نيمروز از كار باز ايستد و چه بزرگ و با شكوه است كه خاطر انسان در سكوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه كند.(73)
اين سنت در دوران خلفاى نخستين نيز با جديت پيگيرى مى شد و همواره يكى از وظايف مقدس خليفه اين و بد كه در نمازهاى پنجگانه امام مردم باشد و مردم به او اقتدا نمايند.و بدين ترتيب همواره نازهاى جماعت با شكوه فراوان و با حضور انبوه مردم از رؤ سا و سران تا افراد عادى در مساجد تشكيل مى شد.
علاوه بر نمازهاى يوميه نمازهاى واجب و مستحبى ديگرى هم مانند نماز آيات و نماز اعيادى مانند عيد فطر نيز در مسجد النبى برگزار مى گرديد و نماز ميت هم در مجاورت مسجد توسط پيامبر برمسلمين از دنيا رفته اقامه مى شد.
اما يكى از عظيم ترين فرائضى كه در مساجد برگزار مى شد نماز جمعه بود. نماز جمعه به عنوان يك فريضه اجتماعى ، عاليترين و زيباترين عرضه تلفيق دين و سياست و از شؤ ون حكومت اسلامى بود كه در نخستين روزهاى ورود پيامبر (ص ) به مدينه پايه گذارى شد و لذا قدمت تاريخيش با تاريخ مسجد يكى است . ظرف مكانى اين فريضه ، مسجد و امام آن حاكم جامعه اسلامى و امام امت بود.
نماز جمعه از فرائض داراى فضيلت است و علاوه بر اين
در متن قرآن كريم به ضرورت توجه مسلمين به آن اشاره شده است :
يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصوة من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذرواالبع ، ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون .(74)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون براى نماز جمعه ندا دهند پس بشتابيد به سوى ذكر خدا و تجارت را واگذاريد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد.
و حتى از اين آيه وجوب نماز جمعه نيز برداشت شده است .در سخنان و احاديث اولياء دين و ائمه هدى كه همگى سخنان نبى اكرم (ص ) است نيز به فضايل اين فريضه عبادى و سياسى اشاره شده است . از جمله امام صادق (ع ) مى فرمايند: هيچ قدمى نيست كه در حركت وسعى به سوى نماز جمعه باشد جز اين كه خداوند بدن صاحب قدم را بر آتش حرام مى كند.(75)
و نيز امام باقر (ع ) مى فرمايد: هنگامى كه روز جمعه مى شود ملائكه مقرب نازل مى شوند و كاغذهايى از نقره و قلمهايى از طلا با آنها هست . پس بر درهاى مسجد بر صندليهايى از نور مى نشينند و نام ايشان را كه از خانه هايشان وارد مساجد مى شوند مى نويسند، اولى و دومى و...تا زمانى كه امام خارج شود. وقتى امام خراج شد صحيفه هايشان را مى پيچند و اين ملائكه مقرب در هيچ روزى جز روز جمعه فرود نمى آيند.(76)
چنين فضايلى در كنار تاكيد خاصى كه در سيره نبوى در بر پايى نماز جمعه ديده مى شود اهتمام همه جانبه مسلمين و حضور پر شكوه و دائمى آنها به صورت هفتگى
در مسجد النبى را موجب مى گرديد، روايات بسيارى از اين حضور انبوه و خطبه هاى رسول مكرم اسلام در نمازهاى جمعه در كتب مختلف و به ويژه در منابع روايى ذكر شده است .(77)
جالب آن كه نماز جمعه نيز همچون مساجد به عنوان نماد حاكميت اسلام از همان زمان رسول اكرم (ص ) و سپس دوران فتوحات به سرعت به سراسر بلاد اسلام گسترش يافت و همه جا نماز جمعه به صورت منظم با حضور مردمان تازه مسلمان در مساجد برگزار مى گرديد.
ظاهرا اولين نماز جمعه در خارج از مسجد النبى و مدينه در مسجد عبدالقيس در منطقه اى موسوم به جواثااز نواحى بحرين اقامه شده است .(78)
همچنين در سنن الكبرى نقل شده است كه در دوران فتوحات و در عهد خليفه دوم و سوم در هر شهر و قريه اى كه جماعت زندگى مى كردند و اميرى بر آنها بود به نماز جمعه امر شده بودند و لذا اهالى اسكندريه و مدائن و مصر و...در روز جمعه براى اداى اين فريضه جمع مى شدند.(79)
بدين ترتيب يكى ديگر از كاركردهاى دينى و در عين حال سياسى و اجتماعى مساجد، بر پايى نمازهاى جمعه بود كه از مسجد النبى آغاز شد و سپس به ساير مساجد جامع و مركزى شهرها در همه بلاد اسلامى توسعه يافت .
علاوه بر انجام آداب و عبادات دينى كه به آنها اشاره شد، سنتهايى همچون اعتكاف را نيز بايد به آنها اضافه كرد، يكى ديگر از كاركردهاى مهم مساجد تبليغ دين و ايراد خطبه هاى تبليغى و همچنين ابلاغ احكام مهم دين اعم از احكام فردى يا اجتماعى بود كه
به ترويج تشريع مى شد، به طورى كه مى توان مساجد را به عنوان كانون تبليغات اسلامى و بزرگترين مكان مبلغان مسلمان در نظر گرفت .
پيامبر (ص ) از منبر براى انتشار و ابلاغ فرمانها مهم ، مانند اعلام حكم حرمت شرابخوارى ، مقررات و احكام زندگى جمعى يا جهت سخنرانى عمومى استفاده مى كردند.(80)
ساير خلفا و بخصوص حضرت على (ع ) نيز دائما در مسجد ايراد خطبه مى نمودند و احكام و دستورات خود را ابلاغ مى نمودند.اميرالمومنين (ع ) بارها باى مردم كوفه در مسجد اين شهر خطبه خواندند و آنها را به تقواى الهى و پاسدارى از دين خدا دعوت مى كردند. گاه نيز اين خطبه ها به سبب بى وفايى ها و سستيهاى مردم كوفه رنگ و بوى سرزنش و عتاب به خود مى گرفت كه بسيارى از اين خطبه هاى در كتاب شريف نهج البلاغه جمع آورى شده است .
كاركرد ديگرى كه در راستاى امر تبليغ مى توان براى مسجد ياد آور شد سنت وعظ است . موعظه از زمان پيامبر اكرم (ص ) متداول بود و ايشان شخصا در مسجد به اين امر مى پرداختند و گاه خطبه ها به آن اختصاص مى دادند و مردم را پند مى دادند و با طرح مطالب حكمت آميز اذهان مسلمين را آماده هدايت مى كردند.بعدها اصحاب بزرگترين وظيفه خود را موعظه مردم متناسب با آن چه از پيامبر آموخته بودند مى دانستند. پس از آنها نيز علماى دين همواره بر اين امر تاكيد داشتند. موعظه آن چنان در مساجد اسلام جا افتاده است كه به ندرت سخنرانى را مى توان يافت
كه كه حداقل بخشى از سخنان خود را به آن اختصاص ندهد. لازم به ذكر است كه به دليل غالب بودن وجه دينى اين كاركرد و اصطكاك كمتر آن با مسائل سياسى در دوره هاى بعد نيز اين كاركرد در مساجد به طور جدى دنبال مى شد و هيچ مانعى بر سر راه آن به وجود نمى آمد، بلكه همواره به آن توفيق نيز مى شده است . و گاه حتى فعاليت مساجد در دوره هايى به همين وعظ و موعظه محدود شده است .لذا مى توان از وعظ به عنوان پايدارترين كاركرد مساجد در طول تاريخ اسلام از صدر تا كنون نام برد.
از جمله فعاليتهاى دينى ديگرى كه در مساجد انجام مى شد آموزش و تعليم احكام و مبادى دين بود كه در بخش آينده بيشتر به آن پرداخته مى شود.پيامبر شخصا مبادى و اصول دين و احكام و دستورات آنها را در مسجد به مردم تعليم مى دادند و همواره در طول روز پاسخگوى سوالات دينى و فقهى مردم بودند و گاه نيز برخى اصحاب آگاه و متبحر در امر دين را ماءمور اين تعليمات مى كردند.تعليم و قرائت قرآن كريم هم از امور جارى و روزمره مساجد بود و همواره صورت قرآن از مساجد به گوش مى رسيد. اين امور به عنوان مهمترين كاركردهاى دينى و تبليغى مطرح است كه در همه ادوار اسلام به ويژه دوران صدر اسلام به طور جدى رايج بوده و مساجد از بر پايى آنها پر رونق بوده است . در فصول بعدى خواهيد ديد كه كاركرد دينى مساجد گرچه تحولاتى را بعضا منفى و نامطلوب
شاهد بود اما هرگز دچار افول و يا تغييرات بنياد نشد و كاركرد خود را همچون برخى كاركردهاى ديگر از دست نداد.
هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون (81)
اين شعار بلند اسلام در اصالت بخشيدن به علم و ارزش گذارى صريح براى دانايى است و همين يك شعار حماسى كافى است كه امتى را به حركت در آورد و آنان را در مسير علم آموزى تا مرحله جانبازى پيش برد.
قرآن دعوت كرده بود به ايمان ، يعنى باور مبتنى بر آگاهى و شناخت ، پس هر مسلمانى مكلف بود كه تحصيل ايمان كند. مى دانيم كه مقدمه واجب نيز واجب است . از اين رو در نظام تربيتى اسلام كسب آگاهى و شناخت بر هر فرد، به عنوان مقدمه ايمان شخصى و اجتماعى به اندازه عقلى او واجب است . و از اين جا بود كه تحصيل دانش در ميان مسلمانان وجوب عينى پيدا كرد، و اين به جز رشته هاى تخصصى بود كه گاه وجوب كفايى داشت و گاه وجوب عينى .(82)
آيات متعددى از قرآن كريم به تشويق و توصيه در توجه به كائنات و درك و فهم آيات الهى در نظام هستى اختصاص يافته است . به تفكر آزاد در كليات جهان هستى و در نظام كلى عالم و در نظامهاى خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و نباتات و حيوان و انسان و غير آن امر مى كند و بار ساترين ستايش كنجكاوى عقلى را مى ستايد.(83)اين ستايشها و تاكيدات قرآن حس كنجكاوى جدى را در بين مسلمين بر مى انگيخت و بدين ترتيب آنان
آگاهى به آفاق و انفس و آيات متعدد الهى در عالم هستى را راهى مطمئن براى خداشناسى و كسب معرفت و دستيابى به حق مى دانستند و لذا با انگيزه فراوان كه از يك غايت معتبر ناشى مى شد وارد عرصه علم آموزى مى شدند.
علاوه بر آيات قرآن كريم ، سيره نبوى عامل ديگرى در رويكرد علمى و آموزشى جامعه اسلامى محسوب مى شد. پيامبر رسالت خود را با خواندن و قلم آغاز كرده بود. آن هم در محيطى كه سابقه اى از علم و دانش به معناى رايج آن روز جهان در آن وجود نداشت و بنابر گزارشهاى معتبر تاريخى تعداد افراد با سواد در آن منطقه كمتر از بيست تن بود. اين مساءله در كنار سخنان ارزشمندى كه در فضيلت علم و عالم از نبى اكرم (ص ) نقل مى شد از قبيل اينكه حكمت گمشده مومن است پس هر كجا آن را يافت از همه مردم به آن سزاوارتر است . و يا علم را بجوييد ولو در چين باشد. و ز گهواره تا گور دانش بجوييد و...، اشتياق و كنجكاوى جامعه عربى بدوى را افزايش مى داد و آنان را مشتاقانه به محفل تعليم و تدريس مى كشاند.
اما چنين تشويقها و ترغيبهايى در ميان آكادميهاى بزرگ يونان و يا دانشگاه بين المللى جندى شاپور انجام نمى شد؛ بلكه در محيطى انجام مى گرفت كه در آن هيچ سابقه اى از وجود يك نهاد علمى مشاهده نمى شود. از سوى ديگر علمى كه اسلام مبلغ آن بود در راستاى تحصيل ايمان و در جهت اهداف عالى دين و جامعه اسلامى بود.در چنين
شرايطى طبيعى است كه بهترين و مناسبترين مكان و ملجاء فعاليتهاى علمى و آموزشى در جامعه مسجد باشد؛ چرا كه از يك سو نهاد دين است و از سوى ديگر اقامتگاه معلم بزرگ بشريت و مشوق اصلى اين جريان علم خواهى ، البته نگارنده به اين نتيجه نرسيده است كه كاركرد علمى و آموزشى يك كاركرد اصالى براى ميجد بوده است ؛ اما بى ترديد در آن زمان و در آن شرايط مسجد بهترين گزينه براى فعاليتهاى علمى و آموزشى محسوب مى شد و پيامبر بزرگوار اسلام نيز با تاييدات خود بر اين امر صحه گذاردند.
رسول خدا (ص ) مى فرمودند: هر كس به مسجد من بيايد و هدفى جز فراگيرى دانش يا آموختن به ديگرى نداشته باشد، بسان مجاهدى است كه در راه خدا به جهاد مى پردازد.(84)
و نيز از ده تن از ياران پيامبر ص نقل شده است كه : ما در مسجد قبا درس مى خوانديم ، چون پيامبر بيرون مى رفت فرمود: آن چه مى خواهيد بدانيد فرا گيرد و خداى شما را پاداش ندهد مگر آن چه را فرا گرفته ايد به كار بنديد.(85)
در روايت فوق مشاهده مى شود كه امور آموزشى در مدينه منحصر به مسجد النبى نبوده و در مساجد ديگر مانند قبا نيز اين فعاليتها برقرار بوده است . اما مسجد نبوى در اين شهر به عنوان جايگاه و اصلى مهمترين مركز آموزش قرآن و فقه اسلامى به شمار مى رفت . زيرا در اين مسجد معلم بزرگ انسانيت حضرت محمد (ص ) شخصا به كار تعليم و ارشاد مسلمانان مشغول بودند و رد پرتو تعاليم وحى
فصلهاى نوينى از اصول و مبادى دانشهاى اسلامى را برايشان عرضه مى كردند.(86)
طبقات و جلسات متعدد آموزش قرآن كريم و احكام اسلامى در بيشتر ساعتهاى روز و حتى شبانگاه در اين مسجد تشكيل مى شد و علاوه بر رسول خدا (ص ) شخصيتهاى بزرگى از صحابه كه به طور ويژه تربيت شده بودند و آگاهى و توانايى آنها مورد اعتماد پيامبر اكرم بود، همچون امير مومنان (ع ) ابن مسعود، زيدبن ثابت ، ابى بن كعب و...در اين نشستها به تعليم كتاب خدا و فقه اسلامى به مسلمان مى پرداختند.(87)
البته توجه داريم كه اين آموزشها منحصر به قرائت قرآن و فقه نى شد. اما از آنجا كه اين دو علم مبتلا به مردم بود و هم مردم مايل بودند كه قرآن را بخوانند و نيز به احكام فقهى كه در زندگى روزمره و كسب و كار و روابط اجتماعى آنها دخيل بود واقف باشند لذا طبيعى بود كه اهتمام به آموزش قرآن و فقه بيش از ديگر علوم باشد.
اصحاب صفه نيز كه مدتى در اين مسجد مى زيستند در آن جا به آموختن قرآن مى پرداختند و عبادة بن صامت معلم ايشان بود.(88)
اين روند آموزشى و علمى بيش از دو قرن در تمامى مساجد جهان اسلام جارى بود و تنها پس از تاءسيس مدارس عالى و دانشگاههاى جهان اسلام اين روند كاهش يافت .البته همانطور كه خواهيد ديد، اين مدارس عالى نيز ارتباط تنگاتنگ خود را با مساجد حتى در دوران ميانه تاљʘΠاسلام از دست نداده اند.
در دوره هاى پس از صدر اسلام همه متخصصان و طلاب علوم دينى جلسات مباحث خود را در مسجد
بر پا مى كردند.اهل حديث نيز حلقه هاى خود را در مسجد داير مى كردند. در بعضى مساجد مجموعه هاى حديث مخصوصا صحيح بخارى و صحيح مسلم قرائت و تعليم مى شد و سنت املاء كتب كه وسيله اصلى انتشار كتب در چندين نسخه بود از مساجد آغاز گشت .احكام شريعت نيز در مسجد مسلمين تعيين مى شد. مجالس تفسير قرآن در مسجد بر پا مى شد.در مساجد حوزه هايى بود براى مقابله و تلاوت قرآن كه در آنها تجويد و قرائت نيز تعليم مى شد.به عبارت ديگر اختلاف قرائات يا قرائتهاى مختلف نيز از دل مساجد جهان اسلام بيرون آمد.زهاد و صوفيه نيز بر خلاف دوره هاى بعد براى اعتكاف در مسجد خلوت مى گزيدند.چنانكه حلقه هاى اذكار ذكر نام خدا هم در مساجد تشكيل مى يافت .(89)
اندكى بعد مباحث جنجالى كلامى ميدان دار اصلى عرصه علم و دانش در مساجد شد و حلقه هاى بزرگ متكلمين كه در آن به طرح موضوعات و پرسش و پاسخهاى كلامى در باب توحيد و معاد و نبوت و قرآن پرداخته مى شد، داير گشت . اهل جدل در حلقه هاى متعدد به بحث از عقايد دينى بانگ بلند مى كردند و در واقع دو مكتب كلامى بزرگ جهان اسلام يعنى اشاعره و معتزله از مسجد برخاستند و در مسجد تاءسيس شدند.
آموزش مباحث فقهى نيز كه در دوران پيامبر آغاز گشته بود در دوره هاى بعد در انجمنهاى آموزشى شخصيتهاى بزرگى چون امام صادق عليه السلام و ائمه مذاهب اهل سنت مراحل بالندگى خود را گذرانده و به تدريج در كمتر از دو قرن چندين مكتب فقهى
در سراسر جهان اسلام تاءسيس شد كه هر يك انبوهى از پيروان و مقلدان را به خود اختصاص داد.
بنابراين مشاهده مى شود كه همه مكاتب بزرگ فقهى ، تفسيرى ، كلامى حديثى در مساجد جهان تاءسيس شده ، رشد يافتند و در يك كلام همه آنچه كه بعدها بنيان علوم اسلامى به ويژه علوم اسلامى اصيل را تشكيل مى داد و از مساجد خارج شد و بعدها پايه اصلى عصر طلائى اسلامى را تشكيل داد، به طورى كه مى توان گفت مسجد مركز نهضت علمى تمدن اسلامى بود امروز به جهان نيز اسلام وامدار همين انجمنهاى آموزشى مساجد و ادامه دهند و همان راه است علاوه بر فعاليتهاى علمى و آموزشى ، كاركرد فرهنگى و ادبى نيز از ديگر كاركردهاى مساجد از همان دوران پيامبر بود، به طورى كه انجمنهاى ادبى نيز در مسجد نبوى تشكيل مى شد و به عنوان و شاعران و سخنوران بزرگ ادب و عرب در حضور رسول اكرم (ص ) به انشاء شعر و ايراد خطابه مى پرداختند و پيامبر اكرم (ص ) شعر متعهدى را كه در خدمت مكارم اخلاقى و بيان ارزشهاى معنوى به كار گرفته مى شود ارج مى نهاد (90) در باب اهتمام پيامبر به شعر همچنين ابن سعد نقل مى كند كه پيامبر (ص ) دستور داده بود براى احسان بن ثابت در مسجد منبرى نهاده بودند و او اشعارش را از بالاى منبر مى خواند.(91)در دوره هاى بعد نيز فعاليتهاى دينى و علمى مساجد هرگز مانع چنين امور ادبى نبوده است .به طورى كه مثلا در مسجد بصره كه در آن جا گروهى اهل
جدل در حلقه اى به بانگ بلند از عقايد دينى بحث مى كردند، نزديك آنها دوستداران شعر و ادب به حلقه ديگر بودند(92)
ملاقات و مناظره با سران ديگر اديان نيز از جمله امور جارى در مساجد به ويژه در عصر پيامبر و در مساجد نبوى بود. پيامبر مكرر سران و پيروان اديان ديگر همچون مسيحيت و يهوديت را در مسجد به حضور مى پذيرفتند و پيرامون عقايد هر يك با هم بحث مى كردند و پيامبر دعوت اسلامى را به آنها ابلاغ مى فرمود. نمونه هاى فراوانى از اين ملاقاتها وجود دارد كه گزارشهايى در كتب تاريخ ضبط شده است .از آن جمله در سيره پيرامون ديدار گروهى از مسيحيان نجران با پيامبر در مسجد نقل شده است كه هنگام عصر بود كه نصارى به مدينه وارد شدند و يكسره به مسجد رفتند و در آن هنگام رسول خدا (ص ) با مسلمانان نماز عصر به جا مى آوردند. و پس از اين كه نمازشان به پايان رسيد در محضر رسول خدا (ص ) جلوس كردند و عقايد مختلفى كه درباره حضرت عيسى (ع ) داشتند اظهار كردند.و در اين هنگام بيش از هشتاد آيه از سوره آل عمران در همين زمينه نازل شد.(93)به نظر مى رسد كه مناظرات فراوان متكلمان بزرگ مسلمان با دانشمندان و روحانيان مسيحى و يهودى و مجوس در دوره هاى
بعدى با الگوبردارى از همين سنت نبوى انجام مى شده است .
بدين ترتيب مى توان به عنوان يك كاركرد فرهنگى ، تبليغى و ارتباطى ديگر براى مساجد در دوره هاى مختلف به ويژه صدر اسلام از مسجد به عنوان مركز گفتگوى
اديان در جامعه اسلامى نام برد.
بدون ترديد در كنار كاركرد دينى ، وسيعترين كاركرد مساجد در صدر اسلام كاركرد سياسى آنها بود.به طورى كه مسجد رسما يك نهاد سياسى در جامعه به شمار مى رفت . شواهد تاريخى حاكى از اين است كه در صدر اسلام مسجد به عنوان نهادى حكومتى تلقى مى شد. اسلام ذاتا مخالف جدايى دين از سياست نبود. از اين رو يك فرد واحد هم زمامدار و هم مدير اجرايى بود و يك ساختمان واحد هم مسجد بود و هم مركز ثقل مسايل دينى و سياسى .(94)بنابراين مسجد تنها عبادتگاه جامعه نبود.بلكه مقرى بود براى همه فعاليتهاى سياسى جامعه اسلامى كه اتفاقا بر اساس اصل تفكيك ناپذيرى دين و سياست در مكتب اسلام ، عبادى نيز محسوب مى شد و جوهره عبوديت در آن ملحوظ و آشكار بود.به عبارت ديگر در صدر اسلام مسجد بهترين نماد تلفيق دين و سياست بود و اصل سياست عين ديانت و ديانت عين سياست نخستين بار در مسجد النبى در معرض نمايش گذارده شد.
علاوه بر اين اقامت و حضور نسبتا دائمى نبى اكرم (ص ) به عنوان امام و رهبر جامعه در مسجد توجه خاص عمومى به اين نهاد را دو چندان مى كرد. در واقع سكونت رسول اكرم (ص ) در مسجد بر اهميت ويژه آن افزود؛ به گونه اى كه مسجد مركز سياسى جامعه مسلمين شد. براى ايشان چندان مسلك نبود كه در نزديك مسجد خانه اى براى خويش بسازد. اما پيامبر مى خواست اولا پايگاهش در خود مسجد باشد تا مسجد تبديل به مركز سياسى جامعه شود ثانيا مسلمانان وضعيت
زندگى پيامبر را با وجود تسلط ايشان بر همه امور به چشم خويش ببينند. تا خدمتگزاران جامعه اسلامى در زمان پيامبر يا پس از ايشان از اين نمونه پيروى كنند. پيامبر مى خواست به آنان بياموزد كه خدمت به مردم در جامعه اسلامى رياست و سيادت نيست . بلكه خدمتى است كه تنها براى خدا انجام مى شود و هدف آن ثروت اندوزى ، جاه طلبى ، استفاده شخصى يا خودنمايى نيست .امر واجبى است كه شخص به سبب عشق به اسلام و جامعه مسلمين و تنها براى پاداش اخروى به جا مى آورد.(95)اما در تبيين دقيق تر اين كاركرد، با بررسى تاريخ صدر اسلام شامل ده سال حاكميت پيامبر در مدينه و پس از آن قريب به سه دهه حكومت خلفاى راشدين ، مى توان كاركردهاى ذيل را براى مساجد در حوزه سياسى بر شمرد:
1- دارالحكومة .
2- محل بيعت و اعلام برنامه هاى حكومت .
3- مجلس مشورتى .
4- محل صدور فرمانهاى حكومتى .
5- محل انتصاب كارگزاران و سفيران .
6- محل پذيرش سفيران ديگر اقوام و ممالك .
7- محل اعتراض به حكومت و استيضاح كارگزاران .
8- محل انتشار و ابلاغ اخبار مهمى چون اخبار فتوحات .
اين هشت مورد، ابعاد مختلف كاركرد سياسى مسجد است كه نگارنده در حد تضاعت و مطالعه اندك خود دست يافته است .و طبيعى است كه بررسى بيشتر تاريخ صدر اسلام مى تواند ابعاد ديگرى از اين كاركرد را روشن سازد.
در اين مورد قبلا توضيح داده شد كه پيامبر در واقع با انتخاب مسجد به عنوان محل سكونت خود آن را به مركز حكومتى و سياسى جامعه تبديل كرد.در دوران
خلفاى راشدين نيز گر چه هيچ يك مانند پيامبر مسجد و يا حاشيه مسجد را به عنوان خانه خود برنگزيدند، اما هرگز نه در خانه خود و نه در هيچ مكانى جز مسجد به امور حكومتى به خصوص جنبه عمومى آن نمى پرداختند و همواره در اين دوران نيز مسجد به ويژه در پايتخت بلاد اسلام ، دارالحكومه و مقر حاكميت محسوب شده و توجه عمومى را به سوى خود داشت .
اين امر نيز هم در زمان پيامبر اكرم (ص ) اجرا مى شد و هم دوران خلفاى راشدين . مردم بخصوص آنان كه به تيرگى به اسلام در مى آمدند عموما در مسجد با پيامبر بيعت مى كردند و ولايت پيامبر بر خود را مى پذيرفتند. پيامبر يا سخنگويان وى نيز همه فرمانها و احكام و نيز برنامه هاى حكومتى را در مسجد به اطلاع مردم مى رساندند. شايد بارزترين و معروفترين آنها اعلام حكم جواز جهاد براى مسلمين بود كه در مسجد النبى به اطلاع مسلمين رسيد.
در زمان ابوبكر گر چه بيعت اوليه در محل سقيفه بنى ساعده انجام شد اما بيعت عمومى با وى در روز بعد و در مسجد انجام يافت .وى سپس بر منبر بر آمد و يك پله پايين تر از نشيمن پيامبر خدا نشست و پس از سپاس و ستايش خدا گفت : من اكنون با اين كه بهتر شما نيستم بر شما حكومت يافتم .پس اگر راست بودم مرا پيروى نماييد و اگر كج شدم راستم كنيد.نمى گويم كه من در فضيلت از شما برترم ليكن در كشيدن اين بار بر شما برترى دارم .(96)
خليفه دوم
نيز پس از به خلافت رسيدن و انجام بيعت در مسجد، بالاى منبر رفت و يك پله پايين تر از جاى ابوبكر نشست و با مردم آغاز خطبه كرد و سپاس و ستايش خداى گفت و درود بر پيامبر فرستاد و از ابوبكر و برترى او ياد كرد و براى او طلب رحمت نمود.
سپس گفت : من جز مردى از شما نيستم و اگر ناخوش نمى داشتم كه فرموده جانشين پيامبر خدا را رد كنم امر شما را به عهده نمى گرفتم . (97)
عثمان نيز دقيقا همين طور عمل كرد و پس از بيعت در مسجد بالاى منبر بر آمد و در همان جايى كه پيامبر خدا در آن مى نشست نشست و سخنرانى نمود.(98)
اميرالمومنين را نيز كه مسلمين با آن شرايطى كه در روز بيعت معروف است به مسجد بردند و پس از بيعت اميرالمومنين خطبه خواند و برنامه هاى حكومت خود و نوع خلافت خود را كه با شيوه هاى قبلى تفاوت داشت ، با قاطعيت بر منبر بيان فرمود.
به امام حسن (ع ) نيز كه پس از شهادت امير مومنان (ع ) براى مدت كوتاهى به خلافت رسيد نيز به همين منوال عمل كرد. در همين زمينه در تاريخ يعقوبى آمده است كه مردم فراهم شدند و با حسن جامع رفت و خطبه اى طولانى ايراد كرد.(99)
مسجد همواره مجلس مشورتى مسلمين محسوب مى شد. و در دوره هاى مختلف در مساجد پيرامون اهم مسائل منطقه ، شهر و كشور و يا امت اسلامى ميان مسلمين تبادل نظر صورت مى گرفته است . پيغمبر اكرم (ص ) نيز همواره در مسجد با
مسلمانان درباره مطالب مربوط به جامعه اسلامى مشورت و گفتگو مى كردند.به طورى كه مى توان گفت تقريبا در همه مواردى كه دستور مستقيم وحى وجود نداشت از طريق مشورت با مسلمين تصميم گيرى مى شد و محل اين مشورتها عموما مسجد بود چرا كه اساسا اين دستور قرآن به پيامبر بود كه وشاورهم فى الامر.
مهمترين اين مشورتها در حوزه نظامى و غزوات و تنظيم سياستهاى دفاعى بود؟ مصاديق آن را در قالب مصوبه اين جلسات مشورتى در انتخاب خارج شهر براى جنگ احد و يا حفر خندق در شمال مدينه در جنگ احزاب مى توان يافت .
در زمان خلفاى راشدين كه ديگر ارتباط آسمانى و وحى قطع شده بود، امور بيشترى به مشورت گذارده مى شد. شايد تفاوت اين دوران البته به استثناى دوران اميرالمومنين با عصر نبوى در اين باشد كه در دوران پيامبر مشورتها عمومى بود و هر مسلمانى از هر طبقه اى كه صاحب نظر بود آن را ارائه مى كرد.اما در دوران خلفا ين مشورتها بيشتر با كبار صحابه و سران طوايف انجام مى شد.
خليفه در اداره امور دولت از مجلس اعيان كمك مى خواست . مجلس اعيان اسلامى از بزرگان اصحاب و سران قبايل و بزرگان مدينه در مسجد تشكيل مى شد و خليفه كارى را جز با مشورت آنها سرانجام نمى داد.
اين كاركرد براى مساجد گر چه در دوره هاى بعد در اثر تحولاتى كه اتفاق افتاد در حوزه مسائل سياسى و كلان حكومتى از بين رفت ، اما همواره مسائل محلى و منطقه اى و شهرى در آن طرح شده و مردم آن منطقه درباره آن امور
با يكديگر مشورت مى نمودند.
مسجد همواره در صدر اسلام محل اصلى صدور فرمانهاى حكومتى بود و مردم همواره اين احكام را در مساجد دريافت مى نمودند.در زمان رسول الله (ص ) احكام متعدد الهى همچون وجوب جهاد، حكم حرمت شرب خمر، وجوب روزه ، وجوب زكات ، حكم پيمان اخوت و دهها حكم و دستور ديگر در مسجد از سوى پيامبر و يا به صحابه كه نقش سخنگوى پيامبر را بر عهده داشتند ابلاغ مى گرديد و خلفا نيز احكام حكومتى و يا دعوت به جهاد و ديگر دستورات خود را عموما شخصا در مسجد و بر منبر ابلاغ مى نمودند. به عنوان نمونه عمر در مسجد مدينه از فراز منبر به مسلمانان گفت كه سپاهشان در عراق عقب نشينى كرده و براى حركت بدان سرزمين ترغيب شان كرد.(100)و يا اميرالمومنين (ع ) در مسجد مردم را به خاطر كوتاهى از جنگ با شاميان سرزنش مى فرمود و جهاد را بر آنان واجب نمود.
در صدر اسلام پيامبر اكرم خلفا، اميران و كارگزاران حكومتى و نيز سفيران اسلام به ديگر بلاد را در مسجد منصوب مى نمودند و آنان را اعزام مى فرمودند.موارد زيادى در اين زمينه ها در كتب مختلف تاريخى مى توان يافت كه در اين جا براى رعايت اختصار به چند نمونه اشاره مى شود.
در سيره ابن هشام آمده است كه پس از آن كه نصاراى نجرانى از مباهله خوددارى كردند و به تابعيت حكومت مدينه رضايت دادند، پيامبر نيز به آنها فرمود كه اميرى را بر آنها مى گمارد. سپس بعد از نماز ظهر در مسجد در ميان اصحاب خود نگاه كردند تا اين
كه چشمشان به ابوعبيده جراح افتاد. پس او را طلبيده فرمودند: به همراه اينان برو و در ميانشان بر طبق حق حكومت كن ، و با اين ترتيب اين منصب نصيب ابوعبيده شد.(101)
در جاى ديگر نقل شده است كه پيامبر (ص ) به اصحاب خود كه آنان را براى سفارت برگزيده بود، فرمود: همگى به سپيده دم در نماز صبح حاضر باشيد براى رضاى خدا نسبت به بندگان خدا خيرخواهى كنيد.هر كس عهده دار كارى از امور مردم گردد و براى ايشان خيرخواهى نكند، خداوند بهشت را بر او حرام مى فرمايد. برويد و چنان مكنيد كه سفيران عيسى (ع ) كردند كه به افراد نزديك رسيدند و پيش آنها رفتند و آنان را كه دور بودند رها كردند.(102)
در زمان خلفا نيز امور به همين منوال بود به عنوان مثال ، روزى خليفه دوم به مسجد رفت و نعمان بن مقرن را ديد كه نماز مى خواند.پهلوى او نشست و چون نمازى را به سر بر گفت : مى خواهم تو را به كار حكومت برگمارم .گفت : اگر براى خراج گرفتن است حاضر نيستم مگر اين كه براى جنگ باشد.گفت : براى جنگ مى روى . و او را بفرستاد.(103)
پيامبر اكرم (ص ) همواره سفيران و نمايندگان اقوام و بلاد مختلف را در مسجد به حضور مى پذيرفتند و با آنها به گفتگو مى پرداختند و پيام آنها را مى شنيدند.اين ديدارها در مساجد در سال نهم هجرى موسوم به عام الوفود كه هياتهاى نمايندگى متعددى براى اعلام پذيرش اسلام به مدينه مى آمدند به طور چشمگيرى افزايش يافت و مسجد النبى
مرتبا شاهد حضور سفيران مناطق و طوايف مختلف بود. شرح اين ديدارها و گفتگوهاى صورت گرفته به طور مفصل در دو كتاب طبقات ابن سعد و نهاية الارب نويرى آمده است و ما در اين جا تنها به ذكر چند نمونه اكتفا مى نماييم .
پانزده نفر از نمايندگان قبيله طى به حضور پيامبر آمدند. هنگامى كه وارد مدينه شدند پيامبر (ص ) در مسجد بود. آنان مركبهاى خود را كنار مسجد بستند، سپس وارد مسجد شدند و نزديك پيامبر آمدند، آن حضرت اسلام را به ايشان عرضه فرمود و همگى مسلمان شدند.(104)
چند نفر از نمايندگان بنى حنيفه در مسجد به حضور رسول خدا رسيدند و سلام دادند و شهادت حق بر زبان آوردند.(105)
پيامبر (ص ) دستور فرمود براى كسانى كه از بنى مالك بودند در مسجد خيمه زدند و معمولا هر شب بعد از نماز عشاء پيش ايشان مى آمد و مى ايستاد و گفتگو مى فرمود.(106)
نمايندگان عبدلقيس نيز با جاههاى مشخص خود هنگامى كه رسول خدا (ص ) در مسجد بود آمدند و سلام دادند و پيامبر با آنها به گفتگو پرداخت .(107)
اين مساءله گر چه در زمان پيامبر اكرم (ص ) تحقق نيافت و چنين امرى مشاهده نشد، اما در عصر خلفاى راشدين به ويژه سه خليفه اول و بخصوص در دوران عثمان به طور فزاينده اى ديده مى شود و مسجد همواره بهترين پايگاه داد خواهى از كارگزاران و اعتراض به سياستهاى حكومتى و استيضاح مسئولين جامعه بوده است .و نكته مهم اينكه كارگزاران و سردمداران جامعه نيز خود را ملزم به پاسخگويى به اين مسائل و قانع كردن
مردم مى دانستند و لذا در مسجد حاضر مى شدند و بر منبر از خود دفاع كرده ، توضيحات لازم را به اطلاع مردم مى رساندند.
به عنوان مثال ، در سال بيست و يكم مردم كوفه از اميرشان سعد بن ابى وقاص شكايت كردند.عمر، محمد بن مسلمه انصارى را بفرستاد تا در قصر كوفه را آتش زد و سعد را در مسجد كوفه با مردم روبرو كرد و درباره وى از ايشان پرسد كه بعضى او را ثنا گفتند و بعضى شكايت كردند كه عمر او را عزل كرد.(108)همانطور كه اشاره شد اوج استفاده از مسجد براى اعتراض به حكومت در زمان عثمان بود و سبب اصلى آن نيز بدعتها و انحرافاتى بود كه دستگاه حاكمه و از سنت نبوى و حتى روش دو خليفه قبلى داشت . لذا علاوه بر توده مردم شخصيتهاى برجسته اى از كبار صحابه و يا زنان پيامبر به وى معترض بودند كه از مهمترين آنها ابوذر و عايشه بودند البته بعضا با دو انگيزه متفاوت .
ابوذر در مسجد اعتراض مى كرد: عثمان خبر يافت كه ابوذر در نشيمن پيامبر خدا (ص ) مى نشيند و مردم پيرامون او فراهم مى شوند و احاديثى مى گويد كه باعث قدح عثمان است و نيز در مسجد ايستاده و گفته است : محمد (ص ) وارث دانش آدم و برتريهاى پيامبران است و على بن ابيطالب (ع ) وصى محمد (ص ) و وارث علم او است . اى امت سرگردان پس از پيمبرش ، هان كه اگر شما كسى را كه خدا پيش داشته مقدم مى داشتيد و كسى كه خدا
پس انداخته عقب مى انداختيد و ولايت و وراثت را در خاندان پيامبر خود مى نهايد، البته از بالاى سر و از زير پاى خود مى خورديد و دوست خدا نادار نمى شد و سهمى از فرائض خدا از ميان نمى رفت و دو نفر در حكم خدا اختلاف نمى كردند؛ مگر آن كه علم آن را از كتاب خدا و سنت پيامبرش نزد اينان مى يافتند.
ليكن اكنون كه چنين كرديد پس بدفرجامى كار خود را بچشيد
سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
عثمان نيز خبر يافت ؟ ابوذر از او بدگويى مى كند و سنتهاى پيامبر خدا و روشهاى ابوبكر و عمر را كه تغيير داد او دگرگون كرده است يادآور مى شود. پس او را به شام تبعيد كرد.(109)
درباره اعتراض عايشه نيز نقل شده است كه عثمان روزى خطبه مى خواند كه عايشه پيراهن پيامبر خدا را بياويخت و فرياد كرد: اى گروه مسلمانان ، اين جامه پيامبر خدا است كه كهنه نگشته ولى عثمان سنت او را كهنه كرده است .پس عثمان گفت : پروردگارا مكر اين زنان را از من بگردان ، همانا مكر ايشان بزرگ است .(110)
علاوه بر اين عثمان در موارد ديگرى نيز كه مورد اعتراض واقع مى شد بر منبر مى رفت و از خود در مقابل اعتراضات مردمى دفاع مى نمود و لذا مسجد محل اين استيضاح و پاسخگويى بود.
مسجد با ماذنه هايى كه داشت و دارد، همواره محل انتشار اخبار گوناگون بوده است . بخصوص اخبار مهمى كه با مصالح عمومى ارتباط داشت مانند اخبار حكومتى و جنگلها و از همه مهمتر اخبار مربوط به
فتوحات در مساجد به گوش مردم مى رسيد.مردم همواره موثق ترين اخبار را در مساجد جستجو مى كردند و حاكمان نيز هر خبرى را كه مى خواستند جمعيت بيشترى آن را بشنود در مساجد اعلام مى كردند.
در دوران پيامبر اكرم (ص ) اين كاركرد براى مساجد به وجود آمد و همواره مسلمين اهم رويدادها و اخبار پيرامون مسائل داخلى حكومت و يا مسائل خارجى و تحركات مشركين و اخبار سپاهيان را در مسجد مى شنيدند و در دوران خلفا نيز كه دوره آغاز فتوحات گسترده بود همواره اخبار اين فتوحات در مسجد و مهم تر آن كه توسط شخص خليفه به اطلاع مردم مى رسيد و بعضا در صورت اهميت فوق العاده آنها اين اخبار زمان هم نمى شناخت .
از جمله خبر فتح قيساريه بود كه شبانگاه به اطلاع مردم رسيد. يعقوبى نقل مى كند كه قاصد سپاه شام شبانه به مدينه و نزد خليفه دوم رفت و خبر فتح قيساريه را كه از مناطق مهم فلسطين بود توسط سپاه مسلمين به او خبر داد.وى تكبير گفت و خدا را ستود. سپس همان نيمه شب به سوى مسجد رفت و دستور داد مردم مردم را جمع كردند و آتشى نيز آوردند براى روشنايى مسجد، آنگاه بر منبر رفت و خدا را ستود و فتح قيساريه را به مردم اعلام نمود.(111)
در دوران عثمان نيز مشابه اين مساله درباره فتوحات شمال آفريقا نقل شده است به اين شكل كه ، عبدالله بن سعد بن ابى سرح فرمانده سپاه اسلام در مناطق شمال آفريقا، عبدالله بن زبير را با مژده داد.عثمان نيز براى اعلام اين خبر شخصا به
مسجد رفت و به منبر برآمد و آن خبر را به اطلاع مردم رسانيد.(112)
بدين ترتيب مشاهد مى شود كه مسجد علاوه بر همه كاركردهاى خود در واقع همچون يك رسانه گروهى معتبر و موثق در جامعه آن روز اسلامى عمل مى كرد.
كاركرد اجتماعى و قضايى
گر چه تمامى آن چه تا كنون درباره كاكردهاى متعدد مساجد صدر اسلام بر شمرده ايم به نوعى كاركرد اجتماعى محسوب مى شد اما در اين جا به طور خاص بابى مستقل را پيرامون مسائل اجتماعى و قضايى گشوده ايم تا نقش مساجد در اين موارد را نيز بررسى نماييم .
نخستين مساله اى كه در حوزه مسائل اجتماعى مطرح مى شود شكسته شدن نظامهاى طبقاتى و اخلاق اشرافيگرى و مرزبندهاى كاذب خون و نسب و ثروت و جايگزين شدن فرهنگ برابرى و برادرى در محيط مساجد است .
مسلمانان هنگامى كه در مسجد نماز جماعت اقامه مى كنند و يا عبادات جمعى ديگر را از انجام مى دهند با هم يكسانند و هيچكس بر ديگرى امتياز ندارد و اين عجيب نيست زيرا خداوند مومنان را برادر همديگر قرار داده و تفاوتى ميان آنها نيست مگر تفاوتى كه در پيروى حق دارند.(113)
پيامبر اكرم (ص ) نيز در مسجد هر گاه با مومنين نشست و برخاست داشتند اين امر با به دقت رعايت مى فرمودند و حتى در نگاه كردن نيز مساواتى را براى همه قائل بودند.بدين ترتيب مسلمين با حضور مداوم در مسجد اين برادرى و برابرى را عملا تمرين مى كردند و سپس آن را در محيط جامعه تسرى مى دادند.
در جامعه اسلامى گر چه شكاف اقتصادى وجود دارد و اسلام نيز
نهايت تلاش خود را براى ترغيب مسلمين به از بين بردن اين شكاف كرده است ، تا هرگز برترى جويى ، جنبه فكرى ، فرهنگى و اجتماعى پيدا نكند و سنت نشود و در محيط جامعه اسلامى كسى خود را به سبب ثروت و مكنت و يا خون و نسبت و يا رنگ پوست برتر تلقى نكند، چرا كه در مسجد فقير و غنى ، سياه و سفيد، اشراف و اضعاف و در يك كلام همه اقشار جامعه در كنار هم حضور داشتند و مسجد هيچ جايى براى برترى جويى و تفاخر براى مردم فراهم نمى كرد و بلكه با آن مبارزه مى نمود. اين كاركرد به عنوان يك كاركرد ارزشمند و مهم در حوزه مسائل اجتماعى براى مساجد محسوب مى شود.
كاركرد اجتماعى ديگر مساجد در صدر اسلام را بايد در حديثى از امام باقر (ع ) جستجو كرد. حضرت مى فرمايد: همانان مساكين و فقراء در عهد رسول خدا در مسجد سكونت مى گزيدند.(114)
اين سخن اشاره به اين دارد كه مساجد خانه اميد فقراء و محل سكونت موقت آنها بود .نمونه بارز اين گونه افراد در صدر اسلام اصحاب صفه هستند.ابن سعد درباره اصحاب صفه چنين مى نويسد: اصحاب صفه گروهى از ياران رسول خدا (ص ) بودند كه خانه نداشتند و به روزگار رسول (ص ) در مسجد مى خوابيدند و روزها هم ما: جا سايه مى گرفتند و جاى ديگر غير از آن نداشتند. پيامبر (ص ) شبها به هنگام غذا خوردن آنها را فرا مى خواند، گروهى را ميان خود تقسيم مى فرمودند كه با آنها غذا بخورند و گروهى هم
با خود رسول (ص ) غذا مى خوردند و چنان بود تا اين كه خداوند متعال آنان را ثروتى عنايت فرمود.(115)
اين حضور مساكين در مسجد دو فايده مهم است اولا از آوراگى آنها در جامعه كه مى توانست به ايجاد انحرافاتى براى آنها شود جلوگيرى مى كرد ثانيا اينان به عنوان طبقه نيازمندان جامعه دائما در جلوى چشم حاكم و مردم بودند و در لابه لاى شلوغى شهرها و رفت و آمدها گم نمى شدند تا فراموش شوند و لذا اين مساله باعث مى شد كه هم پيامبر اكرم (ص ) و هم مسلمين دائما در فكر تامين زندگى آنها باشند و اولين امكاناتى را كه به دست مى آوردند به آنها اختصاص مى دادند.بنابراين مسجد در صدر اسلام خانه اميد فقيران و مسكينان جامعه محسوب مى گرديد .
علاوه بر اين مساجد ملجا غريبان و در راه ماندگان يا به تعبير قرآن ابن السبيل نيز بود. به طورى كه در شهرهاى اسلامى هر گاه فرد تازه واردى داخل مى شد كه در آن شهر كسى را نمى شناخت يكسره به سراغ مسجد آن شهر مى رفت در مدت اقامت خود در آن جا سكنى مى گزيد.اين سنت تا زمانى كه تاسيس مهمانخانه ها و مسافرخانه ها رايج شد ادامه داشت و تا همين اواخر نيز بسيارى از افراد در ديار غربت به مسجد پناه مى بردند تا در آن جا از ميان برادران و خواهران دينى خود آشنايى مى يافتند.
در كنار اين كاركردهاى وسيع اجتماعى ، مساجد داراى كاركرد قضايى هم بودند.در دوران پيامبر تقريبا تمامى مسائل حقوقى و اختلافات ميان مردم كه نيازمند رسيدگى
بود در مسجد صورت مى گرفت و پيامبر اكرم (ص ) ميان مردم به عدالت قضاوت مى كردند. حتى پيامبر در مسجد قوانين حقوقى وضع كردند و براى مسجد و منبرشان ويژه حقوقى قائل شدند كه از جمله آنها مراسم سوگند خوردن بود. پيامبر (ص ) مراسم سوگند خوردن در موارد حقوقى را كنار منبر معمول ساخت و مى فرمود: هر كس كنار منبرم سوگند دروغ گويد هر چند براى يك چوبه مسواك باشد جايگاه او در آتش خواهد بود. (116)
اين روند بعدها نيز ادامه يافت و سالها بعد در همه بلاد اسلامى تا زمانى كه مكان مستقلى به عنوان دادگاه تاسيس شد، قاضيان جلسات رسيدگى به دعاوى را در مساجد تشكيل مى دادند و در ميان ادعاها و اختلافات مردمى قضاوت مى كردند. اين جلسات در مساجد از دو جهت مفيد بود.از يك سو براى قاضى كه چون در محيط مسجد و عبادت كه همواره ذكر خدا در آن است كار خود را انجام مى داد اگر متقى بود همواره خدا را در نظر مى گرفت و با دقت هر چه تمامى تر كار قضا را به پايان مى برد. از سوى ديگر طرفين دعوى نيز اگر مومن بوده باشند هر روز در آن مسجد در مقابل خداوند به عبادت مى ايستادند و لذا دچار نسيان نمى شدند و از ادعاى دروغ پرهيز مى كردند و حال آن كه در محيطهاى قضايى غير از مساجد اين امر كم رنگ تر است و ممكن است حتى براى مومنينى كه در درجات پايين تر تقوى هستند براى حفظ منافع انحرافاتى پيش آيد.
به هر حال مساجد در
صدر اسلام و حتى بعد از آن تا مدتها كاركرد قضايى داشت و محل دادرسى مردم و ملجا مظلومان بود.
منبر، يكى از مهمترين اجزاء مسجد
در پايان بحث پيرامون كاركردهاى مسجد در صدر اسلام لازم است درباره يكى از مهمترين و كارآمدترين اجزاء مسجد يعنى منبر سخنى كوتاه داشته باشيم . منبر كه به عنوان تريبون مسجد محسوب مى شد در همه كاركردهايى كه ذكر شد نقش داشت و تقريبا با هيچ يكى از آنها بى ارتباط نبود. اما پيش از بحث درباره اين نقش ، لازم است از نحوه ورود اين جزء به درون مسجد آگاه شويم ، و طبعا براى آگاهى از آن لازم است از كتب تاريخى استمداد نماييم .
در طبقات الكبرى درباره نحوه ساخت منبر چنين نقل شده است : در آن هنگامى كه مسجد سقف نداشت رسول خدا (ص ) كنار تنه خرمايى نماز مى گزارد و به ايراد خطبه به آن تكيه مى داد. مردى از اصحاب (117)گفت : اجازه مى فرمايى تا براى تو منبرى بسازم كه روز جمعه بر آن بايستى تا مردم تو را ببينند و خطبه تو را بهتر بشوند؟ فرمود: آرى . او منبرى ساخت كه داراى (سه پله بود و آن همان سه پله اى است كه اكنون بالاى منبر قرار دارد. و چون منبر ساخته و در جاى خود گذاشته شد پيامبر برخاست و سوى آن حركت فرمود. آن ستون چنان بانگى كرد كه شكافته شد. پيامبر (ص ) از منبر فرود آمد و به آن ستون دست كشيد تا آرام گرفت و آنگاه به سوى منبر برگشت .(118) و بدين ترتيب منبر
در مسجد به كار گرفته شد و از آن تاريخ به جزء لاينفك همه مساجد تبديل شد.
منبر گرچه ابتدا صرفا براى ايراد خطبه مورد استفاده بود ولى بعد در همه زمينه ها از آن استفاده شد. به طورى كه مبلغين بر آن تبليغ دين مى كردند واعظان بر روى آن مردم را اندرز مى كردند. علما از آن احكام دين را بيان مى نمودند و معلمان با نشستن بر آن تدريس مى نمودند. محدثين بر آن احاديث را املاء مى كردند و قاضيان بر آن نشسته حكم صادر مى نمودند و از همه مهمتر حاكمان جامعه و به ويژه پيامبر (ص ) و خلفا بر آن براى مردم سخنرانى مى نمودند و پيرامون مسائل سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى سخن مى گفتند.
وقتى خليفه انتخاب مى شد نخستين خطابه خود را كه به منزله برنامه سياسى او بود از منبر مى خواند. بنابراين منبر در اسلام مانند تريبونى بود كه در حكومت مشروطه برنامه سياسى دولت از پشت آن شرح داده مى شد.(119)
فرمانهاى حكومتى و اخبار مهم جامعه نيز بر آن به اطلاع عموم مى رسيد و از اين رو ابزار اطلاع رسانى آن زمان به شمار مى آمد. و حتى حاكمان و كارگزاران حكومتى بر منبر به اعتراضات مردمى پاسخ مى دادند و از كارنامه خود دفاع مى كردند؛ كما اين كه عثمان چنين كرد و در برابر اعتراضات گسترده عمومى بر منبر از خود دفاع كرد.
بدين ترتيب منبر به صورت يك جزء اساسى مسجد كه در همه كاركردهاى آن نقش محورى داشت ، تبديل شد و همين بر ثبات آن در
مساجد افزود. بنابراين در ادبيات سياسى اسلام تريبون رسمى حكومت منبر بود همانطور كه مقر حاكميت مسجد بود.
با اين بحث كوتاه پيرامون منبر، بحث درباره كاركردهاى مسجد در صدر اسلام را به پايان مى بريم و به تبع از دوران صدر اسلام خارج مى شويم تا نگاهى گذرا داشته باشيم به نقش و وضعيت مساجد و تحولاتى كه در دره ميانه تاريخ اسلام در كاركردهاى آنها پيش آمد.
ياتى على الناس زمان لايبقى فيه من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه مساجد هم يومئذ عامرة من البناء و خراب من الهدى . سكانها وعمارها شر اهل الارض ، منهم تخرج الفتنه و اليهم تاوى الخطيئه يردون من شذ عنها فيها. و يسوقون من تاخر اليها. يقول الله تعالى : و قد فعل و نحن نستقبل الله عشرة الغفلة (120)
مردم را روزگارى مى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان آباد است و از رستگار ويران . ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمين اند. فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان در آويزد، آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند.خداى تعالى فرمايد: به خود سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان ماند و چنين كرده است و ما از خدا مى خواهيم از لغزش غفلت در گذرد.
اين سخنان پيشگويى بزرگمردى است كه با احاطه خود به حيات بشريت كه از اتصال به اين حقيقت ناشى مى شد، همه
آن چه بعدها بر سر امت پيامبر مى آمد را مى ديد و اينچنين با بيان تلخ خبر از دگرگونى در همه امور دينى و از جمله تحولات اساسى در وضعين مساجد، اين پايگاهاى توحيد جامعه مى داد. آن پيشگويى ديرى نپاييد كه به حقيقت پيوست . به زودى و با حاكميت بنى اميه بر جهان اسلام تبديل خلافت به سلطنت ، از قرآن جز نقش و نگارى و از اسلام جز نامى بر جاى نماند و در آن زمان آن چنان كه خواهيد ديد مساجد آباد و با شكوه بود، اما از محتوا و روشنگرى تهى و اين چنين امير المومنين (ع ) پرداختن به تشريفات و فراموشى زمانها را در روند حرمت امت مسلمان پيش بينى نمود و آن را بيان كرد. تفسير سخن آن امام بزرگوار از عهده ما خارج است و خوانندگان مى توانند به شرح بزرگان بر اين سخنان مراجعه نمايند.اما تنها چيزى كه مسلم است اين كه مولاى متقيان خبر از تحولى اساسى و ساختارى در ابعاد اسلام و همچنين كاركرد مساجد در دوران پس از صدر اسلام مى دهند و لذا ما سخن آن بزرگوار را سر آغاز و زينت بخش اين فصل نموديم .
در اين فصل از تحولات كار كرد مساجد و افول برخى كار كردها و به وجود آمدن برخى كاردكردهاى جديد سخن به ميان مى آوريم ، گرچه اين تحولات همگى منفى نيست ، اما در جمع بندى آنها بايد اذعان نمود كه حيات مساجد شادابى و طراوت دوران صدر اسلام را در اين دوره از دست مى دهد و آرام آرام به حاشيه جامعه
رانده مى شود.
اولين و اساسى ترين تحولى كه در مساجد اتفاق افتاد سلب كاركرد سياسى از مساجد بود كه سنگين ترين ضربه را به موقعيت مساجد در جامعه وارد كرد.
مساجد كه در دوران صدر اسلام مقر حاكميت و پايگاه ساسى جامعه محسوب مى شد، اكنون بدون وجه سياسى ، ناقص به نظر مى رسيد، نخستين نشانه هاى تضعيف اين نقش را بايد در دوران معاويه ديد، وى كه مركز حاكميت را به شام منتقل كرد، در نخستين گام مقر حاكميت را به كاخ با شكوه خود در دمشق منتقل كرد و بدين ترتيب مسجد ديگر مقر حاكميت نبود، چرا كه او آشكارا خلافت را به سلطنت تبديل كرده بود و مسجد را با سلطنت چه كار.
سعيد بن مسيب مى گفت : خدا معاويه را چنين و چنان كرد. چه او نخستين كس است كه اين امر (خلافت ) را به صورت پادشاهى باز گرداند، و معاويه مى گفت : منم نخستين پادشاه (121)
گام دوم در سلب كاركرد سياسى مساجد تضعيف رابطه حاكم و مردم در عهد اموى بود كه آن نيز از دوران معاويه آغاز گرديد. از اين زمان فاصله هاى جدى ميان و مردم و حاكم پديد آمد و به تدريج رابطه مستقيم مردم و حاكم قطع شد.
مردمى كه هر روز خليفه را در كوچه و خيابان در ميان خود مى ديدند اكنون مشاهده مى كردند كه معاويه به همراه جمع كثيرى محافظ در شهر حركت مى كند. معاويه نخستين كس در اسلام بود كه نگهبانان و پاسبانان و دربانان گماشت و جلو خود حربه راه مى برد (122) وى به اين اكتفا
نكرد و گارد محافظ خود را در مسجد نيز به همراه داشت و حتى جايگاه خود را از مردم جدا كرد و نخستين بدعت را در دوران مسجد ايجاد كرد و آن ساخت اطاقكى به نام مقصوره بود.
معاويه اول كسى بود كه در مسجد اطاقكى پديد آورد كه به تنهايى دور از دسترس ديگران در آن نماز مى كرد زيرا بيم داشت كه وى را نيز مانند على (عليه السلام ) در حال نماز به غافلگيرى بكشند. وقتى به نماز مى ايستاد نگهبانان با شمشيرى بالاى سر او مى ايستادند. (123)
اين در حالى است كه در دوران صدر اسلام پيامبر و خلفا هرگز اقدام به چنين كارى نمى كردند در حالى كه خطرات زيادى آنان را نيز تهديد مى كرد، ابن سعد ماجراى يكى از سوء قصدها به جان پيامبر در مسجد را چنين نقل مى كند:
ابوسفيان تنى چند از قريش را گفت : آيا كسى يافت نمى شود كه محمد (صلى الله عليه وآله ) را غافلگير كرده ، بكشد؟ و او آزادانه در كوچه و بازار مى رود. مردمى از باديه نشينان اعلام آمادگى كرد شبانه از مكه بيرون آمد...به مدينه آمده از رسول خدا جويا شد و بدو گفتند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) چون او را ديد فرمود: در كار اين مرد خدعه اى هست . و چون او خواست تا نزديك پيامبر بيايد و وى را بكشد، اسير بن حضير او را باز كشيد و از ميان ارزش خنجرى بيرون افتاد. (124)
موارد بسيارى از توطئه هاى مشابه در دوران مدنى نقل شده است اما پيامبر هرگز ميان
خود و امت خود در مدينه حائل قرار نداد و مردم آزادانه به پيامبر دسترسى داشتند.
خلفا نيز از همين سنت پيروى كردند. در همين راه سه تن از آنان جان خود را از دست دادند اما هرگز ميان خود و مردم محافظ و حائل دائمى قرار ندادند.
ماجراى ترور خليفه دوم در مسجد نيز در همين زمينه قابل ذكر است مسعودى نقل مى كند كه چون ابولولو به انجام كار خود مصمم شد خنجرى همراه برداشت و در يكى از گوشه هاى مسجد در تاريكى به انتظار عمر بنشست . عمر سحر گاه مى رفت و مردم را براى نماز بيدار مى كرد و چون بر ابولولو گذشت وى برجست و سه ضربت به عمر زد و همان بود كه سبب مرگش شد.(125)
اميرالمومنين على (ع ) نيز با آن كه از توطئه ها و نقشه هاى شوم خوارج و ياران معاويه در كوفه آگاه بود و احتمال خطر كاملا جدى بود. اما به هيچ عنوان حاضر به همراهى محافظ با خود در شهر نمى شدند و اين چنين بود كه اشقى الاخرين به آسانى توانست در محراب عبادت آن حضرت را به شهادت برساند و تاريخ بشريت را براى هميشه داغدار نمايد.
اين روش حاكم در صدر اسلام بود كه معاويه آن را تغيير داد و آشكارا با آن مخالفت نمود. پس از او جانشينان او نيز همين روش را ادامه دادند تا جايى كه كار حتى به قرق مساجد كشيده شد. به عنوان نمونه نقل شده است كه وليد بن عبدالملك هنگامى كه براى بازديد از باز سازى مسجد النبى در مدينه به مسجد
وارد شد نگهبانان هر كه را در مسجد بود، بيرون كردند.(126)
اين بدعت به تدريج در جامعه اسلامى پذيرفته شد و در ميان كارگزاران حكومت نيز رايج شد به طورى كه پس از مدتى اگر حاكم يا كارگزارى بدون محافظ و يا تدابير امنيتى در مسجد يا شهر حاضر مى شد، بسيار شگفت آور و محل سوال بود. بدين ترتيب مساجد ديگر محل ديدار مستقيم مردم و حاكم نبود و مردم تنها از لابلاى محافظين مسلح مى توانستند نظرى به حاكم بيافكنند.
گام سوم در سلب كاركرد سياسى مساجد، ايجاد جو خفقان عمومى و گرفتن حق اظهار نظر و انتقاد و اعتراض از مردم بود كه مركز همه اين امور مسجد محسوب مى شد و لذا مساجد در معرض چنين خفقانى قرار گرفتند.خلفاى اموى آشكارا در مساجد و بر منابر حاضر مى شدند و در جهت تثبيت پايه هاى حكومت خود مردم را تهديد مى كردند و به آنها نسبت به هر گونه تحرك سياسى و اعتراض هشدار داده ، وعده مجازاتهاى سنگين مى دادند و كارگزاران آنان نيز به تبع حاكمان خود با مردم اين گونه رفتار مى كردند و با ايجاد رعب و وحشت جرات هر گونه سخن گفتن را از مردم مى گرفتند و بدين ترتيب حق نظارت عمومى مسلمين را مختل نموده ، آن را منتفى مى دانستند.براى درك بهتر اين امر سه نمونه تاريخى از رفتار خلفاى اموى و كارگزاران آنها با مردم و تهديدهايشان بر منبر را نقل مى نماييم .
عبدالملك در سال 75 به حج رفت . و در حالى كه لبيك مى گفت به مكه در آمد و لبيك
گويان وارد مسجد گرديد و در چهار روز خطبه خواند. هر روز خطبه اى ، و در يكى از روزها ضمن خطبه اش چنين گفت : و من هر چيز را از شما تحمل مى كنم جز بر افراشتن پرچمى را و همان غلى كه آن را به گردن عمر و انداختم ، نزد من است و به خدا سوگند ياد مى كنم كه آن را به گردن كسى نمى اندازم كه جز با سختى و فشار در آورم .(127)
حجاج بن يوسف ثقفى حاكم خونريز و سنگدل كوفه نيز پس از آن كه از سوى عبدالملك بن مروان به حكومت عراق منصوب شد، با لباس مبدل و به صورت ناشناس به كوفه رفت و بانگ برداشت كه مردم براى نماز جماعت حاضر شوند، سپس با چهره اى پوشيده به منبر رفت و نشست . وقتى مسجد پر شد حايل از چهره برداشت و برخاست و عمامه از سر برداشت و بدون حمد و ثناى خداوند و صلوات بر پيامبر سخن آغاز كرد و گفت : كار من روشن است و از بالا مى نگرم و چون عمامه بردارم مرا خواهيد شناخت به خدا چشمها مى بينم كه خيره است و گردنها كه افراشته است و سرها كه رسيده است و هنگام چيدن آن را رسيده است و اين كار من است . گويى مى بينم كه خونها ميان عمامه ها و ريشها جاريست ... اى مردم عراق ، الى اهل شقاق و نفاق و اخلاق بد، به خدا شدت عمل من نه چنان است كه پنداريد؛ كه مرا از روى دقت انتخاب كرده و از
روى تجربه جسته اند، به خدا شما را چون چوب پوست مى كنم و چون كلوخ به هم مى كوبم و چون شتر مى زنم و چون سنگ در هم مى شكنم ...(128)
وليد بن عبد الملك نيز پس از رسيدن به زمامدارى بالاى منبر رفت و مرگ پدرش را اعلام كرد و گفت : از مردم بر شما باد به فرمان بردن و همراهى با جماعت ؛ چه هر كس مخالفت خود را آشكار سازد سرش را از تن جدا كنم و هر كس خاموش ماند با اجل خويش بميرد.(129)
اين سخنان و خطبه ها را مقايسه كنيد با خطبه هاى پيامبر اكرم (ص ) و خلفاى راشدين ، تا ديروز سخن از حق متقابل مردم و حاكميت بود و امروز سخن از تكليف محض مردم . تا ديروز سخن از اعتبار راى و نظر مردم بود و امروز سخن از ممنوعيت اظهار نظر، تا ديروز بر منبر از گسترش نظارت عمومى و مسؤ ليت پذيرى مردم در امور مختلف حكومت براى بقا و صلاح جامعه سخن به ميان مى آمد و امروز سخن از ضرورت خاموشى به عنوان تضمين ادامه زندگى ، تا ديروز مسجد محل اعتراض و پرسش و استيضاح بود و آن روز محل سكوت و خفقان . تا ديروز حاكمان خود را ملزم به پاسخگويى به مردم در مسجد و تواضع در برابر آنان مى ديدند و امروز در همان مسجد مردم را تهديد مى كنند. بدين ترتيب بسيارى از ابعاد كاركرد سياسى مساجد همچون اصل شورى و اعتراض و استيضاح و نظارت بر حكومت و...از بين رفت . اما مگر كار
به همين جا ختم شد.
گام بعدى در تضعيف بعد سياسى مساجد، كاهش چشمگير در مسجد بود. تا اين زمان اهميت اساسى مسجد در اين بود كه حاكم جامعه از آن جا با مردم سخن مى گفت و مردم در آن جا براى دريافت احكام حكومتى جمع مى شدند.اما مدتى بعد به دليل همان كاهش حضور حاكم و خليفه در مسجد، اين اعتبار نيز از دست رفت .خلفا امامت نماز روزانه را بر عهده نمى گرفتند و بها در نماز جمعه عهده دار اين كار مى شدند.در عصر اموى روزهاى همه خليفه با لباس سفيد و عمامه جواهر نشان به مسجد مى رفت و براى خواندن خطبه به منبر مى رفت ....بعضى از خليفگان بنى اميه براى نماز جمعه نيز حاضر نمى شدند و سالار نگهبانان را به نيابت خود مى فرستادند.(130)
اين وضعيت دوران اموى به وضعيت اسفناك ترى در دوران عباسى تبديل شد. در شرايطى كه در اوايل دوران خلافت اسلامى ، حكام به عنوان امام مسجد و امام جماعت تلقى مى شدند. امام بعدها در دوره خلفاى عباسى امام فردى بود كه در يكى از مساجد كوچك و فرعى وظيفه امامت را انجام مى داد (131) و خليفه خود از انجام اين وظيفه مهم دينى و سياسى سرباز مى زد.
بدين ترتيب همه اين امور دست به دست هم داد تا به تدريج وجه سياسى مساجد از بين برود و مساجد به پايگاه عبادى محض در جامعه تبديل شود. در مسجد پس از نماز فقط خطابه دينى خوانده مى شد كه در آن از خدا ستايش و از پيغمبر تمجيد مى كردند و بر صحابه
درود مى گفتند. خليفه را كه مدعى نيابت پيغمبر بود دعا مى گفتند. از نمودارهاى سياسى چيزى در مسجد نماند جز اين كه نام خليفه در خطابه ياد مى شد و بدينوسيله ولايت هاى اسلام به تسلط اسمى خليفه گان اعتراف مى كردند.(132)
افول كاركرد سياسى مسجد امرى كاملا طبيعى و به عبارت ديگر اجتناب ناپذير بود، چرا كه مسجد در صدر اسلام گر چه مقر حاكميت هم بود، اما در درجه نخست پايگاه حضور و فعاليت دائمى و جدى مردم بود و مركزى براى هماهنگى عمومى و فعاليت جمعى سياسى و اجتماعى محسوب مى شد. طبيعى بود كه حكومتى كه بنيان آن نامشروع و بر اساس زور و ظلم بنا شده بود و روش آن نيز استبدادى بود، حضور فعال مردم در صحنه را بر نمى تابد و لذا مى كوشيد مردم را به حاشيه براند و قوت فعاليت و نظارت را از آنان سلب كند. براى تحقق اين خواسته بايد پايگاه فعاليت آنان يعنى مسجد از بين مى رفت و يا متحول مى شد. لذا حكومت اموى و به دنبال آن حكومت عباسى با ترويج تئورى جدايى دين از سياست در ميان مردم ، آنها را به عبادت و خودسازى و واگذارى امور به خداوند و قضا و قدر و پرهيز از دخالت در امور دنيوى تشويق مى كردند گو اين كه ترويج تفكر جبرگرايى كه تز عقيدتى امويان بود شاخه اى از همين سياست كلى محسوب مى شد. آن دسته از مردم را هم كه با اين حرفها خام نمى شدند و دست از مبارزه بر نمى داشتند با وحشيانه ترين روشها سركوب
مى كردند و از اين طريق جو رعب و وحشت نيز به كمك آنها مى آمد.
اكنون مساجد فقط پايگاه عبادت بود و نه سياست و اهالى آن نيز افرادى كه صرفا براى امور عبادى به آن جا مى آمدند.بعدها عباسيان با اقدامى كه در ساختن شهر بغداد صورت دادند آخرين ضربه را به موقعيت اجتماعى مساجد وارد آوردند.
بنى عباس بر خلاف سنت رايج كه مسجد مركز شهرها و بخصوص شهرهاى تازه تاسيس بود در پى ريزى و بنيادگذارى بغداد به گونه اى عمل كردند كه دارالاماره را مركز شهر قرار دادند، اين اقدام نوآورى برجسته اى تلقى شد، فاطميان مصر نيز از همين سنت پيروى كردند.(133)
بدين ترتيب مركزيت و موقعيت مسجد نسبت به بافت شهرهاى اسلامى از دست رفت و بدين گونه دوران گوشه نشينى مساجد از عرصه جامعه آغاز گشت و نهادى كه پيامبر بزرگوار اسلام به عنوان ركن اساسى و نخستين نهاد جامعه اسلامى به دست مبارك خود تاسيس نموده بود، به حاشيه رانده شد.
پيش از اين اشاره شد كه مساجد در صدر اسلام مركز اصلى علمى و آموزشى در جامعه محسوب مى شد و علت اصلى آن نيز محدوديت علوم به علوم دينى بود. اما با گسترش مرزهاى جغرافيايى تمدن اسلامى و ورود مناطقى چون ايران و مصر و شام به حوزه اين تمدن سرمايه هاى گرانبهاى علمى اين مناطق نيز وارد گستره تمدن اسلامى گشت و از اين رو دريچه هاى جديدى از علوم مختلف به روى مسلمين باز شد، مسلمينى كه قبلا به روح كنجكاوى و علاقه مندى آنان در مسير علم آموزى اشاره شد و بذرهاى متعددى كه
قرآن و سنت در جانهاى آنان كاشته بود بيان گرديد.اكنون زمينه هاى بكر و مساعدى را يافته بودند، لذا با عطشى باور نكردنى تلاش علمى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و طبيعتا نخستين گام انتقال و اقتباس اين علوم بود و لازمه اين اقتباس ترجمه علوم به زبان مسلمين ،زبان عربى ، از اين رو نهضت ترجمه آغاز گشت و در كوتاه مدت با حمايت جدى حكمرانان مسلمان بخش زيادى از كتب دانشمندان جهان در علوم مختلف رياضى ، طبيعى و انسانى به زبان عربى بازگردانده شد. آن چه در اين بحث اهميت دارد مكان اين فعاليتها بود. ترجمه نيازمند يك محيط مساعد بود و اين محيط مساعد كتابخانه ها بودند.لذاست كه در دوران عباسى شاهد تاسيس كتابخانه هاى عظيم هستيم .
به دوران اموى كتابخانه اهميتى نداشت و چون به دوران عباسى كار ترجمه بالا گرفت و كاغذ سازى پيش رفت ، وراقان پديد شدند كه كارشان نويسانيدن و خريد و فروش كتاب بود و مكانهاى وسيع داشتند كه دانشوران و اديبان در آن جا فراهم مى شدند. به دنبال اين نهضت كتابخانه اى بزرگ پديد آمد كه كتابهاى دينى و علمى در آن نگهدارى مى شد و بعدها همين كتابخانها معروفترين مراكز فرهنگى دنياى اسلام شد.(134)
بدين ترتيب در محيط تمدن اسلامى كتابخانه ها اولين رقيب مساجد رد حوزه فعاليت علمى و فرهنگى محسوب مى شدند.اما كار به اين جا قرار نيافت . بلكه اكنون اين علوم دخيل و همين طور علوم اصيل نياز به طبقه بندى و به اصطلاح تخصصى شدن داشت . چرا كه پس از گسترش فرهنگ و پيدايش روح تحقيق
و پژوهش ، دانش ، به اعتبار موضوعات مورد نظر متعدد مى شود. زيرا كه رسيدگى محققانه به موضوع نياز به انگاره تخصصى و محدوده ويژه و حوزه خاص تحقيقى پيدا مى كند. اين حالت موجب مى شود تا دانش و آگاهى درباره چيزها به رشته هاى گوناگون منقسم شود.
در فرهنگ اسلامى نيز اين اصل تحقيقى و شناختى عملى شد. مسلمين از سده هاى نخستين ، معلومات و تاليفات خويش را دسته بندى كردند و علمها را از يكديگر جدا ساختند و سنت تخصصى و انشعاب در علم را در فرهنگ خويش با بنيانى استوار پى افكندند و پى گرفتند.(135)
اين تخصصى شدن منجر به پيدايش دهها رشته علمى شد. به طورى كه كشف الظنون به عنوان يكى از كتب معتبر به تنهايى 260 رشته علمى را در دوران مولف در خود ثبت كرده است و پيرامون هر يك توضيحاتى داده است .
اين گستردگى و انشعاب نيازمند محيط مناسبى نيز بود چرا كه مساجد با سادگى و امكانات محدود خود تكافوى نياز پژوهشگران و طلاب اين علوم را نمى داد. لذا به زودى تحولاتى در ساختار و استفاده از مساجد پديد آمد. پس دومين عامل پس از نهضت ترجمه در ايجاد تحول در كاركرد آموزشى و علمى مساجد مقوله بود.
نظام جديد در استفاده از مساجد عبارت بود از وارد شدن مدارس در آن و به وجود آمدن مجموعه هايى تحت عنوان مجتمع مسجد و مدرسه و همين امر بالطبع در نقشه ساخت مساجد تغييراتى را حاصل مى كرد.
بايد تاسيس چنين مجتمع هايى را به دوران معلم بزرگ امت و بلكه بشريت صادق آل محمد (ص
) پيش برد. نمونه ساده اين مجموعه ها كه اقامتگاه طلاب را نيز شامل مى شد مسجد مدينه بود.اما چندى بعد به سرعت در سراسر بلاد اسلامى رواج يافت . نخستين اين گونه مجتمع ها الازهر در قاهره بود (136)
الازهر كه در ابتدا يك مسجد جامع بزرگ بود پس از مدت كوتاهى به يك مجموعه مسجد و مدرسه تبديل گشت . در الازهر ابتدا فقط امور مذهبى شيعيان برگزار مى شد.ولى به زودى در اثر تحولاتى كه در جهان اسلام رخ داد و قدرت فاطميان افزايش يافت اين مسجد و مدرسه به مركز تعليمات عالى تشيع و به ويژه شيعه اسماعيلى كه مذهب رسمى حكومت فاطميان مصر بود تبديل گشت . (137)
مجموعه هاى مشابهى مانند نظاميه در ديگر نقاط جهان اسلام تاسيس شد كه همگى داراى امكانات خوبى بودند.در اين مجموعه هاى علاوه بر مدرسه و كتابخانه و حجره هاى طلاب گاهى وسايل معالجه دانشجويان و مدرسان بيمار و مكتب خانه براى تحصيل كودكانشان نيز تاسيس مى گرديد.(138)
بايد توجه داشت كه تمامى اين مدارس و مساجد موقوفاتى داشتند كه در آمد آنها كاملا صرف نگهدارى مدرسان و دستياران ايشان و ديگر خدام و همچنين تعمير و مرمت بناها و امور ديگر مى گشت .(139)
پرسش مهمى كه پيش مى آيد اين است كه اين مجموعه ها كه از آنها سخن رفت براى علوم انسانى و اسلامى محيطى مفيد و مطلوب بود. اما آيا اين مجموعه ها براى علوم رياضى و طبيعى نيز مناسب بود؟ پاسخ اين سوال منفى است . علوم رياضى از قبيل جبر، فيزيك ، مكانيك ، نجوم ، هيات و...ت و علوم
طبيعى و تجربى همچون طب ، داروسازى ، شيمى ، فلاحت و نيز علومى چون جغرافيا نيازمند مراكز علمى چون آزمايشگاهها، بيمارستانهاى آموزشى و رصدخانه ها و زمينهاى وسيع كشاورزى و... بودند كه جمع كردن آنها در اين مجموعه ها امرى غير ممكن به شمار مى رفت .لذا اين نياز منجر به تاسيس مراكز عالى آموزشى به سبك دانشگاهها گشت كه تا حدود زيادى فاقد ارتباط مستقيم با مساجد بودند و بدين ترتيب سومين عامل در راستاى تحول كاركرد آموزشى مساجد يعنى تاسيس دانشگاهها نيز شكل گرفت و لذا مساجد به تدريج شرايط آموزشى و علمى خود را از دست دادند و اين وظيفه بر عهده دانشگاهها و مراكز علمى ديگر قرار گرفت . گر چه اين بدان معنا نيست كه اين امور در مساجد مختل شد بلكه همچنان بحث آموزش قرآن كريم و مسائل فقهى و علوم دينى در آن رايج بود.اما سطح اين فعاليتها يك سطح عمومى و محدود بود و شكل تخصصى و پژوهشى به خود نمى گرفت .
در پايان اين بخش لازم است يك نكته تذكر داده شود كه نگارنده تحول فوق الذكر را يك تحول منفى ارزيابى نمى كند، بلكه آن را مثبت و اجتناب ناپذير مى داند.در فصول قبل اشاره شد كه به نظر نمى رسد كاركرد علمى و آموزشى جزء كار كردهاى اصيل مسجد محسوب شود، بلكه در آن شرايط خاص صدر اسلام مسجد بهترين مكان براى اين فعاليتها بود.بعدها با دگرگونى شرايط، طبيعى بود كه اين كاركرد موقت به نهادهاى ديگر واگذار گردد.بنابراين آن چه كه همواره مهم بوده و هست حفظ ارتباط مساجد با اين محيطهاى
علمى در جهت هدايت اين فعاليتها به سوى اهداف عالى دين است .
در اين بخش به بررسى مختصر يكى از جريانهاى مهم و فعال جامعه اسلامى و اثرات غالبا منفى آن بر مسجد و كاركردهاى آن مى پردازيم . اين جريان عبارت است از جنبش صوفى گرى و تصوف كه در دورانى در جامعه اسلامى سر بر آورد و در جلب افكار عمومى به سوى خود تا حدود زيادى موفق بود، در بررسى لغوى كلمه صوفى بايد گفت در باب ريشه آن اختلاف اقوال وجود دارد.آن چه قدماى صوفيه گفته اند و قاعده اشتقاق هم با آن موافقت دارد اين است صوفى از صوف گرفته شده است به معنى پشم ، اين وجه اشتقاق را بسيارى از مولفان صوفيه و ديگران هم نقل كرده اند و اشكالى بر آن وارد نيست ، سبب انتساب قوم نيز به اين نسبت ، پشمينه پوشى آنها بوده است كه در زمان قديم شعار زاهدان و نيكان به شمار مى آمده است .(140)
صرف نظر از بررسى لغوى آن ، در باب خود اين جريان و ويژگيهاى و نيز نحوه سر برآوردن آنان بايد گفت در حالى كه محافل علمى و مدارس سرگرم مباحثات غالبا غامض فكرى و فقهى بودند، تحول اسلامى ديگرى صورت گرفت كه همانا عبارت بود از جنبشهاى عرفانى و افراطى ، جنبشهاى عرفانى كه اسم عام آن در اسلام تصوف است ، صرفا از افرادى واجد تجارب معنوى و فلسفه هاى گوناگون تشكيل نمى شد.بلكه به زودى شامل انجمنهاى اخوت شد كه به كليه سطوح اجتماع نفوذ كرد و مبدل به يكى از ارزنده ترين
عناصر ساختار اجتماعى و معنوى جهان اسلام شد.(141)
البته نگارنده از اين كه عرفان اسلامى را منحصر در تصوف بداند ابا دارد، چرا كه شخصيتهاى عارف فراوانى در طول تاريخ اسلام بودند كه مبادى آداب صوفيه و اهل روش آنها هم نبودند و نيز در وجود مقدس اميرالمومنين (ع ) كه سر سلسله همه عرفا بود نيز نشانى از صوفى گرى مشاهده نمى شود.گر چه مى توان اين جريان را در قالب يكى از جنبشهاى عرفانى بررسى نمود.
به هر حال صوفيه جماعتى از مسلمين بوده اند كه اساس كار آنها در عمل بر مجاهدت مستقل فردى و در علم بر معرفت مستقيم قلبى مبتنى بوده است . گرچه بعضى از آنها با وجود اعتقاد به ارتباط بلاواسطه با حق و در عين اتكاء بر كشف و شهود شخصى ، متابعت از شريعت را نيز به منزله مقدمه و شرط راه ، لازم مى شمرده اند و در جاهايى كه كارهاشان با ظاهر شريعت موافق نمى بوده است ؛ يا ظاهر شريعت را تاويل مى كرده اند يا طرز كار خود را به نوعى توجيه مى نموده اند. ليكن به سبب استقلالى كه در عمل و طريقت خويش داشته اند هم متشرعه كه اهل سنت و جماعت بوده اند خود را از آنها كنار مى كشيده اند هم علماء كه اهل معرفت عقلى و استدلالى بوده اند آنها را گمراه مى شناختند.(142)
اين جريان نيز مانند هر جنبش ديگر براى سازماندهى خود نيازمند پايگاهى بود. لذا اينان مركزى را با عنوان خانقاه براى اين امر در جامعه اسلامى تاسيس نمودند. اين مركز ضمن اين كه پايگاه تشكيلاتى صوفيه
تلقى مى شد، اقامتگاه دائمى كسانى كه زندگى خود را وقف ارشاد معنوى يا تهذيب نفس مى كردند و نيز محلى براى اقامت موقت سالكان يا ديگران به شمار مى آمد. در اين خانقاه ها مراحل مختلف رياضت و خلوت ، روح سالك را ترقى مى بخشيد و غالبا صحبت و ارشاد پير و مرشد وى را در طى اين مرحله ها رهبرى مى كرد: نكته مهم آن كه وقتى سالك مراحل سلوك را مى پيمود و از شيخ دستور و اجازه براى ارشاد مى يافت ، از خانقاه شيخ بيرون مى آمد. اما در جاى ديگر مثلا شهرى ديگر خانقاه تازه اى كه در واقع چون شعبه اى از خانقاه شيخ بود پديد مى آورد و بدين گونه از يك خانقاه كه شيخ و مرشدى در يك شهر به وجود آورده بود، چندين خانقاه ديگر در بلاد مختلف پديد مى آمد كه شيوخ و مرشدان همه آنها جملگى نسبت به شيخ خانقاه نخست حالت تسليم و فرمانبردارى داشتند و در همه موارد دستور او را به كار مى بستند و اهل طريقت او به شمار مى آمدند(143)و بدين ترتيب اين نهاد جديد در جامعه اسلامى به صورت شبكه اى پيوسته و كار آمد فعاليت مى كرد.
اين خانقاه از سه جهت بر كاركرد مساجد تاثير منفى گذاردند.اول اينكه خانقاه صرفنظر از جنبه تعليمى كه براى سالكان داشت ، مكان عبادت و ذكر و سلوك منوى نيز تلقى مى شد. در خانقاه ها اوراد و اذكار و رياضات و چله نشينيها رايج بود كه غالبا اشتغال به آنها بيشتر اوقات سالكان طريق را مستغرق مى داشت
، در اين خانقاه ها سالكان و فقيران خلوت نشين نيز مانند شيخ خانقاه ، زاويه خاص خويش داشتند.اما ذكر دسته جمعى و درك صحبت شيخ و صرف طعام و حلقه سماع آنها غالبا در جماعت خانه منعقد مى شد.(144)بدين ترتيب اين اولين بار بود كه در حيطه جهان اسلام مركزى جديد علاوه بر مسجد تاسيس مى شد كه در آن مراسم عبادى و آيين بندگى و حتى صف نماز بر پا مى گرديد و حال آن كه تا پيش از آن ، اين امر صرفا منحصر در مساجد جوامع اسلامى بود. لذا مسجد كه از صدر اسلام تنها مركز عبادى جامعه اسلامى محسوب مى شد امتياز انحصارى خود را از دست داد و در حوزه كاركرد عبادى و دينى با يك رقيب سر سخت و جذاب براى مردم روبرو گرديد.
دومين اثر منفى تصوف و خانقاه بر جامعه و مسجد، روش خاص عبادى حاكم بر خانقاه بود نوعى نيايش انفرادى را ارايه و تكميل كردند كه نقطه مقابل عبادت اجتماعى كه از ويژگيهاى اسلام در ادوار قبل بود به شمار مى رفت و پرستش زهاد منفرد براى ديگران منبع قداست شد..اين امر همچنين موجب شد مساجد عظيم جمعه قرون اوليه اسلامى جاى خود را به تعدادى حرمهاى كوچك بدهد كه بر نيايش فردى در محيطى آرام كه منتهى به عبادت و مراقب مى شد تاكيد داشت .(145)
به عبارت ديگر خانقاه بر خلاف مسجد كه نماد روحيه جمعى مسلمين و پايگاه وحدت و اتحاد و جايگاه عبادت دسته جمعى بود، به سير و سلوك فردى و گوشه نشينى و كناه گيرى از جمع تشويق مى
كرد.استقبال عمومى از اين تفكر سنگينى بود بر كاركرد عبادت مساجد كه بر جمع گرايى تاكيد داشت .
نكته سوم در اين زمينه مربوط مى شود به روش تبليغ صوفيه و خانقاه عليه مسجد و اهالى آن . همان طور كه اشاره شد اهل سنت و جماعت و متشرعين از بزرگترين مخالفان صوفيه به شمار مى آمدند و تا آن جا كه دستشان مى رسيد از دشمنى با آنان كوتاهى نمى كردند و لذا صوفيه نيز مقابله به مثل مى كردند و عليه آنها تبليغ مى نمودند و بخصوص پايگاه اصلى آنان راكه مسجد بود هدف حملات تبليغى قرار مى دادند تا جايى كه متشرعه اهل ظاهر و رياكار و اهل مسجد پيروان ظاهرى دين و مسجد مامن زاهدان رياكار معرفى مى گرديد. البته ما در مقام قضاوت نيستيم و نمى گوييم كه كداميك حق داشتند و كداميك صحيح مى گفتند اما آن چه كه بر آن تاكيد داريم اين است كه اين تبليغات صوفيه كه نفوذ فراوانى نيز در ميان طبقات مردم داشتند منجر به تضعيف قداست مسجد اين پايگاه اصيل اسلام شد و حتى در ادبيات رايج ميان توده مردم نيز متاثر از همان تبليغات به مسجد و اهالى آن طعنه زده مى شد، بدين ترتيب صوفيه و مركز آنها خانقاه اثرات منفى فراوانى جايگاه مسجد در جامعه اسلامى و كاركرد عبادى و دينى به عنوان ثابت ترين كاركرد آن بر جاى مى گذارد كه عقبه آن تا دوران معاصر نيز بر جاى مانده است .
در دوران صدر اسلام مسجد محيطى بى آلايش و نوع معمارى آن ساده و نزديك به روح سادگى
اسلام بود. اما به تدريج اين سادگى جاى خود را به تجمل داد و نوع معمارى نيز تغيير كرد.
شيوه و سبك معمارى مسجد بر اسلوبى كه در زمان پيامبر و خلفاى راشدين بود باقى نماند و همپاى گسترش و شكوفايى تمدن اسلامى دگرگون شد. شكل كلى بناى مسجد نسبت به سابق تغيير كرد و به تناسب دولتهاى جديد و ملتهاى صاحب تمدن از عناصر جديدترى برخوردار شد.(146)
اين تحول از دوران اموى آغاز شد. تا زمان عبدالملك و وليد، خلفا اشتياقى به معمارى و شكوهمند ساختن مساجد از خود نشان نمى دادند.اين دو نفر مساجد جديدى را در بيت المقدس (قبة الصخره ) و در دمشق (مسجد اموى ) ساختند و دومى از آن جهت به اين نام خوانده شده است كه جانشينان وليد نيز در ساختن و آراستن آن سهيم بوده اند. اين هر دو بنا به گونه اى متمايز از مساجد پيشين بود (147)و تاسيس و ساختن آنها را بايد نقطه آغاز تحول در معمارى مساجد و ايجاد يك كاركرد جديد براى آنها يعنى كاركرد هنرى و معمارى تلقى كرد.ماجراى ساختن قبة الصخرة به دست عبدالملك خليفه اموى از اين قرار است كه ، عبد الملك مردم شام را از حج بازداشت و آن بدان جهت بود كه هر گاه به حج مى رفتند(عبدالله ) بن زبير (كه در مكه خروج كرده بود و مردم را به بيعت خويش مى خواند) آنان را به بيعت مى گرفت و عبدالملك كه چنان ديد، ايشان را از رفتن به مكه منع كرد. پس مردم به فرياد آمدند و گفتند: ما را از حج خانه خدا كه
بر ما واجبى است خدايى ، باز مى دارى ؟ به آنان گفت : اين پسر شهاب زهرى است كه براى شما نقل حديث مى كند كه پيامبر خدا گفته است : بار سفر بسته نمى شود مگر به سه مسجد، مسجدالحرام و مسجد من و مسجد بيت المقدس . و آن براى شما به جاى مسجدالحرام و مسجد من و مسجد بيت المقدس و آن براى شما به جاى مسجد الحرام است و اين سنگى كه بر حسب روايت پيامبر خدا چون خواست به آسمان بالا رود پاى خويش بر آن نهاد براى شما به جاى كعبه است . پس بر آن صخره قبه اى بنا نهاد و پرده هاى ديبا بر آن آويخت و خدمتگزارانى بر آن گماشت و مردم را گرفت تا چنان كه پيرامون كعبه طواف مى كنند پيرامون آن طواف كند و در دوران بنى اميه اين رسم برقرار بود.(148)وليد بن عبدالملك نيز مسجد دمشق را در سال 88 هجرى بنيان نهاد و در ساخت آن هزينه بسيارى صرف كرد به طورى كه برخى نقل كرده اند كه وليد هفت سال ماليات كشور خود را بر آن خرج كرد (149)به هر حال مسجد دمشق در نوع خود بى نظير بود چرا كه نخستين مسجد عظيم و پر شكوه در تاريخ تمدن اسلامى محسوب مى شد و به واقع از معجزات هنر اسلامى به شمار مى رفت و تا كنون نيز جلوه و زيبايى خود را حفظ كرده است .محل مسجد امويان دمشق قرنها معبد بت پرستان بود و سپس جايگاه كليساى حضرت يحيى شد. معمارانى كه در خدمت وليد
بودند كليسا را خراب كردند. ولى ديوار خارجى و چهار برج مربع چهار گوشه و دو رديف ستونهاى طاقديس مقابل مدخل و درگاههاى معبد رومى را باقى گذاشتند و مسجد را طورى بنا كردند كه با اين آثار بازمانده متناسب باشد.(150)بناى اين مسجد حدود هشت سال زمان برد و در ساختن اين مسجد مليتهاى مختلف خاورميانه اشتراك مساعى كردند.ولى سبك ساختمان ، بيزانيسى است . ديوارهاى پوشيده از موزائيك هاى شيشه اى و نقاشى به سبك رومى است .در ضمن آثار هنرى ساسانى مثل نقش شيرهاى بالدار و جانوران افسانه اى در آن وجود دارد. به علاوه ستونها و مقصوره و رواق و گنبد روى محراب ، جامع دمشق را نخستين و عاليترين نمونه مساجد قديم اسلامى ساخته است .(151)بدين ترتيب مشاهده مى كنيد كه رفته رفته با گسترش مرزهاى تمدن اسلامى و تعدد قوميتها و مليتهايى كه در حوزه اين تمدن واقع شدند، عناصر فرهنگى و تمدنى آنها نيز با فرهنگ اسلامى آميخته شد و حتى در عرصه هايى مانند معمارى اسلامى مساجد ظهور و بروز يافت . عناصر و اجزايى كه از معمارى قديم اخذ مى شد به تدريج با هدفهاى دين جديد تطبيق مى گشت و در تحول معمارى اسلامى تاثير بخشيد. به طورى كه سبك معمارى بيزانس در مساجد دوره اموى رواج و نفوذ عمده داشت .البته اين سبك در دوره هاى بعد به ويژه از اواسط دوره عباسى جاى خود را به شيوه معمارى ساسانى داد كه در سراسر جهان اسلام تسرى يافت .(152) بعد از جامع دمشق مسجد عمر و عاص در فسطاط مصر و مسجد الاقصى در بيت
المقدس كه به امر وليد بن عبدالملك بر جاى كليساى ژوستى نين احداث گرديد و سپس مسجد جامع قرطبه در اسپانيا كه در 175 هجرى قمرى به وسيله امراى اموى اندلس ساخته شد همه از نمونه هاى مساجد عهد اموى هستند كه باقى مانده اند.(153)كه در اين ميان مسجد جامع قرطبه از اهميت و شكوه خاصى برخوردار است چرا كه در غرب جهان اسلام در اروپا ساخته شد.اين بنا را عبدالرحمن اول خليفه اموى اندلس در سال 168 هجرى قمرى بنيان نهاد و هشتاد هزار دينار در بناى آن خرج كرد.و فرزند وى به سال 177 هجرى قمرى آن را به پايان برد و از پس وى ديگران به تزيين آن پرداختند تا به شمار زيباترين مساجد دنياى اسلام در آمد. رديف ستونهاى مسجد از شرق به غرب نوزده و از شمال به جنوب سى و يك عدد بود و بيست و يك در داشت كه آن را با مس صيقلى پوشانيده بودند.ستونهاى محراب را از نقره ساخته و به خاتم كارى بديع آراسته بودند. منبر مسجد را از عاج و چوبهاى گران قيمت ساخته بودند كه سى و شش هزار قطعه چوب در آن به كار رفته و به ميخهاى طلا و نقره به هم پيوسته بود و با جواهر مزين شده بود. چهار محل شستشو در مسجد بود كه از كوهستانهاى اطراف به وسيله لوله آب بدان مى رسيد. در سمت غربى مسجد براى توقف مسافران و درماندگان جاهايى ساخته شد بود. صدها شمعدان در مسجد نصب شده بود كه شمعهاى بزرگ شبانه روز در آن مى سوخت . سيصد مرد به خدمت
مسجد قيام مى كردند و عنبر و عود مى سوختند و هزاران قنديل را روغن مى كردند. (154)
مسجد النبى و مسجد الحرام در مدينه و مكه نيز از اين كاركرد كلى و جديد مساجد در عرضه هنر معمارى مستثنى نبودند و بلكه پس از صدر اسلام در هر دوره تحولات جديدى مى يافتند و بر وسعت و عظمت آنها و نيز زيبايى معمارى آنها افزوده شد.به طورى كه به زودى آن مسجد ساده جاى خود را به مسجدى مجلل و عظيم داد.مسجد الحرام نيز در دوران اموى و به دست وليد بازسازى شد. بنابر نقل ، وى سى هزار دينار نزد خالدبن عبدالله قسرى فرماندار مكه فرستاد و آنها را به صورت تخته هاى نازك پهن در آوردند و بر در كعبه و ستونهاى داخلى و اركان كعبه و ناودان زدند.بدين ترتيب وليد نخستين كسى در اسلام بود كه كعبه را زرنگار كرد.(155)در دوران عباسى نيز در زمان منصور مسجد الحرام بازسازى شد و به اندازه وسعت مسجدالحرام در آن زمان بر آن افزوده شد. شروع اين كار در سال 138 هجرى قمرى و پايان آن سال 140هجرى قمرى بود.(156)
آن چه كه مسلم است معمارى ساده اسلامى ، شيوه هاى متعددى را از تمدنها و فرهنگهاى ديگر اخذ نمود و همانطور كه در عرصه علم و دانش ، مسلمين به اقتباس گسترده دستاورد ديگران پرداختند؛ در عرصه علم و دانش ، مسلمين به اقتباس گسترده دستاورد ديگران پرداختند؛ در عرصه هنر و به ويژه معمارى نيز از اين كار باز نماندند و بزرگترين شاهد اين مدعا بناى مساجد در اين دوران است .مظاهر گوناگون فرهنگ
و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز چنان در بناى مسجد مجال ظهور يافته است كه امروز يك مورخ دقيق و روشن بين مى تواند تنها از مطالعه در مساجد، تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند..اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزيين مساجد با وجود حفظ خاصيتهاى ملى و محلى نوعى جهان وطنى را در معمارى اسلامى سبب شده است كه از مفاخر معنوى مسلمين بشمارست .(157)
به هر حال آن چه كه مسلم است در طول نسلها و قرون در فاصله آفاق مختلف هنر اسلامى ملجاى پاك تر و نمايشگاهى امن تر از مسجد نداشته است .(158)به طورى كه در بناى بسيارى از مساجد هنرهاى مختلف به هم در آميخته است معمارى در توازن اجزاء كوشيده است . نقاشى به نقوش و الوان ، شعر، موعظه ها و ماده تاريخها عرضه داشته است و موسيقى هم براى آن كه از ديگر هنرها باز نماند در صداى موذن و بانگ قارى و واعظ مجال جلوه گيرى يافته است .حتى صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزيين اين مجموعه الهى به ميدان آمده اند: فرشهاى عالى ، پرده هاى گرانبها، قنديلهاى عظيم و درخشان ، منبت كارى هاى و مليله دوزيها نيز در تكميل زيبايى و عظمت مسجد نقش خود را ادا كرده اند. (159) آن چه نبايد از نظر دور داشت اين كه درست است كه بسيارى از اشكال ريشه در تمدنهاى قبل از اسلام دارند و حتى برخى معانى نمادين عناصر و راز و رمز معنويشان نيز مورد توجه بسيارى ملل و
جهانبينى ها بوده است ، اما بايد توجه كرد كه اولا بنا به تاكيد غالب محققان ، فرمهاى اخذ شده از ساير ملل و تمدن ها توسط مسلمين به گونه اى استحاله يافتند كه پس از مدتى هويتى كاملا اسلامى به خود گرفتند. ثانيا ابايى از اين نيست كه برخى اشكال يا مفاهيم از ساير تمدنها كه به هر حال به آيينى اكثرا در بنيان الهى معتقد بوده اند، اخذ شود و باز بودن پيرايه هاى آنها و همچنين تكامل و تعاليم به عنوان عنصرى اسلامى و مورد پذيرش مسلمين بدل گردد.ثالثا اين توصيه اسلام است كه در آثار پيشينيان غور و دقت كنيد و ضمن رد بديها و اشكالات ، نيكيهاى آنها را اخذ كنيد.(160)بديهى است كه آثار هنرى مسلمان در زمينه هاى تصويرى ، تجسمى ، معمارى ، خطوط هندسى و نقش و نگارها از يك مايه غير مادى و ماورايى برخوردار است و اين از متن تفكر مذهبى و لايه هاى مكتب شريف اسلام سر چشمه مى گيرد. چرا كه نگاه هنرمند مسلمان به هستى با نگرش يك انسان مادى متفاوت است . (161)بنابراين هنرمند مسلمان طرحهايى را در مسجد اجرا مى كند كه در جهت تقويت معنويت و افزايش حضور قلب مومنين به هنگام حضور در مسجد و سوق دادن آنها به سوى مبدا هستى باشد.
اگر در و ايوان مساجد منحنى است ، اگر پيشانى محراب و سقف مساجد خميده است ، بيان كننده آن روح تعبد و تسليم و ركوع بنده در برابر خالق است .(162)و اگر همه چيز در مناره و گنبد در شكلى دايره وار در
نهايت به يك ختم مى شود، نمادى از توحيد ناب اسلامى است كه مساجد منادى و پايگاه آن بوده است .
از مهمترين ويژگيهاى مساجد و بناهاى دينى مسلمانان مى توان به اين سه امر اشاره كرد:
1- رواقها و ايوانهاى محيط بر صحن مسجد.
2- به كار بردن خط كوفى و نقشهاى نوشتارى براى تزيين ديواره ها و كنار و لبه سقفها.
3- قوسى شكل بودن بالاى درها و مدخلها و سقفها... حالت انحنا و قوسى بودن در معمارى اسلامى معنا عميق و خاصى مى تواند داشته باشد.اين انحنا بيشتر در شكل گنبدها، محرابها، سردرها، ايوانها و قسمتهايى از رواق وجود دارد.(163)بدين ترتيب مساجد كه بخش زيادى از كاركردهاى مهم خود را در جامعه از دست داده بود و تا حدود زيادى از محتوا خالى شده بودند با به دست آوردن يك كاركرد جديد يعنى تبديل شدن به مهد هنر معمارى اسلامى مجدد در عرصه جامعه توجهات را به سوى خود جلب نمودند؛ اما اين بار از منظرى ديگر و تاريخ اين چنين گواهى شد، براى تحقق پيش بينى امير المومنين على بن ابيطالب (ع ) درباره آينده امت اسلامى و سرنوشت مساجد.
علل ظهور اين كاركرد جديد
در بيان علل ظهور اين كاركرد جديد در مساجد تا حداقل دو ديدگاه متفاوت و بعضا متضاد وجود دارد. يك ديدگاه مى گويد در دوره امويان و با رشد روحيه تجمل پرستى و كاخ نشينى حاكمان و اميران نوعى رقابت با كليساهاى مسيحى و قصرهاى حكومتى بيزانس و روم ايجاد شد. خلفاى بنى اميه در ساختن قصرها، كاخها، قلعه ها و حتى مساجد مجلل بسيار كوشيدند...هنر بيشتر در خدمت حاكمان و
اطرافيان آنان بود و امكان سر پيچى از فرمان خلفا و امر در به استخدام در آوردن معماران هنرمند براى ساختن مدارس ، مساجد و قصرها نبود. انگيزه غالب اين حاكمان در ساختن مدارس و مساجد حك نام خويش بر پيشانى ساختمان بود.(164)اما ديدگاه ديگر معتقد است چه كسى گفت كه در اسلام ، دين را با هنر سازگارى نيست . بر عكس اين هر دو با يكديگر ملاقات مى كنند آن هم در مسجد..حقيقت آن است كه معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبايى را كه در اطراف خويش مى ديد اگر آن را در خور عظمت و جلال خدا مى يافت سعى مى كرد تا به هنگام فرصت براى آن در مسجد جايى باز كند. (165)اين دو ديدگاه گر چه در ظاهر متضاد به نظر مى رسند اما در واقع چنين نيست . بلكه اختلافى كه مشاهده مى شود ناشى از تفاوت منظر هر يك از صاحبنظران است . در اين صورت اگر منظر هر ديدگاه را درست تشخيص دهيم خواهيم ديد كه هر دو ديدگاه كاملا صحيح و دقيق است . منظر ديدگاه اول ، حاكمان سياسى جامعه و انگيزه هاى نفسانى در ساختن مساجد بوده است .بدون ترديد خلفاى اموى و عباسى درد دين نداشتند و لذا اين كه در پى رقابت يا جاودان كردن نام خود بوده اند سخن درستى است . اما منظر ديدگاه دوم ، هنرمندان و معماران عاشق و مومنى است كه نه به اجبار و اكراه و با بى علاقگى بلكه با شور و اشتياق كه از يك انگيزه الهى و ايمانى ناشى مى شد
تلاش مى كردند و لذا آن چه مى آفريدند به راستى زيبايى بود كه آن را به محضر باريتعالى تقديم مى نمودند. براى درك بهتر اين دو منظر متفاوت لازم است هر يك را بيشتر توضيح دهيم .در باب حاكمان سياسى و انگيزه هاى آنان بايد گفت : تا زمانى كه مركز حكومت اسلامى در مدينه بود، خلفاى چهار گانه همچون پيامبر از اسراف و هر چه كه مظهر اشرافيت بود پرهيز مى كردند، ولى در زمان معاويه كه حكومت به دمشق منتقل شد، اين سنت تغيير يافت . در اين زمان معاويه با مشاهده معابد بت پرستان و كليساى مسيحيان اقدام به بر پايى مساجدى پر شكوه تر از اين ساختمانها كرد.(166)پس از معاويه نيز ساير خلفا از روش او پيروى كردند و بلكه آن را توسعه دادند ساخت بسيارى از مساجد مجلل در شام توسط خلفاى اموى برخاسته از تاثيرپذيرى از كليساها و با انگيزه هاى سياسى و رويارويى با پايگاه هاى دينى مسيحيت بوده است .(167)اين انگيزه ها گاه به قدرى قوى بوده كه حتى اگر خليفه اى مصمم به جلوگيرى از اين تجمل گرايى مى گرديد او را متقاعد مى كردند كه به صلاح جامعه اسلامى نيست . به عنوان نمونه عمر بن عبدالعزيز وقتى به خلافت رسيد كسانى را به مساجد فرستاد تا هر چه مرمر و كاشى و زر در آن است بردارند و از مسجد بيرون كنند و مى گفت : مردم با ديدن اينها از حضور قلب در نماز خود باز مى مانند. به او گفتند.وسيله اى است براى زبونى دشمن ، پس آن را رها كرد.(168)
اين
ديدگاه كه توانست خليفه را متقاعد كند در واقع معتقد بود كه مسجد بنايى سمبليك است و نماد و نمود دين به شمار مى رود و عظمت مسجد يادآور عظمت و عزت اسلام و مسلمانان است ؛ و بر عكس محقر بودن آن چه بسا ضعف و فقر و ناتوانى مسلمانان را در اذهان تداعى كند.(169)البته همه انگيزه ها هم ناشى از رقابت و رويارويى با بيگانگان نبود.برخى از مساجد با شكوه توسط حاكمان به ظاهر مسلمانى بنا شده كه قصد داشتند از اين راه ياد و نام خود را جاودان سازند و يا با سفارش به دفن بدنشان در كنار مسجد گور خود را مصونيت بخشند و داراى موقعيتى ممتاز نمايند. گاهى هم پرداختن به اين كار ناشى از حس منفعت طلبى و كسب آبرو و حيثيت دنيوى بوده است .(170)علاوه بر اين انگيزه هاى فردى ، با در نظر گرفتن مسايل جامعه شناختى يكسرى انگيزه هاى اجتماعى كه در واقع بازتاب شرايط روانى افراد در جامعه است را نيز مى توان يافت .
به عبارت ديگر مى توان روى آوردن به آراستن مساجد و پر زرق و برق كردن آن را به دليل كنار نهادن ارزشهاى حقيقى دانست .به ديگر سخن نوعى پيوستگى و همراهى ميان گسستن از ارزشها و گرايش به آراستن مساجد و مظاهر دينى وجود دارد. به نظر مى رسد نكته روانى همراهى ميان اين دو پديده آن است كه انسان هم در رفتار فردى و هم در رفتار اجتماعى هر گاه از پرداختن به اصالت و ارزشهاى حقيقى دست بر مى دارد، به آراستن ظاهر مى پردازد. جامعه اى كه
در تضاد ميان دين و دنيا در حقيقت دنيا را برگزيده است ، هر گاه حس مذهبى خود را به طور كامل از دست نداده باشد براى پاسخ گفتن به نداى اين حس به آراستن مظاهر دينى همچون مساجد روى مى آورد.(171)به هر حال مشاهده كرديد كه همه انگيزه ها و تمايلات كه بر شمرده شد در مسير خواهشهاى نفس و انحراف از دين خدا بود و هيچ يك در جهت تعظيم شعائر الهى و ارزشهاى دينى نبوده است . لذا بديهى است كه اين منظر، منظرى قابل تقبيح و نكوهش است . اما آيا همه انگيزه ها در همين جا خلاصه مى شود و آن كه هنرمندان نقشى اساسى تر و برجسته تر در احداث اين مساجد داشته اند كه بى شك پاسخ به اين سوال منفى است .هنرمندان بى نام و ناشناس اين مساجد كه تمام هستى خويش را وقف خدمت به خداوند كرده بودند.. مى كوشيده اند تا بهترين تصورى را كه از زيبايى ميداشته اند در طى اين آثار مقدس جلوه و تحقق بخشند.(172)مسلمانان به دليل عظمت و قداستى كه براى مسجد قايلند و آن را منسوب به خداوند بزرگ مى دانند تلاش مى كنند خانه خدا را هر چه بهتر و با عظمت تر بسازند. در اين زمينه شواهد فراوانى وجود دارد و حتى با يك نگاه سطحى و گذرا مى توان پى برد كه آفرينش بسيارى از اين پديده هاى هنرى با پشتوانه عظيمى از عشق و ايمان بوده است . (173)در واقع اين اسلام نبود دعوت به تزيين مساجد و ساختن بناهاى مرتفع و معماريهاى شگفت و پرشكوه
به نام مسجد كرد. زيرا با توجه به فلسفه وجودى مسجد، شكل مسجد اسلامى روشن است . اين هنر بود كه مسجد را به عنوان ظرفى مناسب و زمينه اى مستعد براى بروز و تجلى يافت و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را در ارتباط با هنر متعهد شناختند.و به استقبال آن رفتند.(174)ترديدى نيست كه پرداختن به زرق و برقهاى غير ضرورى و تزئينان كاخها و قصرها در مساجد از مصاديق اسراف و تبذير مال است و اين از گناهان بزرگ است . چرا كه ضمن اين كه رواج تجمل گرايى در ساخت و سازها را به دنبال دارد.فرهنگ ساده زيستى و زهد و قناعت كه از ارزشهاى مسلم اسلامى است را رفته رفته در جامعه كم رنگ مى كند.(175)علاوه بر اين در شرايطى كه طبقات فقير در جامعه اسلامى به وفور يافت مى شوند و رسيدگى به آنها وظيفه آحاد مسلمين است ، هزينه كردن مالهاى هنگفت براى ساختن مساجد به جاى رسيدگى به وضع محرومين با هيچ معيار الهى و اسلامى قابل توجيه نيست .اما به يك نكته مهم نيز بايد توجه داشت و آن اين كه به كار بستن هنر در مسجد، الزاما با ساده سازى آن منافات ندارد و مراعات همزمان هنر و سادگى هم خود نوعى هنر است . در واقع اين رسالت هنرمند مسلمان است كه با تكيه بر معيارهاى مكتبى كه يكى از آنها ساده سازى است ؛ مسجد را جذاب و دلكش بسازد. به عبارت ديگر ميان زيبايى و جمال با سادگى و بى پيرايگى تضادى وجود ندارد. مى توان مسجد را در عين
سادگى ، زيبا و دل انگيز ساخت . بى گمان خداوندى كه خود زيباست و دوستدار زيبايى ، خواهان زيباسازى خواه خود نيز هست . انسان نيز موجودى است كه روح الهى او از عالم تناسبات است و گرايش كامل به زيبايى دارد و مسجد هم خانه خدا و هم خانه مردم است .پس بايد تلاش نمود تا زيبايى و دلكشى در خانه آن زيباى بى همتا جلوه گر شود. اما اين زيبايى بايد در چارچوب همان معيارهايى باشد كه صاحب خانه تعيين نموده است .(176)بدين ترتيب با رعايت هم زمان هنر و سادگى و پرهيز از تزئينات اشرافى مابانه و كاملا غير ضرورى مى توان مساجدى زيبا و سازگار با روح اسلام داشت و در كنار اين مساله كه مربوط به ظاهر مساجد است بايد به كاركردهاى و محتواى آن نيز پرداخت تا اين نهاد عظيم اسلامى ناقص نماند؛ چرا كه مساجد هر چقدر هم زيبا باشند اگر نقش خود را در جامعه ايفا نكنند تنها موزه هايى براى تماشاى عمومى و استفاده هاى هنرى و تاريخى خواهند بود.
آن چه گذشت نگرشى گذرا و تاريخى بود بر جايگاه مسجد، اين مقدس ترين نهاد اسلامى در حوزه تمدن اسلامى و بررسى چگونگى تاسيس و كاركردهاى آن و نيز فراز و نشيبهايى كه در طول تاريخ پشت سر گذارده است .بدون ترديد پرداختن به تاريخ از به قصد درس آموزى و عبرت گيرى نباشد از بيهوده ترين امور و در شكل خوشبختانه تنها يك تفنن علمى است .پس به تاريخ مى نگريم تا براى فرداى خود برنامه ريزى نموده و از تجربيات گذشته براى مسير
خود استفاده نماييم .پرداختن به تاريخ تحولات مسجد به عنوان يك نهاد جامعه اسلامى نيز از اين اصل كلى مستثنى نيست . آن چه مطرح شد براى اين بود كه بدانيم بر اين نهاد چه گذشته است و چه دوره هايى را تجربه كرده است . چگونه در دوره اى مركز بى بديل جامعه بوده و در دوره اى به حاشيه رانده شده است .تا از آن براى تكامل بخشيدن به مساجد دوران خود و جامعه اسلامى مان بهره مند شويم . اگر امروز نظام جمهورى اسلامى پس از قرنها بار ديگر داعيه دار حكومت دينى و منادى ارايه يك نظام سياسى و اجتماعى مبتنى بر احكام ناب اسلامى است بايد همه لوازم و ضروريات اين داعيه را نيز بپذيرد.
مسجد در چنين جامعه و نظامى بايد جايگاه واقعى خود را بيابد و در اين مسير مسجد النبى در مدينه صدر اسلام بهترين الگوست .واقعيت آن است كه هر چند مساجد امروزى ما پاره اى از شرايط سنتى خود را به ويژه در زمينه امور دينى حفظ كرده اند اما در مجموع به عنوان يك نهاد اثر گذار بر حيات اقتصادى ، اجتماعى و سياسى جامعه معاصر مسلمانان اهميت خود را به صورت فزاينده اى از دست داده اند.(177)و تلخ تر اين كه گر چه در دوران ميانه تاريخ اسلام بر حسب آن چه در اين نوشتار گذشت تحولات گسترده اى در كاركرد مساجد اتفاق افتاد و مساجد را تا حدود زيادى از جايگاه واقعى خود دور كرد؛ اما بايد ادعا كرد كه حتى شرايط آن دوره نيز از شرايط مساجد در دوران فعلى بهتر است
و حداقل مساجد داراى اعتبار فراوانى در نزد افكار عمومى مردم بودند. گرچه امروزه با وقوع انقلاب اسلامى ايران و جوشش آن از كانون مساجد جامعه تا حدود زيادى در پيشرفت موقعيت مساجد تلاش شده است .اما هنوز تا رسيدن به مرحله متوسط براى جايگاه واقعى مساجد راه درازى در پيش است و اين وظيفه آحاد جامعه و البته به طور خاص متوليان امور مساجد است كه با الگو بردارى از مساجد صدر اسلام و تطبيق آن با شرايط زمان و مكان بر اين مهم جامه عمل بپوشانند.اميد است آن چه در اين نوشتار آمد كه تلاشى در همان راستا بود مقبول درگاه الهى افتد و نيز در مسير تكامل مساجد جامعه اسلامى ايران و جهان اسلام مورد استفاده قرار گيرد تا شاهد بازگشت مساجد به جايگاه واقعى شان در حكومت اسلامى باشيم .ان شاءالله .
سخن را با سفارش و توصيه مصلح بزرگ جهان اسلام در عصر حاضر و بنيانگذار كبير جمهورى اسلامى ، حضرت امام خمينى (ره ) كه اگر امروزه فرصت يافته ايم پيرامون جايگاه مسجد در تمدن اسامى و ضرورت تكامل آن در جامعه اسلامى سخن بگوييم همه از بركت وجود مقدس آن امام عظيم الشان است به پايان مى بريم كه فرمود: سعى كنيد كه مساجد ما به حال مساجد صدر اسلام برگردد.
و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين
1 سوره جن آيه 18
2 ابن منظور، لسان العرب ، ج 3 بيروت : دار صادر، 1997 م ، (ص ) 246.
3 سيد محمد مرتضى الحسينى الزبيدى ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج 8، بيروت ، دار احياء التراث العربى
، 1970 م ، (ص ) 174.
4 على اكير دهخدا، لغت نامه ، ج 13، تهران ، دانشگاه تهران ، 1337، (ص ) 20852
5 ر.ك .جان بى ناس ، تاريخ جامع اديان ، على اصغر حكمت ، تهران علمى و فرهنگى ، 1377 (ص ) 501
6 احمد بن حسين بيهقى ، السنن الكبرى ، ج 4، بيروت ، دارالفكر، بى تا، (ص ) 397
7 حسين مونس پيدايى مساجد سيد سعيد حسينى ، دو ماهنامه مسجد، ش 37 و 38، محمد رضا اميرى تهرانى ، تهران ، مركز رسيدگى به امور مساجد، فروردين ، تير 77، (ص ) 80 و 81
8 لغت نامه دهخدا، ذيل واژه تمدن .
9 نور 36
10 جن 18
11اعراف 29
12 اعراف 31
13 توبه 18
14توبه 17
15بقره 114
16حج 40
17 توبه 108 و 107
18 براى مطالعه بيشتر بنگريد به سيره ابن هشام ، ج 2، (ص ) 334.
19توبه 108
20 سيد رضى ، نهج البلاغه ، سيد جعفر شهيدى ، تهران ، علمى ، و فرهنگى ، 1378، (ص ) 384، كلمه قصار 131
21ابن هشام ، سيرة النبويه ، ج 2 سيد هاشم رسولى ، تهران ، كتابچى ، 1375 و 337
22 محمد باقر مجلسى ، بحار الانوار، ج 84 بى جا: المكتبة الاسلامية ، 1376، (ص ) 14.
23 همان ، ج 83 (ص ) 351
24شيخ محمد بن حسن حر عاملى ، وسائل الشعة ج 5 قم : موسسع ال البيت
25بحار الانوار، ج 84، (ص ) 6
26همان ، ج 84 (ص ) 16.
27همان .
28من لايحضره الفقيه ، ج 1، (ص ) 352
29همان ، ج 1 (ص ) 357
30وسائل الشيعة ، ج 5، (ص ) 199
31 بحار الانوار،
ج 83، (ص ) 379 و 380
32كنز العمال ، ج 7 (ص ) 652
33 پرنده اى به اندازه كبوتر، كنايه از كوچكى
34من لا يحضره الفققيه ، ج 1، (ص ) 354
35 همان ، ج 1، (ص ) 352
36وسائل الشيعة ، ج 5، (ص ) 229
37همان ، ج 5 (ص ) 201
38 براى آگاهى از اين بيعت بنگريد به سيره ابن هشام ، ج 1، (ص ) 286
39 غلامحسين زرگرى نژاد، تاريخ صدر اسلام ، تهران ، سمت ، 1378ت (صلى الله عليه وآله ) 319 و 320
40 همان (ص ) 329
41 همان
42همان ، (ص ) 330
43 پيدايى مساجد، (ص ) 81
44همان
45همان
46همان ، (ص ) 477.
47 ابن واضح يعقوبى ، تاريخ يعقوبى ، ج 2، محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، علمى و فرهنگى ، 1378 و (ص ) 364
48 توبه 108
49سيره ابن هشام ، ج 1 (ص ) 326
50
51تاريخ صدر اسلام ، (ص ) 339
52
53 طبقات الكبرى ، ج 1، (ص ) 230
54من لايحضره الفقيه ، ج 1 (ص ) 344
55
56سيره ابن هشام ، ج 1، (ص ) 327
57
58 طبقات الكبرى ، ج 1
59 نهاية الارب ، ج 1
60 طبقات ااكبرى ، ج 1
61سيره ابن هشام ، ج 1
62تاريخ صدر اسلام ،
63طبقات الكبريت ج 1
64سيره ابن هشام ، ج 1
65همان ، ص 329
66پيدايى مساجد ص 81
67طبقات الكبرى ، ج 1 صص 226 - 225
68پيدايى مساجد (ص ) 81
69تاريخ يعقوبى ، ج 2 صص 58 - 59
70 محمد نقى زاده مجموعه مقالات همايش معمارى مسجد، ج 2، محمد قره چمنى ، تهران : دانشگاه هنر، 1378، ص 137
71تحول مسجد در گذر تاريخ ، ص 45
72
73 ويل
دورانت ، تاريخ تمدن ج 4، ابوالقاسم پاينده و...تهران ، آموزش انقلاب اسلامى ، 1371ت (ص ) 273
74 جمعه 9
75 وسائل الشيعه ، ج 7، ص 386
76 همان ، ج 7، ص 347
77
78السنن الكبرى ، ج 4، ص 397
79 همان ، ج 4 ص 399
80 تحول مسجد در گذر تاريخ ، ص 45
81 زمر 9
82محمد رضا حكيمى ، دانش مسلمين ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1374، ص 9
83 سيد محمد حسين طباطبايى ، شيعه در اسلام ، تهران ، دفتر انتشارات اسلامى ، 1376 ص 101
84فعاليت مساجد در عصر پيامبر (ص ) 54 به نقل از سمهودى ، ج 2 ص 301
85 همان ، ص 52
86 همان ، ص 53
87 همان ، ص 55
88 همان ، به نقل از كتانى ، تراتيب ، ج 1، ص 40
89كارنامه اسلام ، ص 145
90 فعاليت مساجد در عصر پيامبر (ص 55)
91 طبقات الكبرى ، ج 2 (ص ) 745
92تاريخ سياسى اسلام ، ج 2 (ص ) 298
93 سيره ابن هشام ، ج 2 ص 382
94تحول مسجد در گذر تاريخ ، ص 46
95 پيدايى مساجد، (ص ) 83
96 تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 2
97همان ، ص 20
98 همان ، ص 54
99همان ، ص 141
100
101سيره ابن هشام ، ج 1، صص 385 - 386
102 طبقات الكبرى ، ج 1، ص 249
103 مروج الذهب ، ج 1، ص 679
104 طبقات الكبرى ، ج 1، ص 309
105 همان ، ص 303
106 همان ، ص 301
107 همان
108 مروج الذهب ، ج 1، ص 691
109 تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 66-65
110 همان ، ص 72-71
111همان ، ص 37
112
تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 58
113تاريخ سياسى اسلام ، ج 1، ص 207
114 بحارالانوار، ج 83 ص 357
115طبقات الكبرى ، ج 1، ص 240
116 همان ، ص 236
117 بنا بر روايت ديگرى در همين منبع آن صحابى تميم دارى بود.
118 طبقات الكبرى ، ج 1، ص 237
119 تاريخ سياسى اسلام ، ج 1، (ص ) 450
120 نهج االبلاغه ، ص 426، كلمه قصار 369
121 تاريخ يعقوبى ، ج 2، (ص 166
122 همان ،65ص
123 تاريخ سياسى اسلام 91ص
124 طبقات الكبرى ، ج 1، 2ص
125 مروج الذهب ، ج 1 ص 677
126 تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 238
127 اريخ يعقوبى ، ج 2، ص 224
128 مروج الذهب ، ج 2 ص 131 - 132
129تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 236
130 تاريخ سياسى اسلام ، ج 1، ص 492
131 تحول مسجد در گذر تاريخ ، ص 48
132 تاريخ سياسى اسلام ، ج 1، (ص ) 450
133 تحول مسجد در گذر تاريخ ، ص 46
134 تاريخ سياسى اسلام ، ج 2 ص 298 - 299
135 دانش مسلمين ، ص 81
136 دائرة المعارف تشيع ، ج 2، ص 151
137 همان ، ص 89
138 همان ، ص 151
139لغت نامه دهخدات ج 13 ص 20854
140 عبدالحسين زرينكوب ، ارزش ميراث صوفيه ، تهران : اميركبير، 1377، (ص ) 40
141 درك هيل ، اولگ گرابر، معمارى و تزينات اسلاى ، مهرداد وحدتى دانشمند، تهران : علمى و فرهنگى ، 1375، ص 55
142 ارزش ميراث صوفيه ، ص 33
143 همان ، (ص ) 78
144همان ، ص 77
145 معمارى و تزئينات اسلامى ، (ص ) 55 - 56
146 حين عرفانى دو ماهنامه مسجد،
ش 39، ص 67
147 تاريخ اسلام ، ص 154
148 تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 204- 205
149 ر.ك .تاريخ سياسى اسلام ، ج 1 ص 481
150 تاريخ اسلام ، ص 154
151دايرة المعارف تشيع ج 2 ص 150
152كارنامه اسلام ، ص 146
153 دايرة المعارف تشيع ، ج 2 ص 150
154 تاريخ سياسى اسلام ، ج 2، ص 317 - 318
155 تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 238
156 همان ، ص 358
157 كارنامه اسلام ، (ص ) 148
158 همان
159 همان
160 مسجد كالبد مسلط بر مجتمع اسلامى ، ص 131
161 تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران ص 67
162همان ، ص 70
163 همان .
164 تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران ، ص 66
165 كارنامه اسلام ، ص 144
166 تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ، ص 66
167 رحيم نوبهار، معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى ، مجموعه مقالات همايش معمارى مسجد، ج 2، ص 243
168 تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 271
169 معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى ، ص 248
170 همان ، ص 243
171 همان
172 كارنامه اسلام ، ص 144
173 معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى ص 242
174 تلاقى دين و هنر در معمارى اسلامى ايران ص 92
175 معمارى مسجد از ديدگاه متون دينى ، (ص ) 250
176 همان ، ص 250 - 251
177 تحول مسجد در گذر تاريخ (ص ) 48