مديريت زنان

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: مديريت زنان / www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - زنان

نظر آيت الله جوادي آملي درباره مديريت زنان

«اولي اين است كه زن ها در كارهاي اجرايي شركت نكنند. كار اجرايي كمال نيست كه اگر زن ها در آن شركت نكنند از چيزي محروم شده باشند؛ آري، در دبيرستان ها و دانشگاه هايي كه تمام محصلين آن را دختران تشكيل مي دهند، اولي مديريت خانم ها مي باشد؛ ولي در كارهاي اجرايي ديگر كه مستلزم سر و كار داشتن با نامحرم است، اقوي مديريت مردان است».آيت الله جوادي آملي در جلسه تفسير قرآن كريم گفت: كساني كه رسالت الهي به عهده داشتند، مرد بودند؛ چون اين وظيفه يك كارِ اجرايي است. اما كرامت، معجزه و ولايت، زن و مرد ندارد.به گزارش رسا آيت الله جوادي آملي در جلسه تفسير مورخ 26/7/88 با اشاره به آيه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ﴾ گفت: چه در سوره مباركه «انبياء» چه در ساير سوَر، در سوره «نحل» فرمود: آنها كه رسالت الهي را به عهده داشتند، مرد بودند؛ چون كارِ اجرايي است. اما كرامت، معجزه و ولايت زن و مرد ندارد؛ كارِ اجرايي كه انسان با مردها بايد تماس بگيرد؛ مردها بايد به او مراجعه كنند؛ بخش وسيع از كارها را با نامحرمها بايد انجام بدهد؛ گفته شده اين كار را مرد بايد انجام بدهد. خدا فرمود ما پيامبري به عنوان زن نداريم؛ اما وليّ الله داريم كه زن است؛ چون ولايت مربوط به كمال ها و قداست هاي روحي است كه بين خدا و آن شخص است.استاد درس خارج فقه حوزه علميه قم، در بخش ديگري از

بيانات خود افزود: «اولي اين است كه زن ها در كارهاي اجرايي شركت نكنند. كار اجرايي كمال نيست كه اگر زن ها در آن شركت نكنند از چيزي محروم شده باشند؛ آري، در دبيرستان ها و دانشگاه هايي كه تمام محصلين آن را دختران تشكيل مي دهند، اولي مديريت خانم ها مي باشد؛ ولي در كارهاي اجرايي ديگر كه مستلزم سر و كار داشتن با نامحرم است، اقوي مديريت مردان است».آيت الله جوادي آملي در بخش پاياني درس خود در عظمت مقام زن اظهار داشت: آيا اين عظمت و جلالي كه فرشته ها با مريم(سلام الله عليها) داشتند براي خود مريم بود يا ارهاص عيسي بود؟ «ارهاص» يعني پيش درآمد معجزه. عده اي كه عظمت زن را نشناختند، گفتند اين كرامت هايي كه بهره وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) شد، اينها ارهاص عيسي بود؛ يعني پيش درآمد معجزه عيسي بود. خير، نيازي به اين نيست. مگر مريم كم آدمي است؟ مگر در مسئله ولايت زن و مرد دارد؟ ولايت براي انسان است؛ انسانيّت انسان به روح اوست، روح نه مذكّر است نه مؤنث. اين بدن است كه يا اين چنين ساخته شده يا آن چنان ساخته شده. اگر روح مجرّد هست كه هست مجرّد، نه مذكّر است نه مؤنث؛ اين ذكوريت و اناثيت براي تَن است. اين تَن كه با فرشته ها در تماس نيست و مناجات نمي كند. آن كه با خدا مناجات مي كند نه زن است نه مرد.

زنان در عرصه مديريت

در اين مقاله به اشتغال زنان به عنوان مدير در كشور پرداخته شده است. برخي اطلاعات آماري در اين زمينه ارائه مي شود و دو پرسش در خصوص اشتغال زنان در عرصه مديريت مطرح مي گردد و براساس پژوهش هاي انجام شده به آنها

پاسخ داده مي شود. در پايان تعدادي راهكار براي فراهم آوردن زمينه اشتغال زنان در پست هاي مديريتي ارائه مي شود.تاريخ جهان شاهد نقش بسيار عظيم و غيرقابل انكار زنان در حوادث گوناگون است. امروزه كه مباحث توسعه كشورهاي جهان مطرح مي باشد، نقش زنان در اين فرآيند به شدت مورد توجه قرار گرفته است. برگزاري جلسات، سمينارها و كنگره هاي متعدد در خصوص جايگاه زنان و نقش آنان در توسعه حكايت از اين موضوع حياتي دارد.با كمي دقت مي توان دريافت كه برگزاري اين گونه برنامه ها نشان از موضوع نه چندان خوشايند ديگري نيز دارد و آن اين است كه تاكنون يا حداقل در سده هاي اخير نقش زنان به عنوان نيمي از جمعيت جهان در حال توسعه ناديده گرفته شده كه اين امر نشان از وجود تبعيضات و نابرابريهاي جنسيتي در زمينه هاي گوناگون سياسي، اقتصادي، اجتماعي و غيره دارد. جامعه انساني از عدم حضور واقعي زنان در عرصه هاي مختلف لطمات جبران ناپذيري ديده و بدين خاطر در دو دهه اخير درصدد جبران اين نقيصه بر آمده است.براي رسيدن به تعادل، برابري و رفع تبعيضات و در نتيجه توسعه بهتر و كاملتر جامعه، نياز به آن است كه زنان بتوانند در فرآيند تصميم گيري در سطوح مختلف جامعه شركت نمايند. خوشبختانه در بسياري از كشورها اين تلاش ها، موفقيت هاي چشمگيري را در پي داشته است. از آن جمله مي توان به كشورهايي همچون نروژ، دانمارك و فنلاند اشاره نمود كه بيش از 40 درصد مناصب تصميم گيري در اختيار زنان است. متأسفانه در بسياري از كشورهاي جهان سوم اين مسأله چندان شايان توجه نيست و تنها تعداد محدودي از زنان در پست هاي مديريتي و مهم

تصميم گيري كشور قرار دارند. در ايران عليرغم آن كه قانون اساسي كشور راه را براي تصدي اكثر مناصب تصميم گيري براي زنان باز گذاشته با اين وجود تنها 8/2 درصد مشاغل مديريتي در كشور به زنان اختصاص يافته است.ممكن است براي خواننده اين سؤال پيش آيد كه به راستي چه ضرورتي به مديريت زنان در بخش هاي گوناگون جامعه وجود دارد؟در پاسخ به اين سؤال بايستي اذعان داشت كه امروزه توانمندسازي زنان و مشاركت كامل آنان بر پايه برابري، در همه زمينه ها از جمله در فرآيند تصميم گيري و مديريت جامعه يكي از پيش نيازهاي توسعه پايدار مي باشد كه كشور ما سخت بدان نيازمند است. در جوامعي كه هنوز تعادل مطلوب و قابل قبول و مشاركت عادلانه زن و مرد در فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي فراهم نشده و فرصت منصفانه بروز خلاقيت و استعداد انسانها برقرار نگرديده است و فرآيند توسعه آن گونه كه انتظار داشته اند موفق نبوده است. تداوم و شتاب توسعه هنگامي رخ خواهد داد كه زن و مرد و دوشادوش يكديگر مسئوليت توسعه را بر عهده بگيرند.از سوي ديگر كسب مشاغل مديريتي توسط زنان علاوه بر آن كه زنان را در مقابله با تبعيضاتي چون معيارهاي استخدامي نابرابر، دستمزدهاي نابرابر، فرصتهاي آموزشي حرفه اي نابرابر، دسترسي نابرابر به منابع توليدي و امكانات نابرابر در ارتقاي شغلي تواناتر مي كند، سبب بالا رفتن اعتماد به  نفس، كسب يك هويت مستقل و بهبود وضعيت و رشد اجتماعي آنان مي شود كه كل جامعه از آن منتفع خواهد شد.علاوه بر اين، رشد دختران و زنان تحصيل كرده دانشگاهي و پيشي گرفتن آنان از مردان جامعه در چند ساله اخير نمود

پيدا كرده است كه لزوم بحث مديريت زنان را بيش از پيش مطرح مي سازد.سؤال ديگر اين است كه چرا عليرغم آن كه بستر قانوني اين موضوع وجود دارد، به عنوان كشوري در حال توسعه نيازمند فعال شدن زنان جامعه هستيم و همه مسئولان نظام بر اهميت اين موضوع اذعان دارند اما در موضوع مديريت زنان پايين ترين نرخ ها را داريم.پاسخ اين سؤال را مي توان در معدود تحقيقاتي يافت كه در اين زمينه در كشور صورت گرفته است. در تحقيقي كه در سال 1381 در مورد علل عدم دستيابي زنان به پست هاي مديريتي در بين كاركنان و مديران چند سازمان به انجام رسيده نشان مي دهد كه اگر چه مديران و كاركنان مورد پرسش و كارايي و قابليت زنان در عرصه هاي مديريتي و پست هاي بالاي سازماني واقفند اما تنها 6 درصد از كاركنان مرد و پست مديريت را براي زنان مناسب مي دانند. 30 درصد كارمندان مرد از اين كه مافوقشان زن باشد احساس خوشايندي ندارند. اگر چه همه مديران مورد پرسش بر اين باور بودند كه زنان شايستگي لازم براي تصدي پست هاي بالاي سازماني را دارند اما بيش از 80 درصد آنان مديريت را كاري مردانه مي دانند و بيش از 50 درصد معتقدند كه مردان در كارهاي مديريتي موفق تر از زنانند و خلاقيت بيشتري از خود نشان مي دهند. در مجموع نتايج اين پژوهش نشان داد كه عواملي همچون * مسئوليت ها و محدوديت هاي خانوادگي * تجربه كمتر زنان نسبت به مردان در اين عرصه * فراهم نبودن شرايط لازم در جامعه، همچون نبود زنان در پست هايي چون وزارت و غيره * وجود برخي ويژگي هاي جنسيتي زنان * عدم

تمكين كاركنان از مافوق خانم * اعتماد پايين تر زنان نسبت به مردان در اين عرصه از نظر جمعيت نمونهبه عنوان مهمترين عوامل عدم به كارگيري زنان در پست مديريتي برشمرده شده است.به طور كلي ماحصل اين تحقيق اين بود كه اگر چه بسياري از تصميم گيران و افراد جامعه به قابليت و توان زنان جامعه در عرصه مديريتي واقفند اما به دليل حاكم بودن «نگرش جنسيتي» در سازمان ها و ادارات مورد مطالعه، حتي در شرايط تخصصي برابر، برتري از آن مردان است.البته گفتني است كه حدود 10درصد كاركنان زن مورد مطالعه نيز مديريت را مردانه تلقي مي كنند و حدود 18 درصد بر اين باورند كه زنان جامعه اعتماد و ريشه لازم جهت تصدي  پست هاي بالاي سازمان را ندارند.اما سؤال اساسي ديگر اين است كه به راستي ريشه وضعيت موجود، كليشه ها و تصورات جنسيتي حاكم در كجاست؟ و چه عواملي سبب شده كه جامعه نتواند از اين پتانسيل بالقوه جهت توسعه بيشتر استفاده كند؟به طور كلي بسياري از انديشمندان اجتماعي، عوامل جامعه پذيري در هر جامعه را سه عامل خانواده، مدرسه و رسانه ها مي دانند. با نگاهي گذرا در مي يابيم كه اين سه كارگزار عمده باعث توليد و باز توليد اين گونه از نگاه ها در جامعه شده و مي شوند چنان كه بسياري از افراد وضعيت موجود در جامعه را امري طبيعي و عادي تصور مي كنند.در برخي از خانواده هاي پدرسالار ايراني، نقش ها و رفتارها بر اساس معيارها و ارزش هاي مردانه پايه گذاري و الگوسازي شده است و اين الگوسازي ها قادر به تشخيص و ارج نهادن به نقش اثر بخش زنان در سازمان و جامعه نيست.اين نوع خانواده ها زن را موجودي

اندروني، وابسته و مرد را موجودي بيروني و مستقل بار مي آورند. اين فرهنگ تنها وظيفه و نقش زن را فرزندآوري، نگهداري كودكان، نظافت و پخت و پز ترسيم مي نمايد و فعاليت هاي زنان را تحت الشعاع وظايف خانوادگي قرار مي دهد و در فعاليتهاي سياسي- اجتماعي نيز نقش زنان به ميزان چشمگيري كاهش مي يابد.ويژگي هاي رفتاري منتسب و مثبت مردان به مراتب بيشتر از زنان، ويژگيهاي اجتماعي تر و مبتني بر هوش و ابتكار غالباً  مختص مردان است و ويژگي هاي زنان عمدتاً  فردي و غير پوياست.همانگونه كه نتايج نشان مي دهد گاه برخي از الگوي جنسيتي حاكم بر كتب درسي و برنامه هاي آموزشي برداشت هاي سنتي را در اذهان تقويت مي كند. اين امر امكان دارد سبب  شود تا دانش آموزان دختر كه زنان آينده جامعه هستند، نيروي خود را دست كم بگيرند و داراي شخصيتي فاقد خلاقيت و اعتماد به نفس شوند و به سوي پذيرش كارهاي كم مهارت با وجهه اجتماعي پايين گرايش پيدا كنند. چنانكه گفته شد اين عدم اعتماد به نفس در بعضي از زنان وجود دارد به نحوي كه حدود 18 درصد كارهاي مديريتي را مختص مردان و مردان را در اين زمينه موفق تر از زنان مي دانند.اين طرز تفكر و نگرش كه ازبرخي از خانواده ها شروع مي گردد سبب شده نه تنها مردان نگاه سنتي به زنان داشته باشند بلكه اكثر زنان نيز داراي همان نگرش باشند و بسياري از آنان قابليت هاي خود را مناسب ايفاي نقش هاي اجرايي سطح بالا ندانند.با توجه به مطالب گفته شده مي توان راهكارهايي را جهت حل اين مسأله و فراهم آوردن شرايط مناسب تر جهت فعال تر نمودن نيمي از جامعه ارائه

نمود: * ايجاد فرصت هاي لازم براي تأسيس انجمن ها، مؤسسات، سازمان ها و به طور كلي مراكز تجمع زنانه براي آگاهي از كم و كيف پتانسيل هاي موجود. * برگزاري دوره هاي آموزشي براي زنان و آشنايي با حقوق خود، فراهم كردن زمينه هاي خودباوري در زنان و آگاه كردن آنها از قابليت ها و توانايي هاي فردي شان. * برگزاري سمينارها و تشكيل كارگاه هاي آموزشي براي آشنا شدن مديران، سياستگذاران و تصميم گيران با مقوله جنسيتي و فوايد حضور مؤثرتر زنان در رده هاي بالاي تصميم گيري. * تشويق و ترغيب مديراني كه از زنان در سطوح بالاي سازماني استفاده مي كنند و امكان به ثبوت رسانيدن لياقت آنان را با دادن فرصت هاي لازم فراهم مي آورند. * معرفي زنان برتر و مقايسه عملكرد آنان با مردان هم پايه آنان. * تلاش در جهت تنظيم كتب درسي متناسب با مسائل روز و تأكيد بر مفاهيمي چون خانواده مشاركتي. * عمل مسئولان نظام از رئيس جمهور تا نمايندگان مجلس به شعارهاي انتخاباتي شان در مورد زنان. * انجام پژوهش هاي علمي در باب مسائل زنان بويژه در مباحث اشتغال، مديريت و نقش آنان در توسعه كشور.مراجعشادي طلب، ژاله. 1379. مديريت زنان و كنگره زن، دانشگاه، فرداي بهتر. توان: مطالبات زنان.ميرزايي، حسينعلي. 1381. بررسي نگرش مديران و كاركنان ادارات و سازمان هاي شهر تبريز در خصوص علل و موانع عدم حضور زنان در پست هاي بالاي سازماني. استانداري آذربايجان شرقي.اعزازي، شهلا، 1380 تحليل ساختاري جنسيت در نگرشي بر تحليل جنسيتي در ايران. تهران: انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي.محمدي اصل، عباس. 1381 جنسيت و مشاركت. چاپ اول. تهران: روشنگران و مطالعات زنان.ايسپا (مركز افكار سنجي دانشجويان ايران). 1381 بررسي نگرش شهروندان تهراني در خصوص جايگاه

زنان در جامعه.راهكار مديريت

مديريت زنان را باور كنيم

مديريت زنان را باور كنيم  سميه صيادي فر

زن ها مي توانند از عهده هر كاري برآيند. به نظرمي رسد اين اعتقاد بايد مانند يك ميراث از مادران به دختران انتقال يابد. ما زنان بايد به اين نكته پي ببريم كه خود مسئول زندگي خويش هستيم و مي توانيم به بهترين صورت ممكن از زندگي خود بهره ببريم. حتي زماني كه به بهترين نحو ممكن به مسئوليتهاي زندگي مي پردازيم مي توانيم نقش هاي اجتماعي مناسب را بپذيريم و از عهده ايفاي آن برآييم.ما بايد ابتدا خود و توانائي هايمان را بشناسيم و سپس زمينه شناختمان را براي ديگران ايجاد كنيم تا مانند فردي ماهر در ميدان هاي كاري و مديريتي افتخار بيافرينيم.با وجود اين كه تعداد زنان در نيروي كار رو به افزايش است اما پيشرفت آنها در مشاغل مديريتي محسوس نبوده است و اين در حالي است كه تحقيقات انجام شده براي شناخت برتري مردان در مديريت وجه تمايزي را براي مدير بودن انحصاري ِ مردان قائل نيست.در سالهاي اخير رشد روز افزون حضور زنان و دختران در مراكز علمي و دانشگاه ها و تربيت نيروي متخصص در اين قشر و از سوي ديگر عدم بكارگيري آنان در مشاغل و پست هايي كه به تخصص خاص آنها نياز دارد، باعث شده نرخ بيكاري زنان به طور روزافزوني افزايش يابد. اين روند باعث ايجاد بحران هاي مختلفي در زندگي زنان و جامعه خواهد شد.ويژگي هاي يك مدير زنويژگي هايي كه براي يك مدير زن موفق در نظر گرفته مي شود بيشتر ويژگي هاي مردانه است. تا زنانه و معمولا" به طور مساوي توسط زنان و مردان مقبوليت مي يابد.در نهاد هاي اجتماعي معمولا" رفتارهاي زنان

تغيير مي كند اما مردان خير. به همين دليل بيشتر پست هاي مديريتي را نيز مردان اشغال مي كنند. در نتيجه اين امر كليشه هايي كه مديريت را با مرد بودن تداعي مي كند بسيار استوارند.هر چند تحقيقات نشان مي دهد زنان كمتر از مردان جاه طلب و خواهان پيشرفت نيستند، اما باورهاي غلطي كه مديريت را به مردانگي نسبت مي دهند عملا" منجر به كم شدن مديران زن مي شود.دكتر علي اصغر سعيدي(جامعه شناس و استاد دانشگاه) در اين زمينه مي گويد: به طور كلي محيط كار تحت سيطره مردانه است و وجدان مردگرايانه در پست هاي مديريتي تغييري نكرده است.وي مي افزايد: اخيراً تحقيقي در انگلستان در مورد موقعيت مديران زن صورت گرفته است كه نشان مي دهد مديران زن در وضعيت آسيب پذيري شديدي قرار دارند. اين زنان به مصرف سيگار و مشروبات الكي گرايش بيشتري دارند. اين گرايش به علت فشار كاري زيادي است كه آنان متحمل مي شوند.دكتر سعيدي معتقد است: مديران زن وقتي پست مديريتي را به دست مي آورند نسبت به مردان در نظاره بيشتري قرار دارند. چون در اين حالت خلاف عقل سليم  و تصور عمومي جامعه عمل شده است، مديران زن بايد بيشتر مراقب باشند تا بتوانند پست خود را حفظ كنند. در حالي كه مردان چنين مشكلي ندارند. پس مديريت زنان با نوساناتي همراه است و اين نوسانات باعث مي شود كه اين دسته از زنان فشار زيادي را متحمل شوند.مديريت زنان را باور كنيمچالش هاي ارتقاي زنان در مسئوليت هاي مديريتيحاكميت مردسالارانه، تصور غالب نسبت به توانايي مرد به زن، تصوري كه زنان نسبت به مسئوليت هاي خانوادگي و خانه داري دارند و عدم خودباوري زنان باعث كمرنگ

شدن آنها در عرصه هاي مديريتي شده است اين مطلب را هايده قرباضي- مدير پژوهشي مركز امور مشاركت زنان- درباره سهم اندك زنان در مديريت مي گويد و مي افزايد: مديريت آينده نيازمند استفاده بيشتر و كارآمد از نيروي باالقوه زنان در است.شواهد موجود در ايران نشان مي دهد كه تبعيض جنسيتي در اشتغال و دستمزد هم چنان گسترده است. بر اساس معيارهاي فرهنگي مردان نان اور خانه هستند و بسياري از مشاغل در اختيار مردان است.نگرش منفي مديران مافوق در جهت پذيرش زنان در پست هاي كليدي و مديريتي در عدم پذيرش زنان در اين حوزه، نقش به سزايي دارد. هنگامي كه روسا به زنان از لحاظ كاري اطمينان ندارند و در مورد موفقيت زنان در سطوح سرپرستي و مديريتي پيشداوري مي كنند، مسلماً ارتقاي شغلي زنان نيز با مشكل مواجه خواهد شد.بر اساس  نتايج به دست آمده از تحقيقي كه در اين زمينه توسط اعظم قويدل –كارشناس ارشد مديريت آموزشي- انجام شده است، مي توان به عوامل بسياري در جهت قرار نگرفتن زنان در پست هاي كليدي و مديريتي اشاره كرد. به طور مثال، مسائل فرهنگي جامعه بردستيابي زنان به مسئوليت هاي مديريتي  بسيار تأثير گذار است.وقتي نگرش عمومي نسبت به كار زنان بدين گونه است كه آنها فاقد قدرت اجرايي لازم هستند حتي اگر تخصص داشته باشند، هنگامي كه با ذكر نام زنان نقش هاي سنتي آنها به ذهن مي آيد، مسلماً در جايگاه آنها براي پذيرش شغل تأثيرگذار خواهد بود.بر اساس يافته هاي  اين تحقيق، مسائل خانوادگي زنان، ميزان تخصص زنان ، جنسيت و نگرش آنان راجع به مشاغل مناسب از ديگر عوامل تاثيرگذار بر عدم دستيابي آنها به مشاغل

مديريتي است. يكي از مهمترين موانع اشتغال زنان و از جمله در سطوح مديريتي آن است كه متأسفانه زنان در نقش هايي چون خانه داري و فرزند داري كليشه شده اند و براي آنان نوعي تركيب نقش هاي كاري با نقش هاي خانوادگي در نظر گرفته مي شود.دكتر محمد جواد ناطق پور (جامعه شناس و استاد دانشگاه) در اين زمينه مي گويد: به رغم حضور طولاني مدت زنان در صحنه هاي اجتماعي در ايران، همواره نقش فعال آنان به نوعي وابسته به شرايط خانوادگي بوده است. زنان در جامعه ايران عموما" نقش اول را در زمينه خانوادگي ايفا كرده ند و به رغم سابقه طولاني شان در كارهاي خارج از خانه، مردان هم چنان قدرت تصميم گيري اصلي را در صحنه هاي اجتماعي بر عهده دارند و مهم ترين مشاغل مديريتي جامعه كه نياز به تصميم گيري اساسي و سرنوشت ساز دارد، در اختيار مردان است.بر اساس تحقيقي تحت عنوان «بررسي مشكلات و موانع اشتغال زنان در بخش هاي دولتي در سطح ملي» كه بر روي زنان استان هاي قم، يزد و چهارمحال و بختياري به عنوان استان هايي با مشاركت پايين زنان و استان هاي سيستان و بلوچستان لرستان و كهگيلويه و بويراحمد با مشاركت بالاي زنان در زمينه اشتغال در بخش هاي دولتي انجام شده است، مشكلات زنان براي مشاركت در اشتغال و پذيرش پست هاي مديريتي به دليل بي عدالتي هايي است كه در جامعه وجود دارد كه مي توان به  مواردي چون بي عدالتي مبادله اي، رويه اي، آسيب هاي تعاملي، بي عدالتي تعاملي اشاره كرد.بي عدالتي مبادله اي:اين نوع بي عدالتي به اين معناست كه زنان وقتي كاري برابر با مردان انجام مي دهند نسبت به

آنها حقوق پايين تري دريافت مي كنند و به طور كلي پاداش و مزاياي زنان نسبت به مردان كمتر است.دكتر جواد ناطق پور در اين زمينه مي گويد: نگاه ناباورانه به توانمندي زنان و خلاقيت آنان در نوآوري و مديريت هاي اجتماعي موجب شده است كه تنها به عنوان نيروي هاي كار و يا به تعبير "ساجوگيو" زنان مزدبگير، مورد توجه واقع شوند. اين امر خود عملا" باعث دورماندن زنان از پيشرفت و توسعه مي شود.بي عدالتي رويه اي:هنگامي كه در جامعه از دخالت زنان در تصميم گيريها جلوگيري شده و مقرارت اداري در مورد آنان سختگيرانه تر است، هنگامي كه در قبال مشكلات خاص زنان هيچ احساس مسئوليتي وجود ندارد، زماني كه كارهاي ساده و بي اهميت به زنان سپرده مي شود و توانايي هاي آنان به طور درستي مورد ارزيابي قرار نمي گيرد و بالاخره هنگامي كه نقش هاي كاري زنان با نقش هاي خانوادگي اشان تركيب شده و اين گونه قضاوت مي شود كه با پذيرش شغل ها و پست هاي مديريتي زنان از مسئوليت هاي ديگر خود باز مي مانند يا بالعكس بخوبي نمي توانند در شغل خود نقش ايفا كنند، در حقيقت بي عدالتي رويه اي مانع بكارگيري زنان در پست هاي حساس با توجه به تخصص ها و توانايي هايشان شده است.آسيب هاي تعاملي:آسيب هاي تعاملي به آسيب هاي ناشي از آزار روحي به علت برخورد نامناسب ارباب رجوع با زنان، مزاحمت همكاران مرد و عدم حمايت زنان از يكديگر، گفته مي شود كه در بكار گرفته نشدن زنان در نقش هاي مديريتي نقش دارند.بي عدالتي تعاملي:شامل برخورد نامناسب مديران، ممانعت همكاران از ترقي زنان در بخش هاي دولتي و عدم احترام اعضاي خانواده به كار زنان است. كه باعث

مي شود زنان براي قرار گرفتن در پست هاي كليدي با مشكل روبرو باشند.نابرابري در تصدي مديريت، پيشينهالبته مسئله نابرابري بين زن و مرد در تصدي مشاغل مديريتي داراي ريشه هاي تاريخي است. براي مثال، ارسطو زنان را به عنوان موجوداتي كه جايي در سياست ندارند معرفي كرد. او عقيده داشت خداوند آنها را فقط براي جنبه هاي پست زندگي آفريده است.با توجه به اينكه در نيمه دوم قرن بيستم توجه به زنان به عنوان نيروي كار، مدير و سياستمدار هم درتئوري و هم در عمل تغيير يافته است ولي باز هم زنان حق اندكي در انتخاب شدن به عنوان مقامات عالي رتبه مديريتي و سياسي داشته اند.به طوري كه در سال 1997 زنان به طور ميانگين حدود 7/11 درصد و 10 درصد به ترتيب از قانونگذاران ملي و پست هاي مديريتي را در سراسر جهان تشكيل مي دادند. مشاركت زنان به عنوان نيروي كار در ايران بر طبق آمار سال 1375، 1/9 درصد است.بر طبق آماري كه مركز مشاركت زنان در سال 82-83 ارائه نموده است، جمعيت زنان ايراني 32 مليون نفر برآورده شده كه 79% كل جمعيت باسواد هستند. اما با اين وجود جمعيت فعال زنان ايراني، 21% است. كه در مقايسه با 85/79% جمعيت فعال مردان رقم پاييني است.سهم درآمد زنان بر اساس اين آمار 11% و سهم درآمدي مردان 89% است. آمار مديريت زنان در ايران 13% برآورده شده در حالي كه سهم مديريت مردان 87% گزارش شده است.مشاركت زنان و تأثير آن بر اقتصاد جهانياستفاده بهينه از مهارت ها و توانايي هاي زنان، مسئله اي صرفاً اقتصادي يا اجتماعي نيست، بلكه همان گونه كه

از تحقيقات و بررسي هاي انجام شده، برمي آيد، اين امر، براي رونق كار و كسب و تجارت جهاني نيز مفيد خواهد بود. هنوز هم سهم زنان از اعضاي هيأت مديره شركت هاي بزرگ جهان، به طور متوسط 7 درصد است.به رغم همه دستاوردها و موفقيت هاي زنان در عرصه هاي ملي و بين المللي، هنوز هم زنان جزو آن دسته از منابع اقتصاد جهاني هستند كه به فعاليت كافي نرسيده اند، هنوز هم جاي زنان در بسياري از مشاغل و مناصب خالي است و بسياري از زنان شاغل نيز در جايي مشغول به كار هستند كه از مهارت ها و توانايي هاي بالقوه آنها، به درستي استفاده نمي شود.اگرچه اهميت زنان در عرصه اقتصاد جهاني، طي دهه هاي اخير به سرعت افزايش يافته است، اما هنوز هم زنان مي توانند در اين عرصه پيشرفت كنند. هنوز هم زنان قادرند در سلسله مراتب سازماني و اداري به پيش روند و از نردبان ترقي، صعود كنند و رشد بلندمدت و پايداري را براي جوامع به ارمغان آورند.به ياد بسپاريم: زنان، كليد رشد و ترقي كشورهاي در حال توسعه و تنها راه برون مشاركت زنان معيار توسعه امروزه توانمندسازي زنان و مشاركت كامل آنان بر پايه برابري، در همه زمينه ها از جمله در فرآيند تصميم گيري و مديريت جامعه يكي از پيش نيازهاي توسعه پايدار است كه كشور ما سخت به آن نياز دارد.در جوامعي كه هنوز تعادل مطلوب و قابل قبول و مشاركت عادلانه زن و مرد در فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي فراهم نشده و فرصت منصفانه بروز خلاقيت و استعداد انسانها برقرار نگرديده است و فرآيند توسعه آن گونه كه انتظار داشته اند موفق نبوده است. تداوم و شتاب توسعه هنگامي

رخ خواهد داد كه زن و مرد و دوشادوش يكديگر مسئوليت توسعه را بر عهده بگيرند.از سوي ديگر كسب مشاغل مديريتي توسط زنان علاوه بر آن كه زنان را در مقابله با تبعيضاتي چون معيارهاي استخدامي نابرابر، دستمزدهاي نابرابر، فرصتهاي آموزشي حرفه اي نابرابر، دسترسي نابرابر به منابع توليدي و امكانات نابرابر در ارتقاي شغلي تواناتر مي كند، سبب بالا رفتن اعتماد به  نفس، كسب يك هويت مستقل و بهبود وضعيت و رشد اجتماعي آنان مي شود كه كل جامعه از آن منتفع خواهد شد.دكتر جواد ناطق پور (جامعه شناس  و استاد دانشگاه) در اين زمينه مي گويد: نگاه هاي نقد آميز به نقش زنان در توسعه گوياي اين واقعيت است كه همواره نگاه ناباورانه به توانمندي زنان و خلاقيت آنان در نوآوري و مديريت هاي اجتماعي موجب شده است كه تنها به عنوان نيروي هاي كار و يا به تعبير "ساجوگيو" زنان مزدبگير، مورد توجه واقع شوند. اين امر خود عملا" باعث دورماندن زنان از پيشرفت و توسعه مي شود.وي مي افزايد: ماهيت توسعه به گونه اي است كه بدون مشاركت زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي، موفقيت چنداني در تحقق برنامه هاي توسعه حاصل نخواهد شد. فراهم آوردن زمينه هاي رشد بيشتر و افزايش مشاركت زنان در عرصه هاي اجتماعي، موضوع مهمي است كه عملا" بايد در برنامه ريزي هاي كشور مورد توجه قرار گيرد.درك نيازهاي واقعي زنان، نقش اجتماعي آنان، افزايش توانمنديها و نيز بهره مندي از آن در توسعه كشور همان چيزي است كه مي تواند جايگاه و موقعيت واقعي زنان را در جامعه ايراني بيان كند. در حقيقت، توجه به وضعيت اشتغال زنان

و هدايت آنان به بازار كار مي تواند زمينه بهره گيري بهتر جامعه از اين نيروي بالقوه را فراهم آورد.راهكاري اساسيبها دادن به رشد نهادهاي مردم نهاد (انجيوهاي غير دولتي)، يكي از راههاي افزايش مشاركت زنان در اشتغال و مديريت است.دكتر علي اصغر سعيدي (جامعه شناس و استاد دانشگاه) ضمن بيان اين عبارت، مي افزايد: فعاليت زنان در اين نهادها كه به صورت داوطلبانه انجام مي گيرد علاوه بر ايجاد زمينه بروز استعدادها و تواناييهاي آنها، تبليغي نيز براي پذيرش آنها در مشاغل مختلف و از جمله پست هاي مديريتي محسوب مي شود. راهكار ديگر اين است كه زمينه هاي آموزش و دسترسي به آن براي زنان افزايش يابد و مقررات كاري به نفع افراد شايسته تغيير يابد.جامعه شناسي ديگر در اين زمينه مي گويد: با تأسيس و راه اندازي تشكيلات و سازمان هاي غير دولتي ويژه زنان، آنها نه تنها از آسيب هاي اجتماعي رهايي مي يابند بلكه به عنوان نيروهاي خلاق و كارآفرين در توسعه كشور وارد مي شوند.جواد ناطق پور (جامعه شناس و استاد دانشگاه) معتقد است: احساس مفيد بودن در عرصه هاي اجتماعي، لحظه هاي شكوهمندي است كه زنان را در كشورهاي توسعه يافته اميدوار مي كند و موجب افزايش روز افزون مشاركت آنها در خدمات اجتماعي مي شود.همشهري

رشد اقتصادي در سايه مديريت زنان

داريوش نوروزي

در جوامع امروزي ، توسعه پايدار بر توانمندسازي زنان تكيه دارد. به طوري كه انديشمندان اجتماعي همواره بر رفع موانع جنسيتي به عنوان لزوم تحقق توسعه اقتصادي و اجتماعي تاكيد كرده اند. رشد اقتصادي در سايه مديريت زناندر جوامع امروزي ، توسعه پايدار بر توانمندسازي زنان تكيه دارد. به طوري كه انديشمندان اجتماعي همواره بر رفع موانع جنسيتي

به عنوان لزوم تحقق توسعه اقتصادي و اجتماعي تاكيد كرده اند.ديدگاه هاي مطرح شده درخصوص زنان بر اين باور شكل گرفته است كه وضعيت زنان در موقعيت هاي اقتصادي ، اجتماعي و سياسي در بسياري از كشورها يكسان نيست و براي حصول برابري در حوزه هاي ياد شده نياز به تغيير در ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي جوامع است.از ديدگاه جامعه شناسي ، توسعه اقتصادي هر جامعه اي بدون توجه به نقش موثر زنان در توليد و بازپروري امكانات امري دشوار است ، زيرا زنان با ايفاي نقش مديريت مالي خانه ، تاثير بسياري بر اقتصاد خانواده و در ابعاد وسيع تر در اقتصاد جامعه دارند.با اين حال ، بسياري از صاحبنظران غربي با توجه به قدرت گرفتن زنان در عرصه هاي اقتصادي ، اجتماعي و سياسي معتقدند كه با توجه به افزايش فساد مالي و اخلاقي در ميان دولتمردان ، زنان به عنوان سياستمداران قابل اطمينان شانس بيشتري براي احراز مناصب بالا را دارند. با اين توضيح در مقاله پيش رو سعي شده است كه به تاثير حضور زنان در چرخش قدرت در عرصه هاي مختلف اجتماعي اشاره اي كوتاه شود كه در زير مي خوانيد.قدرت گرفتن زنان در كشورهاي مختلف جهان ، اين روزها رواج توجه برانگيزي يافته است. در سالي كه گذشت ، شايد بيش از هر زمان ديگري ، زنان به رياست جمهوري رسيدند يا شخص اول كشورهايشان شدند.اتفاقي كه در برخي موارد براي اولين بار در طول تاريخ رخ مي داد، اولين رئيس جمهور زن شيلي ، اولين رئيس جمهور زن برگزيده آفريقا، اولين صدراعظم زن آلمان و....شايد بتوان گفت موفق

ترين سال سياست ورزي زنان در تاريخ ، همين سال گذشته بوده است. بر همين اساس ، بد نيست به اين نكته اشاره كنيم كه براساس برخي از يافته هاي تاريخي ، مورخان معتقدند نخستين پادشاه زن در جهان در ايران به قدرت رسيده است كه چنانچه اين سند واقعيت تاريخي داشته باشد، اين موضوع مي تواند از مفاخر ايرانيان باشد.حضور زنان در عرصه هاي اجتماعي ، سياسي و اقتصادي از موضوعاتي است كه هميشه مورد پرسش جوامع بوده است. حقيقت اين است كه در گذشته هاي دور و حتي نزديك زن ر ا همانند مردان باور نداشتند كه مي تواند در عرصه هاي مختلف فعالانه حضور داشته باشد.بر اساس اين تفكر مردسالاري و حذف نيمي از جمعيت فعال و سازنده جامعه بتدريج از 3 دهه پيش ضرورت حضور و مشاركت زنان حس شد و در بسياري از جوامع زنان پابه پاي مردان به عرصه اجتماعي آمدند و با پيشرفت علم و شناسايي استعداد و توانايي زنان ، زن به عنوان يك عنصر تاثيرگذار در جوامع مختلف مطرح شد.● بنابراين بتدريج نوع نگرش نيمي از جمعيت جوامع تغيير كرد.به نظر مي رسد در هزاره سوم نقش زنان پررنگ تر شده است ، به طوري كه در بسياري از جوامع ، زنان در پستهاي كلان كشور عهده دار وظيفه هستند. در آلمان ، شيلي ، فيليپين ، بنگلادش ، ليبريا و... شاهد هستيم كه زنان رهبري و هدايت كشورشان را به عهده دارند. اين نشان مي دهد كه زنان در جوامع بشري مي توانند پابه پاي مردان پيش بروند. نگاهي به ارقام و شاخصهاي بين المللي

حكايت از آن دارد كه حضور زنان در عرصه هاي مختلف جامعه بالا است.هر چند هنوز در مقايسه با مردان درصد حضور زنان در عرصه هاي اقتصاد، سياست و اجتماع در اقليت است ، ولي با همه اين احوال ، حضورشان رو به رشد است. بويژه كه در سالهاي اخير حضور زنان در پارلمان ها و نهادهاي مدني پيشرفت چشمگيري داشته است. به هر حال ، امروزه ، بررسي و نقد وضعيت زنان در جوامع مختلف در سرتاسر جهان به امري جدي تبديل شده است.● نقش زنان در توسعه پايدارتاريخ جهان شاهد نقش بسيار عظيم و غيرقابل انكار زنان در حوادث گوناگون است. امروزه كه مباحث توسعه كشورهاي جهان مطرح است ، نقش زنان در اين فرآيند بشدت مورد توجه قرار گرفته است. برگزاري جلسات ، سمينارها و كنگره هاي متعدد درخصوص جايگاه زنان و نقش آنان در توسعه حكايت از اين موضوع حياتي دارد.با كمي دقت مي توان دريافت كه برگزاري اين گونه برنامه ها نشان از موضوع نه چندان خوشايند ديگري نيز دارد و آن اين است كه تاكنون يا حداقل در سده هاي اخير نقش زنان به عنوان نيمي از جمعيت جهان در حال توسعه ناديده گرفته شده كه اين امر نشان از وجود تبعيضات و نابرابري هاي جنسيتي در زمينه هاي گوناگون سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و غيره دارد. جامعه انساني از حضور نداشتن واقعي زنان در عرصه هاي مختلف لطمات جبران ناپذيري ديده و به اين دليل در 2 دهه اخير درصدد جبران اين نقيصه بر آمده است.براي رسيدن به تعادل ، برابري و رفع تبعيضات و در نتيجه

توسعه بهتر و كامل تر جامعه نياز به آن است كه زنان بتوانند در فرآيند تصميم گيري در سطوح مختلف جامعه شركت كنند.خوشبختانه در بسياري از كشورها اين تلاشها، موفقيت هاي چشمگيري را در پي داشته است. از آن جمله مي توان به كشورهايي همچون نروژ، دانمارك و فنلاند اشاره كرد كه بيش از 40 درصد مناصب تصميم گيري در اختيار زنان است.متاسفانه در بسياري از كشورهاي جهان سوم اين مساله چندان شايان توجه نيست و تنها تعداد محدودي از زنان در پستهاي مديريتي و مهم تصميم گيري كشور قرار دارند. ممكن است براي خواننده اين پرسش پيش آيد كه براستي چه ضرورتي به مديريت زنان در بخشهاي گوناگون جامعه وجود دارد؟در پاسخ به اين پرسش بايد گفت امروزه توانمندسازي زنان و مشاركت كامل آنان بر پايه برابري ، در همه زمينه ها ازجمله در فرآيند تصميم گيري و مديريت جامعه يكي از پيش نيازهاي توسعه پايدار است. در جوامعي كه هنوز تعادل مطلوب و قابل قبول و مشاركت عادلانه زن و مرد در فعاليت هاي اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي فراهم و فرصت منصفانه بروز خلاقيت و استعداد انسان ها برقرار نشده است و فرآيند توسعه آن گونه كه انتظار داشته اند، موفق نبوده است.تداوم و شتاب توسعه هنگامي رخ خواهد داد كه زن و مرد دوشادوش يكديگر مسووليت توسعه را به عهده بگيرند.از سوي ديگر كسب مشاغل مديريتي از سوي زنان علاوه بر آن كه زنان را در مقابله با تبعيضاتي چون معيارهاي استخدامي نابرابر، دستمزدهاي نابرابر، فرصتهاي آموزش حرفه اي نابرابر، دسترسي نابرابر به منابع توليدي و امكانات نابرابر در ارتقاي شغلي

تواناتر مي كند، سبب بالا رفتن اعتماد به نفس ، كسب يك هويت مستقل و بهبود وضعيت و رشد اجتماعي آنان مي شود كه كل جامعه از آن منتفع خواهد شد.علاوه بر اين ، رشد دختران و زنان تحصيلكرده دانشگاهي و پيشي گرفتن آنان از مردان جامعه در چند ساله اخير نمود يافته است كه لزوم بحث مديريت زنان را بيش از پيش مطرح مي كند.● زنان قدرتمندكشورهاي نيوزلند، استراليا و فنلاند سابقه بيشتري در مشاركت دادن زنان در امور اجتماعي و سياسي دارند.استراليا اولين كشوري بود كه در سال 1902 ، به زنان حق راي و اجازه نامزد شدن در انتخابات پارلماني را داد. زنان نيوزلندي از سال 1893 صاحب حق راي شده بودند؛ اما نمي توانستند در انتخابات نامزد شوند. در سال 1903 ، 3 زن استراليايي نامزد انتخابات پارلماني شدند كه البته هيچكدام موفق نبودند.در سال 1919 ، در فنلاند 19 زن توانستند به پارلمان ملي راه يابند.اين 3 كشور طلايه داران اعطاي حق راي و مشاركت به زنان در جهان هستند. اكنون هم در فنلاند، تارجاهالونن ، متولد 1943 توانسته در انتخابات 15 ژانويه 2006 ، براي دومين بار پياپي ، به مقام رياست جمهوري فنلاند دست يابد. وي در سال 2000 براي اولين بار به اين سمت انتخاب شد. هالونن سالها مشاور پارلماني ، وزير بهداشت ، وزير دادگستري و وزير خارجه فنلاند بوده است.در بنگلادش هم خالده ضيا از سال 2001 نخست وزيري را به عهده دارد.در ايرلند شمالي ، مري مك آليس از سال 1997تاكنون رئيس جمهور است. در فيليپين نيز گلوريا آرويو، متولد 1947 در مانيل ،

از سال 2001 عهده دار مقام رياست جمهوري است.در كشور كوچك آفريقايي سائوتومه ، ماريا دو كارمو سيلويرا، 45 ساله ، نخست وزير است و در جمهوري لاتويا واقع در اروپاي شمالي هم وايك فريبرگا، 69 ساله ، از 1999 عهده دار مقام رياست جمهوري است. در موزامبيك ، باز هم در قاره سياه ، لوئيس دياس ديوگو، 48 ساله ، در سال 2004 اولين نخست وزير زن اين كشور شد و همچنان اين سمت را به عهده دارد. او سالها وزير اقتصاد موزامبيك بود و در اولين سال نخست وزيري اش ، برنامه اصلاحات اقتصادي و اجتماعي به پارلمان ارائه كرد.● رقابت زنانه در سال 2008هيچ بعيد نيست كه در سال 2008 ميلادي ، شاهد رقابتي كاملا زنانه در انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده باشيم و كاندوليزا رايس ، كه به بانوي جنگ شهرت دارد، به رقابت با هيلاري كلينتون ، سناتور دموكرات نيويورك و همسر بيل كلينتون ، رئيس جمهور سابق بپردازد.دكتر رايس 50 ساله اعلام كرده كه علاقه چنداني به تصاحب كاخ سفيد ندارد؛ اما فشار حزب جمهوريخواه براي نامزد شدن او رو به افزايش است. اما در اردوگاه رقيب ، هيلاري كلينتون بسيار مصمم تر به نظر مي رسد و از حالا خود را براي رقابت هاي انتخاباتي كه از سال 2007 آغاز خواهد شد، آماده كرده است.با اين حال ، در ايالات متحده ، زنان علاقه چنداني به رقابت با مردها ندارند كه شايد عمده ترين دليل آن روحيه سنتي جامعه امريكا باشد.بسياري معتقدند كه بيش از همه و حتي شايد بيش از جورج بوش ، هيلاري دموكرات از شكست

جان كري در انتخابات سال گذشته رياست جمهوري امريكا خوشحال شد؛ چرا كه اكنون مي تواند بخت خود را براي انتخابات سال 2008 بيازمايد. انتخاباتي كه بسياري از هم اكنون معتقدند هيلاري ، با توجه به خاطره خوبي كه همسرش ، بيل كلينتون در دوران رياست جمهوري خود و بويژه در عرصه اقتصادي بر جاي گذاشت ، پيروز آن است.اما در جناح جمهوريخواهان هنوز مشخص نيست كه كاندوليزا رايس ، دكتر در علوم سياسي و روابط بين الملل كه حوزه تخصصي اش روسيه است ، پا به عرصه رقابت خواهد گذاشت يا نه.اگر رايس بيايد، با توجه به مهارت او در امور سياسي ، رقابتش با هيلاري بسيار جذاب خواهد بود. رايس يا «كاندي» كه در كابينه اول بوش مشاور امنيت ملي كاخ سفيد بود و در دولت دوم او اولين وزير خارجه زن رنگين پوست امريكاست ، 2 مشكل بزرگ براي شركت در انتخابات دارد: اول آن كه مجرد است و دوم اين كه سياه پوست است.دو ويژگي كه چندان مطلوب جامعه سنتي امريكا نيست. بايد منتظر ماند و ديد آيا «معمار جنگ عراق» و يكي از بانفوذترين نومحافظه كاران امريكا پا به عرصه رقابت هاي رياست جمهوري ايالات متحده خواهد گذاشت يا نه. شايد در سال 2008 ، نتايج انتخابات امريكا به گونه اي رقم بخورد كه براي اولين بار در اين كشور، مردم به جاي «آقاي رئيس جمهور» بگويند «خانم رئيس جمهور»!منبع:داريوش نوروزيمركز توسعه كارآفريني

چرا زنان مديران بهتري هستند

داريوش نوروزي

* مقدمه * ديدگاه زيست شناسي * رهبري زنان * زنان در ارتباط، با مهارت ها * هنوز كارهاي ناتمام زيادي مانده است

مقدمهبرابري زن و

مرد به اين معني نيست كه آن ها يكسان هستند. با قدرت گرفتن زنان در محيط كار اختلافات ميان زنان و مردان در بين كاركنان جوان و حتا مسن نيز بالا مي گيرد و ما متأسفانه بايد شاهد اين اختلافات در قسمت هاي مختلف سازمان باشيم. ازدفاتر تجاري گرفته تا كارخانه جات و ميادين جنگ، امروزه كه زنان در جلسات هيأت مديره سازمان هاي بزرگ نيز اظهار وجود مي نمايند و يا اين كه توانسته اند شركت ها و سازمان هاي خود را تأسيس نمايند و به عنوان مثال نرخ زنان صاحب شركت تا ميزان 103 درصد افزايش يافته است در ده سال گذشته، اين تفاوت ها و اختلافات در بين گروه هاي مديريتي سازمان هاي بزرگ نيز پديدار شده است تحقيقات نشان مي دهد كه روش ها و متدهاي زنانه و مردانه در راهبري مي تواند مؤثر باشد يعني هر دو روش داراي تأثيركذاري خاص خود مي باشد، اما وقتي ما آن ها را در كنار هم به مقايسه مي گذاريم متوجه مي شويم كه روش زنانه راهبري سازمان ها داراي امتيازات بيشتري است.ديدگاه زيست شناسيتفاوت ميان دو جنس زن و مرد ريشه در دو عامل تغذيه و طبيعت دارد و فقط نمي توانيم بگوييم كه جامعه است كه مردان و زنان را شكل مي دهد بلكه عوامل زيست شناختي نيز در اين ميان داراي اهميت گسترده اي مي باشند. محققين تفاوت هاي فيزيولوژيكي متعددي را كشف نموده اند. در سيستم عصبي خانم ها و آقايان، به طور مثال مغز آقايان حدود ده درصد بزرگ تر از مغز خانم هاست اما زنان داراي سلول

هاي عصبي فعال بيشتري در بخش هاي خاص مغز مي باشند. زنان معمولا داراي بخش كورپوس كولوسوم (corpus collusum) بزرگ تري هستند. (كورپوس كولوسوم به گروهي از سلول هاي عصبي گفته مي شود كه ارتباط ميان دو نيم كره مغز را يعني نيم كره چپ و راست شكل مي دهد )، اين باعث مي شود كه زنان در انتقال اطلاعات از يك نيم كره به نيم كره ديگر سريع تر باشند. يعني مي توانند از نيم كره چپ مغز كه بيشتر فعاليت هاي محاسباتي و حركتي را انجام مي دهند به همان اندازه استفاده نمايند كه از بخش احساسي و بصري نيم كره راست استفاده مي كنند اما آقايان معمولا تنها قادر به استفاده از نيم كره چپ مغز خود مي باشند. با رشد دختران و پسران، ما شاهد شكل گيري شخصيت ايشان از طريق قواعد و قوانين اجتماعي و محيط اطراف مي باشيم ولي اين نوع جنس (زن يا مرد بودن) انسان مي باشد كه رفتار و حساسيت وي را شكل مي دهد. كلام ما از آن جا آغاز مي شود كه ما در صدد مقايسه دو ديدگاه مديريتي زنان و مردان برمي آييم. ديدگاه مديريتي مردان يا همان ديدگاه فرمان و كنترل و ديدگاه زنان يا همان ديدگاه مديريت مشاركتي و توافقي. دبرا بورل مدير آموزشي مؤسسه مريخ – ونوس در نيويورك مي گويد: مديران زن معمولا اشتياق بيشتري به ساختن دارند تا به بردن. زنان معمولا مايل به دست يابي و حصول توافق هستند و مايلند تا عقايد و نظريات ديگران را نيز بشنوند و بالعكس آقايان فكر مي كنند اگر از

ديگران راهنمايي بخواهند آن ها به عنوان يك رهبر ضعيف كه از داشتن پاسخ هاي مناسب بي بهره است شناخته مي شوند.رهبري زنان * زنان در قدرت بخشيدن و تشويق كردن كاركنان و تيم ها بهتر از آقايان عمل مي كنند. * رفتار زنان به نوعي است كه صداقت بيشتري را در كار حكم فرما نموده و درعين حال بيشتر از مردان در ارتباط با كاركنان مي باشند. * رهبران زن در واكنش نشان دادن به درخواست هاي كمك بهتر و سريع تر عمل مي نمايند. * زنان معمولا داراي تحمل بيشتري از اين ديدگاه مي باشند كه جامعه تشكيل شده از افراد متفاوت است و زنان قدرت بيشتري از مردان در پذيرش اين تفاوت ها دارند. * زنان در تشخيص مشكلات بسيار سريع تر و صحيح تر از آقايان عمل مي نمايند. * زنان در مشخص كردن انتظارات شغلي و تهيه بازخوردهاي باارزش و تشويق كننده بسيار بهتر از آقايان مي باشند. * مردان در مقايسه با زنان معمولا تصميم گيرندگاني سريع مي باشند. مديران مرد معمولا در ساختن ارتباطات گذرا و تشكيل تيم هاي موقت در جهت نيل به اهداف كوتاه مدت موفق مي باشند.زنان در ارتباط، با مهارت هازنان در ارتباط، با مهارت هاي بيشتري عمل مي كنندخيلي عجيب است نه؟ پس زنان به عنوان مثال در ارتباطات خود با افراد ديگر داراي مهارت بيشتري مي باشند. شما احتمالا فكر مي كنيد كه اين ها جزء مهارت هاي كم اهميت بوده و جزء عوامل اصلي رشد يك تجارت نمي باشد و يا ممكن است بگوييد چگونه اين خصايص زنانه باعث مي شوند

كه مديريت به شيوه بهتري انجام شود؟ در تجارت خانه هاي مقتصد امروزي كه نهايت تمركز بر افزايش بهره وري مي باشد و كاركنان داراي شغل هاي مختلفي بوده و داراي صداقت لازم در كار مي باشند و تكنولوژي باعث گرديده كه حتي شركت هاي كوچك در تلاش براي بازارهاي جهاني باشند. اين قدرت كه احساسي را در كاركنان به وجود آوريد كه خود را مسئول، باارزش، و جدا از جمع احساس كنند، باعث يك برتري ويژه اي در سازمان شما مي شود، و به قول جفري كريستين در اين مقوله بعضي شركت ها موفق مي شوند و برخي خير و اين مسأله ناشي از نوع عمل كرد نيست بلكه ناشي از استعداد است و آن كس كه بهترين تيم را دارد برنده نهايي خواهد بود.برخلاف آن چيز كه باعث مي شود برخي فكر كنند پول و سرمايه عامل اصلي مي باشد، در موفقيت شركت ها بايد بگوييم كه وجود افراد با استعداد و نگهداري آنان در شغل مربوطه، بسيار مهم تر مي باشد و نگهداري افراد بااستعداد وابسته به نوع ارتباطي است كه مديران با آن برقرار مي كنند.و اين چيزي است كه به قول كريستين، زنان قادر به انجامش به خوبي مي باشند.به طور كلي زنان در انتخاب افراد آماده تر ظاهر مي شوند و قدرداني ايشان نسبت به كار باارزش افراد بيشتر و بهتر است و به قول تري لبين زنان سؤال مي كنند و مردان هميشه عادت به پاسخ گويي دارند و اين تفاوت عمده زنان و مردان در هدايت و راهبري تيم ها مي باشد. با توجه به اين كه

زنان در شناساندن اهداف شركت به كاركنان و قدرداني از زحمات ايشان قوي تر مي باشند نتيجه مي گيريم كه زنان معمولا مي توانند بهتر از مردان باعث شوند كه كاركنان احساس ارزش و قدرداني نمايند و اين يكي از راه هاي بسيار باارزش ارضاي كاركنان با كم ترين هزينه مي باشد و باعث مي شود كه كاركنان با ثبات و صداقت بيشتري در كنار شركت به انجام وظيفه بپردازند. علاوه بر موارد مطرح شده درباره مهارت هاي زنان در رهبري، تحقيقات اخير نشان مي دهد كه زنان در مهارت هاي خاص مردان نيز داراي قدرت بيشتري مي باشند و اين شايد به اين علت باشد كه تجربه چند سال اخير مديران زن باعث كسب چنين مهارت هايي نيز در ايشان شده باشد.يك تحقيق تأثيرگذار در سال 1996 توسط مايكل پراوت و جنت اروين نشان مي دهد كه برخلاف تحقيقات گذشته مبني بر مهارت زنان در ارتباطات كامل نبوده و بايد مهارت هاي محاسباتي ايشان را نيز به آن اضافه كرد. اين تحقيقات هم چنين نشان مي دهد كه زنان داراي عمل كرد بهتري در دو نيم كره چپ و راست مغز مي باشند. زنان در رفتارهاي فردي استاندارد نوع بشر در سنين بين 28 تا 31 داراي ارزيابي ممتازتري مي باشند و تنها فاكتوري كه باعث بروز برخي ضعف ها در زنان مي باشد بعد خود – مديريتي است. به طور مثال بدترين نوع رفتار مشاهده شده در زنان در تسلط ايشان بر خستگي هاي جسمي و روحي مي باشد.هنوز كارهاي ناتمام زيادي مانده استظاهرا هنوز تعداد زنان مدير در 500 شركت برتر جهان

بسيار پايين مي باشد. به طوري كه از هر سه مدير برتر تنها يك مدير زن مي باشد و به عقيده من اين مشكل از آن جا ناشي مي شود كه زنان داراي مجال كم تري براي عرضه مهارت هاي مديريتي خود بوده اند و هم اكنون با توجه به موفقيت هاي چشم گير نيم قرن گذشته ايشان، بدون شك اين برتري در حال كامل شدن مي باشد و در نيم قرن آينده احتمال اين كه از هر سه مدير موفق زن، تنها نسبت يك مدير موفق مرد وجود داشته باشد بسيار بالاست.

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%DA%86%D8%B1%D8%A7+%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86+%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C+%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AFSSOReturnPage=CheckRand=0

مديريت زنان؛ در گذاري دشوار

! گروه گزارش: علي اكبر بابايي - مريم خليلي عراقي - مهرانگيز يقين لو

اشاره: بحث توسعه و روند حركت به سوي افزايش كمي وكيفي شاخصهاي پيشرفت ازجمله موضوعهايي است كه سالهاي سال است توجه و تلاش تصميم گيران ارشد كشورها بويژه بلندپايگان اقتصادي را به خود جلب كرده است كه كشور ما نيز از اين مقوله جدا نيست و پيشبرد امر توسعه يكي از دلمشغوليهاي تصميم گيران بلندپايه است. ناگفته پيداست وقتي مي گوييم توسعه صرفاً كمي نيست بلكه كيفي نيز هست، آنگاه فراهم كردن شرايط توسعه با استفاده از همه توانمنديهاي جامعه امكان پذير مي شود. توسعه يعني تعالي انسانها و كاهش نابرابريها. بنابراين اين واقعيت را نمي توان انكار كرد كه بدون درنظر گرفتن زنان كه نيمي از جمعيت كشورها را تشكيل مي دهند، دستيابي به توسعه واقعي امكان پذير نخواهدشد. پس به جرأت مي توان گفت لازمه اجراي سياستهاي توسعه، به شمار آوردن زنان در اين فرايند است. در كشور ما نقش و تاثير زنان در دو دهه اخير بويژه از نيمه 70 به بعد روزافزون بوده است اما هنوز هم ظرفيتهاي

بالقوه بسياري بويژه در زمينه فعاليتهاي مديريتي و صنعتي وجود دارد كه به دلايل گوناگون بدون استفاده مانده اند. بسياري از كارشناسان و مقامهاي بلندپايه سياسي و اجتماعي نيز بر اين موضوع صحه مي گذارند. ازجمله رئيس جمهور كه در شهريورماه امسال و در هفته دولت گفت: زنان جامعه ما با حفظ معيارهاي اسلامي و ايراني خود توانسته اند شايستگي هاي ممتاز خود را در عرصه هاي مختلف به منصه ظهور برسانند. وي گفت: ما معتقديم كه توانايي و ظرفيت زنان ايراني، بيش از آن است كه تاكنون از خود نشان داده اند و ازسوي ديگر بدون ترديد ما درخور شأن و منزلت زنان كار نكرده ايم. آقاي خاتمي افزود: گشوده شدن درهاي ارتقاي علمي به سوي زنان و تصدي مديريتهاي مختلف و حضور آنان در عرصه هاي گوناگون نشان داد كه اگر زمينه براي حضور و مشاركت زنان فراهم شود، آنان رشد فوق العاده اي خواهند داشت. نكته ديگري كه در اين سالها توجه بسياري را به خود جلب كرده است، ميزان حضور دختران در رشته هاي دانشگاهي است كه به زمينه هاي اقتصادي و صنعتي مربوط مي شود و تاچندي پيش كمتر شاهد حضور دختران در اين رشته ها بوديم. اين موضوع به معناي اين است كه هم اكنون و تا چندسال آينده شاهد حضور هزاران زن آماده به كار در رشته هاي اقتصادي و صنعتي خواهيم بود. اما آيا امكان فعاليت نيز به همين ميزان وجود دارد و بسترسازي شده است؟ شواهد نشان مي دهد كه ظرفيتها و امكانات با يكديگر تناسب ندارند و اگر بستر مناسب آماده نشود، بايد منتظر بروز مشكل در آينده نزديك باشيم. علت نيز ازنظر كارشناسان متعدد است، اما هيچ يك به گونه اي نيست كه قابل

رفع نباشد و مي توان راه حلهاي مناسبي براي بكارگيري زنان در عرصه هاي اقتصادي و مديريتي يافت. به شرط آنكه ابتدا درصدد بازشناسي موانع باشيم و پس از آن راه حلهاي مناسب را به كار گيريم. در اين گزارش ويژه تدبير نيز به سهم خود درصدد طرح برخي پرسشها راجع به موانع استفاده مناسب از توان زنان و شناختن به اصطلاح «سقف شيشه اي» است كه اجازه نمي دهد از اين توانايي بهره كافي ببريم و در كنار آن برخي راه حلها نيز پيشنهاد شده است. با اين اميد كه طرح اين موضوع به رفع موانع و فراهم شدن بستر مناسب كمك كند. كارشناسان و خبرگاني كه از ديدگاه آنان در اين گزارش بهره برده ايم عبارتند از:- مهندس علي حكيم جوادي - مدير صنعت توليد بدون كارخانه شركت صنايع مخابراتي صاايران مهندس حسين ساساني - مدير برنامه ريزي استراتژيك شركت صنعتي بوتان دكتر زهرا شجاعي - مشاور رئيس جمهور و رئيس مركز مشاركت زنان خانم آزيتا طيبا - نايب رئيس هيات مديره و مدير بازرگاني شركت البرز پارافين مهندس محمدجواد قلي پور - مديرعامل شركت بهبود صنعت دكتر پروين معروفي - عضو هيات مديره سازمانهاي غيرانتفاعي براي فقرزدايي از زنان مهندس سهيل ميزاني - عضو گروه مشاوره سازمان مديريت صنعتي مهندس گلنار نصرالهي - مديركل نساجي وزارت صنايع و معادن يكي از موضوعاتي كه بسياري از كارشناسان نيز بر آن تاكيد و باور دارند، ريشه داشتن مسايل ومشكلات زنان در فرهنگ حاكم بر جوامعي است كه درحال گذار از سنتي به مدرن هستند.باورهاي جامعه ازجمله اين مسايل كه هنوز هم عده زيادي حتي در ميان زنان طرفدار آن هستند، اين باور است كه زنان

براي كار و بويژه مديريت در محيط هاي اقتصادي و صنعتي مناسب نيستند و بهتر است به كارهاي ديگرازجمله فرهنگي و آموزشي بسنده كنند. آيا اين باور درستي است؟ براي يافتن پاسخ ابتدا از آقاي سهيل ميزاني خواستيم دراين باره توضيح دهد. وي گفت پيش از پاسخ به اين پرسش ترجيح مي دهند مقدمه اي را تحت عنوان تبعيض ميان زنان و مردان يا نابرابري و مواردي از اين دست بيان كند و افزود: اصولاً بحث درخصوص جايگاه زنان به طور معمول از اشاره به موضوع تفاوتهاي مابين دو جنس آغاز مي شود، درنهايت به وجود عدم تساوي و تبعيض و نابرابري بين دو جنس و تفوق غيراصولي و غيرمنطقي مردان ختم شده و مردان هميشه به صورت يك موجود متعرض به حقوق زنان و زنان نيز به عنوان افرادي هميشه مظلوم مطرح مي شوند. بدين ترتيب و با اين چنين نتيجه گيري و به صورتي واضح هميشه بحث حول محور دستيابي زنان به حقوق از بين رفته و پايمال شده شان خواهدبود. درحالي كه به نظر من تفاوت بين زنان و مردان كه امري طبيعي و واضح بوده و غيرقابل انكار، نه به معناي برتري يكي بر ديگري است بلكه اين تفاوت ذاتي باعث بروز توانايي هاي ويژه اي در يك جنس نسبت به جنس ديگر است. اين موضوع درخصوص مردان نيز صادق بوده و مردان نيز در بسياري از موارد فاقد بسياري ويژگيهاي زنان هستند. اگر بخواهيم در اين خصوص نيز موضوع را فقط از ديدگاه تبعيض و نابرابري بررسي كنيم، بايستي اين گونه نتيجه گيري كنيم كه حقوق مردان نيز در مواردي پايمال شده است. درحالي كه تفاوت بين زنان و مردان و تفاوت بين ويژگيهاي اين دو جنس

و قابليتهاي آنان امري طبيعي بوده و نبايستي هميشه از منظر نابرابري و تبعيض به آن نگاه كرد. وي سپس به پاسخ خود اشاره كرد و گفت: به نظر من درصورتي كه بخواهيم به اين سوال با يك كلمه پاسخ بدهيم. پاسخ خير است و زنان نيز همچون مردان مي توانند مديريت محيط هاي صنعتي و اقتصادي را دردست داشته و موفق نيز عمل نمايند. اما بايستي در اينجا به اين نكته نيز اشاره كرد كه آيا هر زن و هر مردي براي مديريت مناسب بوده و مديريت هر نوع بنگاه اقتصادي و يا صنعتي را مي توان به هر زن و يا هر مردي سپرد. به نظر من در اينجا بحث جنسيت مطرح نبوده و موضوع انطباق ويژگيهاي موردنياز در مديريت واحدهاي مختلف مطرح است كه بايستي با ويژگيهاي خود مدير انطباق داشته باشد نه جنسيت فرد. به عنوان مثال براي كار دريك صنعت خشن، مانند معدن، سيمان، فولاد و يا مواردي از اين قبيل به نوعي خشونت ذاتي و توان جسمي بالا نياز است. اين ويژگيها به صورت معمول در مردان بيشتر از زنان مي باشد اما اين بدين معني نيست كه هر مردي مي تواند كار و يا مديريت اين گونه واحدها را پذيرفته و يا تحمل كند و هيچ زني امكان فعاليت در اين محيط ها را ندارد. بلكه شايد بتوان زناني را هم پيدا كرد كه در اين شرايط بسيار بهتر از مردان فعاليت نمايند. اما به صورت عمده ويژگيهاي خاص اين گونه واحدهاي صنعتي با ويژگيهاي مردان انطباق بيشتري دارد. لذا به طور مطلق نه مي توان گفت كه زنان در محيط هاي صنعتي و اقتصادي بهتر از مردان هستند و يا بدتر از مردان

عمل مي كنند، بلكه تناسب بين ويژگي فردي و ويژگي فعاليت مي تواندتعيين كننده عملكرد مناسبي از هر دو جنس باشد. درخصوص فعاليتهاي زنان در بسياري از واحدهاي اقتصادي به وضوح نشان دهنده قابليت و توان بالاي آنان در مديريت است و اين موضوع امري انكارناپذير مي باشد. در اين خصوص مي توان به مديريت واحدهاي آموزشي و يا بسياري از واحدهاي خدماتي در زمينه هاي مختلف اشاره كرد. مطمئناً فعاليت در يك محيط غيرمتناسب و فقط با عنوان اينكه زنان و يا حتي مردان مي توانند بدون هيچ گونه تفاوتي در آن فعاليت كنند و بيان اين موضوع به عنوان مساوات، نمي تواند ثمربخش باشد.خانم پروين معروفي نيز در پاسخ خود به جنبه ديگري يعني آموزش تاكيد كرد و در پاسخ به اين پرسش گفت: خير، بنده فكر مي كنم كه هر فردي اعم از زن يا مرد براي شغلي كه آموزشهاي لازم را براي آن ديده باشد مناسب است. اما بديهي است وقتي ما به دخترانمان از خردسالي تلقين مي كنيم كه براي بعضي كارها مناسب نيستند، قطعاً توانايي هاي آنها هم درجهت آن كارها رشد لازم را نخواهد كرد. زنان در هر كجا كه فرصت لازم را يافته اند ثابت كرده اند كه مديران خوبي هستند.توانستن شرط است مخالفت كارشناسان با اين باور در همه پاسخها مشترك است، اما هريك از زاويه اي به موضوع نگاه كرده اند. پاسخ آقاي حسين ساساني نيز دربردارنده جنبه ديگري از موضوع است. وي گفت: به نظر مي رسد تقسيم بندي جامعه انساني به دو گروه زن و مرد در راستاي برآورد توانايي هاي فكري و قدرت خلاقه انساني، تقسيم بندي نادرستي است و اين تفكر زاييده يك رويكرد نژادپرستانه بين انسانهاست. مديريت يك هنر است، هنري كه

در آن خلاقيتهاي انساني با بهره گري از فنون معاصر، در كار سامان دادن به موضوع مديريت است بنابراين ما با مدير زن يا مدير مرد سروكار نداريم بلكه با مدير توانمند و مدير ضعيف سروكار داريم كه مي تواند اين مدير زن باشد يا مرد. توانستن يك مقوله ذاتي در همه انسانها بوده و جزء طبيعت آنهاست. ويژگيهاي توانستن شامل خاصيت يادگيري، باور، انگيزه و اراده است و اين ويژگيها هم در زنان و هم در مردان وجود دارد و مختص به يكي از آنها نيست. در شركت ما مديران زن پابه پاي مردان تلاش مي كنند و پستهاي حساس را دراختيار دارند و درأس آنها مدير ارشد و راهبردي وجود دارد كه نائب رئيس هيات مديره و قائم مقام مدير عامل است كه شركت ما را در چند سال گذشته متحول كرده است. خانم آزيتا طيبا نيز بر اشتباه بودن اين طرزتفكر تاكيد كرد و بهترين دليل را وجود زنان موفق در عرصه مديريت در محيط هاي صنعتي و اقتصادي دانست. وي در ادامه گفت: حال اين كه چرا تعداد آنان كم است، بايد دلايلي را جستجو كرد كه مانع رسيدن آنان به اين گونه پستهاي مديريتي مي شود. البته مي بايست درنظر گرفت كه زنان ما تجربه مديريتي زيادي ندارند، لذا به تمرين و كسب تجربه در اين وادي نيازمندند، زمان و تجربه اي كه مردان سالهاست بدون هيچ گونه دغدغه اي آن را به خود اختصاص داده اند. پس نمي بايست با بي انصافي به قضاوت نشست و موقعيت نابرابر كنوني را اساس اين قضاوت قرار داد. بلكه ابتدا بايد زن و مرد را در يك شرايط برابر قرار داده و آنان را هم وزن كنيم،

سپس در اين رابطه به قضاوت بنشينيم.واقعيت آماري پاسخها همان طور كه گفته شده شباهتهاي بسياري با هم دارند و اين نشانه آن است كه بسياري از كارشناسان باورهاي مشتركي در اين زمينه دارند. آقاي علي حكيم جوادي نيز در پاسخ خود تلاش كرده است تا با زبان آمار و ارقام نادرستي باورهاي سنتي را اثبات كند. وي در اين باره گفت: به دو صورت مي توان به اين پرسش پاسخ داد و اول اينكه با برداشت شخصي و با چاشني تجربه در صنعت كه نمي تواند به دور از احساسات و ملاحظات باشد. دوم آمار واطلاعات موسساتي كه در اين زمينه و بخصوص سقف شيشه اي GLASS CEILING) تحقيق و مطالعه كرده اند كه به نظر نگرش و رويكرد دوم حقايق بيشتر و مستندي را براي ما آشكار خواهدساخت و به كمك اين واقعيتها بتوانيم پاسخ واقعي تري را براي اين پرسش بيابيم. يكي از آخرين تحقيقات دانشگاه پپردين PEPPERDIN) نشان مي دهد كه از ميان 215 شركت اول نشريه فورچون 500، پس از مطالعه پارامترهاي مختلف مي توان يك رابطه معني دار و مثبتي را بين ارتقأ زنان به پستهاي بالا و مديريتي در آن شركتها و افزايش درآمد و سوددهي شركت يافت. لذا به نظر مي رسد ايده گماردن زنان در مشاغل مديريتي در بنگاههاي صنعتي و اقتصادي مي تواند سبب ارتقأ بهره وري هم شود. ازجهتي براساس بررسي جان دينگل JOHN DINGL و كارولين مالوني مديران زن در ايجاد ارتباط با پرسنل و نيروي انساني و نيز آموزش در زمينه هاي مرتبط بهتر عمل مي كنند. در اين باره دينگل و مالوني اعتقاد دارند كه مديران زن رفتارهاي بسيار مناسبتري با نيروي انساني خود دارند و نيز در روابط انساني

و مساله آموزش در زمينه هاي مرتبط بهتر عمل مي كنند. در اين باره مي توان گفت، فقط در يكي از صنايع موردمطالعه، خدمات تخصصي پزشكي مديران زن، بيش از مديران مرد بوده است. خانم فيورنيا مديرعامل 44 ساله شركت هيولت پاكارد(HP) دومين شركت بزرگ توليدكننده كامپيوتر در دنيا است كه قبل از آن نيز مديرعامل شركت لونست يكي از شركتهاي بزرگ توليدكننده تجهيزات مخابراتي بوده است. اخيراً از وي به عنوان قويترين زن در عرصه تجارت و بازرگاني در آمريكا ياد شده است. در آماري كه از 10 شركت بزرگي كه در زمينه صنعت موادبهداشتي كار مي كنند بيش از 70 درصد مديران ارشد اين شركتها را زنان شكل مي دهند. اگرچه اين افراد در موقعيتهاي بالاي مديريتي قرار دارند ولي درهرحال تعداد آنها نسبت به مردان بسيار كم و ناچيز است. در كشوري كه بيش از 50 درصد دارندگان مدارج بالاي تحصيلي در رشته هاي فني و مديريتي را زنان تشكيل مي دهند كمتر از 5 درصد مديران اول شركتها را زنان تشكيل مي دهند. و نشان مي دهد كه اين 5 درصد توانسته اند از شكاف موانع شيشه اي عبور نمايند. لذا به زنان پيشنهاد مي شود درصورتي كه صنعت مناسبي را شناسايي كردند بتوانند مهارتها و علايق خود را در آن شركت شكوفا و ارضأ نمايند. اگرچه زنان در مديريت بعداز مردان قرار گرفته اند ولي پيشرفتهايي در ارتباط با ورود زنان به هيئت مديره شركتها نمايان شده است. در سال 2001 مطابق با فورچون 500 حدود 4/12 درصد از اعضاي هيئت مديره 500 شركت برتر را خانمها تشكيل مي دهند و اين در سال 1999 حدود 2/11 درصد بوده است. درهرحال به خانمها پيشنهاد مي شود

قبل از امضأ هرگونه قرارداد براي استخدام، پاسخ چهار پرسش زير را بيابند:1 - چند درصد از كارمندان رده بالا و اعضأ هيئت مديره و افراد درآمد بالاي اين شركت را زنان تشكيل مي دهند.2 - آيا شركت هدفي و خطمشي مشخصي در ارتقأ زنان به پستهاي بالاتر در طول دوره خدمتشان دارد.3 - چه نوع برنامه مشاوره اي را شركت براي ارتقأ پيشنهاد مي دهد درارتباط با CAREER و چند درصد از مشاورين را زنان تشكيل مي دهند.4 - چه نوع آموزشهاي اجرايي را شركت پيشنهاد مي نمايد و در اين آموزشها چند درصد را خانمها تشكيل مي دهند. اشاره هاي آماري كه در پاسخ اين كارشناس اشاره شد مربوط به برخي كشورها و شركتهاي پيشرفته صنعتي است، اما آيا در ايران نيز سقف شيشه اي است؟ خانم زهرا شجاعي در پاسخ به اين پرسش گفت: بله! مسائل مربوط به سقف شيشه اي حتي در كشورهايي كه ازنظر جنبشهاي زنان از كشور جمهوري اسلامي ايران پيشروترند و مسائل جنسيتي را در بسياري از برنامه هاي كلان خود وارد كرده اند يك مساله روز است و كاملاً حل نشده است. دركشور ايران نيز اين مشكل به عنوان يكي از موانع مشاركت زنان در عرصه هاي مختلف جامعه مطرح است. شاهد اين مدعا تحقيقات فراواني است كه در اين زمينه انجام شده است در اكثر اين تحقيقات عامل عدم باور زنان از طرف سرپرستان و مديران مرد به اثبات رسيده است و اين امر نشانگر وجود موانع شيشه اي است. دليل دوم براي اين مدعا نسبت مردان و سرپرستان زن دستگاههاي اجرايي در سازمانهاي دولتي و خصوصي است. در خوشبينانه ترين حالت اين نسبت از 10% تجاوز نمي كند. البته درمورد اين

سوال مي توان به يك دور باطل هم اشاره كرد و آن دور عدم باور - بي تجربگي است. تا زماني كه به زنان اعتماد نشود زنان تجربيات مفيد كسب نمي كنند و تا زماني كه زنان تجربيات مفيد كسب نكنند به آنان اعتماد نمي شود. نمودار شماره يك نشان دهنده اين موضوع است.نمودار شماره يك از آقاي محمدجواد قلي پور نيز پرسيديم اينكه گفته مي شود زنان براي كاركردن و مديريت در محيط هاي صنعتي و كارگري مناسب نيستند درست است يا خير؟ وي نيز در پاسخ گفت: اين موضوع را مي توان از دو جنبه بررسي كرد. يكي توانايي، ديگري باورهاي غالب در جامعه، از لحاظ توانايي طبيعتاً تفاوتهايي در مرد و زن وجود دارد. اما يك سري از توانايي ها اكتسابي است و به ترتيب، شخصيت، گرايشها و شرايط خانوادگي برمي گردد كه از اين بعد نمي توان رأي كلي صادر كرد؛ بلكه بهتر است رأي مورد به مورد بدهيم. يعني خانمي را مقايسه كنيم كه در شرايطي خاص موقعيت مناسبي براي احراز پست مديريت داشته باشد و در شرايطي ديگر نداشته باشد. بنابراين از لحاظ بررسي توانايي بايد موردبه مورد عمل كنيم. اما درمورد باورهاي غالب، به دليل فشارهاي متفاوتي كه در محيط صنعتي و كارگري به دليل عدم فرهنگ سازي وجود دارد؛ در ارتباط با مديريت خانمها مقاومت مي شود. به طوركلي بافت فرهنگي جامعه طوري بوده است كه حاكميت همواره از آن آقايان بوده است. گويي توانايي مردان هميشه نسبت به زنان برتري داشته است. با اين ديدگاه دختران و پسران بزرگ مي شوند. سازمان و زندگي سازماني را شكل مي دهند و درنتيجه شاهد عدم تناسب در قدرت اجتماعي هستيم. و اين عدم تناسب در

سطح سازمان و جامعه منجر به فشار در مقاومت در برابر مديريت خانمها مي شود. و اين فشار در محيط هاي كارگري خيلي شديدتر و بيشتر اعمال مي شود.نقش زنان تا اينجاي گزارش بارها بحث از مردانه بودن شرايط و قوانين شد، بنابراين اين پرسش نيز مطرح مي شود كه در اين شرايط آيا زنان نمي توانند و نبايد نقشي در تغيير شرايط و گشودن راه و برطرف ساختن موانع باز كنند و نقش آنان چه بايد باشد؟ خانم زهرا شجاعي در اين زمينه گفت: زنان به سه طريق مي توانند راه پذيرش نقشهاي مديريتي را بر خود هموار كنند. در مرحله اول زنان بايد تا مي توانند خود را توانمند كنند. اين امر مي تواند ازطريق مختلف محقق شوند. كسب دانش و تخصص لازم، كسب تجربه ازطريق ورود به عرصه هاي جديد، كاهش از فعاليتهاي اضافي و زمان بر، ترك باورهاي نادرست و بازدارنده و تلاشهايي از اين قبيل مي تواند توانمندي زنان را بهبود بخشد. داشتن الگو در اين زمينه مي تواند اعتماد به نفس لازم را به زنان بدهد. راه دوم براي هموارسازي پذيرش نقشهاي مديريتي حساسيت به حقوق و خواسته هاي منطقي است. همان طور بارها گفته ايم و شنيده ايم حق گرفتني است، بنابراين زنان بايد ضمن نشان دادن حساسيت به مسائل خود تلاش كنند كه ازطريق قانوني و منطقي مطالبات خود را مطرح و پيگيري كنند. مبارزه با باورهاي غلط فرهنگي كه رايج شده است، فعال سازي سازمانهاي غيردولتي زنان، سوق دادن رسانه هاي عمومي به سمت مسائل مبتلا به زنان، سوق دادن مطالعات و تحقيقات به سمت اين مسائل، تلاشهايي است كه در اين زمينه قابل انجام است. راه سوم كارآفريني است. زنان بايد خود را آماده

شناخت فرصتهاي تازه براي مشاركت در اجتماع سازند و علاوه بر اين خلق فرصتهاي جديد را نيز پيگيري كنند. باتوجه به مشكلات اقتصادي كه مي تواند يكي از موانع حضور زنان در پستهاي مديريتي باشد، بدون دستيابي به فرصتهاي جديد زنان امكان بروز توانايي خود را نخواهند يافت. روي آوردن به صنايع كوچك و خانگي، استفاده بهينه از فناوريهاي جديد نظيرIT و روآوردن به فعاليتهاي گروهي مانند تعاونيها و سازمانهاي غيردولتي مي تواند كمك قابل توجهي براي بروز توانايي ها باشد. اين صاحب نظر سپس به برخي از موانع و مشكلات سر راه نيز اشاره كرد و افزود: مطمئناً يكي از موانع مشاركت زنان در اجتماع، مسائل و مشكلات قانوني است. نهادهاي قانونگذار مي توانند با پيش بيني تشويقها و حمايتهاي قانوني حضور زنان را در فعاليتهاي اقتصادي بخشهاي دولتي و خصوصي تسهيل كنند. علاوه بر اين زنان به دليل ويژگيها و شرايط طبيعي نيازمند قوانين خاص هستند و در برخي موارد يكسان نگاه كردن به مردان و زنان در قانون مي تواند به عنوان يك عامل بازدارنده براي فعاليتهاي زنان باشد. مركز امور مشاركت زنان به عنوان يكي از نهادهاي متولي امور زنان در كشور از بدو تشكيل تاكنون بررسي مسائل و مشكلات حقوقي زنان را در دستور كار خود داشته است و ضمن ايجاد واحدي به نام واحد حقوقي، با بررسي و ارزيابي قوانين و مقررات مربوط به زنان، اصلاحات قابل توجهي را به مراجع تصميم گيري پيشنهاد داده است كه بسياري از آنها نيز تصويب شده است. درحال حاضر جهت اجتناب از دوباره كاري و تعارض احتمالي در مصوبات، طرح جامع حقوقي و قضايي زنان از آغاز سال 1379 توسط مركز و با

همكاري يكي از دانشگاهها درحال انجام است. طي اين طرح كليه قوانين و مقررات جاري كشور درخصوص زنان موردبررسي كارشناسانه قرار گرفته است و يك اصلاحيه كلي و جامع درخصوص قوانين و مقررات زنان به مراجع ذيصلاح ارائه مي شود. آقاي سهيل ميزاني نيز در پاسخ خود زنان را مهمترين عامل در راه برطرف ساختن موانع و كسب مراتب مديريتي در رده هاي ارشد به شمار آورد. وي در اين باره گفت: به نظر من مديريت و يا فعاليت در هر زمينه اي و پيشرفت در آن زمينه بستگي به توان و قابليت هر فردي دارد. بنابراين زنان نيز بايستي همانگونه كه به طور معمول مديريت خانواده را در اختيار خود داشته و قابليت و توان خود را در مديريت آن به نحوي بسيار مطلوب نشان داده اند، به صورتي كه حتي ضدزن ترين مردان نيز به آن معتقد هستند. اين توان مديريتي را در سطح مديريت بنگاههاي اقتصادي و صنعتي نيز نمايش دهند. بنابراين زنان موثرترين نقش را به هموارسازي راه دستيابي به سطوح بالاي مديريتي در سازمانها را برعهده دارند. اين موضوع را حتي اگر از اين منظر نگاه كنيم كه جامعه حقي را از زنان زايل كرده و آنان را از امكانات ذاتي كه بايستي در اختيار آنان باشد محروم نموده است و اين حق از دست رفته اكنون به ناحق در اختيار مردان است، به صورت بديهي مردان علاقه اي به واگذاري اين امكانات و از دست دادن اين شرايط نخواهند داشت. چه كسي حاضر است به راحتي اختيارات و امكانات خود را واگذار كند؟ اما مسئله اصلي اين است كه حركت زنان در اين زمينه نبايستي با رنگ و بوي فمينيسم و زن گرايي مخلوط شود

چون اينگونه برخوردها مطمئناً در جامعه نوعي تقابل ايجاد كرده و جامعه را به سوي برخورد و تضاد سوق مي دهد و جامعه مردسالار ايران را به مخالفتهاي غيرمنطقي و كور مي كشاند. زنان در اين خصوص بايستي قابليتها و تواناييهاي خود را به نمايش گذارند. در اين شرايط است كه جامعه ناخودآگاه به سوي استفاده از اين توانايي ها حركت كرده و زنان مي توانند جايگاه موثرتري پيدا كنند.تاثير شايسته گزيني از برخي از كارشناسان نيز علاوه بر اينكه پرسيديم راههاي رفع موانع چيست، سئوال كرديم كه در سازمان و شركت شما تاچه ميزان از زنان در مشاغل گوناگون از جمله مديريتي استفاده مي شود؟ خانم گلنار نصرالهي در پاسخ به اين پرسشها گفت: در جايي كه من مديريت آن را برعهده دارم، ما زيرمجموعه وزارت خانه هستيم و در دفتر نساجي و پوشاك همكاران خانم كارآمدي به عنوان كارشناس با ما همكاري مي كنند و يك خانم نيز به عنوان رئيس اداره مشغول به كار هستند و نيز ساير سمتهاي اين دفتر براساس شايستگي تقسيم شده است و خوشبختانه همكاران خانم هاي دفتر به نحو احسن در كارهايشان فعاليت مي نمايند. اما درباره اين پرسش كه آيا راههايي براي افزايش ميزان استفاده از زنان در مديريت وجود دارد يا نه، بايد بگويم به نظر مي رسد چنانچه تفكرات شخصي پيرامون عدم توانايي بانوان در كسب مشاغل كليدي كنار گذارده شود و به صورت اساسي در تصميم گيريها اين تفكرات دخالت داده نشود، همچنين اگر شايسته سالاري و شايسته گزيني در پستها و مشاغل مدنظر قرار گيرد و جنسيت افراد در انتصاب آنها موردتوجه قرار نگيرد، خانم ها خودشان راه خود را براي پيشرفت باز خواهند كرد و اين جز باكنارگذاردن عوامل بازدارنده اي كه وجود دارد و يا قوانيني

كه با آن مطابقت ندارد، ميسر نخواهد شد. تاكيد من به مسايلي است كه باقوانين موجود هماهنگي ندارند و به عبارت ديگر من معتقدم كه از نظر مسائل و قوانين دولتي مانعي براي پيشرفت خانم ها وجود ندارد و آنچه كه تاكنون موجب ايجاد مخالفت با پيشرفت خانم ها بوده است صرفاً تفكرات شخصي بوده البته در حال حاضر جو موجود به گونه اي است كه از امكان رشد اين تفكرات كاسته است ولي به هرحال از اول مشكل قانوني براي رشد وجود نداشته است و اكنون خوشبختانه اين تفكرات شخص كم رنگ تر شده است. البته در سالهاي اخير خانم هايي نيز در مجلس بوده اند و فعاليت هايي نيز دراين باره انجام داده اند و نيز فعاليت خانم هايي كه پست هاي اجرايي داشته اند نيز پررنگ تر شده است و در اين زمينه مثمرثمرتر بوده اند. همين پرسش را از آقاي علي حكيم جوادي نيز پرسيديم. پاسخ وي از اين قرار است: شركت ما براي پرورش مديران خود طرحي به عنوان GENERAL MANAGER ) DEVELOPMENT) GMD را در دستور كار قرار داده و هم اكنون در مراحل اجرايي است. در اين آموزشها كه به صورت آموزش مستقيم، آموزش عملي (حين كار) و آموزش اجتماعي اجرا مي شود خوشبختانه چندتن از مديران زن نيز در كلاسها و دوره ها شركت دارند و قرار است در آينده در پست هاي بيشتري از خانمها استفاده شود. براي افزايش مشاركت خانمها در پست هاي مديريتي بايد فرصتهاي بيشتري را در اختيار آنها قرار داد تا توسعه يابند. جداي مساله قابليتها و توانمنديهاي زنان در شركتها توجه شما را به آماري كه از سوي مركز آمار ايران طي سال 1380 درباره گروههاي عمده شغلي تهيه شده است جلب مي كنم. در اين آمار كه

در جدول شماره يك آمده است، توزيع نسبي شاغلان 10 ساله و بيشتر برحسب گروههاي عمده شغلي به تفكيك جنس را نشان مي دهد. در ارديبهشت ماه سال 1380، از جمعيت شاغل 10 ساله و بيشتر جامعه نمونه، 04/24 درصد را «كاركنان ماهر كشاورزي، جنگلداري و ماهيگيري» 81/20 درصد را «صنعتگران و كاركنان مشاغل مربوط» و 69/7 درصد را متخصصان تشكيل مي داده اند. اين نسبتها در جامعه مزبور براي مردان به ترتيب 15/23 درصد، 78/18 درصد و 48/5 درصد و براي زنان 74/28 درصد، 55/31 درصد و 41/19 درصد بوده است.جدول شماره يك - توزيع نسبي شاغلان 10 ساله و بيشتر برحسب گروههاي عمده شغلي به تفكيك جنس - ارديبهشت ماه 1380موانع فرهنگي و اجتماعي بازدارنده هاي پيدا و ناپيداي رشد اجتماعي زنان اگرچه متعدد است اما شايد بتوان آنها را در دودسته عمده يعني فرهنگي و اجتماعي قرار داد. برخي از اين موانع را خانم آزيتا طيبا اينگونه برشمرد: طبق گفته هاي متخصصان علوم اجتماعي، در گذشته زنان كنترل اقتصاد و معيشت اشتراكي را به عهده داشته و جامعه ما مادرسالار بوده است. حال به دلايل متعددي از جمله اختراعات گوناگون كه سبب دورترشدن زن از حيطه وظايف اجتماعي شده، همچنين پيشرفتهاي چشمگير در عرصه صنعت، تقسيم كار اجتماعي، افزايش سرمايه، برتري قواي جسماني مردو جداشدن محل كار و زندگي از جمله عواملي است كه موجب شد تسلط زنان بر خانه و جامعه كمرنگ تر شود. حال اگر به جامعه امروز ايران نگاهي بيندازيم مي بينيم كه نگرش اجتماعي در مورد دختران و پسران است كه نقش آنان را مشخص مي كند حال آنكه اين نگرشها از قوانين، آداب و رسوم و سنتها و باورهايي متاثر شده

كه در شرايط اجتماعي كنوني كاربردي ندارد. چنانچه در جامعه صنعتي امروز تاكيد بر قابليتها، تواناييها و شايستگيهاي افراد قرار گرفته است. اين نگرش سنتي موجب مي گردد كه مردان ما به جامعه مدرن راه يافته و قواعد زندگي مدرن در مورد آنان اجرا گردد. حال آنكه زنان همچنان موقعيت اجتماعي خود را با موقعيت خانوادگي خود مطرح مي نمايند اين همه خود موجب تبعيض جنسيتي خواهد شد كه نتيجه و اثر آن به شكل وضعيت امروزي زنان و مردان قابل مشاهده است. خانم پروين معروفي نيز علاوه بر موارد ذكرشده به جنبه هاي ديگري اشاره كرد و افزود:مشكل عمده، همانگونه كه در بالا به آن اشاره شد، اينست كه براي زنان بستر مناسب براي باروري توانائي هايشان فراهم نمي شود و ريشه اين امر نگرشهاي نابجاي فرهنگي اجتماعي است. اساساً روحيه لازم را براي پذيرش مشكلات اينگونه مديريتها در زنان بوجود نمي آورد، همچنين جامعه نيز براي زناني كه به هرطريق صاحب اين روحيه هستند چه در خانواده و چه در محيط كار وضعيت مناسبي را ايجاد نكرده است. قطعاً با حل مشكلاتي كه بدان اشاره رفت مي توان به تدريج به افزايش نقش زنان در مديريت كمك كرد. مثلاً نهادهاي لازم براي كمك به زنان در انجام وظايفي كه در خانه به عهده دارند، ايجاد شود. مثل مهدكودك هاي مطمئن و مناسب. باانجام فعاليتهاي فرهنگي به مردان و زنان آموزش داده شود كه انجام كارهاي خانه و مراقبت از كودكان تنها وظيفه زنان نيست. به زنان يادآور شود كه بايد قدر توانائيهايي را كه خداوند به آنان هديه كرده است بدانند و از آنها در تحقق اهداف كلان توسعه كشور خود بهره جويند. در

جامعه بسترسازي لازم براي استفاده از تواناييهاي زنان و تربيت آنان براي مشاغل مديريتي انجام شود.آثار رفع نابرابري اگر فرض را براين بگذاريم كه موانع و مشكلات، صرف نظر از آنكه چقدر ريشه دار هستند، قابل رفع باشند و امكانات برابر براي رشد زنان و مردان فراهم شود. در آن صورت بايد منتظر چه رويدادها و تغييرات و تحولاتي باشيم؟ خانم گلنار نصرالهي به اين پرسش چنين پاسخ داد: من فكر مي كنم، بايد اين مسئله را در درازمدت بررسي كنيم و چنانچه تغييراتي در كوتاه مدت صورت پذيرد ممكن است تحول عظيمي نباشد. چون اين مسائل يكشبه ايجاد نشده است كه بتوان در كوتاه مدت آنها را از بين برد و متاسفانه مشكلات موجود كه در پيش روي خانم هاست در طول زمان و به صورت زنجيروار بوجود آمده اند و چنانچه بدون برنامه ريزي دقيق و محاسبه لازم، تغييراتي ناگهاني صورت پذيرد اين مسائل و مشكلات گريبان افرادي را كه بعداً منصوب مي شوند خواهد گرفت. البته در طولاني مدت بحث شايسته سالاري و انتصاب افراد شايسته كه در پشت ميزها قرار مي گيرند مسلماً به نفع مملكت است. باتوجه به اينكه نيمي از افراد جامعه ما را زنان تشكيل مي دهند و همچنين زنان تحصيلكرده و بالياقت درصد بالايي از افراد جامعه را شامل مي شوند و خارج كردن زنان از چرخه اقتصاد و توليد و گردونه كار نمي تواند به صرفه و صلاح كشور و جامعه باشد. اين كارشناس در ادامه گفت: وقتي كه ما يك محيطي داشته باشيم كه در آن محيط افراد روي شايستگي پست را اشغال مي كنند و چنانچه افراد كارها را به خوبي انجام دهند درنهايت فعاليت اين افراد موجب منفعت جامعه خواهد شد، ولي

متاسفانه در جامعه ما دايره كارها و مشاغل كليدي به اندازه كافي گسترده نيست و گاهي مي شنويم كه كارهاي كليدي در دست تعداد معدودي از افراد خاص (مردان) اشغال شده است. بنابراين چنانچه اين دايره تصدي پست هاي كليدي كه توسط مردان اشغال شده است باز شود و خانم ها نيز بتوانند اين پست ها را تصدي و در آن فعاليت كنند آنگاه زنان مي توانند مانند مردان توانايي هاي خود را نشان دهند و مي توان گفت كه در مقايسه خانم ها موفق تر هستند يا آقايان و در آن زمان است كه تصدي ها برحسب شايستگي هايي صورت مي پذيرد: البته به اين نكته نيز بايد اشاره كنم كه برخي از تبعيضات منحصر به كشور ما نيست و حتي كشورهاي اروپايي كه ما فكر مي كنيم در آنجا تبعيض كمتر است و بعضاً در آنجا زنان به جايي رسيده اند تبعيض مشاهده مي شود. تبعيضات در كشورهاي مختلف بسته به مسائل اقتصادي و اجتماعي كشورها متفاوت است و من معتقدم كه زنان در هيچ كجا به حقوق مسلم خود كه با شأن آنها سازگار باشد دست پيدا نكرده اند و شايد بتوان گفت ما و مملكت ما در رفع تبعيض در مورد زنان در اوايل راه هستيم. پاسخ خانم زهرا شجاعي نيز از اين قرار است: تحولات مثبتي اتفاق مي افتد كه از آن جمله مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:1 - هزينه هاي گزافي از طريق دانشگاهها و موسسات آموزشي صرف آموزش قشر جوان اعم از دختران و پسران مي شود و چنانچه فرصتهاي شغلي نيز برابر باشد مي توان ادعا نمود كه اين هزينه ها به هدر نرفته است.2 - زنان به دليل ويژگي هاي خاص خود ارزشها، باورها و رفتارهاي خاصي دارند كه تحقيقات

نشان مي دهد اضافه شدن اين ويژگيها به فرهنگ سازماني سازمانها و موسسات باعث بهبود عملكرد آنان مي شود.3 - يكي از مشكلات عمده زنان و دختران در كشور بحران هويت است اين بحران يكي از پيامدهاي فقدان الگوي قابل پيروي در جامعه است، حضور موفق زنان در عرصه هاي صنعتي و اقتصادي يكي از راههاي كنترل بحران هويت است. همچنين براي افزايش نقش زنان روشهايي نيز وجود دارد كه به برخي از آنها به عنوان پيشنهاد اشاره مي كنم:الف - اولين اقدام در اين زمينه تهيه و تدوين يك برنامه جامع است كه وضعيت مطلوب جامعه را در آينده و راهكار رسيدن به آن را نشان مي دهد. اين برنامه جامع شامل رويكردهاي مربوط به زنان نيز مي شود تهيه اين برنامه جامع جهت گيري استراتژيك اداره كنندگان جامعه نسبت به موضوعات مختلف را دربر مي گيرد و در مورد زنان نيز بااستفاده از اين برنامه ها مي توان يك برنامه بلندمدت و قابل استناد تنظيم نمود كه كه همه فعاليتهاي اصلاحي را پوشش دهد.ب - اقدام بعدي براي افزايش حضور زنان در موقعيتهاي تصميم گيري، زمينه سازي فرهنگي است. آموزشهاي لازم در اين زمينه بايد از طريق رسانه هاي عمومي، مدارس و دانشگاهها و تمامي مكانها و موقعيتهايي كه نقش فرهنگ سازي، حفظ و تغيير فرهنگ را در جامعه ايفا مي كنند به مردم ارائه شود. بايد باورهاي غلطي را كه در مورد زنان در جامعه رايج است به تدريج از بين ببريم. اين امر با آموزش و شعار بعلاوه عمل امكان پذير است.ج - اقدام ديگر حمايت جدي از فعاليتهاي گروهي زنان است. اين فعاليتها مي تواند اقتصادي باشد (تعاونيها، مراكز توليدي كوچك، صندوقهاي اعتباري و...) يا عمومي (سازمانهاي غير دولتي). اين فعاليتها،

زنان را براي به دست گرفتن پستهاي مديريتي آماده مي كند. اين حمايتها مي تواند اقتصادي يا مشورتي باشد.د - اقدام بعدي رفع مشكلات قانوني و اداري است. بسياري از قوانين و مقررات جاري ظرفيت و كشش حل مسائل مبتلا به زنان را ندارند. اين امر خوشبختانه به صورت جدي از طرف مركز در حال پيگيري است كه انشأالله نتيجه آن تا پايان سال 1382 مشخص مي شود. آقاي محمدجواد قلي پور نيز معتقد است حضور زنان در جامعه صنعتي، شخصيت متعادل تري به اين جامعه مي دهد. وي در پاسخ خود همچنين گفت: مهمترين دستاورد اين خواهدبود كه چرخه حركت توسعه كشور سريعتر مي شود درحال حاضر 50 درصد جمعيت كشور را خانمها تشكيل مي دهند، بيش از 95 درصد دختران تحصيل مي كنند. بسياري از آنها در بهترين دانشگاهها مشغول به تحصيل هستند و اغلب دانشجويان ممتاز خانمها هستند. چنانچه ملاحظه مي كنيد امروزه شرايط نسبت به گذشته بسيار تغيير كرده است. نيروي كار زنان پتانسيل زيادي دارد و حتماً بايد براي اين پتانسيل برنامه ريزي كنيم و از انرژي آنها به نحواحسن استفاده كنيم. اين عمل باعث مي شود تا شاخصهاي توسعه كشور با سرعت بيشتري رشد كند و بهبود يابد. دستاورد ديگر حضور خانمها در جامعه صنعتي اين است كه حضور آنها شخصيت متعادل تري را به جامعه صنعتي مي دهد و سلامتي روحي آن را تضمين مي كند. اين عمل مي تواند حركتي به سوي توسعه كيفي باشد. به معناي واقعي رفع نابرابري ها و بي عدالتي ها. درحال حاضر جامعه صنعتي ما چون درتمام حوزه ها متكي به حاكميت مردانه است در برخي عرصه ها كه نياز به روحيات غالب خانمها است، ضعيف عمل مي كند. مي توان در آن زمينه ها از مديريت زنانه بهره

جست و عدم سلامت روحي را در آنجا برطرف كرد. در بسياري از محيط هاي كاري كه فقط آقايان يا خانمها مشغول به كار هستند، تعادل روحي كافي و مطلوب در شرايط محيط كار وجود ندارد. اگر در محيط كار آقايان و خانمها به تناسب مشغول كار شوند، سلامت روحي محيط كار را به ارمغان خواهند آورد. اما درباره اينكه با استفاده از چه روشها و راهكارهايي مي توان به افزايش نقش زنان در مديريت، بويژه در زمينه هاي اقتصادي و صنعتي كمك كرد نيز اگرچه عوامل متعددي دخيل هستند اما به چند مورد اشاره مي كنيم.- مهمترين عامل عدم خودباوري زنان است كه بايد برطرف شود. در بسياري از عرصه ها كه فرصتها براي حضور خانمها وجود داشته است و موقعيتي براي آنها فراهم شده تا توانايي ها و قابليتهاي خود را نشان بدهند، عدم خودباوري آنها مانع شده و تا حال اين عرصه خالي باقي مانده است.- تنگ نظري هاي حاكم بر مردان كه مانع از انتخاب و انتصاب زنان در پستهاي مديريتي مي شود.- عدم فرهنگ سازي در محيط هاي صنعتي و به طوركلي در عرصه زندگي اجتماعي. كه بايد در راستاي فرهنگ سازي اقدام كرد و اين عمل نبايد شعاري و پرهياهو باشد. بايد از اصلاح ساختار آموزشي در مدارس، دانشگاهها و ساير مكانهايي كه مي توانند در ارتقاي كيفيت و رشد خانمها و آقايان اثر بگذارند، شروع كرد. بايد نظامهايي تدوين كنيم تا جامعه را به آن سو هدايت كند كه زنان شرايط احراز پست مديريت را داشته باشند. - در بعضي موارد هم احراز پست مديريت توسط خانمها با موانع قانوني مواجه است كه اگر قانونگذاران اين موانع را از پيش پاي بردارند و

شرايط را براي حضور خانمها تسهيل كنند، عامل موثري براي حضور خانمها در پستهاي مديريتي خواهندبود. خانم آزيتا طيبا نيز در پاسخ خود، برطرف شدن موانع و نابرابري در محيط هاي صنعتي و اقتصادي را عاملي براي بروز تواناييهاي پنهان مانده زنان دانست. وي سپس به برخي راهكارها كه مي تواند به افزايش نقش زنان در عرصه مديريت كمك كند پرداخت و افزود: مطمئناً براي رسيدن به وضعيت آرماني راه طولاني درپيش خواهيم داشت وليكن به طور خلاصه چند راهكار زير قابل ارائه مي باشد:1 - در مقاله اي زن را به عنوان يك هويت مستقل موردبحث قرار داده بود كه به نظر من بهترين تعبير را در اين رابطه ارائه نموده بود. لذا مي بايست زن را به عنوان يك هويت مستقل در جامعه محسوب نموده و از او تنها انتظار فرزندآوري و خانه داري را نداشته باشيم. جالب اينجاست كه طبق تحقيقات به عمل آمده ثابت شده است كه هرقدر شأن و جايگاه زنان بالاتر رود، نرخ باروري كاهش مي يابد و همچنين تحقيقات به عمل آمده در هندوستان نشان داده كه كاهش نرخ باروري بيش از هرچيز به دو عامل آموزش و اشتغال زنان بستگي دارد. همچنين آمار و ارقام نشان مي دهد كه ميان افزايش نرخ سوادآموزي و اشتغال زنان در يك سوء و تبعيض جنسي عليه آنان رابطه معكوسي وجود دارد. دلايل نتايج اين تحقيقات و آمارها كاملاً واضح است زيرا كه زنان درمي يابند كه براي حفظ استقلال و قابليت بيان و توانايي تصميم گيري لازم است كه فاصله ميان دوره هاي حاملگي بيشتر شود تا فرصت لازم جهت رشد و توسعه خود را نيز داشته باشند.2 - فراهم نمودن بستر حقوقي لازم و تجديدنظر در قوانين

مدني و خانواده درجهت حفظ كرامت و ارزش زن.3 - فراهم نمودن بستر فرهنگي لازم و ارتقأ سطح فرهنگي و نقش جامعه درخصوص جايگاه واقعي زنان.4 - توانمنديهاي زنان در زمينه هاي گوناگون علمي، اقتصادي، صنعتي و...5 - اقدامات لازم درجهت كاهش تبعيض هاي موجود ميان زنان و مردان در محيط هاي مديريتي.6 - بالابردن حس خودباوري و اعتمادبه نفس در زنان با معرفي مديران زن موفق در صنعت كشورمان و همچنين يادگرفتن و الگوبرداري از آنان. آقاي حسين ساساني در پاسخ خود حذف نابرابري را به تنهايي موثر نمي داند و پيش شرطي براي آن قايل است. به گفته وي، حذف نابرابري مديريتي بين زنان و مردان در محيط هاي صنعتي و اقتصادي به خودي خود نمي تواند تحول چشمگيري به وجود آورد. براي دستيابي به موفقيت پايدار در زمينه هاي مختلف ضروري است قبل از هر اقدامي بتوانيم يك چشم انداز ملي براي كشور تدوين كنيم. چشم اندازي كه بتواند جايگاه صنايع و بنگاههاي اقتصادي، تكنولوژي اطلاعاتي، نيروي انساني، شرايط بين المللي، مراكز علمي و دانشگاهي و... را به روشني تبيين كند. در چارچوب چشم انداز، اهداف و استراتژي هاي ملي، تمركز بر آينده و تحولاتي كه در آينده نه چندان دور به وقوع خواهدپيوست، مي تواند جايگاه ما را در جهان امروز روشن سازد. بنابراين براي راهبري و مديريت كسب وكارهايمان فرقي نخواهدكرد كه زنان آن را هدايت كنند يا مردان. بلكه لازم است انسانهاي توانمند با پيش بيني آينده و شناسايي نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهديدات. در قالب برنامه ريزي چابك و منعطف استراتژيك اقدام به تدوين چشم انداز ملي و تصوير كردن آينده ايده آل و موردنظر نمايند. طبيعي است استفاده از قابليتها و توانمندي هاي مديريتي زنان به موازات قابليتهاي مردان

براي دستيابي به امر فوق الذكر مي تواند يك هم افزايي (سينرژي) غيرقابل تصور ايجاد كند كه خود اين هم افزايي سبب تحول و دگرگوني بنيادي در ابعاد مختلف مي شود والا صرف به كارگيري زنان در سطوح مديريتي نمي تواند سبب تحول باشد و موثر ثمر واقع شود، همانطور كه گروهي از مديران مرد نيز تا به حال نتوانسته اند به اين امر دست پيدا كنند. آقاي علي حكيم جوادي نيز همانند ديگر صاحب نظران معتقد است كه اگر شرايط مناسب براي زنان در محيط هاي صنعتي و اقتصادي فراهم شود، بدون شك به افزايش بهره وري كمك خواهدكرد. وي نيز يكي از مهمترين عوامل نابرابري را باورهايي دانست كه از كودكي درمورد دختران تقويت مي شود. درنتيجه تقويت اين عقايد نادرست، آنان در بزرگي نيز براي بسياري از كارهايي كه مي توانند انجام دهند، از اعتماد به نفس كافي برخوردار نخواهندشد. و حاصل كار آن مي شود كه شانس كمتري نسبت به مردان داشته باشند و قدرت تصميم گيري بالا را كه از لوازم مديريت است، از دست بدهند. موضوع ديگري كه وجود دارد وظايف مربوط به اداره خانه و تربيت فرزندان است يعني چون خانمهاي شاغل كنترل مسايل خانواده و اداره امور منزل را برعهده دارند به همين دليل نمي توانند ساعات زيادتري را در محل كار به خود اختصاص دهند و نسبت به ايفاي نقش مديريت محروم مي باشند، اما مردان تا پاسي از شب نيز قادرند بمانند و اين امر خود به خود باعث مي شود تا خانمها نقش كم رنگ تري در مشاغل حساس و رتبه بالاي مديريت ايفا كنند. باتوجه به رعايت موازين شرعي، زنان نمي توانند خارج از محيط كار و يا در محيط كار، روابط صميمانه تري با ديگر

مديران برقرار كنند. درنتيجه اين موضوع روي مسايل كاري آنها تاثير بسياري مي گذارد. مثلاً آنچنان نمي توانند مانند مردان در ميهماني هايي كه براي كار و تفريح وجود دارد، حاضر شوند. از ديگر مشكلات خانمها اين است چون اكثريت نيروي كار در محيط هاي صنعتي و اقتصادي را مردان تشكيل مي دهند، پذيرش اين كه يك زن بر آنها مديريت كند، گاهي غيرقابل قبول است كه اين ازنظر فرهنگي قابل بحث است. يكي ديگر از موانع موجود بر سر راه دستيابي خانمها به مشاغل مديريتي بالاتر اين است كه آنها آموزشهاي حين كار(ACTION LEARNING) را كمتر تجربه مي كنند و سفرهايي كه براي مديريت وجود دارد معمولاً براي خانمها مشكل تر از آقايان استO .هنوز هم عده قابل توجهي، حتي درميان زنان، براين باور هستند كه زنان براي كار، بويژه مديريت در محيط هاي صنعتي واقتصادي مناسب نيستند.كار در برخي كارخانه ها يا معادن، به توان جسمي بالا نياز دارد اما اين موضوع باعث نمي شود كه بگوييم هيچ زني توان كار در اين محيط ها را ندارد يا همه مردان توان دارند.وقتي ما به دخترانمان از خردسالي تلقين مي كنيم كه براي بعضي كارها مناسب نيستند، قطعاً توانايي آنان هم درجهت آن كارها رشد لازم را نخواهدكرد.ما با مدير مرد يا مدير زن سروكار نداريم، بلكه با مدير توانمند و ضعيف سروكار داريم كه مي تواند اين مدير مرد باشد يا زن.موقعيت نابرابر كنوني را نبايد اساس قضاوت قرار داد. بلكه ابتدا بايد زن و مرد را در شرايط برابر قرار دهيم، سپس به داوري بپردازيم.مديران زن رفتارهاي مناسب تري با نيروي انساني خود دارند و در زمينه هاي مرتبط با آموزش نيز بهتر عمل مي كنند.برپايه يك پژوهش، رابطه

مثبت و معناداري ميان ارتقاي زنان به رده هاي بالاي مديريتي وافزايش سوددهي و درآمد شركتها وجود دارد.تا زماني كه به زنان اعتماد نشود، تجربيات مفيد كسب نمي كنند و تا زماني كه تجربيات مفيد كسب نكنند، به آنان اعتماد نمي شود.زنان بايد خود را آماده شناخت فرصت هاي تازه براي مشاركت در اجتماع سازند و علاوه بر اين، خلق فرصتهاي جديد را هم پيگيري كنند و در پي كارآفريني باشند.زنان بايد قدر توانائيهايي را كه خداوند به آنان هديه كرده است، بدانند و از آنها در راه تحقق اهداف كلان توسعه كشور بهره جويند.چنانچه بدون برنامه ريزي دقيق و محاسبات لازم، تغييرات ناگهاني ايجاد شود، مسايل و مشكلات ناشي از آن، گريبان افرادي را كه بعد منصوب مي شوند، مي گيرد.يكي از مشكلات عمده زنان و دختران در كشور، بحران هويت است و حضور موفق زنان در عرصه هاي صنعتي و اقتصادي يكي از راههاي كنترل بحران هويت است.حضور زنان در جامعه صنعتي، شخصيت متعادل تري را به اين جامعه مي دهد و اين عمل مي تواند حركتي به سوي توسعه كيفي باشد.استفاده از قابليت ها و توانمندي هاي مديريتي زنان به موازات قابليتهاي مردان براي تدوين چشم انداز ملي مي تواند هم افزايي مطلوبي ايجاد كند.تدبير

همين دليل اظهارنظر شده كه برنامه ريزي با بعد جنسيت مي تواند به خودي خود به عنوان يك نظريه خاص برنامه ريزي شناخته شود.(كولايي وحافظيان،1385) با اين حال،آنچه كه تاكنون به صورت چارچوبي نظري براي اين بحث مطرح شده ، بيش از همه در نظريه" توانمندسازي" جلوه گر مي شود كه به اهميت افزايش قدرت براي زنان واقف است وسعي مي كند قدرت را كمتر به صورت برتري فردي برفرد ديگر و بيشتر از نظر توان زنان در جهت افزايش خوداتكايي و قدرت دروني شناسايي كند. يكي از مهمترين دلايلي كه بسياري از پژوهشگران براي مشاركت پائين تر زنان در امور اجتماعي از جمله در فرايند توسعه پايدار ذكر مي كنند،اين است كه در اصل دختر بچه ها از همان كودكي در خانواده ها ونيز در مدارس به گونه اي پرورش مي يابند كه خود را دور از نقش هاي اجتماعي و سياسي متصور مي كنند.به سخن ديگر،از كودكي به پسران آموخته مي شود كه آنان بايد نقش هاي فعال اجتماعي و نيز سياسي داشته باشند و اين نقش ها براي آنان حالت ممنوع ندارد.در حاليكه به دختران آموزش داده مي شود كه در نهايت فقط بايد به امر خانه داري و پرورش كودكان بپردازند و امور مهمي همچون فعاليت هاي سياسي و اجتماعي را به مردان واگذار كنند.وجود اين گونه كليشه ها كه در كتاب هاي درسي مدارس كشورهاي در حال توسعه به فراواني يافت مي شود،موجب شده كه اين دختران در بزرگسالي نيز بر اساس همان ذهنيت هاي ايجادشده،تلاش چنداني براي ورود به عرصه هاي كلان سياسي و اجتماعي از خود نشان ندهند.دگرگون

كردن محتواي كتاب هاي درسي وسازگارساختن آنها با برداشت هاي مبتني بربرابري جنسيتي مي تواند در درازمدت مشكلات ناشي از جامعه پذيري نادرست را تاحد زيادي برطرف كند و تاثيرات ماندگاري در افزايش مشاركت زنان داشته باشد.(كولايي وحافظيان،1385)بنابراين از اين منظر،باورهاوارزشهاي حاكم در طول دوره "جامعه پذيري جنسيتي"يكي ديگر از موانع موجود در ارتقاي شغلي زنان و عدم اتكاء آنان برتوانمندي هاي خود مي تواند باشد.به طور كلي،باورهاي فرهنگي موجود در جامعه و سازمان ها از يكسو و نيز نگرش مديران سازمان ها از سوي ديگر به عنوان عمده ترين موانع ارتقاي زنان در پست هاي مديريتي مطرح شده است.وجود تفاوت هاي واقعي بين مديران زن و مرد در سالهاي زيادي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است و اين پرسش مطرح است كه چرا به مديران زن نسبت به همكاران به ديد ديگري نگاه مي شود؟برخي از رفتارهاي كليشه اي كه نسبت به مديريت و كارزنان در ميان جامعه و عرف وجود دارد،چنين است:-    زنان تمايل دارند كه الزام هاي خانوادگي را بالاتر از ملاحظات كاري قرار دهند.آمارهاي موجود در ايران نيز نشان مي دهد كه زناني كه مشاغل خود را ترك مي كنند عمدتا به دليل الزام هاي برآمده از مسئوليت هاي شخصي و خانوادگي است تا عواملي مانند تعطيلي محل كار و...-    زنان براي درآمد اضافي كار مي كنند؛از اينرو الزامي براي پيشرفت در كار ندارند.-    زنان بازخور منفي را به صورت شخصي دريافت مي كنند نه به صورت حرفه اي؛از اينرو اگر از آنها انتقاد شود نسبت به كار خود دلسرد مي شوند.-    زنان براي پست هاي مديريت بالا مناسب نيستند،چراكه

بيش از حد احساسي اند و دليري ندارند.اين كليشه ها ممكن است تا حدودي در مورد بسياري از زنان صادق باشد؛اما به هرحال اين پرسش مطرح است كه چگونه زنان براي كارراهه هاي مديريت(Managerial Career) برنامه ريزي مي كنند؟پژوهشي فراگير بين مديران زن 1000 شركت برگزيده ي فورچون نشان داده است كه مهمترين راهبرد پيشرفت زنان در زندگي شغلي كاركردن فراتر از حد انتظار است.چون مردان كمتر به آنها اعتماد داشته اند،ناچار به استفاده از اين راه برد بوده اند.99 درصد از پاسخ گويان آن را راهبردي اساسي دانسته اند.(فصلنامه زنان،سال 3،شماره 7،ص:95)از ديدگاه تاريخي، همچنين، زنان همواره در پست هايي قرار گرفته اند كه ناگزير بوده اند كارهاي تكراري انجام دهند و پست هايي در سطوح پايين داشته باشند.بيشتر آنها در پست هاي ستادي و به عنوان دستيار مديران صفي انجام وظيفه كرده اند و به ندرت مسئوليت هاي مديران صفي را بر عهده داشته اند.(همان:81)به طور كلي در برنامه هاي توسعه كشورمان(باتاكيد بر برنامه چهارم توسعه) نيز به زنان كمتر از ديدگاه مديريتي نگريسته شده است و به توانمندسازي زنان براي مشاركت بيشتر در پست هاي مديريتي توجه چنداني نشده است كه لزوم بازنگري به مقوله ي توسعه مديريت با رويكرد جنسيتي در برنامه هاي توسعه ئي كشور به شدت احساس مي شود.منابع:-    زاهدي،شمس السادات،زن وتوسعه،تهران،دفترپژوهشهاي فرهنگي:1386-   سالنامه آماري كشور،تهران،مركز آمار ايران،1383-    كولايي،الهه وحافظيان،محمدحسين،نقش زن در توسعه كشورهاي اسلامي،تهران،انتشارات دانشگاه تهران:1385-    فصلنامه علمي_ پژوهشي مطالعات زنان،دانشگاه الزهرا،پژوهشكده زنان،سال 3،شماره 7،بهار 1384

http://anthropology.ir/node/2648

تقويت مشاركت كاركنان زن در مديريت

�ويت مشاركت كاركنان زن در مديريت

پايگاه حوزه

براي استفاده از زنان در سطوح مديريت و تصميم گيري، شرايطي بايد فراهم شود تا

بتوانند تواناييهاي خود را بشناسانند. در درجه اول بايد خانمها دانش خودشان را افزايش دهند و بر تجربيات خود بيفزايند تا شرايط احراز اين مشاغل را پيدا كنند. البته اين مسأله، شرط لازم است ولي كافي نيست. شرط كافي اين است كه كساني كه مي خواهند افراد را به عنوان مدير انتخاب يا نصب كنند، به شرايط آنها و كيفيت كارشان توجه كنند: يعني جنسيت يك عامل تعيين كننده نباشد.در تحقيقي كه خانم دكتر شمس السادات زاهدي، عضو هيأت علمي دانشگاه طباطبايي، در مورد «موقعيت زنان در جامعه دانشگاهي» انجام داده به اين نتيجه رسيده است كه در خيلي از موارد، اولين عامل تعيين كننده براي انتخاب افراد در جامعه دانشگاهي جنسيت است. اگر شرايط احراز، ملاك انتخابها باشد زنان نيز مي توانند به مشاغل كليدي و مديريتي راه پيدا كنند. به طور كلي شرايط استفاده از زنان در مشاغل مديريتي فراهم نيست. قبول اين موضوع كه بانوان در مشاغل مديريت قرار بگيرند هم براي زنان مشكل است و هم براي آقايان. متأسفانه خود زنان هم گاهي با اين قضيه برخورد مناسبي ندارند. يعني به جاي اينكه خودشان يكديگر را تشويق و حمايت كنند و پشتيبان هم باشند، هميشه اين طور نيستند. آقايان هم به طور كلي هميشه مديريت مردان را بر مديريت زنان ترجيح مي دهند. يكي از دلايل، مربوط به عدم امكانات آموزشي برابر براي زنان و مردان مي شود. چون معمولاً امكانات آموزشي مساوي با مردان براي زنان فراهم نبوده است، آنها نتوانسته اند تواناييهاي يكسان با مردان را احراز كنند. علاوه بر اين، بعضي از زنان وقتي در پست مديريت قرار

گرفته اند عملكرد مناسبي نداشته اند. البته تعداد اين افراد به قدري كم است كه قابل استناد نيست. شايد انتظاري كه از اين دست بانوان وجود داشته، بيش از حد لازم بوده است. ما در خيلي از موارد مشاهده مي كنيم يك زن در موقعيتي كه قرار گرفته به شدت تلاش كرده تا توانسته وجود خودش را به اثبات برساند. به طوري كه شايد يك مرد لازم نبوده يك چندم آن تلاش را داشته باشد. وقتي عملكرد يك زن مدير مطلوب نباشد اين مسأله تا اندازه اي به تجربيات كاري او و به طور كلي مشكلات زنان ما در اشتغال مربوط مي شود. مقدار زيادي از آنچه ما ياد مي گيريم بيش از تجربياتي است كه كسب كرده ايم. وقتي فرصت تجربه كردن به بانوان داده نمي شود، طبيعتا بر ميزان آگاهيهاي آنها اثر مي گذارد. البته ما نمي گوييم كه بانوان از راه آزمايش و خطا، دانش خودشان را افزايش دهند و عمل كنند. اين كار، نه تنها به صلاح بلكه به صرفه هم نيست. بايد زنان آموزش ببينند و بعد از آموخته هاي خود در كار استفاده كنند. ولي به عنوان يك عامل مهم و قابل توجه، بايد به اين مسأله توجه كرد كه اصولاً فرصت تجربه كردن به زنان داده نشده است. يعني آنها در موقعيتي قرار نگرفته اند كه فرصت تمرين كردن و يادگيري داشته باشند. علاوه بر اين چون آموزش كافي هم نديده اند، طبيعي است كه نتوانند موفق شوند.به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اصولاً ميزان انتظار و توقع از زنان هميشه بيشتر است. اين مسأله را

ما در شرايط كاري خود نيز تجربه كرده ايم. بدين صورت كه از آنها انتظار مي رود چند برابر يك مرد، موجه و ذي صلاح و توانمند باشند تا مساوي با يك مرد با آنها رفتار شود. دليلش هم اين است كه به طور كلي براي بسياري از افراد، مشكل است كه بپذيرند يك زن در موقعيت مشابه و مساوي با يك مرد قرار بگيرد و در ضمن، ضعفهاي آقايان را بهتر مي پذيرند. اين مسأله شايد به همان مورد برگردد؛ يعني اينكه بعضي از زنان در پست مديريت، ضعيف عمل كردند. در آن موارد، شايد ملاك انتخابها درست نبوده، شايد مسايل ديگري غير از ضابطه هاي دقيق استخدامي مطرح بوده، شايد گزينشها مبتني بر واقع بيني نبوده است و به همين دليل، اين گروه از بانوان نتوانستند در موضعي كه بودند به شكل مؤثري عمل كنند. آن وقت عملكرد اينها به كل موارد، تعميم داده شده است و اين امري صحيح نيست. در انتخابها، بايد شرايط احراز يك پست و شرايط كساني كه قرار است در آن پست به كار مشغول شوند را بررسي كنند و بهترين فرد را براي پست مزبور انتخاب كنند. حالا اين بهترين، ممكن است مرد باشد يا زن. چه فرقي مي كند. در هر حال اين سؤال مطرح است كه آيا واقعا ويژگيهاي جنسيتي در احراز پست مديريت دخيل نيست؟ از نظر بيولوژيكي و طبيعي بين زن و مرد تفاوتهايي وجود دارد كه قابل انكار نيست و اين تفاوتها براي بقاء نسل و ادامه حيات لازم است. اما اين تفاوتها دليل نمي شود كه يكي برتر يا پايين تر

از ديگري باشد. اينها با هم، كامل كننده يك واحد و لازم و ملزوم يكديگر هستند. و تفاوتهاي فيزيولوژيكي كه بين زن و مرد وجود دارد نمي تواند تفاوتهاي فرهنگي و اجتماعي را توجيه كند. اصولاً پذيرش اشتباه از جانب يك زن مدير بسيار كمتر از يك مرد مدير است. ميزان پذيرش اشتباه از جانب بانوان و درجه تحمل جامعه در اين زمينه خيلي كمتر است اما در مقابل، اغماض و گذشت نسبت به عملكرد آقايان خيلي بيشتر است. اگر يك زن در سمت مديريت قرار گيرد، گويا همه منتظرند كه آمار خطاها و اشتباهاتش را يادداشت كرده و آنها را بزرگ كنند و به اطلاع همه برسانند. به طور كلي مي شود گفت كه در همه جوامع، بانوان از موقعيت يكساني با مردها برخوردار نيستند. اما اين عدم برخورداري در بعضي جاها خيلي زياد است و در بعضي جاها خفيف تر است. يعني در بعضي از كشورها زنان در پستهاي مديريت نقش مؤثري دارند و در برخي از كشورها نقش آنان كمرنگ است. متأسفانه كشور ما از آن دسته كشورهايي است كه بانوان هنوز با موقعيتي كه بايد داشته باشند، فاصله دارند. اين مسأله باعث مي شود كه بانوان باورشان نسبت به خودشان سلب شود و كم كم اعتماد به نفسشان را از دست بدهند. وقتي يك زن در نقش تصميم گيرنده عمل كند، حضور او مشوقي براي زنان ديگر مي شود. وقتي آحاد يك جامعه به اين سمت حركت كنند كه زن را در موضع تصميم گيرنده ببينند، مجموعه آن جامعه هم چنين گرايشي پيدا مي كند. براي به راه افتادن حركت توسعه

اي در جامعه لازماست كه قبل از آن تحولي در روحيه، شخصيت و نظام ارزش گذاري ايجاد شود و در اين تحول، اقدامات و رفتارهايي كه به توسعه منجر مي شوند، ارزش و اهميت بيشتري پيدا كنند.تعبير «مك كُله لند»، روانشناس آمريكايي اين است كه لازم است نوعي نگرش «نياز به موفقيت» به مثابه يك ويروس در اذهان مختلف پراكنده شده و شيوع يابد. بديهي است كه در يك سيستم اجتماعي مبتني بر نابرابري و ايجاد محدوديت در ابعاد مختلف براي زنان، آنان نه تنها نگرش «نياز به موفقيت» را پيدا نمي كنند بلكه به دليل تحقيرها، سرزنشها و افسردگيهايي كه در جنبه هاي مختلف زندگي با آن روبه رو مي شوند، از سنين نوجواني و حتي كودكي خود را محكوم به شكست در هر نوع حركتي مي دانند و در نتيجه منزوي شده و نسبت به وجود و ماهيت خود دچار احساسي «غير خوب» مي شوند. براي جلوگيري از چنين مسايلي بهتر است در زنان ما اين باور را ايجاد كرد كه مي توانند و در سايه اين توانمندي است كه قادرند مدارج عاليه را طي كرده و پستهاي كليدي و مهم را در دست گرفته و جامعه را از ركود، سستي و پوچي رهايي بخشند؛ فقط به شرط احساس توانمند بودن.براي توسعه اشتغال زنان، چه تدابيري بايد پيش گرفت؟از آنجا كه الگوهاي ارايه شده اشتغال زنان در دو نظام شرق و غرب ناشي از نگرش يك بعدي آنان تأكيد بر رشد اقتصادي است موجبات افزايش اشتغال آنان را فراهم ساخته اند ولي مشكلات جديدي آفريده اند كه در بسياري از موارد سبب انحراف

و عقب ماندگي ذهني زنان و اضمحلال نظام خانواده شده و نهايتا بر توسعه اقتصادي اثر نامطلوب بر جاي گذاشته است. لذا هر چند كه به طور مقطعي از برخي سياستهاي اتخاذ شده جهت اشتغال زنان مي توان استفاده كرد ولي در مجموع سياستهاي آنان نمي تواند الگوي مناسبي براي اشتغال زنان باشد. ما بايد به دنبال الگوي رشدي باشيم كه همه جوانب را در بر گيرد. در اين جهت لازم است به دنبال تدوين نظريه اي مبتني بر اصالت وي برآييم. چنين الگويي نه تنها مي تواند موجبات مشاركت زنان را در رشد اقتصادي فراهم سازدبلكه موجبات رشد و تعالي فكري زنان و بهبود نظام خانواده را فراهم مي كند. ساير اقدامات را مي توان در دو گروه كوتاه مدت و بلندمدت به اين شرح انجام داد:اقدامات كوتاه مدت1_ قبل از هر چيز، براي جذب زنان متخصص به بازار كار، بايد قوانيني را كه در زمان ركود اقتصادي براي حذف زنان از بازار كار وضع شده بود لغو كرد. زيرا در دوره شكوفايي اقتصادي و بازسازي كشور، كناره گيري زنان متخصص از بازار كار، صدمات زيادي بر رشد اقتصادي وارد مي سازد. بايد قوانيني تصويب شود كه موجبات جذب زنان متخصص به بازار را كار را فراهم سازد. با توجه به اينكه قسمت عمده زنان شاغل در بخش دولتي را دارندگان مدرك ديپلم به بالا، درصد بزرگي را دارندگان مدرك ليسانس و بالاتر تشكيل مي دهند بايد در قوانين و مقررات حاكم بر بازار كار، اصلاحاتي از قبيل حذف قوانين تبعيض كه عامل مهمي در كاهش كارآيي تخصصي است، انجام شود.2_ لازم است كه

خدمات اجتماعي و رفاهي همانند مهدكودك، كودكستان، شركتهاي تعاوني و غيره تأسيس شود تا زنان با فراغت و آرامش بيشتري كار و خانواده را با هم تطبيق دهند.3_ بايد امكان كار نيمه وقت براي بانوان فراهم شود تا در دوران مختلف زندگي خانوادگي خود، با توجه به سن فرزندان و نياز خانواده، تركيب مطلوبي بين اشتغال و انجام امور خانه انتخاب كنند. اين قانون بايد به نحوي تنظيم مجدد شود كه اولاً كليه زنان شاغل را در برگيرد، ثانيا امكان استفاده از آن عملي تر باشد.4_ آموزشهاي مجدد حين كار كه در حال حاضر اكثرا منحصر به مردان است، براي ارتقاي كيفي خدمات زنان افزايش يابد.اقدامات بلندمدت1_ براي درك اهميت اشتغال زنان لازم است در زمينه جمع آوري اطلاعات مربوط به اشتغال، اشتغال نامكفي و بيكاري زنان، اصلاحاتي انجام شود. ضرورت دارد كه اطلاعات مربوط به بازار كار در رشته هاي مختلف در اختيار زنان قرار گيرد تا آنان به طور آگاهانه، رشته هاي تحصيلي خود را مطابق با امكانات موجود در زمينه اشتغال و ميزان موفقيت در هر رشته انتخاب كنند. لازم است نرخ بازگشت به تحصيلات در رشته هاي مختلف تحصيلي محاسبه شود. اين امر به زنان كمك مي كند تا با توجه به منافعشان، رشته اي متناسب با تواناييهاي خود انتخاب كنند. زيرا منافع اين روش بيشتر از روشهاي دستوري مانند منع قانوني ورود زنان به برخي از رشته ها مي باشد. در چنين حالتي است كه ما در جامعه، به سمت تخصيص بهينه نيروي كار حركت خواهيم كرد و گرنه هر گونه تبعيضي كه مبناي آن طبيعي و در نتيجه كارآيي

نباشد بر ملاكهاي ذهني استوار است و ما را از تخصيص بهينه نيروي كار كه عامل مهمي در رشد اقتصادي است دور مي كند.2_ نبود هماهنگي بين تحصيلات و اشتغال يكي از مشكلات اصلي براي جمعيتياست كه قادر به يافتن شغل در زمينه استعدادها و آموزشهاي خود نيست. بنابراين، برنامه ريزي آموزشي نقش مهمي در ايجاد اين هماهنگي دارد.3_ نبايد تصور كرد كه منظور از اشتغال اين است كه سهم زنان در مشاغل اداري دولتي افزايش يابد. بلكه بايد امكان تحصيلات زنان در زمينه هايي كه بتواند در مشاغل خصوصي به فعاليت بپردازند، فراهم شود. بنابراين، لازم است برنامه ريزيهاي آموزشي و اشتغال با يكديگر هماهنگي كامل داشته باشند تا هم از تمامي نيروي كار جامعه استفاده شود و هم سرمايه گذاريهاي زيادي كه در آموزش زنان مي شود، بازدهي بيشتري براي جامعه داشته باشد.مي دانيم زنان براي اشتغال خود با چنين موانعي روبه رو هستند؛ حال براي رفع اين موانع چه كار بايد كرد؟ در بسياري از محيطهاي كاري ترجيح مي دهند به جاي يك زن متخصص در يك سمت خاص، يك مرد استخدام كنند چرا كه فكر مي كنند زنان نمي توانند از عهده كار برآيند. اين مسأله در زمينه فعاليتهاي فني بسيار برجسته تر است. در حالي كه وجود بسياري از خانمهاي متخصص در تمام زمينه هاي شغلي عكس اين قضيه را ثابت كرده است. در درجه اول به نظر مي رسد خود بانوان بايد نشان بدهند كه چنين تفكري غلط است و يك زن نيز مي تواند از نظر علمي كارا توانا باشد. نتايج يك تحقيق علمي در مورد كار بانوان

كه به وسيله دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس انجام شده حاكي از اين است كه 72 درصد از پاسخ دهندگان سرعت انجام كار بانوان را متوسط به بالا، 70 درصد توانايي انجام كار بانوان را متوسط و زياد و 91 درصد از آنها نحوه انجام كار بانوان را متوسط و بالا ارزيابي كرده اند. لازم به ذكر است كه جامعه آماري در اين تحقيق شامل 56 درصد از مردان و 44 درصد از زنان بوده اند. اين نتايجنشان مي دهد كه برعكس تصور بعضي از افراد، زنان در انجام كار دقيقتر و سريعتر هستند و توانايي انجام كار را دارند. البته ناگفته نماند كه وجود امكانات لازم بسيار ضروري است با ايجاد امكانات لازم و تلاش خود زنان فعاليت علمي و اجتماعي شان در جهت مثبت پيش مي رود و تأثير كلي خود را بر اجتماع مي گذارد. بنابراين، بايد برنامه ريزي كرد، امكانات در اختيار زنان گذاشت و محيط را براي آنها آماده ساخت. در اين صورت يك زن مي تواند تمام كارهايي را كه تصور مي شود از عهده او خارج است، انجام دهد. اينكه مي گويند بعضي از زناني كه تخصص دارند، حاضر به پذيرفتن مقام مديريت نيستند درست است زيرا زنان به جايي رسيده اند كه ديگر كار اجرايي براي آنان جاذبه ندارد و ترجيح مي دهند وقتشان را صرف كارهاي علمي و پژوهشي كنند. عده اي ديگر، كار اجرايي را نمي پذيرند چون فكر مي كنند كار كردن با مرداني كه به توانايي زنان اعتقاد ندارند، مشكل است و يكي از دلايل مهم اين قضيه، عدم اطمينان زنان به همكاري همسرانشان

است. اگر محيط، امكاناتي فراهم كند كه زنان از اين جنبه، نگراني نداشته باشند، چه بسا بيشتر پا به عرصه فعاليتهاي اجتماعي بگذارند و پستهاي كليدي را قبول كنند و از اين طريق نيز در جامعه مؤثر باشند.در پايان اين پيشنهادها را براي كل جامعه مي توان ارائه كرد:1_ از آنجا كه نقش زنان در جامعه ما به درستي شناخته شده نيست بايد فعاليتهاي آنان به گونه اي معرفي و شناسانده شود كه نقش زنان براي عموم مردم مرئي باشد.2_ چون مسأله تبعيض و نابرابري در مورد زنان، يك مشكل ملي است، بايد با همين ديدگاه نيز براي آن راه حلهاي مناسبي پيدا كرد. بنابراين ضرورت دارد كه زنان جامعه با انسجام و تشكلهاي گروهي خود بر قوانين و مقررات و ذهنيتهاي منفي و هنجارهاي جامعه تأثير بگذارند.3_ از ميان بردن نابرابري در عمل، يكي از كارهاي مهمي است كه بايد در جامعه ما انجام پذيرد. البته تفاوت بين عمل و قانون در بسياري از كشورها مشاهده مي شود. مثلاً در آمريكا دستمزد دريافتي زنان براي كار مساوي با مردان بخصوص در مشاغل سطوح متوسط و پايين از حدود 61% مزد مردان در سال 1349 به حدود 70% در سال 1365 رسيده و قرار است در سال 1379 به حدود 85% برسد. البته در ايالات مختلف آمريكا، اين آمار متفاوت است. در قانون اساسي 1326 ژاپن و همچنين در قانون فرصتهاي شغلي برابر در سال 1364 اين كشور از برابري زن و مرد سخن گفته شده است، اما اين برابري، در مورد دستمزدها وجود ندارد و دستمزد زنان گاهي تا 60% مزد مردان كاهش پيدا

مي كند. البته توجه داريد كه هر چقدر مشاغل، تخصصي تر باشد و نياز به دانش و آگاهي بيشتري داشته باشد، تفاوت بين دريافتي زن و مرد كمتر مي شود.4_ براي رفع تبعيضها عليه زنان، مهمترين كاري كه بايد انجام بشود، تغيير و تحول فرهنگي است. در اين جهت لازم است مصلحان جامعه براي ايجاد تغيير در اذهان آحاد مردم راههاي مناسبي اتخاذ كنند براي اين كار مي توانند از آنچه مورد وثوق مردم است از جمله نهادهاي ملي و مردمي، مذهبي، علمي، دانشگاهي و غيره استفاده كنند.اين نوشته را با كلام رساي رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت اللّه خامنه اي به پايان مي رسانيم.«بله، ما امروز بايد مطرح كنيم كه چرا زنها مسؤوليتها و مديريتهاي كليدي را ندارند؟ اين يك سؤال قابل قبولي است. اگر چنانچه صلاحيتهاي خوبي دارند، نه اينكه ما تعصب بورزيم بگوييم كه بايد حتما زن يك جايي باشد. نه، اگر چنانچه صلاحيتهايي در زنان هست، آنجايي كه منع اسلامي ندارند تا سطوح بالا را شامل مي شود.»________________________________________منابع:_ متن سخنراني رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران در جمع زنان به مناسبت ولادت حضرت فاطمه(س)._ صادقي اردستاني، احمد، موانع و عوامل رشد زنان، صص9._ رزاقي، ابراهيم، ضرورت تحول در مديريت توسعه اقتصادي كشور، صص55 و 56 ارديبهشت 1371._ باقريان، ميترا، «مقدمه بررسي ويژگيهاي اشتغال زنان در ايران» سازمان برنامه و بودجه._ زنان در كشورهاي در حال توسعه، زن روز شماره 1387._ زاهدي، شمس السادات، «موقعيت زنان در جامعه دانشگاهي» فصلنامه تحول اداري، نشريه سازمان برنامه و بودجه. * پايگاه حوزه

زنان در سازمان ها

منصوره افقهي

امروزه صاحبنظران به سازمانها از زواياي مختلفي نگاه مي كنند.با نوجه به

نوع نگرشي كه نسبت به سازمان ها داريم، نقش زنان در سازمان ها نيز متفاوت خواهد بود. برخي از صاحبنظران به سازمان ها به عنوان سيستمهاي "طبيعي" نگاه مي كنند كه در آن روابط غيررسمي و قدرت و سياست از اهميت بالايي برخوردار است، ولي برخي ديگر از صاحبنظران، سازمان ها را سيستم هاي "عقلاني" تلقي مي كنند كه بدنبال رسميت سازماني است وداراي اهداف مشخصي است كه در جهت دستيابي به اين اهداف فعاليت مي كند.(اسكات،53:1374) از ديدگاه تاريخي همواره زنان در پستهايي قرار گرفته اند كه ناگزير بوده اند كارهاي تكراري انجام دهند و پستهايي در سطوح پايين احراز كنند.اغلب آنها در پستهاي  ستادي و به عنوان دستيار مديران صفي انجام وظيفه كرده اند و به ندرت مسئوليتهاي مديران صفي را برعهده داشتند.(اوت و شفريتز،888:1379) بنابراين مديران زن كمتر درگير وظايف صفي سازمانها بوده اند.علي رغم اينكه ملاك دقيق و روشني براي تفكيك وظايف صفي و ستادي در سازمانها وجود ندارد ولي عمدتاً "صف" به واحدها و نقش هايي اطلاق مي شود كه مستقيماً براي تأمين هدفهاي مؤسسه فعاليت مي كنند و در اين زمينه مسئوليت مستقيم دارند.درحاليكه "ستاد" به واحدها يا نقشهايي دلالت دارد كه مستقيماً در جهت تأمين هدفهاي مؤسسه فعاليت ندارند؛ لكن به واحدهاي صفي كمك مي كنند تا بتوانند به نحو مؤثر انجام وظيفه كنند و از عهده تأمين هدفهاي مؤسسه برآيند.لذا باتوجه به هدف مؤسسه و ماهيت وظايف در سازمان ها واحدهاي صفي و ستادي نيز متفاوت خواهند بود. مثلاً در يك مؤسسه آموزشي، واحد مالي به عنوان واحد ستادي تلقي مي شود، درحاليكه در يك مؤسسه سرمايه

گذاري واحد مالي ، صفي تلقي شده و از قدرت بالايي نيز برخوردار است.از آنجاييكه زنان عمدتاً در مشاغل ستادي مشغول به كار مي باشند، از اينرو نمي توانند در سازمان ها قدرت چنداني كسب نمايند؛ بنابراين در تصميم گيريهاي سازماني نيز دخالت و نفوذ چنداني ندارند.بويژه اينكه اگر سازمان ها را به عنوان سيستم هاي تصميم گيري در نظر آوريم، در اينصورت تصميمات به صورت ائتلافي از نيروهاي سازماني است.(دفت، 1374: 10-709) از آنجايي كه زنان نتوانسته اند در اين ائتلاف براي خود جايگاه مناسبي بيابند، از اينرو فاقد قدرت سازماني مي باشند. زنان در پست هاي مديريت زيردستاني ثابت و مشخص داشته اند كه كارهاي ثابت و معيني انجام مي دادند و به ندرت در پستهايي بودند كه داراي خطرهاي زياد و ريسكهاي سنگيني باشد تا بتوانند بدين وسيله داراي حيثيت و اعتبار شوند و با به كارگيري زيردستان زبده تيم هاي خلاق و مبتكري را بوجود آورند.(اوت و شفريتز،887:1379) امروزه در سازمان ها ، داشتن كارهاي چالشي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است ودر پيشرفت كاري و بهبود سطح انگيزه كاري افراد سازماني نقش مؤثري دارد.از نظر كانتر(Kanter) زنان در سازمان ها فاقد مشاغل چالشي هستند.مشاغل چالشي، مشاغلي هستند كه احتمال موفقيت ويا شكست در آنها 50 درصد مي باشد.(دفت،242:1374) چارلز پرو مشاغل را به چهار گروه تقسيم مي كند: الف) مشاغل عادي براي انجام اين نوع كارها اطلاعات كمي مورد نياز است كه غالباً به صورت گزارشهاي كتبي،بخشنامه ها و دستورالعملها هستند.از سيستم اطلاعات مديريت و پايگاههاي اطلاعاتي اندكي استفاده مي شود مانند كنترل اعتبارات. ب) مشاغل فني براي انجام اين

نوع كارها به ميزان زيادي اطلاعات كمي مورد نياز است.از كامپيوتر،پايگاههاي اطلاعاتي،دستورالعملهل و مطالب فني استفاده مي شود.همچنين از سيستم اطلاعات مديريت MIS و سيستم پشتيباني تصميماتDSS استفاده مي شود.بسياري از مشاغل مهندسي در اين دسته قرار مي گيرند. ج) مشاغل هنري در اين نوع مشاغل اطلاعات كيفي مورد نياز است.در تصميم گيري ها عمدتاً از شيوه هاي تصميم گيري شهودي استفاده مي شود و غالباً براي ارزيابي و جمع آوري اطلاعات مورد نياز از روش مشاهدات شخصي استفاده مي شود. د) مشاغل پيچيده (چالشي) در اين نوع مشاغل اطلاعات پربار مورد نياز است،گروهها بايد مرتباً تشكيل جلسه دهند و بحثهاي رودررو صورت گيرد.ازآنجايي كه زنان در سازمانها عمدتاً در مشاغل عادي مشغول به فعاليت بوده اند نه در مشاغل چالشي و پيچيده، وجود چنين شغلهايي كه چندان چالشي نبوده اند، باعث شده است كه زنان در خارج از جريان فعال امور سازمان قرار گيرند.زنان از يك سو"عضوي متفاوت" به حساب مي آيند و از سويي ديگر در جمع دست اندركاران پذيرفته نمي شوند و در نتيجه نمي توانند از اطلاعات و حمايتهاي شبكه هاي كاري برخوردار شوند و از نظر ساختار سازماني در پستهايي قرار مي گيرند كه از نظر مديريت، احساس ضعف،ناتواني يا بي قدرتي مي نمايند. به همين دليل آن دسته از زنانيكه توانسته اند در سازمانها قدرتي كسب نمايند به سبب روابط خانوادگي بوده است كه در جريان امور سازمان و دواير اجتماعي مربوطه قرار گرفته اند و بدين طريق توانسته اند از قدرت سازماني بالاتري برخوردار شوند.(اوت و شفريتز،887:1379) تأثير سبك رهبري بر جايگاه زنان در سازمان ها يكي از عواملي

كه باعث مي شود تا زنان در سازمانها از رشد چنداني برخوردار نشوند، اين است كه مديران سازمانها آنها را بيش از حد مورد حمايت خود قرار مي دهند.اين مديران يك زن را در پست "بدون خطر" مي گمارند و به او هيچ امكاني نمي دهند تا شايستگي هاي خود را به اثبات برساند و هيچ پست مخاطره آميزي كه باعث مطرح شدن وي شود، به او واگذار نمي كنند. گاهي اين حمايت بيش از حد به سبب "حسن" نيتي است كه از نظر مدير، موجب موفقيت وي مي گردد.(مدير مزبور چنين مي انديشد كه نبايد موفقيت وي را در معرض خطر قرار داد.) بسياري از مديران داراي حسن نيت هستند و با آگاهي از اينكه نبايد زنان را در پستهاي مخاطره آميز قرار داد و چنين مي انديشند كه تنها مردان بايد با چنين شرايطي روبرو شوند، مي كوشند از مديران زن هر نوع حمايتي را به عمل آورند. (اوت و شفريتز،887:1379) گاهي به سبب اينكه مدير مي ترسد مبادا با معرفي يك زن براي پست بالاتر(وترس از ناكام ماندن در آن پست) موجب خدشه دار شدن وي گردد، از زن حمايت بيش از حد به عمل مي آورد.حمايت بيش از اندازه از يك مدير زن درست همانند اين است كه نشانه ها و علامتهاي آشكاري درباره عدم حمايت از وي داده شود و بدين وسيله موجب تضعيف يا بي قدرتي او گردد. گذشته از اين افراد چنين مي پندارند كه مي توانند مديران زن را در سلسله مراتب سازماني دور بزنند، زيرا چنين تصور مي كنند كه "به اين مديران اطلاعات كافي داده نمي شود.يا اينكه آنها "از راهها و مسيرها آگاه نيستند." اگرچه ممكن است زنان به سبب شايستگي

وتخصص مورد احترام قرار گيرند، ولي اين احترام در همان محدوده ي نوع كاري كه بايد انجام دهند، باقي مي ماند و به وراي آن نمي رسد.شايد اين ديدگاه ريشه تاريخي داشته باشد. سازمانها مديران زن را خارج از سازمان انتخاب مي كنند وبه ندرت اين فرصت را به زنان درون سازمان مي دهند كه به پستهاي بالاتر ارتقاء يابند.(همان:888) از طرف ديگر مباحثي كه اكنون از طرف انديشمندان حوزه علم مديريت مطرح شده ،برآنست كه "زن،مدير ديگري است." و در نتيجه زنان سبك رهبري و مديريت خاص خود را دارند.تاكنون در مورد تفاوت هاي موجود ميان سبك هاي رهبري زنان و مردان نظريه هاي گوناگوني اظهار شده است كه برخي از اين نظريات عبارتند از: 1- ميان سبك هاي رهبري زنان و مردان تفاوتي وجود ندارد. زناني كه در پي حرفه غيرسنتي مديريت هستند،تصور كليشه اي مربوط به زنانگي را رد مي كنند و نيازها،ارزش ها و سبك رهبري آنان همانند مرداني است كه در پي حرفه مديريت هستند. 2- ميان سبك هاي رهبري و مديريت زنان و مردان تفاوت هاي مبتني بر تصورات قالبي وجود دارد. ميان زنان و مردان مدير، به همان شيوه اي كه در تصورات قالبي به تصوير كشيده شده است،تفاوت وجود دارد و در نتيجه تجارب دوران آغازين زندگي(هنگام فرايند اجتماعي شدن) مردانگي در مردان و زنانگي در زنان تقويت مي شود. 3- ميان سبك مديريتي مردان و زنان تفاوت هاي غير مرتبط با تصورات كليشه اي وجود دارد. زنان و مردان مدير به شيوه هايي مغاير با تصورات قالبي مديريت مي كنند.چون در هنگام فرايند اجتماعي شدن، تجارب نخستين زنان با

تجارب نخستين مردان متفاوت است؛ بنابراين زنان مدير بايد افراد استثنائي باشند تا بتوانند تجارب نخستين خود را جبران كنند.(Powell,1990:69) براساس رهبري وضعي چيزي به نام بهترين راه نفوذ در مردم وجود ندارد. اينكه شخص از چه شيوه رهبري در رفتار با افراد يا گروهها استفاده كند، به سطح آمادگي كساني بستگي دارد كه رهبر مي كوشد در آنها نفوذ كند. براساس سطح آمادگي پيروان چهار سبك رهبري شناخته شده است: الف) سبك دستوري در اين روش، رهبر دستورالعملهاي صريح آماده مي كند و بر عملكرد نظارت دقيق دارد. اين شيوه رهبري زماني مورد استفاده قرار مي گيرد كه سطح آمادگي پيروان بسيار پايين باشد؛ به گونه اي كه آنها قادر به انجام وظايف محوله نبوده و انگيزه اي نيز براي انجام آنها نداشته باشند. ب) سبك ايجابي در اين روش مديران خود تصميم مي گيرند، آنها را به پيروان ابلاغ مي كنند و در مورد تصميمات به آنان توضيح مي دهند و سعي مي كنند تا آنان را به انجام وظايف محوله ترغيب كنند.اين روش رهبري زماني مورد استفاده قرار مي گيرد كه پيروان قادر به انجام وظايف محوله باشند،ولي انگيزه اي براي انجام آنها نداشته باشند. ج) سبك مشاركتي در اين روش مديران همراه با پيروان اقدام به تصميم گيري و تدوين برنامه هاي اجرايي مي كنند و اجراي آن را به عهده پيرو مي گذارند. اين شيوه زماني مناسب است كه پيرو قادر به انجام كار خاصي نيست،اما مايل به انجام آن مي باشد.به عبارت ديگر براي مسائل موردي كه نيروي انساني با آن مواجه مي شود، مي تواند مفيد باشد. د) سبك تفويضي در اين روش، مدير مسئوليت را به پيرو واگذار مي كند.پيرو خود موقعيت

را شناسايي كرده ، تصميم مي گيرد، اجرا مي كند و پاسخگوي نتايج تصميمات خود است.اين شيوه زماني مفيد است كه نيروي انساني قادر به انجام مسئوليتهاي محوله باشند و از انگيزه بالايي نيز برخوردار باشند. (بلانچارد و هرسي، 1378: 199-197) عمدتاً در بين مديران چنين تصور مي شود كه زنان شاغل در سازمانها توان انجام كارها را دارند، ولي براي انجام آنها انگيزه كافي ندارند.در نتيجه سبك رهبري كه بر آنان اعمال مي شود،از نوع ايجابي است. از اينرو مديران سازمانها در مقابل كاركنان زن، رفتارهاي حمايتي بيش از حد از خود نشان مي دهند. به طور كلي، مديران براي زنان كارراهه شغلي تعيين نمي كنند؛ وقتي يك زن در سازمان متصدي پست شغل و يا مقامي مي شود، مدت زمان طولاني در همان پست سازماني مي ماند و به كندي در سطوح سلسله مراتب سازماني به سمت بالا حركت مي كند. "باس(B.M.Bass) در تحليل جامع خود با توجه خاص نسبت به ابعاد گوناگون مديريت زنان به اين نتيجه رسيده است كه با توجه به مشكلاتي كه به دليل نوع اجتماعي شدن ،تصورات قالبي و... درباره تصدي پست هاي مديريتي زنان وجود دارد، با گذشت زمان، زنان در اين راه پيشرفتهايي داشته اند.هرچند كه لازمه مديريت اثربخش برخوردار بودن از ويژگيهايي است كه با مردان مرتبط است، اما عوامل قابل كنترل ديگري براي رهبري و مديريت شناخته شده است كه روابط چنداني با جنسيت رهبران و مديران موفق ندارند.هر چند كار اساسي باس(Bass) خلاصه كردن ادبيات موجود در زمينه مديريت و رهبري زنان بوده است، ولي وي اذعان مي كند كه زنان نه تنها در كشورهاي جهان سوم بلكه در كشورهاي توسعه

يافته و صنعتي نيز با مشكلات زيادي جهت تصدي پست هاي مديريتي مواجه هستند.كشورهاي غربي نيز نتوانسته اند بسياري از موانع موجود براي ايفاي نقش مديريت و رهبري را در سازمانهاي گوناگون از پيش پاي خود بردارند و حتي در اين دوره از تاريخ خود و در سالهاي پاياني قرن بيستم و پس از تلاشهاي بسيار جنبش هاي زنان، هنوز براي رقابت با مردان در زمينه تصدي مشاغل مديريتي با موانع و مشكلاتي روبرو هستند."(ساعتچي،46:1377) منابع: -    اسكات،ريچارد،1374،سازمان ها:سيستمهاي عقلاني،طبيعي و باز،حسن ميزائي و فلورا سلطاني،دانشكده مديريت دانشگاه تهران -    اوت،استيون و شفريتز،جي.ام،1379،تئوريهاي سازمان:اسطوره ها،علي پارسائيان،تهران،فرزانه -    بلانچارد،كنت و هرسي،پاول،1378،مديريت رفتارسازماني و استفاده از منابع انساني،قاسم كبيري،تهران،ماجد -    دفت،ريچارد.ال،1374،تئوري سازمان و طراحي ساختار،پارسائيان و اعرابي،تهران،دفتر پژوهشهاي بازرگاني -    ساعتچي،محمود،1377،جايگاه مديريت،شايستگي يا جنسيت،مجله حقوق زنان،شماره 6 - Powell,Gary,1990,One More Time:Do Female and Male Managers Differ?Academy of Management Executive

مديريت زنان خانه دار در شاد كردن محيط خانواده

خانه دار در شاد كردن محيط خانواده        

شادكامي يك احساس دروني با منشأ باطني است كه آثار بيروني هم دارد و وقتي قلباً آماده ي خوش رفتاري شديم در رفتارمان نيز تجلي مي يابد.  شادكامي يك احساس دروني با منشأ باطني است كه آثار بيروني هم دارد و وقتي قلباً آماده ي خوش رفتاري شديم در رفتارمان نيز تجلي مي يابد. هر يك از زوجين در شادكامي زندگي نقش برجسته

اي دارند ولي زن به دليل مديريت و اداره ي فضاي خانه در اين زمينه مسئوليت سنگين تري دارد. همه ي اعضاي خانواده با او درارتباط هستند، بنابراين زن شاد، خانواده شاد نيز تربيت مي كند. در چنين فضايي زن بايد عليه بي حالي و بي حوصلگي قيام كرده

و سهم خود را در شادكامي ارتقا دهد و هرگز اجازه ندهد افكار منفي و يأس آلوده ريشه هاي مسرت و شادكامي را در زندگي او از بين ببرند. شادكامي عمدتاً به ادراك صحيح واقعيت بستگي دارد. همواره به دست آوردن چيزي سود و از دست دادن آن زيان نخواهد بود. لذا زنان بايد معيارهاي شخصي خود را درباره ي سود و زيان از زندگي مورد بازبيني قرار دهند. معيارهاي سود و ضرر بايد از زواياي مختلف نگريسته شوند. وقتي چنين حالتي فراهم آيد تعادل اشخاص ثابت مانده و در برابرر ناهمواري هاي زندگي مقاومت بيشتري احساس مي كنند. جهت شاد كردن محيط زيست و منزل، لازم است كه از احساس نفرت و انزجار نسبت به خود فاصله گرفته و با نحوه ي بهتر زيستن، برخورد مثبت و عقلاني، از رنج ها و ناملايمات كاست . اگر هر فردي با خود مهربان تر باشد و واقع بيني را از ياد نبرد، يقيناً زندگي بهتري را حس خواهد كرد. علاوه بر اين بهتر است جهت دستيابي به شادكامي، از تجارب موفق اطرافيان نيز استفاده نمود. تجارب تلخ و نامطبوع ديگران، آدمي را متوجه ارزش هاي موجود زندگي و قدرداني از آن ها و در نتيجه شادكامي بيشتر خواهد نمود. هم چنين تجارب مطبوع ديگرن نيز قابل انتقال به زندگي شخصي هستند و بر نشاط و شادابي زندگي مي افزايند. حال اين سوال پيش مي آيد كه به راستي جايگاه و ارزش شادي چيست و چگونه بايد آن را تأمين نمود؟ در پاسخ به اين سوال بايد به اين موضوع اشاره كرد كه در اسلام شادي و

سرور مورد توجه بوده و بر شاد كردن دل ها تأكيد فراواني شده است . اما در مورد چگونگي تأمين آن بايد گفت كه در ابتدا مادران بايد تلاش كنند تا فرزندان شاد و با نشاطي را تربيت كنند . اين امر از چند طريق ميسر مي گردد.  روش هاي شاد كردن محيط خانواده 1-  بايد ظاهر خود را شاد و چهره ي خويش را بشاش نگاه داريد . در احاديث آمده است كه :« حزن انسان مومن در دل اوست ولي چهره ي او بشاش است.» اگر خانم خانه اين گونه باشد چهره ي او پيام آور شادي و شادماني است كه امكان مسرت همسر و فرزندان را فراهم مي سازد. به همين دليل بهتر است زماني به استقبال همسر و فرزندان مي رويد داراي احساس شادي باشيد . يقيناً شادي چهره ي از حزن دروني نيز مي كاهد. زيرا همان گونه كه نوع لباس بر روي رفتار شما تأثير مي گذارد خنده ي روي لب هم مي تواند منجر به احساس شادماني در وجودتان شود. در اين زمينه حضرت علي (ع) مي فرمايند :« ك__سي كه خود را به قومي تشبيه كند از آنان خواهد بود.» پس بايد خود را با انسان هاي با نشاط همانند سازيم تا از آنان باشيم . ما مي توانيم با اخذ تصميم چنين كنيم، زيرا شكل بخشيدن به حالت چهره در دست خود ماست  ظهور خنده در چهره سبب نشاط خود و ديگري مي گردد و امروزه به همين علت است كه در روان شناسي از خنده درماني به عنوان يك تكنيك درماني استفاده مي شود. پس

سعي كنيد كه همراه با اعضاي خانواده بخنديد. با ديدن شادي شما، ديگران نيز احساس شادماني و رضايت كرده و آن را پايدار تلقي مي كنند.  2-  .دستيابي به شادكامي توسط به دست آوردن رضايت خاطر همسر راه پيشنهادي ديگر است . زيرا زن هنگامي احساس شادي مي كند كه دريابد كه رضايت خاطر همسر را فراهم آورده است. اما براي به دست آوردن اين رضايت خاطر بايد بداند كه چه چيزهايي موجب دستيابي به رضايت خاطر مي شود تأمين نيازهاي اساسي رواني همسر مانند صميميت زن كه موجب احساس امنيت مي شود و يا احترام گذاشتن به همسر كه موجب مسرت زندگي مي شود، مي توانند امكان بالندگي يكديگر را فراهم سازد. 3-  راه ديگر دستيابي به شادكامي محيط منزل، اخلاق نيكوي زن است. اخلاق خوب زن ساير اعضاي خانواده را نيز شاد مي سازد. معصومين (ع) خوش خلقي را از نشانه هاي فرد با ايمان دانسته اند. پيامبر (ص) فرموده است كه هر ك__س ايمانش بهتراست اخلاقش نيكوتر است. شادكامي در سايه ي خوش خلقي حاصل شده و خوش خلقي جذاب است و همسر سودازده را به سوي خود و خانواده مي خواند.  4-  يكي از راه هايي كه خانم خانه مي تواند براي شاد كردن محيط زندگي انجام دهد، تهيه ي وسايل مورد علاقه براي اعضاي خانواده است كه زنان به خوبي مي توانند اين موضوع را مديريت نمايند. پي بردن به علايق اعضاي خانواده و پرسش از آنان در اين خصوص بسيار ضروري است. با تقديم هديه ي مورد علاقه ي هر يك از آنان مي توان طراوت و شادابي را

به چهره ي آورده و از اين طريق خود نيز شاد گرديد.  5-  مسافرت نيز به شرط تمكن مالي موجب شاد نمودن اعضاي خانواده مي گردد. زنان خانه دار مهارت يافته به راحتي مي توانند حتي با كمترين امكانات شرايط رفتن به يك سفر لذت بخش را برنامه ريزي نمايند و با توانمندي هاي ادراكي، فني و انساني كه در خود به وجود آورده اند مشكلات را از سر راه خود بردارند. همين عامل موجب مي شود كه فضاي رواني – عاطفي خانواده از نشاط روحي خوبي برخوردار شده و اعضاي خانواده با حس شادتر و روشن تري با هم برخورد نمايند.  6-  يكي از نكاتي كه شادي آفرين است اميد دادن و اميد داشتن است . زني كه به  اعضاي خانواده اميدي تازه مي بخشد، يعني اين كه به آنان شادي هديه داده و دوام زندگي خود وديگران را رقم زده است. اميد دادن هميشه در كلام نيست، بلكه عمل را نيز شامل مي شود زيرا انسان اميدوار در حال حركت و تكاپوست و حركات همراه با پيشرفت و برنامه، موفقيت را در پي خواهد داشت و دست يافتن به توفيق، نشاط بخش و شورآفرين است.  7-  شيوه ي ديگر ايجاد نشاط بيان لطايف است. البته توجه به اين نكته ضروري است كه در اظهار شوخي و مزاح بايد به گونه اي رفتار نمود كه در محيط خانه مناسب و به جا بوده و گزنده و آزاردهنده نباشد. به تعبير حضرت علي (ع) : با مردم چنان مزاح كنيد كه از آن دلخوش شوند.  شادي در خانواده ايجاد شادي به عنوان يكي از احساسات

مثبت و انرژي زاي انساني در خانواده ها بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد. ولي نكته ي مهم اين است كه ما چه تعريفي از شادي در خانواده داريم، زيرا همه ي اعضاي خانواده درآن شادي سهيم و شريك هستند. وقتي احساس شادي، نشاط و مسرت در خانواده به وجود بياوريم، در حقيقت به شادي در خانواده رسيده ايم. ولي نبايد نقش مهارت هاي زندگي مادر به عنوان مدير خانه و خانواده در پيدايش انبساط روحي و حس شادابي فرزندان را ناديده گرفت ، به همين دليل است كه مادر را سرچشمه ي عواطف و احساسات كل خانواده مي دانند. شاد كردن محيط منزل زماني اتفاق مي افتد كه زن خانه دار به عنوان مدير خانواده بتواند برخي رفتارها را تسهيل و برخي ديگر را هدايت يا منع نمايد، يعني، وقتي فرزند سوال كودكانه و شادي مي پرسد بايد بداند كه كودكانه پرسش كردن يك فضاي شاد و مطلوب را در خانواده ايجاد مي كند. پس بايد رفتار مثبت او را در اين زمينه تشويق و تسهيل كرد. علاوه بر اين كه بيان دوستانه ي مسائل با فرزندان و فرصت دادن به همسر و فرزندان براي بازخواني خاطرات شاد و روحيه بخش از جمله اقدام هايي است كه مي تواند فضاي خانه را با نشاط نمايد. مديريت شادي در محيط خانه بر اساس ايجاد فرصت هاي تبسم، خنده و احساس مثبت شكل مي گيرد و هر چه فرد در اين رابطه موفق تر باشد بيشتر مي تواند باعث شادكامي اعضاي خانواده گردد. يكي ديگر از فعاليت هايي كه زنان خانه دار براي شادماني در خانواده

مي توانند از خود نشان دهند پرهيز دادن خود، همسر و فرزندان از صفات و رفتارهاي منفي گرايي، وابستگي افراطي، كناره گيري، علاقه ي يك طرفه، فقدان حساسيت، بي تفاوتي عاطفي، سلطه جويي، قدرت طلبي، عدم ابراز احساسات و بيان عواطف منفي، توهين، دروغ و انتقاد افراطي است؛ چرا كه در اين صورت فضاي خانواده سرد و غمگين شده و ديگر فرصتي براي شاد بودن به وجود نمي آيد. بنابراين پرهيز از صفات و رفتارهاي ضد شادي در حقيقت مديريت شرايط اجتماعي – رواني براي بروز و پيدايش شادي، احساس انبساط خاطر و روحيه ي مثبت است. اين احساسات هستند كه شادماني را در انسان به وجود آورده و ضريب شادي دراعضاي خانواده را افزايش مي دهند.  http://yas.ofogh.ne

سهم زنان در تصميم گيري هاي بين المللي

سهم زنان در تصميم گيري هاي بين المللي تا چه اندازه است؟ عليرغم آنكه نيمي از جمعيت جهان از زنان تشكيل شده است، اما تا چه اندازه مصالح آنان در تصميم گيري هاي جهاني ديده شده است؟

آياآنچه در غرب به عنوان شاخص هاي مربوط به پيشرفت زنان معرفي و تاكيد مي شود، تنهاحضور صوري تعداد معيني از زنان در مناصب وزارتي و مجالس قانونگذاري نيست؟اگر بخواهيم حضور سياسي زنان در عرصه بين المللي را مترادف با حضور در قدرت سياسي جوامع بدانيم، به گونه اي كه روند توليد، توزيع و مصرف در آن جريان داشته باشد، مي توان:1- بخش مولد قدرت بودن و اختيارداشتن را، بعد تصميم سازي2- عرصه توزيع قدرت و اختيارات را ، بعد تصميم گيري;3- عرصه مصرف يا بهره وري از قدرت را بعد اجرايي محسوب نمود.اگر اين طبقه بندي را با طبقه

بندي شوراي اقتصادي - اجتماعي سازمان ملل متحد طبق قطعنامه 1990/4 انطباق دهيم درصد بسيار اندكي از اين سهم، آن هم بيشتر در بخش مصرف و سطوح اجرايي در مصادر سياسي، سهم زنان است. اين دستورالعمل بين المللي سطوح عالي حضور سياسي زنان را در چهار بخش تعريف كرده است:سطح اول: رتبه وزارتي، وزيران خارجه، روساي بانك هاي مركزي و دفاتر رياست جمهوري و نخست وزيريسطح دوم: به طور كلي كفيل و معاونان وزيرسطح سوم: دبيران و منشي هاي دائم در كشورهاي مشترك المنافعسطح چهارم: در سير نزولي سلسله مراتب، به علت تعداد فزاينده سطوح مياني سمت هاي معاونت، دبيري و مديرمسوول حوزه هاي فني و اداري را دربر مي گيرد.حال با تطبيق طبقه بندي فوق با مفاهيم تصميم سازي و تصميم گيري و اجرايي، آنچه امروز در مورد حضورزنان در ابعاد سياسي در جهان اتفاق افتاده، چگونه است؟از 180 كشور فقط 13موردبه رياست زنان اداره مي شود كه شامل دو كشور در اروپا (ايرلند و فنلاند) و بقيه در كشورهاي به اصطلاح جهان سوم آسيايي و آفريقايي هستند و ريشه آن را مي توان در نوع نگاه اين ملل به زن و جايگاه او دانست.در سيستم اداري سازمان ملل زنان تنها 9درصد مديريت هاي مياني را عهده دار هستند.به نظر مي رسد، حضور سياسي زنان در بخش هاي تصميم ساز به نوعي ناديده گرفته شده و بيشتر جايگاه اين قشر در سطوح اجرايي و بعضا تصميم گيري لحاظ شده است.مي توان اين گمانه را طرح نمود كه حضور زنان در برخي مشاغل براي حكومت ها و سعي جوامع بين المللي در استخراج دستورالعمل هاي

كاربردي، براي تعريف هويت سياسي زنان در تمامي كشورهاي جهان از اهميت ويژه اي برخوردار است و به شكلي يكسان در تمامي كشورهاي جهان به عنوان يك نياز اساسي و بدون در نظرگرفتن تفاوت هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي جوامع مطرح شده است. اين مساله حاكي از آن است كه جهاني سازي نيازمند ابزارهايي است كه در صورت لزوم بتواند در بحران هاي اجتماعي، قواعد و معادلات بازي هاي سياسي را با وجود اين قشر عظيم دست كاري نمايد و موجب تحقيرو يا تجليل از ملل، گروه ها و حكومت هاي خاصي شود.به عنوان مثال مي توان به بزرگنمايي برخي مسائل زنان در كشورهاي مسلمان طي گزارشات مراجعي چون كميسيون حقوق بشر در مورد كشورهايي چون ايران و افغانستان اشاره نمود.آنچه در غرب به عنوان شاخص هاي مربوط به پيشرفت زنان معرفي و تاكيد مي شود، تنها حضور صوري تعداد معيني از زنان در مناصب وزارتي و مجالس قانون گذاري است، در حالي كه زنان در جوامع غرب طي گذار از مراحلي، به نوعي مهارت مدرن را تجربه نموده اند كه حاصل آن بحران هويتي است كه موجب عكس العمل هايي چون جسارت فردي به شكل تبرج و جلوه گري هاي مادي شده است.(1)لذا پس از مدتي زن، ابزار انگيزش براي مصرف هرچه بيشتر در جامعه شده و براي او اقتدار اجتماعي و هويت سياسي در شكل عيني و حقيقي مفهومي نخواهد داشت.سيستم سرمايه داري از حضور غيرمقنن زنان در جهت تحرك سياسي، فرهنگي و اقتصادي، استفاده نموده است. به عنوان مثال مي توان به حضور زنان در بيست شغل اول آنان در كشور آمريكا

-در بين شاغلين - اشاره نمود كه به ترتيب عبارتند از: منشي گري، صندوق داري، مديريت فروش داخلي، سرپرست فروش، پرستار رسمي، كمك پرستار، آموزگار، كتابدار و كارمند پذيرش هتل ها، حسابداري، اپراتوري، آشپزي، بازرسي، نظافتچي، دبير، كارمند كارخانه، آرايشگري و اپراتوري ماشين، نساجي.در پايان سوالات اساسي كه مي تواند محورهاي پژوهشي و تحقيقاتي در اين حوزه مد نظر باشد و نتايج آن در برنامه ريزي هاي ملي، منطقه اي و جهاني در موضوع حضور سياسي زنان مورد استفاده قرار گيرد شامل:- آيا حضور زنان بر كرسي مراكزي چون شوراي امنيت اختيارات و ملاحظاتي كه نسبت به منافع زنان و كودكان جهان مي توانند داشته باشند، مانع بروز بسياري از جنگ ها نخواهد شد؟- آيا حضور اين قشر تنها در سطوح خدماتي و اجرايي - در كشورهاي به اصطلاح توسعه يافته - براي احقاق حقوق آنان در موضوعات سياسي و اجتماعي كافي است؟- آيا اگر زنان به جاي حضور در سطح ساختارها به عنوان مصرف كننده، چه در موضوعات سياسي، چه فكري و چه اقتصادي، در سطح توليد در ابعاد تصميمات سياسي، فرهنگي و اقتصادي حضور داشته باشند، نحوه مديريت در كشورها دگرگون نخواهد شد؟حضور سياسي زنان در بسياري از كشورها از جمله ايران در بحراني ترين حوادث تاريخي چون انقلاب اسلامي با توجه به گرايشات و تفكرات اين قشر، هميشه هدفمند و كارساز بوده است، اما پس از اين دوره به دليل خلا» برنامه ريزي و سازماندهي در تمامي امور زنان و نبود برنامه هاي كاربردي در عرصه هاي مختلف اجتماعي و خانوادگي در معرض آسيب بيشتري قرار گرفتند.خواه ناخواه پس از مدتي اقتدار

اجتماعي و هويت سياسي به شكل عيني و حقيقي جاي خود را به توسعه طلبي در مصرف و تنوع مي دهد.در آن هنگام است كه تعريف صحيح از جايگاه عملي زنان، توانايي نظام اجتماعي را در پياده سازي سيستم هاي برگزيده اجتماعي بر مبناي اسلام (سياسي، فرهنگي و اقتصادي) افزايش خواهد داد و اصول ارزشي در پيوند با وضعيت اجتماعي در قالب يك دستگاه نظام مند تعريف شده و در چنين چارچوبي است كه شعار مشاركت سياسي زنان در جامعه ايران و حتي براي زنان مسلمان و آزاديخواه جهان معنا پيدا خواهد كرد و وجوه اشتراك، اختلاف و امتياز زن در جامعه اسلامي با جامعه غربي معين خواهد شد.پانويس ها1- مانند جسارت زن در مقابل شوهر، دانش آموز نسبت به معلم، فرزندان نسبت به والدين كه موجب شكسته شدن انضباط خانوادگي و اجتماعي خواهد شد و در كشورهايي كه داراي مباني ارزشي هستند، اين مساله را ترويج مي دهند تا اصول فرهنگي آن كشور را خدشه دار نمايند.2- منظور حضور زناني با آرمان هاي عدالت خواهانه است. نه صرفا افرادي كه به شكل گزينشي براي اهدافي در برخي از اين مجامع انتخاب شده اند، چه اينگونه زنان خود مصرف كننده خواهند بود، نه توليدكننده فكري. http://www.mardomsalari.com/TEMPLATE1/News.aspx?NID=23423

وضعيت مديران زن در جامعه ايران

ايوب جمشيدي

زنان به عنوان نيمى از جمعيت فعال كشور تنها 12 درصد از فعاليت اقتصادى جامعه را برعهده دارند. اين سهم اندك طى 40 سال گذشته حدود 10 درصد بوده است. اين وضعيت به گونه اى پيش رفته كه به گفته كارشناسان تعداد زنان شاغل در 20 سال اخير تغيير نكرده است تا سهم آنان از تعداد بيكاران كشور

دو برابر سهم آنان در كل اشتغال كشور باشد. يك بررسى آمارى نشان مى دهد درصد شاغلان زن نسبت به كل شاغلان 9/4 درصد است. در اين بررسى مشخص شده كه زنان شاغل در بخش عمومى نسبت به كل زنان با رقم 39/5 درصد، در صدر قرار دارند. اين در حالى است كه سهم زنان شاغل در گروه مديران عالى رتبه به كل زنان شاغل در بخش عمومى تنها 4/9 درصد است. داده هاى مورد نظر به اين نكته اشاره مى كنند كه درصد شاغلان زن كارفرما و كاركنان مستقل در بخش خصوصى نسبت به كل زنان شاغل در بخش خصوصى 37/1 درصد و درصد شاغلان زن در تعاون به كل زنان شاغل تنها 4/9 درصد است. نتايج اين تحقيقات در مورد سهم مديريتى زنان در بخش تعاونى باز هم به ارقامى اشاره مى كند كه چندان اميدوار كننده نيست. اين رقم تنها 1/18 درصد را شامل مى شود. داده هاى مورد نظر در حالى بر سهم اندك زنان در بخش هاى مديريتى جامعه تأكيد مى كنند كه همين تعداد اندك نيز در محيط هاى كارى خويش با مشكلاتى مواجه اند. كارشناسان در بررسى اين مشكلات با توجه به ساختار مردانه اى كه به بيشتر محيط هاى كار حاكم است به دو دسته از مواضع اجتماعى و شخصيتى در اين مورد اشاره مى كنند. سهيلا پور مقدم كارشناس مسائل اجتماعى در توضيح اين دو بخش مى گويد: «در بخش اجتماعى ما با مشكلاتى نظير بى اعتمادى به عملكرد مديران زن مواجه ايم. به اين معنى كه زنان از ابتدا در كارهايى مورد استفاده قرار مى

گيرند كه امكان پيشرفت در آن وجود ندارد. دومين مشكل مربوط به مسائل شخصيتى است. از اين زاويه زنان نمى توانند شبكه ارتباطى مناسبى با اطرافيان خود در محل كار ايجاد كنند به نحوى كه از طريق اين شبكه بتوانند خود را در فعاليت شغلى بالا كشيده، به موفقيت هاى بالاترى دست يابند.» وى در توضيح اين بخش مى افزايد: «اين امر نه به معناى ناتوانى زنان در ايجاد ارتباط است و نه به معناى بى توجهى همكاران مرد به آن ها. مسلماً مردم با كسانى ارتباط برقرار مى كنند كه فاكتورهاى مشتركى با آنها داشته باشند و چون جنسيت فاكتور اول در اين زمينه به شمار مى آيد، امكان ارتباط با مديران زن خود به خود كاهش پيدا مى كند.» اين كارشناس مسائل اجتماعى ادامه مى دهد: «اين ارتباط همان عاملى است كه در موفقيت بسيارى از مديران مرد نقش اساسى ايفا مى كند. براى مثال يك كارمند يا معاون مرد به راحتى براى صرف ناهار با رئيس خود بيرون مى رود، در حالى كه زنان در روابط اجتماعى خود محدوديت هايى داشته و قادر به برقرارى ارتباط به اين شكل نيستند.» «پور مقدم» در توضيح عوامل شخصيتى به تصور نادرست زنان از شگردهاى مديريتى اشاره كرده و مى افزايد: «اكثر مديران زن تصور مى كنند كه در نقش يك مدير بايد رفتارى مردانه از خود نشان دهند. اين در حالى است كه نتايج تحقيقات نشان داده كه هرچه مديران خشن مرد در محيط كارى خود ستايش مى شوند، مديران خشن زن بيشتر طرد مى شوند. همين دوگانگى، اعتماد به نفس اكثر زنان را

گرفته است.» با اين حال همه مشكلات مديران زن و ميزان موفقيت يا عدم موفقيت آنها به اين نكات محدود نمى شوند. كمبود فرصت شغلى مناسب براى مديران زن در جامعه يكى ديگر از موضوعاتى است كه زنان مدير را با تنگنا مواجه كرده است. اين وضعيت به گونه اى است كه در حال حاضر شمار مديران مرد در كشور ما 35 برابر مديران زن افزايش يافته است. «هايده قره ياضى» مدير پژوهشى مركز امور مشاركت زنان در اين مورد مى گويد: «حاكميت نگاه مرد سالارانه، تفكر غالب نسبت به توانايى مرد در برابر زن، تصورى كه زنان به لحاظ مسؤوليت هاى خانوادگى و خانه دارى دارند و همچنين عدم خودباورى زنان باعث كمرنگ شدن حضور آنها در عرصه هاى مديريتى شده است.» وى مى افزايد: پژوهش ها نشان مى دهد كه جامعه آينده نيازمند استفاده بيشتر و كارآمدتر از نيروى بالقوه زنان در مديريت است.» وى براى تأييد گفته هاى خويش به ذكر آمارى پرداخته و مى گويد: «نتايج تحقيقات انجام شده طى سال هاى 75 تا 80 نشان مى دهد كه تعداد مديران زن با 10/32 درصد رشد سالانه از 726 نفر به يك هزار و 186 نفر افزايش يافته كه از اين تعداد 68 درصد در سطح مديريت عالى، 24/88 درصد در سطح ميانى و 76/44 درصد در سطح مديريت پايه هستند.» «قره ياضى» در ادامه با بيان اين كه در سال 80 زنان 28 درصد از مديريت كشور را برعهده داشته اند، مى گويد: «براساس آمار موجود و تحقيقات انجام شده مديران زن در وزارتخانه هاى بهداشت، امور اقتصادى و دارايى،

علوم تحقيقات و فناورى به ترتيب با ،304 229 و 104 بالاترين حضور را در سمت هاى مديريت ميانى داشته اند. به نظر مى رسد كه يكى از جدى ترين مشكلات مديران زن در جامعه كه اتفاقاً باعث كمرنگ تر شدن نقش اجتماعى آنها در حوزه فعاليت هاى شغلى و بالطبع حضور كمرنگ آنها در حوزه هاى مديريتى مى شود، مشكلات فرهنگى است. در اين بخش ما با جامعه اى روبه روييم كه در آن برخى مديران زن، فقط و فقط به خاطر مشكلات خانوادگى ناشى از شغل خويش از ادامه كار در پست مديريتى سرباز مى زنند. محققان در توصيف چنين مشكلاتى يك فرضيه در نظر گرفته اند اين فرضيه چنين مى گويد: «مسؤوليت هاى خانوادگى عامل عدم ارتقاى زنان به سطوح مديريتى است.» اين فرض از چند شاخص برخوردار است: «ارزش وابستگى به خانواده»، «طرز تفكر همسر» و «رسيدگى به امور فرزندان». محققان احساسى بودن زنان را به عنوان يكى از دلايل عدم توفيق آنها در رده هاى مديريتى، رد مى كنند. تحقيقات به عمل آمده نشان مى دهد كه پاسخ دهندگان به چنين پرسشى با رد اين فرض ميزان استفاده مديران زن از مشورت ديگران را با مديران مرد، همانند عنوان كرده اند. به اين ترتيب كاركرد مديران زن، با ويژگى هاى مدير مطلوب منطبق بوده و يا بسيار نزديك اعلام شده است. با اين حال شرايط فرهنگى حاكم بر جامعه همچنان علايقى را در سطح جامعه به نمايش مى گذارد كه مانع ارزش گذارى واقعى فعاليت مديران زن در جامعه مى شود. باور غلط به برتر بودن جنس مذكر نسبت به

مؤنث از جهت قدرت مديريتى، گرايش به مردسالارى در انتصاب مديران، باور به اين كه زنان در موضع تصميم گيرى محتاطانه تر عمل مى كنند، باور به عاطفى تر و احساسى تر بودن و... از باورهايى است كه در اين زمينه تأثير مى گذارند. اين در حالى است كه مى توان از نگاهى ديگر نيز به فعاليت جدى اين قشر فعال جامعه نيز نگاه كرد. اين نگاه آن سوى نقطه فعاليت مديران زنان را نشان مى دهد. رويه اى كه به عمد مورد بى توجهى قرار گرفته است. در اين رويه باورهايى چون درستكارتر بودن زنان، باور به اختصاص وقت بيشتر از سوى زنان براى كار، بردبارى بيشتر در زنان و توجه بيشتر زنان به آرمان ها و ذهنيت ها خودنمايى مى كند. آيا جامعه به هر دو روى اين سكه به يك اندازه نگاه مى كند؟

نظريه هاي فمينيستي درجهان و ايران

پايگاه حوزه

تاريخچه فمينيسم: اساسا پس زمينه هاي ديدگاه هاي فمينيستي در غرب، به نيمه دوم قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم برمي گردد و نويسندگان عصر روشنگري اروپا، به دليل آنكه طبع انسان را در چارچوب «خردمندي سوداگرانه بورژوايي» تحليل مي كردند و بنيان تحليل خود را نيز مفهوم اتميستي «فرد» قرار داده و فرد را با هر جنسيت، نژاد يا

ايدئولوژي بر اساس فردگرايي (اومانيستي) تحليل كردند، نظريه افراطي و نامناسبي را در خصوص تربيت يكسان زن و مرد و نقش هاي يكسان اجتماعي براي دو جنس مطرح مي كردند كه با فطرت انسان و طبيعت زنان سازگار نبود.لذا از نظر تاريخي، جنبش فمينيستي به دو مرحله تقسيم مي شود: مرحله اول، از اواخر قرن نوزدهم و

اوايل قرن بيستم (1870 _1920) آغاز گرديد و مرحله دوم _ پس از ركودي 40 ساله _ در دهه هاي (1970 _1960) شروع شد و تا عصر حاضر ادامه دارد.فعاليت هاي فمينيستي _ بويژه در مرحله اول _ در ايالات متحده و كشورهاي پروتستان مذهبِ اروپا و نيز مناطق پيشرفته تر صنعتي و اقتصادي دنيا رواج داشت و فمينيسم جديد با اينكه بار ديگر اين مناطق را متأثر كرد، اما كشورهاي ديگري چون كشورهاي كاتوليك و برخي كشورهاي جهان سوم نيز شاهد خيزش جنبش فمينيستي بودند.فمينيست هاي دوره اول؛ يعني فمينيست هاي قديمي، اهداف مشخص و محدودي داشتند، بر عكس، فمينيست هاي جديد تحت عنوان هواداران «جنبش آزادي بخش زنان» كه اهداف سازمان يافته و تنظيم شده اي پيش رو ندارند و در نتيجه اهداف آنها حد و مرزي ندارد.بنابراين هر دو مرحله، نقطه نظرهاي خود را از فلسفه سياسي غالب جريان روشنفكري زمان خود گرفته اند؛ ديدگاه هاي فمينيست دوره اول از ليبراليسم و دوره دوم از انديشه هاي چپ نو (نئوماركسيسم) است.پيروان اين جريان، در مرحله اول اهداف خود را در چارچوب ساختار اجتماعي _ سياسي سرمايه داري و مسيحيت دنبال مي كردند و خواستار جايگاه يكساني از لحاظ سياسي، حقوقي و شغلي با مردان بودند. در اين دوره، فمينيسم در اعتراض به روند مردسالاري بورژوايي پديد آمد. در مرحله دوم نيز، شرط اوليه دستيابي به برابري زن و مرد را تجديد ساختار جامعه مي دانند.آنان بر اين عقيده اند كه برابري جنسي فقط از طريق انقلاب تحقق مي يابد؛ زيرا نظم كنونيِ جامعه، حاصل قرن ها تسلط مردانه است و نمي تواند

زمينه ساز جامعه اي مساوات طلب باشد. فمينيست هاي جديد خواستار نابودي گرايش ها و پندارهاي سنتي هستند و خواستار بنا نهادن جامعه اي بر اساس تقسيم برابر كار و فعاليت يكسان در جامعه مي باشند.بعضي از فمينيست ها با اولويت قرار دادن مبناي زيست شناسي (تفاوت هاي زن و مرد در بدو خلقت) ستمي را كه بر زنان مي شود تشريح و تبيين مي كنند. آنها معتقدند كه تفاوت زنان و مردان در توليد هم نوع، انگيزه اي براي استمرار نابرابري هاي جنسي ميان آنها است و براي نابودي اين تبعيض، راه چاره را در دگرگوني و هم چنين جلوگيري از باروري و توليد مثل آنان مي دانند. اين نقطه نظر به طور كلّي مشخّصه فمينيست هايي است كه اصطلاحا «راديكال» شناخته مي شوند. اين گروه، عمدتا به خط مشي مربوط به جنسيت و توليد مثل توجه دارند.برخي نيز بر فرهنگ و منش جوامع در ارائه نقش ها و ايجاد فرصت هايي براي زنان و مردان اشاره مي كنند و اين دو ديدگاه مبناي مباحث فمينيسم است. آنهايي كه به ديدگاه زيست شناسي توجه دارند، معتقدند: هويت اجتماعي زن با توجه به جنسيت او تعيين مي شود و بر اساس ديدگاه اجتماعي، كه بر تفاوت هاي القايي فرهنگ و جامعه تأكيد دارند، بر هويت منتج از جنس زن اصرار مي ورزند.در هر حال آنچه در مباحث فمينيستي برجسته و شاخص مي باشد، «مسئله مرد» است و چه بسا فمينيست هايي هستند كه مردان را دشمن سازش ناپذير زنان قلمداد مي كنند و براي رهايي، راهي جداگانه و مستقلّ از مردان را براي برآوردن نيازهاي

زنان تجويز نمايند و از اين نظر مردان بطور كلي در زندگي زنان زايد هستند و حذف مي شوند. البته فمينيست هايي نيز وجود دارند كه به حضور مردان و مبارزه براي نابرابري بين دو جنس معتقدند.نظريه هاي فمينيستيواقعيت اين است كه فمينيسم افراطيِ غربي هدفي جز ايجاد اختلاف و ناسازگاري ما بين دو جنس و تشديد بحران عدم تفاهم بين آن دو ندارد. فمينيست ها با ناديده گرفتن نقش ها و ماهيت متفاوت زنان و مردان، سعي در ايجاد يك همانندي مصنوعي و بعضا انقياد مردان توسط زنان دارند.بعضي از فمينست ها با تقسيم ارزش هاي مطلق اخلاقي به زنانه و مردانه، خواهان رد كامل تمام ارزش هاي مردانه هستند. عده اي از فمينيست ها نيز با ردّ كامل ارزش هاي اعتباري و ذهنيت مردانه، دنيا و زندگي آن را بر اساس ارزش هاي زنانه طلب مي كنند.در واقع مي توان گفت: اساسا مبناي نظري فمينيسم كه مبتني بر تقسيم ارزش ها به زنانه و مردانه است، ديدگاهي اومانيستي است. اين ديدگاه نوعي رابطه مبتني بر تضاد خصومت و رقابت در دو جنس برقرار مي كند.بنابر آنچه گذشت، مي توان گفت كه در حقيقت، نظريه فمينيستي از دو منظر به مسائل زنان مي نگرد:1. نگرش آسيب شناسانه: در طول تاريخ و در ضمن اين آسيب شناسي بسياري از نظريات فمينيستي شكل مي گيرد كه مهم ترين آن، نظريات «تفاوت»، «نابرابري» و «ستمگري» است كه در روند آن فمينيست هاي ماركسيسم و ليبراليسم نگرش آسيب شناسانه خود را از زن بيان مي كنند و هسته مركزي اين آسيب شناسي، نظام پدرشاهي است.2. نگرش راه حل

طلبانه: كه مبتني بر ارائه طريق فمينيست هاي ماركسيسم و ليبراليسم، راديكاليسم و سوسياليسم براي رهايي زن از قيود نظام مردسالاري است. اين روش ها بر محور «آزادي»، «بي قيدي» و «لاابالي گري» زن نسبت به هر گونه توصيه اي است كه طبيعت، دين، ساختارهاي جامعه، خانواده و روابط بين زن و مرد ارائه مي دهد. در حقيقت، نقطه آسيب پذير فمينيسم از همين جا شكل مي گيرد؛ زيرا نقش مادري، همسري، روابط طبيعي جنسي و ساختاري مذهب و خانواده را به عنوان نمودهاي پدرشاهي و بي اعتبار معرفي مي كند و كليه ارزش هاي جامعه و خانواده را نفي مي نمايد.در ميان نظريه هاي گوناگون فمينيستي، سه نظريه مهم و گسترده قابل توجه است كه بر «تفاوت جنسي»، «نابرابري جنسي» و «ستمگري جنسي» تأكيد دارد و هر يك با توجه به موقعيت و شرايط خاص اجتماعي صاحب نظران و پيروان آن بوجود آمده است.1.نظريه تفاوت جنسي: جايگاه و تجربه زنان در بيشتر موقعيت ها با جايگاه و تجربه مردان در همان موقعيت ها تفاوت دارد.2. نظريه نابرابري جنسي: بر اساس اين نظريه، نه تنها جايگاه زنان با مردان متفاوت است كه كم ارزش تر و نابرابر نيز هست و لذا زنان در مقايسه با مرداني كه از جايگاه اجتماعي برابري برخوردارند، از منابع مادي، منزلت اجتماعي، قدرت و فرصت هاي كمتري برخوردار مي باشند.3. نظريه ستمگري جنسي: در اين ديدگاه، زنان علاوه بر تفاوت و نابرابري جنسي با مردان، تحت ستم نيز قرار دارند؛ يعني تحت انقياد، تابعيّت، تحميل و بدرفتاري مردان به سر مي برند.گرايش هاي فمينيستي در دورانمعاصردر ميان جريان هاي فمينيستي

معاصر، شش گرايش عمده وجود دارد كه عبارتند از:1. فمينيسم ليبرالي؛2. فمينيسم ماركسيستي؛3. فمينيسم اگزيستانسياليستي؛ (اصالت وجود)4. فمينيسم روانكاوانه؛5. فمينيسم همجنس گرايانه؛6. فمينيسم زيست شناختانه؛اكنون به بررسي هر كدام از اينها به طور اجمال مي پردازيم.فمينيسم ليبرالياين گرايش در ميان نظريه هاي فمينيستي معاصر در اقليت قرار دارد. گرايش هاي ليبرالي فمينيستي عمدتا مخالف رفورميستي با پذيرش نقش هاي از پيش تعيين شده براي زنان و مردان در خانواده و جامعه بوده و در تلاش و القاي اين باورند كه در روابط زناشويي، مهم نقش هاي مردانه و زنانه، تشكيل خانواده و تربيت فرزندان نيست، بلكه اين شادكامي و رضايت خود محورانه هر فرد است كه داراي اهميت است. فمينيسم ليبرالي بر ردّ ايفاي نقش مادري و همسريِ زنان به عنوان يك تكليف اصرار دارد و در مجموع اين دسته از فمينيست ها ارزشي خاص براي خانه و خانواده قائل نيستند، مگر اينكه مبنا، زن باشد. اين نظريه پردازان معتقدند كه در ازدواج، همه بهره مندي ها و رشدها براي مرد و همه عقب ماندگي ها براي زن است و لذا پيشنهادهاي غير بنيادي و بر هم زننده اي را ارائه مي دهند.بر اساس اين پيشنهادات، زنان آزاد هستند كه هر نوع زندگي را در قالب ساختارهاي مختلف خانواده، اعم از (خانواده هسته اي و ازدواج، خانواده بدون ازدواج، سقط جنين، همجنس بازي و...) اختيار نمايند.فمينيست هاي ليبرال براي مبارزه با نابرابري جنسي، برنامه هاي ديگري نيز ارائه مي دهند كه از جمله آنها مي توان به بسيج در جهت كاربرد امكانات موجود سياسي و قانوني براي تغيير وضع موجود، تأمين فرصت هاي برابر اقتصادي،

دگرگوني در خانواده و مدرسه، پيام هاي رسانه ايِ همگاني و...اشاره كرد.فمينيسم ماركسيستياين ديدگاه با نظرات «ماركس و انِگلْس» آغاز شده و بر پايه ستمگري اجتماعي بنا نهاده شده است. فمينيسم ماركسيستي تحليل طبقاتي ماركسيستي را به اعتراض اجتماعي فمينيستي پيوند مي زند. با اين همه اين تركيب، نه تنها نظريه ستمگري تشديد شده اي را ارائه مي كند، بلكه به شكل آهسته تري نابرابري جنسي را نيز جلوه گر مي نمايد.توجه اصلي ماركس و انگلس به ستمگري اجتماعي طبقاتي بود، اما به ستمگري جنسي نيز توجهاتي از خود نشان دادند.مضمون اصلي اين نظريه عبارت است از:1. تابعيت زنان از نظام هاي اجتماعي سرچشمه مي گيرد؛2. مبناي رابطه، تابعيت زنان در خانواده است و خانواده در واقع چيزي جز نظامي از نقش هاي مسلط و تحت تسلط نيست، لذا چارچوب چنين نهادي است كه زنان بيرون از خانه شغلي ندارند و در نتيجه از استقلال اقتصادي محروم بوده و جزو متعلّقات شخصي شوهران به شمار مي آيند؛3. مشروعيت نظام خانوادگي به عنوان نهادي قديمي و بنيادي جوامع بشري دروغ است؛ زيرا در دوران ماقبل تاريخ، ساختاري براي خانواده وجود نداشته، و پيوند خويشاوندي از طريقِ تبار زنان، و قدرت زنانه از طريق تنظيمات زندگي اشتراكي، اجتماعي، كاربرد كالا، پرورش فرزند، تصميم گيري آزادانه و ... اعمال مي شده است؛4. عواملي اين نوع نظام اجتماعي را نابود و شكست تاريخي و جهاني جنس زن را به وجود آوردند.فمينيسم ماركسيستي در دوران معاصر، روابط جنسي را در چارچوب نظام طبقاتي سرمايه داري مورد بررسي قرار مي دهد؛ يعني اينكه زنان در موقعيت و طبقه يكسان با مردان،

از منافع كمتري برخوردارند و منبع بي دردسر سود براي طبقات حاكم به شمار مي روند.فمينيسم اگزيستانسياليستي؛(اصالت وجود)يكي ديگر از گرايش هاي فمينيستي معاصر، گرايش اگزيستانسياليستي يا مكتب اصالت وجود است. اين گرايش مبتني بر تفسير خاصِ «سيمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است. در تفسير اگزيستانسياليستي آنچه مهم به نظر مي رسد، تفسير تجربه اگزيستانس است كه از ديد آنها چنين تجربه اي اختصاص به انسان دارد، تجربه اگزيستانس در اين نحله، تجربه مبتني بر درك انسان از آزادي و اختيار مطلق فرد است و بديهي است كه آزادي مطلقِ مورد نظر، صورتي افراطي از مفهوم ليبرالي و اومانيستي آزادي است كه در واقع چيزي جز ميدان دادن به خواهش هاي نفس نيست.اين نظريه اولين بار در سال 1328 (1949) توسط «سيمون دوبوار» در كتاب «جنس دوم» مطرح شد. دوبوار در اين كتاب به تفحص در «ديگر بودن» زن پرداخت و اين سؤال را مطرح كرد كه زن چيست؟ و پيش درآمد آن نيز زن محوري شد كه بعدها مشخصه فمينيسم راديكال گرديد.بر مبناي تفسير اگزيستانسياليستي «ديگري» هميشه عامل مزاحم و بر هم زننده آزادي و حوزه فرديت آدمي است؛ به عبارت ديگر همان گونه كه سارتر نيز مطرح كرده است «دوزخ همين ديگران اند» و بر مبناي چنين تفسيري، مفهوم خود بنيادانه آزاديِ اگزيستانسياليستي، موضعي تماما ضد اجتماعي و آنارشيستي مي يابد. از اين رو سيمون دوبوار مفهوم اگزيستانسياليستي ديگري را در مورد مردان به كار مي بَرد و موجوديت مرد را «دوزخ و بر هم زننده فرديت و آزادي زنان» مي داند.اين نظريّه از اين منظر كه

ريشه در نفرت دارد، بر قراري هر نوع ارتباط متعادل و متناسب بين دو جنس را محال فرض مي كند و اساس تفسير دوبوار از رابطه دو جنس كاملاً خصمانه و منفي است.به عقيده دوبوار آنچه كه نهايتا زن را در قيد و اسارت نگاه مي دارد، دو نقش همسري و مادري است و از نظر او ازدواج غارت سازمان يافته كار و ويژگي هاي جنسي زن است، زنان دو سوم كار جهان را انجام مي دهند، اما تنها يك درصد از دارايي هاي جهان را در اختيار دارند. دوبوار معتقد است كه همه آرزوهاي زن در شيوه زندگي محدود مي شود و عملاً او را به وابستگي اقتصادي مي كشاند و همه جاه طلبي اش محدود به كار شكنجه آور خانه داري مي شود.فمينيسم روانكاوانهفمينيست هاي روانكاوِ معاصر سعي دارند تا با كاربرد نظريه «فرويد» پدرسالاري را تبيين كنند. زنان از نظر فرويد انسان هاي درجه دومي هستند كه سرشت بنياديِ رواني شان آنها را براي يك زندگي نازلتر از زندگي مردان آماده كرده است. اين گروه نيز به نوعي معتقد به نظريه ستمگريِ جنسي و فمينيست زيست شناختانه هستند.فمينيست هاي روانكاو _ مانند نظريه پردازان ستمگري جنسي _ نظام مردسالاري را نظام انقياد و ستم به زنان مي دانند.شاخص فمينيسم روانكاوانه، تلاش مردان _ در نظام مرد سالاري _ در جهت حفظ موقعيت مردان نسبت به زنان است. حال آنكه زنان گاهي در برابر اين نظام مقاومت مي كنند و علت اين روحيه در مردان را در ريشه «هراس از مرگ» و «رابطه دوگانه فرزند با مادر» مي دانند.به اعتقاد آنها هراس از

مرگ، به معناي ترس از متوقف شدن زندگي فرد و ختم تكاپوهاي روحي و معيشتي است و مرد اسير اين ترس است، اما زن به دليل زايش و قدرت باروري، يا از اين ترس برخوردار نيست و يا كمتر از مرد از آن بيمناك است و اين حسِّ مُردن است كه مردان را به سوي كسب قدرت، مالكيت وتسلّط پيش مي برد، مردان به دليل حسد به نقش حياتيِ توليدِ مثل زنان و به دليل ميل به نمود، به دنبال كسب حق پدري و نظارت و تسلط بر جسم زنان (زن مظهر حيات است) مي باشند.از طرفي در اين رهيافت، اعتقاد بر اين است كه فرزندان نسبت به پرورش دهندگان (مادر) حالت دوگانه دارند؛ عشق و تنفّر، نياز و وابستگي، عواطفي هستند كه كنار هم رشد مي كنند. از يك سو او به مادر وابسته است و از سوي ديگر در فرهنگي رشد مي كند كه مردانگي داراي ارزش است، لذا فرزندان پسر به سرعت هويّت خود را از زن جدا مي كنند و در بزرگسالي به جست و جوي زن براي تملك برمي آيند.فمينيسم همجنس گرايانهفمينيست هاي همجنس گرا كه مردسالاري را در همه جا حاضر و ناظر مي بينند، رابطه با مردان را امري سياسي تلقّي مي كنند، از اين رو، زناني را كه تن به چنين روابطي بدهند، متهم به همدستي در ستم بر زنان مي كنند. چنين بيان نامتعارفي از خط مشي جنسي در اين شعار تجلي مي يابد كه «فمينيست به عنوان يك نظريه، و همجنس گرايي زنان به عنوان يك عمل مطرح است.»در نيمه دوم دهه 1970 موضوع «جداسازي»

زنان از مردان بر مباحثات فمينيستي غالب بود و باعث شكاف عمده بين زنان همجنس گراي راديكال و ديگر فمينيست ها گشت. گروه اخير در عين آنكه همجنس گرايي زنان را به عنوان انتخاب آزادانه اي براي رفتار جنسي، مذموم نمي دانستند، اما در عين حال مي گفتند: جداسازي سياسي زنان از مردان براي اكثريت قاطع زناني كه رابطه با جنس مخالف را انتخاب مي كنند، تأثيري ندارد و هم چنان زنان را در قيد و اسارت مردان نگه مي دارد.فمينيسم زيست شناختانهفمينيست هاي زيست شناختي با توجه به تبيين ستمگري جنسي، اساس تبعيض بين مرد و زن را در نظام آفرينش مي دانند. نقطه نظرات اين دسته از فمينيست ها اصولاً در تضاد و تقابل كامل با مباني انديشه ديني و الهي است؛ زيرا با تفاوت هاي ذاتي در خلقت آدميان در ستيزند و معتقدند كه در جهان هستي از هنگام تولد به جنس زن با اين خصوصيات فيزيكي و ناتواني جسمي ظلم شده و قدرت باروري، توليد مثل مادري وي نيز ناشي از اين ظلم طبيعت است كه بر زنان رفته است.گرايشات فمينيسمي در ايرانترويج ديدگاه هاي فمينيسمي در ايران به دهه هاي اخير مربوط مي شود، لذا اين ديدگاه همزمان با برنامه هاي توسعه كشور و حركت به سوي صنعتي شدن مبحث زنان، آزادي هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و ... شكل منسجم تري يافت. افزايش سطح تحصيلات زنان و حضور گسترده تر آنها در بازار كار باعث گرديد تا سؤالات زيادي در اذهان آنها ايجاد شود و اين سؤالات عمدتا ناشي از نابرابري حقوق و امتيازات اجتماعي و اقتصادي آنان با

مردان در عرصه هاي مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي است و از طرف ديگر عطف توجه سازمان ملل به حقوق بشر در ايران به روند حركت زنان سرعت بخشيد. ظهور ديدگاه هاي فمينيستي در ايران با ظهور اين ديدگاه در آثار ادبيات معاصر و برخي از مطبوعات داخلي و نيز ديالوگ هاي طرفداران اين جريان همراه است.طرفداران فمينيسم در ايران به دو گروه تقسيم مي شوند:1. فمينيست هاي غرب گرا (غير ديني)؛2. فمينيست هاي مذهبي.گروه اول فعاليت هاي فمينيسمي خود را بر پايه تفكرات فمينيسم غربي بنا كرده اند و اهداف خود را در قالب ساختارهاي اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي و سياسي غرب دنبال مي كنند و طبعا حضور نهاد دين در جامعه مانع آنان خواهد بود. اين گروه راه حل نهايي براي زنان را روش هاي غربي مي دانند و اين طيف را عمدتا نويسندگان دگرانديش تشكيل مي دهند.گروه دوم خواهان تجديد نظر در قوانين و نيز ساختار جامعه هستند، آنها معتقدند كه جامعه ايران سال هاست كه تحت تسلّط نظام مردسالاري قرار گرفته و لازمه اين دگرگوني اصلاح در قوانين و نقطه نظرات جامعه (مردم و مسئولين) است. آنان تغيير اصلاح طلبانه در شرايط و سازمان دهي زنان و مردان را تنها راه رهايي زنان از تبعيض جنسي و جنس دوم بودن مي دانند.اين گروه كه درون مايه مذهبي هم دارند، معتقدند: قوانين و ارزش هاي موجود در جامعه كه برگرفته از مذهب است با دستورات اسلامي عينيت ندارد و برگرفته از حقانيت مذهبي نيست، لذا اين قوانين بايد اصلاح شوند.اين گروه از فمينيست ها خواستار برابري انسان ها و عدالت اجتماعي (بين

زن و مرد) بوده و معتقدند: قوانين نيز بايد با تحولات اجتماعي تغيير كند و شامل احكام ثانويه در اسلام شود.فمينيست هاي مذهبي، خواهان تغيير در قوانين مربوط به حقوق ارث بري، ديه، حق شهادت در محكمه، حضانت طفل، حق طلاق و غيره هستند. آنها همچنين خواستار استفاده از امتيازات اجتماعي؛ مانند حضور در پست هاي سازماني و مديريتي، دستمزد برابر با مردان در شرايط يكسان كار، حضور در عرصه هاي مختلف و ... مي باشند.اين گروه، به لحاظ ديدگاهها و خط مشي اصلاح طلبانه به سه دسته تقسيم مي شوند:(1)1. فمينيست هاي مذهبي راديكال؛2. فمينيست هاي مذهبي ميانه رو؛3. فمينيست هاي مذهبي محافظه كار.

1.فمينيست هاي مذهبي راديكالاين گروه به دليل ديدگاههاي تند خود معتقدند كه شريعت پاسخگوي تمام سؤالات جامعه زنان نبوده و برخي از نيازها و سؤالات زنان بايد از طريق ديگري پاسخ داده شود. اين گروه كه بعضا داراي پيش زمينه هاي مذهبي و دينداري هستند، تبعيض جنسي زنان را در كشور مربوط به سنت هاي نظام مردسالاري مي دانند و معتقدند كه قانونگذاري نيز تحت نظام مردسالاري بنا گرديده است. بر اساس اين ديدگاه تغيير در وضعيت زنان و مظلوميت آنان بدون هيچ گونه توجيهي صرفا در تغيير قوانين مربوط به زنان است و در عمل خواستار افزايش مهارت و فنون زنان براي استقلال كامل و خوداتكايي و عدم وابستگي به مردان مي باشند.نقطه نظرات اين گروه از فمينيست ها در ايران، به تدريج جنبه سياسي يافته و ستم بر زنان و نيز محدوديت هاي اجتماعي آنان را ناشي از ساختار سياسي كشور مي دانند و به دليل وجود زمينه هاي

مذهبي و استفاده از برخي ظواهر متون ديني در بيان ديدگاههاي فمينيستي خطراتي را در بر دارند.يكي از بانواني كه سعي مي كند تا نظرات خود را در اين چارچوب مطرح نمايد، مي گويد:«به نظر من مهم ترين مسئله براي زنان ما تفكر مردسالارانه حاكم بر نظام حقوقي است و همه مي دانيم كه قانون، زبان گوياي حكومت ها است. قوانين ما به شدت ضد زن هستند. تا آن جايي كه حق حيات كه مهم ترين منشأ حقوق انسان است در مورد زن و مرد يكسان نيست؛ اگر مردي زني را بكشد، خانواده مقتول بايستي چند ميليون هم بابت دست خوش به او بدهند تا بتوانند قاتل را مجازات كنند و ... .مثالي ديگر مي زنم: در قانون قيد شده كه اگر پدر يا جد پدري، فرزند خودشان را بكشند قصاص ندارند، فقط در صورت شكايت مادر، آنها به پرداخت ديه و كيفر محكوم مي شوند ...».وي در مجله زنان، شماره 34، با استناد به قانون اساسي مي گويد:«... ديه قتل زن مسلمان _ خواه عمدي، خواه غير عمدي _ نصف ديه مرد مسلمان است؛ يعني در واقع جان زن نصف جان مرد است، اما داستان به همين جا ختم نمي شود، حتي جان يك زن مي تواند كمتر هم باشد.»به اعتقاد نشريات خارجي، طرفداران اين ديدگاه علي رغم اختلاف نظرهايي كه با فمينيست هاي غرب گراي غير مذهبي دارند، اما به نوعي همبستگي جنسي و تفاهم، جهت فعاليت بيشتر معتقدند.در نشريه «لوموند ديپلماتيك» به قلم خانم آزاده كيان آمده است:«خانم محبوبه امّي (عضو هيئت تحريريه مجله فرزانه) مي گويد: ما مي دانيم كه زنان

لائيك در معتقدات شان با ما مشترك نيستند، ولي اين امر هيچ مسئله اي ايجاد نمي كند؛ زيرا ما براي ارتقاي موقعيت زن فعاليت مي كنيم. ما زنانِ اسلام گرا اين انديشه را كه تنها وارثِ انقلاب، ما بوده ايم، رها كرده ايم ... و اينك وقوف يافته ايم كه فرقه گرايي ما در سال هاي اول انقلاب به قيمت جدايي تعدادي از زنان صاحب صلاحيت از جرگه ما و در نهايت به زيان عموم زنان انجام شده است. حال مي خواهيم اشتباهات خودمان را جبران كنيم ... .»و به نوشته اين روزنامه، مدير مسئول مجله زنان نيز داراي اين عقيده است. ايشان مي گويد:«ما بايد معتقدات همه زنان را محترم بشماريم و با آن با مماشات برخورد كنيم، حتي اگر هم داراي يك فلسفه، يك اعتقاد و يك طرز فكر نباشيم باز مي توانيم و بايد با هم كار كنيم.»2. فمينيست هاي مذهبي ميانه رواين عده از فمينيست ها خواستار حضور زنان در عرصه هاي مختلف ورزشي، مديريتي، ايجاد فرصت هاي شغلي و تحصيلي برابر، عدم تبعيض در ارتقاي شغلي بين مرد و زن، حضور جدي زنان در پست هاي عالي دولتي، تعريف مجدّد از حجاب سنتي و اسلامي، كسب مهارت هاي اجتماعي و ... مي باشند.طرفداران اين ديدگاه كه عمدتا در بين اقشار دانشگاهي و تحصيل كرده و دختران جوان رواج يافته، جهت انسجام بيشتر «گروه ها و سازمان هاي غير دولتي زنان» را ايجاد كردند و اين سازمان ها به منظور دست يابي به اهداف مورد نظر خود، به دفتر امور زنان رياست جمهوري نزديك شدند (تعدادي از سازمان هاي غير دولتي

زنان در سال 1374 جهت شركت در چهارمين كنفرانس جهاني زن در پكن به ابتكار دفتر امور زنان، به چين اعزام گرديدند) و جلسات مشتركي تحت عنوان كارگاههاي آموزشي با مسئوليت دفتر امور زنان تشكيل دادند و آخرين سميناري كه توسط دفتر امور زنان برگزار گرديده است تحت عنوان «زن و برنامه ريزي توسعه» مي باشد.3. فمينيست هاي مذهبي محافظه كارنقطه نظرات فمينيست هاي مذهبي محافظه كار بعضا با ديدگاههاي ميانه روها در باره مسائل زنان يكسان است، اما در خط مشي و روش با يكديگر تفاوت هايي دارند و همين تفاوت ها باعث گرديده تا نتوانند نزديكي تشكيلاتي با ميانه روها ايجاد نمايند. گرايش هاي اين گروه عمدتا برگرفته از طيف محافظه كار جامعه است.اين گروه خواستار تعديل برخي از قوانين و تصويب قوانين معتدل تر در باره زنان هستند و بيشتر فعاليت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمايت هاي قانوني از زن در برابر شوهر، ايجاد تغييراتي در قوانين مربوط به طلاق، مهر، اجرت المثل و نيز قوانيني مربوط به زنان كارمند، با گسترش حضور زنان در محيط كار مي باشد.طرفداران اين گروه جهت حصول به اهداف فوق با پي گيري و تلاش مجدانه، زمينه تشكيل كميسيون زن و خانواده را در مجلس شوراي اسلامي ايجاد نمودند. اين گروه از فمينيست ها به نقش هاي سنتي زن در جامعه تأكيد مي ورزند.ادبيات معاصر ايران و تلاش هاي فمينيستيتئوري ها و ديدگاههاي فمينيستي در آثار ادبيات معاصر ايران در آثاري مانند: زنان بدون مردان، طوبا و معناي شب، خواب زمستاني، خاطره هاي پراكنده و نيز برخي از مطبوعات داخلي، و

در قالب شعارهاي اجتماعيِ استقلال طلبي، بي بند و باري، آزادي مطلق و برتري طلبي زنانه، مخالفت با ازدواج و نفي نقش همسري و مادري و نهايتا تضعيف نهاد خانواده در آمده است.اغلب قهرمانان اين داستان ها را زنان تشكيل مي دهند كه به شكل افراطي اقداماتي را انجام مي دهند كه برگرفته از همان شعارها و نقطه نظرهاي فمينيستي در غرب است و در اين راستا مردان شخصيت هاي ضد قهرمان را مي سازند و اصولاً در اين آثار مردان به عنوان ستمگران تاريخ حيات بشريت، همواره زنان را در اسارت و بردگي خود قرار داده اند.دو عامل مهم بر آثار ادبي فمينيستي ايران اثر گذارده است كه عبارتند از:1. تفكرات و ديدگاههاي فمينيستي معاصر غرب؛2. نهضت ادبي فمينيستي كه عمدتا در كشورهاي اروپايي شكل گرفته است.شهرنوش پارسي پور در رمان هاي «زنان بدون مردان»، «طوبا و معناي شب» و ... اغلب شخصيت هاي محوري را به زنان و دختران داده است. وي در همه داستان هايش، بخصوص داستان هايي كه بعد از انقلاب نوشته، به روابط به اصطلاح تاريك و غامض بين مردها و زن ها پرداخته و در پس زمينه آثارش به نظام مردسالاري ناشي از سنت هاي اجتماعي و مذهبي اعتراض مي كند و درگيري بين شخصيت هايش _ به نوعي _ به درگيري سنت هاي ديرين و اغلب مذهبي مي انجامد و نسخه رهايي وي براي زنان ايراني تقليد نسل امروز از غرب است. در داستان هاي پارسي پور، مناسبت هاي زن و مرد از هم گسيخته و زنان ايراني به صورت «بردگان جنسي مردان» قلمداد مي شوند. شهرنوش پارسي

پور در بيان «طوبا و معناي شب» در واقع به بن بست رسيدن مذهب در پاسخگويي به سؤالات انسان، خصوصا زنان را به تصوير مي كشد و بيش از همه بر ضرورت استقلال زنان و آزادي از قيد و بندهاي مذهبي و سنت هاي جامعه تأكيد مي كند.در داستان هاي «خواب زمستاني» و «خاطره هاي پراكنده» نوشته گلي ترقي، شخصيت هاي مرد و زن، به طور جداگانه مورد بررسي قرار مي گيرند و شخصيت هاي مردانه، ناتوان، غافل، ضعيف، احمق و پليد، سرخورده، ضد قهرمان و ... جلوه مي كنند و در مقابل، زنان عاقل و انديشمند و بااحساس مي باشند كه در طول تاريخ تحت سلطه نظام مردسالاري بوده اند و همواره مردان به دليل نظام حاكم بر جامعه با بي لياقتي و با استفاده از خشونت «بر زنان حكومت» كرده اند.مهشيد اميرشاهي در «باران و تنهايي» جلوه ديگري از فمينيسم را ارائه مي دهد. در اين رمان زني منتظر است تا شوهرش برگردد و او را از تنهايي نجات دهد، اما در پايانِ داستان، سگِ باران خورده اي از راه مي رسد و خلاء فقدان شوهر را پر مي كند. بدين ترتيب مرد را در برابر سگ با يك ارزش مساوي به تصوير در مي آورد!اين نوع آثار، ايجادكننده نوعي تضاد و تعارض جنس مرد و زن مي باشد و خاصيت بر هم زنندگي تعادل و آرامش خانواده و جامعه را دارد.ديدگاههاي فمينيستي، همچنين در برخي مطبوعات اهميت پيدا كرد و عمده محورهاي فمينيستي در اين گونه نشريات، راه حل هاي غربي جهت رهايي زن، مظلوميت تضييع حقوق زنان، ارائه خط مشي جريانات

زن گرا، جريان سازي، انتساب نظام مردسالاري به ارزش هاي اسلامي، تعريف ديگري از خانواده و نقش همسري، مادري و ... بازنگري در ارزش ها و سنت هاي اسلامي است.در يكي از اين نشريات مي خوانيم:«انطباق با جوامع مدرن مي تواند جامعه را از غلتيدن در دام سنت گرايي افراطي و رفتارهاي ضد اجتماعي حفظ كند ... نهضت اسلامي راديكال علي رغم برخورد قاطع با دولت در مورد مسائل زنان عميقا محافظه كار است ... .»در جاي ديگر با اشاره به فيلم سينمايي «سارا»، زني كه بعد از پشت سر گذاردن مشكلات زندگي نهايتا با ترك خانه و همسر، خود را رها مي سازد، مي نويسد:«... او با از دست دادن يك كانون مهم، به كانوني مهم تر دست مي يابد؛ كانوني كه نيروي سمبليك آن مي تواند نمادي براي هويت يابي و رهايي زنان از قراردادهاي وضع شده جامعه سنتي باشد ...»در نشريه «جامعه سالم» شماره 24 آمده است:در نسبت دادن نظام مردسالاري به اسلام به اصطلاح در تحليل خاستگاه تفاوت هاي حقوقي ميان زن و مرد آمده است:«صريح بگويم: در اسلام مرد مسلمان كامل ترين شخصيت حقوقي را در اجتماع دارد و به همين دليل ديه كامل نيز به او تعلق مي گيرد و برتري مرد مسلمان در جامعه اسلامي يك واقعيت اجتماعي نيست، يك حقيقت شرعي است ... .... اگر باور ديني بر اين باشد كه مردان از تعقّل و نيروي خداداد بيشتري بهره مند هستند، طبيعي است كه اگر بخواهيم يك مرد را در مقابل يك زن قصاص كنيم، خانواده مقتوله بايد مابه التفاوت برتري مرد بر زن؛ يعني نصف ديه

انسان كامل را به قاتل بپردازد ... .... در عصر جديد كه مقام اجتماعي و نيز خانوادگي زن بهبود يافته و همه جا سخن از برابري قانوني و اجتماعي زن و مرد است، بعضي از تجدّدگرايان تصوّر مي كنند، قرآن نيز به مساوات زن و مرد قائل است و به نظر ما چنين برداشتي از آيات صحيح نمي باشد.»در شماره 27 همين نشريه در خصوص ستمگري جنسي ناشي از تقسيم كار مي خوانيم:«در كشور ما به موانع زير در زمينه اشتغال زنان مي توان اشاره كرد:1. سنت ها و آداب و رسومي كه تقسيم كار را بر حسب جنسيت تداوم مي بخشد؛2. نگرش مردان و زنان نسبت به كار زنان كه بخصوص در مورد مردان جنبه بازدارنده دارد و از ارزش هاي فرهنگي ناشي مي شود؛3. شرايط اقتصادي _ اجتماعي جامعه كه سطح رشد و پيشرفت جامعه را نشان مي دهد و معمولاً در كشورهاي در حال توسعه نسبت به جوامع پيشرفته كار زنان با دشواري هاي بيشتري روبه روست؛4. وجود قوانين بازدارنده اشتغال زنان؛ مانند سپردن اختيار كار زنان در دست مردان و نبود حمايت هاي قانوني از كار زنان؛5. كمبود تسهيلات و امكانات شغلي و رفاهي به منظور حفظ و ادامه اشتغال آنان در كنار وظايفي كه به عنوان همسر و به ويژه به عنوان مادر بر عهده دارند؛6. تقسيم كار سنتي در خانواده و واگذاري تمامي كارهاي خانه به زنان كه عملاً اشتغال آنان را با دشواري و فشار رواني و جسمي فراوان بر آنان روبه رو مي سازد و ضرورت بازنگري در تقسيم اين كار و ... .اين موانع با يكديگر

در ارتباطند و فصل مشترك همه آنها نگرش مبتني بر مردسالاري در جامعه ماست كه زيربناي همه ارزش هاي فرهنگي سنت ها، نگرش ها و قوانين جامعه ماست ... .»آنچه اين مقاله توصيفي، در صدد آن بود تصويري بسيار اجمالي از وضعيت فمينيسم در ايران و جهان بود. بررسي و ارزيابي ديدگاههاي يادشده و مقايسه آن با موازين ديني، امري است كه بايد در فرصت هاي ديگر به آن پرداخت. همه مي دانيم كه در ميان صاحب نظران مسائل ديني نيز ديدگاه يكساني در باره حقوق و تكاليف زنان و مردان و مناسبات اجتماعي آنان وجود ندارد؛ بنابراين در بررسي ديدگاههاي فمينيستي نمي توان توقع ارزيابي يكدستي را داشت؛ كما اينكه نبايد و نمي توان گرايش ها و تلاش هاي ارزنده اي كه در جهت تبيين درست شخصيت زنان و احقاق حقوق آنان صورت گرفته و مي گيرد را با برچسب گرايش فمينيستي ناديده گرفت يا به مقابله با آن پرداخت.پي نوشت:1. تذكر: اصطلاحات «راديكال»، «ميانه رو» و «محافظه كار» صرفا جهت درك اختلاف بيان شده و اصطلاحا مفاهيم عملياتي مي باشند.

نقش زنان فرهيخته در مديريت بحران

پايگاه حوزه

زنان به دليل نقش هاي چندگانه خود، انسان هايي مؤثر بر فرآيند تحول و پويايي در مديريت بحران مي باشند. آنان هم مي توانند تأثيرگذار بر روند كلي حركت در مديريت بحران باشند و هم مي توانند هدايتگر و تغييردهنده رفتارها و منش ها در مناطق  آسيب ديده باشند. زنان غالبا مي توانند به عنوان هدايتگران پرقدرت در موقعيت هاي بحراني عمل نمايند. براي فراهم ساختن نقش هدايتگرانه زنان در مديريت بحران، مشاركت آگاهانه آنان در اين فرآيند بسيار حائز اهميت است.مفهوم

آگاهي آنها به اين معنا است كه زنان قبل از پذيرش اين نقش، بايد بينشي مثبت نسبت به آن داشته باشند. به هر حال زنان در موانع بحراني مي توانند در حوزه هاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و ... نقش آفريني نمايند و مهم ترين حوزه اي كه در مديريت بحران تحت تأثير كار زن قرار مي گيرد حوزه تعليم و تربيت است. آنچه در اين راستا بايد مورد توجه مديريت بحران قرار گيرد، در نظر گرفتن زنان به عنوان عوامل فرهنگ ساز و مؤثر و قبول توانمندي و قدرت آنان به عنوان بازوان پرتوان مخصوصا در حوزه تعليم و تربيت است و نبايد تمام توجه مديريت بحران معطوف به مردان باشد بالاخص استفاده از تمامي ظرفيت هاي علمي و عملي زنان فرهيخته و فرزانه براي حل مسائل و مشكلات و تبعات روحي، رواني و عاطفي پس از حوادث طبيعي مثل زلزله بايد مورد توجه باشد.و نكته اي كه بايد در برنامه ريزي توسط مديريت بحران مد نظر قرار گيرد، توجه به ويژگي هاي مديران زن است كه در موانع بحران بسيار مي تواند راهگشا باشد. زنان مدير، مطابق پژوهش هاي به عمل آمده، داراي ويژگي هاي خاص خود مي باشند.«زنان به دليل احساسات، عواطف و ظرافت هاي غريزي، بسيار متعهدتر از مردان عمل مي كنند ... مطالعه بر روي 20 زن كارآفرين در ايران نشان مي دهد كه اكثر آنان در فضاي كسب و كار خود رابطه اي عاطفي با كاركنان ايجاد كرده اند ... همچنين پاي بندي به قانون در زنان تأييد شده از سوي ديگر افراد حادثه ديده براي احساس امنيت نيازمند

ايجاد الگوهاي پايدار دلبستگي عاطفي هستند و آنچه در اين موقعيت حساس براي آنان اهميت دارد ايجاد روابط پايدار و نزديك عاطفي با حداقل يك انسان بعد از بحران است و افرادي كه بعد از حادثه اين امكان براي آنان ايجاد نمي شود دچار بحران هاي شديد روحي، رواني مي گردند و چرا كه آنها نياز به مراقبت و پرستاري بدون چشمداشت همراه با عطوفت و رحمت دارند. بايد توجه داشت كه اين كار فقط از زنان ساخته مي باشد.»همچنان كه ويژگي هاي فطري و ذاتي زنان موجب گشته كه ايشان از ديرباز در برخي زمينه ها، همانند زمينه هاي تربيتي و پرورشي موفق تر از مردان باشند، ويژگي هاي مديريتي زنان نيز به شرط آنكه با قابليت و دانش لازم همراه باشد، مي تواند در بسياري از فعاليت هاي اجتماعي، اقتصادي از جمله فعاليت هاي آموزشي، پرورشي، بهداشتي و هنري، موفقيت را براي زنان به همراه بياورد. علاوه بر آن، مطالعات روانشناختي كارشناسان بيانگر اين است كه زنان در مقابل تنش، اضطراب و استرس آسيب پذيرتر از مردان هستند. در صورتي كه برنامه ها در مديريت بحران، با نيازهاي روحي و فطري زنان هماهنگ شد، مي توان با كمك آنها بسياري از معضلات و مشكلات در شرايط بحراني را حل نمود.اسكيلسون (1976) معتقد است مديران زن وقت بيشتري را صرف بالا بردن روحيه همدلي ميان اعضاي گروه و تشويق آنان مي كنند.(1) ايجاد روحيه همدلي و اتحاد در بين اعضاي يك مؤسسه، نوعي هم انديشي و هم گرايي براي آنها ايجاد مي كند كه باعث سرعت بخشيدن به فعاليت هاي آنها مي شود.به هر

حال با توجه به تفاوت هاي روحي، رواني زنان و مردان مي توانيم در مديريت بحران به تقسيم كار بين زن ها و مردها بپردازيم. از ظرفيت بسيار بالاي زنان در ايجاد فضايي همدلانه و عاطفي براي كاهش دردها و اندوه ناشي از حادثه زلزله براي بازماندگان بهره جست. در هر صورت توجه به توانمندي زنان فرهيخته در حل بحران ها و در نظر گرفتن آنان در برنامه ريزي براي كاهش آسيب هاي ناشي از حوادثي چون زلزله، سيل بالاخص در حادثه اسفناك اخير مي تواند در حوزه هاي مختلف فرهنگي، عاطفي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و ... تأثيرگذار باشد كه در اين نوشتار اندك، مجال پرداختن به آن نمي باشد.ولي از آنجا كه بحث ما در رابطه با نقش آفريني زنان فرهيخته در مديريت بحران است به يكي از مهم ترين نقش هاي آنان در شرايط بحراني بسنده مي نماييم كه همان توانمندسازي زنان است كه مهم ترين رسالتي كه اساتيد بسيجي خانم در اين عرصه مي توانند ايفا نمايند، فعاليت و زمينه سازي جهت ارائه مدل كارآمد براي توانمندسازي زنان منطقه آسيب ديده بم است.مي توان نسخه اي شفابخش و كارآمد براي دختران و زنان بم فراهم ساخت تا در اين شرايط حساس قادر به حفظ سلامت فكري و اخلاقي خود باشند و همچنين در مسير رشد و تعالي قرار گيرند و دچار تزلزل فكري و سستي اعتقادي نگردند.يكي از مهم ترين ابزار در حل بحران در مناطق آسيب ديده، توانمندي زنان و بهبود كار آنان در مديريت، تصميم گيري، مقاومت در مقابل مسائل و مشكلات، اجرا در محيط خانواده، محيط آموزشي و توليدي

و ... است. بايد از اينكه زنان در چنين موقعيتي تبديل به موجوداتي منفعل و دريافت كننده از ديگران شوند، جلوگيري نمود.بايد با ارتقاي آگاهي و خودباوري زنان در مناطق آسيب ديده زمينه مناسب تري براي جلب مشاركت آنان فراهم آيد. فرآيند تواناسازي براي زنان در مواقع بحراني مثل استمداد از خداوند و تقويت باورهاي ديني و اعتقادي، چگونگي مقابله با مشكلات و مصايب و ارتباط با اعضاي خانواده، از امور ضروري است كه بايد به آن پرداخت.اگر از تواناسازي به عنوان يك ابزار فعال به درستي استفاده بشود مي توان به يك عامل مهم در حل بسياري از بحران ها دست يافت. ضمنا بايد توجه داشت كه براي توانمندسازي، آموزش، نقش بسيار اساسي و مهمي دارد. با اتكاي به امر آموزش مي توان به تعالي شخصيت و منش اجتماعي و معنوي آسيب ديدگان انديشيد. پرواضح است كه با افزايش سطح آگاهي افراد، امكان دستيابي به رفاه مادي و رفاه اجتماعي و افزايش درآمد اقتصادي و استفاده بهينه از امكانات فراهم مي گردد.در فرآيند مديريت بحران، آموزش جريان نظام يافته و هدفمندي است كه به منظور رفع كمبودهاي فرهنگي و ارتقاي سطح آموزش همچنان كه ويژگي هاي فطري عمومي فرهنگ مقابله با مشكلات و ... سازماندهي مي شود.با توجه به نقش مؤثر زنان در مناطق زلزله زده، آموزش اين گروه بايد به گونه اي باشد كه باعث ارتقاي سطح آگاهي آنان شود و سبب ارتقاي فرهنگي، اجتماعي، تخصصي و افزايش مهارت ها باشد و مهم ترين مهارت هايي كه جهت توانمندسازي زنان بايد آموزش داده شود عبارتند از:1_ مهارت در مثبت نگرياز آنجا كه نوع

نگرش افراد حادثه ديده به زندگي آينده و آنچه پيرامون آنهاست در كيفيت رفتار آنان تأثير فراواني دارد و نشاط و شادابي از دست رفته مصيبت ديدگان را از اين طريق مي شود تا حدودي برگرداند.اگر بتوانيم مهارت مثبت نگري را در زلزله زدگان بم تقويت نماييم در اين صورت آنها:_ از آينده ترس و بيم ندارند و با خوش بيني به آينده اميدوار مي گردند._ و در اين شرايط سخت دست از فكر و تلاش برنمي دارند._ مي توانند ارتباط صميمي با ديگران برقرار كنند._ و پرتلاش و پرتحرك و پرانگيزه خواهند شد.به هر حال بايد تلقي خوب داشتن از حوادثي اين گونه را به آنان بياموزيم.2_ مهارت در تصميم گيرييكي از مهارت هايي كه در شرايط بحراني بايد به افراد حادثه ديده آموزش داده شود، تقويت توان تصميم گيري است. بايد به آنان كمك شود كه براي حل مسائل و مشكلات عديده ناشي از شرايط جديد زندگي بتوانند از روي مطالعه و تفكر و نهايتا با مشورت، بهترين تصميم ها را بگيرند. چرا كه بسياري از ناهنجاري ها و معضلات بعد از اين گونه حوادث ناشي از تصميم هاي آني و بدون تأمل و مشورت خواهد بود كه شايد عواقب آن هم غير قابل جبران باشد.3_ مهارت حفظ دين و اعتقاداتهمه اذعان دارند كه باورها و رفتارهاي متعالي مذهبي، همچون نماز، عفاف و حجاب، صداقت و دوستي، حلم و شكيبايي، خوش خُلقي و گشاده رويي مي تواند تأمين كننده آرامش روان و زمينه ساز شكوفايي شخصيت و رويش خلاقيت ها و نوآوري و بروز و ظهور جلوه هايي از زندگي عاقلانه و خردمندانه

در ميان بازماندگان حادثه زلزله باشد.از اين رو براي تأمين سلامت روان و كاستن آلام و اندوههاي ناشي از خسارت هاي مادي و معنوي اين گونه حوادث، بايد تمامي تلاش فرهيختگان و برنامه ريزان، پرورش حس مذهبي و ايجاد مهارت هاي لازم در توانمندي كافي براي حفظ دين و اعتقادات مذهبي رنج ديدگان باشد.و همان طور كه راهبان مسيحي غالبا با حضور فعال در اين گونه صحنه ها با امدادرساني و خدمت به آسيب ديدگان سعي در ايجاد گرايشات مذهبي نسبت به مسيحيت مي نمايند و غالب موفقيت هاي آنها به استفاده مناسب از اين گونه فرصت هاست، مي طلبد كه دلسوختگان و متعهدان دين مدار هم در اين عرصه وارد شوند و فرصت را از دست كساني كه سعي دارند با بهره گيري از اين گونه جريان ها در تخريب نظام اعتقادي جوانان تلاش مي كنند، بگيرند و خود با حضور فعال و دلسوزانه ضمن ارائه خدمات و رفع نيازمندي مادي آنان در پي تقويت بنيان ها و باورهاي اعتقادي و مذهبي آنان باشند.در خاتمه به ذكر چند پيشنهاد اشاره مي نماييم:1_ تشكيل يك ستاد مركزي با مشاركت برخي از اساتيد فعال بسيجي زن جهت برنامه ريزي و چگونگي جلب مشاركت زنان در سطح كلان و استفاده از توانمندي هاي آنان در حل مسائل و مشكلاتي كه حل بسياري از آنها هم فقط از عهده بانوان برمي آيد مي تواند در سرعت بخشي فعاليت ها و ساماندهي بسيار مؤثر باشد.2_ ايجاد يك نهضت فراگير و منسجم و سازمان يافته جهت اعزام زنان فرهيخته و اساتيد بسيجي جهت ايراد سخنراني و ارتباط فرهنگي جهت هدايت

و كمك معنوي به زنان آسيب ديده در منطقه بم.3_ ايجاد فرصت مطالعه براي برخي از اساتيد بسيجي براي تهيه يك الگوي كارآمد براي چگونگي توانمدسازي زنان بعد از حادثه هاي طبيعي مثل جريان زلزله بم جهت مقابله با آسيب هاي عاطفي، اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي و ... .4_ استفاده از اساتيد بازنشسته و فرهنگيان بازنشسته كه پتانسيل هاي بسيار مؤثر و كارآمد و فارغي هستند كه مي توانند در ترميم مسائل و مشكلات فرهنگي بعد از حوادث از وجود ارزشمند آنان به خوبي بهره گرفت.به اميد آنكه خداوند به تمامي امت اسلامي بالاخص جامعه و فرهيختگان همچون عموم جامعه كه در ياري دهي به آسيب ديدگان، سر از پا نشناختند و با بهره گيري از تمامي امكانات و بضاعت خود در عرصه ساماندهي و ياري رساني به آسيب ديدگان شتافتند، توفيق عنايت فرمايد كه از اين امتحان بزرگ الهي سربلند و پيروز بيرون آيند و بتوانند با هدايت و برنامه ريزي اصولي و كارشناسانه در جهت دهي عالمانه و آگاهانه حركت ها و فعاليت ها در مديريت بحران به نقش آفريني ماندگار و در شأن خود بپردازند و جامعه مصيبت ديده را با در اختيار گذاشتن علم و تجربه و مهارت هاي خود سرشار از اميد، عشق، توكل، تلاش و پويايي نمايد.پي نوشتها: __________________________1 _ روانشناسي زن، دكتر شكوه نوابي نژاد، ص105.

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1id=25774SearchText=%D9%85%D8%AF%D9%8A%D8%B1%D9%8A%D8%AA%20%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86

نگاهي به وضع مديران زن در جامعه

ايوب جمشيدي

زنان به عنوان نيمي از جمعيت فعال كشور تنها 12 درصد از فعاليت هاي اقتصادي جامعه را برعهده دارند. اين سهم اندك طي 40 سال گذشته حدود 10 درصد بوده است. اين وضعيت به گونه يي پيش رفته كه به گفته كارشناسان

تعداد زنان شاغل در 20 سال اخير تغيير نكرده است تا سهم آنان از تعداد بيكاران كشور دو برابر سهم آنان در كل اشتغال

كشور باشد. يك بررسي آماري نشان مي دهد درصد شاغلان زن نسبت به كل شاغلان 9/4 درصد است. در اين بررسي مشخص شده كه زنان شاغل در بخش عمومي نسبت به كل زنان با رقم 39/5 درصد، در صدر قرار دارند. اين در حالي است كه سهم زنان شاغل در گروه مديران عالي رتبه به كل زنان شاغل در بخش عمومي تنها 4/9 درصد است. داده هاي مورد نظر به اين نكته اشاره مي كند كه درصد شاغلان زن كارفرما و كاركنان مستقل در بخش خصوصي نسبت به كل زنان شاغل در بخش خصوصي 37/1 درصد و درصد شاغلان زن در تعاون به كل زنان شاغل تنها 4/9 درصد است. نتايج اين تحقيقات در مورد سهم مديريتي زنان در بخش تعاوني باز هم به ارقامي اشاره مي كند كه چندان اميدواركننده نيست. اين رقم تنها 1/18درصد را شامل مي شود.داده هاي مورد نظر در حالي بر سهم اندك زنان در بخش هاي مديريتي جامعه تاكيد مي كنند كه همين تعداد اندك نيز در محيط هاي كاري خويش با مشكلاتي مواجهند. كارشناسان در بررسي اين مشكلات با توجه به ساختار مردانه يي كه بر بيشتر محيط هاي كار حاكم است به دو دسته از مواضع اجتماعي و شخصيتي در اين مورد اشاره مي كنند. سهيلاپورمقدم كارشناس مسائل اجتماعي در اين خصوص مي گويد: «در بخش اجتماعي ما با مشكلاتي نظير بي اعتمادي به عملكرد مديران زن مواجهيم. به اين معني كه زنان

از ابتدا در كارهايي مورد استفاده قرار مي گيرند كه امكان پيشرفت در آن وجود ندارد. دومين مشكل مربوط به مسائل شخصيتي است. از اين زاويه زنان نمي توانند شبكه ارتباطي مناسبي با اطرافيان خود در محل كار ايجاد كنند، به نحوي كه از طريق اين شبكه بتوانند خود را در فعاليت شغلي بالاكشيده، به موفقيت هاي بالاتري دست يابند.»وي افزود: «اين امر نه به معناي ناتواني زنان در ايجاد ارتباط است و نه به معناي بي توجهي همكاران مرد به آنها. مسلماً مردم با كساني ارتباط برقرار مي كنند كه فاكتورهاي مشتركي با آنها داشته باشند و چون جنسيت فاكتور اول در اين زمينه به شمار مي آيد، امكان ارتباط با مديران زن خود به خود كاهش پيدا مي كند.» اين كارشناس مسائل اجتماعي در ادامه گفت: «اين ارتباط همان عاملي است كه در موفقيت بسياري از مديران مرد نقش اساسي ايفا مي كند. براي مثال يك كارمند يا معاون مرد به راحتي براي صرف ناهار با رئيس خود بيرون مي رود، در حالي كه زنان در روابط اجتماعي خود محدوديت هايي داشته و قادر به برقراري ارتباط به اين شكل نيستند.»كمبود فرصت شغلي مناسب براي مديران زن در جامعه يكي ديگر از موضوعاتي است كه زنان مدير را با تنگنا مواجه كرده است. اين وضعيت به گونه يي است كه در حال حاضر شمار مديران مرد در كشور ما 35 برابر مديران زن است. «هايده قره ياضي» مدير پژوهشي مركز امور مشاركت زنان در اين خصوص گفت: «حاكميت نگاه مرد سالارانه، تفكر غالب نسبت به توانايي مرد در برابر زن: تصوري كه زنان

به لحاظ مسووليت هاي خانوادگي و خانه داري دارند و همچنين عدم خودباوري زنان باعث كمرنگ شدن حضور آنها در عرصه هاي مديريتي شده است.» وي افزود:« نتايج تحقيقات انجام شده طي سال هاي 75 تا 80 نشان مي دهد كه تعداد مديران زن با 10/32درصد رشد سالانه از 726 نفر به يك هزار و 186 نفر افزايش يافته. «قره ياضي» در ادامه با بيان اينكه در سال 80 زنان 28 درصد از مديريت كشور را برعهده داشته اند، مي گويد: «براساس آمار موجود و تحقيقات انجام شده مديران زن در وزارتخانه هاي بهداشت، امور اقتصادي و دارايي، علوم، تحقيقات و فناوري به ترتيب با 304 ، 229 و 104 بالاترين حضور را در سمت هاي مديريت مياني داشته اند.به نظر مي رسد يكي از جدي ترين مشكلات مديران زن در جامعه كه اتفاقاً باعث كمرنگ تر شدن نقش اجتماعي آنها در حوزه فعاليت هاي شغلي و بالطبع حضور كمرنگ آنها در حوزه هاي مديريتي مي شود، مشكلات فرهنگي است. در اين بخش ما با جامعه يي روبه روييم كه در آن برخي مديران زن، فقط و فقط به خاطر مشكلات خانوادگي ناشي از شغل خويش از ادامه كار در پست مديريتي سر باز مي زنند. محققان در توصيف چنين مشكلاتي فرضيه فوق را ارائه مي دهند: «مسووليت هاي خانوادگي عامل عدم ارتقاي زنان به سطوح مديريتي است.» اين فرض از چند شاخص برخوردار است: «ارزش وابستگي به خانواده»، «طرز تفكر همسر» و «رسيدگي به امور فرزندان». محققان احساسي بودن زنان را به عنوان يكي از دلايل عدم توفيق آنها در رده هاي مديريتي، رد

مي كنند. تحقيقات به عمل آمده نشان مي دهد كه پاسخ دهندگان به چنين پرسشي با رد اين فرض ميزان استفاده مديران زن از مشورت ديگران را با مديران مرد، همانند عنوان كرده اند. به اين ترتيب كاركرد مديران زن با ويژگي هاي مدير مطلوب منطبق بوده يا بسيار نزديك اعلام شده است. با اين حال شرايط فرهنگي حاكم بر جامعه همچنان علايقي را در سطح جامعه به نمايش مي گذارد كه مانع ارزش گذاري واقعي فعاليت مديران زن در جامعه مي شود. باور غلط به برتر بودن جنس مذكر نسبت به مونث از جهت قدرت مديريتي، گرايش به مردسالاري در انتصاب مديران، باور به اينكه زنان در موضع تصميم گيري محتاطانه تر عمل مي كنند، باور به عاطفي تر و احساسي تر بودن و... از باورهايي هستند كه در اين زمينه تاثير مي گذارند. http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1542918

نقش محوري زنان در مسئوليت هاي مديريتي

سيده ارغوان حيدرى

همزمان با بهبود وضعيت زن، در صحنه هاى گوناگون اجتماعى، و بروز استعدادهاى نهفته و شايستگى هاى وى در اين زمينه، و نيز اثبات اين مطلب كه زن مى تواند به نيكوترين وجه در اجتماع حضور يابد، نقش وى در توانايى شركت در امور اجرايى و مديريت بيش از پيش روشن مى گردد. هر چند زنان هنوز براى ابراز توانايى ها و لياقت خويش در اين

زمينه، راهى طولانى و دشوار پيش رو دارند؛ زيرا با وجود شايستگى زن در احراز پست هاى مديريتى، جامعه آن چنان كه بايد، نقش قابل توجهى براى او در اين سطح قائل نگرديده است. حتى در امورى كه مربوط به بانوان مى گردد نيز، اغلب مديران سطوح بالا را مردان تشكيل مى دهند و مديريت سطوح ميانى بر

عهده زنان است.البته مهمترين علت اين مسأله، تأثير تفاوت هاى جنسيتى بين زن و مرد، و در برخى موارد عدم توجه جامعه به استعدادها و مهارت هاى ويژه در بانوان براى مديريت مى باشد، كه البته مى توان اين مشكل را با سياست هاى صحيح و آگاهى بخشيدن به جامعه، بر طرف نمود.اسلام و مديريت زن اسلام دين كامل و برنامه سعادت بشريت است، و همان گونه كه براى تمام امور زندگى بشر دستور العمل دارد و انسان را به مقتضاى طبيعتش به سوى خير و كمال رهنمون است، براى حضور زن در صحنه اجتماع نيز برنامه دارد.همان گونه كه مى دانيم، زن و مرد از لحاظ جسمى و روحى تفاوت هايى با هم دارند كه هيچ كس نمى تواند منكر آن ها گردد اين تفاوت هاى طبيعى موجب گرديده تا از نظر وظيفه نيز زن ومرد در برخى موارد با هم تفاوت هايى داشته باشند. البته اين به معناى كمال يكى از اين دو جنس و يا نقصان ديگرى نيست، بلكه عنايتى است كه خداوند بر آن دو داشته، تا جهان به بهترين وجه اداره گردد.در مسأله مديريت نيز بايد به اين تفاوت ها و سرمايه هاى وجودى زن و مرد توجه داشت و به هر يك در حد توانش مسؤوليت داد. چه بسا در بعضى موارد توانايى زنان بيش از مردان باشد. اسلام كه توجه ويژه اى به زن دارد، از فعاليت زن در اجتماع در عرصه هاى مختلف اعم از اجرايى، مديريتى و... با حفظ شؤون اسلامى، استقبال مى نمايد.طبق فرموده حضرت آيت الله جوادى آملى: «بسيارى از كارهاى اجرايى، براى زن جايز است؛ به ويژه اگر كارهاى مخصوص بخش زنان به عهده آنان باشد، نه تنها ممنوع نيست،

بلكه اولى است.»1اما اين مطلب را نيز نبايد از نظر دور داشت كه طبق مبانى والاى اسلام و مصلحتى كه در اين مبانى نهفته است، زن در بعضى از سطوح مديريتى چون رهبرى، نمى تواند فعاليت داشته باشد كه البته اين هيچ نقصى براى زن نيست، بلكه لطفى است عظيم، از سوى پروردگار، كه اين مسؤوليت بزرگ و سنگين را از دوش زن برداشته است.بنابراين طبق نظر اسلام، زنان مى توانند در عرصه هاى مختلف شغلى و مديريتى، با حفظ موازين اسلامى، ظاهر گرديده و حضور فعال داشته باشند. مگر در مواردى خاص كه مديريت برخى امور بر عهده مردان است و زنان به دليل محذوريت هايى كه خصوصاً در رابطه با حشر و نشر با نامحرم دارند، از اين مسؤوليت ها معذور گرديده اند.زن و شأن مديريتهمانگونه كه مى دانيم: به طور كل، در همه جوامع اعم از توسعه يافته و يا در حال توسعه، زن در زمينه هاى مختلف سياسى، اجتماعى، اقتصادى و... از موقعيت يكسانى با مرد برخوردار نيست، اما اين عدم برابرى، در كشورهاى مختلف، متفاوت است، كه اين مطلب، مديريت زن را نيز شامل مى گردد.طبق آمار، زنان بيش از 40 درصد نيروى كار جهان را تشكيل مى دهند، در حالى كه نسبت مشاركت آن ها در مشاغل مديريتى به طور غير قابل قبولى در حد پايين باقى مانده و در بيشتر كشورها، سهم كلى زنان در مشاغل مديريتى، از 20 درصد تجاوز نمى كند.2در جمهورى اسلامى ايران نيز، هر چند در دهه اخير، شاهد رشد نسبى زنان در سطوح مديريتى هستيم، اما اين ارتقاء شغلى، اغلب از شغل هاى پايين به شغل هاى ميانى مى باشد. و تلاش هر چه بيشترى را براى ارتقاء

شغلى بانوان متخصص و دانشمند كه گاه از حيث تحصيلات بالاتر از مردان هستند، مى طلبد.قابل توجه اين كه، طبق مطالعات انجام شده، اگر چه تعداد زنان در پست هاى مديريت دولتى بسيار اندك است، اما مقايسه سطح تحصيلات زنان و مردان در پست هاى مديريتى يكسان، نشان مى دهد كه معمولاً زنان مدير از سطح تحصيلات بالاترى برخوردار مى باشند. 3به طور كلى، على رغم بالاتر بودن سطح تحصيلات زنان شاغل، در مؤسسات دولتى و غير دولتى نسبت به مردان، زنان نتوانسته اند از حيث موقعيت هاى شغلى به جايگاه شايسته خويش نائل گردند، كه اين خود نشانگر عدم توجه و اقبال جامعه به توانايى مديريتى زنان مى باشد و ناشى از پيش داورى ها و طرز تلقى غلط از عدم مسؤوليت پذيرى زنان است.اما طبق برخى مطالعات، زنان بيش از مردان در محيط كارى، انضباط، وظيفه شناسى و تعهد دارند و نيمى از مديران سطح بالاى سازمان ها از پرسنل زن راضى تر از پرسنل مرد هستند.4حال بايد ديد با وجود شايستگى ها واستعداد زنان، علل و موانع عدم ارتقاء شغلى زنان به خصوص در عرصه هاى مديريتى چيست؟چالش ها و موانع مديريت زنان بنابر نظر برخى، در سراسر دنيا، دستاوردهاى تحقيقاتى بر اين نكته تأكيد دارند كه وجود «سقف شيشه اى» مانع رسيدن زنان به مشاغل بالاى مديريتى در سازمان ها و مؤسسات مى شود. لازم به ذكر است كه واژه «سقف شيشه اى» اولين بار، در سال 1970 م، در آمريكا، بكار رفت. اين واژه براى توصيف موانع نامرئى مصنوعى كه مانع رسيدن زنان به مشاغل بالاى مديريتى مى شوند، استفاده مى شود. بر اساس گزارش اخير دفتر بين المللى كار، اين اصطلاح، توصيف مناسبى براى معضل زنان مى باشد كه با وجود پيشرفت هاى

اخير هنوز اين سقف شيشه اى شكسته نشده است. 5البته، اين مطلب نشانگر آن است كه جامعه غرب، بعد از طرح شعار تساوى حقوق زن و مرد، قادر نيست اين شعار را خود، عملى سازد. به همين دليل نتوانسته است راهى براى توزيع عادلانه مشاغل مديريتى، بيابد.اما آن چه مسلم است، وجود موانع اجتماعى و فرهنگى، مهمترين عامل عدم دستيابى زنان به مشاغل مديريتى است.نگرش هاى اجتماعى و ديد نادرست جامعه نسبت به عدم كارآيى زن، در پست مديريت، موجب گرديده تا زنان با وجود توانايى و با توجه به تحصيلات عالى، نتوانند سهم قابل توجهى را در مديريت سازمان ها و مؤسسات دولتى و غير دولتى داشته باشند.البته مسلم است كه زن، قبل از هر شغل و سمتى، عهده دار وظايف خانه دارى و مديريت خانواده و پرورش فرزندان مى باشد. ليك اين مسأله، نمى تواند مانعى جدى براى پيشرفت و ارتقاء شغلى زنان باشد. هر چند برخى هنوز بر اين باورند كه زن نمى تواند در كنار مسؤوليت هايش به عنوان يك زن، مدير لايق و كارايى در جامعه باشد، و اين تلقى ناصحيح، در بسيارى از موارد، تأثير مستقيم بر شخصيت زن داشته، موجب عدم اعتماد به نفس در زنان در مورد توانايى شان براى مسؤوليت پذيرى گرديده است.راهكارهاى رفع موانع مديريت زنان از آن جا كه زنان نيمى از سرمايه هاى انسانى جهان محسوب مى گردند، بايد از تخصص و دانش آنان به بهترين وجه استفاده نمود و به آنان اجازه داد تا توانايى هاى خويش را بروز و ظهور دهند، تا جامعه هر چه سريعتر مراحل رشد و توسعه را بپيمايد.همانگونه كه بيان گرديد، مديريت بانوان يكى از مسائلى است كه موانع

زيادى را پيش رو داشته، و هنوز نتوانسته است جاى خود را آن چنان كه بايد در جامعه باز نمايد. لذا براى رفع يا كاهش اين موانع، انجام اقدامات آموزشى و حمايتى زير ضرورى به نظر مى رسد:1- آگاهى دادن به جامعه، در رابطه با توانايى و شايستگى بانوان، براى اداره بخشى از امور جامعه، يكى از اساسى ترين مطالبى است كه در اين راستا بايد به آن توجه و اقبال نمود.2- آموزش اين مسأله كه در برخى موارد، مديريت زنان لازم و ضرورى به نظر مى رسد؛ خصوصاً در امورى كه مربوط به خود بانوان مى گردد.3- تبيين اين مطلب كه زن مى تواند همگام با مديريت منزل و رسيدگى به امور خانه، در بيرون نيز نقشى مفيد و شايسته بر عهده گيرد، و اين دو امر هيچ منافاتى با يكديگر نخواهند داشت.4- نكته مهم ديگر اين كه مردان بايد نقش حامى را براى زن ايفاء نمايند تا زن تحصيل كرده و فعال، بتواند به ارتقاء شغلى دست يافته، و به وسيله آن به رشد و تعالى جامعه مدد رساند؛ زيرا همان گونه كه مديران موفقِ مرد را، زنانى فداكار پشتيبانى و حمايت مى نمايند، زنان نيز براى كسب موفقيت، نياز به هميارى و حمايت مردان دارند.5- حمايت دولت از زنان جهت ارتقاء آنان در سطوح مديريتى را مى توان از راهكارهاى ديگر براى رفع موانع مديريت زنان دانست. اگر دولت از زنان لايق و كارا حمايت نمايد و جايگاه شايسته ايشان را به آنان تفويض نمايد، زنان با بهره گيرى از نيرو و استعدادهاى خويش، و با مديريت صحيح، مى توانند نقش مهم و به سزايى در توسعه و كمال جامعه داشته

باشند.پى نوشت ها:1- آيت الله جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، ص 401.2- سيد محمد رضا علويون، كار زنان در حقوق ايران و بين الملل، ص 153.3- مركز امور مشاركت زنان رياست جمهورى، زنان، توسعه و تعدد نقش ها، ص 72.4- ر.ك: دكتر خديجه سفيرى، جامعه شناسى اشتغال زنان، ص 91.5- سيد محمد رضا علويون، همان ، ص 150.

http://www.tebyan-zn.ir/life/subpapers.aspx?id=316category=wo

اثرات جنسيت بر الگوهاي مديريت منابع انساني

دكتر غلامعلي طبرسا - آرزو جمالي نظري

چكيده: آنچه امروزه به عنوان يكي از مشكلات اساسي در عرصه سازماني مطرح است، بحث جذب و استخدام، انگيزش و نگهداشت نيروي انساني است كه اين سه مهم در حوزه مديريت منابع انساني قابل طرح و بررسي هستند. از سويي، مديريت منابع انساني نيز، خود، به طور مستقيم متاثر از جنسيت مديران و به طور غير مستقيم معلول

ويژگيهاي پرونده سازمان ((Company Profile نظير: واحد سازماني، هدفها و استراتژي ها و مرحله رشد سازمان است. از اين رو، مقاله حاضر به تبيين تفاوت الگوهاي مديريت منابع انساني در سازمانها تحت مديريت مردان و زنان بر اساس طيف كنترل- تعهد commitment- control continuum) ) با درنظر گرفتن ميزان تاثيرپذيري ابعاد اين طيف از دو عامل جنسيت و پرونده سازمان مي پردازد. آنچه در اين مقاله قابل تامل است، گرايش بيشتر زنان كارآفرين به سيستم هاي مديريتي تعهدمدار است، سيستم هايي كه در عصر نوين به عنوان سيستم هاي متعالي براي پاسخگويي به تحولات محيطي و كسب جايگاه رقابتي مطرح هستند. مقدمه مديريت منابع انساني به عنوان فرايند «جذب، آموزش، به كارگيري و نگهداشت نيروي كار مستعد به منظور تحقق هدفها، ماموريتها و استراتژي هاي سازمان تعريف مي شود» (Verheul, 2002:440). جذب و استخدام ، انگيزش و حفظ نيروي

كار سه بعد قابل تامل در مديريت منابع انساني سازمانهاست. از اين رو در اين مقاله به بررسي اين سه مهم در سازمانهاي تحت مديريت زنان و مردان مي پردازيم. سازمانهاي كوچك به دليل نداشتن زمان، پول و نيروي انساني كافي، غالبا با موانع متعددي در شكل دهي الگوهاي مديريت منابع انساني خود و رسميت بخشيدن به آن روبه رو هستند. به نظر مي رسد در چنين سازمانهايي، بخشهاي عملياتي مانند: بخش مالي، بازاريابي و توليد بر مديريت منابع انساني ارجحيت دارد، بخش عمده هزينه و زمان، صرف اين واحدها مي شود. با توجه به اين واقعيت كه ميان زنان و مردان از حيث عوامل اكتسابي مثل سطح تحصيلات، سابقه شغلي، و ذاتي مثل ريسك پذيري و زماني كه صرف انجام كار مي كنند، تفاوتهايي وجود دارد، انتظار مي رود، تفاوتهايي از حيث مديريتي و به طور اخص از حيث شيوه اعمال مديريت منابع انساني، در بين زنان و مردان وجود داشته باشد. گرچه پژوهشهاي صورت گرفته در زمينه كارآفريني نشان دهنده تفاوتهايي ميان زنان و مردان كارآفرين در عرصه هايي نظير انگيزه ايجاد كسب و كار شخصي، نوع عملياتي كه بر مي گزينند و مسائل مالي وجود دارد، ولي با اين وجود، مطالعات اندكي به بررسي تفاوتهاي جنسيتي در عرصه مديريت سازمانهاي كوچك و بويژه مديريت منابع انساني اختصاص داده شده است (Verheul, 2001: 332). متأسفانه، ادبيات مديريت نيز شواهد جامع و كافي در پاسخ به اين پرسش كه آيا زنان و مردان مديران متفاوتي هستند يا خير؟ فراهم نياورده است (Loden, 1985:68). در ادبيات مديريت علمي و مديريت عمومي، همواره باور بر آن

است كه زنان و مردان سبكهاي مديريتي متفاوتي را برمي گزينند، حال آنكه عده اي ديگر بر اين باورند، اگر رفتار حرفه اي زنان و مردان در يك طيف زماني بلند مدت تحت نظر قرار گيرد، مشاهده مي شود كه روشها و رويكردهاي رفتاري آنان مشابه يكديگر است. مقاله پيش رو، به بررسي تاثيرات جنسيتي بر مديريت منابع انساني در سازمانهاي كوچك مي پردازد. جنسيت مي تواند تاثير مستقيم و غير مستقيم بر مديريت منابع انساني داشته باشد. در كنار جنسيت، عوامل ديگري نظير اندازه سازمان، واحدهاي سازماني، هدفها و استراتژي ها و چرخه عمر سازمان وجود دارند - كه از آنها عنوان پرونده سازمان ياد مي كنيم - كه بر چگونگي شكل گيري الگوهاي مديريت منابع انساني تاثيرگذارند از اين رو، در مقاله حاضر، تاثير اين ابعاد نيز مورد بررسي قرار مي گيرند، از آن جهت كه انتظار مي رود، جنسيت به طور غيرمستقيم از راه تاثيرگذاري بر ابعاد طراحي سازمان بر چگونگي شكل دهي الگوهاي مديريت منابع انساني تاثيرگذار باشد (Verheul, 2001:337). ديدگاههاي متعددي به منظور تبيين الگوهاي مديريت منابع انساني به كار گرفته شده است؛ نظير ديدگاههايي كه به بررسي تطبيقي ميزان تاثيرگذاري مديران بر عملكرد شركت و يا ميزان پيچيدگي سبك رهبري آنان مي پردازند. بر اساس نظر بوسيلي، رويكردهاي متفاوتي به منظور بررسي طيف تعهد و كنترل در دسترس است كه برخي بر ساختار، برخي بر فرهنگ و برخي ديگر بر استراتژي تمركز يافته اند (Boselie, 2002:40). الگوهاي مديريت منابع انساني به دو دسته كلي تقسيم مي شوند: 1) الگوهايي كه بر ارتقاي سطح تعهد كاركنان تمركز دارند، 2) الگوهايي كه

ميزان كنترل مديران و مالكان را بر كاركنان و فرايندهاي توليد افزايش مي دهند (Boselie, 2002: 45). اين دو الگو در دو انتهاي يك طيف قرار دارند؛ به گونه اي كه برخي داراي سبك مديريت تعهدمدار و برخي ديگر داراي سبك كنترل مدارند. پرسش اساسي اين مقاله آن است كه آيا الگوهاي مديريت منابع انساني در سازمانهاي با مديريت زنان و مردان بر اساس طيف كنترل- تعهد تفاوت دارد، يا خير؟ در بخش بعدي، ابعاد طيف كنترل- تعهد در حوزه مديريت منابع انساني مورد شناسايي و بررسي قرار خواهند گرفت و در بخش سوم، تاثيرات جنسيت و عوامل محتوايي سازمان بر مديريت منابع انساني ارزيابي شده، در نهايت نتيجه گيريهايي ارائه مي شود. 1 . طيف كنترل- تعهد 1- 1. سيستم هاي كنترلي مديريت منابع انساني در مقابل تعهدي: ريشه مطالعات در زمينه شناخت تفاوتهاي سبك مديريتي كنترل مدار و تعهدمدار به مطالعات مك گريگور در تئوري x و y بر مي گردد. بر اساس آن تئوري، آن دسته از مديراني كه ديدگاهشان مبتني بر تئوري x قرار دارد، به ضرورت كنترل مستقيم كاركنان باور دارند و اين در حالي است كه مديران داراي ديدگاه مبتني بر تئوري y بر لزوم خود كنترلي و پذيرش مشاركت كاركنان در تصميم هاي سازماني تاكيد مي ورزند. طبقه بنديهاي ديگري كه نشانگر سيستم هاي كنترل مدار در مقابل تعهدمدار است، سبك تصميم گيري اتوكراتيك در مقابل دموكراتيك و سبك رهبري رابطه مدار در مقابل وظيفه مدار است. از اين رو، مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه جهت گيريهاي مديران يا در جهت حفظ كارآيي از راه كنترل مستقيم نيروي كار است و يا

بر توسعه روابط ميان فردي از مجراي كنترل غيرمستقيم يا خودكنترلي در جهت دستيابي به اثربخشي تاكيد مي ورزند. اين گونه طبقه بنديها در عرصه مديريت منابع انساني نيز مشهود است. كنترل و تعهد، دو شيوه متمايز تاثيرگذاري بر رفتار و نگرش كاركنان است. سيستم هاي كنترل مدار مديريت منابع انساني با ويژگيهايي نظير تقسيم كار شديد، وظايف كاري ثابت براي افراد به طريقي كه بتوان آنها را مسئول دانست و در نهايت كنترل مستقيم كاركنان توسط مديريت به جاي توانمندسازي آنان شناخته مي شوند. هدف اين نوع سيستم ها، كاهش هزينه هاي مستقيم نيروي كار از راه وادار كردن كاركنان به همسويي با قوانين و رويه هاي سازمان است. در برابر سيستم هاي تعهدمدار، مديريت منابع انساني قرار دارند كه با ويژگيهايي نظير تسهيل پيشرفت كاركنان و توانمندسازي آنان به جاي نظارت مستقيم و تلاش در جهت يگانگي نسبي هدفهاي فرد و سازمان شناخته مي شوند (Walton, 1985:80). در اين بين، هدف ما، تنها تبيين الگوهاي مديريت منابع انساني است و هيچگونه قضاوتي نسبت به ارجحيت يكي بر ديگري ارائه نخواهد شد. 2. ابعاد طيف كنترل – تعهد: در اين نوشتار، برآنيم تا برخي مولفه هاي الگوهاي مديريت منابع انساني تعهدمدار و كنترل مدار را مورد شناسايي و سنجش قرار دهيم. بر اساس مطالعات صورت گرفته توسط آرتور، هدف اساسي سيستم هاي مديريت منابع انساني كنترل مدار، كاهش هزينه ها و ارتقاي كارآيي است، حال آنكه سيستم هاي مديريت منابع انساني تعهدمدار بر ضرورت توسعه منابع انساني و ايجاد اعتماد متقابل در محيط كسب و كار تاكيد مي ورزند(Arthur, 1994: 678). جدول شماره (1) تمايز بين سيستمهاي كنترل مدار و تعهدمدار را

بر حسب ابعاد مختلف مديريت منابع انساني نشان مي دهد. اين جدول پايه اي براي مباحث آتي قرار مي گيرد. 3. تفاوتهاي موجود ميان زنان و مردان در كار: همزمان با حضور زنان در عرصه اجتماع و كسب و كارهايي كه دير زماني در انحصار مردان بود، پژوهش در مورد شناخت تفاوتهاي رفتاري زنان و مردان، با هدف رفع مسائلي كه در نتيجه ورود زنان به جامعه، اقتصاد و سياست مطرح شده بود، امري اجتناب ناپذير شد. علم ژنتيك به دنبال كشف تفاوتهاي جنسي و در نتيجه، اسناد بسياري از ويژگيهاي رفتاري به مسائل ژنتيكي است. از جمله آنكه، مردان بيش از زنان متوجه ارزشهاي اقتصادي و سياسي بوده، به ارزشهاي زيبايي شناختي، اجتماعي و مذهبي گرايش دارند. زنان نسبت به مردان احساسي تر و وابسته تر هستند و مردان پرخاشگرتر، جاه طلب تر و از استقلال و اتكا به نفس بيشتري برخوردارند. در اينجا مي توان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا تفاوتها و ويژگيهاي گفته شده رفتاري ناشي از جنسيت است يا عوامل ديگري در آن نقش دارند؟ بررسي ها نشان مي دهند، بسياري از مفروضات رايج در مورد تفاوتهاي جنسيتي هيچگونه پايه و اساسي ندارند. در اين ميان، يادگيريهاي اجتماعي در شكل گيري برخي رفتارهاي ويژه مردان و زنان نقش عمده اي دارند. يادگيريهاي اجتماعي به طور عمده يا ناشي از عرف جامعه بوده، يا ناشي از الگوهاي گوناگون ارائه شده در كتابها و رسانه هاي گروهي هستند. براي مثال: در كشور ما عرف بر اين باور است كه پسرها بايد براي به دست آوردن حق خود بجنگند حال آنكه، اين روش

براي دختران پسنديده نيست. مي توان گفت، زيربناي تفاوتهاي زن و مرد تحت تاثير بسياري از عوامل فرهنگي و اجتماعي قرار مي گيرد. بنابراين وجود تفاوت ميان زن و مرد به معناي برتري يكي بر ديگري نيست. آگاهي در مورد اين گونه تفاوتها، جامعه را در جهت تربيت درست زنان و مردان و به كارگيري ظرفيتهاي بالقوه آنان در مشاغل مرتبط تسهيل مي سازد. 4. تفاوتهاي جنسيتي در حوزه مديريت: غالباً نويسندگان بر اين باورند كه سبك رهبري ابزاري، وظيفه مدار و اتوكراتيك سبكي مردانه است و در برابر سبك رهبري رابطه مدار، كاريزماتيك و دموكراتيك سبكي زنانه است. از نظر اين دسته از نويسندگان، سبك مردانه بر ضرورت حفظ كارآيي و انجام وظايف كاري تاكيد دارد حال آنكه، سبك زنانه مبتني بر گسترش روابط ميان فردي اصرار مي ورزد. اگر كاركنان در امر تصميم گيري مشاركت داشته باشند، سبك رهبري مشاركتي خواهد بود و در مقابل، اگر فاكتورهاي مشورت و تفويض اختيار در تصميم گيري موجود نباشد، سبك رهبري اتوكراتيك تلقي مي شود. زنان به طور عمده از سبك مديريت دموكراتيك و مشاركتي بهره مي گيرند. آنان تمايل به اعتماد به آرا و نظرات كاركنان خود داشته، به آنان امكان مشاركت در تصميم گيريها را مي دهند. به گفته روزنر ميزان عدم تمركز و تفويض اختيار تصميم گيري و قدرت در سازمانهايي كه توسط زنان هدايت مي شوند از سطح بالاتري دارد (Rosener, 1990:122). از سويي ديگر براش نقش زنان كارآفرين را به طور عمده به عنوان برقراركننده روابط و همكاري و نه كنترل كننده افراد، تصور مي كند (Brush, 1992:18). زنان سازمان خود را به صورت غيررسمي

و سلسله مراتبي سازماندهي كرده، از سياست درهاي باز براساس پذيرش هرگونه انتقاد، دسترسي آزاد كاركنان تمامي سطوح به منابع و اطلاعات و احترام به كاركنان استفاده مي كنند. همچنين به نظر مي رسد، زنان به طور عمده از بازخوردهاي مستقيم و مستمر استفاده مي كند و از آنجايي كه كمتر قادر به مجزا كردن زندگي شخصي از زندگي سازماني خود هستند، از اين رو غالباً انتظار مي رود جو سازماني حاكم بر سازمانهاي تحت مديريت زنان انعكاسي از زندگي شخصي آنان باشد. گرچه حجم قابل توجهي از ادبيات مديريت و كارآفريني بر اين امر تاكيد دارد كه زنان گرايش بيشتري به سبك زنانه دارند، شواهد متناقضي توسط هافستد در سال 1976 ارائه شد كه بيانگر اين امر بود كه مردان به طور عمده سبك مشورتي را ترجيح مي دهند و پژوهشگر ديگري در سال 2002 دريافت كه مدير- مالكان زن، گرايش بيشتري به سبك اتوكراتيك دارند (Verheul, 2003:11) . با اين وجود به نظر مي رسد از آنجايي كه زنان مي بايستي مسئوليتهاي كاري و خانوادگي خود را با هم تركيب كنند، انگيزه توفيق طلبي آنان متفاوت از مردان است. آنان به پذيرش مسئوليتهاي بيشتر كه ممكن است به توازن ميان زندگي كاري و زندگي خانوادگي شان لطمه وارد سازد، تمايل كمتري نشان مي دهند. از اين رو از سبكهاي مشاركتي استفاده مي كنند كه اين سبكها نزديكي بيشتري با سيستم تعهد مدار مديريت منابع انساني دارند، بنابراين، انتظار آن مي رود كه سيستم مديريت منابع انساني در سازمانهاي با مديريت زنان به طور عمده تعهد مدار باشند، تا كنترل مدار. 5. جنسيت و ابعاد مديريت منابع انساني:

به منظور سنجش تاثير جنسيت بر ابعاد مديريت منابع انساني، تعدادي از ابعاد معرفي شده در جدول شماره (1) گزينش شده و بررسي بر روي آنها انجام مي شود. تصميم گيري: بر اساس مطالعات صورت گرفته توسط ورهول و همكارانش ميزاني كه كاركنان قادر به مشاركت در تصميم گيريها هستند، تحت تاثير جنسيت مديران نيز قرار دارد. مردان پس از دريافت نظرات پيشنهادي كاركنان، تصميم نهايي را خود اتخاذ مي كنند. در مقابل انتظار مي رود زنان، تمايل بيشتري به مشاركت دادن كاركنان در فرايند تصميم گيري نهايي داشته باشند (Verheul, 2003:12). عدم تمركز: در تحقيق صورت گرفته توسط براش، از منظر زنان، برقراري روابط از ارجحيت بالاتري نسبت به رعايت سلسله مراتب اداري برخوردار است (Brush, 1992:15). بر اساس آنچه پيشتر گفته شد، ميزان عدم تمركز و تفويض اختيار در سازمانهايي كه توسط زنان اداره مي شود، در مقايسه با سازمانهاي تحت مديريت مردان، افزونتر است. در پژوهشي ديگر ادعا شده است كه كارآفرينان زن انتقادپذيرتر و دسترسي به آنان آسانتر است. آنان سعي در اشاعه روابط مبتني بر اعتماد دارند. از اين رو، مي توان ادعا كرد كه در سازمانهاي با مديريت زنان، عدم تمركز بيشتري وجود دارد. نظارت: از آنجايي كه در سازمانهاي تحت مديريت زنان، روابط مبتني بر اعتماد، از اولويت بالاتري نسبت به رعايت سلسله مراتب دارد، سيستم نظارتي در اينگونه سازمانها نيز بر همين اساس استوار مي گردد. مردان به طور مستقيم فرآيند توليد را كنترل كرده و به محض مشاهده انحراف در برنامه توليد، اصلاحات لازم را انجام مي دهند، حال آنكه زنان، غالباً از روشهاي كنترل غيرمستقيم استفاده كرده، سعي بر آن دارند

تا از راه انگيزش كاركنان به منظور ايجاد تعهد نسبت به هدفهاي سازمان، بر فرايندهاي سازماني كنترل داشته باشند (Verheul, 2003:13). اين شواهد ما را بر آن مي دارند كه بپذيريم مكانيسم هاي كنترلي در سازمانهاي تحت مديريت زنان به طور عمده غير مستقيم است. رسميت: مطالعات متعدد نشاندهنده آنست كه زنان تمايل كمتري نسبت به رسميت گرايي در سازمان از خود نشان مي دهند، بدين معنا كه ساختار سازماني غيرسيستماتيك بوده، در نتيجه ميزان انعطاف پذيري بيشتر، مستند سازي كمتر و تصميم گيريها عمدتاً مبتني بر شهود است. بر اين اساس انتظار مي رود اين گونه سازمانها به صورت غيررسمي تري سازماندهي شوند. نوع وظيفه: بر اساس اين فرض كه بيان مي دارد سيستم هاي مديريت منابع انساني در سازمانها با مديريت زنان تعهد مدارترند، انتظار مي رود حيطه شغلي در چنين سازمانهايي وسيع بوده، در نتيجه تنوع وظايف بيشتر باشد. يادگيري و آموزش: امروزه با توجه به اين واقعيت كه نيروي انساني به عنوان يك مزيت رقابتي مطرح است، فرآيند يادگيري كاركنان بيش از پيش مورد توجه واقع شده است. با اين وجود، براساس بررسيهاي صورت گرفته در سال 2002 توسط ورهول و همكارانش، مي توان استنباط كرد كه زنان كارآفرين با احتمال بيشتري كاركنان خود را به حضور در دوره هاي آموزشي متعهد مي سازند. علاوه بر اين، اين امكان وجود دارد كه هدف از آموزش نيز بين سازمانها متفاوت باشد. براي مثال، زنان ترجيح مي دهند كه كاركنانشان در دوره هاي آموزش مديريت شركت كنند و اين امر از آنجايي نشأت مي گيرد كه مديران زن غالباً از تجربه كافي در پستهاي مديريتي برخوردار

نبوده، تمايل به اتكا بيشتر به كاركنانشان دارند. از آنجايي كه كار جمعي و مهارتهاي اجتماعي براي زنان اصل است، اهميت بيشتري به بهبود كاركنانشان مي دهند. از اين رو زنان نسبت به مردان توجه آشكارتري به امر يادگيري كاركنان داشته و به طور عموم ميزان آموزشهاي عمومي در سازمانهاي تحت مديريتشان بيشتر است. جذب و انتخاب: فرآيند جذب و انتخاب در سازمانهاي كوچك غالباً با موانع متعددي نظير كمبود وقت و پول روبه رو هستند، از اين رو به طور عمده اين دسته از سازمانها از فرآيندهاي غير رسمي جذب، مانند معرفي دوستان و آشنايان، شبكه هاي موجود و تماسهاي شخصي براي جذب و استخدام نيروي كار مورد نياز خود، بهره مي گيرند. در مقابل، سازمانهاي بزرگ، با بهره گيري از فرآيندهاي رسمي جذب، مانند: چاپ آگهي يا بنگاههاي كاريابي، اين مهم را انجام مي دهند. از آنجايي كه همواره يكي از مفروضات اساسي كه در اكثر پژوهشهاي آكادميك مورد تاييد قرار گرفته است آنست كه براي زنان روابط مبتني بر اعتماد اولويت بالاتري داشته، در نتيجه انتظار مي رود كيفيت تيمهاي كاري از جايگاه ويژه اي نزد آنان برخوردار باشد (Verheul, 2002:978). بر پايه شواهد، چنين نتيجه گيريهايي قابل ارائه است: كارآفرينان زن بر معيار داشتن تناسب با تيم در انتخاب اعضا نسبت به مردان تاكيد بيشتري ورزيده، با احتمال بيشتري تمايل به استخدام زنان نشان مي دهند. آموزش و بهسازي: آموزش و بهسازي به منظور اطمينان از انجام درست امور و ايجاد انگيزه در كاركنان امري ضروري است. در حالي كه كانون توجه آموزش نيروي كار، انتقال مهارتها و دانش مورد نياز براي

انجام كار است، هدف از بهسازي، دستيابي به مهارتها و دانش تكميلي فراتر از قابليتهاي ضروري، در بلندمدت است. سازمانهاي كوچك هزينه و زمان كمتري صرف آموزش و بهسازي نيروي كار خود مي كنند و غالباً اين دسته آموزشها به صورت غيررسمي صورت مي پذيرد. در اين ميان، جنسيت نقش محدودي ايفا مي كند، چراكه تمامي كارآفرينان، صرف نظر از جنسيت آنان، اهميت بسزايي براي آموزش و بهسازي قائلند، تنها ممكن است تفاوتهايي در زمينه اعمال روشهاي آموزشي ديده شود. اما آنچه مسلم است آنست كه، اغلب مديران زن، كاركنان خود را وادار به حضور در دوره هاي آموزشي مي كنند. جبران خدمت: حفظ كاركنان در بلندمدت عامل مهمي در تضمين بقا يك سازمان است. پاداش مادي مي تواند نقش مهمي در انگيزش نيروي كار داشته باشد. با توجه به تفاوتهاي جنسيتي در زمينه پاداش و انگيزش نيروي كار، انتظار مي رود زنان با احتمال كمتري از روشهاي پرداخت بر مبناي عملكرد استفاده كرده، به استفاده از پاداشهاي غيرمادي مانند انعطاف پذيري ساعات كار، ايجاد تسهيلات لازم به منظور نگهداري از كودكان، قدرداني شفاهي و بهره گيري از سيستم پاداش گروهي تمايل بيشتري نشان مي دهند(Verheul, 2002:980). در مقابل، مردان غالباً از سيستم پرداخت بر مبناي عملكرد استفاده كرده از سيستم پاداش فردي بهره مي گيرند. 6. پرونده سازمان و مديريت منابع انساني _ اندازه سازمان: مطالعات متعدد بيانگر آنست كه اندازه سازمان بعنوان يك عامل تاثيرگذار بر چگونگي شكل گيري الگوهاي مديريت منابع انساني مطرح است. بر اين اساس، سازمانهاي كوچك غالباً اهميت كمتري به رسميت گرايي معطوف مي دارند. به اضافه اينكه، فعاليت در مقياس

محدود و كم، قابليت انعطاف پذيري بيشتر و ارتباطي مستقيم و غيررسمي ميان كاركنان را فراهم مي سازد. از اين رو، ميزان تفويض اختيار و استقلال عمل در تصميم گيري در سطح بالايي مشهود است. آنچه مي توان استنباط كرد آنست كه اندازه سازمان مي تواند پيامدهايي بر ميزان تعهدمداري و يا كنترل مداري نظامهاي مديريت منابع انساني داشته باشد. بنابر تحقيقاتي كه در سال 1997 صورت گرفت، مشخص شد كه ارتباطي باز، آموزش كاركنان جديد و مشاركت كاركنان در تصميم گيري از مهمترين اولويتها در هر سازماني با هر اندازه اي است. با اين وجود، انطباق پذيري و تنوع وظايف به عنوان دو ويژگي برجسته در سازمانهاي كوچك مطرح مي باشند. در اين سازمانها، شرح مشاغل به صورت كلي آورده شده، در نتيجه كاركنان از سطح قابل توجهي آزادي عمل و مسئوليت در قبال نتايج برخوردارند. به علاوه، بدليل آنكه تمامي امور در انطباق با نيازهاي مشتريان در جريان است نياز كمتري به كنترل مستقيم مديريت بر امور وجود دارد. با توجه به آنچه ذكر شد، مي توان چنين استنباط كرد كه تعهد در سازمانهاي كوچك به سه دليل از اهميت بيشتري نسبت به سازمانهاي بزرگ برخوردار است: نخست آنكه، ميزان استقلال و مسئوليت فردي كاركنان در اين قبيل سازمانها بالاتر بوده، در نتيجه كاركنان كنترل بيشتري بر امور شغلي خود دارند، از اين رو جايگزيني آنان دشوار است. دوم آنكه، يافتن نيروي كار جديد و آموزش آن هزينه بر بوده و فاقد صرفه جويي به مقياس است. سوم آنكه، از آنجايي كه غالباً در شركتهاي كوچك سازماندهي بر مبناي وظايف مختلف، نظير: حسابداري، بازاريابي، كارگزيني و... كمتر صورت

مي گيرد و افراد تنوع وسيعي از وظايف را عهده دار مي شوند، شخص عميقاً با سازمان پيوند خورده و در نتيجه جايگزيني آن دشوار است. از اين رو مي توان چنين فرضي را مطرح كرد كه نظامهاي مديريت منابع انساني در سازمانهاي كوچك در قياس با سازمانهاي بزرگ، تعهدمدارترند. _ استراتژي سازمان: استراتژي سازمان همواره به عنوان يك عامل تاثيرگذار بر نوع رهبري و به طوركلي الگوهاي مديريت منابع انساني مطرح است. در اين مقاله، برآنيم تا تاثير سه استراتژي كاهش هزينه، كيفيت و انعطاف پذيري را بر مديريت منابع انساني مورد ارزيابي قرار دهيم. مناسب ترين رويكرد مديريت منابع انساني براي سازمانهايي كه درصدد كاهش هزينه ها مي باشند همانا استفاده از سبك كنترل مدار است؛ سبكي كه تاكيد آن بر مديريت نيروي كار كم مهارت است. در شركتهايي كه هدفشان بهبود كيفيت در مقايسه با رقبا است، سرمايه معنوي و ادراكي سازمان، به عنوان عاملي براي كسب مزيت رقابتي مطرح است. از اين رو، نظام مديريتي بر ايجاد و حفظ تعهد در نيروي كار گرايش بيشتري نشان مي دهد و در نهايت، آن دسته از سازمانهايي كه درصدد سازگاري و پاسخگويي هرچه بيشتر به تقاضاهاي محيطي مي باشند، نياز بيشتري به آموزش و توانمندسازي نيروي انساني احساس مي كنند و بدين سان، نظامهاي مديريتي تعهدمدار، كارآمدي بيشتري در اين گونه سازمانها دارند. _ مرحله رشد سازمان (سن سازمان): گروهي از انديشمندان حوزه مديريت بر اين باورند كه سازمانها در مراحل مختلف رشد خود، با مسائل متفاوتي روبه رو هستند كه مهارتهاي مديريتي و ساختار مناسب خود را مي طلبد. براين اساس، سن سازمان

مي تواند به طور غير مستقيم تاثيراتي بر چگونگي اعمال مديريت منابع انساني در سازمان داشته باشد. نظامهاي تعهدمدار در مراحل آغازين شكل گيري سازمان (مرحله كارآفريني) كه هدف اصلي، حفظ بقا سازمان است، از اهميت بيشتري برخوردار است. زماني كه سازمان رشد كرده، به مرحله بلوغ نزديك مي شود، ضرورت ايجاب مي كند كه افراد بيشتري جذب سازمان شده، اعمال كنترل از جانب مديران اهميت مي يابد. نتيجه گيري در نهايت مي توان چنين استنباط كرد كه جنسيت مديران و كارآفرينان بر كنترل مداري و يا تعهدمداري الگوهاي مديريت منابع انساني تاثيرگذار است. تفاوتهاي جنسيتي بر ابعاد مديريت منابع انساني نظير ميزان مشاركت كاركنان، عدم تمركز، نظارت، توانمند سازي نيروي كار و ساختار كار و رويه هاي سازماني به صورت قابل توجهي تاثيرگذار است. تاثير جنسيت بر تعهدمداري سيستم مديريت منابع انساني، غالباً مستقيم بوده، حال آنكه ويژگيهاي پرونده سازمان مانند اندازه سازمان، هدفها و استراتژيها و چرخه عمر سازمان، به صورت غيرمستقيم بر شكل گيري الگوهاي مديريت منابع انساني تاثير مي گذارند. اين امر بيانگر آنست، اگر ابعاد طراحي سازمان در سازمانهاي تحت مديريت زنان و مردان يكسان فرض شوند، نوع جنسيت تعيين كننده تعهدمداري و يا كنترل مداري در عرصه مديريت منابع انساني خواهد بود. اين مقاله به اين موضوع مي پردازد كه سيستمهاي مديريت منابع انساني در سازمانهاي با مديريت زنان غالباً تعهدمدار بوده و اين به معناي آنست كه زنان كارآفرين غالباً دموكراتيك بوده، تمايل بيشتر به تفويض اختيار و ايجاد روابط به جاي سلسله مراتب سازماني داشته و به طور غيرمستقيم كاركنان را تحت كنترل قرار مي دهند. با اين

وجود، ضرورت ايجاب مي كند، يافته هاي حاصله با اندكي احتياط مورد استناد قرار گيرند، چراكه اين احتمال وجود دارد كه فاكتورهاي تعديل كننده اي وجود داشته باشند كه در اين بين كنترل نشده و نقش آنان در جهت گيري رويكردهاي مديريت منابع انساني ناديده انگاشته شده باشند. براساس تئوري اقتضايي كنترل، چگونگي سازماندهي سازماني و متغيرهاي تعديل كننده مانند: نوع تكنولوژي موجود، اندازه سازمان، عدم اطمينان محيطي و فرهنگ ملي مي تواند برخي يافته هاي حاصل را مورد ترديد قرار دهد. به عنوان نمونه، اين احتمال وجود دارد كه در شرايط عدم اطمينان و تغييرات سريع، آن دسته از مديران زن، كه ريسك پذيري آنان كم است، ترجيح دهند به جاي اتكاي به كاركنان، غالب تصميم هاي را خود اتخاذ كرده و كنترل مستقيمي بر افراد اعمال كنند. نوع فرهنگ ملي نيز مي تواند به عنوان يك عامل اقتضايي مطرح باشد. در فرهنگهاي زنانه اين امكان وجود دارد كه ميان زنان و مردان از حيث الگوهاي مديريتي تفاوت چنداني مشهود نباشد. نكته ديگري نيز كه بايد در اين زمينه مورد توجه قرار گيرد آنست كه، در پژوهش حاضر، كنترل و تعهد در دو انتهاي يك طيف در نظر گرفته شده اند حال آنكه در پژوهشي كه در سال 2001 توسط پيرسي صورت پذيرفت، نتايج حاكي از آن داشت كه زناني كه رفتارهاي كنترلي بيشتري را در كسب و كار خود اعمال مي كنند، بصورت موازي تعهد سازماني را نيز در تيمهاي كاري خود القاء مي كنند و اين مي تواند بيانگر آن باشد كه كنترل و تعهد مي توانند همزمان در كنار يكديگر اعمال شوند

(Piercy, 2001:44). منابع:

1. Arthur, J.B., 1994, “effects of human resource systems on manufacturing performance and turnover", Academy of Management Journal, Vol.37, pp. 673- 678 2. Boselie, P., 2002, “human resource management , work system performance", Dissertation, Erasmus University Rotterdam: Tin Bergen Institute Research Series and Thela Thesis, pp. 40-45 3. Brush, C.G., 1992, "Research on women business owners: past trends, a new perspective and future directions", Entrepreneurship Theory and Practice, Vol.16, pp. 14-18 4. Loden, M., 1985, "Feminine Leadership”, New York: Times Book Piercy, N.F, 2001, “Sales manager behavior control strategy and its consequences: the impact of gender differences”, Journal of Personal Selling and Sales Management, Vol.21, p.44 5. Rosener, J.B., 1990, "Ways women lead”, Harvard Business Review, Vol. 68, pp. 119-125 6. Verheul, I. and A.R.Thurik, 2001, "does gender matters?”, Small Business Economics, Vol. 16, pp. 332-337 7. Verheul, I., Risseeuw, P.A. and Barteles, G., 2002, "Gender differences in strategy and human resource management: the case of the Dutch real estate brokerage", International Small Business Journal, Vol. 20, pp. 439-481 8. Verheul, I., 2003, “Human resource management practices in female and male-led businesses” , Small Business Economics, pp. 1-13 9. Walton, R.E., 1985, “From control to commitment in workplace”, Harvard Business Review, March- April, pp.80-84

_ دكتر غلامعلي طبرسا: عضو هيئت علمي دانشكده مديريت و حسابداري دانشگاه شهيد بهشتي _ _ آرزو جمالي نظري: كارشناس ارشد مديريت دولتي دانشگاه شهيد بهشتي *تدبير

تأثير كار زنان بر زندگي خانوادگي

فريبا زماني

چكيده: روابط خانوادگي، تحت تأثير پويايي نهادهاي اجتماعي، با تحول دائم روبه روست. با تحول شرايط زيستي و به تبع آن، بروز

نيازهاي جديد، پيوسته نقش ها در حال تغييرند، به طوري كه از اعتبار نقش هاي سنتي روزبه روز بيشتر كاسته شده و موجبات دگرگوني آنها فراهم مي شود. همراه با تغييرات ساختاري جامعه و بر اثر تحولات زندگي خانوادگي، زن خانه دار در عين مسئوليت هاي متعارف خود، بيش از پيش، مجبور به كار در خارج از خانه شده است. در عين حال، اشتغال زن در سطح وسيع جامعه، به رغم تعهدات دوگانه اش الزاماً به معني بردگي و استثمار او نيست و نبايد به چنين تحولي به ديده انكار نگريست؛ زيرا آثار مثبت مادي و معنوي اين اشتغال غالباً علاوه بر وضع خود زن، كه ضمن كسب درآمد به استقلال و اعتبار اجتماعي بيشتري دست مي يابد، متوجه همسر و فرزندان او نيز مي شود. تأثير اجتماعي عمده اين تغيير، دگرگوني روال سنتي در نقش زنان و تقسيم كار درون خانواده است. هر چند كه، به رغم پذيرش وسيع اشتغال زنان از جانب طبقات متفاوت اجتماعي ايران، هنوز آن تغييرات فرهنگي كه لازمه هماهنگي ميان اشتغال زن و تقسيم وظايف و مسئوليت ها در خانواده است به طور كامل روي نداده است، بررسي روابط و مناسبات درون خانواده چنين نشان مي دهد كه با زير سؤال رفتن پاره اي از ارزش ها و هنجار هاي سنتي، نقش زن با تغييراتي روبه رو شده است و حاصل اين تغييرات بسط و توسعه زمينه فعاليت هاي اجتماعي اوست. رو آوردن زنان به اشتغال در خارج از كانون خانوادگي تأثيري بسزا در ابعاد هويت اجتماعي آنان داشته و اين امر، به نوبه خود، موجب افزايش اعتماد به نفس جامعه زنان شده است. احراز موقعيت اجتماعي بهتر با تأثيري كه از نظر شخصيتي به جا

مي گذارد، تا حدودي، معضلات ناشي از اشتغال دوگانه را هموار ساخته است. البته نه تنها راه اين تحول هميشه هموار نيست، احتمال هم دارد كه در اثر تضاد ارزشي، در ايفاي نقش ها تعارضاتي پديد آيد. خطر بروز چنين حالتي بيشتر در مواقعي است كه فعاليت شغلي زن با الگوي سنتي همخواني نداشته باشد. بويژه آنكه، در زندگي سنتي، با تقسيم كار براساس جنسيت، تحت هر شرايطي، اداره امور خانگي به عهده زن پنداشته مي شود و براساس همين ارزش هاي سنتي، فعاليت وي در خارج از خانه به معني تضعيف انسجام خانواده تلقي مي گردد. تفكيك مشاغل بر حسب جنسيت و پذيرفتن تفاوت در توانايي هاي زن و مرد طرز تفكري است كه در بيشتر مواقع بر ذهنيت خود زنان نيز اثر مي گذارد و موجب دامن زدن بر تعارضات موجود مي شود.منبع : روزنامه همشهري، يكشنبه 19 فروردين 1386، سال پانزدهم، شماره 4236، صفحه 23.كليدواژه : زن ؛ اشتغال ؛ كار--------------------------------------------------------------------------------روابط خانوادگي، تحت تأثير پويايي نهادهاي اجتماعي، با تحول دائم روبه روست. با تحول شرايط زيستي و به تبع آن، بروز نيازهاي جديد، پيوسته نقش ها در حال تغييرند، به طوري كه از اعتبار نقش هاي سنتي روزبه روز بيشتر كاسته شده و موجبات دگرگوني آنها فراهم مي شود.همراه با تغييرات ساختاري جامعه و بر اثر تحولات زندگي خانوادگي، زن خانه دار در عين مسئوليت هاي متعارف خود، بيش از پيش، مجبور به كار در خارج از خانه شده است. در عين حال، اشتغال زن در سطح وسيع جامعه، به رغم تعهدات دوگانه اش الزاماً به معني بردگي و استثمار او نيست و نبايد به چنين تحولي به ديده انكار نگريست؛ زيرا آثار مثبت مادي و معنوي اين

اشتغال غالباً علاوه بر وضع خود زن، كه ضمن كسب درآمد به استقلال و اعتبار اجتماعي بيشتري دست مي يابد، متوجه همسر و فرزندان او نيز مي شود.تأثير اجتماعي عمده اين تغيير، دگرگوني روال سنتي در نقش زنان و تقسيم كار درون خانواده است. هر چند كه، به رغم پذيرش وسيع اشتغال زنان از جانب طبقات متفاوت اجتماعي ايران، هنوز آن تغييرات فرهنگي كه لازمه هماهنگي ميان اشتغال زن و تقسيم وظايف و مسئوليت ها در خانواده است به طور كامل روي نداده است، بررسي روابط و مناسبات درون خانواده چنين نشان مي دهد كه با زير سؤال رفتن پاره اي از ارزش ها و هنجار هاي سنتي، نقش زن با تغييراتي روبه رو شده است و حاصل اين تغييرات بسط و توسعه زمينه فعاليت هاي اجتماعي اوست.رو آوردن زنان به اشتغال در خارج از كانون خانوادگي تأثيري بسزا در ابعاد هويت اجتماعي آنان داشته و اين امر، به نوبه خود، موجب افزايش اعتماد به نفس جامعه زنان شده است. احراز موقعيت اجتماعي بهتر با تأثيري كه از نظر شخصيتي به جا مي گذارد، تا حدودي، معضلات ناشي از اشتغال دوگانه را هموار ساخته است. البته نه تنها راه اين تحول هميشه هموار نيست، احتمال هم دارد كه در اثر تضاد ارزشي، در ايفاي نقش ها تعارضاتي پديد آيد.خطر بروز چنين حالتي بيشتر در مواقعي است كه فعاليت شغلي زن با الگوي سنتي همخواني نداشته باشد. بويژه آنكه، در زندگي سنتي، با تقسيم كار براساس جنسيت، تحت هر شرايطي، اداره امور خانگي به عهده زن پنداشته مي شود و براساس همين ارزش هاي سنتي، فعاليت وي در خارج از خانه به معني تضعيف انسجام خانواده تلقي مي گردد.تفكيك مشاغل بر

حسب جنسيت و پذيرفتن تفاوت در توانايي هاي زن و مرد طرز تفكري است كه در بيشتر مواقع بر ذهنيت خود زنان نيز اثر مي گذارد و موجب دامن زدن بر تعارضات موجود مي شود.تحقيقات نشان داده است كه اشتغال مادران به تنهايي عامل تعيين كننده در روابط زناشويي و رشد و تربيت كودكان نيست، بلكه آنچه از اين حيث مهم است جو خانواده، نگرش ها و انتظارات همسر و چگونگي استفاده از اوقات فراغت در امور خانه و خانواده است. مشاركت زنان در بازار كار تحت تأثير نظام ارزشي حاكم بر جامعه و ساختار فرهنگي خانواده هاست.شواهد آماري موجود در كشورهاي جهان سوم حاكي از افزايش ميزان مشاركت زنان در مشاغل مربوط به آموزش و پرورش، پرستاري و خدمات است و نشان مي دهد كه اكثريت زنان تمايل دارند، پس از ازدواج، كار خود را ترك كنند.مهمترين دليل اين امر عدم تمايل شوهر به همكاري با زن در امور خانه و در نتيجه ناتواني زن در انجام دادن همزمان وظايف خانه داري و شغلي است. به عبارت ديگر، زنان، پس از ازدواج، تمايل بيشتري به ترك شغل دارند مگر آنكه تحت فشارهاي شديد مالي باشند. وجود فرزند در خانواده يكي ديگر از عواملي است كه اشتغال زنان را تحت تأثير قرار مي دهد. به بيان ديگر، بين ميزان اشتغال زنان و شمار فرزندان در خانواده نسبت معكوس وجود دارد؛ يعني هر چه شمار فرزندان بيشتر باشد، ميزان مشاركت زنان در بازار كار كمتر است. بدين قرار، علاوه بر عوامل مربوط به بازار كار، عوامل ديگري مربوط به خود زنان و خانواده آنان، در تصميم گيري براي اشتغال، مؤثر است. از جمله، عده فرزندان و

درآمد خانواده، ميزان مزد و حقوق، همچنين تحصيلات زن، در تصميم گيري براي كار در خارج از خانه، نقش مهمي دارند. مقايسه حوزه هاي اشتغال زنان و مردان در جامعه ايران نمودار آن است كه، به طور كلي، مشاغل اين دو گروه نوعاً متفاوت است. اين تفاوت بعضاً ناشي از تفاوت طبيعت دو جنس است. براي مثال، بخش عمده كادر آموزشي (آموزگاران و دبيران) را زنان تشكيل مي دهند. در مطالعات جامعه شناختي راجع به «اشتغال زن و خانواده در ايران» كار زن، به طور كلي، بيشتر با توجه به نقش هاي سنتي او در خانواده در نظر گرفته مي شود؛ به طوري كه، با وجود اشتغال زن در خارج از خانه، وظايف او در داخل خانه نمود بيشتري پيدا مي كند و «فشار مضاعف» ناشي از دوگانگي نقش احساس مي شود. در اين تحقيقات، مسئوليت نگهداري و تربيت فرزندان و اداره امور خانه از جمله عواملي شمرده شده كه امكان دستيابي زنان به تخصص هاي بالا را محدود مي سازد و به دليل ناهماهنگي نقش هاي حرفه اي و خانوادگي زنان و خودداري شوهران از همكاري با آنان موجب بروز «تضاد نقش ها» مي گردد. در مواردي كه جمع و تلفيق نقش ها ميسر باشد، كار و خانواده در نظر زن، اهميت يكسان پيدا مي كند و ايفاي هر دو نقش با موفقيت همراه و رضايت از شغل و ازدواج و خانواده در بالاترين حد مطلوب است و هيچ تعارضي در نقش ها ديده نمي شود. تعارض نقش در خانواده از نگرش منفي شوهر به كار همسرش و تلقي سنتي او نسبت به نقش هاي مردانه و زنانه و در نتيجه، عدم حمايت دو جانبه و عدم مشاركت افراد خانواده در اجراي وظايف

ناشي مي گردد. در چنين حالتي، زنان مجبورند شغل خود را ترك كنند. اما، چنانچه از اشتغال آنان حمايت شود و با مساعدت خانواده و تلفيق نقش ها صورت پذيرد، به نظر مي رسد كه تعارضي پيش نيايد. در واقع، واگذاري كار خانه به خصوص تربيت فرزندان به زن، حتي وقتي كه زن بيرون از خانه هم كار كند، در همه كشورها، اعم از صنعتي و در حال توسعه، ديده مي شود. مردان، معمولاً از زماني كه وارد بازار كار مي شوند تا هنگام بازنشستگي، شاغل باقي مي مانند و مشاركت آنان در بازار كار تابع تغييرات وضع زندگي شان نيست؛ در صورتي كه زنان، معمولاً در بازار كار، مشاركت منقطع دارند و مشاركت آنان تحت تأثير تغييرات زندگي از قبيل ازدواج، بچه دار شدن و شمار فرزندان است. زناني كه فعاليت اقتصادي مستمر دارند معمولاً يا تحصيلات عالي را گذرانده اند يا ازدواج نكرده اند و يا داراي فرزند نيستند و اغلب در مشاغلي مانند تدريس و پرستاري مشغول به كارند كه از سنخ نقش آنان در خانه است و جنبه مراقبتي- تربيتي دارد. به علاوه، اين باور كه كار اصلي زنان خانه داري و بچه داري است، از طريق تبليغات مداوم و الگوها و فشارهاي اجتماعي و مطبوعات و مدارس به گونه اي در جامعه رسوخ مي كند كه زنان و مردان خود را با آن تلفيق مي دهند و آنچنان رفتار مي كنند كه عرفاً مقبول است.شرايطي كه جامعه براي اشتغال زن در خارج از خانه قائل است، بيش از آنكه رضايت زن در آنها لحاظ شود، به منافع خانواده توجه دارد. رضايت شوهر و بي خلل ماندن امور مربوط به خانه و خانواده شرط اصلي اشتغال قلمداد مي شود. زن

ايراني نيز پذيرش اشتغال را به شرط هايي مشروط مي سازد كه حل مسائل مربوط به خانه و نگهداري فرزندان از جمله آنهاست. لذا، وي به مشاغلي روي مي آورد كه وقت كمتري اشغال كند و انتظارات جامعه را نيز از حيث «مادر خوب» و «همسر خوب» بودن برآورد. به نظر مي رسد كه رو آوردن بيشتر زنان به مشاغلي چون تدريس به اين دليل است كه نيازهاي آنان در اين گونه مشاغل برآورده مي شود، و در نتيجه، رضايت شغلي بيشتري حاصل مي كنند.بي گمان، اشتغال زنان به ايجاد تغيير در الگوهاي خانوادگي كمك مي كند و همين امر زمينه مساعدي را براي اشتغال زنان فراهم مي سازد. اشتغال زنان معلم داراي شوهر و فرزند، كه براي ايجاد تعادل ميان الزامات شغلي و نقش هاي همسري و مادري مدام در تلاش اند، اثر محسوسي در حيطه وظايف و روابط درون خانواده به جا مي گذارد و در مناسبات و نقش هاي اجتماعي آنان منعكس مي گردد.به خصوص كه اين قشر از زنان شاغل، ضمن ايفاي مسئوليت تربيت و اجتماعي كردن فرزندان خود، وظيفه تربيت نسل جوان را بر عهده دارند. از اين رو، بررسي و شناخت چگونگي تأثير اشتغال زنان معلم در خانواده و در حيطه مسئوليت ها و وظايف اجتماعي آنان ضروري است. نتايج تحقيق حاضر نشان مي دهد كه پسند و قبول جامعه از طريق خانواده و مدرسه و رسانه هاي گروهي توجه به اهداف فرهنگي را نهادينه ساخته است و زنان شغل معلمي را، بيشتر به دليل «علاقه به تدريس و ارتباط با بچه ها» و نقش هاي آموزشي- حمايتي مادرانه اختيار مي كنند. به عبارت ديگر، تأثير اعتقادات و ارزش هاي حاكم بر جامعه بر افكار زنان اثر مي گذارد و محدوده

فعاليت هاي اقتصادي آنان را مشخص مي كند. اكثريت قريب به اتفاق معلمان نظر همسرانشان را نسبت به شغل خود مساعد اعلام و دليل موافقت آنان را منزلت اين شغل در جامعه و «درك بهتر زنان معلم از مسائل و مشكلات خانواده» و نيز «مشاركت آنان در مخارج خانواده» عنوان كرده اند. دليل منزلت اجتماعي شغل معلمي براي موافقت شوهر را بيشتر معلماني اظهار داشته اند كه همسرانشان داراي مشاغل علمي، فني و تخصصي بودند و دليل «درك بهتر مسائل و مشكلات خانواده» را معلماني كه شوهران فرهنگي داشته اند و سرانجام دليل «مشاركت در مخارج خانواده» را زنان معلمي كه شوهرانشان بيكار بوده اند. دلايل عمده مخالفت همسران با اشتغال زنان معلم نيز، رسيدگي كمتر آنان به «امور خانه داري» و «امور فرزندان» گزارش شده است. اكثريت معلمان اظهار داشته اند كه اشتغال آنان در روابط با همسرانشان تأثير دارد و اين تأثير را مثبت ارزيابي مي كنند. همچنين، بنا به اظهار زنان معلم جامعه مورد مطالعه، اكثريت قريب به اتفاق شوهران در امور مربوط به خانه با همسران خود مشاركت دارند و اين مشاركت بيشتر مربوط مي شود به خريد مايحتاج خانواده يعني كمكي كه زنان معلم از شوهرانشان انتظار دارند. به عبارت ديگر، همسران زنان معلم مهم ترين توقع آنان را برآورده مي سازند.بر اساس نتايج تحقيق، مرداني كه با اشتغال همسران معلم خود موافق اند، در امور مربوط به خانه، مشاركت بيشتري دارند و همكاري آنان در امور مربوط به خانواده موجب مي شود كه زنان بار مسئوليت دوگانه در خانه و خارج از خانه را راحت تر تحمل كنند و كمتر دچار «احساس اجحاف» و «احساس فشار» شوند و در نتيجه، زوجين روابط بهتري با

يكديگر پيدا كنند. عامل ديگري كه براي سنجش رضايت مندي از زندگي زناشويي مطالعه شد رضايت زن شاغل از نحوه خرج كردن درآمد وي در خانواده است. تحقيقات نشان مي دهد كه هر گاه زن شاغل خود را به صرف درآمدش در مخارج خانواده ناگزير ببيند، اين امر در سازگاري زناشويي اثر منفي خواهد داشت. نتايج تحقيق حاضر حاكي از آن است كه اكثريت قريب به اتفاق معلمان «كل حقوق» يا «بخش قابل ملاحظه اي از حقوق» خود را صرف تأمين مخارج خانواده مي كنند. مهم ترين انگيزه زنان معلم براي سهيم شدن در امور مالي خانواده «ميل و رضايت شخصي» و نيز «احساس مسئوليت در قبال خانواده» اعلام شده است و اين را بيشتر زنان معلمي ابراز داشته اند كه همسرانشان با اشتغال آنان موافق بوده اند. به نظر مي رسد كه توافق زوجين براي اشتغال زن موجب بهبود روابط آنان مي گردد و زنان را به مشاركت در امور اقتصادي خانواده راغب تر مي سازد. تحقيق حاضر همچنين نشان مي دهد كه 77 درصد مادران، نظر فرزندانشان را نسبت به شغل خود مثبت دانسته اند و مهم ترين دليل رضايت فرزندان را برخورداري شغل معلمي از اعتبار و ارزش اجتماعي اعلام داشته اند. «درك بهتر مسائل و مشكلات فرزندان» و «كمك تحصيلي مؤثرتر به فرزندان» از ديگر دلايل اين رضايت مندي ذكر شده است. در عوض «حضور كمتر مادر در خانه» مهمترين دليل نارضايي فرزندان از اشتغال مادر شمرده شده است.در خصوص رسيدگي به امور تحصيلي فرزندان، 65 درصد از معلمان خود را مسئول اين امر مهم ذكر كرده اند؛ 30 درصد آنان به اتفاق همسرانشان اين مسئوليت را بر عهده داشته اند و تنها 5/3 درصد شوهران، كه به مشاغل

فرهنگي و در آموزش و پرورش اشتغال داشته اند، به تنهايي رسيدگي به امور تحصيلي فرزندان را متقبل بوده اند. اكثريت قريب به اتفاق معلمان اثر اشتغال خود را بر فرزندانشان مثبت ارزيابي كرده اند و معتقدند كه فرزندان آنان، در مقايسه با فرزندان مادران غيرشاغل، از اعتماد به نفس و استقلال رأي بيشتري برخوردار بوده و در امور شخصي منضبط تر و مسئول ترند و در انجام دادن تكاليف درسي به خود متكي بوده و از پيشرفت تحصيلي قابل ملاحظه اي برخوردارند. فرزندان آنان، اعم از دختر و پسر، در امور شخصي و تحصيلي، ترجيحاً با مادر خود مشورت مي كنند و پدران به ندرت طرف مشورت فرزندان قرار مي گيرند.نتايج تحقيق نشان مي دهد كه، در مورد اشتغال زنان، رضايت شوهر در رضايت فرزندان بي تأثير نيست و هر گاه شوهر از اشتغال زن ناراضي و روابط زوجين نامساعدتر باشد، فرزندان نيز از اشتغال مادرشان ناخشنود مي گردند. مطالعات انجام شده در خصوص تأثير اشتغال زنان معلم بر خود آنان نشان مي دهد كه پذيرش مسئوليت در خارج از خانه روحيه و كارآيي زنان را تقويت مي كند و درجه هوشياري و خلاقيت آنان در تصميم گيري درباره مسائل خانوادگي افزايش مي يابد.به عبارت ديگر، اشتغال موجب رشد شخصيت زنان مي شود، آنان را در نيل به تفاهم با ديگران تواناتر مي سازد، و حس همكاري و مشاركت در زندگي زناشويي را در آنان قوت مي بخشد. در تحقيق حاضر، اكثريت قريب به اتفاق زنان معلم از شغل خود رضايت كامل داشته اند و دليل رضايت خاطر خود را «ايفاي نقش مؤثر در اجتماع» و «كسب منزلت اجتماعي» و «برخورداري از استقلال مالي» عنوان كرده اند. آنان احساس مي كنند كه به سبب نوع

شغل شان، در خانواده و جامعه، از احترام بيشتري برخوردارند، نسبت به زنان غيرشاغل، «شأن اجتماعي بالاتر» و «ديدگاه اجتماعي وسيع تري» دارند و در مواجهه با مشكلات از ظرفيت بيشتري برخوردارند.آنان «درك بهتر خانواده» و «مديريت بهتر خانه» را از مزاياي ديگر شغل خود در خانواده برشمرده اند. اكثريت قريب به اتفاق معلمان تأثير حرفه معلمي را بر خود مثبت ارزيابي كرده و «ايجاد حس اعتماد به نفس»، «استقلال رأي»، «مفيد بودن»، «خلاقيت» و «انعطاف پذيري» را از آثار اين حرفه دانسته اند.آنان اظهار داشته اند كه غيبت خود در ساعاتي از روز در خانه را با تلاش و رسيدگي بيشتر به امور خانه جبران مي كنند و اوقات فراغت خود را نيز به خانواده اختصاص مي دهند و براي «رسيدگي به امور خانه و خانواده» اولويت قايل مي شوند.*راهكار مديريت

مديريت زنانه

!درباره شمس السادات زاهدي - شمس السادات زاهدي، متولد ،1323 تهران - اخذ ديپلم رياضي از مدرسه آزرم تهران، 1341. - اخذ مدرك ليسانس مديريت علوم اداري از دانشكده علوم اداري دانشگاه تهران. - اخذ مدرك فوق ليسانس مديريت علوم اداري از دانشگاه تهران. - اخذ مدرك فوق ليسانس علوم اداري از دانشگاه كاليفرنياي جنوبي. - اخذ مدرك فوق ليسانس مديريت دولتي از دانشگاه كلرمونت آمريكا. - اخذ مدرك دكتراي مديريت دولتي از دانشگاه كلرمونت آمريكا. - استاد دانشكده مديريت دانشگاه علامه طباطبايي. - استاد نمونه كشور در سال 1378. - دريافت عنوان زن نام آور به خاطر فعاليت هاي تحقيقاتي در سال 1378. - پژوهشگر نمونه از جانب مركز امور مشاركت زنان، 1382. - مدير مسؤول بهترين نشريه مديريتي، 1381. تأليف دهها مقاله علمي و تأليف كتابهاي: 1- روابط صنعتي 2-

تجزيه و تحليل و طراحي سيستم ها 3- مديريت فرامليتي و جهاني 4- مباني توريسم و اكوتوريسم پايدار (زير چاپ) 5- زن در عرصه مديريت (زير چاپ) 6- زن و توسعه 7- بررسي تطبيقي تشكل هاي كارگري و كارفرمايي 8- مباحث ويژه در مديريت دولتي (مشترك) 9- فرهنگ جامع مديريت (مشترك) 10- گردآوري و تدوين مجموعه مقالات «تبيين حقوق مادي و معنوي اعضاي هيأت علمي دانشگاهها» 11- مديريت در عرصه بين المللي 12- مباني سيستم هاي اطلاعاتي اولين «استاد» زن ايراني در رشته مديريت است، اولين كتاب در زمينه روابط صنعتي در ايران را تأليف كرده و مقوله توسعه پايدار به دغدغه مهم او تبديل شده است.شمس السادات زاهدي متولد 1323 تهران است.ديپلم رياضي را از دبيرستان آزرم دريافت مي كند و گرچه مي خواسته كه آرشيتكت شود اما به ناگزير در رشته مديريت و علوم اداري پذيرفته مي شود. رشته اي كه مسير زندگي اش را عوض كرده و رقم ديگري زده است. در مقطع فوق ليسانس، پايان نامه اي در خصوص نقش انجمن شهر در فعاليت هاي شهري تهيه و تدوين مي كند. زاهدي بر آن بوده كه بررسي كند نقش انجمن شهر (معادل شوراي شهر) در كارهاي اجرايي شهرداري تا چه حد مؤثر است.تحصيل او در دانشگاه تهران همزمان با اشتغال به كار نيز بوده است، او بعد از اخذ ديپلم در وزارت فرهنگ (آموزش وپرورش) استخدام شده و به آموزگاري در يكي از مدارس در «شوش» تهران روي مي آورد؛ يعني در سن 17 سالگي. با اخذ مدرك ليسانس در سازمان امور اداري و استخدامي كشور به عنوان كارشناس آموزش مشغول

به كار مي شود. پس از اخذ بورسيه بانك مركزي براي گذراندن دوره فوق ليسانس عازم آمريكا مي شود. اگرچه او، در دوره فوق ليسانس و مديريت و علوم اداري تهران نيز حائز رتبه اولي مي شود و مطابق قانون براي ادامه تحصيل بايد به خارج اعزام مي شد ولي به تايلند! كه او نمي رود. تز دكتراي او در مورد نقش جامعه شناسي در توسعه علم مديريت بوده است. مديريت علمي چند رشته اي است و از ساير حوزه هاي علمي همچون روانشناسي، جامعه شناسي، اقتصاد و علوم سياسي تأثير پذيرفته و يافته هاي آن رشته ها مورد استفاده پژوهشگران و صاحبنظران حوزه مديريت قرار مي گيرد. او در تز خود مي كوشد تا نشان بدهد كداميك از تئوري هاي جامعه شناسي در مديريت مقبول افتاده است و دانشمندان حوزه مديريت از آن يافته ها به عنوان زمينه هاي مطالعاتي استفاده برده اند. يكي از جامعه شناسان شهيري كه ايده ها و نظريات او در علم مديريت كاربرد پيدا كرده ماكس وبر است. مقوله «بوروكراسي» توسط او مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و حوزه مديريت نيز از آرا و انديشه هاي اين جامعه شناس بهره مند شده است.زاهدي، تقسيم كار جنسيتي را تأييد نمي كند. به اعتقاد او فراگيري و اكتساب علم مختص يك جنس خاص نيست ولي ممكن است برخي توان مديريتي بالاتري داشته باشند. در عين حال او توانايي مديريتي را ناشي از آموزش و گاه استعداد ذاتي برمي شمرد.بعد از فراغت از تحصيل در مقطع دكترا به او پيشنهاد داده مي شود تا در دانشگاه كلرمونت عضو هيأت علمي شود.

اما او بورسيه بانك مركزي بوده و بايد برمي گشته است.مي گويد در مدت حدود سه دهه كه به ايران بازگشته چند بار از اينكه تدريس در آمريكا را نپذيرفته احساس ندامت كرده ولي تدريس و حضور در كلاسهاي دانشگاههاي داخل كشور را خوشحال كننده يافته است.به ايران بازمي گردد و در سالهاي متمادي پس از بازگشت، درسهاي مديريت توسعه و توسعه پايدار، تحليل رفتاري در سازمان هاي اداري، روابط كار در صنعت، بررسي روابط فرد و سازمان، بهره وري در بخش دولتي، نظريه هاي سيستمي و تجزيه و تحليل و طراحي سيستم ها را ارائه كرده است.در سال 1373 و بعد از 17 سال تحقيق و تدريس و با طي كردن مراتب استادياري و دانشياري به مرتبه استادي ارتقا پيدا مي كند. از اين جهت او اولين «استاد» زن ايراني در رشته مديريت در ايران است.او كه در حال حاضر برخي از دروس دوره دكترا را ارائه مي دهد معتقد به مشاركت فعال دانشجويانش است. معتقد است كه دانشجويان اين مقطع تحصيلي از تجارب و تحصيلات بالايي برخوردارند و از اين جهت بايد جريان اطلاعات متقابل بين خودشان و استاد را بپذيرند و استاد را هم از تجارب و اطلاعات خود بي بهره نگذارند.چندي پيش كه« پيتر دراكز» يكي از نظريه پردازان معروف عرصه مديريت وفات يافت، برنامه سخنراني اي براي بزرگداشت او در دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد و شمس السادات زاهدي سخنراني در آن برنامه را به عهده داشت.زاهدي مي گويد: «پيتر دراكز در دهه 90 زندگي هم اهل مطالعه و تحقيق بوده و دچار زوال عقل نشده بود و من به

چنان وضعيتي غبطه مي خورم و دلم مي خواهد تا آخرين لحظه هاي عمرم ذهني فعال داشته باشم...»از پيتر دراكز اين بحث را به ياد دارد و مطرح مي كند كه او گفته ما در ابتدا بايد كار درست را انتخاب كنيم و بعد از انتخاب هم بكوشيم به درستي آن كار را انجام دهيم. برخي كار غلط را انتخاب مي كنند ولي به درستي آن كار غلط را تا پايان انجام مي دهند و لطمات ناشي از اين عمل عميق تر و پرهزينه تر خواهد بود.او در كنفرانس هاي داخلي و بين المللي متعددي شركت كرده و گاه مقالاتي هم ارائه داده است. در كنفرانسي در اتريش مقاله اي تحت عنوان جنسيت و علوم انساني ارائه داده، در كنفرانس بين المللي آمبوتمن (ريش سفيد) كه در ايران برگزار شده هم مقاله در مورد علل فساد در كشورهاي در حال توسعه ارائه داده و آثارتخريبي فساد را مورد بحث قرار داده است.در كنفرانسي در آمريكا هم با مقاله اي زير عنوان «زن در ايران» حضور مي يابد و در سال گذشته با مقاله «درك اكولوژيك، پيش نياز اكوتوريسم پايدار» در سمينار اكوتوريسم پايدار در اسپانيا حضور پيدا كرده و مقاله اش را ارائه مي دهد.در اين سمينار است كه سلسله مراتب بيولوژيكي از جمله سيستم هاي اكولوژيكي، اكوسيستم و ساختار بيوسفر را نام مي برد و مي گويد در سه سده اخير بشر بيش از توان طبيعت از منابع تجديدناپذير جهان استفاده كرده و به فكر احياي منابع نبوده است.به باور او اگر اكوتوريسم به صورت حساب نشده و غيرمنطقي انجام شود، اين نوع طبيعت

منجر به ضربه زدن به منابع طبيعي خواهد شد. او در كتاب اكوتوريسم پايدار مي كوشد نشان دهد كه انسان ها نبايد بيش از توان و ظرفيت طبيعت از آن بهره بگيرند. بلكه بايد از اين منابع هم محافظت كرده و اجازه بدهند نسل هاي آتي هم از اين سرمايه هاي ملي بهره بگيرند.با مقاله «مديريت و زنان» در سميناري كه دركره جنوبي برگزار شده بود شركت مي كند. در اين مقاله توضيح مي دهد كه نقش و حضور زنان در عرصه هاي مديريتي به اندازه كافي نيست ولي بايد فرصت هاي بيشتري را براي شكوفايي استعداد زنان آماده كرد تا جوامع از توان مديريتي آنها برخوردار شوند.اما حضور او در اين مجامع خالي از اعتراض و نقد ديگران نيز نبوده است. مثلاً در كنفرانس بنياد پژوهش هاي زنان در وين عده اي از اينكه زاهدي مقررات بنياد را رعايت نكرده و مقاله اش برخلاف اين مقررات قبل از ايراد سخنراني در نشريه اي داخلي چاپ شده است، به او اعتراض مي كنند و يا برخي او را متهم كردند كه بيشتر از آنكه با تفسيرهاي علمي، نقش مديريت زنان در ايران و موانع اين مهم را برشمرد، به توجيه اين موانع در ايران پرداخته است. با اين حال زاهدي بر اين باور است كه سهم زنان از پست هاي مديريتي در كل كشورها نسبت به مردان پايين تر است ولي در ايران سطح آن از ميانگين هاي جهاني هم پايين تر شد. زاهدي در طول حدود سه دهه فعاليت علمي و آموزشي از طرف دولت چندين بار مورد تشويق قرار گرفته است.مثلاً استاد نمونه

كشور در سال 1378 شده، استاد نمونه دانشكده مديريت دانشگاه علامه طباطبايي در سال 1374 بوده، به عنوان پژوهشگر نمونه دانشگاه علامه طباطبايي در 1374 معرفي شده. از جشنواره شهيد رجايي در سال 1380 لوح تقدير گرفته، از طرف مركز مطالعات و تحقيقات دانشگاه تهران (به عنوان پژوهشگر) در سال 1380 تقدير شده، به عنوان پژوهشگر برتر از وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در سال 1381 لوح تقدير گرفته.لوح تقدير خادمان نشر از دانشگاه علامه طباطبايي در سال 1381 را دريافت كرده. پژوهشگر نمونه از جانب مركز امور مشاركت زنان و پژوهشگر منتخب دانشكده مديريت دانشگاه علامه طباطبايي در 1382 شده و تنديس و لوح تقدير جشنواره سراسري زن و پژوهش و مدال زن پژوهشگر در اين جشنواره را هم دريافت كرده است.او كه در سالهاي 1378 تا 1380 مدير مسؤول نشريه مطالعات مديريت بوده، به عنوان مدير مسؤول بهترين نشريه مديريتي هم معرفي مي شود و مقالات متعدد وي با عناوين «فساد در كشورهاي در حال توسعه» و «نظريه هاي مديريت دولتي» در مجله تحول هند و همچنين برخي مقالات او و از جمله مقاله هاي «وضعيت زنان در جامعه دانشگاهي» و «مشاركت زنان در جامعه» در نشريه هاي بين المللي «مطالعات زنان» و «مطالعات رهبري» ايالات متحده به چاپ رسيده است. درميان نظريه هاي مديريتي به نظريه سيستمي علاقه ويژه اي پيدا كرده است.«در نظريه سيستمي گفته مي شود كه اجزا بر همديگر تأثير مي گذارند و خلل در يك جزء به ساير اجزا و كل سيستم لطمه وارد مي كند.در اين نظريه، بنا بر اين است كه صرفاً به يك جز توجه

نشود. يعني اجزاي سيستم و مجموعه آن و ارتباطات اجزا با يكديگر در نظر گرفته شود.»درباره شمس السادات زاهدي بايد با همان نظريه سيستمي كه به آن علاقه دارد، نوشت، يعني نبايد اجزاء فعاليت هاي او رابرشمرد، بايد برآيند اثرگذاري او را در نظر گرفت كه البته در اين باره آگاهان علم مديريت و دانشجويان او قضاوت هاي عادلانه تري خواهند داشت.

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1007382

زنان، نظام آموزش عالي كشور و اشتغال

دكترمحمد لشكري چكيده: حدود نيمي از جمعيت كشور را زنان تشكيل ميدهند. در حال حاضر طبق آخرين آماري كه سازمان سنجش آموزش كشور ارائه نموده است بيش از 63 درصد پذيرفته شدگان در مراكز آموزش عالي زنان هستند. اغلب زناني كه تحصيلات عالي دارند متقاضي كار هستند. در شرايط كنوني كه نرخ بيكاري بسيار بالا است. شانس پيدا كردن شغل براي افرادي كه تحصيلات عالي دارند نسبت به سايرين بيشتر است؛ بنابراين نرخ بيكاري در بين مردان نسبت به زنان افزايش مييابد اين مسأله دو مشكل براي جامعه ايجاد ميكند. يكي اينكه در آداب و سنن اجتماعي و مذهبي ما مرد نانآور خانه است؛ وظيفه تهيه مسكن، خوراك، پوشاك و ساير ملزومات زندگي بر عهده مرد گذاشته شده است و پذيرش اين امر كه وظيفه مرد را زن برعهده بگيرد بسيار مشكل است. دوم در آينده بسيار نزديك به تعداد زناني كه تحصيلات عالي دارند مرد مجرد با تحصيلات عالي وجود نخواهد داشت و بهطور معمول زنان تحصيلكرده خواهان ازدواج با مردان تحصيلكرده هستند. با توجه به آمار موجود چنين امري امكان پذير نيست و مشكل ازدواج زنان تحصيلكرده به يك معضل اجتماعي تبديل ميشود. مجموعه تحولات اجتماعي دو دهه اخير موجب

تغيير وضعيت تحصيلي و اشتغال زنان گرديده پذيرش كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان از سوي جمهوري اسلامي ايران اين تحول را برگشت ناپذير نموده است. براي رفع مشكلات ناشي از تغيير ساختار تحصيلي و اشتغال زنان بايد در نگرشها تغيير ايجاد شود و با انجام كار فرهنگي جامعه را براي نقش بيشتر زنان در عرصههاي مختلف اجتماعي آماده نماييم و پيامد تعداد بيشمار زنان مجرد تحصيلكرده را همچون جوامع صنعتي بپذيريم. واژگان كليدي: زنان، مردان، آموزش عالي، اشتغال، ازدواج 1.مقدمه

در جامعه ما زنان قبل از اينكه بخشي از نيروي كار را تشكيل دهند يك مادر  و يك همسر محسوب مي شوند. آموزههاي ديني ما و فرهنگ ايراني به ما آموخته است كه وظيفه امرار معاش برعهده مردان است.  تحصيلات عالي براي همه از مرد و زن و براي همه سنين لازم است و دين ما براين امر تأكيد فراوان دارد. توزيع نابرابر آموزش عالي بين زنان و مردان به هر دليل كه باشد مشكلاتي را براي جامعه ايجاد مي نمايد. مقاله حاضر تلاش ميكند اين مشكلات را بررسي نمايد علل آنها را بيابد و براي حل آنها پيشنهادات لازم را ارائه نمايد. مقاله به صورت زير سازماندهي شده است. در بخش دوم ادبيات بيكاري و اشتغال بررسي ميشود. در بخش سوم وضعيت كنوني اشتغال و آموزش دركشور بررسي ميشود. در بخش چهارم انگيزه هاي دختران در پيشرفت تحصيلي بررسي مي شود.  كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان  در بخش پنجم ارائه ميشود. در بخش ششم دلايل نگراني گرايش هاي سنتي از مشاركت زنان ارائه مي شود. در بخش هفتم به موقعيت زنان در اقتصادايران

مي پردازيم. تحليل عوامل مؤثر در دسترسي به منابع اقتصادي در بخش هشتم ميآيد. سياستهاي دولت و تشكل ها در بخش نهم بررسي مي شود. خلاصه و نتيجهگيري در بخش دهم و پيشنهادات سياستي در بخش يازدهم مي آيد.   2. مروري بر ادبيات موضوع عمادزاده(1381: 29-50) تحصيلات را به عنوان علايم راهنما در بازار كار معرفي ميكند. به نظر وي تحصيلات بالاتر نشاندهنده ظرفيتهاي فردي، اقتدار، انگيزه، علاقه و پشتكار است، بنابراين كارفرمايان براي استخدام نيروي كار تحصيلات بالاتر را به عنوان قابليت بيشتر در نظر ميگيرند. صادقي و همايونيفر(17:1380-34)نشان دادهاند كه در ايران سهم اشتغال در بخش كشاورزي در حال كاهش است  و در عين حال بهرهوري نيروي كار در اين بخش به سمت بهبود پيش ميرود. قوامي(63:1382-91) به تحولات خود اشتغالي طي دوره 1335- 1375 پرداخته و نتيجه گرفته خود اشتغالي در نقاط روستايي ايران از 61 درصد در سال 1335 به 21 درصد در سال 1375 كاهش يافته است. رضوي و مشرفي(1:1383-37) با طراحي درون زاي سيستم جمعيتي و اقتصادي كشور در قالب يك الگوي پوياي سيستمي، عرضه و تقاضاي نيروي كار و بيكاري را محاسبه نموده اند. محاسبه آنها نشان ميدهد كه سالهاي 1383و1384 سالهاي اوج بيكاري كشور است، و در سال1384 نرخ بيكاري به 22درصد مي رسد. صفوي(143:1383-167) به بررسي قابليتهاي اشتغال زايي بخش صنعت ايران ميپردازد. وي به بررسي توان نفر- شغل ايجاد شده صنعت و پتانسيل اشتغالزايي غيرمستقيم هريك از زير بخشهاي صنعتي كشور مطابق طبقهبندي ISIC پرداخته و نتيجه گرفته است كه بخش صنايع پوشاك و سپس بخش نساجي  به ترتيب با 13 و 12 نفر- شغل

بزرگترين ضريب اشتغال را داشته و بيشترين شغل را به ازاي ارزش يك ميليون ريال توليد ناخالص خود ايجاد ميكنند و ضرايب غيرمستقيم اشتغال آنها نيز از ساير بخشها بزرگتر است. ميرمعزي(1383: 103-133) به بررسي نظريهُ رفتار توليدكننده و  تقاضاي كار در اقتصاد اسلامي مي پردازد و نتيجه ميگيرد در اقتصاد اسلامي در وضعيت مساوي به دو دليل سطح اشتغال و توليد، بالاتر از اقتصاد متعارف است:1- وجود بنگاههايي كه با انگيزه حداكثر كردن توليد فعاليت ميكنند. 2- وجود بازارهاي مشاركت نيروي كار در سود. مير معزي(1383: 9-30) تعادل در بازار كار و استخراج عرضهُ كل در اقتصاد اسلامي را بررسي ميكند و نتيجه ميگيرد در اقتصاد اسلامي منحني عرضهُ كل همانند الگوي كلاسيك عمودي است و قيمتها به دليل دخالت دولت و تعيين حداقل دستمزد توسط دولت جهت دفاع از حقوق كارگران و تحقق عدالت اقتصادي چسبنده است. در كشورهاي پيشرفته صنعتي، يكي از عوامل مهم تعيين كننده تقاضاي آموزش عالي شرايط بازاركار و سطح حقوق و دستمزد در رشتههاي مختلف است.( فرجادي،1383: 55-62) به نظر وي در ايران با وجود افزايش ميزان بيكاري تحصيل كردههاي دانشگاهي به ويژه در رشتههاي علوم انساني- اجتماعي عطش ادامه تحصيل در آموزش عالي نه تنها علائمي از كاهش را نشان نميدهد، بلكه به طور مداوم در حال افزايش است. هرچه ميزان بيكاري فارغ التحصيلان دبيرستاني بيشتر باشد، هزينه فرصت براي آموزش عالي كمتر و انگيزه براي ادامه تحصيل در دانشگاه بيشتر از ساير مقاطع آموزشي خواهد بود. در حال حاضر 5/13 درصد از نيروي كار كشور به طور آشكار بيكارند. اين درصد براي برخي از استانها از

جمله كرمانشاه، خوزستان، سيستان و بلوچستان و لرستان از مرز 20 درصد ميگذرد. ميزان بيكاري پنهان يا اشتغال ناقص در سطح ملّي حدود 7/18 درصداست.(عليزاده،1383: 45-53) ساليانه حدود 700 تا800 هزار فرصت شغلي جديد مورد نياز است. عليزاده علت اصلي بيكاري را گسترش نظام مديريت اجرايي ناكارآمد ذكر مي كند. لشكري(1383) به بررسي وضعيت اشتغال دانشجويان دانشگاه پيام نور در حال تحصيل مي پردازد. وي نتيجه ميگيرد كه تحصيل در دانشگاه به دانشجويان مايل به كار كمك ميكند تا فرصتهاي شغلي مناسبتري پيدا كنند.  3.وضعيت كنوني اشتغال و آموزش در كشور نظام آموزش عالي كشور، كارآفرين تربيت نميكند، فارغ التحصيلان فاقد مهارتهاي مورد نياز هستند و صرفاً كارجوياني هستند كه ميتوانند شكافهاي شغلي بسيار تعريف شده و ساختمند را پركنند. اين در حالي است كه در نظام آموزش آمريكا از هر6 نفر يك نفر كارآفرين ميشود و در كره جنوبي از هر12 نفر يك نفر كارآفرين ميشود. جالبتر آن كه يكي از شاخصهاي برتري دانشگاههاي ژاپن تعداد فارغ التحصيلان شاغل مي باشد. در حالي كه در اكثر دانشگاههاي كشورهاي مختلف مركز مشاوره شغلي و ارتباط نزديك بين تحصيل و شغل به وجود آمده است، در كشور ما فقط در يك دانشگاه (دانشگاه صنعتي شريف) مركز مشاوره شغلي با همكاري جهاد دانشگاهي به وجود آمده است. آمارها نشان ميدهند ضريب پوشش آموزش عالي 15درصد بيشتر نميباشد. درحال حاضر فقط11درصد جمعيت فعال كشور داراي تحصيلات دانشگاهي هستند. متوسط سواد در كشور7 سال است (كلاس دوم راهنمايي) نرخ مشاركت زنان حدود 14درصد است. نرخ بيكاري دانشآموختگان بيشتر از20 درصد است.( سالنامه آماري سالهاي مختلف، مركز آمار ايران )

با اين وضعيت حدود 3 ميليون نفر در كشور بيكارند. پيش بيني ميشود تا سال 1400 مي بايست بين 20 تا 25 ميليون فرصت شغلي ايجاد كرد. يعني سالانه بايد بيش از 5/1 ميليون فرصت شغلي ايجاد شود. با سياستهاي فعال مستقيم (طرح ضربتي اشتغال، بازنشستگي زودهنگام، خروج افاغنه وكنترل جمعيت و ....) نميتوانيم به چنين اشتغالي دست يابيم. بلكه بايد به سياست هاي فعال غيرمستقيم نيز توجه ويژه شود. كه يكي از آنها توجه به كارآفريني و تأسيس مراكز توسعه كارآفريني مي باشد. اين مراكز وظيفه فرهنگ سازي، ترويج و توانمند سازي نيروي انساني يا به عبارت بهتر توسعه منابع انساني را به عهده دارند. از ٥ سال پيش به اينسو شمار دختراني كه موفق به عبور از سد دشوار آزمون ورودي دانشگاه هاي دولتي در ايران مي شوند از پسران فزوني گرفته و طي اين دوره دختران توانسته اند بطور متوسط ٥٧ درصد از ظرفيت دانشگاه ها براي دانشجويان جديد را از آن خود كنند. اين جهش تحصيلي در سطح آموزشعالي سبب شده نسبت دختران در دانشگاه ها بطرز چشمگيري افزايش يابد. برابر آمار وزارت علوم نسبت دختران در آموزش عالي ايران از حدود ٢٨ درصد در سال ١٩٧٨ (١٣٥٧) به ٣٧ درصد در سال ١٩٩٥ (١٣٧٤) و ٤٩ درصد در سال ٢٠٠٢ (١٣٨١) رسيده است. شاخص مهم ديگر يونسكو در زمينه آموزش عالي نيز بخوبي از اين جهش بسيار مهم حكايت ميكند، در سال ١٣٥٧ به ازاي ١٠٠ هزار زن حدود ٣١٢ دانشجوي دختر وجود داشت، اين رقم براي سال ٢٠٠١ چيزي حدود ٢٢٥٠ تخمين زده ميشود.( سعيد پيوندي ،ايران امروز (پديده موفقيت تحصيلي دختران در ايران

در دو سه سال اخير موضوع بحث هاي فراواني بوده است. اين پرسش اساسي به ميان آمده كه چرا دختران بيش از پسران درس ميخوانند و از كارنامه تحصيلي بهتري برخورداند. سؤالات ديگري هم پيرامون پيامدهاي اجتماعي و اقتصادي اين پديده نوظهور و غيرمنتظره براي بسياري پيش آمده است.  موفقيت چشمگير دختران در دانشگاه ها «تعادل اجتماعي جامعه ايران را بر هم زده و «كيان خانواده را به خطر مي اندازد. جهش كمي آموزش دختران نگاهي دقيق به آمار آموزشي و تحول آنها در ٢٥ سال گذشته تصوير دقيق تري از وضيعت كمي آموزش دختران ايران را به نمايش مي گذارد: در فاصله سال هاي ١٣٥٨ تا ١٣٨٠ (١٩٧٨-٢٠٠١) هر سال بطور متوسط ٥/٥ درصد به شمار دختران دانش آموز (٥,٣ درصد براي پسران) افزوده شده و در نتيجه تعداد كل دختران دانش آموز در اين دوره از حدود ٣ ميليون نفر به ٩ ميليون نفر رسيده است. نرخ رشد متوسط سالانه جمعيت دختران دانش آموز در دوره راهنمايي و دبيرستان از ٩ درصد در سال فراتر مي رود. براي مثال تعداد دبيرستاني هاي دختر از ٤٠٠ هزار نفر در سال ١٣٥٨ (١٣٧٩) به بيش از2/3 ميليون نفر در سال ١٣٨٠ (٢٠٠١) افزايش يافته است.(همان) رشد آموزش دختران در مدارس و كلاس هاي سواد آموزي سبب افزايش چشمگير نرخ باسوادي در ميان زنان شده بطوريكه امروز از ٥ زن ايراني ٤ نفر باسواد است (كمتر از ٣٦ درصد در سال ١٣٥٥). تحقيقات ميداني و آمار آموزشي نشان مي دهند كه دختران در دوره راهنمايي و متوسطه بهتر از پسران درس ميخوانند و كمتر مردود مي شوند. نتيجه موفقيت آموزشي دختران را مي توان در نسبت دختراني

كه دوره متوسطه را به پايان مي برند و يا در راهيابي آنها به دوره هاي پيش دانشگاهي مشاهده كرد كه با شرط حداقل معدل امكان پذير مي شود. دختران در سال ١٣٨٠ (٢٠٠١) حدود ٥٦ درصد فارغ التحصيلان دوره متوسطه و ٦١ درصد دانش آموزاني را تشكيل مي داند كه دوره پيش دانشگاهي را با موفقيت به پايان برده اجازه شركت در كنكور را كسب كردند. در حقيقت بر خلاف آنچه كه گاه گفته مي شود موفقيت دختران در آزمون ورودي دانشگاه ها فقط نتيجه تلاش آنها در اين مرحله حساس، يعني هنگام ورود به دانشگاه نيست و آنها در دوران تحصيلي خود نتايج به مراتب بهتري از پسران كسب مي كنند و كنكور فقط آخرين مرحله اين روند طولاني را تشكيل مي دهد. پديده جالب ديگري كه بنوعي ابعاد كيفي رشد آموزش دختران را منعكس مي كند حضور روز افزون آنها در رشته ها و حوزههايي است كه در ايران و اكثر كشورهاي دنيا بسيار «مردانه هستند. زنانه شدن رشته هاي علمي در ايران از دبيرستانها آغاز مي شود، جايي كه نسبت دختران درشاخه رياضي فيزيك به رقم ٤٥ درصد نزديك شده است در حاليكه در سال ١٣٦٣ اين ميزان از ١٥ درصد فراتر نمي رفت. در شاخه علوم تجربي دختران كه از گذشته نيز موقعيت ممتازي داشتند اكنون٧٠ درصد دانش آموزان را تشكيل مي دهند. در سطح آموزش عالي شمار دختران در جمعيت دانشجويي با آهنگ رشد سالانه ١٥ درصدي (براي پسران٧ درصد) در دهه1370 از ٧٥٠ هزار نفر فراتر رفت. اين رقم ١٥ برابر دانشجويان دختر ايراني در سال ١٣٥٨ است. در سال ١٣٨٠ دختران ٢٥ درصد دانشجويان رشته هاي مهندسي، ٧٠ درصد رشته هاي پزشكي، ٥٧

درصد رشته هاي علوم انساني و اجتماعي، ٦٦ درصد رشته هاي علوم پايه و ٦٢ درصد رشته هاي هنري را تشكيل مي دادند. با وجود محدويتهايي كه براي انتخاب برخي رشته هاي مهندسي براي دختران وجود دارد، بيشترين پيشرفت دختران در اين رشته ها حاصل شده است، در ابتداي سال هاي دهه 1360 كمتر از ٥ درصد دانشجويان اين رشته ها دختر بودند.(همان) 4. انگيزه هاي دختران در پيشرفت تحصيلي پژوهش هاي ميداني در زمينه آموزش دختران به زمينه هاي عيني و ذهني و فرهنگي كه در موفقيت و پيشرفت آنها دخالت داشته اند اشاره مي كنند. در كنار دلايل «عيني» اين پيشرفت مانند رشد شهرنشيني، توسعه امكانات آموزشي، فراگير شدن ارتباطات و رسانهها، دلايل انسانشناسانه يا جامعه شناسانه مربوط به تغييرات ذهني جامعه ايران در خصوص گروه هاي زنان وجود دارند كه براي مثال ناظر بر تغيير رابطه بخش هاي سنتي جامعه با مدرسه مي باشند. از ميان مجموعه اين عوامل پرداختن به مواردي كه بطور مستقيم به انگيزه ها و تمايلات خود دختران براي دستيابي به سطوح بالاتر آموزشي مي شود هم از اهميت زيادي برخوردار است. انگيزه هاي دختران را مي توان در بعد هاي گوناگون مورد بررسي قرار داد: نخست آنكه تحصيل براي دختران فقط معناي آموزشي و حرفه اي ندارد و داراي يك معناي مهم اجتماعي است يعني دختران براي فايده هاي عيني و نمادين (سمبليك) اجتماعي آموزش اهميت فراواني قايل هستند. آموزش وسيله اي است كه دختران با توسل به آن موقعيت اجتماعي خود در رابطه با خانواده و اطرافيان و جامعه تحكيم مي بخشند. برخوداري از آزادي بيشتر در خانواده، امكان مشاركت موثر در تصميم گيري ها و يا برخوداري از موقعيت بهتر در رابطه با اطرافيان بويژه با مردان از جمله فوايد «اجتماعي»

تحصيل و داشتن مدرك دانشگاهي است. اين موضوع در مورد دختران خانواده هاي سنتي نيز صدق مي كند. دختران خانوادهاي متوسط شهري هم آموزش را ابزاري براي گسترش آزادي هاي فردي و تثبيت «خودمختاري» و «فرديت جديد خود تبديل مي كنند. مسأله دوم بعد علاقه و تمايل فردي و كنجكاوي علمي و يا فرهنگي است كه دختران جوان در توضيح علل ادامه تحصيل يا موفقيت درسي به آنها اشاره مي كنند. دختران جوان در رابطه فعال با محيط هاي آموزشي، معلمان، خانواده و يا در ارتباط فعال با دنياي خارج از كشور به اين يا آن رشته درسي متمايل مي شوند و اين علاقه فردي به انگيزه مهمي در پيشرفت تحصيلي تبديل مي شود. مسأله سوم در ميان انگيزه هاي دختران در روي آوري به تحصيلات در سطح بالاتر به بعد واكنشي و «مقاومتي» مربوط مي شود. تحصيل براي بسياري از دختران، بطور خودآگاه يا ناخود آگاه، واكنشي و مقاومتي است در برابر جامعه مردسالار. در حقيقت «بودن آنها در بعد فردي و اجتماعي به اين مقاومت وابسته است. دختران جوان در جريان روند هاي جامعه پذيري در مدرسه و از طريق رابطه با علوم و دانسته ها بنوعي داراي تجربه «انتقادي» مي شوند. عدم مشروعيت گسترده نظام آموزشي و نهاد هاي ديگر رسمي دختران را بسوي نوعي مقاومت انتقادي دايمي در برابر هنجار هاي رسمي و تحميلي هدايت مي كنند. تحصيل و موفقيت تحصيلي نوعي طغيان در برابر نظم موجود است. مسأله چهارم بالاخره به انگيزه حرفه اي باز مي گردد. با توجه به محدود بودن بازار كار براي زنان بسياري از دختران به اين جنبه در ميان انگيزه هاي خود اهميت درجه اول نمي دهند. ايران در ١٠ سال گذشته صاحب قشري از

زنان روشنفكر و تحصيل كرده شده و اين گروه بر خلاف گذشته جماعتي كوچك و نخبه ساكن تهران نيست و صدها هزار دختر جواني را در بر ميگيرد كه در سراسر ايران بعنوان پزشك، مهندس، نويسنده، پژوهشگر، كارشناس، مدير و هنرمند به كار مشغول هستند و نماينده زن ايراني جديد هستند كه در عمل بصورت الگوي دختران جوان هم درمي آيند.  5.كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان مجمع عمومي سازمان ملل در 15 دسامبر 1975، طي قطعنامه 5321 خود از اعضاي كميسيون مقام زن، تكميل پيش نويس «مقاوله نامه امحاي تمامي صور تبعيض عليه زنان» را درخواست كرد. متن كامل كنوانسيون در اين مقاله نميگنجد لذا به خلاصهاي از مهمترين بخشهاي آن مي پردازيم. دولتهاي عضو كنوانسيون بايد به اصول پايه اي حقوق بشر و احترام به ارزش ذاتي و برابري خدشه ناپذير حقوق مردان و زنان اعتقاد راسخ داشته باشند. اعلاميه جهاني حقوق بشر كه اصل قابل قبول نبودن تبعيض را تأييد نموده و  اعلام داشته كه تمام افراد بشر آزاد و برابر بدنيا ميآيند و همه از كليه حقوق و آزاديهايي كه در آن بيان شده، بدون هيچ گونه تمايزي از جمله تمايز در جنسيت برخوردار مي باشند را بپذيرند. حقوق برابر مردان و زنان را در بهرهمندي از كليه امور اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، مدني و سياسي تضمين كنند. دركنوانسيون فوق عبارت تبعيض عليه زنان، به معني قائل شدن به هرگونه تمايز، استثناء يا محدوديت (محروميت) بر اساس جنسيتي است كه نتيجه يا بمنظور خدشه داركردن و يا بياثر نمودن رسميت و شناسايي، بهره مندي يا اعمالي كه بوسيله زنان انجام ميگيرد،

صرف نظر از وضعيت تأهل آنها و بر مبناي برابري حقوق انساني مردان و زنان و آزاديهاي اساسي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، مدني و يا هر زمينه ديگر اطلاق مي گردد. مطمئن شدن از آموزش و پرورش خانواده كه شامل درك مناسب و صحيح از وضعيت مادري به مثابه يك وظيفه اجتماعي و شناسايي مسؤوليت مشترك مردان و زنان در رشد و تربيت كودكان است. همچنين با درك اين موضوع كه منافع كودكان در همه موارد از اولويت برخوردار است. دولتهاي عضو كليه اقدامات مقتضي و لازم را براي حذف هرگونه تبعيض عليه زنان در جهت تضمين حقوق برابر آنان با مردان در زمينه آموزش بويژه در موارد زير بعمل خواهند آورد:1. شرايط مساوي براي رهنمودهاي شغلي و حرفهاي جهت راهيابي به تحصيل و دستيابي به مدارك از مؤسسات آموزشي در تمام سطوح مختلف در مناطق شهري و روستايي. اين برابري مي بايست در دوره هاي پيش دبستاني، عمومي، فني و حرفه اي و آموزش عالي فني و نيز در تمام انواع دوره هاي كارآموزي حرفه اي تضمين شود.2. امكان راهيابي به دورههاي تحصيلي؛ امتحانات و كادر آموزش ب_ا كيفيتها و معيارهاي يكسان و تجهيزات آموزشي با كيفيت هاي مساوي با مردان تضمين شود.3. حذف هر نوع مفهوم كليشهاي از نقش زنان و مردان در تمام سطوح و تمام اشكال مختلف آموزشي به وسيله تشويق آموزش مختلط (پسران و دختران) و ديگر انواع آموزش كه دستيابي به اين اهداف را محقق خواهد نمود.4. ايجاد فرصتهاي يكسان جهت استفاده و بهره مندي از بورسها و ديگر مزاياي تحصيلي.5. ايجاد فرصتهاي يكسان براي راهيابي

به برنامههاي آموزشي مداوم (درازمدت) كه شامل برنامههاي مواد آموزشي عملي بزرگسالارن بويژه برنامههايي كه هدف آنها كاهش هرچه سريعتر فاصله آموزشي بين زنان و مردان است.6.كاهش (درصد) تعداد دانش آموز ترك تحصيل كننده دختر و سازماندهي و برنامهريزي براي دختران و زناني كه قبلاً ترك تحصيل كردهاند. دولتهاي عضو اقدامات لازم و مقتضي را درجهت تبعيض عليه زنان در زمينه اشتغال بعمل خواهند آورد و اطمينان مي دهند كه بر پايه برابري مردان و زنان و حقوق يكسان (آنها) بويژه در موارد زير عمل نمايند:1. حق كار به مثابه حق جدا ناپذيري تمام افراد بشر.2.حق برخورداري از فرصته_ا و امكانات شغلي يكسان ك__ه شامل درخواست ضوابط (معي__ار) يكس__ان در م__ورد انتخ_اب ش__غل است.3. حق انتخاب آزادانه حرفه و شغل، ارتقاء (مقام)، امنيت شغلي و تمام مزايا و شرايط خدمتي و حق استفاده از دورههاي آموزشي حرفهاي و باز آموزي كه شامل كارآموزيها، دورههاي آموزشي پيشرفته حرفهاي و آموزشي مجدد است.4. حقدريافت پاداش يكسان (دستمزد مساوي) از جمله مزايا و برخورداري از رفتار برابر نسبت به ارزيابي كيفيت كار و كارهايي كه ارزش يكسان دارند.5. حق برخورداري از امنيت اجتماعي، بويژه در موارد بازنشستگي، بيكاري، بيماري، ناتواني، دوران پيري و ديگر موارد از كار افتادگي و همچنين حق برخورداري از مرخصي استحقاقي.اجراي تمام مواد كنوانسيون با توجه به شرايط اجتماعي ايران مشكلات متعددي براي خانواده ها ايجاد مي كند كه مهمترين آنها ازدواج زنان تحصيلكرده و عدم توانايي مردان براي اداره امور اقتصادي خانواده است. پذيرش كنوانسيون توسط جمهوري اسلامي ايران به معني برابري زن و مرد در تمام عرصههاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي است.

بنابراين بايد به فكر تغيير نگرشها و تغيير وظايف زن و مرد باشيم و زن و مرد را در تأمين هزينه زندگي، در تربيت فرزندان و انجام امور منزل يكسان بدانيم؛ در حاليكه هم به لحاظ جسمي و هم به لحاظ ساير صفات اين دو تفاوتهاي اساسي با هم دارند كه نمي توان همه فعاليتها را به طور مساوي بين آنها تقسيم كرد.  6 . نگراني گرايش هاي سنتي گرايش هاي سنتي جامعه به دو دليل نظريه محدود كردن تحصيل دختران جوان را مطرح كرده اند. دليل اول اقتصادي است، يعني گفته مي شود با توجه به نرخ پايين اشتغال در ميان دختران و تعداد پر شمار دختران تحصيل كرده اي كه نمي خواهند و يا نمي توانند شغلي براي خود در بازار كار پيدا كنند اختصاص بخش مهمي از منابع محدود و كمياب آموزش عالي به دختران نوعي «زيان اقتصادي است كه بايد جلوي آنرا گرفت و اين امكانات كمياب را در اختيار پسران گذاشت كه مي توانند براحتي جذب بازار كار شوند. مخالفين آموزش دانشگاهي دختران به ارقامي متوسل مي شوند كه بر اساس آنها كمتر از ٣٠ درصد دختران دانش آموخته دانشگاهي به بازار كار روي ميآورند. دليل دوم اجتماعي است، يعني گفته مي شود كه دختران دانشگاه رفته ديرتر ازدواج مي كنند، كمتر بچهدار مي شوند، توقع بالاتري از شوهران خود دارند و موقعيت جديد آنها در عمل هنجارهاي مربوط به فرهنگ سنتي جامعه را متزلزل ميكند. بزعم آنها ايران بسوي وضعيتي مي رود كه در آن موقعيت مرد بطور جدي به خطر مي افتد و «سرپرست طبيعي» خانواده ديگر مشروعيت و اعتبار سابق را نخواهد داشت. نتيجه مستقيم اين تحول ظهور همزمان دو پديده

مهم اجتماعي است : از يكسو ما شاهد افت چشمگير ازدواج هاي زود رس هستيم و از سوي ديگر در گروه هاي سني٢٠-٢٩سال و٣٠-٣٩ سال ما قشر جديدي از دختران بوجود آمده است كه مانند كشور هاي غربي هيچگاه ازدواج نكردهاند. همين تغييرات دموگرافيك در تغيير الگو هاي رفتاري زنان و مردان و تمايل آنها به هنجار شكني در مسايل مربوط به خانواده و رابطه زن و مرد نقش مهمي ايفا مي كند. همين پديده در ميزان باروري زنان مشاهده مي شود. تعداد كل مواليد ايران در ١٥ سال گذشته چه از نظر ميزان مطلق و چه از نظر درصد سير نزولي شديد داشته است. در ميانه سال هاي ١٣٦٠ تعداد مواليد ايران در سال3/2 ميليون نوزاد بود. اين رقم براي سال ١٣٨٠ به كمتر از نصف كاهش يافته و به حدود ١/١ ميليون رسيده است. كاهش شديد ميزان رشد جمعيت از بيش از3/5 درصد در دهه ١٣٥٥-١٣٦٥ به كمتر از1/3 درصد در دهه ١٣٧٠ يكي از پيامدهاي دموگرافيك اساسي و تاريخي اين تحول است. تحول دموگرافيك اجتماعي مهم ديگر كاهش بعد خانواده است. خانواده هاي ٣ و ٤ نفره در حال تبديل شدن به الگوي خانواده ايراني هستند و خانواده هاي پر جمعيت اهميت و وزن خود را از دست مي دهند. اين تغييرات به ظاهر كمي داراي ابعاد كيفي بسيار مهمي هستند. همه داده هاي آماري كلان و نيز پژوهش هاي ميداني حكايت از رابطه تنگاتنگ ميان آموزش و رفتار هاي جمعيتي مي كنند. دختران دوره طولاني را در نظام آموزشي ميمانند و در سنين بالاتر دست به ازدواج ميزنند، به تعداد بسار كمتر بچه بسنده مي كنند. اميد تحصيلي براي هر دختر ايراني كه ٦ تا ١٨

سال دارد به ١٠ سال بالغ ميشود. به عبارت ديگر بطور متوسط يك دختر ايراني كه تحصيل خود را شروع ميكند ١٠ سال در مدرسه ميماند و اگر به دانشگاه راه يابد اين ميزان تا حد ١٣ سال افزايش مي يابد. اين تحولات ايران را از نظر دموگرافيك و اجتماعي به رفتارهاي كشورهاي پيشرفته نزديك مي كند و يكي از شاخص هاي توسعه انساني به شمار مي روند. يعني آنچه كه از ديد نيروهاي سنت گرا و محافظه كار «خطر اجتماعي ناميده مي شود، نتيجه ناگزير تحول جامعه ايران به سمت توسعه يافتگي نيروي انساني است و بر عكس آنچه عنوان مي شود داراي نتايج مثبت جمعيتي، اقتصادي و اجتماعي است. يك مثال كوچك براي روشن شدن جنبه مثبت در بعد كمي كاهش جمعيت و تأثير آن در ميزان تقاضاي اجتماعي است. در ٧- ٨ سال گذشته حدود٣ ميليون نفر از شمار دانش آموزان دوره ابتدايي كاسته شده و همين روند مثبت در دوره راهنمايي و متوسطه درحال شكل گرفتن است. به عبارت ديگر رفتارهاي جديد جمعيتي زنان (و در درجه دوم مردان) سبب توقف انفجار جمعيتي در بخش آموزش شده و براي اولين بار در تاريخ به نظام آموزشي ما امكان داده است شاخص هاي كيفي تحصيلي را بتدريج بهبود بخشد. موفقيت تحصيلي دختران و تأثيرات اساسي آن در تغيير الگوهاي رفتاري و مناسبات اجتماعي و روند هاي دموگرافيك يكي از تحولات كليدي ايران سال هاي اخير است.  7 . موقعيت زنان در اقتصادايران زنان نيمي از جمعيت كشورند، در حالي كه براساس آمارهاي رسمي تنها 11 درصد نيروي كار آن را تشكيل مي دهند. طي سال هاي 1335 تا 1375 براساس همين

آمارها سهم زنان از نيروي كار كشور تغيير چنداني نيافته است. بار تكفل (تعداد افراد وابسته به يك شاغل) در ايران حدود 4 نفر است كه از شاخص هاي مشابه در ساير كشورها بسيار بالاتر است.برآوردهاي انجام شده حاكي از آن است كه دسترسي زنان به منابع اقتصادي اعم از سرمايه مادي، فرصت هاي اشتغال و سرمايه فرهنگي (به صورت تخصص و مهارت حرفه اي) اندك است و بهره مندي آنها از دستمزد و مزايا، فرصت هاي ارتقاي شغلي و قدرت تصميمگيري در اقتصاد بسيار نابرابر است. اشتغال زنان به صورت غيررسمي ميتواند يكي از دلايل پايين بودن آمار اشتغال زنان و بالا بودن بار تكفل در آمارهاي رسمي باشد كه به رغم برخي امتيازات آن موجب تضعيف نيروي كار زنان مي شود. ساختار نابرابر جنسيتي در توزيع منابع و فرصتهاي اقتصادي با نابرابريهاي جنسيتي موجود در ساير حوزههاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي جامعه مرتبط بوده و تغيير آن سهم مهمي در تحول زندگي زنان در حوزه خصوصي و عمومي دارد.  7. 1 ميزان فعاليت اقتصادي زنان در ايران براساس اطلاعات آمارگيري اشتغال و بيكاري خانوار در سال 1381 ميزان فعاليت اقتصادي زنان 10 ساله و بيشتر 11 درصد در مقابل 63 درصد رقم متناظر براي مردان است. بنابراين نيروي كار ايران در اساس مردانه است. تداوم سنت نان آوري مرد در خانواده با توجه به امكانپذيري اقتصادي گذران معيشت خانوار با يك شاغل و محدوديت فرصتهاي بازار كار براي زنان از سوي ديگر قابل توضيح است. علاوه بر اين، عرضه نيروي كار زنان در كشور با متغيرهايي چون ميزان سواد و تحصيلات آنها، موضوع

تأهل، تعداد فرزندان و دورههاي زندگي زنان مرتبط است. به گونهاي كه ميزان فعاليت اقتصادي زنان داراي تحصيلات عالي حدود 4 برابر زنان داراي تحصيلات متوسط و13 برابر زنان بي سواد است. همين طور ميتوان گفت كه ازدواج و به ويژه فرزندآوري موجب دست از كاركشيدن بسياري از زنان ميگردد. به گونهاي كه فعاليت اقتصادي زنان غيرمتاهل بيش از دو برابر زنان متاهل است. اين امر با دوره هاي زندگي زنان و تحول نقشها و مسئوليتهاي خانوادگي آنان نيز مرتبط است. سن اوج فعاليت اقتصادي زنان 29-25 سالگي است (1/14 درصد). اين ميزان تا 45 سالگي در حدود 13 درصد باقي مي ماند و پس از 45 سالگي رو به كاهش مي نهد تا در60 سالگي به حدود5/4 درصد تقليل يابد. با توجه به ميانگين سن ازدواج زنان در ايران (حدود 5/22 سال در سال 1375) ميتوان تأثير مسؤوليتهاي خانوادگي به ويژه بارداري و پرورش فرزندان را در كاهش فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي زنان مشاهده كرد. تداوم تقسيم كار جنسيتي در درون خانواده ها و عدم انتقال فعاليتهاي مربوط به نگهداري كودكان و افراد سالمند به اجتماع نه تنها عامل مهمي در اجتناب زنان از ورود به بازار كار است، بلكه مسؤوليت زنان شاغل را دو چندان كرده و از عوامل اصلي خروج زنان از بازار كار محسوب ميشود. ميزان بيكاري (نسبت زنان بيكار به جمعيت 10ساله و بيشتر زنان) در سال 1381 حدود 5/12 درصد بوده است كه از رقم مشابه براي مردان 50 درصد بيشتر است. ميزان بيكاري مردان در اين سال 4/8 درصد بوده است. بايد توجه داشت كه نسبت زناني

كه در جست وجوي كارند، اما هنوز كاري نيافتهاند به جمعيت فعال آنها در سال هاي 81-1375 از 3/13 درصد به 6/19 درصد افزايش يافته است كه نشان مي دهد دختران جواني كه در سال هاي اخير به بازار كار وارد شده اند، شانس چنداني براي يافتن كار نداشته اند. 7 . 2 عرضه و تقاضاي نيروي كار زنان در بازار كار شهري براساس آمارهاي رسمي در سال 1381 زنان تنها 14 درصد نيروي كار فعال شهري را تشكيل مي دهند.(سالنامه آماري؛1381) درحاليكه بخش مهمي از زنان شهري كه به صورت كاركنان مستقل در بيرون و درون خانه به فعاليتهاي اقتصادي درآمدزا ميپردازند، دراين آمارها به حساب نيامدهاند. علت رشد خود اشتغالي در ميان زنان شهري، آزادي عمل بيشتر و انطباق آن با ساير وظايف زنان و احتمالاً كسب درآمد بيشتر به ازاي زمان كار است. افزايش اشتغال زنان در بسياري از كشورهاي جهان در دو دهه اخير با افزايش خود اشتغالي و كار نيمه وقت همراه بوده است. در سال 1381 ميزان فعاليت اقتصادي زنان شهري بالاي ده سال اندكي كمتر از رقم مشابه زنان در روستاهاي كشور بوده است. (10/1 در مقابل 14 درصد) اين امر بالا بودن ميزان اشتغال غيررسمي در ميان زنان شهري را نشان ميدهد كه موجب ميشود، با وجود به شمار نيامدن بخشي از فعاليتهاي زنان روستايي در آمارهاي رسمي، باز هم ميزان فعاليت رسمي زنان شهري از زنان روستايي پايينتر باشد. ميزان فعاليت زنان در سال 1381 نسبت به رقم سال 1375 (1/8 درصد) حدود 25 درصد افزايش نشان ميدهد. به اين ترتيب سهم زنان در نيروي فعال

شهري از 3/11 درصد به 14 درصد افزايش يافته است.  7 . 3 تنوع فرصت هاي شغلي در بازار كار شهري در سال 1375 از 991 هزار زن شاغل شهري53 درصد در مشاغل علمي و تخصصي و 5/13 درصد در مجموعه مشاغل توليدي به كار اشتغال داشته اند. سهم ساير فعاليتها از جمله مشاغل بازرگاني، امور خدماتي و مديران و كارمندان دفتري در جذب زنان محدود بوده است. بنابراين بر اساس آمارهاي رسمي تنوع زيادي در فرصتهاي اشتغال زنان مشاهده نميشود. 66 درصد زنان شاغل شهري در بخش خدمات فعالند، درحالي كه 34 درصد مردان در اين بخش به كار مشغولند. در ضمن حدود 64 درصد زنان شاغل شهري در استخدام دولتند. اين شاخص در مورد مردان 35 درصد است. ارقام فوق محدوديت فرصتهاي كار زنان در بخش صنعت، حمل و نقل و فروش را كه نيروي كار كم مهارت را بيشتر به كار ميگيرد، نشان مي دهد. اكثريت زنان شاغل در بخش صنعت در كارگاههاي كوچك و خانگي مشغول به كارند. در سال 1380 از حدود 905 هزار شاغل كارگاههاي صنعتي با 10 كارگر و بيشتر تنها 61 هزار نفر زن بودهاند(حدود8/6 درصد) كه عمدتاً شامل صنايع غذايي، منسوجات و محصولات شيميايي (به ترتيب 4/19، 9/16 و 11 درصد) است.  7 . 4 اشتغال زنان در طبقات اجتماعي جامعه شهري ورود زنان تحصيلكرده به نيروي كار شهري طي دهه چهل و پنجاه يكي از وجوه تغيير شيوه زندگي زنان اقشار متوسط بود كه ساختار اشتغال زنان در شهرها را دگرگون كرد. جذب زنان تحصيلكرده در مشاغل نيمه تخصصي چون معلمي و پرستاري، فعاليتهاي اداري

و دفتري باعث شد كه نسبت مشاغل علمي و فني و كارمندان دفتري از 12 درصد در سال 1335 به 67 درصد فرصتهاي شغلي زنان شهري در سال 1355 مبدل شود. اين اطلاعات نشان ميدهد كه بازار كار در فعاليتهاي خدماتي بيش از ساير فعاليتها به روي زنان گشوده بوده است و علت اين امر خدمت رساني زنان به زنان بوده است. اين روند پس از انقلاب تشديد شد و تأمين كادر مراكز آموزشي و درماني هر جا كه ارائه خدمت به دختران و زنان مورد نظر بود، بيشتر به زنان سپرده شد. مشاغل معلمي و پرستاري و مشاغل نيمه تخصصي نيازمند حداقلي از آموزش دانشگاهي است. بنابر اين دختران و زنان فاقد تحصيلات دانشگاهي شانس كمتري براي ورود به بازار كار رسمي داشته اند. اين ويژگي بازار كار زنان همراه با موانع فرهنگي در خانوارهاي كم درآمد شهري، موجب كاهش ميزان اشتغال زنان در طبقات پايين شده است. بررسي ميزان اشتغال زنان با توجه به شغل همسران آنها نشان ميدهد كه درخانوارهايي كه شغل سرپرست خانوار تخصصي و كارمندي است 5 برابر شاخص اشتغال زنان در خانوارهاي كارگري است. گفتني است كه در4 دهه گذشته با افزايش ميزان تحصيل دختر بچهها ميزان فعاليت اقتصادي آنها كاهش يافته است. براي مثال ميزان اشتغال به تحصيل دختر بچههاي 14-10 سال از 6/43 درصد در سال 1335 به 3/93 درصد در سال 1375 رسيده است و ميزان اشتغال آنها از 8 درصد در سال 1335 به 9 درصد در پايان 4 دهه رسيده است. در سال 1375 از مجموع دختران 10 تا 19 ساله شهري 80 درصد

محصل و 4/2 درصد فعال بودهاند. اين دختران بيشتر به خانوارهاي كم درآمد شهري تعلق داشتهاند كه در دهههاي گذشته به تحصيل روي آورده اند.  8 . تحليل عوامل مؤثر در دسترسي به منابع اقتصادي در روند مدرنيزاسيون دهههاي چهل و پنجاه مشاركت زنان اقشار كم درآمد در زندگي اقتصادي خانوار كاهش يافت. از سوي ديگر موانع اشتغال تمام وقت زنان به كار بيرون از خانه موجب روي آوردن زنان به فعاليتهاي نيمه وقت و غيررسمي گرديد. به اين ترتيب، ميزان اشتغال زنان با احتساب فعاليتهاي نيمهوقت و غيررسمي در سالهاي پس از انقلاب افزايش يافته كه در آمارهاي رسمي منعكس نشده است. (قابل ذكر است كه كاهش آمار اشتغال زنان در آمار سرشماري سال 1365 بيشتر ناشي از تغيير تعاريف فرد شاغل در فاصله دو سرشماري بوده و واقعي نيست.) اصل بيست و يكم قانون اساسي به حقوق زنان اختصاص دارد. و دولت را موظف نموده است كه حقوق زنان را در تمام جهات تضمين نمايد. در قانون كار جمهوري اسلامي ايران نيز تأمين تسهيلات مورد نياز زنان شاغل پيش بيني شده است. براي مثال در ماده 77 قانون كار تدارك مهد كودك، تأمين مرخصي زايمان با حقوق، امكان شيردادن مادر به نوزاد هر سه ساعت به مدت نيم ساعت و غيره توسط كارفرما پيش بيني شدهاست. اما اين نيز واقعيتي است كه در عمل بسياري از كارفرمايان ممكن است از اجراي تعهدات فوق خودداري كنند و فشار براي اجراي اين تعهدات ميتواند به كاهش استخدام زنان منجر شود.  9. سياست هاي دولت و تشكل ها موضوع اشتغال زايي و مهار ميزان بيكاري با

توجه به ورود سالانه 300 هزار نفر به بازار كار كشور يكي از معضلات مهم دولت در طول برنامه سوم بوده است. عمدهترين سياست اشتغال زايي دولت در طول اين برنامه(سالهاي 83-1379) طرح ضربتي اشتغال بوده است. از طرف ديگر، طرح خوداشتغالي نيز براي افزايش فرصتهاي شغلي دنبال گرديد. برنامه سوم توسعه سرآغاز توجه خاص دولت به امور زنان بعد از انقلاب محسوب ميشود. در اين برنامه مركز تازه تأسيس امور مشاركت زنان مسؤول ارائه طرحهايي براي اشتغال و ارتقاي موقعيت زنان مي گردد و در ماده 47 و 56 برنامه سوم زنان بيكار سرپرست خانوار همراه با ساير گروههاي نيازمند، جهت استفاده از وام هاي اشتغال در اولويت قرار ميگيرند. در بودجه سال 82 كه از سوي هيأت دولت به كليه دستگاههاي اجرايي ابلاغ گرديد به آموزشهاي مهارتي زنان و ايجاد فرصتهاي شغلي براي آنها، متعادل سازي بازار كار و ايجاد تعاوني زنان توجه شده است. طرح ضربتي ايجاد 300 هزار فرصت شغلي كه يكي از طرح هاي دولت براي تحقق اهداف برنامه سوم در سال 1381 بوده است. اعتبار اين طرح پرداخت 3 ميليون تومان وام به كارفرما در صورت استخدام هر نيروي كارجديد و معافيت از پرداخت حق بيمه كارفرما تا سه سال است. در اين سياستگذاري از سهم زنان ذكري به ميان نيامده است. اين طرح بزرگترين طرح اشتغال زايي كشور در سال هاي اخير است. طبق برآورد وزارت كار و امور اجتماعي، از مجموع 458231 درخواست كار رسيده به ادارات آن وزارتخانه در كل كشور جهت استفاده از تسهيلات ضربتي، 69296 درخواست (15 درصد) به زنان اختصاص داشته است. اين

عده از زنان كارفرما بودند كه درخواست استفاده از وام در قبال استخدام يك نيروي كار را كردهاند. طبق آمار وزارت كار از كل كساني كه طبق اين طرح از طريق پرداخت وام به كارفرمايان مشغول به كار شدهاند(دركل283092 نفر) 11 درصد زن بودهاند. بنابراين طرح ضربتي اشتغال با توجه به سهم زنان از نيروي كار موجود تغيير قابل توجهي در ميزان اشتغال زنان به وجود نياورده است. طرح دوم دولت براي افزايش اشتغال در سالهاي اخير پرداخت وام هاي خوداشتغالي بوده است. دولت از سال 81 مبلغ 300 هزار تومان در اختيار كساني قرار مي داد كه اقدام به طرح هاي زودبازده و اشتغالزا ميكردند. زمان بازپرداخت آن 4 سال بود و طبق برنامه ارائه شده در مجموع 23572 مورد تسهيلات خوداشتغالي در سال 81 پرداخت شد كه 39 درصد آن به زنان اختصاص يافته است. بسياري از زنان كه اين وام ها را دريافت ميكردند، قادر نبودند فعاليت مستمر و مولدي را با آن راه اندازي كنند و بخش مهم وامها صرف خريد كالاهاي مورد نياز خانواده ميشد. همانطور كه اشاره شد به نظر برنامهريزان اقتصادي، عمدهترين مشكل كشور در سالهاي اخير بيكاري بوده است. آنها اين معضل را ناشي از ناهماهنگي مهارت فارغالتحصيلان آموزش و پرورش با نيازهاي بازاركار، عدم سرمايهگذاري در بخشهاي اقتصادي و غيرفعال ماندن برخي ظرفيتهاي توليدي و عرضه بالاي نيروي كار مي دانستند. موفقيت طرحهاي بالا در زمينه كاهش بيكاري قابل بررسي است و اما تأثير آن در افزايش اشتغال زنان قابل توجه نبوده است. در هيچ مورد از مصوبات اين طرحها اولويتي براي استخدام زنان در نظر

گرفته نشده است. دفتر امور زنان كه در بسياري از وزارتخانهها ايجاد شد، نقشي در تدوين سياستهاي وزارتخانه خود ندارد و هيچ تسهيلات و اعتباري به جز براي برگزاري مراسم روز زن و تشريفات ديگر در اختيار آنها نيست. تنها نهادهاي تصميمگيرنده در مورد اشتغال، شوراي عالي اشتغال، شوراي عالي اقتصاد و شوراي اداري و استخدامي كشور است كه با توجه به نگرش فرهنگي حاكم، مردان را نان آور خانواده تلقي ميكنند و اولويت خاصي براي اشتغال زنان قائل نيستند. بررسي تشكلهاي موجود صنفي كه از نيروي كار حمايت ميكنند، نشان ميدهد كه در بخشهايي چون آموزگاران و پرستاران كه عمده نيروي كار را زنان تشكيل ميدهند، زنان به صورت محدودي در تشكل ها فعاليت ميكنند اما در تشكلهاي كارگري زنان حضور چنداني ندارند. زنان سهم اندكي از سرمايه پولي و مالي كشور را در اختيار دارند. از اين رو، استفاده از سرمايه فرهنگي (تحصيلات و تخصص) و نيروي كارشان راهبرد اصلي ورود آنها به فعاليتهاي اقتصادي محسوب ميشود. يكي از موانع بازار اشتغال زنان محدوديت و تنوع ناچيز فرصتهاي شغلي گشوده به روي زنان در بخشهاي مختلف اقتصادي، صرفنظر از امور خدماتي قابل ارائه به خود زنان (نظير آموزش و بهداشت و درمان) است. بخشهايي چون صنايع سبك، عمده فروشي و خرده فروشي، فعاليت هاي حمل ونقل، پليس و... كه در بسياري از كشورها فرصتهاي شغلي قابل توجهي به زنان عرضه ميكنند، در ايران محيطهايي كاملاً مردانه تلقي ميشوند و پذيراي نيروي كار زنان نيستند. در نتيجه، دختران و زنان فاقد تحصيلات دانشگاهي و كم مهارت در دستيابي به كار درآمدزا با مشكلات زيادي

مواجهاند و به دليل فقدان مهارتهاي فني و حرفهاي بيش از ساير زنان شاغل در معرض سوءاستفاده جنسي قرار دارند. ميزان بالاي بيكاري زنان بيانگر تناقضات موجود ميان بازار كار منقبض و مردانه با شيوه زندگي جديد زنان جوان و ميانسال است كه ميخواهند از نظر اقتصادي مستقل باشند. اگرچه تأخير سن ازدواج و باروري و كاهش تعداد فرزندان با گرايش به فعاليت و استقلال اقتصادي در ميان زنان شهري ملازم شده است، مسؤوليت حل و فصل امور خانه چنان سنگين و سهم زنان در آن چنان چشمگير است كه اشتغال زنان به فعاليتهاي اقتصادي، اگر خطر از دست رفتن سررشته زندگي را به همراه نداشته باشد، زنان را در معرض فرسودگي و اختلال جسمي و رواني قرار ميدهد. يك راه گريز از اين وضعيت اشتغال پاره وقت و غيررسمي است و راه ديگر ترك كار و خانهنشيني كه تأمين هزينه خانوار را به دو شغله شدن مردان و كسب درآمدهاي متفاوت توسط آنان موكول ميكند. باوجود فقدان مطالعات لازم در مورد تبعيضهاي موجود در محيطهاي كار، براساس مشاهدات موجود ميتوان به موانع مختلف در راه ارتقاي شغلي و سپردن مسؤوليتهاي مهم تصميمگيري و مديريتي به زنان شاغل اشاره كرد. سرانجام، بايد گفت مداخله دولت در زمينه افزايش اشتغال در سالهاي اخير زنان را در اولويت قرار نميدهد، مگر در موارد محدودي كه زنان شاغل سرپرست خانوار باشند. غيبت زنان از تشكلهاي كارگري و حضور محدود آنها در ساير تشكلهاي صنفي نيز يكي از عوامل تشديد كننده تبعيضهاي موجود است. دختران و زنان جواني كه در سالهاي آينده با اتمام تحصيلات دبيرستاني و دانشگاهي، براي

داشتن استقلال اقتصادي به بازار كار روي ميآورند، بايد تحت رقابت شديد و با توجه به محدوديت استخدام دولتي در سالهاي آينده، فرصتهاي اشتغال و فعاليت خود را در بخش عمومي و خصوصي گسترش دهند.  10- خلاصه و نتيجهگيري زنان حدود نيمي از جمعيت كشور را تشكيل ميدهند. بيش از 63 درصد پذيرفته شدگان در مراكز آموزش عالي زنان هستند. اغلب زناني كه تحصيلات عالي دارند متقاضي كار هستند. نرخ بيكاري زنان فعال نسبت به مردان فعال بيشتر است. در طول دو دهه گذشته تحولات زيادي در تركيب مشاركت زنان و مردان در دانشگاهها و ساير مراكز اجتماعي شده است. نتيجه اين امر تعداد بيشمار زنان مجرد تحصيلكرده و جوياي كار است. پذيرش كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان از سوي جمهوري اسلامي ايران اين تحول را برگشت ناپذير نموده است.  11. پيشنهادات سياستيبراي رفع مشكلات ناشي از تغيير ساختار تحصيلي و اشتغال زنان پيشنهادات سياستي زير ارائه مي شود:1- بايد در نگرشها تغيير ايجاد شود و با انجام كار فرهنگي جامعه را براي نقش بيشتر زنان در عرصههاي مختلف اجتماعي آماده نماييم.2- پيامد تعداد بيشمار زنان مجرد تحصيلكرده را همچون جوامع صنعتي بپذيريم.فهرست منابع و مآخذالف. فهرست فارسي:1.پيوندي ،سعيد(1378)؛ "نقش زنان در ايران امروز"؛ مجله ايران نامه؛ شماره ٤.2.پيوندي،سعيد(2000)؛"بررسي مطالعات و مبارزات فمينيستي زنان ايران در دو دهه اخير و چشم انداز آينده"؛ مجموعه مقالات كنفرانس آموزش و جنبش اجتماعي زنان در ايران؛ بنياد پژوهش هاي زنان؛دانشگاه بركلي.3.خاتم، اعظم(1382)؛"موقعيت زنان در اقتصادايران"؛ روزنامه شرق.4.رضوي، مهدي و رسام مشرفي(1383)؛ "تحليل ديناميكي اشتغال در اقتصاد ايران"؛ پژوهشهاي اقتصاديايران، شماره18،صص1-37.5.صادقي، حسين و مسعودهمايونيفر(1380)؛ "نقش كشاورزي در تأمين

اشتغال و كاهش بيكاري" ؛ پژوهشهاي اقتصادي، سال اول، شماره اول،صص 17-34.6.صفوي، بيژن(1383)؛ "بررسي قابليت هاي اشتغال زايي بخش صنعت ايران"،پژوهشهاي اقتصادي ايران، شماره19،صص 143-167.7.عمادزاده، مصطفي(1381)؛"تحصيلات، علايم راهنما در بازاركار"، پژوهشهاي اقتصادي، سال دوم ، شماره چهارم، صص 29-50.8 .قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران(1382) سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.9.قوامي،هادي(1382)؛"بررسي تحولات خوداشتغالي با استفاده از روش شناسي تجزيه"، پژوهشهاي اقتصادي ايران، شماره15،صص 63-91.10.فرجادي، غلامعلي(1383)؛" آموزش عالي و بيكاري تحصيلكره ها"؛دركتاب بررسي مسائل اجتماعي ايران،دانشگاه پيام نور،صص55-62.11.گروه مؤلفان(1383)؛بررسي مسائل اجتماعي ايران،دانشگاه پيام نور.12.لشكري، محمد(1383)؛ طرح پژوهشي در حال اجرا با عنوان؛ بررسي وضعيت اشتغال دانشجويان دانشگاه پيام نور در حال تحصيل.13.ميرمعزي، سيدحسين(1383)؛تعادل در بازار كار و استخراج عرضه كل در اقتصاد اسلامي"؛ فصلنامه اقتصاد اسلامي، شماره 15،صص9-30.12.ميرمعزي، سيدحسين(1383)؛" نظريه رفتار توليد كننده و  تقاضاي كار اقتصاد اسلامي"؛ فصلنامه اقتصاد اسلامي، شماره 13،صص103-133.الف .فهرست لاتين:

1-Alchian, Armen A. and Demsetz, Harod(1972),"Production, Information Costs, and Economic Organization",American Economic Review,December,62,777-95.2-Shapiro,Cari and Josef E.Stiglitz(1979),"Equilibrium as a worker Discipline Device",Journal of Politcal Economy, Vol.88. no4. pp. 45-55.

زن توانا

اثر: فان گرمر - ترجمه:سيمين موحد خلاصه كتاب: ياسمن طباطبايي - شما هميشه افراد را اداره مي كنيد گاهي اين كار را در مقام رهبر انجام مي دهيد اما اغلب اوقات در نقش عضوي از گروه ظاهر مي شويد و سعي مي كنيد موثر واقع شويد كليد مديريت موثر و موفق سياست است گاهي بايد صدايمان را پايين بياوريم يا بالا ببريم تا پياممان شنيده شود اين كار به هيچ وجه به معني مصالحه كردن و فروختن خودمان نيست كار دشوار اين است كه ضمن وفادار ماندن به ارزش ها و باورهاي خودمان

بتوانيم با موفقيت ديگران را هدايت كنيم . اين كتاب الهام بخش اين است كه چگونه : 1- بدون اينكه كسي را دشمن خود كنيد در بحثها برنده شويد . 2- بدون زير پاگذاشتن اصول و ارزش هاي خود مصالحه كنيد . 3-به خويشتن خود وفادار بمانيد و موفق شويد . 4- از حمايت خواهران خود بهره مند گرديد . 5- زماني كه به نظر مي رسد همه اين دنيا مي خواهد شما را عقب نگه دارد شهامت داشته باشيد و با سرعت تمام پيش بتازيد . هر زني مي تواند زن توانا باشد زنان توانا فقط در مقام هاي عالي و جايگاه هاي بلند جامعه وجود ندارد مهم نيست كه در شركت بزرگي كار مي كنيد يا در ساندويچ فروشي روحيه قدرت وسركشي زنده مي ماند هر زني كه مادام جرئت كند زني واقعي باشد مي تواند زن توانا باشد وقتي قدرتتان را به دست مي گيريد و از آن به نفع خود استفاده مي كنيد زندگي بسيار شيرين مي شود . هر بار كه خود را در موقعيت دشواري مي بينيد هر قدر كه اوضاع تيره و تار باشد بدانيد قدرت تبديل تاريكي به نور را داريد . اصول اساسي براي اينكه زني توانا باشيد : 1- با احساس نا امنيتان راحت باشيد . شما همان مشكلات زنان ديگر را داريد ، نيازي نيست احساس نا امنيتان شما را عقب نگه دارد با وجود معايب و نواقصتان به پيشروي ادامه دهيد . 2- نوعدوست باشيد : تنها ماندن آسان نيست ولي احساس مسئوليت و رسالت و داشتن هدف در زندگي مي توان كمكتان

كند تا سخترين لحظات زندگي را با موفقيت سپري كنيد در واقع هيچ راهي جز انجام دادن كار درست وجود ندارد . 3- پر شور باشيد : اين نوع زندگي به انرژي ، بنيه و تعهد نياز دارد و همه اين ها ناشي از شور و شوقي است كه شما را پيش مي راند در واقع اين كمكتان مي كند تا ناراحتي و اندوه زيادي را از سر بگذرانيد به علاوه كمك مي كند روي چيزهايي كه برايتان اهميت دارد تمركز كنيد و با ذهن خلاقتان حل مشكلات را پيدا كنيد . 4- در تماس باشيد : زن تواناي حقيقي مي داند كه بايد در داخل و خارج از محل كارش شكه هاي حمايتي ايجاد كند كه كمكش كنند . به رغم مشكلات عجيب و غريب ، مقاومت ها يا دشمني هاي آشكار ، شما مي توانيد با كمي كمك از جانب دوستتان به كارتان ادامه دهيد . چگونه در موقعيت هاي دشوار كامياب شويم : 1- اگر دلش را نداريد افتخاري كسب نمي كنيد . 2- انتظار موانع را داشته باشيد و روي اهدافتان تمركز كنيد . 3- اگر نخواهيد كاري بكنيد ، هيچ كاري نمي كنيد . 4- اگر كمي شكست نخوريد هرگز محدوديت ها را نمي شناسيد . 5- بايد به جايي بچسبيدو دوام بياوريد خصوصا وقتي اوضاع دشوار است . 6- ايام دشوار تا ابد طول نمي كشد . همه ي اين جملات خردمندانه خصوصا زماني مهم اند كه خودتان را در وضعيت دشواري مي يابيد وضعيتي نا مطمئن و ناآشنا كه مدام فكر مي كنيد چرا بايد موقعيت موجود را

به هم بزنيد و گاهي به انتخاب خودتان وارد اين موقعيت مي شويد . اگر جرئت نكنيد وارد وضعيت دشوار شويد هرگز نخواهيد دانست تا كجا مي توانيد پيش برويد . جملات تاكيدي براي اينكه به پيشروي تان ادامه دهيد : 1- من از اين وضعيت با حالتي قوي تر و حتي مصم تر براي كسب موفقيت خارج خواهم شد . 2- اكنون و هميشه بينش من واضح و روشن است مي دانم كه در پي چه چيزي هستم و مطمئنم كه موفق مي شوم . 3- من كاري را كه انجام مي دهم قبول دارم و تاييد مي كنم مي دانم كه كاري درست است و در حال پيشروي هستم . احساس مي كنم توانا ، قوي و مطمئن هستم . 4- دشواري ها به مرور زمان از بين خواهد رفت من مي توانم با مشكلات دست و پنجه نرم كنم . 5- در هر لحظه ي اين ماجرا دارم رشد مي كنم . موفقيت ناشي از شهامت داشتن و استفاده از فرصت ها هست من روي خود شرط بندي مي كنم و با بيشترين استفاده از توان بلقوه ام زندگي مي كنم . قدرت سياست را بشناسيد : شما هميشه افراد را اداره مي كنيد گاهي اين كار را در مقام رهبر انجام مي دهيد اما اغلب اوقات در نقش عضوي از گروه ظاهر مي شويد و سعي مي كنيد موثر واقع شويد كليد مديريت موثر و موفق سياست است گاهي بايد صدايمان را پايين بياوريم يا بالا ببريم تا پياممان شنيده شود اين كار به هيچ وجه به معني مصالحه كردن و

فروختن خودمان نيست كار دشوار اين است كه ضمن وفادار ماندن به ارزش ها و باورهاي خودمان بتوانيم با موفقيت ديگران را هدايت كنيم . اگر مي خواهيد با ديگران كنار بياييد و همكاري كنيد نكاتي در زمينه مديريت هست كه مي توانيد با استفاده از آن ها در مورد عزيزان همكاران ، همسايگان ، و ديگران رابطه بهتري با آن ها برقرار كنيد : 1- با ديگران همانطور رفتار كنيد كه مي خواهيد با شما رفتار كنند . 2- همدلي نسان بدهيد به چشم انداز آن ها نگاه كنيد . 3- بازخور مثبت نشان دهيد كه براي آن ها ارزش قايليد . 4- گشوده باشيد و تاكيد كنيد كه هميشه در دسترس هستيد . 5- واكنش هايتان را مهار كنيد اول فكر كنيد بعد واكنش نشان دهيد . 6- دوستي را از كار جدا كنيد . 7- از قوه طنز استفاده كنيد به اين ترتيب مي توان به فجايع خنديد و به پيشبرد امور كمك كرد . با ديگران خوب رفتار كنيد : حوزه احترام از حوزه دوستي ست هر كسي كه با او برخورد مي كنيد درست به اندازه شما احتياج به احترام و قدرداني دارد . در راه چيزي بجنگيد كه ارزشش را داشته باشد : هر چيز ارزشمندي با موانع همراه است و موفقيت شما بستگي به اين دارد كه چقدر مي توانيد انعطاف پذير و شجاع باشيد . بايد با مفتري ها ، منتقدها ، منفي باف ها و كساني كه از پشت خنجر مي زنند رو به رو شويد . گاهي مي توان آن ها را به سوي خود

جلبب كرد ، گاهي مي توان آن ها را خنثي كرد و گاهي هيچ راهي براي دور زدن آنها وجود ندارد . اگر هدفتان در زندگي اين است كه همه دوستتان داشته باشند هرگز هيچ كاري نخواهيد كرد هرگز در راه چيزي استقامت به خرج نخواهيد داد ، تعهدي نخواهيد پذيرفت يا نخواهيد دانست به چه چيزي اعتقاد داريد زيرا مي ترسيد ديگران را ناراحت كند . منفي بافان را دور كنيد : منفي بافان همان بدبيناني هستند كه به شما مي گويند نمي توانيد اين كار را بكنيد ، يا هرگز موفق نخواهيد شد اين كار را بكنيد . آن ها هميشه مي خواهند روياهايتان را لگد مال كنند و شما را بترسانند تا از فرصت ها استفاده نكنيد و يا كاري كنند كه احساس كنيد لياقتش را نداريد . زندگي تان را با گوش دادن به حرف هاي منفي بافان تلف نكنيد اجازه ندهيد اختيار سرنوشت شما يا آينده تان را در دست گيرند اگر گوش بدهيد به هيچ جا نمي رسيد . روز سلامت ذهني زنان توانا : روزي را به كارهاي غير معمول اختصاص بدهيد . فرستادن اي ميل ، برقراري تماس هاي كاري ، كار با اينترنت و خواندن كوهي از نامه را كنار بگذاريد و از هم مهم تر احساس گناه نكنيد شما براي همه سخت كار كرده ايد حالا مي خواهيد امروز فقط مال خودتان باشيد و استراحت كنيد در اين روز فعاليت هاي زيادي نكنيد نكته اين است كه سرعتتان را كم كنيد و از جايگاهتان در زندگي لذت ببريد . خاطره بنويسيد ، روي كاناپه چرت

بزنيد به بيرون برويد و قدم بزنيد نسبت به همه كارهايي كه انجام مي دهيد احساس خوبي داشته باشيد چون فرصت را با كار و تلاش به دست آورده ايد وقتي ديديد چه احساسي خوبي داريد مي توانيد برنامه ريزيد و بطور منظم زمان زندگي كردن را در روال معمولي زندگي تان بگنجانيد . مي بينيد كه چه راحت در فشار رواني كه خودتان براي خود درست مي كنيد غرق مي شويد ؟ وقتش رسيده كه مقداري از آن فشار را كم كنيد . منابع : ناشر : پيكان سال انتشار : 1387 كد كتاب : 60834

نظام حقوق زن در اسلام

نويسنده : دكتر مرتضي مطهري

خلاصه كتاب: الهه توفيق- دالخاني- فائزه خلوصي: بخش اول: 1)آيا خواستگاري مرد از زن اهانت به زن است؟ درجامعه طوري جاافتاده كه مرد اصل است و زن فرع.اولين ماده ي قانون در كتاب نكاح وطلاق در اين زمينه ماده 1034است كه به موجب اين ماده(مرد ميتواند از هر زنيكه خالي از موانع نكاح باشد خواستگاري كند.)به موجب اين ماده ازدواج به معني زن گرفتن براي مرد مطرح شده و مرد بعنوان مشتري و خريدار و زن بعنوان كالا وانمود شده است.اين قبيل تعبيرات تاثير رواني بدي روي زن و مرد و روابط آنها خواهدگذاشت و عده اي براي اينكه خواستگاري جنبه يكطرفه و زن گرفتن به خود نگيردخواستگاري را هم وظيفه ي زن و هم وظيفه ي مرد دانسته اندتا در ازدواج تنها زن گرفتن صدق نكند و مرد گرفتن هم باشد واگرهميشه مردان را موظف به خواستگاري كنيم حيثيت زن را پايين آورده و اورا يك كالاي خريدني تلقي كرده ايم.  2)غريزه

مرد طلب و نياز است وغريزه زن جلوه و ناز: از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن خواستگاري كردن مرد از زن است.طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و نياز وزن را مظهرمطلوب بودن و معشوق بودن آفريده است.خلاف حيثيت زن است كه بدنبال مرد برود وبراي زن قابل تحمل نيست كه از مردي خواستگاري كند وجواب رد بشنود ودنبال ديگري برود ولي براي مرد قابل تحمل است. فيلسوف آمريكائي ويليام جيمز:حياوخودداري ظريفانه زن غريزه نيست.دختران حوا درطول تاريخ فهميدند احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند وخود را از دسترس آنها دور كنند وابن را به فرزندان خود ياد دادند. اين موضوع تنها اختصاص به انسانها ندارد بلكه حيوانات هم همينطورند. 3)مرد خريدار وصال زن است نه رقبه ي او: عده اي ميگويند چرا قانون مدني لحني به خود گرفته كه مرد را خريدار زن نشان ميدهد؟1)اين مربوط به قانون مدني نيست مربوط به قانون آفرينش است.2)مگر هر خريداري از نوع مالكيت اشياء است؟(طلبه و دانشجوخريدار علم است) نهايت هنر زن اين است كه ميتواند مرد را در هر مقام و وضعي به سوي خود بكشاند.اكنون عده اي به نام دفاع از حقوق زن بزرگترين امتياززن وشرف وحيثيت او را لكه دار ميكنند.اين همان است كه ميگويند :ميخواهند ابروي زن بيچاره را اصلاح كنند چشم اورا كور ميكنند. 4)رسم خواستگاري يك تدبيرظريفانه و عاقلانه براي حفظ حيثيت زن: گفتيم زن مظهر مطلوبيت وپاسخگويي آفريده شده است:1)اين بهترين ضامن حيثيت واحترام زن وجبران كننده ضعف جسماني او درمقابل نيرومندي جسماني مرد است.2)بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگي مشترك است.قوانين مبني

بريكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظايف و خواستگاري در واقع به زيان زن است وتعادل را بهم ميزند. نتيجه:پيشنهاد عده اي مبني بر شركت زن در خواستگاري ارزشي ندارد و به زيان جامعه بشري است. بخش دوم 1)ازدواج موقت(نكاح منقطع): يكي از قوانين اسلام از ديدگاه مذهب جعفري انجام ازدواج به دو نحو است:دائم وموقت ازدواج موقت ودائم درپاره اي موارد باهم يكي هستند ودرقسمتي اختلاف دارند:1-زن ومرد تصميم ميگيرند به طورموقت باهم ازدواج كنند پس از پايان مدت درصورت تمايل تمديد ميكنند درغيراينصورت از هم جداميشوند.2-آزادي بيشتري دارند كه به طوردلخواه به هرنحو كه بخواهند پيمان ميبندند.3-درازدواج دائم مرد خواه ناخواه مجبوراست خرجي زن رااز همه لحاظ تامين كند ولي درازدواج موقت بستگي به قراردادي دارد كه بين طرفين منعقد ميگردد.4-درازدواج دائم زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد ولي در موقت بستگي به قرارداد منعقد شده دارد.5-در ازدواج دائم زن وشوهر خواه ناخواه ازهم ارث ميبرند ولي در موقت چنين نيست.(تفاوت اصلي اين دو نوع ازدواج:درازدواج موقت همه چيز بستگي به اراده و قرارداد طرفين دارد.)6-در ازدواج دائم هيچكدام اززوجين بدون جلب رضايت ديگري حق جلوگيري از باردارشدن راندارد ولي در موقت جلب رضايت ضرورت ندارد.7-درازدواج موقت عدم ذكر مهرموجب بطلان عقد ميشود وليدر دائم عقرباطل نيست.8-درهردوعقد دائم وموقت مادر ودختر زوجه برزوج وپدروپسر زوج برزوجه حرام ومحرم ميشوند وازدواج فرزندانشان باهم حرام است.9-خواستگاري كردن هم از زوجه دائم وهم از زوجه موقت برديگران حرام است. 2)زندگي امروز و ازدواج موقت: اردواج دائم مسئوليت و تكليف بيشتري براي زوجين دارد به همين دليل پسر يا دختري كه تازه

به بلوغ رسيده اند وتحت فشار غريزه قرار دارند اصلا آمادگي ازدواج دائم را ندارندوآن را نميپذيرند در واقع خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي واجتماعي را زيادتر كرده و به همين خاطر سن ازدواج بالا رفته است. 3)جوان امروز و دوره بلوغ وبحران جنسي: امروزه عملا ممكن نيست كه يك پسر18ساله ويا يك دختر 16ساله كه تحت فشار غريزه هم هستند ورشد جنسي آنها در اوج است زيربار ازدواج دائم بروند ومسئوليت يك زندگي رابا وظايف زيادي كه دارد بپذيرند. 4)كداميك؟رهبانيت موقت يا كمونيسم جنسي يا ازدواج موقت؟ چندسئوال پيش مي آيد:1- آيا طبيعت حاضر است بخاطر اينكه در دنياي امروز جوانان نميتوانند درسنين 16و18سالگي ازدواج كنند دوران بلوغ را به تاخيربيندازد وتا تحصيلات جوانان تمام نشده غريزه جنسي دست از سرآنها بردارد؟خير امكان ندارد 2-آيا جوانان حاضرند يك دوره رهبانيت موقت راطي كنند ورياضت بكشند وخود را تحت فشار قراردهند تاشرايط ازدواج دائم را پيدا كنند؟اگرهم فرضا جوان رهبانيت موقت رابپذيرد طبيعت به هرحال تاثيرنامطلوب خودرا روي او ميگذارد ودچارفشاررواني ميشود.*دوراه بيشتروجود ندارد:1-جوانان را به حال خود بگذاريم و به پسر اجازه دهيم باصدهادخترارتباط داشته باشد ودر رابطه با دخترهم همينطور كه در اين صورت ما عملا كمونيسم جنسي را پذيرفته ايم.2-راه دوم ازدواج موقت وآزاد است در اين صورت زن و مرد هردو محدود ميشوند كه درآن واحد زوج يا زوجه كس ديگر نباشند به اين ترتيب دختروپسر دوران تحصيل خود را ميگذرانند بدون اينكه رهبانيت موقت وعوازض آن راتحمل كرده باشند يا در كمونيسم جنسي گرفتار شوند. 5)ازدواج آزمايشي: زن ومردي كه خيال ازدواج دارند وميخواهند نسبت به

هم اعتماد كامل پيدا كنند با عنوان ازدواج آزمايشي براي مدت موقتي باهم ازدواج ميكنند واگر اطمينان پيداكردند ازدواج ميكنند درغير اينصورت جدا ميشوند.اين مسئله در اروپا به شكل ديگري جلوه ميكند:آيا ميدانيد اينكه اروپائيان وجود يك عده زنان بدكاررا درمحل معيني از شهر و تحت نظر دولت ضروري ميدانند براي چيست؟چون وجود مردان مجردي كه قادر به ازدواج دائم نيستند خطربزرگي براي خانواده هاست. 6)راسل ونظريه ازدواج موقت: برتراند راسل فيلسوف انگليسي دركتاب زناشوئي واخلاق ميگويد:(...درواقع اگر درست بينديشيم پي ميبريم كه فواحش معصوميت كانون خانوادگي وپاكي زنان ودختران مارا حفظ ميكنند...)اين فرمول فرنگي هاست وازدواج موقت هم فرمولي بود كه اسلام پيشنهاد كرد.با بكاربسته شدن فرمول فرنگي ها در واقع مقام واقعي زن و حيثيت انساني زن خدشه دار ميشود. راسل در كتاب خود فصلي تحت عنوان "ازدواج تجربي"دارد كه درآن او ميگويد:قاضي ليندزي كه سالها مامور دادگاه دنور بوده طرحي بنام "ازدواج رفاقتي"را پيشنهاد ميكند و منظور از ازدواج رفاقتي ايجاد ثباتي در روابط جنسي است. ازدواج رفاقتي از سه لحاظ با ازدواج عادي تفاوت دارد:1-منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود.2-تازمانيكه زن حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر است.3-زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجي براي خوراك خواهد بود................................ آنچه ليندزي و راسل آن را ازدواج رفاقتي مينامند گرچه با ازدواج موقت اسلامي اندكي فرق دارد اما حكايت ميكند كه اين دو نفر هم به اين نكته پي برده اند كه تنها ازدواج دائم و عادي همه احتياجات اجتماع را پوشش نميدهد و كافي نيست. معايب و مفاسد نكاح منقطع: 1-پايه ازدواج بايد بر دوام باشد و زوجين بايد از

اول بدانند كه متعلق به يكديگرند و جدايي ناپذيرند ولي ازدواج موقت پيمان استواري نيست البته اين به اين معني نيست كه ازدواج موقت منسوخ است ازدواج موقت فقط زماني درست است كه واقعا امكان ازدواج دائم نباشد.2-ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايراني شيعه مذهب استقبال نشده و آن را نوعي تحقير ميدانند و اين بخاطر سوء استفاده هايي كه مردان هوسران كرده اند كه قانون بايد جلويشان را بگيرد.3-نكاح منقطع خلاف حيثيت زن است زيرا نوعي كرايه دادن است خلاف حيثيت انساني زن است كه در مقابل وجهي كه از مردي ميگيرد وجود خود را در اختياراو قرار دهد. اين ايراد خيلي عجيب است چون ازدواج موقت چه ربطي به اجاره و كرايه دادن دارد؟آيا بخاطر محدوديت مدت زمان ازدواج شكل كرايه اي به خود ميگيرد؟آيا چون حتما بايد مهر معين شود كرايه است؟ اولا در قانون مدني آمده كه اين دو ازدواج از لحاظ ماهيت هيچ فرقي ندارند.ثانيا از كي كرايه آدم منسوخ شده؟تمام كارگران و خياطان و پزشكان و...آدمهاي كرايه اي هستند. ثالثا زني كه به اختيار خود با مردي عقد ازدواج موقت ميبندد آدم كرايه اي نيست و كاري خلاف حيثيت و شرافت انساني نكرده.براي شناخت زن كرايه اي و بردگي زنها بايد سري به اروپا و آمريكا بزنيد و به كمپاني هاي فيلمبرداري برويد تا ببينيد زن كرايه اي يعني چه؟امروزه در غرب زيبائي زن/آواز زن/جاذبه جنسي زن/جسم زن/همه چيز زن و شخصيت او وسيله حقيري در خدمت سرمايه داري اروپا و آمريكاست........... آيا اسلام كه زن مسلمان را از اين كارها منع كرده مقام زن را پائين

آورده يا اروپاي نيمه دوم قرن20؟ 7)نكاح منقطع و تعدد زوجات: نكاح منقطع چون به هرحال نوعي اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محكوم است پس نكاح منقطع محكوم است. 8)سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت: نكاح منقطع از نظر اينكه دوام ندارد نميتواند آشيانه مناسبي براي فرزندان باشد. در ازدواج دائم هيچ يك از زوجين نميتواند بدون جلب رضايت ديگري از زير بار توليد نسل شانه خالي كند ولي در موقت دو طرف آزادند ولي اگر هم مايل باشند ميتوانند بچه دار شوند و از نظر عاطفي فرقي بين ازدواج دائم و موقت نيست.ميدانيم كه كليسا جلوگيري از آبستني را امر نامشروع ميداند ولي ازنظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند شوند مانعي ندارد ولي اگر نطفه منعقد شد اسلام به هيچ وجه اجازه معدوم كردن آن را نميدهد. 9)ازدواج موقت و مسئله حرمسرا: يكي از سوژه هايي كه مغرب زمين عليه مشرق زمين در دست دارد و به رخ او ميكشد و برايش فيلمهاي زيادي تهيه كرده و ميكند مسئله تشكيل حرمسراست كه متاسفانه در تاريخ مشرق زمين نمونه هاي زيادي از آن وجود دارد مانند زندگي سلاطين و خلفا.عده اي معتقدند مجاز شدن ازدواج موقت مساوي است با مجاز دانستن تشكيل حرمسرا كه نقطه ضعف و مايه سرافكندگي مشرق زمين است.اين موضوع بايد از دو جهت بررسي شود:1-آيا عامل تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعي بوده؟2-آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت اين بوده كه وسيله هوسراني و حرمسراسازي براي عده اي مردان فراهم گردد يا نه؟ 10)علل اجتماعي حرمسرا سازي: 1-اولين عامل حرمسراسازي تقوا و عفاف زن است يعني وقتي

شرايط اخلاقي و اجتماعي محيط طوري باسد كه به زنها اجازه ندهد كه همزمان با دو نفر ارتباط داشته باشند در اين صورت مردان هوسران براي خود حرمسرايي ايجاد ميكنند. بديهي است كه اگر زنان به طور رايگان ئ آسان در اختيار مردان هوسران بودند و وسيله هوسراني آنها هميشه مهيا بود هرگز اين مردها زحمت تشكيل حرمسراها را با هزينه هاي هنگفت به خود نميدادند2-دومين عامل نبودن عدالت اجتماعي است. با نبودن عدالت گروه زيادي از مردان از داشتن همسر و تشكيل خانواده محروم ميمانند و تعداد زنان مجرد افزايش مي يابد و زمينه براي حرمسراسازي فراهم ميشود اما با وجود عدالت اجتماعي و امكان داشتن همسر براي همه هر زني به مرد معين اختصاص دارد و زمينه براي حرمسراسازي منتفي ميشود.مسلما اگر اين دو عامل معدوم گردد يعني عفاف و تقوا براي زن لازم شمرده شود و كاميابي جنسي جز با ازدواج(موقت يا دائم)ناممكن گردد و از طرف ديگر مشكلات اقتصادي و اجتماعي از ميان برود و براي همه حق تاهل فراهم شود تشكيل حرمسرا امري محال خواهد بود. 11)آيا تشريع ازدواج موقت براي تامين هوسراني است؟ يكي از اصول اسلام مبارزه با هواپرستي است. قرآن كريم هواپرستي را در رديف بت پرستي قرار داده است. در اسلام انسانهاي هواپرست از جانب خداوند ملعون معرفي شده اند.امتياز اسلام نسبت به ساير شريعت ها اين است كه رياضت و رهبانيت را مردود ميشمارد همچنين هواپرستي را. از نظر اسلام تمام غرايز بايد در حدود اقتضا و احتياج برآورده شوند.جاي ترديد نيست كه هدف مقنن قانون ازدواج موقت اين نبوده كه وسيله عياشي و حرمسراسازي

را براي مردان هواپرست و وسيله بدبختي براي يك زن و يك عده كودك فراهم آورد.از طرف ائمه دين هم تشويق و ترغيب زيادي به امر ازدواج موقت شده است. 12)حرمسرا در دنياي امروز: دنياي امروز رسم حرمسرا را منسوخ كرده است و آن را كاري ناپسند ميداند و عامل وجود آن را از بين برده است.عامل آن چيست؟با عامل اول يعني عفاف و تقواي زن مبارزه كرده.تقوا و عفاف به همان نسبت كه به زن ارزش ميدهد و او را عزيز و گرانبها ميكند براي مرد مانع شمرده ميشود.دنياي امروز كاري كرده كه مرد عياش اين قرن نيازي به تشكيل حرمسرا با آن همه خرج و زحمت ندارد.براي مرد اين قرن از بركت تمدن غرب همه جا حرمسراست. نتيجه:برنده ي اين بازي ديروز و امروز مردها و بازنده موجود خوش باور و ساده دلي كه به نام جنس زن معروف است. بخش سوم 1)شوهر دادن قبل از تولد: 2)معاوضه دختران: نكاح شغار يكي ديگر از مظاهر اختيارداري مطلق پدران نسبت به دختران است.نكاح شغار يعني معاوضه كردن دختران.دو نفر كه دو دختر رسيده داشتند باهم معاوضه ميكردند و آن دختران به پدران تعلق ميگرفتند كه البته اسلام اين رسم را منسوخ كرده. 3)پيغمبر اكرم دخترش زهرا را در انتخاب شوهر آزاد ميگذارد: پيامبر خود چند دختر شوهر داد ولي هرگز اراده و اختيار را از آنان سلب نكرد. 4)نهضت اسلامي زن سفيد بود: دركشور ما نيازمندي به نهضت زن است.نهضتي كه دست جوانان شهوت پرست از دخالت در آن كوتاه باشد نهضتي كه از تعليمات اسلامي سرچشمه بگيرد.نهضتي كه به بررسي عميق و منطقي

بپردازد تا روشن كند در اجتماعات اسلامي چه اندازه تعليمات اسلامي اجرا ميگردد. 5)مسئله اجازه پدر: 1-مسئله اي كه مطرح است اين است كه آيا در عقد دوشيزگان كه براي اولين بار شوهر ميكنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه؟از نظر اسلام چند چيز مسلم است هرگاه پسر و دختري هردو از نظر اقتصادي استقلال دارند و هر دو بالغ و عاقل باشند و بعلاوه رشيد باشند و بتوانند شخصا مال خود را حفظ كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد و كسي حق دخالت ندارد.2-پسران اگر به سن بلوغ برسند و عاقل و بالغ باشند خود اختياردارخود هستند و كسي حق دخالت ندارد. و اما  دختران/ دختري كه بيوه باشد كسي حق دخالت در كار او را ندارد و مانند پسر است.ولي اگر دوشيزه است و براي اولين بار ميخواهد با مردي ازدواج كند چه طور؟در اينكه پدر اختياردار مطلق دختر نيست حرفي نيست اما امروزه اختلافي كه بين فقها هست در اين است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون جلب رضايت پدر ازدواج كنند و يا موافقت پدر به هيچ وجه شرط صحت ازدواج نيست؟البته يك مطلب مسلم است كه اگر پدران بي جهت مخالفت كنند حق آنها از بين ميرود و دختران در انتخاب شوهر آزادي مطلق دارند. به طور كلي قانون مدني ما موافقت پدر را در ازدواج دختران شرط ميداند. 6)مرد بنده ي شهوت است و زن اسير محبت: فلسفه اينكه دوشيزگان لازم است بدون موافقت پدران با مردي ازدواج نكنند ناشي از اين نيست كه دختر از لحاظ رشد اجتماعي كمتر از مرد به حساب

آمده است اگر اينطور بود پس چه فرقي است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه 16ساله نياز به رضايت پدر ندارد ولي دوشيزه 18ساله نياز دارد؟اين مطلب به رشد عقلي و فكري زن مربوط نيست به روانشناسي زن و مرد مربوط است.مربوط است به شكارچي گري مرد و از سوي ديگر به خوش باوري زن نسبت به وفا و صداقت مرد. مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت.چيزي كه مرد را از پا در مي آورد شهوت است و چيزي كه زن را از پا درمي آورد محبت و صفا و عشقي است كه از دهان مرد بشنود.رسول اكرم ميفرمايد:سخن مرد به زن كه تو را دوست دارم هرگز از دل او بيرون نميرود. نتيجه:قانون به هيچ وجه با اين كار زن را تحقير نكرده بلكه از او حمايت ميكند چون پدران جنس مرد را بهتر ميشناسند. بخش چهارم(اسلام و تجدد زندگي 1) 1)اسلام و مقتضيات زمان: در ميان اديان و مذاهب هيچ دين و مذهبي مانند اسلام در شئون زندگي مردم مداخله نكرده است.اسلام همانطوريكه روابط بندگان با خدا را بيان كرده روابط انسانها و حقوق و وظايف افراد را نسبت به يكديگر بيان كرده است. 2)خصلت انطباق اسلام با زمان از نظر خارجيان: اتفاقا بسياري از دانشمندان و نويسندگان خارجي اسلام را از نظر قوانين اجتماعي و مدني مورد مطالعه قرار داده اند و قوانين اسلامي را به عنوان يك سلسله قوانين حقوقي ستايش كرده و خاصيت زنده و جاويد بودن اين دين و قابليت انطباق قوانين آن را با پيشرفتهاي زمان مورد تمجيد قرارداده اند.برنارد شاو نويسنده معروف انگليسي:من هميشه نسبت

به دين محمد به واسطه خاصيت زنده بودن عجيبش نهايت احترام را داشته ام. به نظر من اسلام تنها مذهبي است كه قابليت تسلط بر صور متغير زندگي را دارد. 3)خود زمان با چه چيز منطبق شود؟ اكثر افرادي كه از پيشرفت و تكامل اوضاع زمان دم ميزنند خيال ميكنند هر تغييري كه در اوضاع اجتماعي پيدا ميشود خصوصا اگر از مغرب زمين سرچشمه گرفته باشد بايد به حساب پيشرفت گذاشته شود و اين از گمراه كننده ترين افكاري است كه دامن گير مردم امروزه شده است.به خيال اين گروه چون علم و صنعت در حال پيشرفت است پس تمام تغييراتي كه در زندگي انسانها پيدا ميشود نوعي پيشرفت است و باد استقبال كرد.در همان حالي كه علم درحال پيشروي است طبيعت هوسباز و درنده خوي بشر سعي دارد بشر را به سوي فساد و انحراف بكشاند.اين طبيعت هوسباز همواره سعي دارد علم را به صورت ابزاري براي رسيدن به هوس هاي شهواني و حيواني خود درآورد.زمان همانطوريكه پيشروي و تكامل دارد فساد هم دارد و بايد با پيشرفت زمان پيشروي كرد ولي با فساد و انحراف مبارزه كرد. اسلام و تجدد زندگي2 انسان تهنا جانداري نيست كه اجتماعي زندگي ميكند بسياري از حيوانات بالاخص حشرات زندگي اجتماعي دارند و از يك سلسله مقررات پيروي ميكنند مانند زنبور عسل و مورچه ها و موريانه ها كه از تمدن خاصي برخوردارند وانسان كه اشرف مخلوقات است سالها طول ميكشد به پاي آنها برسد.تمدن آنها برخلاف تمدن بشري هيچ دوره اي را طي نكرده است(عهد حجر/جنگل/عهد آهن و...).آنها از اولي كه وارد اين دنيا شده اند داراي

همين تمدن بوده اند كه امروز هستند و هيچ تغييري در اوضاع آنها رخ نداده است اما انسان زندگي اش از صفر شروع شده و به سوي بي نهايت پيش ميرود.براي حيوانات در دوران مختلف همه چيز يكسان است براي آنها جهان نو و كهنه معني ندارد چرا؟چون با غريزه زندگي ميكنند نه با عقل اما انسان و زندگي اجتماعي او دائما دستخوش تغيير است چون او با عقل زندگي ميكند نه با غريزه. 1)جامدها و جاهل ها: از جمله خاصيت هاي بشر افراط و تفريط است انسان اگر در حد اعتدال بايستد كوشش ميكند خود را با ترقي و پيشرفت جهان تطبيق دهد و جلوي انحرافات زمان را بگيرد اما متاسفانه هميشه اينطور نيست.دو بيماري خطرناك همواره آدمي را در اين زمينه تهديد ميكند:بيماري جمود و بيماري جهالت.نتيجه بيماري اول توقف و سكون و بازماندن از پيشروي و توسعه است.نتيجه بيماري دوم سقوط و انحراف است.جامد از هرچه نو است متنفر است ولي جاهل هر پديده نوظهوري را به نام تجدد و ترقي موجه مي خواند.جامد ميان هسته و پوسته و وسيله و هدف فرق نميگذارد و هر تازه اي را فسار ميخواند ولي جاهل همه را به حساب توسعه علم و دانش ميگذارد. 2)تمثيل قرآن: اسلام ديني است پيشرو و پيش برنده. قرآن كريم براي اينكه مسلمانان را متوجه كند كه همواره بايد در پرتو اسلام در حال رشد و نمو باشند مثل مي آورد ميگويد:مثل پيروان محمد مثل دانه اي است كه در زمين كاشته شود آن دانه قبلا به صورت برگ نازكي از زمين مي رويد سپس خود را نيرومند ميسازد

سپس روي ساقه خويش مي ايستد آنچنان با سرعت و قوت اين مراحل را طي ميكند كه كشاورزان را به شگفت مي آورد.اين مثلي است از جامعه اي كه منظور قرآن است.قرآن اجتماعي را پي ريزي ميكند كه دائما در حال رشد و توسعه باشد.ويل دورانت ميگويد:هيچ ديني مانند اسلام پيروان خويش را به نيرومندي دعوت نكرده است.تاريخ صدر اسلام نشان داد كه اسلام چقدر براي اينكه اجتماعي را از نو بسازد و پيش ببرد تواناست.در كل اسلام هم با جمود مخالف است هم با جهالت و در اين ميان غرامت اشتباه هر دو دسته را بايد اسلام بپردازد. اسلام و تجدد زندگي 3: 1)راز و رمز تحرك و انعطاف در قوانين اسلامي: مفكران اسلامي عقيده دارند كه در دين اسلام راز و رمزي وجود دارد كه به اين دين خاصيت انطباق با ترقيات زمان بخشيده است و عقيده دارند كه اين دين با پيشرفتهاي زمان و توسعه فرهنگ و تغييرات حاصل از توسعه هماهنگ است ولي افراد بدبين زيادند و باور نميكنند كه چنين خاصيتي در اسلام وجود داشته باشد.راز اينكه دين مقدس اسلام با قوانين ثابتي كه دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغير زندگي قابل انطباق است چند چيز است كه ما قسمتي از آن را شرح ميدهيم. 1-توجه به روح و معني و بي تفاوتي نسبت به قالب و شكل: اسلام به شكل و ظاهر و صورت زندگي كه وابستگي تمامي به ميزان دانش بشر دارد نپرداخته است.دستورهاي اسلامي مربوط است به روح و معني و هدف زندگي و بهترين راهي كه بشر بايد براي وصول

به آن هدف ها پيش بگيرد علم نه هدف و روح زندگي را عوض ميكند و نه راه بهتر و نزديكتر و بي خطرتري به سوي هدف هاي زندگي نشان داده است.علم همواره وسائل بهتري براي رسيدن به هدف هاي زندگي در اختيار قرار ميدهد.در اسلام يك وسيله و يا يك شكل ظاهري و مادي نميتوان يافت كه جنبه تقدس داشته باشد تا يك نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسيله و شكل را براي هميشه حفظ كند.اسلام نگفته كه خياطي/بافندگي و ... يا هر كار ديگري بايد با فلان ابزار مخصوص باشد تا با پيشرفت علم كه آن ابزار منسوخ ميگردد ميان علم و دستور اسلام تناقضي پيدا شود.اين يكي از جهاتي است كه كار انطباق اين دين را با ترقيات زمان آسان كرده است. 2-قانون ثابت براي احتياج ثابت و قانون متغير براي احتياج متغير: يكي ديگر از خصوصيات دين اسلام اين است كه براي احتياجات ثابت بشر قوانين ثابت در نظر گرفته است و براي احتياجات متغير قوانين متغير و ناثابت در نظر گرفته است از اين راه كه اوضاع متغير را با اصول ثابتي مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغيري قانون فرعي خاصي را به وجود مي آورد.براي مثال:در اسلام يك اصل اجتماعي هست به اين صورت:"و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه"يعني (اي مسلملنان تا آخرين حد امكان در برابر دشمن نيرو تهيه كنيد.)از طرف ديگر در سنت پيغمبر يك سلسله دستورها رسيده است كه در فقه به نام سبق و رمايه معروف است.دستور رسيده است كه خود و فرزندانتان تا حد مهارت كامل

فنون اسب سواري و تيراندازي را ياد بگيريد كه جزء فنون نظامي آن عصر بوده است.واضح است كه تير و شمشير و نيزه و اسب و...از نظر اسلام اصالت ندارد آنچه اصالت دارد نيرومند بودن است.در واقع لزوم مهارت در تيراندازي و اسب دواني مظهر يك احتياج موقت و متغير است و به تناسب عصر و زمان تغيير ميكند و با تغيير شرايط تمدن چيزهاي ديگر از قبيل تهيه سلاح هاي گرم امروزي و مهارت و تخصص در به كار بردن آنها جاي آنها را ميگيرد. 3-طفيليگري حرام است نه كلاه لگني: استاد مطهري ميگويد:امثال من گاهي با سئوالاتي مواجه ميشويم كه با لحن تحقير و تمسخاآميزي مي پرسند:آقا ايستاده غذا خوردن شرعا چه صورتي دارد؟با قاشق و چنگال خوردن چه طور؟آيا استعمال لغت بيگانه حرام است؟آيا كلاه لگني به سر گذاشتن حرام است؟در جواب اين ها ميگوييم اسلام دستور خاصي در اين موارد نياورده است اما اسلام يك چيز ديگر گفته است:گفته شخصيت باختن حرام است/مرعوب ديگران شدن حرام است/تقليد كوركورانه كردن حرام است/محو شدن در ديگران حرام است/انحرافات و بدبختي هاي بيگانگان را به نام پديده قرن جذب كردن حرام است.  بخش پنجم: مقام انساني زن از نظر قرآن —    تساوي يا تشابه: —    براي بررسي كامل اين مطلب لازم است دردو قسمت بحث كنيم —    1-نظر اسلام درباره مقام انساني زن از نظر خلقت و آفرينش —    2- تفاوت هايي كه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدف هايي است؟ آيا اين تفاوت ها سبب مي شود كه زن ومرد از لحاظ حقوق طبيعي و فطري وضع نا مشابهي داشته

باشند يا نه؟ 1-نظر اسلام درباره ي مقام انساني زن —    قران با كمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد : —    كه زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريديم  —    قران درباره ي آدم اول مي گويد : همه شما را از يك پدر آفريديم وجفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم (سوره نساء آيه1) —    و درباره همه آدميان مي گويد خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد (سورهاي نساء ، آل عمران و روم) —    در آيات فراواني آمده است كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست و به ايمان و عمل صالح مربوط است. قرآن همچنين در داستان هاي خود توازن را رعايت كرده و قهرمان داستانها را منحصر به مردان ننموده است . در حالي كه در كتب مذهبي كنوني (تحريف شده) زن اينگونه ترسيم ميشود: •     زن از مايه اي پست تر از مايه مرد آفريده شده است. •    همسر آدم اول از عضوي از اعضاء طرف چپ او آفريده شده است. •    زن عنصر گناه و شيطان كوچك است و شر و وسوسه از وجود اوبرمي خيزد. •    مرد در ذات خود از گناه مبراست واين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند وشيطان مستقيما در وجود مرد راه نمي يابدو فقط از طريق زن است كه مردان را مي فريبد . 2-هدف ازتفاوت در خلقت زن و مرد : —    قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكمتر كند و

شالوده وحدت آنهارا بهتر بريزد مانند تفاوت در اعضاي بدن و اين تفاوت ها به منظور پست تر جلوه دادن جنس زن و تبعيض و جفا نسبت به هيچ كدام از دو جنس ايجاد نشده است. در ادامه بيش تر به اين بحث مي پردازيم. تشابه نه و تساوي آري آنچه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد بدليل اينكه يكي زن است و ديگري مرد در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند ، جهان براي آنها يكجور نيست ، خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است و به همين جهت ايجاب ميكند كه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازاتها وضع مشابهي نداشته باشند و تساوي زماني برقرار مي شود كه تفاوت هاي غريزي و طبيعي زن ومرد ناديده گرفته نشود و هريك با توجه به اين تفاوت ها مشمول قوانين و مقررات شوند و از حقوق و وظايف مساوي برخوردار شوند آنچه امروز در غرب مطرح است مسئله وحدت وتشابه حقوق زن و مرد است نه تساوي حقوق آنها . و ازكلمه تساوي حقوق به عنوان يك مارك تقلبي استفاده ميكنند براي بهره وري بيشتر از زنان و تحقق اهداف شوم سياسي و اقتصادي مقايسه ايدئولوژي شرق و غرب:    شرق شيفته اخلاق است و غرب شيفته حقوق ، شرق به حكم طبيعت شرقي خود انسانيت را در اين مي شناسد كه عاطفه بورزد ، گذشت كند ، همنوعان خود را دوست بدارد و جوانمردي به خرج دهد ، اما غربي انسانيت خود را در اين ميبيند كه حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع كند و

نگذارد ديگري به حريم حقوق او پا بگذارد .                                                                          بشريت هم به اخلاق نياز دارد و هم به حقوق ، انسانيت هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق ، هيچكدام از حقوق و اخلاق به تنهايي معيار انسانيت نيست . مانبايد به حكم شرقي يا غربي بودن به يكي ازاين ايدئولوژي ها اكتفا كنيم بلكه بايد از ادغام اين دو به تساوي برسيم نه اينكه بدبختي هاي نوع شرقي را به بدبختي هاي نوع غربي بيافزاييم . بخش ششم : مباني طبيعي حقوق خانوادگي —    از نظر ما حقوق طبيعي هر موجودي بر اساس استعداد طبيعي وي ايجاد شده مانند حق فكر كردن و راي دادن و ... —    ريشه و اساس حقوق خانوادگي نيز مانند ساير حقوق طبيعي است و با توجه به استعداد هاي طبيعي در مرد و زن حقوق و تكاليفي براي آنها منظور گرديده است . —    افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعي (غير خانوادگي) وضع مساوي و مشابهي دارند همه حق دارند در مسابقه زندگي شركت كنند و بر اساس لياقت و كمال و فهم و درايت خود حقوق اكتسابي نا متساوي بدست آورند و اگر بخواهيم اين حقوق اكتسابي را مساوي قرار دهيم ستم كرده ايم زيرا زندگي اجتماعي انسان صد در صد قرار دادي است و مانند زنبور عسل نيست كه از ابتدا يكي رئيس و ديگري مرئوس آفريده شده باشند بلكه در اجتماع بايد بر اساس تلاش و لياقتشان حقي در شان خود كسب نمايند .   —    اما در اجتماع خانوادگي چه طور ؟ —    فرضيه اسلام بر اساس عدم تشابه حقوق خانوادگي زن و

مرد استوار است يعني حقوق طبيعي اوليه ي آنها متفاوت است اما عادلانه . —    مرد از جهت مرد بودن و زن از جهت زن بودن فرزند از جهت فرزند بودن داراي وظايف و حقوق خاص خود هستند در طبيعت زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه در تعيين حقوق و تكاليف خانوادگي موثر است و زن و مرد را از اين جهت در وضع نا مشابهي قرار مي دهد  الكسيس كارل دانشمند فرانسوي در كتاب مشهورش انسان موجود ناشناخته مي نويسد زن در حقيقت از جهات زيادي با مرد متفاوت است يكايك سلول هاي بدني همچنين دستگاه هاي عضوي مخصوصا سلسله عصبي نشانه جنس او را بر روي خود دارد . قوانين فيزيو لوژي نيز همانند قوانين جهان ستارگان سخت و غير قابل تغيير است . ممكن نيست تمايلات انساني در آنها راه يابند ، ما مجبوريم آنها را آن طوري كه هستند بپذيريم ، زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و مسير سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند . وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت خيلي بزرگتر از مردها است و نبايستي آن را سرسري گيرند و رها كنند . —    نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع زندگي و تشكيلات فكري و همان هدف و ايده آلي را كه براي پسران جوان در نظر مي گيريم معمول داريم ، متخصصين تعليم و تربيت بايد اختلافات عضوي و رواني جنس مرد و زن و وظايف طبيعي ايشان را در نظر داشته باشند و توجه به اين نكته اساسي در بناي آينده تمدن

ما حائز كمال اهميت است . بخش هفتم:تفاوت هاي زن ومرددرابتدا به بررسي تفاوت هاي زن ومرد از سه جهت مي پردازيم : —    1- از لحاظ جسمي —    2- از لحاظ رواني —    3- از نظر احساسات به يكديگر 1- تفاوت هاي زن و مرد از لحاظ جسمي : —    مرد به طور متوسط درشت اندام تر است و زن كوچك اندام تر ، مرد بلند قد تر است و زن كوتاه قدتر ، مرد خشن تر است و زن ظريفتر ، صداي مرد كلفت تر و خشن تر است و صداي زن نازك تر و لطيف تر ، رشد بدني زن سريعتر است و رشد بدني مرد بطيءتر ، (حتي جنين دختر از جنين پسر سريعتر رشد مي كند ) مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها از مقاومت مرد بيشتر است . زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ ميرسد ، دختر زودتر از پسر به سخن مي آيد ، مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ، ولي با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن ، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است ، ريه مرد قادر به تنفس هواي بيشتري نسبت به زن است ، ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سريع تر است. 2-تفاوت هاي زن ومرد از لحاظ رواني  —    ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر حركت و جنبش بيش از زن است . احساسات مرد مبارزانه و جنكي و احساسات زن صلح جويانه و بزمي است ، مرد متجاوزتر و غوغا گر تر است و زن آرامتر و

ساكت تر، احساسات زن از مرد جوشان تر است. —    . زن از توسل به خشونت درباره خود و ديگران پر هيز مي كند و به همين دليل خود كشي زنان كمتر از مردان است . مردان در كيفيت خود كشي نيز از زنان خشن ترند ، مردان به تفنگ ، دار، پرتاب كردن خود از روي ساختمان هاي مرتفع متوسل مي شوند ، و زنان به قرص خواب آور و ترياك و امثال اينها . زن در مورد اموري كه مورد علاقه يا ترسش است زودتر و سريع تر تحت تاثير احساسات خويش قرار مي گيرد ولي مرد سرد مزاج تر از زن است ، زن بر خلاف مرد  به زينت و زيور و آرايش و مدهاي روز علاقه بسيار دارد . زن پر حرف تر، محتاط تر ، مذهبي تر و ترسو تر و رقيق القلب تر  از مرد است زن در علوم استدلالي و مسائل خشك عقلاني به پاي مرد نمي رسد ولي در ادبيات ونقاشي و هنر هاي احساسي دست كمي از مرد ندارد . و نكته جالب اين است كه زن مي تواند چند كار را به طور همزمان با هم انجام دهد در حالي كه مرد از اين توانايي بي بهره است. تفاوت هاي زن و مرد ازنظر احساسات به يكديگر: —    مرد زني را دوست دارد كه او را پسنديده باشد و زن مردي را دوست دارد كه ارزش او را درك كرده باشد . مرد مي خواهد شخص زن را تصاحب كند  اما زن مي خواهد دل مرد را مسخر كند و از راه دل بر او

مسلط شود . زن از مرد شجاعت و دليري مي خواهد و مرد از زن زيبايي و دلربايي . تفاوت هاي زن و مرد: —    تفاوتها به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است ، و ديگري جنس پست تر است مربوط نيست . قانون خلقت از اين تفاوت ها منظور ديگري داشته است . قانون خلقت اين تفاوت ها را به اين منظور ايجاد كرده است كه به دست خود حقوق و وظايف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم كند بعضي اصرار دارند كه تفاوت زن ومرد را در استعداد هاي جسمي و رواني به حساب ناقص بودن زن و كامل بودن مرد بگذارند ، و چنين وانمود مي كنند كه قانون خلقت بنا به مصلحتي زن را ناقص آفريده است . —    ناقص الخلقه بودن زن ابتدا در غرب و سپس در شرق مطرح شد گاهي از نظر مذهب و كليسا گفته اند: ( زن بايد از اين كه زن است شرمسار باشد ) گاهي گفته اند: ( زن همان موجودي است كه گيسوان بلند دارد و عقل كوتاه ) ، ( زن برزخ ميان انسان و حيوان است ) ، ( زن آخرين موجود وحشي است كه مرد او را اهلي كرده ) و  . . . —    بعضي از غربيون مانند اشلي مونتاگو _كتاب زن جنس برتر _اصرار دارن زن را جنسا برتر از مرد معرفي كنند و از طرف ديگر امتيازات مرد را مولود تاريخي و اجتماعي بشمارد نه مولود عوامل طبيعي . —    اما نظر پروفسور ريك چيز ديگري است وي مي گويد زن و

مرد بنا به مقتضيا ت جنسي خود به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مانند دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند ، آنها ميتوانند يكديگر را بفهمند و مكمل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه مي توانند باهم زندگي كنند ، عاشق يكديگر بشوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند . —    به هر حال تفاوت هاي زن ومرد تناسب است نه نقص و كمال . قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن ومرد كه قطعا براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد . ارسطو و افلاطون رو در روي هم —    افلاطون با كمال صراحت مدعي است كه زنان از مردان چه در نيروي جسمي ، چه در نيروي روحي ناتوانتراند وي به تفاوت زن و مرد از لحاظ كمي اعتراف دارد هرچند مخالف تفاوت كيفي آنها از لحاظ استعداد هاست ( استعدادهايي كه در زنان و مردان وجود دارد مانند يكديگر است ) وي مي گويد خدا را شكر مي كنم كه يوناني زاده شدم نه غير يوناني ، آزاد به دنيا آمدم نه برده ، مرد آفريده شدم نه زن . —    ارسطو با عقايد استاد خود سخت مخالفت مي كند و معتقد است نوع استعداد هاي زن ومرد متفاوت است و وظايفي كه قانون خلقت به عهده هريك از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت دارد . بخش هشتم : مهر و نفقه تاريخچه پيدايش مهريه : —    در مراحل

اوليه زن بر مرد حكومت مي كرده است و مرد خدمتكار زن بوده است (مادر شاهي) —    در مرحله د.وم حكومت دست مرد افتاد ، مرد زن را از قبيله ديگر مي ربوده است. (پدر شاهي) —    در مرحله سوم مرد براي تصاحب زن به خانه پدر زن مي رفته و سالها براي او كار مي كرده است . (داستان موسي و شعيب ) —    در مرحله چهارم مرد مبلغي به عنوان پيشكش تقديم پدر زن مي كرده است و رسم مهر از اينجا ناشي شده است. —    در مرحله نهايي مرد هنگام ازدواج يك پيشكشي تقديم خود زن مي كند و هيچ يك از والدين حقي بر پيش كشي ندارند ، زن در عين اينكه از مرد پيش كشي دريافت مي دارد استقلال اجتماعي و اقتصادي خود را حفظ مي كند ، به اراده خود همسرش را برمي گزيند و كسي حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار كند . —    تنها اين مرحله مورد تاييد اسلام است در قرآن كريم آمده است مهر زن به خود او تعلق دارد نه به ديگري . و مرد بايد در تمام مدت زندگي مشترك عهده دار مخارج زندگي زن بشود و درآمدي كه خود زن تحصيل مي كند متعلق به اوست و حق هيچ دخل و تصرفي در آن را ندارد . مهريه : —    مهر ، با حيا و عفاف زن يك ريشه دارد ،مهر تدبيري است از ناحيه قانون خلقت براي بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالي تري . مهر به زن شخصيت مي دهد و

ارزش معنوي آن براي زن بيش از ارزش مادي آن است.  قرآن كريم با لطافت و ظرافت  بي نظيري مي گويد :[و آتوا النساء صدقا تهن نحله] يعني كابين زنان را كه به خود آنها تعلق دارد ( نه به پدران و برادران آنها ) و هديه و پيش كشي است از جانب شما با آنها به خودشان بدهيد .و با كلمه نحله كاملا تصريح مي كند كه مهر هيچ عنواني جز عنوان تقديمي و پيشكشي و هديه ندارد . وهمچنين قرآن كريم هر رسمي را كه موجب تضييع حقوق زنان مي شده منسوخ كرده است. براندازي رسوم ضايع كننده مهر زن توسط قرآن: —    1- قانون شغار —    2-كار كردن داماد براي پدر عروس —    3- تحت مضيقه قرار دادن زنان براي جبران مهر —    4- باز پس گرفتن مهريه به بهانه هاي گوناگون قانون شغار : شغار يعني معاوضه دختران . دو نفر كه دو دختر رسيده در خانه داشتند با يكديگر معاوضه مي كردند با اين ترتيب كه هريك  از دو دختر مهر آن ديگر به شمار مي رفت و به ÷در او تعلق مي گرفت . اسلام اين رسم را نيز منسوخ كرد . نفقه: در اسلام سه نوع نفقه وجود دارد : —    1-نوع اول : نفقه اي كه مالك بايد صرف مملوك خود بكند . ملاك اين نوع نفقه مالكيت و مملوكيت است . —    2- نوع دوم : نفقه اي است كه انسان بايد صرف فرزندان خود ، در حالي كه صغير يا فقيراند و يا صزف پدر و مادر خود كه فقيرند ، بنمايد .ملاك اين نوع

نفقه مالكيت و مملوكيت نيست . شرط اين نوع نفقه ، ناتوان بودن شخص واجب النفقه است. —    3- نوع سوم : نفقه اي است كه مرد در مورد زن صرف مي كند ، ملاك اين نوع از نفقه نه مالكيت و مملوكيت است و نه حق طبيعي به مفهومي كه در نوع دوم گفته شد و نه عاجز بودن و ناتوان بودن و فقير بودن زن . ولي در نوع سوم (نفقه زن) اگر مرد از زير بار وظيفه شانه خالي كند زن حق دارد به صورت يك امر حقوقي اقامه دعوا كند و در صورت اثبات از مرد بگيرد .  —    نفقه خرجي روزانه زن است كه به عنوان حق طبيعي وي محسوب مي شود . از نظر اسلام تامين بودجه كانون خانوادگي بر عهده مرد است . و زن در اين مورد وظيفه اي ندارد .زن حتي اگر داراي ثروت هنگفتي باشد اين وظيفه از گردن مرد ساقط نمي شود .و مرد حق هيچ گونه تسلط اقتصادي و بهره برداري از نيرو و كار زن را ندارد و نمي تواند او را استثمار كند . —    تاريخ نشان مي دهد كه پيغمبر اكرم به هيچ وجه حاضر نبود زني را بدون مهردر اختيار مردي قرار دهد . داستاني با اندك اختلاف در كتب شيعه و سني آمده است ، از اين قرار: زني آمد به خدمت پيغمبر اكرم و در حضور جمع ايستاد و گفت : —     -يا رسول ا... مرا به همسري خود بپذير. —    رسول اكرم در مقابل تقاضاي زن سكوت كرد ، چيزي نگفت ، زن سر جاي خود

نشست .مردي از اصحاب به پا خواست و گفت : —    - يا رسول ا... ،اگر شما مايل نيستيد ، من حاظرم .  پيغمبر اكرم سوال كرد : —    -مهر چه مي دهي ؟ —    - هيچي ندارم . —    – اين طور كه نمي شود ، برو به خانه شايد چيزي پيدا كني و به عنوان مهر به اين زن بدهي .  —    مرد به خانه اش رفت و برگشت وگفت : —     - در خانه ام چيزي پيدا نكردم . —     – باز هم برو بگرد ، يك انگشتر آهني هم كه بياوري كافي است. دو مرتبه رفت و برگشت و گفت انگشتر آهني هم در خانه ماپيدا نمي شود ، من حاظرم همين جامه كه به تن دارم مهر اين زن كنم . يكي از اصحاب كه او را مي شناخت گفت : يا رسول ا... ، به خدا اين مرد جامه اي غير از اين جامه ندارد . پس نصف اين جامه را مهر اين زن قرار دهيد . پيغمبر اكرم فرمود :اگر نصف اين جامه مهر زن باشد كداميك بپوشند؟ هر كدام بپوشند ديگري برهنه مي ماند ، خير اين طور نمي شود. مرد خواستگار سر جاي خودش نشست . زن هم به انتظار ، جاي ديگري نشسته بود ، مجلس وازد بحث ديگري شد و طول كشيد . مرد خواستگار حركت كرد برود ، رسول اكرم او را صدا كرد : —    -آهاي بيا .  آمد. —     – بگو ببينم قرآن بلدي ؟ —     - بلي يا رسول ا... ، فلان سوره و فلان سوره را بلدم . —   

 - مي تواني از حفظ قرائت كني ؟ —    - بلي مي توانم . —    – بسيار خوب ، درست شد ، پس اين زن را به عقد تو درآوردم و مهر او اين باشد كه تو به او قرآن تعليم بدهي . مرد دست زن خود را گرفت و رفت . بخش دهم: حق طلاق(1) هيچ عصري مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگي و عوارض سوء ناشي از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هيچ عصري مانند اين عصر عملاً بشر دچار اين خطر و آثار سوء ناشي از آن نبوده است. قانونگذاران، حقوقدانان، روانشناسان هر كدام با وسايلي كه در اختيار دارند سعي مي كنند بنيان ازدواجها را استوارتر و پايدارتر و خلل ناپذيرتر سازند. اما آمارها نشان مي دهد كه سال به سال بر عدد طلاقها افزوده مي شود و خطر از هم پاشيده بر بسياري از كانون هاي خانوادگي سايه افكنده است. معمولاً هر وقت يك بيماري مورد توجه قرار مي گيرد و مساعي مادي و معنوي براي مبارزه و جلوگيري از آن به كار مي رود، از ميزان تلفات آن كاسته مي شود و احياناً ريشه كن مي گردد اما بيماري طلاق برعكس است. افزايش طلاق در زندگي جديد: در گذشته كمتر درباره طلاق و عوارض سوء ان و علل پيدايش و افزايش آن و راه جلوگيري از وقوع آن فكر مي كردند در عين حال كمتر طلاق صورت مي گرفت و كمتر آشيانه ها به هم مي خورد مسلماً تفاوت ديروز و امروز در اين است كه امروز علل طلاق فزوني يافته است زندگي اجتماعي

شكلي پيدا كرده است كه موجبات جدايي و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاي خانوادگي بيشتر شده است و از همين جهت مساعي دانشمندان و خيرخواهان تا كنون به جايي نرسيده است و متأسفانه آيندۀ خطرناگتري در پيش است. شمارۀ 105 مجلۀ زن روز مقالۀ جالبي از مجلۀ نيوزويك تحت عنوان«طلاق در آمريكا» درج شد. اين مجله مي نويسد:« طلاق گرفتن در آمريكا به آساني تاكسي گرفتن است.» و هم مي نويسد: در ميان مردم آمريكا دو ضرب المثل از همه ضرب المثلهاي ديگر درباره طلاق معروفتر است يكي اينكه «حتي دشوارترين سازشها ميان زن و شوهر از طلاق بهتر است.» اين ضرب المثل شخصي به نام سروانتس در حدود چهار قرن پيش گفته است. ضرب المثل دوم كه شخصي است به نام(سامي كاهن) در نيمه دوم قرن بيستم گفته شده ست و درست نقطه مقابل ضرب المثل اول است و شعاري است بر ضد او و آن اين است« عشق دوم دلپذير است. طلاق در ايران: افزايش طلاق منحصر به آمريكا نيست، بيماري عمومي قرن است در هر جا كه آداب و رسوم غربي بيشتر نفوذ كرده است آمار طلاق هم افزايش يافته است مثلاً اگر ايران خودمان را در نظر بگيريم طلاق در شهرها بيش از ولايات است و در تهران كه آداب و عادات غربي رواج بيشتري دارد بيش از شهرهاي ديگر است. در روزنامه اطلاعات شمارۀ 11512 آمار مختصري از ازدواجها و طلاقهاي ايران ذكر كرده بود نوشته بود:( بيش از يك چهارم طلاقهاي ثبت شدۀ سراسر كشور مربوط به تهران است) يعني 27 درصد طلاقهاي ثبت شدۀ را تهران تشكيل

مي دهد با اينكه جمعيت تهران به جمعيت سراسر كشور 10 درصد مي باشد به طور كلي درصد طلاق در شهر تهران بيش از درصد ازدواج است وقايع ازدواج تهران 15 درصد كل ازدواج كشور است.( مجموعاً پنج فرضيه در مورد طلاق مي توان اظهار داشت: 1-بي اهميتي طلاق و برداشتن همه قيد و بندهاي قانوني و اخلاقي جلوگيري از طلاق. 2-اينكه ازدواج يك پيمان مقدس است وحدت دلها و روحهاست و بايد براي هميشه اين پيمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماعي بشري بايد حذف شود. زن و شوهري كه با يكديگر ازدواج مي كنند بايد بدانند كه جز مرگ چيزي آنها را از يكديگر جدا نمي كند. 3- اينكه ازدواج از طرفق مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هيچ نحو قابل انحلال نيست. در دنياي قديم چنين نظري وجود داشته است ولي امروز گمان نمي كنم طرفداراني داشته باشد. 4-اينكه ازدواج، مقدس و كانون خانوادگي محترم است اما راه طلاق در شرايط مخصوص براي هر يك از زوجين بايد باز باشد و راه خروجي زوج و زوجه از اين بن بست بايد به يك شكل و يك جور باشد. 5- اينكه ازدواج، مقدس و كانون خانوادگي محترم و طلاق امر منفور و مبغوضي است(اجتماع موظف است كه علل وقوع طلاق را از بين ببرد در عين حال قانون نبايد راه طلاق را براي ازدواجهاي ناموفق ببندد) راه خروج از قيد و بند ازدواج هم براي مرد بايد باز باشد و هم براي زن، اما راهي كه براي خروج مرد از اين بن بست تعيين مي

شود با راهي كه براي خروج زن تعيين مي شود  دوتاست و از جمله مواردي كه زن و مرد حقوق نامشابهي دارند طلاق است.( اين نظريه همان است كه اسلام ابداع كرده و كشورهاي اسلامي به طور ناموفق از آن پيروي مي كنند). حق طلاق(2) طلاق در عصر ما يك مشكلۀ بزرگ جهاني است همه مي نالند و شكايت دارند. آنان كه طلاق در قوانينشان به طور كلي ممنوع است از نبودن طلاق و بسته بودن راه خلاص از ازدواجهاي ناموفق و نامناسب كه قهراً پيش مي آيد مي نالند آنان كه بر عكس، راه طلاق را به روي زن و مرد متساوياً باز كرده اند فريادشان از زيادي طلاقها و نااستواري بنيان خانواده ها با همۀ عوارض و آثار نامطلوبي كه دارد به آسمان رسيده است. (و آنان كه حق طلاق را تنها به مرد دادند نه از دو ناحيه شكايت دارند.) 1-    از ناحيه طلاقهاي ناجوانمردانۀ بعضي از مردان كه پس از سالها پيوند زناشوئي ناگهان هوس زن نو در دلشان پيدا مي شود و زن پيشين را كه عمر و جواني و نيرو و سلامت خود را در خانۀ آنها صرف كرده و هرگز باور نمي كرده كه روزي آشيانۀ گرم او را از او بگيرند( با يك رفتن به محضر طلاق او را دست خالي از آشيانۀ خود مي رانند). 2-    (از ناحيه امتناعهاي ناجوامردانۀ بعضي مردان از طلاق زني كه اميد سازش و زندگي مشترك ميان آنها وجود ندارد.) بسيار اتفاق مي افتد كه اختلافات زناشويي به علل خاصي به جايي مي كشد كه اميد رفع آنها از ميان مي

رود، تمام اقدامات براي اصلاح بي نتيجه مي ماند، تنفر شديد ميان زن و شوهر حكمفرما مي شود و آن دو عملاً يكديگر را ترك مي كنند و جدا از هم به سر مي برند در همچو وضعي هر عاقلي مي فهمد راه منحصر به فرد اين است كه اين پيوند كه عملاً بريده شده قانوناً نيز بريده شود و هر كدام از اينها همسر ديگري براي خود اختيار كند(اما بعضي از مردان براي اينكه طرف را زجر بدهند و او را در همۀ عمر از برخورداري از زندگي زناشويي محروم كند از طلاق خودداري مي كنند و زن بدبخت را در حال بلاتكليفي و به تعبير قرآن«كالمُعَلَّقِه» نگه مي دارد چون اينگونه افراد كه قطعاً از اسلام و مسلماني  جز نامي ندارند و به نام اسلام و به اتكاۀ قوانين اسلامي اين كارها را مي كنند) اين شبهه براي بعضي كه با عمق و روح تعليمات اسلامي آشنا نيستند پيدا شده كه آيا اسلام خواسته است كار طلاق به همين نحو باشد؟! طلاقهاي ناجوانمردانه: نخست دربارۀ مشكلۀ اول امروز ما يعني طلاقهاي ناجوانمردانه بحث مي كنيم. اسلام با طلاق، سخت مخالف است اسلام مي خواهد تا حدود امكان طلاق صورت نگيرد طلاق را به عنوان يك چاره جويي در مواردي كه چاره منحصر به جدايي است تجويز كرده است. اسلام مرداني را كه مرتب زن مي گيرند و طلاق مي دهند و به اصطلاح«مِطلاق» مي باشند دشمن خدا مي داند). در كافي مي نويسد: رسول خدا به مردي رسيد و از او پرسيد: با زنت چه كردي؟ گفت: او را طلاق دادم. فرمود: آيا

كار بدي از او ديدي؟ گفت: نه، كار بدي هم از او نديدم. قضيه گذشت و آن مرد بار ديگر ازدواج كرد پيغمبر از او پرسيد: زن ديگر گرفتي؟ گفت: بلي سپس از چندي كه باز به او رسيد پرسيد: با اين زن چه كردي؟ گفت: طلاقش دادم. فرمود: كار بدي از او ديدي؟ گفت: نه كار بدي هم از او نديدم. اين قضيه نيز گذشت و آن مرد نوبت سوم ازدواج كرد پيغمبر اكرم از او پرسيد: باز زن گرفتي؟ گفت: بله يا رسول الله. مدتي گذشت و پيغمبر اكرم به او رسيد و پرسيد: با اين زن چه كردي؟ اين را هم طلاق دادم. بدي از او ديدي؟ نه، بدي از او نديدم. رسول اكرم فرمود: خداوند دشمن مي دارد و لعنت مي كند مردي را كه دلش مي خواهد مرتب زن عوض كند و زن را كه دلش مي خواهد مرتب شوهر عوض كند.(پيغمبر اكرم(ص) فرمود: جبرئيل آن قدر به من دربارۀ زن سفارش و توصيه كرد كه گمان كردم طلاق زن جز در وقتي كه مرتكب فحشاۀ قطعي شده باشد سزاوار نيست). پيوند ازدواجي صورت گيرد وجود ندارد و چيزي در نزد خدا مبغوضتر از خانه اي كه در آن خانه پيوندي با طلاق بگسلد وجود ندارد» امام صادق آنگاه فرمود: اينكه در قرآن نام طلاق مكرر آمده و جزئيات كار طلاق مورد عنايت و توجه قرآن واقع شده از آن است كه خداوند جدايي را دشمن مي دارد. طبرسي در مكارم الاخلاق از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود:«ازدواج كنيد ولي طلاق ندهيد، زيرا عرش الهي از طلاق به

لرزه در مي آيد». آنچه در سيرت پيشوايان دين مشاهده مي شود اين است كه تا حدود امكان از طلاق پرهيز داشته اند و لهذا طلاق از طرف آنها بسيار به ندرت صورت گرفته است و هر وقت صورت گرفته دليل معقول و منطقي داشته است. مثلاً امام باقر زني اختيار مي كند و آن زن خيلي مورد علاقۀ ايشان واقع مي شود. در جرياني امام متوجه مي شود كه اين زن«ناصبيه» است يعني با علي بن ابيطالب(ع) دشمني مي ورزد و بغض آن حضرت را در دل مي پروراند. امام او را طلاق داد. از امام پرسيدند: تو كه او را دوست داشتي چرا طلاقش دادي؟ فرمود: نخواستم قطعۀ آتشي از آتشهاي جهنم در كنارم باشد. حق طلاق(3) مطلب به اينجا رسيد كه طلاق از نظر اسلام سخت منفور و مبغوض است اسلام مايل است پيمان ازدواج محكم و استوار بماند. اين پيمان با همۀ پيمانهاي ديگر اجتماعي از قبيل: اجاره و صلح و رهن و وكالت و غيره اين تفاوت را دارد كه آنها همه صرفاً يك سلسله قراردادهاي اجتماعي هستند، طبيعت و غريزه در آنها دخالت ندارد و قانوني هم از نظر طبيعت و غريزه براي آنها وضع نشده است، برخلاف پيمان ازدواج كه براساس يك خواهش طبيعي از طرفين كه به اصطلاح مكانيسم خاصي دارد بايد تنظيم شود. از اين رو اگر پيمان ازدواج مقررات خاصي دارد كه با ساير عقود و پيمانها متفاوت است نبايد مورد تعجب واقع شود. مقام طبيعي مرد در حيات خانوادگي: از نظر اسلام منتهاي اهانت و تحقير براي يك زن است كه مرد بگويد من

تو را دوست ندارم، و آن گاه قانون بخواهد به زور و اجبار آن زن را در خانۀ مرد نگه دارد. قانون مي تواند اجباراً زن را در خانۀ مرد نگه دارد ولي قادر نيست زن را در مقام طبيعي خود در محيط زناشويي يعني مقام محبوبيت و مركزيت نگهداري كند قانون قادر است مرد را مجبور به نگهداري از زن و پرداخت نفقه و غيره بكند اما قادر نيست مرد را در مقام و مرتب يك فداكار و به صورت يك نقطۀ«گردان» در گرد يك نقطۀ مركزي نگه دارد.( از اين رو هر زمان كه شعله محبت و علاقۀ مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبيعي مرده است. طبيعت ، كليد فسخ طبيعي ازدواج را به دست مرد داده است يعني اين مرد است كه با بي علاقگي و بي و فايي خود نسبت به زن او را نيز سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود تأثيري در علاقه مرد ندارد بلكه احياناً آن تيزتر مي كند از اين رو بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود ولي بي علاقگي زن منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود.( تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به شخص زن نيازمند است و زن به قلب مرد. حمايت و مهرباني قلبي مردآنقدر براي زن ارزش دارد كه ازدواج بدون آن براي زن قابل تحمل نيست. حق طلاق(4) سوابق خدمت زن در خانواده: طلاقهاي ناجوانمردانه علاوه بر انحلال كانون مقدس خانوادگي اشكالات خاصي براي شخص زن به وجود مي آورد كه نبايد آنها

را ناديده گرفت. زني سالها با صميميت در خانۀ مردي زندگي مي كند و چون ميان او و خودش دوگانگي قائل نيست و آن خانه را خانۀ خود و لانۀ خود مي داند منتهاي خدمت و مجاهدت را براي سروسامان دادن به آن خانه به كار مي برد، نيرو و جواني و سلامت خود را فداي خانه و لانه و آشيانه و در واقع فداي شوهر مي كند. اكنون فرض كنيد شوهر چنين زني پس از سالها زندگي مشترك هوس زن نو و طلاق همسر كهنه به سرش مي زند و مي خواهد زن نو را به لانه آشيانه زن اول كه به قيمت عمر و جواني و سلامت و آرزوهاي بر باد رفتۀ او تمام شده بياورد، مي خواهد با محصول دسترج زن اول با زن ديگر عياشي و هوسراني كند. تكليف اين كار چيست؟ اينجا تنها مسأله بهم خوردن كانون خانوادگي و گسيخته شدن رابطۀ زوجيت مطرح نيست مسأله ناجوانمردي شوهر و تحميل زن به مرد ناجوانمرد و مقام طبيعي زن است. مسأله آواره و بي آشيانه شدن، مسأله تحويل دادن آشيانۀ خود ساخته را به رقيب، مسأله هدر رفتن رنجها و كارها و زحمتها و خدمتها مطرح است. شوهر و كانون خانوادگي و خاموش شدن شعلۀ حيات خانوادگي به جهنم! هر انساني لانه و آشيانه اي مي خواهد و به لانه و آشيانه اي كه به دست خود براي خود ساخته است علاقمند است. اگر مرغي را از خانه و لانه اي كه براي خود ساخته است بيرون كنند از خود دفاع مي كند. آيا زن حق ندارد از لانه و آشيانۀ

خود دفاع كند؟ غالب ناراحتيهايي كه به واسطۀ طلاقهاي ناجوانمردانه صورت مي گيرد از اين ناحيه است در اين گونه موارد است كه طلاق تنها فسخ زوجيت نيست، ورشكستگي و نابودي زن است. طلاق قضايي طلاق قضايي يعني طلاقي كه به وسيلۀ زوج صورت بگيرد. در بسياري از قوانين جهان اختيار طلاق مطلقاً در دست قاضي است و تنها محكمه است كه مي تواند به طلاق و انحلال زوجيت رأي بدهد از نظر اين قوانين تمام طلاقها طلاق قضايي است. طلاق حق طبيعي مرد است اما به شرط اينكه روابط او با زن جريان طبيعي خود را طي كند. جريان طبيعي روابط شوهر با زن اين است كه اگر مي خواهد با زن زندگي كند از او به خوبي نگهداري كند، حق و حقوق او را ادا كند، با او خشن معاشرت داشته باشد، و اگر سر زندگي با او را ندارد به خوبي و نيكي او را طلاق دند، يعني از طلاق او امتناع نكند، حقوق واجبۀ او را به علاوه مبلغي ديگر به عنوان سپاسگذاري به او بپردازد و علقۀ زناشويي را پايان يافته اعلام كند. اما اگر جريان طبيعي خود را طي كند چطور؟ يعني اگر مردي پيدا شود كه نه سر زندگي و حسن معاشرت و تشكيل كانون خانوادگي سعادتمندانه و اسلام پسندانه دارد و نه زن را آزاد مي گذارد كه دنبال كار خود برود، به عبارت ديگر نه به وظايف زوجيت و جلب نظر و رضايت زن تن مي دهد و نه به طلاق رضايت مي دهد در اينجا چه بايد كرد؟(طلاق طبيعي مانند زايمان طبيعي است كه خود

به خود جريان طبيعي خود را طي مي كند. اما طلاق از طرف مردي كه نه به وظايف خود عمل مي كند و نه به طلاق تن مي دهد، نظير زايمان غيرطبيعي است كه با كمك پزشك و جراح نوزاد را بايد بيرون آورد. آيا بعضي ازدواجها سرطان است وزن بايد بسوزد و بسازد؟ اكنون ببينيم اسلام دربارۀ  اين طلاقها و اين گونه مردان چه مي گويد. آيا باز هم مي گويد كار طلاق صد درصد بسته به نظر مرد است و اگر چنين مردي به طلاق رضايت نداد زن بايد بسوزد و بسازد و اسلام دستها را روي يكديگر مي گذارد و از دور اين وضع ظالمانه را تماشا مي كند؟ عقيدۀ بسياري همين است مي گويند: از نظر اسلام اين كار چاره پذير نيست. اين يك نوع سرطان است كه احياناً افرادي گرفتار آن مي شوند و زن چاره ندارد بايد بسوزد و بسازد تا تدريجاً شمع حياتش خاموش شود. به عقيدۀ من اين طرز تفكر با اصول مسلم اسلام تضاد قطعي دارد ديني كه همواره دم از عدل مي زند«قيام به قسط» يعني برقراري عدالت را به عنوان يك هدف اصلي و اساسي همۀ انبيا مي شمارد( لَقَد اَرسَلنا بِالَبينّاتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَ الميزانَ لِيَقومَ الناسُ بِالقِسطِ) چگونه ممكن است براي چنين ظلم فاحش و واضعي چاره انديشي نكرده باشد؟ مگر ممكن است اسلام قوانين خود را به صورتي وضع كند كه نتيجه اش اين باشد كه بيچاره اي مانند يك بيمار سرطاني رنج بكشد تا بميرد؟ زني كه به همسري مردي براي زندگي با او تن مي دهد و

بعد اوضاع  و احوال به صورتي در مي آيد كه آن مرد از اختيارات خود سوء استفاده مي كند و از طلاق زن به خاطر زندگي و همسري بلكه براي اينكه از ازدواج آيندۀ او با يك شوهر واقعي و مناسب جلوگيري كند و به تعبير قرآن او راكالمعلّقه نگه دارد خودداري مي كند، حقاً چنين زني مانند يك بيمار سرطاني گرفتار است اما اين سرطان سرطاني است كه به سهولت قابل عمل است. بيمار پس از اينكه عمل ساده شفاي قطعي و كامل خود را باز مي يابد. اين گونه عمل و جراحي به دست حاكمان و قاضيان شرعي واجد شرايط امكان پذير است. بخش يازدهم: تعدد زوجات: «تك همسري» طبيعي ترين فرم زناشويي است. در تك همسري روح اختصاص يعني مالكيت فردي و خصوصي كه البته با مالكيت خصوصي ثروت متفاوت است حكمفرماست. در تك همسري هر يك از زن و شوهر احساسات و عواطف و منافع جنسي ديگري را از آن خود و مخصوص شخص خود مي داند. نقطه مقابل تك همسري(چند همسري) يا زوجيت اشتراكي است. چند همسري يا زوجيت اشتراكي به چند شكل ممكن است فرض شود:) كمونيسم جنسي: يكي اينكه اختصاص در هيچ طرف وجود نداشته باشد، نه مرد به زن معين اختصاص داشته باشد و نه زن مخصوص مرد معين باشد. اين فرض همان است كه از آن به(كمونيسم جنسي) تعبير مي شود. كمونيسم جنسي مساوي است با نفي زندگي خانوادگي. چند شوهري: شكل ديگر چند همسري چند شوهري است، يعني اينكه يك زن در آن واحد بيش از يك شوهر داشته باشد. ويل دورانت مي گويد:« اين

كيفيت در قبيلۀ تودا و بعضي از قبايل تبت قابل مشاهده است. اشكال چند شوهري: اشكال عمده و اساسي كه چند شوهري بوجود مي آورد و همان بيشتر سبب شده كه اين رسم عملاً موفقيتي نداشته باشد، اشتباه انساب است. در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است، همچنانكه در كمونيسم جنسي نيز رابطۀ پدران با فرزندان نامشخص است و همانطوري كه كمونيسم جنسي نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش يك اجتماع واقعي بوده باشد. علت شكست چند همسري: علت شكست چند شوهري اين است كه با طبيعت مرد موافق است و نه با طبيعت زن. اما از نظر مرد، براي اينكه اولاً با روحيۀ انحصار طلبي مرد ناسازگار است و ثانياً اصل اطمينان پدري مخالف است. علاقۀ به فرزند طبيعي و غريزي بشر است. بشر طبعاً مي خواهد رابطه اش با نسل آينده و نسل گذشته مشخص و اطمينان بخش باشد مي خواهد بداند پدر كدام فرزند است و فرزند كدام پدر است. چند شوهري زن با اين غريزه و طبيعت آدمي ناسازگار بوده است، برخلاف چند زني مرد كه از اين نظر نه به مرد لطمه مي زند و نه به زن. علل تاريخي تعدد زوجيات: هوسراني و تسلط بي چون و چراي مرد، به تنهايي براي پيدايش رسم«چند زني» كافي نيست. حتماً علل و عوامل ديگر نيز دخالت داشته است، زيرا براي مرد هوسران راه آسانتر و بي دردسرتر از چند زني اين است كه حسن تنوع طلبي خود را از راه زن بازي آزاد و رفيقه و معشوقه گيري ارضاء كند بدون آنكه

زن مورد نظر خود را به عنوان«همسري» بپذيرد و نسبت به فرزندان احتمالي او تعهد و مسئوليتي به عهده بگيرد. از اين رود در اجتماعاتي كه چند زن معمول بوده است يا موانع اخلاقي و اجتماعي راه معشوقه گيري و زن بازي آزاد را براي مرد هوس باز بسته است و مرد هوسباز مجبور بوده غرامت تنوع طلبي خود را با بهاي قبول همسري قانوني زن مورد استفاده خود و پدري فرزندانش بپردازد، و يا بايد فرض كنيم علل ديگري(جغرافيايي يا اقتصادي يا اجتماعي) غير از هوسبازي و تنوع طلبي مرد در كار بوده است. فزوني عدد زنان بر مردان: آخرين عامل تعدد زوجات كه ضمناً مهمترين عوامل است، فزوني عدد زنان بر عدد مردان بوده است. مواليد دختران از مواليد پسران زيادتر نبوده و نيست احياناً در بعضي سرزمينها مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر است، در برخي از سرزمينهاي ديگر بر عكس است، مواليد پسر از مواليد دختر بيشتر است و چيزي كه همواره سبب مي شود كه عدد زنان آمادۀ ازدواج از عدد مردان آمادۀ ازدواج بيشتر باشد اين است كه تلفات مرد هميشه از تلفات زن بيشتر بوده و هست. كثرت تلفات مرد همواره سبب شده و مي شود كه در صورت تك همسري، گروه فراواني از زنان از داشتن شوهر قانوني و خانه و زندگي مشروع محروم بمانند. علل فزوني عدد زنان آماده به ازدواج از مردان: علت اين امر چيست؟ چرا با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر نيست، عدد زنان آمادۀ ازدواج از مردان بيشتر است؟ علت اين امر واضح است: تلفات جنس مرد از تلفات جنس

زن بيشتر است. اين تلفات معمولاً در سنيني واقع مي شود كه مرد بايد سرپرست خانواده اي باشد. اگر اندكي به مرگهايي كه در اثر حوادث پيش مي آيد توجه كنيم از جنگها، غرق شدنها، سقوطها، زيرآوار ماندنها، تصادفها و غير اينها، خواهيم ديدي همۀ اين حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است. ندرتاً زني در ميان اينها ديده مي شود چه در مبارزه انسان با انسان، چه در مبارزه انسان با طبيعت، تلفات متوجه مرد مي شود. مقاومت بيشتر زن در برابر بيماريها: چيز ديگري كه سبب مي شود تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر باشد، موضوعي است كه اخيراً در پرتو پيشرفت علوم كشف شده است و آن اينكه مقاومت مرد در برابر بيماريها از مقاومت زن كمتر است و در نتيجه تلفات مرد به واسطۀ بيماريها از تلفات زن بيشتر است. در مجلۀ سخن، سال ششم، شمارۀ يازدهم مقاله اي تحت عنوان«زن در سياست و اجتماع» از مجلۀ ماهانه به وسيله دكتر زهرا خانلري ترجمه شد كه طبيعت زن از نظر علمي بر طبيعت مرد تفوق دارد. كروموزوم x مربوط به جنس ماده از كروموزوم y مربوط به جنس نر قويتر است. بنابراين عمر زن از عمر مرد درازتر است، زن عموماً از مرد سالمتر است، مقاومتش در برابر بيماري از امراض از مرد بيشتر است و اغلب زودتر معالجه مي شود. در برابر يك زن كورنگ شاترده مرد كورنگ يافت مي شود. نيرنگ مرد قرن بيستم: مرد قرن بيستم در بسياري از مسائل مربوط به حقوق خانوادگي توانسته است نعل وارونه بزند و با نامهاي قشنگ تساوي و آزادي،

زن را اغفال كرده از تعهدات خود نسبت به او بكاهد و بر كامگيريهاي بي حساب خود بيفزايد. اما در كمتر مسأله اي به اندازه تعدد زوجات از اين جهت موفقيت داشته است. مضحك اين است كه مي گويند:( تعدد زوجات از جانب زن همان اندازه دشوار است كه از مرد بخواهند وجود رقباي خود را در عرصۀ زناشويي تحمل كند. گذشته از اين اينكه مقايسۀ غلطي است شايد نمي دانند كه دنياي امروز كه اين آقايان هر پديده اي را به اين نام جذب مي كنند و هيچ ترديدي را در صحبت رويدادهاي آن روا نمي دارند مرتباً از مرد مي خواهد كه عشق زن خويش را محترم بشمارد و وجود رقباي خود را در عرصۀ زناشويي تحمل كند دنياي امروز اين نابرد باريها را به نام حسادت، تعصب، فناتيسم و غيره محكوم مي كند اي كاهش جوانان ما لاقل از عمق جرياناتي كه از اين لحاظ در مغرب مي گذرد اندكي آگاهي داشتند. روشن شد كه تعدد زوجات ناشي از يك مشكل اجتماعي است نه طبيعت ذاتي مرد. بديهي است كه اكر در اجتماع مشكلۀ فزوني نسبي عدد زنان نيازمند بر مردان نيازمند وجود نداشته باشد تعدد زوجات از ميان خواهد رفت و يا بسيار كم خواهد شد. و اگر بخواهيم در چنين شرايطي(فرضاً چنين شرايطي وجود پيدا كند)(زناني بي شوهر نمانند) تعدد زوجات نه كافي است و نه صحيح. براي اين منظور چند چيز ديگر لازم است: اول: عدالت اجتماعي و كار و درآمد كافي براي هر مرد نيازمند به ازدواج تا بتواند به تشكيل كانون خانوادگي اقدام نمايد. دوم: آزادي اراده

و اختيار همسر براي زن كه از طرف پدر يا برادر يا مشخص ديگر اجباراً به عقد يك مرد زندار پولدار درآورده نشود. بديهي است كه اگر زن آزاد مختار باشد و امكان همسري با يك مرد مجرد برايش فراهم باشد هركز زن مرد زندار نخواهد شد و سر(هوو) نخواهد رفت. اين اولياء زن هستند كه به طمع پول، دختر يا خواهر خود را به مردان زندار پولدار مي فروشند. سوم: اينكه عوامل تحريك و تهييج و اغوا و خانه خراب كن اين قدر زياد نباشد. عوامل اغوا، زنان شوهر دارا از خانۀ شوهر به خانه بيگانه مي كشد، چه رسد به زنان بي شوهر، اجتماع اگر سر اصلاح دارد و طرفدار نجات تك همسري واقع است بايد در راه برقراري اين سه عامل بكوشد، والا منع قانوني تعدد زوجات جز اينكه راه فحشاء را باز كند اثر ديگري ندارد. اشكالات و معايب چند همسري: سعادت و خوشبختي زناشويي در گرو صفا، صميميت گذشت، فداكاري، وحدت و يگانگي است و همۀ اينها در چند همسري به خطر مي افتد. گذشته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره، از نظر خود مرد آنقدر مسئوليتهاي تعدد زوجات سنگين و خردكننده است كه رو آوردن به آن پشت كردن به مسرت و آسايش است. اكثر مرداني كه از تعدد راضي و خشنودند آنها هستند كه عملاً از زير بار مسؤوليتهاي شرعي و اخلاقي آن شانه خالي مي كنند، زني را مورد توجه قرار داده زن ديگر را از حساب خارج مي كنند و به تعبير قرآن كريم او را(كالمعلقه) رها مي كنند. آنچه اين گونه افراد نام

تعدد زوجات به آن مي دهند در واقع نوعي تك همسري است توأم با ستمكاري و جنايت و بيدادگري. اگر مردي خيال كند كه تعدد زوجات با قبول همه مسئووليتهاي شرعي و اخلاقي به نفع اوست و او از نظر تن آسايي از اين كار صرفه مي برد، سخت در اشتباه است مسلماً تك همسري از نظر تأمين خوشي و آسايش بر چند همسري ترجيح دارد. از نظر تربيتي هووگري ضرب المثل ناسازگاري است. براي زن دشمني بالاتر از(هوو) وجود ندارد. چند همسري، زنان را به قيام و اقدام عليه يكديگر و احياناً شوهر وا مي دارد، و محيط زناشويي را كه بايد محيط صفا و صميميت باشد به ميدان جنگ و جدال و كانون كينه و انتقام تبديل مي كند. دشمني و رقابت و عداوت ميان مادران به فرزندان آنها نيز سرايت مي كند، دو دستگي ها به وجود مي آيد، محيط خانوادگي كه اولين مدرسه و پرورشگاه روحي كودكان است و بايد الهام بخش نيكي و مهرباني باشد درس آموز زنفاق و نامردي مي گردد. در اينكه تعدد زوجات زمينۀ همۀ اين آثار ناگوار تربيتي است شكي نيست. اما يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينكه بايد چه قدر از اين آثار ناشي از طبيعت تعدد زوجات است و چه قدر از آنها ناشي از ژستي است كه مرد و زن دوم مي گيرند ب عقيده ما همۀ اين ناراحتيها معلول طبيعت تعدد زوجات نيست، بيشتر معلول طرز اجراي آن است.

زن،سياست و حرمسرا در عصر صفويه

عبدالمجيد شجاع

نام ارائه دهنده پروژه:مهدي غلامي- فصل اول_سلسه مراتب زنان حرمسرا- 1_سلسله مراتب زنان حرمسرا- زنان خاندان سلطنتي:اين زنان كه

شامل خويشاوندان و منسوبان نزديك شاه و دختران او ميشدند.در بين زنان خاندان سلطنتي مقام و منزلت اول از آن مادر شاه بود كه او را «نوّاب عليّه» مي ناميدند. زنان اصلي شاه:اين زنان كه طبق قانون حداكثر چهار نفر بود،معمولاً از بين دختراني انتخاب ميشد كه قرابت نسبي با شاه داشتند.زناني كه شخص خود شاه آنها را انتخب ميكرد «سوگلي» مي گفتند.اگر زنان شاه از خويشان شاه بود ملقب به «بيگم» مي شدند در غير اين صورت «خانم» ناميده ميشدند. زنان صيغه اي: تعداد اين زنان نا محدود بوده و به طرق مختلف وارد حرمسرا مي شدند.گاهي اوقات وقتي شاه به حرم سراي بزرگان و اعيان و ايراف مي رفت زنان آن حرمسرا روي مي گشودند و اگر شاه ،دختر يا زني را در آن حرمسرا مي پسنديد بلافاصله ان دختر يا زن براي شاه متعه مي كردند و صاحب حرم سرا از اين رويداد بسيار استقبال ميكرد.زيرا اين كار باعث تحكيم روابط مي شد. كنيزان: كنيزان موظف بودند،علاوه بر انجام كارهاي خانه اربابشان اميال جنسي او را براورده مي كردند آنها اصولاً قسمتي از اموال شاه محسوب مي شدند،بنابر اين ضرورتي هم به جاري كردن خطبه عقد و اجراي مراسم نبود.آنها در صورتي كه از اربابشان صاحب فرزندي مي شدند،فرزندانشان مساوي با فرزندان ديگر ارث مي بردند. رقاصهه هاي شاهي:       اين افراد وظايفي هم چون سرگرم كردن شاه در مراسم بزم و شادي همراه با رقص و آواز بود.رقص آنها توام با چشم بندي و بند بازي و حركات جالب و عجيب ديگر بود.آنها همچنين موظف بودند تا در صورت تمايل مهمانان،تمايلات انها

را برآورده كنند.همچنين اين دسته از زنان به هنگام حركت شاه به رقص و آواز مشغول مي شدند. خدمه حرم: زنان و دختراني بودند كه در خدمت شاهزاده خانم هاي حرمسرا و زنان متشخّص حرم به سر مي بردند،اين زنان پدران يا شوهرانشان از رجال بزرگ مملكت محصوب مي شدند. 2_روابط زنان حرمسرا با يكديگر: وجود تعداد زيادي زن در يك مكان عمومي و مشترك ،خواه نا خواه موجب بروز حسادت ها و رقابت هايي ميان آنها مي شد.تقسيم بندي زنان در حرم سرا و وجود سلسله مراتب ميان زنان كه موجب ايجاد تفاوت هايي از لحاظ موقعيت و امتياز اعطاء شده به آنان مي شد،از مهم ترين عوامل بروز رقابت ميان زنان حرمسرا بود.اين رقابت در درجه اول بين ملكه مادر و زن سوگلي شاه مشهود بود كه موجب بروز توطئه هاي در حرم سرا مي شد.توجه خاص و بيش از حد شاه به يك يا چند تن از زنانش كه موجب ((سوگلي بازي)) در حرمسرا مي شد نيز از مهمترين زمينه ها وعوامل بروز رقابت در حرمسرا بود. 3_لباس و زينت آلات زنان حرمسرا: زنان حرمسرا زماني كه بدون شاه در سفر بودند،چادر سفيدي روي سر مي انداختند كه تمام بدن آنها را تا مچ پا مي پوشاند وفقط در جلوي صورت شكاف كوچكي براي ديدن داشت. جنس اغلب لباس ها از ابريشم بود و رنگ لباس ها نيز به خصوص در اعياد و جشن ها،رنگ هاي شادي مانند زرد،قرمز و سبز بود. زنان براي آرايش از حنا و سرمه استفاده مي نمودند و گيسوان خود را به اشكال مختلف مي پيچاندند. زنان

براي زينت گردن و دستان از زينت آلاتي با طلا و سنگ هاي قيمتي استفاده مي نمودند 4_آموزش زنان حرمسرا: در دوره صفويه ،آموزش و تربيت دختران تقريباً مشابه پسران بود.از مردان به عنوان معلم شاهزادگان استفاده مي شد..دختران نسبت به پسران در حرم سرا از آزادي و رفاه بيشتري برخوردار بودند،علت آن نيز به زعم دو سر و سو آن بودكه آنها نمي توانستند همچن برادران خود مدعي تاج و تخت سلطنت شوند، در نتيجه آموزشهاي آنها متفاوت و ذايره شمول آن فراگيرتر از پسران بودتا جاييث كه بر خلاف شاهزادگان پسر ،آنان در صورت تمايل به فراگيري سوار كاري و تير اندازي مشغول مي شدند. عمده آموزشهايي كه به زنان حرمسرا داده مي شد،آموزش علوم متداول چون شعر و ادب فارسي،عربي رياضي،عربي،تاريخ و علوم ديني بود.اما در اين ميان علوم ديني جايگيه خاصي داشت و براي شاهزادكان امري ضروري محصوب مي شد. 6_زندگاني زنان در خارج از حرمسرا:  در حرم سرا بعضي زنان به خود آرايي و آرايش مشغول مي شدند.جمعي مشغول ريسندگي و بافندگي و پرداختن به كارهاي هنري نظير رقص و آواز وموسيقي و . . . مي شدند. شكار:يكي از مطلوب ترين تفريحات و سرگرمي هاي زنان حرمسرا حضور در شكارگاه هاي قرق شده شاهي بود،در اين شكارگاه ها جايگاهي براي زنان ميساختند كه در آنجا ميتوانستند مناظر شكارگاه را ببينند وحتي شكارهايي كه نزديك آنها مي آمد،بزنند. سفرهاي جنگي:حضور در اردوهاي جنگي نيز يكي از مسافرت هايي بوده كه زنان حرم سرا بالاجبار متحمل مي شدند،شاه در اين سفر تعداد كمي از زنان خود را مي برد.خواجه سرايان وظيفه

محافظت از زنان را داشتند،آنها موظف بودند تا در صورت پيروزي دشمن تمام زنان را سر بريده تا زنده به دسته دشمن نيفتند. سفرهاي زيارتي:اين سفرها به خصوص در دوره حكومت شاه سلتان حسين افزايش يافت وعلاوه بر مشهد مقدس و قم،مكه،مدينه و عتبات را در بر مي گرفت.گاهي زنان حرمسرا بدون حضور شاه،مدت مديدي را در يكي از شهرهاي مذهبي سپري كنند. 7_تصفيه زنان حرمسرا: هنگامي كه تعداد زنان حرمسرا زياد مي شد شاهان صفوي دست به تصفيه حرمسرا مي زدند،بدين معني كه تعدادي از انان كه ديگر براي شاه جزابيتي نداشتند طلاق ميدادند و به عقد درباريان خود در مي آوردند زناني كه به اين صورت حرمسرا را ترك مي كردند سوگند مي خوردند كه اسرار حرمسرا را نزد هيچكس حتي شوهر خويش فاش نسازند.آنان با اسباب و اثاثيه مجللي وارد خانه شوهر مي شدند.بخشش زنان حرمسرا به بزرگان مملكت ،از طرفي عنايت و لطف شاه در حق آنان تلقي مي شد و از طرفي موهبتي براي زنان محسوب مي شد. فصل دوم_غلامان شاهي 1_خواجه سرايان: خواجه سرايان به دو دسته تقسيم مي شدند؛خواجه سرايان سفيد وسياه،كه هر كدام عهده دار وظايف متمايز از يكديگر بودند.خواجه سرايان سفيد معمولاًً بعد از نامشان القاب «آقا» يا «آغا»مي آمده.مانند:احمد آقا و. . . در حالي كه اين القاب براي خواجه سرايان سياه بهد از اسمشان مي آمده.مانند:آغا كاذم خواجه سرايان سياه:معمولاًاز هندوستان و سواحل بنگال يا آفريقا خريداري مي شدند. عمده وظايف خواجه سرايان سياه محافظت از زنان وتجسس و كشف اسرار آنان بودو در اين راستا موظف بودند تا از برقراري ارتباط آنان با

دنياي خارج حرمممانعت به عمل آورند. خواجه سرايان سفيد:از نژاد ارمني،گرجي و يا چركس بودند،تعدادشان در زمان شاه عباس اول بسيار اندك بود.عمده ترين وظايف خواجه سرايان سفيد محافظت از قسمت بيروني حرمسرا بوده است،زيرا خواجه سرايان سفيد به هيچ عنوان حق ورود به حرمسرا را نداشتند وفقط به هنگام خروج شاه ازحرمسرا ملتزم ركاب او مي شدند.به طور كل خواجه سرايان سفيد بيشتر در خدمت شاه و شاه زادگان بودند وبا زنان حرمسرا ارتباطي نداشتند. مناصب خواجه سرايان:  مهتر ركيب خانه:مهمترين مشخصه ي اين فرد كه همواره در فاصله نزديكي با شاه قرار مي گرفت اين بود كه،كيسه يا جعبه كوچكي به همراه داشت كه در آن وسايلي نظير:دستمال،ساعت،انگشتر وساير وسايل شخصي شاه را به همراه داشت تا در صورت نياز شاه فوراً در اختيار او قرار دهد.مهمترين وظايف مهتر مواظبت از شخص شاه،چشيدن غذاي او هنگام صرف غذا وكمك به شاهدر هنگام لباس پوشيدن است.در واقع مي توان او را رييس خلوت شاه ناميد. ناظر بيوتات سلطنتي:كارخانجات و كارگاه هايي بودند،كه وسايل مورد نيازدربار و سپاه را فراهم ميكردند يا امور خدماتي دربار را انجام مي دادند.هر يك سرپرست و يك مشرف داشت،وظيفهمشرف تخمين و تعيين بودجه واعتبار مورد نياز بيوتات مربوط و ارائه گزارش به ناظر بيوتات بود.وظايف ناظر بسيار گسترده بود و مهمترين صاحب منصب دربار به شمار مي آمد.چرا كه وي مسؤول كليه امور مالي و مالكي پادشاه بوده.وي همچنين بر پرداخت حقوق،ترفيع يا تنزيل تمام كاركنان،نظارت مي كرده وحتي شاه با مشورت او صاحب منصبان ارشد دربارش را انتخاب يا معزول مي نموده است.از اين رو صاحب منصبان درباري

با پرداخت رشوه به او سعي در ارتقا يا حد اقل تثبيت موقعيت خود در دربار داشتند. حساسيت منصب ناظر،موجب مي شد كه شاهان صفوي در انتخاب ناظر دقت زيادي را به خرج دهند. يوزباشي غلامان خاصه: به خواجه سراياني اطلاق مي شد كه عهده دار سرپرستي صدها تن از خواجه سرايان سياه يا سفيد مي شدند.مهمترين وظايف يوزباشيان،حفاظت از حرمسرا و شركت در جنگها بود. اين صاحب منصب از نفوذ زيادي در دربار و شخص خود شاه برخوردار بود.يوزباشيان علاوه بر منصب خود ممكن بود مناصب ديگري را نيز با حفظ سمت قبلي شان بر عهده بگيرند. مير شكار باشي: وظايف اين افراد تهيه اسباب و ادوات شكار و سرپرستي كساني كه سگان شكاري و يوزان و بازان شاه را تربيت مي كنند بود.اين منصب بيشتر در اختيار خواجه سرايان قرار داشته كه شايد اين امر مرهون علاقه وافر زنان شاه به شكار بوده باشد. جبادار باشي: جبادار باشي مسئول «جباخانه»بود و جبا خانه مكاني بود كه در آن اسلحه وآلات وادوات جنگي نگهداري مي شد.از اين رو نام اين صاحب منصب «سلحدار باشي» بود. 2_غلامان درباري: آموزش غلامان: شاه بعد از انتخاب زيباترين غلامان به تربيت و آموزش آنها مي پرداخت و شخصي را به عنوان سرپرست آنان تعيين مي كرد كه به غلامان،آداب و تشريفات درباري بياموزد.تعليم رقص و فنون بزم آرايي و آوازه خواني از ديگر آموزش هاي آنان به شمار مي آمد.بعد از آن كه اين غلامان براي خدمت در دربار آماده شدند به جرگه «غلامان خاصه» مي پيوستند و تا زماني كه مويي به صورتشان نروييده بود در دربار

خدمت مي كردند و هنگامي كه به سي بلوغ مي رسيدند از خدمت در دربار معاف مي شدند و از آن پس در سپاه خدمت مي كردند.غلامان مسيحي كه وارد جرگه غلامان «خاصه»  شاهي مي شدند مجبور به تغيير كيش و پزيرفتن اسلام مي شدند. 3_يساولان: به افرادي اطلاق مي شده كه اوامر و فرامين شاه اجرا مي نمودند..به دو گروه تقسيم مي شدند1.يساولان مجلس2.يساولان صحبت يساولان صحبت:از اميرزادگان و نجيب زادگان انتخاب مي شدند و مصاحب شاهزادگان در حرم بودند و در مجالس وظيفه حفظ نظم و انضباط و راهنمايي سفرا و هدايت آنها به مجلس شاه را داشتند. اين افراد به دو منظور به دربار راه راه مي يافتند،يا پدرانشان آنها را به منظور آموزش آداب ورسوم دربار يا فنون نظامي به دربار مي فرستادندتا ضمن آموزش اين فنون ،مدارج ترقي و تعالي را طي كنند. يساولان صحبت نيز بسته به تقرب و نفوزشان در دربار مي توانستند در مناسبات سياسي اثر گزار باشند اين مسئله مخصوصاً در دوره اول صفويه كه خواجه سرايان قدرت چنداني نداشتند،مشهود به نظر مي آيد اسكندر بيگ در مورد «كورشاه علي روملو» يساول صحبت شاه تهماسب مي نويسد كه وي در ايم نقاهت شاه تهماسب كه«محرمان حريم عزت» با او از پس پنجره حرم سخن مي گفتند،موفق شده بود،ذهن شاه را نسبت به حيدر ميرزائيان مشوش نمايد. يساولان هم چنين از نفوذ خود در دربار براي خنثي كردن توطئه درباريان عليه پدرانشان،استفاده مي كردند. فصل دوم_موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه عباس اول  در دوره شاه عباس اول شاهزادگان با محدوديت هايي مواجه شدند و در حرم

و دربار محبوس شدند،زنان نيز آزادي گذشته خود را از دست داده بودند و تنها در حصور شاه بود كه حق داشتند با روي باز بر روي اسب بنشينند ودر صورت نبودن شاه روبندي به صورت خود مي بستند و نشسته بر كجاوه طي طريق مي كردند،تا مبادا چشم نا محرمي از دور دست نظاره گر آنان باشد.آنان ديگر مانند گذشته نمي توانستند در معابر شهر تردد كنند و در جلسات درباري حضور يابند. فصل سوم:موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه صفي: شاه صفي به تجويز پزشكان به شراب پناه آورد،اما بر اثر افراط در نوشيدن شراب همواره از حالت طبيعي خارج مي شد و در اين حالت دست به اعمال قساوت آميز و وحشيانه اي مي زد. زنان حرمسرا در اين دوره يكي از مهيب ترين و بي روح ترين دوران خود را در حرمسرا سپري كردند زيرا در اين دوره ديگجر از سرگرمي ها و مسافرت ها خبري نبود و در حرمسرا با نظام خبر چيني و جاسوسي شديد مواجه شدند،لذا به تدريج فصاي رعب و وحشت بر حرمسرا حاكم شد.تا به آن حد كه اهل حرم براي آن كه در معرض تهمت و افترا قار نگيرند و بهانه اي به دست خبر چينان ندهند،ترجيح دادند كه به اتاق هاي خود پناه ببرند و از معاشرت با يكديگر اجتناب ورزند.ايجاد اين محدوديت ها در حرمسرا نشانه بد بيني شاه بود،كه حتي اين سوءظن در مورد بستگانش وجود داشت.از طرفي اين محدوديت ها نشان دهنده بي توجهي شاه صفي نسبت به زنانش بود.حتي رفتار او با زنان خاندان سلطنتي و بستگانش نيز خوشايند نبود.

فصل چهارم:موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه عباس دوم: شاه عباس دوم شيفته زنان و به خصوص زنان ارمني و جلفا بود.به طوري كه در سلطنتش سفرهاي متعددي به جلفا انجام داد و هر بار نيز در برگست از جلفا تعدادي از زنان زيباروي ارمني را به همراه خود به حرمسرا مي برد.حتي او در يكي از سفرهايش شيفته زني شوهر دار مي شود و او را به حرمسرايش مي برد. افراط شاه عباس دوم در نوشيدن شراب موجب مي شد كه دست به اعمال نسنجيده بزند و ميتوان گفت كه او گرفتار بيماري رواني «ساديسم»بوده و از آزار دادن و شكنجه كردن زنان لذت مي برده است.او در يكي از مراسم بزم به رقاصه ها دستور داد تا بر روي قطعه شيشه هاي شكسته به رقص و پايكوبي مشغول شوند. فصل چهارم:موقعيت زنان حرمسرا در دوره شاه سليمان: ميزان زن بارگي شاه سليمان بيش از اندازه بود،چنان كه با ارزش ترين و جذاب ترين هدايا و پيشكش ها، برايش زنان زيباروي قفقازي بود.و همين شيفتگي باعث شد كه او سفرهاي زيادي به جلفا براي ديدن زنان ارمني داشته باشد.ديداري كه همراه با گزينش بود.چنان كه شاه سليمان در يك سفر 21 تن از زيباترين دختران جلفا را براي حرمسرايش ربود و نوبتي ديگر 8 دختر از محله فرنگي نشين جلفا را به بهانه اين كه زنانش خواستار تماشاي لباس هاي فرنگيان هستند،به حرمسرا كشانيد و از خروج آنها ممانعت به عمل آورد. بر اثر مداومت شاه در خفت و خيز با زنان،روز به روز نيروي فكري و جسمي اش كاهيده تر مي شد چنان

كه حتي سوار شدن بر اسب هم براي او مشكل شده بود ومجبور بود مانند زنان سوار بر كجاوه شود. مصائب و آلام زنان حرمسرا در عصر صفوي: زندگي در حرمسرا براي زنان بيرون از آن،مطلوب به نظر مي رسيد،اما اين تصوير ذهني سرابي بيش نبود. جرا كه زنان و دختراني كه به هزار اميد و آرزو در پي يافتن يك زندگي راحت و بي دغدغه پاي به درون حرم سرا مي نهادند. ناگهان با محيطي مواجه ميشدند كه اعمال آنها با محدوديت و كنترل و بعضاً با رفتار هاي قساوت آميز و خشن شاه رو به رو مي شدند و بعدها با درد و رنج هاي نظير داغديدگي فرزند، محروميت هاي جنسي و . . . دست به گريبان مي شدند. اولين محروميت زنان حرمسرا در عصر دوم صفويه با آن مواجه بودند،ممنوعيت خروج آنها از حرمسرا بود و ترس از ايجاد رابطه نا مشروع زنان حرم با مردان درباري،افشاي اسرار سياسي و حفظ امنيت زنان از جمله محدوديت ها بود. زنان حرمسرا با ايجاد دو وضعيت شانس خروج دائمي از حرمسرا را از دست مي دادند.اولي آنكه از شاه حامله شوند،كه در اين صورت بايد تا ابد در حرم باشند.اما زنان براي اين كه به اين وضعيت گرفتار نشوند به بهانه بيماري يا عادت زنانگي از هم بستر شدن با شاه اجتناب مي ورزيدند. اما وضعيت دوم،بعد از مرگ شاه به وقوق مي پيوست،در اين صورت زنان شاه متوفي نه تنها براي هميشه از خروج از حرمسرا باز مي ماندند بلكه از گردش و تفريح با حرم محروم مي شدند و براي هميشه

به دست فراموشي سپرده مي شدند. رفتار خشن و ساديسم گونه شاه با زنان حرم و فرزندانشان يكي ديگر از مصائب اندوه بار زنان بود.تنبيهات بدني از وقايع عادي و روزمره حرمسرا بود. اما از همه غم انگيز تر سرنوشت اسف باري كه در انتظار پسران اين زنان بود.در بين زنان حرمسرا تنها يك زن بود كه مي توانست بر سلامتي پسرش ايمن باشد،اين زن همان زني است كه پسر اول شاه را به دنيا آورده است.باقي پسران شاهيا در سنين جواني به صورت دست جمعي سر به نيست مي شدند يا در همان بدو تولد از خوردن شير محروم مي شدند كه بر اثر آن جا سپارند. محروميت جنسي را مي توان يكي از مصيبت بار ترين آلام زنان حرمسرا به شمار آورد.تفاوت ميان زنان حرم موجب ميشد كه بسياري از زنان فقط يك بار يا كمي بيشتر همخوابگي با شاه را تجربه كنند،در اين صورت نهايت آمالشان اين بود كه شاه آنها را طلاق دهد و به مرد ديگري ببخشد حتي اگر آن مرد يك گازر باشد. اين محروميت باعث فساد جنسي وبرقراري رابطه نامشروع مي شد.زناني كه از نظر شاه افتاده بودند،اميد چنداني به رهايي از حرم نداشتند؛در اين فضاي مسموم،نجابت از بين ميرود و با اولين مردي كه در فرصت مناسب به خود نزديك ميديدند خلوت كنند.البته اين فساد به ميزان اندكي در زمان صفويه داشت. اگفته نماند كه در صورت فاش شدن اين رابطه نامشروع،مجازات سختي در انتظار زنان خاطي بود.از اين رو زناني كه جرات ريسك كردن را نداشتند،متوسل به هم جنسان خود ميشدند. به نظر ميرسيد رنان حرمسرا

در صورت عدم ارضا جنسي شان به مرور زمان به يك نوع بيماري رواني تحت عنوان «هيستري» دچار مي شدند كه بارز ترين نشانه آن تمايل زنان بيمار به اندام نمايي بود.از اين رو توقف كوتاه مردي غريبه در حرمسرا،هر چند پير و ناتوان براي آنان مي توان با ارزش و رويداد خوشايند تلقي شود. فصل پنجم_تاثيرات حرمسرا بر اقتصاد كشور: زنان خاندان سلتنتي از همان بدو تاسيس حكومت صفوي مبدل به زنان ثروت مندي شدند و از همان ابتدا املاك زيادي را به دست آوردند.تبديل گسترده املاك دولتي به املاك خاصه يا سلطنتي در دوره دوم صفويه،موجبات انتفاع بيشتر اهل حرم را از ثروت ودارايي فراهم آورد و استيلاي آنان را بر منابع مالي افزايش داد و اين امر موجب متمول شدن بيشتر زنان خاندان سلطنتي و در راس انها ملكه مادر شد. عمده ترين هزينه هاي حرم سرا مربوط به پرداخت مستمري دايمي زنان و تامين مخارج آنان بود.وقتي يكي از زنان حرم سرا مورد توجه و عنايت خاص شاه واقع مي شد مستمري اش نيز افزايش مي يافت. همچنين وقتي شاه برخي از زنانش را طلاق مي داد و ان را به عقد ديگر درباريانش در مي اورد به هنگام خروجشان از حرمسرا جهيزيه كامل براي آنها تدارك مي ديد. علاوه بر مستمري زنان پرداخت هزينه هاي آنان نيز بر عهده شاه بود كه عمده ترين آنها هزينه خريد لباس زينت آلات و وسايل آرايشي مي شد تا بتوانند نظر شاه را به خود جلب كنند. در مجموع هر چه به اواخر دوره صفوي نزديك مي شويم،به موازات افزايش بي كفايتي و

بي لياقتي شاهان صفوي هزينه هاي حرمسرا نيز افزايش مي يابدبه طوري كه اين هزينه ها در دوره شاه سلطان حسين سه برابر نسبت به شاه سليمان افزايش داشته است. يا رب من اگر گناه بي حد كردم دانم به يقين كه بر تن خود كردم از هر چه مخالف رضاي تو بود برگشتم و توبه كردم و بد كردم ((ابوسعيد ابوالخير))

الگوهاي مديريتي زنان در قرآن

معصومه نعمتي

سبك مديريتي هر جامعه متاثر از ارزش هاي حاكم بر آن جامعه است و در بسياري از عرصه هاي مديريتي جهان، زنان هم در كنار مردان توانسته اند مديران شايسته و توانايي باشند. الگوهاي مديريت اسلامي نيز منبعث از اصول و قوانين مشخصي است كه بر اساس ملاك هاي اسلامي استوار گشته و سمت و سويي الهي دارد و هدف آن ارتقاي انسان در جهت كمال و بهبود نظام هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و خانوادگي است در دهه هاي اخير بخصوص در كشورهاي اسلامي، در عرصه هاي گوناگون مديريت اسلامي بسيار سخن رفته و ضرورت دستيابي به الگوهاي مديريت اسلامي مورد تائيد و تاكيد قرار گرفته است. سير در تاريخ و به تعبير قرآن سير در زندگي گذشتگان در اين راستا، خود به عنوان يك اصل قابل تفكر داراي اهميت است در حقيقت تاريخ نمودي از بودها و نبودهايي است كه از آنها درس بايدها و نبايدها را مي توان آموخت يكي از موضوعات مهمي كه در قرآن از آنها سخن به ميان آمده، زناني هستند كه در خلال رويدادهاي تاريخي و قصص قرآني معرفي شده اند. گروهي از اين زنان چهره اي خوب و برخي نيز چهره اي بد داشته اند

و به نوعي هر كدامنقش هاي حساس مديريتي نيز عهده دار بوده اند. قرآن كريم با بيان نقش اين زنان در دو قطب مثبت و منفي و ارائه سرگذشت آنها مي خواهد كه اين زنان هم مايه سرمشق باشند و هم مايه عبرت، سرمشق از زنان پارساي نام آوري كه منشا دگرگوني هاي مثبت بوده اند و عبرت از زنانبي ايمان كه موجب انحطاط فضيلت انساني و بدنامي خود و گرفتاري ديگران گرديده اند. در داستان هاي تاريخ قرآن، رنان برگزيده و شايسته، كساني هستند كه در فراست و هوش سرشار و در توانايي بر درك حقايق بسيار دشوار و حل مسائل اجتماعي، سياسي، فرهنگي و خانوادگي به منزلت بالايي رسيده بودند. آنان مديريت كارآمدي بودند كه در راه خدا و حفظ و پايداري دين خدا قيام كردند و با مبارزه علني و غير علني خود به حفظ ارزش هاي الهي پرداختند. اين زنان اساس تربيت الهي و حفظ فرهنگ ديني به شمار مي آيند. از اين رو بخش عمده اي از آيات قرآن در مورد اين زنان و حكايت سرگذشت آنان نازل شده تا به اين ترتيب نسل هاي مختلف را متوجه ارزش و جايگاه آنان نموده و آنها بتوانند با الگو قرار دادن اين زنان بزرگ، گام هاي صحيح و استواري را در مسير زندگي و فعاليت هاي اجتماعي خود بردارند.يكي از شاخص هاي الگوسازي مديريتي زنان از ديدگاه قرآن، قصص قرآن و رويدادهاي تاريخي قرآن است. قرآن در خلال اين وقايع مهم به معرفي زناني پرداخته است كه در حركت تبليغي و ارشادي انبيا (ص) نقش آفريني كرده اند. يكي از الگوهاي حكومت

و زمامداري زنان در عرصه سياسي كه در قرآن مطرح شده است بلقيس ملكه سبا مي باشد. بلقيس زني خردمند و مال انديش بود كه فعاليت هاي اجتماعي و سياسي و كشورداري از تجربيات بالايي برخوردار بود و اين موجب سلامت راي وروشن بيني او شده بود. او دعوت يكتا پرستي را پذيرفت و با تمام قدرت و شوكت تسليم حق شد. آسيه همسر فرعون الگوي مبارزه و شهادت طلبي در عرصه اعتقادي مي باشد. آسيه با اينكه همسري داشت كه بر يك سرزمين وسيع حكمراني مي كرد و تمامي امكانات و ثروت و قدرت را در اختيار همسر خود گذاشته بود ولي وي با هوشياري و اعتقاد بالايي كه داشت تمام قدرت و ثروت را فداي اعتقاد و ديدگاه خود نمود و با ايمان آوردن به خداي يگانه به شهات رسيد همسران لوط و نوح (ع) در قرآن به عنوان الگوهاي خيانت و رذالت در عرصه فرهنگي و خانوادگي معرفي شده اند. آنها با اينكه همسر و شريك زندگي پيامبر بودند ولي درستي و حقيقت را زير پا گذاشته و به پيامبران الهي و دعوتآنها خيانت كردند رسالت

جايگاه زنان در حكومت اسلامي

علي مهدوي

در دوره اي كه فرهنگ غربي بر تمام نقاط جهان سيطره يافته و مناديان آزادي و حمايت از حقوق زن، با تعبير نادرست از واژه "آزادي"، آزادي حقيقي زنان و ارزشهاي والاي انساني آنها را ناديده انگاشته، آنها را به بندگي هوي ها و هوسهاي خود گرفته اند، بازخواني انديشه رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني (ره) درباره جايگاه زن، خالي از لطف نيست. به طور كلي شأن و مقام و شخصيت انسانها و حقوق آزادي هاي آنان،

داراي ساختاري است كه تعاليم اسلام و احكام نوراني قرآن كريم، چارچوب آن را فراهم آورده اند. خارج از اين مرزهاي مقدس، شأن انساني آدميان ملعبه هوي و هوسهاي افرادي ديگر از نوع خودشان بوده و مفهوم و محتواي اصيلي نخواهد داشت. در نگاه حضرت امام (ره)، "زن" داراي شخصيت و مقامي قرآني است و نبايد خارج از اين ظرف، ملاكها و ارزشهاي ديگر را پذيرا شود. شاخصه هاي انساني قرآن، علم و تقوي هستند. اينها معيارهايي الهي هستند كه در رأس تعاليم همه مكاتب الهي قرار داشته و قرآن كريم و پيامبر اكرم (ص) نيز بر آن تصريح و تاكيد داشته اند. شاخصه هاي علم و تقوي زن و مرد را مشمول خود قرار داده اند و در پيشگاه حضرت احديت هيچ يك را بر ديگري مزيتي نيست. زن و مرد مسلمان در انجام وظيفه و تكليف الهي مساوي و از حيث مسئوليت پذيري نيز برابر هستند. زن در انديشه امام (ره) چنان جايگاهي دارد كه "مبدأ همه سعادتها" ناميده مي شود: "زن، انسان است آن هم يك انسان بزرگ، زن مربي جامعه است. از دامن زن انسانها پيدا مي شوند. مرحله اول مرد و زنِ صحيح، از دامن زن است. مربي انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به وجود زن است. زن با تربيت صحيح خودش، انسان درست مي كند و با تربيت صحيح خودش كشور را آباد مي كند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند مي شود. زن مبدأ همه سعادتها بايد باشد"(1). در انديشه ايشان، زن مهمترين عنصر جامعه است؛ به گونه اي كه صلاح و فساد جامعه منوط به صلاح و فساد زنان آن جامعه مي باشد "نقش زن

در عاَلم از ويژگيهاي خاصي برخوردار است. صلاح و فساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد. زن يكتا موجودي است كه مي تواند از دامن خود افرادي به جامعه تحويل دهد كه از بركاتش يك جامعه، بلكه جامعه ها به استقامت و ارزش هاي والاي انساني كشيده شوند"(2). در بيان ديگري ايشان، وظيفه زنان را "انسان سازي" بيان كرده و از انسان سازي آنان در كنار "انسان سازي قرآني" ياد مي كنند: "وظيفه زنها انسان سازي است. در اين نهضت زنان حق بيشتري از مردان دارند. زنان، مردان شجاع را در دامان خود بزرگ مي كنند. قرآن كريم انسان ساز است و زنان نيز انسان ساز. اگر زنان انسان ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شكست و انحطاط مبدّل خواهند شد، شكست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند كه ملتها را تقويت مي كنند"(3) حضرت امام خميني (ره) در مقام رهبري انقلاب اسلامي، ساماندهي نيروها را حول تلاش براي احياي ارزشهاي اسلامي تبيين و عملي مي ساختند. در اين ميان زنان به جهت نقشي كه در خانواده عهده دار هستند، در بيان و كلام امام، جايگاهي ويژه دارند: "نقش زنان در عالم از ويژگي هاي خاصي برخوردار است. صلاح و فساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد. زن يكتا موجودي است كه مي تواند از دامن خود افرادي به جامعه تحويل دهد كه از بركاتشان يك جامعه بلكه جامعه ها به استقامت و ارزشهاي والاي انساني كشيده شوند، مي تواند به عكس آن باشد"(4). تحقق چنين هدفي بدون حضور اجتماعي سياسي زنان ممكن نيست. لذا از همان ابتدا نقش قدرت ساز زنان در

داخل و خارج از خانواده مورد تاييد قرار گرفت. تاييدات مذكور زمينه ساز جايگاه متفاوت زنان در نظام جمهوري اسلامي در مقايسه با رژيم استبدادي پهلوي گرديد.در آغاز شبهاتي در خصوص معناي احياي انديشه هاي اسلامي مطرح مي شد. به عنوان نمونه دو مورد را يادآور مي شويم: سه ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از امام (ره) پرسيده بودند بازگشت به قوانين قرآن براي زنان يعني چه؟ ايشان پاسخ داده بودند كه در نظام اسلامي زن به عنوان يك انسان مي تواند مشاركت فعال با مردان در بناي جامعه اسلامي داشته باشد، ولي نه به صورت يك شي ء نه او حق دارد خود را به چنين حدي تنزل دهد و نه مردان حق دارند كه درباره او چنين بينديشند. در سئوال ديگري نيز پرسيده بودند از نظر اسلامي، زنان تا چه حد مجازند در ساختمان بناي حكومت اسلامي شركت نمايند؟ امام خميني ره)اين چنين جواب داده بودند: "زنان از نظر اسلام نقش حساسي در بناي جامعه اسلامي دارند و اسلام زن را تا حدي ارتقاء مي دهد كه او بتواند مقام انساني خود را در جامعه باز يابد و از حد شيء بودن بيرون بيايد و متناسب با چنين رشدي مي تواند در ساختمان حكومت اسلامي مسئوليتهايي را بر عهده بگيرد"(5).همچنان از سخنان ايشان است: "زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند. شما همانگونه كه در نهضتها نقش اساسي داشته ايد و سهيم بوده ايد، اكنون هم باز بايد در پيروزي سهيم باشيد. مملكت از خود شماست ان شاء الله شما بايد مملكت را بسازيد خانم ها حق دارند در سياست دخالت بكنند. تكليفشان اين است. زنان همچون مردان در ساختن جامعه اسلامي

فردا شركت دارند، آنان از حق راي دادن و راي گرفتن برخوردارند"(6 .از ديدگاه حضرت امام خميني (ره)، زنان در پيروزي انقلاب اسلامي نقش مهم و موثري داشتند: "زنان در نهضت سهم بسزايي داشتند و در همه جا كمك كردند و پيشوا بودند و موجب تقويت قدرت مردان شدند"(7). امام(ره) معتقد است: "امروز غير از روزها و زمانهاي سابق است و بانوان مي بايست با حفظ عفت عمومي، وظايف اجتماعي سياسي خود را انجام بدهند"(8). نكته قابل توجه اين است كه حضرت امام حضور زنان در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي را مشروط به حفظ عفت عمومي نموده اند و اين بيانگر آن است كه نبايد زنان به بهانه شركت در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي از وظايف شرعي خويش همچون حفظ حجاب اسلامي، غافل شوند و حجاب را مانعي براي پيشرفت خود تصور نمايند. حضرت امام (ره)، با برشمردن مسئوليت زنان در حكومت اسلامي مي فرمايد: "زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند و عنايتي كه اسلام به زنان دارد، بيشتر از عنايتي است كه به مردان دارد"(9). ايشان حضور و دخالت زنان در امور سياسي را لازم مي داند و معتقد است: براي حفظ جامعه اين امر واجب است. امام اين اعتقاد را برگرفته از اسلام مي داند و مي فرمايد: "زنها هم بايد در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي، همدوش مردها باشند؛ البته با حفظ آن چيزي كه اسلام فرموده است، كه بحمداللّه امروز در ايران جاري است"(10).امام خميني مي فرمايد: "من هر وقت بانوان محترم را مي بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف، حاضر به همه طور زحمت، بلكه شهادت هستند، مطمئن مي شوم كه اين راه به

پيروزي منتهي مي شود ... من در جامعه زنها يك جور تحول عجيبي مي بينم كه بيشتر از تحولي است كه در مردها پيدا شده و آن قدري كه اين جامعه محترم به اسلام خدمت كردند در اين زمان، بيشتر از آن مقداري است كه مردها خدمت كردند. خدمت مردها هم بسيارش مرهون خدمت زنها است"(11)در يك جمع بندي از جايگاه زن در انديشه و عمل رهبري انقلاب و نظام اسلامي مي توان گفت امام خميني (ره) با تكيه بر اين باور كه: "آنچه كه در ايران بزرگتر از هر چيز بود تحولي است كه در بانوان ايران حاصل شد"(12) موقعيتي محوري براي زنان در مباني قدرت و ارتباطات سياسي ترسيم و تصوير نمودند. پشتوانه چنين نظري نقش آفريني تربيتي زنان در خانواده و تاثير بي بديل آنان در شكل گيري و بقاي خانواده سالم مي باشد. بنابراين انقلاب اسلامي با زمينه سازي پذيرش ورود زنان به عرصه هاي فراتر از خانواده به تقويت قدرت و لذا تاثير آنان در روابط قدرتي درون خانواده - به مثابه حلقه مبنايي و سازنده نظام ادراكي و معنايي فهم قدرت و سياست و داد و ستدهاي سياسي در سطح خرد- انجاميد.رسالتپي نوشتها در دفتر روزنامه موجود است

مقايسه تطبيقي منزلت زن در الهيات فمينيستي و دكترين مهدويت

خديجه هاشمي چكيده: همانگونه كه زن در خانه حكم قلب و محور را دارد در جامعه نيز مسلماً چنين است، هرگاه قلب اجتماع، ظلماني و گناهكار و خالي از ياد خدا باشد محيط انساني نيز ساقط خواهد شد و اگر اين قلب، صاف و شفاف باشد نور خدا را منعكس نموده و شب تاريك حاكم بر محيط را به روزي سراسر تلاش و مبارزه در راه رشد بدل خواهد ساخت.بي

گمان به همين دليل است كه از ساليان دور، نحوه ي تفكر راجع به اين گوهر گرانبهاي آفرينش(زن)، مبدأ بسياري از گرايش ها و تفكرات گوناگون شده كه هر يك به گونه اي در پي ارائه بهترين دكترين در احياي منزلت زن مي باشند. مقاله حاضر نيز از ميان اين ديدگاهها دو ديدگاه شايع در الهيات غرب و اسلام را انتخاب نموده و به بررسي تطبيقي آنها پرداخته است: الهيات فمينيستي در غرب و دكترين مهدويت در اسلام. مقاله ابتدا به تبيين چيستي و چرايي آغاز الهيات فمينيستي پرداخته و در ادامه به راهكارهاي الهيات فمينيسم در منزلت بخشي زنان اشاره نموده است و پس از آن نيز به تبيين نوع نگرش به زن در دكترين مهدويت مي پردازد. در پايان نيز به مقايسه تطبيقي دستاوردهايي كه اين دو تفكر براي زن امروز داشته اند پرداخته كه لاجرم تفكر برتر از ميان اين نگرش تطبيقي نمودار خواهد گشت.مقدمهالهيات فمينيسم؛ چيستي و چرايي آغازدر غرب مسيحي پرهيز از زن يك اصل بود و قدرت جنسي انسان ها _ مطابق آرمان مسيحي _ صرفاً براي توالد و تكثير نسل، مشروعيت داشت و نه براي الفت و التذاذ. برتراند راسل فيلسوف مشهور انگليسي ديدگاه كليساي كاتوليك را درباره زن چنين بيان مي كند:«زن به صورت دروازه جهنم و ام الفساد جلوه كرد لذا بايد از فكر زن بودن خويش شرمنده باشد و به خاطر لعنتي كه به اين جهان آورده مدام بايد در توبه و نوحه به سر برد بايد از لباس خود شرمنده باشد زيرا يادگار سقوط اوست از زيبايي خويش هم بايد شرمنده باشد زيرا قوي

ترين ابزار شيطان است».[1]ويل دورانت نيز در كتاب خود مي نويسد:«زن در قرون وسطي همان حواي مجسم در همه جا بود كه آدمي را از فردوس برين محروم ساخت و هنوز آلت مطلوب و مناسبي بود در دست شيطان براي اغفال مردان و فرستادن آنها به دوزخ»[2] اين همه باعث شده بود، زن غربي عليرغم تمدن جديد، در حاشيه ي زندگي قرار بگيرد. به طوري كه «در يونان _ مهد تمدن اروپا _ براي يك زن يوناني تا چند دهه ي پيش، اقامه دعوي در محكمه ممكن نبود» و «خانه در نظر مردان آتني، به عنوان يك حصار و پناهگاه محسوب نمي شد، بلكه خانه در نظر آنان يك خوابگاه بود.» در انگلستان نيز وضع زنان، بهتر از يونان نبود، هانري هشتم، پادشاه اين كشور كه ضمناً با تصويب مجلس، صاحب اختيار و رهبر كليساي انگلستان نيز شده بود، به موجب فرماني، زنان را از مطالعه ي كتاب مقدس هم منع و محروم كرده بود. طبق قانوني كه در سال1850 به تصويب مجلس ملي انگلستان رسيد، زنان جزو شهروندان و اتباع كشور محسوب نمي شدند، آنها حتي از مالكيت بر تن پوشهاي خود محروم بودند.[3]با وجود اين ديدگاهها و در دهه1970 بود كه مخالفت با اين مرام كليسا آغاز گرديد و عده اي از صاحبنظران الهيات مسيحيت نيز سعي نمودند با تغيير در مذهب و يا حتي كنارگذاشتن آن به بازسازي شخصيت مدفون زن بپردازند. در اين دهه بود كه مجله كانسيليوم در ترويج الهيات فمينيستي شروع به كار كرد و شوراي جهاني كليسا نيز همايشي در برلين بر پا نمود كه موضوع آن سكسيسم به معناي تبعيض بر اساس جنسيت

بود و مري ديلي[4] نيز كتاب خود را با عنوان «فراتر از خداي پدر» در همين زمان به چاپ رساند. او مدعي شد كه پيام محوري مسيحيت سادومازوخيسم (خودآزمايي _ ديگر آزاري) است كه به شكنجه مشروعيت داده است.او مي گويد در مذاهب شرقي رسم سوزاندن بيوه با شوهر مرده اش يكي از اشكال سادومازوخيسم است. به اعتقاد مري ديلي مسيحيت و فيمينيسم با هم سازگاري ندارند، ولي برخي فيمينيسمت هاي غربي سفيد معتقدند گر چه متون و نهادهاي مسيحيت درگذشته بر اساس ديدگاهي مردانه قرائت شده و شكل گرفته اند ولي ديگر ضرورتي ندارد كه اين كار ادامه يابد.آنان مي گويند، مي توان چنين ديدگاه هايي را به عنوان سرچشمه هاي عدالت اجتماعي يا مداواي كل سياره در نظر گرفت. آنان سنت مسيحي را داراي قابليت هاي به مراتب مثبت تر اما نيازمند بازسازي بنيادين مي دانند.[5] كتاب مقدس زنان نوشته ي اليزابت كدي استانتن[6] نيز از اولين فعاليت هاي برجسته ي فمينيستي در جهت ايجاد تغييرات در مذهب بود. به اعتقاد استانتن زبان و تفسير قطعاتي از كتاب مقدس كه به زنان مربوط مي شود يكي از سرچشمه هاي اصلي موقعيت پست تر زنان بوده است چه زنان قرن نوزدهم در بيشتر مواقع براي آرامش و الهام گرفتن به كتاب مقدس رجوع مي كردند.[7]شأن انساني زن درالهيات فمينيسماساساً شناخت انسان در الهيات فمينيستي با نظريات كساني همچون فريدريش انگلس[8] كه در سال 1881 كتاب منشأ خانواده، مالكيت خصوصي و دولت را منتشر كرد رواج يافت او در اين كتاب از گذاري در جوامع انساني سخن گفت كه جوامع مادرتبار و مادرسالار را به جوامع پدرتبار و پدرسالار تبديل كرده است. به باور انگلس، پيداشدن مالكيت خصوصي و انباشت ثروت

اوليه و تمايل به حفظ و انتقال ثروت به فرزندان، دلايلي اصلي بودند كه ظهور خانواده ي پدرسالار و به زير استثمار رفتن زنان را توجيه مي كرد.[9] انگلس با نوشتن اين كتاب، كه پس از مرگ ماركس رخ داد، سند ماركسيستي مهمي براي نظريه فمينيستي ارائه داد زيرا در ميان تمام آثار وي و ماركس، اين تنها متني بود كه تلاش همه جانبه براي تشريح خاستگاههاي پدر سالاري ارائه مي كرد.[10] بطوريكه بعدها فمينيست هاي راديكال تأكيد نمودند كه بر خلاف ديد سنتي، «صورت پايه ي انساني» صورتي زنانه است. كروموزوم جنس مؤنث كامل تر از جنس مذكر است و كروموزوم (y) كه منجر به شكل گيري جنس مذكر مي شود نيمي از گونه ها را ندارد و بنابراين مردانگي نيز چيزي نيست جز زايده اي بر ساختار بنيادي زنانه.[11]بطور كلي نظريه هاي الهيات فيمينيستي در مورد جايگاه زن را مي توان در سه گروه جاي داد، گروه نخست ديدگاه كساني است كه با نظر علماي ديني درباره ي زنان و مردمَدار بودن الهيات سنتي در چالش اند؛ گروه دوم نگرشي است كه با احكام ديني اي كه زنان را از انتصاب به مقامات روحاني باز مي دارد در ستيز است و گروه سوم نيز كليسا را يك نهاد مي داندو هدفش ارتقاي موقعيت حرفه اي زنان در كليساست. علماي الهيات فمينيست با استفاده ي دائمي از واژه هاي مذكر براي خدا و روح القدس اعتراض دارند. اين گروه فمينيست ها با تحقيق درباره ي تصويرپردازي از زنان در كليسا و تاريخ مسيحيت آشكار مي سازند كه فقط دو تصوير از زن وجود دارد_ گناهكار(حوا) يا باكره(مريم) كه مادر بودن و فرمان برداري را در بر مي گيرد.[12] و خلاصه آنكه

الهيات فمينيستي همانند الهيات آزادي بخش، كه به لحاظ تاريخي و نظري ارتباط تنگاتنگي با هم دارند به گونه اي تعبير مي شود كه گويا نقش اول آن آزادي بخشي است آزاد سازي فقرا در الهيات آزادي بخش و آزاد سازي زنان در الهيات فمينيستي.[13]و به اين ترتيب شأن و جايگاه انساني زن با تحليل موقعيت كروموزوم ها و نگرش ظاهري به او و غافل از روح متعالي و درون پر رمز و راز او صورت مي گرفت و به خوبي روشن است كه اين نوع انسان شناسي از مقوله انسان شناسي هاي تجربي و بدون توجه به بطن وجودي زن به عنوان يك انسان مي باشد. و بعضاً نيز برخوردي انتقامي در برابر كساني بود كه زن را داراي مقام و شأن انساني نمي ديدند. چراكه برخورد ناهنجار كليسا و آيين تحريف شده مسيحت با زنان نيز واقعيتي بود كه گروهي را به چنين برخوردي در مقابل آن فرا خواند. ليكن سؤال اين است كه چنين تفكري كه به الهيات فمينيست شهرت يافته چگونه و با چه قانون و چه تدبيري و با چه تضميني در اجراي قوانين توانست حقوق از دست رفته زن را به او باز گرداند؟احياي خداي مؤنث؛ احياي منزلت زن!به نظر دين شناسان فيمينيست، يكي از راههاي احياي منزلت زن احياي خداي مؤنث است. به گونه اي كه حتي سعي نمودند در زبان نيز واژه ي خدا را عوض نموده و از شكل پدري آن خارج نمايند.[14] آنها معتقدند نمادهاي خداي مونث هنوز هم مي تواند با مردسالاري سركوبگر اديان موجود مقابله كند. اسطوره شناسان فمينيستي مدعي اند كه آيين يك الهه بزرگ

در مادرسالاري منعكس است و حذف كيش خداي مؤنث بخشي از ارزش زدايي عام از زنان در فرهنگ بود. مري ديلي نيز توصيف مي كند كه چگونه مسيحيت با تبديل نمادهاي زنانه به نمادهاي مردانه كيش خداي مؤنث آغازين را تكه تكه كرد؛ به نظر وي، پرستش خداي پدر، فرافكني ايدئولوژي بشري مرد محور به قلمرو ابديت است. او جوامع مرد سالاري غربي را متهم كرد كه خدا را «شبيه خود مي سازند». ديلي به تغيير و تحول اميدوار بود اما خود، متعاقباً از مذهب به دليل خصومت پايان ناپذيرش نسبت به زنان دست كشيد.[15]برخي نيز بر اين اعتقادند كه دو كشف اساسي منشأ پيدايش مذهب پدرسالار بوده است. نخست شناخت و اهلي كردن حيوانات امكان كشف نقش فرد مذكر را در توليد مثل فراهم آورد و پس از آن وقتي كه خيش اختراع شد و توسط مردان جانشين كج بيل زنان شد مفهوم جنسي مرد بودن را به خود گرفت كه وسيله اي براي آماده كردن زمين به منظور حاصلخيز كردن آن است. اعتقادي كه احتمالاً محصول كشف نقش مرد در توليدمثل بوده است. و گفته مي شود شناخت دوگانگي عوامل مؤثر در خلقت سبب شد كه براي خداي مادر يك شريك مرد در نظر گرفته شود كه او پدر، معشوق، برادر يا همسر الهه مادر بود و نخست نقشي كمتر در مقابل او داشت اما پس از مدتي برابر با او شد و بعدها نيز پدر آسماني يا خالق برتر عناصر و انسان ها در آتن و مصر گشت. و به اين ترتيب آخرين قدم با پيدايش مفهوم خداي قادر مطلق در اديان پدرسالار برداشته شد.[16] برخي از

فيمينيست ها نيز معتقدند موقعيت اجتماعي زنان مي توانست با پرستش خداي مؤنث ارتقاء يابد و اعتقاد به يك خدايي زن معناي بيشتري به دين مي بخشيد. در اين معنا«خداي مؤنث» مي توانست مظهر بيان ارزش هاي بوم شناختي و زندگي اشتراكي باشد، و به دين امكان تكيه بر نمادپردازي و فطرت زنانه را بدهد. كيش خداي مؤنث بر پيوستگي پديده هاي طبيعي و وابستگي و كمك متقابل قدرت مؤنث تأكيد مي كرد.[17]الهيات فمينيستي؛ منزلت يا حقارت مجدد زن!حال بايد ديد آيا اين جايگزيني خداي مؤنث توانست منزلت زنان را باز گرداند؟ و تغيير متون مقدس و نگاشتن حقوقي كه يك انسان ناتوان براي انساني ديگر پايه ريزي مي كرد توانست حقوق انساني را آنگونه كه تعالي بخش وجود زن باشد براي او فراهم سازد؟گرچه در الهيات مسيحيت، زن قدر و منزلتي نداشت و به عنوان نمونه كليسا ادعا مي نمود كه رياست بي چون و چراي زنان در روابط مادي حاصل لعن الهي است چنانكه در آيه 16:3 از سفر پيدايش تورات آمده است: « من رنج هاي شما را در به دنيا آوردن كودكان بسيار خواهم كرد شما فرزندان خود را با درد به دنيا خواهيد آورد شما به شوهر خويش نياز خواهيد داشت و او بر شما حكومت خواهد كرد.» ليكن دور از حقيقت نيست اگر بگوييم فمينيست ها نيز در مقابل اين تحريفات و تحقيرات زن به انكار و تأويل هاي غريبي روي آوردند كه دست كمي از جعل ندارد. به عنوان مثال مارگارت هاو[18] يكي از برجسته ترين خدا شناسان فمينيست عصر حاضر در مقابل ادعاي فوق (لعن الهي زنان) مي گويد به زبان الهيات، مرگ مسيح

بشريت را از نفرين گناه آزاد كرد و ديگر زنان تحت رهبري و سلطه مردان قرار ندارند و روابط دو جانبه و مكمل كه آدم و حوا پيش از رانده شدن از آن بهره مند بودند اكنون مي تواند دوباره احيا شود.[19] يا در مقابل ادعاي ديگري- كه نمايانگر كم اهميت بودن نقش زن در الهيات مسيحي بود و آن ادعا اين بود- كه هيچ يك از حواريون مسيح، زن نبوده اند واكنش هايي در فمينيست پديد آمد از جمله اينكه آيدا اسپنسر[20] يكي از نويسندگان فمينيست، اساساً اين مطلب را كم اهميت شمرد.[21] و برخي از الهي دانان فمينيست نيز اين مطلب را از جمله تحريفات كتاب مقدس دانستند به عنوان مثال هانس كونگ[22] مشاور الهياتي رهبر اسبق واتيكان پاپ ژان بيست و سوم ادعا نمود كه يونياJunia نام يكي از حواريون زن عيسي مسيح بود كه در نسخه هاي بعدي كتاب مقدس آن را تغيير داده و به اسم مذكر يونياس Junias در آورده اند.[23]در هر حال شايد بتوان گفت كه فمنيسم و بدنبال آن الهيات فمينيستي در غرب مي رفت تا با نهضت خود احقاق حقوق زنانه اش را به سرانجام برساند. حقوقي كه بيشتر در جهت اقتصادي و سياسي و اجتماعي رقم مي خورد تا اينكه از شخصيت زن دفاع كند. اما نه تنها به هدف خود دست نيافت بلكه ماهيت آن را تغيير داد. به طوري كه براي حفظ كيان حقوق زنان در غرب و به بهانه رفع تبعيض از زنان وي را اسير آزادي هاي افسار گسيخته نمود تا امروز كه براي بهبود بخشيدن نظام اجتماعي خود نيز دچار مشكل شده است. براي زن آزادي

نوشتند؛ اما براي او اسارت رقم خورد. براي او منزلت خواستند و حقارتي مجدد پديد آمد.حقوق آرماني- انساني زن در الهيات فمينيسمحال بخشي از ايده هاي آرماني الهيات فمينيسم كه ادعاي منزلت بخشي زنان را داشت برمي شماريم:1- نفي خانواده و نقش مادريتفكر فمينيسم و الهيات فمينيستي، خانواده را به عنوان جايگاه اصلي پابرجايي ستم بر زنان معرفي كرده و معتقد است كه مهم ترين عامل فرودستي زنان، نظام خانواده و كارخانگي است.آن اُكلي[24] از جمله فمينيست هايي است كه از ضرورت منسوخ شدن خانواده، سخن به ميان آورده است. وي با يادآوري سخن لنين كه گفته بود «زماني كه نيمي از جمعيت در آشپزخانه اسير شده اند، هيچ ملّتي نمي تواند آزاد باشد»راه آزادي زنان خانه دار را در اين سه دستورالعمل خلاصه مي كند: 1. نقش زن خانه دار بايد منسوخ گردد.2. خانواده بايد منسوخ گردد.3. نقش هاي جنسيتي به طور كلي بايد منسوخ شوند.به گفته ي وي «تنها موهبت خانواده براي زنان،كارآموزي مستقيم در نقش زن خانه دار است. به اين دليل، منسوخ شدن اين نقش، مستلزم منسوخ شدن خانواده و جايگزين شدن مناسباتي بازتر و انعطاف پذيرتر است كه به هر يك از آنها اجازه مي دهد سرنوشت جداگانه ي خود را دريابد.»[25]اوكلي در اين باره مي نويسد:«سپردن كودكان فقط به دست زنان لزوماً بهترين يا طبيعي ترين راه نجات كارها نيست» او معتقد است تصور وجود غريزه مادري در جوامعي پا مي گيرد كه برخي افراد يا گروه ها به طور مستقيم از نابرابري هاي جنسيتي بهره مي برند.اوكلي و ديگر فمينيست ها برآنند كه در واقع نه پدر و مادر و نه كودك در جامعه اي كه از مادر انتظار دارند در خانه به تنهايي

از كودك مراقبت كند از اين وضع سود نمي برند. مادر در چنين جامعه اي آسيب مي بيند زيرا از رشد بسياري از توانايي ها و ابزار جنبه هاي مختلف شخصيت خود ناتوان مي ماند.به رغم تصوير پرجاذبه ي مادري، تجربه خانه نشيني با كودك براي بسياري زنان تجربه تنهايي، يكنواختي و ملالت است و اگر هر روزه باشد چيزي است يك سره بري از لذت و خشنودي. شارپ معتقد است بسياري از زنان در خانه در شرايطي به سر مي برند كه به معناي محروميت اجتماعي شديد است.[26]2- نفي جنسيت و تربيت انسان ها دوجنسيتيبسياري از فيمينيست هاي معاصر و از جمله طرفداران الهيات فمينيستي براي رهايي زنان از سلطه ي مردان، خواهان جامعه اي فارغ از جنسيت شده اند كه درآن، حقوق و وظايف اساسي بر پايه ي جنس بيولوژيك شخص تعيين نشود. اكلي در كتاب خود «جنس، جنسيت و جامعه» كه نخستين بار در سال 1972 منتشر شد با تمايز قائل شدن ميان جنس و جنسيت دليل آورد كه «جنس واژه اي است كه با تفاوتهاي زيست شناختي ميان زن و مرد اشاره دارد؛ تفاوت مشهود در اندام هاي جنسي، تفاوت مربوط به آن در عمل توليد مثل. اما «جنسيت» مسئله اي است فرهنگي به طبقه بندي اجتماعي «مذكر و مؤنث مربوط مي شود.»[27]واضح است كه اين هدف فقط به طور سلبي بر آرمان فيمينيستي دلالت دارد، يعني تنها مي گويد از شرّ چه چيزي بايد خلاص شد؛ اما نمي گويد چه چيزي را بايد جايگزين نمود. آرمان دو جنسيتي نيز كه از تأكيد و حمايت ويژه فيمينيست هاي ليبرال برخوردار است، به جنبه ي اثباتي هدف فمينيستي اشاره دارد. بسياري از طرفداران اين آرمان، از دوجنسيتي واحد وعده اي نيز

از دو جنسيتي متكثر جانبداري كرده اند. مقصود از دو جنسيتي واحد، سنخ شخصيتي واحد يا متحدي است كه بهترين ويژگي هاي جنسيتي مردانه و زنانه، به طور تلفيقي در آن تجسم مي يابند و اين سنخ شخصيتي براي همگان مفروض گرفته مي شود. دو جنسيتي متكثر نيز اشاره به سنخ هاي شخصيتي متنوعي دارد كه از زنانگي خالص تا مردانگي خالص در نوسانند و طبعاً شخصيت هاي آميخته از زنانگي و مردانگي نيز در ميان آنها قرار مي گيرند.[28] سيمون دوبووار[29] نيز در كتاب جنس دوم خود ادعاي عجيبي دارد و آن اينكه جنسيت نيز به انتخاب خود فرد بستگي دارد او با همين حدي نيز كه علم زيست شناسي آن را تأييد مي كند مخالفت مي ورزد و آن را تحقيري براي زنان مي داند. به نظر وي زيست شناسي، مردان را از فرايند توليد مثل رها كرده درحالي كه زنان از اين آزادي بي بهره اند. بنابراين مؤنث بودن را مانعي بر سر راه انسان واقعي بودن تلقي مي كند.[30]در تفكر فمينيستي، تربيت يكسان دختر و پسر در خانواده ها، مشاركت يكسان پدر و مادر در امر بچه داري و خانه داري، توزيع مساوي قدرت اقتصادي بين زنان ومردان در سطح جامعه و رفع خشونت اجتماعي و خانوادگي بر ضد زنان، به عنوان مهم ترين راهبردهاي عملي براي تحقق آرمان دو جنسيتي مطرح گرديده اند.[31] و اين در حالي است كه آرمان دو جنسيتي گرچه در آغاز در بين فيمينيست هاي راديكال، تأييدي نسبي كسب كرد، ولي اين راه حل نيز در ادامه با مخالفت برخي از فمينيست ها روبرو شد. بطوريكه ديلي در كتاب هاي بعدي خود، آرمان دو جنسيتي را

رد كرد و با تأكيد بر تفاوت بين زنانگي و زن بودن، تصريح نمودكه اگر پدرسالاري، زنانگي را ساخته است، اگر پدرسالاري مريم و حوا را ساخته است و اگر پدرسالاري ويژگي هاي مثبت زنانه و ويژگي هاي منفي زنانه را ساخته است، در نتيجه، زنان دليل موجه براي رد هر آن چيزي دارند كه القاب ساخته شده توسط مردسالاري را يدك مي كشد. دوجنسيتي بودن به اين معنا است كه هر آنچه زنانه است ذيل هرآنچه مردانه است، مندرج گردد و يا حتي درون آن حل شود. زنان به جاي تن دادن به فرايند زن كُشانه دوجنسيتي شدن، بايد با دوري كامل از مردان و تمايلات سلطه طلبانه ي آنها فهم و درك جديدي از خود ساخته و پرداخته كنند.[32]3- تساوي همه جانبه زن و مردبه نظر نظريه پردازان فمينيستي اكنون تبعيض ميان زن و مرد به يكي از بزرگترين موانع پيشرفت بشر تبديل شده است.جان استوارت ميل[33] در اين باره مي نويسد: «به عقيده من اصلي كه روابط اجتماعي ميان و مرد را تنظيم مي كند و بر مبناي آن يك جنس تحت انقياد قانوني جنس ديگر قرار مي گيرد از اساس نادرست است و بايد به جاي اين اصل، اصل ديگري نشاند كه بر برابري كامل زن و مرد بنياد گرفته باشد و هيچ يك را بر ديگري برتري ندهد و هيچ يك را ناتوان تر نشمرد.»[34] يكسان سازي الگوهاي تربيتي دختران وپسران و همچنين، پاكسازي فيلم ها، كتاب ها و نشريات از كليشه هاي تبعيض جنسي، از پيشنهادهاي ديگري است كه مورد اهتمام ويژه ي طرفداران فيمينيسم قرار گرفته است.به گفته ي آندره ميشل[35] «در يك اثر عاري از تبعيض جنسي، پسران

و دختران به يك نسبت در حال انجام كارهاي خانگي و نگه داري از برادر و خواهرهاي كوچك تر و مردان وزنان نيز به يك نسبت در حال خانه داري، نگه داري از بچه ها و تربيت آنان يا«تأمين نان» خانواده ترسيم مي شوند. به همين ترتيب، دختران و پسران به عروسك بازي، مهمان بازي، توپ بازي و بازيهاي الكترونيكي مي پردازند، از درختان بالا مي روند خياطي و باغباني مي كنند، كاموا مي بافند و ... . تصوير سنّتي زوجي كه در آن ، زنِ تسليم و مطيع منفعلانه منتظر تصميم شوهر است، بايد ناپديد شود. اگر يكي از اوليا بايد به ناچار براي نگهداري از بچه ها در خانه بماند، اين فرد هم ممكن است پدر باشد و هم مادر».[36] تامس هابز نيز از جمله نظريه پردازان آزاديخواهي است كه فلسفه سياسي او بر اين پايه استوار شده كه در طبيعت انسان ها از نظر نيروي بدني و فكري برابر ساخته شده و تفاوتي ميان آنها محسوس نيست لذا تمام انسان ها به طور طبيعي از حقوق برابر برخوردارند.[37]4- آزادي مطلق زنان و نفي وابستگي به مرديكي از آرمانهاي فمينيستي كه به عنوان يكي از حقوق انساني زنان شمرده مي شود اين است كه زنان در هيچ موردي حتي در امر توليد مثل! نيز نيازي به مردان ندارند. چه اينكه چنين نيازي آنها را در بند و وابسته به مردان مي سازد كه از حقوق انساني و آزادي آنها به دور است.! معمولاً در اين مورد افراطي ترين استراتژي هاي فيمينيستي از سوي نظريه پردازان راديكال مطرح گرديده است. چنانكه شولاميث فايرستون[38] بر اساس نظريه ي خود كه نابرابري جنسي را ناشي از تفاوت هاي زيستي زن و مرد دانسته است، برپناه

بردن زنان به تكنولوژي پيشرفته ي توليدِمثل تأكيد مي ورزد. به اعتقاد وي، با توجه به پيشرفت هاي فنّي جديد، از جمله راه هاي قابل اعتماد پيشگيري از بارداري، امكانات بارداري خارج از رحم، ايجاد نوزادان آزمايشگاهي و تربيت فرزندان در خارج از خانواده، اين امكان فراهم آمده است كه زنان از قيدوبندهاي زيست شناسي خود آزاد گردند. بنابراين، مردسالاري ديگر ضرورتي ندارد و زنان مي توانند و بايد با اتخاذ تدابير ياد شده، خود را از وابستگي به مردان برهانند.[39]منزلت انساني زن در دكترين مهدويتحال كه گوشه اي از آنچه تفكر و الهيات فمينيستي بدنبال آن است را بيان نموديم قصد آن داريم كه نظرگاه دكترين الهي و تفكر اسلامي مهدويت را راجع به منزلت انساني زن پي بگيريم و اينكه آيا در فرهنگ مهدويت كه جامعه اي جهاني است و با رهبري ولائي يك رهبر ديني و منجي آسماني برقرار مي گردد توجهي به حقوق از دست رفته زن شده است؟ و آيا نظامي كه موردنظر اين رهبر عاليقدر ديني است تا چه اندازه حقوق متعالي و آزادي او را در نظر گرفته است؟ ابتدا به اين نكته اشاره مي كنيم كه در مبناي فلسفه اسلامي و بر مبناي عقلانيت ديني، بزرگان اهل حكمت آنجا كه فرق بين زن و مرد را ذكر كرده اند مي گويند مذكر و مؤنث بودن از شئون ماده شيء است نه از شئون صورت.يعني اين دو(مذكر و مؤنث بودن) در بخش صورت و فعليت بي تأثير است و تنها در بخش ماده نقش دارد و نشانه اين كه ذكورت و انوثت به ماده بر مي گردد نه به صورت اين است كه اين

دو صنف اختصاص به انسان نداشته بلكه در حيوان و حتي گياهان هم هست لذا بر اساس يك قياس استثنايي معلوم مي شود كه هر آنچه كه مراتب پايين تر از انسان آن را دارا باشند به صورت انساني بر نمي گردد و گرنه هرگز پايين تر از انسان واجد آن نمي شد.[40] بررسي آيات الهي در زمينه خلقت زن و مرد نيز نشان مي دهد كه در تمامي اموري كه به انسانيت آنها بر مي گردد وحدت و تساوي وجود دارد و منشأ خلقت نفس واحده اي است كه سرمايه هاي متنوعي در آن تعبيه شده است.[41]زن و مرد؛ كمال انساني مشتركبا بيان اين مبنا روشن مي شود كه در دكترين مهدوي نيز كه آييني الهي، حكيمانه و متكي بر عقلانيت ديني است اگر انسان ها (چه زن و چه مرد) در انتظار ظهور مصلح بزرگ جهاني بسر مي برند و شبانه روز انتظارش را مي كشند دليل برآن است كه چنان نقطه اوجي در تكامل جامعه انساني براي زن و مرد آنان امكان پذير است. حقيقت مهدويت در واقع منتهي شدن سير جوامع بشري به سوي جامعه ي واحد، سعادت عمومي، تعاون وهمكاري، امنيت و رفاه همگاني، حكومت حق و عدل و خلافت شايستگان و مؤمنان به رهبري موعود پيامبران و اديان است و اين همان چيزي است كه مطلوب هر فطرت پاك و خواست طبيعي هر انسان سالم و وجدان بيدار است. به همين دليل است كه هم اديان و مذاهب مختلف و هم دين مبين اسلام به اين ميل باطني و خواسته دروني _ ايجاد آرمان شهر حقيقي توسط منجي _ توجه خاصي مبذول داشته

و ظهور رهبري الهي و منجي آسماني را در پايان جهان به پيروان خود وعده داده اند.[42]انسان (چه زن و چه مرد) در دكترين مهدويت بر خلاف انسان بالفطره گناهكار مسيحيت، مخلوقي است كه بازتاباننده حكمت و قدرت خداوند در اين جهان است. مظهر صفات الهي است اشرف همه مخلوقات است و در عين حال عبد خاضع خداست كه كرامت و شأن خود را از او گرفته است. كرامتي كه با آن مي تواند اراده و مشيت مولاي متعال جهان را اجرا كند.چنانكه در كلام امام سجاد(ع) نيز سخن از فضيلت و منزلت چنين انساني است: إنَّ اهلَ زمانِ غيبَتهِ، القائلين بإمامتِه و المنتَظرين لِظُهورهِ افضلُ من اَهلِ كلّ زمانٍ . لأنّ الله تبارك و تعالي اَعطاهم من العقولِ و الافهامِ ما صارت به الغيبةُ عندهم بمنزلةِ المشاهده....[43] «همانا براستي مردم زمان غيبت مهدي كه به امامت او گرويده و ظهورش را چشم به راه باشند از مردم همه ي زمان ها برتر و والاترند زيرا خدا به آنان خرد و بينشي بخشيده كه براي ايشان پنهاني امام، همانند ديدار او آشكاراوست».انسان از آنجايي كه موجودي داراي تكليف و اختيار است همواره در پي كمال مطلق و مقصد نهايي و سعادت ابدي است و به سوي آن در حركت است و تا انسان به اوج كمال ذاتي نرسد محال است به سعادت حقيقي نائل شود و كمال ذاتي نيز همان كمال عقلي و كمال خُلقي و كمال جسمي است. كه در دستيابي به آن تفاوتي ميان زن و مرد نيست و در تفكر مهدوي نيز اين كمال ذاتي براي انسان و بدون اختصاص داشتن به زن يا مرد

وعده داده شده است.اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فيجمع بها عقولهم و تكمل بها احلامهم[44] «آنگاه كه قائم ما قيام كند دست خود را بر سر بندگان خدا مي نهد پس عقل هاي ايشان متمركز مي شود و رؤياهاشان محقق مي گردد».و در جايي ديگر مي فرمايند: خداوند به انسان عمر زياد عنايت خواهد فرمود و مدت بسياري خواهد زيست تا آنجا كه در حيات خويش از هزار فرزند برخوردار خواهد شد.و اينچنين انسان در آن عصر به قله كمال عقلي، روحي و خلقي و جسماني خواهد رسيد.[45]توجه به فطرت و روح لطيف زنروشن است كه در برابر هر استعدادي وجود حقي براي انسان ثابت است يعني هر استعدادي سند يك حق براي انسان است و بر اساس همين حقوق طبيعي، وظايفي متناسب با غرايز فطري و توان فردي براي انسان ها معين مي گردد. چنانكه آيه قرآن مي فرمايد: لا يكلف الله نفساً الا وسعها[46] زن نيز به جهت رسالت اصلي خود كه توليد مثل و پرورش كودك و تربيت نسل انسان در دامان پر مهر و محبت خويش مي باشد بايد روحيات و عواطف بسيار لطيف و در عين حال انعطاف پذير داشته باشد بدين صورت زن سرچشمه جوشان مهر و محبت، صلح و صفا و عشق و وفا در زندگي انسان است و مردان بر عكس زنان به جهت نوع ساختار رواني و وظايف تكويني خود داراي روان و رفتاري سخت و خشن هستند به همين جهت مردان از لحاظ عواطف انساني در مقايسه با زنان به شدت ضعيف مي باشند.[47]از سوي ديگر با اينكه از ديدگاه مذاهب و اديان، عقيده به ظهور حضرت

مهدي(عج)، مسأله اي كاملاً فطري و طبيعي است كه با سرشت آدمي آميخته شده و عمري به درازاي عمر آفرينش انسان دارد. بالاتر از اين، تئجه دكترين مهدويت به روح لطيف زن و تعبيه نقش هاي متناسب با لطافت روحي وي بسيار مهم است چنانكه در منابع معتبر اسلامي نيز نام سيزده زن ياد مي شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان(عج) به مداواي مجروحان جنگي و سرپرستي بيماران خواهند پرداخت. طبري در دلائل الامامه از مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: همراه قائم آل محمد(عج) سيزده زن خواهند بود. گفتم آنها را براي چه كاري مي خواهد؟ فرمود به مداواي مجروحان پرداخته سرپرستي بيماران را به عهده خواهند گرفت عرض كردم نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجري، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه مادر عمار ياسر، زبيده ام خالد احمسيه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنيه.[48]اينها همه حاكي از توجه دقيق و ظريف دين به مسئوليت هاي متناسب با طبيعت وجودي آنهاست كه خود به معناي ارزشمند دانستن اين گوهر وجودي و بازشناسي شأن و جايگاه والاي آن است. استاد مطهري نيز در كتاب پر ارزش نظام حقوق زن در اسلام با بياني روشن بر اين نكته تأكيد كرده است:«عدم توجه به وضع طبيعي و فطري زن بيشتر موجب پايمال شدن حقوق او مي گردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگويد تو يكي و من يكي ، كارها، مسئوليت ها ، بهره ها، پاداش ها، كيفرها همه بايد متشابه و هم شكل باشد، در كارهاي سخت و سنگين بايد

با من شريك باشي ، به فراخور نيروي كارت مزد بگيري، توقع احترام و حمايت از من نداشته باشي، تمام هزينه ي زندگي ات را خودت بر عهده بگيري، در هزينه ي فرزندان بامن شركت كني، در مقابل خطرها خودت از خودت دفاع كني، به همان اندازه كه من براي تو خرج مي كنم تو بايد براي من خرج كني و ... در اين وقت است كه كلاه زن پس معركه است، زيرا زن بالطبع نيروي كار و توليدش از مرد كمتر است و استهلاك ثروتش بيشتر. به علاوه، بيماري ماهانه، ناراحتي ايام بارداري، سختي هاي وضع حمل وحضانت كودك شيرخوار، زن را در وضعيتي قرار مي دهد كه به حمايت مرد و تعهداتي كمتر و حقوقي بيشتر نيازمند است ... در نظر گرفتن وضع طبيعي و فطري زن و مرد با توجه به تساوي آنها در انسان بودن و حقوق مشترك انسان ها، زن را در وضع بسيار مناسبي قرار مي دهد كه نه شخصش كوبيده شود و نه شخصيتش».[49]مقايسه دستاورد حقوقي زنان در فمينيسم و دكترين مهدويتبا تبييني كه از جايگاه و منزلت زن در الهيات فمينيستي و نيز در دكترين الهي مهدوي صورت گرفت حال به مقايسه دستاوردهاي اين دو تفكر در مورد زنان مي پردازيم:1- امنيت فردي و اجتماعي زنانامروزه، افسردگي و اضطراب و خستگي انسان از اين اوضاع حاكم برجهان به درجه اي رسيده است كه جستجو درباره ي نظريه ها و يا انديشه هايي نو و جديد كه براي او چگونگي دگرگوني اين اوضاع فاسد رابيان مي كند آغاز نموده است. لكن مسئله اي كه باعث افزايش افسردگي و خشم انسان ها مي گردد. اين است كه هرگاه به ايده و يا انديشه اي متوسل

مي شوند درمي يابند كه به جاي حل دشواري و بلاها برعكس، مشكلات را مي افزايد.[50]رابرت اچ بورك[51] نويسنده كتاب ليبراليسم مدرن و افول آمريكا، فمينيسم و بخصوص فمينيسم افراطي را از جمله تفكراتي مي داند كه نه تنها براي زن منزلت به ارمغان نياورد بلكه مخرب امنيت روحي و جسمي خود زنان و به تبع آن مخرب امنيت جامعه گشت. وي مي نويسد: « فمينيست ها حتي زنان را به درون ارتش و جبهه هاي جنگ راند و براي اين سياست فاجعه آميز دو دليل ارائه نمود اول اينكه فرستادن زنان به جبهه هاي جنگ، قدرت اعتماد به نفس زنان را تقويت مي كند و موجب احترام مردان به آنان مي شود درحاليكه مي دانيم اين موضوع حقيقت نداشته و ندارد. استدلال دوم آنكه باعث تساوي زن و مرد است. حال آنكه ماحصل اين حضور، فجايعي بوده است كه تأثير نامساعدي بر تضعيف روحيه سربازان داشته و موجبات آزار و اذيت خود زنان را فراهم نمود»[52]اهميت اين نكته هنگامي روشن مي شود كه يادآور سازيم حقيقت شالوده امنيت رواني جامعه بر امنيت رواني مهمترين واحد اجتماعي يعني خانواده استوار است كه زن در آن نقش بارزي ايفا مي كند و همين آرامش است كه به جامعه منتقل شده و از التهابات و انحرافات و بحران ها جلوگيري مي كند. در تفكر مهدوي علاوه بر اينكه وجود امام آرامش بخش قلوب منتظر شيعيان اعم از زنان و مرداني است كه اميد به آمدن آن منجي دارند بلكه بالاتر از آن، بواسطه وجود امام است كه اهل زمين از عذاب و ناگواري هاي آن در امانند.چنانكه پيغمبر(ص) فرمود:«...ستارگان مايه

ايمني اهل آسمانند و اهل بيت من ايمني اهل زمينند پس اگر ستارگان از بين بروند براي اهل آسمان ناگواريها پيش مي آيد و اگر اهل بيت من از ميان بروند براي اهل زمين ناگواريها پيش خواهد آمد.»[53] و باز هم بالاتر از اين ما معتقديم در زمان حضور حضرت نيز چنان امنيتي بر جان انسان ها و بر جامعه آنان ايجاد خواهد شد كه عالم نظير آن را نديده است.امام باقر(ع) مي فرمايد: ...حتي تخرج الضعيفه من المشرق تريد المغرب لاينها هااحد[54]؛ «تا آنجا كه زن ناتواني از مشرق، به مقصد مغرب خارج مي گردد و هيچ كس مانع او نخواهد شد»در عصر او امنيت به تمام معني تحقق خواهد يافت از جمله امنيت سياسي، امنيت اجتماعي و درامان بودن از كينه توزي و حسد و هر بيماري رواني و جسمي و نيز در امان بودن از حيوانات درنده. اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد:لو قد قام قائمنا اذهبت الشّحناء من قلوب العباد و اصطلحت السبّاع و البهائم حتّي ان المرأة تمشي من العراق الي الشام لايهيجّها و لاتخافه[55] «هنگامي كه قائم ما قيام كند كينه توزي از دلهاي همه رخت بربسته و درندگان و چهارپايان رام گشته تا آنجا كه زني از عراق تا شام طي طريق نمايد در حالي كه از هيچ درنده اي بيمناك نيست و درندگان به او آزاري نمي رسانند».امام صادق (ع) از ابوحنيفه پرسيد: ما را آگاه كن از كلام حق كه مي فرمايد: و جعلنا بينهم و بين القري التّي باركنا فيها قريً ظاهرةً و قدّرنا منها السَّيرَ سيروا فيها ليالي و ايّاماً آمنين[56] «ميان آنها وسرزمين هايي كه بركت داده بوديم، شهرها و آبادي هايي آشكار

قرار داديم و فاصله هاي متناسب و نزديك مقرر داشتيم (و به آنها گفتيم) شبها و روزها در اين آبادي ها در امنيت كامل مسافرت كنيد» اين كجاي زمين است؟ بعد از آنكه ابوحنيفه از پاسخ درماند و از مجلس خارج شد، ابوبكر حضرمي(يكي از حاضرين مجلس) رو به امام صادق (ع) كرد و عرض نمود معني امنيت در اين دو مقام چيست؟امام(ع) فرمود: «سيروا فيها ليالي و اياماً آمنين» يعني «همراه قائم ما خاندان نبوت» و اما فرمايش خداوند متعال در اين آيه«من دخله كان آمنا» ؛ يعني هركس با اوبيعت كند و همراه آن حضرت وارد شود و از زمره ي ياران امام عصر(عج) درآيد در امنيت كامل خواهد بود..[57]2- شكوفايي اخلاقگرچه تفكر مهدوي و اسلامي با اين قول توماس آكويناس و آموزه مسيحي كاملاً مخالف است كه مي گويد: «زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست بلكه با دومين مقصود طبيعت انطباق دارد يعني با گنديدگي، بدشكلي و فرتوتي!»[58]ليكن افراط متألهين فمينيست را نيز نمي پذيرد كه با آزاد نمودن هر گونه حضور زن در جامعه، موجبات انحرافات متعدد اخلاقي را فراهم مي سازند. چنانكه حتي دايره المعارف لاروس نيز مي نويسد:«ارتباط آزاد زن براي جامعه خطرناك است! امروز به طوري كه از تاريخ معلوم مي شود خرابي كشور روم بر اثر آزادي زنان در ارتباط با مردان بوده است. از نتايج همين آزادي است كه شهر پاريس دويست هزار روسپي پيدا كرده و از نتايج آن است كه تنها در چهار سال يعني از سال 1889 تا 1893 پنج هزار و هشتصد و شصت و نه نفر در فرانسه به علت

معاشقه و شرب مسكرات خود را هلاك كرده اند!»[59] علاوه بر اين روشن است كه هر مكتبي كه بخواهد تعالي آفرين و منزلت بخش باشد خود نيز در بدنه فكري خود بايد عاري از تمامي عوامل منحط اخلاقي و ... باشد حال آنكه بسياري از مباني فمينيسم حتي بنا بر قول برخي انديشمندان غربي همچون پرفسور رابرت اچ بورك، كذب محض است.وي مي نويسد:«بخش عمده اي از تئوري فمينيست ها و بخصوص فمينيسم افراطي، كذب محض است فمينيست ها بسياري از مسائل و موضوع هاي دروغين را در قالب واقعيات و حقايق چنان جلوه مي دهند كه طبعاً طرفداران بيشتري يابند و بخشي از آن، خواسته هاي بي اساس و موهوم و فريبنده اي است كه آن را پارانويا[60] مي نامند.»[61] حال آنكه ركن و پايه تفكر مهدوي كه انتظار وجود مقدس آن منجي است با اخلاق متعالي پايه ريزي مي گردد.امام صادق(ع) فرمود: و انتظار الفرج بالصبر و حسن الصحبه و حسن الجوار.[62]مطابق اين حديث انتظار آن حضرت(چه براي زن يا مرد) به حرف و سخن نيست بلكه در كردار نيكوي شخص نمودار مي گردد . از بهترين رازهاي نهفته ي بقاء تشيع، همين روح انتظاري است كه كالبد هر شيعه را آكنده ساخته و پيوسته او را به تلاش و كوشش و جنبش و جوشش وا مي دارند و مانع از نوميدي و بي تابي و افسردگي و درماندگي او مي گردد.در دكترين مهدويت انتظار آن امام محبوب، بنفسه و خودبخود رياضت مهمي براي نفس است كه لازمه ي آن، متوجه ساختن قوه ي عاقله و خيال به جانب امري است كه در انتظار آن بسر مي بريم. لازمه ي انتظار

آن است كه انسان دوست داشته باشد از هم صحبتان شيعيان مهدي باشد و بلكه از اعوان و انصار آن بزرگوار گردد و لازمه ي اين امور آن است كه شيعه مهدي (زن و مرد) در اصلاح نفس خود كوشش نمايد و اخلاق خويش را نيكو كند تا قابليت هم صحبت شدن مهدي را پيدا كند و در ركاب آن حضرت جهاد نمايد. انتظار، وقوع مصيبتها و حوادث را سهل و آسان خواهد كرد زيرا انسان مي داند كه آن مصيبت ها در معرض جبران و تدارك مي باشند و چقدر فرق است بين آن مصيبتي كه انسان بداند جبران خواهد شد يا نه.[63] به تعبير« دكتر علي وردي» استاد جامعه شناس دانشگاه بغداد، تشيع، آتشفشان كوهسار اسلام است كه گاه و بيگاه دود و بخار و لرزه و تكاني پديد مي آورد و همين تأثير اندك، ريشه تمام انقلابهاي دنياي اسلام است.[64]راستي هم چنين است هنوز هم اين قله فرازنده آتشفشاني نكرده و نخواهد كرد تا زماني كه امام مهدي(عج) به پا خيزد و شعله فروغ او سراسر گيتي را در بر گيرد. آتشفشاني كه بر خلاف آتشفشانهاي عالم طبيعت، عالم امكان را به نور وجودي خويش آباد خواهد نمود. نخستين نكته اي كه با عنايت به مفهوم «انتظار» به ذهن مي آيد، بسنده كردن و خواستار شدن «ظهور» است از صميم دل. زيرا كه تا دوستدار و دلبسته ي چيزي نباشي چشم به راهش نخواهي بود. لازمه ي اين خواستن و اشتياق، وجود دو زمينه ي قلبي است، يكي شناخت و آگاهي دروني از محتواي ظهور و ديگري خواست دروني و قلبي و جوياي نسبت به آن محتوا. چنانكه رسول خدا(ص) فرمود: طوبي

للصابرين في غيبته طوبي للمقيمين علي محبتهم.[65] «خوشا به حال صبر كنندگان در دوران غيبت مهدي. خوشا به حال پا برجايان در مقام محبت به او».3- جايگاه زن در خانواده و اجتماعجان استوارت ميل در كتاب خود مي نويسد: ازدواج عملاً تنها بردگي اي است كه قانون ما آن را به رسميت مي شناسد[66] و ايولين ريد[67] نيز به نقل از انگلس مي نويسد: «واژه Famulus به معني بردگي خانگي است و Familia جمع بردگاني است كه يك مرد دارد.... اين اصطلاح را رومي ها ساختند تا ارگانيسم اجتماعي تازه اي را نام گذاري كنند كه رئيس اين نهاد يك زن داشت بچه داشت و شماري برده زير فرمان او بود و طبق قانون رومي ها حق زندگي و مرگ همه آنها در دست او بود.»[68]اين تلقي از خانواده رفته رفته منجر به تضعيف اين نهاد مهم اجتماعي و سست شدن روابط خانوادگي در جوامع غربي گرديد، تا آنجا كه متفكران و جامعه شناسان غربي نسبت به روند رو به افزايش از هم پاشيدن خانواده اعلام خطر كرده و از آن به عنوان يكي از چالشهاي رو در روي نظامهاي ليبرال _ دموكراسي ياد كردند. فيمينيسم تفاوتهاي طبيعي ميان انسانها راكه زمينه ي تفاوت عملكرد در محيط اجتماعي است، ناديده گرفته و با ادعاي تساوي طلبي، بيشترين لطمه را به جامعه، به ويژه خود زنان، وارد آورد. شعار تساوي، زنان را از محيط خانه به صحنه اجتماع مي كشاند و آنان را در موقعيت به ظاهر برابر در محيط كار و دانش قرار مي دهد. اما حقيقت آن است كه فيمينيسم باناديده گرفتن نقش مادري و همسري و

روانه ساختن زنان به عرصه هاي ديگر در پرتو تلاشهاي تبليغاتي، موجب شد كه زن، احترام مادري و محيط خانه را كه بهترين محيط هنرنمايي و مهمترين ابزار او براي مشاركت اجتماعي و تأثيرگذاري بر اعضاي خانواده بود، از دست داده و به ميداني وارد شود كه احتمالاً قدرت رقابت با جنس مخالف را ندارد.[69]و اين در حالي است كه بر خلاف ديدگاه فردگراي غربي، انديشمندان اسلامي از خانواده به عنوان هسته اصلي و واحد بنيادين اجتماع ياد كرده و رشد وتعالي انسانها را در گرو حراست از كانون خانواده دانسته اند. در ديدگاه اسلامي اهداف تشكيل خانواده بسيار فراتر ار ارضاي تمايلات جنسي زن و مرد بوده و امور مختلفي را شامل مي شود كه مهمترين آنها عبارت اند از: بقاي نسل انساني، سكونت و آرمش زوجين، ارضاي غريزه ي جنسي، مشاركت در حيات معنوي، مشاركت در حيات مادي و تربيت نسل.در تفكر اسلام و به تبع آن در دكترين مهدويت استحكام و خوشبختي هر جامعه اي مرهون تربيت خانوادگي افراد آن است و نقش اساسي در خانواده نيز به عهده «مادر» مي باشد. مطالعه تاريخ زنان مسلمان نشان مي دهد كه آنان محيط خانه را بسيار حساس و با اهميت شمرده و آن را كارخانه آدم سازي و دانشگاه انسانيت مي دانستند لذا تربيت شدگان آن ها نيز كمال انساني را در ميدان بزرگ اجتماع به مرحله بروز مي رساندند. چرا كه اگر مرداني بايد باشند كه اساس و بنيان جامعه را بسازند تنها مادر است كه آنها را پرورش مي دهد: الولد مطبوع علي حب امه[70] «فرزند [از نظر اخلاق، طبيعت و ديانت] ساخته شده مادر است»در

روايات متعدد نيز مي بينيم كه هنگام معرفي حضرت مهدي(عج) امام جهانيان، ايشان را فرزند برترين زن جهانيان حضرت زهرا(س) كه الگو و نمونه والاي تربيتي است ياد مي كنند. از سوي ديگر در روايات متواتر آمده كه الجنه تحت اقدام الامهات[71] «بهشت زير پاي مادران است» همچنين روايات مؤكد داريم كه الجنه تحت ظلال السيوف[72] «بهشت زير سايه شمشير مجاهدان است».با دقت در نتيجه انتهايي اين دو روايت نيز كه دستيابي به بهشت است به اين اصل مي رسيم كه سايه شمشير مجاهدان، امنيتي همچون فضاي تلاش تربيتي مادران را ايجاد مي كند يا نتيجه تلاش مجاهدان مشابه تلاش مادران است. لذا در فرهنگ انتظار، ظهور ياران از جان گذشته اي كه يار و مريد حقيقي آن حضرت در آباداني فردا باشند بسته به فضاي تربيتي است كه مادران در خانواده بنا مي كنند.4- آزادي زنلوس ايريگري[73] يكي از فمينيست هاي مشهور فرانسوي كه آثاري نيز در رشته الهيات دارد برخلاف برخي فمينيست هاي ديگر به نقد فمينيسم برابري مي پردازد و آرمان فمينيسم را در جامعه اي مي داند كه در آن زنانگي جديدي بوجود آيد كه زنان آزادي مطلق كسب كرده و به كلي از سلطه مردان نيز رها شده باشند. از نظر او اين آزاد سازي، استلزامات يا لوازم الهياتي خاصي دارد و همچون ديلي به مفهوم مذكر خدا به مخالفت مي پردازد.[74]راسل نيز در دفاع از آزادي و حقوق انساني زنان، تفكر انتقادي و آراي ابتكاري خويش را به طور مبسوطي ارائه مي دهد وي ضمن حمايت صريح از انديشه هاي مري ديلي و ولستون كرافت[75] و جان استوارت ميل

و اعلام وابستگي خود به حلقه فكري آنها انتقادات سختي را بر آموزه هاي كتاب مقدس و كليسا در دو حوزه حقوق و اخلاق وارد ساخت. به اعتقاد وي نظام حقوقي و اخلاقي مسيحيت درباره زن، ناقص و ناكارآمد و جانبدارانه و تحقير آميز بوده و به گونه اي طرح و تدوين شده كه سلامت رواني و اخلاق اجتماعي خانوادگي و فردي را تهديد نموده و آن را به مخاطره مي اندازد.[76]آنچه در غرب و بخصوص در تفكر فمينيستي از آزادي مورد نظر است آزادي از جنبه مادي و جسمي است و از آن به نبودن مانع و چيزي كه از جنبش و تحرك جلوگيري كند ياد مي كنند[77] و بنابراين چنين آزادي اي را مي توان در وصف حالت جانداران غير عاقل و يا موجودات بي جان نيز به كار برد در حاليكه در تفكر اسلامي و در دكترين مهدويت آزادي تنها آن نيست كه از خارج به انسان اعطا شود بلكه آزادي واقعي آن است كه از درون سرچشمه گيرد و رشد نمايد و اين بدان جهت است كه قيود و تضاد هاي دروني به مراتب از قيود و گرفتاري هاي بيروني زيانبار تر و ناراحت كننده تر است و آزادي كامل و واقعي تحقق نمي يابد مگر آنكه انسان از آن قيود و گرفتاري ها نيز برهد.[78] علاوه بر اين بسياري اوقات دستورالعمل هايي كاملاً مغاير با آزادي زن در تفكر فمينيسم مشاهده مي شود. به عنوان مثال سيمون دوبووار در مصاحبه اي با بتي فريدن[79] مي گويد: «به هيچ زني نبايد اجازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش

كودكانش بپردازد. جامعه بايد به كلي تغيير كند و به زنان اجازه ندهد كه فقط وظيفه پرورش فرزندان را به عهده گيرند يعني اگر به هر زني حق انتخاب در خانه ماندن و پرورش كودكان خود و يا شاغل بودن در بيرون را بدهند اغلب زنان ترجيح مي دهند تا در خانه بمانند.»[80]اين بيان حاكي از آن است كه هيچ نشاني از آزادي اصيل در اين منزلت اجباري! ديده نمي شود. درحاليكه اسلام در عين حال كه دين آزادي و آزادگي است و تفكر اسلامي، همزاد و همراه با آزاد انديشي است.[81] با اين حال شعار زدگي در باب آزادي را نمي پذيرد شعارها و آموزه هايي كه موجب انحراف در باب قلمرو و حدود آزادي گشته و به تدريج غباري از ابهام و اتهام برروي اين حقيقت ضروري و مورد نياز جامعه مي نشاند و به تلقي هاي نادرست ناشي از تجربه غرب درباره آزادي دامن مي زند.[82] در تفكر مهدوي آزادي زن و مرد تا آنجا محترم است كه با استعدادهاي عالي و مقدسي كه در نهاد آنهاست هماهنگ باشد و آنها را به مسير ترقي و تعالي بكشاند ولي هرگاه آنها را به پستي و فنا سوق دهد و استعدادهاي نهاني خدادادي را از مسير خود منحرف سازد نمي تواند احترامي داشته باشد.5- مشاركت در سازندگيفمينيسم نيز گرچه مدعي است كه زن را بايد به ميدان سازندگي اجتماعي كشاند ليكن در كنار اين ادعا معتقد به ويراني خانواده و خرابي نخستين پايه هاي اجتماعي است كه تناقض اين دو با يكديگر كاملاً روشن است.انگلس مي نويسد:«براي اينكه رهايي زن تحقق يابد ابتدا بايد زن بتواند در

توليد تمام سطوح اجتماع شركت داشته باشد و كارهاي منزل فقط قسمت كمي از وقت او را بگيرد.[83]برخي نيز براي كشاندن زن به محيط اجتماعي و دور نمودن او از خانواده به دلايلي واهي روي مي آورند چنانكه برخي گفته اند: مشاركت در توليد اجتماعي باعث رشد ذهن و جسم مي شود و انزوا و سرگرم شدن به كارهاي ملال آور خانگي ذهن و جسم را تضعيف و افق ديد انسان را محدود مي كند.[84] در حاليكه در دكترين مهدويت زنان همانگونه كه در دوران انتظار آن حضرت، زمينه ساز تربيت و پرورش مردان جامعه صالح و محور خانواده بودند برانگيزاننده مردان در ياري رساني آن حضرت و سازندگي جامعه نيز خواهند بود. چنانكه امام محمد باقر(ع) در خصوص نحوه عمل زنان در عصر ظهور امام زمان(عج) مي فرمايد:«انه ينادي باسم القائم و اسم ابيه حتي تسمعه العذراء في حذرها فتحرض اباها و اخاها علي الخروج.[85] «جبرئيل به اسم قائم و نام پدرش ندا مي دهد تا اينكه زنان محجبه اين ندا را در مي يابند و پدران و برادران خود را براي قيام تشويق مي نمايند».از نكات ارزشمندي كه حضور زن و تأثير گرانبهاي او را در دوران سخت غيبت روشن مي سازد اين است كه در آن روزهايي كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ روبه رو بودند و مي بايست با غيبت امام خود خو بگيرند كسي كه به عنوان مفزع و پناه مردم معرفي گرديد يك زن بود؛ مادر بزرگوار امام حسن عسكري(ع). حضور اين بانوي بزرگوار و همچنين دختر مكرمه امام جواد(ع)«حكيمه» تأثير مهمي در

آماده سازي اذهان دوستداران و شيعيان حضرت جهت ورود به دوران بزرگ انتظار داشت. در اين دوره اگر چه امام هادي(ع) و امام حسن عسكري(ع) زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيت هاي مورد اعتمادي همانند عثمان بن سعيد عمري و پسرش محمد بن عثمان را به عنوان وكيل معرفي كرده بودند ليكن به دلايلي از موقعيت مادر امام حسن عسكري(ع) معروف به «جده» استفاده شد و وي پناه شيعه معروف گرديد. از گفتگوي احمد بن ابراهيم با حكيمه دختر امام جواد(ع) بر مي آيد كه پس از گذشت دو سال از رحلت امام حسن عسكري(ع) همچنان بسياري از كارها- كه در حقيقت از طرف حضرت حجه بن الحسن(عج) و به فرمان آن حضرت صورت مي گرفته - به دست مادر بزرگوار امام حسن عسكري (ع) انجام مي شده است.[86]سخن پايانيچنانكه گفتيم ديدگاههاي زن ستيز مسيحيت و كليسا موجب شد كه مخالفت ها با اين مرام كليسا آغاز گردد و عده اي از صاحبنظران الهيات مسيحيت نيز سعي نمودند با تغيير در مذهب و يا حتي كنارگذاشتن آن به بازسازي شخصيت مدفون زن بپردازند.ليكن تفكر فمينيستي اي كه در اين الهيات رخنه نموده بود نه تنها آن را از تحريفات و ستم هاي زنانه رهايي نبخشيد بلكه تحريفات ديگري را بدان افزود و زن را با اينكه به ظاهر از قيد و بندهاي خارجي آزاد نمود اما اسارتي از درون براي او به ارمغان آورد. در مقابل، دكترين الهي مهدويت كه از ابتدا نگرش عزتمندانه اي به زن دارد نه تنها منزلت و جايگاه انساني زن را تنزل نداده بلكه هويت انساني

و كمال يابي او را با مردان يكسان دانسته و تفاوت ميان اين دو را تنها در تقسيم نوع وظايف و مسئوليتها مي داند كه آن هم ناشي از احترام خاص اين تفكر به ويژگي هاي طبيعي زن مي باشد.منابع و مآخذ1. اچ. بورك، رابرت، ليبراليسم مدرن، ترجمه الهه هاشمي حائري، تهران، انتشارات حكمت، چاپ اول، 1379.2. استوارت ميل، جان، انقياد زنان، ترجمه علاء الدين طباطبايي، انتشارات هرمس، چاپ اول، 1379.3. المدرسي، عباس، تمدن در عصر ظهور مهدي، ترجمه لطيف راشدي، انتشارات حضور، چاپ اول 1382.4. آليس واترز، ماري و ريد،اويلين، فمينيسم و جنبش ماركسيستي، ترجمه مسعود صابري، تهران، انتشارات طلايه پرسو، چاپ اول، 1383.5. اميني، ابراهيم، آشنايي با وظايف وحقوق زن، قم بوستان كتاب، 1384.6. بستان، حسين، نابرابري و ستم جنسي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1382.7. پين، مايكل، فرهنگ انديشه انتقادي، ترجمه پيام يزدانجو، تهران، انتشارات مركز، چاپ دوم، 1383.8. تاجري، حسين، انتظار، بذر انقلاب، انتشارات بدر، 1358.9. تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، غررالحكم و دررالكلم، مكتب الاعلام الاسلامي، الطبعه الاولي، بي تا.10. تونه اي، مجتبي، موعود نامه، انتشارات ميراث ماندگار، چاپ سوم 1385.11. جوادي آملي، عبدالله، حق وتكليف در اسلام، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول،1384.12. -------------، زن در آيينه جلال و جمال، قم، انتشارات اسراء، چاپ سيزدهم، 1385.13. حكيم پور، محمد، حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، انتشارات نغمه نوانديش، چاپ اول،1382.15. دوبوار، سيمون، جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوي، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، 1380.16. دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهري، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1380.17. ذوعلم، علي، تجربه كارآمدي حكومت ولايي، تهران، پژوهشگاه

فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1385.18. راسل، برتراند، زناشويي و اخلاق، ترجمه مهدي افشار، تهران، انتشارات كاويان، چاپ دوم، 1354.19. ريد، ايولين، آزادي زنان، مسائل، تحليل ها و ديدگاهها، افشنگ مقصودي، تهران، نشر گل آذين، چاپ اول 1380.20. زيبايي نژاد، محمد رضا و سبحاني، محمد تقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، انتشارات دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، چاپ دوم، 1381.21. صانعي، سيد مهدي، پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، مشهد انتشارات سناباد، چاپ اول، 1378.22. صدر، سيد صدر الدين، المهدي، ترجمه محمد جواد نجفي، انتشارات كتابفرشي الاماميه، 1362.23. صدر الاسلام، دبيرالدين، تكاليف الانام في غيبة الامام، ترجمه علي اكبر همداني، انتشارات بدر،1361.24. صدر، سيد رضا، زن و آزادي، به اهتمام سيد باقر خسروشاهي، قم، بوستان كتاب، چاپ اول، 1386.25. طبري، محمد بن جرير بن رستم، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضي، الطبعه الثالثه، 1363ق.26. طبسي، محمد جواد، زنان در حكومت امام زمان(عج)، تهران، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود، چاپ اول، 1370.27. فريد من، جين، فمينيسم، ترجمه فيروزه مهاجر، انتشارات آشيان، چاپ اول،1381.28. كونگ، هانس، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1384.29. گارودي، رژه، زنان چگونه به قدرت مي رسند، ترجمه امان الله ترجمان، انتشارات پر شكوه، چاپ دوم، 1379.30.گرت، استفاني، جامعه شناسي جنسيت، ترجمه كتايون بقايي، انتشارات نشرديگر، چاپ دوم،1382.31.گري، بنوات، زنان از ديد مردان، ترجمه محمد جعفر پوينده، چاپ اول، 1377.32. محمودي، سيدعلي، نظريه آزادي در فلسفه سياسي هابز و لاك، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، چاپ اول، 1377.33. مكنون، ثريا و صانع پور، مريم، بررسي تاريخي منزلت زن از

ديدگاه اسلام و ...، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي چاپ دوم ،1384.34. موسوي اصفهاني، سيد محمد تقي، مكيال المكارم، قم انتشارات برگ شقايق، چاپ اول، 1380.35. مولر آلين، سوزان، زن از ديدگاه فلسفه سياسي غرب، ترجمه ن. نوري زاده، تهران، انتشارات قصيده سرا، چاپ اول، 1383.36. مهريزي، مهدي، زن و فرهنگ ديني، نشرهستي نما، چاپ اول،1382.37. مير شكرايي، محمد و حسن زاده، علي رضا، زن و فرهنگ، نشر ني، چاپ اول،1382.38. ميشل، آندره، جنبش زنان، ترجمه هما زنجاني زاده، نشر نيكا، چاپ اول،1383.39. هاشمي ركاوندي، سيد مجتبي، مقدمه اي بر روان شناسي، قم انتشارات شفق، چاپ سوم، 1378.40. هام، مگي، فرهنگ نظريه هاي فمينيستي، ترجمه فيروزه مهاجر و ديگران، تهران، انتشارات توسعه، چاپ اول، 1382.41. Routledge companion to Feminism and post feminism.Edited by Gamble. The Rotledge. London and Newyork.2001.42. Speaking the Christian God. Edited by Alvin.F.Kimel.jr.First published 1999.U.S.A.پي نوشت ها:[1] برتراند راسل، زناشويي و اخلاق، ص73[2] ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج4، ص1111[3] محمد حكيم پور، حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، ص400[4] (( Mary daly مشهورترين فمينيست در رشته الهيات، راهبه سابق كليساي كاتوليك و طرفدار تندرو فمينيسم زن محور است كه گاه از او به «مادرخوانده الهيات فمينيستي» ياد مي كنند. نقل از بانوان شيعه، سال اول، ش 2، ص32[5] مگي هام، فرهنگ نظريه هاي فمينيستي، ص79Elizabeth cady Stanton [6][7] همان، ص369و367Fredrich Engels [8][9] همان[10] مايكل پين، فرهنگ انتقادي، ص103[11] محمد مير شكرايي، زن و فرهنگ، ص633[12] فرهنگ نظريه هاي فمينيستي، ص79[13] محمد لگنهاوزن، مقاله اسلام در رويارويي با فمينيسم، بانوان شيعه، سال اول، ش 2، ص32[14]Speaking the Christian God. Edited by Alvin.F.Kimel.jr.p2,3[15] فرهنگ نظريه هاي فمينيستي، ص79[16]

آندره ميشل، جنبش زنان، ص33[17] فرهنگ نظريه هاي فمينيستي، ص189E. Margaret Howe [18][19] ران رادز، مقاله الهيات رهايي بخش، نشريه چشم انداز، ش26، ص29Aida Spencer [20][21] همانHans Kung [22][23] هانس كونگ، تاريخ كليساي كاتوليك، ص66Anne Oakley [24][25] حسين بستان، نابرابري و ستم جنسي، ص 108[26] استفاني گرت، جامعه شناسي جنسيت، ص71[27]جين فريد من، فمينيسم، ص27[28] نابرابري و ستم جنسي،ص98و 99de Beauvoir. Simon [29][30] ر.ك: سيمون دوبووار، جنس دوم، فصل اول، داده هاي زيست شناسي، ص39[31] نابرابري و ستم جنسي،ص98و 99[32] همانJohn Stuart Mill [33][34] جان استوارت ميل، انقياد زنان، ص14Andree Michel [35][36] نابرابري و ستم جنسي،ص100[37] سوزان مولر آلين. زن از ديدگاه فلسفه سياسي غرب، ص278Shulamith Firestone[38] . او را يكي از اعضاي مؤسس موج دوم فمينيسم مي دانند كه يكي از دستاوردهاي اين موج، جدايي روابط جنسي از توليد مثل بود. ر.ك:Routledge companion to Feminism and post feminism.p32 The[39] نابرابري و ستم جنسي،ص108[40] عبدالله جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال، ص245[41] نساء/1[42] مجتبي تونه اي، موعود نامه، ص544[43] كمال الدين، ج1، باب 31، ص319[44] بحارالانوار، ج52، باب 27، ص328[45] عباس المدرسي، تمدن در عصر ظهور مهدي، ص101.102[46] بقره/286[47] مقدمه اي بر روان شناسي، ص60[48] محمد بن جرير طبري، دلائل الامامه، ص260[49] محمد رضا زيبايي نژاد، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ص126[50] تمدن در عصر ظهور مهدي، ص19Robert. H. Bork [51][52] رابرت اچ. بورك، ليبراليسم مدرن، ص493[53] سيد محمد تقي موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، ج1، ص167و غايه المرام، ص257[54] بحارانوار، ج52، ص343، باب27[55] بحارالانوار،ج10،ص104، باب 7[56] سبأ/18[57] بحارالانوار، ج2، ص294، باب34[58] بنوات گري، زنان از ديد مردان، ص57[59] سيد رضا صدر، زن

و آزادي، ص138[60] Paranoia بيماري و ديوانگي ذهني و خيالي را مي گويند كه در آن فرد، عدم اعتماد غير معقولانه اي به افراد دارد. نقل از ليبراليسم مدرن، ص461[61] ليبراليسم مدرن، ص468[62] وسائل الشيعه، ج19، ص75، باب2[63] سيد صدر الدين صدر، المهدي، ص271[64] حسين تاجري، انتظار، بذر انقلاب، ص164[65] بحارالانوار، ج36،ص304، باب41[66] انقياد زنان، ص126Evelyn Reed [67][68] ايولين ريد، آزادي زنان، ص47[69] احمدرضا توحيدي، بررسي جنبش فيمينيسم در غرب و ايران، ص179[70] غرر الحكم، ص137، ح2399[71] مستدرك الوسائل، ج15، ص180، باب70[72] بحارالانوار، ج33، ص14، باب13Luce Irigaray [73][74] بانوان شيعه، سال اول، ش2، ص35Mary Wollstone crafet [75][76] زناشويي و اخلاق، ص93[77] سيدعلي محمودي، نظريه آزادي در فلسفه سياسي هابز و لاك، ص17[78] سيد مهدي صانعي، پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، ص114Betty Friedan [79][80] ليبراليسم مدرن،ص461[81] بقره/256 و زمر/17[82] علي ذوعلم، تجربه كارآمدي حكومت ولايي، ص268[83] رژه گارودي، زنان چگونه به قدرت مي رسند، ص81[84] ماري آليس واترز، اويلين ريد، فمينيسم و جنبش ماركسيستي، ص 105[85] بحارالانوار،ج52،ص230، باب25[86] محمد جواد طبسي، زنان در حكومت امام زمان، ص مرجع : كميته علمي همايش بين المللي دكترين مهدويت

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109