رساله توضيح المسائل، آيت الله سبحاني

مشخصات كتاب

سرشناسه: سبحاني تبريزي جعفر، 1308 -

عنوان و نام پديدآور: توضيح المسائل: مطابق با فتاواي حضرت آيت الله العظمي جعفر سبحاني دامت بركاته.

مشخصات نشر: مشهد: هاتف 1388.

مشخصات ظاهري: 423ص.

يادداشت: كتاب حاضر در سالهاي مختلف، توسط ناشرين متفاوت منتشر شده است.

موضوع: فقه جعفري - رساله عمليه

رده بندي كنگره: BP183 / 9 / س15ت9 1388‮الف

رده بندي ديويي: 297 / 3422

شماره كتابشناسي ملي: 2545888

(1) احكام تقليد

(مسأله 1) مسلمان بايد در مورد اصول دين - اگر يقين نداشته باشد - تحصيل يقين كند و در احكام اسلام مي تواند يكي از سه راه را برگزيند:

1. مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل به دست آورد.

2. از مجتهد تقليد كند يعني مطابق فتواي او عمل كند.

3. از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلًا اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام مي دانند و عده ديگر مي گويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب مي دانند آن را به جا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.

(مسأله 2) تقليد در احكام؛؛ عمل كردن به فتواي مجتهد است ( «1») يعني عمل خود را به استناد فتواي او انجام دهد و از مجتهدي بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامي و حلال زاده و زنده و عادل باشد و از مجتهدهاي ديگر اعلم باشد.

(مسأله 3) مجتهد و اعلم را از سه راه مي توان شناخت:

اوّل آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و

بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم آنكه يك عالم عادل؛؛ كه مي تواند مجتهد و اعلم را تشخيص دهد، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسي را تصديق كند، به شرط آنكه يك نفر عالم عادل ديگر با گفته او مخالفت ننمايد. اجتهاد و اعلميت به گفته يك نفر كه مورد وثوق باشد نيز ثابت مي شود. سوم آنكه در محافل علمي، مجتهد و يا اعلم بودن او معروف و مشهور باشد و از گفتار آنان براي انسان

رساله توضيح المسائل، ص: 115

اطمينان حاصل شود.

(مسأله 4) به دست آوردن فتواي مجتهد در مسأله چهار راه دارد:

اوّل شنيدن از خود مجتهد. دوم شنيدن از فرد عادل كه فتواي مجتهد را نقل كند. سوم شنيدن از كسي كه مورد اطمينان و راستگوست. چهارم مراجعه به رساله مجتهد در صورتي كه انسان به درستي آن رساله اطمينان داشته باشد.

(مسأله 5) اگر مجتهد اعلم در مسأله اي فتوي دهد مقلِّد آن مجتهد نمي تواند در آن مسأله به فتواي مجتهد ديگر عمل كند ولي اگر فتوي ندهد، مثلًا بگويد احتياط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، تسبيحات اربعه يعني سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلا الهَ الّا اللهُ وَاللهُ اكْبَر، را سه مرتبه بگويند، در اين صورت مقلّد بايد يكي از دو راه را برگزيند:

1. به اين احتياط كه به آن «احتياط واجب» مي گويند عمل كند و سه مرتبه بگويد. 2. به فتواي مجتهدي كه پس از وي «اعلم» به شمار مي رود عمل نمايد. پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافي بداند، مي تواند يك مرتبه بگويد.

(مسأله 6) اگر مجتهدي كه انسان از او تقليد مي كند، از دنيا برود بايد از مجتهد زنده

تقليد كند. ولي در مسائلي كه آنها را ياد گرفته است مي تواند بر تقليد قبلي باقي بماند.

(مسأله 7) اگر در مسأله اي به فتواي مجتهدي عمل كرده و يا فرا گرفته باشد ولي پس از درگذشت او در همان مسأله به فتواي مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمي تواند آن را مطابق فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته است انجام دهد. ولي اگر مجتهد زنده در مسأله اي فتوي ندهد و احتياط نمايد و مقلد مدتي به آن احتياط عمل كند، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته عمل نمايد مثلًا اگر مجتهدي گفتن يك مرتبه سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلا الهَ الّا اللهُ وَاللهُ اكْبَر، را در ركعت سوم و چهارم نماز كافي بداند و مقلّد مدتي به اين شيوه عمل نمايد و يك مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتي به اين احتياط عمل كند و سه مرتبه بگويد، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد.

رساله توضيح المسائل، ص: 116

(مسأله 8) مسائلي را كه انسان غالباً به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.

(مسأله 9) اگر براي انسان مسأله اي پيش آيد كه حكم آن را نمي داند، مي تواند صبر كند تا فتواي مجتهد اعلم را به دست آورد يا اگر احتياط ممكن است، به احتياط عمل نمايد بلكه اگر احتياط ممكن نباشد چنانچه از انجام عمل محذوري لازم نيايد، مي تواند عمل رابه جا آورد. ولي اگر معلوم شود كه مخالف فتواي مجتهدي كه بايد از او تقليد كند بوده دوباره بايد انجام دهد.

(مسأله 10)

اگر مكلف مدتي اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، سپس تقليد كند در صورتي اعمال سابق او صحيح است كه مطابق فتواي مجتهدي باشد كه اكنون از او تقليد مي كند و گرنه بايد اعاده كند.

(مسأله 11) عدول از مجتهدي به مجتهد ديگر جايز نيست مگر اين كه دومي اعلم باشد و نيز فتوي دادن و اظهار نظر در مسائل شرعي براي كسي كه قادر بر استنباط احكام از مدارك آن نيست حرام است و مسؤول اعمال ديگران خواهد بود.

(مسأله 12) عدالت يك حالت خداترسي باطني در انسان است كه او را از ارتكاب گناهان كبيره و اصرار بر صغيره باز مي دارد و اگر هم گناهي از او سر زد فوراً نادم شده و استغفار مي كند.

(مسأله 13) منظور از اصرار بر گناهان صغيره اين است كه گناهي را كه كرده است دو يا سه مرتبه انجام دهد امّا با يك مرتبه انجام دادن و يا قصد تكرار، اصرار صورت نمي پذيرد.

تذكر: هر كجا كه حكم مسأله به لفظ «احتياط واجب» يا «احتياط» ذكر شده است عمل به آن احتياط الزامي است.

رساله توضيح المسائل، ص: 117

(2) طهارت

[آب

اقسام آبها

آب مطلق و مضاف

(مسأله 14) آب يا مطلق است يا مضاف: آب مضاف آبيست كه آن را از چيزي بگيرند مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزي مخلوط باشد مثل آبي كه بقدري با گل و مانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند و غير اينها، آب مطلق است و آن بر پنج قسم است اول آب كر دوم آب قليل سوم آب جاري چهارم آب باران پنجم آب چاه.

1. آب كُر

(مسأله 15) آب كر مقدار آبيست كه اگر در ظرفي كه درازا و پهنا و گودي آن هريك سه وجب و نيم است بريزند، آن ظرف را پر كند و وزن آن - بنا بر محاسبه اهل فن - 384 كيلوگرم است.

(مسأله 16) اگر عين نجس مانند بول و خون به آب كر برسد. چنانچه آن آب بو، يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد، نجس مي شود و اگر تغيير نكند نجس نمي شود.

(مسأله 17) اگر بوي آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمي شود.

(مسأله 18) اگر عين نجس مانند خون به آبي كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتي از آن را تغيير دهد، چنانچه مقداري كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس

رساله توضيح المسائل، ص: 118

مي شود و اگر باندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقداري كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است.

(مسأله 19) اگر چيز نجس را زير شيري كه متصل به كر است بشويند، آبي كه از آن چيز مي ريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است.

(مسأله 20)

اگر مقداري از آب كر يخ ببندد و باقي آن به قدر كر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس مي شود و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.

(مسأله 21) آبي كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه، مثل آب كر است، يعني نجاست را پاك مي كند و اگر نجاستي هم به آن برسد نجس نمي شود و آبي كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه، حكم آب كر را ندارد.

(مسأله 22) كر بودن آب، به سه راه ثابت مي شود:

اول آنكه خود انسان يقين كند. دوم آنكه يك مرد عادل خبر دهد. سوم كسي كه آب در اختيار او است به كرّ بودن خبر دهد، به شرط اينكه از قول او اطمينان حاصل شود.

2. آب قليل

(مسأله 23) آب قليل آبيست كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.

(مسأله 24) اگر آب قليل روي چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد نجس مي شود. ولي اگر از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، مقداري كه به آن چيز مي رسد نجس و هرچه بالاتر از آن است پاك مي باشد.

(مسأله 25) آب قليلي كه براي برطرف كردن عين نجاست روي چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است و بنابراحتياط واجب بايد از آب قليلي هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست، براي آب كشيدن چيز نجس روي آن مي ريزند و از آن جدا مي شود اجتناب كنند. ولي آبي كه با آن مخرج بول و غايط را مي شويند با پنج شرط پاك است:

اول:

آنكه بو يا

رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم:

نجاستي از خارج به آن نرسيده باشد. سوم:

نجاست ديگري مثل خون با بول يا غائط بيرون نيامده باشد. چهارم:

ذره هاي غائط در آب پيدا نباشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 119

پنجم:

بيشتر از مقدار معمول؛؛ نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.

3. آب جاري

(مسأله 26) آب جاري آبيست كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.

(مسأله 27) آب جاري اگرچه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.

(مسأله 28) اگر نجاستي به آب جاري برسد، مقداري از آن، كه بو يا رنگ يا مزه اش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است و طرفي كه متصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است و آبهاي ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا به واسطه آبي كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك وگرنه نجس است.

(مسأله 29) آب چشمه اي كه جاري نيست ولي طوريست كه اگر از آن بردارند باز مي جوشد، حكم آب جاري دارد، يعني اگر نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.

(مسأله 30) آبي كه كنار نهر، ايستاده و متصل به آب جاريست با ملاقات، نجس نمي شود ولي حكم آب جاري را ندارد.

(مسأله 31) چشمه اي كه مثلا در زمستان مي جوشد و در تابستان از جوشش مي افتد فقط وقتي كه مي جوشد حكم آب جاري دارد.

(مسأله 32) آب حوض اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به منبعي كه آب آن به اندازه كر است متصل

باشد، مثل آب جاري است.

(مسأله 33) آب لوله هاي حمام و ساختمان ها كه از شيرها و دوشها مي ريزد اگر متصل به كر باشد مثل آب جاري است.

(مسأله 34) آبي كه روي زمين جريان دارد ولي از زمين نمي جوشد، چنانچه كمتر از كر

رساله توضيح المسائل، ص: 120

باشد و نجاست به آن برسد نجس مي شود. اما اگر از بالا با فشار به پايين بريزد؛؛ چنانچه نجاست به پايين آن برسد بالاي آن نجس نمي شود.

4. آب باران

(مسأله 35) اگر به چيز نجسي كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد، جايي كه باران به آن برسد پاك مي شود و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست. به شرط آنكه آبي كه با آن شسته شده از آن جدا شود. ولي باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بايد طوري باشد كه باران روي زمين سخت جاري شود.

(مسأله 36) اگر باران، به عين نجس ببارد و به جاي ديگر ترشح كند، بايد از آن اجتناب نمود.

(مسأله 37) اگر بر سقف عمارت يا روي بام آن عين نجاست باشد، تا وقتي باران به بام مي بارد؛؛ آبي كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مي ريزد پاك است و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبي كه مي ريزد به چيز نجس رسيده است نجس مي باشد.

(مسأله 38) زمين نجسي كه باران بر آن ببارد پاك مي شود و اگر باران بر زمين جاري شود و به جاي نجسي كه زير سقف است برسد؛؛ آن را نيز پاك مي كند. مشروط بر اين كه، هنگام رسيدن به زير سقف، باران قطع نشده باشد.

(مسأله 39) خاك نجسي كه به

واسطه باران گل شود و آب آن را فرا گيرد پاك است؛؛ اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمي شود.

(مسأله 40) هرگاه آب باران در جايي جمع شود، اگرچه كمتر از كر باشد چنانچه موقعي كه باران مي آيد، چيز نجسي را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مي شود.

(مسأله 41) اگر بر فرش پاكي كه روي زمين نجس است باران ببارد؛؛ و بر زمين نجس جاري شود، فرش، نجس نمي شود و زمين هم پاك مي گردد.

رساله توضيح المسائل، ص: 121

5. آب چاه

(مسأله 42) آب چاهي كه از زمين مي جوشد، اگرچه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است ولي مستحب است پس از رسيدن بعضي از نجاستها، مقداري كه در كتابهاي مفصل گفته شده از آب آن بكشند.

(مسأله 43) اگر نجاستي در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، موقعي پاك مي شود كه آب تازه اي بجوشد و بنا بر احتياط واجب مخلوط گردد.

(مسأله 44) اگر آب باران يا آب ديگر، در گودالي جمع شود و كمتر از كر باشد چنانچه بعد از قطع شدن باران، نجاست به آن برسد نجس مي شود.

احكام آبها

(مسأله 45) آب مضاف كه معناي آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمي كند، وضو و غسل هم با آن باطل است.

(مسأله 46) اگر آب مضاف نجس، طوري با آب كر يا جاري مخلوط شود، كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مي شود.

(مسأله 47) آبي كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگرچه كر يا جاري باشد نجس مي شود. ولي اگر بو يا رنگ يا مزه آب به واسطه نجاستي كه بيرون آن است عوض شود، مثلا مرداري كه پهلوي آب است بوي آن را تغيير دهد نجس نمي شود.

(مسأله 48) آبي كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانكه به كر يا جاري متصل شود، يا باران بر آن

ببارد يا باد، باران را در آن بريزد، يا آب باران در موقع باريدن، از ناودان در آن جاري شود و تغيير آن از بين برود پاك

رساله توضيح المسائل، ص: 122

مي شود. ولي بايد آب باران يا كر يا جاري با آن مخلوط گردد.

(مسأله 49) اگر چيز نجس را در آب كر يا جاري فروبرند چنانچه از چيزهايي باشد كه در دفعه اول پاك مي شود، آبي كه بعد از بيرون آوردن، از آن مي ريزد پاك است و اگر از چيزهايي باشد كه بايد دو مرتبه آن را در آب فرو برند تا پاك شود، آبي كه بعد از دفعه دوم از آن مي ريزد پاك مي باشد.

احكام تَخَلّي

اشاره

(مسأله 50) واجب است انسان وقت تخلي و مواقع ديگر، عورت خود را از كساني كه مكلفند، اگرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنين از ديوانه مميّز و بچه هاي مميّز كه خوب و بد را مي فهمند، بپوشاند ولي زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.

(مسأله 51) موقع تخلي بايد رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

(مسأله 52) اگر موقع تخلي، طرف جلوي بدن كسي، رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمي كند و اگر جلوي بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.

(مسأله 53) در موقع تطهير مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله بودن اشكال ندارد، ولي اگر استبراء همراه با خروج بول باشد احتياط واجب آن است كه رو به قبله

و پشت به قبله نباشد.

(مسأله 54) اگر براي آنكه نامحرم او را نبيند مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، بايد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعي ندارد و اگر در تأخير بول ضرري نباشد، احوط تأخير است.

(مسأله 55) احتياط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلي رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، ولي اگر خود بچه بنشيند جلوگيري از او واجب نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 123

(مسأله 56) در چهار جا تخلي حرام است:

اول در كوچه هاي بن بست. دوم در ملك كسي كه اجازه تخلي نداده است. سوم در جائي كه براي عده مخصوصي وقف شده است مثل بعضي از مدرسه ها. چهارم روي قبر مؤمنين و همچنين هر جايي كه تخلي در آن نوعي بي احترامي به مقدسات باشد.

(مسأله 57) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مي شود:

اول آنكه با غائط نجاست ديگري مثل خون بيرون آمده باشد. دوم آنكه نجاستي از خارج به مخرج غائط رسيده باشد. سوم آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد و در غير اين سه صورت مي شود مخرج را با آب شست و يا به شيوه اي كه بعداً گفته مي شود با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.

(مسأله 58) مخرج بول با غير آب پاك نمي شود و با آب قليل بايد دو مرتبه شست ولي اگر با شيلنگ متصل به كرّ بشويد يك مرتبه كافي است.

(مسأله 59) اگر مخرج غائط را

با آب بشويند، بايد چيزي از غائط در آن نماند، ولي باقي ماندن رنگ و بوي آن مانعي ندارد و اگر در دفعه اول طوري شسته شود كه ذره اي از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.

(مسأله 60) هرگاه با سنگ و كاغذ و مانند اينها غائط را از مخرج برطرف كند مي تواند با آن نماز بخواند و ذرات كوچكي كه جز با آب پاك نمي شود، ضرر ندارد ولي پاك شدن محل در صورت وجود ذرات نجس، نياز به شستن با آب دارد.

(مسأله 61) اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، بايد خود را تطهير نمايد. اگرچه هميشه بعد از بول يا غائط فوراً تطهير مي كرده، ولي اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير كرده يا نه، نمازي كه خوانده صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد تطهير كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 124

اسْتِبْراءْ

(مسأله 62) استبراء عمل مستحبيست كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مي دهند و آن داراي اقساميست و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول؛؛ اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد، انگشت شست را روي آلت و انگشت پهلوي شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا سر آلت بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

(مسأله 63) آبي كه گاهي بعد از ملاعبه و بازي كردن از انسان خارج مي شود و به آن مَذْيْ مي گويند پاك است و نيز آبي كه گاهي بعد

از مني بيرون مي آيد و به آن وَذْيْ گفته مي شود و آبي كه گاهي بعد از بول بيرون مي آيد و به آن وَدْي مي گويند اگر آلوده به بول نباشد پاك است و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبي از او خارج شود و شك كند كه بول است يا يكي از اينها، پاك مي باشد.

(مسأله 64) اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مي باشد و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مي شود. ولي اگر شك كند استبرائي كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك مي باشد، وضو را هم باطل نمي كند.

(مسأله 65) كسي كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتي از بول كردن او گذشته، اطمينان كند بول در مجرا نمانده است و رطوبتي ببيند و شك كند پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مي باشد، وضو را هم باطل نمي كند.

(مسأله 66) اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد؛؛ چنانچه بعد از وضو رطوبتي ببيند كه بداند يا بول است يا مني، واجب است احتياطاً غسل كند و وضو هم بگيرد. ولي اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافي است.

(مسأله 67) براي زن استبراي از بول لازم نيست و اگر رطوبتي ببيند و شك كند پاك است يا نه، پاك مي باشد. وضو و غسل او را هم باطل نمي كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 125

مستحبات و مكروهات تخلي

(مسأله 68) اين كارها در موقع تخلي مكروه است:

1. نشستن روبروي خورشيد و ماه ولي اگر عورت خود را به

وسيله اي بپوشاند مكروه نيست. 2. نشستن روبروي باد. 3. تخلي در جاده و خيابان و كوچه و درب خانه و زير درختي كه ميوه مي دهد. 4. چيز خوردن. 5. توقف زياد. 6. تطهير كردن با دست راست. 7. حرف زدن؛؛ ولي اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد. 8. ايستاده بول كردن. 9. بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب؛؛ خصوصاً آب ايستاده.

(مسأله 69) خودداري كردن از بول و غائط مكروه است و اگر ضرر برساند حرام است.

(مسأله 70) مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن مني بول كند.

نجاسات

نجاسات

اشاره

(مسأله 71)

نجاسات يازده چيز است:

اول بول، دوم غائط، سوم مني، چهارم مردار، پنجم خون، ششم و هفتم سگ و خوك، هشتم كافر، نهم شراب، دهم فقّاع، يازدهم عرق حيوان نجاستخوار.

1 و 2. بول و غائط

(مسأله 72) بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتي كه خون جهنده دارد يعني اگر رگ آن را ببرند، خون به سرعت از آن جاري مي شود نجس است. ولي فضله ماهي حرام گوشت و همچنين فضله حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.

(مسأله 73) فضله پرندگان حرام گوشت، نجس است.

(مسأله 74) بول و غائط حيوان نجاست خوار و حيواني كه انسان با آن نزديكي نموده و گوسفندي كه گوشت آن از خوردن شير خوك محكم شده است، نجس است.

رساله توضيح المسائل، ص: 126

3. مني

(مسأله 75) مني حيواني كه خون جهنده دارد خواه حرام گوشت باشد يا حلال گوشت، نجس است و لازم است از مني حيواني كه خون جهنده ندارد اجتناب كرد.

4. مردار

(مسأله 76) مردار حيواني كه خون جهنده دارد در صورتي كه خودش مرده باشد، نجس است. ولي اگر به غير دستوري كه در شرع معين شده، كشته شود پاك است ولي خوردن گوشت آن حرام است و ماهي چون خون جهنده ندارد، اگرچه در آب بميرد پاك است.

(مسأله 77) اگر از بدن انسان يا حيواني كه خون جهنده دارد در حالي كه زنده است گوشت يا چيز ديگري را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

(مسأله 78) تخم مرغي كه از شكم مرغ مرده بيرون مي آيد، اگر پوست روي آن سفت شده باشد پاك است. ولي ظاهر آن را بايد آب كشيد.

(مسأله 79) داروهاي مايع و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه مي آورند اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد پاك است.

(مسأله 80) گوشت و پيه و چرمي كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، هرچند كه مسلمان آن را از كافر گرفته باشد ولي خوردن آن حرام است و نيز در چنين چرمي نمي توان نماز خواند.

5. خون

(مسأله 81) خون انسان و هر حيواني كه خون جهنده دارد يعني حيواني كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند، نجس است، پس خون حيواني كه مانند ماهي و پشه خون جهنده ندارد پاك مي باشد.

(مسأله 82) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري كه در شرع معين شده بكشند و

رساله توضيح المسائل، ص: 127

خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خوني كه در بدنش مي ماند پاك است، ولي اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اينكه سر حيوان در جاي بلندي بوده خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس

است.

(مسأله 83) خوني كه در تخم مرغ مي باشد نجس نيست ولي خوردن آن حرام است.

(مسأله 84) خوني كه گاهي موقع دوشيدن شير ديده مي شود نجس است و شير را نجس مي كند.

(مسأله 85) خوني كه از لاي دندانها مي آيد، اگر به واسطه مخلوطشدن با آب دهان از بين برود پاك است و فروبردن آب دهان در اين صورت اشكال ندارد.

(مسأله 86) خوني كه به واسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مي ميرد، اگر طوري شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است؛؛ و اگر به آن خون بگويند مادامي كه زير پوست و ناخن است براي وضو و غسل اشكال ندارد ولي اگر ناخن يا پوست سوارخ شود، اگر مشقت ندارد بايد براي وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت دارد بايد اطراف آن را به طوري كه نجاست زياد نشود بشويند و پارچه يا چيزي مثل پارچه بر آن بگذارند و روي پارچه دست تَر بكشند و تيمّم هم بكنند.

(مسأله 87) زردابه اي كه در حال بهبودي زخم در اطراف آن پيدا مي شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك مي باشد.

6 و 7. سگ و خوك

(مسأله 88) سگ و خوكي كه در خشكي زندگي مي كنند حتي مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت هاي آنها نجس است ولي سگ و خوك دريايي پاك هستند.

8. كافر و كساني كه در حكم كافرند

(مسأله 89) فردي كه به حد تكليف رسيده ولي معترف به وجود خدا و يا وحدانيّت و يا نبوت پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) يا معاد (روز قيامت) نباشد بنا بر احتياط واجب نجس است و همچنين

رساله توضيح المسائل، ص: 128

اگر كسي يكي از احكام ضروري اسلام (مانند وجوب نماز و روزه و حج) را انكار كند و در نظر او ملازم با انكار يكي از امور يادشده باشد، نيز نجس مي باشد.

(مسأله 90) تمام بدن كافر حتي مو و ناخن و رطوبت هاي او نجس است.

(مسأله 91) فرزندان كافر بسان خود او محكوم به نجاست هستند، مگر فرزند مميّزي كه به اسلام اعتراف كند و فرزندان مسلمان هرچند تنها پدرش مسلمان باشد پاك هستند ولي اگر تنها مادر، مسلمان باشد احتياط اجتناب است.

(مسأله 92) كسي كه معلوم نيست مسلمان است يا نه پاك مي باشد. ولي احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلا نمي تواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود. مگر اين كه در بلاد اسلامي بميرد، در اين صورت در قبرستان مسلمانان دفن مي شود.

(مسأله 93) اگر مسلماني يكي از دوازده امام يا صديقه طاهره را دشمن بدارد و يا به آنان دشنام دهد كه حاكي از دشمني باطن باشد، نجس است.

9. مسكر مايع

(مسأله 94) شراب و هر چيزي كه انسان را مست مي كند، چنانچه به خودي خود روان باشد نجس است و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد اگرچه چيزي در آن بريزند كه روان شود پاك است.

(مسأله 95) الكل صنعتي كه براي رنگ كردن در و ميز و صندلي و مانند اينها به كار مي برند، اگر انسان نداند

از چيزي كه مست كننده و روان است درست كرده اند پاك مي باشد. ولي خوردن آن حرام است.

(مسأله 96) الكل هايي كه ذاتاً قابل شرب نيستند و نوعي سم حساب مي شوند نجس نيستند، ولي اگر آنها را با آب رقيق كنند و قابل شرب بشوند حكم نجس دارند و نوشيدن آنها حرام است.

(مسأله 97) اگر آب انگور يا خود انگور خود به خود جوش آيد نجس و حرام است و اگر

رساله توضيح المسائل، ص: 129

با حرارت آتش به جوش آيد نجس نيست ولي خوردن آن حرام است مگر اينكه دو ثلث آن تبخير شود و همچنين است خرما و مويز و كشمش و آب آنها.

(مسأله 98) هرگاه خرما و مويز و كشمش در غذا بريزند و بجوشد پاك و حلال است.

10. فقّاع يا آب جو

(مسأله 99) مشروب الكلي كه از جو گرفته مي شود و به آن آب جو مي گويند نجس است، ولي آبي كه به دستور طبيب از جو مي گيرند و به آن ماءالشعير مي گويند پاك مي باشد.

11. عرق حيوان نجاست خوار

(مسأله 100) عرق حيوان نجاست خوار (شتر و يا غير شتر) نجس است.

[12]- عرق جنب از حرام

(مسأله 101) عرق كسي كه از طريق حرام مانند زنا و يا لواط و يا استمناء جنب شود پاك است ولي با بدن و يا لباسي كه با آن آلوده شده، نماز نخواند. اگر انسان موقعي كه نزديكي با زن حرام است (مثلا در روزه ماه رمضان) با زن خود نزديكي كند بايد از عرق خود در حال نماز خودداري كند.

(مسأله 102) اگر جنب از حرام به واسطه تنگي وقت يا عذر ديگر عوض غسل تيمّم نمايد و بعد از تيمّم عرق كند اجتناب از عرق لازم نيست.

(مسأله 103) اگر كسي از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكي كند باز نمي تواند با عرق آن نماز بخواند. ولي اگر اول با حلال خود نزديكي كند و بعد از حرام جنب شود، اجتناب از عرق آن لازم نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 130

راه هاي ثابت شدن نجاست

(مسأله 104) نجاست هر چيز از سه راه ثابت مي شود:

اول آنكه خود انسان يقين كند چيزي نجس است و اگر گمان داشته باشد چيزي نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد. بنابراين غذا خوردن در جاهايي كه افراد لاابالي در آنها غذا مي خورند، اگر انسان يقين نداشته باشد، غذايي را كه براي او آورده اند؛؛ نجس است اشكال ندارد. دوم آنكه كسي كه چيزي در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است؛؛ مثلا همسر انسان يا خادم يا كلفت بگويد، ظرف يا چيز ديگري كه در اختيار او است، نجس مي باشد. سوم آن كه مرد عادل يا فرد موثق بگويد چيزي نجس است.

(مسأله 105) چيز نجسي كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است و چيز پاك را اگر

شك كند نجس شده يا نه، پاك است و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست وارسي كند، مگر آنكه وارسي آن سهل و آسان باشد.

(مسأله 106) اگر بداند يكي از دو ظرف يا دو لباسي كه از هر دوي آنها استفاده مي كند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند ولي اگر بداند يا لباس او يا لباس فردي ديگر نجس شده است در اين صورت اجتناب از لباس خود لازم نيست.

راه نجس شدن چيزهاي پاك

(مسأله 107) اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكي از آنها به طوري تَر باشد كه تَري يكي به ديگري برسد چيز پاك نجس مي شود و اگر تَري به قدري كم باشد كه به ديگري نرسد، چيزي كه پاك بوده نجس نمي شود.

(مسأله 108) اگر چيز پاكي به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكي از آنها تَر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمي شود.

(مسأله 109) هرگاه شيره و روغن روان باشد همين كه يك نقطه از آن نجس شد، تمام

رساله توضيح المسائل، ص: 131

آن نجس مي شود ولي اگر روان نباشد نجس نمي شود. فقط جايي كه نجاست به آن رسيده، نجس مي باشد.

(مسأله 110) اگر مگس يا حيواني مانند آن روي چيز نجسي كه تَر است بنشيند و بعد روي چيز پاكي كه آن هم تَر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مي شود و اگر نداند پاك است

احكام نجاسات

(مسأله 111) نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب بكشند.

(مسأله 112) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتي كه بي احترامي به قرآن باشد، بايد آن را آب بكشند.

(مسأله 113) گذاشتن قرآن روي عين نجس مانند خون و مردار، اگرچه آن عين نجس، خشك باشد حرام است و برداشتن قرآن از روي آن واجب مي باشد.

(مسأله 114) اگر ورق قرآن يا چيزي كه احترام آن لازم است، مثل كاغذي كه اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگرچه هزينه داشته باشد

واجب است و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد بايد تا وقتي كه يقين نكرده اند به كلي از بين رفته، به آن مستراح نروند.

(مسأله 115) خوردن و آشاميدن چيز نجس و نيز خورانيدن عين نجس به اطفال حرام است. ولي خوراندن غذاهايي كه نجس شده است به طفل حرام نيست.

(مسأله 116) فروختن و عاريه دادن چيز نجسي كه مي شود آن را آب كشيد، اگر نجس بودن آن را به طرف نگويند اشكال ندارد ولي چنانچه انسان بداند كه عاريه گيرنده و خريدار، آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مي كنند بايد نجاستش را به آنها بگويند.

رساله توضيح المسائل، ص: 132

(مسأله 117) اگر جايي از خانه يا فرش كسي نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كساني كه به اجازه او وارد خانه مي شوند با رطوبت به جاي نجس رسيده است؛؛ لازم نيست به آنان بگويد.

(مسأله 118) اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمانها بگويد. اما اگر يكي از مهمانها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد ولي چنانچه طوري با آنان معاشرت دارد كه مي داند كه به واسطه نگفتن، لوازم خود او هم نجس مي شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.

(مسأله 119) اگر چيزي را كه عاريه كرده، نجس شود در صورتي كه بداند كه صاحبش آن چيز را در خوردن و آشاميدن استعمال مي كند واجب است به او بگويد.

(مسأله 120) بچه مميّزي كه خوب و بد را مي فهمد، اگر بگويد

چيزي را آب كشيدم در صورت وثوق، آب كشيدن مجدد لازم نيست و اگر بگويد چيزي كه در دست اوست نجس است در صورت وثوق بايد از آن اجتناب كنند.

مطهرات

مطهرات

(مسأله 121) يازده چيز نجاست را پاك مي كند و آنها را مطهرات گويند:

اول آب، دوم زمين، سوم آفتاب، چهارم انقلاب، پنجم كم شدن دو سوم آب انگور، ششم انتقال، هفتم اسلام، هشتم تبعيت، نهم برطرف شدن عين نجاست، دهم استبراء حيوان نجاست خوار، يازدهم غايب شدن مسلمان. احكام اينها به طور تفصيل در مسائل آينده گفته مي شود.

1. آب

(مسأله 122) آب با چهار شرط، چيز نجس را پاك مي كند:

اول آنكه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد چيز نجس را پاك نمي كند. دوم آنكه پاك باشد، سوم آنكه وقتي چيز نجس را مي شويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد، چهارم

رساله توضيح المسائل، ص: 133

آنكه بعد از آب كشيدن چيز نجس عين نجاست در آن نباشد و پاك شدن چيز نجس با آب قليل يعني آب كمتر از كرّ، شرطهاي ديگري هم دارد كه بعداً گفته مي شود.

(مسأله 123) ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولي در كر و جاري يك مرتبه كافيست هرچند سه مرتبه بهتر است، ولي ظرفي را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاك پاك، خاك مال كرد و بعد يك بار در كر يا جاري يا دو بار با آب قليل شست و همچنين ظرفي را كه آب دهان سگ در آن ريخته بنا بر احتياط واجب بايد پيش از شستن خاك مال كرد.

(مسأله 124) اگر دهانه ظرفي كه سگ دهن زده؛؛ تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد كهنه به چوبي بپيچند و به توسط آن،

خاك را در آن ظرف بمالند.

(مسأله 125) اگر بخواهند ظرفي را كه با شراب نجس شده، با آب قليل آب بكشند بايد سه مرتبه بشويند و بهتر است هفت مرتبه شسته شود.

(مسأله 126) ظرف نجس را با آب قليل دو جور مي شود آب كشيد:

يكي آنكه سه مرتبه پر كنند و خالي كنند، ديگر آنكه سه دفعه قدري آب در آن بريزند و در هر دفعه آب را طوري در آن بگردانند كه به جاهاي نجس آن برسد و بيرون بريزند.

(مسأله 127) اگر ظرف بزرگي مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالي كنند پاك مي شود و همچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند، به طوري كه به تدريج تمام اطراف آن، شسته شود و در هر دفعه آبي كه ته آن جمع مي شود بيرون آورند و احتياط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفي را كه با آن آبها را بيرون مي آورند آب بكشند.

(مسأله 128) اگر چيز نجس را بعد از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كر يا جاري فرو برند يا آب لوله كشي را بر آن مسلط سازند به نحوي كه آب به تمام جاهاي نجس آن برسد؛؛ پاك مي شود. بايد فرش و لباس و مانند اينها را طوري فشار يا حركت دهند كه آب داخل آن خارج شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 134

(مسأله 129) اگر بخواهند چيزي را كه با بول نجس شده با آب كر و جاري و لوله كشي، آب بكشند يك مرتبه كفايت مي كند ولي اگر بخواهند با آب قليل آب بكشند، چنانچه يك مرتبه

آب روي آن بريزند و از آن جدا شود، در صورتي كه بول در آن نمانده باشد، يك مرتبه ديگر كه آب روي آن بريزند پاك مي شود، ولي در لباس و فرش و مانند اينها بايد بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد (و غساله آبيست كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن، از چيزي كه شسته مي شود، بيرون مي آيد).

(مسأله 130) اگر چيزي به بول پسر شيرخواري كه غذاخور نشده و شير خوك و شير زن كافر نخورده، نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روي آن بريزند كه به تمام جاهاي نجس آن برسد پاك مي شود. ولي احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روي آن بريزند و در لباس و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست.

(مسأله 131) اگر چيزي به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست يك مرتبه آب روي آن بريزند و از آن جدا شود پاك مي گردد و نيز اگر در دفعه اول كه آب روي آن مي ريزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست، ريختن آب ادامه پيدا كند؛؛ پاك مي شود. ولي در هر صورت لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.

(مسأله 132) اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر يا جاري فرو برند؛؛ بعد از برطرف شدن عين نجاست پاك مي شود.

(مسأله 133) اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود، با فروبردن در آب كر و جاري پاك مي گردد و اگر باطن آن ها نجس شود پاك نمي گردد.

(مسأله 134)

اگر لباسي را در آب كر يا جاري آب بكشند و بعد مثلا لجن آب در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيري از رسيدن آب كرده آن لباس پاك است.

(مسأله 135) هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمي شود. ولي اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مي باشد، اما چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاي نجاست در آن چيز مانده نجس است.

رساله توضيح المسائل، ص: 135

(مسأله 136) اگر نجاست بدن را در آب كر يا جاري برطرف كنند، بدن پاك مي شود و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.

(مسأله 137) غذاي نجسي كه لاي دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به باطن غذاي نجس برسد ظاهر و باطن آن پاك مي شود و گرنه تنها ظاهر آن پاك مي شود.

(مسأله 138) اگر موي سر و صورت را با آب قليل آب بكشند، در صورتي كه مو زياد باشد بايد فشار دهند كه غساله آن جدا شود.

(مسأله 139) اگر جايي از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشيدن آنجا نجس مي شود در صورتي كه آبي كه براي پاك شدن محل نجس مي ريزند به آن اطراف جاري شود با پاك شدن جاي نجس پاك مي شود و هم چنين است اگر چيز پاكي را پهلوي چيز نجس بگذارند و روي هر دو آب بريزند. پس اگر

براي آب كشيدن يك انگشت نجس، روي همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاك مي شود.

(مسأله 140) گوشت و دنبه اي كه نجس شده، مثل چيزهاي ديگر آب كشيده مي شود و همچنين است اگر بدن يا لباس، چربي كمي داشته باشد كه از رسيدن آب به آنها جلوگيري نكند.

(مسأله 141) چيز نجسي كه عين نجاست در آن نيست؛؛ اگر زير شيري كه متصل به كر است يك دفعه بشويند، پاك مي شود و نيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا به وسيله ديگر برطرف شود و آبي كه از آن چيز مي ريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، با آب شير پاك مي گردد. اما اگر آبي كه از آن مي ريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد، بايد به قدري آب شير روي آن بريزند تا در آبي كه از آن جدا مي شود بو يا رنگ يا مزه نجاست نباشد.

(مسأله 142) زمين خاكي كه آب روي آن جاري نمي شود يا فرو نمي رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمي گردد ولي اگر با پارچه پاكي آب را جمع كند، دوباره آب بريزد پاك مي شود. ولي زميني كه روي آن شن يا ريگ باشد، چون آبي كه روي آن مي ريزند از

رساله توضيح المسائل، ص: 136

آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مي رود، با آب قليل پاك مي شود، اما زير ريگها نجس مي ماند.

(مسأله 143) زمين سنگ فرش و آجرفرش و زمين سختي كه آب در آن فرو نمي رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك

مي گردد، ولي بايد به قدري آب روي آن بريزند كه جاري شود و چنانچه آبي كه روي آن ريخته اند از سوراخي بيرون رود همه زمين پاك مي شود و اگر بيرون نرود جايي كه آبها جمع مي شود، نجس مي ماند، مگر اين كه با پارچه و يا ظرف پاكي آب را بردارند، سپس آب بريزند و با وسيله پاكي آب را بردارند.

(مسأله 144) اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم پاك مي شود.

(مسأله 145) اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كر يا جاري بگذارند پاك نمي شود.

2. زمين

(مسأله 146) زمين با چهار شرط كف پا و ته كفش نجس را پاك مي كند:

اول آنكه پاك باشد. دوم آنكه خشك باشد. سوم آنكه اگر عين نجس مثل خون و بول، يا متنجس مثل گلي كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد، به واسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود و نيز زمين بايد خاك يا سنگ يا آجرفرش و مانند اينها باشد و با راه رفتن روي فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس پاك نمي شود. چهارم اين كه كف پا و ته كفش از طريق راه رفتن نجس شده باشد، نه اين كه از خارج نجاست به آنها برسد.

(مسأله 147) كف پا و ته كفش نجس، به واسطه راه رفتن روي زمين خاكي و شني و آجر فرش و كف سيماني پاك مي شود و روي آسفالت و روي زميني كه با چوب فرش شده محل اشكال است.

(مسأله 148) براي پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است

پانزده ذراع (تقريباً هفت

رساله توضيح المسائل، ص: 137

متر) ( «1») يا بيشتر راه بروند، حتي اگر هم به كمتر از پانزده قدم يا ماليدن پا به زمين؛؛ نجاست برطرف شود.

(مسأله 149) لازم نيست كف پا و ته كفش نجس، تَر باشد بلكه اگر خشك هم باشد با راه رفتن پاك مي شود.

(مسأله 150) بعد از آنكه كف پا يا ته كفش نجس با راه رفتن پاك شد مقداري از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مي شود اگر زمين يا خاك به آن اطراف برسد پاك مي گردد.

(مسأله 151) كسي كه با دست و زانو راه مي رود، اگر كف دست يا زانوي او نجس شود پاك شدن دست و زانوي او به وسيله راه رفتن محل اشكال است و همچنين است ته عصا و ته پاي مصنوعي و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و مانند اينها.

(مسأله 152) اگر بعد از راه رفتن، ذره هاي كوچكي كه جز با آب پاك نمي شود، در كف پا يا ته كفش بماند بايد آن ذره ها را هم برطرف كرد ولي باقي بودن بو و رنگ اشكال ندارد.

(مسأله 153) توي كفش و مقداري از كف پا كه به زمين نمي رسد به واسطه راه رفتن پاك نمي شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن محل اشكال است ولي اگر كف جوراب از پوست باشد و از آن به جاي كفش استفاده مي شود به وسيله راه رفتن پاك مي شود.

3. آفتاب

(مسأله 154) آفتاب، زمين و ساختمان و چيزهايي كه مانند در و پنجره در ساختمان به كار برده شده و همچنين ميخي را كه به ديوار كوبيده اند و جزء ساختمان حساب مي شود با پنج

شرط پاك مي كند:

اول آنكه چيز نجس به طوري تَر باشد، كه اگر چيز ديگري به آن برسد تَر شود، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اي آن را تَر كنند تا آفتاب خشك كند. دوم آنكه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب آن را برطرف كنند. سوم آنكه چيزي از

رساله توضيح المسائل، ص: 138

تابيدن آفتاب جلوگيري نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمي شود ولي اگر ابر به قدري نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيري نكند اشكال ندارد. چهارم آنكه آفتاب به تنهايي چيز نجس را خشك كند، پس اگر مثلا چيز نجس به واسطه باد و آفتاب با هم خشك شود، پاك نمي گردد، ولي اگر باد به قدري كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد. پنجم آنكه آفتاب مقداري از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته يك مرتبه خشك كند، پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روي آن را خشك كند و دفعه ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روي آن پاك مي شود و زير آن نجس مي ماند.

(مسأله 155) درخت و گياه به واسطه آفتاب پاك مي شود.

(مسأله 156) اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب تَر بوده يا نه، يا تَري آن به واسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين نجس است و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب، عين نجاست از آن برطرف

شده يا نه يا شك كند كه چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه.

(مسأله 157) اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفي كه آفتاب به آن نتابيده پاك نمي شود ولي اگر ديوار به قدري نازك باشد كه به واسطه تابش به يك طرف، طرف ديگرش هم خشك شود پاك مي گردد.

4. استحاله

(مسأله 158) اگر جنس چيز نجس به طوري عوض شود كه به صورت چيز پاكي در آيد، پاك مي شود و مي گويند «استحاله» شده است، مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود ولي اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند، پاك نمي شود.

(مسأله 159) كوزه گلي و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده و همچنين ذغالي كه از چوب نجس درست شده باشد نجس است.

رساله توضيح المسائل، ص: 139

(مسأله 160) چيز نجسي كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.

(مسأله 161) اگر شراب به خودي خود يا به واسطه آنكه چيزي مثل سركه و نمك در آن ريخته اند سركه شود، پاك مي گردد.

(مسأله 162) شرابي كه از انگور نجس درست كنند، با سركه شدن پاك نمي شود بلكه اگر نجاستي هم از خارج به شراب برسد احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن از آن اجتناب نمايند.

(مسأله 163) شرابي كه از انگور پاك درست كنند اگر از خارج نجاستي به آن برسد احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن از آن اجتناب نمايند.

(مسأله 164) سركه اي كه از انگور و كشمش و خرماي نجس درست كنند، نجس است.

(مسأله 165) اگر پوشال ريز انگور

يا خرما داخل آن ها باشد و سركه بيندازند ضرر ندارد و احتياط واجب اين است كه پيش از آن كه خرما و كشمش و انگور سركه شود، خيار و بادنجان و مانند اينها در آن نريزند.

5. كم شدن دو سوم آب انگور

(مسأله 166) آب انگوري كه با حرارت آتش جوش آمده پاك است ولي خوردن آن - تا دو سوم آن كم نشود - حرام است. ولي اگر به خودي خود بجوشد حرام و با سركه شدن پاك مي شود.

(مسأله 167) اگر مثلا در يك خوشه غوره، يك دانه يا دو دانه انگور باشد چنانچه به آبي كه از آن خوشه گرفته مي شود آب غوره بگويند و اثري از شيريني در آن نباشد و بجوشد، پاك است و خوردن آن حلال است.

(مسأله 168) چيزي كه معلوم نيست غوره است يا انگور؛؛ اگر جوش بيايد نه حرام است و نه نجس.

رساله توضيح المسائل، ص: 140

6. انتقال

(مسأله 169) اگر خون بدن انسان يا خون حيواني كه خون جهنده دارد، يعني اگر رگ آن را ببرند؛؛ خون جستن مي كند، به بدن حيواني كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاك مي گردد و اين را «انتقال» گويند. پس خوني كه زالو از انسان مي مكد چون خون زالو به آن گفته نمي شود و مي گويند خون انسان است، نجس مي باشد.

(مسأله 170) اگر كسي پشه اي را كه بر بدنش نشسته؛؛ بكشد و نداند خوني كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مي باشد، پاك است و همچنين است اگر بداند از او مكيده ولي جزو بدن پشه حساب شود؛؛ اما اگر فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه به قدري كم باشد كه بگويند خون انسان است، نجس مي باشد.

7. اسلام

(مسأله 171) در بحث نجاسات گفته شد كه كافر نجس است ولي اگر كافر شهادتين بگويد؛؛ يعني بگويد:

«أشْهَدُ أن لا إلهَ إلّا الله و أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوُلُ اللهِ»،

مسلمان مي شود و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بيني و عرق او پاك است و اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست بر بدن او بوده، بايد برطرف كند و جاي آن را آب بكشد. ولي اگر پيش از مسلمان شدن، عين نجاست برطرف شده باشد، لازم نيست جاي آن را آب بكشد.

(مسأله 172) لباسي كه بر تن كافر است و قبلا به وسيله عرق بدن و غيره نجس شده باشد با اسلام آوردن پاك نمي شود.

(مسأله 173) اگر كافر شهادتين را بگويد و انسان نداند قلباً مسلمان شده يا نه، پاك است، ولي اگر بداند قلباً مسلمان نشده بنا بر احتياط واجب بايد از او اجتناب كرد.

8. تبعيّت

(مسأله 174) تبعيّت آن است كه چيز نجسي به واسطه پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 141

(مسأله 175) اگر شراب، سركه شود، ظرف آن هم تا جايي كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مي شود و پارچه و چيزي هم كه معمولا روي آن مي گذارند اگر به آن رطوبت، نجس شود پاك مي گردد. بلكه اگر موقع جوشيدن، سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود؛؛ بعد از سركه شدن پشت ظرف هم پاك مي شود.

(مسأله 176) تخته يا سنگي كه روي آن، ميّت را غسل مي دهند و پارچه اي كه با آن عورت ميّت را مي پوشانند و دست كسي كه او را غسل مي دهد و همين طور كيسه و صابوني كه با آن شسته مي شود، بعد از تمام شدن غسل، پاك مي شود.

(مسأله 177) كسي كه چيزي را با دست خود آب مي كشد اگر دست و آن چيز، با هم آب كشيده شود، بعد

از پاك شدن آن چيز، دست او هم پاك مي شود.

(مسأله 178) اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبي كه روي آن ريخته اند جدا شود، آبي كه در آن مي ماند، پاك است.

(مسأله 179) ظرف نجس را كه با آب قليل، آب مي كشند؛؛ بعد از جداشدن آبي كه براي پاك شدن روي آن ريخته اند، قطره هاي آبي كه در آن مي ماند، پاك است.

9. برطرف شدن عين نجاست

(مسأله 180) اگر بدن حيوان به عين نجس، مثل خون، يا متنجّس مثل آب نجس، آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شوند بدن آن حيوان پاك مي شود و همچنين است باطن بدن انسان مثل توي دهان و بيني. مثلا اگر خوني از لاي دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود، آب كشيدن داخل دهان لازم نيست. ولي اگر دندان مصنوعي در دهان نجس شود - اگر نجاست از خارج دهان به آن رسيده باشد - بايد آن را آب بكشند.

(مسأله 181) اگر غذا لاي دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد؛؛ چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد بنا بر احتياط لازم نجس مي شود.

(مسأله 182) جايي را كه انسان نمي داند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود

رساله توضيح المسائل، ص: 142

بايد بنا بر احتياط واجب، آب بكشد.

(مسأله 183) اگر گرد و خاك نجس بر لباس و فرش و مانند اينها بنشيند، چنانچه آنها خشك باشند، نجس نمي شوند و كافيست كه تكان داده شوند و اگر آنها تر باشند بايد محل نشستن گرد و خاك را آب بكشند.

10. استبراء حيوان نجاست خوار

(مسأله 184) بول و غائط حيواني كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده، نجس است و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند؛؛ يعني تا مدتي كه بعد از آن مدت ديگر نجاست خوار به آن نگويند، نگذارند نجاست بخورد و غذاي پاك به آن بدهند و بنا بر احتياط واجب بايد شتر نجاست خوار را چهل روز و گاو را بيست روز و گوسفند را ده روز و مرغابي را هفت

يا پنج روز و مرغ خانگي را سه روز از خوردن نجاست جلوگيري كنند و غذاي پاك به آنها بدهند و در حيوانات ديگر به همين اندازه كه نام حيوان نجاست خوار از آن برداشته شود كافيست و اين احكام مخصوص مدفوع انسان است و اگر مرغ و يا حيوان ديگر از نجاسات ديگر بخورند، بول و مدفوع و گوشت آنها حرام نمي شود.

11. غايب شدن مسلمان

(مسأله 185) اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري مانند ظرفي كه در اختيار او است، نجس شود و آن مسلمان غايب گردد؛؛ اگر انسان احتمال بدهد كه آن چيز را آب كشيده يا به واسطه آن كه مثلا آن چيز در آب جاري افتاده، پاك شده است؛؛ اجتناب از آن لازم نيست؛؛ به شرط اين كه از چيزهايي باشد كه طهارت در آن شرط است مانند لباسي كه در آن نماز مي خواند و يا ظرفي كه در آن غذا مي خورد.

(مسأله 186) اگر خود انسان يقين كند كه چيزي كه نجس بوده پاك شده است، يا يك نفر عادل به پاك شدن آن خبر دهد، آن چيز پاك است. اگر كسي كه چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده؛؛ يا مسلماني چيز نجس را آب كشيده باشد، اگرچه معلوم نباشد

رساله توضيح المسائل، ص: 143

درست آب كشيده يا نه؛؛ نيز پاك است.

(مسأله 187) كسي كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد و لباس هم در تصرف او باشد اگر بگويد آب كشيده ام آن لباس پاك است.

(مسأله 188) اگر انسان حالي دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين به طهارت پيدا نمي كند، مي تواند به همان گونه كه ديگران يقين پيدا

مي كنند، اكتفا كند.

احكام ظرف ها

(مسأله 189) ظرفي كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده، خوردن و آشاميدن در آن حرام است و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و كارهايي كه بايد با چيز پاك انجام داد، استعمال كنند. ولي استعمال چرم سگ و خوك و مردار در كارهايي كه طهارت در آنها شرط نباشد، اشكال ندارد.

(مسأله 190) خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره و استعمال آنها حرام است ولي استعمال آنها در زينت اتاق حرام نيست و نگاه داشتن نيز - خصوصاً به عنوان ذخيره مالي - حرام نمي باشد.

(مسأله 191) از ساختن ظرف طلا و نقره و مزدي كه براي آن مي گيرند بنا بر احتياط بايد اجتناب كرد.

(مسأله 192) از خريد و فروش ظرف طلا و نقره و سودي هم كه فروشنده مي گيرد، بنا بر احتياط بايد اجتناب كرد.

(مسأله 193) گيره استكان كه از طلا يا نقره مي سازند اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهايي و چه با استكان حرام است؛؛ و اگر ظرف به آن گفته نشود، استعمال آن مانعي ندارد؛؛ و نيز بايد از سرمه دان و عطردان طلا اجتناب كرد.

(مسأله 194) استعمال ظرفي كه روي آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال ندارد.

(مسأله 195) اگر فلزي را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه مقدار آن

رساله توضيح المسائل، ص: 144

فلز به قدري زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن نگويند استعمال آن ظرف مانعي ندارد

(مسأله 196) اگر انسان غذايي را كه در ظرف طلا يا نقره است در ظرف ديگر بريزد اين

استعمال جايز است؛؛ ولي اگر بخواهد از ظرف دوم غذا بخورد و خالي كردن ظرف براي آن نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا يا نقره جايز نيست، اين استعمال حرام مي باشد.

(مسأله 197) استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچاري اشكال ندارد.

(مسأله 198) استعمال ظرفي كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر، اشكال ندارد.

(مسأله 199) استعمال طلاي سفيد حكم طلاي سرخ و زرد را دارد؛؛ ولي استعمال پلاتين - كه اهل فن مي گويند فلز ديگريست - اشكال ندارد.

وضو

كيفيّت وضو گرفتن

(مسأله 200) در وضو واجب است صورت و دست ها را بشويند و جلوي سر و روي پاها را مسح كنند.

(مسأله 201) درازاي صورت را بايد از بالاي پيشاني، جايي كه موي سر بيرون مي آيد تا آخر چانه شست و پهناي آن به مقداري كه بين انگشت وسط و شست قرار مي گيرد بايد شسته شود و اگر مختصري از اين مقدار را نشويد وضو باطل است و براي آن كه يقين كند اين مقدار كاملا شسته شده بايد كمي اطراف آن را هم بشويد.

(مسأله 202) اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگري در ابروها و گوشه هاي چشم و لب او هست كه نمي گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضو وارسي كند كه اگر هست برطرف نمايد.

(مسأله 203) بايد صورت و دست ها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد وضو باطل است.

رساله توضيح المسائل، ص: 145

(مسأله 204) اگر دست را تر كند و به صورت و دست ها بكشد، چنانچه تري دست به قدري باشد كه به واسطه كشيدن دست،

آب كمي بر آنها جاري شود كافي است.

(مسأله 205) بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشت ها بشويد.

(مسأله 206) براي آنكه يقين كند آرنج را كاملا شسته بايد مقداري بالاتر از آرنج را هم بشويد.

(مسأله 207) كسي كه پيش از شستن صورت، دست هاي خود را تا مچ شسته، در موقع وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوي او باطل است.

(مسأله 208) در وضو شستن صورت و دست ها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم جايز و مرتبه سوم و بيشتر از آن حرام مي باشد. منظور از مرتبه اول آن است كه تمام عضو را بشويد؛؛ خواه با يك مشت آب باشد يا چندين مشت. وقتي كه تمام شد يك مرتبه حساب مي شود.

(مسأله 209) بعد از شستن هر دو دست بايد جلوي سر را با تري آب وضو كه در دست مانده مسح كند.

(مسأله 210) يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشاني ست جاي مسح مي باشد. احتياط لازم آن است كه از درازا به اندازه درازاي يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناي سه انگشت بسته مسح نمايد.

(مسأله 211) لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موي جلوي سر هم صحيح است؛؛ ولي كسي كه موي جلوي سر او به اندازه اي بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش مي ريزد، يا به جاهاي ديگر سر مي رسد، بايد بيخ موها را مسح كند؛؛ يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد و اگر موهايي را كه به صورت مي ريزد يا

به جاهاي ديگر سر مي رسد جلوي سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد، يا بر موي جاهاي ديگر سر، كه جلوي آن آمده مسح كند باطل است.

(مسأله 212) بعد از مسح سر بايد با تري آب وضو كه در دست مانده روي پاها را از سر

رساله توضيح المسائل، ص: 146

يكي از انگشت ها تا مفصل پا مسح كند.

(مسأله 213) احتياط لازم آن است كه به اندازه پهناي سه انگشت بسته مسح نمايد و بهتر از آن مسح تمام روي پا و دو برآمدگي در دو طرف است.

(مسأله 214) اگر در مسح پا، همه دست را روي پا بگذارد و كمي بكشد كافي نيست بلكه بايد دست ها را تا مفصل بكشد.

(مسأله 215) در مسح سر و روي پا، بايد دست را روي آنها بكشد و اگر دست را نگه دارد و سر يا پا را به آن بكشد وضو باطل است؛؛ ولي اگر موقعي كه دست را مي كشد سر يا پا مختصري حركت كند، اشكال ندارد.

(مسأله 216) جاي مسح بايد خشك باشد و اگر به قدري تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است؛؛ ولي اگر تري آن به قدري كم باشد كه رطوبت محل، مانع از تأثير رطوبت كف دست نباشد، كافي است.

(مسأله 217) اگر براي مسح، رطوبتي در كف دست نمانده باشد نمي تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاي ديگر وضو رطوبت بگيرد و با آن مسح نمايد.

(مسأله 218) اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، مي تواند سر را با همان رطوبت مسح كند و براي مسح پاها از اعضاي ديگر وضو رطوبت بگيرد.

(مسأله

219) مسح كردن از روي جوراب و كفش باطل است؛؛ ولي اگر به واسطه سرماي شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد، بر آنها مسح كند و تيمّم نيز بنمايد.

(مسأله 220) اگر روي پا نجس باشد و نتواند براي مسح، آن را آب بكشد بايد تيمّم كند.

وضوي ارتماسي

(مسأله 221) وضوي ارتماسي آن است كه انسان صورت و دست ها را به قصد وضو در آب فرو برد يا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بيرون آورد و اگر موقعي كه دستها را در آب

رساله توضيح المسائل، ص: 147

فرو مي برد نيّت وضو كند و تا وقتي كه آنها را از آب بيرون مي آورد و ريزش آب تمام مي شود به قصد وضو باشد، وضوي او صحيح است و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو كند و تا وقتي كه ريزش آب تمام مي شود. به قصد وضو باشد نيز وضوي او صحيح است.

(مسأله 222) در وضوي ارتماسي هم بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود و براي تحقق آن دو صورت وجود دارد:

1 - صورت و دست ها را در آب فرو مي برد، قصد وضو كند و صورت را از طرف پيشاني و دست ها را از طرف آرنج در آب فرو برد. 2 - موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو كند و صورت را از طرف پيشاني و دست ها را از طرف آرنج بيرون آورد و بهتر اين است كه صورت اول را بر صورت دوم مقدّم بدارد و بهتر از همه اين است كه وضوي ترتيبي بگيرد.

(مسأله 223) اگر

وضوي بعضي از اعضاء را ارتماسي و بعضي را غيرارتماسي انجام دهد اشكال ندارد.

دعاهايي كه موقع وضو گرفتن مستحب است

(مسأله 224) كسي كه وضو مي گيرد مستحب است موقعي كه نگاهش به آب مي افتد بگويد:

بِسمِ اللهِ و بِاللهِ و الْحَمْدُ للهِ الّذِي جَعَلَ الماءَ طَهوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً

و موقعي كه پيش از وضو دست خود را مي شويد بگويد:

اللَّهُمَّ اجْعَلْني مِنَ التّوّابينَ و اجْعَلْني مِنَ المُتَطَهِّرينَ

و در وقت مضمضه كردن يعني آب در دهان گردانيدن بگويد:

اللَّهُمَّ لَقِّنّي حُجَّتي يَوْمَ ألْقاكَ و أطْلِقْ لِساني بِذِكْرِكَ

و در وقت استنشاق يعني آب در بيني كردن بگويد:

اللَّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَليَّ رِيحَ الجَنَّةِ و اجْعَلْني مِمَّنْ يَشُمُّ رِيحَها و رَوْحَها و طِيبَها

و موقع شستن صورت بگويد:

رساله توضيح المسائل، ص: 148

اللَّهُمَّ بَيَّضْ وَجْهي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الوُجُوهُ و لا تُسَوِّدْ وَجْهي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الوُجُوهُ

و در وقت شستن دست راست بخواند:

اللَّهُمَّ أعْطِني كِتابِي بِيَمِيني و الْخُلْدَ في الجِنانِ بِيَساري و حاسِبْني حِساباً يَسيراً

و موقع شستن دست چپ بگويد:

اللَّهُمَّ لا تُعْطِني كِتابي بِشِمالي و لا مِنْ وَرَاءِ ظَهْري و لا تَجْعَلْها مَغْلولَةً إلي عُنُقي و أعوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّ ع اتِ النِّيرانِ

و موقعي كه سر را مسح مي كند بگويد:

اللَّهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِكَ و بَرَكاتِكَ و عَفْوِكَ

و در وقت مسح پا بگويد:

اللَّهُمَّ ثَبِّتْني عَلَي الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الأقْدامُ و اجْعَلْ سَعْيي في ما يُرْضِيكَ عَنّي يا ذَا الجَلالِ و الإكْرام.

شرايط وضو

شرايط صحيح بودن وضو سيزده چيز است:

شرط اول - آن كه آب وضو پاك باشد.

شرط دوم - آن كه مطلق باشد.

(مسأله 225) وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است؛؛ اگرچه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد و اگر با آن وضو، نمازي هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوي صحيح بخواند.

شرط سوم

- آنكه آب وضو مباح باشد و بنا بر احتياط واجب فضايي كه در آن وضو مي گيرد و ظرف آن نيز مباح باشد.

(مسأله 226) وضو با آب غصبي و با آبي كه معلوم نيست صاحب آن راضيست يا نه

رساله توضيح المسائل، ص: 149

حرام و باطل است ولي اگر سابقاً راضي بوده و انسان نمي داند كه از رضايتش برگشته يا نه وضو صحيح است و نيز اگر آب وضو از صورت و دست ها در جاي غصبي بريزد، وضوي او صحيح است؛؛ خواه در غير آنجا بتواند وضو بگيرد يا نه.

(مسأله 227) كسي كه نمي خواهد در مسجدي نماز بخواند اگر نداند آب آن را براي همه مردم وقف كرده اند يا براي كساني كه در آنجا نماز مي خوانند، نمي تواند از آب آن وضو بگيرد؛؛ ولي اگر معمولا كساني هم كه نمي خواهند در آنجا نماز بخوانند از آب آن وضو مي گيرند - كه كاشف از اجازه عمومي باشد - مي تواند از آب آن وضو بگيرد.

(مسأله 228) اگر فراموش كند آب، غصبيست و با آن وضو بگيرد وضوي او صحيح است؛؛ و اگر خودش آب را غصب كرده باشد احتياط آن است كه وضو را اعاده كند.

شرط چهارم - هرگاه بخواهد وضوي ارتماسي بگيرد بايد ظرف آب وضو مباح باشد، ولي اگر با دست از ظرف غصبي آب بردارد و وضو بگيرد، صحيح است.

(مسأله 229) اگر در حوضي كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبيست وضو بگيرد صحيح است.

(مسأله 230) اگر در صحن يكي از امامان يا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهري بسازند، چناچه انسان نداند كه زمين صحن را براي قبرستان وقف كرده اند، وضو

گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.

شرط ششم - آنكه اعضاي وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.

(مسأله 231) اگر پيش از تمام شدن وضو جايي را كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضو صحيح است.

(مسأله 232) اگر غير از اعضاي وضو، جايي از بدن نجس باشد وضو صحيح است. ولي اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد احتياط مستحب آن است اول آن را تطهير كند بعد وضو بگيرد.

(مسأله 233) اگر يكي از اعضاي وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از

رساله توضيح المسائل، ص: 150

وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده، وضو باطل است و اگر مي داند ملتفت بوده؛؛ يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه وضو صحيح است و در هر صورت جايي را كه نجس بوده بايد آب بكشد.

(مسأله 234) اگر در صورت يا دست ها بريدگي يا زخميست كه خون آن بند نمي آيد و آب براي آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جاري فرو ببرد و قدري فشار دهد كه خون بند بيايد، بعد به شيوه اي كه در وضوي ارتماسي گفته شد، وضو بگيرد.

شرط هفتم - آنكه وقت براي وضو و نماز كافي باشد.

(مسأله 235) هرگاه وقت به قدري تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد تمام نماز يا مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد تيمّم كند؛؛ ولي اگر براي وضو و تيمّم يك اندازه وقت لازم باشد بايد وضو بگيرد.

(مسأله 236) كسي كه در تنگي وقت نماز، بايد تيمّم كند، اگر به جاي

تيمّم وضو بگيرد صحيح است چه براي آن نماز وضو بگيرد يا براي كار ديگر.

شرط هشتم - آن كه به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم وضو بگيرد و اگر براي خنك شدن يا به قصد ديگري وضو بگيرد باطل است.

(مسأله 237) لازم نيست نيّت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند؛؛ ولي بايد در تمام وضو نيّت استمرار داشته باشد، به طوري كه اگر از او بپرسند چه مي كني؟ بگويد وضو مي گيرم.

شرط نهم - آنكه وضو را به ترتيبي كه گفته شد به جا آورد يعني اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد و بنا بر احتياط واجب، پاي راست را پيش از پاي چپ مسح كند.

شرط دهم - آنكه كارهاي وضو را پيوسته به هم انجام دهد.

(مسأله 238) كارهاي وضو را بايد چنان به جا آورد كه بگويند پشت سرهم انجام مي دهد، در اين صورت وضوي او صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 151

هرچند بر اثر گرمي هوا و وزش باد، اعضاي سابق خشك شده باشد؛؛ مثلا موقعي كه مي خواهد دست راست را بشويد صورت او خشك شود؛؛ ولي اگر طوري انجام دهد كه پشت سرهم نباشد وضوي او باطل است؛؛ هرچند بر اثر سردي هوا، اعضاي قبلي، خشك نشده باشد.

شرط يازدهم - آنكه شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد و اگر ديگري او را وضو دهد، يا در رساندن آب، به صورت و دست ها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد، وضو باطل

است.

(مسأله 239) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد بايد نايب بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتي كه بتواند بايد بدهد. ولي بايد خود او نيّت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمي تواند بايد نايبش دست او را بگيرد و به جاي مسح او بكشد و اگر اين هم ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرند و با آن رطوبت، سر و پاي او را مسح كنند.

شرط دوازدهم - آنكه استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد.

(مسأله 240) كسي كه مي ترسد كه اگر وضو بگيرد، مريض شود يا اگر آب را به مصرف وضو برساند سخت تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد، ولي اگر نداند كه آب براي او ضرر دارد و وضو بگيرد و بعد بفهمد ضرر داشته وضوي او صحيح است.

(مسأله 241) اگر رساندن آب به صورت و دست ها به مقدار كمي كه وضو با آن صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر داشته باشد، بايد با همان مقدار وضو بگيرد.

شرط سيزدهم - آنكه در اعضاي وضو مانعي از رسيدن آب نباشد.

(مسأله 242) اگر مي داند چيزي به اعضاي وضو چسبيده ولي شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيري مي كند يا نه، بايد آن را برطرف كند يا آب را به زير آن برساند.

(مسأله 243) اگر در صورت و دست ها و جلوي سر و روي پاها به واسطه سوختن يا چيز ديگر برآمدگي پيدا شود، شستن و مسح روي آن كافيست و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوستِ يك قسمت آن كنده شود، لازم نيست آب

را به زير

رساله توضيح المسائل، ص: 152

قسمتي كه كنده نشده برساند، ولي چنانچه پوستي كه كنده شده گاهي به بدن مي چسبد و گاهي بلند مي شود بايد آن را قطع كند يا آب را به زير آن برساند.

(مسأله 244) جايي را كه بايد شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد و اگر بعد از گچ كاري و مانند آن چيز سفيدي كه جلوگيري از رسيدن آب به پوست بدن نمي كند بر دست بماند وضو صحيح است، ولي اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مي رسد يا نه، بايد آنها را برطرف كند.

(مسأله 245) اگر پيش از وضو بداند كه در بعضي از اعضاي وضو مانعي از رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده يا نه، وضوي او صحيح است، ولي اگر بداند كه موقع وضو ملتفت آن مانع نبوده بايد دوباره وضو بگيرد.

(مسأله 246) اگر بعد از وضو چيزي كه مانع از رسيدن آب است در اعضاي وضو ببيند و نداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده، وضوي او صحيح است؛؛ ولي اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتياط واجب آن است كه دوباره وضو بگيرد.

احكام وضو

(مسأله 247) كسي كه در كارهاي وضو و شرايط آن مثل پاك بودن آب و غصبي نبودن آن خيلي شك مي كند بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 248) اگر شك كند كه وضوي او باطل شده يا نه، بنا مي گذارد كه وضوي او باقيست ولي اگر بعد از بول

استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر، وضوي او باطل است.

(مسأله 249) كسي كه شك دارد وضو گرفته يا نه بايد وضو بگيرد.

(مسأله 250) كسي كه مي داند وضو گرفته و حدثي هم از او سر زده، مثلا بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است بايد وضو بگيرد و اگر در بين نماز است، احتياطاً نماز را تمام كند و وضو بگيرد و اگر بعد از نماز است بايد وضو بگيرد و بنا بر احتياط

رساله توضيح المسائل، ص: 153

واجب نمازي را كه خوانده دوباره بخواند.

(مسأله 251) اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه نماز او صحيح است، ولي بايد براي نمازهاي بعد وضو بگيرد.

(مسأله 252) اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او باطل است و بايد وضو بگيرد و نماز را بخواند.

(مسأله 253) اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوي او باطل شده يا بعد از نماز، نمازي كه خوانده صحيح است.

(مسأله 254) اگر انسان مرضي دارد كه بول او قطره قطره مي ريزد يا نمي تواند از بيرون آمدن غائط خودداري كند چنانچه يقين دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نمازخواندن مهلت پيدا مي كند، بايد نماز را در وقتي كه مهلت پيدا مي كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهاي واجب نماز است، بايد در وقتي كه مهلت دارد فقط كارهاي واجب نماز را به جا آورد و كارهاي مستحب آن مانند اذان و

اقامه را ترك كند.

(مسأله 255) اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمي كند ولي در بين نماز فقط چند مرتبه بول و غائط از او خارج مي شود به طوري كه اگر بخواهد بعد از هر كدام وضو بگيرد مشكل نيست، در اين صورت بايد بنا بر احتياط واجب ظرف آبي پهلوي خود بگذارد و هر وقت چيزي از او خارج شد وضو بگيرد و بقيّه نماز را بخواند و حتّي الإمكان همان نماز را با يك وضو، دوباره بخواند و اگر در بين آن نماز وضوي او باطل شد اعتنا نكند؛؛ اما اگر چنان پي در پي از او خارج مي شود كه اين كار براي او مشقّت بار است؛؛ يك وضو كافي است.

(مسأله 256) چنان كه گفته شد هرگاه بول يا غائط طوري پي در پي از او خارج شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه براي او بسيار مشكل باشد، يك وضو كافي است، بلكه مي تواند دو نماز مانند ظهر و عصر را با همان يك وضو بخواند، اگرچه احتياط آن است كه براي هر نماز يك وضو بگيرد.

(مسأله 257) هرگاه اين گونه افراد با اختيار خود بول يا غائط كنند بايد وضو بگيرند.

رساله توضيح المسائل، ص: 154

(مسأله 258) هرگاه مرضي دارد كه نمي تواند از خارج شدن باد جلوگيري كند بايد به وظيفه كساني كه نمي توانند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كنند عمل نمايد.

(مسأله 259) كسي كه غائط پي در پي از او خارج مي شود، در صورتي كه مشكل نباشد بايد براي هر نمازي وضو بگيرد و فوراً مشغول نماز شود، ولي براي به جا آوردن سجده و تشهد فراموش شده و نماز

احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد در صورتي كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست.

(مسأله 260) كسي كه بول او قطره قطره مي ريزد بايد براي نماز به وسيله كيسه اي كه در آن، پنبه يا چيز ديگريست كه از رسيدن بول به جاهاي ديگر جلوگيري مي كند، خود را حفظ كند و احتياط واجب آن است كه پيش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد و نيز كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن غائط خودداري كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط به جاهاي ديگر جلوگيري نمايد و احتياط واجب آن است كه اگر مشقّت ندارد، براي هر نماز، مخرج غائط را آب بكشد.

(مسأله 261) كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند، در صورتي كه ممكن باشد و مشقت و زحمت و خوف خطر نداشته باشد بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگيري نمايد، اگرچه خرج داشته باشد. بلكه اگر مرض او به آساني معالجه شود، احتياط واجب آن است كه خود را معالجه كند.

(مسأله 262) كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايي را كه در وقت مرض مطابق وظيفه اش خوانده قضا كند، ولي اگر در بين وقت نماز، بهبودي يابد، بايد نمازي را كه در آن وقت خوانده، دوباره بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 155

چيزهايي كه بايد براي آنها وضو گرفت

(مسأله 263) براي شش چيز وضو گرفتن واجب است:

اول براي نمازهاي واجب غير از نماز ميّت. دوم براي سجده و تشهد فراموش شده، اگر

بين آنها و نماز، حدثي از او سرزده مثلا بول كرده باشد. سوم براي طواف واجب خانه كعبه. چهارم اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد. پنجم اگر نذر كرده باشد كه جايي از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم براي آب كشيدن قرآني كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از جاي آلوده، در صورتي كه مجبور باشد دست يا جاي ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولي چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بي احترامي به قرآن باشد، بايد بيوضو كار خود را انجام دهد.

(مسأله 264) دست زدن به خط قرآن، يا رساندن جايي از بدن به خط قرآن براي كسي كه وضو ندارد حرام است. ولي اگر قرآن را به زبان فارسي يا به زبان ديگر ترجمه كنند، اشكال ندارد.

(مسأله 265) جلوگيري بچه يا ديوانه از دست زدن به خط قرآن واجب نيست، ولي اگر دست زدن آنان بي احترامي به قرآن باشد، بايد جلوگيري كنند.

(مسأله 266) كسي كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زباني نوشته شده باشد، مس نمايد و مسّ اسم مبارك پيغمبر و امامان و حضرت زهرا ( عليهم السلام ) هم اگر هتك حرمت و بي احترامي باشد حرام است.

(مسأله 267) اگر پيش از وقت نماز به قصد اين كه با طهارت باشد وضو بگيرد يا غسل كند صحيح است.

(مسأله 268) كسي كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيّت وضوي واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، در صورتي كه اگر هم وقت داخل نشده بود، وضو مي گرفت؛؛ وضوي او صحيح است.

(مسأله 269) مستحب

است انسان براي نماز ميّت و زيارت اهل قبور و رفتن به مسجد

رساله توضيح المسائل، ص: 156

و حرم امامان ( عليهم السلام ) وضو بگيرد و همچنين براي همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن و نيز براي مسّ حاشيه قرآن و براي خوابيدن وضو گرفتن مستحب است و نيز مستحب است كسي كه وضو دارد دوباره وضو بگيرد و اگر براي يكي از اين كارها وضو بگيرد هر كاري را كه بايد با وضو انجام داد، مي تواند به جا آورد؛؛ مثلا مي تواند با آن وضو نماز بخواند.

چيزهايي كه وضو را باطل مي كند

(مسأله 270) هفت چيز وضو را باطل مي كند:

اول بول. دوم غائط. سوم باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج مي شود. چهارم خوابي كه به واسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود ولي اگر چشم نبيند و گوش بشنود، وضو باطل نمي شود. پنجم چيزهايي كه عقل را از بين مي برد:

مانند ديوانگي و مستي و بي هوشي. ششم استحاضه زنان كه بعداً گفته مي شود. هفتم كاري كه براي آن بايد غسل كرد مانند جنابت، حيض، نفاس و مسّ ميّت.

احكام وضوي جبيره

چيزي كه با آن زخم و شكستگي را مي بندند و دوايي كه روي زخم و مانند آن مي گذارند «جبيره» ناميده مي شود.

(مسأله 271) اگر در يكي از جاهاي وضو زخم يا دمل يا شكستگي باشد، چنانچه روي آن باز است و آب براي آن ضرر ندارد، بايد به طور معمول وضو گرفت.

(مسأله 272) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در صورت و دست ها كه روي آن باز باشد و آب ريختن روي آن ضرر داشته باشد، چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد، دست تر بر آن بكشد و بنا بر احتياط مستحب پارچه پاكي روي آن بگذارد به گونه اي كه جزء جبيره حساب شود و دست تر را روي پارچه هم بكشد؛؛ و اگر اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است و نمي شود آب كشيد، بايد اطراف زخم را به طوري كه در وضو گفته شد، از بالا به پايين بشويد و بنا بر احتياط واجب پارچه پاكي روي زخم بگذارد و دست تر روي آن بكشد و اگر گذاشتن پارچه

رساله توضيح المسائل، ص: 157

ممكن نيست، شستن اطراف زخم كافي است.

(مسأله 273) اگر زخم يا دمل يا شكستگي

در جلوي سر يا روي پاها باشد و روي آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، بايد پارچه پاكي روي آن بگذارد و روي پارچه را با تري آب وضو كه در دست مانده مسح كند و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، بايد به جاي وضو تيمّم كند و بهتر است يك وضوي بدون مسح هم بگيرد.

(مسأله 274) اگر روي دمل يا زخم يا شكستگي بسته باشد، چنانچه بازكردن آن ممكن است و زحمت و مشقّت هم ندارد و آب هم براي آن ضرر ندارد، بايد روي آن را باز كند و وضو بگيرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دست ها باشد يا جلوي سر و روي پاها.

(مسأله 275) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در صورت يا دست ها باشد و بشود روي آن را باز كرد چنانچه ريختن آب روي آن ضرر دارد و كشيدن دست تر ضرر ندارد، دست تر روي آن بكشد.

(مسأله 276) اگر نمي شود روي زخم را باز كرد ولي زخم و چيزي كه روي آن گذاشته پاك است و رسانيدن آب به زخم ممكن است و ضرر و زحمت و مشقّت هم ندارد، بايد آن را به روي زخم برساند و اگر زخم يا چيزي كه روي آن گذاشته نجس است؛؛ چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روي زخم، بدون زحمت و مشّقت ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم برساند و در صورتي كه آب براي زخم ضرر دارد، يا آنكه رساندن آب به روي زخم ممكن نيست، يا زخم نجس است و نمي شود آن را آب كشيد،

بايد اطراف زخم را بشويد و اگر جبيره پاك است روي آن را مسح كند و اگر جبيره نجس است يا نمي شود روي آن را دست تر كشيد، مثلا دواييست كه به دست مي چسبد، پارچه پاكي را به طوري كه جزء جبيره حساب شود، روي آن بگذارد و دست تر روي آن بكشد و اگر اين هم ممكن نيست، احتياط واجب آن است كه وضو بگيرد و اگر همه مواضع تيمّم و يا بعضي از آن بي مانع باشد تيمّم هم بنمايد.

(مسأله 277) اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكي از دست ها يا تمام هر دو دست را گرفته باشد، بايد وضوي جبيره اي بگيرد و بنا بر احتياط واجب تيمّم هم بنمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 158

(مسأله 278) اگر جبيره تمام اعضاي وضو را گرفته باشد؛؛ بايد تيمّم بنمايد.

(مسأله 279) كسي كه در كف دست و انگشت ها جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روي آن كشيده است، مي تواند سر و پا را با همان رطوبت مسح كند يا از جاهاي ديگرِ وضو، رطوبت بگيرد.

(مسأله 280) اگر جبيره تمام پهناي روي پا را گرفته ولي مقداري از طرف انگشتان و مقداري از طرف بالاي پا باز است، بايد جاهايي كه باز است روي پا را و جايي كه جبيره است روي جبيره را مسح كند.

(مسأله 281) اگر در صورت يا دست ها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روي پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند و در جاهايي كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.

(مسأله 282) اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن

ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند و بنا بر احتياط واجب تيمّم هم بنمايد و اگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد؛؛ پس اگر زخم در صورت و دست هاست اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روي پاهاست اطراف آن را مسح كند و براي جاي زخم به دستور جبيره عمل نمايد.

(مسأله 283) اگر در جاي وضو زخم و جراحت و شكستگي نباشد ولي به جهت ديگر، آب براي آن ضرر داشته باشد، بايد تيمّم كند.

(مسأله 284) اگر جايي از اعضاي وضو را رگ زده است و نمي تواند آن را آب بكشد يا آب براي آن ضرر دارد اگر روي آن بسته است، بايد به دستور جبيره عمل كند.

(مسأله 285) اگر در جاي وضو يا غسل چيزي چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست، يا به قدري مشقّت دارد كه نمي شود تحمّل كرد، بايد به دستور جبيره عمل كند.

(مسأله 286) غسل جبيره اي مثل وضوي جبيره اي است، ولي بايد آن را ترتيبي به جا آورند.

رساله توضيح المسائل، ص: 159

(مسأله 287) كسي كه وظيفه او تيمّم است اگر در بعضي از جاهاي تيمّم او زخم يا دمل يا شكستگي باشد، بايد به دستور وضوي جبيره اي، تيمّم جبيره اي نمايد.

(مسأله 288) كسي كه بايد با وضو يا غسل جبيره اي نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت، عذر او برطرف نمي شود، مي تواند در اول وقت نماز بخواند، ولي اگر اميد دارد كه تا آخر وقت، عذر او برطرف شود، احتياط واجب آن است كه صبر كند و اگر عذر او برطرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيره اي به

جا آورد.

(مسأله 289) اگر به خاطر درد چشم، شستن صورت ضرر دارد، بايد وضو يا غسل جبيره اي انجام دهد و احتياطاً تيمّم هم بنمايد.

(مسأله 290) كسي كه نمي داند وظيفه اش تيمّم است يا وضوي جبيره اي بنا بر احتياط واجب بايد هر دو را به جا آورد.

(مسأله 291) نمازهايي را كه انسان با وضوي جبيره اي خوانده اگر عذرش تا آخر وقت مستمر باشد، صحيح است و با همان وضو مي تواند نمازهاي بعدي را بخواند ولي اگر براي آنكه نمي دانسته تكليفش جبيره است يا تيمّم، هر دو را انجام داده باشد بايد براي نمازهاي بعد وضو بگيرد.

احكام غسل

غسل هاي واجب

اشاره

غسل هاي واجب عبارتند از: اول غسل جنابت، دوم غسل حيض، سوم غسل نفاس، چهارم غسل استحاضه، پنجم غسل مس ميّت، ششم غسل ميّت و هفتم غسلي كه به واسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب مي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 160

جنابت
اشاره

(مسأله 292) به دو چيز انسان جنب مي شود:

اول - جماع - و لو به مقدار ختنه گاه دوم - بيرون آمدن مني، چه در خواب باشد يا بيداري، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بي شهوت، بااختيار باشد يا بي اختيار.

(مسأله 293) اگر رطوبتي از انسان خارج شود و نداند مني ست يا بول يا غير اينها، چنانچه با شهوت و يا جستن بيرون آمده - و غالباً با سستي بدن همراه است - آن رطوبت حكم مني را دارد و اگر هيچ يك از اين دو نشانه را نداشته باشد، حكم مني ندارد.

(مسأله 294) مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن مني، بول كند و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتي از او بيرون آيد، كه نداند مني ست يا رطوبت ديگر، حكم مني دارد.

(مسأله 295) اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشند يا نابالغ اگرچه مني بيرون نيايد هر دو جنب مي شوند.

(مسأله 296) اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

(مسأله 297) اگر نعوذبالله با حيواني نزديكي كند و مني از او بيرون آيد غسل كافيست و اگر مني بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطي، وضو داشته باشد باز هم غسل كافيست و اگر وضو نداشته

باشد احتياط واجب آن است كه غسل كند و وضو هم بگيرد.

(مسأله 298) اگر مني از جاي خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان شك كند كه مني از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

(مسأله 299) كسي كه نمي تواند غسل كند ولي تيمّم برايش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز مي تواند با عيال خود نزديكي كند.

(مسأله 300) اگر در لباس خود مني ببيند و بداند كه از خود او است و براي آن غسل

رساله توضيح المسائل، ص: 161

نكرده، بايد غسل كند و نمازهايي را كه يقين دارد، بعد از بيرون آمدن مني خوانده قضا كند ولي نمازهايي را كه احتمال مي دهد، بعد از بيرون آمدن آن مني خوانده، لازم نيست قضا نمايد.

چيزهايي كه بر جنب حرام است

(مسأله 301) پنج چيز بر جنب حرام است:

اول رساندن جايي از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا و پيغمبران و امامان ( عليهم السلام )، به طوري كه در وضو گفته شد. دوم رفتن در مسجدالحرام و مسجد پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) اگرچه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود. سوم توقف در مساجد ديگر ولي اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود مانعي ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقف نكند. چهارم گذاشتن چيزي در مسجد در غير حال عبور. پنجم خواندن آيه اي كه پس از خواندن بايد سجده كرد و آنها در چهار سوره است اول:

سوره سي و دوم قرآن (الم تنزيل) دوم:

سوره چهل و يكم (حم سجده) سوم:

سوره پنجاه و

سوم (والنجم) چهارم:

سوره نود و ششم (اقرأ) و احتياط آن است يك حرف از اين چهار سوره را هم نخواند.

چيزهايي كه بر جنب مكروه است

(مسأله 302) نه چيز بر جنب مكروه است:

اول و دوم خوردن و آشاميدن ولي اگر وضو بگيرد يا استنشاق و مضمضه نمايد، مكروه نيست. سوم خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هايي كه سجده واجب ندارد. چهارم رساندن جايي از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاي قرآن. پنجم همراه داشتن قرآن، ششم خوابيدن ولي اگر وضو بگيرد يا به واسطه نداشتن آب، تيمّم كند، مكروه نيست. هفتم خضاب كردن به حنا و مانند آن. هشتم ماليدن روغن به بدن نهم جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده، يعني در خواب مني از او بيرون آمده باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 162

غسل جنابت

(مسأله 303) غسل جنابت به خودي خود مستحب است و براي خواندن نمار واجب و مانند آن واجب مي شود. ولي براي نماز ميّت و سجده شكر و سجده هاي واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست.

(مسأله 304) لازم نيست در وقت غسل، نيّت كند كه غسل واجب يا مستحب مي كنم و اگر فقط به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافي است.

(مسأله 305) اگر يقين كند وقت نماز شده و نيّت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است.

(مسأله 306) غسل را چه واجب باشد و چه مستحب به دو قسم مي شود انجام داد:

ترتيبي و ارتماسي.

غسل ترتيبي

(مسأله 307) در غسل ترتيبي بايد به نيّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و بعد طرف چپ بدن را بشويد و اگر عمداً يا از روي فراموشي يا به واسطه ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نكند غسل او بنا بر احتياط، باطل است.

(مسأله 308) نصف ناف و نصف عورت را بايد با طرف راست بدن و نصف ديگر را بايد با طرف چپ بشويد؛؛ بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.

(مسأله 309) براي آنكه يقين كند هر سه قسمت يعني سر و گردن و طرف راست و طرف چپ كاملا شستشه شده، بايد هر قسمتي را كه مي شويد مقداري از قسمت هاي ديگر را هم با آن قسمت بشويد.

(مسأله 310) اگر بعد از غسل بفهمد جايي از بدن را نشسته و نداند كجاي بدن است بايد دوباره غسل كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 163

(مسأله 311) اگر بعد از غسل بفهمد مقداري

از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافيست و اگر از طرف راست باشد بايد بعد از شستن آن مقدار دوباره بنا بر احتياط واجب طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.

(مسأله 312) اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقداري از طرف چپ بدن شك كند، شستن همان مقدار كافي است. ولي اگر بعد از اشتغال به شستن طرف چپ در شستن طرف راست يا مقداري از آن شك كند يا بعد از اشتغال به شستن طرف راست در شستن سر و گردن يا مقداري از آن شك نمايد نبايد اعتنا كند.

غسل ارتماسي

(مسأله 313) غسل ارتماسي آن است كه پس از نيّت، تمام بدن را يك دفعه يا به تدريج در آب فرو برد.

(مسأله 314) در غسل ارتماسي هرگاه مقداري از بدن بيرون باشد و نيّت غسل ارتماسي كند و در آب فرو رود غسل او صحيح است و اگر همه بدن زير آب باشد و بعد از نيّت غسل، بدن را حركت دهد غسل او اشكال دارد.

(مسأله 315) اگر بعد از غسل ارتماسي بفهمد به مقداري از بدن آب نرسيده، چه جاي آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.

(مسأله 316) اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد و براي ارتماسي وقت دارد، بايد غسل ارتماسي كند.

(مسأله 317) كسي كه روزه واجب گرفته يا براي حج يا عمره احرام بسته، نمي تواند غسل ارتماسي كند؛؛ ولي اگر از روي فراموشي، غسل ارتماسي كند صحيح است.

(مسأله 318) هرگاه كسي روزه

خود را عمداً باطل كرد اگر در روز، غسل ارتماسي كند غسل او اشكال دارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 164

احكام غسل كردن

(مسأله 319) در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاك باشد ولي در غسل ترتيبي پاك بودن تمام بدن لازم نيست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتي را پيش از غسل دادنِ آن قسمت آب بكشد كافي است.

(مسأله 320) سابقاً گفته شد عرق جنب از حرام نجس نيست و كسي كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند صحيح است. ولي بهتر آن است كه با آب ملايم غسل كند.

(مسأله 321) چيزي را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف كند و اگر پيش از آن كه يقين كند، برطرف شده به اميد آنكه برطرف شده، غسل نمايد و سپس معلوم شود كه برطرف شده بود، غسل او صحيح است.

(مسأله 322) در غسل بايد موهاي كوتاه را كه جزء بدن حساب مي شود، بشويد و بنا بر احتياط، شستن موهاي بلند هم لازم مي باشد.

(مسأله 323) تمام شرطهايي كه براي صحيح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب و غصبي نبودن آن؛؛ در صحيح بودن غسل هم شرط است. ولي در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد و نيز در غسل ترتيبي لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقداري صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتي طرف چپ را بشويد اشكال ندارد مگر در مورد كسي كه نمي تواند بول و غائط خود را حفظ كند، بايد

پشت سرهم به جا آورد و فوراً نماز بخواند

(مسأله 324) كسي كه قصد دارد پول حمامي را ندهد يا بدون اينكه بداند حمامي راضي است، بخواهد نسيه بگذارد، اگرچه بعد حمامي را راضي كند، بنا بر احتياط غسل او باطل است.

(مسأله 325) اگر از اول قصدش اين باشد پول حرام به حمامي بدهد، غسل او باطل است. ولي اگر قصدش اين باشد از پولي كه خمس آن را نداده بدهد، غسل او صحيح است، ولي بايد مقدار خمس را از مال ديگر بدهد.

(مسأله 326) اگر شك كند كه غسل كرده يا نه بايد غسل كند ولي اگر بعد از غسل شك

رساله توضيح المسائل، ص: 165

كند، كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.

(مسأله 327) اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند، غسل را، از سر بگيرد و بعد از غسل براي نماز وضو لازم است.

(مسأله 328) هرگاه به خيال اين كه به اندازه غسل و نماز وقت دارد براي نماز غسل كند، غسل او صحيح است اگر چه بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته است.

(مسأله 329) كسي كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه نمازهايي را كه خوانده صحيح است ولي براي نمازهاي بعدي بايد غسل كند.

(مسأله 330) كسي كه چند غسل بر او واجب است مي تواند به نيّت همه آنها - جنابت، حيض، مسّ ميّت و غسل جمعه و مانند آن - يك غسل به جا آورد.

(مسأله 331) كسي كه جنب است اگر بر جايي از بدن او آيه قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد،

بنا بر احتياط حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند بايد آب را طوري به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.

(مسأله 332) كسي كه غسل جنابت كرده، نبايد براي نماز وضو بگيرد ولي با غسل هاي ديگر نمي شود نماز خواند و بايد وضو هم گرفت.

استحاضه
اشاره

يكي از خون هايي كه از زن خارج مي شود خون استحاضه است و زن را در موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مي گويند.

(مسأله 333) خون استحاضه خوني ست غير از حيض و نفاس و زخم و دمل. در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مي آيد و غليظ هم نيست ولي ممكن است گاهي سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.

(مسأله 334) استحاضه سه قسم است:

قليله و متوسطه و كثيره. 1. «استحاضه قليله» آن است كه خون در پنبه اي كه زن داخل فرج مي نمايد نفوذ نكند يعني از طرف ديگر ظاهر نشود. 2. «استحاضه متوسطه» آن است كه خون در پنبه فرو رود و از طرف ديگر ظاهر شود ولي به دستمالي كه معمولا زن ها براي جلوگيري از خون مي بندند، جاري

رساله توضيح المسائل، ص: 166

نشود. 3. «استحاضه كثيره» آن است كه خون، از پنبه به دستمال جاري شود.

احكام استحاضه

(مسأله 335) در استحاضه قليله بايد زن براي هر نماز يك وضو بگيرد و پنبه را عوض كند يا آب بكشد و ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسيده آب بكشد.

(مسأله 336) در استحاضه متوسطه بايد زن براي نماز صبح غسل كند و تا صبح ديگر براي نمازهاي خود - حتّي نماز صبح - كارهاي استحاضه قليله را كه در مسأله پيش گفته شد انجام دهد و اگر عمداً يا از روي فراموشي براي نماز صبح غسل نكند بايد براي نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براي نماز ظهر و عصر غسل نكند بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل نمايد

چه آن كه خون بيايد يا قطع شده باشد؛؛ و نمازهايي را كه بدون غسل خوانده بايد غسل كند و وضو بگيرد و آنها را دوباره بخواند.

(مسأله 337) در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاي استحاضه متوسطه كه در مسأله پيش گفته شد، بايد براي هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد و يك غسل براي نماز ظهر و عصر و يكي براي نماز مغرب و عشاء به جا آورد و بين نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد و اگر فاصله بيندازد، بايد براي نماز عصر دوباره غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشاء فاصله بيندازد، بايد براي نماز عشاء دوباره غسل نمايد.

(مسأله 338) اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز هم بيايد اگرچه زن براي آن خون، وضو و غسل را انجام داده باشد بنا بر احتياط واجب، بايد در موقع نماز، وضو و غسل را به جا آورد.

(مسأله 339) مستحاضه متوسطه و كثيره كه بايد وضو بگيرد و غسل كند هر كدام را اول به جا آورد صحيح است، جز مستحاضه كثيره احتياط واجب آن است كه قبلا وضو بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 167

(مسأله 340) اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد براي نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.

(مسأله 341) اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد براي نماز ظهر و عصر، يك غسل و براي نماز مغرب و عشاء غسل ديگري به جا آورد و اگر بعد از نماز ظهر

و عصر كثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.

(مسأله 342) مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براي نماز غسل كند، غسل او باطل است و اگر نزديك اذان صبح، براي نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را به جا آورد.

(مسأله 343) زن مستحاضه براي هر نمازي چه واجب باشد و چه مستحب، بايد وضو بگيرد و نيز اگر بخواهد نمازي را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند، يا بخواهد نمازي را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايي را كه براي استحاضه گفته شده انجام دهد؛؛ ولي براي خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً به جا آورد لازم نيست كارهاي استحاضه را انجام دهد.

(مسأله 344) زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط براي نماز اولي كه مي خواند، بايد كارهاي استحاضه را انجام دهد و براي نمازهاي بعد لازم نيست.

(مسأله 345) اگر زن نداند استحاضه او از كدام يك از اقسام سه گانه است، موقعي كه مي خواهد نمار بخواند، بنا بر احتياط واجب مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند وبيرون آورد و بعد از آنكه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است، كارهايي را كه براي آن قسم بيان گرديد انجام دهد.

(مسأله 346) زن مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسي كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلا

استحاضه اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نباشد مثل آن كه استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.

رساله توضيح المسائل، ص: 168

(مسأله 347) زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسي نمايد، بايد به آنچه مسلّماً وظيفه اوست عمل كند، مثلا اگر نمي داند استحاضه او قليله است يا متوسطه، بايد كارهاي استحاضه قليله را انجام دهد و اگر نمي داند متوسطه است يا كثيره، بايد كارهاي استحاضه متوسطه را انجام دهد ولي اگر بداند سابقاً كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار كند.

(مسأله 348) اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و غسل باطل نمي شود و اگر بيرون بيايد هرچند كم باشد وضو و غسل را به تفصيلي كه گذشت باطل مي كند.

(مسأله 349) زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسي نمايد و خون نبيند اگرچه بداند دوباره خون مي آيد، با وضويي كه دارد مي تواند نماز بخواند.

(مسأله 350) زن مستحاضه اگر بداند از وقتي كه مشغول وضو يا غسل شده خوني از او بيرون نيامده و اطمينان دارد كه بيرون نخواهد آمد مي تواند خواندن نماز را به تأخير بيندازد.

(مسأله 351) اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلي پاك مي شود، يا به اندازه خواندن نماز خون بند مي آيد، بنا بر احتياط واجب، بايد صبر كند و نماز را در وقتي كه پاك است بخواند.

(مسأله 352) مستحاضه كثيره و متوسطه وقتي به كلي از خون پاك شد بايد غسل كند، ولي اگر

بداند از وقتي كه براي نماز پيش، مشغول غسل شده ديگر خون نيامده و موقع غسل و وضو، خون نيز از باطن قطع شده بود، لازم نيست دوباره غسل كند.

(مسأله 353) مستحاضه قليله بعد از وضو و مستحاضه كثيره و متوسطه بعد از غسل و وضو، بايد فوراً مشغول نماز شود ولي گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاي قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز هم مي تواند كارهاي مستحب مثل قنوت و غير آن را به جا آورد.

(مسأله 354) زن مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد و خون بيرون آيد - هرچند فضاي فرج - بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود.

(مسأله 355) اگر خون استحاضه زن، جريان داشته باشد و قطع نشود، چنانچه براي او

رساله توضيح المسائل، ص: 169

ضرر ندارد، بايد پيش از غسل و بعد از آن به وسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيري كند، ولي اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيري كند و چنانچه كوتاهي كند و خون بيرون آيد، بايد دوباره غسل كند و وضو هم بگيرد و اگر نماز هم خوانده بايد دوباره بخواند.

(مسأله 356) اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحيح است ولي اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه، كثيره شود، بنا بر احتياط واجب چنانچه مشغول غسل ترتيبي بوده همان را از سر بگيرد و اگر مشغول غسل ارتماسي بوده بهتر آن است كه همان را دوباره انجام دهد.

(مسأله 357) احتياط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزي كه روزه است به مقداري كه مي تواند، از بيرون

آمدن خون جلوگيري كند.

(مسأله 358) زن مستحاضه بايد روزه ماه رمضان را بگيرد و در صورتي روزه او درست است كه غسل نماز مغرب و عشاي شبي كه مي خواهد فرداي آن روز روزه بگيرد، به جا آورد و همچنين غسل، روزي كه روزه است.

(مسأله 359) اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه او صحيح است.

(مسأله 360) اگر استحاضه كثيره، قليله شود، بايد براي نماز اول عمل كثيره و براي نمازهاي بعد عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضه متوسطه، قليله شود بايد براي نماز اول، عمل متوسطه و براي نمازهاي بعد عمل قليله را به جا آورد. اگر استحاضه كثيره زن، متوسطه شود، بايد براي نماز اول عمل كثيره و براي نمازهاي بعد عمل متوسطه را به جا آورد. مثلا اگر پيش از نماز ظهر، استحاضه كثيره، متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر غسل كند و براي نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد.

(مسأله 361) اگر استحاضه قليله زن، پيش از نماز يا بين نماز، متوسطه يا كثيره شود بايد كارهاي متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد و اگر استحاضه متوسطه، كثيره شود بايد كارهاي استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براي استحاضه متوسطه غسل كرده باشد

رساله توضيح المسائل، ص: 170

فايده ندارد و بايد دوباره براي كثيره غسل كند.

(مسأله 362) اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن، كثيره شود، بايد نماز را بشكند و براي استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد و كارهاي ديگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند و اگر براي هيچ كدام از غسل و

وضو وقت ندارد بايد دو تيمّم كند؛؛ يكي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو و اگر براي يكي از آنها وقت ندارد بايد عوض آن تيمّم كند و ديگري را به جا آورد ولي اگر براي تيمّم هم وقت ندارد نمي تواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنا بر احتياط واجب قضا نمايد و همچنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او، متوسطه يا كثيره شود.

(مسأله 363) اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بنا بر احتياط بايد وضو و غسل و نماز را دوباره به جا آورد.

(مسأله 364) اگر مستحاضه يكي از كارهايي را كه بر او واجب مي باشد حتي عوض كردن پنبه را ترك كند نمازش باطل است.

(مسأله 365) مستحاضه قليله اگر بخواهد غير از نماز كاري انجام دهد، كه شرط آن وضو داشتن است، مثلا بخواهد دست به خط قرآن بزند بايد وضو بگيرد و وضويي كه براي نماز گرفته كافي نيست.

(مسأله 366) رفتن در مسجد مكه و مدينه و توقف در ساير مساجد و خواندن سوره اي كه سجده واجب دارد براي زن مستحاضه اشكال ندارد ولي نزديكي شوهر با او بنا بر احتياط واجب در صورتي حلال مي شود كه غسل كند؛؛ اگرچه كارهاي ديگري را كه براي نماز واجب است، مثل وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.

(مسأله 367) نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بايد براي نماز آيات هم كارهايي را كه براي نماز يوميّه گفته شد، انجام دهد.

(مسأله 368)

هرگاه در وقت نماز يوميه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود

رساله توضيح المسائل، ص: 171

اگرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم به جا آورد، بايد براي نماز آيات هم تمام كارهايي را كه براي نماز يوميه او واجب است انجام دهد.

(مسأله 369) زن مستحاضه نبايد نماز قضا بخواند مگر اين كه وقت تنگ شود، در اين صورت بايد براي هر نماز، كارهايي را كه براي نماز ادا بر او واجب است به جا آورد.

(مسأله 370) اگر زن بداند خوني كه از او خارج مي شود خون زخم نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را ندارد بنا بر احتياط واجب، بايد به دستور استحاضه عمل كند بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خون هاي ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد كارهاي استحاضه را انجام دهد.

عادت ماهانه

(مسأله 371) حيض خوني ست كه غالباً در هر ماه چند روزي از رحم زن ها خارج مي شود و زن را در موقع ديدن خون حيض، «حائض» مي گويند.

(مسأله 372) خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سرخ مايل به سياهي يا سرخ است و با فشار و سوزش بيرون مي آيد.

(مسأله 373) زن هاي قرشي بعد از تمام شدن شصت سال، يائسه مي شوند، يعني خون حيض نمي بينند و زن هايي كه قرشي نيستند بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مي شوند.

(مسأله 374) خوني كه دختر، پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مي بينند، حيض نيست.

(مسأله 375) زن حامله و زني كه بچه شير مي دهد، ممكن است حيض ببينند.

(مسأله 376) دختري كه نمي داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر

خوني ببيند كه نشانه هاي حيض را نداشته باشد حيض نيست و اگر نشانه هاي حيض را داشته باشد و اطمينان به حيض بودنش پيدا كند حيض است و معلوم مي شود نه سال او تمام شده است.

(مسأله 377) زني كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خوني ببيند و نداند حيض است يا

رساله توضيح المسائل، ص: 172

نه، بايد بنا بگذارد كه حيض است و يائسه نشده است.

(مسأله 378) مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمي شود و اگر مختصري هم از سه روز كمتر باشد حيض نيست.

(مسأله 379) بايد سه روز اول حيض، پشت سرهم باشد، پس اگر مثلا دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند، اگر اين حالت بيش از ده روز طول نكشد احتياط واجب آن است كه هم اعمال مستحاضه را انجام دهد و هم از محرمات حائض اجتناب كند.

(مسأله 380) لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در فرج خون باشد كافيست و چنانچه در بين سه روز مختصري پاك شود و مدت پاك شدن به قدري كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حيض است.

(مسأله 381) لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند، ولي بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود؛؛ پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم به نحوي كه گفته شد پشت سرهم خون بيايد، يا در وسطهاي روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم

هم هيچ خون قطع نشود، حيض است.

(مسأله 382) اگر سه روز پشت سرهم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند و روزهايي كه خون ديده و در وسط، پاك بوده، روي هم از ده روز بيشتر نشود، روزهايي هم كه در وسط، پاك بوده حيض است.

(مسأله 383) اگر خوني ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل است يا خون حيض بايد به وظيفه مستحاضه عمل كند و از محرمات حائض اجتناب نمايد.

(مسأله 384) اگر خوني ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس، چنانچه شرايط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.

(مسأله 385) اگر خوني ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسي

رساله توضيح المسائل، ص: 173

كند، يعني مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند، بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده، حيض است.

(مسأله 386) اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است و در خون اول و روزهاي بعد كه پاك بود بين عمل مستحاضه و محرمات حائض جمع كند.

احكام حائض
اشاره

(مسأله 387) چند چيز بر حائض حرام است:

اول عبادت هايي كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمّم به جا آورده شود ولي به جا آوردن عبادت هايي كه وضو و غسل و تيمّم براي آنها لازم نيست، مانند نماز ميّت، مانعي ندارد. دوم تمام چيزهايي كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد. سوم جماع كردن در فرج،

كه هم براي مرد حرام و هم براي زن، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند.

(مسأله 388) جماع كردن در روزهايي هم كه حيض زن قطعي نيست ولي شرعاً بايد براي خود حيض قرار دهد حرام است. پس زني كه بيشتر از ده روز خون مي بيند و بايد به نحوي كه بعداً گفته مي شود روزهاي عادت خويشان خود را حيض قرار دهد و شوهرش نمي تواند در آن روز با او نزديكي نمايد.

(مسأله 389) اگر شماره روزهاي حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن با زن خود در قُبُل جماع كند، بنا بر احتياط واجب بايد هيجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار و نيم نخود بدهد. مثلا زني كه شش روز خون حيض مي بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند بايد هيجده نخود طلا بدهد و در شب و يا روز سوم و چهارم، نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم، بايد چهار نخود و نيم بدهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 174

(مسأله 390) لازم نيست طلاي كفاره را سكه دار بدهد ولي اگر بخواهد قيمت آن را بدهد بايد به قيمت روزي كه مي پردازد حساب كند.

(مسأله 391) اگر كسي هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را كه روي

هم سيويك نخود و نيم مي شود بدهد.

(مسأله 392) اگر انسان بعد از آن كه در حال حيض جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند بنا بر احتياط واجب، باز هم بايد كفاره بدهد.

(مسأله 393) اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها كفاره ندهد احتياط واجب آن است كه براي هر جماع يك كفاره بدهد.

(مسأله 394) اگر مرد در حال جماع بفهمد، زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنا بر احتياط واجب بايد كفاره بدهد.

(مسأله 395) اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمي به گمان اين كه عيال خود او است جماع نمايد، احتياط واجب آن است كه كفاره بدهد.

(مسأله 396) كسي كه نمي تواند كفاره بدهد بهتر آن است كه صدقه اي به فقير بدهد و اگر نمي تواند بنا بر احتياط واجب بايد استغفار كند و هر وقت توانست بايد كفاره را بدهد.

(مسأله 397) طلاق دادن زن در حال حيض، به طوري كه در كتاب طلاق گفته مي شود باطل است.

(مسأله 398) اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام، بايد سخن او را پذيرفت.

(مسأله 399) اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است.

(مسأله 400) اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است. ولي اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازي كه خوانده باطل است.

(مسأله 401) بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براي نماز و عبادت هاي ديگري كه بايد با وضو يا غسل يا تيمّم به

جا آورده شود، غسل كند و شيوه آن مثل

رساله توضيح المسائل، ص: 175

غسل جنابت است. ولي براي نماز بايد پيش از غسل يا بعد از آن، وضو هم بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است.

(مسأله 402) هرگاه زن از خون حيض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد؛؛ طلاق او صحيح است و شوهرش هم پس از شستن محل مي تواند با او نزديكي كند؛؛ ولي احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از نزديكي با او خودداري نمايد. اما كارهاي ديگري كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمي شود.

(مسأله 403) اگر آب، براي وضو و غسل كافي نباشد و به اندازه اي باشد كه بتواند يا غسل كند يا وضو بگيرد بنا بر احتياط واجب بايد غسل كند و بدل از وضو، تيمّم كند و اگر فقط براي وضو كافي باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمّم نمايد و اگر براي هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمّم كند، يكي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو.

(مسأله 404) نمازهاي يوميه اي كه زن در حال حيض نخوانده، قضا ندارد ولي روزه هاي واجب را بايد قضا نمايد.

(مسأله 405) هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مي شود، بايد فوراً نماز بخواند.

(مسأله 406) اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز بگذرد و حائض شود؛؛ قضاي آن نماز بر او واجب است ولي در تندخواندن و كندخواندن و چيزهاي

ديگر، بايد ملاحظه حال خود را بكند مثلا زني كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاي آن در صورتي واجب مي شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نمازبه بياني كه گفته شد از اول ظهر بگذرد و حائض شود و براي كسي كه مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافيست و نيز بايد ملاحظه تهيّه شرايطي را كه دارا نيست بنمايد پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است وگرنه واجب نيست.

(مسأله 407) اگر زن در آخر وقت نماز، از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و

رساله توضيح المسائل، ص: 176

مقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاي آن را به جا آورد.

(مسأله 408) اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولي مي تواند با تيمّم نماز را در وقت بخواند بنا بر احتياط واجب، آن نماز را بخواند و اگر گذشته از تنگي وقت، تكليفش تيمّم است، مثل آن كه آب برايش ضرر دارد، بايد تيمّم كند و آن نماز را بخواند.

(مسأله 409) اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براي نماز وقت دارد يا نه بايد نمازش را بخواند.

(مسأله 410) اگر به خيال اين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد؛؛ نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاي آن نماز را به جا آورد.

(مسأله 411) مستحب است زن

حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد، تيمّم نمايد و در جاي نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

(مسأله 412) خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايي از بدن به حاشيه ومابين خطهاي قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براي حائض مكروه است.

اقسام زنان حائض
اشاره

(مسأله 413) زنان حائض بر شش گونه هستند:

1 - صاحب عادت وقتيّه و عدديّه؛؛ و آن زني ست كه دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن خون حيض ببيند و شماره روزهاي حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آن كه دو ماه پشت سرهم از اول ماه تا هفتم خون ببيند. 2 - صاحب عادت وقتيّه؛؛ و آن زني ست كه دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن، خون حيض ببيند ولي شماره روزهاي حيض او در هر دو ماه يك اندازه نباشد؛؛ مثلا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببيند ولي ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود. 3 - صاحب عادت عدديه؛؛ و آن زني ست كه شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت

رساله توضيح المسائل، ص: 177

سرهم به يك اندازه باشد؛؛ ولي وقت ديدن آن دو خون يكي نباشد؛؛ مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند. 4 - مضطربه؛؛ و آن زني ست كه چند ماه خون ديده، ولي عادت معيّني پيدا نكرده يا عادتش به هم خورده؛؛ مثلا

سه دفعه يا بيشتر بر خلاف عادت سابقه حائض شده و عادت تازه اي پيدا نكرده است. 5 - مبتدئه؛؛ و آن زني ست كه براي اولين بار حائض مي شود. 6 - ناسيه؛؛ و آن زني ست كه عادت خود را فراموش كرده است. هر كدام از اينها احكامي دارند كه در مسايل آينده گفته مي شود.

1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه

(مسأله 414) زنهايي كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته اند:

1. زني كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است.

2. زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سرهم چند روز معين مثلا از اول ماه تا هشتم خوني كه مي بيند نشانه هاي حيض را دارد؛؛ يعني غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مي آيد و بقيه خون هاي او نشانه هاي استحاضه را دارد، عادت او از اول ماه تا هشتم مي شود.

3. زني كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد، يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، عادت او به اندازه تمام روزهاييست كه خون ديده و در وسط پاك بوده است و لازم نيست روزهايي كه پاك بوده در هر دو ماه يك اندازه باشد.

(مسأله 415) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر

در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقب تر خون ببيند، به طوري كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته اگرچه آن خون، نشانه هاي حيض را نداشته باشد، بايد به احكامي كه براي زن حائض گفته شد عمل كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 178

و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادت هايي را كه بجا نياورده قضا نمايد.

(مسأله 416) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد گاهي سه حالت به او دست مي دهد:

1. چند روز پيش از عادت و همه روزهاي عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خوني را كه در روزهاي عادت خود ديده، حيض است و خوني كه پيش از آن و بعد از آن ديده استحاضه مي باشد و بايد عبادت هايي را كه در روزهاي پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده قضا نمايد.

2. اگر همه روزهاي عادت را فقط با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاي عادت او حيض است و خوني كه جلوتر از آن ديده استحاضه مي باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد.

3. اگر همه روزهاي عادت را فقط با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود فقط روزهاي عادت حيض و باقي استحاضه است.

(مسأله

417) زني كه عادت دارد، اگر بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون، كمتر از ده روز باشد و همه روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، چند صورت دارد:

1. آن كه تمام خوني كه دفعه اول ديده، يا مقداري از آن، در روزهاي عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مي بيند در روزهاي عادت نباشد، كه بايد همه خون اول را حيض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.

2. آن كه خون اول در روزهاي عادت نباشد و تمام خون دوم يا مقداري از آن در روزهاي

رساله توضيح المسائل، ص: 179

عادت باشد كه بايد همه خون دوم را حيض و خون اول را استحاضه قرار دهد.

3. آن كه مقداري از خون اول و دوم در روزهاي عادت باشد و خون اولي كه در روزهاي عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكي وسط و مقداري از خون دوم كه آن هم در روزهاي عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه در اين صورت همه آنها حيض است و مقداري از خون اول كه پيش از روزهاي عادت بوده و مقداري از خون دوم كه بعد از روزهاي عادت بوده استحاضه است؛؛ مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتي كه يك ماه از اول تا ششم خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد

تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم، حيض است و از اول تا سوم و همچنين از دهم تا پانزدهم استحاضه مي باشد.

4. آن كه مقداري از خون اول و دوم در روزهاي عادت باشد ولي خون اولي كه در روزهاي عادت بوده، از سه روز كمتر باشد كه بايد در تمام دو خون و پاكي وسط، كارهايي را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد ترك كند و كارهاي استحاضه را به جا آورد؛؛ يعني به شيوه اي كه براي زن مستحاضه گفته شد، عبادت هاي خود را انجام دهد.

(مسأله 418) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاي حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن.

(مسأله 419) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولي شماره روزهاي آن كمتر و يا بيشتر از روزهاي عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهاي عادتي كه داشته خون ببيند، بايد در هر دو خون كارهايي را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاي استحاضه را به جا آورد.

(مسأله 420) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خوني كه در روزهاي عادت ديده اگرچه نشانه هاي حيض را نداشته باشد، حيض است و خوني كه بعد از روزهاي عادت ديده اگرچه نشانه هاي حيض را داشته باشد استحاضه است. مثلا زني كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است، اگر از

اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 180

2. صاحب عادت وقتيه

(مسأله 421) زن هايي كه عادت وقتيه دارند؛؛ يعني دو ماه پشت سرهم در وقت معين، خون ببينند، سه دسته اند:

1. زني كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود ولي شماره روزهاي آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد؛؛ مثلا دو ماه پشت سرهم روز اول ماه خون ببيند ولي ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.

2. زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون او نشانه هاي حيض را دارد يعني غليط و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مي آيد و بقيه خون هاي او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايي كه خون او نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه نيست. مثلا در ماه اول، از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم، از اول ماه تا هشتم خون او نشانه هاي حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد. اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

3. زني كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولي ماه دوم كمتر

يا بيشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد. اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

(مسأله 422) زني كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت خون ببيند به طوري كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگرچه آن خون نشانه هاي حيض را نداشته باشد، بايد به احكامي كه براي زن هاي حائض گفته شد، عمل نمايد و اگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل آنكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادت هايي را كه بجا نياورده قضا نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 181

(مسأله 423) زني كه عادت وقتيه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدري باشند و چه مادري، زنده باشند يا مرده، ولي در صورتي مي تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاي حيض همه آنان يك اندازه باشد و اگر شماره روزهاي حيض آنان يك اندازه نباشد؛؛ مثلا عادت بعضي پنج روز و عادت بعضي ديگر هفت روز باشد، احتياط واجب آن است كه در هر ماه هفت روز، ايام عادت خود قرار دهد.

3 - صاحب عادت عدديه

(مسأله 424) زن هايي كه عادت عدديه دارند يعني شماره روزهاي حيض معين ولي وقت آن مشخص نيست، سه دسته اند:

1. زني كه شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سرهم يك اندازه باشد، ولي وقت خون ديدن او يكي نباشد كه

در اين صورت هرچند روزي كه خون ديده عادت اومي شود. مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مي شود.

2. زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سرهم چند روز از خوني كه مي بيند نشانه حيض و بقيه استحاضه را دارد و شماره روزهايي كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است؛؛ اما وقت آن يكي نيست، در اين صورت هر چند روزي كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت او مي شود. مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم، خون او نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاي عادت او پنج روز مي شود.

3. زني كه دو ماه پشت سرهم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت خون ديدن، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهايي كه خون ديده و روزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاي آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهايي كه خون ديده با روزهاي وسط كه پاك بوده عادت

رساله توضيح المسائل، ص: 182

حيض او مي شود و لازم نيست روزهايي كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد؛؛ مثلا اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از

يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روي هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مي شود.

4 - مضطربه

(مسأله 425) زني كه چند ماه خون ديده ولي عادت معيني پيدا نكرده است چند صورت دارد:

1. در تمام ماه فقط ده روز يا كمتر - يك تا چهار روز - خون مي بيند، همه اش حيض است.

2. در تمام ماه بيشتر از ده روز خون مي بيند و روزهايي كه آن خون نشانه هاي حيض را دارد، بيشتر از سه روز و كمتر از ده روز است، همه اين روزها حيض محسوب مي شود.

3. اگر همه روزهاي بيشتر از ده روز از نظر اوصاف يكسان است به عادت اكثريت قاطع خويشان از نظر عدد عمل كند.

4. اگر خويشان از نظر شماره ايام، مختلف هستند هفت روز حيض و باقي مانده را استحاضه محسوب كند.

5 - مبتدئه

(مسأله 426) مبتدئه يعني زني كه دفعه اول خون ديدن اوست، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خون هايي كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را به طوري كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

(مسأله 427) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است.

رساله توضيح المسائل، ص: 183

(مسأله 428) اگر مبتدئه بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد از روز اولي كه خون نشانه حيض دارد، حيض قرار دهد و

در عدد، به خويشاوندان خود رجوع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.

6 - ناسيه

(مسأله 429) ناسيه يعني زني كه عادت خود را فراموش كرده است؛؛ اگر بيشتر از ده روز خون ببيند بايد روزهايي كه خون او نشانه حيض را دارد تا ده روز، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بنا بر احتياط واجب بايد هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرقه حيض

(مسأله 430) مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زني كه فقط عادت عدديه دارد، اگر خوني ببينند كه نشانه هاي حيض داشته باشد، يا يقين كنند كه سه روز طول مي كشد، بايد عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادت هايي را كه بجا نياورده اند قضا نمايند.

ولي اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مي كشد و نشانه هاي حيض را هم نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاي استحاضه را به جا آورند و كارهايي را كه بر حائض حرام است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند. ولي زني كه عادت وقتيه يا «وقتيه و عدديه» دارد، به محض ديدن خون در ايام عادت، عبادت را ترك مي كند.

(مسأله 431) زني كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض، عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خوني ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاي آن، يا هم وقت و هم شماره روزهاي آن يكي باشد، عادتش برمي گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است؛؛ مثلا

اگر از روز اول ماه تا هفتم خون

رساله توضيح المسائل، ص: 184

مي ديده و پاك مي شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مي شود.

(مسأله 432) مقصود از يك ماه، از ابتداي خون ديدن است تا سي روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

(مسأله 433) زني كه معمولا هر ماه يك مرتبه خون مي بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و هر دو خون نشانه هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.

(مسأله 434) اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد، ده روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خوني به نشانه هاي حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاي حيض داشته، حيض قرار دهد.

(مسأله 435) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن، خون نيست؛؛ بايد براي عبادت هاي خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند؛؛ ولي اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند نبايد غسل كند و نمي تواند نماز بخواند و بايد به احكام حائض رفتار نمايد.

(مسأله 436) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادت هاي خود را

به جا آورد و اگر پاك نبود اگرچه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد، در اين صورت به احكامي كه قبلا گفته شد عمل كند.

نفاس

(مسأله 437) از وقتي كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مي آيد، هر خوني كه زن مي بيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، نفساء مي گويند.

رساله توضيح المسائل، ص: 185

(مسأله 438) خوني كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مي بيند نفاس نيست.

(مسأله 439) لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اي هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا دو نفر قابله بگويند كه اگر در رحم مي ماند انسان مي شد، خوني كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.

(مسأله 440) ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولي بيشتر از ده روز نمي شود.

(مسأله 441) هرگاه شك كند كه چيزي سقط شده يا نه، يا چيزي كه سقط شده اگر مي ماند انسان مي شد يا نه، اگر وارسي آسان باشد، وارسي كند.

(مسأله 442) توقف در مسجد و دست زدن و مانند آن به خط قرآن و كارهاي ديگري كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه مي باشد.

(مسأله 443) طلاق دادن زني كه در حال نفاس مي باشد باطل است و نزديكي كردن با او حرام مي باشد و اگر شوهرش با او نزديكي كند، احتياط واجب آن است كه به شيوه اي كه در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.

(مسأله 444)

وقتي زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادت هاي خود را به جا آورد و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايي كه خون ديده با روزهايي كه در وسط پاك بوده، روي هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهايي كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد.

(مسأله 445) اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند كه اگر پاك است، براي عبادت هاي خود غسل كند.

(مسأله 446) اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد. چنانچه در حيض، عادت دارد به اندازه روزهاي عادت او، نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقيه

رساله توضيح المسائل، ص: 186

استحاضه مي باشد و احتياط مستحب آن است كسي كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسي كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، كارهاي استحاضه را به جا آورد و كارهايي را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

(مسأله 447) زني كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازه روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن تا روز دهم عبادت را ترك نمايد. پس اگر از ده روز بگذرد، به اندازه روزهاي عادتش، نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده بايد قضا كند.

(مسأله 448) اگر پس از وضع حمل، يك ماه يا بيشتر، خون ببيند، اگر در حيض عادت

دارد، به مقدار روزهاي عادتش نفاس قرار دهد، پس از آن تا ده روز حكم استحاضه را دارد و اگر پس از گذشتن ده روز، ايام عادت او فرا رسد، مطابق احكام حائض عمل كند خواه نشانه هاي حيض داشته باشد يا نه و اگر همزمان با ايام عادت نباشد حكم استحاضه را دارد، مگر اين كه نشانه هاي حيض در آن باشد.

(مسأله 449) زني كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خوني كه بعد از آن مي بيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض وگرنه آن هم استحاضه مي باشد.

غسل مسّ ميّت
اشاره

(مسأله 450) اگر كسي بدن انسان مرده اي را كه سرد شده و غسلش نداده اند مسّ كند يعني جايي از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مسّ ميّت نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيداري، با اختيار مس كند يا بي اختيار، حتّي اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميّت برسد بايد غسل كند، ولي اگر حيوان مرده اي را مس كند غسل بر او واجب نيست.

(مسأله 451) اگر موي خود را به بدن ميّت برساند يا بدن خود را به موي ميّت يا موي خود را به موي ميّت برساند، اگر مو به قدري باشد كه تابع بدن محسوب شود، احتياط واجب آن است كه غسل كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 187

(مسأله 452) براي مس بچه مرده، حتي بچه سقطشده اي كه چهار ماه او تمام شده غسل مسّ ميّت واجب است و براي مس بچه سقطشده اي كه از چهار

ماه كمتر دارد، غسل مستحب است. بنابراين اگر بچه چهارماهه اي مرده به دنيا بيايد مادر او بنا بر احتياط واجب بايد غسل مس ميت كند؛؛ بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نمايد.

(مسأله 453) اگر انسان، ميّتي را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمي شود ولي اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود جايي از بدن او را مس كند اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مس ميّت نمايد.

(مسأله 454) اگر ديوانه يا بچه نابالغي ميّت را مس كند، بعد از آن كه آن ديوانه عاقل شد يا بچه بالغ شد بايد غسل مس ميت نمايد.

(مسأله 455) اگر از بدن زنده يا مرده اي كه غسلش نداده اند، قسمتي كه داراي استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جداشده را غسل دهند، انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولي اگر قسمتي كه جدا شده، استخوان نداشته باشد احتياط واجب آن است كه براي مس آن غسل كند.

(مسأله 456) براي مس استخوان و دنداني كه از مرده جدا شده باشد و آن را غسل نداده اند، بايد غسل كرد. ولي براي مس استخوان و دنداني كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.

(مسأله 457) غسل مس ميت را بايدمثل غسل جنابت انجام دهند ولي كسي كه غسل مسّ ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند، بايد وضو هم بگيرد.

(مسأله 458) اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافي است.

(مسأله 459) براي كسي كه بعد از

مس ميّت غسل نكرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هايي كه سجده واجب دارد مانعي ندارد، ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل كند و بنا بر احتياط واجب وضو بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 188

احكام محتضر

(مسأله 460) مسلماني را كه محتضر است يعني در حال جان دادن مي باشد مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند به طوري كه كف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملا به اين طور ممكن نيست بنا بر احتياط تا اندازه اي كه ممكن است بايد به اين شيوه عمل كنند و چنانچه خواباندن او به هيچ قسم ممكن نباشد به قصد احتياط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود، باز به قصد احتياط او را به پهلوي راست يا به پهلوي چپ، رو به قبله بخوابانند.

(مسأله 461) احتياط واجب آن است كه تا وقتي، او را غسل نداده اند رو به قبله باشد و بعد از حركت دادن اين احتياط، واجب نيست.

(مسأله 462) رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از وليّ او لازم نيست.

(مسأله 463) مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام ( عليهم السلام ) و ساير عقائد حقّه را؛؛ به كسي كه در حال جان دادن است، طوري تلقين كنند كه بفهمد و نيز مستحب است چيزهايي را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.

(مسأله 464) مستحب است اين دعاها را طوري به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:

«الّلهُمَّ اغْفِرْلِيَ الكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ واقْبَلْ مِنّي اليَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ اليَسيرَ و يَعْفُو عَنِ

الكَثيرِ إقْبَلْ مِنِّي اليَسيرَ و اعْفُ عَنِّي الكَثيرَ إنَّكَ أنْتَ العَفُوٌّ الغَفُورُ الّلهُمَّ ارْحَمْني فَإنَّكَ رَحيمٌ».

(مسأله 465) مستحب است كسي را كه سخت جان مي دهد، اگر ناراحت نمي شود به جايي كه نماز مي خوانده ببرند.

(مسأله 466) مستحب است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سوره مباركه يس و الصافات و احزاب و آيةالكرسي و آيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف (إنَّ ربَّكُمُ اللهُ الّذي

رساله توضيح المسائل، ص: 189

خَلَقَ السماوات و الارض) تا آخر و سه آيه آخر سوره بقره بلكه هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.

(مسأله 467) تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روي شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زن ها نزد او مكروه است.

احكام پس از مرگ

(مسأله 468) بعد از مرگ مستحب است، چشم ها و چانه ميّت را ببندند و دست و پاي او را دراز كنند و پارچه اي روي او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايي كه مرده چراغ روشن كنند و براي تشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند، ولي اگر يقين به مردن او ندارند؛؛ بايد صبر كنند تا معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد به قدري دفن را عقب بيندازند، كه پهلوي چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.

احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميّت

(مسأله 469) غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان بر هر مكلّفي واجب است و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي شود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد همه معصيت كرده اند.

(مسأله 470) اگر كسي مشغول كارهاي ميّت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند ولي اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.

(مسأله 471) اگر كسي بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام داده اند؛؛ بايد دوباره انجام دهد ولي اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.

(مسأله 472) براي غسل و كفن و نماز و دفن ميّت، بايد از ولي او كه در ارث بردن مقدم بر ديگران است اجازه بگيرند.

رساله توضيح المسائل، ص: 190

(مسأله 473) ولي زن كه در غسل و كفن و دفن او دخالت مي كند شوهر اوست، سپس كساني كه از آن زن ارث مي برند با حفظ تقدم مرد بر زن.

(مسأله 474) اگر

كسي بگويد من وصي يا ولي ميّتم، يا ولي ميّت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميّت را انجام دهم، چنانچه ديگري نمي گويد من ولي يا وصي ميّتم يا ولي ميّت به من اجازه داده است، انجام كارهاي ميّت با اوست و در صورت اختلاف، هرگاه دو عادل بر گفته يكي شهادت داد، قول او پذيرفته مي شود.

(مسأله 475) اگر ميّت براي غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولي، كس ديگري را معين كند، تعيين ميّت نافذ است.

احكام غسل ميّت
اشاره

(مسأله 476) واجب است ميّت را سه غسل بدهند، اول به آبي كه با سدر مخلوط باشد. دوم به آبي كه با كافور مخلوط باشد و سوم با آب خالص.

(مسأله 477) سدر و كافور بايد به اندازه اي زياد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازه اي هم كم نباشد كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.

(مسأله 478) اگر سدر و كافور به اندازه اي كه لازم است پيدا نشود، بنا بر احتياط واجب بايد مقداري كه به آن دسترسي دارند در آب بريزند.

(مسأله 479) كسي كه براي حج، احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن سعي بين صفا و مروه بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند و به جاي آن بايد با آب خالص غسلش بدهند و همچنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو بميرد.

(مسأله 480) اگر سدر و كافور يا يكي از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن جايز نباشد مثل آن كه غصبي باشد، بايد به جاي هر كدام كه ممكن نيست، ميّت را با آب خالص غسل بدهند.

(مسأله

481) كسي كه ميّت را غسل مي دهد، بايد مسلمان و بالغ و عاقل باشد و مسايل غسل را هم بداند.

رساله توضيح المسائل، ص: 191

(مسأله 482) كسي كه ميّت را غسل مي دهد، بايد قصد قربت داشته باشد يعني غسل را براي انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد و اگر به همين نيّت تا آخر غسل سوم باقي باشد كافيست و تجديد نيت لازم نيست.

(مسأله 483) غسل بچه مسلمان اگرچه زنازاده باشد، واجب است و كسي كه از بچگي ديوانه بوده و به حال ديوانگي بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكي از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد.

(مسأله 484) بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اي بپيچند و بدون غسل دفن كنند.

(مسأله 485) اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است ولي زن مي تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مي تواند زن خود را غسل دهد؛؛ اگرچه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد، مگر اين كه وصيتي در ميان باشد.

(مسأله 486) مرد مي تواند دختر بچه اي را كه سن او از سه سال بيشتر نيست؛؛ غسل دهد. زن هم مي تواند پسر بچه اي را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.

(مسأله 487) اگر جايي از بدن ميّت، نجس باشد بايد پيش از آن كه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميّت، پيش از شروع به غسل پاك باشد.

(مسأله 488) غسل ميّت مثل غسل جنابت است و احتياط

واجب آن است كه تا غسل ترتيبي ممكن است، ميّت را غسل ارتماسي ندهند و احتياط مستحب آن است كه در غسل ترتيبي، هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روي آن بريزند.

(مسأله 489) كسي را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براي او كافي است.

(مسأله 490) براي غسل دادن ميّت، نبايد مزد بگيرند ولي مزد گرفتن براي كارهاي مقدماتي غسل، حرام نيست.

(مسأله 491) اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد بايد عوض هر غسل،

رساله توضيح المسائل، ص: 192

ميّت را يك تيمّم بدهند.

(مسأله 492) كسي كه ميّت را تيمّم مي دهد روبه روي ميّت قرار مي گيرد و دست خود را بر زمين مي زند و به صورت و پشت دست هاي ميّت مي كشد و بهتر است علاوه بر اين دست ميّت را به زمين بزند و به صورت و پشت دست هايش بكشد.

احكام كفن كردن ميّت

(مسأله 493) ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سرتاسري مي گويند كفن نمايند.

(مسأله 494) لنگ بايد از ناف تا زانو؛؛ اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روي پا برسد و بنا بر احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازي سرتاسري بايد به قدري باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهناي آن بايد به اندازه اي باشد كه يك طرف آن روي طرف ديگر بيايد.

(مسأله 495) قيمت كفن متعارف و يا مطابق شأن ميّت را مي توان از اصل

مال برداشت؛؛ هرچند صغير داشته باشد و زايد بر نياز به اجازه ورثه دارد.

(مسأله 496) كفن زن، بر شوهر است. اگرچه زن از خود مال داشته باشد و همچنين اگر زن را به شرحي كه در كتاب طلاق گفته مي شود، طلاق رجعي بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولي شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.

(مسأله 497) هرگاه ميت چيزي نداشته باشد احتياط واجب آن است كه كساني كه مخارج او در حال زندگي بر آنان واجب بود هزينه كفن او را نيز بدهند.

(مسأله 498) كفن كردن با چيز غصبي، اگر چيز ديگري هم پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه كفن ميّت، غصبي باشد و صاحب آن راضي نباشد، بايد از تنش بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند.

(مسأله 499) كفن كردن ميّت با چيز نجس و با پارچه ابريشمي خالص، جايز نيست. ولي

رساله توضيح المسائل، ص: 193

در حال ناچاري اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه با پارچه طلاباف هم ميّت را كفن نكنند مگر در حال ناچاري.

(مسأله 500) اگر كفن ميّت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگري نجس شود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند و يا عوض كنند.

(مسأله 501) كسي كه براي حج يا عمره، احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.

احكام حنوط

(مسأله 502) بعد از غسل، واجب است ميّت را حنوط كنند. يعني به پيشاني و كف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاي او كافور

بگذارند و مستحب است به سر بيني ميّت هم كافور بمالند و بايد كافور، ساييده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد كافي نيست.

(مسأله 503) احتياط مستحب آن است كه اول كافور را به پيشاني ميّت بمالند و در جاهاي ديگر هم ترتيب لازم نيست.

(مسأله 504) كسي كه براي حج، احرام بسته است، اگر پيش از تمام كردن سعي صفا و مروه بميرد، حنوط كردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آن كه موي خود را كوتاه كند بميرد نبايد او را حنوط كنند.

(مسأله 505) زني كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند ولي چنانچه بميرد حنوط او واجب است.

(مسأله 506) مكروه است ميّت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاي ديگر خوشبو كنند يا براي حنوط اينها را با كافور مخلوط نمايند.

(مسأله 507) مستحب است، قدري تربت حضرت سيّد الشّهدا ( عليه السلام ) را با كافور مخلوط كنند ولي بايد از آن كافور به جاهايي كه بي احترامي مي شود نرسانند و نيز بايد تربت به قدري زياد

رساله توضيح المسائل، ص: 194

نباشد، كه وقتي با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگويند.

(مسأله 508) اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بنا بر احتياط واجب غسل را مقدم دارند و اگر براي هفت عضو نرسد پيشاني را مقدم دارند.

(مسأله 509) مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر، همراه ميّت بگذارند.

احكام نماز ميّت
اشاره

(مسأله 510) نمازخواندن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچه باشد واجب است، ولي بايد پدر و مادر آن بچه يا يكي

از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.

(مسأله 511) نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند، اگرچه از روي فراموشي يا نداسنتن مسأله باشد، كافي نيست.

(مسأله 512) كسي كه مي خواهد نمار ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و بدن و لباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبي هم باشد اشكال ندارد؛؛ اگرچه احتياط لازم آن است كه از سخن گفتن و يا خنديدن و پشت به قبله كردن در نماز خودداري كند.

(مسأله 513) كسي كه نماز ميّت مي خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طوري كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاي او به طرف چپ نمازگزار باشد.

(مسأله 514) مكان نمازگزار بايد از جاي ميّت پست تر يا بلندتر نباشد ولي پستي و بلندي مختصر اشكال ندارد.

(مسأله 515) نمازگزار بايد از ميّت دور نباشد ولي كسي كه نماز ميّت را به جماعت مي خواند، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صف ها به يكديگر متّصل باشند اشكال ندارد.

(مسأله 516) نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولي اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز كساني كه مقابل ميّت نيستند اشكال ندارد.

(مسأله 517) بين ميّت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزي مانند اينها نباشد ولي اگر

رساله توضيح المسائل، ص: 195

ميّت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.

(مسأله 518) نمار ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع

نيّت، ميّت را معيّن كند، مثلا نيّت كند:

نماز مي خوانم بر اين ميّت، قربةً الي الله.

(مسأله 519) اگر كسي نباشد كه بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند، مي شود نشسته بر او نماز خواند.

(مسأله 520) اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه شخص معيني بر او نماز بخواند، احتياط مستحب آن است كه آن شخص از ولي ميّت اجازه بگيرد و بر ولي هم واجب است كه اجازه بدهد.

(مسأله 521) چند مرتبه نمازخواندن بر ميّت، مكروه است ولي اگر ميّت، اهل علم و تقوي باشد، مكروه نيست.

(مسأله 522) اگر ميّت را عمداً يا از روي فراموشي يا به جهت عذري، بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود، نمازي كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتي جسد او از هم نپاشيده واجب است با همان ترتيب به قبرش نماز بخوانند.

كيفيّت نماز ميّت

(مسأله 523) نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافي است:

بعد از نيّت و گفتن تكبير اول بگويد:

أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ و أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللهِ و بعد از تكبير دوم بگويد:

اللّهُمَّ صَلِّ علي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد و بعد از تكبير سوم بگويد:

اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ و المُؤْمِناتِ و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد است بگويد:

اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا المَيِّتِ و اگر زن است بگويد:

اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَيِّتِ و بعد تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد:

أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهْ و أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسولُهُ أرْسَلَهُ بِالحَقِّ بَشيراً و نَذيراً بَيْنَ يَدَيِ السّاعَةِ و بعد از تكبير دوم بگويد:

اللّهُمَّ صَلِّ

علي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد و بارِكْ علي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد و ارْحَمْ مُحَمَّداً و آلِ مُحَمَّد

رساله توضيح المسائل، ص: 196

كَافْضَلِ ما صَلَّيْتَ و بارَكْتَ و تَرَحَّمْتَ عَلي إبْراهيمَ و آلِ إبْراهيمَ إنَّكَ حَميدٌ مجيدٌ و صَلِّ علي جَميعِ الأنْبياءِ و المُرْسَلينَ و الشُّهَداءِ و الصِّدِّيقينَ و جَميعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ و بعد از تكبير سوم بگويد:

اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ و المُؤْمِناتِ و المُسْلِمينَ و المُسْلِماتِ الأحياءِ مِنْهُم و الأمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا و بَيْنَهُمْ بِالخَيْراتِ إنَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ علي كُلِّ شَي ء قَدِيرٌ و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد:

اللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ و ابْنُ عَبْدِكَ و ابْنُ امَتِكَ نَزَلَ بِكَ و أنْتَ خَيْرُ مَنْزول بِهِ اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَيْراً و أنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا اللّهُمَّ إنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِي إحْسانِهِ و إنْ كانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ و اغْفِرْ لَهُ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فِي أعْلي عِلِّيِّينَ و اخْلُفْ علي أهْلِهِ فِي الغابِرِينَ و ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِمينَ و بعد تكبير پنجم را بگويد ولي اگر ميّت، زن است بعد از تكبير چهارم بگويد:

اللّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمتُكَ وابْنَةُ أمَتِكَ و ابْنَةُ عَبْدِكَ نَزَلْتَ بِكَ و أنْتَ خَيْرُ مَنْزول بِهِ اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلّا خَيْراً و أنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا اللّهُمَّ إنْ كانت مُحْسِنةً فَزِدْ فِي إحْسانِها و إنْ كانَت مُسيئةً فَتَجاوَزْ عَنْها و اغْفِرْ لَها اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فِي أعْلي عِلِّيِّينَ و اخْلُفْ علي أهْلِها فِي الغابِرِينَ و ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِمينَ.

(مسأله 524) بايد تكبيرها و دعاها را طوري پشت سرهم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود و شايسته است نمازگزار قصد معني

كند و به حكايت الفاظ اكتفا ننمايد.

(مسأله 525) كسي كه نماز ميّت را به جماعت مي خواند بايد تكبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند.

مستحبّات نماز ميّت

(مسأله 526) چند چيز در نماز ميّت مستحب است اول كسي كه نماز ميّت مي خواند با وضو يا غسل يا تيمّم باشد. احتياط مستحب آن است، در صورتي تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميّت نرسد. دوم اگر ميّت، مرد است، امام جماعت يا كسي كه فرادي بر او نماز مي خواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت، زن است مقابل سينه اش بايستد. سوم با كفش نماز نخواند چهارم در هر تكبير دست ها را

رساله توضيح المسائل، ص: 197

بلند كند پنجم فاصله او با ميّت به قدري كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد. ششم نماز ميّت را به جماعت بخواند. هفتم امام جماعت تكبيرو دعاها را بلند بخواند و كساني كه با او نماز مي خوانند، آهسته بخوانند. هشتم در جماعت اگرچه مأموم يك نفر باشد، پشت سر امام بايستد. نهم نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند. دهم پيش از نماز سه مرتبه بگويد:

الصّلاة. يازدهم نماز را در جايي بخوانند كه مردم براي نماز ميّت بيشتر به آنجا مي روند. دوازدهم زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مي خواند، در صفي تنها بايستد.

(مسأله 527) خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است ولي در مسجدالحرام مكروه نيست.

احكام دفن
اشاره

(مسأله 528) واجب است ميّت را طوري در زمين دفن كنند، كه بوي او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور، بدن او را بيرون آورد بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.

(مسأله 529) ميّت را

بايد در قبر به پهلوي راست طوري بخوابانند كه جلوي بدن او رو به قبله باشد.

(مسأله 530) اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچه، مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوي چپ، پشت به قبله بخوابانند كه روي بچه به طرف قبله باشد بلكه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنا بر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند.

(مسأله 531) دفن مسلمان، در قبرستان كفّار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جايز نيست.

(مسأله 532) دفن مسلمان در جايي كه بي احترامي به او باشد، مانند جايي كه خاكروبه و كثافت مي ريزند، جايز نيست.

(مسأله 533) ميّت را نبايد در جاي غصبي دفن كنند و همچنين دفن كردن در جايي كه

رساله توضيح المسائل، ص: 198

براي غير دفن كردن وقف شده است - مانند مساجد و مدارس - مگر اين كه قبلًا جايي براي اين كار استثناء شود.

(مسأله 534) دفن ميّت در قبر مرده ديگر جايز نيست مگر اين كه جسد مرده از بين رفته باشد.

(مسأله 535) چيزي كه از ميّت جدا مي شود، اگرچه مو و ناخن و دندانش باشد بايد با او دفن شود و اگر موجب نبش شود احتياط آن است كه جدا دفن شود و دفن ناخن و دنداني كه در حال زندگي از انسان جدا مي شود، مستحب است.

(مسأله 536) اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد بايد به آسان ترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولي بايد اين كار به وسيله شوهرش اگر اهل

فن است يا زني كه اهل فن باشد انجام گيرد و اگر ممكن نيست، مرد محرمي كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود مرد نامحرمي كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد و در صورتي كه آن هم پيدا نشود كسي كه اهل فن نباشد مي تواند بچه را بيرون آورد.

(مسأله 537) هرگاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد بايد به وسيله كساني كه در مسأله پيش گفته شد از هر طرفي كه بچه سالم بيرون مي آيد بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند ولي اگر بين پهلوي چپ و راست در سالم بودن بچه فرقي نباشد احتياط واجب آن است كه از پهلوي چپ بيرون آورند.

مستحبات دفن

(مسأله 538) پس از رفتن كساني كه تشييع جنازه كرده اند، مستحب است وليّ ميّت يا كسي كه از طرف ولي اجازه دارد، دعاهايي را كه دستور داده شده، به ميّت تلقين كند.

(مسأله 539) بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتي دهند ولي اگر مدتي گذشته است كه به واسطه سرسلامتي دادن، مصيبت يادشان مي آيد، ترك آن بهتر است و نيز

رساله توضيح المسائل، ص: 199

مستحب است تا سه روز براي اهل خانه ميّت غذا بفرستند و غذاخوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.

(مسأله 540) مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند، صبر كند و هر وقت ميّت را ياد مي كند إنّا للّهِ و إنّا إلَيْهِ راجِعونَ بگويد و براي ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.

(مسأله 541) جايز نيست، انسان در مرگ كسي

صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.

(مسأله 542) پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست.

(مسأله 543) اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند يا اگر زن در عزاي ميّت صورت خود را بخراشد به طوري كه خون بيايد يا موي خود را بكند، بايد يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد بلكه اگر خون هم نيايد بنا بر احتياط واجب، به اين دستور عمل نمايد.

(مسأله 544) احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميّت صدا را خيلي بلند نكنند.

نماز ليلة الدفن

(مسأله 545) مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز ليلة الدفن براي ميّت بخوانند و دستور آن اين است كه در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آيةالكرسي و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر (انّا أنزلناه) بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد و ابْعَثْ ثَوابَها إلي قَبْرِ فلان و به جاي فلان، اسم ميّت را بگويند.

(مسأله 546) اين نماز را در هر موقع از شبِ اول قبر مي شود خواند؛؛ ولي بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشاء خوانده شود.

(مسأله 547) اگر بخواهند ميّت را به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگري دفن او را به تأخير اندازند، بايد نماز ليلةالدفن را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.

رساله توضيح المسائل، ص: 200

نبش قبر

(مسأله 548) نبش قبر مسلمان، يعني شكافتن قبر او اگرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است. ولي اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.

(مسأله 549) نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سال ها بر آن گذشته باشد حرام است.

(مسأله 550) شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:

اول آن كه ميّت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالك زمين راضي نشود كه در آن جا بماند.

دوم آن كه كفن يا چيز ديگري كه با ميّت دفن شده غصبي باشد و صاحب آن راضي نشود كه در قبر بماند و همچنين است اگر چيزي از مال خود ميّت كه به ورثه او رسيده با او دفن شده باشد و ورثه راضي نشوند كه آن چيز در قبر بماند.

سوم آن كه ميّت بي غسل يا

بي كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير قانون شرع كفن شده، يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته اند.

چهارم آن كه براي ثابت شدن حقي بخواهند بدن ميّت را ببينند.

پنجم آن كه ميّت را در جايي كه بي احترامي به اوست مثل قبرستان كفّار يا جايي كه كثافت و خاكروبه مي ريزند دفن كرده باشند.

ششم آن كه براي يك مطلب شرعي كه اهمّيّت آن از شكافتن قبر بيشتر است، قبر را بشكافند مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اي كه دفنش كرده اند بيرون آورند و در اين صورت، نبش واجب است.

هفتم آن كه بترسند درنده اي بدن ميّت را پاره كند، يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد. هشتم آن كه قسمتي از بدن ميّت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند، ولي احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طوري در قبر بگذارند كه بدن ميّت ديده نشود.

رساله توضيح المسائل، ص: 201

غسل هاي مستحب

(مسأله 551) غسل هاي مستحب در شرع مقدّس اسلام بسيار است و از آن جمله است:

1. غسل جمعه؛؛ و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزديك ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيّت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن را به جا آورد و كسي كه مي ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مي تواند روز پنجشنبه و شب جمعه غسل را به اميد آن كه مطلوب خداوند عالم است به جا آورد و مستحب

است انسان در موقع غسل جمعه بگويد:

«أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ و أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسولُهُ اللّهُمَّ صَلِّ علي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد و اجْعَلْني مِنَ التَّوّابينَ و اجْعَلْني مِنَ المُتَطَهِّرينَ».

2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شب هاي طاق؛؛ مثل شب سوم و پنجم و هفتم ولي از شب بيست و يكم مستحب است همه شب غسل كند و براي غسل شب اول، پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيستويكم و بيستوسوم و بيستوپنجم و بيستوهفتم و بيستونهم بيشتر سفارش شده است و وقت غسل شب هاي ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است مقارن غروب يا كمي پيش از آن به جا آورده شود ولي از شب بيستويكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشا به جا آورد و نيز مستحب است در شب بيست سوم غير از غسل اول شب، يك غسل هم در آخر شب انجام دهد.

3. غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد به جا آورد.

4. غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح وبهتر است در اول شب به جا آورده شود.

5. غسل روز هشتم و نهم ذي الحجّة و در روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر به جا آورد.

6. غسل روز اول و پانزدهم و بيستوهفتم و آخر ماه رجب.

رساله توضيح المسائل، ص: 202

7. غسل روز عيد غدير و بهتر است پيش از ظهر آن را انجام دهند.

8. غسل روز عيد نوروز و

پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيستوپنجم ذي قعده ولي غسل روز پانزدهم شعبان و غسل هاي ديگري كه تا آخر مسأله ذكر شده رجاءً انجام دهد.

9. غسل دادن بچه اي كه تازه به دنيا آمده در زمان تولد تا سه روز.

10. غسل زني كه براي غيرشوهرش بوي خوش استعمال كرده است.

11. غسل كسي كه در حال مستي خوابيده.

12. غسل كسي كه جايي از بدنش را به بدن ميّتي كه غسل داده اند رسانده.

13. غسل كسي كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً نخوانده در صورتي كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد.

14. غسل كسي كه براي تماشاي دار آويخته رفته و آن را ديده باشد ولي اگر اتفاقاً يا از روي ناچاري نگاهش بيفتد يا مثلا براي شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.

(مسأله 552) پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجدالحرام، خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر و حرم امامان ( عليهم السلام ) (كه غسل در زيارت آنها وارد شده) مستحب است انسان غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرف شود، يك غسل كافيست و كسي كه مي خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجدالحرام و خانه كعبه شود، اگر به نيّت همه يك غسل كند كافيست و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) شود، يك غسل براي همه كفايت مي كند و براي زيارت پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) و امامان ( عليهم السلام ) از دور يا نزديك و براي حاجت خواستن از خداوند

عالم و همچنين براي توبه و نشاط به جهت عبادت و براي سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيّدالشّهدا ( عليه السلام ) مستحب است انسان غسل كند و اگر يكي از غسل هايي را كه در اين مسأله گفته شد به جا آورد و بعد كاري كند كه وضو را باطل مي كند مثلا بخوابد؛؛ غسل او باطل مي شود و مستحب است دوباره غسل را به جا آورد.

(مسأله 553) انسان نمي تواند با غسل مستحبي كاري كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 203

(مسأله 554) اگر چند غسل بر كسي مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل به جا آورد كافي است.

احكام تيمّم

در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد

نخست از موارد تيمم

هر جا كه تهيّه آب به قدر وضو يا غسل، ممكن نباشد، بايد تيمم كرد.

(مسأله 555) اگر انسان در آبادي باشد، بايد براي تهيه آب وضو و غسل، به قدري جستوجو كند كه از پيداشدن آن نااميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند است و يا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل است بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمي كه با كمان پرتاب مي كردند ( «1») در جستوجوي آب برود و اگر زمين آن، اين طور نيست بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستوجو نمايد.

(مسأله 556) كسي كه وقت نماز او تنگ نيست و براي تهيه آب وقت دارد، اگر يقين دارد، در محلي دورتر از مقداري كه بايد جستوجو كند آب هست در صورتي كه مانعي نباشد و مشقّت هم نداشته باشد بايد براي تهيه آب برود و اگر

گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست ولي اگر اطمينان داشته باشد؛؛ بنا بر احتياط واجب بايد براي تهيه آب به آن محل برود.

(مسأله 557) اگر احتمال دهد كه داخل ماشين، يا در منزلي كه به آنجا وارد شده يا در قافله آب هست، بايد به قدري جستوجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نااميد شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 204

(مسأله 558) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستوجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همان جا بماند، جستوجو لازم نيست.

(مسأله 559) اگر از درنده بترسد، يا جستوجوي آب به قدري سخت باشد كه نتواند تحمّل كند يا وقت نماز به قدري تنگ باشد كه هيچ نتواند جستوجو كند، جستوجو لازم نيست ولي اگر بتواند مقداري جستوجو كند به همان مقدار جستوجو لازم است و اگر از دزد بر جان يا مال خودش بترسد نبايد در جستوجوي آب برود ولي اگر مالي كه احتمال مي دهد از بين برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس ديگري هم نداشته باشد جستوجوي آب واجب است.

(مسأله 560) اگر در جستجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده ولي نمازش با تيمّم صحيح است.

(مسأله 561) كسي كه يقين دارد آب پيدا نمي كند چنانچه دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستوجو مي كرد آب پيدا مي شد، نمازش را دو مرتبه بخواند.

(مسأله 562) اگر بعد از جستوجو آب پيدا نكند و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جايي كه جستوجو كرده آب

بوده نماز او صحيح است و احتياط مستحب آن است كه نماز را با وضو اعاده كند.

(مسأله 563) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوي خود را باطل كند نمي تواند وضو بگيرد چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوي خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد و همچنين است اگر بداند يا يك شاهد عادل خبر دهد كه تهيه آب براي او ممكن نيست. بلكه اگر احتمال صحيح عقلائي هم بدهد احتياط واجب آن است كه وضوي خود را باطل نكند.

(مسأله 564) اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند يا احتمال عقلائي دهد يا يك شاهد عادل خبر دهد كه اگر وضوي خود را باطل كند، تهيه براي او ممكن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوي خود را نگهدارد، احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.

رساله توضيح المسائل، ص: 205

(مسأله 565) كسي كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد اگر بداند يا يك شاهد عادل خبر دهد كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمي كند، چنانچه وقت نماز داخل باشد؛؛ ريختن آن حرام است و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد بلكه هرگاه احتمال عقلائي هم بدهد كه اگر آب را بريزد ديگر آب پيدا نمي كند احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آب را نريزد.

(مسأله 566) كسي كه مي داند يا يك شاهد عادل خبر دهد كه آب پيدا نمي كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوي خود را باطل كند يا آبي كه

دارد بريزد معصيت كرده. ولي نمازش با تيمّم صحيح است اگر چه احتياط مستحب آن است كه قضاي آن نماز را بخواند.

دوم از موارد تيمّم

(مسأله 567) اگر به واسطه پيري، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا نداشتن وسيله اي كه آب از چاه بكشد، دسترسي به آب نداشته باشد، بايد تيمّم كند و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن براي شخص او مشقّت زا باشد.

(مسأله 568) اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند بايد آن را بخرد ولي اگر تهيه آنها به قدري پول مي خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد، تهيه آن واجب نيست.

(مسأله 569) اگر ناچار شود كه براي تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولي كسي كه مي داند يا گمان دارد كه نمي تواند قرض خود را بدهد واجب نيست قرض كند.

(مسأله 570) اگر كسي مقداري آب بي منّت به او ببخشد بايد قبول كند.

سوم از موارد تيمّم

(مسأله 571) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض يا عيبي در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد، يا شدت كند، يا به سختي معالجه شود، بايد تيمّم نمايد ولي اگر آب گرم براي او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.

(مسأله 572) اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب

رساله توضيح المسائل، ص: 206

برايش ضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر بعد از گذشتن وقت نماز بفهمد، نمازش صحيح است.

(مسأله 573) كسي كه مي داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براي او ضرر داشته، وضو و غسل او صحيح است.

چهارم از موارد تيمّم

(مسأله 574) هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو؛؛ يا غسل برساند خود او يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كساني كه با او مربوطند مانند نوكر و كلفت از تشنگي بميرند يا مريض شوند، يا به قدري تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد؛؛ بايد به جاي وضو و غسل، تيمّم نمايد و نيز اگر بترسد حيواني كه مانند اسب معمولا براي خوردن سرش را نمي برند از تشنگي تلف شود، بايد آب را به آن بدهد و تيمّم نمايد اگرچه حيوان مال خودش نباشد و همچنين است اگر كسي كه حفظ جان او واجب است به طوري تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود.

(مسأله 575) اگر غير از آب پاكي كه براي وضو يا غسل دارد، آب نجسي هم به مقدار آشاميدن

خود و كساني كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براي آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بخواند ولي چنانچه آب را براي حيوانش بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.

پنجم از موارد تيمّم

(مسأله 576) كسي كه بدن يا لباسش نجس است و كمي آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند؛؛ براي آب كشيدن بدن يا لباس او نمي ماند، بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند. ولي اگر چيزي نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 207

ششم از موارد تيمّم

(مسأله 577) اگر غير از آب يا ظرفي كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگري ندارد، مثلا آب يا ظرفش غصبيست و غير از آن، آب و ظرف ديگري ندارد؛؛ بايد به جاي وضو و غسل، تيمّم كند.

هفتم از موارد تيمّم

(مسأله 578) هرگاه وقت به قدري تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند تمام نماز، يا مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد تيمّم كند.

(مسأله 579) اگر عمداً نماز را به قدري تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده ولي نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مؤكّد آن است كه قضاي آن نماز را بخواند.

(مسأله 580) كسي كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند وقت براي نماز او مي ماند يا نه، بايد وضو يا غسل كند.

(مسأله 581) كسي كه به واسطه تنگي وقت تيمّم كرده، چنانچه بعد از نماز آبي كه داشته از دستش برود، اگرچه تيمّم خود را نشكسته باشد، در صورتي كه پس از نماز و براي گرفتن وضو وقت داشته باشد ولي وضو نگيرد بايد دوباره تيمّم نمايد.

(مسأله 582) كسي كه آب دارد، اگر به واسطه تنگي وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در بين نماز آبي كه داشته از دستش برود، براي نمازهاي بعد مي تواند با همان تيمّم نماز بخواند.

(مسأله 583) اگر انسان به قدري وقت دارد كه مي تواند وضو بگيرد، يا غسل كند و نماز را بدون كارهاي مستحبي آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون كارهاي مستحبي آن به جا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره

هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 208

چيزهايي كه تيمّم به آنها صحيح است

(مسأله 584) تا آنجا كه ممكن است بايد به خاك پاك تيمم كرد و اگر خاك نباشد مي توان بر ريگ و شن و كلوخ و سنگ، در صورتي كه به هنگام تيمم گردي از آنها بر دست ها بنشيند، تيمم كرد.

(مسأله 585) اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غباري كه روي فرش و لباس و مانند اينهاست تيمّم نمايد و اگر غبار در لاي لباس و فرش باشد تيمّم به آن صحيح نيست مگر آنكه قبلا تكان دهد تا روي آن غبار آلوده شود بعد تيمّم كند و چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمّم كند و اگر گل هم پيدا نشود، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند و بنا بر احتياط بعداً قضاي آن را به جا آورد.

(مسأله 586) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند با وجود خاك تيمّم به گرد باطل است و نيز اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمّم به گل باطل مي باشد.

(مسأله 587) كسي كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نيست و چيزي هم كه تيمّم به آن صحيح است ندارد؛؛ احتياط واجب آن است كه نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بنا بر احتياط واجب بعداً قضا كند.

(مسأله 588) اگر با خاك و

ريگ چيزي مانند كاه كه تيمّم به آن باطل است مخلوط شود، نمي تواند به آن تيمّم كند ولي اگر آن چيز به قدري كم باشد كه در خاك يا ريگ، از بين رفته حساب شود؛؛ تيمّم به آن خاك و ريگ صحيح است.

(مسأله 589) اگر چيزي ندارد كه بر آن تيمّم كند چنانچه ممكن است؛؛ بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.

(مسأله 590) چيزي كه بر آن تيمّم مي كند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكي كه تيمّم به آن

رساله توضيح المسائل، ص: 209

صحيح است ندارد بنا بر احتياط واجب بدون تيمّم نماز بخواند، ولي بايد قضاي آن را به جا آورد.

(مسأله 591) اگر يقين داشته باشد كه تيمّم به چيزي صحيح است و به آن تيمّم نمايد، بعد بفهمد تيمّم به آن باطل بوده نمازهايي را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.

(مسأله 592) چيزي كه بر آن تيمّم مي كند بايد غصبي نباشد.

(مسأله 593) اگر نداند محل تيمّم غصبيست و يا فراموش كرده باشد، تيمّم او صحيح است. اگرچه فراموش كننده خود غاصب باشد.

(مسأله 594) كسي كه در جاي غصبي حبس است، اگر آب و خاك او غصبي است، احتياطاً با تيمّم نماز بخواند.

(مسأله 595) واجب است چيزي كه بر آن تيمّم مي كند، گردي داشته باشد كه به دست بماند.

(مسأله 596) در تيمّم چهار چيز واجب است:

اول، نيت.

دوم، زدن كف دو دست با هم بر چيزي كه تيمّم به آن صحيح است.

سوم، كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشاني و دو طرف آن، از جايي كه موي سر مي رويد، تا ابروها و بالاي بيني و بنا بر احتياط واجب بايد دستها

روي ابروها هم، كشيده شود.

چهارم، كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

(مسأله 597) در تيمّم بدل از وضو و غسل يك مرتبه دست ها را به زمين بزند و به پيشاني و پشت دست ها بكشد و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و فقط پشت دستها را مسح كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 210

احكام متفرقه تيمّم

(مسأله 598) اگر مختصري از پيشاني و پشت دستها را هم مسح نكند تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد ولي دقت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشاني و پشت دست مسح شده، كافي است.

(مسأله 599) براي آنكه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقداري بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولي مسح بين انگشتان لازم نيست.

(مسأله 600) پيشاني و پشت دستها را بايد از بالا به پائين مسح نمايد و كارهاي آن را بايد پشت سر هم به جا آورد و اگر بين آنها به قدري فاصله دهد، كه نگويند تيمّم مي كند، باطل است.

(مسأله 601) در موقع نيت اگر يك تيمّم بر او واجب باشد، تنها نيت تيمّم كافيست و اگر تيمم هاي متعدد بر او باشد، بايد معين كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معين نمايد و چنانچه اشتباهاً به جاي بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاي بدل از غسل، بدل از وضو نيّت كند، يا مثلا در تيمّم بدل از

غسل جنابت، نيّت تيمّم بدل از غسل مس ميّت نمايد، بنا بر احتياط، دوباره تيمم كند.

(مسأله 602) در تيمّم بايد پيشاني و كف دستها و پشت دست ها پاك باشد و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، بايد با همان كف دست نجس تيمّم كند و احتياط مستحب آن است علاوه بر اين، پشت دست ها را به چيزي كه تيمّم بر آن صحيح است، بزند و بر دست ها و پيشاني بكشد.

(مسأله 603) انسان بايد براي تيمّم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشاني يا پشت دست ها يا در كف دست ها مانعي باشد، مثلا چيزي به آنها چسبيده باشد، بايد برطرف نمايد.

(مسأله 604) اگر پيشاني يا پشت دست ها زخم است و پارچه يا چيز ديگري را كه بر آن

رساله توضيح المسائل، ص: 211

بسته نمي تواند باز كند، بايد دست را روي آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگري را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزي كه تيمّم به آن صحيح است بزندو به پيشاني و پشت دست ها بكشد و براي احتياط، پشت دست ها را به چيزي كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و تيمّم كند.

(مسأله 605) اگر احتمال دهد كه در پيشاني و كف دست ها يا پشت دست ها مانعي هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد بايد جستجو نمايد، تا يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعي نيست.

(مسأله 606) اگر وظيفه او تيمّم است و نمي تواند تيمّم كند؛؛ بايد نائب بگيرد و كسي كه نائب مي شود، بايد او را با

دست خود او تيمّم دهد و اگر ممكن نباشد بايد نائب؛؛ دست خود را به چيزي كه تيمّم به آن صحيح است بزند و به پيشاني و پشت دست هاي او بكشد.

(مسأله 607) اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، تيمّم او صحيح است.

(مسأله 608) كسي كه وظيفه اش تيمّم است بنا بر احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز براي نماز تيمّم كند، ولي اگر براي كار واجب ديگر يا مستحبي تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقي و از پيدا كردن آب مأيوس باشد. مي تواند با همان تيمّم نماز بخواند.

(مسأله 609) كسي كه وظيفه اش تيمّم است؛؛ اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقي مي ماند، در وسعت وقت مي تواند با تيمّم نماز بخواند ولي اگر بداند يا احتمال عقلائي دهد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مي شود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند.

(مسأله 610) كسي كه احتياطاً بايد غسل جبيره اي و تيمّم نمايد مثلا جراحتي در پشت او است، اگر بعد از غسل و تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز حدث اصغري از او سر زند مثلا بول كند، براي نمازهاي بعد، بايد وضو بگيرد و بهتر است تيمّم نيز نمايد.

(مسأله 611) اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگري تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل مي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 212

(مسأله 612) چيزهايي كه وضو را باطل مي كند، تيمّم بدل از وضو را هم باطل مي كند و چيزهايي كه غسل را باطل مي نمايد، تيمّم بدل از غسل را هم باطل مي نمايد.

(مسأله 613) كسي كه نمي تواند غسل

كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، يك تيمّم بدل از همه كافيست احتياط مستحب آن است كه بدل هريك از آنها يك تيمّم نمايد.

(مسأله 614) كسي كه نمي تواند غسل كند، اگر بخواهد عملي را كه براي آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد و كسي كه نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملي را كه براي آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم نمايد.

(مسأله 615) اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند، لازم نيست براي نماز وضو بگيرد، ولي اگر بدل از غسل هاي ديگر تيمّم كند، بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگري هم بدل از وضو بنمايد.

(مسأله 616) اگر بدل از غسل تيمّم كند و بعد كاري كه وضو را باطل مي كند براي او پيش آيد، چنانچه براي نمازهاي بعد نتواند غسل كند بايد وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد، بايد بدل از وضو تيمّم نمايد.

(مسأله 617) كسي كه وظيفه اش تيمّم است اگر براي كاري تيمّم كند، تا تيمّم و عذر او باقي است، كارهايي را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، مي تواند به جا آورد ولي اگر عذرش تنگي وقت بوده، يا با داشتن آب براي نماز ميّت يا خوابيدن، تيمّم كرده، فقط كاري را كه براي آن تيمّم نموده؛؛ مي تواند انجام دهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 213

(3) احكام نماز

اشاره

نماز مهمترين اعمال ديني ست كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادت هاي ديگر هم قبول مي شود و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمي شود و همانطور كه اگر انسان شبانه روزي پنج نوبت در نهر آبي شستشو كند، از

آلودگي پاك مي شود، نمازهاي پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مي كند.

و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسي كه نماز را كوچك و سبك شمارد، مانند كسيست كه نماز نمي خواند پيغمبر اكرم ( صلي الله عليه و آله ) فرمود:

كسي كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزي حضرت در مسجد تشريف داشتند، مردي وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملا بجا نياورد؛؛ حضرت فرمودند اگر اين مرد در حالي كه نمازش اين طور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است. پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگي نماز نخواند و در حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشد كه با چه كسي سخن مي گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگي خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند.

نمازهاي واجب

اشاره

نمازهاي واجب شش است:

اول، نماز يوميه. دوم، نماز آيات. سوم، نماز ميّت.

چهارم، نماز طواف واجب خانه كعبه. پنجم، نماز قضاي پدر و بنابراحتياط واجب مادر

رساله توضيح المسائل، ص: 214

كه بر پسر بزرگتر واجب است. ششم، نمازي كه به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب مي شود.

نمازهاي واجب يوميّه

اشاره

نمازهاي واجب يوميه پنج است:

ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشا چهار ركعت، صبح دو ركعت.

(مسأله 618) در سفر بايد نمازهاي چهار ركعتي را با شرائطي كه گفته مي شود دو ركعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

(مسأله 619) اگر چوب يا چيزي مانند آن را، راست در زمين هموار فرو برند صبح كه خورشيد بيرون مي آيد، سايه آن به طرف مغرب مي افتد و هرچه آفتاب بالا مي آيد اين سايه كم مي شود هنگامي كه به آخرين درجه كمي رسيد و به سوي مشرق برگشت اوّل ظهر شرعي است. ( «1») ولي در بعضي شهرها مثل مكه كه گاهي موقع ظهر سايه به كلي از بين مي رود، بعد از آنكه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مي شود ظهر شده است.

(مسأله 620) چوب يا چيز ديگري را كه براي معين كردن ظهر به زمين فرو مي برند شاخص گويند.

(مسأله 621) نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركي دارند، وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتي كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد؛؛ و وقت مخصوص نماز عصر موقعيست كه به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد، كه اگر كسي تا اين موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را

رساله توضيح المسائل، ص: 215

بخواند و ما بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است و اگر كسي در وقت مختص ظهر، نماز عصر و در وقت مختص عصر نماز ظهر بخواند، نماز او در هر دو مورد باطل است.

(مسأله 622) اگر پيش از

خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شودو در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند يعني نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد مي خوانم هم نماز ظهر باشد و بعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، اگر التفات به اشتباه در وقت مختص باشد، نماز او باطل و اگر التفات در وقت مشترك بوده اگرچه شروع در وقت مختص به ظهر بوده بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عصر را بخواند.

(مسأله 623) كسي كه به قصد نماز عصر مثلا مشغول نماز مي شود، در بين نماز خيال مي كند نماز ظهر مي خواند، مقداري از نماز را با همين خيال مي خواند و قبل از تمام شدن نماز يادش مي آيد كه نمازش نماز عصر بوده و اول هم قصد نماز عصر كرده، نماز او صحيح است. در اين قسمت فرقي بين اثناء و بعد از فراغ نيست.

(مسأله 624) در روز جمعه انسان مي تواند به جاي نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند.

(مسأله 625) احتياط واجب آن است كه نماز جمعه را از موقعي كه عرفاً اول ظهر مي گويند تأخير نيندازد و اگر از اوائل ظهر تأخير افتاد به جاي نماز جمعه نماز ظهر بخواند.

وقت نماز مغرب و عشاء

(مسأله 626) مغرب موقعيست كه سرخي طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود، از بين برود.

(مسأله 627) نماز مغرب و عشاء هر كدام وقت مخصوص و مشتركي دارند:

وقت مخصوص نماز مغرب از اول

مغرب است، تا وقتي كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز

رساله توضيح المسائل، ص: 216

بگذرد، كه اگر كسي مثلا مسافر باشد و تمام نماز عشاء را سهواً در اين وقت بخواند نمازش باطل است. وقت مخصوص نماز عشاء موقعيست كه به اندازه خواندن نماز عشاء به نصف شب مانده باشد كه اگر كسي تا اين موقع نماز مغرب را نخواند، بايد اول نماز عشاء و بعد از آن نماز مغرب را بخواند و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشاء وقت مشترك نماز مغرب و عشاء است.

(مسأله 628) اگر كسي در وقت مشترك اشتباهاً نماز عشاء را پيش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن به جا آورد.

(مسأله 629) اگر پيش از خواندن نماز مغرب؛؛ سهواً مشغول نماز عشاء شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، اگر به ركوع ركعت چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشاء را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند.

(مسأله 630) آخر وقت نماز عشاء نصف شب است و احتياط واجب آن است كه براي نماز مغرب و عشاء و مانند اينها شب را از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد؛؛ و براي نماز شب و مانند آن تا اول آفتاب حساب نمايد ( «1»).

(مسأله 631) اگر از روي معصيت، يا به واسطه عذري نماز مغرب يا نماز عشاء را تا نصف شب نخواند، بنا

بر احتياط واجب، بايد تا قبل از اذان صبح، بدون اينكه نيت ادا و قضاء كند به جا آورد.

وقت نماز صبح

(مسأله 632) نزديك اذان صبح از طرف مشرق؛؛ سفيده اي رو به بالا حركت مي كند كه آن را فجر اول گويند؛؛ موقعي كه آن سفيده پهن شد، فجر دوم و اول وقت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح موقعيست كه آفتاب بيرون بيايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 217

احكام وقت نماز

(مسأله 633) موقعي انسان مي تواند مشغول نماز شود، كه يقين كند وقت داخل شده است، يا يك مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهد. يا خود اطمينان به دخول وقت پيدا كند.

(مسأله 634) در اعذار خاصّه مانند نابينا و كسي كه در زندان است و مانند اينها بنا بر احتياط واجب بايد تا اطمينان به داخل شدن وقت نكنند مشغول نماز نشوند ولي در اعذار همگاني مانند ابر يا غبار و مانند اينها كه براي همه مانع از يقين كردن است، نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين كند، چنانچه گمان قوي داشته باشد كه وقت داخل شده، مي تواند مشغول نماز شود.

(مسأله 635) اگر يك مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهد، يا انسان يقين كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده، ولي اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.

(مسأله 636) اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز شك كند كه وقت داخل شده يا نه،

نماز او باطل است ولي اگر در بين نماز يقين داشته باشد كه وقت شده و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه نمازش صحيح است.

(مسأله 637) كسي كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيت اداء بخواند، ولي نبايد عمداً نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.

(مسأله 638) هرگاه انسان عذري دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند؛؛ مثلا ناچار است با تيمم يا با لباس نجس نماز بخواند، اگر يقين يا اطمينان دارد كه عذر او تا آخر وقت باقيست مي تواند در اول وقت نماز بخواند و اگر يقين يا اطمينان دارد كه عذر او پيش از پايان يافتن وقت مرتفع مي شود بايد صبر كند و اگر هيچ يك از دو طرف روشن نشد، احتياط

رساله توضيح المسائل، ص: 218

واجب اين است كه صبر كند تا وضع او روشن گردد.

(مسأله 639) وقت اذان صبح براي نماز و روزه در شب هاي مهتابي و غير مهتابي يكسان است و معيار ظاهر شدن نور شفق در افق است هرچند بر اثر مهتاب يا عوامل ديگر نمايان نباشد و وقت نماز صبح از اول طلوع فجر صادق تا طلوع آفتاب است و فجر صادق سپيده صبح است. كه در افق پهن مي شود.

نمازهايي كه بايد به ترتيب خوانده شود

(مسأله 640) انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشاء را بعد ز نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشاء را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.

(مسأله 641) اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز

يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است، نمي تواند نيت را به نماز عصر برگرداند بلكه بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همين طور است در نماز مغرب و عشاء. اما اگر نيت نماز عصر كند و بعد متوجه شود كه نماز ظهر را نخوانده، در هر جاي نماز باشد مي تواند نيت خود را به ظهر برگرداند و همچنين اگر شروع به نماز عشاء كند و متوجه شود كه نماز مغرب را نخوانده اگر پيش از ركوع ركعت چهارم باشد، نيّت را برگردانده و اگر پس از ركوع ركعت چهارم باشد، نماز به نيّت عشاء تمام كند سپس نماز مغرب را بخواند و احتياطاً نماز عشاء را دو مرتبه بخواند.

(مسأله 642) اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند. ولي اگر وقت به قدري كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مي شود بايد به نيت نماز عصر، نماز را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد.

(مسأله 643) اگر در نماز عشاء، پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت به قدري كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب مي شود، بايد به نيت عشاء نماز را تمام كند و اگر بيشتر وقت دارد، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز

رساله توضيح المسائل، ص: 219

را سه ركعتي تمام كند، بعد نماز عشاء را بخواند.

(مسأله 644) اگر در نماز عشاء بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد

نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند و احتياطاً عشاء دو مرتبه بخواند ولي اگر اين شك در وقت مخصوص به نماز عشاء باشد خواندن نماز مغرب لازم نيست.

(مسأله 645) اگر انسان نمازي را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد، نمازي را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نمي تواند نيت را به آن نماز برگرداند مثلا موقعي كه نماز عصر را احتياطاً مي خواند. اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمي تواند نيت را به نماز ظهر برگرداند.

(مسأله 646) برگرداندن نيت از نماز قضاء به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جايز نيست.

(مسأله 647) اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان مي تواند در بين نماز نيت را به نماز قضاء برگرداند، ولي بايد برگردان نيت، به نماز قضاء ممكن باشد، مثلا اگر مشغول نماز ظهر است؛؛ در صورتي مي تواند نيت را به قضاي صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.

نمازهاي مستحب

اشاره

(مسأله 648) نمازهاي مستحبي زياد است و آنها را نافله گويند و بين نمازهاي مستحبي به خواندن نافله هاي شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز جمعه سي و چهار ركعتند كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشاء و يازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح مي باشد و چون دو ركعت نافله عشاء را بنا بر احتياط واجب بايد نشسته خواند؛؛ يك ركعت حساب مي شود. ولي در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر؛؛ چهار ركعت اضافه مي شود.

رساله توضيح المسائل، ص:

220

(مسأله 649) از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع و يك ركعت آن، به نيت نماز وتر خوانده شود و دستور كامل نافله شب در كتاب هاي دعا گفته شده است.

(مسأله 650) نمازهاي نافله را مي شود نشسته خواند، ولي بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند، مثلا كسي كه مي خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر مي خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتي نشسته بخواند.

(مسأله 651) نافله ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند ولي نافله عشاء را به نيت اينكه شايد مطلوب باشد مي تواند به جا آورد.

وقت نافله هاي يوميّه

(مسأله 652) نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مي شود و وقت آن از اول ظهر است تا موقعي كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مي شود، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلا اگر درازي شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سايه اي كه بعد از ظهر پيدا مي شود به دو وجب رسيد. آخر وقت نافله ظهر است.

(مسأله 653) نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مي شود و وقت آن تا موقعيست كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مي شود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنا بر احتياط واجب، نيت ادا و

قضاء نكند.

(مسأله 654) وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتي كه سرخي طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مي شود از بين برود.

(مسأله 655) وقت نافله عشاء بعد از تمام شدن نماز عشاء تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 221

(مسأله 656) نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مي شود و وقت آن بعد از گذشتن از نصف شب به مقدار خواندن يازده ركعت نماز شب است ولي احتياط آن است كه قبل از فجر اول نخوانند مگر آنكه بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند كه در اين صورت مانعي ندارد.

(مسأله 657) وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود.

(مسأله 658) مسافر و كسي كه براي او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مي تواند انرا در اول شب به جا آورد.

نماز غفيله

(مسأله 659) يكي از نمازهاي مستحبي نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشاء خوانده مي شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتي كه سرخي طرف مغرب از بين برود و در ركعت اول آن، بعد از حمد بايد به جاي سوره اين آيه را بخوانند:

(وَ ذَالنُّونِ اذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ انْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ انْ لا الهَ الّا أَنْتَ سُبْحانَكَ انّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ فَاسْتَجِبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي المُؤمِنينَ) و در ركعت دوم بعد از حمد به جاي سوره اين آيه را بخوانند:

(وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَيْبِ لا يَعْلَمُها

الّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي البَرِّ وَ البَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة الَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّة فِي ظُلُماتِ الأرَضِ وَ لا رَطَب وَ لَا يابِس الَّا فِي كِتاب مُبِين) و در قنوت آن بگويند:

«اللّهُمَّ انّي أَسْألُكَ بِمَفاتِحِ الغَيْبِ الَّتِي لَا يَعلَمُها الّا أَنْتَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذا و كَذا» و به جاي كلمه كذا و كذا حاجت هاي خود را بگويند و بعد بگويند:

«اللّهُمَّ أَنْتَ وَلِيُّ نِعْمَتِي وَ القادِرُ عَلي طَلِبَتِي تَعْلَمُ حاجَتِي فَأسألُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ لَمّا قَضَيْتَهَالِي».

رساله توضيح المسائل، ص: 222

احكام قبله

(مسأله 660) خانه كعبه كه در مكه معظمه مي باشد قبله است و بايد روبروي آن نماز خواند، ولي كسي كه دور است اگر طوري بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مي خواند كافيست و همچنين است كارهاي ديگري كه بايد رو به قبله انجام گيرد. مانند سربريدن حيوانات.

(مسأله 661) كسي كه نمي تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوي راست طوري بخوابد كه جلوي بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست بايد به پهلوي چپ طوري بخوابد كه جلوي بدن او رو به قبله باشد و اگر اين را هم نتواند بايد به پشت بخوابد به طوري كه كف پاي او رو به قبله باشد.

(مسأله 662) نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده و سجده سهو را بايد رو به قبله به جا آورد.

(مسأله 663) نماز مستحبي را مي شود در حال راه رفتن و سواري خواند و اگر انسان در اين دو حال، نماز مستحبي بخواند، لازم نيست رو به

قبله باشد.

(مسأله 664) كسي كه مي خواهد نماز بخواند، بايد براي پيداكردن قبله كوشش نمايد، تا اطمينان پيدا كند كه قبله كدام طرف است و مي تواند به گفته يك شاهد عادل كه از روي نشانه هاي حسّي شهادت مي دهد يا به قول كسي كه از روي قاعده علمي قبله را مي شناسد و محل اطمينان است عمل كند و اگر اينها ممكن نشد بايد به گماني كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاي آنان يا از راه هاي ديگر پيدا مي شود عمل نمايد حتي اگر از گفته فاسق يا كافري كه به واسطه قواعد علمي قبله را مي شناسد گمان به قبله پيدا كند، كافي است.

(مسأله 665) اگر براي پيداكردن قبله وسيله اي ندارد، يا با اينكه كوشش كرده، گمانش به طرفي نمي رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد بايد چهار نماز به چهار طرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، بايد به اندازه اي كه وقت دارد، نماز بخواند مثلا اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد؛؛ بايد يك نماز به هر طرفي كه مي خواهد بخواند و اگر در حال ابهام بماند

رساله توضيح المسائل، ص: 223

پس از خروج وقت به سه طرف ديگر احتياطاً نماز بخواند و بايد نمازها را طوري بخواند كه يقين كند يكي از آنها رو به قبله بوده يا اگر از قبله كج بوده به طرف دست راست و دست چپ قبله نرسيده است.

(مسأله 666) كسي كه يقين به قبله ندارد؛؛ اگر بخواهد غير از نماز، كاري كند كه بايد رو به قبله انجام داد، مثلا بخواهد سر حيواني را ببرد، بايد به گمان عمل نمايد و اگر گمان ممكن نيست در صورت ضرورت

به ذبح حيوان و خوف از فوت آن به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.

پوشانيدن بدن در نماز

(مسأله 667) مرد بايد در حال نماز، اگرچه كسي او را نمي بيند عورتين خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

(مسأله 668) زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتي سر و موي خود را بپوشاند ولي پوشاندن صورت به مقداري كه در وضو شسته مي شود و دستها تا مچ و پاها تا مچ، خواه روي پا و يا كف آن لازم نيست. اما براي آنكه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقداري از اطراف صورت و قدري پائين تر از مچ را هم بپوشاند.

(مسأله 669) اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، بايد فوراً آن را بپوشاند و چنانچه پوشاندن عورت زياد طول بكشد احتياط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند، ولي اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده، نمازش صحيح است.

(مسأله 670) كسي كه مي خواهد نماز بخواند و احتمال ندهد، كه تا آخر وقت چيزي پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتي كه شخص مميزي غير از همسرش او را مي بيند بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند و اگر كسي او را نمي بيند، ايستاده نماز بخواند و جلو خود را با دست بپوشاند و در هر دو صورت ركوع و سجود را با اشاره انجام مي دهد و براي سجود سر را قدري پائين تر مي آورد.

رساله توضيح المسائل، ص: 224

لباس نمازگزار

لباس نمازگزار شش شرط دارد:

(مسأله 671) لباس نمازگزار شش شرط دارد:

اول، آنكه پاك باشد. دوم، آنكه مباح باشد. سوم، آنكه از اجزاء مردار نباشد. چهارم، آنكه از حيوان حرام گوشت نباشد. پنجم

و ششم، آنكه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص و طلاباف نباشد و تفصيل اينها در مسائل آينده گفته مي شود.

شرط اول

(مسأله 672) لباس نمازگزار بايد پاك باشد و اگر كسي عمداً با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

(مسأله 673) اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيز نجسي را نداند نجس است، مثلا نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است و با آن نماز بخواند بنا بر احتياط لازم نمازش را اعاده كند.

(مسأله 674) اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز او صحيح است ولي اگر در اثناء نماز بداند كه بدن و يا لباس او از آغاز نماز نجس بوده است اگر وقت وسيع است نماز را رها كند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند و اگر وقت تنگ است با همان حالت نماز بخواند. احتياط مستحب آن است كه اگر وقت دارد، دوباره آن نماز را بخواند.

(مسأله 675) اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد؛؛ بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضاء نمايد.

(مسأله 676) كسي كه مشغول نماز است، اگر در بين نماز لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزي از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده، يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس، نماز را به هم نمي زند همان موقع آن را آب بكشد

يا عوض

رساله توضيح المسائل، ص: 225

كند سپس نماز را ادامه دهد و اگر ممكن نيست نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.

(مسأله 677) كسي كه در تنگي وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن او نجس شود و پيش از آنكه چيزي از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده در صورتي كه آب كشيدن بدن، نماز را به هم نمي زند، بايد آب بكشد و اگر نماز را به هم مي زند، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحيح است.

(مسأله 678) اگر خوني در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خون هاي نجس نيست، مثلا يقين كند كه خون پشه است؛؛ چنانچه بعد از نماز بفهمد از خون هايي بوده كه نمي شود با آن نماز خواند؛؛ نماز او صحيح است.

(مسأله 679) هرگاه يقين كند خوني كه در بدن يا لباس اوست خون نجسيست كه نماز با آن صحيح است، مثلا يقين كند خون زخم و دمل است، اگر چنانچه بعد از نماز بفهمد خوني بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحيح است.

(مسأله 680) كسي كه غير از لباس نجس، لباس ديگري ندارد و وقت تنگ است يا احتمال نمي دهد كه لباس پاك پيدا كند، بايد نماز را با همان لباس نجس بخواند.

(مسأله 681) كسي كه دو لباس دارد، اگر بداند يكي از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام يك آنهاست، چنانچه وقت دارد،

بايد با هر دو لباس نماز بخواند. مثلا اگر مي خواهد نماز ظهر و عصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر و نماز عصر بخواند.

شرط دوم

(مسأله 682) لباس نمازگزار بايد مباح باشد و كسي كه مي داند پوشيدن لباس غصبي حرام است، اگر عمداً در لباس غصبي يا در لباسي كه نخ يا تكمه يا چيز ديگر آن غصبيست نماز بخواند، نماز را دوباره با لباس غير غصبي بخواند.

(مسأله 683) كسي كه مي داند پوشيدن لباس غصبي حرام است، ولي نمي داند نماز را

رساله توضيح المسائل، ص: 226

باطل مي كند، اگر عمداً با لباس غصبي نماز بخواند بايد آن نماز را دو مرتبه با لباس غيرغصبي بخواند.

(مسأله 684) اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبيست اگر خودش آن لباس را غصب كرده باشد و با آن نماز بخواند، اعاده كند.

(مسأله 685) اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبيست و در بين نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگري عورت او را پوشانده است و مي تواند فوراً يا بدون اينكه موالات يعني پي در پي بودن نماز به هم بخورد، لباس غصبي را بيرون آورد، بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است و اگر چيز ديگري در تن ندارد نماز را بكشند و با لباس غير غصبي نماز بخواند.

(مسأله 686) اگر كسي براي حفظ جانش با لباس غصبي نماز بخواند، يا مثلا براي اينكه دزد لباس غصبي را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.

(مسأله 687) اگر با عين پولي كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد و در آن نماز بخواند صحيح است و حق صاحبان خمس و زكات، به ذمّه

منتقل مي شود.

شرط سوم

(مسأله 688) لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده اي كه خون جهنده دارد، يعني حيواني كه اگر رگش را ببرند خون از آن به فشار مي آيد، نباشد. بلكه اگر از حيوان مرده اي كه مانند ماهي و مار، خون جهنده ندارد لباس تهيه كند؛؛ احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.

(مسأله 689) نمازگزار بايد چيزي از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته، همراه نداشته، نباشد.

(مسأله 690) اگر چيزي از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد؛؛ يا با لباسي كه از آنها تهيه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 227

شرط چهارم

(مسأله 691) لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و اگر موئي از آن به بدن و يا به لباس او چسبيده باشد، نماز او اشكال دارد.

(مسأله 692) اگر آب دهان يا بيني يا رطوبت ديگري از حيوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تَر باشد نماز باطل و اگر خشك شده و عين آن برطرف شده باشد، نماز صحيح است.

شرط پنجم

(مسأله 693) پوشيدن لباس طلاباف براي مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولي براي زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

(مسأله 694) زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچي طلا به دست براي مرد حرام و نمازخواندن با آنها باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا هم خودداري كند؛؛ ولي زينت كردن به طلا، براي زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

(مسأله 695) اگر مردي نداند يا فراموش كند كه انگشتري يا لباسش از طلاست و با آن نماز بخواند نمازش صحيح است.

شرط ششم

(مسأله 696) لباس مرد نمازگزار حتي عرقچين و بند شلوار او بايد ابريشم خالص نباشد و در غير نماز هم پوشيدن آن براي مرد حرام است.

(مسأله 697) اگر آستر تمام لباس يا آستر مقداري از آن ابريشم خالص باشد، پوشيدن آن براي مرد حرام و نماز در آن باطل است.

(مسأله 698) لباسي را كه نمي داند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر، پوشيدن آن

رساله توضيح المسائل، ص: 228

اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.

(مسأله 699) دستمال ابريشمي و مانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال ندارد و نماز را باطل نمي كند.

(مسأله 700) پوشيدن لباس ابريشمي براي زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد

(مسأله 701) پوشيدن لباس غصبي و ابريشمي خالص و طلاباف و لباسي كه از مردار تهيه شده در حال ناچاري مانعي ندارد و نيز كسي كه ناچار است لباس بپوشد و لباس ديگري غير از اينها ندارد و تا آخر وقت هم ناچاري او از بين نمي رود،

مي تواند با اين لباس ها نماز بخواند.

(مسأله 702) بنا بر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براي كسي كه مي خواهد آن را بپوشد معمول نيست و نوعي رياكاري حساب مي شود، خودداري كند، ولي اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مسأله 703) احتياط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه نپوشد؛؛ ولي اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مسأله 704) كسي كه بايد خوابيده نماز بخواند؛؛ اگر برهنه باشد و لحاف يا تشك او نجس يا ابريشم خالص يا از اجزاء حيوان حرام گوشت باشد؛؛ احتياط واجب آن است كه در نماز، خود را با آنها نپوشاند.

مواردي كه پاك بودن بدن و لباس شرط نيست

(مسأله 705) در شش صورت كه تفصيل آنها بعداً گفته مي شود، اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است:

اول، آنكه به واسطه زخم يا جراحت يا دملي كه در بدن او است لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد. دوم، آنكه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقريباً به اندازه گودي كف دست مي شود) به خون آلوده باشد. سوم، آنكه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. چهارم، لباس هاي كوچك مانند جوراب و عرقچين او

رساله توضيح المسائل، ص: 229

نجس باشد. پنجم، محمول متنجّس. ششم، لباس زني كه پرستار بچه است نجس شده باشد و احكام اين شش صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مي شود.

(مسأله 706) اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل باشد، چنانچه طوريست كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براي او سخت است، تا وقتي

كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده است، مي تواند با آن خون نماز بخواند و همچنين است اگر چركي كه با خون بيرون آمده يا دوائي كه روي زخم گذاشته اند و نجس شده؛؛ در بدن يا لباس او باشد. ولي زخمي كه به زودي خوب مي شود و شستن آن آسان است، در بدن يا لباس نمازگزار باشد، بايد آن را آب بكشد.

(مسأله 707) اگر جايي از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد به رطوبت زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند. ولي اگر مقداري از بدن يا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مي شود، به رطوبت آن نجس شود؛؛ نمازخواندن با آن مانعي ندارد.

(مسأله 708) اگر از زخمي كه توي دهان و بيني و مانند اينها است، خوني به بدن يا لباس برسد، حكم زخم ظاهري دارد و نظير آن خون بواسير است خواه دانه هاي آن در داخل بدن باشد يا خارج آن.

(مسأله 709) كسي كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خوني ببيند و نداند از زخم است يا خون ديگر، نمازخواندن با آن اشكال دارد.

(مسأله 710) اگر چند زخم در بدن باشد و به طوري نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود، تا وقتي همه خوب نشده اند، نمازخواندن با خون آنها اشكال ندارد، ولي اگر به قدري از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود؛؛ هر كدام كه خوب شد؛؛ بايد براي نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

(مسأله 711) اگر سر سوزني خون حيض، در بدن يا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است و بنا

بر احتياط واجب بايد خون نفاس و استحاضه و خون سگ و خوك و كافر و مردار و حيوان حرام گوشت در بدن، يا لباس نمازگزار نباشد، ولي خون هاي ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگرچه در چند جاي بدن و لباس باشد در صورتي كه روي هم كمتر

رساله توضيح المسائل، ص: 230

از مقدار يك «درهم» باشد. نمازخواندن با آن اشكال ندارد.

(مسأله 712) خوني كه به لباس بي آستر كه زياد ضخيم نباشد بريزد و به پشت آن برسد، يك خون حساب مي شود، ولي اگر خون، روي لباسي كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا به آستر بريزد و روي لباس خوني شود هر كدام خون جداگانه حساب مي شود. پس اگر كمتر از درهم باشد نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد نماز با آن باطل است.

(مسأله 713) اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتي به آن برسد در صورتي كه خون و رطوبتي كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است. بلكه اگر رطوبت و خون به اندازه درهم نيز نشود و اطراف را هم آلوده نكند، نمازخواندن با آن اشكال دارد ولي اگر رطوبت مخلوط به خون شود و از بين برود نماز صحيح است.

(مسأله 714) اگر خوني كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگري به آن برسد، مثلا يك قطره بول روي آن بريزد، نمازخواندن با آن جايز نيست.

(مسأله 715) اگر لباس هاي كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه نمي شود با آنها عورت را

پوشانيد نجس باشد، چنانچه از مردار و حيوان حرام گوشت يا نجس العين و ابريشم خالص و طلا (خصوصاً براي مردان) درست نشده باشد، نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشتر نجس نماز بخواند اشكال ندارد.

(مسأله 716) احتياط مستحب آن است كه چيز نجسي مانند دستمال كه با آن نمي شود عورت را پوشاند و كليد و چاقو همراه نمازگزار نباشد.

(مسأله 717) زني كه پرستار بچه است و بيشتر از يك لباس ندارد و نمي تواند لباس طاهر تهيه كند، هرگاه شبانه روزي يك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگرچه تا روز ديگر لباس به بول بچه نجس شود، مي تواند با آن لباس نماز بخواند و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولي ناچار است كه همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزي يك مرتبه به دستوري كه گفته شده همه آنها را آب بكشد كافي است.

رساله توضيح المسائل، ص: 231

(مسأله 718) هرگاه بتواند با وسايلي مانند پوشك جلو سرايت نجاست به لباس خود را بگيرد، بايد انجام دهد.

چيزهايي كه در لباس نمازگزار مستحب است

(مسأله 719) چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است:

پوشيدن عبا و لباس سفيد و پاكيزه ترين لباس ها و استعمال بوي خوش و انگشتر عقيق به دست كردن.

چيزهايي كه در لباس نمازگزار مكروه است

(مسأله 720) چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است:

پوشيدن لباس سياه و چرك وتنگ و لباس شرابخوار و لباس كسي كه از نجاست پرهيز نمي كند و لباسي كه نقش صورت دارد و نيز بازبودن تكمه هاي لباس و دست كردن انگشتري كه نقش صورت دارد.

مكان نمازگزار

مكان نمازگزار چند شرط دارد:

شرط اول، آنكه مباح باشد

(مسأله 721) كسي كه در ملك غصبي نماز مي خواند اگرچه روي فرش و تخت و مانند اينها باشد، نمازش باطل است ولي نمازخواندن در زير سقف غصبي و خيمه غصبي مانعي ندارد.

(مسأله 722) نمازخواندن در ملكي كه منفعت آن مال ديگري است، بدون اجازه كسي كه منفعت ملك، مال او مي باشد باطل است:

مثلا در خانه اجاره اي اگر صاحب خانه يا ديگري بدون اجازه كسي كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، نمازش باطل است. ولي اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفي برسانند و نماز خواندن عرفاً مزاحم با حق او

رساله توضيح المسائل، ص: 232

نباشد، نماز صحيح است.

(مسأله 723) كسي كه در مسجد نشسته، اگر ديگري جاي او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند بنا بر احتياط واجب بايد دوباره نمازش را در محل ديگري بخواند.

(مسأله 724) اگر در جايي كه نمي داند غصبيست نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، يا در جايي كه غصبي بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است، ولي اگر خودش غصب كرده باشد و فراموش كند، نماز او اشكال دارد.

(مسأله 725) اگر بداند جايي غصب است ولي نداند كه در جاي غصبي نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل است.

(مسأله

726) كسي كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حيوان سواري يا زين آن غصبي باشد نماز او باطل است و همچنين است اگر بخواهد سواره نماز مستحبي بخواند.

(مسأله 727) كسي كه در ملكي با ديگري شريك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شريكش نمي تواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.

(مسأله 728) اگر با عين پولي كه خمس و زكات آن را نداده ملكي بخرد، حقوق واجبه به ملك منتقل مي شود، در اين صورت بدون اجازه حاكم شرع در آن نماز نخواند.

(مسأله 729) اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نمازخواندن بدهد و انسان بداند كه قلباً راضي نيست، نمازخواندن در ملك او باطل است. ولي اگر به زبان از او اجازه نگرفته باشند ولي انسان يقين كند كه قلباً راضي است، نماز صحيح است.

(مسأله 730) نماز گزاردن در ملك ميتي كه به مردم بدهكار است، با اذن ورثه اشكال ندارد بلكه هر نوع تصرفي كه غير فروختن و از بين بردن مال باشد اشكال ندارد.

(مسأله 731) اگر ميت قرض نداشته باشد ولي بعضي از ورثه او صغير يا ديوانه يا غايب باشند، نماز گزاردن در آن به اذن ديگر ورثه، اگر مزاحم با حق «صغير» يا «ديوانه» نباشد، اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 233

(مسأله 732) نمازخواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اينها كه براي واردين آماده است، اشكال ندارد. ولي در غير اين جاها؛؛ در صورتي مي شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفي بزند كه معلوم شود، براي نمازخواندن اذن داده است، مثل اينكه به كسي اجازه دهد در ملك او بنشيند و بخوابد، كه

از اينها فهميده مي شود براي نمازخواندن هم اذن داده است.

(مسأله 733) در زمين بسيار وسيعي كه دور از ده و چراگاه حيوانات است اگرچه صاحبانش راضي نباشند نمازخواندن و نشستن و خوابيدن در آن اشكال ندارد و در زمين هاي زراعتي هم كه نزديك ده است و ديوار ندارد اگرچه در مالكين آنها صغير و ديوانه باشد نماز و عبور و تصرفات جزئي اشكال ندارد ولي اگر يكي از صاحبانش ناراضي باشند تصرف در آن حرام و نماز باطل است.

شرط دوم، استقرار

(مسأله 734) مكان نمازگزار بايد بي حركت باشد و اگر موقع خواندن نماز تكان نداشته باشد و نماز را با آرامش و با رعايت ديگر شرايط بخواند صحيح است و اگر به واسطه تنگي وقت يا جهت ديگر ناچار باشد در جايي كه حركت دارد، مانند اتومبيل و كشتي و ترن نماز بخواند، به قدري كه ممكن است بايد در حال حركت چيزي نخواند و اگر آنها از قبله به طرف ديگر حركت كنند؛؛ به طرف قبله برگردد و در حال چرخيدن به سمت قبله چيزي نگويد.

(مسأله 735) نمازخواندن در اتومبيل و كشتي و ترن و مانند اينها، وقتي ايستاده اند، مانعي ندارد.

(مسأله 736) روي خرمن گندم و جو و مانند اينها كه نمي شود بي حركت ماند، نماز باطل است.

(مسأله 737) در جايي كه به واسطه احتمال باد و باران و زيادي جمعيت و مانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، اگر به اميد تمام كردن شروع كند، اشكال ندارد و اگر به مانعي برنخورد، نمازش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 234

(مسأله 738) در جايي كه ماندن در آن حرام است. مثلا زير سقفي كه نزديك است

خراب شود بايد نماز نخواند و همچنين روي چيزي كه ايستادن و نشستن روي آن حرام است، مثل فرشي كه اسم خدا بر آن نوشته شده نبايد نماز بخواند.

شرط سوم، وسعت و گنجايش براي نماز.

(مسأله 739) در جايي كه سقف آن كوتاه است و انسان نمي تواند در آنجا راست بايستد، يا به اندازه اي كوچك است كه جاي ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود كه در چنين جايي نماز بخواند بايد به قدري كه ممكن است قيام و ركوع و سجود را به جا آورد.

شرط چهارم، پاكي از نجاست سرايت كننده.

(مسأله 740) مكان نمازگزار اگر نجس است نبايد به طوري تَر باشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد ولي جايي كه پيشاني را بر آن مي گذارد اگر نجس باشد در صورتي كه خشك هم باشد نماز باطل است و احتياط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلا نجس نباشد.

شرط پنجم، تقدم مرد بر زن.

(مسأله 741) بنا بر احتياط واجب بايد زن عقب تر از مرد بايستد و جاي سجده او از جاي ايستادن مرد كمي عقب تر باشد.

(مسأله 742) اگر بين مرد و زن، ديوار يا پرده، يا چيز ديگري يا تقريباً چهار متر و نيم فاصله باشد نمازشان صحيح است.

شرط ششم، بلندتر نبودن جاي پيشاني از محل ايستادن.

(مسأله 743) جاي پيشاني نمازگزار از جاي زانوها و سرانگشتان پاي او، نبايد بيش از چهار انگشت بسته پست تر يا بلندتر باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 235

(مسأله 744) بودن مرد و زن نامحرم در جاي خلوت حرام است و نمازخواندن در آنجا اشكال دارد.

(مسأله 745) نمازخواندن در جايي كه موسيقي مي نوازند، باطل نيست ولي گوش دادن به آنها حرام است.

(مسأله 746) احتياط لازم آن است در خانه كعبه و بر بام آن نماز واجب نخواند.

(مسأله 747) خواندن نماز مستحب در خانه كعبه مستحب است و در داخل خانه مقابل هر ركني دو ركعت نماز بخوانند.

جاهايي كه نمازخواندن در آنها مستحب است

(مسأله 748) در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجدالحرام است و بعد از آن مسجد پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدس و بعد از مسجد بيت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از مسجد محله، مسجد بازار است.

(مسأله 749) براي زنها نمازخواندن در خانه بهتر است، ولي اگر بتوانند كاملا خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

(مسأله 750) نماز در حرم امامان ( عليهم السلام ) مستحب است و نماز در حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) برابر دويست هزار نماز است.

(مسأله 751) زياد رفتن به مسجد و رفتن به مسجدي كه نمازگزار ندارد مستحب است و همسايه مسجد اگر عذري نداشته باشد، مكروه است در غير مسجد نماز بخواند.

(مسأله 752) مستحب است انسان با كسي كه در مسجد حاضر نمي شود غذا نخورد

و در كارها با او مشورت نكند و همسايه او نشود و از او زن نگيرد و به او زن ندهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 236

جاهايي كه نمازخواندن در آنها مكروه است

(مسأله 753) نمازخواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است:

حمام، زمين نمكزار، مقابل انسان، مقابل دري كه باز است، در جاده و خيابان و كوچه اگر براي كساني كه عبور مي كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام و نماز اشكال دارد. مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هرجا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله اي كه محل بول باشد، روبروي عكس و مجسّمه چيزي كه روح دارد، مگر آنكه روي آن پرده بكشند، در اطاقي كه جنب در آن باشد، در جايي كه عكس باشد اگر چه روبروي نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روي قبر، بين دو قبر، در قبرستان.

(مسأله 754) كسي كه در محل عبور مردم نماز مي خواند، يا كسي روبروي اوست، مستحب است جلوي خود چيزي بگذارد و اگر چوب يا ريسماني هم باشد كافي است.

احكام مسجد

(مسأله 755) نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فوراً نجاست آن را برطرف كند و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود نجاستش را برطرف نمايند مگر آنكه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.

(مسأله 756) اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد، يا كمك لازم داشته باشد و پيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب نيست ولي اگر بي احترامي به مسجد باشد بنا بر احتياط واجب، بايد به كسي كه مي تواند تطهير كند اطلاع دهد.

(مسأله 757) اگر جايي از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا خراب كردن ممكن نيست، بايد آنجا را

بكنند يا اگر خرابي جزئي باشد خراب نمايند و پركردن جايي كه كنده اند و ساختن جايي كه خراب كرده اند، واجب نيست. ولي اگر آن كس كه نجس كرده بكند

رساله توضيح المسائل، ص: 237

يا خراب كند در صورت امكان بايد پر كند و تعمير نمايد.

(مسأله 758) اگر مسجدي را غصب كنند و به جاي آن خانه و مانند آن بسازند. كه ديگر به آن مسجد نگويند باز هم بنا بر احتياط واجب نجس كردن آن حرام و تطهير آن واجب است.

(مسأله 759) نجس كردن حرم امامان ( عليهم السلام ) حرام است و اگر يكي از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بي احترامي باشد، تطهير آن واجب است، بلكه احتياط مستحب آن است كه اگر بي احترامي هم نباشد آن را تطهير كنند.

(مسأله 760) اگر حصير مسجد نجس شود، بنا بر احتياط واجب بايد آن را آب بكشند، ولي چنانچه به واسطه آب كشيدن، خراب مي شود و بريدن جاي نجس بهتر است؛؛ بايد آن را ببرند و اگر كسي كه نجس كرده ببرد بايد خودش اصلاح كند.

(مسأله 761) بردن عين نجس مانند خون در مسجد اگر بي احترامي به مسجد باشد حرام است و همچنين بردن چيزي كه نجس شده، در صورتي كه بي احترامي به مسجد باشد حرام است.

(مسأله 762) اگر مسجد را براي روضه خواني چادر بزنند و فرش كنند و سياهي بكوبند و اسباب چاي در آن ببرند، در صورتي كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نمازخواندن نشود اشكال ندارد.

(مسأله 763) بنا بر احتياط واجب مسجد را به طلا نبايد زينت نمايند و همچنين نبايد صورت چيزهايي كه مثل انسان و حيوان روح

دارد در مسجد نقش كنند و نقاشي چيزهايي كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است.

(مسأله 764) اگر مسجد خراب هم شود نمي توانند آن را بفروشند، يا داخل ملك و جاده نمايند.

(مسأله 765) فروختن در و پنجره و چيزهاي ديگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، بايد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، بايد در مسجد ديگر مصرف شود ولي اگر به درد مسجدهاي ديگر هم نخورد، مي توانند آن را بفروشند

رساله توضيح المسائل، ص: 238

و پول آن را، اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد و گرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.

(مسأله 766) ساختن مسجد و تعمير مسجدي كه نزديك به خرابي مي باشد مستحب است و اگر مسجد طوري خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مي توانند آن را خراب كنندو دوباره بسازند بلكه مي توانند مسجدي را كه خراب نشده، براي نماز خواندن در آن خراب كنند و بزرگتر بسازند.

(مسأله 767) تميزكردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است و كسي كه مي خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه و قيمتي بپوشد و ته كفش خود را وارسي كند كه نجاستي به آن نباشد و موقع داخل شدن به مسجد اول پاي راست و موقع بيرون آمدن، اول پاي چپ را بگذارد و همچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر از مسجد بيرون رود

(مسأله 768) وقتي انسان وارد مسجد مي شود؛؛ مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگري هم بخواند كافي

است.

(مسأله 769) خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن راجع به كارهاي دنيا و خواندن شعري كه نصيحت و مانند آن نباشد مكروه است و همچنين گمشده اي را طلب كند و صداي خود را بلند كند ولي بلند كردن صدا براي اذان مانعي ندارد.

(مسأله 770) راه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است وكسي كه پياز و سير و مانند اينها خورده كه بوي دهانش مردم را اذيت مي كند مكروه است به مسجد برود.

(مسأله 771) نهادن جسد ميت در مسجد پيش از غسل دادن اگر موجب سرايت نجاست و مستلزم هتك مسجد نباشد مانع ندارد و بعد از غسل دادن بي اشكال است و صحن مسجد اگر مسجد نباشد شستن و غسل دادن ميت در آنجا اگر مخالف با وقف نباشد و موجب هتك نشود اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 239

اذان و اقامه

اشاره

(مسأله 772) براي مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاي يوميه اذان و اقامه بگويند و گفتن اقامه مستحب مؤكد است. ولي پيش از نماز عيد فطر و قربان، مستحب است سه مرتبه بگويند الصَلاة و در نمازهاي واجب ديگر سه مرتبه الصَّلاة را به قصد رجاء بگويند.

(مسأله 773) مستحب است در روز اولي كه بچه به دنيا مي آيد، يا پيش از آنكه بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.

(مسأله 774) اذان هيجده جمله است:

اللّهُ أَكْبَر چهار مرتبه.

أَشْهَدُ أَنْ لا الَهَ الَّا اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَيَّ عَلَي الصَّلَاةِ، حَيَّ عَلَي الفَلَاح، حَيَّ عَلَي خَيْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَكْبَر، لَا الهَ الَّا اللّهُ هر يك دو مرتبه.

و اقامه هفده جمله است يعني

دو مرتبه اللّهُ أَكْبَر از اول اذان و يك مرتبه لَا الهَ الَّا اللّهُ از آخر آن كم مي شود و بعد از گفتن حَيَّ عَلَي خَيْرِ العَمَلِ بايد دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.

(مسأله 775) أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللّه جزو اذان و اقامه نيست ولي خوب است بعد از أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، به قصد قربت مطلقه و زينت اذان و اقامه گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه

(مسأله 776) اللّه اكبر يعني خداي بزرگ تر از آن است كه او را وصف كنند. أَشْهَدُ أَنْ لا الَهَ الَّا اللّهُ، يعني شهادت مي دهم كه خدايي جز اللّه نيست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، يعني شهادت مي دهم كه حضرت محمد بن عبدالله ( صلي الله عليه و آله ) پيغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أميرالمؤمنينَ وَلِيُّ اللّه، يعني شهادت مي دهم كه حضرت علي ( عليه السلام ) اميرالمؤمنين و ولي خدا بر همه خلق است. حَيَّ عَلَي الصَّلَاةِ، يعني بشتاب براي نماز. حَيَّ عَلَي الفَلَاح، يعني بشتاب براي رستگاري. حَيَّ عَلَي خَيْرِ العَمَلِ، يعني بشتاب براي بهترين كارها كه نماز است. قَدْ

رساله توضيح المسائل، ص: 240

قامَتِ الصَّلاةُ، يعني نماز برپا شده است. لا الَهَ الَّا اللّهُ، يعني خدايي جز اللّه نيست.

(مسأله 777) بين جمله هاي اذان و اقامه بايد خيلي فاصله نشود و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.

(مسأله 778) در پنج نماز اذان ساقط مي شود:

اول، نماز عصر روز جمعه. دوم، نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذي حجه است. سوم، نماز عشاي شب عيد قربان، براي كسي كه در مشعر الحرام باشد. چهارم، نماز عصر و عشاي

زن مستحاضه. پنجم، نماز عصر و عشاي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند. بلكه در هر موردي كه دو نماز را باهم مي خوانند، اذان براي نماز دوم ساقط است، مادامي كه فاصله ميان آن دو زياد نباشد و فاصله شدن تعقيب و نافله ضرر ندارد.

(مسأله 779) اگر براي نماز جماعتي اذان و اقامه گفته باشند، كسي كه با آن جماعت نماز مي خواند، نبايد براي نماز خود اذان و اقامه بگويد.

(مسأله 780) اگر براي خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند جماعت تمام شده، تا وقتي كه صف ها به هم نخورده و جمعيت متفرق نشده، اذان و اقامه ساقط است با شرائطي كه در مسأله بعد مي آيد.

(مسأله 781) در جايي كه عده اي مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه تمام شده و صف ها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادي يا با جماعت ديگري كه برپا مي شود نماز بخواند، با سه شرط اذان و اقامه از او ساقط مي شود:

اول، آنكه براي آن نماز، اذان و اقامه گفته باشند. دوم، آنكه نماز جماعت باطل نباشد. سوم، آنكه نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد. پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگويد.

(مسأله 782) اگر در شرط دوم از شرطهايي كه در مسأله پيش گفته شد شك كند، يعني شك كند كه نماز جماعت صحيح بوده يا نه، اذان و اقامه از او ساقط است ولي اگر در يكي از دو شرط ديگر شك كند رجاءً اذان و اقامه بگويد.

رساله توضيح المسائل، ص: 241

(مسأله 783) كسي

كه اذان و اقامه ديگري را مي شنود مستحب است هر قسمتي را كه مي شنود بگويد ولي از (حي علي الصلاة) تا (حي علي خير العمل) را به اميد ثواب بگويد.

(مسأله 784) اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان از مرد ساقط نمي شود، بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد، ساقط شدن اذان اشكال دارد.

(مسأله 785) اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولي در جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگويد كافي است.

(مسأله 786) اقامه بايد بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگويند صحيح نيست.

(مسأله 787) اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا حي علي الفلاح را پيش از حي علي الصلاة بگويد، بايد از جايي كه ترتيب به هم خورده، دوباره بگويد.

(مسأله 788) بايد بين اذان و اقامه فاصله نيندازد و اگر بين آنها به قدري فاصله بيفتد، كه اذاني را كه گفته اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز به قدري فاصله بيندازد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براي آن نماز، اذان و اقامه بگويد.

(مسأله 789) اذان و اقامه بايد به عربي صحيح گفته شود، پس اگر به عربي غلط بگويد، يا به جاي حرفي حرف ديگر بگويد يا مثلا ترجمه آنها را به فارسي بگويد صحيح نيست.

(مسأله 790) اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً يا از روي فراموشي پيش از وقت بگويد باطل است.

(مسأله 791) اگر پيش از گفتن اقامه

شك كند كه اذان گفته يا نه، بايد اذان را بگويد، ولي اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه گفتن اذان لازم نيست.

(مسأله 792) اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آنكه قسمتي را بگويد شك كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتي را كه در گفتن آن شك كرده بگويد، ولي اگر در حال گفتن قسمتي از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آن است گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست.

(مسأله 793) مستحب است انسان در موقع گفتن اذان، رو به قبله بايستد و با وضو يا

رساله توضيح المسائل، ص: 242

غسل باشد و دست ها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد و بكشد و بين جمله هاي اذان كمي فاصله دهد و بين آنها حرف نزند.

(مسأله 794) مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگويد و جمله هاي آن را به هم نچسباند ولي به اندازه اي كه بين جمله هاي اذان فاصله مي دهد، بين جمله هاي اقامه فاصله ندهد.

(مسأله 795) مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد، يا قدري بنشيند يا سجده كند، يا ذكر بگويد يا دعا بخواند يا قدري ساكت باشد، يا حرفي بزند يا دو ركعت نماز بخواند.

(مسأله 796) مستحب است كسي را كه براي گفتن اذان معين مي كنند، عادل و وقت شناس و صدايش بلند باشد و اذان را در جاي بلند بگويد.

واجبات نماز

اشاره

(مسأله 797) واجبات نماز يازده چيز است:

اول، نيت. دوم، قيام يعني (ايستادن). سوم، تَكْبِيرَةُ الإحْرامِ، يعني گفتن اللّه اكبر در اول نماز. چهارم، ركوع.

پنجم، سجود. ششم، قرائت. هفتم، ذكر. هشتم، تشهد. نهم، سلام. دهم، ترتيب. يازدهم، موالات يعني پي در پي بودن اجزاي نماز.

(مسأله 798) بعضي از واجبات نماز ركن است، يعني اگر انسان آنها را بجا نياورد، يا در نماز اضافه كند، عمداً باشد يا اشتباهاً، نماز باطل مي شود و بعضي ديگر ركن نيست، يعني اگر عمداً كم يا زياد شود، نماز باطل مي شود و چنانچه اشتباهاً كم يا زياد گردد، نماز باطل نمي شود و ركن نماز پنج چيز است:

اول، نيت. دوم، تكبيرةالإحرام. سوم، قيام در موقع گفتن تكبيرةالإحرام و قيام متصل به ركوع، يعني ايستادن پيش از ركوع. چهارم، ركوع. پنجم، دو سجده.

رساله توضيح المسائل، ص: 243

نيت

(مسأله 799) انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعني براي انجام فرمان خداوندعالم به جا آورد و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مي خوانم قربةً الي اللّه.

(مسأله 800) اگر در نماز ظهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز مي خوانم و معين نكند، ظهر است يا عصر، نماز او باطل است و نيز كسي كه مثلا قضاي نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد نماز قضا يا نماز ظهر را بخواند، بايد نمازي را كه مي خواند، در نيت معين كند كه نماز قضا يا نماز ادا است.

(مسأله 801) انسان بايد فقط براي انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسي كه ريا كند، يعني براي نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط براي مردم باشد، يا خدا و مردم هر دو را در نظر

بگيرد.

تكبيرة الإحرام

(مسأله 802) گفتن اللّه اكبر در اول هر نماز واجب و ركن است و بايد حروف (الله) و حروف (اكبر) و دو كلمه (الله و اكبر) را پشت سر هم بگويد و نيز بايد اين دو كلمه به عربي صحيح گفته شود و اگر به عربي غلط بگويد، يا مثلا ترجمه آن را به فارسي بگويد صحيح نيست.

(مسأله 803) احتياط واجب آن است كه تكبيرةالإحرام نماز را به چيزي كه پيش از آن مي خواند، مثلا به اقامه يا به دعائي كه پيش از تكبير مي خواند نچسباند.

(مسأله 804) اگر انسان بخواهد (الله اكبر) را به چيزي كه بعد از آن مي خواند مثلا به (بسم الله الرحمن الرحيم) بچسباند، بايد (ر) اكبر را پيش بدهد.

(مسأله 805) موقع گفتن تكبيرةالإحرام بايد بدن آرام باشد و اگر عمداً در حالي كه

رساله توضيح المسائل، ص: 244

بدنش حركت دارد، تكبيرةالإحرام را بگويد باطل است و چنانچه سهواً حركت كند بنا بر احتياط واجب بايد اول، عملي كه نماز را باطل مي كند انجام دهد و دوباره تكبير بگويد.

(مسأله 806) تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طوري بخواند كه خودش بشنود و اگر به واسطه سنگيني يا كري گوش يا سر و صداي زياد نمي شنود، بايد طوري بگويد، كه اگر مانعي نباشد بشنود.

(مسأله 807) اگر شك كند كه تكبيرةالاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزي شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزي نخوانده، بايد تكبير را بگويد.

(مسأله 808) اگر بعد از گفتن تكبيرةالاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

قيام (ايستادن)

(مسأله 809) قيام در موقع گفتن

تكبيرةالاحرام و قيام پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركوع مي گويند، ركن است ولي قيام در موقع خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع، ركن نيست و اگر كسي آن را از روي فراموشي ترك كند، نمازش صحيح است.

(مسأله 810) واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقداري بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است.

(مسأله 811) اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اين كه بايستد، به حال خميدگي به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را به جا نياورده، نماز او باطل است.

(مسأله 812) موقعي كه ايستاده است، بايد بدن را حركت ندهد و به طرفي خم نشود و به جايي تكيه نكند ولي اگر از روي ناچاري باشد، اشكال ندارد.

(مسأله 813) اگر موقعي كه ايستاده، از روي فراموشي بدن را حركت دهد يا به طرفي خم شود، يا به جايي تكيه دهد، اشكال ندارد ولي در قيام براي گفتن تكبيرةالاحرام و قيام متصل

رساله توضيح المسائل، ص: 245

به ركوع اگر از روي فراموشي حركتي كرده باشد، بنا بر احتياط واجب، بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

(مسأله 814) احتياط واجب آن است كه در موقع ايستادن، هر دو پا روي زمين باشد، ولي لازم نيست سنگيني بدن روي هر دو پا باشد و اگر روي يك پا هم باشد اشكال ندارد.

(مسأله 815) موقعي كه انسان در نماز مي خواهد كمي جلو يا عقب رود، يا كمي بدن را به طرف راست يا

چپ حركت دهد، بايد چيزي نگويد ولي بِحَوْلِ اللهِ و قُوَّتِهِ أقُومُ و أقْعُدُ را بايد در حال برخاستن بگويد و در موقع گفتن ذكرهاي واجب هم بدن بايد بي حركت باشد.

(مسأله 816) اگر موقع خواندن حمد و سوره، يا خواندن تسبيحات، بي اختيار، به قدري حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، مثلا كسي به او تنه بزند و او را حركت دهد، احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

(مسأله 817) اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد، ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند.

(مسأله 818) تا انسان مي تواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند مثلا كسي كه در موقع ايستادن، بدنش حركت مي كند، يا مجبور است به چيزي تكيه دهد، يا بدنش را كج كند، يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول گشاد بگذارد، بايد به هر طور كه مي تواند ايستاده نماز بخواند ولي اگر به هيچ قسم حتي مثل حال ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.

(مسأله 819) تا انسان مي تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشيند، بايد هر طور كه مي تواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمي تواند بنشيند، بايد به طوري كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوي راست بخوابد و اگر نمي تواند؛؛ به پهلوي چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد، به طوري كه كف پاهاي او رو به قبله باشد.

(مسأله 820) كسي كه نشسته نماز مي خواند، اگر بعد از خواندن

حمد و سوره بتواند بايستد و ركوع را ايستاده به جا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع رود و اگر نتواند،

رساله توضيح المسائل، ص: 246

بايد ركوع را هم نشسته به جا آورد.

(مسأله 821) كسي كه خوابيده نماز مي خواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند، بايد مقداري را كه مي تواند نشسته بخواند و نيز اگر مي تواند بايستد، بايد مقداري را كه مي تواند ايستاده بخواند. ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند.

(مسأله 822) كسي كه نشسته نماز مي خواند اگر در بين نماز بتواند بايستد، بايد مقداري را كه مي تواند، ايستاده بخواند ولي تا بدنش آرام، نگرفته، بايد چيزي نخواند.

(مسأله 823) كسي كه مي تواند بايستد اگر بترسد كه به واسطه ايستادن، مريض شود يا ضرري به او برسد، مي تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، مي تواند خوابيده نماز بخواند.

(مسأله 824) اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند، احتياط واجب آن است كه نماز را تأخير بيندازد.

قرائت

(مسأله 825) در ركعت اول و دوم نمازهاي واجب يوميه، انسان بايد، اول حمد و بعد از آن يك سوره تمام بخواند.

(مسأله 826) اگر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد يا درنده، يا چيز ديگري به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند و اگر براي كار مهمّي عجله داشته باشد مي تواند سوره را نخواند.

(مسأله 827) اگر عمداً سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها

كند و بعد از خواندن حمد، سوره را از اول بخواند.

(مسأله 828) اگر حمد و سوره يا يكي از آنها را فراموش كند و بعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 247

(مسأله 829) اگر پيش از آن كه براي ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده، بايد بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده بايد فقط سوره را بخواند ولي اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده؛؛ بايد اوّل حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند و نيز اگر خم شود و پيش از آن كه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، يا سوره تنها، يا حمد تنها را نخوانده، بايد بايستد و به همين شيوه عمل نمايد.

(مسأله 830) اگر در نماز يكي از چهار سوره اي ( «1») را كه آيه سجده دارد عمداً بخواند نمازش باطل است.

(مسأله 831) اگر در نماز، آيه سجده را بشنود و به اشاره سجده كند نمازش صحيح است.

(مسأله 832) در نماز مستحبي، خواندن سوره لازم نيست؛؛ اگرچه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد مگر اين كه نماز متعارف را نذر كند. ولي در بعضي از نمازهاي مستحبي مثل نماز ليلةالدفن، كه سوره مخصوصي دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را بخواند.

(مسأله 833) در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه، مستحب است در ركعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين بخواند و اگر مشغول يكي از اينها شود، بنا بر احتياط واجب نمي تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند.

(مسأله 834)

بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.

(مسأله 835) مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتي حرف آخر آنها را بلند بخواند.

(مسأله 836) زن مي تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند يا آهسته بخواند، ولي اگر نامحرم صدايش را بشنود بنا بر احتياط واجب بايد آهسته بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 248

(مسأله 837) اگر در جايي كه بايد نماز را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند، يا در جايي كه بايد آهسته خواند عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است ولي اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله باشد صحيح است و اگر در بين خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده؛؛ لازم نيست مقداري را كه خوانده دوباره بخواند.

(مسأله 838) اگر كسي در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را بلند كند، مثل آن كه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است.

(مسأله 839) انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسي كه اصلًا نمي تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور كه مي تواند بخواند و احتياط واجب آن است كه نماز را به جماعت به جا آورد

(مسأله 840) كسي كه حمد و سوره و چيزهاي ديگر نماز را به خوبي نمي داند و مي تواند ياد بگيرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد ياد بگيرد و اگر وقت تنگ است، بنا بر احتياط واجب در صورتي كه ممكن باشد، بايد نمازش

را به جماعت بخواند.

(مسأله 841) احتياط واجب آن است كه براي ياددادن واجبات نماز مزد نگيرند ولي براي مستحبات آن اشكال ندارد.

(مسأله 842) اگر يكي از كلمات حمد و سوره را نداند، يا عمداً آن را نگويد يا به جاي حرفي، حرف ديگر بگويد مثلا به جاي (ض)، (ظ) بگويد يا جايي كه بايد بدون زير و زبر خوانده شود، زير و زبر بدهد، يا تشديد را نگويد نماز او باطل است.

(مسأله 843) اگر زير و زبر كلمه اي را نداند بايد ياد بگيرد ولي اگر كلمه اي كه وقف كردن آخر آن جايز است مي تواند هميشه وقف كند و ياد گرفتن زير و زبر آن لازم نيست و نيز اگر نداند مثلا كلمه اي با (س) است يا با (ص) بايد ياد بگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آن كه در اهدنا الصراط المستقيم، «مستقيم» را يك مرتبه با (س) و يك مرتبه با (ص) بخواند نمازش باطل است مگر آن كه هر دو جور قرائت شده باشد و به اميد رسيدن به واقع بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 249

(مسأله 844) احتياط مستحب آن است كه در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون ننمايد و معني وقف به حركت آن است كه زير يا زبر يا پيشِ آخر كلمه اي را بگويد و بين آن كلمه و كلمه بعد، فاصله بيندازد، مثلا بگويد الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وميم الرّحيم را زير بدهد و بعد قدري فاصله دهد و بگويد مالك يوم الدّين. معني وصل به سكون آن است كه زير يا زبر يا پيشِ كلمه اي را نگويد و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آن كه بگويد الرَّحمنِ الرَّحيمِ

و ميم الرّحيم را زير ندهد و فوراً مالك يوم الدّين را بگويد.

(مسأله 845) در ركعت سوم و چهارم نماز مي تواند فقط يك حمد بخواند، يا سه مرتبه تسبيحات اربعه بگويد. يعني سه مرتبه بگويد سُبْحانَ اللهِ و الحَمْدُ للّهِ و لا إلهَ إلّا اللهُ و اللهُ أكْبَر و مي تواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بخواند و بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.

(مسأله 846) در تنگي وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد.

(مسأله 847) بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات را آهسته بخوانند.

(مسأله 848) اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنا بر احتياط واجب بايد بسم الله آن را هم آهسته بگويد.

(مسأله 849) كسي كه نمي تواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بخواند، بايد در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.

(مسأله 850) اگر در دو ركعت اول نماز به خيال اين كه دو ركعت آخر است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع بفهمد، نمازش صحيح است و براي ترك هر يك از حمد و سوره دو سجده سهو بعد از نماز انجام دهد.

(مسأله 851) اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اين كه در دو ركعت اول است حمد بخواند يا در دو ركعت اول نماز با اين كه گمان مي كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد و چه بعد از آن، نمازش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 250

(مسأله 852) اگر در ركعت سوم يا چهارم مي خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش

آمد، يا مي خواست تسبيحات بخواند، حمد به زبانش آمد بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند. ولي اگر عادتش خواندن چيزي بوده كه به زبانش آمده و در خزانه قلبش آن را قصد داشته مي تواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است.

(مسأله 853) مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول، سوره توحيد و در ركعت دوم، سوره قدر را بخواند و عكس آن نيز وارد شده است و بهتر است به صورت نخست خوانده شود.

ركوع

(مسأله 854) در هر ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه اي خم شود كه بتواند دست را به زانو برساند و اين عمل را ركوع مي گويند و احتياط واجب است كه دست ها را بر زانوان خود بگذارد.

(مسأله 855) هرگاه ركوع را به طور غير معمول به جا آورد، مثلا به چپ يا راست خم شود اگرچه دست هاي او به زانو برسد، صحيح نيست.

(مسأله 856) خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگري مثلا براي كشتن جانور خم شود؛؛ نمي تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و دوباره براي ركوع خم شود و به واسطه اين عمل، ركن زياد نشده و نماز باطل نمي شود.

(مسأله 857) كسي كه نشسته ركوع مي كند، بايد به قدري خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد و بهتر است به قدري خم شود كه صورت؛؛ نزديك جاي سجده برسد.

(مسأله 858) ذكر ركوع، بنا بر احتياط واجب آن است كه سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه سُبْحانَ رَبِّيَ العَظِيمِ و بِحَمْدِهِ بگويد.

(مسأله 859) ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربي صحيح گفته

شود و مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند.

(مسأله 860) در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر مستحب هم اگر

رساله توضيح المسائل، ص: 251

آن را به قصد ذكري كه براي ركوع دستور داده اند بگويد بنا بر احتياط واجب، آرام بودن بدن لازم است.

(مسأله 861) اگر پيش از آن كه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد، عمداً ذكر ركوع را بگويد، احتياط آن است كه نماز را اعاده نمايد.

(مسأله 862) اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد، نمازش باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود، يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده بايد در حال آرامي بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد، نماز او صحيح است.

(مسأله 863) هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزي تكيه دهد و ركوع كند و اگر موقعي هم كه تكيه داده نتواند به طور معمول ركوع كند بايد به هر اندازه مي تواند، خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود، بايد موقع ركوع بنشيند و نشسته ركوع كند و احتياط واجب آن است كه نماز ديگري هم بخواند و براي ركوع آن با سر، در حال ايستاده، اشاره نمايد.

(مسأله 864) كسي كه مي تواند ايستاده نماز بخواند اگر در حال ايستاده يا نشسته نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براي ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، بايد به نيّت ركوع چشم ها را هم

بگذارد و ذكر آن را بگويد و به نيّت برخاستن از ركوع، چشم ها را باز كند و اگر از اين هم عاجز است بايد در قلب، نيّت ركوع كند و ذكر آن را بگويد.

(مسأله 865) اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن، سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود، نمازش باطل است و نيز اگر بعد از آنكه به اندازه ركوع خم شد و بدنش آرام گرفت، به قصد ركوع به قدري خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، بنا بر احتياط واجب نماز را تمام كند و سپس اعاده كند.

(مسأله 866) بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمداً پيش از ايستادن، يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.

رساله توضيح المسائل، ص: 252

(مسأله 867) اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آنكه به سجده برسد، يادش بيايد، بايد بايستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خميدگي به ركوع برگردد، نمازش باطل است.

(مسأله 868) اگر بعد از آنكه پيشاني به زمين برسد، يادش بيايد كه ركوع نكرده بنا بر احتياط واجب بايد بايستد و ركوع كند و نماز را تمام كند و دو سجده سهو پس از نماز به جا آورد و سپس دوباره نماز را بخواند.

سجود

اشاره

(مسأله 869) نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاي واجب و مستحب؛؛ بعد از ركوع دو سجده كند و سجده آن است كه پيشاني را بر زمين بگذارد و گذاردن كف

دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها، بر زمين از واجبات سجده است.

(مسأله 870) دو سجده روي هم در يك ركعت يك ركن است كه اگر كسي در نماز واجب عمداً يا از روي فراموشي هر دو را ترك كند، يا دو سجده ديگر به آنها اضافه نمايد، نمازش باطل است.

(مسأله 871) اگر عمداً يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل مي شود و اگر سهواً يك سجده كم كند حكم آن بعداً گفته خواهد شد.

(مسأله 872) اگر پيشاني را عمداً يا سهواً به زمين نگذارد، سجده نكرده است. اگرچه جاهاي ديگر به زمين برسد. ولي اگر پيشاني را به زمين بگذارد و سهواً جاهاي ديگر را به زمين نرساند، يا سهواً ذكر نگويد سجده صحيح است.

(مسأله 873) احتياط واجب آن است كه مقدار ذكر از سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه سُبْحانَ رَبِّيَ الأَعْلي وَ بِحَمْدِهِ كمتر نباشد و مستحب است سبحان ربي الأعلي و بحمده را سه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد.

(مسأله 874) در سجود بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذكر مستحب هم، اگر آن را به قصد ذكري كه براي سجده دستور داده اند بگويد، آرام بودن بدن

رساله توضيح المسائل، ص: 253

لازم است. ولي در گفتن ذكر به قصد قربت مطلقه، آرام بودن بدن لازم نيست.

(مسأله 875) اگر پيش از آنكه پيشاني به زمين برسد و بدن آرام بگيرد عمداً ذكر سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است.

(مسأله 876) اگر پيش از آنكه پيشاني به زمين برسد و بدن آرام

گيرد، سهواً ذكر سجده را بگويد و پيش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده بايد دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگويد.

(مسأله 877) اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پيشاني را از زمين بردارد نمي تواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند. ولي اگر جاهاي ديگر را سهواً از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را بگويد.

(مسأله 878) بعد از تمام شدن ذكر سجده اول بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره به سجده رود.

(مسأله 879) در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد ولي در حال ناچاري پشت دست هم مانعي ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد؛؛ بايد مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، بايد تا آرنج هر جا كه مي تواند بر زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافي است.

(مسأله 880) در سجده بايد سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارد و اگر انگشت هاي ديگر پا، يا روي پا را به زمين بگذارد، يا به واسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمين نرسد نماز باطل است و كسي كه به واسطه ندانستن مسأله نمازهاي خود را اينطور خوانده بنا بر احتياط مستحب؛؛ بايد دوباره بخواند.

(مسأله 881) كسي كه نمي تواند پيشاني را به زمين برساند بايد به قدري كه مي تواند خم شود و مهر يا چيز ديگري را كه سجده بر آن صحيح است روي چيز بلندي گذاشته و طوري پيشاني را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است؛؛ ولي بايد كف دست ها و زانوها و

انگشتان پا را به طور معمول بر زمين بگذارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 254

(مسأله 882) كسي كه هيچ نمي تواند خم شود بايد براي سجده بنشيندو با سر اشاره كند و اگر نتواند بايد با چشم ها اشاره نمايد يعني چشم ها را به قصد سجده ببندد و به نيت سربرداشتن باز كند و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه اگر مي تواند به قدري مهر را بلند كند كه پيشاني را بر آن بگذارد و اگر نمي تواند احتياط مستحب آن است كه مهر را بلند كند و به پيشاني بگذارد و اگر با سر يا چشم ها هم نمي تواند اشاره كند، بايد در قلب نيت سجده كند و بنا بر احتياط واجب با دست و مانند آن براي سجده اشاره نمايد.

(مسأله 883) جايي كه انسان بايد تقيه كند مي تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد و اگر بدون زحمت مي تواند در جاي ديگر نماز بخواند براي نماز به جاي ديگر برود.

(مسأله 884) در ركعت اول و ركعت سومي كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا بايد بعد از سجده دوم قدري بي حركت بنشيند و بعد برخيزد.

چيزهايي كه سجده بر آنها صحيح است

(مسأله 885) بايد بر زمين و چيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رويد، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي صحيح نيست و نيز سجده كردن بر چيزهاي معدني مانند طلا و نقره و عقيق و فيروزه باطل است اما سجده كردن بر سنگ هاي معدني مانند سنگ مرمر و سنگ هاي سياه اشكال ندارد.

(مسأله 886) احتياط واجب آن است كه بر برگ درخت مو اگر تازه باشد سجده نكنند.

(مسأله

887) سجده بر چيزهايي كه از زمين مي رويد و خوراك حيوان است مثل علف و كاه صحيح است.

(مسأله 888) اگر چيزي كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد به واسطه سرما يا گرماي زياد و مانند اينها نمي تواند بر آن سجده كند؛؛ بايد به لباسش اگر از كتان يا پنبه است، سجده كند و اگر از چيز ديگر است (مثلا از پشم است) بر همان چيز و يا فرش سجده كند و اگر آن هم نيست بر اشياي معدني مانند عقيق و فيروزه سجده كند و اگر آن هم نيست بايد بر

رساله توضيح المسائل، ص: 255

پشت دست سجده كند.

(مسأله 889) اگر در بين نماز چيزي كه بر آن سجده مي كند گم شود و چيزي كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد؛؛ بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند و اگر وقت تنگ است، بايد به ترتيبي كه اكنون گفته شد عمل كند.

(مسأله 890) مهر يا چيزي كه بر آن سجده مي كند بايد پاك باشد ولي اگر مثلًا مهر را روي فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد و پيشاني را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد.

مكروهات سجده

قرآن خواندن در سجده مكروه است و نيز مكروه است براي برطرف كردن گرد و غبار، جاي سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان بيرون آيد؛؛ نماز باطل است و غير از اينها مكروهات ديگري هم در كتاب هاي مفصل گفته شده است.

سجده واجب قرآن

(مسأله 891) اگر انسان موقعي كه آيه سجده را مي خواند و از ديگري هم بشنود يك سجده كافي است.

(مسأله 892) در غير نماز، اگر در حال سجده آيه سجده را بخواند يا به آن گوش بدهد بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

(مسأله 893) اگر آيه سجده را از نوار و يا راديو بشنود لازم است سجده نمايد.

(مسأله 894) در سجده واجب قرآن نمي شود بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي سجده كرد ولي ساير شرايط سجده را كه در نماز است لازم نيست مراعات كنند.

(مسأله 895) در سجده واجب قرآن بايد طوري عمل كند كه بگويند سجده كرد.

(مسأله 896) هر گاه در سجده واجب قرآن پيشاني را به قصد سجده بر زمين بگذارد؛؛ اگر

رساله توضيح المسائل، ص: 256

چه ذكر نگويد كافيست و گفتن ذكر، مستحب است و بهتر است بگويد:

«لا الَهَ الَّا اللهُ حَقّاً حَقّاً لا الهَ الَّا اللهُ ايماناً وَ تَصْدِيقاً لا الهَ الَّا اللهُ عُبُودِيَّةً وَ رِقاً سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً بَلْ انَا عَبْدٌ ذَلِيلٌ ضَعِيفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ».

تشهّد

(مسأله 897) در ركعت دوم تمام نمازهاي واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند و در حال آرام بودن بدن تشهّد بخواند يعني بگويد:

اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

(مسأله 898) كلمات تشهّد بايد به عربي صحيح و به طوري كه معمول است پشت سر هم گفته شود.

(مسأله 899) اگر تشهّد را فراموش كند و

بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد كه تشهّد را نخوانده، بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و بنا بر احتياط واجب براي ايستادن بي جا دو سجده سهو به جا آورد و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد؛؛ بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند و بنا بر احتياط واجب براي تشهّد فراموش شده دو سجده سهو به جا آورد.

سلام نماز

(مسأله 900) بعد از تشهّد ركعت آخر نماز؛؛ مستحب است در حالي كه نشسته و بدن آرام است بگويد:

الْسَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ و بعد از آن بايد بگويد:

الْسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ يا بگويد السَّلامُ عَلَيْنَا وَ عَلي عِبَادِ اللهِ الصَّالِحينَ.

رساله توضيح المسائل، ص: 257

(مسأله 901) هر گاه سلام را فراموش كند، اين مسأله سه صورت دارد:

1 - موقعي يادش بيايد كه نه صورت نماز به هم خورده و نه كاري كه نماز را در هر دو حالت (عمد و سهو) باطل مي كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام داده است در اين صورت سلام را مي گويد و نمازش صحيح است.

2 - موقعي يادش بيايد كه صورت نماز به هم خورده و پيش از به هم خوردن صورت نماز، چيزي كه نماز را در هر دو حالت باطل مي كند، انجام نداده است در اين صورت سلام را نيز بگويد و نماز او صحيح است.

3 - به همين صورت ولي قبل از به هم خوردن صورت نماز، چيزي كه نماز را در

هر دو حالت باطل مي كند، انجام داده باشد، در اين صورت سلام بگويد و دو مرتبه آن نماز را اعاده كند.

ترتيب

(مسأله 902) اگر عمداً ترتيب نماز را به هم بزند، مثلًا سوره را پيش از حمد بخواند، يا سجود را پيش از ركوع به جا آورد؛؛ نماز باطل مي شود.

(مسأله 903) اگر ركني از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را به جا آورد، مثلًا پيش از آنكه ركوع كند دو سجده نمايد؛؛ نماز باطل است.

(مسأله 904) اگر ركني را فراموش كند و چيزي را كه بعد از آن است و ركن نيست به جا آورد، مثلًا پيش از آنكه دو سجده كند تشهّد بخواند، بايد ركن را به جا آورد و آنچه را اشتباهاً پيش از آن خوانده دوباره بخواند.

(مسأله 905) اگر چيزي را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را به جا آورد، مثلًا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحيح است.

(مسأله 906) اگر چيزي را كه ركن نيست فراموش كند و چيزي را كه بعد از آنست و آن هم ركن نيست به جا آورد، مثلًا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند چنانچه مشغول ركن بعد

رساله توضيح المسائل، ص: 258

شده باشد، مثلًا در ركوع يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد بگذرد و نماز او صحيح است و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش كرده به جا آورد و بعد از آن، چيزي را كه اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند.

(مسأله 907) اگر سجده اول را به خيال اينكه سجده دوم است، يا سجده دوم را به

خيال اينكه سجده اول است به جا آورد، نماز صحيح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب مي شود.

موالات

(مسأله 908) انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعني كارهاي نماز مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم به جا آورد و چيزهائي را كه در نماز مي خواند به طوري كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدري بين آنها فاصله بيندازد كه نگويند نماز مي خواند؛؛ نمازش باطل است.

(مسأله 909) اگر در نماز سهواً بين حرف ها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله به قدري نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن حرف ها يا كلمات را به طور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحيح است. مگر اينكه بين كلمات تكبيرة الاحرام آن قدر فاصله دهد كه از صورت تكبيرة الاحرام خارج شود در اين صورت نمازش باطل است.

(مسأله 910) طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره هاي بزرگ، موالات را به هم نمي زند

قنوت

(مسأله 911) در تمام نمازهاي واجب و مستحب. پيش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند و در نماز «وتر» با آنكه يك ركعت مي باشد. خواندن قنوت پيش از ركوع

رساله توضيح المسائل، ص: 259

مستحب است و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد و نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.

(مسأله 912) در قنوت هر ذكري بگويد، اگر چه يك سبحان الله باشد، كافيست و بهتر است بگويد:

لا الهَ الَّا اللهُ الْحَلِيمُ الْكَريمُ لا الهَ الَّا اللهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ سُبْحَانَ اللهِ رَبِّ السَّمَوَاتِ السَّبْع وَ رَبِّ اْلأرَضِينَ السَّبْع وَ ما فِيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ

الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ العْالَمِينَ.

مبطلات نماز

(مسأله 913) دوازده چيز نماز را باطل مي كند و آنها را مبطلات مي گويند:

اول آنكه در بين نماز يكي از شرطهاي آن از بين برود؛؛ مثلًا در بين نماز بفهمد مكانش غصبيست و امكان خواندن در وقت در مكان مباح ممكن است.

دوم آنكه در بين نماز عمداً يا سهواً يا از روي ناچاري، چيزي كه وضو يا غسل را باطل مي كند پيش آيد؛؛ مثلًا بول از او بيرون آيد ولي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او خارج شود چنانچه به شيوه اي كه در احكام وضو گفته شد، رفتار نمايد نمازش باطل نمي شود و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتي كه به شيوه استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحيح است.

سوم از مبطلات نماز آن است كه دست ها را روي هم بگذارد.

(مسأله 914) هر گاه براي ادب دست ها را به عنوان جزء نمازش روي هم بگذارد، بنا بر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند، ولي اگر از روي فراموشي يا ناچاري يا براي كار ديگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دست ها را روي هم بگذارد اشكال ندارد.

چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، «آمين» بگويد. ولي اگر اشتباهاً يا از روي ناچاري بگويد، نمازش باطل نمي شود.

پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمداً يا از روي فراموشي پشت به قبله كند، يا به

رساله توضيح المسائل، ص: 260

طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمداً به قدري برگردد كه نگويند رو به قبله است، اگر

چه به طرف راست يا چپ نرسد، نمازش باطل است.

(مسأله 915) اگر عمداً و يا سهواً همه صورت را به طرف راست يا چپ قبله برگرداند به نحوي كه «استقبال به صورت گفته نشود» نمازش باطل است ولي اگر سر را كمي بگرداند عمداً باشد؛؛ يا اشتباهاً نمازش باطل نمي شود.

ششم از مبطلات نماز، سخن گفن است.

(مسأله 916) اگر كلمه اي بگويد كه دو حرف دارد؛؛ مثل «من» و «ما» نماز او باطل مي شود و هر گاه كلمه اي بگويد كه يك حرف بيشتر نباشد مانند «ق» كه در زبان عرب به معني نگهداري كن، چنانچه معني آن را قصد كند نيز نماز او باطل مي شود اگر قصد معناي آن را نكند ولي ملتفت معناي آن باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند.

(مسأله 917) اگر چيزي از حمد و سوره و ذكرهاي نماز را عمداً يا احتياطاً چند مرتبه بگويد اشكال ندارد مشروط بر اين كه از روي وسواس نباشد.

(مسأله 918) در حال نماز، انسان نبايد به ديگري سلام كند و اگر ديگري به او سلام كند، بايد طوري جواب دهد كه سلام مقدم باشد مثلًا بگويد «سلام عليكم» و نبايد «عليكم السلام» بگويد.

(مسأله 919) انسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا در غير نماز فوراً بگويد و اگر عمداً يا از روي فراموشي جواب سلام را به قدري طول دهد، كه اگر جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نبايد جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست.

(مسأله 920) بايد نمازگزار جواب سلام را به قصد جواب بگويد نه به قصد دعا.

(مسأله 921) اگر زن

يا مرد نامحرم يا بچه مميز يعني بچه اي كه خوب و بد را مي فهمد به نمازگزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب او را بدهد.

(مسأله 922) اگر كسي به عده اي سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است ولي

رساله توضيح المسائل، ص: 261

اگر يكي از آنان جواب دهد، كافي است.

(مسأله 923) اگر به عده اي سلام كند و كسي كه بين آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب بدهد و همچنين است اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولي ديگري جواب سلام را بدهد. اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولي ديگري جواب ندهد، بايد جواب او را بگويد.

(مسأله 924) سلام كردن مستحب است و خيلي سفارش شده است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

(مسأله 925) اگر دو نفر همزمان به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است جواب سلام ديگري را بدهد.

(مسأله 926) در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد، مثلًا اگر كسي گفت سلام عليكم در جواب بگويد سلام عليكم و رحمة الله.

هفتم از مبطلات نماز خنده با صدا و عمديست و چنانچه سهواً با صدا بخندد يا لبخند بزند نمازش باطل نمي شود.

(مسأله 927) اگر براي جلوگيري از صداي خنده حالش تغيير كند؛؛ مثلًا رنگش سرخ شود، چنانچه از صورت نمازگزار بيرون رود؛؛ بايد نمازش را دوباره بخواند.

هشتم از مبطلات نماز آن است كه براي كار دنيا عمداً با صدا و يا بي صدا گريه كند و اگر از ترس خدا

يا براي آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد؛؛ بلكه از بهترين اعمال است.

نهم از مبطلات نماز كاريست كه صورت نماز را به هم بزند مثل دست زدن و به هوا پريدن و مانند اينها كم باشد يا زياد؛؛ عمداً باشد يا از روي فراموشي. ولي كاري كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن با دست اشكال ندارد.

(مسأله 928) اگر در بين نماز به قدري ساكت بماند كه نگويند نماز مي خواند نمازش باطل مي شود و در اين قسمت بين عمد و سهو فرقي ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 262

(مسأله 929) اگر در بين نماز كاري انجام دهد؛؛ يا مدتي ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده يا نه؛؛ نمازش صحيح است.

دهم از مبطلات نماز، خوردن و آشاميدن است؛؛ اگر در نماز طوري بخورد يا بياشامد كه نگويند نماز مي خواند. نمازش باطل است.

(مسأله 930) احتياط واجب آن است كه در نماز هيچ چيز نخورد و نياشامد چه موالات نماز به هم بخورد يا نخورد و چه بگويند نماز مي خواند يا نگويند.

(مسأله 931) اگر در بين نماز، غذائي را كه لاي دندانهامانده فرو ببرد، نمازش باطل نمي شود و اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود نمازش اشكال پيدا مي كند.

يازدهم از مبطلات نماز شك در ركعت هاي نماز دو ركعتي يا سه ركعتي، يا در دو ركعت اول نمازهاي چهار ركعتي است.

دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً يا سهواً كم يا زياد كند، يا چيزي را كه ركن نيست عمداً كم يا

زياد نمايد.

(مسأله 932) اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده يا نه نمازش صحيح است.

چيزهائي كه در نماز مكروه است

(مسأله 933) مكروه است در نماز صورت را كمي به طرف راست يا چپ بگرداند و چشم ها را هم بگذارد، يا به طرف راست و چپ بگرداند و با ريش و دست خود بازي كند و انگشت ها را داخل هم نمايد و آب دهان بيندازد و به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشتر نگاه كند و نيز مكروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر؛؛ براي شنيدن حرف كسي ساكت شود، بلكه هر كاري كه خضوع و خشوع را از بين ببرد مكروه مي باشد.

(مسأله 934) موقعي كه انسان خوابش مي آيد و نيز موقع خودداري كردن از بول و غائط؛؛ مكروه است نماز بخواند و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه

رساله توضيح المسائل، ص: 263

مي باشد و غير اينها مكروهات ديگري هم در كتاب هاي مفصل گفته شده است.

مواردي كه مي شود نماز واجب را شكست

(مسأله 935) شكستن نماز واجب از روي اختيار حرام است، ولي براي حفظ مال و جلوگيري از ضرر مالي يا بدني مانعي ندارد.

(مسأله 936) اگر حفظ جان خود انسان يا كسي كه حفظ جان او واجب است يا حفظ مالي كه نگهداري آن واجب مي باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد بايد نماز را بشكند ولي شكستن نماز براي مالي كه اهميت ندارد مكروه است.

(مسأله 937) اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نيست، طلب كار بايد صبر كند تا نماز تمام شود، مگر صبر كردن براي او مايه زحمت

باشد.

(مسأله 938) اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد، نماز را به هم نمي زند بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم مي زند، بايد نماز را به سرعت بخواند و مسجد را تطهير نمايد.

(مسأله 939) كسي كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت كرده ولي نماز او اشكال ندارد.

(مسأله 940) اگر پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان يا اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بهتر است براي گفتن آنها نماز را بشكند.

رساله توضيح المسائل، ص: 264

شكيات

اشاره

شكيات نماز 23 قسم است:

1. شكهائيست كه نماز را باطل مي كند و آن 8 قسم است.

2. شك هايي كه به آن نبايد اعتنا كرد و آن 6 قسم است.

3. شكهاي صحيح و آن 9 قسم است:

شك هاي باطل

(مسأله 941) شك هائي كه نماز را باطل مي كند از اين قرار است:

اول:

شك در شماره ركعت هاي نماز دو ركعتي مثل نماز صبح و نماز مسافر ولي شك در شماره ركعت هاي نماز مستحب دو ركعتي و بعضي از نمازهاي احتياط نماز را باطل نمي كند.

دوم:

شك در شماره ركعت هاي نماز سه ركعتي.

سوم:

آنكه در نماز چهار ركعتي هر گاه طرف شك يك باشد مثل اين كه شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.

چهارم:

شك در نماز چهار ركعتي پيش از تمام شدن سجده دوم، يعني طرف شك دو باشد مثل اين كه شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر.

پنجم:

شك بين دو و پنج يا دو و بيشتر از پنج.

ششم:

شك بين سه و شش يا سه و بيشتر از شش.

هفتم:

شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش.

هشتم:

شك در ركعت هاي نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.

(مسأله 942) اگر يكي از شك هاي باطل كننده براي انسان پيش آيد، نمي تواند نماز را به هم بزند، ولي اگر به قدري فكر كند كه شك پا بر جا شود در اين صورت به هم زدن نماز مانعي ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 265

شك هائي كه نبايد به آنها اعتنا كرد

(مسأله 943) شك هائي كه نبايد به آن ها اعتنا كرد از اين قرار است:

اول:

شك در چيزي كه محل به جا آوردن آن گذشته است:

مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده يا نه.

دوم:

شك بعد از سلام نماز.

سوم:

شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم:

شك كثيرالشك يعني كسي كه زياد شك مي كند.

پنجم:

شك امام در شماره ركعت هاي نماز، در صورتي كه مأموم شماره آنها را بداند و همچنين شك مأموم در صورتي كه امام شماره ركعت هاي نماز را بداند.

ششم:

شك در

نماز مستحبي.

1. شك در چيزي كه محل آن گذشته ست

(مسأله 944) اگر در بين نماز شك كند كه يكي از كارهاي واجب آن را انجام داده يا نه، مثلًا شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده به جا آورد و اگر مشغول كاري كه بايد بعد از آن انجام دهد شده؛؛ به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 945) اگر در بين خواندن آيه اي شك كند كه آيه پيش را خوانده يا نه، يا وقتي آخر آيه را مي خواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه، بنا بر احتياط واجب بايد برگردد و به قصد قربت انجام دهد.

(مسأله 946) اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاي واجب آن، مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 947) اگر در حالي كه به سجده مي رود شك كند كه ركوع كرده يا نه؛؛ برگردد ركوع

رساله توضيح المسائل، ص: 266

كند و سپس نماز را اعاده كند.

(مسأله 948) اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهد را به جا آورده يا نه؛؛ يا شك كند كه سجده را به جا آورده يا نه بايد برگردد و به جا آورد.

(مسأله 949) كسي كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند؛؛ اگر موقعي كه حمد يا تسبيحات مي خواند، شك كند كه سجده يا تشهد را به جا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر پيش از آنكه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا تشهد

را به جا آورده يا نه، بايد به جا آورد.

(مسأله 950) اگر شك كند كه يكي از ركن هاي نماز را به جا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است نشده، بايد آن را به جا آورد مثلًا اگر چنانچه مشغول تشهد باشد به شك اعتنا نكند و اگر پيش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را به جا آورده يا نه، بايد به جا آورد و چنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را به جا آورده بوده، چون ركن زياد شده نمازش باطل است.

(مسأله 951) اگر شك كند عملي را كه ركن نيست به جا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است نشده، بايد آن را به جا آورد، مثلًا اگر پيش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن يادش بيايد كه آن را به جا آورده بوده چون ركن زياد نشده نماز صحيح است.

(مسأله 952) اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، يا شك كند درست گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده؛؛ يا به واسطه انجام كاري كه نماز را به هم مي زند؛؛ از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر پيش از اينها شك كند، بايد سلام را بگويد.

2. شك بعد از سلام

(مسأله 953) اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه، مثلًا شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتي شك كند كه

چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت؛؛

رساله توضيح المسائل، ص: 267

به شك خود اعتنا نكند ولي اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلًا بعد از سلام نماز چهار ركعتي شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت، نمازش باطل است.

3. شك بعد از وقت

(مسأله 954) اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده يا نه؛؛ يا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولي اگر پيش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند بلكه اگر گمان كند كه خوانده، بايد آن را به جا آورد.

(مسأله 955) اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند يك نماز چهار ركعتي خوانده ولي نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر بايد چهار ركعت نماز قضا به نيت نمازي كه بر او واجب است بخواند.

(مسأله 956) اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند يك نماز خوانده ولي نداند سه ركعتي خوانده يا چهار ركعتي بايد قضاي نماز مغرب و عشا را بخواند.

4. كثيرالشك (كسي كه زياد شك مي كند)

(مسأله 957) اگر كسي در يك نماز سه مرتبه شك كند، يا در سه نماز پشت سر هم مثلًا در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند، كثيرالشك است و چنانچه زياد شك كردن او از غضب يا ترس يا پريشاني حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 958) كثيرالشك اگر در به جا آوردن چيزي شك كند، بايد آن طرف را بگيرد كه به سود او است چنانچه به جا آوردن آن نماز را

باطل نمي كند، بايد بنا بگذارد كه آن را به جا آورده، مثلًا اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه؛؛ بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است و اگر به جا آوردن آن نماز را باطل مي كند بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلًا اگر شك كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مي كند بايد، بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع نكرده است.

(مسأله 959) كسي كه در نماز مخصوصي مثلًا در نماز ظهر زياد شك مي كند اگر در نماز

رساله توضيح المسائل، ص: 268

ديگر مثلًا در نماز عصر شك كند، بايد به حكم شك رفتار نمايد.

(مسأله 960) كسي كه زياد شك مي كند، اگر شك كند ركني را به جا آورده يا نه و اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را به جا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلًا اگر شك كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد ركوع كند و اگر در سجده يادش بيايد، نمازش باطل است.

(مسأله 961) كسي كه زياد شك مي كند، اگر شك كند چيزي را كه ركن نيست به جا آورده يا نه و اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن را به جا نياورده؛؛ چنانچه از محل به جا آوردن آن نگذشته، بايد آن را به جا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحيح است، مثلًا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت

يادش بيايد كه حمد نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد. نماز او صحيح است.

5. شك امام و مأموم

(مسأله 962) اگر امام جماعت در شماره ركعت هاي نماز شك كند؛؛ مثلًا شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست و نيز اگر امام يقين داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم در شماره ركعت هاي نماز شك كند، بايد به شك خود اعتنا ننمايد

6. شك در نماز مستحبي

(مسأله 963) اگر در شماره ركعت هاي نماز مستحبي شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك، نماز را باطل مي كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد مثلًا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمي كند، مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت به هر طرف شك عمل كند؛؛ نمازش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 269

(مسأله 964) كم شدن ركن، نافله را باطل مي كند ولي زياد شدن ركن، آن را باطل نمي كند، پس اگر يكي از كارهاي نافله را فراموش كند و موقعي يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده بايد آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را به جا آورد مثلًا اگر در بين ركوع يادش بيايد كه سوره را نخوانده، بايد برگردد و سوره را بخواند و دوباره بركوع رود.

شك هاي صحيح

(مسأله 965) در نه صورت اگر

در شماره ركعت هاي نماز چهار ركعتي شك كند؛؛ بايد فوراً فكر نمايد پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد. همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند وگرنه به نحوي كه گفته مي شود عمل نمايد و آن «نه» صورت از اين قرار است:

اول:

آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت، كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز، يك ركعت نماز احتياط ايستاده به شيوه اي كه بعداً گفته مي شود به جا آورد.

دوم:

شك بين دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.

سوم:

شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

چهارم:

شك بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد. ولي اگر بعد از سجده اول؛؛ يا پيش از سر برداشتن از سجده دوم، اين شك براي او پيش آيد، بنا را به چهار بگذارد و نماز را هم دوباره بخواند.

پنجم:

شك بين سه و چهار؛؛ كه در هر جاي نماز باشد، بايد بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك

ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به جا آورد.

ششم:

شك بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را

رساله توضيح المسائل، ص: 270

سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به جا آورد.

هفتم:

شك بين سه و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده به جا آورد.

هشتم:

شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده؛؛ كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

نهم:

شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو به جا آورد و بنا بر احتياط واجب نماز را اعاده كند.

طريقه نماز احتياط

(مسأله 966) كسي كه نماز احتياط بر او واجب است بعد از سلام نماز بايد فوراً نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اول به جا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.

(مسأله 967) نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بايد آن را آهسته بخوانند و نيت آن را به زبان نياورند و احتياط واجب آن است كه بسم الله آن را هم آهسته بگويند.

(مسأله

968) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعت هاي نمازش كم بوده، چنانچه كاري كه نماز را باطل مي كند انجام نداده، بايد آنچه از نماز نخوانده بخواند و براي سلام بيجا دو سجده سهو بنمايد و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند؛؛ انجام داده، مثلًا پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره به جا آورد.

(مسأله 969) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسري نماز كمتر از نماز احتياط بوده، مثلًا در شك بين دو و چهار، دو ركعت نماز احتياط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، بنا بر احتياط واجب بايد كسري نماز را بلافاصله انجام دهد و اصل نماز را هم دوباره بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 271

(مسأله 970) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسري نماز بيشتر از نماز احتياط بوده مثلًا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتياط كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده؛؛ مثلًا پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند انجام نداده بايد يك ركعت كسري نمازش را به طور متصل به جا آورد.

(مسأله 971) اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعي كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده را مي خواند پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد بنشيند و نماز احتياط را يك ركعتي تمام كند و دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 972) اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسري نمازش بيشتر يا كمتر

از نماز احتياط بوده، چنانچه نتواند نماز احتياط را مطابق كسري نمازش تمام كند، بايد آن را رها كند و كسري نماز را به جا آورد و مثلًا در شك بين سه و چهار اگر موقعي كه دو ركعت نماز احتياط نشسته را مي خواند، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده؛؛ چون نمي تواند دو ركعت نشسته را به جاي دو ركعت ايستاده حساب كند، بايد نماز احتياط نشسته را رها كند و دو ركعت كسري نمازش را بخواند و دو سجده سهو براي زيادي سلام به جا آورد.

(مسأله 973) اگر در نماز احتياط، ركني را زياد كند، يا مثلًا به جاي يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مي شود، بايد اصل نماز را بخواند.

(مسأله 974) موقعي كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكي از كارهاي آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد به جا آورد و اگر محلش گذشته، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلًا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه بركوع نرفته بايد بخواند؛؛ و اگر بركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 975) اگر در شماره ركعت هاي نماز احتياط شك كند، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد ولي چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مي كند بنا را بر كمتر مي گذارد و بنا بر احتياط نماز را اعاده كند.

(مسأله 976) حكم گمان در ركعت هاي نماز حكم يقين است، مثلًا اگر در نماز چهار

رساله توضيح المسائل، ص: 272

ركعتي انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند.

(مسأله 977) حكم شك و سهو در نمازهاي واجب يوميه و نمازهاي واجب ديگر فرق

ندارد، مثلًا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتي است، نمازش باطل مي شود.

سجده سهو

اشاره

(مسأله 978) براي هفت چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو به نحوي كه بعداً گفته مي شود به جا آورد:

اول:

آنكه در بين نماز، سهواً حرف بزند.

دوم:

سلام بي جا، مانند سلام در ركعت اول.

سوم:

آنكه يك سجده را فراموش كند.

چهارم:

تشهد را فراموش كند.

پنجم:

آنكه در نماز چهار ركعتي بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت.

ششم:

ايستادن بي جا.

هفتم:

نشستن بي جا.

(مسأله 979) اگر انسان اشتباهاً يا به خيال اينكه نمازش تمام شده حرف بزند بايد دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 980) براي حرفي كه از آه كشيدن و سرفه پيدا مي شود، سجده سهو واجب نيست ولي اگر مثلًا سهواً آخ يا آه بگويد، بايد سجده سهو نمايد.

(مسأله 981) اگر چيزي را كه غلط خوانده دوباره به طور صحيح بخواند براي دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 273

(مسأله 982) اگر در نماز سهواً مدتي حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافيست.

(مسأله 983) اگر سهواً تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر يا كمتر از سه مرتبه بگويد، احتياط واجب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 984) اگر در جائي كه نبايد سلام نماز را بگويد سهواً بگويد:

«السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلي عِبادِاللهِ الصّالِحينَ» يا بگويد:

«السّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ» بايد دو سجده سهو بنمايد، ولي اگر اشتباهاً مقداري از اين دو سلام را بگويد، يا بگويد «السَّلامُ عَلَيْكَ

ايُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه» احتياط آن است كه دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 985) اگر در جائي كه نبايد سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگويد دو سجده سهو كافي است.

(مسأله 986) اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد؛؛ بايد برگردد و به جا آورد و براي ايستادن بي جا دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 987) اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 988) اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً به جا نياورد، معصيت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً به جا نياورد، هر وقت يادش آمد بايد فوراً انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.

(مسأله 989) اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لازم نيست به جا آورد.

(مسأله 990) كسي كه شك دارد مثلًا دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافي است.

(مسأله 991) اگر بداند يكي از دو سجده سهو را به جا نياورده، بايد دو سجده سهو به جا آورد و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، احتياط مستحب آن است كه دوباره دو سجده سهو بنمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 274

- كسي كه سجده سهو به عهده اش آمده و فراموش كرده تا وارد نماز شده و در بين نماز

متذكر شده اگر نماز فريضه است لازم است نماز را تمام كند بعد از آن بلافاصله سجده را به جا آورد.

كيفيت سجده سهو

(مسأله 992) دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فوراً نيّت سجده سهو كند و پيشاني را به چيزي كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و بگويد:

«بِسْمِ اللهِ و باللهِ وَ صَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَ آلهِ يا بِسْمِ الله وَ بِاللهِ اللَّهُمَّ صَلّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» ولي بهتر است بگويد «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَة الله وَ بَرَكاتُه»، بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و يكي از ذكرهائي را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.

قضاي سجده و تشهد فراموش شده

(مسأله 993) سجده و تشهدي را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضاي آن را به جا مي آورد؛؛ بايد تمام شرائط نماز: مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاي ديگر را داشته باشد.

(مسأله 994) اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلًا يك سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز، قضاي هر دو را با سجده هاي سهوي كه براي آنها لازم است به جا آورد و لازم نيست معين كند كه قضاي كدام يك آنها است.

(مسأله 995) اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، احتياط واجب آن است كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضا نمايد و اگر نداند كدام اول فراموش شده، بايد احتياطاً يك سجده و تشهد و بعد يك سجده ديگر به جا آورد، يا يك تشهد و يك سجده و بعد يك تشهد

رساله توضيح المسائل، ص: 275

ديگر به جا آورد تا يقين كند

سجده و تشهد را به ترتيبي كه فراموش كرده قضا نمايد.

(مسأله 996) اگر به خيال اينكه اول سجده را فراموش كرده، اول قضاي آن را به جا آورد و بعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش كرده احتياط مستحب آن است كه دوباره سجده را قضا نمايد و نيز اگر به خيال اينكه اول تشهد را فراموش كرده، اول قضاي آن را به جا آورد و بعد از سجده يادش بيايد كه اول سجده را فراموش كرده، بنا بر احتياط مستحب بايد دوباره تشهد را بخواند.

(مسأله 997) اگر بين سلام نماز و قضاي سجده يا تشهد فراموش شده كاري كند كه اگر عمداً يا سهواً در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مي شود، مثلًا پشت به قبله نمايد، بايد قضاي سجده و تشهد را به جا آورد و نمازش صحيح است.

(مسأله 998) اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده؛؛ بايد قضاي سجده اي را كه فراموش كرده به جا آورد و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد چه كاري كه نماز را باطل مي كند كرده باشد يا نه و اگر تشهد ركعت آخر را فراموش كرده باشد، بايد قضاي تشهد را به جا آورد و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 999) اگر بين سلام نماز و قضاي سجده يا تشهد فراموش شده كاري كند كه براي آن سجده سهو واجب مي شود، مثل آنكه سهواً حرف بزند، بايد سجده يا تشهد را قضا كند. ولي سجده سهو براي حرف زدن واجب نيست.

(مسأله 1000) اگر نداند كه سجده را

فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو را قضا نمايد و بهتر است اول سجده را قضا كند.

(مسأله 1001) اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب نيست قضا نمايد.

(مسأله 1002) كسي كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد، اگر براي كار ديگري هم سجده سهو بر او واجب شود، بايد بعد از نماز، سجده يا تشهد را قضا نمايد، بعد سجده سهو را به جا آورد.

رساله توضيح المسائل، ص: 276

(مسأله 1003) اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضاي سجده يا تشهد فراموش شده را به جا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد و اگر وقت نماز هم گذشته، بنا بر احتياط بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد.

كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز

(مسأله 1004) هر گاه چيزي از واجبات نماز را عمداً كم يا زياد كند، اگرچه يك حرف آن باشد، نماز باطل است.

(مسأله 1005) اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيزي از اجزاء نماز را كم يا زياد كند اگر آن جزء ركن نباشد و جاهل قاصر باشد نمازش صحيح است و الا بنا بر احتياط واجب، نماز را دوباره بخواند.

(مسأله 1006) اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده؛؛ يا بدون وضو يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضو يا غسل بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل به جا آورد و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

(مسأله 1007) اگر بعد از رسيدن بركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش فراموش كرده،

نمازش باطل است و اگر پيش از رسيدن بركوع يادش بيايد، بايد برگردد و دو سجده را به جا و برخيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنا بر احتياط واجب، براي ايستادن بيجا دو سجده سهو بنمايد.

(مسأله 1008) اگر پيش از گفتن «السّلام علينا» و «السّلام عليكم» يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را به جا نياورده. بايد دو سجده را به جا آورد و دوباره تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و براي زيادي تشهّد دو سجده سهو به جا آورد.

(مسأله 1009) اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز نخوانده، بايد مقداري را كه فراموش كرده به جا آورد.

(مسأله 1010) اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كاري انجام داده كه اگر در نماز عمداً يا سهواً اتفاق بيفتد نماز را باطل مي كند،

رساله توضيح المسائل، ص: 277

مثلًا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است و اگر كاري كه عمدي و سهوي آن، نماز را باطل مي كند انجام نداده بايد فوراً مقداري را كه فراموش كرده به جا آورد و دو سجده سهو جهت سلام بي جا انجام دهد.

(مسأله 1011) هر گاه بعد از سلام نماز عملي انجام دهد كه اگر در نماز عمداً يا سهواً اتفاق بيفتد نماز را باطل مي كند، مثلًا پشت به قبله نمايد و بعد يادش بيايد كه دو سجده آخر را به جا نياورده، نمازش باطل است و اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند،

يادش بيايد، بايد دو سجده اي را كه فراموش كرده به جا آورد و دوباره تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو براي سلامي كه اول گفته است بنمايد.

(مسأله 1012) اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله يا سمت راست و يا چپ خوانده بايد دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

احكام نماز مسافر

مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشاء را با هشت شرط شكسته به جا آورد يعني دو ركعت بخواند:

شرط اول:

آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد

(مسأله 1013) كسي كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، خواه رفتن او كمتر از چهار فرسخ باشد خواه نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند. بنا بر اين اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد يا بالعكس، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1014) اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد بايد نماز را شكسته بخواند خواه همان روز و شب برگردد يا شب را در محل بماند و فردا و يا پس فرداي آن برگردد.

(مسأله 1015) اگر سفر از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه؛؛ بايد نماز را تمام بخواند و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، در

رساله توضيح المسائل، ص: 278

صورتي كه تحقيق كردن برايش مشقّت دارد، بايد نمازش را تمام بخواند و اگر مشقّت ندارد، بايد تحقيق كند كه اگر يك عادل بگويد يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1016) اگر محلي دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهي كه

هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهي كه هشت فرسخ نيست برود، بايد تمام بخواند.

(مسأله 1017) اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداي هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند و اگر ديوار ندارد، بايد از خانه هاي آخر شهر حساب نمايد ولي انتهاي هشت فرسخ را همان نقطه اي حساب كند كه مي خواهد برود خواه آن نقطه اول شهر يا وسط و يا آخر آن باشد.

شرط دوم:

قصد هشت فرسخ از آغاز سفر

شرط دوم اين است كه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جائي كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند جائي برود كه با مقداري كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر بخواهد از آنجا به مقدار هشت فرسخ مسافرت كند بايد نماز را شكسته بخواند و همچنين است حكم برگشت به وطن اگر هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مسأله 1018) كسي كه نمي داند سفرش چند فرسخ است، مثلًا براي پيدا كردن گمشده اي مسافرت مي كند و نمي داند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند؛؛ بايد نماز را تمام بخواند. ولي در برگشتن، چنانچه تا وطنش يا جائي كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 279

شرط سوم:

تصميم بر ادامه سفر

شرط سوم آن است كه در بين راه از قصد خود برنگردد. پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد يا مردّد شود، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1019) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد، يا در برگشتن و ماندن مردّد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1020) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1021) اگر براي رفتن به

محلي حركت كند و بعد از رفتن مقداري از راه بخواهد جاي ديگري برود، چنانچه از محل اولي كه حركت كرده تا جائي كه مي خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط چهارم:

از وطن عبور نكند

شرط چهارم اين است كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، يا ده روز يا بيشتر در جائي بماند در اين صورت سفر او قطع مي شود. پس كسي كه مي خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلي بماند، بايد نماز را تمام بخواند.

شرط پنجم:

سفر براي كار حرام نباشد

شرط پنجم آن كه براي كار حرام سفر نكند و اگر براي كار حرامي مانند دزدي سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آن كه براي او ضرر داشته باشد، يا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهي پدر و مادر كه از روي دلسوزي باشد براي منافع شخصي خود سفري بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولي اگر مثل سفر حج واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند.

رساله توضيح المسائل، ص: 280

(مسأله 1022) سفري كه اسباب اذيت پدر و مادر باشد حرام است و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.

(مسأله 1023) اگر كسي با ماشين غصبي سفر كند، نماز او شكسته است و احتياط مستحب آن است كه هم تمام و هم شكسته بخواند.

(مسأله 1024) اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1025) اگر براي لهو و خوش گذراني به شكار رود، مسافرت حرام و نمازش تمام است و چنانچه براي تهيه معاش و يا براي كسب و زياد كردن مال به شكار برود، بايد نماز را شكسته بخواند و روزه نگيرد.

(مسأله 1026) كسي كه براي

معصيت سفر كرده، موقعي كه از سفر به وطن برمي گردد بايد نماز را شكسته بخواند خصوصاً اگر توبه كرده باشد.

(مسأله 1027) شخصي كه از سفر معصيت برمي گردد، چنانچه انگيزه رجوعش مقصد مستقلي غير از رجوع به وطن باشد، نماز او نيز شكسته است.

(مسأله 1028) كسي كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد معصيت برگردد، چنانچه باقيمانده راه و يا مسافتي را كه بعد از پشيمان شدن از معصيت، مي رود و برمي گردد هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط ششم:

خانه به دوش نباشد

شرط ششم آن كه از صحرانشين هائي نباشد كه در بيابان ها گردش مي كنند و هر جا آب و خوراك براي خود و حشمشان پيدا كنند مي مانند و بعد از چندي به جاي ديگر مي روند و صحرا نشين ها در اين مسافرت ها بايد نماز را تمام بخوانند.

(مسأله 1029) اگر يكي از صحرا نشين ها براي پيدا كردن منزل و چراگاه حيواناتش سفر كند بايد نمازش را تمام بخواند هر چند سفر او هشت فرسخ باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 281

(مسأله 1030) اگر صحرانشين براي زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها مسافرت كند، بايد نماز را تمام بخواند، خصوصاً اگر با همان چادر و اثاثيه سفر كند.

شرط هفتم:

سفر براي شغل نباشد

شغل و كار او مسافرت نباشد كساني كه داراي چنين شرطي نيستند به سه گروه تقسيم مي شوند:

1. راننده ها و خلبان ها و كشتيبان ها و ساربان ها و مانند آنها سفر شغل آنهاست بايد نماز را تمام بخوانند.

2. كسي كه سفر شغل او نيست ولي سفر مقدّمه شغل او است يعني براي انجام به طور مرتب سفر كند مانند معلمي كه بايد هر روز يا غالباً به مقدار مسافت شرعي سفر مي كند و پس از تدريس به وطن بازمي گردد و همچنين است محصل و بيله وري كه براي خريد و يا فروش بايد به مقدار مسافت شرعي سفر كند سپس برگردد آن گروه نيز بايد نماز خود را تمام بخواند.

3. كسي كه سفر شغل او و يا مقدمه شغل او نيست، ولي براي زيارت هر هفته مرتب سفر مي كند، اين گروه نيز بايد نماز را تمام و روزه را بگيرند خلاصه كساني كه سفر براي آنان به

صورت يك امر عادي درآيد، نماز آنان تمام و روزه را بايد بگيرند.

(مسأله 1031) اگر راننده اي براي كار ديگري مثلًا براي زيارت يا حج هم مسافرت كند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين است اگر اتومبيل خود را براي زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1032) كساني كه راهنماي حج و مدير كاروان حجاج و مانند آنها مي باشند، چون سالي يك بار اتفاق مي افتد و در مدت كمي انجام مي گيرد، نماز آنها شكسته است و حكم آنها با حمله داري كه سال هاي گذشته كه بخش عمده سال را در سفر بودند تفاوت دارد.

(مسأله 1033) كسي كه در مقداري از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفري كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مي دهد، بايد در سفري كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 282

(مسأله 1034) راننده و دوره گردي كه در دو سه فرسخي شهر رفت و آمد مي كند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخي برود، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1035) كسي كه به يكي از عناوين سه گانه بايد نماز خود را تمام بخواند اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود بماند يا در نقطه اي ده روز قصد اقامه كند بايد در سفر اولي كه بعد از ده روز مي رود، نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1036) اگر چنين گروهي شك كنند كه در وطن خود يا جاي ديگر ده روز مانده اند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1037) كسي كه در شهرها سياحت مي كند و براي خود وطني اختيار نكرده، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله

1038) كسي كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلًا در شهري يا در دهي جنسي دارد كه براي حمل آن در يك زمان معين مسافرت هاي پي در پي مي كند، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1039) كسي كه از وطنش صرف نظر كرده و مي خواهد وطن ديگري براي خود اختيار كند اگر سفرش طولاني ست بايد نماز را تمام بخواند.

نماز كارمندان هواپيما و قطار تمام و روزه را بايد بگيرند و اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود يا جاي ديگر بمانند در غير سفر اول نمازشان تمام است.

كسي كه در سال دو يا سه سفر مي رود كه هر كدام سه يا چهار ماه طول مي كشد و بقيه سال را در وطن است نماز او تمام است.

چوپاني كه در سال نه ماه همراه گوسفندان مي رود، بدون آنكه در جائي ده روز بماند و سه ماه زمستان را در وطن خود به سر مي برد، نماز او تمام و بايد روزه را بگيرد.

شرط هشتم:

رسيدن به حد ترخّص

شرط هشتم آن كه به حد ترخّص برسد يعني از وطنش يا جائي كه قصد كرده بود ده روز

رساله توضيح المسائل، ص: 283

در آنجا بماند، به قدري دور شود كه ديوار شهر را نبيند و صداي اذان آن را نشنود ولي بايد در هوا غبار يا چيز ديگري نباشد كه از ديدن ديوار و شنيدن اذان جلوگيري كند و لازم نيست به قدري دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبيند، يا ديوارها هيچ پيدا نباشد، بلكه همين قدر كه ديوارها كاملًا معلوم نباشد، كافي است.

(مسأله 1040) كسي كه به سفر مي رود اگر به جائي برسد كه اذان را نشنود ولي ديوار

شهر را ببيند، يا ديوارها را نبيند و صداي اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنا بر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مسأله 1041) مسافري كه به وطنش برمي گردد، وقتي ديوار وطن خود را ببيند و صداي اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند ولي مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند. وقتي ديوار آنجا را ببيند و صداي اذانش را بشنود، بنا بر احتياط واجب بايد نماز را تأخير بيندازد تا به منزل برسد. يا نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.

(مسأله 1042) اگر به قدري دور شود كه نداند صدائي را كه مي شنود صداي اذان است يا صداي ديگر و يا بفهمد اذان مي گويند ولي كلمات آن را تشخيص ندهد، احتياط جمع ميان تمام و شكسته است.

(مسأله 1043) اگر بخواهد در محلي نماز بخواند كه شك دارد به حد ترخص يعني جائي كه اذان را نشنود و ديوار را نبيند، رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند و در موقع برگشتن اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند و چون در بعضي موارد اشكال پيدا مي كند بايد يا آنجا نماز نخواند يا هم شكسته و هم تمام بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 284

چيزهائي كه سفر را قطع مي كند

اشاره

چند چيز است كه سفر را قطع مي كند و بايد نماز را تمام خواند:

اول:

رسيدن به وطن

(مسأله 1044) مسافري كه در سفر از وطن خود عبور مي كند، وقتي به جائي برسد كه ديوار وطن خود را ببيند و صداي اذان آن را بشنود بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1045) مسافري كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتي در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند. ولي اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا مقداري برود و برگردد كه رفتن و برگشتن هشت فرسخ مي شود. وقتي به جائي برسد كه ديوار وطن را نبيند و صداي اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1046) محلي را كه انسان براي اقامت و زندگي خود اختيار كرده وطن اوست، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آنجا را براي زندگي اختيار كرده باشد.

(مسأله 1047) اگر قصد دارد در محلي كه وطن اصليش نيست مدتي بماند و بعد به جاي ديگر رود، اين محل حكم وطن را دارد بنا بر اين كارمندان دولت كه براي مدتي معيّن يا غير معيّن براي محلي اعزام مي شوند چون در آنجا مسافر نيستند، حكم وطن را دارد.

(مسأله 1048) كسي كه در دو محل زندگي مي كند، مثلًا شش ماه در شهري و شش ماه در شهر ديگر مي ماند، هر دو به حكم وطن اوست و نيز اگر بيشتر از دو محل را براي زندگي خود اختيار كرده باشد، همه آنها حكم وطن او حساب مي شود.

(مسأله 1049) در غير وطن اصلي و وطن غيراصلي كه ذكر شد در جاهاي ديگر اگر قصد

اقامه نكند نمازش شكسته است چه ملكي در آنجا داشته باشد يا نداشته باشد و چه در آنجا شش ماه مانده باشد يا نه.

رساله توضيح المسائل، ص: 285

(مسأله 1050) اگر به جائي برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگري هم براي خود اختيار نكرده باشد.

دوم:

قصد اقامت ده روز

(مسأله 1051) مسافري كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلي بماند، يا مي داند كه بدون اختيار ده روز در محلي مي ماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1052) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يكجا بماند پس اگر بخواهد مثلًا ده روز در نجف و كوفه يا در تهران و شميران بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1053) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا برود؛؛ چنانچه جائي كه مي خواهد برود اگر به اندازه اي دور نيست كه مسافرت حساب شود، بايد در همه ده روز نماز را تمام بخواند و اگر به اندازه اي باشد كه عرفا مسافرت حساب شود بايد در تمام ده روز نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1054) اگر مسافر قصد كند ده روز در محلي بماند؛؛ چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن منصرف شود. يا مردّد شود كه در آنجا بماند يا به جاي ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن

منصرف شود؛؛ يا مردّد شود، تا وقتي در آنجا هست، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1055) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتي خوانده باشد، روزه اش صحيح است و تا وقتي در آنجا هست بايد نمازهاي خود را تمام بخواند و روزه ها را هم بگيرد و اگر يك نماز چهار ركعتي نخوانده باشد، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضاء آن را نيز بگيرد اما نمازهاي خود را بايد شكسته بخواند و روزهاي بعد هم نمي تواند روزه بگيرد.

(مسأله 1056) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر از ماندن منصرف شود و

رساله توضيح المسائل، ص: 286

شك كند پيش از آن كه از قصد ماندن برگردد، يك نماز چهار ركعتي خوانده يا نه، بايد نمازهاي خود را شكسته بخواند.

(مسأله 1057) اگر مسافر به نيّت اين كه نماز را شكسته بخواند؛؛ مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتي تمام نمايد.

(مسأله 1058) مسافري كه قصد كرده ده روز در جائي بماند، اگر در بين نماز چهار ركعتي از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده، بايد نماز را دو ركعتي تمام نمايد و بقيه نمازهاي خود را شكسته بخواند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل ولي تا وقتي در آنجا هست بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1059) مسافري كه قصد كرده ده روز در جائي بماند اگر بعد از خواندن يك نماز چهار

ركعتي بخواهد به جائي كه كمتر از چهار فرسخ است برود و به محل اقامه خود به عنوان محل اقامت برگردد، بايد نماز را تمام بخواند و اگر به عنوان منزلي كه در بين راه است عبور كند، نماز او شكسته است.

(مسأله 1060) مسافري كه قصد كرده ده روز در جائي بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد به جاي ديگري كه كمتر از هشت فرسخ است، برود و ده روز در آنجا بماند، بايد در رفتن و در جائي كه قصد ماندن ده روز كرده، نمازهاي خود را تمام بخواند. ولي اگر جائي كه مي خواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر است بايد موقع رفتن نمازهاي خود را شكسته بخواند و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كرد، نمازش را تمام بخواند.

(مسأله 1061) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد به جائي كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد يا نه، يا به كلي از برگشتن به آنجا غافل باشد، يا بخواهد برگردد ولي مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه، يا آن كه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتي كه مي رود و برمي گردد و بعد از برگشتن؛؛ نمازهاي خودرا تمام بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 287

سوم:

توقف يك ماه بدون قصد

(مسأله 1062) اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ سي روز در محلي بماند و در تمام سي روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن

سي روز اگرچه مقدار كمي در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند ولي اگر پيش از رسيدن به هشت فرسخ در رفتن بقيه راه مردد شود؛؛ اگر به مقدار چهار فرسخ نرفته باشد از وقتي كه مردد مي شود، بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1063) مسافري كه مي خواهد نه روز يا كمتر در محلي بماند اگر بعد از آن كه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر بماند همين طور تا سي روز، روز سي و يكم بايد نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1064) مسافري كه سي روز مردد بوده در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه سي روز در يكجا بماند، پس اگر مقداري از آن را در جائي و مقداري را در جاي ديگر بماند، بعد از سي روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.

مسائل متفرّقه

(مسأله 1065) مسافر مي تواند در مسجدالحرام و مسجد پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند و تمام افضل و شكسته احوط است. ولي اگر بخواهد در جائي كه اول، جزء اين مساجد نبوده و بعد از زمان ائمه ( عليهم السلام ) به اين مساجد اضافه شده نماز بخواند، بايد شكسته بخواند و نيز مسافر مي تواند در حرم حضرت سيدالشهداء ( عليه السلام ) در شعاع 25 ذراع (تقريباً 11 متر) از ضريح مقدس نماز را تمام بخواند.

(مسأله 1066) كسي كه مي داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر در غير چهار مكاني كه در مسأله پيش گفته شد عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است.

(مسأله 1067) اگر فراموش كند كه مسافر است

و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته به جا آورد و اگر بعد از وقت يادش بيايد، قضاي آن نماز بر او واجب نيست و اگر مي داند كه مسافر است ولي حكم نماز مسافر را فراموش كند احتياط واجب آن

رساله توضيح المسائل، ص: 288

است كه در وقت و خارج آن قضاء كند.

(مسأله 1068) كسي كه مي داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر فراموش نكند، بلكه غفلت كند و بدون توجه و به طور عادت تمام بخواند نمازش باطل است. در داخل وقت بايد اعاده و در خارج از وقت احتياطاً قضاء نمايد.

(مسأله 1069) مسافري كه نمي داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند، نمازش صحيح است.

(مسأله 1070) كسي كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته به جا آورد، در هر صورت نمازش باطل است.

(مسأله 1071) اگر مشغول نماز چهار ركعتي شود و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته، نمازش باطل است و بايد شكسته بخواند.

(مسأله 1072) مسافري كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مسأله به نيت نماز دو ركعتي مشغول نماز شود و در بين نماز مسأله را بفهمد، بايد نماز را چهار ركعتي تمام كند و احتياط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز، دوباره آن نماز را چهار ركعتي بخواند.

(مسأله 1073) مسافري كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، يا به

جائي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند و كسي كه مسافر نيست؛؛ اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.

(مسأله 1074) اگر از مسافري كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا عشا قضا شود، بايد آن را دو ركعتي قضا نمايد اگرچه در غير سفر بخواهد قضاي آن را به جا آورد و اگر از كسي كه مسافر نيست يكي از اين سه نماز قضا شود، بايد چهار ركعتي قضا نمايد اگرچه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 289

نماز قضا

اشاره

(مسأله 1075) كسي كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد قضاي آن را به جا آورد، اگرچه در تمام وقت نماز، خواب مانده يا به واسطه بي هوشي كه به دست خود انجام گرفته و يا مستي نماز نخوانده باشد، ولي نمازهائي را كه كافر مسلمان شده و زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد چه نمازهاي يوميّه باشد چه غير آن

(مسأله 1076) اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازي را كه خوانده باطل بوده بايد قضاي آن را بخواند.

(مسأله 1077) كسي كه نماز قضا دارد. بايد در خواندن آن كوتاهي نكند ولي واجب نيست فوراً آن را به جا آورد.

(مسأله 1078) كسي كه نماز قضا دارد مي تواند نماز مستحبي بخواند.

(مسأله 1079) اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضائي دارد يا نمازهائي را كه خوانده صحيح نبوده، خوب است قضاي آنهارا به جا آورد.

(مسأله 1080) در قضاي نمازهاي يوميّه ترتيب لازم نيست - مگر در نمازهائي كه در اداي

آنها ترتيب هست مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز - اگرچه بهتر مراعات ترتيب است.

(مسأله 1081) كسي كه مثلًا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره آنها را نمي داند يا فراموش كرده مثلًا نمي داند كه سه يا چهار يا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافي است. ولي بهتر اين است كه به قدري نماز بخواند كه يقين كند تمام آنها را خوانده است مثلًا اگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است و يقين دارد كه بيشتر از ده تا نبوده، احتياطاً ده نماز صبح بخواند.

(مسأله 1082) كسي كه فقط يك نماز قضا از روزهاي پيش دارد، احتياط واجب آن است اوّل آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود و نيز اگر از روزهاي پيش نماز قضا ندارد ولي يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده است، احتياط واجب آن است كه نماز قضاي آن

رساله توضيح المسائل، ص: 290

روز را پيش از نماز ادا بخواند مگر اينكه وقت تنگ باشد در اين صورت فقط نماز ادا بخواند.

(مسأله 1083) اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده، يا فقط يك نماز قضا از روزهاي پيش دارد چنانچه وقت وسعت دارد و ممكن است نيّت را به نماز قضا برگرداند مثلًا اگر در نماز ظهر پيش از ركوع ركعت سوم يادش بيايد كه نماز صبح آن روز قضا شده در صورتي كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد، نيّت را به نماز صبح

برگرداند و آن را دو ركعتي تمام كند بعد ظهر را بخواند، ولي اگر وقت تنگ است يا نمي تواند نيّت را به نماز قضا برگرداند مثلًا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نيّت نماز صبح كند يك ركوع كه ركن است زياد مي شود، نبايد نيّت را به قضاي صبح برگرداند.

(مسأله 1084) نماز قضا را با جماعت مي شود خواند، به شرط اين كه نماز قضاء بر ذمّه امام قطعي باشد چه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلًا اگر نماز قضاي صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.

(مسأله 1085) مستحب است بچه مميز را يعني بچه اي كه خوب و بد را مي فهمد به نماز خواندن و عبادت هاي ديگر عادت دهند.

نماز قضاي پدر و مادر

(مسأله 1086) اگر پدر و بنا بر احتياط مادر نماز خود را به جا نياورده باشند و مي توانسته اند قضا كنند، بر پسر بزرگترشان كه پس از فوت آنها در حال حيات است واجب است كه بعد از مرگشان به جا آورد، يا براي آنها اجير بگيرد.

(مسأله 1087) اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر نماز و روزه قضا داشته يا نه؛؛ چيزي بر او واجب نيست.

(مسأله 1088) اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه به جا آورده يا نه، بنا بر احتياط واجب بايد قضا نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 291

(مسأله 1089) اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاي نماز و روزه پدر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست. ولي احتياط مستحب آن است.

كه نماز و روزه او را بين خودشان قسمت كنند، يا براي انجام آن قرعه بزنند.

(مسأله 1090) اگر ميت وصيت كرده باشد كه براي نماز و روزه او اجير بگيرند بعد از آنكه اجير، نماز و روزه او را به طور صحيح به جا آورد؛؛ بر پسر بزرگتر چيزي واجب نيست.

(مسأله 1091) اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر را بخواند، بايد به تكليف خود عمل كند. مثلًا قضاي نماز صبح و مغرب و عشاء مادرش بلند بخواند.

(مسأله 1092) كسي كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر هم بر او واجب شود؛؛ هر كدام را اول به جا آورد صحيح است.

(مسأله 1093) اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر نابالغ يا ديوانه باشد وقتي كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزه پدر را قضا نمايد و چنانچه پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد، پسر دوم بنا بر احتياط واجب، بايد به جا آورد.

(مسأله 1094) اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز و روزه پدر را قضا كند بميرد؛؛ بر پسر دوم چيزي واجب نيست.

نماز جماعت

اشاره

(مسأله 1095) مستحب است نمازهاي واجب خصوصاً نمازهاي يوميه را به جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا، خصوصاً براي همسايه مسجد و كسي كه صداي اذان مسجد را مي شنود بيشتر سفارش شده است.

(مسأله 1096) در روايتي وارد شده است كه اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتي ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر

مي شود تا بده نفر برسند و عده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمان ها كاغذ و درياها مركب و درخت ها قلم و جن و انس و ملائكه

رساله توضيح المسائل، ص: 292

نويسنده شوند؛؛ نمي توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.

(مسأله 1097) حاضر نشدن به نماز جماعت از روي بي اعتنائي جايز نيست و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.

(مسأله 1098) مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادي يعني تنها خوانده شود بهتر است و نيز نماز جماعتي را كه مختصر بخوانند از نماز فرادي كه آن را طول بدهند بهتر مي باشد.

(مسأله 1099) وقتي كه جماعت بر پا مي شود مستحب است كسي كه نمازش را فرادي خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده؛؛ نماز دوم او كافيست.

(مسأله 1100) نماز عيد فطر و قربان را در زمان غيبت امام ( عليه السلام ) مي توان با جماعت خواند و نمازهاي مستحبي را هم نمي شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه براي آمدن باران مي خوانند.

(مسأله 1101) موقعي كه امام جماعت نماز يوميه مي خواند، هر كدام از نمازهاي يوميه را مي شود به او اقتدا كرد ولي اگر نماز يوميه اش را احتياطاً دوباره مي خواند، فقط در صورتي كه مأموم احتياطش با امام يكي باشد مي تواند به او اقتدا كند.

(مسأله 1102) اگر امام جماعت، قضاي نماز يوميه خود را مي خواند؛؛ مي شود به او اقتدا كرد و همچنين اگر نماز قضاي كسي را مي خواند كه نماز از او به طور قطعي فوت شده است.

(مسأله 1103) اگر انسان نداند

نمازي را كه امام مي خواند نماز واجب يوميه است يا نماز مستحب، نمي تواند به او اقتدا كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 293

شرائط نماز جماعت

اشاره

در نماز جماعت چند چيز بايد رعايت شود:

اول:

نبودن حايل

ميان امام و مأموم و همچنين ميان مأمومين نسبت به يكديگر بايد چيزي كه مانع است نباشد حتي مانند حايل شيشه اي. اگر مأموم زن باشد حايل ميان او و مردم مانع ندارد.

(مسأله 1104) هر گاه محراب در درون ديوار مسجد باشد و امام در آن قرار گيرد نماز كساني كه پشت سر امام هستند و او را مي بينند صحيح است ولي نماز كساني كه در دو طرف صف قرار دارند و امام را نمي بينند اشكال دارد. ولي صف هاي طولاني كه پشت سر فردي يا افرادي كه امام را مي بينند قرار دارد صحيح است، هر چند امام را نبينند.

(مسأله 1105) اگر صف هاي جماعت تا در مسجد برسد، كسي كه در صحن مسجد مقابل در پشت صف ايستاده نمازش صحيح است و نيز نماز كساني كه پشت سر او اقتدا مي كنند صحيح مي باشد؛؛ ولي نماز كساني كه دو طرف او ايستاده اند و صف جلو را نمي بينند اشكال دارد.

(مسأله 1106) كسي كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست يا چپ به واسطه مأموم ديگر به امام متصل باشد و صف جلوتر را مي بيند نماز او صحيح است.

دوم:

بلند نبودن محل ايستادن امام

(مسأله 1107) جاي ايستادن امام نبايد از جاي مأموم از يك وجب بلندتر باشد.

(مسأله 1108) اگر جاي مأموم بلندتر از جاي امام باشد در صورتي كه بلندي به مقدار متعارف زمان قديم باشد مثل آنكه امام در صحن مسجد و مأموم در پشت بام بايستد اشكال ندارد ولي اگر مثل ساختمان هاي چند طبقه اين زمان باشد كه از جماعت دور است اشكال دارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 294

سوم:

نبودن فاصله ميان مأمومين

(مسأله 1109) اگر بين كساني كه در يك صف ايستاده اند بچه اي باشد مي توانند اقتدا كنند.

(مسأله 1110) بعد از تكبير امام، اگر صف جلو آماده نماز و تكبير گفتن آنان نزديك باشد كسي كه در صف بعد ايستاده، مي تواند تكبير بگويد. ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود.

(مسأله 1111) اگر بداند نماز يك صف از صف هاي جلو باطل است، در صف هاي بعد نمي تواند اقتدا كند، ولي اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مي تواند اقتدا نمايد.

(مسأله 1112) اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، يا به جهتي نمازش باطل بوده، مثلًا بي وضو نماز خوانده، ولي مأموم كليه واجبات نماز جز قرائت را انجام داده باشد نمازش صحيح است.

(مسأله 1113) اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه خود را در حالي ديد و اطمينان پيدا كند كه اقتدا كرده است نماز را به جماعت تمام كند و در غير اين صورت احتياط آن است كه نماز به جماعت تمام و دو مرتبه به طور فرادي بخواند.

(مسأله 1114) انسان در بين نماز جماعت، بدون عذر نمي تواند

نيت فرادي كند خواه از اول قصد فرادي داشته باشد يا نه.

(مسأله 1115) اگر مأموم به واسطه عذري بعد از حمد و سوره امام نيت فرادي كند لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولي اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت فرادي نمايد، بايد مقداري را كه امام نخوانده، بخواند.

(مسأله 1116) اگر در بين نماز جماعت به خاطر عذري نيت فرادي نمايد، بنا بر احتياط واجب نبايد دوباره نيت جماعت كند و اگر مردد شود كه نيّت فرادي كند يا نه و بعد تصميم بگيرد نماز را با جماعت تمام كند، نماز او اشكال دارد.

(مسأله 1117) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگر چه ذكر

رساله توضيح المسائل، ص: 295

امام تمام شده باشد؛؛ نمازش به طور جماعت صحيح است و يك ركعت حساب مي شود. اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نماز را به نيت فرادي تمام كند و احتياطاً دوباره بخواند.

(مسأله 1118) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه، نمازش را به نيّت فرادي تمام كند و دوباره بخواند.

چهارم:

مأموم جلوتر از امام نايستد

(مسأله 1119) مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد و احتياط اين است كه مساوي نباشد بلكه كمي عقب تر بايستد.

(مسأله 1120) در نماز جماعت بايد بين مأموم و امام پرده و مانند آن كه پشت آن ديده نمي شود فاصله نباشد و همچنين است بين انسان و مأموم ديگري كه انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولي

اگر امام مرد و مأموم زن باشد؛؛ چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و مأموم ديگري كه مرد است و زن به واسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.

(مسأله 1121) اگر در نماز، بين مأموم و امام يا بين مأموم و كسي كه مأموم به واسطه او به امام متصل است بيشتر از يك قدم بلند فاصله پيدا شود نمازش قهراً فُرادي مي شود و صحيح است.

(مسأله 1122) اگر نماز همه كساني كه در صف جلو هستند تمام شود؛؛ يا همه نيت فرادي نمايند، نماز صف بعد فرادي مي شود و بهتر است قصد فرادي نيز كنند.

(مسأله 1123) اگر در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهد را با امام مي خواند و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهد نيم خيز بنشيند يعني انگشتان دست و سينه پا را بزمين بگذارد و زانوها را بلند كند و بايد بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند و اگر مي داند كه به امام در ركوع نمي رسد نيت فرادي كند و نمازش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 296

(مسأله 1124) اگر موقعي كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتيست اقتدا كند؛؛ بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و چنانچه براي گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد و در ركوع خود را به امام

برساند و اگر نرسيد نماز او فرادي مي شود.

(مسأله 1125) اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمي رسد، بنا بر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود؛؛ بعد اقتدا نمايد.

(مسأله 1126) اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند، ولي اگر در ركوع به امام نرسيد نماز او فرادي مي شود.

(مسأله 1127) كسي كه مي داند اگر سوره را بخواند در ركوع به امام نمي رسد، بايد سوره را نخواند ولي اگر خواند و به ركوع امام نرسيد نماز را به صورت فرادي تمام كند و دوباره بخواند.

(مسأله 1128) كسي كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد به ركوع امام مي رسد؛؛ احتياط واجب آن است كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام نمايد.

(مسأله 1129) كسي كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام مي رسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نماز را به صورت فرادي تمام كند و دوباره بخواند.

(مسأله 1130) اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است مي تواند اقتدا كند، ولي بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگرچه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.

(مسأله 1131) اگر به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه

در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است. ولي اگر پيش از ركوع بفهمد؛؛ بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند و اگر در ركوع نرسيد قصد فرادي كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 297

(مسأله 1132) اگر به خيال اينكه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.

(مسأله 1133) اگر موقعي كه مشغول نماز مستحبيست جماعت بر پا شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود. بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.

(مسأله 1134) اگر موقعي كه مشغول نماز سه ركعتي يا چهار ركعتيست جماعت بر پا شود. چنانچه وارد ركعت، شده و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نيت نماز مستحبي نماز را دو ركعتي تمام كند و خود را به جماعت برساند.

(مسأله 1135) اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد، لازم نيست فرادي كند.

(مسأله 1136) كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتي امام تشهد ركعت آخر را مي خواند نيم خيز بنشيند و صبر كند تا امام تشهد نماز را بگويد و بعد برخيزد.

شرائط امام جماعت

(مسأله 1137) امام جماعت بايد بالغ و عاقل و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحيح بخواند ونيز

اگر مأموم مرد است امام او هم بايد مرد باشد و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مي فهمد به بچه مميّز ديگر مانعي ندارد و احتياط مستحب آن است كه امام زن نيز مرد باشد.

(مسأله 1138) امامي را كه عادل مي دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقيست يا نه، مي تواند به او اقتدا نمايد.

(مسأله 1139) كسي كه ايستاده نماز مي خواند، نمي تواند به كسي كه نشسته يا خوابيده

رساله توضيح المسائل، ص: 298

نماز مي خواند اقتدا كند و كسي كه نشسته نماز مي خواند، نمي تواند به كسي كه خوابيده نماز مي خواند، اقتدا نمايد.

(مسأله 1140) هر كس نماز خود را به سبب عذري، ناقص مي خواند نمي تواند امام جماعت براي ديگران باشد مگر در يك مورد و آن اگر امام جماعت به واسطه عذري با تيمم يا وضوي جبيره اي نماز بخواند، مي شود به او اقتد كرد.

(مسأله 1141) اگر امام مرضي دارد كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند نمي شود به او اقتدا كرد.

(مسأله 1142) بنا بر احتياط واجب كسي كه مرض خوره يا پيسي دارد، نبايد امام جماعت شود.

احكام جماعت

(مسأله 1143) موقعي كه مأموم نيت مي كند؛؛ بايد امام را معين نمايد. ولي دانستن اسم او لازم نيست، مثلًا اگر نيت كند اقتدا مي كنم به امام حاضر نمازش صحيح است.

(مسأله 1144) مأموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند، ولي اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و سوره را بخواند.

(مسأله 1145) اگر مأموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشا صداي حمد و سوره امام را بشنود، اگرچه

كلمات را تشخيص ندهد، بايد حمد و سوره را نخواند و اگر صداي امام را نشنود مستحب است حمد و سوره بخواند ولي بايد آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد.

(مسأله 1146) اگر مأموم سهواً حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدائي را كه مي شنود صداي امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداي امام بوده، نمازش صحيح است.

(مسأله 1147) اگر شك كند كه صداي امام را مي شنود يا نه، يا صدائي بشنود و نداند صداي امام است يا صداي كس ديگر بنا بر احتياط حمد و سوره نخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 299

(مسأله 1148) مأموم بايد در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر حمد و سوره نخواند و مستحب است به جاي آن ذكر بگويد.

(مسأله 1149) مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد بلكه احتياط واجب آن است كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد.

(مسأله 1150) اگر مأموم پيش از امام عمداً هم سلام دهد بايد قصد فرادي كند و نمازش صحيح است.

(مسأله 1151) اگر مأموم غير از تكبيرةالاحرام و سلام، چيزهاي ديگر نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد. ولي اگر آنها را بشنود، احتياط مستحب آن است كه پيش از امام نگويد.

(مسأله 1152) مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مي شود، كارهاي ديگر آن، مانند ركوع و سجود را با امام يا كمي بعد از امام به جا آورد و اگر عمداً پيش از امام يا مدتي بعد از امام انجام دهد، نماز او فرادي مي شود.

(مسأله 1153) اگر سهواً پيش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع

باشد، بايد به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمي كند ولي اگر به ركوع برگردد و پيش از آنكه به ركوع برسد، امام سر بردارد احتياط آن است كه نماز را تمام كند سپس اعاده نمايد.

(مسأله 1154) اگر اشتباهاً سر بردارد و ببيند امام در سجده است بايد به سجده برگردد.

(مسأله 1155) اگر اشتباهاً سر از ركوع يا سجده بردارد و سهواً يا به خيال اينكه به امام نمي رسد، به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است.

(مسأله 1156) اگر سهواً پيش از امام به ركوع رود و طوري باشد كه اگر سر بردارد به مقداري از قرائت امام مي رسد، چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع رود نمازش صحيح است.

(مسأله 1157) اگر سهواً پيش از امام به ركوع رود و طوري باشد كه اگر برگردد به چيزي از قرائت امام نمي رسد، بهتر است قصد فرادي كند.

(مسأله 1158) اگر پيش از امام به سجده رود، بهتر است قصد فرادي كند و اگر در اين

رساله توضيح المسائل، ص: 300

مسأله و مسأله پيش صبر كند تا امام به او برسد، يا سر بردارد و با امام به ركوع برود و يا سجده كند، دو مرتبه نماز خود را اعاده كند.

(مسأله 1159) اگر امام در ركعتي كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، يا در ركعتي كه تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود مأموم نبايد قنوت و تشهد را بخواند ولي نمي تواند پيش از امام به ركوع رود، يا پيش از ايستادن امام بايستد بلكه بايد صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام

شود و بقيه نماز را با او بخواند.

نماز آيات

اشاره

(مسأله 1160) نماز آيات كه كيفيت آن بعداً گفته خواهد شد به واسطه چهار چيز واجب مي شود:

اول:

گرفتن خورشيد.

دوم:

گرفتن ماه اگرچه مقدار كمي از آنها گرفته شود و كسي هم از آن نترسد.

سوم:

زلزله اگر چه كسي هم نترسد.

چهارم:

رعد و برق و بادهاي سياه و سرخ و مانند اينها در صورتي كه بيشتر مردم بترسند. بايد براي اينها هم نماز آيات بخوانند

(مسأله 1161) اگر از چيزهائي كه نماز آيات براي آنها واجب است بيشتر از يكي اتفاق بيفتد، انسان بايد براي هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلًا اگر خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند.

(مسأله 1162) كسي كه چند نماز آيات بر او واجب است، اگر همه آنها براي يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلًا سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها را نخوانده است موقعي كه قضاي آنها را مي خواند، لازم نيست معين كند كه براي كدام دفعه آنها باشد و همچنين اگر چند نماز براي رعد و برق و بادهاي سياه و سرخ و مانند اينها بر او واجب شده باشد و امّا اگر نوع اسباب مختلف باشد براي آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله، يا براي دو تاي اينها نمازهائي بر او

رساله توضيح المسائل، ص: 301

واجب شده باشد بنا بر احتياط واجب؛؛ بايد موقع نيت، معين كند؛؛ نماز آياتي را كه مي خواند براي كدام يك آنها است.

(مسأله 1163) چيزهائي كه نماز آيات براي آنها واجب است، در هر شهري اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاي ديگر واجب نيست،

ولي اگر مكان آنها به قدري نزديك باشد كه با آن شهر يكي حساب شود، نماز آيات بر آنها هم واجب است.

(مسأله 1164) از وقتي كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مي كند، انسان بايد نماز آيات را بخواند و وقت نماز تا باز شدن كامل باقي است.

(مسأله 1165) موقعي كه زلزله و رعد و برق و مانند اينها اتفاق مي افتد، انسان بايد فوراً نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.

(مسأله 1166) اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، بايد قضاي نماز آيات را بخواند. ولي اگر بفهمد مقداري از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نيست.

(مسأله 1167) اگر عده اي بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتي كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد، بايد نماز آيات را بخواند.

(مسأله 1168) اگر انسان به گفته كساني كه از روي قاعده علمي وقت گرفتن خورشيد و ماه را مي دانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مي گيرد و فلان مقدار طول مي كشد و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند؛؛ بايد به حرف آنان عمل نمايد، مثلًا اگر بگويند آفتاب فلان ساعت شروع به باز شدن مي كند؛؛ بايد نماز را تا آن وقت تأخير نيندازد.

(مسأله 1169) اگر بفهمد نماز آياتي كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره بخواند و

اگر وقت گذشته قضا نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 302

(مسأله 1170) اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود، چنانچه براي هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت يكي از آن دو تنگ باشد؛؛ بايد اول آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اول نماز يوميه را بخواند.

(مسأله 1171) اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است، چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد، بايد آن را بشكند و اول نماز آيات، بعد نماز يوميه را به جا آورد.

(مسأله 1172) اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است، بايد نماز آيات را رها كند و مشغول نماز يوميه شود و بعد از آنكه نماز را تمام كرد پيش از انجام كاري كه نماز را به هم بزند، بقيّه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.

(مسأله 1173) اگر در حال حيض يا نفاس زن آفتاب يا ماه بگيرد و تا آخر مدتي كه خورشيد يا ماه باز مي شوند در حال حيض يا نفاس باشد؛؛ نماز آيات بر او واجب نيست و قضا هم ندارد.

كيفيت نماز آيات

(مسأله 1174) نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن اين است كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره بخواند،

باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايدو برخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول به جا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.

(مسأله 1175) در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن حمد، آيه هاي يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر از آن را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اينكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همين طور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلًا به قصد سوره قل هو الله احد،

رساله توضيح المسائل، ص: 303

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم بگويد و به ركوع رود؛؛ بعد بايستد و بگويد:

قُلْ هُوَ اللهُ احَدٌ دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد:

اللهُ الصَّمَدُ باز به ركوع رود و بايستد و بگويد:

لَمْ يَلِدْ و لَمْ يوُلَدْ و برود به ركوع باز هم سر بردارد و بگويد:

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَد و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول به جا آورد و بعداز سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

(مسأله 1176) اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعي ندارد.

(مسأله 1177) چيزهائي كه در نماز يوميه واجب و مستحب است، در نماز آيات هم واجب و مستحب مي باشد ولي در نماز

آيات مستحب است به جاي اذان و اقامه سه مرتبه به قصد اميد ثواب بگويند الصلاة.

(مسأله 1178) مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد:

سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد ولي بعد از ركوع پنجم و دهم گفتن تكبير مستحب نيست ولي براي رفتن به ركوع تكبير مستحب است.

(مسأله 1179) مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافيست.

(مسأله 1180) اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جائي نرسد نماز باطل است.

(مسأله 1181) اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است يا در ركوع اول ركعت دوم و فكرش به جائي نرسد، نماز باطل است. ولي اگر مثلًا شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه به سجده نرسيده، بايد ركوعي را كه شك دارد به جا آورده يا نه؛؛ به جا آورد و اگر به سجده رسيده است، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 1182) هر يك از ركوع هاي نماز آيات ركن است كه اگر عمداً يا اشتباهاً كم يا زياد شود نماز باطل است.

رساله توضيح المسائل، ص: 304

احكام نماز جمعه

نماز جمعه عبادتيست كه در شرايط خاصي انجام مي گيرد وداراي فضيلت زيادي مي باشد و در قرآن مجيد مي فرمايد:

«مؤمنان هر موقع صداي مؤذن را شنيدند كارهاي ديگر را ترك كنندو به سوي نمازجمعه حركت كنند. ( «1»)

(مسأله 1183) در صورتي كه نمازجمعه با شرايطي كه دارد اقامه شود احتياط واجب آن است كه در آن شركت كنند

و خواندن نماز ظهر در وقت امكان حضور در نماز جمعه بر خلاف احتياط است.

(مسأله 1184) در يك نقطه نمي توان دو نماز جمعه خواند بلكه بايد بين دو نماز جمعه يك فرسخ يا بيشتر فاصله باشد.

(مسأله 1185) كمترين عدد براي انعقاد نمازجمعه پنج نفر است كه يكي از آنها امام مي باشد.

(مسأله 1186) مسافر مي تواند در نمازجمعه شركت كند و اگر نماز جمعه خواند نماز ظهر ازاو ساقط است ولي هرگاه مجموع پنج نفر مسافر باشند نمي توانند نمازجمعه تشكيل دهند بلكه بايد نمازظهر بخوانند، مگر اين كه قصد اقامه كنند در اين صورت مي توانند نمازجمعه بخوانند.

(مسأله 1187) زنان مي توانند در نمازجمعه شركت كنند و نمازشان صحيح است امّا به تنهايي نمي توانند تشكيل نمازجمعه دهند، همچنان كه زن نمي تواند مكمل پنج نفر باشد.

(مسأله 1188) وقت نماز جمعه از اوّل ظهر است به مقداري كه اذان و خطبه ها و نماز مطابق معمول انجام گيرد. از اين جهت نبايد خطبه ها را به قدري طول داد كه از حدّ متعارف بيشتر باشد.

(مسأله 1189) احتياط واجب آن است كه خطبه ها پس از زوال آفتاب شروع شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 305

(مسأله 1190) هرگاه قدري از زوال بگذرد و شك كند آيا اين مقدار از وقت كه باقيست مي تواند جمعه با شرايطش انجام دهد يا نه احتياط آن است ظهر را انتخاب كند.

(مسأله 1191) هرگاه قبل از ركوع ركعت دوم به امام برسد، اقتدا كند و ركعت دوم را خود بخواند به شرط اينكه بداند وقت به اندازه اي هست كه مي تواند ركعت دوم آن را هم در وقت بخواند.

(مسأله 1192) نماز جمعه دو ركعت است و كيفيت آن مانند نماز صبح است ومستحب

است كه حمد و سوره با صداي بلند خوانده شود و در ركعت اوّل بعد از حمد سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقين را قرائت نمايد.

(مسأله 1193) نماز جمعه داراي دو قنوت است، قنوت اوّل قبل از ركوع ركعت اوّل و قنوت دوم بعد از ركوع ركعت دوم است.

(مسأله 1194) نماز جمعه داراي دو خطبه است كه مانند اصل نماز واجب است و بايد هر دو خطبه توسط امام جمعه ايراد شود.

(مسأله 1195) واجب است امام پس از خطبه اوّل كمي بنشيند و سپس به خطبه دوم بپردازد.

(مسأله 1196) امام و مستمعان بايد در حال خطبه داراي طهارتي باشند كه براي نماز معتبر است.

(مسأله 1197) لازم است مؤمنان به خطبه ها گوش دهند و سكوت را انتخاب كنند و اگر گوش نكنند يا حرف بزنند كار خلافي انجام داده اند.

(مسأله 1198) لازم است خطبه ها به زباني باشد كه مستمعان آن را بفهمند و اگر دو نوع مستمع داشته باشد برخي از مطالب را به دو زبان تكرار كند.

(مسأله 1199) شرايط وجوب نماز جمعه بر نمازگزاران:

نماز جمعه به كسي كه واجد شرايط ذيل است واجب مي شود:

رساله توضيح المسائل، ص: 306

1. بالغ، 2. عاقل، 3. مرد، 4. حاضر (نه مسافر)، 5. بينا، 6. سالم (نه بيمار)، 7. لنگ و شل نبوده، 8. پير و ناتوان نباشد.

ولي در عين حال گروهي كه نماز بر آنها واجب نيست اگر تحمل زحمت كنند و نمازجمعه بخوانند نماز جمعه آنها صحيح است.

(مسأله 1200) كليه شرايطي كه در امام جماعت معتبر است در امام جمعه نيز معتبر مي باشد.

نماز عيد فطر و قربان

(مسأله 1201) نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام ( عليه السلام

) واجب است و بايد به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام ( عليه السلام ) غائب است؛؛ مستحب مي باشد و مي شود به جماعت و فرادي خواند.

(مسأله 1202) وقت نماز عيد فطر و قربان از اول آفتاب روز عيد است تا ظهر.

(مسأله 1203) مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عيد فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند و يا كنار بگذارند بعد نماز عيد را بخوانند.

(مسأله 1204) نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد و سوره؛؛ بايد پنج تكبير بگويد؛؛ و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگري بگويد و به ركوع رود و دو سجده به جا آورد و برخيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و بركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

(مسأله 1205) در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكري بخوانند كافيست ولي بهتر است اين دعا را به قصد اميد ثواب بخوانند:

«اللَّهُمَّ اهْلَ الْكِبْرياء وَالْعَظَمَةِ وَ اهْلَ الْجُودِ والْجَبَروتِ وَ اهْلَ الْعَفوِ وَالرَّحْمَةِ وَ

رساله توضيح المسائل، ص: 307

اهْلَ التَّقْوي وَالْمَغْفِرَةِ اسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَوْمِ الَّذي جَعَلْتُهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَ لِمُحَمَّد صَّلي اللهُ عَلَيْهِ وَ آله ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كَرامَةً وَ مَزِيداً ان تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد و آل محمّد وَ انْ تُدْخِلَنِي في كُلِّ خَيْر ادْخَلْتَ فيه مُحَمَّداً

وَ آلَ مُحَمَّد وَ ان تُخْرِجَني مِنْ كُلِّ سُوء اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ انّي اسْئَلُكَ خَيْرَ ما سَئلكَ بِه عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَ اعُوذُبِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلَصُونَ.

(مسأله 1206) مستحب است در نماز عيد فطر و قربان قرائت را بلند بخواند.

(مسأله 1207) نماز عيد سوره مخصوصي ندارد ولي بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشيه (سوره 88) را بخوانند يا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.

(مسأله 1208) مستحب است روز عيد فطر قبل از نماز عيد، به خرما افطار كند و در عيد قربان از گوشت قرباني بعد از نماز قدري بخورد.

(مسأله 1209) مستحب است پيش از نماز عيد غسل كند و دعاهائي كه پيش از نماز و بعد از آن در كتاب هاي دعا ذكر شده به اميد ثواب بخواند.

(مسأله 1210) مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند و نماز را بلند بخوانند.

(مسأله 1211) بعداز نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر مستحب است اين تكبيرها را بگويد:

اللهُ اكْبَر اللهُ اكْبَرُ لا الهَ الَّا اللهُ وَاللهُ اكْبَرُ اللهُ اكْبَرُ وَ للهِ الْحَمْدُ اللهُ اكْبَرُ عَلي ما هَدانا.

(مسأله 1212) مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهائي را كه در مسأله پيش

گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد:

اللهُ اكْبَرُ عَلي ما رزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الأنْعامِ وَالْحَمْدُ للهِ عَلي ما ابْلانا ولي اگر عيد قربان را در مني باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و

رساله توضيح المسائل، ص: 308

آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذي حجه است؛؛ اين تكبيرها را بگويد.

(مسأله 1213) مكروه است نماز عيد را زير سقف بخواند.

(مسأله 1214) اگر در تكبيرهاي نماز و قنوت هاي آن شك كند و از محل آن تجاوز نكرده باشد بنا بر اقل بگذارد و اگر بعد معلوم شد كه گفته بوده اشكال ندارد.

(مسأله 1215) اگر قرائت يا تكبيرات يا قنوت ها را فراموش كند و بعد از رفتن به ركوع بفهمد نمازش صحيح است.

(مسأله 1216) اگر ركوع يا دو سجده يا تكبيرة الاحرام را فراموش كند نمازش باطل مي شود.

(مسأله 1217) اگر در نماز عيد يك سجده ياتشهد را فراموش كند، احتياط واجب آن است كه بعد از نماز آن را به جا آورد و اگر كاري كند كه براي آن سجده سهو در نمازهاي يوميه لازم است احتياط واجب آن است كه بعد از نماز رجاءاً دو سجده سهو براي آن بنمايد.

اجير گرفتن براي نماز

(مسأله 1218) بعد از مرگ انسان، مي شود براي نماز و عبادت هاي ديگر او كه در زندگي به جا نياورده، ديگري را اجير كنند يعني به او مزد دهند كه آنها را به جا آورد و اگر كسي بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.

(مسأله 1219) انسان مي تواند براي بعضي از كارهاي مستحبي مثل زيارت قبر پيغمبر و امامان ( عليهم السلام ) از طرف زندگان اجير شود

و نيز مي تواند كار مستحبي را انجام دهد و ثواب آن را براي مردگان يا زندگان هديه نمايد.

(مسأله 1220) كسي كه براي نماز قضاي ميت اجير شده، بايد مسائل نماز را بداند.

(مسأله 1221) اجير بايد موقع نيّت، ميّت را معين نمايد و لازم نيست اسم او را بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسي نماز مي خوانم كه براي او اجير شده ام كافيست.

(مسأله 1222) اجير بايد واجبات ميت را نيابتاً انجام دهد و عبادت هاي او را قضا نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 309

(مسأله 1223) بايد كسي را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند كه عمل را به طور صحيح انجام مي دهد.

(مسأله 1224) كسي كه ديگري را براي نمازهاي ميّت اجير كرده؛؛ اگر بفهمد كه عمل را به جا نياورده. يا باطل انجام داده، بايد دوباره اجير بگيرد.

(مسأله 1225) هر گاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه اگر بگويد انجام داده ام، كافيست و اگر شك كند كه عمل او صحيح بوده يا نه، گرفتن اجير لازم نيست.

(مسأله 1226) كسي را كه عذري دارد و مثلًا نشسته نماز مي خواند نمي شود؛؛ براي نمازهاي ميّت اجير كرد، بلكه بنا بر احتياط واجب بايد كسي را هم كه با تيمّم يا جبيره نماز مي خواند اجير نكنند.

(مسأله 1227) مرد براي زن و زن براي مرد مي تواند اجير شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد.

(مسأله 1228) در قضاي نمازهاي ميّت آنجا كه در اداء آنها ترتيب شرط است مانند نماز ظهر و عصر يك روز به ترتيب خوانده شود.

(مسأله 1229) اگر با اجير شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصي

انجام دهد، بايد همانطور به جا آورد و اگر شرط نكنند، بايد در آن عمل به تكليف خود رفتار نمايد و احتياط مستحب آن است كه از وظيفه خودش و ميّت هر كدام كه به احتياط نزديكتر است به آن عمل كند مثلًا اگر وظيفه ميّت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربعه بوده و تكليف او يك مرتبه است، سه مرتبه بگويد.

(مسأله 1230) اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، بايد مقداري از مستحبات نماز را كه معمول است به جا آورد.

(مسأله 1231) هر گاه اشخاص متعددي را براي نمازها اجير بگيرد بهتر است براي هر كدام آنها وقتي را معين نمايد مثلًا اگر با يكي از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا

رساله توضيح المسائل، ص: 310

بخواند، با ديگري قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند.

(مسأله 1232) اگر كسي اجير شود كه مثلًا در مدت يكسال نمازهاي ميت را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براي نمازهائي كه مي دانند به جا نياورده ديگري را اجير نمايند بلكه براي نمازهائي هم كه احتمال مي دهند به جا نياورده بايد بنا بر احتياط واجب اجير بگيرند.

(مسأله 1233) كسي را كه براي نمازهاي ميّت اجير كرده اند، اگر پيش از تمام كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند؛؛ بايد اجرت مقداري را كه نخوانده از مال او به ولي ميّت بدهند مثلًا اگر نصف آنها را نخوانده، بايد نصف پولي را كه گرفته از مال او به وليّ ميّت بدهند و اگر

شرط نكرده باشند؛؛ بايد ورثه نائب از مال او اجير بگيرند. اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزي واجب نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 311

(4) احكام روزه

اشاره

روزه آن است كه انسان براي انجام فرمان خداوند عالم، از اذان صبح تا مغرب از چيزهائي كه روزه را باطل مي كند و شرح آنها بعداً گفته مي شود، خودداري نمايد.

نيّت

(مسأله 1234) لازم نيست انسان نيّت روزه را از قلب خود بگذراند؛؛ يا مثلًا بگويد فردا را روزه مي گيرم، بلكه همين قدر كه براي انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاري كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد، كافيست و براي آن كه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقداري پيش از اذان صبح و مقداري هم بعد مغرب از انجام كاري كه روزه را باطل مي كند، خودداري نمايد

(مسأله 1235) بايد در هر شب از ماه رمضان داعي بر امساك فردا را داشته باشد و بهتر است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.

(مسأله 1236) از اول شب ماه رمضان تا اذان صبح هر وقت نيّت روزه فردا را بكند، اشكال ندارد.

(مسأله 1237) وقت نيّت روزه مستحبي از اول شب است تا موقعي كه به اندازه نيّت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد و نيّت روزه مستحبي كند روزه او صحيح است.

(مسأله 1238) كسي كه پيش از اذان صبح بدون نيّت روزه، خوابيده است، اگر پيش از ظهر بيدار شود ونيّت كند، روزه او صحيح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب و اگر بعد

رساله توضيح المسائل، ص: 312

از ظهر بيدار شود، نمي تواند نيّت روزه واجب نمايد ولي لازم است تا مغرب از كاري كه روزه را باطل مي كند، اجتناب

نمايد.

(مسأله 1239) اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگري بگيرد، بايد آن را معين نمايد، مثلًا نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مي گيرم مگر آنجا كه روزش معيّن باشد مانند روزه اول ماه، از اين جهت در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مي گيرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگري را نيت كند، روزه ماه رمضان حساب مي شود.

(مسأله 1240) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و قبل از زوال به هوش آيد، بنا بر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد و احتياط مستحب آن است روزه آن روز را قضا نمايد.

(مسأله 1241) اگر پيش از اذان صبح نيّت كند و بخوابد و بعداز مغرب بيدار شود، روزه اش صحيح است.

(مسأله 1242) اگر بچّه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نيست.

(مسأله 1243) كسي كه براي به جا آوردن روزه ميّتي اجير شده، اگر روزه مستحبي بگيرد اشكال ندارد. ولي كسي كه روزه قضا - بنا بر احتياط - يا واجب ديگري دارد، نمي تواند روزه مستحبي بگيرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحبي بگيرد، در صورتي كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبي او به هم مي خورد و مي تواند نيّت خودرا به روزه واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است و اگر بعداز مغرب يادش بيايد، روزه اش بي اشكال نيست.

(مسأله 1244) اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معيّن ديگري بر انسان واجب باشد،

مثلًا نذر كرده باشد كه روز معيني را روزه بگيرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نيت نكند، روزه اش باطل است و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند، انجام نداده باشد و فوراً نيت كند روزه او صحيح وگرنه باطل مي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 313

(مسأله 1245) اگر براي روزه واجب غيرمعيّني مثل روزه كفّاره عمداً تا نزديك ظهر نيّت نكند اشكال ندارد، بلكه اگر پيش از نيّت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه؛؛ چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند، انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است.

(مسأله 1246) اگر در ماه رمضان پيش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد، خوب است تا مغرب امساك كند و اگر نكرد قضا ندارد.

(مسأله 1247) اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد احتياط مستحب آن است نيت روزه كند و بعداً قضاي آن را به جا آورد.

(مسأله 1248) روزي را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان، واجب نيست روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد، نمي تواند نيت روزه رمضان كند ولي اگر نيت روزه قضا و مانند آن بنمايد و چنانچه بعداً معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مي شود.

(مسأله 1249) اگر روزي را كه شك دارد آخر شعبان

است يا اول رمضان، به نيّت روزه قضا يا روزه مستحبي و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است، بايد نيت روزه رمضان كند.

(مسأله 1250) اگر در روزه واجب معيّني مثل روزه رمضان از نيت روزه گرفتن برگردد روزه اش باطل است و همچنين است اگر نيت كند كه چيزي را كه روزه را باطل مي كند به جا آورد، خواه آن را انجام بدهد يا ندهد، روزه اش باطل مي شود.

(مسأله 1251) در روزه واجبي كه وقت آن معين نيست مثل روزه كفّاره، اگر قصد كند كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، يا مردّد شود كه به جا آورد يا نه، چنانچه به جا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است و در روزه مستحب اگر تا غروب كاري كه روزه باطل مي كند انجام ندهد، نيت كند، روزه او صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 314

چيزهائي كه روزه را باطل مي كند

اشاره

(مسأله 1252) نُه چيز روزه را باطل مي كند:

اول:

خوردن و آشاميدن. دوم:

جماع، سوم:

استمناء آن است كه انسان از غير طريق نزديكي كاري كند كه مني از او بيرون آيد. چهارم:

دروغ بستن به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم)، پنجم:

رساندن غبار غليظ به حلق، ششم:

فرو بردن تمام سر در آب، هفتم:

باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح، هشتم:

اماله كردن با چيزهاي روان، نهم:

قي كردن و احكام اينها در مسائل آينده گفته مي شود.

1. خوردن و آشاميدن

(مسأله 1253) اگر روزه دار عمداً چيزي بخورد يا بياشامد، روزه او باطل مي شود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب چه معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد، حتي اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد روزه او باطل مي شود. مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان به طوري از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.

(مسأله 1254) اگر روزه دار سهواً چيزي بخورد يا بياشامد، روزه اش باطل نمي شود.

(مسأله 1255) احتياط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولي كه به جاي غذا به كار مي رود، خودداري كند. ولي تزريق آمپولي كه عضو را بي حس مي كند يا به جاي دوا استعمال مي شود، اشكال ندارد.

(مسأله 1256) اگر روزه دار به قدري تشنه شود كه براي او تحمل تشنگي موجب عُسر و حَرَج است، مي تواند به اندازه اي كه رفع مشقّت كند، آب بياشامد و روزه او باطل نمي شود.

(مسأله 1257) انسان نمي تواند براي ضعف، روزه را بخورد، ولي اگر ضعف او به

قدري

رساله توضيح المسائل، ص: 315

است كه معمولًا نمي شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.

(مسأله 1258) ترياك كشيدن حرام است و اشخاصي كه معتاد به كشيدن ترياك هستند و نمي توانند ترك كنند و با اين حال نمي توانند روزه بگيرند مي توانند به مقدار دفع ضرورت ترياك بكشند و روزه را واجب است بگيرند.

2. جماع

(مسأله 1259) جماع روزه را باطل مي كند، اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد.

(مسأله 1260) اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، روزه باطل نمي شود.

(مسأله 1261) اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا او را به جماع مجبور نمايند، به گونه اي كه در جماع اختيار نداشته باشد مثل اين كه دست و پاي او را ببندند و با او نزديكي كنند، روزه او باطل نمي شود ولي چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا ديگر مجبور نباشد، بايد فوراً از حال جماع خارج شود و اگر خارج نشود، روزه او باطل است.

(مسأله 1262) اگر كسي را به اكراه وادار به جماع كنند، به گونه اي كه به خاطر ترس تن به عمل دهد، روزه او باطل و بايد قضا كند، هر چند گناه نكرده باشد.

3. استمناء

(مسأله 1263) اگر روزه دار استمناء كند و مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل مي شود.

(مسأله 1264) اگر بي اختيار مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل نيست. ولي اگر كاري كند كه بي اختيار مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل مي شود.

(مسأله 1265) هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مي شوديعني در خواب مني از او بيرون مي آيد، مي تواند در روز بخوابد و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود، روزه اش صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 316

(مسأله 1266) اگر روزه دار در حال بيرون آمدن مني از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيري كند.

(مسأله 1267) روزه داري كه محتلم شده، مي تواند بول كند و به شيوه اي كه قبلًا گفته شد، استبراء

نمايد، اگر چه بداند به واسطه بول يا استبراء كردن باقي مانده مني از مجرا بيرون مي آيد.

(مسأله 1268) روزه داري كه محتلم شده اگر بداند مني در مجرا مانده بهتر است كه پيش از غسل بول كند و اگر نكرد بعد از غسل مني از او بيرون آيد، روزه او باطل مي شود.

(مسأله 1269) اگر به قصد بيرون آمدن مني كاري بكند در صورتي كه مني هم از او بيرون نيايد، روزه اش باطل مي شود.

(مسأله 1270) اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن مني با كسي بازي و شوخي كند اگر مطمئن باشد كه بعد از بازي و شوخي مني از او خارج نمي شود اگرچه اتفاقاً مني بيرون آيد روزه او صحيح است و در غير اين صورت روزه او باطل است.

4. دروغ بستن به خدا و پيغمبر

(مسأله 1271) اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا و پيغمبر و جانشينان آن حضرت عمداً نسبت دروغ بدهد. اگرچه فوراً بگويد دروغ گفتم يا توبه كند؛؛ بنا بر احتياط واجب روزه او باطل است و احتياط واجب آن است كه اگر دروغ بر حضرت زهرا ( عليها السلام ) و ساير پيغمبران و جانشينان آنان بازگشت به دروغ بر خدا و رسول و ائمه ( عليهم السلام ) باشد، در اين حكم با آنها فرقي ندارند.

(مسأله 1272) اگر بخواهد خبري را كه نمي داند راست است يا دروغ نقل كند، بنا بر احتياط واجب بايد از كسي كه آن خبر را گفته يا از كتابي كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نمايد.

(مسأله 1273) اگر چيزي را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا

يا پيغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 317

(مسأله 1274) اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل مي كند و چيزي را كه مي داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعداً بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، روزه اش باطل است.

(مسأله 1275) اگر دروغي را كه ديگري ساخته عمداً به خدا و پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) و جانشينان پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) نسبت دهد روزه اش باطل مي شود، ولي اگر از قول كسي كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.

5. رساندن غبار غليظ به حلق

(مسأله 1276) رساندن غبار غليظ به حلق، بنا بر احتياط واجب روزه را باطل مي كند، چه غبار چيزي باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، يا غبار چيزي باشد كه خوردن آن حرام است.

(مسأله 1277) اگر به واسطه باد، غبار غليظي پيدا شود و انسان با اين كه متوجه است، مواظبت نكند و به حلق برسد، بنا بر احتياط واجب روزه اش باطل مي شود.

(مسأله 1278) احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار و دود غليظ به حلق نرساند و از استعمال دخانيات مطلقا خودداري كند.

(مسأله 1279) اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل حلق شود، چنانچه يقين داشته كه به حلق نمي رسد، روزه اش صحيح است.

(مسأله 1280) اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، يا بي اختيار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه اش باطل نمي شود و چنانچه ممكن است بايد آن را بيرون آورد.

6. فرو بردن سر در آب

(مسأله 1281) اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقي بدن او از آب بيرون باشد، بايد قضاي آن روزه را بگيرد. ولي اگر تمام بدن را آب بگيرد و مقداري از سر بيرون باشد، روزه باطل نمي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 318

(مسأله 1282) اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمي شود.

(مسأله 1283) اگر قصد فرو بردن سر در آب نداشته ولي اتفاقاً تمام سر زير آب رفته، روزه اش صحيح است. ولي اگر قصد آن را داشته گرچه تمام سر هم زير آب فرو نرود، روزه اش باطل مي شود.

(مسأله 1284) اگر تمام سر زير آب برود ولي

مقداري از موها بيرون بماند روزه باطل مي شود.

(مسأله 1285) اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحيح است.

(مسأله 1286) اگر بداند كه روزه است و عمداً براي غسل سر را در آب فرو برد، چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معين باشد، بنا بر احتياط واجب بايد دوباره غسل كند و روزه را هم قضا نمايد و اگر روزه مستحب، يا روزه واجبي باشد كه مثل روزه كفّاره، وقت معيني ندارد، غسل صحيح و روزه باطل مي باشد مگر در قضاء ماه رمضان آن هم بعد از ظهر در اين صورت روزه و غسل هر دو باطل مي شود.

7. باقي ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح

(مسأله 1287) اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است، عمداً تيمم ننمايد، روزه اش باطل است.

(مسأله 1288) اگر در روزه واجبي كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معين است، تا اذان غسل نكند و تيمم هم ننمايد ولي از روي عمد نباشد، مثل آن كه ديگري نگذارد غسل و تيمم كند روزه اش صحيح است.

(مسأله 1289) كسي كه جنب است و مي خواهد روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، مي تواند با تيمم روزه بگيرد و روزه او صحيح ولي معصيت كرده است، زيرا غسل را تأخير انداخته است.

رساله توضيح المسائل، ص: 319

(مسأله 1290) اگر جنب يا حائض يا نفساء در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز

يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزي را كه يقين دارد جنب يا حائض و يا نفساء بوده، قضا نمايد. مثلًا اگر نمي داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضا كند.

(مسأله 1291) كسي كه در شب ماه رمضان براي هيچ كدام از غسل و تيمم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مي شود ولي اگر براي تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، با تيمم روزه او صحيح ولي گناهكار است.

(مسأله 1292) اگر گمان كند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تيمم كند، روزه اش صحيح است.

(مسأله 1293) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است ومي داند كه اگر بخوابد تا اذان صبح بيدار نمي شود، نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب مي شود.

(مسأله 1294) هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود. اگر عادت و اطمينان دارد كه اگر دوباره بخوابد براي غسل بيدار مي شود، مي تواند بخوابد.

(مسأله 1295) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و مي داند يا اطمينان دارد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان، خواب بماند، روزه اش صحيح است.

(مسأله 1296) اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند يا اطمينان دارد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود و

تصميم هم داشته باشد كه بعداز بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد روزه آن روز را قضا كند و كفّاره بر او واجب نمي شود ولي اگر از خواب دوم بيدار شود و براي مرتبه سوم بخوابد، كفّاره بر او واجب مي شود.

(مسأله 1297) خوابي را كه در آن محتلم شده، نبايد خواب اول حساب كرد، بلكه اگر از آن

رساله توضيح المسائل، ص: 320

خواب بيدار شود و دوباره بخوابد خواب اول حساب مي شود.

(مسأله 1298) اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نيست فوراً غسل كند.

(مسأله 1299) هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده، اگرچه بداند پيش از اذان محتلم شده. روزه او صحيح است.

(مسأله 1300) كسي كه مي خواهد قضاي روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضاي روزه تنگ است، مثلًا پنج روز روزه قضاي رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است، احتياطاً آن روز را روزه بگيرد و بعد از رمضان قضاي آن را به جا آورد و اگر وقت قضاي روزه تنگ نيست بايد روز ديگر روزه بگيرد.

(مسأله 1301) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمداً تيمم نكند، روزه اش باطل است.

(مسأله 1302) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين

است، با تيمم روزه اش صحيح است و لازم نيست تا صبح بيدار بماند و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه كفّاره وقت آن معين نيست، نمي تواند با تيمم روزه بگيرد.

(مسأله 1303) اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، روزه او صحيح است.

(مسأله 1304) اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند اگرچه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است.

(مسأله 1305) اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، روزه هائي كه گرفته بايد قضا كند.

(مسأله 1306) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و تا اذان غسل نكند، و

رساله توضيح المسائل، ص: 321

در تنگي وقت تيمم هم نكند، روزه اش باطل است. ولي اگر تيمم كند، روزه او صحيح است.

(مسأله 1307) اگر زني كه در حال استحاضه است، غسل هاي خود را به تفصيلي كه در احكام استحاضه گفته شد، به جا آورد، روزه او صحيح است.

(مسأله 1308) كسي كه مس ميّت كرده يعني جائي از بدن خود را به بدن ميت رسانده، مي تواند بدون غسل مسّ ميّت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم ميّت را مس نمايد، روزه او باطل نمي شود.

8. تنقيه

(مسأله 1309) تنقيه با چيز روان اگرچه از روي ناچاري و براي معالجه باشد، بنا بر احتياط واجب روزه را باطل مي كند

ولي استعمال شياف هائي كه براي معالجه است، اشكال ندارد.

9. قي كردن

(مسأله 1310) هر گاه روزه دار عمداً قي كند، اگرچه به واسطه مرض و براي رفع مسموميت و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل مي شود ولي اگر سهواً يا بي اختيار قي كند، اشكال ندارد.

(مسأله 1311) اگر در شب چيزي بخورد كه مي داند به واسطه خوردن آن، در روز بي اختيار قي مي كند، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نمايد.

(مسأله 1312) اگر موجبات قي كردن غيراختياري فراهم شد خودداري از آن لازم نيست.

(مسأله 1313) اگر مگس در گلوي روزه دار برود، چنانچه به قدري پايين رود كه به فرو بردن آن خوردن نمي گويند لازم نيست آن را بيرون آورد و روزه او صحيح است و اگر به اين مقدار پائين نرود بايد آن را بيرون آورد و چنانچه فرو برد روزه اش باطل مي شود و بايد كفّاره هم بدهد

(مسأله 1314) اگر يقين داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن، چيزي از گلو بيرون مي آيد، نبايد عمداً آروغ بزند ولي اگر يقين نداشته باشد، اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 322

(مسأله 1315) اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزي در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون بريزد و اگر بي اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است.

(مسأله 1316) اگر روزه دار سهواً يكي از كارهائي كه روزه را باطل مي كند انجام دهد و به خيال اينكه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره يكي از آنها را به جا آورد، روزه او باطل مي شود.

(مسأله 1317) اگر چيزي به زور در گلوي روزه دار بريزند، يا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمي شود. ولي اگر مجبورش كنند

كه روزه خود را باطل كند مثلًا به او بگويند اگر غذا نخوري ضرر مالي يا جاني به تو مي زنيم و خودش براي جلوگيري از ضرر چيزي بخورد، روزه او باطل مي شود.

(مسأله 1318) روزه دار نبايد جائي برود كه مي داند چيزي در گلويش مي ريزند يا مجبورش مي كنند كه خودش روزه خود را باطل كند و اگر قصد رفتن به چنين مكاني كند خواه برود يا نرود و خواه چيزي در گلويش بريزند يا نريزند، روزه او باطل است.

آنچه براي روزه دار مكروه است

(مسأله 1319) چند چيز براي روزه دار مكروه است و از آن جمله است:

1. دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن در صورتي كه مزه يا بوي آن به حلق برسد، 2. انجام دادن هر كاري كه مانند:

خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مي شود، 3. انفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مي رسد و اگر بداند به حلق مي رسد نبايد انجام دهد، 4. بو كردن گياهان معطّر، 5. نشستن زن در آب، 6. استعمال شياف، 7. تر كردن لباسي كه در بدن است، 8. كشيدن دندان و هر كاري كه به واسطه آن از دهان خون بيايد، 9. مسواك كردن به چوب تر، 10. انسان بدون قصد بيرون آمدن مني زن خود را ببوسد، يا كاري كند كه شهوت خود را به حركت آورد و اگر به قصد بيرون آمدن مني باشد، روزه او باطل مي شود اگرچه مني بيرون نيايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 323

كفّاره روزه

(مسأله 1320) كسي كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند، يا به نحوي كه در مسأله بعد گفته مي شود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مدّ كه تقريباً 750 گرم است، طعام يعني آرد گندم بدهد يا مقدار ناني كه آرد آن به اندازه 750 گرم باشد بدهد و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد، هر چند مدّ كه مي تواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد، 18 روز روزه بگيرد و اگر نتواند هر چند روز كه مي تواند بگيرد و اگر نتواند بايد استغفار كند، اگرچه مثلًا يك مرتبه بگويد استغفرالله و احتياط مستحب آن

است كه هر وقت بتواند، كفّاره را بدهد.

(مسأله 1321) كسي كه مي خواهد دو ماه كفّاره روزه رمضان را بگيرد، بايد سي و يك روز آن را پي در پي بگيرد و اگر بقيه آن پي در پي نباشد، اشكال ندارد.

(مسأله 1322) كسي كه مي خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد موقعي شروع كند كه در بين سي و يك روز، روزي باشد كه مانند عيد قربان، روزه آن حرام است.

(مسأله 1323) كسي كه بايد پي در پي روزه بگيرد، اگر در بين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد. يا وقتي شروع كند كه در بين آن به روزي برسد كه روزه آن واجب است، مثلًا به روزي برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه ها را از سر بگيرد.

(مسأله 1324) اگر در بين روزهائي كه بايد پي در پي روزه بگيرد عذري مثل حيض، يا نفاس، يا سفري كه در رفتن آن مجبور است. براي او پيش آيد، بعد از برطرف شدن عذر واجب نيست روزه ها را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از برطرف شدن عذر به جا مي آورد.

(مسأله 1325) اگر به چيز حرامي روزه خود را باطل كند. چه آن چيز اصلًا حرام باشد مثل شراب و زنا، يا به جهتي حرام شده باشد، مثل نزديكي كردن با عيال خود در حال حيض، بنا بر احتياط بايد كفاره جمع بدهد يعني يك بنده آزاد كند، شصت روز روزه بگيرد و به شصت فقير هر يك 750 گرم آرد گندم بدهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 324

(مسأله 1326) اگر روزه دار دروغي را به خدا و پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ

عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) نسبت دهد، يك كفاره بر او واجب است.

(مسأله 1327) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، يك كفاره بر او واجب است و اگر جماع او حرام باشد يك كفاره جمع.

(مسأله 1328) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غيرجماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، براي همه آنها يك كفّاره كافي است.

(مسأله 1329) اگر روزه دار جماع حرام كند و بعد با حلال خود جماع نمايد يك كفّاره جمع بر او واجب است.

(مسأله 1330) اگر روزه دار كاري كه حلال است و روزه را باطل مي كند، انجام دهد، مثلًا آب بياشامد و بعد كار ديگري كه حرام است و روزه را باطل مي كند، انجام دهد، مثلًا غذاي حرامي بخورد، يك كفّاره كافي است.

(مسأله 1331) اگر روزه دار آروغ بزند و چيزي در دهانش بيايد، چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است و بايد قضاي آن را بگيرد و كفّاره هم بر او واجب مي شود.

(مسأله 1332) اگر نذر كند كه روز معيني را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز عمداً روزه خود را باطل كند كفاره آن مانند كفاره ماه رمضان است يعني بايد يك بنده آزاد نمايد يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام دهد.

(مسأله 1333) كسي كه مي تواند وقت را تشخيص دهد، اگر به گفته كسي كه گفتارش قابل اعتماد و اطمينان نباشد و مي گويد مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفّاره بر او واجب مي شود.

(مسأله 1334) كسي كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر

بعد از ظهر يا پيش از ظهر براي فرار از كفّاره سفر نمايد، كفّاره او ساقط نمي شود.

(مسأله 1335) اگر عمداً روزه خود را باطل كند و بعد عذري مانند حيض يا نفاس يا مرض براي او پيدا شود، كفّاره بر او واجب مي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 325

(مسأله 1336) اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفّاره بر او واجب نيست.

(مسأله 1337) اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوّال و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده، كفّاره بر او واجب نيست.

(مسأله 1338) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است، جماع كند، اگر زن بر عمل راضي باشد، هر كدام بايد كفاره بدهد و اگر مجبور كرده باشد، كفّاره روزه خودش و روزه زن را بايد بدهد.

(مسأله 1339) اگر روزه دار در ماه رمضان، با زن خود كه روزه دار است، جماع كند و در بين جماع زن راضي شود، بايد مرد دو كفّاره و زن يك كفاره بدهد.

(مسأله 1340) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نمايد، يك كفّاره بر او واجب مي شود و روزه زن صحيح است و كفّاره هم بر او واجب نيست.

(مسأله 1341) اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غيرجماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند به جا آورد مثلًا آب و يا غذا بخورد كفاره بر هيچ كدام واجب نيست.

(مسأله 1342) كسي كه به واسطه مسافرت يا مرض روزه نمي گيرد، نمي تواند زن روزه دار

خود را مجبور به جماع كند، ولي اگر او را مجبور نمايد، بنا بر احتياط كفاره زن را بدهد.

(مسأله 1343) انسان نبايد در به جا آوردن كفّاره كوتاهي كند، ولي لازم نيست فوراً آن را انجام دهد.

(مسأله 1344) اگر كفّاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را به جا نياورد، چيزي بر آن اضافه نمي شود.

(مسأله 1345) كسي كه بايد براي كفّاره يك روز شصت فقير را طعام دهد، اگر به شصت فقير دسترسي دارد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مدّ كه تقريباً 750 كيلوگرم است، طعام دهد. يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولي چنانچه انسان اطمينان داشته باشد كه فقير طعام را به عيالات خود مي دهد يا به آنها مي خوراند مي تواند براي هر يك از عيالات فقير

رساله توضيح المسائل، ص: 326

اگرچه صغير باشند، يك مدّ به آن فقير بدهد.

(مسأله 1346) كسي كه قضاي روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بايد به ده فقير، هر كدام يك مدّ، طعام دهد و اگر نمي تواند بايد سه روز پي در پي روزه بگيرد.

جاهائي كه فقط قضاي روزه واجب است

(مسأله 1347) در چند صورت فقط قضاي روزه بر انسان واجب است و كفّاره واجب نيست:

اول آن كه روزه دار در روز ماه رمضان عمداً قي كند.

دوم آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلي كه در مسأله 1278 گفته شد، تا اذان صبح از خواب دوم بيدار نشود.

سوم عملي كه روزه را باطل مي كند، به جا نياورد. ولي نيّت روزه نكند، يا ريا كند، يا قصد كند كه روزه

نباشد.

چهارم آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك روز يا چند روز روزه بگيرد.

پنجم آن كه در ماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه، كاري كه روزه را باطل مي كند، انجام دهد. بعد معلوم شود صبح بوده و نيز اگر بعداز تحقيق با گمان به اين كه صبح شده، كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضاي آن روز بر اوواجب است، ولي اگر بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و چيزي بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نيست و امّا اگر بعد از تحقيق گمان كند كه صبح نشده و يا شك كند كه صبح شده يا نه و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضاي آن روز واجب است.

ششم آن كسي كه مورد اعتماد و اطمينان نيست، بگويد صبح نشده و انسان به گفته او

رساله توضيح المسائل، ص: 327

كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

هفتم آن كه كسي بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند، يا خيال كند شوخي مي كند و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

هشتم آن كه نابينا و مانند آن به گفته كس ديگر افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

نهم آن كه در هواي صاف به واسطه تاريكي يقين كند كه مغرب شده و افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولي اگر در هواي ابري به گمان اينكه مغرب

شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نيست.

دهم آن كه براي خنك شدن، يا بي جهت مضمضه كند يعني آب در دهان بگرداند و بي اختيار فرو رود ولي اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد، يا براي وضو مضمضه كند و بي اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.

(مسأله 1348) اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمي تواند افطار كند و همين طور اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق نمي تواند كاري كه روزه را باطل مي كند، انجام دهد.

احكام روزه قضا

(مسأله 1349) اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاي دوران ديوانگي را قضا كند.

(مسأله 1350) اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه هاي وقتي را كه كافر بوده قضا نمايد. ولي اگر مسلماني كافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه هاي وقتي را كه كافر بوده بايد قضا نمايد.

(مسأله 1351) روزه اي كه از انسان به واسطه مستي فوت شده، بايد قضا نمايد. اگرچه چيزي را كه به واسطه آن مست شده، براي معالجه خورده باشد.

(مسأله 1352) اگر براي عذري چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او

رساله توضيح المسائل، ص: 328

برطرف شده مي تواند مقدار كمتر را كه احتمال مي دهد روزه نگرفته قضا نمايد، مثلًا كسي كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمي داند پنجم رمضان از سفر برگشت يا ششم، مي تواند پنج روز روزه بگيرد و نيز كسي هم كه نمي داند چه وقت عذر برايش پيدا شده، مي تواند مقدار كمتر را قضا نمايد، مثلًا اگر در آخرهاي ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد و نداند كه بيست

و پنجم رمضان مسافرت كرده، يا بيست و ششم، مي تواند مقدار كمتر يعني پنج روز را قضا كند ولي اگر قبلًا عدد را مي دانست و بعداً فراموش كرده در اين صورت بايد احتمال بيشتر را بگيرد.

(مسأله 1353) اگر از چند ماه رمضان، روزه قضا داشته باشد، قضاي هر كدام را كه اول بگيرد، مانعي ندارد. ولي اگر وقت قضاي رمضان آخر تنگ باشد، مثلًا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد بايد اول قضاي رمضان آخر را بگيرد.

(مسأله 1354) كسي كه قضاي روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضاي او تنگ نباشد، مي تواند پيش از ظهر روزه خود را باطل نمايد.

(مسأله 1355) اگر قضاي روزه معيني را (مانند قضاي روزه نذر) گرفته باشد، احتياط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

(مسأله 1356) اگر به واسطه مرض، يا حيض، يا نفاس، روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هائي را كه نگرفته براي او قضا كنند.

(مسأله 1357) اگر به واسطه مرضي روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد، قضاي روزه هائي را كه نگرفته بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مدّ كه تقريباً 750 گرم است، طعام يعني آرد گندم به فقير بدهد، ولي اگر به واسطه عذر ديگري مثلًا براي مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقي بماند، روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا كند و احتياط واجب آن است كه براي هر روز يك مدّ طعام به فقير بدهد.

(مسأله 1358)

اگر به واسطه مرضي روزه رمضان را نگيرد و بعد از رمضان مرض او برطرف شود ولي عذر ديگري پيدا كند كه نتواند تا رمضان قضاي روزه را بگيرد بايد روزه هائي را كه نگرفته قضا نمايد و نيز اگر در ماه رمضان، غير مرض عذر ديگري داشته باشد و بعد از

رساله توضيح المسائل، ص: 329

رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا كند.

(مسأله 1359) اگر در ماه رمضان به واسطه عذري روزه نگيرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آينده عمداً قضاي روزه را نگيرد، بايد روزه را قضا كند و براي هر روز يك مدّ آرد گندم هم به فقير بدهد.

(مسأله 1360) اگر در قضاي روزه كوتاهي كند تا وقت تنگ شود و در تنگي وقت عذري پيدا كند، بايد قضا را بگيرد و براي هر روز يك مد آرد گندم به فقير بدهد.

(مسأله 1361) اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آن كه خوب شد اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت داشته باشد بايد قضاي رمضان آخر را بگيرد و براي هر روز از سال هاي پيش يك مدّ آرد گندم به فقير بدهد.

(مسأله 1362) كسي كه بايد براي هر روز يك مدّ طعام به فقير بدهد، مي تواند كفّاره چند روز را به يك فقير بدهد.

(مسأله 1363) اگر قضاي روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد بايد قضا را بگيرد و براي هر روز يك مدّ آرد گندم به فقير بدهد.

(مسأله 1364) اگر روزه رمضان را عمداً نگيرد، -

علاوه بر كفّاره - بايد قضاي آن را به جا آورد و چنانچه تا رمضان آينده قضاي آن روزه را به جا نياورد و براي هر روز نيز يك مدّ بايد به فقير بدهد.

(مسأله 1365) بعد از مرگ پدر و مادر؛؛ پسر بزرگتر بايد قضاي نماز و روزه او را به تفصيلي كه در مسأله 1325 گفته شد، به جا آورد ولي قضاي روزه مادر بر پسر واجب نيست.

(مسأله 1366) اگر پدر و يا مادر غير از روزه رمضان، روزه واجب ديگري را مانند روزه نذر نگرفته باشد، قضاي آن بر پسر بزرگتر واجب نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 330

احكام روزه مسافر

(مسأله 1367) مسافري كه بايد نمازهاي چهار ركعتي را در سفر دو ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد و مسافري كه نمازش را تمام مي خواند مثل كسي كه شغلش مسافرت يا سفر او معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد.

(مسأله 1368) مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولي اگر براي فرار از روزه باشد، مكروه است.

(مسأله 1369) اگر غير روزه رمضان، روزه معين ديگري بر انسان واجب باشد، مثل اين كه نذر كند روز معيني را روزه بگيرد نبايد در آن روز مسافرت كند و اگر در سفر باشد بايد قصد كند كه ده روز در جائي بماند و آن روز را روزه بگيرد.

(مسأله 1370) اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند، نمي تواند آن را در سفر به جا آورد و اگر نذر كند روز معيني را در سفر روزه بگيرد، بايد در سفر به جا آورد و نيز اگر نذر كند روز معيني را چه مسافر باشد يا نباشد، روزه بگيرد بايد

آن روز را اگرچه مسافر باشد، روزه بگيرد.

(مسأله 1371) مسافر مي تواند براي خواستن حاجت سه روز - روزهاي چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه - در مدينه طيّبه روزه مستحبي بگيرد.

(مسأله 1372) كسي كه نمي داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل مي شود و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحيح است.

(مسأله 1373) اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مي باشد و در سفر روزه بگيرد روزه او باطل است.

(مسأله 1374) اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام كند و اگر پيش از ظهر مسافرت كند و پيش از ظهر به حد ترخّص برسد، يعني به جائي برسد كه ديوار شهر را نبيند و صداي اذان آن را نشنود، روزه او باطل مي شود و اگر پيش از آن روزه را باطل

رساله توضيح المسائل، ص: 331

كند، كفّاره بر او واجب است و هر گاه پيش از ظهر از شهر خود حركت كند ولي بعد از ظهر به حد ترخص برسد، روزه او صحيح است.

(مسأله 1375) اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جائي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده، روزه آن روز باطل است.

(مسأله 1376) كسي كه در روزه ماه رمضان از محل خود مسافرت مي كند و قبل از ظهر همان روز مراجعت مي كند چنانچه مفطري انجام نداده باشد، حكمش حكم كسيست كه مسافر بوده و قبل از ظهر به وطن

مي رسد. اگر چيزي كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد نيّت روزه و امساك كند و روزه او صحيح است.

(مسأله 1377) اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جائي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.

(مسأله 1378) مسافر و كسي كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملًا خود را سير كند.

كساني كه روزه بر آنها واجب نيست

(مسأله 1379) كسي كه به واسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد، يا براي او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولي در صورت دوم بايد براي هر روز 750 گرم آرد به فقير بدهد.

(مسأله 1380) كسي كه به واسطه پيري روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد بنا بر احتياط لازم است قضاي روزه هائي را كه نگرفته به جا آورد

(مسأله 1381) اگر انسان مرضي دارد كه زياد تشنه مي شود و نمي تواند تشنگي را تحمل كند، يا براي او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولي در صورت دوم بايد براي هر روز يك مد آرد گندم به فقير بدهد و بهتر آن است كه بيشتر از مقداري كه ناچار است آب نياشامد و چنانچه بعد بتواند در روزهاي كوتاه و هواي ملايم روزه بگيرد بنا بر احتياط روزه هايي را كه نگرفته، قضا نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 332

(مسأله 1382) زني كه زائيدن او نزديك است و روزه براي حملش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مدّ آرد گندم به فقير بدهد و نيز اگر روزه براي خودش ضرر دارد، روزه

بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مدّ گندم و يا آرد آن را به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا نمايد.

(مسأله 1383) زني كه بچه شير مي دهد و شير او كم است چه مادر بچه، يا دايه او باشد، يا بي اجرت شير دهد، اگر روزه براي بچه اي كه شير مي دهد ضرر دارد روزه بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مدّ طعام يعني آرد گندم به فقير بدهد و نيز اگر براي خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مدّ طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا نمايد.

راه ثابت شدن اول ماه

(مسأله 1384) اول ماه به پنج چيز ثابت مي شود:

اول:

آن كه خود انسان ماه را ببيند.

دوم:

عده اي كه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مي شود، بگويند ماه را ديده ايم و همچنين است هر چيزي كه به واسطه آن يقين يا اطمينان پيدا شود.

سوم:

دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده ايم و در خصوصيات ماه اختلاف نداشه باشند، اما اگر در تشخيص بعضي خصوصيات اختلاف داشته باشند مثل آنكه يكي بگويد ماه بلند بود و ديگري بگويد نبود، به گفته آنان اوّل ماه ثابت مي شود.

چهارم:

سي روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مي شود و سي روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه شوّال ثابت مي شود.

پنجم:

حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.

(مسأله 1385) هرگاه هوا ابري باشد و يا صاف باشد و ديگران نيز به ديدن

ماه اقدام كنند ولي هيچ كس جز اين دو نفر مدعي رؤيت نباشند در اين دو صورت به قول دو عادل نيز ماه

رساله توضيح المسائل، ص: 333

ثابت نمي شود و بعيد نيست كه اشتباه باصره بوده است.

(مسأله 1386) اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسي هم كه از او تقليد نمي كند، بايد به حكم او عمل نمايد. ولي كسي كه مي داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمي تواند به حكم او عمل نمايد.

(مسأله 1387) اول ماه با محاسبات نجومي ثابت نمي شود. ولي اگر انسان از گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد و اگر با محاسبات علمي امكان رؤيت هلال را نفي كنند ثبوت هلال با شهادت دو نفر عادل مشكل مي باشد و احاديث مربوط به عدم حجيت قول منجم و … مربوط به محاسبات ظني آن روز بوده و ارتباطي به محاسبات علمي امروز ندارد.

(مسأله 1388) بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمي شود كه شب پيش، شب اول ماه بوده است.

(مسأله 1389) اگر اول ماه رمضان براي كسي ثابت نشود و روزه نگيرد. چنانچه دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده ايم، بايد روزه آن روز را قضا نمايد.

(مسأله 1390) اگر در شهري اول ماه ثابت شود، براي مردم شهر ديگر كه به آن نزديك است كفايت مي كند و همچنين شهرهاي دور دستي كه افق آنها با هم متحد است و همچنين اگر ماه در بلاد شرقي مانند مشهد - ديده شود براي كساني كه در بلاد غربي هستند، كفايت مي كند. ولي رؤيت در بلاد غربي براي كساني كه در قسمت شرقي آن هستند كفايت نمي كند،

مگر آن دو شهر با هم نزديك باشند، يا انسان بداند كه افق آنهايكي است.

(مسأله 1391) روزي را كه انسان نمي داند آخر رمضان است يا اول شوال، بايد روزه بگيرد ولي اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است، بايد افطار كند.

(مسأله 1392) اگر زنداني نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل نمايد و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهي را كه روزه بگيرد صحيح است و اگر زندان او ادامه يافت بنا بر احتياط واجب بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهي كه روزه گرفت، دوباره يك ماه روزه بگيرد ولي اگر بعد گمان پيدا كرد بايد به آن عمل نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 334

روزه هاي حرام و مكروه

(مسأله 1393) روزه عيد فطر و قربان، حرام است و نيز روزي را كه انسان نمي داند آخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد، حرام مي باشد.

(مسأله 1394) اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبي حق شوهرش از بين رود، جايز نيست روزه بگيرد، بلكه اگر حق شوهر هم از بين نرود، ولي شوهر او را نسبت به آن، از گرفتن روزه مستحبي جلوگيري كند، بنا بر احتياط واجب بايد خودداري كند.

(مسأله 1395) روزه مستحبي اولاد اگر اسباب اذيّت پدر و مادر، يا جد شود جايز نيست، بلكه اگر اسباب اذيّت آنان نشود ولي او را از گرفتن روزه مستحبي جلوگيري كنند، احتياط مستحب آن است كه روزه نگيرد.

(مسأله 1396) اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبي بگيرد و در بين روز پدر او را نهي كند در صورتي كه اسباب اذيت پدر شود، بايد افطار كند.

(مسأله 1397) كسي

كه مي داند روزه براي او ضرر ندارد، اگرچه پزشك بگويد ضرر دارد، بايد روزه بگيرد و كسي كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد اگرچه پزشك بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.

(مسأله 1398) اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد و از آن احتمال، ترس براي او پيدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، نبايد روزه بگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.

(مسأله 1399) كسي كه عقيده اش اين است كه روزه براي او ضرر ندارد، اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براي او ضرر داشته، بايد قضاي آن را به جا آورد.

(مسأله 1400) روزه روز عاشورا و روزي كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان، مكروه است.

رساله توضيح المسائل، ص: 335

(5) اعتكاف

اشاره

اعتكاف آن است كه انسان حداقل سه روز و دو شب ميانه، در مسجد به قصد عبادت بسر ببرد و بهتر آن است كه علاوه بر ماندن در مسجد، انجام عبادت ديگري مانند خواندن نماز و قرآن را نيز نيت كند و فردي كه چنين عملي را انجام مي دهد «معتَكِف» مي باشد.

(مسأله 1401) اعتكاف در همه اوقات جايز است ولي بهترين زمان آن، ماه مبارك رمضان وبالاخص دهه آخر آن است.

(مسأله 1402) خود اعتكاف بالذات عمل مستحبي است، واگر نذر كند كه اعتكافي انجام دهد، به خاطر وفاي به نذر، واجب مي شود.

(مسأله 1403) انسان مي تواند اعتكاف را از جانب خود و يا از جانب افراد از دنيا رفته انجام دهد، ولي از طرف فرد زنده جايز نيست.

(مسأله 1404) شرايط صحت اعتكاف عبارتند از امور

زير:

1. اسلام

2. عقل

3. قصد قربت

4. روزه.

بنابراين فرد مسافر نمي تواند اعتكاف به جا بياورد، (مگر در مواردي كه روزه براي او جايز باشد) و همچنين زن حائض و نفساء (تازه زا) و نيز اعتكاف در عيد فطر و قربان كه روزه در آنها حرام است صحيح نمي باشد.

(مسأله 1405) كمترين مدت اعتكاف، سه روز است، هرگاه كمتر از آن را نيت كند،

رساله توضيح المسائل، ص: 336

اعتكاف او صحيح نيست، ولي فزون تر از سه، مانعي ندارد، ولو يك روز يا يك شب، يا بخشي از آنها و اگر پنج روز معتكف شود، اعتكاف روز ششم براي او واجب مي گردد و همچنين اگر هشت روز معتكف شد، روز نهم براي او واجب مي گردد و مقصود از روز، طلوع فجر تا غروب آفتاب است، بنابراين، شب نخست و شب چهارم، جزء اعتكاف نيست، در اين صورت اقل اعتكاف، سه روز و دو شب مي باشد.

(مسأله 1406) محل اعتكاف، بايد مسجد جامع باشد و مراد از مسجد جامع اين است كه در آنجا نماز جماعت برگزار شده و به عنوان مسجد شهر حساب شود. بنابراين در بيشتر شهرها فقط يك مسجد مي تواند محل اعتكاف باشد، مگر اين كه به خاطر بزرگي شهر دو مسجد يا بيشتر همزمان، مسجد شهر به حساب آيند، بنابراين، مسجد محلّه و امثال آن، براي اعتكاف، كافي نيست.

(مسأله 1407) اجازه شوهر براي همسرش، آن گاه كه زن بخواهد معتكف شود لازم است.

(مسأله 1408) اجازه پدر و مادر براي اعتكاف فرزندان شرط نيست، مگر اين كه عمل آنان مايه رنجش آنان و برخلاف خوشرفتاري با پدر و مادر باشد كه اسلام بر آن تأكيد فراوان دارد.

(مسأله 1409) معتكف بايد

مدّت سه روز يا بيشتر در مسجد به سر برد و هرگاه بدون عذر شرعي - كه بعداً گفته خواهد شد -، مسجد را ترك كند، اعتكاف او باطل مي شود، خواه حكم شرعي مسأله را بداند يا نداند، ولي اگر فراموش كند كه معتكف است و مسجد را ترك كند و يا به زور او را از مسجد بيرون كنند، اعتكاف او باطل نمي شود و به محض يادآوري يا برطرف شدن مانع، بايد به مسجد برگردد و اعتكاف را ادامه دهد.

(مسأله 1410) اگر براي خود، در مسجد معتكف شود، در نيمه عمل نمي تواند عدول كند و آن را به نيّت فرد ديگر ادامه دهد و همچنين اگر از طرف فردي معتكف شده، در نيمه عمل نمي تواند عدول كند و به نيت خودش ادامه دهد.

(مسأله 1411) اعتكاف عمل واحديست و بايد از طرف يك نفر انجام بگيرد، بنابراين

رساله توضيح المسائل، ص: 337

نمي توان يك اعتكاف را از طرف چند نفر انجام داد، فقط مي توان ثواب عمل اعتكاف را براي گروهي اهدا نمود، خواه زنده باشند، يا نه.

(مسأله 1412) آنچه كه لازم است اين است كه فرد معتكف بايد روزه دار باشد، خواه روزه را براي خود بگيرد يا به طور نيابت از ديگري.

(مسأله 1413) اعتكاف عبادت مستحب است و مي توان آن را در اثنا قطع كرد ولي هنگامي كه به روز سوم وارد شد، قطع آن حرام مي باشد.

(مسأله 1414) اگر نذر كند كه در روزهاي معيني معتكف شود، در اين صورت قطع آن جايز نيست.

(مسأله 1415) هرگاه نذر كند كه در روزهاي معيني معتكف شود، مي تواند با گرفتن روزه به نيت قضا و غير آن، اين عمل را

انجام دهد.

(مسأله 1416) هرگاه سه روز معيني را نذر كند كه معتكف باشد، ولي روز سوم، مصادف با عيد گردد، اعتكاف او باطل و قضا براي او واجب نيست.

(مسأله 1417) هرگاه نذر كند كه سه روز معتكف شود، نخستين شب از سه روز، جزء اعتكاف نيست و همچنين اگر يك ماه را نذر كند، نخستين شب از يك ماه، جزء اعتكاف نيست، مگر اين كه، به هنگام نذر نخستين شب را هم جزء اعتكاف قراردهد.

(مسأله 1418) هرگاه نذر كند كه يك ماه در مسجد معتكف شود و اتفاقاً ماه، بيست و نه روز باشد، بايد، يك روز به آن بيفزايد، مگر اين كه به هنگام نذر مقصودش از ماه، بين دو رؤيت ماه باشد (مابين الهلالين) در اين صورت، بيست و نه روز كافي است.

(مسأله 1419) هرگاه نذر كند كه پنج روز در مسجد معتكف شود بايد يك روز بر آن بيفزايد.

(مسأله 1420) هرگاه نذر كند كه در ايام بيض (سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم) ماه رجب معتكف شود، ولي نذر خود را فراموش كند يا در اعتكاف مسامحه نمايد، احتياطاً بايد بعداً قضا كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 338

(مسأله 1421) هرگاه نذر كند كه سه روز در ماه معيني و مشخصي معتكف شود، ولي بعداً فراموش كند كه كدام يك از ماه ها را نيّت كرده بود، اگر حرجي پيش نيايد، بايد احتياط كند، مثلًا اگر ماه مردّد بين دو ماه يا سه ماه باشد، سه روز از هر سه ماه معتكف گردد.

(مسأله 1422) هرگاه در مسجد مشخصي معتكف شد و بخواهد به مسجد ديگر منتقل شود، اعتكاف او باطل مي شود، مگر اين كه اين دو

مسجد به هم پيوسته باشند به گونه اي كه مسجد واحدي به شمار آيند.

(مسأله 1423) هرگاه در مسجدي معتكف شود ولي ادامه اعتكاف، ممكن نباشد، مشهور اين است كه اعتكاف او باطل مي شود و نمي تواند بقيه را در مسجد ديگر به پايان برساند، ولي احوط اين است كه در صورت واجب بودن به مسجد ديگر منتقل شود و اعتكاف را به آخر برساند.

(مسأله 1424) پشت بام مسجد و محراب آن و شبستان ها، جزء مسجد محسوب مي شود مگر اين كه در شهري كه در آن معتكف مي شود، برخي از آنها را اهالي محل جزء مسجد ندانند.

(مسأله 1425) هرگاه نقطه خاصي از مسجد را براي اعتكاف در نظر بگيرد، اعتكاف در آن نقطه واجب نمي شود. مگر اين كه آن نقطه از مسجد از فضيلت خاصي برخوردار باشد، در اين صورت بايد به نيّت خود، جامه عمل بپوشاند.

(مسأله 1426) هرگاه شك كند كه نقطه اي از نقاط مربوط به مسجد، جزء مسجد هست يا نه اعتكاف در آن جايز نيست.

(مسأله 1427) هرگاه بر اثر شياع يا شهادت دو عادل يا يك عادل، ثابت شود كه نقطه مورد نظر مسجد است، اعتكاف در آن جايز است.

(مسأله 1428) اعتكاف بايد در مسجد صورت بگيرد و در اين قسمت بين زن و مرد، فرقي نيست، بنابراين، هرگاه زني در خانه خود نقطه اي را براي نماز اختصاص دهد، اعتكاف در آن كافي نيست و همچنين در مساجد كوچك كه مسجد شهر شمرده نمي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 339

(مسأله 1429) نوجوان نابالغ كه خوب و بد را تشخيص مي دهد، اگر اعتكاف كند، اعتكاف او صحيح است.

(مسأله 1430) در موارد خاصي معتكف مي تواند مسجد را به طور

موقت ترك كند مانند:

1. اداي شهادت در دادگاه.

2. تشييع جنازه مؤمن.

3. ضروريات عرفي و شرعي، مانند تهيه غذا يا غسل و وضو در بيرون مسجد.

براين اساس تا ضرورتي ايجاب نكند، مسجد را به خاطر امر مستحب، ترك ننمايد.

(مسأله 1431) هرگاه در مسجد در حال اعتكاف، جنب شود، فوراً بايد مسجد را ترك كند و غسل نمايد و اگر مسامحه كند و در مسجد بماند هر چند بعداً براي غسل اقدام كند اعتكاف او باطل مي شود.

(مسأله 1432) هرگاه فرد معتكف فرد ديگري را كه در نقطه اي از مسجد اعتكاف كرده، به زور از جايش بلند كند و خود به جاي أو بنشيند اعتكاف او باطل مي شود و همچنين اگر با جانماز غصبي اعتكاف كند، ولي اگر لباس او غصبي باشد، كار او حرام ولي اعتكافش صحيح مي باشد.

(مسأله 1433) براي پرداخت بدهي واجب، بايد مسجد را ترك كند و بدهي را بپردازد و سپس بر گردد ولي اگر اين كار را نكرد، اعتكاف او باطل نمي شود.

(مسأله 1434) هرگاه ضرورت ايجاب كند كه از مسجد بيرون برود و كاري را انجام دهد، بايد نزديك ترين راه به مقصد را انتخاب كند و اگر در نيمه راه يا هنگام برگشتن، بدون ضرورت مكث كند و سپس به مسجد باز گردد اعتكاف باطل مي شود.

(مسأله 1435) هرگاه براي انجام كار لازمي مسجد را ترك گفت و ناخواسته آن قدر طول كشيد كه صورت اعتكاف به هم خورد، اعتكاف او باطل مي شود.

(مسأله 1436) در اعتكاف، آنچه معتبر است، مكث در مسجد است و حالت خاصّي در آن معتبر نيست، مي تواند بنشيند يا دراز بكشد با بخوابد و يا راه برود.

رساله توضيح المسائل، ص:

340

(مسأله 1437) مستحب است انسان، به هنگام شروع در اعتكاف، با خدا شرط كند كه هر موقع كه خواست مخيّر باشد كه، اعتكاف را به هم بزند، خواه براي بر هم زدن، عذري باشد يا نباشد.

(مسأله 1438) همان طور كه در حال شروع مي تواند اين شرط را با خدا بكند، به هنگام نذر نيز مي تواند اين شرط را منظور بدارد، مثلًا بگويد:

«للّه عليّ كه معتكف شوم به شرط آن كه هر موقع خواستم اعتكاف را به هم بزنم».

احكام اعتكاف

(مسأله 1439) فرد معتكف بايد از اموري اجتناب كند:

1. تماس جنسي با زن، حتي بوسيدن و لمس كردن و در اين قسمت بين زن و مرد، فرقي نيست و احتياط مستحب آنست از نگاه كردن شهوت آميز نيز، خودداري كند.

2. استمنا: كاري صورت دهد كه از او مني بيرون بيايد هر چند سبب آن نگاه شهوت آميز به همسرش باشد.

3. استفاده از بوي خوش به منظور لذت بردن، ولي كساني كه فاقد حس شامه هستند، براي آنان مانعي نيست.

4. خريد و فروش، بلكه هر نوع داد و ستد غير ضروري ولي اشتغال به كارهاي دنيوي، مانند خياطي و بافندگي مانعي ندارد، ولي در صورتي كه فردي ديگر حاضر شود كه خريدهاي ضروري او را براي ادامه اعتكاف انجام دهد، بايد او را به اين كار بگمارد.

5. بايد در اعتكاف از هر نوع جرّ و بحث براي اظهار برتري، خودداري شود، ولي مذاكره علمي براي بيان حق و ابطال باطل، مانعي ندارد، بلكه مستحب است و پوشيدن لباس دوخته براي معتكف مانعي ندارد و احكام اعتكاف با احكام احرام، تفاوت دارد.

(مسأله 1440) آنچه كه در مسأله پيش گفته

شد، براي معتكف مطلقاً حرام است، خواه در روز، خواه در شب، ولي برخي از محرّمات مخصوص روز است، مانند خوردن و نوشيدن كه به

رساله توضيح المسائل، ص: 341

خاطر روزه حرام مي شود و همچنين سر زير آب كردن.

(مسأله 1441) فرد معتكف مي تواند كارهاي مباح را در مسجد انجام دهد، مثلًا به حساب زندگي خود برسد و دفاتر خود را تنظيم كند.

(مسأله 1442) هر چيزي كه روزه را باطل مي كند، مايه بطلان اعتكاف مي شود، به شرط اين كه در روز انجام بگيرد، زيرا روزه يكي از اركان اعتكاف است و بطلان روزه، مايه باطل شدن اعتكاف مي شود، ولي برخي از چيزها مطلقاً مايه بطلان اعتكاف است، مانند جماع و معاشرت هاي جنسي با زن و بوسيدن و دست دادن و احتياط آن است كه اگر در اعتكاف خريد و فروش غير ضروري انجام داد و يا بوي خوش به كاربرد اعتكاف خود را به پايان برساند و اگر واجب بود، قضا كند.

هرگاه يكي از محرمات، از فرد معتكف از روي سهو سر زد، اعتكاف او صحيح است، ولي اگر سهواً با همسر خود نزديكي كرد، اعتكاف او باطل مي شود و اگر اعتكاف واجب بوده، بايد قضا كند و اگر مستحب بود، آن را به پايان برساند.

(مسأله 1443) اگر اعتكاف به يكي از چيزها باطل شود، اگر واجب بوده بايد قضا كند، مگر اين كه در صيغه نذر يا به هنگام شروع، با خدا شرط كند كه هر موقع بخواهد، اعتكاف را بر هم بزند.

(مسأله 1444) هرگاه اعتكاف او مستحب باشد، اگر در اثناي دو روز آن را باطل كند، چيزي بر او واجب نيست واگر پس از

گذشت دو روز آن را باطل كند، بايد آن را قضا كند.

(مسأله 1445) هرگاه در نيمه اعتكاف واجب بميرد قضا بر وليّ او واجب نيست.

(مسأله 1446) هرگاه در حال اعتكاف به خريد و فروش بپردازد، معامله او درست و اعتكاف او باطل است.

(مسأله 1447) هرگاه اعتكاف واجب را با نزديكي با همسر خود هر چند در شب باطل كند، بايد كفاره بدهد و كفاره آن كفاره ماه رمضان است، يعني بايد يكي از سه چيز را انجام دهد:

غلامي را آزاد كند، يا شصت روز پشت سر هم روزه بگيرد و يا شصت فقير را سير كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 342

(6) خمس

احكام خمس

در هفت چيز خمس واجب مي شود:

(مسأله 1448)

در هفت چيز خمس واجب مي شود:

اول:

منفعت كسب؛؛ دوم:

معدن؛؛ سوم:

گنج؛؛ چهارم:

مال حلال مخلوط به حرام؛؛ پنجم:

جواهري كه به واسطه غوّاصي يعني فرو رفتن در دريا به دست مي آيد؛؛ ششم:

غنيمت جنگ؛؛ هفتم:

زميني كه كافر ذمّي از مسلمان بخرد و احكام اينها مفصّلًا گفته خواهد شد.

1 - منفعت كسب

(مسأله 1449) هر گاه انسان از تجارت يا صنعت؛؛ يا كسب هاي ديگر مالي به دست آورد، چنانچه از مخارج سال خود او و كساني كه متكفل هزينه زندگي آنهاست زياد بيايد، بايد خمس يعني پنج يك آن را به شيوه اي كه بعداً گفته مي شود، بدهد.

(مسأله 1450) اگر از غير كسب مالي به دست آورد؛؛ مثلًا چيزي به او ببخشند واجب است خمس آن را بدهد و همچنين هر نوع درآمدي كه از ناحيه غيركسب به دست بيايد، مثلًا چيزي از طريق وصيت به او برسد و يا مهريه اي كه زن از شوهر مي گيرد، فقط ارثي كه از نزديكان به انسان برسد خمس ندارد.

(مسأله 1451) ارثي كه از نزديكان به انسان برسد خمس ندارد ولي اگر مثلًا با كسي خويشاوندي دوري داشته باشد و نداند چنين خويشي دارد، بايد خمس ارثي را كه از او مي برد. اگر از مخارج سالش زياد بيايد، بدهد.

(مسأله 1452) اگر مالي به ارث به او برسد و بداند كسي كه اين مال از او به ارث رسيده

رساله توضيح المسائل، ص: 343

خمس آن را نداده؛؛ بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1453) اگر به واسطه قناعت كردن، چيزي از مخارج سال انسان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1454) كسي كه ديگري مخارج او را مي دهد، بايد خمس تمام مالي را كه به دست مي آورد بدهد. ولي اگر

مقداري از آن را خرج زيارت و مانند آن كرده باشد فقط بايد خمس باقيمانده را بدهد.

(مسأله 1455) اگر ملكي را بر افراد معيني مثلًا بر اولاد خود وقف نمايد. چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاري كنند و يا اجاره دهند و از آن چيزي به دست آورند و از مخارج سال آنان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهند.

(مسأله 1456) اگر مالي را كه فقير بابت خمس گرفته وتملك كرده از مخارج سالش زياد بيايد، خمس ندارد. ولي اگر از مالي كه به او داده اند منفعتي ببرد، مثلًا از درختي كه بابت خمس به او داده اند ميوه اي به دست آورد، بايد خمس مقداري كه از مخارج سالش زياد مي آيد، بدهد.

(مسأله 1457) اگر با عين پول خمس نداده جنسي را بخرد يعني بفروشنده بگويد اين جنس را به اين پول مي خرم معامله صحيح است و به جنسي كه با اين پول خريده است، خمس تعلق مي گيرد.

(مسأله 1458) اگر جنسي را بخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس نداده بدهد، معامله اي كه كرده صحيح است و خمس پولي را كه به فروشنده داده بايد از مال ديگر بپردازد.

(مسأله 1459) اگر مالي را كه خمس آن داده نشده بخرد، خمسش به عهده فروشنده است و بر خريدار چيزي نيست.

(مسأله 1460) اگر چيزي را كه خمس آن داده نشده به كسي ببخشند پنج يك آن به عهده خود بخشنده است و با اين تصرّف خمس به ذمّه او تعلق مي گيرد و چيزي بر گيرنده نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 344

(مسأله 1461) اگر از كافر يا كسي كه به دادن خمس عقيده ندارد؛؛ مالي به

دست انسان آيد، واجب نيست خمس آن را بدهد.

(مسأله 1462) تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از اولين سودي كه در كاسبي مي كنند، يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد مي آيد، بدهند و كسي كه شغلش كاسبي نيست، اگر اتفاقاً معامله اي كند و منفعتي ببرد، بعد از آن كه يك سال از موقعي كه فايده برده بگذرد، بايد خمس مقداري را كه از خرج سالش زياد آمده، بدهد.

(مسأله 1463) انسان مي تواند در بين سال هر وقت منفعتي به دستش آيد خمس آن را بدهد و همچنين جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد و اگر براي دادن خمس سال شمسي قرار دهد، مانعي ندارد.

(مسأله 1464) كسي كه مانند تاجر و كاسب بايد براي دادن خمس، سال قرار دهد، اگر منفعتي به دست آورد و در بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند.

(مسأله 1465) اگر قيمت جنسي را كه براي تجارت خريده بالا رود و آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پائين آيد، خمس مقداري كه بالا رفته بر او واجب نيست.

(مسأله 1466) اگر قيمت جنسي را كه براي تجارت خريده بالا رود و به اميد اين كه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش پائين آيد خمس مقداري را كه بالا رفته، بر او واجب نيست.

(مسأله 1467) اگر غير مال التجاره مالي داشته باشد كه خمسش را داده يا خمس ندارد مثلًا ارث به او رسيده است چنانچه قيمتش بالا رود و

آن را بفروشد مقداري كه بر قيمتش اضافه شده، خمس دارد و همچنين اگر گوسفندي كه خمس آن را داده، چاق شود، بايد خمس آنچه زياد شده، بدهد.

(مسأله 1468) اگر باغي احداث كند براي آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد، اگر وقت فروش آن رسيده بايد خمس ميوه و درخت را بدهد ولي اگر قصدش اين باشد كه از ميوه آن

رساله توضيح المسائل، ص: 345

استفاده كند؛؛ فقط بايد خمس ميوه را بدهد و خمس خود باغ را هنگام فروش بدهد.

(مسأله 1469) اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد، كه براي استفاده از چوبشان پرورش مي دهند، سالي كه موقع فروش آنها است، اگرچه آنها را نفروشد، بايد خمس آنها را بدهد.

(مسأله 1470) كسي كه چند رشته كسب دارد مثلًا اجاره ملك مي گيرد و خريد و فروش و زراعت هم مي كند بايد منافع همه رشته ها را يك جا حساب كند و خمس آن را بدهد و - لذا - اگر در رشته اي ضرر كند، مي تواند از رشته ديگر آن را جبران كند.

(مسأله 1471) خرج هائي را كه انسان براي به دست آوردن فايده مي كند، مانند دلالي و باربري مي تواند جزء مخارج ساليانه حساب نمايد.

(مسأله 1472) آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسي و جهيزيه دختر و زيارت و مانند اينها مي رساند، در صورتي كه از شأن او زياد نباشد و زياده روي هم نكرده باشد، خمس ندارد.

(مسأله 1473) مالي را كه انسان به مصرف نذر و كفّاره مي رساند؛؛ جزء مخارج ساليانه است و نيز مالي را كه به كسي مي بخشد يا

جايزه مي دهد، در صورتي كه از شأن او زياد نباشد، از مخارج ساليانه حساب مي شود.

(مسأله 1474) اگر انسان نتواند يكجا جهيزيه دختر را تهيه كند و مجبور باشد كه هر سال مقداري از آن را تهيه نمايد يا در شهري باشد كه معمولًا هر سال مقداري از جهيزيه دختر را تهيه مي كنند، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، آن مبلغ خمس ندارد.

(مسأله 1475) كسي كه از كسب و تجارت فائده اي برده، اگر مال ديگري هم دارد كه خمس آن واجب نيست، مي تواند مخارج سال خود را فقط از فائده كسب بردارد و به مصرف برساند.

(مسأله 1476) اگر از منفعت كسب آذوقه اي كه براي مصرف سالش خريده، در آخر سال زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد در صورتي كه قيمتش از

رساله توضيح المسائل، ص: 346

وقتي كه خريده زياد شده باشد، بايد قيمت آخر سال را حساب كند.

(مسأله 1477) اگر در اثناء سال از منفعت كسب اثاثيه اي براي منزل بخرد، چنانچه در بين سال يا سال هاي بعد احتياجش از آن برطرف شود، احتياط مستحب آن است كه خمس آن را بدهد و همچنين است زيورآلات زنانه، اگر در بين سال وقت زينت كردن زن ها به آنها بگذرد.

(مسأله 1478) اگر در يك سال منفعتي نبرد، نمي تواند مخارج آن سال را از منفعتي كه در سال بعد مي برد، كسر نمايد مگر اين كه براي معيشت آن سال قرض كرده باشد و تا آن زمان قادر به پرداخت آن نباشد.

(مسأله 1479) اگر در اول سال منفعتي نبرد و از سرمايه خرج كند و پيش از تمام شدن سال

منفعتي به دستش آيد، مي تواند مقداري را كه از سرمايه برداشته از منافع كسر كند.

(مسأله 1480) اگر مقداري از سرمايه تلف شود و از باقيمانده آن منافعي ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد؛؛ مي تواند مقداري را كه از سرمايه كم شده، از منافع بردارد.

(مسأله 1481) اگر غير از سرمايه چيز ديگري از مال هاي او از بين برود اگر در همان سال به آن چيز احتياج داشته باشد، مي تواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيه نمايد.

(مسأله 1482) اگر در اول سال براي مخارج خود قرض كند و پيش از تمام شدن سال منفعتي ببرد، مي تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد.

(مسأله 1483) اگر در تمام سال منفعتي نبرد و براي مخارج خود قرض كند مي تواند از منافع سال هاي بعد قرض خود را ادا نمايد.

(مسأله 1484) اگر براي زياد كردن مال يا خريدن ملكي كه به آن احتياج ندارد قرض كند نمي تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد ولي اگر مالي را كه قرض كرده و چيزي را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، درصورتي كه مال ديگر نداشته باشد مي تواند از منافع كسب قرض را ادا نمايد.

(مسأله 1485) بنا بر احتياط واجب بايد خمس مال حلال مخلوط به حرام را از عين همان مال بدهد ولي خمس هاي ديگر را مي تواند از همان چيز بدهد يا به مقدار قيمت خمس كه بدهكار است پول بدهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 347

(مسأله 1486) اگر خمس مال را نداده در صورتي مي تواند در آن مال تصرف كند كه موجب اتلاف حقوق صاحبان خمس نشود

و در غير اين صورت تصرف در آن حرام است و در هر حال بايد خمس مال را بپردازد.

(مسأله 1487) بهتر است كسي كه خمس بدهكار است، با حاكم شرع مصالحه كند. سپس در تمام مال تصرف نمايد.

(مسأله 1488) كسي كه با ديگري شريك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شريك او ندهد و در سال بعد از مالي كه خمسش را نداده براي سرمايه شركت بگذارد كسي كه خمس سهم خود را داده است مي تواند تصرف كند.

(مسأله 1489) اگر بچه صغير سرمايه اي داشته باشد و از آن منافعي به دست آيد، بنا بر احتياط واجب بعد از آن كه بالغ شد، بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1490) انسان در مالي كه يقين دارد خمسش را نداده اند، مي تواند تصرف كند، مشروط بر اين كه موجب اتلاف حقوق صاحبان خمس نشود.

(مسأله 1491) كسي كه از اول تكليف خمس نداده، سه حالت دارد:

1 - از منافع كسب چيزي كه به آن احتياج ندارد، خريده و يك سال از خريد آن گذشته، بايد خمس آن را بدهد.

2 - اثاث خانه و چيزهاي ديگري كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود از درآمد همان سال خريده، خمس به آن ها تعلق نمي گيرد.

3 - اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بايد تمام اموال مشكوك خود را حساب كرده و حاكم شرع و يا نماينده او، بدهي او را جهت خمس تخمين بزند و مصالحه نمايد و با پرداخت آن ذمه او بري مي شود.

(مسأله 1492) لباس هاي متعدّد و همچنين انگشتر و زيورآلات و وسايل مختلف زندگي، اگر همه آنها مورد نياز و

در حدّ شأن او باشد و از درآمد همان سال تهيّه شده باشد خمس ندارد، ولي اگر زايد بر نياز و شأن باشد، مقدار زيادي، خمس دارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 348

(مسأله 1493) پولي را كه خرج خريدن وسايل حرام مي كند (مانند انگشتر طلا براي مرد و وسايل لهو و لعب) خمس دارد.

(مسأله 1494) حقوق بازنشستگي و يا مبلغي كه به عنوان بازخريد كار داده مي شود جزء درآمد همان سال محسوب مي گردد و اگر چيزي تا آخر سال از آن باقي نماند خمس ندارد، اما اگر اضافه بماند خمس دارد.

(مسأله 1495) جوايزي كه به پس اندازها تعلّق مي گيرد اگر قراردادي ميان پس انداز كننده و بانك يا صندوق نباشد حلال است و با گذشتن سال خمس آن واجب مي شود، اين در صورتيست كه پس انداز كننده خود را طلبكار جايزه نداند، بلكه پس انداز گيرنده شخصاً براي تشويق پس انداز كنندگان جوايزي مي دهد.

2 - معدن

(مسأله 1496) اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، زغال سنگ، فيروزه، عقيق، زاج، نمك و معدن هاي ديگر چيزي به دست آورد، در صورتي كه به مقدار نصاب باشد، بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1497) نصاب معدن بنا بر احتياط، 105 مثقال معمولي نقره سكّه دار يا 15 مثقال معمولي طلاي سكّه دار است، يعني اگر قيمت چيزي را كه از معدن بيرون آورده، بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد، بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1498) استفاده اي كه از معدن برده، اگر قيمت آن به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار نرسد، خمس آن

در صورتي لازم است كه به تنهائي يا با منفعت هاي ديگر كسب او، از مخارج سالش زياد بيايد.

(مسأله 1499) گچ و آهك و گِل سرشور و گل سرخ و سنگ، اگر معدن به آن گفته شود بايد خمس آنها را بدهد.

(مسأله 1500) كسي كه از معدن چيزي به دست مي آورد، بايد خمس آن را بدهد چه

رساله توضيح المسائل، ص: 349

معدن روي زمين باشد، يا زير آن، در زميني باشد كه ملك است يا در جائي باشد كه مالك ندارد.

(مسأله 1501) اگر نداند قيمت چيزي را كه از معدن بيرون آورده به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار مي رسد يا نه، بنا بر احتياط واجب، بايد به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت آن را معلوم كند.

(مسأله 1502) اگر چند نفر چيزي از معدن بيرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده اند، اگر سهم هر كدام آنها به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد، بايد خمس آن را بدهند.

(مسأله 1503) اگر معدني را كه در ملك ديگريست بيرون آورد، آنچه از آن به دست مي آيد، مال صاحب ملك است و چون صاحب ملك براي بيرون آوردن آن خرجي نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده، بدهد. در صورتي كه به حدّ نصاب برسد. ولي اگر اين كار به دستور او انجام گرفته هزينه آن بر عهده او است و از درآمد معدن كم مي شود.

(مسأله 1504) اگر حكومت اسلامي معدني را استخراج كند، خمس به آن تعلق نمي گيرد.

3 - گنج

(مسأله 1505) گنج ماليست كه در زمين يا درخت يا كوه

يا ديوار پنهان باشد و كسي آن را پيدا كند و طوري باشد كه به آن، گنج بگويند.

(مسأله 1506) اگر انسان در زميني كه ملك كسي نيست گنجي پيدا كند مال خود او است و بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1507) نصاب گنج بنابراحتياط، 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا است. يعني اگر قيمت چيزي را كه از گنج به دست مي آورد، بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد، بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1508) اگر در زميني كه از ديگري خريده گنجي پيدا كند و بداند مال كساني كه

رساله توضيح المسائل، ص: 350

قبلًا مالك آن زمين بوده اند، نيست. مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد. ولي اگر احتمال دهد كه مال يكي از آنان است؛؛ بايد به او اطلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسي كه پيش از او مالك زمين بوده اطلاع دهد و به همين ترتيب به تمام كساني كه پيش از او مالك زمين بوده اند خبر دهد و اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست، مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1509) اگر در ظرف هاي متعددي كه در يكجا دفن شده، مالي پيدا كند كه قيمت آنها روي هم 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار باشد، بايد خمس آن را بدهد. ولي چنانچه چند گنج در جاهاي مختلف پيدا كند. اگر قيمت هر كدام به حدّ نصاب رسيد خمس آن را بدهد و اگر همه آنها روي هم به

اين مقدار برسد، بنابراحتياط خمس آن را نيز بپردازد.

(مسأله 1510) اگر دو نفر گنجي پيدا كنند كه قيمت سهم هر يك از آنان به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلاي سكه دار برسد، بايد خمس آن را بدهند.

(مسأله 1511) اگر كسي حيواني را بخرد و در شكم آن مالي پيدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بنا بر احتياط واجب بايد به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نيست، بايد به ترتيب، صاحبان قبلي آن را خبر كند و چنانچه معلوم شود كه مال هيچ يك از آنان نيست، بنا بر احتياط مستحب خمس آن را بدهد.

4 - مال حلال مخلوط به حرام

(مسأله 1512) اگر مال حلال با مال حرام به طوري مخلوط شود كه انسان نتواند آن ها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هيچ كدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيه مال حلال مي شود.

(مسأله 1513) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولي صاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به نيّت صاحبش صدقه بدهد و احتياط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 351

(مسأله 1514) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولي صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضي نمايند و چنانچه صاحب مال راضي نشود، در صورتي كه انسان بداند چيز معيني مال او است و شك كند كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه؛؛ بايد چيزي را كه يقين دارد مال اوست به

او بدهد و احتياط مستحب آن است مقدار بيشتري را كه احتمال مي دهد مال او است، به او بدهد.

(مسأله 1515) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنا بر احتياط مستحب بايد مقداري را كه مي داند از خمس بيشتر بوده؛؛ از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

(مسأله 1516) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، يا مالي كه صاحبش را نمي شناسد به نيّت او صدقه بدهد، بعد از آن كه صاحبش پيدا شد، بنا بر احتياط مستحب به مقدار مالش به او بدهد. مگر در گمشده كه بايد به صاحب آن بپردازد.

(مسأله 1517) اگر مال حلالي با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولي نتواند بفهمد كيست، اگر مي تواند همه آنها را با تقسيم راضي سازد وگرنه قرعه بيندازد و به نام هر كس افتاد، مال را به او بدهد.

5 - جواهري كه با غواصي به دست مي آيد

(مسأله 1518) اگر به واسطه غوّاصي يعني فرو رفتن در دريا لؤلؤ و مرجان يا جواهر ديگري كه با فرو رفتن در دريا بيرون مي آيد بيرون آورند، روئيدني باشد، يا معدني، چنانچه بعد از كم كردن مخارجي كه براي بيرون آوردن آن كرده اند، قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بايد خمس آن را بدهند، چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا در چند دفعه؛؛ آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا از چند جنس ولي اگر چند نفر، آن را بيرون آورده باشند، هر كدام آنان كه قيمت سهمش به 18

نخود طلا برسد، فقط او بايد خمس بدهد

(مسأله 1519) اگر بدون فرو رفتن در دريا به وسيله اسبابي جواهر بيرون آورد و بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بنا بر احتياط خمس آن

رساله توضيح المسائل، ص: 352

واجب است و همين گونه است اگر از روي آب دريا يا از كنار دريا جواهر بگيرد؛؛ بايد خمس آن را بدهد.

(مسأله 1520) خمس ماهي و حيوانات ديگري كه انسان بدون فرو رفتن در دريا مي گيرد در صورتي واجب است كه براي كسب بگيرد و به تنهائي يا با منفعت هاي ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.

6 - غنيمت

(مسأله 1521) اگر مسلمانان به امر امام ( عليه السلام ) با كفّار جنگ كنند و چيزهائي در جنگ به دست آورند. به آنها غنيمت گفته مي شود و مخارجي را كه براي غنيمت كرده اند، مانند مخارج نگهداري و حمل و نقل آن و نيز مقداري را كه امام ( عليه السلام ) صلاح مي داند به مصرفي برساند و چيزهائي كه مخصوص به امام است، بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيه آن را بدهند.

7 - زميني كه كافر ذمّي از مسلمان بخرد

(مسأله 1522) اگر كافر ذمّي زميني را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از همان زمين بدهد و اگر پول آن را هم بدهد، اشكال ندارد. ولي اگر غير از پول چيز ديگر بدهد، بايد به اذن حاكم شرع باشد و نيز اگر خانه و دكان و مانند اينها را از مسلمان بخرد، چنانچه زمين آن را جداگانه قيمت كنند و بفروشند بايد خمس زمين آن را بدهد و اگر خانه و دكان را روي هم بفروشند و زمين به تبع آن منتقل شود خمس زمين واجب نيست و در دادن اين خمس قصد قربت لازم نيست، بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مي گيرد، لازم نيست قصد قربت نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 353

مصرف خمس

(مسأله 1523) خمس را بايد دو قسمت كنند:

يك قسمت آن سهم سادات است. بنا بر اقوي بايد با اذن مجتهد جامع الشرائط به سيد فقير، يا سيد يتيم، يا به سيدي كه در سفر درمانده شده، بدهند و نصف ديگر آن سهم امام ( عليه السلام ) است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرائط بدهند، يا به مصرفي كه او اجازه مي دهد، برسانند. ولي اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدي كه از او تقليد نمي كند بدهد، در صورتي مي تواند بدهد كه بداند آن مجتهد و مجتهدي كه از او تقليد مي كند، سهم امام ( عليه السلام ) را به يك طور مصرف مي كنند.

(مسأله 1524) سيدي كه به او خمس مي دهند، بايد فقير باشد ولي به سيدي كه در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقير هم نباشد، مي شود خمس داد.

(مسأله 1525) به سيدي كه در

سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصيت باشد؛؛ نبايد خمس بدهند.

(مسأله 1526) به سيدي كه عادل نيست مي شود خمس داد.

(مسأله 1527) به سيدي كه معصيت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصيت او باشد، نمي شود خمس داد و به سيدي هم كه آشكارا معصيت مي كند، اگر دادن خمس كمك به معصيت او نباشد، مي توان به او خمس داد.

(مسأله 1528) اگر كسي بگويد سيدم نمي شود به او خمس داد مگر آن كه حداقل يك نفر عادل، سيد بودن او را تصديق كند يا در بين مردم به طوري معروف باشد كه انسان يقين يا اطمينان پيدا كند كه سيد است.

(مسأله 1529) به كسي كه در شهر خودش مشهور باشد سيد است، اگرچه انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد، مي شود خمس داد.

(مسأله 1530) كسي كه زنش سيده است نبايد به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند ولي اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد،

رساله توضيح المسائل، ص: 354

جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

(مسأله 1531) اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد و از بين برود لازم نيست دوباره خمس بدهد و همچنين است اگر به كسي بدهد كه از طرف حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.

(مسأله 1532) خمس را بايد از خود مال و يا از پول رايج دهد نه از جنس ديگر، مگر اين كه آن جنس ديگر را به مستحق بفروشد سپس بدهي او را از باب خمس حساب كند.

(مسأله

1533) كسي كه از مستحق طلبكار است و مي خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند، بنا بر احتياط مستحب بايد خمس رابه او بدهد و بعد مستحق بابت بدهي خود به او برگرداند، ولي اگر با اذن حاكم شرع باشد، اين احتياط لازم نيست.

(مسأله 1534) مستحق نمي تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، مگر مقداري كه در خور شأن او است كه اگر خودش مالي داشت ممكن بود به آن شخص ببخشد.

(مسأله 1535) اگر خمس را با حاكم شرع يا وكيل او يا با سيد دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمي تواند آن را از منافع سال دوم كسر نمايد پس اگر مثلًا هزار تومان دستگردان كرده و از منافع سال بعد دو هزار تومان بيشتر از مخارجش داشته باشد، بايد خمس دو هزار تومان را بدهد و هزار توماني را كه بابت خمس بدهكار است، از بقيه بپردازد.

رساله توضيح المسائل، ص: 355

(7) احكام زكات

اشاره

(مسأله 1536) زكات نُه چيز واجب است:

اول گندم. دوم جو. سوم خرما. چهارم كشمش. پنجم طلا. ششم نقره. هفتم شتر. هشتم گاو. نهم گوسفند.

و اگر كسي مالك يكي از اين نه چيز باشد، با شرايطي كه بعداً گفته مي شود بايد مقداري كه معين شده به يكي از مصرف هائي كه بيان خواهد شد برساند.

شرايط واجب شدن زكات

(مسأله 1537) زكات در صورتي واجب مي شود كه مال به مقدار نِصاب كه بعداً گفته مي شود برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف كند.

(مسأله 1538) بعد از آنكه انسان دوازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره بود بايد زكات آن را بدهد. ولي از اول ماه دوازدهم نمي تواند طوري در مال تصرف كند كه مال از بين برود و اگر تصرف كند ضامن است و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختيار او بعضي از شرطهاي زكات از بين برود زكات بر او واجب نيست.

(مسأله 1539) اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود، زكات بر او واجب نيست.

(مسأله 1540) زكات گندم و جو وقتي واجب مي شود كه دانه آنها بسته شود و زكات كشمش بنا بر احتياط وقتي واجب مي شود كه غوره است و موقعي هم كه رنگ خرما زرد و يا سرخ شد زكات آن واجب مي شود. ولي وقت دادن زكات در گندم و جو موقع خرمن شدن و جدا

رساله توضيح المسائل، ص: 356

كردن كاه آنها و در خرما و كشمش موقعيست كه خشك شده باشند.

(مسأله 1541) مالي را كه از انسان غصب كرده اند و نمي تواند در آن

تصرف كند زكات ندارد و نيز اگر زراعتي را از او غصب كنند و موقعي كه زكات آن واجب مي شود، در دست غصب كننده باشد، موقعي كه به صاحبش برگشت احتياط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.

زكات گندم و جو و خرما و كشمش

(مسأله 1542) زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتي واجب مي شود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبريز و 45 مثقال كم است كه 665 / 847 كيلوگرم مي شود.

(مسأله 1543) اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و جو و گندمي كه زكات آنها واجب شده خود و عيالاتش بخورند، يا مثلًا به فقير بدهد، زكات مقداري را كه مصرف كرده واجب نيست.

(مسأله 1544) اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولي اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود را بدهد.

(مسأله 1545) اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، فروشنده بايد زكات آن ها را بدهد.

(مسأله 1546) اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعي كه تر است به اندازه نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات آن واجب نيست.

(مسأله 1547) اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند در صورتي زكات آنها واجب مي شود كه خشك آنها به اندازه نصاب باشد.

(مسأله 1548) خرمائي كه تازه آن را مي خورند و اگر بماند

خيلي كم مي شود چنانچه مقداري باشد كه خشك آن به اندازه نصاب برسد، زكات آن واجب است.

(مسأله 1549) گندم و جو و خرما و كشمشي كه زكات آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 357

(مسأله 1550) اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر يا سدّ مشروب شود يا مثل زراعت هاي مصر از رطوبت زمين استفاده كند، زكات آن ده يك است و اگر با آب چاه هاي عميق و نيمه عميق و كم عمق آبياري شود، زكات آن بيست يك است و اگر مقداري از باران يا نهر يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبياري با چاه استفاده نمايد، زكات نصف آن ده يك و زكات نصف ديگر آن بيست يك مي باشد يعني از چهل قسمت سه قسمت آن را بابت زكات بدهند.

(مسأله 1551) اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران يا مانند آن مشروب شود و هم از آب چاه استفاده كند، چنانچه طوري باشد كه بگويند با آب چاه مثلًا آبياري شده نه باران، زكات آن بيست يك است و اگر بگويند با آب باران آبياري شده نه چاه مثلًا زكات آن ده يك است و احتياط آن است كه در نصف ده يك و در نصف ديگر بيست يك زكات بدهد.

(مسأله 1552) مخارجي را كه براي گندم و جو و خرما و انگور كرده است، مي تواند از حاصل كسر كند و چنانچه پس از كم كردن اينها به اندازه نصاب باشد، بايد زكات باقي مانده آن را بدهد.

(مسأله 1553) قيمت

تخمي را كه براي زراعت پاشيده مي تواند جزء مخارج حساب نمايد و قيمت موقع پاشيدن، بايد حساب شود.

(مسأله 1554) اگر زمين و اسباب زراعت يا يكي از اين دو ملك خود او باشد، نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند و نيز براي كارهائي كه خودش كرده يا ديگري بي اجرت انجام داده، چيزي از حاصل كسر نمي شود.

(مسأله 1555) اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست ولي اگر خرما يا انگور را پيش از تعلق زكات بخرد، پولي را كه براي آن داده جزء مخارج حساب مي شود.

(مسأله 1556) اگر تراكتور و ديگر لوازمي كه براي زراعت لازم است بخرد و به واسطه زراعت به كلي از بين بروند، مي تواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب كند و همچنين است اگر مقداري از قيمت آنها كم شود مي تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند، ولي اگر بعد از زراعت چيزي از قيمتشان كم نشود نبايد چيزي از قيمت آنها را، جزء مخارج حساب نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 358

(مسأله 1557) اگر براي سال اول عملي مانند شخم زدن انجام دهد اگرچه براي سال هاي بعد هم فائده داشته باشد بايد مخارج آن را از سال اول كسر كند، ولي اگر براي چند سال عمل كند بايد بين آن ها تقسيم نمايد.

(مسأله 1558) كسي كه بدهكار است و مالي هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بميرد، بايد اول تمام زكات را از مالي كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.

(مسأله 1559) كسي كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد، اگر

بميرد و پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به حدّ نصاب برسد، بايد زكات بدهد و اگر پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهي او باشد واجب نيست زكات اينها را بدهند و اگر مال ميت بيشتر از بدهي او باشد، در صورتي كه بدهي او به قدريست كه اگر بخواهند ادا نمايند بايد مقداري از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مي دهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آن را بدهد.

(مسأله 1560) اگر گندم و جو و خرما و كشمشي كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و نمي تواند زكات همه را از بد بدهد.

نصاب طلا

(مسأله 1561) طلا دو نصاب دارد:

نصاب اول آن بيست مثقال شرعيست كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتي طلا به بيست مثقال شرعي كه پانزده مثقال صيرفيست برسد، اگر شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه نه نخود مي شود از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست.

نصاب دوم آن چهار مثقال شرعيست كه سه مثقال صيرفي مي شود يعني اگر سه

رساله توضيح المسائل، ص: 359

مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك بدهد

و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداري كه اضافه شد زكات ندارد.

نصاب نقره

(مسأله 1562) نقره دو نصاب دارد:

نصاب اول آن 105 مثقال صيرفيست كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد انسان بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست.

نصاب دوم آن 21 مثقال است يعني اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را به طوري كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر 21 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداري كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد. بنا بر اين اگر انسان چهل يك هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتي را كه بر او واجب بوده داده و گاهي هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلًا كسي كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آن را بدهد، زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداري هم براي 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.

(مسأله 1563)

چنانچه سابقاً گفته شد زكات طلا و نقره در صورتي واجب مي شود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.

(مسأله 1564) اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اي را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 360

(مسأله 1565) اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات آنها را بدهد و چنانچه به واسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتي را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.

زكات شتر و گاو و گوسفند

اشاره

(مسأله 1566) زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرط هائي كه گفته شد دو شرط ديگر دارد:

اول آنكه حيوان (شتر و گاو) در تمام سال بيكار باشد ولي اگر در تمام سال چند روزي پراكنده كار بكشند به گونه اي كه به آن باز حيوان بيكار بگويند زكات آن واجب است.

دوم آنكه در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر تمام سال يا مقداري از آن را از علف چيده شده، يا از زراعتي كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد زكات ندارد. ولي اگر در تمام سال روزهائي به صورت پراكنده از علف مالك بخورد به گونه اي كه به آن عرفاً حيوان «بيابان چر» مي گويند زكات آن واجب مي باشد.

(مسأله 1567) اگر انسان براي شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهي را كه كسي نكاشته بخرد، يا اجاره كند، يا براي چراندن در آن باج

بدهد، چون علف زمين را مالك مي شود، زكات واجب نيست هر چند موافق احتياط است.

نصاب گوسفند

(مسأله 1568) گوسفند 5 نصاب دارد:

1. (40) گوسفند و زكات آن يك گوسفند است و كمتر از آن زكات ندارد.

2. (121) گوسفند و زكات آن دو گوسفند است.

3. (201) گوسفند و زكات آن سه گوسفند است.

4. (301) گوسفند و زكات آن چهار گوسفند است.

رساله توضيح المسائل، ص: 361

5. (400) گوسفند و بالاتر، كه بايد براي هر صد تاي آنها يك گوسفند بدهد و مقداري كه از صد تا كمتر است زكات ندارد و ميان دو نصاب نيز زكات نيست، يعني اگر گوسفندان به (40) رسيده است تا به نصاب دوم كه (121) گوسفند است نرسد، فقط يك گوسفند مي دهد و همچنين در نصاب هاي بعد.

(مسأله 1569) لازم نيست زكات را از خود گوسفندان بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگري بدهد جايز است و همچنين مي تواند به جاي گوسفند و گاو و شتر، پول آنها را بدهد، مگر آن كه دادن خود حيوان براي مستحق مفيدتر باشد در اين صورت احتياط آن است كه خود آن را بدهد.

نصاب گاو

(مسأله 1570) گاو داراي دو نصاب است:

نصاب اول 30 رأس است، يعني وقتي شماره گاوها به 30 رسد اگر شرايطي را كه قبلًا گفته شد دارا باشد، بايد يك گوساله نر يا ماده كه لااقل داخل سال دوم شده باشد زكات دهد.

نصاب دوم 40 رأس است و زكات آن يك گوساله ماده است كه لااقل داخل سال سوم شده باشد و آنچه در بين 30 و 40 باشد زكات ندارد، مثلًا كسي كه (35) گاو دارد فقط زكات 30 رأس آن را مي دهد و همچنين اگر از (40) گاو زيادتر شود تا به 60 نرسيده، فقط زكات همان 40 گاو

را مي دهد و هر گاه به 60 رسيد بايد دو گوساله كه لااقل داخل سال دوم شده بدهد، همين طور هر چه افزايش يابد آنها را سي سي، يا چهل چهل و يا اگر ممكن است با 30 و 40 حساب كند و مطابق دستور بالا عمل نمايد، اما بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند، يا اگر مي ماند از 9 بيشتر نباشد، مثلًا كسي كه 70 رأس گاو دارد بايد به حساب 30 و 40 حساب كند و هر كدام را مطابق دستور بالا زكات بدهد و كسي كه 80 رأس گاو دارد با حساب چهل چهل حساب كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 362

نصاب شتر

(مسأله 1571) براي شتر 12 نصاب است:

اول 5 شتر و زكات آن يك گوسفند است و كمتر از اين مقدار، زكات ندارد.

دوم 10 شتر و زكات آن دو گوسفند است.

سوم 15 شتر و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم 20 شتر و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم 25 شتر و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم 26 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم 36 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم 46 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد

نهم 61 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم 76 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

يازدهم 91 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم 121 شتر و بالاتر از آن است كه بايد يا چهل چهل

حساب كند و براي هر 40 شتر، يك شتر بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه پنجاه حساب كند و براي هر پنجاه شتر، يك شتر بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند، ولي در اين جا نيز بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند و يا اگر باقي مي ماند از 9 شتر بيشتر نباشد و شتر زكات بايد حتماً ماده باشد و اگر ندارد از خارج بخرد.

(مسأله 1572) مابين دو نصاب زكات ندارد، يعني اگر از نصاب اول كه 5 شتر است بگذرد تا به نصاب دوم كه 10 شتر است نرسد، فقط زكات 5 شتر را مي دهد، همچنين در نصابهاي بعد.

رساله توضيح المسائل، ص: 363

مسائل متفرقه زكات

(مسأله 1573) اگر گوسفند براي زكات بدهد، بايد اقلًا داخل سال دوم شده باشد و اگر بز بدهد بايد داخل سال سوم شده باشد.

(مسأله 1574) گوسفندي را كه بابت زكات مي دهد، قيمت آن از قيمت گوسفند متوسط در بين نصاب كمتر نباشد. ولي بهتر است گوسفندي را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد و همچنين است در گاو و شتر.

(مسأله 1575) اگر چند نفر با هم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسيده، بايد زكات بدهد و بر كسي كه سهم او كمتر از نصاب اول است زكات واجب نيست.

(مسأله 1576) اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روي هم به اندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.

(مسأله 1577) اگر گاو و گوسفند و شتري كه دارد مريض و معيوب هم باشند،

بايد زكات آنها را بدهد.

(مسأله 1578) اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شتري را كه دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابي را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلًا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 364

مصرف زكات

(مسأله 1579) انسان مي تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند.

اول فقير و آن كسيست كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسي كه صنعت يا ملك يا سرمايه اي دارد كه مي تواند مخارج سال خود را بگذراند فقير نيست.

دوم مسكين و آن كسيست كه از فقير سختتر مي گذراند.

سوم كسي كه از طرف امام ( عليه السلام ) يا نائب امام مأمور است كه زكات را جمع و نگهداري نمايد و به حساب آن رسيدگي كند و آن را به امام ( عليه السلام ) يا نائب امام يا فقرا برساند.

چهارم مسلماناني كه ايمان آنها ضعيف است و دادن زكات مايه تقويت ايمان مي گردد يا در جنگ به مسلمانان كمك مي كنند.

پنجم خريداري بنده ها و آزاد كردن آنان.

ششم بدهكاري كه نمي تواند قرض خود را بدهد.

هفتم سبيل الله يعني كاري كه مانند ساختن مسجد، منفعت عمومي ديني دارد، يا مثل ساختن پل و اصلاح راه كه نفعش به عموم مسلمانان مي رسد و آنچه براي اسلام نفع داشته باشد. به هر نحو كه باشد.

هشتم ابن السبيل يعني مسافري كه در سفر درمانده شده و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

(مسأله 1580) احتياط مستحب آن است كه فقير و مسكين بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را در

يك مرتبه از زكات نگيرد، ولي اگر تدريجا بگيرد، نبايد بيش از مخارج سالانه خود را بگيرد.

(مسأله 1581) كسي كه مخارج سالش را داشته اگر مقداري از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقي مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه، نمي تواند زكات بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 365

(مسأله 1582) صنعتگر يا مالك يا تاجري كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است، مي تواند براي كسري مخارجش زكات بگيرد و لازم نيست ابزار كار يا ملك يا سرمايه خود را به صرف مخارج برساند.

(مسأله 1583) فقيري كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد، اگر خانه اي دارد كه ملك اوست و در آن نشسته، يا ماشين سواري دارد، چنانچه بدون اينها نتواند زندگي كند، اگرچه براي حفظ آبرويش باشد، مي تواند زكات بگيرد و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستاني و زمستاني و چيزهائي كه به آنها احتياج دارد و فقيري كه اينها را ندارد، اگر به اينها احتياج داشته باشد، مي تواند از زكات خريداري نمايد.

(مسأله 1584) كسي كه مي گويد فقيرم و قبلًا فقير نبوده، يا معلوم نيست فقير بوده يا نه، اگر از ظاهر حالش اطمينان پيدا شود كه فقير است مي شود به او زكات داد.

(مسأله 1585) كسي كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيري طلبكار باشد، مي تواندطلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

(مسأله 1586) كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد، مي تواند براي دادن قرض خود زكات بگيرد ولي بايد مالي را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد يا اگر در

معصيت خرج كرده از آن معصيت توبه كرده باشد. كه در اين صورت از سهم فقرا مي شود به او داد.

(مسأله 1587) كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد اگرچه فقير نباشد، انسان مي تواندطلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.

(مسأله 1588) مسافري كه خرجي او تمام شده، يا ماشين او از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزي خود را به مقصد برساند، اگرچه در وطن خود فقير نباشد، مي تواند زكات بگيرد. ولي اگر بتواند در جاي ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزي مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداري كه به آنجا برسد، مي تواند زكات بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 366

(مسأله 1589) مسافري كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آنكه به وطنش رسيد، اگر چيزي از زكات زياد آمده باشد، در صورتي كه بدون مشقت نتواند بقيه را به صاحب مال يا نائب او برساند بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد آن چيز زكات است.

شرايط كساني كه مستحق زكاتند

(مسأله 1590) كسي كه زكات مي گيرد بايد شيعه دوازده امامي باشد و اگر با حجت شرعي، شيعه بودن كسي ثابت و به او زكات بدهد و زكات تلف شود بعد معلوم شود شيعه نبوده لازم نيست دوباره زكات بدهد و در عين حال در صورتي كه مصلحت شرعي ايجاب كند مي توان از سهم «سبيل الله» به غير شيعه امامي زكات داد.

(مسأله 1591) اگر طفل يا ديوانه اي از شيعه فقير باشد، انسان مي تواند به وليّ او زكات بدهد، به قصد اينكه آنچه را مي دهد ملك طفل يا

ديوانه باشد.

(مسأله 1592) اگر به ولي طفل و ديوانه دسترسي ندارد، مي تواند به اجازه حاكم شرع خودش يا به وسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعي كه زكات به مصرف آنان مي رسد نيت زكات كنند.

(مسأله 1593) به فقير كه گدائي مي كند، مي شود زكات داد، ولي به كسي كه زكات را در معصيت مصرف مي كند نمي شود زكات داد.

(مسأله 1594) به كسي كه معصيت كبيره را آشكارا به جا مي آورد، احتياط واجب آن است كه زكات ندهند.

(مسأله 1595) كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد، مي توان به او زكات داد. ولي اگر زن براي خرجي خودش قرض كرده باشد شوهر نمي تواند بدهي او را از زكات بدهد بلكه اگر كس ديگري هم كه مخارج او بر انسان واجب است براي خرجي خود قرض كند احتياط واجب آن است كه بدهي او را از زكات ندهد.

(مسأله 1596) انسان نمي تواند مخارج كساني را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است

رساله توضيح المسائل، ص: 367

از زكات بدهد، ولي اگر او مخارج آنان را ندهد ديگران مي توانند به آنان زكات بدهند.

(مسأله 1597) اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود نمايد اشكال ندارد.

(مسأله 1598) اگر پسر به كتاب هاي علمي مفيد و يا ديني احتياج داشته باشد پدر مي تواند براي خريدن آنها به او زكات بدهد.

(مسأله 1599) پدر مي تواند به پسرش زكات بدهد كه براي خود زن بگيرد پسر هم مي تواند براي آنكه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.

(مسأله 1600) به زني كه شوهرش

مخارج او را مي دهد، يا خرجي نمي دهد ولي زن مي تواند او را به دادن خرجي مجبور كند، نمي شود زكات داد.

(مسأله 1601) زني كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش و ديگران مي توانند به او زكات بدهند. ولي اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، يا به جهت ديگري دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتي كه شوهر مخارج آن زن را بدهد يا زن بتواند او را مجبور كند، نمي شود به آن زن زكات داد.

(مسأله 1602) زن مي تواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگرچه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.

(مسأله 1603) سيد نمي تواند از غيرسيد زكات بگيرد، ولي اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد، مي تواند از غيرسيد زكات بگيرد. ولي احتياط واجب آن است كه اگر ممكن باشد فقط به مقداري كه براي مخارج روزانه اش ناچار است بگيرد.

(مسأله 1604) به كسي كه معلوم نيست سيد است يا نه و در شهر خود به سيادت معروف نيست مي شود زكات داد.

رساله توضيح المسائل، ص: 368

نيت زكات

(مسأله 1605) انسان بايد زكات را به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نيت معين كند كه آنچه را مي دهد زكات مال است، يا زكات فطره. ولي اگر مثلًا زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نيست معين كند چيزي را كه مي دهد زكات گندم است يا زكات جو.

(مسأله 1606) كسي كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداري زكات بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، چنانچه چيزي را كه داده

هم جنس يكي از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مي شود و اگر هم جنس هيچ كدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت مي شود، پس كسي كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر مثلًا يك گوسفند از بابت زكات بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، زكات گوسفند حساب مي شود، ولي اگر مقداري نقره بدهد بر زكاتي كه براي گوسفند و طلا بدهكار است تقسيم مي شود.

(مسأله 1607) اگر كسي را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه وكيل وقتي كه زكات را به فقير مي دهد، از طرف مالك نيت زكات كند كافي است. ولي اگر كسي را فقط در رساندن زكات به فقير وكيل كند لازم است در موقع دادن به وكيل، مالك نيّت كند.

(مسأله 1608) اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد و پيش از آنكه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند، زكات حساب مي شود.

مسائل متفرقه زكات

(مسأله 1609) موقعي كه گندم و جو را از كاه جدا مي كند و موقع خشك شدن خرما و انگور، انسان بايد زكات را به فقير بدهد، يا از مال خود جدا كند و زكات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه دوازدهم بايد به فقير بدهد، يا از مال خود جدا نمايد. ولي

رساله توضيح المسائل، ص: 369

اگر منتظر فقير معيني باشد، يا بخواهد به فقيري بدهد كه از جهتي برتري دارد، مي تواند زكات را جدا نكند.

(مسأله 1610) بعد از جدا كردن زكات اگر به كسي كه مي شود زكات داد دسترسي دارد

احتياط لازم آن است كه دادن زكات را تأخير نيندازد.

(مسأله 1611) كسي كه مي تواند زكات را به مستحق برساند اگر ندهد و به واسطه كوتاهي او از بين برود بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1612) كسي كه مي تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد و بدون آنكه در نگهداري آن كوتاهي كند از بين برود، چنانچه دادن زكات را به قدري تأخير انداخته كه نمي گويند فوراً داده است، بايد عوض آن را بدهد و اگر به اين مقدار تأخير نينداخته ولي در همان زمان تلف شده در صورتي كه متمكن از رسانيدن به مستحق نبوده چيزي بر او واجب نيست و اگر متمكن از رسانيدن بوده، بنابراحتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1613) اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، مي تواند در بقيه آن تصرف كند و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مي تواند در تمام مال تصرف نمايد.

(مسأله 1614) انسان نمي تواند زكاتي را كه كنار گذاشته براي خود بردارد و چيز ديگري به جاي آن بگذارد.

(مسأله 1615) اگر از زكاتي كه كنار گذاشته منفعتي ببرد مثلًا گوسفندي كه براي زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.

(مسأله 1616) اگر موقعي كه زكات را كنار مي گذارد مستحقي حاضر باشد، بهتر است زكات را به او بدهد، مگر كسي را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به او از جهتي بهتر باشد.

(مسأله 1617) اگر با عين مالي كه براي زكات كنار گذاشته براي خودش تجارت كند صحيح نيست و اگر با اجازه حاكم شرع براي مصلحت زكات تجارت كند، تجارت صحيح و نفعش مال زكات است.

(مسأله 1618) اگر پيش از آنكه

زكات بر او واجب شود، چيزي بابت زكات به فقير بدهد،

رساله توضيح المسائل، ص: 370

زكات حساب نمي شود و بعد از آنكه زكات بر او واجب شد. اگر چيزي را كه به فقير داده از بين نرفته و تمليك او نكرده باشد و آن فقير هم به فقر خود باقي باشد مي تواند چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب كند.

(مسأله 1619) فقيري كه مي داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزي، بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است پس موقعي كه زكات بر انسان واجب مي شود، اگر آن فقير به فقر خود باقي باشد، مي تواند خود عين و يا عوض آن را، بابت زكات حساب كند.

(مسأله 1620) فقيري كه نمي داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزي بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود، ضامن نيست و انسان نمي تواند عوض آن را بابت زكات حساب كند.

(مسأله 1621) مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاي آبرومند بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران و اهل علم و كمال را بر غيرآنان و كساني را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدم بدارد. ولي اگر دادن زكات به فقيري از جهت ديگري بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.

(مسأله 1622) بهتر است زكات را آشكار و صدقه مستحبي را مخفي بدهند.

(مسأله 1623) اگر در شهر كسي كه مي خواهد زكات بدهد مستحقي نباشد و نتواند زكات را به مصرف ديگري هم كه براي آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعداً مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد

و به مصرف زكات برساند ولي مخارج بردن به آن شهر ديگر را مي تواند از زكات بردارد خصوصاً اگر به اجازه حاكم شرع باشد و اگر زكات تلف شود ضامن نيست.

(مسأله 1624) اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، مي تواند زكات را به شهر ديگر ببرد. ولي مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن است، مگر آنكه با اجازه حاكم شرع برده باشد.

(مسأله 1625) اجرت وزن كردن، پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائي را كه براي زكات مي دهد با خود او است.

رساله توضيح المسائل، ص: 371

(مسأله 1626) كسي كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات بدهكار است، احتياط مستحب آن است كه كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره هم به يك فقير ندهد و نيز اگر غير نقره چيز ديگري مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره هم برسد بهتر است به يك فقير كمتر از آن ندهد.

(مسأله 1627) مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتي را كه از او گرفته به او بفروشد، ولي اگر مستحق بخواهد چيزي را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قيمت رساند، كسي كه زكات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.

(مسأله 1628) اگر شك كند زكاتي را كه بر او واجب بوده داده يا نه بايد زكات را بدهد و بنابراحتياط هر چند شك او براي زكات سالهاي پيش باشد.

(مسأله 1629) فقير نمي تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا

چيزي را گران تر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او ببخشد. ولي كسي كه زكات زيادي بدهكار است و فقير شده و نمي تواند زكات را بدهد و اميد هم ندارد كه دارا شود، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مي تواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد.

(مسأله 1630) انسان مي تواند از سهم «سبيل الله»، به اندازه نياز مسلمانان قرآن يا كتاب ديني يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد، اگرچه بر اولاد خود و بر كساني وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است و نيز مي تواند توليت وقف را براي خود يا اولاد خود قرار دهد.

(مسأله 1631) انسان نمي تواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كساني كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدي آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

(مسأله 1632) فقير مي تواند از سهم «سبيل الله» براي رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات بگيرد، حتّي اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، باز مي تواند براي زيارت و مانند آن از سهم سبيل الله زكات بگيرد.

(مسأله 1633) اگر مالك فقيري را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه يقين نداشته باشد كه قصد مالك اين بوده كه او برندارد مي تواند براي خود نيز بردارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 372

(مسأله 1634) اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد، چنانچه شرطهائي كه براي واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود بايد زكات آنها را بدهد.

(مسأله 1635) اگر دو نفر در مالي كه

با هم شريك باشند و سهم هر كدام به حد نصاب برسد و يكي از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد، مگر اين كه زكات او را به اذن خود او و در صورت امتناع به اذن حاكم شرع بدهد.

(مسأله 1636) كسي كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالي كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد و اگر از بين رفته باشد، مخيّر است مي تواند خمس يا زكات را بدهد، يا كفاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.

(مسأله 1637) كسي كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براي همه آنها كافي نباشد چنانچه مالي كه خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاي ديگري كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالي كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او را به خمس و زكات و قرض و نذر و مانند اينها قسمت نمايند، مثلًا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به كسي بدهكار است و همه مال او سي

تومان است، بايد بيست تومان بابت خمس و ده تومان به دين او بدهند.

(مسأله 1638) كسي كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مي تواند براي معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم، واجب يا مستحب باشد مي شود از سهم «في سبيل الله» به او زكات داد.

رساله توضيح المسائل، ص: 373

زكات فطره

اشاره

(مسأله 1639) كسي كه موقع غروب يعني قبل از غروب شب عيد فطر گرچه به چند لحظه باشد بالغ و عاقل و هشيار است و فقير و بنده كس ديگر نيست، بايد براي خودش و كساني كه نان خور او هستند، هر نفري يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكي از اينها را هم بدهد كافي است.

(مسأله 1640) كسي كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسي هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذراند فقير است و دادن زكات فطره بر او واجب نيست.

(مسأله 1641) انسان بايد فطره كساني را كه در غروب شب عيد فطر وارد شده و مدتي نزد او مي مانند به نحوي كه نان خور او حساب مي شوند بدهد؛؛ كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.

(مسأله 1642) اگر كسي را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مي دهد، لازم نيست خودش فطره او

را بدهد.

(مسأله 1643) فطره مهماني كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده و عرفاً نان خور او حساب مي شود بر او واجب است.

(مسأله 1644) مهماني كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت صاحبخانه وارد شود و نان خور او حساب گردد و كسي كه انسان را مجبور كرده است كه خرجي او را بدهد و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه خود آنها نيز فطره خود را بدهند.

(مسأله 1645) فطره مهماني كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مي شود، بر صاحبخانه واجب نيست، اگرچه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 374

(مسأله 1646) اگر كسي موقع غروب شب عيد فطر ديوانه يا بيهوش باشد، زكات فطره بر او واجب نيست.

(مسأله 1647) اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غني شود، در صورتي كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات فطره را بدهد.

(مسأله 1648) كسي كه موقع غروب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاي واجب شدن فطره در او پيدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد.

(مسأله 1649) كافري كه بعد از غروب شب عيد فطر، مسلمان شده فطره بر او واجب نيست.

(مسأله 1650) كسي كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم و مانند آن دارد، مستحب است زكات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتي داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد مي تواند به قصد فطره، آن

يك صاع را به يكي از عيالاتش بدهد و او هم به همين قصد به ديگري بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر چيزي را كه مي گيرد به كسي بدهد كه از خودشان نباشد و اگر يكي از آنها صغير باشد، وليّ او به جاي او مي گيرد احتياط آن است چيزي را كه براي صغير گرفته به كسي ندهد.

(مسأله 1651) اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود، يا كسي نان خور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره كساني را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مي شوند بدهد.

(مسأله 1652) اگر انسان نان خور كسي باشد و پيش از غروب نان خور كس ديگر شود، فطره او بر كسي كه نان خور او شده واجب است مثلًا اگر دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.

(مسأله 1653) كسي كه ديگري بايد فطره او را بدهد واجب نيست فطره خود را بدهد.

(مسأله 1654) اگر فطره انسان بر كسي واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 375

(مسأله 1655) اگر كسي كه فطره او بر ديگري واجب است خودش فطره را بدهد، از كسي كه فطره بر او واجب شده ساقط نمي شود مگر اين كه به اذن او بدهد.

(مسأله 1656) زني كه شوهرش مخارج او را نمي دهد، چنانچه نان خور كس ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است و اگر نان خور كس ديگر نيست، در صورتي كه فقير نباشد،

بايد فطره خود را بدهد.

(مسأله 1657) كسي كه سيد نيست نمي تواند به سيد فطره بدهد حتي اگر سيدي نان خور او باشد، نمي تواند فطره او را به سيد ديگر بدهد.

(مسأله 1658) فطره طفلي كه از مادر يا دايه شير مي خورد، بر كسيست كه مخارج مادر يا دايه را مي دهد. ولي اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل برمي دارد فطره طفل بر كسي واجب نيست.

(مسأله 1659) انسان اگرچه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد، بايد فطره آنان را از مال حلال بدهد.

(مسأله 1660) اگر انسان كسي را اجير نمايد اگر جزء عائله و نان خور حساب شود زكات او را بايد بدهد بنابراين فطره كارگران كارخانه ها و مانند آنها بركارفرما واجب نيست.

(مسأله 1661) اگر كسي بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند، ولي اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند.

مصرف زكات فطره

(مسأله 1662) اگر زكات فطره را به يكي از هشت مصرفي كه سابقاً براي زكات مال گفته شد برسانند كافي است. ولي احتياط واجب آن است كه فقط به فقراي شيعه بدهد.

(مسأله 1663) اگر طفل شيعه اي فقير باشد، انسان مي تواند فطره را به اذن وليّ به مصرف او برساند، يا به واسطه دادن به وليّ طفل، ملك طفل نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 376

(مسأله 1664) فقيري كه فطره به او مي دهند، لازم نيست عادل باشد ولي احتياط واجب آن است كه به شرابخوار و كسي كه آشكارا معصيت كبيره مي كند فطره ندهد.

(مسأله 1665) به كسي كه فطره را در معصيت كبيره مصرف مي كند

نبايد فطره بدهند.

(مسأله 1666) احتياط مستحب آن است كه به يك فقير بيشتر از مخارج سالش و كمتر از يك صاع كه تقريباً سه كيلو است فطره ندهند.

(مسأله 1667) اگر از جنسي كه قيمتش دو برابر قيمت معمولي آن است مثلًا از گندمي كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولي است، نصف صاع كه معناي آن در مسأله پيش گفته شد بدهد كافي نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

(مسأله 1668) انسان نمي تواند نصف صاع را از يك جنس مثلًا گندم و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلًا جو بدهد و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

(مسأله 1669) مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم دارد و بعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را، ولي اگر ديگران از جهتي برتري داشته باشند. مستحب است آنها را مقدم بدارد.

(مسأله 1670) اگر انسان به خيال اينكه كسي فقير است و به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقير نبوده چنانچه مالي را كه به او داده از بين نرفته باشد، مي تواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگيرد بايد از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بين رفته باشد، در صورتي كه گيرنده فطره مي دانسته يا احتمال مي داده آنچه را گرفته فطره است، بايد عوض آن را بدهد والا، دادن عوض بر او واجب نيست و انسان بايد دوباره فطره را بدهد.

(مسأله 1671) اگر كسي بگويد فقيرم، نمي شود به او فطره داد، مگر آنكه اطمينان پيدا كند يا از ظاهر

حالش گواهي دهد كه فقير است يا انسان بداند كه قبلًا فقير بوده است.

رساله توضيح المسائل، ص: 377

مسائل متفرقه زكات فطره

(مسأله 1672) انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعي كه آن را مي دهد، نيت دادن فطره نمايد.

(مسأله 1673) اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست و احتياط واجب آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد. ولي اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعي ندارد.

(مسأله 1674) گندم يا چيز ديگري را كه براي فطره مي دهد، بايد به جنس ديگر يا خاك مخلوط نباشد، يا اگر مخلوط است چيزي كه مخلوط شده به قدري كم باشد كه قابل اعتنا نباشد و اگر بيش از اين مقدار باشد در صورتي صحيح است كه خالص آن به يك صاع برسد.

(مسأله 1675) اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافي نيست. ولي اگر جائي باشد كه خوراك غالب آنها معيوب است اشكال ندارد.

(مسأله 1676) كسي كه فطره چند نفر را مي دهد، لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و اگر مثلًا فطره بعضي را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد كافي است.

(مسأله 1677) كسي كه نماز عيد فطر مي خواند، بنا بر احتياط واجب فطره را پيش از نماز عيد بدهد، ولي اگر نماز عيد نمي خواند، مي تواند دادن فطره را تا ظهر تأخير بيندازد.

(مسأله 1678) اگر به نيت فطره مقداري از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عيد به

مستحق ندهد، احتياط واجب آن است كه هر وقت آن را مي دهد نيت فطره نمايد.

(مسأله 1679) اگر موقعي كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، احتياط واجب آن است كه بعداً بدون اينكه نيت ادا و قضا كند فطره را بدهد.

(مسأله 1680) اگر فطره را كنار بگذارد، نمي تواند آن را براي خودش بردارد و مالي ديگر را براي فطره بگذارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 378

(مسأله 1681) اگر انسان مالي داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نيت كند كه مقداري از آن مال براي فطره باشد اشكال دارد. مگر اين كه بخواهد همه را به عنوان فطره به فقير بدهد.

(مسأله 1682) اگر مالي را كه براي فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترس به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترس به فقير نداشته ضامن نيست، مگر آنكه در نگهداري آن كوتاهي كرده باشد.

(مسأله 1683) اگر در محل خودش مستحق پيدا شود، احتياط مستحب آن است كه فطره را به جاي ديگر نبرد، ولي اگر به جاي ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 379

(8) احكام خريد و فروش

آداب معامله

(مسأله 1684) ياد گرفتن احكام معاملات به قدري كه مورد احتياج است لازم است و مستحب است فروشنده بين مشتري ها در قيمت جنس فرق نگذارد و در قيمت جنس سخت گيري نكند و كسي كه با او معامله كرده اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند، بپذيرد.

(مسأله 1685) اگر انسان نداند معامله اي كه كرده صحيح است يا

باطل، نمي تواند در مالي كه گرفته تصرف نمايد ولي چنانچه در موقع معامله، احكام آن را مي دانسته و بعد از معامله شك كند، تصرف او اشكال ندارد و معامله صحيح است.

(مسأله 1686) كسي كه مال ندارد و مخارجي بر او واجب است مثل خرج زن و بچه، بايد كار و يا كسب كند و براي كارهاي مستحب مانند وسعت دادن به عيالات و دست گيري از فقرا، كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروه

(مسأله 1687) عمده معاملات مكروه از اين قرار است:

اول مِلك فروشي.

دوم قصابي.

سوم كفن فروشي.

چهارم معامله با مردمان پست.

پنجم معامله بين اذان صبح و اول آفتاب.

ششم آنكه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.

هفتم آنكه براي خريدن جنسي كه ديگري مي خواهد بخرد داخل معامله او شود.

معاملات باطل

اشاره

(مسأله 1688) در چند مورد معامله باطل است:

اول خريد و فروش عين نجس مثل: بول و غائط و خون و خوك و سگ ولي خريد و فروش خون براي معالجه بيماران و خريد و فروش سگ شكاري و نگهبان جايز است.

دوم خريد و فروش مال غصبي مگر آنكه صاحبش اذن دهد.

سوم خريد و فروش چيزهائي كه ارزش مالي ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 380

چهارم معامله چيزي كه منافع معمولي آن حرام باشد، مثل آلات قمار و موسيقي.

پنجم معامله اي كه در آن ربا باشد.

ششم فروختن اجناس تقلبي كه خريدار از وضع آن خبر نداشته باشد و فروختن روغني كه آن را با پيه مخلوط كرده است و اين عمل را غش مي گويند، از پيغمبر اكرم (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) منقول است كه فرمود:

كسي كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب و حيله نمايد، از ما نيست و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزي او را مي برد و راه معاش او را مي بندد و او را به خودش واگذار مي كند.

هفتم خريد و فروش اعضاي بدن مانند كليه و امثال آن و اگر پولي مي گيرد آن را در مقابل اجازه برداشتن عضو در بدن، بگيرد نه در مقابل اصل و در هر

حال اين كار در صورتي جائز است كه براي دهنده عضو، ايجاد خطر نكند.

هشتم خريد و فروش اراضي موات پيش از آنكه آن را احياء كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 381

(مسأله 1689) فروختن چيز پاكي كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد. ولي اگر مشتري بخواهد آن چيز را بخورد بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد.

(مسأله 1690) اگر چيز پاكي مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود، چنانچه مثلًا روغن نجس را براي خوردن به خريدار بفروشد معامله باطل و عمل حرام است و اگر براي كاري بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست مثلًا بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش آن اشكال ندارد.

(مسأله 1691) دارويي كه ذاتاً نجس نيست ولي به وسيله ملاقات با نجس، متنجس شده باشد در صورت نياز و انحصار، خريد و فروش آن صحيح است.

(مسأله 1692) خريد و فروش مواد غذايي و دواهاي روان و عطرهائي كه از كشورهاي غير اسلامي مي آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، ولي روغني را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مي گيرند، چنانچه در كشور غيراسلامي از دست كافر بگيرند و از حيواني باشد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مي كند، معامله آن باطل مي باشد.

(مسأله 1693) خريد و فروش گوشت هايي كه از كشورهاي غيراسلامي مي آورند يا از دست كافر گرفته مي شود باطل است، ولي اگر بداند كه آنها از حيواني ست كه مطابق قانون شرع يا با نظارت مسلمان ذبح شده. اشكال ندارد.

(مسأله 1694) خريد و فروش گوشت هايي كه از بازار مسلمانان يا از دست شخص

مسلمان گرفته شود اشكال ندارد، ولي اگر بداند مسلماني كه آن را از دست كافر گرفته يا از بلاد كفّار آورده تحقيق نكرده كه آن حيوان مطابق دستور شرع ذبح شده يا نه، خريد و فروش آن باطل و حرام است ولي اگر از مسلماني گرفته كه ظاهراً پايبند شرع است و احتمال مي دهد تحقيق كرده باشد معامله اش صحيح است؛؛ اما خريدن چرم هايي كه از بلاد كفّار مي آورند جايز و پاك است. هر چند نماز با آن صحيح نيست.

(مسأله 1695) خريد و فروش تمام انواع مسكرات حرام و باطل است.

(مسأله 1696) خريد و فروش مال غصبي نيز حرام و باطل است و فروشنده بايد پول را به

رساله توضيح المسائل، ص: 382

خريدار برگرداند، ولي خريدار حق ندارد آن مال غصبي را به غيرصاحبش بدهد و اگر صاحب ان را نمي شناسد بايد به نظر حاكم شرع عمل كند.

(مسأله 1697) هر گاه خريدار از اول قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد و يا قصدش اين باشد كه از پول حرام بدهد، معامله باطل است ولي اگر از اول قصدش اين نباشد، بعداً از حرام بدهد معامله صحيح است، ولي تكليف شخص خريدار اين است كه پول حرام از او گرفته به صاحبش برگرداند و به فروشنده، پول حلال بدهد.

(مسأله 1698) خريد و فروش آلات لهو و لعب مانند تار و ساز حتّي سازهاي كوچك حرام است، مگر اين كه بازيچه باشد و از آلات لهو حساب نشود.

(مسأله 1699) خريد و فروش راديو و تلويزيون و ساير وسايلي كه داراي منافع مباح و مشروع قابل ملاحظه است، جايز است، ولي هر گاه چيزي را كه منافع حلال

دارد به كسي بفروشند كه آن را قطعاً در حرام مصرف مي كند (مثلًا انگور را به كارخانه شراب سازي بفروشند)، معامله آن حرام است.

(مسأله 1700) ساختن و خريد و فروش مجسّمه حرام است ولي خريد و فروش صابون و مانند آن كه روي آنها شكل مجسمه يا نقش هاي برجسته است اشكالي ندارد.

(مسأله 1701) خريد و فروش چيزهايي كه از قمار يا دزدي يا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرّف در آنها جايز نيست و اگر كسي آن را بخرد بايد به صاحب اصلي اش بازگرداند و اگر صاحب اصلي اش را نمي شناسد به نظر حاكم شرع عمل كند.

(مسأله 1702) هر گاه جنس تقلّبي مانند روغني را كه با پارافين يا جنس ديگري مخلوط كرده است بفروشد، چنانچه روغن معين بفروشد مثلًا بگويد اين روغن را مي فروشم مشتري هر زمان متوجه شد مي تواند معامله را فسخ كند، ولي اگر آن را معيّن نكند، بلكه بگويد فلان مقدار روغن را مي فروشم اما هنگام تحويل دادن جنس تقلّبي تحويل دهد، مشتري مي تواند آن را پس بدهد و جنس سالم بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 383

ربا

(مسأله 1703) رباخواري حرام است و آن بر دو گونه است:

نخست رباي در قرض كه در بحث قرض خواهد آمد.

دوم رباي در معامله است و آن اين است كه مقداري از جنسي را كه با وزن يا پيمانه مي فروشند به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلًا يك من گندم را به يك من و نيم بفروشد، در روايات اسلامي مذمّت از ربا بسيار شده است و از گناهان بسيار بزرگ محسوب مي شود.

احكام رباي معاوضي

(مسأله 1704) هر گاه يكي از آن دو جنس، معيوب و ديگري سالم، يا يكي مرغوب و ديگري نامرغوب باشد، يا به خاطر جهات ديگر تفاوت قيمت داشته باشد، مثل اين كه ده كيلو گندم مرغوب يا سالم را بدهد و پانزده كيلو نامرغوب يا ناسالم را بگيرد به آن «رباي معاوضي» مي گويند و حرام است؛؛ بنا بر اين، اگر طلاي ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاي نساخته بگيرد، يا مس ساخته را بدهد و بيشتر از آن مس هاي شكسته را بگيرد، يا برنج درجه يك بدهد و بيشتر از آن درجه دو و سه بگيرد همه ربا و حرام است و همچنين اگر اضافه اي از غيرجنس آن بگيرد مثل اين كه ده كيلو گندم مرغوب را بدهد و ده كيلو گندم نامرغوب به اضافه ده تومان پول بگيرد آن هم ربا و حرام است، بلكه اگر چيزي زيادتر نگيرد ولي شرط كند خريدار كاري براي او انجام دهد آن نيز ربا و حرام است.

(مسأله 1705) هر گاه كسي كه مقدار كمتر را مي دهد جنس ديگري به آن اضافه كند مثلًا ده كيلوگندم به اضافه يك متر پارچه را به پانزده

كيلوگندم بفروشد اشكال ندارد، همچنين اگر به هر دو طرف چيز ديگري اضافه كنند.

(مسأله 1706) جنس هايي را كه با وزن و پيمانه نمي فروشند بلكه با عدد و متر مي فروشند مانند تخم مرغ و پارچه و بسياري از ظروف و يا با مشاهده مي فروشند مانند

رساله توضيح المسائل، ص: 384

بسياري از حيوانات، اگر تعداد كمتر را به تعداد بيشتر بفروشند اشكال ندارد.

(مسأله 1707) جنس هايي كه در بعضي از شهرها با وزن يا پيمانه فروخته مي شود و در بعضي از شهرها با شماره (مانند تخم مرغ كه امروز در بعضي از مناطق با وزن و در بعضي با شماره مي فروشند) هر گاه در شهري كه با وزن ياپيمانه مي فروشند زيادتر بگيرند ربا و حرام است و در شهر ديگر اشكال ندارد.

(مسأله 1708) خريد و فروش چيزهايي كه از يك جنس نيست به هر صورت كه باشد مانعي ندارد، مثل اين كه ده كيلو برنج را به بيست كيلو گندم بفروشند.

(مسأله 1709) معامله جنس هاي مختلفي كه از يك ريشه گرفته شده است با تفاوت، اشكال دارد، مثل اين كه ده كيلو روغن را به بيست كيلو پنير بفروشند، يا به پنجاه كيلو شير، يا پانزده كيلو كره.

(مسأله 1710) جو و گندم در ربا يك جنس حساب مي شود، بنابراين نمي توان ده كيلوگندم را با دوازده كيلو جو يا بالعكس معامله كرد، حتي اگر ده كيلو جو بخرد كه در مقابل آن هنگام خرمن ده كيلوگندم بدهد آن نيز حرام است، زيرا جو را نقد گرفته و بعداز مدتي گندم را مي دهد و اين مانند آن است كه زيادي گرفته باشد.

(مسأله 1711) در چند مورد ربا گرفتن حرام نيست:

1 - ربا

گرفتن مسلمان از كافر كه در پناه اسلام نيستند.

2 - ربا گرفتن پدر و فرزند از يكديگر.

3 - ربا گرفتن زن و شوهر از يكديگر.

شرايط خريدار و فروشنده

(مسأله 1712) براي خريدار و فروشنده چند چيز شرط است:

1 - بالغ بودن.

2 - عاقل بودن.

رساله توضيح المسائل، ص: 385

3 - ممنوع التّصرّف در اموال نبودن (مانند كساني كه به خاطر ورشكستگي از طرف حاكم شرع از تصرّف در اموالشان جلوگيري شده اند).

4 - طرفين قصد جدّي براي معامله داشته باشند، پس اگر به شوخي بگويد مالم را فروختم اثري ندارد.

5 - كسي آنها را مجبور نكرده باشد.

6 - جنسي را كه خريد و فروش مي كنند ملك آنها باشد يا از طرف مالك وكيل بوده، يا وليّ صغير باشند.

(مسأله 1713) معامله با بچه نابالغ باطل است، اگر چه پدر يا جد آن بچه به او اجازه داده باشند كه معامله كند، ولي اگر بچه مميز باشد و چيز كم قيمتي را كه معامله آن براي بچه ها متعارف است معامله كند اشكال ندارد، بنابراين معامله با پول مختصري كه بچه ها از والدين براي خريد شيريني و غيره مي گيرند، اشكال ندارد و نيز اگر طفل وكيل در اجراي صيغه معامله يا وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار بدهد و پول را بفروشنده برساند، - چون واقعاً دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند - معامله صحيح است، ولي بايد فروشنده و خريدار يقين داشته باشند كه طفل جنس و پول را به صاحب آن مي رساند.

(مسأله 1714) اگر از بچه نابالغ چيزي بخرد، يا چيزي به او بفروشد بايد جنس يا

پولي را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد و اگر صاحب آن را نمي شناسد و براي شناختن او هم وسيله اي ندارد، بايد چيزي را كه از بچه گرفته از طرف صاحب آن صدقه بدهد ولي اگر چيزي را كه گرفته مال خود صغير باشد بايد به وليّش برساند و اگر او را پيدا نكرده به حاكم شرع بدهد.

(مسأله 1715) اگر كسي با بچه نابالغ معامله كند جنس يا پولي كه به بچه داده مي تواند بگيرد ولي اگر از بين برود نمي تواند از بچه يا وليّ او مطالبه كند.

(مسأله 1716) اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند چنانچه بعد از معامله راضي

رساله توضيح المسائل، ص: 386

شود و بگويد راضي هستم، معامله صحيح است.

(مسأله 1717) اگر انسان مال كسي را بدون اجازه او بفروشد چنانچه صاحب مال اجازه دهد معامله صحيح است.

(مسأله 1718) پدر و جد پدري طفل در صورتي مي توانند مال طفل را بفروشند كه براي او مصلحتي باشد و همچنين است وصي پدر و وصي جد پدري و حاكم شرع در صورتي مي توانند مال طفل را بفروشند كه مصلحت طفل در آن باشد.

(مسأله 1719) اگر كسي مالي را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را براي خودش اجازه دهد، معامله صحيح است.

شرائط جنس و عوض آن

(مسأله 1720) جنسي كه مي فروشند و چيزي كه عوض آن مي گيرند پنج شرط دارد:

اول آنكه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد.

دوم آنكه بتوانند آن را تحويل دهند، بنا بر اين فروختن اتومبيل دزد برده و يا اسبي كه فرار كرده صحيح نيست

مگر اين كه مشتري توان پيدا كردن آن را داشته باشد.

سوم خصوصياتي را كه در جنس و عوض هست و به واسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مي كند، بيان كند.

چهارم كسي در جنس، يا در عوض آن حقي نداشته باشد؛؛ پس مالي را كه انسان پيش كسي گرو گذاشته، بدون اجازه او نمي تواند بفروشد.

پنجم آنكه خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلًا منفعت يك ساله خانه را بفروشد صحيح نيست، ولي چنانچه خريدار به جاي پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلًا فرشي را از كسي بخرد و عوض آن منفعت يك ساله خانه خود را به او واگذار كند اشكال ندارد و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

(مسأله 1721) جنسي را كه در شهري با وزن يا پيمانه معامله مي كنند؛؛ در آن شهر انسان

رساله توضيح المسائل، ص: 387

بايد با وزن يا پيمانه بخرد؛؛ ولي مي تواند همان جنس را در شهري كه با ديدن معامله مي كنند، با ديدن خريداري نمايد.

(مسأله 1722) چيزي را كه با وزن خريد و فروش مي كنند با پيمانه اي كه وزن آن معلوم است هم مي شود معامله كرد، مثلًا مي خواهد ده من گندم بفروشد؛؛ با پيمانه اي كه يك من گندم مي گيرد ده پيمانه بدهد.

(مسأله 1723) اگر يكي از شرط هائي كه گفته شد در معامله نباشد، معامله باطل است. ولي اگر خريدار و فروشنده در هر حال (خواه معامله صحيح باشد يا باطل) راضي باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند تصرف آنها اشكال ندارد.

(مسأله 1724) معامله چيزي كه وقف شده باطل است، ولي اگر به طوري خراب شود كه نتوانند استفاده اي را كه مال

براي آن وقف شده از آن ببرند، مثلًا فرش مسجد به طوري پاره شود كه نتوانند روي آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و در صورتي كه ممكن باشد، بايد با پول آن چيزي كه به مقصود واقف نزديك است، بخرند و بر همان مسجد وقف كنند.

(مسأله 1725) هر گاه بين كساني كه مال را براي آنان وقف كرده اند به طوري اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا جاني تلف شود؛؛ و به جز فروختن چاره اي نباشد مي توانند آن مال را بفروشند و با عوض آن چيزي بخرند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است و وقف كنند.

(مسأله 1726) خريد و فروش ملكي كه آن را به ديگري اجاره داده اند اشكال ندارد، ولي استفاده آن ملك در مدت اجاره مال مستأجر است و اگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، يا به عنوان اين كه مدت اجاره كم است ملك را خريده باشد. پس از اطلاع مي تواند معامله را به هم بزند.

رساله توضيح المسائل، ص: 388

صيغه خريد و فروش

(مسأله 1727) در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربي بخوانند، مثلًا اگر فروشنده به فارسي بگويد اين مال را در عوض اين پول فروختم و مشتري بگويد قبول كردم معامله صحيح است، ولي خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند، يعني به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد.

(مسأله 1728) اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولي فروشنده در مقابل مالي كه از خريدار مي گيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد، معامله صحيح است و هر دو مالك مي شوند.

خريد و فروش ميوه ها

(مسأله 1729) فروش ميوه اي (غير از خرما) كه گُل آن ريخته و دانه بسته به طوري كه معمولًا ديگر از آفت گذشته باشد، پيش از چيدن صحيح است و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

(مسأله 1730) اگر بخواهند ميوه اي را كه بر درخت است، پيش از آنكه گُلش بريزد بفروشند، بايد چيزي از حاصل زمين مانند سبزي ها را با آن بفروشند يا ميوه دو سال و يا بيشتر را مورد معامله قرار دهند و يا درخت ها را اجاره دهند.

(مسأله 1731) اگر خرمائي را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد. ولي نبايد عوض آن را خرما بگيرند، اما اگر كسي يك درخت خرما در خانه يا باغ كس ديگر داشته باشد؛؛ در صورتي كه مقدار آن را تخمين كنند و صاحب درخت خرماي آن را به صاحب خانه يا باغ بفروشد و عوض آن، از غير آن درخت، خرما بگيرد، چنانچه خرمائي را كه مي گيرد كمتر يا زيادتر از مقداري كه تخمين زده اند نباشد اشكال ندارد.

(مسأله 1732) فروختن خيار و بادنجان و سبزيها و مانند

اينها كه سالي چند مرتبه چيده

رساله توضيح المسائل، ص: 389

مي شود، در صورتي كه ظاهر و نمايان شده باشد و معين كنند كه مشتري در سال چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.

(مسأله 1733) اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته، به چيز ديگري غير گندم و جو بفروشند اشكال ندارد.

نقد و نسيه

(مسأله 1734) اگر جنسي را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده، بعد از معامله مي توانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند و تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها از اموال منقول به اين است كه آن را طوري در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاي ديگر ببرد فروشنده جلوگيري نكند.

(مسأله 1735) در معامله نسيه بايد مدت كاملًا معلوم باشد، پس اگر جنسي را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت كاملًا معين نشده معامله باطل است.

(مسأله 1736) اگر جنسي را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتي كه قرار گذاشته اند؛؛ نمي تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولي اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد؛؛ فروشنده مي تواند پيش از تمام شدن مدت، طلبي را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.

(مسأله 1737) اگر جنسي را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتي كه قرار گذاشته اند، مي تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولي اگر خريدار نتواند بپردازد، بايد او را مهلت دهد.

(مسأله 1738) اگر به كسي كه قيمت جنس

را نمي داند، مقداري نسيه بدهد و قيمت آن را به او نگويد معامله باطل است. مگر اين كه مشتري فروشنده را وكيل كند بسان ديگر نسيه برها با او حساب كند در اين صورت معامله صحيح است ولي اگر به كسي كه قيمت نقدي جنس را مي داند نسيه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلًا بگويد جنسي را كه به تو نسيه مي دهم توماني

رساله توضيح المسائل، ص: 390

يك ريال از قيمتي كه نقد مي فروشم گرانتر حساب مي كنم و او قبول كند اشكال ندارد.

(مسأله 1739) كسي كه جنسي را نسيه فروخته و براي گرفتن پول آن مدتي قرار داده، اگر مثلًا بعد از گذشتن نصف مدت، مقداري از طلب خود را كم كند و بقيه را نقد بگيرد، اشكال ندارد.

معامله سلف

اشاره

(مسأله 1740) معامله سلف آن است كه مشتري پول را بدهد كه بعد از مدتي جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول را مي دهم كه مثلًا بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم، يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.

(مسأله 1741) اگر جنسي را سلف بفروشد و عوض آن را جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است و احتياط مستحب آن است در عوض جنسي كه مي فروشد پول بگيرد و جنس ديگر نگيرد.

شرائط معامله سلف

(مسأله 1742) معامله سلف شش شرط دارد:

اول خصوصياتي را كه قيمت جنس به واسطه آنها فرق مي كند معين نمايند. ولي دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كافي است، پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حيوان و مانند اينها در صورتي كه نشود خصوصياتشان را به طوري معين كنند كه براي مشتري مجهول نباشد و معامله غرري باشد باطل است.

دوم پيش از آنكه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت را بفروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد كه در اين صورت بهتر آن است كه فروشنده پول جنس را به ذمه مشتري قرار دهد پس از آن مشتري طلبي را كه از فروشنده دارد بابت پول

رساله توضيح المسائل، ص: 391

جنسي كه به ذمه اوست حساب كند به شرط اين كه وقت طلب رسيده باشد.

سوم مدت را كاملًا معين كنند و اگر مثلًا بگويد تا اول خرمن جنس را تحويل مي دهم چون مدت

كاملًا معلوم نشده معامله باطل است.

چهارم وقتي را براي تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت، به قدري از آن جنس وجود داشته باشد كه اطمينان داشته باشند كه ناياب نخواهد بود.

پنجم بنا بر احتياط واجب اگر اختلاف جاها موجب خسارت باشد جاي تحويل جنس را معين نمايد، ولي اگر از حرف هاي آنان جاي آن معلوم باشد؛؛ لازم نيست اسم آنجا را ببرند.

ششم وزن يا پيمانه يا شماره آن را معين كنند و جنسي را هم كه معمولًا با ديدن معامله مي كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولي بايد مثل بعضي از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدري كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.

احكام معامله سلف

(مسأله 1743) انسان نمي تواند جنسي را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدت بفروشد مگر اين كه به خود فروشنده بفروشد ولي بعد از تمام شدن مدت، اگرچه آن را تحويل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد.

(مسأله 1744) در معامله سلف اگر فروشنده جنسي را كه قرارداد كرده بدهد؛؛ مشتري بايد قبول كند و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد يعني همان اوصاف را با زيادتي كمال دارا باشد، مشتري بايد قبول نمايد.

(مسأله 1745) اگر جنسي را كه فروشنده مي دهد، پست تر از جنسي باشد كه قرارداد كرده، مشتري مي تواند قبول نكند.

(مسأله 1746) اگر فروشنده به جاي جنسي كه قرارداد كرده، جنس ديگري بدهد، در صورتي كه مشتري راضي شود اشكال ندارد.

(مسأله 1747) اگر جنسي را كه سلف فروخته در موقعي كه بايد آن را تحويل دهد ناياب

رساله توضيح المسائل، ص: 392

شود و نتواند آن را تهيه كند، مشتري مي تواند صبر كند تا

تهيه نمايد، يا معامله را به هم بزند و چيزي را كه داده پس بگيرد.

(مسأله 1748) اگر جنسي را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتي تحويل دهد و پول آن را هم بعد از مدتي بگيرد، معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره

(مسأله 1749) اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، سكه دار باشند يا بي سكه، در صورتي كه وزن يكي از آنها زيادتر از ديگري باشد، معامله حرام و باطل است.

(مسأله 1750) اگر طلا را به نقره، يا نقره را به طلا بفروشد، معامله صحيح است و لازم نيست وزن آنها مساوي باشد.

(مسأله 1751) اگر طلا يا نقره را به طلا، يا نقره بفروشند، بايد فروشنده و خريدار پيش از آنكه از يكديگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به يكديگر تحويل دهند و اگر هيچ مقدار از چيزي را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند معامله باطل است.

(مسأله 1752) اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزي را كه قرار گذاشته تحويل دهد ولي ديگري مقداري از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگرچه معامله با آن مقدار صحيح است ولي كسي كه تمام مال به دست او نرسيده مي تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 1753) اگر مقداري خاك نقره دار را به همان مقدار نقره خالص و يا مقداري خاك طلادار را به همان مقدار طلاي خالص بفروشند، معامله باطل است. ولي فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره به هر صورت اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 393

مواردي كه انسان مي تواند معامله را به هم بزند

اشاره

(مسأله 1754) حق به هم زدن معامله را «خيار» مي گويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مي توانند معامله را به هم بزنند:

اول آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و اين خيار را «خيار مجلس» مي گويند.

دوم آنكه مغبون شده باشند «خيار غَبْن».

سوم در معامله قرارداد كند كه تا مدت معيني هر دو يا يكي از آنان بتوانند معامله را

به هم بزنند «خيار شرط».

چهارم فروشنده؛؛ يا خريدار؛؛ مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوري كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود «خيار تدليس».

پنجم فروشنده يا خريدار شرط كند كه كاري انجام دهد و به آن شرط عمل نكند، يا شرط كند مالي را كه مي دهد طور مخصوصي باشد و آن مال به طور مخصوص نباشد كه در اين صورت ديگري مي تواند معامله را به هم بزند «خيار تخلف شرط».

ششم در جنس يا عوض آن عيبي باشد «خيار عيب».

هفتم معلوم شود مقداري از جنسي را كه فروخته اند، مال ديگري است؛؛ كه اگر صاحب آن به معامله راضي نشود، خريدار مي تواند معامله را به هم بزند، يا پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد و نيز اگر معلوم شود مقداري از چيزي را كه خريدار عوض قرار داده، مال ديگريست و صاحب آن راضي نشود، فروشنده مي تواند اساساً معامله را به هم بزند، يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد «خيار شركت در صورت امتزاج يا تبعيض صفقه در غير اين صورت».

هشتم فروشنده خصوصيات جنس معيني را كه مشتري نديده به او بگويد، بعد معلوم شود طوري كه گفته، نبوده است. كه در اين صورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند و نيز اگر مشتري خصوصيات عوض معيني را كه مي دهد بگويد، بعد معلوم شود طوري كه گفته نبوده است، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند «خيار رؤيت».

رساله توضيح المسائل، ص: 394

نهم مشتري پول جنسي را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحويل ندهد كه اگر مشتري شرط نكرده باشد كه

دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند. ولي اگر جنسي را كه خريده مثل بعضي از ميوه ها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع مي شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند «خيار تأخير».

دهم حيواني را خريده باشد كه خريدار تا سه روز مي تواند معامله را به هم بزند «خيار حيوان».

يازدهم فروشنده نتواند جنسي را كه فروخته تحويل دهد؛؛ مثلًا اسبي را كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند «خيار تعذر تسليم».

و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

احكام خيارات

(مسأله 1755) هر گاه خريدار قيمت جنس را نداند و يا غفلت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولي بخرد، چنانچه به قدري گران خريده باشد كه مردم او را مغبون بدانند مي تواند معامله را فسخ كند، اين حكم در صورتي كه فروشنده قيمت جنس را نداند و مغبون شود نيز جاري است.

(مسأله 1756) در معامله بيع شرط كه مثلًا خانه صد هزار توماني را با علم و آگاهي به پنجاه هزار تومان مي فروشند و قرار مي گذارند اگر فروشنده در موعد مقرّر پول را بدهد مي تواند معامله را فسخ كند، معامله اشكالي ندارد، به شرط اين كه طرفين واقعاً قصد خريد و فروش داشته باشند و اگر در موعد مقرر پول را ندهد جنس از آن خريدار خواهد بود.

(مسأله 1757) هر گاه در جنس تقلّب كند و مثلًا چاي اعلا را با چاي پست مخلوط نمايد و به اسم چاي اعلا بفروشد مشتري مي تواند

معامله را به هم بزند.

(مسأله 1758) هر گاه خريدار بفهمد جنسي را كه گرفته معيوب است، مثلًا پارچه يا فرشي

رساله توضيح المسائل، ص: 395

را كه خريده پوسيدگي يا پارگي دارد، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمي دانسته، مي تواند معامله را فسخ كند و يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را معيّن كند و به همان نسبت از پولي كه به فروشنده داده پس بگيرد، مثلًا جنسي را به صد تومان خريده، هر گاه بفهمد معيوب است و تفاوت سالم و معيوب آن در بازار يك چهارم است، مي تواند يك چهارم پولي را كه داده يعني بيست و پنج تومان از فروشنده بگيرد، ولي احتياط واجب آن است كه انتخاب دومي با رضايت طرف مقابل انجام گيرد، چه بسا ممكن است اين كار مايه ضرر فروشنده باشد همين حكم در صورتي كه عيبي در عوض باشد نيز جاري است.

(مسأله 1759) هر گاه بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن جنس، عيبي در آن پيدا شود، مشتري مي تواند معامله را فسخ كند و نيز مي تواند تفاوت سالم و معيوب را دريافت كند همچنين اگر در عوض آن جنس بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن عيبي پيدا شود فروشنده مي تواند معامله را به هم زند.

(مسأله 1760) هر گاه بعد از معامله عيب جنس را بفهمد و فوراً معامله را فسخ نكند بنا بر احتياط حقّ او ساقط مي شود، ولي مقداري تأخير براي فكر كردن مانعي ندارد و شرط نيست كه فروشنده موقع فسخ حاضر باشد.

(مسأله 1761) در چهار صورت با وجود عيب نمي تواند معامله را فسخ كند يا تفاوت قيمت

را بگيرد:

1 - در صورتي كه موقع خريدن عيب مال را بداند.

2 - در صورتي كه بعداً راضي شود.

3 - فروشنده موقع معامله بگويد اين مال را با هر عيبي كه دارد مي فروشم، ولي اگر عيب معيّني را ذكر كند و بگويد با اين عيب مي فروشم بعد معلوم شود عيب ديگري دارد خريدار مي تواند معامله را فسخ كند.

4 - خريدار در موقع معامله بگويد اگر مال عيبي داشته باشد فسخ نمي كنم و تفاوت قيمت هم نمي گيرم.

رساله توضيح المسائل، ص: 396

(مسأله 1762) در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبي دارد؛؛ نمي تواند معامله را به هم بزند ولي مي تواند تفاوت قيمت بگيرد:

اول) آنكه بعد از معامله تغييري در مال بدهد به طوري كه مردم بگويند مال خريداري و تحويل داده شده باقي نمانده است.

دوم) بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حق برگرداندن آن را ساقط كند.

سوم) بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگري در آن پيدا شود.

(مسأله 1763) اگر انسان مالي داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگري خصوصيات آن را براي او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشتري بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده مي تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 1764) اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشتري بگويد، بايد تمام چيزهائي را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مي شود بگويد، مثلًا بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه و در هر حال اگر نگويد و بفروشد معامله باطل نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 397

(9) احكام شركت

(مسأله 1765) اگر دو نفر بخواهند با هم شركت

كنند، چنانچه هر كدام مقداري از مال خود را با مال ديگري به طوري مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود شركت حاصل مي شود و نيازي به صيغه عربي و غيره نيست ولي براي تعيين حدود كار و شرائط، بايد به طور زباني و يا كتبي تعيين شود.

(مسأله 1766) اگر چند نفر در مزدي كه از كار خودشان مي گيرند با يكديگر شركت كنند، مثل دو كارگر كه قرار مي گذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند شركت آنان صحيح نيست.

(مسأله 1767) اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام باعتبار خود جنسي بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولي در جنس و استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست؛؛ اما اگر هر كدام ديگري را وكيل كند كه جنس را براي او به طور مشترك بخرد در اين صورت شركت صحيح است.

(مسأله 1768) كساني كه به واسطه عقد شركت با هم شريك مي شوند، بايد مكلف و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار شركت كنند و نيز بايد بتوانند در مال خود تصرف نمايند، پس آدم سَفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، يا فرد «مفلس» (ورشكسته) كه حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيري كرده باشد، اگر شركت كند صحيح نيست.

(مسأله 1769) اگر در عقد شركت شرط كنند كسي كه كار مي كند، يا بيشتر از شريك ديگر

رساله توضيح المسائل، ص: 398

كار مي كند بيشتر منفعت ببرد؛؛ شركت و شرط صحيح است و بايد به شرط عمل كنند ولي اگر شرط كنند كسي كه كار نمي كند، يا كمتر كار مي كند بيشتر منفعت ببرد،

شركت آنان اشكال دارد.

(مسأله 1770) اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد و يا قرار بگذارند كه تمام ضرر يا بيشتر آن را يكي از آنان بدهد شركت آنان باطل است.

(مسأله 1771) اگر شرط نكنند كه يكي از شريك ها بيشتر منفعت ببرد چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مي برند و اگر سرمايه آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند مثلًا اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكي از آنان دو برابر سرمايه ديگري باشد سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگريست چه هر دو به يك اندازه كار كنند يا يكي كمتر كار كند، يا هيچ كار نكند.

(مسأله 1772) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند، يا هر كدام به تنهائي معامله كنند، يا فقط يكي از آنان (به خاطر خبره بودن) معامله كند، بايد به قرارداد عمل نمايند.

(مسأله 1773) اگر معين نكنند كه كدام يك از آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد، هيچ يك آنان بدون اجازه ديگري نمي تواند با آن سرمايه معامله كند.

(مسأله 1774) شريكي كه اختيار سرمايه شركت با اوست بايد به قرارداد شركت عمل كند، مثلًا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد، يا نقد بفروشد، يا جنس را از محل مخصوصي بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد و اگر با او قراري نگذاشته باشند، بايد داد و ستدي نمايد كه براي شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را به طوري كه متعارف است انجام دهد پس اگر

مثلًا معمول است كه نقد بفروشد، يا مال شركت رادر مسافرت همراه خود نبرد بايد به همين طور عمل نمايد و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد مي تواند همين طور عمل كند.

(مسأله 1775) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند؛؛ اگر برخلاف قراردادي كه با او كرده اند خريد و فروش كند و خسارتي براي شركت پيش آيد ضامن است و نيز اگر با او قراردادي نكرده باشند و برخلاف معمول معامله كند، ضامن مي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 399

(مسأله 1776) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر زياده روي ننمايد و در نگهداري سرمايه كوتاهي نكند و اتفاقاً مقداري از آن يا تمام آن تلف شود ضامن نيست.

(مسأله 1777) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر بگويد سرمايه تلف شده و پيش حاكم شرع قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.

(مسأله 1778) شركت از معاملات لازم است و يكي از طرفين نمي تواند پيش خود اين قرارداد را به هم بزند و يا قبل از پايان مدت، تقاضاي تقسيم كند مگر اين كه همگان پذيراي توقف و يا تقسيم شوند اگر تمام شريك ها از اجازه اي كه به تصرف در مال يكديگر داده اند برگردند؛؛ هيچ كدام نمي توانند در مال شركت تصرف كنند.

(مسأله 1779) اگر يكي از شريك ها بميرد، يا ديوانه، يا بيهوش شود يا سفيه شود و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيري كند شريك هاي ديگر نمي توانند در مال شركت تصرف كنند.

(مسأله 1780) اگر شريك، چيزي را نسيه براي خود بخرد، نفع و ضررش مال خود اوست ولي اگر براي شركت بخرد در صورتي كه معامله نسيه خلاف

متعارف نباشد معامله صحيح و نيازي به اجازه شريك ديگر ندارد، نفع و ضررش مال هر دوي آنان است.

(مسأله 1781) اگر با سرمايه شركت معامله اي كنند؛؛ بعد بفهمند شركت باطل بوده؛؛ چنانچه همه شركا معامله را امضاء كنند، معامله صحيح است و سود و زيان از آنِ همه آنان است.

رساله توضيح المسائل، ص: 400

(10) احكام صلح

(مسأله 1782) صلح آن است كه انسان با ديگري سازش كند كه مقداري از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب؛؛ يا حق خود بگذرد كه او هم در عوض، مقداري از مال، يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد؛؛ يا از طلب، يا حقي كه دارد بگذرد.

(مسأله 1783) دو نفري كه چيزي را به يكديگر صلح مي كنند، بايد بالغ و عاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند و حاكم شرع هم آنان را از تصرف در اموالشان جلوگيري نكرده باشد.

(مسأله 1784) صيغه صلح لازم نيست به عربي خوانده شود، بلكه با هر لفظي كه بفهمانند با هم صلح و سازش كرده اند صحيح است.

(مسأله 1785) اگر كسي بخواهد طلب يا حق خود را به ديگري صلح كند در صورتي صحيح است كه او قبول نمايد.

(مسأله 1786) اگر انسان مقدار بدهي خود را بداند و طلبكار اونداند، چنانچه طلبكار طلب خودر ا به كمتر از مقداري كه هست صلح كند، مثلًا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادي براي بدهكار حلال نيست مگر آنكه مقدار بدهي خود را به او بگويد و او را راضي كند يا طوري باشد كه اگر

مقدار طلب خود را مي دانست، باز هم به آن مقدار صلح مي كرد.

(مسأله 1787) اگر بخواهند دو چيزي را كه از يك جنس و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، در صورتي صحيح است كه وزن يكي بيشتر از ديگري نباشد، ولي اگر وزن آنها معلوم نباشد، ا گرچه احتمال دهند كه وزن يكي بيشتر از ديگريست صلح صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 401

(مسأله 1788) اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بخواهند طلب هاي خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكي باشد مثلًا هر دو ده من گندم طلبكار باشند؛؛ مصالحه آنان صحيح است و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكي نباشد مثلًا يكي ده من برنج و ديگري دوازده من گندم طلبكار باشد. ولي اگر طلب آنان از يك جنس و چيزي باشد كه معمولًا با وزن يا پيمانه آنان را معامله مي كنند، در صورتي كه وزن يا پيمانه آنها مساوي نباشد، مصالحه باطل است.

(مسأله 1789) اگر از كسي طلب دارد كه بايد بعد از مدتي بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمتري صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقداري از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

(مسأله 1790) اگر دو نفر چيزي را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر مي توانند صلح را به هم بزنند و نيز اگر در ضمن مصالحه براي هر دو، يا يكي از آنان، حق به هم زدن مصالحه را قرار داده باشند، كسي كه آن حق را دارد

مي تواند صلح را به هم بزند.

(مسأله 1791) در احكام خريد و فروش گفته شد كه يازده مورد مي توان معامله را فسخ كرد و در تمام اين موارد صلح را نيز مي توان فسخ كرد مگر در دو مورد:

1 - خيار مجلس 2 - خيار حيوان.

اگر صلح تمام شد و يكي از دو طرف پشيمان گرديد حق فسخ ندارد هرچند متفرّق نشده باشند.

و همچنين گيرنده حيوان، حق فسخ حيوان در سه روز ندارد.

(مسأله 1792) هرگاه صلح را به قيد نقد انجام دهد و يا قيد نكند امّا رويكرد صلح اين باشد كه وجه را به طور نقد بپردازد، اگر در پرداخت وجه تأخير كرد مي تواند آن را به هم بزند.

(مسأله 1793) اگر چيزي را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مي تواند صلح را به هم بزند، ولي نمي تواند تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد.

(مسأله 1794) هر گاه مال خود را به كسي صلح نمايد و با او شرط كند كه بعد از مرگ چيزي را كه به تو صلح كردم وقف كني و او هم اين شرط را قبول كند؛؛ بايد به شرط عمل نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 402

(11) احكام اجاره

اشاره

(مسأله 1795) اجاره دهنده و كسي كه چيزي را اجاره مي كند بايد مكلف و عاقل باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند اگر چيزي را اجاره كند؛؛ يا اجاره دهد صحيح نيست مگر اين كه وليّ آن را امضا كند.

(مسأله 1796) انسان مي تواند از طرف ديگري وكيل شود و مال او را اجاره دهد.

(مسأله

1797) اگر وليّ، يا قيّم بچه، مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگري نمايد اشكال ندارد و اگر مدتي از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچه بالغ شد، مي تواند بقيه اجاره را به هم بزند، ولي هر گاه طوري بوده كه اگر مقداري از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره نمي كرد؛؛ برخلاف مصلحت بچه بود، نمي تواند اجاره را به هم بزند.

(مسأله 1798) بچه صغيري را كه وليّ ندارد بدون اجازه مجتهد نمي شود اجير كرد و كسي كه به مجتهد دسترسي ندارد، مي تواند از يك نفر مؤمن كه عادل باشد؛؛ اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.

(مسأله 1799) اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربي بخوانند، بلكه اگر مالك به كسي بگويد، ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد قبول كردم، اجاره صحيح است و نيز اگر حرفي نزنند و مالك به قصد اينكه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 403

(مسأله 1800) اگر انسان بدون خواندن صيغه بخواهد براي انجام عملي اجير شود؛؛ همين كه با رضايت طرف معامله، مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است.

(مسأله 1801) كسي كه نمي تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، يا اجاره كرده صحيح است.

(مسأله 1802) اگر خانه يا دكان يا اطاقي را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد، در اين صورت مستأجر نمي تواند آن را به ديگري

اجاره دهد و اگر شرط نكند و ظاهر كار هم اين نباشد كه او شخصاً استفاده كند مي تواند آن را به ديگري اجاره دهد. ولي اگر بخواهد به زيادتر از مقداري كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بايد در آن، كاري مانند تعمير و سفيدكاري انجام داده باشد.

(مسأله 1803) خانه يا دكّان يا چيز ديگري را كه اجاره كرده نمي تواند به ديگري اجاره دهد، مگر اين كه موقع اجاره كردن، چنين حقّي به مستأجر داده شود.

(مسأله 1804) كسي كه خانه يا مغازه يا اطاقي را اجاره كرده و حق دارد به ديگري واگذار كند نمي تواند به زيادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر اين كه كاري (مانند تعمير و سفيد كردن يا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد تا مقداراضافي در برابر آن قرار گيرد.

(مسأله 1805) هر گاه كارگر يا كارمندي خود را استخدام و اجاره شخصي قرار دهد آن شخص نمي تواند اورا به استخدام و اجاره ديگري درآورد، مگر اين كه ظاهر كلام يا عملش اين باشد كه مستأجر از اين جهت آزاد است، در اين صورت نبايد او را به زيادتر از آن مبلغ واگذار كند.

(مسأله 1806) اگر خانه يا دكاني را مثلًا يك ساله به صد هزار تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نمايد، بايد نصف ديگر آن را به كمتر از صد هزار تومان اجاره دهد ولي اگر بخواهد نصف آن را به صد هزار تومان يا بيشتر اجاره دهد، بايددر آن كاري مانند تعمير انجام داده باشد يا به غير جنسي كه اجاره كرده اجاره دهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 404

شرائط اجاره

(مسأله 1807) مالي

را كه اجاره مي دهند چند شرط دارد:

اول آنكه معين باشد، پس اگر بگويد يكي از خانه هاي خود را اجاره دادم درست نيست.

دوم مستأجر آن را ببيند. يا كسي كه آن را اجاره مي دهد طوري خصوصيات آن را بگويد كه كاملًا معلوم باشد.

سوم بهره گيري آن ممكن باشد، پس اجاره دادن خودرو، كه در اختيار انسان نيست باطل است مگر اين كه مستأجر قدرت پيدا كردن آن را داشته باشد.

چهارم آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردني هاي ديگر صحيح نيست.

پنجم استفاده اي كه مال را براي آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براي زراعت در صورتي كه آب باران آن را كفايت نكند و از آب نهر هم مشروب نشود؛؛ صحيح نيست.

ششم چيزي را كه اجاره مي دهد مال خود او باشد و اگر مال كس ديگر را اجاره دهد در صورتي صحيح است كه صاحبش رضايت دهد

(مسأله 1808) اجاره دادن درخت براي آنكه از ميوه اش استفاده كنند اشكال ندارد.

(مسأله 1809) زن مي تواند براي آنكه از شيرش استفاده كند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولي اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين برود، بدون اجازه او نمي تواند اجير شود.

(مسأله 1810) استفاده اي كه مال را براي آن اجاره مي دهند چهار شرط دارد:

1. آنكه حلال باشد، بنابراين اجاره دادن دكان براي شراب فروشي يا نگهداري شراب و كرايه دادن اتومبيل براي حمل و نقل شراب باطل است.

رساله توضيح المسائل، ص: 405

2. پرداخت وجه اجاره براي آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد.

3. اگر چيزي را كه اجاره مي دهند چند استفاده دارد، استفاده اي

را كه مستأجر بايد از آن ببرد معين نمايند مثلًا اگر حيواني را كه سواري مي دهد و بار مي برد اجاره دهند؛؛ بايد در موقع اجاره معين كنند كه سواري يا باربري آن، مال مستأجر است يا همه استفاده هاي آن.

4. مدت استفاده را معين نمايند مثلًا خانه را به يك سال تمام خورشيدي اجاره دهد.

(مسأله 1811) اگر ابتداي مدت اجاره را معين نكنند، ابتداي آن بعد از خواندن صيغه اجاره و يا حصول توافق است.

(مسأله 1812) اگر خانه اي را مثلًا يك ساله اجاره دهند و ابتداي آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگرچه موقعي كه صيغه مي خوانند خانه در اجاره ديگري باشد.

(مسأله 1813) اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه نشستي اجاره آن، ماهي هزار تومان است اجاره صحيح نيست.

(مسأله 1814) اگر به مستأجر بگويد خانه را يك ماهه هزار تومان به تو اجاره دادم و بقيه هر چه بماني، به همان قيمت، در ماه اول صحيح است ولي اگر بگويد هر ماهي هزار تومان و اول و آخر آن را معين نكند اجاره حتي براي ماه اول هم باطل است.

(مسأله 1815) مسافرخانه و هتل هايي كه معلوم نيست انسان در آن چقدر مي ماند اگر قرار بگذارند كه مثلًا شبي صد تومان بدهند و صاحب خانه راضي شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد. ولي چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحيح نيست و صاحب خانه هر وقت بخواهد مي تواند آنانرا بيرون كند ولي اگر تعداد شب ها را معين كند حق دارد تا آخر مدت بماند.

رساله توضيح المسائل، ص: 406

مسائل متفرقه اجاره

(مسأله 1816) مالي را

كه مستأجر بابت اجاره مي دهد بايد معلوم باشد.

(مسأله 1817) اگر زميني را براي زراعت جو؛؛ يا گندم اجاره دهد و مال الاجاره را جو، يا گندم يا ديگر محصولات همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست.

(مسأله 1818) كسي كه چيزي را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حق ندارد وجه اجاره آن را مطالبه كند و نيز اگر براي انجام عملي اجير شده باشد، پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد. مگر اين كه عرف و عادت برخلاف باشد.

(مسأله 1819) هر گاه چيزي را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مال الاجاره آن را بدهد.

(مسأله 1820) اگر انسان اجير شود كه در روز معيني كاري را انجام دهد و در آن روز براي انجام آن كار حاضر شود، كسي كه او را اجير كرده مقدمات كار او را فراهم نكند بايد اجرت او را بدهد.

(مسأله 1821) اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلًا اگر خانه اي را يكساله به صد هزار تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده؛؛ چنانچه اجاره آن خانه معمولًا پنجاه هزار تومان است؛؛ بايد پنجاه تومان را بدهد و اگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد و نيز اگر بعد از گذشتن مقداري از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.

(مسأله 1822) اگر چيزي را كه اجاره كرده از

بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روي ننموده ضامن نيست.

(مسأله 1823) هر گاه صنعتگر چيزي را كه گرفته ضايع كند ضامن است.

(مسأله 1824) اگر قصاب سر حيواني را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، - و

رساله توضيح المسائل، ص: 407

بنابر احتياط - چه مجاني سربريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.

(مسأله 1825) اگر حيواني را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشند و بيشتر از معمول بار كند و حيوان تلف شود، يا معيوب گردد ضامن مي باشد.

(مسأله 1826) اگر حيواني را براي بردن بار شكستني اجاره دهد؛؛ چنانچه آن حيوان بلغزد، يا رم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست. ولي اگر به واسطه زدن و مانند آن كاري كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است و همچنين اتومبيل اگر چپ شود و مال تلف گردد، اگر راننده كوتاهي نكند، ضامن نيست.

(مسأله 1827) اگر كسي بچه اي را ختنه كند و ضرري به آن بچه برسد؛؛ يا بميرد چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد ضامن نيست.

(مسأله 1828) اگر پزشك به دست خود به مريض دوا بدهد، يا درد و دواي مريض را به او بگويد و مريض دوا را بخورد؛؛ چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضرري برسد يا بميرد، پزشك ضامن است. ولي

اگر فقط بگويد فلان دوا براي فلان مرض فائده دارد و به واسطه خوردن دوا ضرري به مريض برسد، يا بميرد پزشك ضامن نيست.

(مسأله 1829) هر گاه پزشك به مريض يا وليّ او بگويد كه اگر ضرري به مريض برسد ضامن نباشد؛؛ در صورتي كه دقت و احتياط خود را بكند و به مريض ضرري برسد، يا بميرد، پزشك ضامن نيست.

(مسأله 1830) مستأجر و كسي كه چيزي را اجاره داده، با رضايت يكديگر مي توانند معامله را به هم بزنند و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكي از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مي توانند مطابق قرارداد، اجاره را به هم بزنند.

(مسأله 1831) اگر اجاره دهنده، يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است، مي تواند اجاره را به هم بزند. ولي اگر در صيغه

رساله توضيح المسائل، ص: 408

اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند اجاره را به هم نزنند؛؛ نمي توانند اجاره را به هم بزنند.

(مسأله 1832) اگر چيزي را اجاره دهد و پيش از آنكه تحويل دهد كسي آن را غصب نمايد، مستأجر مي تواند اجاره را به هم بزند و چيزي را كه به اجاره دهنده داده، پس بگيرد، يا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتي را كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از غاصب بگيرد، پس اگر حيواني را يك ماهه هزار تومان اجاره نمايد و كسي آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولي ده روز آن سيصد تومان باشد مي تواند سيصد تومان را از غصب كننده بگيرد.

(مسأله 1833) اگر

چيزي را كه اجاره كرده تحويل بگيرد؛؛ و بعد ديگري آن را غصب كند؛؛ نمي تواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب كننده بگيرد.

(مسأله 1834) اگر پيش از آنكه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره به هم نمي خورد و مستأجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد و همچنين است اگر آن را به ديگري بفروشد.

(مسأله 1835) اگر پيش از ابتداي مدت اجاره، ملك به طوري خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل مي شود و پولي كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برمي گردد، بلكه اگر طوري باشد كه بتواند استفاده مختصري هم از آن ببرد، مي تواند اجاره را به هم بزند.

(مسأله 1836) اگر ملكي را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداري از مدت اجاره به طوري خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي كه شرط كرده اند نباشد، اجاره مدتي كه باقي مانده باطل مي شود و اگر استفاده مختصري هم بتواند از آن ببرد، مي تواند اجاره مدت باقيمانده را به هم بزند.

(مسأله 1837) اگر خانه اي را كه مثلًا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و عرفاً استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمي شود و مستأجر هم نمي تواند اجاره را به هم بزند، ولي اگر ساختن آن به قدري طول بكشد كه مقداري از استفاده

رساله توضيح المسائل، ص: 409

مستاجر از بين برود، اجاره به آن مقدار باطل مي شود و مستأجر مي تواند اجاره باقيمانده را به

هم بزند.

(مسأله 1838) اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد، اجاره باطل نمي شود. ولي اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلًا ديگري وصيت كرده كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد، از وقتي كه مرده اجاره باطل است.

(مسأله 1839) اگر صاحب كار بنّا را وكيل كند كه براي او عمله بگيرد، چنانچه بنّا كمتر از مقداري كه از صاحب كار مي گيرد به عمله بدهد، زيادي آن بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كار بدهد، ولي اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند و براي خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگري بدهد در صورتي كه كمتر از مقداري كه اجير شده به ديگري بدهد، زيادي براي او حرام است مگر اين كه در مورد اجاره مقداري كار كرده و يا كار كند و يا نظارت و يا تهيه مصالح را بر عهده بگيرد در اين صورت زيادي آن بر او حلال مي باشد.

(مسأله 1840) اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلًا پارچه را با نيل رنگ كند، چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزي بگيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 410

(12) احكام جُعاله

(مسأله 1841) جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاري كه براي او انجام مي دهند مال معيني بدهد، مثلًا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، هزار تومان به او مي دهم و به كسي كه اين قرار را مي گذارد جاعل و به كسي كه كار را انجام مي دهد عامل مي گويند و فرق بين جعاله و اينكه كسي را براي كاري اجير

كنند، اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه؛؛ اجير بايد عمل را انجام دهد و كسي هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مي شود، ولي در جعاله عامل مي تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمي شود.

(مسأله 1842) جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روي قصد و اختيار قرار داد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنا بر اين جعاله آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند و يا كسي از تصرف در مال خود ممنوع شده است صحيح نيست.

(مسأله 1843) كاري را كه جاعل مي گويد براي او انجام دهند، بايد حرام نباشد و نيز بايد غرض عقلائي به آن تعلق گرفته باشد، پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد، يا در شب به جاي تاريكي برود هزار تومان به او مي دهم، جعاله صحيح نيست.

(مسأله 1844) اگر مالي را كه قرار مي گذارد بدهد معين كند مثلًا بگويد هر كس اتومبيل مرا پيدا كند، اين گندم را به او مي دهم، لازم نيست بگويد آن گندم مال كجاست و قيمت آن چيست. ولي اگر مال را معين نكند مثلًا بگويد كسي كه اتومبيل مرا پيدا كند ده من گندم به او مي دهم؛؛ احتياط آن است كه خصوصيات آن را معين نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 411

(مسأله 1845) اگر جاعل مزد معيني براي كار قرار ندهد، مثلًا بگويد هر كس بچه مرا پيدا كند پولي به او مي دهم و مقدار آن را معين نكند، چنانچه كسي آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقداري كه كار او

در نظر مردم ارزش دارد بدهد. مگر اين كه ظاهر گفتار او اين باشد كه كمتر از آن در نظر گرفته است.

(مسأله 1846) اگر عامل پيش از قرارداد، كار را انجام داده باشد، يا بعد از قرارداد، به قصد اينكه پول نگيرد انجام دهد، حقي به مزد ندارد.

(مسأله 1847) پيش از آنكه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل مي توانند جعاله را به هم بزنند.

(مسأله 1848) بعداز آنكه عامل شروع به كار كند، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشكال ندارد، ولي بايد مزد مقدار عملي را كه انجام داده به او بدهد.

(مسأله 1849) عامل مي تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولي اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود؛؛ بايد آن را تمام نمايد. مثلًا اگر كسي بگويد هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مي دهم و پزشك شروع به عمل كند، چنانچه طوري باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مي شود؛؛ بايد آن را تمام نمايد و در صورتي كه ناتمام بگذارد، حقي به جاعل ندارد و عيبي را كه در ناتمامي عمل حاصل مي شود ضامن مي باشد.

(مسأله 1850) اگر عامل كار را ناتمام بگذارد؛؛ چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، براي جاعل فائده ندارد عامل نمي تواند چيزي مطالبه كند و همچنين است اگر جاعل مزد را براي تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلًا بگويد هر كس لباس مرا بدوزد هزار تومان به او مي دهم.

رساله توضيح المسائل، ص: 412

(13) احكام مضاربه

هرگاه شخصي سرمايه اي در اختيار كسي بگذارد كه با آن كار كند و سود ميان آن دو، به نسبت معيني تقسيم شود

چنين قراردادي را «مضاربه» مي نامند. ودر حقيقت مضاربه نوعي شركت ميان سرمايه و كار است. صاحب سرمايه را مالك و فرد ديگر را عامل مي نامند.

«مضاربه» با «ربا» تفاوت هاي روشني دارد كه در ذيل به برخي اشاره مي كنيم:

1. هرگاه مضاربه زيان آور باشد زيان متوجه سرمايه مي شود نه عامل (مگر اين كه عامل كوتاهي كند) در حالي كه در ربا ضرر متوجه وام گيرنده است نه مالك.

2. هرگاه مضاربه سودآور نباشد مالك حق مطالبه سود ندارد در حالي كه در ربا وام گيرنده بايد در هر مدت مبلغي را به وام دهنده بپردازد خواه سود بكند يا نه.

3. در مضاربه سود به نسبت معين تقسيم مي شود مثلًا مي گويند نيمي از سود، از آنِ مالك و نيم ديگر از آنِ عامل است و مقدار نيم مشخص نيست در حالي كه در ربا مقدار مشخص مي گردد، مثلًا مي گويد:

در هر ماه مقابل هزار تومان بيست تومان بپردازد.

4. در مضاربه عامل بايد حتماً كار كند و حق ندارد سرمايه را راكد نگاه دارد در حالي كه در ربا، گيرنده وام هيچ مسؤوليتي در برابر وام دهنده ندارد جز اين كه هر ماه بايد مبلغي به وام دهنده بپردازد.

5. سرمايه در دست عامل امانتيست از جانب مالك در حالي كه در ربا از نظر قوانين عرفي وام، ملك وام گيرنده است نه وام دهنده.

اسلام به خاطر جلوگيري از رباخواري كه ضررهاي روشني دارد عقد مضاربه را تصويب كرده است.

رساله توضيح المسائل، ص: 413

(مسأله 1851) عقد مضاربه بدون تعيين مدت صحيح نيست وبايد براي آن در عقد مضاربه اجل معين شود.

(مسأله 1852) عقد مضاربه در طول مدت، لازم است، وهيچ يك از

مالك يا عامل به تنهايي نمي تواند عقد را به هم بزند مگر اين كه هر دو توافق بر فسخ كنند.

(مسأله 1853) هرگاه يكي از دو نفر براي خود حق فسخي در اثنا معين كند مي تواند معامله را به هم بزند.

(مسأله 1854) سرمايه بايد به صورت پول مشخص شود، در اين قسمت ميان پول مسكوك و غير مسكوك مانند اسكناس فرقي نيست.

(مسأله 1855) هرگاه كسي از فردي طلبي داشته باشد نمي تواند آن را به عنوان سرمايه تعيين كند تا بدهكار با آن تجارت كند بلكه بايد پس از دريافت بدهي خود، آن را به عنوان سرمايه در اختيار طرف قرار دهد.

(مسأله 1856) هرگاه تجارت با سرمايه، به سفر نياز داشته باشد هزينه سفر از آنِ مالك است مگر اين كه در قرارداد بر عهده عامل معين شده باشد.

(مسأله 1857) عامل در سفر خود بايد در حد امكان صرفه جويي كند و از هزينه كردن سرمايه در مواردي كه ارتباط به تجارت ندارد خودداري كند.

(مسأله 1858) هرگاه در عقد مضاربه، تجارت با كالاي مشخصي معين شود مثلًا قرار بگذارند كه عامل به وسيله سرمايه به خريد و فروش فرش بپردازد در اين صورت عامل حق ندارد سرمايه را در مورد ديگر به كار گيرد.

(مسأله 1859) هرگاه در قرارداد شرط كنند كه معامله ها به صورت نقدي صورت گيرد عامل نبايد جنس را به صورت نسيه بفروشد.

(مسأله 1860) آنجا كه در قرارداد، تجارت با كالاي مشخص ذكر شود ولي او به وسيله سرمايه، كالاي ديگري را بخرد و بفروشد هرگاه سود كرد و مالك معامله را تنفيذ نمود، سود ميان آن دو به نسبت معين تقسيم مي شود و اگر ضرر

كرد ضرر از آن عامل است.

(مسأله 1861) هرگاه عامل پيش از وقت معين بميرد عقد مضاربه باطل مي شود زيرا

رساله توضيح المسائل، ص: 414

عامل وكيلي بيش نبود و با مرگ وكيل وكالت پايان مي پذيرد ولي اگر مالك بميرد اختيار با وارثان است خواستند مضاربه استمرار پيدا مي كند و اگر نخواستند به هم مي زنند.

(مسأله 1862) معمولًا تجارت با سود و زيان همراه است ضرر از سود كم مي شود نه از سرمايه.

(مسأله 1863) هرگاه مقداري از مال مضاربه بدون كوتاهي عامل از بين برود مثل اين كه آفت سماوي و يا دزدي نابود كند، چنين ضرري با سود جبران نمي شود بلكه متوجه اصل سرمايه مي گردد.

(مسأله 1864) هرگاه عقد مضاربه از نظر قوانين شرعي فاسد باشد و مالك كارهاي مطابق شرع عامل را تنفيذ كند سود حاصل از آن مالك است و براي عامل اجرة المثل پرداخت مي شود، به شرط اين كه جاهل به فساد عقد مضاربه باشد.

(مسأله 1865) هرگاه عامل از محدوده اذني كه مالك داده تجاوز كند مثل اين كه به جاي نقد نسيه بفروشد و يا از قيمت متعارف كمتر بفروشد و مالك اجازه دهد معامله صحيح است و سود ميان آن دو تقسيم مي شود و تفاوت اين مسأله با مسأله قبلي روشن است.

(مسأله 1866) مضاربه اي كه بانكها با پول افراد انجام مي دهند چنانچه شرايط شرعيه در آن رعايت شود و تنها صورت كاغذبازي نداشته باشد صحيح است و سود حاصل از آن مشروع مي باشد.

(مسأله 1867) در صحت مضاربه صيغه عقد لازم نيست بلكه به صورت معاطات نيز صحيح است.

(مسأله 1868) عامل از پيش خود و بدون اجازه مالك نمي تواند وكيل و اجير بگيرد مگر اين

كه طبيعت كار ملازم با اين كارها باشد.

(مسأله 1869) هرگاه پيش از آغاز كار يا در اثناء، سرمايه به كلي تلف شود مضاربه خود به خود فسخ مي شود.

(مسأله 1870) هرگاه عامل و مالك در سودآوري و يا ضرر كردن تجارت اختلاف كنند قول عامل با سوگند مقدم است، مگر اين كه مالك شاهدي بر گفتار خود داشته باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 415

(14) احكام مُزارَعَه

(مسأله 1871) مزارعه آن است كه مالك زمين را در اختيار زارع بگذارد؛؛ تا زراعت كند و سهم معيني از حاصل آن را به مالك بدهد.

(مسأله 1872) مزارعه چند شرط دارد:

1 - صاحب زمين و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند و سفيه و يا به حكم حاكم شرع ممنوع المعامله نباشند.

2 - همه حاصل زمين به يكي اختصاص داده نشود.

3 - سهم هر كدام به طور مشاع باشد مثل نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها پس اگر قرار دهند حاصل يك قطعه مال يكي و قطعه ديگر مال ديگري صحيح نيست و نيز بايد تعيين شده باشد و اگر مالك بگويد در اين زمين زراعت كن و هر چه مي خواهي به من بده صحيح نيست.

4 - مدتي را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند و بايد مدت به قدري باشد كه در آن مدت به دست آمدن حاصل ممكن باشد.

5 - زمين قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، اما بتوانند كاري كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحيح است.

6 - اگر در محلي هستند كه مثلًا يكنوع زراعت مي كنند چنانچه اسم هم نبرند

همان زراعت معين مي شود و اگر چند نوع زراعت مي كنند بايد زراعتي را كه مي خواهد انجام دهد

رساله توضيح المسائل، ص: 416

معين نمايند مگر آنكه معمولي داشته باشد كه به همان نحو بايد عمل شود.

7 - مالك، زمين را معين كند، پس كسي كه چند قطعه زمين دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكي از اين زمين ها زراعت كن و آن را معين نكند مزارعه باطل است.

8 - خرجي را كه هر كدام آنان بايد بكنند معين نمايند ولي اگر خرجي را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را معين نمايند.

(مسأله 1873) اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداري از حاصل براي او باشد و بقيه را بين خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چيزي باقي مي ماند مزارعه صحيح است.

(مسأله 1874) اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نيايد، هر گاه به خاطر كوتاهي زارع باشد مالك مي تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند ولي اگر به خاطر عقب افتادن سال باشد مالك بايد صبر كند تا زراعت برسد و اگر به اين خاطر متضرر شود، زارع بايد، وجه اجاره زمين را بپردازد.

(مسأله 1875) اگر به واسطه پيش آمدي زراعت در زمين ممكن نباشد مثلًا آب از زمين قطع شود در صورتي كه مقداري از زراعت به دست آمده باشد حتي مثل قصيل كه مي توان به حيوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوي آنهاست و در بقيه مزارعه باطل است.

(مسأله 1876) اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمين در تصرف او بوده و مالك در آن

تصرفي نداشته است، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالك بدهد و نقصي كه بر زمين به خاطر ترك زراعت وارد شده جبران نمايد.

(مسأله 1877) اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يك ديگر نمي توانند مزارعه را به هم بزنند و همچنين است اگر مالك به قصد مزارعه زمين را به كسي واگذار كند و طرف هم به همين قصد بگيرد ولي اگر در ضمن خواندن صيغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكي از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند مي توانند مطابق قراري كه گذاشته اند معامله را به هم بزنند.

رساله توضيح المسائل، ص: 417

(مسأله 1878) اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه به هم نمي خورد و وارثشان به جاي آنان است، ولي اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم مي خورد و چنانچه زراعت نمايان شده باشد سهم زارع به ورثه منتقل مي شود و اگر نمايان نگشته، هرگاه چيدن زراعت مايه ضرر ورثه شود مالك بايد صبر كند تا وقت چيدن آنها برسد و هزينه هاي زراعت پس از مرگ زارع به حسب نسبت سهام تقسيم مي شود.

(مسأله 1879) اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه تخم مال مالك بوده حاصلي هم كه به دست مي آيد مال اوست و بايد مزد زارع و مخارجي را كه كرده به او بدهد و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال اوست و بايد اجاره زمين و خرج هائي را كه مالك كرده به او بدهد.

(مسأله 1880) اگر تخم مال زارع باشد و

بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضي شوند كه با اجرت يا بي اجرت زراعت در زمين بماند اشكال ندارد و در غير اين صورت، مالك بايد صبر كند تا زراعت چيده شود و زارع بايد اجرت زمين را بپردازد و اگر خسارتي هم به زمين وارد شده جبران كند.

(مسأله 1881) اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ريشه زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالك و زارع از زراعت صرف نظر نكرده باشند، حاصل سال دوم را هم بايد مثل سال اول قسمت كنند.

رساله توضيح المسائل، ص: 418

(15) مُساقات

اشاره

(مسأله 1882) هر گاه كسي درختهاي ميوه خود را به ديگري واگذار كند كه در قبال دريافت سهمي از ميوه باغ، در مقابل رسيدگي و آبياري. اين معامله را مساقات مي گويند.

(مسأله 1883) معامله مساقات در درخت هائي كه مثل بيد و چنار ميوه نمي دهد صحيح نيست ولي در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مي كنند يا درختي كه از گل آن استفاده مي كنند اشكال ندارد.

(مسأله 1884) در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسي كه كار مي كند به همين قصد تحويل بگيرد معامله صحيح است.

شرايط مُساقات

(مسأله 1885) مُساقات چند شرط دارد:

1 - مالك و كسي كه تربيت درخت ها را به عهده مي گيرد، بايد مكلف و عاقل باشند.

2 - كسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه و حاكم شرع آنان را از تصرف در مال خودشان منع نكرده باشد.

3 - مدت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اول آن را معين كنند و آخر آن را موقعي قرار دهند كه ميوه آن سال به دست مي آيد صحيح است.

4 - بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلًا

رساله توضيح المسائل، ص: 419

صد من از ميوه ها مال مالك و بقيه مال كسي باشد كه كار مي كند، معامله باطل است.

5 - بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن قرار بگذارند، پس اگر كاري مانند آبياري و شيميايي كه براي تربيت درخت لازم است باقي مانده باشد،

معامله صحيح است و اگر قرارداد براي چيدن ميوه و نگهداري آن داشته باشد صحيح است ولي مساقات نيست.

احكام مساقات

(مسأله 1886) در مورد بوته خربزه و خيار و مانند آن اگر قرارداد روشني بگذارند و تعداد چيدن و سهم هر كدام را مشخص كنند صحيح است. هر چند مساقات ناميده نمي شود.

(مسأله 1887) درختاني كه احتياج به آبياري ندارند و از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مي كنند، اگر به كارهاي ديگري مانند بيل زدن و كود دادن و سمپاشي كه موجب زياد شدن يا مرغوبيت ميوه مي شود احتياج داشته باشد معامله مساقات در آن صحيح است.

(مسأله 1888) طرفين معامله مي توانند با رضايت يكديگر معامله مساقات را فسخ كنند و نيز اگر در ضمن قرارداد، حقّ فسخ براي هر دو يا براي يكي قرار داده باشند مي توانند معامله را به هم زنند و اگر در قرارداد مساقات شرطي ذكر كرده باشند و آن شرط عملي نشود و كسي كه شرط به نفع اوست نتواند طرف را وادار به انجام آن كند، مي تواند معامله را به هم زند.

(مسأله 1889) معامله مساقات با مرگ صاحب باغ به هم نمي خورد و ورثه او به جاي او هستند، اما اگر كسي كه تربيت درخت ها به او واگذار شده بميرد در صورتي كه شرطي كرده باشند خودش باغداري كند معامله به هم مي خورد، در اين مورد بايد بسان «مزارعه» عمل نمود آنجا كه زارع بميرد و تفصيل آن در مسأله 1878 گذشت، ولي اگر چنين شرطي نكرده باشند ورثه او جانشين او مي شوند.

(مسأله 1890) بايد اعمالي را كه بر عهده هر كدام از دو طرف مي باشد قبلًا معين كنند، مانند تعمير

قنات، يا موتور چاه و همچنين تهيه كود و وسيله سمپاشي و غير اينها و اگر عرف و

رساله توضيح المسائل، ص: 420

قاعده اي در محل باشد همان كافي است.

(مسأله 1891) اگر معلوم شود معامله مساقات باطل بوده ميوه هاي باغ مال صاحب باغ است، ولي بايد اجرت آبياري و كارهاي ديگر را مطابق معمول به كسي كه درختان را سرپرستي كرده بدهد.

(مسأله 1892) اگر زمين را به ديگري واگذار كنند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مي آيد مال هر دو باشد در صورتي كه تمام جهات را روشن كنند معامله صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمي شود.

(مسأله 1893) ممكن است طرف قرارداد در مساقات متعدّد باشد يعني صاحب باغ آن را در اختيار چند نفر بگذارد و با آنها قرارداد مساقات ببندد.

رساله توضيح المسائل، ص: 421

(16) محجورين

(كساني كه نمي توانند در مال خود تصرف كنند)

(مسأله 1894) بچه اي كه بالغ نشده شرعاً نمي تواند بدون اذن ولي در مال خود تصرف كند و نشانه بالغ شدن يكي از سه چيز است:

اول) روئيدن موي درشت، زير شكم، بالاي عورت.

دوم) بيرون آمدن مني.

سوم) تمام شدن پانزده سال قمري در مرد و تمام شدن نه سال قمري در زن.

(مسأله 1895) روئيدن موي درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر انسان به واسطه اينها به بالغ شدن يقين كند.

(مسأله 1896) ديوانه و سفيه يعني كسي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند يا حاكم شرع او را از تصرف در اموال جلوگيري كرده باشد نمي توانند در مال خود تصرف نمايند.

(مسأله 1897) كسي كه گاهي عاقل و گاهي ديوانه است، تصرفي

كه موقع ديوانگي در مال خود مي كند صحيح نيست.

(مسأله 1898) انسان مي تواند در مرضي كه به آن مرض از دنيا مي رود، هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عيال و مهمان و كارهائي كه اسراف شمرده نمي شود برساند و نيز اگر مال خود را به كسي ببخشد يا ارزانتر از قيمت بفروشد يا اجاره دهد صحيح است ولي احتياط آن است كه در بيش از ثلث مال خود تصرف نكند، مگر به اجازه ورثه.

رساله توضيح المسائل، ص: 422

(17) احكام وكالت

(مسأله 1899) وكالت آن است كه انسان كاري را كه مي تواند در آن دخالت و تصرف كند، به ديگري واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلًا كسي را وكيل كند كه خانه او را بفروشد يا زني را براي او عقد نمايد پس آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند؛؛ يا حاكم شرع او را از تصرف منع كرده نمي تواند براي فروش مال خودش كسي را وكيل نمايد.

(مسأله 1900) در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند و اگر انسان به ديگري بفهمانند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلًا مال خود را به كسي بدهد كه براي او بفروشد و او مال را بگيرد وكالت صحيح است.

(مسأله 1901) اگر انسان كسي را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براي او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، اگرچه وكالت نامه بعد از مدتي برسد وكالت صحيح است.

(مسأله 1902) موكل (كسي كه ديگري را وكيل مي كند) و نيز كسي كه وكيل مي شود، بايد بالغ و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار اقدام

كنند و بچه مميز هم اگر فقط در خواندن صيغه وكيل شده باشد و صيغه را با شرائطش بخواند صيغه اي كه خوانده صحيح است.

(مسأله 1903) كاري را كه انسان نمي تواند انجام دهد، يا شرعاً نبايد انجام دهد نمي تواند براي انجام آن از طرف ديگري وكيل شود، مثلًا كسي كه در احرام حج است چون نبايد صيغه عقد زناشوئي را بخواند، نمي تواند براي خواندن صيغه از طرف ديگري وكيل شود.

(مسأله 1904) اگر انسان كسي را براي انجام تمام كارهاي خودش وكيل كند صحيح است، ولي اگر براي يكي از كارهاي شخصي وكيل نمايد و آن كار را معين نكند وكالت صحيح نيست.

رساله توضيح المسائل، ص: 423

(مسأله 1905) اگر وكيل را عزل كند يعني از كار بركنار نمايد، بعد از آنكه خبر به او رسيد نمي تواند آن كار را انجام دهد، ولي اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحيح است.

(مسأله 1906) وكيل مي تواند از وكالت كناره كند و اگر موكل غائب هم باشد اشكال ندارد. مگر در شرايطي كه كناره گيري او مايه متضرر شدن موكل باشد.

(مسأله 1907) وكيل نمي تواند براي انجام كاري كه به او واگذار شده ديگري را وكيل نمايد، ولي اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طوري كه با او قرار گذاشته، مي تواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براي من وكيل بگير، بايد از طرف او وكيل بگيرد و نمي تواند كسي را از طرف خودش وكيل كند.

(مسأله 1908) اگر انسان با اجازه موكل خودش كسي را از طرف او وكيل كند، نمي تواند آن وكيل را عزل نمايد و اگر وكيل اول بميرد، يا

موكل، او را عزل كند وكالت دومي باطل نمي شود.

(مسأله 1909) اگر وكيل با اجازه موكل، كسي را از طرف خودش وكيل كند موكل مي تواند آن وكيل را عزل كند ولي وكيل اوّل نمي تواند او را عزل كند مگر اينكه وكيل در عزل نيز باشد ولي اگر وكيل اول بميرد، يا عزل شود، وكالت دومي باطل مي شود.

(مسأله 1910) اگر چند نفر را براي انجام كاري وكيل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهائي در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مي تواند آن كار را انجام دهد و چنانچه يكي از آنان بميرد؛؛ وكالت ديگران باطل نمي شود و اگر گفته باشد اين كار را با هم انجام دهيد يا ظاهر سخنان او اين باشد كه با هم انجام دهند در اين صورت نمي توانند به تنهائي اقدام نمايند و در صورتي كه يكي از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مي شود.

(مسأله 1911) اگر وكيل يا موكل بميرد، يا ديوانه هميشگي شود، وكالت باطل مي شود و نيز اگر گاه گاهي ديوانه شود بنا بر احتياط واجب بايد به معامله اي كه انجام مي دهد ترتيب اثر ندهند ولي اگر بيهوش شود، وكالت باطل نمي شود و نيز اگر چيزي كه براي تصرف در آن وكيل

رساله توضيح المسائل، ص: 424

شده است از بين برود مثلًا گوسفندي كه براي فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مي شود.

(مسأله 1912) اگر انسان كسي را براي كاري وكيل كند و چيزي براي او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزي را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.

(مسأله 1913) اگر وكيل در نگهداري مالي كه در اختيار اوست كوتاهي كند، يا غير

از تصرفي كه به او اجازه داده اند تصرف ديگري در آن بنمايد و آن مال از بين برود، ضامن است. پس اگر لباسي را كه گفته اند بفروش بپوشد و آن لباس تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 425

(18) قرض

اشاره

قرض دادن از كارهاي مستحبيست كه در آيات قرآن و اخبار راجع به آن زياد سفارش شده است، از پيغمبر اكرم (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) روايت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مي شود و ملائكه بر او رحمت مي فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مي گذرد و كسي كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مي شود.

احكام قرض

(مسأله 1914) در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزي را به نيت قرض به كسي بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است ولي مقدار آن بايد كاملًا معلوم باشد. تا بعداً اختلاف پيش نيايد.

(مسأله 1915) اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معين آن را بپردازند پيش از رسيدن آن وقت، لازم نيست طلبكار قبول كند ولي اگر تعيين وقت فقط براي همراهي با بدهكار باشد چنانچه پيش از آن وقت هم قرض را بدهند بايد قبول نمايد.

(مسأله 1916) اگر در صيغه قرض براي پرداخت آن مدتي قرار دهند، طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت نمي تواند طلب خود را مطالبه نمايد ولي اگر مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد مي تواند طلب خود را مطالبه نمايد.

(مسأله 1917) اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهي خود را

رساله توضيح المسائل، ص: 426

بدهد، بايد فوراً آن را بپردازد و اگر تأخير بيندازد گناهكار است.

(مسأله 1918) اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته و اثاثيه منزل و چيزهاي ديگري كه به آنها احتياج دارد، چيزي نداشته

باشد، طلبكار نمي تواند طلب خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهي خود را بدهد.

(مسأله 1919) اگر كسي مقداري پول طلا يا نقره قرض كند و قيمت آن كم شود، يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافيست ولي اگر هر دو به غير آن راضي شوند اشكال ندارد.

(مسأله 1920) اگر كسي كه قرض مي دهد شرط كند كه زيادتر از مقداري كه مي دهد بگيرد، مثلًا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا و حرام است. بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كاري براي او انجام دهد، يا چيزي را كه قرض كرده با مقداري جنس ديگر پس دهد، مثلًا شرط كند يك توماني را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد؛؛ ربا و حرام است و نيز اگر با او شرط كند كه چيزي را كه قرض مي گيرد به طور مخصوصي پس دهد، مثلًا مقداري طلاي نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد، باز هم ربا و حرام مي باشد. ولي اگر بدون اينكه شرط كند؛؛ خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.

(مسأله 1921) ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسي كه قرض ربائي گرفته مالك آن نمي شود و نمي تواند در آن تصرف كند. ولي چنانچه طوري باشد كه اگر قرار ربا هم در كار نبود، صاحب پول راضي بود كه گيرنده قرض در آن پول تصرف كند، قرض گيرنده مي تواند در آن تصرف نمايد.

(مسأله 1922) اگر گندم، يا چيزي مانند آن را به طور قرض ربائي بگيرد و با

آن زراعت كند، حاصلي كه از آن به دست مي آيد مال قرض دهنده است.

رساله توضيح المسائل، ص: 427

(19) احكام حواله

(مسأله 1923) هر گاه انسان طلب كار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگري بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آنكه حواله درست شد، كسي كه به او حواله شده بدهكار مي شود و ديگر طلبكار نمي تواند طلبي را كه دارد از بدهكار اولي مطالبه نمايد.

(مسأله 1924) بدهكار و طلبكار و كسي كه سر او حواله شده، بايد مكلف و عاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعني مال خود رادر كارهاي بيهوده مصرف نكند و نيز حاكم شرع او را به واسطه ورشكستگي از تصرف در اموالش جلوگيري نكرده باشد ولي اگر ممنوع التصرف سر كسي حواله بدهد كه به او بدهكار نيست اشكال ندارد.

(مسأله 1925) اگر سر كسي حواله بدهد كه بدهكار است احتياط واجب آن است كه قبول كند ولي حواله دادن سر كسي كه بدهكار نيست، در صورتي صحيح است كه او قبول كند و نيز اگر انسان بخواهد به كسي كه جنسي بدهكار است؛؛ جنس ديگر حواله دهد مثلًا به كسي كه جو بدهكار است گندم حواله دهد؛؛ تا او قبول نكند حواله صحيح نيست.

(مسأله 1926) موقعي كه انسان حواله مي دهد بايد بدهكار باشد، پس اگر بخواهد از كسي قرض كند، تا وقتي از او قرض نكرده نمي تواند او را به كسي حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض مي دهد از آن كس بگيرد

(مسأله 1927) حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند، پس اگر مثلًا ده من گندم

و ده تومان پول به يكنفر بدهكار باشد و به او بگويد يكي از دو طلب خود را از

رساله توضيح المسائل، ص: 428

فلاني بگير؛؛ و آن را معين نكند، حواله درست نيست.

(مسأله 1928) اگر بدهي واقعاً معين باشد ولي بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است مثلًا اگر طلب كسي را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد، حواله صحيح مي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 429

(20) احكام رَهن

(مسأله 1929) رهن آن است كه بدهكار مقداري از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال به شرطي كه گفته مي شود به دست آورد.

(مسأله 1930) در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن صحيح است.

(مسأله 1931) گرو دهنده و كسي كه مال را گرو مي گيرد بايد مكلف و عاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز گرو دهنده پس از بلوغ بايد سفيه نباشد يعني مال خود رادر كارهاي بيهوده مصرف نكند و نيز حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيري نكرده باشد.

(مسأله 1932) انسان مالي را مي تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرف كند و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتي صحيح است كه صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضي هستم.

(مسأله 1933) چيزي را كه گرو مي گذارند، بايد خريد و فروش آن

صحيح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گروه بگذارند درست نيست.

(مسأله 1934) هر باغ و يا گوسفندي را كه گرو مي گذارند درآمد آنها مانند ميوه درخت يا شير مال كسيست كه آن را گرو گذاشته است.

(مسأله 1935) طلبكار و بدهكار نمي توانند مالي را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه يكديگر ملك كسي كنند، مثلًا ببخشند يا بفروشند. ولي اگر يكي از آنان آن را ببخشد يا بفروشد، بعد ديگري بگويد راضي هستم اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 430

(مسأله 1936) اگر طلبكار چيزي را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد اگر فروش با اين شرط باشد كه پول به جاي عين مال باشد پول آن هم مثل خود مال، گرو مي باشد.

(مسأله 1937) اگر موقعي كه بايد بدهي خود را بدهد طلبكار مطالبه كند و او ندهد. طلبكار اگر وكيل در فروش باشد مي تواند بفروشد و الا با اجازه بدهكار مي تواند مالي را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بايد بقيه را به بدهكار بدهد؛؛ و اگر اجازه ندهد از حاكم شروع اجازه بگيرد.

(مسأله 1938) اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته و چيزهائي كه مانند اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگري نداشته باشد، طلبكار نمي تواند طلب خود را از او مطالبه كند ولي اگر مالي را كه گرو گذاشته علاوه بر خانه و اثاثيه باشد، طلبكار مي تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 431

(21) احكام ضامن شدن

(مسأله 1939) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهي كسي را بدهد، ضامن شدن او در صورتي صحيح است كه به هر لفظي اگرچه عربي نباشند به طلبكار

بگويد كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند؛؛ ولي راضي بودن بدهكار شرط نيست.

(مسأله 1940) ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسي هم آنها را محبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه و ممنوع التصرف در مال نباشد و اين شرايط در بدهكار معتبر نيست.

(مسأله 1941) هر گاه براي ضامن شدن خودش شرطي قرار دهد، مثلًا بگويد اگر بدهكار قرض تو را نداد من مي دهم تعهد او صحيح است ولي درصورتي قطعي مي شود كه بدهي او را در موقعش ندهد و ضمانت رايج در بانك ها از اين قبيل است و - لذا - بانك اوّل به بدهكار رجوع مي كند و اگر نداد، از ضامن مي گيرد و از نظر فقهي اين نوع ضمان از قبيل نقل ذمّه نيست بلكه ضم ذمه به ذمه است.

(مسأله 1942) كسي كه انسان ضامن بدهي او مي شود بايد بدهكار باشد، پس اگر كسي بخواهد از ديگري قرض كند؛؛ تا وقتي قرض نكرده، انسان نمي تواند ضامن او شود.

(مسأله 1943) در صورتي انسان مي تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهي همه معين باشد، پس اگر دو نفر از كسي طلبكار باشند و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكي از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را مي دهد، ضامن شدن او باطل است و نيز اگر كسي از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن هستم كه بدهي يكي از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهي كدام را مي دهد، ضامن شدن او باطل

رساله توضيح المسائل، ص: 432

مي باشد و

همچنين اگر كسي از ديگري مثلًا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن يكي از دو طلب تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است، يا ضامن پول صحيح نيست.

(مسأله 1944) اگر طلبكار ذمّه ضامن را ابراء كند ضامن نمي تواند از بدهكار چيزي بگيرد و اگر مقداري از آن را ابراء كند نمي تواند آن مقدار را مطالبه نمايد.

(مسأله 1945) اگر انسان ضامن شود كه بدهي كسي را بدهد؛؛ نمي تواند از ضامن شدن خود برگردد.

(مسأله 1946) هر گاه ضامن و طلبكار شرط كنند كه هر وقت بخواهند مي توانند قرارداد ضمان را فسخ كنند چنين شرطي اشكال دارد.

(مسأله 1947) هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد ولي بعداً فقير شود، طلبكار نمي تواند ضامن بودن او را به هم زند و طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد.

(مسأله 1948) اگر انسان در موقعي كه ضامن مي شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود؛؛ مي تواند ضامن بودن او را به هم بزند.

(مسأله 1949) اگر كسي بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهي او را بدهد، نمي تواند چيزي از او بگيرد.

(مسأله 1950) اگر كسي با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهي او را بدهد؛؛ پس از پرداختن مي تواند مقداري را كه پرداخته از او مطالبه نمايد، ولي اگر به جاي جنسي كه بدهكار بوده جنس ديگري به طلبكار او بدهد، نمي تواند چيزي را كه داده از او مطالبه نمايد، مثلًا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمي تواند برنج را از او مطالبه

نمايد، اما اگر خودش راضي شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 433

(22) احكام كفالت

(مسأله 1951) كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار، بدهكار را خواست، در اختيار او قرار دهد و همچنين اگر كسي بر ديگري حقي داشته باشد يا ادعاي حقي كند كه دعواي او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه هر وقت صاحب حق يا مدعي طرف را خواست او را احضار كند عملش را كفالت و به كسي كه اين طور ضامن مي شود كفيل مي گويند.

(مسأله 1952) كفالت در صورتي صحيح است كه كفيل به هر لفظي اگرچه عربي نباشد يا فعلي به طلبكار بگويد يا بفهماند كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهي او را در اختيار تو بگذارم و طلبكار هم قبول نمايد.

(مسأله 1953) كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسي را كه كفيل او شده حاضر نمايد و نيز سفيه و مفلس نباشد.

(مسأله 1954) يكي از هفت چيز؛؛ كفالت را به هم مي زند:

اوّل كفيل، بدهكار را در اختيار طلبكار قرار دهد.

دوم طلب طلبكار داده شود.

سوم طلبكار از طلب خود بگذرد.

چهارم بدهكار بميرد.

پنجم طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.

ششم كفيل بميرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 434

هفتم كسي كه صاحب حق است به وسيله حواله يا طور ديگري حق خود را به ديگري واگذار نمايد.

(مسأله 1955) اگر كسي به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند؛؛ چنانچه طلبكار دسترسي به او نداشته باشد، كسي كه بدهكار را رها كرده؛؛ بايد او را به دست طلبكار بدهد يا بدهي او را به

طلبكار بپردازد.

رساله توضيح المسائل، ص: 435

(23) احكام وديعه (امانت)

(مسأله 1956) اگر انسان مال خود را به كسي بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد و او هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفي بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براي نگهداري به او مي دهد و او هم به قصد نگهداري كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانتداري كه بعداً گفته مي شود عمل نمايد.

(مسأله 1957) امانت دار و كسي كه مال را امانت مي گذارد، بايد هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسان مالي را پيش بچه يا ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه و بچه مالي را پيش كسي امانت بگذارند صحيح نيست.

(مسأله 1958) اگر از بچه يا ديوانه چيزي را به طور امانت قبول كند، بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه است، بايد به وليّ او برساند و چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد ولي اگر براي اينكه مال از بين نرود آن را از بچه گرفته چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد ضامن نيست.

(مسأله 1959) كسي كه امانت را قبول مي كند، اگر براي آن جاي مناسبي ندارد، بايد جاي مناسب تهيه نمايد و طوري آن را نگهداري كند كه مردم نگويند در امانت خيانت كرده و در نگهداري آن كوتاهي نموده است و اگر در جائي كه مناسب نيست بگذارد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1960) كسي كه امانت را قبول مي كند، اگر در نگهداري آن كوتاهي نكند و تعدي

رساله توضيح المسائل، ص: 436

يعني زياده روي هم ننمايد و اتفاقاً آن مال تلف شود، ضامن نيست. ولي اگر

به اختيار خودش آن را در جائي بگذارد كه ايمن از تلف آن نيست چنانچه تلف شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد مگر آنكه جائي محفوظتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش يا به كسي كه بهتر حفظ كند برساند كه در اين صورت ضامن نيست.

(مسأله 1961) اگر صاحب مال ديوانه شود كسي كه امانت را قبول كرده بايد فوراً امانت را به ولي او برساند و يا به ولي او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعي مال را به ولي او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهي كند و مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1962) اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وارث او برساند، يا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهي كند و مال تلف شود ضامن است، ولي اگر براي آنكه مي خواهد بفهمد كسي كه مي گويد من وارث ميّتم، راست مي گويد يا نه، يا ميت وارث ديگري دارد يا نه؛؛ مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهي كند و مال تلف شود ضامن نيست.

(مسأله 1963) اگر كسي كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود، وارث يا ولي او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به او برساند.

رساله توضيح المسائل، ص: 437

(24) احكام عارِيَه

(مسأله 1964) عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگري بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چيزي هم از او نگيرد.

(مسأله 1965) لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند و اگر

مثلًا لباس را به قصد عاريه به كسي بدهد و او به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.

(مسأله 1966) اگر ديوانه و بچه، مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، اما اگر ولي بچه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد و بچه آن مال را به گفته ولي به عاريه كننده برساند اشكال ندارد.

(مسأله 1967) اگر در نگهداري چيزي كه عاريه كرده كوتاهي نكند و در استفاده از آن هم زياده روي ننمايد و اتفاقاً آن چيز تلف شود ضامن نيست؛؛ ولي چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد؛؛ يا چيزي را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1968) اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزي را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد.

(مسأله 1969) اگر عاريه دهنده طوري شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصرف كند مثلًا ديوانه شود؛؛ عاريه كننده بايد مالي را كه عاريه كرده به ولي او بدهد.

(مسأله 1970) كسي كه چيزي عاريه داده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد و كسي هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس دهد.

(مسأله 1971) اگر ظرف طلا و نقره را براي زينت اطاق عاريه بدهند اشكال ندارد ولي اگر براي استفاده حرام بدهند باطل است.

رساله توضيح المسائل، ص: 438

(25) احكام غَصب

غصب آن است كه انسان از روي ظلم بر مال، يا حق كسي مسلط شود و اين يكي از گناهان بزرگ است كه اگر كسي انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مي شود. از حضرت پيغمبر اكرم (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) روايت

شده است كه هر كسي يك وجب زمين از ديگري غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مي اندازند.

(مسأله 1972) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاي ديگري كه براي عموم ساخته شده استفاده كنند؛؛ حق آنان را غصب نموده و همچنين است اگر كسي در مسجد جائي براي خود بگيرد و ديگري نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد.

(مسأله 1973) چيزي را كه انسان پيش طلبكار گرو مي گذارد، بايد پيش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پيش از آنكه طلب او را بدهد آن چيز را از او بگيرد، حق او را غصب كرده است.

(مسأله 1974) مالي را كه نزد كسي گرو گذاشته اند، اگر ديگري غصب كند صاحب مال و طلبكار مي توانند چيزي را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز، گرو مي باشد.

(مسأله 1975) اگر انسان چيزي را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند و اگر آن چيز از بين برود، بايد عوض آن را به او بدهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 439

(مسأله 1976) اگر از چيزي كه غصب كرده منفعتي به دست آيد مثلًا از گوسفندي كه غصب كرده بره اي پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسي كه مثلًا خانه اي را غصب كرده، اگرچه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.

(مسأله 1977) اگر از بچه

يا ديوانه چيزي را غصب كند، بايد آن را به وليّ او بدهد و اگر از بين رفته، بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1978) هرگاه دو نفر باهم چيزي را غصب كنند، اگر در تصرّف هر دو باشد، هر كدام ضامن تمام مال است و اگر تلف شود و به يكي رجوع كرد و مثل و يا قيمت آن را گرفت ديگر نمي تواند به ديگري رجوع كند.

(مسأله 1979) اگر چيزي را كه غصب كرده با چيز ديگري مخلوط كند مثلًا گندمي را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است اگرچه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.

(مسأله 1980) اگر ظرف طلا و نقره يا چيز ديگري را كه نگاه داشتنش مانند گوشواره جائز است غصب كند و خراب نمايد بايد تفاوت ساخت و نساخته را بدهد و چنانچه براي اينكه تفاوت ندهد، بگويد آن را مثل اولش مي سازم مالك مجبور نيست قبول نمايد و نيز مالك نمي تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد. فقط مي تواند تفاوت قيمت ساخته و نساخته را بگيرد.

(مسأله 1981) اگر چيزي را كه غصب كرده به طوري تغيير دهد كه از اولش بهتر شود مثلًا طلائي را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمي تواند براي زحمتي كه كشيده مزد بگيرد بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش درآورد و اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند، بنابراحتياط لازم بايد تفاوت ساخته و نساخته را بدهد خواه كمتر

از مزد ساختن باشد يا بيشتر.

(مسأله 1982) اگر چيزي را كه غصب كرده به طوري تغيير دهد كه از اولش بهتر شود و صاحب مال براي غرض خاصي بگويد بايد آن را به صورت اول درآوري واجب است آن را به

رساله توضيح المسائل، ص: 440

صورت اولش درآورد و چنانچه قيمت آن به واسطه تغيير دادن از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد.

(مسأله 1983) اگر در زميني كه غصب كرده زراعت كند، يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوه آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمين راضي نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، كسي كه غصب كرده بايد فوراً زراعت يا درخت خود را اگرچه ضرر نمايد از زمين بكند و نيز بايد اجاره زمين را در مدتي كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و خرابي هائي را كه در زمين پيدا شده، درست كند مثلًا جاي درخت ها را پر نمايد و اگر به واسطه اينها قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد و نمي تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد؛؛ يا اجاره دهد و نيز صاحب زمين نمي تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.

(مسأله 1984) اگر صاحب زمين راضي شود كه زراعت و درخت در زمين او بماند، كسي كه آن را غصب كرده، مي تواند آن را بپذيرد ولي بايد اجاره آن زمين را از وقتي كه غصب كرده تا وقتي كه صاحب زمين راضي شده بدهد.

(مسأله 1985) اگر چيزي را كه غصب كرده از بين برود،

در صورتي كه مثل گاو و گوسفند و فرش هاي دست بافت باشد بايد قيمت آن را بدهد و چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد، بايد قيمت روزي را كه ادا مي كند بدهد.

(مسأله 1986) اگر چيزي را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو و فرش هاي ماشيني، انواع پارچه ها و ظرف هائي كه با كارخانه ها درست مي شود كه معمولًا مثل آن فراوان است باشد بايد مثل همان چيزي را كه غصب كرده بدهد ولي چيزي را كه مي دهد بايد خصوصياتش مثل چيزي باشدكه آن را غصب كرده و از بين رفته است.

(مسأله 1987) اگر چيزي مثل گوسفند غصب نمايد و از مدتي كه پيش او بوده مثلًا چاق شود سپس تلف گردد بايد علاوه بر قيمت گوسفند، قيمت چاقي را نيز بدهد.

(مسأله 1988) اگر چيزي را كه غصب كرده ديگري از او غصب نمايد و از بين برود،

رساله توضيح المسائل، ص: 441

صاحب مال مي تواند عوض آن را از هر كدام آنان بگيرد.

(مسأله 1989) اگر چيزي را كه مي فروشند يكي از شرطهاي معامله در آن نباشد مثلًا چيزي را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله نمايند، معامله باطل است و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضي باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد وگرنه چيزي را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبيست و بايد آن را به هم برگردانند و در صورتي كه مال هر يك در دست ديگري تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند؛؛ بايد عوض آن را بدهد.

(مسأله 1990) هر گاه مالي را از فروشنده بگيرد كه

آن را ببيند تا اگر پسنديد بخرد، در صورتي كه آن مال تلف شود، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد

رساله توضيح المسائل، ص: 442

(26) احكام اموال گمشده

(مسأله 1991) مالي كه انسان پيدا مي كند اگر نشانه اي نداشته باشد (مانند صد توماني يا سكه طلا) كه به واسطه آن؛؛ صاحبش معلوم شود؛؛ آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر خود او مستحق است، مي تواند بردارد.

(مسأله 1992) اگر مالي پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن كمتر از يك درهم ( «1») است چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضيست يا نه، نمي تواند آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، مي تواند به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد و در اين صورت اگر تلف شود نبايد عوض آن را بدهد، بلكه اگر قصد ملك شدن هم نكرده و بدون تقصير او تلف شود، دادن عوض بر او واجب نيست.

(مسأله 1993) هر گاه چيزي را كه پيدا كرده نشانه اي دارد كه به واسطه آن مي تواند صاحبش را پيدا كند، اگرچه بداند صاحب آن كافريست كه در امان مسلمانان است، در صورتي كه قيمت آن چيز به 6 / 12 نخود نقره سكه دار برسد بايد يك سال در محل اجتماع مردم اعلان كند و همين قدر كه مردم بگويند:

فلاني در طول سال اعلان كرده و مي كند، كافي است.

(مسأله 1994) اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند مي تواند به كسي كه اطمينان دارد بگويد از طرف او اعلان نمايد.

(مسأله 1995) اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود، مي تواند يكي از چهار

رساله توضيح المسائل، ص: 443

كار را انجام دهد:

1. آن را براي

خود بردارد، به قصد اينكه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد، 2. به صورت امانت براي او نگهداري كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، 3. از طرف صاحبش صدقه بدهد، 4. آن را به حاكم شرع بسپارد.

(مسأله 1996) اگر بعد از آنكه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد مال را براي صاحبش نگهداري كند و از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده و تعدي يعني زياده روي هم ننموده ضامن نيست ولي اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد؛؛ يا براي خود برداشته باشد، اگر صاحب مال راضي نشد بايد مثل و يا قيمت آن را بدهد.

(مسأله 1997) كسي كه مالي را پيدا كرده، اگر عمداً به شيوه اي كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اينكه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.

(مسأله 1998) اگر بچه نابالغ چيزي پيدا كند ولي او بايد اعلان نمايد.

(مسأله 1999) اگر انسان در بين سالي كه اعلان مي كند، از پيدا شدن صاحب مال نااميد شود مي تواند آن را صدقه بدهد.

(مسأله 2000) اگر در بين سالي كه اعلان مي كند مال از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي كرده، يا تعدي يعني زياده روي كرده باشد، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد و اگر كوتاهي نكرده و زياده روي هم ننموده چيزي بر او واجب نيست.

(مسأله 2001) اگر مالي را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6 / 12 نخود نقره سكه دار مي رسد در جائي پيدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پيدا نمي شود مي تواند در روز اول آن را از

طرف صاحبش صدقه بدهد يا تملك نمايد و چنانچه صاحبش پيدا شود و به صدقه دادن راضي نشود بايد عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه اي كه داده مال خود او است.

(مسأله 2002) اگر چيزي را پيدا كند و به خيال اينكه مال خود او است بردارد بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد.

(مسأله 2003) لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزي را كه پيدا كرده بگويد بلكه همين قدر كه بگويد چيزي پيدا كرده ام كافيست مگر اين كه اعلان بدون تعيين جنس بي فائده باشد

رساله توضيح المسائل، ص: 444

در اين صورت بايد نوع جنس را اعلان كند.

(مسأله 2004) اگر كسي چيزي را پيدا كند و ديگري بگويد مال من است، در صورتي بايد به او بدهد كه نشانه هاي آن را بگويد و اطمينان حاصل شود كه مال او است ولي لازم نيست نشانه هائي را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.

(مسأله 2005) اگر قيمت چيزي كه پيدا كرده به 6 / 12 نخود نقره سكه دار برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد؛؛ يا جاي ديگري كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگري آن را بردارد كسي كه آن را پيدا كرده ضامن است.

(مسأله 2006) هر گاه چيزي پيدا كند كه اگر بماند فاسد مي شود، بايد تا مقداري كه ممكن است آن را نگهدارد بعد قيمت كند و خودش بردارد يا بفروشد و پولش را نگهدارد و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد.

(مسأله 2007) اگر چيزي را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز

خواندن همراه او باشد، در صورتي كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال ندارد.

(مسأله 2008) اگر كفش او را ببرند و كفش ديگري به جاي آن بگذارند چنانچه بداند كفشي كه مانده مال كسيست كه كفش او را برده در صورتي كه از پيدا شدن صاحبش مأيوس و يا برايش مشقت داشته باشد مي تواند به جاي كفش خودش بردارد ولي اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادي قيمت را به او بدهد و چنانچه از پيدا شدن او نااميد شود، بايد با اجازه حاكم شرع زيادي قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد.

و اگر احتمال دهد كفشي كه مانده مال كسي نيست كه كفش او را برده در صورتي كه قيمت آن از 6 / 12 نخود نقره سكه دار كمتر باشد؛؛ مي تواند براي خود بردارد و اگر بيشتر باشد حكم «مجهول المالك» دارد، هر موقع از پيدا كردن صاحبش مأيوس شد، از طرف صاحبش صدقه بدهد.

(مسأله 2009) اگر مالي را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاي ديگر بگذارد؛؛ چنانچه كسي آن را بردارد، براي او حلال است.

رساله توضيح المسائل، ص: 445

(27) احكام نكاح يا ازدواج

اشاره

ازدواج از مستحبات مؤكد است، اگر كسي بترسد كه با ترك ازدواج در حرام بيفتد، ازدواج بر او واجب است و به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مي شود و آن بر دو قسم است دائم و موقت. عقد دائم آن است كه مدت زناشوئي در آن معيّن نشود و زني را

كه به اين قسم عقد مي كنند، دائمه گويند و عقد موقت آن است كه مدت زناشوئي در آن معيّن شود، خواه كوتاه مدت باشد، خواه طولاني و زني را كه به اين قسم عقد كنند، متعه و صيغه مي نامند.

احكام عقد

اشاره

(مسأله 2010) در زناشوئي چه دائم و چه موقّت، بايد صيغه خوانده شود و تنها راضي بودن زن و مرد كافي نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مي خوانند، يا ديگري را وكيل مي كنند كه از طرف آنان بخواند.

(مسأله 2011) وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مي تواند براي خواندن صيغه عقد از طرف ديگري وكيل شود.

(مسأله 2012) زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، نمي توانند به يكديگر حلال شوند و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است، كفايت نمي كند ولي اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام و مورد اعتماد باشد كافي است.

(مسأله 2013) اگر زني كسي را وكيل كند كه مثلًا ده روز او را به عقد مردي درآورد و ابتداي ده روز را معين نكند بايد آغاز آن را از روز و ساعتي كه عقد مي كند قرار دهد.

رساله توضيح المسائل، ص: 446

(مسأله 2014) يك نفر مي تواند براي خواندن صيغه عقد دائم يا غيردائم از طرف دو نفر وكيل شود و نيز انسان مي تواند از طرف زن وكيل شود و او را براي خود به طور دائم يا غيردائم عقد كند ولي احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

كيفيت خواندن عقد دائم

(مسأله 2015) اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگويد:

«زَوَّجْتُكَ نَفْسِي عَلَي الصَّداقِ المَعْلُوم» (يعني خود را زن تو نمودم، به مهري كه معيّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگويد:

«قَبِلْتُ التَّزْوِيجَ علي الصَّداقِ المعلومِ» (يعني قبول كردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحيح است و اگر ديگري را وكيل كنند كه

از طرف آنها صيغه عقد را بخواند چنانچه مثلًا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن بگويد:

«زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ مُوَكِّلِكَ احْمَدَ عَلَي الصَّداقِ المَعْلُومِ». پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد:

«قَبِلْتُ التَّزويج لِمُوَكِّلِي احْمَدَ عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» صحيح مي باشد.

دستور خواندن عقد موقت

(مسأله 2016) اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد موقت را بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد:

«زَوَّجْتُكَ نَفْسِي الي الاجل المعلوم عَلَي المَهْرِ المَعْلُومِ»، بعد بدون فاصله مرد بگويد:

«قَبِلْتُ التزويجَ الي الاجلِ المعلومِ علي المهرِ المعلومِ»، صحيح است و اگر ديگري را وكيل كنند و اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد:

«مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتِي مُوَكّلَكَ الي الاجل المعلوم عَلَي المَهْرِ المَعْلُومِ»، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد:

«قَبِلْتُ ذلك لِمُوَكِّلِي» صحيح مي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 447

شرائط عقد

(مسأله 2017) عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول آن كه عقد را به عربي صحيح بخوانند و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند؛؛ بايد كسي را كه مي تواند عقد را به عربي صحيح بخواند وكيل كنند و اگر نتوانند كسي را كه به عربي صحيح مي خواند وكيل كنند بايد خودشان به غيرعربي بخوانند اما بايد لفظي بگويند كه معني «زَوَّجت و قبلت» را بفهماند.

دوم مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مي خوانند قصد انشاء داشته باشند يعني اگر خود مرد و زن صيغه را مي خوانند، زن به گفتن «زَوَّجتك نفسي» قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قبلت التزويج» زن بودن او را براي خود قبول نمايد و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مي خوانند، به گفتن «زوَّجت و قبلت» قصدشان اين باشد كه مرد و زني كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند.

سوم كسي كه صيغه را مي خواند عاقل باشد و بنا بر احتياط بالغ باشد چه براي خودش بخواند، يا از طرف ديگري

وكيل شده باشد.

چهارم اگر وكيل زن و شوهر يا ولي آنها صيغه را مي خوانند، در عقد، زن و شوهر را معين كنند مثلًا اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند. پس كسي كه چند دختر دارد، اگر به مردي بگويد «زَوَّجْتُكَ احْدَي بَناتِي» (يعني زن تو نمودم يكي از دخترانم را) و او بگويد قبلت يعني قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معين نكرده اند عقد باطل است.

پنجم زن و مرد به ازدواج راضي باشند.

(مسأله 2018) اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معني آن را عوض كند عقد باطل است.

(مسأله 2019) كسي كه دستور زبان عربي را نمي داند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناي هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظي معناي آن را قصد نمايد، مي تواند عقد را بخواند.

رساله توضيح المسائل، ص: 448

(مسأله 2020) اگر بستگان يا نزديكان زن، او را براي مردي بدون اجازه او عقد كنند و بعداً زن بگويد به آن عقد راضي هستم، عقد صحيح است و همچنين است در مورد مرد.

(مسأله 2021) اگر زن و مرد يا يكي از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد راضي شوند و بگويند با آن عقد راضي هستيم عقد صحيح است.

(مسأله 2022) پدر و جد پدري در صورت ضرورت مي توانند براي فرزند نابالغ يا ديوانه خود كه به حال ديوانگي بالغ شده است ازدواج كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، نبايد آن را به هم بزنند.

(مسأله 2023) دختري كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است يعني مصلحت خود را

تشخيص مي دهد؛؛ اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدري خود اجازه بگيرد و اجازه مادر و برادر لازم نيست. ولي اگر همسر مناسبي براي دختر پيدا شود و پدر مخالفت كند، اذن او شرط نيست.

(مسأله 2024) اگر پدر و جد پدري غائب باشند، به طوري كه نشود از آنان اذن گرفت و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد، اجازه پدر و جد پدري ساقط است و نيز اگر دختر باكره نباشد در صورتي كه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.

(مسأله 2025) اگر پدر، يا جد پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را - در صورت تمكين و قابليت براي مسائل زناشويي - بدهد.

(مسأله 2026) اگر پدر، يا جد پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالي داشته، مديون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالي نداشته، پدر يا جد او بايد مهر زن را بدهند.

رساله توضيح المسائل، ص: 449

عيب هائي كه به واسطه آنها مي شود عقد را به هم زد

(مسأله 2027) اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكي از اين هفت عيب را دارد مي تواند عقد را به هم بزند:

اول:

ديوانگي.

دوم:

مرض خوره.

سوم:

مرض برص.

چهارم:

كوري.

پنجم:

شَلْ بودن. به طوري كه معلوم باشد.

ششم:

آن كه افضا شده، يعني راه بول و حيض او يكي شده باشد. ولي اگر راه حيض و غائط او يكي شده باشد، به هم زدن عقد اشكال دارد و بايد احتياط شود.

هفتم:

آن كه گوشت، يا استخواني يا غدّه اي در فرج او باشد كه مانع نزديكي شود.

(مسأله 2028) اگر زن بعد از

عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه است، يا آلت مردي ندارد، يا عنّين است و نمي تواند نزديكي نمايد، يا تخم هاي او را كشيده اند؛؛ مي تواند عقد را به هم بزند.

(مسأله 2029) اگر مرد يا زن، به واسطه يكي از عيب هائي كه در دو مسأله پيش گفته شد عقد را به هم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.

(مسأله 2030) اگر به واسطه آن كه مرد عنّين است و نمي تواند نزديكي كند؛؛ زن عقد را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد. ولي اگر به واسطه يكي از عيب هاي ديگري كه گفته شد مرد، يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكي نكرده باشد، چيزي بر او نيست و اگر نزديكي كرده، بايد تمام مهر را بدهد.

از آنجا كه مسائل مربوط «فسخ عقد» از جانب مرد و يا زن، شرايط خاصي دارد، لازم است هر نوع فسخ زير نظر حاكم شرع صورت پذيرد.

رساله توضيح المسائل، ص: 450

زناني كه ازدواج با آنان حرام است

(مسأله 2031) ازدواج با زن هائي كه مثل مادر و خواهر و مادرزن با انسان محرم هستند، حرام است.

(مسأله 2032) اگر كسي زني را براي خود عقد نمايد، اگرچه با او نزديكي نكند، مادر و مادرِ مادرِ آن زن و مادرِ پدر او هر چه بالا روند، به آن مرد محرم مي شوند.

(مسأله 2033) اگر زني را عقد كند و با او نزديكي نمايد، دختر و نوه دختري و پسري آن زن هر چه پائين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعداً به دنيا بيايند، به آن مرد محرم مي شوند.

(مسأله 2034) اگر با زني زنا كند، نمي تواند با دختر او ازدواج كند

و اگر زني را عقد نمايد و با او نزديكي كند بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمي شود و اگر پيش از آن كه با او نزديكي كند با مادر او زنا نمايد، احتياط واجب آن است كه از آن زن به وسيله طلاق جدا شود.

(مسأله 2035) زن مسلمان نمي تواند به عقد كافر درآيد ولي مرد مسلمان مي تواند با زن هاي كافر به طور موقت ازدواج كند.

(مسأله 2036) اگر با زني كه در عدّه طلاق رجعيست زنا كند، آن زن بر او حرام مي شود و اگر با زني كه در عدّه متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا كند، بعداً مي تواند او را عقد نمايد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند و معناي طلاق رجعي و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

(مسأله 2037) اگر با زن بي شوهري كه در عدّه نيست زنا كند، بعداً مي تواند آن زن را براي خود عقد نمايد، ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد و همچنين است اگر ديگري بخواهد آن زن را عقد كند.

(مسأله 2038) اگر زني را كه در عدّه ديگريست براي خود عقد كند. چنانچه مرد و زن، يا يكي از آنان بدانند كه كار حرامي انجام مي دهند يعني بدانند كه عدّه زن تمام نشده و عقد كردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام مي شود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن، نزديكي نكرده باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 451

(مسأله 2039) اگر زني را

براي خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عدّه بوده چنانچه هيچ كدام نمي دانسته اند زن در عده است و نمي دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتي كه مرد با او نزديكي كرده باشد، آن زن بر او حرام مي شود و در غير اين صورت مي توانند صبر كنند، پس از خروج از عده، مجدداً عقد كنند.

(مسأله 2040) اگر انسان بداند زني شوهر دارد و او را عقد كند بايد از او جدا شود و بعداً هم نمي تواند او را براي خود عقد كند، هر چند با او نزديكي نكرده باشد.

(مسأله 2041) زن شوهردار اگر زنا بدهد، بر شوهر خود حرام نمي شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقي باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ولي بايد مهرش را بدهد.

(مسأله 2042) زني را كه طلاق داده اند و زني كه صيغه بوده و شوهرش مدت او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتي شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم، عده شوهر اول تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

(مسأله 2043) مادر و خواهر و دختر پسري كه لواط داده بر لواط كننده حرام است اگرچه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند. ولي اگر گمان كند كه دخول شده، يا شك كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمي شوند.

(مسأله 2044) اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسي ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند آنها بر او حرام نمي شوند. مگر اين كه زن را طلاق و بخواهد پس از

خروج از عده مجدداً بگيرد، در اين احتياط لازم اين است كه ازدواج نكند.

(مسأله 2045) اگر با زني كه براي خود عقد كرده نزديكي هم نكرده باشد، تا وقتي كه آن زن در عقد اوست، نمي تواند با دختر او ازدواج كند.

(مسأله 2046) عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدرِ پدر و عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادرِ مادر هر چه بالا روند، به انسان محرمند.

(مسأله 2047) پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسري و دختري او هر چه پائين آيند، چه در موقع عقد باشند، يا بعداً به دنيا بيايند، به زن او محرم هستند.

رساله توضيح المسائل، ص: 452

(مسأله 2048) اگر زني را براي خود عقد كند، دائمه باشد، يا صيغه، تا وقتي كه آن زن در عقد اوست، نمي تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد و در ازدواج موقت اگر مدت زن تمام بشود يا به وي بخشند تا عده او به پايان نرسد، نمي تواند با خواهر او ازدواج كند.

(مسأله 2049) اگر زن خود را به ترتيبي كه در كتاب طلاق گفته مي شود، طلاق رِجعي دهد، در بين عدّه نمي تواند خواهر او را عقد نمايد، بلكه در عدّه طلاق بائن هم كه بعداً بيان مي شود، احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خودداري نمايد.

(مسأله 2050) انسان نمي تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند ولي اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعداً زن بگويد به آن عقد راضي هستم، اشكال ندارد و احتياط موكد اين است كه عقد را تجديد كند.

(مسأله 2051) اگر

زن بفهمد شوهرش برادرزاده يا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفي نزند، چنانچه بعداً رضايت ندهد، عقد آنان باطل است. ولي اگر از حرف نزدنش معلوم باشد كه باطناً راضي بوده شوهرش نمي تواند از برادرزاده او جدا شود مگر آن كه او را طلاق دهد

(مسأله 2052) اگر زني كه در حال احرام است با مردي كه در حال احرام نيست، ازدواج كند عقد او باطل است و اگر زن مي دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است، بايد با آن مرد ازدواج نكند و همچنين است اگر مرد در حال احرام باشد و زن در حال احرام نباشد.

(مسأله 2053) اگر مرد طواف نساء را كه يكي از كارهاي حج است، به جا نياورد، زنش كه به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود، حلال نمي شود و نيز اگر زن طواف نساء نكند، شوهرش بر او حلال نمي شود ولي اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند، به يكديگر حلال مي شوند.

(مسأله 2054) اگر كسي دختر نابالغي را براي خود عقد كند، پيش از آن كه نه سال دختر تمام شود، نبايد با او نزديكي كند و اگر نه سال او تمام شد و استعداد جسماني براي نزديكي نداشته باشد نبايد با او نزديكي نمايد و اگر نزديكي انجام داد و او را «افضا» نمود هيچ وقت نبايد با او نزديكي كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 453

(مسأله 2055) زني را كه سه مرتبه طلاق داده اند، بر شوهرش حرام مي شود، ولي اگر با شرائطي كه در كتاب طلاق گفته مي شود با مرد ديگري ازدواج كند، شوهر اول مي تواند دوباره او را براي خود عقد نمايد.

احكام عقد دائم

(مسأله 2056)

زني كه عقد دائمي شده، نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا كاري را در خارج خانه انتخاب كند مگر براي نيازمندي هاي جزئي كه با حقوق زوج و شئون او منافات نداشته باشد و بدون عذر شرعي نبايد از نزديكي كردن او جلوگيري كند در اين صورت، تهيه غذا و لباس و منزل او و لوازم ديگري كه در كتاب هاي فقهي ذكر شده بر شوهر واجب است و اگر تهيه نكند، چه توانائي داشته باشد، يا نداشته باشد، مديون زن است.

(مسأله 2057) اگر زن در كارهائي كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند، گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابي ندارد ولي مهر او از بين نمي رود.

(مسأله 2058) مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

(مسأله 2059) مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نيست ولي اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد بايد خرج سفر او را بدهد.

(مسأله 2060) زني كه از شوهر اطاعت مي كند اگر مطالبه خرجي كند و شوهر ندهد مي تواند در هر روز به اندازه خرجي آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممكن نيست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، در موقعي كه مشغول تهيه معاش است، اطاعت شوهر بر او واجب نيست.

(مسأله 2061) مرد نمي تواند زن دائمي خود را به طوري ترك كند كه نه مثل زن شوهردار باشد نه مثل زن بي شوهر، لكن واجب نيست هر چهار شب يك شب نزد او بماند.

(مسأله 2062) شوهر نمي تواند بيش از چهارماه نزديكي با عيال دائمي خود

را ترك كند. مگر اين كه زن در سن بالائي باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 454

(مسأله 2063) اگر در عقد دائمي، مهر را معين نكنند عقد صحيح است و چنانچه مرد با زن نزديكي كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهائي كه مثل او هستند، بدهد.

(مسأله 2064) اگر موقع خواندن عقد دائمي براي دادن مهر مدتي معين نكرده باشند، زن مي تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكي كردن شوهر جلوگيري كند. چه شوهر توانائي دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد. مگر اين كه ناتواني مالي شوهر قرينه باشد كه پرداخت مهر «عندالاستطاعه» خواهد بود.

ازدواج موقت

(مسأله 2065) صيغه كردن زن در صورتي كه قصد زناشوئي داشته باشد صحيح است اگرچه براي لذت بردن هم نباشد.

(مسأله 2066) شوهر بيش از چهار ماه نبايد نزديكي با متعه خود را ترك كند مگر اين كه زن در سن بالايي باشد.

(مسأله 2067) زني كه صيغه مي شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكي نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط مي تواند لذت هاي ديگر از او ببرد، ولي اگر بعداً به نزديكي راضي شود، شوهر مي تواند با او نزديكي نمايد.

(مسأله 2068) زني كه صيغه شده اگرچه آبستن شود، حق خرجي ندارد.

(مسأله 2069) زني كه صيغه شده حق همخوابي ندارد و از شوهر ارث نمي برد و شوهر هم از او ارث نمي برد.

(مسأله 2070) زني كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجي و همخوابي ندارد، عقد او صحيح است و براي آن كه نمي دانسته حقي به شوهر پيدا نمي كند.

(مسأله 2071) زني كه صيغه شده، مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، ولي اگر

به واسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مي رود، بيرون رفتن او حرام است.

(مسأله 2072) اگر زني مردي را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معيّن او را براي خود صيغه

رساله توضيح المسائل، ص: 455

نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد يا به غير از مدت يا مبلغي كه معين شده او را صيغه كند، وقتي آن زن فهميد، اگر بگويد راضي هستم عقد صحيح وگرنه باطل است.

(مسأله 2073) پدر و جد پدري مي توانند براي محرم شدن، با زني كه در يك خانه زندگي مي كنند او را به عقد موقت پسر نابالغ خود درآورند به شرط اين كه مدت عقد به اندازه اي باشد كه پسر به حد بهره گيري جنسي برسد و نيز مي توانند دختر نابالغ خود را براي محرم شدن بستگان به عقد كسي درآورد به شرط آنكه مدت آن به قدري باشد كه امكان استمتاع از او باشد سپس بعد از عقد مرد مي تواند بقيه مدت را به دختر نابالغ ببخشد.

(مسأله 2074) اگر مرد مدت صيغه را ببخشد، خواه با او نزديكي كرده يا نزديكي نكرده باشد، بايد تمام چيزي را كه قرار گذاشتند به او بدهد.

(مسأله 2075) مرد مي تواند زني را كه صيغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود درآورد.

(مسأله 2076) ازدواج موقت پس از تمام شدن مدت عده دارد و فرزنداني كه از آن متولد مي شوند، تمام حقوق فرزندي را دارند و از پدر و مادر و بستگان خود ارث مي برند هر چند آن زن و شوهر از يكديگر ارث نبرند.

احكام نگاه كردن

(مسأله 2077) نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد

لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذت باشد، حرام است و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام مي باشد مگر آن مقدار كه معمولًا نمي پوشانند و نگاه كردن به صورت و بدن و موي دختر نابالغ اگر به قصد لذت نباشد و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد ولي بنا بر احتياط بايد جاهائي را كه مثل ران و شكم معمولًا مي پوشانند نگاه نكند.

(مسأله 2078) اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست هاي زن هاي اهل كتاب مثل

رساله توضيح المسائل، ص: 456

زن هاي يهود و نصاري نگاه كند، در صورتي كه نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد.

(مسأله 2079) زن بايد بدن و موي خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتياط واجب آن است كه بدن و موي خود را از پسري هم كه بالغ نشده، ولي خوب و بد را مي فهمد و به حدي رسيده كه موردنظر شهواني است، بپوشاند.

(مسأله 2080) نگاه كردن به عورت ديگري حرام است، اگرچه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها باشد و احتياط واجب آن است كه به عورت بچّه مميّز هم نگاه نكنند. ولي زن و شوهر مي توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

(مسأله 2081) مرد و زني كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند، مي توانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

(مسأله 2082) مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام

است.

(مسأله 2083) عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست مگر اين كه براي عكس برداشتن مجبور شود كه دست به بدن او بزند و اگر زن نامحرمي را بشناسد در صورتي كه آن زن با حجاب باشد، نبايد به عكس بدون حجاب او نگاه كند.

(مسأله 2084) هر گاه پرستار و يا طبيب ناچار باشد دست به عورت بيمار بزند بايد دستكش در دست كند كه دست او به عورت آنها نرسد و همچنين است اگر پرستار و يا طبيب مرد ناچار شود دست به بدن زن بزند يا پرستار و طبيب زن دست به بدن مرد بزند بايد دستكش در دست كنند، مگر اين كه ضرورتي در كار باشد.

(مسأله 2085) اگر مرد براي معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و يا دست به بدن او بزند، اشكال ندارد ولي اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او را نگاه كند.

(مسأله 2086) اگر انسان براي معالجه كسي ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، بنا بر احتياط واجب بايد آئينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند ولي اگر چاره اي جز نگاه كردن به عورت نباشد، اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 457

مسائل متفرّقه زناشوئي

(مسأله 2087) كسي كه به واسطه نداشتن زن به حرام مي افتد، براي حفظ عفت خود لازم است زن بگيرد.

(مسأله 2088) اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد ثابت شود كه بكارت او به وسيله نزديكي قبل از عقد از بين رفته، مي تواند عقد را

به هم بزند.

(مسأله 2089) اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتي باشند كه كسي در آنجا نباشد و ديگري هم نمي تواند وارد شود بايد از آنجا بيرون بروند.

(مسأله 2090) اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند و قصدش اين باشد كه آن را ندهد، عقد صحيح است ولي مهر را بايد بدهد.

(مسأله 2091) مسلماني كه منكر خدا يا پيغمبر يا معاد شود، يا حكم ضروري دين يعني حكمي را كه مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند مثل واجب بودن نماز و روزه انكار كند، در صورتي كه منكر شدن آن حكم؛؛ به انكار خدا يا پيغمبر برگردد، مرتد است.

(مسأله 2092) اگر زن پيش از آن كه شوهرش با او نزديكي كند، به طوري كه در مسأله پيش گفته شد مرتد شود؛؛ عقد او باطل مي گردد و همچنين است اگر بعد از نزديكي مرتد شود ولي يائسه باشد يعني اگر سيده است شصت سال و اگر سيده نيست پنجاه سال او تمام شده باشد اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستوري كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد؛؛ پس اگر در بين عده مسلمان شود عقد باقي و اگر تا آخر عده مرتد بماند، عقد باطل است.

(مسأله 2093) اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهر بيرون نبرد و مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد مگر با رضايت او.

(مسأله 2094) اگر زن انسان، از شوهر ديگرش دختري داشته باشد؛؛ انسان مي تواند آن دختر را براي پسر خود كه از آن زن نيست، عقد كند و نيز اگر دختري را براي پسر

خود عقد كند مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.

(مسأله 2095) اگر زني از زنا آبستن شود، جايز نيست بچه اش را سقط كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 458

(مسأله 2096) اگر كسي با زني كه شوهر ندارد و در عدّه كسي هم نيست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه اي از آنان پيدا شود، در صورتي كه ندانند از نطفه حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.

(مسأله 2097) اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه اي از آنان به دنيا بيايد، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو مي باشد ولي اگر زن مي دانسته كه در عدّه است و مي دانسته كه ازدواج در عده حرام است شرعاً بچه، فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مي باشند.

(مسأله 2098) اگر زن بگويد يائسه ام نبايد حرف او را قبول كرد، ولي اگر بگويد شوهر ندارم، حرف او قبول مي شود.

(مسأله 2099) اگر بعد از آن كه انسان با زني ازدواج كرد، كسي بگويد آن زن شوهر دارد و زن بگويد ندارم، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر دارد، بايد حرف زن را قبول كرد. مگر اين كه مدعي شوهر داشتن مورد اعتماد باشد در اين صورت بايد از او جدا شود.

(مسأله 2100) اگر زني كه آزاد و مسلمان و عاقل است دختري داشته باشد تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمي تواند او را از مادرش جدا كند.

(مسأله 2101) مستحب است در شوهر دادن دختري كه بالغه است يعني مكلّف شده عجله كنند، حضرت صادق

( عليه السلام ) فرمودند:

يكي از سعادت هاي مرد آن است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.

(مسأله 2102) اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، به اين معني كه از حق شرعي خود استفاده نكند، لازم است به مصالحه عمل كنند، يعني زن مهر را نگيرد و مرد هم با زن ديگر ازدواج ننمايد.

(مسأله 2103) كسي كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچه اي پيدا كند آن بچه حلال زاده است.

(مسأله 2104) هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با او نزديكي كند معصيت كرده، ولي اگر بچه اي از آنان به دنيا بيايد، حلال زاده است.

رساله توضيح المسائل، ص: 459

(مسأله 2105) زني كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند و شوهر اول از سفر برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولي اگر شوهر دوم با او نزديكي كرده باشد؛؛ زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را مطابق زن هائي كه مثل او هستند، بدهد ولي خرج عده ندارد.

احكام شير دادن (رضاع)

(مسأله 2106) اگر زني بچه اي را با شرائطي كه در آينده گفته خواهد شد، شير دهد، آن بچه به اين عده محرم مي شود:

اول خود زن و آن را مادر رضاعي مي گويند.

دوم شوهر زن كه شير مال اوست و او را پدر رضاعي مي گويند.

سوم پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگرچه پدر و مادر رضاعي او باشند.

چهارم بچه هائي كه از آن زن به

دنيا آمده اند، يا به دنيا مي آيند.

پنجم بچه هاي اولاد آن زن هر چه پائين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آن بچه ها را شير داده باشند.

ششم خواهر و برادر آن زن اگرچه رضاعي باشند يعني به واسطه شير خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند.

هفتم عمو و عمه آن زن اگرچه رضاعي باشند.

هشتم دائي و خاله آن زن اگرچه رضاعي باشند.

نهم اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پائين روند، اگرچه اولاد رضاعي او باشند.

دهم پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.

يازدهم خواهر و برادر شوهري كه شير مال او است اگرچه خواهر و برادر رضاعي او باشند.

رساله توضيح المسائل، ص: 460

دوازدهم عمو و عمه و دائي و خاله شوهري كه شير مال اوست، هر چه بالا روند. اگرچه رضاعي باشند و نيز عدّه ديگري هم كه در مسائل بعد گفته مي شود، به واسطه شير دادن محرم مي شوند.

(مسأله 2107) اگر زني بچه اي را با شرائطي كه در آينده گفته مي شود شير دهد، پدر آن بچه نمي تواند با دخترهائي كه از آن زن به دنيا آمده اند، ازدواج كند و نيز نمي تواند دخترهاي شوهري را كه شير مال اوست، براي خود عقد نمايد، بلكه احتياط واجب آن است كه دخترهاي رضاعي او را هم براي خود عقد ننمايد ولي جايز است با دخترهاي رضاعي آن زن ازدواج كند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با آنان هم ازدواج نكند و نگاه محرمانه يعني نگاهي كه انسان مي تواند به محرم هاي خود كند، به آنان ننمايد.

(مسأله 2108) اگر زني

بچه اي را با شرائطي كه در آينده گفته مي شود شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است، به خواهرهاي آن بچه محرم نمي شود ولي احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمي شوند.

(مسأله 2109) اگر زني بچه اي را شير دهد، به برادرهاي آن بچه محرم نمي شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه اي كه شير خورده محرم نمي شوند.

(مسأله 2110) اگر انسان با زني كه دختري را شير كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزديكي نمايد، ديگر نمي تواند آن دختر را براي خود عقد كند.

(مسأله 2111) اگر انسان با دختري ازدواج كند، ديگر نمي تواند با زني كه آن دختر را شير كامل داده، ازدواج نمايد.

(مسأله 2112) انسان نمي تواند با دختري كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را شير كامل داده ازدواج كند و نيز اگر زن پدر انسان، از شير پدر او دختري را شير داده باشد؛؛ انسان نمي تواند با آن دختر ازدواج نمايد و چنانچه دختر شيرخواري را براي خود عقد كند، بعد مادر يا مادربزرگ، يا زن پدر او از شير همان پدر آن دختر را شير دهد، عقد باطل مي شود.

(مسأله 2113) با دختري كه خواهر، يا زن برادر انسان از شير برادرش او را شير كامل داده

رساله توضيح المسائل، ص: 461

است، نمي شود ازدواج كرد و همچنين است اگر خواهرزاده، يا برادرزاده، يا نوه خواهر، يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.

(مسأله 2114) اگر زني بچه دختر خود را با شرائطي كه گفته خواهد شد شير دهد، آن دختر به شوهر خود

حرام مي شود و همچنين است اگر بچه اي را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد. ولي اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است، بر شوهر خود حرام نمي شود.

(مسأله 2115) اگر زن پدر دختري، بچه شوهر آن دختر را از شير آن پدر، شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مي شود. چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرائط شير دادني كه علت محرم شدن است

(مسأله 2116) شير دادني كه علت محرم شدن است، هشت شرط دارد:

اول بچه، شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زني كه مرده است شير بخورد، فائده ندارد.

دوم شير آن زن از حرام نباشد؛؛ پس اگر شير بچه اي را كه از زنا به دنيا آمده به بچه ديگر بدهند، به واسطه آن شير، بچه به كسي محرم نمي شود.

سوم بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوي او بريزند نتيجه ندارد.

چهارم شير، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد، مگر اين كه به قدري كم باشد كه در آن مستهلك شود.

پنجم شير از يك شوهر باشد. پس اگر زن شيردهي را طلاق دهند، بعد شوهر ديگري كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن. شيري كه از شوهر اول داشته باقي باشد و مثلًا هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائيدن از شير شوهر دوم به بچه اي بدهد، آن بچه به كسي محرم نمي شود.

ششم بچه به واسطه مرض شير را قي نكند و اگر قي كند، بنا بر احتياط واجب كساني كه

رساله توضيح المسائل، ص: 462

به واسطه

شير خوردن به آن بچه محرم مي شوند، بايد با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

هفتم پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز به طوري كه در مسأله بعد گفته مي شود، شير سير بخورد، يا مقداري شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئيده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحب آن است كساني كه به واسطه شير خوردن او به او محرم مي شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

هشتم دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال. او را شير دهند، به كسي محرم نمي شود. ولي چنانچه از موقع زائيدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقي باشد و بچه اي را شير دهد آن بچه به كساني كه گفته شد، محرم مي شود.

(مسأله 2117) بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد ولي اگر كمي غذا بخورد كه نگويند در بين غذا خورده، اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد. ولي اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمي صبر كند، كه از وقتي كه پستان در دهان مي گيرد تا وقتي سير مي شود، يك دفعه حساب شود، اشكال ندارد

(مسأله 2118) اگر زن از شير شوهر خود بچه اي را شير دهد، بعد شوهر ديگر كند و از شير آن شوهر هم بچه

ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمي شوند. اگرچه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر ننمايند.

(مسأله 2119) اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان به يكديگر و به شوهر و به زني كه آنان را شير داده، محرم مي شوند.

(مسأله 2120) اگر كسي چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرائطي كه گفتيم، بچه اي را شير دهد، همه آن بچه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زن ها محرم مي شوند.

(مسأله 2121) اگر كسي دو زن شيرده داشته باشد و يكي از آنان بچه اي را مثلًا هشت مرتبه و ديگري هفت مرتبه شيربدهد آن بچه به كسي محرم نمي شود.

رساله توضيح المسائل، ص: 463

(مسأله 2122) اگر زني از شير يك شوهر پسر و دختري را شير كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمي شوند و احتياط مستحب اين است كه با يكديگر ازدواج نكنند.

(مسأله 2123) انسان نمي تواند بدون اذن زن خود، با زن هائي كه به واسطه شير خوردن، خواهرزاده يا برادرزاده زن او شده اند، ازدواج كند و نيز اگر با پسري لواط كند، نمي تواند با دختر و خواهر و مادر و مادربزرگ آن پسر كه رضاعي هستند يعني به واسطه شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند، ازدواج نمايد.

(مسأله 2124) زني كه برادر انسان را شير داده، به انسان محرم نمي شود، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

(مسأله 2125) انسان نمي تواند با دو خواهر، اگرچه رضاعي باشند، يعني به واسطه شير خوردن خواهر يكديگر شده باشند،

ازدواج كند؛؛ و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند. در صورتي كه عقد آنان در يك وقت بوده هر دو باطل است و اگر در يك وقت نبوده، عقد اولي صحيح و عقد دومي باطل مي باشد.

(مسأله 2126) اگر زن از شير شوهر خود كساني را كه بعداً گفته مي شود شير دهد، شوهرش بر او حرام نمي شود، اگرچه بهتر آن است كه احتياط كنند:

اوّل برادر و خواهر خود را.

دوم عمو و عمه و دائي و خاله خود را.

سوم اولاد عمو و اولاد دائي خود را.

چهارم برادرزاده خود را.

پنجم برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را.

ششم خواهرزاده خود، يا خواهرزاده شوهرش را.

هفتم عمو و عمه و دائي و خاله شوهرش را.

هشتم نوه زن ديگر شوهر خود را.

رساله توضيح المسائل، ص: 464

(مسأله 2127) اگر كسي دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به انسان محرم نمي شود ولي احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خودداري نمايد.

آداب شير دادن

(مسأله 2128) براي شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر براي شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مي تواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.

(مسأله 2129) مستحب است دايه اي كه براي طفل مي گيرند، داراي عقل و عفّت و صورت نيكو باشد و مكروه است كم عقل يا بدصورت، يا بدخلق، يا زنازاده باشد و نيز مكروه است دايه اي بگيرند كه بچه اي كه دارد، از زنا به دنيا آمده باشد.

مسائل متفرّقه شير دادن

(مسأله 2130) مستحب است از زن ها جلوگيري كنند كه هر بچه اي را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كساني شير داده اند و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند.

(مسأله 2131) كساني كه به واسطه شير خوردن، خويشي پيدا مي كنند، مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولي از يكديگر ارث نمي برند و حق هاي خويشي كه انسان با خويشان خود دارد، براي آنان نيست.

(مسأله 2132) در صورتي كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شير بدهند.

(مسأله 2133) اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مي تواند بدون اجازه شوهر؛؛ بچه كس ديگر را شير دهد، ولي جايز نيست بچه اي را شير دهد كه به واسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود. مثلًا اگر شوهر او دختر شيرخواري را براي خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادرزن شوهر مي شود و بر او حرام

مي گردد.

رساله توضيح المسائل، ص: 465

(مسأله 2134) اگر كسي بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شيرخواري را براي مدتي كه قابليت بهره گيري جنسي داشته باشد براي خود صيغه كند و با شرائطي كه در مسأله 2116 گفته شد، زن برادرش آن دختر را شير دهد و پس از مدتي مي تواند مدت را ببخشد.

(مسأله 2135) اگر مرد پيش از آن كه زني را براي خود عقد كند، بگويد به واسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده:

مثلًا بگويد شير مادر او را خورده؛؛ چنانچه معلوم نباشد كه دروغ مي گويد نمي تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزديكي نكرده باشد، يا نزديكي كرده باشد، ولي در وقت نزديكي كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزديكي بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زن هائي كه مثل او هستند، بدهد.

(مسأله 2136) اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردي حرام شده، چنانچه معلوم نباشد كه دروغ مي گويد نمي تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتيست كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است و حكم آن در مسأله پيش گفته شد.

(مسأله 2137) شير دادني كه علت محرم شدن است، به دو چيز ثابت مي شود:

اول خبر دادن عده اي كه انسان از گفته آنان اطمينان پيدا كند.

دوم شهادت دادن دو مرد عادل يا چهار زن يا يك

مرد و دو زن كه همگي عادل باشند، ولي بايد شرائط شير دادن را هم بگويند. مثلًا بگويند ما ديده ايم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده و چيزي هم در بين نخورده و همچنين ساير شرطها را كه قبلًا گفته شد، شرح دهند. ولي اگر معلوم باشد كه شرائط را مي دانند و در عقيده با هم مخالف نيستند و مرد و زن هم در عقيده مخالفت ندارند، لازم نيست شرائط را شرح دهند.

(مسأله 2138) اگر شك كنند بچه به مقداري كه علت محرم شدن است، شير خورده يا نه؟ يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسي محرم نمي شود. ولي بهتر آن است كه احتياط كنند.

رساله توضيح المسائل، ص: 466

(28) احكام طلاق

اشاره

(مسأله 2139) مردي كه زن خود را طلاق مي دهد، بايد عاقل و بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد؛؛ پس اگر صيغه طلاق را به شوخي بگويد، صحيح نيست.

(مسأله 2140) زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكي يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكي بود با او نزديكي نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مي شود.

(مسأله 2141) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكي نكرده باشد.

دوم آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در

حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.

سوم مرد به واسطه غائب و يا محبوس بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

(مسأله 2142) اگر زن را از خون حيض پاك بداند طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و جدّاً او را طلاق دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.

(مسأله 2143) كسي كه مي داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلًا مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، اگر استعلام ممكن نباشد بايد تا مدتي كه معمولًا

رساله توضيح المسائل، ص: 467

زن ها از حيض يا نفاس پاك مي شوند، صبر كند.

(مسأله 2144) اگر مردي كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگرچه اطلاع او از روي عادت حيض زن؛؛ يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معين شده، بايدتا مدتي كه معمولًا زن ها از حيض يا نفاس پاك مي شوند، صبر كند.

(مسأله 2145) اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكي كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود. ولي زني را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است؛؛ اگر بعد از نزديكي طلاق دهد، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد يعني اگر سيّده است، بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست، بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

(مسأله 2146) هر گاه با زني كه

از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و در همان پاكي جدّاً طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد.

(مسأله 2147) اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و مسافرت نمايد چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، اگر استعلام ممكن نباشد بايد به قدري كه زن معمولًا بعد از آن پاكي خون مي بيند و دوباره پاك مي شود، صبر كند و بهتر اين است كه يك ماه صبر نمايد.

(مسأله 2148) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضي كه حيض نمي بيند يا در آفرينش چنين است طلاق دهد، بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده تا سه ماه از نزديكي با او خودداري نمايد و بعد او را طلاق دهد.

(مسأله 2149) طلاق بايد به صيغه عربي صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلًا فاطمه باشد، بايد بگويد:

زَوْجَتِي فاطِمَهُ طالِق يعني زن من فاطمه رهاست و اگر ديگري را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد:

زَوْجَةُ مَوَكِّلِي فاطِمَةُ طالِق.

رساله توضيح المسائل، ص: 468

(مسأله 2150) زني كه صيغه شده، مثلًا يك ماهه يا يكساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد:

مدت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

عدّه طلاق

(مسأله 2151) زن يائسه عده ندارد؛؛ اگرچه شوهرش با او نزديكي كرده باشد و بعد از طلاق مي تواند

فوراً شوهر كند و زني كه نه سالش تمام نشده نيز عده ندارد.

(مسأله 2152) زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكي كند و طلاقش دهد، بعداز طلاق بايد عده نگهدارد يعني بعد از آن كه در پاكي طلاقش داد، به قدري صبر كند كه دوبار حيض ببيند و پاك شود و همينكه حيض سوم را ديد، عده او تمام مي شود و مي تواند شوهر كند. ولي اگر پيش از نزديكي كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد، يعني مي تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

(مسأله 2153) زني كه حيض نمي بيند اگر در سن زنهائي باشد كه حيض مي بينند، چنانچه شوهرش بعد از نزديكي كردن او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه يعني نود روز تمام عده نگاه دارد.

(مسأله 2154) اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده آن يا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچه او است، بنا بر اين اگر مثلًا يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا آيد، عده اش تمام مي شود.

(مسأله 2155) عده ازدواج موقت پس از تمام شدن و يا بخشيدن باقي مانده مدت، دو حيض است و اگر حيض نمي بيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن خودداري نمايد.

(مسأله 2156) ابتداي عده طلاق از موقعيست كه خواندن صيغه طلاق تمام مي شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند؛؛ لازم نيست دوباره عده نگهدارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 469

عده زني كه شوهرش مرده

(مسأله 2157) زني كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد اگرچه

يائسه يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكي نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عده نگهدارد، ولي اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا بيايد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مي گويند.

(مسأله 2158) زني كه در عده وفات مي باشد حرام است لباسي كه در عرف زينت حساب مي شود بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاي ديگري كه زينت حساب شود بر او حرام مي باشد.

(مسأله 2159) اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات، شوهر كند چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و در صورتي كه آبستن باشد، به مقداري كه در عده طلاق گفته شد مسأله 2153، براي شوهر دوم عده طلاق و بعد براي شوهر اول عده وفات نگهدارد؛؛ و اگر آبستن نباشد، براي شوهر اول عده وفات و بعد براي شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.

(مسأله 2160) ابتداي عده وفات از موقعيست كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

(مسأله 2161) اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مي شود:

اول:

آن كه مورد تهمت نباشد.

دوم:

از طلاق يا مردن شوهرش به قدري گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 470

طلاق بائن و طلاق رجعي

(مسأله 2162) طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعني بدون عقد او را به زني قبول نمايد و آن بر پنج قسمت است:

اول:

طلاق زني كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم:

طلاق

زني كه يائسه باشد يعني اگر سيده است، بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

سوم:

طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكي نكرده باشد.

چهارم:

طلاق زني كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم:

طلاق خُلع و مُبارات و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد و غير اينها طلاق رجعيست كه بعد از طلاق تا وقتي زن در عده است، مرد مي تواند به او رجوع نمايد.

(مسأله 2163) كسي كه زنش را طلاق رجعي داده، حرام است او را از خانه اي كه موقع طلاق در آن خانه بوده، بيرون كند. ولي در بعضي از مواقع كه در كتاب هاي مفصل گفته شده. بيرون كردن او اشكال ندارد و نيز حرام است زن براي كارهاي غيرلازم از آن خانه بيرون رود.

احكام رجوع كردن

(مسأله 2164) در طلاق رجعي مرد به دو قسم مي تواند به زن خود رجوع كند:

اول:

حرفي بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم:

كاري كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است و در هر دو مورد در باطن قصد رجوع كند.

(مسأله 2165) براي رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسي بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم، صحيح است.

رساله توضيح المسائل، ص: 471

(مسأله 2166) مردي كه زن خود را طلاق رجعي داده، اگر حق رجوع خود را در برابر مبلغي مصالحه كند، مصالحه صحيح و ديگر حق رجوع نخواهد داشت.

(مسأله 2167) اگر زني را دو بار طلاق دهد و بعد از هر طلاقي به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و

بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولي اگر بعد از طلاق سوم به ديگري شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال مي شود، يعني مي تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اوّل: آن كه عقد شوهر دوم هميشگي باشد و اگر مثلًا يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اول نمي تواند او را عقد كند.

دوم:

شوهر دوم با او نزديكي كند.

سوم:

شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم:

عدّه طلاق يا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود.

طلاق خُلع

(مسأله 2168) طلاق زني را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مي بخشد كه طلاقش دهد طلاق خلع گويند.

(مسأله 2169) اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلًا فاطمه باشد مي گويد:

زَوْجَتِي فاطِمَةُ خلعتها عَلي ما بَذَلَتْ هِيَ طالِق (يعني زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).

(مسأله 2170) اگر زني كسي را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طلاق را اين طور مي خواند:

عَنْ مُوَكِّلَتِي فاطِمَة بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلِي مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ پس از آن بدون فاصله مي گويد:

زَوجَةُ مَوَكِّلِي خلعتها عَلي ما بَذَلَتْ هِيَ طالِق و اگر زني كسي را وكيل كند كه غير از

رساله توضيح المسائل، ص: 472

مهر چيز ديگري را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد به جاي كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد مثلًا اگر صدهزار

تومان داده، بايد بگويد:

بَذَلْتُ مِأَةَ الف تُومان. سپس از طرف شوهر قبول كند و بگويد قبلت ذلك بعداً بگويد زوجة موكّلي خلعتها علي ما بذلت هي طالق.

طلاق مُبارات

(مسأله 2171) اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالي به مرد بدهد كه او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گويند.

(مسأله 2172) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند چنانچه مثلًا اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد:

بارَأْتُ زَوْجَتِي فاطِمَةَ عَلي مَهْرِها فَهِيَ طالِق. يعني از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست و اگر ديگري را وكيل كند وكيل بايد بگويد:

بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَكِّلِي فاطِمَةَ عَلي مَهْرِها فَهِيَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جاي كلمه (علي مهرها) «لمهرها» بگويد، اشكال ندارد.

(مسأله 2173) صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربي صحيح خوانده شود ولي اگر زن براي آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلًا به فارسي بگويد براي طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

(مسأله 2174) اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مي تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد

(مسأله 2175) مالي را كه شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد، ولي در طلاق خلع اگر بيشتر باشد، اشكال ندارد.

احكام متفرّقه طلاق

(مسأله 2176) اگر با زن نامحرمي به گمان اين كه عيال خود او است، نزديكي كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مي باشد، بايد عده نگهدارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 473

(مسأله 2177) اگر با زني كه مي داند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن گمان كند كه شوهر او است، بنا بر احتياط واجب بايد عده نگهدارد.

(مسأله 2178) اگر مرد؛؛ زني را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او

شود طلاق و عقد آن زن صحيح است ولي هر دو معصيت بزرگي كرده اند.

(مسأله 2179) هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلًا شش ماه به او خرجي ندهد، اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است و چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند. يا مثلًا تا شش ماه خرجي ندهد، از همين حالا از طرف شوهر وكيل باشد خود را طلاق دهد چنانچه پس از مسافرتِ مَرد، يا خرجي ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد، صحيح است.

(مسأله 2180) زني كه شوهرش گم شده؛؛ اگر بخواهد به ديگري شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به راهنمايي او عمل نمايد.

(مسأله 2181) پدر و جد پدري ديوانه اگر مصلحت باشد مي توانند زن او را طلاق بدهند.

(مسأله 2182) اگر پدر يا جد پدري براي طفل خود - در صورت مصلحت - زني را صيغه كند؛؛ اگرچه مقداري از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه باشد، مثلًا براي پسر چهارده ساله خودش زني را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مي تواند مدت آن زن را ببخشد ولي زن دائمي او را نمي تواند طلاق دهد.

(مسأله 2183) اگر از روي علاماتي كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگري كه آنان را عادل نمي داند بنا بر احتياط واجب نبايد آن زن را براي كس ديگر عقد كند.

رساله توضيح المسائل، ص: 474

(29) احكام ارث

اشاره

(مسأله 2184) كساني كه به واسطه خويشي ارث مي برند، سه دسته هستند:

دسته اول:

پدر و مادر و اولاد ميّت است و با

نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائين روند هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است، ارث مي برد و تا يك نفر از اين دسته هست، دسته دوم ارث نمي برند.

دسته دوم:

جدّ و جدّه (يعني پدربزرگ و مادربزرگ) خواه پدري باشد يا مادري و هر چه بالا رود و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام به ميّت نزديكتر است ارث مي برد و تا يك نفر از اين دسته هست، دسته سوم ارث نمي برند.

دسته سوم:

عمو و عمّه و دائي و خاله هر چه بالا رود و اولاد آنان هر چه پائين روند و تا يك نفر از عموها و عمه ها و دائي ها و خاله هاي ميّت زنده اند، اولاد آنان ارث نمي برند ولي اگر ميّت عموي پدري و پسر عموي پدر و مادري داشته باشد و غير از اينها وارثي نداشته باشد، ارث به پسر عموي پدر و مادري مي رسد و عموي پدري ارث نمي برد.

(مسأله 2185) اگر عمو و عمه و دائي و خاله خود ميّت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائي و خاله پدر و مادر ميت ارث مي برند و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مي برند و اگر اينها هم نباشند، عمو و عمه و دائي و خاله جد و جده ميّت و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مي برند.

(مسأله 2186) زن و شوهر به تفصيلي كه بعداً گفته مي شود، از يكديگر ارث مي برند.

رساله توضيح المسائل، ص: 475

ارث دسته اوّل

(مسأله 2187) اگر وارث ميّت فقط يك نفر از دسته اول باشد، مثلًا پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به

او مي رسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر يك پسر و يك دختر باشند، مال را سه قسمت مي كنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مي برد و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طوري قسمت مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد.

(مسأله 2188) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مي برد ولي اگر ميّت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدري باشند، يعني پدر آنان با پدر ميت يكي باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكي باشد يا نه، اگرچه تا ميت پدر و مادر دارد، اينها ارث نمي برند، اما به واسطه بودن اينها مادر شش يك مال را مي برد و بقيه را به پدر مي دهند و در حقيقت وجود آنان مانع از آن مي شود كه مادر يك سوم ببرد، بلكه يك ششم مي برد.

(مسأله 2189) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدري نداشته باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مي برد و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدري داشته باشد، مال ميت را 24 قسمت مي كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4

قسمت آن را به مادر مي دهند.

(مسأله 2190) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مي برد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوري تقسيم مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد.

(مسأله 2191) اگر وارث ميّت فقط پدر و يك پسر يا مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مي كنند. يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مي برد.

رساله توضيح المسائل، ص: 476

(مسأله 2192) اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر، يا مادر مي برد و بقيه را طوري قسمت مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد.

(مسأله 2193) اگر وارث ميت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر باشد، مال را چهار قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مي برد.

(مسأله 2194) اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مي برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند.

(مسأله 2195) اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسري او اگرچه دختر باشد، سهم پسر ميت را مي برد و نوه دختري او اگرچه پسر باشد، سهم دختر ميت را مي برد مثلًا اگر ميت

يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مي دهند.

(مسأله 2196) وجوهي كه به بازماندگان افراد بازنشسته پس از فوت پرداخت مي شود در صورتي كه از حقوق آنها در زمان خدمت كم شده و در وقت بازنشستگي پرداخت مي شود، جزء تَرَكه است و به تمام ورثه مي رسد و اگر از طرف خود اداره پرداخت مي شود، به هر كس بدهند به او اختصاص دارد.

ارث دسته دوّم

(مسأله 2197) دسته دوم از كساني كه به واسطه خويشي ارث مي برند جد يعني پدر بزرگ و جده يعني مادربزرگ و برادر و خواهر ميت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مي برند.

(مسأله 2198) اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر پدر و مادري، يا چند خواهر پدر و مادري باشند، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادري با هم باشند، هر برادري دو برابر خواهر

رساله توضيح المسائل، ص: 477

مي برد، مثلًا اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادري دارد، مال را پنج قسمت مي كنند هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را مي برد.

(مسأله 2199) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادري دارد، برادر و خواهر پدري كه از مادر با ميت جدا است، ارث نمي برد و اگر برادر و خواهر پدر و مادري ندارد. چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدري داشته باشد، همه مال به او مي رسد و

اگر چند برادر يا چند خواهر پدري داشته باشد، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدري داشته باشد، هر برادري دو برابر خواهر مي برد.

(مسأله 2200) اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادري باشد كه از پدر با ميت جدا است، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر مادري يا چند خواهر مادري يا چند برادر و خواهر مادري باشند، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود.

(مسأله 2201) اگر ميت برادر و خواهر پدري و مادري و برادر و خواهر پدري و يك برادر يا يك خواهر مادري داشته باشد، برادر و خواهر پدري ارث نمي برند و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادري و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد.

(مسأله 2202) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادري و برادر و خواهر پدري و برادر و خواهر مادري داشته باشد، برادر و خواهر پدري ارث نمي برد و مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد.

(مسأله 2203) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدري و يك برادر مادري يا يك خواهر مادري باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر يا خواهر مادري مي برد و بقيه را به برادر و خواهر پدري مي دهند و هر برادري دو برابر

خواهر مي برد.

(مسأله 2204) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدري و چند برادر و خواهر مادري باشد، مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت آن را برادر و خواهر مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد.

رساله توضيح المسائل، ص: 478

(مسأله 2205) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصيلي كه بعداً گفته مي شود، مي برد و خواهر و برادر به طوري كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مي برند و نيز اگر زني بميرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مي برد و خواهر و برادر به طوري كه در مسائل پيش گفته شد، ارث خود را مي برند. اگر وارث ميت شوهر و برادر و خواهر مادري و برادر و خواهر پدر و مادري او باشد، نصف مال به شوهر مي رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادري مي دهند و آنچه مي ماند، مال برادر و خواهر پدر و مادري است. پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادري و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند.

(مسأله 2206) اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد ولي برادرزاده و خواهرزاده دارد مال ميت به آنها مي رسد و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادري به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود و از سهمي كه به برادرزاده و خواهرزاده پدري يا

پدر و مادري مي رسد، هر پسري دو برابر دختر مي برد.

(مسأله 2207) اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدري باشد يا مادري؛؛ همه مال به او مي رسد و با بودن جد ميت، پدر جد او ارث نمي برد.

(مسأله 2208) اگر وارث ميت فقط جد و جده پدري باشد، مال سه قسمت مي شود دو قسمت را جد و يك قسمت را جده مي برد و اگر جد و جده مادري باشد، مال را به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند.

(مسأله 2209) اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدري و يك جد يا جده مادري باشد، مال سه قسمت مي شود:

دو قسمت را جد يا جده پدري و يك قسمت را جد يا جده مادري مي برد.

(مسأله 2210) اگر وارث ميت جد و جده پدري و جد و جده مادري باشد، مال سه قسمت مي شود. يك قسمت آن را جد و جده مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدري مي دهند و جد دو برابر جده مي برد.

رساله توضيح المسائل، ص: 479

(مسأله 2211) اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدري و جد و جده مادري او باشد، زن ارث خود را به تفصيلي كه بعداً گفته مي شود، مي برد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادري مي دهند كه به طور مساوي بين خودشان قسمت كنند و بقيه را به جد و جده پدري مي دهند و جد دو برابر جده مي برد و اگر وارث ميت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را مي برد و جد

و جده به دستوري كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مي برند.

ارث دسته سوّم

(مسأله 2212) دسته سوم عمو و عمّه و دائي و خاله و اولاد آنان است، به تفصيلي كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسي نباشد، اينها ارث مي برند.

(مسأله 2213) اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، خواه با پدر ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدري باشد يا مادري، همه مال به او مي رسد و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادري، يا همه پدري يا همه مادري باشند؛؛ مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادري، يا همه پدري باشند، عمو دو برابر عمه مي برد مثلًا اگر وارث ميت دو عمو و يك عمه باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمه مي دهند و چهار قسمت را عموها به طوري مساوي بين خودشان قسمت مي كنند.

(مسأله 2214) اگر وارث ميت فقط چند عموي مادري يا چند عمّه مادري باشد مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود. ولي اگر فقط چند عمو و عمه مادري داشته باشد بنابراحتياط واجب، بايد با هم صلح كنند.

(مسأله 2215) اگر وارث ميت عمو و عمه باشد و بعضي پدري و بعضي مادري و بعضي پدر و مادري باشند، عمو و عمه پدري ارث نمي برند، پس اگر ميت يك عمو يا يك عمه مادري دارد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادري و بقيه را به عمو و عمه پدر

و مادري مي دهند و عموي پدر و مادري دو برابر عمه پدر و مادري مي برد و اگر هم عمو،

رساله توضيح المسائل، ص: 480

هم عمّه مادري دارد، مال را سه قسمت مي كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادري مي دهند و عمو دو برابر عمّه مي برد و يك قسمت را به عمو و عمه مادري مي دهند و احتياط واجب آن است كه عمو و عمه مادري در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

(مسأله 2216) اگر وارث ميت فقط يك دائي يا يك خاله باشد، همه مال به او مي رسد و اگر هم دائي و هم خاله باشد و همه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشند، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود.

(مسأله 2217) اگر وارث ميت فقط يك دائي، يا يك خاله مادري و دائي و خاله پدر و مادري و دائي و خاله پدري باشد، دائي و خاله پدري ارث نمي برد و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به دائي يا خاله مادري و بقيه را به دائي و خاله پدر و مادري مي دهند كه به طور مساوي بين خودشان قسمت كنند.

(مسأله 2218) اگر وارث ميت فقط دائي و خاله پدري و دائي و خاله مادري و دائي و خاله پدر و مادري باشد، دائي و خاله پدري ارث نمي برد و بايد مال را سه قسمت كنند، يك قسمت آن را دائي و خاله مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت نمايند و بقيه را به دائي و خاله پدر و مادري بدهند تا به طور مساوي بين خودشان قسمت كنند.

(مسأله 2219) اگر وارث ميت يك دائي يا

يك خاله و يك عمو يا يك عمه باشد، مال را سه قسمت مي كنند؛؛ يك قسمت را دائي يا خاله و بقيه را عمو يا عمه مي برد.

(مسأله 2220) اگر وارث ميت يك دائي يا يك خاله و عمو و عمه باشد، چنانچه عمو و عمه پدر و مادري يا پدري باشند، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دائي يا خاله مي برد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه مي دهند، بنابراين اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دائي يا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مي دهند.

(مسأله 2221) اگر وارث ميت يك دائي يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه مادري و عمو و عمه پدر و مادري يا پدري باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به دائي يا خاله مي دهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادري و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادري يا پدري مي دهند و عمو دو برابر عمه مي برد. بنا بر اين اگر

رساله توضيح المسائل، ص: 481

مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دائي يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمّه مادري و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري مي دهند.

(مسأله 2222) اگر وارث ميت يك دائي يا يك خاله و عمو و عمه مادري و عمو و عمه پدر و مادري يا پدري باشد، مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دائي يا

خاله مي برد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مي كنند؛؛ يك سهم آن را به عمو و عمه مادري مي دهند كه بنا بر احتياط واجب با هم مصالحه مي كنند و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر و مادري يا پدري قسمت مي نمايند و عمو دو برابر عمه مي برد. بنا بر اين مال را نُه قسمت مي كنند. سه قسمت آن، سهم خاله يا دائي و دو قسمت سهم عمو و عمه مادري و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادري يا پدري مي باشد.

(مسأله 2223) اگر وارث ميت چند دائي و چند خاله باشد كه همه پدرو مادري يا پدري يا مادري باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مي شود:

دو سهم آن را به دستوري كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مي كنند و يك سهم آن را دائي ها و خاله ها به طور مساوي بين خودشان قسمت مي نمايند.

(مسأله 2224) اگر وارث ميت دائي يا خاله مادري و چند دائي و خاله پدر و مادري يا پدري و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مي شود و دو سهم آن را به دستوري كه سابقاً گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مي كنند، پس اگر ميت يك دائي يا يك خاله مادري دارد، يك سهم ديگر آن را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به دائي يا خاله مادري مي دهند و بقيه را به دائي و خاله پدر و مادري يا پدري مي دهند و به طور تساوي قسمت مي كنند و اگر چند دائي مادري يا چند خاله مادري يا هم دائي مادري و

هم خاله مادري دارد، آن يك سهم را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دائي ها و خاله هاي مادري به طور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيه را به دائي و خاله پدر و مادري يا پدري مي دهند كه به طور مساوي قسمت كنند.

(مسأله 2225) اگر ميت عمو و عمه و دائي و خاله نداشته باشد، مقداري كه به عمو و عمه مي رسد، به اولاد آنان و مقداري كه به دائي و خاله مي رسد، به اولاد آنان داده مي شود.

(مسأله 2226) اگر وارث ميت عمو و عمه و دائي و خاله پدر و عمو و عمه و دائي و خاله

رساله توضيح المسائل، ص: 482

مادر او باشند، مال سه سهم مي شود، يك سهم آن مال عمو و عمه و دائي و خاله مادر ميت است به طور مساوي ولي احتياط واجب در عمو و عمه مادر ميت آن است كه با هم صلح كنند و دو سهم ديگر آن را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دائي و خاله پدر ميت به طور مساوي بين خودشان قسمت مي نمايند و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مي دهند و عمو دو برابر عمه مي برد.

ارث زن و شوهر

(مسأله 2227) اگر زني بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقيه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مي برند.

(مسأله 2228) اگر مردي بميرد و اولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن دائمي و بقيه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن

زن و زن ديگري اولاد داشته باشد، هشت يك اموال منقول را زن و بقيّه را ورثه ديگر مي برند و امّا غير منقول از زمين مسكوني و قيمت آن ارث نمي برد و نيز از خود هوائي مثل ساختمان و درخت ارث نمي برد بلكه از قيمت آن ارث مي برد، همچنان كه از زمين باغ و زراعت ارث مي برد.

(مسأله 2229) اگر زن بخواهد در چيزي كه از آن ارث نمي برد - مانند خانه مسكوني يا هوايي كه از عين آن ارث نمي برد و از قيمت آن ارث مي برد) تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. ونيز ورثه تا سهم زن را نداده اند؛؛ نبايد در چيزهائي كه زن از عين و يا قيمت آنها ارث مي برد، بدون اجازه او تصرف كنند و چنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشند، در صورتي كه زن معامله را اجازه دهد، صحيح وگرنه نسبت به سهم او باطل است

(مسأله 2230) اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند، تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.

(مسأله 2231) مجراي آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهائي كه در آن

رساله توضيح المسائل، ص: 483

به كار رفته، در حكم ساختمان است.

(مسأله 2232) اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد؛؛ چهار يك مال و اگر اولاد داشته باشد؛؛ هشت يك مال به شرحي كه گفته شد، به طور مساوي بين زن هاي عقدي او قسمت مي شود. اگرچه شوهر با هيچ يك از

آنان يا بعض آنان نزديكي نكرده باشد؛؛ ولي اگر در مرضي كه به آن مرض از دنيا رفته؛؛ زني را عقد كرده و با او نزديكي نكرده است، آن زن از او ارث نمي برد و حق مهر هم ندارد.

(مسأله 2233) اگر زن در حال بيماري، شوهر كند و به همان بيماري بميرد، شوهرش اگرچه با او نزديكي نكرده باشد، از او ارث مي برد.

(مسأله 2234) اگر زن را به ترتيبي كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعي بدهند و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مي برد و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد، زن از او ارث مي برد. ولي اگر بعداز گذشتن عده رجعي يا در عده طلاق بائن يكي از آنان بميرد، ديگري از او ارث نمي برد.

(مسأله 2235) اگر شوهر در حال مرض، عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن دوازده مال هلالي بميرد، زن با سه شرط از او ارث مي برد:

اول آن كه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.

دوم طلاق به تقاضا و يا رضايت زن نباشد.

سوم شوهر در مرضي كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگري بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگري از دنيا برود، زن از او ارث نمي برد.

(مسأله 2236) لباسي كه مرد براي پوشيدن زن خود گرفته اگرچه زن آن را پوشيده باشد، بعداز مردن شوهر، جزء مال شوهر است مگر اين كه به او تمليك كرده باشد.

رساله توضيح المسائل، ص: 484

مسائل متفرّقه ارث

(مسأله 2237) اگر پدر بميرد چهار چيز مال پسر بزرگ تر است:

1 - قرآن 2 - انگشتري 3

- شمشير 4 - لباسي را كه پوشيده يا براي پوشيدن گرفته و دوخته است، اگرچه نپوشيده باشد و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكي دارد، مثلًا دو قرآن يا دو انگشتر دارد، چنانچه مورد استعمال است، يا براي استعمال مهيّا شده، مال پسر بزرگتر است.

(مسأله 2238) اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكي باشد. مثلًا از دو زن او در يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را به طور مساوي بين خودشان قسمت كنند.

(مسأله 2239) اگر ميت قرض داشته باشد، خواه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر و يا كمتر باشد؛؛ لازم نيست چهار چيزي هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش گفته شد، به قرض او بدهند.

(مسأله 2240) مسلمان از كافر ارث مي برد. ولي كافر اگرچه پدر يا پسر ميت باشد، از او ارث نمي برد.

(مسأله 2241) اگر كسي يكي از خويشان خود را عمداً و به ناحق بكشد از او ارث نمي برد ولي اگر از روي خطا باشد، مثل آن كه سنگ به هوا بيندازد و اتفاقاً به يكي از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مي برد ولي از ديه قتل ارث نمي برد.

(مسأله 2242) هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، در صورتي كه ميت بچه اي داشته باشد كه در شكم مادر است و در طبقه او وارث ديگري هم مانند اولاد و پدر و مادر باشد. براي بچه اي كه در شكم است، كه اگر زنده به دنيا بيايد، ارث مي برد. سهم دو پسر را كنار مي گذارند. ولي اگر احتمال بدهند

بيشتر است، مثلًا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مي گذارند و چنانچه مثلًا يك پسر يا يك دختر به دنيا آمده؛؛ زيادي را ورثه بين خودشان تقسيم مي كنند.

رساله توضيح المسائل، ص: 485

(30) احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات

اشاره

(مسأله 2243) اگر حيوان حلال گوشت را به شيوه اي كه بعداً گفته مي شود سر ببرند:

چه وحشي باشد و چه اهلي، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، ولي چهارپائي كه انسان با آن نزديكي كرده و حيواني كه نجاستخوار شده و گوسفندي كه شير خوك خورده اگر به شيوه اي كه شرع معين نموده است آن را استبراء نكرده باشند؛؛ بعد از سر بريدن گوشت آن حلال نيست.

(مسأله 2244) حيوان حلال گوشت وحشي مانند آهو و كبك و بز كوهي و حيوان حلال گوشتي كه اهلي بوده و بعداً وحشي شده مثل گاو و شتر اهلي كه فرار كرده و وحشي شده است، اگر به شيوه اي كه بعداً گفته مي شود آنها را شكار كنند پاك و حلال است ولي حيوان حلال گوشت اهلي مانند گوسفند و مرغ خانگي و حيوان حلال گوشت وحشي كه به واسطه تربيت كردن اهلي شده است با شكار كردن پاك و حلال نمي شود.

(مسأله 2245) حيوان حلال گوشتي كه مانند ماهي خون جهنده ندارد، اگر به خودي خود بميرد پاك است ولي گوشت آن را نمي شود خورد. مگر اينكه در بيرون آب بميرد در اين صورت گوشت او حلال است.

رساله توضيح المسائل، ص: 486

حكم سر بريدن حيوانات

(مسأله 2246) شيوه سر بريدن حيوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را، از پائين برآمدگي زير گلو به طور كامل ببرند و مقصود از چهار رگ: 1 - «مري» كه مجراي غذاست 2 - «حلقوم» كه مجراي نفس است 3 و 4 - دو رگ ديگر كه به حلقوم احاطه دارند و اگر آنها را بشكافند كافي نيست.

(مسأله 2247) اگر

بعضي از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيه را ببرند فائده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولي به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند، مگر اين كه عرفاً يك عمل محسوب شود.

(مسأله 2248) اگر گرگ گلوي گوسفند را به طوري بكند كه از چهار رگي كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزي نماند، آن حيوان حرام مي شود، ولي اگر مقداري از گردن را بكند و چهار رگ باقي باشد، يا جاي ديگر بدن را بكند، در صورتي كه گوسفند زنده باشد و به شيوه اي كه گفته مي شود سر آن را ببرند حلال و پاك مي شود.

شرائط سر بريدن حيوانات

(مسأله 2249) سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:

اول كسي كه سر حيوان را مي برد چه مرد باشد، چه زن، بايد مسلمان باشد و اظهار دشمني با اهل بيت پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) نكند و بچه مسلمان هم اگر مميز باشد يعني خوب و بد را بفهمد مي تواند سر آن را ببرد.

دوم سر حيوان را با چيزي ببرند كه از آهن باشد ولي چنانچه آهن پيدا نشود و طوري باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مي ميرد، با چيز تيزي كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شيشه و سنگ تيز، مي شود سر آن را بريد.

سوم در موقع سر بريدن، جلو بدن حيوان رو به قبله باشد اگر عمداً حيوان را رو به قبله

رساله توضيح المسائل، ص: 487

نكند حيوان حرام مي شود ولي اگر فراموش كند، يا مسأله را نداند؛؛ يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا

نتواند حيوان را رو به قبله كند اشكال ندارد و احتياط واجب اين است اگر كسي سر مي برد او نيز رو به قبله باشد.

چهارم وقتي مي خواهد سر حيوان را ببرد، يا كارد به گلويش بگذارد؛؛ به نيت سر بريدن، نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بسم الله كافيست و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمي شود و گوشت آن هم حرام است، ولي اگر از روي فراموشي نام خدا را نبرد اشكال ندارد. بهتر است هر موقع يادش آمد، نام خدا را بگويد.

پنجم حيوان بعد از سر بريدن حركتي بكند. اگر چه مثلًا چشم يادم خود را حركت دهد، يا پاي خود را به زمين زند كه معلوم شود زنده بوده.

دستور كشتن شتر

(مسأله 2250) اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، بايد با پنج شرطي كه براي سربريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگري را كه از آهن و برنده باشد، در گودي بين گردن و سينه اش فرو كنند.

(مسأله 2251) اگر حيواني سركش شود و نتوانند آن را به شيوه اي كه در شرع معين شده بكشند، يا مثلًا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، چنانچه با چيزي مثل شمشير كه به واسطه تيزي آن بدن زخم مي شود به بدن حيوان زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد حلال مي شود و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولي بايد شرطهاي ديگري را كه براي سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

(مسأله 2252) سر بريدن حيوانات با

وسايل ماشيني در صورتي كه شرائط شرعي رعايت شود، اشكال ندارد و هر گاه چند حيوان و يا مرغ را با هم سر مي برند يك بسم الله كافيست و اگر ماشين مرتباً كار مي كند، بايد «بسم الله» نيز تكرار شود.

(مسأله 2253) گوشت ها يا مرغ هاي سر بريده كه از بلاد كفر مي آورند، اگر بدانيم كه خود به خود نمرده است پاك ولي گوشت آن حرام است.

رساله توضيح المسائل، ص: 488

چيزهائي كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است

(مسأله 2254) چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحب است:

اول موقع سر بريدن گوسفند. دو دست و يك پاي آن را ببندند و پاي ديگرش را باز بگذارند و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پائين تا زانو، يا تا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.

دوّم پيش از كشتن حيوان آب جلوي آن بگذارند.

سوّم كاري كنند كه حيوان كمتر اذيت شود مثلًا كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را ببرند.

چيزهائي كه در كشتن حيوانات مكروه است

(مسأله 2255) چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:

اول آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت بريده شود.

دوم در جائي حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.

سوم در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند ولي در صورت احتياج عيبي ندارد.

چهارم خود انسان چهارپائي را كه پرورش داده است بكشد.

و احتياط آن است كه پيش از بيرون آمدن روح پوست حيوان را نكنند و پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از بدنش جدا نكنند.

رساله توضيح المسائل، ص: 489

احكام شكار كردن با اسلحه

(مسأله 2256) اگر حيوان حلال گوشت وحشي را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:

اول آنكه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد؛؛ يا مثل نيزه و تير، تيز باشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند و اگر به وسيله دام يا چوب و سنگ و مانند اينها حيواني را شكار كنند پاك نمي شود و خوردن آن هم حرام است و اگر حيواني را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را بكشد، يا به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.

دوم كسي كه شكار مي كند بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بدن را بفهمد و اگر كافر يا كسي كه اظهار دشمني

با اهل بيت پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) مي كند، حيواني را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست.

سوم اسلحه را براي شكار كردن حيوان به كار برد و اگر مثلًا جائي را نشان كند و اتفاقاً حيواني را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است.

چهارم در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شكار حلال نمي شود ولي اگر فراموش كند اشكال ندارد.

پنجم وقتي به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حرام است.

(مسأله 2257) اگر حيواني را تير زدند سپس در آب بيفتد و انسان بداند كه حيوان به واسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست. بلكه اگر شك كند كه فقط با تير بوده يا نه، نيز حلال نمي باشد.

(مسأله 2258) اگر با شمشير يا چيز ديگري كه شكار كردن با آن صحيح است با

رساله توضيح المسائل، ص: 490

شرطهائي كه در صفحه گذشته گفته شد، حيواني را دو قسمت كنند و سر و گردن در يك قسمت بماند و انسان وقتي برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است و اگر حيوان زنده باشد و وقت براي سر بريدن به آداب شرع تنگ باشد در اين صورت قسمتي كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتي كه سر و گردن دارد حلال است و اگر براي سر بريدن وقت باشد، آن قسمت كه در آن سر نيست حرام است و

آن قسمت ديگر اگر سر آن را به دستوري كه در شرع معين شده ببرند حلال است.

(مسأله 2259) اگر حيواني را شكار كنند، يا سر ببرند و بچه زنده اي از آن بيرون آيد چنانچه آن بچه را به دستوري كه در شرع معين شده سر ببرند حلال وگرنه حرام مي باشد.

(مسأله 2260) اگر حيواني را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده اي از شكمش بيرون آورند و مرگ او به خاطر كشتن مادر باشد چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روئيده باشد پاك و حلال است.

شكار كردن با سگ شكاري

(مسأله 2261) اگر سگ شكاري، حيوان وحشي حلال گوشتي را شكار كند پاك بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد:

اول:

سگ به طوري تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براي گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيري كنند بايستد ولي اگر در وقت نزديك شدن به شكار با جلوگيري نايستد مانع ندارد و احتياط واجب آن است كه اگر عادت دارد كه پيش از رسيدن صاحبش شكار را مي خورد از شكار او اجتناب كنند، ولي اگر اتفاقاً شكار را بخورد اشكال ندارد.

دوم:

صاحبش آن را بفرستد و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و حيواني را شكار كند خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر از پيش خود دنبال شكار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند؛؛ اگرچه به واسطه صداي صاحبش شتاب كند، بنا بر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خودداري نمايد.

رساله توضيح المسائل، ص: 491

سوم:

كسي كه سگ را مي فرستد بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه

خوب و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسي كه اظهار دشمني با اهل بيت پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) مي كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.

چهارم:

وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد:

آن شكار حرام است ولي اگر از روي فراموشي باشد اشكال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پيش از آنكه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد بنا بر احتياط واجب بايد از آن شكار اجتناب نمايند.

پنجم:

شكار به واسطه زخمي كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر سگ، شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.

ششم:

كسي كه سگ را فرستاده؛؛ وقتي برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتي برسد كه باندازه سر بريدن وقت باشد مثلًا حيوان چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاي خود را به زمين بزند، چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.

(مسأله 2262) كسي كه سگ را فرستاده اگر وقتي برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه به طور معمول و با شتاب مثلا كارد را بيرون آورد و وقت سر بريدن بگذرد و آن حيوان بميرد حلال است؛؛ ولي اگر مثلًا به واسطه زياد تنگ بودن غلاف يا چسبندگي آن بيرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد از خوردن آن خوددداري كند و نيز اگر چيزي همراه او نباشد كه با آن، سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد، از خوردن آن نيز خودداري

كند.

صيد ماهي

(مسأله 2263) اگر ماهي فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بميرد پاك است ولي خوردن آن حرام مي باشد و ماهي بي فلس را اگرچه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است.

رساله توضيح المسائل، ص: 492

(مسأله 2264) اگر ماهي از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، ماهي در خشكي بماند، چنانچه پيش از آنكه بميرد، با دست يا به وسيله ديگري آن را بگيرند، بعد از جان دادن حلال است.

(مسأله 2265) كسي كه ماهي را صيد مي كند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد ولي مسلمان بايد بداند كه آن را زنده گرفته و در خارج آب جان داده است.

(مسأله 2266) ماهي مرده اي كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا نه، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد؛؛ و معلوم نباشد كه زنده از آب گرفته يا زنده در دام افتاده حرام مي باشد.

(مسأله 2267) خوردن ماهي كوچك زنده اشكال دارد.

(مسأله 2268) اگر ماهي را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن درحالي كه زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتي را كه بيرون آب مانده اشكال ندارد.

رساله توضيح المسائل، ص: 493

(31) خوردني ها و آشاميدني ها

حيوانات حلال و حرام گوشت

(مسأله 2269) گوشت گاو و گوسفند و شتر اهلي و همچنين گاو و گوسفند و بز و خر وحشي و آهو حلال است، ولي گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه مي باشد، حيوانات درنده عموماً، همچنين فيل و خرگوش و حشرات گوشتشان حرام است.

(مسأله 2270) گوشت پرندگاني را

كه داراي چنگال هستند حرام است، همچنين پرندگاني كه موقع پرواز بال هاي خود را صاف نگه مي دارند، يا اگر بال مي زنند بال زدن آنها كمتر و صاف نگه داشتن آنها بيشتر است، اما پرندگاني كه بال مي زنند يا بال زدن آنها از صاف نگه داشتن بيشتر است گوشتشان حلال است از جمله انواع كبوترها و قمري و كبك حلال است، ولي گوشت هدهد مكروه است.

(مسأله 2271) اگر از حيواني كه زنده است قطعه اي جدا كننده خواه دنبه يا گوشت بوده باشد خوردن آن حرام است.

اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت

(مسأله 2272) چهارده چيز از حيوانات حلال گوشت (بنابر احتياط واجب در بعضي از آنها) حرام است:

1 - خون 2 - نري 3 - فرج 4 - بچه دان 5 - غدد كه آن را دشول مي گويند. 6 - تخم كه آن را دنبلان مي گويند 7 - دانه كوچكي كه در مغز سر است و به شكل نخود مي باشد. 8 - مغز حرام كه

رساله توضيح المسائل، ص: 494

در ميان تيره پشت است 9 - پي كه در دو طرف گردن قرار دارد و تا تيره پشت كشيده شده. 10 - زهره دان 11 - سپرز (طحال) 12 - مثانه (محل اجتماع بول) 13 - سياهي چشم 14 - چيزي كه در ميان سم است و عرب آن را ذات الاشاجع مي گويد، اين در حيوانات بزرگ است، اما در حيوانات كوچكي مانند گنجشك چنانچه بعضي از اين امور قابل تشخيص، يا جدا كردن نيست خوردن آن اشكالي ندارد.

خوردني ها و آشاميدني هاي حرام

(مسأله 2273) خوردن اشياء خبيث و پليد كه طبع انسان از آن تنفّر دارد (مانند فضله حيوانات و آب بيني و امثال آن) حرام است هر چند پاك باشد.

(مسأله 2274) خوردن خاك و گِل حرام است، ولي خوردن كمي از تربت پاك حضرت سيّدالشهداء امام حسين ( عليه السلام ) كه از قبر شريف اخذ شود (كمتر از يك نخود) به قصد شفاء اشكال ندارد و همچنين گل داغستان و گل ارمني كه براي معالجه مي خورند در صورتي كه علاج منحصر به آن باشد جايز است.

(مسأله 2275) خوردن يا نوشيدن چيزي كه براي انسان ضرر مهمي دارد حرام است، كشيدن سيگار و ساير انواع دخانيات مخصوصاً مواد مخدر

مطلقاً حرام است خواه به صورت تزريق يا دود كردن يا خوردن و يا به هر طريق ديگري بوده باشد و همچنين توليد، خريد و فروش و هر گونه كمك به انتشار آن حرام است.

(مسأله 2276) اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديكي كنند، علاوه بر اين كه گوشت آنها حرام است، بول و مدفوع آنها نيز بنا بر احتياط واجب نجس مي باشد و آشاميدن شير آنها نيز حرام است و بايد آن حيوان را ذبح كنند و لاشه آن را بسوزانند و كسي كه با آن نزديكي كرده بايد پول آن را به صاحبش بدهد.

(مسأله 2277) آشاميدن شراب حرام و از گناهان كبيره است، بلكه در بعضي از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است و اگر كسي آن را حلال بداند در صورتي كه متوجه باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا و پيغمبر (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) مي باشد كافر است.

رساله توضيح المسائل، ص: 495

(32) احكام نذر و عهد

اشاره

(مسأله 2278) نذر آن است كه انسان براي خدا چيزي را بر خود قرار دهد مثلًا كاري را انجام دهد يا ترك كند.

(مسأله 2279) در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آن را به عربي بخوانند پس اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود، براي خدا بر من است كه مبلغي به فقير بدهم نذر او صحيح است.

(مسأله 2280) نذر كننده بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند، بنابراين نذر كردن كسي كه بي اختيار نذر كرده صحيح نيست.

(مسأله 2281) آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، نذرهاي مربوط به مالش صحيح نيست.

(مسأله

2282) نذر زن در صورتي كه با حقوق شوهر منافي باشد صحيح نيست و اگر در چنين مورد با اذن او نذر كرد، شوهر نمي تواند از انجام آن ممانعت كند.

(مسأله 2283) هر گاه فرزند نذري كند بدون اين كه به پدر خبر دهد، بايد به آن نذر عمل نمايد.

(مسأله 2284) انسان كاري را مي تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد بنا بر اين كسي كه نمي تواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او صحيح نيست.

(مسأله 2285) نذر در صورتي صحيح است كه انجام و يا ترك فعلي كه به عهده گرفته،

رساله توضيح المسائل، ص: 496

رجحان داشته باشد و همچنين نذر كاري كه فعل و ترك آن مساويست صحيح نيست.

(مسأله 2286) اگر نذر كند روزه بگيرد ولي وقت و مقدار آن را معين نكند چنانچه يك روز روزه بگيرد كافيست و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آن را معين نكند؛؛ اگر يك نماز دو ركعتي بخواند كفايت مي كند و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند اگر چيزي بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كاري براي خدا به جا آورد، در صورتي كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزي صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

(مسأله 2287) اگر نذر كند روز معيني را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد و تا ناچار نباشد مسافرت نكند و چنانچه در آن روز براي ضرورت مسافرت كند، قضاي آن روز را بگيرد و كفّاره ندارد.

(مسأله 2288) اگر انسان

از روي اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعني يك بنده آزاد كند يا به شصت فقير طعام دهد يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد.

(مسأله 2289) اگر نذر كند كه به فقير معيني صدقه بدهد نمي تواند آن را به فقير ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد؛؛ بنا بر احتياط بايد به ورثه او بدهد.

(مسأله 2290) اگر نذر كند كه به زيارت يكي از امامان مثلًا به زيارت حضرت اباعبدالله ( عليه السلام ) مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافي نيست و اگر به واسطه عذري نتواند آن امام را زيارت كند چيزي بر او واجب نيست.

(مسأله 2291) اگر براي حرم يكي از امامان يا امامزادگان چيزي نذر كند بايد آن را به مصارف حرم برساند از قبيل فرش و پرده و روشنائي و در صورت بي نيازي حرم مي تواند به خدامي كه مشغول خدمت هستند يا به زائران فقير بدهد.

(مسأله 2292) اگر براي خود امام ( عليه السلام ) چيزي نذر كند، چنانچه مصرف معيني را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند و اگر مصرف معيني را قصد نكرده، بايد به زوار فقير بدهد، يا

رساله توضيح المسائل، ص: 497

مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را هديه آن امام نمايد و همچنين است اگر چيزي را براي امامزاده اي نذر كند.

(مسأله 2293) گوسفندي را كه براي صدقه؛؛ يا براي يكي از امامان نذر كرده اند پشم آن و مقداري كه چاق مي شود جزء نذر است و اگر پيش از آنكه به مصرف نذر برسد شير بدهد، يا بچه بياورد بنا بر احتياط واجب بايد به مصرف نذر

برسانند.

(مسأله 2294) هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعي خود برسد كار خيري را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش برآورده شد، بايد آن كار را انجام دهد و نيز اگر بدون آنكه حاجتي داشته باشد؛؛ عهد كند كه عمل خيري را انجام دهد، آن عمل بر او واجب مي شود.

(مسأله 2295) در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و نيز كاري را كه عهد مي كند انجام دهد، بايد نكردنش بهتر از انجام آن نباشد.

(مسأله 2296) اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعني شصت فقير را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد، يا يك بنده آزاد كند.

احكام قسم خوردن

(مسأله 2297) اگر قسم بخورد كه كاري را انجام دهد يا ترك كند مثلًا قسم بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند؛؛ بايد كفاره بدهد، يعني يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را سير كند، يا آنانرا بپوشاند و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد.

(مسأله 2298) قسم چند شرط دارد:

اول كسي كه قسم مي خورد بايد بالغ و عاقل باشد و اگر مي خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد و از روي قصد و اختيار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و خارج از اختيار درست نيست.

دوم كاري را كه قسم مي خورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و كاري را كه قسم مي خورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد كه كار مباحي را به جا آورد،

رساله توضيح المسائل، ص: 498

بايد ترك آن در

نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نيز اگر قسم بخورد كار مباحي را ترك كند بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.

سوم به يكي از اسم هاي خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته نمي شود مانند «خدا» و «الله» و نيز اگر به اسمي قسم بخورد كه به غير خدا هم مي گويند ولي به قدري به خدا گفته مي شود كه هر وقت كسي آن اسم را بگويد؛؛ ذات مقدس حق در نظر مي آيد، مثل آنكه به خالق و رازق قسم بخورد صحيح است بلكه اگر به لفظي قسم بخورد كه بدون قرينه، خدا به نظر نمي آيد ولي او قصد خدا را كند بنا بر احتياط بايد به آن قسم عمل نمايد.

چهارم قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند صحيح نيست ولي آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.

پنجم عمل كردن به قسم براي او ممكن باشد و اگر موقعي كه قسم مي خورد ممكن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود و يا عمل به آن برايش مشقت داشته باشد قسم او از وقتي كه عاجز و يا مشقت زا شده به هم مي خورد.

رساله توضيح المسائل، ص: 499

(33) احكام وقف

(مسأله 2299) اگر كسي چيزي را وقف كند، از ملك او خارج مي شود و خود او و ديگران نمي توانند آن را ببخشند، يا بفروشند و كسي هم از آن ملك ارث نمي برد.

(مسأله 2300) وقف چيزي هم با صيغه عربي و ديگر زبان ها انجام مي گيرد مثلًا بگويد اين خانه را وقف كردم و همچنين با فعل نيز صورت مي پذيرد و به

آن «وقف معاطاطي» مي گويند:

مثلا فرش را براي وقف به مسجد، ببرد و روي آن دو ركعت نماز به عنوان اين كه فرش مسجد است بگذارد و تحويل، متولّي مسجد بدهد.

(مسأله 2301) در صحت وقف عام مانند وقف بر فقرا و علما، قبول شرط نيست ولي در وقف خاص مانند وقف بر شخص معيني، احتياط لازم قبول او يا وكيل او است.

(مسأله 2302) اگر ملكي را براي وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود؛؛ يا بميرد؛؛ وقف درست نيست.

(مسأله 2303) كسي كه مالي را وقف مي كند؛؛ بايد از موقع خواندن صيغه، مال را براي هميشه وقف كند و اگر مثلًا بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده اشكال دارد و نيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، يا بگويد تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد؛؛ وقف بودنش اشكال دارد.

(مسأله 2304) وقف در صورتي صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسي كه براي او

رساله توضيح المسائل، ص: 500

وقف شده يا وكيل، يا ولي او بدهند ولي اگر چيزي را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداري نمايد وقف صحيح است.

(مسأله 2305) وقف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف كند، بنا بر اين چون سفيه، حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزي را وقف كند صحيح نيست.

(مسأله 2306) وقف بر معدوم

صحيح نيست بنابراين اگر مالي را براي كساني كه به دنيا نيامده اند وقف كند درست نيست ولي وقف براي اولاد كه بعضي از آنها به دنيا آمده اند صحيح و آنها كه به دنيا نيامده اند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريك مي شوند.

(مسأله 2307) اگر ملكي را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند يا وقف كند كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتي كه براي آن ملك متولي معين نكرده باشد اختيار آن با حاكم شرع است.

(مسأله 2308) اگر مسجد خراب شود، عرصه آن به حال وقف باقي مي ماند و همچنين اگر خانه اي كه براي گروهي وقف بوده ويران گردد، عرصه آن به عنوان صدقه مطلقه باقي مي ماند.

(مسأله 2309) فرشي را كه براي حسينيه وقف كرده اند، نمي شود براي نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.

(مسأله 2310) اگر ملكي را براي تعمير مسجدي وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمي رود كه تا مدتي احتياج به تعمير پيدا كند، در صورتي كه غير از تعمير احتياج ديگري نداشته باشد و عايداتش در معرض تلف و نگهداري آن لغو و بيهوده باشد مي توانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدي كه احتياج به تعمير دارد برسانند.

رساله توضيح المسائل، ص: 501

(34) احكام وصيت

(مسأله 2311) وصيت به يكي از سه صورت انجام مي گيرد:

1 - انسان سفارش كند بعد از مرگش براي او كارهائي انجام دهند.

2 - بگويد بعد از مرگش چيزي از مال او ملك كسي باشد.

3 - براي اولاد خود و كساني كه اختيار آنان با اوست قيّم و سرپرست معين كند.

(مسأله 2312) كسي كه مي خواهد وصيت

كند با اشاره اي كه مقصودش را بفهماند مي تواند وصيت كند اگرچه لال نباشد.

(مسأله 2313) اگر نوشته اي به امضاء يا مهر ميّت ببينند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشدكه براي وصيت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند.

(مسأله 2314) كسي كه وصيت مي كند بايد عاقل و بالغ باشد و از روي اختيار وصيت كند و نيز سفيه و يا از طرف حاكم شرع در تصرف در اموال ممنوع نباشد.

(مسأله 2315) كسي كه به قصد خودكشي خود را از نقطه بلندي پرت كند يا سمي بخورد و يقين به مردن او پيدا شود، اگر وصيت كند كه مقداري از مال او را به مصرفي برسانند صحيح نيست. ولي اگر قبلا وصيت كند، سپس اين كار از او سر زند، وصيت او نافذ است.

(مسأله 2316) اگر انسان وصيت كند كه چيزي به كسي بدهند، در صورتي آن كس آن چيز را مالك مي شود كه آن را ردّ نكند.

(مسأله 2317) كسي كه نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند، اگر نماز و روزه قضا دارد، بايد

رساله توضيح المسائل، ص: 502

وصيت كند كه از مال خودش براي او اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولي احتمال بدهد كسي بدون آنكه چيزي بگيرد آنها را انجام مي دهد، باز هم واجب است وصيت نمايد و اگر قضاي نماز و روزه او بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد، يا وصيت كند كه براي او به جا آورند.

(مسأله 2318) وصي بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد.

(مسأله 2319) اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلًا بگويد ثلث مالش را به كسي بدهند، بعد بگويد به

او ندهند وصيت باطل مي شود و اگر وصيت خود را تغيير دهد، مثل آنكه قيمي براي بچه هاي خود معين كند بعد ديگري را به جاي او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مي شود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.

(مسأله 2320) اگر كسي در مرضي كه به آن مرض مي ميرد، مقداري از مالش را به كسي ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقداري به كس ديگر بدهند، چنانچه روي هم بيشتر از ثلث نباشد يا اگر بيشتر است ورثه اجازه بدهند بايد به آنچه كه گفته عمل كنند و اگر اجازه ندادند بايد مالي را كه پيش از مرگ بخشيده از ثلث بدهند و اگر از ثلث چيزي زياد آمد مال دومي است.

(مسأله 2321) اگر وصيت كند كه ثلث مال او را بفروشند و عايدي آن را به مصرفي برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.

(مسأله 2322) اگر در مرضي كه به آن مرض مي ميرد، بگويد مقداري به كسي بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براي ضرر زدن به ورثه گفته است بايد مقداري را كه معين كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد و كسي هم منكر گفته او نشود، بايد از اصل مالش بدهند.

(مسأله 2323) اگر كسي دو نفر را وصي كند، چنانچه يكي از آن دو بميرد، يا ديوانه، يا كافر شود، هر گاه هر يك به طور مستقل وصي بوده تعيين جانشين لازم نيست والا حاكم شرع يك نفر ديگر را به جاي او معين مي كند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه، يا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مي كند.

رساله توضيح

المسائل، ص: 503

(مسأله 2324) اگر وصي نتواند به تنهائي كارهاي ميت را انجام دهد، چنانچه ممكن است براي كمك خود وكيل گيرد و در غير اين صورت حاكم شرع براي كمك او يك نفر ديگر را معين مي كند.

(مسأله 2325) حجي كه بر ميت واجب است و بدهكاري و حقوقي را كه مثل خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب مي باشد؛؛ بايد از اصل مال ميت بدهند، اگرچه ميت براي آنها وصيت نكرده باشد.

(مسأله 2326) اگر مال ميت از بدهي و حج واجب و حقوقي كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقداري از ثلث را به مصرفي برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده باشد، آنچه مي ماند مال ورثه است.

(مسأله 2327) اگر مصرفي را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتي صحيح است كه ورثه اعتراض نكنند يا كاري كنند كه معلوم شود عملي شدن وصيت را اجازه داده اند و اگر مدتي بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است.

(مسأله 2328) اگر مصرفي را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملي شود، بعد از مردن او نمي توانند از اجازه خود برگردند.

(مسأله 2329) اگر وصيت كند كه بدهي او را بدهند و براي نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبي هم انجام دهند چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهي او را از

اصل مال بدهند و اگر چيزي از اصل مال باقي ماند، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاي مستحبي كه معين كرده برسانند و در صورتي كه ثلث كافي نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيت او عملي شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزي زياد آمد به مصرف كار مستحبي كه معين كرده برسانند.

(مسأله 2330) اگر كسي بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد،

رساله توضيح المسائل، ص: 504

يا يك مرد عادل و دو زن عادله يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، بايد مقداري را كه مي گويد به او بدهند.

و اگر يك زن مسلمان و غيرمتهم شهادت دهد، بايد يك چهارم چيزي را كه مطالبه مي كند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را به او بدهند و نيز اگر دو مرد كافر ذمي كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتي كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن عادلي هم در موقع وصيت نبوده، بايد چيزي را كه مطالبه مي كند به او بدهند.

(مسأله 2331) اگر كسي بگويد من وصي ميتم كه مال او را به مصرفي برسانم، يا ميت مرا قيم بچه هاي خود قرار داده، در صورتي بايد سخن او را قبول كرد كه دو مرد

عادل گفته او را تصديق نمايند.

(مسأله 2332) اگر وصيت كند چيزي به كسي بدهند و آن كس پيش از آنكه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتي ورثه او وصيت را رد نكرده اند مي توانند آن چيز را قبول نمايند ولي اين در صورتيست كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد وگرنه حق به آن چيز ندارند.

الحمد لله رب العالمين

پايان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109