امامت امیر المومنین علیه السلام در سنجش خرد

مشخصات کتاب

سرشناسه:حسینی میلانی، سیدعلی، 1326 -

عنوان و نام پدیدآور:امامت امیر المومنین علیه السلام در سنجش خرد/ علی حسینی میلانی.

مشخصات نشر:قم: مرکز حقایق اسلامی، 1388.

مشخصات ظاهری:78ص.

فروست:؛ 16.

مرکز حقایق اسلامی؛ 109.سلسله پژوهشهای اعتقادی؛ 16.

شابک:978-600-5348-13-2

وضعیت فهرست نویسی:برون سپاری.

یادداشت:ص.ع به انگلیسی: Imamate of the commander of the faithful....

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:علی بن ابی طالب علیه السلام ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل

شناسه افزوده:مرکز الحقائق الاسلامیه

رده بندی کنگره:BP37/4/ح5الف678 1388

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:1859428

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

سلسله پژوهش های اعتقادی (16)

ص :6

مقدمه

سرآغاز

. . . آخرین و کامل ترین دین الهی با بعثت خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی صلّی اللّٰه علیه و آله به جهانیان عرضه شد و آئین و رسالت پیام رسانان الهی با نبوّت آن حضرت پایان پذیرفت.

دین اسلام در شهر مکّه شکوفا شد و پس از بیست و سه سال زحمات طاقت فرسای رسول خدا صلّی اللّٰه علیه و آله و جمعی از یاران باوفایش، تمامی جزیرة العرب را فرا گرفت.

ادامۀ این راه الهی در هجدهم ذی الحجّه، در غدیر خم و به صورت علنی، از جانب خدای منّان به نخستین رادمرد عالم اسلام پس از پیامبر خدا صلّی اللّٰه علیه و آله یعنی امیر مؤمنان علی علیه السلام سپرده شد.

در این روز، با اعلان ولایت و جانشینی حضرت علی علیه السلام ، نعمت الهی تمام و دین اسلام تکمیل و سپس به عنوان تنها دینِ مورد

ص:7

پسند حضرت حق اعلام گردید. این چنین شد که کفرورزان و مشرکان از نابودی دین اسلام مأیوس گشتند.

دیری نپایید که برخی اطرافیان پیامبر صلّی اللّٰه علیه و آله ، - با توطئه هایی از پیش مهیّا شده - مسیر هدایت و راهبری را پس از رحلت پیامبر خدا صلّی اللّٰه علیه و آله منحرف ساختند، دروازه مدینۀ علم را بستند و مسلمانان را در تحیّر و سردرگمی قرار دادند. آنان از همان آغازین روزهای حکومتشان، با منع کتابت احادیث نبوی، جعل احادیث، القای شبهات و تدلیس و تلبیس های شیطانی، حقایق اسلام را - که همچون آفتاب جهان تاب بود - پشت ابرهای سیاه شکّ و تردید قرار دادند.

بدیهی است که علیٰ رغم همۀ توطئه ها، حقایق اسلام و سخنان دُرَرْبار پیامبر خدا صلّی اللّٰه علیه و آله ، توسّط امیر مؤمنان علی علیه السلام ، اوصیای آن بزرگوار علیهم السلام و جمعی از اصحاب و یاران باوفا، در طول تاریخ جاری شده و در هر برهه ای از زمان، به نوعی جلوه نموده است. آنان با بیان حقایق، دودلی ها، شبهه ها و پندارهای واهی شیاطین و دشمنان اسلام را پاسخ داده و حقیقت را برای همگان آشکار ساخته اند.

در این راستا، نام سپیده باورانی همچون شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی، خواجه نصیر، علاّمۀ حلّی، قاضی نور اللّٰه، میر حامد حسین، سیّد شرف الدین، امینی و... همچون ستارگانی پرفروز می درخشد؛ چرا که اینان در مسیر دفاع از حقایق اسلامی و تبیین

ص:8

واقعیّات مکتب اهل بیت علیهم السلام ، با زبان و قلم، به بررسی و پاسخ گویی شبهات پرداخته اند... .

و در دوران ما، یکی از دانشمندان و اندیشمندانی که با قلمی شیوا و بیانی رَسا به تبیین حقایق تابناک دین مبین اسلام و دفاع عالمانه از حریم امامت و ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آیت اللّٰه سیّد علی حسینی میلانی، می باشد.

مرکز حقایق اسلامی ، افتخار دارد که احیای آثار پُربار و گران سنگ آن محقّق نستوه را در دستور کار خود قرار داده و با تحقیق، ترجمه و نشر آثار معظّمٌ له، آن ها را در اختیار دانش پژوهان، فرهیختگان و تشنگان حقایق اسلامی قرار دهد.

کتابی که در پیش رو دارید، ترجمۀ یکی از آثار معظّمٌ له است که اینک "فارسی زبانان" را با حقایق اسلامی آشنا می سازد.

امید است که این تلاش مورد خشنودی و پسند بقیّة اللّٰه الأعظم، حضرت ولیّ عصر، امام زمان عجل اللّٰه تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

مرکز حقایق اسلامی

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

الحمد للّٰه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین المعصومین و لعنة اللّٰه علی أعدائهم أجمعین من الأوّلین و الآخرین

پیش گفتار

خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید:

«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛ (1)

آیا کسی که به حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود؟ چگونه داوری می کنید؟

واژۀ «حق» در لغت عرب به معنای پایداری و استوار بودن است.

منظور از این فراز آیه که می فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ» ؛ «آیا کسی به

ص:13


1- 1) . سورۀ یونس: آیۀ 35.

حق هدایت می کند» این است که آیا کسی که شما را به امور پایدار قطعی و یقینی راهنمایی می کند و به حقیقت و واقعیّت رهنمون می سازد برای پیروی شایسته تر است یا آن کسی که هدایت نمی شود مگر هدایتش کنید؟

خداوند متعال در این آیه ما را به یک قاعدۀ عقلی راهنمایی می کند. قاعده ای که در نزد همه عقلای مسلمان و غیر مسلمان پذیرفته شده است که اگر گروهی بخواهند به واقعیّتی برسند و یا حقیقتی از حقایق دنیا برای آن ها کشف و ظاهر شود؛ به کسی مراجعه می کنند که به آن واقعیت آگاهی کامل داشته باشد تا آن ها را به آن حقیقت برساند. امّا کسی که به حقیقت و واقعیّت امر آگاهی ندارد، چگونه می تواند دیگران را هدایت کرده و از واقع امر باخبر سازد؟!

بنابراین انسان بایستی در برخی از حقایق و واقعیت ها به یقین و علم برسد و گمانِ به تنهایی کفایت نمی کند و حتّی نمی توان دربارۀ آن ها به نظریات دیگران اکتفا کرد؛ بلکه باید برای خود انسان یقینِ به آن حقیقت حاصل شود.

از این رو عالمان شیعه و سنّی فتوا داده اند که در اعتقادات و اصول دین واجب است که انسان خود به یقین برسد و گمان کردن و تقلید از دیگران در عقیده کافی نیست. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

ص:14

«إِنَّ الظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً»؛ (1)

به راستی که گمان، انسان را از حق بی نیاز نمی کند و به حق نمی رساند.

این یک قاعدۀ عقلی است که مورد اتّفاق تمام انسان هاست و قرآن مجید نیز به این قاعده تذکّر داده و ما را به آن راهنمایی می کند.

حال اگر بخواهیم در موضوعی، از میان دو نفر یکی را برگزینیم که یکی از آن ها عالم و داناست و می تواند دیگران را به عقاید صحیح و سالم هدایت کرده و حقیقت را برای آن ها آشکار سازد و دیگری شخصی است که خود نیاز دارد که کسی او را هدایت کند و دستش را بگیرد تا گمراه نشود. در این جا شما چگونه داوری می کنید؟ اگر ما بخواهیم به واقع برسیم و حقیقت برای ما روشن و واضح شود به کدام یک از آنان مراجعه می کنیم؟ آیا حاضر می شویم برای یادگیری اعتقاداتِ صحیح به سراغ شخصی که خود به هدایت و یادگیری نیاز دارد برویم؟

ما معتقدیم که امامت از اموری است که خدا باید آن را تعیین کند و مردم نقشی در این امر مهم ندارند و همان گونه که نبوّت منصبی است که خدا باید آن را مشخص کند؛ امامت نیز چنین است و میان امامت و نبوت در این جهت فرقی نیست.

بنابراین ما در شناخت امام به سندی محکم و یا دلیل های واضح

ص:15


1- 1) . سورۀ یونس: آیۀ 36 و سورۀ نجم: آیۀ 28.

و روشنی نیاز داریم که بیان کند رهبر و پیشوای مردم این شخص است؛ چرا که او خود هدایت یافته و هدایت گر است.

همچنین اگر بر معصوم بودن شخصی و یا اشخاصی دلیل آورده شود، با وجود ملکۀ عصمت در وجود یک انسان، عقل به ما اجازه نمی دهد که به غیر او مراجعه کرده و هدایت یابیم. از این رو گفته اند که امامت یا باید با سندی محکم و یا با دلیلی عقلی اثبات شود و سند محکم نیز یا قرآن است و یا سنّت قطعی.

آخرین دلیل لفظی که در این باره مطرح شده حدیث منزلت است که از سه جهت بر امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام دلالت می کند. این حدیث افزون بر سند قطعی بودن بر امامت آن حضرت، دلیل واضح و روشنی بر معصوم بودن و برتری آن حضرت از دیگر صحابه رسول خدا است. (1)کتابی که فرا روی شماست نگاهی عقلی به مسأله امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام دارد که با دلیل عقلی امامت آن حضرت را اثبات می نماید. این پژوهش در دو بخش تنظیم شده است:

1 . ویژگی های امام؛

2 . ویژگی های امیر مؤمنان علی علیه السلام.

سید علی حسینی میلانی

ص:16


1- 1) . برای آگاهی بیشتر ر.ک: نگاهی به حدیث منزلت از همین نگارنده.

ص:17

ص:18

بخش یکم: ویژگی های امام

ویژگی های پذیرفته شده برای امام

اشاره

اهل سنّت کتاب هایی را در علم عقاید و کلام نوشته اند؛ کتاب هایی همچون: المواقف فی علم الکلام تألیف قاضی ایجی، شرح المواقف نگارش شریف جرجانی، شرح قوشچی بر التجرید ، شرح المقاصد تألیف سعد الدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیّه و دیگر کتاب های مهمّ اعتقادی.

آنان در این کتاب ها بحث هایی را درباره امام مطرح و فصل هایی را بیان کرده اند. از فصل های مطرح شده در این کتاب ها انتخاب امام است که انتخاب امام به اختیار مردم است و خداوند متعال در این امر نقشی ندارد. این دیدگاه با اعتقاد شیعه امامیّه مخالفت دارد.

آنان در فصل دیگر، شروطی را در امام لازم می دانند و می گویند:

کسی را که مردم برای رهبری جامعه انتخاب می کنند باید دارای تمام این شروط باشد تا برای این امر مهم از سوی مردم برگزیده شود، آنگاه شروط و اوصافی را برای امام بیان کرده اند و آن ها را به دو بخش

ص:19

تقسیم نموده اند:

1 . شروطی که تمام علما آن ها را قبول دارند؛

2 . شروطی که مورد اختلاف میان علما است.

در این نوشتار شرطهایی را که اهل سنّت در تعیین امام بیان کرده اند بررسی می کنیم تا ببینیم آن ویژگی های لازم برای جانشینی پس از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در چه کسی وجود داشته است.

البته ما در این بررسی از روش شیعیان در تعیین امام چشم پوشی می نماییم و بنا بر همان روش اهل سنّت درباره این ویژگی ها گفت و گو کرده و با دقّت آن ها را بررسی می نماییم.

1- علم و دانش

نخستین شرطی که اهل سنّت در امام لازم می دانند علم و دانش اوست؛ یعنی باید امام به اصول و فروع دین آگاهی کامل داشته باشد، به گونه ای که بتواند برای حقانیّت این دین، دلیل و برهان بیاورد. اگر شبهه ای وارد کردند قدرت فکری او باید به اندازه ای باشد که بتواند در برابر شبهه ها و اشکال هایی که از ناحیۀ مخالفان مطرح می شود، ایستادگی کرده و آن ها را برطرف کند.

2- شجاعت و دلیری

دومین شرطی که اهل سنّت در امام لازم می دانند، شجاعت

ص:20

و دلیری است.

امام باید به گونه ای شجاع باشد که بتواند در تمام جنگ ها حاضر شود و لشکر اسلام را برای نبرد با دشمن آماده کند و در صورت حملۀ دشمن، نه تنها جبهۀ جنگ را ترک نکند؛ بلکه با تمام قدرت در برابر حملۀ آن ها بایستد و از حریم دین و جماعت مسلمانان دفاع کند.

3- عدالت و دادگری

اشاره

سومین شرط در امام، عدالت است؛ یعنی امام باید در راه و روش و زندگی کردن با مردم، عدالت داشته باشد. در جایی که می خواهد بین مسلمانان داوری کند، به عدالت قضاوت کند، بیت المال را میان مسلمانان عادلانه تقسیم نماید و در تمام کارهای شخصی و اموری که مربوط به همۀ مسلمانان می شود عدالت را رعایت کند.

تمام دانشمندان اهل سنّت در کتاب های خود این سه شرط را برای امام آورده اند و بنا بر دیدگاه آن ها کسی که به انتخاب مردم به مقام امامت می رسد بایستی آن ها را دارا باشد.

نمونه ای از دیدگاه دانشمندان اهل سنّت
اشاره

برای آگاهی از دیدگاه دانشمندان اهل سنّت به نمونه ای اشاره می نماییم. در کتاب المواقف فی علم الکلام و شرح المواقف که مهم ترین کتاب در علم کلام در میان اهل سنّت است، چنین آمده است:

ص:21

مقصد دوم: شروط امامت.
اشاره

تمام عالمان بر این اعتقادند که فردی برای امامت و رهبری مردم شایستگی دارد که در اصول و فروع دین به مقام اجتهاد رسیده و در دین مجتهد باشد تا مسائل و امور دین را بیان کند و در برابر شبهاتی که در دین وارد می شود بایستد و با دلیل و برهان آن ها را پاسخ داده و از دین خود دفاع کند.

امام بایستی در امور و مسائل اختلافی که به او رجوع می شود چنان قدرتی داشته باشد که با یک فتوا و یا حکم، اختلاف میان مسلمانان را برطرف کرده و نظام جامعه را در اختیار خود بگیرد؛ چرا که از مهم ترین اهداف امامت همین مسأله است که در مرحلۀ نخست اعتقادات دینی را با قدرت علمی خود حفظ کند و برای حلّ شبهه ها، دلیل و برهان کافی در اختیار داشته باشد و در مرحلۀ دوم اختلافات و دشمنی های میان مسلمانان را با درایت کامل از میان بردارد و در قضاوت کردن بین آن ها عدالت را رعایت کند. این شرطی است که هرگز امامت بدون آن کامل نمی شود». (1)بنابراین با توجه به این بیان، امام بایستی دارای دو شرط باشد:

ص:22


1- 1) . شرح المواقف: 8 / 349.
1- علم؛
2- شجاعت.

البتّه در جای دیگر در کتاب المواقف و شرح المواقف چنین آمده است:

«در مقابل گفته مشهور، عدّه ای گفته اند: این اوصاف لازم نیست در امام جمع باشد؛ زیرا که هم اکنون کسی نیست که صاحب همۀ این ویژگی ها باشد».

گفتنی است که این کتاب در قرن هفتم یا هشتم هجری نوشته شده است. در میان کسانی که در آن زمان حکومت می کردند این صفات جمع نبوده است. از این رو اهل سنّت باید این شرطها را در امام لازم ندانند و به امامت نادان و ترسو حتّی گناه کار و آلوده عقیده داشته باشند.

همان گونه که پیش تر اشاره شد، آنان سومین شرط امامت را عدالت و دادگری برشمرده اند. صاحب المواقف دربارۀ این شرط می نویسد:

آری، لازم است امام عادل باشد تا به مردم ستم نکند؛ چرا که همانا شخص فاسق، گاهی اموال مسلمانان را در اهداف شخصی خود خرج می کند و با این عمل، حقّ دیگران از بین می رود. پس این ویژگی ها در امام معتبر و مورد اتفاق است.

آنگاه چنین می گوید:

ص:23

در این جا ویژگی های دیگری نیز مطرح شده است؛ اما در این که از شروط امامت هستند یا نه در میان علما اختلاف شده است. (1)

بررسی عقلی این دیدگاه

ما با اهل سنّت با این دیدگاه بحث می کنیم که از نظر عقلی این سه شرط را در امام لازم بدانیم. از طرفی فرض می کنیم که انتخاب امام، با رأی و اختیار مردم صورت می گیرد؛ از این رو تنها اختلاف ما دربارۀ امام پس از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله است؛ چرا که ما می گوییم امام پس از پیامبر، علی بن ابی طالب علیهما السلام است و آنان به امامت ابو بکر عقیده دارند.

اکنون سخن در این است که ویژگی هایی را که همۀ اهل سنّت در امام لازم می دانند و می گویند مردم باید کسی را انتخاب کنند که هر سه شرط را دارا باشد؛ آیا این ویژگی ها در علی بن ابی طالب نیز بوده است، یا به ابو بکر اختصاص دارد؟

البته ما در این جا با چشم پوشی از کتاب و سنّت بحث می کنیم؛ زیرا قرآن، سنّت پیامبر و دلیل های دیگر، بیان گر امامت علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده و آن را به اثبات می رسانند.

ص:24


1- 1) . همان.

عقل می گوید: سرپرست و راهنمای یک جمعیّت و جانشین پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله باید همۀ این ویژگی ها را دارا باشد، ما نیز همانند اهل سنّت همۀ این اوصاف را در امام لازم می دانیم، گرچه عصمت امام نیز که مرتبه ای بالاتر از عدالت است در نزد ما معتبر است؛ ولی در همان ویژگی هایی که آنان قبول دارند بحث کرده و از روش خود چشم پوشی می کنیم.

اکنون می گوییم: اگر این ویژگی هایی که در نزد اهل سنّت معتبر است در علی بن ابی طالب جمع باشد، او امام و پیشوا خواهد بود و اگر در فرد دیگری باشد او چنین شایستگی را دارد و اگر این ویژگی ها در هر دو فرد جمع باشد، بررسی می کنیم که کدام یک این ویژگی ها را در بالاترین مرتبه اش داراست تا او را به عنوان امام برگزیده و بر دیگری مقدّم کنیم. در غیر این صورت اگر شخصی را که بهتر است، کنار زده و دیگری را بر او مقدّم کنیم از نظر عقلی کار قبیحی خواهد بود، با این که قرآن در این باره می فرماید:

«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی»؛ (1)

آیا کسی که به حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟

ص:25


1- 1) . سورۀ یونس: آیۀ 35.

به راستی آیا شخص عالم و آگاه، برای راهنمایی مردم سزاوارتر است یا کسی که نادان و بی خرد است؟

بر فرض این که هر دو رهبر عالِم باشند، آیا کسی که آگاه تر است مقدم است یا نه؟

آیا کسی که عادل است شایستگی رهبری مردم را دارد یا کسی که به مردم ظلم روا می دارد؟

آری، ما برای پاسخ این پرسش ها باید به عقل و عقلا رجوع کنیم که سخن ما نیز در همین زمینه است.

اهل سنّت می گویند که این ویژگی ها مورد اتفاق دانشمندان است؛ اما در این که امام، هاشمی و یا قریشی باشد، معصوم و یا آزاد باشد، اختلاف وجود دارد. گرچه آنان حدیثی را به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نسبت می دهند که آن حضرت به پیروی از کسی که بر مسلمانان ولایت دارد امر کرده است هرچند آن حاکم، برده باشد.

ویژگی عصمت را نیز شیعیان معتقدند؛ ولی دیگران لازم نمی دانند و در دیگر صفات نیز اختلاف شده است، همان گونه که گفتیم اهل سنّت فقط درباره سه ویژگی اتفاق نظر دارند: علم، شجاعت و عدالت که محور پژوهش ما بر این ویژگی ها می چرخد.

ص:26

ص:27

ص:28

بخش دوم: ویژگی های امیر مؤمنان علی علیه السلام

1- علم و دانش

اشاره

پیش تر گفتیم که نخستین شرطی که همۀ دانشمندان اهل سنّت در امام لازم می دانند علم و دانش اوست.

ما در این بخش سیره و زندگی امیر مؤمنان علی علیه السلام و ابو بکر و آن چه را که دربارۀ حضرت علی علیه السلام و ابو بکر گفته شده است بررسی می کنیم تا روشن شود جایگاه علمی علی علیه السلام و ابو بکر کجاست و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله ، اصحاب پیامبر و دیگر اندیشمندان اسلامی دربارۀ علی بن ابی طالب علیهما السلام و ابو بکر چه گفته اند.

البته ما هرگز به گفته های آن دو دربارۀ خودشان نظر نداریم که امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:

علّمنی رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله ألف باب من العلم یفتح لی

ص:29

من کلّ باب ألف؛ (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هزار نکتۀ علمی را برای من روشن ساختند که از هر نکته و حقیقت آن هزار حقیقت دیگر گشوده می شود.

چرا که فرض ما این است که این حدیث از شخص علی علیه السلام نقل شده است. در روایت دیگری آمده که حضرت علی علیه السلام بارها می فرمود:

سلونی قبل أن تفقدونی؛ (2)

پیش از این که از میان شما بروم از من بپرسید.

و حال آن که هرگز ابو بکر در طول زندگی خویش چنین جمله ای را به زبان نیاورده است.

ما گرچه در جای خود دربارۀ این روایات که اهل سنّت نیز نقل کرده اند بحث خواهیم کرد؛ ولی هم اکنون سخنان دیگران را درباره حضرت علی علیه السلام و ابو بکر بررسی می کنیم تا پس از آن بتوانیم هر کدام را که شایسته تر است برای امر امامت و رهبری مردم انتخاب کنیم.

ص:30


1- 1) . کنز العمّال: 13 / 114، حدیث 36372 و ص 165، حدیث 36500.
2- 2) . این حدیث را احمد بن حنبل در کتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و ابن سعد، ابن عبد البرّ و دیگران نقل کرده اند: ر.ک: الاستیعاب: 3 / 1103، الریاض النضره: 2 / 166 و 167، الصواعق المحرقه: 196.

ویژگی های علمی علی علیه السلام از دیدگاه پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله

1- دروازه دانش نبوی

اکنون درباره نخستین شرطی که در امام لازم است بحث می کنیم که همان علم و قدرت کافی برای استدلال کردن و دلیل و برهان آوردن است.

حال باید دید این شرط مهم و اساسی برای امامت، در چه کسی وجود داشته است و اخبار و احادیثی که از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله رسیده، این فضیلت را برای کدام یک از اصحاب خود ثابت کرده است.

تمام دانشمندان اهل سنّت در کتاب های خود این حدیث شریف را از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله آورده اند که ایشان فرمودند:

أنا مدینة العلم و علیّ بابها؛

من شهر علم و دانش هستم و علی دروازۀ آن است.

ما نام تمامی کسانی که این حدیث را در کتاب هایشان آورده اند ذکر می کنیم:

1 . عبد الرزاق بن همّام صنعانی؛

2 . یحیی بن مَعین. کسی که پیشوا در علم رجال و خدشه نمودن در اسناد حدیث است؛ ولی با این وجود، این حدیث را رد نکرده و آن را صحیح دانسته است؛

3 . احمد بن حنبل؛

ص:31

4 . تِرمذی؛

5 . ابو بکر بزّار؛

6 . محمّد بن جریر طبری؛

7 . طبرانی؛

8 . ابو الشیخ؛

9 . ابن سقّا واسطی؛

10 . ابن شاهین؛

11 . حاکم نیشابوری؛

12 . ابن مردویه؛

13 . ابو نعیم اصفهانی؛

14 . ماوردی؛

15 . خطیب بغدادی؛

16 . ابن عبد البر؛

17 . سمعانی؛

18 . ابن عساکر؛

19 . ابن اثیر جزری؛

20 . ابن نجّار؛

21 . جلال الدین سیوطی؛

22 . قسطلانی؛

ص:32

23 . ابن حجر مکی؛

24 . متقی هندی؛

25 . ملا علی قاری؛

26 . مَنّاوی؛

27 . زرقانی؛

28 . شاه ولی اللّٰه دهلوی.

همۀ اینان و عالمانی دیگر در کتاب هایشان روایت کرده اند که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در شأن و منزلت علی علیه السلام چنین فرمود:

أنا مدینة العلم و علی بابها؛ (1)

من شهر علم و دانش هستم و علی دروازۀ آن است.

ص:33


1- 1) . تهذیب الآثار، مسند الإمام علی علیه السلام: 105، حدیث 173، سنن ترمذی. آن سان که در جامع الأُصول: 8 / 657 و تاریخ الخلفاء سیوطی: 135 و دیگر منابع آمده است. المعجم الکبیر: 11 / 65، حدیث 11061، تاریخ بغداد: 4 / 348، 7 / 172، 11 / 204، الاستیعاب: 3 / 1102، فردوس الأخبار: 1 / 76، أُسد الغابه: 4 / 22، الریاض النضره: 2 / 159، تهذیب الکمال: 20 / 485، تاریخ جرجان: 65، تذکرة الحفاظ: 4 / 1231، البدایة و النهایة: 7 / 358، مجمع الزوائد: 9 / 114، اتحاف السادة المتقین: 6 / 224، المستدرک علی الصحیحین: 3 / 126 و 127، ترجمة الإمام علی علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق: 2 / 464، حدیث 984، الجامع الصغیر: 1 / 415، حدیث 2705، الصواعق المحرقه: 189، کنز العمّال: 11 / 614 حدیث 32978 و 32979، فیض القدیر: 3 / 46.

حال که این فضیلت برای حضرت علی علیه السلام ثابت شد، این سؤال مطرح می شود که آیا پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله برای غیر امیر مؤمنان علیه السلام نیز چنین سخنی فرموده است یا نه؟

2- درِ خانۀ حکمت

یکی دیگر از سخنانی که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در حقّ علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمودند این است که:

أنا دار الحکمة و علی بابها؛

من خانۀ حکمت هستم و علی در آن خانه است.

این حدیث را نیز بیشتر دانشمندن عامّه نقل کرده اند؛ از جمله:

1 . احمد بن حنبل؛

2 . تِرمذی؛

3 . محمّد بن جریر طبری؛

4 . حاکم نیشابوری؛

5 . ابن مردویه؛

6 . ابو نعیم اصفهانی؛

7 . خطیب تبریزی؛

8 . علائی؛

9 . فیروزآبادی؛

ص:34

10 . ابن جَزَری؛

11 . ابن حجر عسقلانی؛

12 . جلال الدین سیوطی؛

13 . قسطلانی؛

14 . صالحی دمشقی؛

15 . ابن حجر مکّی؛

16 . متّقی هندی؛

17 . مَنّاوی؛

18 . زرقانی؛

19 . ولی اللّٰه دهلوی و دیگران.

همۀ اینان روایت کرده اند که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در حق امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند:

أنا دار الحکمة و علی بابها؛ (1)

من خانۀ حکمت هستم و علی در آن خانه است.

ص:35


1- 1) . فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام: 138 حدیث 203، سنن ترمذی: 6 / 85، تهذیب الآثار «مسند علی علیه السلام»: 104 حدیث 8 ، حلیة الأولیاء: 1 / 64، مشکاة المصابیح: 2 / 504 حدیث 6096، أسنی المطالب: 70، الریاض النضره: 2 / 159، شرح المواهب اللدنیه: 3 / 129، الجامع الصغیر: 1 / 415 حدیث 2704، الصواعق المحرقه: 189، کنز العمال: 11 / 600 حدیث 32889 و 13 / 147 حدیث 36462، فیض القدیر: 3 / 46.

پس از نقل این دو حدیث شریف از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و اتّفاق نظر تمام عالمان اهل سنّت بر صحّت آن، می گوییم:

اگر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در حقّ علی بن ابی طالب علیه السلام چنین سخنی فرموده است؛ پس چه کسی شایستۀ مقام امامت است؟

آیا امیر مؤمنان علی علیه السلام توانایی دارد که برای حقانیّت دین اسلام و دفع شبهات دلیل و برهان بیاورد یا کسی که در حق او چنین فضیلتی بیان نشده است؟

3- بیان موارد اختلافی

یکی دیگر از احادیثی که بر توان علمی امیر مؤمنان علی علیه السلام دلالت بیشتری دارد فرمایش رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به آن حضرت است که فرمود:

أنت تبیّن لأمّتی ما اختلفوا فیه من بعدی؛

تو پس از من هر آن چه امّت در آن اختلاف دارند واضح و آشکار می سازی.

با توجّه به این حدیث، رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله علی علیه السلام را حاکم و قاضی در هر اختلافی بین امّت قرار داده است؛ خواه آن اختلاف مربوط به امور دنیایی باشد و یا اختلاف هایی که در حوزۀ دین مطرح می شود. در تمامی این اختلاف ها، حاکم و برطرف کننده آن ها از

ص:36

میان امّت، علی علیه السلام است.

این حدیث را نیز عدۀ بسیاری از اهل سنّت نقل کرده اند؛ از جمله:

1 . حاکم نیشابوری که این حدیث را صحیح دانسته است؛

2 . ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق؛

3 . دیلمی؛

4 . جلال الدین سیوطی؛

5 . متّقی هندی؛

6 . مَنّاوی.

گروه دیگری نیز این حدیث را روایت کرده اند (1) که چنین حدیثی در حقّ هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بیان نشده است.

4- گوش شنوا

در روایتی آمده است: زمانی که آیه «وَ تَعِیَهٰا أُذُنٌ وٰاعِیَةٌ»؛ (2)«و گوش های شنوا آن را دریابد و بفهمد» نازل شد، دیدیم که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

ص:37


1- 1) . المستدرک علی الصحیحین: 3 / 122، ترجمة الامام علی علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق:2 / 487 و 488، حدیث 1007، 1008 و 1009، کنز العمّال: 1 / 615، حدیث 32983، حلیة الاولیاء: 1 / 64.
2- 2) . سوره حاقه: آیه 12.

أنّ علیّاً هو الاُذن الواعیة؛

به راستی که علی همان گوش شنوایی است که آن را به خاطر می سپارد.

پس قلب مقدّس امیر مؤمنان علی علیه السلام ظرف است برای آن چه از طرف خداوند متعال نازل می شود و ایشان، همان کسی است که تمام حقایق جهان هستی را به خاطر می سپارد و حامل علم رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله خواهد بود. این حدیث را می توان در کتاب های ذیل جست و جو کرد:

1 . تفسیر طبری؛

2 . تفسیر الکشّاف؛

3 . تفسیر رازی؛

4 . تفسیر الدرّ المنثور.

جلال الدین سیوطی در همین کتاب، این حدیث را از سعید بن منصور، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتِم، ابن مردویه، ابن عساکر، واحدی و ابن نجّار روایت کرده است.

5 . حلیة الأولیاء؛

6 . مجمع الزوائد و کتاب های دیگر. (1)

ص:38


1- 1) . تفسیر طبری: 29 / 35 و 36، تفسیر الکشاف: 4 / 151، تفسیر فخر رازی: 30 / 107، تفسیر الدرّ المنثور: 8 / 267، مجمع الزوائد: 1 / 131، حلیة الأولیاء: 1 / 67، نظم درر السمطین: 92، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 7 / 220، کنز العمال: 12 / 135 حدیث 364269.
5- بهترین داور

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در حدیثی دیگر فرمودند:

أقضاکم علی؛

بهترین شما در امر قضاوت و داوری علی است.

همان طور که صاحب شرح المواقف گفت علّت نیاز ما به امام این است که در همۀ اختلافات، درگیری ها و مشکلات باید به کسی رجوع کنیم که اختلاف را از بین مردم بردارد و با عدالت در میان آنان داوری کند. در این حدیث پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرمایند:

أقضاکم علی؛

بهترین شما در امر قضاوت و داوری علی است.

چنین سخنی جز برای امیر مؤمنان علی علیه السلام ، در حق هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله گفته نشده است.

این حدیث در این کتاب ها آمده است:

1 . صحیح بخاری؛

2 . مسند احمد بن حنبل؛

3 . المستدرک علی الصحیحین؛

ص:39

4 . سنن ابن ماجه؛

5 . الطبقات الکبری؛

6 . الإستیعاب؛

7 . السنن الکبری؛

8 . مجمع الزوائد؛

9 . حلیة الأولیاء؛

10 . أُسد الغابه؛

11 . الریاض النضره و کتاب های دیگر.

حال گناه ما چیست اگر بگوییم تنها کسی که برای امامت و رهبری مردم صلاحیّت دارد علی بن ابی طالب علیهما السلام است؛ حتی اگر این امر به مردم هم واگذار شود و آن ها بخواهند کسی را برای امامت و پیشوایی انتخاب کنند باید امیرالمؤمنین علیه السلام را برگزینند؛ چرا که ضابطه هایی که اهل سنّت در علم کلام مطرح کرده اند و آن ها را در امام لازم و واجب می دانند در هیچ انسانی جز فرزند ابی طالب پیدا نمی شود.

آن چه تا کنون به اختصار بیان شد سخنان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دربارۀ جایگاه و مقام علمی امیر مؤمنان علی علیه السلام بود. از این سخنان استفاده می شود که آن کسی که می تواند در دفاع از آیین نورانی

ص:40

اسلام دلیل و برهان بیاورد و شبهه های مطرح شده را دفع کند علی بن ابی طالب علیهما السلام است و اوست که از طرف رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در همۀ اختلاف ها و درگیری ها مرجع قرار داده شده و تنها کسی است که پس از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله با علم و دانش سرشارش اختلاف ها را از میان برمی دارد.

سخنان اصحاب در مقام علمی امیر مؤمنان علی علیه السلام

اصحاب درباره مقام علمی امیر مؤمنان علی علیه السلام سخنان بسیاری گفته اند. ما فقط سخن یکی از بزرگان اصحاب را در شرح حال آن حضرت می آوریم که این کلام شامل شهادت بزرگان صحابه رسول خدا و تابعین در عظمت علمی امیرالمؤمنین علیه السلام است.

حافظ نوَوَی در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات در توصیف امیر مؤمنان علی علیه السلام می گوید:

او یکی از عالمان ربّانی، دلاوران مشهور و عابدان مورد توجّه مردم بود. او نخستین کسی بود که اسلام آورد.

تا آن جا که گوید: علم و دانش او در بالاترین درجات علمی است؛ چرا که او پانصد و هشتاد و شش حدیث از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله روایت کرده که بُخاری و مسلم بر بیست حدیث از آن ها اتفاق نظر دارند. بُخاری بر نُه حدیث و مسلم بر پانزده حدیث نظر صحیح دارد.

ص:41

سه فرزند حضرت علی علیه السلام ، حسن، حسین و محمّد بن حنفیّه از او روایت کرده اند. همچنین ابن مسعود، ابن عمر، ابن عباس، ابو موسی، عبد اللَّه بن جعفر، عبد اللَّه بن زبیر، ابو سعید، زید بن ارقم، جابر بن عبد اللَّه و جمعی دیگر از تابعان شناخته شده از او حدیث روایت کرده اند.

در روایتی از ابن مسعود نقل شده که گوید: ما از بهترین قاضی و حاکم مدینه، علی بن ابی طالب حدیث نقل می کنیم.

ابن مسیّب می گوید: هیچ انسانی پیدا نشد که این جمله از دهان او خارج شود و بگوید: «سلونی قبل أن تفقدونی ؛ پیش از این که از میان شما بروم از هرچه می خواهید از من بپرسید» جز علی بن ابی طالب.

ابن عباس گوید: به علی بن ابی طالب علیهما السلام نُه درجه از ده درجه علم و دانش اعطا شده است و به خدا سوگند که در آن یک درجه دیگر نیز او با دیگران شریک است.

وی می افزاید: اگر چیزی از طرف علی بن ابی طالب برای ما روشن و ثابت می شد، دیگر به غیر او مراجعه نمی کردیم.

آنگاه نَوَوی می گوید: پرسش بزرگان اصحاب - ابو بکر، عمر، عثمان و افراد دیگری از عشرۀ مبشّره - از علی بن ابی طالب علیهما السلام

ص:42

و مراجعه آن ها به دستورات آن حضرت و داوری های او در مشکلات پیچیده و موارد بسیاری مشهور بوده و قابل انکار نیست. (1)حال که بزرگان از اصحاب در مشکلات علمی به علی علیه السلام رجوع می کردند و به دستور او عمل می نمودند و حتی یک مرتبه هم دیده نشده که آن حضرت به یکی از آن ها نیاز داشته باشد و در امر قضاوت به آن ها مراجعه کند؛ عقل ما در این جا چه حکمی می کند؟ و شما چگونه داوری می کنید؟

نیاز نداشتن حضرت علی علیه السلام به هیچ یک از اصحاب

اشاره

همان گونه که نَوَوی تصریح کرد، همه بزرگان از اصحاب در مشکلات علمی به علی بن ابی طالب علیهما السلام رجوع می کردند و آن حضرت به هیچ یک از آن ها مراجعه نکرده است. موارد بسیاری را نیز ابن حزم اندلسی در گفتاری طولانی ذکر کرده که جهل و نادانی بزرگان صحابه در مسائل و احکام دین و رجوع آن ها برای حلّ مشکل به دیگران از آن جمله است. در این گفتار طولانی ابن حزم، حتّی یک مورد نیز وجود ندارد که بگوید علی بن ابی طالب علیهما السلام به یکی از افراد امّت مراجعه کرده است.

ص:43


1- 1) . تهذیب الاسماء و اللغات: 1 / 344 -346.

ابن حزم می گوید: ما در کتاب ها این گونه یافتیم که بزرگان از اصحاب اقرار و اعتراف کرده اند که بسیاری از احکام و سنّت رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به آن ها نرسیده است. حدیثی که از ابو هریره در این باره رسیده مشهور است که می گوید: «برادران مهاجر من در بازارها برای جلب مشتری دست روی دست می زدند و برادران انصاری من نیز سرگرم نگهداری از ثروت ها و دارایی های خود بودند»، در حالی که نه بازار علی علیه السلام را به خود مشغول کرده بود و نه به اموال و دارایی هایش فکر می کرد؛ بلکه او روز و شب فقط ملازم رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بود.

1- نگاهی به علم و دانش ابو بکر!

ابن حزم در جای دیگر با اشاره به نیاز ابو بکر در حکم شرعی به مغیرة بن شعبه می گوید: ابو بکر از مقدار تعیین شدۀ ارث برای مادربزرگ آگاهی نداشت و محمّد بن مسلمه و مغیرة بن شُعبه او را راهنمایی کردند.

همچنین همین ابو بکر نمی دانست که کفن رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله چه مقدار بود تا این که از دخترش عایشه پرسید[!]

ابن حزم اندلسی موارد دیگری را ذکر می کند که در همۀ آن ها بزرگان اصحاب به حکم شرعی جاهل بوده و به دیگران مراجعه می کردند.

ص:44

2- اعتراف عمر

آنگاه ابن حزم اندلسی می گوید: عمر نیز در موارد بسیاری به جهل و نادانی خود اعتراف می کرد. وی در حدیث استئذان گفت: من این مسأله را نمی دانم؛ چرا که خرید و فروش در بازار مرا به خود مشغول کرد.

همچنین زمانی که او دربارۀ زن بارداری بر خلاف قانون اسلام، حکم کرد و دیگران او را آگاه کردند، به نادانی خود اعتراف کرد.

همچنین روزی بی جهت بر عیینة بن حصن خشم نمود و حرّ بن قیس او را متوجّه اشتباهش ساخت.

در مورد دیگری عمر و پیش از او ابو بکر از حکم پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله که امر فرمود یهودیان از دیار و وطن خود دور شوند، نادان بودند.

همچنین عمر در مسأله طاعون، فرمان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله را نمی دانست تا این که عبد الرحمن عوف به او آموخت.

جالب این که عمر نمی دانست رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در نماز عید فطر و قربان کدام سوره را قرائت می فرمود با این که آن حضرت سال های زیادی این نماز را خوانده بودند؛ از این رو از ابو واقد لیثی پرسید و او به عمر قرائت رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله را آموخت[!]

ص:45

ابن حزم اندلسی می افزاید: عمر نمی دانست باید با مجوسیان چگونه رفتار کند تا این که عبد الرحمن او را به فرمان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دربارۀ آنان آگاه کرد.

از طرفی، وی خراج گرفتن از مجوسیان بحرین را که یک حکم مشهور و معروفی بود نمی دانست و فراموش کرده بود و شاید از همین اموال بهره ای نیز برده بود.

عمر، حکم تیمّم جُنُب را نیز فراموش کرده بود و می گفت: هرگز فرد جنب نباید تیمم کند و تا آب پیدا شود نباید نماز بخواند تا این که عمّار، حکم تیمّم را به او آموخت.

وی می خواست اموال کعبه را تقسیم کند؛ ولی سرگردان بود تا این که اصحاب او را به حقیقت امر آگاه کردند.

3- علم و دانش عثمان و دیگران!

آنگاه ابن حزم اندلسی علم و دانش عثمان و دیگران را مطرح می کند و می گوید: عثمان چنین عمل کرده... و این عایشه است و این حفصه... و این هم عبد اللَّه بن عمر... و این زید بن ثابت... .

با این وجود حتی در یک مورد هم دیده نشده که ابن حزم در مسأله ای بگوید: «این جا علی بن ابی طالب مسأله را نمی دانست و برای

ص:46

فهم آن به دیگری مراجعه کرده تا به حکم آن آگاه شود». آن چه آوردیم از کتاب الإحکام فی اصول الأحکام بود. (1)

4- اعتراف معروف عمر

از عمر جمله ای به یادگار مانده که گاهی به عنوان مَثَل از آن استفاده می شود و همۀ مردم حتی کودکان با جملۀ او آشنا بوده و یا آن را شنیده اند. آن جمله معروف این است که عمر در موارد مختلفی گفت:

لو لا علیّ لهلک عمر؛

اگر علی نبود هر آینه عمر هلاک می شد.

گاهی عمر به علی علیه السلام چنین می گفت:

لا أبقانی اللّٰه لمعضلة لست لها یا أبا الحسن؛

ای ابا الحسن! خداوند مرا زنده نگه ندارد در هر امر مشکلی که تو حضور نداشته باشی.

عالمانی از اهل سنّت که این سخن عمر را که گفت: «لو لا علیّ لهلک عمر» نقل کرده اند، عبارتند از:

1 . عبد الرزّاق بن همّام؛

2 . عبد بن حمید؛

ص:47


1- 1) . الاحکام فی اصول الاحکام: 2 / 151 - 153.

3 . ابن المنذر؛

4 . ابن ابی حاتِم؛

5 . بیهقی؛

6 . ابن عبد البرّ؛

7 . محبّ طبری؛

8 . متّقی هندی در کنز العمّال. (1)

عالمان دیگری همچون عبد الرزّاق صنعانی، بُخاری، دارقُطْنی و دیگر پیشوایان بزرگ اهل سنّت گفته اند: در موارد بیشتری عمر این جمله را به زبان جاری کرده که از آن جمله در جریان زن دیوانه ای است که مرتکب زنا شده بود و عمر امر کرد که او را سنگسار کنند؛ ولی علی بن ابی طالب علیهما السلام از این حکم جلوگیری کرد. (2)در جاهای دیگر نیز عمر به نادانی خود اقرار کرده که نیاز به ذکر آن موارد نیست؛ اما برای نمونه سخن مَنّاوی را در این زمینه می آوریم.

مَنّاوی حدیث شریفی را نقل می کند که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یردا

ص:48


1- 1) . الاستیعاب: 3 / 1103، الریاض النضره: 2 / 161.
2- 2) . فیض القدیر: 4 / 357.

علیّ الحوض؛

علی با قرآن است و قرآن نیز با علی خواهد بود تا روزی که در قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

وی در شرح این حدیث می گوید: این حدیث از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله وارد شده است.

آنگاه می گوید: احمد بن حنبل چنین نقل کرده که عمر دستور داد زنی را سنگسار کنند؛ ولی در بین راه علی بن ابی طالب آن زن را برگرداند و از اجرای این حکم جلوگیری کرد.

وقتی خبر به عمر رسید گفت: علی هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی دهد؛ از این رو شخصی را فرستاد تا مسأله را از او بپرسد.

علی بن ابی طالب نیز در پاسخ گفت:

أما سمعت رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله یقول: «رفع القلم عن ثلاثة: عن المجنون حتّی یبرأ و عن الغلام حتّی یدرک و عن النائم حتّی یستیقظ»؛

مگر نشنیده ای که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود: «تکلیف از سه گروه برداشته شده است: از دیوانه تا زمانی که سلامتی اش را به دست آورد، از کودک تا زمانی که به حدّ بلوغ برسد و از شخصی که در خواب است تا زمانی که بیدار شود».

ص:49

عمر بعد از فهمیدن این حکم چنین گفت:

لو لا علیّ لهلک عمر؛

اگر در این قضاوت علی نبود عمر هلاک می شد.

مَنّاوی پس از ذکر این جریان می گوید:

در زمان ابو بکر نیز از این گونه قضاوت ها رخ داد که ابو بکر بدون اطّلاع، چنین حکم کرد و علی بن ابی طالب او را از این حکم منع نمود و او تسلیم قضاوت علی بن ابی طالب شد و چنین گفت:

لو لا علی لهلک أبو بکر؛ (1)

اگر علی نبود هر آینه ابو بکر هلاک می شد.

البته ما نیز در بعضی از کتاب ها موردی را درباره عثمان یافتیم که او نیز به نادانی خود اقرار کرده و گفته است:

لو لا علی لهلک عثمان؛ (2)

اگر علی نبود هر آینه عثمان هلاک می شد.

بنابراین چه کسی می تواند بر حقّانیت این دین، دلیل و برهان بیاورد و شبهه را پاسخ دهد؟

ص:50


1- 1) . فیض القدیر: 4 / 357.
2- 2) . زین الفتی فی شرح سورة هل أتی: 1 / 318 حدیث 225.

ما هم اکنون در قرن پانزدهم زندگی می کنیم از کجا می توانیم از حالات امیرالمؤمنین علیه السلام و ابو بکر آگاه شویم و بفهمیم کدام یک از آن ها این توان علمی را داشته است تا برای امر امامت و رهبری مردم به او رجوع کنیم؟

می خواهیم - طبق روش اهل سنّت - یکی از آن ها را برای امامت برگزینم.

آیا جز از این راه می توان از این مسأله آگاه شد؟

آیا راه ما جز این است که همه جریان ها و قضیه هایی را که چه در امر قضاوت و چه غیر آن رخ داده است در تاریخ مرور کنیم و از این طریق امام و پیشوای مسلمانان را تشخیص دهیم و ببینیم شرط نخست در امر امامت که مورد اتفاق همۀ مسلمانان و دانشمندان بوده در چه شخصیتی وجود داشته است؟

این امیرالمؤمنین علیه السلام و این قضایای زندگی اوست. آیا او تنها کسی نبود که علم و دانش وی از همۀ مردم بیشتر بود؟

آیا در امر قضاوت و داوری بین مردم از همه بهتر حکم نمی کرد؟

آیا این جریان ها و این گفتارها در حقّ او وارد نشده است؟

آیا دیگران در مشکلات علمی و قضاوت ها از او کمک نمی خواستند؟

ص:51

آیا حتی یک مورد پیدا می شود که مسأله ای برای او ناشناخته باشد و برای یادگیری به دیگری رجوع کرده باشد؟

کوتاه سخن این که آیا علی بن ابی طالب علیهما السلام بی نیاز از علم و دانش مردم نبود و همه به علم او نیازمند نبودند؟

گسترش علم و دانش به وسیله علی علیه السلام و شاگردان آن حضرت

با نگاه به تاریخ به خوبی می توان دریافت که تمام علوم اسلامی به وسیله حضرت علی علیه السلام و شاگردان آن حضرت که همه از بزرگان صحابۀ رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بودند به شهرهای اسلامی پخش و منتشر می شد. ما این مسأله را در جای خود به طور مفصّل بحث کرده ایم؛ چرا که در آن زمان مردمِ شهرهایی همچون مدینه، مکه، بصره، کوفه، یمن و شام با اسلام آشنایی داشتند.

با دقت نظر و تحقیقات انجام یافته روشن می شود که تمام علومی که به این شهرهای اسلامی منتشر شده تنها به وسیله امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.

گسترش علم و دانش در شهر مدینه و کوفه بدین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السلام عمر گرانبهای خویش را در این دو شهر سپری کرد و مردمِ آن دو شهر را از علم بی کران خویش بهره مند ساخت.

ص:52

پیش از ورود امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان حکومت ظاهری به کوفه، صحابی بزرگ رسول خدا عبد اللَّه بن مسعود در آن شهر سکونت داشت.

عالم بزرگ شهر شام نیز ابو الدرداء شاگرد عبد اللَّه بن مسعود بود که او نیز از شاگردان امیرالمؤمنین علیه السلام بود.

انتشار علم به شهرهای بصره و مکّه نیز توسط عبد اللَّه بن عباس، شاگرد مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام انجام یافت و علوم اسلامی در آن شهرها منتشر شد.

سبب نشر علم و دانش به شهر یمن نیز مسافرت های زیادی بود که حضرت علی علیه السلام به آن شهر داشت که نتیجۀ آن مسلمان شدن قبیلۀ هَمْدان به دست آن حضرت است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فضایل و امتیازهای دیگری نیز دارد که پیش تر آن ها را بیان کردیم؛ از جمله حدیث «أنا مدینة العلم» ، «أنا دار الحکمة» ، احادیث دیگری از این قبیل، روایت هایی که در تفسیر آیه «وَ تَعِیَهٰا أُذُنٌ وٰاعِیَةٌ» وارد شده، شهادت بزرگان اصحاب پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله و عالمان بزرگ در قرن های مختلف در حق آن حضرت و نشر و پخش علوم و معارف اسلامی به تمامی شهرها و آبادی ها به دست آن بزرگوار؛ همۀ این امور و شواهد بیان گر این است که تنها مرد میدان علم و دانش

ص:53

و فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام است و جز او کسی قدم به این میدان نگذاشت. بنا بر این شرط نخست در امر امامت جز در علی بن ابی طالب علیهما السلام در هیچ کس پیدا نمی شود.

اما چون همۀ این شواهد گویای برتری و مقدّم بودن حضرت علی علیه السلام بر دیگران است؛ از این رو اهل سنّت ناگزیر شده اند که احادیث را تحریف کرده و یا آن ها را تکذیب نمایند و دروغ جلوه دهند.

حال اگر شما به صحیح تِرمذی مراجعه کنید، حدیث معروف و مشهوری را که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود: «أنا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر علم هستم و علی دروازۀ آن شهر است» در آن کتاب نخواهید یافت با این که بسیاری از بزرگان همچون ابن اثیر جزری، جلال الدین سیوطی، ابن حجر عسقلانی و دیگران این حدیث را نقل کرده و معتبر می دانند.

از سوی دیگر ابن تیمیه چاره را در این دیده است که بگوید تمام این احادیث و شواهدی که ذکر شد دروغ و بی اساس است. تا آن جا که گفته است: ابن عباس شاگرد علی نبوده است؛ (1)

ص:54


1- 1) . منهاج السنّه: 4 / 225.

وی می گوید: این که عبد اللَّه بن مسعود علم و دانش را از علی فرا گرفته دروغ است.

او حدیث معروف پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را که فرمود: «من شهر علم هستم و علی دروازۀ آن شهر است» تکذیب کرده است.

همچنین مجبور شده احادیث بسیاری را تکذیب کند که ما به بعضی از آن ها اشاره کردیم.

وی دربارۀ حدیثی که می فرماید: « هو الاُذن الواعیة ؛ آن گوش شنوا علی بن ابی طالب است» می گوید: این حدیث به اتفاق اهل علم و دانش جعلی است و حقیقت ندارد[!] (1)در حدیث دیگری پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

أقضاکم علی؛

بهترین شما در امر قضاوت علی بن ابی طالب است.

ابن تیمیه در این باره می گوید: این حدیث دروغ است و هرگز ثابت نشده و فاقد سندهایی است که بتوان بر آن استدلال کرد و هیچ کس این حدیث را در سنن های مشهور و مسندهای معروف حتّی به سند ضعیف روایت نکرده است. (2)

ص:55


1- 1) . همان: 4 / 216.
2- 2) . همان: 4 / 73 و 219.

در حالی که ما گفتیم این حدیث در صحیح بُخاری، سنن نَسائی و سنن ابن ماجه، الطبقات الکبری ، مسند احمد و کتاب های دیگر آمده است.

از طرفی دروغ دانستن این احادیث توسط ابن تیمیّه خود دلیل بر حقّانیت این شواهد و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران است.

کوتاه سخن این که اگر عالم بودن به اصول و فروع و توانایی در برپا نمودن دلیل و برهان و برطرف کردن شبهه ها نخستین شرط مورد اتفاق بین مسلمانان برای امامت است و باید این شرط در آن کسی که او را به عنوان امام برمی گزینند باشد، ما این شرط را در هیچ کس جز علی بن ابی طالب علیهما السلام نیافتیم.

حال اهل سنّت در مقابل این دلیل ها چه حدیثی را در حقّ ابو بکر روایت کرده اند؟ آن ها فقط حدیثی را به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نسبت داده اند که فرمود:

ما صبّ اللّٰه فی صدری شیئاً إلّا و صببته فی صدر أبی بکر؛

آن چه خدا در سینۀ من قرار داد به سینۀ ابو بکر انتقال دادم.

اگر این حدیث، صحیح است، پس چگونه ابن حزم می گوید:

ابو بکر مسائل زیادی را نمی دانست و به دیگران مراجعه می کرد و یا در امر قضاوت، نادانی خود را آشکار می ساخت و برای حلّ مشکل از دیگران مدد می گرفت.

ص:56

افزون بر این که ابن جوزی این حدیث را در کتاب الموضوعات آورده و با صراحت گفته است که این حدیث دروغ است. (1)البته ما جز این حدیث، حدیث دیگری را دربارۀ ابو بکر و مقام علمی او نیافتیم. حالا شما چگونه حکم می کنید؟ خداوند متعال می فرماید:

«فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛ (2)

شما را چه می شود؟ چگونه داوری می کنید؟

2- شجاعت و دلیری

دومین شرط و صفتی که اهل سنّت در امام لازم می دانند شجاعت و دلیری اوست. صاحب شرح المواقف می گوید:

این شرط بدین جهت لازم است که امام قدرت و توانایی کافی را داشته باشد تا از مملکت و کیان اسلام دفاع کرده و در جنگ ها با شجاعت و دلاوری، اساس اسلام و دین را حفظ کند.

با مراجعه به روایات و صفحات تاریخ به خوبی روشن می شود که چه کسی در جنگ ها در رکاب رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله می جنگید

ص:57


1- 1) . الموضوعات: 1 / 319، الأسرار المرفوعة فی الأخبار الموضوعه: 454.
2- 2) . سورۀ یونس: آیۀ 35.

و با شهامت از دین خدا حمایت می کرد و هرگز جبهۀ جنگ را ترک نمی کرد.

آری، این امیرالمؤمنین علیه السلام بود که بنا بر باور شیعه و سنّی شجاع ترین مردم بود و اساس و پایه های ایمان، به شمشیر او محکم و استوار گردید. پرچم اسلام در تمام جنگ ها به دست او برافراشته می شد و هیچ گاه از صحنه نبرد عقب نشینی نمی کرد و در هیچ جنگی دیده نشد که از میدان مبارزه و نبرد فرار کند؛ بلکه همواره برای دفاع از اسلام از جان خود می گذشت و با تمام وجود از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله حمایت می کرد.

به جرأت می توان گفت که فداکاری ها و جان فشانی های حضرت علی علیه السلام آن قدر فراوان است که از حدّ گفتن و روایت کردن گذشته است؛ بلکه باید با نگاهی عمیق ببینیم که چگونه آن بزرگوار در جنگ هایی چون بدر، احد، خیبر، حنین و احزاب از جان خود می گذشت تا اسلام زنده بماند و به همین جهت تا به امروز هیچ کس نتوانسته است در شجاعت و دلاوری آن حضرت، شک و شبهه ای ایجاد کند.

ص:58

3- عدالت و دادگری

اشاره

همان گونه که پیش تر گفتیم، صفت و شرط سومی که اهل سنّت برای امام بیان کرده اند، عدالت و دادگری است. ما در این باره احادیث بسیاری داریم که مورد اتفاق میان مسلمانان است، اهل سنّت نیز به صحیح بودن آن احادیث اعتراف دارند و تمام آن ها شهادت می دهند که عادل ترین مردم در میان اصحاب رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله علی بن ابی طالب علیهما السلام است. ما در این زمینه فقط به ذکر دو حدیث اکتفا می کنیم:

حدیث یکم. رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

کفّی و کفّ علی فی العدل سواء؛

دست من و دست علی در عدالت و دادگری یکسان است.

این حدیث را ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق ، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ، متّقی هندی در کنز العمّال ، صاحب الریاض النضره در مناقب العشرة المبشّره و دیگران روایت کرده اند. (1)

ص:59


1- 1) . تاریخ مدینة دمشق (شرح حال علی علیه السلام): 2 / 438، حدیث 945 و 946، تاریخ بغداد: 8 / 77، در این منبع آمده است: «یدی و ید علی فی العدل سواء»، کنز العمّال: 11 / 604، حدیث 32921، الریاض النضره: 2 / 120، در این منبع آمده است: «کفّی و کفّ علی فی العدد سواء».

حدیث دوم. رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا علی! اخصمک بالنبوّة و لا نبوّة بعدی و تخصم الناس بسبع و لا یخصمک فیها أحد من قریش: أنت أوّلهم إیماناً باللّٰه و أوفاهم بعهد اللّٰه و أقومهم بأمر اللّٰه و أقسمهم بالسویّة و أعدلهم فی الرعیة و أبصرهم بالقضیّة و أعظمهم عند اللّٰه مزیّة؛

ای علی! تو در همۀ کمالات با من برابر هستی تنها مقام نبوّت در تو نیست؛ چرا که بعد از من دیگر پیامبری نخواهد آمد. تو امتیازهایی داری که هیچ یک از قریش چنین نبودند؛ در میان آن ها نخستین کسی هستی که به خدا ایمان آوردی، در پیمانی که با خدا بسته ای باوفاترین آن ها هستی و در میان قریش تنها کسی هستی که فرمان خدا را اجرا می کنی، تو در تقسیم کردن اموال بهترین تقسیم کننده ها، در میان مردم عادل ترین آن ها، در امر قضاوت بیناترین مردم هستی و برتری تو در نزد خدا بس بزرگ و باعظمت است.

این حدیث را ابو نعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء، (1) نگارنده الریاض

ص:60


1- 1) . حلیة الاولیاء: 1 / 65.

النضره و ابن عساکر نقل می کنند. ابن عساکر این روایت را از عمر بن خطاب نقل می کند که عمر می گوید: کفّوا عن ذکر علی... . آنگاه ابن عساکر این فراز از این حدیث را نیز نقل می کند.

البتّه شما می دانید آنگاه که عقیل برادر حضرت علی علیه السلام در هنگام تقسیم بیت المال، مال بیشتری را طلب کرد، آن حضرت چگونه عدالت را حتّی در برخورد با برادرش انجام داد و جریان های دیگری که در کتاب های اهل سنّت نیز آمده است که همۀ آن ها حاکی از عدالت آن حضرت است و ما به جهت طولانی نشدن بحث از ذکر آن ها خودداری می کنیم.

1- دیدگاه ابن تیمیّه

در چنین مواردی که هیچ تردیدی نیست، کسانی همچون ابن تیمیّه تشکیک می کنند. برای نمونه سخنان او را در پاسخ علّامه حلّی ملاحظه کنید. وی در پاسخ علّامه حلّی که می گوید: «علی بن ابی طالب علیهما السلام شجاع ترین مردم است» می نویسد: این سخن دروغ بوده و حقیقت ندارد؛ چرا که شجاع ترین مردم رسول خداست. (1)حال ما در پاسخ او می گوییم: آیا بحث ما درباره شجاعت

ص:61


1- 1) . منهاج السنّه: 4 / 255.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بود؟

آیا کسی در شجاعت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شک دارد؟

بحث ما دربارۀ خلیفه و جانشین رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله است که آیا علی بن ابی طالب علیهما السلام است یا ابو بکر؟ آیا علی بن ابی طالب علیهما السلام شجاع ترین مردم است یا ابو بکر؟

سخن ما در مسأله امامت و شرایط آن است که یکی از شرطهای لازم و مورد اتفاق بین مسلمانان شجاعت امام است، حال ما می خواهیم بدانیم این صفت بعد از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در چه کسی وجود داشته است و همگان شجاع ترین مردم را چه کسی می دانند؟

ملاحظه می کنید که چگونه ابن تیمیّه بحث را به بیراهه می کشاند و مغالطه می کند؟ به راستی چرا او مغالطه می کند؟ البته علّت آن معلوم است؛ زیرا پاسخی برای این پرسش ندارد؛ چرا که خود ابن تیمیّه و دیگر عالمان اهل سنّت می دانند که ابو بکر و عمر در بیشتر جنگ ها از صحنه نبرد فرار می کردند و آن دو هرگز در راه خدا نتوانستند حتّی یک نفر را به قتل برسانند.

علامه حلّی رحمه اللّٰه در جایی دیگر می گوید: علی بن ابی طالب علیهما السلام دشمنان خدا را با شمشیرش کشته است.

ص:62

ابن تیمیّه در پاسخ چنین می گوید: این که گفته شده «علی بن ابی طالب دشمنان خدا را با شمشیر خود کشته است» شکی نیست که او فقط بعضی از کفّار را کشته است!

به راستی آیا علّامه حلّی رحمه اللّٰه گفته است که علی علیه السلام همۀ کافران را کشته است؟ پس هیچ تردیدی نیست که منظور علّامه نیز همین بوده که علی علیه السلام عدّه ای از کفار را به قتل رسانده است.

ابن تیمیّه در جای دیگری می گوید: کسانی که در جنگ ها به شجاعت مشهور بودند همچون: عمر، زبیر، حمزه، مقداد، ابو طلحه، براء بن مالک و دیگران نیز عدّۀ زیادی از کفّار را با شمشیر به قتل رسانده اند.

اگر کسی از ابن تیمیّه بپرسد: کافرانی که به دست عمر کشته شده اند کدام گروه از کفّار هستند؟

در پاسخ چنین می گوید: قتل گاهی با دست انجام می شود، همان گونه که علی می کشت و گاهی نیز به وسیلۀ دعا صورت می گیرد.

وی در کتاب منهاج السنّه تصریح کرده است که عمر گروهی از کفّار را با دعا به قتل رساند و این هیچ مانعی ندارد!

و آنگاه که از شجاعت ابو بکر از او سؤال می کنیم؛ چرا که دومین شرط امام، شجاعت اوست؟ در جواب - بدون کم و زیاد -

ص:63

چنین می گوید:

اگر شجاعتی که از پیشوایان پسندیده است قوّت قلب و شجاعت باطنی باشد؛ پس شکی نباید کرد که شجاعت ابو بکر از عمر بیشتر است و عمر نیز از عثمان، علی، طلحه و زبیر شجاع تر است؛ چرا که ابو بکر در جنگ بدر با پیامبر در عریش (1) به سر برد. (2)بنابراین شجاعت ابو بکر به قوّت قلب اوست و او با همین قوّت قلب در میدان های رزم و مبارزه پیکار می کرد. پس شجاعت دو معنا دارد:

1 . شجاعتی که هر عرب زبانی معنای آن را می فهمد؛

2 . شجاعت دیگر به معنای قوّت قلب است و ابو بکر چنین شجاعتی را دارا بود!

آری، ابن تیمیّه شجاعت ابو بکر و عمر را چنین بیان می کند و جوابی می دهد که شما در هیچ کتابی آن را ندیده و نخواهید دید. او عمر را انسانی مبارز و جنگجو قلمداد می کند؛ ولی می گوید که قدرت او در بازو و بدنش نبود؛ بلکه به وسیله دعا کردن با دیگران می جنگید و همان گونه که پیکار و نبرد به وسیله دست و قدرت بدن انجام می شود

ص:64


1- 1) . عریش: هر پوششی که سایه افکند، سایه بان؛ فرهنگ فارسی معین: 2 / 1587.
2- 2) . منهاج السنّه: 4 / 256.

به وسیلۀ دعا کردن نیز صورت می پذیرد!

ابن تیمیّه ابو بکر را نیز انسان شجاعی می داند؛ ولی همان شجاعت قلبی که در پیشوایان پسندیده است و می گوید که شجاعت او به قوّت قلب اوست. اما علی شجاعت جسمی داشت؛ ولی از این شجاعت باطنی محروم بود و بهره ای نداشت.

با پاسخ های پوچ و بی اساس ابن تیمیّه یقین می کنیم که استدلال های ما، درست است و در غیر این صورت باید برای معنای پیکار و جنگیدن در راه خدا معنای دیگری بیابیم و بگوییم که دعا کردن نیز خود نوعی جنگیدن در راه خداست!

علاوه بر این که اگر آن دو نفر شجاعت باطنی و قوّت قلب داشتند پس چرا در جنگ ها فرار می کردند؟

هیچ شکی نیست که ابو بکر و عمر در جنگ احد صحنۀ نبرد را خالی نموده و فرار کردند. این مطلب چنان قطعی است که پیشوایان اهل سنّت نیز به آن اعتراف دارند؛ کسانی چون ابو داود طیالسی، ابن سعد نویسنده الطبقات الکبری ، ابو بکر بزّار، طبرانی، ابن حِبّان، دارقُطْنی، ابو نعیم اصفهانی، ابن عساکر، ضیاء مَقْدِسی و دیگر بزرگان اهل سنّت این حقیقت را در کتاب هایشان آورده اند. (1)

ص:65


1- 1) . ر.ک: کنز العمّال: 10 / 424.

ابو بکر و عمر در جنگ خیبر نیز فرار را بر ماندن ترجیح دادند.

این خبر را احمد بن حنبل، ابن ابی شیبه، ابن ماجه، بزّار، طبری، طبرانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ضیاء مَقْدِسی، هیثمی و جمع زیادی از اهل سنّت ذکر کرده اند. متّقی هندی در کنز العمّال خبر فرار آن ها را از همۀ کسانی که نام بردیم روایت می کند. (1)حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین حدیثی را به سند صحیح روایت کرده که ابن عباس گوید: در جنگ حنین تنها کسی که از میدان کارزار فرار نکرد و در کنار پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله می جنگید علی بن ابی طالب علیهما السلام بود. (2)در جنگ خندق نیز حماسه آفرینی علی علیه السلام معروف است.

در این نبرد بود که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله آن سخن معروف را فرمود:

لضربة علی فی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین؛ (3)

یک ضربت علی در جنگ خندق بر عبادت جن و انس برتری دارد.

یا این که حضرتش فرمود:

ص:66


1- 1) . همان: 10 / 461.
2- 2) . المستدرک علی الصحیحین: 3 / 111.
3- 3) . شرح المواهب اللدنّیّة: 8 / 371.

لضربة علی فی یوم الخندق أفضل من عبادة الاُمّة إلی یوم القیامة؛ (1)

یک ضربت علی در جنگ خندق از عبادت تمام امّت تا روز قیامت بهتر و برتر است.

2- چکیده سخن

پیش تر گفتیم که با توجه به منابع اهل سنّت برای امام سه ویژگی لازم و ضروری است: علم، شجاعت و عدالت.

همه مسلمانان درباره این سه ویژگی اتفاق نظر دارند و بر این باورند که کسی که مردم او را به عنوان جانشین پیامبر و امام بعد از او اختیار می کنند باید این سه ویژگی را دارا باشد تا صلاحیت رهبری مردم را داشته باشد و اگر یکی از این ویژگی ها در او نباشد، چنین کسی لایق این مقام نخواهد بود.

در میان اصحاب رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله این کمالات و فضایل را تنها در وجود علی بن ابی طالب علیهما السلام می بینیم و این سه ویژگی در وجود هیچ کس غیر از ایشان دیده نشده است.

اگر فرض کنیم و بگوییم ابو بکر و عمر نیز از این ویژگی ها

ص:67


1- 1) . المستدرک علی الصحیحین: 3 / 32.

بهره مند بوده اند، ما با دلیل های روشن و واضح و با اعتماد بر کتاب های معتبر اهل سنّت ثابت می کنیم که علی علیه السلام عالم ترین، شجاع ترین و عادل ترین مردم در میان اصحاب رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بوده است و با اثبات برتری آن حضرت بر دیگران، عقل حکم می کند که علی بن ابی طالب علیهما السلام از همۀ امّت برای امامت و رهبری سزاوارتر است.

خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی»؛ (1)

آیا کسی که به حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟

حال اگر کسی به احکام و مسائل شرعی جاهل بوده و حتّی از یک حکم فرعی نیز آگاه نباشد و برای نمونه اگر نداند که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در نماز عید فطر و یا عید قربان چه سوره ای را می خواندند، آیا می توان این شخص را در جای پیامبر قرار داد و جانشین رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله خواند؟

آیا چنین کسی قدرت دارد با دلیل های روشن و واضح از دین و شریعت خاتم الانبیاء دفاع کند و در برابر شبهه هایی که از ملّت ها

ص:68


1- 1) . سورۀ یونس: آیۀ 35.

و آیین های مختلف مطرح می شود پاسخ گو باشد؟ پس آنان را چه می شود؟ چگونه داوری می کنند؟

4- سخن پایانی، ترجیح مفضول بر فاضل!

عقل هر انسانی حکم می کند که مقدّم کردن غیر عالم بر عالم قبیح و ناپسند است. بنابراین فردی مانند ابن تیمیّه چون این حکم عقل را پذیرفته و در کتاب منهاج السنّه چندین مرتبه بر این امر تأکید کرده است، چاره ای ندارد که به امامت حضرت علی علیه السلام ملتزم شود؛ زیرا این حکم عقل انکارناپذیر است؛ از این رو ناگزیر شده احادیثی را که از جهت سند قطعی و یقینی بوده، دروغ و بی اساس بداند. او ناچار است به دروغ گویی روی آورد گرچه این حدیث در کتاب های معتبر اهل سنّت همچون صحیح بخاری و صحیح مسلم با سندهای صحیح و قطعی آمده باشد. وی جز این که از اصل، چنین احادیثی را انکار کند راه دیگری ندارد؛ زیرا دشمنی او با امیرالمؤمنین علیه السلام وی را از اعتراف به حق و ملتزم شدن در برابر آن باز می دارد.

ولی ما این حقایق را با استدلال کامل بیان می کنیم، امید است بعضی از کسانی که کورکورانه از او تقلید می کنند به سوی حق باز گردند یا حجّت بر آن ها تمام شود تا آن ها که هلاک و گمراه می شوند از روی حجّت و دلیل باشد.

ص:69

آری، کسانی به صحیح بودن این احادیث اعتراف دارند؛ ولی تقدیم غیر عالم را بر عالم قبیح نمی دانند! بنا بر این کسانی که به امامت ابو بکر و عمر اعتقاد دارند، دو گروه هستند:

گروه نخست: کسانی که تقدیم فرد ناآگاه را بر انسان آگاه قبیح نمی دانند، ولی تمام احادیث و روایات را قبول دارند که فضل بن روزبهان از این گروه است.

گروه دوم: کسانی که این حکم عقلی را قبول دارند؛ ولی روایاتی را که به سندهای صحیح وارد شده دروغ می دانند همانند ابن تیمیّه که همۀ احادیث را رد کرده است.

فضل بن روزبهان و ابن تیمیّه استدلال هایی را که علّامه حلی رحمه اللّٰه بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام آورده رد کرده و هر کدام راهی را انتخاب کرده اند.

ابن روزبهان همچون ابن تیمیّه ناگزیر به تصرف های قبیح و ناپسند نمی شود. وی می گوید: واجب نیست که امام بر دیگران برتری داشته باشد؛ بلکه اگر فردی نادان بر انسان دانا مقدّم شود قبیح نخواهد بود و با این سخن، حکمی کرده است که از ابتدای آفرینش جهان تا روز رستاخیز هیچ صاحب عقلی چنین حکم نمی کند.

از آن طرف ابن تیمیّه مطابق این حکم عقلی سخن گفته؛ ولی تمام

ص:70

روایات صحیح را دروغ دانسته و معنای شجاعت، کشتن و جنگیدن در راه خدا را تغییر داده است.

با مراجعه به کتاب المواقف ، شرح المواقف ، شرح المقاصد و دیگر کتاب های اهل سنّت روشن می شود که همۀ آن ها پریشان شده و به آن چه می گویند علم ندارند و ندانسته حکم می کنند. گاهی تقدیم غیر عالم بر عالم را قبیح می دانند و این احادیث را صحیح می شمارند و گاهی در این حکم تردید کرده و گویا نمی دانند که این قاعدۀ عقلی قبیح است یا نه؛ از این رو بحث را به حال خود رها می کنند.

اکنون سخن قاضی ایجی صاحب کتاب المواقف را نقل می کنیم تا روشن شود که چگونه در این مسأله پریشان حال و سرگردان شده و سکوت اختیار کرده است. نه این حکم را قبیح می داند و نه آن را رد می کند؛ ولی ما می دانیم علّت سرگردانی او این است که به آن چه می گوید علم ندارد و ندانسته سخن می گوید.

وقتی از قاضی ایجی سؤال می شود که دربارۀ برتری علی علیه السلام بر ابو بکر چه فتوایی دارد؟ و آیا ابو بکر را بر علی بن ابی طالب مقدّم می دارد یا نه؟

چنین پاسخ می دهد: تشخیص برتری یکی از این دو بر دیگری از عهدۀ ما بیرون است و ما نمی توانیم به این امر پی ببریم؛ ولی اصحاب

ص:71

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله ابو بکر، عمر و عثمان را بر علی مقدّم کردند و آن ها را بر علی برتری دادند، گمان نیکو به اصحاب پیامبر ما را به پیروی از روش ایشان دعوت می کند. ما این امر را به خدا واگذار می کنیم!

او با این پاسخ از بیان حقیقت فرار کرده و اصحاب را مسئول این امر می داند.

به قاضی ایجی باید گفت: با این پاسخی که شما داده اید دیگر بحث کردن در این مسأله سودی نخواهد داشت و نیازی نیست شما خود را به زحمت انداخته و این مطلب را در کتاب خود که از مهم ترین کتاب های علم کلام است بیاورید؛ بلکه از آغاز کلام باید بگویید که اصحاب چنین کردند، ما هم از آن ها پیروی کردیم و اعتقادمان طبق عمل آن هاست و خود نظری در این مسأله نداریم.

آری، روش آنان همواره این گونه است و «ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم»، «و کسانی که ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به کدامین جایگاه باز می گردند» و صلوات خدا بر آقا و سرور ما حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و خاندان پاک او باد.

ص:72

کتاب نامه

الف

قرآن کریم.

2. اتحاف السادة المتقین: زبیدی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان.

3. الإحکام فی اصول الأحکام: علی بن محمّد آمدی، دار الکتاب عربی، بیروت، چاپ دوم، سال 1406.

4. الإستیعاب: ابن عبد البرّ، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.

5. أُسد الغابه: ابن اثیر، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان.

6. الأسرار المرفوعة فی الأخبار الموضوعه: ملا علی قاری، المکتب الإسلامی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1406.

7. أسنی المطالب فی أحادیث مختلفة المراتب: محمّد بن درویش الحوت بیروتی، مکتبه التجاریة الکبری، مصر، چاپ یکم، سال 1355.

ب

8. البدایة و النهایة: حافظ ابی فداء اسماعیل بن کثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1408.

ص:73

ت

9. تاریخ الخلفاء: جلال الدین سیوطی، از منشورات شریف رضی، قم، ایران، چاپ یکم، سال 1411.

10. تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1417.

11. تاریخ جرجان: حمزة بن یوسف بن ابراهیم سهمی قرشی جرجانی.12. تاریخ مدینة دمشق: حافظ ابی القاسم علی بن حسن، معروف به ابن عساکر، دار الفکر، بیروت، سال 1415.

13. ترجمة أمیر المؤمنین علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق: حافظ ابی القاسم علی بن حسن، معروف به ابن عساکر، مؤسسه محمودی، بیروت.

14. تذکرة الحفّاظ: ذهبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.

15. تفسیر الکشّاف: زمخشری، شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی بابی حلبی، مصر، سال 1385.

16. تفسیر طبری (جامع البیان فی تفسیر القرآن): محمّد بن جریر طبری، دار المعرفه، بیروت، سال 1412.

17. تفسیر فخر رازی (تفسیر الکبیر): امام فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم.

ص:74

18. تهذیب الآثار: محمّد بن جریر طبری، مطبعه مدنی، مؤسسه السعودیه، مصر، سال 1402.

19. تهذیب الأسماء و اللغات: نَوَوی، دار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1416.

20. تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: جمال الدین ابی الحجاج یوسف مزی، مؤسسه الرساله، بیروت، لبنان، چاپ پنجم، سال 1415.

ج

21. جامع الأُصول: ابن اثیر، دار الفکر، بیروت، چاپ یکم، سال 1417.

22. الجامع الصغیر: جلال الدین سیوطی، دار الفکر، چاپ یکم، سال 1401.

ح

23. حلیة الأولیاء: ابو نعیم اصفهانی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1418.

د

24. الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور: جلال الدین سیوطی، دار الکتب علمیّه، بیروت، چاپ یکم، سال 1421.

ر

25. الریاض النّضره: محبّ الدین طبری، دار الکتب علمیّه، بیروت،

ص:75

لبنان.

ز

26 زین الفتی فی شرح سورة هل أتی: احمد بن محمّد عاصمی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، سال 1418.

س

27. سنن تِرمذی: محمّد بن عیسی بن سوره تِرمذی، دار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1403.

ش

28. شرح المواقف: سیّد شریف جرجانی، از منشورات شریف رضی، قم، ایران، چاپ یکم، سال 1412.

29. شرح المواهب اللدنّیّه: قسطلانی، دار المعرفه، بیروت، لبنان، سال 1414.

30. شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1387.

ص

31. الصواعق المحرقه: ابن حجر هیتمی مکّی، مکتبة القاهرة، قاهره، مصر.

ص:76

ف

32. فردوس الأخبار: شیرویه بن شهردار بن شیرویه دیلمی، دار الفکر، بیروت، لبنان، سال 1418.

33. فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام: احمد بن حنبل شیبانی.

34. فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر: مَناوی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.

ک

35. کنز العُمّال: متّقی هندی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1419.

م

36. مجمع الزوائد و منبع الفوائد: حافظ نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی، دار الفکر، بیروت، لبنان، سال 1412.

37. المستدرک علی الصحیحین: حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1411.

38. مشکاة المصابیح: خطیب تبریزی، دار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1411.

39. المعجم الکبیر: سلیمان بن احمد لخمی طبرانی، دار احیاء التراث، چاپ دوم، سال 1404.

ص:77

40. المناقب: ابن مغازلی، دار الأضواء، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1214.

41. منهاج السنّة النبویّه: ابن تیمیّه حرّانی، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، مصر، چاپ دوم، سال 1409.

42. الموضوعات: ابن جوزی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.

ن

43. نظم درر السّمطین: جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی حنفی.

44. نگاهی به حدیث منزلت: سید علی حسینی میلانی، مرکز حقایق اسلامی، قم، چاپ یکم، سال 1387 ش.

ص:78

ص:79

(16) Imamate of the Commander of the Faithful, Amir al-Mu'minin (peace be upon him), Scaled by Intellect

ص:80

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109