اذان و اقامه در اسلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : خسروی موسی - 1309

عنوان و نام پديدآور : اذان و اقامه در اسلام نوشته موسی خسروی مشخصات نشر : تهران ستاد اقامه نماز استان تهران 1375.

مشخصات ظاهری : ص 66

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس موضوع : اذان و اقامه شناسه افزوده : ستاد اقامه نماز استان تهران رده بندی کنگره : BP186/3 /خ5‮الف 4 1375

رده بندی دیویی : 297/353

شماره کتابشناسی ملی : م 77-1462

ص: 1

شناسنامه

ص: 2

فهرست

مقدمه··· 5

بخش اول: تشريع اذان و اقامه

_ تشريع اذان و اقامه··· 9

_ جبرئيل، اولين مؤذّن··· 12

_ موارد استفاده ديگر اذان··· 14

بخش دوم: فرازهاى اذان و اقامه

_ تفسير فرازهاى اذان و اقامه··· 21

_ تفسيرى ديگر از اميرالمؤمنين «عليه السلام»··· 24

_ تعداد جملات در اذان و اقامه··· 31

_ حكايت و تكرار اذان··· 31

_ دعاى بعد از اذان··· 33

بخش سوم: ثواب مؤذّن

_ ثواب مؤذّن در روايات··· 37

_ ثواب اذان در بيان بلال، مؤذّن رسول الله «صلى الله عليه و آله وسلم»··· 43

_ حق مؤذّن از نظر امام زين العابدين «عليه السلام»··· 46

بخش چهارم : شهادت به ولايت در اذان و اقامه

_ ولايت در راستاى شريعت··· 49

_ شهادت خداوند و پيامبر خدا به ولايت على «عليه السلام»··· 54

_ شهادت حمزه سيدالشهداء به ولايت على «عليه السلام»··· 55

_ گواهى عبّاس عموى ديگر پيامبر··· 58

_ ابن عباس و گواهى او به هنگام مرگ··· 59

ص: 3

_ شهادت سلمان و ابوذر به ولايت على «عليه السلام»··· 61

_ شهادت حضرت مهدى (عج) به ولايت على«عليه السلام»··· 62

_ نظر علماى شيعه درباره شهادت ثالثه در اذان··· 63

_ مؤذّن خداوند در آخرت··· 68

بخش پنجم: احكام اذان و اقامه

_ اذان و اقامه ، استحباب يا وجوب··· 71

_ اذان در چند مورد ساقط است··· 73

_ خلاصه اى از شرايط اذان و اقامه··· 75

_ مستحبّات اذان و اقامه··· 76

بخش ششم: داستان هاى مؤذّنين در اسلام

_ بلال و اذان ناتمام··· 81

_ مهاجرت بلال به شام··· 85

_ اذان بلال بر فراز كعبه··· 87

_ اذان بلال در قيامت··· 88

_ اذان گو را در حال اذان شهيد كردند··· 88

_ بانگ اذان و رنجش معاويه از آن··· 91

_ اذان و برهان بوعلى سينا··· 92

_ اذانى در دل صحراى كربلا··· 93

_ اذانى ديگر در تاريخ كربلا··· 95

_ كيفر مؤذّنى خيانت پيشه··· 98

_ مؤذّنى كه زيانكار شد··· 108

_ دو مؤذّن و سوء عاقبت··· 109

_ اذان در اسارت··· 112

ص: 4

مقدمه

حمد و سپاس ايزد منان را سزاست كه توفيق عنايت فرمود تا در راه گسترش دين و آيين پاكش گامى بردارم . شايد حقيقت جويان و مخصوصا سرسپردگان آستان ولايت از اين رهگذر بهره بر گيرند و من نيز سهمى در اين بهره داشته باشم . على جان اى مولاى برتر و والايم !اين اثر را از همان لحظه نگارش به شما تقديم نمودم . شما كه طبق فرموده خود، مؤ ذن دنيا و آخرتيد و اعلام و اعلان توحيد و نبوت و ولايت را با جان و دل و تمام وجود بر عهده گرفتيد. اميدوارم بتوانم با عنايت و لطف بيكران شما راه پر پيچ و خم دنيا را بسوى بهشت برين به همراه رهروان اين راه ، بدون بيم و خطر، آسوده و سالم بپيمايم و پيوسته دستى به دامن پر فيض و عنايت شما داشته باشم ، ان شاءالله .

اين مجموعه در شش بخش تنظيم شده است .

بخش اول : تشريع اذان و اقامه

بخش دوم : تعداد جملات اذان و اقامه و تفسير آن

بخش سوم : ثواب مؤ ذن

بخش چهارم : نظر فقهاى شيعه و بعضى از اهل سنت در مورد شهادت به ولادت در اذان

بخش پنجم : احكام اذان و اقامه

بخش ششم : داستانهايى از اذان گويان در اسلام

ص: 5

ص: 6

بخش اول : تشريع اذان و اقامه

اشاره

ص: 7

ص: 8

تشريع اذان و اقامه

و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لايعقلون

(سوره مائده آيه 58)

كيفيت تشريع اذان و زمان آن از مسايلى است كه درباره آن آراء مختلفى وجود دارد. در تفسير نمونه (1) تحت عنوان اذان شعار بزرگ اسلام ، چنين آمده است .

هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگيختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظايف فردى و اجتماعى شعارى داشته است اين موضوع در دنياى امروز به صورت گسترده ترى ديده مى شود.

مسيحيان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پيروان خود را به كليسا دعوت مى كنند. ولى در اسلام براى اين دعوت از شعار اذان استفاده مى شود كه به مراتب رسا تر و مؤ ثرتر است . جذابيت و كشش اين شعار اسلامى به قدرى است كه بقول نويسنده تفسير المنار بعضى از

ص: 9


1- 1. تفسير نمونه ج 4 ص 437.

مسيحيان متعصب هنگامى كه اذان اسلامى را مى شنوند و به عمق و عظمت تاءثير آن در روحيه شنوندگان اعتراف مى كنند، سپس نامبرده نقل مى كند كه در يكى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را ديده اند كه به هنگام اذان مسلمين اجتماع كرده تا اين نغمه آسمانى را بشنوند.

چه شعارى رسا تر از آن كه با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد، با گواهى به وحدانيت و يگانگى آفريدگار جهان و گواهى به رسالت پيامبر او اوج مى گيرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نيك و نماز و ياد خدا پايان مى پذيرد، با نام خدا الله شروع مى شود و با نام خدا الله پايان مى پذيرد، جمله ها موزون ، عبارات كوتاه ، محتويات روشن ، مضمون سازنده و آگاه كننده است لذا در روايات اسلامى روى اذان گفتن تاءكيد زيادى شده است . در روايت اسلامى روى اذان گفتن تاءكيد زيادى شده است . در روايت معروفى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه اذان گويان در روز رستاخيز از ديگران به اندازه يك سر و گردن بلندترند (1) اين بلندى در حقيقت همان بلند پايگى مقام رهبرى و دعوت ديگران به سوى خدا و به سوى عبادتى همچون نماز است .

صداى اذان كه به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماءذنه شهرهاى اسلامى طنين افكن مى شود، مانند نداى روح افزاى آزادى و نسيم حيات بخش استقلال گوشهاى مسلمانان راستين را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افكند و آن يكى از رموز بقاى اسلام است .

شاهد اين گفتار اعتراف صريح يكى از رجال معروف انگلستان است كه در برابر جمعى از مسيحيان چنين اظهار داشت :

تا هنگامى كه نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر ماءذنه ها بلند است و كعبه پا بر جا است و قرآن رهنما و پيشواى مسلمانان است ، امكان ندارد پايه هاى سياست ما

ص: 10


1- 2. در بخش سوم اين مجموعه ثواب اذان گويان مفصل خواهد آمد.

در سرزمينهاى اسلامى استوار و برقرار گردد. (1)

در مورد تشريع اذان در اين تفسير چنين آمده است : در پاره اى از روايات ، كه از طريق اهل تسنن نقل شده ، مطالب شگفت انگيزى در مورد تشريع اذان ديده مى شود كه با منطق اسلامى سازگار نيست ؛ از جمله اينكه نقل كرده اند:

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به دنبال درخواست اصحاب ، كه نشانه اى براى اعلام وقت نماز قرار داده شود، با دوستان خود مشورت كرد و هر كدام پيشنهادى از قبيل برافراشتن پرچم مخصوص ، روشن كردن آتش يا زدن ناقوس مطرح كردند ولى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هيچكدام را نپذيرفت . تا اينكه عبدالله بن زيد و عمر بن خطاب در خواب ديدند كه شخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذان بگويند و اذان را به آنها ياد داد و پيامبر آن را پذيرفت . (2)

ولى اين روايت ساختگى بوده و توهينى به مقام شامخ پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) محسوب مى شود كه به جاى تكيه بر وحى ، روى خواب افراد تكيه كند و مبناى دستورات دين خود را بر خواب افراد قرار دهد، بلكه همانطور كه در روايات اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده است ، اذان از طريق وحى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعليم داده شد.

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: هنگامى كه جبرئيل اذان را آورد، سر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر دامان على (عليه السلام ) بود. جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعليم داد. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سر خود را برداشت ، از على (عليه السلام ) سؤ ال كرد: آيا صداى اذان جبرئيل را شنيدى ؟ حضرت عرض كرد: آرى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بار ديگر پرسيد: به خاطر سپردى ؟ گفت : آرى . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: بلال را (كه صداى رسايى داشت ) حاضر كن و اذان و

ص: 11


1- 3. در پاورقى مى نويسد: گوينده اين سخن گلادستون از سياستمداران طراز اول انگليس در عصر خودش بود.
2- 4. تفسير نمونه ، ص 439 به نقل از تفسير قرطبى .

اقامه را به او تعليم ده . على (عليه السلام ) بلال را حاضر كرد و اذان را به او تعليم داد. (1)

علامه مجلسى در اين مورد مى نويسد بايد توجه داشت كه اذان و اقامه به انفاق اصحاب اماميه بوسيله وحى تشريع شده است . اما علماى عامه معتقدند كه اذان را عبدالله بن زيد در خواب ديد و عمر نيز در خواب همان را مشاهده كرد.(2)

قال ابن عقيل اجتمعت الشيعه على ان الصادق (عليه السلام ) لعن قوما زعموا ان النبى اخذ الاذان من عبدالله بن زيد فقال ينزل الوحى على نبيكم فيزعمون انه اخذ الاذان من عبدالله بن زيد؟

ابن عقيل مى گويد: شيعه اتفاق دارند بر اينكه امام صادق (عليه السلام ) لعنت كرده كسانى را كه معتقدند پيامبر اذان را از عبدالله بن زيد گرفته است .

پس حضرت مى فرمايد: وحى بر پيامبر نازل مى شود، آنگاه خيال مى كنند اذان را از عبدالله بن زيد آموخته است ؟! (3)

جبرئيل ، اولين مؤ ذن

در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: وقتى به معراج رفتم و به سدرة المنتهى رسيدم ... ناگاه مشاهده كردم فرشته اى اذان مى گويد: آن فرشته اى اذان مى گويد: آن فرشته در آسمان قبل از آن شب ديده نشده بود.

فرشته گفت : الله اكبر، الله اكبر. خداوند فرمود: بنده ام راست مى گويد؛ من بزرگترم (از آنكه به وصف در آيم ).

او گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان لا اله الا الله . باز خداوند فرمود:

ص: 12


1- 5. مستدرك الوسائل ج 4، ص 612 به نقل از تفسير نمونه ، ج 4، ص 439.
2- 6. بحار الانوار ج 84 ص 121.
3- 7. بحار الانوار، ج 84، ص 122.

راست مى گويد، خدايى جز من نيست .

ادامه داد: اشهد ان محمدا رسول الله ، اشهد ان محمدا رسول الله . فرمود: راست مى گويد، محمد بنده من و پيامبرى است كه او را برگزيده ام .

گفت : حى على الصلوة ، حى على الصلوة . فرمود: راست مى گويد بنده ام دعوت مى كند به دستور واجبم ، هر كه با رغبت و ميل به اميد ثواب بسوى اين دستور بشتابد كانت كفارة لما مضى من ذنوبه نماز كفاره گناهان گذشته او است .

باز فرشته گفت : حى على الفلاح ، حى على الفلاح . خداوند فرمود: آرى ، نماز صلاح و نجاح و فلاح است .

پس از آن من امامت ملائكه را عهده دار شدم و نماز جماعتى با فرشته ها خواندم . چنانكه قبلا امامت انبياء را در بيت المقدس كرده بودم . (1)

اما اذان جبرئيل كه قبل از سدرة المنتهى گفته شد چنين است : پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود جبرئيل در شب معراج مرا به محلى رسانيد، پرسيد: مى دانى در كجا هستى ؟ گفتم : نه : اينجا بيت المقدس است ؛ بيت الله اقصى . در اينجا حشر و نشر است . جبرئيل در بيت المقدس بپا ايستاد و انگشت سبابه دست راست خود را در گوش راست نهاد و شروع به گفتن اذان نمود، دو جمله دو جمله (يعنى مثلا الله اكبر، الله اكبر كه در آخر آن دو بار گفت حى على خير العمل اذان كه تمام شد اقامه را شروع كرد، باز دو جمله دو جمله ، اقامه را نيز پايان داد و در آخر آن دو مرتبه گفت : قد قامت الصلوة انبياء دعوت جبرئيل را لبيك گفتند و چهار هزار و چهارصد نفر از انبياء جمع شدند و هر كدام در محل خويش در

ص: 13


1- 8. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 40 در جلد 84، بحار الانوار ص 141 روايتى مشابه همين از معانى الاخبار نقل شده است .

صفى ايستادند. من چنين پنداشتم كه جبرئيل اقامه نماز خواهد كرد. اما وقتى صف ها مرتب شد، بازويم را گرفت و گفت : يا محمد! پيش برو و بر برادران خويش نماز بگزار. تو خاتمى و خاتم بر مختوم (كسانى كه پيش از تو آمده اند) مقدم است . (1)

پس اولين اذان توسط جبرئيل در بيت المقدس و اذان دوم توسط فرشته مخصوص در سدرة المنتهى گفته شد. باور كردنى نيست چنين شعارى با جملاتى كه فقط مى تواند انشاء و ابداع خدا باشد (كه از طريق وحى بوسيله پيك بزرگ خداوند، جبرئيل ، به ما مسلمانان ارزانى شده ) با خواب عبدالله بن زيد و... ابداع گرديده باشد.

موارد استفاده ديگر اذان

اذان و اقامه چنانكه اكنون بين ما مسلمانان جهت اعلام اجتماع براى برگزارى نماز در مساجد و مخصوصا اعلام فرا رسيدن وقت نماز بكار برده مى شود تنها براى اين كار تشريع نشده است . كاربرد اذان و اقامه در موارد ديگرى نيز هست كه به شرح آن مى پردازيم ؛

اول - اذان و اقامه در گوش نوزاد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: وقتى فرزند متولد شد (2) در گوش راست او اذان گفته شود و در گوش چپش اقامه . در روايت مستدرك الوسائل (3) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: اين كار موجب حفظ فرزند از شيطان مى شود.

دوم - اذان در گوش كسى كه بد اخلاق است ، موجب رفع سوء خلق

ص: 14


1- 9. بحار الانوار، ج 18، ص 317.
2- 10. روضة المتقين ، ج 2، ص 360 روايت در متن من لايحضره الفقيه است .
3- 11. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 62.

مى شود. در ميزان الحكمة مى نويسد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من ساء خلقه فاذنوا فى اذنه . هر كه بد اخلاق بود اذان در گوشش بگوييد. امام صادق (عليه السلام ) از آباء خود از امير المؤ منين (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: گوشت بخوريد زيرا گوشت انسان ، از گوشت مى رويد. هر كس چهل روز گوشت نخورد، بد اخلاق مى شود. اگر يكى از شما بداخلاق بود در گوش او تمام اذان را بگوييد. (1)

سوم - اذان گفتن در بيابانهاى وحشتناك موجب آرامش خاطر و آسايش دل و طرد موجودات زيانبخش مى گردد.

امام صادق (عليه السلام ) در روايت زيد زراد مى فرمايد: هر گاه راه را گم كردى با صداى بلند اذان بگو ترشد و تصيب الطريق ان شاء الله راهنمايى خواهى شد و راه را پيدا خواهى كرد ان شاء الله .

چهارم - اذان موجب رفع بيمارى است . مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه يكى از غلامان آقا خدمتش رسيد در حالى كه بيمار بود. امام پرسيد: چرا رنگت پريده ؟ گفت : فدايت شوم مبتلا به تبى شده ام كه يك ماه تمام است مرا رها نمى كند. بدنبال معالجه ، هر چه طبيب ها دستور داده اند عمل كرده ام ولى ابدا سودى نبخشيد.

فقال له الصادق (عليه السلام ) حل ازارك و ادخل راسك فى قميصك و اذن واقم و اقراء سورة الحمد سبع مرات فرمود: گريبان پيراهن خود را بگشا و سر در گريبان خود ببر و اذان و اقامه بگو سپس هفت مرتبه سوره حمد را بخوان . گفت : همين كار را كردم فكانما نشطت من عقال گويى تمام بنده ها و گره هاى وجودم گشوده شد و آسوده شدم . (2)

ص: 15


1- 12. بحار الانوار، ج 84، ص 51 به نقل از محاسن برقى .
2- 13. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 75.

بايد توجه داشت كه او ابتدا راه علاج مسير ظاهرى را پيموده بود و نتيجه نگرفته بود سپس امام او را با عنايت خويش بدينوسيله معالجه كردند. ما در عين حال كه اثر اذان و اقامه را نفى نمى كنيم اما اين نكته را توجه مى دهيم كه اگر شما چنين كردى و سودى نبخشيد، مبادا در تاءثير اين قبيل دعاها شك كنى ؛ زيرا ممكن است درباره اين شخص نفس امام اثر خالصى نموده باشد و در مورد شما مصالح ديگر مانع از آن اثر شود. البته به اميد چنين اثرى ما هم اگر دچار اين مشكل شديم ، خوبست از اذان استفاده كنيم . پنجم نوشتن اذان و اقامه و تعليق آن بالاى سر مريض موجب رفع سردرد مى شود. شيخ طبرسى در كتاب عده السفر و عمده الحضر مى نويسيد: از ائمه (عليه السلام ) روايت شده كه براى رفع سردرد اذان و اقامه را بنويسيد و بالاى سر شخص مبتلا به سر درد، بياويزيد(1).

ششم با صداى بلند اذان گفتن در منزل موجب رفع بيماريها و تكثير نسل مى شود(2). هشام بن ابراهيم نقل مى كند به حضرت رضا (عليه السلام ) از بيمارى خود شكايت كردم و گفتم : فرزند هم برايم متولد نمى شود. حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: در منزل با صداى بلند اذان بگو ففعلت ذلك فاذهب الله سقمى و كثر ولدى اين كار را كردم ، خداوند بيماريم را بر طرف كرد و چند فرزند به من داد.

هفتم اذان رفع گرفتارى از انسان در سفر مى نمايد و حافظ او از شر شياطين است . زيد زراد در كتاب خود آورده است كه (3) سالى با دوستان به حج مشرف شديم ، وقتى نزديك خرابه هاى مدينه رسيديم ، يكى از دوستانمان گم شد هر چه او را جستيم پيدا نكرديم . حكايت او را در مدينه به

ص: 16


1- 14. مستدرك الوسائل ج 4 ص 76
2- 15. مستدرك الوسائل ج 4 ص 63
3- 16. مستدرك الوسائل ج 4 ص 63

بعضى گفتيم . گفتند: جن ها او را برده اند. خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) رسيدم و ماجرا را شرح دادم .

امام فرمود: برو همانجايى كه گم شد و با صداى بلند بگو يا صالح بن على ! يقول لك جعفر بن محمد هكذا عاهدت و عاقدت الجس على بن ابى طالب . اى صالح بن على ! حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: آيا جنيان با على بن ابى طالب اينگونه عهد و پيمان بستند؟ فلان رفيق ما را پيدا كن و به ما برسان . بعد حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود كه بگو اى جنيان شما را قسم مى دهم به همان قسمتى كه على بن ابى طالب (عليه السلام ) داد كه دوست مرا رها كنيد و او را به راه خود برگردانيد.

گفت : من دستور امام را انجام دادم . طولى نكشيد كه ديدم رفيقم از يك خرابه خارج شد. پرسيدم : چه شد؛ كجا رفته بودى ؟! گفت ناگهان شخصى را ديدم كه به زيبايى او كسى را نديده بودم . گفت : آقا گمان مى كنم تو از دوستان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستى ؟ گفتم : آرى . گفت : در اين نزديكى شخصى از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هست ، نمى خواهى ثواب زيارت او را دريابى و سلام به او بدهى ؟! گفتم : چرا. از بين اين ديوارها رفتيم خودش هم جلو مى رفت . خيلى دور نشده بوديم كه متوجه شدم كسى ديده نمى شود. از اين وضع حالت غش به من دست داد و بيهوش بودم تا همين الان . حالا شخصى آمد حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كرد. حضرت فرمود: نوعى از جنيان هستند كه انسان را گمراه مى كنند. اگر در بيابان يك نفر را تنها ديدند از او راه نپرسيد. اگر راهنمايى هم كرد به حرف او گوش نكنيد. اگر ديدى كسى در خرابه اى و يا بيابانى متوجه تو است در چهره او اذان بگو با صداى بلند و اين دعا را بخوان سبحان الله جعل فى السماء نجوما رجوما للشياطين عزمت عليك

ص: 17

يا خبيث بعزيمة الله التى عزم بها امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) و رميت بسهم الله المصيب الذى لايخطى و جعلت سمع الله على سمعك و بصرك و ذللتك بعزة الله و قهرت سلطانك بسلطان الله يا خبيث لاسبيل لك .

با خواندن اين دعا ان شاء الله بر او پيروز خواهى شد. اگر راه را گم كردى ، با صداى بلند اذان بگو و اين دعا را بخوان : يا سيارة الله دلونا على الطريق يرحمكم الله ، ارشدونا يرشدكم الله اگر راه را جستى بهتر وگرنه با اين جملات فرياد بزن : يا عتاة الجن و يا مردة الشياطين ارشدونى و دلونى الطريق والا اسرعت لكم بسهم الله المصيب اياكم عزيمة على بن ابى طالب (عليه السلام ) يا مردة الشياطين ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفدون الا بسلطان مبين . الله غالبكم بحيذه الغالب و قاهركم بسلطانه القاهر و دللكم بعزه المتين فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا الله هو عليه توكلت و هو رب العرض العظيم . صدايت را به اذان بلند كن راه را پيدا مى كنى ان شاء الله . (1)

هشتم - مورد ديگر از استحباب اذان گفتن ، اذان است پشت سر مسافر. (2)

ص: 18


1- 17. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 65 / قسمت آخر روايت را در مورد سوم قبلا ذكر كرديم .
2- 18. عروة الوثقى ، مساءله 8، ص 606.

بخش دوم : فرازهاى اذان و اقامه

اشاره

ص: 19

ص: 20

تفسير فرازهاى اذان و اقامه

و اذا نودى للصلوة من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله .

سوره جمعه قسمتى از آيه 9

گاهى انسان كه غرق در نعمت مى شود اهميت آن نعمت را درك نمى كند چنانكه فرموده اند: نعمتان مجهولتان الصحة و الامان سلامتى و امنيت دو نعمت مجهول است كه انسان هنگام استفاده از اين نعمت ها قدر و ارزش آن را نمى يابد، اما اگر از دست داد آنگاه متوجه اهميت اين نعمت ها مى شود. تعرف الاشياء باضدادها هر چيزى با ضد آن درك و شناخته مى شود. اگر هميشه روز باشد قدر شب را نمى دانى و اگر هميشه شب باشد، قدر روز را نخواهى شناخت .

چون صبح و شام و گاه و بيگاه طنين جانفزاى اذان بطور عادى و معمولى به گوش ما مى رسد، قدر اين سروش رحمانى و اين نغمه آسمانى را كه از سدرة المنتهى از مصدر عزت و جلال پروردگار راهى آسمان دنيا شده

ص: 21

نمى دانيم . گاهى خوب است انسان فكر كند. سكوت شب و نسيم ملايم و آرامش معمول سحرگاهان در تمام موجودات زنده ؛ همه اين خاموشى ها و فراموشيها و سكوت و آرامش ها و خواب و بيهوشى ها را ناگاه جمله اى بر فراز ماءذنه از هم مى پاشد و صدايى از ناى مؤ ذنى بلند مى شود: آى جهانيان ! اى انسانها و اى پرندگان و اى فرشتگان الله اكبر.

بپاخيزيد زندگى را با لطف خداوند منان آغاز كنيد و از مواهب حيات در همين دل شب بهره مند شويد. او را مى ستايم و او را حتى از جولان انديشه خود برتر مى دانم و بزرگتر و برتر از هر توصيفى مى شمارم . شما هم با من هماهنگ شويد، همه بگوييد الله اكبر.

از انديشه تابناك وارثين وحى و امامت بشنويم . فضل بن شاذان ، از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل مى كند (1) كه فرمود: خداوند به علل زيادى به مردم دستور داده كه اذان بگويند؛ از جمله اينكه : فراموش شدگان را بياد آورد و غفلت زدگان را بيدار كند. آنها را كه هنوز در خوابند و اطلاع از وقت نماز ندارند متوجه كند.

مؤ ذن فرياد مى زند بندگان خدا! اينك بپا خيزيد براى عبادت خالق و روى به اين وظيفه با اهميت آوريد. او در دل آسمانها فرياد مى زند. خدا يكتا است الله اكبر او ايمان خود را با اين جملات اعلان مى نمايد و اسلام را به فراموشكاران عرضه مى دارد. نام را مؤ ذن گفته اند؛ زيرا با جملات اذان اعلام نماز مى كند.

اولين كلمه اش الله است درالله اكبر و همچنين آخرين كلمه اش الله است در لا اله الا الله .

خداوند خواسته است اول ، با نام او آغاز كنند و آخر به نام او ختم نمايند.

ص: 22


1- 19. روضة المتقين از متن لايحضره الفقيه ، ج 2، (ص ) 260.

مؤ ذن دو بار مى گويد اشهد ان لا اله الا الله تا در گوش شنوندگان تكرار شود و اگر غفلت زده اى مرتبه اول متوجه نشد، مرتبه دوم بداند و بفهمد كه جهان هستى به يكتايى خدا گواهى مى دهد.

ديگر اينكه نماز دو ركعت دو ركعت است ، اذان و نيز دو عبارت دو عبارت است . در ابتداى اذان چهار مرتبه الله اكبر مى گويد زيرا ابتدا ترنم و آغاز اعلام است ؛ دو مرتبه اول موجب بيدارى شنونده مى شود تا توجه به اذان نمايد و جملات بعد را به گوش هوش بسپارد.

بعد از تكبير، دو شهادت مى دهد: شهادت اول اشهد ان لا اله الا الله توحيد و يكتايى خدا را ثابت مى كند و شهادت دوم اشهد ان محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رسالت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) را، بفهماند اطاعت هر دو (خدا و پيامبر) بهم پيوسته است و هم از آن جهت كه اصل ايمان همين دو گواهى است . (1) و اين دو بار گفتن به منزله دو شاهد است كه در اثبات حقوق (در اسلام ) نياز به دو شاهد داريم . انسان در اذان اقرار به يكتايى خدا و رسالت حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى نمايد. با همين اقرار، تمام لوازم ايمان را مى پذيرد؛ زيرا اصل ايمان اعتقاد به خدا و پيامبر است .

پس از اين دو گواهى ، مردم را به نماز دعوت مى كند حى على الصلوة ؛ زيرا اذان براى اعلام نماز تشريع شده است . دعوتى است از جانب خدا براى انجام نماز. پس از آن دعوت به رستگارى حى على الفلاح و دعوت به بهترين عمل حى على خير العمل مى باشد و بالاخره آخر اذان بنام خداوند ختم مى شود لا اله الا الله چنانكه اولش نيز بنام او شروع گرديد. (2)

ص: 23


1- 20. در بخش چهارم پيوستگى رسالت و ولايت را بطور مبسوط ذكر كرده ايم .
2- 21. اين توجيه و تفسير را علامه مجلسى در ج 84، بحار الانوار، ص 143 آورده جز اينكه عبارات دو روايت با هم فرق دارد.

تفسيرى ديگر از امير المؤ منين (عليه السلام )

امام حسين (عليه السلام ) فرمود: در مسجد نشسته بوديم كه مؤ ذن براى اذان بالاى مناره رفت و شروع به گفتن اذان كرد، گفت : الله اكبر الله اكبر.

اشك از ديدگان پدرم امير المؤ منين (عليه السلام ) فرو ريخت و ما نيز از گريه او شروع به گريه كرديم . مؤ ذن اذان خود را تمام كرد. امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: مى دانيد مؤ ذن چه مى گويد. گفتيم : خدا و پيامبر و وصى پيامبرش مى دانند. فرمود: اگر بدانيد چه مى گويد لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا كم خواهيد خنديد و زياد گريه خواهيد كرد.

الله اكبر معنى هاى زيادى دارد. يكى از آنها كه مؤ ذن مى گويد خدا بزرگتر است مربوط به قدم و ازليت و ابديت و علم و قوت و قدرت حلم و كرم و جود و عطا كبريايى اوست . وقتى مؤ ذن مى گويد الله اكبر او اعتراف مى كند كه خلق و امر، مربوط به خداست و با اراده او جهان هستى به وجود آمده و هر چه جهانيان دارند از اوست و همه به سوى او باز مى گردند. او قبل از هر چيز بوده و بعد از همه چيز خواهد بود. پيوسته او بر تمام جهان حاكم است به طورى كه درك نمى شود و در همه اشياء است به صورتى كه نمى توان محدودش نمود. فهو الباقى و كل شى دونه فان او پايدار است و همه جهانيان غير از او فانى است . (1)

معنى دوم الله اكبر يعنى عليم و خبير است ؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود مى داند گر چه هنوز نيامده باشد.

معنى سوم الله اكبر يعنى قادر بر هر چيزى است و آنچه را بخواهد، بر آن قدرت دارد. در قدرتش قوى است و بر جهان مخلوقات مقتدر است . قدرت

ص: 24


1- 22. روايت در جلد 84 بحار الانوار، ص 131 از معانى الاخبار نقل شده (چنانچه ملاحظه مى كنيد ما به ترجمه ظاهر حديث پرداختيم تازه در اين ترجمه هم سعى كرديم از خود چيزى نيافزاييم ).

در ذات اوست و بر تمام اشياء به طور عمومى قدرت دارد. هر چيزى را بخواهد با يك اراده بوجود مى آيد فانما يقول له كن فيكون .

معنى چهارم الله اكبر در ارتباط با حلم و كرم اوست يحلم كانه لا يعلم و يصفح كانه لايرى و يستر كانه لايعصى ، لايعجل بالعقوبه كرما و صفحا و حلما چنان حلم مى ورزد (نسبت به خطا كار) كه گويى خبر ندارد. و چنان چشم مى پوشد از گنهكار كه گويى نمى بيند و چنان پرده پوشى مى كند كه گويى عمل خلافى نشده . بواسطه كرم و گذشت و حلمى كه دارد، در كيفر دادن عجله ندارد.

معنى پنجم در الله اكبر يعنى با جود و پر عطا است و كريم فعال است .

معنى ششم الله اكبر از خداوند نفى كيفيت مى كند، گويا مى گويد: خداوند اجل و برتر از آن است كه ستايشگران بتوانند آنچنان كه هست او را ستايش كنند؛ زيرا آنها به قدر فهم و درك خود او را مى ستايند لا على قدر عظمته نه به اندازه عظمت و جلال او. علوا كبيرا خداوند بزرگتر از آنكه ستايشگران بتوانند او را چنانكه هست بستايند.

معنى هفتم الله اكبر مى گويد كه خداوند اعلى و اجل است . او بى نياز از جهانيان است . نيازى به اعمال بندگان خويش ندارد.

اما اشهد ان لا اله الا الله معنايش اين است كه گواهى بر يكتايى خدا صحيح نيست مگر معرفت قلبى باشد (نه ، تنها اعتراف با زبان ) گويا مى گويد: مى دانم معبودى جز خداى متعال نيست و هر معبودى جز خدا باطل است و با زبان خويش اقرار مى كنم به آنچه اعتقاد دارم لا اله الا الله و گواهى مى دهم كه پناهى جز او نيست و هيچ راه نجاتى از شر شروران و فتنه فتنه انگيزان وجود ندارد جز توجه به ساحت مقدس او.

در مرتبه دوم كه مى گويد اشهد ان لا اله الا الله يعنى هدايت كننده اى جز

ص: 25

خدا نيست و راهنمايى جز او وجود ندارد. خدا را گواه مى گيرم به اينكه من معتقدم لا اله الا الله . آسمان نشينان و ساكنان زمين و تمام فرشتگان جهان و همه جهانيان و همه كوهها و درختها و جنبندگان و هر تر و خشكى را گواه مى گيرم به اينكه شهادت مى دهم خالقى جز خداى يكتا نيست و هيچ رازق و معبود و زيان بخش و سود رسان و گيرنده و رها كننده و عطا كننده و مانع و دفاع كننده و خير خواه او كافى و شفا دهنده و مقدم . موخرى وجود ندارد جز خداى يكتا الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين . خلق و امر از اوست ، برتر و منزه است پروردگار جهانيان .

اما اشهد ان محمدا رسول الله مى گويد: خدا را گواه مى گيرم كه محمد بنده و پيامبر و نبى و وصى و برگزيده اوست . او را با دلايل آشكار و دين حق براى ارشاد تمام جهانيان فرستاده ، فرستاده تا بر تمام اديان پيروزش كند، گر چه مشركين را بد آيد.

تمام آسمان نشينان و ساكنان زمين از پيامبران و مرسلين و ملائكه تا همه انسانها را گواه مى گيرم بر اينكه شهادت مى دهم محمد سيد و سرور اولين و آخرين است .

در مرتبه دوم مى گويد گواهى مى دهم انسان نيازى به ديگرى ندارد جز نياز به خداى يكتا و قهار كه بى نياز از تمام جهانيان است . او محمد را بشير و نذير و دعوت كننده بسوى خدا و چراغ روشن راهنما بسوى مردم گسيل داشته است فمن انكره و جحده و لم يؤ من به ادخله الله عزوجل نار جهنم خالدا مخلدا لاينفك عنه ابدا هر كس منكر رسالت او باشد و قبول نكند و ايمان نياورد، خداوند او را براى هميشه وارد جهنم مى نمايد و هرگز از آن رهائى ندارد.

اما حى على الصلوة يعنى بشتابيد بسوى بهترين عملتان و بسوى

ص: 26

دعوت خدايتان ، سرعت بگيريد بسوى مغفرت پروردگارتان و خاموش كردن آتشى كه بر پشت خود افروخته ايد و آزاد كردن خويشتن از بار سنگين گناهانى كه مرتكب شده ايد، تا خداوند گناهان شما را بپوشاند و بيامرزد و تبديل به حسنه نمايد، او خداوند كريم و ذوالفضل عظيم است ، اينك به ما مسلمانان اجازه داده به در خانه اش برويم و در پيشگاهش بايستم .

در مرتبه دوم مى گويد: قوموا الى مناجات ربكم و عرض حاجاتكم على ربكم و توسلوا اليه بكلامه و تشتفقوا به و اكثروا الذكر و القنوت و الركوع و السجود و الخضوع و الخشوع و ارفعوا اليه حوائجكم فقد اذن لنا فى ذلك .

اينك آماده شويد براى مناجات با خدا و عرض نياز و حاجات خود بر او. از كلام خودش مدد بگيريد و آن را واسطه قرار دهيد. بسيار يادش كنيد و زياد قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوع داشته باشيد. اينك جاجات خود را به در خانه او ببريد، خودش اجازه به ما داده (حركت كنند).

اما حى على الفلاح يعنى روى آوريد به زندگى پايدار و نجات هميشگى ، روى آوريد به حياتى كه مرگ ندارد و نعمتهايى كه فناپذير نيست و قدرتى كه زوال ندارد و به نشاطى كه حزن ندارد و انيسى كه با او وحشت وجود ندارد و نورى كه ظلمت با آن نيست و گشايشى كه تنگى در آن راه ندارد و بهجت و سرورى كه پايان ندارد و ثروتى كه فقر در آن نيست و صحتى كه بيمارى در آن نباشد و عزتى كه ذلت و قدرتى كه ضعف نمى پذيرد. اينك بشتابيد به سوى سرور دنيا و آخرت و نجات در آن .

در مرتبه دوم كه مى گويد: حلى على الفلاح اعلام مى كند سبقت بگيريد به آنچه شما را دعوت كردم ، به كرامت بى پايان ، منت عظيم ، نعمت با ارزش ، فوز عظيم و نعمت ابد در جوار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جايگاه راستان و

ص: 27

پيشگاه پروردگار توانا.

اما مؤ ذن كه مى گويد: الله اكبر اعلام مى كند كه خداوند بزرگتر از آن است كه بنده اش بداند چه مقام و منزلتى تهيه ديده است براى بنده اى كه دعوتش را اجابت نمايد، اطاعت كند و معرفت پيدا كند، عبادت نمايد و به ياد او باشد، به ذكرش مشغول شود، دوستش بدارد، به او انس بگيرد، اطمينان و وثوق به او پيدا كند، بيم از او و اميد به او داشته باشد، مشتاق پروردگارش باشد و رضايت به حكم و قضايش دهد.

در مرتبه دوم كه مى گويد: الله اكبر اعلام مى كند خداوند اجل از آن است كه احدى مقدار كرامتش را نيست به اوليايش و عقوبتش را نسبت به اعدائش و عفو غفران و نعمتش را نسبت به كسانى كه دعوتش را پذيرفته اند و پيامبرش را گرامى داشته اند و مقدار عذاب و سخت گيرى اش را نسبت به منكرين نبوت و مخالفين او بداند.

اما گفتن لا اله الا الله معنى اش اين است كه لله الحجة البالغه بالرسول و الرساله و البيان و الدعوة . خداوند حجت را تمام نموده با رسول و رسالت و با بيان و دعوت . او بزرگتر از آن است كه كسى بتواند دليلى براى عدم گرايش خود بياورد. هر كه پذيرا شد داراى نور و كرامت است و هر كه منكر شد، خداوند بى نياز از جهانيان است و او سريعترين حسابگران است و معنى قد قامت الصلوة در اقامه اين است كه حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درك المنى و الوصول الى الله عزوجل و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه هنگام ديدار رسيد و هنگام مناجات و برآورده شدن حاجات و رسيدن به آرزوها شد و هنگام رسيدن به پيشگاه پروردگار و عنايت و آمرزش و عفو و رضايت خدا رسيد. (خدايا به همه دوستان امير المؤ منين (عليه السلام ) توفيق

ص: 28

قدر دانى از اين موهبت را عنايت فرما).

قال الصدوق (رحمه الله ) انما ترك الراوى ذكر حلى على خير العمل لتقية راوى ذكر حى على خير العمل را از جهت تقيه ترك كرده است (كه عمر از گفتن اين ذكر مانع شده بود زيرا مدعى بود اگر مردم بدانند نماز بهترين عمل است ديگر به جهاد روى نمى آورند. (1)

در روايت ديگر از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد از حى على خير العمل فرمود: خير العمل الولاية بهترين عمل ولايت است . در خبر ديگر مى فرمايد خير العمل بر فاطمة و ولدها بهترين عمل ، نيكى به فاطمه زهرا (عليها السلام ) و فرزندان اوست .

علامه مجلسى در پايان خبر مى نويسد: اينكه امير المؤ منين (عليه السلام ) حى على خير العمل را نمى گفته ). تاءويل خير العمل به ولايت ، منافات ندارد با اينكه حى على خير العمل جزء فصول اذان باشد زيرا ولايت از بزرگترين شروط صحت نماز و قبول آن است .

يحتمل ان يكون المعنى ان الصلوة التى هى خير العمل هى ما كانت مقرونة بالولاية و بر فاطمة و ولدها صلوات الله عليهم .

ممكن است منظور اين باشد: نمازى كه خير العمل و بهترين كار است نمازى است كه مقرون به ولايت و بر و نيكى به فاطمه و فرزندان

ص: 29


1- 23. بحار الانوار ج 84، ص 140 عكرمه از ابن عباس پرسيد چرا حلى على خير العمل از نماز حذف شد. گفت : اراد عمر بذلك ان لايتكل الناس على الصلوة و يدعوا الجهاد فلذلك حذفها من الاذان . چون عمر مى ترسيد مردم جهاد را رها كنند و به نماز روى آورند و به همين جهت آن فراز را حذف كرد. علامه مجلسى در ذيل اين خبر بيانى دارد كه طالبين مى توانند به آن مراجعه نمايند.

فاطمه (عليها السلام ) باشد. (1)

اهميت اذان و اقامه از اين حديث روايت كاملا مشهود است :

از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه هر كس اذان و اقامه را بگويد پشت سرش دو صف از ملائكه به نماز مى ايستند اما كسى كه اقامه تنها را نگويد يك صف از ملائكه پشت سرش نماز خواهند خواند. (2)

از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) (3) در وصيتش نقل شده كه فرمود: اى اباذر خداوند افتخار مى كند نزد ملائكه بر سه نفر:

اول شخصى كه در سرزمين فقر و بيابان خشك ، صبحگاه اذان و سپس اقامه مى گويد بعد به نماز مى ايستد. خداوند به ملائكه مى فرمايد: ملائكه من تماشا كنيد بنده ام را، مشغول نماز است در حالى كه احدى جز من او را نمى بيند. آنگاه هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و پشت سر او نماز مى خوانند و تا صبح روز بعد براى او استغفار مى كنند... اباذر اگر بنده اى در سرزمين فقر و بيابانى خشك وضو بگيرد يا تيمم كند بعد اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند به ملائكه دستور مى دهد صفى پشت سر او ببندند كه سر و ته صف ديده نشود (از كثرت ) با ركوع او به ركوع مى روند و با سجده اش سجده مى كنند و دعايش را (آمين ) مى گويند. اباذر! اگر اقامه را تنها و بدون اذان بگويد، با او نماز نمى خوانند مگر همان دو فرشته اى كه ماءمور خودش هستند. (4)

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): ان اهل السماء لايسمعون من اهل الارض شيئا

ص: 30


1- 24. همان ، ج 84، ص 134.
2- 25. همان ، ج 84، ص 116.
3- 26. همان ، ج 84، ص 116.
4- 27. همان ، ج 84، ص 116 روايت از امالى شيخ طوسى .

الا الاذان . (1)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اهل آسمان از اهل زمين چيزى جز اذان نمى شنوند.

تعداد جملات در اذان و اقامه

هر روز و شب نداى الله اكبر را بگوش جان و دل مى شنويم و اين طنين روح ما را تازه مى كند. در مورد تعداد جملات و فصول اذان و اقامه در عروة الوثقى چنين آمده است :

فصول الاذان ثمانيه عشر: الله اكبر اربع مرات و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حى على الصلوة و حى على الفلاح و حى على خير العمل و الله اكبر و لا اله الا الله كل واحد مرتان .

اذان 18 جمله است چهار مرتبه الله اكبر. جملات بعد هر كدام دو مرتبه . اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و حى على الصلوة و حى على الفلاح و حى على خير العمل و الله اكبر و لا اله الا الله . اما جملات اقامه هفده جمله است كه اول آن دو الله اكبر و بعد از حلى على خير العمل دو مرتبه قد قامت الصلوة بايد گفت و در آخر يك مرتبه لا اله الا الله .

در مورد اشهد ان عليا ولى الله صاحب عروة آن را جزء اذان و اقامه نمى داند كه ما در بخش چهارم كتاب در اين مورد بحث كرده ايم .

حكايت و تكرار اذان

ديگر از مسائل مربوط به اذان ، حكايت اذان است كه وقتى مؤ ذن شروع به اذان مى كند انسان اذان او را با خود تكرار كند كه اين كار فوايد بسيارى

ص: 31


1- 28. ميزان الحكمه ، ج 1، ص 82.

دارد؛ از آن جمله ، فقر و نيازمندى را از انسان برطرف مى كند. راوندى مى نويسد: شخصى به حضرت صادق (عليه السلام ) شكايت از فقر و تنگدستى كرد. حضرت فرمود: اذن كما سمعت الاذان كما يوذن المؤ ذن . هر وقت صداى اذان را شنيدى مانند مؤ ذن اذان بگو. (1)

در مكارم الاخلاق و مجالس صدوق نيز مى نويسند: هر كسى صداى اذان را بشنود و مانند مؤ ذن اذان بگويد، روزى اش زياد مى گردد.

سليمان بن عقيل نقل مى كند كه به حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) عرض كردم : چرا انسان بايد صداى اذان مؤ ذن را تقليد نمايد و هر چه او گفت بگويد اگر چه در حال تخلى (دستشويى ) باشد؟ قال ان ذلك يزيد فى الرزق اين كار موجب افزايش روزى مى شود. (2)

ابو بصير گفت : حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: اگر اذان را شنيدى و در آن موقع در حال تخلى (دستشويى ) بودى گفته مؤ ذن را حكايت كن و تكرار نما. مبادا ذكر خدا را (حتى ) در آن حال واگذارى لان ذكر الله حسن على كل حال زيرا ياد خدا خوب است در هر حال .

حضرت موسى (عليه السلام ) در ضمن مناجات خود با خدا گفت : خدايا آيا تو دورى از من تا فرياد بزنم با نزديكى تا آهسته مناجات كنم ؟!

خداوند فرمود: موسى ! من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند. فقال موسى انى اكون فى حال اجلك ان اذكذك فيها. قال يا موسى ! اذكرنى على كل حال .

گفت : خدايا! من (گاهى ) در حالى هستم كه مقامت را بالاتر از آن مى بينم كه در آن حال با تو سخن گويم . فرمود: يا موسى ! در هر حال به ياد من باش .

امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: سه چيز است كه آن را ترك نمى كند مگر

ص: 32


1- 29. بحار الانوار، ج 84، ص 174.
2- 30. همان ، ج 84، ص 177.

شخص عاجز و ناتوان : 1- شخصى كه بشنود مؤ ذن اذان مى گويد ولى او حكايت اذان را ننمايد 2- كسى كه جنازه اى را ببيند و به صاحبان عزا اسلام ندهد و دست به اطراف جنازه نياندازد (براى شركت در تشييع ) 3- كسى كه امام را در حال سجده ببيند و تكبير نگويد و اهميتى به آن ندهد. (1)

دعاى بعد از اذان

حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: هر كس هنگام شنيدن اذان صبح بگويد:

اللهم انى اسئلك باقبال نهارك و ادبار ليلك و حضور صلواتك و اصوات دعائك (و تسبيح ملائكتك ) ان تنوب على انك انت التواب الرحيم .

و همين دعا را هنگام شنيدن اذان مغرب نيز بگويد اگر آن روز از دنيا برود، نائب از دنيا رفته است . (2)

البته بايد توجه داشت صبح بگويى اللهم انى اسئلك باقبال نهارك و ادبار ليلك ... ولى در مغرب بگويى باقبال ليلك و ادبار نهارك .

ص: 33


1- 31. دعائم الاسلام ، ج 1، ص 45 به نقل از بحار الانوار 84 ص 179 (ممكن است منظور اين باشد كه براى درك جماعت اهميت ندهد).
2- 32. ثواب الاعمال ، ص 138.

ص: 34

بخش سوم : ثواب مؤ ذن

اشاره

ص: 35

ص: 36

ثواب مؤ ذن در روايات

يكى از كارهاى بسيار با ارزش در اسلام اعلان وقت نماز و مناجات با خدا در صبح و شام و حتى در ابتداى ظهر است بطورى كه مؤ منين وقت شناس يا خود مبادرت به اذان نمايند و يا با شنيدن آن ، اذان مؤ ذن را حكايت كنند.

استاد ما (حضرت آيت الله شيخ هاشم قزوينى رضوان الله عليه ) كه يكى از اعاظم مدرسين حوزه علميه مشهد بود در درس ، شاگردان خويش را به گفتن اذان توصيه مى كرد.

متاءسفانه همانگونه كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش بينى كرده بود اين كار حالا از رسم افتاده و ديگر كمتر كسى به سراغ اذان گفتن مى رود. مگر همان اذانى كه از راديو و تلويزيون و يا بلندگوهاى مساجد شنيده مى شود.

خواننده عزيز! شايد شما هم مثل من اذان گفتن برايت دشوار باشد و احيانا چنين كارى را دون شاءن و مقام و شخصيت خود بدانى ، كه كنار خيابان با كوچه و بازار يا ميان منزل بايستى و اذان بگويى . اما افسوس از اينكه ما جدا در جمع آورى ثواب و بدست آوردن حسنات همت نمى كنيم . خداوند

ص: 37

مى خواهد وقتى هنگام مناجات و دعوت به پيشگاهش مى رسد، انسان فرياد بزند الله اكبر و اعلام نمايد حى على الصلاة بشتابيد بسوى نماز، بشتابيد بسوى رستگارى . بشتابيد بسوى بهترين عمل . همه بدانند زمان مهمترين كار رسيده و در اين هنگام همه كارها بايد تحت الشعاع نماز قرار گيرد و انسان از همه كارها دست بكشد.

در كتاب مجموعه ورام مى نويسد: سابقا مردم چنين بودند، وقتى صداى اذان بلند مى شد، آهنگرى كه پتك را براى كوفتن بر آهن بلند كرده بود بر زمين مى نهاد و مى گفت : منادى خدا ندا مى دهد كارى مهمتر پيش آمده است يا خياط كه سوزن را به دست گرفته بود و آماده بود تا نخ را در آن قرار دهد و بدوختن ادامه دهد، نخ و سوزن را كنار مى نهد و مى گفت خير و بركت در كارى نيست كه چنين موقعى انجام گيرد، بايد نداى پروردگار را اجابت كرد.

اينك به ثواب مؤ ذن و ارزش آن توجه نماييد:

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: هر كس ده سال در راه خدا اذان بگويد. خداوند او را مى آمرزد. هر تر و خشكى كه صدايش را بشنود او را تصديق مى كند و هر كسى را مسجد با او به نماز بايستد، از نماز آن نمازگزار سهمى مى برد و هر كس با صداى او نماز بخواند به تعداد آنها به مؤ ذن حسنه مى دهد. (1)

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: در روز قيامت مؤ ذنين سربلند مى باشند. (يعنى اذان گويان از همه مردم گردنشان افراشته تر است و براى دريافت ثواب و عطاى خداوند سربلندند).

در عوالى اللئالى از بلال روايت شده كه گفت : شنيدم از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

ص: 38


1- 33. معنى مد بصره و مد صوته بايد همين باشد طبق تصريح علامه مجلسى (رضوان الله عليه ) بحار الانوار، ج 84، ص 1.

كه فرمود: هر كس در راه خدا اذان بگويد گر چه يك نماز باشد اما براى خدا و بدون چشمداشتى از غير، فقط براى تقرب به خدا باشد. غفرالله له ما سلف من ذنوبه و من عليه بالعصمة فيما بقى من عمره و جمع بينه و بين الشهداء فى الجنه (1) خداوند گناهان گذشته او را مى آمرزد و بر او منت مى نهد به اينكه در بقيه عمر او را از ارتكاب معاصى نگه دارد و بين او و شهدا در بهشت جمع نمايد.

امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود كه به رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرديم : آقا شما چنان ما را تشويق فرموديد كه بيم آن داريم كه امت شما در راه گفتن اذان به يكديگر با شمشير حمله كنند. فرمود: اما هر كسى اذان نخواهد گفت . (2)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يحشر المؤ ذنون يوم القيامه اطول اعناقا ينادون بشهادة ان لا اله الا الله .

مؤ ذنين در روز قيامت از همه مردم گردن افراشته تر محشور مى شوند در حالى كه شهادت به لا اله الا الله مى دهند.

معنى گردن افراشته تر يعنى سربلند مى كنند تا به رحمت خدا و عنايتش نايل شوند. برخلاف كسانى كه تبهكارند. قرآن كريم مى فرمايد: ولوترى اذا المجرمون ناكسوا رؤ وسهم عند ربهم ، و آن هنگام كه ببينى تبهكاران در مقابل خدايشان سر بزير انداخته اند...

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) لو يعلم الناس ما فى الاذان و الصف الاول ثم لايجدوا الا ان يستهموا لفعلوا

اگر مردم بدانند براى اذان گو و ايستادن در صف اول جماعت چقدر ثواب است در اين دو مورد ازدحام مى شود و چاره اى جز قرعه كشى

ص: 39


1- 34. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 18.
2- 35. جعفريات ، ص 245 به نقل از مستدرك الوسائل .

نمى باشد.(1)

در روايت ديگر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: اذان گويان گردن افراشته ترين مردم خواهند بود و هر كس هفت سال اذان بگويد در قبر عذاب نمى شود. باز مى فرمايد: يكتب للموذن عند اذانه اربعون و مائة حسنة و عند الاقامه عشرون و مائة حسنة . (2)

به مؤ ذن در هنگام اذان صد و چهل حسنه مى دهند و براى اقامه صد و بيست حسنه .

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس دوازده سال اذان بگويد بهشت براى او واجب مى شود و در هر باركه اذان مى گويد شصت حسنه و در هر اقامه سى حسنه به او مى دهند. (3)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سه نفرند كه بيم از حساب ندارند و از صبحه آسمانى و فزع اكبر نخواهند ترسيد: اول شخصى كه قرآن را حفظ كند و عمل به آن نمايد او به پيشگاه خداوند به صورت سيدى بزرگوار خواهد آمد. دوم مؤ ذنى كه هفت سال بدون اجر و پاداش اذان بگويد. سوم بنده اى كه اطاعت خدا كند. (4)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس يك سال با نيت صادق اذان بگويد روز قيامت او را بر در بهشت نگه مى دارند و مى گويند هر كس را مايلى شفاعت كن . (5)

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: مؤ ذن در هنگام اذان چون شهيدى است كه در خون خود مى غلتد و هر تر و خشكى با زبان خودش گواهى به اذان او

ص: 40


1- 36. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 20.
2- 37. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 21.
3- 38. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 21.
4- 39. مستدرك الوسائل ، ج 4، ص 21.
5- 40. مستدر الوسائل ، ص 22 و حديث شماره 1 در جامع احاديث شيعه ج 4، ص 629 نقل شده با مختصر تغيير لفظى .

مى دهد. وقتى بميرد زمين به بدن او كارى ندارد.(1)

در خبر ديگر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: روز قيامت يك منادى فرياد مى زند: ميهمانان خدا كجايند؟! پس روزه داران مى آيند. سپس منادى ديگرى فرياد مى زند: رعايت كنندگان ماه و خورشيد كجايند؟ (يعنى كسانى كه توجه به وقت نمازها براى اذان داشته اند كجايند؟!) پس مؤ ذنين مى آيند. آنگاه سوار بر ناقه بهشتى مى گردند در حالى كه تاج كرامت بر سر دارند و به جانب بهشت رهسپار مى شوند. (2)

جابربن عبدالله انصارى گفت : از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه سه مرتبه فرمود: اللهم اغفر للموذنين گفتم يا رسول الله ! ممكن است براى اذان گفتن با شمشير به جان هم بيافتيم ؛ براى ما دعا نكردى آن چنان كه براى مؤ ذنين دعا مى كنى ؟!

فرمود: جابر! بدان در آينده مردم اذان را به ضعفا مى سپارند. گوشتهايى كه بر آتش جهنم حرام است ، گوشت مؤ ذنين است . (3)

در روايتى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: اما الاذان فانه يحشر المؤ ذنون من امتى مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين . (4)

اذان گويان امتم با پيامبران و صديقين و شهداء و صالحين محشور مى شوند. اين روايت نيز در ثواب مؤ ذن بسيار روح افزا است . مرحوم صدوق (رضوان الله عليه ) در كتاب مجالس نقل مى كند امام صادق (عليه السلام ) به نقل از پيامبر اكرم فرمود: هر كس براى خدا اذان بگويد و نظر ديگرى نداشته باشد، خداوند ثواب چهل هزار شهيد و چهل هزار صديق به او مى دهد و

ص: 41


1- 41. مستدرك الوسائل ، ص 22، حديث شماره 1 در جامع احاديث شيعه ، ج 4، ص 629 نقل شده با مختصر تغيير لفظى .
2- 42. مستدرك الوسائل ، ص 22، حديث شماره 1 در جامع احاديث شيعه ، ج 4، ص 629 نقل شده با مختصر تغيير لفظى .
3- 43. مستدرك الوسائل ، ص 22، حديث شماره 1 در جامع احاديث شيعه ، ج 4، ص 629 نقل شده با مختصر تغيير لفظى .
4- 44. بحار الانوار، ج 84، ص 116.

به شفاعت او چهل هزار گنهكار را مى بخشد و روانه بهشت مى كند. بدانيد مؤ ذن وقتى بگويد اشهد ان لا اله الا الله نود هزار فرشته بر او صلوات مى فرستند و برايش استغفار مى كنند و در روز قيامت در سايه عرش خداست تا خداوند از حساب مردم فارغ شود. همچنين ثواب گفتن اشهد ان محمدا رسول الله را چهل ميليون فرشته مى نويسند.

و هر كس مداومت داشته باشد صف اول جماعت را و سعى كند كه تكبير اول امام را درك كند و مسلمانى را نيازارد، خداوند به او نيز همان اجر و پاداش مؤ ذن را در دنيا و آخرت دهد. (1)

چند روايت در مورد اجابت مؤ ذن (يعنى اجابت نداى مؤ ذن و آماده شدن براى نماز) ذكر مى شود تا شايد توفيق اين اجابت نصيب همه ما بشود. امام (عليه السلام ) مى فرمايد: اجابت مؤ ذن كفاره گناه است و رفتن به مسجد اطاعت خدا و پيامبر اوست و هر كه مطيع خدا و پيامبر باشد خداوند او را با صديقين و شهدا داخل بهشت مى كند و در بهشت رفيق حضرت داود (عليه السلام ) است و به اندازه حضرت داود (عليه السلام ) به او ثواب مى دهند. (2)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: پذيرفتن نداى مؤ ذن رحمت است و ثواب آن بهشت خواهد بود. هر كه نپذيرد با او در قيامت به خصومت مى پردازم . خوشا به حال كسى كه اجابت كند منادى خدا را و راهى مسجد شود. اجابت نخواهد كرد و به مسجد نمى رود مگر مؤ منى كه اهل بهشت باشد. (3)

باز فرمود: هر كه اجابت كند اذان مؤ ذن را و بپذيرد (سخن ) علما را، روز قيامت در زير پرچم من خواهد بود و در بهشت همسايه من است و خدا به او ثواب شصت نفر شهيد را مى دهد.

قال من سمع الاذان فاجاب كان عندالله من السعداء هر كس صداى

ص: 42


1- 45. بحار الانوار، ج 84، ص 130 روايت شماره 22.
2- 46. بحار الانوار، ج 84، ص 154.
3- 47. بحار الانوار، ج 84، ص 154.

اذان را بشنود و اجابت كند خداوند او را سعادتمند مى گرداند.

قال من لا يجيب داعى الله فليس له فى الاسلام نصيب و من اجاب اشتاقت اليه الجنه (1). هر كس پيام خدا را بپذيرد در اسلام نصيبى ندارد و هر كه بپذيرد، بهشت مشتاق اوست .

و بالاخره مى فرمايد: من اجاب داعى الله استغفرت له الملائكه و يدخل الجنة بغير حساب . هر كه دعوت منادى خدا را بپذيرد ملائكه براى او استغفار مى كنند و بدون حساب وارد بهشت مى شود. (2)

از امير المؤ منين (عليه السلام ) نقل شده كه مى فرمايد: هر كه صداى اذان را بشنود در حالى كه در مسجد است و خارج شود منافق است مگر اينكه تصميم داشته باشد برگردد، يا طهارت ندارد، مى رود خود را طاهر كند. (3)

عنه انه قال ليوذن لكم افصحكم و ليؤ مكم افقهكم . (4)

على (عليه السلام ) مى فرمايد: بايد فصيح ترين شما اذان بگويد و فقيهترين شما امامت نمايد.

ثواب اذان در بيان بلال ، مؤ ذن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )

مرحوم صدوق (رضوان الله عليه ) در كتاب مجالس نقل مى كند از عبدالله بن على كه گفت متاعى از بصره به مصر مى بردم در بين راه پيرمردى را ديدم كه چهره اى گندمگون داشت و جلوى سرش خالى از مو بود و موى سر و صورتش از كهنسالى سفيد شده بود. با دو لنگ و حوله خود را پوشانده بود يكى سياه و ديگرى سفيد. از همراهان خود پرسيدم : اين مرد كيست ؟ گفتند: بلال ، مؤ ذن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .

ص: 43


1- 48. بحار الانوار، ج 84، ص 155.
2- 49. بحار الانوار، ج 84، ص 155.
3- 50. بحار الانوار، ج 84، ص 161.
4- 51. بحار الانوار، ج 84، ص 161.

قلم خود را بر داشتم و خدمتش رسيده ، سلام كردم . پيرمرد جواب سلامم را داد و گفت : السلام عليك و رحمة الله و بركاته . گفتم خدا رحمتت كند! مرا حديثى بفرما از آنچه شنيده اى از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : از كجا مى دانى من كيستم ؟ گفتم : شما مؤ ذن پيامبرى ، اشك از ديده هايش جارى شد و مرا نيز به گريه انداخت بطورى كه مردم اطراف ما جمع شدند و همه گريه مى كرديم . بعد پرسيد: پسرم ! اهل كجايى ؟ گفتم : از اهالى عراقم گفت : به به ! سكوت كرد، بعد فرمود: بنويس عراقى ! بسم الله الرحمن الرحيم از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم المؤ ذنون امناء المؤ منين على صلاتهم و صومهم و لحومهم و دمائهم لا يساءلون الله عزوجل شيئا الا اعطاهم و لايشفعون فى شى ء الا شفعوا مؤ ذنين امين بر نماز و روزه گوشت و خون مؤ منين هستند. از خدا چيزى نمى خواهند مگر اينكه خداوند عزيز به آنها خواهد داد و درباره كسى شفاعت نمى كنند مگر اينكه شفاعتشان پذيرفته است ، هر كس صديق پاك و پاكيزه و مقبول بر مى انگيزاند هر كه بيست سال اذان بگويد خداوند او را روز قيامت در حالى محشور مى كند در حالى كه تمام گناهانش آمرزيده شده ، هر چه باشد، اگر چه به اندازه كوه احد باشد.

گفتم : باز بفرماييد. گفت : اين را حفظ كن و عمل نما و پاداش گير! پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس در راه خدا يك اذان بگويد با ايمان و تقريبا الى الله كه در راه او باشد خداوند گناهان گذشته اش را مى آمرزد و بر او منت مى نهد به حفاظت و عصمت از گناه در بقيه عمر و بين او و شهدا در بهشت

ص: 44

جمع مى كند.

سپس گفتم : خدا تو را رحمت كند، يكى از بهترين حديثهايى كه شنيده اى برايم نقل كن . ديدم باز اشكهايش چون سيلاب روان گرديد و گفت : دل مرا شكستى . چنان گريه كرد كه من نيز به گريه افتادم . سپس فرمود: بنويس ؛ بسم الله الرحمن الرحيم از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: روز قيامت خداوند در يك صحرا مردم را جمع مى كند و فرشته ها را از پى مؤ ذنين مى فرستد با پرچمهاى نورى به همراه شترهايى از زبرجد سبز، اين شترها داراى خرام و شكم بندهايى از مشك اذفرند. مؤ ذبين بر آنها سوار مى شوند و بر روى شترها به پا مى ايستند، ملائكه شترداران ايشانند و با صداى بلند به اذان مى پردازند.

سپس صدايش به گريه بلند شد. من نيز گريه كردم . پس از سكوت گفتم : چرا گريه مى كنى ؟ گفت : آه ! مرا بياد سخنانى انداختى كه از عزيزم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده بودم كه مى فرمود: (سوگند) بر آن خدايى كه مرا از حق برانگيخته ، مؤ ذنان در قيامت در حالى كه بر مركبهاى خود ايستاده اند از مردم مى گذرند و مى گويند الله اكبر، الله اكبر اين ندا كه بلند مى شود صداى ضجه امتم بلند مى گردد.

پرسيدم : اين ضجه چيست ؟ فرمود: صدا به تسبيح و تحميد و تهليل بر مى دارند. وقتى مؤ ذنين گفتند: اشهد ان لا اله الا الله امتم مى گويند: در دنيا او را مى پرستيديم . گفته مى شود: راست مى گوييد. وقتى مى گويند اشهد ان محمدا رسول الله . امتم مى گويند: اين همان آقايى است كه رسالت پروردگار را براى ما آورد و ما به او ايمان آورديم با اينكه نديديم او را. به آنها گفته مى شود: راست مى گوييد، او رسالت پروردگارتان را به شما رسانيد و شما به او ايمان آورديد. شايسته است خداوند بين شما و پيامبرتان جمع

ص: 45

نمايد. مؤ ذنين را به منازل خود در بهشت مى رسانند؛ جايى كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به دل كسى خطور كرده . ثم نظر الى فقال لى ان استطعت و لاقوه الا بالله ان لاتموت الا مؤ ذنا فافعل عبدالله بن على مى گويد: سپس بلال نگاهى به من كرد و گفت : تا زنده اى سعى كن (به يارى خدا) از مؤ ذنين بشمار آيى .

حق مؤ ذن از نظر امام على زين العابدين (عليه السلام )

در رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام ) چنين آمده : حق المؤ ذن ان تعلم انه مذكر لك ربك عزوجل وداع لك الى حظك و عونك على قضاء فرض الله عليك فاشكره على ذلك شكرا للمحسن اليك . (1)

حق مؤ ذن بر تو اين است كه بدانى او تو را به ياد پروردگارت عزيزت مى اندازد و دعوت مى كند تو را كه بهره و حظ زندگى خود را برگيرى (با رفتن به مسجد و اداى نماز) و تو را كمك مى كند بر انجام فريضه اى كه خداوند بر تو مقرر فرموده پس بايد از او سپاسگزارى كنى چنانچه از يك نيكوكار به خود سپاسگزارى مى كنى .

ص: 46


1- 52. بحار الانوار، ج 74، ص 7.

بخش چهارم : شهادت به ولايت در اذان و اقامه

اشاره

ص: 47

ص: 48

ولايت در راستاى شريعت

قبل از ورود به اين بخش لازم است ابتدا اشاره اى به اهميت اعتقاد به ولايت در راستاى شريعت داشته باشيم .

بنا به تصريح قرآن كريم ولايت جزء متمم و مكمل دين و آيين ماست .

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (1). طبق تصريح مفسرين شيعه اين آيه در روز غدير خم نازل شد. علما و دانشمندان اهل سنت نيز اعتراف به نزول آيه در روز هجدهم ذيحجه دارند كه بعد از اعلام ولايت على (عليه السلام ) نازل گرديد. (جهت اطلاع بيشتر مى توانيد به جلد اول الغدير صفحات 230 تا 232 مراجعه نماييد). از آن جمله حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب (ما نزل من القرآن فى على (عليه السلام ) از ابو سعيد خدرى (صحابى معروف ) نقل كرده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در غدير خم على (عليه السلام ) را به عنوان ولى به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينكه ايه : اليوم اكملت لكم ... نازل شد. در اين موقع پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:

الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولاية

ص: 49


1- 53. سوره مائده ، آيه 3.

لعلى من بعدى ثم قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله .

الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت پروردگارم و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على بعد از من : سپس فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست . خداوندا آن كس كه او را دوست بدارد و دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد دشمن بدار، و هر كس او را يارى كند و هر كس دست از ياريش بردارد از او بردار. (1) به همين جهت در آيه قبل مى فرمايد: اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون .

امروز ديگر كفار ماءيوس شدند از دين شما، از آنها نترسيد و (تنها) از من بترسيد. در تفسير نمونه ذيل اين آيه چنين آمده است : منظور، روز غدير خم است ، روزى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) امير مؤ منان على (عليه السلام ) را رسما براى جانشينى خود تعيين كرد. آن روز بود كه كفار در ميان امواج ياءس فرو رفتند زيرا انتظار داشتند كه آيين اسلام قائم به شخص باشد و با از ميان رفتن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اوضاع به حال سابق برگردد (مخصوصا كه پيامبرى پسرى نداشت ) و اسلام تدريجا برچيده شود اما هنگامى كه مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بى نظير بود به عنوان جانشين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفته شد، ياءس و نوميدى نسبت به شكست اسلام در آينده آنها را فرا گرفت و فهميدند كه آيين اسلام ريشه دار و پايدار است .

در اين روز بود كه آيين اسلام به تكامل نهايى خود رسيد زيرا بدون تعيين جانشين براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بدون روشن شدن وضع آينده اسلام ، اين آيين

ص: 50


1- 54. تفسير نمونه ذيل آيه ج 4، ص 266 و مى توانيد تحقيق را از تفسير الميزان ج 5، صفحات 178 تا ص 191 بجوييد.

به تكامل نهايى نمى رسيد.

آن روز بود كه نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على (عليه السلام ) براى آينده مردم تكامل يافت .

در تاريخ بغداد ص 290 به شماره 4392 از شهر بن خوئب از ابوهريره نقل مى كند كه گفت : هر كه روز هجدهم ذيحجه روزه بگيرد به او ثواب شصت ماه روزه مى دهند و هو يوم غدير خم لما اخذ النبى صلى الله عليه و آله و سلم بيد على بن ابى طالب فقال : الست ولى المؤ منين قالوا: بلى يا رسول الله ! قال : من كنت مولاه فعلى فقال عمربن الخطاب : بخ بخ لك يابن ابى طالب ، اصبحت مولاى و مولى كل مسلم فانزل الله اليوم اكملت لكم دينكم ابوهريره مى گويد: روز هجدهم ذيحجه روز غدير خم است . همان روزى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست على بن ابى طالب (عليه السلام ) را گرفت و خطاب به مردم فرمود: مگر من ولى مؤ منين نيستم ؟ گفتند: چرا يا رسول الله ! فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست . عمربن خطاب گفت : به به على ! تو مولاى من و مولاى همه مسلمانان شدى .

آنگاه اين آيه نازل شد. اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى ...

پس به گواهى علماى اهل سنت و مخصوصا نوشته تاريخ بغداد كه از دانشمندان قرن چهارم هجرى و متوفاى سال 463 هجرى بوده ، آيه اكمال دين و اتمام نعمت با تصريح ابوهريره و ساير دانشمندان عامه در روز غدير خم نازل شده است . با توضيحات قبل مسلم مى شود كه جزء مكمل دين و متمم نعمت الهى ، ولايت على (عليه السلام ) و ائمه طاهرين است به ناچار شهادت به ولايت از گواهى به رسالت جدا نخواهد بود. اينك نظر دانشمندان را در اين رابطه و كتابهايى را كه در اين رابطه نوشته شده است ،

ص: 51

ملاحظه فرمائيد:

1- سر الايمان ، عبدالرزاق مقرم .

2- شهادت ثالثه در اذان و اقامه ، عبدالرضا ابراهيمى .

3- الهداية فى كون الشهادة فى الاذان و الاقامة جزء كساير الاجزاء.

4- رسالة الحقوق ، جلد 2، آية الله ميرزا آقا اصطهباناتى

5- كلمات اعلام ، آية الله كاشف الغطاء (متوفى 1372 هجرى )

6- حدائق ، جلد 7 صفحه 403، يوسف بحرانى .

7- جواهر، جلد 9، ص 87، شيخ محمد حسن (متوفى 1266).

8- مستمسك العروة ، آية الله حكيم .

9- الشهادة باولايه جزء الاذان ، آية الله سيد حامد حسين (مؤ لف كتاب عبقات الانوار) بنا به نقل آية الله الشيخ محمد باقر بيرجندى (در كتاب وقايع الشهور و الايام ، ص 17).

10- كلمات الاعلام حول جواز الشهادة بالولاية فى الاذان و الاقامه .

اينك به قسمتى از اين تحقيقات اشاره مى شود:

علامه مجلسى مى نويسد: بعيد نيست شهادت به ولايت از اجزاى مستحبه اذان باشد زيرا شيخ و علامه و شهيد و ديگران اخبارى در اين مورد نقل نموده اند... (1)

مؤ يد اين مطلب روايتى است كه شيخ طبرسى در احتجاج (2) از قاسم بن معاويه نقل كرده است كه گفت : به حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : اينها حديثى در معراج نقل مى كنند كه چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شب به معراج رفت ، در عرش مشاهده كرد كه نوشته شده : لا اله الا الله محمد رسول الله ابوبكر الصديق .

ص: 52


1- 55. بحار الانوار، ج 84، ص 111.
2- 56. تفسير نمونه ، ج 4، ص 265.

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: سبحان الله اينان همه چيز را تغيير داده اند حتى اين را؟ گفتم : آرى . فرمود: خداوند وقتى عرش را آفريد بر آن نوشت :

لا اله الا الله محمد رسول الله على امير المؤ منين .

بعد فرمود: اين جملات را بر آب و كرسى و لوح و پيشانى اسرافيل و دو بال جبرئيل و اطراف آسمانها و زمينها و قله كوهها و چهره شمس و قمر نوشت .

فاذا قال احدكم لا اله الا الله محمد رسول الله فليقل : على امير المؤ منين هر گاه يكى از شما گفت : لا اله الا الله محمد رسول الله بايد بگويد على امير المؤ منين علامه مجلسى مى گويد: اين دستور دلالت دارد كه گفتن على ولى الله به طور عموم مستحب است . اذان يكى از اين موارد است كه مؤ ذن پس از گفتن اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله بايد بگويد و ان عليا ولى الله . اگر كسى در اذان يا اقامه اين جمله را نه به قصد جزئيت بلكه تيمنا و تبركا بگويد گناهى نكرده ، زيرا علماء حرف زدن بين اذان و اقامه را تجويز نموده اند و اين بهترين ذكر و دعاست . (1)

اينك دو روايت ديگر بر اينكه شايسته است نام على (عليه السلام ) را به همراه نام پيامبر بردن نقل مى شود. در كتاب هداية الطالبين آية العظمى شيخ ضياءالدين عراقى (2) آورده كه سيد نعمت الله جزائرى به سند خود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود:

يا على انى طلبت من اجل الله جل جلاله ان يذكرك فى كل مورد يذكرنى فاجابنى فاستجاب لى .

على جان از خداوند عزيز خواستم در هر كجا كه نام مرا برده است نام تو را هم ببرد، پس خداوند درخواستم را قبول نمود.

ص: 53


1- 57. احتجاج ، ص 83.
2- 58. بحار الانوار، ج 84، ص 112.

مؤ لف مى گويد: يكى از آن موارد اشهد ان عليا ولى الله است در اذان و اقامه .

باز در همان كتاب (ص 152) به نقل از غاية المرام در ضمن حديثى طولانى آورده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يا على ما اكرمنى بكرامته الا اكرمك بمثلها . على جان ! خداوند به من كرامتى نفرموده مگر اينكه تو را نيز به مثل آن ، كرامت كرده است .

مؤ لف مى گويد: يكى از كرامتها گفتن شهادت به ولايت است بعد از شهادت به لا اله الا الله ، محمد رسول الله .

شهادت خداوند و پيامبر خدا به ولايت على (عليه السلام )

صاحب كتاب شهادت ثالثه (1) ابتداى كتاب خود را به اين صورت آغاز مى كند: اولين كسى كه شهادت به ولايت امير المؤ منين داد، خداست ؛ به دليل اين حديث از امالى شيخ صدوق : (2) عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : انا اول اهل بيت نوه الله باسمائنا انه لما خلق الله السماوات و الارض امر مناديا ينادى فنادى اشهد ان لا اله الا الله (ثلاثا) و اشهد ان محمد رسول الله (ثلاثا) و اشهد ان عليا امير المؤ منين حقا (ثلاثا) .

فرمود ما اولين خانواده اى هستيم كه خداوند نام ما را با صداى بلند در آسمانها و زمين برده ، به گونه اى كه وقتى آسمانها و زمين را آفريد به يك منادى فرمان داد فرياد زند اشهد ان لا اله الا الله سه مرتبه و فرياد زند اشهد ان محمدا رسول الله سه مرتبه و اشهد ان عليا امير المؤ منين حقا

ص: 54


1- 59. هدايت الطالبين ، ص 149.
2- 60. عبدالرضا ابراهيمى كتاب در سال 1412 قمرى در قم چاپ سوم شده و در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است .

سه مرتبه .

پس از خداوند دومين شهادت دهنده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده است . ابن عباس نقل مى كند: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من قال لا اله الا الله تفتحت له ابواب السماء و من تلاها بمحمد رسول الله تهلل وجه الحق سبحانه و استبشر بذلك و من تلاها بعلى ولى الله غفر الله له ذنوبه و لو كانت بعدد قطر المطر(1) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:

هر كس بگويد لا اله الا الله درهاى آسمان به رويش گشوده مى شود و هر كه بعد از آن بگويد محمد رسول الله چهره خدا مى درخشد و خوشحال مى گردد و هر كه بعد از آن بگويد: على ولى الله خداوند گناهانش را مى آمرزد اگر چه به اندازه دانه هاى باران باشد.

شهادت حمزه سيدالشهداء به ولايت على (عليه السلام )

حمزه سيدالشهداء بايد اقرار به ولايت على (عليه السلام ) بنمايد:

سيد بن طاووس (قدس سره روحه ) از كتاب وصيت عيسى بن مستفاد از موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: پدرم فرموده است وقتى پيامبر اكرم به مدينه هجرت كرد و جنگ بدر پيش آمد مردم را به بيعت مجدد فرا خواند و تمام مسلمانان نيز بيعت كردند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خلوت به امير المؤ منين (عليه السلام ) اطلاع مى داد كه از اين جمعيت چه كسانى به بيعت خود وفا مى كنند و كدام وفا نخواهند كرد، امام على (عليه السلام ) را ملتزم مى نمود كه كتمان كند.

روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، على و فاطمه زهرا و حمزه عليهم السلام را خواست و فرمود: با من بيعت رضا كنيد. حمزه عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد با چه

ص: 55


1- 61. امالى ، ص 359 مجلس 88 و بحار الانوار ج 37، ص 295.

قرارهايى بيعت كنيم ؟ مگر قبلا بيعت نكرديم !

فرمود: يا اسدالله و اسد رسوله (اى شير خدا و شير پيامبر) بايد با خدا و پيامبر بر وفادارى و استقامت و پايدارى نسبت به پسر برادرت بيعت كنى تا ايمان كامل پيدا كنى . حمزه گفت : بسيار خوب ، اينك حاضرم و دست خود را براى بيعت گشود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دست خدا بالاى دست شما است سپس موارد بيعت را به تفضيل ذكر نمود: على امير المؤ منين و حمزه سيدالشهداء و جعفر الطيار فى الجنه و فاطمه سيدة نساء العالمين و السبطان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه هذا شرط من الله على جميع المسلمين من الجن و الانس اجمعين فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد الله عليه فسيؤ تيه اجرا عظيما يعنى : على (عليه السلام ) امير المؤ منين است حمزه سيدالشهداء است . جعفر در بهشت پرواز مى كند و فاطمه سرور زنان جهان است و دو فرزندم حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت اند اين پيمانى است از جانب خدا براى تمام مسلمانان جهان از جن و انس ... بعد اين آيه را رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) تلاوت نمود:

الذين يباعونك انما يبايعون الله

اين بيعت گيرى تمام شد، مدتى گذشت تا در جنگ احد شبى كه حمزه فرداى آن شب شهيد مى شد، رسيد. آن شب پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عمويش حمزه را خواست و فرمود: عمو جان حمزه ! ممكن است برايت پيش آمدى رخ دهد كه ديگر همديگر را نبينم . اگر به پيشگاه پروردگار در عرش رفتى و از شرايع اسلام و شرايط ايمان از تو پرسيد چه خواهى گفت ؟

اشك از چشمان حمزه جارى شد و گفت : پدر و مادرم فدايت باد! مرا راهنمايى فرما و به من بگو كه چه بايد بگويم فرمود: حمزه ! بايد خالصانه شهادت دهى به توحيد (لا اله الا الله ) و اينكه من پيامبر واقعى خداوند

ص: 56

هستم . حمزه گفت : قبول دارم و شهادت مى دهم . فرمود: و نيز بايد شهادت دهى كه بهشت واقعيت دارد و جهنم هست و قيامت بدون شك خواهد آمد و هر كس به مقدار ذره اى عمل خوب انجام دهد خواهد ديد و اگر به مقدار ذره اى عمل بد انجام دهد خواهد ديد همچنين بايد شهادت دهى و ان عليا امير المؤ منين .

على امير امير المؤ منين است . حمزه گفت : شهادت مى دهم و اقرار مى كنم و ايمان دارم و تصديق مى نمايم . فرمود: پس از اين بايد شهادت دهى كه ائمه و پيشوايان دين از ذريه على (عليه السلام ) هستند. حسن و حسين و بقيه امامان از فرزندان حسين (عليه السلام ) مى باشند.

باز حمزه گفت : ايمان دارم و تصديق مى كنم . فرمود: آنگاه بايد گواهى بدهى كه فاطمه سرور زنان جهان است و بدانى كه حمزه سيدالشهداء است و شير خدا و پيامبر اوست . حمزه تصديق نمود و شهادت داد.

باز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: و گواهى دهى كه جعفر پسر برادرت با ملائكه در بهشت پرواز خواهند كرد و ان محمدا و آله خير البرية و بدانى كه محمد و آلش بهترين مخلوقاتند.

تؤ من يا حمزه بسرهم و علانيتهم و ظاهرهم و باطنهم و يحيى على ذلك و تموت توالى من والاهم و تعادى من عاداهم فرمود: بايد به نهان و آشكار و ظاهر و باطن آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان بياورى و با اين چنين ايمانى زندگى كنى و بميرى . دوستان آنها را دوست بدارى و دشمنانشان را دشمن .

قال : نعم يا رسول الله اشهد الله و اشهدك و كفى بالله شهيدا فقال : رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) سددك الله و وفقك حمزه گفت : آرى (همينطور كه مى فرماييد پذيرفتم و ايمان دارم ) خداوند و رسولش را بر ايمان خود گواه مى گيرم ، شهادت به خداوند مرا كافى است .

ص: 57

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خدا تو را ثابت قدم بدارد و توفيقت دهد. (1)

گواهى عباس ، عموى ديگر پيامبر

سيد بن طاووس از كتاب وصيت عيسى بن مستفاد نقل مى كند كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شب درگذشت خود، عباس ، عمويش ، را خواست و با او خلوت كرد و گفت : عباس ! بدان خداوند از من تعهد گرفته كه به عموم مردم و به خصوص به اهل بيتم ، ولايت على را اعلام كنم . هر كه مايل است ايمان بياورد و هر كه مايل نيست كفر ورزد.

يا اباالفضل ! عباس ! اينك عهد و پيمان اسلام را تجديد بنما و فرمانروايى و امامت و امارت امامان را بپذير. مبادا با زبان اقرار كنى و با دل انكار. آنگاه فرمود: با عزيزان خانواده ام به نزاع برخيزند و آنها را عقب بزنند و گروهى را خداوند عزيز كرده خوار نمايند و به گروهى كه هرگز لياقت اين مقام را ندارند و نخواهند داشت ، عزت بخشند. گر چه تلاش فراوان كنند و چشم به اين مقام بدوزند.

عباس ! خدا با من پيمان بسته كه به حاضرين از جن و انس بگويم و به آنها دستور دهم به غايبين برسانند فمن صدق عليا و وازره و اطاعه و نصره و قبله و وادى ما عليه من الفرائض لله فقد بلغ حقيقة الايمان و من ابى الفرائض فقد احبط الله عمله حتى يلقى الله و لا حجة له عنده يا اباالفضل فما انت قائل ؟

عباس ! هر كه على را تصديق نمايد و ياور او باشد و واجبات را براى خدا بجا آورد، به حقيقت ايمان رسيده و هر كه امتناع از فرائض داشته باشد،

ص: 58


1- 62. بحار الانوار، ج 38، ص 319 به نقل از امالى صدوق ، ص 330.

خداوند اعمالش را از بين مى برد و در حالى به ملاقات خداوند مى رود كه هيچ حجت و دليلى ندارد. حالا بگو عباس ! تو چه خواهى گفت ؟ (آيا سخنانم را مى پذيرى ؟)

قال : قبلت منك يا رسول الله و آمنت بما جثت به و صدقت و سلمت فاشهد على

گفت : از شما پذيرفتم و ايمان دارم به آنچه آورده اى و تصديق مى كنم و تسليم هستم . شما گواه باش بر اين ايمانم . (1)

ابن عباس و گواهى او به هنگام مرگ

عطاء گفت : هنگام بيمارى ابن عباس در طائف كه منجر به مرگ او شد، من با سى نفر از شيوح طائف به ديدنش رفتم . بسيار ضعيف شده بود. سلام كرديم و نشستيم .

ابن عباس به من گفت : اينها كيانند؟ گفتم : شيوخ اين شهر و ناحيه اند. شروع به نام بردن از آنها كردم : عبدالله بن سلمة بن حصرم طائفى و عمارة بن ابى الاحلج و... يك يك را نام بردم . اين مشايخ دور ابن عباس را گرفته ، گفتند: پسر عموى پيامبر! تو پيامبر اكرم را ديده اى و از او حديثها شنيده اى ، ما را در مورد اخلاف امت راجع به على بن ابى طالب (عليه السلام ) آگاه ساز. گروهى على را بر ديگران مقدم مى دارند و گروهى هم او را چهارمين نفر مى دانند؟

ابن عباس آهى سرد كشيد و گفت : شنيدم از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه مى فرمود: على مع الحق و الحق معه و هو الامام و الخليفه من بعدى فمن تمسك به فاز و نجا و من تخلف عنه ضل و غوى ، على يكفنى و يغسلنى و

ص: 59


1- 63. بحار الانوار، ج 22، ص 279.

يقضى دينى و ابو سبطى الحسن و الحسين و من صلب الحسين تخرج الائمه التسعه و منها هدى هذه الامة .

على با حق و حق با على است . او امام و خليفه بعد از من است . هر كه به دامنش چنگ زد رستگار شد و نجات يافت و هر كه از او منحرف شد گمراه گرديد و بيچاره شد. على مرا غسل مى دهد و كفن مى كند و قرضم را مى پردازد. اوست پدر نواده ام حسن و حسين و از صلب حسين نه امام خواهند بود كه يكى از آنها مهدى اين امت است .

عبدالله بن سلمه گفت : پسر عموى پيامبر! چرا تا به حال چنين به ما نگفتى ؟

ابن عباس در پاسخ گفت : والله من آنچه شنيده بودم گفتم و نصيحت كردم اما مردم نامشان را دوست نمى دارند. سپس گفت : مردم ! از خداوند بپرهيزيد پرهيزى همراه با عبرت و در حال بيم و سرعت بسوى خير، در جستجوى واقعيت باشيد و از مسائل غير واقعى فرار كنيد و پيش از مردن براى آخرت خود عمل كند.

و تمسكوا بالعروة الوثقى من عترة نبيكم فانى سمعته يقول : من تمسك بعترتى من بعدى كان من الفائزين .

به عترت پيامبر، اين دستاويز محكم ، چنگ زنيد كه خود از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: هر كه به عترتم تمسك كند از رستگاران است . در اين موقع با صداى بلند شروع به گريه كرد. حاضرين گفتند: تو با نسبتى كه با پيامبر دارى ، چرا اين چنين زار و زار اشك مى ريزى ؟

گفت : عطاء! من برا دو چيز گريه مى كنم هول المطلع و فراق الا حبه چگونه به پيشگاه خدا بروم و چگونه از عزيزانم جدا شوم .

وقتى مردم رفتند رو به من نمود و گفت : عطاء! دست مرا بگير و ببر به صحن حياط. با سعيد دستان او را گرفتم و به داخل حياط آورديم . در اين

ص: 60

موقع هر دو دست خود را به طرف آسمان گشود و گفت :

اللهم انى اتقرب اليك بمحمد و آل محمد اللهم انى اتقرب اليك بولاية الشيخ على بن ابى طالب فما زال يكررها حتى وقع على الارض ...

خدايا من بسوى تو تقرب مى جويم به وسيله محمد و آل محمد. خدايا من بسوى تو تقرب مى جويم به ولايت بزرگ قوم ، على بن ابى طالب ، اين كلمه را آن قدر تكرار كرد كه بر زمين افتاد. وقتى به سراغش رفتيم ، ديديم از دنيا رفته (خداوند رحمتش كند).

شهادت سلمان و ابوذر به ولايت على (عليه السلام )

چنانچه ملاحظه مى كنيد آنها كه با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مخصوصا بستگان نزديك ايشان لازم بود كه پيامبر آنها را به شهادت ثالثه و ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام ) در هر جا و هر مورد سفارش كند. حمزه را دوست مى داشت و نمى خواست بى ولايت على (عليه السلام ) شهيد شود، به عباس هنگام مرگ سفارش كرد و ابن عباس نيز از او ياد گرفت كه هنگام مرگ ، چنين شهادت بدهد:

لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على ولى الله

طبق روايتى كه در كتاب السلافة فى امر الخلافة نقل شده است . (1) سلمان فارسى و اباذر غفارى در زمان خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از شهادت به رسالت در اذان مى گفتند اشهد ان عليا ولى الله صاحب كتاب شهادت ثالثه مى نويسد: ممكن است خود پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او دستور داده باشد اگر

ص: 61


1- 64. اين كتاب متعلق به يكى از علماى اهل سنت به نام عبدالله مراغى است كه از علماى قرن هفتم هجرى بوده به نقل كتاب شهادت ثالثه ص 6 و بنا به نقل صاحب كتاب نهضت حسينى ص 6 آية الله كاظمينى در جواهر الولايه ص 380 راجع به اهميت روايت السلافة فى امر الخلافة مى نويسد: اين كتاب در كتابخانه دمشق موجود است و هفتصد سال قبل نوشته شده است .

مورد اعتراض قرار گرفت به آنها اين جواب را بدهد.

بالاخره در كتاب جواهر الولايه ص 380 مى نويسد سلمان فارسى پس از شهادت به رسالت گفت اشهد ان عليا ولى الله . شخصى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و عرض كرد: چيزى را شنيدم كه سابقه نداشت ، سلمان پس از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت على داد.

باز در همان كتاب مى نويسد: ان رجلا دخل على رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقال يا رسول الله ان اباذر يذكر فى الاذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة لعلى بالولاية و يقول اشهد ان عليا ولى الله فقال : كذلك نسيتم قولى فى غدير خم ؛ من كنت مولاه ... .

پس از جريان غدير خم پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر گفت اذان بگويد اباذر پس از شهادت به رسالت گفت : اشهد ان عليا ولى الله .

مردى به شكايت خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر گفت اباذر در اذان بدعت گذاشت فرمودند: اين چنين گفتار مرا در غدير خم فراموش كرديد كه هر كسى من مولاى اويم پس على (عليه السلام ) مولاى اوست .

چنانكه ذكر كرديم صاحب كتاب شهادت ثالثه احتمال مى دهد خود رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر چنين دستور داده باشند و اين ، احتمال خوبى است .

شهادت حضرت مهدى (عج ) به ولايت على (عليه السلام )

در مورد شهادت ائمه (عليهم السلام ) به ولايت امير المؤ منين (عليه السلام ) از باب تبرك و تيمن به شهادت حضرت حجة بن الحسن المهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مى پردازيم .

شيخ صدوق (اعلى الله مقامه الشريف ) در كتاب اكمال الدين در ضمن

ص: 62

دو روايت در مورد ميلاد حضرت مهدى (عج ) به اين صورت گواهى حضرت حجة را به ولايت امير المؤ منين و ائمه (عليهم السلام ) مى نگارد. (1)

و اذا انا بالصبى (عليه السلام ) ساجدا لوجهه جاثيا على ركبتيه رافعا سبابيته و هو يقول : اشهد ان لا اله الا الله و ان جدى رسول الله و ان ابى امير المؤ منين ثم عد اماما الى ان بلغ الى نفسه .

ناگهان ديدم كودك در حال سجده بر دو زانو نشسته و انگشت سبابه خود را بلند نموده ، گفت : اشهد ان لا اله الا الله و ان جدى رسول الله و ان ابى امير المؤ منين سپس يك يك امامان را نام برد تا رسيد به خودش .

در روايت دوم مى فرمايد: ثم قال : تكلم يا بنى فقال : اشهد ان لا اله الا الله و ثنى بالصلاة على محمد و على امير المؤ منين و على الائمه الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين . (2)

امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فرمود: پسرم سخن بگو. كودك گفت : اشهد ان لا اله الا الله سپس صلوات بر پيامبر اكرم و امير المؤ منين و بقيه ائمه طاهرين فرستاد.

نظر علماى شيعه درباره شهادت ثالثه در اذان

صاحب كتاب شهادت ثالثه در ارتباط با شهادت به ولايت امير المؤ منين (عليه السلام ) جدولى از علماى شيعه را كه شهادت به ولايت را مستحب مى دانند، تنظيم نموده است . ما نام و نظر چند نفر از آنها را ذكر مى كنيم :

1- علامه مجلسى (كه ما قبلا نظر ايشان را ذكر كرديم ).

2- شيخ يوسف بحرانى در كتاب الواثق .

ص: 63


1- 65. اكمال الدين 404.
2- 66. كمال الدين 402.

3- وحيد بهبهانى در حاشيه بر مدارك .

4- سيد بحرالعلوم در منظومه كه مى فرمايد:

صل اذا ما اسم محمد بدا***عليه والال فصل لتحمدا

و اكمل الشهادتين بالتى***قد اكمل الدين بهاوالملة

يعنى : وقتى نام حضرت محمد را مى برى صلوات بفرست به او و آلش تا كار پسنديده اى كرده باشى و دو شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله را با شهادت به ولايت على (عليه السلام ) تكميل كن كه دين و آئين به وسيله آن كامل شده است .

5- كاشف الغطاء در كشف الغطاء.

6- سيد على طباطبايى در رياض .

7- شيخ مرتضى انصارى در نخبة العباد.

8- ملا آقا دربندى در رساله عمليه .

9- ميرزاى شيرازى در مجمع الرسائل .

10- موسى محمد كاظم خراسانى در ذخيرة العباد.

11- سيد محمد كاظم يزدى در طريق النجاة .

12- شيخ عبدالله مامقانى در منهاج المتقين .

13- ميرزاى نائينى در وسيلة النجاة .

14- شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در حاشيه عروة .

از علماى حاضر در آن زمان نيز سيد محسن حكيم . سيد عبدالهادى شيرازى ، سيد ابوالقاسم خويى و سيد محمود شاهرودى را نام مى برد به اضافه چندين نفر ديگر.

علامه شيخ محمد حسن اصفهانى صاحب كتاب جواهر (متوفى سنه

ص: 64

1266) در كتاب نجاة العباد مى نويسد:

مستحب است صلوات بر پيامبر و آل او هنگام نام بردن آنها و مستحب است كامل كردن دو شهادت ، به شهادت بر ولايت امير المؤ منين حضرت على (عليه السلام ) در اذان و غير اذان .

شيخ مرتضى انصارى در رساله نخبة العباد مى نويسد: شهادت به ولايت جز اذان نيست ولى مستحب است به قصد رجحان يا فى نفسه و يا با ذكر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورده شود. آية الله خويى در جواب استفتاء مى فرمايد:

جاى شك نيست شهادت به ولايت على (عليه السلام ) گر چه جزء اذان و اقامه نباشد ولى انها فى نفسها مستحبة بلا اشكال اين شهادت فى نفسه مستحب است (1) و صاحب جواهر (در جلد نهم ص 87) مى نويسد:

فلولا تسالم الاصحاب لامكن دعوى الجزئية بناء على صلاحية المشروعية الخصوصية و الامر سهل

اگر همگامى با اصحاب نبود بنابر مصلحت شرعى خصوصى ، دعوى جزء بودن ولايت در اذان ممكن بود و اين مطلب ساده اى است .

آية الله سيد عبدالحسين شرف الدين در كتاب نص و اجتهاد مى گويد: مستحب است در اذان و اقامه گفته شود اشهد ان عليا ولى الله واجب باشد نه به قصد جزئيت . آية الله آل طاهر خمينى كتابى بنام الهداية نگاشته است در اينكه شهادت به ولايت مثل ساير اجزاء جزء اذان و اقامه است . علامه ملامحمد تقى مجلسى پدر ملا محمد باقر مجلسى (رضوان الله عليهما) در جلد دوم

ص: 65


1- 67. كتاب شهادت ثالثه ، ص 73.

روضة المتقين درباره شهادت به ولايت مى نويسد: اخبارى كه دلالت دارد بر اضافه نمودن اشهد ان عليا ولى الله ... جزء اخبار اصول است و صحيح هست چنانكه محقق و علامه و شهيد تصريح نموده اند. زيرا آنها چنين اخبارى را نسبت به شذود داده اند و روايت شاد روايتى است كه صحيح است اما مشهور نيست . با اينكه شيعه از ديرباز، از زمان قديم ، تاكنون عمل به گفتن شهادت به ولايت داشته اند ظاهر اين است كه اگر كسى چنين كند گناهكار نيست مگر اينكه به طور قطع ، آن را مشروع بداند كه در اين صورت خطا كار است و الاولى ان يقوله على انه جزء الايمان لا جزء الاذان بهتر اين است كه اين شهادت را به اعتقاد اينكه جزء ايمان است نه جزء اذان بگويد. شايد هم گفتن اين شهادت معمول بوده ولى به واسطه تقيه ترك شده است . (1)

در مستدرك الوسائل (جلد چهارم ص 76) از قول شيخ طوسى در مبسوط مى نويسد گفتن اشهد ان عليا امير المؤ منين و آل محمد خير البريه بنابر اخبار شاذه ، معمول نيست اگر كسى چنين بگويد لم ياءثم به گناهى نكرده است .

علامه حاج ميرزا حسن شعرانى در پاسخ به استفتاء عده اى از علماى اهل سنت درباره اشهد ان عليا ولى الله در اذان و اقامه چنين مى نويسد:

بسم الله الرحمن الرحيم اقرار به ولايت امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) و شهادت به آن جزء ايمان است و در اذان نيز جائز است و اختلافى در اين مورد بين فرقه هاى مختلف مسلمين وجود ندارد.

دليل بر اينكه جزء ايمان است روايات زيادى است كه از آن جمله روايت ترمذى است در كتاب خود (كه يكى از صحاح سته است ) از ام سلمه كه

ص: 66


1- 68. روضة المتقين ، ج 2، ص 246.

مى گفت : پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمود: على را منافق دوست ندارد و مؤ من با على بغض نخواهد داشت پس هر كه با على (عليه السلام ) بغض داشته باشد مؤ من نيست و هر كه او را دوست بدارد مؤ من است و معنى اينكه ولايت جزء ايمان است همين است .

على (عليه السلام ) محبوبترين فرد نزد خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود بنا به تصريح حديث طير مشوى كه بين همه مسلمانان معروف است .

اما گفتن اين جمله در اذان جائز است ، زيرا يك واقعيت و حقيقتى است و قول مشروعى است كه فقهاى چهارگانه اهل سنت اتفاق دارند بر اينكه مؤ ذن مى تواند در بين اذان تكلم كند اما نه زياد كه مخل به موالات بين جملات اذان باشد مگر احمد بن حنبل كه گفته : جايز نيست تكلم به كلام نامشروع مانند غيبت و كذب كه اذان با آن باطل مى شود، اما ساير فقهاى باطل نمى دانند. كتابهاى ايشان موجود و نظرشان مشهور است و به همين مطلب در ص 228 جلد اول كتاب الفقه على مذاهب الاربعه تصريح شده است .

(در پايان استفتاء مى فرمايد) و اما تركه فان كان عن عناد و بغض فهو خارج عن الايمان .

اما ترك گفتن اشهد ان عليا ولى الله در صورتى كه از بغض و كينه و دشمنى باشد خارج از ايمان است . (1)

عده اى از علماء از آية الله العظمى سيد احمد خوانسارى متوفى در سال 1407 هجرى سؤ ال كردند: آيا اشهد ان عليا ولى الله جزء اذان و اقامه است ؟ معظم له در پاسخ فرمودند: از من بپرسيد كه آيا اذان و اقامه جزء اشهد ان عليا ولى الله مى باشد يا خير.

در متن عروة الوثقى ، صاحب عروه مى نويسد: و اما الشهادة لعلى

ص: 67


1- 69. نقل از كتاب هزار و يك نكته حسن زاده آملى ، ص 745.

بالاويه و امرة المؤ منين فليست جزءا منهما . شهادت به ولايت امير المؤ منين (عليه السلام ) جزء اذان و اقامه نيست . مرحوم ميلانى در حاشيه مى نويسد: لكنها مكملة للشهادة فينبغى ان يوتى بها ولى شهادت به ولايت مكمل شهادت به توحيد و نبوت است ، پس شايسته است كه آن را نيز ذكر كنند. مرحوم آية الله سيد محمود شاهرودى مى نويسد: اگر شهادت به ولايت داد بايد قصد امتثال استحباب عمومات مطلقه را بنمايد چنانكه احوط و اولى اين است كه بعد از شهادت به رسالت ، صلوات بر محمد و آلش به همين قصد بفرستد. (1)

مؤ ذن خداوند در آخرت

علامه مجلسى (در بحار الانوار در ج 39، ص 227) نقل مى كند از ابن عباس كه گفت : در قرآن آيه اى است كه مردم آن را نمى شناسند اين آيه فاذن مؤ ذن بينهم (2) مؤ ذنى بين آنها فرياد مى زند ان لعنة الله على الظالمين اى يقول الا لعنة الله على الذين كذبوا بولايتى و استخفوا بحقى .

مى گويد كه لعنت خدا بر ظالمين يعنى آگاه باشيد! لعنت خدا بر كسانى كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا سبك شمردند. امام باقر (عليه السلام ) فرمود: منظور از مؤ ذن ، امير المؤ منين (عليه السلام ) است . در خطبه افتخار مى فرمايد: و انا اذان الله فى الدنيا و مؤ ذنه فى الاخرة و من اذان خدا در دنيا و مؤ ذنش در آخرتم . منظورش اين آيه سوم سوره برائت است كه ؛ اذان من الله و رسوله . (3)

و همچنين آيه فاذن مؤ ذن زيرا امير المؤ منين (عليه السلام ) در دنيا منادى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى دشمنانش بود (در تبليغ آيات سوره برائت ) و نيز منادى و مؤ ذن خدا در آخرت براى دشمنانش نيز گرديد.

ص: 68


1- 70. عروة ، ج 1، ص 602.
2- 71. سوره اعراف ، آيه 44.
3- 72. سوره توبه ، آيه 3

بخش پنجم : احكام اذان و اقامه

اشاره

ص: 69

ص: 70

اذان و اقامه ، استحباب يا وجوب

اين بخش حاوى مسائل فقهى و فتوايى است كه با رجوع به كتابهاى رساله ، بخشى از فتواى مجتهدين گذشته و يا حال در مورد مسائل اذان و بخش ، بيشتر از كتاب شريف عروة الوثقى ، نسخه اى كه در اختيار اين جانب است و ده نفر از فقهاى برجسته و اعاظم دانشمندان شيعه بر آن شيعه بر آن حاشيه زده اند و نظرات خود را اظهار نموده اند، استفاده مى كنيم . (1) در بحث اذان و اقامه آمده است :

حرفى نيست در استحباب مؤ كد در مورد اذان و اقامه در نمازهاى يوميه چه ادا انجام شود و چه قضا، چه در جماعت خوانده شود و چه فرادى در مسافرت و در غير مسافرت براى زنان و مردان . اما بعضى از علماء قائل به وجوب اذان و اقامه شده اند و دسته اى اين وجوب را اختصاص به نماز مغرب و صبح داده اند و برخى به نماز جماعت كه اذان و اقامه را شرط

ص: 71


1- 73. عروة الوثقى چاپ تهران كه حاج سيد هدايت الله مسترحمى آن را تطبيق نموده ، ص 601.

صحت نماز جماعت دانسته اند.

در تحصيل ثواب جماعت عروة مى نويسد: اقوى ، استحباب اذان است مطلقا و احوط، ترك نكردن اقامه است براى مردان در غير موارد سقوط (كه بعدا ذكر خواهد شد) و در حال عجله و بالفور يا ضيق وقت . اينجا ميدان اختلاف فتاوى از فقها و اعاظم دانشمندان است كه خلاصه آن چنين است :

امام خمينى (رضوان الله عليه ) مى فرمايد: اقوى استحباب اقامه است جز اينكه ترك اذان و اقامه موجب محروم شدن از ثواب بزرگى است . در ميان علمايى كه حاشيه بر اين چاپ عروة دارند فقط آية الله رفيعى مى فرمايد: بل لا يبعد وجوبها عليهم بعيد نيست كه اقامه احتياط بر مردها واجب باشد. چنانچه توجه كرديد صاحب عروة نيز در مورد اقامه احتياط واجب به عدم ترك دارند كه نبايد مردان ترك كنند و آية الله رفيعى ، ترك را براى مردان جايز نمى دانند؛ ولى بقيه ترك اذان و اقامه را جايز مى دانند، جز اينكه ترك را شايسته نمى دانند. آية العظمى خويى مى نويسد لا باءس بتركها و ان كانت رعاية الاحتياط اولى مى توان اقامه را ترك كرد اما رعايت احتياط بهتر است . اذان و اقامه مخصوص نمازهاى واجب يوميه است . در مورد ساير نمازها سه مرتبه ندا مى كنند الصلوة .

در مواردى نيز اذان و اقامه مستحب است ؛ از جمله در گوش نوزاد (اذان در گوش راست نوزاد و اقامه در گوش چپ او) و در بيابانهاى وحشت انگيز و در گوش كسى كه چهل روز خوردن گوشت را ترك كرده (1) و در گوش انسان بد اخلاق (بهتر است اذان را در گوش راست آنها بگويند).

اذان دو قسم است : اول اذان اعلام (كه در سه وقت صبح و ظهر و مغرب

ص: 72


1- 74. اين موارد در بحث تشريع اذان به نقل از روايات ذكر شد.

گفته مى شود)، دوم اذان نماز. اذان اعلام بايد اول وقت نماز گفته شود و اما اذان نماز بايد متصل به نماز باشد اگر چه آخر وقت باشد. در اين نوع اذان قصد قربت لازم است همينطور در اقامه نماز.

اذان در چند مورد ساقط است

اول نماز عصر روز جمعه وقتى كه جمع بين نماز جمعه يا ظهر شود اما اگر بين آنها فاصله بيفتد، اذان ساقط نمى شود. دوم اذان نماز عصر روز عرفه وقتى با نماز ظهر جمع شود اما اگر جدا خوانده شد ساقط نمى شود. سوم اذان نماز عشا در ليلة المزدلفه اگر با نماز مغرب با هم خوانده شود. چهارم اذان نماز عصر و عشاء مستحاضه ايكه جمع مى كند با ظهر و مغرب . پنجم مسلوس (كه سلسله بول دارد) در بعضى موارد كه جمع بين دو نماز مى كند وقتى تصميم دارد جمع كند بين دو نماز را با فاصله زياد بخواند، نه فاصله اى كه بين دو نماز با خواندن تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام ) و يا تعقيب ، پيش مى آيد (1) اقوى اين است كه سقوط در اين موارد رخصت است (يعنى اجازه ترك داده اند و اگر هم اذان را بگويد اشكال ندارد) نه عزيمت (يعنى اينكه نتواند اذان را بگويد). (2)

براى كسى كه مى خواهد نماز قضاى چند شبانه روز را بخواند جز در نماز اول ؟ شروع مى كند در بقيه اذان وارد شده است ؛ يعنى مى تواند براى اولى يك اذان بگويد و براى بقيه فقط اقامه . آيت الله ميلانى مى فرمايد به همان

ص: 73


1- 75. در اين مورد امام خمينى و آية الله گلپايگانى حصول فاصله بوسيله نافله لا موجب خواندن اذان مى دانند.
2- 76. سقوط رحمت را آية الله گلپايگانى و امام خمينى در مطلق جمع عزيمت مى دانند كه ترك اذان نمايد حتى در عصر جمعه و عشاء مزدلفه .

اذان اول اكتفا نمايد (يعنى در بقيه نه اذان و نه اقامه بگويد).

در چند مورد اذان و اقامه ساقط مى شود: اول كسى كه وارد جماعتى مى شود كه اذان و اقامه را گفته اند گر چه او نشنيده و حضور نداشته است .

دوم : كسى كه براى نماز مسجد مى شود در صورتى كه نمازش را با جماعت بخواند يا فرادى در حالى كه آنها مشغول نماز باشند يا نمازشان تمام شده اما صف ها بهم نخورده باشد؛ صاحب عروة مى نويسد: اما سقوط در اين مورد رخصت است نه عزيمت . با اينكه امام خمينى و خوانسارى و قمى سقوط را عزيمت مى دانند.

سقوط در اين مورد شش شرط دارد:

1- نماز او و نماز جماعت هر دو ادا باشد نه يكى ادا و ديگرى قضا.

2- هر دو نماز در وقت مشترك باشد نه اينكه يكى نماز عصر مى خواند داخل شونده مى خواهد نماز مغرب بخواند.

3- هر دو در يك مكان باشد نه يكى داخل مسجد و ديگرى در خارج .

4- براى نماز جماعت اذان و اقامه گفته باشند و اگر نگفته باشند و از واردين ساقط نمى شود.

5- نماز جماعت آنها درست باشد پس اگر نماز جماعت به جهتى درست نباشد (مثلا اگر امام جماعت فاسق باشد با اطلاع ماءمومين ) اذان ساقط نمى شود.

6- اين حكم مربوط به مسجد است نه جاهاى ديگر.

چون اين سقوط رخصت است در هر موردى كه شك كرد مى تواند اذان و اقامه خود را بگويد. مثلا در موردى كه مكان يكى است و شخص نمى داند نماز ادا مى خوانند يا قضا.

سومين مورد از موارد سقوط اذان و اقامه زمانى است كه شخص ، اذان يا

ص: 74

اقامه ديگرى را مى شنود (چه گوينده امام باشد چه ماءموم ) به شرط اينكه ناقص نگويد (مثلا اذان گو يا اقامه گو تنها يك فصل اذان يا اقامه را بگويد، يا آن را غلط ادا كند) در صورت نقص ، شنونده مى تواند قسمت ناقص را خودش بگويد.

چهارم : وقتى حكايت اذان يا اقامه ديگرى را مى كند به همان حكايت اكتفا نمايد.

حكايت اذان در هنگام شنيدن آن مستحب است ؛ چه اذان اعلام باشد يا اذان اعظام (يعنى اذان نماز) منظور از حكايت اذان يعنى آنچه مؤ ذن مى گويد او نيز با فاصله كم تكرار نمايد.

در مسئله 7- مى فرمايد ظاهرا فرقى بين شنيدن و گوش دادن نيست .

خلاصه اى از شرايط اذان و اقامه

اول : نيت است و ادامه آن تا آخر اذان و اقامه .

دوم : عقل و ايمان است (اما در مورد بلوغ ، اقوى اين است كه بلوغ معتبر نيست مخصوصا در اذان و بويژه در اذان اعلامى كه مى توان اكتفا به اذان و اقامه كودك مميز نمود اگر شنيد با حكايت كرد كه براى جماعت مى گويد، كفايت اين اذان براى خودش جاى اشكال نيست ) اما در مورد جنسيت ، مرد بودن تنها در اذان اعلامى شرط است .

سوم : ترتيب است كه اول اذان و بعد اقامه را بگويد، همينطور رعايت ترتيب در فصول اذان و اقامه شرط است .

چهارم : موالات و پشت سر هم گفتن فصل هاى هر يك از اذان و اقامه . همينطور حفظ موالات بين خود اذان و اقامه و بين اين دو و نماز. پس اگر بين هر كدام فاصله غير معمول (در عرف متشرعه ) پيش آيد، باطل مى شود.

ص: 75

پنجم : اذان و اقامه را صحيح بگويد و ترجمه آن كافى نيست و تبديل حرفى به حرف ديگر نيز كفايت نمى كند (مثلا صلوة را با سين بگويد).

ششم : داخل شدن وقت .

هفتم : وضو داشتن (در اقامه شرط است نه در اذان ).

مستحبات اذان و اقامه

مستحب است مؤ ذن 1- رو به قبله باشد 2- ايستاده بگويد 3- در اذان وضو داشته باشد (اما در اقامه لازم است نه مستحب ) 4- بين اذان و اقامه صحبت نكند (بلكه پس از گفتن قد قامت الصلوة حرف زدن مكروه است ) 5- در حال استقرار بگويد (در حال اقامه بدن آرام باشد) 6- آخر فصول را جزم بدهد (با تاءنى در اذان و سرعت در اقامه ) 7- الف وهاى اسم جلاله الله را در هر فصلى كه اين اسم هست فصيح بگويد 8- هنگام اذان انگشت در دو گوش بگذارد 9- در اذان صدا را بكشد و بلند بگويد (بلكه در اقامه هم بلند بگويد اما كوتاهتر از اذان ) 10- بين اذان و اقامه فاصله بياندازد (يا با دو ركعت نماز خواندن يا چند قدم راه رفتن يا شستن و يا سجده كردن (1) يا ذكر گفتن يا دعا كردن يا سكوت نمودن ).

- اگر با سجده فاصله انداخت ، مستحب است در سجده بگويد سجدت لك خاضعا خاشعا يا بگويد لا اله الا انت سجدت لك خاضعا خاشعا

- اگر نشستن را براى فاصله انتخاب كرد مستحب است بگويد اللهم اجعل قلبى بارا و رزقى دارا و عملى سارا و اجعل لى عند قبر نبيك قرارا و مستقرا

- اگر راه رفتن را انتخاب كرد بگويد بالله استفتح و بمحمد صلى الله

ص: 76


1- 77. فاصله با دو ركعت نماز را اغلب فقها در مورد غير نماز مغرب مستحب مى دانند.

عليه و آله استنجح و اتوجه اللهم صلى الله محمد و آله محمد و اجعلنى بهم وجيها فى الدنيا و الآخره و من المقربين

همچنين مستحب است مؤ ذن داراى صداى بلند و عادى باشد و بصير به اوقات شرعى و در جاى بلندى مانند مناره يا غير آن اذان بگويد.

(مسئله ) كسى كه اذان يا اقامه اى هر دو را عمدا ترك نمايد تا هنگامى كه تكبيرة الاحرام گفت ديگر جايز نيست نماز را بشكند و تدارك نمايد. اما كسى كه فراموش كرد تا به ركوع نرفته مى تواند نماز را بشكند و اذان و اقامه را بجا آورد چه فرادى بخواند يا غير فرادى ؛ اما اگر يكى از آن دو را فراموش كرد يا بعضى از فصول آنها را يا شرايط اذان يا اقامه را، جايز نيست رجوع .(1)

(مسئله ) گاهى گفته مى شود در اذان اعلامى غلط گفتن اشكال ندارد اما چنين كارى ممنوع است .

در آخر اين بخش دو روايت را در مورد فاصله انداختن بين اذان و اقامه بوسيله سجده (از جهت تيمن و تبرك و ارزش آن ) مى آوريم .

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: امير المؤ منين (عليه السلام ) پيوسته به اصحاب خود مى فرمود: هر كس بين اذان و اقامه سجده كند و در سجده خود بگويد رب لك سجدت خاضعا خاشعا ذليلا خداوند به ملائكه مى گويد به عزت

ص: 77


1- 78. اين قمست را اغلب فقها در مورد ترك اقامه خصوصا اگر قبل از قرائت يادش بيايد رجوع را جايز دانسته بلكه خالى از قوت نمى دانند از قبيل امام خمينى ، خويى ، ميلانى (اعلى الله مقامهم ).

و جلالم سوگند محبت اين شخص را در دل مؤ منين قرار مى دهم و هيبتش را در دل منافقين . (1)

ابن ابى عمير از پدر خود از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرد: كه ديدم پس از اذان به سجده رفت و پس از سر بر داشتن فرمود: اى ابا عمير هر كه اين كارى كه من كردم انجام دهد خداوند همه گناهانش را ببخشد.

و فرمود هر كس اذان بگويد بعد به سجده برود و بگويد لا اله الا انت ربى سجدت لك خاضعا خاشعا خداوند گناهانش را ببخشد. (2)

ص: 78


1- 79. بحار الانوار، ج 84، ص 152 و 153.
2- 80. بحار الانوار، ج 84، ص 152 و 153.

بخش ششم : داستان هاى مؤ ذنين در اسلام

اشاره

ص: 79

ص: 80

بلال و اذان ناتمام

اولين مؤ ذن در اسلام ، بلال بن رباح است كه كنيه اش ابو عبدالكريم بود علامه در زبدة المقال درباره بلا فرموده :

اول من يسبق الجنان

لانه سابق بالاذان

بلال اولين كسى است كه به بهشت مى رود زيرا اولين اذان گوى اسلام است . بلال از كسانى است كه در راه خدا شكنجه ها ديد و بر آن همه عذاب ، صبر نمود. ابوجهل بلال را در آفتاب گرم بر زمين مى خوابانيد و آسيابى سنگى بر روى سينه اش مى گذاشت تا حرارت آفتاب پيكرش را بسوزاند. از او مى خواست كه به پروردگار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كفر بورزد؛ اما بلال پيوسته در جواب ابوجهل مى گفت : احد، احد

روزى ورقه بن نوفل از كنار او گذشت در حالى كه شكنجه مى شد و مى گفت : احد، احد، ورقه (از روى استهزاء) گفت اگر در اين حال بميرى ، قبر ترا در مركز آه و ناله قرار مى دهم .

و نيز گفته اند كه بلال غلام خانواده بنى جمح بود و امية بن خلف او را

ص: 81

شكنجه مى كرد. خداوند چنان مقدر كرد كه اميه در جنگ بدر بدست بلال كشته شد. (1)

سعيد بن مسيب درباره بلال گفت : مردى بسيار ديندار و معتقد بود و در اين راه عذابها كشيد. هر وقت مشركين به او نزديك مى شدند مى گفت الله الله .

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روزى ابوبكر را در بين راه ديد به او گفت اگر پولى مى داشتم ، بلال را مى خريدم .

ابوبكر، عباس بن عبدالمطلب را ديد و به او گفت : بلال را براى من از صاحبش خريدارى كن . عباس پيش زنى كه صاحب بلال بود، رفت و به او گفت : اين بنده ات را به من مى فروشى قبل از اينكه از دستت برود؟!

گفت : مى خواهى او را چه كنى ؟ او آدم خبيثى است و چنين و چنان است .

روز بعد باز پيشنهاد خود را تكرار كرد و بالاخره بلال را خريد و براى ابوبكر فرستاد.

بلال در سفر و حضر در طول زندگى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ايشان اذان مى گفت و اولين مؤ ذن در اسلام بود.

بلال پس از گذشت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصميم گرفت به شام برود. اما ابوبكر گفت : همين جا باش . گفت : اگر مرا براى خودت آزاد كرده اى ، نگاهم بدار ولى اگر در راه خدا آزاد كرده اى ، رهايم كن تا هر كجا مى خواهم بروم و راه خدا را در پيش بگيرم .

ص: 82


1- 81. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو مؤ ذن داشت اول بلال و دمى ابن ام مكتوم كه نابينا بود. او قبل از اذان صبح اذان مى گفت اما بلال هنگام اذان ، به همين جهت حضرت مى فرمود: وقتى بلال اذان گفت ديگر نخوريد و نياشاميد. بحار الانوار، ج 84، ص 117.

گفت : هر كجا مى خواهى برو. پس بلال به جانب شام رفت . (1)

بلال در مدتى كه ساكن شام بود در خواب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ديد كه به او فرمود: ما هذه الجفوة يا بلال ؟! اين جفا چيست كه بر ما روا مى دارى ، چرا يك بار هم به زيارت ما نمى آيى ؟

بلال اندوهگين از خواب جست سوار بر مركب ، راهى مدينه شد و يكسره كنار مرقد پاك پيامر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفت و شروع كرد به گريه كردن و خاك بر فرق خود ريختن . در همين هنگام چشمش به امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) افتاد، آن دو را در آغوش گرفت و شروع كرد به بوسيدن .

امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) فرمودند: بلال آرزو داريم برايمان امشب وقت سحر اذان بگويى . سحرگاه بلال بر بام مسجد رفت و شروع كرد به گفتن اذان . همين كه گفت : الله اكبر، الله اكبر (خاطرات ايام رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى مردم مدينه تازه شد) و صداى گريه و ناله از هر سو بلند شد. وقتى گفت اشهد ان محمدا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) زنان از خانه ها بيرون ريختند. روزى پر گريه و اندوه بارتر از آن روز مدينه به خود نديده بود. (2)

بايد توجه داشت كه مسئله ولايت و امامت (چنانكه قبلا نيز توضيح داده شد) مهمترين اصل براى مؤ منين در صدر اسلام بود. آنها كه دلباخته دنيا نشده و فريب مال و منال آن را نخورده بودند به هيچ قيمتى حاضر نبودند كه اين اصل مسلم را (يعنى جانشينى امير المؤ منين على (عليه السلام ) بعد از پيامبر را) با هيچ كس و هيچ چيز معارضه نمايند.

ص: 83


1- 82. بهجة المقال در شرح زندگى بلال ، ج 2، ص 220.
2- 83. اين روايت از بهجه المقال است ، ص 423، اما محدث قمى در تحفة الاحباب (لفظ بلال ) از سبط بن جوزى عين همين روايت را نقل كرده است .

در اين رابطه پاك نهادان و ياران پاك اندك بودند و قليل من عبادى الشكور كه يكى از آن افراد انگشت شمار بلال بود.

از طرف ديگر مى خواستند از موقعيت بلال در تثبيت انحراف خلافت سوء استفاده كنند، لذا بعد از پيامبر خيلى سعى كردند بلال را باز بر ماءذنه روانه كنند تا به خيال ايشان اذان گوى پيامبر براى جانشين او نيز اذان بگويد. اما بلال ، يار پاك باخته ولايت و دلسوخته خاندان نبوت و ارادتمند على بن ابى طالب (عليه السلام )، تن به اين كار نداد.

شهيد ثانى در كتاب خلاصه الاقوال مى نويسد: بلال (مكنى به ابو عبدالله ) در جنگ بدر و احد و خندق و تمام غزوات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضور داشت . مؤ ذن پيامبر بود ولى بعد از درگذشت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى احدى اذان نگفت جز يك مرتبه كه از شام براى زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده بود كه سحابه از او درخواست كردند اذان بگويد. آن اذان را شروع كرد ولى به پايان نرسانيد.

اما كيفيت اين اذان را بايد در كتاب من لايحضره الفقيه مطالعه كنيد.(1)

پس از در گذشت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بلال از اذان گفتن خوددارى كرد و گفت : بعد از ايشان براى احدى اذان نخواهم گفت .

روزى حضرت زهرا (عليها السلام ) به او فرمود: خيلى آرزو دارم صداى مؤ ذن پيامبر را بشنوم (شايد در همان ايام بازگشت از شام ، فاطمه زهرا (عليها السلام ) از بلال درخواست گفتن اذان كرده باشد).

بلال وقتى شنيد فاطمه زهرا (عليها السلام ) آرزوى شنيدن صداى اذانش را دارد، شروع كرد به گفتن اذان . همين كه گفت : الله اكبر الله اكبر زهراى مرضيه (عليها السلام ) خاطرات ايام حيات پدر برايش تجديد شد و به ياد پدر

ص: 84


1- 84. بهجه المقال ، ج 2، ص 426. من لايحضره الفقيه ، ج 1، ص 297.

بزرگوارش چون ابر بهارى شروع به گريه كرد تا وقتى كه بلال رسيد به اشهد ان محمدا رسول الله حضرت ناله اى زد و بر زمين افتاد و بيهوش شد.

مردم به بلال گفتند: ساكت باش فقد فارقت ابنة رسول الله الدنيا دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت . خيال مى كردند فاطمه زهرا (عليها السلام ) از دنيا رفته است . بلال اذان خود را قطع كرد و ادامه نداد. فاطمه زهرا (عليها السلام ) به هوش آمد. از بلال درخواست كرد بقيه اذانش را بگويد. اما بلال عذر خواست و گفت : مى ترسم اگر ادامه دهم شما طاقت نياورى . حضرت زهرا (عليها السلام ) عذرش را پذيرفت .

مهاجرت بلال به شام

شيخ طوسى (رضوان الله عليه ) در اختيار الرجال نقل مى كند از عبدالله بن حسن كه گفت : بلال از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيد. عمر گريبان او را گرفت و گفت : آيا پاداش كسى كه ترا از بردگى آزاد كرده اين است كه با او بيعت نكنى ؟!

بلال گفت : اگر ابوبكر مرا در راه خدا آزاد كرد اينك براى خدا مرا وا گذارد، در صورتى كه مرا براى چيز ديگرى آزاد كرده ، اينك من در اختيارش (باز برده او مى شوم ) اما در مورد بيعت بايد بگويم با كسى كه پيامبر او را جانشين خود قرار نداده ، بيعت نخواهم كرد و بيعت كسى كه جانشين خود نموده بر گردن ماست تا روز قيامت .

عمر از سخن بلال سخت بر آشفت و گفت : نبايد در شهر و ديار ما بمانى بلال به ناچار راه شام را در پيش گرفت و در شام از دنيا رفت و مزار شريفش در باب الصغير شام معروف است . (1)

ص: 85


1- 85. بهجه المقال ، ج 2، ص 427.

اينك پايدارى بلال را در راه ولايت از زبان امام زين العابدين (عليه السلام ) ملاحظه كنيد كه فرمود: (1) ابوبكر بلال را به قيمت دو بنده سياه خريد و به خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برد. با اين حال بلال ، على بن ابى طالب (عليه السلام ) را از ابابكر بسيار بيشتر احترام مى كرد. فتنه انگيزان به او گفتند: تو پاس نعمت را نگه نداشتى و ترتيب شخصيت افراد را ملاحظه نكردى . ابوبكر مالك توست . او ترا خريد و آزاد كرد و تو از شكنجه آسوده شدى و با اين كار به تو شخصيت داد، اما على بن ابى طالب (عليه السلام ) هيچكدام از اين كارها را برايت نكرد حال آنكه تو او را چنان احترام مى كنى كه ابابكر را نمى كنى . اين كفران نعمت و از دست دادن ترتيب شخصيت است . بلال در جواب گفت : شما مى گوييد من ابابكر را از خود پيامبر بيشتر احترام كنم ؟ گفتند: هرگز، ما چنين حرفى نزديم .

بلال گفت : اين حرف شما مخالف حرف اولتان است . اگر نبايد من ، على را بر ابوبكر ترجيح دهم به دليل اين كه آزاد كننده من بوده است ، پس نبايد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نيز بر ابابكر ترجيح دهم !!

گفتند: اينها با هم مساوى نيستند زيرا پيامبر بهترين خلق خداست .

بلال گفت : ابابكر و على نيز با هم مساوى نيستند، زيرا على (عليه السلام ) نفس پيامبرى است كه بهترين خلق خدا است . (2) پس او نيز بهترين خلق خدا بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و محبوبترين فرد است در نزد خدا به دليل حديث طائر مشوى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دعا كرد: خدايا محبوبترين فرد را برسان تا از اين مرغ بريان با من بخورد (كسى كه آمد و با ايشان از اين غذا خورد على (عليه السلام )

ص: 86


1- 86. بحار الانوار، ج 22، ص 338.
2- 87. اشاره به آيه مباهله است فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءكم و انفسنا و انفسكم سوره آل عمران ، آيه 54.

بود).

على (عليه السلام ) شبيه ترين خلق خدا به پيامبر است زيرا او را به برادرى خود در دين انتخاب كرد، مضافا اينكه ابابكر خودش چنين تقاضايى (كه شما داريد) از من نمى كند. زيرا او فضايل على (عليه السلام ) را مى داند و شما نمى دانيد. او متوجه است كه حق على (عليه السلام ) بر من بالاتر از حق اوست چون او مرا از شكنجه و بردگى در دنيا آزاد كرد در صورتى كه اگر بر آن شكنجه صبر مى كردم ، جايم بهشت برين بود؛ اما على (عليه السلام ) مرا از بردگى عذاب ابد آزاد نموده است پس با مقدم داشتن او بر همه كس و موالاتش ، مستحق نعيم ابد شدم .

چنين مؤ ذنى است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره اش مى فرمايد: اولين كسى كه مؤ منين حبشه را شفاعت مى كند، بلال است . (1) و همچنين فرمود: اولين كسى كه وارد بهشت مى شود، بلال است . (2)

اذان بلال بر فراز كعبه

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) زمانى كه مكه را فتح كرد مسلحانه ، بدون احرام وارد مسجد الحرام شد آنچنان كه در حج و عمره وارد نشده بود. هنگام اذان ظهر به بلال دستور داد بالاى بام كعبه اذان بگويد. بلال از كعبه بالا رفت و روى بام آن شروع گفتن اذان نمود (طنين ، تكبير، فضاى كعبه را فرا گرفت . از شنيدن الله اكبر، مشركين مكه هر كدام سخنى گفتند. (3)

عكرمه (پسر ابوجهل ) گفت : والله ، من بيزارم از شنيدن صداى بلال كه

ص: 87


1- 88. المستدرك سفينه ، ص 376.
2- 89. بحار الانوار، ج 22، ص 142.
3- 90. در كتاب ياران پيامبر لفظ بلال مى گويد صداى بلال كه بلند شد بتهاى خانه خدا فرو ريختند (به نقل از بحار الانوار).

عرعر كند روى بام كعبه .

خالد بن اسيد گفت : حمد خدا را كه پدرم ابو عتاب را نگه نداشت تا چنين روزى را ببيند كه بلال بر فراز خانه كعبه رفته است .

اما سهيل گفت : خانه خداست . او مى بيند چه كسى بر فراز آن رفته است . اگر بخواهد، خودش اوضاع را تغيير مى دهد. او از همه آنها مؤ دبتر صحبت كرد. كتاب مناقب چنين اضافه نموده است كه حارث بن هشام گفت : محمد غير از اين كلاغ سياه كس ديگرى را پيدا نكرد كه مؤ ذن قرار دهد اما ابوسفيان گفت : من كه چيزى نمى گويم ، گمان مى كنم اگر حرفى بزنم اين در و ديوار به محمد خبر خواهند داد.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از پى آنها فرستاد و سخنان ايشان را به خودشان گوشزد كرد. عتاب گفت : ما اين حرفها را زديم ؛ اما اينك استغفار مى كنيم . پس مسلمان شد و اسلامى نيكو داشت . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز او را فرماندار مكه نمود. (1)

اذان بلال در قيامت

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: بلال در روز قيامت سوار ناقه اى از ناقه هاى بهشت وارد محشر مى شود در حالى كه اذان مى گويد. صدايش كه به اذان بلند شد از حله هاى بهشتى او را مى پوشانند. (2)

اذان گو را در حال اذان شهيد كردند

در اعلام الورى مى نويسد (3) عروة بن مسعود ثقفى از اهالى طائف (قبل از

ص: 88


1- 91. بحار الانوار، ج 21، ص 133.
2- 92. بحار الانوار، ج 84، ص 116.
3- 93. اعلام الورى ، ص 78 و 77.

اين كه وارد مدينه شود در بين راه فتح مكه ) (1) مسلمان شد و خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و اجازه خواست تا به طائف برگردد و مردم را به اسلام دعوت كند. (2) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: مى ترسم ترا بكشند. عروه گفت : اگر من خواب باشم آنها بيدارم نمى كنند. (منظورش اين بود كه چنان مرا دوست دارند كه هرگز اين كار را نخواهند كرد). اجازه بازگشت به طائف را گرفت . پس از ورود به طائف ، مردم را به اسلام دعوت كرد و در اين راه از هيچ كوششى دريغ نكرد. ولى اهالى طائف نپذيرفتند و در مقابل ، نسبت به دعوت او كارشكنى كردند.

سحرگاهى عروه در ايوان منزل خود ايستاده بود و شروع به گفتن اذان نمود. شهادتين را بر زبان جارى كرد اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله گروهى با آمادگى قبلى از اطراف او را تير باران كردند. عروه كه هدف تيرها قرار گرفت ، از دنيا رفت . چند ماه از شهادت عروه گذشت ، گروهى در حدود پانزده نفر از اشراف و بزرگان طايفه ثقيف وارد مدينه شدند تا اسلام خود را اظهار نمايند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد، در مسجد براى آنها خيمه زدند و خالد بن سعيد بن عاص را ماءمور پذيرايى از آنها كرد، رسول خدا شبها با آنها ملاقات مى كرد و واسطه اين ملاقات خالد بن سعيد بود. هر خوراكى كه از خانه پيامبر، براى آنها مى برد تا خودش از آن غذا نمى خورد، واقد بن ثقيف و

ص: 89


1- 94. (از تاريخ كامل ابن اثير) ج 2 است .
2- 95. عروة بن مسعود ثقفى يكى از آن دو نفرى است كه در سوره زخرف آيه 31 و قالو لو لانزل هذا القران على رجل من القريتين عظيم چرا اين قرآن بر يكى از دو فرد بزرگ اين دو شهر (مكه و طائف ) نازل نشد كه آن دو نفر طبق تفسير بيشتر مفسرين وليد بن مغيره از مكه و عروة بن مسعود ثقفى از طائف بود. عروة بن مسعود همان كسى است كه در صلح حديبيه ميانجى بين قريش و رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود. او گفت من پادشاهان و فرمانروايان زيادى ديده ام اما هيچ فرمانروايى را نديده ام به اندازه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) يارانش او را احترام كنند.

ميهمانان نمى خوردند. ضمن مذاكراتى كه طى چند روز در يمان بود، آنها دو مطلب از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درخواست كردند، يكى آن كه پس از اسلام آوردن ، سه سال بتخانه لات را ويران نكنند. دوم اين كه از نماز خواندن معارف باشند. وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خواسته آنها تن در نداد و حتى حاضر نشد براى يك ماه هم از شكستن بتخانه صرف نظر كند، گفتند: ما را از نماز خواندن و اينكه بت ها را به دست خود بشكنيم معاف دار. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از اين كه بتها را به دست خود بشكنيد، معاف مى دارم و ديگرى را براى شكستن بت ها گسيل مى دارم ولى لا خير فى دين لا صلوة فيه اما دينى كه نماز نداشته باشد فايده اى ندارد.

نمايندگان ثقيف تن به نماز خواندن دادند و مسلمان شدند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها نوشته اى داد و عثمان بن ابى العاص را كه از همه جوانتر بود بر آنها امير ساخت ، زيرا او در ياد گرفتن احكام اسلام و آيات قرآن شوق و ذوق بيشترى نشان مى داد و مغيرة بن شعبه را به همراه ابوسفيان براى ويران ساختن بت خانه لات ماءمور ساخت .

طايفه بنى مغيره يعنى بنى معتب كه مى ترسيدند مبادا مغيرة بن شعبه هم مثل عروة بن مسعود كشته شود، در خراب كردن بت خانه به كمك مغيره شتافتند و از او حفاظت مى كردند. پس از درهم شكستن بت خانه ، اموالى كه متعلق به لات بود جمع آورى كردند و به درخواست ابو مليح فرزند عروة بن مسعود (مؤ ذن شهيد) و كسب اجازه از پيامبر، آن اموال را صرف پرداخت قرض عروة بن مسعود ثقفى و اسود بن مسعود كردند. ولى پسر اسود بنام قارب بن اسود براى اين كه پدرش مشرك از دنيا رفته بود اين تقاضا را كرد. (1)

ص: 90


1- 96. سيره ابن هشام ، ص 182، كامل ابن اثير، ج 2، ص 187.

بانگ اذان و رنجش معاويه از آن

طنين روح افزاى اذان در جان انسان متدين اثر عميق مى گذارد اما گاهى منافقان از شنيدن بانگ اذان بسيار ناراحت مى شدند. علامه امينى (رضوان الله عليه ) درباره معاويه مى نويسد: ابن بكار در موفقيات نقل مى كند از مطرف پسر مغيرة بن شعبه ثقفى ، گفت با پدرم مغيرة نزد معاويه رفتيم . پدرم پيش او رفت و با هم صحبت كردند. بعد از مراجعت ، از عقل و هوش معاويه تعريف كرد و از چيزهايى كه از او ديده بود تعجب نمود. شبانگاهى از نزد معاويه برگشت ولى غذا نخورد. بسيار غمگين بود. ساعتى صبر كردم و چيزى نگفتم خيال كردم پيش آمدى نسبت به خودمان يا كارى براى من اتفاق افتاده كه پدر چنين غمگين است .

پس از ساعتى گفتم : پدر! چرا از ابتداى شب چنين ناراحتى ؟ گفت : پسرم ! من از پيش خبيث ترين اشخاص بر مى گردم . پرسيدم : چطور؟ گفت : در خلوت به معاويه گفتم : تو به منظورت رسيدى و حكومت را گرفتى . اينك عدالت بنما و دست گشاده داشته باش . ديگر سن تو زياد شده پس بيا و نسبت به بنى هاشم خوش رفتارى كن و صله رحم انجام بده ، آنها ديگر امروز قدرتى ندارند تا تو از آنان بترسى .

ولى معاويه در جواب من گفت : افسوس افسوس ! ابابكر به حكومت رسيد و عدالت كرد و آنچه خواست انجام داد، چيزى نگذشت كه هلاك شد. با رفتن او نامش هم از ميان رفت . مگر اين كه يك نفر احيانا بگويد ابوبكر. پس از او عمر به خلافت رسيد و ده سال دامن همت به كمر زد و كوشش كرد، او نيز از دنيا رفت و نامش فراموش شد. پس از او عثمان به خلافت رسيد، كسى كه مانند او در نسب ، شخصى نبود. او نيز هر چه خواست انجام داد و مردم آنچه خواستند نسبت به او انجام دادند تا از دنيا

ص: 91

رفت ولى اسم او و كارى كه نسبت به او انجام دادند، فراموش شد سپس گفت :

و ان اخا هاشم يصرخ به فى كل يوم خمس مرات : اشهد ان محمدا رسول الله ! فاى عمل يبقى مع هذا لا ام لك و الله الا دفنا دفنا .

نام محمد در هر روز پنج مرتبه با صداى بلند برده مى شود (اشهد ان محمدا رسول الله ) با اين كار ديگر چه عملى باقى خواهد ماند. بخدا سوگند بايد ما را در درون خاكهاى تيره جاى دهند و پيكرمان در زير خروارها خاك قرار گيرد. (1)

پس معاويه كه خود را امير المؤ منين مى ناميد از شنيدن صداى اذان رنج مى برد و اگر مى توانست ، فصلى براى خود در اذان مى گشود تا نام او هم در آينده باقى بماند.

اذان و برهان بو على سينا

از بو على سينا در مورد اذان بشنويد. مرحوم مطهرى مى نويسد: (2) بو على سينا در حواس و طب قوى بود و هوش و فكرش بسيار زياد بود، به طورى كه در اين موارد افسانه ها گفته اند؛ مثلا گفته اند صداى چكش مسگرها را كه در كاشان كار مى كردند، در اصفهان مى شنيد. البته اين قبيل مطالب ، افسانه است اما حداقل ، بو على زمينه نقل آنها را داشته ، بگونه اى كه بهمنيار شاگردش به او پيشنهاد كرد اگر تو ادعاى پيغمبرى كنى ، مردم با اعتقاد واقعى ايمان خواهند آورد. بو على سعى مى كرد شاگردش را از اين انديشه باز دارد اما به نتيجه نرسيد، تا اين كه در سفرى ، نيمه شبى كه برف فراوان آمده بود، بو على ، بهمنيار را صدا زد و گفت : خيلى تشنه ام برايم قدرى آب بياور.

ص: 92


1- 97. مروج الذهب ، ج 2، ص 341.
2- 98. سيره نبوى مطهرى ، ص 96.

بهمنيار كه خود را گرم كرده بود، شروع به نصيحت كرد؛ كه شما طبيب هستيد. مى دانيد معده اگر در التهاب باشد، آب سرد براى آن خوب نيست . بو على گفت : آرى من طبيبم ؛ اما تشنه ام . برايم آب بيار. باز بهمنيار گفت : من شاگردم ؛ اما دوستدار شمايم . بو على گفت : وقتى آدم تنبل را به كارى وا دارى ، برايت نصيحت پدرانه مى كند. بهمنيار باز نصيحت را ادامه داد. بحث آن دو موقعى بود كه مؤ ذن در آن صبحگاه سرد مشغول گفتن اذان بود. بو على وقتى به او ثابت كرد كه پا شدنى نيستى ، گفت : من تشنه نبودم ، يادت هست مى گفتى : اگر ادعاى پيغمبرى كنى ، مردم به تو ايمان مى آورند. اگر من ادعاى پيغمبرى مى كردم ، آيا تو كه شاگرد منى قبول مى كردى ؟ ببين بعد از هزار و چند صد سال در اين هواى سرد مؤ ذن بالاى آن مناره رفته است تا بگويد اشهد ان محمدا رسول الله براى اين كار بستر گرم خود را رها كرده و بر فراز ماءذنه رفته . او مريد پيغمبر است نه تو كه شاگرد منى ولى در حضورم از من اطاعت نكردى ...

اذانى در دل صحراى كربلا

در مسير كربلا، امام حسين (عليه السلام ) بذوحسم - كوهى در ناحيه عراق - رسيد. دستور داد پياده شوند و خيمه ها را بر پا كنند.

در اين موقع سپاهى در حدود هزار نفر به فرماندهى حر بن يزيد رياحى در گرماى ظهر مقابل سپاه امام حسين (عليه السلام ) صف آرايى كردند. امام به جوانان دستور داد به تمام سپاه حر آب دهند و اسبهاى آنها را سيراب كنند، تا از گرما و تشنگى آسوده شوند. ظرف ها را پر از آب مى كردند و در مقابل اسبها مى گرفتند. وقتى سه تا پنج مرتبه هر اسبى آب مى نوشيد و سر از ظرف بر مى داشت به اسب ديگر مى دادند. به همين ترتيب تمام سپاه و اسبها را

ص: 93

سيراب كردند.

على بن طعان محاربى گفت : من آخرين نفر از سپاهيان بودم كه براى آب خوردن آمدم . حضرت حسين (عليه السلام ) همين كه تشنگى من و اسبم را ملاحظه نمود، فرمود: راويه را بخوابان ، من خيال كردم ، منظور امام مشك آب است ، متوجه نشدم . مرتبه دوم فرمود: شترى را كه بار آب دارد بخوابان . شتر را خواباندم . فرمود: آب بياشام . وقتى خواستم آب بياشامم ، آبها پيوسته از دهانه مشك بر زمين مى ريخت . فرمود: لب مشك را برگردان تا بتوانى آب بياشامى . من متوجه نشدم چطور لب مشك را برگردانم . امام از جاى خود حركت نمود و دهانه مشك را برگردانيد. من نيز آب را آشاميدم و اسبم را سيراب كردم .

حر تا اذان ظهر كاملا احترام لازم را نسبت به امام مراعات مى نمود. هنگام نماز، امام به حجاج بن مسروق ، مؤ ذن خود، دستور داد كه اذان بگويد. پس از تمام شدن اذان ، امام با لباس عادى (عبا و نعلين ) پيش آمد.

فرمود: مردم ! من از پيش خود نيامدم . اين نامه هاى شما بود كه مرا دعوت كرديد و بر آن اصرار نموديد. اگر واقعا بر سر پيمان خود هستيد، اينك به سوى شما آمده ام . چنانچه از آمدن من ناراحت هستيد از محلى كه آمده ام به همانجا بر مى گردم . هيچ كس جوابى نداد. به مؤ ذن فرمود: اقامه بگو. پس از تمام شدن اقامه رو به حر بن يزيد رياحى نمود و فرمود: مايلى با ياران خود نماز بخوانى ؟ عرض كرد: نه شما پيش بايستيد و نماز بخوانيد، ما نيز همگى به جايگاه خود برگشت و داخل خيمه گرديد. عده اى از سپاهيان ، خدمت او رسيدند و بقيه در سايه اسبهاى خود به استراحت پرداختند. هنگام نماز عصر رسيد، امام به سپاه خود دستور داد آماده حركت شوند و نماز عصر را با

ص: 94

هر دو سپاه خواند، آنگاه پيش آمده همراهان حر با مخاطب قرار داد و فرمود: مردم ! اگر از خدا بپرهيزيد و حق را به صاحبش برسانيد، خشنودى پروردگار را به دست آورده ايد. ما خانواده محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) شايسته تر به اين مقام هستيم تا آنهايى كه ادعاى بى جا مى نمايند.

حر عرض كرد: اين نامه ها چيست كه ما خبر نداريم . امام به عقبة بن سبحان فرمود: خورجين نامه ها را بياور! دو طرف خورجين پر از نامه بود. آنها را در مقابل حر روى زمين ريخت . حر گفت من جزء آن گروهى كه نامه نوشته اند نبودم . ابن زياد به من دستور داده كه هر جا با شما روبه رو شدم از شما جدا نشوم تا هنگامى كه شما را پيش او ببرم . امام فرمود: مرگ به تو نزديك تر است از اين كار. به ياران خود دستور حركت داد قبل از حركت ، قدرى صبر كردند تا زنان نيز سوار شدند. فرمود: برگرديد. همين كه عازم بازگشت شدند، حر با سپاه خود مانع از بازگشت ايشان گرديد.

امام فرمود: ثكلتك امك يا حر، ما تريد؟ مادرت به سوگ تو بنشيند، چه مى خواهى ؟ حر در جواب عرض كرد: اگر شخص ديگرى از اعراب چنين حرفى به من مى زد، مخصوصا در چنين موقعيتى هرگز سخنش را بى جواب نمى گذاشتم و نام مادرش را به سوگوارى ياد مى كردم ، هر كه مى خواهد باشد ولى به خدا سوگند! نام مادرت را جز به بهترين درجه احترام نبايد برد.

بايد توجه داشت همين احترام و اعتقاد به حضرت زهرا (عليها السلام ) موجب نجات حر گرديد و او اكنون جزء شهداى كربلا و مورد احترام قاطبه شيعيان است .

اذانى ديگر در تاريخ كربلا

پس از واقعه عاشورا، زمانى كه اسرا را نزد يزيد بردند، يزيد دستور داد تا

ص: 95

منبرى ترتيب دهند و خطيبى سخنرانى كند و عيبجويى از حسين بن على و پدرش نمايد خطيب برفراز منبر رفت پس از حمد و ثنا، نسبت به حسين بن على (عليه السلام ) ناروا گفت و از يزيد و معاويه بسيار ستايش كرد.

امام سجاد (عليه السلام ) فرياد زد: واى بر تو! خشم خدا را بواسطه خشنودى مردم مى خرى ؟ شكمت پر از آتش خواهد شد. آنگاه به يزيد فرمود: اجازه مى دهى بر اين چوبها بالا بروم و سخنى بگويم كه باعث خشنودى خدا شود و براى حاضرين ثوابى داشته باشد؟ يزيد اجازه نداد؛ ولى مردم اصرار كردند اجازه بدهد تا سخنان او را گوش كنند.

يزيد گفت : اگر او سخن بگويد، من و خانواده ام را رسوا خواهد نمود. گفتند: كجا چنين كارى از او ساخته است . گفت : اينها از كودكى علم را چون شير مكيده اند. بالاخره آنقدر اصرار كردند تا اجازه داد.

امام زين العابدين (عليه السلام ) بر فراز منبر رفت و چنان خطبه اى ايراد فرمود كه مردم شروع به گريه كردند، سپس فرمود:

مردم ! خداوند ما را به شش امتياز افتخار داده و هفت فضيلت به ما بخشيده است . امتيازات ما: علم ، حلم ، جود، فصاحت ، شجاعت و محبت در دلهاى مؤ منين است . افتخار داريم كه پيامبر از ما است ، صديق و جعفر طيار و اسدالله از ماست . دو سبط پيامبر از خانواده ماست . هر كه مرا مى شناسد كه شناخته و هر كه مرا نمى شناسد خود را معرفى كنم .

من پسر مكه و منى زمزم و صفايم . من پسر كسى هستم كه زكات را در دامن خود جاى مى داد و به درخانه بيچارگان مى برد. من پسر بهترين شخصيت عالم و عاليترين فرد عربم .

من پسر با ارزشترين كسانى هستم كه سعى بين صفا و مروه نموده اند. من پسر بزرگترين حج گزارنده ام . من پسر آن شخصى هستم كه از مسجد الحرام

ص: 96

به مسجد الاقصى رفت . من فرزند آن كسى هستم كه جبرئيل در سدرة المنتهى از او باز ماند. من پسر آن كسى هستم كه در مقابل پيامبر با دو شمشير و دو نيزه جنگيد و دو هجرت اختيار نمود و در دو ركعت شركت داشت ، سرباز فداكار جنگ بدر و حنين ، آنكه يك چشم بهم زدن كفر به خدا نورزيد. من پسر صالح المؤ منين و وارث انبياء و نابود كننده ملحدين و پيشواى مسلمين و زين العابدينم . من پسر ناصر دين خدا و معدن حكمت پروردگار و گنجينه علم خدايم ، آن مرد سخى ، هوشيار، روزه گير و شب زنده دار...

يزيد ترسيد مردم شام شورش بپا كنند پس به مؤ ذن دستور داد اذان بگويد همين كه مؤ ذن گفت : الله اكبر، الله اكبر فرمود از خداى بزرگتر چيزى نيست . صداى مؤ ذن كه به اشهد ان لا اله الا الله بلند شد، فرمود: گوشت و پوست و خون و مويم بر اين سخن گواهى مى دهد. صداى مؤ ذن به اشهد ان محمدا رسول الله بلند گرديد. زين العابدين از بالاى منبر رو به يزيد نموده ، فرمود: محمد جد من است يا جد تو؟ اگر گمان كنى جد تو است دروغ مى گويى و كافرى . اگر مى دانى جد من است چرا اولاد او را كشتى ؟ اموال او را به غارت بردى و زنانش را اسير كردى ؟! اين را گفت و گريبان چاك زده ، به گريه پرداخت و گفت : در دنيا اگر كسى جدش پيغمبر باشم منم ، پدرم را كشتند، ما را مانند روميان اسير كردند، يزيد اين كار را مى كنى آنگاه رو به قبله مى ايستى و مى گويى اشهد ان محمدا رسول الله واى بر تو در روز قيامت ، پدر و جدم دشمنت خواهند بود يزيد دستور داد مؤ ذن اقامه بگويد. بين مردم زمزمه و صحبت زياد شد، بعضى نماز خواندند و برخى نخواندند. (1)

ص: 97


1- 99. نفس المهموم ، ص 287.

كيفر مؤ ذنى خيانت پيشه

قسمت اول

اعمش مى گويد: منصور دوانيقى شخصى را به دنبال من فرستاد. به فرستاده گفتم : چكار با من دارد؟ گفت : نميدانم . به او گفتم : بگو به زودى مى آيم . اما فكر كردم در چنين وقتى منصور براى كار جزيى از پى من نمى فرستد، ممكن است از فضايل امير المؤ منين على (عليه السلام ) سؤ ال كند اگر حق را اظهار كنم ، مرا خواهد كشت پس به ناچار تطهير نمودم و كفن پوشيدم و حنوط بر خود ماليدم (1) و وصيتم را نوشتم ، بعد به راه افتادم .

وقتى پيش منصور رسيدم ، ديدم عمرو بن عبيد از اهالى بصره نيز حضور دارد، خوشحال شدم و خدا را ستايش كردم كه عمرو در اينجا حضور داشت و كمك خوبى براى من بود. منصور مرا پيش خواند. جلو رفتم . به او كه نزديك شدم رو به عمرو بن عبيد نموده به سؤ ال و جواب با او پرداختم . در اين موقع منصور بوى حنوط از من استشمام كرد. گفت : اين چه بويى است كه از تو استشمام مى شود، راست بگو. گفتم : يا امير المؤ منين پيك و فرستاده شما در دل شب به دنبال من آمد. فكر كردم در چنين موقعى امير المؤ منين منصور از پى من نفرستاده ، مگر براى اين كه مى خواهد درباره فضايل امير المؤ منين على (عليه السلام ) از من سؤ ال كند. اگر حقيقت را بگويم ، مرا خواهد كشت . به همين جهت وصيتم را نوشتم و كفن پوشيدم و حنوط كردم .

منصور كه تكيه كرده بود، راست نشست و شروع به گفتن : لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم نمود. بعد گفت : سليمان ! اسم مرا مى دانى . گفتم : آرى . پرسيد: چيست ؟ گفتم : عبدالله طويل ابن محمد بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب . گفت : درست است . حالا ترا سوگند

ص: 98


1- 100. حنوط كافورى است كه به محل هاى سجده مرده از قبيل پيشانى ، كف دست و روى زانوان و سر پنجه پا مى مالند.

مى دهم به خويشاوندى كه با پيامبر دارم ، بگو چند روايت در فضيلت على (عليه السلام ) از تمام فقهاء نقل كرده اى ؟ گفتم : زياد نيست . گفت : هر چه هست مقدارش را بگو، گفتم : ده هزار حديث و اندكى بيشتر.

منصور گفت : حالا مى خواهم در فضيلت على (عليه السلام ) دو حديث برايت نقل كنم كه تمام احاديث ترا تحت الشعاع قرار دهد و بالاتر از همه احاديثى است كه تو از فقهاء نقل كرده اى . اما بايد سوگند ياد كنى كه اين دو حديث را براى شيعه ها نقل نكنى .

گفتم : قسم نمى خورم اما قول مى دهم به كسى از ايشان نگويم .

منصور گفت : در زمان بنى مروان من متوارى و فرارى بودم ، در شهرستانها به وسيله حب على (عليه السلام ) به مردم تقرب مى جستم كه همين كار موجب شده بود نان و جايى براى زندگى تهيه كنم . مردم به من احترام مى كردند و كمك هاى مالى مى نمودند و وسيله سوارى در اختيارم مى گذاشتند، تا اينكه وارد شام شدم .

شامى ها هر صبحگاه در مساجد خود على را لعن مى كردند زيرا همه آنها از خوارج و طرفداران معاويه بودند. وارد مسجدى شدم اما دل پرى از اين عمل شاميان داشتم . نماز ظهر به پا شد و من نمازم را خواندم . لباسهاى كهنه اى داشتم . پس از سلام نماز، امام جماعت تكيه به ديوار كرد و اهل مسجد (1) همه نشسته بودند، من هم نشستم . هيچ كس به احترام امام جماعت حرف نمى زد. در همين بين ديدم دو پسر وارد مسجد شدند. همين كه امام جماعت چشمش به آن دو افتاد، گفت : به به ! خوشا به حال شما و مرحبا به كسى نام شما، هم نام آن دو است . به خدا قسم اين دو اسم را انتخاب نكردم براى شما مگر بواسطه محبت محمد و آل محمد.

ص: 99


1- 101. بحار الانوار، ج 87، ص 279.

متوجه شدم نام يكى از آنها حسن و ديگرى حسين است . در دل با خود گفتم : امروز به لطف خدا به مقصود رسيدم . جوانى پهلوى من بود، از او پرسيدم : اين پيرمرد پدر بزرگ آنها است . در اين شهر كسى جز او على را دوست نمى دارد به همين جهت اسم نواده هاى خود را از نواده هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اخذ كرده و حسن و حسين ناميده است . من جلو رفتم ، از كسى هم باك نداشتم . به امام جماعت گفتم : مايلى يك حديث كه موجب روشنى چشمت شود برايت نقل كنم ؟! گفت : چقدر نيازمند به چنين حديثى هستم ! اگر تو چشم مرا روشن كنى ، من هم چشم ترا روشن مى كنم .

گفتم : پدرم از جد خود و او از پدرش از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرد... پيرمرد فورى پرسيد پدرت كيست ؟ فهميدم منظورش شناختن اجداد من است . گفتم : من محمد بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب هستم ، پدر بزرگم گفت : ما با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بوديم ، ناگهان فاطمه زهرا (عليها السلام ) با حال گريه وارد شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دخترم ! چرا گريه مى كنى ؟ گفت : حسن و حسينم امروز از خانه رفته اند، نمى دانم كجا هستند. على نيز پنج روز است كه براى آبيارى بستان رفته است . من در جستجوى فرزندانم از خانه هاى شما سركشى نمودم ؛ اما آنها را نيافتم .

ابوبكر پهلوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بود. پيامبر به او فرمود: حركت كن ، نور چشمانم را جستجو نما و به عمر نيز دستور جستجو داد و سلمان و اباذر و چند نفر ديگر را نيز ماءمور كرد و جمعا هفتاد نفر از پى آنها فرستاد. همه آنها رفتند و اثرى نيافتند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسيار غمگين شد. بر در مسجد ايستاده بود و دعا مى كرد؛ خدايا به حق ابراهيم خليل و به حق آدم صفى ، فرزندان و نور

ص: 100

چشمانم را حفظ نما (سلامتشان بدار). در اين موقع جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند سلامت مى رساند و مى فرمايد: ناراحت نباش ، دو فرزندت كه شخصيت برجسته دنيا و آخرتند در باغى هستند و فرشته اى را ماءمور حفاظت در خواب و بيدارى ايشان كرده ام .

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با خوشحالى تمام به راه افتاد. جبرئيل طرف راست و مسلمانان اطرافش بودند تا وارد باغ (معروف به خظيره بنى النجاء) شد و به آن فرشته ماءمور حفاظت سلام كرد. رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) به زانو نشست چون حسن و حسين يكديگر را در آغوش گرفته ، خواب بودند و فرشته يك بال خود را زير آنها پهن نموده بود و بال ديگر را بر روى ايشان افراشته بود. هر كدام از آن دو يك جامه پشمينه داشتند و آثار خوراكى كه خورده بودند بر لبانشان نقش بسته بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر دو را بوسيد. آنها بيدار شدند. حسن را پيامبر و حسين را جبرئيل به شانه گرفت تا از باغ خارج شدند.

ابن عباس گفت : حسن را طرف راست و حسين را طرف چپ پيامبر مشاهده مى كرديم . ايشان مى فرمود: هر كه شما را دوست بدارد، پيامبر خدا را دوست داشته و هر كه با شما كينه بورزد، با پيامبر خدا كينه ورزيده است . ابوبكر پيشنهاد كرد اجازه دهيد يكى را من به دوش بگيرم . فرمود: عجب سواره هايى هستند آن دو و عجب مركبهايى دارند. جلو درب باغ ، عمر نيز همين تقاضا را نمود ولى همان جواب ابوبكر را شنيد. حسن جامه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در دست داشت ، در حالى كه تكيه به شانه راست ايشان كرده بود، دست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز بر روى سرش بود.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مسجد شد و فرمود: امروز مى خواهم اين دو را با تشريفات و امتيازاتى كه خدا به آنها بخشيده معرفى كنم و به بلال دستور داد تا مردم را خبر نمايد تا به مسجد بيايند. اجتماع بزرگى از اصحاب فراهم

ص: 101

شد.

فرمود: اصحاب من ! حرف پيامبر خود را براى ديگران نقل كنيد و بگوييد؛ شنيديم پيامبر مى فرمود: آيا به شما معرفى كنم دو نفر را كه از لحاظ جد و جده بهترين فرد جهانند؟! گفتند: بفرماييد. فرمود: حسن و حسين جدشان محمد مصطفى و جده آنها خديجه كبرى بنت خويلد، بهترين زنان بهشت است . آيا به شما معرفى كنم كسانى را كه داراى بهترين پدر و بهترين مادر هستند؟! حسن و حسين پدرشان على بن ابى طالب (عليه السلام ) است كه از اين دو بهتر است . او جوانمردى است كه خدا و پيامبرش را دوست مى دارد و خدا و پيامبر خدا نيز او را دوست مى دارند؛ شخصيتى است كه براى اسلام سودمند بوده است و مناقبى دارد. مادرشان نيز فاطمه زهرا (عليها السلام )، سرور زنان بهشت است . مردم ! آيا به شما معرفى كنم دو نفر را كه داراى بهترين عمو عمه هستند؟! آن دو نفر حسن و حسين هستند كه عمويشان جعفر بن ابى طالب است كه داراى دو بال است و در بهشت با ملائكه پرواز مى كند و عمه آنها ام هانى دختر ابوطالب است .

مردم ! آيا به شما معرفى كنم دو نفر را كه بهترين دايى و خاله را دارند؟ آنها حسن و حسين هستند و دايى آنها قاسم پسر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و خاله آنها زينب دختر رسول خداست . اى مردم بدانيد جد و جده ايشان در بهشت هستند و پدر و مادرشان نيز در بهشتند و همينطور عمو و عمه شان و دايى و خاله شان بهشتى هستند و آن دو نيز خودشان در بهشتند.

هر كه دو فرزند على را دوست بدارد اهل بهشت و هر كه با آنها كينه داشته باشد در آتش است و از امتيازات آنها اين است كه خداوند آن دو را در تورات شبر و شبير ناميده است .

امام جماعت اين سخنان را كه از من شنيد مرا بسيار محترم شمرد و

ص: 102

گفت : تو چنين حديثى درباره على (عليه السلام ) نقل مى كنى و حال و لباس و ظاهر قيافه ات اين طور است ؟! پس دستور داد يك دست لباس برايم آوردند و قاطرى در اختيارم گذاشت كه من آن را به صد دينار (سكه طلا) فروختم .

بعد گفت : حال مى خواهى تو را معرفى كنم به كسى كه به تو محبت كند. سپس ادامه داد: من در اين شهر چند برادر دارم يكى از آنها پيشنماز مسجدى است كه هر روز صبح هزار مرتبه على (عليه السلام ) را لعنت مى كرده . در يك روز جمعه چهار هزار مرتبه لعنت كرده بود. خداوند قيافه اش را عوض كرد و هر كس مى ديد از او عبرت مى گرفت . اما او حالا على (عليه السلام ) را دوست مى دارد. يك برادر ديگر دارم كه او از هنگام تولد تاكنون على (عليه السلام ) را دوست داشته است ، اينك از جا حركت كن و برو پيش او ولى آنجا نمان . امام جماعت و اهالى مسجد نيز به همراهم آمدند تا رسيديم به خانه آنها. گفت : در را بكوب . بقيه مردم رفتند. در را كوبيدم ديدم جوانى بيرون آمد تا چشمش به قاطر افتاد. گفت : خوش آمدى ، به خدا سوگند مى دانم فلان كس تو را خلعت نپوشانيده و بر قاطر خويش سوار نكرده مگر براى اين كه تو خدا و پيامبرش را دوست مى دارى ، اگر دل مرا هم شاد كنى ، من هم دلت را شاد مى كنم .

قسمت دوم

منصور گفت : من بسيار ارزش براى اين حديثى كه برايت نقل مى كنم قائلم . پدرم از جد خود و او از پدرش نقل كرد كه گفت : با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بوديم . فاطمه زهرا (عليها السلام ) در حالى كه امام حسين (عليه السلام ) را در آغوش داشت ، آمد و سخت گريه مى كرد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟ گفت : پدر جان ! زنان قريش مرا سرزنش كردند كه پدرت تو را به همسرى كسى در آورده كه فقير است و چيزى (از مال دنيا) ندارد.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ساكت باش مبادا از تو چنين حرفى را بشنوم

ص: 103

من هرگز تو را به ازدواج او در نياوردم مگر بعد از اين كه خدا اين ازدواج را در عرش مقرر كرده بود كه شاهد آن ازدواج جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل بودند. خداوند سرى به جهانيان زد، از ميان تمام انسانها پدرت را انتخاب كرد و او را به پيامبرى برگزيد، براى مرتبه دوم سرى به جهانيان زد و از ميان همه اهل دنيا على را انتخاب نمود پس به من وحى كرد و او را همسر تو قرار داد و به عنوان وصى و وزير من برگزيد.

على شجاعترين فرد و داناترين شخص و با حلم ترين انسان و از همه مردم در اسلام آوردن ، مقدم بود. با جودترين مردم و خوش اخلاق ترين آنها است . فاطمه جان ! من لواى حمد را با كليدهاى بهشت در اختيار دارم و هر دو را در اختيار على مى گذارم . آدم و هر كه فرزند اوست زير پرچم من است . فاطمه جان من فرداى قيامت على را بر حوض وا مى دارم تا هر كه از امت مرا مى شناسد، سيراب كند، فاطمه ! دو فرزندت حسن و حسين سرور جوانان بهشتند كه نام آنها قبلا در تورات ذكر شده و در بهشت به نام شبر و شبير ناميده مى شوند. فاطمه جان پدرت را با دو حله بهشتى مى آرايند و شوهرت على را نيز با دو حله بهشتى ، لواى حمد در دست من است و امتم زير پرچم منند و من آن پرچم را در اختيار على مى گذارم ، به واسطه مقامى كه نزد خدا دارد يك منادى فرياد مى زند. نعم الجد جدك ابراهيم و نعم الاخ اخوك على عجب جدى دارى به نام ابراهيم و عجب برادرى دارى به نام على . هرگاه خدا مرا بخواند على را نيز با من مى خواند و هر گاه من بپاخيزم على نيز با من به پا مى خيزد، هر گاه خدا مرا شفيع قرار دهد على را نيز با من شفيع قرار مى دهد. وقتى مرا صدا بزنند على را نيز با من صدا مى زنند. قومى يا فاطمه ان عليا و شيعته هم الفائزون غدا دخترم فاطمه جان برخيز، على و شيعيانش رستگاران فرداى قيامتند.

ص: 104

جدم گفت : روزى فاطمه (عليها السلام ) نشسته بود كه پيامبر آمد و پهلويش نشست و گفت : فاطمه جان چرا گريه مى كنى ؟ جواب داد: بابا! چطور گريه نكنم كه تو مى خواهى از من جدا شوى . گفت : دخترم ! گريه نكن و محزون نباش اين مسئله چاره اى ندارد.

فاطمه زهرا (عليها السلام ) به شدت گريه كرد. بعد گفت : پدر جان ! كجا شما را خواهم ديد؟ گفت : مرا در صراط خواهى ديد كه جبرئيل طرف راست و ميكائيل طرف چپ و اسرافيل چنگ به دامنم زده و فرشته ها اطرافم جمعند. من فرياد مى زنم : خدايا امتم ، خدايا امتم ، حسابشان را آسان بگير.(1)

بعد متوجه راست و چپ در جستجوى امتم هستم ولى هر پيامبرى گرفتار نفس خويش است و يقول يا رب نفسى نفسى و انا اقول يا رب امتى امتى .

هر پيامبرى مى گويد: خدايا مرا نجات بخش ، مرا نجات بخش ، ولى من مى گويم : پروردگارا امتم ، امتم .

اولين كسى كه به من ملحق مى شود روز قيامت ، تو هستى و على و حسن و حسين . خداوند مى فرمايد: يا محمد! امت تو اگر به محشر وارد شوند با گناهانى همچون كوهها آنها را مى بخشم ؛ مگر شريك براى من گرفته باشند و يا دشمنم را دوست بدارند.

منصور گفت : وقتى آن جوان اين فضيلت را شنيد دستور داد ده هزار درهم (سكه نقره ) به من بدهند و با سى جامه مرا مفتخر نمود، بعد پرسيد: اهل كجايى ؟ گفتم : از اهل كوفه هستم . پرسيد: از نژاد عرب هستى يا غير عرب ؟ گفتم : نژادم عربى است . بعد گفت : همانطور كه مرا شاد كردى ، من هم تو را شاد كردم و ادامه داد: فردا بيا پيش من در مسجد بنى فلان ، مبادا راه را گم كنى .

ص: 105


1- 102. يا رب امتى امتى هون عليهم الحساب .

برگشتم پيش پيرمرد كه در مسجد انتظار مرا مى كشيد. همين كه چشمش به من افتاد به استقبالم شتافت . پرسيد: برادرم با تو چه كرد؟ شرح جريان را دادم . گفت : خدا به او جزاى خير دهد و در بهشت برين با هم باشيم .

فردا صبح كه شد سوار قاطر شدم و راه مسجدى را كه نشان داده بود در پيش گرفتم ، اما هنوز زياد نرفته بود كه متوجه شدم اين راه نيست . صداى اذان مسجدى را شنيدم . با خود گفتم : بايد اول در اينجا نماز بخوانم (بعد به جستجوى مسجد مورد نظر بپردازم ).

پياده شدم و وارد مسجد گرديدم ، شخصى را ديدم كه قد و قامتش شبيه همان دوست ديروز بود. رفتم در طرف راست او به نماز ايستادم تا به ركوع و سجده رسيدم . در اين موقع عمامه از سرش افتاد. ديدم صورتش مانند خوك است ، سر و دست و پايش نيز همانطور است . نفهميدم چطورى نماز را خواندم ، پيوسته در انديشه (اين موجود) عجيب بودم ، سلام نماز را داد. پيشنماز نگاهى در چهره من انداخت . گفت : تو ديروز پيش برادرم رفته بودى و چنين و چنان به تو داد؟ گفتم : آرى ، دست مرا گرفت و نشاند. اهل مسجد نيز به تبعيت ما نشستند. به يك نفر دستور داد درب مسجد را ببندد و نگذارد احدى وارد شود. در اين موقع پيراهن خود را بيرون آورد ديدم بدنش ، بدن خوك است .

گفتم : برادر! اين چه وضعى است كه در تو مشاهده مى كنم . گفت : من مؤ ذن اين مردم بودم ، هر روز صبح بين اذان و اقامه هزار مرتبه على (عليه السلام ) را لعن مى كردم .

روزى از مسجد خارج شدم و رفتم به خانه ام . آن روز جمعه بود و من چهار هزار مرتبه ايشان و فرزندانش را لعنت كرده بودم . گوشه اى تكيه كردم ، فورى خوابم برد. در خواب بهشت را ديدم . جانب بهشت رهسپار شدم .

ص: 106

ديدم على (عليه السلام ) با حسن و حسين (عليهما السلام ) آنجا هستند و همه مسرور و خوشحالند. زير پاى ايشان قاليچه اى نورانى است ، چشمم افتاد، ديدم پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز نشسته است . امام حسن و امام حسين جلو آن سرورند و به دست امام حسن يك جام است .

فرمود: حسن جان ! يك كم آبم بده ! آب داد و ايشان آشاميد. بعد به امام حسن (عليه السلام ) فرمود: به اين مردم آب بده ! ايشان همه را سيراب كرد. بعد فرمود: به اين كسى كه تكيه كرده نيز آب بده ! اما امام حسن (عليه السلام ) روى از من برگردانيد و گفت پدر چگونه به او آب دهم در حالى كه او هر روز پدرم را هزار مرتبه لعن مى كند و امروز چهار هزار مرتبه لعن كرده است .

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خدا لعنتت كند. چرا على (عليه السلام ) را لعن مى كنى ؟ چرا به برادرم ناسزا مى گويى و فرزندانم را به ناسزا ياد مى كنى ؟ پيامبر آب دهان خود را به رويم انداخت . تمام بدنم كه آب دهان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيده بود، به صورت خوك در آمده بود. ديگر رسوا شدم .

بعد منصور گفت : سليمان ! آيا در فضايل على (عليه السلام ) عجيب تر از اين دو حديث شنيده اى ؟! حب على ايمان و بغضه نفاق لا يحب عليا الا مؤ من و لايبغضه الا كافر ، دوست داشتن على ايمان و كينه او علامت نفاق است جز مؤ من على را دوست ندارد و جز كافر با او به دشمنى نمى پردازد.

سليمان گفت : به من امان مى دهى ؟ گفت : امان دادم . گفتم : درباره كسى كه آنها را بكشد، نظر شما چيست ؟ گفت : شكى ندارم كه در جهنم است . گفتم : درباره كسى كه اولاد و نواده هاى او را بكشد، چه مى گويى ؟

ديدم سر به زير انداخت ثم قال يا سليمان الملك عقيم . بعد گفت :

ص: 107

سليمان ! سلطنت ، قوم و خويشى نمى پذيرد. درباره على (عليه السلام ) هر چه مايلى حديث بگو. گفتم : كسى كه فرزندش را بكشد اهل جهنم است . عمرو بن عبيد گفت : سليمان راست مى گويى واى بر كسى كه قاتل على (عليه السلام ) باشد. منصور نيز گفت : من گواهم كه او (چنين شخصى ) اهل جهنم است . عمرو بن عبيد گفت : من از حسن شنيدم (1) كه از انس نقل مى كرد: من قتل اولاد على لا يشم رائحة الجنة هر كس فرزندان على (عليه السلام ) را بكشد بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.

در اين موقع به منصور نگاه كردم ، ديدم ناراحتى از چهره اش پيداست . (از اين حرف خوشش نيامد) من و عمرو خارج شديم . جعفر گفت : اگر حضور عمرو در اين جلسه نبود، منصور، سليمان را مى كشت . (2)

مؤ ذنى كه زيانكار شد

چهل سال بر مناره اذان مى گفت ، يك روز بر مناره رفت و اذان گفت تا رسيد به حى على الفلاح چشمش افتاد به دخترى نصرانى كه زيبايى و اندام موزونش دل از دست او ربود. چنان غرق در تماشاى آن گرديد كه اذان را از دست داد و به ادامه آن نپرداخت . از مناره به زير آمد و از پى آن دختر به در خانه آنها رفت . بالاخره پيشنهاد ازدواج و همسرى نمود. دختر در جوابش گفت : مهر من سنگين است . پرسيد: چقدر است ؟ گفت : بايد دين مرا بپذيرى و از اسلام دست بردارى . گفت : اين مهم نيست و به خواسته دختر تن داد و كفر به اسلام ورزيد و داخل در نصرانيت شد. دختر گفت : بسيار خوب ، حال يك كار ديگر باقيمانده است ، پدرم در زير زمين خانه است ، بايد از اين پلكان

ص: 108


1- 103. شايد منظورش حسن بصرى باشد.
2- 104. نقل از كتاب مناقب ابن مغازلى كه از نويسندگان اهل سنت است .

پايين بروى و مرا از او خواستگارى كنى . مؤ ذن بيچاره كه هواى نفس او را تا به اينجا كشانده بود، به دنبال رسيدن به كام خود قدم بر پلكان گذاشت ، اما از بالا سقوط كرد و در دم جان از كالبدش خارج شد و به دين نصرانيت از دنيا رفت .

دو مؤ ذن و سوء عاقبت

در تفسير روح البيان نقل شده است كه سه برادر بودند. برادر بزرگتر ده سال مؤ ذن مسجدى بود و در مناره آن اذان مى گفت . پس از فوت او، برادر دوم منصب او را اشغال كرد. برادر دوم هم پس از چند سال از دنيا رفت . متصديان مسجد به برادر سوم روى آوردند و پيشنهاد اذان گفتن در مسجد را نمودند ولى او قبول نكرد. به ناچار وعده افزايش حقوق به چندين برابر دادند. گفت : اگر صد برابر هم بدهيد، نمى پذيرم .

گفتند: مگر اذان گفتن بد است . جواب داد: نه ! ولى در مناره و ماءذنه حاضر نيستم اذان بگويم . جوياى علت شدند. گفت : اين مناره جايى است كه دو برادر مرا بى ايمان از دنيا برد. زيرا هنگام احتضار برادر بزرگم ، در بالينش حضور داشتم و خواستم سوره يس برايش بخوانم . بر من نهيبى زد و گفت : قرآن چيست و برادر دومم نيز دم مرگ به همين صورت جان داد.

در خانه خدا استغاثه كردم كه خدايا اين دو بدبخت سالها نماز جماعت را ملتزم بودند و در ماءذنه اذان مى گفتند، چه شد كه بى ايمان از دنيا رفتند؟! خداوند بر من منت نهاد و در عالم رؤ يا برادر بزرگم را ديدم در حال عذاب . گفتم : تو را رها نمى كنم تا بگويى چه شد كه بى ايمان از دنيا رفتى ؟ خداوند متعال براى اين كه به من بفهماند ماجرا از چه قرار است ، زبانش را گويا كرد، او گفت : ما در ماءذنه كه مى رفتيم و دور آن چرخ مى خورديم ، داخل حياط

ص: 109

خانه مردم را تماشا مى كرديم . (1)

البته چنانكه قبلا در شخصيت مؤ ذن ذكر شد به نقل از بلال مؤ ذن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): المؤ ذنون امناء المؤ منين على صلاتهم و صومهم و لحومهم و دمائهم لايساءلون الله شيئا الا اعطاهم و لا يشفعون فى شى ء الا شفعوا . (2)

مؤ ذنين بر نماز و روزه و گوشت و خون مردم امين هستند. (مؤ ذنين چنان محبوب خدايند كه ) چيزى از خداوند در خواست نكنند مگر اين كه به ايشان خواهد داد و درباره واسطه و شفيع نشوند مگر اين كه شفاعتشان پذيرفته است . علامه مجلسى (رضوان الله عليه ) درباره امين بودن آنها بر نماز و روزه مردم ، مى فرمايد: چون آغاز نماز و آغاز روزه و افطار ماه رمضان ، با اعتماد بر اذان آنها مى شود و اما در مورد امين بودن ايشان بر گوشت و خون مؤ منين ، به چند وجه ، توجيه نموده كه بهترين وجه آن همين است كه امين عرض و ناموس و اسرار آنهايند كه تعبير به گوشت و خون شده است .

اين وظيفه همه مسلمانان است كه ناموس ديگران را محترم شمارند و از چشم چرانى و نگاه هاى خائنانه پرهيز نمايند، اما مؤ ذنين كه يك ماءموريت شرعى موجب اعتلاء آنها و اشرافشان بر خانه مردم مى شود. اگر در پى انجام اين ماءموريت ، سوء استفاده نمايند، بسيار وقيح تر و داراى اشكال بيشترى است .

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: من ملاء عينه من حرام ملاء الله عينه يوم القيامه من النار الا ان يتوب و يرجع (3) هر كس چشمش را از حرام پر كند،

ص: 110


1- 105. كتاب ايمان كامل ، ص 210، نوشته مرحوم دستغيب رضوان الله عليه .
2- 106. بحار الانوار، ج 84، ص 124.
3- 107. بحار الانوار، ج 76، ص 334 و مستدرك سفينه لفظ نظر.

خداوند در روز قيامت چشم او را از آتش پر مى كند، مگر توبه كند و برگردد. قال عيسى (عليه السلام ) اياكم و النظرة فانها تزرع فى القلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنة . (1)

از نگاه بپرهيزيد زيرا نگاه تخم شهوت را در دل مى پاشد و همين نگاه كافى است تا شخص را گرفتار بدبختى و فتنه كند.

در خطبه اى ، رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: من ملاء عينيه من امراة حراما حشاهما الله عز و جل يوم القيامه بمساير من نار و حشاهما نارا حتى يقضى بين الناس ثم يؤ مر به الى النار . (2)

هر كس دو چشم خود را پر كند از نگاه حرام به يك زن ، خداوند روز قيامت آن دو چشم را با ميخهاى آتشين پر مى كند تا از حساب مردم فارغ شود آن گاه چنين شخصى را به آتش جهنم مى فرستد. اين هم روايت ديگرى تا معلوم شود وجه اين كه چهل سال اذان بى ارزش مى شود، چيست و هشدارى براى من و شما باشد (ان شاءالله ).

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): من تاءمل خلف امراة حتى تبين له حجم عطافها من وراء ثيابها و هو صائم فقد افطر . (3)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس زنى را از پشت به دقت بنگرد بگونه اى كه حجم بدنش را از روى ورانداز كند، اگر در حال روزه باشد روزه اش باطل است .

ص: 111


1- 108. بحار الانوار، ج 78، ص 284.
2- 109. بحار الانوار، ج 76، ص 366.
3- 110. مستدرك سفينه ذيل لفظ نظر.

اذان در اسارت

در زندان بغداد يكى از بچه هاى جانباز كه وضع جسمى نامناسبى داشت براى نماز صبح نداى اذان سر داد اما هنوز به اشهد ان لا اله الا الله نرسيده بود كه نگهبان زندان سر رسيد و جوياى مؤ ذن شد. برادر جانباز فورا خود را معرفى كرد و نگهبان بى توجه به وضع جسمانى وى ، او را زير ضربات كابل گرفت تا اين كه بچه ها جلو رفتند و جسم مجروح و نيمه جانش را به داخل آسايشگاه آوردند. مؤ ذن دوم يكى از برادران بسيجى به نام على بود كه صداى خوش و دلنشينى داشت ، روزى از روزهاى عيد سال 68 بود كه بچه ها از او خواستند اذان مغرب را بگويد. وقتى هنگام اذان شد، صوت دلربا و دلنشين اذانش در فضاى اردوگاه پيچيد. چيزى نگذشت كه افسر عراقى و تعدادى نگهبان به داخل آسايشگاه ريختند. بچه هاى آسايشگاه به جرم خواندن نماز جماعت به چهار روز حبس محكوم شدند و مؤ ذن نيز به يك ماه زندان همراه با شكنجه محكوم گرديد. (1)

ص: 112


1- 111. كتاب داستانهاى نماز، ص 120 و 121.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109