امامان اهل بيت عليهم السلام در گفتار اهل سنت - امام هادي (ع)

مشخصات كتاب

سرشناسه : الهامي داود، - 1316

عنوان و نام پديدآور : امامان اهل بيت عليهم السلام در گفتار اهل سنت تحقيق و نگارش داود الهامي مشخصات نشر : مكتب اسلام 1377.

مشخصات ظاهري : ص 528

شابك : 964-91550-0-7 12500ريال ؛ 964-91550-0-7 12500ريال وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس موضوع : ائمه اثناعشر -- فضائل موضوع : ائمه اثناعشر -- احاديث اهل سنت رده بندي كنگره : BP36/5 /‮الف 7‮الف 8

رده بندي ديويي : 297/95

شماره كتابشناسي ملي : م 77-15905

فضائل امام هادي

ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي

(م 463) صاحب كتاب «تاريخ بغداد» درباره ي امام هادي عليه السلام چنين گفته است: «علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب، ابوالحسن الهاشمي اشخصه جعفر المتوكل علي الله من مدينة رسول الله صلي الله عليه و آله الي بغداد، ثم الي «سر من رآي» و أقام بها عشرين سنة و تسعة أشهر الي أن توفي و دفن بها في ايام «المعتز بالله» و هو أحد من يعتقد الشيعة الإمامي: فيه و يعرف بأبي الحسن العسكري عليه السلام». «علي بن محمد بن علي... ابوالحسن هاشمي كه جعفر متوكل او را از مدينه به بغداد و سپس به «سر من رأي» (سامرا) آورد و در آنجا بيست سال و نه ماه اقامت گزيد تا اين كه در ايام خلافت «معتز» در همان شهر رحلت فرمود و در همانجا دفن گرديد او يكي از كساني است كه شيعه ي اماميه به امامت او قائلند و به ابوالحسن عسكري معروف است». «خطيب» به سند خود از «محمد ابن يحيي معاذي» نقل كرده كه «يحيي بن اكثم» در مجلس «واثق» كه

جمعي از فقهاء نيز حضور داشتند، گفت: «من حلق رأس آدم حين حج؟ فتعابي القوم عن الجواب...»: «چه كسي سر آدم را تراشيد هنگامي كه حج كرد؟ تمامي حاضرين جلسه از جواب عاجز ماندند». «واثق» گفت: من حاضر مي كنم كسي را كه جواب اين سؤال را بگويد پس فرستاد به سوي حضرت هادي عليه السلام و او را حاضر كرد و پرسيد كه اي [ صفحه 448] ابوالحسن خبر بده ما را كه چه كسي سر آدم را تراشيد وقتي كه حج گذاشت؟ فرمود: اي اميرالمؤمنين از تو مي خواهم كه مرا از پاسخ دادن به اين سؤال عفو نمائيد. گفت: تو را به خدا جواب بگوئيد؟ فرمود: حالا كه قبول نمي كني، پس پدرم خبر داد مرا از جدم از پدرش از جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله كه فرمود: براي تراشيدن سر آدم جبرئيل مأمور شد ياقوتي از بهشت آورد و به سر آدم كشيد و موهاي سرش ريخت و به هر كجا كه نور آن ياقوت رسيد، آنجا حرم گرديد [1] .

سبط ابن الجوزي حنفي

(654 - 581 ه) درباره ي مهاجرت امام هادي عليه السلام به «سامرا» مي نويسد: قال علماء السير: «انما أشخصه المتوكل من مدينة رسول الله الي بغداد لأن المتوكل كان يبغض عليا و ذريته فبلغه مقام علي بالمدينة و ميل الناس اليه فخاف منه فدعي يحيي بن هرثمة و قال: إذهب الي المدينة و انظر في حاله و أشخصه الينا». «علماي تاريخ نوشته اند: متوكل از دشمنان بزرگ علي عليه السلام و خاندان او بوده و چون به خلافت رسيد از بيم آن كه مبادا علي بن محمد الجواد در مدينه با حكومت او مخالفتي

كند و مردم اطراف او را بگيرند. يحيي بن هرثمه را خواست و به او دستور داد به مدينه برو و از اوضاع مدينه و شخصيت علي بن محمد بررسي كن و او را نزد ما بياور». «يحيي» مي گويد: پس به مدينه رفتم ديدم مردم مدينه اطراف آن حضرت را گرفته و فدائي او هستند، زيرا حضرت هادي عليه السلام به آنها زياد احسان مي كرد و آن حضرت ملازم مسجد رسول خداست، و توجه به دنيا ندارد و دائم در حال روزه و نماز و تربيت مسلمانان مي باشد. «يحيي» براي اين كه مقام و موقعيت امام را متزلزل كند، خدمت آن حضرت آمد و سوگند ياد كرد كه خليفه [ صفحه 449] نظر بدي به شما ندارد و ميل دارد كه شما را از نزديك ببيند و لذا بهتر است در خدمت شما به سامرا برويم. «يحيي» مي گويد: سپس منزل او را تفتيش كردم و در آنجا جز قرآن و دعا و كتاب چيزي پيدا نكردم و از اين لحاظ در چشمم عظمتش بيشتر شد. به نزديكانش احسان نمودم. و آن حضرت را از مدينه حركت دادم و خودم شخصا عهده دار خدمت او بودم. «يحيي» مي گويد: چون به بغداد وارد شديم والي بغداد «اسحاق بن ابراهيم طاهري» بود ابتدا به ديدن او رفتم و چون او مرا ديد، گفت: اي يحيي! اين مرد (يعني حضرت هادي) فرزند رسول خداست، و متوكل را تو مي شناسي و عداوتش را با اين خانواده مي داني؟ پس اگر چيزي بگوئي كه متوكل به كشتن آن حضرت تحريك شود و او را به قتل برساند، پيغمبر در روز قيامت دشمن تو خواهد

بود. «يحيي» گفت: قسم به خدا من بر چيزي از او كه مخالف ميل متوكل باشد، نديده ام و هر چه ديدم تمامش خوب بود. و بعد وارد سامرا شديم و ابتدا به ديدن «وصيف تركي» رفتم، چون مرا ديد، گفت: اي يحيي! به خدا قسم اگر موئي از بدن اين مرد كم شود، پيش من مسؤول تو خواهي بود؟! پس تعجب كردم از كلام وصيف تركي و اسحاق طاهري كه سفارش هر دو درباره ي حضرت هادي يكسان بود. فلما دخلت علي المتوكل سألني عنه فأخبرته بحسن سيرته و سلامة طريقه و ورعه و زهادته و اني فتشت داره فلم أجد فيها غير المصاحب و كتب العلم فأكرمه المتوكل و أحسن جايزته و أجزل بره و أنزله معه «سر من رأي» [2] . «پس به نزد متوكل رفتم و وضع او را از من پرسيد از حسن سيرت و سلامت طريقه اش و از ورع و تقوا و زهدش به متوكل خبر دادم و گفتم چون خانه او را بازرسي كردم جز قرآن و كتاب چيزي نيافتم، متوكل خوشحال شد و او را جايزه داد و در سامرا اسكان داد». [ صفحه 450] «سبط ابن جوي» مي نويسد: «يحيي بن هرثمه» مي گويد در اين مدتي كه امام در «سامرا» بود، «متوكل» سخت مريض شد و نذر كرد اگر بهبودي يافت، صدقه بسياري دهد. چون شفا يافت، فقهاي سامرا را جمع كرد و از آنها پرسيد چه مبلغ بايد صدقه بدهم كه نذرم ادا شده باشد. علماي سامرا نتوانستند مشكل او را حل كنند ناگزير فرستاد خدمت حضرت هادي عليه السلام و مسأله را با وي در ميان گذاشت. حضرت

فرمود: 82 دينار صدقه بده تا نذر تو انجام شده باشد، «متوكل» پرسيد اين جواب را از كجا أخذ كردي؟ امام فرمود: از قرآن، آنگاه آيه ي (لقد نصركم الله في مواطن كثيرة و يوم حنين) تلاوت نمود و فرمود: «موطن كثيرة» اينجاست كه پيغمبر 27 غزوه و 55 سريه جهاد كرد و آخرين غزوه ي پيامبر يوم حنين بوده و مجموع آنها 82 غزوه و سريه مي شود. «متوكل» دستور داد اموال بسياري در اختيار حضرت هادي گذاشتند و گفت: به اختيار خود اين اموال را صدقه بده [3] .

احمد بن محمد ابن خلكان

(618 - 608 ه) مؤلف «و فيات الأعيان» نيز گويد: «ابوالحسن علي الهادي بن محمد الجواد بن علي الرضا... و هو أحد الأئمة الإثني عشر عند الإمامية، و كان قد سعي به الي المتوكل و قيل: إن في منزله سلاحا و كتبا و غيرها من شيعته و اوهموه انه يطلب الأمر لنفسه، فوجه اليه بعدة من الأتراك ليلا...». «ابوالحسن علي هادي فرزند محمدجواد عليه السلام يكي از ائمه ي دوازده گانه نزد اماميه است نزد [ صفحه 451] متوكل از او سعايت گرديد و گفته شد كه در منزل او اسلحه و نوشته ها و اشياء ديگري است كه از شيعيان او رسيده و براي به دست گرفتن حكومت قصد شورش دارد، متوكل عده اي را ناگهان به منزل او فرستاد و آنان شبانه به خانه ي او هجوم بردند ولي هر چه جستجو كردند چيزي به دست نياوردند. آنگاه آن حضرت را در اطاقي تنها ديدند كه در به روي خود بسته و جامه ي پشمين بر تن دارد و بر زمين مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا

و تلاوت قرآن مشغول است. مأموران متوكل، امام را با همان حال كه قرآن در لب داشت، نزد متوكل بردند. وقتي امام را وارد مجلس متوكل كردند او بزم شراب آراسته و جام شرابي در دست داشت و چون امام را ديد، عظمت و هيبت وي متوكل را فرا گرفت و بي اختيار حضرت را احترام كرد و در كنار خود نشانيد و جام شرابي را كه در دست داشت، به آن حضرت تعارف كرد امام سوگند ياد كرد و گفت: گوشت و خون من با چنين چيزي آميخته نشده است، مرا معذور بدار! او دست برداشت و گفت: پس شعري براي من بخوان! امام فرمود: من شعر كم از بر دارم. گفت: بايد بخواني، آن قدر اصرار كرد كه حضرت اين ابيات را كه (منسوب به جدش اميرالمؤمنين علي عليه السلام است)، در آن مجلس خواند: 1 - با توا علي قلل الجبال تحرسهم غلب الرجال فما اغنتهم القلل 2 - و استزلوا بعد عز من معاقلهم فاودعوا حفرا يا بئس ما نزلوا 3 - ناداهم صارخ من بعد ما قبروا اين الأسرة و التيجان و الحلل؟ 4 - اين الوجوه التي كانت منعمة من دونها تضر الأستار و الكلل 5 - فافصح القبر عنهم حين سائلهم تلك الوجوه عليها الدود يقتتل 6 - قد طالما أكلوا دهرا و ما شربوا فاصبحوا بعد طول الأكل قد أكلوا [4] . 7 - و طالما عمروا دورا لتحصنهم ففارقوا الدور و الأهلين و انتقلوا [ صفحه 452] 8 - و طالما كنزوا الأموال و ادخروا فخلفوها علي الأعداء و ارتحلوا 9 - أضحت منازلهم قفرا معطلة و ساكنوها

الي الأجداث قد رحلوا [5] . ترجمه: 1 - (پادشاهان) بر قله ي كوهسارها شب را به روز آوردند در حالي كه مردان نيرومند از آنان پاسداري مي كردند ولي قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند. 2 - آنان پس از مدتها عزت از جايگاههاي امنشان به زير كشيده شدند و در گودالها (گورها) جا گرفتند كه چه منزل و آرامگاه بدي!. 3 - پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فريادگري فرياد برآورد: كجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهاي فاخر؟. 4 - كجاست آن چهره هاي در ناز و نعمت پرورش يافته كه به احترامشان پرده ها مي زدند. 5 - گور از طرف آنها پاسخ داد: اكنون كرمها بر سر خوردن آن چهره ها با هم به ستيزه برخاسته اند. 6 - آنان مدت درازي در دنيا خوردند و آشاميدند ولي امروز آنان كه خورنده ي همه چيز بودند، خود غذاي حشرات و كرمهاي قبر شدند!. 7 - چه خانه هايي ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ كند ولي سرانجام پس از مدتي، اين خانه ها و خانواده ها را ترك گفته به منزل قبر شتافتند!. 8 - چه اموال و ذخائري انبار كردند ولي همه ي آنها را ترك گفته رفتند و آنها را براي دشمنان خود واگذاشتند! 9 - خانه ها و كاخهاي آباد آنان به ويرانه ها تبديل شد و ساكنان آنها به سوي گورهاي تاريك شتافتند. «فبكي المتوكل بكاء كثيرا حتي بلت دموعه لحيته و بكي من حضره، ثم أمر برفع الشراب ثم قال: يا أباالحسن، أعليك دين؟ قال: نعم. أربعة آلاف دينار فأمر بدفعها اليه و رده الي منزله مكرما» [6] . «متوكل از شنيدن

اين اشعار به شدت گريست به طوري كه اشك چشمش ريشش را تر [ صفحه 453] كرد حاضرين نيز به گريه افتادند. متوكل دستور داد بساط شراب را جمع كنند. از آن حضرت پرسيد قرض داري؟. امام فرمود: چهار هزار دينار قرض دارم دستور داد اين مبلغ را به او بدهند و او را با احترام به منزل خود باز گردانيد».

صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي

(م 764 ه) صاحب كتاب «الوافي بالوفيات» مي گويد: «علي بن محمد بن علي بن موسي... هو أبوالحسن الهادي بن الجواد بن الرضا بن الكاظم بن الصادق بن الباقر بن زين العابدين، أحد الأئمة الإثني عشر عند الإمامية» «علي بن محمد... ابوالحسن هادي فرزند امام جواد... يكي از ائمه ي دوازده گانه نزد اماميه است». «صفدي» درباره ي موقعيت علمي امام هادي عليه السلام اين داستان را نقل كرده است كه: «كان المتوكل قد اعتل، فقال: إن برأت لأتصدقن بمال كثير. فلما عوفي، جمع الفقهاء و سألهم عن ذلك، فأجابوه مختلفين. فبعث الي علي الهادي عليه السلام. فقال: يتصدق بثلاثة ثمانين دينار قالوا: من أين لك هذا؟ قال: لأن الله تعالي قال: (لقد نصركم الله في مواطن كثيرة) (توبه، آيه 25). و روي أهلنا ان المواطن كانت ثلاثة و ثمانين موطنا». «روزي متوكل بيمار شد و نذر كرد كه اگر شفا يابد، تعداد كثيري دينار در راه خدا تصدق كند، هنگامي كه بهبود يافت، فقها را جمع كرد و پرسيد: چند دينار بايد صدقه بدهم كه بر آن «كثير» صدق كند؟ فقها در اين باره فتاواي مختلف دادند، متوكل ناگزير مسأله را از حضرت هادي عليه السلام سؤال كرد. او پاسخ داد كه بايد 83 دينار بپردازي. فقهاء از اين فتوا

تعجب كردند و به متوكل گفتند از او بپرسيد اين فتوا براساس چه مدركي است؟ حضرت فرمود: خدا در قرآن مي فرمايد: (لقد نصركم الله...) خداوند شما را در موارد «كثير» ياري كرده است و از طريق ما اهل بيت روايت شده است كه جنگها و سريه هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله 83 فقره بوده است» [7] . [ صفحه 454]

عبدالله بن اسعد اليافعي اليمني

(755 ه) صاحب كتاب «مرآة الجنان» مي نويسد: «أبوالحسن علي الهادي بن محمد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق العلوي الحسيني... كان متعبدا، فقيها، اماما، استفتاه المتوكل مرة... و هو أحد الإثني عشر الذين تعتقد الشيعة الغلاة عصمتهم...» [8] . «ابوالحسن هادي فرزند محمد جواد... علوي حسيني... اهل عبادت، فقيه، و امام و پيشوا بود متوكل يك بار از او استفتاء كرد و او يكي از ائمه ي دوازده گانه اي است كه شيعيان تندرو به عصمت آنها قائلند». (اگر منظور يافعي از شيعه، شيعه ي اماميه ي اثني عشريه باشد كه آنها را متهم به غلو كرده، در حقيقت به آنها تهمت زده است زيرا شيعه ي اماميه ي اثني عشريه از غلات بيزاري مي جويند وانگهي هرگز عقيده به عصمت ائمه ي اهل بيت عقيده ي غلو آميز نمي باشد زيرا عصمت ائمه مانند عصمت انبياء از آيات قرآن به وضوح استفاده مي شود).

احمد بن يوسف القرماني

(م 1019 ه) صاحب كتاب «اخبار الدول و آثار الاول» گويد: «و اما مناقبه فنفيسة و اوصافه شريفة» [9] . «مناقبش گرانبها و اوصافش شريف مي باشد». [ صفحه 455]

علي بن محمد ابن الصباغ مالكي

(855 - 784 ه) «نورالدين ابن صباغ» فيه مالكي از اهل مكه مؤلف «الفصول المهمة لمعرفة الأئمة» درباره ي امام همام چنين نوشته است: [10] . «فضل أبي الحسن علي الهادي قد ضرب علي المجرة قبابه و مد علي نجوم السماء اطنابه و ما تعد منقبة الا و له أفخرها و لا تذكر مكرمة الا و له فضيلتها و لا تورد محمدة الا و له تفصيلها و جملتها. استحق ذلك بما في جوهر نفسه من كرم تفرد بخصائصه فكانت نفسه مهذبة و اخلاقه مستعذبة و سيرته عادلة و افعاله فاضلة و هو من الوقار و السكون و الطمأنينة و الفقه و النزاهة و الزهادة و النباهة علي السيرة النبوية و الشنشنة العلوية و نفس زكية و همة عالية لا يقاربها أحد من الأنام و لا يداينها...». «گنبد فضل ابوالحسن علي هادي بر كهكشانها سر زده شعاع فضائلش تا ستارگان آسمانها امتداد يافته است و هيچ فضيلت و منقبتي نيست مگر اين كه افتخار آميزترين آن پيش او است و براي اين شايسته اين فضيلت است كه در جوهر ذات او كرامتي كه در ويژگيهاي آن يگانه است و سرستش پاكيزه شده از عيب و نقص، و اخلاقش خوش و شيرين و سيرت و روشش متعادل و افعالش با فضيلت مي باشد او در وقار و سكون و طمأنينه و فقه و نزاهت و پرهيزگاري و دانائي و آگاهي مطابق روش پيامبر و خوي و عادت علوي بود و

داراي سرشت پاك و همت عالي بود كه كسي از مردم به آن حد نمي رسيد». صاحب كتاب «الفصول المهمة» براي امام هادي عليه السلام با «متوكل» داستانهائي نقل كرده است و در اين داستانها كرامات و نشانه هاي آشكاري براي آن حضرت مي باشد كه ما در اينجا به نقل يك مورد از آن اكتفاء مي كنيم: «و عن علي بن ابراهيم الطايفي قال: مرض المتوكل من خراج خرج بحلقه [ صفحه 456] فأشرف علي الهلاك او لم يحسن أحد أن يمسه بحديد فنذرت «أم المتوكل» لأبي الحسن علي بن محمد أن عوفي ولدها من هذه العلة لتعطينه مالا جليلا من مالها فقال الفتح بن خاقان للمتوكل: لو بعثت الي هذا الرجل يعني أباالحسن فسألته فربما كان يده فرج لك...». «علي بن ابراهيم طايفي» گفت: متوكل عباسي در اثر دملي كه در بدنش بهم آمده بود، سخت بيمار شد چنان كه در شرف موت بود كسي هم جرأت نداشت آهني به بدن او رساند، مادرش نذر كرد اگر او بهبود يافت از دارائي خود پول زيادي خدمت ابوالحسن علي بن محمد بفرستد «فتح بن خاقان» (وزير و منشي متوكل) به وي گفت: اي كاش نزد اين مرد (امام هادي) مي فرستادي او راه معالجه را مي داند، متوكل شخصي را نزد حضرت فرستاد او داروئي تجويز كرد كه حال متوكل خوب شد مژده بهبودي او را به مادرش دادند او ده هزار دينار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن كيسه زد». «متوكل» چون از بستر مرض برخاست، «بطحائي علوي» نزد او از امام هادي سخن چيني كرد و جريان هديه ي مادرش را گزارش داد. «متوكل» به «سعيد» دربان خود گفت:

شبانه بر او حمله كن و هر چه پول و اسلحه نزدش بود بردار و پيش من بياور». «ابراهيم بن محمد» گفت: «سعيد» دربان به من گفت: شبانه به منزل ابوالحسن رفتم... آن حضرت را ديدم جبه و كلاهي پشمي در بر دارد و سجاده ي حصيري در برابر اوست. يقين كردم كه نماز مي خواند به من فرمود: اتاقها را هم بگرديد، من وارد شدم و بررسي كردم چيزي نيافتم تنها در اطاق آن حضرت كيسه ي پولي با مهر مادر متوكل بود به من فرمود: زير سجاده را هم بازرسي كن، چون آنجا را بازرسي كردم، شمشيري ساده و در غلاف، در زير آن بود. آنها را برداشتم و نزد متوكل رفتم چون نگاهش به مهر مادرش افتاد كه روي كيسه ي پول بود، كسي دنبال مادرش فرستاد و مادر پيش متوكل آمد. [ صفحه 457] يكي از خدمتكاران مخصوص به من خبر داد كه مادر متوكل به او گفت: هنگامي كه تو بيمار بودي و از بهبوديت نااميد گشتم، نذر كردم اگر خوب شدي از مال خود ده هزار دينار خدمت او فرستم چون بهبود يافتي پولها را نزد او فرستادم و اين هم بر روي كيسه مهر من است، متوكل دستور داد همه را خدمت آن حضرت برگردانم من كيسه را با شمشير خدمتش بردم و عرض كردم: اميرالمؤمنين از اين پيشامد اعتذار كرده و پانصد دينار هم بر آن مبلغ افزوده است سرور من اميدوارم مرا نيز عفو فرمائيد من مأمورم و قادر به مخالفت اميرالمؤمنين نيستم، پس به من فرمود: اي سعيد (و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون) [11] .

ابن روزبهان خنجي اصفهاني

927) در شرح صلوات بر حضرت امام علي نقي هادي مي گويد: «اللهم و صل و سلم علي الإمام العاشر مقتدي الحي و النادي سيد الحاضر و البادي، حارز نتيجة الوصاية و الإمامة من المبادي السيف الغاضب علي رقبة كل مخالف معادي كهف الملهوفين في النوائب و العوادي قاطع العطش من الأكباد الصوادي، الشاهد بكمال فضله الأحباب و الأعادي، ملجأ اوليائه بولائه يوم ينادي المنادي أبي الحسن علي النقي هادي بن محمد «النقي» الشهيد بكيد الأعداء المقبور «بسر من رأي». «بار خدايا درود و صلوات بفرست بر امام دهم مقتداي حاضر و باديه نشين جمع كننده ي نتيجه ي وصايت و امامت از مبادي، شمشير برنده بر گردن هر مخالفي كه دشمني كند، پناه ضعيفان و عاجزان در حوادث و نوائب روزگار، باز نشاننده ي تشنگي از جگرهاي تشنه، كسي كه بر كمال [ صفحه 458] فضل و بزرگيش دوستان و دشمنان گواه است، آن حضرت پناهگاه دوستان خود است به دوستي و محبتي كه با ايشان دارند، كينه ي او ابوالحسن است و از جمله القابش «نقي» (يعني پاكيزه از تمام عيوب) و «هادي» است آن حضرت شهيد به كيد دشمنان است. هنگامي كه آن بزرگوار وفات فرمود، اضطرابي در «سر من رأي» افتاد كه گويا صبح قيامت است و خليفه و لشگر و اكابر بر در خانه ي آن حضرت آمدند و آن حضرت را در موضع «سر من رأي» در مشهد مقدس كه منسوب به آن حضرت است، دفن كردند. و آن مزار مشهور است» [12] .

عبد الحي بن العماد الحنبلي

(م 1089 ه) صاحب كتاب «شذرات الذهب في أخبار من ذهب» در اين زمينه نوشته: «أبوالحسن علي بن الجواد محمد بن الرضا علي

بن الكاظم موسي بن جعفر الصادق العلوي الحسيني، المعروف بالهادي. كان فقيها، اماما، متعبدا و هو أحد الأئمة الإثني عشر الذي تعتقد غلاة الشيعة عصمتهم كالأنبياء، سعي به الي المتوكل و ساق نحو ما ذكره اليافعي في مرآة الجنان» [13] . «ابوالحسن علي فرزند محمد جواد.. حسيني علوي معروف به «هادي» فقيه، امام، عبادت كننده و يكي از ائمه ي دوازده گانه اي است كه غلات شيعه مانند انبياء به عصمت آنها قائلند [14] نزد متوكل از او سعايت كردند. (همان مطلبي را كه يافعي در مرآة الجنان آورده)، تكرار كرده و گويا از او گفته است». [ صفحه 459]

خيرالدين الزركلي

(معاصر) مؤلف «الأعلام» درباره ي امام هادي عليه السلام به اختصار مي نويسد: «علي، الملقب بالهادي، ابن محمد الجواد ابن علي الرضي بن موسي بن جعفر الحسيني الطالبي، عاشر الأئمة الإثني عشر عند الإمامية و أحد الأتقياء الصلحاء...» [15] . «علي، ملقب به هادي فرزند محمد جواد ابن... حسيني طالبي و دهمين امام از ائمه ي دوازده گانه نزد شيعه ي اماميه است و يكي از پرهيزكاران نيكوكار مي باشد».

احمد بن حجر الهيثمي المكي

(م 974 ه) قال في الصواعق المحرقة: «كان أبوالحسن العسكري وارث ابيه علما و سخاء و من ثم جاء أعرابي من أعراب الكوفة و قال: اني من المتمسكين بولاء جدك و قد ركبني دين اثقلني حمله و لم اقصد لقضائه سواك، فقال: كم دينك؟ فقال: عشرة آلاف درهم فقال: طب نفسا بقضائه إن شاء الله تعالي، ثم كتب له ورقة فيها ذلك المبلغ دينا عليه...» «ابن حجر» در «الصواعق» آورده: «ابوالحسن علي عسكري در علم و سخاوت وارث پدرش بود از اينجا بود كه عربي از عربهاي كوفه پيش او آمد و گفت: من از چنگ زده گان به ولايت جد تو هستم و دين سنگيني به دوش مي كشم كه حمل آن بر من سنگيني مي كند و براي اداي آن جز تو كسي را قصد نكرده ام. فرمود: فرضت چقدر است؟ گفت: ده هزار درهم. حضرت هادي عليه السلام اداي دين او را به عهده گرفت و سپس به همين مبلغ ورقه اي نوشت و خود را بدهكار آن اعرابي ساخت. و به او اجازه داد در مجلس عمومي از او مطالبه نمايد و استيفاي آن سختگيري از خود نشان دهد. آن شخص اين كار را كرد و حضرت از او سه روز مهلت خواست اين

خبر به اطلاع متوكل رسيد و دستور داد سي هزار درهم به آن حضرت بپردازند و همين كه [ صفحه 460] آن وجه به دست حضرت رسيد، همه ي آن را به اعرابي داد. و او گفت: يابن رسول الله من ده هزار بيشتر بدهكار نيستم همين مبلغ براي من كافي است و بقيه مال تو باشد ولي حضرت نپذيرفت و اجازه نداد از آن سي هزار درهم چيزي به او برگرداند، اعرابي برگشت در حالي كه مي گفت: «الله أعلم حيث يجعل رسالته» [16] .

حافظ حسين كربلائي تبريزي

(م 944 ه) درباره ي امام هادي عليه السلام مي گويد: «ذكر امام الأنام و السيد الهمام، مبين الحلال و الحرام، غوث الوري، بدرالدجي، صاحب الجود و النعم و الأيادي، أبي الحسن علي بن محمد بن علي ابن موسي النقي الهادي عليهم الصلاة و السلام». «وي امام دهم از ائمه ي اثني عشر است، كنيت شريفش ابوالحسن (رابع) است و لقب منيفش نقي و زكي و هادي و فقيه و امين و طيب..». «كان الهادي أبوالحسن عليه السلام متعبدا فقيها اماما عالما كاملا عاملا، و لما كثرت السعاية في حقه عند المتوكل أشخصه المتوكل من المدينة الي بغداد ثم الي سر من رأي و اقره بها فقدمها و أقام بها عشرين سنة و تسعة أشهر الي أن توفي بها في أيام المعتز...» «ابوالقاسم بن ابي القاسم بغدادي» روايت كرد از «زرافة» حاجب «متوكل» كه گفت: مردي شعبده باز از هند پيش متوكل آمده و به حقه بازي مشغول بود او در كار خود بسيار چيره و وارد بود و حقه بازي مثل او نديده بودند. متوكل به اينگونه چيزها علاقه عجيبي از خود نشان مي داد خواست كه امام علي نقي

را در صحنه حاضر و خجل سازد، آن مرد را گفت كه: اگر وي را خجل گرداني. تو را هزار دينار [ صفحه 461] بدهم. پس آن شخص گفت تا نانهاي سبك پختند و بر خوان نهادند و حضرت امام علي نقي را حاضر كردند و آن مرد را نيز حاضر كردند و بر پس پشت حضرت بالشي نهاده بودند كه روي آن صورت شيري بود، و آن بازيگر بر ديگر جانب بالش نشست امام خواست نان برگيرد، آن مرد حركتي كرد كه نان از دسترس حضرت بپريد پس آن جماعت خنديدند، امام عليه السلام دست بر آن صورت شير زد كه بر بالش بود و فرمود: او را بگير. آن صورت از بالش بيرون جست و آن مرد را فرو برده باز در آن وساده غائب شد به طريقي كه بود آن قوم متحير شدند، پس آن حضرت برخاست تا بيرون آيد، متوكل اصرار بسيار كرد كه مي خواهم بنشيني و اين مرد را باز آري. گفت: به خداي كه بعد از اين وي را نبيني، دشمنان خداي را بر اولياء خدا مسلط مي كني؟! پس از نزديك وي بيرون آمد، ديگر آن مرد را نديدند، كرامت و خرق عادت وي زياده از آن است كه به تقرير و بيان گنجد. «و ليختم بالصلاة علي محمد و آله أجمعين الطاهرين» [17] .

شيخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجي

(قرن سيزده) مؤلف كتاب «نورالأبصار» درباره ي كرامات حضرت هادي داستانهائي نقل كرده است كه ما به ذكر يك نمونه آن اكتفاء مي كنيم: «عن الأسباطي قال: قدمت علي أبي الحسن علي بن محمد المدينة الشريفة من العراق فقال: لي ما خبر الواثق عندك فقلت خلفته في

عافية و أنا من أقرب الناس به عهدا و هذا مقدمي من عنده و تركته صحيحا فقال: ان الناس يقولون انه قد مات فلما قال لي ان الناس يقولون انه قد مات فهمت انه يعني نفسه فسكت ثم قال: ما فعل ابن الزيات [ صفحه 462] قلت الناس معه...». «اسباطي روايت كرده كه در مدينه نزد امام هادي عليه السلام رفتم به من فرمود از «واثق» چه خبر داري؟ گفتم: قربانت گردم او سلامت بود و من اخيرا او را ديده ام. حضرت فرمود: مردم مي گويند او مرده است؟ گفتم: من از همه كس ديدارم به او نزديكتر است؟ و چون فرمود: مردم مي گويند، دانستم كه مقصودش از مردم خود آن حضرت است. سپس فرمود: جعفر چه كرد؟ (مقصود جعفر بن معتصم، متوكل عباسي است) گفتم او در زندان به بدترين حالات به سر مي برد. فرمود: آگاه باش كه او هم اكنون خليفه است. سپس فرمود: ابن زيات (وزير واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتيبانش بودند و فرمان او نافذ بود. فرمود: اين قدرت براي او شوم بود، سپس خاموش شد و فرمود: به ناچار مقدرات و احكام خدا بايد جاري شود اي خيران. واثق مرد و متوكل به جاي او نشست و ابن زيات هم كشته شد عرض كردم: چه وقت؟ فرمود: شش روز پس از اين كه تو بيرون آمدي» [18] .

پاورقي

[1] تاريخ بغداد، ج 12، ص 56.

[2] تذكرة الخواص، ص 60 - 359.

[3] تذكرة الخواص، ص 360.

[4] و فيات الأعيان، ج 2، ص 435 - ش 397 - مروج الذهب، ج 4، ص 94 - ديوان اميرمؤمنان علي، حرف اللام، ص 79

- 80.

[5] و فيات الأعيان، ج 2، ص 435 - ش 397 - مروج الذهب، ج 4، ص 94 - ديوان اميرمؤمنان علي، حرف اللام، ص 79 - 80.

[6] مروج الذهب، ج 4، ص 94 - و فيات، ج 2، ص 435 - نورالأبصار، ص 166 - تذكرة الخاص، ص 361.

[7] الوافي بالوفيات، ج 22، ص 4 - 73.

[8] مرآة الجنان، ج 2، ص 160.

[9] اخبار الدول، ص 116.

[10] الضوء اللامع، ج 5، ص 283.

[11] الفصول المهمة، ص 2 - 281.

[12] وسيلة الخادم الي المخدوم، ص 262 - 257.

[13] شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج 2، ص 128.

[14] قائل شدن به عصمت ائمه ي اثني عشر، غلو نيست.

[15] الأعلام، ج 4، ص 323.

[16] الصواعق المحرقة، ص 205.

[17] روضات الجنان، ج 2، ص 385 - 383.

[18] نورالأبصار، ص 182 - چاپ دارالكتب العلمية، بيروت، 1398 ه، 1978 م، و در حاشيه ي آن «اسعاف الراغبين» چاپ شده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109