سرشناسه : دهقان ، اکبر، 1344 -
عنوان و نام پدیدآور : آینه کمال : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق / اکبر دهقان .
مشخصات نشر : قم : آستانه مقدسه قم ، انتشارات زائر، 1380.
مشخصات ظاهری : 247 ص.
فروست : انتشارات زائر آستانه مقدسه ؛ 51.
شابک : 8000 ریال : 964-6401-42-2
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس
عنوان دیگر : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق
موضوع : ائمه اثناعشر -- سرگذشتنامه
موضوع : زیارتگاه های اسلامی -- عراق
شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم . انتشارات زائر
رده بندی کنگره : BP36/5/د9آ9 1380
رده بندی دیویی : 297/95
شماره کتابشناسی ملی : م 80-12825
زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام (آیینه کمال)
مؤلف: اکبر دهقان
چاپخانه: زائر آستان مقدس
ناشر: زائر آستان مقدس
نوبت چاپ: چهارم/ پاییز 1391
شمارگان: 1000 نسخه
تعداد نسخه های چاپ شده: 7000 نسخه
قیمت: 90000 ریال
شابک: 6-42-6401-964-978
*کلیه حقوق محفوظ است*
دفتر فروش: ابتدای خیابان شهید فاطمی (دور شهر) نبش کوچه شماره 3 پلاک 59
(مرکز آفرینش های فرهنگی هنری فاطمی) / 2-7745651 - نمابر: 7732398
نمایشگاه دائمی کتاب: حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام / صحن صاحب الزمان علیه السلام
تلفن: 7745651-7745652 / 7742519
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
ص: 2
زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام
نویسنده: اکبر دهقان
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 4
پیش گفتار...21
حضرت محمد صلی الله علیه و آله
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم از ولادت تا شهادت...28
حوادث عجیب هنگام تولّد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
شیون شیطان بزرگ...30
چوپانی محمّد صلی الله علیه و آله...30
دورنمایی از عصر جاهلیّت...31
1- جنگ و نا امنی...32
2- امتیازات طبقاتی و قبیلگی...32
3- بی عفّتی و انحراف جنسی...32
4- انسان کشی...32
5- وضع زن در جاهلیّت...33
6- بت پرستی در جاهلیّت...33
7- خرافات و بیهوده گرایی...34
8- لجاجت و یکدندگی...34
عوامل پیشروی سریع اسلام...35
جاذبه قرآن کریم...36
هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدينه...37
مباهات خدا به فرشتگان در مورد خوابیدن علی علیه السلام...38
ص: 5
ویژگی های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله...39
سرزنش از بلال به خاطر لغزش اخلاقی...42
نگاهی به رویدادهای بعد از هجرت...43
سال اوّل هجرت...43
سال دوّم هجرت...44
سال سوّم هجرت...44
سال چهارم هجرت...44
سال پنجم هجرت...45
سال ششم هجرت...45
سال هفتم هجرت...45
سال هشتم هجرت...45
سال نهم هجرت...46
سال دهم هجرت...46
اشاره ای کوتاه به جنگ بدر...46
اشاره ای کوتاه به جنگ احد...48
سیمای حضرت حمزه...49
خاطره هایی از جنگ احد...50
معجزات پیامبر...54
1- دونیم شدن ماه...54
2- طعام زهر آلود...55
3- مژده پیامبر صلی الله علیه و اله به حضرت فاطمه علیها السلام...55
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله...56
تصفیه حساب...57
اهانت هنگام وفات...58
امام على علیه السلام
حضرت علی علیه السلام از ولادت تا شهادت...62
ص: 6
سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره حضرت علی علیه السلام...63
حضرت علی علیه السلام از منظر خویشتن...65
نظرها و گفته ها درباره حضرت على علیه السلام...67
علم حضرت علی علیه السلام...68
سیره ی عملی امام علی علیه السلام...70
عبادت على علیه السلام...70
جود و سخاوت على علیه السلام...72
عدالت حضرت علی علیه السلام...73
زهد على علیه السلام...76
جهاد و شجاعت علی علیه السلام در میدان های جنگ...79
جنگ بدر و احد...79
جنگ خندق...80
على علیه السلام برترین مجاهد...81
جرعه ای از حکمت های امام علیه السلام...82
فضائل حضرت على علیه السلام...83
مظلومیت على علیه السلام...87
گریه ی پیامبر صلی الله علیه و آله بر علی علیه السلام...87
گریه و تأثر فاطمه علیها السلام بر على علیه السلام...88
درد دل با چاه...89
معجزات حضرت على علیه السلام...90
آگاهی از نیّت مردم...90
تعلیم قرآن...90
گفتگوی علی علیه السلام با اصحاب کهف...91
پیشگویی علی علیه السلام درباره شهادت رُشید هَجَری...91
مرقد مطهّر امام على علیه السلام...92
قبّه و بارگاه کنونی...93
صندوق مطهر...94
ص: 7
ضریح مقدس...94
روضه ی منوّره...94
قبور علمای شیعه در نجف...96
مساجد نجف...96
مدارس نجف...96
قبرستان وادی السلام...96
کوفه و جایگاه تشیع در آن...97
فضیلت معنوی مسجد کوفه و نماز در آن...97
ستون ها و محراب های هفتگانه در مسجد کوفه...99
مسجد سهله...100
مسجد زید بن صوحان...101
مسجد صعصعة بن صوحان...101
خانه ی امیر المؤمنين علیه السلام...101
حضرت مسلم و هانی بن عروه...101
آرامگاه هانی بن عروه...102
حضرت زهرا علیها السلام
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از ولادت تا شهادت...104
سیره عملی و علمی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام...105
ایثارگری...105
رضایت همسر...107
مایه آرامش همسر...107
تواضع در برابر همسر...108
عدم تقاضا از همسر...109
به زحمت نیانداختن همسر...109
حجاب...110
ص: 8
قسمتی از خطبه حضرت فاطمه علیها السلام...110
ده گفتار دلنشین حضرت زهرا علیها السلام...112
امام حسن علیه السلام
امام حسن علیه السلام از ولادت تا شهادت...116
فضایل امام حسن علیه السلام...117
مقام ارجمند امام حسن علیه السلام از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله... 117
احترام حضرت علی علیه السلام به حسن و حسین علیها السلام...118
داوری امام حسن علیه السلام...121
سیره علمی و عملی امام حسن علیه السلام.... 123
عبادت امام حسن علیه السلام و خوف او از خدا...123
امام حسن علیه السلام در راه مکّه و خبر از آینده...124
حلم و شکیبائی...125
آزمایش یاران و بی وفایی آن ها...127
خیانت عجیب یاران و فرماندهان...128
شرایط صلحنامه و بیوفایی معاویه...129
نفرین امام حسن علیه السلام و آمین مردم...131
گرایش مردم معیار ارزش نیست...131
پاسخ های امام حسن علیه السلام...132
گفتار امام حسن علیه السلام...133
معجزات امام حسن علیه السلام...135
اخبار کربلا...135
همسر خیانتکار...136
امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام از ولادت تا شهادت...138
ص: 9
سیره ی علمی و عملی امام حسین علیه السلام...139
عبادت امام حسین علیه السلام...140
سخاوت امام حسین علیه السلام...141
ایثار امام حسین علیه السلام...141
عزت طلبی امام حسین علیه السلام...143
معجزات امام حسين علیه السلام...147
آداب زیارت...148
اهمیت زیارت امام حسین علیه السلام...149
فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام...150
دو یادسپاری...151
جامعیت زیارت امام حسین علیه السلام...151
اوقات زیارت امام حسین علیه السلام...152
برتری زائر امام حسین علیه السلام بر زائر بیت الله...153
گریه ی پیوسته و جاودانه بر امام حسین علیه السلام...153
امام حسين علیه السلام همگام با قرآن کریم...154
امام حسین علیه السلام وارث پیامبران الهی...157
ویژگی های امام حسین علیه السلام...158
اهداف قیام امام حسین علیه السلام...161
بذل جان در راه دوست...162
تفاوت های بذل و هبه...163
فرسوده نشدن حادثه ی کربلا...163
شمار شهدای کربلا...164
شهدای اهل بیت امام حسین
نام های مختلف کربلا...166
سیر تاریخی مرقد امام حسین علیه السلام...166
توصیف عمومی حرم امام حسین علیه السلام...169
ص: 10
حضرت ابوالفضل علیه السلام
حضرت ابوالفضل علیه السلام...172
القاب حضرت عباس علیه السلام...173
ویژگی های حضرت ابو الفضل...174
1- علم و معرفت...174
2- ادب...174
3- عبوديّت...174
4- پرچمدار کربلا...175
5- وفاداری...175
منزلت حضرت عباس علیه السلام...176
توصیف عمومی مرقد حضرت ابو الفضل علیه السلام...177
امام سجاد علیه السلام
امام سجاد علیه السلام از ولادت تا شهادت...180
سیره علمی و عملی امام سجاد علیه السلام...181
امام سجّاد علیه السلام در روز عاشورا...181
برخورد شدید امام سجّاد علیه السلام با ابن زیاد...182
توبه پیرمرد بر اثر بیانات امام سجّاد علیه السلام...183
پاسخ امام سجّاد علیه السلام به غلط اندازی یزید...185
خطبه قهرمانانه امام سجّاد علیه السلام در شام...185
بهره برداری امام سجّاد علیه السلام از نهضت عاشورا...189
بی اعتنایی امام سجّاد علیه السلام به هشام و اشعار فرزدق...189
دستگیری فرزدق و عنایات امام سجّاد علیه السلام به او...191
تبعید امام سجّاد علیه السلام به شام...192
عبادت و نیایش امام سجّاد علیه السلام...193
ص: 11
مناجات جانسوز جوانی در نیمه های شب...193
معیار شخصیّت انسان...194
انفاق امام سجّاد...196
خراش های پشت مبارک امام سجّاد علیه السلام... 197
خسارت اهل باطل در قیامت...197
امام سجّاد علیه السلام در مراسم حجّ...198
حلم و بزرگواری امام سجّاد علیه السلام.... 198
گفتار امام سجّاد علیه السلام...198
معجزات امام علیه السلام...201
1- من به این تقسیم راضی نیستم...201
2- این بچّه آهو را به من ببخش...201
امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام از ولادت تا شهادت...204
سیره علمی و عملی امام باقر علیه السلام...205
ملاقات جابر با امام باقر علیه السلام...205
شاگردان امام باقر علیه السلام...205
جابر بن یزید جُعفی...206
زراره، ابوبصیر و محمّد بن مسلم و...206
آبان بن تَغلب و حمران بن اَعین...207
حَكَم بن عُتَيبه...207
مناظره با طاووس یمانی...207
سفر امام به شام...210
عبادت و بندگی خدا...210
مناجات امام باقر علیه السلام در سجده...211
انفاق و توجه امام به بینوایان...212
تسلیم در برابر مقدّرات خداوند...212
ص: 12
کار و کوشش...214
گفتار امام باقر علیه السلام...215
معجزات امام باقر علیه السلام...216
علم غيب...216
دو پرنده قُمری در حضور امام باقر علیه السلام و قضاوت آن حضرت...217
بینا شدن چشم ابو بصیر علیه السلام...217
امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام از ولادت تا شهادت...220
علم امام صادق علیه السلام...221
سخاوت امام صادق علیه السلام...222
عفو و بخشش...222
رضا و تسلیم...223
تواضع...223
امام در زمان خفقان...224
احترام به نام پیامبر اکرم علیه السلام...224
کار و کشاورزی...225
دادن مزد کارگر...225
ایجاد صلح...225
مبارزه با طاغوت...226
تأمین نیاز دشمن...226
گذشت از آزار همسر...226
خوشبویی...226
شانه زدن...227
سجده به هنگام حاجت خواهی...227
سجده بر تربت کربلا...227
چرا امام صادق علیه السلام قیام نکرد؟...227
ص: 13
گفتار امام صادق علیه السلام...228
معجزات امام...230
اطاعت حیوان از امام...230
استجابت دعا...230
زنده کردن گاو مرده...231
تصرف در چشم ابوبصیر...231
طىّ الارض...231
امام کاظم علیه السلام
امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت...234
سیره ی عملی امام کاظم علیه السلام...235
حلم و بردباری...235
جود و بخشش...235
دستگیری از درماندگان...236
احسان به دشمن...236
کشاورزی...237
عبادت امام کاظم علیه السلام...238
مبارزه ی امام کاظم علیه السلام با ستمگران...239
الف: مبارزه ی فرهنگی...240
ب: حدود فدک...240
ج: نهی از کرایه دادن شتر برای سفر حج...241
د: روح بی نیاز...242
ه: وحشت هارون از امام کاظم علیه السلام...242
و: نامه ی هشدار دهنده...243
ز:...244
امام کاظم علیه السلام از دیدگاه دانشمندان...244
سخنان امام کاظم علیه السلام...245
ص: 14
سلسله ی راویان و اصحاب امام کاظم علیه السلام...248
معجزات امام کاظم علیه السلام...249
1- نشستن در آتش...249
2- علم غیب...249
3- مائده ی آسمانی...250
4- تحوّل کنیز...251
5- تحوّل بشر حافی...251
6- ابراهیم و سیر شبانه به کوفه...252
7- شقيق بلخی...252
8- پاسخ امام کاظم به سؤال هارون در سفر حج...254
9- پذیرفتن دِرهم ظطیطه...256
10- راهنمایی امام کاظم علیه السلام...257
امام رضا علیه السلام
امام رضا علیه السلام از ولادت تا شهادت...260
سیره علمی و عملی امام علیه السلام...261
علم و دانش...261
عبادت...262
کار نکشیدن از مهمان...263
تواضع...263
مبارزه با طاغوت...264
عنایت به نماز اول وقت...264
بی اعتنایی به شیعه نماها...264
قاطعیت در ردّ خلافت...265
تقوی...265
ص: 15
توجه به نام خدا...266
توجه به وضع جامعه اسلامی...266
احترام به ایام محرّم...266
توجه به شاگردان...266
توجه به محرومین...267
نماز شب...267
شب زنده داری...267
روزه های امام علیه السلام...267
ادب...268
زهد...268
احسان...268
احترام به مردم...268
تعیین اجرت کارگر...269
معجزات امام...269
1- اخبار غیبی...269
2- قدرت امام...269
3- علم غیب و شجاعت...270
4- تأمین نیاز...270
5- بی اعتنایی به مادیات...270
امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام از ولادت تا شهادت...272
برکت برای شیعیان...273
خنثی شدن توطئه ی توطئه گران...273
امامت در کودکی...274
سیره عملی امام جواد علیه السلام...277
رابطه ی امام رضا علیه السلام با فرزندش...277
ص: 16
بزرگ منشی امام جواد علیه السلام در کودکی...278
احسان امام علیه السلام...278
تفکر امام در مصائب حضرت فاطمه علیه السلام...279
سخنان امام جواد علیه السلام...279
اصحاب و روایان...281
1- احمد ابن محمد بن ابی نصر برنظی...282
2- علی بن مهزیار اهوازی...282
3- محمد بن أبی عُمیر...282
4- صَفوان بن یحیی، محمد بن سَنان، زكريّا بن آدم...283
معجزات امام جواد علیه السلام...284
1- پاداش صدقه...284
2- شفا یافتن محمد بن میمون...284
3- سخن گفتن عصا به حقانیت امام جواد علیه السلام...285
4- علم غیب...285
5- سفرهای غیبی و شیعه گری علی بن خالد...286
6- احترام علی بن جعفر به امام جواد علیه السلام...287
7- مناظره ی امام جواد علیه السلام درباره ی خلفا ...288
8- آزمایش مأمون از امام جواد علیه السلام...289
9- مناظره یحیی بن اکثم با امام جواد علیه السلام...290
10- ترجیح نظریه ی امام جواد علیه السلام بر آرای دانشمندان...292
11- اقرار به امامت حضرت جواد علیه السلام....294
حرم کاظمین...294
روضه...295
مدفونین در حرم...296
1- ابن قولویه قمی...296
2- شیخ مفید رحمه الله...296
3- قبر خواجه نصیرالدّین طوسی قدس سره...297
ص: 17
امام هادی علیه السلام
امام هادی از ولادت تا شهادت...300
سیره ی عملی و اخلاقی امام هادى علیه السلام...301
1- عبادت...301
2- سخاوت...301
3- حلم و بردباری...302
4- نیکوکاری با دشمن...302
5- مبارزه با صوفیه...304
6- مبارزه با غُلات...305
آرای دانشمندان درباره امام هادی علیه السلام...306
اصحاب و شاگردان امام هادى علیه السلام...306
سخنان امام هادی علیه السلام...310
اخبار غیبی...311
هلاکت دشمن...312
احترام به امام علیه السلام...313
لبهّت و عظمت امام علیه السلام...313
دو نیم شدن نگین انگشتر...314
استجابت دعای امام علیه السلام...314
آگاهی ابوهاشم به زبان های مختلف...316
قوّت یافتن مرکب ابوهاشم...316
رسوائی توطئه گران...316
پاسخ های امام هادی علیه السلام به پرسش های پیچیده ی یحیی بن اکثم...318
قدرت ملکوتی امام هادی علیه السلام...321
امام هادی علیه السلام در سرای گدایان...321
هلاکت شعبده باز...322
ص: 18
جسارت متوکّل به امام هادی علیه السلام...323
امام عسکری علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام از ولادت تا شهادت...326
عظمت امام عسکری علیه السلام...327
سیره ی عملی امام علیه السلام...327
احترام به سادات...327
عبادت امام علیه السلام...328
احسان امام علیه السلام...329
تفسیر منسوب به امام عسکرى علیه السلام...332
شاگردان و اصحاب امام عسکری...333
سخنان امام عسکری علیه السلام...333
خفقان شدید در زمان امام عسکری علیه السلام...335
قیام علویان در عصر امام عسکری علیه السلام...336
معجزات امام علیه السلام...336
اخبار از غیب...336
سخن گفتن به زبان های مختلف...337
نجات یافتن ابوهاشم از زندان...338
استجابت دعا...338
احسان به ابوهاشم جعفری...339
تحوّل روحی شکنجه گران امام عسکری علیه السلام...340
شهادت امام حسن علیه السلام و سه نشانه ی امامت حضرت مهدی علیه السلام...340
حرم عسكريين علیهما السلام...342
ضريح...343
حرم مطهّر...343
قبّه و بارگاه...343
رواق...343
ص: 19
صحن...344
سرداب مطهر...344
امام زمان علیه السلام
معصوم چهاردهم حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...346
ویژگی های ظاهری و باطنی حضرت مهدى علیه السلام... 347
الف- ویژگی های ظاهری...347
ب- ویژگیهای باطنی...348
ویژگی های شخصی حضرت مهدی علیه السلام...349
فلسفه غیبت حضرت مهدی علیه السلام...352
1- خطر کشته شدن...352
2- امتحان و آزمایش...353
3- عدم بیعت با طاغوتیان...354
4- اجرای سنن انبیاء درباره حضرت مهدی علیه السلام...354
5- خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد... 354
6- خالی شدن صُلب های کافران از مؤمنان... 355
وظایف شیعیان در زمان غیبت...355
منافع امام غایب علیه السلام...356
ویژگی های دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام...358
ویژگی های حکومت حضرت مهدی علیه السلام...360
ارزش انتظار و وظایف منتظران...364
مفهوم انتظار...364
ابعاد انتظار...364
برخی وظایف منتظران...366
فضیلت منتظران...367
پاداش منتظران...367
ص: 20
از نظر قرآن کریم، اهل بیت علیهم السلام دارای مکانت خاص و منزلت ویژه ای هستند.
آنان مقرّبان درگاه الهی، ستارگان هدایت، راه رسیدن به خداوند، کشتی نجات، صراط مستقیم، پیشگامان در خوبی ها، میزان الهی، راستگویان جامعه، راسخان در علم و دانش، شجره طیبه، معصوم و پیراسته از گناه و معصیت، نعمت های الهی، گواهان بر خلق، وارث زمین، عالم به کتاب الهی هستند. قابل توجه این که، یک چهارم قرآن کریم در باره ی آنان نازل شده است؛ ﴿القُرآنَ أربَعَةُ أرباعٍ رُبعٌ فينا أهلَ البَيتِ﴾. (1)
در موقعیت و مرتبه ی آن امامان هدایت، همین بس که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دربارهٔ آنان فرمود: مکانت اهل بیت من نزد شما، منزلت سر و چشم نسبت به بدن را دارد؛ همان گونه که بدن به وسیله ی چشم هدایت می شود، انسان نیز به وسیله ی آنان به سعادت ابدی راه می یابد؛ ﴿اِجْعَلُوا أَهْلَ بَیْتِی مِنْکُمْ مَکَانَ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ وَ مَکَانَ اَلْعَیْنَیْنِ مِنَ اَلرَّأْسِ فَإِنَّ اَلْجَسَدَ لاَ یَهْتَدِی إِلاَّ بِالرَّأْسِ وَ لاَ یَهْتَدِی اَلرَّأْسُ إِلاَّ بِالْعَیْنَیْنِ﴾. (2)
تعبیراتی که درباره ی مهرورزی به آن سفیران نور رسیده، قابل توجه است که
ص: 21
به پاره ای از آن اشاره می شود:
الف: ایمان تمام نمی شود مگر به محبت اهل بیت: ﴿لاَ یَتِمُّ اَلْإِیمَانُ إِلاَّ بِمَحَبَّتِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ﴾ (1)
ب: نخستین سؤالی که از هر مسلمانی می شود، از محبت آن هاست؛ ﴿أَوَّلُ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ اَلْعَبْدُ حُبُّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ﴾ (2)
ج: محبّت به اهل بیت برترین عبادت است؛ ﴿حُبُّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ أَفْضَلُ عِبَادَهٍ ﴾ (3)
د: اساس و پایه ی اسلام بر محور محبت به اهل بیت است؛ ﴿أساسُ الإسلامِ حُبُّنا أهلَ البَیتِ﴾ (4)
ه: محبت به اهل بیت تمام گناهان را از بین می برد؛ ﴿حُبَّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ لَیَحُطُّ اَلذُّنُوبَ عَنِ اَلْعِبَادِ﴾ (5)
پیامبر اکرم در عظمت محبت اهل بیت علیهم السلام می فرماید: خداوند به هر کسی محبت آنان را روزی فرماید، خیر دنیا و آخرت را به او عطا فرموده است، و بی شک اهل سعادت و بهشت است زیرا محبت اهل بیت بیست اثر دارد که نیمی از آن در دنیا و نیم دیگر در آخرت نصیب انسان می شود.
آثار دنیوی آن عبارت است از زهد حرص بر عمل ورع در دین رغبت در عبادت، توبه ی قبل از مرگ نشاط در نماز شب خواندن ناامیدی از آن چه در دست مردم است و ست و حفظ اوامر و نواهی خداوند متعال بغض نسبت به دنیا و سخاوت داشتن آثار اخروی آن نیز بدین شرح است عدم نشر دیوان عدم نصب میزان، دادن کتاب به دست راست دادن نامه برائت از جهنم، پوشیدن لباس های بهشتی، شفاعتِ صد نفر از اهل بیت خود، جلب رحمت الهی، مزین
ص: 22
شدن به تاج بهشتی، ورود به بهشت بدون حساب. (1) شایان توجه در موضوع محبت اهل بیت این است: در صورتی محبت انسان صادقانه است که انسان کلیه شئون ائمه اطهار را الگوی علمی و عملی خود قرار دهد و از فرامین و دستورات آن ها پیروی کند.
چنان که امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ حُبُّنَا﴾ (2)؛ ای جابر! هر کس از ما اطاعت کند و ما را دوست بدارد، دوست حقیقی ماست و هر آن که معصیت خداوند را می کند، محبت ما به او سودی ندارد.
بنابراین تنها راه نجات و سعادت تمسّک عملی به ره آورد حیات بخش آنان است که در قرآن کریم از آن به «حبل الله» تعبیر شده است؛ ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً ﴾ (3)
اگر انسان در امور مادی بخواهد از قعر چاه طبیعت نجات پیدا کند، راهش آن است که به ریسمان محکمی توسل بجوید که یک طرفش به دست او و سمت دیگرش به طرف بالا آویزان است در امور معنوی نیز برای نجات از چاه تاریک هوا و هوس و غرایز حیوانی، لازم است انسان به ریسمان محکمی تمسک بجوید تا بتواند از این طریق خطرناک عبور کند.
در روایات اسلامی آن ریسمان محکمی که می تواند انسان را نجات دهد، قرآن کریم و اهل بیت پیامبر معرفی شده است؛ ﴿إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اَللَّهِ تَعَالَی حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی﴾ (4) .
به چند نکته در مورد این روایت توجه کنید:
1- این روایت و مشابه آن با اختلاف مضامینی که دارد در چهار مورد
ص: 23
حسّاس بیان شده است: منی در مسجد خیف، عرفات، غدیر خم، آخرین خطبه ای که پیامبر در مسجد مدینه ایراد فرمودند. (1)
2- افزون بر نقل این حدیث در صحاح اهل سنت، از هشتاد و دو طریق از دانشمندان شیعه نیز نقل شده است. (2)
3- بر پایه ی جمله ی «انّی تارک» قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام ترکه و میراث گران قدری است که از پیامبر برای امت اسلامی به جا مانده است: زیرا پیامبر پدرِ امت است و همان گونه که انسان از پدر جسمی ارث می برد، از پدر روحی نیز ارث می برد که این مایه تأمین سعادت ابدی او می گردد.
4- جمله ی «فيكم الثقلين» دلالت بر ارزش و عظمت اهل بیت پیامبر صلى الله عليه و سلم می کند. چون «ثقل» یعنی سنگینی و به فتح به معنای نفیس بودن و مهم بودن است.
5- بر اساس جمله ی «لن یفترقا» قرآن و اهل بیت تفکیک ناپذیرند. زیرا کتابی که می خواهد پاسخگوی نیاز مردم باشد؛ «هدی للنّاس»، احتياج به معلم و مفسّر دارد.
6- از جمله ی «حتی یردا علىّ الحوض» ابدیت قرآن کریم و اهل بیت استفاده می شود.
7- از جمله ی «لن تضلّوا ان اتبعتُموها» که در بعضی از روایات دیگر آمده است بر می آید که قرآن و اهل بیت باید معصوم باشند، وگرنه پیروی از آن ها انسان را به گمراهی می کشاند پس همان گونه که قرآن کریم معصوم است؛ ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ (3)، اهل بيت نيز معصوم هستند.
8- اهل بیت تا روز قیامت از همه ی مردم بالاتر و برتر هستند. زیرا پیامبر همه مسلمانان را تا قیامت دعوت به تمسک به آنان فرمود. پس، ممکن نیست کسی
ص: 24
از ائمه ی اطهار علیهم السلام در علم و عمل و اخلاق بالاتر باشد، و پیامبر بگوید که به این ها متمسک شوید.
9- امامت منحصر به این هاست. زیرا خطاب «ان تمسكتم» مطلق است و هیچ انسانی استثنا نشده است پس هر کس غیر از ا این ها ادعای امامت داشته باشد در حقیقت مأموم است نه امام.
10- تمسک به اهل بیت مایه ی نجات و سعادت است. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿مَثَلُ اَهْلِ بَیْتى کَمَثَلِ سَفینَة نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَكَ﴾. (1)
کتابی که پیش روی شماست، نگاهی گذرا به سیره علمی و عملی زندگی سراسر پرنور چهارده معصوم: است و قسمت اندکی از آن درباره ی توصیف عمومی برخی از مراقد مطهره ائمه معصومین می باشد امیدوارم عموم خوانندگان محترم به ویژه زائران عزیز از آن بهره برده و مشمول عنایت ائمّه ی اطهار علیهم السلام در دنیا، و شفاعت آنان در قیامت باشند.
بهار 1386 - اکبر دهقان
ص: 25
ص: 26
ص: 27
نام: محمّد، احمد
لقب: رسول الله، خاتم پیامبران
کنیه: ابوالقاسم
پدر و مادر: عبد الله، آمنه
پیامبر گرامی اسلام در روز جمعه 17 ربیع الاول سال 571 میلادی (چهل سال قبل از بعثت) در سرزمین مکّه متولد شدند.
و دوران زندگی ایشان در سه بخش خلاصه می شود:
1- قبل از نبوّت (40 سال)
2- بعد از نبوت در مکّه (13 سال)
3- بعد از هجرت از مکّه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی (حدود 10 سال)
ایشان در روز دوشنبه 28 ماه صفر سال 11 هجرت در مدینه در سن 63 سالگی رحلت نمودند و مرقد شریفشان در مدینه کنار مسجد النبی است.
ص: 28
پیامبر اسلام صلى الله عليه و سلم در روز جمعه 17 ربيع الاول بعد از طلوع فجر در مکّه چشم به جهان گشود در شب تولّد و هنگام تولد آن حضرت، حوادث عجیبی در جهان رخ داد که در این جا به ذکر چند حادثه اشاره می کنیم:
امام صادق علیه السلام فرمود: ابلیس (پدر شیطان ها) در آسمان های هفتگانه رفت و آمد کرد، هنگامی که عیسی علیه السلام متولّد شد از پرواز به سه آسمان ممنوع گردید و هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله متولد شد، از پرواز به سوی همه آسمان های هفتگانه ممنوع شد و شیطان هایی که به سوی آسمان می رفتند با تیرهای شهاب آسمانی رانده می شدند.
هنگامی که افراد قبیله قریش اوضاع آسمان را پریشان و دگرگون دیدند گمان کردند قیامت بر پا شده به همدیگر می گفتند: «این پدیده ها نشانه بر پا شدن قیامت است که یهودیان و مسیحیان از آن سخن می گویند».
یکی از کاهنان زبر دست آن عصر به نام «عمروبن امیّه» گفت:
«به ستارگان آسمان که نشانه های مسیر راه زمستان و تابستان ما بودند بنگرید اگر آن ها از جای خود پرتاب می شوند بدانید که نابودی همه ما و همه چیز فرا رسیده است ولی اگر آن ها در جای خود قرار دارند و ستارگان دیگری پرتاب می شوند این نشانه بروز حادثه جدیدی است که من چگونگی آن را نمی دانم.»
در همان بامداد تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله همه بت ها از جا کنده شده و سرنگون شدند. در آن هنگام ایوان عظیم کاخ مدائن به لرزه در آمد و چهارده کنگره (دندانه سر دیوار) آن فرو ریخت.
ص: 29
آب دریاچه ساوه در زمین فرو رفت و خشک شد.
آب رود سماوه (در بین کوفه و شام) زیاد شد و به جریان افتاد.
آتشکده سرزمین فارس پس از هزار سال روشنایی خاموش شد...
هنگام ولادت پیامبر صلی الله علیه و اله ابلیس جیغ و فریاد بلندی کشید، همه شیطان ها به گرد او گرد آمدند و پرسیدند: ای سرور ما! چه چیز تو را این گونه بی تاب و وحشت زده کرده است؟ ابلیس جواب داد وای بر شما، امشب وضع آسمان و زمین پریشان و دگرگون شده که نشانه بروز حادثه بزرگ است که از زمان عروج عیسی به آسمان چنین حادثه ای رخ نداده است، در همه جهان پراکنده شوید و جستجو کنید تا ببینید که این حادثه چیست؟
شیطان ها در سراسر زمین به جستجو پرداختند و سپس نزد ابلیس آمده و گفتند چیز تازه ای نیافتیم ابلیس :گفت من خود برای جستجوی آن حادثه سزاوارترم آن گاه به شکل گنجشکی در آمد و از جانب کوه حراء به مکه وارد شد. جبرئیل به او نهیب زد بازگرد خدا تو را لعنت کند. ابلیس گفت ای جبرئیل یک سؤال از تو دارم حادثه ای که امشب رخ داده چیست؟ جبرئیل گفت محمّد چشم به جهان گشوده است ابلیس گفت آیا من در او بهره ای دارم؟ (می توانم او را فریب دهم؟) جبرئیل جواب داد نه ابلیس گفت آیا در امت او راه نفوذی دارم؟ جبرئیل گفت آری ابلیس گفت: به همین اندازه خشنود شدم.
محمّد صلی الله علیه و آله همچنان در صدق و صفا و امانت زندگی می کرد اما هیچ گاه نمی خواست بیکار باشد طبق خواست او، ابوطالب او را در کارها شرکت می داد، یکی از کارهایی که طبق خواسته خود مدتی انجام می داد، کار چوپانی
ص: 30
بود، او مدتی گوسفندان مردم را به صحرا می برد و می چرانید، انتخاب این شغل ممکن است از چند جهت باشد:
1- در مکّه در جامعه آلوده که بت پرست بودند و انواع فسادها را انجام می دادند سخت آزرده خاطر می شد از این رو می خواست به گوشه بیابانی برود که چشمش به آن همه آلودگی نخورد.
2- می خواست در بیابان تنها به تماشای مناظر طبیعت و دشت و کوه و آسمان و ستارگان بپردازد و قلبش سرشار از خداشناسی و توحید گردد.
3- می خواست به رنج تحمل نگهداری و هدایت گوسفندان که فهم و شعور ندارند عادت کند و ورزیده شود تا بتواند رنج ها را در برخورد با مردم هنگام هدایت آن ها تحمّل کند، چنان که در سخنی فرمود:
﴿مَا بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیّاً قَطُّ حَتَّی یَسْتَرْعِیَهُ اَلْغَنَمَ یُعَلِّمُهُ بِذَلِکَ رِعْیَهَ اَلنَّاسِ ﴾؛ خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری نفرستاد مگر این که او را مدتی چوپان نمود تا از این رو طرز رهبری مردم را بیاموزد.
4- او می خواست ضمناً با دامداری که یکی از پایه های حفظ اقتصاد اجتماع است شرکت داشته باشد.
5- او می خواست با این روش به انسان ها بیاموزد که کار عار نیست هر چند چوپانی باشد باید کار کرد و به جامعه خدمت نمود.
این ها تمرین های عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و به اصطلاح آزمایش های تجربی بود که وقتی در آینده به عنوان رهبر در جامعه قدم می نهد قبلاً تمام رنج ها و فراز و نشیب های جامعه را با تمام وجود لمس کرده باشد.
در این جا برای این که وضع نکبت بار عصر جاهلیّت را بهتر درک کنیم به چند نمونه زیر توجه کنید:
ص: 31
در تاریخ جاهلیّت می نویسند 1700 جنگ میان قبائل عرب اتفاق افتاد که منشأ آن نادانی، تعصّب، فقر و بی رحمی و ریاست طلبی آن ها بود، به عنوان مثال: یکی از جنگ ها، جنگ «بسوس» است، شخصی به نام «کُلیب» که یکی از بزرگان عرب بود اعلام کرد که شتر کسی نباید به چراگاه شتران من بیاید، مردی به نام سعد که مهمان زنی به نام سوس بود شتری داشت، این حیوان بدون اطّلاع صاحبش وارد چراگاه کُلیب ،شد کُلیب آن حیوان را گرفت و با ضربات خود مجروح ساخت، سعد از قبیله سوس یاری خواست، و جنگ درگرفت و این جنگ پنجاه سال ادامه یافت و گروه بسیاری قربانی این جنگ شدند.
یکی از سنّت های غلط آن ها که موجب بسیاری از جنایات می شد، امتیازات طبقاتی بود مانند امتیاز به ثروت، امتیاز به نژاد، امتیاز به زبان و... موجب شده بود که ثروتمندان بر مستمندان حکومت کنند.
مثلاً پس از ظهور اسلام می گفتند: «چرا قرآن بر دو نفر از برجستگان پولدار که در دو شهر زندگی می کردند یکی عروة بن مسعود در طائف و دیگری ولید بن مغیره در مکه نازل نشده است بلکه بر فردی یتیم و فقیر نازل شده است؟»
بی عفّتی در حدّی بود که به طور آزاد و رسمی، بینشان «نکاح ذوات الرّايات» رواج داشت. اگر فرزندی می آوردند مدّعیان را همراه قیافه شناسان جمع می کردند و گاهی پول و زور سرنوشت کودکان را مشخص می کرد.
از رسم های غلط جاهلیّت این بود که نه تنها دختران را زنده بگور می کردند،
ص: 32
بلکه از ترس فقر و تهی دستی پسران را نیز می کشتند (چنان که با کمال تأسف این طرز فکر غلط در زمان ما نیز به شکل دیگری انجام می شود کودکان بی گناه را در عالم جنین از طریق «کورتاژ» می کشند) آیه 151 سوره انعام اشاره به همین مطلب کرده می فرماید:
﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ﴾؛ فرزندانتان را از ترس فقر نکشید ما آن ها و شما را روزی می دهیم.
یکی از وحشتناک ترین رسوم و عادت های شوم دوران جاهلیت، دختر کشی آن هم در زشت ترین صورتش، یعنی انسانی ضعیف و بی دفاع را زنده بگور کنند یا گردن بزنند و یا از بالای کوه به پایین پرت کنند تا بمیرد!
احساس آنان در مورد زنان چنین بود که آن ها را در ردیف حیوانات قرار می دادند، بلکه پست تر از حیوان به دلیل این که حیوان را زنده زنده در گور نمی کردند ولی دختران را زنده زنده در گور می کردند.
در قرآن آیه 58 سوره نحل می خوانیم: «وقتی که به آن ها مژده داده می شد که همسرش دختر آورده چهره اش از این خبر سیاه می شد و خشم واندوه او را فرا می گرفت از مردم پنهان می گردید و با خود می گفت آیا او را با کمال ننگ و خواری نگهدارم یا او را در زیر خاک پنهان سازم.
بت پرستی در جاهلیّت به اوج خود رسیده بود هر دسته ای برای خود بت و بت هایی داشتند و آن ها را با انواع پرستش ها می پرستیدند به طوری که می نویسند: شمارة بتها به 16 هزار بت رسید که 360 بت آن ها به تعداد شماره روزهای سال بت های معروف بودند و 9 بت آن از بت های بزرگ و معروف و رسمی بودند که عبارتند از بت های:
ص: 33
1- يعوق 2- نسر 3- يغوث 4- بعل 5- ودّ 6- عزّى 7- لات 8- سواع 9- منات.
مردم آن زمان در خرافات و افسانه پرستی غرق بودند در این جا به این نمونه ها توجّه کنید.
جمعی از آن ها هنگام طواف کعبه لخت مادرزاد می شدند و صوت می کشیدند و کف می زدند و نام این وحشی بازی را عبادت خدا می دانستند.
برای رفع نگرانی و ترس از وسائل زیر استفاده می کردند:
موقعی که وارد روستایی می شدند و از بیماری و با یا دیو می ترسیدند برای رفع ترس در برابر دروازه روستا ده بار صدای الاغ می کردند و گاهی این کار را با آویختن استخوان روباه به گردن خود انجام می دادند.
اگر در بیابان گم می شدند پیراهن خود را پشت رو می کردند و می پوشیدند و هنگام مسافرت از خیانت زنان خود می ترسیدند برای کسب اطمینان نخی را بر ساقه و یا شاخه درختی می بستند هنگام بازگشت اگر نخ به حال خود باقی بود مطمئن می شدند که زن آن ها خیانت نکرده و اگر باز یا مفقود می گردید زن را به خیانت متّهم می کردند.
اگر دندان فرزند آنان می افتاد، آن را به سوی خورشید پرتاب می کردند و می گفتند ای آفتاب دندانی بهتر از این بده و...
مردم جاهلیّت در راه آئین خرافی خود به قدری یک دنده و لجوج بودند که حاضر نبودند به هیچ وجهی از آن دست بکشند حتی در روایات آمده می گفتند: «اگر به ما بگویی کوه ابو قبیس را با دست خود برداریم برای ما آسان تر از گفتن «لا اله الّا الله» است؟ مرگ را با چشم خود می دیدند و در عین حال از بت
ص: 34
پرستی دست کشیدند.
برای حفظ مرام بیهوده خود حاضر نبودند زیر بار ایران وروم بروند و می گفتند: «ما در همین وضع نابسامان فقر و فلاکت می سازیم اما زیر بار مرام دیگر و روش دیگر نمی رویم».
روایت شده: ولید بن مغیره در حال مرگ گریه می کرد، گفتند چرا گریه می کنی؟ گفت گریه ام برای آنست که بعد از من آئین پسر ابن ابی کبشه (اشاره به پیامبر صلی الله علیه و آله) رائج شود و توسعه یابد و دین ما از بین برود. ابوجهل به او گفت: از این نظر خاطر جمع باش، ما از پیشرفت او جلوگیری می کنیم. سپس ولید گفت: اکنون مرگ برایم گوارا است!
در تاریخ بشریت شخصی را سراغ نداریم که مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در راه هدف های الهی پیشرفت نموده و پیروز شده باشد با این که در آغاز دعوت محیط به قدری نا مساعد بود آن حضرت سه سال مخفیانه دعوت کرد اینک باید دید علل پیروزی او چه بود؟
پاسخ آن که: با تجزیه و تحلیل تاریخ اسلام به دست می آید عوامل دهگانه زیر نقش اساسی در پیشرفت اسلام داشته است:
1- جاذبه قرآن و حقانیت اسلام قرآن کتاب آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود و عدالت و انصاف و لغو هرگونه تبعیضات از دستورهای مهم قرآن است.
2- استقامت و شجاعت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان؛
3- اخلاق نیک و جذّاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛
4- ایمان استوار و توکّل عمیق به خدا؛
5- یاری خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله و بسیج بنی هاشم؛
6- معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله و امدادهای غیبی؛
7- جهاد و شهادت طلبی مسلمانان؛
ص: 35
8- جانبازی های قهرمانانه یکه تاز میدان ها حضرت علی علیه السلام؛
9- برخوردها و شیوه های منطقی و تاکتیک های پیامبر صلی الله علیه و آله؛
10- توجّه به طبقه محروم و مستضعف؛
سال های آغاز بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله بود که سه نفر از سران شرک و کفر، از قبیله قریش به نام های ابوجهل، ابوسفیان، اخنس بن شریق، شبی برای شنیدن آیات قرآن جداگانه کنار خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند (و هر کدام پیش خود فکر می کردند که تنها او برای گوش دادن قرآن کنار منزل پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است).
نیمه های شب پیامبر از بستر برخاست و به نماز ایستاد و پس از نماز به قرائت آیات قرآن پرداخت، آهنگ پر جاذبه قرآن، آن چنان شیوا بود که سران قریش با شیفتگی عجیبی مجذوب قرآن شدند، به طوری که آن ها تا صبح آن آیات را گوش دادند. هنگام طلوع فجر هر کدام تصمیم گرفتند تا هوا روشن نشده به خانه های خود برگردند، اتفاقاً هر سه در مکانی به هم رسیدند و از کار همدیگر آگاه گشتند و به سرزنش همدیگر پرداختند و به هم گفتند اگر سفیهان از کار ما آگاه شوند به محمّد گرویده می شوند بنابراین با هم پیمان می بندیم که دیگر این کار را تکرار نکنیم.
شب دوّم، باز هر کدام جداگانه در نیمه های شب از تاریکی شب استفاده کرده و کنار خانه پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و آیات قرآن را از صدای پیامبر شنیدند و مشتاقانه تا طلوع فجر گوش دادند و سپس متفرّق شدند، بار دیگر در مکانی به هم رسیدند و فهمیدند که همه آن ها پیمان شکنی نمودند، همدیگر را سرزنش کردند و بار دیگر پیمان بستند که این ماجرا تکرار نشود.
ولی از شما چه پنهان که شب سوم نیز همین جریان تکرار شد در این هنگام با سوگندها و پیمان های غلیظ به همدیگر تعهد دادند که برای همیشه این کار را ترک کنند.
ص: 36
در زندگی درخشان پیامبر صلی الله علیه و آله یکی از رخدادهای بسیار مهم هجرت آن حضرت از مکّه به مدینه بود که به خاطر اهمیت آن در عصر خلیفه دوم بر اساس نظریه امیر مؤمنان على علیه السلام آغاز هجرت مبداء تاریخ اسلام، انتخاب و پذیرفته شد.
هجرت یعنی انتقال از مکانی به مکانی دیگر برای گسترش اسلام و جستجوی آزادی و عوامل بیشتر برای بیان اسلام در سطح وسیع تر، در قرآن سخن بسیار پیرامون هجرت ،آمده از جمله در آیه 100 سوره نساء می خوانیم:
﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً﴾؛ و کسی که در راه خدا هجرت کند نقاط امن فراوان و گسترده ای همراه شکست دشمن می یابد.
هنگامی که مسلمانان در مکّه در فشار و آزار شدید مشرکان قرار گرفتند پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان را به هجرت به مدینه دستور داد مشرکان احساس خطر شدید کردند و با خود گفتند هجرت مسلمانان به مدینه موجب تشکّل آن ها در مدینه شده و در آینده نزدیک کار را بر ما سخت خواهد کرد سران آن ها در «دارالندوه» مجلس شورای خود اجتماع کردند و هر کدام در مورد جلوگیری از اسلام و دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهادی علیه السلام نمودند چنان که در آیه 30 سوره انفال به این توطئه اشاره شده است.
سرانجام پیشنهاد ابوجهل تصویب شد پیشنهاد او این بود: «از هر قبیله ای یک جوان شجاع به عنوان نماینده انتخاب شود و همه آن نمایندگان در یک ،شب خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را محاصره کنند و به سوی او حمله کرده و او را در رختخوابش بکشند.»
آن شب فرا رسید جبرئیل ماجرای توطئه کودتا چیان را به پیامبر صلی الله علیه و آله داد پیامبر صلی الله علیه و آله ماجرا را به علی علیه السلام خبر داد و به او فرمود: «امشب در
ص: 37
رختخواب من بخواب تا کافران گمان کنند که من در رختخواب خود خوابیده ام به انتظار من در بیرون خانه بمانند و من پنهانی از خانه خارج شوم.»
با این که خوابیدن حضرت علی علیه السلام در رختخواب پیامبر صلی الله علیه و آله و افکندن روپوش سبز آن حضرت بر روی خود صد درصد خطرناک بود، اما با جان و دل این پیشنهاد را پذیرفت و در رختخواب آن حضرت خوابید آن شب نمایندگان مشرکان با شمشیرهای برهنه خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را محاصره کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله شبانه بی آن که مشرکان متوجّه شوند در تاریکی شب از خانه بیرون آمد و به سوی غار ثور که در کیلومتری جنوب مکّه قرار گرفته رفت و در آن جا مخفی شد.و
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله از غار ثور به سوی مدینه هجرت نمود، آن حضرت در روز پنجشنبه اول ربیع الاول سال 13 بعثت از مکّه خارج شد و در روز 12 همین ماه به مدینه وارد گردید.
جبرئیل و میکائیل از سوی خداوند کنار رختخواب حضرت علی علیه السلام آمدند، جبرئیل به علی علیه السلام گفت:
«به به! کیست مثل تو ای فرزند ابو طالب، که فرشتگان به وجود تو مباهات می کنند آن گاه این آیه را از طرف خداوند در شأن علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرد:
﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ﴾؛
بعضی از مردم (فداکار و با ایمان همچون علی علیه السلام به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.
حضرت علی علیه السلام سه روز و سه شب در مکه ماند و طبق دستور پیامبر صلی الله علیه و آله امانت های مردم را که به پیامبر صلی الله علیه و آله سپرده بودند به صاحبانشان رسانید و سپس
ص: 38
به سوی مدینه هجرت کرد پیامبر در سرزمین قبا منتظر حضرت علی علیه السلام بود که على علیه السلام در آن جا به آن حضرت پیوست.
1- یاد خداوند؛ ﴿لا يَقُومُ و لا يَجْلِسُ الّا عَلى ذِكرِ اللَّه﴾.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمی ایستاد و نمی نشست مگر آن که به یاد خدا بود.
2- حق گویی؛ ﴿و لا یقول فى الغَضَبِ والرِّضا الاّ الحَقِّ - ينفذ الحق و إِنَّ عَادَ ذَلِکَ بالضرر عليه او اصحابه﴾.
در حال غضب و رضا جز حق سخن نمی گفت و به حق پایبند بود گرچه به ضرر خود یا اصحابش بود.
3- شرح صدر؛ ﴿اوسع الناس صدراً﴾.
شرح صدر او از همه مردم گسترده تر بود.
4- سلام به کودکان؛ ﴿یَمُرُّ بِالصِّبیانِ فَیُسَلِّمُ عَلَیهِم﴾.
به کودکان که برخورد می کرد سلام می کرد.
5- اجابت دعوت ؛ ﴿یُجِیبُ دَعْوَةَ الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ﴾.
دعوت آزاد و بنده را می پذیرفت.
6- پذیرفتن هدیه؛ ﴿یَقْبَلُ اَلْهَدِیَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ یُکَافِئُ عَلَیْهَا﴾.
هدیه را قبول می کرد گرچه جرعه ای از شیر بود و جبران می کرد.
7- عیادت مريض ؛ ﴿یَعُودُ اَلْمَرْضَی فِی أَقْصَی اَلْمَدِینَهِ﴾.
در دورترین نقطه شهر به عیادت بیماران می رفت.
8- تشییع جنازه ؛ ﴿یَشْهَدُ اَلْجَنَائِزَ﴾
به تشییع جنازه ها می رفت.
9- ايثار ؛ ﴿لَمْ یَشْبَعْ مِنْ خُبْزِ بُرٍّ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ متوالية حتى لقى الله تعالى ايثاراً على نفسه لا فقراً و لا بخلاً﴾.
در سه روز پشت سر هم از نان گندم سیر نشد به خاطر ایثار به دیگران، نه از
ص: 39
روی بخل تا این که خداوند متعال را ملاقات کرد.
10- علاقه به عطر و بوی خوش ؛ ﴿يُحِبُّ الطيبَ و لم يكن في طريقة فَیَتْبَعُهُ أَحَدٌ إِلاَّ عَرَفَ أَنَّهُ قَدْ سَلَکَهُ مِنْ طِیبِ عَرْفِهِ﴾.
علاقه به عطر داشت و مردم هرگاه بوی عطر را در راهی استشمام می کردند می فهمیدند پیامبر از آن راه عبور کرده است.
11- مزاح و تبسّم؛ ﴿يمزح و لا یَقُولُ إِلاَّ حَقّاً و يضحك من غير قهقهة﴾.
شوخی می کرد و سخنی جز حق نمی گفت و بدون قهقهه می خندید.
12- مهمانی ؛ ﴿إِذَا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فِی أَدْنَی اَلْمَجْلِسِ إِلَیْهِ حِینَ یَدْخُلُ﴾.
هرگاه داخل منزلی می شد در پایین ترین محل می نشست.
13- سخن گفتن ؛ ﴿إِذَا حَدَّثَ بِحَدِیثٍ تَبَسَّمَ فِی حَدِیثِهِ﴾.
هرگاه سخنی می گفت در سخن گفتنش تبسّم می کرد.
14- نگاه کردن؛ ﴿یَقْسِّمُ لَحَظَاتِهِ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَیَنْظُرُ إِلَی ذَا والى ذا بِالسَّوِیَّهِ- لاَ یَثْبُتُ بَصَرُةُ فِی وَجْهِ أَحَدٍ﴾.
نگاه خود را در میان اصحابش تقسیم می کرد گاهی به فردی نگاه می کرد و گاهی به فردی دیگر و نگاه خود را به فرد خاصی ثابت نگه نمی داشت.
15- خوابیدن؛ ﴿یَنَامُ عَلَی اَلْحَصِیرِ﴾.
روی حصیر می خوابید.
16- عدم انتظار از احترام؛ ﴿اصحابه لا يقومون لما عرفوا من كراهته لذلك﴾.
اصحابش در برابر او نمی ایستادند زیرا می دانستند پیامبر از این کار کراهت دارد.
17- استقبال از مهمان؛ ﴿لا یَجلِسُ اِلَیهِ اَحَدٌ و هُوَ یُصَلّی اِلاّ خَفَّفَ صَلاتَهُ و اَقبَلَ عَلَیهِ﴾.
هرگاه پیامبر در حال نماز بود و شخصی به او مراجعه می کرد، نماز خود را کوتاه می کرد و به او توجه می کرد.
18- تواضع؛ ﴿أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً - اسكتهم فى غير كبر. یَخْصِفُ النَّعْلَ وَ یَرْقَعُ الثَّوْبَ
ص: 40
يَحْلِبُ الشاةَ يَطْحَنُ مَعَ الخادمِ اذا اعيى﴾.
تواضع او از همه بیشتر بود. بدون این که کبر بورزد از همه ساکت تر بود. کفش و لباس خویش را وصله می زد، بز را می دوشید و هرگاه خدمتگذار خسته می شد به خادم منزل در آرد کردن گندم کمک می کرد.
19- پذیرفتن عذر؛ ﴿يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ المُعْتَذِرِ الَيْهِ﴾.
عذر شخص عذر آورنده را می پذیرفت.
20- بر آوردن نیاز مردم؛ ﴿ما يأتيه احد حراً كان أو عبداً او امة الّا قام في حاجته﴾.
نیازمندان که به او مراجعه می کردند چه آزاد و چه بنده و چه کنیز، به نیاز آن ها رسیدگی می کرد.
21- تحمل گرسنگی؛ ﴿ یُعَصِّبُ اَلْحَجَرَ عَلَی بَطْنِهِ مِنَ اَلْجُوعِ ﴾.
از گرسنگی به شکم خود سنگ می بست.
22- مجالست با مستمندان؛ ﴿یُجَالِسُ اَلْفُقَرَاءَ وَ یُؤَاکِلُ اَلْمَسَاکِینَ. لا يحقّر مسكيناً لفقره و زمانته﴾.
با تهیدستان و مساکین می نشست و به خاطر فقر آن ها را تحقیر نمی کرد.
23- حفظ زبان؛ ﴿يخزن لسانه الا فيما يعنيه طويل السكوت لا يتكلم في غير حاجة﴾.
زبان خود را جز در آن چه که قصد داشت حفظ می کرد، سکوت او طولانی بود و در غیر مورد نیاز سخن نمی گفت.
24- خرید برای منزل ؛ ﴿لاَ یَمْنَعُهُ الْحَیَاءُ أَنْ یَحْمِلَ بِضَاعَتَهُ مِنَ السُّوقِ إِلَی أَهْلِهِ﴾.
خجالت مانع او نمی گشت از این که متاعی را از بازار به سوی منزل ببرد.
25- آغاز به مصافحه؛ ﴿اذ لقى احداً من اصحابه بدأه بالمصافحة﴾.
هرگاه با کسی ملاقات می کرد آغاز به دست دادن می نمود.
26- عدم خطا؛ ﴿لَا یزِلُّ وَ لَا یخْطِئُ فِی شَیءٍ مِمَّا یسُوسُ بِهِ الْخَلْق﴾.
در رهبری مردم گرفتار لغزش و اشتباه نگشت.
ص: 41
27- بردباری؛ 28- شجاعت؛ 29- عدالت؛ 30- حیا و عفت
31- سخاوت؛ ﴿كان صلی الله علیه و آله أحلَمَ النّاسِ، أَشْجَعُ اَلنَّاسِ، أعدَلُ النّاسِ، أعْف النّاسِ، أَسْخَی اَلنَّاسِ﴾.
پیامبر بردبارترین، شجاع ترین، عادل ترین، عفیف ترین و سخاوتمندترین مردم بود. (1)
جنگ خیبر یکی از جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله بین سپاه اسلام و یهودیان بود که در سال هفتم هجرت در سرزمین خیبر رخ داد که با پیروزی سپاه اسلام پایان یافت و جمعی از یهودیان به اسارت سپاه اسلام در آمدند یکی از اسیران صفیه دختر حی بن اخطب بود.
بلال حبشی یار نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله صفیه را همراه یک بانوی دیگر به اسارت گرفت و آن ها را به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد ولی هنگام آوردن آن ها رعایت اصول اخلاقی را نکرد و آن ها را از کنار جنازه کشته شدگان یهود حرکت داد. صفیّه وقتی که بدن های پاره پاره یهودیان را دید بسیار ناراحت شد و صورتش را خراشید و خاک بر سر خود ریخت و بلند بلند گریه کرد هنگامی که بلال آن ها را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد پیامبر از صفیه پرسید چرا صورتت را خراشیده ای و این گونه خاک آلود و افسرده هستی؟ صفیه ماجرای عبورش را از کنار جنازه ها عنوان کرد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله از رفتار غیر اسلامی بلال در مورد یک زن اسیر ناراحت شد و به بلال فرمود: ﴿انزعت منك الرّحمه يا بلال ...﴾ ای بلال ! آیا مهر و محبّت و عاطفه از وجود تو رخت بر بسته که آن ها را از کنار کشته شدگانشان عبور می دهی؟ چرا بی رحمی کردی؟
به این ترتیب بلال حبشی با آن همه مقامی که در پیشگاه پیامبر صلی الله علیه و آله داشت
ص: 42
در این مورد که خطا کرده بود مورد سرزنش پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت و پیامبر صلی الله علیه و آله این درس بزرگ انسانیت را به همه رزمندگان آموخت که با اسیران جنگی بر اساس محبّت اسلامی برخورد کنند.
می توان گفت که بخش عظیمی از حوادث عصر پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از هجرت بود چرا که حکومت اسلامی بعد از هجرت تشکیل شد و اسلام در سطح عالی تر و وسیع تر قرار گرفت. گرچه زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله در مکّه بسیار طاقت فرسا بود ولی زحمات آن حضرت بعد از هجرت بیشتر شد و پیامبر صلی الله علیه و اله با دشمنان داخلی و خارجی مواجه شد و در رابطه با دشمنان خارجی 27 غزوه (یعنی جنگ هایی که شخص پیامبر صلی الله علیه و آله در آن ها شرکت می نمود) و 35 «سریّه» (یعنی جنگی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن شرکت نداشت) رخ داد و ما در این جا به صورت خلاصه مباحث را ذکر می کنیم:
1- مسلمان شدن عبدالله سلام از دانشمندان یهود؛
2- ساختن مسجد (مسجدالنبی معروف)؛
3- افزایش هفت رکعت نماز به نمازهای یومیه که پیش از این دو رکعتی خوانده شد؛
4- عقد اخوت میان مهاجر و انصار؛
5- ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با عایشه؛
6- دستور خواندن اذان و اقامه؛
7- مسلمان شدن اسعد بن زراره؛
8- پیمان بستن طوائف سه گانه بنی قریضه و بنی نضیر و بنی قینقاع بر عدم کمک به دشمنان اسلام؛
ص: 43
1- تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه
2- ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت فاطمه علیها السلام؛
3- واجب شدن روزه 4- واجب شدن زکات؛
5- فرمان جهاد با کفار و نزول آیه ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرُ﴾. (1) 6- جنگ بدر؛
1- غزوه غظفان که پیامبر با 450 نفر برای سرکوبی عده ای توطئه گر به اطراف مدینه اعزام کرد؛
2- جنگ اُحد؛
3- ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام؛
4- ازدواج پیامبر با حفصه دختر عمر؛
1- به شهادت رسیدن گروهی از مبلغانی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعلیم قرآن و احکام به نزدیکی مکه فرستاده بودند؛
2- توطئه یهود بنی نظیر در مورد قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله و فرمان پیامبر به تبعید این افراد از بلاد اسلام؛
3- حرام شدن خمر؛
4- ولادت امام حسین علیه السلام؛
5- ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با امّ سلمه؛
ص: 44
1- ازدواج پیامبر با زینب دختر جحش (دختر عمه پیامبر)
2- دستور حجاب
3- جنگ خندق (احزاب)
4- پذیرفته شدن توبه ابولبابه
1- جنگ بنی المصطلق؛
2- واجب شدن حج؛
3- سفر مذهبی و سیاسی پیامبر صلی الله علیه و آله به مکّه برای حج؛
4- صلح حدیبیّه؛
1- اعلام جهانی بودن اسلام و فرستادن 185 نامه برای سران کشورها و شهرها؛
2- فتح پایگاه یهود (دژ محکم خیبر) توسط مسلمانان؛
3- ورود مهاجران حبشه (پس 15 سال سکونت در حبشه) به خیبر؛
4- مسموم شدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دست یک زن یهودی؛
1- جنگ موته با سپاه روم و شهادت جعفر طیار و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه؛
2- فتح مکه 3- جنگ حنین 4- غزوہ طائف 5- غزوه ذات السلاسل؛ -
ص: 45
1- جنگ تبوک؛
2- حدود 32 قبیله نمایندگان خود را نزد پیامبر فرستادند و بر اثر پیشرفت های حکومت اسلامی تقریباً همگی این ها مسلمان شدند، از این رو این سال را (عام الوفود) گویند. (سال ورود کاروان ها به مدینه و مسلمان شدن آن ها)؛
3- خواندن آیات برائت از مشرکان در اجتماع مردم مکه؛
4- مباهله پیامبر اکرم با مسیحیان نجران؛
1- گرایش مردم حجاز به اسلام؛
2- توطئه سوء قصد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توسط سه نفر از بنی عامر که ناکام ماند؛
3- آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله و ماجرای غدیر خم؛
1- جنگ بدر در 17 یا 19 ،رمضان سال دوم هجرت واقع شده است.
2- تعداد مسلمان ها در جنگ بدر 313 یا 314 نفر بوده است.
3- پیروزی مسلمانان بر کفار که قرآن کریم به این پیروزی و نصرت الهی اشاره کرده است ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾. (1)
4- در این جنگ تعداد کفار 950 یا 1000 نفر نقل شده است و نکته قابل توجه این که لشگر قریش زنان آوازه خوان را همراه خود آورده بودند که دف می زدند و مسلمان ها را مسخره می کردند که خداوند درباره آن ها در قرآن
ص: 46
می فرماید: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ﴾. (1)
5- مقداد در جنگ بدر به پیامبر صلی الله علیه و اله گفت: به خدا سوگند به تو نگویم چیزی را که بنی اسرائیل به موسی گفتند ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾ (2)
6- ابن عباس می گوید در جنگ بدر وقتی دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند. ابوجهل گفت خدایا کسی که از ما سزاوارتر است او را پیروز کن و مسلمانان نیز تقاضا کردند.
خداوند می فرماید: ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾. انفال 9
7- وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به زیادی تعداد مشرکان و کمی تعداد مسلمانان نگاه افکند، رو به قبله کرد و گفت: ﴿اَللّهُمَّ انْجِزْلى ما وَعَدْتَنى، اَللّهُمَّ اِنْ تَهْلِكَ هذِهِ الْعِصابَةُ لا تَعبَدُ فِى الاَْرْضِ﴾. (3)
8- در جنگ بدر خداوند در آغاز جنگ مسلمان ها را در نظر کفار اندک نشان داد تا آنان به جنگ اقدام کنند هنگامی که جنگ شروع شد آنان را در نظر کفار زیاد نشان داد تا در آن ها وحشت و سستی به وجود آید.
﴿وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً﴾. (4)
9- در جنگ بدر در مقدار شهداء اختلاف است و تعداد آن ها در نقل های مختلف به صورت زیر عنوان شده است: «8 نفر 11 نفر، 14 نفر و در سیره ابن هشام آمده است که 14 نفر بودند 6 نفر از قریش و 8 نفر از انصار» امّا کفار 70 کشته و 70 اسیر دادند که 27 نفر از آن ها به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به هلاکت رسیدند.
ص: 47
10- در تاریخ آمده است که در آن جنگ شخصی به نام معاذ بن عمرو بن جموح ضربتی به ابو جهل وارد کرد که پایش از نصف قطع شدو نیز عبيد الله بن مسعود گوید ابوجهل را در آخرین نفس هایش یافتم پای خود را برگردنش نهادم و چون او مرا در مکه آزار داده بود گفتم ای دشمن خدا آیا خداوند تو را ذلیل کرد؟ گفت به چیزی خوار شدم که برای من عار نیست، بعد ابوجهل به او می گوید «لقد استعلیت» سپس عبدالله سر او را از بدن جدا کرده و برای پیامبر آورد، پیامبر حمد الهی بجا آورد و دورکعت نماز خواندند. (1)
بعد از آن که در جنگ بدر مسلمانان پیروز شدند و کفار شکست خوردند ابوسفیان اجازه نداد، بازماندگان گریه کنند تا روحیه انتقام در آن ها باقی بماند و ابوسفیان با سه هزار نفر سواره و دو هزار نفر پیاده به سوی احد لشکر کشی کرد.
در این هنگام عباس عموی پیامبر آن حضرت را در جریان قرار داد و پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر اهمیت موضوع، با یاران خود درباره جنگ با آن ها مشورت کرد و در نتیجه دو نظریه مطرح شد:
اکثر جوان ها گفتند: جنگ در خارج از شهر باشد پیامبر با این که نظرش مخالف بود نظریه جوانان را پذیرفت و لذا شخصی را به نام عبدالله بن جبير مسئول حفاظت شکاف کوه عینین قرار داد و فرمود در هیچ صورتی این منطقه را رها نکنید و پنجاه نفر را محافظ قرار داد.
در روز هفتم شوال در سال سوم هجرت که جنگ شروع شد در ابتداء جنگ 12 نفر از بزرگان قریش به دست حضرت علی علیه السلام و حمزه کشته شدند و کشته شدن این 12 نفر روحیه دشمنان را تضعیف کرد لذا پا به فرار گذاشتند در این هنگام محافظان که 50 نفر بودند با مشاهده پیروزی مسلمان ها به قصد جمع
ص: 48
آوری غنائم آن منطقه حفاظتی را رها کردند خالد بن ولید با یارانش تا دیدند مسلمان ها منطقه حفاظتی را رها کردند بلافاصله به آن منطقه حمله کردند و عبد الله بن جبیر و 10 نفر باقی مانده را به شهادت رساندند و در این هنگام دو مرتبه پرچم مشرکان به اهتزاز درآمد و کفار مسلط شدند و در نتیجه حضرت حمزه و 72 نفر به شهادت رسیدند و دشمن شایع ساخت که پیامبر کشته شده و متأسفانه مسلمان ها پا به فرار گذاشتند و آیه نازل شد چرا فرار می کنید ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ....﴾
از نظر قرآن کریم علل شکست مسلمان ها در جنگ احد چهار چیز بود:
1- ترس و سستی 2- تفرقه و اختلاف 3- ترک اطاعت از رهبر اسلام (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) 4- محبت به دنیا
در تعداد شهدای جنگ احد سه قول مختلف نقل شده: 49 نفر، 65 نفر، 70 نفر
مسلمان ها در دو جا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را تنها گذاشتند: 1- در نماز جمعه ﴿وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِماً﴾ 2- در جنگ احد ﴿إذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلَی أحَد وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ﴾ اما خداوند از همراهان واقعی پیامبر تمجید می کند ﴿وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ﴾ (1)
قرآن کریم می فرماید: ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ ۚ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا﴾ (2)
1- نام او قبل از اسلام شیر یا شدت بوده و به فرمان پیامبر صلى الله عليه و سلم نام او اسدالله و اسد رسول و سید الشهداء گشت.
ص: 49
2- در سال دوم بعثت اسلام آورده و همراه پیامبر صلى الله عليه و سلم هجرت کرد و همین که شنید ابوجهل به پیامبر صلى الله عليه و سلم توهین کرده به دفاع از پیامبر برخاست و چنان بر سر او زد که او را مجروح کرد.
3- در عظمت ایشان همین بس که امیرالمؤمنین صلى الله عليه و سلم فرمود ای کاش بعد از پیامبر دو یاور مانند حمزه و جعفر طیار داشتم
4- در جنگ بدر و احد افراد زیادی را به هلاکت رساند.
5- شهیدی که امام سجّاد علیه السلام در خطبه مسجد شام به او افتخار می کند.
6- در روز قیامت بر مرکب پیامبر سوار می شود.
7- فاطمه زهرا علیها السلام یا هر هفته به زیارت قبر او می آمد و اشک می ریخت.
8- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود هرکس مرا زیارت کند و عمویم را زیارت نکند به من ظلم کرده است.
9- به هنگام شهادت روزه بود و بیش از 30 نفر از کفار را به هلاکت رساند.
10- پیامبر صلی الله علیه و آله 72 مرتبه بر او نماز خواند یعنی هر یک از شهداء را که آوردند نماز خواند و بدن حمزه را حرکت ندادند.
1- در جنگ احد لشکر ابوسفیان عده ای از زنان را به همراه خود آورده بود. وقتی به ابواء رسیدند گفتند ما بر زنان خود بیمناکیم پس قبر مادر محمّد را نبش کرده و استخوان او را بیرون می آوریم و با خود می بریم، اگر از زنان ما کسی اسیر شد می گوئیم استخوان مادر تو در اختیار ماست زنان ما را آزاد کن تا استخوان بدن مادر تو را بدهیم با این نظریه مخالفت شد، گفتند می ترسیم آن ها هم قبور مردگان ما را نبش کنند. (1)
2- پیامبر صلی الله علیه و آله با هزار نفر به طرف احد حرکت کرد، لکن در بین راه عبدالله بن
ص: 50
ابّی یک سوم مردم را به خود برگرداند و مدعی بود که پیامبر به حرف او که گفته بود در مدینه بمانیم اعتنا نکرده و از دیگران که گفتند از مدینه خارج شویم اطاعت کرده کسانی که با او بازگشتند اهل نفاق بودند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با 700 نفر از اصحاب به طرف احد حرکت کرد. (1)
3- ابوالغیداق مردی از منافقان و به شجاعت معروف بود سپاه اسلام که به طرف احد حرکت کرد او تخلف کرد و نرفت صبح روز بعد زنان قبیله بنی ظفر او را سرزنش کردند و به او گفتند تو زنی بیش نیستی که مانند زنان در خانه مانده ای او سلاح خود را برداشت و به طرف احد حرکت کرد، پیامبر صفوف مسلمانان را مرتب می کرد که خود را رساند و در صف اول قرار گرفت و در جنگ وقتی مسلمان ها فرار می کردند او غلاف شمشیر خود را شکسته و می گفت مرگ بهتر از فرار است ای آل اوس برای دفاع از شرف خود بجنگید و همانند من عمل کنید و هفت نفر را کشت وقتی جراحت هایی بر بدنش وارد شد به زمین افتاد، قتاده بن نعمان از کنار او گذشت به او گفت شهادت بر تو گوارا باد. او گفت: من برای دین جنگ نکردم بلکه قتال من برای حفظ سرزمین است تا قریش به آن دست نیابد و قتی جراحت ها او را نارحت کرد خودش را کشت هنگامی که به پیامبر اطلاع دادند فرمود او اهل آتش است. (2)
4- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ احد به بعضی از افراد را به خاطر کمی سن اجازه شرکت در جنگ نمی داد رافع بن خدیج می ترسید به سبب کمی سن وقامت نارسایش پیامبر به او اجازه جنگ ندهد بنابراین روی کفش خود که تخت ضخیمی داشت به سر انگشتان پا ایستاد تا قامت او بلند جلوه کند سرانجام پیامبر به او اجازه داد. (3)
5- قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ
ص: 51
الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ از جمله کسانی که در جنگ احد فرار کردند نام برخی از افراد ثبت شده که جزء فراریان هستند: (عقبه بن عثمان سعد بن عثمان ابوبکر، عمر، عثمان) (1)
6- در جنگ احد شخصی به نام ابن قمه سنگی بر پیشانی پیامبر صلی الله علیه و آله زد که خون بر محاسنش جاری شد خون ها را با ردای خود پاک کرد فرمود: ﴿للَّهُمَّ اِغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾.
7- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ احد به ابو دجانه فرمود بازگرد من بیعت خود را از تو برداشتم گریه کرد و گفت نه به خدا سوگند من با شما بیعت کرده ام به کجا برگردم: ﴿إِلَی زَوْجَهٍ تَمُوتُ أَوْ وَلَدٍ یَمُوتُ أَوْ دَارٍ تَخْرَبُ وَ مَالٍ یَفْنَی وَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ﴾ ایستادگی کرد و در جنگ جراحات زیادی برداشت و پیامبر اکرم برای او دعای خیر کرد. (2)
8- مشرکان حضرت حمزه و دیگر شهداء را مثله کردند یعنی اعضای بدن را قطعه قطعه کردند و هند همسر ابوسفیان شکم حمزه را پاره کرد و کبد او را بیرون آورد و خواست بخورد که نتوانست و آن را بیرون انداخت پیامبر وقتی بدن حمزه را مشاهده کرد به شدت ناراحت شد و فرمود اگر بر کفار پیروز شوم 70 نفر از آن ها را مثله می کنم آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرُ لِلصَّابِرِينَ * وَأَصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللهِ﴾. (3)
9- مالک بن سنان پدر ابوسعید خدری است در جنگ احد خون چهره مبارک پیامبر را با دهان پاک کرد و نوشید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود کسی می خواهد به مردی از اهل بهشت نگاه کند به این شخص بنگرد و فرمود کسی که خونش با خون من ممزوج گردد آتش به او اصابت نکند و او در جنگ احد به شهادت رسید. (4)
ص: 52
10- عمروبن جموح لنگ بود و چهار فرزند داشت که همانند شیر بودند و در جنگ ها با پیامبر شرکت می کردند فرزندان او به پدر گفتند تو معذوری و لازم نیست در جنگ شرکت کنی عمرو نزد پیامبر آمد و گفت فرزندانم مرا از شرکت در جنگ منع می کنند ولی به خدا سوگند من قصد دارم با همین پای لنگ قدم به بهشت بگذارم پیامبر فرمود بر تو جهاد واجب نیست و در نزد خداوند معذور هستی اما به فرزندانش فرمود شما او را منع نکنید شاید که خداوند برای او شهادت روزی کند پس او سلاح خود را برداشت و رو به قبله کرد و گفت خدایا مرا دست خالی بر مگردان و شهادت را نصیبم کن. (1)
11- واقدی گوید در جنگ احد عایشه با گروهی از زنان متوجه جنگ شده تا از آن چه رخ داده آگاهی یابند در راه به هند همسر عمرو بن جموح رسید که اجساد شوهر برادر او پسر خود را بار کرده به مدینه می آورد از او پرسید چه خبر داری گفت پیامبر به سلامت است و هر مصیبتی بعد از آسان است. سؤال کرد چه چیز را حمل می کنی گفت شوهرم پسرم و برادرم تا در مدینه دفن کنم. در آن حال شتر به زانو درآمد و از حرکت باز ماند تا دو سه مرتبه هند خدمت پیامبر رسید و گفت قضیه این طوری است حضرت فرمود آیا وقتی به طرف احد حرکت می کرد سخنی نگفت عرض کرد یا رسول الله شوهرم گفت «اللهم لا تردّنی» خدایا مرا باز مگردان پیامبر فرمود: هرجا شتر توقف کند سپس فرمود هر سه در بهشت با هم هستند هند گفت دعا کنید خداوند مرا رفیق ایشان گرداند. (2)
12- وقتی در جنگ احد فاطمه زهراء چهره خون آلود پیامبر را مشاهده کرد فریادی زد و خون از چهره مبارک او پاک کرد و در آن حال می گفت خشم خدا برای کسی شدید است که چهره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را خون آلود کرد، پیامبر هم خون ها را با دست مبارک خود می گرفت و در هوا می پاشید و از آن چیزی باز نمی گشت،
ص: 53
امام صادق علیه السلام 7 فرمود اگر از آن خون ها چیزی بر زمین می ریخت عذاب نازل می گشت. (1)
13- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ احد بالای سر مصعب بن عمیر ایستاد و فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً ﴾ (2) آن گاه فرمود نزد اینان بیائید و بر این شهداء سلام کنید که پاسخ شما را می دهند تا زمانی که آسمان و زمین بر قرار خواهد بود بعد به نقطه دیگر آمده فرمود اینان اصحاب من هستند که برای آن ها روز قیامت گواهی خواهم داد ابوبکر گفت آیا ما اصحاب شما نیستم. فرمود آری ولی من نمی دانم که بعد از من چگونه خواهید بود اینان از این دنیا با دل خالی از طعام بیرون رفتند. (3)
سلمان؛ گفت یک شب ابوجهل به همراه یک یهودی خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمدند. ابو جهل گفت ای محمّد به من معجزه ای نشان بده و الا با شمشیر گردن تو را خواهم زد. حضرت با مهربانی به او فرمودند ابوجهل چه می خواهی؟
ابوجهل به چپ و راست خود نگاه کرد و اندیشید که چه چیز بخواهد که برآوردنش برای پیامبر مشکل باشد یهودی همراهش گفت اگر محمد ساحر است بگو که ماه را در آسمان بشکافد، زیرا سحر در آسمان محقق نمی شود. پس ابو جهل گفت برای ما ماه را بشکاف حضرت با انگشت سبابه به ماه اشاره کرد، ماه به دونیم شد و هر نیمه به طرفی رفت دیگر بار ابوجهل گفت: بگو تا به هم بپیوندند. پیامبر صلی الله علیه و آله مجدداً با انگشت سبابه به ماه اشاره فرمودند، دونیمه ماه به
ص: 54
هم پیوند خورد. در این جا یهودی ایمان آورد و شهادتین گفت و مسلمان شد اما ابوجهل گفت او با سحر چشم ما را بست و ماه را شکافت و به ما نشان داد بایستی از مردمی که در آن شب از اطراف می آیند سؤال کنیم که آیا آن ها ماه را دیده اند یا خیر؟ از آن ها سؤال شد همگی گفتند: در آن شب ماه را دو نیمه دیدیم اما با وجود این باز هم ابوجهل ایمان نیاورد. (1)
همسر عبدالله بن مسلم گوسفندی زهر آلود خدمتش آورد و بشر بن براء بن عازب با پیغمبر اکرم صلى الله عليه و سلم بود، پس پیامبر از ران و بشر از پاچه ی آن حیوان تناول نمودند حضرت به محض جویدن لقمه را از دهان بیرون انداختند و فرمودند: این طعام به من خبر می دهد که زهرآلود است اما بشر آن لقمه را جویده و فرو داد و در دم جان سپرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد آن زن فرستاد و او به عمل خود اقرار نمود. حضرت به او فرمود چه چیز تو را بر این عمل که انجام دادی وادار نمود!؟ زن گفت: شوهر و بزرگان قوم مرا کشتی و من با خودم گفتم اگر پادشاه است او را با این طعام کشته ام و اگر پیامبر است خداوند او را بر این مطلب آگاه خواهد ساخت. (2)
روایت شده از ابن عباس که گفت: چون وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک شد به قدری گریه کرد که اشک چشمش محاسنش را تر کرد به ایشان عرض شد یا رسول الله چه چیزی شما را می گریاند؟ فرمود: برای فرزندانم گریه می کنم و آن چه بدهای امتم پس از من با آن ها می کنند؛ گویا فاطمه دخترم را می بینم که پس از من
ص: 55
به وی ستم شده و او به من استغاثه کرده و فریاد می زند: وا ابتاه وا ابتاه! و کسی از امتم او را یاری نمی کند. فاطمه علیها السلام شنید و گریه کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود دخترکم گریه نکن عرض کرد: من گریه نمی کنم به آن چه بعد از تو با من رفتار می شود ولی یا رسول الله من برای جدایی از شما گریه می کنم.
پس آن حضرت به وی فرمود: مژده باد تو را ای دختر محمّد صلى الله عليه و سلم که تو اولین کسی از اهل بیت من هستی که به من ملحق می شوی. (1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اواخر عمر خویش، چهار شب مانده به آخر صفر سال 11 هجرت به مردم فرمان داد که برای جنگ با روم مهیا شوند و روز بعد اسامه را خواست و به او فرمود برو به ناحیه ای که پدرت در آن جا کشته شد (منطقه جرف) و از بزرگان مهاجر و انصار کسی نبود مگر این که در این غزوه حضور داشت که از جمله آنان ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح سعد بن ابی وقاص و سعيد بن زيد بودند. گروهی گفتند پیامبر این کودک را بر مهاجران نخستین امیر کرده پیامبر به شدت ناراحت شد به منبر رفت و فرمود اگر در فرماندهی او طعن می زنید پیش از این درباره پدر او نیز طعن زدید سوگند به خدا او سزاوار به فرماندهی است و فرزند او هم سزاوار به فرماندهی است و از محبوب ترین افراد نزد من است.
علامه حلی می گوید: ابوبکر از رفتن به لشکر اسامه تخلف کرد در حالی که پیامبر او را با اسامه فرستاد و اسامه را امیر به او کرده بود و مکرر می فرمود لشکر اسامه را تجهیز کنید و خدا لعنت کند کسی که از رفتن با سپاه اسامه تخلف کند. (2)
عایشه می گوید رسول خدا از خانه میمونه به همراه دو نفر از خانواده خود که یکی از آن ها فضل بن عباس و مرد دیگری بود خارج گردید و پاهای آن حضرت به
ص: 56
زمین سائیده می شد و سرش را بسته بود تا وارد خانه من گردید. عبیدالله راوی این حدیث گوید من این حدیث عایشه را برای عبدالله بن عباس ذکر کردم او گفت آیا می دانی آن مرد دیگر که با فضل رسول خدا را همراهی می کرد چه کسی بود گفتم نمی دانم گفت: علی بن ابی طالب بوده ولی عایشه در حالی که می توانست علی را به خیر یاد نکرد. (1)
فضل بن عباس گوید من هنگام بیماری پیامبر بر او وارد شدم حضرت فرمود ای فضل این پارچه را بر سر من ببند. من آن پارچه را به سر پیامبر بستم و پیامبر فرمود دست خود را جلو بیاور فضل گوید دست پیامبر را گرفته و به مسجد رفتم به منبر رفت و بعد از حمد الهی فرمود ممکن است شما حقوقی نسبت به من داشته باشید اگر حق کسی از ناحیه من پایمال شده مرا قصاص کند و هر کس طلب دارد طلب خود را بگیرد.
در این میان مردی برخاست و گفت روزی مستمند نزد شما آمد به من امر کردید به او سه در هم بده فرمود راست می گوید ای فضل او را سه درهم عطا کن بعد به نماز ظهر ایستاد و بعد از نماز به منبر رفت و همان سخنان قبل را تکرار کرد در این هنگام مردی برخاست و گفت یا رسول الله نزد من هم سه درهم است که مخفیانه آن را از اموال خدا برداشته ام پیامبر فرمود چرا چنین کردی گفت در آن هنگام محتاج بودم پیامبر فرمودای فضل سه درهم را از او بگیر سپس فرمود اگر کسی از نفس خود ترسان است برخیزد تا برای او دعا کنم.
مردی برخاست و گفت یا رسول الله من كذاب و منافقم و جنایتی نیست مگر این که آن را بجا آورده ام عمر گفت ای مرد خود را رسواکردی پیامبر فرمود پسر خطاب رسوایی در دنیا آسانتر از رسوایی در آخرت است خدایا او را عاقبت امر
ص: 57
او را به خیر و خوبی بازگردان. (1)
ابن عباس می گوید هنگامی که وفات پیامبر فرا رسید در خانه مردانی بودند از جمله عمر بن خطاب پیامبر فرمود بیائید تا نامه ای را برای شما بنویسم که هرگز گمراه نشوید عمر گفت مرض بر پیامبر غالب شده و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا برای ما کافی است در آن جا میان اهل خانه اختلاف و منازعه شد برخی گفتند بگذارید پیامبر نامه را بنویسد بعضی انکار کردند و حرف عمر را تأیید کردند هنگامی که اختلاف بالا گرفت پیامبر فرمود از نزد من برخیزید.
عبیدالله بن عبدالله می گوید ابن عباس همیشه می گفت مصیبت این بود که بین رسول خدا و نوشتن آن نامه مانع شدند و اختلاف کردند. (2)
در بعضی روایات آمده که عمر گفت نبی اکرم هذیان می گوید (انَّ الرَّجُلِ لَيَهجُر).
سید بن طاووس گوید تمام عامه شهادت دادند که پیامبر خواست برای مردم چیزی بنویسد تا آن ها گمراه نشوند ولی عمر بن خطاب مانع شد. (3)
ام سلمه می گوید رسول اکرم در وقتی که بیمار بود و به همان بیماری از دنیا رفت اطا ان حضرت از اصحاب پر شده بود فرمودای مردم بدانید بزودی قبض روح می شوم و مرا می برند من سخنی را برای شما گفتم که برای شما حجت است بدانید من کتاب خدا و عترتم را که اهل بیتم هستند در میان شما می گذارم سپس دست علی را گرفته و بلند کرد و فرمود این علی با قرآن است و قرآن با علی، دو جانشین یاری کننده ای که از یکدیگر جدا نشوند تا بر من در حوض
ص: 58
وارد شوند و من درباره آن دو سؤال خواهم کرد. (1)
نکته: آن چیزی که پیامبر می خواست بنویسد و عمر مانع شد چه بوده است؟ از متون به خوبی ظاهر است که بر اساس قراین عمر خوب می دانست که هدف پیامبر از نوشتن آن نامه تصریح به امامت حضرت علی علیه السلام است.
اگر چه ابن کثیر در البدایه و النهایه 5/248 می گوید: این که شیعه می گوید تمسک به متشابه و ترک محکم است و اهل سنت محکم را گرفته و متشابه را رها کرده اند و سپس این متشابه را تفسیر می کند که پیامبر می خواست ابوبکر را تعیین کند تعیین ولی بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که اگر پیامبر میخواست ابوبکر را کند عمر که از پیشگامان تثبیت خلافت ابوبکر بود مانع نمی شد ثانیاً ابن کثیر می گوید این از متشابهات است پس چرا خود آن را بدین گونه تفسیر می کند ثالثاً باید ببینیم خود عمر که کاملاً از قضایا آگاهی داشت چه می گوید.
ابن عباس می گوید روزهای اول خلافت عمر بود نزد او رفتم طبقی از خرما نزد او بود و می خورد و به من گفت بخور من هم از آن خرماها خوردم سپس گفت پسر عمویت کجاست من تصور کردم عبد الله بن جعفر را می گوید گفتم نزد دوستانش بود گفت بزرگ خاندان شما علی را می گویم گفتم در بستان نخل مشغول آبیاری است گفت ای پسر عباس بر عهده تو خون شتران با شد اگر مطلب را کتمان کنی آیا هنوز علی به فکر و اندیشه خلافت هست گفتم علی بر این عقیده است که پیامبر او را منصوب کرده و از پدرم عباس نیز سؤال کردم گفت علی راست می گوید عمر گفت پیامبر درباره او سخنانی گفت که اثبات حجت می کند و قطع عذر نمی کند و هنگام مرگش می خواست او را تعیین کند ولی من به خاطر ترس بر اسلام نگذاشتم.
ص: 59
ص: 60
ص: 61
نام امام اول: علی
کنیه: ابوتراب، ابوالحسن ابوالحسین، ابوالريحانتين.
لقب: أمير المؤمنين، ولیّ الله، اسد الله، يعسوب الدّین، حیدر
نام پدر: ابوطالب
نام مادر، فاطمه دختر اسد.
ولادت آن بزرگوار در روز جمعه 13 ماه رجب سی سال بعد از عام الفیل است که ده سال قبل از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود.
داستان ولادت آن حضرت در خانه ی کعبه، نزد محدثان شیعه و اهل سنت جزو اخبار متواتر است.
حاکم نیشابوری می گوید: «قَد تَواتَرَتِ الأَخبارُ أنَّ فاطِمَهَ بِنتَ أسَدٍ وَلَدَت أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ فی جَوفِ الکَعبَهِ » (1)
آن حضرت در صبح 19 رمضان سال 40 هجری در محراب مسجد کوفه توسط ابن ملجم مرادی (لعنة الله علیه) ضربت خورد و شب 21 رمضان همان سال در سن 63 سالگی در شهر کوفه به شهادت رسید.
ص: 62
تعبیرات رسول اکرم در مورد حضرت علی علیه السلام درباره هیچ کس نظیر ندارد. مانند: علی علیه السلام تنها معیار حق و حقیقت است؛ ﴿عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِی﴾ و ﴿عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَ علىّ﴾.
در ذیل هر دو سخن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: جدایی علی از حق و از قرآن ممکن نیست تا در قیامت بر من وارد شوند. (1)
در این جا برخی از تعبیرات را برای نمونه بیان می کنیم:
1- ولايت على علیه السلام ولایت الهی است.
2- محبت به او عبادت خداوند است
3- پیروی از او واجب است
4- دوستان او دوستان خداوند و دشمنان او دشمنان الهی هستند؛ ﴿وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلاَیَهُ اَللَّهِ وَ حُبُّهُ عِبَادَهُ اَللَّهِ وَ اِتِّبَاعُهُ فَرِیضَهُ اَللَّهِ وَ أَوْلِیَاؤُهُ أَوْلِیَاءُ اَللَّهِ وَ أَعْدَاؤُهُ أَعْدَاءُ اَللَّهِ...﴾ (2)
5- على دروازه ی علم پیامبر است؛ ﴿ أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا﴾. (3)
6- علی داناترین فرد امت است؛ ﴿أَعْلَمُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ﴾. (4)
7- علی وصی و جانشین و وزیر و برادر من است؛ ﴿إِنَّ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی
ص: 63
وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی عَلِیَّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ﴾. (1)
8- منزلت علی نزد من چون منزلت من نزد پروردگارم است: ﴿عَلِیٌّ مِنّی بِمَنزِلَتی مِن رَبّی﴾. (2)
9- دوستی علی گناهان را پاک می کند؛ ﴿حُبُّ عَلِیٍّ یَأْکُلُ اَلذُّنُوبَ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ﴾. (3)
10- علی سرپرست هر مؤمن است؛ ﴿مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ﴾. (4)
11- علی سرور مؤمنان است؛ ﴿عَلِيٌّ سَيِّدُ الْمُؤْمِنِينَ﴾. (5)
12- علی ستون دین است؛ ﴿عَلِیٌّ عَمودُ الدّینِ﴾. (6)
13- یاد علی عبادت است؛ ﴿ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ﴾. (7)
14- نگاه به صورت علی عبادت است؛ ﴿ اَلنَّظَرُ إِلَی وَجْهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِبَادَهٌ﴾. (8)
15- حق علی بر امت مانند حق پدر بر فرزند است؛ ﴿حَقُّ عَلِیٍّ عَلَی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ کَحَقِّ اَلْوَالِدِ عَلَی اَلْوَلَدِ﴾. (9)
16- هر کس علی را اذیت کند مرا اذیت کرده است؛ ﴿مَنْ آذَی عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی﴾. (10)
17- هر چه را من برای خودم می خواهم برای تو نیز دوست دارم و هر چه
ص: 64
برای خود نمی خواهم برای تو مکروه دارم؛ ﴿إِنِّی أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِی وَ أَکْرَهُ لَکَ مَا أَکْرَهُ لَهَا﴾. (1)
18- اگر من و علی نبودیم، خداوند شناخته نمی شد و عبادت نمی گردید؛ ﴿لَوْلا أنَا وَ عَلِیُّ ما عُرِفَ اللهُ وَ لَوْ لا أنَا وَ عَلِّیٌّ ما عُبِدَ اللهُ﴾. (2)
19- علی تقسیم کننده ی بهشت و جهنم است؛ ﴿فَأَنْتَ قَسِیمُ اَلْجَنَّهِ وَ أَنْتَ قَسِیمُ اَلنَّارِ﴾. (3)
20- محبت به علی علیه السلام ایمان و تقواست و بغض او کفر و نفاق است و هر کس در قیامت خداوند را به بغض ملاقات کند یهودی محشور می شود؛ ﴿یَا عَلِیُّ حُبُّکَ تَقْوَی وَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ﴾ (4) و ﴿مَنْ لَقِیَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِی قَلْبِهِ بُغْضُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَقِیَ اَللَّهَ وَ هُوَ یَهُودِیٌّ﴾. (5)
سخنان حضرت درباره ی خودش برای بیان این نکته است که مردم به حجت خدا رو آورند و سعادت خود را در پیروی از فرامین او بدانند و دل به دیگران نبندند. به برخی از آن ها توجه فرمایید:
1- من برای خلافت و رهبری مانند قطب وسط آسیا هستم همان گونه که حرکت آسیا به وجود میخ آهنی وسط آن بستگی دارد خلافت نیز در دست غیر من مایه ی خسارت است.
سیل معارف اسلام از سرچشمه ی وجود من سرازیر می گردد و هیچ پرواز کننده ای در فضای دانش و حکمت به اوج منزلت من نخواهد رسید؛ ﴿أَنَّ مَحَلِّی
ص: 65
مِنْهَا مَحَلُّ اَلْقُطْبِ مِنَ اَلرَّحَی یَنْحَدِرُ عَنِّی اَلسَّیْلُ وَ لاَ یَرْقَی إِلَیَّ اَلطَّیْرُ.﴾ (1)
2- به خدا سوگند به آن پروردگاری که جز او خدایی نیست! من در مسیر حق قدم بر می دارم؛ ﴿فَوَ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ، إِنِّی لَعَلَی جَادَّهِ اَلْحَقِّ﴾ (2)
3- به خدا قسم، معاویه سیاستمدارتر از من نیست، ولی او به فریبکاری دست می زند و اگر مکر و حیله امری زشت و پست نبود، من از سیاستمدارترین مردم بودم؛ ﴿ اَللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لاَ کَرَاهِیَهُ اَلْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی اَلنَّاسِ﴾ (3)
4- ای مردم من شما را به طاعتی فرا نمی خوانم و از معصیتی پرهیز نمی دهم، مگر آن که خودم در این جهت بر شما سبقت گرفته ام؛ ﴿إِنِّی والله ما أَحُثُّکُمْ عَلَی طَاعَهٍ إِلاَّ وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لاَ أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا ﴾ (4)
5- آیا ممکن است که من نفس خود را به این امر قانع کنم که مردم به من لقب (امیرالمؤمنین) دهند، لیکن در ناگواری های روزگار شریک آنان نباشم؛ ﴿أقْنَعُ مِنْ نَفْسی بِأن یُقالَ: أمیرُالمُؤمِنینَ! وَ لا اُشارِکَهُمْ فی مَکارِهِ الدَّهْرِ﴾ (5)
6- به خدا سوگند انس فرزند ابو طالب به مرگ بیشتر از کودک شیرخوار به پستان مادرش است؛ ﴿واللّه لاَ بْنُ اَبی طالبٍ آنَسُ بالموت من الطفل بِثَدْیِ أُمِّهِ﴾ (6)
7- به خدا سوگند! باکی ندارم من بر مرگ وارد شوم یا مرگ بر من سرآید: ﴿فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ﴾ (7)
8- امکان ندارد هوا و هوس بر من غالب شود و حرص و طمع مرا بر سرِ سفره های رنگارنگ بکشاند و سیر شوم در حالی که بدانم در حجاز و یمامه
ص: 66
فردی یک قرص نان ندارد حتی به یاد ندارد یک بار هم سیر شده باشد؛ ﴿هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ اَلْأَطْعِمَهِ وَ لَعَلَّ بالْحِجَازِ أَوِ اَلْیَمَامَهِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ بِالْقُرْصِ وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ﴾. (1)
1- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: ﴿عَلی مِنِّی كَرُوحِی مِنْ جَسَدِی﴾. (2)
2- نظّام می گوید: درباره ی علی علیه السلام متحیر هستم؛ اگر او را دوست بداریم، کشته خواهیم شد و اگر او را دشمن بداریم کافر خواهیم گشت، ﴿تحيّرنا فی علی إن أحببناه قُتلنا و إن أبغضناه كفرنا﴾.
3- ابن ادریس شافعی می گوید چه می توان گفت درباره ی شخصیتی که دشمنانش فضائل او را از روی عداوت و حسد و دوستانش از جهت ترس مخفی کردند، با این همه، جهان پر از فضائل اوست؛ ﴿ما أقول لكم في رجل، أخفتْ أعداوة فضائلَه صَدِّاً و أخفت أوليائه فضائله خوفاً و قد شاع بين الخافِقَيْنِ﴾.
4- ابن ابی الحدید می فرماید: چه گویم درباره مردی که دشمنانش بر فضل و برتری او اقرار کردند و نتوانستند فضائل او را کتمان کنند و کوشش کردند که به هر وسیله و تدبیری آن نور ایزدی را خاموش سازند از این رو دست به تحریف حقایق زده و در صدد عیب جویی بر آمدند امّا هر کار کردند بر عظمت او افزده گشت.
همچنین می گوید: ﴿فلا ريب عندنا أن علياً علیه السلام كان وصىّ رسول الله صلی الله علیه و اله و ان خالف في ذلك من هو منسوب عندنا الى العناد﴾؛ (3) یعنی در نزد ما شکی نیست که علی علیه السلام وصیّ رسول اکرم بود اگر چه کسی که در نزد ما از اهل عناد باشد، با این امر مخالف است.
ص: 67
5- معاویه روزی از عقیل درباره حضرت علی علیه السلام پرسید، او داستان آهن داغ را بیان کرد معاویه گفت: ﴿رَحِمَ اللَّهُ أَبَا حَسَنٍ فَلَقَدْ سَبَقَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ وَ أَعْجَزُ مَنْ یَأْتِی بَعْدَهُ﴾؛ خدا علی را رحمت کند! بر افراد پیشین سبقت گرفت و آیندگان را عاجز و درمانده کرد.
6- خلیل بن احمد می گوید بی نیازی علی از انسان ها و نیازمندی دیگران به او، نشانه امام بودن او برای همگان است؛ ﴿اِسْتِغْناؤُهُ عَنِ الْکُلِّ وَ احْتِیاجُ الْکُلِّ إلیْهِ دَلیلٌ عَلی أَنَّهُ إمامُ الْکُلِّ﴾
7- احمد حنبل می گوید: ﴿مَا جَاءَ لِأَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنَ اَلْفَضَائِلِ مَا جَاءَ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾؛ یعنی آن چه از فضائل برای علی علیه السلام آمده، برای هیچ یک از اصحاب پیامبر نیامده است!
8- شِبلی شُمیّل با این که شخص مادّی است چنین می گوید: امام علی علیه السلام بزرگ بزرگان و تنها نسخه ی منحصر به فردی است که شرق و غرب گذشته و آینده نتوانسته است صورتی را که با این اصل تطبیق کند به جهان معرفی کند. (1)
9- ابو ذر هرگاه حضرت را می دید می گفت: «السلام عليك أيها الشيخ المقهور»؛ سلام بر تو ای بزرگواری که بر تو ستم کردند و با ستمگری حق تو را به یغما بردند.
1- على علیه السلام مظهر علم ذات مقدس پروردگار است و علم و دانش او لدنّی است. چنان که قرآن می فرماید: ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ (2) این آیه ی گرچه در مورد حضرت خضر است، اما به مراتب حضرت علی از نظر کمالات علمی بالاتر از
ص: 68
خضر است.
2- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ﴾ (1) در توضیح این جمله امام علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله هزار باب از علم را به من آموخت که هر یک هزار باب دیگر را پیش روی من می گشاید؛ ﴿ لَقَدْ عَلَّمَنِی رَسُولُ اَللَّهِ صلى الله عليه و سلم ألف باب کُلُّ بَابٍ یَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ﴾.
3- در عظمت علمی آن بزرگوار همین بس که صریحاً فرمود: پیش از آن که از میان شما بروم هر چه را می خواهید از من بپرسید؛ «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» (2) نکته ی قابل توجه این که امام علی علیه السلام موضوع علم را مقید و محدود نساخته، بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمی آزاد گذاشته است، و نیز این سخن را دوستان و دشمنان شنیدند، نه دوستان کتمان کردند و نه دشمنان انکار کردند و به قول ابن ابی الحدید کسی از صحابه و علماء چنین ادّعایی نکرده، مگر علی ابن ابی طالب و اگر دیگران چنین ادعایی کردند، جز رسوایی، ثمره ای برای آنان نداشت.
علی علیه السلام همیشه آرزو می کرد تا کسی پیدا شود و از دریای علم او بهره ببرد. از این رو گاهی اشاره به سینه خویش می کرد می فرمود: در سینه من علم فراوان جمع شده است؛ ﴿إِنَّ هیهُنا لَعِلْماً جَمّاً﴾. (3)
قضاوت های محیر العقول آن بزرگوار در زمان حکومت دیگران و در زمان خلافت خودش، شاهد بزرگی بر علم و دانش آن بزرگوار است.
سخنان بلند و عمیق و خطبه های طولانی و نامه ها و کلمات قصار که برخی از آن را سید رضی در نهج البلاغه گردآوری کرده، گواه دیگری بر این حقیقت است.
ص: 69
1- هنگامی که از امام سجّاد علیه السلام پرسیدند: چرا شما این اندازه عبادت می کنید و رنج و مشقّت را برخود روا می دارید، حضرت فرمود: چه کسی قدرت دارد مانند علی بن ابی طالب خداوند را عبادت کند ؛ ﴿و مَنْ یَقْوَی عَلَی عِبَادَهِ على ابن أبي طالب...﴾ (1)
2- ابودرداء می گوید: در شب تاریکی از نخلستانی عبور کردم، آواز کسی را شنیدم که با خدا مناجات می کرد چون نزدیک شدم، دیدم علی علیه السلام است. من خود را در پشت درخت مخفی کردم وی با آهنگ حزین و سوزناکی مشغول گریه و مناجات با خداوند بود؛ آن قدر گریه کرد که بی حس و حرکت افتاد. با خودم گفتم شاید خوابش برده است نزدیکش رفتم ناگهان دیدم که چون چوب خشکی افتاده بود.
او را تکان دادم، حرکت نکرد پیش خود گفتم حتماً از دنیا رفته است. شتابان به منزلش رفتم و خبر رحلت او را به حضرت زهرا علیه السلام دادم. آن بانوی گرامی فرمود علی از دنیا نرفته، بلکه از خوف خداوند غش کرده است. (2)
3- معاویه به ضرار گفت: علی علیه السلام را برایم وصف کن.
ضرار پس از بیان یک سلسله از اوصاف اخلاقی و روحی حضرت چنین گفت: شب ها بیداری او بیشتر و خوابش کم بود و مشغول گریه و مناجات و تلاوت قرآن بود موقعی که شب فرا می رسید و ستارگان رو به افول می نهادند، او را می دیدی که در محراب عبادت دست به محاسن خود گرفته و مانند شخص مارگزیده به خود می پیچید و می فرمود: ای دنیا! آیا خود را برای من
ص: 70
جلوه می دهی، هیهات مرا به تو نیازی نیست من تو را سه طلاقه کردم و دیگر مرا به تو رجوعی نیست.
سپس فرمود: آه از کمی زاد و توشه و دوری سفر و سختی راه؛ ﴿قَابِضٌ عَلَی لِحْیَتِهِ یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ اَلسَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ اَلْحَزِینِ وَ یَقُولُ یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکَ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ لِی تَشَوَّقْتِ لاَ حَانَ حِینُکَ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لاَ حَاجَهَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَهَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرُ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آه مِنْ قِلَّهِ اَلزَّادِ وَ طُولِ اَلْمَجَازِ وَ بُعْدِ اَلسَّفَرِ وَ عَظِیمِ اَلْمَوْرِدِ﴾. (1)
پس از آن که معاویه این جملات را شنید، گریه کرد و گفت: ﴿رَحِمَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ كَانَ وَ اللَّهِ كَذَلِكَ﴾؛ به خدا سوگند! علی چنین بود، خدا ابوالحسن را رحمت کند.
4- عبادت حضرت نه از روی شوق به بهشت بود و نه به سبب ترس از جهنم، بلکه برای شکرگزاری ذات مقدس پروردگار بود زیرا که تنها او را لایق این عبودیت می دانست.
از این رو امام علیه السلام عبادت مردم را سه نوع می دانست؛ ﴿إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلتُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْأَحْرَارِ﴾ (2)
آن حضرت عبادت خودش را از قسم سوم می دانست؛ ﴿إِلهی ما عَبَدْتُکَ طمعاً الْجَنَّةِ و لاخوفاً من النّار بل وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُکَ﴾. (3)
نوف بکالی می گوید: علی علیه السلام را نیمه شب دیدم که زیاد گریه می کرد. رفتم جلو حضرت فرمود: بیداری یا خواب؟
گفتم بیدار هستم فرمود: ﴿یا نَوفُ، إن طالَ بُکاؤُکَ فی هذَا اللَّیلِ مَخافَهً مِنَ اللهِ تَعالی قَرَّت عَیناکَ غَداً بَینَ یَدَی اللهِ عزّوجلّ﴾؛ (4) ای نوف، اگر امشب از خوف خدا گریه کنی، روز قیامت در برابر خداوند چشمان تو روشن خواهد شد.
ص: 71
1- شعبی در شرح حال آن حضرت می گوید: علی سخاوتمندترین مردم بود در مقابل هیچ سائلی هرگز کلمه (نه) بر زبان نیاورد. معاویه دشمن سرسخت او، همیشه درصدد عیب جویی و تنقیص او بود. هنگامی که شخصی نسبت بخل به حضرت داد معاویه به او گفت وای بر تو! چگونه می گویی علی بخیل است در صورتی که اگر علی خانه ای از طلای ناب و خانه ای از کاه گندم داشته باشد طلا را زودتر از کاه انفاق می کند.
على علیه السلام کسی است که اتاق بیت المال را جارو می کرد و در آن دو رکعت نماز شکر به جا آورد.
على علیه السلام کسی است که خطاب به طلا و نقره گفت: ای طلای زرد و نقره سفید غیر مرا فریب دهید.
2- روزی مستمندی بر حضرت وارد شد و تقاضای کمک کرد حضرت به خادم خود فرمود: به او هزار دینار بده.
پرسید: «أمن فضة أو ذهب؟» از طلا بدهم یا نقره؟
فرمود: برای من تفاوتی ندارد هر کدام بیشتر مورد نیاز این شخص است زیرا طلا و نقره نزد من سنگی بیش نیست؛ «كلَاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ أعط ما أَنْفَعَهُمَا بحاله» (1)
3- مفسران عامه و خاصه نقل کرده اند که حضرت در حال نماز انگشترش را به سائل داد و آیه ی شریفه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ﴾ در شأن آن امام نازل شد. (2)
4- حضرت علی علیه السلام چهار درهم داشت؛ یکی را در شب، یکی را در روز
ص: 72
یکی را پنهانی، یکی را آشکارا انفاق کرد. از این رو آیه ی شریفه ی ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴾ در مقام و منزلت او نازل شد. (1)
5- جود و بخشش حضرت را حدّی نبود. روزی از بازار دو پیراهن خرید. یکی به سه درهم و دیگری به دو درهم پیراهن بهتر را به قنبر داد و کم ارزش تر را خود برداشت. (2)
6- امام صادق علیه السلام می فرماید: جدم امیرالمؤمنین علیه السلام از درآمد کار و از حاصل دسترنج خویش هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. (3)
7- مردی بار شتری از هسته خرما را نزد علی علیه السلام دید و گفت: این ها چیست؟
امام فرمود: اگر خدا بخواهد این ها 100 هزار درخت خرما است. پس از آن که آن ها را کاشت و تبدیل به درخت شد آن ها را در راه خداوند وقف مستمندان کرد. (4)
8- حضرت علی علیه السلام املاکی را وقف کرد که قیمت محصولات و غلات آن هر سال 40 هزار دینار بود. (5)
1- شبی حضرت علی علیه السلام وارد بیت المال شد در این هنگام طلحه و زبیر وارد شدند. حضرت چراغ آن جا را خاموش کرد و چراغ دیگری را از منزل آورد. آن ها پرسیدند میان این دو چراغ چه تفاوتی است؟
ص: 73
امام علیه السلام فرمود: روغن این چراغ از بیت المال است و شما کار شخصی حضرت در یکی از سخنانش به مالک اشتر گوید ﴿للَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذِینَ لَاحِیلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الُْمحْتَاجِینَ فَإِنَّ لِلاْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاْدْنَى﴾ (1)؛ اى مالک! خداوند را خداوند را در نظر بگیر درباره افراد نیازمندی که هیچ چاره ای ندارند (سهمیه) افراد دور باید مانند افراد نزدیک باشد.
4- به امام مجتبی علیه السلام گوید: فرزندم! جز قاتل من کسی را به قتل نرسان و اگر من از دنیا رفتم چون او یک ضربت به من زده شما نیز یک ضربت بیشتر به او وارد مساز؛ ﴿أَلَا لَاتَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی وَ إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ﴾ (2)
5- حضرت علی وارد بیت المال شد هفت عدد نان را به رؤسای هفت قبیله داد و یک نان اضافه آمد آن را نیز هفت قسمت کرد و به هر یک تکه ای داد، نه بیشتر و نه کم تر. (3)
6- به هنگام ورود به یکی از مناطق فرمود من وارد شهر شما شدم وضع لباس و زندگی من همین است که می بینید اگر با پوششی بهتر از این شهر شما را ترک کردم، به شما خیانت کرده ام؛ ﴿دَخَلْتُ بِلاَدَکُمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رَحْلَتِی، وَ رَاحِلَتِی فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ اَلْخَائِنِینَ﴾ (4)
7- حضرت در تقسیم بیت المال به هر یک از سهل بن حنیف و غلام سابق او نیز سه درهم .داد سهل اعتراض کرد حضرت به او اعتنایی نکردند. بعضی گفتند: مقداری انعطاف نشان بده.
حضرت فرمود: آیا مرا وادار می کنید که به وسیله ی ستم درباره ی ولایت بر افراد یاری جویم و اگر مال مربوط به خود من بود، مساوات را رعایت می کردم،
ص: 74
چه برسد که از آن خداوند است؛ ﴿أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ، وَ لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ، فَکَیْفَ وَإِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ﴾ (1)
8- یکی از سربازان لباس های غنیمتی جنگ را پیش از اذن پیامبر صلی الله علیه و آله میان جنگجویان تقسیم کرد حضرت علی علیه السلام پرسید: چرا این کار را کردی؟ گفت: خواستم با تجمل وارد مکه شوند.
على علیه السلام دستور داد لباس ها را در آوردند آنگاه آنان از علی علیه السلام نزد پیامبر شکایت کردند پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: از علی علیه السلام شکایت نکنید، او در راه خدا سختگیری می کند؛ ﴿إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ﴾. (2)
9- شخصی نزد حضرت آمد و تقاضای کمک فراوانی کرد و گفت بیت المال در اختیار شماست بعد از گفت و گوی کوتاه حضرت به او فرمود بیا برویم دزدی کنیم.
آن شخص تعجب کرد حضرت فرمود: دزدیدن از یک نفر بهتر از آن است که از اموال همه مسلمانان دزدی شود؛ ﴿تَسْرِقُ مِنْ وَاحِدٍ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَسْرِقَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ جَمِيعاً﴾ (3)
10- در عدالت علی علیه السلام همین بس، هنگامی که برادرش عقیل در شدت فقر تقاضای یک من گندم از او کرد حضرت قطعه ی آهن داغ شده را در دست برادرش گذاشت تا وی عبرت بگیرد.
﴿فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا﴾ (4)
11- حضرت می فرماید: به خدا سوگند! اگر شب را (تا به صبح) بر روی خار سعدان (که به تیزی مشهور است) به بیداری بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روی آن خارها بکشند در نزد من بسی خوش تر است از این که در روز
ص: 75
قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنم در حالی که به بعضی از بندگان خدا ستم کرده و از مال دنیا چیزی غصب کرده باشم؛ ﴿وَ اَللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَکِ اَلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً وَ أُجَرُّ فِی اَلْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَی اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ ظَالِماً لِبَعْضِ اَلْعِبَادِ أَوْ غَاصِباً لِشَیْءٍ مِنَ اَلْحُطَامِ﴾ (1)
12- سوده، دختر عماره همدانی به نزد معاویه آمد و از ستم فرماندار او، بسر بن أرطاة، شکایت کرد. معاویه سوده را به سبب ترغيب لشکر امام علی علیه السلام در جنگ صفین علیه معاویه، سرزنش کرد.
سوده در پاسخ وی گفت:
صلّی الاله على روح تضمّنها *** قبرُ فأصبح فيه العدل مدفوناً
خداوند درود فرستد به روان آن کسی که قبر وقتی او را در برگرفت، عدالت نیز با او در قبر مدفون گشت.
معاویه پرسید: مقصودت کیست؟
سوده گفت: حضرت علی علیه السلام که مردی در زمان خلافتش برای اخذ صدقات نزد ما آمد و به عدالت رفتار نکرد. ما به نزد حضرت شکایت بردیم، او رو به آسمان کرد و زیاد گریه کرد و گفت خدایا من عامل نفرستادم که به بندگان تو ستم کند فوراً نامه ای نوشت و او را عزل کرد.
معاویه وقتی این سخن را شنید دستور داد نامه ای به بسر بن ارطاة بنویسند که آن چه از اموال سوده گرفته شده، به او برگردانند. (2)
کم تر شخصیتی را می توان را در زهد و بی اعتنایی به امور مادی و دنیوی مانند آن بزرگوار مشاهده کرد.
ص: 76
1- غذای حضرت علی علیه السلام الف: علی علیه السلام هرگز دو خورشت یک جا تناول نکرد. چنان که در شب نوزده ماه رمضان وقتی که ظرف شیر و نمک و نان را دید، به دخترش ام کلثوم فرمود: مگر نمی دانی پدرت تاکنون بیش از یک غذا نخورده است شیر را بردار و همین نمک کافی است.
ب: عبدالله بن ابی رافع گوید: روز عید به خدمت حضرت علی علیه السلام رفتم. انبانی مهر شده نزدش آوردند و در داخل آن نان جوین خشک و کوبیده وجود داشت که آن حضرت تناول می کرد.
عرض کردم چرا آن را مهر کردید؟ حضرت فرمود: ﴿خِفْتُ هَذَیْنِ اَلْوَلَدَیْنِ أَنْ یَلِتَّاهُ بِسَمْنٍ أَوْ زَیْتٍ﴾ (1)؛ يعنی برای آن مهر می کنم که می ترسم این دو فرزندم (حسن و حسین علیهما السلام) با مقداری روغن آن را نرمش کنند.
ج: حضرت به عثمان بن حنیف می فرماید: ﴿اَلا وَ اِنَّ لَکُلِّ مَأْمُومٍ اِماماً یَقْتَدی بِهِ وَ یَسْتَضیئیُ بِنُورِ عِلْمِهِ اَلا وَ اِنَّ اِمامَکُمْ قَدْ اِکْتَفی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرِیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ﴾؛ آگاه باش، هر مأمومی امامی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره ببرد و امام شما از دنیایش به دو جامه ی کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است.
﴿أَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّۀٍ وَ سَدَادٍ﴾ (2).
آگاه باشید شما توانایی آن را ندارید که چون من زندگی کنید، اما مرا با ورع و تلاش و عفت و پاکی و پیمودن راه درست کمک کنید.
2- پوشاک علی امام علی علیه السلام فرمود: ﴿وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اِسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا﴾؛ به خدا سوگند! آن قدر این پیراهن را وصله زدم که از وصله کننده ی آن شرم دارم. (3)
3- کفش على علیه السلام؛ ابن عباس می گوید: در ذی قار - محلی نزدیک بصره - بر
ص: 77
على وارد شدم در حالی که مشغول وصله کردن کفش خود بود به من فرمود: ﴿مَا قِیمَهُ هذَا النَّعْلِ ؟ فَقُلْتُ : لَا قِیمَهَ لَهَا! فَقَالَ علیه السلام : وَاللَّهِ لَهِیَ أحَبُّ إلَیَّ مِنْ إمْرَتِکُمْ، إلّا أنْ اُقِیمَ حَقّاً ، أوْ أدْفَعَ بَاطِلاً﴾. (1)
ای پسر عباس! ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم بهایی ندارد.
فرمود: به خدا قسم همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما پسندیده تر است مگر این که با این حکومت حقی را به پا دارم یا باطلی را از میان بردارم. (2)
4- سوید بن غفله می گوید: بر على علیه السلام وارد شدم. دیدم شیر ترش را تناول می کرد و از نان خشک استفاده می کرد؛ ﴿دَخَلْتُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَوَجَدْتُهُ جَالِساً وَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَاءٌ فِیهِ لَبَنٌ أَجِدُ رِیحَ حُمُوضَتِهِ وَ فِی یَدِهِ رَغِیفٌ وَ هُوَ یَكْسِرُ ﴾. (3)
5- امام باقر علیه السلام می فرماید: حضرت علی علیه السلام پنج سال حکومت کرد هیچ خشت و آجری را برای ساختن منزل روی هم قرار نداد و هیچ پول سرخ و سفیدی را به ارث باقی نگذاشت؛ ﴿وَ لَقَدْ وَلِیَ خَمْسَ سِنِینَ وَ مَا وَضَعَ آجُرَّهً عَلَی آجُرَّهٍ وَ لاَ لَبِنَهً عَلَی لَبِنَهٍ وَ لاَ أَقْطَعَ قَطِیعاً وَ لاَ أَوْرَثَ بَیْضاً وَ لاَ حُمْراً﴾ (4)
6- روزی امیرالمؤمنین علیه السلام لباسی برای خود خرید و از آن خوشش آمد. در همان لحظه آن را در راه خدا صدقه داد؛ ﴿اِشْتَرَی ثَوْباً فَأَعْجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ﴾. (5)
7- در یکی از سخنانش می فرماید اگر من به اندازه خریدن یک لباس پول داشتم شمشیر خود را نمی فروختم. ﴿مَنْ یَشْتَرِی سَیْفِی هَذَا؟ فَوَ اَللَّهِ لَوْ کَانَ عِنْدِی ثَمَنُ إِزَارٍ مَا بِعْتُهُ﴾. (6)
ص: 78
حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه می فرماید: من در دوران نوجوانی قهرمانان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را در هم شکستم؛ ﴿أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلاَکِلِ اَلْعَرَبِ وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ ﴾. (1)
1- در جنگ بدر با این که بیش از بیست و پنج سال از سن مبارک آن بزرگوار نگذشته بود سی نفر از سران شرک را به خاک هلاکت انداخت و در این جنگ بود که اسلام قوت گرفت و ترس در دل دشمنان افتاد.
2- در جنگ احد که مسلمانان فرار کردند از ديدگاه بعضی از اهل تسنن کسی جز علی باقی نماند تا از جان جانان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دفاع کند.
در همین جنگ با توجه به این که شمار کشته شدگان از دشمن، بیش از بیست و دو نفر نبود دوازده نفر را حضرت علی علیه السلام به تنهایی کشت و ده نفر دیگر را سایر مسلمانان کشتند.
در جنگ احد بود که مدال افتخار از عالم ملکوت برای او آمد و منادی از آسمان صدا زد ؛ ﴿لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفَقار وَ لا فَتی اِلاّ عَلِیُّ﴾.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره او فرمود: ﴿یَا أَبَا اَلْحَسَنِ لَوْ وُضِعَ إِیمَانُ اَلْخَلاَئِقِ وَ أَعْمَالُهُمْ فِی (کِفَّهِ مِیزَانٍ) وَ وُضِعَ عَمَلُکَ (لِیَوْمٍ وَاحِدٍ فِی اَلْکِفَّهِ اَلْأُخْرَی لَرَجَحَ عَمَلُکَ لِیَوْمٍ وَاحِدٍ) عَلَی جَمِیعِ مَا عَمِلَ اَلْخَلاَئِقُ﴾ ای علی! اگر ایمان همه ی مردم و اعمالشان در یک کفه ی ترازو و عمل تو در جنگ احد در کفه ی دیگری نهاده شود، کار تو بر جمیع مردم رجحان دارد.
ص: 79
سپس افزود: ﴿وَ إِنَّ اَللَّهَ بَاهَی بِکَ یَوْمَ أُحُدٍ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ رَفَعَ اَلْحُجُبَ مِنَ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعِ وَ أَشْرَقَتْ إِلَیْکَ اَلْجَنَّهَ وَ مَا فِیهَا وَ اِبْتَهَجَ بِفِعْلِکَ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ وَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لَیُعَوِّضُکَ بِذَلِکَ اَلْیَوْمِ مَا یَغْبِطُکَ بِهِ کُلُّ نَبِیٍّ وَ رَسُولٍ وَ صِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ﴾؛ خداوند بزرگ در آن روز به وسیله ی تو بر ملائکه مباهات کرد و پرده ها از آسمان های هفت گانه برداشته شد و بهشت و هر چه در آن است، به تو عرضه گردید و پروردگار جهان به کار تو خرسند گردید و به جای آن چیزی به تو خواهد داد که هر نبی و رسول و صدیق و شهیدی بر تو رشک ببرد. (1)
در جنگ خندق، عمروبن عبدود سه بار مبارز طلب کرد و کسی جرأت پیدا نکرد به جنگ او برود و تنها حضرت علی علیه السلام بود که به مبارزه با او برخاست و او را به درک واصل کرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در لحظه ای که علی علیه السلام در مقابل او قرار گرفت چنین فرمود: ﴿بَرَزَ اَلْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَی اَلشِّرْکِ کُلِّهِ﴾؛ همه ی ایمان در مقابل همه ی شرک و الحاد قرار گرفت و هنگامی که وی کشته شد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ اَلْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمالِ أُمّتي إِلي يوْمِ الْقِيمَةِ﴾ (2)
در بعضی از روایات این تعبیر آمده است: ﴿ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ اَلْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ اَلثَّقَلَیْنِ﴾ (3)؛ ارزش ضربتی که علی علیه السلام در جنگ خندق به عمرو زد، از عبادت جن و انس بیشتر است.
حضرت علی علیه السلام وقتی سر عمرو را نزد پیامبر بر زمین انداخت ابوبکر و عمرو به پیش آمدند و سر مبارک علی علیه السلام را بوسیدند.
هلاکت این قهرمان به دست علی علیه السلام باعث شد که سپاه ده هزار نفری دشمن با کمال ذلت و خواری جبهه را ترک کردند و به سوی مکه عقب نشینی کنند.
ص: 80
حضرت علی علیه السلام در تمام (سرایا) یعنی جنگ هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله که در آن شرکت نداشت و در تمام (غزوات) یعنی جنگ هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت جز جنگ تبوک که پیامبر او را جانشین خود در مدینه قرار داد، در تمامی آن ها حضور پیدا کرد و به قول فرزندش در هیچ جنگی شرکت نمی کرد، جز این که فتح و پیروزی از آن او بود؛ ﴿لا یَنصَرِفُ حَتّی یُفتَحَ لَهُ﴾. (1)
در عظمت و شجاعت حضرت همین بس تنها شخصیتی که حاضر شد در شب هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه در بستر او بخوابد و جان خود را فدای او کند حضرت علی علیه السلام بود. در این زمینه آیه ی شریفه ی ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ﴾ (2) نازل شد و به واسطه ی این فداکاری، جبرئیل به حضرت عرضه داشت: ﴿بَخٍ بَخٍ ! مَن مِثلُکَ یَابنَ أبی طالِبٍ یُباهِی اللّهُ بِکَ المَلائِکَهَ﴾. (3) ؛ به به و آفرین بر تو باد! چه کسی مثل توست ای پسر ابی طالب که خداوند به وجود تو در میان فرشتگان مباهات می کند.
ابن شهر آشوب می گوید بر پایه ی کتاب الهی، خداوند برگزیدگانی در خلق خود دارد و آن پرهیزکارانند؛ ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاكُمْ ﴾ (4)؛ و برگزیدگان پرهیزکاران مجاهدانند؛ ﴿فَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾ (5)، و برگزیدگان از مجاهدان پیش کسوتان در جهاد هستند؛ ﴿لايَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْح وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ﴾. (6)
ص: 81
از آن جای که امت اجماع دارند که پیشتازان در جهاد مجاهدان در جنگ بدر هستند و نیز اتفاق دارند که علی علیه السلام بهترین مجاهد جنگ بدر است، بنابراین حضرت علی علیه السلام بهترین انسان مجاهد در امت اسلامی است. (1)
1- ﴿مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ﴾ (2)؛ هیچ کس چیزی را در دل نهان نمی کند جز این که در سخنان اندیشه اش و صفحه ی رخسارش آشکار می گردد
2- ﴿سَیِّئَةٌ تَسُؤْکَ خَیْرٌ عِندَاللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ﴾ (3)؛ گناهی که تو را زشت آید، نزد خدا بهتر است از کار نیکی که پسندت آید.
3- ﴿الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ﴾ (4)؛ فقیه کامل کسی است که مردم را از آمرزش خدا مأیوس نسازد و از مهربانی او نامیدشان نکند و از عذاب ناگهانی وی ایمنشان ندارد.
4- ﴿لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَع تَقوى ، وكَيفَ يَقِلُّ ما يُتَقَبَّلُ﴾ (5)؛ هیچ کاری با تقوا اندک نیست و چگونه اندک بود آن چه که پذیرفتنی است.
5- ﴿لاَ یَتْرُکُ اَلنَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لاِسْتِصْلاَحِ دُنْیَاهُمْ إِلاَّ فَتَحَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ﴾ (6)؛ مردم چیزی از کار دین را برای دنیای خود وا نگذارد، جز آن که خداوند چیزی را که زیانش از آن بیشتر است پیشاپیش آنان فرود آورد.
6- ﴿شَتّانَ ما بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقی تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُنَتُهُ وَ یَبْقی
ص: 82
اَجْرُهُ﴾ (1)؛ میان دو کار فاصله بسیار است کاری که لذتش از میان رفته و گناه و رنج آن می ماند و کاری که رنج آن رفته و پاداش آن باقی می ماند.
7- ﴿لَا یَکُونُ الصَّدِیقُ صَدِیقاً حَتَّی یَحْفَظَ أَخَاهُ فِی ثَلَاثٍ فِی نَکْبَتِهِ وَ غَیْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ﴾ (2)؛ دوست از عهده دوستی بر نیاید تا برادر خود را در سه چیز حفظ کند در سختی ها و غیبت از خانواده اش و پس از مرگش.
8- ﴿مَا اِخْتَلَفَ دَعْوَتَانِ إِلاَّ کَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلاَلَهً﴾ (3)؛ دو دعوا خلاف هم نیست جز این که یکی از آن ها در گمراهی است.
9- ﴿یَابنَ آدَمَ ، ما کَسَبتَ فَوقَ قوتِکَ فَأَنتَ فیهِ خازِنٌ لِغَیرِکَ﴾ (4)
ای پسر آدم! آن چه بیش از خوراک روزانه ات کسب کردی، برای غیر خود ذخیره کرده ای.
10- ﴿فِی تَقَلُّبِ اَلْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ اَلرِّجَالِ﴾ (5)؛ در دگرگونی روزگار گوهر مردان پدیدار می شود.
مرحوم صدوق از حضرت علی علیه السلام نقل می کند هر فضیلتی که صحابه پیامبر دارند من با آنان شریکم لیکن من هفتاد فضیلت و منقبت دارم که هیچ کس آن را ندارد
1- یک چشم به هم زدن به خداوند مشرک نشدم.
2- در کودکی، پیامبر صلی الله علیه و آله نگهداری مرا از پدرم درخواست کرد و از همان موقع همراه او بودم.
ص: 83
3- پیش از همه به پیامبر ایمان آوردم.
4- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است جز آن که بعد از من پیامبری نخواهد آمد.
5- من آخرین کسی بودم که پیامبر صلی الله علیه و آله را در قبر گذاشتم و از او جدا شدم.
6- در شب هجرت به مدینه پیامبر مرا به جای خویش قرار داد.
7- پیامبر هزار باب علم که از هر یک هزار باب گشوده می شود، به من آموخت.
8- پیامبر به من فرمود ای علی! در قیامت چیزی به من نمی دهند، جز آن که مانند آن را برای تو درخواست می کنم.
ای علی در قیامت برای من منبری می گذارند برتر از منبر پیامبران و برای تو نیز منبری می گذارند برتر از منبر اوصیا.
10- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود ای علی مثل تو در امت، مانند کشتی نوح علیه السلام است، هر کس بدان تمسک جوید نجات پیدا می کند.
11- پیامبر صلی الله علیه و آله فقط مرا وصیّ خود در غسل و کفن و دفن قرار داد.
12- با این که افراد دیگری برای خواستگاری فاطمه آمده بودند، خداوند از بالای هفت آسمان فاطمه را به من تزویج فرمود.
13- در قیامت تو پرچم حمد را به دست داری و از همه نزدیک تر به من هستی.
14- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود در آینده ی نزدیک تو با ناکثین و قاسطین و مارقین (1) می جنگی؛ به شمار هر نفر که با تو بجنگند، صد هزار نفر از شیعیان خود را شفاعت می کنی.
ص: 84
15- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است و هرگز به شهر جز از طریق در نتوان داخل شد.
16- پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود انگشتر و زره و کمربندش را به من داد و شمشیرش را به کمر من بست با این که همه ی اصحابش حضور داشتند.
17- کسی جز من با پیامبر صلی الله علیه و آله نجوا و سخن درگوشی نگفت
18- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بهشت بر پیامبران قبل از ورود من، و نیز بر اوصیا پیش از ورود تو ممنوع اس است.
19- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: ساقی حوض کوثر تو هستی و شیعیان به دست تو سیراب می شوند.
20- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: اگر نبود غُلات امتم که درباره ی تو همان می گفتند که نصاری در مورد عیسی گفتند فضیلتی برای تو می گفتم که از جایی نگذری، جز این که مردم خاک زیر پایت را برای شفا بردارند.
21- در داستان مباهله، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مرا نفس و جان خود خواند: ﴿ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾
22- پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی قاتل من فرمود او شقی ترین افراد است و درباره ی قتل من فرمود: عرش الهی به لرزه در می آید.
23- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس گمان کند مرا دوست دارد و علی را دشمن بدارد، دروغ گفته است.
24- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در بهشت منزل تو روبه روی منزل من است.
25- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: برائت از مشرکان را اعلام دارم و سوره ی برائت را بخوانم.
26- در روز عید غدیر درباره ی من فرمود: ﴿مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ﴾
27- پیامبر صلی الله علیه و آله برای گشودن در قلعه ی خیبر مرا فرستاد و من آن را از جا کندم.
28- عمر بن عبدود را که برابر هزار مرد بود، کشتم و پیامبر فرمود: ضربت تو
ص: 85
در روز خندق از تمام اعمال جن و انس برتر است.
29- در حال نماز من انفاق کردم که آیه ی شریفه ى ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ...﴾ نازل .شد
30- من در هیچ جنگی فرار نکردم.
31- خداوند خورشید را برای من برگرداند.
32- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مرا در زندگی و پس از وفاتش امیرمؤمنان بخوانند و این لقب را به هیچ کس نداد.
33- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: ای علی در روز قیامت تو تقسیم کننده مردم به سوی بهشت و جهنم هستی؛ ﴿أنتَ قَسیمُ الجَنَّهِ وَالنّارِ ﴾
34- پیامبر صلی الله علیه و آله من و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خود قرار داد و فرمود این ها اهل بیت من هستند. (1)
35- پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود اگر تو نبودی منافقان از مؤمنان شناخته نمی شدند.
36- حضرت علی علیه السلام شهید پدر شهید (امام حسین)، برادر شهید (جعفر طیار) و همسر شهید (فاطمه زهرا) است.
37- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود اگر همه ی مردم علی صلی الله علیه و آله را دوست می داشتند، خداوند جهنم را نمی آفرید.
38- خداوند از مقام ولایت او حمایت می کند با این که با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را عذاب نکرد؛ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾. اما هنگامی که شخصی به مقام ولایت و امامت علی علیه السلام جسارت کرد عذاب را برآن شخص نازل کرد، ﴿سَأَلَ سَائِلُ بِعَذَابٍ وَاقِعِ﴾.
39- فرشتگان به وسیله محبت آن حضرت به خداوند تقرب می جویند؛ قال النبى صلی الله علیه و آله: ﴿ أَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ تَتَقَرَّبُ إِلَی اَللَّهِ بِمَحَبَّتِهِ﴾. (2)
ص: 86
40- بهترین انسان بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام است که در بهترین مکان (کعبه) متولد شد و در بهترین زمان (ماه رمضان) و در بهترین شب ماه رمضان (شب قدر) و در بهترین قسمت شب قدر (وقت سحر) و در بهترین مكان (مسجد) و در بهترین قسمت مسجد (محراب) و در بهترین حالات (روزه و نماز) و در بهترین حالات نماز (سجده) بهترین مرگ (شهادت) نصیب وی گشت.
تاریخ بشریت مظلومی چون علی علیه السلام برخود ندیده است. با مطالعه ی شرایط و اوضاع زندگی آن حضرت، این حقیقت به خوبی روشن می شود. در این زمینه به عناوین زیر توجه کنید.
1- آن حضرت می گوید: اگر سکوت کنم می گویند از مرگ ترسیده و اگر حرف بزنم مرا ریاست طلب می خوانند؛ ﴿إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ، فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ﴾ (1)
2- آن حضرت می فرماید: ﴿مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ تعالى نَبِيَّهُ إِلَى يَوْمِ النَّاسِ﴾ (2)؛ از روزی که پیامبر از دنیا رفت تا امروز همیشه مظلوم هستم.
3- روزی حضرت برای مردم سخن می گفت: مرد عربی وارد مجلس شد و گفت وای از ظلمی که به من شده است حضرت آن مرد را صدا زد و به او فرمود: ﴿لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ اَلْمَدَرِ وَ اَلْوَبَرِ﴾ ای مرد عرب! به اندازه شن ها و ریگ ها و کرک حیوانات به من ستم شده است. (3)
4- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: ﴿یا عَلِیُّ! اِتَّقِ الضَّغائِنَ الَّتی فی صُدورِ مَن
ص: 87
لا یُظهِرُها إلّا بَعدَ مَوتی، اُولئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ و یَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ﴾؛ ای علی! بترس از حقدها و کینه هایی که در سینه ی افراد هست و پس از مرگ من آن ها را اظهار می کنند خداوند و همه ی لعنت کنندگان آنان را لعن خواهند کرد. سپس پیامبر گریست.
شخصی پرسید: چرا گریه می کنید؟ حضرت فرمود: ﴿أَخْبَرَنِي جِبْرِيلُ أَنَّهُمْ يَظْلِمُونَهُ وَ يَمْنَعُونَهُ حَقَّهُ وَ يُقَاتِلُونَهُ وَ يَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ يَظْلِمُونَهُمْ بَعْدَهُ ﴾؛ جبرئيل مرا خبر داد که آن قوم به او ستم می کنند از حق خودش او را محروم می سازند، با او می جنگند و بچه هایش را می کشند و به آنان ستم روا می دارند. (1)
ابن ابی الحدید می گوید رسم عرب بر این بود که هرگاه کسی از آنان کشته می شد انتقام خون را از قاتل می گرفتند و اگر نمی توانستند از کسی که نزدیک تر از همه به قاتل بود، از او می گرفتند و این روش درباره ی پیامبر و علی هم مصداق پیدا کرد.
زیرا پیامبر برای پیشرفت اسلام خون ناپاکان زیادی را ریخت و چون نتوانستند از پیامبر انتقام بگیرند بغض ها و عداوت های بیست و سه ساله بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر سر علی علیه السلام خالی کردند و انجام دادند آن چه که نمی بایست انجام بدهند.
5- حضرت فاطمه علیها السلام و هنگام وفاتش می گریست؛ علی علیه السلام به او فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرضه داشت به جهت ظلم هایی که پس از من به تو می رسد. علی فرمود: گریه مکن به خدا قسم در برابر عظمت خداوند، این ها نزد من بسیار کوچک است؛ ﴿لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ، فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ: يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي. فَقَالَ لَهَا: لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ
ص: 88
عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ﴾ (1)
6- در زیارتنامه ای که امام هادی علیه السلام کنار قبر حضرت علی علیه السلام قرائت کرده، مظلومیت آن حضرت به روشنی منعکس شده است؛ ﴿لسَّلَامُ عَلَیک یا وَلِی اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّک [أَنْتَ] أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ﴾ (2)
7- در مظلومیت علی علیه السلام همین بس که در هنگام زمامداری اش به گونه ای تحت فشار روحی بود که کسی را پیدا نمی کرد با او راز دلش را بگوید، به صحرا می رفت و با چاه درد دل می کرد.
میثم تمار می گوید: شبی علی مرا به صحرا برد از کوفه که بیرون رفتیم به مسجد جعفی رسیدیم، رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و سپس چنین دعا کرد:
﴿إِلَهِی کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ قَدْ عَصَیْتُکَ وَ کَیْفَ لاَ أَدْعُوکَ وَقَدْ عَرَفْتُکَ وَ حُبُّکَ فِی قَلْبِی مَکِینٌ مَدَدْتُ إِلَیْکَ یَداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّهٌ وَ عَیْناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَهٌ إِلَهِی أَنْتَ مَالَکُ الْعَطَایَا وَأَنَا أَسِیرُ الْخَطَایَا﴾.
آن گاه از مسجد بیرون رفتیم سپس در همان صحرا خطی بر زمین کشید و به من فرمود: از این خط تجاوز نکن و مرا گذاشت و رفت. ناگهان به خود آمدم که چرا در این شب تاریک مولایم را تنها گذاشتم با این که او دشمن فراوان دارد. به جست و جوی او رفتم تا دیدم که سر خود را در میان چاهی فرو برده و با چاه گفت و گو می کند. (3)
آری! مظلومیت از این بیشتر نمی شود؛ با این که مخالفان اعتقاد داشتند که از هر نظر، علی علیه السلام شایسته ی خلافت است حق مسلم او را غصب کردند و او
ص: 89
بیست و پنج سال صبر کرد؛ ﴿صَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجى﴾ (1)؛ يعنى مانند کسی صبر کردم که خار در چشمش و استخوان در گلویش گیر کرده باشد.
در سقیفه به دیگران رأی دادند چه این که ملک همسر او (فدک) را غصب کردند و به این اکتفا نکردند بیت وحی و نبوت را به آتش کشیدند و همسرش را کتک زدند و با کمال گستاخی ریسمان اسارت به گردن حبل المتین افکندند و بعد از شهادتش چندین سال روی منبرها به او دشمنام می دادند.
روزی حضرت علی علیه السلام فرمود: اگر شخص مورد اطمینانی می یافتم، توسط او مالی را برای شیعیان مدائن می فرستادم شخصی با خودش گفت: می روم و می گویم من می توانم این مال را ببرم وقتی که گرفتم راه شام را در پیش می گیرم و به معاویه ملحق می شوم با این فکر پیش آن حضرت آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! من می توانم آن مال را ببرم حضرت سرش را بلند کرد و فرمود از من دور شو تو راه شام را در پیش می گیری و به معاویه ملحق می شوی. (2)
رمیله می گوید: حضرت علی علیه السلام شخصی را در حال خیاطی و آوازخوانی دید و فرمود ای جوان اگر قرآن بخوانی برای تو بهتر است.
گفت: خوب نمی توانم بخوانم دوست داشتم خوب قرآن می خواندم.
حضرت فرمود: نزدیک بیا جوان نزدیک حضرت رفت و علی علیه السلام آهسته چیزی در گوش او گفت که تمام قرآن در قلب او نقش بست و حافظ کلّ قرآن کریم شد. (3)
ص: 90
شریک بن عبدالله می گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام و ابوبکر و عمر را به سوی اصحاب کهف فرستاد و فرمود سلام مرا به آنان برسانید. وقتی که از نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفتند آن دو به علی علیه السلام گفتند: جای آنان را می شناسی؟
حضرت فرمود: پیامبر ما را به جایی نمی فرستد، مگر این که خداوند ما را به آن جا راهنمایی می کند. هنگامی که بر در غار رسیدند علی علیه السلام به ابوبکر گفت: تو سلام کن. چون سالمندتر از ما هستی. او سلام کرد، ولی به او جواب ندادند.
امام به عمر گفت: تو سلام کن. چون سن تو نیز از من زیادتر است. عمر سلام کرد، ولی به او نیز جواب ندادند.
وقتی که علی علیه السلام سلام کرد، جواب او را دادند و حضرت سلام پیامبر صلی الله علیه و آله را به آنان رساند. ابوبکر گفت: از این ها بپرس که چرا جواب ما را ندادند، ولی جواب تو را دادند؟
حضرت فرمود: خودت بپرس؟ ابوبکر پرسید: ولی با او سخن نگفتند! عمر نیز پرسید، باز هم حرف نزدند! آن دو به حضرت گفتند: تو سؤال کن.
حضرت فرمود: این ها می گویند که چرا جوابشان داده نشد، ولی پاسخ مرا دادید. گفتند: ما فقط با پیامبر و وصیّ او سخن می گوییم. (1)
قنواء دختر رشید هجری می گوید: پدرم از علی علیه السلام چنین نقل می کرد: چگونه صبر می کنی وقتی که یکی از افراد بنی امیه تو را بگیرد و دست و پا و زبان تو را قطع کند؟
گفتم: آیا با تو در بهشت نیستم؟ فرمود: چرا هستی. گفتم پس باکی ندارم
ص: 91
قنواء می گوید: روزها سپری شد تا زمان ابن زیاد رسید و پدرم را گرفتند و به او گفتند از علی علیه السلام تبرّی بجوی، ولی پدرم نپذیرفت ابن زیاد گفت: دوست داری چگونه بمیری؟
پدرم گفت: علی علیه السلام فرمود: تو دست و پا و زبان مرا قطع می کنی ابن زیاد گفت: اکنون دروغ ابوتراب را ثابت می کنم دست و پایش را قطع کنید ولی به زبانش آسیب نرسانید دخترش می گوید پدرم را دیدم که دست و پایش بریده شده بود، ولی تبسم می.کرد پرسیدم درد نداری؟ گفت نه.
رُشید در بالای دار به مردم گفت بیایید علوم گذشته و آینده را به شما بگویم و پیوسته از مناقب علی علیه السلام می گفت تا این که خبر به ابن زیاد رسید و دستور داد زبانش را نیز بریدند. (1)
مرقد مطهّر حضرت علی علیه السلام به سبب خفقان حکومت اموی حدود یک قرن مخفی بود و عموم مردم از زیارت آن حضرت محروم بودند، تنها فرزندان آن حضرت و بعضی از خواص شیعه از آن مکان نورانی آگاهی داشتند، تا این که در زمان حضرت صادق علیه السلام که قدرت و حکومت از امویان به عباسیان انتقال یافت و آنان چندان در ظهور قبر امام علی علیه السلام حساسیت نشان نمی دادند. امام صادق علیه السلام با گروهی به زیارت جد بزرگوارشان رفتند و پس از آن برای حضرت على علیه السلام و بارگاه ساخته شد. (2)
قبه و بارگاه مطهر حضرت علی علیه السلام تاکنون چندین مرتبه بازسازی و به سبب حوادث طبیعی یا به جهت بنای عالی تری خراب شده است. در این زمینه به موارد زیر توجه فرمایید:
ص: 92
1- صندوقی که پس از دفن از طرف علویان بر مرقد مطهر نصب شده از سال 40 تا 130 هجری قبه نداشته است.
2- ساختمان داود عباسی که بنای بسیار مختصری بود. او قبر مطهر را ساخته، لیکن طاق و سرپوش نداشت.
3- هارون الرشید متوفای 193 برای حضرت علی القبه و بارگاه بنا کرده است.
4- بنای محمد بن زید که در سال 173 در طبرستان سلطنت داشته و در سال 287 وفات کرد.
5- سید ابوعلی از اصحاب امام کاظم علیه السلام و در سال 217 بنای زیبایی بر مرقد حضرت نهاد.
6- سلطان عضدالدوله دیلمی در سال 371 قبهی مطهر حضرت علی علیه السلام را ساخت.
7- پس از سوختن آن، در سال 407 ظاهراً به واسطه ی دودمان آل بویه بنا شده است. (البته از این تاریخ تا بنای بعدی طبعاً تکمیل و تعمیری تجدید صورت گرفته است).
شاه صفی صفوی در سال 1042 به کلی ساختمان آن را بازسازی و تجدید بنا کرد و برای حرم چهار در گذاشته و پس از آن رواق ساخته شده است. (1)
ساختمان فعلی از سال 1363 هجری است که اصل آن از شاه صفی و تزیین و تکمیل آن از شاه عباس و سایر سلاطین صفوی و زندیه و افشاری و قاجار .است
ص: 93
این عمارت دارای صندوق مطهر ضریح مقدس روضه منوره، رواق و صحن دو طبقه است.
این صندوق از آثار نفیس قرن 12 هجری است که در اطراف آن سوره ی دهر و قدر و أعلى و نبأ و العادیات و ملک و.... نوشته شده است.
پس از این تاریخ در هر دوره و زمانی صندوق های فراوانی یکی پس از دیگری از ناحیه ی سلاطین و شیعیان تقدیم شده است.
از همان زمان که صندوق بدیع و قیمتی را بر قبر مطهر نهاده اند ضریح نقره ای بر مرقد مطهر گذاشته شد.
این ضریح چندین مرتبه تجدید شده است؛ یک بار سلطان محمد شاه قاجار در سال 1211 ضریح تقدیم کرد. دومین مرتبه آن را به ایران آوردند و تعمیر کردند.
سومین مرتبه به امر عباس قلی خان وزیر محمد شاه (مشیرالسلطنه) ضریح فولادی تهیه شد و این ضریح تقدیمی ناصرالدین شاه بود که به دست مشیرالسلطنه در سال 1300 نصب شد.
ضریح مقدس کنونی از طرف فرقه اسماعیلیه است. این ضریح مشبک به عرض 3 متر و طول 5 متر و ارتفاع آن قریب چهار متر است که روی آن سوره ی مبارکه الرحمن و سوره های دیگر و احادیث نبوی نوشته شده است.
داخل روضه منوره که بنای آن از صفویه است چندین بار اصلاح و تزیین و
ص: 94
تعمیر شده است. نخستین کسی که آن را آینه کاری کرد، حاجی حمزه ترکی در سال 1285 و پس از آن در سال 1308 قمری چند نفر بوشهری و کازرونی آن جا را آینه کاری کردند
روضه ی منوّره دارای شش در است که از سال 1318 تا چند سال ساخته و تقدیم شده است.
قبر مطهر حضرت میان صندوق و صندوق درون ضریح و ضریح در وسط روضه ی منوره و روضه در میان رواق ها با دیواری به ارتفاع 13 متر است و رواق به اندازه ی 30×30 و به چهار طرف روضه محدود می گردد و در میان صحن قرار دارد و صحن محدود به دیوارهای اطراف است.
صحن مقدس که دارای 60 غرفه است به طول 77 متر و به عرض 72 متر در دو طبقه ساخته شده و مجموع غرفه های بالا و پایین حدود صد غرفه است که برخی از آن ها مقبره ی علما و بزرگان شیعه است. صحن شریف حضرت على علیه السلام دارای 5 در است.
1- در بزرگ ساعت که در مشرق روبروی ایوان طلا است.
2- در جهت شمالی که به باب طوسی معروف است چون بیرون صحن مسجدی است به نام شیخ طوسی که قبر شریف او نیز در آن جاست.
3- در معروف به باب قبله است که به سمت قبله باز می شود و در جهت جنوبی قرار دارد.
4- باب السلطانی که در غرب واقع است و در زمان سلطان عزیز عثمانی در سال 1279 هجری ساخته شده است.
5- در بازار خیاط هاست که در طرف راست در ساعت قرار دارد.
ص: 95
در صحن مطهر حضرت علی علیه السلام و اطراف آن بسیاری از بزرگان دفن شده اند. مانند مقدس اردبیلی، شیخ طوسی، شیخ احمد جزائری، آقا باقر بهبهانی، مرحوم نراقی، سید بحرالعلوم، آخوند خراسانی، مرحوم نائینی، شیخ انصاری، سید محمد کاظم خراسانی، آقا ضیاء الدین عراقی، محدّث نوری، شیخ عباس قمی، سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم طریحی، شیخ محمد حسن (صاحب جواهر)، میرزا حبیب الله رشتی.
در نجف مساجد فراوانی ساخته شده است مانند مسجد حنانه، مسجد طوسی، مسجد شیخ صاحب جواهر، مسجد عمران شاهین، مسجد هندی، مسجد شیخ طریحی، مسجد شیخ انصاری، مسجد خضراء، مسجد كاشف الغطاء
در نجف مدارس علمیه ی زیادی برای طلاب و دانشجویان دینی وجود دارد. مانند مدرسه صدر اعظم که بزرگ ترین مدرسه علمیه است، بادکوبه، سلیمیه، قوام شیرازی، کاشف الغطاء، جامعة النجف، آخوند خراسانی، لبنانی ها، امام مهدی، شربیانی، بخارایی ها، هندی، سید محمد کاظم یزدی، خلیلی. برخی از این مدارس و مراکز دینی و مذهبی اکنون خراب شده است.
این قبرستان یکی از مقدس ترین گورستان های مسلمانان و شیعیان است و در روایات آمده است: هر مؤمنی در شرق یا غرب عالم از دنیا رود، به روح او ندا
ص: 96
می رسد که به وادی السلام ملحق شود و بدین منظور فرشته ای است به نام ملک نقّاله) که ارواح مؤمنان را از سرتاسر جهان به این گورستان می آورند.
در وادی السلام جایگاهی است به نام مقام حضرت حجّت علیه السلام که مردم به زیارت و نماز در آن می پردازند و نیز مقام دیگری منسوب به حضرت سجاد علیه السلام است که هنگام زیارت جدّ خود، آن جا به نماز می ایستاده است. قبر بسیاری از بزرگان و علماء و صلحاء در آن است مانند حضرت هود علیه السلام و حضرت صالح علیه السلام که دارای گنبد و بارگاه است.
شهر کوفه در تاریخ پر فراز و نشیب تشیّع جایگاه ویژه ای دارد؛ گرچه در برخی از روایات، مردم آن دیار به سبب اعمال و رفتارهایی که در زمان حضرت على و امام حسن و امام حسین علیهما السلام از خود نشان دادند، سرزنش شده اند، ولی بیش از نقاط دیگر جهان تشیع به اهل بیت علاقمند بوده اند.
همچنین شمار زیادی از اصحاب امامان کوفی بودند؛ گروه بسیاری از راویان حدیث از حضرت صادق علیه السلام اهل کوفه بودند.
شهر کوفه، هم مقرّ حکومت پنج ساله ی امیرالمؤمنين علیه السلام بود، هم کانون حکومت حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود.
کوفه شهر معروفی است در خاک عراق و گروهی معتقدند سرزمین رملی و ریگزار را کوفه می گویند فرید و جدی می گوید چون کوفه شهر دایره ای شکل است. مسجد کوفه مربع شکل تقریباً با ضلع های 11- 116-109-116 متر می باشد. مساحت مسجد کوفه تقریباً 12750 متر است و دیوارهای آن 22 متر ارتفاع دارد.
در فضیلت معنوی مسجد کوفه همین بس که از چهار شهر برگزیده ای
ص: 97
خداوند است: مکه، مدینه، بيت المقدس و كوفه. (1)
1- مسجد کوفه یکی از چهار مکان مقدس است که انسان در آن مخیر است نمازهای خود را قصر یا تمام بخواند.
2- امام صادق علیه السلام می فرماید: در مسجد کوفه هزار پیامبر و هزار وصی پیامبر نماز خوانده اند. (2)
3- امام صادق علیه السلام می فرماید: انفاق نمودن یک درهم در کوفه معادل صد درهم در غیر کوفه است. (3)
4- امام صادق علیه السلام می فرماید: بیشترین علاقه مندان به ما اهلبیت از کوفه هستند. (4)
5- خواندن یک نماز واجب در مسجد کوفه ثواب هزار نماز و خواندن یک نماز نافله پاداش پانصد نماز را دارد و نشستن در مسجد کوفه عبادت است گرچه انسان قرآن تلاوت نکند. (5)
6- امام باقر علیه السلام می فرماید مسجد کوفه باغی از باغ های بهشت است. (6)
7- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مسجد کوفه مسجد پر برکتی است که خداوند آن را برای اهلش اختیار کرده و مسجد کوفه روز قیامت اهل خود را شفاعت می کند. (7)
8- امام صادق علیه السلام فرمود: مکه حرم خداوند و مدینه حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و کوفه حرم حضرت علی علیه السلام است. (8)
9- امام باقر علیه السلام می فرماید: به جا آوردن نماز واجب در آن پاداش حج و به جا
ص: 98
آوردن نماز نافله پاداش عمره را دارد. (1)
10- امام باقر علیه السلام می فرماید: اگر مردم بدانند چه ثوابی در مسجد کوفه نهفته است، همه ی شیعیان برای زیارت آن مسجد حرکت می کنند. (2)
در مسجد کوفه ستون ها و محراب های مختلفی است که برخی از پیامبران و امامان معصوم در آن جا عبادت می کردند و نماز می خواندند و برای زائران گرامی مستحب است که به هنگام زیارت دو رکعت نماز بخوانند و بعد از آن دعای مخصوصی دارد که مشروح آن اعمال در مفاتیح الجنان در باب اعمال مسجد بزرگ کوفه آمده است.
آن مقامات بدین شرح است: مقام حضرت نوح علیه السلام، مقام حضرت ابراهیم علیه السلام، مقام حضرت خضر علیه السلام، مقام زین العابدين علیه السلام، مقام حضرت صادق علیه السلام، محراب اميرالمؤمنين علیه السلام، دكّة القضاء، بيت الطشت
دكة القضاء: محلی است در مسجد کوفه که حضرت علی علیه السلام آن جا می نشست و برای مردم قضاوت می فرمود و در آن موضع ستون کوتاهی است که بر آن آیه ی کریمه ی: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ نوشته شده است.
بيت الطشت: محلی است که یکی از معجزات حضرت علی علیه السلام آن جا ظاهر شد. دختری در میان آب رفته بود و زالویی وارد شکمش شده و کم کم رشد کرده بود؛ برادران آن دختر گمان حمل بردند و در صدد کشتن وی برآمدند. از این رو، وی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند. امام علیه السلام فرمود: قابله ای در پشت پرده مسجد او را معاینه کند. وی پس از معاینه ی دختر، گفت: او آبستن است.
ص: 99
حضرت فرمود: بروید طشتی بیاورید که مملوّ از لجن باشد و دختر را بر روی آن نشانید. پس از لحظاتی زالویی از شکمش خارج شد و پاکی دختر ثابت شد.
در بعضی از روایات آمده است که حضرت دست به سوی کوه های شام دراز کرد و قطعه ی برفی آورد و در طشت نهاد. (1)
مهم ترین مکان این مسجد محراب و مکان شهادت حضرت علی علیه السلام است که در ضلع جنوبی قرار دارد
پس از مسجد کوفه مسجدی به فضیلت آن در عبادت نمی رسد و آن مکان خانه ی حضرت ادریس علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام و محل ورود حضرت خضر علیه السلام و مسکن آن حضرت است.
حضرت صادق علیه السلام به ابو بصیر فرمود گویا می بینم که حضرت مهدی علیه السلام با اهل و عیالش در آن مسجد فرود می آید و منزل آن حضرت باشد و هر کس در آن مسجد اقامت کند چنان است که در خیمه ی پیامبر صلی الله علیه و آله اقامت کرده است و آن که در آن جا با نیت خالص دعا کند، دعای او مستجاب خواهد شد و ملائکه همیشه برای زیارت آن مسجد حضور دارند و در آن عبادت می کند. دو رکعت نماز در میان نماز مغرب و عشاء از اعمال دینی مسجد کوفه است که غم هر انسان صاحب غمی را برطرف می سازد.
مکان های مقدسی در این مسجد وجود دارد عبارت از مقام حضرت صادق علیه السلام، مقام حضرت ابراهیم علیه السلام، مقام ادریس، مقام امام سجّاد علیه السلام و مقام حضرت مهدی علیه السلام، که به سبب قدوم مبارکش مكان نورانی شده است و شیعیان در این مقام های مختلف به عبادت می پردازند.
ص: 100
این مسجد نزدیک مسجد سهله است. زید بن صوحان از اصحاب حضرت على علیه السلام است که در جنگ جمل شهید شد در این مسجد دو رکعت نماز تحیت خوانده می شود.
این مسجد نزدیک مسجد زید قرار دارد. صعصعه برادر زید و از صحابه ی حضرت علی علیه السلام است. او یکی از تشییع کنندگان حضرت علی علیه السلام بود که مشتی از خاک قبر را بر سرخود ریخت و گفت پدر و مادرم فدایت باد ای امیرالمؤمنین!
گوارا باد بر تو کرامت های الهی، به تحقیق که مولد تو پاکیزه بود و صبر تو بسیار و جهاد تو بزرگ بود و به آرزویت رسیدی و تجارت سودمندی کردی. (1)
این خانه در اصل منزل مسکونی امّ هانی خواهر حضرت علی علیه السلام بود که حضرت پس از انتقال به کوفه آن را منزل خود قرار داد. این خانه در بیرون مسجد کوفه و در زاویه ی جنوب غربی آن قرار دارد که شیعیان و زائران آن بزرگوار وقتی وارد آن منزل می شوند، خاطرات زمان امام علی علیه السلام را به یاد می آورند و به گریه و زاری می پردازند.
آرامگاه حضرت مسلم این شخصیّت والامقام، در سمت جنوب شرقی
ص: 101
مسجد کوفه قرار دارد که به وسیله ی راهرو کوتاهی از مسجد کوفه می توان به درون آن قدم نهاد حرم حضرت مسلم فضای وسیعی در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایی بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل یافته است.
در کنار حرم حضرت مسلم در سمت جنوب آرامگاه مختار بن ابی عُبیده ثقفی است که پس از واقعه ی کربلا به قیام علیه امویان پرداخت و انتقام خون شهدای کربلا را از آنان گرفت و جنایتکاران را به سزای اعمالشان رساند.
روبه روی مرقد حضرت مسلم، در سمت شمالی صحن قرار دارد وی از شیعیان باوفا و میزبان و همرزم مسلم بن عقیل در کوفه بود که به همراه او شهید شد.
ص: 102
ص: 103
نام: فاطمه
لقب های معروف: زهرا، صدیقه، طاهره، کبری، راضیه، مرضیه، انسیّه، بتول، زهره، حوریّه، محدّثه و ....
كنيه، امّ الحسنين، امّ ابيها، امّ الائمه
پدر و مادر: محمد رسول الله صلی الله علیه و آله، خدیجه کبری
وقت و محل تولد: در آستانه طلوع فجر روز جمعه 20 جمادی الثانیه سال 5 بعثت در مکه متولد شد.
وقت هجرت و وقت ازدواج: در سن حدود هشت سالگی همراه علی علیه السلام به مدینه مهاجرت کرد و در سال دوم هجرت در آغاز ماه ذیحجّه، با ل على علیه السلام ازدواج نمود و دارای پنج فرزند به نام های: حسن، حسین، زینب، امّ کلثوم و محسن گردید.
وقت و محل شهادت: بین نماز مغرب و عشا در 15 یا 13 جمادی الاول يا سوم جمادى الثانيه سال 11 هجری، در سن هجده سالگی در مدینه به شهادت رسید.
مرقد: مرقد آن بانوی با عظمت در یکی از سه محل 1- کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله 2- در قبرستان بقیع 3- بین منبر و قبر پیامبر در مسجد النبی زیارت می شود.
دوران عمر (دو بخش):
1- دوران ملازمت با پدر و همسر
2- دوران چند ماهه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله که از نظر اجتماعی و سیاسی بسیار مهم بود.
ص: 104
به نمونه هایی از ایثارگری اشاره می کنیم:
1- اسماء بنت عمیس می گوید در محضر حضرت زهرا علیها السلام بودم، رسول خدا وارد شد، گردن بندی از طلا برگردن حضرت زهرا علیها السلام دید که علی علیه السلام آن را از سهمیه خود از بیت المال خریده بود فرمود: ای فاطمه مراقب باش که مردم نگویند که دختر محمد صلی الله علیه و آله زیور طاغوتیان را در گردن نموده است.
فاطمه علیها السلام هماندم آن گردن بند را از گردن بیرون آورد و فروخت و با پول آن برده ای را آزاد کرد پیامبر صلی الله علیه و آله از این کار حضرت زهرا علیه السلام شاد گردید.
پیامبر هرگاه به سفر می رفت آخرین فردی که با او خداحافظی می کرد فاطمه علیها السلام بود و هنگامی که از سفر باز می گشت نخستین کسی که با او دیدار می کرد فاطمه علیها السلام بود.
2- در یکی از سفرها هنگامی که از سفر بازگشت طبق معمول به خانه فاطمه آمد دید فاطمه دو عدد دستبند نقره در دست نموده و پرده ای را بر در خانه اش آویزان نموده است (با توجه به این که وضع اقتصادی مردم بسیار در سطح پائین بود) پیامبر در خانه فاطمه علیها السلام اندکی نشست ولی مانند سابق به فاطمه توجه ننمود سپس پیامبر رفت و فاطمه با هوشیاری مخصوصی که داشت مطلب را دریافت سخت نگران شد و گریه کرد و هماندم دستبند را بیرون آورد و پرده را از در خانه باز نمود و حسن و حسین را طلبید و دستبندها را به یکی از آن ها و پرده را
ص: 105
به دیگری داد و به آنان فرمود: نزد پدرم بروید و سلام مرا به او برسانید و به آن حضرت عرض کنید که ما در غیاب تو غیر از این ها به زندگی خود نیفزودیم اینک این ها را آورده این اختیار در دست شماست.
حسن و حسین به محضر پیامبر رسیدند و پیام مادر را به آن حضرت ابلاغ کردند پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را نوازش کردند سپس دستور داد آن دو دستبند را به چند قطعه شکستند آن قطعه ها را بین مهاجران تهی دست تقسیم نمودند و بعد دستور داد از آن پرده چند پیراهن تهیه کنند و به برهنگان دادند آن گاه فرمودند، خداوند فاطمه را رحمت کند خداوند به جای آن پرده (که از آن چند نفر برهنه را بپو بپوشانند) لباس بهشتی به فاطمه بپوشاند و به جای این دو دستبند او را با زیورهای بهشتی بیاراید. (1)
3- پیامبر در عروسی حضرت زهرا علیها السلام یک دست پیراهن نو به حضرت زهرا علیها السلام داده بود تا در شب عروسی بپوشد هنگامی که فاطمه به خانه زفاف رفت بر سجاده عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات می کرد ناگاه مستمندی به خانه فاطمه زهرا علیها السلام آمد و با صدای بلند گفت: از در خانه نبوت یک پیراهن کهنه می خواهم.
فاطمه در آن موقع دو پیراهن داشت یکی کهنه و دیگری نو خواست پیراهن کهنه را طبق تقاضای فقیر به او بدهد ناگاه به یاد این آیه (92 سوره آل عمران) افتاد که می فرماید ﴿لَن تَنَالُوا البَرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ هرگز به حقیقت نیکوکاری نمی رسید مگر آن چه را دوست دارید انفاق کنید.
حضرت زهرا علیها السلام این که می دانست پیراهن نو را بیشتر دوست دارد به این آیه عمل کرد و پیراهن نو را به فقیر داد.
فردای آن روز هنگامی که پیامبر پیراهن کهنه را در تن حضرت زهرا علیها السلام دید فرمود: چرا پیراهن نو را نپوشیده ای؟ حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: آن را به فقیر
ص: 106
دادم. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود اگر آن را برای شوهرت می پوشیدی بهتر و مناسب تر بود.
فاطمه عرض کرد: این روش را از شما آموختم در آن هنگام که حضرت خدیجه همسر شما گردید همه اموال خود را در راه شما به تهی دستان بخشید کار به جایی رسید که فقیری به در خانه آمد و تقاضای لباس کرد در خانه لباس وجود نداشت شما پیراهن خود را از تن بیرون آورده و به او دادید از این رو این آیه (29 سوره اسراء) نازل شد: ﴿وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ و بیش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرو مانی.
پیامبر تحت تاثیر محبت ها و خلوص دخترش زهرا قرار گرفت قطره های اشک از چشمانش سرازیر شد فاطمه را به نشانه محبت به سینه اش چسباند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در سخنی در شان حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: ﴿فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَکرَهْتُهَا عَلَی أَمْرٍ حَتَّی قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْراً ﴾؛
سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هچ کاری موجب ناخوشنودی او نشدم او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ گاه مرا ناخوشنود نکرد. (2)
پیوند مقدس حضرت زهرا علیها السلام و حضرت علی علیه السلام به قدری با صفا و پر مهر بود و وجود حضرت زهرا علیها السلام به قدری برای حضرت علی مایه آرامش
ص: 107
و خشنودی بود که علی در سخنی می فرماید ﴿وَ لَقَدْ کنْتُ أَنْظُرُ إِلَیهَا فَتَنْکشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان﴾ من به چهره زهرا نگاه می کردم همین نگاه هرگونه غم واندوه را از من برطرف مینمود
تواضع حضرت زهرا علیه السلام در خانه حضرت علی علیه السلام و احترام به آن حضرت به حدی بود که وقتی ماجرای فشار بین در و دیوار و بستری شدن آن حضرت در رابطه با مخالفت با خلفا رخ داد عمر و ابوبکر چندین بار از حضرت علی علیه السلام تقاضا کردند تا واسطه شوند و آن ها به حضور حضرت زهرا علیها السلام بیایند و احوالپرسی کنند و (رضایت آن حضرت را به دست آورند) سرانجام امیرالمؤمنین ضامن شد که آن ها را نزد فاطمه ببرد.
حضرت علی علیه السلام نزد فاطمه آمد و تقاضای آنان را مطرح کرد ولی فاطمه به شدت آن را رد کرد. حضرت علی علیه السلام فرمودند: من از طرف آن ها ضامن شده ام که از تو اجازه بگیرم.
در این هنگام حضرت زهرا علیها السلام در برابر علی با شرایطی تواضع کرده و فرمودند: ﴿إِنْ كُنْتَ قَدْ ضَمِنْتَ لهُمَا شَيْئاً فَالبَيْتُ بَيْتُكَ.. لا أُخَالفُ عَليْكَ بِشَيْءٍ﴾؛ اگر از طرف آن ها چیزی را ضامن شده ای خانه خانه توست و من در هیچ چیزی با رأی تو مخالفت نمی کنم.
و در روایت دیگر آمده است عمر و ابوبکر در کنار حضرت زهرا علیها السلام آمدند و نشستند تا علی از حضرت اجازه بگیرد حضرت علی علیه السلام به فاطمه گفت ای بانوی آزاد آن ها برای عذر خواهی آمده اند و اجازه ورود می طلبند چه می فرمایی؟ حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ گفت: ﴿الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاءُ﴾ خانه خانه تو است و بانوی آزاد همسر تو است اختیار با تو است هر چه می خواهی انجام بده. (1)
ص: 108
معمولاً زن ها از شوهران خود توقع دارند وسائل زندگی را از خانه وسیع و مركب راهوار و امکانات رفاهی دیگر را برایشان فراهم کنند و لباس و زیور آلات گران بهای دیگر را برای آن ها تهیه نمایند و..
ولی حضرت زهرا علیها السلام هرگز چنین توقّعاتی را نداشت و در حدود 9 سالی که با همسر خود حضرت علی علیه السلام بود حتی برای یک بار هم تقاضایی که مربوط به امور مادی باشد مطرح نکرد.
چند روزی گذشت که به خانه حضرت زهرا علیها السلام غذایی نرسید با این که بچه های حضرت زهرا علیها السلام سخت در فشار گرسنگی بودند و حضرت زهرا علیها السلام اندوخته غذایی خود را به آن ها داده بود و خود گرسنه تر از آن ها به سر می برد ولی ماجرا را به شوهرش نگفت.
حضرت علی علیه السلام نیز با کمبود شدید مواجه شد صبح یک روز که از فاطمه تقاضای غذا کرد فاطمه ماجرا را گفت.
حضرت علی علیه السلام فرمود: پس چرا به من نگفتی تا به جستجوی غذا بپردازم؟ فاطمه در پاسخ علی چنین گفت: ﴿إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیهِ﴾ من از خدایم شرم کردم که شما خود را بر چیزی که مقدورت نیست به زحمت اندازی.
عجیب این که حضرت علی علیه السلام از خانه بیرون آمد و یک دینار از کسی قرض گرفت و سپس برای تهیه غذا حرکت کرد در راه مقداد را دید که او نیز بر اثر تهی دستی از خانه بیرون آمده بود علی همان یک دینار را به مقداد داد و خود با دست خالی به خانه بازگشت. (1)
ص: 109
حضرت زهرا علیها السلام یا به مسأله حجاب بسیار اهمیّت می داد هرگز مو و بدن او را مرد نامحرم ندید و با این که در صحنه ها حضور داشت، هرگز از مرز حریم مقدّس حجاب و پوشش اسلامی خارج نشد.
روزی پیامبر از او پرسید برای زن چه کاری برترین کار است در پاسخ فرمود:
﴿أَنْ لاَ تَرَی رَجُلاً وَ لاَ یَرَاهَا رَجُلٌ﴾ نه او مرد بیگانه را ببیند و نه مرد بیگانه او را بنگرد.
پیامبر به نشانه تصدیق او را به سینه اش چسباند و فرمود: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ﴾ اين ها فرزندانی هستند که از نظر پاکی و کمال بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند. (1) (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: روزی مرد نابینایی اجازه ورود به خانه فاطمه را گرفت فاطمه خود را از او پوشاند پیامبر به او فرمود با این که این مرد نابینا است چرا خود را از او پوشاندی؟
حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ عرض کرد اگر او مرا نمی بیند من او را می بینم وانگهی او بو را استشمام می کند.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله پاسخ حضرت زهرا علیها السلام را پسندید و به نشانه تصدیق او فرمود: ﴿أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنِّی﴾ گواهی می دهم که تو پاره وجود من هستی. (3)
ضرورت شکر و سپاس الهی: ﴿الحمدُ اللهِ عَلى ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكرُ عَلى ما اَلهَمَ وَ
ص: 110
وَالثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاهَا وَ سُبُوعِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا وَ تَمَامِ مِنَنٍ أَوْلاهَا جَمَّ عَنِ الإِحْصَاءِ عَدَدُهَا ونَأْي عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدَّهَا وَ تَفَاوَتَ عَنِ اَلْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا﴾.
ستایش خداوند را بر نعمت هایی که به ما بخشید و شکر او را بر آن چه الهام فرمود حمد و ثنا بر خداوند برابر نعمت هایی که از پیش فرستاد و همه نعمت هایی که آفرید و نعمت های فراوانی که به انسان ها عطا فرمود و تمام منت ها و نعمت هایی که پیاپی فرستاد نعمت هایی که شمارش آن از توان انسان فزون تر و پاداش آن ناممکن و درک دامنه و گستردگی آن از ادراک و هوش بشر فراتر است.
شناخت خدا: ﴿المُمتَنعُ مِنَ الأَبصارِ رُؤيَتُهُ وَ مِنَ الأَلسُنِ صِفَتُهُ وَ مِنَ الْأوْهَامَ كَيْفِيتُهُ﴾
خداوندی که چشم ها او را نمی تواند بنگرد و زبان ها از وصف او عاجزند و و هم و خیال از درک ذات او فرو مانده اند.
ره آورد بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله: ﴿فَأَنَارَ اللهُ بِأَبِی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ظُلَمَهَا وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا وَ جَلَی عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ فَأَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَايَةِ وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ﴾.
پس خدای بزرگ تاریکی های جهالت را به وسیله محمد صلی الله علیه و آله روشن ساخت و مشکلات و تیرگی کفر را از قلب ها زدود و پرده ها از جلوی دیدگان برداشت. پیامبر برای هدایت در میان مردن بپا خواست و آنان را از گمراهی نجات داد و از کوری و کوردلی رهانید و به سوی دین استوار الهی رهنمون شد و همه را به راه راست فراخواند.
فلسفه اصول و فروع دين: ﴿فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّركِ، وَ الصَّلوةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِى الرِّزْقِ، وَالصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلَاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ امَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ وَ الْجِهَادَ عِزَّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجَابِ الْأَجْرِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ السُّخْطِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْسَأَةً فِي الْعُمُرِ وَ مَنْمَاةً
ص: 111
لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ وَ تَوْفِيَةَ الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ تَغْيِيراً لِلْبَخْسِ وَ النَّهْيَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِيهاً عَنِ الرِّجْسِ وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ الِّلَعْنَهِ، وَ تَرْکَ السَّرِقَهِ ایجاباً بِالْعِفَّهِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ، ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه وَ لا تَمُوتُنَّ اِلَّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ (1)، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِه وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ ﴿اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾﴾ (2)
سپس ایمان را برای پاک کردن شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری شما از تکبّر و زکات را برای پاک کردن جان و فراوانی روزی و روزه را برای تحقق اخلاص و حج را برای تقویت دین و عدل را برای استواری دل ها و اطاعت از اهل بیت را برای نظم یافتن ملت اسلام و امامت ما را برای ایمن ماندن از تفرقه و جهاد را برای عزّت اسلام و صبر را برای به دست آوردن پاداش و امر به معروف را برای مصالح اجتماعی عموم مردم و نیکی به پدر و مادر را برای دوری از عذاب الهی و صله ارحام را برای فزونی خویشاوند و قصاص را برای حفظ خون انسان ها و وفای به نذ را برای آمرزش الهی و رعایت کَیل و وزن در معاملات را برای درمان کم فروشی و نهی از شرابخواری را برای پاکیزه ماندن از پلیدی ها و دوری از تهمت ناموسی را برای محفوظ ماندن از لعنت الهی و ترک دزدی را برای تحقق عفت و پاکدامنی و حرمت شرک را برای اخلاص در توحید و بندگی قرار داد.
(پس از خدا آن گونه که شایسته است بترسید و از دنیا نروید مگر آن که مسلمان باشید).
1- ﴿هَلْ تَرَکَ أَبِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً؟﴾؛ آیا پدرم در روز غدیر خم (در مورد
ص: 112
تعیین رهبری حضرت علی بعد از خود عذر و بهانه ای را برای کسی باقی گذاشت؟ (1)
2- ﴿جَعَلَ اللهُ الصَّلاةَ تَنْزِیهآ لَکُمْ عَنِ الْکِبَرِ﴾؛ خداوند نماز را برای دوری شما از تکبر و خود محوری قرار داد. (2)
3- ﴿جَعَلَ اللّه طاعَتَنا نِظاما لِلْمِلَّةِ وَ إِمامَتَنا أَمانا مِنَ الْفُرْقَةِ﴾؛ خداوند اطاعت ما (خاندان رسالت) را برای حفظ نظام دینی جامعه قرار داد و امامت و رهبری ما را مایه ایمنی از اختلاف و پراکندگی مقرّر نمود.
4- ﴿اِنْ کُنْتَ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناکَ وَ تَنْتَهی عَمّا زَجَرْناکَ عَنْهُ فَاَنْتَ مِنْ شیعَتِنا وَاِلاّ فَلا﴾ اگر به آن چه به تو امر کردیم عمل کردی و از آن چه تو را نهی کردیم دوری کردی شیعه ما هستی و الا شيعه ما نيستى. (3)
5- ﴿اَللّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسی فی نَفْسی، وَ عَظِّمْ شَأْنَکَ فی نَفْسی﴾؛ خدایا! خودم را در نزد خودم کوچک کن و مقام خودت را در نزدم بزرگ گردان. (4)
6- ﴿شِیعتُنا مِنْ خِیارِ أهْلِ الْجَنَّهِ﴾؛ شیعیان ما از برجستگان اهل بهشت هستند. (5)
7- ﴿...وَاجلِس عِندَ رَأسی قُبالَهَ وَجهی ، فَأَکثِر مِن تِلاوَهِ القُرآنِ وَالدُّعاءِ ، فَإِنَّها ساعَهٌ یَحتاجُ المَیِّتُ فیها إلی اُنسِ الأَحیاءِ﴾؛ علی جان! بعد از دفن کنار سرم در روبرویم بنشین ودعا و قرآن زیاد بخوان زیرا آن وقت ساعتی است که مردگان نیاز به مأنوس شدن با زندگان دارند. (6)
8- ﴿وَ جَعَلَ اللهُ الجِهادَ عِزَّاً لِلإسلامِ وَذُلّا لِأَهلِ الکُفرِ وَالنَّفاقِ﴾؛ خداوند جهاد را سبب عزّت اسلام و مایه ذلّت کافران و منافقان قرار داد. (7)
ص: 113
9- ﴿اللَّهُمَّ أَنْتَ المنى و فوق المنى، اسئلك ان لا تعذب محبّى و محبّ عترتی﴾؛ خدایا! تو امید من و بالاتر از امید من هستی از درگاهت می خواهم که دوست مرا و دوست خاندان مرا در آتش دوزخ عذاب نکنی. (1)
10- ﴿اُنْشَدُکُمَا الله اَلَمْ تَسْمَعا رسول الله صلی الله علیه و آله یَقُول رِضا فاطِمَهَ مِنْ رِضایَ وَ سَخَطَ فاطِمَهَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ اَحَبَّ فاطِمَهَ اِبْنَتی فَقَدْ اَحَبَّنِیّ وَ مَنْ اَرْضی فاطِمَهَ اَرْضانی وَ مَنْ اَسْخَطَ فاطِمَهَ فَقَدْ اَسْخَطی؟ قَالَا نَعَمْ سَمِعْنَاهُ﴾؛ (خطاب به ابوبکر و عمر) شما را به خدا سوگند می دهم آیا از رسول خدا نشنیده اید که فرمود خشنودی فاطمه از خشنودی من است و خشم فاطمه از خشم من است کسی که دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را خشنود کند مرا خشنود کرده و کسی که او را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است؟ آن ها گفتند: آری شنیده ایم. (2)
ص: 114
ص: 115
نام امام دوم: حسن
لقب های آن بزرگوار: مجتبی، سبط اکبر است
ولادت آن حضرت در شب نیمه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه بود و دوران زندگانی امام حسن علیه السلام در سه بخش خلاصه می شود:
الف) در عصر پیامبر صلى الله عليه و سلم حدود 7 سال.
ب) ملازمت با پدر حدود 30 سال.
ج) عصر امامت 10 سال.
و آن حضرت در 28 صفر سال 50 هجری در سنّ حدود 47 سالگی به دستور ،معاویه توسط ،جُعده در مدینه مسموم و به شهادت رسید و مرقد ایشان در قبرستان بقیع در مدینه است.
ص: 116
1- علاقه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه السلام:
ابو هُریره می گوید: روزی حسن علیه السلام به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و در کنار آن حضرت نشست. پیامبر دهانش را به (نشانه محبّت) بر دهان حسن علیه السلام نهاد و سه بار فرمود:
﴿ اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ ، فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ﴾؛ خدايا من حسن را دوست دارم و همچنین آن کسی که حسن را دوست بدارد، دوست دارم. (1)
1- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿إِنَّ اِبْنِی هَذَا سَیِّدٌ یُصْلِحُ اَللَّهُ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ﴾؛ (2)
همانا این پسرم سرور و آقاست خداوند به وسیله او بین دو گروه از مسلمانان را اصلاح می دهد.
2- عمّار یاسر می گوید؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مکرّر فرمود:
﴿اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ هُما رَیحانَتَیَّ مِنَ الدُّنیا ﴾؛ (3)
حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند، آن ها دو گُل خوشبوی من در دنیا می باشند.
ص: 117
3- نیز فرمود:
﴿هذانِ ابنایَ ، مَن أحَبَّهُما فَقَد أحَبَّنی﴾؛
حسن و حسین دو پسر من هستند کسی که آن ها را دوست بدارد مرا دوست داشته است.
4- نیز فرمود:
﴿ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا﴾؛ (1)
حسن وحسین هر دو امام و پیشوایند چه قیام کنند چه صلح کنن.
1- روزی علی علیه السلام خطاب به دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام فرمود: ﴿أَنْتُمَا إِمَامَانِ بَعْدِی سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ وَ اَلْمَعْصُومَانِ حَفِظَکُمَا اَللَّهُ وَ لَعْنَهُ اَللَّهِ عَلَی مَنْ عَادَاکُمَا﴾؛ شما دو امام بعد از من و دو آقای جوانان اهل بهشت و دو معصوم هستید. خداوند شما را نگهدارد و لعنت خدا بر کسی که با شما دشمنی کند. (2)
2- محمد حنیفه نیز به این مطلب اعتراف داشت بعضی به او گفتند پدرت همواره تو را به سوی میدان جنگ می فرستد و تو را آماده و مغرور برای جنگیدن می کند. نه حسن و حسین را؟
محمد حنیفه در پاسخ به این سؤال گفت: ﴿إِنَّهُمَا عَیْنَاهُ وَ أَنَا یَمِینُهُ فَهُوَ یَدْفَعُ عَنْ عَیْنَیْهِ بِیَمِینِهِ﴾ حسن و حسین علیهما السلام دو چشمان پدرم علی علیه السلام هستند، و من دست راست پدرم هستم، پدرم چشمان خود را به وسیله دستش حفظ می کند. (3)
امیر مؤمنان علی علیه السلام در فرصت های مناسب با معرّفی شخصیت علمی و معنوی امام حسن علیه السلام علیه السلام مردم را به سوی او فرا می خواند و صلاحیت آن حضرت را برای جانشینی و رهبری امّت، آشکار می ساخت، در این راستا کافی است به
ص: 118
دو نمونه زیر توجه کنید:
1- پاسخ های امام حسن علیه السلام به مأمور مخفی معاویه
پادشاه روم، به وسیله نامه، پرسش هایی از معاویه نمود. او از جواب آن فرو ماند؛ مردی را به عنوان مأمور مخفی نزد حضرت علی علیه السلام فرستاد تا پاسخ آن پرسش ها را از آن حضرت دریافت کند و برای شاه روم بفرستد.
مأمور مخفی به کوفه آمد او به محضر علی علیه السلام رسید، چون ناشناس بود، علی علیه السلام از او بازجویی کرد. او به حقیقت حال خود اعتراف نمود. علی فرمود: خداوند پسر هند جگرخوار (معاویه) را بکشد، تا چه اندازه خود و همراهانش گمراهند. خدا او را بکشد، کنیزی را آزاد کرد، ولی از مسئله ازدواج با او نا آگاه بود. خداوند خودش بین من و این امت داوری کند که نسبت به من قطع رحم کردند مقام ارجمند مرا کوچک شمردند و اوقات عمر مرا تباه نمودند. حسن و حسین علیهما السلام و محمد حنیفه را این جا بیاورید آن ها را حاضر کردند.
على علیه السلام به مرد شامی فرمود (این دو نفر حسن و حسین پسران رسول خدایند و این محمد پسر من است از هر کدام دوست داری سؤال های خود را بپرس))
مرد شامی حسن علیه السلام را انتخاب کرد آن گاه سؤالات زیر را مطرح کرد:
1- بین حقّ و باطل چقدر فاصله است؟
2- بین آسمان و زمین چقدر راه است؟
3- بين مشرق و مغرب چقدر فاصله است.
4- این لکّه هایی که در چهره ماه دیده می شود چیست؟
5- قوس قزح (رنگین کمان) چیست؟
6- کهکشان چیست؟
7- نخستین چیزی که بر روی زمین روان و آشکار شد کدام است؟
8- نخستین چیزی که روی زمین جنبید چه بود؟
9- آن چشمه ای که ارواح مؤمنان و کافران در آن پناه می گیرند کدام است؟
ص: 119
10- خنثی کیست؟
11- و آن 10 چیزی که هر کدام از دیگری سخت ترند کدامند؟
امام حسن علیه السلام پرسش های او را بیدرنگ چنین پاسخ داد:
1- بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است آن چه به چشم خود بینی حقّ است و آن چه با گوش هایت بشنوی نا حقّ است.
2- بین زمین و آسمان به اندازه دعای ستمدیده (که زود به آسمان می رسد و مستجاب می شود فاصله است)
3- میان مشرق و مغرب به اندازه یک روز مسیر خورشید است؛ آن گاه که خورشید طلوع کند تا آنگاه که غروب نماید.
4- کهکشان همان گشادگی (و وسعت فضای آسمان برای ستارگان بسیار) است.
6- در مورد لکّه های ماه بدان که نور ماه مانند نور خورشید است، خداوند آن نور را زمانی محو می کند، چنان که در قرآن می فرماید: ﴿فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾؛ پس نشانه شب را محو کردیم و نشانه روز را تابان نمودیم. (1)
7- نخستین چیزی که در زمین روان و آشکار شد، وادی دَلَس (وادی ظلمت) بود.
8- نخستن چیزی که روی زمن ،جنبید درخت خرما بود.
9- نام چشمه ای که ارواح مؤمنان در آن پناه می گیرند، ((سلمی)) است و نام آن چشمه ای که ارواح کافران در آن پناه می گیرند ((برهوت)) است.
10- خنثی؛ انسانی است که نمی داند مرد است یا زن، او تا هنگام بلوغ در انتظار ماند اگر پستان در آورد زن است و اگر ریش در آورد مرد است اگر این دو نشانه در آن آشکار نشد به او گفته می شود به طرف دیوار ادرار کند اگر ادرار او به
ص: 120
دیوار برسد مرد است و اگر چون ادرار کردن شتر را پس گردد، زن است.
11- آن 10 چیزی که هر کدام بر دیگری سخت تر است، عبارت است از سنگ و سخت تر از سنگ، آهن و سخت تر از آهن آتش و سخت تر از آتش، آب و سخت تر از آب، ابر و سخت تر از ابر، باد و سخت تر از باد فرشته ای که آن باد را به حرکت در می آورد و سخت تر از آن فرشته فرشته مرگ (عزرائیل) است؛ و سخت تر از عزرائیل، مرگ است و سخت تر از مرگ فرمان خدا است.
مرد شامی از پاسخ های امام حسن علیه السلام آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که همان لحظه گفت:
گواهی می دهم که تو پسر رسول خدا هستی و علی علیه السلام وصىّ محمّد صلی الله علیه و آله است سپس این پاسخ ها را برای معاویه نوشت و او برای شاه روم فرستاد. شاه روم پس از دریافت پاسخ ها گفت: به عقیده من این پاسخ ها از معاویه نیست بلکه از مخزن نبوت گرفته شده است. (1)
عصر خلافت امام علی علیه السلام بود، قصّابی را که چاقوی خون آلود در دست داشت، در خرابه ای دیدند و در کنار او جنازه خون آلود شخصی افتاده بود. قرائن نشان می داد که کشنده او همین قصاب است او را دستگیر کرده و به حضور امام علی علیه السلام آوردند.
امام علی علیه السلام به قصّاب گفت: در مورد کشته شدن آن مرد چه نظری داری ؟ قصّاب گفت من او را کشته ام.
امام علیه السلام بر اساس ظاهر جریان و اقرار قصّاب دستور داد تا قصّاب را ببرند و به عنوان قصاص، اعدام کنند.
در این حال که مأمورین او را به قتلگاه می بردند، قاتل حقیقی با شتاب به
ص: 121
دنبال مأمورین دوید و به آن ها گفت عجله نکنید و این قصّاب را به حضور امام علی علیه السلام بازگردانید.
مأمورين او را به حضور علی علیه السلام بازگرداندند قاتل حقیقی به حضور على علیه السلام آمد و گفت ای امیرمؤمنان سوگند به خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست بلکه او را من کشتم.
امام علیه السلام به قصّاب فرمود چه موجب شد که اعتراف نمودی من او را کشته ام؟
قصّاب گفت: من در یک بن بستی قرار گرفتم که غیر از این چاره ای نداشتم؛ زیرا افرادی مانند این مأمورین مرا کنار جنازه به خون آغشته، با چاقوی خون آلود به دست دیدند.
همه چیز بیانگر آن بود که من او را کشته ام از کتک خوردن ترسیدم و اقرار نمودم که من کشته ام ولی حقیقت این است که من گوسفندی را نزدیک آن خرابه ،کشتم سپس ادرار بر من فشار آورد در همان حال که چاقوی خون آلود در دستم بود به آن خرابه برای تخلی رفتم جنازه به خون آغشته آن مقتول را آن جا دیدم در حالی که ترسیده بودم برخاستم در همین هنگام این گروه آمدند و مرا به عنوان قاتل دستگیر نمودند.
امیر مؤمنان علی علیه السلام: فرمود: این قصّاب و این شخصی که خود را قاتل معرفی می کند را به حضور امام حسن علیه السلام ببرید تا او قضاوت نماید.
مأمورین آن ها را نزد امام حسن علیه السلام آوردند و جریان را به عرض رساندند.
امام حسن علیه السلام فرمود: به امیرمؤمنان علی علیه السلام عرض کنید اگر این مرد قاتل آن شخص را کشته است در عوض جان قصاب را حفظ نموده است و خداوند در قرآن فرماید:
﴿وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً﴾؛ و هركس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گویی همه مردم را نجات بخشیده است.
مأمورین، قضاوت امام حسن علیه السلام را به علی علیه السلام ابلاغ کردند. علی علیه السلام این
ص: 122
قضاوت را پذیرفت و سپس دستور داد قاتل و قصّاب را آزاد نموده و دیه مقتول را از بیت المال به ورثه او عطا فرمود. (1)
امام سجّاد علیه السلام فرمود: امام حسن علیه السلام در عصر خود از عابدترین، پارساترین و برترین انسان ها بود. وقتی از مدینه به مکه برای انجام مراسم حج می رفت، پیاده می رفت و گاهی پابرهنه و هرگاه به یاد مرگ می افتاد گریه می کرد و نیز هنگامی که به یاد قیامت و عبور در پل صراط و حضور در دادگاه الهی می افتاد می گریست و گاهی آن چنان منقلب می شد که ناله می کرد و از حال می رفت و هنگامی که به یاد بهشت می افتاد نگران می شد و عرض می کرد: «خدایا از درگاهت بهشت را می طلبم و پناه می برم به تو از آتش دوزخ».
هنگام قرائت قرآن هرگاه به آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید رسید با کمال تواضع به ندای خدا لبیک می گفت و عرض می کرد: لبّيك اللهم لبّيك.
«جواب مثبت به تو دادم ای خدا با تمام وجود جواب مثبت دادم!».
او در همه حال از خدا یاد می کرد بیانی شیوا گویا و رسا داشت و در سخنرانی ها شنوندگان را فوق العاده مجذوب می کرد. (2)
امام حسن علیه السلام هنگام نماز زیباترین لباس های خود را می پوشید، شخصی پرسید: ای پسر رسول خدا چرا زیباترین لباس خود را در نماز می پوشی؟
امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
ص: 123
«خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و در قرآن (آیه 31 اعراف) می فرماید:
﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾؛ «زينت خود را هنگام رفتن به مسجد برگیرید».
از این رو دوست دارم تا زیباترین لباسم را هنگام نماز بپوشم.
او هرگاه به سوی مسجد حرکت می کرد وقتی به در مسجد می رسید، سرش را به سوی آسمان بلند می کرد و با خشوع مخصوص می گفت:
﴿إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ اَلْمُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیمُ﴾؛ خدايا! مهمان تو به در خانه تو آمده ای نیک بخش گنهکاری به محضرت بار یافته پس به لطف و کرمت از گناهانم بگذرای خدای بزرگوار! (1)
او 25 بار و به روایتی 20 بار پیاده از مدینه به مکّه (حدود 80 فرسخ) برای انجام مراسم حج رفت و می گفت: «من از درگاه خدایم شرم می کنم که برای ملاقات با او پیاده به خانه اش نروم.» (2)
در یکی از سال ها امام حسن علیه السلام مجتبی علیه السلام پیاده از مدینه به مکه رهسپار شد به طوری که پاهایش آماس کرد در مسیر راه یکی از خدمتکاران عرض کرد:
«اگر سوار شوی، این آماس رفع می گردد. امام حسن علیه السلام فرمود نه، وقتی که به منزلگاه بعدی رسیدیم سیاه پوستی نزد تو آید و روغنی همراه دارد، تو آن روغن را از او بخر و چانه نزن خدمتکار گفت پدر و مادرم به قربانت ما به هیچ منزلگاهی وارد نشده ایم که به دوا فروشی برخورد کنیم. امام فرمود آن مرد در نزدیک منزلگاه بعدی است خدمتکار می گوید حدود یک میل (دو کیلومتر) از
ص: 124
آن جا گذشتیم ناگاه آن سیاه پوست پیدا شد امام علیه السلام به من فرمود نزد این مرد برو و روغن را از او بگیر و قیمت آن را به او بده من هم نزد آن مرد سیاه پوست رفتم و تقاضای روغن نمودم. سیاه پوست گفت این روغن را برای چه کسی می خواهی؟ گفتم برای حسن بن علی علیه السلام سیاه پوست گفت خواهش می کنم مرا نزد آن حضرت ببر من هم موافقت کردم و با سیاه پوست به حضور امام حسن علیه السلام آمدیم.
سیاه پوست عرض کرد پدر و مادرم به فدایت من نمی دانستم که روغن را برای شما می خواهد اجازه بدهید قیمتش را نگیرم زیرا من غلام شمایم از خدا بخواهید به من پسری سالم عنایت کند که دوست شما اهل بیت باشد، زیرا وقتی که از نزد همسرم جدا شدم درد زایمان داشت.
امام حسن علیه السلام فرمود به خانه ات برو که خدا پسری سالم به تو عطا فرموده است و او از شیعیان ما می باشد سیاه پوست همان دم به خانه اش بازگشت و دید همسرش پسری سالم به دنیا آورده است. سپس به محضر امام حسن علیه السلام برگشت و خبر ولادت پسر را به آن حضرت داد و برای آن حضرت دعا کرد.
امام حسن علیه السلام از آن روغن به پایش مالید و بر اثر آن ورم پاهایش بر طرف گردید.
این پسر بزرگ شد و بعدها از یاران و دوستان مخلص آل محمد علیهم السلام گردید و به عنوان شاعر و مداح معروف اهل بیت علیهم السلام با نام «سیّد حمیری» مشهور گردید، که به گفته بعضی 2300 قصیده در فضائل خاندان رسالت سروده است.(1)
1- پیرمردی نا آگاه از اهالی ،شام در مدینه امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب دید، آن چه توانست از آن حضرت بدگویی کرد امام کنار او آمد و بر او سلام کرد و
ص: 125
در حالی که لبخند در چهره داشت به او فرمود: ای پیرمرد! گمانم غریب هستی؟ و گویا اموری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خشنود می شویم. اگر چیزی از ما بخواهی به تو عطا می کنیم. اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می کنیم. اگر کمک برای بار برداری از ما بخواهی بار تو را بر می داریم. اگر گرسنه باشی تو را سیر می نماییم. اگر نیازمند باشی تو را بی نیاز می کنیم. اگر گریخته باشی به تو پناه می دهیم. اگر حاجتی داری آن را ادا می نماییم. اگر مرکب خود را به سوی خانه ما روانه سازی و تا هر وقت بخواهی مهمان ما باشی برای تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع و ثروت بسیار داریم.
هنگامی که آن پیرمرد نا آگاه این سخنان مهرانگیز را از امام حسن علیه السلام شنید، منقلب شد و گریه کرد و گفت: «گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی، خداوند آگاه تر است که مقام و رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت مبغوض ترین افراد در نزد من بودید ولی اینک تو محبوب ترین انسان در نزد من می باشی!
سپس او به خانه امام حسن علیه السلام وارد شد و مهمان آن بزرگوار بود تا پس از مدتی در حالی که محبت خاندان نبوت در جای جای قلبش قرار گرفته بود از محضر امام حسن علیه السلام مرخص گردید. (1)
هنگامی که جنازه امام حسن علیه السلام را به سوی بقیع حرکت دادند، مروان (که از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بود) زیر تابوت آن حضرت آمد و جنازه را تشییع کرد. امام حسین علیه السلام به او فرمود: «آیا جنازه امام حسن علیه السلام را حمل می کنی، با این که همواره جرعه های اندوه را در آن وقت که زنده بود به او می خوراندی؟!»
مروان در پاسخ گفت: «آری این کارها را با کسی انجام دادم که حلم و
ص: 126
خویشتنداری او با کوه ها برابری می کرد». (1)
روزی امام حسن علیه السلام هنگام عبور، چند نفر فقیر را دید که روی خاک نشسته اند و با هم به خوردن نان های خرده و خشک مشغولند، آن ها تا امام علیه السلام را دیدند، گفتند: «بفرما از غذای ما بخور امام حسن علیه السلام کنار آن ها رفت و فرمود: «خداوند متکبران را دوست ندارد». سپس آن ها را به خانه خود دعوت کرد. آن ها به خانه امام حسن علیه السلام آمدند و غذا خوردند. هنگام رفتن امام حسن علیه السلام به هر کدام لباسی عطا فرمود. (2)
امام حسن علیه السلام شب را با یاران، در ساباط (مدائن) ماندند، صبح آن شب خواست تا سپاه خود را بیازماید که آیا آمادگی برای جنگیدن با سپاه معاویه دارند یا نه؟
دستور داد همه یاران برای نماز اجتماع کنند؛ این دستور اجرا شد. بعد از نماز به منبر رفته پس از حمد و ثنا فرمودند:
آگاه باشید! همانا آن چه موجب اتحاد و بهم پیوستگی شما است، (گر چه آن را نپسندید) برای شما از پراکندگی بهتر است. (گر چه پراکندگی را دوست بدارید) آگاه باشید! آن چه را من برای شما می اندیشم، بهتر از آن چیزی است که خودتان برای خود می اندیشید. بنابراین از دستور من سرپیچی نکنید و رأی مرا (که برای شما پسندیده ام) به من باز نگردانید...
سپاهیان پس از شنیدن این گفتار به همدیگر نگاه می کردند و می گفتند:
ص: 127
منظور امام علیه السلام از این سخنان چیست ؟
جمعی می گفتند: «سوگند به خدا چنین پنداریم که امام علیه السلام می خواهد با معاویه صلح کند.»
گفتگو شدّت یافت عدّه ای از سپاه (که از خوارج بودند) گفتند: «این مرد (امام حسن علیه السلام) کافر شده» در این وقت گروهی تحریک شدند و به خیمه امام حسن علیه السلام ریختند و آن چه در آن جا بود غارت کردند تا آن جا که جانماز آن حضرت را از زیر پایش کشیدند و بردند و حتی ردایش را از دوشش برداشتند...
کوتاه سخن آن که: آن حضرت سوار بر مرکب خود شده، با جمعی از یاران و پاسداران از آن جا دور شدند وقتی که به تاریکی مدائن رسیدند مردی از بنی اسد به نام «جرّاح بن سنان» به پیش آمد و دهنه اسب آن حضرت را گرفت و گفت: «الله اکبر * ای حسن! مشرک شدی چنان که پدرت قبل از این مشرک شد».
و سپس با شمشیری که در دست داشت چنان بر ران آن حضرت زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید امام علیه السلام از شدّت درد دست را برگردن ضارب نهاد و با هم به زمین افتادند. در این هنگام یکی از شیعیان امام علیه السلام به نام «عبد الله بن خطل» جهید و شمشیر ضارب را از دست او گرفت و با همان شمشیر او را کشت...
از این پس امام حسن علیه السلام در مدائن و در خانه «سعدبن مسعود ثقفی» که حاکم مدائن بود بستری شد و به معالجه خود پرداخت. (1)
در چنان شرایط سختی چند حادثه بسیار تلخ دیگر که در ذیل به آن ها اشاره می شود اتّفاق افتاد
گروهی از سران سپاه امام حسن علیه السلام به طور محرمانه برای معاویه نوشتند: «ما
ص: 128
تسلیم فرمان تو هستیم به سوی ما بیا. ما متعهد می شویم که حسن علیه السلام را تسلیم تو نماییم، یا غافلگیر کرده و بکشیم».
نامه ای از جانب قیس بن سعد برای امام حسن علیه السلام آمد که در آن نوشته بود: «عبیدالله بن عباس در جبهه فریب پیام معاویه را خورده شبانه با عده ای به معاویه پیوست. زیرا معاویه برای او پیام داد که اگر به من بپیوندی یک میلیون درهم پول به تو می دهم نیمی از آن را نقد و نیم دیگرش را هنگام ورود به کوفه در اختیارت می گذارم.»
امام حسن علیه السلام سپاهی را که تعدادشان چهار هزار نفر بود به فرماندهی مردی از قبیله کنده به جبهه فرستاد آن ها وقتی به شهر انبار رسیدند معاویه توسط جاسوسان خود برای فرمانده پانصد هزار درهم فرستاد و وعده امارت بعضی از نقاط شام را به او داد و او نیز با دویست نفر از نزدیکانش به معاویه پیوست. (1)
ابن صبّاغ مالکی در کتاب فصول المهمّه، متن صلحنامه را ذکر کرده که خلاصه ترجمه آن چنین است:
«این چیزی که است حسن بن علی علیه السلام با معاویه بر اساس آن صلح نمودند تا زمام حکومت در دست معاویه باشد، و این اساس عبارت است از:
معاویه به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و اله عمل کند.
معاویه هیچ کس را جانشین و ولیعهد برای خود قرار ندهد.
جان مردم (شیعیان) در هر کجا که هستند از حجاز، یمن و عراق در امان باشد و اصحاب و شیعیان علی علیه السلام و زنان و فرزندان آن ها از نظر جان، مال و ناموس در امان باشند.
ص: 129
حسن و حسين علیهما السلام و سایر افراد خاندان نبوت در امن و آزادی باشند و کسی در نهان و آشکار گزندی به آنان نرساند و در تمام نقاط جهان در امنیت و آزادی بسر برند.
و در بعضی از متون چهار شرط زیر نیز ذکر شده است:
معاویه باید دست از سب و لعن علی علیه السلام بردارد و نام مبارک او به نیکی برده شود.
هزار هزار درهم بین فرزندان شهدای جنگ جمل و صفین که در ركاب على علیه السلام كشته شده اند، تقسیم شود.
حقّ صاحبان حق را به آن ها برگرداند.
و هر سال پنجاه هزار درهم به عنوان حقّ امام حسن علیه السلام علیهما السلام (و حق اهل بیت پیامبر) را ادا نماید.
این صلحنامه در 25 ربیع الاول سال 41 منعقد و گروهی از بزرگان آن را امضاء کردند و معاویه متعهد شد تا به آن عمل کند».
این شروط به خوبی نشان می دهد که اگر به آن وفا می شد، امام حسن علیه السلام در پرتو آن می توانست به آگاهی بخشی و باز سازی نیروهای خود بپردازد و در این فرصت بتواند آب از دست رفته را به جوی خود بازگرداند. ولی معاویه پس از آن که بر اوضاع مسلط گردید به سوی کوفه حرکت کرد و روز جمعه به «نخیله» (نزدیک کوفه) وارد شد و در آن جا مردم را از دو طرف به گرد خود جمع کرد و برای آن ها سخنرانی نمود. در آن خطبه با کمال صراحت و گستاخی گفت:
من برای نماز، زکات و حجّ با شما نجنگیدم، با این که شما به این امور پایبند هستید، بلکه جنگ من با شما از این رو بود که زمام امور حکومت را به دست گیرم و خداوند آن را به من عطا کرد. اکنون بدانید آن شروطی را که در ضمن قرارداد صلح به حسن بن علی وعده دادم همه را زیر پا می نهم و به هیچ کدام آن ها وفا نخواهم کرد. (1)
ص: 130
معاویه چند روز پس از برقراری صلح وارد کوفه شد و چند روز برای اخذ بیعت در آن جا ماند و مراسم بیعت با او به پایان رسید. بعد از آن در مسجد کوفه و در میان اجتماع مردم بر فراز منبر رفت و به سخنرانی پرداخت.
در این سخنرانی نام مبارک حضرت علی علیه السلام را به زبان آورد و نسبت به ساحت مقدّس آن حضرت و امام حسن علیه السلام ناسزا گفت، در حالی که حسن و حسین علیهما السلام در آن مجلس حضور داشتند.
حسین علیه السلام برخاست تا پاسخ معاویه را بدهد حسن علیه السلام دست او را گرفت و نشانید آنگاه خود برخاست و خطاب به معاویه چنین گفت:
ای کسی که علی علیه السلام را به بدی یاد کردی ! من حسن هستم و پدرم على علیه السلام است. تویی معاویه و پدرت صخر مادر من فاطمه علیها السلام. مادر تو هند. جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله و جد تو حرب جده من خدیجه و جده تو فتیله است. خداوند لعنت کند از ما آن کس را که نامش پلیدتر و حسب و نسبش پست تر و سابقه اش بدتر و کفر و نفاقش بیشتر است.
گروه های مختلف که در مسجد بودند فریاد زدند: آمین ! آمین! (1)
به این ترتیب امام حسن علیه السلام معاویه را شرمگین و سرافکنده نمود. اثر سخنرانی عوام فریبانه و بیهوده او را خنثی کرد.
روزی معاویه به امام حسن علیه السلام گفت: «من از تو بهترم»
امام حسن علیه السلام فرمودند: چرا؟
معاویه: به خاطر آن که مردم به دور من اجتماع کرده اند.
ص: 131
امام حسن علیه السلام هيهات! هیهات! (چقدر این ادعا دور از حقیقت است) ای فرزند جگر خواره اجتماع مردم به دور تو دوگونه است:
از روی اجبار و زور
از روی اختیار و آزادی
دسته اوّل به فرموده قرآن (به خاطر اجبار) معذورند، دسته دوم گنهکارند. حاشا که من به تو بگویم از تو بهترم، زیرا خوبی در تو نیست، تا خودم خوبتر از تو باشم (تو قابل مقایسه با من نیستی) ولی بدان که خداوند مرا از صفات زشت و تو را از صفات نیک دور ساخته است. (1)
هنگامی که امام صلح کردند افراد و گروه های متعدّدی به صلح امام حسن علیه السلام اعتراض می کردند و آن حضرت را مورد سؤال قرار می دادند آن بزرگوار به آن ها پاسخ های مختلف می داد که با بررسی این پاسخ ها ریشه ها و عوامل صلح امام حسن علیه السلام مشخص می گردد.
بخشی از خلاصه پاسخ های آن حضرت چنین بود:
- یار و یاور نداشتم.
- یارانم پراکنده و دارای عقاید گوناگون هستند.
- اراده خداوند هر روز شکل مخصوصی دارد (اکنون شکل مبارزه باید به گونه دیگری باشد).
- به خاطر حفظ خون مسلمانان صلح کردم اگر چنین نمی کردم یک نفر از شیعیان ما در روی زمین باقی نمی ماند.
- داستان صلح من همچون داستان خضر و موسی علیهما السلام است که خضر کشتی را سوراخ کرد تا به دست صاحبانش برسد وگرنه طاغوتیان آن را تصرف
ص: 132
می کردند، موسی علیه السلام چون از راز موضوع بی خبر بود از عمل خضر علیه السلام خشمگین شد ولی وقتی که به راز آن پی برد، آن را پسندید.
امام حسن علیه السلام پس از ذکر داستان خضر علیه السلام فرمود:
«شما نیز به خاطر نا آگاهی به راز صلح بر من خشمگین شده اید، اگر راز آن را می دانستید آن را می پسندید».
- از عقل و خرد دور است که من چیزی (جنگی) را که آماده آن نیستید به شما تحمیل کنم.
- صلح من همانند صلح پیامبر صلی الله علیه و آله با کافرانی مانند بنی ضمره، بنی اشجع و مشرکان مکه در صلح حدیبیّه بود. آنان که پیامبر صلی الله علیه و آله با آن ها صلح کرد کافر (بر اساس تنزیل ظاهر قرآن) بودند. معاویه و اصحابش که من با آن ها صلح نمودم، کافر (بر اساس تأویل باطن قرآن) هستند.
- وای بر شما! شما نمی دانید که چه کرده ام؟! سوگند به خدا پذیرش صلح من برای شیعیانم بهتر است از آن چه خورشید بر آن می تابد و غروب می کند...
1- ﴿مَنْ بَدَءَ بِالْکَلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجیبُوهُ﴾ (1) کسی که قبل از سلام کردن سخن گفت جواب او را ندهید.
2- ﴿ اَلْخَیْرُ اَلَّذِی لاَ شَرَّ فِیهِ اَلشُّکْرُ مَعَ اَلنِّعْمَهِ وَ اَلصَّبْرُ عَلَی اَلنَّازِلَهِ﴾ (2)؛ خير و سعادت خالص شکر در برابر نعمت و صبر در برابر حوادث ناگوار است.
3- ﴿حَقٌّ لِمَنْ وَقَفَ بَیْنَ یَدَیْ ذِی اَلْعَرْشِ أَنْ یَصْفَرَّ لَوْنُهُ وَ تَرْتَعِدَ مَفَاصِلُهُ﴾ (3)؛ برای آن کسی که در برابر خداوند برای عبادت می ایستد سزاوار است که رنگش زرد شود و بندهای بدنش به لرزه درآید.
ص: 133
4- ﴿غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعَامِ یَنْفِی الْفَقْرَ و بَعْدَ الطَّعَامِ یَنْفِی الْهَمَّ﴾ (1)؛ شستن دست ها قبل از غذا خوردن موجب نابودی فقر می شود و شستن دست ها بعد از غذا خوردن موجب نابودی غم و اندوه می گردد.
5- ﴿عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَاْکُولِهِ کَیْفَ لَا یَتَفَکَّرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیَجْنِبُ بَطْنَهُ مَا یُؤذِیهِ وَ یُودِعُ صَدرَهُ مَا یُرِیدُ﴾ (2)؛ تعجب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تعقل نمی نمایند، شکم را از طعام مضر حفظ می کنند ولی باک ندارند که افکار پلیدی در روان آن ها وارد شود.
6- ﴿یابنَ آدمَ! إنّکَ لَم تَزَل فی هَدمِ عُمُرِکَ مُنذُ سَقَطتَ مِن بَطنِ اُمِّکَ ، فَخُذ مِمّا فی یَدَیک لِما بَینَ یَدَیکَ ؛ فَإنّ المؤمِنَ یَتَزَوَّدُ ، والکافِرُ یَتَمَتَّعُ﴾ (3)؛ امام علیه السلام فرمود: ای فرزند آدم تو از روزی که شکم مادر را ترک گفتی و قدم به زمین گذاردی پیوسته سرگرم نابود ساختن عمر خویش هستی از فرصت زندگی استفاده کن و از آن چه اکنون در دست داری برای منازلی که در پیش داری بهره بردار که افراد با ایمان از دنیا زاد و توشه برای فردای خود تهیه می کنند و افراد بی ایمان تنها از آن لذت و کامروایی می خواهند.
7- ﴿مَنْ أَدَامَ الِاخْتِلَافَ إِلَی الْمَسْجِدِ أَصَابَ إِحْدَی ثَمَانٍ آیَهً مُحْکَمَهً وَ أَخاً مُسْتَفَاداً وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً وَ رَحْمَهً مُنْتَظَرَهً وَ کَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَی الْهُدَی أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًی وَ تَرْکَ الذُّنُوبِ حَیَاءً أَوْ خَشْیَهً﴾ (4)؛ کسی که بطور مرتب در رفت و آمد به مسجد باشد به یکی از هشت نیکی می رسد. اعتقادات محکم، برادری مفید، دانشی همه جانبه، رحمت الهی، گفتاری که او را به هدایت می رساند یا او را از کار زشتی باز می دارد و ترک گناه از روی شرم و حیا یا از خوف و خشیت خداوند تبارک و تعالی.
ص: 134
8- ﴿ما تَشاوَرَ قَومٌ إلّاهُدوا إلی رُشدِهِم﴾؛ ثمره و نتیجه مشاوره، هدایت به کمال و رشد است.
9- جناده بن أبى امیه می گوید در آخرین لحظات عمر امام حسن علیه السلام در أستعد محضر آن حضرت بودم که عرض کردم عظنی یا ابن رسول الله، قال: ﴿نعم اِستَعِدَّ لِسَفَرکَ وَ حَصِّل زادَکَ قَبلَ حُلُولِ اَجَلِکَ وَ اعلَم اِنَّکَ تَطلُبُ الدُّنیا و المَوتُ یَطلُبُکَ وَ لاتَحمِل هَمَّ یَومِکَ الّذی لَم یَاتِ عَلی یَومِکَ الّذی اَنتَ فیهِ وَ اعلَم اِنَّکَ لاتَکسِبُ مِنَ المالِ شَیئًا فَوقَ قُوتِکَ اِلّا کُنتَ فیه خازنًا لِغَیرکَ﴾؛ (1)
ای پسر پیامبر مرا موعظه کن فرمود بله (ای جناده) خود را آماده سفر آخرت کن و قبل از رسیدن مرگ زاد و توشه خود را آماده ساز و بدان که تو دنیا را طلب می کنی و مرگ تو را و هیچ گاه هم و تلاش خود را مصرف روزی که هنوز نرسیده نکن و بدان اگر بیش از قوت خود مال اندوزی کنی خزانه دار دیگری شده ای.
امام حسین علیه السلام بر حضرت امام حسن علیه السلام وارد شد و چون برادر را در حال وفات دید گریست امام حسن علیه السلام فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: برای این عملی که با شما شده!
فرمود: عملی که با من شده این است که زهری به من داده اند و من به وسیله آن کشته می شوم ولی روزی مانند روز تو نیست ای اباعبدالله! سی هزار نفر که همه ادعا می کنند از امت جد ما محمد صلی الله علیه و آله هستند و دین اسلام را به خود بسته اند نزد تو حاضر شوند و متفق شوند که تو را بکشند و خونت را بریزند و احترامت را هتک کنند و زن و فرزندت را اسیر کنند و اموالت را غارت کنند.
ص: 135
از حضرت صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت شده که امام حسن علیه السلام به اهل بیت خود فرمود: من مانند پیامبر صلی الله علیه و آله به وسیله زهر کشته می شوم، گفتند که چه کسی این ظلم را به شما می کند؟ فرمود: عیالم جعده دختر اشعث بن قیس زیرا معاویه مخفیانه سمّی برای او می فرستد و او را مأمور این کار می کند.
گفتند او را از منزل خود بیرون کن و از خویشتن دور فرما. فرمود چگونه او را بیرون کنم در صورتی که هنوز کاری نکرده؟ و اگر هم بیرونش کنم غیر از او قاتل من نیست و عذری هم نزد مردم پیدا می کند.
زمانی نگذشت که معاویه مال زیادی برای او فرستاد و وعده داد که صد هزار درهم دیگر و مزرعه هایی هم به او بدهد و او را برای یزید تزویج کند و یک خوراک زهر برای او فرستاد که به امام حسن علیه السلام بخوراند و روزی در هوای گرم آن جناب روزه دار بود چون به منزل برگشت وقت افطار یک خوراک شیر که زهر در آن ریخته بود برای ایشان آورد امام علیه السلام چون شیر را نوشید فرمود: ای دشمن خدا مرا کشتی خدا تو را بکشد به خدا خیر نخواهی دید و معاویه تو را فریفته و مسخره ات کرده و خداوند تو و او را رسوا و ذلیل خواهد کرد.
ص: 136
ص: 137
نام مبارک امام سوم: حسین.
کنیه: ابو عبد الله.
لقب آن بزرگوار: سید الشهداء است.
ولادت آن حضرت در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه و بسیار با برکت بود. زیرا هنگامی قدم به عرصه ی دنیا گذاشت، جبرئیل به دستور الهی مأموریت یافت با هزار فرشته برای تهنیت گویی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برسند. به هنگام نزول جبرئیل، ملکی به نام فطرس را دید که او به سبب عدم امتثال سریع فرمان الهی، پر و بالش شکسته شده بود و در جزیره ای سقوط کرده و هفتصد سال در آن جا خداوند را عبادت می کرد. فطرس از جبرئیل پرسید: کجا می روید؟ جبرئیل گفت: خداوند به پیامبر نعمتی کرامت کرده، برای تهنیت گویی به ایشان می رویم.
فطرس گفت: مرا با خود ببرید شاید به برکت آن مولود شفا یابم. وقتی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند؛ حضرت به فطرس فرمود: خود را به مولود بمال تا شفا یابی. فطرس خود را به امام حسین علیه السلام متبرک کرد و پروبال شکسته اش به او برگشت. (1)
دوران زندگانی امام حسین علیه السلام در چهار بخش خلاصه می شود:
الف) در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حدود 7 سال.
ب) ملازمت با پدر بزرگوارش، حدود 30 سال.
ج) ملازمت با برادرش امام مجتبی علیه السلام حدود 10 سال.
د) مدت امامت حضرت حدود 11 سال است که 10 سال آن مصارف با خلافت معاویه بود و حدود شش ماه همزمان با خلافت یزید بود و در سال 61 هجری در روز دهم محرم در سن 57 سالگی در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
ص: 138
1- تواضع؛ روزی امام حسین علیه السلام بر گروهی از فقرا عبور کرد که غذا می خوردند آنان از امام دعوت کردند و حضرت پذیرفت و در کنار آنان نشست و فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ﴾. (1)
2- عفو و بخشش؛ خادم امام علیه السلام مرتکب گناهی شد. حضرت قصد تأدیب او را داشتند که خادم آیه ی عفو و بخشش را تلاوت کرد؛ ﴿الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾ (2) از این رو حضرت او را در راه خدا آزاد کرد و فرمود از این پس حقوق تو را دو برابر عطا خواهیم كرد ؛ ﴿وَ لَکَ ضِعْفُ مَا کُنْتُ أُعْطِیکَ﴾. (3)
3- مهربانی و احسان؛ هنگامی که امام با لشکر حرّ برخورد کرد، دستور داد به همه ی آنان آب دادند، حتی به اسب مردی که دیر رسیده بود، حضرت با دست خودش آب داد.
4- تكريم معلّم؛ امام علیه السلام به شخصی که به فرزندش سوره ی حمد را آموخته بود هزار دینار و هزار حُلّه عطا کرد و دهان او را پر از در فرمود. حضرت در پاسخ برخی از اعتراض کنندگان فرمود در برابر آن چه او به فرزندم آموخته است، ناچیز است.
ص: 139
5- آموزش غیر مستقیم؛ پیرمردی روش صحیح وضو گرفتن را نمی دانست، هنگامی که وی وضو گرفت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام به طور مستقیم و صریح به او نفرمودند که وضوی تو باطل است تا رنجیده خاطر گردد؛ بلکه به او گفتند: ما دو نفر وضو می گیریم تو داوری کن که وضوی کدام یک از ما بهتر است پیر مرد پذیرفت. وقتی آن دو وضو گرفتند، وی متوجه شد که وضوی آنان کامل است و به این طریق وضوی صحیح را به او آموزش دادند. (1)
6- رعایت احترام بزرگ تر؛ امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿ما مَشَی الحُسَینُ علیه السّلام بَینَ یَدَیِ الحَسَنِ علیه السّلام قَطُّ، ولا بَدَرَهُ بِمَنطِقٍ إذَا اجتَمَعا تَعظیماً لَهُ﴾. (2)
امام حسین علیه السلام به سبب رعایت احترام برادر بزرگ تر هیچ وقت جلوی امام حسن راه نرفت و زمانی که با هم بودند زبان به سخن گفتن نگشود.
7- عذر پذیری؛ امام حسین علیه السلام فرمود: اگر کسی در این گوش من (اشاره به گوش راست) ناسزا بگوید و در گوش دیگرم عذرخواهی کند، عذر او را می پذیرم؛ ﴿لَوْ شَتَمَنی رَجُلٌ فی هذِهِ الاُْذُنِ، «وَ أَوْمی إلیَ الْیُمْنی»، وَ اعْتَذَرَ لی فیِ الاُْخْری لَقَبِلْتُ ذلِکَ مِنْهُ﴾ (3)
الف: ابن اثیر می گوید: ﴿کَانَ الْحُسَیْنُ فَاضِلاً دَیِّناً کَثِیرَ الصَّلَاهِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ﴾؛ حسین اهل فضیلت و متمسک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود. (4)
ب: امام حسین علیه السلام بیست و پنج مرتبه به حج مشرف شد. (5)
ج: امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به برادرش حضرت ابوالفضل علیه السلام فرمود:
ص: 140
از دشمن مهلت بخواه، زیرا من نماز و دعا و تلاوت قرآن را دوست دارم؛ ﴿فَإنِ اسْتَطَعتَ أن تُؤَخِّرَ هُمَّ الى غدٍ... فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّى كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهَ لَهُ وَ تِلَاوَهَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَهَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ﴾ (1)
د: از امام سجّاد علیه السلام پرسیدند: چرا فرزندان پدر شما اندک است؟ در پاسخ فرمود: چگونه می توانست فرزندان زیادی داشته باشد، با آن که شب را به عبادت الهی می پرداخت و هر شب هزار رکعت نماز می گزارد. (2)
ه: ظهر عاشورا امام حسين علیه السلام در مقابل لشکر دشمن نماز خواند و از حمله های پی در پی آنان نهراسید.
و: امام حسین علیه السلام وقتی وضو می گرفت، رنگش می پرید و پاهایش می لرزید. از سبب این کار پرسیدند؟ امام فرمود سزاوار است برای کسی که در مقابل خدای با جبروت می ایستد رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد. (3)
الف: شخص مستمندی از کریم ترین افراد سؤال کرد مردم امام حسین علیه السلام را به او معرفی کردند هنگامی که وارد منزل او شد حضرت مشغول نماز بود، آن شخص این دو بیت شعر را سرود
لَمْ یَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاکَ *** وَ مَنْ حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلَقَه
أَنْتَ جَوَادٌ وَأَنْتَ مُعْتَمَد *** أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَه
امروز آن کسی که به تو امید دارد و حلقه در خانه تو را حرکت می دهد، ناامید نمی گردد تو صاحب جود و کرم و مورد اعتماد هستی و پدر تو کشنده ی فاسقان بود.
امام علیه السلام چهار هزار درهم به او مرحمت کردند آن گاه با سرودن شعری از او
ص: 141
معذرت خواهی کردند:
خُذها فإنّي إليك معتذرٌ *** وَاعلَم بِأَنّی عَلَیکَ ذو شَفَقَه
آن شخص وقتی عطیه امام را گرفت شروع به گریه کرد. امام فرمود: آیا عطای ما را کم شمردی؟ وی گفت نه بلکه گریه ام برای آن است که این دست با جود و کرم چگونه زیر خاک پنهان می شود؛ ﴿فَقَالَ لَهُ لَعَلَّکَ اِسْتَقْلَلْتَ مَا أَعْطَیْنَاکَ قَالَ لاَ، وَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ اَلتُّرَابُ جُودَکَ﴾. (1)
ب: هنگامی که مروان، فرزدق را از مدینه بیرون کرد. وی به محضر امام علیه السلام آمد و حضرت چهارصد دینار به او عطا کرد به امام گفتند: او شاعری فاسق است حضرت فرمود: بهترین مال آن است که آبروی تو را حفظ کند؛ ﴿ إِنَّ خَیْرَ مَالِکَ مَا وَقَیْتَ بِهِ عِرْضَکَ﴾. (2)
ج: امام حسین علیه السلام پیرامون رفع حوائج مردم و رد نکردن نیازمندان می فرماید: ﴿صَاحِبُ اَلْحَاجَهِ لَمْ یُکْرِمْ وَجْهَهُ عَنْ سُؤَالِکَ فَأَکْرِمْ وَجْهَکَ عَنْ رَدِّهِ﴾؛ کسی که از تو حاجتی بخواهد آبروی خود را با این درخواست ریخته است پس تو با محروم نکردن ،او آبروی خودت را حفظ کن. (3)
قرآن کریم می فرماید: به مقام نیکان نمی رسید مگر آن که از چیزهای مورد علاقه ی خودتان انفاق کنید؛ ﴿لَن تَنَالُوا البَرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ (4)
(من) در ﴿مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ دلالت بر تبعیض دارد امام حسین علیه السلام در روز عاشورا تمام عزیزانش را در راه خدا تقدیم کرد و بدینگونه تسلیم و رضایت خود را در برابر ذات اقدس حق نشان داد.
ص: 142
از اوصاف بارز امام حسین علیه السلام اعزت طلبی و پرهیز از تحمّل ذلت است. چنان که از سخنان و روش عملی او این حقیقت روشن می شود.
الف: حضرت می فرماید: ﴿اَلا و اَنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعی قَد رَکَزَنی بَینَ اثنَتَین، بینَ السَّلَّهِ و الذَّلَّهِ هَیهات مِنَّا الذّلَّهِ یَأبَی اللهُ ذلکَ لَنا و حُجورٌ طابَت وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ و أنوف أبيّة مِن أَن نُؤْثِرَ طاعَة اللِّئام عَلى مَصارِعِ الْكِرامِ﴾ (1)
آگاه باشید! ناپاک زاده ی پسر ناپاک زاده، مرا میان پذیرش ذلت و کشته شدن مخیر کرده ولی ما هرگز ذلت را نمی پذیریم خداوند و رسول او دامن های پاکیزه و وجدان های با غیرت و دل های پاک بر ما روا نمی دارند که فرمانبری فرومایگان را بر کشته شدن بزرگوارانه برگزینیم.
ب: و نیز می فرماید: ﴿لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ اَلذَّلِیلِ وَ لاَ أَفِرُّ فِرَارَ اَلْعَبِیدِ﴾ (2)، نه به خدا سوگند دست ذلت بر دست دشمنان می گذارم و چون بردگان از صحنه ی جنگ فرار نمی کنم.
ج: همچنین می فرماید: ﴿لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً.﴾ (3)، (در چنین محیط ذلت باری) من مرگ را جز خوشبختی و سعادت، و زندگی با ستمگران را جز رنج و نکبت نمی بینم.
ابن أبى الحدید می گوید: ﴿سَيّدُ اَهْلِ اْلاِباءِ الَّذي عَلَّمَ النَّاسَ الْحَمِيَّةَ وَ الْمَوْتَ تَحْتَ ظِلالِ السُّيوُفِ اخْتِياراً لَهُ عَلَي الدَّنِيَّةِ، اَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِّيِ بْنِ اَبي طالِبٍ عَلَيْهِ السَّلامُ؛ عُرِضَ عَلَيْهِ الْاَمانُ وَ اَصْحابِهِ فَاَنِف مِنَ الذُّلِّ﴾ (4)؛ آقای کسانی که زیر بار ذلت نرفت، آن کسی که حمیت و جوانمردی و شهادت در زیر سایه های شمشیرها را بر زندگی با پستی
ص: 143
برگزید، حسین بن علی علیه السلام است. به او و اصحابش پیشنهاد امان و تسلیم دادند و او از پذیرفتن ذلت خودداری کرد.
1- ﴿عِبادَ اللّهِ !...اتَّقُوا اللّهَ وکونوا مِنَ الدُّنیا عَلی حَذَرٍ ، فَإِنَّ الدُّنیا لَو بَقِیَت لأِحَدٍ وبَقِیَ عَلَیها أحَدٌ ، کانَتِ الأَنبِیاءُ أحَقَّ بِالبَقاءِ ، و أولی بِالرِّضا ، وأرضی بِالقَضاءِ ، غَیرَ أنَّ اللّهَ تَعالی خَلَقَ الدُّنیا لِلبَلاءِ ، و خَلَقَ أهلَها لِلفَناءِ ؛ فَجَدیدُها بالٍ ، و نَعیمُها مُضمَحِلٌّ... إنَّ الله تَعالی خَلَقَ الدُّنْیا فَجَعَلها دارَ فَناء وَ زَوال مُتَصَرِّفَهً بِأَهلِها حالاً بَعْدَ حال فَالْمغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ﴾. (1)
بندگان خدا از خدا بترسید و در دنیا با احتیاط رفتار کنید. اگر بنا بود همه ی دنیا به یک نفر داده شود یا فردی برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود؛ ولی هرگز؛ زیرا خداوند فرجام دنیا را نابود شدن قرار داده است، تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل می گردد.
خداوند دنیا را محل فنا و نیستی قرار داد که دنیا نیز دوستدارانش را لحظه به لحظه تغییر داده وضعشان را دگرگون می سازد مغرور و درمانده کسی است که فریب دنیا را بخورد.
2- فَإِن تَکُنِ الدُّنیا تُعَدُّ نَفیسَةً *** فَإِنَّ ثَوابَ اللّهِ أعلی و أنبَلُ
وَ إِنْ تَكُن الأمْوالُ للتَّرْكِ جَمْعُها *** فَما بَالُ مَتْرُوكَ بِهِ المَرْءُ يَبْخَلُ
وَإِنْ تَكُن الأرزاقُ قِسْماً مُقَسّماً *** فَقِلَّهُ حِرْصِ المَرْءِ فِي الكَسْبِ أَجْمَلُ
و إن تَکُنِ الأَبدانُ لِلمَوتِ انشِئَت *** فَقَتلُ امرِئٍ بِالسَّیفِ فِی اللّهِ أفضَلُ (2)
گرچه زندگی این دنیا از نظر گروهی بسیار با ارزش است، ولی آخرت که جهان پاداش الهی است، بالاتر و با ارزش تر است و اگر جمع آوری مال و ثروت
ص: 144
برای این است که باید روزی از آن دست برداشت پس مرد نباید برای چنین ثروتی بخل ورزد و و اگر روزی ها مقدّر و تقسیم شده است، پس هر چه انسان در کسب ثروت کم حرص تر باشد نیکوتر است و اگر این بدن ها برای مرگ آفریده شده است پس کشته شدن انسان در راه خدا از همه چیز پسندیده تر است.
3- ﴿ لِلسَّلاَمِ سَبْعُونَ حَسَنَهً تِسْعَهٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِی وَ وَاحِدٌ لِلرَّادِّ﴾؛ (1) سلام کردن هفتاد پاداش دارد، شصت و نه تا برای سلام کننده و یکی برای پاسخ دهنده است.
4- ﴿أَلنَّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ، فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ﴾ (2)؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه ی زبانشان است. حمایت مردم از دین در قلمرو تأمین رفاه و آسایش آنان است؛ هرگاه که در امتحان و رنج قرار گیرند، دینداران بسیار کم اند.
5- ﴿مَنْ قَبِلَ عَطَاءَکَ فَقَدْ أَعَانَکَ عَلَی اَلْکَرَمِ﴾ (3)؛ هر آن که هدیه ی شما را بپذیرد، شما را بر رویکرد به کرامت و بخشش کمک کرده است.
6- ﴿إِیَّاکَ وَ مَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُسِی ءُ وَ لَا یَعْتَذِرُ وَ الْمُنَافِقُ کُلَّ یَوْمٍ یُسِی ءُ وَ یَعْتَذِر﴾ (4)؛ بپرهیز از این که معذرت خواهی کنی زیرا مؤمن عمل بد انجام نمی دهد و پوزش نمی طلبد اما منافق هر روز کار زشت انجام میدهد و معذرت خواهی می کند
7- ﴿جَاءَهُ علیه السلام رَجُلٌ وَ قَالَ: أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لاَ أَصْبِرُ عَنِ اَلْمَعْصِیَهِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَهٍ فَقَالَ اِفْعَلْ خَمْسَهَ أَشْیَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ:
أَلأوَّلُ: ذَلِکَ لاَ تَأْکُلْ رِزْقَ اَللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلثَّانِی: اُخْرُجْ مِنْ وَلاَیَهِ اَللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلثَّالِثُ: اُطْلُبْ مَوْضِعاً لاَ یَرَاکَ اَللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلرَّابِعُ: إِذَا جَاءَ مَلَکُ اَلْمَوْتِ لِیَقْبِضَ
ص: 145
رُوحَکَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِکَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فِی اَلنَّارِ فَلاَ تَدْخُلْ فِی اَلنَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ﴾. (1)
شخصی خدمت امام علیه السلام رسید و عرض کرد من مرد گناهکاری هستم و توان خویشتن داری از معصیت را ندارم مرا موعظه ای فرما.
حضرت فرمود: پنج عمل را انجام بده آن گاه هر چه خواستی گناه کن!
الف- از رزق خداوند استفاده نکن، سپس هر چه خواستی گناه کن
ب- از ولایت خداوند خارج شو، سپس هر چه خواستی گناه کن.
ج- محلی را بجو که خداوند تو را نبیند سپس هر چه خواستی گناه کن.
د- هرگاه ملک الموت (عزرائیل) برای قبض روح تو آمد، او را از خودت دفع کن سپس هر چه خواستی گناه کن.
ه- هرگاه در قیامت تو را به سوی جهنم هدایت کردند، از رفتن به آن خودداری کن سپس هر چه خواستی گناه کن.
8- ﴿أَنَّ حَوَائِجَ اَلنَّاسِ إِلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ فَلاَ تَمَلُّوا اَلنِّعَمَ فَتَتَحَوَّلُ إِلَی غَیْرِکُمْ﴾ (2)؛ بی تردید اظهار نیازمندی مردم برای شما، از نعمت های الهی است؛ مبادا از آن خسته شوید که در این صورت این خیر به دیگران منتقل می شود.
9- ﴿ققیلَ لَهُ : کَیفَ أصبَحتَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ قال: أصبَحتُ ولی رَبٌّ فَوقی ، وَالنّارُ أمامی ، وَالمَوتُ یَطلُبُنی ، وَالحِسابُ مُحدِقٌ بی وأنَا مُرتَهَنٌ بِعَمَلی ، لا أجِدُ ما اُحِبُّ ولا أدفَعُ ما أکرَهُ ، وَالاُمورُ بِیَدِ غَیری ، فَإِن شاءَ عَذَّبَنی ، وإن شاءَ عَفا عَنّی ، فَأَیُّ فَقیرٍ أفقَرُ مِنّی ؟!﴾. (3)
شخصی از امام علیه السلام پرسید: چگونه صبح کردی؟ حضرت در پاسخ وی فرمود: صبح کردم در حالی که خداوند بر بالای سر من (کنایه از حضور و مراقبت همیشگی خداوند است) و آتش پیش روی من است مرگ مرا طلب می کند و حساب روز قیامت مرا احاطه کرده و من در گرو اعمال خود هستم و
ص: 146
توان دور ساختن ناملایمات را ندارم و امور به دست دیگری است، اگر خداوند خواست مرا عذاب می کند وگرنه مرا می بخشد؛ آری! چه کسی محتاج تر از من است؟
10- ﴿إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوهُ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ. وَ هِیَ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَهِ﴾ (1)
به یقین گروهی خداوند را از روی میل به پاداش الهی عبادت می کنند این عبادتِ تاجران است و برخی خدا را بر پایه ی ترس از عذاب او عبادت می کنند، این عبادت بندگان و پاره ای خداوند را بر اساس شکر عبادت می کنند، این عبادت آزادگان و این برترین عبادت است.
1- جوانی گریه کنان خدمت امام حسین علیه السلام آمد حضرت از وی پرسید: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: مادرم بدون وصیت از دنیا رفته و نمی دانم با اموال وی چه کنم؟
حضرت دعا فرمودند و مادرش زنده شد و به او فرمود: وصیت کن خدا تو را رحمت کند عرض کرد: یابن رسوالله یک سوم مال من برای شما و اگر فرزندم از دوستان شماست، دو سوم آن از آن او باشد وگرنه آن هم برای شما باشد. آن گاه آن زن از دنیا رفت. (2)
2- امام به عیادت شخصی رفت که تب شدیدی داشت هنگام ورود حضرت وی بهبودی یافت و دمای بدنش به حال عادی برگشت آن شخص گفت: راضی شدم به آن چه حق تعالی به شما داده است و تب نیز از شما می گریزد.
ص: 147
امام علیه السلام فرمود همه ی آفریده های خداوند از ما پیروی می کنند. (1)
3- شخص عربی نزد امام آمد و عرضه داشت مرکب سواری من گم شده است و جز آن وسیله ای ندارم حضرت گم شده اش را به او نشان دادند. وقتی سراغ مرکب خود رفت شیری را دید که از آن نگهبانی می کند. (2)
4- امام حسین علیه السلام در مسافرتی به درختی رسیدند که از بی آبی خشک شده بود؛ راوی می گوید: حضرت دعایی کرد که من نفهمیدم، ناگهان درخت را سرسبز و دارای میوه دیدم. شخصی که به حضرت مرکبی کرایه داده بود با دیدن آن چنین گفت این سحر است. امام علیه السلام فرمود: وای برتو این عمل سحر نیست، بلکه دعای مستجاب فرزند پیامبر است. (3)
در زیارت اهل بیت علیهم السلام آداب زیادی نقل شده که به قسمتی از آن اشاره می شود:
1- طهارت از حدث و خبث.
2- غسل زیارت.
3- پوشیدن لباس پاکیزه.
4- استعمال عطر در غیر زیارت امام حسین علیه السلام
5- قصد قربت
6- معرفت نسبت به امام.
7- پای برهنه به زیارت رفتن
8- با حال سکون و وقار راه رفتن
9- قدم ها را کوچک برداشتن
ص: 148
10- در هنگام رفتن مشغول ذکر خدا بودن.
11- خضوع و خشوع داشتن.
12- بوسیدن ضريح
13- توبه و استغفار
14- اذن دخول خواستن.
15- انکسار قلب و اشک ریختن
16- ایستادن در حال زیارت مگر به ضرورت
17- گفتن صد مرتبه تکبیر یا تسبیح حضرت زهرا علیها السلام.
18- خواندن زیارت مأثوره بهترین آن ها زیارت جامعه ی کبیره یا امین الله است و نیز خواندن نماز زیارت.
19- با صدای آهسته زیارت کردن
20- امید و قصد بازگشت به زیارت
21- دعا کردن برای اقوام و دوستان بلکه برای همه ی شیعیان
22- رعایت تقوا و پرهیزکاری و حسن خلق با مردم
23- احسان به مستمندان
1- امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که امام حسین علیه السلام را زیارت نکند، ایمان و دین او ناقص است. (1)
2- امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی هزار مرتبه حج به جا آورد و امام حسین علیه السلام را زیارت نکند حقی از حقوق پیامبر صلی الله علیه و آله را ترک کرده است. (2)
3- امام صادق علیه السلام به فضیل فرمود: اگر امام حسین را زیارت نکنید جفا کرده اید.
ص: 149
آیا نمی دانید چهار هزار ملک با چهره غبار آلود تا قیامت برای امام حسین علیه السلام گریه می کنند. (1)
4- امام صادق علیه السلام به ابان فرمود: کسی که امام حسین علیه السلام را زیارت کند هر قدمی که بر می دارد حسنه ای برای او نوشته می شود و گناهی از او بخشیده می گردد. (2)
5- امام صادق علیه السلام فرمود: زائر امام حسین علیه السلام وقتی از منزلش خارج می شود برچیزی نمی گذرد مگر آن که برای او دعا می کند و خداوند فرشته ای را می گمارد تا برای او استغفار کند. (3)
6- امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم ارزش زیارت امام حسین علیه السلام را می دانستند، از شوق آن جان می دادند. (4)
7- کسی که امام حسین علیه السلام را با نیت خالص زیارت کند، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل او را مشایعت می کنند تا به منزل خود وارد شود. (5)
احادیث زیادی در فضلیت زیارت آن حضرت رسیده، خداوند متعال آثار و برکات فراوانی برای این عمل با ارزش قرار داده است، به پاره ای از آن ها توجه کنید:
1- امام رضا علیه السلام فرمود: کسی که امام حسین علیه السلام را زیارت کند چون کسی است که خداوند را در فوق عرش او زیارت کرده است. (6)
2- امام صادق علیه السلام فرمود کسی که امام حسین علیه السلام را زیارت کند و حق او را
ص: 150
بشناسد نام او در علیین ثبت می گردد (1) و خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را خواهد بخشید (به جز حق الناس) (2) و نیز آن حضرت می فرماید: زیارت قبر امام حسین علیه السلام نزد خدا با بیست حج برابر است بلکه برتر از آن حج است (3)، و نیز می فرماید: زائر قبر امام حسین علیه السلام مانند کسی است که صد حج را همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله به جای آورده باشد. (4)
3- حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: آن که در هر سال سه مرتبه به زیارت امام حسین علیه السلام آید. از فقر و تنگدستی ایمن گردد. (5)
7- امام باقر علیه السلام فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام روزي انسان را زیاد و عمرش را طولانی و بلاها را از او دور می کند. (6)
1- اختلاف پاداش زیارت در گرو اختلاف درجات معرفت و محبت زائر است.
2- در برخی از روایات زیارت امام حسین علیه السلام واجب قلمداد شده است. وجوب به معنای اصطلاحی است که ترک آن جایز نیست یا به معنای لغوی و متفاهم عرفی است که همان ثبوت و لزوم است؛ در این زمینه دو قول نقل شده است.
زیارت خالصانه ی امام از چنان جامعیتی برخوردار است که پاداش آن از
ص: 151
بسیاری از اعمال واجب و مستحب بیشتر است مانند نماز، روزه، زکات، حج، صدقه، کمک در راه خدا جهاد آزادی بردگان ذکر خدا صله ی رحم دیدار با مردم ،مؤمن سیر کردن ،محرومان قرض الحسنه و... که برای هر یک از امور نام برده حدیث خاصی وارد شده است. (1)
در ارزش و عظمت آن امام بزرگوار همین بس که افزون بر مطلوب بودن زیارت در هر زمانی در اوقات خاصی بدان سفارش ویژه ای شده است. مانند:
1- زیارت هفتگی؛ روز جمعه وقت مخصوص زیارتی آن حضرت است و در روایات ترک آن جفای شدیدی در حق آن حضرت شمرده شده است. (2)
2- ماهانه؛ در هر ماه زیارت آن حضرت توصیه شده است. امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس در هر ماه امام حسین علیه السلام را زیارت کند، پاداش صد هزار شهید را دارد. (3)
3- سالانه؛ زیارت سالانه به صورت هر سال یک مرتبه و در برخی از روایات سه مرتبه سفارش شده است در پانزده روایت زیارت آن حضرت برای کسانی که از امکانات محروم هستند (4) سالی یک مرتبه توصیه شده است. (5)
4- اعیاد؛ در اعیاد اسلامی مانند روز مبعث عید غدیر، عید فطر، عید قربان و نیز عید نوروز و ولادت پیامبر علیه السلام و امامان علیهم السلام زیارت آن حضرت سفارش شده است. (6)
ص: 152
5- ماه ها شب و روز یکم و پانزدهم ماه رجب روز سوّم و شب و روز نیمه ی شعبان شب یکم و پانزدهم و آخر ماه رمضان شب و روز عرفه، شب و روز عاشورا و روز سیزدهم که بدن مطهر او و یارانش به خاک سپرده شد. در ماه صفر نیز در روز اربعین زیارت آن حضرت توصیه شده است. (1)
الف: گاهی خداوند متعال به نظر لطف به زمینی می نگرد، از این رو عبادت در آن جا ثواب بیشتر دارد. مانند نماز در مسجد الحرام که ثواب آن معادل با صد هزار رکعت نماز است.
ب: گاهی خداوند نگاه مهرآگینی به زمانی می کند بدین جهت ثواب عبادت در آن زمان بیشتر از اوقات دیگر است مانند شب قدر؛ ﴿لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾
ج: گاهی خداوند به زمین و زمان نگرش مهر ورزانه ای دارد، مانند وقوف در عصر روز عرفه در سرزمین عرفات.
در روایات آمده است خداوند پیش از آن که به زائران خود به نظر لطف و مرحمت بنگرد، زائران امام حسین علیه السلام را می نوازد. آری به تعبیر آن شاعر:
مِنْ حَدیثِ کَربلا وَ الْکَعْبَه *** لِکَربَلا بان عُلُوُّ الرُتْبَه
از حدیث مفاخره ی کعبه و کربلا برتری سرزمین کربلا آشکار گردید. (2)
الف: قبل از ولادت؛ هنگامی که حضرت آدم بر عرش نگریست و نام های مقدس خمسه ی طیبه را دید، به خداوند عرضه داشت: ﴿یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ
ص: 153
وَ یا عاليُ بِحَقِّ عَليٌ، یا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ، وَ یا مُحسِنُ بِحَقِّ الحَسَن یا قَدِیمَ الاِحسانَ بِحَقِّ الحُسَین﴾
تا نام امام حسین علیه السلام را برد، قلبش شکسته و اشک او جاری گشت جبرئیل در بیان علت آن به مرثیه سرائی بر امام حسین پرداخت. (1)
برخی از انبیا مانند نوح و موسی و سلیمان و ابراهیم علیهم السلام هنگام عبور از سرزمین کربلا به مشکلی برخوردند؛ وقتی علت را جویا شدند، جبرئیل علیه السلام برای آن ها موضوع شهادت امام حسین علیه السلام را مطرح کرد و آنان نیز گریه کردند. (2)
ب: پس از ولادت، پیش از شهادت؛ وقتی امام حسین علیه السلامبه دنیا آمد جبرئیل و فرشتگان دیگر ضمن تبریک ولادت او به پیامبر شهادت فرزندش را تسلیت گفتند و پیامبر گریه کرد. (3)
ج: پس از شهادت پیش از قیامت؛ از روزی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امروز میلیون ها نفر برای آن مصیبت بزرگ مجلس سوگواری به پا کرده و اشک های فراوانی ریخته اند و به فضل الهی این سنت همچنان استمرار خواهد داشت.
د: روز قیامت حضرت زهرا علیه السلام در حالی که پیراهن خونین فرزندش را به دست دارد وارد صحرای محشر می شود و بر سوگ او به شدت می گرید آن گاه پیامبر و امامان و ملائکه و تمامی مؤمنان به سوگواری می پردازند و اشک می ریزند. (4)
در بخشی از زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم: ﴿السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ
ص: 154
القرآن﴾ این سؤال مطرح است قرآن چه ویژگی هایی دارد که امام علیه السلام همتای آن است؟
در پاسخ باید گفت: به طور کلی قرآن کریم و امام حسین علیه السلام در ادای رسالت الهی که همان هدایت جامعه ی انسانی به سوی سعادت ابدی است هماهنگ و همگام هستند نقاط اشتراک این دو میراث گران بهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بدین شرح است:
1- شرط بهره مندی از هر دو طهارت روح است قرآن ﴿ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ (1) امام حسين علیه السلام، ﴿أَشْهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طَاهِرٌ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ﴾ (2)
2- باید قرائت قرآن و زیارت امام با تأنی باشد. قرآن؛ ﴿وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً﴾ (3)، امام حسین علیه السلام ﴿وَ اِمْشِ حَافِیاً وَ اِمْشِ بِمَشْیِ اَلْعَبْدِ اَلذَّلِیلِ﴾ (4)
3- قرائت قرآن و زیارت امام باید با حزن و اندوه باشد. قرآن؛ ﴿اِنَ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَؤُهُ بِالْحُزْنِ﴾ (5) امام حسين علیه السلام ﴿إِذَا أَرَدْتَ أَنْتَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ فَزُرْهُ وَ أَنْتَ كتيب حَزِينُ﴾ (6)
4- مسلمانان باید قرائت قرآن و زیارت امام حسین علیه السلام را برنامه ی روزانه خویش قرار دهند امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید: ﴿القُرْآنُ عَهْدُ الله إِلَى خَلْقِه، فَقَدْ يَنْبَغِي لِلْمَرْءِ المُسْلِمِ أَنْ يَنْظُرَ فِي عَهْدِه، وأَنْ يَقْرَأَ مِنْه فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسِينَ آيَةً﴾ (7). همچنین به سدیر صیرفی می فرماید: ﴿ یَا سَدِیرُ! تَزُورُ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ فِی کُلِّ یَوْمٍ﴾.
5- هنگام قرائت قرآن و زیارت باید از شیطان به خداوند پناه برد.
ص: 155
قرآن؛ ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّحِيمِ﴾ (1) ، امام حسين علیه السلام؛ امام علیه السلام به ابو حمزه ی ثُمالی فرمود: امام حسین علیه السلام را این گونه زیارت کن: ﴿أَعُوذُ بِكَ ... مِنْ وَسْوَسَةِ الشَّيْطَانِ ﴾. (2)
6- گذشت روزگار هیچ یک را فرسوده نمی کند قرآن؛ امام رضا علیه السلام فرمود: ﴿فَهُوَ فی کُلِّ زَمانٍ جَدّید وَ عِندَ کُلّ قَومٍ غَضُّ الی یَومِ القیمَه﴾ (3)،
امام حسین علیه السلام؛ امام سجّاد علیه السلام در این زمینه می فرماید: ﴿لايدرس أثره و لا يمحى اسمه على مُرُورِ اللَّیالِی وَ الْأَیَّامِ﴾. (4)
7- هر دو نوری هستند که به خاموشی نمی گرایند. قرآن؛ امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿ثُمَّ اَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ نُورآ لا تُطفاُ مَصابیحُهُ﴾ (5)، امام حسين علیه السلام؛ زیارت آن حضرت می خوانیم: ﴿کُنْتَ نُورا فِی الاَصْلابِ الشَّامِخَة... و كُنْتَ فِيهَا نُوراً سَاطِعاً لاَ يُطْفَى﴾. (6)
8- قرآن و امام حسین علیه السلام هر دو پربرکت هستند. قرآن؛ ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكُ ﴾ (7)، امام حسین علیه السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی امام گويد: ﴿اللهم بارك له في قتله﴾ (8)
9- قرآن و امام حسین علیه السلام دارای عزت هستند. قرآن؛ ﴿وَ إِنَّهُ لَكِتَابُ عَزِيزُ ﴾ (9)، امام حسين علیه السلام: ﴿و هَیْهَاتَ مِنّی الذِّلَّةُ﴾ (10)
ص: 156
10- هر دو دارای کرامت هستند قرآن؛ ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنُ كَرِيمُ﴾ (1)، امام حسین علیه السلام: در زیارت آن حضرت می خوانیم: ﴿اللَّهُمَّ إنِّی أَشْهَدُ أَنَّ هذَا الْقَبْرَ قَبْرُ حَبِیْبِکَ وَ صَفْوتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، الْفائِزِ بِکَرامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَهِ﴾. (2)
در زیارت وارث امام حسین علیه السلام میراث دار همه ی پیامبران الهی معرفی شده است؛ ﴿اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اللّه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبیِ اللّه...﴾.
بر پایه ی آیات قرآن کریم، انبیای الهی دارای اوصاف نفسانی و کمالات بشری فراوانی هستند که امام حسین علیه السلام همه ی آن فضایل را به ارث برده است به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
1- انبیا هدایتگر مردم بودند؛ ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بأَمْرنَا﴾ (3)، امام حسین علیه السلام نیز مصباح هدایت است؛ ﴿انَّ الحسین مِصْبَاحُ الهدی وَ سفینة النَّجَاةِ﴾. (4)
2- انبیا دارای اخلاص بودند؛ ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴾ (5)
امام حسین علیه السلام نیز دارای اخلاص بود. از این رو، در شهادت فرزندش اصغر فرمود: ﴿هَوَنَ عَلّی انّه بعَینِ اللّهِ﴾ (6)
3- انبیا دارای توکل بودند؛ ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا﴾ (7)، امام حسین علیه السلام نیز روز عاشورا فرمود: ﴿اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَرْبٍ﴾ (8)
ص: 157
4- انبیا اهل صبر و استقامت بودند؛ ﴿كُلُّ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾ (1)، امام حسین علیه السلام روز عاشورا فرمود: ﴿صَبْراً عَلَی قَضَائِکَ﴾ (2)
5- انبیا در راه خدا شهید شدند؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقَّ﴾ (3)، امام حسین علیه السلام نیز تمام هستی خود و خاندانش را به خداوند تقدیم کرد.
6- انبیا فقط از خدا ترسیدند و از غیر خدا نترسیدند. ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا الله﴾ (4)، امام حسین علیه السلام نیز فقط از خدا می ترسید در دعای عرفه می گوید: ﴿اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ﴾، و از غير خدا نمی ترسید. از این رو می فرماید: اگر هیچ پناهگاهی برای من نباشد، من با یزید بیعت نخواهم کرد، ﴿لَو لَم یَکُن فِی الدُّنیا مَلجَأٌ ولا مَأوی لَما بایَعتُ یَزیدَ بنَ مُعاوِیَةَ﴾. (5)
7- برنامه ی انبیا تعلیم و تزکیه ی مردم بود؛ ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ (6)، برنامه ی امام حسین علیه السلام نیز تعلیم و تزکیه مردم بود؛ ﴿وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَة﴾. (7)
امام حسین علیه السلام دارای ویژگی ها و امتیازاتی است که در دیگران نیست یا کم تر به چشم می خورد. مانند:
ص: 158
1، 2، 3- خداوند در برابر شهادت، برای او سه چیز قرار داد امامت از نسل اوست شفا در تربت اوست و دعا نزد قبر او مستجاب است؛
﴿إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَوَّضَ الْحُسَيْنَ مِنْ قَتْلِهِ: أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَةَ في ذُرِّيَّتِه، والشّفاءَ فِی تُرْبَتِهِ وَ إِجَابَهَ اَلدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ﴾. (1)
4- همه ی انبیا کربلا را زیارت کرده اند ﴿مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَقَدْ زَارَ كَرْبَلَاءَ﴾. (2)
5- مسافر میتواند در چهار مکان نماز خود را تمام بخواند: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و حرم امام حسین علیه السلام؛ امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿تَتِمُّ اَلصَّلاَهُ فِی اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرَامِ وَ مَسْجِدِ اَلرَّسُولِ وَ مَسْجِدِ اَلْکُوفَهِ وَ حَرَمِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ (3)
6- عشق به شهادت؛ ﴿خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ﴾ (4) ، مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنان را مانند گردن بند بر دختر جوان احاطه کرده و علاقه ی من به نیاکان خود چون اشتیاق یعقوب به یوسف است.
7- زیارت اربعین از مختصات امام حسین علیه السلام است. درباره ی هیچ یک از انبیا و اولیا زیارت اربعین وجود ندارد و بنابر روایت امام عسکری علیه السلام خواندن این زیارت یکی از نشانه های مؤمن است. (5)
8- هیچ یک از اولیای الهی اصحابی با وفاتر از یاران امام حسین علیه السلام نداشتند. امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي﴾ (6).
9- هیچ مصیبتی در جهان خلقت بزرگ تر از مصیبت امام حسین علیه السلام نیست. جبرئیل علیه السلام به آدم علیه السلام عرضه داشت: ﴿تَصْغُرُ عِنْدَهَا اَلْمَصَائِبُ﴾ (7).
ص: 159
10- تنها کسی که سلام کردن بر او هنگام آب نوشیدن سفارش شده است، امام حسین علیه السلام است.
11- امام حسین علیه السلام تنها انسانی است که پیش از ولادت با مادرش و پس از شهادت نیز سربریده اش سخن گفته و آیه ی قرآن تلاوت کرده است؛ ﴿مْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا﴾. (1)
12- قلوب اهل ایمان کانون محبت امام حسین علیه السلام است؛ ﴿اِنَّ لِلْحُسَیْنِ في بواطن الْمُؤْمِنینِ مَحَبَّهً مكنونة﴾. (2)
13- امام حسین علیه السلام تنها مولودی است که جبرئیل گهواره جنبان او بوده است حضرت زهرا علیها السلام از خواب بیدار می شد و گهواره ی حسین را در حال حرکت می دید در حالی که کسی با او سخن می گوید از پیامبر صلی الله علیه و آله سبب آن را پرسید حضرت در پاسخ وی فرمود گهواره جنبان و هم سخن با فرزند تو جبرئیل است. (3)
14- امام حسین علیه السلام تنها نوزادی بود که از انگشتان پیامبر تغذیه می کرد (4) از این رو پیامبر فرمود: ﴿حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ﴾. (5)
15- ائمه ی اطهار علیهم السلام گریه بر امام حسین علیه السلام را به شیعیان خود سفارش خود کرده اند.
امام رضا علیه السلام فرمود: ای فرزند شبیب! اگر خواستی بر چیزی گریه کنی، بر امام حسین علیه السلام گریه کن: ﴿یَابنَ شَبیبٍ ، إن کُنتَ باکِیاً لِشَی ءٍ فَابکِ لِلحُسَینِ علیه السلام﴾. (6).
حضرت مهدی علیه السلام فرمود: ای جدّ من! صبح و شام بر تو گریه می کنم و به
ص: 160
جای اشک، بر تو خون می گریم؛ ﴿ فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءٍ وَ لَا بَكَيْنَ علیكَ بَدَلَ الدُّمُوعُ دَماً﴾. (1)
درباره اهداف قیام امام حسین علیه السلام تاکنون سخن بسیار گفته شده، لیکن بهتر آنست اهداف آن حضرت را از سخنان خود آن بزرگوار جویا شویم:
1- نابود ساختن بدعت ها و احیای سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله؛ ﴿أَيُّهَا النّاسُ; إِنَّ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه وآله قالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناكِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، يَعْمَلُ فِي عِبادِاللهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، كانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ﴾. (2)
ای مردم! پیامبر خدا فرمود هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه گردد که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را در هم می شکند، با سنت و قانون پیامبر مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا راه گناه را پیش گرفته است و در مقابل او با عمل یا گفتار اظهار مخالفت نکند بر خداوند است که این شخص (ساکت و دشمن) را در کنار همان ستمگر در جهنم بسوزاند.
2- آگاه ساختن مردم به عدم اجرای حق و عدم پرهیز از باطل؛ ﴿اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لا یُعَملُ به و اَنَّ الباطِلَ لایُتَناهی عنه لِیَرْغَبْ المُؤْمِنُ فی لقاءِ اللّه﴾. (3)
3- اصلاح جامعه در پرتو امر به معروف و نهی از منکر؛ ﴿إنّی لَمْ أَخْرُجْ أشِراً وَ لا بَطراً ولا مُفْسِداً ولا ظالِماً وإنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فی أُمَّهِ جَدِّی أُریدُ أنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و أنهی عنِ المُنْکَرِ ﴾. (4) ، بدرستی که من به منظور تکبر و سرکشی و هوی و هوس و فساد و ستم قیام نکردم بلکه قیام من به خاطر آن است که کارهای امّت
ص: 161
جدم را اصلاح نمایم و امر به معروف و نهی از منکر را در پیش گیرم.
4- عدم بیعت با حاکم ستمگر (یزید)؛ «یَزیدُ رَجُلٌ شارِبُ الخمرِ و قاتِلُ النَفسِ المحتَرَمِه و مُعِلنٌ بِالفِسقِ و مِثْلی لا یُبایِع مِثْلَهُ»؛ (1) يزيد فردی است که خمر می نوشد و انسان های محترم را می کشد و گناه آشکار انجام می دهد و مانند من با مانند یزید بیعت نخواهد کرد.
5- اجرای احكام و فرائض الهى ؛ ﴿اللَّهُمَ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَلَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِك!﴾ (2)
خدایا تو از انگیزه ی رفتار ما آگاهی ما به جهت رقابت و میل در به بدست آوردن سلطنت و جست و جوی ثروت نمی کوشیم بلکه برای به نمایش گذاشتن اصول و ارزش های دین تو در جامعه ی اسلامی و توسعه ی اصلاحات در شهرها و امنیت بخشی بندگان ستمدیده ی تو و عملی شدن واجبات تو تلاش می کنیم.
ایثار جان در راه دوست به سه صورت ممکن است:
الف: گاهی انسان جان خود را در راه خدا از طریق داد و ستد می دهد؛ ﴿إنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أنفُسَهُمْ وَ أمْوَالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ﴾. (3)
ب: گاهی خبری از داد و ستد نیست، بلکه به صورت بخشش است. خداوند به موسی علیه السلام می فرماید: ﴿یَابْنَ عِمْرَانَ، هَبْ لِی مِنْ قَلْبِکَ الخُشُوعَ، وَ مِنْ بَدَنِکَ الخُضُوعَ، وَ مِنْ عَیْنِکَ الدُّمُوعَ﴾؛ اى موسی! از قلب خود خشوع، و از بدن خود
ص: 162
خضوع، و از چشم خود اشک در شب تاریک را به من هدیه کن. (1)
ج: گاهی انسان خون قلب و جان مایه ی خویش را در راه خدا نثار می کند. امام حسین علیه السلام و یارانش چنین عمل کردند.
1- در بخشش انسان به اندازه و مقدار آن توجه دارد که مبادا زیاد باشد و در آینده دچار مشکل ،شود به خلاف بذل که شخص با ذل به این مسائل توجه ندارد.
2- در هبه گاهی انتظار پاداش هست اما در بذل توقع عوض نیست.
3- گاهی انسان هدیه ی خود را ارزشمند تلقی می کند در بذل این طور نیست. و باذل آن چه را که بذل نموده در چشم خود کوچک می بیند.
امام حسین علیه السلام هنگام حرکت از مکه چنین فرمود: ﴿مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا﴾ (2)؛ یعنی هر آن که آمادگی بذل جان و مایه ی خویش در راه ما را دارد و خود را برای ملاقات با پروردگارش آماده کرده ،است با ما هم سفر شود.
در زیارت عاشورا نیز می خوانیم: ﴿ الَّذِينَ بَذلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلام﴾.
در نظام مادی همه ی موجودات رو به کهنگی و فرسودگی هستند، ﴿ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ دائبان یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ﴾ (3). لیکن پاره ای از این قانون مستثنا هستند و زمان روی آن ها هیچ تأثیری ندارد:
ص: 163
1- ذات مقدس خداوند؛ ﴿یَا مَنْ لاَ تُغَیِّرُهُ اَلدُّهُورُ وَ لاَ تُبْلِیهِ اَلْأَزْمِنَهُ﴾ (1) خداوند برتر از زمان است. زیرا خالق آن است. از این رو، هیچ تأثیری در او ندارد.
2- حضرت مهدی علیه السلام؛ امام زمان بیش از هزار سال است که از عمر شریف او می گذرد و شاید زمان طولانی دیگر نیز ادامه یابد اما وقتی ظهور می کند، مانند انسان 30 تا 40 ساله دیده می شود
3- از امام صادق علیه السلام سؤال کردند چرا قرآن کریم تازگی و طراوت دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود: چون خداوند آن را برای تمام زمان ها قرار داده تا همه ی مردم از آن بهره مند شوند؛ ﴿لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لاَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ﴾. (2)
4- حماسه ی کربلا؛ تمام حوادثی که در جهان رخ داده، نوعاً به دست فراموشی سپرده شده است، حماسه ی کربلا به سبب فداکاری امام حسین علیه السلام و یارانش برای همه ی انسان ها در طول تاریخ درس و برنامه ی زندگی است.
3- برخی شمار شهیدان کربلا را 61 نفر روایت کرده اند (1)، ولی شاید این آمار اصحاب امام علیه السلام بدون احتساب شهدای اهل بیت و بنی هاشم باشد که با در نظر گرفتن شهدای بنی هاشم همان قول بعدی خواهد بود.
4- سید بن طاووس قدس سره می گوید: روایت شده است که اصحاب امام حسین علیه السلام 78 نفر بودند و با خود آن حضرت 79 نفر می شوند. (2)
5- علامه مجلسی قدس سره از محمد بن ابی طالب آمار شهدای کربلا را 82 نفر نقل کرده اند. (3)
6- از امام باقر علیه السلام نیز رقم شهدای کربلا، 145 نفر نقل شده است. (4)
آن چه تاریخ ثبت کرده است، 17 نفر از اهل بیت امام حسین علیه السلام که با خود آن حضرت آمار شهداء 18 نفر می شود.
1- دونفر از فرزندان امام حسین علیه السلام با نام های علی اکبر و علی اصغر.
2- قاسم و عبدالله و ابوبکر از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام است.
3- حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام، عبدالله، جعفر، عثمان و محمد از برادران امام حسین علیه السلام.
4- دو نفر از فرزندان حضرت زینب علیهما السلام به نام های عون و محمد.
5- پنج نفر از فرزندان عقیل به نام های عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن مسلم بن عقیل، جعفر بن عقيل، عبدالرحمن بن عقیل، محمد بن أبي سعيد بن عقيل. (5)
ص: 165
کربلا، مرکز آبادی های مختلفی بوده و نام آن آبادی به صورت مجازی بر کربلا نهاده شده است. مانند:
طف: در لغت به معنای منطقه ی مجاور اراضی سرسبز عراق است و جهت اطلاق این نام بر کربلا نزدیک بودن آن به سرزمین های سبز و خرم است.
نینوا: منطقه ی نینوا در شرق کربلا واقع است و رشته ای از تپه های باستانی را در بر می گیرد.
نواویس: واژه ای است غیر عربی و مفرد آن نیز ناووس است. نواویس منطقه ی قبرستان مسیحیانی است که در دوران پیش از فتح اسلامی در کربلا سكونت داشته اند امام حسین علیه السلام در یکی از خطبه هایش فرمود: گویا می بینم گرگان بیابان ها میان نواویس و کربلا بندبند بدن مرا از هم می گسلند.
غاضريّه: منسوب به غاضره یکی از طایفه های بنی اسد است و آن منطقه ی آبادی است از نواحی کوفه و نزدیک به کربلا.
حائر: به محل گردآمدن آب حائر می گویند و نیز به معنای آستانه ی خانه است و این نام در روایات وارد شده است.
شطّ فرات يا شاطئ الفرات زیرا این شهر در کرانه ی فرات قرار دارد. این نام نیز در روایات آمده است. (1)
تاریخ شهر کربلا در دوران ،اسلامی از زمان شهادت امام حسین علیه السلام آغاز می شود و از آن هنگام تاکنون محبت این شهر همواره در قلوب شیعیان بوده، همچنین روز به روز بر آبادانی و وسعت آن افزوده شده است.
ص: 166
آن چه در پیش روی شماست بیان رخدادهایی است که بر حرم امام حسین علیه السلام گذشته است.
سال 61 هجری، امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلا به خاک سپرده شد.
سال 65 هجری، مختار بن أبو عبيده ثقفی برگرد مضجع امام دیواری ساخت و برفراز این چهار دیواری که از دو سوی آن در داشت، گنبدی از آجر و گچ بنا کرد.
سال 132 هجری، در دوران أبو العباس سفاح در کنار مرقد امام علیه السلام مکان دیگری بنا شد.
سال 146 هجری، در دوران أبو جعفر منصور این سرپوشیده ویران شد.
سال 158 هجری، در دوران مهدی عباسی این سرپوشیده از نو بنا شد.
سال 171 هجری، در دوران هارون این سرپوشیده ویران گشت.
سال 193 هجری، در دوران امین بنای حرم از نو برپا شد.
سال 236 هجری، متوکل عباسی مرقد امام علیه السلام را ویران کرد و زمین آن را شخم زد.
سال 247 هجری، به فرمان منتصر عباسی بنای حرم باز شد و پس از آن علویان و پیشاپیش آنان سیدابراهیم مجاب به تدریج به زیارت امام و سکونت گزیدن در جوار مرقد آن حضرت روی آوردند.
سال 273 هجری، بنای منتصر رو به خرابی نهاد و از همین رو محمد بن محمد بن زید که در طبرستان قیام کرد به تجدید این بنا پرداخت.
سال 280 هجری، واعی علوی گنبدی بر فراز قبر امام علیه السلام ساخت.
سال 367 هجری، عضدالدوله گنبدی چهار رواق و ضریحی از عاج بنا کرد.
سال 407 هجری، در پی سقوط دو شمع بر روی فرشها، حرم مطهر در آتش سوخت، سپس حسن بن سهل وزیر به تجدید بنای آن پرداخت.
سال 479 هجری، ملکشاه سلجوقی مرقد امام را زیارت کرد و فرمان داد دیوار پیرامون حرم را نوسازی کنند.
ص: 167
سال 620 هجری، ناصر الدّین عبّاسی، ضریحی برای مرقد امام علیه السلام ساخت.
سال 767 هجری، سلطان اویس گنبدی را ساخت و صحنی محصور به چند دیوار برگرد مرقد امام علیه السلام بنا کرد.
سال 861 هجری، شاه اسماعیل صفوی بعد از فتح بغداد که به زیارت کربلا رفت، دستور داد حاشیه های ضریح را طلاکاری کنند و چراغدان طلا را به حرم هدیه کرد.
سال 786 هجری، سلطان احمد اویس دو گلدسته بنا کرد و صحن را توسعه داد.
سال 920 هجری، شاه اسماعیل دیگر بار به زیارت کربلا آمد و دستور داد صندوقی از چوب ساج بر ضریح بسازند.
سال 932 هجری، شاه اسماعیل دوم ضریح مشبک زیبایی که از نقره ساخته شده بود، به مرقد امام علیه السلام هدیه کرد.
سال 983 هجری، علی پاشا ملقب به وندزاده گنبد را نوسازی کرد.
سال 1032 هجری، شاه عباس صفوی ضریحی از مس ساخت و گنبد را نیز به سنگ های کاشانی تزیین کرد.
سال 1048 هجری، سلطان مراد چهارم از سلاطین عثمانی، کربلا را زیارت کرد و فرمان داد گنبد را از بیرون با گچ سفید کنند.
سال 1135 هجری، همسر نادر شاه که اموال زیادی در اختیار داشت، دستور داد نوسازی گسترده ای در حرم انجام دهند.
سال 1155 هجری، نادر شاه پس از زیارت کربلا فرمان داد بناهای موجود را تزیین کنند و هدیه های گران بهایی را به گنجینه ی حرم تقدیم کرد.
سال 1211 هجری، آقا محمد خان قاجار دستور داد گنبد را به طلا آراستند.
سال 1216 هجری، وهابی ها به کربلا یورش آوردند و ضریح و رواق را ویران کردند و همه ی نفایس موجود در گنجینه ی حرم را غارت کردند.
سال 1227 هجری، به تقاضای مردم که ساختمان حرم که فرسوده شده بو،
ص: 168
نوسازی شد.
سال 1232 هجری، فتحعلی شاه قاجار ضریحی از نقره ساخت و ویرانی های وهابیون را باز سازی کرد.
سال 1250 هجری، فتحعلی شاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازی کنند. ناصرالدین شاه گنبد و بخشی از طلاکاری های آن را نوسازی کرد و در سال 1283 صحن مطهر امام علیه السلام را توسعه داد و پس از آن تاریخ تاکنون ترمیم و توسعه و تزیین های فراوانی در آن رخ داده است. (1)
بنای حرم مطهر بنایی کهن و محکم است که با آجر و گچ ساخته شده است و نمای آن به وسیله طلا و نقره و آینه تزیین یافته است.
مساحت حرم مطهر 3850 متر است و مضجع امام علیه السلام در وسط این حرم جای گرفته و برفراز قسمت اصلی آن گبندی برپایه های چهارگانه بنا شده است که طول و عرض هر یک 3/5 در 2/5 متر است و ارتفاع این گنبد هم از سطح زمین 39 متر است. سرتاسر گنبد مطهر از ساقه تا نوک روکشی از طلای ناب دارد.
در زیر گنبد، ضریح نقره ای و بزرگ و چند ضلعی قرار دارد که قسمت عمده ی فضای گنبد خانه را اشغال کرده است و درون آن قبر مطهر امام حسين علیه السلام و دو فرزندش علی اصغر و علی اکبر جای دارد. طول ضریح 5/5 و عرض آن 4/5 متر است ولی طول آن قسمت که قبر حضرت علی اکبر علیه السلام است، 2/6 متر و عرض آن 1/4 متر است و ارتفاع ضریح 3/5 متر است.
در قسمت شرق ضریح مطهر حضرت فضایی است که در جنوب آن پنجره ای نقره ای قرار دارد آن جا آرامگاه شمار زیادی از شهیدان حماسه ی
ص: 169
کربلاست و اسامی آنان بر روی دیوار مشهود است.
گنبد خانه ی حرم امام علیه السلام را چهار رواق در برگرفته است. عرض هر یک از رواقها 5 متر و طول رواقهای شمالی و جنوبی 40 متر و طول هر یک از رواق های شرقی و غربی تقریباً 45 متر است و ارتفاع هر رواقی به 12 متر می رسد و کف رواق ها با سنگ های سفید شفاف فرش شده است. (1)
ص: 170
ص: 171
حضرت ابو الفضل علیه السلام پنجمین فرزند پسر حضرت علی علیه السلام است ولادت ایشان بعد از امام حسن علیه السلام صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام و محسن شهید و محمد بن حنفیه است. او در سال 26 هجری در چهارم شعبان در مدینه به دنیا آمد و در سن 35 سالگی در سال 61 هجری در کربلا شهید شد.
نام آن بزرگوار عباس است. که صیغه ی مبالغه از عبس به معنای درهم شدن و گرفتگی صورت است چون وی در برخورد با دشمنان حق پرصلابت و عبوس بود.
ص: 172
1- قمر بنی هاشم؛ ﴿وَ كانَ الْعَبَّاسُ رَجُلًا وَ سِيمًا جَمِيلًا يَركَبُ الْفَرَسَ الْمُطَهَّمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِي الْأَرْضِ، وَ كَانَ يُقَالُ لَهُ: قَمَرُ بَنِي هَاشِمٍ، وَ كَانَ لِوَاهُ الْحُسَيْنِ مَعَهُ﴾؛ يعنى حضرت عبّاس علیه السلام مردی خوش سیما و زیبا بود و چون سوار بر اسب می شد پاهای بلندش بر زمین کشیده می شد و به او ماه بنی هاشم می گفتند و در روز عاشورا پرچمدار امام حسین علیه السلام بود.
2- باب الحوائج؛ بر اثر کثرت ظهور کرامات و برآورده کردن حوائج متوسلان و نیازمندان در زبان عامه و خاصه به این لقب مشهور گردید
3- العبد الصالح؛ از آن جا که او در بندگی خدا و رویکرد به نیکوکاری به اوج رسید به عبد صالح نامیده شد چنان که در زیارت نامه ی او می خوانیم ﴿السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها العَبدُ الصّالِحُ﴾.
4- اطلس؛ یکی از معانی اطلس شجاعت است از آن جا که حضرت شجاع بود به این لقب ستوده شده است.
5- طیّار طیّار یعنی پرواز کننده در مقامات عالیه ی .بهشت
6- السقاء؛ روزهایی که کوفیان پلید آب را به روی اهل بیت امام حسین علیه السلام بستند؛ قمر بنی هاشم آب آور آنان بود. (1)
ص: 173
امام صادق علیه السلام در شأن آن بزرگوار می فرماید ﴿کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصیرَهِ،صُلبَ الإِیمانِ﴾؛ (1) عموی ما عباس بینش ژرف و ایمانی راسخ داشت.
علامه ی مامقانی قدس سره گوید: ﴿وَ قَدْ کانَ مِن فُقَهاءِ أَوْلادِ الائمّهِ﴾؛ (2) حضرت عبّاس علیه السلام از فقهای فرزندان امامان معصوم بود. (3)
حضرت ابو الفضل علیه السلام بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست و پس از دریافت اذن مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست.
هرگز در تمامی عمرش امام حسین علیه السلام را برادر خطاب نکرد؛ بلکه با تعبیراتی مانند مولای، سیدی، یابن رسول الله، آقای من، سرور من، ای پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا می زد جز در لحظه ی پایانی زندگانی اش و در آستانه شهادت این گونه صدا زد برادر برادرت را دریاب.
این تعبیر نیز نوعی ادب ورزی بود زیرا بیانگر این بود که برادرت رسم برادری را به بهترین شکل ادا کرد.
بهترین مقام انسان نزد خداوند بندگی است، و سبب نزول قرآن کریم بر پیامبر
ص: 174
اکرم صلى الله عليه و سلم عبودیت اوست؛ ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِه﴾ (1)
همچنین سفر آسمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در پرتو عبودیت او بود؛ ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى﴾ (2)
در زیارت نامه ی آن حضرت می خوانیم سلام بر تو ای بنده ی صالح خدا که از خدا و پیامبر و حضرت علی اطاعت کردى؛ ﴿السَّلامُ عَلَیْکَ أیُّها العَبْدُ الصّالِحُ الْمُطیعُ للهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لأِمیرِ الْمُؤْمِنینَ﴾.
هنگامی که حضرت قمر بنی هاشم از برادرش اجازه خواست تا عازم پیکار با کوفیان شود، امام حسین علیه السلام به او فرمودند: برادرم! تو پرچمدار من هستی و نبود تو سبب از هم پاشیدگی سپاه من می گردد؛ ﴿أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي﴾ (3)
وقتی که حضرت عبّاس علیه السلام از طرف برادرش به سوی نهر علقمه روانه شد تا مقداری آب برای اهل حرم بیاورد دست مبارکش را زیر آب برد و بالا آورد تا جرعه ای از آن را بنوشد ناگاه به یاد تشنگی برادرش و عزیزان او افتاد و آب را ريخت ﴿فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ أَْهل بَیْتِهِ﴾ (4) و رسم و فاداری را حفظ کرد.
برخی گفته اند: حضرت عبّاس علیه السلام تشنگی برادر را فراموش نکرده بود تا آن وقت یادش بیاید بلکه چون یادآوری عطش امام حسین علیه السلام عبادت است، آن حضرت قصد انجام دادن این عبادت را داشت.
ص: 175
در روز عاشورا وقتی که دشمن دست راست حضرت را قطع کرد شمشیر را به دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد و فرمود: به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کردید باز از پای نمی نشینم و از دین خود دفاع می کنم و نیز از امامی که به راستی به یقین رسیده است و از نوه ی پیامبر پاک پیامبر امین صلی الله علیه و آله حمایت خواهم کرد.
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی *** إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دِینی
وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الیَقِینِ *** نَجْلِ النَّبِیّ الطّاهِرِ الأَمِیِن
امام سجّاد علیه السلام می فرماید: خداوند حضرت عبّاس علیه السلام را رحمت کند زیرا جان خویش را در راه دین و برادرش حسین علیه السلام فدا کرد و دو دست او قطع گردید و به جای آن دو خداوند دو بال در بهشت به او عطا می کند که به وسیله آن دو پرواز می کند چنان که خدای سبحان به جعفر بن ابی طالب نیز چنین پاداشی داده است برای عباس علیه السلام نزد خداوند مقام و منزلت بسیار بزرگی است که همه ی شهیدان راه حق به آن غبطه می ورزند.
﴿رَحِمَ اللَّهُ العَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَأبلي وَ فَدا أخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبدلَه اَللَّهُ بِهِما جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهَا مَعَ اَلملاَئِكَةِ فِي اَلجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامُ، وَ انَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيمَةِ﴾. (1)
مشهورترین کنیه ی آن حضرت ابوالفضل علیه السلام است چون او فرزندی به نام فضل داشت، بلکه میتوان گفت او پدر تمام فضایل انسانی و کمالات بشری است.
ص: 176
حرم مطهر حضرت ابو الفضل علیه السلام در فاصله ی تقریبی 350 متری و در شمال حرم امام حسین علیه السلام قرار دارد؛ یعنی در همان جایی که آن حضرت به شهادت رسید و در آن به خاک سپرده شد بر مرقد او بنایی ساختند.
از دیرزمان تغییرات و توسعه هایی که در حرم امام حسین علیه السلام پدید آمده، ترم حضرت عبّاس علیه السلام را نیز در برگرفته است و همه ی کسانی که به نوسازی حرم امام علیه السلام پرداخته اند، به نوسازی حرم آن حضرت نیز توجه کرده اند.
مساحت آستانه ی حضرت 4370 متر مربع است. این آستانه از نظر نقشه و سبک معماری مانند آستانه ی امام حسین علیه السلام و مقداری کوچک تر از آن است. این حرم مطهر دارای چهار رواق است که ابهت ویژه ای به حرم بخشیده و به یکدیگر منتهی می شود سقف و تمامی دیوارهای حرم مطهر و رواق ها با دستِ هنرمندان ایرانی آینه کاری شده است و بالای ضریح گنبد بزرگی بنا شده که در سال 1375 طلاکاری آن انجام شد.
آستان حضرت قمر بنی هاشم دارای یک صحن چهارگوش است که حرم مطهر در وسط آن واقع شده و در چهار طرف صحن حجراتی بناگشته که در آن جمع کثیری از علمای امامیه و سلاطین دفن شده اند و تمام صحن دارای سبک کاشیکاری عصر قاجار است. صحن شریف دارای هشت در بزرگ ورودی و خروجی است.
ضریح مطهری که اکنون در حرم حضرت موجود است، به دستور حضرت آیة الله حکیم رحمه الله و به همت هنرمندان ایرانی در اصفهان با به کار بردن چهارصد هزار مثقال نقره ی خالص و هشت هزار مثقال طلا پس از سه سال کار مداوم در سال 1385 قمری ساخته شد و در حرم مطهر نصب گشت. (1)
ص: 177
ص: 178
ص: 179
نام امام چهارم: علی
القاب آن بزرگوار: سجّاد، زین العابدین
نام پدر: امام حسین علیه السلام
نام مادر: شهربانو (دختر یزدگرد سوّم)
ولادت آن حضرت در روز پنجم شعبان سال 38 هجری (یا 15 جمادی الاولى سال 36) در مدینه بود.
دوران زندگی امام سجّاد علیه السلام در دو بخش خلاصه می شود:
الف) ملازمت با پدر بزرگوارش 22 یا 24 سال
ب) مدت امامت حضرت 35 سال
و خلفای زمان آن بزرگوار عبارتند از : 1- یزید 2- معاویه بن یزید 3- مروان بن حکم 4- عبد الملک بن مروان 5- ولید بن عبد الملک
و آن حضرت در 12 یا 18 و یا بنابر مشهور در 25 محرم سال 95 هجری در مدینه به تحریک هشام بن عبد الملک مسموم شده و در سن حدود 57 (یا 59) سالگی به شهادت رسید و مرقد شریف ایشان در مدینه، قبرستان بقیع می باشد.
ص: 180
امام سجّاد علیه السلام بر اثر بیماری شدید در کربلا همچنان بستری بود و نتوانست به میدان برود و در رکاب پدرش با دشمن تا سر حد شهادت نبرد کند در ماجرای جانسوز و داع امام حسین علیه السلام با پسرش امام سجّاد علیه السلام روایاتی نقل شده است که بیانگر شجاعت و روحیه عالی امام سجّاد علیه السلام است.
هنگامی که در روز عاشورا امام حسین علیه السلام با شهادت یارانش از بنی هاشم و غیر بنی هاشم روبرو شد و تنها ماند به هر سو نگاه کرد یار و یاوری با خود ندید صدا زد:
﴿هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ...﴾ آیا کسی هست تا از حرم رسول خدا صلى الله عليه و سلم حمایت و دفاع کند...؟
وقتی که بانوان حرم این سخن جانسوز را شنیدند با صدای بلند گریستند.
در این هنگام امام سجّاد علیه السلام که سخت بیمار و بستری بود با زحمت برخاست و از خیمه بیرون آمد و شمشیرش را با سختی به دست گرفت تا به سوی میدان برود. عمه اش امّ کلثوم فریاد زد به خیمه بازگرد. امام سجّاد علیه السلام فرمود ای عمه مرا رها کن تا در رکاب پسر رسول خدا صلی الله علیه و اله با دشمن بجنگم. امام حسین علیه السلام متوجه شد و فریاد زد: ای امّ کلثوم! او را نگهدار تا زمین از نسل آل محمد صلى الله عليه و سلم خالی نگردد. سپس با سرعت به سوی امام سجّاد علیه السلام آمد و او را به خیمه اش برد و به او فرمود: پسرم می خواهی چه کنی؟ امام سجّاد علیه السلام فرمود:
ص: 181
پدر جان ندای تو رگ های قلبم را برید و آرامش را از من ربود. خواستم به میدان آیم و جانم را فدای تو کنم امام حسین علیه السلام فرمود: پسرم! تو بیمار هستی و جهاد بر تو واجب و روا نیست تو حجّت و امام بر شیعیان من هستی. تو پدر امامان و سرپرست یتیمان و بیوه زنان هستی تو باید آنان را به مدینه برسانی و نباید هرگز زمین از حجت امام از نسل من خالی بماند...
امام سجّاد علیه السلام عرض کرد: پدر جان آیا من نگاه کنم و تو کشته شوی؟! کاش زنده نبودم و جانم نثار تو می شد...
سپس امام حسین علیه السلام با امام سجّاد علیه السلام وداع کرد. او را در آغوش گرفت و الوداع گردن به گردن او نهاد و گریه سختی کرد و به این ترتیب با او خداحافظی نمود.
هنگامی که امام سجّاد علیه السلام و همراهان را به صورت اسیر به مجلس ابن زیاد حاکم دیکتاتور کوفه وارد نمودند ابن زیاد بر مسند غرور و پیروزی تکیه نموده بود. هنگامی که امام سجّاد علیه السلام را دید، گستاخانه گفت: «تو کیستی؟»
امام علیه السلام فرمود: من علی، پسر حسین علیه السلام هستم.
ابن زیاد: مگر خدا علی پسر حسین را نکشت؟
امام سجّاد علیه السلام فرمود من برادری به نام علی اکبر داشتم، او را مردم کشتند.
ابن زیاد: بلکه خدا او را کشت
امام سجّاد علیه السلام فرمود: ﴿اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند. (1)
ابن زیاد از پاسخ های قاطع امام بسیار خشمگین شد و گفت: تو هنوز جرأت پاسخ گویی مرا داری این را ببرید و گردن بزنید.
در این هنگام حضرت زینب علیه السلام برخاست و خود را سپر امام سجّاد علیه السلام قرار
ص: 182
داد و خطاب به ابن زیاد فریاد زد:
آن همه خون از ما ریختی برای تو بس است...
ابن زیاد در این هنگام از کشتن امام سجّاد علیه السلام صرف نظر کرد و گفت: «رهایش کنید به گمانم همان بیماری و رنجوری او را بکشد».
در این هنگام امام سجّاد علیه السلام به زینب علیها السلام رو کرد و فرمود: «عمه جان آرام باش تا من سخن بگویم» سپس به ابن زیاد رو کرد و فرمود:
﴿بِالقَتلِ تُهَدِّدُنی یَابنَ زِیادٍ ، أما عَلِمتَ أنَّ القَتلَ لَنا عادَهٌ و کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ﴾؛ ای پسر زیاد آیا مرا از مرگ می ترسانی مگر نمی دانی که کشته شدن برای ما یک کار عادی است و شهادت مایه سربلندی ما می باشد.
آن گاه ابن زیاد دستور داد امام سجّاد علیه السلام و همراهانش را به خانه ای که در کنار مسجد اعظم کوفه بود بردند و در آن جا زندانی نمودند. (1)
هنگام ورود خاندان نبوت به شام پیرمردی از مردم شام به آن ها نزدیک شد و گفت: سپاس خدا را که شما را کشت و نابود ساخت و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و یزید را بر شما مسلط نمود.
امام سجّاد علیه السلام فرمود ای پیرمرد آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری.
امام سجّاد علیه السلام فرمود آیا معنی این آیه را فهمیدی که خداوند می فرماید:
﴿قُل لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾؛ بگو ای پیامبر؛ من برای رسالت مزدی جز دوستی با خویشانم را از شما نمی خواهم. (2)
گفت: آری خوانده ام. امام سجّاد علیه السلام فرمود منظور از خویشان پیامبر صلی الله علیه و اله این آیه ما هستیم ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای:
ص: 183
﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾؛ حق خویشان را ادا کن. (1)
گفت: آری خوانده ام امام سجّاد علیه السلام فرمود خویشان در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى﴾؛ بدانید از هر آن چه سود بردید یک پنجم آن مخصوص خدا و رسول و خویشان است. (2)
گفت: آری خوانده ام. امام سجّاد علیه السلام فرمود ای پیرمرد خویشان در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾؛ همانا خداوند خواسته است که نا پاکی را از شما خاندان بردارد و شما را پاک و پاکیزه گرداند. (3)
گفت: آری خوانده ام امام سجّاد علیه السلام فرمود این آیه در شأن ما نازل شده است.
در این هنگام پیرمرد در سکوت فرو رفت و از گفته جسورانه خود پشیمان شد و گفت: «تو را به خدا شما همانید که گفتید؟»
امام سجّاد علیه السلام فرمود آری سوگند به خدا بدون تردید ما همان خاندانیم، به حقّ پیامبر صلی الله علیه و آله ما همان خویشاوندان هستیم.
پیر مرد پس از شناخت آنقدر گریه کرد و از شدت ناراحتی، عمامه خود را از سرگرفت و بر زمین زد و دست هایش را به سوی آسمان بلند نمود و گفت: «خدایا ! ما از دشمنان جنّ و انس آل محمد بیزاریم». سپس به امام سجّاد علیه السلام عرض کرد: «آیا توبه ام پذیرفته است؟»
امام سجّاد علیه السلام فرمود آری، اگر توبه کنی خداوند توبه ات را می پذیرد و با ما خواهی بود. پیرمرد گفت من توبه کردم.
من خبر به یزید رسید فرمان داد آن پیرمرد پیر را بکشد. جلادان یزید او را به
ص: 184
شهادت رساندند. (1)
یکی از حوادث تلخ مجلس یزید این بود که یزید آیاتی از قرآن را می خواند و تفسیر به رأی می کرد آیات عزّت و پیروزی را به خود تطبیق می نمود و آیات ذلت و شکست را به امام حسین علیه السلام و خاندانش تطبیق می کرد. از جمله به امام سجّاد علیه السلام رو کرد و گفت؛ خداوند می فرماید:
﴿وَ مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾؛ هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادید. (2)
بنابراین، این مصائب، نتیجه کردار شماست.
امام سجّاد علیه السلام بیدرنگ در پاسخ فرمود: این آیه در شأن ما نیست، بلکه در شأن ما این آیه (حدید 22) است:
﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرُ﴾؛ هیچ مصیبتی در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همه آن ها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خداوند آسان می باشد. (3)
بنابراین مصیبت ما به خاطر تقویت دین است و دستور آن در لوح محفوظ الهی آمده نه این که نتیجه اعمال نامناسب ما باشد.
یکی از فرازهای بر جسته زندگی امام سجّاد علیه السلام خطبه او در شام نزد مردم و یزید بود که یزیدیان را رسوا کرد و پیام خون شهیدان را در دیار شام به ثمر نشاند
ص: 185
و موجب تحوّل عجیبی گردید.
مسجد اموی شام پر از جمعیت بود امام سجّاد علیه السلام را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت یزید را بنگرد یزید حضور داشت و به خطیب مزدور خود گفت: بر بالای منبر برو و آن چه خواستی نسبت به علی علیه السلام و حسین علیه السلام بدگویی کن و از ناسزاگویی به آن ها کم نگذار.
خطیب بالای منبر رفت و آن چه توان داشت در حضور مردم و امام سجّاد علیه السلام از امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام بدگویی کرد و معاویه و یزید را مدح و ستایش نمود.
امام سجّاد علیه السلام در همان پایین منبر فریاد زد:
﴿وَیلَکَ أیُّهَا الخاطِبُ ، اشتَرَیتَ مَرضاهَ المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ ، فَتَبَوَّأ مَقعَدَکَ مِنَ النّارِ﴾
وای بر تو ای سخنران خشنودی مخلوق را به خشم خالق خریدی پس جایگاهت را آتش دوزخ فراگرفت.
سپس امام سجّاد علیه السلام تا به یزید فرمود:
﴿یَا یَزِیدُ ائْذَنْ لِی حَتَّی أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِیهِنَّ رِضاً وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ﴾؛ ای یزید به من اجازه بده تا بالای این چوب ها بروم و سخنانی بگویم که در آن خشنودی خدا باشد و برای حاضران موجب اجر و پاداش گردد.
یزید این تقاضا را رد کرد ولی حاضران گفتند: اجازه بده او بالای منبر رود شاید ما از او چیزی بشنویم. یزید گفت:
﴿اِن صَعِدَ لَم یَنزِل اِلّا بِفَضیحَتِی وَ فَضیحَهِ آلِ اَبِی سُفیانٍ﴾؛ اگر او بالای منبر رود فرود نمی آید مگر این که من و دودمان ابوسفیان را به افتضاح و رسوایی بکشاند.
شخصی گفت: ای امیرمؤمنان هر چه این شخص (بیمار و شکست خورده) بگوید چنان اهمیت ندارد بگذار برود و سخنی بگوید. یزید به او گفت: ﴿اِنَّهُ مِن اَهلِبَیتٍ قَد زَقُّوا العِلمَ زَقَّاً ﴾؛ این شخص (اشاره به امام سجّاد علیه السلام) از خاندانی است
ص: 186
که علم و کمال را با تمام وجود به کام خود آورده اند».
مردم همواره از یزید تقاضا می کردند که اجازه دهد تا این که ناگزیر یزید اجازه دادو امام علیه السلام پس از حمد و ثنا فرمود:
﴿أَیُّهَا النَّاسُ، أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ، أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّمَاحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنی فَقَدْ عَرَفَنی، وَ مَنْ لَمْ یَعرِفْنی أَنبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَنَسَبِی﴾؛
ای مردم! به ما شش چیز داده شد و به هفت چیز ما بر دیگران برتری داده شدیم اما آن ،شش به ما حلم ،علم جوانمردی، فصاحت، شجاعت، و دوستی در دل مؤمنان داده شد و اما آن هفت چیز که ما به آن برتری داده شدیم عبارت است از این که پیامبر برگزیده حضرت محمّد از ما است، و صدّيق (نخستین کسی که به او ایمان آورد یعنی علی) از ما است جعفر طیّار از ما است، شیر خدا و شیر رسول خدا (حضرت حمزه) از ما است و از ما است دو سبط پیامبر در این امت (حسن و حسین) هر کس که مرا شناخت که شناخت و هر کس که نشناخت، او را به حسب و نسبم خبر می دهم.
﴿أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا ، أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ أَنَا ابْنُ خَدِیجَهَ الْکُبْرَی أَنَا ابْنُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا، اَنَا بْنُ الْعَطْشانِ حَتّی قَضی، اَنَا بْنُ طَرِیحِ کَرْبَلا، اَنَا بْنُ مَسْلُوبِ الْعَمامَهِ وَ الرِّداءِ...﴾؛
من فرزند مکه و منی هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد. من پسر کسی هستم که سرش از قفا بریده شد. من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده. من پسر کسی هستم که عمامه و عبایش ربوده شد... .
امام سجّاد علیه السلام همچنان گفت و گفت مردم زار زار می گریستند و صدای گریه و ناله بلند شد یزید ترسید که فتنه و آشوب به پاشود؛ به مؤذن فرمان داد اذان
ص: 187
را بگو مؤذن گفت: ﴿اللّهُ أکبَرُ اللّهُ أکبَرُ﴾
امام سجّاد علیه السلام فرمود: ﴿لا شَیْءَ أکبَرُ مِنَ اللّهِ﴾؛ هیچ چیز بزرگ تر از خدا نیست.
مؤذن گفت: ﴿اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه﴾
امام سجّاد علیه السلام اعلام فرمود: ﴿شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی﴾؛ مو و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خدا گواهی دهد.
مؤذن گفت: ﴿أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله﴾
امام سجّاد علیه السلام به مؤذّن فرمود: تو را به حقّ محمد ساکت باش، تا من سخنی بگویم.
سپس از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود: ﴿يَا يَزِيدُ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ؟...﴾ اى يزيد محمّد جدّ من است یا جد تو؟! اگر می گویی جد تو است دروغ می گویی و کفر می ورزی و اگر اعتقاد داری که او جدّ من است پس چرا عترت و خاندان او را کشتی؟ چرا پدرم را کشتی و حرم او و مرا اسیر کردی؟! این سخن را گفت و دست به گریبان برد و جامه خود را چاک زد و گریه کرد. سپس خطاب به مردم فرمود: ای مردم آیا در میان شما کسی هست که جد و پدرش رسول خدا باشد؟!
صدای شیون و گریه از مجلس برخاست. آن گاه فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من کسی نیست که جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. پس چرا این شخص (یزید) پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؛ ای یزید این کارها را می کنی و باز می گویی محمّد صلی الله علیه و آله رسول خداست؟ و رو به قبله می ایستی وای بر تو که در روز قیامت جدّم و پدرم طرف دعوای تو هستند.
یزید فریاد زد: ای مؤذّن! اقامه بگو!
هیاهو و صدای اعتراض از مجلس برخاست بعضی با یزید نماز خواندند و بعضی دیگر نماز نخوانده و پراکنده شدند. (1)
ص: 188
خطبه امام سجّاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام در شام موجب شد که وضع شام دگرگون گردید و یزید دستور داد سرهای شهدا را جمع کنند و محترمانه به قصر بیاورند. او اظهار پشیمانی می کرد و همه گناهان را به ابن زیاد نسبت می داد و او را لعنت می کرد.
امام سجّاد علیه السلام پس از ماجرای عاشورا برای بیداری مردم و رسوا نمودن یزیدیان و حاکمان جبّار بنی امیه بهره برداری بسیار .نمود. در هر فرصتی به افشاگری پرداخت.
و خاطره شورانگیز کربلا و نهضت امام حسین علیه السلام را زنده نمود و از آن به عنوان یک حربه نیرومند تبلیغاتی بر ضد رژیم های باطل استفاده کرد. در آن هنگام که ذکر نام امام حسین علیه السلام قدغن بود و مزدوران بنی امیه از حسین علیه السلام بدگویی می کردند، امام سجّاد علیه السلام همواره از آن حضرت یاد می کرد تا آن جا که دستور داده بود در نگین انگشترش چنین نوشته بودند:
﴿خَزِیَ وَ شَقِیَ قَاتِلُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ﴾؛ رسوا و بدبخت شد قاتل حسین بن على علیه السلام
در زمان خلافت عبدالملک، پسر او هشام بن عبدالملک نفوذ بسیاری در حکومت پدر داشت و با مردم بسیار مغرورانه برخورد می نمود در یکی از سال ها هشام در مراسم حج شرکت کرد هنگام طواف ازدحام جمعیت بقدری بود که هشام هرچه کوشید نتوانست دستش را به حجر الاسود برساند، ناگاه در این هنگام امام سجّاد علیه السلام به طرف حجر الاسود آمد، مردم به احترام آن حضرت توقف کردند و به کنار رفتند امام علیه السلام با راحتی به پیش آمد و دستش را بر
ص: 189
حجر الاسود کشید. در این هنگام شامیانی که اطراف هشام را گرفته بودند به هشام گفتند: این شخص کیست؟!
هشام (با این که آن حضرت را می شناخت خود را به نادانی زد و) گفت: او را نمی شناسم. در همین لحظه حسّاس، «فرزدق» شاعر حماسه سرا که پیوند دوستانه و تنگاتنگ با خاندان رسالت داشت گفت: من او را می شناسم، او علی بن الحسین زین العابدين علیه السلام است و آن گاه اشعار زیر را (به کوری چشم دشمن مغرور) در شأن امام سجّاد علیه السلام سرود:
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ *** وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَم
هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمُ *** هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا *** إِلَی مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَم
یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ *** رُکْنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِم
مَا قَالَ: «لَا» قَطُّ إلَّا فِی تَشَهُّدِهِ *** لَوْلَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَاؤُهُ نَعَمُ
این مرد کسی است که سنگ ریزه های مکه جای پای او را می شناسند، خانه کعبه و بیابان های حجاز از بیرون حرم و داخل حرم او را می شناسند.
این فرزند بهترین همه بندگان خدا است این همان مرد پرهیزکار و پاکیزه و پاکی است که نشانه خدا در روی زمین است.
وقتی که او را قریشیان می نگرند سخنگوی آن ها گوید: بزرگواری ها به مقامات معنوی این شخص منتهی شده است.
هنگامی که برای دست مالیدن و بوسیدن حجر الاسود می آید (و دست به دیوار خانه کعبه می نهد) نزدیک است رکن حطیم (آن قسمت از دیواری که بین حجر الاسود و در خانه کعبه است) به خاطر آشنایی با آن دست آن را نگه دارد.
آن حضرت هرگز «نه» نگفت مگر در تشهد خود که نفی شریک برای خدا نمود. یعنی او در همه امور مرد مثبت بود و تنها در برابر معبودهای باطل «نه» گفت.
ص: 190
هشام که مست و مغرور سلطنت بود پس از شنیدن این قصیده آن چنان خشمگین شد که دستور داد مستمری فرزدق از بیت المال قطع گردد و او را دستگیر کرده به «عسفان» (قریه ای بین مکه و مدینه) تبعید و زندانی نمودند. ولی این دستور فرزدق را مرعوب نکرد او در همان زندان اشعاری در سرزنش هشام سرود. وقتی که این خبر به هشام رسید دستور داد او را به سوی کوفه روانه ساختند.
هنگامی که امام سجّاد علیه السلام از ماجرای تبعید فرزدق با خبر شد، با توجه به این که مستمری او را قطع نموده بودند، مبلغی پول (12 هزار درهم) برای فرزدق فرستاد. فرزدق آن را نپذیرفت و پیام داد که من این قصیده را برای خدا ،گفتم امام سجّاد علیه السلام فرمود آن مبلغ را به سوی او بازگردانید و چنین پیام داد: «ما از نیّت پاک تو اطلاع داریم، ولی ما از خاندانی هستیم که اگر چیزی را بخشیدیم، دیگر باز پس نمی گیریم، تو را سو گند می دهم که این مبلغ را از ما بپذیری.»
در این هنگام، فرزدق آن را پذیرفت. (1)
و شاعر و عارف معروف «عبد الرحمن جامی» دانشمند و ادیب معروف قرن نهم قصیده فرزدق را به اشعار فارسی تبدیل و ترجمه کرده و در کتاب «سلسله الذهب خود آورده است که به قسمتی از آن اشاره می شود
پور عبدالملک به نام هشام *** در حرم بود با اهالی شام
می زد اندر طواف کعبه قدم *** لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست *** بهر نظاره گوش های بنشست
ناگه از آن نخبه نبیّ و ولی *** زين عبّاد بن حسين على
در کساء بهاء و حله نور *** بر حریم حرم فکند عبور
ص: 191
هر طرف می گذشت بهر طواف *** در صف خلق می افتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر *** گشت خالی ز خلق راه گذر
زُهری می گوید در مدینه امام سجّاد علیه السلام را دیدم که به فرمان عبدالملک غلی در گردن او انداخته و بندی به پای او نهاده اند و به سوی شام حرکت می دهند و گروهی مأمور حرکت دادن او هستند برای سلام و خداحافظی با امام سجّاد علیه السلام از آن ها اجازه ملاقات با امام علیه السلام را گرفتم اجازه دادند، هنگامی که به محضر آن حضرت رفتم دیدم پاهایش در بند است و غُل آهنین در دستش، دلم برایش سوخت و گریستم و گفتم دوست داشتم که من به جای تو بودم و تو سالم بودی.
فرمود: نگران نباش اگر بخواهم این رنج ها از من برداشته خواهد شد ولی آن را از این جهت که مرا به یاد عذاب الهی می اندازد دوست دارم. آن گاه فرمود: ای زهری این وضع تا مسافت دو منزلی مدینه، بیشتر نخواهد بود.
زهری می گوید، من با امام علیه السلام خداحافظی کردم، پس از چهار روز دیدم گماشتگان آن حضرت به مدینه بازگشتند و در جستجوی امام علیه السلام هستند، ماجرا را از آن ها پرسیدم گفتند: هنگامی که به دو منزلی مدینه رسیدیم شب فرا رسید آن حضرت را در خیمه ای با همان غل و زنجیر جا دادیم صبح وقتی به آن خیمه رفتیم جز غل و زنجیر چیزی ندیدیم هرچه گشتیم دیگر آن حضرت را نیافتیم. پس از این ماجرا نزد عبدالملک رفتم او گفت در همان روز که علی بن الحسین علیه السلام از نظر گماشتگان ناپدید شد نزد من آمد و گفت: چرا با من چنین می کنی؟ گفتم: نزد من باش فرمود: دوست ندارم در نزد تو بمانم. از هیبت او ترس و لرز مرا فرا گرفت و او رفت. (1)
ص: 192
امام سجّاد علیه السلام در عبادت و نیایش به قدری پیش رفت که بزرگ ترین سالکان طریق و رهروان شیفته حقّ و عابدان خاکسار درگاه ربوبی را یارای شاگردی آن حضرت .نبود بر همین اساس او را زین العابدین (زینت عابدان)، سجّاد (بسیار سجده کننده) و ذوالثفنات (صاحب پینه های پیشانی و سر زانو بر اثر سجده های طولانی) خواندند.
برای آشنایی بیشتر نظر شما را به چند نمونه زیر جلب می کنیم:
امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم در یک شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام چنین انجام می داد آن حضرت پانصد درخت خرما داشت در کنار هر یک از آن ها دو رکعت نماز می خواند، هنگام نماز رنگ چهره اش تغییر می کرد و همچون بنده ذلیل در پیشگاه خدای بزرگ به نماز می ایستاد و اعضای بدنش از خوف خدا می لرزید و نمازی همچون نماز وداع می خواند گویی بعد از آن نماز حتماً از دنیا می رود.
روزی در نماز یک جانب عبایش از دوشش افتاد آن را بر جای خود ننهاد تا از نماز فارغ شد بعضی از حاضران پرسیدند چرا در ،نماز عبای خود را بر شانه نیفکندی؟ در پاسخ فرمود: «وای بر تو آیا نمی دانی در پیشگاه چه کسی هستم نماز بنده قبول نمی شود مگر آن چه را که با قلبش به نماز توجه نموده است.»
سؤال کننده گفت: «پس ما با این نمازهای خود به هلاکت افتاده ایم؟»
امام سجّاد علیه السلام فرمود: «نه خداوند متعال نمازها را به وسیله انجام نمازهای نافله تکمیل خواهد کرد.»
يوسف بن اسباط می گوید پدرم گفت (نیمه های شب) به مسجد رفتم جوانی را در حال سجده دیدم که چنین می گفت:
ص: 193
﴿سَجَدَ وَجْهِی مُتَعَفِّراً فِی اَلتُّرَابِ لِخَالِقِهِ وَ حَقٌّ لَهُ﴾؛ صورتم خاک آلود برای آفریدگارم سجده کرد و خداوند سزاوار سجده است.
به سوی آن جوان رفتم ناگاه در یافتم که او امام سجّاد علیه السلام است. هنگامی که هوا روشن شد به سوی او شتافتم و عرض کردم: «ای فرزند پیامبر! چرا آن همه به خودت زحمت می دهی با این که خداوند تو را برتری بخشیده و تو در پیشگاه خدا عزیز و ارجمند هستی؟!»
آن حضرت با شنیدن این سخن گریه کرد سپس فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَهٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ أَرْبَعَهُ أَعْیُنٍ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ فُقِئَتْ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَهً سَاجِدَهً﴾؛
هر چشمی در روز قیامت گریان است مگر چهار :چشم چشمی که از خوف خدا بگرید. 2- چشمی که در راه خدا کور شده باشد. 3- چشمی که از حرام های خدا پوشیده شده باشد. 4- و چشمی که شب تا صبح در حال سجده بیدار باشد.
سپس فرمود خداوند به وجود بنده شب زنده دار بر فرشتگانش مباهات می کند و به آن ها می فرماید: «به بنده ام بنگرید؛ روحش در نزد من است و پیکرش به اطاعت من اشتغال دارد از بستر برخاسته و به خاطر ترس از عذاب و تحصیل رحمت من مرا می خواند گواهی دهید که من او را آمرزیده ام.» (1)
طاوس یمانی می گوید به کنار کعبه رفتم مردی را زیر ناودان دیدم که به نماز ایستاده و دعا می کند و سخت می گرید به سوی او رفتم دیدم امام سجّاد علیه السلام است. نزدیک رفتم و عرض کردم: چرا این گونه خود را در فشار و زحمت افکنده ای با این که دارای سه موقعیت هستی و امید آن است که هر یک از آن سه
ص: 194
تو را از خطرات آخرت حفظ کند:
نخست این که پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی.
دوّم این که شفاعت جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تو هست.
سوّم این که رحمت الهی وجود دارد.
امام سجّاد علیه السلام به من رو کرد (هر سه امر مذکور را با آیات قرآن جواب داد) و فرمود: اما در مورد نسب آیا شنیده ای که خداوند در قرآن می فرماید:
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ﴾؛ هنگامی که در صور دمیده شود هیچ گونه نسبی در میان آن ها نخواهد بود و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند. (1)
امّا در مورد شفاعت به آن نیز اطمینانی نیست زیرا خداوند می فرماید:
﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى﴾؛ آنان جز در مورد شخصی که خدا از او خشنود است شفاعت نمی کنند. (2)
و امّا در مورد رحمت خدا خداوند می فرماید:
﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبُ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾؛ همانا رحمت خدا به نیکو کاران نزدیک است. (3) و من نمی دانم که در صف نیکو کاران باشم. (4)
سعدی گوید:
تن آدمی شریف است به جان آدمیّت *** نه همین لباس زیبا است نشان آدمیّت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش بینی *** چه میان نقش دیوار و میان آدمیّت
ص: 195
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت *** به در آی تا ببینی طیران آدمیت
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد *** همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند *** بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
امام سجّاد علیه السلام نسبت به مؤمنان و بینوایان و تهیدستان، بسیار مهربان بود و تا آخرین حدّ امکان به آن ها توجه نموده و معاش آن ها را تأمین می نمود.
شب ها انبان پر از نان را بر پشت خود حمل می کرد و به طور ناشناس به خانه مستمندان می رسانید خانواده های بسیاری می دیدند ناشناسی به آن ها کمک می کند. وقتی که امام سجّاد علیه السلام از دنیا رفت فهمیدند که آن ناشناس امام سجّاد علیه السلام بوده است.
مستمندان به آمدن آن ناشناس عادت کرده بودند از این رو در انتظار او به سر می بردند وقتی که او می آمد از او استقبال می کردند و می گفتند:
جَاءَ صَاحِبُ اَلْجِرَابِ؛ صاحب انبان آمد.
حمران بن اعین می گوید: امام سجّاد علیه السلام از صد خانواده فقیر، (فقرای مدینه) سرپرستی می کرد وقتی که غذای یتیمان، بینوایان، زمین گیران و تهیدستان نیازمند را آماده می ساخت، دوست می داشت که خودش غذای آن ها را حمل کند و با دست خود به آن ها بدهد، هیچ غذایی نمی خورد مگر این که نخست مقداری از آن را به نیازمندان می رسانید. (1)
امام سجّاد علیه السلام دوبار همه اموال خود را بین نیازمندان تقسیم کرد هرگاه
ص: 196
سائلی را می دید می فرمود:
﴿مَرْحَباً بِمَنْ يَحْمِلُ زادى الَىَّ الاخرة﴾؛ آفرین به کسی توشه مرا به سوی آخرت حمل می کند.
هنگامی که امام سجّاد علیه السلام از دنیا رفت، (وقت غسل دادن پیکر مطهّرش) خراش هایی را در پشت مبارکش دیدند پرسیدند این آثار چیست؟ یکی از حاضران پاسخ داد این سیاهی ها و خراش ها، آثار انبان های طعام است که آن حضرت شبانه بر پشت می گرفت و به خانه نیازمندان می رسانید.
و نیز گفته شد این خراش ها بر اثر آب کشی آن حضرت از چاه برای همسایگان است که اکنون جای آن ها مانده است. (1)
در شهر مدینه شخصی بود که مردم را می خندانید. گاه اظهار می کرد که این مرد (امام سجّاد علیه السلام) مرا خسته کرده است. تا به حال نتوانستم او را بخندانم. از این رو روزی امام سجّاد علیه السلام عبور می کرد. آن دلقک از پشت سر آمد و عبای آن حضرت را گرفت و رفت امام سجّاد علیه السلام به او اعتنا نکرد، همراهان به دنبال او رفتند و عبا را از او گرفتند و بر دوش حضرت افکندند، امام علیه السلام پرسید این شخص چه کسی بود؟
عرض کردند: شخصی است که اهل مدینه را می خنداند.
فرمود: به او بگویید:
﴿إِنَّ الله يَوْماً يَخْسَرُ فِيهِ الْمُبْطِلُونَ﴾؛ خداوند دارای روزی است (به نام قیامت) که در آن روز بیهوده کاران زیان می بینند. (2)
ص: 197
امام سجّاد علیه السلام در دوران زندگی، بسیار به مکه می رفت و در مراسم حجّ و عمره شرکت می نمود آن حضرت پیاده راه مدینه به مکه را برای انجام حجّ پیمود و در طول بیست روز به مکه رسید.
و نیز آن حضرت بیست بار (و به نقلی 22 بار) بر شترش سوار شد و با همان به مکه رفت و پس از انجام حج به مدینه بازگشت و در تمام این مدت حتی یک بار تازیانه بر شترش نزد هرگاه می خواست شترش تند تر حرکت کند تازیانه اش را بر بالای سرش حرکت می داد و می فرمود: ﴿لَوْ لاَ خَوْفُ اَلْقِصَاصِ لَفَعَلْتُ ﴾؛ اگر ترس قصاص روز قیامت نبود، با تازیانه می زدم. (1)
روزی حسن بن حسن یکی از بستگان امام سجّاد علیه السلام و به آن حضرت ناسزا گفت امام علیه السلام در برابر او سکوت کرد و او رفت. امام علیه السلام به حاضران فرمود: «آن چه این مرد گفت شما شنیدید اکنون دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ او را به او بگوییم».
آن حضرت با حاضران حرکت کردند در مسیر راه این آیه را می خواند:
﴿وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾؛ حاضران وقتی این آیه را از آن حضرت شنیدند، فهمیدند که امام علیه السلام چیزی به او نخواهد گفت.
امام علیه السلام و همراهان به در خانه حسن بن حسن رسیدند، امام علیه السلام با صدای بلند فرمود: «به او بگویید علی بن الحسین است.»
حسن بن حسن یقین کرد که امام سجّاد علیه السلام برای تلافی آمده است، خود را
ص: 198
برای مقابله آماده کرد و از خانه بیرون آمد امام سجّاد علیه السلام به او فرمود:
ای برادر! اندکی قبل نزد من آمدی و هر چه خواستی به من گفتی، اگر آن چه را گفتی در من هست از درگاه طلب آمرزش می کنم خدا مرا بیامرزد و اگر آن چه گفتی در من نیست، خدا تو را بیامرزد!
وقتی که حسن بن حسن بزرگواری امام علیه السلام او را دید شرمنده شد و بین دو چشم امام علیه السلام را بوسید و گفت: «آری من آن چه را که در تو نبود به تو گفتم، و خودم به آن چه گفتم سزاوارترم.» (1)
1- ﴿مَنْ قَنِعَ بِمَا قَسَمَ اَللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَی اَلنَّاسِ﴾ (2)؛ کسی که به آن چه که از سوی خدا برای آن شده قانع باشد از بی نیاز ترین انسان ها خواهد بود.
2- ﴿ ثَلاَثٌ مُنْجِیَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ کَفُّ لِسَانِهِ عَنِ اَلنَّاسِ وَ اِغْتِیَابِهِمْ وَ إِشْغَالُهُ نَفْسَهُ بِمَا یَنْفَعُهُ لِآخِرَتِهِ وَ دُنْیَاهُ وَ طُولُ اَلْبُکَاءِ عَلَی خَطِیئَتِهِ.﴾ (3)؛ سه چیز نجاتبخش مؤمن است: 1- نگهداری زبان از مردم و از غیبت کردن آن ها 2- پرداختن به کارهایی که برای آخرت و دنیا سودمند است 3- گریه طولانی بر گناه خود.
3- ﴿إیّاکَ و مُصاحَبَهَ الأحمَقِ فَإنَّهُ یُریدُ أن یَنفَعَکَ فَیَضُرُّکَ﴾ (4)؛ از همنشینی با آدم احمق بپرهیز، زیرا او می خواهد به تو سود برساند ولی بر اثر بی فکری زیان به تو می رساند.
4- ﴿ إِیَّاکَ وَ اَلْکَسَلَ وَ اَلضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ﴾ (5)؛ از تنبلی و کم حوصلگی
ص: 199
بپرهیز زیرا این دو کلید هر کار بدی است.
5- ﴿ اَلرِّضَا بِمَکْرُوهِ اَلْقَضَاءِ أَرْفَعُ دَرَجَاتِ اَلْیَقِینِ﴾ (1)؛ راضی بودن به مقدرات ناخوش آیند از بالاترین درجات یقین است.
6- ﴿إِیَّاکَ وَ اَلاِبْتِهَاجَ بِالذَّنْبِ فَإِنَّ اَلاِبْتِهَاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُکُوبِهِ﴾ (2)؛ از انجام گناه از روی خوشحالی و شادی بپرهیز زیرا بدی و مجازات شادی به گناه از انجام دادن خود گناه بیشتر است.
7- ﴿مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ اَلدُّنْیَا﴾ (3)؛ هر کس روح بلندی داشته باشد دنیا را زیر پا خواهد گذاشت.
8- ﴿مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اَللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ﴾؛ بعد از معرفت پروردگار هیچ چیز نزد پروردگار محبوب تر از عفت شکم و غریزه جنسی نیست.
9- ﴿فْعَلِ الخَیْرَ إلی کُلّ مَنْ طَلَبَهُ مِنْکَ فَانْ کَانَ أَهْلُهُ فَقَدْ أصَبْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ بِأَهْلٍ کُنْتَ أنْتَ أهْلُهُ وَ إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمِینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إلی یَسَارِکَ وَ اعْتَذَرَ إلَیْکَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ﴾ (4)
هر کس از تو مطالبه کار خیری را کرد انجام بده که اگر مستحق آن باشد به جایش انجام شده و اگر سزاوار نباشد تو انسانی خیر خواه هستی و فیض و ثواب را برده ای و اگر کسی از سمت راست بر تو ناروا گفت و از سمت چپ معذرت خواست عذرش را بپذیر.
10- ﴿عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی مِنَ اَلطَّعَامِ لِمَضَرَّتِهِ وَ لاَ یَحْتَمِی مِنَ اَلذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ﴾؛
در تعجبم از کسی که از خوردنی ها به خاطر زیانشان پرهیز می کند ولی از گناه به خاطر زشتی آن پرهیز نمی کند.
ص: 200
در یکی از سفرهای حج که امام سجّاد علیه السلام برای انجام عمل حج از مدینه به سوی مکه حرکت می کردند در راه به بیابانی در بین مکه و مدینه رسیدند که در آن جا دزدی سر راه مردم را می گرفت وقتی امام علیه الیلام را دید گفت: پایین بیا!
امام فرمود از من چه می خواهی؟
می خواهم تو را بکشم و آن چه داری به غارت ببرم.
امام علیه السلام: من آن چه را که دارم بین خودم و تو تقسیم می کنم و آن چه به تو می دهم برای تو حلال باشد دزد گفت من به این تقسیم راضی نیستم.
امام علیه السلام فرمودند: آن چه می خواهی بردار و به اندازه نیاز برای من بگذار، اما دزد این پیشنهاد را نیز رد کرد.
امام علیه السلام به او فرمود: پروردگار تو کجاست؟
دزد گفت: پروردگار من در خواب است!
در این هنگام دو شیر از بیابان آمدند و او را دریدند و به هلاکت رساندند. امام علیه السلام به او فرمود گمان کردی پروردگارت از تو غافل و در خواب است؟
امام باقر علیه السلام فرمود: من به همراه گروهی از شیعیان در خدمت پدرم امام سجّاد علیه السلام بودیم ناگهان آهویی از طرف بیابان به نزد آن حضرت آمد و دست و پا و دمش را به زمین زد و همهمه و صدا نمود و ناله می کرد.
بعضی گفتند: ای پسر رسول خدا این ماده آهو چه می گوید؟
پدرم فرمود: شکایتش این است که فلان مرد قریشی روز گذشته بچه ام را صید کرده و تا حال شیر نخورده است. خواهش می کنم بچه ام را از صیاد گرفته و نزد من بیاورید تا شیر دهم.
ص: 201
از این سخن پدرم در دل مردی از حاضرین حالت انکاری بوجود آمد و حضرت به علم لدنی امامت از آن آگاه شد حضرت فرمود تا آن مرد صیاد را حاضر کردند و به او فرمود این آهو از تو شکایت دارد و می گوید شما روز گذشته در فلان زمان بچه اش را صید کرده اید و از آن وقت تا به حالا شیر نخورده است و از من خواسته تا واسطه شوم که بچه اش را بیاوری تا شیر دهد و به تو برگرداند.
صیّاد گفت به خدا قسم راست فرمودید و فوراً به امر پدرم رفت و آن بچه آهو را آورد آهوی مادر تا بچه اش را دید چند بار دست هایش را بر زمین کوبید و آه جانسوز و غم انگیزی کشید و به بچه اش شیر داد.
پدرم در نهایت ناراحتی به مرد صیاد فرمود برای رضای خداوند و حقی که من بر تو دارم این بچه آهو را به من ببخش.
مرد صیّاد فوراً اطاعت کرد. پدرم بچه آهو را از او گرفت و به مادرش بخشید. (1)
ص: 202
ص: 203
نام امام پنجم: محمد بن علی
القاب آن بزرگوار: باقر، شاکر، هادی، امین، و شبیه (زیرا شباهت به رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت)
کنیه آن بزرگوار: ابو جعفر
نام پدر و مادر: امام سجّاد علیه السلام فاطمه (دختر امام حسن مجتبی علیه السلام). از این رو آن حضرت هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر به بنی هاشم منسوب است.
آن حضرت در اوّل رجب یا سوّم صفر سال 57 هجری در مدینه متولّد شدند و دوران زندگی ایشان شامل سه بخش است:
سه سال و شش ماه و ده روز با جرش امام حسین علیه السلام
سی و چهار سال و پانزده روز با پدرش امام سجّاد علیه السلام
نوزده سال و ده ماه و دوازده روز مدت امامت.. در این دوره که فرصت هایی برای نهضت فکری به دست آمده بود؛ امام باقر علیه السلام کمال استفاده را در جهت تربیت شاگرد و استحکام و گسترش تشیّع و انقلاب فرهنگی نمود.
و آن حضرت در روز دوشنبه 7 ذیحجه سال 114 ه- ق در سن 57 سالگی، به دستور هشام بن عبد الملک دهمین خلیفه بنی امیه مسموم شده و در مدینه به شهادت رسید و مقبره ایشان در قبرستان بقیع می باشد.
ص: 204
روایت شده جابر خطاب به امام علیه السلام چنین گفت ﴿یَا بَاقِرُ أَنْتَ اَلْبَاقِرُ حَقّاً أَنْتَ اَلَّذِی تَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً﴾؛ ای باقر تو به راستی باقر هستی تو کسی هستی که درون و اعماق علم و دانش را با شکاف عمیق می شکافی
سپس همواره جابر نزد امام باقر علیه السلام می آمد و در محضرش می نشست و استفاده علمی می کرد و گاهی جابر در نقل حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله اشتباه می کرد، امام باقر علیه السلام اشتباهش را تذکّر می داد جابر آن را می پذیرفت و سخن امام باقر علیه السلام را میزان صحت می دانست و می گفت:
﴿یا بَاقِرُ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنَّكَ قَدْ أُوتِیتَ الْحُكْمَ صَبِیًّا﴾؛ اى شکافنده علوم، خدا را گواه می گیرم که در خرد سالی به تو حکمت و علم داده شده است.
امام باقر علیه السلام شاگردانی مانند: محمد بن مسلم زرارة بن اعین، ابو بصير و برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق علیه السلام فرمود: این چهار نفر مکتب و احادیث پدرم را زنده کردند.
در این حوزه شاگردان برجسته دیگری برخاستند مانند: جابر بن یزید جعفی، ابان بن تغلب، کیان سجستانی، حمران بن اعین، سدیر صیرفی، ابو صباح کنانی، عبدالله بن ابی یعفور و... که هر کدام محدثی بزرگ و مجتهدی عالی مقام
ص: 205
بودند و در نقل احادیث امام باقر علیه السلام و تشکّل فقه تشیّع و زمینه سازی برای یک نهضت وسیع فکری و علمی نقش بسزایی داشتند برای آن که با حوزه علمیه امام باقر علیه السلام آشنا تر شویم در این جا به شرح کوتاهی از چند نفر از شاگردان برجسته امام اشاره می کنیم:
جابر بن یزید جُعفی؛ شخصیتی است که خود می گوید: امام باقر علیه السلام هفتاد هزار حدیث به من آموخت که آن همه حدیث را به هیچ کس نیاموخت، به آن حضرت عرض کردم «بار سنگین و عظیمی از اسرارتان را بر دوش من نهادی علیه السلام، به گونه ای که چه بسا سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و ظرفیتش لبریز شده و حالتی روانی به من دست می دهد.»
امام باقر علیه السلام فرمود: هرگاه چنین حالتی به تو دست داد، به صحرا برو و گودالی حفر کن و سرت را در آن قرار بده و آن گاه بگو «حدثنی محمد بن علی بكذا و كذا؛ امام باقر علیه السلام برایم این گونه و آن گونه نقل حدیث کرد.» (و به این طريق عقده دلت را خالی کن) (1)
چهار نفر از شاگردان برجسته امام باقر علیه السلام که خود هر کدام شخصیتی ممتاز و مرجعی بزرگ بودند عبارتند از: زُراره، ابوبصیر، برید بن معاویه عجلی و محمّد بن مسلم.
روزی امام صادق علیه السلام از این چهار نفر شاگرد برجسته پدرش یادکرد و فرمود: این ها از کسانی هستند که خداوند در شأن آن ها فرموده: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛ پیشگامان پیشگامند آن ها مقربان درگاه خدا می باشند.
ص: 206
دو شاگرد برجسته دیگر حوزه امام باقر علیه السلام ابان بن تغلب و حمران بن اعین است مقام «ابان» در حدی بود که امام باقر علیه السلام به او فرمود:
﴿اِجْلِسْ فِی مَسْجِدِ اَلْمَدِینَهِ وَ أَفْتِ اَلنَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یُرَی فِی شِیعَتِی مِثْلُکَ﴾ (1) در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، چرا که من دوست دارم که در میان شیعیانم فردی مانند تو دیده شود.
حکم یکی از علمای برجسته و معروف معاصر امام باقر علیه السلام او وقتی که به محضر آن حضرت می رسید آن چنان خود باخته و ناتوان جلوه می کرد که یکی از دانشمندان به نام عطاء می گوید
﴿رَأيتُ الحكم عنده کانه عصفور مغلوب﴾؛ حکم را در محضر امام باقر علیه السلام همانند گنجشک شکست خورده می دیدم. (2)
و عبدالله بن عطاء مکّی می گوید:
وَ لَقَدْ رَأَیْتُ اَلْحَکَمَ بْنَ عُتَیْبَهَ مَعَ جَلاَلَتِهِ فِی اَلْقَوْمِ بَیْنَ یَدَیْهِ کَأَنَّهُ صَبِیٌّ بَیْنَ یَدَیْ مُعَلِّمِهِ؛
همانا حکم را با آن جلالت و شکوهی که در میان قوم داشت در محضر امام باقر علیه السلام همچون کودکی در نزد استادش دیدم.
طاووس یمانی، یکی از شخصیت ها و پارسایان و عارف مسلکان معروف عصر
ص: 207
امام سجّاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام بود که برای خود شاگردانی داشت که به اصحاب طاووس معروف بودند.
ابو بصیر می گوید: با جمعی از دوستان در محضر امام باقر علیه السلام در کنار کعبه نشسته بودیم در این هنگام طاووس یمانی با جمعی از اصحابش به محضر امام باقر علیه السلام آمد و عرض کرد آیا اجازه می دهی چند سؤال بپرسم؟ امام باقر علیه السلام فرمود اجازه هست، بپرس.
طاووس گفت به من خبر بده در چه زمانی یک سوم انسان ها مردند؟
امام باقر علیه السلام فرمود ای شیخ! اشتباه کردی به جای این که بگویی: «در چه زمانی یک چهارم انسان ها مردند گفتی یک سوم» در آن هنگام که قابیل برادرش را کشت چهار نفر انسان در زمین وجود داشتند که عبارت بودند از: آدم، حوّا، هابیل و قابیل. با کشته شدن هابیل به دست قابیل یک چهارم آن ها نابود شدند.
طاووس: آری من اشتباه کردم تو درست ،فرمودی، اینک بگو از آن دو نفر (قابیل و هابیل) کدام یک پدر انسان های بعد شدند، قاتل یا مقتول؟
امام باقر علیه السلام: هیچ کدام، بلکه پدر انسان های بعد شيث بن آدم علیه السلام بود.
طاووس: علت نامگذاری ابلیس چیست؟
امام باقر علیه السلام: زیرا او از رحمت خدا مأیوس شد و قطع امید کرد (واژه ابلیس از «بلس» به معنی نا امیدی از رحمت خداست).
طاووس: علت نامگذاری جنّ چیست؟
امام باقر علیه السلام: زیرا جنیّان پوشیده اند و دیده نمی شوند. (واژة جن به معنی پوشیده است).
طاووس: آن رسولی که نه از انسان ها بود و نه از جنیان و نه از فرشتگان و خداوند در قرآنش از آن یاد کرده چه بود؟
امام باقر علیه السلام: او کلاغ بود که خداوند او را نزد قابیل فرستاد تا به او بفهماند که چگونه جنازه برادرش هابیل را بپوشاند. (چنان که در آیه 31 سوره مائده آمده است).
ص: 208
طاووس: آن موجودی که نه از جن بود و نه انس و نه از فرشتگان و قوم خود را ترسانید و خدا در قرآنش از آن یاد کرده چه بود؟
امام باقر علیه السلام: آن موجود مورچه بود که به قوم خود گفت: «وارد لانه های خود شوید تا سلیمان و لشگرش از روی نا آگاهی شما را پایمال نکنند».
طاووس: به من خبر بده از چیزی که اندکش حلال و بسیارش حرام است و خداوند از آن در قرآن یادکرده است.
امام باقر علیه السلام: آن چیز نهی حضرت طالوت (نماینده پیامبر عصرش) بود، که به لشگر خود گفت: «از آب این نهر جز اندکی (یک کف دست) نیاشامید.»
طاووس: صلاتی که نداشتن ،وضو و روزه ای که خوردن و آشامیدن به آن آسیب رساند کدام است؟
امام باقر علیه السلام صلات بی وضو صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله است، و روزه ای که خوردن و نوشیدن به آن صدمه نمی زند روزة سکوت حضرت مریم علیها السلام است که گفت: «من برای خدا نظر کرده ام که روزه بگیرم و امروز با احدی سخن نمی گویم.» (که روزه خاموشی بود و در آیه 26 سوره مریم آمده است).
طاووس: آن چیزی که زیاد می شود ولی کم نمی گردد و آن چیزی که کم می شود ولی زیاد نمی شود و آن چیزی که هم کم می گردد و هم زیاد می گردد، چیست؟
امام باقر علیه السلام: آن چیزی که زیاد می شود و کم نمی شود آب دریا است و آن چیزی که کم می شود و زیاد نمی گردد عمر است و آن چیزی که کم و زیاد می شود قمر (ماه) است. (1)
به این ترتیب امام باقر علیه السلام به چند سؤال پیچیده طاووس بی درنگ پاسخ داد و حاضران را از پاسخ های خود مات و مبهوت ساخت.
ص: 209
امام صادق علیه السلام می فرماید با پدرم مشغول طواف بودیم اتفاقاً هشام هم به حج آمده بود در آن هنگام پدرم فرمود: ﴿سعد من وافقنا و شقى من خالفنا﴾ هشام آن جا صلاح ندانست متعرض به پدرم شود وقتی به شام برگشت مأموران خود را فرستاد و پدرم و مرا دستگیر کردند و به شام بردند و سه روز ما را نگه داشتند سپس هشام در مجلسی به پدرم دستور تیر اندازی داد که پدرم امتناع ورزید ولی چون هشام اصرار کرد پدرم نه تیر انداخت و هر کدام درست به وسط نشانه قبلی برخورد کرد چون اقامت ما طول کشید پدرم ناراحت شد و هشام از غضب پدرم ترسید و ما را مرخص کرد در مسیر برگشت به مدینه در بین راه به عالم نصرانی برخورد کردیم که چند سؤال پرسید و پدرم پاسخ داد:
پرسید از علماء هستی پدرم فرمود از جهال نیستم سپس گفت خبر ده مرا از ساعتی که از شب و روز نیست پدرم فرمود طلوع فجر گفت در بهشت برای انسان تغذیه است اما برای دفع آن مشکلی نیست کیفیت این امر چگونه است؟ پدرم فرمود مانند تغذیه طفل در رحم مادر عالم نصرانی پرسید چگونه در بهشت نعمت ها کم شوند؟ پدرم فرمود مانند علم عالم یا نور چراغ که هرگز کم نمی شود. بعد از آن جا رفتیم وقتی به دروازه شهر رسیدیم آن را بر روی ما بستند یکی از آن ها گفت بترسید امام باقر علیه السلام در جایی ایستاده که شعیب نبی ایستاد و بر مردم عذاب نازل شد لذا دروازه شهر را برای ما باز کردند و سپس پدرم را بوسیله زهر به دستور هشام شهید کردند. (1)
امام باقر علیه السلام قبل از هر چیز بنده خالص خدا بود و همواره در یاد و پرستش
ص: 210
خدا به سر می برد و هیچ چیز او را از بندگی خالص و عبادت بی شائبه خدا باز نمی داشت.
روایت شده: امام باقر علیه السلام از مدینه به سوی مکّه برای انجام حج رهسپار می شد وقتی که در مکه وارد مسجد الحرام می گردید و به کعبه نگاه می کرد بلند بلند می گریست سپس طواف کعبه می نمود و پس از طواف در مقام ابراهیم نماز می خواند وقتی که سر از سجود بر می داشت دیده می شد که محل سجده اش بر اثر اشک بسیارتر شده است و آن حضرت وقتی که خنده می کرد متوجه خدا شده، عرض می کرد ﴿اَللَّهُمَّ لاَ تَمْقُتْنِی﴾ خدایا بر من خشم نکن.
امام صادق علیه السلام می فرماید: من هموراه شبها هنگام خواب بستر پدرم امام باقر علیه السلام را می گستردم یک شب در انتظارش بودم دیدم نیامد برخاستم به مسجد رفتم و به جستجو پرداختم دیدم آن حضرت تنها در مسجد در حال سجده است آرام جلو رفتم شنیدم در حال گریه و ناله به خدا چنين عرض می کند:
﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً اللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي اللَّهُمَّ قِنِي عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَكَ وَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيم﴾ (1)
خدایا تو پاک و منزه هستی و به حقّ پروردگار من باشی، پروردگارا تنها برای تو از روی بندگی و کوچکی سجده می کنم خدایا عملم نا چیز است آن را بسیار گردان خدایا مرا در روزی که بندگانت را محشور می کنی از عذابت نگهدار و توبه ام را بپذیر که تو بسیار توبه پذیر و مهربان هستی
ص: 211
امام باقر علیه السلام در زندگی، بسیار به تهی دستان و بینوایان توجّه داشت، و به آن ها کمک مالی سرشاری می کرد و آن ها را کنار سفره خود مهمان می نمود و همواره به یاد آن ها بود.
حسن بن کثیر می گوید: در مورد نیاز خودم و بی مهری برادران به امام باقر علیه السلام شکایت بردم فرمود:
﴿بِئْسَ اَلْأَخُ أَخٌ یَرْعَاکَ غَنِیّاً وَ یَقْطَعُکَ فَقِیراً﴾؛ بد برادری است آن برادری که هنگام بی نیازی تو رفاقت با تو را رعایت می کند و هنگام فقیری تو رابطه خود را با تو قطع می نماید.
سپس به غلامش امر کرد که کیسه ای را آورد در آن کیسه هفتصد درهم بود به او فرمود: این پول ها را بین فقرا انفاق کن وقتی که تمام شد به من خبر بده.
روایت شده: آن حضرت با دادن پانصد در هم تا هزار درهم به فقرا پناه می داد و از عطا و بخشش به برادران و از آنان که به سویش رو می آوردند و کسانی که امید احسان از او داشتند رنجیده و خسته نمی شد. (1)
جابر بن عبدالله انصاری یار دیرین رسول خدا صلی الله علیه و آله پیر نورانی و پاکدل بیمار و بستری شد امام باقر علیه السلام برای عیادت به خانه او رفت در بالینش نشست و با مهر و محبّت خاصی فرمود: «ای جابر حالت چطور است؟»
جابر: در حالی هستم که پیری را نسبت به جوانی دوست دارم مرگ را نسبت به زندگی دوست دارم به بیماری نسبت به سلامتی علاقه مندم. (منظور جابر این بود که در برابر هرگونه ناملایمات مقاوم و صبور هستم).
ص: 212
امام باقر علیه السلام به او فرمود: امّا من آن چه را خدا بخواهد دوست دارم اگر پیری بخواهد همان را دوست دارم اگر جوانی را بخواهد به همان علاقه مندم بیماری یا سلامتی زندگی یا مرگ هر کدام را او بپسندد همان را می پسندم:
خاطر جابر با شنیدن این سخن آرامش یافت و شاد و با نشاط شد دست امام علیه السلام را بوسید و گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله راست فرمود که به من گفت: فرزندم باقرالعلوم را می بینی سلام مرا به او برسان...»
توضیح این که: سخن امام باقر علیه السلام اشاره به این است که مقام راضی بودن به خشنودی خدا از مقام صبر و استقامت بالاتر است و به طور کلی صبر و استقامت مقدمه ای است که می توان در پرتو آن دارای مقام شامخ رضا به رضای الهی شد.
روایت شده: جمعی به محضر امام باقر علیه السلام آمدند و دیدند آن حضرت به خاطر بیمار بودن یکی از کودکان بسیار ناراحت و غمگین است به طوری که آرامش ندارد با خود گفتند اگر خدای نکرده این کودک فوت کند، امام باقر علیه السلام منقلب می شود و ممکن است به حال خطیری بیفتد آن ها همچنان حیران بودند ناگاه دیدند امام باقر علیه السلام از خانه بیرون آمد ولی بسیار شادمان و خوشحال به نظر می رسید با این که صدای گریه ای که از خانه برخاست نشان می داد که آن کودک بیمار از دنیا رفته است آن ها به آن بزرگوار عرض کردند: «ما نگران حال شما بودیم با خود گفتیم اگر فرزندتان از دنیا برود بی تاب خواهید شد ولی اکنون تو را شاد می بینیم» امام باقر علیه السلام در پاسخ فرمود:
﴿إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَی فِیمَنْ...نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اَللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا یُحِبُّ﴾؛ (1) ما دوست داریم که در مورد دوستانمان در عافیت باشیم ولی وقتی که قضای الهی فرا رسید آن چه را خدا دوست دارد همان را می پسندیم و تسلیم آن هستیم.
در بعضی از روایات نظیر همین داستان درباره امام صادق علیه السلام وارد شده و آن
ص: 213
حضرت فرمود: ﴿إِنَّا إِذَا أَرَدْنَا أَمْراً وَ أَرَادَ اَللَّهُ أَمْراً سَلَّمْنَاهُ لِأَمْرِ اَللَّهِ﴾. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: محمد بن منکدر می گفت: باور نداشتم على بن الحسين علیه السلام پسری به یادگار بگذارد که فضل و دانش مانند خود او باشد تا این که پسرش محمّد بن علی علیه السلام را دیدم پس من خواستم او را موعظه کنم و اندرز دهم او مرا موعظه کرد.
اصحابش گفتند: «به چه چیز تو را موعظه کرد؟»
محمد بن منکدر گفت: من در ساعتی که هوا بسیار گرم بود به جایی از اطراف مدینه بیرون رفتم و در راه به محمد بن علی (امام باقر علیه السلام) برخوردم و او مردی تنومند بود دیدم دست بر دوش دو تن از غلامانش نهاده و به آن ها تکیه داده است من با خود گفتم: «بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم با این حال برای به دست آوردن مال دنیا بیرون آمده هم اکنون او را موعظه خواهم کرد؟»
نزدیک رفته بر او سلام کردم و او هم نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام مرا داد به او گفتم: «خدا کارت را سامان دهد بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم با این حال برای طلب دنیا بیرون آمده اگر اکنون مرگ تو فرا رسد و در این حال باشی چه خواهی کرد؟» آن حضرت دست از دوش آن دو غلام برداشت و روی پا ایستاد و فرمود: «سوگند به خدا اگر مرگ من در این حال فرا رسد وقتی به سراغم آمده که در حال اطاعت از خداوند هستم تا به این وسیله نیازهای خود را از تو و مردم دور می سازم همانا که من آن گاه از مرگ می ترسم که وقتی به سراغم آید که در حال معصیت های خدا باشم».
من که این پاسخ را از امام باقر علیه السلام شنیدم گفتم:
﴿يَرحَمُكَ اللّهُ أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني﴾؛ خداوند تو را بیامرزد خواستم تو را نصیحت کنم مرا نصیحت کردی.
ص: 214
1- ﴿ عَجَباً لِلْمُخْتَالِ اَلْفَخُورِ وَ إِنَّمَا خُلِقَ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ یَعُودُ جِیفَهً وَ هُوَ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ لاَ یَدْرِی مَا یُصْنَعُ بِهِ﴾ (1)؛ شگفتا از متکبّری که به خود می نازد با این که از نطفه آفریده شده، سپس مرداری گندیده می شود و در این میان نمی داند که با او چه خواهد شد.
2- ﴿عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ﴾ (2)؛ دانشمندی که مردم از علم او بهره مند شوند از هفتاد هزار عابد برتر است.
3- ﴿صلاح جمیعِ الْمعایِشِ والتّعاشُرِ مِلاءُ مِکْیالٍ ثُلثانِ فِطْنةٌ و ثُلْثٌ تغافُلٌ﴾ (3)؛ سامان یافتن شؤون همه معاش زندگی و معاشرت ها همچون پیمانه پری است که دو سوم آن بر اساس هوشیاری و زیرکی است و یک سوم دیگرش بر اساس چشم پوشی و گذشت است.
4- ﴿ مَنْ كُنَّ فِیهِ اسْتَكْمَلَ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ مَنْ إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی الْبَاطِلِ وَ إِذَا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنَ الْحَقِّ وَ مَنْ إِذَا قَدَرَ لَمْ یَتَنَاوَلْ مَا لَیْسَ لَهُ﴾ (4)؛ سه خصلت است که هر کس دارای آن باشد ایمان به خدا را کامل نموده است 1- هرگاه خشنود و شاد شد خشنودی و شادی او را در باطل وارد نکند 2- هرگاه خشمگین شد خشمش او را از مرز عقل بیرون نبرد 3- هرگاه قدرتمند شد قدرتش دست او را به چیزی که حق او نیست دراز ننماید.
5- ﴿إنّی لَأکرَهُ أن یَکونَ مِقدارُ لِسانِ الرَّجُلِ فاضِلاً عَلی مِقدارِ عِلمِهِ﴾؛ من كراهت دارم که کسی بیش از علم و دانش خویش حرف بزند.
ص: 215
6- ﴿یَا بُنَیَّ إِذَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَیْکَ بِنِعْمَهٍ فَقُلِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِذَا حَزَنَکَ أَمْرٌ فَقُلْ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ إِذَا أَبْطَأَ عَنْکَ رِزْقٌ فَقُلْ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ﴾ پسرم هرگاه نعمتی از جانب پروردگار به تو رو آورد بگو الحمدالله و اگر چیزی تو را محزون ساخت بگو لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ و اگر روزی ورزقی از تو گرفته شد بگو استغفر الله.
7- ﴿بِئْسَ اَلْأَخُ أَخٌ یَرْعَاکَ غَنِیّاً وَ یَقْطَعُکَ فَقِیراً﴾؛ چه بد رفیقی است آن که در هنگام غنی و داشتن مراعاتت کند و در موقع فقر و نداری رهایت نماید!
8- ﴿يا جابر أُوصِیكَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ﴾؛ ای جابر ترا به پنج چیز سفارش می کنم اگر بر تو ظلم شد تو ظلم نکن اگر به تو خیانت شد تو خیانت نکن، اگر ترا تکذیب کردند عصبانی نشو اگر ترا تعریف و تمجید کردند خوشحال مشو و اگر مذمتت نمودند آه و ناله نکن.
9- ﴿تَعَرَّض لِلرَّحْمَهِ وَ عَفْوِ اللّهِ بِحُسْنِ المُراجَعَهِ، وَاسْتَعِنْ عَلَی حُسْنِ المُراجَعَهِ بِخَالِصِ الدُّعَاءِ وَالمُناجَاتِ فِی الظُّلَمِ﴾ خود را در معرض رحمت و عفو پروردگار قرار بده البته توسط توبه و بازگشت شایسته و برای بازگشت شایسته از اخلاص در دعا و مناجات در تاریکی های شب کمک بگیر
10- شخصی در محضر امام باقر علیه السلام گفت: ﴿اَللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ﴾ پروردگارا مرا از همه خلقت بی نیاز کن.
امام علیه السلام فرمود: این طور دعا نکن بلکه بگو: ﴿اَللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ شِرَارِ خَلْقِکَ فَإِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ یَسْتَغْنِی عَنْ أَخِیهِ﴾؛ خداوندا مرا از اشرار خلقت بی نیاز کن زیرا مؤمن به برادر مؤمن خویش نیازمند است.
ابو بصیر گفت: من در کوفه برای خانمی قرآن می خواندم و به او آموزش قرآن می دادم در یکی از جلسات با او شوخی کردم. وقتی به محضر امام باقر علیه السلام رفتم
ص: 216
حضرت مرا به خاطر شوخی با او سرزنش کرد و فرمود کسی که پنهانی گناه کند خداوند به او توجه نخواهد کرد چه چیزی به او گفتی؟
ابوبصیر گفت: از روی شرمندگی سر به زیر انداختم و توبه کردم.
آن گاه امام علیه السلام فرمود: از این پس با زن نامحرم شوخی نکن.
محمد بن مسلم می گوید: روزی در محضر امام باقر علیه السلام بودم ناگاه یک جفت پرنده قُمری آمدند و روی دیوار خانه امام باقر علیه السلام نشستند، طبق معمول خود، سر وصدا می کردند و امام باقر علیه السلام ساعتی به آن ها پاسخ داد سپس آن ها روی دیوار دیگر پریدند قمری نر مدّتی بر سر قمری ماده فریاد می کشید و سپس با هم پریدند و رفتند از امام باقر علیه السلام پرسیدم: «ماجرای این دو پرنده چه بود؟»
امام باقر علیه السلام : ای پسر مسلم هر پرنده و جاندار و چارپایی را که خدا آفرید، از همه کس نسبت به ما شنواتر و فرمانبردارتر است این دو قمری یکی نر بود و دیگری ماده. قمری نر به قمری ماده بدگمان شده بود قمری ماده سوگند یاد می کرد که دامنش پاک است و گفته بود آیا به قضاوت امام باقر علیه السلام راضی هستی قمری نر پذیرفته بود و با هم به نزد من برای داوری آمده بودند و من به قمری نر گفتم «تو نسبت به ماده خود ظلم کرده ای». قمری نر داوری مرا پذیرفت و پاکدامنی قمری ماده را تصدیق کرد. (1)
ابو بصیر که از شاگردان برجسته امام باقر علیه السلام بود و هر دو چشمانش نابینا شده بود به حضور امام باقر علیه السلام آمد و چنین گفت:
آیا شما وارث پیامبر صلی الله علیه و اله هستید؟
ص: 217
امام باقر علیه السلام: آری
ابو بصیر: آیا پیغمبر اسلام وارث پیامبران پیشین بود و هرچه آن ها می دانستند می دانست؟
امام باقر علیه السلام : آری
ابو بصیر روی این اساس آیا شما می توانید (مانند بعضی از پیامبران) مرده را زنده کنید و کور مادرزاد را بینا نمایید و مبتلا به بیماری پیسی را درمان نمایید؟
امام باقر علیه السلام : آری می توانم به اذن خدا.
آن گاه امام باقر علیه السلام به ابو بصیر فرمود: «جلو بیا.»
ابو بصیر می گوید: نزدیک رفتم امام باقر علیه السلام دست بر چهره و دیده ام کشید، هماندم خورشید و آسمان و زمین و خانه ها و هرچه در شهر بود همه را دیدم آن گاه به من فرمود:
«می خواهی این گونه باشی و در روز قیامت در سود و زیان با مردم شریک گردی؟ یا آن که به حال اول برگردی و بدون بازداشت به بهشت روی؟»
گفتم: می خواهم همان گونه که بودم برگردم.
امام باقر علیه السلام بار دیگر دست بر چشم او کشید و چشمان او به حال اوّل برگشت. (1)
ص: 218
ص: 219
نام امام ششم: جعفر
کنیه: ابو عبد الله
لقب: صادق
نام پدر: امام باقر علیه السلام
نام مادر: اُم فَروَه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر
ولادت آن بزرگوار در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه بود و دوران زندگی ایشان در دو بخش خلاصه می شود:
دوران قبل از امامت سی و یک سال (از سال 83 تا 114)
دوران امامت تا آخر عمر سی و چهار سال (از سال 114 تا 148) که دوران شکوفایی اساسی تشیّع بود. آن حضرت در این دوران از فرصت جنگ بنی امیه و بنی عباس استفاده نموده و حوزه علمیه در سطح عمیق و وسیع تشکیل داد که چهار هزار نفر شاگرد داشت و اسلام ناب محمد صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام را از زیر حجاب تیره و تار اسلام بنی امیه و بنی عباس آشکار ساخت.
ص: 220
الف: امام صادق علیه السلام و در مدینه مدرسه ای بوجود آورد که در آن جا حدود 4 هزار نفر تحصیل می کردند و بعضی از آن ها از 30 هزار تا 90 هزار روایت از امام نقل کرده اند.
حسن بن علی و شاء گوید روزی وارد مسجد کوفه شدم دیدم 900 استاد مشغول تدریس فقه هستند و همه از امام صادق علیه السلام روایت می کنند. (1)
ب: سالم بن ابی حفصه گوید وقتی امام باقر علیه السلام از دنیا رفت خدمت حضرت صادق 7 رسیدم و گفتم ﴿إِنَّا لِلَّهِ وإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ به خدا قسم کسی از دنیا رفت که وقتی حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کرد کسی نبود که از او بپرسد شما که پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیده ای چگونه از او حدیث نقل می کنی؟
قسم به خدا مثل امام باقر علیه السلام دیده نمی شود ﴿لاَ وَ اَللَّهِ لاَ یُرَی مِثْلُهُ أَبَداً﴾ امام صادق لحظه ای سکوت کرد بعد فرمود خداوند متعال می فرماید کسی که یک دانه خرما را صدقه دهد خداوند آن را برای او مانند کوه احد بزرگ می کند و در قیامت به او پاداش می دهد.
سالم بن ابی حفصه گوید من از امام باقر علیه السلام تعجب می کردم که بی واسطه از پیامبر سخن نقل می کرد امروز فرزندش امام صادق علیه السلام را عجیب تر دیدم که بی واسطه از خداوند سخن نقل می کند:
ج: مالک بن انس: ﴿مَا رَأَتْ عَيْنٍ وَ لَا سُمْعَةً أُذُنُ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ أَفْضَلُ
ص: 221
مِنْ جَعْفَرِ الصَّادِقِ فَضْلًا وَ عِلْماً وَ عِبَادَةُ و رعاً﴾.
در فضائل علمی و عملی بهتر از امام صادق علیه السلام را هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ انسانی خطور نکرده است.
الف): خثعمی می گوید حضرت صادق کیسه زر به من داد فرمود به فلان مرد هاشمی بده و نگو چه کسی عطا کرده است. راوی گوید وقتی کیسه زر را به او دادم گفت خدا به تو جزای خیر بدهد لكن امام صادق علیه السلام با این که ثروت زیادی دارد به من کمک نمی کند. (1)
ب): معلی بن خنیس گوید امام صادق علیه السلام را دیدم در محله بنی ساعده پشت سر او حرکت کردم دیدم چیزی از دوش مبارکش افتاد. فقال علیه السلام: ﴿بِسْمِ اللَّهِ أَللَّهُمَّ رُدَّهُ عَلَیْنا﴾ به حضرت گفتم این کیسه نان را به من دهید تا حمل کنم. فرمود ﴿أَنَا أَوْلَی بِهِ مِنْکَ﴾ فرمود من سزاوارتر هستم تا به مستمندان کمک کنم بعد امام علیه السلام به هر کدام از آن ها یکی دو تا نان داد به این صورت که کنار آن ها گذاشت. گفتم: ﴿جُعِلْتُ فِدَاکَ یَعْرِفُ هَؤُلَاءِ الْحَقَّ فَقَالَ: لَوْ عَرَفُوا لَوَاسَیْنَا هُمْ بِالدُّقَّةِ﴾. فرمود اگر این ها شیعه بودند در نمک هم با آن ها مساوات را برقرار می کردم. (2)
الف): شخصی گوید به امام صادق علیه السلام گفتم پسر عموی شما به شما ناسزا می گفت حضرت بدون این که ناراحت شود دو رکعت نماز خواندند و برای او طلب مغفرت کردند. (3)
ب): حضرت صادق علیه السلام به کنیزان خود فرمود کسی از پله ها بالا نرود چون
ص: 222
پله خراب است وقتی امام از منزل بیرون رفت یکی از کنیزان فرزند کوچک امام را در آغوش گرفت و از پله ها بالا رفت اتفاقاً به زمین خورد و فرزند امام از دنیا رفت این کنیز بسیار ناراحت شد که چرا باعث قتل فرزند امام شده است.
وقتی حضرت تشریف آوردند و آگاه شدند رنگ حضرت تغییر پیدا کرد بعد فرمود: ﴿فَمَا تَغَیُّرُ لَوْنِی لِمَوْتِ اَلصَّبِیِّ وَ إِنَّمَا تَغَیُّرُ لَوْنِی لِمَا أَدْخَلْتُ عَلَیْهَا مِنَ اَلرُّعْبِ﴾: تغییر رنگ من بخاطر این است که چرا کنیز از من بترسد و لذا او را در راه خدا آزاد کرد. (1)
الف): یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام به عنوان عیادت به بالین حضرت آمد دید امام آن چنان لاغر شده که بیش از رمقی از او باقی نمانده است گریه کرد. امام فرمود چرا گریه می کنی؟
گفت شما را در این حال می بینم گریه نکنم؟ حضرت فرمود گریه نکن همانا فرمود گریه نیکی ها به مؤمن عرضه می شود اگر اعضای بدن او قطعه قطعه شود برای او خیر است اگر مالک شرق و غرب گردد برای او خیر است.
﴿لو قُرِّضَ بِالمَقاریضِ کانَ خَیرا لَهُ ، و إن مَلَکَ مَشارِقَ الأَرضِ و مَغارِبَها کانَ خَیرا لَهُ﴾.
امام علیه السلام داخل حمام شد صاحب حمام گفت اجازه دهید حمام را برای شما خلوت کنم و شخصی دیگری به حمام نیاید حضرت فرمود خیر هیچ نیازی به این کار نیست کار مؤمن سبک تر از این حرف ها است ﴿لاَ حَاجَهَ لِی فِی ذَلِکَ اَلْمُؤْمِنُ أَخَفُّ مِنْ ذَلِکَ﴾.
ص: 223
الف): یکی از شیعیان همسرش را در یک مجلس سه طلاقه کرد و نمی دانست که آیا موجب حرمت می شود یا نه چون نمی توانست با امام آزاد تماس بگیرد. ناچار لباس و طبق خیار فروشی را اجاره کرد و در کوچه بازار صدا می زد: ﴿مَنْ یَشْتَرِی منی خِیَاراً﴾ تا این که به این بهانه خدمت امام رسید وسؤال خود را مطرح کرد و امام فرمودند این طلاق صحیح صحیح نیست. (1)
ب): منصور دوانیقی در ضمن نام های به امام صادق علیه السلام نوشت چرا مانند سایر مردم به مجلس ما نمی آیی و در اطراف ما حاضر نمی گردی؟ حضرت در پاسخ به او نوشت در نزد ما از منظر مادی چیزی نیست که از تو برای آن بترسیم و در نزد تو از نظر معنوی چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم و در نزد تو نعمتی نیست که برای آن به تو تبریک بگوییم و نه تو خود را در مصیبتی می بینی که بیائیم و به تو تعزیت بگوییم.
﴿لَیْسَ لَنَا مَا نَخَافُکَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لاَ عِنْدَکَ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَهِ مَا نَرْجُوکَ لَهُ وَ لاَ أَنْتَ فِی نِعْمَهٍ فَنُهَنِّئَکَ وَ لاَ تَرَاهَا نَقِمَهً فَنُعَزِّیَکَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَکَ﴾.
منصور به امام گفت: ﴿انك تصحبنا لتنصحنا﴾ با ما مصاحبت کن تا ما را نصیحت کنی.
حضرت فرمود: ﴿مَن أرادَ الدُّنيا فَلا يَنصَحُكَ، و مَن أرادَ الآخِرَةَ فَلا يَصحَبُكَ﴾ (2)
ابی هارون در مدینه نزد امام صادق علیه السلام بودم چند روزی در مجلس امام حاضر نشدم حضرت بعداً که مرا دیدند فرمودند تو را نمی بینم گفتم خداوند به
ص: 224
من پسری عنایت کرده فرمودند: ﴿بارَکَ اللّهُ لَکَ فِیکَ﴾ بعد پرسیدند چه نامی برای او انتخاب کردی؟ پاسخ دادم محمّد همین که امام نام محمّد را شنید صورتش را به طرف زمین نزدیک کرد و فرمود: «محمد، محمد، محمد». آن گاه فرمود: پدر و مادرم و تمام اهل زمین به فدای محمد رسول خداوند. سپس فرمود به فرزندت ناسزا نگو و او را تنبیه نکن و بدان خانه ای که در آن نام محمّد است آن خانه و اهلش هر روز پاکیزه و تقدیس شوند. (1)
عبدالاعلی می گوید در یک روز گرم تابستان امام را دیدم به سراغ کاری می رفت. گفتم فدایت شوم شما چرا خود را به زحمت انداختید. فقال: ﴿ یَا عَبْدَ اَلْأَعْلَی خَرَجْتُ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ لِأَسْتَغْنِیَ عَنْ مِثْلِکَ﴾.
ابن عمرو شیبانی گوید امام علیه السلام را دیدم با بیل در باغ کار می کرد و عرق می ریخت گفتم اجازه دهید من به جای شما کار کنم؟ فرمود: ﴿إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَتَأَذَّی اَلرَّجُلُ بِحَرِّ اَلشَّمْسِ فِی طَلَبِ اَلْمَعِیشَهِ ﴾. (2)
عده ای برای امام علیه السلام کار می کردند امام علیه السلام به کسی که ناظر بر کارگران بود. فرمود: پیش از آن که عرق آن ها خشک شود مزد آنان را پرداخت کن ﴿أَعْطِهِمْ أُجُورَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَجِفَّ عَرَقُهُمْ ﴾. (3)
مفضل گوید دو نفر را دیدم با یکدیگر نزاع می کنند، آن ها را به منزل بردم و
ص: 225
400 درهم به آن ها دادم و بین آن ها را صلح دادم. آن گاه گفتم این پول از من نیست حضرت صادق آن را نزد من گذاشته و فرموده هرگاه دیدی دو نفر از شیعیان با هم بخاطر مسائل مادی نزاع می کنند بین آنان صلح برقرار کن. (1)
روزی مگسی چند مرتبه روی صورت منصور نشست منصور دوانیقی مگس را دفع می کرد باز مگس می نشست یک دفعه ناراحت شد گفت خداوند چرا مگس را آفریده است؟ امام صادق علیه السلام به او فرمود ﴿لِیُذِلَّ بِهِ اَلْجَبَّارِینَ﴾ به این خاطر آفریده تا ستمگران را ذلیل کند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: ﴿ إِنِّی لَأُسَارِعُ إِلَی حَاجَهِ عَدُوِّی خَوْفاً أَنْ أَرُدَّهُ فَیَسْتَغْنِیَ عَنِّی﴾ من برای تأمین نیاز دشمن خویش سرعت می ورزم تا مبادا او را محروم کنم و از من بی نیاز شود. (2)
محل سجده امام علیه السلام از مکانی که بوی خوش در آن جا بود شناخته می شد.
﴿کَانَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ مُشْطٌ فِی اَلْمَسْجِدِ یَتَمَشَّطُ بِهِ إِذَا فَرَغَ مِنْ صَلاَتِهِ﴾.
برای امام شانه هایی در مسجد وجود داشت که بعد از نماز موهای خود را با آن شانه می کرد. (1)
﴿إِنَّ الصَّادِقَ علیه السلام كَانَ إِذَا أَلَحَّتْ بِهِ الْحَاجَةُ یَسْجُدُ مِنْ غَیْرِ صَلَاةٍ وَ لَا رُكُوعٍ یَقُولُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ سَبْعاً ثُمَّ یَسْأَلُ حَاجَتَهُ ﴾.
هرگاه امام حاجتی داشتند به سجده می رفتند و هفت مرتبه می گفتند یا ارحم الراحمین سپس حاجت خود را از خداوند درخواست می کردند
﴿کَانَ لأبِی عَبْدِاللهِ خَرِیطَهُ دِیبَاجٍ صَفْرَاءُ فِیهَا تُرْبَهُ أبِی عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلامُ فَکَانَ إذَا حَضَرَتْهُ الصَّلاهُ صَبَّهُ عَلَی سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ﴾.
برای حضرت صادق علیه السلام کیسه ای ابریشمین و زرد بود که در آن تربت امام حسین علیه السلام بود که هنگام نماز آن خاک را بر سجاده خود می ریخت و بر آن سجده می کرد. (2)
سدیر صیرفی یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام و به محضر امام رسید و گفت به
ص: 227
خدا خانه نشینی برای شما روا نیست حضرت فرمود چرا؟ گفت به خاطر یاوران زیادی که داری حضرت فرمود به نظر تو من چقدر یاور دارم؟ گفت 100 هزار بلکه 200 هزار حضرت پس از اندکی سکوت به او فرمود اگر مایلی به ینبع مزرعه ای در نزدیکی مدینه برویم امام وقتی با او به آن جا رفتند، جوانی را دیدند بزغاله می،چرانید حضرت به او فرمود ﴿وَالله يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ﴾ وقتى رفتم بزغاله ها را شمردم دیدم 17 عدد است. (1)
نظیر این مطلب در مورد ملاقات سهل خراسانی با امام نقل شده است.
سهل به امام عرض کرد چرا نشست های با این که صد هزار یاور داری حضرت دستور داد تنور آتش را روشن کنند آن گاه به سهل فرمود: در تنور داخل شو. سهل گفت حرفم را پس گرفتم مرا رها کنید در همین هنگام هارون مکی آمد. امام به او فرمود برو در تنور بی درنگ وارد شد امام درباره اوضاع خراسان با سهل به گفتگو پرداخت به گونه ای که در خراسان بوده و از اوضاع آن جا اطلاع دارد، سپس به سهل فرمود برو ببین چه کسی در میان تنور آتش است آمد دید هارون مکی در آتش چهار زانو نشسته است حضرت به سهل فرمود چند تا مانند هارون در خراسان وجود دارد گفت به خدا قسم یکی مثل این شخص نیست.
حضرت فرمود به خدا قسم من قیام نمی کنم در زمانی که حتی پنج نفر یار راستین برای ما پیدا نشود. ما به زمان قیام آگاه تر هستیم. (2)
1- ﴿مثل العِلمُ الَّذی لا یُعمَلُ بِهِ کَالکَنزِ الَّذی لا یُنفَقُ مِنهُ﴾؛ (3) مثال دانشی که به آن عمل نمی شود، همچون گنجی است که چیزی از آن در مصرف های لازم صرف
ص: 228
نمی گردد.
2- ﴿ثَلاثَةٌ تُورِثُ المَحَبَّةَ : الدِّينُ و التِّواضُعُ و البَذلُ﴾؛ (1) سه چیز موجب جلب محبت و دوستی دیگران است: دین داری، فروتنی و بذل و بخشش.
3- ﴿اَلدَّیْنُ غَمٌّ بِاللَّیْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهَارِ﴾؛ (2) قرض گرفتن غصه شب و ذلت روز است.
4- ﴿بَرّوا آبائَکُم یَبَرُّکُم أبناؤُکُم﴾؛ به پدران و مادران خویش نیکی کنید تا فرزندان به شما نیکی کنند.
5- ﴿أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَی إِلَیَّ عُیُوبِی﴾ بهترین برادران من کسانی هستند که عيوب و نقائص مرا به من بگویند.
6- ﴿کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَهِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ اَلتَّفَکُّرَ وَ اَلاِعْتِبَارَ﴾؛ بیشتر عبادت ابوذر که خدایش رحمت کند تفکر و عبرت گرفتن بود.
7- ﴿سِتَّ خِصالٍ یَنتَفِعُ بِهَا المُؤمِنُ بَعدَ مَوتِهِ، وَلَدٌ صالحٍ یَستَغفِرُ لَهُ وَ مُصحَفٌ یَقرَءُ فیهِ، وَ قَلیبٍ یَحضَرُهُ وَ غَرَسٍ یَغرُسُه، وَ صَدَقَهُ ماءٍ یَجرِیه وَ سُنَّهٌ یُؤخَذُ بِها بَعدَهُ﴾؛ شش چیز است که مؤمن پس از مرگ هم از آن بهره می برد: فرزند شایسته ای که برای پدر آمرزش بطلبد و قرآنی که از آن او باشد و مورد استفاده قرار گیرد و چاه آبی که می کند و درختی که می نشاند و جایگاه آبی که در راه خدا جاری می کند و سنت و رویه نیکی که از او به یادگار مانده و دیگران هم از او تبعیت می کنند.
8- ﴿لاَ یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَهَ اَلْإِیمَانِ حَتَّی تَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلاَثٌ اَلتَّفَقُّهُ فِی اَلدِّینِ وَ حُسْنُ اَلتَّقْدِیرِ فِی اَلْمَعِیشَهِ وَ اَلصَّبْرُ عَلَی اَلرَّزَایَا﴾؛ هیچ بنده ای به کمال حقیقت ایمان نمی رسد مگر آن که این سه خصلت در او باشد فهم و بصیرت در دین اندازه گیری درست در معیشت، شکیبایی در گرفتاری ها و مصیبت ها.
9- ﴿ثلاثهٌ لا تُعرَفُ إلاّ فی ثلاثِ مَواطِنَ: لا یُعرَفُ الحَلِیمُ إلاّ عِندَ الغَضَبِ و لا الشُّجاعُ إلاّ عِندَ الحَربِ و لا أخٌ إلاّ عِندَ الحاجَهِ ﴾؛
ص: 229
سه نفر در سه جا شناخته می شوند بردبار به هنگام خشم دلیر و شجاع به هنگام جنگ برادر به هنگام نیاز.
10- ﴿ا یَستَغْنی أهلُ کلِّ بلدٍ عن ثلاثهٍ یُفزَعُ إلیهِم فی أمرِ دُنیاهُم و آخِرَتِهِم ، فإن عَدِموا ذلکَ کانوا هَمَجا : فَقیهٌ عالِمٌ وَرِعٌ ، و أمیرٌ خَیّرٌ مُطاعٌ ، و طبیبٌ بَصیرٌ ثِقهٌ﴾؛ اهل شهر از سه نفر که در کار دنیا و آخرتشان به آن ها پناه می برند بی نیاز نیستند: فقیه دانشمند و پارسا زمامدار خیر خواه که مردم مطیع او باشند و پزشک حاذق و مورد اطمينان.
ابراهیم بن ادهم می گوید همراه امام صادق علیه السلام بودم ناگهان شیری نزدیک آمد امام علیه السلام گوش شیر را گرفتند و او را دور ساختند. بعد فرمودند: اگر مردم از خداوند اطاعت می کردند هر آینه بارهای سنگین خود را با این حیوان حمل می کردند.
﴿أَمَا إِنَّ النَّاسَ لَوْ اطاعو الله حق طاعته لحملوا اليه اثقالهم﴾
داود بن علی در حکومت بنی عباس فرماندار مقتدری در شهر مدینه بود. او معلی بن خنیس را کشت و وجوهاتی را که در دست او بود از او گرفت. امام با هیجان نزد او آمد و گفت تو معلی بن خنیس را کشتی و اموال را از گرفتی. (اما والله لا دعونّ الله عليك) به خدا قسم بر تو نفرین می کنم.
داود گفت آیا مرا تهدید می کنی و منظورش مسخره کردن امام علیه السلام بود امام به منزل خویش برگشت و دعایی بر علیه او کرد لحظاتی نگذشت که از منزل داود سر وصدا بلند شد و گفتند داود از دار دنیا رفته است.
ص: 230
مفضل بن عمر گوید با حضرت صادق علیه السلام او در منی رفتم دیدم زنی در مقابل گاوی نشسته و گریه می کند و بچه هایش در اطراف او نشستند حضرت فرمود چرا گریه می کنی؟ گفت این حیوان وسیله زندگی من بوده و حال از دنیا رفته حضرت فرمودند دوست داری زنده شود زن گفت مرا مسخره می کنی حضرت دعایی خواندند و با پای مبارک به حیوان زدند، گاو زنده شد زن گفت این شخص عیسی ابن مریم است در همان لحظه حضرت خود را پنهان کرد.
ابو بصیر گوید در طواف همراه امام بودم عرض کردم فدایت شوم آیا خداوند تمام این مردم را که طواف می کنند مورد آمرزش قرار می دهد و چقدر حاجی زیاد است حضرت فرمود بیشتر این افراد حیوان هستند بعد از آن دست مبارک را به چشمان من کشید و مردم را به صورت حیوان دیدم.
معلی بن خنیس یک روز ناراحت بود امام فرمود گویا به یاد خانواده خویش افتادی گفت آری حضرت دستی به چشمان او کشید خود را در شهری مشاهده کرد که خانواده او در آن جا بودند بعد از این که از آن ها دیدار کرد. دوباره امام علیه السلام دستی به چشمان او کشید خود را در مدینه یافت. (1)
ص: 231
ص: 232
ص: 233
نام: موسی
القاب: عبد صالح - كاظم - باب الحوائج - صابر - امين
کنیه: ابوالحسن اول - ابو ابراهيم
پدر و مادر: امام صادق علیه السلام و حمیده
وقت و محل تولد: صبح روز یکشنبه 7 صفر سال 128 ه-. ق در روستای ابوا واقع در بین مکه و مدینه
وقت و محل شهادت: 25 رجب سال 183 ه- ق در زندان هارون در بغداد در سن 55 سالگی، به دستور هارون مسموم شده و به شهادت رسید.
مرقد شریف: کاظمین
دوران زندگی: دو بخش: 1- دوران قبل از امامت از سال 128 ه- ق تا سال 1348 ه- (20 سال). 2- دوران بعد از امامت از سال 148 ه- ق تا سال 183 ه- ق (35 سال).
در چهار سالگی امام کاظم علیه السلام بنی امیه سقوط کرد و بنی عباس به سرپرستی ابوالعباس سفّاح به حکومت رسید.
در سن بیست سالگی منصور دوانیقی پدر بزرگوارش را به شهادت رساند و مدت امامت آن امام بزرگوار سی و پنج سال بیشتر نبود. این دوره مصارف با زمامداری غاصبانه ی چهار تن از خلفای بنی عباس بود.
ده سال از دوران امام در عصر منصور گذشت که در حسادت و کینه نسبت به خاندان وحی بی مانند بود ده سال دیگر را در عصر مهدی عباسی گذراند.
سخت گیری های او چون منصور موزیانه نبود ولی به امام اهانت هایی روا می داشت یک سال نیز در عصر هادی عباسی گذراند و در آن دوره، در مدتی اندک به زندان رفت و آزاد شد.
چهارده سال را هم در عصر هارون سپری کرد که دوره ای بسیار سخت و جانگاه و اغلب در جبس و زجر و شکنجه به سر برد. سرانجام در 25 ماه رجب سال 183 هجری در 55 سالگی در زندان هارون مسموم گشت و به شهادت رسید. (1)
ص: 234
شخصی ناصبی همواره امام را آزار می داد و به امام علی بن ابی طالب علیه السلام ناسزا می گفت. اصحاب به امام گفتند: اجازه دهید او را بکشیم. حضرت آنان را منع فرمود.
روزی امام علیه السلام وارد مزرعه ی او شد. آن شخص شروع کرد به داد و فریاد زدن که زراعت مرا نابود کردی حضرت اعتنا نکردند تا این که نزدیک او رسید و تبسمی کرد سپس از وی پرسید خسارت وارده را بگو؟ وی گفت: صد اشرفی حضرت فرمودند چقدر امید داری از این مزرعه سود ببری؟ او گفت: غیب نمی دانم. حضرت فرمودند من گفتم چقدر امید داری؟ وی گفت دویست اشرفی.
آن گاه امام کاظم علیه السلام سیصد اشرفی به او عطا نمود و فرمود: زراعت تو نیز برای خودت باشد آن شخص بلند شد و سر مبارک امام را بوسید و گفت خدا بهتر می داند رسالتش را به چه کسی بدهد، ﴿اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾. (1)
احسان امام نسبت به خویشاوندان زیاد بود و امور فقرای مدینه را رسیدگی
ص: 235
می کرد شب ها طلا و نقره و آرد و خرما و پول برای آنان می برد و فقرا کمک کار خود را نمی شناختند؛ ﴿لا یَعلَمونَ مِن أیِّ جَهَهٍ هُوَ﴾ (1) و کیسه های پولی که امام می داد میان 200 تا 300 درهم بود و همچنین امام علیه السلام هزار بنده را در راه خدا آزاد کرد.
زکریّای اعور می گوید: امام کاظم علیه السلام را در حال نماز دیدم که در کنارش پیرمردی سالخورده قصد از جای برخاستن داشت می خواست عصای خود را به دست گیرد؛ حضرت با آن که در حال نماز بود خم شد و عصای پیرمرد را ،برداشته به دستش داد، سپس به نماز خود ادامه داد. (2)
یکی از افرادی که بهانه به دست هارون داد و او را در تصمیم خود جدی و شتابزده کرد محمد بن اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام برادر زاده ی امام کاظم علیه السلام بود.
او با علی بن جعفر برادر امام کاظم علیه السلام خدمت امام آمد و عرض کرد قصد سفری دارم مرا موعظه كن. امام فرمود: ﴿أُوصِيكَ أَنْ تَتَّقِيَ اَللَّهَ فِي دَمِي﴾؛ سفارش می کنم تو را که درباره ی خون من بترسی و سبب ریختن خون من نشوی.
محمد گفت: هر کس درباره ی تو بدی کند، به خودش می رسد. سپس برای بدخواه امام علیه السلام نفرین کرد و سه مرتبه سر مبارک امام علیه السلام را بوسید و حضرت همین سفارش را تکرار کرد.
ص: 236
علی بن جعفر می گوید: حضرت کاظمی علیه السلام کیسه ای که محتوی صد دینار بود، به من داد تا برای کمک خرجی به او بدهم عرض کردم: اگر در کشتن شما کمک می کند چرا به او احسان می کنی؟
در پاسخ من فرمود: هرگاه من صله ی رحم می کنم، او قطع رحم می کند؛ از این رو خدا عمرش را کوتاه می کند. سپس سه هزار درهم دیگر که در همیانی بود، به او داد.
علی بن جعفر می گوید: گمان کردم دیگر به بغداد نمی رود، اما در عین حال به بغداد نزد هارون رفت و به وی گفت گمان نمی کردم بر روی زمین دو خلیفه باشد، تا این که دیدم مردم به عمویم موسی بن جعفر با وصف خلافت سلام می کنند.
به این ترتیب سخن چینی کرد و هارون را بر ضدّ امام کاظم علیه السلام برانگیخت. هارون نیز دویست هزار درهم برای او فرستاد ولی خداوند او را به بیماری «ذُبحه» (درد شدید گلو) مبتلا کرد که یک در همش را نیز به مصرف نرسانید و به این ترتیب از دنیا رفت. (1)
ابی حمزه از پدرش نقل می کند امام کاظم علیه السلام را در زمین ملکی خودش در حال کشاورزی می دیدم و عرق از بدن مبارکش می ریخت.گفتم: فدایت شوم! مردانی که این کار را انجام دهند کجا هستند؛ ﴿جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیْنَ اَلرِّجَالُ﴾
فرمود: ای علی کسانی که از من بهتر بودند با دست خود کار می کردند و کارکردن از سیره ی اولیای الهی است؛ ﴿فَقَالَ یَا عَلِیُّ قَدْ عَمِلَ بِالْیَدِ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی فِی أَرْضِهِ وَ مِنْ أَبِی؟ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ آبَائِی عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ کُلُّهُمْ کَانُوا قَدْ عَمِلُوا بِأَیْدِیهِمْ﴾ (2)
ص: 237
1- امام علیه السلام از همان ایام خردسالی دلباخته ی عبادت بود. لذت بخش ترین اوقات خود را زمانی می دانست که سرگرم راز و نیاز با خدا بود. در این زمینه نوشته اند: وی کودکی ده ساله بود، ولی گاهی از آغاز طلوع خورشید تا وقت اذان ظهر در سجده بود. (1)
2- ابن جوزی می گوید او را به سبب کثرت عبادت و نیز شب زنده داریش «عبدصالح» خوانده اند. (2)
3- یعقوبی می نویسد: موسی بن جعفر علیه السلام و از راسخ ترین و پایدارترین مردم در عبادت بود. (3)
4- مرحوم شیخ مفید قدس سره می گوید: ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام عابدترین مردم زمان و فقیه ترین آنان و سخاوتمندترین مردم و پرارزش ترین وجود بود. (4)
5- امام علیه السلام اهل ذکر و دعا بود و اذکار مختلفی داشت و در برخی از روایات آمده است که در بعضی از روزها 5 هزار بار استغفار می کرد. (5)
6- گاهی از طلوع آفتاب تا زوال خورشید در زندان سر به سجده می گذاشت و تماشاگران گمان می کردند که او به خواب رفته است هنگام ظهر سر از سجده بر می داشت و به نماز ظهر می پرداخت.
7- در وصف مناجات و گریه و زاری امام علیه السلام می خوانیم: ﴿حَلیفِ السَّجْدَهِ الطَّویلَهِ﴾ هم پیمان سجده های طولانی، ﴿وَالدُّموع الْغَزِيرَةِ﴾ همدم اشک های فراوان ﴿وَالمُناجاتِ الْکَثیرَهِ﴾ هم سخن بسیار با خداوند، ﴿وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ﴾ و درد
ص: 238
آشنای ناله های تمام نشدنی بود. (1)
8- در بخشی از مناجات خود عرض می کرد ﴿اَسْئَلُکَ الرّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِساب﴾؛ خدایا! راحتی هنگام مرگ و عفو در حسابرسی قیامت را از تو طلب می کنم. (2)
9- همچنین عرض می کرد پروردگارا! گناه بنده ی تو بزرگ است و عفو و بخشش تو نيكو ﴿عَظُمَ اَلذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ اَلْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ﴾. (3)
10- عيسى بن جعفر زندانبان امام نقل می کند آن حضرت به دستیابی به مکانی جهت پرداختن به عبادت خداوند را سپاس می گفت؛ ﴿اللّهُمَّ انّکَ تَعلَمُ انّی کُنتُ أسألُکَ اَن تَفرِغَنی لِعِبادَتِکَ، اللّهُمّ وَ قَد فَعَلتَ فَلَکَ الحَمد﴾؛ (4) بار خدايا! همواره جای خلوتی برای عبادتت از تو درخواست می کردم تو را سپاس می گویم که دعای مرا به اجابت رساندی.
11- مأمون می گوید: بر پدرم هارون پیر مردی وارد شد که صورتش از بیداری شب و عبادت فراوان زرد و متورم شده بود به گونه ای که مانند مشک کهنه و پوسیده شده بود و کثرت سجده صورت و بینی او را مجروح کرده بود؛ ﴿اِذْ دَخَلَ شَیْْخٌ مُسَخَّدٌ قَدْ اَنْهَکَتْهُ الْعِبادَةُ کَاَنَّهُ شنّ بالٍ قَدْ کَلَمَ السجُودُ وَجْهَهُ وَ اَنْفَهُ﴾. (5)
حضرت با این که در زمانی به سر می برد که شیعیان و خود آن بزرگوار در فشار شدیدی از ناحیه ی خلفا بودند؛ با این همه دست از مبارزه با افراد ستمگر بر نمی داشت و حتی المقدور با آنان مخالفت می کرد برای نمونه موارد زیر را
ص: 239
توجه کنید:
منصور از امام علیه السلام و خواست تا در عید نوروز جلوس رسمی داشته و هدایای افراد را بپذیرد.
امام علیه السلام در پاسخ وی چنین گفت: ﴿ إِنِّی قَدْ فَتَّشْتُ الْأَخْبَارَ عَنْ جَدِّی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمْ أَجِدْ لِهَذَا الْعِیدِ خَبَراً، وَ إِنَّهُ سُنَّهٌ لِلْفُرْسِ وَ مَحَاهَا الْإِسْلَامُ﴾ اخباری را که از جدم رسول اکرم وارد شده من بررسی کردم و خبری درباره ی این عید پیدا نکردم این عید از سنن ایرانیان باستان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه می برم از احیای آن چیزی که اسلام آن را محو کرده است.
هارون گفت: این کار را برای سیاست لشکر انجام می دهیم؛ ﴿إِنَّمَا نَفْعَلُ هَذَا سِیَاسَهً لِلْجُنْدِ﴾. سرانجام با اصرار هارون امام علیه السلام جلوس فرمود و هدایای فراوانی از آن که هارون اموال را در اختیار امام قرار داد پیرمردی را که آوردند. پس اشعاری درباره ی امام حسین علیه السلام سروده بود طلبید و همه ی هدایا را به او بخشید. (1)
گفتنی است: این بخشش امام علیه السلام گزاف نبود، بلکه برای زنده نگه داشتن عاشورای امام حسین علیه السلام این کار را انجام داد.
وقتی امام کاظم علیه السلام پیش مهدی عباسی آمد و دید که او رد مظالم می کند، به او فرمود: چرا آن چه را که از راه ستم از ما گرفته ای بر نمی گردانی؟ مهدی پرسید منظورتان چیست؟ امام فرمود: فدک را برگردان وقتی از حدود آن
ص: 240
پرسید امام علیه السلام همه ی مناطقی که زیر نظر حکومت وی بود بر شمرد (کنایه از این که حکومت را به ما برگردان که تو غصب کرده ای). وی گفت: این مقدار زیاد است درباره آن فکری می کنم. (1)
روزی هارون همین تقاضا را از امام کاظم علیه السلام کرد و گفت: فدک را بگیر: حضرت فرمود: فدک را نمی گیرم، مگر با تمام حدودش.
هارون گفت: حدود آن چه اندازه است؟ امام فرمود: اگر آن را مشخص کنم، در اختیار من نخواهی گذاشت.
هارون گفت: به جان جدّت قطعاً آن را در اختیار تو قرار می دهم.
امام علیه السلام فرمود: حدّ اول آن «عدن» قسمتی از یمن است. ناگهان چهره ی هارون متغیر شد. سپس امام علیه السلام فرمود حدّ دوم آن «سمرقند» است. رنگ هارون بیشتر دگرگون شد. آن گاه فرمود: حد سوّم آن «آفریقا» و حدّ چهارم آن «سیف البحر»، نزدیک شهر حلب و سرزمین وسیع شمال حجاز است.
هارون گفت: ﴿فَلَمْ یَبْقَ لَنَا شَیْءٌ ﴾. بنابراین برای ما چیزی باقی نماند. امام علیه السلام فرمود: گفتم اگر حدود آن را معین کنم در اختیار من نخواهی گذاشت. هارون در همین هنگام تصمیم کشتن امام را گرفت. (2)
صفوان بن مهران جمّال روزی خدمت امام رسید حضرت به وی فرمود همه ی کارهای تو نیکو و زیباست جز یکی او پرسید: یابن رسول الله آن چیست؟ حضرت فرمود شترهایت را به هارون کرایه می دهی عرض کرد برای سفر حج کرایه داده ام.
حضرت فرمود: آیا دوست داری هارون زنده برگردد و کرایه ی شترها را به تو
ص: 241
بدهد. گفت: آری. حضرت فرمود: هر کس بخواهد آن ها زنده بمانند، در صف آنان قرار می گیرد و هر کس از آن ها باشد بی تردید در جهنم است. از آن صفوان همه ی شتران خود را فروخت وقتی هارون علت آن را پس پرسید، وی گفت: دیگر پیر شده ام و غلامانم چنان که باید به این کار نمی رسند. هارون گفت: می دانم به اشاره ی چه کسی شترانت را فروخته ای موسی بن جعفر تو را به این کار را داشته است.
او گفت مرا با امام موسی بن جعفر چه کار هارون گفت: این حرف ها را کنار بگذار به خدا قسم اگر به سبب خدمات نیکویت نبود تو را می کشتم.
با این که هارون سال ها امام علیه السلام را زنده نگه داشت و در اواخر او را در زندان سندی بن شاهک با سخت ترین شکنجه ها حبس کرد، در چنین شرایطی با فرستادن نامه برای امام علیه السلام کوشید تا شاید امام علیه السلام برای یک بار هم که شده، از هارون تقاضایی کند. امام علیه السلام به ربیع فرمود: به هارون بگو: خداوند مرا سؤال کننده نیافریده است؛ ﴿لم أُخلق سَئولاً﴾. (1)
سفیان بن نزار می گوید: روزی مأمون گفت: آیا می دانید چه کسی شیعه شدن را به من آموخت؟ گفتند نه گفت پدرم هارون از او پرسید: چگونه؟ مأمون گفت: سالی با پدرم به حج رفتم بعد از فراغت از مراسم حج به مدینه آمد و در منزلی اقامت گزید و به همراهانش گفت هیچ کس بر من وارد نشود، مگر آن که خود را معرفی کند تا این که پیرمردی که عبادت او را لاغر کرده بود سوار بر مرکبی وارد شد هارون گفت: بگوئید با مرکب خود داخل شود. از او بسیار
ص: 242
تجلیل کرد و صورت او را بوسید و از احوال او پرسید. سپس من و برادرم امین را مأمور کرد تا آن پیرمرد را مشایعت کنم.
از پدرم پرسیدم: وی چه شخصی بود که او را این گونه تکریم کردی؟ گفت او حجت خدا بر همه ی مردم حضرت کاظم است گفتم مگر تو خلیفه نیستی؟ گفت: من در ظاهر و به زور و غلبه زمامدار هستم اما او خلیفه ی بر حق خداوند بر مردم است.
گفتم: پس چرا حکومت را به او واگذار نمی کنی؟ گفت: به خدا سوگند! اگر تو نیز در امر حکومت با من منازعه کنی تو را می کشم زیرا ملک عقیم و ناز است؛ ﴿وَ اللَّهِ لَوْ نَازَعْتَنِی هَذَا الْأَمْرَ لَأَخَذْتُ الَّذِی فِیهِ عَیْنَاكَ فإِنَّ الْمُلْكَ عَقِیمٌ﴾.
گفتم: پس چرا به تمام کسانی که از مهاجران و انصار به دیدن تو می آیند، حتی آنان را که نمی شناسی، پنج هزار دینار می دهی، اما به امام کاظم علیه السلام نی درهم می دهی؟
گفت: پسرم همین مقداری هم که به او می دهم، از او در امان نیستم (می ترسم عليه من قیام کند)؛ ﴿فَانّى لَوْ أَعْطَیْتُ هَذَا مَا ضَمِنْتُهُ لَهُ مَا کُنْتُ آمَنُهُ﴾. (1)
حضرت کاظم علیه السلام را از زندان نام های بدین مضمون به هارون نوشت: روزی از گرفتاری من نمی گذرد جز آن که تو در همان روز در راحتی و آسایش می گذرانی. ما هر دو این دو روز را می گذرانیم تا به روزی برسیم که آن را پایانی نباشد و باطلان و باطل اندیشان در آن روز خسارت و زیان می بینند. ﴿ بَعَثَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَی اَلرَّشِیدِ مِنَ اَلْحَبْسِ بِرِسَالَهٍ کَانَتْ أَنَّهُ لَنْ یَقْضِیَ عَنِّی یَوْمٌ مِنَ اَلْبَلاَءِ إِلاَّ اِنْقَضَی عَنْکَ مَعَهُ یَوْمٌ مِنَ اَلرَّخَاءِ حَتَّی نَقْضِیَ جَمِیعاً إِلَی یَوْمَ لَیْسَ لَهُ اِنْقِضَاءٌ یَخْسَرُ فِیهِ اَلْمُبْطِلُونَ﴾ (2)
ص: 243
ز: هارون از حضرت کاظم علیه السلام پرسید: چرا شما گمان دارید که شما از ما به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزدیک تر هستید؟ حضرت فرمود اگر رسول خدا زنده شود و از تو دخترت را خواستگاری فرماید آیا می پذیری؟ عرض کرد: چگونه نپذیرم، بلکه به این کار بر عرب و عجم فخر می کنم.
حضرت فرمود: ولی از من خواستگاری نمی فرماید چون که ما فرزندان او می باشیم و تولّد ما از اوست و تولد شما از او نیست. (1)
1- ابن جوزی؛ موسی بن جعفر علیه السلام را عبد صالح می گفتند. او بردبار و بخشنده بود. هرگاه از کسی آزاری می دید برای او هدیه ای می فرستاد. (2)
2- ابن ساعی؛ امام کاظم علیه السلام صاحب مقامی والا، دارای کراماتی آشکار، مشهور به عبادت و مواظب بر طاعات بود و شب را به سجده و نماز می گذرانید و روز را با صدقه و روزه داری سپری می کرد و به سبب گذشت از کسانی که بر او ستم روا داشتند به کاظم شهرت یافت. (3)
3- شیخ مفید؛ امام کاظم علیه السلام افقه اهل زمان خویش بود و صوت قرآن او بسیار زیبا بود و هرگاه قرآن تلاوت می کرد شنوندگان از اشتیاق گریه می کردند و امام ها را زين المجتهدین می نامیدند. (4)
4- فضل بن حسن طبرسی: میان مردم مشهور است که ابوالحسن علیه السلام بزرگوارترین فرزندان امام صادق علیه السلام و والا مقام ترین آنان در دیانت و فصیح تر از همه ی آنان و از تمام مردم زمان خود عابدتر و داناتر و فقیه تر بود. (5)
ص: 244
5- شبلنجی؛ حضرت کاظم علیه السلام همان امام گران قدر و بی نظیر، حجت خدا و عالم شایسته ای است که شب را برای نماز بیدار و روزش را به روزه داری می گذراند... او پیش اهل عراق به باب الحوائج الى الله معروف است چون خواسته های کسانی را که او را وسیله درگاه خدا قرار می دادند برآورده می نمود. (1)
در کتاب تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام نام 40 نفر از محدثان و مورخان را که به عظمت و بزرگی و جلالت آن حضرت اقرار کرده اند، ذکر شده است. (2)
1- ﴿اِفْعَلِ اَلْخَیْرَ إِلَی کُلِّ مَنْ طَلَبَهُ مِنْکَ فَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِهِ فَقَدْ أَصَبْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ بِأَهْلٍ کُنْتَ أَنْتَ أَهْلَهُ وَ إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمِینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلَی یَسارِکَ فَاعتَذَرَ إلَیکَ فَاقبَل عُذرَهُ﴾ برای همه ی کسانی که از تو کار نیکویی طلب طلب می کنند آن را انجام بده و خیر تو به همگان برسد. اگر کسی که خیرت به او می رسد، اهل خیر باشد به جا انجام داده ای اگر اهلش نباشد تو شایستگی خویش را به جا آورده ای و اگر کسی از طرف راست به شما بد گفت و از طرف چپ معذرت خواست، عذر او را بپذیر. (3)
2- ﴿إِنَّ شَیْئاً هَذَا آخِرُهُ لَحَقِیقٌ أَنْ یُزْهَدَ فِی أَوَّلِهِ وَ إِنَّ شَیْئاً هَذَا أَوَّلُهُ لَحَقِیقٌ أَنْ یُخَافَ آخِرُهُ﴾؛ امام كاظم علیه السلام کنار قبری فرمودند: دنیایی که آخرش قبر است سزاوار است که انسان از اول زهد بورزد و جهان آخرتی که اولش این جاست سزاوارتر است که انسان از آخرش هراسناک باشد. (4)
3- ﴿لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزَادَ وَ إِنْ عَمِلَ
ص: 245
سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ.﴾؛ (1) کسی که روزانه محاسبه نفس نکند از ما خاندان محسوب نمی شود. پس اگر کار نیکی انجام داده است، از خداوند بخواهد توفیق انجام دادن کار نیک بیشتری را بدهد اگر گناهی مرتکب شده، از خدا آمرزش خواسته و توبه کند.
4- ﴿لَوْ كَانَ فِی یَدِكَ جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ فِی یَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ مَا كَانَ یَنْفَعُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ كَانَ فِی یَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَةٌ﴾؛ اگر گردویی در دست تو باشد و مردم بگویند آن گوهری پر بهاست، برای تو که می دانی گردوست، سودی ندارد و اگر در دست تو جواهری است و مردم بگویند گردو است برای تو که می دانی جواهری است، ضرری ندارد (یعنی تو در خیر و شرّت قاضی خود باش به قضاوت مردم نیاندیش). (2)
5- ﴿إِنَّ اَلْعَاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ اَلدُّنْیَا مَعَ اَلْحِکْمَهِ وَ لَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ اَلْحِکْمَهِ مَعَ اَلدُّنْیَا فَلِذَلِکَ رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾؛ (3) انسان خردمند به دنیای کم راضی می شود، اما با داشتن علم و حکمت ولی هرگز نمی پسندد که علم و دانش او اندک باشد، اما مال او فراوان و این همان تجارت سودآور است.
6- ﴿اِحْذَرْ هَذِهِ اَلدُّنْیَا وَ اِحْذَرْ أَهْلَهَا فَإِنَّ اَلنَّاسَ فِیهَا عَلَی أَرْبَعَهِ أَصْنَافٍ رَجُلٌ مُتَرَدٍّ مُعَانِقٌ لِهَوَاهُ وَ مُتَعَلِّمٌ مُتَقَرِّئٌ کُلَّمَا اِزْدَادَ عِلْماً اِزْدَادَ کِبْراً یَسْتَعْلِنُ بِقِرَاءَتِهِ وَ عِلْمِهِ عَلَی مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ عَابِدٌ جَاهِلٌ یَسْتَصْغِرُ مَنْ هُوَ دُونَهُ فِی عِبَادَتِهِ یُحِبُّ أَنْ یُعَظَّمَ وَ یُوَقَّرَ وَ ذُو بَصِیرَهٍ عَالِمٌ عَارِفٌ بِطَرِیقِ اَلْحَقِّ یُحِبُّ اَلْقِیَامَ بِهِ... فَهُوَ أَمْثَلُ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَوْجَهُهُمْ عَقْلاً﴾ (4). از دنیا و اهل آن برحذر باشید زیرا مردم چهار گروهند:
الف- شهوت خواهانی که دنیا را در آغوش گرفته و در پرتگاه سقوط قرار دارند.
ص: 246
ب- دانشجویان خودپسندی که هر اندازه بر علم و دانش آنان افزوده شود بر کبر و غرور آنان افزوده می گردد و خواهان برتری بر زیردستان خود هستند.
ج- عبادت کنندگان جاهل و نادانی که دوست دارند به سبب عبادتشان مورد احترام و اکرام دیگران قرار گیرند.
د- دانشمندان عارف و آگاه به راه حق که به راستی با علاقه ی فراوان در راه حق می کوشند و برای پیش برد آن قیام می کنند. آری اینان نمونه های کامل اهل زمان خود از نظر عقل و خردند (مردم باید به آنان تأسی کنند).
7- ﴿یَا بُنَیَّ! عَلَیْکَ بِالْجِدِّ لاَ تُخْرِجَنَّ نَفْسَکَ مِنْ حَدِّ اَلتَّقْصِیرِ فِی عِبَادَهِ اَللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ یُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ﴾، (1) امام کاظم علیه السلام به بعضی از فرزندان خود فرمودند: بسیار بکوش و هیچ زمانی خود را در عبادت و طاعت خداوند از تقصیر و کوتاهی خارج مدان زیرا خداوند آن طوری که شایسته است، عبادت نمی شود.
8- ﴿مَا مِنْ أَحَدٍ یُبْلِیهِ اللَّهُ بِبَلِیَّةٍ فَصَبَرَ عَلَیْهَا إِلَّا كَانَ لَهُ أَجْرُ أَلْفِ شَهِیدٍ﴾؛ هر آن که در برابر سختی ها و بلایا پایداری کند خداوند پاداش هزار شهید را به او مرحمت می فرماید. (2)
9- ﴿طُوبی لِشیعَتِنَا المُتَمسِّکینَ بِحَبلِنا فی غَیبَهِ قائِمنا الثّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَرائَهِ مِن اَعدائِنا اوُلئِکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم قَد رَضوا بِنا اَئِمَّهَ وَ رَضینا بِهِم شیعَهً. فطوبی لَهُم! ثُمَّ طُوبی لَهُم! هُم وَ اللهِ مَعَنا فی دَرَجَتِنا یَومَ القِیامَهِ﴾ (3)، خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم اهل بیت ما به رشته های ولایت تمسک کرده و بر محبت ما استوارند و از دشمنان مابیزار آنان از ما و ما از آنان هستیم. زیرا آنان پیشوایی ما را پسندیده و پذیرفته اند و ما نیز خشنود هستیم که آنان پیروان ما هستند. پس، خوشا به حال آنان سوگند به پروردگار آنان در قیامت نیز همراه ما هستند.
ص: 247
10- ﴿یَا هِشَامُ! مَنْ أَرَادَ اَلْغِنَی بِلاَ مَالٍ وَ رَاحَهَ اَلْقَلْبِ مِنَ اَلْحَسَدِ وَ اَلسَّلاَمَهَ فِی اَلدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ [قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ] وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ اِسْتَغْنَی وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِمَا یَکْفِیهِ لَمْ یُدْرِکِ اَلْغِنَی أَبَداً﴾؛ (1) اى هشام هر كس می خواهد بدون داشتن مال بی نیاز گردد و قلب او از حسد آسوده باشد و سلامتی در دین را جست و جو کند، پس باید با ناله و زاری از پروردگارش بخواهد عقل او را کامل گرداند. زیرا اگر عقل کسی کامل شد، به آن چه خداوند به او عطا کرده بسنده کند و در نتیجه روحیه ی بی نیازی برای او پدید می می آید و هر آن که قناعت نورزد، هرگز بی نیاز نمی شود.
هنگامی که امام صادق علیه السلام از دنیا رفت شاگردان آن حضرت از همان نخستین روز در اطراف امام کاظم علیه السلام حلقه زدند و معارف و حقایق دینی را از آن بزرگوار می آموختند.
احمد بن خالد برقی شمار شاگردان و یاران امام کاظم علیه السلام را 160 تن نام برده است. اگر مقصود او چنین باشد که شمار اصحاب امام منحصر به این تعداد است، سخنی نادرست است زیرا اکثر کسانی که جذب مكتب درس امام صادق علیه السلام شده بودند، حدود 4 هزار نفر، پس از شهادت آن حضرت به امام كاظم علیه السلام گرایش پیدا کردند.
شاید مقصود احمد بن خالد برقی از شمارش بزرگان و برجستگان ایشان باشد.
جناب آقای باقر شریف قرشی نام 320 نفر از اصحاب و راویان امام کاظم علیه السلام را ذکر کرده است و جناب آقای عطاردی در جلد سوم «مسند الكاظم» نام 638 نفر را نقل کرده است که به برخی از آنان اشاره می شود:
ابان بن عثمان، ابراهيم بن أبى البلاد، اسحاق بن عمار، اسحاق بن عبدالله،
ص: 248
جميل بن درّاج، جميل بن صالح، حسن بن محبوب، حفص بن بختری، حفص بن غیاث، حماد بن عثمان، داود بن سرحان، درست بن أبي منصور، زید نرسی، سُماعة بن مهران، صفوان بن مهران، عبدالله بن جُندب، عبدالله بن سَنان، عبد الله بن مُسكان، على بن يقطين، فضالة بن أيّوب. (1)
عبدالله افطح، برادر امام کاظم علیه السلام ادعای امامت کرد. حضرت دستور داد آتشی افروختند و مدتی در آتش نشست و چند حدیث برای مردم فرمود. پس از آن به برادرش گفت اگر گمان داری بعد از پدر بزرگوارت امام مردم هستی، پس در این آتش بنشین.
حاضران در مجلس می گویند: در حالی که رنگ چهره ی عبدالله دگرگون شده بود، برخاست و ردای خود را کشید و از منزل امام کاظم علیه السلام ل بیرون رفت. (2)
اسحاق بن عمار می گوید: از امام کاظم علیه السلام شنیدم که خبر مرگ کسی را بیان کرد با خود گفتم او می داند از شیعیان او کسی از دنیا می رود حضرت خشمناک به من توجه کرد و فرمود: ای اسحاق! رشید هَجَری که از مستضعفین بود، علم منایا و بلایا (مرگ ها و بیماری ها) را می دانست، بی تردید امام به این علم سزاوارتر است.
پس فرمود: ای اسحق! تا می توانی خوبی کن که عمر تو به پایان رسیده و تا دو سال دیگر می میری و همین گونه نیز شد. (3)
ص: 249
علی بن حمزه می گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام بودم، مردی به نام جندب از اهل ری وارد شد و سلام کرد و نشست.
امام علیه السلام سؤالاتی از او کرد سپس فرمود: ای جندب! برادرت چطور است؟
گفت: خوب است و به شما سلام می رساند حضرت فرمود: خداوند تو را در مصیبت برادرت اجر دهد.
جندب گفت: سیزده روز پیش، از کوفه نام های فرستاده است که سلامت است امام فرمود: به خدا قسم پس از دو روز از فرستادن نامه از دنیا رفت و مالی را به همسرش داد تا به تو بدهد؛ برگرد و به همسر برادرت مهربانی کن تا او آن مال را به تو واگذارد و جندب نیز امتثال کرد و به آن مال دست یافت. (1)
حضرت کاظم علیه السلام به شخصی به نام یعقوب بن زید فرمود: دیروز میان تو و برادرت در فلان مکان خصومتی رخ داد و کار به ناسزاگویی کشید این عمل از آیین ما نیست و ما شیعیان خود را چنین دستور نمی دهیم از خدا بترس به زودی به وسیله ی مرگ از هم جدا خواهید شد؛ اما برادرت قبل از این که به خانواده اش برسد، از دنیا می رود و تو از کار خود پشیمان می شوی.
آن مرد پرسید: اجل من چه زمانی خواهد رسید. حضرت فرمود: اجل تو نیز رسیده بود؛ ولی در فلان منزل به عموی خود صله رحم کردی، مرگ تو بیست سال تأخیر افتاد. (2)
راوی می گوید: امام کاظم علیه السلام را در زندان هارون دیدم که غذای آسمانی بر او نازل می شد و امام علیه السلام تمام زندانیان را اطعام می فرمود سپس بدون این که چیزی از آن کم شود آن غذا به آسمان بر می گشت. (3)
ص: 250
هارون کنیز صاحب جمالی را به نزد امام کاظم علیه السلام در زندان فرستاد. شاید نظرش این بود که حضرت به سوی او میل کند و قدر و منزلت امام کاسته شود. بعد خادمی فرستاد که از حال کنیز جویا شود.
خادم دید که آن کنیز پیوسته در حال سجده است و می گوید: ﴿قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ﴾ هنگامی آن کنیز را نزد هارون آوردند دیدند از خوف خدا می لرزد و می گرید به وی گفتند: این چه حالی است که پیدا کرده ای؟
گفت: عبدصالح خدا را خائف و لرزان دیدم (در من تأثیر کرد). وی به همین حال بود تا از دنیا رفت. (1)
امام کاظم علیه السلام روزی در بغداد در حال عبور از منزل بشر حافی صدای موسیقی شنید در این هنگام کنیز وی از خانه به در آمد تا زباله ها را بیرون بریزد.
حضرت فرمود: ای کنیز صاحب این منزل بنده است یا آزاد است؟
کنیز گفت: آزاد است. حضرت فرمود: راست گفتی اگر بنده بود، از منزل او صدای موسیقی و گناه شنیده نمی شد.
کنیز چون برگشت بشر که بر سر سفره شراب بود. از وی پرسید: چرا دیر آمدی؟
گفت: آقایی با من صحبت می کرد و داستان را بازگو کرد.
بشر پای برهنه به دنبال حضرت دوید و به دست امام کاظم علیه السلام توبه کرد. (2)
ص: 251
براهیم جمّال برای رفع نیاز مادی خود نزد علی بن یقطین رفت، ولی به او اجازه ورود ندادند علی بن یقطین همان سال به حج مشرف شد، سپس به مدینه رفت و از امام کاظم علیه السلام اجازه ورود خواست.
حضرت به وی اجازه ندادند. روز دوم حضرت را دید، علت بی مهری امام علیه السلام را جویا شد، حضرت فرمود: چرا برادرت ابراهیم جمال را راه ندادی خداوند تلاش تو را نمی پذیرد مگر آن که او را راضی کنی.
عرض کرد: من در مدینه هستم او در کوفه امام علیه السلام فرمود: چون شب فرا رسید بدون این که اطرافیان تو متوجه شوند به بقیع برو، در آن جا شتری آماده است بدان سوار شو او به سرعت تو را به کوفه می رساند و بر می گرداند. علی بن يقطين همان شب به منزل ابراهیم جمال رفت. ابراهیم گفت: ای وزیر این جا برای چه آمده ای؟
علی علیه السلام گفت: من خدمت امام كاظم علیه السلام، رفتم، حضرت از پذیرفتن من خودداری کرد، مگر آن که تو از من راضی شوی و راهش آنست که قدم به گونه ی من بگذاری ابراهیم امتناع ورزید تا این که او را سوگند داد و او امتثال کرد: سپس خدمت امام علیه السلام رسید و حضرت او را پذیرفت. (1)
شقيق بلخی می گوید: در سال 149 هجری به قصد حج حرکت کردم و در قادسیه فرود آمدم نگاهم به جوانی خوش سیما افتاد که از مردم جدا شده بود. با خود گفتم این جوان از فرقه ی صوفیه است که می خواهد خود را در این سفر بر مردم تحمیل کند رفتم تا او را سرزنش کنم ناگهان جوان رو به من کرد و
ص: 252
فرمود: ﴿یا شقیق، اجْتَنِبُوا کَثیرًا مِنَ الظَّنّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ إِثْمٌ﴾. (1)
آن گاه جوان مرا تنها گذاشت. از این رخداد تعجب کردم و با خود گفتم: باید از او حلالیت بطلبم شتابان رفتم ولی به او نرسیدم؛ تا این که در منزل واقصه او را دیدم که به نماز مشغول است و بدنش می لرزد و اشک او جاری است تا نمازش تمام شد، به من فرمود: ﴿وَ إِنِّي لَغَفَّارُ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَىٰ﴾.
سپس مرا ترک کرد و رفت با خود گفتم این جوان از ابدال است زیرا دو مرتبه از نهان من خبر داد چون در منزل زباله رسیدم او را دیدم که در کنار چاهی ایستاده و کوزه ای در دست دارد و می خواهد آب بکشد، اما کوزه از دستش رها شد و در چاه افتاد. در این هنگام رو به آسمان کرد و گفت:
أنتَ رَبّی إذا ظَمِئتُ إلَی الماءِ *** وقُوَّتی إذا أرَدتُ الطَّعام
یعنی توئی سیرابی من هرگاه به جهت تشنگی رو به سوی آب آورم و تو قوت من هستی، هر وقتی که طعامی بخواهم.
شقیق می گوید: آب چاه جوشید و بالا آمد. آن جوان کوزه را گرفت و وضو ساخت و چهار رکعت نماز خواند.
من هم از آن شخص تقاضای آب کردم. او به من آب داد و من سیراب شدم. به خدا سوگند که آبی لذیذتر از آن نیاشامیده بودم.
دیگر آن بزرگوار را ندیدم تا وارد مکه شدم نیمه شبی او را در حال نماز و گریه دیدم و بعد از نماز صبح نیز مشغول طواف شد. هنگام خروج از مسجد غلامان و افراد دیگری اطراف او را گرفته بودند و به او سلام می کردند و احترام می گذاشتند.
از یکی پرسیدم این آقا کیست؟ گفت این شخص موسى بن جعفر است. گفتم عجایبی از او دیدم اگر از غیر او بود، عجب بود؛ لیکن چون از این بزرگوار است جای شگفتی ندارد. (2)
ص: 253
علامه مجلسی قدس سره از فضل بن ربیع چنین نقل می کند: هارون الرشید به قصد حج از بغداد حرکت کرد و افراد زیادی از لشکریان خود را آورد تا صولت خود را به علویان نشان دهد و این سفر رسمی خلیفه عباسی بود. هیچ کس حق نداشت بر خلیفه سبقت جوید به مکه رسید و وارد مسجد الحرام شد شروع به طواف کرد و همراهان برای او راه باز می کردند و نمی گذاشتند کسی بر او پیشی .بگیرد
در این میان مرد عربی از خلیفه جلو زد هر جا هارون طواف می کرد عرب جلوتر راه می رفت و در لمس حجر الاسود نیز پیش از خلیفه حجر را می بوسید و در مقام ابراهیم ا به نماز ایستاد حاجب و دربان کعبه با خشونت گفت: از جلوی خلیفه کنار برو آن مرد عرب فرمود: ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾ (1)؛ یعنی در این مکان همگان با هم برابرند.
پس از فراغت از طواف و نماز هارون :گفت آن مرد عرب را احضار کنند. وی فرمود: من کاری با خلیفه ندارم اگر او با من کار دارد، نزد من بیاید. این خبر را به هارون دادند، وی گفت: او راست می گوید هارون وارد شد و سلام کرد و جواب شنید هارون گفت: اجازه می دهی بنشینم؟ مرد عرب فرمود این خانه نه از من است نه از تو می خواهی بنشین، می خواهی برو.
هارون نشست و گفت: از تو سؤالی می کنم اگر جواب ندادی تو را عقاب می کنم.
مرد عرب گفت: سؤال تو پرسش متعلّم است یا متعنّت و متکبر؟ هارون گفت سؤال متعلم عرب گفت: بنابراین مانند شاگرد در برابر استاد بنشین
ص: 254
هرچه می خواهی بپرس.
هارون گفت: واجب چیست؟ عرب گفت: 1 ، 5، 17، 34 از 12، یکی از 40، یکی در همه عمر یکی و یکی به یکی.
هارون بلند خندید و گفت: من از واجبات می پرسم، تو از اعداد می شمری عرب گفت: مگر نمی دانی بنای جهان روی حساب است؟ اگر حساب نبود که خداوند قیامت را وعده نمی داد و دنیا را خلق نمی کرد بی حسابی است که هرج و مرج می شود
هارون گفت: واجبات را بیان کن و اگر بیان نکنی امر می کنم در میان صفا و مروه تو را بکشند.
حاجب به هارون گفت: از خدا بترس آن مرد عرب خندید. هارون گفت: چرا خندیدی؟ وی گفت در شگفتم که هر از یک شما از دیگری نادان تر است! زیرا اگر اجل من نرسیده تصمیم خلیفه بی نتیجه است و اگر اجل من رسیده باشد، شفاعت دربان سودی ندارد هارون گفت اکنون آن اعداد را بیان کن عرب فرمود: آن واجب که یکی است دین اسلام است.
و آن واجب که پنج تا است، نماز فریضه است و منظور از هفده، 17 رکعت نماز و مراد از سی و چهار 34 سجده است و مقصود از دوازده تا یکی ماه رمضان و از چهل تا یکی از چهل دینار یک دینار زکات واجب است و در تمام عمر یک مرتبه حج واجب است و مراد از یکی به یکی این است که اگر کسی دیگری را کشت قصاص او واجب است.
هارون نه تنها از مرد عرب گذشت، بلکه مجذوب او شد و دستور داد کیسه هایی از دینار و درهم به او دادند عرب گفت: من هم از تو سؤالی می کنم، اگر جواب دادی این کیسه ها مال خودت باشد و اگر جواب ندادی دو برابر این کیسه ها به من بده تا میان فقرا تقسیم کنم.
هارون گفت: بپرس مرد عرب :گفت آیا خنفساء (سوسک کوچک) با پستان شیر به بچه خود می دهد یا با دهانش فرزندش را تغذیه می کند؟ هارون گفت:
ص: 255
نمی دانم.
مرد عرب گفت: خداوند بعضی از حیوانات زمین را نه از راه پستان مادر نه از راه دانه غذا می دهد بلکه زندگی آن ها از خاک تأمین می شود.
هارون متوجه شد که این مرد عرب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است و آن گاه گفت: ﴿ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ یَنْبَغِی أَنْ تَكُونَ هَذِهِ الْوَرَقَةُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ﴾؛ به خدا سوگند! بی تردید شایسته است که این برگ از آن درخت باشد؛ یعنی این مرد با عظمت از خاندان گرانسنگ نبوت باشد. (1)
گروهی از شیعیان نیشابور محمد بن علی نیشابوری را به نمایندگی خود انتخاب کردند تا مبلغ 30 هزار دینار و 50 هزار درهم و مقداری پارچه را برای امام کاظم علیه السلام ببرد.
شطیطه که زن مؤمنه و با فضیلتی بود یک درهم و مقداری نخ که به دست خود آن را رشته بود و چهار درهم ارزش داشت با خود آورد و گفت: ﴿انّ اللّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ﴾؛ يعنى خداوند از حق شرم نمی کند. (من هم در این که حق امام را پرداخت می کنم نباید شرم کنم، گرچه اندک باشد)
افزون بر آن مردم نیز سؤالات خود را در اوراقی نوشته بودند و به او گفتند: پاسخ آن ها را از امام علیه السلام بگیرد.
وقتی نماینده ی شیعیان بر امام علیه السلام وارد شد و پاسخ سؤالات را از حضرت گرفت سپس امام کاظم علیه السلام فرمود: این اموالی را که آوردی به صاحبانش برگردان و ما مال حلال را می پذیریم.
سپس فرمود: در هم شطیطه را بیاور و افزود: ﴿انّ اللّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ﴾ سلام مرا به شطیطه برسان و این 40 درهم را به او هدیه بده.
ص: 256
و این کفن مرا برای او ببر که پنبه اش از روستای صیدا روستای فاطمه زهرا علیها السلام و خواهرم حلیمه است و من برای نماز خواندن بر او خودم را خواهم رساند. (1)
هشام بن سالم می گوید: من و مؤمن الطاق پس از شهادت امام صادق علیه السلام در مدینه بودیم مردم اطراف عبدالله فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام اجتماع کرده بودند و او را امام می دانستند من از او پرسیدم: زکات در چه مقدار است؟ گفت: در 200 در هم پنج درهم گفتم: درصد در هم چه باید کرد؟ گفت: دو درهم و نیم زکات بدهند.
گفتم: به خدا سوگند که «مرجئه»؛ یعنی منحرفان از دین، چنین چیزی نمی گویند که تو می گویی عبدالله گفت من نمی دانم آنان چه می گویند؟
از نزد او خارج شدیم در حالی که سخت نگران بودم و نمی دانستم که به سوی مرجئه رویم یا قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج.
در این هنگام پیرمردی مرا راهنمایی کرد گرچه می ترسیدم که او جاسوس باشد، اما پیر مرد مرا نزد امام علیه السلام برد.
در همین لحظه خادمی از منزل بیرون آمد و گفت: داخل شو، خدا تو را رحمت کند تا چشمم به جمال نورانی امام کاظم علیه السلام افتاد، به من فرمود: نه به سوی مرجئه، نه قدریه، نه زیدیه نه معتزله، نه خوارج، به سوی من به سوی من به سوی من.
گفتم: فدایت شوم! پس از پدرت امام ما کیست؟ فرمود: اگر خدا بخواهد تو را هدایت می کند.
گفتم: عبدالله گمان می کند که او امام است! فرمود: ﴿یُریدُ عَبْدُاللّهَ اَنْ
ص: 257
لایُعْبَدَ اللّه﴾؛ عبدالله از مسیر بندگی خدا خارج شده است.
پرسیدم: چه کسی پس از پدر شما امام است؟
حضرت جواب پیشین را تکرار کرد. گفتم: شما هستی؟ فرمود: این را نمی گویم با خود گفتم شاید خوب سؤال نکردم. گفتم: فدایت شوم بر شما امامی هست؟
فرمود: نه، در این لحظه هیبت و عظمت عجیبی از آن حضرت در چشم من هویدا شد. سپس سؤالات زیادی از او کردم و او را دریای بیکرانی یافتم. آن گاه از او پرسیدم اجازه می دهی امامت شما را به مردم اعلام کنم حضرت فرمود: در هر کسی که رشد و صلاح از او مشاهده کردی، به وی اطلاع بده و با آنان پیمان ببند که این راز را مخفی بدارند زیرا فاش شدن آن مرگ شیعیان را در پی دارد. (1)
ص: 258
ص: 259
نام: علی بن موسى
القاب: رضا، صابر، رضیّ، وفّی
کنیه: ابوالحسن
پدر و مادر: امام موسی بن جعفر علیه السلام، نجمه
وقت و محل تولد: پنجشنبه 11 ذیقعده 148ه- ق در مدینه
دوران زندگی ایشان در سه بخش خلاصه می شود:
1- قبل از امامت 35 سال (148 تا 183 ه- ق)
2- بعد از امامت 17 سال در مدینه
3- بعد از امامت سه سال در خراسان که حساسترین دوره زندگی اجتماعی و سیاسی آن حضرت در این سه سال بود.
و آن بزرگوار در روز آخر صفر سال 203 هجری قمری در سن 55 سالگی به وسیله مأمون مسموم و در سناباد نوغان (که امروز یکی از محله های مشهد است) به شهادت رسید و مرقد ایشان در مشهد مقدس است.
ص: 260
الف) حضرت صادق علیه السلام فرمود: فرزندم رضا (عالم آل محمد) است و به امام کاظم علیه السلام فرمود عالم آل محمد در صلب توست ای کاش او را درک می کردم.
مناظرات علمی حضرت با مأمون، جاثليق و رأس الجالوت و دانشمندان عراق و خراسان و مناظره با یحیی بن اکثم و خطبه ها از جمله خطبه تو حیدیه حضرت که بسیار مفصل است و کلمات و مواعظ دلالت بر علم عمیق و وسیع امام علیه السلام می نماید. (1)
ب) امام رضا علیه السلام به دعبل فرمودند: این پیراهن را حفظ کن و اگر حفظ نکنی افرادی از تو می گیرند همین طور هم شد. (2)
ج) حضرت رضا علیه السلام به احمد ابن ابی نصر بزنطی فرمود: گمان نکن این که در منزل ما خوابیدی برای تو شرافت است ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ و بدين صورت امام علیه السلام از درون او خبر داد.
د) سخنان و پاسخ ها و تمثیلات امام علیه السلام برگرفته از آیات قرآن بود. ﴿کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ ﴾. (3)
ص: 261
ه) ابو الصلت هروی گوید من دانا تر از علی بن موسی الرضا ندیدم و هر دانشمندی که با وی مجالست داشت این مطلب را تصدیق می کرد. (1)
و) ابو الصلت هروی گوید امام را دیدم با مردم به هر زبانی تکلم می کرد یک روز گفتم من در تعجبم که شما چگونه همه زبان ها را می دانید فرمود ای اباصلت من حجت خدا بر مردم هستم و زمانی خداوند مرا حجت بر همه مردم قرار می دهد که آگاه به همه زبان ها باشم خداوند به ما منطق طیر را آموخته است و فصل الخطاب عنایت کرده است.
الف) امام علیه السلام پیراهنی را به دعبل خزاعی بخشیدند فرمودند در آن یک میلیون رکعت نماز خواندم (هزار شب و در هر شب هزار رکعت) و هزار مرتبه قرآن را ختم نمودم. (2)
ب) امام علیه السلام در هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم می نمود و می فرمود اگر بخواهم بیشتر می توانم تلاوت کنم ولکن در آیات آن تفکر می کنم. (3)
ج) ﴿وَ کَانَ إِذَا قَرَأَ یَحْزَنُ وَ بَکَی اَلسَّامِعُونَ وَ کَانَ یَبْکِی مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ حَتَّی تَخْضَلَّ لِحْیَتُهُ بِالدُّمُوعِ﴾. (4)
د) اباصلت گوید من وارد سرخس شدم و رفتم در منزلی که امام در آن زندانی بود و از زندان بان اذن ورود خواستم او گفت تو دسترسی به امام نمی توانی پیدا کنی زیرا امام علیه الیلام در هر شب و روزی هزار رکعت نماز می خواند. (5)
ص: 262
الف) امام علیه السلام هرگاه غذا تناول می کردند یک قسمت از بهترین غذا را جدا می کردند و می فرمودند به فقرا بدهید بعد این آیات را تلاوت می کردند ﴿فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامُ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴾ (1)
ب) شخصی از خراسان خدمت امام رسید و تقاضای کمک کرد حضرت به او 200 دینار مرحمت کردند و صورت خود را نشان ندادند راوی از امام پرسید چرا چهره خود را نشان ندادید؟ امام علیه السلام فرمودند: ﴿مَخَافَهَ أَنْ أَرَی ذُلَّ اَلسُّؤَالِ فِی وَجْهِهِ﴾ مبادا ذلّت سؤال را در چهره او ببینم. (2)
شخصی به امام مهمان شد چراغ منزل اتفاقاً خراب شده بود مهمان تا رفت چراغ را درست کند امام مانع شد و فرمودند ما خاندان مهمان را به خدمت نمی گیریم ﴿إِنَّا قَوْمٌ لاَ نَسْتَخْدِمُ أَضْیَافَنَا﴾. (3)
الف) حضرت با بردگان و غلامان می نشست غذا می خورد و می فرمود: خدای ما یکی و پیامبر ما و پدر و مادر ما یکی است و پاداش و کیفر بوسیله اعمال است ﴿إِنَّ الرَّبَّ تَعَالَی وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَهٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ﴾. (4)
ب) حضرت در حمام شخصی را دلاکی نمود وقتی او امام را شناخت و
ص: 263
خجالت کشید حضرت در عین حال به او فرمود هیچ مشکلی نیست و دست از دلاکی بر نداشتند تا این که او را شستند « یُطَیِّبُه وَ یُدَلِّکُه». (1)
دو نفر خدمت امام رسیدند حضرت به یکی فرمود تو نماز را شکسته بخوان زیرا به دیدن من آمدی و دیگری نماز را تمام بخواند چون به دیدن مأمون آمده و سفر او معصیت است ﴿تممّ صلاتِکَ لِأَنَّکَ قَصَدْتَ اَلسُّلْطَانَ﴾.
برای آن حضرت پارچه ای بود که پنج مسواک درون آن بود و نام هر نمازی روی آن نوشته بود که به هنگام نماز مسواک می زدند.
﴿وَ کَانَ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ خَرِیطَهٌ فِیهَا خَمْسُ مَسَاوِیکَ مَکْتُوبٌ عَلَی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا اِسْمُ صَلاَهٍ مِنَ اَلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ یَسْتَاکُ بِهِ عِنْدَ تِلْکَ اَلصَّلاَهِ.﴾. (2)
امام علیه السلام در اثناء مناظره با عمران صابی مجلس را ترک کرد و فرمود: ﴿اَلصَّلاَهِ حَضَرَتْ﴾ و عمران صابی گفت ﴿یَا سَیِّدِی! لَا تَقْطَعْ عَلَیَّ مَسْأَلَتِی فَقَدْ رَقَّ قَلْبِی﴾ حضرت نپذیرفتند و فرمودند: ﴿نصلّی و نعود﴾ بعد از نماز عمران صابی مسلمان شد.
گروهی در خراسان خدمت امام آمدند حدود یک ماه هر روز می آمدند
ص: 264
می گفتند ما شیعیان شما هستیم. امام اجازه ملاقات به آن ها نداد. چون اهل گناه بودند بعد از مدتی گفتند اگر شما را ملاقات نکنیم هنگام مراجعت ما نزد دوستان خجالت زده هستیم سپس حضرت اجازه دادند و فرمودند بگویید ما از دوستان شما هستیم شیعیان علی علیه السلام حسن و حسین و سلمان و ابوذر و مقداد بودند.
مأمون می خواست خلافت را به امام علیه السلام بسپارد امام با کمال صراحت فرمود اگر خداوند خلافت را به تو سپرده تو حق نداری آن را به من بسپاری و اگر به تو نسپرده چیزی که مال تو نیست تو حق نداری آن را به دیگری بدهی ﴿إِنْ کَانَتْ هَذِهِ الْخِلَافَةُ لَکَ و اللَهُ َجَعَلَهَا لَکَ فَلا یَجُوزُ أَنْ تَخْلَعَ لِبَاساً أَلْبَسَکَ اللهُ وَ تَجْعَلَهُ لِغَیْرِکَ، وَإِنْ کَانَتِ الْخِلَافَةُ لَیْسَتْ لَکَ فَلا یَجُوزُ لَکَ أَنْ تَجْعَلَ لِیَ مَا لَیْسَ لَکَ﴾. (1)
رجاء بن ضحاک سرپرست مأمورین آوردن امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان گوید به خدا سوگند من فردی را با تقواتر از حضرت رضا علیه السلام ندیدم کسی که در تمام اوقات به یاد خدا بود و از خداوند ترس زیاد داشت. ﴿فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ رَجُلًا كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْهُ وَ لَا أَكْثَرَ ذِكْراً لَهُ فِي جَمِيعِ أَوْقَاتِهِ مِنْهُ وَ لَا أَشَدَّ خَوْفاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ منه﴾ (2)
شخصی به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت سوگند به خدا شما بزرگوارتر و با شرافت تر از همه هستید ﴿انت و الله اشرف الناس و اکرم الناس﴾ حضرت فرمود: این طور سخن نگو سوگند به خدا آیه شریفه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ نسخ
ص: 265
نشده است. لا تقل «وَ اَللَّهِ مَا نَسَخَتْ هَذِهِ اَلْآیَهَ ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾».
امام علیه السلام هر وقت می خواست که نیازمندی هایش به یادش بیاید «بسم الرحمن الرحیم» را می نوشت و می گفت انشاء الله به خاطر می آورم و هرچه می خواست می نوشت. (1)
ایشان برای برقراری اقتصاد اسلامی به پیروانش دستور می داد میوه ها را انبار نکنید نیاز هر روز را در همان روز تأمین می کنیم ﴿نَشْتَرِیَ مَعَ اَلْمُسْلِمِینَ یَوْماً بِیَوْمٍ﴾. (2)
از آغاز ماه محرم کسی که امام را در حال خندیدن نمی دید «لا یُری ضاحِکاً» توجه به عظمت حادثه کربلا.
امام علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود اگر خواستی بر مصیبتی گریه کنی بر امام حسین علیه السلام گریه کن ﴿یَا بنَ شَبِیبٍ، إِن کُنتَ بَاکِیاً لِشَی ءٍ فَابکِ على الحسين علیه السلام﴾.
يونس بن عبدالرحمن از شاگردان امام در بصره است اهالی بصره از او شکایت کردند یونس ناراحت شد حضرت به او فرمود: ای یونس اگر امام از تو راضی بود هیچ گاه ناراحت نباش اگر در دست تو مروارید باشد و مردم بگویند گردو است یا گرد و باشد و مردم بگویند مروارید است برای تو تفاوتی نداشته
ص: 266
باشد. ﴿یَا یُونُسُ فَمَا عَلَیْكَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِیاً ان کَانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ وَ قَالَ اَلنَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَهٌ وَ قَالَ اَلنَّاسُ لُؤْلُؤَ﴾. (1)
امام علیه السلام ضمن نامه ای به فرزندش امام جواد علیه السلام فرمودند فقرا در منزل تو صف می کشند تا به هنگام خروج به آن ها کمک کنی اما غلامان تو شما را از در دیگر خارج می کنند و فقرا محروم می شوند از این به بعد از آن دری خارج شو که فقرا صف کشیده اند.
آن حضرت نماز شب و شفع و وتر و دو رکعت فجر را در سفر و در وطن بجای می آورد. ﴿وَ لاَ یَدَعُ الامام اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ صَلاَهَ اَللَّیْلِ وَ اَلشَّفْعَ وَ اَلْوَتْرَ وَ رَکْعَتَیِ اَلْفَجْرِ فِی سَفَرٍ وَ لاَ حَضَرٍ﴾. (2)
آن حضرت خوابش کم بود و بیداری او زیاد و بیشتر شب ها از سر شب تا صبح بیدار بود. ﴿كان علیه السلام قليل النوم بااليل كثير السهر يحى اكثر لياليه من اوّله الى الصبح﴾. (3)
آن حضرت زیاد روزه می گرفت و در هر ماه سه روز روزه می گرفت. ﴿کان الرضا علیه السلام كثير الصيام و لا يفوته صيام ثلثة ايّام فى الشّهر﴾. (4)
ص: 267
ابراهیم بن عباس گوید ندیدم امام به کسی از دوستان و غلامان خود دشنام دهد و ندیدم که آن حضرت خنده بلند کند بلکه تبسم می کرد. ﴿وَلَا رَأَيْتُهُ علیه السلام شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِيهِ وَ مَمَالِيكِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَيْتُهُ تَفَلَ وَلَا رَأَيْتُهُ يُقَهْقِهُ فِي ضَحِكِهِ قَطُّ بَلْ كَانَ ضَحِكُهُ التَّبَسُّم﴾. (1)
الف) امام لباس نرمی پوشیده بود شخصی اعتراض کرد سپس حضرت لباس خشنی که زیر پوشیده بود به او نشان داد و فرمود این لباس خشن برای خداست و لباس نرم برای مردم است.
ب) آن حضرت در تابستان روی حصیر و در زمستان روی گلیم پشمی می نشست و لباس خشنی می پوشید لکن هرگاه در برابر مردم ظاهر می شد لباس زینتی می پوشيد ﴿کَانَ جُلُوسُ الرِّضَا علیه السلام فِی الصَّیْفِ عَلَی حَصِیرٍ وَفِی الشِّتَاءِ عَلَی مِسْحٍ (گلیم پشمی) وَ لُبْسُهُ الْغَلِیظَ مِنَ الثِّیَابِ، حَتَّی إِذَا بَرَزَ لِلنَّاسِ تَزَیَّنَ لَهُمْ﴾. (2)
آن حضرت در پنهانی صدقه زیاد می داد و بیشتر در شب های تاریک صدقه می داد ﴿وَ کانَ علیه السلام کَثیرَ المَعروفِ وَالصَّدَقَهِ فِی السِّرِّ،وأکثَرُ ذلِکَ یَکونُ مِنهُ فِی اللَّیالی المُظلِمَهِ﴾. (3)
ابراهیم ابن عباس گوید: ندیدم که امام را که به کسی با سخن ظلم کند یا
ص: 268
سخن کسی را قطع کند تا این که فراغت یابد و ندیدم که فردی را محروم برگرداند.
﴿عن إبراهیمَ بنِ العبّاسِ: ما رَأیتُ أبا الحَسَنِ الرّضا علیه السلام جَفا أحَدا بِکَلِمَهٍ قَطُّ وَ لا رَأیتُهُ قَطَعَ عَلی أحَدٍ کَلامَهُ حَتَّی یَفرُغَ مِنهُ ، وَ ما رَدَّ أحَدا عَن حاجَهٍ یَقدِرُ عَلَیها﴾ (1)
به غلامان خود می فرمود کسی را برای کاری استخدام نکنید مگر آن که قبلاً اجرت آن را معین کنید. (2)
ریان بن صلت گوید با خودم گفتم خدمت امام رضا علیه السلام می رسم و از آن حضرت یک لباس برای کفن و چند انگشتر برای دخترانم می گیرم و قتی خدمت امام رسید فراموش کرد بگوید امام علیه السلام به او لباس و انگشتر مرحمت کردند و فرمودند لباس کفن تو باشد و انگشترها برای دخترانت باشد.
هنگامی که حمید بن مهران به امام جسارت کرد، که باران به خاطر دعای شما نیامده گفت اگر قدرت دارید دستور دهید این دو عکس شیر، شیر واقعی شوند و مرا از بین ببرند حضرت فرمود ای شیر خدا دشمن خدا را بگیرید «یا اسد الله خذ عدو الله» در همان لحظه دو عکس شیر، شیر واقعی شدند و به زندگی او خاتمه دادند.
ص: 269
وقتی امام کاظم علیه السلام از دنیا رفت، امام رضا علیه السلام از امامت خود سخن می گفت صفوان بن یحیی گوید ما بر امام بیمناک شدیم به حضرت عرض شد شما امر بزرگی را اظهار کردید و از این طغیانگر (هارون) نسبت به شما می ترسیم. حضرت فرمود او هر چه می خواهد تلاش کند هیچ راهی بر من ندارد ﴿لِیَجْهَدْ جَهْدَهُ فَلاَ سَبِیلَ لَهُ عَلَیَّ﴾. (1)
ابراهیم بن موسی گوید: از حضرت رضا علیه السلام طلب داشتم یک روز به امام عرض کردم قربانت عید نزدیک است و به خدا قسم درهم و غیر در همی ندارم امام علیه السلام با تازیانه خود بر زمین زد سپس دست برد و شمش طلایی از آن جا برداشت و فرمود این را بهره خود ساز و آن چه دیدی پنهان کن ﴿اِنْتَفِعْ بِهَا وَ اُکْتُمْ مَا رَأَیْتَ ﴾. (2)
یکی از اصحاب گوید پول زیادی نزد امام بردم ولی امام از آن شادمان نگشت من ناراحت شدم و با خودم گفتم از چنین پولی خوشحال نمی شود، امام فرمود ای غلام آفتابه و لگن بیاور سپس روی تختی نشست و دستش را گرفت و به غلام فرمود آب بریز راوی گوید: همین طور طلا بود که از میان انگشتانشان به درون طشت می ریخت سپس متوجه من شد و فرمود کسی که چنین است به پولی که تو برایش آورده ای توجهی ندارد. (3)
ص: 270
ص: 271
نام: محمد
القاب: جواد - تقى
کنیه: ابوجعفر ثانی
پدر و مادر: حضرت رضا علیه السلام و خیزران
وقت و محل تولد: نهم یا پانزدهم رمضان سال 195 ه- ق یا دهم رجب سال 195 ه- ق در مدینه
وقت و محل شهادت: آخر ذی القعده سال 220 ه-. ق. در سن 25 سالگی بر اثر زهری که به دستور معتصم عباسی توسط ام الفضل همسر آن حضرت (دختر مأمون) به او رسید در بغداد به شهادت رسید.
مرقد شریف: کاظمین
دوران زندگی: دو بخش: 1- 7 سال قبل از امامت 2- دوران امامت (17 سال) که مصادف بود با حکومت 2 طاغوت مأمون و معتصم (هفتمین و هشتمین خلیفه عباسی).
ص: 272
هنگامی که حضرت جواد علیه السلام متولد شد پدر بزرگوارش فرمود: خداوند به من فرزندی ارزانی داشت که شبیه به موسی بن عمران است که دریا را می شکافت (منظور آن است که دریای علم و دانش را می شکافد)، و مانند عیسی بن مریم است که مادرش طاهره و مطهره آفریده شده بود. همان گونه که به مادر عیسی تهمت زدند به مادر فرزند من نیز تهمت می زنند، با این که مادرش زن پاک دامنی است. سپس فرمود: هیچ مولودی همانند فرزند من مایه برکت برای شیعیان نخواهد بود؛ ﴿هَذَا اَلْمَوْلُودُ اَلَّذِی لَمْ یُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ عَلَی شِیعَتِنَا بَرَکَهً مِنْهُ﴾. (1)
مدتی از عمر امام هشتم علیه السلام گذشت و حضرت دارای فرزند نشد وقتی حضرت جواد علیه السلام به دنیا آمد برخی از فریب خوردگان در شباهت حضرت جواد علیه السلام به پدرش شبهه افکنی کردند از این رو حضرت فرمود جواد فرزند من است.
آنان گفتند: میان ما و شما قیافه شناس داور باشد حضرت فرمود: من آنان را فرا نمی خوانم شما دعوتشان کنید ولی سبب آن را ناگفته نگهدارید
ص: 273
جمعی از بستگان حضرت در باغی قرار گرفتند امام رضا علیه السلام لباس کشاورزی پوشیده و مشغول بیل زدن شد. سپس حضرت جواد علیه السلام را آوردند و در کنار گروهی از اقوام نشست. در این هنگام قیافه شناسان وارد باغ شدند. حاضران به آنان گفتند: این پسر را به پدرش منسوب کنید (بگویید پدر این پسر کیست؟)
قیافه شناسان چهره ها را دیدند و گفتند: پدر این پسر در میان این گروه نیست ولی این مرد و آن مرد عموی او هستند و آن خانم عمه اوست سپس قیافه شناسان به باغبانی که مشغول بیل زدن بود از دور نگاه کردند و گفتند اگر این پسر در این جا پدری داشته باشد همین باغبان است که قدم های او با قدم های این پسر یکسان است.
چند لحظه بعد حضرت رضا علیه السلام آمد، تا چهره ی مبارک او را دیدند، همگی گفتند: «هذا ابوه»؛ پدر این پسر همین شخص است. (1)
یکی از موضوعات مربوط به امامت این پرسش است: آیا ممکن است شخصی پیش از سن بلوغ به مقام امامت برسد؟ این مطلب درباره ی سه امام یعنی امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام و حضرت مهدی علیه السلام شایان توجه است. زیرا هر سه پیش از بلوغ به این منزلت بار یافتند.
در سال 203 که امام هشتم علیه السلام شهید شد مردم درباره ی امامت حضرت جواد علیه السلام دچار نگرانی شدند و چند دستگی پیش آمد:
الف: برخی به دنبال عبدالله بن موسی، برادر امام رضا علیه السلام رفتند و از آن جا که نمی خواستند بدون دلیل امامت فردی را بپذیرند پس از پرسشی که از او کردند وی را ناتوان یافتند و از او دوری گزیدند.
ص: 274
ب: برخی از شیعیان این موضوع را با خود حضرت جواد علیه السلام در میان گذاشتند و آن حضرت در جواب به جانشینی سلیمان از داود اشاره کرد و فرمود هنگامی که سلیمان هنوز کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چَرا می برد، داود علیه السلام او را جانشین خود کرد با آن که عُبّاد و دانشمندان بنی اسرائیل این عمل را انکار می کردند. همچنین از حضرت رضا علیه السلام نیز این سؤال را کردند حضرت در پاسخ آن، نبوت حضرت عیسی علیه السلام را در کودکی مطرح ساخت. (1)
ج: برخی از شیعیان برای بررسی موضوع مهم جانشینی امام علیه السلام در مجلسی گرد آمدند. یونس بن عبدالرحمن که از شیعیان مورد اعتماد حضرت رضا علیه السلام بود، به آنان گفت: تا زمانی که این فرزند یعنی امام جواد علیه السلام بزرگ شود، چه کنیم؟
در این هنگام ریان بن صلت از جای خود برخاست و به اعتراض گفت: تو خود را در ظاهر معتقد به امام جواد علیه السلام نشان می دهی ولی در باطن تردید داری اگر امامت وی از جانب خدا باشد حتی اگر کودک یک روزه هم باشد مانند انسان بزرگ است و چنان چه از طرف خدا نباشد حتی اگر هزار سال عمر کرده باشد، مانند سایر مردم است. از این رو برای پیشگیری از شبهه ی عدم صلاحیت کودک برای امامت تلاش های زیر انجام شد:
بارها به جانشینی فرزندش در سن کودکی تصریح کرد. علامه ی مجلسی قدس سره در این زمینه 26 روایت ذکر کرده است. (2)
خود مردم گاهی به آزمایش امام جواد علیه السلام می پرداختند. چون عالم بودن به مسائل مختلف مورد نیاز را از شرایط ضروری امامت می دانستند. (3)
برای روشن شدن شایستگی حضرت جواد علیه السلام برای دانشمندان آن زمان که
ص: 275
امامت امام جواد علیه السلام از ناحیه خدا و علم او لدنّی است، بارها مأمون مجلسی تشکیل داد و دانشمندان را برای مناظره با حضرت جواد علیه السلام دعوت کرد و در آن محافل حضرت جواد علیه السلام پاسخ تمام سؤالات آنان را می داد.
مورخان نوشته اند: 80 نفر از فقهای بغداد پس از مراسم حج به منزل امام صادق علیه السلام در مدینه آمدند تا از نزدیک امام جواد علیه السلام را زیارت کنند. عبدالله بن موسی عموی امام جواد علیه السلام آن جا حاضر شد و شخصی اعلام کرد: این آقا فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله است، هر کس سؤالی دارد، می تواند بپرسد. چند سؤال از او کردند که نتوانست پاسخ دهد. ناگهان امام جواد علیه السلام وارد شد و پاسخ صحیح سؤالات را داد حاضران در مجلس خوشحال شدند و گفتند: عموی شما چنین و چنان فتوا داد حضرت فرمود: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ ای عمو روز قیامت در نزد خدا توقف می کنی.
علی ابن اسباط مصری می گوید: چشم من به جمال امام جواد علیه السلام افتاد در حالی که وی کودکی بیش نبود، با دقت بر سر و پا و قامتش نگاه می کردم تا شکل و شمایل حضرت را برای مردم مصر تعریف کنم.
در این موقع امام علیه السلام نشست و فرمود: ﴿یا عَلِیُّ إنَّ اللَّهَ احتَجَّ فِی الإمامَهِ بِمِثلِ مَا احتَجَّ فِی النُّبُوَّهِ؛ قالَ اللَّهُ تَعالی: وَ آتَیْناهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا و لما بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً﴾؛ ای علی! خداوند در امامت نیز مانند نبوّت احتجاج کرده و فرموده است: به یحیی در خردسالی نبوّت دادیم و چون به قوت رسید و به چهل سال رسید.
بنابراین، جایز است که خداوند حکمت و مقام پیامبری را در کودکی به کسی عنایت کند و جایز است در سن چهل سالگی به این مقام برسد. (1)
ص: 276
هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به دعوت اجباری مأمون به خراسان آمد، هیچ یک از افراد خانواده اش را نیاورد اما به وسیله ی نامه توسط پیک ها و مسافران روابط خود را با یگانه فرزندش حضرت جواد علیه السلام حفظ می کرد که هر یک از این نامه ها حکایت از شخصیت امام جواد علیه السلام می کند. برای نمونه به این دو روایت توجه کنید:
1- به حضرت رضا علیه السلام خبر رسید که اطرافیان امام جواد علیه السلام را از ناحیه ی در کوچک خانه ی اندرونی وارد و خارج می کنند تا نیازمندان کم تر مزاحم شوند. امام رضا علیه السلام ضمن نامه ای به فرزندش فرمود: ای ابو جعفر اطرافیان تو به سبب صفت بخلی که دارند مانع خیررسانی تو به مستمندان هستند؛ به حقی که برگردن تو دارم از این پس از در بزرگ رفت و آمد کن و به مستمندان احسان كن. (1)
2- در یکی از نامه ها حضرت رضا علیه السلام به فرزندش چنین نوشته بود بسم الرحمن الرحيم؛ خداوند عمر طولانی به تو دهد و تو را در پناه خود از گزند دشمنان حفظ فرماید ای پسرم پدرت فدایت گردد، من در حال زندگی و سلامتی اموال را در اختیار تو قرار دادم تا صله رحم کنی. خداوند می فرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ (2) و نیز می فرماید: ﴿لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ﴾. (3)
ای پسرم! پدرت فدایت گردد، خداوند به تو وسعت بخشیده، مبادا علاقه به
ص: 277
چیزی تو را از پاداش های فراوان اخروی که نتیجه ی انفاق و توجه به مستمندان است محروم سازد. (1)
طبیعی است که کودک خردسال علاقه به بازی دارد، امّا حضرت جواد علیه السلام در همان سال های کودکی دارای روحیه ای بزرگ و افکار بلندی بود. بدین سبب، خداوند در همان دوران مقامات والایی به او عنایت فرمود.
روزی حضرت رضا علیه السلام با یاد کرد از حضرت یحیی علیه السلام که در کودکی به نبوت رسیده بود فرمود: جمعی از کودکان نزد او آمدند و گفتند: «اِذْهَبْ بِنَا نَلْعَبْ» بیا برویم و با هم بازی کنیم. در پاسخ فرمود: ﴿ما لِلّعب خُلقنا﴾؛ ما برای بازی کردن آفریده نشده ایم. این جاست که خداوند دربارۀ او فرمود ما مقام نبوّت و عقل و هوش را در کودکی به یحیى داديم؛ ﴿وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ (2)
نظیر این ماجرا در مورد حضرت جواد علیه السلام رخ داد. علی ابن اسباط می گوید: مقداری اسباب بازی که بعضی از آن ها نقره ،بود برای امام جواد علیه السلام بردم، ولی چهره ی حضرت نشان می داد که ناراحت است به من فرمود: بنشین. نزدیکش رفتم و ناگهان اسباب بازی ها از جیبم افتاد حضرت با ناراحتی به من نظر کرد و فرمود: ﴿مَا لِهَذَا خَلَقَنِي اللَّهُ، مَا أَنَا وَ اللَّعِبَ﴾؛ خداوند مرا برای بازی کردن نیافریده است. مرا با بازی های کودکانه چه کار؟ من با شرمندگی عذر خواهی کردم و حضرت مرا بخشید و از محضرش و از محضرش بیرون آمدم. (3)
احمد بن حدید می گوید: با گروهی برای شرکت در مراسم حج می رفتیم که
ص: 278
راهزنان اموال ما را ربودند وقتی به مدینه رسیدم حضرت جواد علیه السلام را در کوچه ای ملاقات کردم و به منزل حضرت رفتم و داستان را به عرض امام رساندم.
حضرت دستور داد لباسی و پولی برایم آوردند و فرمود پول را میان همسفران خویش به همان مقدار که دزدها از آنان به غارت برده اند، تقسیم کن. پس از تقسیم دریافتم پولی را که امام عطا کرده بود درست به همان اندازه بود که از ما دزدیده شده بود؛ نه کمتر و نه بیشتر. (1)
زکریا بن آدم می گوید: در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم که امام جواد علیه السلام درا آورند در حالی که سن شریفش از چهار سال کم تر بود. آن جناب دست خود را بر زمین زد و سر مبارک به طرف آسمان بلند کرد و مدتی به فکر فرو رفت. حضرت رضا علیه السلام فرمودند: عزیزم چرا این قدر فکر می کنی؟
عرض کرد: فکرم در آن مصائبی است که بر مادرم فاطمه علیها السلام وارد گردید.....
سپس حضرت رضا علیه السلام او را پیش خود طلبید و میان دیدگان او را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد تو شایسته ی امامتی. (2)
1- ﴿الثِّقَةُ بِاللَّهِ تَعَالَى ثَمَنُ لِكُلِّ غَالٍ وَ سُلِّمَ إِلَى كُلِّ عَالَ﴾؛ (3) اعتماد به خداوند بهای هر چیزگران و نردبان صعود به سوی هر چیز بلندی است.
2- ﴿ایّاکَ وَ مُصاحِبَهَ الشَّریرِ فَاِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یُحْسِنُ مَنْظَرُهُ و یقبَحُ آثارَهُ﴾ (4)؛
ص: 279
از همنشینی با بدسیرتان بپرهیز زیرا او به شمشیر کشیده می ماند که منظرش نیکو و آثارش زشت است.
3- ﴿اَلْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفِیقٌ مِنَ اللهِ وَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ﴾، (1) مؤمن نیازمندِ سه خصلت است: توفیقی از خداوند متعال و واعظی از درون خویش که پیوسته او را نصیحت کند و پذیرش نصیحت خیرخواهان..
4- ﴿القَصدُ إلَی اللَّهِ تعالی بالقُلوبِ أبلَغُ مِن إتعابِ الجَوارحِ الى الله﴾ (2)؛ آهنگ کردن به سوی خداوند به وسیله دل ها رساننده تر از زحمت دادن اعضا و جوارح به وسیله اعمال است.
5- ﴿لَو تَکاشَفتُم ما تَدافَنتُم﴾ (3)؛ اگر عیب هر یک از شماها بر دیگری آشکار گردد یکدیگر را دفن نخواهید کرد.
6- ﴿مَنْ أصْغی إلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَاللهَ، وَ إنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ﴾ (4)؛ هر آن که به سخن گوینده ای گوش فرا دهد، در حقیقت او را پرستیده است. پس اگر ناطق از خداوند سخن گوید شنونده خدا را پرستش کرده است و چنان چه سخنان شیطانی گوید شنونده شیطان پرست است.
7- ﴿عِزُّ اَلْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ اَلنَّاسِ﴾ (5)؛ عزت و صلابت مؤمن در بی نیازی او از مردم است.
8- ﴿مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ، أَعْطَی عَدُوَّهُ مُنَاهُ﴾ (6)؛ آن که از هوس های نفسانی خود پیروی کند آرزوی دشمنش را برآورده کرده است.
ص: 280
9- ﴿بَلِیَّهُ اَلنَّاسِ عَلَیْنَا عَظِیمَهٌ؛ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَنَا وَ إِنْ تَرَکْنَاهُمْ لَمْ یَهْتَدُوا بِغَیْرِنَا﴾ (1)؛ گرفتاری مردم بر ما بزرگ و گران است زیرا اگر آنان را فراخوانیم ما را اجابت نمی کنند و اگر رهایشان ،کنیم به غیر ما هدایت نمی شوند.
10- ﴿مَنْ وَثِقَ باللهِ اَراهُ السُّرُورَ وَ مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْهِ کَفاهُ الْاُمُورَ وَ الثِّقِهُ بِاللهِ حِصْنٌ لاٰیَتَحَصَّنُ فیهِ اِلّا مُؤْمِنٌ اَمینٌ وَ التَّوَکُّلُ عَلَی اللهِ نَجاهٌ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَ حِرْزٌ مِنْ کُلِّ عَدُوٍّ، اَلدِّینُ عِزٌّ وَ اَلْعِلْمُ کَنْزٌ وَ اَلصَّمْتُ نُورٌ وَ غَایَهُ اَلزُّهْدِ اَلْوَرَعُ وَ لاَ هَدْمَ لِلدِّینِ مِثْلُ اَلْبِدَعِ وَ لاَ أَفْسَدَ لِلرِّجَالِ مِنَ اَلطَّمَعِ وَ بِالرَّاعِی تَصْلُحُ اَلرَّعِیَّهُ وَ بِالدُّعَاءِ تُصْرَفُ اَلْبَلِیَّهُ وَ مَنْ رَکِبَ مَرْکَبَ اَلصَّبْرِ اِهْتَدَی إِلَی مِضْمَارِ اَلنَّصْرِ وَ مَنْ عَابَ عِیبَ وَ مَنْ شَتَمَ أُجِیبَ وَ مَنْ غَرَسَ أَشْجَارَ اَلتُّقَی اِجْتَنَی ثِمَارَ اَلْمُنَی﴾ (2)؛ هر آن به حق تعالی اعتماد کند، خداوند سرور و شادی را به او نشان می دهد و کسی که بر او توکل کند امورش را کفایت می کند اعتماد به خداوند دژ محکمی است که جز مؤمن امانتدار به آن پناهنده نمی شود توکل بر خداوند نجات از هر بدی و پناه از هرگونه دشمنی است، دین مایه ی عزت است و علم گنج و خاموشی نور است و بالاترین درجه ی زهد پرهیزکاری است و چیزی مانند بدعت مایه ی خرابی دین نمی شود و چیزی برای انسان ها بدتر از طمع نیست و به وسیله ی راعی و رهبر امت اصلاح می شود و بلا به وسیله ی دعا از میان می رود و آن که بر مرکب صبر سوار شد، به میدان نصرت راه پیدا می کند و هر کس عیب جویی کند، بر او عیب گرفته می شود و هر که دشنام داد جواب می شنود و هر که درخت های تقوا را بکارد به آرزوهای الهی خود دست می یابد.
آقای عزیز الله عطاردی در مسند امام جواد علیه السلام نام 22 نفر از اصحاب و نام
ص: 281
121 نفر از راویان حضرت جواد علیه السلام را ذکر می کند آقای سید محمد کاظم قزوینی در کتاب «امام جواد علیه السلام من المهد الى اللحد» نام 271 نفر از اصحاب آن حضرت را بیان کرده که به شرح حال برخی از آنان اشاره می کنیم:
وی اهل کوفه، ثقه و جليل القدر .است او شبی به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید و سؤالات زیادی پرسید و پاسخ آن ها را دریافت کرد، تا پاسی از شب گذشت.
حضرت به او فرمود: چنان چه دوست می داری در منزل ما بخواب احمد می گوید: پیشنهاد حضرت را پذیرفته اما پیش از آن به سجده رفتم و خدا را شکر کردم که امام علیه السلام مرا مورد عنایت قرار داد ناگهان حضرت آمدند و فرمودند: ای احمد! حضرت على علیه السلام به ديدن صعصعة بن صوحان رفت و فرمود: مبادا بر برادران خود افتخار کنی من به عیادت تو آمده ام؛ ﴿إنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّه اَتْقیکُمْ﴾
در توقیعی حضرت جواد الا برای او دعای خیر می کند و از خداوند می خواهد در تمام احوال از بلا محفوظ باشد؛ ﴿ اَسْئَلُ اللّهَ تَعالی اَنْ یَحْفَظَکَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْکَ وَ مَنْ خَلْفِکَ وَ فِی کُلِّ حالاتِکَ﴾
علی بن مهزیار سی و سه کتاب نگاشته است رسم او این بود: هنگام طلوع آفتاب سر به سجده می گذاشت و سر بلند نمی کرد تا برای هزار نفر از برادران مؤمن خود دعا کند به آن چه برای خود دعا می کرد و پیشانی او از کثرت سجده پینه بسته بود.
او امام کاظم، علیه السلام امام رضا و امام جواد علیهم السلام را درک کرده و 94 کتاب نوشته
ص: 282
است. به سبب نپذیرفتن منصب قضاوت از سوی مأمون و افشا نکردن نام شیعیان او را تازیانه های بسیاری زدند و مدت 4 سال در زندان به سر برد. در زمان هارون الرشید سندی بن شاهک به امر هارون او را 120 چوب زد. زیرا او شیعه ی اهل بیت بود و سرانجام 121 هزار درهم به آنان داد تا او را از زندان آزاد کردند.
ابن ابی عُمیر بزاز بود و از مردی ده هزار درهم طلب داشت. بر اثر دگرگونی روزگار اموال او تمام شد و فقیر گشت مردی که مدیون او بود. فوراً منزل خود را به ده هزار درهم فروخت و مبلغ آن را برای ابن ابی عمیر آورد. ابن ابی عمیر از او :پرسید آیا این پول به ارث به تو رسیده است؟
گفت: نه. گفت: کسی به تو بخشیده است؟ گفت نه پرسید: از کجا آوردی؟ گفت: منزل خود را به سبب بدهکاری به تو فروخته ام.
ابن أبی عمیر گفت: ضریح مُحاربی از حضرت صادق علیه السلام برای من چنین نقل كرد: ﴿لاَ یُخْرَجُ اَلرَّجُلُ عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ بِالدَّیْنِ﴾؛ یعنی انسان به جهت بدهکاری، منزل خود را نمی فروشد. این پول ها را بردار. به خدا قسم! گرچه به یک درهم آن نیازمند هستم اما یک درهم را نیز از تو نمی پذیرم. (1)
4- صَفوان بن یحیی، محمد بن سَنان، زكريّا بن آدم
حضرت جواد علیه السلام برای آنان دعا می کند و می فرماید: ﴿جَزَی اَللَّهُ صَفْوَانَ بْنَ یَحْیَی وَ مُحَمَّدَ بْنَ سِنَانٍ وَ زَکَرِیَّا بْنَ آدَمَ وَ سَعْدَ بْنَ سَعْدٍ عَنِّی خَیْراً فَقَدْ وَفَوْا لِی﴾ (2)؛ خداوند به آنان پاداش خیر عطا کند زیرا نسبت به من وفا دارند.
شخصیت های دیگری مانند محمد بن اسماعيل بن بَزيع، حسن بن سعيد اهوازی، احمد بن محمد بن خالد برقی، نوح بن شعیب بغدادی، محمد بن
ص: 283
احمد محمودى، أبو يحيى جُرجانی، ابوالقاسم ادریس قمی، علی بن محمد، هارون بن حسن بن محبوب، اسحاق بن اسماعیل نیشابوری و.... از محضر امام علیه السلام بهره های علمی فراوانی برده اند.
قاسم بن محسن می گوید بین مکّه و مدینه سفر می کردم که مردی اعرابی و ناتوان از من تقاضای کمک کرد. من هم به اندازه ی توانم او را یاری کردم. پس از چند لحظه، طوفان شدیدی در بیابان رخ داد که عمامه را از سرم برد. پس از آرام شدن آن هرچه جستجو کردم او را نیافتم به ناچار به سوی مدینه روانه شدم و به محضر امام جواد علیه السلام شرفیاب شدم همین که چشم امام علیه السلام به من افتاد فرمود: ای ابا القاسم! عمامه ات در راه گم شده است. عرض کردم آری! امام علیه السلام به یکی از غلامان خود فرمود: عمامه ی ایشان را بیاور گفتم: عمامه ی من چگونه این جا آمد؟
فرمود: ﴿تَصَدَّقْتَ عَلَی أَعْرَابِیٍّ فَشَکَرَهُ اَللَّهُ لَکَ فَرَدَّ إِلَیْکَ عِمَامَتَکَ وَ إِنَّ اَللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ﴾؛ به آن اعرابی ناتوان صدقه دادی خداوند هم از تو سپاسگزاری کرد و عمامه ات را به تو برگرداند. زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند. (1)
محمد بن میمون می گوید من با حضرت رضا علیه السلام در مکه بودم، پیش از آن که حضرت به خراسان عزیمت کند عرض کردم قصد مدینه در سردارم.
حضرت نامه ای نوشت تا من به فرزندش برسانم و در آن زمان من نابینا بودم.
ص: 284
وقتی به مدینه رسیدم خدمت ابی جعفر علیه السلام رفته و نامه را به ایشان تحویل دادم. آن گاه به من رو کرده و فرمود یا محمد! حال دیدگان تو چگونه است؟
عرض کردم: یابن رسول الله همان گونه که می بینی من علیل شده و نابینا هستم. حضرت دست مبارک خود را روی دیدگان من کشید و بینایی چشمانم به من برگشت و بهتر از اول شد. پس از آن در حالتی که بینا بودم دست مبارکش را بوسیدم. (1)
محمد بن ابی العلاء می گوید: شنیدم یحیی بن اکثم چنین می گفت: روزی از امام جواد علیه السلام مسائل مختلفی سؤال کردم و همه را پاسخ داد به حضرت گفتم: به خدا سوگند! می خواهم چیزی را از شما بپرسم ولی شرم می کنم.
امام فرمود: ﴿أَنَا أُخْبِرُکَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِی تَسْأَلُنِی عَنِ الْاءِمَامِ﴾؛ بدون آن که تو سؤال کنی من پاسخ می دهم. می خواهی بپرسی امام کیست؟
گفتم: آری به خدا سوگند! سؤال من همین است. حضرت فرمود: امام منم.
عرض کردم: نشانه ای بر این ادّعا دارید؟ در این هنگام عصایی که در دست آن حضرت بود به سخن آمد و گفت: او مولای من و امام زمان و حجت خداست. ﴿فَكَانَ فِی یَدِهِ عَصًا فَنَطَقَتْ فَقَالَتْ إِنَّهُ مَوْلَایَ إِمَامُ هَذَا الزَّمَانِ وَ هُوَ الْحُجَّةُ﴾. (2)
حسین مکاری می گوید: در ایامی که حضرت جواد علیه السلام در بغداد و نزد خلیفه در نهایت جلالت بود من با خود گفتم حضرت به مدینه برنخواهد گشت. چون
ص: 285
این خیال در خاطر من گذشت، دیدم آن حضرت سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد و در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود به من فرمود ای حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نزد من بهتر است از آن چه مشاهده می کنی. (1)
عمران بن محمد اشعری می گوید به محضر امام جواد علیه السلام رفتم. پس از انجام کارهایم بر امام عرض کردم خانمی به نام أم الحسن به شما سلام رساند و خواهش کرد که از لباس های خودتان به او عنایت فرمایید تا برای خویش کفن کند
امام علیه السلام فرمود: او از این کار بی نیاز شد من بازگشتم پس از مدتی متوجه شدم 14 روز پیش از آن که من خدمت امام برسم، از دنیا رفته بود. (2)
علی بن خالد می گوید من در سامرّا بودم که شنیدم مردی را در شام به سبب ادعای نبوت زندانش کرده اند. من به محافظان محبت کردم تا مرا به نزد او بردند. وقتی با او سخن گفتم وی را مردی عاقل با فهم و شعور یافتم. پرسیدم: قصّه ی تو چیست؟
گفت: من در رأس الحسین در شام عبادت می کردم، ناگاه شخصی را نزد خودم دیدم که به من فرمود برخیز! برخاستم و مرا کمی راه برد ناگهان خودم را در مسجد کوفه دیدم. فرمود: این جا را می شناسی؟
گفتم: آری! با آن شخص نماز خواندیم.
سپس مرا کمی راه برد و خودم را در مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دیدم. پس از زیارت به مکه رفتیم و بعد از آن کمی راه رفتم ناگهان خودم را در همان محراب
ص: 286
عبادت خود یافتم و آن شخص از نظر من ناپدید شد.
سال بعد همین ماجرا تکرار شد اما به هنگام مفارقت او را قسم دادم که شما چه کسی هستی؟
فرمود: محمد بن على بن موسى الرضا
من این حکایت را برای شخصی نقل کردم و به تدریج داستان به گوش محمد بن عبدالملک وزیر معتصم رسید. وی دستور داد مرا زندانی کنند و به من تهمت زدند که ادعای نبوت کرده ای.
راوی می گوید که به او گفتم: می خواهی نامه ای به وزیر بنویسم و حقیقت امر را بگویم؟ گفت: آری.
من هم نامه ای نوشتم وی پاسخ داد که به آن مرد بگو: همان کسی که در یک شب تو را به کوفه و مدینه برد اکنون تو را آزاد کند علی بن خالد می گوید من به زندان رفتم که پاسخ نامه را برای فرد محبوس بگویم، مأموران را در جستجوی فردی یافتم. گفتم: چه خبر شده؟ گفتند: آن مردی که ادعای نبوت کرده بود، دیشب مفقود شده و هیچ اثری از او نیست نمی دانیم به زمین رفته یا به آسمان!
على بن خالد می گوید: فهمیدم امام جواد علیه السلام به اعجاز او را نجات داده و من در آن وقت زیدی مذهب بودم و امامی مذهب شدم. (1)
محمد بن حسن عمّار گوید: در مدینه نزد علی بن جعفر بودیم و احادیثی را که از برادرش امام کاظم علیه السلام شنیده بود برای ما بیان می کرد و من می نوشتم.
ناگاه حضرت جواد علیه السلام وارد شد و علی بن جعفر برای او تعظیم کرد و دست او را بوسید حضرت فرمود: ای عمو بنشین.
ص: 287
گفت: سرورم چگونه بنشینم با آن که شما ایستاده ای؟
پس از آن که علی بن جعفر به مجلس اصحاب خود برگشت آنان او را سرزنش کردند و گفتند تو عموی او هستی و با او این چنین معامله می کنی؟ وی گفت: ساکت شوید و دست به محاسن خود گرفت و گفت: خداوند این محاسن سفید را لایق برای امامت ندیده اما این کودک را شایسته ی این مرتبه دانسته است. (1)
یحیی بن اکثم از امام جواد علیه السلام درباره ی این روایت پرسید: ﴿أَنَّ مَثَلَ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فِی الْأَرْضِ کَمَثَلِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ فِی السَّمَاءِ﴾؛ مثل ابوبکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمان است. امام علیه السلام فرمود: این درست نیست. زیرا این دو فرشته همیشه بندگی خدا را کرده و لحظه ای عصیان نورزیده اند، لیکن ابوبکر و عمر سال ها پیش از اسلام مشرک بوده اند.
یحیی پرسید: آیا حدیث ابوبکر و عمر سرور پیران بهشتی،اند، درست است؟ ﴿انّ ابابکر و عمر سيّدا كُهول أهل الجنة﴾.
امام علیه السلام فرمود: در آن جا جز جوان وجود ندارد و پیری در کار نیست تا آن دو، سرور پیران بهشت باشند.
سپس یحیی از حدیث ﴿ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ سِرَاجُ أَهْلِ الْجَنَّهِ﴾، عمر بن خطّاب چراغ بهشتیان است سؤال کرد امام فرمود بهشت به نور فرشتگان خداوند و آدم و محمد و تمامی پیامبران روشن می شود، نه به نور عمر.
یحیی گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است ﴿لو نَزَلَ العذابُ لَما نَجى الاّ عُمر﴾؛ اگر عذاب فرود آید هیچ کس جز عمر نجات نمی یابد. امام علیه السلام فرمود: این محال است. زیرا خداوند فرمود: ﴿وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللهُ
ص: 288
مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾؛ (1) تا تو که پیامبر ،رحمتی در میان آنان هستی، خداوند آن ها را عذاب نخواهد کرد، همچنین اگر از نافرمانی خدا استغفار کنند. (2)
روزی مأمون به قصد شکار به خارج شهر میرفت که عبورش به جمعیتی از کودکان در حال بازی افتاد حضرت جواد علیه السلام هم در کنار کودکان ایستاده بود. مأمون نزدیک آنان رفت کودکان تا شوکت ظاهری مأمون را دیدند، پا به فرار گذاشتند اما امام جواد علیه السلام از جای خود تکان نخورد.
خلیفه از او پرسید چرا مانند سایر کودکان فرار نکردی؟ حضرت پاسخ داد: راه تنگ نبود که با رفتن خود وسیع گردانم و نیز جرمی مرتکب نشده ام تا بترسم و گمان نمی کنم خلیفه بدون جهت به کسی آسیبی برساند. مأمون که تا آن زمان امام علیه السلام را نمی شناخت با تعجب پرسید نام شما چیست؟ فرمود: محمد.
مأمون گفت: فرزند چه کسی هستی؟ فرمود على بن موسى الرضا.
مأمون بر حضرت رضا علیه السلام درود فرستاد و از شهر خارج شد. برای صید ماهیان کوچکی که به همراه ابر بالا می رفتند باز شکاری خود را فرستاد. آن نیز ماهیان را صید کرده و برای مأمون می آوردند مأمون ماهیان کوچک را در آستین خود قرار داد.
وی در بازگشت به همان کودکان برخورد کرد که همه جز آن کودک قبلی فرار کردند. مأمون به آن کودک نزدیک شد و گفت می توانی به من بگویی که در دست من چیست؟
فرمود: خداوند متعال بر حسب مشیّت و اراده خود در دریا ماهی آفریده است و گاهی بازهای پادشاهان آن ها را شکار می کند و پادشاهان می خواهند
ص: 289
فرزند پیامبر را آزمایش کنند. آنگاه مأمون امام علیه السلام را سوار بر مرکب خود کرده و به منزل برد.
اغلب مورخان نوشته اند ازدواج امام علیه السلام با ام الفضل، دختر مأمون، پس از این آشنایی با تشویق و اصرار مأمون صورت گرفت و پس از آن امام جواد علیه السلام را بسیار گرامی داشت. (1)
پس از آن که مأمون دختر خود را به عقد امام جواد علیه السلام درآورد، با مخالفت شدید عباسیان که کینه ی حضرت را در دل داشتند روبه رو گردید مأمون برای محکوم کردن آنان دست به سیاستی محترمانه زد تا عباسیان به عظمت و شایستگی علمی امام جواد علیه السلام پی ببرند از این رو مجلسی تشکیل داد و تمام دانشمندان بغداد در رأس آنان یحیی بن اکثم را دعوت کرد.
يحيى بن اكثم رو به مأمون کرده و گفت اجازه می فرمایید از این فرزند خردسال سؤال کنم؟ مأمون گفت: بهتر است از خودشان کسب اجازه کنی.
یحیی گفت: اجازه می فرمایید سؤالی طرح کنم؟ امام جواد علیه السلام فرمود: هر چه دلت می خواهد بپرس.
یحیی گفت شخص محرمی که شکار کرده است، حکمش چیست؟
امام علیه السلام از وی پرسید:
1- در خارج از حرم صید کرده یا داخل حرم؟
2- عالم به مسئله بوده یا جاهل؟
3- صید او عمدی بود یا خطائی و سهوی؟
4- صیاد بنده بود یا آزاد؟
5- صغیر بود یا کبیر؟
ص: 290
6- بار اول او بود یا دوم؟
7- شکار از پرندگان بود یا غیر آن؟
8- شکار او خردسال بود یا بزرگ سال؟
9- صیاد بر عمل خود اصرار داشته یا پشیمان است؟
10- شکار در شب بود یا روز؟
11- احرام صیاد برای حج تمتع بود یا عمره؟
هر یک از این مسائل فقهی حکم خاصی دارد یحیی بن اکثم در برابر سؤالات مختلف متحیر و درمانده شد و اهل مجلس به احترام یحیی بن اکثم سکوت اختیار کردند چون پاسخی نداشتند مأمون از حضرت تقاضا کرد خودتان پاسخ بفرمایید. آنگاه امام جواد علیه السلام حکم تمامی موارد پیش گفته را بیان فرمود.
مأمون گفت: أحسنت! أحسنت يا اباجعفر.
سپس به امام عرض کرد: میل داری از یحیی چیزی بپرسی؟
حضرت فرمود: آری. آن گاه امام از یحیی :پرسید آماده ای؟ او گفت: اختیار با شماست، اگر نتوانستم پاسخ بگویم از خود شما استفاده می کنم.
حضرت فرمود: آن مرد کیست که در ابتدای روز نگاهش به زنی حرام است در نیم روز نظرش حلال، در ظهر حرام هنگام عصر حلال، موقع غروب حرام، در وقت عشاء حلال نصف شب حرام، در طلوع فجر حلال است.
یحیی بن اکثم گفت: به خدا سوگند! من چنین چیزی نشنیده ام و پاسخ آن ها را نمی دانم اگر میل داری ما را مستفیض فرما.
حضرت جواد علیه السلام فرمود این زن کنیزی است که در ابتدای روز اجنبی است و نگاه به او حرام است چون روز بالا آمد، مرد آن زن را می خرد و نگاه به او حلال می شود ظهر او را آزاد می کند و نگاهش به وی حرام می شود عصر او را به عقد خود در می آورد و حلال می شود وقت مغرب او را ظهار می کند و نگاه حرام می گردد وقت عشاء کفاره می دهد و حلال می شود. نصف شب طلاق
ص: 291
می دهد و حرام می شود. هنگام طلوع فجر رجوع می کند و نگاهش به وی حلال می شود.
آنگاه مأمون رو به حاضران کرد و گفت: آیا مانند چنین شخصیتی سراغ دارید که عالم به مسائل باشد؟ همه گفتند: نمی شناسیم
مأمون گفت: به خدا سوگند کوچکی و بزرگی در اولاد علوی یکسان است و او اعلم و افضل دانشمندان عصر است. (1)
ذرقان می گوید: روزی ابن ابی داود از نزد معتصم برگشت و بسیار عصبانی و ناراحت بود به او گفتم چرا ناراحتی؟
وی گفت: از دست ابی جعفر، فرزند علی بن موسی الرضا به او گفتم چه شده است؟
او گفت: سارقی را نزد امیر آوردند که اقرار به دزدی خود کرده بود خلیفه طریقه ی قصاص و اجرای حد را از فقها پرسید.
من گفتم: باید از مچ دست قطع شود آنان گفتند: به چه دلیل؟ من آیه ی ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ﴾ را خواندم.
برخی از فقها گفتند: دست باید از مرفق قطع شود خلیفه پرسید به چه دلیل؟ آنان گفتند: به دلیل آیه ی غسل؛ ﴿وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾.
در این هنگام خلیفه رو به محمد بن علی بن موسی الرضا کرد و گفت: نظر شما چیست؟ حضرت فرمود: مرا معاف بدارید.
خلیفه ایشان را سوگند داد که باید نظر خودتان را بیان کنید حضرت فرمود این دوفتوا اشتباه است؛ بلکه باید فقط چهار انگشت وی بدون ابهام قطع شود.
خلیفه پرسید: دلیل شما چیست؟ حضرت فرمود: ﴿قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ: اَلسُّجُودُ
ص: 292
عَلَی سَبْعَهِ أَعْضَاءٍ: اَلْوَجْهِ، وَ اَلْیَدَیْنِ، وَ اَلرُّکْبَتَیْنِ، وَ اَلرِّجْلَیْنِ﴾؛ سجده بر هفت موضع است صورت دو دست و دو زانو و دو انگشت ابهام یا اگر دست را از مرفق یا مچ قطع کنند دیگر محلی برای سجده باقی نمی نماند، با این که قرآن کریم می فرماید: ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ﴾: خليفه بسیار شادمان شد و طبق حکم حضرت جواد علیه السلام چهار انگشت دزد را برید.
ذرقان می گوید: ابن ابی داود سخت ناراحت بود که چرا نظریه ی او رد شده است. سه روز پس از این ماجرا نزد معتصم رفت و گفت: آمده ام تو را نصیحتی کنم و این اندرز به شکرانه ی محبتی است که به ما داری، وقتی شما مجلسی از علما و بزرگان تشکیل می دهی و در آن مجلس نظریه ی محمد بن على علیه السلام خردسال را بر آرای بزرگان مجلس ترجیح می دهی این کار سبب می شود که مردم به او توجه کنند و از بنی عباس منصرف شوند و خلافت را از تو گرفته و به او بسپارند.
معتصم سخت تحت تأثیر این سایت قرار گرفت و عزم خود را بر کشتن امام علیه السلام جزم کرد.
از نظر اسلام، بریدن دست دزد شرایط گوناگونی دارد و مطلق نیست. اکنون به برخی از آن ها اشاره می شود:
1- دزد عاقل بالغ مختار باشد.
2- آن چه دزدیده، مالیت داشته باشد به خلاف شراب و اسباب قمار.
3- آن چه دزدیده، معادل ربع دینار مسکوک باشد.
4- از مال فرزندش نباشد
5- از مولا و مالکش نباشد
6- در سال قحطی نباشد
از محرّمات نباشد.
از حرز و جای در بسته باشد.
ص: 293
اگر کودکی بردارد یا جوانی حمل کند که دست خود دزد به او نرسد دزدی شمرده نمی شود.
قاسم بن عبدالرحمن می گوید: من زیدی مذهب بودم روزی به بغداد رفتم. دیدم مردم در رفت و آمدند و بعضی بالای بلندی می روند. گفتم چه خبر است؟
گفتند: امام جواد علیه السلام می آید. با خود گفتم چطور امامیه اعتقاد به امامت این جوان پیدا کرده اند؟ تا این معنا از خاطر من گذشت حضرت رو به من کرد و فرمود: یا قاسم بن عبد الرحمن ﴿أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ﴾.
قوم حضرت صالح علیه السلام گفتند: آیا از آدمی پیروی کنیم که از جنس ماست؟ در این ،صورت قطعاً ما در گمراهی و آتش سوزان هستیم؛ یعنی تابع او نمی شویم.
دوباره در دل خود گفتم او ساحر است. امام ها رو به من کرد و فرمود: ﴿أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ﴾؛ آیا از میان ما ذکر بر او القا شده است (و با آن که ما سزاوارتریم) بر او وحی نشده بلکه او دروغگوی متکبر است.
قاسم بن عبد الرحمن می گوید وقتی دو مرتبه حضرت از درون من خبر داد، من به امامت آن حضرت اقرار کردم و از مذهب خود دست برداشتم. (1)
ساختمان حرم کاظمین که مرقد مطهر دو امام بزرگوار حضرت کاظم علیه السلام و حضرت جواد علیه السلام در آن است بسیار با شکوه و با عظمت است و انبوه طلا و نقره در زوایای آن می درخشد.
ص: 294
فضای سرپوشیده ای که پیرامون ضریح را در بر گرفته در اصطلاح ،مردم روضه نامیده می شود و به دو بخش تقسیم می شود در قسمت جنوبی روضه ی امام کاظم علیه السلام و در قسمت شمالی روضه امام جواد علیه السلام قرار دارد و دو راه باریک و تنگ آن دو را به هم متصل می سازد و ضریح مطهّر در وسط هر دو روضه واقع شده است.
طول ضریح 6/76 متر و عرض آن 5/17 سانتی متر و ارتفاع آن حدود سه متر و نیم از روی زمین است ساخت این ضریح طلایی برای نخستین بار در سال 1324 تمام گردید.
طول هر روضه 10 متر و 62 سانتی متر و عرض هر یک 7 متر و 55 سانتی متر است. سطح هر دو روضه و راهروها با سنگ مرمر فرش است. گنبدها و چهارگلدسته ی کوچک روکش طلایی دارد.
روضه ی منوّره کاظمین را رواق هایی در بر گرفته است که بعضی به هم متصل و برخی از آن ها به رواق دیگر باز می شود همه ی رواق ها با مرمر بسیار عالی سنگفرش شده و دیوار رواق ها نیز تا ارتفاع 4 متر با سنگ مرمر تزیین شده است.
1- رواق شمالی؛ این رواق به طول 27 متر و 90 سانتی متر و عرض آن 4 متر و 30 سانتی متر است.
2- رواق غربی؛ این رواق به طول 38 متر و 15 سانتی متر و عرض 4 متر و 30 سانتی متر است. در وسط این رواق از جهتی که متصل به روضه ی منوره است ایوان بزرگی هست که در آن قبر خواجه نصیرالدین طوسی قرار دارد.
3- رواق شرقی؛ طول آن 38 متر و 15 سانتی متر و عرض آن 4 متر و 30 سانتی متر است روضه ی منوّره مجموعاً دارای شش در است که به رواقهای
ص: 295
اطراف حرم مطهر باز می گردد. (1)
علما و بزرگان زیادی در حرم کاظمین مدفون هستند؛ لیکن سه نفر از آنان از قرون اولیه ی اسلام تاکنون شهرت داشته اند:
وی ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسى بن قولویه است. ایشان از افراد موثق و مورد اعتماد بزرگان شیعه در فقه و حدیث است.
شیخ مفید رحمه الله فقه را از وی فرا گرفت و دارای کتاب های فراوانی است. وی در سال 268 هجری در گذشت. رحمت خدا بر او باد و در پایین پای امام کاظم علیه السلام داخل ایوانی که معروف به دیوان شیخ مفید رحمه الله است، به خاک سپرده شد.
شیخ طوسی می گوید: کنیه ی وی أبا عبدالله و معروف به ابن المعلم و از جمله ی متکلمان شیعه است ریاست امامیه در زمان حیاتش با وی بود. او در علم کلام و فقه پیشوا و دارای ذهنی خوب و دقیق و حاضر جواب بود. (2)
ابن حجر عسقلانی می گوید: شیخ مفید رحمه الله در راه کسب علم سختی زیادی کشیده و گروهی از علم او بهره برده اند به گونه ای در مذهب امامیه ماهر بود، تا آن جا که گفته شده است او برگردن هر شیعه حقّی و منّتی دارد. (3)
شیخ مفید رحمه الله نزد بیش از پنجاه تن از بزرگان عصر خود درس خواند و نیز از آنان روایت می کند و بیش از 200 جلد کتاب کوچک و بزرگ نوشته است که
ص: 296
برخی از آن ها در عراق و ایران چاپ شده است. وی در یازده ذی القعده سال 336 و یا 338 به دنیا آمد و در شب جمعه در سال 413 هجری در گذشت.
نجاشی می گوید: روز درگذشت وی از روزهایی بود که با شکوه تر از آن دیده نشده است و مردم زیادی برای نماز گزاردن بر پیکر وی جمع شدند و موافق و مخالف بر او گریستند (1) امام زمان علیه السلام نیز در مرگ وی این اشعار را سروده است:
لَا صَوَّتَ النَّاعِی بِفَقْدِکَ اِنَّه *** یَوْمٌ عَلَی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ
اِنْ کان قَدْ غُیِبَتَ فِی جَدَثِ الثَّرِی *** فَالْعَدْلُ وَالتَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمٌ
وَالْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّمَا *** تُلِیتَ عَلَیْکَ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُومٌ
صدای آن که خبر رحلت تو را داد به گوش نرسد، روزی که تو از دنیا رفتی مصیبتی بزرگ بر آل رسول بود. اگر در زیر خاک پنهان شده ای، حقیقت دانش و توحید و خداپرستی در تو اقامت گزیده است. هرگاه تو از انواع علوم خود تدریس می کردی قائم مهدی علیه السلام خوشحال می شد.
او محمد بن محمد بن حسن نصیرالدین طوسی فیلسوف بلند آوازه ی مشرق زمین است که در 11 جمادی الاول سال 597 در طوس متولد شد و در آن جا مشغول به تحصیل علم گردید تا به مرحله ی بالایی از دانش دست یافت و دارای کتب متعددی است کتاب اخلاق ناصری از تألیفات ایشان است. خواجه نصیر در روز عید غدیر در سال 671 از دنیا رفت و در حرم موسی بن جعفر علیه السلام دفن گردید. (2)
ص: 297
ص: 298
ص: 299
نام: علی
القاب معروف: هادی - نقی
کنیه: ابوالحسن سوم
پدر و مادر: امام جواد علیه السلام و سمانه
وقت و محل ولادت: 15 ذی الحجة سال 212 ه- ق در مدینه
وقت و محل شهادت: سوم رجب سال 254 ه- ق در سن 41 سالگی در شهر سامرا.
دوران زندگی حضرت دو مرحله دارد:
الف: حدود هشت سال پیش از امامت از سال 212 تا 220
ب: دوران امامت که حدود 33 سال است و در سخت ترین شرایط می زیست زیرا با خلفای گوناگونی مواجه شد که هر یک به گونه ای امام علیه السلام را آزار دادند و مدت حکومت طاغوت های معاصر حضرت به این ترتیب است:
1- معتصم عباسی حدود 7 سال.
2- واثق پسر معتصم حدود 5 سال.
3- متوکل برادر واثق حدود 15 سال.
4- منتصر پسر متوکل 6 ماه.
5- مستعین پسر عموی منتصر حدود 5 سال.
6- معتز پسر دیگر متوکل حدود 2 سال و سرانجام آن حضرت با دسیسه معتز توسط معتمد عباسی مسموم شده و به شهادت رسید. (1)
ص: 300
ابن كثیر درباره ی امام هادی علیه السلام می نویسد: او عابدی وارسته و زاهدی بی همتا بود؛ ﴿و كان عابداً زاهداً﴾ (1)
امام هادی علیه السلام که شبانگاه به مناجات الهی بر می خاست، پیوسته این دعا را تکرار می کرد: ﴿إِلهِي مُسِيءٌ قَدْ وَرَدَ وَ. فَقِيرٌ قَدْ قُصِدَ، لا تُخَيِّبْ مَسْعاهُ وَ ارْحَمْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ خَطاهُ﴾ (2) بار الها! گنهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است؛ تلاشش را بی نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده و از لغزشش درگذر.
ابن شهر آشوب می گوید: گروهی از شیعیان مرکّب از ابو عمرو و عثمان بن سعید، احمد اسحاق اشعری و علی بن جعفر حمدانی به دیدار امام علیه اللسام رفتند حضرت به هر یک از آنان مبلغ 30 هزار دینار را بخشیدند تاکنون این مقدار انفاق را از کسی نشنیده ایم. (3)
اسحاق جلاب می گوید: من برای ابوالحسن گوسفندان زیادی خریدم. وی
ص: 301
مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آن جا را نمی شناختم. سپس دستور داد تا تمامی آن گوسفندان را میان فقرا تقسیم کردم. (1)
بريحه عباسی که از سوی دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مکه و مدينه منصوب شده بود نزد متوکل سعایت کرد و برای او نوشت اگر نیازی به مکه و مدینه داری علی بن محمد را از این شهر دور کن زیرا وی مردم را به سوی خود می خواند و گروه زیادی نیز از او پیروی می کنند.
بر اثر سعایت های بریحه متوکل امام علیه السلام را از مدینه به سامرا تبعید کرد و بريحه نیز امام علیه السلام را همراهی می کرد در میان راه به امام علیه السلام گفت: می دانید که سبب تبعید شما من بودم و سوگند می خورم که اگر نزد متوکل از من شکایت کنی تمامی درختان شما را در مدینه آتش می زنم و خدمتکاران شما را می کشم.
امام علیه السلام فرمود: نزدیک ترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خداوند بردم و بر غیر خدا عرضه نخواهم داشت.
بریحه چون این سخن را از امام شنید، به پای حضرت افتاد و با تضرّع و زاری از امام علیه السلام تقاضای عفو و بخشش کرد. آن گاه امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم. (2)
دُمل و زخمی در بدن متوکل پیدا شده بود که به سبب آن متوکل در آستانه ی مرگ قرار گرفت. مادر وی نذر کرد که اگر فرزندش شفا پیدا کند، پول فراوانی برای حضرت هادی علیه السلام بفرستد. روزی وزیر متوکل (فتح بن خاقان) به او گفت: کاش برای امام هادی علیه السلام پیام می فرستادی و از او روش معالجه ی وی جویا
ص: 302
می شدی.
متوکل شخصی را فرستاد و موضوع را به آگاهی امام علیه السلام رساند. حضرت به او فرمود پشکل زیر دست و پای گوسفند را با گلاب مخلوط کنند و روی زخم بگذارند.
هنگامی که پیک سخن امام علیه السلام را نقل کرد اطرافیان وی خندیدند و متوکل را مسخره کردند، ولی فتح بن خاقان گفت: امام آگاه تر از همه است و دستور او تأثیر دارد.
سرانجام به همان دستور عمل کردند متوکل در خواب آرامی فرو رفت سپس زخم او سرباز کرد و چرک های زخم بیرون آمد و شفا یافت سلامتی او را به مادرش خبر دادند او برای ادای نذر خود ده هزار دینار در میان کیسه ای گذارد و برای حضرت هادی علیه السلام فرستاد.
پس از آن که متوکل از بستر بیماری برخاست شخصی از امام نزد متوکل سعایت کرد و گفت: برای امام علیه السلام پول و هدایا فرستاده می شود. (و شاید برای حکومت تو خطر داشته باشد) متوکل به وزیر دربارش سعید، دستور داد تا شبانه به منزل امام حمله کنند و هر چه پول و اسلحه در منزل امام است مصادره کنند.
سعید می گوید: من شبانه به منزل امام رفتم، نردبان گذاشتم که از روی دیوار وارد منزل شوم چند پله که پایین رفتم به سبب تاریکی هوا متحیر شدم، ناگاه حضرت مرا با نام صدا کرد ای سعید! همانجا بایست تا برای تو شمع بیاورند. وقتی شمع آوردند پایین رفتم و وارد منزل شدم امام علیه السلام را دیدم که جبّه ای از پشم پوشیده و عمامه ای از پشم به سر بسته و سجاده ی خود را روی حصیری انداخته و رو به قبله نشسته است.
سپس به من فرمود برو در این اتاق ها جستجو کن من رفتم اما چیزی پیدا نکردم مگر کیسه ی پولی که مهر مادر متوکل روی آن زده شده بود و یک شمشیر زیر سجاده ی حضرت بود همه را برداشتم و نزد متوکل بردم. چون از داستان
ص: 303
نذر مادرش با خبر شد، کیسه ی دیگری به آن ضمیمه کرد و برای امام علیه السلام فرستاد و به سعید گفت: از امام عذرخواهی کن.
سعید می گوید: وقتی شمشیر و پول ها را بردم و از حضرت معذرت خواهی کردم به وی گفتم من مأمور هستم و مأمور معذور است، حضرت فرمود: ﴿وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ﴾ (1)
روزی امام هادی علیه السلام یکی از شیعیان را مشاهده کرد که یک ماهی به دست گرفته و با وضع نامنظمی (وصوفی منشانه) می برد. در ضمن گفتاری به او فرمود: ﴿یَا مَعْشَرَ اَلشِّیعَهِ ، إِنَّکُمْ قَدْ عَادَاکُمُ اَلْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ ﴾؛ ای گروه شیعیان! شما دشمن زیادی دارید هر اندازه می توانید نظافت را رعایت کنید و خود را زینت دهید.
محمد بن حسین ابی خطاب گوید: با امام هادی علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله نشسته بودم. ناگاه گروهی از صوفیان وارد مسجد شدند و به ذکر ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ مشغول گشتند. امام رو به ما کرد و فرمود: ﴿لا تَلْتَفِتُوا إلى هؤلاءِ الخَدّاعينَ فَإِنَّهُمْ خُلَفَاءُ الشَّياطينَ وَ مُخَرِّبُوا قَواعدَ الدّين﴾ به این فریبکاران توجه نکنید. آنان جانشینان شیاطین و ویرانگران بنیادهای دین هستند.
شب زنده داری آنان برای به دست آوردن غذاهای چرب و شیرین است.
سپس فرمود: ﴿مَنْ ذَهَبَ إلی زیاره أَحَدٍ مِنْهُمْ حيّاً أَوْ مَيِّتاً، فکأنّما ذَهَبَ إلی زیارة الشيطان، وَ عِبَادِة الْأَوْثَانِ﴾؛ کسی که به دیدار زنده و مرده آنان برود گویا به دیدار شیطان و بت پرستان رفته است.
یکی از شیعیان عرض کرد: گرچه به امامت شما معتقد باشد؟ حضرت خشمگینانه فرمود: از این تصورات بر حذر باش کسی که امامت ما را پذیرفته باشد، بر خلاف روش ما قدم بر نمی دارد.
ص: 304
غُلات افرادی بودند که درباره ی امامان معصوم علیهم السلام غلوّ می کردند؛ یعنی آنان را خدا می دانستند. امامان علیهم السلام در برابر آنان موضع قاطع و خشن می گرفتند و آنان را نجس می دانستند و از خود طرد می کردند.
یکی از شیعیان در مورد چند نفر از غلات و رفتارشان برای امام هادی علیه السلام نامه ای نوشت و کسب تکلیف کرد امام علیه السلام در پاسخ نوشت: ﴿لَیسَ هَذَا مِن دینِنَا فَاعْتَزِلُوهم﴾؛ روش و برنامه ی آنان از دین ما نیست، از آن ها دوری کنید.
از روایات و گفتار دانشمندان بر می آید که سران غلات و بدعتگزاران در زمان امام هادی علیه السلام افراد زیر بودند قاسم بن یقطین، هاشم بن ابی هاشم، ابو السهرى، ابن أبى الزّرقا، جعفر بن واقد، فارس بن حاتم، شفوز بن فارس. (1)
روزی امام علیه السلام به مجلس متوکل وارد شد و نزدیک او نشست متوکل در عمامه حضرت دقت کرد و گفت پارچه ی بسیار نفیسی است. سپس از روی اعتراض گفت این عمامه را چند خریده ای؟ امام علیه السلام فرمود: کسی که برای من آورده 500 درهم نقره خریده است.
متوکل گفت: اسراف کردی حضرت فرمود شنیده ام همین روزها کنیز زیبایی برای خود به هزار دینار خریداری کرده ای.
متوكل جواب داد صحیح است
حضرت فرمود من با 500 درهم برای شریف ترین عضو بدنم، عمامه خریده ام و تو برای پست ترین اعضایت هزار دینار مصرف کرده ای؛ انصاف بده کدام یک اسراف است؟
متوكل شرمنده شد و گفت: انصاف آن است که ما در اعتراض به بنی هاشم سودی نمی بریم. (2)
ص: 305
امام هادی علیه السلام پیوسته زیر نظر حکومت های ستمگر بود و تلاش می شد که امام با مردم تماس نداشته باشد. با این حال آن مقدار از فضایل اخلاقی و علمی از او بروز کرده که دانشمندان حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تحسین و تمجید آن بزرگوار وا داشته است. اکنون به پاره ای از آراء اشاره می شود:
1- یافعی می گوید: ﴿كان علیه السلام متعبّداً فقيهاً اماماً﴾؛ امام هادی علیه السلام امامی بود فقیه و متعبد. (1)
2- ابن صبّاغ مالکی یکی از بزرگان علم می گوید فضیلت ابوالحسن علی بن محمد هادی علیه السلام زبان زد خاص و عام است و آوازه ی فضلش سراسر گیتی را در نوردیده است. فضیلتی ذکر نمی شود مگر آن که نام آن امام قرین آن است.... حضرتش مستجمع مکارم و معالی اخلاق است. (2)
3- ابن شهر آشوب گوید امام علیه السلام از همه خوش سیماتر و راستگوتر بود. زیبایی ایشان دل ها را ربوده و کلام ایشان از دور خردها را سرگشته می کرد. (3)
4- قطب راوندی می گوید اوصاف امامت و شرایط آن در علی بن هادی علیه السلام جمع شده بود و فضل و علم و صفات نیک ایشان به اوج کمال رسیده بود. (4)
5- ابن حجر می گوید: ﴿وَ كَانَ وَارِثُ أَبِيهِ عِلْماً وَ سَخَاءَ ﴾؛ او در دانش و بخشش وارث پدرش بود. (5)
آقای سید باقر شریف قرشی 178 نفر از شاگردان و اصحاب امام هادی علیه السلام
ص: 306
را نام می برد که به طور مستقیم از آن بزرگوار حدیث نقل کرده اند. مانند:
1- ابراهيم بن اسحاق
2- ابراهيم بن مهزیار
3- احمد بن اسحاق اشعری قمی
4- احمد بن أبي عبدالله برقی
5- احمد بن حمزه
6- ایوب بن نوح
7- حسین بن امید بصری
8- حفص مروزی
9- خیران خادم
10- رَيَّان بن صلت
11- صالح بن محمد همدانی
12- علی بن حسن فضال
13- فضل بن شاذان نیشابوری
14- کافور خادم
15- محمد بن علی بن مهزیار
16- نضر بن محمد همدانی
17- یعقوب بن زید. (1)
اکنون به شرح کوتاهی درباره ی زندگی برخی از اصحاب برجسته ی آن حضرت اشاره می شود:
18- عبدالعظیم حسنی؛ این بزرگوار از نواده های امام مجتبی علیه السلام است. او در محضر امام هادی علیه السلام منزلتی بزرگ داشت که امام به ابو حماد رازی فرمود: ای حماد اگر در شهر و محل سکونت خویش (شهر ری) در مسائل دینی به مشکلی برخورد کردی از عبدالعظیم بپرس و سلام مرا به او برسان.
ص: 307
روزی عبدالعظیم به محضر امام هادی علیه السلام رسید. حضرت به او فرمود: آفرین بر تو باد ای ابوالقاسم تو حقیقتاً ولیّ و دوست ما هستی؛ ﴿مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا الْقاسِمِ! أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً﴾.
آن گاه عبدالعظیم خلاصه ای از اعتقادات خود را نسبت به مبدأ و معاد و عدل الهی و امامت و نبوت بیان کرد و نام همه ی ائمه اطهار علیهم السلام را ذکر کرد و پس از نام حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: اکنون شما امام من هستید. سپس از فروع دین سخن گفت.
در این هنگام امام علیه السلام به او فرمود: ﴿یا أبا القاسم! هذا واللهِ هذا دِینُ اللهِ الَّذی ارتَضاهُ لِعِبادِهِ فَاثبِت عَلَیهِ ثَبَّتکَ اللهُ بِالقَولِ الثّابَتِ فِی الحَیوهِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَهِ.﴾؛ اى ابو القاسم، سوگند به خدا! این همان دین من و دین کسانی است که خداوند آن را برای بندگانش پذیرفته است بر آن استوار باش، خداوند تو را به سخن استوار در دنیا و آخرت ثابت قدم فرماید. (1)
عظمت عبدالعظیم همین بس که امام هادی علیه السلام فرمود: زیارت ایشان ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را دارد.
عبدالعظیم حسنی به دستور امام هادی علیه السلام برای حفظ جان خود از ناحیه ی متوکل از شهر سامرا بیرون رفت و به صورت پیک (پستچی) از راه طبرستان (مازندران) به شهر ری آمد و در آن جا اقامت گزید. (2)
19- ابن سِکّیت؛ یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت اهوازی از علمای محقق و ادیبان نامی شیعه است. او در علم لغت، شعر، منطق، فلسفه و ادبیات سرآمد دانشمندان عصر خود بود و کتاب های مختلفی نیز نوشته است. مورخان 23 کتاب او را نام برده اند. (3)
ص: 308
متوكل ابن سکیت را مجبور کرد که به دو پسرش معتزّ و مؤیّد درس بدهد. روزی متوکل از او پرسید دو پسر من نزد تو محبوب تر است یا حسن و حسين علیهما السلام؟
ابن سکیت گفت: به خدا قسم قنبر خادم حضرت علی علیه السلام، نزد من بهتر از تو و دو فرزندت است؛ ﴿والله انّ قنبراً، خادم علی، بن أبي طالب علیه السلام خيرُ منك و من ابْنَيْكَ﴾
متوکل بسیار عصبانی شد و دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون آوردند و بدین سان شهید شد و به دیار باقی شتافت. (1)
20- عثمان بن سعید؛ وی همان کسی است که پس از شهادت امام عسکری نخستین نایب خاص امام زمان علیه السلام در غیبت صغرا بود و از سال 260 تا سال 300 (چهل سال) مقام نیابت را بر عهده داشت و در سال 300 از دنیا رفت و پس از او، مقام نیابت به پسرش محمد بن عثمان رسید.
عثمان بن سعید و پسرش مورد تأیید کامل امام حسن عسکری بود، به گونه ای که به احمد بن اسحاق فرمود: ﴿فَاسْمَعْ لَهُمَا و أطِعْهُمَا، فَهُمَا الثَّقَتَانِ المَأْمُونان﴾؛ به سخن آنان گوش فراده و از آنان پیروی کن. آن دو، امین و مورد اطمینان هستند. (2)
21- أبوهاشم جعفری؛ از نوادگان جعفر طیار فردی مورد وثوق و صاحب منزلت بزرگی بود. او از زمان حضرت رضا علیه السلام تا امام زمان علیه السلام را درک کرده و از همه ی آنان روایت کرده است سید بن طاووس او را از وکلای امامان شمرده است. ابوهاشم جعفری اشعاری نیکو در مناقب ائمه علیهم السلام سروده و معجزات زیادی از امام هادی علیه السلام مشاهده کرد. (3)
ص: 309
1- ﴿مَنِ اتَّقَی اللهُ یُتَّقی وَ مَنْ اَطاعَ اللهُ یُطاعُ﴾؛ (1) کسی که از خداوند حریم بگیرد و از او بترسد مردم از او می ترسند و هر آن که از خداوند اطاعت کند دیگران از او پیروی می کنند
2- ﴿مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ﴾، (2) انسان های از خود راضی دشمنان زیادی دارند.
3- ﴿اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَیْ أَهْلِکَ، لاَ طَبِیبٌ یَمْنَعُکَ وَ لاَ حَبِیبٌ یَنْفَعُکَ﴾؛ (3) بستر مرگ خودت را در میان خانواده ات به یادآور نه طبیبی مانع مرگ تو خواهد شد و نه دوستی به تو سودی می رساند.
4- ﴿لاَ تَطْلُبِ اَلصَّفَا مِمَّنْ کَدَرْتَ عَلَیْهِ، [وَ لاَ اَلْوَفَاءَ مِمَّنْ غَدَرْتَ بِهِ] وَ لاَ اَلنُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إِلَیْهِ، فَإِنَّمَا قَلْبُ غَیْرِکَ لَکَ کَقَلْبِکَ لَهُ ﴾؛ (4) کسی را که تلخ کام کرده ای، توقع صفا و صمیمیّت نداشته باش و نسبت به هر کس پیمان شکنی کردی، خواستار وفاداری او مباش و از آن که به او بدگمان هستی، انتظار نصیحت نداشته باش زیرا دل و اندیشه ی دیگران به تو مانند دل و اندیشه ی تو به دیگران است.
5- ﴿الدّنيا سوقٌ رَبِحَ فيما قومٌ و خَسِرَ آخرون﴾؛ (5) دنیا بازاری است که گروهی در آن سود می برند و گروهی دیگر ضرر می کنند.
6- ﴿اَلنَّاسُ فِی اَلدُّنْیَا بِالْأَمْوَالِ وَ فِی اَلْآخِرَهِ بِالْأَعْمَالِ﴾؛ (6) در دنیا مردم به ثروت شناخته می شوند ولی در آخرت به کردار.
ص: 310
7- ﴿ن هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ فَلاتَأمَن شَرَّهُ﴾؛ (1) آن که حرمت خویشتن را نگه نمی دارد از شر او در امان مباش.
8- ﴿خَیْرٌ مِنَ اَلْخَیْرِ فَاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ اَلْجَمِیلِ قَائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ اَلْعِلْمِ حَامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ اَلشَّرِّ جَالِبُهُ﴾ (2)
بهتر از کار خوب به جا آورنده ی آن است زیباتر از زیبا گوینده ی آن است برتر از علم کسی است که دارای علم و دانش است و بدتر از بد مرتکب شونده ی آن است.
9- ﴿اَلْحِکْمَهُ لاَ تَنْجَعُ فِی اَلطِّبَاعِ اَلْفَاسِدَهِ﴾؛ (3) حكمت (عملی) در طبیعت های فاسد قرار نمی گیرد.
10- ﴿مَنْ جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأْیَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طَاعَتَکَ﴾؛ (4) هر آن که محبت و رأی خود را برای تو قرار داد تو نیز از آرای او پیروی کن.
الف: سعید ملاح می گوید جمعی از ما به خانه ای برای ولیمه دعوت شدیم. امام هادی علیه السلام نیز در آن مجلس بود. جوانی مکرّر شوخی می کرد و می خندید. حضرت فرمود این جوان موفق به غذا خوردن نمی شود زیرا خبر ناگواری به او می رسد تا سفره را انداختند به جوان خبر دادند که مادرت از پشت بام افتاده و از دنیا رفته است او بدون آن که غذا بخورد، مجلس را ترک کرد. (5)
ب: مجلس با شکوهی منسوب به یکی از خلفا تشکیل و امام هادی علیه السلام نیز در آن مجلس دعوت شده بود وقتی حضرت وارد شد همه به احترام امام علیه السلام
ص: 311
برخاستند.
در میان آنان جوانی بود که مکرر سخنان بیهوده می گفت و می خندید. حضرت خطاب به او فرمود چرا می خندی و از یاد خدا غافلی؟ با این که پس از سه روز تو از اهل قبور هستی.
حاضران تعجب کردند همه منتظر بودند تا ببینند پس از سه روز چه حادثه ای رخ می دهد پس از سه روز آن جوان از دنیا رفت و در قبرستان دفن گردید و از اهل قبور شد. (1)
ج: خیران اسباطی می گوید وارد مدینه شدم و خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم حضرت از من پرسید واثق حالش چگونه بود؟ گفتم: در عافیت و سلامتی.
فرمود: جعفر چه می کند؟ گفتم به بدترین حال در زندان محبوس بود.
فرمود: ابن زیّات (وزیر سابق) چه می کند؟ گفتم: فرمان او مطاع بود و امر او را اجرا می شد.
حضرت فرمود: واثق که در عافیت بود از دنیا رفت و جعفر (متوکل) که در زندان بود به جای او نشست و ابن زیات هم کشته شد. عرض کردم این حوادث کی اتفاق افتاد؟ فرمود پس از آمدن تو در فاصله ی 6 روز. (2)
روزی حضرت هادی علیه السلام وارد منزل متوکل شد و به نماز ایستاد یکی از دشمنان به امام گفت شما چقدر ریاکار هستی حضرت پس از فراغت از نماز به او فرمود: اگر در این نسبتی که به من دادی دروغ گفتی، خداوند تو را هلاک سازد. در همان لحظه او روی زمین افتاد و از دنیا رفت. (3)
ص: 312
به متوکل گفتند: چرا مأموران تو تا این اندازه به حضرت هادی علیه السلام احترام می کنند و اجازه نمی دهند به هنگام ورود خودش پرده را بلند کرده یا در را باز کند. اگر مردم بفهمند می گویند خلیفه او را شایسته می داند، وگرنه با او اینگونه رفتار نمی کرد.
متوکل دستور داد که دیگر کسی برای امام علیه السلام پرده را بلند نکند، اما پس از آن هرگاه امام وارد می شد بادی می وزید و پرده خود به خود بلند می شد و به هنگام خروج نیز این عمل تکرار می شد متوکل وقتی این فضیلت را مشاهده کرد، به درباریان دستور داد که مانند گذشته با وی رفتار کنند و به امام احترام بگذارید. (1)
راوی می گوید: هر زمانی که حضرت هادی علیه السلام وارد می شد تمامی مردم در برابر او از مرکب خود پیاده می شدند بعضی گفتند ما چرا در برابر این پسر پیاده شویم که نه شرافت او از ما بیشتر است و نه سن او از ما زیادتر است. به خدا سوگند که برای او پیاده نمی شویم.
ابوهاشم جعفری می گوید به خدا سوگند وقتی او را ببینید، پیاده خواهید شد، در حالی که خوار باشید. وقتی امام علیه السلام وارد شد، همگی به احترام حضرت پیاده شدند. ابوهاشم به آنان :گفت پس سوگندتان چه شد؟ آنان گفتند به خدا قسم! نتوانستیم خودداری کنیم و بی اختیار پیاده شديم؛ ﴿وَ اَللَّهِ مَا مَلَکْنَا أَنْفُسَنَا حَتَّی تَرَجَّلْنَا﴾. (2)
شیخ طوسی قدس سره از اسحق بن عبدالله علوی نقل می کند: میان پدرم و
ص: 313
عموهایم در چهار روزی که روزه مستحب است. اختلاف پدید آمد در آن هنگام حضرت در «صریا» می زیستند پدر و عموهایم خدمت امام علیه السلام رسیدند. حضرت فرمود: برای پرسش از چهار روزی که در ایام سال روزه اش مستحب است، پیش من آمده اید. آنان گفتند: آری!
حضرت فرمود: در 17 ربیع الأول روز تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و 27 رجب مبعث آن حضرت 25 ذی القعده روز دَحْوُ الأرض (شکافته شدن و بیرون آمدن زمین از میان آب) و 18 ذی الحجه روز غدیر. (1)
شخصی به نام یونس نقاش همسایه ی حضرت هادی علیه السلام بود و بیشتر اوقات در خدمت حضرت بود.
روزی ترسان وارد شد و گفت: موسی بن بغا نگینی گران قیمت به من داده تا بر روی آن چیزی نقش کنم ولی به هنگام کار آن نگین شکست و دو نیم شد و باید فردا آن را تحویل دهم اگر صاحبش بفهمد، مرا اذیت می کند.
حضرت فرمود: به منزل خود برو و جز خوبی چیزی نخواهی دید. فردا پیک آمد و گفت موسی تو را به جهت کاری خواسته است وقتی پیش وی موسی رفتم گفت: کنیزهای من درباره ی آن نگین اختلاف کرده اند آیا ممکن است آن را دو نیم کنی من نیز گفتم مرا مهلت بده تا فکری درباره ی آن بکنم وقتی داستان را به عرض امام علیه السلام رسانید آن حضرت فرمود خوب پاسخ گفتی. (2)
شخصی به نام ابوموسی می گوید خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم و عرض کردم: متوکل حقوق مرا قطع کرده و این به سبب ارادتی است که من به شما
ص: 314
دارم. دستور فرمایید تا حقوق مرا بدهند حضرت فرمود: کار تو ان شاء الله درست خواهد شد وقتی شب شد چند نفر از جانب متوکل پی در پی به طلب من آمدند و مرا نزد او بردند. چون نزدیک منزل او شدم، فتح بن خاقان مرا دید و گفت: ای مرد شب در منزل خود قرار نمی گیری و مرا به زحمت انداختی سپس پیش متوکل رفتم، وی گفت ما از تو غافل شدیم! پس چرا تو از ما یاد نمی کنی و حقوق خود را متذکر نمی شوی؟ چقدر از ما می خواهی؟ من نیز مقدار آن را گفتم.
آن گاه متوکل دستور داد که دو برابر آن چه را طلب داشتم، به من دادند هنگام بیرون رفتن به فتح بن خاقان گفتم: امام هادی علیه السلام به این جا آمد؟
گفت: نه
:گفتم نامه ای به متوکل فرستاد؟
گفت: نه. سپس فتح بن خاقان گفت: شک ندارم که امام هادی علیه السلام برای تو دعا کرده است به ایشان بگو برای من نیز دعا کند چون خدمت حضرت رسیدم فرمود: ای ابوموسی «هذا وجه الرّضا»؛ یعنی علامت خشنودی را در چهره ی تو می بینم.
گفتم: آری به برکت ،شما اما شنیدم که شما نزد متوکل نرفتید و از او تقاضا نکردید! فرمود: خداوند می داند به هنگام مشکلات ما جز به او پناه نمی بریم و بر غیر او توکل نمی کنیم.
گفتم: فتح بن خاقان نیز التماس دعا داشت. حضرت فرمود: او ما را در ظاهر دوست دارد و در باطن چنین نیست و دعا برای او فایده ای ندارد.
گفتم: ای مولای من دعایی به من بیاموز فرمود دعایی است که من بسیار می خوانم و از خداوند خواسته ام که محروم نفرماید کسی که بعد از من و در مشهد من آن را بخواند و آن دعا این است:
﴿یَا عُدَّتِی عِنْدَ اَلْعُدَدِ وَ یَا رَجَائِی وَ اَلْمُعْتَمَدُ وَ یَا کَهْفِی وَ اَلسَّنَدُ وَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ وَ یَا قُلْ هُوَ اَللَّهُ أَحَدٌ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ
ص: 315
أَحَداً تصَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ وَ افْعَلْ بِي كَيْتَ وَ كَيْت﴾ (1)
ابوهاشم جعفری می گوید: خدمت حضرت شرفیاب شدم و با من با زبان هندی سخن گفت؛ من از پاسخ درماندم پیش حضرت کوزه ای بود پر از سنگ ریزه، سپس یکی از سنگریزه ها را برداشت و مکید و به من داد و من آن را در دهان گذاشتم. به خدا سوگند که از خدمت آن جناب بر نخواستم مگر آن که به 73 زبان که اول آن زبان هندی بود، گفت و گو می کردم. (2)
ابوهاشم می گوید: به امام علیه السلام شکایت کردم که از خدمت شما در سامرّا مرخص می شوم و به بغداد می روم و شوق زیارت شما را پیدا می کنم، لیکن مرکبی ندارم جز این حیوان ضعیف؛ از حضرت خواستم تا برای من دعا کند حضرت فرمود: ﴿قَوَّاکَ اَللَّهُ یَا أَبَا هَاشِمٍ وَ قَوَّی بِرْذَوْنَکَ﴾؛ خداوند تو را نیرو بخشد و مرکب تو را نیز نیرو بخشد. پس از دعای حضرت من فاصله ی میان سامرّا و بغداد را در مدت اندکی می پیمودم. (3)
الف: در ایام متوکل زنی ادعا می کرد که من زینب، دختر فاطمه ی زهرا علیها السلام هستم. متوکل گفت: از آن زمان تا به حال سال ها گذشته و تو جوانی وی گفت: پیامبر دست بر سر من کشیده است و هر 40 سال جوانی بر من بر می گردد.
ص: 316
متوکّل مشایخ ابوطالب و فرزندان عباس را جمع کرد، همه گفتند: او دروغ می گوید و ابن الرضا امام هادی علیه السلام را بیاورید تا ادعای او را باطل کند. امام ا حاضر شد و به او فرمود گوشت فرزندان فاطمه بر حیوانات درنده حرام است. سپس به متوکل گفت: اگر راست می گوید او را پیش حیوانات درنده بفرست. آن زن خودداری کرد لیکن حضرت وارد باغی شد که درندگان در آن بودند.
مردم دیدند تمام شیران و حیوانات درنده در برابر حضرت خضوع می کنند حضرت بیرون آمد و دستور داد، آن زن به باغ برو و دستور داد، آن زن به باغ برود وی بسیار ترسید و گفت: من به دروغ ادعا کردم.
فقر و بیچارگی سبب چنین ادعایی شد. متوکل قصد کشتن او را داشت مادرش آن زن را شفاعت کرد. (1)
ب: گروهی از بدخواهان به متوکل گفتند: امام هادی علیه السلام آیات شریفه ی ﴿وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً﴾، که حکایت از پشیمانی شخص ستمگر در قیامت را دارد، به عمر و ابوبکر تفسیر می کند.
متوکل به آن افراد :گفت چگونه باید به امام هادی علیه السلام برخورد شود؟
آنان گفتند: مجلسی تشکیل بده و شیعه و سنی را دعوت کن. آن گاه از امام هادی علیه السلام نیز دعوت کن و از او بخواه تا این دو آیه ی را تفسیر کند.
وقتی مجلس را تشکیل داد و از امام علیه السلام از تفسیر دو آیه ی پرسید؛ امام علیه السلام بی درنگ فرمود: آنان دو مردی هستند که خداوند در این دو آیه ی نام آن ها را با کنایه ذکر کرده نه با صراحت و خداوند با پوشیدن نامشان بر آنان منت نهاده لیکن رئيس مؤمنان دوست دارد چیزی را که خداوند پوشانده، آشکار کند. متوکل گفت نه دوست ندارم به این ترتیب توطئه ی بدخواهان و متوکل خنثی شد و امام با کمال سرافرازی از مجلس بیرون رفت. (2)
ص: 317
یحیی بن اکثم، از قاضیان عصر مأمون چند سؤال مشکل را تنظیم کرد و توسط موسای مُبرقع، برادر امام هادی علیه السلام، برای حضرت فرستاد و پاسخ همه را دریافت کرد توجه شما را به این پرسش و پاسخ مکتوب جلب می کنیم:
سؤال: آیا حضرت سلیمان علیه السلام به علم آصف بن برخیا نیازمند بود که به وی گفت: تخت بلقیس را به یک چشم هم زدن حاضر کند؟
جواب: حضرت سلیمان علیه السلام نیازمند به علم آصف نبود، بلکه می خواست به امّت خود از جن و انس بفهماند که حجت پس از من آصف بن برخیاست.
پرسش: چگونه حضرت یعقوب و فرزندانش حضرت یوسف را سجده کردند؟
پاسخ: سجده ی آنان سجده ی شکر بود، نه سجده ی عبادت و پرستش.
سؤال: خداوند در آیه ی نود و چهارم سوره ی یونس گوید: اگر از آن چه بر تو نازل کردیم در تردید هستی از آنان که پیش از تو بودند، بپرس؛ اگر مخاطب پیامبر صلی الله علیه و آله است، چگونه او شک دارد و اگر خطاب به دیگری است، قرآن بر چه کسی جز پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است؟
جواب: پیامبر هیچ تردید نداشت اینگونه خطاب برای مماشات و همراهی صلى با طرف مقابل است مانند دعوت به مباهله که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: لعنت خدا بر دروغگویان با این که خود پیامبر می داند که دروغگو نیست.
پرسش: مراد از هفت دریا در آیه ی بیست و هفتم سوره ی لقمان؛ ﴿وَلَوْ أَنَّمَا في الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامُ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ﴾ چیست و در کجا قرار دارد؟
پاسخ: چشمه ی کبریت، چشمه ی ،یمن چشمه ی برهوت، چشمه ی طبریه، آب گرم ماسپندان (محلی در خوزستان)، آب گرم آفریقیه، چشمه ی بحرون، و كلمات پایان ناپذیر خدا ما اهل بیت هستیم
ص: 318
سؤال: خداوند در آیه ی هفتاد و یکم سوره ی زخرف می فرماید: ﴿وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ﴾؛ هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، در بهشت موجود است. پس چرا خداوند آدم را که تنها گندم خورده بود عذاب و کیفر نمود.
جواب: خوردن هر چیز در بهشت حلال است اما خداوند آدم علیه السلام را از حسد ورزیدن نهی کرده بود که به مخلوقات بزرگ تر از خود حسد نورزد (برای استعاره بر آن نام درخت نهاده شده است).
پرسش: در آیه ی شریفه ﴿أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَ إِنَاثاً﴾ (1) ؛ خداوند اگر بخواهد پسر و دختر را برای آنان جمع می کند، جایی که خداوند پسر را به بندگانش تزویج کند چگونه قومی را به سبب این عمل (لواط) کیفر داده است؟
پاسخ: مراد از جمع کردن میان پسران و دختران این است که خداوند گاهی دو نوزاد ( دو قلو پسر و دختر عطا) می کند و اعدادی که با هم قرین باشند، جفت نامیده می شوند هر یکی جفت دیگری است
سؤال: چرا گاهی گواهی یک زن کافی است با این که خداوند می فرماید: باید دو مرد عادل شهادت بدهند؛ ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ ﴾ (2).
جواب: گواهی یک زن در مورد قابله (ماما) در موضوع زنده یا مرده بودن نوزاد در هنگام ولادت است؛ در صورتی که مورد اطمینان باشد.
پرسش: حضرت علی علیه السلام دستور داده بود که راه تشخیص خنثی شناختن مجرای ادرار اوست. چه کسی باید این تحقیق را بکند، زن یا مرد؟ اگر زن نگاه کند، شاید او مرد باشد و اگر مرد نگاه کند شاید او زن باشد و در هر دو صورت جایز نیست؟
پاسخ: باید مردان عادلی جلوی آینه بایستند و خنثی پشت سر آنان برهنه شود، دو شاهد عکس آن را در آیینه می بینند و شهادت می دهند
ص: 319
سؤال: مردی دید که چوپانی با یکی از گوسفندان خود آمیزش می کند؛ چون نگاه چوپان به آن مرد افتاد وی کنار رفت و آن گوسفند نیز در میان گوسفندان دیگر گم شد. این گوسفندها حلال است یا حرام؟
جواب: اگر آن گوسفندان را شناسایی کنند باید آن را بسوزانند، وگرنه قرعه می اندازند به این ترتیب که گله را دو نیم می کنند و قرعه می کشند، به نام هر یک ،درآمد نصف دیگر آزاد است و همین طور ادامه می دهند تا به یک گوسفند برسد. وقتی قرعه به نام آن افتاد او را می سوزانند و دیگر گوسفندان آزاد می شوند.
پرسش: چرا نماز صبح بلند خوانده می شود، با این که از نمازهای روزانه است و بلند خواندن مربوط به نماز شب است؟
پاسخ: چون پیامبر صلی الله علیه و آله در تاریکی هوا نماز صبح را می خواند در حکم و قرائت های شبانه قرار دارد.
سؤال: چرا حضرت علی علیه السلام قاتل ،زبیر ابن ،جرموز را نکشت و تنها بشارت دوزخ به او داد؟
جواب: قاتل از خوارج بود و علی علیه السلام می دانست که در جنگ نهروان کشته خواهد شد.
پرسش: چرا حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین با معاویه همه ی افراد سپاه معاویه را می کشت مهاجم و فراری و زخمی؛ ولی در جنگ جمل (جنگ با طلحه و زبیر) به افراد فراری و زخمی کار نداشت این اختلاف روش برای چه بود؟
پاسخ: از آن جا که در جنگ جمل فرمانده سپاه دشمن، طلحه و زبیر، کشته شده بود و پایگاه و جمعیتی نداشتند که به آن باز گردند و فتنه را از سر گیرند کاری به فراریان و زخمی ها نداشت، لیکن در جنگ صفین فرمانده سپاه زنده بود و زخمی ها را مداوا می کردند و دوباره به جنگ می فرستاد. (1)
ص: 320
متوكّل به ارتش خود دستور داد که هر یک از آنان توبره ی اسب خود را از خاک پر کنند و در مکان معینی بریزند سپاهیان فرمان وی را اجرا کردند و تل بزرگی مانند کوه عظیمی ظاهر شد که آن را (تلّ المخالی) تل توبره ها نامیدند.
متوکّل بر روی تل رفت و امام هادی علیه السلام را احضار کرد و از ایشان خواست آن حضرت نیز بالا برود. متوکل به حضرت گفت من شما را به این جا آورده ام تا لشکر مرا مشاهده کنی (مقصودش این بود که مبادا امام علیه السلام به فکر قیام علیه او باشد).
حضرت فرمود: اکنون می خواهی من نیز لشکرم را به تو نشان دهم. متوکل گفت: آری حضرت دعا کرد و ناگاه میان زمین و آسمان و مشرق و مغرب فرشتگان (شاکی السلاح) غرق در سلاح ظاهر گشتند، وقتی که متوکل این جمعیت با عظمت الهی را دید از ترس بیهوش شد و روی زمین افتاد وقتی به هوش آمد حضرت به او فرمود: ما در امور دنیا با شما مسابقه نمی گذاریم، بلکه مشغول آخرت خود هستیم. پس آن چه که در مورد ما گمان کردی صحیح نیست. (1)
روزی که حضرت هادی علیه السلام وارد شهر سامرا شدند متوکل در منزلی مخفی شد و امام علیه السلام را به سرای فقرا بردند تا به حضرت توهین شود. امام یک روز در آن جا ماند، سپس متوکّل خانه ی جداگانه ای در اختیار امام قرار داد.
شخصی به نام صالح بن سعید می گوید: من خدمت امام رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! در همه ی امور می خواهند نور شما را خاموش کنند و در حق شما کوتاهی می کنند، به گونه ای که شما را در مکانی نامناسب جای دادند!
ص: 321
حضرت فرمود: ای سعید! چنین نیست که تو تصوّر می کنی هنوز نسبت به ما شناخت پیدا نکرده ای سپس امام علیه السلام با دست مبارکش اشاره ای کرد و ناگاه باغ های خرم و سرسبز و نهرهایی پر از آب را مشاهده کردم. چشمانم حیرت زده شد و بسیار تعجب کردم آن حضرت فرمود: ای سعید! ما هر جا باشیم، چنین قدرتی را داریم و چنین امکاناتی برای ما فراهم است و در خانه ی گدایان نیستیم. (1)
شعبده بازی از هند نزد متوکل آمد متوکل به او گفت: اگر در مجلسی عمومی حضرت هادی علیه السلام را شرمنده کنی هزار اشرفی ناب به تو جایزه می دهم.
شعبده باز گفت: سفره ی غذا را پهن کن و مقداری نان تازه ی نازک در سفره بگذار و مرا در کنار امام قرار بده متوکل دستور او را اجرا کرد تا امام دست به طرف نان برد در همان لحظه شعبده باز کاری کرد که نان به جانب دیگر پرید. امام دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوی دیگر پرید. حاضران خندیدند. ناگاه امام علیه السلام دست مبارکش را به صورت نقش شیری زد که بر روی پارچه متکایی بود و فرمود: ﴿خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ﴾؛ دشمن خدا را بگیر.
در همان دم، آن عکس به شکل شیری درنده در آمد و شعبده باز را درید و همه ی بدنش را خورد سپس به همان صورت نخستین خود در پارچه برگشت. همه ی حاضران متحیر شدند.
آن گاه متوکل از امام علیه السلام خواست تا شعبده باز را برگرداند. حضرت فرمود ﴿وَاللهِ لاتَری بَعدَها، أتُسلِّطَ اَعداءَاللهِ عَلی اَولیاءاللهِ﴾؛ به خدا سوگند! او را پس از این نخواهی دید آیا دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط می کنی؟ حاضران مجلس را ترک کردند و دیگر شعبده باز را ندیدند. (2)
ص: 322
بر اثر سعایت و بدگویی برخی از مخالفان متوکل دستور داد شبانه به منزل امام هادی علیه السلام حمله کرده و آن حضرت را نزد او بیاورند وقتی نیمه شب امام علیه السلام را به منزل متوکل آوردند وی در حال شراب خواری بود از امام احترام کرد و ظرف شراب به وی تعارف کرد.
حضرت فرمود: گوشت و خون من هرگز با شراب آمیخته نشده است مرا معاف بدار متوکل گفت: پس شعری بگویید که موجب خشنودی من گردد حضرت عذر خواستند.
متوکل گفت: چاره ای ،نیست باید شعر بخوانی.
حضرت اشعاری در بیوفایی دنیا و مرگ ذلّت بار سلاطین سرود:
باتُوا علی قُلَلِ الأَجْبال تَحْرِسُهُم *** غُلبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعُهُمُ القُلَلُ
و اسْتُنْزِلوُا بَعْدَ عِزٍّ عَنْ مَعاقِلِهمْ *** وَ اُسْکِنُوا حُفْراً یا بِئْسً ما نَزَلوُا
ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعدِ دَفْنِهِمْ *** اَیْنَ الأَساوِرَ و التَیِجانَ وَ الْحُلَلُ
اینَ الوُجوهُ الّتی کانتْ مُنَعِّمَه *** مِنْ دُونِها تَضْربُ الاسْتارُ وَ الکِلَلُ
فَأفْصَحَ القَبْرُ عَنْهم حینَ سائَلَهُمْ *** تِلْکَ الوُجوهُ عَلَیْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
قَد طالَ ما أَکَلُوا دَهْراً و ما شَرَبُوا *** وَ أصبحُوا بَعدَ طُولِ الأکلِ قد اکلُوا
گردنکشان زورمند بر فراز کوه ها برای سکونت و حفظ خود، خانه ساختند و در آن آرمیدند ولی آن فرازها سودی به حال آنان نبخشید.
پس از آن همه سرفرازی و جلال از پناهگاه های رفیع خود به طرف پایین، سرازیر شدند و در گودال های قبر مسکن گزیدند و به راستی بدگونه سرازیر گشتند.
پس از دفن، فریادگری با آنان گفت کجا رفت آن دستبندهای طلایی و آن تاج ها و زیورها؟
ص: 323
کجا رفت آن چهره های مرفّه که همواره در پس پرده ها و آزین های زیبا پنهان شده بودند؟
قبر در برابر این سؤالی که آن فریادگر از آنان می پرسد، با زبان گویا و روشن، چنین پاسخ می دهد آن چهره هایی که می گویی هم اکنون محل تاخت و تاز کرم ها قرار گرفته اند که گویی با کرم ها بافته شده اند.
آنان مدت های درازی خوردند و نوشیدند و اکنون خوراک کرم ها (و خاک) شده اند و آنان زمان طولانی خانه ها را برای حفظ خود آباد کردند، سپس از آن خانه ها و اهلشان جدا شدند و انتقال یافتند.
آنان مدت های طولانی به انباشتن و ذخیره کردن اموال پرداختند لیکن سرانجام آن ها را برای دشمنان به جای گذاشتند و کوچ کردند.
منزل ها و خانه های آنان به صورت خرابه های رها شده و بدون سکنه به جای ماند و ساکنان آن به سوی گورها روانه گشتند.
وقتی اشعار آن حضرت به این جا رسید حاضران بر جان امام هادی علیه السلام ترسیدند و گمان کردند که شعله ی آتش خشم ،متوکل، به او آسیب برساند، ولی به خدا سوگند! (مجلس می گساری در هم ریخت و) متوکل بسیار گریه کرد، به گونه ای که ریشش از اشک های چشمش خیس شد و دیگران گریستند.
آن گاه متوکل دستور داد تا بساط شراب را بر چینند سپس به امام هادی علیه السلام گفت: ای ابوالحسن آیا قرض بر ذمه داری؟ آن حضرت فرمود: آری، چهارصد دینار مقروض هستم. متوکل دستور داد چهار هزار دینار به آن حضرت دادند و همان ساعت آن حضرت را با احترام، به خانه اش باز گرداندند. (1)
ص: 324
ص: 325
نام: حسن
لقب: عسكرى - ابن الرّضا
کنیه: ابو محمد
پدر و مادر: امام هادی علیه السلام و سوسن (حدیث)
وقت و محل تولد: روز جمعه هشتم ربیع الثانی یا 24 ربیع الاول سال 232 ه- ق در مدینه
وقت و محل شهادت: هشتم ربیع الاول سال 260 ه- ق به دسیسه معتمر عباسی در شهر سامرا در سن 28 یا 29 سالگی.
امام حسن عسکری علیه السلام ایشان در این مدت با سه طاغوت ستمگر مواجه بود:
1- معتزّ عباسی فرزند متوکل حدود یک سال
2- مهتدی، نزدیک به یک سال
3- معتمد (احمد پسر متوکل) که مدت خلافتش 23 سال طول کشید و همزمانی امامت حضرت عسکری با او 4 سال طول کشید.
آن حضرت در برابر هر سه نفر کاملاً ایستادگی کرد و شکنجه ها زندان های مختلف را تحمل کرد، اما هیچ یک را تأیید نکرد.
آنان بارها تصمیم به قتل حضرت گرفتند حتی معتزّ به مأمور خود سعید حاجب دستور داد که امام عسکری را به سوی کوفه ببرد سپس در میان راه، در جای خلوتی گردنش را بزند، لکن وی موفق به کشتن حضرت نشد.
امام عسکری علیه السلام درباره ی هر سه خلیفه، نفرین کرد که خداوند عمر هر سه را کوتاه کند. از این رو همگی با ذلّت به هلاکت رسیدند. شایان گفتن است که امام عسکری علیه السلام از دوران خردسالی همراه پدرش در سامرا بود، 22 سال در حیات پدرش و 6 سال بعد از آن زندگی کرد. (1)
ص: 326
احمد بن عبیدالله بن خاقان پس از آن که احترام و تکریم زیادی از پدرش نسبت به امام علیه السلام مشاهده کرد از پدرش پرسید این شخص کیست که این اندازه او را تکریم کردی؟
گفت: او حسن بن علی است، اگر خلافت از بنی عباس بیرون رود کسی جز او شایسته ی امامت نیست زیرا دارای فضایل و کمالاتی فراوان است.
احمد می گوید: من از قُضات، نویسندگان، ارتشیان، بنی هاشم و.... درباره ی امام علیه السلام سؤال می کردم و همه او را در نهایت بزرگی و عظمت و کمال علمی و عملی می ستودند؛ ﴿فَعَظُمَ قَدْرُهُ عِنْدِي إِذْ لَمْ أَرَ لَهُ وَلِيّاً وَ لاَ عَدُوّاً إِلاَّ وَ هُوَ يُحْسِنُ اَلْقَوْلَ فِيهِ وَ اَلثَّنَاءَ عَلَيْهِ﴾؛ از آن پس ارزش و مقام او در نظر من بزرگ شد. زیرا هیچ دوست و دشمنی نبود مگر این که از آن حضرت به نیکی یاد می کرد و او را تمجید و تعریف می کرد. (1)
یکی از نوادگان امام صادق علیه السلام به نام «حسین بن ساکن» در قم مبتلا به شراب خواری بود روزی برای حاجتی نزد احمد بن اسحق، وکیل اوقاف در
ص: 327
شهر قم، رفت ولی احمد او را راه نداد و با غم و اندوه برگشت.
در همان سال احمد بن اسحق به حج رفت و در میان راه به سامرا رسید. اجازه خواست تا خدمت امام عسکری علیه السلام برسد ولی امام به او اجازه نداد.
احمد بسیار گریه کرد تا امام اجازه داد همین که علت را جویا شد امام فرمود چرا تو پسر عموی ما را راه ندادی؟
گفت: به خدا قسم او را رد نکردم مگر به سبب گناه او حضرت فرمود: راست می گویی، اما چاره ای نیست جز آن که به سادات احترام بگذاری احمد بن موسی به قم برگشت و مردم به دیدن او آمدند، حسین بن ساکن نیز همراه آنان بود تا چشم احمد بن اسحاق به او افتاد، او را در آغوش گرفت و او را بسیار احترام کرد حسین از او پرسید چرا روش تو درباره ی من عوض شده است؟
احمد بن اسحق داستان دیدارش با امام عسکری علیه السلام را بیان کرد، از این رو، حسین نیز توبه کرد و از گناه خود دست برداشت. (1)
عبدالله بن خاقان به پسرش گفت: اگر خلافت بنی عباس سقوط کند در میان بنی هاشم شخصی از امام عسکری علیه السلام برای خلافت شایسته تر نیست، به سبب فضل و بزرگواری و پاکدامنی و روزه و نماز و اخلاق و حلم و بردباری که از وی مشاهده می شود.
محمد بن اسماعیل می گوید امام عسکری علیه السلام در زندان روز را روزه می گرفت. (2) و شب را به عبادت می پرداخت و به هیچ کاری جز عبادت خدا نمی پرداخت. (3)
عباسی ها بر صالح بن وصیف زندانبان امام، وارد شدند و گفتند: مبادا به امام ترحم کنی صالح گفت: من دو نفر از بدترین افراد را مأمور او کرده ام، ولی
ص: 328
آنان نیز در عبادت و نماز و روزه به درجه ی بالایی رسیده اند وقتی از آنان پرسیدم که چرا شما تحوّل یافته اید؟ آنان گفتند: ما درباره ی کسی که تمام اوقات خود را به عبادت می گذراند چه بگوییم؟ وقتی به ما نگاه می کند، لرزه سرتا پای ما را فرا می گیرد و کنترل خود را از دست می دهیم وقتی عباسیان این سخنان را شنیدند، سرافکنده شده و از تقاضای خود دست برداشتند. (1)
الف: جعفر بن شریف جرجانی می گوید: در سامرا خدمت امام عسکری علیه السلام رسیدم و با من مقداری پول بود که شیعیان داده بودند تا به امام برسانم.
پیش از آن که سخن بگویم، امام علیه السلام به من فرمود: پول ها را به خادم ما، مبارک بده عرض کردم شیعیان شما در جرجان سلام می رسانند.
حضرت فرمود: از امروز تا 170 روز دیگر بر می گردی به جرجان و روز ورود تو سوم ربیع الثانی است. در آن روز به مردم اعلام کن که من در پایان همان روز به جرجان خواهم آمد و برای تو فرزند پسری متولد شده، او را «صلت» نام بگذار و او از اولیای ما خواهد بود.
گفتم: یابن رسول الله ابراهيم بن اسماعیل از شیعیان است و بسیار احسان می کند گاهی در سال بیش از صدهزار در هم انفاق می کند. حضرت فرمود: خدا به او جزای خیر دهد سلام مرا به او برسان و به او بگو: برای تو فرزندی به دنیا می آید، او را «احمد» نام بگذار.
راوی می گوید: از خدمت حضرت مرخص شدم و حج گزاردم و بعد از 170 روز به جرجان رسیدم، دقیقاً همان روزی که امام علیه السلام فرموده بود. چون دوستانم به دیدنم آمدند، داستان تشریف فرمایی امام علیه السلام را گفتم شیعیان پس از نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع کردند و سؤالات خود را آماده کردند.
ص: 329
ناگاه امام علیه السلام وارد شد. شخصی به نام نضر بن جابر خدمت حضرت رسید و گفت: فرزندم کور شده است. حضرت دست مبارک را روی چشم او گذاشتند همان جا شفا یافت. پس از آن امام علیه السلام حوائج همگان را برآورد و همان روز به سامرّا برگشت، با این که نماز ظهر و عصر را در سامرا خوانده بود. (1)
ب: مرحوم کلینی روایت می کند از این کردی از محمد بن علی بن ابراهيم بن موسی بن جعفر علیه السلام که گفت: امر معاش بر ما تنگ شد پدرم به من گفت: نزد امام عسکری علیه السلام برویم. زیرا نقل شده که آن امام خیلی سخاوتمند است.
گفتم او را دیده ای؟ گفت: نه. وقتی به منزل حضرت رفتیم، پدرم در میان راه گفت: ما نیازمندیم و مناسب است که امام 500 درهم به ما بدهد، 200 درهم خرج لباس کنیم و 200 درهم آن را برای ادای دین خود در نظر بگیریم و 100 در هم دیگر را برای مخارج خود مصرف کنیم من نیز در دل خود گفتم: ای کاش امام 300 درهم به من بدهد 100 درهم برای لباس و 100 درهم برای تهیه ی مرکب سواری و 100 درهم آن را خرجی روزانه قرار دهم.
وقتی خدمت امام مشرف شدیم حضرت به پدرم گفت: چرا تا به حال این جا نیامدی؟ پدرم گفت: خجالت می کشیدیم.
وقتی از محضر امام مرخص شدیم، غلام حضرت آمد و کیسه ی پولی به پدرم داد که 800 درهم در آن بود و آن چه را من و پدرم در راه با همدیگر گفت و گو کرده بودیم، از قول امام علیه السلام بیان کرد که فلان مبلغ برای فلان کار باشد.
ابن کردی می گوید: وقتی آنان این معجزه ی امام علیه السلام را دیدند به ایشان گفتم: آیا به امامت او معتقد شدید؟ گفتند: نه، ما هنوز به مذهب واقفیه باقی هستیم؛ هذا أَمرٌ قَدْ جَرَیْنا عَلَیهِ. (2)
ص: 330
ج: محمد بن حسن بن میمون می گوید: نامه ای به امام عسکری علیه السلام نوشتم و از تهیدستی و فقر شکایت کردم سپس با خودم گفتم: مگر امام صادق علیه السلام نفرموده است: ﴿الْفَقْرُ مَعَنَا خَيْرٌ مِنْ الْغِنَى مَعَ غَيْرِنَا، وَ الْقَتْلُ مَعَنَا خَيْرٌ مِنَ الْحَيَاةِ مَعَ عَدُوِّنَا﴾؛ یعنی فقر با ما بهتر از ثروت با دیگران و شهادت با ما بهتر از زندگی با دیگران است.
حضرت پاسخ نامه را چنین نوشتند: ﴿إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَنَا إِذَا تَکَاثَفَتْ ذُنُوبُهُمْ بِالْفَقْرِ وَ قَدْ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ مِنْهُمْ وَ هُوَ کَمَا حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ اَلْفَقْرُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ اَلْغِنَی مَعَ عَدُوِّنَا وَ نَحْنُ کَهْفُ مَنِ اِلْتَجَأَ إِلَیْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اِسْتَضَاءَ بِنَا وَ عِصْمَهٌ لِمَنِ اِعْتَصَمَ بِنَا مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا فِی اَلسَّنَامِ اَلْأَعْلَی وَ مَنِ اِنْحَرَفَ عَنَّا مَالَ إِلَی اَلنَّارِ﴾. (1)
خداوند دوستان خودش را به هنگام ارتکاب گناه به فقر مبتلا می سازد و از بسیاری از گناهان آنان می گذرد؛ همان گونه که تو در دل خود گفتی، فقر با ما بهتر از ثروت با دشمنان ما است و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناهنده شود و نور کسی هستیم که به ما بصیرت پیدا کند و نگهدار کسی هستیم که به ما اعتصام بجوید. هر کس ما را دوست بدارد در مقام بالا قرار می گیرد و هر آن که از ما منحرف شود، سرنوشت او جهنم خواهد بود.
د: ابوهاشم جعفری می گوید روزی به خدمت حضرت رسیدم و می خواستم از آن حضرت نقره ای بگیرم و انگشتری بسازم و به آن تبرک بجویم؛ اما فراموش کردم چون برخاستم امام علیه السلام انگشتری به من داد و فرمود: نقره ای می خواستی ما انگشتر دادیم. نگین و اجرت ساختن آن را سودی کردی، ای ابا هاشم! گوارایت باد.
گفتم: سرور من گواهی می دهم که تو ولی خدا و امام من هستی اطاعت شما را جزو دین خود می دانم حضرت فرمود: ای ابا هاشم خدا تو را بیامرزد. (2)
ص: 331
آن چه اکنون از تفسیر منسوب به امام حسن علیه السلام عسکری علیه السلام موجود است، تفسیر سوره ی فاتحه و قسمتی از سوره ی بقره است.
در انتساب این تفسیر به آن حضرت دانشمندان اختلاف دارند زیرا برخی از روایات آن مشکوک به نظر می رسد.
مرحوم حاج میرزا حسین نوری، مؤلف مستدرک الوسائل، آن را معتبر می داند. یکی از دلایل او این است که بسیاری از علما مانند شیخ صدوق در «من لا يحضره الفقیه»، مرحوم مجلسی قدس سره در «بحار»، شیخ حرّ عاملی در «وسائل» و ابن شهر آشوب در «مناقب» آن را جزء مصادر خود قرار داده اند.
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی نیز این تفسیر را معتبر می داند، با این تفاوت که می گوید: در حقیقت دو تفسیر بوده یکی تفسیر امام هادی علیه السلام که 12 جلد آن لا نابود شده است و دیگری تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، بر خلاف محدّث نوری که گمان کرده یک تفسیر است.
این تفسیر معتبر باشد یا نه روایات معتبری نیز در آن وجود دارد. از جمله روایتی که مربوط به شرایط فقیه و مرجع تقلید است؛ ﴿فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ، فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ، وذَلِكَ لَا يَكُونُ إلّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشّيعَةِ لا جَميعَهُم﴾
هر فقیهی که نفس خود را از هوی و هوس نگه دارد و دین خویش را حفظ کند و اطاعت فرمان خداوند را بنماید عوام مردم باید از او تقلید کنند (البته این چنین شرایطی مخالفت با هوی و هوس و حفظ دین و اطاعت الهی) در برخی از فقهاء یافت می شود. (1)
ص: 332
شیخ طوسی شاگردان امام عسکری علیه السلام را حدود 100 نفر ذکر کرده است. علامه ی قزوینی 263 نفر از اصحاب و شاگردان امام عسکری علیه السلام را با شرح کوتاهی از هر یک بیان کرده است در این جا به نام چند نفر از شاگردان برجسته آن امام بزرگوار اشاره می کنیم:
1- احمد بن اسحق قمی
2- ابوهاشم جعفری
3- قاسم جعفری
4- ابو عمر
5- عثمان بن سعید عمری
6- علی بن جعفر
7- محمد بن حسن صفار
8- حسین بن روح نوبختی
9- اسحق بن ربیع کوفی
10- عبد الله بن جعفر حمیری
11- داود بن ابی یزید نیشابوری
12- اسحق بن اسماعیل نیشابوری
13- فضل بن شاذان
1- ﴿إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل﴾؛ (1) رسیدن به خدا مستلزم سفری است که میسر نمی شود مگر برای کسی که شب را مرکب خود
ص: 333
قرار دهد، یعنی نماز شب و مناجات شبانه داشته باشد.
2- ﴿مَنْ رَضِيَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ يَزَلْ يُصَلِّي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَلَائِكَتُهُ عَلَيْهِ حَتَّى یَقومَ مِنَ المَجلِسِ﴾ (1)؛ کسی که به جاهای پایین مجلس راضی باشد، خداوند و فرشتگان همواره بر او درود می فرستند تا از آن جا برخیزد.
3- ﴿اَلْإِشْرَاکُ فِی اَلنَّاسِ أَخْفَی مِنْ دَبِیبِ اَلنَّمْلِ عَلَی اَلْمِسْحِ اَلْأَسْوَدِ فِی اَللَّیْلَهِ اَلْمُظْلِمَهِ﴾ (2)؛ شرک در میان مردم از حرکت مورچه برجاده های سیاه در شبی تاریک پنهان تر است.
4- ﴿أَوْرَعُ اَلنَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ اَلشُّبْهَهِ أَعْبَدُ اَلنَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَی اَلْفَرَائِضِ أَزْهَدُ اَلنَّاسِ مَنْ تَرَکَ اَلْحَرَامَ أَشَدُّ اَلنَّاسِ اِجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ اَلذُّنُوبَ﴾ (3)؛ پرهیزکارترین مردم آن است که از در افتادن به شبهه ها اجتناب ورزد عابدترین شخص کسی است که واجبات خود را انجام دهد زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند، کو شاترین فرد کسی است که گناهان را ترک کند.
5- ﴿لَیْسَتِ اَلْعِبَادَهُ کَثْرَهَ اَلصِّیَامِ وَ اَلصَّلاَهِ وَ إِنَّمَا اَلْعِبَادَهُ کَثْرَهُ اَلتَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اَللَّهِ﴾ (4)؛ عبادت به نماز و روزه ی فراوان ،نیست بلکه عبادت به اندیشیدن بسیار است.
6- ﴿لَیْسَ مِنَ اَلْأَدَبِ إِظْهَارُ اَلْفَرَحِ عِنْدَ اَلْمَحْزُونِ﴾ (5)؛ شادمانی کردن نزد شخص غمناک بی ادبی است.
7- ﴿لاَ تُکْرِمِ اَلرَّجُلَ بِمَا یَشُقُّ عَلَیْهِ﴾ (6)؛ هیچ انسانی را به آن چیزی که بر او سخت است، اکرام مکن.
8- ﴿قَلْبُ اَلْأَحْمَقِ فِی فَمِهِ وَ فَمُ اَلْحَکِیمِ فِی قَلْبِهِ.﴾ (7)؛ دل انسان احمق در زبان او، و
ص: 334
زبان شخص حکیم در دل اوست.
9- ﴿لاَ یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ﴾ (1)، روزی ضمانت شده ی الهی تو را از وظیفه ی واجب باز ندارد.
10- ﴿لَا تُمَارِ فَيَذْهَبُ بَهَاؤُكَ وَ لَا تُمَازِحْ فَيَجْتَرهُ عَلَيْكَ﴾ (2)؛ جدال مكن. چون قدر و منزلت تو را نابود می سازد و شوخی مکن زیرا دیگران بر تو جرأت پیدا می کنند.
ابو هاشم جعفری می گوید امام عسکری علیه السلام مرا خواست و چوبی به من داد و فرمود: این چوب را به عثمان بن سعید بده. من آن را گرفتم و حرکت کردم. در مسیر، سقایی با قاطرش عبور می کرد استر مقابل من قرار گرفت. سقا گفت آن را از خود دور کن من با همان چوب آن را از خود راندم؛ ناگاه چوب شکست، در میان آن نامه هایی وجود داشت شتابان آن را جمع و پنهانشان کردم، ولی آن سقا همچنان به من ناسزا می گفت.
آن گاه که خدمت امام علیه السلام رسیدم خادم، حضرت از قول ایشان گفت چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی به امام علیه السلام عرض کردم نمی دانستم که در میان چوب چه چیزی وجود دارد.
حضرت فرمود: چرا کاری کردی که نیاز به عذرخواهی پیدا کنی هرگاه دیدی کسی به ما ناسزا می گوید، از آن جا عبور کن و از پاسخ دادن به او بگذر و خودت را معرفی نکن زیرا ما در سرزمین شوم زندگی می کنیم. بدان که اخبار تو به ما می رسد در راز پوشی جدیت کن. (3)
ص: 335
در زمان امام عسکری علیه السلام علویان بسیاری ضدّ رژیم ستمگر عباسیان قیام کردند مانند قیام حسین بن محمد بن حمزه و علی بن زید بن حسین در کوفه و احمد بن محمد بن عبدالله در مصر و چند نفر دیگر که در زندان های عباسیان کشته شدند.
نام چند نفر از علویانی که در آن زمان به شهادت رسیدند، بدین شرح است:
1- حسن بن محمد عقیقی از نوادگان امام حسین علیه السلام .
2- حسین بن اسماعیل از نوادگان جعفر طیار.
3- احمد بن محمد
4- علی بن موسی.
5- محمد بن حسین از نوادگان امام حسن علیه السلام.
6- علی بن موسی نوه ی امام کاظم علیه السلام.
7- ابراهیم بن موسى
8- عبد الله بن محمد
9- محمد بن حسين
10- موسی بن موسی از نوادگان امام حسن علیه السلام .
11- محمد بن احمد از نوادگان زید بن امام سجّاد علیه السلام (1).
الف اسماعیل بن محمد می گوید سر راه امام عسکری علیه السلام نشستم، وقتی که از پیش من عبور کرد نزدیک وی رفتم و نیاز خود را مطرح ساختم و کمک
ص: 336
خواستم و گفتم: به خدا قسم یک درهم بیشتر ندارم صبحانه و شام نیز ندارم.
حضرت فرمود: به نام خدا سوگند دروغ می خوری، تو 200 دینار زیر خاک پنهان کرده ای. یادآوری این سخن به جهت امساک از انفاق به تو نیست. سپس به غلام خود فرمود: هر چه همراه داری به او بده غلام نیز 100 دینار به وی داد.
سپس امام علیه السلام به من فرمود این را بدان که هرگاه به دینارها احتیاج پیدا کردی از دستیابی به آن ها محروم خواهی شد.
اسماعیل می گوید: همان گونه که امام علیه السلام فرموده بود، رخ داد. زیرا آن مبلغ را برای آینده ی خود پس انداز کرده بودم. پس از مدتی نیاز شدیدی به آن پیدا کردم رفتم تا از زیر خاک بردارم دریافتم که پسرم اطلاع پیدا کرده و پول ها را از آن جا برداشته و فرار کرده است. (1)
ب: محمد بن احمد سروی می گوید توسط ابوهاشم نامه ای به امام عسکری علیه السلام نوشتم و فقر و ناداری خودم را به آگاهی حضرت رساندم.
حضرت پاسخ داد: مژده باد بر تو! خداوند تو را ثروتمند کرد. پسر عمویت يحيى بن حمزه از دنیا رفت و 100 هزار درهم از او به جا مانده و به سبب نداشتن ورثه، همه ی آن به توارث می رسد؛ ﴿فَاشْکُرِ اللَّهَ، وَ عَلَیْکَ بِالاِقْتِصَادِ وَ إِیَّاکَ وَ الْإِسْرَافَ فَإِنَّهُ مِنْ فِعْلِ الشَّیْطَنَةِ﴾؛ شکرگزار خدا باش و بر تو باد به میانه روی و حتماً از اسراف دوری کن زیرا اسراف از کارهای شیطانی است.
همان روزی که ابوهاشم این نامه را به من داد خبر مرگ پسر عمویم به من رسید و پیام آور حواله هایی از شهر حرّان به همان مبلغ صد هزار درهم به من رسانید و به طور کلی از فقر و تهیدستی نجات یافتم. (2)
نصیر خادم می گوید: چندین مرتبه شنیدم که امام علیه السلام با غلامان ترک و رومی
ص: 337
و غیر آن به زبان خودشان سخن می گفت من تعجب کردم و با خودم گفتم امام علیه السلام در مدینه متولد شده و تا هنگام رحلت پدر بزرگوارش به جایی نرفته و کسی او را ندیده است، پس چگونه به زبان های مختلف سخن می گوید؟
در همین فکر بودم ناگاه حضرت به من رو کرد و فرمود: خداوند حجت خود را در همه چیز بر سایر مردم امتیاز بخشیده و آگاهی به زبان ها شناخت نسب ها و حوادث آینده را به او عطا فرموده است. اگر چنین نبود، تفاوتی میان امام و حجت خدا و سایر مردم نبود؛ ﴿وَ لَوْلاَ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ اَلْحَجِّهِ وَ اَلْمَحْجُوجِ فَرْقٌ﴾. (1)
ابوهاشم جعفری هنگامی که زندانی شد مخفیانه نامه ای به امام عسکری علیه السلام نوشت و از وضع شکنجه در زندان به حضرت شکایت کرد. حضرت در پاسخ او نوشتند: تو امروز آزاد می شوی و نماز ظهرت را منزل خودت می خوانی، همان گونه که امام علیه السلام فرموده بود، وی همان روز آزاد شده و نماز ظهرش را در منزل خواند.
ابوهاشم می گوید: پس از رهایی از زندان از نظر تأمین هزینه های زندگی در تنگنا بودم از این رو تصمیم گرفتم که در ضمن نام های چند دینار از امام علیه السلام درخواست کنم؛ ولی شرم می کردم طولی نکشید که امام علیه السلام صد دینار برایم فرستاد و برایم نوشته هرگاه محتاج شدی، خجالت نکش و پروا مکن از من بخواه که به خواست الهی به خواسته ات می رسی. (2)
محمد بن حسن می گوید از امام عسکری علیه السلام در ضمن نامه ای تقاضا کردم
ص: 338
در مورد شفای درد یکی از چشم هایم دعا کند زیرا یک چشمم کور شده و چشم دیگرم شدیداً درد می کرد و در آستانه ی کوری بود.
حضرت در پاسخ نوشت: خداوند چشمت را برایت نگهدارد و همین دعای حضرت موجب شفای چشمم شد آن حضرت در پایان نامه نوشته بود: ﴿آجَرَکَ اَللَّهُ وَ أَحْسَنَ ثَوَابَکَ﴾؛ خداوند به تو اجر و پاداش نیکو دهد. من از این جمله ی امام ناراحت شدم زیرا می دانستم که یکی از خویشاوندانم از دنیا رفته است که امام به من تسلیت می گوید.
پس از چند روز، خبر وفات پسرم را دریافت کردم و به راز تسلیت امام آگاهی یافتم. (1)
ابوهاشم جعفری می گوید روزی همراه امام عسکری علیه السلام به صحرا رفتیم. ناگاه در مسیر به فکر قرض هایم افتادم که چگونه آن ها را پرداخت کنم. ناگهان امام علیه السلام به من متوجه شد و فرمود: خداوند ادا می کند.
سپس از روی زین خم شد و با تازیانه ی خود خطی بر زمین کشید، فرمود: ای اباهاشم پیاده شو و بردار و بپوشان امتثال کردم و قطعه ای طلا از روی زمین برداشتم وقتی سوار شدم پس از اندک زمانی با خودم گفتم بسیار خوب است امام علیه السلام مخارج زمستان ما را نیز عطا فرماید. ناگاه آن حضرت با تازیانه اش خطی بر زمین کشید و به من فرمود پیاده شو و بردار و بپوشان ناگاه قطعه ای نقره ديدم. وقتی از محضر امام مرخص شدم حساب کردم و دیدم به اندازه ی قرض و مخارج زمستان امام به من مرحمت کرده است. (2)
ص: 339
از طرف معتمد عباسی امام عسکری علیه السلام او را دستگیر و زندانی کردند. رئیس زندان شخصی به نام «صالح بن وصیف» بود. چند نفر از وابستگان طاغوت به او سفارش کردند که به امام سخت بگیرد.
در پاسخ گفت: چه کنم؟ دو نفر از نانجیب ترین افراد را برگزیده و آن دو را مأمور شکنجه کردن حسن بن علی کردم؛ ولی آنان با مشاهده ی وضع معنوی و روحی و عبادت آن حضرت چنان دگرگون شدند که همواره به عبادت و نماز و روزه اشتغال دارند.
آن دو را خواستم و گفتم شما چرا چنین شده اید؟ آیا از امام چیزی دیده اید؟
در پاسخ گفتند چه می گویی درباره ی شخصی که روزها را روزه و شب ها را از آغاز تا پایان به عبادت مشغول است نه سخن می گوید نه به چیزی سرگرم می گردد. وقتی به چهره ی او نگاه می کنیم رگ های ما به لرزه می افتاد و چنان منقلب می شدیم که توان کنترل نداشتیم وقتی که وابستگان طاغوت چنین گزارش شنیدند ناامید برگشتند. (1)
أبو الأديان یکی از شیعیان خاص و نامه رسان امام حسن عسکری علیه السلام می گوید آن حضرت در بستر شهادت مرا به حضور طلبید و چند نامه به من داد و فرمود این نامه ها را به مداین ببر و به صاحبانش برسان و پس از پانزده روز مسافرت، وقتی به شهر سامرا بازگشتی از خانه ی من صدای گریه و عزاداری می شنوی و جنازه ی مرا روی تخته ی غسل می نگری.
ابو الأديان گفت: ای آقای من اگر چنین پیش آید به چه کسی مراجعه کنم؟
ص: 340
حضرت فرمود: به کسی رجوع کن که دارای سه علامت باشد:
1- پاسخ های نامه های مرا از تو مطالبه کند.
2- کسی که بر جنازه ی من نماز می خواند.
آن که از محتوا و اشیای داخل همیان خبر دهد او قائم بعد از من است.
سپس شکوه امام علیه السلام مانع شد که سؤال بیشتری کنم آن گاه به سوی مداین رفتم و نامه ها را به صاحبانشان دادم و پاسخ های آن ها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامرا بازگشتم ناگاه همان گونه که فرموده بود صدای گریه و عزا از خانه ی امام حسن عسکری علیه السلام شنیدم، به خانه ی آن حضرت آمدم، ناگاه دیدم جعفر کذّاب (برادر آن حضرت) در کنار در خانه ایستاده و جمعی از شیعیان اطراف او را گرفته اند و به او تسلیت گفته و برای امامت پس از امام حسن عسكري علیه السلام مبارک باد می گویند.
سپس «عقید» (غلام امام حسن علیه السلام) آمد و به جعفر گفت: آی آقای من! جنازه ی برادرت کفن شد، برای نماز بیا جعفر و شیعیان اطراف او وارد خانه شدند من نیز همراه آن ها بودم و در برابر جنازه ی کفن شده ی امام حسن عسکری علیه السلام قرار گرفتیم.
جعفر پیش آمد تا نماز بخواند همین که آماده ی تکبیر گفتن شد، کودکی که صورتی گندمگون و موی سرش به هم پیچیده و میان دندان هایش گشاده بود، پیش آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: ﴿تَأَخَّر یا عَمِّ،فَأَنَا أحَقُّ بِالصَّلاهِ عَلی أبی﴾ ای عمو! به عقب برگرد، من برای نماز خواندن بر جنازه ی پدرم سزاوارم.
جعفر به عقب بازگشت، در حالی که چهره اش تغییر کرده و غبارگونه شده بود. آن کودک جلو آمد و نماز خواند سپس آن حضرت را در کنار قبر پدرش امام هادی علیه السلام در شهر سامرّا به خاک سپرد.
سپس آن کودک به من گفت: پاسخ های نامه ها را به من بده، آن ها را به آن کودک دادم و با خود گفتم این دو نشانه (نماز و مطالبه ی نامه ها) امّا نشانه ی سوم (خبر از محتوای همیان) باقی مانده بود.
ص: 341
سپس نزد جعفر کذّاب رفتم و دیدم مضطرب است، شخصی به نام «حاجز وشّاء» به جعفر گفت: «آن کودک چه کسی بود؟ (حاجز می خواست با این سؤال، جعفر را در حجّتش درمانده سازد.)
جعفر گفت: به خدا سوگند! هرگز آن کودک را ندیده ام و نشناخته ام.
أبو الأديان در ادامه ی سخنانش گفت ما نشسته بودیم ناگاه چند نفری از قم آمدند و جویای امام حسن عسکری علیه السلام بودند دریافتند که آن حضرت از دنیا رفته است پرسیدند امام پس از او کیست؟
مردم با اشاره جعفر را به آنان نشان دادند. ایشان بر جعفر سلام کردند و به او تسلیت و تهنیت گفتند و عرض کردند همراه ما نامه ها و اموالی است به ما بگو نامه ها را چه کسی فرستاده و اموال چه مقدار است؟
در این هنگام خادم (از جانب امام عصر علیه السلام) بیرون آمد و گفت: نزد شما نامه هایی است از فلان شخص و فلان شخص (نام آن ها را به زبان آورد) و در نزد شما همیانی است که هزار دینار دارد ده دینار آن طلاها روکش دارد.
قمی ها آن نامه ها و همیان را به آن خادم دادند و گفتند: امام همان شخصی است که تو را نزد ما فرستاده است (به این ترتیب سوّمین نشانه نیز آشکار شد). (1)
حضرت هادی علیه السلام را در منزلی که در شهر سامرا خریده بود، پس از شهادتش در همان منزل دفن کردند و بعد از حضرت هادی علیه السلام امام عسکری علیه السلام و حکیمه خاتون و نرجس خاتون مادر امام زمان علیه السلام در کنار حضرت دفن گردیدند.
در روی مرقد مطهر حضرت عسکریین علیهما السلام صندوق نیست، بلکه ساختمانی از کاشی و گچ بنا شده است.
ص: 342
ضریح مطهر که از فولاد ساخته شده و از آثار دوره ی صفویه است که از سوى سلطان حسین صفوی در سال 1110 تقدیم شده است تا زمان فتحعلی شاه قاجار که ضریحی از نقره ساخته شده و بر روی قبر نصب شده است. (1)
روضه ی عسکریین علیهما السلام یکی از بزرگ ترین حرم های مشاهد مشرفه است و از چهار طرف چهار صفه ی بزرگ دارد داخل روضه 12×12 متر غیر از صفه هاست و هر صفه 6 متر در 4 متر است که به رواق می رود.
همه ی درهای حرم از نقره ساخته شده است؛ یکی در سال 1343 که حاجی سهم الملک واقی و دیگری در سال 1344 و سومی در سال 1345 به وسیله زوار تقدیم شده است.
روی روضه ی منوّره قبه و بارگاه بزرگی بنا شده که بسیار زیبا و بلند است و در زمان ناصرالدین شاه و به کمک او در سال 1285 تمام شده است. ارتفاع گنبد تقریباً 40 متر است که از درون به آینه و از بیرون به طلا زینت یافته است.
رواق حضرت عسکریین علیهما السلام حدود 20×20 متر می شود که دارای آینه کاری بسیار مجلل و زیبایی است.
ص: 343
صحن حضرت عسکریین چون دارای حجرات اطراف نیست جز سمت جنوبی آن که دو حجره در دو طرف در ورودی صحن دارد فضای آن از صحن نجف و کاظمین بزرگ تر است از طول 18 غرفه و از عرض 16 غرفه با در ورودی که دارد طول آن حدود 65×55 متر است. (1)
در شهرهای عراق که هوا در تابستان گرم می شود برای استراحت اهالی در هر خانه ای زیرزمینی تهیه می کنند که آن را سرداب می گویند و در آن جا زندگی می کنند قبور منوّر امامین همامین در خانه مسکونی حضرت هادی علیه السلام واقع شده و صحن کنونی همان خانه ی حضرت است و سرداب مطهّر نیز داخل در خانه بوده و مدت 17 سال محل عبادت و استراحت آن دو بزرگوار بوده است و در زمان غیبت جمعی از صُلحا و بزرگان در آن جا به خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شده اند.
محدّث قمی در «هدية الزائرین» می نویسد: این سرداب در کتب مزارِ جمله ای از متأخران معروف به سرداب است گرچه بعضی گفته اند امام زمان علیه السلام در کودکی داخل آن سرداب شده و مادرش نرجس خاتون ایستاده و به او نگاه می کرد تا از نظرش غائب شد. (2)
ص: 344
ص: 345
نام: همنام پیامبر صلی الله علیه و آله (م - ح - م - د)
القاب معروف: مهدی موعود، امام عصر، صاحب الزمان، بقية الله، ،حجّت، قائم و.... (ارواحنا له الفراه)
پدر و مادر: امام حسن عسکری علیه السلام، نرجس
وقت و محل تولد: روز 15 شعبان سال 255 یا 256 هجری قمری در سامرّا متولّد شد و حدود پنج سال تحت کفالت پدر به طور مخفی بود.
دوران زندگی در چهار بخش:
1- دوران کودکی حدود 5 سال تحت سرپرستی پدر و در پشت پرده خفاء تا از گزند دشمنان محفوظ بماند و در سال 260 هنگامی که پدرش شهید شد مقام امامت به او محوّل گردید.
2- غیبت صغری از سال 260 ه-. ق شروع شد و در سال 329 که حدود هفتاد سال می شود پایان یافت (اقوال دیگری نیز گفته شده)
3- غیبت کبری که از سال 329 شروع شد و تا وقتی که خدا بخواهد و ظهور کند ادامه خواهد یافت.
4- دوران درخشان ظهور آن حضرت و حکومت جهانی او.
ص: 346
حضرت مهدی علیه السلام لحاظ جمال ظاهری دارای اندامی بسیار زیبا و دل انگیز است که به قسمتی از آن جمال خجسته اشاره می شود:
1- پیشانی باز و نورانی 2- بینی کشیده و باریک
قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿اَلْمَهْدِیُّ مِنِّی أَجْلَی اَلْجَبْهَهِ أَقْنَی اَلْأَنْفِ﴾. (1)
3- صورت مانند ماه تابان 4- رنگ عربی (گندمگون)
قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ اَلدُّرِّیِّ اَللَّوْنُ لَوْنٌ عَرَبِیٌّ﴾: مهدی از فرزندان من است، سیمایش چون ماه تابان گرد و درخشان است رنگش عربی (گندمگون) است. (2)
5- صورت مانند دینار گرد و گلگون 6- دندان مانند شانه ظریف و منظم
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿وَجهُهُ کَالدّینارِ، اَسنانُهُ کَالمِنشارِ...﴾ چهره اش مانند دینار گرد و گلگون و دندان هایش مانند شانه ظریف و منظم است. (3)
7- محاسن پر مو 8- خالی جذاب بر گونه راست.
﴿ کَثُّ اللِّحْیَةِ عَلَی خَدِّهِ الْأیْمَنِ خَالٌ﴾ دیدگان مبارکش سرمه کشیده و محاسن
ص: 347
مبارکش پر مو و بر گونه راست او خالی (جذاب) است. (1)
9- شانه ها پهن ﴿عَرِیضٌ مَا بَیْنَ اَلْمَنْکِبَیْنِ﴾ مهدی دارای شانه های پهن است. (2)
10- نورانیت خاص ﴿اَلْمَهْدِیُّ طَاوُوسُ اَهْلِ الْجَنَّةِ عَلَیْهِ جَلَابِیبُ النُّورِ﴾: مهدى طاووس اهل بهشت است که هاله ای از نور او را احاطه کرده است. (3)
11- چهره ای جوان
قال الرضاء علیه السلام: ﴿عَلاَمَتُهُ أَنْ یَکُونَ شَیْخَ اَلسِّنِّ شَابَّ اَلْمَنْظَرِ حَتَّی إِنَّ اَلنَّاظِرَ إِلَیْهِ لَیَحْسُبُهُ اِبْنَ أَرْبَعِینَ سَنَهً وَ دُونَهَا وَ إِنَّ مِنْ عَلاَمَاتِهِ أَنْ لاَ یَهْرَمَ بِمُرُورِ اَلْأَیَّامِ وَ اَللَّیَالِی حَتَّی یَأْتِیَهُ أَجَلُهُ﴾ نشانه مهدی آن است که در سن پیری است ولی جوان به نظر می آید که هرکس او را ببیند گمان می کند که چهل سال یا کم تر از آن دارد و یکی دیگر از نشانه های او این است که با گذشت زمان تا هنگام رسیدن اجل اثر پیری در او مشاهده نمی شود. (4)
1- آرامش روحی
2- وقار ویژه
3- شناخت به حلال و حرام خداوند
4- بی نیاز از همه مردم
﴿قال الحسين علیه السلام: تَعرِفُونَ المَهْدِی بِالسَّکینَهِ وَ الوَقارِ وَ بِمَعرِفَهِ الحَلالِ و الحَرامِ وَ بِحاجَهِ النّاسِ اِلَیهِ وَ لایحتاجُ اِلی اَحَدٍ﴾: مهدی را با سکینه و وقار و شناخت حلال و حرام و نیاز همگان به او و بی نیازی او از همه خواهید شناخت. (5)
ص: 348
5- زهد و وارستگی از دنیا
قال الصادق علیه السلام: ﴿فَواللهَ ما لباسُهُ إلّا الغليظُ ولا طَعامُهُ الا الجشبُ﴾: به خدا سوگند لباس او جز پارچه ای زبر و خشن و غذای او جز غذایی ساده نیست. (1)
6- داناترین مردم
7- حکیم ترین آنان
8- پرهیزکارترین انسان
9- بردبارترین مردم
10- سخی ترین شخص
1- عابدترین فرد
12- سخن گفتن فرشتگان با او
قال الرّضا علیه السلام: ﴿.... یَکُونُ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ وَ أَحْکَمَ اَلنَّاسِ وَ أَتْقَی اَلنَّاسِ وَ أَسْخَی اَلنَّاسِ وَ أَعْبَدَ اَلنَّاسِ... وَ یَکُونَ مُحَدَّثاً ﴾. (2)
حضرت مهدی علیه السلام دارای ویژگی های شخصی فراوانی است از جمله:
1- پیروی از حضرت فاطمه علیها السلام
قال المهدى علیه السلام: ﴿وَ فِی اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِي اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾: دختر رسول خدا اسوه و الگویی نیکو است. (3)
2- مقتدای حضرت عیسی علیه السلام
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿يَجْتَمِعُ اَلْمَهْدِيُّ وَ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ فَيَجِيءُ وَقْتُ اَلصَّلاَةِ فَيَقُولُ اَلْمَهْدِيُّ لِعِيسَى تقدم فَيَقُولُ عِيسَى أَنْتَ أَوْلَى بِالصَّلاَةِ فَيُصَلِّيَ عِيسَى وَرَاءَهُ
ص: 349
مَأْمُوماً﴾: حضرت مهدی علیه السلام با حضرت عیسی علیه السلام دور هم آیند و هنگام نماز فرا می رسد حضرت مهدی علیه السلام به حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: بفرمایید جلو، حضرت عیسی علیه السلام می گوید: نه شما برای امامت نماز شایسته تر هستید آن گاه حضرت عیسی علیه السلام به آن حضرت اقتدا می کند و نماز را پشت سر او می خواند. (1)
3- محبوب امام صادق علیه السلام
قال الصادق علیه السلام: ﴿لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی﴾: اگر دوران او را درک می کردم همه زندگی ام را در خدمت به او می گذراندم. (2)
4- ایجاد کننده وحدت
قال الهادي علیه السلام: ﴿هُوِ الَّذی یجمَعُ الکَلِمَ وَ یتِمُّ النِّعَمَ وَ یحِقُّ اللهُ بِهِ الحَقَّ﴾ او است که وحدت کلمه ایجاد می کند و نعمت های الهی را به اتمام می رساند و خداوند به وسیله او حق را پابرجا و باطل را نابود می سازد. (3)
5- محو کننده باطل
﴿وَ یزهِقُ الباطِلَ وَ هُوَ مَهدِیکُم المُنتَظَرُ ﴾. (4)
6- سایه انداختن ابر سفید بر سر مبارک او
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿یظهَرُ فی آخِرِ الزَّمانِ عَلی رَأسِهِ غَمامَهٌ بَیضاءٌ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمسِ فیها مَلِکٌ ینادی بِلِسانٍ عَرَبِی فَصیحِ: هذَا المَهدِی فَاتَّبِعُوهُ﴾: (امام مهدی علیه السلام) در آخر الزمان ظهور می کند ابر سفیدی بالای سرش حرکت می کند و در برابر خورشید وجود مقدسش سایه می اندازند از میان ابر فرشته بانگ بر می آورد این مهدی است، از او پیروی کنید. (5)
7- بهره وری مردم در زمان غیبت
ص: 350
قال المهدى علیه السلام: ﴿وأمّا وَج-هُ الانْتِفاعِ بي في غَيبَتي فكالانْتِفاعِ بالشَّمسِ إذا غَيَّبها عَنِ الأبصارِ السَّحابُ﴾: و اما كيفيت بهره وری از من در دوران غیبتم همچون بهره وری از خورشید به هنگامی است که ابر آن را از دیدگان بپوشاند. (1)
8- رزق مردم به برکت امام زمان علیه السلام
9- برپایی نظام هستی به برکت امام مهدی علیه السلام
﴿بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ سبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ﴾: به برکت او (امام مهدی علیه السلام) به خلق روزی می رسد و به وجود او زمین و آسمان پابرجاست. (2)
10- رفع گرفتاری از مردم به برکت امام مهدی علیه السلام
قال المهدى علیه السلام: ﴿انا خاتم الاوصياة و بى يدفع الله البلاء عن اهلی و شیعتی﴾. (3)
11- امنیت مردم به برکت امام مهدی
قال المهدى علیه السلام: ﴿ إِنِّى لَاَمَانٌ لِاَهلِ الأرض كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِاَهلِ السَّمَاءِ﴾. (4)
12- انتقام گیرنده از دشمنان
قال المهدى علیه السلام: ﴿اَنَا بَقِیَّةُ اللهِ فِی اَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدَائِهِ﴾. (5)
13- مجهز بودن امام مهدی علیه السلام به سلاح رعب
14- تأیید خاص الهی برای امام
15- ظاهر شدن گنج های زمین برای امام مهدی علیه السلام
16- جهانی بودن حکومت امام مهدی علیه السلام
قال الباقر علیه السلام: ﴿ اَلْقَائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ، تُطْوَی لَهُ اَلْأَرْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ اَلْکُنُوزُ، یَبْلُغُ سُلْطَانُهُ اَلْمَشْرِقَ وَ اَلْمَغْرِبَ﴾. (6)
ص: 351
این که فلسفه غیبت حضرت مهدی علیه السلام چیست برای ما روشن نیست و مانند بسیاری از اسرار و حقایق برای ما نامعلوم است امام صادق علیه السلام می فرمایند موضوع غیبت حضرت مهدی علیه السلام نظیر جریان حضرت موسی و خضر است که کارهای خضر از قبیل کشتن جوان، سوراخ کردن کشتی، درست کردن دیوار، به هنگام جدایی برای حضرت موسی علیه السلام روشن شد حکمت غیبت مهدی علیه السلام نیز بعد از ظهور مشخص خواهد گردید.
﴿...إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ لَا يَنْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ كَمَا لَمْ يَنْكَشِفْ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَاهُ الْخَضِرُ مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ وَقَتْلِ الْغُلَامِ وَإِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَىٰ علیه السلام إِلَىٰ وَقْتِ افْتِرَاقِهِمَا﴾. (1)
البته در برخی از روایات به چند جهت درباره فلسفه غیبت اشاره شده است از جمله:
قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿لابُدَّ لِلْغَلامِ مِنْ غیبه. فقیل لَهُ: وَ لِمَ یا رَسولَ اللهِ؟ قال: یَخافُ القَتلَ﴾. (2)
لازم به ذکر است که منظور از ترس که در روایت آمده، ترس نفسانی نیست که امری ناپسند است بلکه مقصود ترس عقلانی است که پسندیده می باشد. توضیح این که اگر ترس ناشی از خودخواهی باشد و انسان حاضر نباشد برای حفظ دین جان خود را فدا کند این ترس نفسانی و ضد شجاعت است، اما اگر ترس از هدر رفتن باشد این ترس واجب است زیرا خون دادن مهم نیست، مهم
ص: 352
آن است که خون به نتیجه برسد و به بار بنشیند.
حضرت علی علیه السلام می فرماید شرایط و اوضاع طوری شد که مجبور شدم نسبت به کشته شدن عزیزان خود بخل بورزم از این رو دست به شمشیر نبردم چرا که هیچ یاوری جز خاندان خود نداشتم و کسی از من دفاع و حمایت نمی کرد و لذا صبر نمودم. ﴿فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لاَ ذَابٌّ وَ لاَ مُسَاعِدٌ إِلاَّ أَهْلُ بَیْتِی، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ اَلْمَنِیَّهِ﴾. (1)
با این که حضرت علی علیه السلام دارای شجاعت ویژه ای بود و در جنگ های فراوانی شرکت کرد و در لیلة المبيت در بستر پیامبر صلی الله علیه و اله خوابید و حاضر شد جان خود را فدا کند بنابراین حضرت ولی عصر علیه السلام نیز دارای شجاعت ویژه ای همانند جد بزرگوارش حضرت علی علیه السلام است اما ترس از آن دارد که اگر در میان مردم ظهور پیدا کند با کشتن او که آخرین ذخیره الهی است دین خدا از بین برود. (2)
﴿عَنْ جَابِرٍ اَلْجُعْفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَتَی یَکُونُ فَرَجُکُمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لاَ یَکُونُ فَرَجُنَا حَتَّی تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا یَقُولُهَا ثَلاَثاً حَتَّی یُذْهِبَ اَللَّهُ اَلْکَدِرَ وَ یُبْقِیَ اَلصَّفْوَ﴾.
جابر جعفی از امام باقر علیه السلام سؤال می کند فرج شما خاندان چه موقع است؟ حضرت می فرمایند فرج و ظهور ما اتفاق نمی افتد مگر آن که شیعیان به شدت در امتحان الهی شرکت کنند و غربال شوند سپس غربال شوند تا این که ناخالص ها بروند و خالص ها باقی بمانند. (3)
ص: 353
قال المهدى علیه السلام: ﴿و اِنّی اَخرُجُ حینَ اَخرُجُ ولا بَیعةٌ لِاحدٍ مِن الطّواغِیت فِی عُنُقِی﴾ (1)
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت امام از دیدگاه ما غایب است لکن ما از دیده او غایب نیستیم. او تمام انسان ها را می بیند و می شناسد و از اعمال همه مطلع است. حضرت مهدی علیه السلام می فرماید: ﴿فَإنّا نُحيطُ عِلماً بِأنبائكُم و لا يَعزُبُ عَنّا شَيئاً مِن أخبارِكُم﴾. (2)
امام صادق علیه السلام فرمودند: ﴿انّ الله عزّوجل ابى الّا أن يَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الانبياء فى غيابَتِهِم﴾: خداوند عزوجل می خواهد درباره او (امام مهدی علیه السلام) سنت های پیامبران علیهم السلام را در غیبت هایشان جاری سازد. (3)
چنان که یوسف و یونس و عیسی و موسی مدتی از دیدگان مردم پنهان شدند.
امام جواد علیه السلام: ﴿ إِذَا غَضِبَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ نَحّانا عَن جِوَارِهِم﴾: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی بر خلق خود خشم کند ما را از میانشان دور می کند. (4)
ص: 354
امام صادق علیه السلام :﴿... لَنْ یَظْهَر أبَداً حَتّی تَخرُجَ وَدایَعُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإذا خَرَجَتْ ظَهَر عَلی مَنْ ظَهَرَ مِنْ أَعداءِ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ جَلالُهُ، فَقَتَلَهُمْ﴾: امام مهدى علیه السلام ظهور نخواهد کرد تا این که ودیعه های خداوند خارج شوند، پس وقتی مؤمنان از صلب های کافران آشکار شدند او نیز ظهور می کند و بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه یافته و آنان را می کشد. (1)
در کتاب شريف مكيال المكارم هشتاد وظیفه برای شیعه در عصر غیبت بیان شده، از جمله:
1- شناخت حضرت مهدی علیه السلام
﴿اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى﴾. (2)
2- دعا برای سلامتی حضرت مهدی علیه السلام. دعای معروف ﴿اَللّهُمَّ كُنْ لِولِّيكَ الحُجَّةِ ابنِ الحَسَن...﴾ (3)
3- دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی علیه السلام
4- یاری حضرت مهدی علیه السلام
در دعای ندبه می خوانیم خدایا ما را کمک کن تا حقوق آن بزرگوار را ادا کنیم ﴿وَ أَعِنَّا عَلَى تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ﴾.
ص: 355
5 - ندبه و گریه برای امام زمان علیه السلام امام صادق علیه السلام درباره فرزندش گوید: آقای من غیبت تو خوابم را گرفته و محل استراحت را برای من تنگ نموده و آرامش مرا از بین برده است. ﴿سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ أَسَرَتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی﴾. (1)
6- خواندن زیارت هایی که وارد شده است.
7- توسل به حضرت مهدی علیه السلام 8- هدیه برای حضرت مهدی علیه السلام 9- توبه 10- خودسازی 11- آمادگی برای ظهور حضرت مهدی علیه السلام 12- اطاعت از نواب حضرت 13- رعایت ادب به هنگام شنیدن یا گفتن نام حضرت 14- اظهار محبت و علاقه 15- ذکر فضایل و مناقب 16- ارجاع مردم به حضرت مهدی علیه السلام 17- شرکت در مجالس حضرت 18- انتظار کشیدن 19- توجه و تعظیم مکان های منتسب به حضرت مانند مسجد سهله، مسجد کوفه، سرداب مقدسه در سامرا و مسجد جمکران 20- رعایت حقوق برادران دینی 21- قیام به هنگام شنیدن یا مطرح کردن نام مخصوص حضرت 22- دست بر سر گذاشتن هنگام شنیدن نام امام علیه السلام.
هنگامی که دعبل قصیده معروف خود را برای حضرت رضا علیه السلام خواند و نام حضرت مهدی علیه السلام را برد، آن حضرت دست خود را بر سر گذاشت و به احترام فرزندش ایستاد. (2)
شخصی می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم از امام غیب چگونه استفاده می شود؟ امام در پاسخ فرمودند همان طوری که از خورشید در حالی که پشت ابر است استفاده می شود
ص: 356
﴿إیْ وَالَّذی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَیَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ یَسْتَضیْئُونَ بِنُورِ وِلایَتِهِ فی غِیْبَتِهِ کَانْتِفاعِ اَلنَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا اَلسَّحَابُ﴾. (1)
1- همان طوری که خورشید پشت ابر مورد انتظار است که هر لحظه ظهور پیدا کند امام مهدی علیه السلام نیز مورد انتظار است تا به واسطه ظهورش منافع بیشتری نصیب مردم شود.
2- منکران وجود آن امام در زمان غیبت مانند منکران وجود خورشیدند که پشت ابر پنهان شده است.
3- نفع خورشید عمومی است ولی تنها افراد بینا از نور آن در دیدن بهره مند می شوند همین طور نفع وجود مقدس حضرت عمومی است و لكن مؤمنان پرهیزکار از آن بهره می برند.
4- به هر اندازه که روزنه ها و پنجره های منزل بیشتر باشد نور خورشید به درون منزل راه بیشتری پیدا می کند همین طور نور وجود حضرت مهدی علیه السلام نیز هر اندازه که موانع بیشتر از دل برداشته شود در درون قلب راه بیشتری پیدا می کند.
5- خورشید در منظومه شمسی مرکزیت دارد و کرات و سیارات به دور او در حرکتند چنان که وحود مقدس حضرت مهدی علیه السلام در نظام هستی مرکزیت دارد. ﴿بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا، وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی، وَ بِوُجُوْدِهِ ثَبَتَتِ اْلأَرْضُ وَ السَّمَاءُ﴾ (2)
6- باد و باران و روییدن گیاهان و امثال آن از برکت نور خورشید است که ابر گرفتگی در آن اثر مهمی ندارد.
7- ابر هرگز آفتاب را نمی پوشاند بلکه ما را می پوشاند و در نتیجه ما را از دیدن آن محروم می کند چگونه می توان گفت کسی که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و می تواند هر لحظه ای در هرجا حضور داشته باشد غایب است؟
ص: 357
8- پوشاندن ابر اختصاص به کسانی دارد که در زمین هستند نه کسی که بر فراز ابر حرکت می کند غیبت آن حضرت نیز برای کسانی است که به دنیا و طبیعت چسبیده اند اما کسانی که بر شهوات نفسانی خود یا می گذارند و در آسمان معنویت پرواز می کنند هر لحظه که بخواهند در حضور هستند.
9- خورشید با تابش و نور و حرارتش بسیاری از امراض را از بین می برد حضرت مهدی علیه السلام نیز شفای امراض روحی انسان ها است.
از روایات مختلف استفاده می شود که پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام گناه و فساد در جهان زیاد می شود به حدی که انسان های پرهیزکار کمیاب و افراد آلوده به گناه و تبهکار فراوان می گردد در برخی از روایات به بیش از 100 گناه اشاره شده است.
حضرت صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمود: هرگاه این گناهان را مشاهده کردی مراقب خویش باش و از خداوند درخواست نجات و رهایی کن:
1- حق و اهل آن از بین رفتند (طرفداران حق کم شدند) ﴿الْحَقَّ قَدماتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ﴾.
2- ظلم و ستم همه جا فراگیر شده است ﴿الجَوْرَ قَدْ شَمَلَ الْبِلادَ﴾.
3- فساد در همه جا آشکار شده است و کسی از آن جلوگیری نمی کند و مرتکبین آن برای خود عذر تراشی می کنند ﴿الشَّرُّ ظاهر لا يُنهى عنهُ و يُعَذِّر أصحابَه﴾.
4- کوچک ترها احترام بزرگ ترها را رعایت نمی کنند «الصغيرُ يَستَحقَر بِالكَبير».
5- پیوند خویشاوندی بریده شده است ﴿الأرحامُ قَد تَقَطَّعَت﴾.
6- مداحی و چاپلوسی فراوان شده است ﴿الثَّناءُ قَد كَثُرَ﴾
7- مردم مال خود را در غیر مال خدا صرف می کنند و کسی به آن ها اعتراض نمی کند فی کند و جلوی آن ها را نمی گیرد ﴿الرّرْجُلُ يُنفِقُ المالَ فِي غَير طَاعَةِ اللَّهِ فَلا يُنهى
ص: 358
ولا يُؤخَذُ عَلى يَدَيه﴾.
8- همسایه به همسایه خود آزار می رساند و کسی مانع او نمی شود ﴿الجار يُؤذى جارَهُ و لَسَ لَه مانِعُ﴾
9- حرام حلال و حلال حرام شمرده می شود ﴿الْحَرَامَ يُحَلَّلُ، وَ الْحَلاَلَ يُحَرَّمُ﴾.
10- قوانین و دستورات دینی بر اساس تمایلات اشخاص تفسیر می گردد ﴿ الدِّینَ بِالرَّأْیِ﴾.
11- از افراد با ایمان چنان سلب آزادی می شود که جز با دل نمی توانند ابراز تنفر کنند ﴿الْمُؤْمِنَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُنْکِرَ إِلَّا بِقَلْبِهِ﴾.
12- رشوه خواری در میان کارکنان دولت رایج شده است ﴿الْوُلَاةَ یَرْتَشُونَ فِی الْحُکْمِ﴾.
13- کارهای لهو چنان رواج پیدا می کند که هیچ کس جرأت جلوگیری از آن را ندارد ﴿الْمَلَاهِیَ قَدْ ظَهَرَتْ یُمَرُّ بِهَا لَا یَمْنَعُهَا أَحَدٌ أَحَداً وَ لَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ عَلَی مَنْعِهَا﴾.
14- شنیدن حقایق قرآن بر مردمان گران می آید اما شنیدن باطل سهل و آسان است: ﴿القرآنُ قَد ثَقُلَ عَلَى النَّاسِ اِستِماعُهُ وَ خَفَّ عَلَى النَّاسِ اِستِماعُ البَاطِلِ﴾.
15- همسایه به همسایه خود از ترس زبانش احترام می گذارد: ﴿الْجَارَ یُکْرِمُ الْجَارَ خَوْفاً مِنْ لِسَانِهِ﴾.
16- برای غیر خدا حج و جهاد می شود: ﴿طَلَبُ الحَجَّ وَ الجَهَادِ لِغَيرِ اللَّهِ﴾.
17- مردم ریاست را برای رسیدن به دنیا طلب می کنند (نه برای انجام وظیفه و خدمت به دین و بندگان خدا) و خود را به بدزبانی مشهور می سازند تا از آن ها بترسند و کارها را به آن ها واگذار کنند: ﴿الرّجُلُ يَطلُبُ الرّئاسَةَ لِغَرضِ الدُّنيا و يَشهرُ نَفسَهُ بِخُبثِ اللِّسانِ لِيُتّقى وَ تُسنَدُ اِلَيهِ الأمور﴾.
18- مردم سنگدل می شوند (و عواطف می میرد): ﴿قُلوبُ النّاسِ قَد قَسَت﴾.
19- مردم طرفدار کسی می شوند که پیروز است (خواه بر حق باشد، خواه بر باطل): ﴿النَّاسُ مَعَ مَن غَلَبَ﴾.
ص: 359
20- آلات لهو و لعب حتی در مکه و مدینه آشکار می شود: ﴿المَغازِفُ ظَاهِرَةُ في الحَرَمَين﴾.
21- اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر کرد به او می گویند این کار وظیفه تو نیست: ﴿الرَّجُلُ يَأْمُرُ بِالمَعروفِ و ينهى عَنِ المُنكَرِ فَيَقُومُ إِلَيْهِ مَن يَنصِحُهُ فِي نَفْسِهِ فيقول: هذا عَنكَ موضوع﴾.
22- هر سال فساد و بدعتی نو پیدا می شود: ﴿كُل عام يُحدَثُ فِيهِ مِنَ الشَّرِّ و البدعَةِ أَكثَرُ مِمّا كانَ﴾.
23- بی احترامی به پدر و مادر آشکار شده آن ها را سبک می شمارند و پدر و ما در نزد فرزندانشان از همه بدتر می گردند و فرزندان از این که به پدر و مادرشان افترا ببندند خوشحال می شوند. (نه تنها ناراحت نمی شوند و از آن ها دفاع نمی کنند بلکه از این که نسبت به آن ها دروغی گفته شده و متهم می شوند، خوشحال می شوند): ﴿العقوقُ قَد ظَهَرَ و استَخَفَّ بِالْوَالِدَيْن، وَ كَانَا مِنْ أسْوَءِ النَّاس حَالاً عِنْدَ الوَلَدِ و يَفْرِح بِأَن يَفْتَرى عَلَيْهِما﴾.
24- افرادی پیدا می شوند که اگر روزی گناه کبیره ای انجام ندهند غمگین هستند: ﴿الرّجُلُ إِذا مَرَّ بِهِ يَومُ وَ لَم يَكسِب فيهِ الذَّنْبَ العَظيم... کَئِیباً حَزِیناً﴾.
25- مردم نسبت به وقت نماز بی اعتنا می شوند: ﴿الصَّلَاةُ قَدِ استَخَفَّ بِأوقاتِها﴾.
1- گسترش عدالت اجتماعی؛ قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿و لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ رَجلُ مِن وُلدى فَيَمَلأُ الأرضَ عَدلاً و قِسطاً كَماً مُلِئَت ظُلماً و جَوراً﴾. (1)
اگر از عمر دنا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را به قدری طولانی فرماید تا آن که مردی از فرزندان من خروج نماید و زمین را از عدل و داد
ص: 360
پر سازد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
2- تصحيح انحرافات اعتقادی؛ قال على علیه السلام: ﴿یَعْطِفُ اَلْهَوَی عَلَی اَلْهُدَی إِذَا عَطَفُوا اَلْهُدَی عَلَی اَلْهَوَی وَ يَعطِفُ الرَّأيَ عَلى القُرآنِ اذَا عَطَفوا القرآنَ عَلَى الرَّأي﴾. (1)
(امام مهدی علیه السلام) هوای نفس را به هدایت الهی بر می گرداند، زمانی که مردم هدایت الهی را به خواسته های نفسانی برگردانده اند و آن گاه که مردم قرآن را تفسیر به رأی کنند او آراء و نظریات را به قرآن گرایش دهد.
3- از بین رفتن مشکلات از شیعیان؛ قال زین العابدين علیه السلام: ﴿ إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْ شِیعَتِنَا اَلْعَاهَهَ﴾.
زمانی که قائم ما اهلبیت قیام کند خداوند متعال از شیعیان ما سختی و گرفتاری را بر می دارد. (2)
4- پاک شدن زمین از خیانتکاران؛ قال علی علیه السلام: ﴿لَيَنزَعَنَّ عَنكُم قضاة السّوءِ و لَيَعزِلَنَّ عَنكُم أُمَراءَ الجَورِ و لَيُطَهِّرَنَّ الأرضَ مِن كُلِّ غاشّ﴾. (3)
(امام مهدی علیه السلام) قاضی های بدکار را برکنار و حاکمان ستمگر را عزل نموده و زمین را از وجود هر ناپاکی پاک می گرداند.
5- حاکمیت دینِ واحد ؛ قال الصادق علیه السلام: ﴿فَوَاللَّهِ يا مُفَضّل لَيَرفَعُ عَنِ المِلَلِ الأديانِ الإختلافِ وَ يَكونُ الدِّينُ كلّه واحداً﴾.(4)
6- رفاه اقتصادی؛ الف) قال الصّادق علیه السلام: ﴿يَطلُبُ الرّجلُ مِنكُم مَن يَصِل بِمالِهِ و يَأخُذُ مِنهُ زَكَاتَهُ فَلا يَجِدُ أحداً يَقبَلُ ذلك مِنه﴾. (5)
در دولت مهدی علیه السلام کسی به دنبال مستحق می گردد تا زکاتش را بپردازد ولی شخصی را نمی یابد که از او قبول کند.
ص: 361
ب) قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿يَتنعَمُ أُمّتى فى زَمَنِ المَهدى نِعْمَةً لَم يَتَنَعَمُوا مِثلَها قطَّ يُرسِلُ السَّماءَ عَليهم مِدراراً و لا تَدعُ الأرضُ شَيْئاً مِن نَباتِها الا أَخْرَجَتهة﴾. (1)
امت من در دوران مهدی علیه السلام به نعمت هایی می رسند که هرگز مانندش دیده نشده است. آسمان بارانش را پی در پی می فرستد و زمین نیز چیزی از گیاهان را در خود نگه نمی دارد بلکه آن را بیرون می فرستد.
7- بیرون رفتن کینه از دل بندگان؛ قال علی علیه السلام: ﴿لَو قَد قامَ قَائِمُنا... لَذَهَبَت الشَّحناءُ مِن قُلوبِ العِبادِ﴾. (2)
اگر قائم ما قیام کند... عداوت و کینه از سینه ها بیرون می رود.
8- رهایی از بردگی ؛ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿به (بالمهدى) يَخْرُجُ الذِّلَّ الرّقَ مِن أعناقكُم﴾. (3)
بوسیله او (امام مهدی علیه السلام) طوق ذلّت از گردن مردم خارج می شود.
9- قاطعیت در برخورد با دشمنان؛ ﴿يقوم القائم... عَلى العَرَبِ لَشَديد... لَيسَ شَأْنُهُ إِلَّا السَّيف... وَ لا يَأْخُذُهُ فِي الله لومة لائم....﴾ (4)
قائم علیه السلام قیام می کند... بر عرب ها سخت می گیرد. فقط شمشیر را می شناسد و در راه خدا ذره ای چشم پوشی نمی کند.
10- مساوات ؛ قال الباقر علیه السلام: ﴿و يُسَوّى بَينَ النّاسِ حَتَّى لا تَرى مُحتاجاً إلى الزكاة﴾. (5)
(امام مهدی علیه السلام) اموال را میان مردم چنان به تساوی تقسیم می کند که دیگر نیازمندی یافت نمی شود تا به او زکات دهند.
11- امنیت اجتماعی؛ الف) قال الصادق علیه السلام في قوله تعالى ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ
ص: 362
خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾: ﴿نَزَلَتْ فِي القَائِمِ وَ أصحابه﴾. (1)
آیه شریفه (و ترسشان را به امنیت و آسایش مبدّل ساخت) درباره قائم و اصحاب او نازل شده است.
ب) قال الصادق علیه السلام: ﴿اذا قامَ القائمُ حَكَمَ بِهِ العَدل و ارتَفَعَ فِي آيَامِهِ الجَورَ وَ أَمِنَت بِهِ السُّبُل﴾. (2)
زمانی که قائم علیه السلام ظهور کند، به عدالت حکم نموده و ستم در حکومتش برچیده می شود و به سبب وجود آن حضرت راه ها و جاده ها امن می گردد.
12- تکامل اندیشه ها
13- کامل شدن اخلاق؛ ﴿اذا قام قائمُنا وَضَعَ يَدَهُ عَلى رُؤوسِ العِبادِ فَجُمِعَ بِهِ عُقَولُهُم وَ أَكمَلَ بِهِ أَحْلاقَهُم﴾. (3)
چون قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقول آن ها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال می رساند.
14- حاکمیت جهانی؛ قال الباقر علیه السلام: ﴿فَيَفتَح الله لَهُ شَرقَ الْأَرْضِ وَ غَرِبِها﴾. (4)
(امام مهدی علیه السلام) با عنایت خداوند شرق و غرب زمین را فتح می کند.
15- توسعه راه ها
16- ایجاد بهداشت عمومی؛ قال الصادق علیه السلام: ﴿و يُوَسِّعُ الطَّريقَ الأعظَمَ وَ يَهدِمُ كُلَّ مَسجِدٍ عَلى الطَّريق و يَسُدُّ كُلَّ کُوَّهٍ إِلَی اَلطَّرِیقِ وَ کُلَّ جَنَاحٍ وَ کَنِیفٍ وَ مِیزَابٍ إِلَی اَلطَّرِیقِ﴾. (5)
جاده های اصلی را توسعه می دهد هر مسجدی که بر سر راه باشد تخریب می کند بالکن ها را می شکند و پنجره هایی که به کوچه باز شود را می بندد، هر بالکن فاضلاب و ناودانی را به که کوچه ها باشد از بین می برد.
17- شکوفایی علم و دانش؛ قال الصادق علیه السلام: ﴿اَلْعِلْمُ سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً
ص: 363
فَجَميعُ ما جاءَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ فَلَم يَعرِفِ النّاس حتى اليوم غَير حَرفَين فَإذا قام قائمنا أخرَجَ الخَمْسَةَ و العشرينَ حَرفاً فَبَثّهَا فِي النّاس...﴾. (1)
علم و دانش بیست و هفت حرف است و تمام آن چه پیامبران برای مردم آورده اند دو حرف بیش نبوده و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، اما هنگامی که قائم ما قیام کند بیست و پنج حرف دیگر را آشکار می سازد.
19- دوستی ویژه میان مردم ؛ قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿إِذا قامَ القآئِمُ جآءَتِ المُزامِلَةٌ و يَأتى اَلرَّجُلُ إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُحاجَتَهُ لا يَمَنَعَهُ﴾. (2)
هنگامی که حضرت قائم علیه السلام بیاید دوستی و یگانگی برقرار می شود بطوری که هرکس هر چه نیاز دارد بدون هیچ منعی از جیب برادر دینی اش بر می دارد.
انتظار به حالت مسی گفته می شود که از وضع موجود ناراحت است و برای ایجاد وضع بهتر تلاش می کند مانند بیماری که انتظار بهبودی را می کشد یا پدری که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است یا تاجری که از وضع کساد بازار رنج می برد. در این جا هر سه نفر از وضع موجود ناراحتند و برای ایجاد وضع بهتر تلاش می کنند.
از نظر دین کسی منتظر است که از وضع جامعه ای که آلوده به گناه است رنج می برد و برای وضع بهتر تلاش می کند.
این حقیقت مسلم است که آن چه مورد انتظار است هرچه مقدس تر باشد
ص: 364
انتظارش نیز ارزنده تر خواهد بود انتظار نوع مردم بر محور مسائل مادی و دنیوی دور می زند یکی منتظر گرفتن مدرک تحصیلی است یکی منتظر خرید مرکب سواری و دیگری منتظر خرید منزلی وسیع و.... گروه اندکی هم منتظر اصلاح جامعه از فساد و گناه هستند تا در پرتو اصلاح جامعه هرکس به حق طبیعی خود نائل شود و این هدف در زمان حضرت مهدی علیه السلام محقق می گردد. از این رو در روایات بهترین عبادت و عمل انتظار فرج معرفی شده است:
الف) قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿أفضَلُ العِبادَةِ انتظارُ الفَرَج﴾. (1)
ب) قال الجواد علیه السلام: ﴿أفضَلُ أعمالِ شيعَتِنا انتظارُ الفَرَج﴾. (2)
انتظار حکومت حضرت مهدی علیه السلام از چند جهت عامل ارزش و کمال است:
الف) (اعتقادی) با انتظار فرج همواره اعتقاد به امام زمان علیه السلام در میان مردم زنده می ماند.
ب) (سیاسی) کسی که منتظر حکومت عدل است حکومت های ظالم و ستمگر را نمی پذیرد.
ج) (تربیتی و اخلاقی) کسی که منتظر است به مردم خیانت نمی کند، دروغ نمی گوید، غیبت نمی کند و....
د) (عرفانی) کسی می تواند منتظر فرج باشد که در تنگنا قرار گرفته باشد اگر کسی در تنگنا نباشد فرج برای او معنی ندارد مثل کسی که در زندان نیست بگوید من منتظر آزادی از زندان هستم کسی که امام را شناخته دوری امام برای او سخت است و در تنگنا قرار گرفته و احساس می کند در فشار است لذا در دعای ندبه می گوید: «عزیزُ عَلَيَّ أَن أَرى الخَلقَ و لا تُرى».
ص: 365
الف) پرهیزکاری و حسن خلق: قال الصادق علیه السلام: ﴿مَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ مِن أَصحابِ الا القائِمِ فَلَيَنتَظِر وَ ليَعمَل بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَخلاقِ و هُو منتظر﴾. (1)
هرکس می خواهد از یاوران قائم علیه السلام باشد باید انتظارش را بکشد و در عین انتظار به تقوا و خوش خلقی رفتار نماید.
ب) محبت امام علیه السلام: ﴿قُل لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ (2)
ج) دعا برای سلامتی امام زمان علیه السلام: ﴿أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُمْ﴾. (3)
برای دعجیل در امر فرج بسیار دعا کنید پس به درستی که این دعا کردن برای شما فرج است.
د) اطاعت قال الصادق علیه السلام: ﴿هُم أَطْوَعَ لَهُ مِن الأَمَةِ لِسَيِّدِها﴾. (4)
(یاران مهدی علیه السلام) در برابر فرمان امامشان از کنیز در برابر مولایش مطیع تر هستند.
ه)- آمادگی نظامی قال الصادق علیه السلام: ﴿ لِیُعِدَّنَّ أَحَدُکُمْ لِخُرُوجِ اَلْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً﴾. (5)
باید هر فردی از شما مسلمانان و لو با داشتن یک تیر (برای مبارزه با دشمنان او) آمادگی برای قیام آن حضرت علیه السلام داشته باشید.
و) احساس ناراحتی از فراق امام ﴿اللّهم إنّا نَشكوا إِلَيكَ فَقدَ نَبيّنا و غَيبَةَ وَلِيِّنا﴾. (6)
پروردگارا ما از نبودن پیامبران و غیبت ولیمان به تو شکایت می کنیم.
ص: 366
﴿عزيزُ عَلَيَّ أَن أَرى الخَلقَ و لا تُرى﴾. (1)
الف) قال الصادق علیه السلام: ﴿يا ابا بصير طوبى لشيعة قائِمِنا المُنتَظِرُونَ لِظُهوره فى غَيبَتِهِ و المُطيعينَ لَهُ في ظُهُورِهِ اولئك اولياءُ اللهِ الَّذِينَ لا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يحزنون﴾. (2)
ای ابابصیر! خوش به حال شیعیان قائم ما که منتظر ظهور او در زمان غیبت و مطیع او در زمان ظهور هستند آن ها اولیاء خدا هستند که هیچ ترس و اندوهی ندارند.
ب) قال زين العابدين علیه السلام: ﴿المُنتَظِرُونَ لِظُهورِهِ أَفضَلُ أَهلِ كُلِّ زمان﴾. (3)
منتظران ظهور امام مهدی علیه السلام بهترین انسان ها در هر زمان هستند.
الف) قال على علیه السلام: ﴿الآخِذُ بِأَمرِنا مَعَنا غداً فى حَظِيرَةِ القُدسِ وَ المُنتَظِرُ لأمرِنا كَالمُتَشَحْطِ بِدَمِهِ فِي سَبيلِ اللَّهِ﴾. (4)
کسی که پذیرای امر ما باشد فردا در حریم قدس با ماست و کسی که منتظر فرج باشد مانند کسی است که در راه خدا به خون آغشته گردد.
ب) قال الصادق علیه السلام: ﴿مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ مُنتَظِرُ لِهَذَا الأَمر كَمَن هُوَ مَعَ القَائِمِ فِي للا فسطاطي... لا بَل كَمَن قارَعَ مَعَهُ بِسَيفِهِ... لا وَاللَّهِ الآكَمَنِ اسْتُشْهِد مَعَ رَسول الله صلی الله علیه و آله...﴾ (5)
هرکس از شما در حال انتظار ظهور حاکمیت دین خدا بمیرد مانند کسی
ص: 367
است که در خیمه قائم علیه السلام باشد نه بلکه مانند کسی که در رکاب او با شمشیر بجنگد، نه به خدا سوگند مانند کسی است که در رکاب پیامبر خدا شهید شده باشد.
ص: 368