آینه کمال : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق - امام هادی(ع)

مشخصات کتاب

سرشناسه : دهقان اکبر، 1344 - عنوان و نام پديدآور : آینه کمال : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق اکبر دهقان مشخصات نشر : قم آستانه مقدسه قم انتشارات زائر 1380. مشخصات ظاهری : 247 ص. فروست : انتشارات زائر آستانه مقدسه ؛ 51. شابک : 8000 ریال : 964-6401-42-2 یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس عنوان دیگر : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق موضوع : ائمه اثناعشر -- سرگذشتنامه موضوع : زیارتگاه های اسلامی -- عراق شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم انتشارات زائر رده بندی کنگره : BP36/5 /د9آ9 1380 رده بندی دیویی : 297/95 شماره کتابشناسی ملی : م 80-12825

امام هادي از ولادت تا شهادت

امام هادي عليه السلام در 15 ذيحجه، سال 212 هجري در روستاي «صريا» نزديك مدينه به دنيا آمد. پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام و مادرش سمانه و مرقد مطهرش در سامرا است. دوران زندگي حضرت دو مرحله دارد: الف: حدود هشت سال پيش از امامت از سال 212 تا 220. ب: دوران امامت كه حدود 33 سال است و در سخت ترين شرايط مي زيست. زيرا با خلفاي گوناگوني مواجه شد كه هر يك به گونه اي امام عليه السلام را آزار دادند و مدت حكومت طاغوتهاي معاصر حضرت به اين ترتيب است: 1- معتصم عباسي حدود 7 سال. 2- واثق پسر معتصم حدود 5 سال. 3- متوكل برادر واثق حدود 15 سال. 4- منتصر پسر متوكل 6 ماه. 5- مستعين پسرعموي منتصر حدود 5 سال. 6 - معتز پسر ديگر متوكل حدود 2 سال و سرانجام آن حضرت با دسيسه معتز توسط معتمد عباسي مسموم شده و به شهادت

رسيد. [1] . [ صفحه 192]

سيره ي عملي و اخلاق امام هادي

عبادت

ابن كثير درباره ي امام هادي عليه السلام مي نويسد: او عابدي وارسته و زاهدي بي همتا بود؛ «و كان عابدا زاهدا» [2] . امام هادي عليه السلام كه شبانگاه به مناجات الهي برمي خاست، پيوسته اين دعا را تكرار مي كرد: «الهي مسيئي قد ورد و فقير قد قصد، لا تخيب سعيه و ارحمه و اغفر له خطأه»؛ [3] بارالها! گنهكاري بر تو وارد شده و تهيدستي به تو روي آورده است؛ تلاشش را بي نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از لغزشش درگذر.

سخاوت

ابن شهرآشوب مي گويد: گروهي از شيعيان مركب از ابوعمرو و عثمان بن سعيد، احمد اسحاق اشعري و علي بن جعفر حمداني به ديدار امام عليه السلام رفتند حضرت به هر يك از آنان مبلغ 30 هزار دينار را بخشيدند تاكنون اين مقدار انفاق را از كسي نشنيده ايم. [4] . اسحاق جلاب مي گويد: من براي ابوالحسن گوسفندان زيادي خريدم. وي مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد كه من آنجا را [ صفحه 193] نمي شناختم. سپس دستور داد تا تمامي آن گوسفندان را ميان فقرا تقسيم كردم. [5] .

حلم و بردباري

بريحه عباسي كه از سوي دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مكه و مدينه منصوب شده بود. نزد متوكل سعايت كرد و براي او نوشت: اگر نيازي به مكه و مدينه داري، علي بن محمد را از اين شهر دور كن. زيرا وي مردم را به سوي خود مي خواند و گروه زيادي نيز از او پيروي مي كنند. بر اثر سعايت هاي بريحه، متوكل امام عليه السلام را از مدينه به سامرا تبعيد كرد و بريحه نيز امام عليه السلام را همراهي مي كرد. در ميان راه به امام عليه السلام گفت: مي دانيد كه سبب تبعيد شما من بودم و سوگند مي خورم كه اگر نزد متوكل از من شكايت كني، تمامي درختان شما را در مدينه آتش مي زنم و خدمتكاران شما را مي كشم. امام عليه السلام فرمود: نزديكترين راه براي شكايت از تو اين بود كه ديشب شكايت تو را نزد خداوند بردم و بر غير خدا عرضه نخواهم داشت. بريحه چون اين سخن را از امام شنيد، به پاي حضرت افتاد و با تضرع و زاري از امام عليه السلام تقاضاي عفو

و بخشش كرد. آن گاه امام عليه السلام فرمود: تو را بخشيدم. [6] . [ صفحه 194]

نيكوكاري با دشمن

دمل و زخمي در بدن متوكل پيدا شده بود كه به سبب آن متوكل در آستانه ي مرگ قرار گرفت. مادر وي نذر كرد كه اگر فرزندش شفا پيدا كند، پول فراواني براي حضرت هادي عليه السلام بفرستد. روزي وزير متوكل (فتح بن خاقان) به او گفت: كاش براي امام هادي عليه السلام پيام مي فرستادي و از او روش معالجه ي وي را جويا مي شدي. متوكل شخصي را فرستاد و موضوع را به آگاهي امام عليه السلام رساند. حضرت به او فرمود: پشكل زير دست و پاي گوسفند را با گلاب مخلوط كنند و روي زخم بگذارند. هنگامي كه پيك، سخن امام عليه السلام را نقل كرد، اطرافيان وي خنديدند و متوكل را مسخره كردند، ولي فتح بن خاقان گفت: امام آگاه تر از همه است و دستور او تأثير دارد. سرانجام به همان دستور عمل كردند، متوكل در خواب آرامي فرورفت، سپس زخم او سرباز كرد و چرك هاي زخم بيرون آمد و شفا يافت. سلامتي او را به مادرش خبر دادند، او براي اداي نذر خود ده هزار دينار در ميان كيسه اي گذارد و براي حضرت هادي عليه السلام فرستاد. پس از آن كه متوكل از بستر بيماري برخاست، شخصي از امام نزد متوكل سعايت كرد و گفت: براي امام عليه السلام پول و هدايا فرستاده مي شود. (و شايد براي حكومت تو خطر داشته باشد) متوكل به وزير دربارش، سعيد، [ صفحه 195] دستور داد تا شبانه به منزل امام حمله كنند و هر چه پول و اسلحه در منزل امام است مصادره كنند. سعيد مي گويد:

من شبانه به منزل امام رفتم، نردبان گذاشتم كه از روي ديوار وارد منزل شوم، چند پله كه پايين رفتم، به سبب تاريكي هوا متحير شدم، ناگاه حضرت مرا با نام صدا كرد. اي سعيد، همانجا بايست تا براي تو شمع بياورند. وقتي شمع آوردند، پايين رفتم و وارد منزل شدم امام عليه السلام را ديدم كه جبه اي از پشم پوشيده و عمامه اي از پشم به سر بسته و سجاده ي خود را روي حصيري انداخته و رو به قبله نشسته است. سپس به من فرمود: برو در اين اتاق ها جستجو كن. من رفتم، اما چيزي پيدا نكردم، مگر كيسه ي پولي كه مهر مادر متوكل روي آن زده شده بود و يك شمشير زير سجاده ي حضرت بود. همه را برداشتم و نزد متوكل بردم. چون از داستان نذر مادرش باخبر شد، كيسه ي ديگري به آن ضميمه كرد و براي امام عليه السلام فرستاد و به سعيد گفت: از امام عذرخواهي كن. سعيد مي گويد: وقتي شمشير و پول ها را بردم و از حضرت معذرت خواهي كردم، به وي گفتم: من مأمور هستم و مأمور معذور است، حضرت فرمود: «و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون»% [7] .

مبارزه با صوفيه

روزي امام هادي عليه السلام يكي از شيعيان را مشاهده كرد كه يك ماهي به [ صفحه 196] دست گرفته و با وضع نامنظمي(و صوفي منشانه) مي برد. در ضمن گفتاري به او فرمود: «يا معشر الشيعه! انكم قد عاداكم الخلق، فتزينوا لهم بما قدرتم عليه»؛ اي گروه شيعيان! شما دشمن زيادي داريد، هر اندازه مي توانيد نظافت را رعايت كنيد و خود را زينت دهيد. محمد بن حسين ابي خطاب گويد: با امام هادي

عليه السلام در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله نشسته بودم. ناگاه گروهي از صوفيان وارد مسجد شدند و به ذكر «لا اله الا الله» مشغول گشتند. امام رو به ما كرد و فرمود: «لا تلتفتوا الي هؤلاء الخداعين، فانهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين»؛ به اين فريبكاران توجه نكنيد. آنان جانشينان شياطين و ويرانگران بنيادهاي دين هستند. شب زنده داري آنان براي به دست آوردن غذاهاي چرب و شيرين است. سپس فرمود: «من ذهب الي زيارة أحد منهم حيا و ميتا، فكأنما ذهب الي زيارة الشيطان و عبدة الأوثان»؛ كسي كه به ديدار زنده و مرده آنان برود، گويا به ديدار شيطان و بت پرستان رفته است. يكي از شيعيان عرض كرد: گر چه به امامت شما معتقد باشد؟ حضرت خشمگينانه فرمود: از اين تصورات برحذر باش. كسي كه امامت ما را پذيرفته باشد، برخلاف روش ما قدم برنمي دارد.

مبارزه با غلات

غلات افرادي بودند كه درباره ي امامان معصوم عليهم السلام غلو مي كردند؛ [ صفحه 197] يعني آنان را خدا مي دانستند. امامان عليهم السلام در برابر آنان موضع قاطع و خشن مي گرفتند و آنان را نجس مي دانستند و از خود طرد مي كردند. يكي از شيعيان در مورد چند نفر از غلات و رفتارشان براي امام هادي عليه السلام نامه اي نوشت و كسب تكليف كرد. امام عليه السلام در پاسخ نوشت: «ليس هذا من ديننا فاعتزلوهم»؛ روش و برنامه ي آنان از دين ما نيست، از آن ها دوري كنيد. از روايات و گفتار دانشمندان برمي آيد كه سران غلات و بدعتگزاران در زمان امام هادي عليه السلام افراد زير بودند: قاسم بن يقطين، هاشم بن ابي هاشم، ابوالسهري، ابن أبي الزرقا، جعفر بن واقد، فارس بن حاتم،

شفوز بن فارس. [8] . روزي امام عليه السلام به مجلس متوكل وارد شد و نزديك او نشست متوكل در عمامه حضرت دقت كرد و گفت: پارچه ي بسيار نفيسي است. سپس از روي اعتراض گفت: اين عمامه را چند خريده اي؟ امام عليه السلام فرمود: كسي كه براي من آورده 500 درهم نقره خريده است. متوكل گفت: اسراف كردي! حضرت فرمود: شنيده ام همين روزها كنيز زيبايي براي خود به هزار دينار خريداري كرده اي. متوكل جواب داد: صحيح است. حضرت فرمود: من با 500 درهم براي شريف ترين عضو بدنم، عمامه خريده ام و تو براي پست ترين اعضايت هزار دينار مصرف كرده اي؛ [ صفحه 198] انصاف بده كدام يك اسراف است؟ متوكل شرمنده شد و گفت: انصاف آن است كه ما در اعتراض به بني هاشم سودي نمي بريم. [9] .

آراي دانشمندان درباره امام هادي

امام هادي عليه السلام پيوسته زير نظر حكومت هاي ستمگر بود و تلاش مي شد كه امام با مردم تماش نداشته باشد. با اين حال، آن مقدار از فضايل اخلاقي و علمي از او بروز كرده كه دانشمندان، حتي دشمنان اهل بيت عليهم السلام را به تحسين و تمجيد آن بزرگوار واداشته است. اكنون به پاره اي از آراء اشاره مي شود: 1- يافعي مي گويد: «كان عليه السلام متعبدا فقيها اماما»؛ امام هادي امامي بود فقيه و متعبد. [10] . 2- ابن صباغ مالكي يكي از بزرگان علم مي گويد: فضيلت ابوالحسن علي بن محمد هادي زبانزد خاص و عام است و آوازه ي فضلش سراسر گيتي را درنورديده است. فضيلتي ذكر نمي شود مگر آن كه نام آن امام قرين آن است... حضرتش مستجمع مكارم و معالي اخلاق است. [11] . 3- ابن شهرآشوب گويد: امام عليه السلام از همه خوش سيماتر و راستگوتر

بود. زيبايي ايشان دلها را ربوده و كلام ايشان از دور خردها را سرگشته مي كرد. [12] . 4- قطب راوندي مي گويد: اوصاف امامت و شرايط آن در علي بن [ صفحه 199] هادي جمع شده بود و فضل و علم و صفات نيك ايشان به اوج كمال رسيده بود. [13] . 5- ابن حجر مي گويد: «و كان وارث أبيه علما و سخاء»؛ او در دانش و بخشش وارث پدرش بود. [14] .

اصحاب و شاگردان امام هادي

آقاي سيد باقر شريف قرشي 178 نفر از شاگردان و اصحاب امام هادي عليه السلام را نام مي برد كه به طور مستقيم از آن بزرگوار حديث نقل كرده اند. مانند: 1- ابراهيم بن اسحاق 2 - ابراهيم بن مهزيار 3- احمد بن اسحاق اشعري قمي 4- احمد بن أبي عبدالله برقي 5- احمد بن حمزه 6- ايوب بن نوح 7- حسين بن اميد بصري 8- حفص مروزي 9- خيران خادم 10- ريان بن صلت 11- صالح بن محمد همداني 12- علي بن حسن فضال 13- فضل بن شاذان نيشابوري 14- كافور خادم 15- محمد بن علي بن مهزيار 16- نضر بن محمد همداني 17- يعقوب بن زيد. [15] . اكنون به شرح كوتاهي درباره ي زندگي برخي از اصحاب برجسته ي [ صفحه 200] آن حضرت اشاره مي شود: عبدالعظيم حسني؛ اين بزرگوار از نواده هاي امام مجتبي عليه السلام است. او در محضر امام هادي عليه السلام منزلتي بزرگ داشت كه امام به ابوحماد رازي فرمود: اي حماد! اگر در شهر و محل سكونت خويش (شهر ري) در مسائل ديني به مشكلي برخورد كردي، از عبدالعظيم بپرس و سلام مرا به او برسان. روزي عبدالعظيم به محضر امام هادي عليه السلام رسيد.

حضرت به او فرمود: آفرين بر تو باد اي ابوالقاسم تو حقيقتا ولي و دوست ما هستي؛ «مرحبا بك يا أباالقاسم! أنت ولينا حقا». آنگاه عبدالعظيم خلاصه اي از اعتقادات خود را نسبت به مبدأ و معاد و عدل الهي و امامت و نبوت بيان كرد و نام همه ي ائمه اطهار عليهم السلام را ذكر كرد و پس از نام حضرت جواد عليه السلام عرض كرد: اكنون شما امام من هستيد. سپس از فروع دين سخن گفت. در اين هنگام امام عليه السلام به او فرمود: «يا أباالقاسم! هذا و الله ديني و دين الذي ارتضاه لعباده، فاثبت عليه ثبتك الله بالقول الثابت في الحيوة الدنيا و الآخرة»؛ اي ابوالقاسم، سوگند به خدا! اين همان دين من و دين كساني است كه خداوند آن را براي بندگانش پذيرفته است. بر آن استوار باش، خداوند تو را به سخن استوار در دنيا و آخرت ثابت قدم فرمايد. [16] . [ صفحه 201] در عظمت عبدالعظيم همين بس كه امام هادي عليه السلام فرمود: زيارت ايشان ثواب زيارت امام حسين عليه السلام را دارد. عبدالعظيم حسني به دستور امام هادي عليه السلام براي حفظ جان خود از ناحيه ي متوكل از شهر سامرا بيرون رفت و به صورت پيك (پستچي) از راه طبرستان (مازندران) به شهر ري آمد و در آنجا اقامت گزيد. [17] . 19- ابن سكيت؛ يعقوب بن اسحاق معروف به ابن سكيت اهوازي از علماي محقق و اديبان نامي شيعه است. او در علم لغت، شعر، منطق، فلسفه و ادبيات سرآمد دانشمندان عصر خود بود و كتاب هاي مختلفي نيز نوشته است. مورخان 23 كتاب او را نام برده اند. [18] . متوكل ابن سكيت را مجبور

كرد كه به دو پسرش معتز و مؤيد درس بدهد. روزي متوكل از او پرسيد: دو پسر من نزد تو محبوب تر است يا حسن و حسين عليه السلام؟ ابن سكيت گفت: به خدا قسم! قنبر، خادم حضرت علي عليه السلام، نزد من بهتر از تو و دو فرزندت است؛ «و الله! ان قنبرا، خادم علي بن أبي طالب عليه السلام خير منك و من ابنيك» متوكل بسيار عصباني شد و دستور داد زبانش را از پشت سرش بيرون آوردند و بدين سان شهيد شد و به ديار باقي شتافت. [19] . 20- عثمان بن سعيد؛ وي همان كسي است كه پس از شهادت امام عسكري نخستين نايب خاص امام زمان عليه السلام در غيبت صغرا بود و از سال [ صفحه 202] 260 تا سال 300 (چهل سال) مقام نيابت را بر عهده داشت و در سال 300 از دنيا رفت و پس از او، مقام نيابت به پسرش محمد بن عثمان رسيد. عثمان بن سعيد و پسرش مورد تأييد كامل امام حسن عسكري عليه السلام بود، به گونه اي كه به احمد بن اسحاق فرمود: «فاسمع لهما و أطعهما، فهما الثقتان المأمونان»؛ به سخن آنان گوش فراده و از آنان پيروي كن. آنان دو، امين و مورد اطمينان هستند. [20] . 21- أبوهاشم جعفري؛ از نوادگان جعفر طيار فردي مورد وثوق و صاحب منزلت بزرگي بود. او از زمان حضرت رضا عليه السلام تا امام زمان عليه السلام را درك كرده و از همه ي آنان روايت كرده است. سيد بن طاووس او را از وكلاي امامان شمرده است. ابوهاشم جعفري اشعاري نيكو در مناقب ائمه عليهم السلام سروده و معجزات زيادي از امام هادي عليه السلام

مشاهده كرد. [21] .

سخنان امام هادي

1- «من اتقي الله يتقي و من أطاع الله يطاع»؛ [22] كسي كه از خداوند حريم بگيرد و از او بترسد، مردم از او مي ترسند و هر آن كه از خداوند اطاعت كند، ديگران از او پيروي مي كنند. 2- «من رضي عن نفسه، كثر الساخطون عليه»؛ [23] انسانهاي از خود راضي، دشمنان زيادي دارند. 3- «أذكر مصرعك بين يدي أهلك، حيث لا طبيب يمنعك و [ صفحه 203] لا حبيب ينفعك»؛ [24] بستر مرگ خودت را در ميان خانواده ات به ياد آور، نه طبيبي مانع مرگ تو خواهد شد و نه دوستي به تو سودي مي رساند. 4- «لا تطلب الصفا ممن كدرت عليه و لا الوفاء ممن غدرت به و لا النصح ممن صرفت سوء ظنك اليه، فانما قلب غيرك لك كقلبك له»؛ [25] كسي را كه تلخ كام كرده اي، توقع صفا و صميميت نداشته باش و نسبت به هر كس پيمان شكني كردي، خواستار وفاداري او مباش و از آن كه به او بدگمان هستي، انتظار نصيحت نداشته باش. زيرا دل و انديشه ي ديگران به تو مانند دل و انديشه ي تو به ديگران است. 5- «الدنيا سوق ربح فيما قوم و خسر آخرون»؛ [26] دنيا بازاري است كه گروهي در آن سود مي برند و گروهي ديگر ضرر مي كنند. 6- «الناس في الدنيا بالأموال و في الآخرة با الأعمال»؛ [27] در دنيا مردم به ثروت شناخته مي شوند، ولي در آخرت به كردار. 7- «من هانت عليه نفسه فلا تأمن شره»؛ [28] آن كه حرمت خويشتن را نگه نمي دارد، از شر او در امان مباش. 8- «خير من الخير فاعله و

أجمل من الجميل قائله و أرجح من العلم حامله و شر من الشر جالبه» [29] . بهتر از كار خوب به جا آورنده ي آن است، زيباتر از زيبا گوينده ي آن [ صفحه 204] است، برتر از علم كسي است كه داراي علم و دانش است و بدتر از بد مرتكب شونده ي آن است. 9- «الحكمة لا تنجع في الطباع الفاسدة»؛ [30] حكمت (عملي) در طبيعت هاي فاسد قرار نمي گيرد. 10- «من جمع لك وده و رأيه فاجمع له طاعتك»؛ [31] هر آن كه محبت و رأي خود را براي تو قرار داد، تو نيز از آراي او پيروي كن. [ صفحه 205]

معجزات حضرت هادي

اخبار غيبي

الف: سعيد ملاح مي گويد: جمعي از ما به خانه اي براي وليمه دعوت شديم. امام هادي عليه السلام نيز در آن مجلس بود. جواني مكرر شوخي مي كرد و مي خنديد. حضرت فرمود: اين جوان موفق به غذا خوردن نمي شود زيرا خبر ناگواري به او مي رسد، تا سفره را انداختند، به جوان خبر دادند كه مادرت از پشت بام افتاده و از دنيا رفته است او بدون آن كه غذا بخورد، مجلس را ترك كرد. [32] . ب: مجلس باشكوهي منسوب به يكي از خلفا تشكيل و امام هادي عليه السلام نيز در آن مجلس دعوت شده بود. وقتي حضرت وارد شد همه به احترام امام عليه السلام برخاستند. در ميان آنان جواني بود كه مكرر سخنان بيهوده مي گفت و مي خنديد. حضرت خطاب به او فرمود: چرا مي خندي و از ياد خدا غافلي؟ با اين كه پس از سه روز، تو از اهل قبور هستي. حاضران تعجب كردند. همه منتظر بودند تا ببينند پس از سه روز چه حادثه اي

رخ مي دهد. پس از سه روز آن جوان از دنيا رفت و در قبرستان دفن گرديد و از اهل قبور شد. [33] . [ صفحه 206] ج: خيران اسباطي مي گويد: وارد مدينه شدم و خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم. حضرت از من پرسيد: واثق حالش چگونه بود؟ گفتم: در عافيت و سلامتي. فرمود: جعفر چه مي كند؟ گفتم: به بدترين حال در زندان محبوس بود. فرمود: ابن زيات (وزير سابق) چه مي كند؟ گفتم: فرمان او مطاع بود و امر او را اجرا مي شد. حضرت فرمود: واثق كه در عافيت بود، از دنيا رفت و جعفر (متوكل) كه در زندان بود، به جاي او نشست و ابن زيات هم كشته شد. عرض كردم: اين حوادث كي اتفاق افتاد؟ فرمود: پس از آمدن تو، در فاصله ي 6 روز. [34] .

هلاكت دشمن

روزي حضرت هادي عليه السلام وارد منزل متوكل شد و به نماز ايستاد. يكي از دشمنان به امام گفت: شما چقدر رياكار هستي. حضرت پس از فراغت از نماز به او فرمود: اگر در اين نسبتي كه به من دادي، دروغ گفتي، خداوند تو را هلاك سازد. در همان لحظه او روي زمين افتاد و از دنيا رفت. [35] .

احترام به امام

به متوكل گفتند: چرا مأموران تو تا اين اندازه به حضرت هادي احترام [ صفحه 207] مي كنند و اجازه نمي دهند به هنگام ورود خودش پرده را بلند كرده يا در را باز كند. اگر مردم بفهمند، مي گويند: خليفه او را شايسته مي داند، وگرنه با او اين گونه رفتار نمي كرد. متوكل دستور داد كه ديگر كسي براي امام عليه السلام پرده را بلند نكند، اما پس از آن هر گاه امام وارد مي شد، بادي مي وزيد و پرده خود به خود بلند مي شد و به هنگام خروج نيز اين عمل تكرار مي شد. متوكل وقتي اين فضيلت را مشاهده كرد، به درباريان دستور داد كه مانند گذشته با وي رفتار كنند و به امام احترام بگذاريد.% [36] .

ابهت و عظمت امام

راوي مي گويد: هر زماني كه حضرت هادي عليه السلام وارد مي شد، تمامي مردم در برابر او از مركب خود پياده مي شدند. بعضي گفتند: ما چرا در برابر اين پسر پياده شويم كه نه شرافت او از ما بيشتر است و نه سن او از ما زيادتر است. به خدا سوگند كه براي او پياده نمي شويم. ابوهاشم جعفري مي گويد: به خدا سوگند! وقتي او را ببينيد، پياده خواهيد شد، در حالي كه خوار باشيد. وقتي امام عليه السلام وارد شد، همگي به احترام حضرت پياده شدند. ابوهاشم به آنان گفت: پس سوگندتان چه شد؟ آنان گفتند: به خدا قسم! نتوانستيم خودداري كنيم و بي اختيار پياده شديم؛ «و الله ما ملكنا أنفسنا حتي ترجلنا». [37] . [ صفحه 208] شيخ طوسي قدس سره از اسحق بن عبدالله علوي نقل مي كند: ميان پدرم و عموهايم در چهار روزي كه روزه مستحب است. اختلاف پديد آمد.

در آن هنگام حضرت در «صريا» مي زيستند. پدر و عموهايم خدمت امام عليه السلام رسيدند. حضرت فرمود: براي پرسش از چهار روزي كه در ايام سال روزه اش مستحب است. پيش من آمده ايد. آنان گفتند: آري! حضرت فرمود: در 17 ربيع الأول روز تولد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و 27 رجب مبعث آن حضرت 25 ذي القعده روز دحوالأرض (شكافته شدن و بيرون آمدن زمين از ميان آب) و 18 ذي الحجه روز غدير. [38] .

دو نيم شدن نگين انگشتر

شخصي به نام يونس نقاش همسايه ي حضرت هادي عليه السلام بود و بيشتر اوقات در خدمت حضرت بود. روزي ترسان وارد شد و گفت: موسي بن بغا نگيني گران قيمت به من داده تا بر روي آن چيزي نقش كنم، ولي به هنگام كار، آن نگين شكست و دو نيم شد و بايد فردا آن را تحويل دهم. اگر صاحبش بفهمد، مرا اذيت مي كند. حضرت فرمود: به منزل خود برو و جز خوبي چيزي نخواهي ديد. فردا پيك موسي آمد و گفت: موسي تو را به جهت كاري خواسته است وقتي پيش وي رفتم، گفت: كنيزهاي من درباره ي آن نگين اختلاف [ صفحه 209] كرده اند، آيا ممكن است آن را دو نيم كني. من نيز گفتم: مرا مهلت بده تا فكري درباره ي آن بكنم، وقتي داستان را به عرض امام عليه السلام رسانيد آن حضرت فرمود: خوب پاسخ گفتي. [39] .

استجابت دعاي امام

شخصي به نام ابوموسي مي گويد: خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم و عرض كردم: متوكل حقوق مرا قطع كرده و اين به سبب ارادتي است كه من به شما دارم. دستور فرماييد تا حقوق مرا بدهند. حضرت فرمود: كار تو ان شاء الله درست خواهد شد. وقتي شب شد، چند نفر از جانب متوكل پي در پي به طلب من آمدند و مرا نزد او بردند. چون نزديك منزل او شدم، فتح بن خاقان مرا ديد و گفت: اي مرد! شب در منزل خود قرار نمي گيري و مرا به زحمت انداختي. سپس پيش متوكل رفتم، وي گفت: ما از تو غافل شديم! پس، چرا تو از ما ياد نمي كني و حقوق خود را متذكر نمي شوي؟ چقدر

از ما مي خواهي؟ من نيز مقدار آن را گفتم. آن گاه متوكل دستور داد كه دو برابر آنچه را طلب داشتم، به من دادند هنگام بيرون رفتن به فتح بن خاقان گفتم: امام هادي عليه السلام به اينجا آمد؟ گفت: نه. ... متوكل فرستاد؟ ... فتح بن خاقان گفت: شك ندارم كه امام هادي عليه السلام براي [ صفحه 210] تو دعا كرده است به ايشان بگو براي من نيز دعا كند. چون خدمت حضرت رسيدم. فرمود: اي ابوموسي «هذا وجه الرضا» يعني علامت خشنودي را در چهره ي تو مي بينم. گفتم: آري. به بركت شما، اما شنيدم كه شما نزد متوكل نرفتيد و از او تقاضا نكرديد! فرمود: خداوند مي داند به هنگام مشكلات ما جز به او پناه نمي بريم و بر غير او توكل نمي كنيم. گفتم: فتح بن خاقان نيز التماس دعا داشت. حضرت فرمود: او ما را در ظاهر دوست دارد و در باطن چنين نيست و دعا براي او فايده اي ندارد. گفتم: اي مولاي من! دعايي به من بياموز. فرمود: دعايي است كه من بسيار مي خوانم و از خداوند خواسته ام كه محروم نفرمايد كسي كه بعد از من و در مشهد من آن را بخواند و آن دعا اين است: «يا عدتي عند العدد و يا رجائي و المعتمد و يا كهفي و السند و يا واحد يا أحد، يا قل هو الله أحد أسئلك اللهم بحق من خلقته من خلقك و لم تجعل في خلقك مثلهم أحدا، أن تصلي عليهم و افعل بي كيت و كيت». [40] .

آگاهي ابوهاشم به زبان هاي مختلف

ابوهاشم جعفري مي گويد: خدمت حضرت شرفياب شدم و با من با زبان هندي سخن گفت؛

من از پاسخ درماندم. پيش حضرت كوزه اي بود [ صفحه 211] پر از سنگريزه، سپس يكي از سنگريزه ها را برداشت و مكيد و به من داد و من آن را در دهان گذاشتم. به خدا سوگند كه از خدمت آن جناب برنخواستم مگر آن كه به 73 زبان كه اول آن زبان هندي بود، گفت و گو مي كردم. [41] .

قوت يافتن مركب ابوهاشم

ابوهاشم مي گويد: به امام عليه السلام شكايت كردم كه از خدمت شما در سامرا مرخص مي شوم و به بغداد مي روم و شوق زيارت شما را پيدا مي كنم، ليكن مركبي ندارم جز اين حيوان ضعيف؛ از حضرت خواستم تا براي من دعا كند. حضرت فرمود: «قواك الله يا أباهاشم و قوي برذونك»؛ خداوند تو را نيرو بخشد و مركب تو را نيز نيرو بخشد. پس از دعاي حضرت من فاصله ي ميان سامرا و بغداد را در مدت اندكي مي پيمودم. [42] .

رسوائي توطئه گران

الف: در ايام متوكل زني ادعا مي كرد كه من زينب، دختر فاطمه ي زهرا عليه السلام هستم. متوكل گفت: از آن زمان تا به حال سال ها گذشته و تو جواني! وي گفت: پيامبر دست بر سر من كشيده است و هر 40 سال جواني بر من برمي گردد. متوكل مشايخ ابوطالب و فرزندان عباس را جمع كرد، همه گفتند: او [ صفحه 212] دروغ مي گويد و ابن الرضا امام هادي عليه السلام را بياوريد تا ادعاي او را باطل كند. امام عليه السلام حاضر شد و به او فرمود: گوشت فرزندان فاطمه بر حيوانات درنده حرام است. سپس به متوكل گفت: اگر راست مي گويد، او را پيش حيوانات درنده بفرست. آن زن خودداري كرد، ليكن حضرت وارد باغي شد كه درندگان در آن بودند. مردم ديدند تمام شيران و حيوانات درنده در برابر حضرت خضوع مي كنند. حضرت بيرون آمد و دستور داد، آن زن به باغ برود وي بسيار ترسيد و گفت: من به دروغ ادعا كردم. فقر و بيچارگي سبب چنين ادعايي شد. متوكل قصد كشتن او را داشت مادرش آن زن را شفاعت كرد. [43] . ب: گروهي از

بدخواهان به متوكل گفتند: امام هادي عليه السلام آيات شريفه ي (و يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يا ويلتا لم أتخذ فلانا خليلا)، كه حكايت از پشيماني شخص ستمگر در قيامت را دارد، به عمر و ابوبكر تفسير مي كند. متوكل به آن افراد گفت: چگونه بايد با امام هادي عليه السلام برخورد شود؟ آنان گفتند: مجلسي تشكيل بده و شيعه و سني را دعوت كن. آنگاه از امام هادي نيز دعوت كن و از او بخواه تا اين دو آيه را تفسير كند. وقتي مجلس را تشكيل داد و از امام عليه السلام از تفسير دو آيه پرسيد؛ امام عليه السلام بي درنگ فرمود: آنان دو مردي هستند كه خداوند در اين دو آيه [ صفحه 213] نام آن ها را با كنايه ذكر كرده، نه با صراحت و خداوند با پوشيدن نامشان بر آنان منت نهاده، ليكن رئيس مؤمنان دوست دارد چيزي را كه خداوند پوشانده، آشكار كند. متوكل گفت: نه، دوست ندارم. به اين ترتيب توطئه ي بدخواهان و متوكل خنثي شد و امام با كمال سرافرازي از مجلس بيرون رفت. [44] .

پاسخ هاي امام هادي به پرسش هاي پيچيده ي يحيي بن اكثم

يحيي بن اكثم، از قاضيان عصر مأمون، چند سؤال مشكل را تنظيم كرد و توسط موساي مبرقع، برادر امام هادي عليه السلام، براي حضرت فرستاد و پاسخ همه را دريافت كرد. توجه شما را به اين پرسش و پاسخ مكتوب جلب مي كنيم: سؤال: آيا حضرت سليمان عليه السلام به علم آصف بن برخيا نيازمند بود كه به وي گفت: تخت بلقيس را به يك چشم هم زدن حاضر كند؟ جواب: حضرت سليمان عليه السلام نيازمند به علم اصف نبود، بلكه مي خواست به امت خود

از جن و انس بفهماند كه حجت پس از من آصف بن برخيا است. پرسش: چگونه حضرت يعقوب و فرزندانش حضرت يوسف را سجده كردند؟ پاسخ: سجده ي آنان سجده ي شكر بود، نه سجده ي عبادت و پرستش. [ صفحه 214] سؤال: خداوند در آيه ي نود و چهارم سوره ي يونس گويد: اگر از آنچه بر تو نازل كرديم، در ترديد هستي، از آنان كه پيش از تو بودند، بپرس؛ اگر مخاطب پيامبر صلي الله عليه و آله است، چگونه او شك دارد و اگر خطاب به ديگري است، قرآن بر چه كسي جز پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شده است؟ جواب: پيامبر هيچ ترديد نداشت، اين گونه خطاب براي مماشات و همراهي با طرف مقابل است. مانند دعوت به مباهله كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: لعنت خدا بر دروغگويان، با اين كه خود پيامبر مي داند كه دروغگو نيست. پرسش: مراد از هفت دريا در آيه ي بيست و هفتم سوره ي لقمان؛ (و لو أن ما في الأرض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله) چيست و در كجا قرار دارد؟ پاسخ: چشمه ي كبريت، چشمه ي يمن، چشمه ي برهوت، چشمه ي طبريه، آب گرم ماسپندان (محلي در خوزستان)، آب گرم آفريقيه، چشمه ي بحرون و كلمات پايان ناپذير خدا ما اهل بيت هستيم. سؤال: خداوند در آيه ي هفتاد و يكم سوره ي زخرف مي فرمايد: (و فيها ما تشتهيه الأنفس و تلذ الأعين)؛ هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، در بهشت موجود است. پس چرا خداوند آدم را كه تنها گندم خورده بود عذاب و كيفر نمود. جواب: خوردن

هر چيز در بهشت حلال است، اما خداوند آدم عليه السلام را از حسد ورزيدن نهي كرده بود كه به مخلوقات بزرگ تر از خود حسد نورزد (براي استعاره بر آن نام درخت نهاده شده است). [ صفحه 215] پرسش: در آيه ي شريفه (أو يزوجهم ذكرانا و أناثا)؛ [45] خداوند اگر بخواهد پسر و دختر را براي آنان جمع مي كند، جايي كه خداوند پسر را به بندگانش تزويج كند، چگونه قومي را به سبب اين عمل (لواط) كيفر داده است؟ پاسخ: مراد از جمع كردن ميان پسران و دختران اين است كه خداوند گاهي دو نوزاد (دو قلو پسر و دختر) عطا مي كند و اعدادي كه با هم قرين باشند، جفت ناميده مي شوند، هر يكي جفت ديگري است. سؤال: چرا گاهي گواهي يك زن كافي است، با اين كه خداوند مي فرمايد: بايد دو مرد عادل شهادت بدهند؛ (و أشهدوا ذوي عدل منكم). [46] . جواب: گواهي يك زن در مورد قابله (ماما) در موضوع زنده يا مرده بودن نوزاد در هنگام ولادت است؛ در صورتي كه مورد اطمينان باشد. پرسش: حضرت علي عليه السلام دستور داده بود كه راه تشخيص خنثي شناختن مجراي ادرار او است. چه كسي بايد اين تحقيق را بكند، زن يا مرد؟ اگر زن نگاه كند، شايد او مرد باشد و اگر مرد نگاه كند، شايد او زن باشد و در هر دو صورت جايز نيست؟ پاسخ: بايد مردان عادلي جلوي آينه بايستند و خنثي پشت سر آنان برهنه شود، دو شاهد عكس آن را در آيينه مي بينند و شهادت مي دهند. سؤال: مردي ديد كه چوپاني با يكي از گوسفندان خود آميزش [ صفحه

216] مي كند؛ چون نگاه چوپان به آن مرد افتاد، وي كنار رفت و آن گوسفند نيز در ميان گوسفندان ديگر گم شد. اين گوسفندها حلال است يا حرام؟ جواب: اگر آن گوسفندان را شناسايي كنند، بايد آن را بسوزانند، وگرنه قرعه مي اندازند به اين ترتيب كه گله را دو نيم مي كنند و قرعه مي كشند، به نام هر يك درآمد، نصف ديگر آزاد است و همينطور ادامه مي دهند تا به يك گوسفند برسد. وقتي قرعه به نام آن افتاد، او را مي سوزانند و ديگر گوسفندان آزاد مي شوند. پرسش: چرا نماز صبح بلند خوانده مي شود، با اين كه از نمازهاي روزانه است و بلند خواندن مربوط به نماز شب است؟ پاسخ: چون پيامبر صلي الله عليه و آله در تاريكي هوا نماز صبح را مي خواند، در حكم قرائت هاي شبانه قرار دارد. سؤال: چرا حضرت علي عليه السلام قاتل زبير، ابن جرموز، را نكشت و تنها بشارت دوزخ به او داد؟ جواب: قاتل از خوارج بود و علي عليه السلام مي دانست كه در جنگ نهروان كشته خواهد شد. پرسش: چرا حضرت علي عليه السلام در جنگ صفين با معاويه همه ي افراد سپاه معاويه را مي كشت، مهاجم و فراري و زخمي؛ ولي در جنگ جمل (جنگ با طلحه و زبير) به افراد فراري و زخمي كار نداشت، اين اختلاف روش براي چه بود؟ پاسخ: از آنجا كه در جنگ جمل، فرمانده سپاه دشمن، طلحه و زبير، [ صفحه 217] كشته شده بود و پايگاه و جمعيتي نداشتند كه به آن بازگردند و فتنه را از سر گيرند، كاري به فراريان و زخمي ها نداشت، ليكن در جنگ صفين فرمانده سپاه زنده بود و زخمي ها

را مداوا مي كردند و دوباره به جنگ مي فرستاد. [47] .

قدرت ملكوتي امام هادي

متوكل به ارتش خود دستور داد كه هر يك از آنان توبره ي اسب خود را از خاك پر كنند و در مكان معيني بريزند. سپاهيان فرمان وي را اجرا كردند و تل بزرگي مانند كوه عظيمي ظاهر شد كه آن را (تل المخالي) تل توبره ها ناميدند. متوكل بر روي تل رفت و امام هادي عليه السلام را احضار كرد و از ايشان خواست آن حضرت نيز بالا برود. متوكل به حضرت گفت: من شما را به اينجا آورده ام تا لشكر مرا مشاهده كني (مقصودش اين بود كه مبادا امام عليه السلام به فكر قيام عليه او باشد). حضرت فرمود: اكنون مي خواهي من نيز لشكرم را به تو نشان دهم. متوكل گفت: آري! حضرت دعا كرد و ناگاه ميان زمين و آسمان و مشرق و مغرب، فرشتگان (شاكي السلاح) غرق در سلاح ظاهر گشتند، وقتي كه متوكل اين جمعيت باعظمت الهي را ديد، از ترس بيهوش شد و روي زمين افتاد. وقتي به هوش آمد، حضرت به او فرمود: ما در امور دنيا با شما [ صفحه 218] مسابقه نمي گذاريم، بلكه مشغول آخرت خود هستيم. پس آنچه كه در مورد ما گمان كردي صحيح نيست. [48] .

امام هادي در سراي گدايان

روزي كه حضرت هادي عليه السلام وارد شهر سامرا شدند، متوكل در منزلي مخفي شد و امام عليه السلام را به سراي فقرا بردند تا به حضرت توهين شود. امام يك روز در آنجا ماند، سپس متوكل خانه ي جداگانه اي در اختيار امام قرار داد. شخصي به نام صالح بن سعيد مي گويد: من خدمت امام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! در همه ي امور مي خواهند نور شما را خاموش كنند و در حق

شما كوتاهي مي كنند، به گونه اي كه شما را در مكاني نامناسب جاي دادند! حضرت فرمود: اي سعيد! چنين نيست كه تو تصور مي كني، هنوز نسبت به ما شناخت پيدا نكرده اي. سپس امام عليه السلام با دست مباركش اشاره اي كرد و ناگاه باغ هاي خرم و سرسبز و نهرهايي پر از آب را مشاهده كردم. چشمانم حيرت زده شد و بسيار تعجب كردم. آن حضرت فرمود: اي سعيد! ما هر جا باشيم، چنين قدرتي را داريم و چنين امكاناتي براي ما فراهم است و در خانه ي گدايان نيستيم. [49] . [ صفحه 219]

هلاكت شعبده باز

شعبده بازي از هند نزد متوكل آمد. متوكل به او گفت: اگر در مجلسي عمومي حضرت هادي عليه السلام را شرمنده كني، هزار اشرفي ناب به تو جايزه مي دهم. شعبده باز گفت: سفره ي غذا را پهن كن و مقداري نان تازه ي نازك در سفره بگذار و مرا در كنار امام قرار بده. متوكل دستور او را اجرا كرد تا امام دست به طرف نان برد. در همان لحظه، شعبده باز كاري كرد كه نان به جانب ديگر پريد. امام دست به طرف نان ديگر دراز كرد، باز آن نان به سوي ديگر پريد. حاضران خنديدند. ناگاه امام عليه السلام دست مباركش را به صورت نقش شيري زد كه بر روي پارچه متكايي بود و فرمود: «خذ عدو الله»؛ دشمن خدا را بگير. در همان دم، آن عكس به شكل شيري درنده درآمد و شعبده باز را دريد و همه ي بدنش را خورد، سپس به همان صورت نخستين خود در پارچه، برگشت. همه ي حاضران متحير شدند. آن گاه متوكل از امام عليه السلام خواست تا شعبده باز را

برگرداند. حضرت فرمود: «و الله لا تري بعدها؛ أتسلط أعداء الله علي أولياء الله»؛ به خدا سوگند! او را پس از اين نخواهي ديد، آيا دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط مي كني؟ حاضران مجلس را ترك كردند و ديگر شعبده باز را نديدند. [50] . [ صفحه 220]

جسارت متوكل به امام هادي

بر اثر سعايت و بدگويي برخي از مخالفان، متوكل دستور داد شبانه به منزل امام هادي حمله كرده و آن حضرت را نزد او بياورند. وقتي نيمه شب امام عليه السلام را به منزل متوكل آوردند، وي در حال شراب خواري بود. از امام احترام كرد و ظرف شراب به وي تعارف كرد. حضرت فرمود: گوشت و خون من هرگز با شراب آميخته نشده است، مرا معاف بدار. متوكل گفت: پس شعري بگوييد كه موجب خشنودي من گردد حضرت عذر خواستند. متوكل گفت: چاره اي نيست، بايد شعر بخواني. حضرت اشعاري در بي وفايي دنيا و مرگ ذلت بار سلاطين سرود: باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فلم تنفعهم القلل و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم و أسكنوا حفرا يا بئس ما نزلوا ناداهم صارخ من بعد دفنهم أين الأساور و التيجان و الحلل أين الوجوه التي كانت منعمة من دونها تضرب الأستار و الكلل فأفصح القبر عنهم حين سائلهم تلك الوجوه، عليها الدود يفتتل قد طال ما أكلوا دهرا و ما شربوا و أصبحوا بعد طول الأكل قد أكلوا أضحت منازلهم قفرا معطلة و ساكنوها الي الأجداث قد رحلوا گردنكشان زورمند بر فراز كوه ها، براي سكونت و حفظ خود، خانه ساختند و در آن آرميدند، ولي آن فرازها سودي به حال آنان نبخشيد. [ صفحه 221] پس

از آن همه سرفرازي و جلال، از پناهگاه هاي رفيع خود به طرف پايين، سرازير شدند و در گودال هاي قبر مسكن گزيدند و به راستي بدگونه سرازير گشتند. پس از دفن، فريادگري با آنان گفت: كجا رفت آن دستبندهاي طلايي و آن تاج ها و زيورها؟ كجا رفت آن چهره هاي مرفه كه همواره در پس پرده ها و آزين هاي زيبا پنهان شده بودند؟ قبر در برابر اين سؤالي كه آن فريادگر، از آنان مي پرسد، با زبان گويا و روشن، چنين پاسخ مي دهد، آن چهره هايي كه مي گويي، هم اكنون محل تاخت و تاز كرم ها قرار گرفته اند كه گويي با كرم ها بافته شده اند. آنان مدت هاي درازي خوردند و نوشيدند، و اكنون خوراك كرم ها (و خاك) شده اند و آنان زمان طولاني، خانه ها را براي حفظ خود آباد كردند، سپس از آن خانه ها و اهلشان جدا شدند و انتقال يافتند. آنان مدت هاي طولاني، به انباشتن و ذخيره كردن اموال پرداختند، ليكن سرانجام آنها را براي دشمنان به جاي گذاشتند و كوچ كردند. منزل ها و خانه هاي آنان، به صورت خرابه هاي رها شده و بدون سكنه به جاي ماند و ساكنان آن به سوي گورها روانه گشتند. وقتي اشعار آن حضرت به اينجا رسيد، حاضران بر جان امام هادي عليه السلام ترسيدند و گمان كردند كه شعله ي آتش خشم متوكل، به او آسيب برساند، ولي به خدا سوگند! (مجلس ميگساري، درهم ريخت و) متوكل بسيار [ صفحه 222] گريه كرد، به گونه اي كه ريشش، از اشك هاي چشمش خيس شد و ديگران گريستند. آنگاه متوكل دستور داد تا بساط شراب را برچينند، سپس به امام هادي عليه السلام گفت: اي ابوالحسن! آيا قرض بر ذمه داري؟ آن حضرت

فرمود: آري، چهارصد دينار مقروض هستم. متوكل دستور داد، چهار هزار دينار به آن حضرت دادند و همان ساعت آن حضرت را با احترام، به خانه اش بازگرداندند. [51] .

پاورقي

[1] سيره ي چهارده معصوم، ص 853 - 825؛ كافي، ج 1، ص 497.

[2] البداية و النهاية، ج 11، ص 15.

[3] ائمتنا، ج 2، ص 257.

[4] مناقب، ج 4، ص 409.

[5] كافي، ج 1، ص 498.

[6] اثبات الوصية، ص 196.

[7] كشف الغمة، ج 3، ص 237؛ بحار، ج 50، ص 199.

[8] سيره ي چهارده معصوم، ص 850.

[9] لطائف الطوائف، ص 411.

[10] مرآت الجنان، ج 2، ص 160.

[11] الفصول المهمة، ص 268.

[12] مناقب، ج 4، ص 401.

[13] الخرايج، ج 2، ص 678.

[14] الصواعق المحرقه، ص 207.

[15] زندگاني امام هادي عليه السلام، ص 207.

[16] بحار، ج 3، ص 268.

[17] سيره ي چهارده معصوم، ص 844.

[18] وفيات الاعيان، ج 5، ص 442.

[19] بحار، ج 50، ص 164.

[20] بحار،ج 51، ص 344.

[21] منتهي الامال، ج 2، ص 446.

[22] بحار، ج 78، ص 366.

[23] بحار، ج 78، ص 368.

[24] بحار، ج 78، ص 370.

[25] بحار، ج 78، ص 370.

[26] تحف العقول، ص 483؛ بحار، ج 78، ص 366.

[27] بحار، ج 78، ص 369.

[28] تحف العقول، ص 483.

[29] بحار، ج 78، ص 370.

[30] بحار، ج 78، ص 370.

[31] بحار، ج 78، ص 365.

[32] بحار، ج 50، ص 183؛ كشف الغمة، ج 3، ص 266.

[33] بحار، ج 50، ص 182؛ كشف الغمة، ج 3، ص 265.

[34] كافي، ج 1، ص 502.

[35] أنوار البهية، ص 453.

[36] بحار، ج 50، ص 128.

[37] بحار، ج 50، ص 137.

[38] بحار، ج 50، ص 157.

[39] بحار، ج 50، ص 125.

[40] بحار،

ج 50، ص 127؛ مناقب، ج 4، ص 411.

[41] بحار، ج 50، ص 139.

[42] بحار، ج 50، ص 138.

[43] بحار، ج 50، ص 149.

[44] بحار، ج 50، ص 214.

[45] شوري، آيه ي 50.

[46] طلاق، آيه ي 2.

[47] تحف العقول، ص 476.

[48] بحار، ج 50، ص 155؛ كشف الغمة، ج 3، ص 260.

[49] كشف الغمة، ج 3، ص 243؛ بحار، ج 50، ص 133.

[50] بحار، ج 50، ص 146.

[51] بحار، ج 50، ص 211.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109