آینه کمال : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق

مشخصات کتاب

سرشناسه : دهقان ، اکبر، ‫ 1344 -

عنوان و نام پديدآور : آینه کمال : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق / اکبر دهقان .

مشخصات نشر : قم : آستانه مقدسه قم ، انتشارات زائر ‫، 1380.

مشخصات ظاهری : ‫ 247 ص.

فروست : انتشارات زائر آستانه مقدسه ‫ ؛ 51.

شابک : ‫8000 ریال ‫ : 964-6401-42-2

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

عنوان دیگر : سیری گذرا در سیره امامان معصوم علیهم السلام در عراق

موضوع : ائمه اثناعشر -- سرگذشتنامه

زیارتگاه های اسلامی -- عراق

شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم . انتشارات زائر

رده بندی کنگره : ‫ BP36/5 ‫ /د9آ9 1380

رده بندی دیویی : ‫ 297/95

شماره کتابشناسی ملی : م 80-12825

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

پيش گفتار

از نظر قرآن كريم، اهل بيت عليهم السلام داراى مكانت خاص و منزلت ويژه اى هستند.

آنان مقرّبان درگاه الهى، ستارگان هدايت، راه رسيدن به خداوند، كشتى نجات، صراط مستقيم، پيشگامانِ در خوبى ها، ميزان الهى، راستگويان جامعه، راسخان در علم و دانش، شجره طيبه، معصوم و پيراسته از گناه و معصيت، نعمت هاى الهى، گواهان برخلق، وارث زمين، عالم به كتاب الهى هستند. قابل توجه اين كه: يك چهارم قرآن كريم در باره ى آنان نازل شده است؛ «القرآن أربعة أرباع، ربع فينا أهل البيت»(1).

در موقعيت و مرتبه ى آن امامان هدايت، همين بس كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ آنان فرمود: مكانت اهل بيت من نزد شما، منزلت سر و چشم نسبت به بدن را دارد؛ همان گونه كه بدن به وسيله ى چشم هدايت مى شود، انسان نيز به وسيله ى آنان به سعادت ابدى راه مى يابد؛ «اجعلوا اهل بيتى منكم مكان الرأس من الجسد و مكان العينين من الرأس، فانّ الجسد لايهتدى الاّ بالرأس و لا يهتدى الاّ بالعينين»(2)

تعبيراتى كه درباره ى مهرورزى به آن سفيران نور رسيده، قابل توجه است كه به پاره اى از آن اشاره مى شود:

ص: 13


1- . بحار، ج 35، ص 356
2- . بحار، ج 23، ص 121

الف: ايمان تمام نمى شود مگر به محبت به اهل بيت؛ «لايتّم الايمان الاّ بمحبّتنا أهل البيت»(1)

ب: نخستين سؤالى كه از هر مسلمانى مى شود، از محبت آن هاست؛ «أوّل ما يسأل عنه العبد حبّنا اهل البيت»(2)

ج: محبّت به اهل بيت برترين عبادت است؛ «حبّنا أهل البيت أفضل عبادة»(3)

د: اساس و پايه ى اسلام بر محور محبت به اهل بيت است؛ «أساس الاسلام حبّنا أهل البيت»(4)

ه: محبت به اهل بيت تمام گناهان را از بين مى برد؛ «حبّنا أهل البيت لَيحّط الذنوب عن العباد»(5)

پيامبر اكرم در عظمت محبت اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد: خداوند به هر كسى محبت آنان را روزى فرمايد، خير دنيا و آخرت را به او عطا فرموده است، و بى شك اهل سعادت و بهشت است. زيرا محبت اهل بيت بيست اثر دارد كه نيمى از آن در دنيا و نيم ديگر در آخرت نصيب انسان مى شود.

آثار دنيوى آن عبارت است از: زهد، حرص بر عمل، ورع در دين، رغبت در عبادت، توبه ى قبل از مرگ، نشاط در نماز شب خواندن، نااميدى از آنچه در دست مردم است و حفظ اوامر و نواهى خداوند متعال، بغض نسبت به دنيا و سخاوت داشتن آثار اخروى آن نيز بدين شرح است: عدم نشر ديوان، عدم نصب ميزان، دادن كتاب به دست

ص: 14


1- . بحار، ج 36، ص 423
2- . بحار، ج 7، ص 260
3- . بحار، ج 27، ص 91
4- . بحار، ج 27، ص 82
5- . بحار، ج 27، ص 77

راست، دادن نامه ى برائت از جهنم، پوشيدن لباس هاى بهشتى، شفاعتِ صد نفر از اهل بيت خود، جلب رحمت الهى، مزين شدن به تاج بهشتى، ورود به بهشت بدون حساب(1). شايان توجه درموضوع محبت اهل بيت اين است: درصورتى محبت انسان صادقانه است كه انسان كليّه شئون ائمه ى اطهار را الگوى علمى و عملى خود قرار دهد و از فرامين و دستورات آن ها پيروى كند.

چنانكه امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «يا جابر من اطاع اللّٰه و احبّنا فهو وليّنا و من عصى اللّٰه فلم ينفعه حبّنا»(2)؛ اى جابر! هر كس از ما اطاعت كند و ما را دوست بدارد، دوست حقيقى ماست، و هر آن كه معصيت خداوند را مى كند، محبت ما به او سودى ندارد.

بنابراين، تنها راه نجات و سعادت تمسّك عملى به ره آورد حيات بخش آنان است كه در قرآن كريم از آن به «حبل اللّٰه» تعبير شده است؛ «واعتصموا بحبل اللّٰه جميعاً»(3)

اگر انسان در امور مادى بخواهد از قعر چاه طبيعت نجات پيدا كند، راهش آن است كه به ريسمان محكمى توسل بجويد كه يك طرفش به دست او و سمت ديگرش به طرف بالا آويزان است، در امور معنوى نيز براى نجات از چاه تاريك هوا و هوس و غرايز حيوانى، لازم است انسان، به ريسمان محكمى تمسك بجويد تا بتواند از اين طريق خطرناك عبور كند.

ص: 15


1- . خصال، ص 515
2- . بحار، ج 71، ص 179
3- . آل عمران، آيه ى 103

در روايات اسلامى آن ريسمان محكمى كه مى تواند انسان را نجات دهد، قرآن كريم و اهل بيت پيامبر معرفى شده است؛ «انّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّٰه تعالى حبل ممدود من السّماء الى الأرض و عترتى أهل بيتى»(1)

به چند نكته در مورد اين روايت توجه كنيد:

1 - اين روايت و مشابه آن با اختلاف مضامينى كه دارد، در چهار مورد حسّاس بيان شده است: منى در مسجد خيف، عرفات، غدير خم، آخرين خطبه اى كه پيامبر در مسجد مدينه ايراد فرمودند.(2)

2 - افزون بر نقل اين حديث در صحاح اهل سنت، از هشتاد و دو طريق از دانشمندان شيعه نيز نقل شده است(3).

3 - بر پايه ى جمله ى «انّى تارك» قرآن كريم و اهل بيت عليهم السلام تركه و ميراث گرانقدرى است كه از پيامبر براى امت اسلامى به جا مانده است:

زيرا پيامبر پدرِ امت است و همان گونه كه انسان از پدر جسمى ارث مى برد، از پدر روحى نيز ارث مى برد كه اين مايه تأمين سعادت ابدى او مى گردد.

4 - جمله ى «فيكم الثقلين» دلالت بر ارزش و عظمت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مى كند. چون «ثقل» يعنى سنگينى و به فتح به معناى نفيس بودن و مهم بودن است.

5 - بر اساس جمله ى «لن يفترقا» قرآن و اهل بيت تفكيك ناپذيرند.

ص: 16


1- . بحار، ج 23، ص 109
2- . احقاق الحق، ج 9، ص 309
3- . اعيان الشيعة، ج 1، ص 370

زيرا كتابى كه مى خواهد پاسخگوى نياز مردم باشد؛ «هدى للنّاس»، احتياج به معلّم و مفسّر دارد.

6 - از جمله ى «حتى يردا علىّ الحوض» ابديت قرآن كريم و اهل بيت استفاده مى شود.

7 - از جمله ى «لن تضلّوا ان اتبعتُموها» كه در بعضى از روايات ديگر آمده است، بر مى آيد كه قرآن و اهل بيت بايد معصوم باشند، وگرنه پيروى از آنها انسان را به گمراهى مى كشاند. پس همان گونه كه قرآن كريم معصوم است؛ «لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه»،(1) اهل بيت نيز معصوم هستند.

8 - اهل بيت تا روز قيامت از همه ى مردم بالاتر و برتر هستند. زيرا پيامبر همه مسلمانان را تا قيامت دعوت به تمسك به آنان فرمود. پس، ممكن نيست كسى از ائمه ى اطهار عليهم السلام در علم و عمل و اخلاق بالاتر باشد، و پيامبر بگويد كه به اينها متمسك شويد.

9 - امامت منحصر به اينهاست. زيرا خطاب «ان تمسكتم» مطلق است و هيچ انسانى استثنا نشده است پس هر كس غير ازا اينها ادعاى امامت داشته باشد، در حقيقت مأموم است نه امام.

10 - تمسك به اهل بيت مايه ى نجات و سعادت است. چنانكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «مثل أهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركبها نجى، و من تخلّف عنها هلك»(2)

كتابى كه پيش روى شماست، نگاهى گذرا به سيرۀ علمى و عملى

ص: 17


1- . فصلت، 42
2- . بحار، ج 23، ص 124

زندگىِ سراسر پرنور امامان معصومى است كه در سرزمين عراق دفن شده اند و قسمت اندكى از آن درباره ى توصيف عمومى عتبات عاليات است. اميدوارم عموم خوانندگان محترم، به ويژه زائران عزيز، از آن بهره برده و مشمول عنايت ائمّه ى اطهار عليهم السلام در دنيا، و شفاعت آنان در قيامت باشند.

در پايان از انتشارات زائر آستانه مقدسه حضرت معصومه عليها السلام كه مسئوليت نشر اين اثر را پذيرفتند، صميمانه تشكر مى نمايم.

تابستان 1380 - اكبر دهقان

ص: 18

حضرت على عليه السلام

اشاره

ص: 19

ص: 20

حضرت على عليه السلام از ولادت تا شهادت

نام امام اول: على

كنيه: ابوتراب، ابوالحسن، ابوالحسين، ابوالريحانتين.

لقب: أميرالمؤمنين، ولىّ اللّٰه، اسداللّٰه، يعسوب الدّين، حيدر

نام پدر: ابوطالب.

نام مادر: فاطمه دختر اسد.

ولادت آن بزرگوار در روز جمعه 13 ماه رجب سى سال بعد از عام الفيل است كه ده سال قبل از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود.

داستان ولادت آن حضرت در خانه ى كعبه، نزد محدثان شيعه و اهل سنت جزو اخبار متواتر است.

حاكم نيشابورى مى گويد: «و قد تواترتِ الأخبار أنّ فاطمة بنت أسد ولدتْ أميرالمؤمنين على بن أبى طالب فى جوف الكعبه»(1)

آن حضرت در صبح 19 رمضان سال 40 هجرى در محراب مسجد كوفه توسط ابن ملجم مرادى (لعنة اللّٰه عليه) ضربت خورد و شب 21 رمضان همان سال در سن 63 سالگى در شهر كوفه به شهادت رسيد.

ص: 21


1- . مستدرك حاكم، ج 3، ص 283

سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ حضرت على عليه السلام

تعبيرات رسول اكرم در مورد حضرت على عليه السلام درباره هيچ كس نظير ندارد. مانند: على عليه السلام تنها معيار حق و حقيقت است؛ «علّى مع الحقّ و الحقّ مع علىّ » و «علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ ».

در ذيل هر دو سخن پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: جدايى على از حق و از قرآن ممكن نيست، تا در قيامت بر من وارد شوند(1).

در اينجا برخى از تعبيرات را براى نمونه بيان مى كنيم:

1 - ولايت على عليه السلام ولايت الهى است.

2 - محبت به او عبادت خداوند است.

3 - پيروى از او واجب است.

4 - دوستان او دوستان خداوند و دشمنان او دشمنان الهى هستند؛ «ولاية علىّ بن ابى طالب ولاية اللّٰه و حبّه عبادة اللّٰه و اتّباعه فريضة اللّٰه و أولياؤه اولياء اللّٰه و أعداؤه اعداءاللّٰه...»(2)

5 - على دروازه ى علم پيامبر است؛ «أنا مدينة العلم و علىّ بابها»(3).

6 - على داناترين فرد امت است؛ «أعلم أمّتى من بعدى على ابن ابى طالب»(4).

7 - على وصى و جانشين و وزير و برادر من است؛ «انّ أخى و وصيىّ و وزيرى و خليفتى فى أهلى على ابن أبى طالب»(5).

ص: 22


1- . بحار، ج 38، ص 34
2- . بحار، ج 40، ص 4
3- . الغدير، ج 6، ص 9
4- . الغدير، ج 3، ص 96
5- . امالى طوسى، ص 602

8 - منزلت على نزد من چون منزلت من نزد پروردگارم است: «على منّى بمنزلتىمن ربّى»(1).

9 - دوستى على عليه السلام گناهان را پاك مى كند؛ «حبّ علىّ يأكل الذّنوب كما تأكل النّار الحطب»(2).

10 - على سرپرست هر مؤمن است؛ «من كنت مولاه فعلى مولاه»(3).

11 - على سرور مؤمنان است؛ «علىّ سيّد المؤمنين»(4).

12 - على ستون دين است؛ «علىّ عمود الدّين»(5).

13 - ياد على عبادت است؛ «ذكر علىّ عبادة»(6)

14 - نگاه به صورت على عبادت است؛ «النّظر الى وجه علىّ بن أبى طالب عبادة»(7).

15 - حق على بر امت مانند حق پدر بر فرزند است؛ «حق علىٍّ على هذه الأمّة كحقّ الوالد على الولد»(8).

16 - هر كس على را اذيت كند، مرا اذيت كرده است؛ «من أذى علياً فقد آذانى»(9).

17 - هر چه را من براى خودم مى خواهم، براى تو نيز دوست دارم و هر چه براى خود نمى خواهم، براى تو مكروه دارم؛ «انّى أحبّ لك ما أحبّ لنفسى و اُكره لك ما أكره لها»(10).

ص: 23


1- . الغدير، ج 7، ص 177
2- . تاريخ امام على، ج 2، ص 103
3- . الغدير، ج 1، ص 53
4- . كافى، ج 1، ص 294
5- . كافى، ج 1، ص 294
6- . تاريخ امام على، ج 2، ص 345
7- . بحار، ج 38، ص 198
8- . بحار، ج 35، ص 5
9- . بحار، ج 5، ص 69
10- . بحار، ج 40، ص 27

18 - اگر من و على نبوديم، خداوند شناخته نمى شد و عبادت نمى گرديد؛ «لولا أنا و علىُّ ، ما عُرِف اللّٰه و لولا أنا و علىٌّ ما عُبِد اللّٰه»(1).

19 - على تقسيم كننده ى بهشت و جهنم است؛ «فأنت قسيم الجنّة و أنت قسيم النّار»(2).

20 - محبت به على عليه السلام ايمان و تقواست و بغض او كفر و نفاق است و هر كس در قيامت خداوند را به بغض ملاقات كند يهودى محشور مى شود؛ «يا على حبّك تقوى و ايمان و بغضك كفر و نفاق»(3) و «من لَقِىَ اللّٰه عزّوجلّ و فى قلبه بغضُ علىّ بن ابى طالب، لقى اللّٰه و هو يهودى»(4).

حضرت على عليه السلام از منظر خويشتن

سخنان حضرت درباره ى خودش براى بيان اين نكته است كه مردم به حجت خدا رو آورند و سعادت خود را در پيروى از فرامين او بدانند و دل به ديگران نبندند. به برخى از آن ها توجه فرماييد:

1 - من براى خلافت و رهبرى مانند قطب وسط آسيا هستم، همان گونه كه حركت آسيا به وجود ميخ آهنى وسط آن بستگى دارد، خلافت نيز دردست غير من مايه ى خسارت است.

ص: 24


1- . بحار، ج 40، ص 96
2- . بحار، ج 40، ص 193
3- . بحار، ج 40، ص 263
4- . بحار، ج 4، ص 261

سيل معارف اسلام از سرچشمه ى وجود من سرازير مى گردد و هيچ پرواز كننده اى در فضاى دانش و حكمت به اوج منزلت من نخواهد رسيد؛ «انّ محلّى منها محلّ القطب من الرّحى يَنْحَدِرُ عنِّى السّيلُ و لايرقى الىّ الطّيرُ»(1).

2 - به خدا سوگند، به آن پروردگارى كه جز او خدايى نيست! من در مسير حق قدم بر مى دارم؛ «فواللّٰه الذى لا اله الاّ هو، انّى لَعلىٰ جادّة الحقّ »(2).

3 - به خدا قسم، معاويه سياستمدارتر از من نيست، ولى او به فريب كارى دست مى زند و اگر مكر و حيله امرى زشت و پست نبود، من از سياستمدارترين مردم بودم؛ «واللّٰه ما معاوية بِأَدْهىٰ منّى و لكنّه يَغدر و يَفجر، و لو لا كراهيةُ الغدر لَكنتُ من أدهى النّاس»(3).

4 - اى مردم من شما را به طاعتى فرا نمى خوانم و از معصيتى پرهيز نمى دهم، مگر آن كه خودم در اين جهت بر شما سبقت گرفته ام؛ «انّى واللّٰه ما أحثّكم على طاعة الاّ وأسبقكم اليها، و لا أنهاكم عن معصية الاّ أتناهى قبلكم عنها»(4).

5 - آيا ممكن است كه من نفس خود را به اين امر قانع كنم كه مردم به من لقب (اميرالمؤمنين) دهند، ليكن در ناگوارى هاى روزگار شريك آنان نباشم؛ «اأقنع نفسى بان يقال أميرالمؤمنين و لا أشاركهم فى مكاره الدّهر»(5).

7

ص: 25


1- . نهج البلاغه، خطبه 3، ص 47
2- . نهج البلاغه، خطبه 188
3- . نهج البلاغه، خطبه 191
4- . نهج البلاغه، خطبه 174
5- . نهج البلاغه، نامه 45

6 - به خدا سوگند! انس فرزند ابو طالب به مرگ بيشتر از كودك شيرخوار به پستان مادرش است؛ «واللّٰه لابن أبى طالب آنسُ بالموت من الطفل بثدى أمّه»(1).

7 - به خدا سوگند! باكى ندارم من بر مرگ وارد شوم يا مرگ بر من سرآيد: «فواللّٰه لا أبالى دخلتُ الى الموت أو خرج الموت الىّ »(2).

8 - امكان ندارد هوا و هوس بر من غالب شود و حرص و طمع مرا بر سرِ سفره هاى رنگارنگ بكشاند و سير شوم، در حالى كه بدانم در حجاز و يمامه فردى يك قرص نان ندارد، حتى به ياد ندارد يك بار هم سير شده باشد؛ «هيهات أن يغلبنى هواى و يَقودنى جَشَعى الى تخيّر الأطعمة و لعلّ بالحجاز و اليمامة مَنْ لاطمع له فى القُرص و لاعهدَ له بالشبع»(3)

نظرات و گفته ها درباره حضرت على عليه السلام

1 - پيامبر اكرم مى فرمايد: «على منّى كروحى فى جسدى»(4).

2 - نظّام مى گويد: درباره ى على عليه السلام متحير هستم؛ اگر او را دوست بداريم، كشته خواهيم شد و اگر او را دشمن بداريم، كافر خواهيم گشت، «تحيّرنا فى علىّ ، إن أحببناه قُتلنا و إن أبغضناه كفرنا».

3 - ابن ادريس شافعى مى گويد: چه مى توان گفت درباره ى شخصيتى

ص: 26


1- . نهج البلاغه، خطبه 5
2- . نهج البلاغه، خطبه 54
3- . نهج البلاغه، نامه 45
4- . احقاق الحق، ج 5، ص 242

كه دشمنانش فضائل او را از روى عداوت و حسد، و دوستانش از جهت ترس مخفى كردند، با اين همه، جهان پر از فضائل اوست؛ «ما أقول لكم فى رجلٍ ، أخفتْ أعداوۀ فضائلَه صَدّاً و أخفتْ أوليائه فضائله خوفاً و قد شاع بين الخافِقَيْنِ ».

4 - ابن ابى الحديد مى فرمايد: چه گويم دربارۀ مردى كه دشمنانش بر فضل و برترى او اقرار كردند و نتوانستند فضائل او را كتمان كنند و كوشش كردند كه بر هر وسيله و تدبيرى آن نور ايزدى را خاموش سازند از اين رو دست به تحريف حقايق زده و در صدد عيب جويى برآمدند، امّا هركار كردند بر عظمت او افزده گشت.

همچنين مى گويد: «فلا ريب عندنا أنّ علياً عليه السلام كان وصىّ رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و ان خالف فى ذلك من هو منسوب عندنا الى العناد»(1)؛ يعنى در نزد ما شكى نيست كه على عليه السلام وصىّ رسول اكرم بود اگرچه كسى كه در نزد ما از اهل عناد باشد، با اين امر مخالف است.

5 - معاويه روزى از عقيل درباره حضرت على عليه السلام پرسيد، او داستان آهن داغ را بيان كرد. معاويه گفت: «رحم اللّٰه أباالحسن! فلقد سبق من كان قبله و أعجز من يأتى بعده»؛ خدا على را رحمت كند! بر افراد پيشين سبقت گرفت و آيندگان را عاجز و درمانده كرد.

6 - خليل بن احمد مى گويد: بى نيازى على از انسانها و نيازمندى ديگران به او، نشانه امام بودن او براى همگان است؛ «استغناؤه عن الكلّ و احتياج الكلّ اليه دليلٌ على انّه امام الكلّ ».

ص: 27


1- . شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 26

7 - احمد حنبل مى گويد: «ما جاء لأحد من أصحاب رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله من الفضائل، ماجاء لعلى عليه السلام»؛ يعنى آنچه از فضائل براى على عليه السلام آمده، براى هيچ يك از اصحاب پيامبر نيامده است!

8 - شِبلى شُميّل با اين كه شخص مادّى است، چنين مى گويد: امام على عليه السلام بزرگ بزرگان و تنها نسخه ى منحصر به فردى است كه شرق و غرب گذشته و آينده نتوانسته است صورتى را كه با اين اصل تطبيق كند، به جهان معرفى كند(1).

9 - ابوذر هرگاه حضرت را مى ديد، مى گفت: «السلام عليك أيها الشيخ المقهور»؛ سلام بر تو اى بزرگوارى كه بر تو ستم كردند و با ستمگرى حق تو را به يغما بردند.

علم حضرت على عليه السلام

1 - على عليه السلام مظهر علم ذات مقدس پروردگار است و علم و دانش او لدنّى است. چنانكه قرآن مى فرمايد: «وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً» (2) اين آيه ى گرچه در مورد حضرت خضر است، اما به مراتب حضرت على از نظر كمالات علمى بالاتر از خضر است.

2 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «أنا مدينة العلم و علىٌّ بابها، فمن أراد العلم فليأت الباب»(3). در توضيح اين جمله، امام على عليه السلام مى فرمايد:

پيامبر صلى الله عليه و آله هزار باب از علم را به من آموخت كه هر يك هزار باب ديگر را

ص: 28


1- . على كيست، ص 356
2- . كهف، آيه ى 65
3- . الغدير، ج 6، ص 79

پيش روى من مى گشايد؛ «لقد علّمنى رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله ألف باب كلّ باب يَفتح ألف باب».

3 - در عظمت علمى آن بزرگوار همين بس كه صريحاً فرمود: پيش از آنكه از ميان شما بروم، هر چه را مى خواهيد از من بپرسيد؛ «سلونى قبل أن تفقدونى»(1) نكته ى قابل توجه اين كه: امام على عليه السلام موضوع علم را مقيد و محدود نساخته، بلكه مردم را در سؤال از هر نوع مشكلات علمى آزاد گذاشته است، و نيز اين سخن را دوستان و دشمنان شنيدند، نه دوستان كتمان كردند و نه دشمنان انكار كردند و به قول ابن ابى الحديد كسى از صحابه و علماء چنين ادّعايى نكرده، مگر على ابن ابى طالب و اگر ديگران چنين ادعايى كردند، جز رسوايى، ثمره اى براى آنان نداشت.

على عليه السلام هميشه آرزو مى كرد تا كسى پيدا شود و از درياى علم او بهره ببرد. از اين رو، گاهى اشاره به سينه ى خويش مى كرد، مى فرمود: در سينه من علم فراوان جمع شده است؛ «انّ هيهنا لَعِلماً جماً»(2).

قضاوت هاى محيرالعقول آن بزرگوار در زمان حكومت ديگران و درزمان خلافت خودش، شاهدبزرگى بر علم و دانش آن بزرگوار است.

سخنان بلند و عميق و خطبه هاى طولانى و نامه ها و كلمات قصار كه برخى از آن را سيد رضى در نهج البلاغه گردآورى كرده، گواه ديگرى بر اين حقيقت است.

ص: 29


1- . بحار، ج 40، ص 139
2- . نهج البلاغه، حكمت، 147

سيره ى عملى امام على عليه السلام

عبادت على عليه السلام

1 - هنگامى كه از امام سجاد عليه السلام پرسيدند: چرا شما اين اندازه عبادت مى كنيد و رنج و مشقّت را برخود روا مى داريد، حضرت فرمود: چه كسى قدرت دارد مانند على بن ابى طالب خداوند را عبادت كند؛ «ومن يقوى على عبادة على ابن أبى طالب...»(1).

2 - ابودرداء مى گويد: در شب تاريكى از نخلستانى عبور كردم، آواز كسى را شنيدم كه با خدا مناجات مى كرد. چون نزديك شدم، ديدم على عليه السلام است. من خود را در پشت درخت مخفى كردم وى با آهنگ حزين و سوزناكى مشغول گريه و مناجات با خداوند بود؛ آن قدر گريه كرد كه بى حس و حركت افتاد. با خودم گفتم: شايد خوابش برده است.

نزديكش رفتم، ناگهان ديدم كه چون چوب خشكى افتاده بود.

او را تكان دادم، حركت نكرد پيش خود گفتم: حتماً از دنيا رفته است.

شتابان به منزلش رفتم و خبر رحلت او را به حضرت زهرا عليه السلام دادم. آن بانوى گرامى فرمود: على از دنيا نرفته، بلكه از خوف خداوند غش كرده است.(2)

3 - معاويه به ضرار گفت: على عليه السلام را برايم وصف كن.

ضرار پس از بيان يك سلسله از اوصاف اخلاقى و روحى حضرت،

ص: 30


1- . بحار، ج 41، ص 17
2- . امالى صدوق، مجلس 18

چنين گفت: شب ها بيدارى او بيشتر و خوابش كم بود و مشغول گريه و مناجات و تلاوت قرآن بود. موقعى كه شب فرا مى رسيد و ستارگان رو به افول مى نهادند، او را مى ديدى كه در محراب عبادت دست به محاسن خود گرفته و مانند شخص مارگزيده به خود مى پيچيد و مى فرمود: اى دنيا! آيا خود را براى من جلوه مى دهى، هيهات مرا به تو نيازى نيست من تو را سه طلاقه كردم و ديگر مرا به تو رجوعى نيست.

سپس فرمود: آه از كمى زاد و توشه و دورى سفر و سختى راه؛ «قابض على لحيته يتململ تململَ السّليم و يبكى بكاء الحزين و يقول يا دنيا يا دنيا! اليك عنّى أبىٖ تعرضتِ أم الىّ تشوّقت، لاحان حينك، هيهاتَ غُرّى غيرى لاحاجة لى فيك قد طلقتكِ ثلاثةً لا رجعةَ فيها؛ آه من قلة الزّاد و بُعد السّفر و عظيم المورد»(1).

پس از آن كه معاويه اين جملات را شنيد، گريه كرد و گفت: «رحم اللّٰه أبا الحسن كان و اللّٰه كذلك»؛ به خدا سوگند! على چنين بود، خدا ابوالحسن را رحمت كند.

4 - عبادت حضرت نه از روى شوق به بهشت بود و نه به سبب ترس از جهنم، بلكه براى شكرگزارى ذات مقدس پروردگار بود. زيرا كه تنها او را لايق اين عبوديت مى دانست.

از اين رو امام عليه السلام عبادت مردم را سه نوع مى دانست؛ «انّ قوماً عَبدوا اللهَ رَغبةً فتلك عبادة التّجار، و انّ قوماً عَبدوا الله رَهبة، فتلك عبادة العبيد و انّ قوماً عبدوا اللّٰه شكراً، فتلك عبادة الأحرار»(2)

ص: 31


1- . نهج البلاغه، حكمت، ص 77
2- . بحار، ج 78، ص 69

آن حضرت عبادت خودش را از قسم سوم مى دانست؛ «الهى ما عبدتك طمعاً للجنة و لاخوفاً من النّار بل وجدتك أهلاً للعبادة، فعبدتك»(1).

نوف بكالى مى گويد: على عليه السلام را نيمه شب ديدم كه زياد گريه مى كرد.

رفتم جلو. حضرت فرمود: بيدارى يا خواب ؟

گفتم: بيدار هستم. فرمود: «يا نوف! انْ طال بكاؤك فى هذا الليل مخافةً من اللّٰه تعالى قرّتْ عيناك غداً بين يدى اللّٰه عزوجل»(2)؛ اى نوف، اگر امشب از خوف خدا گريه كنى، روز قيامت در برابر خداوند چشمان تو روشن خواهد شد.

جود و سخاوت على عليه السلام

1 - شعبى در شرح حال آن حضرت مى گويد: على سخاوتمندترين مردم بود در مقابل هيچ سائلى هرگز كلمه (نه) بر زبان نياورد. معاويه دشمن سرسخت او، هميشه درصدد عيب جويى و تنقيص او بود. هنگامى كه شخصى نسبت بخل به حضرت داد، معاويه به او گفت: واى بر تو! چگونه مى گويى على بخيل است، در صورتى كه اگر على خانه اى از طلاى ناب و خانه اى از كاه گندم داشته باشد، طلا را زودتر از كاه انفاق مى كند.

على عليه السلام كسى است كه اتاق بيت المال را جارو مى كرد و در آن دو

ص: 32


1- . بحار، ج 72، ص 278
2- . بحار، ج 41، ص 22

ركعت نماز شكر به جا آورد.

على عليه السلام كسى است كه خطاب به طلا و نقره گفت: اى طلاى زرد و نقره سفيد غير مرا فريب دهيد.

2 - روزى مستمندى بر حضرت وارد شد و تقاضاى كمك كرد حضرت به خادم خود فرمود: به او هزار دينار بده.

پرسيد: «أمن فضة أو ذهب ؟» از طلا بدهم يا نقره ؟

فرمود: براى من تفاوتى ندارد هر كدام بيشتر مورد نياز اين شخص است زيرا طلا و نقره نزد من سنگى بيش نيست؛ «كلاهما عندى حَجَران أعط ما أنفعهما بحاله»(1)

3 - مفسران عامه و خاصه نقل كرده اند كه حضرت در حال نماز انگشترش را به سائل داد و آيه ى ى شريفه: «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ ...» در شأن آن امام نازل شد.(2)

4 - حضرت على عليه السلام چهار درهم داشت؛ يكى را در شب، يكى را در روز، يكى را پنهانى، يكى را آشكارا انفاق كرد. از اين رو آيه ى شريفه ى:

«اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ سِرًّا وَ عَلاٰنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ » در مقام و منزلت او نازل شد.(3)

5 - جود و بخشش حضرت را حدّى نبود. روزى از بازار دو پيراهن خريد. يكى به سه درهم و ديگرى به دو درهم. پيراهن بهتر رابه قنبر داد و كم ارزش تر را خود برداشت.(4)

6 - امام صادق عليه السلام مى فرمايد: جدم اميرالمؤمنين عليه السلام از درآمد كار و از حاصل دسترنج خويش، هزار بنده در راه خدا آزاد كرد.(5)

ص: 33


1- . بحار، ج 41، ص 32
2- . مناقب ابن مغازلى، ص 313
3- . تفسير برهان، ج 1، ص 257
4- . بحار، ج 4، ص 324
5- . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 202

7 - مردى بارشترى از هسته ى خرما را نزد على عليه السلام ديد و گفت: اين ها چيست ؟

امام فرمود: اگر خدا بخواهد اينها 100 هزار درخت خرما است. پس از آن كه آن ها را كاشت و تبديل به درخت شد، آن ها را در راه خداوند وقف مستمندان كرد(1).

8 - حضرت على عليه السلام املاكى را وقف كرد كه قيمت محصولات و غلات آن هر سال 40 هزار دينار بود.(2)

عدالت حضرت على عليه السلام

1 - شبى حضرت على عليه السلام وارد بيت المال شد. در اين هنگام طلحه و زبير وارد شدند. حضرت چراغ آنجا را خاموش كرد و چراغ ديگرى را از منزل آورد. آنها پرسيدند ميان اين دو چراغ چه تفاوتى است ؟

امام عليه السلام فرمود: روغن اين چراغ از بيت المال است و شما كار شخصى 2 - حضرت در يكى از سخنانش به مالك اشتر گويد: «اللّه اللّٰه فى الطبقه السّفلى من الّذين لاحيلة لهم من المساكين و المحتاجين فانّ للاقصى منهم مثل الذى للأدنى»(3)؛ اى مالك! خداوند را خداوند را در نظر بگير، درباره افراد نيازمندى كه هيچ چاره اى ندارند: (سهميه) افراد دور بايد مانند افراد نزديك باشد.

ص: 34


1- . مناقب، ج 2، ص 123
2- . سفينه البحار، ج 2، ص 87
3- . نهج البلاغه، نامه ى 53

4 - به امام مجتبى عليه السلام گويد: فرزندم! جز قاتل من كسى را به قتل نرسان و اگر من از دنيا رفتم، چون او يك ضربت به من زده، شما نيز يك ضربت بيشتر به او وارد مساز؛ «لاتقتلنَّ بى الاّ قاتلى و اذا أنا متُّ مِنْ ضربته هذا، فاضربوه ضربةً بضربة».(1)

5 - حضرت على وارد بيت المال شد هفت عدد نان را به رؤساى هفت قبيله داد و يك نان اضافه آمد، آن را نيز هفت قسمت كرد و به هر يك تكه اى داد، نه بيشتر و نه كمتر.(2)

6 - به هنگام ورود به يكى از مناطق فرمود: من وارد شهر شما شدم، وضع لباس و زندگى من همين است كه مى بينيد اگر با پوششى بهتر از اين، شهر شما را ترك كردم، به شما خيانت كرده ام؛ «دخلت بلادكم بأشمالى هذه و رحلتى، و راحلتى فان أنا خرجتُ بغير مادخلتُ فانّى من الخائنين»(3)

7 - حضرت در تقسيم بيت المال به هر يك از سهل بن حنيف و غلام سابق او نيز سه درهم داد. سهل اعتراض كرد. حضرت به او اعتنايى نكردند. بعضى گفتند: مقدارى انعطاف نشان بده.

حضرت فرمود: آيا مرا وادار مى كنيد كه به وسيله ى ستم درباره ى ولايت بر افراد يارى جويم و اگر مال مربوط به خود من بود، مساوات را رعايت مى كردم، چه برسد كه از آن خداوند است؛ «أتأمرونى أن أطلب النّصر بالجور فيمن وُلّيتُ عليه، و لو كان المال لى، لَسوَّيْتُ بينهم، فكيف و انّما المالُ مال اللّٰه»(4)

ص: 35


1- . نهج البلاغه، نامه ى 47
2- . بحار، ج 41، ص 136
3- . بحار، ج 40، ص 325
4- . بحار، ج 32، ص 48

8 - يكى از سربازان لباس هاى غنيمتى جنگ را پيش از اذن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان جنگجويان تقسيم كرد. حضرت على عليه السلامپرسيد: چرا اين كار را كردى ؟ گفت: خواستم با تجمل وارد مكه شوند.

على عليه السلام دستور داد لباس ها را در آوردند آن گاه آنان از على عليه السلام نزد پيامبر شكايت كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از على عليه السلام شكايت نكنيد، او در راه خدا سخت گيرى مى كند؛ «انّه لَخَشِنٌ فى ذات اللّٰه»(1).

9 - شخصى نزد حضرت آمد و تقاضاى كمك فراوانى كرد و گفت:

بيت المال در اختيار شماست. بعد از گفت و گوى كوتاه حضرت به او فرمود: بيا برويم دزدى كنيم.

آن شخص تعجب كرد. حضرت فرمود: دزديدن از يك نفر بهتر از آن است كه از اموال همه مسلمانان دزدى شود؛ «تَسرق من واحد خير من أن تسرق على المسلمين جميعاً»(2)

10 - در عدالت على عليه السلام همين بس، هنگامى كه برادرش عقيل در شدت فقر تقاضاى يك من گندم از او كرد، حضرت قطعه ى آهن داغ شده را در دست برادرش گذاشت تا وى عبرت بگيرد.

«فأحميتُ له حديدة ثم أدنيتها من جسمه ليعتبر بها»(3)

11 - حضرت مى فرمايد: به خدا سوگند! اگر شب را (تا به صبح) بر روى خار سعدان (كه به تيزى مشهور است) به بيدارى بگذرانم و مرا

ص: 36


1- . مناقب، ج 2، ص 110
2- . بحار، ج 41، ص 114
3- . نهج البلاغه، نامه 215

(دست و پا بسته) در زنجيرها بر روى آن خارها بكشند، در نزد من بسى خوشتر است از اين كه در روز قيامت خدا و رسولش را ملاقات كنم، در حالى كه به بعضى از بندگان خدا ستم كرده و از مال دنيا چيزى غصب كرده باشم؛ «واللّٰه لَأن أبيتَ على حسك السّعدان مسهّداً و اجرّ فى الأغلال مصفّداً، أحبّ الىّ من ألقى اللّٰه و رسوله يوم القيمه ظالماً لبعض العباد و غاصباً لشئٍ من الحُطام»(1)

12 - سوده، دختر عماره همدانى، به نزد معاويه آمد و از ستم فرماندار او، بسربن أرطاة، شكايت كرد. معاويه سوده را به سبب ترغيب لشكر امام على عليه السلام در جنگ صفين عليه معاويه، سرزنش كرد.

سوده در پاسخ وى گفت:

صلّى الاله على روح تضمّنها *** قبرٌ فأصبح فيه العدل مدفوناً

خداوند درود فرستد به روان آن كسى كه قبر وقتى او را در بر گرفت، عدالت نيز با او در قبر مدفون گشت.

معاويه پرسيد: مقصودت كيست ؟

سوده گفت: حضرت على عليه السلام كه مردى در زمان خلافتش براى اخذ صدقات نزد ما آمد و به عدالت رفتار نكرد. ما به نزد حضرت شكايت برديم، او رو به آسمان كرد و زياد گريه كرد و گفت: خدايا من عامل نفرستادم كه به بندگان تو ستم كند. فوراً نامه اى نوشت و او را عزل كرد.

معاويه وقتى اين سخن را شنيد، دستور داد نامه اى به بسر بن ارطاة بنويسند كه آن چه از اموال سوده گرفته شده، به او بر گردانند.(2)

ص: 37


1- . نهج البلاغه، خطبه ى 224
2- . كشف الغمّة، ج 1، ص 50

زهد على عليه السلام

اشاره

كمتر شخصيتى را مى توان را در زهد و بى اعتنايى به امور مادى و دنيوى مانند آن بزرگوار مشاهده كرد.

1 - غذاى حضرت على عليه السلام

الف: على عليه السلام هرگز دوخورشت يكجا تناول نكرد. چنانكه در شب نوزده ماه رمضان وقتى كه ظرف شير و نمك و نان را ديد، به دخترش ام كلثوم فرمود: مگر نمى دانى پدرت تاكنون بيش از يك غذا نخورده است شير را بردار و همين نمك كافى است.

ب: عبداللّٰه بن ابى رافع گويد: روز عيد به خدمت حضرت على عليه السلام رفتم. انبانى مهر شده نزدش آوردند و در داخل آن نان جوين خشك و كوبيده وجود داشت كه آن حضرت تناول مى كرد.

عرض كردم: چرا آن را مهر كرديد؟ حضرت فرمود: «خفتُ هذين الولدين أن يلياه بِسَمَن أو زيت»(1)؛ يعنى براى آن مهر مى كنم كه مى ترسم اين دو فرزندم (حسن و حسين عليهما السلام) با مقدارى روغن آن را نرمش كنند.

ج: حضرت به عثمان بن حنيف مى فرمايد: «ألاٰ و انّ لكلِّ مأموم

ص: 38


1- . بحار، ج 41، ص 148

اماماً يقتدى به و يستضيئ بنور علمه، ألاٰ و انّ امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريْه و من طعمه بقُرصيْه»؛ آگاه باش، هر مأمومى امامى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره ببرد و امام شما از دنيايش به دو جامه ى كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است.

«ألا انّكم لا تقدرون على ذلك و لكن أعينونى بورع و اجتهاد و عفّة و سداد».(1)

آگاه باشيد، شما توانايى آن را نداريد كه چون من زندگى كنيد، اما مرا با ورع و تلاش و عفت و پاكى و پيمودن راه درست كمك كنيد.

2 - پوشاك على عليه السلام

امام على عليه السلام فرمود: «واللّٰه لقد رقعتُ مِدرعتى هذه حتى استحييتُ من راقعها»؛ به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهن را وصله زدم كه از وصله كننده ى آن شرم دارم.(2)

3 - كفش على عليه السلام

ابن عباس مى گويد: در ذى قار - محلى نزديك بصره - بر على عليه السلام وارد شدم، در حالى كه مشغول وصله كردن كفش خود بود، به من فرمود: «ما قيمة هذا النّعل ؟ فقلتُ لا قيمة لها. فقال: لهى أحبّ الىّ من إمْرتِكُم، إلاّ أن أقيم حقّاً أو أدفع باطلاً».(3)

ص: 39


1- . نهج البلاغه، نامه ى 45
2- . نهج البلاغه، خطبه ى 160
3- . بحار، ج 32، ص 76

اى پسر عباس! ارزش اين كفش چقدر است ؟ گفتم: بهايى ندارد.

فرمود: به خدا قسم همين كفش بى ارزش، نزد من از حكومت بر شما پسنديده تر است، مگر اين كه با اين حكومت حقى را به پا دارم يا باطلى را از ميان بردارم.(1)

4 - سويد بن غفله مى گويد: بر على عليه السلام وارد شدم. ديدم شير ترش را تناول مى كرد و از نان خشك استفاده مى كرد؛ «دخلت على علىّ أبن أبى طالب فوجدتُه جالساً و بين يديه اناء فيه لبنٌ أجد منه ريحَ حُموضته و فى يده رغيفٌ و هو يكسر بيده»(2)

5 - امام باقر عليه السلام مى فرمايد: حضرت على عليه السلام پنج سال حكومت كرد هيچ خشت و آجرى را براى ساختن منزل روى هم قرار نداد و هيچ پول سرخ و سفيدى را به ارث باقى نگذاشت؛ «و لقد وُلّى خمسَ سنين و ما وضع اجرة على اجرة و لا لبنة على لبنة و لا قطع قطعية و لا أورث بيضاء و لا حمراء».(3)

6 - روزى اميرالمؤمنين عليه السلام لباسى براى خود خريد و از آن خوشش آمد. در همان لحظه آن را در راه خدا صدقه داد؛ «اشترى ثوباً فأعجبه، فتصدّق به»(4)

7 - در يكى از سخنانش مى فرمايد: اگر من به اندازه خريدن يك لباس پول داشتم، شمشير خود را نمى فروختم. «من يشترى سيفى هذا؟ فواللّٰه لو كان عندى ثمنُ اِزارٍ ما بعتُه».(5)

ص: 40


1- نهج البلاغه خطبه 33
2- بحار، ج 66 ص 322
3- بحار، ج 16 ص 277
4- بحار، ج 40 ص 323
5- بحار، ج 40 ص 323

جهاد و شجاعت على عليه السلام در ميدانهاى جنگ

حضرت على عليه السلام در خطبه ى قاصعه مى فرمايد: من در دوران نوجوانى قهرمانان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه هاى بلند درخت قبيله (ربيعه و مضر) را در هم شكستم؛ «أنا وضعتُ فى الصّغر بكَلا كِل العرب و كسرتُ نَواجِم قرونَ رَبيعة و مُضر»(1).

جنگ بدر و احد

1 - در جنگ بدر با اين كه بيش از بيست و پنج سال از سن مبارك آن بزرگوار نگذشته بود، سى نفر از سران شرك را به خاك هلاكت انداخت و در اين جنگ بود كه اسلام قوت گرفت و ترس در دل دشمنان افتاد.

2 - در جنگ احد كه مسلمانان فرار كردند، از ديدگاه بعضى از اهل تسنّن، كسى جز على عليه السلام باقى نماند تا از جان جانان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دفاع كند.

در همين جنگ با توجه به اين كه شمار كشته شدگان از دشمن، بيش از بيست و دو نفر نبود، دوازده نفر را حضرت على عليه السلام به تنهايى كشت و ده نفر ديگر را ساير مسلمانان كشتند.

در جنگ احد بود كه مدال افتخار از عالم ملكوت براى او آمد و منادى از آسمان صدا زد؛ «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على».

ص: 41


1- . نهج البلاغه، خطبه 192

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره او فرمود: «يا أباالحسن! لو وضع ايمان الخلائق و أعمالهم فى كفة ميزان و وضع عملك يومَ أحد على كفة أخرى، لرجح عملك على جميع ما عمل الخلائق»؛ اى على! اگر ايمان همه ى مردم و اعمالشان در يك كفه ى ترازو، و عمل تودر جنگ احد در كفه ى ديگرى نهاده شود، كار تو بر جميع مردم رجحان دارد.

سپس افزود: «و انّ اللّٰه تعالى باهى بك يوم أحد ملائكته المقرّبين و رفع الحجبَ من السموات السّبع و أشرفت اليك الجنة و ما فيها و ابتهج بفعلك ربّ العالمين و انّ اللّٰه تعالى يعوّضك ذلك اليوم ما يغبط كلّ نبىّ و رسول و صديق و شهيد»؛ خداوند بزرگ در آن روز به وسيله ى تو بر ملائكه مباهات كرد و پرده ها از آسمان هاى هفت گانه برداشته شد و بهشت و هر چه در آن است، به تو عرضه گرديد و پروردگار جهان به كار تو خرسند گرديد و به جاى آن چيزى به تو خواهد داد كه هر نبى و رسول و صديق و شهيدى بر تو رشك ببرد.(1)

جنگ خندق

در جنگ خندق، عمروبن عبدود سه بار مبارز طلب كرد و كسى جرأت پيدا نكرد به جنگ او برود و تنها حضرت على عليه السلام بود كه به مبارزه با او برخاست و او را به درك واصل كرد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در لحظه اى كه على عليه السلام در مقابل او قرار گرفت، چنين فرمود: «برزالايمان كلّه الى

ص: 42


1- . ينابيع المودة، ج 1، ص 63

الشرك كلّه»؛ همه ى ايمان در مقابل همه ى شرك و الحاد قرار گرفت و هنگامى كه وى كشته شد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ضربة على يوم الخندق أفضل من أعمال أمتى الى يوم القيمة»(1)

در بعضى از روايات اين تعبير آمده است: «ضربة على يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين»(2)؛ ارزش ضربتى كه على عليه السلام در جنگ خندق به عمرو زد، از عبادت جن و انس بيشتر است.

حضرت على عليه السلام وقتى سر عمرو را نزد پيامبر بر زمين انداخت، ابوبكر و عمرو به پيش آمدند و سر مبارك على عليه السلام را بوسيدند.

هلاكت اين قهرمان به دست على عليه السلام باعث شد كه سپاه ده هزار نفرى دشمن با كمال ذلت و خوارى جبهه را ترك كردند و به سوى مكه عقب نشينى كنند.

حضرت على عليه السلام در تمام (سرايا) يعنى جنگ هايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن شركت نداشت و در تمام (غزوات) يعنى جنگ هايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت، جز جنگ تبوك كه پيامبر او را جانشين خود در مدينه قرار داد، در تمامى آن ها حضور پيدا كرد و به قول فرزندش در هيچ جنگى شركت نمى كرد، جز اين كه فتح و پيروزى از آن او بود؛ «لا ينصرف حتّى يفتح له»(3).

در عظمت و شجاعت حضرت همين بس، تنها شخصيتى كه حاضر شد در شب هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه در بستر او بخوابد و جان خود را

ص: 43


1- . ينابيع الموّده، ج 1، ص 93
2- . احقاق الحق، ج 6، ص 54؛ بحار، ج 39، ص 2
3- . مسند احمد حنبل، ج 1، ص 199

فداى او كند، حضرت على عليه السلام بود. در اين زمينه آيه ى ى شريفه ى «وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ» (1) نازل شد و به واسطه ى اين فداكارى، جبرئيل به حضرت عرضه داشت:

«بخٍّ بخٍّ من مثلك يابن أبى طالب! يباهى اللّٰه بك الملائكة»؛(2) به به و آفرين بر تو باد! چه كسى مثل توست اى پسر ابى طالب كه خداوند به وجود تو در ميان فرشتگان مباهات مى كند.

على عليه السلام برترين مجاهد

ابن شهر آشوب مى گويد: بر پايه ى كتاب الهى، خداوند برگزيدگانى در خلق خود دارد و آن پرهيزكارانند؛ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ » (3)؛ وبرگزيدگان پرهيزكاران مجاهدانند؛ «فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِينَ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى اَلْقٰاعِدِينَ دَرَجَةً » (4)، و برگزيدگان از مجاهدان پيش كسوتان در جهاد هستند؛ «لاٰ يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ اَلْفَتْحِ وَ قٰاتَلَ أُولٰئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ اَلَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ» (5).

از آن جاى كه امت اجماع دارند كه پيش تازان در جهاد، مجاهدان در جنگ بدر هستند و نيز اتفاق دارند كه على عليه السلام بهترين مجاهد جنگ بدر است، بنابراين حضرت على عليه السلام بهترين انسان مجاهد در امت اسلامى است.(6)

عيد سعيد عيد سعيد عيد سعيد

ص: 44


1- . بقره، 207
2- . بحار، ج 36، ص 43
3- . حجرات، 13
4- . نساء، 95
5- . حديد، 10
6- . مناقب، ج 2، ص 65

جرعه اى از حكمت هاى امام عليه السلام

1 - «ما أضمرأحد شيئاً الاّ ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه»(1)؛ هيچ كس چيزى را در دل نهان نمى كند، جز اين كه در سخنان بى انديشه اش و صفحه ى رخسارش آشكار مى گردد.

2 - «سيئة تسؤك خير عنداللّٰه من حسنة تعجبك»(2)؛ گناهى كه تو را زشت آيد، نزد خدا بهتر است از كار نيكى كه پسندت آيد.

3 - «الفقيه كلّ الفقيه من لم يقنّط النّاس من رحمة اللّٰه و لم يؤيسهم من روح اللّٰه و لم يؤمنهم من مكراللّٰه»(3)؛ فقيه كامل كسى است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس نسازد و از مهربانى او ناميدشان نكند و از عذاب ناگهانى وى ايمنشان ندارد.

4 - «لا يقلّ عمل مع التقوى و كيف يقلّ ما يتقبّل»(4)؛ هيچ كارى با تقوا اندك نيست و چگونه اندك بود آنچه كه پذيرفتنى است.

5 - «لا يترك الناس شيئاً من أمر دينهم لاستصلاح دنياهم، الاّ فتح اللّٰه عليهم ما هو أضرّ منه»(5)؛ مردم چيزى از كار دين را براى دنياى خود وا نگذارد، جز آن كه خداوند چيزى را كه زيانش از آن بيشتر است، پيشاپيش آنان فرود آورد.

ص: 45


1- . حكمت، 26
2- . حكمت، 47
3- . حكمت، 90
4- . حكمت، 95
5- . حكمت، 106

6 - «شتان ما بين عملين عمل تذهب لذّته و تبقى تبعته و عمل تذهب مؤنته و يبقى أجره»(1)؛ ميان دو كار فاصله بسيار است، كارى كه لذتش از ميان رفته و گناه و رنج آن مى ماند، و كارى كه رنج آن رفته و پاداش آن باقى مى ماند.

7 - «لا يكون الصديق صديقاً حتى يحفظ اخاه فى ثلاث؛ فى نكبته و غيبته و وفاته»(2)؛ دوست از عهده دوستى بر نيايد تا برادر خود را در سه چيز حفظ كند در سختى ها و غيبت از خانواده اش و پس از مرگش.

8 - «ما اختلف دعوتان الاّ كانت احداهما ضلالة»(3)؛ دو دعوا خلاف هم نيست، جز اين كه يكى از آن ها در گمراهى است

9 - «يابن آدم ما كسبتَ فوق قوّتك فأنت فيه خازنٌ لغيرك»(4)

اى پسر آدم! آنچه بيش از خوراك روزانه ات كسب كردى، براى غير خود ذخيره كرده اى.

10 - «فى تقلّب الأحوال عُلم جواهر الرّجال»(5)؛ در دگرگونى روزگار گوهر مردان پديدار مى شود.

فضائل حضرت على عليه السلام

مرحوم صدوق از حضرت على عليه السلام نقل مى كند: هر فضيلتى كه صحابه پيامبر دارند، من با آنان شريكم، ليكن من هفتاد فضيلت و منقبت دارم كه

ص: 46


1- . حكمت، 121
2- . حكمت، 134
3- . حكمت، 183
4- . حكمت، 192
5- . حكمت، 217

هيچ كس آن را ندارد:

1 - يك چشم به هم زدن به خداوند مشرك نشدم.

2 - در كودكى، پيامبر صلى الله عليه و آله نگهدارى مرا از پدرم درخواست كرد و از همان موقع همراه او بودم.

3 - پيش از همه به پيامبر ايمان آوردم.

4 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسى است، جز آن كه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد.

5 - من آخرين كسى بودم كه پيامبر صلى الله عليه و آله را در قبر گذاشتم و از او جدا شدم.

6 - در شب هجرت به مدينه، پيامبر مرا به جاى خويش قرار داد.

7 - پيامبرهزار باب علم كه از هر يك هزار باب گشوده مى شود، به من آموخت.

8 - پيامبر به من فرمود: اى على! در قيامت چيزى به من نمى دهند، جز آنكه مانند آن را براى تو درخواست مى كنم.

9 - اى على! در قيامت براى من منبرى مى گذارند برتر از منبر پيامبران و براى تو نيز منبرى مى گذارند برتر از منبر اوصيا.

10 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: اى على! مثل تو در امت، مانند كشتى نوح عليه السلام است، هر كس بدان تمسك جويد، نجات پيدا مى كند.

11 - پيامبر صلى الله عليه و آله فقط مرا وصىّ خود در غسل و كفن و دفن قرار داد.

12 - با اين كه افراد ديگرى براى خواستگارى فاطمه آمده بودند،

ص: 47

خداوند از بالاى هفت آسمان فاطمه را به من تزويج فرمود.

13 - در قيامت تو پرچم حمد را به دست دارى و از همه نزديك تر به من هستى.

14 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: در آينده ى نزديك تو با ناكثين و قاسطين و مارقين(1) مى جنگى؛ به شمار هر نفر كه با تو بجنگند، صدهزار نفر از شيعيان خود را شفاعت مى كنى.

15 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من شهر دانشم و على در آن است و هرگز به شهر جز از طريق در نتوان داخل شد.

16 - پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات خود، انگشتر و زره و كمربندش را به من داد و شمشيرش را به كمر من بست، با اين كه همه ى اصحابش حضور داشتند.

17 - كسى جز من با پيامبر صلى الله عليه و آله نجوا و سخن درگوشى نگفت.

18 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بهشت بر پيامبران قبل از ورود من، و نيز براوصيا پيش از ورود تو ممنوع است.

19 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: ساقى حوض كوثر تو هستى و شيعيان به دست تو سيراب مى شوند.

20 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: اگر نبود غُلات امّتم كه درباره ى تو همان مى گفتند كه نصارى در مورد عيسى گفتند، فضيلتى براى تو مى گفتم كه از

ص: 48


1- . قاسطين معاويه و طرفدارانش هستند كه جنگ صفين به وجود آوردند كه 18 ماه طول كشيد. ناكثين طلحه و زبير و طرفدارانشان هستند كه جنگ جمل را با تحريك مردم بصره سازماندهى كردند. مارقين خوارج نهروان و 4 هزار نفر مقدس مأبهاى كج فهم بودند كه به جز 10 نفر هم كشته شدند

جايى نگذرى، جز اين كه مردم خاك زير پايت را براى شفا بردارند.

21 - در داستان مباهله، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مرا نفس و جان خود خواند:

«أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَكُمْ »

22 - پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ى قاتل من فرمود: او شقى ترين افراد است و درباره ى قتل من فرمود: عرش الهى به لرزه در مى آيد.

23 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس گمان كند مرا دوست دارد و على را دشمن بدارد، دروغ گفته است.

24 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در بهشت منزل تو روبه روى منزل من است.

25 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: برائت از مشركان را اعلام دارم و سوره ى برائت را بخوانم.

26 - در روز عيد غدير درباره ى من فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه»

27 - پيامبر صلى الله عليه و آله براى گشودن در قلعه ى خيبر مرا فرستاد و من آن را از جا كندم.

28 - عمربن عبدود را كه برابر هزار مرد بود، كشتم و پيامبر فرمود:

ضربتتو در روز خندق از تمام اعمال جن و انس برتر است.

29 - در حال نماز من انفاق كردم كه آيه ى شريفه ى «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ ...» نازل شد.

30 - من در هيچ جنگى فرار نكردم.

31 - خداوند خورشيد را براى من برگرداند.

ص: 49

32 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مرا در زندگى و پس از وفاتش اميرمؤمنان بخوانند و اين لقب را به هيچ كس نداد.

33 - پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: اى على! در روز قيامت تو تقسيم كننده مردم به سوى بهشت و جهنم هستى؛ «انت قسيم النّار و الجنة»

34 - پيامبر صلى الله عليه و آله من و فاطمه و حسن و حسين را زير عباى خود قرار داد و فرمود: اينها اهل بيت من هستند.(1)

35 - پيامبر به من فرمود: اگر تو نبودى منافقان از مؤمنان شناخته نمى شدند.

36 - حضرت على عليه السلام شهيد، پدر شهيد (امام حسين)، برادر شهيد (جعفر طيار) و همسر شهيد (فاطمه زهرا) است.

37 - پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر همه ى مردم على عليه السلام را دوست مى داشتند، خداوند جهنم را نمى آفريد.

38 - خداوند از مقام ولايت او حمايت مى كند، با اين كه با وجود پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را عذاب نكرد؛ «ما كان اللّٰه معذبهم و انت فيهم». امّا هنگامى كه شخصى به مقام ولايت و امامت على عليه السلام جسارت كرد، عذاب را بر آن شخص نازل كرد، «سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ »

39 - فرشتگان به وسيله محبت آن حضرت به خداوند تقرّب مى جويند؛ قال النبى صلى الله عليه و آله: انّ الملئكة تتقرّب الى اللّٰه بمحبّته(2).

40 - بهترين انسان بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه السلام است كه در بهترين مكان (كعبه) متولد شد و در بهترين زمان (ماه رمضان) و در

ص: 50


1- . خصال، ج 2، ص 355
2- . بحار، ج 39، ص 93

بهترين شب ماه رمضان (شب قدر) و در بهترين قسمت شب قدر (وقت سحر) و در بهترين مكان (مسجد) و در بهترين قسمت مسجد (محراب) و در بهترين حالات (روزه و نماز) و در بهترين حالات نماز (سجده) بهترين مرگ (شهادت) نصيب وى گشت.

مظلوميت على عليه السلام

تاريخ بشريت مظلومى چون على عليه السلام برخود نديده است. با مطالعه ى شرايط و اوضاع زندگى آن حضرت، اين حقيقت به خوبى روشن مى شود.

در اين زمينه به عناوين زير توجه كنيد:

1 - آن حضرت مى گويد: اگر سكوت كنم، مى گويند از مرگ ترسيده، و اگر حرف بزنم، مرا رياست طلب مى خوانند؛ «ان اسكت يقولوا جزع عن الموت، فان اقل يقولوا حرص على الملك»(1)

2 - آن حضرت مى فرمايد: «مازلت مظلوماً منذ قبض اللّٰه تعالى نبيّه الى يوم الناس»(2)؛ از روزى كه پيامبر از دنيا رفت تا امروز هميشه مظلوم هستم.

3 - روزى حضرت براى مردم سخن مى گفت: مرد عربى وارد مجلس شد و گفت: واى از ظلمى كه به من شده است! حضرت آن مرد را صدا زد و به او فرمود: «لقد ظُلمتُ عددَ المَدَر و الوَبر» اى مرد عرب! به اندازه شن ها و ريگها و كرك حيوانات به من ستم شده است(3).

ص: 51


1- . بحار، ج 28، ص 234
2- . سفينه البحار، ج 2، ص 108
3- . مستدرك حاكم، ج 3، ص 142

گريه ى پيامبر صلى الله عليه و آله بر على عليه السلام

4 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «يا على اتّق الضغائن الّتى فى صدور مَنْ لا يظهرها الاّ بعد موتى، أولئك يلعنهم اللّٰه و يلعنهم اللاّعنون»؛ اى على! بترس از حقدها و كينه هايى كه در سينه ى افراد هست، و پس از مرگ من آن ها را اظهار مى كنند خداوند و همه ى لعنت كنندگان آنان را لعن خواهند كرد. سپس پيامبر گريست.

شخصى پرسيد: چرا گريه مى كنيد؟ حضرت فرمود: «أخبرنى جبرئيل أنّهم يَظلمونه و يمنعون حقَّه و يُقاتلونه و يَقتلون ولده و يظلمونهم بعده»؛ جبرئيل مرا خبر داد كه آن قوم به او ستم مى كنند، از حق خودش او را محروم مى سازند، با او مى جنگند و بچه هايش را مى كشند و به آنان ستم روا مى دارند.(1)

ابن ابى الحديد مى گويد: رسم عرب بر اين بود كه هرگاه كسى از آنان كشته مى شد، انتقام خون را از قاتل مى گرفتند و اگر نمى توانستند از كسى كه نزديكتر از همه به قاتل بود، از او مى گرفتند و اين روش درباره ى پيامبر و على هم مصداق پيدا كرد.

زيرا پيامبر براى پيشرفت اسلام خون ناپاكان زيادى را ريخت و چون نتوانستند از پيامبر انتقام بگيرند، بغض ها و عداوتهاى بيست و سه ساله بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله را بر سر على عليه السلام خالى كردند و انجام دادند آنچه كه نمى بايست انجام بدهند.

ص: 52


1- . بحار، ج 28، ص 45

گريه و تأثر فاطمه بر على

5 - حضرت فاطمه عليها السلام هنگام وفاتش مى گريست؛ على عليه السلام به او فرمود:

چرا گريه مى كنى ؟ عرضه داشت: به جهت ظلم هايى كه پس از من به تو مى رسد. على فرمود: گريه مكن. به خدا قسم! در برابر عظمت خداوند، اين ها نزد من بسيار كوچك است؛ «لما حضرت وفاة فاطمة بكت، فقال لها أميرالمؤمنين يا سيدتى! ما يبكيك ؟ قالت أبكى لِما تَلقى بعدى. فقال لها: لاتبكى، فواللّٰه انّ ذلك لصغير عندى فى ذات اللّٰه»(1).

6 - در زيارتنامه اى كه امام هادى عليه السلام كنار قبر حضرت على عليه السلام قرائت كرده، مظلوميت آن حضرت به روشنى منعكس شده است؛ «السلام عليك يا ولىّ اللٰه، أشهد أنك انت أول مظلوم وأوّل من غُصب حقّه»(2)

درد دل با چاه

7 - در مظلوميت على عليه السلام همين بس كه در هنگام زمامدارى اش به گونه اى تحت فشار روحى بود كه كسى را پيدا نمى كرد با او راز دلش را بگويد، به صحرا مى رفت و با چاه درد دل مى كرد.

ميثم تمار مى گويد: شبى على مرا به صحرا برد، از كوفه كه بيرون رفتيم، به مسجد جعفى رسيديم، رو به قبله كرد و چهار ركعت نماز خواند

ص: 53


1- . بحار، ج 43، ص 218
2- . بحار، ج 100، ص 265

و سپس چنين دعا كرد:

«ألهى كيف أدعوك و قد عصيتك و كيف لا أدعوك و قد عرفتك و حبّك فى قلبى مكين، مددت اليك يداً بالذنوب مملّوة و عيناً بالرّجاء ممدودة، الهى أنت مالك العطايا و أنا أسيرالخطايا».

آنگاه از مسجد بيرون رفتيم سپس در همان صحرا خطى بر زمين كشيد و به من فرمود: از اين خط تجاوز نكن و مرا گذاشت و رفت. ناگهان به خود آمدم كه چرا در اين شب تاريك مولايم را تنها گذاشتم، با اين كه او دشمن فراوان دارد. به جست و جوى او رفتم تا ديدم كه سر خود را در ميان چاهى فرو برده و با چاه گفت و گو مى كند.(1)

آرى! مظلوميت از اين بيشتر نمى شود؛ با اين كه مخالفان اعتقاد داشتند كه از هر نظر، على عليه السلام شايسته ى خلافت است، حقّ مسلّم او را غصب كردند و او بيست و پنج سال صبر كرد؛ «صبرتُ و فى العين قذى و فى الحلق شجىٰ »؛(2) يعنى مانند كسى صبر كردم كه خار در چشمش و استخوان در گلويش گير كرده باشد.

در سقيفه به ديگران رأى دادند، چه اين كه ملك همسر او (فدك) را غصب كردند و به اين اكتفا نكردند، بيت وحى و نبوت را به آتش كشيدند و همسرش را كتك زدند و با كمال گستاخى ريسمان اسارت به گردن حبل المتين افكندند و بعد از شهادتش چندين سال روى منبرها به او دشمنام مى دادند.

ص: 54


1- . بحارالانوار، ج 40، ص 199
2- . نهج البلاغه، خطبه ى 3

معجزات حضرت على عليه السلام

آگاهى از نيّت مردم

روزى حضرت على عليه السلام فرمود: اگر شخص مورد اطمينانى مى يافتم، توسط او مالى را براى شيعيان مدائن مى فرستادم. شخصى با خودش گفت: مى روم و مى گويم: من مى توانم اين مال را ببرم. وقتى كه گرفتم، راه شام را در پيش مى گيرم و به معاويه ملحق مى شوم؛ با اين فكر پيش آن حضرت آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! من مى توانم آن مال را ببرم حضرت سرش را بلند كرد و فرمود: از من دور شو تو راه شام را در پيش مى گيرى و به معاويه ملحق مى شوى.(1)

تعليم قرآن

رميله مى گويد: حضرت على عليه السلام شخصى را در حال خياطى و آوازخوانى ديد و فرمود: اى جوان! اگر قرآن بخوانى براى تو بهتر است.

گفت: خوب نمى توانم بخوانم. دوست داشتم خوب قرآن مى خواندم.

حضرت فرمود: نزديك بيا. جوان نزديك حضرت رفت و على عليه السلام آهسته چيزى در گوش او گفت كه تمام قرآن در قلب او نقش بست و حافظ كلّ قرآن كريم شد.(2)

ص: 55


1- . بحار، ج 8، ص 732
2- . بحار، ج 42، ص 17

گفتگوى على عليه السلام با اصحاب كهف

شريك بن عبداللّٰه مى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام و ابوبكر و عمر را به سوى اصحاب كهف فرستاد و فرمود: سلام مرا به آنان برسانيد. وقتى كه از نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون رفتند، آن دو به على عليه السلام گفتند: جاى آنان را مى شناسى ؟

حضرت فرمود: پيامبر ما را به جايى نمى فرستد، مگر اين كه خداوند ما را به آنجا راهنمايى مى كند. هنگامى كه بر در غار رسيدند، على عليه السلام به ابوبكر گفت: تو سلام كن. چون سالمندتر از ما هستى. او سلام كرد، ولى به او جواب ندادند.

امام به عمر گفت: تو سلام كن. چون سن تو نيز از من زيادتر است.

عمر سلام كرد، ولى به او نيز جواب ندادند.

وقتى كه على عليه السلام سلام كرد، جواب او را دادند و حضرت سلام پيامبر صلى الله عليه و آله را به آنان رساند. ابوبكر گفت: از اينها بپرس كه چرا جواب ما را ندادند، ولى جواب تو را دادند؟

حضرت فرمود: خودت بپرس ؟ ابوبكر پرسيد: ولى با او سخن نگفتند! عمر نيز پرسيد، باز هم حرف نزدند! آن دو به حضرت گفتند: تو سؤال كن.

حضرت فرمود: اينها مى گويند كه چرا جوابشان داده نشد، ولى پاسخ مرا داديد. گفتند: ما فقط با پيامبر و وصىّ او سخن مى گوييم.(1)

ص: 56


1- . بحار، ج 39، ص 136

پيشگويى على عليه السلام درباره شهادت رُشيد هَجَرى

قنواء دختر رشيد هجرى مى گويد: پدرم از على عليه السلام چنين نقل مى كرد:

چگونه صبر مى كنى وقتى كه يكى از افراد بنى اميه تو را بگيرد و دست و پا و زبان تو را قطع كند؟

گفتم: آيا با تو در بهشت نيستم ؟ فرمود: چرا هستى. گفتم: پس باكى ندارم. قنواء مى گويد: روزها سپرى شد تا زمان ابن زياد رسيد و پدرم را گرفتند و به او گفتند: از على عليه السلام تبرّى بجوى، ولى پدرم نپذيرفت. ابن زياد گفت: دوست دارى چگونه بميرى ؟

پدرم گفت: على عليه السلام فرمود: تو دست و پا و زبان مرا قطع مى كنى. ابن زياد گفت: اكنون دروغ ابوتراب را ثابت مى كنم. دست و پايش را قطع كنيد، ولى به زبانش آسيب نرسانيد. دخترش مى گويد، پدرم را ديدم كه دست و پايش بريده شده بود، ولى تبسم مى كرد. پرسيدم درد ندارى ؟ گفت: نه.

رُشيد در بالاى دار به مردم گفت: بياييد علوم گذشته و آينده را به شما بگويم و پيوسته از مناقب على عليه السلام مى گفت، تا اين كه خبر به ابن زياد رسيد و دستور داد زبانش را نيز بريدند(1).

ص: 57


1- . امالى، ج 1، ص 167

مرقد مطهّر امام على عليه السلام

مرقد مطهّر حضرت على عليه السلام به سبب خفقان حكومت اموى، حدود يك قرن مخفى بود و عموم مردم از زيارت آن حضرت محروم بودند، تنها فرزندان آن حضرت و بعضى از خواص شيعه از آن مكان نورانى آگاهى داشتند، تا اين كه در زمان حضرت صادق عليه السلام كه قدرت و حكومت از امويان به عباسيان انتقال يافت و آنان چندان در ظهور قبر امام على عليه السلام حساسيت نشان نمى دادند. امام صادق عليه السلام با گروهى به زيارت جدّ بزرگوارشان رفتند و پس از آن، براى حضرت على عليه السلام قبّه و بارگاه ساخته شد(1).

قبه و بارگاه مطهّر حضرت على عليه السلام تاكنون چندين مرتبه بازسازى، و به سبب حوادث طبيعى يا به جهت بناى عالى ترى خراب شده است. در اين زمينه به موارد زير توجّه فرماييد:

1 - صندوقى كه پس از دفن از طرف علويان بر مرقد مطهر نصب شده، از سال 40 تا 130 هجرى قبّه نداشته است.

2 - ساختمان داود عباسى كه بناى بسيار مختصرى بود. او قبر مطهر را ساخته، ليكن طاق و سرپوش نداشت.

3 - هارون الرشيد متوفاى 193 براى حضرت على عليه السلام قبّه و بارگاه بنا كرده است.

ص: 58


1- . تجديد بنا بارگاه

4 - بناى محمد بن زيد كه در سال 173 در طبرستان سلطنت داشته و در سال 287 وفات كرد.

5 - سيد ابوعلى از اصحاب امام كاظم عليه السلام در سال 217 بناى زيبايى بر مرقد حضرت نهاد.

6 - سلطان عضدالدوله ديلمى در سال 371 قبه ى مطهر حضرت على عليه السلام را ساخت.

7 - پس از سوختن آن، در سال 407 ظاهراً به واسطه ى دودمان آل بويه تجديد بنا شده است. (البته از اين تاريخ تا بناى بعدى طبعاً تكميل و تعميرى صورت گرفته است.)

8 - شاه صفى صفوى در سال 1042 به كلى ساختمان آن را بازسازى و تجديد بنا كرد و براى حرم چهار در گذاشته و پس از آن رواق ساخته شده است.(1)

قبّه و بارگاه كنونى

ساختمان فعلى از سال 1363 هجرى است كه اصل آن از شاه صفى و تزيين و تكميل آن از شاه عباس و ساير سلاطين صفوى و زنديه و افشارى و قاجار است.

اين عمارت داراى صندوق مطهّر، ضريح مقدس، روضه منوره، رواق و صحن دو طبقه است.

ص: 59


1- . مجموعه زندگانى چهارده معصوم، ص 488

صندوق مطهر

اين صندوق از آثار نفيس قرن 12 هجرى است كه در اطراف آن سوره ى دهر و قدر و أعلى و نبأ و العاديات و ملك و... نوشته شده است.

پس از اين تاريخ، در هر دوره و زمانى صندوق هاى فراوانى، يكى پس از ديگرى از ناحيه ى سلاطين و شيعيان تقديم شده است.

ضريح مقدس

از همان زمان كه صندوق بديع و قيمتى را بر قبر مطهر نهاده اند ضريح نقره اى بر مرقد مطهر گذاشته شد.

اين ضريح چندين مرتبه تجديد شده است؛ يك بار سلطان محمد شاه قاجار در سال 1211 ضريح تقديم كرد. دومين مرتبه آن را به ايران آوردند و تعمير كردند.

سومين مرتبه به امر عباس قلى خان وزير محمد شاه (مشيرالسلطنه) ضريح فولادى تهيه شد و اين ضريح تقديمى ناصرالدين شاه بود كه به دست مشيرالسلطنه در سال 1300 نصب شد.

ضريح مقدس كنونى از طرف فرقه ى اسماعيليه است. اين ضريح مشبك به عرض 3 متر و طول 5 متر و ارتفاع آن قريب چهار متر است كه روى آن سوره ى مباركه الرحمن و سوره هاى ديگر و احاديث نبوى نوشته شده است.

ص: 60

روضه ى منوّره

داخل روضه منوره كه بناى آن از صفويه است، چندين بار اصلاح و تزيين و تعمير شده است. نخستين كسى كه آن را آينه كارى كرد، حاجى حمزه تركى در سال 1285 و پس از آن در سال 1308 قمرى چند نفر بوشهرى و كازرونى آن جا را آينه كارى كردند.

روضه ى منوّره داراى شش در است كه از سال 1318 تا چند سال ساخته و تقديم شده است.

رواق

قبر مطهر حضرت ميان صندوق و صندوق درون ضريح و ضريح در وسط روضه ى منوره و روضه در ميان رواق ها با ديوارى به ارتفاع 13 متر است و رواق به اندازه ى 30 * 30 و به چهار طرف روضه محدود مى گردد و در ميان صحن قرار دارد و صحن محدود به ديوارهاى اطراف است.

صحن شريف

صحن مقدس كه داراى 60 غرفه است، به طول 77 متر و به عرض 72 متر در دو طبقه ساخته شده و مجموع غرفه هاى بالا و پايين حدود صد غرفه است كه برخى از آن ها مقبره ى علما و بزرگان شيعه است. صحن شريف حضرت على عليه السلام داراى 5 در است.

1 - در بزرگ ساعت كه در مشرق روبروى ايوان طلااست.

ص: 61

2 - در جهت شمالى كه به باب طوسى معروف است. چون بيرون صحن مسجدى است به نام شيخ طوسى كه قبر شريف او نيز در آنجاست.

3 - در معروف به باب قبله است كه به سمت قبله باز مى شود و در جهت جنوبى قرار دارد.

4 - باب السلطانى كه در غرب واقع است و در زمان سلطان عزيز عثمانى در سال 1279 هجرى ساخته شده است.

5 - در بازار خياطهاست كه در طرف راست در ساعت قرار دارد.

قبور علماى شيعه در نجف

در صحن مطهر حضرت على عليه السلام و اطراف آن بسيارى از بزرگان دفن شده اند. مانند مقدس اردبيلى، شيخ طوسى، شيخ احمد جزائرى، آقا باقر بهبهانى، مرحوم نراقى، سيد بحرالعلوم، آخوند خراسانى، مرحوم نائينى، شيخ انصارى، سيد محمد كاظم خراسانى، آقا ضياءالدين عراقى، محدّث نورى، شيخ عباس قمى، سيد ابوالحسن اصفهانى، مرحوم طريحى، شيخ محمد حسن (صاحب جواهر)، ميرزا حبيب اللّٰه رشتى.

مساجد نجف

در نجف مساجد فراوانى ساخته شده است. مانند: مسجد حنانه، مسجد طوسى، مسجد شيخ صاحب جواهر، مسجد عمران شاهين، مسجد هندى، مسجد شيخ طريحى، مسجد شيخ انصارى، مسجد خضراء، مسجد كاشف الغطاء

ص: 62

مدارس نجف

در نجف مدارس علميه ى زيادى براى طلاب و دانشجويان دينى وجود دارد. مانند: مدرسه ى صدر اعظم كه بزرگ ترين مدرسه ى علميه است، باد كوبه، سليميه، قوام شيرازى، كاشف الغطاء، جامعة النجف، آخوند خراسانى، لبنانى ها، امام مهدى، شربيانى، بخارايى ها، هندى، سيد محمد كاظم يزدى، خليلى. برخى از اين مدارس و مراكز دينى و مذهبى اكنون خراب شده است.

قبرستان وادى السلام

اين قبرستان يكى از مقدس ترين گورستان هاى مسلمانان و شيعيان است و در روايات آمده است: هر مؤمنى در شرق يا غرب عالم از دنيا رود، به روح او ندا مى رسد كه به وادى السلام ملحق شود و بدين منظور فرشته اى است به نام (ملك نقّاله) كه ارواح مؤمنان را از سرتاسر جهان به اين گورستان مى آورند.

در وادى السلام جايگاهى است به نام مقام حضرت حجّت عليه السلام كه مردم به زيارت و نماز در آن مى پردازند و نيز مقام ديگرى منسوب به حضرت سجاد عليه السلام است كه هنگام زيارت جدّ خود، آنجا به نماز مى ايستاده است.

قبر بسيارى از بزرگان و علماء و صلحاء در آن است. مانند حضرت هود عليه السلام و حضرت صالح عليه السلام كه داراى گنبد و بارگاه است.

ص: 63

فضيلت معنوى مسجد كوفه و نماز در آن

كوفه و جايگاه تشيع در آن

شهر كوفه در تاريخ پر فراز و نشيب تشيّع جايگاه ويژه اى دارد؛ گرچه در برخى از روايات، مردم آن ديار به سبب اعمال و رفتارهايى كه در زمان حضرت على عليه السلام و امام حسن و امام حسين عليه السلام از خود نشان دادند، سرزنش شده اند، ولى بيش از نقاط ديگر جهان تشيّع به اهل بيت علاقمند بوده اند.

همچنين شمار زيادى از اصحاب امامان كوفى بودند؛ گروه بسيارى از راويان حديث از حضرت صادق عليه السلام اهل كوفه بودند.

شهر كوفه، هم مقرّ حكومت پنج ساله ى اميرالمؤمنين عليه السلام بود، هم كانون حكومت حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود.

كوفه شهر معروفى است در خاك عراق، و گروهى معتقدند سرزمين رملى و ريكزار را كوفه مى گويند. فريد و جدى مى گويد: چون كوفه شهر دايره اى شكل است. مسجد كوفه مربع شكل تقريباً با ضلع هاى 11-116-109-116 متر مى باشد. مساحت مسجد كوفه تقريباً12750 متر است و ديوارهاى آن 22 متر ارتقاع دارد.

فضيلت معنوى مسجد كوفه و نماز در آن

در فضيلت معنوى مسجد كوفه همين بس كه از چهار شهر برگزيده اى

ص: 64

خداوند است: مكه، مدينه، بيت المقدس و كوفه.(1)

1 - مسجد كوفه يكى از چهارمكان مقدس است كه انسان در آن مخير است نمازهاى خود را قصر يا تمام بخواند.

2 - امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در مسجد كوفه هزار پيامبر و هزار وصىّ پيامبر نماز خوانده اند.(2)

3 - امام صادق عليه السلام مى فرمايد: انفاق نمودن يك درهم در كوفه معادل صددرهم در غير كوفه است.(3)

4 - امام صادق عليه السلام مى فرمايد: بيشترين علاقه مندان به ما اهلبيت از كوفه هستند.(4)

5 - خواندن يك نماز واجب در مسجد كوفه ثواب هزار نماز و خواندن يك نماز نافله پاداش پانصد نماز را دارد و نشستن در مسجد كوفه عبادت است، گرچه انسان قرآن تلاوت نكند.(5)

6 - امام باقر عليه السلام مى فرمايد: مسجد كوفه باغى از باغ هاى بهشت است.(6)

7 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مسجد كوفه مسجد پر بركتى است كه خداوند آن را براى اهلش اختيار كرده و مسجد كوفه روز قيامت اهل خود را شفاعت مى كند.(7)

8 - امام صادق عليه السلام فرمود: مكه حرم خداوند و مدينه حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و

ص: 65


1- . بحار، ج 100، ص 392
2- . بحار، ج 100، ص 397
3- . بحار، ج 100، ص 399
4- . بحار، ج 100، ص 399
5- . بحار، ج 100، ص 391
6- . بحار، ج 100، ص 389
7- . بحار، ج 100، ص 394

كوفه حرم حضرت على عليه السلام است.(1)

9 - امام باقر عليه السلام مى فرمايد: به جا آوردن نماز واجب در آن پاداش حج و به جا آوردن نماز نافله پاداش عمره را دارد.(2)

10 - امام باقر عليه السلام مى فرمايد: اگر مردم بدانند چه ثوابى در مسجد كوفه نهفته است، همه ى شيعيان براى زيارت آن مسجد حركت مى كنند.(3)

ستون ها و محراب هاى هفتگانه در مسجد كوفه

در مسجد كوفه ستون ها و محراب هاى مختلفى است كه برخى از پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام در آنجا عبادت مى كردند و نماز مى خواندند و براى زائران گرامى مستحب است كه به هنگام زيارت دو ركعت نماز بخوانند و بعد از آن دعاى مخصوصى دارد كه مشروح آن اعمال در مفاتيح الجنان در باب اعمال مسجد بزرگ كوفه آمده است.

آن مقامات بدين شرح است: مقام حضرت نوح عليه السلام، مقام حضرت ابراهيم عليه السلام، مقام حضرت خضر عليه السلام، مقام زين العابدين عليه السلام، مقام حضرت صادق عليه السلام، محراب اميرالمؤمنين عليه السلام، دكّة القضاء، بيت الطشت

دكة القضاء: محلى است در مسجد كوفه كه حضرت على عليه السلام آنجا مى نشست و براى مردم قضاوت مى فرمود و در آن موضع ستون كوتاهى است كه بر آن آيه ى كريمه ى: «إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسٰانِ » نوشته شده است.

ص: 66


1- . بحار، ج 100، ص 399
2- . بحار، ج 100، ص 399
3- . بحار، ج 100، ص 395

بيت الطشت: محلى است كه يكى از معجزات حضرت على عليه السلام آنجا ظاهر شد. دخترى در ميان آب رفته بود و زالويى وارد شكمش شده و كم كم رشد كرده بود؛ برادران آن دختر گمان حمل بردند، و در صدد كشتن وى برآمدند. از اين رو، وى را نزد حضرت على عليه السلام آوردند. امام عليه السلام فرمود: قابله اى در پشت پرده مسجد او را معاينه كند. وى پس از معاينه ى دختر، گفت: او آبستن است.

حضرت فرمود: برويد طشتى بياوريد كه مملوّ از لجن باشد و دختر را بر روى آن نشانيد. پس از لحظاتى زالويى از شكمش خارج شد و پاكى دختر ثابت شد. در بعضى از روايات آمده است كه حضرت دست به سوى كوه هاى شام دراز كرد و قطعه ى برفى آورد و در طشت نهاد.(1)

مهم ترين مكان اين مسجد محراب و مكان شهادت حضرت على عليه السلام است كه در ضلع جنوبى قرار دارد.

مسجد سهله

پس از مسجد كوفه مسجدى به فضيلت آن در عبادت نمى رسد و آن مكان خانه ى حضرت ادريس عليه السلام و حضرت ابراهيم عليه السلام و محل ورود حضرت خضر عليه السلام و مسكن آن حضرت است.

حضرت صادق عليه السلام به ابو بصير فرمود: گويا مى بينم كه حضرت مهدى عليه السلام با اهل و عيالش در آن مسجد فرود مى آيد و منزل آن حضرت

ص: 67


1- . مفاتيح الجنان (اعمال مسجد كوفه)

باشد و هر كس در آن مسجد اقامت كند، چنان است كه در خيمه ى پيامبر صلى الله عليه و آله اقامت كرده است و آن كه در آنجا با نيت خالص دعا كند، دعاى او مستجاب خواهد شد و ملائكه هميشه براى زيارت آن مسجد حضور دارند و در آن عبادت مى كند. دو ركعت نماز در ميان نماز مغرب و عشاء از اعمال دينى مسجد كوفه است كه غم هر انسان صاحب غمى را برطرف مى سازد.

مكان هاى مقدسى در اين مسجد وجود دارد، عبارت از مقام حضرت صادق عليه السلام، مقام حضرت ابراهيم عليه السلام، مقام ادريس، مقام امام سجاد عليه السلام و مقام حضرت مهدى عليه السلام، كه به سبب قدوم مباركش، مكان نورانى شده است و شيعيان در اين مقام هاى مختلف به عبادت مى پردازند.

مسجد زيدبن صوحان

اين مسجد نزديك مسجد سهله است. زيد بن صوحان از اصحاب حضرت على عليه السلام است كه در جنگ جمل شهيد شد در اين مسجد دو ركعت نماز تحيت خوانده مى شود.

مسجد صعصعة بن صوحان

اين مسجد نزديك مسجد زيد قرار دارد. صعصعه برادر زيد و از صحابه ى حضرت على عليه السلام است. او يكى از تشييع كنندگان حضرت على عليه السلام بود كه مشتى از خاك قبر را بر سرخود ريخت و گفت: پدر و

ص: 68

مادرم فدايت باد اى اميرالمؤمنين!

گوارا باد بر تو كرامت هاى الهى، به تحقيق كه مولد تو پاكيزه بود و صبر تو بسيار و جهاد تو بزرگ بود و به آرزويت رسيدى و تجارت سودمندى كردى(1).

خانه ى اميرالمؤمنين عليه السلام

اين خانه در اصل منزل مسكونى امّ هانى خواهر حضرت على عليه السلام بود كه حضرت پس از انتقال به كوفه آن را منزل خود قرار داد. اين خانه در بيرون مسجد كوفه و در زاويه ى جنوب غربى آن قرار دارد كه شيعيان و زائران آن بزرگوار وقتى وارد آن منزل مى شوند، خاطرات زمان امام على عليه السلام را به ياد مى آورند و به گريه و زارى مى پردازند.

حرم حضرت مسلم و هانى بن عروه

آرامگاه حضرت مسلم، اين شخصيّت والامقام، در سمت جنوب شرقى مسجد كوفه قرار دارد كه به وسيله ى راهرو كوتاهى از مسجد كوفه، مى توان به درون آن قدم نهاد. حرم حضرت مسلم فضاى وسيعى در شرق مسجد كوفه را در برگرفته و از گنبد طلايى بزرگ و چندين رواق و شبستان و ايوان تشكيل يافته است.

در كنار حرم حضرت مسلم، در سمت جنوب، آرامگاه مختار بن ابى

ص: 69


1- . بحار، ج 32، ص 295

عُبيده ثقفى است كه پس از واقعه ى كربلا به قيام عليه امويان پرداخت و انتقام خون شهداى كربلا را از آنان گرفت و جنايت كاران را به سزاى اعمالشان رساند.

آرامگاه هانى بن عروه

روبه روى مرقد حضرت مسلم، در سمت شمالى صحن قرار دارد. وى از شيعيان باوفا و ميزبان و همرزم مسلم بن عقيل در كوفه بود كه به همراه او شهيد شد.

ص: 70

امام حسين عليه السلام

اشاره

ص: 71

ص: 72

امام حسين عليه السلام از ولادت تا شهادت

نام مبارك امام سوم: حسين.

كنيه: ابوعبداللّٰه.

لقب آن بزرگوار: سيدالشهداء است.

ولادت آن حضرت در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه و بسيار با بركت بود. زيرا هنگامى قدم به عرصه ى دنيا گذاشت، جبرئيل به دستور الهى مأموريت يافت با هزار فرشته براى تهنيت گويى خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برسند. به هنگام نزول جبرئيل، ملكى به نام فطرس را ديد كه او به سبب عدم امتثال سريع فرمان الهى، پروبالش شكسته شده بود و در جزيره اى سقوط كرده و هفتصد سال در آنجا خداوند را عبادت مى كرد. فطرس از جبرئيل پرسيد: كجا مى رويد؟ جبرئيل گفت: خداوند به پيامبر نعمتى كرامت كرده، براى تهنيت گويى به ايشان مى رويم.

فطرس گفت: مرا با خود ببريد، شايد به بركت آن مولود شفا يابم. وقتى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند؛ حضرت به فطرس فرمود: خود را به مولود بمال تا شفا يابى. فطرس خود را به امام حسين متبرك كرد و پروبال

ص: 73

شكسته اش به او برگشت.(1)

دوران زندگانى امام حسين عليه السلام در چهاربخش خلاصه مى شود:

الف) در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حدود 7 سال.

ب) ملازمت با پدر بزرگوارش، حدود 30 سال.

ج) ملازمت با برادرش امام مجتبى عليه السلام، حدود 10 سال.

د) مدت امامت حضرت حدود 11 سال است كه 10 سال آن مصادف با خلافت معاويه بود و حدود شش ماه همزمان با خلافت يزيد بود و در سال 61 هجرى در روز دهم محرم در سن 57 سالگى در سرزمين كربلا به شهادت رسيد.

سيره ى علمى و عملى امام حسين عليه السلام

1 - تواضع؛ روزى امام حسين عليه السلام برگروهى از فقرا عبور كرد كه غذا مى خوردند. آنان از امام دعوت كردند و حضرت پذيرفت و در كنار آنان نشست و فرمود: «انّ اللّٰه لا يحبّ المستكبرين»(2).

2 - عفو و بخشش؛ خادم امام عليه السلام مرتكب گناهى شد. حضرت قصد تأديب او را داشتند كه خادم آيه ى عفو و بخشش را تلاوت كرد؛ «وَ اَلْكٰاظِمِينَ اَلْغَيْظَ وَ اَلْعٰافِينَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ »(3) .

از اين رو، حضرت او را در راه خدا آزاد كرد و فرمود: از اين پس، حقوق تو را دو برابر عطاخواهيم كرد؛ «ولك ضِعف ما كنتُ أعطيك»(4).

ص: 74


1- . سفينة البحار، ج 2، ص 374
2- . بحار، ج 44، ص 189
3- . آل عمران، آيه ى 134
4- . بحار، ج 44، ص 195

3 - مهربانى و احسان؛ هنگامى كه امام با لشكر حرّ برخورد كرد، دستور داد به همه ى آنان آب دادند، حتى به اسب مردى كه دير رسيده بود، حضرت با دست خودش آب داد.

4 - تكريم معلّم؛ امام عليه السلام به شخصى كه به فرزندش سوره ى حمد را آموخته بود، هزار دينار و هزار حُلّه عطا كرد و دهان او را پر از درّ فرمود.

حضرت در پاسخ برخى از اعتراض كنندگان فرمود: در برابر آنچه او به فرزندم آموخته است، ناچيز است.

5 - آموزش غيرمستقيم؛ پيرمردى روش صحيح وضو گرفتن را نمى دانست، هنگامى كه وى وضو گرفت، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام به طور مستقيم و صريح به او نفرمودند كه وضوى تو باطل است، تا رنجيده خاطر گردد؛ بلكه به او گفتند: ما دو نفر وضو مى گيريم، تو داورى كن كه وضوى كدام يك از ما بهتر است! پير مرد پذيرفت. وقتى آن دو وضو گرفتند، وى متوجه شد كه وضوى آنان كامل است و به اين طريق وضوى صحيح را به او آموزش دادند(1).

6 - رعايت احترام بزرگ تر؛ امام صادق فرمود: «ما مشى الحسين عليه السلام بين يدى الحسن عليه السلام قطّ ولا بَدَرَهُ بِمنطق اذا اجتمعا تعظيماً له»(2).

امام حسين به سبب رعايت احترام برادر بزرگ تر، هيچ وقت جلوى امام حسن راه نرفت و زمانى كه با هم بودند، زبان به سخن گفتن نگشود.

7 - عذرپذيرى؛ امام حسين عليه السلام فرمود: اگر كسى در اين گوش من

ص: 75


1- . بحار، ج 43، ص 319
2- . مشكاة الانوار، ص 170

(اشاره به گوش راست) ناسزا بگويد و در گوش ديگرم عذرخواهى كند، عذر او را مى پذيرم؛ «لوشتمنى رجلٌ فى هذه الأذن (و أومى الى اليمنى» و اعتذر لى فى الأخرى، لقبلت ذلك منه»(1).

عبادت امام حسين عليه السلام

الف: ابن اثير مى گويد: «كان الحسين فاضلاً دَيِّناً كثير الصّلاة والصّوم و الحجّ »؛ حسين اهل فضيلت و متمسك به دين بود و نماز و روزه و حج او بسيار بود.(2)

ب: امام حسين عليه السلام بيست و پنج مرتبه به حج مشرف شد.(3)

ج: امام حسين عليه السلام در شب عاشورا به برادرش حضرت ابوالفضل عليه السلام فرمود: از دشمن مهلت بخواه، زيرا من نماز و دعا و تلاوت قرآن را دوست دارم؛ «فان استطعتَ أن تؤخّرهم الى غدٍ... فهو يعلم أنّى كنتُ قد أحبّ الصّلاة له و تلاوةَ كتابه و كثرة الدّعاء و الاستغفار»(4)

د: از امام سجاد عليه السلام پرسيدند: چرا فرزندان پدر شما اندك است ؟ در پاسخ فرمود: چگونه مى توانست فرزندان زيادى داشته باشد، با آن كه شب را به عبادت الهى مى پرداخت و هر شب هزار ركعت نماز مى گزارد.(5)

ه: ظهر عاشورا امام حسين عليه السلام در مقابل لشكر دشمن نماز خواند و از حمله هاى پى در پى آنان نهراسيد.

ص: 76


1- . احقاق الحق، ج 11، ص 431
2- . اسدالغابة، ج 1، ص 378
3- . بحار، ج 44، ص 193
4- . بحار، ج 44، ص 392
5- . بحار، ج 44، ص 196

و: امام حسين عليه السلام وقتى وضو مى گرفت، رنگش مى پريد و پاهايش مى لرزيد. از سبب اين كار پرسيدند؟ امام فرمود: سزاوار است براى كسى كه در مقابل خداى با جبروت مى ايستد، رنگش زرد شود و پاهايش بلرزد.(1)

سخاوت امام حسين عليه السلام

الف: شخص مستمندى از كريم ترين افراد سؤال كرد. مردم امام حسين عليه السلام را به او معرفى كردند، هنگامى كه وارد منزل او شد، حضرت مشغول نماز بود، آن شخص اين دو بيت شعر را سرود:

لم يخب الان من رجاك *** و من حرّك من دون بابك الحلقة

أنت جواد و أنت معتمد *** أبوك قد كان قاتل الفسقة

امروز آن كسى كه به تو اميد دارد و حلقه در خانه تو را حركت مى دهد، نااميد نمى گردد. تو صاحب جود و كرم و مورد اعتماد هستى و پدر تو كشنده ى فاسقان بود.

امام عليه السلام چهار هزار درهم به او مرحمت كردند آنگاه با سرودن شعرى از او معذرت خواهى كردند:

خذها فانى اليكُ معتذر *** واعلمْ بأنى عليك ذوشفقة

آن شخص وقتى عطيّه امام را گرفت، شروع به گريه كرد. امام فرمود:

آيا عطاى ما را كم شمردى ؟ وى گفت: نه، بلكه گريه ام براى آن است كه اين دست با جود و كرم چگونه زير خاك پنهان مى شود؛ «فقال عليه السلام له

ص: 77


1- . جامع الاخبار، ص 76

لعلك استقللتَ ماأعطيناك قال: لا، ولكن كيف يأكل التّراب جودك»(1).

ب: هنگامى كه مروان، فرزدق را از مدينه بيرون كرد. وى به محضر امام عليه السلام آمد و حضرت چهارصد دينار به او عطا كرد. به امام گفتند: او شاعرى فاسق است! حضرت فرمود: بهترين مال آن است كه آبروى تو را حفظ كند؛ «انّ خير مالِك ما وقيتَ به عرضك»(2).

ج: امام حسين عليه السلام پيرامون رفع حوائج مردم و رد نكردن نيازمندان مى فرمايد: «صاحب الحاجة لم يُكرمْ وجهَه عن سؤالك، فأكرمْ وجهك عن ردّه»؛ كسى كه از تو حاجتى بخواهد، آبروى خود را با اين درخواست ريخته است، پس تو، با محروم نكردن او، آبروى خودت را حفظ كن.(3)

ايثار امام حسين عليه السلام

قرآن كريم مى فرمايد: به مقام نيكان نمى رسيد، مگر آن كه از چيزهاى مورد علاقه ى خودتان انفاق كنيد؛ «لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰى تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ » (4)

(من) در «مِمّٰا تُحِبُّونَ » دلالت بر تبعيض دارد. امام حسين عليه السلام در روز عاشورا تمام عزيزانش را در راه خدا تقديم كرد و بدين گونه، تسليم و رضايت خود را در برابر ذات اقدس حق نشان داد.

ص: 78


1- . بحار، ج 43، ص 190
2- . بحار، ج 44، ص 189
3- . بحار، ج 44، ص 196
4- . آل عمران، آيه ى 92

عزت طلبى امام حسين عليه السلام

از اوصاف بارز امام حسين عليه السلام عزت طلبى و پرهيز از تحمّل ذلت است. چنانكه از سخنان و روش عملى او اين حقيقت روشن مى شود.

الف: حضرت مى فرمايد: «ألا و انّ الدّعىَّ بنَ الدّعىّ قد رَكَزنىٖ بين اثنتين، بين السّلَّة والذّلّة و هيهات منّى الذّلة؛ يأبى اللّٰه ذلك و رسوله و المؤمنون و حُجورٌ طابت و طُهرت و أنوف حميّة و أنوف أبيّة من أن نؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام»(1)

آگاه باشيد! ناپاك زاده ى پسرناپاك زاده، مرا ميان پذيرش ذلت و كشته شدن مخير كرده ولى ما هرگز ذلت را نمى پذيريم. خداوند و رسول او دامن هاى پاكيزه و وجدانهاى با غيرت و دل هاى پاك بر ما روا نمى دارند كه فرمانبرىِ فرومايگان را بر كشته شدن بزرگوارانه برگزينيم.

ب: و نيز مى فرمايد: «لا واللّٰه! لا أعطيكم بِيَدىٖ اعطاءَ الذّليل و لا افرّ فرار العبيد»(2)؛ نه، به خدا سوگند! دست ذلت بردست دشمنان منى گذارم و چون بردگان از صحنه ى جنگ فرار نمى كنم.

ج: همچنين مى فرمايد: «لا أرى الموت الاّ السّعادة و الحياة مع الظّالمين الاّ برماً»(3)؛ (در چنين محيط ذلت بارى) من مرگ را جز خوشبختى و سعادت، و زندگى با ستمگران را جز رنج و نكبت نمى بينم.

ابن أبى الحديد مى گويد: «سيّد أهل الاباء الذى علّم النّاس

ص: 79


1- . بحار، ج 45، ص 83
2- . بحار، ج 44، ص 191
3- . بحار، ج 44، ص 192

الحميّة و الموت تحتَ ظِلال السّيوف اختياراً له على الدنيّة أبوعبدالحسين عليه السلام بن على عليه السلام الّذى عُرض عليه الأمان و أصحابه فانف من الذّل»(1)؛ آقاى كسانى كه زير بار ذلت نرفت، آن كسى كه حميّت و جوانمردى و شهادت در زير سايه هاى شمشيرها را بر زندگى با پستى برگزيد، حسين بن على عليه السلام است. به او و اصحابش پيشنهاد امان و تسليم دادند و او از پذيرفتن ذلت خوددارى كرد.

سخنان امام حسين عليه السلام

1 - «عبادَاللّٰه! اِتّقوااللّٰه و كونوا فى الدّنيا على حذر. فانّ الدّنيا لو بقيت على أحد او بقى عليها أحدٌ، لكانت الانبياء أحقّ بالبقاء و أولى بالرّضا وَ أرْضى بالقضاء، غيرُ أنّ اللّٰه خلق الدّنيا للفناء، فجديدُها بالٌ و نعيمها مضمحلّ ... انّ اللّٰه تعالى خلق الدنيا فجعلها دارَ فناء و زوال، متصرّفةً بأهلها حالاً بعد حال فالمغرور من غرَّتُهُ »(2).

بندگان خدا از خدا بترسيد و در دنيا با احتياط رفتار كنيد. اگر بنا بود همه ى دنيا به يك نفر داده شود يا فردى براى هميشه در دنيا بماند، پيامبران براى بقا سزاوارتر، و جلب خشنودى آنان بهتر، و چنين حكمى خوشايندتر بود؛ ولى هرگز؛ زيرا خداوند، فرجام دنيا را نابود شدن قرارداده است، تازه هايش كهنه و نعمت هايش زايل مى گردد.

ص: 80


1- . شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 202
2- . مقتل خوارزمى، ج 1، ص 253

خداوند دنيا را محل فنا و نيستى قرار داد كه دنيا نيز دوستدارانش را لحظه به لحظه تغيير داده، وضعشان را دگرگون مى سازد. مغرور و درمانده كسى است كه فريب دنيا را بخورد.

2 فان تكن الدّنيا تُعدُّ نفيسةً *** فدار ثواب اللّٰه أعلى و أنبلُ

و ان تكن الأموال للترّك جمعُها *** فما بالُ متروك به المرءُ يَبِخلُ

و ان تكن الأرزاق قسماً مُقسّماً *** فَقِلّة حرص المرء فى الكسبِ أجملُ

و ان تكن الأبدان للموت أنُشْأَتْ *** فقتلُ امرءٍ بالسّيفِ فى اللّٰه أفضلُ (1)

گرچهزندگى اين دنيا از نظر گروهى بسيار با ارزش است، ولى آخرت كه جهان پاداش الهى است، بالاتر و با ارزش تر است و اگر جمع آورى مال و ثروت براى اين است كه بايد روزى از آن دست برداشت، پس مرد نبايد براى چنين ثروتى بخل ورزد و و اگر روزى ها مقدّر و تقسيم شده است، پس هر چه انسان در كسب ثروت كم حرص تر باشد، نيكوتر است و اگر اين بدن ها براى مرگ آفريده شده است، پس كشته شدن انسان در راه خدا از همه چيز پسنديده تر است.

3 - «للسّلام سبعون حسنةً ؛ تسع و ستّون للمُبتدى و واحدةٌ للرّاد»(2)؛ سلام كردن هفتاد پاداش دارد، شصت و نه تا براى سلام كننده و يكى براى پاسخ دهنده است.

4 - «النّاس عَبيد الدّنيا و الدّين لَعِقٌ على ألسنتَهِمِ يَحُوطُونَهُ مادَرّْت معائشهم، فاذا مُحِصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون»(3)؛ مردم بندگان

ص: 81


1- . مناقب، ج 4، ص 95
2- . بحار، ج 78، ص 120
3- . تحف العقول، ص 174

دنيا هستند و دين لقلقه ى زبانشان است. حمايت مردم از دين در قلمرو تأمين رفاه و آسايش آنان است؛ هرگاه كه در امتحان و رنج قرار گيرند، دينداران بسيار كم اند.

5 - «من قبل عطاءك فقد أعانْك على الكَرَم»(1)؛ هر آن كه هديه ى شما را بپذيرد، شما را بر رويكرد به كرامت و بخشش كمك كرده است.

6 - «ايّاك و ما تعتذر منه، فانّ المؤمن لايُسيئ و لا يعتذر و المنافق كلّ يوم يسيئ و يعتذر»(2)؛ بپرهيز از اين كه معذرت خواهى كنى.

زيرا مؤمن عمل بد انجام نمى دهد و پوزش نمى طلبد، امّا منافق هر روز كار زشت انجام مى دهد و معذرت خواهى مى كند.

7 - «جاءه عليه السلام رجلٌ و قال: أنا رجل عاص و لا أصبرُ عن المعصية، فعظنى بموعظة. فقال: افعل خمسةَ أشياء و اَذْنَبْ ما شئتَ :

الأول: لاتأكل رزقَ اللّٰه و اذْنَبْ ما شئتَ الثّانى: أُخرج من ولاية اللّٰه و اذنَبْ ما شئتَ . الثّالث: أُطلب موضعاً لايراك اللّٰه و اذنبْ ما شئتَ . الرابع: اذا جاء ملك الموت لِيَقْبِضَ روحك فادْفَعْهُ عن نفسك و اذنبْ ما شئتَ و الخامس: اذا أدخلك مالك فى النّار، فلاتدخلْ فى النّار و اذنبْ ما شئت.(3) شخصى خدمت امام عليه السلام رسيد و عرض كرد: من مرد گناهكارى هستم و توان خويشتن دارى از معصيت را ندارم. مرا موعظه اى فرما.

ص: 82


1- بحارج 78 ص 127
2- بحارج 78 ص 120
3- بحارج 78 ص 126

حضرت فرمود: پنج عمل را انجام بده، آنگاه هر چه خواستى گناه كن!

1 - از رزق خداوند استفاده نكن، سپس هر چه خواستى گناه كن.

2 - از ولايت خداوند خارج شو، سپس هر چه خواستى گناه كن.

3 - محلى را بجو كه خداوند تو را نبيند، سپس هر چه خواستى گناه كن.

4 - هرگاه ملك الموت (عزرائيل) براى قبض روح تو آمد، او را از خودت دفع كن، سپس هر چه خواستى گناه كن.

5 - هرگاه در قيامت تو را به سوى جهنم هدايت كردند، از رفتن به آن خوددارى كن، سپس هر چه خواستى گناه كن.

8 - «انّ حوائج النّاس اليكم مِنْ نِعَم اللّٰه عليكم، فلا تُملّوا النّعم، فتتحوّلَ الى غيركم»(1)؛ بى ترديد اظهار نيازمندى مردم براى شما، از نعمت هاى الهى است؛ مبادا از آن خسته شويد كه در اين صورت، اين خير به ديگران منتقل مى شود.

9 - «قيل له: كيف أصبحتَ يابن رسول اللّٰه! قال: أصبحتُ وَلى ربٌّ فوقى و النّار أمامى والموتُ يَطلبنى و الحساب مُحدقٌ بى و أنا مُرْتَهِنٌ بعملى و لا أدفع ما أكره و الأمورِ بِيَدِ غيرى، فان شاء عذَّبَنى و ان شاء عفا عنّى؛ فَأَىّ فقيرٍ أفقرُ منّى»(2).

شخصى از امام عليه السلام پرسيد: چگونه صبح كردى ؟ حضرت در پاسخ وى فرمود: صبح كردم در حالى كه خداوند بر بالاى سر من (كنايه از حضور و مراقبت هميشگى خداوند است) و آتش پيش روى من است. مرگ مرا

ص: 83


1- . بحار، ج 78، ص 127
2- . بحار، ج 78، ص 116

طلب مى كند و حساب روز قيامت مرا احاطه كرده و من در گرو اعمال خود هستم و توان دور ساختن ناملايمات را ندارم و امور به دست ديگرى است، اگر خداوند خواست مرا عذاب مى كند، وگرنه مرا مى بخشد؛ آرى! چه كسى محتاج تر از من است ؟

10 - «ان قوماً عبدوا اللّٰه رغبةً ، فتلك عبادة التّجار و انّ قوماً عبدوا اللّٰه هبة، فتلك عبادة العبيد و انّ قوماً عبدوا اللّٰه شكراً، فتلك عبادة الأحرار و هى أفضل العبادة»(1)

به يقين گروهى خداوند را از روى ميل به پاداش الهى عبادت مى كنند، اين عبادتِ تاجران است و برخى خدا را بر پايه ى ترس از عذاب او عبادت مى كنند، اين عبادت بندگان و پاره اى خداوند را براساس شكر عبادت مى كنند، اين عبادت آزادگان و اين برترين عبادت است.

معجزات امام حسين عليه السلام

1 - جوانى گريه كنان خدمت امام حسين عليه السلام آمد حضرت از وى پرسيد:

چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: مادرم بدون وصيت از دنيا رفته و نمى دانم با اموال وى چه كنم ؟

حضرت دعا فرمودند و مادرش زنده شد و به او فرمود: وصيت كن خدا تو را رحمت كند. عرض كرد: يابن رسواللّٰه! يك سوم مال من براى شما و اگر فرزندم از دوستان شماست، دو سوم آن از آن او باشد، وگرنه

ص: 84


1- . بحار، ج 78، ص 117

آن هم براى شما باشد. آنگاه آن زن از دنيا رفت.(1)

2 - امام عليه السلام به عيادت شخصى رفت كه تب شديدى داشت، هنگام ورود حضرت وى بهبودى يافت و دماى بدنش به حال عادى برگشت. آن شخص گفت: راضى شدم به آن چه حق تعالى به شما داده است و تب نيز از شما مى گريزد.

امام عليه السلام فرمود: همه ى آفريده هاى خداوند از ما پيروى مى كنند.(2)

3 - شخص عربى نزد امام آمد و عرضه داشت: مركب سوارى من گم شده است و جز آن وسيله اى ندارم. حضرت گم شده اش را به او نشان دادند. وقتى سراغ مركب خود رفت، شيرى را ديد كه از آن نگهبانى مى كند.(3)

4 - امام حسين عليه السلام در مسافرتى به درختى رسيدند كه از بى آبى خشك شده بود؛ راوى مى گويد: حضرت دعايى كرد كه من نفهميدم، ناگهان درخت را سرسبز و داراى ميوه ديدم. شخصى كه به حضرت مركبى كرايه داده بود، با ديدن آن چنين گفت: اين سحر است. امام عليه السلام فرمود: واى برتو اين عمل سحر نيست، بلكه دعاى مستجاب فرزند پيامبر است.(4)

آداب زيارت

در زيارت اهل بيت عليهم السلام آداب زيادى نقل شده كه به قسمتى از آن اشاره مى شود:

ص: 85


1- . بحار، ج 44، ص 181
2- . بحار، ج 44، ص 183
3- . اثبات الهداة، ج 5، ص 111
4- . دلائل الامامة، ص 76

1 - طهارت از حدث و خبث.

2 - غسل زيارت.

3 - پوشيدن لباس پاكيزه.

4 - استعمال عطر در غير زيارت امام حسين عليه السلام.

5 - قصد قربت.

6 - معرفت نسبت به امام.

7 - پاى برهنه به زيارت رفتن.

8 - با حال سكون و وقار راه رفتن.

9 - قدم ها را كوچك برداشتن.

10 - در هنگام رفتن مشغول ذكر خدا بودن.

11 - خضوع و خشوع داشتن.

12 - بوسيدن ضريح.

13 - طواف بر قبر مطهر.

14 - توبه و استغفار.

15 - اذن دخول خواستن.

16 - انكسار قلب و اشك ريختن.

17 - ايستادن در حال زيارت مگر به ضرورت.

18 - گفتن صدمرتبه تكبير يا تسبيح حضرت زهرا عليها السلام.

19 - خواندن زيارت مأثوره، بهترين آن ها زيارت جامعه ى كبيره يا امين اللّٰه است و نيز خواندن نماز زيارت.

20 - با صداى آهسته زيارت كردن.

ص: 86

21 - اميد و قصد بازگشت به زيارت.

22 - دعا كردن براى اقوام و دوستان، بلكه براى همه ى شيعيان.

23 - رعايت تقوا و پرهيزكارى و حسن خلق با مردم.

24 - احسان به مستمندان.

اهميت زيارت امام حسين

1 - امام باقر عليه السلام فرمود: كسى كه امام حسين را زيارت نكند، ايمان و دين او ناقص است.(1)

2 - امام صادق عليه السلام فرمود: اگر كسى هزار مرتبه حج به جا آورد و امام حسين را زيارت نكند، حقى از حقوق پيامبر صلى الله عليه و آله را ترك كرده است.(2)

3 - امام صادق به فضيل فرمود: اگر امام حسين را زيارت نكنيد جفا كرده ايد. آيا نمى دانيد چهار هزار ملك با چهره غبار آلود تا قيامت براى امام حسين گريه مى كنند.(3)

4 - امام صادق عليه السلام به ابان فرمود: كسى كه امام حسين را زيارت كند هر قدمى كه بر مى دارد، حسنه اى براى او نوشته مى شود و گناهى از او بخشيده مى گردد.(4)

5 - امام صادق عليه السلام فرمود: زائر امام حسين عليه السلام وقتى از منزلش خارج مى شود، برچيزى نمى گذرد مگر آن كه براى او دعا مى كند و خداوند فرشته اى را مى گمارد تا براى او استغفار كند.(5)

ص: 87


1- . بحار، ج 101، ص 4
2- . بحار، ج 101، ص 7
3- . بحار، ج 101، ص 7
4- . بحار، ج 101، ص 7
5- . بحار، ج 15، ص 7

6 - امام باقر عليه السلام فرمود: اگر مردم ارزش زيارت امام حسين عليه السلام را مى دانستند، از شوق آن جان مى دادند.(1)

7 - كسى كه امام حسين عليه السلام را با نيت خالص زيارت كند، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل او را مشايعت مى كنند تا به منزل خود وارد شود.(2)

فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام

اشاره

احاديث زيادى درفضليت زيارت آن حضرت رسيده، خداوند متعال آثار و بركات فراوانى براى اين عمل باارزش قرارداده است، به پاره اى از آن ها توجه كنيد:

1 - امام رضا عليه السلام فرمود: كسى كه امام حسين عليه السلام رازيارت كند، چون كسى است كه خداوند را در فوق عرش او زيارت كرده است.(3)

2 - امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه امام حسين عليه السلام را زيارت كند و حق او را بشناسد، نام او در عليين ثبت مى گردد(4)، و خداوند گناهان گذشته و آينده ى او را خواهد بخشيد (به جز حق الناس)(5) و نيز آن حضرت مى فرمايد: زيارت قبر امام حسين عليه السلام نزد خدا با بيست حج برابر است، بلكه برتر از آن حج است(6)، و نيز مى فرمايد: زائر قبر امام حسين عليه السلام مانند

ص: 88


1- . بحار، ج 101، ص 18
2- . بحار، ج 101، ص 20
3- . ثواب الاعمال، ص 110
4- . ثواب الاعمال، ص 111
5- . ثواب الاعمال، ص 111
6- . ثواب الاعمال، ص 110

كسى است كه صد حج را همراه رسول اكرم صلى الله عليه و آله به جاى آورده باشد.(1)

3 - حضرت ابوالحسن عليه السلام فرمود: آن كه در هر سال سه مرتبه به زيارت امام حسين عليه السلام آيد. از فقر و تنگدستى ايمن گردد.(2)

7 - امام باقر عليه السلام فرمود: زيارت قبر امام حسين عليه السلام روزىِ انسان را زياد و عمرش را طولانى و بلاها را از او دور مى كند(3)

دو يادسپارى

1 - اختلاف پاداش زيارت در گرو اختلاف درجات معرفت و محبت زائر است.

2 - در برخى از روايات زيارت امام حسين عليه السلام واجب قلمداد شده است. وجوب به معناى اصطلاحى است كه ترك آن جايز نيست يا به معناى لغوى و متفاهم عرفى است كه همان ثبوت و لزوم است؛ در اين زمينه دو قول نقل شده است.

جامعيت زيارت امام حسين عليه السلام

زيارت خالصانه ى امام از چنان جامعيّتى برخوردار است كه پاداش آن از بسيارى از اعمال واجب و مستحب بيشتر است. مانند: نماز، روزه، زكات، حج، صدقه، كمك در راه خدا، جهاد، آزادى بردگان، ذكر خدا، صله ى رحم، ديدار با مردم مؤمن، سير كردن محرومان، قرض الحسنه و...

كه براى هر يك از امور نام برده حديث خاصى وارد شده است.(4)

ص: 89


1- . ثواب الاعمال، ص 110
2- . وسائل الشيعة، ج 10، ص 340
3- . وسائل الشيعة، ج 10، ص 340
4- . بحار، ج 101، صفحات، 18، 36، 43، 45، 104، 283، 357

اوقات زيارت امام حسين عليه السلام

در ارزش و عظمت آن امام بزرگوار همين بس كه افزون بر مطلوب بودن زيارت در هر زمانى، در اوقات خاصى بدان سفارش ويژه اى شده است. مانند:

1 - زيارت هفتگى؛ روز جمعه وقت مخصوص زيارتى آن حضرت است و در روايات ترك آن جفاى شديدى در حق آن حضرت شمرده شده است.(1)

2 - ماهانه؛ در هر ماه زيارت آن حضرت توصيه شده است. امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس در هر ماه امام حسين عليه السلام را زيارت كند، پاداش صد هزار شهيد را دارد.(2)

3 - سالانه؛ زيارت سالانه به صورت هر سال يك مرتبه و در برخى از روايات سه مرتبه سفارش شده است. در پانزده روايت زيارت آن حضرت براى كسانى كه از امكانات محروم هستند.(3) سالى يك مرتبه توصيه شده است.(4)

4 - اعياد؛ در اعياد اسلامى مانند روز مبعث، عيد غدير، عيد فطر، عيد قربان و نيز عيد نوروز و ولادت پيامبر عليه السلام و امامان عليهم السلام زيارت آن حضرت سفارش شده است.(5)

ص: 90


1- . بحار، ج 101، ص 16
2- . بحار، ج 101، ص 37
3- . بحار، ج 101، ص 17
4- . بحار، ج 101، ص 17-12
5- . بحار، ج 101، ص 105

5 - ماه ها؛ شب و روز يكم و پانزدهم ماه رجب، روز سوّم و شب و روز نيمه ى شعبان، شب يكم و پانزدهم و آخر ماه رمضان، شب و روز عرفه، شب و روز عاشورا و روز سيزدهم كه بدن مطهر او و يارانش به خاك سپرده شد. در ماه صفر نيز در روز اربعين زيارت آن حضرت توصيه شده است.(1)

برترى زائر امام حسين عليه السلام بر زائر بيت اللّٰه

الف: گاهى خداوند متعال به نظر لطف به زمينى مى نگرد، از اين رو عبادت در آنجا ثواب بيشتر دارد. مانند نماز در مسجد الحرام كه ثواب آن معادل با صد هزار ركعت نماز است.

ب: گاهى خداوند نگاه مهرآگينى به زمانى مى كند، بدين جهت ثواب عبادت در آن زمان بيشتر از اوقات ديگر است مانند شب قدر؛ «ليلة القدر خير من ألف شهر»

ج: گاهى خداوند به زمين و زمان نگرش مهر ورزانه اى دارد، مانند وقوف در عصر روز عرفه در سرزمين عرفات.

در روايات آمده است: خداوند پيش از آن كه به زائران خود به نظر لطف و مرحمت بنگرد، زائران امام حسين عليه السلام را مى نوازد. آرى! به تعبير آن شاعر:

و من حديث كربلا و الكعبة *** للكربلاء بان علوّ الرتبة

ص: 91


1- . بحار، ج 101، ص 336-345-94-99

از حديث مفاخره ى كعبه و كربلا برترى سرزمين كربلا آشكار گرديد(1)

گريه ى پيوسته و جاودانه بر امام حسين عليه السلام

الف: قبل از ولادت؛ هنگامى كه حضرت آدم بر عرش نگريست و نام هاى مقدس خمسه ى طيبه را ديد، به خداوند عرضه داشت: «ياحميد بحقّ محمّد و يا عالى بحقّ علىٍّ و يا فاطرُ بحقّ فاطمة و يا محسن بحقّ الحسن و يا قديم الاحسان بحق الحسين».

تا نام امام حسين عليه السلام را برد، قلبش شكسته و اشك او جارى گشت جبرئيل در بيان علت آن به مرثيه سرائى بر امام حسين پرداخت.(2)

برخى از انبيا مانند نوح و موسى و سليمان و ابراهيم عليهم السلام هنگام عبور از سرزمين كربلا به مشكلى برخوردند؛ وقتى علت را جويا شدند، جبرئيل عليه السلام براى آن ها موضوع شهادت امام حسين عليه السلام را مطرح كرد و آنان نيز گريه كردند.(3)

ب: پس از ولادت، پيش از شهادت؛ وقتى امام حسين عليه السلام به دنيا آمد، جبرئيل و فرشتگان ديگر ضمن تبريك ولادت او به پيامبر، شهادت فرزندش را تسليت گفتند و پيامبر گريه كرد(4).

ج: پس از شهادت، پيش از قيامت؛ از روزى كه امام حسين عليه السلام به شهادت

ص: 92


1- . حديث مفاخره در بحارالانوار، ج 101، ص 108 آمده است
2- . بحار، ج 44، ص 245
3- . بحار، ج 44، ص 243-244، ج 36، ص 151، ج 13، ص 279
4- . بحار، ج 44، ص 247، ج 43، ص 249

رسيد، تا امروز ميليون ها نفر براى آن مصيبت بزرگ مجلس سوگوارى به پا كرده و اشك هاى فراوانى ريخته اند و به فضل الهى اين سنت همچنان استمرار خواهد داشت.

د: روز قيامت، حضرت زهرا عليه السلام در حالى كه پيراهن خونين فرزندش را به دست دارد، وارد صحراى محشر مى شود و بر سوگ او به شدت مى گريد. آنگاه پيامبر و امامان و ملائكه و تمامى مؤمنان به سوگوارى مى پردازند و اشك مى ريزند.(1)

امام حسين عليه السلام همگام با قرآن كريم

در بخشى از زيارت امام حسين عليه السلام مى خوانيم: «السلام عليك يا شريك القرآن» اين سؤال مطرح است: قرآن چه ويژگى هايى دارد كه امام عليه السلام همتاى آن است ؟

در پاسخ بايد گفت: به طور كلى قرآن كريم و امام حسين عليه السلام در اداى رسالت الهى كه همان هدايت جامعه ى انسانى به سوى سعادت ابدى است، هماهنگ و همگام هستند. نقاط اشتراك اين دو ميراث گران بهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدين شرح است:

1 - شرط بهره مندى از هر دو طهارت روح است. قرآن: «لاٰ يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ »(2) امام حسين عليه السلام؛ «أشهد أنّك طهر طاهر من طهر طاهر»(3)

ص: 93


1- . منتخب طريحى، ص 187
2- . واقعه، آيه ى 79
3- . كامل الزيارات، ص 195

2 - بايد قرائت قرآن و زيارت امام با تأنى باشد. قرآن؛ «وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(1) ، امام حسين عليه السلام «وَ امْشِ حافياً و امْش بمشى العبد الذّليل»(2)

3 - قرائت قرآن و زيارت امام بايد با حزن و اندوه باشد. قرآن؛ «انّ القرٰان نُزِّلَ بالحزن، فاقرؤه بالحزن»(3)؛ امام حسين عليه السلام؛ «اذا أردتَ أنت قبرَ الحسين فَزُرْهُ و أنتَ كَئيٖبٌ حزين»(4).

4 - مسلمانان بايد، قرائت قرآن و زيارت امام حسين عليه السلام را برنامه ى روزانه خويش قرار دهند. امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: «القرآن عهد اللّٰه الى خلقه، ينبغى للمرء المسلم أن ينظر فى عهده و أن يقرء منه فى كلّ يومٍ خمسين آية»(5). همچنين به سُدير صيرفى مى فرمايد: «يا سُدير! تزور قبرَ الحسين فى كلّ يوم».

5 - هنگام قرائت قرآن و زيارت، بايد از شيطان به خداوند پناه برد.

قرآن؛ «فَإِذٰا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ مِنَ اَلشَّيْطٰانِ اَلرَّجِيمِ »(6) ؛ امام حسين عليه السلام؛ امام عليه السلام به ابو حمزه ى ثُمالى فرمود: امام حسين عليه السلام را اين گونه زيارت كن: «أعوذبك... من وسوسة الشيطان»(7). 6 - گذشت روزگار هيچ يك را فرسوده نمى كند. قرآن؛ امام رضا عليه السلام فرمود: «فهو فى كلّ زمان جديد و عند كلّ قوم غضّ الى يوم القيمة»(8)،

ص: 94


1- مزمل 4
2- كامل الزيارات ص 221
3- وسائل ج 4 ص 857
4- بحار ج 101 ص 142
5- كافى ج 2 ص 609
6- نحل آيه 98
7- جامع احاديث الشيعه ج 12 ص 474
8- سفينة البحار ج 2 413

امام حسين عليه السلام؛ امام سجاد عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: «لايدرس أثره و لا يمحى اسمه على مرور اللّيالى و الأيّام»(1).

7 - هر دو نورى هستند كه به خاموشى نمى گرايند. قرآن؛ امام على عليه السلام مى فرمايد: «ثم أنزل عليك الكتاب نوراً لاتطفأ مصابيحه»(2)، امام حسين عليه السلام؛ در زيارت آن حضرت مى خوانيم: «كنتَ نوراً فى الأصلاب الشّامخة... و كنت فيها نوراً ساطعاً لايُطفئ»(3).

8 - قرآن و امام حسين هر دو پربركت هستند. قرآن؛ «كِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَيْكَ مُبٰارَكٌ »(4) ، امام حسين عليه السلام؛ پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ى امام گويد: «اللّهم بارك له فى قتله»(5).

9 - قرآن و امام حسين عليه السلام داراى عزت هستند. قرآن؛ «وَ إِنَّهُ لَكِتٰابٌ عَزِيزٌ»(6) ، امام حسين عليه السلام: «و هيهات منّى الذلة»(7)

10 - هر دو داراى كرامت هستند. قرآن؛ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ »(8) ، امام حسين عليه السلام: در زيارت آن حضرت مى خوانيم: «اللّهم انى اشهد انّ هذا القبر قبر حبيبك و صفوتك من خلقك الفائز بكرامتك اكرمته بالشهادة»(9).

امام حسين عليه السلام وارث پيامبران الهى

در زيارت وارث امام حسين عليه السلام ميراث دار همه ى پيامبران الهى

ص: 95


1- بحار ج 28 ص 57
2- نهج البلاغه ص 315 صبحى صالح
3- بحار ج 1 ص 178
4- ص آيه 29
5- بحار ج 44 ص 248
6- فصلت آيه 41
7- بحار ج 28 ص 57 مقتل مقرم ص 287
8- واقعه آيه 77
9- بحار ج 98 ص 210

معرفى شده است؛ «السّلام عليك يا وارث آدم صفوة اللّٰه السّلام عليك يا وارث نوح نبىّ اللّٰه...».

بر پايه ى آيات قرآن كريم، انبياى الهى داراى اوصاف نفسانى و كمالات بشرى فراوانى هستند كه امام حسين عليه السلام همه ى آن فضايل را به ارث برده است به پاره اى از آن ها اشاره مى شود:

1 - انبيا هدايتگر مردم بودند؛ «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا»(1) ، امام حسين عليه السلام نيز مصباح هدايت است؛ «انّ الحسين مصباح الهدىٰ و سفينة النَّجاة»(2).

2 - انبيا داراى اخلاص بودند؛ «إِنّٰا أَخْلَصْنٰاهُمْ بِخٰالِصَةٍ ذِكْرَى اَلدّٰارِ»(3) .

امام حسين عليه السلام نيز داراى اخلاص بود. از اين رو، در شهادت فرزندش على اصغر فرمود: «هوّنّ علّى أنّه بعين اللّٰه»(4).

3 - انبيا داراى توكل بودند؛ «وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَكَّلَ عَلَى اَللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا» (5)، امام حسين عليه السلام نيز روز عاشورا فرمود: «اللّهم أنت ثقتى فى كلّ كرب»(6).

4 - انبيا اهل صبر و استقامت بودند؛ «كُلٌّ مِنَ اَلصّٰابِرِينَ »(7) ، امام حسين عليه السلام روز عاشورا فرمود: «صبراً على قضائك»(8)

ص: 96


1- . انبياء، آيه ى 73
2- . بحار، ج 36، ص 205
3- . ص، آيه ى 46
4- . بحار، ج 45، ص 46
5- . ابراهيم، آيه ى 12
6- . ارشاد مفيد، ص 234
7- . انبياء، آيه ى 185
8- . بحار، ج 45، ص 52

5 - انبيا در راه خدا شهيد شدند؛ «إِنَّ اَلَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيٰاتِ اَللّٰهِ وَ يَقْتُلُونَ اَلنَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ »(1) ، امام حسين عليه السلام نيز تمام هستى خود و خاندانش را به خداوند تقديم كرد.

6 - انبيا فقط از خدا ترسيدند و از غير خدا نترسيدند. «اَلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اَللّٰهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اَللّٰهَ »(2) ، امام حسين عليه السلام نيز فقط از خدا مى ترسيد در دعاى عرفه مى گويد: «اللّهم اجعلنى أخشاك كأنّى أراك»، و از غير خدا نمى ترسيد. از اين رو مى فرمايد: اگر هيچ پناهگاهى براى من نباشد، من با يزيد بيعت نخواهم كرد، «لو لم يكن لى فى الدنيا ملجأ ولامأوى لَمٰا بايعتُ يزيدَ بن معاوية»(3).

7 - برنامه ى انبيا تعليم و تزكيه ى مردم بود؛ «هُوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ »(4) ، برنامه ى امام حسين عليه السلام نيز تعليم و تزكيه مردم بود؛ «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضّلالة»(5).

ويژگى هاى امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام داراى ويژگى ها و امتيازاتى است كه در ديگران نيست ياكمتربه چشم مى خورد. مانند:

1، 2، 3 - خداوند در برابر شهادت، براى او سه چيز قرار داد: امامت

ص: 97


1- . آل عمران، آيه ى 21
2- . احزاب، آيه ى 39
3- . بحار، ج 44، ص 329
4- . جمعه، آيه ى 2
5- . زيارت اربعين

ازنسل اوست، شفا درتربت اوست و دعا نزد قبر او مستجاب است؛

«انّ اللّٰه تعالى عوّض الحسين من قتله: أن جعل الامامة من نسله و الشّفاء فى تربته و اجابة الدّعاء عند قبره»(1).

4 - همه ى انبيا كربلا را زيارت كرده اند «ما من نبىّ الاّ و قد زار كربلاء»(2).

5 - مسافر مى تواند در چهار مكان نماز خود را تمام بخواند: مسجد الحرام، مسجد النبى، مسجد كوفه و حرم امام حسين عليه السلام؛ امام صادق عليه السلام فرمود: «تتمّ الصّلاة فى المسجد الحرام و مسجد الرّسول و مسجد الكوفة و حرم الحسين عليه السلام»(3).

6 - عشق به شهادت؛ «خُطّ الموت على وُلد آدم مَخطّ القلادة على جيد الفتاة و ما أولهنى الى أسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف»(4)، مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنان را مانند گردن بند بر دختر جوان احاطه كرده و علاقه ى من به نياكان خود چون اشتياق يعقوب به يوسف است.

7 - زيارت اربعين از مختصات امام حسين است. درباره ى هيچ يك از انبيا و اوليا زيارت اربعين وجود ندارد و بنابر روايت امام عسكرى عليه السلام خواندن اين زيارت يكى از نشانه هاى مؤمن است.(5)

8 - هيچ يك از اولياى الهى اصحابى با وفاتر از ياران امام حسين عليه السلام

ص: 98


1- . بحار، ج 44، ص 221
2- . بحار، ج 44، ص 301
3- . كامل الزيارات، ص 250
4- . لهوف، ص 52
5- . بحار، ج 101، ص 106

نداشتند. امام حسين عليه السلام فرمود: «فانّى لاأعلم أصحاباً أوفى و لاخيراً من أصحابى»(1).

9 - هيچ مصيبتى در جهان خلقت بزرگ تر از مصيبت امام حسين عليه السلام نيست. جبرئيل عليه السلام به آدم عليه السلام عرضه داشت: «تصغر عندها المصائب»(2).

10 - تنها كسى كه سلام كردن بر او هنگام آب نوشيدن سفارش شده است، امام حسين عليه السلام است.

11 - امام حسين عليه السلام تنها انسانى است كه پيش از ولادت با مادرش و پس از شهادت نيز سربريده اش سخن گفته و آيه ى قرآن تلاوت كرده است؛ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْكَهْفِ وَ اَلرَّقِيمِ كٰانُوا مِنْ آيٰاتِنٰا عَجَباً»(3).

12 - قلوب اهل ايمان كانون محبت امام حسين عليه السلام است؛ «انّ للحسين فى بواطن المؤمنين محبة مكنونة»(4).

13 - امام حسين عليه السلام تنها مولودى است كه جبرئيل گهواره جنبان او بوده است. حضرت زهرا عليها السلام از خواب بيدار مى شد و گهواره ى حسين را در حال حركت مى ديد، در حالى كه كسى با او سخن مى گويد. از پيامبر صلى الله عليه و آله سبب آن را پرسيد، حضرت در پاسخ وى فرمود: گهواره جنبان و هم سخن با فرزندِ تو جبرئيل است.(5)

14 - امام حسين عليه السلام تنها نوزادى بود كه از انگشتان پيامبر تغذيه

ص: 99


1- . ارشاد مفيد، ص 231
2- . بحار، ج 44، ص 245
3- . كهف، آيه ى 9
4- . بحار، ج 43، ص 272
5- . بحار، ج 44، ص 188

مى كرد(1) از اين رو پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «حسين منّى و أنا من حسين»(2)

15 - ائمه ى اطهار عليهم السلام گريه بر امام حسين عليه السلام را به شيعيان خود سفارش خود كرده اند.

امام رضا عليه السلام فرمود: اى فرزند شبيب! اگر خواستى بر چيزى گريه كنى، بر امام حسين عليه السلام گريه كن: «يابن الشبيب إنْ كنتَ باكياً لشئ فابك للحسين عليه السلام»(3).

حضرت مهدى عليه السلام: فرمود: اى جدّ من! صبح و شام بر تو گريه مى كنم وبه جاى اشك، بر تو خون مى گريم؛ «فلأندبّنك صباحاً و مساءً و لَأ بكيّن عليك بدلَ الدّموع دماً»(4).

اهداف قيام امام حسين عليه السلام

درباره اهداف قيام امام حسين عليه السلام تاكنون سخن بسيارگفته شده، ليكن بهترآن ست، اهداف آن حضرت را از سخنان خود آن بزرگوار جويا شويم:

1 - نابود ساختن بدعت ها و احياى سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله؛ «أيّها النّاس! انّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال من رأى سلطاناً جائراً مُستحلاًّ لحرام اللّٰه، ناكثاً لِعهد اللّه، مخالفاً لسنة رسول اللّه، يعمل فى عباد اللّٰه بالاثم و العدوان، فلم يُغيّر عليه بفعل و لا قولٍ ، كان حقاً على اللّه أن يُدخله مُدخله»(5).

ص: 100


1- . جلاءالعيون، ص 484؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 57
2- . احقاق الحق، ج 11، ص 298
3- . بحار، ج 44، ص 286
4- . بحار، ج 101، ص 239
5- . كامل ابن اثير، ج 4، ص 20؛ لهوف سيد من طاووس، ص 34

اى مردم! پيامبر خدا فرمود: هر مسلمانى با سلطان ستمگرى مواجه گردد كه حرام خدا را حلال كرده و پيمان الهى را در هم مى شكند، با سنت و قانون پيامبر مخالفت ورزيده و در ميان بندگان خدا راه گناه را پيش گرفته است، و در مقابل او با عمل يا گفتار اظهار مخالفت نكند، بر خداوند است كه اين شخص (ساكت و دشمن) را در كنار همان ستمگر در جهنم بسوزاند.

2 - آگاه ساختن مردم به عدم اجراى حق و عدم پرهيز از باطل؛ «ألاتَرونَ أنّ الحقّ لايُعمل به و أنّ الباطل لايُتناهى عنه، لَيرْغَبَ المؤمنُ فى لقاء اللّٰه»(1).

3 - اصلاح جامعه در پرتو امر به معروف و نهى از منكر؛ «انّى لم أخرج أشراً ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انّما خرجتُ لطلب الإصلاح فى أمّة جدّى، أريد أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر»(2)؛ بدرستى كه من به منظور تكبر و سركشى و هوى و هوس و فساد و ستم قيام نكردم بلكه قيام من به خاطر آن است كه كارهاى امّت جدم را اصلاح نمايم و امر به معروف و نهى از منكر را در پيش گيرم.

4 - عدم بيعت با حاكم ستمگر (يزيد)؛ «يزيد رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه مُعلنٌ بالفسق، و مثلى لا يبايع مثلَه»(3)؛ يزيد فردى است كه خمر مى نوشد و انسان هاى محترم را مى كشد و گناه آشكار انجام مى دهد و مانند من با مانند يزيد بيعت نخواهد كرد.

ص: 101


1- . بحار، ج 44، ص 192؛ لهوف سيد بن طاووس، ص 34
2- . نفس المهموم، ص 45
3- . مقتل خوارزمى، ص 184

5 - اجراى احكام وفرائض الهى؛ «اللّٰهم انّك تعلم أنّه لم يكن ما كان منّا تنافُساً فى سلطان و لا التماساً من فضول الحُطام، و لكن لِنُرِىَ المعالَم من دينك و نُظهرَ الإصلاحَ فى بلادك و يأمَن المظلومونَ من عبادك و يعملَ بفرائضك و سنّتك و أحكامك»(1)!

خدايا تو از انگيزه ى رفتار ما آگاهى، ما به جهت رقابت و ميل در به بدست آوردن سلطنت و جست و جوى ثروت نمى كوشيم، بلكه براى به نمايش گذاشتن اصول و ارزشهاى دين تو در جامعه ى اسلامى و توسعه ى اصلاحات در شهرها و امنيّت بخشى بندگان ستمديده ى تو و عملى شدن واجبات تو تلاش مى كنيم.

بذل جان در راه دوست

ايثار جان در راه دوست به سه صورت ممكن است:

الف: گاهى انسان جان خود را در راه خدا از طريق داد و ستد مى دهد؛ «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ »(2) .

ب: گاهى خبرى از داد و ستد نيست، بلكه به صورت بخشش است.

خداوند به موسى عليه السلام مى فرمايد: «يابن عمران! هب لى من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع و من عينك الدموع»؛ اى موسى! از قلب خود خشوع، و از بدن خود خضوع، و از چشم خود اشكِ در شب تاريك را به من هديه كن.(3)

ص: 102


1- . تحف العقول، ص 239
2- . توبه، 111
3- . بحار، ج 15، ص 67

ج: گاهى انسان خون قلب و جان مايه ى خويش را در راه خدا نثار مى كند. امام حسين عليه السلام و يارانش چنين عمل كردند.

تفاوت هاى بذل وهبه

1 - در بخشش انسان به اندازه و مقدار آن توجه دارد كه مبادا زياد باشد و در آينده دچار مشكل شود، به خلاف بذل كه شخص با ذل به اين مسائل توجه ندارد.

2 - در هبه گاهى انتظار پاداش هست، اما در بذلْ توقّع عوض نيست.

3 - گاهى انسان هديه ى خود را ارزشمند تلقى مى كند، در بذل اينطور نيست. و باذل آنچه را كه بذل نموده در چشم خود كوچك مى بيند.

امام حسين عليه السلام هنگام حركت از مكه چنين فرمود: «من كان باذلاً فينا مُهجتَهُ و مُوطّناً على لقاء اللّه نفسَه، فَلْيَرْحَلْ معنا»(1)؛ يعنى هر آن كه آمادگى بذل جان و مايه ى خويش در راه ما را دارد و خود را براى ملاقات با پروردگارش آماده كرده است، با ما هم سفر شود.

در زيارت عاشورا نيز مى خوانيم: «الذين بذلوا مُهَجَهُمْ دون الحسين عليه السلام».

فرسوده نشدن حادثه ى كربلا

در نظام مادى همه ى موجودات رو به كهنگى و فرسودگى هستند، «الشّمس و القمر دائبان يُبلِيانِ كلَّ جديد»(2)، لي كن پاره اى از اين قانون

ص: 103


1- . الملهوف، ص 25
2- . بحار، ج 92، ص 17

مستثنا هستند و زمان روى آن ها هيچ تأثيرى ندارد:

1 - ذات مقدس خداوند؛ «يا من لا تُغيّره الدّهور و لا تُبليه الأزمنه»(1) خداوند برتر از زمان است. زيرا خالق آن است. از اين رو، هيچ تأثيرى در او ندارد.

2 - حضرت مهدى عليه السلام؛ امام زمان بيش از هزار سال است كه از عمر شريف او مى گذرد و شايد زمان طولانى ديگر نيز ادامه يابد، اما وقتى ظهور مى كند، مانند انسان 30 تا 40 ساله ديده مى شود.

3 - از امام صادق سؤال كردند چرا قرآن كريم تازگى و طراوت دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود: چون خداوند آن را براى تمام زمان ها قرار داده تا همه ى مردم از آن بهره مند شوند؛ «لأنّ اللّه تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس، فهو فى كلّ زمان جديد و عند كلّ قوم غضّ الى يوم القيمة»(2).

4 - حماسه ى كربلا؛ تمام حوادثى كه در جهان رخ داده، نوعاً به دست فراموشى سپرده شده است، حماسه ى كربلا به سبب فداكارى امام حسين عليه السلام و يارانش براى همه ى انسان ها در طول تاريخ درس و برنامه ى زندگى است.

شمار شهداى كربلا

ص: 104


1- . بحار، ج 78، ص 107
2- . بحار، ج 92، ص 15

در بيان شمار شهداى كربلا اقوال مختلفى بيان شده است:

1 - بلاذرى(1) و شيخ مفيد(2) و ابن اثير(3) و محمد بن جرير طبرى(4) 72 نفر مى دانند و مشهور نيز همين است.

2 - مسعودى مى گويد: جميع كسانى كه با امام حسين در روز عاشورا كشته شده اند، 87 نفر بوده ند.(5)

3 - برخى شمار شهيدان كربلا را 61 نفر روايت كرده اند(6)، ولى شايد اين آمار اصحاب امام عليه السلام بدون احتساب شهداى اهل بيت و بنى هاشم باشد كه با در نظر گرفتن شهداى بنى هاشم، همان قول بعدى خواهد بود.

4 - سيد بن طاووس قدس سره مى گويد: روايت شده است كه اصحاب امام حسين 78 نفر بودند و با خود آن حضرت، 79 نفر مى شوند(7).

5 - علامه ى مجلسى قدس سره از محمد بن ابى طالب آمار شهداى كربلا را 82 نفر نقل كرده اند(8).

6 - از امام باقر عليه السلام نيز رقم شهداى كربلا، 145 نفر نقل شده است(9).

شهداى اهل بيت امام حسين عليه السلام

آنچه تاريخ ثبت كرده است، 17 نفر از اهل بيت امام حسين عليه السلام كه با خود آن حضرت آمار شهداء 18 نفر مى شود.

1 - دونفر از فرزندان امام حسين عليه السلام با نام هاى على اكبر و على اصغر.

ص: 105


1- . انساب الاشراف
2- . ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 205
3- . كامل ابن اثير، ج 4، ص 10
4- . دلائل الامامه، ص 7
5- . مروج الذهب، ج 3، ص 61
6- . اثبات الوصيه، ص 126
7- . الملهوف، ص 60
8- . بحارالانوار، ج 45، ص 4
9- . نفس المهموم، ص 236

2 - قاسم و عبداللّٰه و ابوبكر از فرزندان امام حسن مجتبى عليه السلام است.

3 - حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، عبداللّٰه، جعفر، عثمان و محمد از برادران امام حسين عليه السلام

4 - دو نفر از فرزندان حضرت زينب عليها السلام به نامهاى عون و محمد.

5 - پنج نفر از فرزندان عقيل به نام هاى عبداللّٰه بن مسلم بن عقيل، محمد بن مسلم بن عقيل، جعفر بن عقيل، عبدالرحمن بن عقيل، محمد بن أبى سعيد بن عقيل(1).

نام هاى مختلف كربلا

كربلا، مركز آبادى هاى مختلفى بوده و نام آن آبادى به صورت مجازى بر كربلا نهاده شده است. مانند:

طف: در لغت به معناى منطقه ى مجاور اراضى سرسبز عراق است و جهت اطلاق اين نام بر كربلا، نزديك بودن آن به سرزمين هاى سبز و خرم است.

نينوا: منطقه ى نينوا در شرق كربلا واقع است و رشته اى از تپه هاى باستانى را در بر مى گيرد.

نواويس: واژه اى است غير عربى و مفرد آن نيز ناووس است.

نواويس منطقه ى قبرستان مسيحيانى است كه در دوران پيش از فتح اسلامى در كربلا سكونت داشته اند. امام حسين عليه السلام در يكى از خطبه هايش

ص: 106


1- . منتهى الآمال، ج 1، ص 400

فرمود: گويا مى بينم گرگان بيابان ها ميان نواويس و كربلا بندبند بدن مرا از هم مى گسلند.

غاضريّه: منسوب به غاضره، يكى از طايفه هاى بنى اسد است و آن منطقه ى آبادى است از نواحى كوفه و نزديك به كربلا.

حائر: به محل گردآمدن آب حائر مى گويند و نيز به معناى آستانه ى خانه است و اين نام در روايات وارد شده است.

شطّ فرات يا شاطى الفرات. زيرا اين شهر در كرانه ى فرات قرار دارد.

اين نام نيز در روايات آمده است.(1)

سيرتاريخى مرقد امام حسين عليه السلام

تاريخ شهر كربلا، در دوران اسلامى، از زمان شهادت امام حسين عليه السلام آغاز مى شود و از آن هنگام تاكنون محبت اين شهر همواره در قلوب شيعيان بوده، همچنين روز به روز بر آبادانى و وسعت آن افزوده شده است.

آنچه در پيش روى شماست، بيان رخدادهايى است كه بر حرم امام حسين عليه السلام گذشته است.

سال 61 هجرى، امام حسين در سرزمين كربلا به خاك سپرده شد.

سال 65 ه مختار بن أبوعبيده ى ثقفى بر گِرد مضجع امام ديوارى ساخت و برفراز اين چهارديوارى كه از دو سوى آن در داشت، گنبدى از آجر و گچ بنا كرد.

ص: 107


1- . كربلا و حرم هاى مطهر، ص 27

سال 132 هجرى، در دوران أبوالعباس سفاح در كنار مرقد امام عليه السلام مكان ديگرى بنا شد.

سال 146 هجرى در دوران أبوجعفر منصور اين سرپوشيده ويران شد.

سال 158 هجرى، در دوران مهدى عباسى اين سرپوشيده از نو بنا شد.

سال 171 هجرى، در دوران هارون اين سرپوشيده ويران گشت.

سال 193 هجرى، در دوران امين بناى حرم از نو برپا شد.

سال 236 هجرى، متوكل عباسى مرقد امام عليه السلام را ويران كرد و زمين آن را شخم زد.

سال 247 هجرى، به فرمان منتصر عبّاسى بناى حرم باز شد و پس از آن علويان و پيشاپيش آنان سيدابراهيم مجاب به تدريج به زيارت امام و سكونت گزيدن در جوار مرقد آن حضرت روى آوردند.

سال 273 هجرى، بناى منتصر رو به خرابى نهاد و از همين رو محمد بن محمد بن زيد كه در طبرستان قيام كرد، به تجديد اين بنا پرداخت.

سال 280 هجرى، واعى علوى، گنبدى بر فراز قبر امام عليه السلام ساخت.

سال 367 هجرى، عضدالدوله گنبدى چهار رواق و ضريحى از عاج بنا كرد.

سال 407 هجرى، در پى سقوط دو شمع بر روى فرش ها، حرم مطهّر در آتش سوخت، سپس حسن بن سهلِ وزير به تجديد بناى آن پرداخت.

سال 479 هجرى، ملكشاه سلجوقى مرقد امام را زيارت كرد و فرمان داد ديوار پيرامون حرم را نوسازى كنند.

ص: 108

سال 620 هجرى، ناصرالدّين عبّاسى، ضريحى براى مرقد امام عليه السلام ساخت.

سال 767هجرى، سلطان اويس گنبدى را ساخت و صحنى محصور به چند ديوار بر گِرد مرقد امام عليه السلام بنا كرد.

سال 861 هجرى، شاه اسماعيل صفوى بعد از فتح بغداد كه به زيارت كربلا رفت، دستور داد حاشيه هاى ضريح را طلاكارى كنند و 12 چراغدان طلا را به حرم هديه كرد.

سال 786 هجرى، سلطان احمد اويس دو گلدسته بنا كرد و صحن را توسعه داد.

سال 920 هجرى، شاه اسماعيل ديگر بار به زيارت كربلا آمد و دستور داد صندوقى از چوب ساج بر ضريح بسازند.

سال 932 هجرى، شاه اسماعيل دوم ضريح مشبك زيبايى كه از نقره ساخته شده بود، به مرقد امام عليه السلام هديه كرد.

سال 983 هجرى، على پاشا ملقب به وندزاده گنبد را نوسازى كرد.

سال 1032 هجرى، شاه عباس صفوى ضريحى از مس ساخت و گنبد را نيز به سنگ هاى كاشانى تزيين كرد.

سال 1048 هجرى، سلطان مراد چهارم از سلاطين عثمانى، كربلا را زيارت كرد و فرمان داد گنبد را از بيرون با گچ سفيد كنند.

سال 1135 هجرى، همسر نادر شاه كه اموال زيادى در اختيار داشت، دستور داد نوسازى گسترده اى در حرم انجام دهند.

ص: 109

سال 1155 هجرى، نادر شاه پس از زيارت كربلا، فرمان داد بناهاى موجود را تزيين كنند و هديه هاى گران بهايى را به گنجينه ى حرم تقديم كرد.

سال 1211 هجرى، آقا محمد خان قاجار دستور داد گنبد را به طلا آراستند.

سال 1216 هجرى، وهابى ها به كربلا يورش آوردند و ضريح و رواق را ويران كردند و همه ى نفايس موجود در گنجينه ى حرم را غارت كردند.

سال 1227 هجرى، به تقاضاى مردم كه ساختمان حرم كه فرسوده شده بو، نوسازى شد.

سال 1232 هجرى فتحعلى شاه قاجار ضريحى از نقره ساخت و ويرانى هاى وهابيون را باز سازى كرد.

سال 1250 هجرى، فتحعلى شاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازى كنند.

ناصرالدّين شاه گنبد و بخشى از طلاكارى هاى آن را نوسازى كرد و در سال 1283 صحن مطهر امام عليه السلام را توسعه داد و پس از آن تاريخ تاكنون ترميم و توسعه و تزيين هاى فراوانى در آن رخ داده است.(1)

توصيف عمومى حرم امام حسين عليه السلام

بناى حرم مطهر بنايى كهن و محكم است كه با آجر و گچ ساخته شده

ص: 110


1- . كربلا و حرم هاى مطهر، صفحه 108

است و نماى آن به وسيله طلا و نقره و آينه تزيين يافته است.

مساحت حرم مطهر 3850 متر است و مضجع امام عليه السلام در وسط اين حرم جاى گرفته و برفراز قسمت اصلى آن، گبندى برپايه هاى چهارگانه بنا شده است كه طول و عرض هر يك 3/5 در 2/5 متر است و ارتفاع اين گنبد هم از سطح زمين 39 متر است. سرتاسر گنبد مطهر از ساقه تا نوك، روكشى از طلاى ناب دارد.

در زير گنبد، ضريح نقره اى و بزرگ و چند ضلعى قرار دارد كه قسمت عمده ى فضاى گنبد خانه را اشغال كرده است و درون آن قبر مطهر امام حسين عليه السلام و دو فرزندش على اصغر و على اكبر جاى دارد. طول ضريح 5/5 و عرض آن 4/5 متر است، ولى طول آن قسمت كه قبر حضرت على اكبر عليه السلام است، 2/6 متر و عرض آن 1/4 متر است و ارتفاع ضريح 3/5 متر است.

در قسمت شرق ضريح مطهر حضرت فضايى است كه در جنوب آن پنجره اى نقره اى قرار دارد. آنجا آرامگاهِ شمار زيادى از شهيدان حماسه ى كربلاست و اسامى آنان بر روى ديوار مشهود است.

گنبد خانه ى حرم امام عليه السلام را چهار رواق در بر گرفته است. عرض هر يك از رواق ها 5 متر و طول رواق هاى شمالى و جنوبى 40 متر و طول هر يك از رواق هاى شرقى و غربى تقريباً 45 متر است و ارتفاع هر رواقى به 12 متر مى رسد و كف رواق ها با سنگ هاى سفيد شفاف فرش شده است(1).

ص: 111


1- . كربلا و حرم هاى مطهر، ص 118

ص: 112

حضرت ابوالفضل عليه السلام

اشاره

ص: 113

ص: 114

حضرت ابوالفضل عليه السلام

حضرت ابوالفضل عليه السلام پنجمين فرزند پسر حضرت على عليه السلام است ولادت ايشان بعد از امام حسن صلى الله عليه و آله و سلم و امام حسين عليه السلام و محسن شهيد و محمد بن حنفيه است. او در سال 26 هجرى در چهارم شعبان در مدينه به دنيا آمد و در سن 35 سالگى در سال 61 هجرى در كربلا شهيد شد.

نام آن بزرگوار عباس است. كه صيغه ى مبالغه از عبس به معناى درهم شدن و گرفتگى صورت است. چون وى در برخورد با دشمنان حق پرصلابت و عبوس بود.

القاب حضرت عباس عليه السلام

1 - قمر بنى هاشم؛ «و كان العبّاس رجلاً وسيماً جميلاً يركب الفرس و رجلاه يَخُطّان فى الأرض و كان يقال له قمر بنى هاشم و كان لواء الحسين معه»؛ يعنى حضرت عباس مردى خوش سيما و زيبا بود و چون سوار بر اسب مى شد، پاهاى بلندش بر زمين كشيده مى شد و به او ماه بنى هاشم مى گفتند و در روز عاشورا پرچمدار امام حسين عليه السلام بود.

ص: 115

2 - باب الحوائج؛ بر اثر كثرت ظهور كرامات و برآورده كردن حوائج متوسلان و نيازمندان در زبان عامه و خاصه به اين لقب مشهور گرديد.

3 - العبد الصالح؛ از آنجا كه او در بندگى خدا و رويكرد به نيكوكارى به اوج رسيد، به عبدصالح ناميده شد. چنانكه در زيارت نامه ى او مى خوانيم:

«السلام عليك أيّها العبد الصّالح».

4 - اطلس؛ يكى از معانى اطلس شجاعت است. از آن جا كه حضرت شجاع بود، به اين لقب ستوده شده است.

5 - طيّار؛ طيّار يعنى پرواز كننده در مقامات عاليه ى بهشت.

6 - السقاء؛ روزهايى كه كوفيان پليد آب را به روى اهل بيت امام حسين عليه السلام بستند؛ قمر بنى هاشم آب آور آنان بود(1).

ص: 116


1- . چهره درخشان، ج 1، ص 142

ويژگى هاى حضرت ابوالفضل

1 - علم و معرفت

امام صادق عليه السلام در شأن آن بزرگوار مى فرمايد: «كان عمّنا العباس نافذَ البصيرة صلبَ الايمان»(1)؛ عموى ما عباس بينش ژرف و ايمانى راسخ داشت.

علامه ى مامقانى قدس سره گويد: «و قد كان من فقهاء أولاد الأئمّة»(2)؛ حضرت عباس از فقهاى فرزندان امامان معصوم بود(3).

2 - ادب

حضرت ابوالفضل عليه السلام بدون اجازه در كنار امام حسين نمى نشست و پس از دريافت اذن مانند عبدخاضع دو زانو در برابر مولايش مى نشست.

هرگز در تمامى عمرش امام حسين عليه السلام را برادر خطاب نكرد؛ بلكه با تعبيراتى مانند مولاىَ ، سيدى، يابن رسول اللّٰه، آقاى من، سرور من، اى پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا مى زد، جز در لحظه ى پايانى زندگانى اش و در آستانه شهادت، اين گونه صدا زد برادر! برادرت را درياب.

اين تعبير نيز نوعى ادب ورزى بود. زيرا بيانگر اين بود كه برادرت رسم برادرى را به بهترين شكل ادا كرد.

ص: 117


1- . تنقيح المقال، ج 2، ص 70-128
2- . تنقيح المقال، ج 2، ص 70-128
3- . تنقيح المقال، ج 2، ص 70-128

3 - عبوديّت

بهترين مقام انسان نزد خداوند بندگى است، و سبب نزول قرآن كريم بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عبوديت اوست؛ «تَبٰارَكَ اَلَّذِي نَزَّلَ اَلْفُرْقٰانَ عَلىٰ عَبْدِهِ »(1)

همچنين سفر آسمانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در پرتو عبوديت او بود؛ «سُبْحٰانَ اَلَّذِي أَسْرىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَى اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى»(2) .

در زيارت نامه ى آن حضرت مى خوانيم: سلام بر تو اى بنده ى صالح خدا كه از خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام اطاعت كردى؛ «السلام عليك أيّها العبد الصّالح المطيعُ للّٰه و لرسوله و لأميرالمؤمنين».

4 - پرچمدار كربلا

هنگامى كه حضرت قمر بنى هاشم از برادرش اجازه خواست تا عازم پيكار با كوفيان شود، امام حسين عليه السلام به او فرمودند: برادرم! تو پرچمدار من هستى و نبود تو سبب از هم پاشيدگى سپاه من مى گردد؛ «أنت صاحب لوائى و اذا مضيتَ تفرّق عسكرى»(3).

5 - وفادارى

وقتى كه حضرت عباس از طرف برادرش به سوى نهر علقمه روانه شد

ص: 118


1- . فرقان، آيه ى 1
2- . اسراء، آيه ى 2
3- . بحار، ج 45، ص 41

تا مقدارى آب براى اهل حرم بياورد، دست مباركش را زير آب برد و بالا آورد تا جرعه اى از آن را بنوشد. ناگاه به ياد تشنگى برادرش و عزيزان او افتاد و آب را ريخت «فذكر عطش الحسين عليه السلام و اهل بيته»(1) و رسم وفادارى را حفظ كرد.

برخى گفته اند: حضرت عباس عليه السلام تشنگى برادر را فراموش نكرده بود تا آن وقت يادش بيايد، بلكه چون يادآورى عطش امام حسين عبادت است، آن حضرت قصد انجام دادن اين عبادت را داشت.

6 - پاسدارى از دين

در روز عاشورا وقتى كه دشمن دست راست حضرت را قطع كرد، شمشير را به دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد و فرمود: به خدا قسم! اگر دست راستم را قطع كرديد، باز از پاى نمى نشينم و از دين خود دفاع مى كنم و نيز از امامى كه به راستى به يقين رسيده است و از نوه ى پيامبر پاك پيامبر امين صلى الله عليه و آله حمايت خواهم كرد.

واللّٰه ان قطعتُموا يمينى *** انّى أحامى أبداً عن دينى

و عن امام صادق اليقين *** نجل النبىّ الطّاهر الأمين

منزلت حضرت عباس عليه السلام

امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: خداوند حضرت عباس را رحمت كند زيرا

ص: 119


1- . بحار، ج 45، ص 41

جان خويش را در راه دين و برادرش حسين عليه السلام فدا كرد و دو دست او قطع گرديد و به جاى آن دو، خداوند دوبال در بهشت به او عطا مى كند كه به وسيله آن دو پرواز مى كند، چنان كه خداى سبحان به جعفر بن ابى طالب نيز چنين پاداشى داده است. براى عباس عليه السلام نزد خداوند مقام و منزلت بسيار بزرگى است كه همه ى شهيدانِ راه حق به آن غبطه مى ورزند.

«رحم اللّه العبّاس! فلقد آثر و أبلى و فدا أخاه بنفسه، حتّى قُطعتْ يداه، فَأَبدلَه اللّه عزّ و جلّ بهما جناحَيْنِ يَطير بهما مع الملائكة فى الجنة كما جعل لجعفر بن ابى طالب انّ للعباس عنداللّٰه تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيمة.(1)

مشهورترين كنيه ى آن حضرت، ابوالفضل است. چون او فرزندى به نام فضل داشت، بلكه مى توان گفت: او پدر تمام فضايل انسانى و كمالات بشرى است.

توصيف عمومى مرقد حضرت ابوالفضل عليه السلام

حرم مطهر حضرت ابوالفضل عليه السلام در فاصله ى تقريبى 350 مترى و در شمال حرم امام حسين عليه السلام قرار دارد؛ يعنى در همان جايى كه آن حضرت به شهادت رسيد و در آن به خاك سپرده شد، بر مرقد او بنايى ساختند.

از ديرزمان تغييرات و توسعه هايى كه در حرم امام حسين عليه السلام پديد آمده، حرم حضرت عباس عليه السلام را نيز در بر گرفته است و همه ى كسانى كه

ص: 120


1- . سفينة البحار، ج 2، ص 155

به نوسازى حرم امام عليه السلام پرداخته اند، به نوسازى حرم آن حضرت نيز توجه كرده اند.

مساحت آستانه ى حضرت 4370 متر مربع است. اين آستانه از نظر نقشه و سبك معمارى مانند آستانه ى امام حسين عليه السلام و مقدارى كوچك تر از آن است. اين حرم مطهر داراى چهار رواق است كه ابهّت ويژه اى به حرم بخشيده و به يكديگر منتهى مى شود. سقف و تمامى ديوارهاى حرم مطهر و رواق ها با دستِ هنرمندان ايرانى آينه كارى شده است و بالاى ضريح گنبد بزرگى بنا شده كه در سال 1375 طلا كارى آن انجام شد.

آستان حضرت قمر بنى هاشم داراى يك صحن چهارگوش است كه حرم مطهر در وسط آن واقع شده و در چهار طرف صحن حجراتى بنا گشته كه در آن جمع كثيرى از علماى اماميه و سلاطين دفن شده اند و تمام صحن داراى سبك كاشى كارى عصر قاجار است. صحن شريف داراى هشت درِ بزرگ ورودى و خروجى است.

ضريح مطهرى كه اكنون در حرم حضرت موجود است، به دستور حضرت آية اللّٰه حكيم رحمه الله و به همت هنرمندان ايرانى در اصفهان با به كار بردن چهارصد هزار مثقال نقره ى خالص و هشت هزار مثقال طلا، پس از سه سال كار مداوم در سال 1385 قمرى ساخته شد و در حرم مطهر نصب گشت.(1)

ص: 121


1- . كربلا و حرمهاى مطهر، ص 274

ص: 122

امام كاظم عليه السلام

اشاره

ص: 123

ص: 124

امام كاظم عليه السلام از ولادت تا شهادت

امام كاظم عليه السلام در سال 128 و يا 129 هجرى در روز يكشنبه هفتم ماه صفر در محلى ميان مكه و مدينه به نام «ابواء» قدم به عرصه ى دنيا گذاشت.

در چهار سالگى امام كاظم عليه السلام بنى اميه سقوط كرد و بنى عباس به سرپرستى ابوالعباس سفّاح به حكومت رسيد.

در سن بيست سالگى منصور دوانيقى پدر بزرگوارش را به شهادت رساند و مدّت امامت آن امام بزرگوار سى و پنج سال بيشتر نبود. اين دوره مصادف با زمامدارى غاصبانه ى چهارتن از خلفاى بنى عباس بود.

ده سال از دوران امام در عصر منصور گذشت كه در حسادت و كينه نسبت به خاندان وحى بى مانند بود. ده سال ديگر را در عصر مهدى عباسى گذراند.

سخت گيرى هاى او چون منصور موزيانه نبود، ولى به امام اهانت هايى روا مى داشت. يك سال نيز در عصر هادى عباسى گذراند و در آن دوره، در مدتى اندك به زندان رفت و آزاد شد. چهارده سال را هم در عصر هارون سپرى كرد كه دوره اى بسيار سخت و جانكاه و اغلب در حبس و زجر و شكنجه به سر برد. سرانجام در 25 ماه رجب سال 183 هجرى در 55 سالگى در زندان هارون مسموم گشت و به شهادت رسيد.(1)

ص: 125


1- . بحار، ج 48، ص 1

سيره ى عملى امام كاظم عليه السلام

حلم و بردبارى

شخصى ناصبى همواره امام را آزار مى داد و به امام على بن ابى طالب عليه السلام ناسزا مى گفت. اصحاب به امام گفتند: اجازه دهيد او را بكشيم.

حضرت آنان را منع فرمود.

روزى امام عليه السلام وارد مزرعه ى او شد. آن شخص شروع كرد به داد و فرياد زدن كه زراعت مرا نابود كردى. حضرت اعتنا نكردند، تا اين كه نزديك او رسيد و تبسّمى كرد. سپس از وى پرسيد: خسارت وارده را بگو؟ وى گفت: صد اشرفى. حضرت فرمودند: چقدر اميد دارى از اين مزرعه سود ببرى ؟ او گفت: غيب نمى دانم. حضرت فرمودند: من گفتم چقدر اميددارى ؟ وى گفت: دويست اشرفى.

آنگاه امام كاظم عليه السلام سيصد اشرفى به او عطا نمود و فرمود: زراعت تو نيز براى خودت باشد: آن شخص بلند شد و سر مبارك امام را بوسيد و گفت: خدا بهتر مى داند رسالتش را به چه كسى بدهد، «اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ »(1).

ص: 126


1- . بحار، ج 48، ص 102؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 28

جود و بخشش

احسان امام نسبت به خويشاوندان زياد بود و امور فقراى مدينه را رسيدگى مى كرد. شب ها طلا و نقره و آرد و خرما و پول براى آنان مى برد و فقرا كمك كار خود را نمى شناختند؛ «ولا يعلمون من اىّ جهة هو»(1) و كيسه هاى پولى كه امام مى داد، ميان 200 تا 300 درهم بود. و همچنين امام عليه السلام هزار بنده را در راه خدا آزاد كرد.

دستگيرى از درماندگان

زكريّاى اعور مى گويد: امام كاظم عليه السلام را در حال نماز ديدم كه در كنارش پيرمردى سالخورده قصد از جاى برخاستن داشت. مى خواست عصاى خود را به دست گيرد؛ حضرت با آن كه در حال نماز بود، خم شد و عصاى پيرمرد را برداشته، به دستش داد، سپس به نماز خود ادامه داد.(2)

احسان به دشمن

يكى از افرادى كه بهانه به دست هارون داد و او را در تصميم خود جدّى و شتابزده كرد، محمد بن اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام برادر زاده ى امام كاظم عليه السلام بود.

او با على بن جعفر برادر امام كاظم خدمت امام آمد و عرض كرد:

قصد سفرى دارم، مرا موعظه كن. امام عليه السلام فرمود: «أوصيك أن تتّقى اللّه

ص: 127


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 26
2- . منتهى الآمال، ج 2، ص 348

فى دمى»؛ سفارش مى كنم تو را كه در باره ى خون من بترسى و سبب ريختن خون من نشوى.

محمد گفت: هر كس در باره ى تو بدى كند، به خودش مى رسد. سپس براى بدخواه امام عليه السلام نفرين كرد و سه مرتبه سرمبارك امام عليه السلام را بوسيد و حضرت همين سفارش را تكرار كرد.

على بن جعفر مى گويد: حضرت كاظم عليه السلام كيسه اى كه محتوى صد دينار بود، به من داد تا براى كمك خرجى به او بدهم. عرض كردم: اگر در كشتن شما كمك مى كند، چرا به او احسان مى كنى ؟

در پاسخ من فرمود: هرگاه من صله ى رحم مى كنم، او قطع رحم مى كند؛ از اين رو خدا عمرش را كوتاه مى كند. سپس سه هزار درهم ديگر كه در هميانى بود، به او داد.

على بن جعفر مى گويد: گمان كردم ديگر به بغداد نمى رود، اما در عين حال به بغداد نزد هارون رفت و به وى گفت گمان نمى كردم بر روى زمين دو خليفه باشد، تا اين كه ديدم مردم به عمويم موسى بن جعفر با وصف خلافت سلام مى كنند.

به اين ترتيب سخن چينى كرد و هارون را بر ضدّ امام كاظم عليه السلام برانگيخت. هارون نيز دويست هزار درهم براى او فرستاد، ولى خداوند او را به بيمارى «ذُبحه» (درد شديد گلو) مبتلا كرد كه يك درهمش را نيز به مصرف نرسانيد و به اين ترتيب از دنيا رفت.(1)

ص: 128


1- . كافى، ج 1، ص 485؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 32

كشاورزى

ابى حمزه از پدرش نقل مى كند: امام كاظم را در زمين ملكى خودش در حال كشاورزى مى ديدم و عرق از بدن مباركش مى ريخت. گفتم:

فدايت شوم! مردانى كه اين كار را انجام دهند كجا هستند؛ «جعلت فداك! أين الرّجال»؟

فرمود: اى على! كسانى كه از من بهتر بودند، با دست خود كار مى كردند و كاركردن از سيره ى اولياى الهى است؛ «فقال: يا على! قد عمل بِاليد مَنْ هو خير منّى فى ارضه و من ابى ؟ فقلت: و من هو؟ فقال: رسول اللّٰه و أميرالمؤمنين عليه السلام و آبائى كلّهم كانوا قد عملوا بأيديهم»(1).

عبادت امام كاظم عليه السلام

1 - امام عليه السلام از همان ايام خردسالى دلباخته ى عبادت بود. لذت بخش ترين اوقات خود را زمانى مى دانست كه سرگرم راز و نياز با خدا بود. در اين زمينه نوشته اند: وى كودكى ده ساله بود، ولى گاهى از آغاز طلوع خورشيد تا وقت اذان ظهر در سجده بود(2).

2 - ابن جوزى مى گويد: او را به سبب كثرت عبادت و نيز شب زنده داريش «عبدصالح» خوانده اند.(3)

ص: 129


1- . بحار، ج 48، ص 115
2- . مناقب، ج 2، ص 379
3- . تذكره، ج 2، ص 103

3 - يعقوبى مى نويسد: موسى بن جعفر عليه السلام از راسخ ترين و پايدارترين مردم در عبادت بود.(1)

4 - مرحوم شيخ مفيد قدس سره مى گويد: ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام عابدترين مردم زمان و فقيه ترين آنان و سخاوتمندترين مردم و پرارزش ترين وجود بود(2).

5 - امام عليه السلام اهل ذكر و دعا بود و اذكار مختلفى داشت و در برخى از روايات آمده است كه در بعضى از روزها 5 هزار بار استغفار مى كرد.(3)

6 - گاهى از طلوع آفتاب تا زوال خورشيد در زندان سر به سجده مى گذاشت و تماشاگران گمان مى كردند كه او به خواب رفته است. هنگام ظهر سر از سجده بر مى داشت و به نماز ظهر مى پرداخت.

7 - در وصف مناجات و گريه و زارىامام عليه السلام مى خوانيم: «حليف السّجدة الطّويلة» هم پيمان سجده هاى طولانى، «والدّموع الغزيرة» همدم اشك هاى فراوان والمناجات الكثيرة هم سخن بسيار با خداوند، والضّراعات المتّصلة و درد آشناى ناله هاى تمام نشدنى بود.(4)

8 - در بخشى از مناجات خود عرض مى كرد: «أسئلك الرّاحة عند الموت و العفو عند الحساب»؛ خدايا! راحتى هنگام مرگ، و عفو در حسابرسى قيامت را از تو طلب مى كنم(5). 9 - همچنين عرض مى كرد: پروردگارا! گناه بنده ى تو بزرگ است و عفو

ص: 130


1- . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 414
2- . ارشاد، ص 267
3- . بحار، ج 48، ص 119
4- . بحار، ج 102، ص 17
5- . بحار، ج 48، ص 101

و بخشش تو نيكو «عظم الذّنب من عبدك فَلْيَحُسنِ العفو مِن عندك»(1).

10 - عيسى بن جعفر، زندانبان امام، نقل مى كند: آن حضرت به سبب دستيابى به مكانى جهت پرداختن به عبادت، خداوند را سپاس مى گفت؛ «أللّهم انّك تعلم أنّى كنتُ أسألك أن تفرغنى لعبادتك و قد فعلتَ ، فلك الحمد»(2)؛ بار خدايا! همواره جاى خلوتى براى عبادتت از تو درخواست مى كردم، تو را سپاس مى گويم كه دعاى مرا به اجابت رساندى.

11 - مأمون مى گويد: بر پدرم هارون پير مردى وارد شد كه صورتش از بيدارى شب و عبادت فراوان زرد و متورّم شده بود به گونه اى كه مانند مشك كهنه و پوسيده شده بود و كثرت سجده صورت و بينى او را مجروح كرده بود؛ «اذ دخل شيخ مسخّد قد انهَكَتْهُ العبادة، كأنّه شنّ بال قد كَلمَ السّجود وجهه و أنفه»(3).

مبارزه ى امام كاظم عليه السلام با ستمگران

حضرت با اين كه در زمانى به سر مى برد كه شيعيان و خود آن بزرگوار در فشار شديدى از ناحيه ى خلفا بودند؛ با اين همه دست از مبارزه با افراد ستمگر برنمى داشت و حتى المقدور با آنان مخالفت مى كرد. براى نمونه موارد زير را توجه كنيد:

ص: 131


1- . بحار، ج 48، ص 101
2- . مناقب، ج 2، ص 379
3- . بحار، ج 48، ص 130

الف: مبارزه ى فرهنگى؛ منصور از امام عليه السلام خواست تا در عيد نوروز جلوس رسمى داشته و هداياى افراد را بپذيرد.

امام عليه السلام در پاسخ وى چنين گفت: «انّى قد فتَشتّ الأخبار عن جدّى رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله فلم أجدْ لِهذا العيد خَبراً. انّه سنّةٌ للفرس و محاها الاسلام و معاذ اللّٰه أن نحيى ما محاه الاسلام»؛ اخبارى را كه از جدم رسول اكرم وارد شده، من بررسى كردم و خبرى درباره ى اين عيد پيدا نكردم. اين عيد از سنن ايرانيان باستان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده است. به خدا پناه مى برم از احياى آن چيزى كه اسلام آن را محو كرده است.

هارون گفت: اين كار را براى سياست لشكر انجام مى دهيم؛ «انما نفعل هذا سياسةً للجند». سرانجام با اصرار هارون امام عليه السلام جلوس فرمود و هداياى فراوانى آوردند. پس از آن كه هارون اموال را در اختيار امام قرار داد، پيرمردى را كه اشعارى درباره ى امام حسين عليه السلام سروده بود، طلبيد و همه ى هدايا را به او بخشيد(1).

گفتنى است: اين بخشش امام عليه السلام گزاف نبود، بلكه براى زنده نگه داشتن عاشوراى امام حسين عليه السلام اين كار را انجام داد.

ب: حدود فدك؛ وقتى امام كاظم عليه السلام پيش مهدى عباسى آمد و ديد كه او رد مظالم مى كند، به او فرمود: چرا آن چه را كه از راه ستم از ما گرفته اى، بر نمى گردانى ؟ مهدى پرسيد: منظورتان چيست ؟ امام فرمود: فدك را

ص: 132


1- . بحار، ج 48، ص 108؛ مناقب، ج 2، ص 379

برگردان. وقتى از حدود آن پرسيد، امام عليه السلام همه ى مناطقى كه زير نظر حكومت وى بود، بر شمرد (كنايه از اين كه حكومت را به ما برگردان كه تو غصب كرده اى). وى گفت: اين مقدار زياد است، درباره آن فكرى مى كنم(1).

روزى هارون همين تقاضا را از امام كاظم عليه السلام كرد و گفت: فدك را بگير: حضرت فرمود: فدك را نمى گيرم، مگر با تمام حدودش.

هارون گفت: حدود آن چه اندازه است ؟ امام فرمود: اگر آن را مشخص كنم، در اختيار من نخواهى گذاشت.

هارون گفت: به جان جدّت قطعاً آن را در اختيار تو قرار مى دهم.

امام عليه السلام فرمود: حدّ اول آن «عدن» قسمتى از يمن است. ناگهان چهره ى هارون متغير شد. سپس امام عليه السلام فرمود حدّ دوم آن «سمرقند» است. رنگ هارون بيشتر دگرگون شد. آنگاه فرمود: حد سوّم آن «آفريقا» و حدّ چهارم آن «سيف البحر»، نزديك شهر حلب و سرزمين وسيع شمال حجاز است.

هارون گفت: «فلم يبق لنا شىء». بنابراين، براى ما چيزى باقى نماند.

امام عليه السلام فرمود: گفتم اگر حدود آن را معين كنم، در اختيار من نخواهى گذاشت. هارون در همين هنگام تصميم كشتن امام را گرفت.(2)

ج: نهى از كرايه دادن شتر براى سفر حج؛ صفوان بن مهران جمّال روزى خدمت امام رسيد، حضرت به وى فرمود: همه ى كارهاى تو نيكو و زيباست، جز يكى! او پرسيد: يابن رسول اللّٰه آن چيست ؟ حضرت فرمود:

ص: 133


1- . التهذيب، ج 4، ص 304
2- . مناقب، ج 4، ص 321

شترهايت را به هارون كرايه مى دهى. عرض كرد: براى سفر حج كرايه داده ام.

حضرت فرمود: آيا دوست دارى هارون زنده برگردد و كرايه ى شترها را به تو بدهد. گفت: آرى. حضرت فرمود: هر كس بخواهد آن ها زنده بمانند، در صف آنان قرار مى گيرد و هر كس از آن ها باشد، بى ترديد در جهنم است.

پس از آن صفوان همه ى شتران خود را فروخت. وقتى هارون علت آن را پرسيد، وى گفت: ديگر پير شده ام و غلامانم چنانكه بايد به اين كار نمى رسند. هارون گفت: مى دانم به اشاره ى چه كسى شترانت را فروخته اى. موسى بن جعفر تو را به اين كار وا داشته است!

او گفت: مرا با امام موسى بن جعفر چه كار. هارون گفت: اين حرف ها را كنار بگذار. به خدا قسم! اگر به سبب خدمات نيكويت نبود، تو را مى كشتم.

د: روح بى نياز؛ با اين كه هارون سال ها امام عليه السلام را زنده نگه داشت و در اواخر او را در زندان سندى بن شاهك با سخت ترين شكنجه ها حبس كرد، در چنين شرايطى، با فرستادن نامه براى امام عليه السلام كوشيد تا شايد امام عليه السلام براى يك بار هم كه شده، از هارون تقاضايى كند. امام عليه السلام به ربيع فرمود: به هارون بگو: خداوند مرا سؤال كننده نيافريده است؛ «لم أُخلق سَئولاً»(1).

ه: وحشت هارون از امام كاظم عليه السلام؛ سفيان بن نزار مى گويد: روزى مأمون

ص: 134


1- . أنوارالبهيّة، ص 303

گفت: آيا مى دانيد چه كسى شيعه شدن را به من آموخت ؟ گفتند: نه. گفت:

پدرم. هارون از او پرسيد: چگونه ؟ مأمون گفت: سالى باپدرم به حج رفتم.

بعد از فراغت از مراسم حج به مدينه آمد و در منزلى اقامت گزيد و به همراهانش گفت: هيچ كس بر من وارد نشود، مگر آن كه خود را معرفى كند، تا اين كه پيرمردى كه عبادت او را لاغر كرده بود، سوار بر مركبى وارد شد.

هارون گفت: بگوئيد با مركب خود داخل شود. از او بسيار تجليل كرد و صورت او را بوسيد و از احوال او پرسيد. سپس من و برادرم امين را مأمور كرد تا آن پيرمرد را مشايعت كنم.

از پدرم پرسيدم: وى چه شخصى بود كه او را اين گونه تكريم كردى ؟ گفت: او حجت خدا بر همه ى مردم حضرت كاظم است. گفتم: مگر تو خليفه نيستى ؟ گفت: من در ظاهر و به زور و غلبه زمامدار هستم، اما او خليفه ى بر حق خداوند بر مردم است.

گفتم: پس چرا حكومت را به او واگذار نمى كنى ؟ گفت: به خدا سوگند! اگر تو نيز در امر حكومت با من منازعه كنى، تو را مى كشم. زيرا ملك عقيم و نازاست؛ «واللّه لو نازعتَنى هذا الأمر، لأخذتُ الّذى فيه عيناك؛ فانّ الملْك عقيمٌ ».

گفتم: پس چرا به تمام كسانى كه از مهاجران و انصار به ديدن تو مى آيند، حتى آنان را كه نمى شناسى، پنج هزار دينار مى دهى، اما به امام كاظم عليه السلام 200 درهم مى دهى ؟

ص: 135

گفت: پسرم همين مقدارى هم كه به او مى دهم، از او در امان نيستم (مى ترسم عليه من قيام كند)؛ «فانّى لو اعطيت هذا ما ضَمِنْتُه له ما كنتُ آمنه»(1).

و: نامه ى هشدار دهنده؛ حضرت كاظم عليه السلام از زندان نامه اى بدين مضمون به هارون نوشت: روزى از گرفتارى من نمى گذرد، جز آن كه تو در همان روز در راحتى و آسايش مى گذرانى. ما هر دو اين دو روز را مى گذرانيم تا به روزى برسيم كه آن را پايانى نباشد و باطلان و باطل انديشان در آن روز خسارت و زيان مى بينند. «بعث موسى بن جعفر عليه السلام الى الرّشيد من الحبس برسالة كانت أنّه لن يقضى عنّى يومٌ من البلاء، الاّ انقضى عنك معه يومٌ من الرّخاء، حتّى نقضى جميعاً الى يوم ليس له انقضاء، يخسر فيه المبطلون(2)».

ح: هارون از حضرت كاظم عليه السلام پرسيد: چرا شما گمان داريد كه شما از ما به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نزديك تر هستيد؟ حضرت فرمود: اگر رسول خدا زنده شود و از تو دخترت را خواستگارى فرمايد، آيا مى پذيرى ؟ عرض كرد: چگونه نپذيرم، بلكه به اين كار بر عرب و عجم فخر مى كنم.

حضرت فرمود: ولى از من خواستگارى نمى فرمايد. چون كه ما فرزندان او مى باشيم و تولّد ما از اوست و تولد شما از او نيست.(3)

ص: 136


1- . بحار، ج 48، ص 130؛ مناقب، ج 2، ص 372؛ ينابيع المودّة، ج 3، ص 32
2- . كشف الغمّة، ج 3، ص 11
3- . كشف الغمّة، ج 2، ص 60

امام كاظم عليه السلام از ديدگاه دانشمندان

1 - ابن جوزى؛ موسى بن جعفر عليه السلام را عبد صالح مى گفتند. او بردبار و بخشنده بود. هرگاه از كسى آزارى مى ديد، براى او هديه اى مى فرستاد(1).

2 - ابن ساعى؛ امام كاظم عليه السلام صاحب مقامى والا، داراى كراماتى آشكار، مشهور به عبادت و مواظب بر طاعات بود و شب را به سجده و نماز مى گذرانيد و روز را با صدقه و روزه دارى سپرى مى كرد و به سبب گذشت از كسانى كه بر او ستم روا داشتند به كاظم شهرت يافت(2).

3 - شيخ مفيد؛ امام كاظم عليه السلام افقه اهل زمان خويش بود و صوت قرآن او بسيار زيبا بود و هرگاه قرآن تلاوت مى كرد، شنوندگان از اشتياق گريه مى كردند و امام عليه السلام را زين المجتهدين مى ناميدند.(3)

4 - فضل بن حسن طبرسى: ميان مردم مشهور است كه ابوالحسن عليه السلام بزرگوارترين فرزندان امام صادق عليه السلام و والا مقام ترين آنان در ديانت و فصيح تر از همه ى آنان و از تمام مردم زمان خود عابدتر و داناتر و فقيه تر بود(4).

5 - شبلنجى؛ حضرت كاظم عليه السلام همان امام گرانقدر و بى نظير، حجت خدا و عالم شايسته اى است كه شب را براى نماز بيدار و روزش را به روزه دارى مى گذراند... او پيش اهل عراق به باب الحوائج الى اللّٰه معروف است چون خواسته هاى كسانى را كه او را وسيله در گاه خدا قرار مى دادند

ص: 137


1- . كشف الغمّة، ج 2، ص 250
2- . النور الجلىّ فى نسب النبىّ ، ص 97
3- . ارشاد، ص 279؛ بحار، ج 48، ص 104
4- . أعلام الورى فى أعلام الهدى، ص 178

برآورده مى نمود.(1)

در كتاب تحليلى از زندگانى امام كاظم عليه السلام نام 40 نفر از محدثان و مورخان را كه به عظمت و بزرگى و جلالت آن حضرت اقرار كرده اند، ذكر شده است.(2)

سخنان امام كاظم عليه السلام

1 - «افعل الخيرَ الى كلّ من طلبه منك، فان كان من أهله، فقد أصبتَ موضعه، و ان لم يكن من أهله، كنتَ أنتَ أهُله، و ان شتمك رجلٌ عن يمينك ثم تَحَوَّل الى يسارك فاعتذرَ اليك، فاقبَلْ عذره»؛ براى همه ى كسانى كه از تو كار نيكويى طلب مى كنند، آن را انجام بده و خير تو به همگان برسد. اگر كسى كه خيرت به او مى رسد، اهل خير باشد، به جا انجام داده اى، اگر اهلش نباشد، تو شايستگى خويش را به جا آورده اى و اگر كسى از طرف راست به شما بد گفت و از طرف چپ معذرت خواست، عذر او را بپذير.(3)

2 - «انّ شيئاً هذا آخره، لَحقيقٌ أن يُزهد فى أوّله و انّ شيئاً هذا أوّله، لَحقيقٌ أن يُخاف آخره»؛ امام كاظم عليه السلام كنار قبرى فرمودند:

دنيايى كه آخرش قبر است، سزاوار است كه انسان از اول زهد بورزد و جهان آخرتى كه اوّلش اينجاست، سزاوارتر است كه انسان از آخرش هراسناك باشد(4).

3 - «ليس منّا من لم يُحاسب نفسه فى كل يوم؛ فان عمل حسناً

ص: 138


1- . نورالأبصار، ص 135
2- . نورالأبصار، ص 192
3- . كافى، ج 8، ص 152
4- . بحار، ج 78، ص 9

استزاد و ان عمل سيّئاً استغفر اللّه منه و تاب اليه»(1)؛ كسى كه روزانه محاسبه نفس نكند، از ما خاندان محسوب نمى شود. پس اگر كار نيكى انجام داده است، از خداوند بخواهد توفيق انجام دادن كار نيك بيشترى را بدهد، اگر گناهى مرتكب شده، از خدا آمرزش خواسته و توبه كند.

4 - «لو كان فى يدك جوزةٌ و قال الناس فى يدك لولؤةٌ ، ما كان ينفعك و أنت تعلم انّها جوزة، و لو كان فى يدك لولوءة و قال النّاسُ أنّها جوزة ما ضرّك و أنت تعلم أنّها لولؤة»؛ اگر گردويى در دست تو باشد و مردم بگويند آن گوهرى پر بهاست، براى تو كه مى دانى گردوست، سودى ندارد و اگر در دست تو جواهرى است و مردم بگويند گردو است، براى تو كه مى دانى جواهرى است، ضررى ندارد (يعنى تو در خير وشرّت قاضى خود باش، به قضاوت مردم نيانديش)(2).

5 - «انّ العاقل رضى بالدّون من الدّنيا مع الحكمة و لم يرض بالدون من الحكمة مع الدّنيا، فذلك رَبِحَتْ تجارتُهم(3)»؛ انسان خردمند به دنياى كم راضى مى شود، امّا با داشتن علم و حكمت، ولى هرگز نمى پسندد كه علم و دانش او اندك باشد، امّا مال او فراوان و اين همان تجارت سودآور است.

6 - «اِحذَرْ هذه الدّنيا و احذَرْ أهلَها. فانّ النّاس فيها على أربعة أصناف: رجل مُتردّ مُعانق لِهَوٰاهُ وَ مُتعلّم مُقرئ، كلّما ازداد علماً ازداد كِبراً يَستعلى بقرائته و علمه على مَنْ هو دونَه و عابدٌ جاهل يَستصغر من هو دونه فى عبادته، يُحبّ أن يُعَظَّم و يُوَقّر و ذو بصيرة

ص: 139


1- . كافى، ج 2، ص 453
2- . بحار، ج 78، ص 300
3- . بحار، ج 1، ص 137

عالم، عارفٌ بطريق الحقّ ، يُحبّ القيام به... فهو أمثل اهل زمانه و أوجههم عقلاً»(1)؛ از دنيا و اهل آن برحذر باشيد. زيرا مردم چهارگروهند:

1 - شهوت خواهانى كه دنيا را در آغوش گرفته و در پرتگاه سقوط قرار دارند.

2 - دانش جويان خودپسندى كه هر اندازه بر علم و دانش آنان افزوده شود، بر كبر و غرور آنان افزوده مى گردد و خواهان برترى بر زيردستان خود هستند.

3 - عبادت كنندگان جاهل و نادانى كه دوست دارند به سبب عبادتشان مورد احترام و اكرام ديگران قرار گيرند.

4 - دانشمندان عارف و آگاه به راه حق كه به راستى با علاقه ى فراوان در راه حق مى كوشند و براى پيش برد آن قيام مى كنند. آرى! اينان نمونه هاى كامل اهل زمان خود از نظر عقل و خردند (مردم بايد به آنان تأسى كنند).

7 - «يا بنىّ ! عليك بالجدّ، لا تُخرجنّ نفسك من حدّ التقصير فى عبادة اللّٰه عزّوجل و طاعته، فانّ اللّٰه لا يُعبدُ حق عبادته»(2)؛ امام كاظم عليه السلام به بعضى از فرزندان خود فرمودند: بسيار بكوش و هيچ زمانى خود را در عبادت و طاعت خداوند از حدّ تقصير و كوتاهى خارج مدان.

زيرا خداوند آن طورى كه شايسته است، عبادت نمى شود.

8 - «ما من أحد يُبليه اللّٰه بِبَلية فصبر عليها، الاّ كان له أجر الف شهيد»؛ هر آن كه در برابر سختى ها و بلايا پايدارى كند، خداوند پاداش

ص: 140


1- . تحف العقول، ص 400
2- . كافى، ج 2، ص 72

هزار شهيد را به او مرحمت مى فرمايد(1).

9 - «طوبىٰ لِشيعتنا المُتمسّكين بِحَبْلنا فى غيبة قائمنا الثّابتين على مُوالاتنا و البرائة من أعدائنا، اولئك منّا و نحن منهم، قدرَضُوا بنا أئمّة و رضينا بهم شيعة. فطوبى لهم، ثمّ طوبى لهم، و هم واللّٰه مَعَنٰا فى درجاتنا يوم القيمة(2)؛ خوشا به حال شيعيان ما كه در غيبت قائم اهل بيت ما به رشته هاى ولايت تمسك كرده، و بر محبت ما استوارند و از دشمنان مابيزار آنان از ما و ما از آنان هستيم. زيرا آنان پيشوايى ما را پسنديده و پذيرفته اند و ما نيز خشنود هستيم كه آنان پيروان ما هستند.

پس، خوشا به حال آنان، سوگند به پروردگار! آنان در قيامت نيز همراه ما هستند.

10 - «يا هشام! من أراد الغنى بلا مال و راحةُ القلب من الحسد و السّلامةَ فى الدّين فَلْيتضرَّعْ الى اللّٰه فى مسألته بأنُ يكمل عقلَه؛ فَمنْ عَقَلَ قَنَعَ بما يَكفيه و من قنع بما يكفيه، استغنى، و من لم يقنع بما يَكفيه، لم يدرك الغنى أبداً»(3)؛ اى هشام! هر كس مى خواهد بدون داشتن مال بى نياز گردد و قلب او از حسد آسوده باشد و سلامتى در دين را جست و جو كند، پس بايد با ناله و زارى از پروردگارش بخواهد عقل او را كامل گرداند. زيرا اگر عقل كسى كامل شد، به آنچه خداوند به او عطا كرده بسنده كند و در نتيجه روحيه ى بى نيازى براى او پديد مى آيد و هر آن كه قناعت نورزد، هرگز بى نياز نمى شود.

ص: 141


1- . بحار، ج 71، ص 97
2- . كمال الدين، ص 361
3- . بحار، ج 78، ص 302

سلسله ى راويان و اصحاب امام كاظم عليه السلام

هنگامى كه امام صادق عليه السلام از دنيا رفت، شاگردان آن حضرت از همان نخستين روز در اطراف امام كاظم عليه السلام حلقه زدند و معارف و حقايق دينى را از آن بزرگوار مى آموختند.

احمد بن خالد برقى شمار شاگردان و ياران امام كاظم عليه السلام را 160 تن نام برده است. اگر مقصود او چنين باشد كه شمار اصحاب امام منحصر به اين تعداد است، سخنى نادرست است. زيرا اكثر كسانى كه جذب مكتب درس امام صادق عليه السلام شده بودند، حدود 4 هزار نفر، پس از شهادت آن حضرت به امام كاظم عليه السلام گرايش پيدا كردند.

شايد مقصود احمد بن خالد برقى از شمارش بزرگان و برجستگان ايشان باشد.

جناب آقاى باقر شريف قرشى نام 320 نفر از اصحاب و راويان امام كاظم عليه السلام را ذكر كرده است و جناب آقاى عطاردى در جلد سوم «مسند الكاظم» نام 638 نفر را نقل كرده است، كه به برخى از آنان اشاره مى شود:

ابان بن عثمان، ابراهيم بن أبى البلاد، اسحاق بن عمار، اسحاق بن عبداللّٰه، جميل بن درّاج، جميل بن صالح، حسن بن محبوب، حفص بن بخترى، حفص بن غياث، حماد بن عثمان، داود بن سرحان، درست بن أبى منصور، زيد نرسى، سُماعة بن مهران، صَفوان بن مهران، عبداللّٰه بن جُندب، عبداللّٰه بن سَنان، عبداللّٰه بن مُسكان، على بن يَقطين، فُضالة بن أيّوب(1).

ص: 142


1- . تحليلى از زندگانى امام كاظم، ص 248

معجزات امام كاظم عليه السلام

1 - نشستن در آتش

عبداللّٰه افطح، برادر امام كاظم عليه السلام ادعاى امامت كرد. حضرت دستور دادآتشى افروختند و مدتى در آتش نشست و چند حديث براى مردم فرمود. پس از آن به برادرش گفت: اگر گمان دارى بعد از پدر بزرگوارت، امام مردم هستى، پس در اين آتش بنشين.

حاضران در مجلس مى گويند: در حالى كه رنگ چهره ى عبداللّٰه دگرگون شده بود، برخاست و رداى خود را كشيد و از منزل امام كاظم عليه السلام بيرون رفت.(1)

2 - علم غيب

اسحاق بن عمار مى گويد: از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه خبر مرگ كسى را بيان كرد. با خود گفتم: او مى داند از شيعيان او كسى از دنيا مى رود! حضرت خشمناك به من توجه كرد و فرمود: اى اسحاق! رشيد هَجَرى كه از مستضعفين بود، علم منايا و بلايا (مرگ ها و بيمارى ها) را مى دانست، بى ترديد امام به اين علم سزاوارتر است.

سپس فرمود: اى اسحق! تا مى توانى خوبى كن كه عمر تو به پايان

ص: 143


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 53

رسيده و تا دو سال ديگر مى ميرى و همين گونه نيز شد(1).

على بن حمزه مى گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام بودم، مردى به نام جندب از اهل رى وارد شد و سلام كرد و نشست.

امام عليه السلام سؤالاتى از او كرد، سپس فرمود: اى جندب! برادرت چطور است ؟

گفت: خوب است و به شما سلام مى رساند. حضرت فرمود: خداوند تو را در مصيبت برادرت اجر دهد.

جندب گفت: سيزده روز پيش، از كوفه نامه اى فرستاده است كه سلامت است. امام عليه السلام فرمود: به خدا قسم! پس از دو روز از فرستادن نامه از دنيا رفت و مالى را به همسرش داد تا به تو بدهد؛ برگرد و به همسر برادرت مهربانى كن تا او آن مال را به تو واگذارد و جندب نيز امتثال كرد و به آن مال دست يافت(2).

حضرت كاظم عليه السلام به شخصى به نام يعقوب بن زيد فرمود: ديروز ميان تو و برادرت در فلان مكان خصومتى رخ داد و كار به ناسزاگويى كشيد اين عمل از آيين ما نيست و ما شيعيان خود را چنين دستور نمى دهيم. از خدا بترس، به زودى به وسيله ى مرگ از هم جدا خواهيد شد؛ اما برادرت قبل از اين كه به خانواده اش برسد، از دنيا مى رود و تو از كار خود پشيمان مى شوى.

آن مرد پرسيد: اجل من چه زمانى خواهد رسيد. حضرت فرمود: اجل

ص: 144


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 47
2- . كشف الغمّة، ج 3، ص 46؛ بحار، ج 48، ص 61

تو نيز رسيده بود؛ ولى در فلان منزل به عموى خود صله رحم كردى، مرگ تو بيست سال تأخير افتاد.(1)

3 - مائده ى آسمانى

راوى مى گويد: امام كاظم عليه السلام را در زندان هارون ديدم كه غذاى آسمانى بر او نازل مى شد و امام عليه السلام تمام زندانيان را اطعام مى فرمود سپس بدون اين كه چيزى از آن كم شود آن غذا به آسمان بر مى گشت(2).

4 - تحوّل كنيز

هارون كنيز صاحب جمالى را به نزد امام كاظم عليه السلام در زندان فرستاد.

شايد نظرش اين بود كه حضرت به سوى او ميل كند و قدر و منزلت امام كاسته شود. بعد خادمى فرستاد كه از حال كنيز جويا شود.

خادم ديد كه آن كنيز پيوسته در حال سجده است و مى گويد: «قدّوس قدوس، سبحانك سبحانك سبحانك» هنگامى آن كنيز را نزد هارون آوردند ديدند از خوف خدا مى لرزد و مى گريد. به وى گفتند: اين چه حالى است كه پيدا كرده اى ؟

گفت: عبدصالح خدا را خائف و لرزان ديدم (در من تأثير كرد). وى به همين حال بود تا از دنيا رفت.(3)

ص: 145


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 53؛ بحار، ج 48، ص 37
2- . مسند امام كاظم عليه السلام، ج 1، ص 346
3- . منتهى الآمال، ج 2، ص 343

5 - تحوّل بشر حافى

امام كاظم عليه السلام روزى در بغداد در حال عبور از منزل بشر حافى صداى موسيقى شنيد در اين هنگام كنيز وى از خانه به در آمد تا زباله ها را بيرون بريزد.

حضرت فرمود: اى كنيز! صاحب اين منزل بنده است يا آزاد است ؟

كنيز گفت: آزاد است. حضرت فرمود: راست گفتى! اگر بنده بود، از منزل او صداى موسيقى و گناه شنيده نمى شد.

كنيز چون برگشت، بشر كه بر سر سفره شراب بود. از وى پرسيد: چرا دير آمدى ؟

گفت: آقايى با من صحبت مى كرد و داستان را بازگو كرد.

بشر پاى برهنه به دنبال حضرت دويد و به دست امام كاظم توبه كرد.(1)

6 - ابراهيم و سير شبانه به كوفه

ابراهيم جمّال براى رفع نياز مادى خود نزد على بن يقطين رفت، ولى به او اجازه ورود ندادند. على بن يقطين همان سال به حج مشرف شد، سپس به مدينه رفت و از امام كاظم عليه السلام اجازه ورود خواست.

حضرت به وى اجازه ندادند. روز دوم حضرت را ديد، علت بى مهرى امام عليه السلام را جويا شد، حضرت فرمود: چرا برادرت ابراهيم جمّال را راه

ص: 146


1- . منتهى الآمال، ج 2، ص 348

ندادى خداوند تلاش تو را نمى پذيرد، مگر آن كه او را راضى كنى.

عرض كرد: من در مدينه هستم، او در كوفه. امام عليه السلام فرمود: چون شب فرا رسيد، بدون اين كه اطرافيان تو متوجه شوند، به بقيع برو، در آنجا شترى آماده است، بدان سوار شو، او به سرعت تو را به كوفه مى رساند و بر مى گرداند. على بن يقطين همان شب به منزل ابراهيم جمّال رفت.

ابراهيم گفت: اى وزير! اينجا براى چه آمده اى ؟

على عليه السلام گفت: من خدمت امام كاظم عليه السلام رفتم، حضرت از پذيرفتن من خوددارى كرد، مگر آن كه تو از من راضى شوى و راهش آن ست كه قدم به گونه ى من بگذارى. ابراهيم امتناع ورزيد تا اين كه او را سوگند داد و او امتثال كرد: سپس خدمت امام عليه السلام رسيد و حضرت او را پذيرفت.(1)

7 - شقيق بلخى

شقيق بلخى مى گويد: در سال 149 هجرى به قصد حج حركت كردم و در قادسيه فرود آمدم. نگاهم به جوانى خوش سيما افتاد كه از مردم جدا شده بود. با خود گفتم: اين جوان از فرقه ى صوفيه است كه مى خواهد خود را در اين سفر بر مردم تحميل كند. رفتم تا او را سرزنش كنم. ناگهان جوان رو به من كرد و فرمود: «يا شقيق! اجتنبوا كثيراً من الظّنّ انّ بعض الظن اثم»(2).

آنگاه جوان مرا تنها گذاشت. از اين رخداد تعجب كردم و با خود گفتم:

ص: 147


1- . بحار، ج 48، ص 85
2- . حجرات، آيه ى 12

بايد از او حلاليت بطلبم. شتابان رفتم، ولى به او نرسيدم؛ تا اين كه در منزل واقصه او را ديدم كه به نماز مشغول است و بدنش مى لرزد و اشك او جارى است تا نمازش تمام شد، به من فرمود: «إِنِّي لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدىٰ ».

سپس مرا ترك كرد و رفت. با خود گفتم: اين جوان از ابدال است زيرا دو مرتبه از نهان من خبر داد. چون در منزل زباله رسيدم، او را ديدم كه در كنار چاهى ايستاده و كوزه اى در دست دارد و مى خواهد آب بكشد، امّا كوزه از دستش رها شد و در چاه افتاد. در اين هنگام رو به آسمان كرد و گفت:

أنت ربّى اذا ظمئتُ الى الماء *** و قوّتى اذا أردت الطّعام

يعنى توئى سيرابى من هرگاه به جهت تشنگى رو به سوى آب آورم، و تو قوت من هستى، هر وقتى كه طعامى بخواهم.

شقيق مى گويد: آب چاه جوشيد و بالا آمد. آن جوان كوزه را گرفت و وضو ساخت و چهار ركعت نماز خواند.

من هم از آن شخص تقاضاى آب كردم. او به من آب داد و من سيراب شدم. به خدا سوگند كه آبى لذيذتر از آن نياشاميده بودم.

ديگر آن بزرگوار را نديدم تا وارد مكه شدم. نيمه شبى او را در حال نماز و گريه ديدم و بعد از نماز صبح نيز مشغول طواف شد. هنگام خروج از مسجد غلامان و افراد ديگرى اطراف او را گرفته بودند و به او سلام مى كردند و احترام مى گذاشتند.

ص: 148

از يكى پرسيدم: اين آقا كيست ؟ گفت: اين شخص موسى بن جعفر عليه السلام است. گفتم: عجايبى از او ديدم، اگر از غير او بود، عجب بود؛ ليكن چون از اين بزرگوار است، جاى شگفتى ندارد.(1)

8 - پاسخ امام كاظم به سؤال هارون در سفر حج

علامه مجلسى قدس سره از فضل بن ربيع چنين نقل مى كند: هارون الرشيد به قصد حج از بغداد حركت كرد و افراد زيادى از لشكريان خود را آورد تا صولت خود را به علويان نشان دهد و اين سفر رسمى خليفه ى عباسى بود. هيچ كس حق نداشت بر خليفه سبقت جويد به مكه رسيد و وارد مسجدالحرام شد. شروع به طواف كرد و همراهان براى او راه باز مى كردند و نمى گذاشتند كسى بر او پيشى بگيرد.

در اين ميان مرد عربى از خليفه جلو زد هر جا هارون طواف مى كرد، عرب جلوتر راه مى رفت و در لمس حجرالاسود نيز پيش از خليفه حجر را مى بوسيد و در مقام ابراهيم عليه السلام به نماز ايستاد. حاجب و دربان كعبه با خشونت گفت: از جلوى خليفه كنار برو. آن مرد عرب فرمود: «سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ»(2) ؛ يعنى در اين مكان همگان با هم برابرند.

پس از فراغت از طواف و نماز، هارون گفت: آن مرد عرب را احضار كنند. وى فرمود: من كارى با خليفه ندارم، اگر او با من كار دارد، نزد من بيايد. اين خبر را به هارون دادند، وى گفت: او راست مى گويد.

ص: 149


1- . بحار، ج 48، ص 80
2- . حجّ ، آيه ى 25

هارون وارد شد و سلام كرد و جواب شنيد. هارون گفت: اجازه مى دهى بنشينم ؟ مرد عرب فرمود: اين خانه نه از من است، نه از تو.

مى خواهى بنشين، مى خواهى برو.

هارون نشست و گفت: از تو سؤالى مى كنم، اگر جواب ندادى، تو را عقاب مى كنم.

مرد عرب گفت: سؤال تو پرسش متعلّم است يا متعنّت و متكبر؟ هارون گفت: سؤال متعلم. عرب گفت: بنابراين مانند شاگرد در برابر استاد بنشين. هرچه مى خواهى بپرس.

هارون گفت: واجب چيست ؟ عرب گفت: 1، 5، 17، 34 از 12، يكى از 40، يكى در همه عمر، يكى و يكى به يكى.

هارون بلند خنديد و گفت: من از واجبات مى پرسم، تو از اعداد مى شمرى. عرب گفت: مگر نمى دانى بناى جهان روى حساب است ؟ اگر حساب نبود كه خداوند قيامت را وعده نمى داد و دنيا را خلق نمى كرد. بى حسابى است كه سبب هرج و مرج مى شود.

هارون گفت: واجبات را بيان كن و اگر بيان نكنى، امر مى كنم در ميان صفا و مروه تو را بكشند.

حاجب به هارون گفت: از خدا بترس! آن مرد عرب خنديد. هارون گفت: چرا خنديدى ؟ وى گفت: در شگفتم كه هر از يك شما از ديگرى نادان تر است! زيرا اگر اجل من نرسيده تصميم خليفه بى نتيجه است و اگر اجل من رسيده باشد، شفاعت دربان سودى ندارد.

هارون گفت: اكنون آن اعداد را بيان كن. عرب فرمود: آن واجب كه

ص: 150

يكى است دين اسلام است.

و آن واجب كه پنج تا است، نماز فريضه است و منظور از هفده، 17 ركعت نماز و مراد از سى و چهار، 34 سجده است، و مقصود از دوازده تا يكى، ماه رمضان و از چهل تا يكى، از چهل دينار يك دينار زكات واجب است و در تمام عمر يك مرتبه حج واجب است و مراد از يكى به يكى اين است كه اگر كسى ديگرى را كشت، قصاص او واجب است.

هارون نه تنها از مرد عرب گذشت، بلكه مجذوب او شد و دستور داد كيسه هايى از دينار و درهم به او دادند. عرب گفت: من هم از تو سؤالى مى كنم، اگر جواب دادى، اين كيسه ها مال خودت باشد و اگر جواب ندادى، دو برابر اين كيسه ها به من بده تا ميان فقرا تقسيم كنم.

هارون گفت: بپرس. مرد عرب گفت: آيا خنفساء (سوسك كوچك) با پستان شير به بچه خود مى دهد يا با دهانش فرزندش را تغذيه مى كند؟ هارون گفت: نمى دانم.

مرد عرب گفت: خداوند بعضى از حيوانات زمين را نه از راه پستان مادر، نه از راه دانه غذا مى دهد، بلكه زندگى آنها از خاك تأمين مى شود.

هارون متوجه شد كه اين مرد عرب حضرت موسى بن جعفر عليه السلام است و آنگاه گفت: «واللّٰه لقد كان ينبغى أن تكون هذه الورقة من تلك الشجرة»؛ به خدا سوگند! بى ترديد شايسته است كه اين برگ از آن درخت باشد؛ يعنى اين مرد با عظمت از خاندان گرانسنگ نبوت باشد(1).

ص: 151


1- . بحار، ج 48، ص 142

9 - پذيرفتن در هم شطيطه

گروهى از شيعيان نيشابور، محمد بن على نيشابورى را به نمايندگى خود انتخاب كرددند تا مبلغ 30 هزار دينار و 50 هزار درهم و مقدارى پارچه را براى امام كاظم عليه السلام ببرد.

شطيطه كه زن مؤمنه و با فضيلتى بود، يك درهم و مقدارى نخ كه به دست خود آن را رشته بود و چهار درهم ارزش داشت، با خود آورد و گفت: «ان الله لا يستحيى من الحقّ »؛ يعنى خداوند از حق شرم نمى كند. (من هم در اين كه حق امام را پرداخت مى كنم، نبايد شرم كنم، گرچه اندك باشد).

افزون بر آن، مردم نيز سؤالات خود را در اوراقى نوشته بودند و به او گفتند: پاسخ آن ها را از امام عليه السلام بگيرد.

وقتى نماينده ى شيعيان بر امام عليه السلام وارد شد و پاسخ سؤالات را از حضرت گرفت، سپس امام كاظم عليه السلام فرمود: اين اموالى را كه آوردى، به صاحبانش برگردان و ما مال حلال را مى پذيريم.

سپس فرمود: درهم شطيطه را بياور و افزود: «ان اللّٰه لا يستحيى من الحقّ » سلام مرا به شطيطه برسان و اين 40 درهم را به او هديه بده.

و اين كفن مرا براى او ببر كه پنبه اش از روستاى صيدا روستاى فاطمه زهرا عليها السلام و خواهرم حليمه است و من براى نماز خواندن بر او خودم را خواهم رساند.(1)

ص: 152


1- . مناقب، ج 4، ص 291؛ بحار، ج 48، ص 73

10 - راهنمايى امام كاظم عليه السلام

هشام بن سالم مى گويد: من و مؤمن الطاق پس از شهادت امام صادق عليه السلام در مدينه بوديم. مردم اطراف عبداللّٰه فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام اجتماع كرده بودند و او را امام مى دانستند. من از او پرسيدم:

زكات در چه مقدار است ؟ گفت: در 200 درهم پنج درهم گفتم: درصد درهم چه بايد كرد؟ گفت: دو درهم و نيم زكات بدهند.

گفتم: به خدا سوگند كه «مرجئه»؛ يعنى منحرفان از دين، چنين چيزى نمى گويند كه تو مى گويى! عبداللّٰه گفت: من نمى دانم آنان چه مى گويند؟

از نزد او خارج شديم، در حالى كه سخت نگران بودم و نمى دانستم كه به سوى مرجئه رويم يا قدريه يا زيديه يا معتزله يا خوارج.

در اين هنگام پيرمردى مرا راهنمايى كرد، گرچه مى ترسيدم كه او جاسوس باشد، امّا پير مرد مرا نزد امام عليه السلام برد.

در همين لحظه خادمى از منزل بيرون آمد و گفت: داخل شو، خدا تو را رحمت كند، تا چشمم به جمال نورانى امام كاظم عليه السلام افتاد، به من فرمود: نه به سوى مرجئه، نه قدريه، نه زيديه نه معتزله، نه خوارج، به سوى من به سوى من به سوى من.

گفتم: فدايت شوم! پس از پدرت امام ما كيست ؟ فرمود: اگر خدا بخواهد تو را هدايت مى كند.

گفتم: عبداللّٰه گمان مى كند كه او امام است! فرمود: «يريد عبداللّٰه أن

ص: 153

لا يَعبداللّٰه»؛ عبداللّٰه از مسير بندگى خدا خارج شده است.

پرسيدم: چه كسى پس از پدر شما امام است ؟

حضرت جواب پيشين را تكرار كرد. گفتم: شما هستى ؟ فرمود: اين را نمى گويم. با خود گفتم: شايد خوب سؤال نكردم. گفتم: فدايت شوم! بر شما امامى هست ؟

فرمود: نه، در اين لحظه هيبت و عظمت عجيبى از آن حضرت در چشم من هويدا شد. سپس سؤالات زيادى از او كردم و او را درياى بيكرانى يافتم.

آنگاه از او پرسيدم: اجازه مى دهى امامت شما را به مردم اعلام كنم.

حضرت فرمود: در هر كسى كه رشد و صلاح از او مشاهده كردى، به وى اطلاع بده و با آنان پيمان ببند كه اين راز را مخفى بدارند. زيرا فاش شدن آن مرگ شيعيان را در پى دارد.(1)

ص: 154


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 17

امام جواد عليه السلام

اشاره

ص: 155

ص: 156

امام جواد از ولادت تا شهادت

هنگامى كه حضرت جواد عليه السلام متولد شد، پدر بزرگوارش فرمود:

خداوند به من فرزندى ارزانى داشت كه شبيه به موسى بن عمران است كه دريا را مى شكافت (منظور آن است كه درياى علم و دانش را مى شكافد)، و مانند عيسى بن مريم است كه مادرش طاهره و مطهره آفريده شده بود.

همان گونه كه به مادر عيسى تهمت زدند، به مادر فرزند من نيز تهمت مى زنند، با اين كه مادرش زن پاك دامنى است. سپس فرمود: هيچ مولودى همانند فرزند من مايه بركت براى شيعيان نخواهد بود؛ «هذا المولود الّذى لم يولد مولودٌ أعظم على شيعتنا بركةً منه»(1).

نام امام نهم محمد و القاب او جواد و تقى و كنيه ى او أبو جعفر ثانى است. نام پدرش رضا و نام مادرش خيزران است.

در نهم يا پانزدهم رمضان سال 195 هجرى در مدينه به دنيا آمد و در آخر ذى قعده ى سال 220 يا 225 بر اثر زهرى كه به دستور معتصم عباسى توسط «ام الفضل»، همسر آن حضرت، به او داده شد، در بغداد به شهادت رسيد.

ص: 157


1- . اثبات الوصية، ص 178

ايام زندگانى حضرت به دو دوره تقسيم مى شود: 7 سال پيش از امامت و 17 سال دوران امامت اوست كه مصادف با حكومت مأمون و معتصم عباسى است و جوان ترين امامى است كه به توطئه ى عباسيان شهيد شد.

خنثى شدن توطئه ى توطئه گران

مدتى از عمر امام هشتم عليه السلام گذشت و حضرت داراى فرزند نشد وقتى حضرت جواد عليه السلام به دنيا آمد، برخى از فريب خوردگان در شباهت حضرت جواد عليه السلام به پدرش شبهه افكنى كردند. از اين رو حضرت فرمود:

جواد فرزند من است.

آنان گفتند: ميان ما و شما قيافه شناس داور باشد. حضرت فرمود: من آنان را فرا نمى خوانم، شما دعوتشان كنيد، ولى سبب آن را ناگفته نگهداريد.

جمعى از بستگان حضرت در باغى قرار گرفتند. امام رضا عليه السلام لباس كشاورزى پوشيده و مشغول بيل زدن شد. سپس حضرت جواد عليه السلام را آوردند و در كنار گروهى از اقوام نشست. در اين هنگام قيافه شناسان وارد باغ شدند. حاضران به آنان گفتند: اين پسر را به پدرش منسوب كنيد (بگوييد پدر اين پسر كيست ؟)

قيافه شناسان چهره ها را ديدند و گفتند: پدر اين پسر در ميان اين گروه نيست، ولى اين مرد و آن مرد عموى او هستند و آن خانم عمّه اوست سپس قيافه شناسان به باغبانى كه مشغول بيل زدن بود، از دورنگاه كردند و گفتند: اگر اين پسر در اينجا پدرى داشته باشد، همين باغبان است كه

ص: 158

قدم هاى او با قدمهاى اين پسر يكسان است.

چند لحظه بعد حضرت رضا عليه السلام آمد، تا چهره ى مبارك او را ديدند، همگى گفتند: «هذا ابوه»؛ پدر اين پسر همين شخص است.(1)

امامت در كودكى

يكى از موضوعات مربوط به امامت اين پرسش است: آيا ممكن است شخصى پيش از سن بلوغ به مقام امامت برسد؟ اين مطلب در باره ى سه امام يعنى امام جواد عليه السلام و امام هادى و حضرت مهدى شايان توجه است.

زيرا هر سه پيش از بلوغ به اين منزلت بار يافتند.

در سال 203 كه امام هشتم عليه السلام شهيد شد، مردم درباره ى امامت حضرت جواد عليه السلام دچار نگرانى شدند و چند دستگى پيش آمد:

الف: برخى به دنبال عبداللّٰه بن موسى، برادر امام رضا عليه السلام رفتند و از آنجا كه نمى خواستند بدون دليل امامت فردى را بپذيرند، پس از پرسشى كه از او كردند، وى را ناتوان يافتند و از او دورى گزيدند.

ب: برخى از شيعيان اين موضوع را با خود حضرت جواد عليه السلام در ميان گذاشتند و آن حضرت در جواب به جانشينى سليمان از داوداشاره كرد و فرمود هنگامى كه سليمان هنوز كودكى بيش نبود و گوسفندان را به چَرا مى برد، داود عليه السلام او را جانشين خود كرد، با آن كه عُبّاد و دانشمندان بنى اسرائيل اين عمل را انكار مى كردند. همچنين از حضرت رضا عليه السلام نيز اين سؤال را كردند، حضرت در پاسخ آن، نبوّت حضرت عيسى عليه السلام را در

ص: 159


1- . اصول كافى، ج 6، ص 322

كودكى مطرح ساخت.(1)

ج: برخى از شيعيان براى بررسى موضوع مهم جانشينى امام عليه السلام در مجلسى گرد آمدند. يونس بن عبدالرحمن كه از شيعيان مورد اعتماد حضرت رضا عليه السلام بود، به آنان گفت: تا زمانى كه اين فرزند يعنى امام جواد عليه السلام بزرگ شود، چه كنيم ؟

در اين هنگام ريان بن صلت از جاى خود برخاست و به اعتراض گفت: تو خود را در ظاهر معتقد به امام جواد نشان مى دهى، ولى در باطن ترديد دارى.

اگر امامت وى از جانب خدا باشد، حتى اگر كودك يك روزه هم باشد، مانند انسان بزرگ است و چنانچه از طرف خدا نباشد، حتى اگر هزار سال عمر كرده باشد، مانند ساير مردم است. از اين رو، براى پيشگيرى از شبهه ى عدم صلاحيت كودك براى امامت تلاش هاى زير انجام شد:

بارها به جانشينى فرزندش در سن كودكى تصريح كرد. علامه ى مجلسى قدس سره در اين زمينه 26 روايت ذكر كرده است.(2)

خود مردم گاهى به آزمايش امام جواد عليه السلام مى پرداختند. چون عالم بودن به مسائل مختلف مورد نياز را از شرايط ضرورى امامت مى دانستند.(3)

براى روشن شدن شايستگى حضرت جواد عليه السلام براى دانشمندان آن زمان كه امامت امام جواد عليه السلام از ناحيه خدا و علم او لدنّى است، بارها

ص: 160


1- . كافى، ج 1، ص 322
2- . بحار، ج 50، ص 23
3- . بحار، ج 50، ص 99

مأمون مجلسى تشكيل داد و دانشمندان را براى مناظره با حضرت جواد عليه السلام دعوت كرد و در آن محافل حضرت جواد عليه السلام پاسخ تمام سؤالات آنان را مى داد.

مورخان نوشته اند: 80 نفر از فقهاى بغداد پس از مراسم حج به منزل امام صادق عليه السلام در مدينه آمدند تا از نزديك امام جواد عليه السلام را زيارت كنند.

عبداللّٰه بن موسى عموى امام جواد عليه السلام آنجا حاضر شد و شخصى اعلام كرد: اين آقا فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله است، هر كس سؤالى دارد، مى تواند بپرسد.

چند سؤال از او كردند كه نتوانست پاسخ دهد. ناگهان امام جواد عليه السلام وارد شد و پاسخ صحيح سؤالات را داد. حاضران در مجلس خوشحال شدند و گفتند: عموى شما چنين و چنان فتوا داد، حضرت فرمود: «لااله الاّ اللّٰه»، اى عمو روز قيامت در نزد خدا توقف مى كنى.

على ابن اسباط مصرى مى گويد: چشم من به جمال امام جواد عليه السلام افتاد در حالى كه وى كودكى بيش نبود، با دقت بر سر و پا و قامتش نگاه مى كردم تا شكل و شمايل حضرت را براى مردم مصر تعريف كنم.

در اين موقع امام عليه السلام نشست و فرمود: «يا على! انّ اللّه احتجّ فى الامامة بمثل ما احتجّ فى النبوة؛ قال اللّٰه تعالى: وَ آتَيْنٰاهُ اَلْحُكْمَ صَبِيًّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً » ؛ اى على! خداوند در امامت نيز مانند نبوّت احتجاج كرده و فرموده است: به يحيى در خردسالى نبوّت داديم و چون به قوت رسيد و به چهل سال رسيد.

بنابراين، جايز است كه خداوند حكمت و مقام پيامبرى را در كودكى به كسى عنايت كند و جايز است در سن چهل سالگى به اين مقام برسد.(1)

ص: 161


1- . بحار، ج 50، ص 37

سيره ى عملى امام جواد عليه السلام

رابطه ى امام رضا عليه السلام با فرزندش

هنگامى كه حضرت رضا عليه السلام به دعوت اجبارى مأمون به خراسان آمد، هيچ يك از افراد خانواده اش را نياورد، اما به وسيله ى نامه توسط پيك ها و مسافران روابط خود را با يگانه فرزندش حضرت جواد عليه السلام حفظ مى كرد كه هر يك از اين نامه ها حكايت از شخصيت امام جواد عليه السلام مى كند. براى نمونه به اين دو روايت توجه كنيد:

1 - به حضرت رضا عليه السلام خبر رسيد كه اطرافيان امام جواد عليه السلام را از ناحيه ى در كوچكِ خانه ى اندرونى وارد و خارج مى كنند تا نيازمندان كمتر مزاحم شوند. امام رضا عليه السلام ضمن نامه اى به فرزندش فرمود: اى ابوجعفر! اطرافيان تو به سبب صفت بخلى كه دارند، مانع خيررسانى تو به مستمندان هستند؛ به حقى كه برگردن تو دارم، از اين پس، از در بزرگ رفت و آمد كن و به مستمندان احسان كن.(1)

2 - در يكى از نامه ها حضرت رضا عليه السلام به فرزندش چنين نوشته بود:

بسم اللّٰه الرحمن الرحيم؛ خداوند عمر طولانى به تو دهد و تو را در پناه خود از گزند دشمنان حفظ فرمايد. اى پسرم! پدرت فدايت گردد، من در

ص: 162


1- . بحار، ج 50، ص 102

حال زندگى و سلامتى اموال را در اختيار تو قرار دادم تا صله ى رحم كنى.

خداوند مى فرمايد: «مَنْ ذَا اَلَّذِي يُقْرِضُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً»(1) و نيز مى فرمايد: «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمّٰا آتٰاهُ اَللّٰهُ »(2)

اى پسرم! پدرت فدايت گردد، خداوند به تو وسعت بخشيده، مبادا علاقه به چيزى تو را از پاداش هاى فراوان اخروى كه نتيجه ى انفاق و توجه به مستمندان است، محروم سازد.(3)

بزرگ منشى امام جواد عليه السلام در كودكى

طبيعى است كه كودك خردسال علاقه به بازى دارد، امّا حضرت جواد عليه السلام درهمان سال هاى كودكى داراى روحيه اى بزرگ و افكار بلندى بود. بدين سبب، خداوند در همان دوران مقامات والايى به او عنايت فرمود.

روزى حضرت رضا عليه السلام با ياد كرد از حضرت يحيى عليه السلام كه در كودكى به نبوّت رسيده بود، فرمود: جمعى از كودكان نزد او آمدند و گفتند:

«اذهب بنا نلعب»؛ بيا برويم و با هم بازى كنيم. در پاسخ فرمود: «ما لِلّعب خُلقْنٰا»؛ ما براى بازى كردن آفريده نشده ايم. اينجاست كه خداوند دربارۀ او فرمود: ما مقام نبوّت و عقل و هوش را در كودكى به يحيى داديم؛ «وَ آتَيْنٰاهُ اَلْحُكْمَ صَبِيًّا»(4)

ص: 163


1- . بقره، آيه ى 245
2- . طلاق، آيه ى 7
3- . بحار، ج 50، ص 103
4- . مريم، 12

نظير اين ماجرا در مورد حضرت جواد عليه السلام رخ داد. على ابن اسباط مى گويد: مقدارى اسباب بازى كه بعضى از آن ها نقره بود، براى امام جواد عليه السلام بردم، ولى چهره ى حضرت نشان مى داد كه ناراحت است. به من فرمود: بنشين. نزديكش رفتم و ناگهان اسباب بازى ها از جيبم افتاد.

حضرت با ناراحتى به من نظر كرد و فرمود: «ما لهذا خَلَقَنِىَ اللّهُ ما أنا و اللّعب»؛ خداوند مرا براى بازى كردن نيافريده است. مرا با بازى هاى كودكانه چه كار؟ من با شرمندگى عذر خواهى كردم و حضرت مرا بخشيد و از محضرش بيرون آمدم.(1)

احسان امام عليه السلام

احمد بن حديد مى گويد: با گروهى براى شركت در مراسم حج مى رفتيم كه راهزنان اموال ما را ربودند، وقتى به مدينه رسيدم، حضرت جواد عليه السلام را در كوچه اى ملاقات كردم و به منزل حضرت رفتم و داستان را به عرض امام رساندم.

حضرت دستور داد لباسى و پولى برايم آوردند و فرمود: پول را ميان همسفران خويش به همان مقدار كه دزدها از آنان به غارت برده اند، تقسيم كن. پس از تقسيم دريافتم پولى را كه امام عطا كرده بود، درست به همان اندازه بود كه از ما دزديده شده بود؛ نه كمتر و نه بيشتر.(2)

ص: 164


1- . بحار، ج 50، ص 59
2- . بحار، ج 50، ص 46؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 218

تفكر امام در مصائب حضرت فاطمه عليها السلام

زكريا بن آدم مى گويد: در خدمت حضرت رضا عليه السلام بودم كه امام جواد عليه السلام را آورند، در حالى كه سنّ شريفش از چهار سال كمتر بود. آن جناب دست خود را بر زمين زد و سر مبارك به طرف آسمان بلند كرد و مدتى به فكر فرو رفت. حضرت رضا عليه السلام فرمودند: عزيزم چرا اين قدر فكر مى كنى ؟

عرض كرد: فكرم در آن مصائبى است كه بر مادرم فاطمه عليه السلام وارد گرديد....

سپس حضرت رضا عليه السلام او را پيش خود طلبيد و ميان ديدگان او را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد! تو شايسته ى امامتى.(1)

سخنان امام جواد عليه السلام

1 - الثّقة باللّٰه تعالى ثَمَنٌ لِكُلّ غالٍ و سُلّمٌ الى كلّ عال»(2)؛ اعتماد به خداوند بهاى هر چيز گران و نردبان صعود به سوى هر چيز بلندى است.

2 - «ايّاكَ و مصاحبة الشّرير، فانّه كالسّيف المسلول، يَحْسُنُ مَنظرُه و يَقْبحُ آثاره(3)؛ از همنشينى با بدسيرتان بپرهيز. زيرا او به شمشيرِ كشيده مى ماند كه منظرش نيكو و آثارش زشت است.

ص: 165


1- . بحار، ج 50، ص 59
2- . بحار، ج 78، ص 364
3- . بحار، ج 78، ص 137

3 - «المؤمن يحتاج الى ثلاث خصال: توفيقٍ من اللّٰه و واعظٍ من نفسه و قبول ممن ينصحه»(1)؛ مؤمن نيازمندِ سه خصلت است: توفيقى از خداوند متعال و واعظى از درون خويش كه پيوسته او را نصيحت كند و پذيرش نصيحت خيرخواهان..

4 - «القصد الى اللّٰه بالقلوب، أبلغ من اتعاب الجَوارحِ الى اللّه»(2)؛ آهنگ كردن به سوى خداوند به وسيله دل ها رساننده تر از زحمت دادن اعضا و جوارح به وسيله اعمال است.

5 - «لو تَكٰاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُم»(3)؛ اگر عيب هر يك از شماها بر ديگرى آشكار گردد، يكديگر را دفن نخواهيد كرد.

6 - «من أصغى الى ناطق فَقَدْ عَبَدَهُ فان كان النّاطقُ عن اللّٰه، فقد عَبَداللّٰه، و ان كان النّاطق يَنطقُ عن لسان ابليس، فقد عَبَد ابليس»(4)؛ هر آن كه به سخن گوينده اى گوش فرا دهد، در حقيقت او را پرستيده است. پس، اگر ناطق از خداوند سخن گويد، شنونده خدا را پرستش كرده است و چنانچه سخنان شيطانى گويد، شنونده شيطان پرست است.

7 - «عزّ المؤمن غِنٰاهُ عن الناس»(5)؛ عزت و صلابت مؤمن در بى نيازى او از مردم است.

8 - «من أطاع هواه أعطى عدوّه مناه(6)؛ آن كه از هوس هاى نفسانى خود پيروى كند، آرزوى دشمنش را برآورده كرده است.

ص: 166


1- . تحف العقول، ص 457
2- . بحار، ج 78، ص 364
3- . بحار، ج 77، ص 385
4- . تحف العقول، ص 456
5- . بحار، 78، ص 365
6- . اعيان الشيعة، ج 2، ص 36

9 - «بليّة النّاس علينا عظيمةٌ ؛ انْ دَعَوْنٰاهُمْ لم يَسْتَجيبُونٰا و اِنْ تَرَكْناهُمْ لم يَهتدوا بِغَيْرنا»(1)؛ گرفتارى مردم بر ما بزرگ و گران است.

زيرا اگر آنان را فراخوانيم، ما را اجابت نمى كنند و اگر رهايشان كنيم، به غير ما هدايت نمى شوند.

10 - «من وَثِقَ بِاللّه أراه السّرورَ، من تَوَكَّلَ على اللّٰه كفاه الأمور، الثّقةُ باللّه حصنٌ لا يَتَحصَّنُ فيه الاّ مؤمنٌ أمين، التَوكَلُ على اللّه نجاةٌ من كلّ سوء و حرزٌ من كلّ عدوّ، الدّين عزٌّ و العلم كنزٌ و الصّمت نورٌ و غاية الزّهد الوَرَعُ ، و لا هَدْمَ للدّين مثلُ البِدَع، و لا أفسدَ للرّجالِ منَ الطّمع، و بالرّاعى تصلحُ الرَّعيّة و بالدّعاء تُصْرَفُ البليّة، و مَنْ رَكِبَ مَركبَ الصّبر، اِهتدىٰ الى مِضمار النّصر، و من عابَ عيٖبَ و من شَتَمَ أُجيٖبَ ، و من غَرَسَ أشجارَ التُّقٰى اِجْتَنى ثِمارَ المُنى»(2)؛ هر آن به حق تعالى اعتماد كند، خداوند سرور و شادى را به او نشان مى دهد و كسى كه بر او توكل كند، امورش را كفايت مى كند، اعتماد به خداوند دژ محكمى است كه جز مؤمن امانتدار به آن پناهنده نمى شود.

توكّل بر خداوند نجات از هر بدى و پناه از هر گونه دشمنى است، دين مايه ى عزت است و علم گنج و خاموشى نور است و بالاترين درجه ى زهد پرهيزكارى است و چيزى مانند بدعت مايه ى خرابى دين نمى شود و چيزى براى انسان ها بدتر از طمع نيست و به وسيله ى راعى و رهبر امت اصلاح مى شود و بلا به وسيله ى دعا از ميان مى رود، و آن كه بر مركب

ص: 167


1- . ارشاد مفيد، ص 165
2- . كشف الغمّة، ج 3، ص 191

صبر سوار شد، به ميدان نصرت راه پيدا مى كند و هر كس عيب جويى كند، بر او عيب گرفته مى شود و هر كه دشنام داد، جواب مى شنود و هر كه درخت هاى تقوا را بكارد، به آرزوهاى الهى خود دست مى يابد.

اصحاب و روايان

آقاى عزيز اللّٰه عطاردى در مسند امام جواد عليه السلام نام 22 نفر از اصحاب و نام 121 نفر از راويان حضرت جواد عليه السلام را ذكر مى كند. آقاى سيد محمد كاظم قزوينى در كتاب «امام جواد من المهد الى اللحد» نام 271 نفر از اصحاب آن حضرت را بيان كرده، كه به شرح حال برخى از آنان اشاره مى كنيم:

1 - احمد ابن محمد بن ابى نصر برنظى؛ وى اهل كوفه، ثقه و جليل القدر است. او شبى به خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد و سؤالات زيادى پرسيد و پاسخ آن ها را دريافت كرد، تا پاسى از شب گذشت.

حضرت به او فرمود: چنانچه دوست مى دارى، در منزل ما بخواب.

احمد مى گويد: پيشنهاد حضرت را پذيرفته، امّا پيش از آن به سجده رفتم و خدا را شكر كردم كه امام عليه السلام مرا مورد عنايت قرار داد. ناگهان حضرت آمدند و فرمودند: اى احمد! حضرت على عليه السلام به ديدن صعصعة بن صوحان رفت و فرمود: مبادا بر برادران خود افتخار كنى من به عيادت تو آمده ام؛ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ ».

2 - على بن مهزيار اهوازى؛ در توقيعى حضرت جواد عليه السلام براى او دعاى

ص: 168

خير مى كند و از خداوند مى خواهد در تمام احوال از بلا محفوظ باشد؛ «و أسئلُ اللّٰه تعالى أن يحفظك من بين يديك و من خلفك و فى كلّ حالاتك»

على بن مهزيار سى و سه كتاب نگاشته است. رسم او اين بود: هنگام طلوع آفتاب سر به سجده مى گذاشت و سر بلند نمى كرد تا براى هزار نفر از برادران مؤمن خود دعا كند به آنچه براى خود دعا مى كرد و پيشانى او از كثرت سجده پينه بسته بود.

3 - محمد بن أبى عُمير؛ او امام كاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام را درك كرده و 94 كتاب نوشته است. به سبب نپذيرفتن منصب قضاوت از سوى مأمون و افشا نكردن نام شيعيان، او را تازيانه هاى بسيارى زدند و مدت 4 سال در زندان به سر برد. در زمان هارون الرشيد، سندى بن شاهك به امر هارون او را 120 چوب زد. زيرا او شيعه ى اهل بيت بود و سرانجام 121 هزار درهم به آنان داد تا او را از زندان آزاد كردند.

ابن أبى عُمير بزاز بود و از مردى ده هزار درهم طلب داشت. بر اثر دگرگونى روزگار اموال او تمام شد و فقير گشت. مردى كه مديون او بود.

فوراً منزل خود را به ده هزار درهم فروخت و مبلغ آن را براى ابن ابى عمير آورد. ابن ابى عمير از او پرسيد: آيا اين پول به ارث به تو رسيده است ؟

گفت: نه. گفت: كسى به تو بخشيده است ؟ گفت: نه. پرسيد: از كجا

ص: 169

آوردى ؟ گفت: منزل خود را به سبب بدهكارى به تو فروخته ام.

ابن أبى عمير گفت: ضريح مُحاربى از حضرت صادق عليه السلام براى من چنين نقل كرد: «لا يخرج الرّجل عن مَسقط رأسه بِدَيْن»؛ يعنى انسان به جهت بدهكارى، منزل خود را نمى فروشد. اين پول ها را بردار. به خدا قسم! گرچه به يك درهم آن نيازمند هستم، امّا يك درهم را نيز از تو نمى پذيرم(1).

4 - صَفوان بن يحيى، محمد بن سَنان، زكريّا بن آدم

حضرت جواد عليه السلام براى آنان دعا مى كند و مى فرمايد: «جَزَى اللّٰهُ صفوانَ بن يحيى و محمد بن سَنان و زكريّا بن آدم عنّى خيراً فقد وَفَوْا لى»(2)»؛ خداوند به آنان پاداش خير عطا كند. زيرا نسبت به من وفا دارند.

شخصيت هاى ديگرى مانند محمد بن اسماعيل بن بَزيع، حسن بن سعيد اهوازى، احمد بن محمد بن خالد بَرقى، نوح بن شُعيب بغدادى، محمد بن احمد محمودى، أبو يحيى جُرجانى، ابوالقاسم ادريس قمى، على بن محمد، هارون بن حسن بن محبوب، اسحاق بن اسماعيل نيشابورى و... از محضر امام عليه السلام بهره هاى علمى فراوانى برده اند.

ص: 170


1- . بحار، ج 49، ص 273
2- . اعيان الشيعة، ج 2، ص 35؛ رجال كشى، ص 424

معجزات امام جواد عليه السلام

1 - پاداش صدقه

قاسم بن محسن مى گويد: بين مكّه و مدينه سفر مى كردم كه مردى اعرابى و ناتوان از من تقاضاى كمك كرد. من هم به اندازه ى توانم او را يارى كردم. پس از چند لحظه، طوفان شديدى در بيابان رخ داد كه عمامه را از سرم برد. پس از آرام شدن آن، هرچه جستجو كردم، او را نيافتم. به ناچار به سوى مدينه روانه شدم و به محضر امام جواد عليه السلام شرفياب شدم، همين كه چشم امام عليه السلام به من افتاد، فرمود: اى اباالقاسم! عمامه ات در راه گم شده است.

عرض كردم: آرى! امام عليه السلام به يكى از غلامان خود فرمود: عمامه ى ايشان را بياور. گفتم: عمامه ى من چگونه اينجا آمد؟

فرمود: «تصدّقتَ على أعرابى، فَشَكرَّهُ اللهُ لك، فَرَدَّ اليك عمامتك و انّ اللّٰه لا يُضيع أجر المحسنين»؛ به آن اعرابى ناتوان صدقه دادى، خداوند هم از تو سپاسگزارى كرد و عمامه ات را به تو برگرداند. زيرا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.(1)

2 - شفا يافتن محمد بن ميمون

محمد بن ميمون مى گويد: من با حضرت رضا عليه السلام در مكه بودم، پيش

ص: 171


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 221؛ بحار، ج 50، ص 47

از آن كه حضرت به خراسان عزيمت كند، عرض كردم قصد مدينه در سردارم.

حضرت نامه اى نوشت تا من به فرزندش برسانم و در آن زمان من نابينا بودم.

وقتى به مدينه رسيدم، خدمت ابى جعفر عليه السلام رفته و نامه را به ايشان تحويل دادم. آنگاه به من رو كرده و فرمود: يا محمد! حال ديدگان تو چگونه است ؟

عرض كردم: يابن رسول اللّٰه! همان گونه كه مى بينى، من عليل شده و نابينا هستم. حضرت دست مبارك خود را روى ديدگان من كشيد و بينايى چشمانم به من برگشت و بهتر از اول شد. پس از آن در حالتى كه بينا بودم، دست مباركش را بوسيدم(1).

3 - سخن گفتن عصا به حقانيت امام جواد عليه السلام

محمد بن ابى العلاء مى گويد: شنيدم يحيى بن اكثم چنين مى گفت:

روزى از امام جواد عليه السلام مسائل مختلفى سؤال كردم و همه را پاسخ داد. به حضرت گفتم: به خدا سوگند! مى خواهم چيزى را از شما بپرسم، ولى شرم مى كنم.

امام فرمود: «أنا أخبرك قبل أن تسألنى، تسألنى عن الامام»؛ بدون آن كه تو سؤال كنى من پاسخ مى دهم. مى خواهى بپرسى امام كيست ؟

ص: 172


1- . بحار، ج 50، ص 46

گفتم: آرى، به خدا سوگند! سؤال من همين است. حضرت فرمود: امام منم.

عرض كردم: نشانه اى بر اين ادّعا داريد؟ در اين هنگام عصايى كه در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولاى من و امام زمان و حجت خداست. «فكان فى يده عصا، فَنَطَقَتْ فقالتْ إنه مولاى امام هذا الزّمان و هو الحجّة»(1).

4 - علم غيب

حسين مكارى مى گويد: در ايامىكه حضرت جواد عليه السلام در بغداد و نزد خليفه در نهايت جلالت بود، من با خود گفتم: حضرت به مدينه برنخواهد گشت. چون اين خيال در خاطر من گذشت، ديدم آن حضرت سر به زير افكند، سپس سر بلند كرد و در حالى كه رنگ مباركش زرد شده بود، به من فرمود: اى حسين! نان جو با نمك نيمكوب در حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد من بهتر است از آنچه مشاهده مى كنى.(2)

عمران بن محمد اشعرى مى گويد: به محضر امام جواد عليه السلام رفتم. پس از انجام كارهايم، بر امام عرض كردم: خانمى به نام أمّ الحسن به شما سلام رساند و خواهش كرد كه از لباس هاى خودتان به او عنايت فرماييد، تا براى خويش كفن كند.

امام عليه السلام فرمود: او از اين كار بى نياز شد. من بازگشتم پس از مدتى متوجه شدم 14 روز پيش از آن كه من خدمت امام برسم، از دنيا رفته بود.(3)

ص: 173


1- . كافى، ج 1، ص 353
2- . بحار، ج 50، ص 48
3- . بحار، ج 50، ص 43

6 - سفرهاى غيبى و شيعه گرى على بن خالد

اشاره

على بن خالد مى گويد: من در سامرّا بودم كه شنيدم مردى را در شام به سبب ادّعاى نبوت زندانش كرده اند. من به محافظان محبت كردم تا مرا به نزد او بردند. وقتى با او سخن گفتم، وى را مردى عاقل، با فهم و شعور يافتم. پرسيدم: قصّه ى تو چيست ؟

گفت: من در رأس الحسين، در شام، عبادت مى كردم، ناگاه شخصى را نزد خودم ديدم كه به من فرمود: برخيز! برخاستم و مرا كمى راه برد.

ناگهان خودم را در مسجد كوفه ديدم. فرمود: اينجا را مى شناسى ؟

گفتم: آرى! با آن شخص نماز خوانديم.

سپس مرا كمى راه برد و خودم را در مسجد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ديدم. پس از زيارت به مكه رفتيم و بعد از آن كمى راه رفتم، ناگهان خودم را در همان محراب عبادت خود يافتم و آن شخص از نظر من ناپديد شد.

سال بعد همين ماجرا تكرار شد، امّا به هنگام مفارقت او را قسم دادم كه شما چه كسى هستى ؟

فرمود: محمد بن على بن موسى الرضا

من اين حكايت را براى شخصى نقل كردم و به تدريج داستان به گوش محمد بن عبدالملك، وزير معتصم، رسيد. وى دستور داد مرا زندانى كنند و به من تهمت زدند كه ادعاى نبوت كرده اى!

راوى مى گويد كه به او گفتم: مى خواهى نامه اى به وزير بنويسم و حقيقت امر را بگويم ؟ گفت: آرى

ص: 174

من هم نامه اى نوشتم، وى پاسخ داد كه به آن مرد بگو: همان كسى كه در يك شب تو را به كوفه و مدينه برد، اكنون تو را آزاد كند. على بن خالد مى گويد: من به زندان رفتم كه پاسخ نامه را براى فرد محبوس بگويم، مأموران را در جستجوى فردى يافتم.

گفتم: چه خبر شده ؟ گفتند: آن مردى كه ادّعاى نبوت كرده بود، ديشب مفقود شده و هيچ اثرى از او نيست، نمى دانيم به زمين رفته يا به آسمان!

على بن خالد مى گويد: فهميدم امام جواد عليه السلام به اعجاز او را نجات داده و من در آن وقت زيدى مذهب بودم و امامى مذهب شدم.(1)

احترام على بن جعفر از امام جواد عليه السلام

محمد بن حسن عمّار گويد: در مدينه نزد على بن جعفر بوديم و احاديثى را كه از برادرش امام كاظم عليه السلام شنيده بود، براى ما بيان مى كرد و من مى نوشتم.

ناگاه حضرت جواد عليه السلام وارد شد و على بن جعفر براى او تعظيم كرد و دست او را بوسيد. حضرت فرمود: اى عمو بنشين.

گفت: سرورم! چگونه بنشينم، با آن كه شما ايستاده اى ؟

پس از آن كه على بن جعفر به مجلس اصحاب خود برگشت، آنان او را سرزنش كردند و گفتند: تو عموى او هستى و با او اين چنين معامله مى كنى ؟

ص: 175


1- . بحار، ج 50، ص 38؛ كشف الغمه، ج 3، ص 210

وى گفت: ساكت شويد و دست به محاسن خود گرفت و گفت:

خداوند اين محاسن سفيد را لايق براى امامت نديده، اما اين كودك را شايسته ى اين مرتبه دانسته است.(1)

7 - مناظره ى امام جواد عليه السلام درباره ى خلفا

يحيى بن اكثم از امام جواد عليه السلام درباره ى اين روايت پرسيد: «انّ مثل أبى بكر و عُمر فى الأرض كَمَثَل جبرئيل و ميكائيل فى السّماء»؛ مثل ابوبكر و عمر در زمين مانند جبرئيل و ميكائيل در آسمان است.

امام عليه السلام فرمود: اين درست نيست. زيرا اين دو فرشته هميشه بندگى خدا را كرده و لحظه اى عصيان نورزيده اند، ليكن ابوبكر و عمر سال ها پيش از اسلام مشرك بوده اند.

يحيى پرسيد: آيا حديث ابوبكر و عمر سرور پيران بهشتى اند، درست است ؟ «انّ ابابكر و عمر سيّدا كُهول أهل الجنة».

امام عليه السلام فرمود: در آنجا جز جوان وجود ندارد و پيرى در كار نيست تا آن دو، سرور پيران بهشت باشند.

سپس يحيى از حديث: «ان عمرَ بن الخطّاب سِراج أهل الجنة»، عمر بن خطّاب چراغ بهشتيان است، سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود: بهشت به نور فرشتگان خداوند و آدم و محمد و تمامى پيامبران روشن مى شود، نه به نور عمر.

ص: 176


1- . ارشاد، ص 304

يحيى گفت: از پيامبر عليه السلام چنين نقل شده است: «لو نَزَلَ العذابُ لَمٰا نَجى الاّ عُمر»؛ اگر عذاب فرود آيد هيچ كس جز عمر نجات نمى يابد.

امام عليه السلام فرمود: اين محال است. زيرا خداوند فرمود: «و ما كان اللّه ليعذّبهم و أنت فيهم و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون»(1)؛ تا تو كه پيامبر رحمتى، در ميان آنان هستى، خداوند آن ها را عذاب نخواهد كرد، همچنين اگر از نافرمانى خدا استغفار كنند.(2)

8 - آزمايش مأمون از امام جواد عليه السلام

روزى مأمون به قصد شكار به خارج شهر مى رفت كه عبورش به جمعيتى از كودكان در حال بازى افتاد حضرت جواد عليه السلام هم در كنار كودكان ايستاده بود. مأمون نزديك آنان رفت، كودكان تا شوكت ظاهرى مأمون را ديدند، پا به فرار گذاشتند، اما امام جواد عليه السلام از جاى خود تكان نخورد.

خليفه از او پرسيد: چرا مانند ساير كودكان فرار نكردى ؟ حضرت پاسخ داد: راه تنگ نبود كه با رفتن خود وسيع گردانم و نيز جرمى مرتكب نشده ام تا بترسم و گمان نمى كنم خليفه بدون جهت به كسى آسيبى برساند. مأمون كه تا آن زمان امام عليه السلام را نمى شناخت، با تعجب پرسيد: نام شما چيست ؟ فرمود: محمد.

مأمون گفت: فرزند چه كسى هستى ؟ فرمود: على بن موسى الرضا.

ص: 177


1- . انفال، آيه ى 33
2- . احتجاج، ج 2، ص 249-245

مأمون بر حضرت رضا عليه السلام درود فرستاد و از شهر خارج شد. براى صيد ماهيان كوچكى كه به همراه ابر بالا مى رفتند، باز شكارى خود را فرستاد. آن نيز ماهيان را صيد كرده و براى مأمون مى آوردند. مأمون ماهيان كوچك را درآستين خود قرار داد.

وى در بازگشت به همان كودكان برخورد كرد كه همه جز آن كودك قبلى فرار كردند. مأمون به آن كودك نزديك شد و گفت: مى توانى به من بگويى كه در دست من چيست ؟

فرمود: خداوند متعال بر حسب مشيّت و اراده خود در دريا ماهى آفريده است و گاهى بازهاى پادشاهان آن ها را شكار مى كند و پادشاهان مى خواهند فرزند پيامبر را آزمايش كنند. آن گاه مأمون امام عليه السلام را سوار بر مركب خود كرده و به منزل برد.

اغلب مورخان نوشته اند: ازدواج امام عليه السلام با ام الفضل، دختر مأمون، پس از اين آشنايى با تشويق و اصرار مأمون صورت گرفت و پس از آن، امام جواد عليه السلام را بسيار گرامى داشت.(1)

9 - مناظره يحيى بن اكثم با امام جواد عليه السلام

پس از آن كه مأمون دختر خود را به عقد امام جواد عليه السلام درآورد، با مخالفت شديد عباسيان كه كينه ى حضرت را در دل داشتند، روبه رو گرديد. مأمون براى محكوم كردن آنان دست به سياستى محترمانه زد تا

ص: 178


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 187

عباسيان به عظمت و شايستگى علمى امام جواد عليه السلام پى ببرند از اين رو مجلسى تشكيل داد و تمام دانشمندان بغداد، در رأس آنان يحيى بن اكثم، را دعوت كرد.

يحيى بن اكثم رو به مأمون كرده و گفت: اجازه مى فرماييد از اين فرزند خردسال سؤال كنم ؟ مأمون گفت: بهتر است از خودشان كسب اجازه كنى.

يحيى گفت: اجازه مى فرماييد سؤالى طرح كنم ؟ امام جواد عليه السلام فرمود:

هر چه دلت مى خواهد بپرس.

يحيى گفت: شخص محرمى كه شكار كرده است، حكمش چيست ؟

امام عليه السلام از وى پرسيد:

1 - در خارج از حرم صيد كرده يا داخل حرم ؟

2 - عالم به مسئله بوده يا جاهل ؟

3 - صيد او عمدى بود يا خطائى و سهوى ؟

4 - صياد بنده بود يا آزاد؟

5 - صغير بود يا كبير؟

6 - بار اول او بود يا دوم ؟

7 - شكار از پرندگان بود يا غير آن ؟

8 - شكار او خردسال بود يا بزرگ سال ؟

9 - صياد بر عمل خود اصرار داشته يا پشيمان است ؟

10 - شكار در شب بود يا روز؟

11 - احرام صياد براى حج تمتع بود يا عمره ؟

ص: 179

هر يك از اين مسائل فقهى، حكم خاصى دارد. يحيى بن اكثم در برابر سؤالات مختلف متحير و درمانده شد و اهل مجلس به احترام يحيى بن اكثم سكوت اختيار كردند. چون پاسخى نداشتند. مأمون از حضرت تقاضا كرد خودتان پاسخ بفرماييد. آنگاه امام جواد عليه السلام حكم تمامى موارد پيش گفته را بيان فرمود.

مأمون گفت: أحسنت! أحسنت! يا اباجعفر.

سپس به امام عرض كرد: ميل دارى از يحيى چيزى بپرسى ؟

حضرت فرمود: آرى. آنگاه امام از يحيى پرسيد: آماده اى ؟ او گفت:

اختيار با شماست، اگر نتوانستم پاسخ بگويم، از خود شما استفاده مى كنم.

حضرت فرمود: آن مرد كيست كه در ابتداى روز نگاهش به زنى حرام است، در نيم روز نظرش حلال، در ظهر حرام، هنگام عصر حلال، موقع غروب حرام، در وقت عشاء حلال، نصف شب حرام، در طلوع فجر حلال است.

يحيى بن اكثم گفت: به خدا سوگند! من چنين چيزى نشنيده ام و پاسخ آن ها را نمى دانم. اگر ميل دارى ما را مستفيض فرما.

حضرت جواد عليه السلام فرمود: اين زن كنيزى است كه در ابتداى روز اجنبى است و نگاه به او حرام است. چون روز بالا آمد، مرد آن زن را مى خرد و نگاه به او حلال مى شود. ظهر او را آزاد مى كند و نگاهش به وى حرام مى شود. عصر او را به عقد خود در مى آورد و حلال مى شود. وقت مغرب او را ظهار مى كند و نگاه حرام مى گردد. وقت عشاء كفاره مى دهد و حلال

ص: 180

مى شود. نصف شب طلاق مى دهد و حرام مى شود. هنگام طلوع فجر رجوع مى كند و نگاهش به وى حلال مى شود.

آنگاه مأمون رو به حاضران كرد و گفت: آيا مانند چنين شخصيتى سراغ داريد كه عالم به مسائل باشد؟ همه گفتند: نمى شناسيم.

مأمون گفت: به خدا سوگند! كوچكى و بزرگى در اولاد علوى يكسان است و او اعلم و افضل دانشمندان عصر است.(1)

10 - ترجيح نظريه ى امام جواد عليه السلام بر آراى دانشمندان

اشاره

ذرقان مى گويد: روزى ابن ابى داود از نزد معتصم برگشت و بسيار عصبانى و ناراحت بود. به او گفتم: چرا ناراحتى ؟

وى گفت: از دست ابى جعفر، فرزند على بن موسى الرضا. به او گفتم:

چه شده است ؟

او گفت: سارقى را نزد امير آوردند كه اقرار به دزدى خود كرده بود خليفه طريقه ى قصاص و اجراى حد را از فقها پرسيد.

من گفتم: بايد از مچ دست قطع شود. آنان گفتند: به چه دليل ؟ من آيه ى «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ » را خواندم.

برخى از فقها گفتند: دست بايد از مرفق قطع شود. خليفه پرسيد به چه دليل ؟ آنان گفتند: به دليل آيه ى غسل؛ «وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرٰافِقِ »

در اين هنگام خليفه رو به محمد بن على بن موسى الرضا كرد و گفت:

ص: 181


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 204؛ ارشاد مفيد، ص 299

نظر شما چيست ؟ حضرت فرمود: مرا معاف بداريد.

خليفه ايشان را سوگند داد كه بايد نظر خودتان را بيان كنيد. حضرت فرمود: اين دوفتوا اشتباه است؛ بلكه بايد فقط چهار انگشت وى بدون ابهام، قطع شود.

خليفه پرسيد: دليل شما چيست ؟ حضرت فرمود: «قال رسول اللّٰه:

السّجود على سبعة أعضاء؛ الوجه و اليدين و الرّكْبتَيْنِ و الرّجلين»؛ سجده بر هفت موضع است: صورت، دو دست و دو زانو و دو انگشت ابهام پا. اگر دست را از مرفق يا مچ قطع كنند، ديگر محلى براى سجده باقى نمى نماند، با اين كه قرآن كريم مى فرمايد: «وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ » :

خليفه بسيار شادمان شد و طبق حكم حضرت جواد عليه السلام چهار انگشت دزد را بريد.

ذرقان مى گويد: ابن ابى داود سخت ناراحت بود كه چرا نظريه ى او ردّ شده است. سه روز پس از اين ماجرا نزد معتصم رفت و گفت: آمده ام تو را نصيحتى كنم و اين اندرز به شكرانه ى محبتى است كه به ما دارى، وقتى شما مجلسى از علما و بزرگان تشكيل مى دهى و در آن مجلس نظريه ى محمد بن على عليه السلام خردسال را بر آراى بزرگان مجلس ترجيح مى دهى، اين كار سبب مى شود كه مردم به او توجه كنند و از بنى عباس منصرف شوند و خلافت را از تو گرفته و به او بسپارند.

معتصم سخت تحت تأثير اين سعايت قرار گرفت و عزم خود را بر كشتن امام عليه السلام جزم كرد.

ص: 182

شرايط قطع دست دزد

از نظر اسلام، بريدن دست دزد شرايط گوناگونى دارد و مطلق نيست.

اكنون به برخى از آن ها اشاره مى شود:

1 - دزد عاقل بالغ مختار باشد.

2 - آنچه دزديده، ماليّت داشته باشد، به خلاف شراب و اسباب قمار.

3 - آنچه دزديده، معادل ربع دينار مسكوك باشد.

4 - از مال فرزندش نباشد.

5 - از مولا و مالكش نباشد.

6 - در سال قحطى نباشد.

7 - از محرّمات نباشد.

8 - از حرز و جاى در بسته باشد.

9 - به تنهايى دزدى كند، اگر چند نفر باشند، دست هيچ يك قطع نمى شود.

10 - متاع دزدى را به دست خود بر دارد و حمل كند، اگر كودكى بردارد يا جوانى حمل كند كه دست خود دزد به او نرسد، دزدى شمرده نمى شود.

11 - اقرار به امامت حضرت جواد عليه السلام

قاسم بن عبدالرحمن مى گويد: من زيدى مذهب بودم. روزى به بغداد رفتم. ديدم مردم در رفت و آمدند و بعضى بالاى بلندى مى روند. گفتم:

ص: 183

چه خبر است ؟

گفتند: امام جواد عليه السلام مى آيد. با خود گفتم: چطور اماميه اعتقاد به امامت اين جوان پيدا كرده اند؟ تا اين معنا از خاطر من گذشت، حضرت رو به من كرد و فرمود: يا قاسم بن عبدالرحمن «أَ بَشَراً مِنّٰا وٰاحِداً نَتَّبِعُهُ إِنّٰا إِذاً لَفِي ضَلاٰلٍ وَ سُعُرٍ».

قوم حضرت صالح عليه السلام گفتند: آيا از آدمى پيروى كنيم كه از جنس ماست ؟ در اين صورت، قطعاً ما در گمراهى و آتش سوزان هستيم؛ يعنى تابع او نمى شويم.

دوباره در دل خود گفتم: او ساحر است. امام عليه السلام رو به من كرد و فرمود: «إلْقِىَ الذّكر عليه من بيننا بل هو كذّاب أشِرٌ»؛ آيا از ميان ما ذكر بر او القا شده است (و با آن كه ما سزاوارتريم) بر او وحى نشده، بلكه او دروغگوى متكبر است.

قاسم بن عبدالرحمن مى گويد: وقتى دو مرتبه حضرت از درون من خبر داد، من به امامت آن حضرت اقرار كردم و از مذهب خود دست برداشتم.(1)

حرم كاظمين

ساختمان حرم كاظمين كه مرقد مطهر دو امام بزرگوار، حضرت كاظم عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام در آن است، بسيار با شكوه و با عظمت است و انبوه طلا و نقره در زواياى آن مى درخشد.

ص: 184


1- . منتهى الآمال، ج 2، ص 587

روضه

فضاى سرپوشيده اى كه پيرامون ضريح را در بر گرفته، در اصطلاح مردم، «روضه» ناميده مى شود و به دو بخش تقسيم مى شود. در قسمت جنوبى، روضه ى امام كاظم عليه السلام و در قسمت شمالى روضه امام جواد عليه السلام قرار دارد و دو راه باريك و تنگ آن دو را به هم متصل مى سازد و ضريح مطهّر در وسط هر دو روضه واقع شده است.

طول ضريح 6/76 متر و عرض آن 5/17 سانتى متر و ارتفاع آن حدود سه متر و نيم از روى زمين است. ساخت اين ضريح طلايى براى نخستين بار در سال 1324 تمام گرديد.

طول هر روضه 10 متر و 62 سانتى متر و عرض هر يك 7 متر و 55 سانتى متر است. سطح هر دو روضه و راهروها با سنگ مرمر فرش است.

گنبدها و چهارگلدسته ى كوچك روكش طلايى دارد.

روضه ى منوّره ى كاظمين را رواق هايى در بر گرفته است كه بعضى به هم متصل و برخى از آن ها به رواق ديگر باز مى شود. همه ى رواق ها با مرمر بسيار عالى سنگفرش شده و ديوار رواق ها نيز تا ارتفاع 4 متر با سنگ مرمر تزيين شده است.

1 - رواق شمالى؛ اين رواق به طول 27 متر و 90 سانتى متر و عرض آن 4 متر و 30 سانتى متر است.

2 - رواق غربى؛ اين رواق به طول 38 متر و 15 سانتى متر و عرض 4 متر و 30 سانتى متر است. در وسط اين رواق از جهتى كه متصل به روضه ى

ص: 185

منوره است، ايوان بزرگى هست كه در آن قبر خواجه نصيرالدّين طوسى قرار دارد.

3 - رواق شرقى؛ طول آن 38 متر و 15 سانتى متر و عرض آن 4 متر و 30 سانتى متر است. روضه ى منوّره مجموعاً داراى شش در است كه به رواق هاى اطراف حرم مطهر باز مى گردد.(1)

مدفونين در حرم

اشاره

علما و بزرگان زيادى در حرم كاظمين مدفون هستند؛ ليكن سه نفر از آنان از قرون اوليه ى اسلام تاكنون شهرت داشته اند:

1 - ابن قولويه قمى؛

وى ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسى بن قولويه است. ايشان از افراد موثق و مورد اعتماد بزرگان شيعه در فقه و حديث است.

شيخ مفيد رحمه الله فقه را از وى فرا گرفت و داراى كتاب هاى فراوانى است.

وى در سال 268 هجرى در گذشت. رحمت خدا بر او باد و در پايين پاى امام كاظم عليه السلام داخل ايوانى كه معروف به ديوان شيخ مفيد رحمه الله است، به خاك سپرده شد.

2 - شيخ مفيد رحمه الله؛

شيخ طوسى مى گويد: كنيه ى وى أبا عبداللّٰه و معروف به ابن المعلم و از جمله ى متكلمان شيعه است. رياست اماميه در زمان حياتش با وى بود. او در علم كلام و فقه پيشوا و داراى ذهنى خوب و دقيق و حاضر جواب بود.(2)

ص: 186


1- . تاريخ حرم كاظمين، ص 140
2- . فهرست شيخ طوسى، ص 157

ابن حجر عسقلانى مى گويد: شيخ مفيد رحمه الله در راه كسب علم سختى زيادى كشيده و گروهى از علم او بهره برده اند، به گونه اى در مذهب اماميه ماهر بود، تا آنجا كه گفته شده است: او برگردن هر شيعه، حقّى و منّتى دارد.(1)

شيخ مفيد رحمه الله نزد بيش از پنجاه تن از بزرگان عصر خود درس خواند و نيز از آنان روايت مى كند و بيش از 200 جلد كتاب كوچك و بزرگ نوشته است كه برخى از آن ها در عراق و ايران چاپ شده است. وى در يازده ذى القعده سال 336 و يا 338 به دنيا آمد و در شب جمعه در سال 413 هجرى در گذشت.

نجاشى مى گويد: روز در گذشت وى از روزهايى بود كه با شكوه تر از آن ديده نشده است و مردم زيادى براى نماز گزاردن بر پيكر وى جمع شدند و موافق و مخالف بر او گريستند(2) امام زمان عليه السلام نيز در مرگ وى اين اشعار را سروده است:

لا صَوَّتَ النّاعى بفقدك إنّه *** يومٌ على آل الرّسول عظيم

ان كان قد غيّبت فى جَدَث الثَّرىٰ *** فالعلم و التوحيد فيك مقيم

و القائم المهدى يفرح كلّما *** تليتَ عليك من الدّروس والعلوم

ص: 187


1- لسان الميزان ج 5 ص 368
2- فهرست شيخ طوسى ص 157

صداى آن كه خبر رحلت تو را داد، به گوش نرسد، روزى كه تو از دنيا رفتى، مصيبتى بزرگ بر آل رسول بود. اگر در زير خاك پنهان شده اى، حقيقتدانش و توحيد و خداپرستى در تو اقامت گزيده است. هرگاه تو از انواع علوم خود تدريس مى كردى، قائم مهدى عليه السلام خوشحال مى شد.

3 - قبر خواجه نصيرالدّين طوسى قدس سره

او محمد بن محمد بن حسن نصيرالدين طوسى فيلسوف بلند آوازه ى مشرق زمين است كه در 11 جمادى الاول سال 597 در طوس متولد شد و در آن جا مشغول به تحصيل علم گرديد تا به مرحله ى بالايى از دانش دست يافت و داراى كتب متعددى است. كتاب «اخلاق ناصرى» از تأليفات ايشان است. خواجه نصير در روز عيد غدير در سال 671 از دنيا رفت و در حرم موسى بن جعفر عليه السلام دفن گرديد.(1)

ص: 188


1- . تاريخ حرم كاظمين، ص 254

امام هادى عليه السلام

اشاره

ص: 189

ص: 190

امام هادى از ولادت تا شهادت

امام هادى عليه السلام در 15 ذيحجه، سال 212 هجرى در روستاى «صريّا» نزديك مدينه به دنيا آمد. پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام و مادرش سمانه و مرقد مطهرش در سامراست. دوران زندگى حضرت دو مرحله دارد:

الف: حدود هشت سال پيش از امامت از سال 212 تا 220.

ب: دوران امامت كه حدود 33 سال است و در سخت ترين شرايط مى زيست. زيرا با خلفاى گوناگونى مواجه شد كه هر يك به گونه اى امام عليه السلام را آزار دادند و مدت حكومت طاغوتهاى معاصر حضرت به اين ترتيب است:

1 - معتصم عباسى حدود 7 سال.

2 - واثق پسر معتصم حدود 5 سال.

3 - متوكل برادر واثق حدود 15 سال.

4 - منتصر پسر متوكل 6 ماه.

5 - مستعين پسر عموى منتصر حدود 5 سال.

6 - معتز پسر ديگر متوكل حدود 2 سال و سرانجام آن حضرت با دسيسه معتز توسط معتمد عباسى مسموم شده و به شهادت رسيد.(1)

ص: 191


1- . سيره ى چهارده معصوم، ص 825-853؛ كافى، ج 1، ص 497

سيره ى عملى و اخلاق امام هادى عليه السلام

1 - عبادت

ابن كثير درباره ى امام هادى عليه السلام مى نويسد: او عابدى وارسته و زاهدى بى همتا بود؛ «و كان عابداً زاهداً»(1)

امام هادى عليه السلام كه شبانگاه به مناجات الهى برمى خاست، پيوسته اين دعا را تكرار مى كرد: «الهى مُسيئىٌ قدورد و فقير قد قصد، لا تُخَيّبْ سعَيه و ارْحَمْهُ و اغفر له خطأه»(2)؛ بار الها! گنهكارى بر تو وارد شده و تهيدستى به تو روى آورده است؛ تلاشش را بى نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از لغزشش درگذر.

2 - سخاوت

ابن شهر آشوب مى گويد: گروهى از شيعيان مركّب از ابوعمرو و عثمان بن سعيد، احمد اسحاق اشعرى و على بن جعفر حمدانى به ديدار امام عليه السلام رفتند حضرت به هر يك از آنان مبلغ 30 هزار دينار را بخشيدند تاكنون اين مقدار انفاق را از كسى نشنيده ايم.(3)

اسحاق جلاّب مى گويد: من براى ابوالحسن گوسفندان زيادى خريدم.

ص: 192


1- . البداية و النهاية، ج 11، ص 15
2- . ائمّتنا، ج 2، ص 257
3- . مناقب، ج 4، ص 409

وى مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاى وسيعى برد كه من آنجا را نمى شناختم. سپس دستور داد تا تمامى آن گوسفندان را ميان فقرا تقسيم كردم.(1)

حلم و بردبارى

بريحه عباسى كه از سوى دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مكه و مدينه منصوب شده بود. نزد متوكل سعايت كرد و براى او نوشت: اگر نيازى به مكّه و مدينه دارى، على بن محمد را از اين شهر دور كن. زيرا وى مردم را به سوى خود مى خواند و گروه زيادى نيز از او پيروى مى كنند.

بر اثر سعايت هاى بريحه، متوكل امام عليه السلام را از مدينه به سامرا تبعيد كرد و بريحه نيز امام عليه السلام را همراهى مى كرد در ميان راه به امام عليه السلام گفت:

مى دانيد كه سبب تبعيد شما من بودم و سوگند مى خورم كه اگر نزد متوكل از من شكايت كنى، تمامى درختان شما را در مدينه آتش مى زنم و خدمت كاران شما را مى كشم.

امام عليه السلام فرمود: نزديك ترين راه براى شكايت از تو اين بود كه ديشب شكايت تو را نزد خداوند بردم و بر غير خدا عرضه نخواهم داشت.

بريحه چون اين سخن را از امام شنيد، به پاى حضرت افتاد و با تضرّع و زارى از امام عليه السلام تقاضاى عفو و بخشش كرد. آن گاه امام عليه السلام فرمود: تو را بخشيدم.(2)

ص: 193


1- . كافى، ج 1، ص 498
2- . اثبات الوصية، ص 196

نيكوكارى با دشمن

دُمل و زخمى در بدن متوكل پيدا شده بود كه به سبب آن متوكل در آستانه ى مرگ قرار گرفت. مادر وى نذر كرد كه اگر فرزندش شفا پيدا كند، پول فراوانى براى حضرت هادى عليه السلام بفرستد. روزى وزير متوكل (فتح بن خاقان) به او گفت: كاش براى امام هادى عليه السلام پيام مى فرستادى و از او روش معالجه ى وى جويا مى شدى.

متوكل شخصى را فرستاد و موضوع را به آگاهى امام عليه السلام رساند.

حضرت به او فرمود: پشكل زير دست و پاى گوسفند را با گلاب مخلوط كنند و روى زخم بگذارند.

هنگامى كه پيك، سخن امام عليه السلام را نقل كرد، اطرافيان وى خنديدند و متوكل را مسخره كردند، ولى فتح بن خاقان گفت: امام آگاه تر از همه است و دستور او تأثير دارد.

سرانجام به همان دستور عمل كردند، متوكل در خواب آرامى فرو رفت، سپس زخم او سرباز كرد و چرك هاى زخم بيرون آمد و شفا يافت.

سلامتى او را به مادرش خبر دادند، او براى اداى نذر خود ده هزار دينار در ميان كيسه اى گذارد و براى حضرت هادى عليه السلام فرستاد.

پس از آن كه متوكل از بستر بيمارى برخاست، شخصى از امام نزد متوكل سعايت كرد و گفت: براى امام عليه السلام پول و هدايا فرستاده مى شود. (و شايد براى حكومت تو خطر داشته باشد) متوكل به وزير دربارش، سعيد،

ص: 194

دستور داد تا شبانه به منزل امام حمله كنند و هرچه پول و اسلحه در منزل امام است مصادره كنند.

سعيد مى گويد: من شبانه به منزل امام رفتم، نردبان گذاشتم كه از روى ديوار وارد منزل شوم، چند پله كه پايين رفتم، به سبب تاريكى هوا متحير شدم، ناگاه حضرت مرا با نام صدا كرد. اى سعيد! همانجا بايست تا براى تو شمع بياورند. وقتى شمع آوردند، پايين رفتم و وارد منزل شدم امام عليه السلام را ديدم كه جبّه اى از پشم پوشيده و عمامه اى از پشم به سر بسته و سجاده ى خود را روى حصيرى انداخته و رو به قبله نشسته است.

سپس به من فرمود: برو در اين اتاق ها جستجو كن. من رفتم، امّا چيزى پيدا نكردم، مگر كيسه ى پولى كه مُهر مادر متوكل روى آن زده شده بود و يك شمشير زير سجاده ى حضرت بود. همه را برداشتم و نزد متوكل بردم.

چون از داستان نذر مادرش با خبر شد، كيسه ى ديگرى به آن ضميمه كرد و براى امام عليه السلام فرستاد و به سعيد گفت: از امام عذرخواهى كن.

سعيد مى گويد: وقتى شمشير و پول ها را بردم، و از حضرت معذرت خواهى كردم، به وى گفتم: من مأمور هستم و مأمور معذور است، حضرت فرمود: «وَ سَيَعْلَمُ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ »(1)

مبارزه با صوفيه

روزى امام هادى عليه السلام يكى از شيعيان را مشاهده كرد كه يك ماهى به

ص: 195


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 237؛ بحار، ج 50، ص 199

دست گرفته و با وضع نامنظمى (وصوفى منشانه) مى برد. در ضمن گفتارى به او فرمود: «يا معشرالشيعه! انّكم قدعاداكم الخلقَ ، فَتَزَيَّنُوا لهم بما قدرتُم عليه»؛ اى گروه شيعيان! شما دشمن زيادى داريد، هر اندازه مى توانيد نظافت را رعايت كنيد و خود را زينت دهيد.

محمد بن حسين ابى خطاب گويد: با امام هادى عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم. ناگاه گروهى از صوفيان وارد مسجد شدند و به ذكر «لا اله الاّ اللّٰه» مشغول گشتند. امام رو به ما كرد و فرمود: «لا تَلْتفتوا الى هؤلاء الخدّاعين، فانّهم خُلفاء الشّياطين و مُخَرِّبوا قواعدِ الدّين»؛ به اين فريبكاران توجه نكنيد. آنان جانشينان شياطين و ويرانگران بنيادهاى دين هستند.

شب زنده دارى آنان براى به دست آوردن غذاهاى چرب و شيرين است. سپس فرمود: «من ذهب الى زيارة أحد منهم حياً و ميّتاً، فَكَأنّما ذهب الى زيارة الشّيطان و عَبَدةِ الأوثان»؛ كسى كه به ديدار زنده و مرده آنان برود، گويا به ديدار شيطان و بت پرستان رفته است.

يكى از شيعيان عرض كرد: گرچه به امامت شما معتقد باشد؟ حضرت خشمگينانه فرمود: از اين تصورات بر حذر باش. كسى كه امامت ما را پذيرفته باشد، بر خلاف روش ما قدم بر نمى دارد.

مبارزه با غُلات

غُلات افرادى بودند كه درباره ى امامان معصوم عليهم السلام غلوّ مى كردند؛

ص: 196

يعنى آنان را خدا مى دانستند. امامان عليهم السلام در برابر آنان موضع قاطع و خشن مى گرفتند و آنان را نجس مى دانستند و از خود طرد مى كردند.

يكى از شيعيان در مورد چند نفر از غلات و رفتارشان براى امام هادى عليه السلام نامه اى نوشت و كسب تكليف كرد. امام عليه السلام در پاسخ نوشت:

«ليس هذا من ديننا فَاعْتَزِلُوهم»؛ روش و برنامه ى آنان از دين ما نيست، از آن ها دورى كنيد.

از روايات و گفتار دانشمندان بر مى آيد كه سران غلات و بدعتگزاران در زمان امام هادى عليه السلام افراد زير بودند: قاسم بن يقطين، هاشم بن ابى هاشم، ابوالسهرى، ابن أبى الزّرقا، جعفر بن واقد، فارس بن حاتم، شفوزبن فارس.(1)

روزى امام عليه السلام به مجلس متوكل وارد شد و نزديك او نشست متوكل در عمامه حضرت دقّت كرد و گفت: پارچه ى بسيار نفيسى است. سپس از روى اعتراض گفت: اين عمامه را چند خريده اى ؟ امام عليه السلام فرمود: كسى كه براى من آورده 500 درهم نقره خريده است.

متوكل گفت: اسراف كردى! حضرت فرمود: شنيده ام همين روزها كنيز زيبايى براى خود به هزار دينار خريدارى كرده اى.

متوكل جواب داد: صحيح است.

حضرت فرمود: من با 500 درهم براى شريف ترين عضو بدنم، عمامه خريده ام و تو براى پست ترين اعضايت هزار دينار مصرف كرده اى؛

ص: 197


1- . سيره ى چهارده معصوم، ص 850

انصاف بده كدام يك اسراف است ؟

متوكل شرمنده شد و گفت: انصاف آن است كه ما در اعتراض به بنى هاشم سودى نمى بريم.(1)

آراى دانشمندان درباره امام هادى عليه السلام

امام هادى عليه السلام پيوسته زير نظر حكومت هاى ستمگر بود و تلاش مى شد كه امام با مردم تماس نداشته باشد. با اين حال، آن مقدار از فضايل اخلاقى و علمى از او بروز كرده كه دانشمندان، حتى دشمنان اهل بيت عليهم السلام را به تحسين و تمجيد آن بزرگوار وا داشته است. اكنون به پاره اى از آراء اشاره مى شود:

1 - يافعى مى گويد: «كان عليه السلام متعبّداً فقيهاً اماماً»؛ امام هادى امامى بود فقيه و متعبد.(2)

2 - ابن صبّاغ مالكى يكى از بزرگان علم مى گويد: فضيلت ابوالحسن على بن محمد هادى زبانزد خاص و عام است و آوازه ى فضلش سراسر گيتى را در نورديده است. فضيلتى ذكر نمى شود مگر آن كه نام آن امام قرين آن است... حضرتش مستجمع مكارم و مَعالى اخلاق است.(3)

3 - ابن شهرآشوب گويد: امام عليه السلام ازهمه خوش سيماتروراستگوتر بود.

زيبايى ايشان دلها را ربوده و كلام ايشان از دور خردها را سرگشته مى كرد.(4)

4 - قطب راوندى مى گويد: اوصاف امامت و شرايط آن در على بن

ص: 198


1- . لطائف الطوائف، ص 411
2- . مرآت الجنان، ج 2، ص 160
3- . الفصول المهمة، ص 268
4- . مناقب، ج 4، ص 401

هادى جمع شده بود و فضل و علم و صفات نيك ايشان به اوج كمال رسيده بود.(1)

5 - ابن حجر مى گويد: «و كان وارث أبيه علماً و سخاءً »؛ او در دانش و بخشش وارث پدرش بود.(2)

اصحاب و شاگردان امام على عليه السلام

آقاى سيد باقر شريف قرشى 178 نفر از شاگردان و اصحاب امام هادى عليه السلام را نام مى برد كه به طور مستقيم از آن بزرگوار حديث نقل كرده اند. مانند:

1 - ابراهيم بن اسحاق 10 - رَيّان بن صلت

2 - ابراهيم بن مهزيار 11 - صالح بن محمد همدانى

3 - احمد بن اسحاق اشعرى قمى 12 - على بن حسن فضال

4 - احمد بن أبى عبداللّٰه برقى 13 - فضل بن شاذان نيشابورى

5 - احمد بن حمزه 14 - كافور خادم

6 - ايوب بن نوح 15 - محمد بن على بن مهزيار

7 - حسين بن اميد بصرى 16 - نضربن محمد همدانى

8 - حفص مروزى 17 - يعقوب بن زيد.(3)

9 - خيران خادم

اكنون به شرح كوتاهى درباره ى زندگى برخى از اصحاب برجسته ى

ص: 199


1- . الخرايج، ج 2، ص 678
2- . الصواعق المحرقه، ص 207
3- . زندگانى امام هادى عليه السلام، ص 207

آن حضرت اشاره مى شود:

عبدالعظيم حسنى؛ اين بزرگوار از نواده هاى امام مجتبى عليه السلام است.

او در محضر امام هادى عليه السلام منزلتى بزرگ داشت كه امام به ابوحماد رازى فرمود: اى حماد! اگر در شهر و محل سكونت خويش (شهر رى) در مسائل دينى به مشكلى برخورد كردى، از عبدالعظيم بپرس و سلام مرا به او برسان.

روزى عبدالعظيم به محضر امام هادى عليه السلام رسيد. حضرت به او فرمود:

آفرين بر تو باد اى ابوالقاسم تو حقيقتاً ولىّ و دوست ما هستى؛ «مرحباً بك يا أباالقاسم! أنت وَليُّنٰا حقاً».

آنگاه عبدالعظيم خلاصه اى از اعتقادات خود را نسبت به مبدأ و معاد و عدل الهى و امامت و نبوت بيان كرد و نام همه ى ائمه اطهار عليهم السلام را ذكر كرد و پس از نام حضرت جواد عليه السلام عرض كرد: اكنون شما امام من هستيد.

سپس از فروع دين سخن گفت.

در اين هنگام امام عليه السلام به او فرمود: «يا أباالقاسم! هذا واللّه دينى و دين الّذى ارتضاه لعباده، فَاثْبُتْ عليه ثبّتك اللّه بالقول الثّابت فى الحيوة الدّنيا و الآخرة»؛ اى ابوالقاسم، سوگند به خدا! اين همان دين من و دين كسانى است كه خداوند آن را براى بندگانش پذيرفته است. بر آن استوارباش، خداوند تو را به سخن استوار در دنيا و آخرت ثابت قدم فرمايد.(1)

ص: 200


1- . بحار، ج 3، ص 268

در عظمت عبدالعظيم همين بس كه امام هادى عليه السلام فرمود: زيارت ايشان ثواب زيارت امام حسين عليه السلام را دارد.

عبدالعظيم حسنى به دستور امام هادى عليه السلام براى حفظ جان خود از ناحيه ى متوكل از شهر سامرا بيرون رفت و به صورت پيك (پستچى) از راه طبرستان (مازندران) به شهر رى آمد و در آنجا اقامت گزيد.(1)

19 - ابن سِكّيت؛ يعقوب بن اسحاق معروف به ابن سكيت اهوازى از علماى محقق و اديبان نامى شيعه است. او در علم لغت، شعر، منطق، فلسفه و ادبيات سرآمد دانشمندان عصر خود بود و كتاب هاى مختلفى نيز نوشته است. مورخان 23 كتاب او را نام برده اند(2)

متوكل ابن سكيت را مجبور كرد كه به دو پسرش معتزّ و مؤيّد درس بدهد. روزى متوكل از او پرسيد: دو پسر من نزد تو محبوب تر است يا حسن و حسين عليه السلام ؟

ابن سكيت گفت: به خدا قسم! قنبر، خادم حضرت على عليه السلام، نزد من بهتر از تو و دو فرزندت است؛ «واللّه! انّ قنبراً، خادم علىّ بن أبى طالب عليه السلام خيرٌ منك و من اِبْنَيْكَ »

متوكل بسيار عصبانى شد و دستور داد زبانش را از پشت سرش بيرون آوردند و بدين سان شهيد شد و به ديار باقى شتافت.(3)

20 - عثمان بن سعيد؛ وى همان كسى است كه پس از شهادت امام عسكرى نخستين نايب خاص امام زمان عليه السلام در غيبت صغرا بود و از سال

ص: 201


1- . سيره ى چهارده معصوم، ص 844
2- . وفيات الاعيان، ج 5، ص 442
3- . بحار، ج 50، ص 164

260 تا سال 300 (چهل سال) مقام نيابت را بر عهده داشت و در سال 300 از دنيا رفت و پس از او، مقام نيابت به پسرش محمد بن عثمان رسيد.

عثمان بن سعيد و پسرش مورد تأييد كامل امام حسن عسكرى بود، به گونه اى كه به احمد بن اسحاق فرمود: «فاسمعْ لهما و أطِعْهُما، فَهُمَا الثِّقَتٰانِ المَأمُونٰان»؛ به سخن آنان گوش فرا ده و از آنان پيروى كن. آن دو، امين و مورد اطمينان هستند.(1)

21 - أبوهاشم جعفرى؛ از نوادگان جعفر طيار فردى مورد وثوق و صاحب منزلت بزرگى بود. او از زمان حضرت رضا عليه السلام تا امام زمان عليه السلام را درك كرده و از همه ى آنان روايت كرده است. سيد بن طاووس او را از وكلاى امامان شمرده است. ابوهاشم جعفرى اشعارى نيكو در مناقب ائمه عليهم السلام سروده و معجزات زيادى از امام هادى عليه السلام مشاهده كرد.(2)

سخنان امام هادى عليه السلام

1 - «من اتّقى اللّٰه يُتّقى و من أطاع اللّٰه يُطاع»(3)؛ كسى كه از خداوند حريم بگيرد و از او بترسد، مردم از او مى ترسند و هر آن كه از خداوند اطاعت كند، ديگران از او پيروى مى كنند.

2 - «من رضى عن نفسه، كَثُرَ السّاخطون عليه»(4)؛ انسان هاى از خود راضى، دشمنان زيادى دارند.

3 - «أذكرْ مصْرعك بين يَدَىِ أهلك، حيث لا طبيب يَمنعك و

ص: 202


1- . بحار، ج 51، ص 344
2- . منتهى الامال، ج 2، ص 446
3- . بحار، ج 78، ص 366
4- . بحار، ج 78، ص 368

لاحبيبَ يَنفعك»(1)؛ بستر مرگ خودت را در ميان خانواده ات به يادآور، نه طبيبى مانع مرگ تو خواهد شد و نه دوستى به تو سودى مى رساند.

4 - «لا تَطلبِ الصّفا ممَّنْ كدرْتَ عليه و لا الوفاء ممّنْ غَدَرْتَ به و لاالنُّصْحَ ممّن صرفتَ سوءَ ظنّك اليه، فانّما قلبُ غيرِك لك كَقَلْبِك له»(2)؛ كسى را كه تلخ كام كرده اى، توقّع صفا و صميميّت نداشته باش و نسبت به هر كس پيمان شكنى كردى، خواستار وفادارى او مباش و از آن كه به او بدگمان هستى، انتظار نصيحت نداشته باش. زيرا دل و انديشه ى ديگران به تو مانند دل و انديشه ى تو به ديگران است.

5 - «الدّنيا سوقٌ رَبِحَ فيما قومٌ و خَسِرَ آخرون»(3)؛ دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود مى برند و گروهى ديگر ضرر مى كنند.

6 - «النّاس فى الدنيا بالأموال و فى الآخرة باالأعمال»(4)؛ در دنيا مردم به ثروت شناخته مى شوند، ولى در آخرت به كردار.

7 - «من هانتْ عليه نفسُه فلاَتأمَنْ شرّه»(5)؛ آن كه حرمت خويشتن را نگه نمى دارد، از شرّ او در امان مباش.

8 - «خيرٌ من الخير فاعلهُ و أجمل من الجميل قائلُه و أرجح من العلم حاملُه و شرٌّ من الشرّ جالِبُه»(6)

بهتر از كار خوب به جا آورنده ى آن است، زيباتر از زيبا گوينده ى آن

ص: 203


1- . بحار، ج 78، ص 370
2- . بحار، ج 78، ص 370
3- . تحف العقول، ص 483؛ بحار، ج 78، ص 366
4- . بحار، ج 78، ص 369
5- . تحف العقول، ص 483
6- . بحار، ج 78، ص 370

است، برتر از علم كسى است كه داراى علم و دانش است و بدتر از بد مرتكب شونده ى آن است.

9 - «الحكمة لا تنجع فى الطباع الفاسدة»(1)؛ حكمت (عملى) در طبيعت هاى فاسد قرار نمى گيرد.

10 - «من جمع لك وُدّه و رأيَهُ فَاجْمَعْ له طاعتك»(2)؛ هر آن كه محبّت ورأى خود را براى تو قرار داد، تو نيز از آراى او پيروى كن.

ص: 204


1- . بحار، ج 78، ص 370
2- . بحار، ج 78، ص 365

معجزات حضرت هادى عليه السلام

1 - اخبار غيبى

الف: سعيد ملاّح مى گويد: جمعى از ما به خانه اى براى وليمه دعوت شديم. امام هادى عليه السلام نيز در آن مجلس بود. جوانى مكرّر شوخى مى كرد و مى خنديد. حضرت فرمود: اين جوان موفق به غذا خوردن نمى شود زيرا خبر ناگوارى به او مى رسد، تا سفره را انداختند، به جوان خبر دادند كه مادرت از پشت بام افتاده و از دنيا رفته است او بدون آن كه غذا بخورد، مجلس را ترك كرد.(1)

ب: مجلس با شكوهى منسوب به يكى از خلفا تشكيل و امام هادى عليه السلام نيز در آن مجلس دعوت شده بود. وقتى حضرت وارد شد همه به احترام امام عليه السلام برخاستند.

در ميان آنان جوانى بود كه مكرر سخنان بيهوده مى گفت و مى خنديد.

حضرت خطاب به او فرمود: چرا مى خندى و از ياد خدا غافلى ؟ با اين كه پس از سه روز، تو از اهل قبور هستى.

حاضران تعجب كردند. همه منتظر بودند تا ببينند پس از سه روز چه حادثه اى رخ مى دهد. پس از سه روز آن جوان از دنيا رفت و در قبرستان دفن گرديد و از اهل قبور شد.(2)

ص: 205


1- . بحار، ج 50، ص 183؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 266
2- . بحار، ج 50، ص 182؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 265

ج: خيران اسباطى مى گويد: وارد مدينه شدم و خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم. حضرت از من پرسيد: واثق حالش چگونه بود؟ گفتم: در عافيت و سلامتى

فرمود: جعفر چه مى كند؟ گفتم: به بدترين حال در زندان محبوس بود.

فرمود: ابن زيّات (وزير سابق) چه مى كند؟ گفتم: فرمان او مطاع بود و امر او را اجرا مى شد.

حضرت فرمود: واثق كه در عافيت بود، از دنيا رفت و جعفر (متوكل) كه در زندان بود، به جاى او نشست و ابن زيات هم كشته شد. عرض كردم: اين حوادث كى اتفاق افتاد؟ فرمود: پس از آمدن تو، در فاصله ى 6 روز.(1)

هلاكت دشمن

روزى حضرت هادى عليه السلام وارد منزل متوكل شد و به نماز ايستاد. يكى از دشمنان به امام گفت: شما چقدر رياكار هستى. حضرت پس از فراغت از نماز به او فرمود: اگر در اين نسبتى كه به من دادى، دروغ گفتى، خداوند تو را هلاك سازد. در همان لحظه او روى زمين افتاد و از دنيا رفت.(2)

احترام به امام عليه السلام

ص: 206


1- . كافى، ج 1، ص 502
2- . أنوارالبهيّة، ص 453

به متوكل گفتند: چرا مأموران تو تا اين اندازه به حضرت هادى احترام مى كنند و اجازه نمى دهند به هنگام ورود خودش پرده را بلند كرده يا در را باز كند. اگر مردم بفهمند، مى گويند: خليفه او را شايسته مى داند، وگرنه با او اين گونه رفتار نمى كرد.

متوكل دستور داد كه ديگر كسى براى امام عليه السلام پرده را بلند نكند، اما پس از آن هرگاه امام وارد مى شد، بادى مى وزيد و پرده خود به خود بلند مى شد و به هنگام خروج نيز اين عمل تكرار مى شد. متوكل وقتى اين فضيلت را مشاهده كرد، به درباريان دستور داد كه مانند گذشته با وى رفتار كنند و به امام احترام بگذاريد.(1)

ابهّت و عظمت امام عليه السلام

راوى مى گويد: هر زمانى كه حضرت هادى عليه السلام وارد مى شد، تمامى مردم در برابر او از مركب خود پياده مى شدند. بعضى گفتند: ما چرا در برابر اين پسر پياده شويم كه نه شرافت او از ما بيشتر است و نه سن او از ما زيادتر است. به خدا سوگند كه براى او پياده نمى شويم.

ابوهاشم جعفرى مى گويد: به خدا سوگند! وقتى او را ببينيد، پياده خواهيد شد، در حالى كه خوار باشيد. وقتى امام عليه السلام وارد شد، همگى به احترام حضرت پياده شدند. ابوهاشم به آنان گفت: پس سوگندتان چه شد؟ آنان گفتند: به خدا قسم! نتوانستيم خوددارى كنيم و بى اختيار پياده شديم؛ «واللّٰه ما ملكنا أنفسنا حتّى تَرَجَّلْنا»(2).

ص: 207


1- . بحار، ج 50، ص 128
2- . بحار، ج 50، ص 137

شيخ طوسى قدس سره از اسحق بن عبداللّٰه علوى نقل مى كند: ميان پدرم و عموهايم در چهار روزى كه روزه مستحب است. اختلاف پديد آمد. در آن هنگام حضرت در «صريّا» مى زيستند. پدر و عموهايم خدمت امام عليه السلام رسيدند. حضرت فرمود: براى پرسش از چهار روزى كه در ايّام سال روزه اش مستحب است، پيش من آمده ايد. آنان گفتند: آرى!

حضرت فرمود: در 17 ربيع الاول روز تولد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و 27 رجب مبعث آن حضرت 25 ذى القعده روز دَحْوُالارض (شكافته شدن و بيرون آمدن زمين از ميان آب) و 18 ذى الحجه روز غدير.(1)

دو نيم شدن نگين انگشتر

شخصى به نام يونس نقاش همسايه ى حضرت هادى عليه السلام بود و بيشتر اوقات در خدمت حضرت بود.

روزى ترسان وارد شد و گفت: موسى بن بغا نگينى گران قيمت به من داده تا بر روى آن چيزى نقش كنم، ولى به هنگام كار، آن نگين شكست و دو نيم شد و بايد فردا آن را تحويل دهم. اگر صاحبش بفهمد، مرا اذيت مى كند.

حضرت فرمود: به منزل خود برو و جز خوبى چيزى نخواهى ديد.

فردا پيك موسى آمد و گفت: موسى تو را به جهت كارى خواسته است وقتى پيش وى رفتم، گفت: كنيزهاى من درباره ى آن نگين اختلاف

ص: 208


1- . بحار، ج 50، ص 157

كرده اند، آيا ممكن است آن را دو نيم كنى. من نيز گفتم: مرا مهلت بده تا فكرى درباره ى آن بكنم. وقتى داستان را به عرض امام عليه السلام رسانيد آن حضرت فرمود: خوب پاسخ گفتى.(1)

استجابت دعاى امام عليه السلام

شخصى به نام ابوموسى مى گويد: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم و عرض كردم: متوكل حقوق مرا قطع كرده و اين به سبب ارادتى است كه من به شما دارم. دستور فرماييد تا حقوق مرا بدهند. حضرت فرمود: كار تو ان شاء اللّٰه درست خواهد شد. وقتى شب شد، چند نفر از جانب متوكل پى در پى به طلب من آمدند و مرا نزد او بردند. چون نزديك منزل او شدم، فتح بن خاقان مرا ديد و گفت: اى مرد! شب در منزل خود قرار نمى گيرى و مرا به زحمت انداختى. سپس پيش متوكل رفتم، وى گفت: ما از تو غافل شديم! پس، چرا تو از ما ياد نمى كنى و حقوق خود را متذكر نمى شوى ؟ چقدر از ما مى خواهى ؟ من نيز مقدار آن را گفتم.

آن گاه متوكل دستور داد كه دو برابر آنچه را طلب داشتم، به من دادند هنگام بيرون رفتن به فتح بن خاقان گفتم: امام هادى عليه السلام به اينجا آمد؟

گفت: نه.

گفتم: نامه اى به متوكل فرستاد؟

گفت: نه. سپس فتح بن خاقان گفت: شك ندارم كه امام هادى عليه السلام براى

ص: 209


1- . بحار، ج 50، ص 125

تو دعا كرده است به ايشان بگو براى من نيز دعا كند. چون خدمت حضرت رسيدم، فرمود: اى ابوموسى «هذا وجه الرّضا»؛ يعنى علامت خشنودى را در چهره ى تو مى بينم.

گفتم: آرى. به بركت شما، امّا شنيدم كه شما نزد متوكل نرفتيد و از او تقاضا نكرديد! فرمود: خداوند مى داند به هنگام مشكلات ما جز به او پناه نمى بريم و بر غير او توكل نمى كنيم.

گفتم: فتح بن خاقان نيز التماس دعا داشت. حضرت فرمود: او ما را در ظاهر دوست دارد و در باطن چنين نيست و دعا براى او فايده اى ندارد.

گفتم: اى مولاى من! دعايى به من بياموز. فرمود: دعايى است كه من بسيار مى خوانم و از خداوند خواسته ام كه محروم نفرمايد كسى كه بعد از من و در مشهد من آن را بخواند و آن دعا اين است:

«يٰا عُدَّتىٖ عِنْدَ الْعَدَدِ وَ يٰا رَجائىٖ وَ المُعْتَمَدُ وَ يٰا كَهْفىٖ وَ السَّنَدُ وَ يٰا واحدُ يا أحد، يا قُلْ هُوَ اللّٰهُ أحدٌ أسْئَلُكَ اللّٰهمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِكْ وَ لَمْ تَجْعَلْ فىٖ خَلْقِك مِثْلَهُمْ أحداً، أن تصلّى عليهم و افعَلْ بيٖكَيْتَ وَ كَيْتَ »(1).

آگاهى ابوهاشم به زبان هاى مختلف

ابوهاشم جعفرى مى گويد: خدمت حضرت شرفياب شدم و با من با زبان هندى سخن گفت؛ من از پاسخ درماندم. پيش حضرت كوزه اى بود

ص: 210


1- . بحار، ج 50، ص 127؛ مناقب، ج 4، ص 411

پر از سنگ ريزه، سپس يكى از سنگريزه ها را برداشت و مكيد و به من داد و من آن را در دهان گذاشتم. به خدا سوگند كه از خدمت آن جناب بر نخواستم مگر آن كه به 73 زبان كه اول آن زبان هندى بود، گفت و گو مى كردم.(1)

قوت يافتن مركب ابوهاشم

ابوهاشم مى گويد: به امام عليه السلام شكايت كردم كه از خدمت شما در سامرّا مرخص مى شوم و به بغداد مى روم و شوق زيارت شما را پيدا مى كنم، ليكن مركبى ندارم جز اين حيوان ضعيف؛ از حضرت خواستم تا براى من دعا كند. حضرت فرمود: «قَوّاك اللّٰه يا أبا هاشم و قوّى برذونك»؛ خداوند تو را نيرو بخشد و مركب تو را نيز نيرو بخشد. پس از دعاى حضرت من فاصله ى ميان سامرّا و بغداد را در مدت اندكى مى پيمودم(2).

رسوائى توطئه گران

الف: در ايّام متوكّل زنى ادعا مى كرد كه من زينب، دختر فاطمه ى زهرا عليه السلام هستم. متوكل گفت: از آن زمان تا به حال سال ها گذشته و تو جوانى! وى گفت: پيامبر دست بر سر من كشيده است و هر 40 سال جوانى بر من برمى گردد.

متوكّل مشايخ ابوطالب و فرزندان عباس را جمع كرد، همه گفتند: او

ص: 211


1- . بحار، ج 50، ص 139
2- . بحار، ج 50، ص 138

دروغ مى گويد و ابن الرضا امام هادى عليه السلام را بياوريد تا ادعاى او را باطل كند. امام عليه السلام حاضر شد و به او فرمود: گوشت فرزندان فاطمه بر حيوانات درنده حرام است. سپس به متوكل گفت: اگر راست مى گويد، او را پيش حيوانات درنده بفرست. آن زن خوددارى كرد، ليكن حضرت وارد باغى شد كه درندگان در آن بودند.

مردم ديدند تمام شيران و حيوانات درنده در برابر حضرت خضوع مى كنند. حضرت بيرون آمد و دستور داد، آن زن به باغ برود وى بسيار ترسيد و گفت: من به دروغ ادعا كردم.

فقر و بيچارگى سبب چنين ادعايى شد. متوكل قصد كشتن او را داشت مادرش آن زن را شفاعت كرد.(1)

ب: گروهى از بدخواهان به متوكل گفتند: امام هادى عليه السلام آيات شريفه ى «وَ يَوْمَ يَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يٰا لَيْتَنِي اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً يٰا وَيْلَتىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِيلاً» ، كه حكايت از پشيمانى شخص ستمگر در قيامت را دارد، به عمر و ابوبكر تفسير مى كند.

متوكل به آن افراد گفت: چگونه بايد به امام هادى عليه السلام برخورد شود؟

آنان گفتند: مجلسى تشكيل بده و شيعه و سنى را دعوت كن. آنگاه از امام هادى نيز دعوت كن و از او بخواه تا اين دو آيه ى را تفسير كند.

وقتى مجلس را تشكيل داد و از امام عليه السلام از تفسير دو آيه ى پرسيد؛ امام عليه السلام بى درنگ فرمود: آنان دو مردى هستند كه خداوند در اين دو آيه ى

ص: 212


1- . بحار، ج 50، ص 149

نام آن ها را با كنايه ذكر كرده، نه با صراحت و خداوند با پوشيدن نامشان بر آنان منّت نهاده، ليكن رئيس مؤمنان دوست دارد چيزى را كه خداوند پوشانده، آشكار كند. متوكل گفت: نه، دوست ندارم. به اين ترتيب توطئه ى بدخواهان و متوكّل خنثى شد و امام با كمال سرافرازى از مجلس بيرون رفت.(1)

پاسخ هاى امام هادى عليه السلام به پرسش هاى پيچيده ى يحيى بن اكثم

يحيى بن اكثم، از قاضيان عصر مأمون، چند سؤال مشكل را تنظيم كرد و توسط موساى مُبَرقَع، برادر امام هادى عليه السلام، براى حضرت فرستاد و پاسخ همه را دريافت كرد. توجه شما را به اين پرسش و پاسخ مكتوب جلب مى كنيم:

سؤال: آيا حضرت سليمان عليه السلام به علم آصف بن برخيا نيازمند بود كه به وى گفت: تخت بلقيس را به يك چشم هم زدن حاضر كند؟

جواب: حضرت سليمان عليه السلام نيازمند به علم آصف نبود، بلكه مى خواست به امّت خود از جن و انس بفهماند كه حجت پس از من آصف بن برخياست.

پرسش: چگونه حضرت يعقوب و فرزندانش حضرت يوسف را سجده كردند؟

پاسخ: سجده ى آنان سجده ى شكر بود، نه سجده ى عبادت و پرستش.

ص: 213


1- . بحار، ج 50، ص 214

سؤال: خداوند در آيه ى نود و چهارم سوره ى يونس گويد: اگر از آنچه بر تو نازل كرديم، در ترديد هستى، از آنان كه پيش از تو بودند، بپرس؛ اگر مخاطب پيامبر صلى الله عليه و آله است، چگونه او شك دارد و اگر خطاب به ديگرى است، قرآن بر چه كسى جز پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است ؟

جواب: پيامبر هيچ ترديد نداشت، اين گونه خطاب براى مماشات و همراهى با طرف مقابل است. مانند دعوت به مباهله كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

لعنت خدا بر دروغگويان، با اين كه خود پيامبر مى داند كه دروغگو نيست.

پرسش: مراد از هفت دريا در آيه ى بيست و هفتم سوره ى لقمان؛ «و لو أنّ ما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر يمدّه من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات اللّٰه» چيست و در كجا قرار دارد؟

پاسخ: چشمه ى كبريت، چشمه ى يمن، چشمه ى برهوت، چشمه ى طبريه، آب گرم ماسپندان (محلى در خوزستان)، آب گرم آفريقيّه، چشمه ى بحرون، و كلمات پايان ناپذير خدا ما اهل بيت هستيم.

سؤال: خداوند در آيه ى هفتاد و يكم سوره ى زخرف مى فرمايد: «وَ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِيهِ اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْيُنُ » ؛ هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذّت ببرد، در بهشت موجود است. پس چرا خداوند آدم را كه تنها گندم خورده بود عذاب و كيفر نمود.

جواب: خوردن هر چيز در بهشت حلال است، امّا خداوند آدم عليه السلام را از حسد ورزيدن نهى كرده بود كه به مخلوقات بزرگ تر از خود حسد نورزد (براى استعاره بر آن نام درخت نهاده شده است).

ص: 214

پرسش: در آيه ى شريفه «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً»(1) ؛ خداوند اگر بخواهد پسر و دختر را براى آنان جمع مى كند، جايى كه خداوند پسر را به بندگانش تزويج كند، چگونه قومى را به سبب اين عمل (لواط) كيفر داده است ؟

پاسخ: مراد از جمع كردن ميان پسران و دختران اين است كه خداوند گاهى دو نوزاد (دوقلو پسر و دختر) عطا مى كند و اعدادى كه با هم قرين باشند، جفت ناميده مى شوند، هر يكى جفت ديگرى است.

سؤال: چرا گاهى گواهى يك زن كافى است، با اين كه خداوند مى فرمايد: بايد دو مرد عادل شهادت بدهند؛ «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ »(2) .

جواب: گواهى يك زن در مورد قابله (ماما) در موضوع زنده يا مرده بودن نوزاد در هنگام ولادت است؛ در صورتى كه مورد اطمينان باشد.

پرسش: حضرت على عليه السلام دستور داده بود كه راه تشخيص خنثى شناختن مجراى ادرار اوست. چه كسى بايد اين تحقيق را بكند، زن يا مرد؟ اگر زن نگاه كند، شايد او مرد باشد و اگر مرد نگاه كند، شايد او زن باشد و در هر دو صورت جايز نيست ؟

پاسخ: بايد مردان عادلى جلوى آينه بايستند و خنثى پشت سر آنان برهنه شود، دو شاهد عكس آن را در آيينه مى بينند و شهادت مى دهند.

سؤال: مردى ديد كه چوپانى با يكى از گوسفندان خود آميزش

ص: 215


1- . شورى، آيه ى 50
2- . طلاق، آيه ى 2

مى كند؛ چون نگاه چوپان به آن مرد افتاد، وى كنار رفت و آن گوسفند نيز در ميان گوسفندان ديگر گم شد. اين گوسفندها حلال است يا حرام ؟

جواب: اگر آن گوسفندان را شناسايى كنند، بايد آن را بسوزانند، وگرنه قرعه مى اندازند به اين ترتيب كه گله را دو نيم مى كنند و قرعه مى كشند، به نام هر يك درآمد، نصف ديگر آزاد است و همينطور ادامه مى دهند تا به يك گوسفند برسد. وقتى قرعه به نام آن افتاد، او را مى سوزانند و ديگر گوسفندان آزاد مى شوند.

پرسش: چرا نماز صبح بلند خوانده مى شود، با اين كه از نمازهاى روزانه است و بلند خواندن مربوط به نماز شب است ؟

پاسخ: چون پيامبر صلى الله عليه و آله در تاريكى هوا نماز صبح را مى خواند، در حكم قرائت هاى شبانه قرار دارد.

سؤال: چرا حضرت على عليه السلام قاتل زبير، ابن جرموز، را نكشت و تنها بشارت دوزخ به او داد؟

جواب: قاتل از خوارج بود و على عليه السلام مى دانست كه در جنگ نهروان كشته خواهد شد.

پرسش: چرا حضرت على عليه السلام در جنگ صفين با معاويه همه ى افراد سپاه معاويه را مى كشت، مهاجم و فرارى و زخمى؛ ولى در جنگ جمل (جنگ با طلحه و زبير) به افراد فرارى و زخمى كار نداشت، اين اختلاف روش براى چه بود؟

پاسخ: از آنجا كه در جنگ جمل، فرمانده سپاه دشمن، طلحه و زبير،

ص: 216

كشته شده بود و پايگاه و جمعيتى نداشتند كه به آن باز گردند و فتنه را از سر گيرند، كارى به فراريان وزخمى ها نداشت، ليكن در جنگ صفين فرمانده سپاه زنده بود و زخمى ها را مداوا مى كردند و دوباره به جنگ مى فرستاد.(1)

قدرت ملكوتى امام هادى عليه السلام

متوكّل به ارتش خود دستور داد كه هر يك از آنان توبره ى اسب خود را از خاك پر كنند و در مكان معينى بريزند. سپاهيان فرمان وى را اجرا كردند و تلّ بزرگى مانند كوه عظيمى ظاهر شد كه آن را (تلّ المخالى) تل توبره ها ناميدند.

متوكّل بر روى تلّ رفت و امام هادى عليه السلام را احضار كرد و از ايشان خواست آن حضرت نيز بالا برود. متوكّل به حضرت گفت: من شما را به اينجا آورده ام تا لشكر مرا مشاهده كنى (مقصودش اين بود كه مبادا امام عليه السلام به فكر قيام عليه او باشد).

حضرت فرمود: اكنون مى خواهى من نيز لشكرم را به تو نشان دهم.

متوكل گفت: آرى! حضرت دعا كرد و ناگاه ميان زمين و آسمان و مشرق و مغرب، فرشتگان (شاكى السلاح) غرق در سلاح ظاهر گشتند، وقتى كه متوكل اين جمعيت با عظمت الهى را ديد، از ترس بيهوش شد و روى زمين افتاد. وقتى به هوش آمد، حضرت به او فرمود: ما در امور دنيا با شما

ص: 217


1- . تحف العقول، ص 476

مسابقه نمى گذاريم، بلكه مشغول آخرت خود هستيم. پس آنچه كه در مورد ما گمان كردى صحيح نيست.(1)

امام هادى عليه السلام در سراى گدايان

روزى كه حضرت هادى عليه السلام وارد شهر سامرا شدند، متوكل در منزلى مخفى شد و امام عليه السلام را به سراى فقرا بردند تا به حضرت توهين شود. امام يك روز در آنجا ماند، سپس متوكّل خانه ى جداگانه اى در اختيار امام قرار داد.

شخصى به نام صالح بن سعيد مى گويد: من خدمت امام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! در همه ى امور مى خواهند نور شما را خاموش كنند و در حق شما كوتاهى مى كنند، به گونه اى كه شما را در مكانى نامناسب جاى دادند!

حضرت فرمود: اى سعيد! چنين نيست كه تو تصوّر مى كنى، هنوز نسبت به ما شناخت پيدا نكرده اى. سپس امام عليه السلام با دست مباركش اشاره اى كرد و ناگاه باغ هاى خرّم و سرسبز، و نهرهايى پر از آب را مشاهده كردم. چشمانم حيرت زده شد و بسيار تعجب كردم. آن حضرت فرمود: اى سعيد! ما هر جا باشيم، چنين قدرتى را داريم و چنين امكاناتى براى ما فراهم است و در خانه ى گدايان نيستيم.(2)

ص: 218


1- . بحار، ج 50، ص 155؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 260
2- . كشف الغمّة، ج 3، ص 243؛ بحار، ج 50، ص 133

هلاكت شعبده باز

شعبده بازى از هند نزد متوكل آمد. متوكل به او گفت: اگر در مجلسى عمومى حضرت هادى عليه السلام را شرمنده كنى، هزار اشرفى ناب به تو جايزه مى دهم.

شعبده باز گفت: سفره ى غذا را پهن كن و مقدارى نان تازه ى نازك در سفره بگذار و مرا در كنار امام قرار بده. متوكل دستور او را اجرا كرد تا امام دست به طرف نان برد. در همان لحظه، شعبده باز كارى كرد كه نان به جانب ديگر پريد. امام دست به طرف نان ديگر دراز كرد، باز آن نان به سوى ديگر پريد. حاضران خنديدند. ناگاه امام عليه السلام دست مباركش را به صورت نقش شيرى زد كه بر روى پارچه متكايى بود و فرمود:

«خُذْ عدوّاللّٰه»؛ دشمن خدا را بگير.

در همان دم، آن عكس به شكل شيرى درنده در آمد و شعبده باز را دريد و همه ى بدنش را خورد، سپس به همان صورت نخستين خود در پارچه، برگشت. همه ى حاضران متحير شدند.

آن گاه متوكل از امام عليه السلام خواست تا شعبده باز را برگرداند. حضرت فرمود: «واللّٰه لاترى بعدها؛ أتُسلِّط أعداء اللّه على أولياء اللّٰه»؛ به خدا سوگند! او را پس از اين نخواهى ديد، آيا دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط مى كنى ؟ حاضران مجلس را ترك كردند و ديگر شعبده باز را نديدند.(1)

ص: 219


1- . بحار، ج 50، ص 146

جسارت متوكّل به امام هادى عليه السلام

بر اثر سعايت و بدگويى برخى از مخالفان، متوكل دستور داد شبانه به منزل امام هادى حمله كرده و آن حضرت را نزد او بياورند. وقتى نيمه شب امام عليه السلام را به منزل متوكل آوردند، وى در حال شراب خوارى بود. از امام احترام كرد و ظرف شراب به وى تعارف كرد.

حضرت فرمود: گوشت و خون من هرگز با شراب آميخته نشده است، مرا معاف بدار. متوكل گفت: پس شعرى بگوييد كه موجب خشنودى من گردد حضرت عذر خواستند.

متوكل گفت: چاره اى نيست، بايد شعر بخوانى.

حضرت اشعارى در بى وفايى دنيا و مرگ ذلّت بار سلاطين سرود:

باتوا على قُلل الاجبال تحْرِسهم *** غلب الرجال فلم تنفعهم القُلَلُ

و استنزلُوا بَعد عزِّ عن مَعاقِلهِم *** وأسكنُوا حفراً يا بئس ما نزلوا

ناداهم صارخٌ من بعد دفنهم *** أين الأساور و التّيجان و الحُلَلُ

أين الوجوه الّتى كانت مُنَعَّمةً *** من دونها تُضْرَبُ الأستارُ و الكُلَلُ

فَأَفْصَحَ القبرُ عنهم حينَ سائلُهم *** تلك الوجوه، عليها الدّود يُفْتَتَلُ

قد طال ما أكلوا دهراً و ما شربوا *** وأصبحوا بعدطول الأكل قد أُكِلُوا

أضحتْ منازلهم قفرا معطَّلةً *** و ساكنوها الى الأجداث قد رحلوا

گردنكشان زورمند بر فراز كوه ها، براى سكونت و حفظ خود، خانه ساختند و در آن آرميدند، ولى آن فرازها سودى به حال آنان نبخشيد.

ص: 220

پس از آن همه سرفرازى و جلال، از پناهگاه هاى رفيع خود به طرف پايين، سرازير شدند و در گودال هاى قبر مسكن گزيدند و به راستى بد گونه سرازير گشتند.

پس از دفن، فريادگرى با آنان گفت: كجا رفت آن دستبندهاى طلايى و آن تاج ها و زيورها؟

كجا رفت آن چهره هاى مرفّه كه همواره در پس پرده ها و آزين هاى زيبا پنهان شده بودند؟

قبر در برابر اين سؤالى كه آن فريادگر، از آنان مى پرسد، با زبان گويا و روشن، چنين پاسخ مى دهد، آن چهره هايى كه مى گويى، هم اكنون محل تاخت و تاز كِرم ها قرار گرفته اند كه گويى با كرم ها بافته شده اند.

آنان مدت هاى درازى خوردند و نوشيدند، و اكنون خوراك كرم ها (و خاك) شده اند و آنان زمان طولانى، خانه ها را براى حفظ خود آباد كردند، سپس از آن خانه ها و اهلشان جدا شدند و انتقال يافتند.

آنان مدت هاى طولانى، به انباشتن و ذخيره كردن اموال پرداختند، ليكن سرانجام آنها را براى دشمنان به جاى گذاشتند و كوچ كردند.

منزل ها و خانه هاى آنان، به صورت خرابه هاى رها شده و بدون سكنه به جاى ماند و ساكنان آن به سوى گورها روانه گشتند.

وقتى اشعار آن حضرت به اينجا رسيد، حاضران بر جان امام هادى عليه السلام ترسيدند و گمان كردند كه شعله ى آتش خشم متوكل، به او آسيب برساند، ولى به خدا سوگند! (مجلس ميگسارى، در هم ريخت و) متوكل بسيار

ص: 221

گريه كرد، به گونه اى كه ريشش، از اشك هاى چشمش خيس شد و ديگران گريستند.

آنگاه متوكل دستور داد تا بساط شراب را برچينند، سپس به امام هادى عليه السلام گفت: اى ابوالحسن! آيا قرض بر ذمّه دارى ؟ آن حضرت فرمود:

آرى، چهارصد دينار مقروض هستم. متوكّل دستور داد، چهار هزار دينار به آن حضرت دادند و همان ساعت آن حضرت را با احترام، به خانه اش باز گرداندند.(1)

ص: 222


1- . بحار، ج 50، ص 211

امام حسن عسكرى عليه السلام

اشاره

ص: 223

ص: 224

امام حسن عسكرى عليه السلام از ولادت تا شهادت

امام حسن عسكرى عليه السلام در هشتم ربيع الثانى سال 232 در مدينه چشم به جهان گشود و در سال 254 هجرى به امامت رسيد. مدت امامت حضرت 6 سال طول كشيد و در سال 260 به دست معتمد عباسى شهيد شد.

امام حسن عسكرى عليه السلام در اين مدت با سه طاغوت ستمگر مواجه بود:

1 - معتزّ عباسى فرزند متوكل، حدود يك سال

2 - مهتدى، نزديك به يك سال

3 - معتمد (احمد پسر متوكل) كه مدت خلافتش 23 سال طول كشيد و همزمانى امامت حضرت عسكرى با او 4 سال طول كشيد.

آن حضرت در برابر هر سه نفر كاملاً ايستادگى كرد و شكنجه ها و زندان هاى مختلف را تحمل كرد، اما هيچ يك را تأييد نكرد.

آنان بارها تصميم به قتل حضرت گرفتند، حتى معتزّ به مأمور خود سعيد حاجب دستور داد كه امام عسكرى را به سوى كوفه ببرد سپس در ميان راه، در جاى خلوتى گردنش را بزند، لكن وى موفق به كشتن حضرت نشد.

ص: 225

امام عسكرى عليه السلام در باره ى هر سه خليفه، نفرين كرد كه خداوند عمر هر سه را كوتاه كند. از اين رو، همگى با ذلّت به هلاكت رسيدند. شايان گفتن است كه امام عسكرى عليه السلام از دوران خردسالى همراه پدرش در سامرا بود، 22 سال در حيات پدرش و 6 سال بعد از آن زندگى كرد.(1)

عظمت امام عسكرى عليه السلام

احمد بن عبيداللّٰه بن خاقان پس از آن كه احترام و تكريم زيادى از پدرش نسبت به امام عليه السلام مشاهده كرد، از پدرش پرسيد: اين شخص كيست كه اين اندازه او را تكريم كردى ؟

گفت: او حسن بن على است، اگر خلافت از بنى عباس بيرون رود، كسى جز او شايسته ى امامت نيست، زيرا داراى فضايل و كمالاتى فراوان است.

احمد مى گويد: من از قُضات، نويسندگان، ارتشيان، بنى هاشم و...

درباره ى امام عليه السلام سؤال مى كردم و همه او را در نهايت بزرگى و عظمت و كمال علمى و عملى مى ستودند؛ «فَعَظُم قدرُه عندى، اذ لم أرَلَهُ وليّاً و لا عدوّاً و هو يحسن القولَ فيه و الثّناء عليه»؛ از آن پس ارزش و مقام او در نظر من بزرگ شد. زيرا هيچ دوست و دشمنى نبود، مگر اين كه از آن حضرت به نيكى ياد مى كرد و او را تمجيد و تعريف مى كرد.(2)

ص: 226


1- . أنوارالبهيّة، ص 490؛ بحار، ج 50، ص 236
2- . كشف الغمّة، ج 3، ص 280

سيره ى عملى امام عليه السلام

احترام به سادات

يكى از نوادگان امام صادق عليه السلام به نام «حسين بن ساكن» در قم مبتلا به شراب خوارى بود. روزى براى حاجتى نزد احمد بن اسحق، وكيل اوقاف در شهر قم، رفت، ولى احمد او را راه نداد و با غم و اندوه برگشت.

در همان سال احمد بن اسحق به حج رفت و در ميان راه به سامرا رسيد. اجازه خواست تا خدمت امام عسكرى عليه السلام برسد، ولى امام به او اجازه نداد.

احمد بسيار گريه كرد تا امام اجازه داد. همين كه علت را جويا شد، امام فرمود: چرا تو پسر عموى ما را راه ندادى ؟

گفت: به خدا قسم! او را رد نكردم مگر به سبب گناه او حضرت فرمود:

راست مى گويى، امّا چاره اى نيست جز آن كه به سادات احترام بگذارى.

احمد بن موسى به قم برگشت و مردم به ديدن او آمدند، حسين بن ساكن نيز همراه آنان بود. تا چشم احمد بن اسحاق به او افتاد، او را در آغوش گرفت و او را بسيار احترام كرد. حسين از او پرسيد: چرا روش تو درباره ى من عوض شده است ؟

احمد بن اسحق داستان ديدارش با امام عسكرى عليه السلام را بيان كرد، از اين رو، حسين نيز توبه كرد و ازگناه خود دست برداشت.(1)

ص: 227


1- . بحار، ج 509، ص 322

عبادت امام عليه السلام

عبداللّٰه بن خاقان به پسرش گفت: اگر خلافت بنى عباس سقوط كند، در ميان بنى هاشم شخصى از امام عسكرى براى خلافت شايسته تر نيست، به سبب فضل و بزرگوارى و پاكدامنى و روزه و نماز و اخلاق و حلم و بردبارى كه از وى مشاهده مى شود.

محمد بن اسماعيل مى گويد: امام عسكرى در زندان روز را روزه مى گرفت(1) و شب را به عبادت مى پرداخت و به هيچ كارى جز عبادت خدا نمى پرداخت.(2)

عباسى ها بر صالح بن وصيف، زندانبان امام، وارد شدند و گفتند: مبادا به امام ترحم كنى. صالح گفت: من دو نفر از بدترين افراد را مأمور او كرده ام، ولى آنان نيز در عبادت و نماز و روزه به درجه ى بالايى رسيده اند وقتى از آنان پرسيدم كه چرا شما تحوّل يافته ايد؟

آنان گفتند: ما درباره ى كسى كه تمام اوقات خود را به عبادت مى گذراند، چه بگوييم ؟ وقتى به ما نگاه مى كند، لرزه سرتاپاى ما را فرا مى گيرد و كنترل خود را از دست مى دهيم. وقتى عباسيان اين سخنان را شنيدند، سرافكنده شده و از تقاضاى خود دست برداشتند.(3)

ص: 228


1- . مناقب، ج 4، ص 423
2- . اعيان الشيعة، ج 2، ص 41
3- . اعيان الشيعة، ج 2، ص 41

احسان امام عليه السلام

الف: جعفر بن شريف جرجانى مى گويد: در سامرا خدمت امام عسكرى عليه السلام رسيدم و با من مقدارى پول بود كه شيعيان داده بودند تا به امام برسانم.

پيش از آن كه سخن بگويم، امام عليه السلام به من فرمود: پول ها را به خادم ما، مبارك بده. عرض كردم شيعيان شما در جرجان سلام مى رسانند.

حضرت فرمود: از امروز تا 170 روز ديگر برمى گردى به جرجان و روز ورود تو سوم ربيع الثانى است. در آن روز به مردم اعلام كن كه من در پايان همان روز به جرجان خواهم آمد، و براى تو فرزند پسرى متولد شده، او را «صلت» نام بگذار و او از اولياى ما خواهد بود.

گفتم: يابن رسول اللّٰه! ابراهيم بن اسماعيل از شيعيان است و بسيار احسان مى كند، گاهى در سال بيش از صدهزار درهم انفاق مى كند.

حضرت فرمود: خدا به او جزاى خير دهد، سلام مرا به او برسان و به او بگو: براى تو فرزندى به دنيا مى آيد، او را «احمد» نام بگذار.

راوى مى گويد: از خدمت حضرت مرخص شدم و حج گزاردم و بعد از 170 روز به جرجان رسيدم، دقيقاً همان روزى كه امام عليه السلام فرموده بود.

چون دوستانم به ديدنم آمدند، داستان تشريف فرمايى امام عليه السلام را گفتم.

شيعيان پس از نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع كردند و سؤالات خود را آماده كردند.

ص: 229

ناگاه امام عليه السلام وارد شد. شخصى به نام نضربن جابر خدمت حضرت رسيد و گفت: فرزندم كور شده است. حضرت دست مبارك را روى چشم او گذاشتند همانجا شفا يافت. پس از آن امام عليه السلام حوائج همگان را برآورد و همان روز به سامرّا برگشت، با اين كه نماز ظهر و عصر را در سامرا خوانده بود.(1)

ب: مرحوم كلينى روايت مى كند از ابن كردى از محمد بن على بن ابراهيم بن موسى بن جعفر عليه السلام كه گفت: امر معاش بر ما تنگ شد، پدرم به من گفت: نزد امام عسكرى برويم. زيرا نقل شده كه آن امام خيلى سخاوتمند است.

گفتم او را ديده اى ؟ گفت: نه. وقتى به منزل حضرت رفتيم، پدرم در ميان راه گفت: ما نيازمنديم و مناسب است كه امام 500 درهم به ما بدهد، 200 درهم خرج لباس كنيم و 200 درهم آن را براى اداى دين خود در نظر بگيريم و 100 درهم ديگر را براى مخارج خود مصرف كنيم. من نيز در دل خود گفتم: اى كاش امام 300 درهم به من بدهد، 100 درهم براى لباس و 100 درهم براى تهيه ى مركب سوارى و 100 درهم آن را خرجى روزانه قرار دهم.

وقتى خدمت امام مشرف شديم، حضرت به پدرم گفت: چرا تا به حال اينجا نيامدى ؟ پدرم گفت: خجالت مى كشيديم.

وقتى از محضر امام مرخص شديم، غلام حضرت آمد و كيسه ى پولى

ص: 230


1- . بحار، ج 50، ص 262

به پدرم داد كه 800 درهم در آن بود و آنچه را من و پدرم در راه با همديگر گفت و گو كرده بوديم، از قول امام عليه السلام بيان كرد كه فلان مبلغ براى فلان كار باشد.

ابن كردى مى گويد: وقتى آنان اين معجزه ى امام عليه السلام را ديدند، به ايشان گفتم: آيا به امامت او معتقد شديد؟ گفتند: نه، ما هنوز به مذهب واقفيه باقى هستيم؛ «هذا أمر قد جَرَيْنا عليه»(1).

ج: محمد بن حسن بن ميمون مى گويد: نامه اى به امام عسكرى عليه السلام نوشتم و از تهيدستى و فقر شكايت كردم. سپس با خودم گفتم: مگر امام صادق عليه السلام نفرموده است: «الفقرُ مَعَنا خيرٌ من الغنى مع غيرنا و القتلُ معنا خيرٌ من الحياة مع عدوّنا»؛ يعنى فقر با ما بهتر از ثروت با ديگران و شهادت با ما بهتر از زندگى با ديگران است.

حضرت پاسخ نامه را چنين نوشتند: «انّ اللّٰه يخصّ أولياءَنا، اذا تكاثَفَتْ ذنوبهم بالفقر و قد يَعفوعن كثير منهم كما حدثتك نفسُك، الفقر معنا خيرٌ من الغنى مع عدوّنا و نحن كهفٌ لمن اِلتجأ الينا ونور لِمَنْ استبصَرَبنا و عصمةٌ لِمَنِ اسْتعصمَ بنا، منْ أحبّنا كان معنا فى السّنام الأعلى و من انحرف عنّا فالى النّار»(2).

خداوند دوستان خودش را به هنگام ارتكاب گناه، به فقر مبتلا مى سازد و از بسيارى از گناهان آنان مى گذرد؛ همان گونه كه تو در دل خود گفتى، فقر با ما بهتر از ثروت با دشمنان ما است و ما پناهگاه كسى هستيم كه به ما

ص: 231


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 283
2- . بحار، ج 50، ص 299؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 300

پناهنده شود و نور كسى هستيم كه به ما بصيرت پيدا كند و نگهدار كسى هستيم كه به ما اعتصام بجويد. هر كس ما را دوست بدارد، در مقام بالا قرار مى گيرد و هر آن كه از ما منحرف شود، سرنوشت او جهنّم خواهد بود.

د: ابوهاشم جعفرى مى گويد: روزى به خدمت حضرت رسيدم و مى خواستم از آن حضرت نقره اى بگيرم و انگشترى بسازم و به آن تبرك بجويم؛ امّا فراموش كردم. چون برخاستم، امام عليه السلام انگشترى به من داد و فرمود: نقره اى مى خواستى، ما انگشتر داديم. نگين و اجرت ساختن آن را سودى كردى، اى ابا هاشم! گوارايت باد.

گفتم: سرور من گواهى مى دهم كه تو ولىّ خدا و امام من هستى، اطاعت شما را جزو دين خود مى دانم. حضرت فرمود: اى ابا هاشم! خدا تو را بيامرزد.(1)

تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام

آنچه اكنون از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام موجود است، تفسير سوره ى فاتحه و قسمتى از سوره ى بقره است.

در انتساب اين تفسير به آن حضرت دانشمندان اختلاف دارند. زيرا برخى از روايات آن مشكوك به نظر مى رسد.

مرحوم حاج ميرزا حسين نورى، مؤلف مستدرك الوسائل، آن را معتبر

ص: 232


1- . كافى، ج 1، ص 512؛ بحار، ج 50، ص 254

مى داند. يكى از دلايل او اين است كه بسيارى از علما مانند شيخ صدوق در «من لا يحضره الفقيه»، مرحوم مجلسى قدس سره در «بحار»، شيخ حرّ عاملى در «وسائل» و ابن شهر آشوب در «مناقب» آن را جزء مصادر خود قرار داده اند.

مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى نيز اين تفسير را معتبر مى داند، با اين تفاوت كه مى گويد: در حقيقت دو تفسير بوده يكى تفسير امام هادى عليه السلام كه 12 جلد آن نابود شده است و ديگرى تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام، بر خلاف محدّث نورى كه گمان كرده يك تفسير است.

اين تفسير معتبر باشد يا نه، روايات معتبرى نيز در آن وجود دارد. از جمله روايتى كه مربوط به شرايط فقيه و مرجع تقليد است؛ «فأمّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً على هواه مطيعاً لأمر مولاه، فَلِلْعَوٰامِ أن يُقلّدوه و ذلك لا يكون الاّ بعض فقهاء الشيعة لاجميعهم»

هرفقيهى كه نفس خود را از هوى و هوس نگه دارد و دين خويش را حفظ كند و اطاعت فرمان خداوند را بنمايد عوام مردم بايد از او تقليد كنند (البته اين چنين شرايطى مخالفت با هوى و هوس و حفظ دين و اطاعت الهى) در برخى از فقهاء يافت مى شود.(1)

شاگردان و اصحاب امام عسكرى عليه السلام

شيخ طوسى شاگردان امام عسكرى عليه السلام را حدود 100 نفر ذكر كرده است.

ص: 233


1- . احتجاج طبرسى، ج 2، ص 262

علامه ى قزوينى 263 نفر از اصحاب و شاگردان امام عسكرى عليه السلام را با شرح كوتاهى از هر يك بيان كرده است در اينجا به نام چند نفر از شاگردان برجسته آن امام بزرگوار اشاره مى كنيم:

1 - احمد بن اسحق قمى 8 - حسين بن روح نوبختى.

2 - ابوهاشم جعفرى 9 - اسحق بن ربيع كوفى

3 - قاسم جعفرى 10 - عبداللّٰه بن جعفر حميرى

4 - ابوعمر 11 - داود بن ابى يزيد نيشابورى

5 - عثمان بن سعيد عمرى 12 - اسحق بن اسماعيل نيشابورى

6 - على بن جعفر 13 - فضل بن شاذان

7 - محمد بن حسن صفار

سخنان امام عسكرى عليه السلام

1 - «ان الوصول الى اللّه عزّ و جلّ سفرٌ لايُدرك الا بِامتطاء اللّيل»(1)؛ رسيدن به خدا مستلزم سفرى است كه ميسّر نمى شود، مگر براى كسى كه شب را مركب خود قرار دهد، يعنى نماز شب و مناجات شبانه داشته باشد.

2 - «من رَضِىَ بِدوُنِ الشّرف من المجلس، لم يَزَلِ اللّٰهُ و ملائكتُه يُصلّون عليه حتّى يقومَ من المجلس»(2)؛ كسى كه به جاهاى پايين مجلس راضى باشد، خداوند و فرشتگان همواره بر او درود مى فرستند تا از آنجا برخيزد.

ص: 234


1- . بحار، ج 78، ص 380
2- . تحف العقول، ص 486

3 - «الاشراك فى النّاس أخفى من دَبيبِ النَّمْلِ على المسح الأسودِ فى اللّيلة المُظلمة»(1)؛ شرك در ميان مردم از حركت مورچه برجاده هاى سياه در شبى تاريك، پنهان تر است.

4 - «أورع النّاس منْ وَقَفَ عندَ الشُّبههْ ، أعبدالنّاس من أقام على الفرائض، أزهد النّاس من ترك الحرام، أشدّ الناس اجتهاداً من ترك الذّنوب»(2)؛ پرهيزكارترين مردم آن است كه از در افتادن به شبهه ها اجتناب ورزد، عابدترين شخص كسى است كه واجبات خود را انجام دهد زاهدترين مردم كسى است كه از حرام دورى كند، كوشاترين فرد كسى است كه گناهان را ترك كند.

5 - «ليست العبادة كثرةَ الصّيام و الصّلاة، و انّما العبادةُ كثرةُ التَّفكّر فى أمراللّٰه»(3)؛ عبادت به نماز و روزه ى فراوان نيست، بلكه عبادت به انديشيدن بسيار است.

6 - «ليس من الأدب اظهارُ الفرح عندالمحزون»(4)؛ شادمانى كردن نزد شخص غمناك، بى ادبىاست.

7 - «لا تُكرم الرّجلَ بما يشقّ عليه»(5)؛ هيچ انسانى را به آن چيزى كه بر او سخت است، اكرام مكن.

8 - «قلب الأحمق فى فَمِهِ و فَمُ الحكيمِ فى قلبه»(6)؛ دل انسان احمق در زبان او، و زبان شخص حكيم در دل اوست.

ص: 235


1- . تحف العقول، ص 487
2- . تحف العقول، ص 489
3- . بحار، ج 78، ص 373
4- . تحف العقول، ص 489
5- . بحار، ج 78، ص 374
6- . تحف العقول، ص 488

9 - «لا يَشغلك رزقٌ مضمون عن عمل مفروض»(1)؛ روزى ضمانت شده ى الهى تو را از وظيفه ى واجب باز ندارد.

10 - «لا تُمارِ فَيَذْهبُ بهاؤك و لا تُمازحْ فيُجْتَرىٰ عَليك»(2)؛ جدال مكن. چون قدر و منزلت تو را نابود مى سازد و شوخى مكن. زيرا ديگران بر تو جرأت پيدا مى كنند.

خفقان شديد در زمان امام عسكرى عليه السلام

ابو هاشم جعفرى مى گويد: امام عسكرى عليه السلام مرا خواست و چوبى به من داد و فرمود: اين چوب را به عثمان بن سعيد بده. من آن را گرفتم و حركت كردم. در مسير، سقّايى با قاطرش عبور مى كرد. استر مقابل من قرار گرفت. سقا گفت: آن را از خود دور كن. من با همان چوب آن را از خود راندم؛ ناگاه چوب شكست، در ميان آن نامه هايى وجود داشت، شتابان آن، را جمع و پنهانشان كردم، ولى آن سقّا همچنان به من ناسزا مى گفت.

آنگاه كه خدمت امام عليه السلام رسيدم خادم، حضرت از قول ايشان گفت:

چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى! به امام عليه السلام عرض كردم: نمى دانستم كه در ميان چوب چه چيزى وجود دارد.

حضرت فرمود: چرا كارى كردى كه نياز به عذرخواهى پيدا كنى! هرگاه ديدى كسى به ما ناسزا مى گويد، از آنجا عبور كن و از پاسخ دادن به او بگذر و خودت را معرفى نكن. زيرا ما در سرزمين شوم زندگى مى كنيم.

بدان كه اخبار تو به ما مى رسد در راز پوشى جديّت كن.(3)

ص: 236


1- . بحار، ج 78، ص 374
2- . بحار، ج 78، ص 486
3- . بحار، ج 50، ص 285

قيام علويان در عصر امام عسكرى عليه السلام

در زمان امام عسكرى عليه السلام علويان بسيارى ضدّ رژيم ستمگر عباسيان قيام كردند، مانند قيام حسين بن محمد بن حمزه و على بن زيد بن حسين در كوفه و احمد بن محمد بن عبداللّٰه در مصر و چند نفر ديگر كه در زندان هاى عباسيان كشته شدند.

نام چند نفر از علويانى كه در آن زمان به شهادت رسيدند، بدين شرح است:

1 - حسن بن محمد عقيقى از نوادگان امام حسين عليه السلام.

2 - حسين بن اسماعيل از نوادگان جعفر طيار.

3 - احمد بن محمد.

4 - على بن موسى.

5 - محمد بن حسين از نوادگان امام حسن عليه السلام.

6 - على بن موسى، نوه ى امام كاظم عليه السلام.

7 - ابراهيم بن موسى.

8 - عبداللّٰه بن محمد.

9 - محمد بن حسين.

10 - موسى بن موسى از نوادگان امام حسن عليه السلام.

11 - محمد بن احمد از نوادگان زيد بن امام سجاد عليه السلام(1).

ص: 237


1- . مقاتل الطالبيّين، ص 431

معجزات امام عليه السلام

اخبار از غيب

الف: اسماعيل بن محمد مى گويد: سر راه امام عسكرى عليه السلام نشستم، وقتى كه از پيش من عبور كرد نزديك وى رفتم و نياز خود را مطرح ساختم و كمك خواستم و گفتم: به خدا قسم! يك درهم بيشتر ندارم، صبحانه و شام نيز ندارم.

حضرت فرمود: به نام خدا سوگند دروغ مى خورى، تو 200 دينار زير خاك پنهان كرده اى. يادآورى اين سخن به جهت امساك از انفاق به تو نيست. سپس به غلام خود فرمود: هر چه همراه دارى، به او بده. غلام نيز 100 دينار به وى داد.

سپس امام عليه السلام به من فرمود: اين را بدان كه هرگاه به دينارها احتياج پيدا كردى، از دستيابى به آن ها محروم خواهى شد.

اسماعيل مى گويد: همان گونه كه امام عليه السلام فرموده بود، رخ داد. زيرا آن مبلغ را براى آينده ى خود پس انداز كرده بودم. پس از مدتى نياز شديدى به آن پيدا كردم، رفتم تا از زير خاك بردارم، دريافتم كه پسرم اطلاع پيدا كرده و پول ها را از آنجا برداشته و فرار كرده است.(1)

ص: 238


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 283

ب: محمد بن احمد سروى مى گويد: توسط ابوهاشم نامه اى به امام عسكرى عليه السلام نوشتم و فقر و نادارى خودم را به آگاهى حضرت رساندم.

حضرت پاسخ داد: مژده باد بر تو! خداوند تو را ثروتمند كرد. پسر عمويت يحيى بن حمزه از دنيا رفت و 100 هزار درهم از او به جا مانده و به سبب نداشتن ورثه، همه ى آن به تو ارث مى رسد؛ «فاشكُرِ اللّٰهَ و عليك بالاقتصاد، و ايّاك و الاسراف، فانّه مِنْ فِعْلِ الشَّيطنة»؛ شكر گزار خدا باش و بر تو باد به ميانه روى و حتماً از اسراف دورى كن زيرا اسراف از كارهاى شيطانى است.

همان روزى كه ابوهاشم اين نامه را به من داد. خبر مرگ پسر عمويم به من رسيد و پيام آور حواله هايى از شهر حرّان به همان مبلغ صد هزار درهم به من رسانيد و به طور كلى از فقر و تهيدستى نجات يافتم.(1)

سخن گفتن به زبان هاى مختلف

نصير خادم مى گويد: چندين مرتبه شنيدم كه امام عليه السلام با غلامان ترك و رومى و غير آن به زبان خودشان سخن مى گفت. من تعجب كردم و با خودم گفتم: امام عليه السلام در مدينه متولد شده و تا هنگام رحلت پدر بزرگوارش به جايى نرفته و كسى او را نديده است، پس چگونه به زبان هاى مختلف سخن مى گويد؟

در همين فكر بودم، ناگاه حضرت به من رو كرد و فرمود: خداوند حجت خود را در همه چيز بر ساير مردم امتياز بخشيده و آگاهى به

ص: 239


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 214

زبان ها، شناخت نسب ها و حوادث آينده را به او عطا فرموده است. اگر چنين نبود، تفاوتى ميان امام و حجت خدا و ساير مردم نبود؛ «ولولاذلك، لم يكن بين الحجة و المحجوج فرق»(1)

نجات يافتن ابوهاشم از زندان

ابوهاشم جعفرى هنگامى كه زندانى شد، مخفيانه نامه اى به امام عسكرى عليه السلام نوشت و از وضع شكنجه در زندان به حضرت شكايت كرد.

حضرت در پاسخ او نوشتند: تو امروز آزاد مى شوى و نماز ظهرت را منزل خودت مى خوانى، همان گونه كه امام عليه السلام فرموده بود، وى همان روز آزاد شده و نماز ظهرش را در منزل خواند.

ابوهاشم مى گويد: پس از رهايى از زندان از نظر تأمين هزينه هاى زندگى در تنگنا بودم. از اين رو تصميم گرفتم كه در ضمن نامه اى چند دينار از امام عليه السلام درخواست كنم؛ ولى شرم مى كردم. طولى نكشيد كه امام عليه السلام صد دينار برايم فرستاد و برايم نوشته: هرگاه محتاج شدى، خجالت نكش و پروا مكن. از من بخواه كه به خواست الهى به خواسته ات مى رسى.(2)

استجابت دعا

محمد بن حسن مى گويد: از امام عسكرى عليه السلام در ضمن نامه اى تقاضا كردم در مورد شفاى درد يكى از چشمهايم دعا كند. زيرا يك چشمم كور

ص: 240


1- . كشف الغمّة، ج 3، ص 287
2- . بحار، ج 50، ص 267

شده و چشم ديگرم شديداً درد مى كرد و در آستانه ى كورى بود.

حضرت در پاسخ نوشت: خداوند چشمت را برايت نگهدارد و همين دعاى حضرت موجب شفاى چشمم شد. آن حضرت در پايان نامه نوشته بود: «اجرك اللّٰه و أحسن ثوابك»؛ خداوند به تو اجر و پاداش نيكو دهد. من از اين جمله ى امام ناراحت شدم. زيرا مى دانستم كه يكى از خويشاوندانم از دنيا رفته است كه امام به من تسليت مى گويد.

پس از چند روز، خبر وفات پسرم را دريافت كردم و به راز تسليت امام آگاهى يافتم.(1)

احسان به ابوهاشم جعفرى

ابوهاشم جعفرى مى گويد: روزى همراه امام عسكرى عليه السلام به صحرا رفتيم. ناگاه در مسير به فكر قرض هايم افتادم كه چگونه آن ها را پرداخت كنم. ناگهان امام عليه السلام به من متوجه شد و فرمود: خداوند ادا مى كند.

سپس از روى زين خم شد و با تازيانه ى خود خطى بر زمين كشيد، فرمود: اى اباهاشم! پياده شو و بردار و بپوشان. امتثال كردم و قطعه اى طلا از روى زمين برداشتم. وقتى سوار شدم، پس از اندك زمانى با خودم گفتم، بسيار خوب است امام عليه السلام مخارج زمستان ما را نيز عطا فرمايد.

ناگاه آن حضرت با تازيانه اش خطى بر زمين كشيد و به من فرمود: پياده شو و بردار و بپوشان. ناگاه قطعه اى نقره ديدم. وقتى از محضر امام

ص: 241


1- . كافى، ج 1، ص 510

مرخص شدم، حساب كردم و ديدم به اندازه ى قرض و مخارج زمستان امام به من مرحمت كرده است.(1)

تحوّل روحى شكنجه گران امام عسكرى عليه السلام

از طرف معتمد عباسى، امام عسكرى عليه السلام را دستگير و زندانى كردند.

رئيس زندان شخصى به نام «صالح بن وصيف» بود. چند نفر از وابستگان طاغوت به او سفارش كردند كه به امام سخت بگيرد.

در پاسخ گفت: چه كنم ؟ دو نفر از نانجيب ترين افراد را برگزيده و آن دو را مأمور شكنجه كردن حسن بن على كردم؛ ولى آنان با مشاهده ى وضع معنوى و روحى و عبادت آن حضرت چنان دگرگون شدند كه همواره به عبادت و نماز و روزه اشتغال دارند.

آن دو را خواستم و گفتم: شما چرا چنين شده ايد؟ آيا از امام چيزى ديده ايد؟

در پاسخ گفتند: چه مى گويى درباره ى شخصى كه روزها را روزه و شب ها را از آغاز تا پايان به عبادت مشغول است، نه سخن مى گويد، نه به چيزى سرگرم مى گردد. وقتى به چهره ى او نگاه مى كنيم، رگ هاى ما به لرزه مى افتاد و چنان منقلب مى شديم كه توان كنترل نداشتيم. وقتى كه وابستگان طاغوت چنين گزارش شنيدند، نااميد برگشتند.(2)

ص: 242


1- . بحار، ج 50، ص 259
2- . كشف الغمّة، ج 3، ص 290

شهادت امام حسن عليه السلام و سه نشانه ى امامت حضرت مهدى عليه السلام

أبوالاديان يكى از شيعيان خاصّ و نامه رسان امام حسن عسكرى عليه السلام مى گويد: آن حضرت در بستر شهادت، مرا به حضور طلبيد و چند نامه به من داد و فرمود: اين نامه ها را به مداين ببر و به صاحبانش برسان و پس از پانزده روز مسافرت، وقتى به شهر سامّرا بازگشتى، از خانه ى من صداى گريه و عزادارى مى شنوى و جنازه ى مرا روى تخته ى غسل مى نگرى.

ابوالاديان گفت: اى آقاى من! اگر چنين پيش آيد، به چه كسى مراجعه كنم ؟ حضرت فرمود: به كسى رجوع كن كه داراى سه علامت باشد:

1 - پاسخ هاى نامه هاى مرا از تو مطالبه كند.

2 - كسى كه برجنازه ى من نماز مى خواند.

3 - آن كه از محتوا و اشياى داخل هميان خبر دهد، او قائم بعد از من است.

سپس شكوه امام عليه السلام مانع شد كه سؤال بيشترى كنم. آن گاه به سوى مداين رفتم و نامه ها را به صاحبانشان دادم، و پاسخ هاى آن ها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامرّا بازگشتم، ناگاه همان گونه كه فرموده بود، صداى گريه و عزا از خانه ى امام حسن عسكرى عليه السلام شنيدم، به خانه ى آن حضرت آمدم، ناگاه ديدم جعفر كذّاب (برادر آن حضرت) در كنار در خانه ايستاده و جمعى از شيعيان اطراف او را گرفته اند و به او تسليت گفته و براى امامت پس از امام حسن عسكرى عليه السلام مبارك باد مى گويند.

ص: 243

سپس «عقيد» (غلام امام حسن عليه السلام) آمد و به جعفر گفت: آى آقاى من! جنازه ى برادرت كفن شد، براى نماز بيا، جعفر و شيعيان اطراف او وارد خانه شدند، من نيز همراه آن ها بودم و در برابر جنازه ى كفن شده ى امام حسن عسكرى عليه السلام قرار گرفتيم.

جعفر پيش آمد تا نماز بخواند، همين كه آماده ى تكبير گفتن شد، كودكى كه صورتى گندمگون و موى سرش به هم پيچيده و ميان دندان هايش گشاده بود، پيش آمد و رداى جعفر را كشيد و گفت: «تَأَخَّرْ يا عمّ ! فأنا أحقّ بالصلاة على أبى»؛ اى عمو! به عقب برگرد، من براى نماز خواندن بر جنازه ى پدرم سزاوارم.

جعفر به عقب بازگشت، در حالى كه چهره اش تغيير كرده و غبار گونه شده بود. آن كودك جلو آمد و نماز خواند، سپس آن حضرت را در كنار قبر پدرش امام هادى عليه السلام در شهر سامرّا به خاك سپرد.

سپس آن كودك به من گفت: پاسخ هاى نامه ها را به من بده، آن ها را به آن كودك دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (نماز و مطالبه ى نامه ها) امّا نشانه ى سوم (خبر از محتواى هميان) باقى مانده بود.

سپس نزد جعفر كذّاب رفتم و ديدم مضطرب است، شخصى به نام «حاجز وشّاء» به جعفر گفت: «آن كودك چه كسى بود؟ (حاجز مى خواست با اين سؤال، جعفر را در حجّتش درمانده سازد.)

جعفر گفت: به خدا سوگند! هرگز آن كودك را نديده ام و نشناخته ام.

أبوالاديان در ادامه ى سخنانش گفت: ما نشسته بوديم، ناگاه چند نفرى

ص: 244

از قُم آمدند و جوياى امام حسن عسكرى عليه السلام بودند، دريافتند كه آن حضرت از دنيا رفته است، پرسيدند: امام پس از او كيست ؟

مردم با اشاره، جعفر را به آنان نشان دادند. ايشان بر جعفر سلام كردند و به او تسليت و تهنيت گفتند و عرض كردند: همراه ما نامه ها و اموالى است، به ما بگو: نامه ها را چه كسى فرستاده و اموال چه مقدار است ؟

در اين هنگام خادم (از جانب امام عصر عليه السلام) بيرون آمد و گفت: نزد شما نامه هايى است از فلان شخص و فلان شخص (نام آن ها را به زبان آورد) و در نزد شما هميانى است كه هزار دينار دارد، ده دينار آن طلاها روكش دارد.

قمى ها آن نامه ها و هميان را به آن خادم دادند و گفتند: امام همان شخصى است كه تو را نزد ما فرستاده است. (به اين ترتيب سوّمين نشانه نيز آشكار شد)(1).

حرم عسكريين عليهما السلام

اشاره

حضرت هادى عليه السلام را در منزلى كه در شهر سامرّا خريده بود، پس از شهادتش در همان منزل دفن كردند و بعد از حضرت هادى امام عسكرى و حكيمه خاتون و نرجس خاتون، مادر امام زمان عليه السلام در كنار حضرت دفن گرديدند.

در روى مرقد مطهر حضرت عسكريين عليهما السلام صندوق نيست، بلكه ساختمانى از كاشى و گچ بنا شده است.

ص: 245


1- . سيره ى چهارده معصوم، ص 954

ضريح

ضريح مطهّر كه از فولاد ساخته شده، و از آثار دوره ى صفويه است كه از سوى سلطان حسين صفوى در سال 1110 تقديم شده است، تا زمان فتحعلى شاه قاجار كه ضريحى از نقره ساخته شده و بر روى قبر نصب شده است.

حرم مطهّر

روضه ى عسكريين عليهما السلام يكى از بزرگ ترين حرم هاى مشاهد مشرفه است و از چهار طرف چهار صفّه ى بزرگ دارد. داخل روضه 12 * 12 متر غير از صفه هاست و هر صفّه 6 متر در 4 متر است كه به رواق مى رود.

همه ى درهاى حرم از نقره ساخته شده است؛ يكى در سال 1343 كه حاجى سهم الملك واقى و ديگرى در سال 1344 و سومى در سال 1345 به وسيله زوار تقديم شده است.

قبّه و بارگاه

روى روضه ى منوّره قبه و بارگاه بزرگى بنا شده كه بسيار زيبا و بلند است و در زمان ناصرالدّين شاه و به كمك او در سال 1285 تمام شده است. ارتفاع گنبد تقريباً 40 متر است كه از درون به آينه و از بيرون به طلا زينت يافته است.

رواق

رواق حضرت عسكريين عليهما السلام حدود 20 * 20 متر مى شود كه داراى آينه كارى بسيار مجلل و زيبايى است.

ص: 246

صحن

صحن حضرت عسكريين چون داراى حجرات اطراف نيست، جز سمت جنوبى آن كه دو حجره در دو طرف در ورودى صحن دارد، فضاى آن از صحن نجف و كاظمين بزرگتر است از طول 18 غرفه و از عرض 16 غرفه با در ورودى كه دارد طول آن حدود 65 * 55 متر است(1).

سرداب مطهر

در شهرهاى عراق كه هوا در تابستان گرم مى شود، براى استراحت اهالى در هر خانه اى زيرزمينى تهيه مى كنند كه آن را سرداب مى گويند و در آنجا زندگى مى كنند. قبور منوّر امامَيْن هُمامين در خانه ى مسكونى حضرت هادى عليه السلام واقع شده و صحن كنونى همان خانه ى حضرت است و سرداب مطهّر نيز داخل در خانه بوده و مدت 17 سال محل عبادت و استراحت آن دو بزرگوار بوده است و در زمان غيبت جمعى از صُلحا و بزرگان در آنجا به خدمت امام زمان عليه السلام مشرف شده اند.

محدّث قمى در «هدية الزائرين» مى نويسد: اين سرداب در كتب مزارِ جمله اى از متأخران معروف به سرداب است، گرچه بعضى گفته اند: امام زمان عليه السلام در كودكى داخل آن سرداب شده و مادرش نرجس خاتون ايستاده و به او نگاه مى كرد تا از نظرش غائب شد.(2)

والحمدللّٰه ربّ العالمين على اتمامه

اللّٰهم تقبّل منّا انك انت السميع العليم

ص: 247


1- . مجموعه ى زندگانى چهارده معصوم، 1334
2- . تاريخچه ى شهر سامرّا، ص 47

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109