و اما الجدار

مشخصات کتاب

سرشناسه : غیب غلامی، حسین

عنوان و نام پدیدآور : و اما الجدار... آیه جدار و مظلومیت بیت فاطمه علیه السلام/ حسین غیب غلامی هرساوی

مشخصات نشر : قم: دلیل ما، 1381.

مشخصات ظاهری : ص 128

فروست : (سلسله نگرشهای اعتقادی 14)

شابک : 964-7528-92-26500ریال ؛ 964-7528-92-26500ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

عنوان دیگر : آیه جدار و مظلومیت بیت فاطمه علیه السلام

موضوع : فاطمه زهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت - ق 11

موضوع : فاطمه زهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- تعقیب و ایذاآ

موضوع : خاندان نبوت

موضوع : تفاسیر (سوره کهف آیه )82

رده بندی کنگره : BP27/2/غ 9و2

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : م 81-14275

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه

آنانکه با قرآن آشنائی داشته و با دیده ی تدبّر و عبرت به قصه های این کتاب آسمانی نظر می نمایند هر کدام به تناسب حال خویش بنوعی از این کتاب آسمانی درس گرفته و توشه برمی دارند.

داستان موسی و خضر علیهماالسلام از جمله داستانها و حکایاتی می باشد که هر کس به تناسب و فراخور حال خویش آنرا شنیده و با چگونگی آن آشنا می باشند، جذابیت این داستان بقدری است که هر بینش و فکری را بنوعی بخود جذب نموده و از رمز و رازهای آن استفاده می نماید، این داستان صرف نظر از جنبه های مختلف کاربردی، یکی از آموزنده ترین کلاسهای تربیتی قرآن می باشد.

رخ داد غیر منتظره ای که در این داستان پیش می آید، حامل پیامهای پنهان و آشکاری می باشد که در این آیات مختصر گنجانیده شده است.

موسی با خضر همنشین می گردد، جذبه های گیرای همنشینی خضر، موسی را تحت تأثیر قرار می دهد، او دیگر نمی تواند براحتی از خضر دست بردارد و یا دل برکند، از او تقاضای مصاحبت و همراهی در سفر می نماید، او نمی پذیرد زیرا معتقد است که موسی با آنکه پیامبری اولی العزم بوده توانائی مصاحبت با او را دارا نمی باشد، این امتناع آتش

ص: 8

شوق موسی را فروزانتر نموده، اصرار فراوان می نماید تا سرانجام خضر می پذیرد تا موسی همسفر او گردد بشرط آنکه هر چه در این سفر می بیند تحمل نموده و لب فروبندد.

مرحله ی اول سفر، موسی و خضر سوار بر کشتی می شوند، در آن هنگام خضر به سوراخ کردن کشتی مشغول می گردد! موسی از او سبب کار را جویا، و غرق مسافران کشتی را خاطر نشان می نماید، خضر به او می گوید: مگر قرار ما بر این نبود که تو سکوت اختیار نموده و سخنی نگوئی؟

موسی طلب عفو نموده و از او می خواهد تا او را در این باره مؤاخذه ننماید.

مرحله ی دوم سفر پیش می آید، این بار به نوجوانی می رسند که خضر او را به قتل می رساند! تحمل قتل نوجوان بر موسی دشوار می آید این بار نیز لب به اعتراض می گشاید، و به او می گوید: تو بدون هیچ جرم و گناهی نفس محترمی را بقتل رساندی!

خضر دوباره او را توبیخ می نماید، مگر قرار ما بر این نبود که لب فروبندی و سخن نگوئی؟

دوباره عهد خویش را تکرار می نمایند، اگر بار دیگر صبر و تحمل پیشه ننماید، نمی تواند با او به سفر ادامه دهد.

موسی می پذیرد، مرحله ی سوم سفر فرامی رسد، که روح نوشته ی حاضر برگرفته ی از نکات دقیق این اتّفاق مهم می باشد.

در مرحله ی سوم سفر، گذر موسی و خضر به قریه ای می رسد که اهالی

ص: 9

آن قریه از پذیرش آنها روی برمی تابند، در آنجا دیواری می بینند که در حال فروریختن می باشد، خضر به عمارت آن دیوار همّت می گمارد، و آنرا تعمیر می نماید، موسی به او می گوید: مزدکار خود را طلب نماید، خضر برای آخرین بار از موسی می خواهد که به مصاحبت خویش با او پایان دهد زیرا او توانائی مصاحبت با او را دارا نمی باشد!

و سپس جریان هر یک از آن سه رویداد مهم را به این ترتیب برای او بیان می نماید:

اما داستان سوراخ کردن کشتی از این قرار بود که: آن طرف دریا غاصبی ستمگر بود که کشتیهای بدون عیب و نقص را بنفع خویش مصادره و غصب می نمود، و آن کشتی هم از آن مردمانی فقیر و بی بضاعت بود، که اگر بدست آن ظالم می رسید آنرا غصب می نمود، و من با سوراخ کردن آن، کشتی را ناقص نموده تا مورد رغبت و اقبال آن ستمگر واقع نگردیده و از غصب رهائی یابد.

و اما جریان دوم، و کشتن آن نوجوان: همانا پدر و مادر او خداپرست و دارای ایمان بودند، خوف آن می رفت که این جوان در آینده برای پدر و مادر خود مشکلاتی ایجاد نماید، پس او را بقتل رساندم تا مانعی را از پیش پای آندو برداشته باشم.

و اما داستان جریان سوم این ماجرا بر این بود: آن دیوار از آن دو فرزند یتیم بود که در زیر آن گنجی نهان گردیده بود، من دیوار را بخاطر پدر آنها که مردی صالح بود تعمیر نمودم، تا از خرابی آن جلوگیری نموده باشم! و گنج در وقت لازم بدست آن دو یتیم افتاده باشد.

ص: 10

برای هر کس ممکن است این سؤال پیش آید، که راز و رمز این واقعه و پیش آمدن صحنه های متعدد این سفر پرماجرا آنهم برای پیامبری اولوالعزم چگونه می تواند بوده باشد؟

هنگام مطالعه با خود می اندیشیدم که حتما باید در این داستان حکمتهای فراوان وجود داشته باشد تا خداوند حکیم آنرا داستان آموزش پیامبری اولوالعزم داده باشد.

حلّ این معمای سربسته را کلامی از حضرت صادق علیه السلام روشن نمود که در آن فرمود:

«احفظوا فینا ما حفظ العبد الصالح

فی الیتیمین و کان ابوهما صالحا»

ترجمه: رعایت حال ما اهل بیت را بنمائید همانطوریکه عبد صالح رعایت حال آن دو یتیم را بخاطر پدر آنها که مرد صالحی بود بجا آورد!

با دیدن این روایت و شرح آن، معمای این قصّه حل، و سرّ محرومیت غیر اولوالالباب از فهم آیات قرآنی مشخص گردید!

حکایت آن واقعه ی تلخ، و آن غروب پس از آفتاب خاندان پیامبر را که تنها یادگاران آنحضرت بودند.

مگر بهای خانه ی آنان کمتر از بهای آن جدار، و کنز ولایت در آن ناچیزتر از کنز مخفی آن بود؟

خضر در آن روزگار برای پیامبری همچون موسی بیان نمود تا تمامی ابنای بشر در تمامی ادوار تاریخ بدانند که حرمت انسان پاک سرشت و نیکوکار را همیشه باید پاس داشت، و همواره باید به نیکی از آن یاد،

ص: 11

و خاطره ی او را در عقاب و نسلهای بعدی زنده نگه داشت.

آیه ی پرآموزه و سراسر حکمت و درس این داستان را قرآن از آن جهت ذکر نمود، تا یکی از حکمتهای فراوان آن، پاس حرمت و تعظیم و تحلیل از کرامت انسان باشد.

و سزاوار است که ظرائف و دقائق اینگونه آیات همواره با زمزمه های غمگساری مصائب، هم نوا گردیده و از نسمات و برکات آن هم نوائی و همدردی بهره جست.

(و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صالحا) (1) .

و اما آن دیوار از آن دو نوجوان یتیم شهر بود که گنجی در زیر آن پنهان گردیده و پدر آنها مرد صالحی بود.

این نوشته را که بهمین انگیزه ترتیب یافت، مروری گذرا بر مصائب فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله بخصوص صدیقه ی طاهره علیهاالسلام تنها دختر آن حضرت می باشد، که برخلاف رعایت حال یتیمانی که در داستان موسی و خضر بدان اشاره گردید، بعد از آن حضرت مورد ستم و آزار قرار، و حقوق آنها در نظر گرفته نشد.

فصل اول این نوشته: بیان آیه ی شریفه و دیدگاه مفسرین.

فصل دوم: مقایسه ای در حفظ حرمت آن دیوار، و تخریب بیت فاطمه علیهاالسلام.

فصل سوم: جلالت بیت فاطمه علیهاالسلام.

ص: 12


1- 1. سوره ی کهف: 82.

فصل چهارم: مناقب فاطمه علیهاالسلام در حدیث سنّت.

در خاتمه با ناتوانی و عجز، قلم را که همچنان سرگشته و حیران از زبان افتاده، کناری نهاده، دست هدایت گر و لطف عمیم را طلب می نماید، تا از ره لطف عنایتی فرماید.

ان یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من یشاء من عباده و هو الغفور الرحیم.

قم المقدسه- آبان 80- شعبان المعظم 1422 ه

حسین غیب غلامی هرساوی

ص: 13

ص: 14

ص: 15

واما الجدار

سخنی از جدار

حقیقتی برگرفته از نگاهی پررمز و راز، در تفسیری از نهان خانه ی اسرار تعمیر آن دیوار.

درسی از لطافت درک مودّه القربی، در حفظ حرمت صالحان زمین، و رعایت فرزندان نسلهای بجای مانده از او،

که با نگاهی دردمندانه در بی حرمتیها به همه ی خوبیها تجسد و تجسم خویش را در مظلومیتهای بیت فاطمه علیهاالسلام و رنج و آزارهای او، برای همیشه تاریخ بیادگار گذاشته است.

مقایسه ای مطابق با حقائق و لطائف کتاب آسمانی، که پویندگان را قدمی دیگر با تعالیم دینی و فرامین آسمانی آشنا می سازد.

چهار نکته مجال سخن و گفتگو را در این نوشته فراروی خواننده بازمی گرداند:

1- تعمیر جدار.

2- رعایت یتیم.

3- حراست از کنز.

4- حرمت صالحان.

نکته ی اول: خضر به تعمیر دیواری همت گمارد تا یتیمی از حق خود محروم نگردد.

ص: 16

دیگر آنکه، به یتیمی دو کودک ترحم گردید بدون آنکه ذکری از امتیازات آن دو بمیان آمده باشد، و حال آنکه اولاد رسول خدا سرور و سرآمد صالحان و پرهیزکاران و بهشتیان بودند.

«فاطمه بضعه منّی..» (1) .

«سیّده نساء اهل الجنه» (2) .

«سیّده نساء العالمین و سیّده نساء المومنین؟ و سیّده نساء هذه الامّه؟!» (3) .

و «الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنه،» (4) .

دیگر آنکه: حراست از کنز، که به علم و ثروت معنوی بجای مانده از نیاکان بود، محترم شمرده شد،

اگر چه میراث بجای مانده از بیت رسول بیغما، و باب علم نبی مورد ستم واقع گردید.

و چهارم آنکه: حرمت پدری صالح در اجداد بسیار دور آندو یتیم رعایت می گردد، اگر چه حرمت رسول خدا در حق اولاد او رعایت نگردید.

ص: 17


1- 5. عن مجمع الزوائد 201:9.
2- 5. عن مجمع الزوائد 201:9.
3- 5. عن مجمع الزوائد 201:9.
4- 5. عن مجمع الزوائد 201:9.

تفسیر آیه کریمه ی جدار

همانطوریکه گذشت، مراد از جدار در آیه ی مبارکه همان دیواری می باشد، که خضر بواسطه ی حفظ گنجینه و سرمایه دو یتیم به تعمیر آن پرداخت، تا از دسترسی و تجاوز بیگانه محفوظ بماند.

آیه ی، (و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صالحا) (1) یکی از آیات بسیار مهم در معرفت علوم و اسرار الهی می باشد، که از حقیقت کنز مخفی و مستور و مکنون در اسرار غیب الهی حکایت می نماید و به رمز می آموزد تا گنجینه ها و ذخائر باارزش معنوی از دسترس غیر دور، و در حفاظت از آن سعی بی دریغ نمود.

این حقیقت نهان، در پرده ی اسرار خویش پیامی از نور را در رعایت حریم کبریائی اهل بیت نبی مکرم اسلام به بشر می آموزد، تا تفاوتهای جنود عقل و جهل را از همدیگر متمایز سازد.

نمونه های عالی تفسیر این کلام آسمانی را، تنها می توان از زبان کسانی شنید، که خود فهم کتاب خدا را از سراپرده ی غیب آموخته و لسان ناطق اسرار وحی گردیده باشند.

آنانکه سرّ حقیقت خلق گردیده، و اسرار وجود آنان همواره جزء مکنونات و مستورات مقربین بوده است.

ص: 18


1- 21. ذکره بتفاوت فی شرح الشمائل المحمدیه 158:2، باب فی تواضع رسول الله و کذالک فی لوامع انوار الکوکب الدری فی شرح همزیه البوصیری 76:2، انظر رشفه الصادی:153.

سخنهای ناگفته فراوان وجود دارد، و در این مجال نیز جای بیان نمی باشد.

1- عن زراره و حران عن ابی جعفر و ابیعبدالله علیهماالسلام قالا: یحفظ الاطفال باعمال آبائهم کما حفظ الله الغلامین بصلاح ابیهما. (1) .

از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت نموده اند که آن دو امام بزرگوار فرموده اند: به احترام اعمال پدران نیک کردار و صالح، فرزندان آنان مورد احترام قرار می گیرند، همانطوریکه در آیه ی مبارکه آن دو طفل بخاطر صلاح پدر خویش، مورد لطف قرار گرفتند.

2- و قال زید بن علی علیه السلام: و قرا الایه (و کان ابوهما صالح)، قال: حفظهما الله بصلاح ابیهما، و ما ذکر منهما صلاح، فنحن احق بالموده، ابونا رسول الله صلی الله علیه و آله وجدتنا خدیجه و امنا فاطمه الزهرا و ابونا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهم السلام. (2) .

زید بن علی بن الحسین آیه ی مبارکه ی (و کان ابوهما صالح) را قرائت نمود و سپس فرمود: آنها بخاطر اعمال صالح پدر خویش مورد لطف قرار گرفتند، اگر چنین باشد، پس ما سزاوارتر به مودّت و دوستی می باشیم، پدر ما رسول خدا و جدّه ی ما خدیجه، مادر ما صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهرا و پدر ما علی بین ابی طالب می باشد.

ص: 19


1- 17. سوره ی کهف:82.
2- 18. مستدرک الصحیحین تفسیر سوره الکهف 369:2، فتح القدیر 306:3، التدوین فی اخبار قزوین 158:2، رشفه الصادی:152.

3- و فی تفسیر التبیان: و انهما حفظا لصلاح ابیهما و لم یذکر منهما صلاح، و کان بینهما و بین الاب الذی حفظا به سبعه آباء و کان سیاحا. (1) .

و شیخ در تبیان گفته است: بخاطر صلاح و نیکوکاری پدر آن دو طفل مورد توجه قرار گرفتند، و کنز بجا مانده آنها از تعرض بیگانه محفوظ گردید، و در آیه ی شریفه از صلاح آن دو ذکری بمیان نیامده است، و بین آنها و بین پدرشان هفت پشت فاصله افتاده بود، و شغل پدر آنان سیّاحی بوده است.

4- و قال رسول الله صلی الله علیه و آله ان الله لیصلح الرجل المؤمن ولده و ولد ولده، و اهل دویرته و دویرات حوله، فلایزالون فی حفظ الله لکرامته علی الله. (2) .

پیامبر فرمود: خداوند بخاطر صلاح پدر مومن امور فرزندان او را در نسلهای بعدی اصلاح می گرداند، همینطور اطرافیان و همسایگان او، دائما از نعمت او مورد لطف و رحمت قرار می گیرند.

5- و فی تفسیر العیاشی: عن الصادق علیه السلام ان الله لیحفظ ولد المومن الی الف سنه، و الغلامین کان بینهما و بین ابویهما سبعمائه سنه. (3) .

ص: 20


1- 19. جواهر العقدین: 351 باب الحادی عشر، رشفه الصادی:153.
2- 20. سوره ی کهف:82.
3- 21. ذکره بتفاوت فی شرح الشمائل المحمدیه 158:2، باب فی تواضع رسول الله و کذالک فی لوامع انوار الکوکب الدری فی شرح همزیه البوصیری 76:2، انظر رشفه الصادی:153.

و در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده است، که فرمود: خداوند اولاد شخص مؤمن را تا هزار سال در نسلهای او مورد لطف خود قرار داده، و در آیه ی مبارکه، آن دو یتیم با پدر نیکوکار و صالح خود هفت صد سال فاصله داشتند.

6- و فی تفسیر العیاشی: فلعل المراد ان الله تعالی کما حفظ العلم تحت الجدار للغلامین لصلاح ابیهما، فلذلک حفظ العلم لصلاح علی و الحسن و الحسین علیهم السلام فی اولادهم الی ان یظهر القائم علیه السلام، للخلق، او حفظ علم الرسول بامیرالمومنین للحسنین صلوات الله علیهم، فاقام علیا للخلافه بعد ان اصابه ما اصابه من المخالفین والله یعلم، و کان ابوهما صالحا، و کان بینهما و بین هذا الاب الصالح سبعون ابا حفظهما الله بصلاحه. (1) .

در تفسیر عیاشی چنین آمده است: شاید مراد از کنز مخفی در تحت جدار که خداوند آنرا از دستبرد دیگران حفظ نمود این باشد، که تمامی علومی را که خداوند به رسولش داده بود بواسطه ی حرمت علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین برای اولاد آنان تا وجود اقدس صاحب الزمان حفظ نماید، پس علی بن ابی طالب بعنوان خلیفه ی رسول خدا، که پس از آن حضرت با مصیبت بارترین ظلمها از ناحیه ی مخالفین مواجه گردید، و با همه ی آن مصائب باز امانت الهی را با تمامی مشکلات آن به امامان بعد از خود رسانید.

ص: 21


1- 17. سوره ی کهف:82.

و در آیه ی مبارکه: پدر آن دو یتیم نیز مرد صالحی بود، و آنچه را که در طول هفتاد نسل بر آنها واقع شده بود بخاطر صلاح و عمل نیک او صورت پذیرفته بود.

7- أمالی شیخ الطائفه: باسناده إلی جعفر بن حبیب النهدی أنه سمع جعفر بن محمد یقول: احفظوا فینا ما حفظ العبد الصالح فی الیتیمین، و کان ابوهما صالحا. (1) .

شیخ طوسی در کتاب امالی از امام صادق علیه السلام روایت نموده است که آن حضرت فرمود: همانطوریکه بخاطر آن بنده ی صالح خداوند یتیمان او را مورد لطف و مهربانی قرار داد، با ما نیز شما همانطور رفتار نمائید.

8- و عن مسعده بن صدقه عن جعفر بن محمد عن آبائه علیهم السلام ان النبی صلی الله علیه و آله قال: ان الله لیخلف العبد الصالح من بعد موته فی اهله و ماله، و ان کان اهله اهل السوء، ثم قرا الایه (و کان ابوهما صالحا). (2) .

در این روایت امام صادق می فرماید: خداوند ادامه ی حیات مرد صالح را در مال و فرزندان او قرار خواهد داد اگرچه فرزندان او نیکوکار نباشند، و سپس آن حضرت آیه ی شریفه را تلاوت فرمود: (و کان أبوهما صالحا).

این نمونه اقوالی بود که در تفاسیر شیعی ذکر گردیده، و در تفاسیر

ص: 22


1- 18. مستدرک الصحیحین تفسیر سوره الکهف 369:2، فتح القدیر 306:3، التدوین فی اخبار قزوین 158:2، رشفه الصادی:152.
2- 19. جواهر العقدین: 351 باب الحادی عشر، رشفه الصادی:153.

اهل سنت نیز اقوال به همین وزان قابل ذکر می باشد.

ابن کثیر در تفسیر خود از ابن عباس روایت می کند که کنز در آیه ی شریفه علمی بود که از نیاکان آنها بجای مانده بود.

قال ابن عباس: الکنز، ما کان الکنز إلا علما. (1) .

و قوله: (و کان ابوهما صالحا) فیه دلیل علی ان الرجل الصالح یحفظ فی ذریته و تمشل برکه عبادته لهم فی الدنیا والاخره بشفاعته فیهم و رفع درجتهم إلی اعلی درجه فی الجنه لتقرّ عینه بهم کما جا فی القرآن و وردت به السنه، قال سعید بن جبیر عن ابن عباس: حفظ بصلاح أبیهما و لم یذکر لهما صلاحا و تقدم انه کان الاب السابع. (2) .

ابن عباس می گوید: مراد از کنز در آیه شریفه علم می باشد. و اینکه می فرماید: پدر آنان مرد صالحی بود، این می باشد: که وجود مرد صالح بعد از حیات او در فرزندان حفظ خواهد گردید، و آنها از وجود برکات عمل خیر او و عبادتهای او در دنیا و در آخرت بهره مند خواهند گشت، با شفاعت او منزلت و درجه ی افراد بالا گرفته می شود، همانطوریکه در قرآن و سنّت بدان عنایت شده است.

سعید بن جبیر از ابن عباس روایت می کند که: بخاطر صلاح آن پدر، اولاد او محترم گردیدند، و همانطوریکه در آیه ملاحظه می شود ذکری از آن دو فرزند بمیان نیامده است،

ص: 23


1- 20. سوره ی کهف:82.
2- 21. ذکره بتفاوت فی شرح الشمائل المحمدیه 158:2، باب فی تواضع رسول الله و کذالک فی لوامع انوار الکوکب الدری فی شرح همزیه البوصیری 76:2، انظر رشفه الصادی:153.

و چنانکه گذشت آن مرد صالح جزء هفتمین جدّ آنها محسوب می گردیده.

و قال الحضرمی فی رشفه الصادی: وصح عن ابن عباس فی قوله تعالی: (کان ابوهما صالحا) (1) انه قال: حفظا بصلاح ابیهما و ما ذکر عنهما صلاحا. (2) .

وروی انه کان بینهما سبعه او تسعه آباء، فکیف لاتحفظ ذریه النبی به، وان کثرت الوسائط بینهم و بینه.

و من ثم قال جعفر الصادق علیه السلام: «احفظوا فینا ما حفظ العبد الصالح فی الیتیمین و کان ابوهما صالحا» اخرجه عبدالعزیز بن الأخضر فی معالم العتره. (3) .

و نقل السید السمهودی عن الحافظ جمال الدین الزرندی قال: یروی ان علی بن الحسین قال: «ایها الناس ان کل صمت لیس فیه فکر فهو عی، وکل کلام لیس فیه ذکر الله فهو هباء، ألا أن الله عزوجل ذکر اقواما بابائهم فحفظ الابنا للاباء قال تعالی: (و کان ابوهما صالحا) (4) وقد حدثنی ابی عن آبائه انه کان التاسع من ولده، و نحن عتره الرسول صلی الله علیه و آله احفظونا لرسول الله، قال الراوی فرایت الناس یبکون من کل جانب.

ص: 24


1- 17. سوره ی کهف:82.
2- 18. مستدرک الصحیحین تفسیر سوره الکهف 369:2، فتح القدیر 306:3، التدوین فی اخبار قزوین 158:2، رشفه الصادی:152.
3- 19. جواهر العقدین: 351 باب الحادی عشر، رشفه الصادی:153.
4- 20. سوره ی کهف:82.

قال بعض العلما: إذا کان الله تعالی أوصی باولاد الصالحین فقال: (کان أبوهما صالحا) فما ظنک باولاد الاولیاء، و اذا کان کذالک فی اولاد الاولیا فما ظنک باولاد الشهداء، ثم ماظنک باولاد الصدیقین، ثم ما ظنک باولاد النبیین، ثم ما ظنک بأولاد المرسلین، ثم ماعسی ان یعبر به عن أولاد سیّد المرسلین و خاتم النبیین. (1) .

حضرمی صاحب رشفه الصادی می گوید: این حدیث از این عباس صحیح می باشد که در ذیل آیه ی (کان ابوهما صالحا) گفته است: یتیمان که مورد لطف خضر قرار گرفتند از آن جهت بود که پدر آنها مرد صالحی بود.

و روایت شده است که بین آنها و بین پدر آنان هفت یا نه پشت فاصله افتاده بود. پس چطور ذریه ی پیامبر بواسطه آن حضرت مورد لطف و مهربانی قرار نگیرند اگرچه فاصله آنها از آن حضرت زیاد شده باشد.

و در همین رابطه بود که حضرت صادق علیه السلام فرمود: مراعات ما را بنمائید همانطوریکه فرزندان مرد صالح بواسطه ی پدر خود مورد عنایت قرار گرفتند.

و سمهودی از زرندی نقل نموده است: که حضرت سجاد فرمود: ای مردم بدانید که هر سکوتی که در او تفکر نباشد باطل است، و هر سخنی که در آن ذکر خدا نباشد سخنی بی فائده می باشد.

آگاه باشید، که خداوند اقوامی را در قرآن ذکر فرموده، که بواسطه پدران خود مورد لطف قرار گرفته اند، چنانکه می فرماید: (کان ابوهما صالحا) بتحقیق که

ص: 25


1- 21. ذکره بتفاوت فی شرح الشمائل المحمدیه 158:2، باب فی تواضع رسول الله و کذالک فی لوامع انوار الکوکب الدری فی شرح همزیه البوصیری 76:2، انظر رشفه الصادی:153.

پدرم از پدران خود نقل نموده است که آن یتیمان در آیه شریفه به نه واسطه به آن جدّ صالح خود می رسیدند.

پس شما نیز ما اهل بیت را که فرزندان پیامبر می باشیم بخاطر آن حضرت رعایت نمائید.

راوی می گوید: با شنیدن این کلام از علی بن الحسین صدای گریه ی مردم از هر طرف بلند شد.

و بعض از علماء گفته اند: اگر چنین باشد که بخاطر پدران صالح فرزندان آنان مورد احترام قرار گیرد، چگونه است رعایت فرزندانی که پدران آنها از اولیاء خدا بوده باشند؟!

و اگر اولاد اولیاء چنان باشد، پس چگونه است اولاد شهدا، و چگونه است حال فرزندان صدیقین، و چگونه است رعایت أولاد انبیاء، و سپس چگونه است رعایت اولاد سیّد المرسلین و خاتم پیامبران؟!!

جدار و کنز مخفی

گفته شد، که مراد از کنز تحت جدار در آیه ی مبارکه علمی بود که از پدران آنان بجای مانده بود، که خضر در حفظ و حراست از آن همّت گماشت، تا به اهلش رسیده، و نامحرمان و نااهلان را بدان دست رسی نباشد.

آنگاه که اسرار علوم و حقائق مکنون را رسول خدا به علی بن ابی طالب تعلیم و ذخیره ی قلوب پاک و طاهر فرزندان او گردانید (1) ، نه

ص: 26


1- 22. بصائر الدرجات: 377، بحارالانوار 174:2 رقم 11.

تنها در حفظ آن کوشا نگردیدند، بلکه همواره در صدد تخریب آن برآمده، و دیگران را نیز بر آن ترغیب نمودند!!

از آن زمان که در «یوم الدار» علی بن ابی طالب مورد توجه رسول خدا قرار گرفت، و بنا بر آن نهاده شد که او وصی و خلیفه ی بعد از نبی بوده باشد، کینه ی او نیز در دلهای جماعت منافق قرار گرفت، و با آن به ستیز برخاستند.

حق او را در خلافت پایمال، و تمامی فضیلتهای انسانی را یکجا نابود، و رعایت شئون دینی و اخلاقی را مهمل و بدون خاصیت گردانیدند، سقیفه ی فتنه را پا نمودند، خانه ی وحی را مورد تاخت وتاز خود قرار داده، و دختر پیامبر خدا را که تنها و بی یاور گریده بود مظلومانه مورد ستم و ظلم قرار دادند.

و اما این حسادت (1) و رقابت و کینه توزی بر این کنز گرانبها که تا حدّ ممکن رسول خدا در اختفای آن سعی نموده بود هیچگاه با رفتن علی و فاطمه هم بپایان نرسید.

ستمهای ستمگرانه را بر سبط اکبر روا داشته و شقاوت و بیداد بنی امیه و بنی مروان آغاز، تا واقعه ی طف و قتل سیّد الشهدا علیه السلام و اسارت اهل بیت او یکی پس از دیگری واقع گردید.

و چگونه نشان دادند که با آن کنز مخفی الهی که در سینه ها مستور بود به جنگ برخاسته، و فرزندان پیامبر را در معرض ظالمانه ترین

ص: 27


1- 23. بصائر الدرجات: 37 باب 18، بحارالانوار 175:23 قم 5 تا 12.

بی حرمتیها قرار دهند.

و اگر روزی امام صادق شیعه را مورد خطاب قرار داده و به آنها در مورد این کنز الهی سخن گفت، عظمت کنز ولایت و امامت را همراه با شدّت بخل و کینه ی دشمنان را خاطر نشان گردانید، که فرمود: انتم فی الناس کالنحل فی الطیر و لو ان الطیر یعلم ما فی اجواف النحل ما بقی منها شی الا اکلته. (1) .

یعنی: مثل شما در میان مردم همانند زنبور عسل می باشید، اگر پرندگان بدانند که در جوف زنبور عسل چه چیزی می باشد، زنبور عسلی پیدا نمی گردد مگر اینکه او را شکار نموده و می خوردند.

حفظ حرمت صالحان

از عنوان نمودن صلاح در آیه مبارکه استفاده می گردد، که رعایت حال فرزند بلحاظ صلاح پدر موضوعیت داشته و یکی از دستورات دینی و اخلاقی لازم در دین مقدس اسلام می باشد.

همانطوریکه از تفسیر آیه ی مبارکه استفاده می گردد، پدر صالح در اجداد گذشته و قدیمی این دو یتیم بوده است.

این مطلب را که در تعالیم دینی و مذهبی اسلام بدان توجه داده شده است، هرگز نمی تواند جزء مطالب اختصاصی اسلام بوده باشد زیرا که ریشه ی این امر در اخلاق و نهاد انسان نهفته گردیده، اگر چه در اثر بعض تعالیم غلط بی رنگ و بی بها گردد، اما هرگز از سرشت

ص: 28


1- 24. وسائل الشیعه 416:11 رقم 7 باب 24.

انسانی نمی تواند بدور بوده باشد.

پس احترام و تکریم از فرد یا قوم خاصی بواسطه ی شخص دیگر امری در فطرت جوامع بشری بوده و مطابق با وجدان بیدار انسان می باشد.

و بسیار جای تعجب است، که چگونه فرهنگ غلط جعل بسادگی و بسرعت در میان مسلمانان رواج و اسباب وهن دینی را در جوامع اسلامی تقویت نموده.

پیدایش دو طرز تفکر متباین در باب شفاعت گویای این حرکت آشکار دشمن بر علیه دینداری می باشد.

در روایات دینی که در میان مسلمانان از اعتبار خاصی برخوردار می باشد، دو نوع طرز تفکر وجود دارد:

عمده ی بحث و نظر تفکر نفی شفاعت و عدم ارتباط عاطفی انسانها نسبت به یکدیگر می باشد.

گفته شد که در مذاهب اسلامی مدعی تمسک بکتاب و سنت دو طرز تفکر متباین وجود دارد، که یکی از آنها نافی شفاعت و دیگری مثبت آن می باشد.

بنابر دیدگاه اول، که قطع علائق و ارتباط عاطفی است، حفظ و احترام فرزند و بستگان به اعتبار شخص معنی و مفهومی نمی تواند داشته باشد.

صحیح بخاری نفی این وابستگی را چنین روایت می کند:

ان ابا هریره قال: قام رسول الله صلی الله علیه و سلم حین أنزل

ص: 29

الله عزوجل: (وانذر عشیرتک الاقربین) (1) یا معشر القریش، اشتروا انفسکم لا اغنی عنکم من الله شیئا، یا بنی عبد مناف لا اغنی عنکم من الله شیئا! یا عباس بن عبدالمطلب لااغنی عنک من الله شیئا، و یا صفیه عمه رسول الله لا اغنی عنک من الله شیئا! و یا فاطمه بنت محمد سلینی ما شئت من مالی لا اغنی عنک من الله شیئا! (2) .

ترجمه: زمانی که آیه ی انذار نازل گردید، پیامبر اقربای خود را جمع نمود و به آنها چنین گفت: برای خود تلاش نمایند، زیرا بودن من برای شما هیچ نفعی نخواهد بخشید، ای فرزندان عبد مناف، ای عباس و ای صفیه و ای فاطمه بدانید که من برای شما در آخرت هیچ نفعی ندارم!! در امور دنیوی اگر بخواهید به شما کمک می نمایم.

این روایت را بخاری در سه جای کتاب خود نقل نموده و بدین طریق اعتقاد مذاهب اهل سنت را در باب شفاعت مشخص گردانیده.

در مقابل این روایت روایتی در سنن ابو داود و مسند احمد ذکر

ص: 30


1- 25. الشعراء:214.
2- 26. صحیح البخاری کتاب الوصایا باب هل یدخل النساء والولد فی الارقاب رقم:2753، و طرفاه فی کتاب المناقب باب من انتسب الی آبائه فی الاسلام رقم:3527، و کتاب التفسیر سوره الشعرا:رقم 4771.

شده که نظائر آن در روایات صحیحه در مذهب اهل بیت فراوان بچشم می خورد:

ابو داود و احمد که جماعاتی از علماء و محدثین اهل سنت کتاب آنها را اصح کتب حدیثی بشمار آورده اند، (1) روایت می کنند که:

خطب رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: ما بال اقوام یزعمون ان رحمی لاتنفع، والذی نفسی بیده ان رحمی لموصوله فی الدنیا والاخره، و انی فرطکم علی الحوض.

ایها الناس الا سیجی قوم یوم القیامه، فیقول القائل منهم: یا رسول الله انا فلان بن فلان، فاقول: اما النسب فقد عرفت، ولکنکم ارتددتم بعدی و رجعتم القهقری. (2) .

ترجمه: ابو داود و احمد بسند صحیح روایت نموده اند که رسول خدا خطبه خواند و فرمود: چه چیزی موجب گردیده تا جماعتی گمان کنند که نسبت داشتن با من سودی نخواهد بخشید؟ قسم به آن خداوندی که جان من در قدرت اوست ارحام من در دنیا و آخرت بمن متصل می باشند.

و من می روم و بر حوض وارد می گردم و ای مردم بدانید که در قیامت اقوامی می آیند و کسی از آنها می گوید که من فلانی فرزند

ص: 31


1- 27. سیر اعلام النبلاء 212:13، تهذیب التهذیب 172:4.
2- 28. منحه المعبود فی ترتیب مسند الطیالسی ابی داود کتاب الکبائر، باب الترهیب من احتقار الذنوب الصغیره والاتکال علی النسب 64:2، مسند احمد 18:3.

فلانی می باشم، و من در جواب او می گویم: در رابطه با نسب خودت می دانی، اما در ارتباط با کمک به تو، حقیقت این است که شما بعد از من مرتد گردیدید و به جاهلیت خود برگشت نمودید.

پس با توجه به دو سنخ روایت، دو دیدگاه متناقض در باب شفاعت پدیدار می گردد، تردیدی نیست که روایت اول از صحیح بخاری هیچ وجه تصحیحی نمی تواند داشته باشد، زیرا اولا: آیه ی انذار در ابتدای بعثت بوده، که آنزمان هنوز فاطمه متولد نگردیده، تا مورد خطاب پیامبر بوده باشد.

ثانیاً: شفاعت به اذن پروردگار، هیچ رادع و مانعی در اعتقاد اسلامی نمی تواند داشته باشد، چنانکه فرمود: (من ذا الذی یشفع الا باذنه) (1) و (فما تنفعهم شفاعه الشافعین). (2) .

مطالب فراوانی در این باره وجود دارد، که خود بتنهائی می تواند کتاب مستقلی را دربر داشته باشد.

شفاعت در امور دنیوی دارای نظائر فراوان می باشد، و شفاعت در آخرت هم بهمین وزان دارای امثله و شواهد بسیاری می باشد، که در جای خود بتفصیل بیان گردیده است.

رسول مکرم اسلام از دختر حاتم طائی اکرام بعمل آورد، نفقات

ص: 32


1- 29. سوره بقره: آیه الکرسی 255. چه کسی بدون اذن خدا شفاعت می کند.
2- 30. سوره المدثر:48. برای کافران شفاعت شفاعت کننده گان سودی نخواهد داشت.

و هدایائی به او اعطا نموده و سپس او را با احترام خاص به برادرش ملحق گردانید، (1) این عمل از آن حضرت در حقیقت تفسیر آیه ی کریمه جدار می باشد، که می تواند نفوذ صلاح پدر کافر و اسیر محارب را نیز شامل گردد.

و صدیقه ی طاهره سلام الله علیها آن زمان که خطبه ی فدکیه را، در کلماتی معجزآسا، برای همیشه ی تاریخ بیادگار گذاشت، تفسیر آیه ی کریمه ی جدار را در جمله ی: (المرء یحفظ فی ولده) (2) بار دیگر خاطرنشان گردانید.

او با دلی سوخته بیان نمود، که خاطره ی پدران صالح و نیک کردار را هیچگاه نباید از یاد برد!

او غاصبین فدک را در پیشگاه ابناء تاریخ بشری به بند محاکمه کشانید، و با آنها به محاجه برخاست، که شما موجبات غضب و آزار مرا فراهم نمودید، و چه زود فراموش کردید پدرم را، که معلم صلاح و رستگاری بود، و من اکنون در میان شما یتیم او می باشم.

و راستی چه پرپیام و چه پرمعنی است، تفسیر آیه ی شریفه جدار! تفسیری که در پرده ی پر رمز و راز خویش، صیانت از حریم اسلاف و قداست شؤنات نیاکان را در خود ابدی، و در پیام نورانی خود آنرا در وجود نسلهای بجامانده ی تاریخ متجلّی و ماندگار می گرداند.

ص: 33


1- 31. تاریخ الطبری 112:3، المنتظم لابن الجوزی 360:3، البدایه والنهایه 57:5.
2- 32. یعنی ارزش و احترام افراد و اشخاص در فرزندان و در نسل او باقی خواهد ماند.

اگر صالحان زمین ایمنی یافته، قداست انسان پای برجا، و تعلق یافته گان به صالحان زمین نیز در حریم خیر و صلاح از خطر نسبی رهانیده، و طریقی در تربیت و صلاح اجتماع فرا روی بشر باز می گردید!

چه جای درنگ از حفظ أولاد رسول؟! و چه جای تأمل از شراره ی عدو؟ که قداست انسان را شکسته، و بشریت را در سفاکی خود آموزه های جاهلی را تلقین، و خشم و غضب و کینه را جایگزین عطوفت دینی و انسانی نموده است!!

رعایت حقوق اهل بیت

تقی الدین مقریزی از علمای بنام و مشهور اهل سنت در کتاب «فضل آل البیت» خود در این رابطه چنین می نویسد:

«و قال تعالی: (و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صالحا) (1) قال سفیان عن مسعر عن عبدالملک عن میسره عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، فی قوله تعالی: (و کان ابوهما صالحا) قال: حفظا لصلاح ابیهما، و ما ذکر عنهما صلاحا.

قال الحاکم: صحیح علی شرط الشیخین. (2) .

ص: 34


1- 33. سوره ی کهف:82.
2- 34. مستدرک علی الصحیحین تفسیر سوره الکهف 369:2.

ثم قال: فاذا صح ان الله سبحانه قد حفظ غلامین لصلاح ابیهما فیکون قد حفظ الاعقاب برعایه الاسلاف و ان طالت الاعقاب.

و من ذلک ما جاء فی الاثر: ان حمام الحرم من حمامتین عششتا علی فم الغار الذی اختفی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله، فلذلک حرم حمام الحرم.

و اذا کان کذلک فمحمد صلی الله علیه و آله احری و اولی و احق و اجدر ان یحفظ الله تعالی ذریته، فانه امام الصلحاء و ما اصلح الله فساد خلقه إلا به، و من جمله حفظ الله تعالی لأولاد فاطمه علیهاالسلام ان لایدخلهم النار یوم القیامه (1) .

ترجمه: بخاطر صلاح و خوبیهای پدر آن آن دو یتیم، دیوار آنها تعمیر گردید.

و حاکم نیشابوری این حدیث با بنابر شرط بخاری و مسلم نیز تصحیح نموده است.

خداوند سبحان لازم گردانید، حرمت آن دو یتیم را، بواسطه ی نیکیهای پدر صالح آنها، که تا در نسلهای بعدی نیز محفوظ و ماندگار بماند، همانند حرمت ایذای کبوتران حرم از نسل دو کبوتر آشیانه گرفته بر در غار محل اختفای پیامبر.

ص: 35


1- 35. فضل آل البیت ط القاهره:61.

و اگر اینچنین باشد پس رعایت حرمت پیامبر خدا از همه سزاوارتر و اولی و أحق می باشد، خداوند ذریه ی او را حفظ نموده و به آنان عنایت فرموده است، و بلطف وجود او فساد برداشته و صلاح و رستگاری حاکم گردید، و ذریه ی او از آتش دور گردانید.

جماعتی از علمای طوائف مختلف که در مناقب اهل بیت پیامبر و عترت آن حضرت کتاب نوشته، و لزوم فضائل رعایت سادات علویه را با کمال ادب و احترام متذکر گردیده اند، هر کدام به بهانه ای و با لسانی خاص در این آستان قدم نهاده، و صدق ارادت خویش را ابراز نموده اند.

جمعی از بزرگان مذاهب مختلف اسلامی بر این اعتقادند که: واجب است فضائل و مناقب اهل بیت پیامبر را بیان، و مستخفین و مخالفین را تعزیر و تأدیب، و از هر کس که بوده باشد، حکم به کفر آنها صادر نمود.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «لایومن أحدکم حتی أکون احب الیه من نفسه، و یکون عترتی احب الیه من نفسه» (1) .

ایمان ندارد کسی که مرا و اولاد مرا بیشتر از خود دوست نداشته باشد.

و اخرج الترمذی، والحاکم عن ابن عباس رضی الله عنه انه قال: «احبّوا اهل بیتی بحبی» (2) .

ص: 36


1- 36. مسند احمد 207:3، فردوس الاخبار 154:5.
2- 37. سنن الترمذی 664:5 رقم 3789، المستدرک للحاکم 150:3، المعجم الکبیر للطبرانی 281:10 رقم 10664.

اهل بیت مرا بخاطر من دوست داشته باشید.

و بعضی دیگر در این رابطه گفته اند: کسی که ترک مودّت اهل بیت پیامبر را بنماید، به آن حضرت خیانت نموده است.

من ترک الموده فی اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله فقد خانه، و قد قال الله تعالی: (لاتخونوا الله و الرسول) (1) ، و من کره اهل بیته فقد کرهه صلی الله علیه و آله ولقد اجاد من افاد:

و لا تعدل بأهل البیت خلقا

فاهل البیت هم اهل السیاده

و بغضهم لاهل العقل خسر

حقیقی و حبّهم عباده (2) .

کسی که از اهل بیت حضرت کراهت داشته باشد، مانند این است که از خود آن حضرت کراهت داشته است.

اهل بیت پیامبر کسانی می باشند که در نماز بر آنها صلوات فرستاده می شود.

و در این باره بعض دیگر چنین گفته اند:

ص: 37


1- 38. الانفال: 28.
2- 39. رشفه الصادی:99. ترجمه به اهل بیت پیامبر کسی همانند نمی باشد، برای اینکه اهل بیت آن حضرت اهل سیادت و بزرگواری می باشند. دشمنی نمودن با اهل بیت پیامبر خسران و زیان می باشد، همانطوریکه محبت آنها عبادت است.

من آمن بمحمد و لم یؤمن باهل بیته فلیس بمؤمن، اجمع العلماء والعرفاء علی ذلک و لم ینکره احد.

کسی که ایمان به پیامبر داشته ولی به اهل بیت او ایمان نداشته باشد، در حقیقت ایمان نیاورده است، و در این معنا تمامی اهل معرفت اتفاق داشته و آنرا انکار نمی نمایند.

ملک العلما شهاب الدین الدولت آبادی (1) در رساله ی مناقب السادات می گوید: هم حجه الله علی الوری فیهم نزل، (هل اتی) (2) ، و (قل لا اسئلکم علیه اجرا إلا المودّه فی القربی) (3) ، و علیه قول الشاعر:

من معشر حبّهم دین و بغضهم

کفر و قربهم منجی و معتصم

مودّه القربی واجبه علی المومن والسنی بالنص الصریح و من لم یقبل و لم یتبع فلیس بمؤمن موحد بل هو کافر ملحد ملعون مرتد.

گروهی که دوستی و محبت به آنها اصل دین، و بغض و دشمنی با آنها کفر، و تقرب آنها موجب نجات و نگاهبان انسان می باشد.

مودت اهل بیت پیامبر بر هر مؤمن و هر سنی به نص صریح واجب

ص: 38


1- 40. شهاب الدین احمد بن شمس الدین الزاولی الهندی الحنفی المتوفی 849 ه مفسر، نحوی، عارف بالبلاغه، تولی القضا، و من تصانیفه: شرح البزدوی فی الاصول.
2- 41. الدهر:1.
3- 42. الشوری:23.

می باشد، و هر کس ولایت آنها را در این رابطه نپذیرد هرگز مؤمن نبوده، بلکه کافر و ملحد و ملعون و مرتد محسوب می گردد.

و مناوی در «فیض القدیر» می گوید: «... اهل بیتی علی و فاطمه و ابنیهما، فاحفظوا حقی فیهم، واحسنوا الخلافه علیهم باعظامهم واحترامهم و نصحهم، والاحسان الیهم، و توقیرهم والتجاوز عن مسیئهم، (قل لا اسئلکم علیه اجرا إلا الموده فی القربی) (1) .

اهل بیت من علی، و فاطمه، و حسن و حسین می باشند، پس رعایت حق مرا در حقوق آنها بجا آورید، و با آنها نیک رفتار نمائید، جایگاه آنها را والا، و در احترام آنها کوشا باشید، نصایح آنها را بجان خریده، و احسان نمائید، خداوند می فرماید: ای پیامبر بگو: من از شما اجر و مزدی غیر از مودّت اهل بیتم چیز دیگری طلب نمی نمایم. (2)

ففی توثین عری الایمان للبازری: ان من علامات محبته صلی الله علیه و آله محبه ذریته، و اکرامهم و الاغضاء عن انتقادهم.

فمن انتقد ذریه محمد صلی الله علیه و آله لم یحب لمحمد صلی الله علیه و آله قط، و ان یغض الانسان من انتقاد ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل البیت لانهم قوم شرّفهم الله تعالی و اجلالهم، فلاتعیب علیهم افعالهم کما تعیب الافعال فیمن اقدارهم بحسب أفعالهم.

و قال الشیخ عبدالقادر العبدروسی فی کتاب عقد اللئال فی فضائل

ص: 39


1- 43. الشوری:23.
2- 44. فیض القدیر 219:1 رقم 302، جواهر العقدین للسمهودی: 353- 355، فضل آل البیت للمقریزی: 111، رشفه الصادی للحضرمی:262.

الال: حکی التقی المقریزی، عن یعقوب المغربی، انه کان بالمدینه النبویه فی رجب سنه سبع عشره و ثمانماه، فقال له الشیخ العابد الفاسی: و هما بالروضه المکرمه.

انی کنت ابغض اشراف المدینه النبویه بنی حسین، لتظاهرهم بالرفض، فرایت و انا نائم تجاه القبر الشریف رسول الله صلی الله علیه و آله و هو یقول: یا فلان باسمی: مالی اراک تبغض اولادی؟

و قال التقی المقریزی: و عندی عدّه حکایات صحیحه مثل هذا فی حق بنی حسن، و بنی حسین، فایاک والوقیعه فیهم و ان کانوا علی ای حاله لان الولد ولد علی کل حال صلح او فجر (1) .

و در این باره ملک العلما شهاب الدین احمد بن عمر الهندی الدولت آبادی صاحب «البحر المواج فی التفسیر والارشاد» و «بدیع البیان والمعانی» در رساله ی «مناقب السادات» چنین می گوید:

«اگر کسی جمیع اساس شرایع بتن معمول دارد و بإهانت علویرا علویک گوید، کافر گردد.

و نیز اگر کسی محبوب رسول الله صلی الله علیه و آله را علیه السلام دشمن دارد کافر گردد، بحدیکه اگر گوید: مصطفی صلی الله علیه و آله کدو را دوست داشته است من دوست ندارم، کافر گردد (2) ، و بر این معنی است المتکبر الملعون، یعنی تکبر با مصطفی و با کسانیکه تکبر بوی بازگردد.

ص: 40


1- 45. فضل آل البیت للمقریزی: 111، رشفه الصادی:263.
2- 46. شرح الفقه الاکبر للقاری:277.

بدانکه تکبر و جفا و حقارت ولد بوالد عقلا، و دینا، وحسّا، و شرعا، ثابت است، و بر هر آدمی زاد، و بشیر بشر پرورده، عیان و ظاهر وأظهر البیان، بلکه اهانت غلام که نسل آن از اصل جهود باشد سرایت بصاحب است، و این معنی از صبیان کافیه خوان تحقیق کرده باشی که در ترکیب: «زیدا ضربت غلامه»، أهنت تقدیر کرده اند، چه گمان است ترا که اهانت کفش عالم را که از پوست گاو و خر است بمساس جلد کفر، کفر بود، لاسیما فرزند، که جز اصلی و پرکاله ی صلبی و قلبی است، اهانت و عناد وی بمصطفی سرایت نکند؟!

حاش لله لایظنه أحد لهذا.

در تذکره الأولیاء می گوید: هر کرا بمحمد ایمانست و باولاد او ایمان ندارد یعنی تا از استکبار و عنا اولادش باز نیامده باشد، و از بهر این در کتاب زاهدی و عیانی می گوید: مودّت اولاد رسول شرط ایمانست.

و نیز بعد ذکر حدیث «حبک فی الشیی ء یعمی و یصم و یبکم» می گوید: نتیجه ی این مقاله آنست که مودت اولاد مصطفی خاصه از جهت فرزندی مصطفی است قطع نظر از عبادت و مجوز ایشان زیرا چه در آیه مطلق «قربی» مذکور است، و فرزندی باتباع و صلاح موقوف نیست، الی ان قال:

المقصود مودّت اولاد رسول بفرمان خداوند رحمان منزل در قرآن بملازمت سماویه، بر جمیع مؤمنان از اصول طاعتست، اگر از جور

ص: 41

و جفا و عصیان و خطاء ایشان، رعایت ایشان را بازگیری به ابلهی مانی که نماز می گذارد و یا روزه داشته، سپس کسی وی را ناسزا گوید وی از سر خشم نماز و روزه مگشت، یعنی بضرر دیگری، عبادت ربّ گذاشتن ضرر خود است، نه خشم بر دیگری.

و نیز در آن مذکور است: شیخ احمد بخاری گوید: هر کرا بأولاد رسول الله صلی الله علیه و آله حُبّ طبعی است، او در عین عنایت و عطیت است اگرچه گناه عالمیان دارد، و اگر محبت طبعی نباشد باختیار بدست آورد بسعی و کوشش در نیاید، بتحقیق دانند که وی را از رحمت رانده اند، اگرچه از صباح تا رواح پیشانی بر زمین مالد و علم اولین و آخرین خوان هیچ سودمند نیاید، و بر آن اعتماد نشاید از آنکه بسیار علماء پارسا رانده شده اند، و علامت ثبوت ایمان آنست که اولاد رسول را دوست دارد، و وظیفه ی دوستی آنست که از دیدن ایشان خوش شود، و نیز در آن مذکور است که ایذا علویه ایذاء رسول است.

و در این باب احادیث کثیره است، بسبب اقتصار مذکور نشد، پس ایذاء حسینیان ایذاء مصطفی و علی و فاطمه است، و ایذاء ایشان بنص و احادیث همه موجب کفر و لعنت است.

فبهذا اتفق اهل السنه و الجماعه علی الکفر واللعن علی قاتل الحسین و امره کذا فی السنه و التشریع،

و بعد ذکر حدیث: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی اول من یدخل الجنه انا و انت والحسن والحسین وازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریاتنا

ص: 42

خلف أزواجنا، گفته:

سؤال: اگر کسی گوید: تأویل این حدیث آنست که: هر که از اولاد مصطفی باایمان آید خلف زوجات در بهشت رود.

جواب: مقلد را تأویل احادیث حرام است لانه أقصر من القاصر، و اگر چه مجتهد این تأویل کند روا نباشد، زیرا که اگر این قول روا داریم، در قول رسول تردد باشد، و بشارت برخیزد، زیرا که در بشارت احتمال مبرا است.

ولیعلم، ان مولف هذه الرساله اعنی ملک العلماء، عقد فیها بابا فی اثبات عدم زوال الایمان من جمیع اولاد رسولنا (ص)، و انهم لایموتون مصرین علی الکبیره، و استدل فیها بالکتاب والاخبار، و اطال فی بیانها و اقتصرنا من هذه الرساله علی هذا القدر، و هو کاف فی المرام.

غرض از بیان تمامی این کلمات این بود که دانسته شود بعض از طبقات و مذاهب اسلامی نسبت به سادات علوی از اولاد رسول چه اعتقادی داشته و دارند، حال باید دید که اگر نسبت به سادات اعتقاد چنین باشد پس بالنسبه به خود اهل بیت علیهم السلام چگونه خواهد بود!!

در اینجا کلامی از فخر رازی نقل می نمائیم که در الزام معاند از اهمیت بالائی برخوردار می باشد، او در کتاب فضائل شافعی می نویسد:

الحجه السادسه: القول بأن الشافعی اخطا فی مسأله کذا، اهانه

ص: 43

للشافعی القرشی، و اهانه قرشی غیر جائز فوجب ان لایکون القطع بخطائه فی شی من المسائل، انما قلنا ان تخطئته اهانته، لان اختیار الخطاء ان کان للجهل فنسبه الانسان الی الجهل اهانه و ان کان مع العلم کانت مخالفه الحق مع العلم بکونه حقا، من اعظم انواع المعاصی، و کانت نسبه الانسان الیه اهانه لله، و انما قلنا ان اهانه القرشی غیر جائزه، لماروی الحافظ باسناده عن سعد ابن ابی وقاص، انه قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: «من یرد هوان قریش اهانه الله» (1) .

وروی ایضا باسناده، عن ابی هریره ان سبیعه بنت ابی لهب جائت الی النبی صلی الله علیه و آله فقالت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله ان الناس یصیحون بی، و یقولون: انک ابنه حماله حطب النار، فقام صلی الله علیه و آله و هو مغضب شدید الغضب، فقال: ما بال اقوام یوذوننی فی قرابتی، فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله (2) ، و من آذی الله کان ملعونا لقوله تعالی (ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخره) (3) .

فاذن ظهر وجه الاستدلال ظهورا لایرتاب فیه عاقل، و کان الحاکم ابو عبدالله الحافظ یقول: یجب علی الرجل ان یحذر من معانده الشافعی و بغضه و عداوته لئلا یدخل تحت

ص: 44


1- 47. مسند احمد 42:3، 89، 90، سنن الترمذی 325:2، المستدرک 74:4، مناقب الشافعی للبیهقی 61:1.
2- 48. رشفه الصادی: 106- 107، اسد الغابه 473:5، الاصابه 76:8.
3- 49. الاحزاب:85.

هذا الوعید (1) .

فخر رازی، چنین اعتقاد دارد: اگر کسی بگوید که شافعی در این مسأله خطا نموده، مانند این است که به یک قرشی اهانت نموده است، و به قرشی اهانت نمودن شرعا جائز نمی باشد، و لازم است انسان در هیچ مسأله قطع به خطای او نداشته باشد، چرا که تخطئه ی او اهانت محسوب می گردد!!

کلام فخر رازی ناظر بر این است که کسی حق ندارد منسوب به قریش را تحقیر نماید، زیرا تحقیر قرشی تحقیر قوم پیامبر محسوب می گردد که در نتیجه به تحقیر خود آن حضرت منتهی خواهد گردید!!

حال باید دید که اگر کسی به علی و فاطمه و حسنین و دیگر ائمه اذیت و آزاری رسانده باشد چگونه و دارای چه حکمی می باشد؟!

صاحب کتاب «هدایه السعداء» فی شرح «ذخائر العقبی» فی مناقب أولی القربی، می گوید: قاضی عزّالحق والدین الزرندی المدنی الحنفی از ابوحنیفه چنین نقل می کند:

«انه مرّ یوما فی سکّه من سکک بغداد فرای بعض اولاد السادات یلعب بالجوز، فنزل من بغلته و امر اصحابه بالنزول و مشی أربعین خطوه ثم رکب و توجّه الی أصحابه فقال: من جال فی قلبه، أو من ظهر علی لسانه انه خیر من صبی أو من غلام من اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله فهو عندی زندیق.»

ص: 45


1- 50. مناقب الشافعی للرازی:126.

یعنی: روزی ابوحنیفه از کوچه ای عبور می نمود، تعدادی از بچه های سادات در آن کوچه به بازی مشغول بودند، ابوحنیفه از مرکب خویش پیاده شد، و ملازمین و اصحاب خویش را نیز چنین دستور داد، تا چهل قدم پیاده عبور نمایند، و سپس سوار بر مرکب شوند! سپس به اصحاب خود چنین گفت: هر کس در قلبش یا بر زبانش خطور نماید که از بچه سیّدی از اهل بیت پیامبر بالاتر است نزد من زندیق می باشد!!

این حکایت اگرچه مرسل است و نمی تواند دلیل بر تصحیح داشته باشد، أما در هر صورت الزامی بر معاند طریق اهل بیت خواهد بود، زیرا بسیار دیده می شود که آنها جانب مخالفین طریقه ی اهل بیت علیهم السلام را ترجیح داده، و با تمسک به دلائل واهی و بی اساس مانند: رعایت مصالح عمومی، ظلم بر اهل بیت پیامبر را بر خود موجه گردانیده اند.

و در خاتمه کلامی از ابن روزبهان سنی، در فظائل و مناقب آل رسول نقل می نمائیم، که فضل آنرا در مقابل علامه ی حلی بیان نموده، که با نقل این کلام این فصل را هم به پایان می رسانیم:

قال فی صدر کتاب: و من الغرائب ان هذا الرجل یعنی العلامه و امثاله ینسبون مذهبهم الی الائمه الاثنی عشر علیهم السلام و هم صدور ایوان الاصطفا و بدور سما الاجتباء، و مفاتیح ابواب الکرم، و مجادیح هو اطل النعم، لیوث غیاض النباله، و غیوث ریاض الاباله، و سباق مضامیر السماحه، و خزان نقود الرماحه، والاعلام الشوامخ فی

ص: 46

الارشاد والهدایه، والجبال الرواسخ فی الفهم والدرایه، و هم کما قلت فیهم:

شمّ المعاطس من اولاد فاطمه

علوّ رواسی طود الغر والشرف

فاقوا العرانین فی نشر الندی کرما

بسمح کفّ خلا من هجنه السرف

تلقاهم فی غداه الروع اذ رجفت

اکتاف اکفائهم فی رحبه التلف

مثل اللیوث الی الأهوال سارعه

حماسه النفس لا میلا الی الصلف

بنو علی وصی المصطفی حقا

اخلاف صدق نموا من اشرف السلف

و قال فی موضع آخر عند ذکر العلامه رحمه الله: نبذا من فضائل اهل البیت من طرق العامه ما هذا لفظه: ما ذکر من فضائل آل فاطمه صلوات الله علی ابیها و علیها و علی سائر آل محمد والسلام، امر لاینکر فان الانکار علی البحر برمته، و علی البرّ بسعته، و علی الشمس بنورها، و علی الانوار بظهورها، و علی السحاب بجوده، و علی الملک بسجوده انکار لایزید المنکر الّا الاستهزا به، و من هو قادر علی ان ینکر علی جماعه هم اهل السداد و خزان معدن النبوه و حفاظ آداب الفتوه صلوات الله و سلامه علیهم، ثم ذکر قصیده مشتمله علی

ص: 47

التسلیم علی النبی و آله باسمائهم الی خاتم الاوصیا صلوات الله علیهم. (1) .

ص: 48


1- 51. جهت اطلاع به کتاب «القول الصراح فی البخاری و صحیحه الجامع» از شیخ الشریعه ی اصفهانی ص 45- 48 مراجعه شود.

ص: 49

ص: 50

ص: 51

رعایت حقوق اهل بیت

آیه ی مودت

خداوند متعال در قرآن مزد رسالت رسول را مودّت اهل بیت آن حضرت قرار داد، چنانکه فرمود: (قل لا اسالکم علیه اجرا

الا الموده فی القربی) یعنی: من از شما مزد رسالت خویش را دوستی و مودّت اهل بیتم را طلب می نمایم.

بخاری در صحیح آیه ی مودّت را ذکر نموده، اگرچه او سعی داشته تا در تأویل آن راه ناصواب را طی نماید، اما سرانجام به این حقیقت اعتراف می نماید که تعمیم در عنوان ذوالقربی مشروط و مقید به صله ی با ذوی القربی حقیقی آن حضرت باید بوده باشد. (1) .

اهمیتی را که پیامبر اسلام از اهل بیت خود در اذهان بوجود آورده بود مسأله ای نبود که بسادگی بتوان آنرا وجه المصالحه ی دیگر گروهها و افراد غیر قرار داده و در حق اهل بیت او فراموش گردد، از این جهت دیده می شد که تنها اهل بیت طاهرین آن حضرت بودند که به این گونه

ص: 52


1- 52. سئل عن قوله (الا الموده فی القربی) فقال سعید بن جبیر: قربی آل محمد صلی الله علیه و سلم فقال ابن عباس: عجلت، ان النبی لم یکن بطن من قریش الا کان له فیهم قرابه، فقال: «الا ان تصلوا ما بینی و بینکم من القرابه» صحیح بخاری کتاب التفسیر سوره الشوری:23، رقم 4818، و کتاب المناقب رقم 3497.

آیات استدلال و از آن در مناقب خود استفاده می نمودند.

مردمانی که بارها دیده و شنیده بودند که پیامبر اسلام درباره ی اهل بیت خویش چگونه سفارش می فرماید.

فخر رازی در تفسیر خود مطلبی ذکر نموده که دهلوی صاحب تحفه ی اثناعشریه نیز آنرا در طعن بر شیعه و در نفی اذیت و آزارهای فاطمه بدست صحابه نقل نموده که آن چنین می باشد:

«و در این مقام امام فخرالدین رازی تقریری دارد بغایت دل چسب و ذهن نشین، گفته است: که فرقه ی روافض نزد من کمتر از مورچه ی سلیمانند در عقل و اعتقاد نیک پیغمبر خود، زیرا که مورچه ی سلیمان بتابعان خود گفت: که (یا ایها النمل أدخلوا مساکنکم لایحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لایشعرون) (1) ، ترجمه: یعنی ای فرقه ی موران در سوراخهای خود درآئید مبادا لشگریان سلیمان شما را نادانسته پایمال سازند.

پس این قدر فهمید که فرقه ی سپاه و لشگریان که در ظلم و تعدّی بغایت بی صرفه و بی دریغ می باشد ببرکت صحبت پیغمبر آنقدر مهذب شده اند و صحبت سرسری نبی در آنها قسمی تأثیر کرده که دیده و دانسته بر مورچه ضعیف هم ظلم نخواهند کرد، بلکه در تحت الأقدام پایمال نخواهند کرد.

و گروه روافض هرگز نفهمیدند که صحبت پیغمبر خاتم المرسلین که أفضل پیغمبران است در صحابه ی کبار خود که دائماً ملازم آنجناب

ص: 53


1- 53. النمل:18.

بودند، و یا غار و رفیق غمگسار گفته میشدند تأثیری کرده باشد و خیانت و شرارت و شیطنت از آنها دور کرده، بلکه اینهمه أمور شنیعه نسبت بمردم دیگر در آنها زیاده تر غالب و مستولی گشت که، دختر و داماد و نواسهای پیغمبر را که یتیم و بیکس مانده بودند رنجانیدند و بر آنها ظلم کردند، و خانه ی آنها را سوختند و بیچاره و بی قدر ساختند، و باغ و زمین و وجه مدد معاش آنها را قُرق کردند، و همیشه در پی ایذاء اوشان بودند معاذ الله من ذلک (1) .

او نمی تواند بپذیرد که مصاحبت و همنشینی انبیاء در اصحاب و یاران خویش بدون تأثیر بوده باشد! چنانکه تأثیر مصاحبت نبی خاتم را بیشتر از مصاحبت لشکریان سلیمان می داند، او می گوید: آنچنان که لشکر سلیمان تأدیب گردیده بودند تا هرگز موری را عمداً پایمال ننمایند، صحابه پیامبر اسلام هرگز موجبات ستم بر دختر او را فراهم نیاورده، و نفوذ کلام او را در صحابه ی خود کمتر از نفوذ تأثیر سلیمان ندانسته، تا پس از او به دختر او هم ترحم ننموده و موجبات آزار و اذیت او را فراهم نمایند!؟

دو مطلب در اینجا قابل بحث و دقت می باشد:

اول: مطلق مصاحبت نبی موجب تهذیب اخلاقی نمی گردد، چنانکه پسر نوح، و زنان دو پیامبر نوح و لوط که از همه بیشتر با پیامبر خدا مصاحبت داشتند، اهل ضلال گردیده، و مصاحبت آنها را از

ص: 54


1- 54. تحفه ی اثنی عشریه:193.

باطل و رها ننمود.

دوم: تردیدی نیست که مصاحبت و همنشینی انبیاء یکی از بزرگترین موجبات سعادت و هدایت محسوب گردیده، و تأثیر و نفوذ آن هرگز نادیده نمی باشد، باید توجه داشت که این نفوذ و تأثیر مشروط به عدم وجود مانع در قلوب مصاحبین می باشد، اگر جنود سلیمان آگاهانه مور را پایمال نمی نمایند، بخاطر پذیرش و قبول تعالیم آن پیامبر می باشد که با گوش جان نصایح او را شنیده و با تمام وجود بدان پای بند گردیده اند.

کجا می توان مقایسه نمود، بین جماعتی که آنچنان به پیامبر خود وفادار بوده، و بین جماعتی که پس از پیامبر خود به جاهلیت قهقری بازگردیدند.

روایات فراوانی که بخاری و دیگر محدثان سنی به اسناد صحیح در کتابهای خود ذکر نموده، مشتمل بر بازگشت صحابه به قهقری و جاهلیت می باشند، چه توجیهی می تواند داشته؟ و چه ملزمی می تواند پایداری و استقامت صحابه و عدالت آنها را پس از اینهمه موانع تثبیت گرداند؟

بخاری در جای جای کتاب صحیح خود جریان گمراهی صحابه را بعد از پیامبر نقل می کند، در کتاب رقاق روایت می کند که پیامبر فرمود:

لیردن علی ناس من اصحابی الحوض حتی اذا

ص: 55

عرفتهم اختلجوا دونی، فاقول: اصحابی! فیقل: لاتدری ما احدثوا بعدک (1) .

ترجمه: گروهی از صحابه را روز قیامت کنار حوض بر من وارد می گردند، وقتی گمراهی و ضلالت آنها را پس از خود دانستم، و دریافتم که به غیر من روی گردان شده اند، عرضه می دارم خداوندا اینها اصحاب من می باشند.

در جواب من گفته می شود: تو نمی دانی که بعد تو اینها چه کارها کردند!!

و همینطور در روایتی چنین آمده است که: انهم ارتدوا بعدک علی ادبارهم القهقری، (2) آنها بعد از تو مرتد شدند و به قهقری برگشتند.

با این وصف غلیظ از صحابه آیا سخنی دیگر باقی خواهد ماند، که انسان ملتزم گردد که إلی الأبد عدالت صحابه محرز گردیده و جای تردیدی در آن نمی باشد؟!

اگر این اعتقاد در صحابه بدون رادع و مانع گردد دیگر از تبدل رأی آنها نباید سخنی بمیان آورد، و حال آنکه تمام صاحب نظرانی که در باب صحابه سخن گفته و یا حدیث نقل نموده اند، بمناسبتهای گوناگون جریانات فکری و تغییر و تبدلهای اخلاقی صحابه را متذکر

ص: 56


1- 55. صحیح بخاری کتاب رقاق رقم 6582، و 6575، و 6583، و 6575، و 7048 و 7049، و 6585، و در کتاب فتن رقم 7051، و 7050، و موارد دیگر.
2- 56. صحیح البخاری: رقم 6587.

گردانیده اند، مثبت نفی عدالت صحابه در بسیاری از آنها بوده و در این رابطه آنرا امری بسیار عادی تلقی نموده اند.

بدر عینی در شرح بخاری بعد از نقل این روایت:

عن سفیان بن سعید عن عبدالله بن دینار عن ابن عمر قال: کنّا نتّقی الکلام و الانبساط الی نسائنا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله هیبه أن ینزل فینا شی ء. فلما توفی النبی صلی الله علیه و آله تکلمنا و انبسطنا. (1) .

«در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله می ترسیدیم نسبت به زنهایمان درشتی و یا سخن تند داشته باشیم، از ترس اینکه مبادا آیه ای درباره ی ما نازل گردد، اما زمانی که آنحضرت از دینا رفت از این جهت دستمان باز شد».

می گوید: مدلول الروایه صریحه فی تغییر شان الصحابه عما کانوا علیه فی عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم. (2) .

عینی می گوید: این بیان دلالت بر تغییر حال صحابه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله دارد، زیرا عبدالله بن عمر تصریح می نماید که در زمان حیات پیامبر (ص) می ترسیدیم به زنان کلام تندی بگوییم یا نسبت به آنها جسارتی نمائیم، ولی از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا

ص: 57


1- 57. صحیح بخاری کتاب النکاح: ج 9 ص 235. الجمع بین الصحیحین للحمیدی: ج 2 ص 288 رقم 1467.
2- 58. عمده القاری 20: 167 رقم 117.

رفت دست ما در این جهت باز شد. هم بر آنان تند شدیم و هم برای کتک زدن دستمان بازگردید.

و همچنین دهها آیه و صدها روایت صحیحه که در نفاق صحابه وارد گردیده، بطوریکه برای احدی تردید باقی نمی ماند که امثال ولید بن عقبه و مروان و پدرش حکم بن ابی العاص از جمله کسانی می باشند که آیاتی در نفاق و فسق آنها نازل شده و کتب حدیث و تفسیر از طعن بر آنها خالی نمی باشد.

پس چنین اعتقاد و اعتمادی که تمامی صحابه برخوردار از توثیق و تعدیل خداوند باشند هرگز نمی تواند معیار تصحیح و پذیرش داشته باشد، چنانکه این عالم حنفی و سایر همکیشان او به این واقعیت روشن اذعان نموده و در کتب خود ذکر نموده اند.

عمق نافرمانی

در داستان تعمیر جدار توصیه و سفارشی از قبل در رعایت حال یتیم نرسیده بود تا مورد لطف گردیده باشند؟

عمق نافرمانی همواره باید در قلوب طغیانگری جستجو نمود که با ناسپاسی و سرمستی خویش دردناکترین صحنه های تلخ تاریخ را رقم زدند!! آنان به بهانه ی مصلحت خواهی در دین پیامبر، اهل بیت او را با چوب ستم خویش سوزانیده و امروز نیز به نام تقدس و ستایش از صحابه تمامی اعمال آنرا تصحیح و به عنوان سنت پیامبر در میان جوامع اسلامی ترویج می نمایند. دیروز او به نام مصلحت بر در خانه

ص: 58

فاطمه حاضر و بانگ «احرقوا الدّرا بمن فیها» برداشت و امروز نیز اینان به نام اجتهاد و عدالت صحابه عملکرد او را توجیه می نمایند.

اهل بیت در آیه ی تطهیر

تاکنون سعی فراوان نموده اند که آیه ی تطهیر، و آیه ی مبارکه ی مودّت به ذوی القربی را از مصادیق مورد عنایت و نظر در نزول آیه منصرف و آنرا بر جمعیتهای دیگر قابل تطبیق و توجیه گردانند.

از بررسی نصوص و کلمات بدست می آید، که مخالفین مذهب اهل البیت بار سنگین و پر مشقّتی را از وجود آیه ی تطهیر و آیه ی مودّت تحمل نموده که اینگونه سخت بتکاپو افتاده، و دست تأویل و تعمیم در مفاد آنها را بر خود باز نموده اند.

کمتر کسی است که از سرگذشت حکام و زمامداران اموی آگاه نبوده باشد، جریانی که در ارتباط با نفی اهل بیت از دائره ی سنت نبوی صورت پذیرفت، کار را بجائی کشانید، که روایت حضرت صادق در نقل سنت نبوی مردود، و روایت مروان و پسرش عبدالملک مقبول در نزد محدّثین حجاز و شام گردید!!

پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله مروان پسر حکم بن ابی العاص را لعن و او را از مدینه بیرون گردانید، پسر عاص در آزار و اذیت پیامبر هیچ مضایقه و دریغ نمی نمود، عبدالملک نیز بعنوان خلف این شجره، و به تعبیر مقریزی، ریشه دارترین افراد در کفر، کسی بود که حجاج را بر مسلمانان مسلط گردانید و به پسرش ولید سفارش نمود تا قدر و قیمت

ص: 59

حجاج را بداند و او را از خود نرنجاند، (1) چنانکه درباره ی او گفته اند که اگر برای عبدالملک نبوده باشد غیر از مسلط گردانیدن حجاج بر امور مسلمان همین جرم برای او کافی می باشد.

مقریزی در کتاب «النزاع و التخاصم» می نویسد: عبدالملک بن مروان اعرق الناس فی الکفر، لان احد ابویه الحکم بن ابی العاص لعین رسول الله و تریده، والاخر معاویه بن المغیره، و هو الذی جدع انف حمزه و مثل به فیمن مثل، و قد امر رسول الله بقتله فاخرج من دار عثمان. (2) .

یعنی: عبدالملک بن مروان از ریشه دارترین افراد در کفر می باشد، زمانی که مروان در صلب پدر قرار داشت پیامبر او را لعن فرمود و از مدینه دور گردانید، و همچنین پدر و مادری او، معاویه بن مغیره می باشد، که پس از شهادت حضرت حمزه عموی پیامبر بینی آنجناب را بریده و او را مثله نمود، که بهمین خاطر پیامبر حکم قتل او را صادر فرمود، تا اینکه او را از منزل عثمان بن عفان بیرون آوردند. با چنین اوضاع و احوالی برای سنت پیامبر بسیار دردآور است که مدافعان و مروجین آن چنین افراد سرکش و یاغی بوده باشند!!

تردیدی نیست که اگر این جماعت زمام امر نشر حدیث و ترویج

ص: 60


1- 59. و فی وصیته لولده بعد ما اوصی باولاده و اخوته: و انظر الحجاج فاکرمه، فانه هو الذی وطا لکم المنابر، و هو سیفک یا ولید، و یدک علی من ناواک، فلاتسمعن فیه قول احد و انت الیه احوج منه الیک... تاریخ الاسلام وفیات 81- 100: ص 144.
2- 60. النزاع والتخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم: 56- 57.

دین را بعهده داشته باشند هیچگاه نخواهند گذاشت منقبتی از اهل بیت منتشر گردیده و یا مطعنی در ثلب مخالفین آنها منتشر و یا حدّاقل بلا معارض بوده باشد.

آیه ی مبارکه ی تطهیر و لزوم مودّت ذوی القربی از جمله آیاتی می باشند که در آنها سعی گردیده تا دائره ی آنها را توسعه و تعمیم، و ظهور اهل بیت را با وجود روایات فراوان نادیده انگاشته و یا کم جلوه گردد.

هیچگونه جای بحث و تردید نیست که چنین شیوه های غیر علمی هرگز نمی تواند تا ابد خود را در انظار موجّه نشان داده، و بشکل اختفاء بعنوان ایده و اعتقاد صحیح شناخته گردد.

در خصوص آیه ی مبارکه ی تطهیر و همچنین آیه ی: «موده ذوی القربی» که طهارت و عظمت اهل بیت پیامبر ثابت گردیده، سعی بسیار نموده و برای توجیه و تأویل آن به اقوال ضعیفه و بدون استناد متمسک گردیده اند.

در آیه ی تطهیر هشت قول را ذکر نموده اند، که در بررسی و تحقیق از مآخذ این اقوال، جز یک قول نمی تواند وجه تصحیحی داشته باشد.

اما آن هشت قول:

1- مراد از اهل بیت پیامبر، خود آن حضرت می باشد، این قول یکی از دو روایت بخاری در بیان آیه ی «مودّه القربی» می باشد. (1) .

ص: 61


1- 61. صحیح البخاری کتاب المناقب رقم 4397. و فیه: فقال سعید بن جبیر: قربی، محمد صلی الله علیه و سلم... روایت دیگر بخاری که در همین کتاب مراجعه آمده است: قربی، آل محمد... تفسیر سوره شوری رقم 4818.

قائل دیگر این قول قاضی عیاض در کتاب شفاء می باشد. (1) .

ضعف این قول بنا بر آنچه را که مراد قاضی عیاض و دیگران می باشد مشخص می باشد، زیرا این بحث در کیفیت صلوات خود پیامبر مطرح می گردد، که مراد از آل در قول آن حضرت چه کسانی می توانند بوده باشند؟

قاضی عیاض در توجیه نظریه ی خویش از أنس بن مالک نقل نموده که آن حضرت فرمود: آل محمد صلی الله علیه و آله «کلّ نفسی».

اگر چنین بوده باشد که خود قاضی عیاض آنرا نقل می کند مشکل حل است، زیرا این بیان هیچگونه تنافی و ضدیتی با قول به اختصاص اهل بیت در آیه ی تطهیر نمی تواند داشته باشد، بحکم آیه ی مباهله علی بن ابی طالب نفس پیامبر بحساب آمده و سائر اهل بیت او نیز بحکم اولاد، نفس آن حضرت محسوب می گردند، و هیچگونه جای اشکال در آن نمی باشد.

2- مراد از اهل بیت خصوص ازدواج پیامبر بوده باشند، این قول را ابن کثیر از عکرمه که از خوارج (2) و مقاتل بن سلیمان که از کذابین و مفتریان سخت در أخذ از یهود و نصاری می باشد (3) ، ذکر نموده است. (4) .

ص: 62


1- 62. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی 82:2، شعب الایمان للبیهقی 224:2.
2- 63. سیر أعلام النبلا 12:5، رقم 9، الجرح والتعدیل 7:7، تهذیب الاسماء واللغات 34:1، حلیه الاولیاء 326:3.
3- 64. المجروحین لابن حبان 14:3، میزان الاعتدال 173:4 رقم 8741، سیر أعلام النبلاء 201:7.
4- 65. تفسیر ابن کثیر 532:3، فتح القدیر 178:4.

در این زمینه هم مباحث فراوانی انجام گرفته، و در آن به نحوه ی استدلال در سیاق آیات مربوطه سخن گفته شده است، کوتاه سخن اینکه آیه ی تطهیر اگر چه در بین آیات توبیخی ازواج نبی ذکر گردیده اما هیچگونه سنخیتی با آن آیات قبل و بعد از نظر خطاب سیاق نمی تواند داشته باشد.

مضفا بر اینکه راویان این قول از دشمنان علی بن ابی طالب محسوب گردیده و قول آنها از نظر حجیب بر طبق قواعد مندرجه در جرح و تعدیل ساقط می باشد.

3- مراد از اهل بیت خصوص اصحاب کساء می باشند، این قول مورد عنایت و توجه جماعت زیادی از محدثین و علماء می باشد، و در این رابطه روایات صحیح فراوانی در کتب حدیثی وارد گردیده است که به نمونه های آن اشاره می گردد:

أ- اخرج مسلم فی صحیحه عن عائشه، قالت: خرج النبی صلی الله علیه و آله غداه و علیه مرط مرجل من شعر اسود، فجاء الحسن والحسین فادخلهما معه، ثم جاءت فاطمه فادخلها معه، ثم جاء علی فادخله معه، ثم قال: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) (1) .

ب- اخرج الحاکم عن أم سلمه قالت: فی بیتی نزلت هذه الایه (انما یرید الله...) قالت: فارسل رسول الله الی علی و فاطمه والحسن والحسین فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتی و اللهم آل بیتی احق) ثم قال

ص: 63


1- 66. صحیح مسلم بشرح النووی 190:15 رقم 6211، المصنّف لابن ابی شیبه 373:6 رقم 32093.

و هذا حدیث صحیح علی شرط البخاری. (1) .

ج- و اخرج ایضا عن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، قال: لمانظر رسول الله الی الرحمه هابطه، قال: ادعوا لی، ادعوا لی، فقالت صفیه: من یا رسول الله؟

قال: اهل بیتی علیا و فاطمه والحسن والحسین، فجیی ء بهم فألقی علیهم النبی صلی الله علیه و آله کساء، ثم رفع یده، ثم رفع یده، ثم قال: اللهم هؤلاء آلی فصلّ علی محمد و علی آل محمد، و انزل الله عزوجلّ (انما یرید الله...)، قال هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه. (2) .

د- وأخرج ابن حبان فی الصحیح عن واثله بن الاشقع قال: سالت عن علی فی منزله فقبل لی: ذهب یأتی برسول الله، اذ جاء فدخل رسول الله و دخلت فجلس رسول الله علی الفراش وأجلس فاطمه عن یمینه و علیاً عن یساره و حسناً و حسیناً بین یدیه، و قال: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» اللهم هؤلاء اهل بیتی. (3) .

و به همین صورت است روایت قاضی أبو یعلی در مسند با سندی که تمامی رجال آن صحیح می باشد (4) ، و ترمذی در سنن (5) ،

ص: 64


1- 67. المستدرک 416:2 کتاب التفسیر، مسند أحمد 323:6 و 455:7 فضائل الصحابه لاحمد 602:2 رقم 1029، التاریخ الکبیر للبخاری 69:2- 70، مشکل الاثار للطحاوی 332:1- 336، اسد الغابه 12:2، سنن الترمذی 663:5- 699.
2- 68. المستدرک 147:3- 148.
3- 69. الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان 50:9 رقم 6905.
4- 70. مسند ابویعلی 451:12 رقم 7021.
5- 71. سنن الترمذی 699:5 رقم 3871.

وأحمد در مسند (1) ، و بغوی در مصابیح السنه (2) ، وابن تیمیه در منهاج السنه تماما بتصحیح این احادیث اعتراف نموده و مورد نزول آیه را اصحاب کساء نقل نموده اند.

4- مراد از اهل بیت مجموع زنان آن حضرت و اصحاب کساء با هم می باشند، این قول را ابن عبدالبر در تمهید ذکر نموده. (3) .

مناقشه در این قول هم ظاهر و روشن است زیرا اولاً: هیچیک از زنان پیامبر برای تثبیت موقعیت خویش به آیه ی تطهیر تمسک و استشهاد ننموده.

ثانیاً: خود ازدواج پیامبر به اقرار صریح و صحیح خویش از داخل بودن در آیه ی تطهیر بدور و برکنار بوده اند همانطوریکه کبار محدثین اهل سنت آورده اند که أم سلمه پس از نزول آیه عرضه داشت، یا رسول الله آیا منهم داخل در این آیه می باشم؟

حضرت فرمود: لا، انک إلی خیر، او: أنت علی خیر، انک من خیر أزواج النبی. (4) .

ص: 65


1- 72. مسند أحمد 292:6، 296، 298، 304 و... و فضائل الصحابه 588:2 رقم 995.
2- 73. مصابح السنه للبغوی 183:4 رقم 4796.
3- 74. جلاء الافهام:119: فتح القدیر 280:4، تفسیر البیضاوی 382:3.
4- 75. صحیح مسلم کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی طالب 176:15 رقم 6178، المعجم الکبیر للطبرانی 182:5، روح المعانی 22:12، مسند ابی یعلی 313:12 رقم 6888، تفسیر ابن کثیر 533:2، تفسیر الطبری 7:22، شواهد التنزیل 124:2، تفسیر الثعالبی 227:3.

یعنی تو در آیه تطهیر داخل نمی باشی، بلکه تو از بهترین همسران نبی محسوب گردیده و عاقبت بخیر خواهی گشت.

5- مراد از اهل بیت خصوص کسانی است که صدقه بر آنها حرام می باشد، که آنها شامل بنی هاشم و بنی مطلب و آل علی و آل عباس و آل عقیل و آل جعفر می باشند. (1) .

این قول مختار شافعی و احمد می باشد.

مناقشه این قول نیز که از طریق اهل لغت و لسان در معنای آل وأهل بیان گردیده و ظاهر می باشد.

اهل لغت «آل» را بمعنای: الادنون من خاصه رجل المعظم (2) ، ذکر نموده اند نه جمیع بستگان او.

یعنی: خواص نزدیکان شخص بزرگ را آل او می گویند.

و این معنی چنانکه ملاحظه می گردد موافق است با آیات کتاب کریم:

أ- (أدخلوا آل فرعون أشدّ العذاب) (3) .

ب- (ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین) (4) .

ص: 66


1- 76. المصنّف لعبد الرزاق 52:4 رقم 9643، مسند أحمد 367:4، المعجم الکبیر 182:5 رقم 5025.
2- 77. کسانی که به شخص بزرگ و محترم نزدیک می باشند.
3- 78. غافر:46.
4- 79. آل عمران:33.

ج- (إلّا آل لوط نجیناهم بسحر) (1) .

از مجموع این آیات و دیگر شواهد و آثار استفاده می گردد که آل در این آیات تمامی بستگان این پیامبران نمی تواند بوده باشد.

6- قول ششم این است که مراد از اهل بیت افراد متقی و پرهیزکار بوده باشند. (2) .

مناقشه ی این قول هم با تضعیفاتی که خود در این جهت ارائه نموده اند ظاهر و روشن است.

اصل این قول برگرفته ی از این حدیث می باشد که در آن آمده است: «آل محمد کلّ تقیّ».

بیهقی می گوید: هذا ضعیف لایحل الاحتجاج به، لأن أبا هریره کذّبه یحیی بن معین و ضعفه أحمد و غیره من الحفاظ. (3) .

و قال الحمزاوی الدمشقی فی «البیان والتعریف»: صرح البیهقی فی السنن الکبری وابن حجر و السخاوی بضعفه و عدم الاحتجاج به، (4) انظر: المقاصد، و کشف الخفاء. (5) .

ص: 67


1- 80. القمر:34.
2- 81. المواهب اللدنیه للقسطلانی 517:2، جلاء الافهام لابن الجوزی:120- 125، جواهر العقدین للسمهودی:211.
3- 82. السنن الکبری 152:2.
4- 83. البیان والتعریف للحمزاوی 41:1.
5- 84. المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهره علی الالسنه:40، کشف الخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنه الناس 18:1، انظر تخریجه فی شرح نخبه الفکر لابن حجر و لملاعلی القاری:135.

7- مراد از اهل بیت تمامی پیروان آن حضرت تا روز قیامت می باشند.

این قول را بعضی از اتباع شافعی پذیرفته اند (1) .

مناقشه در این قول هم ظاهر است، که اگر مراد از اهل بیت تمامی پیروان حضرت باشند دیگر کسی نمی ماند که صدقه و زکات بر او واجب گردیده باشد، زیرا خوردن آن بر همه حرام می گردد، و با این قول دیگر محلی برای احکام این فرع باقی نخواهد ماند.

8- و قول آخر این است که مراد از اهل بیت تمامی قریش می باشند.

این قول را ابن رفعه در کفاله بیان داشته و سمهودی هم آنرا نقل نموده است. (2) .

مناقشه این قول هم با در نظر گرفتن روایات زیادی که در طعن بر قریش وارد گردیده ظاهر می باشد، نمی توان به عموم این قول اعتماد نمود، پس لامحاله باید مراد از اهل بیت همان اصحاب کساء بوده باشند نه عموم منسوبین به آن حضرت.

ص: 68


1- 85. جلاء الافهام:120، لوامع الانوار البهیه للسفارینی 51:1.
2- 86. جواهر العقدین:212.

اهمیت ذوی القربی

ذوی القربی

سنّت بعنوان مبیّن کتاب آسمانی در مواقع حساس دینی و اخلاقی و اجتماعی راز و رمز اشارات کتاب را گشوده و فهم آیات را برای اهل آن آسان می گرداند.

ذوی القربی در آیه ی (وآت ذالقربی حقه) (1) و یا در آیه ی مودت: (قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی) (2) .

نشانی روشن و رهنمودی از هدایت وحی است تا (اقیموا الوزن بالقسط) را متجلی، و آهنگ نابجای شرک و نفاق را مردود و (لاتخسروا المیزان) را اعلان گرداند.

سنت شریف نبوی با اشاره ی ظریف و دقیق خود، سر منزل مقصود را به طالبان حق می آموزد، خانه ی زهرا و علی را بعنوان صاحبان حق مشخص می گرداند، خانه ای که پیامبر خاتم بر آستانه ی آن متواضعانه می ایستاد و بر اهل آن سلام میداد، درس هدایت و بندگی خدا را به امت خویش تعلیم می فرمود.

پس از نزول آیه ی مبارکه ی (وآت ذی القربی حقه) (3) حضرت از جبرئیل توضیح بیشتر طلب و او هم از جانب پروردگار فرمان اعطای فدک را به آن حضرت ابلاغ می نماید، که آن حضرت نیز فدک را و تمامی

ص: 69


1- 87. الاسراء: 29- الروم:37.
2- 88. الشوری:22.
3- 89. الاسراء:26.

اختیارات مربوطه را به او عطا می فرماید.

مفسرین و رواه حدیث، روایت اعطائی فدک را به صدیقه ی طاهره چنین روایت نموده اند:

سیوطی در درّ المنثور:

أخرج البزار و أبو یعلی و ابن أبی حاتم وابن مردویه عن أبی سعید الخدری قال: لما نزلت هذه الایه «وآت ذا القربی حقه» اقطع رسول الله فاطمه فدکا. (1) .

هنگامی که آیه ی مبارکه نازل گردید پیامبر فدک را به فاطمه اختصاص داده، و ملک او گردانید.

و امین الاسلام طبرسی نیز در کتاب مجمع البیان بسند خود از حافظ حسکانی روایت می کند:

لمّا نزل قوله: «وآت ذاالقربی حقه» أعطی رسول الله فاطمه فدکا. (2) .

و در نقل دیگر:

صارت فدک ملکا لرسول الله بنص القرآن الکریم: (ما أفاء الله علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کلّ شی ء قدیر)، فکان یتصرف فی فدک حسبما یشا الی أن نزل: (وآت ذاالقربی حقه) فاستوضح رسول الله من جبرائیل مراد الایه؟ فقال له: اعط فاطمه فدکا لتکون بلغه لها و لإولادها و ذلک عوض ما بذلته امها خدیجه من اموال و جهود فی سبیل الاسلام.

ص: 70


1- 90. درالمنثور 177:4، میزان الاعتدال 228:2، کنزالعمال 158:2.
2- 91. مجمع البیان 411:3.

فدعا النبی صلی الله علیه و آله فاطمه و اعطاها فدکا وانتهت بهذا ملکیه النبی صلی الله علیه و آله لفدک و صارت ملکاً للزهرا، تتصرف فیها تصرف المالک بملکه.

و بقی الأمر هکذا حتی توفی النبی صلی الله علیه و آله و استولی أبوبکر علی الخلافه فوضع الید علی فدک و انتزعها من ید زهرا فابتدأ النزاع بینها و بینه فطالبته بفدک علی أنها نحله و عطیه من أبیها... (1) .

توضیح این عبارت این است که پس از نزول آیه ی مبارکه ی: (وآت ذاالقربی حقه) حضرت بدستور پروردگار فدک را به فاطمه بخشید، فدک از ملک پیامبر خارج و داخل در ملک زهرا گردید تا برای او و فرزندان او بوده باشد، که این عطا عوض أموال خدیجه باشد که در صدر اسلام در اختیار حضرت گذارده تا در راه اسلام صرف گردد، پس فدک رسماً ملک زهرا گردید، و در آن تصرف مالکانه می نمود تا اینکه حضرت از دنیا رفتند و زمام امر بدست ابی بکر رسید، و او تا بقدرت رسید عاملین فدک را که از طرف صدیقه ی طاهره در فدک مشغول بکار بودند بیرون نموده و آنرا بتصرف خود درآورد، که به منازعه ی بین فاطمه و ابی بکر منتهی گردید، که جریان آن مفصلاً در کتابهای فراوان توضیح و شرح داده شده است. (2) .

ص: 71


1- 92. دلائل الصدق 68:3.
2- 93. برای اطلاع از این داستان غم انگیز و سراسر درس به کتاب «رمز حدیث فدک» مراجعه گردد.

و اما آیه ی مودّت که مزد رسالت پیامبر در آن مشخص گردیده، اتمام حجتی از ناحیه ی پروردگار بر تمامی خلائق می باشد، هنگامی که از او می پرسند: یا رسول الله نزدیکانی که مودّت آنها مورد تأکید قرار گرفته است چه کسانی می باشند؟

بیان می فرماید: علی و فاطمه و دو فرزند آنان حسن و حسین صلوات الله علیهم.

1- اخرج الطبرانی بسنده عن ابن عباس، انه قال: لمّا نزلت: (قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی) قالوا: یا رسول الله، و من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودّتهم؟ قال: علی و فاطمه وابناهما. (1) .

2- وأخرج الحاکم بسنده عن علی بن الحسین انه قال: «خطب الحسن بن علی حین قتل علی، فحمد الله وأثنی علیه ثم قال: لقد قبض فی هذه اللیله رجل لا یسبقه الأولون بعمل و لایدرکه الاخرون، وقد کان رسول الله صلی الله علیه و آله یعطیه رایته فیقاتل و جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره، فما یرجع حتّی یفتح الله علیه، و ما ترک علی اهل الارض صفراء و لابیضاء، إلّا سبع مائه درهم فضلت من عطایاه أراد ان یبتاع بها خادما لأهله... ثم قال: أیها الناس! من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فانا الحسن بن علی، وأنا ابن النبی، وأنا ابن الوصی، وأنا ابن البشیر، وأنا ابن النذیر، وأنا ابن الداعی إلی الله باذنه، وأنا ابن السراج المنیر، وأنا بن اهل البیت الذی أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم

ص: 72


1- 94. المعجم الکبیر 47:3 رقم 264، 351:11 رقم 12259.

تطهیراً، وأنا من اهل البیت الذی افترض الله مودّتهم علی کلّ مسلم، فقال تبارک و تعالی لنبیّه صلی الله علیه و آله: (قُل لا اسالکم علیه اجرا إلا الموده فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا) (1) فاقتراف الحسنه مودّتنا أهل البیت» (2) .

3- و قال الحضرمی فی رشفه الصادی: صح عنه صلی الله علیه و آله: «ان الله اوصانی بذوی القربی». (3) .

و ترجمه ی این روایات بدین قرار است:

1- طبرانی که از اعاظم علمای اهل حدیث می باشد روایت می کند: هنگامی که آیه ی شریفه «مودّت» نازل گردید از آن حضرت پرسیدند که ذوی القربی چه کسانی می باشند؟

حضرت در جواب فرمود: ذوی القربی علی و فاطمه و حسن و حسین می باشند.

2- و حاکم نیشابوری نیز روایت می کند که حسن بن علی علیه السلام بعد از آنکه پدرش علی بن ابی طالب به شهادت رسید برای مردم خطبه خواند، و در آن پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود: ای مردم: در این شب کسی از دنیا رفته است که روزگار همانند او را در میان گذشته گان و در میان آیندگان نخواهند دید، او کسی بود که پیامبر

ص: 73


1- 95. الشوری:22.
2- 96. المستدرک علی الصحیحین 172:2، المعجم الاوسط 88:3 رقم 2176، مسند أحمد 199:1 رقم 1721- 1722.
3- 97. رسفه الصادی:149.

خدا پرچم فتح و ظفر را بدست او می داد، و او را ملائکه مقرب پروردگار از چپ راست حراست می نمودند، و او برنمی گشت مگر آنکه فاتح میدان بود.

از اموال دنیا چیزی بجای نگذاشت مگر هفتصد درهم که آنهم قصد داشت برای اهل بیت خویش خدمتکاری خریداری نماید،...

سپس فرمود ای مردم هر کس مرا نمی شناسد بداند، که من حسن بن علی فرزند پیامبر خدا می باشم، فرزند وصی رسول بشیر و نذیر، من از اهل بیتی می باشم که خداوند رجس و ناپاکی را از آنها دور نمود (آیه ی تطهیر)، من از اهل بیتی می باشم که خداوند در قرآن مودّت آنها را واجب گردانیده (آیه ی مودّت)، و فرموده است هر کس که بخواهد به حسنه ای رسیده باشد باید از طریق مودّت و محبت ما بدان نائل گردد.

ص: 74

ص: 75

ص: 76

ص: 77

جلالت بیت فاطمه

جلالت بیت فاطمه

حال که سخن از تعمیر جدار یتیم به اینجا کشیده شد، مناسبت دارد که از رعایت حریم دیوار خانه ای هم سخن بمیان آوریم که پاره های تن رسول خدا در آن منزل و مأوی نموده بودند.

و عرضه بداریم که یا رسول الله سخن همان بود که تو آنروز بیان نمودی، و پرده ی اسرار همان بود که تو از معمای بیداد کنار افکندی، یا رسول الله لسان ناطق بوحی تو بود که اسرار نفاق را هویدا گردانید، تو بودی که اصحاب به قهقری رفته ی در جاهلیت را رسوا فرمودی، که اگر تو آنروز درباره ی اصحاب خود چنین نمی فرمودی، امروز کسی نمی توانست دریابد که جاهلیت گرویدگان و به قهقری رفته گان اصحاب تو چه کسانی بوده اند.

آنانکه اذیت و آزار دختر تو را عین دینداری تلقی نموده، و رضای خدا را در رضای شرک و بیدار قلمداد می نمودند،! (1) چه تفاوتی می توانند داشته باشند آن جاهلی مردمانی که سنگ و چوب را خدای خویش می پنداشتند، با سر سپردگان سامری و عجل او؟!

ص: 78


1- 98. المغنی: القاضی عبدالجبّار 337:1، ط. مصر. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 272:16.

اگرچه جاهلی سیرتان فروتن در پای بت، هرگز از خدایان چوبین خود ستمی ندیده و آزاری حس نمی نمودند!!

بت پرستیدن مردمان جاهلی، به یقین فرمان قهر و غضب در پی نداشته و هرگز کسی را به آتش تهدید نمی نمود!!

یا رسول الله صحابه ی تو دین تو را مستمسک آزار فرزندان تو قرار دادند، و ستم را بر آنان روا نمودن، و آزار آنان را یکی از واجبات دین خود محسوب گردانیدند.

ابن تیمیه که از بزرگترین نظریه پردازان آن طائفه می باشد، در کتاب منهاج السنه می نویسد:

أبوبکر و عمر رضی الله عنهما و لیا الامر، والله قد امر بطاعه اولی الامر، و طاعه ولی الامر طاعه الله و معصیته معصیه الله، فمن سخط امره و حکمه فقد سخط امر الله و حکمه و علی و فاطمه ردّا امر الله و سخطا حکمه و کرها رضی الله لان الله یرضیه طاعته و طاعه ولی الامر طاعته فمن کره طاعه ولی الامر فقد کره رضوان الله والله یسخط بمعصیته و معصیه ولی الامر معصیته فمن اتبع معصیه ولی الامر فقد اتبع ما اسخط الله و کره رضوانه (1) .

ترجمه: ابوبکر و عمر بخلافت رسیدند و خداوند هم دستور فرموده، که از ولی امر تبعیت گردد، و طاعت او طاعت خدا و معصیت او معصیت خدا می باشد، و کسی که او را برنجاند

ص: 79


1- 99. منهاج السنه 171:2- 172.

و موجبات غضب او را فراهم آورد همانا خدا را بغضب درآورده است، و علی و فاطمه ردّ امر ولی خدا نموده و او را نافرمانی نمودند! و بدین سبب مستحق عقوبت می باشند!! چرا که موجبات غضب الهی را فراهم آورده اند!!

و شیخ الشریعه ی اصفهانی در کتاب خود بعد از نقل این کلام از ابن تیمیه چنین گفته است:

کفافا بهذا قدحا فی ابی بکر و عمر حیث انهما أسخطا علیا و فاطمه صلوات الله علیهما، و من اسخطهما فقد أسخط رسول الله صلی الله علیه و آله علی ما فی الصحیحین للبخاری و مسلم، قال الله تعالی: (ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم فی الدنیا و الاخره) (1) .

و لینظر العاقل جساره هذا الخبیث حیث نسب إلی امیرالمومنین والصدیقه الطاهره انهما أسخطا الله و کرها رضوانه مع ما ملؤا به کتبهم و طوامیرهم من مناقبهما و فضائلهما و یستدل علی ذلک بأنهما سخطا حکم أبی بکر و هو ولی الامر.

ولا یعقل انه اذا ثبت انهما سخطاه ثبت انه لیس ولی الامر والشیعه یستدلون بأمثال هذا علی ان ابابکر غاصب للامر، و کیف یجعل هذا الشقی کونه ولی الامر أمراً مفروغا عنه و یفرّع علیه هذه الهذیانات، ولذا تری علما السنه اعملوا کلّ حیله فی دفع هذا الطعن اثبات أنهما لم یسخطا علی ابی بکر.

و لهذا و أمثاله صار مطعونا فی عصره مخذولا فی زمانه عند علماء

ص: 80


1- 100. الاحزاب:57.

السنه أیضاً وأفتی جماعه من أهل نحلته بکفره و زندقته.

و فی تاریخ الیافعی انه نودی بدمشق و غیره أن من کان علی عقیده ابن تیمیه فدمه و ماله حلال. (1) .

ترجمه: همین کلام واعتراف از ابن تیمیه کافی است در افشای جریان خزنده ی نفاق، و اعترافی است، که بعد از رسول خدا علی و فاطمه را مورد آزار و اذیت قرار گرفته و هدف تیر بلا گردیده اند،!

و در صحیحین روایت نمودند: کسی که علی و فاطمه را بغضب آورد، پیامبر خدا را بغضب درآورده است، و آیه ی شریفه ی نیز بصراحت خویش می گوید: (ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والاخره) (2) ، کسی که خدا و رسول را اذیت نماید، خداوند آنها را در دنیا و آخرت مورد لعن خود قرار داده است.

با در نظر گرفتن آیات و روایات فراوان چنین استفاده می گردد که هجوم آورندگان به بیت فاطمه، در فاصله ای زیاد از تعالیم دینی قرار گرفته، و از فرامین و دستورات آسمانی قرآن دور، و جهل آنها به احکام نورانی در چه مرتبه ای از انحطاط قرار داشته است.

آن خانه خانه ای بود که برترین انسانهای روی زمین در آن مأوی گرفته بودند، پیامبر خدا درباره ی خانه ی فاطمه فرمود: که بیت علی و فاطمه از بیوت انبیاء برتر و بالاتر است.

آری خانه علی و فاطمه از برترین منازل واز با فضیلت ترین بیوت

ص: 81


1- 101. القول الصراح فی البخاری و صحیحه الجامع: 140- 141.
2- 102. الاحزاب: 57.

انبیاء می باشد.

أخرج ابن مردویه، عن انس بن مالک و بریده قال:

قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله هذه الآیه (فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه) فقام الیه رجل فقال: ای بیوت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الانبیاء، فقام الیه ابوبکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها؟ لبیت علی و فاطمه، قال: نعم من افاضلها (1) .

ابن مردویه از انس بن مالک و بریده ی اسلمی روایت نموده است که: نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله آیه ی «فی بیوت اذن الله...» را تلاوت فرمودند که می فرماید: در خانه هائی که خداوند اجازه فرمود، بلند مرتبه و رفیع گردیده شوند، و در آنها اسم خداوند برده شود.

شخصی بپا خاست و پرسید: این خانه ها چگونه و از آن چه کسانی می باشند؟

حضرت فرمود: از آن انبیا می باشند.

سپس ابوبکر برخاست، و از حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره بخانه ی علی بن ابیطالب و فاطمه نمود.

حضرت فرمود: آری این خانه از برترین آن خانه ها می باشد.

ص: 82


1- 103. الدّر المنثور- السیوطی 203:6، سوره النور، الآیه 36. روح المعانی: الالوسی 174:18 وفیه: فقام أبوبکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها، لبیت علی و فاطمه. قال: نعم من أفاضلها.

خانه ای که هر روز رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمد و در آستانه ی آن می ایستاد و به اهل آن سلام می داد.

یأتی فی کل یوم رسول الله صلی الله علیه و آله مده تسعه أشهر الی باب هذا البیت یسلم علی اهله و یقرا علیهم الایه المبارکه: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) (1) .

طبق این روایت که مفسرین آنرا ذکر نموده اند، پیامبر بمدت نه ماه پس از نزول این آیه می آمد، و بر آستانه ی درب خانه ی فاطمه می ایستاد، و به أهل خانه سلام می داد.

در آن خانه چه کسانی بودند؟ فاطمه:

«فاطمه بضعه منّی...» (2) .

ص: 83


1- 104. الاحزاب، الایه. أخرج ابن جریر و ابن مردویه عن أبی حمرا، قال: حفظت من رسول الله صلی الله علیه و سلم ثمانیه أشهر بالمدینه لیس من مرّه یخرج الی الصلاه الغداه الا اتی الی باب علی رضی الله عنه، فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال: الصلاه... الصلاه (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا). و أخرج ابن مردویه عن ابن عباس قال: شهدنا رسول الله صلی الله علیه و آله تسعه اشهر، یاتی کل یوم علی باب علی بن ابی طالب عند وقت کل صلاه فیقول: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اهل البیت (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا). الدّر المنثور 606:6، سوره الاحزاب، الایه 33.
2- 105. و هو فی المستدرک 158:3، و عند الطبرانی و البزار بروایاته فی مجمع الزوائد 203:7.

«سیّده نساء أهل الجنه» (1) .

«سیّده نساء العالمین و سیّده نساء المومنین؟ و سیّده نساء هذه الأمه؟!» (2) .

و «الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنه،» (3) .

و در آن خانه علی بن ابی طالب بود که او «مولی کل مومن و مومنه الذی حبه دلیل الایمان (4) و بغضه دلیل النفاق» و ولایته «الجواز علی الصراط» (5) .

راستی و بحق باید پذیرفت که:

بیت فاطمه أفضل البیوت و أشرفها لأن نفسها أفضل الناس بعد أبیها و أنها أفضل من الشیخین کما نصّ علی ذلک «السهیلی» (6) و «العلقمی» و من سبّها

ص: 84


1- 106. البخاری: مناقب فاطمه 83:7. المستدرک 151:3.
2- 107. المستدرک 156:3، و قال الذهبی: «صحیح و هو عند (مسلم) من حدیث أطول: 127:2:2.
3- 108. عن مجمع الزوائد 201:9.
4- 109. الترمذی 298:2 رقم 3736. النسائی 116:8. فتح الباری 63:1. سنن ابن ماجه رقم 114. شرح السنّه 114:14. کنز العمّال 11 رقم 32878- 33029. مجمع الزوائد 133:9. البدایه والنهایه 355:7.
5- 110. کنز العمّال 621:11 رقم 33022. تاریخ بغداد 161:3 رقم 1203.
6- 111. فیض القدیر- المناوی. شرح الجامع الصغیر: السیوطی 421:4 و 107:3، رقم 5833، ط. دارالمعرفه- بیروت. الروض الأنف: السهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله بن أحمد بن اصبغ الأندلسی، المتوفی 581، یکنی اباالقاسم و ابازید. قال الذهبی فی تذکره الحفاظ: الحافظ العلّامه صاحب التصانیف المونقه صنّف کتاب «روض الانف» شرح السیره النبویه، فأجاد وأفاد، و ذکر انه استخرجه من «مائه و عشرین» مصنّفا و له کتاب: «الاعلام بما ابهم فی القرآن من اسما الأعلام» و له کتاب «الفرائض» و غیر ذلک، و کان اماما فی لسان العرب یتوقّد ذکاءا. و قال أبو جعفر بن الزبیر: کان السهیلی واسع المعرفه، غزیر العلم، نحویاً متقدّما لغویاً، عالما بالتفسیر و صناعه الحدیث، عارفا بالرجال والانساب، عارفا بعلم الکلام، وأصول الفقه، حافظا للتاریخ القدیم والحدیث، ذکیّا نبیها.

کفر، وإنّ من صلّی علیها فقد صلی علی أبیها (1) .

هر کس بر فاطمه صلوات بفرستد همانا بر پدر او صلوات فرستاده است.

درباره ی خانه ی فاطمه تعبیر جالبی وجود دارد که، در این بحث اضافه می گردد، این تعبیر درباره ی بیت فاطمه می باشد، همان بیتی که سر فصل کتابها و دفترهای از فضائل و مناقب گردیده، همان بیتی که آنهمه در وصف او تاکید و در رعایت حرمت او سفارش گردیده، آری همان بیتی که طبق نص صریح و صحیح (2) روزی مورد هجوم قرار گرفت.

و گمان می رود و شاید هم چنین باشد که اگر پیامبر اینهمه تأکید و سفارش نمی نمود اهل بیت او اینچنین مورد ستم و آزار قرار نمی گرفتند.

این حجر عسقلانی در شرح خود بر بخاری در ترجمه ی بیت «خدیجه علیهاالسلام» تحت عنوان «بیتها فی الجنه» کلامی را از سهیلی نقل می نماید، که نقل آنرا بدون فائده نمی دانیم.

ص: 85


1- 112. الروض الأنف: السهیلی 328:6، فقد مرّ تخریجه فی حدیث أبی لبابه.
2- 113. المصنّف: ابن ابی شیبه 432:7، رقم 37045، انساب الاشراف 586:1، طبع دارالمعارف- القاهره.. به فصل سوم کتاب ص 62 مراجعه شود.

قال السهیلی:

لذکر «البیت» معنی لطیف، لانها کانت ربه «بیت» قبل المبعث ثم صارت ربه «بیت» فی الاسلام منفرده به، فلم یکن علی وجه الارض فی اول یوم بعث النبی بیت اسلام إلا بیتها، و هی فضیله ما شارکها فیها ایضا غیرها و جزاء الفعل یذکر غالبا بلفظه و ان کان اشرف منه، فلهذا جاء فی الحدیث بلفظ «بیت» دون لفظ «القصر» انتهی.

برای بیت معنائی جالب وجود دارد، خدیجه قبل از مبعث صاحب خانه ای بود که آن خانه بعد از مبعث پیامبر تنها بیت و خانه ی اسلام گردید، و در روی زمین خانه ای دیگر نبود که خدا را اینچنین پرستش نمایند، پس ابتدای اسلام از این بیت به سایر نقاط عالم منتشر گردید، و این فضیلتی است که هیچ خانه ی دیگر در آن شریک نمی باشد.

و اینکه خداوند میخواهد در بهشت به خدیجه بیتی عنایت نماید بواسطه ی همان بیت اول اسلام می باشد که خدیجه آنرا در اختیار دین خدا قرار داده است، و این همان معنائی می باشد که در جزای فعل در کلام آورده می شود، اگر چه جزای فعل بالاتر و بهتر بوده باشد، و به این خاطر است که خداوند در بهشت به خدیجه بیتی عنایت می فرماید، نمی فرماید که به خدیجه قصر عطا می نمائیم، بلکه می فرماید ما در جنّت به خدیجه بیت اعطاء می نمائیم.

ابن حجر پس از بیان این کلام سهیلی می گوید:

و فی ذکر البیت معنی آخر، لان مرجع «اهل بیت النبی» إلیها، لما ثبت فی

ص: 86

تفسیر قوله تعالی: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت) قالت ام سلمه: لمّا نزلت دعا النبی فاطمه و علیا والحسن والحسین، فجلّلهم بکساء، فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتی- الحدیث.

ابن حجر می گوید: برای بیت معنائی دیگر می باشد و آن این است که بگوئیم: بیت منزل و مأوای اهل بیت پیامبر می باشد که به آن منتهی می گردند، همانطوریکه قرآن به آن اشاره می کند، زمانی که آیه ی تطهیر نازل گردید پیامبر فاطمه و علی و حسنین علیهم السلام را در تحت کساء قرار داده و فرمود: خداوندا اینان اهل بیت من می باشند...

أخرجه الترمذی و غیره، و مرجع «أهل البیت» هؤلاء إلی «خدیجه»، لأن «الحسنین» من فاطمه و «فاطمه» بنتها، و علیّا نشأ فی بیت خدیجه و هو صغیر، ثم تزّوج بنتها بعدها، فظهر رجوع أهل البیت النبوی إلی خدیجه دون غیرها (1) .

حال که این منقبت در بیت فاطمه بیان گردید فراموش نگردد، که روزی همین بیت نعره ی جهوری ابن صهاک را در خود شنید که فرمان آتش در آنرا صادر گردانید!

و یسمعان صوت ابن صهاک حیث یقول: احرقوا الدار بمن فیها، و بباب دارها مسمار (2) .

ص: 87


1- 114. فتح الباری 138:7، ط. دارالمعرفه- بیروت مع اشراف عبدالعزیز بن عبدالله بن باز.
2- 115. المواهب اللدنیه بالمنح المحمّدیه- القسطلانی 409:3، الدرّه الثمینه فی تاریخ المدینه- ابن النجّار: 205، و فیه: «إنّ عائشه کانت تسمع صوت الوتر و المسمار یضرب فی بعض الدور المطنبه بمسجد النبی (ص)، فترسل الیهم ان لاتؤذوا رسول الله (ص) و ما عمل علی بن ابی طالب مصراعی داره إلّا بالمسمار توقّیا لذلک. و القسطلانی المتوفّی 923 ه هو الشارع لصحیح البخاری المسمّی ب «ارشاد الساری» و ابن النجّار المتوفّی سنه 643 ه هو الحافظ البارع، محدّث العراق مؤرّخ العصر، کان إماما ثقه، حجّه، مقرئا، مجوّدا، حلو المحاضره، کیّسا، متواضعا، من أعیان الحفّاظ الثقات مع الدّین والصیانه والنُسک والفهم وسعه الرّوایه- سیر أعلام النبلاء 131:23، رقم 98. الوافی بالوفیّات 9:5، رقم 1963. تذکره الحفّاظ 1428:4، رقم 1140.

آری بر روی باب بیت فاطمه مسماری قرار گرفته بود که روزی بخاطر رعایت مصالحی برآن نصب گردیده بود.

روزگاری گذشت که ساکنان آن بیت چشم فلک را بدرد، و ناله زار و حزین را از دل سنگ بیرون آورند.

و اکنون دانستی که سرّ آن مسمار در باب بیت فاطمه کی و در کجا و چگونه داستان غمش در قلب و سینه ی محزون شیعه کوبیده گردید...

سخن از تعمیر دیوار و حفظ کنز طفلان یتیم بود، و اکنون سخن از بیت فاطمه است، او که خود جلالتی بموازات جلالت خاتم، و سرّ مکنون عالم غیب و شهود بود.

اگر دیواری بدون نام و نشان مورد احترام قرار گرفت، از دیوار خانه ی صاحب نام مدینه، سفره دار ارامل و ایتام، و کاشف الکروب عن وجه رسول الله، که در میان خانه های اهل مدینه به قداستی دوصد چندان می درخشید، بمراتب باید بهتر و جانانه تر محافظت می گردید.

ص: 88

برتری بیت فاطمه بر روضه ی رسول الله

یکی از ویژگیهای مهم بیت فاطمه فضیلت او بر روضه ی رسول خدا می باشد، علمای مذهب این خصوصیت را برای بیت فاطمه بخوبی شناخته و بدان رهنمون گردیده اند، اسرار حقیقتی مکنون که تمامی صاحبان خرد و اندیشه با هزاران امید و آرزو به خفای آن سر مکنون دست توسل می گشایند.

از فضیلت و برتری بیت فاطمه بر تمامی بیوت انبیاء در مجامع سنّی ذکری بمیان آمد، اکنون به قسمتی از روایات امامیه در این زمینه اشاره می نمائیم:

1- عن معاویه بن وهب، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام هل قال رسول الله صلی الله علیه و آله ما بین بیتی و منبری روضه من ریاض الجنه؟

قال: نعم.

و قال: بیت علی و فاطمه علیهماالسلام ما بین البیت الذی فیه النبی صلی الله علیه و آله إلی الباب الذی یحاذی الزقاق إلی البقیع... (1) .

ترجمه: ابن وهب می گوید از امام صادق پرسیدم آیا رسول خدا چنین فرموده: که ما بین خانه و منبر من باغی از باغهای بهشت است؟ حضرت صادق فرمود: آری، و آنجا خانه ی علی و فاطمه می باشد، و حدّ آن چنین می باشد که از قبر پیامبر صلی الله علیه و آله تا درب محازی کوچه ای می باشد که به بقیع می رسد.

ص: 89


1- 116. الکافی: 555:4- 556، الوسائل 542:3.

2- عن جمیل بن دراج، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام الصلاه فی بیت فاطمه علیهاالسلام مثل الصلاه فی الروضه؟ قال: وأفضل. (1) .

ترجمه: جمیل می گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم، آیا نماز خواندن در بیت فاطمه مانند نماز خواندن در روضه ی رسول خدا می باشد؟ آن حضرت می فرمایند: آری، بلکه بالاتر است.

3- عن عبدالله بن رزین، قال: کنت مجاورا بالمدینه، مدینه الرسول صلی الله علیه و آله و کان ابوجعفر علیه السلام یجی ء فی کلّ یوم مع الزوال الی المسجد، فینزل فی الصحن و یصیر إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و یسلّم علیه و یرجع إلی بیت فاطمه فیخلع نعلیه و یقوم فیصلی... (2) .

ترجمه این روایت که نسبتا مفصل می باشد بدین قرار است:

عبدالله بن رزین می گوید: من در مدینه مجاور قبر رسول خدا بودم، امام هادی علیه السلام هر روز هنگام ظهر می آمد مسجد پیامبر وارد صحن می گردید، و سپس نزد رسول خدا می رفت و به آن حضرت سلام می داد و برمی گشت و به طرف بیت فاطمه حرکت می فرمود، و در آنجا کفشهای خود را از پا درمی آورد و به نماز می ایستاد و نماز می خواند،...

ابن رزین قصد می کند که یک روز که حضرت نعلین خود را از پا بیرون می آورند رفته رفته و خاک کف نعلین او را بردارد، در آن روز که او منتظر نشست، حضرت کفشهای خود را از پا بیرون نمی آورند، این کار را تکرار می کند، ولی نتیجه ای نمی گیرد، تا اینکه از حمامی که

ص: 90


1- 117. الوسائل 542:3 باب 59 احکام مسجد.
2- 118. الکافی 556:4، من لایحضره الفقیه 572:2، التهذیب 8:6.

حضرت برای استحمام به آنجا می رود سراغ می گیرد، به او می گویند: امروز حمام اختصاص به آن حضرت دارد و کسی حق ورود به حمام را دارا نمی باشد.

و ابن رزین به حمام می رود تا شاید بتواند کمی از خاک کف نعلین آن حضرت بردارد ولی باز می بیند که آن حضرت برخلاف تمامی عادات قبل خود، با مرکب وارد حمام گشته و طوری به رخت کن حمام وارد می شوند که نیازی به نعلین نداشته باشد، و ابن رزین متوجه می گردد که آن حضرت تمامی این اعمال غیر عادی را برای آن بجا می آورد تا او نتواند به مقصد و مراد خود نائل گردد.

کلمات الفقهاء در برتری بیت فاطمه

بر اساس مجموعه روایاتی که در برتری بیت فاطمه علیهاالسلام بر روضه ی نبوی وارد گردید، فقهاء نیز به تبع از این نصوص به برتری و فضل بیت فاطمه بر روضه ی نبوی فتوا داده اند.

شیخ طوسی در مصباح فضل و برتری نماز در بیت فاطمه را بیان نموده (1) .

مرحوم اردبیلی در مجمع الفائده والبرهان می فرماید: والصلاه فی بیت فاطمه افضل، و قد روی فی الکافی ان الصلاه فی بیتها افضل من الصلاه فی الروضه.

و فی روایه یونس بن یعقوب، قال: قلت: لأبی عبدالله علیه السلام: الصلاه

ص: 91


1- 119. مصباح المتهجد:710.

فی بیت فاطمه علیهاالسلام أفضل او فی الروضه؟ قال: فی بیت فاطمه. (1) .

مرحوم سبزواری در ذخیره نماز در بیت فاطمه را برتر دانسته و گفته است:

و فی روایه جمیل، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام الصلاه فی بیت فاطمه علیهاالسلام مثل الصلاه فی الروضه؟ قال: وأفضل. (2) .

و همچنین می فرماید: بنابر روایت وارده اقامت در مدینه افضل از اقامت در مکه می باشد، قال أبی الحسن علیه السلام المقام بامدینه أفضل عن المقام بمکه. (3) .

و فاضل هندی در کشف اللثام می گوید: ان الصلاه فی بیت فاطمه أفضل. (4) .

و مرحوم صاحب حدائق نیز به بیان ادله ی برتری و فضیلت صلاه در بیت فاطمه پرداخته و میگوید:

نماز در مسجد النبی برابر است با ده هزار نماز، و نماز خواندن در بیت فاطمه از آن برتری دارد.

الصلاه فی مسجد النبی تعدل بعشره آلاف صلاه، و عن یونس بن یعقوب، قلت لأبی عبدالله علیه السلام الصلاه فی بیت فاطمه مثل الصلاه فی الروضه؟ قال: وأفضل.

ص: 92


1- 120. مجمع الفائده والبرهان 430:7.
2- 121. ذخیره المعاد 708:3.
3- 122. ذخیره المعاد 284:2 و 707:3.
4- 123. کشف اللثام 383:1 و 275:6.

و عن جمیل بی دراج، قال: سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: قال رسول الله صلی الله علیه و آله ما بین منبری و بیوتی روضه من ریاض الحجنه و منبری علی ترعه من ترع الجنه، والصلاه فی مسجدی تعدل الف صلاه فیما سواه من المساجد إلا مسجد الحرام، قال جمیل: قلت له: بیوت النبی و بیت علی منها؟ قال نعم و أفضل. (1) .

و نظیر این کلمات در کتابهای فقهی دیگر بزرگان دینی بوضوح ملاحظه می گردد. (2) .

اکنون که سخن ما به اینجا منتهی گردید، مناسب دیگر لازم آمد تا اشاره ای به ماجرای باور نکردنی وقایع بیت فاطمه و تعمیر دیوار خانه ی او از زبان معمار تخریب گر آن واقعه داشته باشیم.

ص: 93


1- 124. الحدائق الناضره 417:17.
2- 125. جواهر الکلام 105:20، جامع المدارک 555:2.

اعتراف در هتک بیت فاطمه

از جمله معضلات اعتقادی و فکری وفاداران سقیفه، اعتراف خلیفه ی کجمدار به هجوم به بیت فاطمه می باشد، او بجرم نابخشودنی خود در واپسین روزهای حیات اعتراف و از عمل تخریبی خویش چنین بیزاری می جوید، که امروز یکی از مؤیدات بی حرمتی به بیت فاطمه محسوب می گردد.

کتاب الأموال

قال: حدّثنی سعید بی عفیر، عن علوان بن داود مولی ابن زرعه بی عمرو بی جریر، عن حمید بن عبدالرحمن بن حمید بن عوف، عن صالح بن کیسان عن حمید بن عبدالرحمن بن عوف، عن ابیه عبدالرحمن:

قال: دخلت علی ابی بکر اعوده فی مرضه الذی توفّی فیه، فسلمت علیه و قلت: ما اری بک باسا والحمدلله ولا تاس علی الدنیا، فوالله ان علمناک الا کنت صالحا مصلحا، فقال: اما انی لا آسی علی شی، الا علی ثلاث فعلتهم، وددت انی لم افعلهم، و ثلاث لم افعلهم وددت انی فعلتهم، و ثلاث وددت انی سالت رسول الله صلی الله علیه و آله عنهم. اما الثلاث التی

ص: 94

فعلتها: ووددت انی لم افعلها، فوددت انی لم اکن فعلت کذا و کذا لخله ذکرها. قال ابوعبید: «لاارید ذکرها» (1) .

و وددت انی یوم «سقیفه بنی ساعده» کنت قذفت الامر فی عنق احد الرجلین عمر او ابی عبیده (2) .

در این روایت از کتاب اموال که أبوعبید آنرا بخاطر مصالح خاص خود ناقص نقل نموده چنین آمده است که: ابوبکر در هنگام مرض موتش گفت: من از هیچ بر خودم هراسناک و بیمناک نمی باشم مگر بر سه چیز که باید آنها را انجام نمی دادم و سه چیز که باید آنها را انجام می دادم و سه چیز که باید حکم آنها را از رسول خدا می پرسیدم.

اما آن سه چیزی که آنها را نباید انجام می دادم: یکی این بود که کاش آن را انجام نمی دادم...

أبوعبید نمی خواهد آن کار را که خلیفه از انجام آن پشیمان گردیده ذکر نماید!!

دیگر اینکه دوست داشتم که در سقیفه امر خلافت را به عمر یا ابوعبیده وامی گذاشتم...

ص: 95


1- 126. تری ان قاسم بن سلام لایقدر علی ذکر قوله: «وددت انی لم اکشف بیت فاطمه و ترکته و ان اغلق علی الحرب) کما نبه علی ذلک معلق الکتاب.
2- 127. کتاب الأموال: ص 174، رقم 353، طبع دارالفکر للطباعه والنشر مع تعلیق محمّد خلیل هراس.

معجم طبرانی

... دخلت علی أبی بکر أبی قحافه أعوده فی مرضه الذی توفّی فیه فسلّمت علیه و سالته کیف أصبحت؟

فاستوی جالسا، فقلت: اصبحت بحمدالله بارئا.

فقال:...اما انی لا آسی علی شی ء الا علی ثلاث فعلتهن، وددت انی لم افعلهن و ثلاث لم افعلهن وددت انی فعلتهن، و ثلاث فعلتهن وددت انی سالت رسول الله صلی الله علیه و آله عنهن.

فاما الثلاث اللاتی وددت انی لم افعلهن، فوددت انی لم اکن کشفت بیت فاطمه و ترکته، و ان اغلق علی الحرب، و وددت انی یوم «سقیفه بنی ساعده» کنت قذفت الامر فی عنق احد الرجلین، ابی عبیده او عمر، فکان امیرالمومنین و کنت وزیرا، و وددت انی حیث کنت وجهت خالد بن الولید الی اهل الرده، اقمت بذی القصه، فان ظفر المسلمون ظفروا والا کنت ردا او مددا.

واما اللاتی وددت انی فعلتها فوددت انی یوم اتیت باالشفث اسیرا ضربت عنقه، فانه یخیل الی انه لایکون شر الا طار الیه، و وددت انی یوم اتیت «الفجاءه السلمی» لم اکن احرقه و قتلته سریحا او اطلقته نجیحا، و وددت انی حیث وجهت خالد بن الولید الی الشام و جهت عمر الی العراق فاکون قد بسطت یدی یمینی و شمالی فی سبیل الله عزوجل.

و اما الثلاث اللاتی وددت انی سالت رسول الله صلی الله علیه و آله عنهن فوددت انی کنت سالته فیمن هذا الامر؟ فلا ینازعه اهله، ووددت انی کنت سالته

ص: 96

هل للانصار فی هذا الأمر سبب؟ ووددت انی سالته عن العمه و بنت الاخ فان فی نفسی منها حاجه (1) .

چنانکه ملاحظه گردید در روایت کتاب اموال که از نظر تاریخ و اعتبار بر کتابهای دیگر مقدم است ابوعبید گفت من دوست ندارم کلام ابوبکر را ذکر نمایم! ولی در روایت طبرانی کلام ابوبکر ذکر گردیده.

از جمله سه کاری را که او از انجام آن پشیمان و اظهار نارضایتی نمود یکی هتک حرمت بیت فاطمه دختر پیامبر بود که گفت: کاش من بیت فاطمه را مورد تعرض قرار نداده و نسبت به آن بی احترامی ننموده و آنرا بزور نمی گشودم!...

ذیل «جمهره» محمّد بن السائب الکلبی

لمّا احتضر ابوبکر قال: ما آسی علی شی الا علی ثلاث فعلتها وددت انی ترکتها، و ثلاث ترکتها وددت انی فعلتها، و ثلاث وددت انی سالت رسول الله عنها.

اما الثلاث التی فعلتها وددت انی ترکتها، فوددت انی لم اکن فتشت بیت فاطمه و ذکر فی ذلک کلاما کثیرا... (2) .

ص: 97


1- 128. المعجم الکبیر: الطبرانی 62:1، رقم 43، الطبعه الثانیه، دار احیا التراث العربی. تاریخ الاسلام: الذهبی- عهد الخلفاء الراشدین: ص 117- 118، الطبعه الاولی، دار الکتاب العربی. تاریخ الطبری 215:3، الطبعه الثانیه، موسسه عزّالدین- بیروت. میزان الاعتدال 108:3، رقم 5763. لسان المیزان 706:4، رقم 5752 فی ترجمه «علوان بن داود» کتاب الاموال: أبوعبید: ص 174، طبعه دارالفکر للطباعه والنشر.
2- 129. جمهره النسب: ابی الکلبی، المتوفی سنه 204، مع تحقیق محمود فردوس العظم- دارالیقظه العربیه- سوریه- دمشق 94:2.

روایه الشیوطی فی «مسند فاطمه»

عن عبدالرحمن بن عوف: ان ابابکر الصدیق قال له فی مرض موته: انی لا آسی علی شی ء الا علی ثلاث فعلتهن، وددت انی لم افعلهن، و ثلاث لم افعلهن وددت انی فعلتهن، و ثلاث وددت انی سالت رسول الله صلی الله علیه و آله عنهن.

فاما التی فعلتها و وددت انی لم افعلها: وددت انی لم اکن اکشف بیت فاطمه و ترکته و ان اغلق علی الحرب، ووددت انی یوم «سقیفه بنی ساعده» کنت قذفت الامر فی عنق احد الرجلین، ابی عبیده بن الجراح او عمر...، ووددت انی کنت سالته عن میراث العمه و ابنه الاخت فان فی نفسی منها حاجه (ابوعبید فی کتاب الاموال، عق (1) ، خیثمه بن سلیمان الطرابلسی فی فضائل الصحابه، طب (2) ، کر، ص، و قال: انه حدیث حسن (3) .

و در روایت ذیل جمهره و مسند فاطمه از سیوطی نیز همان اعتراف ابی بکر است که در روایات سابق بیان گردید، ای کاش من بیت فاطمه را مورد بی حرمتی قرار نداده و آنرا بحال خود رها می نمودم.

ص: 98


1- 130. عق: «عقیلی».
2- 131. طب: الطبرانی فی المعجم الکبیر والصغیر.
3- 132. مسند فاطمه: السیوطی: ص 34- 35. الطبعه الاولی، مؤسسه الکتاب الثقافیه- بیروت.

تعمیر دیوار یتیم یا آتش در بیت

سخن از تعمیر دیوار یتیم و حفاظت از میراث بجای مانده پدر بود.

گفته شد که اگر آندو یتیم ویژگی خاصی غیر از صالح پدر نداشتند، اما فاطمه و فرزندان او که در اوج فضائل و مناقب مسکن گزیده، و در میان عرشیان بی مثل و مانند بودند.

کجا می توان مقایسه نمود تعمیر جدار و تخریب بیت را!؟

ترازوی مساوات این مقایسه هرگز برقرار نخواهد گشت، و این تنها وجدانهای بیدار می باشند که می توانند به قضاوتی صادقانه دست یابند، و دریابند که تفاوت ره تا بکجا است!

آیا ممکن است مصلحت اندیشیهای بی پایه و اساس مبتنی بر استحسان وفقه نوازلی اساس دینی را رقم زده، و چپاولگریهای یاغیانه را در چهره ی اصلاح موجه گرداند و به او صورت دینی بخشید؟

طائفه ای چنین می پندارند که خلافت سقیفه براساس مصالح مسلمانان انجام و مخالفین آن کسانی می باشند که غضب خدا و رسول را فراهم نموده اند.

آنها مصالح عموم مسلمانان را نادیده و با حزب سقیفه هماهنگ نگردیدند!!

اگر تندی و آزار علی بن ابی طالب و فاطمه و خانه ی او را تهدید نمود، مطابق دستور خدا و رضایت او بوده است، چرا که خشنودی

ص: 99

خلیفه موجب رضای رسول می باشد،! و ناراحتی و غضب فاطمه در مقابل خشنودی ابی بکر امری طبیعی و مطابق با صلاح و مصلحت مسلمانان بوده است. قاضی عبدالجبار صاحب کتاب «مغنی» یکی از کسانی می باشد که در کتاب خود معتقد گردیده که آزار و اذیت فاطمه و تهاجم به بیت او طعن بر خلیفه را ثابت نمی نماید، زیرا این عمل براساس مصالح و در صورت تنزل صغیره ای محسوب می گردد که قابل عفو و بخشش می باشد، او می نویسد:

و غایه ما یمکن ان یقال ان فعل عمر بن الخطاب من الذنوب الصغیره قابله للعفو، لان له ان یهدد من یمتنع عن البیعه (1) .

ترجمه: یعنی نهایت چیزی که در مورد فعل عمر می توان گفت، این است که عمل او جز گناهان صغیره می باشد که قابل عفو و بخشش می باشد، زیرا بر خلیفه واجب بود که ممتنعین و مخالفین خلافت ابی بکر را به امری سخت و طاقت فرسا تهدید نماید!!

طائفه ی دیگر بر این اعتقادند که خبر إحراق بیت فاطمه از جمله افتراآت شیعه در طعن بر شیخین می باشد، و هیچ وجه تصحیحی برای آن وجود ندارد، همانطوریکه در مورد فدک گفته شده جز بدنام

ص: 100


1- 133. المغنی: القاضی عبدالجبّار 1: 337، ط. مصر. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 272:16.

کردن صحابه هدف دیگری را دنبال نمی نمایند (1) .

در مقابل این دو دسته از اهل سنت، طائفه ی سومی نیز می باشد که وقایع آن ایام را در حدّ یک رخ داد تاریخی و یک واقعه ی بزرگ یاد نموده و نکات ناگفتنی آنرا با تلویح و اشاره بیان داشته اند، که در این رابطه به نمونه ای از آن اشاره می گردد.

برخلاف دو نظریه ی اول که بنابر عصبیت و عدم شناخت وقایع تاریخی قضیه هجوم به بیت را منکر بودند، نظریه ی سومی وجود دارد که اصل جریان مخالفت علی بن ابی طالب و صدیقه ی طاهره را در رویاروئی با حزب سقیفه را تثبیت و جریان هجوم به بیت آنها برای اخذ بیعت قطعی می گرداند.

سند معتبر این قضیه نصّ صریح ابن ابی شیبه می باشد که در صفحات بعد از نظر خواهد گذشت.

رجال سند روایت ابن أبی شیبه هگی از وثاقت بالائی برخوردار بوده، در حدی که وابستگان خلیفه هم در میان آنها بچشم می خورند، و از طرف دیگر تداول این خبر در کتب متعدد و معتبر حکایت از این دارد که این قضیه از قضایای کوچک و کم اهمیت تاریخ نبوده است که در آن بتواند تصرف نماید.

جمله ای که جریان تهدید ابتدائی را در مرحله دوم عینیت می بخشد دو مطلب قابل استناد می باشد:

ص: 101


1- 134. التمهید، شرح الموطا 161:8. نصیحه الشیعه: محمّد احتشام الدین مراد آبادی: ص 76، ملتان، مکتبه رشیدیه، صدیقیه پریس.

اول: جمله ی کتاب أنساب الاشراف از بلاذری و کتاب عقدالفرید می باشد: که در آنها آمده بود:

جاء عمر و معه فتیله، فتلقته فاطمه علی الباب، فقالت: یابن الخطاب، اتراک محرقا علی بابی؟

قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک!! (1) .

فاقبل بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار، فلقیه فاطمه، فقالت: یابن الخطاب، اجئت لتحرق دارنا؟ فقال نعم... (2) .

ترجمه: صدیقه ی طاهره وقتی عمر بن الخطاب را که سردسته ی مهاجمان به خانه را مشاهده نمود که با آتش هجوم می آورد به او گفت: ای پسر خطاب آیا می خواهی خانه را بر من به آتش کشانی؟

در جواب: گفت: آری، برای حفظ و نگهداری از دین پدرت اینکار لازمتر می باشد.

ظاهر این کلمات در این است که خلیفه در مرتبه ی اول تهدید به آتش نمود، و بر آن قسم یاد کرد، و چون اثری از آن حاصل نگردید، در مرتبه ی دوم به مورد قسم خود عمل نمود، و شاهد آن همین نصوص صریح می باشد.

مطلب دوم: تأکید بر فوریت بیعت و قسم خوردن خلیفه به آتش

ص: 102


1- 135. انساب الاشراف 586:1 ط دارالمعارف قاهره.
2- 136. العقدالفرید 13:5 ط دارالکتب العلمیه ط الثالثه.

زدن می باشد، براساس نصّ صریح بخاری و تقدم او بر همه ی کتب سنی، علی بن ابی طالب تا زمانی که فاطمه در حیات بود بیعت ننمود، (1) و بنابر همین روایت، مدت حیات فاطمه بعد از پیامبر شش ماه بوده است، و بدیهی است که تهدید خلیفه به آتش تأخیر بردار نبوده که به اختیار صورت بپذیرد، و دلیلی هم بر حنث خلیفه و کفاره ی قسم او موجود نمی باشد.

همانطوریکه برای مطالب این باب شواهد فراوان در مصادر امامیه دیده می باشد، باید دانست که این اعتقاد از جمله مسلمات اعتقادی بوده و شواهد و مدارک آن بیش از حدّ لازم می باشد.

طبری در کتاب «دلائل الامامه» در بیان این واقعه می نویسد:

عن ابی جعفر علیه السلام: «و ذلک الحطب عندنا نتوارثه» (2) .

یعنی از همان هیزمی که خانه را به آن سوزانیدند نزد ما موجود و آنرا به ارث می گذاریم.

و در کتاب «الغارات» از ابراهیم بن محمّد بن سعید الثقفی و «تلخیص الشافی» از محمّد بن الحسن الطوسی از امام جعفر بن

ص: 103


1- 137. روایت بخاری در کتاب مغازی: فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته، فلم تکلمه حتی توفیت، و عاشت بعد النبی سته اشهر. فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا، و لم یوذن بها ابابکر، و کان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه، فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس، فالتمس مصالحه ابی بکر و معبایعته، ولم یکن یبایع تلک الاشهر... صحیح البخاری کتاب المغازی باب غزوه خیبر 252:5 رقم 4240 - 4241.
2- 138. دلائل الامامه: ص 238، ط الغری.

محمّد الصادق علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: «والله ما بایع علی علیه السلام حتی رای الدخان قد دخل بیته» (1) .

بخدا قسم علی بن ابی طالب بیعت ننمود مگر آنوقت که دید دود وارد خانه گردید.

و در همین رابطه است سقط محسن بن علی و علت آن!؟ چنانکه در این رابطه گفته شده است:

ان عمر رفس فاطمه فاسقطت بمحسن (2) .

روایة ابن أبی شیبة

حدّثنا محمّد بن بشر، نا (3) عبیدالله بن عمر، حدّثنا زید بن اسلم، عن ابیه اسلم:

انه حین بویع لابی بکر بعد رسول الله صلی الله علیه و سلم کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و سلم فیشاورونها و یرتجعون فی امرهم.

فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتّی دخل علی فاطمه فقال: یا بنت رسول الله صلی الله علیه و سلم، والله ما احد احبّ الینا من ابیک

ص: 104


1- 139. تلخیص الشافی 76:3.
2- 140. سیر اعلام النبلاء 578:15. میزان الاعتدال 139:1، رقم 552. لسان المیزان 405:1، رقم 833. الرفسه: الصدمه بالرجل فی الصدر. القاموس 220:2.
3- 141. «نا» اختصار «حدّثنا» و «انا» «اخبرنا»، و فی حدیث السنّه تثبت السماع والقراءه من الشیخ خلافا للروایات «المعنعنه»، و له شرح فی محله.

و ما من احد احب الینا بعد ابیک منک، وایم الله ما ذاک بمانعی ان اجتمع هولاء النفر عندک ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت.

قال: فلمّا خرج عمر جاووها فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنی و قد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت، وایم الله لیمضین لماحلف علیه (1) .

ابن ابی شیبه و کتاب المصنف

طبقات ابن سعد 413:6. الجرح والتعدیل 160:5. التاریخ الصغیر 365:2. تاریخ بغداد

66:10. العبر 421:1. سیر اعلام النبلاء 122:11. تذکره الحفاظ 433-432:2. تهذیب

التهذیب 3:6، رقم 1. البدایه والنهایه 315:10. میزان الاعتدال 490:2، رقم 4549. شذرات

الذهب 2: 85. طبقات الحفاظ: ص 192، رقم 420.

ابوبکر، عبدالله بن محمد بن عثمان العبسی الکوفی، ابن ابی شیبه 235-159.

الامام العلم، سید الحفّاظ، و صاحب الکتب الکبار «المسند» و «المصنف» و «التفسیر» أخو الحافظ عثمان بن أبی شیبه،... هو من أقران احمد ابن حنبل، و اسحاق بن راهویه، و علی بن المدینی فی السنّ والمولد والحفظ و یحیی بن معین اسن منهم بسنوات.

قال احمد بن حنبل: ابوبکر صدوق، هو احب الی من اخیه عثمان.

و قال احمد بن عبدالله العجلی: کان ابوبکر ثقه حافظا للحدیث.

ص: 105


1- 142. المصنف: ابن ابی شیبه 432:7، رقم 37045.

و قال الذهبی: ابوبکر ممّن قفز القنطره و الیه المنتهی فی الثقه (1) .

و قال الخطیب: کان ابوبکر متقنا حافظا.

و قال الذهبی: و کان بحراً من بحور العلم و به یضرب المثل فی قوه الحفظ.

رواة الحدیث

1- محمّد بن بشر، هو ابن الفرافصه بن المختار العبدی، ابو عبدالله الکوفی (2) . المتوفی 203.

روی عنه علی بن المدینی و ابوبکر بن أبی شیبه، و اسحاق بن راهویه و آخرون، وروی عن اسماعیل بن ابی خالد و هشام بن عروه و عبیدالله بن عمر العمری و آخرون، کما فی «تهذیب الکمال» و «تهذیب التهذیب» هو من رجال الصحاح السته.

قال عثمان الدارمی عن ابن معین: ثقه.

قال الاجری عن ابی داود: هو احفظ من کان بالکوفه.

یعقوب بن شیبه و محمد بن سعد قالا: و کان ثقه کثیر الحدیث. و قال النسائی وابن قانع: ثقه.

ص: 106


1- 143. میزان الاعتدال 490:2، رقم 4549.
2- 144. تهذیب التهذیب 64:9، رقم 90. تاریخ ابن معین: ص 505. طبقات ابن سعد تذکره الحفاظ 322:1. الکاشف 22:3. طبقات الحافظ: ص 140. سیر اعلام النبلاء 265:9، رقم 74. شذرات الذهب 7:2.

قال عثمان بن ابی شیبه: محمد بن بشر، ثقه ثبت.

و قال الذهبی: الحافظ الامام الثبت ابوعبدااله العبدی.

فالرجل من الثقات المثبتین فلاکلام فی ذلک عند اهل السنه.

2- عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب العدوی المدنی احد الفقهاء السبعه، المتوفّی 147 (1) .

قال النسائی: ثقه ثبت.

قال ابو زرعه و ابوحاتم: ثقه.

قال عبدالله بن احمد عن ابن معین: عبیدالله عمر من الثقات.

قال ابن منجویه: کان فی سادات اهل المدینه و اشراف قریش فضلا و علما و عباده و شرفا و حفظا واتقانا.

و قال ابن معین: ثقه حافظ متفّق علیه.

قال الذهبی: الامام المجود.

و هو ممّن روی عنه جماعه منهم محمد بن بشر العبدی المذکور فی الروایه، و هو ایضا ممّن روی عن جماعه منهم زید بن اسلم کما فی «تهذیب الکمال» و «تهذیب التهذیب» فراجع.

و هو ممّا لا کلام فی وثاقته و امامته عند العامه.

ص: 107


1- 145. سیر اعلام النبلاء 304:6، رقم 129. تذکره الحفاظ 160:1- 161. تهذیب التهذیب 37:7 طبقات الحفاظ ص 70 الثقات: ابن حبان 143:3 مشاهیر علماء الامصار ص 132 طبقات خلیفه ابن خیاط ص 268 تاریخ البخاری 326:5 شذرات الذهب 219:1.

3- «زیدبن اسلم العدوی» ابو اسامه (1) ، کان من رجال الصحاح السته، المتوفی 136.

روی عن ابیه وابن عمر وابی هریره و عائشه و جابر و آخرین.

و عنه اولاده الثلاثه اسامه و عبدالله و عبدالرحمن و عبیدالله بن عمر و آخرون، و وثّقه احمد و النسائی و ابوزرعه وابو حاتم وابن خراش و محمّد بن سعد.

قال یعقوب بن ابی شیبه: ثقه من اهل الفقه، و کان عالما بتفسیر القرآن.

و قال الذهبی: الامام، الحجّه، القدوه (2) .

و قال ابن عبدالبر فی «التمهید شرح الموطا»: انّه عبد لال عمر بن الخطاب (3) .

4- «اسلم العدوی العمری» (4) ، المتوفی سنه 80.

ص: 108


1- 146. التاریخ الکبیر 278:3. المعرفه و التاریخ 675:1. الجرح والتعدیل 554:3. حیلیه الأولیا 221:3- 229. تهذیب التهذیب 341:3، رقم 728. سیر اعلام النبلاء 316:5، رقم 153. تذکره الحفاظ 132:1- 133. طبقات الحفاظ: ص 60، رقم 166. شذرات الذهب 194:1. تهذیب تاریخ ابن عساکر 442:5.
2- 147. سیر اعلام النبلاء 316:5، رقم 153.
3- 148. التمهید شرح الموطا 242:3.
4- 149. طبقات ابن سعد 10:5. تاریخ الکبیر 23:2. الجرح والتعدیل 306:2، رقم 1141. سیر اعلام النبلاء 98:4، رقم 31. تهذیب الاسماء واللغات: النووی 117:1. تهذیب التهذیب 233:1، رقم 501. تذکره الحفاظ 49:1. طبقات الحفاظ: ص 24. شذرات الذهب 88:1. اسد الغابه 77:1. العبر 91:1.

قیل ادرک زمن النبی صلی الله علیه و سلم، و کان من رجال الصحاح الستّه، روی عن ابی بکر و عمر و عثمان وابن عمر و معاذ بن جبل و حفصه و غیرهم، و عنه ابنه و القاسم و محمّد ونافع مولی أبی عمر و غیرهم.

قال العجلی: مدنی ثقه من کبار التابعین.

و قال ابوزرعه: ثقه (1) .

و قال یعقوب بن شیبه: کان ثقه.

و قال الذهبی: الفقیه الامام ابوزید العدوی العمری مولی عمر بن الخطاب.

و قال النووی: اتّفق الحفاظ علی توثیقه.

و تلاحظ: شدّه ولائه لعمربن الخطاب حتّی لقّب بالعمری.

ص: 109


1- 150. الجرح والتعدیل 306:2، رقم 1141.

روایه البلاذری فی الأنساب

المدائنی عن مسلمه بن محارب عن سلیمان التیمی و عن ابن عون.

ان ابابکر ارسل الی علی یرید البیعه فلم یبایع. فجا عمر و معه فتیله، فتلقته فاطمه علی الباب.

فقالت فاطمه: یابن الخطاب، اتراک محرقا علی بابی؟ قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک... (1) .

البلاذری و کتبه

أحمد بن یحیی بن جابر البغدادی (2) البلاذُری الکاتب صاحب «التاریخ الکبیر» جالس المتوکّل و له مدائح فی المأمون و غیره، توفّی بعد السبعین و مئتین.

و کان کاتباً بلیغاً شاعراً محسناً وسوس باخره لأنّه شرب البلاذُر للحفظ،

و قال الذهبی فی «تذکره الحفاظ»:

«بلاذری» أحمد بن یحیی، صاحب التاریخ المشهور، من طبقه أبی داود السجستانی حافظ اخباری علاّمه.

و قال فی کتابه «سیر أعلام النبلاء»: العلاّمه الأدیب المصنّف.

ص: 110


1- 151. انساب الاشراف 586:1، طبع دارالمعارف- القاهره.
2- 152. تذکره الحفاظ 892:3، رقم 860. سیر اعلام النبلا 162:3 رقم 96. البدایه والنهایه 7069:11 مختصر تاریخ دمشق 319:3 رقم 416. الوافی بالوفیات 240:8.

وإبن کثیر فی «البدایه والنهایه» قال ابن عساکر: کان أدیباً ظهرت له کتب جیاد.

والصفدی فی «الوافی بالوفیات»: کان عالما، فاضلا، شاعرا، راویه، نسابه، متقناً...، و له من الکتب: کتاب «البلدان الصغیر» کتاب «البلدان الکبیر» ولم یتم، کتاب «جمل نسب الأشراف» و هو کتابه المعروف المشهور بکتاب «الفتوح» کتاب «عهد اردشیر» و کان أحد النقله من الفارسی الی العربی.

فالبلاذری علی ما فی کتب التراجم والرجال کما ذکر: من الحفاظ المتقنین، و من الأدباء المصنّفین الذی ظهرت له کتب جیاد.

فعلی هذا الأخذ بقوله موافق للقواعد.

اهل سنت بلاذری را در کتب رجالی خود در مرتبه ی بالائی مورد مدح و تمجید قرار داده و نکته ی ضعفی که موهن به وثاقت و نقل او باشد دیده نشده است، از مجالست خلفائی همچون مأمون و متوکل برخوردار می باشد که شأن بسیار بالائی برای محدثین محسوب گردیده و آنرا از مرجحات اعتباری یک محدث بشمار آورده اند، ذهبی علم او را ستوده، وابن کثیر از ابن عساکر نقل نموده که بلاذری دارای کتب خوب می باشد.

ص: 111

ص: 112

ص: 113

مناقب فاطمه

مناقب فاطمه در حدیث سنت

1- محبوبترین انسانها در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله.

قال: «احب اهلی الی فاطمه» (1) . و فی روایه: «أحبّ الناس الی فاطمه» (2) . و کانت فاطمه اصغر بنات رسول الله واحبهنّ الیه.

محبوبترین شخص در نزد پیامبر فاطمه بود، و می فرمود: بیشتر از همه کس فاطمه را دوست دارم.

فاطمه کوچکترین دختران حضرت و محبوبترین آنها بود.

2- کینه ی «اُم أبیها» مختصّ به فاطمه بود.

ذکر الحافظ شمس الدین الذهبی: و کنیتها فیما بلغنا «اُمّ ابیها» (3) .

ذهبی می گوید: بنابر روایات وارد شده کنیه ی فاطمه «أم ابیها» می باشد.

ص: 114


1- 153. الترمذی (تحفه الاحوذی 370:10). المستدرک 155:3. مسند احمد 275:4. مجمع الزوائد 201:9. تهذیب الاسماء واللغات: النووی 26:1. سیر اعلام النبلاء 119:2. تهذیب التهذیب 440:12. جامع الاصول 125:9. حیله الاولیا 39:2. البدایه والنهایه 232:6.
2- 154. الترمذی (تحفه الاحوذی 370:10). المستدرک 155:3. مسند احمد 275:4. مجمع الزوائد 201:9. تهذیب الاسماء و اللغات: النووی 26:1. سیر اعلام النبلاء 119:2. تهذیب التهذیب 440:12. جامع الاصول 125:9. حیله الاولیا 39:2. البدایه والنهایه 232:6.
3- 155. تاریخ الاسلام: الذهبی- عهد الخلفاء الراشدین: ص 43. ذیل المذیل: الطبری: ص 499. المناقب: ابن المغازلی: ص 213، رقم 392. دُررالسمط فی خبر السَّبط: ابن الابار المتوفی 658: ص 77. العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین 286:8. سبل الهدی و الرشاد 37:12.

3- خانه ی فاطمه برتر از خانه ی انبیا می باشد.

أخرج ابن مردویه عن أنس بن مالک و بریده قال:

قرا رسول الله صلی الله علیه و آله هذه الایه (فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه) فقام الیه رجل فقال: ای بیوت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الأنبیاء، فقام الیه ابوبکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها بیت علی و فاطمه؟ قال: نعم من افاضلها (1) .

ابن مردویه از انس بن مالک و بریده ی اسلمی روایت نموده است که: نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله آیه ی «فی بیوت اذن الله...» را تلاوت فرمودند که می فرماید: در خانه هائی که خداوند اجازه فرمود که بلند مرتبه و رفیع گردیده شوند، و در آنها اسم خداوند برده شود.

شخصی بپا خاست و پرسید: ای پیامبر خدا این خانه ها چگونه خانه هائی بود و از آن چه کسانی می باشند؟

حضرت فرمود: این خانه ها از آن انبیا می باشند.

سپس ابوبکر برخاست و از آن حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره بخانه ی علی بن ابیطالب و فاطمه نمود.

حضرت فرمود: آری این خانه ازبرترین آن خانه ها می باشند.

4- بوی بهشت مختصّ به فاطمه می باشد.

فی قوله صلی الله علیه و آله: اذا اشتقت الی رائحه الجنه شممت ریح فاطمه. یا حمیراء،

ص: 115


1- 156. الدرّ المنثور 203:6. روح المعانی: الآلوسی 174:18، سوره النور، الآیه 36.

انّ فاطمه لیست کنساء الآدمیین (1) .

روزی عائشه به حضرت اعتراض نمود که فاطمه بزرگ شده است او را نبوید، حضرت به فرمود: ای حمیرا (کنیه ی عائشه) هر وقت مشتاق رائحه ی خوش بهشت می گردم فاطمه را می بویم، عائشه، فاطمه مانند زنان آدمی نمی باشد.

5- پیامبر اسلام پیش پای فاطمه قیام می فرمود و دست او را می بوسید.

اخرج الحاکم فی «المستدرک» عن عائشه، أنّها قالت:

ما رایت احدا کان اشبه کلاما و حدیثا برسول الله صلی الله علیه و آله من فاطمه، و کانت اذا دخلت علیه قام إلیها فقبّلها و رحبّ بها وأخذ بیدها فاجلسها فی مجلسه الخ (2) .

حاکم نیشابوری در مستدرک روایت کرده است که: عائشه می گفت: من هیچ کس را ندیدم که مانند پیامبر خدا صحبت نماید غیر از دخترش فاطمه، هر وقت بر او وارد می گردید، پیش پای او قیام می فرمود و او را می بوسید و خوش آمد می گفت، و سپس دست او را گرفته و در جای خودش می نشانید.

و فی روایه الطبرانی:

کانت اذا دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله رحبّ بها و قام الیها و قبّل یدها و أجلسها فی مجلسه (3) .

ص: 116


1- 157. المعجم الکبیر 401:22.
2- 158. المستدرک- الحاکم: 160:3.
3- 159. المعجم الاوسط: الطبرانی 58:5، رقم 4101.

و در روایت طبری آمده است که: زمانی که فاطمه بر پیامبر وارد می گردید حضرت قیام می فرمود و خوش آمد می گفت دستش را می بوسید و در جای خود او را می نشاند.

6- در میان زنان فاطمه سخت ترین مصیبتها را دیده است.

قال لها النبی صلی الله علیه و آله: یا بنیه، إنه لیس من نساء المسلمین امراه اعظم رزیه منک (1) .

روزی پیامبر به فاطمه فرمود: دخترم در میان زنان مسلمان کسی بیشتر از تو به مصیبت گرفتار نمی گردد.

7- فاطمه برترین انسانها بعد از رسول خدا می باشد.

عن عائشه انها قالت: ما رایت افضل من فاطمه غیر ابیها (2) .

عائشه روایت می کند که: من برتر و بلاتر از فاطمه را ندیدم جز پدر او رسول خدا.

8- صلوات فرستادن بر فاطمه صلوات بر رسول خدا می باشد.

اخرج السهیلی فی «روض الأنف» فی حدیث «ابی لُبابه» قول النبی صلی الله علیه و آله:

ان فاطمه بضعه منی فصلی الله علیه و علی فاطمه، فهذا حدیث یدلّ علی أنّ سبّها کفر، و ان من صلّی علیها فقد صلّی علی أبیها (3) .

ص: 117


1- 160. المعجم الکبیر 418:22، رقم 1031. المستدرک 156:3، و قال الذهبی: صحیح. مشکل الاثار 49:1- 50.
2- 161. المعجم الاوسط 349:3، رقم 2742. مجمع الزوائد 201:9.
3- 162. الروض الانف 328:6.

سهیلی حدیث ابولبابه را روایت می کند که پیامبر فرمود: فاطمه پاره ی تن من می باشد، پس صلوات خداوند بر پیامبر و بر فاطمه باد.

پس این حدیث دلالت دارد که هر کس فاطمه را سبّ نماید کافر می گردد، و هر کس بر او صلوات بفرستد همانا بر پدرش رسول خدا صلوات و درود فرستاده است.

9- علی و فاطمه محبوبترین مردان و زنان در نزد رسول خدا می باشند.

أخرج الترّمذی عن جمیع بن عمیر [التیمی]، قال:

دخلت مع عمّتی [علی] عائشه فسالت: ای الناس کان احب الی رسول الله صلی الله علیه و آله؟ قالت: فاطمه. فقیل: من الرجال؟ قالت: زوجها، إنّه کان ما علمت صوّاماً قوّاماً (1) .

ترمذی از جمیع بن عمیر روایت می کند که گفت با عمه ام وارد بر عائشه شدیم، از او پرسید محبوبترین افراد در نزد رسول خدا چه کسی بود؟

عائشه گفت: فاطمه.

گفته شده: از مردان چه کسی؟

گفت: محبوبترین مردان در نزد رسول خدا علی بن ابیطالب شوهر فاطمه بود، همانا می دانم که علی بن ابیطالب در روز روزه دار و شبانه در حال عبادت بود.

ص: 118


1- 163. الترمذی بلفظه: التحفه 375:10 و «الناس» فی الأصل «النساء». مشکاه المصابیح 3، 1735، رقم 6146.

10- و این روایت را حاکم نیشابوری نیز در مستدرک روایت و آنرا تصحیح نموده است. (1) .

و اخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه من حدیث بُریده، قال:

کان احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمه، و من الرجال علی (2) .

بریده روایت نمود که: از میان زنان محبوبترین شخص برسول خدا فاطمه و از مردان علی بن ابیطالب بود.

11- فاطمه اولین کسی می باشد که به رسول خدا ملحق می گردد.

و اخرج البخاری و مسلم و غیرهما عن فاطمه ان النبی صلی الله علیه و آله قال:

«ان جبریل کان یعارضنی القرآن کلّ سنه مره و انه عارضنی العام مرّتین، ولا اراه الا حضر اجلی، فانک اول اهل بیتی لحاقا بی فاتقی الله واصبری، فانه نعم السلف انا لک» (3) .

بخاری و مسلم و غیر آندو روایت نموده اند که: فاطمه علیهاالسلام روایت فرمود: پیامبر فرمود:

جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می نمود، و امسال دو مرتبه عرضه نمود، و این از آن جهت می باشد که اجل من نزدیک گردیده، و تو از اهل بیت من اولین کسی می باشی که بر من ملحق خواهی گشت، پس ای دخترم بخداوند توسل نما و صبر پیشه کن، همانا خداوند بهترین پناه تو می باشد.

ص: 119


1- 164. المستدرک 155:3.
2- 165. المستدرک 155:3. و من حدیثه أیضاً (الترمذی): التحفه 370:10- 371.
3- 166. کنز العمال 677:13- 678.

12- فاطمه سرور زنان مومنه می باشد.

وأخرج البخاری و مسلم و غیرهما عن فاطمه عنه صلی الله علیه و آله انه قال:

«یا فاطمه! ألا ترضین ان تکونی سیّده نساء المؤمنین» (1) .

بخاری و مسلم و غیر آندو روایت نموده اند که فاطمه روایت نمود: که رسول خدا فرمود: ای فاطمه آیا راضی نمی گردی که سرور زنان مومنه بوده باشی؟

13- فاطمه پاره ی تن رسول خدا می باشد.

وأخرج احمد والترمذی والحاکم فی «المستدرک» عن ابن الزبیر عنه صلی الله علیه و آله انه قال:

«انما فاطمه بضعه منّی، یؤذینی ما آذاها، و ینصبنی ما انصبها» (2) .

احمد حنبل و ترمذی و حاکم در مستدرک از عبدالله بن زبیر روایت نموده اند که: رسول خدا فرمود: فاطمه پاره ی تن من می باشد مرا آزار می دهد هر کس او را بیازارد، و مرا دشمن می دارد هر کس او را دشمن دارد.

14- فاطمه در میان اهل بیت محبوبترین شخص برسول خدا می باشد.

وأخرج الحاکم فی «المستدرک» عن اسامه بن زید عنه صلی الله علیه و آله انه قال:

«احب اهلی الی فاطمه» (3) .

ص: 120


1- 167. فتح الباری: البخاری 84:7، مسلم 126:2. المستدرک 158:3. طبقات ابن سعد (من حدیث عائشه عن فاطمه) 248:2- 248.
2- 168. (الترمذی): (التحفه 371:10). المستدرک 158:3. احمد 5:4.
3- 169. المستدرک: 155:1.

حاکم از اسامه بن زید روایت نموده است، که پیامبر فرمود: محبوبترین کسان من فاطمه می باشند.

15- منزلت زهراء در بهشت.

وأخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه عن عنه صلی الله علیه و آله انّه قال:

«إذا کان یوم القیامه نادی مناد من وراء الحجب: یاهل الجمع غضوا ابصارکم عن فاطمه بنت محمد حتی تمر» (1) .

حاکم در مستدرک روایت نموده که پیامبر فرمود: وقتی که روز قیامت برپا گردد منادی از پس پرده غیب صدا می زند، که اهل محشر چشم های خود را روی هم بگذارید زیرا فاطمه دختر پیامبر در حال عبور می باشد.

16- وأخرجه ابوبکر فی «الغیلانیات» من حدیث أبی أیوب، وابی هریره من حدیث عائشه (2) .

18- غضب فاطمه غضب رسول خدا می باشد.

وأخرج البخاری عن المسور عنه صلی الله علیه و آله انه قال:

«فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی» (3) .

بخاری روایت نموده است که پیامبر فرمود: فاطمه پاره ی تن

ص: 121


1- 170. المستدرک 153:3.
2- 171. نقله عن کنز العمال 106:12. الغیلانیات: ابی بکر الشافعی فی الرقمین 34209 و 34210، و رقم 34211.
3- 172. (البخاری): فتح الباری 48:7. البخاری فی علامات النبوه من حدیث طویل عن عائشه: 491:6. و اخرجه من وجه آخر فی اواخر المغازی 110:8- 111.

من است هر کس او را بیازارد مرا آزار داده است.

19- وأخرج احمد والحاکم فی «المستدرک» و صحّحه عن المسور ایضا عنه صلی الله علیه و آله:

«فاطمه بضعه منی یقبضنی ما یقبضها و یبسطنی ما یبسطها، و انّ الانساب تنقطع یوم القیامه غیر نسبی و سببی و صهری» (1) .

احمد حنبل در مسند و حاکم در مستدرک روایت نموده اند که پیامبر فرمود: فاطمه پاره ی تن من است غمگین می کند مرا هر کس او را غمگین نماید، و مسرور می گرداند مرا هر کس او را مسرور گرداند، همانا هر نسبی در روز قیامت منقطع می گردد مگر نسب وسبب من از طریق علی بن ابیطالب.

20- فاطمه سرور زنان بهشتی.

وأخرج البخاری عن عائشه انه صلی الله علیه و آله قال لفاطمه:

«أما ترضین ان تکونی سیّده نساء اهل الجنه» (2) .

پیامبر فرمود: ای فاطمه آیا راضی می گردی که سرور زنان بهشتی باشی؟

21- وأخرج الحاکم فی «المستدرک» عن حذیفه عنه صلی الله علیه و آله انه قال:

«نزل ملک من السماء فاستاذن الله ان یسلم علی فبشرنی ان فاطمه سیّده

ص: 122


1- 173. و هو فی المستدرک 158:3، و عند الطبرانی و البزار بروایاته فی مجمع الزوائد 203:7.
2- 174. البخاری: مناقب فاطمه 83:7. المستدرک 151:3.

نساء أهل الجنه» (1) .

و باز آن حضرت فرمود: ملکی از آسمان نازل گشت، و اجازه خواست تا بر من سلام رسانیده و بشارت داد مرا که فاطمه سرور زنان اهل بهشت می باشد.

22- وأخرجه الطبرانی من حدیث أبی هریره باسناد رجاله رجال الصحیح غیر محمّد بن مروان الذهلی وقد وثقه ابن حبّان (2) .

این حدیث را طبرانی هم در معجم روایت نموده و ابن حبان هم آنرا توثیق نموده است.

23- فاطمه سرور زنان دنیا و آخرت می باشد.

وأخرج الحاکم فی «المستدرک» عن عائشه انه صلی الله علیه و آله قال: لفاطمه:

«یا فاطمه! ألا ترضین ان تکونی سیده نساء العالمین؟ و سیّده نساء المؤمنین؟ و سیّده نساء هذه الامه؟!» (3) .

حاکم در مستدرک روایت نموده است که پیامبر به فاطمه فرمود: ای فاطمه آیا راضی می باشی که سرور زنان دنیا و آخرت، و سرور زنان مؤمنه، و سرور زنان این امت بوده باشی؟

25- فاطمه مصیبت کشیده ترین زنان مؤمنه می باشد.

وأخرج الطحاوی فی «مشکل الآثار» عن عائشه انّها کانت تقول:

ص: 123


1- 175. المستدرک 151:3.
2- 176. مجمع الزوائد 201:9.
3- 177. المستدرک 156:3، و قال الذهبی: «صحیح و هو عند (مسلم) من حدیث أطول: 127:2:2.

انّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال فی مرضه الذی قبض فیه لفاطمه:... یا بنیه، انه لیس من نساء المؤمنین امراه اعظم رزیه منک (1) .

طحاوی در مشکل الآثار روایت نموده است که پیامبر فرمود: دخترم در میان زنان مؤمنه تو از همه مصیبت بارتر می باشی.

26- وأخرج أبو یعلی الموصلی والطبرانی فی «الکبیر»، والحاکم فی «المستدرک» عنه صلی الله علیه و آله انه قال:

«یا فاطمه! ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک» (2) .

ابویعلی و طبرانی و حاکم در مستدرک روایت نموده اند که پیامبر فرمود: ای فاطمه، خداوند از غضب تو غضبناک و از رضایت تو راضی می گردد.

27- وأخرج الترمذی وأحمد وأبویعلی، و رجالهما رجال الصحیح، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

«الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنه، و فاطمه سیده نسائهم إلّا ماکان لمریم بنت عمران» (3) .

ترمذی و احمد و ابویعلی روایت نموده اند که پیامبر فرمود:

ص: 124


1- 178. مشکل الآثار 49:1- 50. جمع الجوامع- السیوطی 302:1، النسخه المصوره المصریه.
2- 179. مجمع الزوائد 203:9. المستدرک 154:3.
3- 180. عن مجمع الزوائد 201:9.

حسن و حسین سرور جوانان بهشت و فاطمه سرور زنان بهشتی می باشد.

28- وأخرج الطبرانی فی «الأوسط» و «الکبیر»، و رجال «الکبیر» رجال الصحیح عن ابن عباس، قال: قال رسول الله:

«سیّدات نساء أهل الجنه بعد مریم بنت عمران فاطمه و خدیجه و آسیه بنت مزاحم امراه فرعون» (1) .

طبرانی از ابن عباس روایت نموده است که پیامبر فرمود: سروران زنان بهشت بعد از مریم دختر عمران فاطمه و خدیجه و آسیه بنت مزاحم زن فرعون می باشند.

31- حسد عائشه از فاطمه علیهاالسلام.

وأخرج أحمد باسناد رجاله رجال الصحیح عن النعمان بن بشیر قال:

استاذن ابوبکر علی رسول الله صلی الله علیه و آله فسمع صوت عائشه [عالیا] و هی تقول:

والله لقد عرفت ان علیا و فاطمه أحب الیک منی و من أبی مرتین او ثلاثا، [فاستاذن أبوبکر فدخل] فاهوی الیها ابوبکر فقال: یا بنت فلانه! لا أسمعک ترفعین صوتک علی رسول الله (2) .

احمد روایت نمود: روزی ابوبکر اجازه خواست و بر رسول

ص: 125


1- 181. التحفه 272:10، أحمد 391:5، و قد ذکره الطحاوی فی مشکل الاثار 393:2، و هو فی کنز العمال بمختلف طرقه و روایاته: 112:12 - 113.
2- 182. عنه ایضا 201:9- 202، و هو عند (أحمد) بلفظه، عن النعمان بن بشیر 275:4، و عنه باطول 270:4- 271.

خدا وارد گردید در آن هنگام صدای عائشه بگوش رسید که خطاب به رسول خدا نموده و می گفت: من می دانم که تو علی و فاطمه را از من و پدرم بیشتر دوست می داری، در این هنگام ابوبکر اجازه خواست و وارد گردید و خود را بطرف عائشه پرتاب نمود، و به او گفت که ای دختر فلانه دیگر نشنوم که صدای خود را بر رسول خدا بلند نموده باشی.

32- وأخرج الطبرانی فی «الکبیر» باسناد رجاله رجال الصحیح عن ابی عباس، قال:

دخل رسول الله علی علی و فاطمه، و هما یضحکان فلما رایاه سکتا، فقال لهما النبی صلی الله علیه و آله: «ما لکما کنتما تضحکان، فلما رایتمانی سکتما؟» فبادرت فاطمه فقالت:

بابی انت یا رسول الله صلی الله علیه و آله!، قال هذا: انا أحب الی رسول الله منک، قلت: بلی أنا احب الی رسول الله منک. فتبسّم رسول الله و قال: «یا بنیه، لک رقه الولد، و علی اعز علی منک!» (1) .

روزی رسول خدا بر علی و فاطمه وارد گردید، آنها را در حالی مشاهده فرمود که خوشحالی و تبسم بر لب داشتند، تا پیامبر را دیدند ساکت گردیدند، حضرت به آنان فرمود: چه شد که از تبسم باز ماندید؟

فاطمه عرضه داشت: فدایت گردم، پدر جان علی می گفت: من محبوبتر در نزد پیامبر می باشم، و من هم به او می گفتم: که

ص: 126


1- 183. مجمع الزوائد: 201:9.

من محبوبتر می باشم.

حضرت از این کلام فاطمه تبسمی نمود، و سپس فرمود: دخترم تو فرزند من می باشی، و بر تو محبت فرزندی، و علی بر من عزیزتر می باشد.

34- ازدواج زهراء به امر خدا.

وأخرج الطبرانی باسناد رجاله ثقات عن ابن مسعود عنه صلی الله علیه و آله قال:

«ان امرنی ان ازوج فاطمه من علی» (1) .

طبرانی روایت نموده است که پیامبر فرمود: همانا خداوند مرا دستور داد تا فاطمه را به علی تزویج نمایم.

35- وأخرج الطبرانی باسناد رجال الصحیح عن ابن جریح قال: قال لی غیر واحد:

کانت فاطمه اصغر ولد رسول الله صلی الله علیه و آله وأحبهنّ الیه.

فاطمه کوچکترین دختران رسول خدا و در عین حال محبوبترین آنان در نزد او بود.

36- فاطمه و شباهتش به رسول خدا.

وأخرج الطبرانی فی «الأوسط» عن عائشه، قالت:

ما رایت احدا من خلق الله أشبه برسول الله دینا ولا جلسه ولا شیه من فاطمه، و کانت اذا دخل علیها رسول الله رحّبت به وقامت من مجلسها و قبّلت یده و اجلسته فی مجلسها، و کانت اذا دخلت علی رسول الله رحّب بها و قام

ص: 127


1- 184. المجمع 204:9. کنزالعمال رقم 37752 من حدیث أنس (عن الخطیب وابن عساکر).

الیها و قبّل یدها وأجلسها فی مجلسه (1) .

عائشه می گوید: من هیچ کس را از خلائق ندیدم، که مانند فاطمه از نظر نشستن و راه رفتن شبیه به رسول خدا بوده باشد، هر وقت رسول خدا بر او وارد می گردید زهراء به او خوش آمد گفته و در مقابل او می ایستاد، دستش را می بوسید و او را در جای خود می نشانید، و هر گاه که فاطمه بر او وارد می گردید آن حضرت در مقابلش قیام می فرمود، خوش آمد می گفت، دستش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند.

37- وأخرج الحاکم و قال: صحیح علی شرط الشیخین عن عائشه قالت: ما رأیت أحدا أشبه کلاما و حدیثاً من فاطمه برسول الله صلی الله علیه و آله، و کانت اذا دخلت علیه رحّب بها، و قام فأخذ بیدها فقبلها وأجلسها فی مجلسه (2) .

عائشه می گوید: من هیچ کس را مثل فاطمه ندیدم که مانند رسول خدا تکلم نماید و سخن بگوید، هر وقت بر او وارد می گردید، به او خوش آمد می گفت، در مقابل او ایستاده دستش را می گرفت و می بوسید، و او را در جای خود می نشاند.

و زاد الحاکم فی روایه اُخری:

و کانت اذا دخل علیها رسول الله صلی الله علیه و آله قامت الیه مستقبله و قبّلت یده: و قال: حدیث صحیح علی شرط الشیخین.

ص: 128


1- 185. المعجم الاوسط 58:5، رقم 4101.
2- 186. المستدرک 154:3، و وافقه الذهبی علی صحته. اخرجه أبو داود فی الأدب، باب ما جاء فی القیام برقم 5217. والترمذی فی المناقب برقم 3871. الاستیعاب 366:4.

و حاکم با اضافه ای این چنین روایت می کند: وقتی پیامبر بر فاطمه وارد می گردید فاطمه از جا برخاسته به استقبال پیامبر رفته و دست او را می بوسید.

39- وأخرج الحاکم فی «المستدرک»، و قال: رواه هذا الحدیث عن آخرهم فی «الصحیح»، عن عمر بن الخطاب، انّ النبی صلی الله علیه و آله قال لفاطمه: «فداک ابی و امی» (1) .

حاکم نیشابوری از عمر بن خطاب روایت می کند که پیامبر به دخترش فاطمه فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد.

و در خاتمه پس از عجز و ناتوانی از درک مقامات آن مظلومه ی عالم چنین عرضه می داریم:

ای دختر رسول خدا، تمامی پدر و مادرهای هستی، فدای تو گردد، که جانسوز حکایت وداع خویش را، در وصیّتی شکسته در گلو، با نگاهی پر از درد و اشکی پر از آه، در جمله ی «غسلنی باللیل، کفنی باللیل دفنی باللیل ولا تعلم احدا» بپایان رساندی، و بیان نمودی که تا سپیده دم قیامت مخفیه القبر و مجهوله القدر، و سرّ مستودع عالم غیب و شهود بوده باشی.

ص: 129


1- 187. المستدرک 151:3- 164.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109