مصباح الشریعه

مشخصات کتاب

سرشناسه : جعفربن محمد (ع)، امام ششم 83 - 148ق. عنوان قراردادی : مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه. فارسی .شرح عنوان و نام پدیدآور : متن کامل و ترجمه مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه : رهنمودهای امام صادق علیه السلام یکصد موضوع عرفانی ، عبادی ، اخلاقی و اجتماعی / مترجم عباس عزیزی مشخصات نشر : قم صلاه 1381. مشخصات ظاهری : 302 ص. شابک : 13500 ریال ؛ 18000 ریال چاپ دوم 964-7436-27-0 : ؛ 20000 ریال (چاپ سوم) ؛ 32000 ریال (چاپ چهارم) یادداشت : فارسی - عربی. یادداشت : چاپ دوم 1383. یادداشت : چاپ سوم: 1385. یادداشت : چاپ چهارم: 1386. یادداشت : عنوان روی جلد: ترجمه مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه یکصد موضوع عرفانی، اخلاقی، عبادی و اجتماعی منسوب به حضرت امام صادق علیه السلام. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس. عنوان روی جلد : ترجمه مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه یکصد موضوع عرفانی، اخلاقی، عبادی و اجتماعی منسوب به حضرت امام صادق علیه السلام. عنوان دیگر : رهنمودهای امام صادق علیه السلام یکصد موضوع عرفانی ، عبادی ، اخلاقی و اجتماعی. موضوع : احادیث اخلاقی -- قرن 2 ق. موضوع : اخلاق اسلامی -- متون قدیمی تا قرن 14 موضوع : عرفان -- متون قدیمی تا قرن 14 شناسه افزوده : عزیزی عباس 1342 - مترجم رده بندی کنگره : BP248 ‮ /ج 7م 6041 1381 ‮ رده بندی دیویی : 297/61 شماره کتابشناسی ملی : م 81-37727

مقدّمه

سپاس وستایش خدای را که انسان را بیافرید ، و وی را برترین آفریده خود خواند ، و برای هدایت او ، قرآن و امامان معصوم علیهم السّلام را فرستاد .

از آن جا که قرآن کریم کامل ترین کتاب

آسمانی وامامان معصوم علیهم السّلام پاک ترین وکامل ترین انسان ها هستند ، بر انسان است که برای دست یابی به سعادت دنیا وآخرت گام در راه آنان نهد وچگونگی زیستن ومردن را بیاموزد وفضایل اخلاقی را بشناسد وخود را به این صفات بیاراید ورذایل اخلاقی را بشناسد واز آن ها دوری کند . برای رسیدن به این خواسته ، باید به توصیه های قرآن کریم وائمه معصوم علیهم السّلام عمل نماید .

خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید :

(الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئک الّذین هدیهم اللّه واولئک هم اولوا الالباب (1) ، کسانی که سخنان را می شنوند واز نیکوترین آن ها پیروی می کنند ، آنان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده وآنان خردمندانند . )

هم چنین امام باقر (ع ) در حدیثی می فرماید : (انّ حدیثنا یحیی القلوب ، بدون تردید گفتار وحدیث ما دل ها را زنده می کند) .

در حدیثی دیگر ، حضرت امام رضا (ع ) می فرماید : (اگر مردم با سخنان حکیمانه وگفتار شیوه ای ما آشنا شوند ، از ما پیروی خواهند کرد . )

بنابراین دست یابی به کمال از طریق این دو گوهر گران بها میسّر خواهد شد واین دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند .

کتابی که پیش رو دارید ، بدون تردید از بهترین وجامع ترین کتب شیعه است که از مضامین بلند وپرمحتوا برخوردار ومطالب ورهنمودهای ارزشمند آن از حوزه وحی نشاءت گرفته است ومی تواند راه گشای انسان وچراغ هدایت او وبهترین زاد وتوشه برای دنیا وآخرت ، و وسیله ای برای سیر سالک وعارف به سوی

معبود باشد .

این کتاب همواره مورد توجه بسیاری از بزرگان وعالمان دین بوده وآنان ضمن توصیه به انجام دستورات آن ، خود نیز عامل به آن بوده اند .

عده ای از بزرگان وپرچم داران تشیع ، نظریه های درباره این کتاب عرضه کرده اند که در آن نهایت آن را پذیرفته وعمل به آن را مایه قرب الهی دانسته اند ، چرا که غالب آن چه در این کتاب آم ده با بیان شریعت مطابقت دارد . در این جا توجه شما را به نظریات چند تن از این بزرگان جلب می کنیم :

سید جلیل القدر وعلامه زاهد وصاحب مقامات وکرامات ، علی بن طاووس (ره ) در فصل هفتم از باب ششم کتاب پرقیمت اءمان الا حضار فرموده است : (مسافر با خود کتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقه بردارد ، زیرا که آن کتابی است لطیف وشریف ، که راه ورسم سیر و سلوک به سوی خدا را برای سالکان معرفی می کند وروش اقبال وروی آوردن به خدا را به انسان یاد می دهد . )

یکی از بزرگان که این کتاب را قبول داشته وبه خود تردید راه نداده ، عالم ربانی وفقیه بزرگوار ، شهید ثانی است که اخبار آن را از حضرت صادق (ع ) دانسته است .

از دیگر علما که به این کتاب پرقیمت به دیده احترام نگریسته ، محقّق بزرگ ومحدّث عظیم القدر وعارف جلیل ، مرحوم ملامحسن فیض کاشانی (ره ) است که آن را معتبر دانسته ودر این مورد شک وشبهه ای ندارد . وی در کتاب محجه البیضاء به بعضی نکات مصباح الشریعه اشاره نموده است

.

عالم ربانی علاّمه ملاّمهدی نراقی (ره ) از دیگر کسانی است که کتاب مصباح الشریعه را معتبر می داند وبه نکات اخلاقی آن در کتاب جامع السعادات اشاره کرده است .

مرجع بزرگ تشیع ، حضرت امام خمینی (ره ) در کتاب اسرار الصلوه وآداب الصلوه خود ، به نکات عبادی آن اشاره نموده است .

مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (ره ) در کتاب اسرار الصلوه خود احادیثی از مصباح الشریعه بیان فرموده است .

علاّمه بزرگوار محمد باقر مجلسی (ره ) قریب به اتفاق مطالب مصباح الشریعه را در کتاب بحار الانوار ، نقل فرموده است .

محقق معاصر وبزرگوار ، محمدی ری شهری ، در کتاب میزان الحکمه به بعضی احادیث مصباح الشریعه اشاره نموده واز آن مطالبی نقل می کند .

بنابراین ، کتاب حاضر مورد اعتماد اکثر بزرگان تشیع است وبه طور مسلّم مطالب آن از مرکز وحی الهام گرفته ومضامین عالی وپر ارج آن می تواند راهنمای ره جویان باشد .

تا به حال بر این کتاب ارزشمند چندین ترجمه وشرح نوشته شده است که شرح فارسی عبدالرزاق گیلانی ، وشرح جامع (دوازده جلدی ) شیخ حسین انصاری از آن جمله است . امّا با توجه به نیاز جامعه ، خصوصا نسل جوان وبرای آشنایی این قشر با معارف الهی ، بر آن شدم تا این مجموعه را با ترجمه روان ومختصر ، با کمک وهمیاری برادر ارجمند ، حجه الاسلام سیّد حسین اسلامی ، تقدیم علاقه مندان کنم .

این کتاب مشتمل بر یکصد باب در مباحث عرفانی ، عبادی اخلاقی ، اجتماعی ، بهداشتی و . . . است که عمل به

دستورات آن می تواند انسان را در تمامی مراحل زندگی راهنما باشد .

به این امید که این مجموعه مورد قبول حضرت حقّ جلّ جلاله وامام صادق (ع ) واقع شود .

عباس عزیزی اراکی

حوزه علمیه قم

شعبان المعظم 1419 آذرماه 1377

بیان

الباب الاوّل : (فی البیان )

قال الصّادق علیه السّلام :

نجوی العارفین تدور علی ثلاثه اصول : الخوف ، والرّجاء ، والحبّ .

فالخوف فرع العلم ، والرّجاء فرع الیقین ، والحبّ فرع المعرفه . فدلیل الخوف الهرب ، ودلیل الرّجاء الطّلب ، ودلیل الحبّ ایثار المحبوب علی ما سواه .

فاذا تحقّق العلم فی الصّدر خاف ، واذا صحّ الخوف هرب ، واذا هرب نجا ، واذا اشرق نور الیقین فی القلب شاهد الفضل ، واذا تمکّن منه رجا ، واذا وجد حلاوه الرّجاء طلب ، واذا وفّق للطّلب وجد .

واذا تجلّی ضیاء المعرفه فی الفؤ اد هاج ریح المحبّه ، واذا هاج ریح المحبّه اشتاءنس فی ظلال المحبوب وآثر المحبوب علی ما سواه ، وباشر اوامره واجتنب نواهیه [واختارهما علی کلّ شی ء غیر هما] . و اذا استقام علی بساط الانس بالمحبوب مع اداء اوامره واجتناب نواهیه وصل الی روح المناجاه [والقرب ] .

ومثال هذه الاصول الثّلاثه : کالحرم والمسجد والکعبه . فمن دخل الحرم امن من الخلق ، ومن دخل المسجد امنت جوارحه ان یستعملها فی المعصیه ، ومن دخل الکعبه امن قلبه من ان یشغله بغیر ذکر اللّه تعالی .

فانظر ایّها المؤ من ! فان کانت حالتک حاله ترضاها لحلول الموت فاشکر اللّه تعالی علی توفیقه وعصمته ، وان تکن الاخری فانتقل عنها بصحّه العزیمه واندم علی ما قد سلف من عمرک فی الغفله

، واستعن باللّه تعالی علی تطهیر الظّاهر من الذّنوب وتنظیف الباطن من العیوب ، واقطع رباط الغفله عن قلبک واطف نار الشّهوه من نفسک .

باب یکم : (بیان )

(اصل حالات عارفان ونتایج عملی آن )

امام صادق (ع ) فرمود :

نجوای عارفان همواره بر سه اصل استوار است :

1 بیم ؛

2 امید؛

3 حبّ؛

بیم شاخه علم است وامید شاخه یقین است ، وحبّ شاخه معرفت وعرفان .

نشان بیم گریختن است ونشان امید طلب است ، ونشان حبّ ، آن است که در ایثار آنچه را که دوست دارد دریغ نورزد .

پس چون علم در سینه مؤ من تحقق یابد ، ترس پدید آید وچون خوف ، درست آید ، گریز از غیر خدا پیش آید وچون کسی بگریزد ، نجات یابد وچون نور یقین بر قلب تابیدن گیرد ، فضل الهی مشاهده شود وچون یقین در او رسوخ کند ، امید پدید آید وچون شیرینی امید بچشد ، در طلب آن شود .

چون به طلب برخیزد ، گم شده خویش را بیابد وچون نور معرفت تجلّی یابد ، نسیم محبّت وعشق در قلب وزیدن گیرد وچون نسیم محبّت وزیدن گرفت ، وانسان در سایه محبوب انس یابد واو را بر ماسوایش ترجیح دهد وبه اوامرش مبادرت واز نواهی اش اجتناب ورزد وآن دو را بر هر چیزی مقدّم بدارد . هر گاه با رعایت اوامر ونواهی محبوب بر خوان انس او نشیند ، به روح مناجات قربش واصل خواهد گشت .

این اصول سه گانه مانند ، حرم ، مسجد وکعبه است که اگر کسی داخل حرم شود ، از خلق ایمنی یابد وچون داخل در مسجد شود

وبر اندام او از آلودگی به گناه ایمن باشد واگر داخل کعبه شود ، قلبش از اشتغال به چیزی جز ذکر خدای تعالی در امان ماند .

پس ای مؤ من ! چنانچه در حالی هستی که اگر در آن حالت بمیری ، با رضایت خاطر خواهی مرد ، بر توفیق وحفظ الهی شاکر باش ؛ واگر چنین نیستی ، خویش را به حالتی نیک ودرست انتقال ده وبر عمری که در غفلت گذرانده ای پشیمان شو ودر تطهیر ظاهرت از گناهان وپالایش باطنت از عیوب وکاستی ها از خدای تعالی مدد بجوی وقلبت را از دام غفلت برهان وآتش شهوت را در خرمن نفست خاموش نما .

احکام

الباب الثّانی : (فی الاحکام )

قال الصادق علیه السّلام :

اعراب القلوب اربعه انواع ، رفع وفتح وخفض ووقف .

فرفع القلب فی ذکر اللّه تعالی ، وفتح القلب فی الرّضا عن اللّه تعالی ، وخفض القلب فی الاشتغال بغیر اللّه ، ووقف القلب فی الغفله عن اللّه تعالی .

الاتری انّ العبد اذا ذکر اللّه بالتّعظیم خالصا ارتفع کلّ حجاب کان بینه وبین اللّه تعالی من قبل ذلک ، واذا انقاد القلب لمورد قضاء اللّه تعالی بشرط الرّضا عنه کیف [لا] ینفتح [القلب ] بالسّرور والرّوح والرّاحه ، واذا اشتغل قلبه بشی ء من اسباب الدّنیا ، کیف تجده اذا ذکر اللّه بعد ذلک منخفضا مظلما کبیت خراب خاو لیس فیها عماره ولا مؤ نس ، واذا غفل عن ذکر اللّه تعالی کیف تراه بعد ذلک موقوفا محجوبا قد قسی واظلم منذ فارق نور التّعظیم ؟

فعلامه الرّفع ثلاثه اشیاء : وجود الموافقه ، وفقد المخالفه ، ودوام الشّوق .

وعلامه الفتح

ثلاثه اشیاء : التّوکّل ، والصّدق ، والیقین .

وعلامه الخفض ثلاثه اشیاء : العجب ، والرّیاء ، والحرص .

وعلامه الوقف ثلاثه اشیاء : زوال حلاوه الطّاعه ، وعدم مراره المعصیه ، والتباس علم الحلال بالحرام .

باب دوم : (احکام )

(حالات قلب )

امام صادق (ع ) فرمود :

دل ها چهار اعراب (حالت ) دارند : رفع (اوج وبلندی ) ، فتح (فراز) ، جرّ (سقوط وپستی ) ووقف (ایستایی واز کار ماندن ) .

پس رفع (اوج ) آن در یاد خدا بودن وفتح (فراز) آن خشنودی از خدا وتسلیم اراده او بودن وجرّ (سقوط وپستی ) آن در توجه به غیر خدا وتباه کردن عمر در هوس های دنیایی ووقف (ایستادن از کار ماندن ) آن وحرمان از نعمت های دنیا وآخرت ، در غفلت از حضرت احدیّت است . آیا نمی بینی پس از آن که بنده ای خالصانه وبه بزرگی ، خدا را یاد کند وبه ذکر او مشغول شود ، هر حجابی میان او وحضرتش برداشته می شود ؟

چون بنده ای تن به قضای الهی می سپارد وبه خواسته او راضی باشد ، به تحقیق که دل او به شادی وسرور گشایش یابد ودرهای آسایش وآرامش بر او گشایش یابد ودرهای آسایش وآرامش بر او گشوده شود . وچون (پس از دل مشغولی به امور دنیایی ) به ذکر احدیّت بپردازد ، تاریکی دل را در روزهای غفلت از حضرت احدیّت ، عیان بیند ، گویی که خانه ای تاریک ، ویران وبدون مونس بوده است ، چرا که غفلت از یاد حق ، دل را می میراند وتاریک می کند .

وچون پس

از دوام ذکر ویاد خداوند از او غفلت ورزد ، وقف پذیرفته (متوقّف شده ) ومحجوب از عنایات الهی گشته وقلبش قساوت یافته واز زمانی که از نور تعظیم الهی دوری جسته ، دلش به تاریکی گراییده است .

علامت رفع (بلندی ) قلب سه چیز است : همراهی با فرمان الهی ، عدم مخالفت با آن واشتیاق دایم در بندگی وپیروی از فرمان خداوند .

نشانه فتح قلب سه چیز است : توکل بر خداوند ، راست گویی ، ویقین به تمام آنچه پیامبران آن را برای هدایت انسان ها آورده اند .

علامت جرّ (پستی ) سه چیز است : خودپسندی ، ریا وآزمندی .

وقف (ایستایی ) را نیز سه علامت است : از میان رفتن طعم بندگی ، درنیافتن تلخی گناه ورعایت نکردن حلال وحرام در خوراک ، وپوشاک و . . .

رعایت

الباب الثّالث : (فی الرّعایه )

قال الصّادق علیه السّلام :

من رعی قلبه عن الغفله ونفسه عن الشهّوه وعقله عن الجهل فقد دخل فی دیوان المنتبهین .

ثمّ من رعی علمه عن الهوی ودینه عن البدعه وماله عن الحرام ، فهو من جمله الصّالحین .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : [طلب ] العلم فریضه علی کلّ مسلم ومسلمه ؛ وهو علم الانفس . فیجب ان تکون نفس المؤ من علی کلّ حال فی شکر او عذر . علی معنی ، ان قبل ففضل وان ردّ فعدل . وتطالع الحرکات فی الطّاعات بالتّوفیق وتطالع السّکون عن المعاصی بالعصمه . وقوام ذلک کلّه بالافتقار الی اللّه تعالی والاضطرار الیه ، والخشوع والخضوع ، ومفاتحها الانابه الی اللّه تعالی مع قصر الامل [بدوام ذکر الموت

] ، وعیان الوقوف بین یدی الجبّار ، لانّ ذلک راحه من الحبس ونجاه من العدوّ . وسلامه النّفس والاخلاص فی الطّاعات بالتّوفیق ، واصل ذلک ان یردّ العمر الی یوم واحد .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : الدّنیا ساعه فاجعلها طاعه . وباب ذلک کلّه ملازمه الخلوه بمداومه الفکر ، وسبب الخلوه القناعه وترک الفضول من المعاش ، وسبب الفکره الفراغ ، وعماد الفراغ الزّهد ، وتمام الزّهد التّقوی ، وباب التّقوی الخشیه ، ودلیل الخشیه التّعظیم للّه تعالی والتّمسک بتخلیص طاعته واوامره ، [والخوف ] والحذر مع الوقوف عن محارمه ، ودلیلها العلم .

قال اللّه عزّ وجلّ (انّما یخشی اللّه من عباده العلماء)(2) .

باب سوم : : (رعایت )

امام صادق (ع ) فرمود :

کسی که قلب خویش را از غفلت ، ونفس خود را از شهوات ، وخرد خود را از جهل ونادانی باز دارد ، نامش در دیوان آگاهان ثبت شود . کسی که علم خویش را از هوی وهوس ، دینش را از بدعت ومالش را از حرام حفظ کند ، از صالحان است .

پیامبر خدا (ص ) فرمود : (کسب دانش بر هر مرد وزن مسلمان واجب است ) واین دانش ، دانش انفس وشناختن خطرهایی است که آن را تهدید می کند .

پس بر نفس مؤ من لازم است که در هر حالی بر نعمت های خداوند شاکر باشد وبر اعمال از دست رفته عذر خواهد . به این معنا که اگر عمل ، مقبول درگاه حق افتاد ، لطف الهی است واگر مردود شود عدل است وبندگی . مبادا خود را از فریب ونیرنگ شیطان در

امان بیند وبه سبب این غفلت از رحمت وتوفیق الهی محروم شود ، یا مستوجب خشم حضرت حق گردد ونیل به بندگی را در توفیق الهی جست وجو کند وخودداری از گناهان را در خویشتن داری ؛ چرا که جز به توفیق الهی واظهار عجز به درگاه او چنین توفیق حاصل نمی شود . وکلید تمامی این عنایات ، پشیمانی وانابه ، به درگاه خداوند تعالی ، کوتاه کردن آرزوها ، یاد مرگ وخویشتن را در محضر خدای جبار دیدن است ، چه این که حالات یاد شده سبب رهایی از زندان دنیا ورستن از دام دشمن وسلامتی نفس وسبب اخلاص در عبادات باشد ومایه توفیق است واساس دست یابی به این کلید آن است که تمام عمر را یک روز به حساب آورد .

رسول خدا (ص ) فرموده است : (دنیا ساعتی بیش نیست ، پس آن را در طاعت سپری کن ) . ورسیدن به این امر ، در خلوت گزیدن وپیوسته اندیشیدن است ، وسبب خلوت ، قناعت واز زیاده طلبی دوری جستن است ، وسبب فکر ، فراغت خاطر از دنیا خواهی است ، وستون فراغت خاطر ، زهد است ، ومتمم زهد ، تقواست ، ودر تقوا ، خشیت است ، ونشان خشیت ، بزرگ داشتن خدای تعالی است وپای بندی به طاعت خالصانه از فرمان او وترس تواءم با پرهیز از ارتکاب محارم است ونشان آن ، علم است که خدای عزّ وجلّ فرمود : (به تحقیق که عالمان از خداوند می ترسند) .

نیّت

الباب الرّابع : (فی النّیّه )

قال الصّادق علیه السّلام :

صاحب النّیّه الصّادقه صاحب القلب السّلیم

. لانّ سلامه القلب من هواجس المحذورات ، تخلّص النّیّه للّه تعالی فی الامور کلّها .

قال اللّه تعالی : (یوم لا ینفع مال ولا بنون الاّ من اتی اللّه بقلب سلیم ) . (3)

وقال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : نیّه المؤ من خیر من عمله . وقال : [انّما] الاعمال بالنّیّات ، ولکلّ امری مانوی .

ولابدّ للعبد من خالص النّیّه فی کلّ حرکه وسکون ، اذ لو لم یکن بهذا المعنی یکون غافلا ، والغافلون قد وصفهم اللّه تعالی بقوله : (ان هم الاّ کالانعام بل هم اضلّ سبیلا [واولئک هم الغافلون ]) . (4)

ثمّ النّیّه تبدو من القلب علی قدر صفاء المعرفه ، وتختلف علی حسب اختلاف الاوقاف فی معنی قوّته وضعفه . وصاحب النّیّه الخالصه نفسه وهواه معه مقهورتان تحت سلطان تعظیم اللّه تعالی ، والحیاء منه وهو من طبعه وشهوته ومنیته نفسه منه فی تعب والنّاس منه فی راحه .

باب چهارم : (نیّت )

امام صادق (ع ) فرمود :

کسی که دارای نیّتی صادق باشد ، دارای قلب سلیم است ؛ زیرا سلامت وپاکی قلب از خیالات باطل ، نیّت را در همه امور برای رضای خدای تبارک وتعالی خالص می گرداند .

خداوند تبارک وتعالی می فرماید :

(روزی که نه مال ونه فرزندی سودی نرساند ، مگر کسی که با قلبی سلیم به محضر خدا آمده باشد) .

پیامبر اکرم (ص ) فرمود : نیّت مؤ من ، از عمل او نیک تر است .

ونیز فرمود : ارزش اعمال ، به نیّت هاست وهر کسی را همان دهند که در نیّت داشته است . پس بنده بایستی در هر حرکت وسکونی نیّتی خالص

داشته باشد ، زیرا اگر چنین نباشد ، او غافل است و غافلان را خداوند متعال مذمّت کرده وفرموده : (آنان چونان چهارپایان ، بلکه گمراه ترند وهمانا آنان غافلانند) .

پاکی نیّت مؤ من به اندازه صفا وپاکی قلب اوست وبر همین اساس ظاهر می گردد وبر حسب اختلاف مراتب ایمان ، مختلف است .

صاحب نیّت خالص (من ) وهوس های خود را مغلوب قدرت خود ساخته ، چرا که به پاس بزرگ شمردن وتعظیم خداوند به چنین مرتبه ای نایل آمده است .

شرم وحیا از نیّت خالص برآید ، وصاحب آن از خویشتن خویش در رنج است ، ومردم از وی در آسایش اند .

یاد خدا

الباب الخامس : (فی الذّکر)

قال الصّادق علیه السّلام :

من کان ذاکرا اللّه تعالی علی الحقیقه فهو مطیع ومن کان غافلا عنه فهو عاص . والطّاعه علامه الهدایه والمعصیه علامه الضّلاله واصلهما من الذّکر والغفله . فاجعل قلبک قلبه للسانک لاتحرّکه الاّ باشاره القلب وموافقه العقل ورضی الایمان ، فانّ اللّه تعالی عالم بسرّک وجهرک [وهو عالم بما فی الصّدور فضلا عن غیره ] .

وکن کالنّازع روحه او کالواقف فی العرض الاکبر غیر شاغل نفسک عمّا عناک ممّا کلّفک به ربّک فی امره ونهیه ووعده ووعیده ، ولا تشغلها بدون ما کلّف به ربّک ، واغسل قلبک بماء الحزن [والخوف ] ، واجعل ذکر اللّه تعالی من اجل ذکره ایّاک فانّه ذکرک وهو غنیّ عنک .

فذکره لک اجلّ واشهی واتمّ من ذکرک له واسبق .

ومعرفتک بذکره لک تورثک الخضوع والاستحیاء والانکسار ، و یتولّد من ذلک رؤ یه کرمه وفضله السّابق ، وتصغر عند ذلک طاعاتک وان کثرت فی جنب

مننه ، وتخلص لوجهه .

ورؤ یتک ذکرک له ، تورثک الرّیاء والعجب والسّفه والغلظه فی خلقه ، واستکثار الطّاعه ونسیان فضله وکرمه ، ولا تزداد بذلک من اللّه الاّ بعدا ولا تستجلب به علی مضیّ الایّام الاّ وحشه .

والذّکر ذکران . ذکر خالص بموافقه القلب ، وذکر صادق لک بنفی ذکر غیره کما قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : انا لا احصی ثناء علیک ، انت کما اثنیت علی نفسک .

فرسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله لم یجعل لذکر اللّه تعالی مقدارا عند علمه بحقیقه سابقه ذکر اللّه عزّ وجلّ له من قبل ذکره له ، فمن دونه اولی . فمن اراد ان یذکر اللّه تعالی فلیعلم انّه مالم یذکر اللّه العبد بالتّوفیق لذکره لا یقدر العبد علی ذکره .

باب پنجم : (یاد خدا)

امام صادق (ع ) فرمود :

کسی که به حقیقت ، دل مشغول یاد خدای تعالی باشد ، مطیع است وکسی که از او غافل باشد ، عاصی . طاعت ، نشان هدایت است ومعصیت ، نشان گمراهی . ریشه این دو ، به یاد خدا بودن وغفلت از اوست . پس قلب خویش را قبله زبانت قرار ده که هیچ حرکت وجنبشی نکند جز با اشارت قلب وموافقت عقل ورضای ایمان ؛ چه خدای تعالی به نهان وآشکار تو وآنچه که در سینه ها می گذرد آگاه است ، چه رسد به کارهای آشکار بندگان .

چنان باش که گویی روحت از بدنت جدا شده ودر عرصه محشر هستی ومورد بازخواست قرار گرفته ای . از هر چه که خدایت با امر ونهی ووعد ووعیدش ، تو را مکلف کرده غافل

مباش وخود را به غیر آن مشغول مکن . قلب خویش را با آب اندوه وترس شست وشو بده وچنان خدای تعالی را به پاس یاد کردن او از تو که نه از سر نیاز به توست یاد کن .

ذکر ویاد او از تو ، بسی با شکوه تر ، خوش تر ، والاتر ، کامل تر ، ودیرینه تر از ذکر ویاد تو از اوست وپیش از آن که تو ذکرش کنی ، او به یاد تو بوده است .

حال که دریافتی که خداوند از تو غافل نیست ، خضوع ، حیا وشکستگی پدیدار می شود ، واز همین جا می توانی کرم وفضل ازلی اش را بنگری وعبادت وطاعتت نزد تو اگر چه بسیار باشد در مقایسه با منّت ولطف او ، کم واندک می نماید ، ودر این صورت ، عبادتت در پیشگاهش خالص می گردد .

هر گاه از نعمت های خداوند غفلت ورزی وعمل خویش را بزرگ پنداری ، ریا ، خودپسندی ، سفاهت وبدبینی نسبت به خلق بر تو عارض می شود که این ، فراموش کردن فضل وکرم اوست که جز دوری از خدا حاصلی نباشد وجز بیگانگی با او ثمری ندهد .

ذکر دو نوع است : ذکر خالص که قلب با آن همراهی کند وذکر صادق که خدا را با آن صفاتی که می خواند ، پذیرفته باشد؛ چنان که رسول خدا (ص ) [به خداوند] عرضه داشت : (ستایش وثنای تو را نتوانم به بیان وشمارش آورم . تو همان گونه ای که خود ثنای خویش گفته ای ) .

پس رسول خدا (ص ) برای ذکر خدای

تعالی ، در علم وآگاهی خود مقداری معیّن را تعیین نفرمود که در برابر ذکر خداوند عزّ وجلّ از خویش ، بتواند قرار بگیرد .

بنابراین ، کسان دیگر که مقامشان از پیامبر (ص ) پایین تر است ، سزاوارتر به اقرار به عجز می باشند . پس باید دانست که مادام که خداوند به بنده ای توفیق ذکر ندهد ، او توان ذکر گفتن وبه یاد او بودن را ندارد .

شکر

الباب السّادس : : (فی الشّکر)

قال الصّادق علیه السّلام :

فی کلّ نفس من انفاسک شکر لازم لک بل الف او اکثر . وادنی الشّکر رؤ یه النّعمه من اللّه تعالی من غیر علّه یتعلّق القلب بها دون اللّه عزّ وجلّ والرّضا بما اعطی ، وان لا تعصیه بنعمته وتخالفه بشی ء من امره ونهیه بسبب نعمته . فکن للّه عبدا شاکرا علی کلّ حال ، تجد اللّه ربّا کریما علی کلّ حال . ولو کان عند اللّه تعالی عباده یتعبّد بها عباده المخلصون افضل من الشّکر علی کلّ حال لا طلق لفظه فیهم من جمیع الخلق بها ، فلمّا لم یکن افضل منها خصّها من بین العبادات وخصّ اربابها فقال : (وقلیل من عبادی الشّکور) . (5)

وتمام الشّکر الاعتراف بلسان السّرّ خالصا للّه عزّ وجلّ بالعجز عن بلوغ ادنی شکره ، لانّ التّوفیق فی الشّکر نعمه حادثه یجب الشّکر علیها وهی اعظم قدرا واعزّ وجودا من النّعمه الّتی من اجلها وفّقت له ، فیلزمک علی کلّ شکر شکر اعظم منه الی ما لا نهایه له . مستغرقا فی نعمه قاصرا عاجزا عن درک غایه شکره . وانّی یلحق شکر العبد نعمه اللّه ومتی یلحق

صنیعه بصنیعه ، والعبد ضعیف لا قوّه له ابدا الاّ باللّه تعالی عزّ وجلّ واللّه تعالی غنیّ عن طاعه العبد فهو تعالی قویّ علی مزید النّعم علی الابد ، فکن للّه عبدا شاکرا علی هذا الاصل ، تری العجب .

باب ششم : (شکر)

امام صادق (ع ) فرمود : بر هر نفسی که می کشی ، یک شکر ، بلکه هزاران شکر واجب است وکم ترین درجه شکر ، این است که نعمت را تنها از جانب خدا بدانی ، نه دیگری ؛ وبه آنچه داده رضایت دهی ، ونعمتش را دست مایه سرپیچی از فرمان او قرار ندهی ، واوامر ونواهی او را نادیده نگیری . پس در همه حال بنده ای باش شاکر ، که در این صورت خداوند را در همه حال ، پروردگاری کریم خواهی یافت .

اگر نزد خداوند تعالی ، عبادتی برتر از شکر ، که بندگان مخلص به جای می آورند ، وجود داشت ، خداوند از آن سخن می گفت ؛ امّا چون عبادتی برتر از آن یافت نمی شود پس خداوند عبادت شکر را وبه جای آورندگانش را مورد عنایت خاص قرار داده ، فرموده : (واندک اند بندگان شکر گزار من ) .

وشکر کامل آن است که به زبان نهان وخالص برای خداوند عزّ وجلّ اعتراف کنی که بر کم ترین درجه شکر گذاری نیز قادر نیستی ، چه توفیق یافتن بر شکر ، خود نعمتی است دیگر که باید بر آن نیز شکر کرد واین نعمت وجودش بسی بزرگ تر وعزیزتر از نعمتی است که برای آن توفیق شکر یافته ای ، در حالی که در

دریای نعمات خداوند غرق گشته واز درک غایت شکرش عاجز وقاصری .

بنده کجا می تواند شکر نعمت خدای را به جای آورد وکی می تواند لطفش با لطف خدای بزرگ برابری کند ؟ ! در حالی که بنده ، ناتوانی است که هیچ توانی ندارد مگر به مدد الهی خدای تعالی از طاعت وعبادت بنده ، بی نیاز است . او بر افزون نمودن نعمت ها تا ابد تواناست . پس از این روی ، خدای را بنده ا شاکر باش تا در اثر شکرگزاری شگفتی (عنایت های شگفت ) ببینی .

آداب لباس

الباب السّابع : (فی اللّباس )

قال الصّادق علیه السّلام :

ازین اللّباس للمؤ منین لباس التّقوی وانعمه الایمان .

قال اللّه تعالی : (ولباس التّقوی ذلک خیر) .

وامّا لباس الظّاهر فنعمه من اللّه تعالی یستر بها العورات وهی کرامه اکرم اللّه بها ذریّه آدم ما لم یکرم بها غیرهم ، وهی للمؤ منین آله لاداء ما افترض اللّه علیهم . وخیر لباسک ما لا یشغلک عن اللّه عزّ وجلّ بل یقرّبک من ذکره وشکره وطاعته ، ولا یحملک علی العجب والرّیاء والتّزیّن والتّفاخر والخیلاء ، فانّها من آفات الدّین ومورثه القسوه فی القلب .

فاذا لبست ثوبک فاذکر ستراللّه علیک ذنوبک برحمته ، والبس باطنک بالصّدق کما البست ظاهرک بثوبک ، ولیکن باطنک فی ستر الرّهبه وظاهرک فی ستر الطّاعه . واعتبر بفضل اللّه عزّ وجلّ حیث خلق اسباب اللّباس لتستر العورات الظّاهره ، وفتح ابواب التّوبه والانابه [والاغاثه ] لتستر بها عورات الباطن من الذّنوب واخلاق السّوء .

ولا تفضح احدا حیث ستر اللّه علیک اعظم منه ، واشتغل بعیب نفسک واصفح عمّا لا یعنیک امره

وحاله ، واحذر ان یفنی عمرک بعمل غیرک ویتّجر براءس مالک غیرک ، وتهلک نفسک ، فانّ نسیان الذّنوب من اعظم عقوبه اللّه تعالی فی العاجل ، واوفر اسباب العقوبه فی الاجل واشتغل بعیب نفسک .

ومادام العبد مشتغلا بطاعه اللّه تعالی ومعرفه عیوب نفسه وترک ما یشین فی دین اللّه عزّ وجلّ فهو بمعزل عن الافات غائص فی بحر رحمه اللّه تعالی ، یفوز بجواهر الفوائد من الحکمه والبیان ، ومادام ناسیا لذنوبه جاهلا لعیوبه راجعا الی حوله وقوّته لا یفلح اذا ابدا .

باب هفتم : : (آداب لباس )

امام صادق (ع ) فرمود :

زیباترین لباس برای مؤ من ، لباس وپوشش پرهیزکاری ، ولطیف ترین شان ایمان است .

خدای تعالی می فرماید : (ولباس پرهیزکاری ، بسی بهتر است ) .

وامّا لباس ظاهر ، نعمتی است از سوی خداوند متعال که به واسطه اش عورت بنی آدم را می پوشاند . این لباس کرامتی است که خداوند به وسیله آن فرزندان آدم را کرامت بخشید وغیر آنان را از آن محروم ساخت ومؤ منان هنگام ادای فرایض الهی (نماز) خود را با آن می پوشانند .

بهترین لباس ، لباسی است که از خدای عزّ وجلّ دورت نکند ، بلکه تو را به ذکر و شکر وطاعت او نزدیک کند وبه سوی خودپسندی وریا وزینت ظاهری وفخر فروشی وتکبّر نکشاند که این موارد ، آفات دین وموجب قساوت قلب اند .

هر گاه لباس بر تن کنی ، به یاد داشته باش که خداوند به رحمت خویش گناهانت را پوشانیده است وهمان گونه که عورت ظاهری خود را می پوشانی درون خود را از روی صدق

وصفا ، در پوششی از هیبت وظاهرت در پوششی از طاعت وعبادت بپوشان . به دیده عبرت به فضل وبخشش خدای عزّ وجلّ بنگر که لباس ها را آفرید تا عورت های بیرونی مردمان را در پوشد ودرهای توبه وانابه واستغاثه را باز فرمود تا عورت های درونی شان که عبارت از گناهان واخلاق ناپسند است ، مستور نماید .

وخطای کسی را افشا مکن که خداوند خطای بزرگ تر از آن را از تو پوشانیده وبه عیب خود مشغول باش واز پرداختن به عیوب کسی که حال وامرش ربطی به تو ندارد ، درگذر وبر حذر باش که عمر خویش را در پرداختن به عمل خیر خودت سپری کنی ، ومبادا دیگری با سرمایه عمر تو تجارت کند ودر نتیجه ، به هلاکت افتی ؛ چرا که فراموشی گناه ، از بزرگ ترین عقوبت های خداوند متعال در دنیا واز بیش ترین اسباب عقوبت در آخرت است . پس به عیب های خویش بپرداز .

مادامی که بنده ، به طاعت وعبادت خدای متعالی ویافتن عیوب خود وترک آنچه که در دین خدای عزّ وجلّ ناپسند است ، باشد ، از آلوده شدن به آفات به دور ودر دریای رحمت خدای متعالی غوطه ور خواهد بود واز گوهرهای فواید حکمت وبیان بهره می برد وهر گاه گناهان خود را فراموش کرده وعیوب خویش را نشناسد وتوجه او به توان قوّت خود باشد ، هرگز روی رستگاری را نخواهد دید .

آداب مسواک

الباب الثّامن : (فی السّواک )

قال الصّادق علیه السّلام :

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : السّواک مطهره للفم ومرضاه للرّبّ وجعلها من السّنن المؤ

کّده وفیها منافع کثیره للظّاهر والباطن ما لایحصی لمن عقل .

فکما تزیل ما تلوّث من اسنانک من ماءکلک ومطعمک بالسّواک ، کذلک ازل نجاسه ذنوبک بالتّضرّع والخشوع والتّهجّد والاستغفار بالاسحار وطهّر ظاهرک وباطنک من کدورات المخالفات ورکوب المناهی کلّها خالصا للّه .

فانّ النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله ضرب باستعمالها مثلا لاهل [التّنبّه و] الیقظه ، وهو : انّ السّواک نبات لطیف نظیف وغصن شجر عذب مبارک ، والاسنان خلق خلقه اللّه تعالی فی الفم آله للاکل واداه للمضغ وسببا لاشتهاء الطّعام واصلاح المعده ، وهی جوهره صافیه تتلوّث بصحبه تمضیغ الطّعام وتتغیّر بها رائحه الفم ویتولّد منها الفساد فی الدّماغ .

فاذا استاک المؤ من الفطن بالنّبات اللّطیف ومسحها علی الجوهره الصّافیه ازال عنها الفساد والتّغیّر وعادت الی اصلها . کذلک خلق اللّه القلب ظاهرا صافیا وجعل غذاءه الذّکر والفکر والهیبه والتّعظیم ، واذا شیب القلب الصّافی بتغذیته بالغفله والکدر ، صقّل بمصقله التّوبه ونظّف بماء الانابه لیعود علی حالته الاولی وجوهرته الاصلیّه .

قال اللّه تبارک وتعالی : (انّ اللّه یحبّ التوّابین ویحبّ المتطهّرین ) . (6)

قال النبیّ صلّی اللّه علیه وآله : وعلیکم بالسّواک .

فانّ النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله امر بالسّواک ، ظاهر الاسنان ، واراد هذا المعنی .

ومن اناخ تفکّره علی باب عتبه العبره فی استخراج مثل هذه الامثال فی الاصل والفرع ، فتح اللّه له عیون الحکمه والمزید من فضله واللّه لا یضیع اجر المحسنین .

باب هشتم : (آداب مسواک )

امام صادق (ع ) فرمود :

رسول خدا (ص ) فرمود : مسواک ، دهان را پاک ورضایت خدای را فراهم می کند . آن حضرت ، مسواک را از سنّت های مؤ

کد قرار داد .

در مسواک ، فوایدی است برای ظاهر وباطن [انسان ] که خردمند نمی تواند آن را برشمارد .

همان طور که دهان خویش را از آلودگی پاک می کنی ، با تضرّع وخشوع وتهجّد واستفغار سحرگاهان ، خویشتن را از پلیدی گناهان پاک ساز وظاهر وباطن خود را از ناپاکی مخالفت وعصیان وارتکاب نواهی ، پاکیزه نما .

پیامبر گرامی اسلام (ص ) استفاده از مسواک را مَثَلی برای اهل تنبّه وبیداری قرار داده است ؛ چرا که مسواک ، گیاهی است لطیف ونظیف وشاخه درختی است مبارک . ودندان آفریده خدای تعالی وابزار خوردن وجویدن میل واشتهای به غذا وسلامتی معده است .

دندان ، گوهری است پاک که به هنگام جویدن غذا ، روی به آلودگی می نهد واز این رو ، بوی دهان به گند می گراید واز آن ، تباهی دماغ (مغز) حاصل می آید .

هر گاه انسان مؤ من با این گیاه ، مسواک کند وآن را بر گوهر درخشان (دندان ) بکشد ، تباهی وفساد وتغییر را از آن زایل می کند وبه اصلش باز می گرداند .

همین طور ، خداوند قلب آدمی را پاک وبا صفا بیافریده وذکر وفکر وهیبت وتعظیم را غذای آن قرار داده وچون قلب پاک با غذای غفلت تیرگی گیرد وآلوده شود ، با صیقل توبه پاک می گردد وبا آب انابه وپشیمانی پاکیزه می شود ، تا به حالت اول وگوهر اصلی خود بازگردد .

خداوند تبارک وتعالی می فرماید : (به درستی که خداوند توبه کنندگان وپاکیزگان را دوست دارد) .

پیامبر اکرم (ص ) از امر کردن به مسواک ، همین معنا را

اراده فرموده است وهر کس مرکب اندیشه خویش را بر آستان عبرت بخواباند ودر کشف رازهای اصلی وفرعی (دستورهای اولیای دین ) همّت گمارد ، خداوند چشمه های حکمت ومعرفت را برای او روان سازد ووی را مشمول عنایات عیان ونهان خویش گرداند ، که : خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نگرداند .

مستراح

الباب التّاسع : (فی المبرز)

قال الصّادق علیه السّلام :

انّما سمّی المستراح مستراحا ، لاستراحه الانفس من اثقال النّجاسات واستفراغ الکثیقات والقذر فیها . والمؤ من یعتبر عندها انّ الخالص من حطام الدّنیا کذلک یصیر عاقبتها ، فیستریح بالعدول عنها وبترکها ، ویفرّغ نفسه وقلبه عن شغلها ویستنکف عن جمعها واخذها استنکافه عن النّجاسه والغائط والقذر .

ویتفکّر فی نفسه المکرّمه فی حال کیف تصیر ذلیله فی حال ، ویعلم انّ التّمسّک بالقناعه والتّقوی یورث له راحه الدّارین ، وانّ الرّاحه فی هوان الدّنیا والفراغ من التّمتّع بها ، وفی ازاله النّجاسه من الحرام والشّبهه . فیغلق عن نفسه باب الکبر بعد معرفته ایّاها ، ویفرّ من الذّنوب ویفتح باب التّواضع والنّدم والحیاء ویجتهد فی اداء اوامره واجتناب نواهیه طلبا لحسن الماب وطیب الزّلفی .

ویسجن نفسه فی سجن الخوف والصّبر والکفّ عن الشّهوات الی ان یتّصل بامان اللّه تعالی فی دار القرار ویذوق طعم رضاه ، فانّ المعوّل [علی ] ذلک وما عداه لا شی ء .

باب نهم : (مستراح )

امام صادق (ع ) فرمود :

مستراح را از آن رو مستراح می گویند که در آن ، انسان از سنگینی نجاسات راحت می شود وپلیدی ها را از خود دور می سازد ومؤ من از آن عبرت می گیرد که انجام لذّات وزخارف دنیا

همین است وبا روی گردانی از آن وترک اش ، خویش را آسوده می کند ونفس وقلب خویش را از اشتغال بدان ، فارغ می گرداند واز گرد آوردن ودست یازیدن بدان خودداری می ورزد؛ همان طور که از نجاست ومدفوع وکثافت دوری می گزیند ، در بزرگواری وکرامن خود تفکّر کند که چگونه زمانی دیگر خوار وذلیل می شود .

آن گاه درمی یابد که پای بندی به قناعت وتقوا ، موجب راحتی وآسایش دو سرای اوست ؛ چه راحتی ، در آسان گرفتن وارزش ننهادن به دنیای ودوری از لذت بردن از آن ودر زایل نمودن پلیدی ، حرام وشبهه است .

پس ، در این حال است که انسان ، خویش را می شناسد وآن را بزرگ می دارد واز گناهان می گریزد وباب تواضع وپشیمانی وحیا می گشاید ودر انجام اوامر واجتناب از نواهی خدا می کوشد به این امید که بهترین بازگشت ونیک ترین مقام قرب را کسب نماید ونفس خویش را بندی ترس وصبر وبازداشتن شهوات می کند تا آن که به امان خدای تعالی در سرای قرار واصل شود وطعم خشنودی او را بچشد ، که این است آنچه می توان بر آن تکیه کرد وغیر از آن هیچ است .

طهارت

الباب العاشر : (فی الطّهاره )

قال الصّادق علیه السّلام :

اذا اردت الطّهاره والوضوء فتقدّم الی الماء تقدّمک الی رحمه اللّه تعالی . فانّ اللّه تعالی قد جعل الماء مفتاح قربته ومناجاته ، ودلیلا الی بساط خدمته ، فکما انّ رحمه اللّه تطهّر ذنوب العباد ، کذلک النّجاسات الظّاهره یطهّرها الماء لاغیر .

قال اللّه تعالی : (وهو الّذی ارسل الرّیاح

بشرا بین یدی رحمته وانزلنا من السّماء ماء طهورا) . (7)

وقال اللّه تعالی : (وجعلنا من الماء کلّ شی ء حیّ افلا یؤ منون ) . (8)

فکما احیا به کل شی ء من نعیم الدّنیا ، کذلک برحمته وفضله جعله حیاه القلوب . وتفکّر فی صفاء الماء ورقّته وطهره وبرکته ولطیف امتزاجه بکلّ شی ء وفی کل شی ء .

واستعمله فی تطهیر الاعضاء الّتی امرک اللّه بتطهیرها واءت بادائها فی فرائضه وسننه ، فانّ تحت کلّ واحد منها فوائد کثیره ، فاذا استعملتها بالحرمه انفجرت لک عین فوائده عن قریب .

ثمّ عاشر خلق اللّه کامتزاج الماء بالاشیاء یؤ دّی کلّ شی ء حقّه ، ولا یتغیّر عن معناه معبّرا لقول الرّسول صلّی اللّه علیه وآله مثل المؤ من الخالص کمثل الماء .

ولتکن صفوتک مع اللّه تعالی فی جمیع طاعاتک کصفوه الماء حین انزله من السّماء [وسمّاه طهورا] . وطهّر قلبک بالتّقوی والیقین عند طهاره جوارحک بالماء .

باب دهم : (طهارت )

امام صادق (ع ) فرمود :

چون اراده طهارت ووضو نمودی ، چنان به سوی آب روان شو ، که گویی به سوی رحمت خدای تعالی می روی که خداوند تعالی ، آب وطهارت را کلید قرب ومناجات خویش ونشانی برای راهنمایی مردم به سوی خویش مقرر فرموده است وچنان که رحمت خداوند ، گناهان بندگان را پاک می کند ، نجاسات ظاهر را جز با آب نمی توان طاهر کرد .

خدای تعالی فرماید : (واوست آن کس که بادها را نویدی پیشاپیش رحمت خویش [باران ] فرستاد واز آسمان ، آبی پاک فرود آوردیم ) .

وهمچنین می فرماید : ( . . . وهر چیز

زنده ای را از آب پدید آوردیم ، آیا [باز هم ] ایمان نمی آورند ؟ ) .

پس چنان که هر نعمت دنیوی را با آب ، حیات بخشید ، به رحمت وفضل خویش حیات وزندگانی قلب باطنی وعبادات را نیز به وسیله آب (که همانا طهارت است ) زندگی وکمال بخشید . در صفا ، پاکی ، شفافیت ، فراوانی آن وامتزاج لطیف اش با هر چیز بیندیش وآن را در تطهیر اعضای بدنت که خدا به تطهیرشان ، امر فرموده ، به کار گیر وواجبات وسنن تطهیر را به جای آور که در هر یک از آن ها فواید بسیاری نهفته است . پس چون آن را گرامی داشته وآن را به کارگیری ، به زودی چشمه های فواید بسیاری ، برایت جوشیدن خواهد گرفت .

دیگر آن که با خلق خدای چون امتزاج وهمراهی آب با اشیاء ، که حقّ هر یک را به نیکی داد می کند وماهیت خود را از دست نمی دهد ، به معاشرت پرداز ، که رسول خدا (ص ) فرمود : مؤ من مخلص ، چون آب است (با آنان معاشرت دارد ، ولی هوّیت خود را از دست نمی دهد) .

باید صفا وخلوص تو با خدای تعالی در جمیع طاعات ، همچون صفای آبی باشد که از آسمان به سوی زمین فرود می آید وخداوند متعال آن را طهور نامیده است . وچون اعضای بدنت را با آب ، پاک می نمایی ، قلب خویش را نیز با تقوا ویقین ، پاکیزه وپالایش کن .

آداب خارج شدن از خانه

الباب الحادی عشر : (فی الخروج من المنزل )

قال الصّادق علیه

السّلام :

اذا خرجت من منزلک فاخرج خروج من من لایعود ، ولا یکن خروجک الاّ لطاعه او سبب من اسباب الدّین ، والزم السّکینه والوقار واذکر اللّه سرّا وجهرا .

ساءل بعض اصحاب ابی ذرّ (ره ) اهل داره عنه .

فقالت : خرج .

فقال : متی یرجع ؟

فقالت : متی یرجع من روحه بید غیره ، ولا یملک لنفسه نفعا ولا ضرّا .

وااعتبر بخلق اللّه تعالی برّهم وفاجرهم اینما مضیت ، واساءل اللّه تعالی ان یجعلک من خاصّ عباده الصّادقین ویلحقک بالماضین منهم ویحشرک فی زمرتهم .

وااحمده واشکره علی ما عصمک عن الشّهوات وجنّبک عن قبح افعال المجرمین . وغصّ بصرک من الشّهوات ومواضع النّهی ، واقصد فی مشیک وراقب اللّه فی کلّ خلوه کانّک علی الصّراط جائز ، ولا تکن لفّاتا . وافش السّلام لاهله مبتدئا ومجیبا ، واعن من استعان بک فی حقّ وارشد الضّالّ واعرض عن الجاهلین . واذا رجعت منزلک فادخل دخول المیّت فی القبر حیث لیس له همّه الاّ رحمه اللّه تعالی وعفوه .

باب یازدهم : : (آداب خارج شدن از خانه )

امام صادق (ع ) فرمود :

چون از خانه خود خارج شدی ، چنان بیرون رو ، که گویی باز نمی گردی وبیرون رفتن تو تنها برای اطاعت یا انگیزه ای دینی باشد وآرامش ووقار را پیشه خود ساز ودر آشکار ونهان خدای را یاد کن . یکی از یاران ابوذر (ره ) به در منزل وی رفت واز اهل منزل پرسید :

آیا ابوذر در خانه است ؟

بیرون رفته است .

کی باز می گردد ؟

هنگامی که او را رها کنند ، چرا که او مالک وصاحب اختیار خود نیست .

چون

از پیش خلق خدا چه نیک وچه بد می گذری ، عبرت گیر واز خدای متعال بخواه که تو را در شمار بندگان خاصّ خویش قرار دهد وبه گذشتگان از آن جماعت پیوندت دهد وبا آنان محشورت فرماید .

او را بدین سبب که از شهوات دورت داشته واز اعمال زشت گناه کاران حفظ کرده ، حمد وسپاس بگوی . چشم خویش را از شهوات واعمال وافعالی که از آن نهای شده ، فرو بند . در راه رفتن ، اعتدال را رعایت کن ؛ نه تندرو باش ونه سست گام ، ودر هر خلوتی حدود الهی را پاس بدار ، که گویی در حال عبور از صراط می باشی وهر آن با خطر لغزیدن روبه رو هستی وبسیار به اطراف خود منگر . به مردم سلام کن وبه سلام آنان پاسخ گو . هر کس که تو را در راه حق یاری می دهد ، یاری نما . گمراه را ارشاد کن واز جاهلان دوری گزین ؛ وچون به خانه خویش بازگشتی ، چنان وارد شو ، که مرده به قبر وارد می شود ، چرا که مرده را جز به رحمت وعفو خدای متعال امید نباشد .

آداب داخل شدن به مسجد

الباب الثّانی عشر : (فی دخول المسجد)

قال الصّادق علیه السّلام :

اذا بلغت باب المسجد ، فاعلم انّک قد قصدت باب ملک عظیم لا یطاء بساطه الاّ المطهّرون ، ولا یؤ ذن لمجالسته الاّ الصّدّیقون . وهب القدوم الی بساط خدمه الملک هیبه الملک ، فانّک علی خطر عظیم ان غفلت .

واعلم انّه قادر علی ما یشاء من العدل والفضل معک وبک ، فان عطف علیک برحمته وفضله

قبل منک یسیر الطّاعه واجزل لک علیها ثوابا کثیرا . وان طالبک باستحقاقه الصّدق والاخلاص عدلا بک ، حجبک وردّ طاعتک وان کثرت ، وهو فعّال لما یرید .

واعترف بعجزک [وقصورک ] وتقصیرک وفقرک بین یدیه ، فانّک قد توجّهت للعباده له والمؤ انسه به ، واعرض اسرارک علیه ولیعلم انّه لا یخفی علیه اسرار الخلائق اجمعین وعلانیتهم .

وکن کافقر عباده بین یدیه واخل قلبک عن کلّ شاغل یحجبک عن ربّک ، فانّه لا یقبل الاّ الاطهر والاخلص . انظر من ایّ دیوان یخرج اسمک ، فان ذقت حلاوه مناجاته ولذیذ مخاطباته وشربت بکاءس رحمته وکراماته من حسن اقباله علیک واجابته ، فقد صلحت لخدمته ، فادخل فلک الاذن والامان ، والاّ فقف وقوف مضطرّ قد انقطع عنه الحیل ، وقصر عنه الامل ، وقضی الاجل .

فاذا علم اللّه عزّ وجلّ من قلبک صدق الالتجاء الیه ، نظر الیک بعین الرّاءفه والرّحمه واللّطف ، ووفّقک لما یحبّ ویرضی ، فانّه کریم یحبّ الکرامه لعباده المضطرّین الیه ، المحترقین علی بابه لطلب مرضاته .

قال اللّه تعالی : (امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه ویکشف السّوء) . (9)

باب دوازدهم : : (آداب داخل شدن به مسجد)

امام صادق (ع ) فرمود :

چون به در مسجد می رسی ، بدان که درگاه پادشاهی عظیم را قصد نموده ای که جز پاکان ، بر گستره فرش او گام ننهند وجز صدّیقان به همنشینی او نایل نیایند . پس با ترس ، به محضر او درآی ، چنان که از پادشان ترسانی ؛ چرا که اگر غافل باشی ورعایت ادب وتعظیم ، نکنی در خطری عظیم خواهی بود .

بدان که او بر

هر عملی ، به عدل وفضل ، قادر وتواناست . پس ، چنانچه رحمت وفضل خویش را بر تو معطوف فرماید ، طاعت اندک تو را خواهد پذیرفت وثوابی بسیار عطا خواهد کرد وچنانچه با تو از در عدل درآید واستحقاق خویش را در بندگی ، صدق واخلاص خواهان شود ، تو را محروم وطاعتت را ردّ می کند؛ اگر چه بسیار باشد ، که بر آنچه خواهد ، توانا وفعّال است .

در محضر او به ناتوانی ، تقصیر در بندگی وفقر خویش اعتراف نما ، زیرا که تو به سوی او برای عبادت وانس روی نموده ای وبه او نیازمندی . باید بدانی که درون وباطن خلایق بر او آشکار است . در پیش او چون فقیرترین بندگان باش وقلب خویش از هر امری که تو را از قرب خدا محروم کند خالی دار؛ که او پاک ترین وخالص ترین اعمال را می پذیرد .

بنگر که از کدام دیوان دیوان رستگاران یا دفتر سیه بختان نامت خارج می شود ، پس چنانچه شرینی مناجات ولذّت مخاطبات او را به ادراک آوری وجام رحمت وکرامتش را ، به سبب روی آوردنت بدو واجابت او بنوشی ، برای خدمتش ، صلاحیّت یافته ای ؛ پس داخل شو که اذن وامان از آن تو است . ودر غیر این صورت ، وارد مشو وتوفق کن ؛ مانند آن کسی که راه چاره اش قطع گشته ، وامیدش بریده شده ، واجل اش فرا رسیده است .

چنانچه خداوند عزّ وجلّ ببیند که با صداقت بدو پناه آورده ای ، با دیده راءفت ورحمت ولطف به تو خواهد نگریست

وبدان چه خود دوست دارد وبدان راضی است ، موفّقت می دارد؛ چه او کریم است وگرامی داشتن بندگان مضطر وسوختگان درگاهش را که خواهان خرسندی اویند ، دوست می دارد .

خدای تعالی فرماید : (کیست آن کس که درمانده را (چون وی را بخواند) اجابت می کند ، وگرفتاری را برطرف می گرداند . . . ) .

آداب شروع نماز

الباب الثّالث عشر : (فی افتتاح الصّلاه )

قال الصّادق علیه السّلام :

اذا استقبلت القبله فایس من الدّنیا وما فیها والخلق وما هم فیه ، [وفرّغ قلبک عن کلّ شاغل یشغلک عن اللّه تعالی ] وعاین بسرّک عظمه اللّه عزّ وجلّ واذکر وقوفک بین یدیه . قال اللّه تعالی : (یوم تبلو کل نفس بمااسلفت وردّوا الی اللّه مولیهه الحقّ) . (10)

وقف علی قدم الخوف والرّجاء ، فاذا کبّرت فاستصغر ما بین السّموات العلی والثّری دون کبریائه ، فانّ اللّه تعالی اذا اطّلع علی قلب العبد وهو یکبّر وفی قلبه عارض عن حقیقه تکبیره ، قال : (یا کذّاب ! اتخدعنی وعزّتی وجلالی لاحرمنّک حلاوه ذکری ولا حجبنّک عن قربی والمسرّه بمناجاتی ) . واعلم انّه تعالی غیر محتاج الی خدمتک وهو غنیّ عنک وعن عبادتک ودعائک ، وانّما دعاک بفضله لیرحمک ، ویبعدک عن عقوبته ، وینشر علیک من برکات حنّانیّته ویهدیک الی ضعف ما خلق من العوالم اضعافا مضاعفه علی سرمد الابد ، لکان عنده سواء کفروا باجمعهم به او وحّدوه ، فلیس له من عباده الخلق الاّ اظهار الکرم والقدره . فاجعل الحیاء رداء والعجز ازارا وادخل تحت سرّ سلطان اللّه تعالی تغنم فوائد ربوبیّته مستعینا به مستغیثا الیه .

باب سیزدهم : : (آداب

شروع نماز)

امام صادق (ع ) فرمود :

چون به قبله روی کنی ، دل از دنیا ، تعلقات آن وخلق برگیر وقلب خویش را از هر چیزی که از پرداختن به خدای متعال بازت دارد ، تهی کن . با چشم دل به عظمت خداوند عزّ وجلّ بنگر وبه یاد ایستادنت در محضر او باش . خدای تعالی فرماید : (آن جاست که هر کس آنچه را از پیش فرستاده است می آزماید ، وبه سوی خدا ، مولای حقیقی خود باز گردانیده می شوند . . . ) .

وبر پای بیم وامید بایست وچون تکبیر گفتی ، هر چه را که میان آسمان های رفیع وزمین است ، جز کبریای او کوچک وخوار شمار؛ چرا که خدا بر قلب بنده ای که تکبیرش می گوید ، آگاه می باشد وچون دریابد که در آن ، چیزی است که با تکبیر حقیقی اش منافی است ، می فرماید : (ای دروغ گو ! آیا مرا فریب می دهی ؟ ! به عزّت وجلالم سوگند که تو را از شیرینی یادم محروم کنم وتو را از مقام قربم دور سازم واز درک خوشی ولذت مناجاتم باز می دارد) .

بدان که خدای تعالی ، به خدمت تو محتاج نیست واز تو وعبادت ودعایت بی نیاز است . او به فضل خود تو را خواند ، تا ببخشایدت ، واز عقوبت خویش دورت کند ، واز برکات عطوفت ومهربانی خود بر تو افشاند ، وبه راه رضایش هدایتت کند ، ودر مغفرت خویش را بر تو بگشاید .

اگر خداوند چند برابر آنچه که از آغاز تا به حال آفریده

بیافریند ، برای او هیچ تفاوتی ندارد که آن ها همگی کفر ورزند ویا موحّد باشند . پس او را در عبادت آفریدگان ، چیزی نباشد جز این که از باب لطف وبه پاس عبادت ناچیز آنان ، مراتب والایی به ایشان عطا نماید . از این رو ، شرم وناتوانی را تن پوش خود ساز ، ودر حمایت سلطان وقدرت او درآی ، تا از خوان نعمت الهی بهره ها بری ومدد از او جو وبه او پناه ببر .

آداب قرائت قرآن

الباب الرّابع عشر : (فی قراءه القرآن )

قال الصّادق علیه السّلام :

من قراء القرآن ولم یخضع للّه ولم یرقّ قلبه ولم ینشئ حزنا ووجلا فی سرّه ، فقد استهان بعظم شاءن اللّه تعالی وخسر خسرانا مبینا .

فقارئ القرآن یحتاج الی ثلاثه اشیاء : قلب خاشع ، وبدن فارغ ، وموضع خال .

فاذا خشع للّه قلبه فرّمنه الشّیطان الرّجیم . قال اللّه تعالی : (فاذا قراءت القرآن فاستعذ باللّه من الشّیطان الرّجیم ) . (11)

واذا تفرّغ نفسه من الاسباب تجرّد قلبه للقراءه فلا یعترضه عارض فیحرمه برکه نور القرآن وفوائده .

واذا اتّخذ مجلسا خالیا واعتزل عن الخلق بعد ان اتی بالخصلتین [الاولیین ] : خضوع القلب وفراغ البدن استاءنس روحه وسرّه باللّه عزّ وجلّ ووجد حلاوه مخاطبات اللّه تعالی عباده الصّالحین وعلم لطفه بهم ومقام اختصاصه لهم بفنون کراماته وبدائع اشاراته .

فاذا شرب کاءسا من هذا المشرب لا یختار علی ذلک الحال حالا وعلی ذلک الوقت وقتا ، بل یؤ ثره علی کلّ طاعه وعباده ، لانّ فیه المناجاه مع الرّبّ بلا واسطه .

فانظر کیف تقراء کتاب ربّک ومنشور ولایتک ، وکیف تجیب اوامره و[تجتنب

] نواهیه وکیف تمتثل حدوده فانّه کتاب عزیز : (لا یاءتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید) . (12)

فرتّله ترتیلا ، وقف عند وعده ووعیده ، وتفکّر فی امثاله ومواعظه ، واحذر ان تقع من اقامتک حروفه فی اضاعه حدوده .

باب چهاردهم : : (آداب قرائت قرآن )

امام صادق (ع ) فرمود :

کسی که قرآن خواندن او تواءم با خضوع نباشد ، وقلبش را رقّت فرا نگیرد ، ودر سینه اش حزن وترس وارد نشود ، عظمت خدای متعالی را ناچیز شمرده وبه خسرانی آشکار در غلتیده است .

پس قاری قرآن را سه چیز لازم است تا به فیض عظمای قرائت نائل آید :

1 قلبی خاشع ؛

2 بدنی فارغ از تعلّقات دنیوی ؛

3 جایی خالی .

چون قلبش در برابر خدای تعالی خاشع شود ، شیطان رجیم از او خواهد گریخت . خداوند تعالی می فرماید : (پس چون قرآن می خوانی ، از شیطان رانده شده به خداوند پناه جوی ) .

پس هنگامی که قاری قرآن ، نفس خویش را فارغ سازد ، قلبش برای قرائت قرآن فارغ یابد ودر این هنگام چیزی که بتواند او را از برکت وفواید قرآن محروم کند در بین نیست .

وچون کنج خلوت اختیار کند واز خلق اعتزال جوید وخضوع قلب وفراغ بدن را فراهم آورد ، در این هنگام روح وباطنش با خدای عزّ وجلّ انس می یابد وشیرینی سخنان خداوند تعالی در خطاب با بندگان صالحش ومقامی را که به فنون کرامات وبدایع اشاراتش بدانان اختصاص داده ، در خواهد یافت .

پس هنگامی که پیمانه ای از این شراب بنوشد ، دیگر

هیچ حالی وهیچ وقتی را بر آن ترجیح ندهد ، بلکه آن را بر هر طاعت وعبادتی رجحان می دهد ، زیرا در این حال ، بدون واسطه با پروردگار خویش به راز ونیاز می پردازد .

ای قاری کتاب خدا ! بنگر که چگونه کتاب پروردگار وعهد ولایتت را می خوانی ، وچگونه بر اوامر او گردن می نهی ، واز نواهی حضرتش اجتناب می ورزی ، وچگونه حدودش را پاس می داری ، که او در کتاب عزیزش می فرماید : (نه از پس ونه از پیش بر آن باطل وارد نشود که آن ، از سوی [خدای ] حکیم حمید نازل شده است . )

پس آن را به ترتیل بخوان ودر وعده پاداش ووعید کیفرش توقف کن ودر امثال ومواعظش بیندیش وبپرهیز از این که حروفش را ادا نمایی وحدودش را ضایع کنی .

آداب رکوع

الباب الخامس عشر : (فی الرّکوع )

قال الصّادق علیه السّلام :

لا یرکع عبدللّه رکوعا علی الحقیقه ، الاّ زیّنه اللّه بنور بهائه واظلّه فی ظلال کبریائه ، وکساه کسوه اصفیائه . والرّکوع اوّل والسّجود ثان ، فمن اتی بالاوّل صلح للثّانی .

[وفی الرّکوع ادب ، وفی السّجود قرب ، ومن لا یحسن الادب لا یصلح للقرب ] .

فارکع رکوع خاشع للّه عزّ وجلّ متذلّل بقلبه ، وجل تحت سلطانه ، خافض له بجوارحه خفض خائف حزین علی مافاته من فائده الرّاکعین .

ویحکی : انّ الرّبیع بن خثیم (ره ) کان یسهر باللّیل الفجر فی رکوع واحد ، فاذا اصبح یزفر وقال : آه ! سبق المخلصون وقطع بنا .

واستوف رکوعک باستواء ظهرک ، وانحطّ عن همّتک فی القیام بخدمته

الاّ بعونه .

وفرّ بالقلب من وساوس الشّیطان وخدائعه ومکائده ، فانّ اللّه تعالی یرفع عباده بقدر تواضعهم له ، ویهدیهم الی اصول التّواضع والخضوع والخشوع بقدر اطّلاع عظمته علی سرائرهم .

باب پانزدهم : : (آداب رکوع )

امام صادق (ع ) فرمود : بنده ای رکوعی حقیقی را به جای نیاورد ، جز آن که خداوند به نور عظمت وبزرگی خویش زینتش دهد ودر سایه کبریای خود جایی دهد ولباس برگزیدگان خویش را بر او بپوشاند . رکوع ، در ابتداست وسجود ، پس از آن . پس هر که اوّلی را به معنای واقعی آن به جای آورد ، مقدّمات دومی را فراهم کرده است .

در رکوع ، ادب به جای آوردن ودر سجود ، قرب به خداست وکسی که رعایت ادب نکند ، به قرب نرسد . پس با خضوع وتذلّل وبیم بسیار ، بیم کسی که در مقابل قادری بزرگ ایستاده است ، به رکوع بپرداز واعضای بدنت را تسلیم ومطیع نماز وافعال آن گردان ، تا همانند راکعان ، از مواهب بزرگی که آنان دیده اند بهره مند شوی .

آورده اند که : ربیع بن خیثم (ره ) از شب تا به صبح در حال یک رکوع می گذراند وچون صبح می شد می گفت : آه وافسوس ، که مخلصان به مقصد رسیدند وپیش بردند ومن بر جای ماندم !

وپشت خود را در هنگام رکوع مساوی بدار (به گونه ای که اگر قطره آبی بر پشت تو بریزند ، همان جا بماند) تا حقّ رکوع را به جای آوری ، وبه خاطر بگذران که این رکوع را به مددویاری خداوند انجام

می دهی ، نه به نیرو وقدرت خود . وقلب خویش را از وسوسه وفریب شیطان دور کن (که مبادا آن دیو لعین تو را وسوسه کند وبه فریب او فخری به هم رسانی ) چرا که مراتب بندگان نزد معبود ، به قدر تواضع وفروتنی است . هر که را عجز وانکسار بیش تر است ، منزلت ومقامش نزد خدای تعالی بیش تر خواهد بود . وراه بردن به خضوع وخشوع ، به قدر راه بردن به عظمت وبزرگواری خداوند عالم است ، که هر قدر راه بردن به عظمت او بیش تر باشد ، اعتراف به عجز وناتوانی تو بیش تر خواهد بود؛ واین میسّر نیست ، مگر به راه بردن به شگفتی های آفرینش .

آداب سجود

الباب السّادس عشر : (فی السّجود)

قال الصّادق علیه السّلام :

ما خسر واللّه من اتی بحقیقه السّجود ولوکان فی العمر مرّه واحده ، وما افلح من خلا بربّه فی مثل ذلک الحال شبیها بمخادع لنفسه غافل لاه عمّا اعدّ اللّه للسّاجدین من البشر العاجل وراحه الاجل .

ولا بعد عن اللّه تعالی ابدا من احسن تقرّبه فی السّجود ، ولا قرب الیه ابدا من اساء ادبه وضیّع حرمته ویتعلّق قلبه بسواه [فی حال السّجود] . فاسجد سجود متواضع للّه ذلیل علم انّه خلق من تراب یطاءه الخلق وانّه اتّخذک من نطفه یستذرها کلّ احد ، وکوّن ولم یکن .

وقد جعل اللّه معنی السّجود سبب التّقرّب الیه بالقلب والسّرّ والرّوح ، فمن قرب منه بعد عن غیره . الاتری

فی الظّاهر انّه لا یستوی حال السّجود الاّ بالتّواری عن جمیع الاشیاء ، والاحتجاب عن کلّ ما تراه العیون ، کذلک اراد

اللّه تعالی الامر الباطن .

فمن کان ظنّه متعلّقا فی صلاته بشی ء دون اللّه تعالی فهو قریب من ذلک الشّی ء ، بعید عن حقیقه ما اراد اللّه تعالی من صلاته .

قال اللّه تعالی : (ما جعل اللّه لرجل من قلبین فی جوفه ) . (13)

وقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : قال اللّه عزّ وجلّ : لا اطّلع علی قلب عبد فاعلم فیه حبّ الاخلاص لطاعتی لوجهی وابتغاء مرضاتی الاّ تولّیت تقویمه وسیاسته . ومن اشتغل فی صلاته بغیری فهو من المستهزئین بنفسه مکتوب اسمه فی دیوان الخاسرین .

باب شانزدهم : : (آداب سجود)

امام صادق (ع ) فرمود :

به خدا قسم ، زیان کار نیست کسی که سجده را به حقیقتش به انجام رساند ، اگر چه در عمرش یک بار چنین کند .

وکسی که در حال سجده ، خود را شبیه چنین کسی قرار دهد ، خود را فریب داده واز آنچه که خداوند برای سجده کنندگان از انس با خدا در دنیا وراحتی وآسایش در آخرت قرار داده است ، در غفلت وبی خبری است .

وکسی که در سجده اش به نحو مطلوب به قرب خدای متعال نایل آید ، از خداوند دور نشود وکسی که در سجود ادب او را نگه ندارد وحرمتش را پایمال کند وقلب خویش را به غیر اومشغول دارد ، به خدا نزدیک نشود .

پس سجده کن چون سجده شخصی که در پیشگاه خدا متواضع است ومی داند که از خاکی آفریده شده که همه بر آن پای می نهند واز نطفه ای ترکیب گشته که همه از آن متنفر هستند واو به وجود آمده ،

در حالی که قبلا نبوده است .

خداوند معنای [حقیقی ] سجده را سببی قرار داده تا با قلب ، نهان وروح به او تقرب جویند . پس کسی که به او نزدیک شود ، از غیرش دور شود .

آیا نمی بینی حالت سجود درست نمی آید ، مگر با بریدن واز همه اشیاء ، ونادیده انگاشتن هر چیزی که آن را چشم ها می بینند ؟ خدای تعالی توجه باطن انسان را به همین گونه خواسته است .

کسی که در نماز ، قلبش به چیزی جز خداوند تعلّق یابد ، در واقع ، او به همین چیز نزدیک است واز حقیقتی که خدای تعالی در نماز از او خواسته ، دور است .

خدای تعالی فرماید : (خداوند برای هیچ مردی در درونش دو دل ننهاده است . . . ) .

رسول خدا (ص ) فرمود : خدای عزّ وجلّ می فرماید : در قلب هیچ بنده ای ، عشق به خالص بودن در عبادت وطاعتم وجلب رضایتم نمی بینم ، مگر آن که پرورش وامور زندگی اش را بر دست گیرم وبدو نزدیک شوم ، وکسی که در نمازش به غیر من مشغول شود ، از کسانی است که خویش را به استهزا گرفته ونامش در دیوان زیان کاران ثبت شود .

الباب السّابع عشر : : (فی التّشهّد)

قال الصادق علیه السّلام :

التّشهّد ثناء علی اللّه ، فکن عبدا له فی السّرّ خاضعا له فی الفعل کما انّک عبد له بالقول والدّعوی ، وصل صدق لسانک بصفاء صدق سرّک فانّه خلقک عبدا وامرک ان تعبده بقلبک ولسانک [وجوارحک ] وان تحقّق عبودیّتک له بربوبیّته لک ،

وتعلم انّ نواصی الخلق بیده فلیس لهم نفس ولا لحظه الاّ بقدرته ومشیّته وهم عاجزون عن اتیان اقلّ شی ء فی مملکته الاّ باذنه ومشیّته ارادته .

قال اللّه تعالی : (وربّک یخلق ما یشاء ویختار ما کان لهم الخیره سبحان اللّه وتعالی عمّا یشرکون ) . (14)

فکن للّه عبدا شکورا بالقول والدّعوی وصل صدق لسانک بصفاء سرّک فانّه خلقک ، فعزّ وجلّ ان تکون اراده ومشیّه لاحد الاّ بسابق ارادته ومشیّته . فاستعمل العبودیّه فی الرّضا بحکمته ، والعباده فی اداء اوامره . وقد امرک بالصّلاه علی نبیّه محمّد صلّی اللّه علیه وآله : فاوصل صلاته بصلاته وطاعته بطاعته وشهادته بشهادته ، وانظر ان لا یفوتک برکات معرفه حرمته فتحرم عن فائده صلاته وامره بالاستغفار لک والشّفاعه فیک ، ان اتیت بالواجب فی الامر والنّهی والسّنن والاداب . وتعلّم جلیل مرتبته عند اللّه عزّ وجلّ .

باب هفدهم : (آداب تشهّد)

امام صادق (ع ) فرمود :

تشهد ثنای بر خداوند است . پس در نهان خود بنده او باش ودر فعل وعمل خضوع ورز ، همچنان که با زبان وادعا بنده اویی . ودرستی گفتارت را با صفای باطنی پیوند ده وبا همه وجود سر بندگی در برابر او فرو دار ، چرا که او تو را بنده آفرید وستور داده تا با قلب وزبان واعضای بدنت عبادتش کنی تا بدین وسیله ، ربوبیّت او وبندگی خود را محقّق داری . وبدان که سرنوشت آفریدگان به دست اوست . آنان را نفسی ولحظه ای نیست ، مگر آن که در ید قدرت ومشیّت اوست ، وآنان را از انجام کم ترین چیز در حیطه قدرت او عاجزند

، مگر آن که به اذن ومشیّت واراده او باشد .

خدای تعالی فرماید : (وپروردگار تو هر چه را بخواهد می آفریند وبر می گزیند وآنان اختیاری ندارند . منزّه است خدا واز آنچه [با او] شریک می گردانند ، برتر است ) .

پس برای خدا بنده ای باش که با زبان وادعا وعمل ، او را شاکر است وزبان صادق خود را به صفای باطن پیوند بده چه او خالق توست . او عزیزتر وجلیل تر از آن است که کسی جز او را اراده ومشیتی باشد ویا بر اراده او سبقت جوید . پس عبودیت خویش را در رضامندی به حکمتش وبندگی در عبادت او به کار گیر تا اوامرش را ادا نمایی .

او تو را امر فرموده که بر حبیبش ، پیامبر خدا محمّد (ص ) درود فرستی ؛ پس نماز برای خداوند را با درود بر او مقارن کن واطاعت از خدا را با اطاعت از او وگواهی بر وجود خدا را با گواهی بر رسالت پیامبر (ص ) همراه کن ، ومراقب باش از برکت های شناخت پیامبر (ص ) بی نصیب نمانی ؛ چرا که اگر چنین باشد ، از استغفار وشفاعت او که به امر پروردگار بزرگ است محروم خواهی بود واین حاصل نخواهد شد مگر با رعایت فرمان خدا وسنت پیامبر (ص ) . پس بدان که نباید از شناختن قدر ومنزلت آن گرامی نزد خداوند غافل شوی .

آداب سلام

الباب الثّامن عشر : (فی السّلام )

قال الصّادق علیه السّلام :

معنی السّلام فی دبر کلّ صلاه معنی الامان ، ای من ادّی امر اللّه تعالی وسنّه نبیّه صلّی

اللّه علیه وآله خاضعا له خاشعا منه فله الامان من بلاء الدّنیا وبراءه من عذاب الاخره .

والسّلام اسم من اسماء اللّه تعالی اودعه خلقه لیستعملوا معناه فی المعاملات والامانات والانصافات وتصدیق مصاحبتهم [فیما بینهم ] وصحّه معاشرتهم .

وان اردت ان تضع السّلام موضعه وتؤ دی معناه فاتّق اللّه تعالی ، ولیسلم منک دینک وقلبک وعقلک ان لا تدنّسها بظلمه المعاصی ولتسلم حفظتک ان لا تبرمهم وتملّهم وتوحشهم منک بسوء معاملتک معهم ، ثمّ صدیقک ثمّ عدوّک . فاذا لم یسلم من هو الاقرب ، فالابعد اءولی .

ومن لا یضع السّلام مواضعه هذه ، فلا سلام ولا تسلیم ، وکان کاذبا فی سلامه ، وان افشاه فی الخلق .

واعلم انّ الخلق بین فتن ومحن فی الدّنیا ، امّا مبتلی بالنّعم لیظهر شکره ، وامّا مبتلی بالشّدّه لیظهر صبره . والکرامه فی طاعته ، والهوان فی معصیته . ولا سبیل الی رضوانه الاّ بفضله ، ولا سبیل الی طاعته الاّ بتوفیقه ، ولا شفیع الیه الاّ باذنه ورحمته .

باب هیجدهم : : (آداب سلام )

امام صادق (ع ) فرمود :

سلام گفتن در انتهای هر نماز ، به معنای ایمنی است وبدین معناست که امر خدای متعال وسنت پیامبر (ص ) را با خضوع وخشوع ادا کرده است ، پس او از بلای دنیا وآخرت ، ایمن باشد . سلام ، اسمی است از اسمای خداوند متعالی ، که آن را در خلقش به ودیعت نهاده ، تا در معاملات وامانات وروابط خود از آن بهره جویند ، ودر دوستی ومعاشرت خویش صادق باشند .

وچنانچه بخواهی سلام را در همان جا که باید به کار بری ومعنای واقعی

اش را ادا کنی ، باید از خدا بترسی ودین ، قلب وعقلت را سالم نگه داری وآن را به ظلم وتاریکی گناهان آلوده نکنی وفرشتگان حافظ خویش (کرام الکاتبین ) را با کردار بد ناراحت وملول واز خود بیزار نکنی ، سپس دوستت ودشمنت از تو نرنجد؛ چرا که اگر نزدیکان از دستش در امان نباشند ، آن که از دورتر است مسلّما از دست او در امان نخواهد بود .

پس کسی که سلام را در این مواضع مراعات نکند ، نه سلامش فایده ای دارد ونه تسلیمش . او در سلامش کاذب است ، اگر چه خلق را بسیار سلام گوید .

وباید بدانی که مردمان همواره دستخوش آزمون اند یا در دام محنت گرفتارند . آن که به نعمت آزمون شود ، باید شکر نعمت گوید وآن که به سختی دچار است ، باید صبر پیشه سازد . بدان که کرامت در بندگی خدا وخواری در نافرمانی از اوامر اوست وراهی به رضوان ورحمت خداوند نباشد ، جز به مدد فضل وبخشش او؛ وهیچ وسیله ای برای دست یابی به طاعتش ، جز به واسطه توفیق الهی فراهم نگردد وهیچ شفیعی در پیشگاهش نیست ، جز به اذن ورحمتش .

آداب دعا

الباب التّاسع عشر : (فی الدّعاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

احفظ آداب الدّعاء وانظر من تدعو ، وکیف تدعو ، ولماذا تدعو ؟ وحقّق عظمه اللّه وکبریاءه ، وعاین بقلبک علمه بما فی ضمیرک واطّلاعه علی سرّک ، وما تکنّ فیه من الحقّ والباطل . واعرف طرق نجاتک وهلاکک کیلا تدعو اللّه تعالی بشی ء عسی فیه هلاکک وانت تظنّ انّ فیه نجاتک .

قال

اللّه تعالی : (ویدع الانسان بالشّرّ دعاءه بالخیر وکان الانسان عجولا) . (15)

وتفکّر ماذا تساءل ولماذا تساءل . والدّعاء استجابه الکلّ منک للحقّ وتذویب المهجه فی مشاهده الرّبّ وترک الاختیار جمیعا وتسلیم الامور کلّها ظاهرها وباطنها الی اللّه تعالی .

فان لم تاءت بشرط الدّعاء ، فلا تنتظر الاجابه ، فانّه یعلم السّرّ واخفی ، فلعلّک تدعوه بشی ء قد علم من نیّتک خلاف ذلک .

قال بعض الصّحابه لبعضهم : انتم تنتظرون المطر بالدّعاء وانا انتظر الحجر .

واعلم انّه لو لم یکن امرنا اللّه بالدّعاء لکنّا اذا اخلصنا الدّعاء تفضّل علینا بالاجابه ، فکیف وقد ضمن ذلک لمن اتی بشرائط الدّعاء .

وسئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله عن اسم اللّه الاعظم فقال : کلّ اسم من اسماء اللّه .

ففرّغ قلبک عن کل ما سواه وادعه تعالی بایّ اسم شئت فلیس للّه فی الحقیقه اسم دون اسم ، بل هو اللّه الواحد القهّار .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : انّ اللّه لا یستجیب الدّعاء من قلب لاه .

قال الصّادق علیه السّلام : اذا اراد احدکم ان لا یساءل ربّه الاّ اعطاه فلییاءس من الناس کلّهم ، ولا یکن رجاءه الاّ من عنداللّه عزّ وجلّ فاذا علم اللّه تعالی ذلک من قلبه لم یساءله شیئا الاّ اعطاه .

فاذا اتیت بما ذکرت لک من شرائط الدّعاء واخلصت سرّک لوجهه ، فابشر باحدی ثلاث : امّاان یعجّل لک ما ساءلت ، وامّا ان یدّخر لک ما هو اعظم منه ، وامّا ان یصرف منک من البلاء ما لو ارسله الیک لهلکت .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : قال اللّه تعالی : من شغله ذکری عن مساءلتی اعطیته

افضل ما اعطی للسّائلین .

قال الصّادق علیه السّلام : لقد دعوت اللّه مرّه فاستجاب لی ونسیت الحاجه لانّ استجابته باقباله علی عبده عند دعوته اعظم واجلّ ممّا یرید منه العبد ، ولو کانت الجنّه ونعیمها الابدی . ولیس یعقل ذلک الاّ العاملون المحبّون العارفون بعد صفوه اللّه وخواصّه .

باب نوزدهم : : (آداب دعا)

امام صادق (ع ) فرمود :

شرایط دعا را نگاه دار ، وبنگر که چه کسی را می خوانی وچگونه می خوانی وبرای چه می خوانی .

وحقّ عظمت وکبریای خداوند را به جای آور وبا قلب خویش علم او به باطنت وآگاهی اش از درونت ومکنونات قلبی ات از حقّ وباطل بنگر وراه های نجات وهلاک خویش را بشناس ، که مبادا از خدا چیزی بخواهی که هلاکتت در آن است وتو نجات خود را در آن می پنداری .

خدای تعالی می فرماید : (وانسان [همان گونه که ] خیر را جزا می خواند ، [پیشامد] بد را می خواند وانسان همواره شتابزده است ) .

وبیندیش که چه می خناهی وبرای چه می خواهی . ودعا آن است که در همه چیز خدا را استجابت گویی وخون خود را در راه مشاهده پروردگار نثار کنی وامیال نفسانی را ترک کنی وهمه امور را ظاهر وباطن به خدای تعالی واگذاری .

پس چون شرط دعا را مراعات نمی کنی ، انتظار اجابت نیز نداشته باش ؛ چون که او آشکار وخفا را می داند؛ وبسا او را به چیزی بخوانی ونهانت ، خلاف آن را گوید (در دعا ، زبان ودلت یکی نباشد) .

یکی از صحابه ، به بعضی دیگر از آنان گفت : شما

در انتظار بارانید ومن (به دلیل اعمال ناشایست خود) در انتظار سنگ .

وبدان که اگر خدا ما را به دعا امر نفرموده بود ، چون خالصانه او را می خواندیم ، بر ما به اجابتش تفضّل می فرمود . پس حال که خود اجابت دعا را که همراه با شرایطش باشد ضامن گشته ، چگونه ناامید باشیم ؟

از رسول خدا (ص ) درباره اسم اعظم پرسیدند ، فرمود : هر اسمی از اسم های خدا ، اعظم است . پس قلب خویش را از ماسوایش فارغ گردان وخدای تعالی را با هر اسمی که خواهی بخوان ، که در حقیقت ، او چنین نیست که دارای اسمی باشد وفاقد اسمی دیگر ، بلکه او خدای واحد قهّار است .

رسول خدا (ص ) فرمود : خداوند تعالی دعای کسی را که با دل مشغولی به غیر خدا دعا کند مستجاب نمی فرماید .

امام صادق (ع ) فرمود : چون کسی از شما اراده می کند که از پروردگارش حاجتی بخواهد ، باید از جمیع مردمان ماءیوس گردد وامید به کسی جز خدای عزّ وجلّ نبندد . پس چون خدای تعالی این امر را در دل بنده اش ببیند ، هر چه را که او بخواهد ، بدو عطا کند .

بنابراین ، چون شرایطی را که برایت ذکر گشت در دعا مراعات کنی وباطن خویش را برای خدا خالص گردانی ، تو را به یکی از سه چیز مژده باد :

1 در برآورده شدن حاجتت ، تعجیل می ورزد؛

2 چیزی بهتر از آنچه خواسته ای ، برایت ذخیره می کند؛

3 یا بلایایی را از تو باز می

گرداند که اگر به تو رسند ، به هلاکت در افتی .

پیامبر (ص ) فرمود : خداوند تعالی می فرماید : آن کس که ذکر من ، او را از حاجت خواستن از من باز دارد ، بهترین چیزی که به حاجت خواهانم می دهم ، بدو خواهم داد .

امام صادق (ع ) فرمود : خدای را یک بار خواندم ، فرمود : لبیک بنده من . حاجت خویش از یادم بردم ، زیرا پاسخ او بسی بزرگ تر ووالاتر است از آنچه که بنده از او خواسته است ؛ اگر چه حاجتش ، بهشت ونعمت جاودان باشد ولذّت آن را جز عاملان محبّ وعارفان برگزیده وخواص خدا ندانند .

آداب روزه

الباب العشرون : (فی الصّوم )

قال الصّادق علیه السّلام :

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : الصّوم جنّه من آفات الدّنیا وحجاب من عذاب الاخره . فاذا صمت فانو بصومک کفّ النّفس عن الشّهوات وقطع الهمّه عن خطوات الشّیطان ، وانزل نفسک منزله المرضی لا تشتهی طعاما ولا شرابا ، متوقّعا فی کلّ لحظه شفاءک من مرض الذّنوب ، وطهّر باطنک من کلّ کدر وغفله وظلمه یقطعک عن معنی الاخلاص لوجه اللّه تعالی .

قیل لبعضهم : انّک ضعیف ، وانّ الصّیام یضعفک .

قال : انّی اعدّه بشرّ یوم طویل ، والصّبر علی طاعه اللّه اهون من الصّبر علی عذابه .

وقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : قال تعالی : الصّوم لی وانا اجزی به .

والصّوم یمیت هوی النّفس وشهوه الطّبع ، وفیه حیاه القلب وطهاره الجوارح ، وعماره الظّاهر والباطن ، والشّکر علی النّعم ، والاحسان الی الفقراء ، وزیاده التّضرّع والخشوع والبکاء ،

وحبل الالتجاء الی اللّه تعالی ، وسبب انکسار الشّهوه وتخفیف الحساب وتضعیف الحسنات ، وفیه من الفوائد مالا یحصی ، وکفی ما ذکرنا منه لمن عقل وفّق لاستعماله .

باب بیستم : : (آداب روزه )

امام صادق (ع ) فرمود :

پیامبر اکرم (ص ) فرمود : روزه ، سپر آفات دنیوی وحجاب ، عذاب آخرت است . پس چون روزه می گیری ، چنین نیّت کن که نفس خود را از شهوات باز داری واز پیروی شیطان وگام نهادن در راه های شیطانی بپرهیزی .

خویش را چون بیماری فرض کن که میل به طعام ونوشیدنی ندارد ، وهر لحظه در انتظار شفای خود از بیماری گناهان باش وباطن را از هر گناه وتیرگی وغفلت وظلمتی که تو را از اخلاص برای خدای تعالی باز می دارد ، پاک نما .

بعضی را گفتند : تو ناتوانی وروزه تو را ضعیف می کند .

در پاسخ گفت : من آن را برای روزی بس طولانی مهیّا می کنم . صبر بر طاعت خدا (وتحمل آن ) آسان تر از صبر بر عذاب اوست .

رسول خدا (ص ) فرمود : خدای تعالی فرماید : روزه برای من است وخود پاداش آن را می دهم .

روزه ، خواسته نفس وشهوت طمع را می میراند . در روزه ، زندگی قلب ، طهارت اعضای بدن ، آبادانی ظاهر وباطن ، شکر نعمت های خدا ، احسان بر فقرا ، ریسمان ودست آویزان تضرّع ، خشوع وگریه والتجا وپناه گزیدن به خداوند است وسبب شکست امیال نفسانی ، آسان شدن حساب وفزونی حسنات است .

در روزه فوایدی است که به شمارش نیاید وآنچه

که از آن ها ذکر نمودیم ، برای هر خردمند که خدا توفیقش داده ، کافی است .

آداب زکات

الباب الحادی والعشرون : (فی الزّکاه )

قال الصّادق علیه السّلام :

علی کلّ جزء من اجزائک زکاه واجبه للّه تعالی ، بل علی کلّ شعره من شعرک ، بل علی کلّ لحظه من لحظاتک .

فزکاه العین النّظر بالعبر والغضّ عن الشّهوات وما یضاهیها .

وزکاه الاذن استماع العلم والحکمه والقرآن وفوائد الدین من الموعظه والنّصیحه وما فیه نجاتک ، بالاعراض عمّا هو ضدّه من الکذب والغیبه واشباههما .

وزکاه اللّسان النّصح للمسلمین والتّیقّظ للغافلین وکثره التّسبیح وغیره .

وزکاه الید البذل والعطاء والسّخاء بما انعم اللّه علیک به ، وتحریکها بکتابه العلم ومنافع ینتفع بها المسلمون فی طاعه اللّه والقبض عن الشّرور .

وزکاه الرجّل السّعی فی حقق اللّه تعالی من زیاره الصّالحین ومجالس الذّکر واصلاح النّاس وصله الرّحم والجهاد ، وما فیه صلاح قلبک وصلاح دینک .

هذا ممّا یحتمل القلوب فهمه والنّفوس استعماله ، وما لا یشرف علیه الاّ عباده المقرّبون المخلصون ، اکثر من ان یحصی وهم اربابه وهو شعارهم دون غیرهم .

باب بیست ویکم : : (آداب زکات )

امام صادق (ع ) فرمود :

بر هر عضوی از اعضایت ، بلکه هر مویی از موهایت ، وبر هر لحظه ای از لحظه های عمرت ، زکاتی است واجب .

زکات چشم ، به دیده عبرت نگریستن وچشم پوشی از شهوات ومانند آن است .

زکات گوش ، شنیدن علم ، حکمت ، قرآن وفواید دین وهر آنچه که نجاتت در آن است ونیز گوش فرا ندادن به خلاف آنچه گفته شد ، مانند دروغ ، غیبت وجز آن .

زکات زبان ، نصیحت

مسلمانان ، بیدار کردن غافلان وبسیار تسبیح گفتن وجز آن است .

زکات دست ، بذل وبخشش نعمتی است که خدا عنایت فرموده وبه کار گرفتن آن در نوشتن علم ودانش واموری که مسلمانان را در مسیر طاعت خداوند تعالی سود ونفع رساند وشرّی را از آنان دور کردن است .

زکات پا ، گام برداشتن وکوشش برای ادای حقوق خداوند متعال مانند دیدار برادران صالح ورفتن به مجالس ذکر خدا واصلاح میان مردم وصله رحم ورفتن به جهاد وهر آنچه که سلامت قلبت ودینت در آن است .

آنچه ذکر شد ، به قدری است که قلوب توانند آن را فهم کنند ونفوس بدان عمل کنند وکسی جز بندگان مقرّب ومخلق خدا ، برکُنه آن آگاهی ندارند؛ چرا که تنها اینان حقیقت امر را دریافته ودر عمل وگفتار به آن پای بند هستند .

آداب حجّ

الباب الثّانی والعشرون : (فی الحجّ)

قال الصّادق علیه السّلام :

اذا اردت الحجّ فجرّد قلبک للّه عزّ وجلّ من قبل عزمک من کلّ شاغل وحجاب کلّ حاجب ، وفوّض امورک کلّها الی خالقک ، وتوکّل علیه فی جمیع ما یظهر من حرکاتک وسکونک ، وسلّم لقضائه وحکمه وقدره ودع الدّنیا والرّاحه والخلق ، واخرج من حقوق تلزمک من جهه المخلوقین . ولا تعتمد علی زادک وراحلتک واصحابک وقوّتک وشبابک ومالک ، مخافه ان یصیروا لک عدوّا وبالا . فانّ من ادّعی رضا اللّه واعتمد علی شی ء صیّره علیه عدوّا ووبالا ، لیعلم انّه لیس له قوّه ولا حیله ولا لاحد الاّ بعصمه اللّه تعالی وتوفیقه . واستعدّ استعداد من لا یرجو الرّجوع ، واحسن الصّحبه وراع اوقات فرائض اللّه تعالی وسنن نبیّه صلّی

اللّه علیه وآله و ما یجب علیک من الادب والاحتمال والصّبر والشّکر والشّفقه والسّخاء وایثار الزّاد علی دوام الاوقات .

ثمّ اغسل بماء التّوبه الخالصه ذنوبک ، والبس کسوه الصّدق والصّفاء والخضوع والخشوع . واحرم من کلّ شی ء یمنعک عن ذکر اللّه عزّ وجلّ ویحجبک عن طاعته . ولبّ بمعنی اجابه صافیه خالصه زاکیه للّه عزّ وجلّ فی دعوتک فه متمسّکا بالعروه الوثقی . وطف بقلبک مع الملائکه حول العرش کطوافک مع المسلمین بنفسک حول البیت . وهرول هروله من هواک وتبرّیا من جمیع حولک و قوّتک . واخرج من غفلتک وزلاّ تک بخروجک الی منی ، ولا تتمنّ مالا یحلّ لک ولا تستحقّه . واعترف بالخطایا بالعرفات ، وجدّد عهدک عند اللّه تعالی بوحدانیّته وتقرّب الی اللّه ذائقه بمزدلفه . واصعد بروحک الی الملا الاعلی بصعودک الی الجبل ، واذبح حنجرتی الهوی والطّمع عند الذّبیحه . وارم الشّهوات والخساسه والدّناءه والافعال الذّمیمه عند رمی الجمرات ، واحلق العیوب الظّاهره والباطنه بحلق راءسک .

وادخل فی امان اللّه تعالی وکنفه وستره وحفظه وکلاءته من متابعه مرادک بدخول الحرم . وزر البیت متحقّقا لتعظیم صاحبه ومعرفه جلاله وسلطانه واستلم الحجر رضی بقسمته وخضوعا لعظمته ، ودع ما سواه بطواف الوداع . وصفّ روحک وسرّک للقاء اللّه تعالی یوم تلقاه بوقوفک علی الصّفا ، وکن ذا مروّه من اللّه بفناء اوصافک عند المروه . واستقم علی شروط حجّک [هذا] ووفاء عهدک الّذی عاهدت به مع ربّک واوجبته الی یوم القیامه . واعلم بانّ اللّه لم یفترض الحجّ ولم یخصّه من جمیع الطّاعات الاّ بالاضافه الی نفسه بقوله تعالی : (وللّه علی النّاس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلا)

. (16)

ولا سنّ نبیّه صلّی اللّه علیه وآله فی حلال وحرام ومناسک الاّ للاستعداد والاشاره الی الموت والقبر والبعث والقیامه ، وفصل بیان السّابقه من دخول الجنّه اهلها ودخول النّار اهلها بمشاهده مناسک الحجّ من اوّلها الی آخرها لاولی الالباب واولی النّهی .

باب بیست ودوم : : (آداب حجّ)

امام صادق (ع ) فرمود :

چون اراده حج می کنی ، قلب خویش را برای خدا عزّ وجلّ از هر چه که تو را از او مشغول می دارد مجرد نما ، وامر خویش را به خالقت واگذار ، ودر جمیع حرکات وسکون ات بر او توکل کن ، تسلیم قضا ، فرمان وقدر او شو ، ودنیاطلبی وراحتی وخلق را رها کن وخویش را از بند حقوق بندگان وا رهان بر توشه ، یاران ، توان ، جوانی ومالت اعتماد مکن ؛ چرا که ترس آن می رود که همه این ها دشمن ووبال گردنت شوند ، زیرا هر که داعیه تسلیم خدا بودن داشته باشد ودر عمل به غیر او متکی باشد ، خدا آن ها را وبال ودشمن او گرداند ، تا بداند که هیچ قدرتی برای کسی جز خدا نیست ، وجز از او طلب مغفرت نکند .

وهمانند کسی آماده (حجّ) شو که دیگر امیدی به بازگشت ندارد وهمراهی ورفاقتت را با دیگران نیک کن ووقت فرایض خداوند تعالی وسنّت های پیامبرش (ص ) وحقوقی چون : ادب ، شکیبایی ، شکر ، مهربانی ، شفقت ، وسخاوت که بر تو لازم آمده ، مراعات کن وتوشه سفر را از نیازمندان دریغ مدار .

سپس غسل کن وگناهان کوچک وبزرگ خود را وبا آب

توبه شست وشو ده ولباس صدق وصفا وخضوع وخشوع بر اندام کن و(چون احرام حج بستی ) بر آن باشی تا هر چه که تو را از خدا ویاد او باز می دارد رها کنی واز آن دوری گزینی . لبّیکی که در دعایت به خدای عزّ وجلّ عرضه می داری ، اجابتی صاف وخالص وپاک وهمراه با تمسّک به ریسمان الهی باشد وبا قلبت همراه ملایک ، گرد عرش الهی طواف کن ؛ چونان که با مسلمانان گرد خانه خدا طواف می کنی . هروله کنان از هوای نفست واز هر چه توان که داری بگریز وبیزاری جوی (وبر ناتوانی خود اعتراف کن ) وآرزوی آنچه که بر تو روا نیست وتو مستحق آن نیستی ، در دل راه مده .

در عرفات ، به خطا وگناهانت اعتراف کن ، عهد خود را با خدای تعالی با اقرار به وحدانیّت او وبه واسطه تقرّ به سوی او تجدید کن ودر مزدلفه آن را استحکام بخش .

چون به کوه مشعر می روی ، روح خود را با امید به رحمت او به ملا اعلا پرواز ده وگلوی هوا وطمع را در قربانگاه ببر .

به وقت رمی جمرات ، شهوات وخساست ودنائت وافعال ناپسند را رمی نما (سنگ بزن ) وزشتی های ظاهر وباطن را با تراشیدن مویت ، بزدای .

چون به حرم داخل می شوی با پناه جستن به امان ، حفظ وستر خدای تعالی ، قصد کن که از دنباله روی خواسته هایت در امان باشی . کعبه را زیارت کن ، به حالی که سرشار از بزرگداشت ومعرفت جلال وسلطنت خدا باشی .

حجرالاسود را

در حالی ببوس که به قسمت خداوند عزّ وجلّ راضی هستی ودر پیش عظمت اش ، خاضع .

وچون طواف وداع را به جای می آوری ، با هر چیزی جز خدا وداع کن ، وروح ونهان خود را برای تعالی خدای متعال به روزی که در وقوف صفا به ملاقاتش می روی ، صاف وپاک کن ودر برابر خدا ودر سرزمین مروه شیوه جوانمردی پیشه کن واز فرمان او سر متاب وبر شروط حجّات ، پایداری نما ودر وفای به عهدی که با پروردگارت بسته ای ووفای بدان را تا روز قیامت بر خود واجب نموده ای ، وفادار باش .

وبدان که خداوند تعالی ، حج را واجب فرموده واز جمیع عبادات فقط آن را به خودش اختصاص داد وفرمود : (وبرای خدا ، حج آن خانه ، بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد) .

وهر عملی را که خدای بزرگ واجب گرداند وهر سنّتی که پیامبر (ص ) وضع فرمود چه حلال ، چه حرام ، چه مناسک به منظور آمادگی برای مرگ ، عالم برزخ وقیامت بود .

بدین ترتیب وبا وضع این مراسم ، عرصه قیامت را پیش از به بهشت رفتن بهشتیان وبه آتش درآمدن دوزخیان ، فراهم آورد .

سلامتی

الباب الثّالث والعشرون (فی السّلامه )

قال الصّادق علیه السّلام :

اطلب السّلامه اینما کنت وفی ایّ حال کنت لدینک وقلبک وعواقب امورک من اللّه عزّ وجلّ فلیس من طلبها وجدها ، فکیف من تعرّض للبلاء وسلک مسلک ضدّ السّلامه وخالف اصولها ، بل راءی السّلامه تلفا ، والتّلف سلامه .

والسّلامه قد عزّت فی الخلق فی کلّ

عصر ، خاصّه فی هذا الزّمان وسبیل وجودها فی احتمال جفاء الخلق واذیّتهم والصّبر عند الرّزایا وخفّه المؤ ن والفرار من الاشیاء الّتی تلزمک رعایتها والقناعه بالاقلّ والمیسور .

فان لم تکن فالعزله ، فان لم تقدر فالصّمت ولیس کالعزله ، وان لم تستطع فالکلام بما ینفعک ولیس کالصّمت ، وان لم تجد السّبیل الیه ، فالانقلاب فی الاسفار من بلد الی بلد ، وطرح النّفس فی براری التّلف بسرّ صاف وقلب خاشع وبدن صابر .

قال اللّه عزّ وجلّ : (انّ الّذین توفّاهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنّا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض اللّه واسعه فتها جروا فیها . . . ) . (17)

وانتهز مغنم عباد اللّه الصّالحین ولا تنافس الاشکال ولا تنازع الاضداد ، ومن قال لک انا فقل انت ولا تدّع شیئا وان احاط به علمک وتحقّقت به معرفتک .

ولا تکشف سرّک الاّ لمن هو اشرف منک فی الدّین فتجد الشّرف . واذ فعلت ذلک اصبت السّلامه وبقیت مع اللّه عزّ وجلّ بلا علاقه .

باب بیست وسوم : : (سلامتی )

امام صادق (ع ) فرمود :

برای دین وقلب وفرجام امورت ، در هر کجا ودر هر حالی که هستی ، از خداوند عزّ وجلّ درخواست سلامتی کن ؛ چرا که هر کسی که به دنبال آن باشد ، آن را خواهد یافت .

پس چگونه است حال آن کسی که در معرض بلا باشد ، وراه های مخالف سلامتی را پیموده ، واصول آن را نادیده گرفته ، وسلامتی را عین تلف وتلف را همچون سلامتی بیند ؟ !

سلامتی دین در هر دوره ای به خصوص در عصر حاضر نایاب

است . راهی که تو را بدان می رساند ، تحمّل جفا وآزار خلایق ، صبر بر سختی ها ، کم کردن مؤ ونه زندگی (به اندک راضی بودن ) ، ترک آن تکلّف ها ، اگر چه رعایت آن لازم باشد وقناعت ورزیدن به حداقل ممکن .

اگر چنین راهی ممکن نبود ، پس خلوت گزیدن مفید خواهد بود واگر این هم نشد ، خاموشی نیک است والبته این ، چون خلوت گزیدن نیست واگر خاموشی هم نشد ، پس سخن در چیزی گوی که تو را سودی رساند واین نیز چون خاموشی نباشد .

واگر راهی بدین هم نیافتی ، پس با درونی صاف وبدون تیرگی ، وبا قلبی خاشع وبدنی شکیبا بر سختی ها ، نفس خود را در بیابان ها (ی رنج ) بیفکن .

خداوند عزّ وجلّ فرماید : (کسانی که بر خویشتن ستم کار بوده اند [هنگامی که ] فرشتگان جانشان را می گیرند ، می گویند : در چه [حال ] بودید ؟ پاسخ می دهند : ما در روی زمین از مستضعفان بودیم . می گویند : مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید ؟ . . . ) .

از وجود بندگان صالح خداوند بهره جوی وهمنشینی با آنان را مغتنم دان . با هم قطاران خود مفاخره مکن وبا دشمنان ، منازعه منما . هر کس که گفت : (من ) بگو : (تو) . ادعای هیچ چیز مکن ، اگر چه بدان علم ومعرفت داشته باشی .

رازت را جز برای کسانی که در دین از تو برترند فاش مکن ، تا بزرگی یابی (چرا که

چنین انسان هایی کم ونایاب اند) وهر گاه چنین کردی ، سلامت [در دین ] را به دست آورده ای وبدون دلبستگی (به چیزی ) به خدا پیوسته ای !

عزلت گزیدن

الباب الرّابع والعشرون : (فی العزله )

قال الصّادق علیه السّلام :

صاحب العزله متحصّن بحصن اللّه تعالی ومتحرّس بحراسته . فیاطوبی لمن تفرّد به سرّا وعلانیه .

وهو یحتاج الی عشر خصال : علم الحقّ والباطل ، وحبّ الفقر ، واختیار الشّدّه ، والزّهد ، واغتنام الخلوه ، والنّظر فی العواقب ، ورؤ یه التّقصیر فی العباده مع بذل المجهود ، وترک العجب ، وکثره الذّکر بلا غفله فانّ الغفله مصطاد الشّیطان ، وراءس کلّ بلیّه ، وسبب کلّ حجاب وخلوه البیت عمّا لا یحتاج الیه فی الوقت .

قال عیسی بن مریم علیهما السّلام : اخزن لسانک بعماره قلبک ولیسعک بیتک ، واحذر من الرّبا وفضول معاشک ، وابک علی خطیئتک ، وفرّ من النّاس فرارک من الاسد ، فانّهم کانوا دواء فصاروا الیوم داء ، ثمّ اتّق اللّه تعالی متی شئت .

قال ربیع بن خثیم : ان استطعت ان تکون [الیوم ] فی موضع لا تعرف ولا تعرف فافعل ، ففی العزله صیانه الجوارح وفراغ القلب وسلامه العیش وکسر سلاح الشّیطان ومجانبه من کلّ سوء وراحه القلب .

وما من نبیّ ولا وصیّ الاّ واختار العزله فی زمانه ، امّا فی ابتدائه وامّا فی انتهائه .

باب بیست وچهارم : : (عزلت گزیدن )

امام صادق (ع ) فرمود :

صاحب عزلت ، در دژ محکم خداوند تعالی پناه جسته ودر حفاظت اوست . پس ، خوشا به حال کسی که در خفا وآشکار با او باشد .

عزلت را نیاز

به ده خصلت است : شناختن حق وباطل ، عشق به فقر ، برگزیدن سختی وشدّت ، زهد ، خلوت گزیدن ودر عواقب امور اندیشیدن ، کوتاهی خویش در عبادت دیدن در عین حال که تمام توان خود را در عبادت به کار بندد ، دوری از خودپسندی ، بسیاری ذکر خداوند که غفلت در آن نباشد ، چرا که غفلت ، دام شیطان است واساس هر بلا وسبب هر دوری ، وخانه را از زوایدی که انسان را به خودش مشغول دارد ، تهی کردن .

عیسی بن مریم (ع ) فرمود : زبانت را (از سخن غیر ضروری ) باز دار ، تا قلبت آباد شود ودر خانه بنشین واز ربا بپرهیز وبیش از نیاز پی کسب روزی مباش وبر گناهت گریه کن واز مردم بگریز ، چونان که از شیر می گریزی ، زیرا که آنان در گذشته درمان درد بوده اند وامروز عامل بیماری اند . پس (چون چنین کنی ) هر گاه که خواهی به دیدار خدا بشتاب .

ربیع بن خثیم گوید : اگر می توانی که نه کس را بشناسی ونه کسی تو را بشناسد ، چنین کن که صیانت اعضای بدن از کارهای بیهوده وفراغت قلب وسلامت ودرستی زندگی وشکستن سلاح شیطان ودوری از هر بدی وآسایش قلب ، در عزلت نهفته است .

هر پیامبر یا جانشین او ، عزلت اختیار کرد؛ چه در آغاز عمر خویش ، وچه در انجام آن .

آداب عبادت

الباب الخامس والعشرون : (فی العباده )

قال الصّادق علیه السّلام :

دوام علی تخلیص المفروضات و السّنن فانّهما الاصل ، فمن اصابهما و ادّاهما بحقّهما فقد اصاب

الکلّ ، فانّ خیر العبادات اقربها بالامن واخلصها من الافات ، وادومها وان قلّ ، فان سلم لک فرضک و سنّتک فانت انت .

و احذر ان تطاء بساط ملکک الاّ بالذّلّ والافتقار والخشیه والتعظیم ، واخلص حرکاتک من الرّیاء وسرّک من القساوه .

فانّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله قال : المصلّی مناج ربّه .

فاستح من المطّلع علی سرّک ، العالم بنجواک وما یخفی ضمیرک .

وکن بحیث یراک لما اراد منک ودعاک الیه ، وکان السّلف لا یزالون من وقت الفرض الی وقت الفرض فی اصلاح الفرضین [جمیعا] .

وتری اهل الزّمان یشتغلون بالفضائل دون الفرائض کیف یکون جسد بلا روح ؟

قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام : عجبت لطالب فضیله تارک فریضه ، ولیس ذلک الاّ لحرمان معرفه الامر وتعظیمه وترک رؤ یه مننه بما اهّلهم لامره واختارهم له .

باب بیست وپنجم : : (آداب عبادت )

امام صادق (ع ) فرمود :

در به جای آوردن اعمال واجب ومستحب همراه با اخلاص ، مداومت نما وحدود آن را رعایت کن که این دو ، اصل اند . پس کسی که به درستی وبه حق ، آن ها را ادا نماید ، همه چیز را دریافته وبه دست آورده است .

بهترین عبادت ها ، نزدیک ترین آن ها به امان (از عذاب ) الهی ، خالص ترین آن ها از ریا است وپیوسته باشد ، اگر چه اندک باشد . پس ، چنانچه عمل واجب ومستحب را به سلامت جای آوردی ، عابدی ودر بندگی صادقی .

چون به محضر خدا (مسجد) گام نهی تواءم با فروتنی واظهار عجز وخشیّت از او وتعظیم حضرتش باشد . حرکات خویش

را از ریا وباطن خویش را از قساوت خالص گردان ، زیرا پیامبر (ص ) فرمود : نماز گزار ، با پروردگارش در حال مناجات است .

پس ، از آن کسی که بر باطنت آگاه است وبه نجوا وآنچه در درونت می گذرد ، عالم است ، حیا کن وچنان باش که تو را به آنچه فرا خوانده وبه سویش دعوت کرده است ، مشغول ببیند .

پیشینیان همواره فاصله میان دو فریضه را به اصلاح امور آن ها مانند اوراد واذکار و . . . . مشغول بودند ، ولی امروز امر بدین گونه است که برای دست یابی به فضایل ، فرایض ترک می شوند . چگونه می توان جسدی بدون روح داشت واز آن ، چونان زندگان ، بهره برد ؟ !

علی بن الحسین (ع ) فرمود : در شگفتم از طالب فضیلت ، که برترین فضیلت ها را که همانا فرایض است ، ترک کند ونپیمودن راه حق ونادیده گرفتن نعمت بندگی ، که خدا آن را بر او ارزانی داشت ، به سبب محروم بودن از شناخت امر الهی است .

اندیشه وتفکّر

الباب السّادس والعشرون : (فی التّفکّر)

قال الصّادق علیه السّلام :

اعتبر بما مضی من الدّنیا ، هل بقی علی احد ، هل احد فیها باق من الشّریف والوضیع والغنیّ والفقیر والولیّ والعدوّ ؟

فکذلک مالم یاءت منها ، بما مضی اشبه من الماء بالماء .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله : کفی بالموت واعظا ، وبالعقل دلیلا وبالتّقوی زادا وبالعباده شغلا وباللّه مؤ نسا وبالقرآن بیانا .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : لم یبق من الدّنیا الاّ بلاء

وفتنه ، وما نجا من نجا الاّ بصدق الالتجاء .

وقال نوح علیه السّلام : وجدت الدّنیا کبیت له بابان دخلت من احدهما وخرجت من الاخر .

هذا حال نبیّ اللّه ، فکیف حال من اطماءنّ فیها ورکن الیها وضیّع عمره فی عمارتها ومزّق دینه فی طلبها .

والفکره مرآه الحسنات ، وکفّاره السّیّئات وضیاء للقلب ، وفسحه للخلق ، واصابه فی اصلاح المعاد واطّلاع علی العواقب ، واستزاده فی العلم وهی خصله لا یعبد اللّه بمثلها .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : فکره ساعه خیر من عباده سنه .

ولا ینال منزله التّفکر الاّ من قد خصّه اللّه بنور المعرفه والتّوحید .

باب بیست وششم : : (اندیشه وتفکّر)

امام صادق (ع ) فرمود :

از گذشته دنیا عبرت گیر . آیا به کسی وفا کرده وآیا اشراف زاده ای ، بینوایی ، ثروتمندی دوست ودشمنی را دیده ای که نمیرد وجاوید باشد ؟ ! آینده جهان به گذشته آن مانَد ، که آب به آب .

رسول خدا (ص ) فرمود : مرگ پند دهنده وخرد ، راهنما وتقوا ره توشه آخرت و عبادت خدا ، اشتغال و دل مشغولی وانس با خدا وقرآن وسیله ای برای بیان است که هر یک در جای خود ، بسنده وکفایت کننده است .

رسول خدا (ص ) فرمود : از دنیا چیزی جز بلا وفتنه برنیاید وآن که از بلا وفتنه نفس وفریب ابلیس وارهید ، به سبب التجای صادقانه او به خدا بوده است .

حضرت نوح (ع ) فرمود : دنیا را چون خانه ای با دو در یافتم . از یک در بدان وارد واز در دیگر خارج شدم .

این حال ومقال پیامبر خدا است .

پس حال آن کسی که به دنیا دل بسته وبدان روی آورده وعمر خویش را در آبادانی آن تباه کرده ودر طلبش راه به افراط برده ، چگونه است ؟ !

فکر ، آیینه حسنات ، کفاره گناهان ، نور قلب ومایه حُسن خلق است واصلاح آخرت وآگاهی از فرجام کارها وفزونی علم را در پی دارد . فکر ، خصلتی (عبادتی ) است که هرگز خداوند ، به مانند آن ، عبادت نشده است .

رسول خدا (ص ) فرمود : یک ساعت اندیشیدن (در راه اصلاح خود وجامعه ) از عبادت یک سال بهتر است وکسی به این منزلت ومقام نرسد ، مگر آن که خداوند او را از نور معرفت وتوحید بهره مند گرداند .

خموشی

الباب السّابع والعشرون (فی الصّمت )

قال الصّادق علیه السّلام :

الصّمԘ٘ǘѠالمحقّقین بحقائق ما سبق وجفّ القلم به ، وهو مفتاح کلّ راحه من الدّنیا والاخره [وفیه رضی اللّه وتخفیف الحساب ] والصّون من الخطایا والزّلل . وقد جعله اللّه سترا علی الجاهل وتزیّنا للعالم ، وفیه عزل الهوی ، وریاضه النّفس ، وحلاوه العباده ، وزوال قساوه القلب ، والعفاف والمروّه والظّرف . فاغلق باب لسانک عمّا لک منه بدّ لا سیّما اذا لم تجد اهلا للکلام والمساعد فی المذاکره للّه وفی اللّه . و کان الرّبیع بن خثیم یضع قرطاسا بین یدیه فیکتب کلّ ما یتکلّم به ثمّ یحاسب نفسه فی عشیّته ما له وما علیه ، ویقول : [آه ] آه ! نجا الصّامتون یقینا [ویقینا] .

و کان بعض اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله یضع حصاه فی فمه ، فاذا

اراد ان یتکلّم بما علم انّه للّه وفی اللّه ولوجه اللّه ، اخرجها من فمه . وانّ کثیرا من الصّحابه رضوان اللّه علیهم کانوا یتنفّسون الصّعداء ویتکلّمون شبه المرضی .

وانّما سبب هلاک الخلق ونجاتهم الکلام والصّمت . فطوبی لمن رزق معرفه عیب الکلام وصوابه ، وفوائد الصّمت ، فانّ ذلک من اخلاق الانبیاء وشعار الاصفیاء . ومن علم قدر الکلام احسن صحبه الصّمت ، ومن اشرف علی ما فی لطائف الصّمت وائتّمن علی خزائنه ، کان کلامه وصمته عباده ، ولا یطّلع علی عبادته هذه الاّ الملک الجبّار .

باب بیست وهفتم : (خموشی )

امام صادق (ع ) فرمود :

خموشی ، شیوه اهل تحقیق است وسر لوحه عمل کسانی که به حال گذشتگان نگریسته وبه تحوّل وتغییر روزگار پی برده اند ، که به تحقیق ، این تتبع اساس سکوت وخموشی است . رضایت خداوند در خموشی نهفته ومایه سبک شدن حساب ومصون ماندن از خطاها ولغزش هاست . خداوند ، خاموشی را پوشش نادانی جاهلان وعالمان را بدان آراسته است . خاموشی ، وسیله دوری جستن از هوا وهوس است ، وسبب ریاضت نفس ، شیرینی عبادت ، زدودن قساوت قلب ، موجب عفاف ، جوانمردی و زیرکی است . پس ، زبان خود را از باز شدن به سخنانی که مجبور به گفتن آن ها نیستی ، به ویژه زمانی که شنونده شایسته ای که برای خدا ودر راه خدا با او سخن گویی ، باز دار .

ربیع بن خثیم کاغذی را در پیش رو می نهاد ودر آن روز آنچه را بر زبان می آورد ، در آن می نوشت ، وشب نفس

خویش را به محاسبه می کشانید ومی گفت : آه آه ! به یقین که خاموشان رستگار شدند .

یکی از اصحاب رسول خدا (ص ) : ریگی در دهان خود می نهاد ووقتی قصد گفتار داشت ، آن را می سنجید وچون آن را در راه خدا می دید ، ریگ را از دهان در می آورد .

بسیاری از صحابه رضوان اللّه علیهم چنان نفس می کشیدند که گویی نفس از سینه ای پر درد بر می آید وچون بیماران سخن می گفتند .

علّت هلاکت ونجات مردمان ، در سخن گفتن وخاموشی است . پس خوشا به حال کسی که معرفت سخن نیک وبد ودانش خاموشی وفواید آن ، روزی اش شده باشد که این ، از اخلاق انبیا وشعار اصفیاست . کسی که ارزش وقدر کلام را بداند وبه پیامدها وکاستی های آن پی برد ، خاموشی برگزیند وآن کس که از فواید خاموشی آگاه گشته وبر خزاین گرانبهایش دست یافت ، هم سخن وهم خاموشی او عبادت است وبر این عبادت وی ، جز خدای ملک جبّار آگاهی نیابد .

آسایش وراحتی

الباب الثّامن والعشرون : (فی الرّاحه )

قال الصّادق علیه السّلام :

لا راحه لمؤ من علی الحقیقه الاّ عند لقاء اللّه تعالی ، وما سوی ذلک ففی اربعه اشیاء : صمت تعرف به حال قلبک ونفسک فیما یکون بینک وبین بارئک ، وخلوه تنجو بها من آفات الزّمان ظاهرا وباطنا ، و جوع تمیت به الشّهوات والوسواس ، وسهر تنوّر به قلبک وتصفّی به طبعک وتزکّی به روحک .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : من اصبح آمنا فی سر به معافی فی بدنه

وعنده قوت یومه ، فکانّما حیزت له الدّنیا بحذا فیرها .

وقال وهب بن منبّه : فی کتب الاوّلین والاخرین مکتوب : یا قناعه ! العزّ والغنی معک ، فاز من فاز بک .

قال ابو الدّرداء : ما قسّم اللّه لی لا یفوتنی ولو کان فی جناح ریح .

وقال ابوذرّ (ره ) : هتک ستر من لا یثق بربّه ولو کان محبوسا فی الصّمّ الصّیاخید .

فلیس احد اخسر واذلّ وانزل ممّن لا یصدّق ربّه فیما ضمن له ، و تکفّل به من قبل ان خلقه ، وهو مع ذلک یعتمد علی قوّته وتدبیره وجهده ویتعدّی حدود ربّه باسباب قد اغناه اللّه تعالی عنها .

باب بیست وهشتم : : (آسایش وراحتی )

امام صادق (ع ) فرمود :

مؤ من را راحتی وآسایش حقیقی نباشد ، جز در لقای خداوند متعال . ولی آسایش دنیایی در چهار چیز است : خاموشی وسکوتی که به وسیله آن حال قلب ونفس خویش وآنچه را که میان تو وخالق خویش (چون ایجاد تو از عدم وسایر عجایب آفریدگار) می گذرد ، بشناسی ؛ عزلتی که بدان وسیله از آفات ظاهری وباطنی زمان نجات بیابی ؛ گرسنگی ات که شهوات ووسواس را به واسطه اش بمیرانی ؛ وشب بیداری ای که قلبت را بدان نورانی کنی وطبعت را صفا وروحت را پالایش دهی .

پیامبر (ص ) فرمود : هر کس شب وروز از شرّ مردم در امان ، واز سلامت بهره مند باشد وروزی وطعام روزش نیز فراهم آید ، گویی خیر تمامی دنیا ، بدو روی آورده است .

وهب بن منبه می گوید : در کتابهای اوّلین وآخرین آمده است : ای

قناعت ! عزّت وبی نیازی با تو همراه است ، پس آن کس با تو باشد ، رستگار است .

ابوالدرداء گفته است : آنچه خداوند برای من مقدّر ومقسوم فرموده ، از دستم نرود ، اگر چه دستخوش باد باشد .

ابوذر (ره ) گفت : آبروی کسی که به خدایش مطمئن نباشد ، می رود؛ اگر چه به جایی بس مستحکم پناه برد . پس زیان کارتر وخوارتر کسی است که خداوند را در آنچه برایش پیش از آفریدن جهانیان تضمین کرده ومتکفّل شده ، در عین حال او را تصدیق نکند وبا آگاهی از این امر ، بر توان وتدبیر وکوشش وسعی خویش دل بندد وبر آن ها متکی باشد ، [به یقین ] به حدود وحریم پروردگارش تجاوز کرده است .

قناعت

الباب التّاسع والعشرون : (فی القناعه )

قال الصّادق علیه السّلام :

لو حلف القانع بتملّکه علی الدّارین لصدّقه اللّه عزّ وجلّ بذلک ، ولا برّه لعظم شاءن مرتبه القناعه .

ثمّ کیف لا یقنع العبد بما قسم اللّه له وهو یقول : نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدّنیا . (18)

فمن اذعن وصدّقه بما شاء ، ولما شاء بلاعلّه ، وایقن بربوبیّته ، اضاف تولیه الاقسام الی نفسه بلا سبب . ومن قنع بالمقسوم استراح من الهمّ والکرب والتّعب ، وکلّما انقص من القناعه زاد فی الرّغبه [والطّمع ] . الطّمع والرّغبه فی الدّنیا اصلان لکلّ شرّ وصاحبهما لا ینجو من النّار الاّ ان یتوب عن ذلک .

ولذلک قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : القناعه ملک لا یزول ، وهی مرکب رضی اللّه تعالی تحمل صاحبها الی داره .

فاحسن التّوکّل فیما لم

تعط ، والرّضا بما اعطیت ، واصبر علی ما اصابک فانّ ذلک من عزم الامور .

باب بیست ونهم : : (قناعت )

امام صادق (ع ) فرمود :

چنانچه شخص قانع قسم خورد که هر دو سرا از آن اوست ، به راستی که خداوند عزّ وجلّ او را به جهت عظمت شاءن ومرتبت قناعت ، تصدیق فرماید . چگونه بنده بدانچه که خدا قسمت او کرده قانع نشود ، در حالی که فرموده است : (ما معیشت آنان را در زندگی دنیا تقسیم بنمودیم ) .

پس هر کس بدون تعلیل به آنچه که [خدا] خواسته وبرای آنچه که نخواسته ، اذعان وتصدیق نماید وبه پروردگار یقین آورد ، امر روزی را به او واگذار می کند وبه هر آنچه خدا دهد ، خشنود شود .

کسی که به قسمت خویش قانع شود ، از اندوه وناراحتی وسختی رها شود وهر اندازه که از قناعت کاسته شود ، بر میل ورغبت به دنیا افزوده می شود . و(بدانید) طمع به دنیا ، ریشه هر شرّ وبدی است وصاحب آن از آتش نجات نیابد ، مگر با توبه .

واز این روست که پیامبر (ص ) فرمود : قناعت ملکی است که زوال نیابد وآن ، مرکب رضای خدای تعالی است که صاحب خویش را به بهشت می رساند .

پس در آنچه به تو نداده اند ، توکل نیکو پیشه کن وبه آنچه تو را داده اند ، راضی باش وبر مشکلاتی که بر تو فرود می آید ، صبر پیشه کن که صبر از امور بس ستوده است .

حرص وآز

الباب الثّلاثون : (فی الحرص )

قال الصّادق علیه السّلام :

لا

تحرص علی شی ء لو ترکته لوصل الیک ، وکنت عنداللّه تعالی مستریحا محمودا بترکه ، ومذموما باستعجالک فی طلبه وترک التّوکّل علیه والرّضا بالقسم . فانّ الدّنیا خلقها اللّه تعالی بمنزله ظلکّ ان طلبته اتعبک ولا تلحقه ابدا ، وان ترکته تبعک وانت مستریح .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : الحریص محروم وهو مع حرمانه مذموم فی ایّ [شی ء] کان ، وکیف لا یکون محروما ، وقد فرّ من وثاق اللّه تعالی عزّ وجلّ وخالف قول اللّه تعالی : (الّذی خلقکم ثمّ رزقکم ثمّ یمیتکم ثمّ یحییکم ) . (19)

والحریص بین سبع آفات صعبه : فکر یضرّ بدینه ولا ینفعه ، وهمّ لا یتمّ له اقصاه ، وتعب لا یستریح منه الاّ عند الموت ، وخوف لا یورثه الاّ الوقوع فیه ، وحزن قد کدّر علیه عیشه بلا فائده ، وحساب لا مخلص له معه من عذاب ، وعقاب لا مفرّ له منه ولا حیله . والمتوکّل علی اللّه ، یصبح ویمسی فی کنفه وهو منه فی عافیه ، وقد عجّل اللّه له کفایته وهیّاء له من الدّرجات ما اللّه تعالی به علیم . والحرص ماء یجری فی منافذ غضب اللّه تعالی ، وما لم یحرم العبد الیقین لا یکون حریصا ، والیقین ارض الاسلام وسماء الایمان .

باب سی ام : : (حرص وآز)

امام صادق (ع ) فرمود :

در رسیدن به چیزی که اگر رهایش کنی به سوی تو می آید ودر آن صورت محبوب خداوند باشی ، حریص مباش واگر در رسیدن به خواسته ات شتاب ورزی واز توکل به خدا ورضا به قسمت غافل شوی ، در درگاه احدیت ناپسند

خواهی شد؛ چرا که خداوند جهان را چون سایه تو خلق فرموده که اگر در طلبش روی تو را به سویش می کشاند وهیچ گاه بدان نخواهی رسید واگر ترکش کنی ، خود به دنبالت می آید وتو راحت خواهی بود .

پیامبر (ص ) فرمود : انسان حریص ، محروم است وافزون بر آن مذموم درگاه حق است . وچگونه محروم نباشد وحال آن که از اعتماد به خدای تعالی گریخته است وبر خلاف فرمایش خداوند رفته است که فرمود : (خدا همان کسی است که شما را آفرید ، سپس به شما روزی بخشید ، آن گاه شما را می میراند وپس از آن زنده می گرداند . . . ) .

حریص دستخوش هفت آفت است : 1) در اندیشه ای باشد که به بدنش ضرر رساند ونفعی ندهد؛ 2) اندوهی که تمامی ندارد؛ 3) رنجی که راحتی ندارد ، جز به مرگ ؛ 4) ترسی که چیزی بدو نرساند جز آن که همواره گرفتار آن باشد؛ 5) اندوهی که زندگی را بدون آن که فایده ای بدو رساند ، مکدّر کند؛ 6) حسابی که خلاصی از آن نیابد وپیوسته سرگرم رسیدگی بیهوده به آن باشد؛ 7) عقاب وکیفری که راه فرار از آن نداشته باشد (چرا که حرص ، انسان را به ارتکاب گناه وا می دارد) .

شخصی که بر خدای تعالی توکل دارد ، شب وروز را می گذراند ، در حالی که در پناه خدای تعالی وعافیت وسلامتی است وخدا در کفایت امور او تعجیل فرموده ودرجاتی برایش فراهم کرده که فقط خود بدان عالم است .

حرص ، آبی است که

از روزنه خشم خدای تعالی جاری است . وچون بنده ای از یقین محروم نباشد ، حریص نخواهد بود ویقین ، زمین اسلام وآسمانِ ایمان است .

زهد

الباب الحادی والثّلاثون : (فی الزّهد)

قال الصّادق علیه السّلام :

الزّهد مفتاح باب الاخره والبراءه من النّار وهو ترک کلّ شی ء یشغلک عن اللّه تعالی من غیر تاءسف علی فوتها ، ولا اعجاب فی ترکها ، ولا انتظار فرج منها ، ولا طلب محمده علیها ولا عوض بها ، بل تری فوتها راحه وکونها آفه ، وتحون ابدا هاربا من الافه معتصما بالرّاحه .

والزّاهد الّذی یختار الاخره علی الدّنیا ، والذّلّ علی العزّ ، والجهد علی الرّاحه ، والجوع علی الشّبع ، وعافیه الاجل علی محبّه العاجل ، والذّکر علی الغفله ، وتکون نفسه فی الدّنیا وقلبه فی الاخره .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : حبّ الدّنیا راءس کلّ خطیئه . وقال : [الدّنیا جیفه وطالبها کلاب ] . الاتری کیف احبّ ما ابغضه اللّه ، وایّ خطیئه اشدّ جرما من هذا ؟

قال بعض اهل البیت علیهم السّلام : لو کانت الدّنیا باجمعها لقمه فی فم طفل لرحمناه ، فکیف حال من نبذ حدود اللّه تعالی وراء ظهره فی طلبها والحرص علیها . والدّنیا دار لو احسنت سکناها لرحمتک واحسنت وداعک .

قال رسول اللّه - صلّی اللّه علیه وآله : لمّا خلق اللّه تعالی الدّنیا امرها بطاعته ، فاطاعت ربّها ، فقال لها : خالفی من طلبک ووافقی من خالفک ، وهی علی ما عهد اللّه الیها وطبعها بها .

باب سی ویکم : : (زهد)

امام صادق (ع ) فرمود :

زهد ، کلید دروازه آخرت است وبرائت

از آتش ؛ وزهد ، ترک هر چیز که تو را از خدا ویاد او باز دارد ، می باشد؛ بدون آن که بر آنچه که از دستت رفته ، تاءسف خوری ، یا نسبت به ترک آن مغرور شوی وانتظار فرج وسودی (مادّی ) از آن نداشته باشی ودر پی آن نباشی که به واسطه آن ، مورد ستایش قرارگیری وغرضی (دنیوی ) از آن نداشته باشی ، بلکه از دست دادن آن ها را آسایش بدانی وخودِ آن ها را آفت .

زاهد ، همواره از آفت (دنیا) گریزان ودر پی آسایش (آخرت ) است . زاهد کسی است که آخرت را برگزیند وذلّت را بر عزّت (ظاهری ) دنیا ترجیح دهد ، سختی بندگی را بر آسایش ، گرسنگی را بر سیری ، راحتی ورستگاری آخرت را بر رنج دنیا ، ذکر خدا را بر غفلت برگزیند وکالبدش در دنیا وقلبش در آخرت باشد .

رسول خدا (ص ) فرمود : حبّ دنیا اساس وسرِ هر گناهی است . ونیز فرمود : دنیا ، مردار وخواهان آن ، سگ است . چگونه انسان غافل ، آنچه را که مغضوب خداوند است دوست می دارد وبه راستی چه گناهی از این جرم بزرگ تر است ؟ !

یکی از معصومین (ع ) فرموده است : اگر دنیا را به صورت لقمه ای در دهان کودکی می گذاشتند ، بر او دل می سوزاندیم (که چنین آلوده دنیا شده ) پس حال آن کس که حدود خدای را برای طلب دنیا پایمال کند وبدان حرص ورزد چگونه باید باشد ؟ !

دنیا ، سرایی است که اگر بر

اساس شرع وفرمان خدا در آن زندگانی کردی ، تو را راضی ساخته وبه نیکی با تو وداع می کند .

رسول خدا (ص ) فرمود : چون خداوند دنیا را بیافرید ، آن را امر به اطاعت فرمود ، پس دنیا پروردگارش را اطاعت کرد . خداوند او را گفت : به آن که در طلب تو باشد پشت کن وبه آن که به تو پشت کند ، روی آر ودنیا بر همین عهد وپیمان استوار است .

نکوهش دنیا

الباب الثّانی والثّلاثون : (فی صفه الدّنیا)

قال الصّادق علیه السّلام :

الدّنیا بمنزله صوره راءسها الکبر ، وعینها الحرص ، واذنها الطّمع ، ولسانها الرّیاء ، ویدها الشّهوه ، ورجلها العجب ، وقلبها الغفله ، ولونها الفناء ، وحاصلها الزّوال .

فمن احبّها اورثته الکبر ، ومن استحسنها اورثته الحرص ، ومن طلبها اورثته الطّمع ، ومن مدحها البسته الرّیاء ، ومن ارادها مکّنته من العجب ، ومن رکن الیها ارکبته الغفله ، ومن اعجبه متاعها فتنته ولا تبقی له ، ومن جمعها وبخل بها اوردته الی مستقرّها وهی النّار .

باب سی ودوم : : (نکوهش دنیا)

امام صادق (ع ) فرمود :

دنیا چونان تندیسی (کالبدی ) است که سرش کبر ، چشمش حرص ، گوشش طمع ، زبانش ریا ، دستش شهوت ، پایش خودپسندی ، قلبش غفلت ، رنگ وجلوه اش فنا وحاصلش نیستی است .

پس کسی که آن را دوست بدارد ، متکبّر شود وکسی که آن را نیک بداند ، حرص وآز یابد وکسی که در جست وجویش باشد ، طمع ورزد وکسی که آن را ستایش کند ، لباس ریا پوشد ، وکسی که اراده

اش کند ، خودپسند شود ، وکسی که بدان تکیه کند ، به غفلت افتد ، وکسی که شیفته متاع آن شود ، به فتنه افتد ومتاع از دستش برود ، وکسی که متاعش را گرد آورد ودر آن بخل ورزد ، او را به جایگاهش که همان آتش است ، سوق دهد .

ورع

الباب الثّالث والثّلاثون : (فی الورع )

قال الصّادق علیه السّلام :

اغلق ابواب جوارحک عمّا یرجع ضرره الی قلبک ویذهب بوجاهتک عنداللّه تعالی ویعقّب الحسره والنّداه یوم القیامه ، والحیاء عمّا اجترحت من السّیّئات .

والمتورّع یحتاج الی ثلاثه اصول : الصّفح عن عثرات الخلق اجمع ، وترک الحرمه فیهم ، واستواء المدح والذّمّ .

واصل الورع دوام المحاسبه ، وصدق المقاوله ، وصفاء المعامله ، والخروج عن کلّ شبهه ، ورفض کلّ ریبه ومفارقه جمیع ما لا یعنیه ، وترک فتح ابواب لا یدری کیف یغلقها ، ولا یجالس من یشکل علیه الواضح ، ولا یصاحب مستخفّ الدّین ، ولا یعارض من العلم مالا یحتمل قلبه ، ولا یتفهّمه من قابله ویقطع من یقطع عن اللّه عزّ وجلّ .

باس سی وسوم :

(ورع )

امام صادق (ع ) فرمود :

درهای جوارح بدنت را بربند بر آنچه که به قلبت آسیب می رساند ومرتبه ات را نزد خدای تعالی پست کند وحسرت وپشیمانی قیامت را وشرم از زشتی هایی که مرتکب شده ای ، به همراه می آورد .

صاحب ورع را سه اصل لازم است ؛

1 از همه لغزش های مردمان در گذرد؛

2 بدانان بدی نکند؛

3 چون مدح وذمّش کنند ، برایش یکسان باشد .

واصل وریشه ورع ، آن است که بر محاسبه نفس مداومت شود

وسخن به راست گفته شود ومعامله ورفتار با دیگران به صفا برگزار شود واز شبهه ها دوری شود وهر عیب وریبی به کنار گذاشته شود ، وآنچه به او مربوط نیست وانهد ، ودری را که نداند چگونه آن را ببندد ، باز نکند (با گفتار ناشایست یا عمل زشتی که او راه پسندیده نباشد ، خود را رسوا نکند) وبا کسی که امور واضح وبدیهی را بر او مشکل می نماید ، مجالست نکند وبا کسی که دین را سبک می شمارد همراه نشود ، وگرد دانشی که نه خود داند ونه دیگران توان فهم وحلّ آن را دانند نگردد واز کسانی که از خدا دوری جسته اند ، دوری گزیند .

عبرت

الباب الرّابع والثّلاثون : (فی العبره )

قال الصّادق علیه السّلام :

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : المعتبر فی الدّنیا عیشه فیها کعیش النّائم یراها ولا یمسّها ، وهو یزیل عن قلبه ونفسه باستقباحه معامله المغرورین بها ما یورثه [من ] الحساب والعقاب ، ویبدّل بها ما یقرّبه من رضی اللّه وعفوه .

ویغسل بماء زوالها موضع دعوتها الیه ، وتزیین نفسها الیه . والعبره تورث ثلاثه اشیاء : العلم بما یعمل ، والعمل بما یعلم ، وعلم ما لم یعلم .

والعبره اصلها اوّل یخشی آخره ، وآخر قد تحقّق الزّهد فی اوّله ، ولا یصحّ الاعتبار الاّ لاهل الصّفاء والبصیره .

قال اللّه تعالی : (فاعتبروا یا اتولی الابصار)(20) .

وقال اءیضا : (فانّها لا تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور)(21) .

فمن فتح اللّه عین قلبه وبصر عینه بالاعتبار ، فقد اعطاه اللّه منزله رفیعه وزلفی عظیما .

باب سی وچهارم :

: (عبرت )

امام صادق (ع ) فرمود :

شخصی که از دنیا عبرت گیرد ، زندگی اش در آن ، همچون خفته ای است که دنیا را می بیند ، ولی آن را لمس نمی کند ، وآن را خوابی بیش نمی داند . واز قلب ونفس خود ، به واسطه قبیح شمردان اعمال فریفتگان ، چیزی را می زداید که موجب حساب وعقاب است وچیزی را جای گزین آن می کند که او را به خشنودی وعفو خدا نزدیک نماید وبا آب زوال ، آنچه او را به سوی دنیا می خواند وآنچه از دنیا که خود را برای او بیاراسته است ، می شوید .

پس عبرت ، انسان را وارث سه چیز کند :

1 علم به آنچه که عمل می کند؛

2 عمل به آنچه که می داند؛

3 علم به آنچه که نمی داند .

عبرت آغازی است که انسان از انجام آن می هراسد واندیشیدن در فرجام آن ، زهد وبی میلی به دنیا را به وجود آورد . وعبرت آموزی جز برای اهل صفا وبصیرت درست نیفتد .

خداوند متعال فرماید : (پس ، عبرت گیرید ای صاحبان چشم بینا ! ) .

ونیز فرماید : (چشم های ظاهر ، نابینا نیستند ، بلکه دل هایی که در سینه (چشم های باطن ) دارند ، کور است ) .

پس آن کس که خداوند چشم قلب ودیدگان او را بگشاید ، به حقیقت او را منزلتی رقیع وعظیم بخشیده است .

تکلّف

الباب الخامس والثّلاثون : (فی التّکلّف )

قال الصّادق علیه السّلام :

المتکلّف مخطی وان اصاب ، والمتطوّع مصیب وان اخطاء . والمتکلّف لا یستجلب فی عاقبه امره

الاّ الهوان ، وفی الوقت الاّ التّعب والعناء والشّقاء . والمتکلّف ظاهره ریاء وباطنه نفاق وهما جناحان یطیر بهما المتکلّف ، ولیس فی الجمله من اخلاق الصّالحین ولا من شعار المؤ منین التّکلّف فی ایّ باب کان .

قال اللّه تعالی لنبیّه : (قل ما اساءلکم علیه من اجر وما انا من المتکلّفین ) . (22)

وقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : نحن معاشر الا نبیاء والاتقیاء والامناء براء من التّکلّف .

فاتّق اللّه تعالی واستقم یغنک عن التّکلّف ویطبعک بطباع الایمان ، ولا تشتغل بلباس آخره البلاء ، وطعام آخره الخلاء ، ودار آخرها الخراب ومال آخره المیراث واخوان آخرهم الفراق وعزّ آخره الذّل ووفاء آخره الجفاء وعیش آخره الحسره .

باب سی وپنجم : : (تکلّف )

امام صادق (ع ) فرمود :

کسی که بدون میل ورغبت ، عملی به جای آورد ، از پاداش محروم است ، اگر چه راه صواب بپیماید ، چرا که به خطا رفته ؛ وکسی که به میل وبدون تکلّف عملی انجام دهد ، پاداش گیرد ، اگر چه به خطا رود (چرا که عمل او همراه با اخلاص بوده است ) . سرانجام متکلّف خفّت وخواری است ودر دنیا به جز درد ورنج وشقاوت برایش نباشد .

ظاهر متکلّف ، ریا وباطنش نفاق است واین دو امر ، دو بال هستند که او با آن ها (به سمت دوزخ ) پرواز می کند . تکلّف در عبادت ودر هر بابی که باشد از اخلاص صالحان وشعار مؤ منان نیست .

خدای تعالی به پیامبرش (ص ) فرمود : (بگو : مزدی بر این [رسالت ] از شما طلب نمی کنم ومن

از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم [وبه خدا نسبت دهم ]) .

پیامبر اکرم (ص ) فرمود : ما پیامبران وخدا پرستان وامینان ، از شخص متکلّف بیزار هستیم .

پس از خدای تعالی بترس وحدود شرع را رعایت کن تا تو را از متکلّف وریا بی نیاز کند ودلت را جلوه گاه ایمان سازد . به لباسی دل مبند که ژنده شود وطعامی که آخرش دفع فضولات است . در سرایی سکنا مگزین که آخرش ویرانی است . مال گرد نیاور که آخرش ارث دیگران می شود . برادرانی مگزین که پایان آن گزینش ، جدایی ونفاق باشد . فریفته عزّتی مشو که آخرش ذلّت است . به وفایی اعتماد مکن که پایان آن جفا است . خوشی وعیشی را مطلب که حسرت در پی داشته باشد .

غرور

الباب السّادس والثّلاثون : (فی الغرور)

قال الصّادق علیه السّلام :

المغرور فی الدّنیا مسکین ، وفی الاخره مغبون ، لانّه باغ الافضل بالادنی . ولا تعجب من نفسک ، فربّما اغتررت بمالک وصحّه جسدک ، ان لعلّک تبقی . وربّما اغتررت بطول عمرک واولادک واصحابک لعلّک تنجوبهم . وربّما اغتررت بحالک ومنیتک واصابتک ماءمولک وهواک ، فظننت انّک صادق ومصیب . وربّما اغتررت بماتری الخلق من الندّم علی تقصیرک فی العباده ، ولعل اللّه تعالی یعلم من قلبک بخلاف ذلک .

وربّما اقمت نفسک علی العباده متکلّفا ، واللّه یرید الاخلاص . و ربّما افتخرت بعلمک ونسبک وانت غافل عن مضمرات ما فی غیب اللّه . و ربّما [توهّمت انّک ] تدعو اللّه وانت تدعو سواه ، وربّما حسبت انّک ناصح للخلق وانت تریدهم لنفسک ان یمیلوا الیک

. وربّما ذممت نفسک وانت تمدحها علی الحقیقه .

واعلم انّک لن تخرج من ظلمات الغرور والتّمنّی الاّ بصدق الانابه الی اللّه تعالی والاخبات له ومعرفه عیوب احوالک من حیث لا یوافق العقل والعلم ، ولا یحتمله الدّین والشّریعه وسنن القدوه وائمّه الهدی . وان کنت راضیا بما انت فیه ، فما احد اشقی بعلمه وعمله منک ، واضیع عمرا واورث حسره یوم القیامه .

باب سی وششم : (نکوهش غرور)

امام صادق (ع ) فرمود : مغرور ، دنیا مسیکن است ودر آخرت زیانکار؛ زیرا او کالای نیک را به کالایی پست می فروشد . از خویش مغرور مشووفریب مخور که چه بسا به مال وسلامتی بدن خویش مغرور باشی به این امید که باقی می مانی . وچه بسا به عمر طولانی وفرزندان ویاران خود مغرور می شوی به این امید که به واسطه شان موفق ورستگار شوی . وچه بسا به حال (توانایی ودارایی ) واصل ونسب ودست یابی ات به آرزو وهوایت مغروری وگمان می کنی که صادقی وراه درست رفته ای . چه بسا مغروری که مردم پشیمانی ات را در کوتاهی عبادت می نگرد وخدای متعال در قلبت خلاف آن (تو را از عبادت خشنود) ببیند . وچه بسا خویش را در عبادت به تکلّف وتظاهر اندازی ، در حالی که خداوند طالب اخلاص است . وچه بسا به دانش ونیاکان خویش افتخار کنی ، در حالی که از نهفته ها وعیب های درون ات غافلی وخدای تعالی از آن آگاه است . وچه بسا به این توّهم افتی که خدای را می خوانی وحال آن که غیر او را می خوانی

. وچه بسا خود را خیرخواه مردم بدانی وحال آن که تو با این کار می خواهی آنها به سوی تو مایل شوند . وچه بسا خویش را مذمّت می کنی ، ولی در حقیقت خویش را می ستایی .

بدان که هیچ گاه از ظلمات غرور وآرزوها خارج نمی شود ، مگر این که صادقانه نزد خداوند متعال انابه واظهار پشیمانی کنی وبه عیب خویش پی ببری وفریب کاری پنهان نفس خود را بشناسی ، چرا که در نهایت پوشیدگی است وبه جز تو نه خرد ونه دانش به آن دسترسی ندارد ودین وشریعت وپیشوایان هدایت ، آن را نمی پسندند .

اگر به حالی که در آنی ، راضی باشی وخود را مقصّر ندانی ، هیچ کس به وسیله علم وعمل چون تو بدبخت نیست وعمرش روی به تباهی باشد ودر نتیجه ، حسرت روز قیامت را برای خویش فراهم آورده ای .

صفات منافق

الباب السّابع والثّلاثون : (فی المنافق )

قال الصّادق علیه السّلام :

المنافق قد رضی ببعده عن رحمه اللّه تعالی ، لانّه یاءتی باعماله الظّاهره شبیها بالشّریعه ، وهؤ لاه لاغ باغ بالقلب عن حقّها ، مستهزی فیها .

وعلامه النّفاق قلّه المبالاه بالکذب والخیانه والوقاحه والدّعوی بلا معنی ، واستحانه العین ، والسّفه وقلّه الحیاء ، و استصغار المعاصی واستیضاع ارباب الدّین ، واستخفاف المصائب فی الدّین ، والکبر وحبّ المدح ، والحسد ، وایثار الدّنیا علی الاخره ، والشّرّ علی الخیر ، والحثّ علی النّمیمه . وحبّ اللّهو ومعونه اهل الفسق ، ومعونه اهل البغی ، والتّخلف عن الخیرات ، وتنقّص اهلها ، واستحسان ما یفعله من سوء ، واستقباح ما یفعله غیره

من حسن ، وامثال ذلک کثیره .

وقد وصف اللّه المنافقین فی غیر موضع ، فقال تعالی : (ومن النّاس من یعبد اللّه علی حرف فان اصابه خیر اطماءنّ به وان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدّنیا والاخره ذلک هو الخسران المبین ) . (23)

وقال تعالی فی وصفهم : (ومن النّاس من یقول آمنّا باللّه والیوم الاخر وما هم بمؤ منین یخادعون اللّه والّذین آمنوا وما یخدعون الاّ انفسهم وما یشعرون فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا . . . ) . (24)

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله المنافق من اذا وعد اخلف ، واذا فعل اساء ، واذا قال کذب ، واذا ائتمن خان ، واذا رزق طاش ، واذا منع غاش .

وقال اءیضا : من خالفت سریرته علانیته فهو منافق کائنا من کان ، وحیث کان وفی ایّ زمن کان وعلی ایّ رتبه کان .

باب سی وهفتم : (صفات منافق )

امام صادق (ع ) فرمود :

منافق کسی است که به دوری از رحمت خداوند متعال رضایت داده ، زیرا اعمال ظاهری اش را شبیه به آنچه در شریعت آمده است ، به انجام می رساند ، در حالی که در باطن دل در جای دیگر مشغول داشته وحقّ بندگی وعبادت را رعایت نکند وآن را به تمسخر گیرد .

واهمه نداشتن از دروغ گویی وخیانت ووقاحت وادعای بی مورد وچشم در پی هر چیز (حرام ) داشتن وبی خردی ونشناختن راه درست وکمی حیا وکوچک شمردن گناهان وضایع کردن بزرگان دین وخوار شمردن سختی ها ومصایب وارد شده بر دین وتکبر ورزیدن ومدح آنچه دوست می دارد وستایش شدن را دوست داشته وحسادت

وترجیح دادن دنیا بر آخرت وشرّ بر خیر وسخن چینی وحبّ لهو ویاری اهل فسق وفجور وگناه کاران در گناهانشان وسرکشی وبه گرد اعمال وافعال نیک وخیر نگشتن وکوچک شمردن اهل آن ونیک شمردن افعال زشت خویش وزشت شمردن افعال نیک دیگران ، نشانه منافق است که امثال این امور بسیار است .

خداوند منافقان را در مواضع متعددی وصف فرموده است ؛ چنان که می فرماید :

(واز میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال [وبدون عمل ] می پرستند . پس اگر خیری به او رسد ، بدان اطمینان یابد وچون بلایی بدو رسد روی برتابد ، در دنیا وآخرت زیان دیده است . این است همان زیان آشکار) .

ودر جای دیگر می فرماید :

(بعضی از مردم می گویند : به خدا وروز قیامت ایمان آورده ایم ، ولیکن بدان مؤ من نیستند . (به گمان خویش ) خدا ورسولش ومؤ منان را فریب دهند ، ولی جز خود کسی را فریب ندهند وخودشان نمی دانند . در دل هایشان مرض است ، وخداوند بر آن مرض بیفزاید . . . ) .

پیامبر (ص ) فرمود : منافق کسی است که چون وعده دهد ، تخلّف کند وچون عمل کند ، زشتی کند ودر سخن دروغ گوید ودر امانت خیانت ورزد وچون بدو روزی داده شود ، از باب بی خردی ، آن را در موارد بیهوده هزینه کند وچون از روزی منع شود ، درصدد فریب خلق خدا باشد .

ونیز فرمود : کسی که ظاهرش با باطنش مخالف باشد ، منافق است . حال ، هر کسی وهر جایی ودر

هر زمانی ودر هر مرتبه ومقامی که باشد ، تفاوتی نکند .

عقل وهوی

الباب الثّامن والثّلاثون : (فی العقل والهوی )

قال الصّادق علیه السّلام :

العاقل من کان ذلولا عند اجابه الحقّ منصفا بقوله ، جموحا عند الباطل خصیما بقوله ، یترک دنیاه ولا یترک دینه .

ودلیل العاقل شیئان ، صدق القول وصواب الفعل . والعاقل لا یحدّث بما ینکره العقول ولا یتعرّض للتّهمه ولا یدع مداراه من ابتلی به ، ویکون العلم دلیله فی اعماله ، والحلم رفیقه فی احواله ، والمعرفه یقینه فی مذاهبه .

والهوی عدوّ العقل ومخالف الحقّ وقرین الباطل . وقوّه الهوی من الشّهوات . واصل علامات الهوی من اکل الحرام . والغفله عن الفرائض والاستهانه بالسّنن والخوض فی الملاهی .

باب سی وهشتم : : (عقل وهوی )

امام صادق (ع ) فرمود :

عاقل در برابر حق ، رام وتسلیم است ودر سخن گفتن منصف ، ودر پذیرفتن باطل سخت گیر ، وبا سخن باطل ، دشمن واز دنیا می گذرد ، ولی دین خود را حفظ می کند .

نشانه عاقل ، دو چیز است : راستی در سخن ، ودرستی در کار؛ وعاقل از گفتن آنچه که خردمندان نپذیرند ، بپرهیزد وخویش را در معرض اتهام قرار ندهد واز مدارا کردن با مردم دریغ نورزد .

دانش ، رهنمای اوست واعمال او موافق دانش باشد وبردباری رفیق او شود واو را در ناملایمات وبرخوردها نگاهبان شود واز یقین دوری نجوید واز معیار یقین فاصله نگیرد .

هوی وهوس ، دشمن عقل ، مخالف حق وقرین باطل است . قوّت وتوان هوی وهوس در پیروی از شهوات است ونشانه اصلی هوی وهوس ، حرام خواری وغفلت

از فرایض وکوچک شمردن مستحباب وسنت ها وغرق شدن در لهو ولعب است .

وسوسه

الباب التّاسع والثّلاثون : (فی الوسوسه )

قال الصّادق علیه السّلام :

لا یتمکّن الشّیطان بالوسوسه من العبد الاّ وقد اعرض عن ذکر اللّه تعالی واستهان بامره وسکن الی نهیه ونسی اطّلاعه علی سرّه . والوسوسه ما یکون من خارج القلب باشاره معرفه العقل ، ومجاوره الطّبع . وامّا اذا تمکّن فی القلب فذلک غیّ وضلاله وکفر . واللّه عزّ وجلّ دعا عباده بلطف دعوته وعرّفهم عداوه ابلیس ، فقال تعالی : (انّ الشّیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّا) . (25)

فکن معه کالغریب مع کلب الرّاعی یفزع الی صاحبه فی صرفه عنه . کذلک اذا اتاک الشّیطان موسوسا لیضلّک عن سبیل الحقّ وینسیک ذکر اللّه تعالی ، فاستعذ منه بربّک وبربّه فانّه یؤ یّد الحقّ علی الباطل وینصر المظلوم ، بقوله عزّ وجلّ : (انّه لیس له سلطان علی الّذین آمنوا وعلی ربّهم یتوکّلون ) . (26)

ولن تقدر علی هذا ومعرفه اتیانه ومذاهب وسوسته ، الاّ بدوام المراقبه والاستقامه علی بساط الخدمه وهیبه المطّلع وکثره الذّکر . وامّا المهمل لاوقاته فهو صید الشّیطان لا محاله .

واعتبر بما فعل بنفسه من الاغواء والاستکبار حیث غرّه واعجبه عمله وعبادته وبصیرته وجراءته علیه ، قد اورثه علمه ومعرفته واستدلاله بمعقوله اللّعنه الی الابد . فما ظنّک بنصحه ودعوته غیره ؟ !

فاعتصم بحبل اللّه الاوثق وهو الالتجاء الی اللّه تعالی ، و الاضطرار بصحّه الافتقار الی اللّه فی کلّ نفس ، ولا یغرنّک تزیینه الطّاعات علیک ، فانّه یفتح علیک تسعه وتسعین بابا من الخیر لیظفر بک عند تمام المائه . فقابله بالخلاف والصّدّ عن سبیله والمضادّه باهوائه

.

باب سی ونهم : : (وسوسه )

امام صادق (ع ) فرمود :

هیچ بنده ای به دام وسوسه شیطان گرفتار نشود ، مگر آن که از ذکر خدای تعالی دور گشته وفرمان ونهی اش را خوار وناچیز شمرده وآگاهی خدا نسبت به سرّ وخفای خود را فراموش کرده باشد .

وسوسه آن چیزی است که از خارج قلب ، ولی با اشاره خیال می آید واگر در قلب جای گیرد ، موجب سرپیچی وگمراهی وکفر شود .

خداوند عزّ وجلّ بندگانش را به لطف دعوت خویش خوانده وعداوت وکینه ابلیس را بدانان شناسانده وفرموده است : (در حقیقت شیطان دشمن شما است ، شما [نیز] او را دشمن بگیرید) . پس ، با شیطان چنان باش که بیگانه ای با سگ گلّه روبه رو می شود وراه رهایی او ، پناه بردن به صاحب سگ است تا او را از آزار سگ برهاند .

چون شیطان وسوسه گر نزدت آمد تا از راه حق گمراهت کند وذکر خدای تعالی را از یادت ببرد ، به پروردگارت وپروردگار او پناه ببر که او یاور حق در مصاف با باطل وپشتیبان مظلوم است ومی فرماید : (چرا او را بر کسانی که ایمان آورده اند وبر پروردگار خویش توکّل می کنند ، تسلّطی نیست ) .

بر شناخت چگونگی حرکت وسیر ، وراه های وسوسه اش قادر وآگاه نتوانی شد ، جز با مراقبت واستقامت همیشگی در بندگی وترس از قیامت آگاه وبسیاری ذکر ، ولی کسی که اوقاتش به بطالت می گذرد ، ناگزیر شکار شیطان است .

از فریب ونیرنگ واستکبار شیطان عبرت گیر ، چرا که فریفته عبادت ، بصیرت

و دانش خود شد وبر خداوند گستاخی کرد ولعنت ابدی را برای خود خرید . دل بستن به چنین موجودی ، خطا است وامید خیرخواهی از او ، تباهی . پس به ریسمان توفیق الهی چنگ انداز وبه عجز وقصور در انجام وظایف اقرار کن وخود را محتاج لطف خدا بدان تا به لطف وی از دام شیطان وارهی .

دمی خود را از شرّ او ایمن مدان وچون عبادتت را نزد تو بزرگ جلوه دهد ، فریب مخور وبه گفته او گوش مسپار .

او هر کسی را به گونه ای ووسیله ای می فریبد ، تا او را چونان خود ، مطرود درگاه احدیّت سازد .

بدان که او نود ونه دروازه خیر ونیکی در برابرت می گشاید تا در دروازه صدم تو را صید کند ، پس با مخالفت با وی به مقابله او برخیز .

خودپسندی

الباب الا ربعون : (فی العجب )

قال الصّادق علیه السّلام :

العجب کلّ العجب ممن یعجب بعمله وهو لا یدری بم یختم له . فمن اعجب بنفسه فی فعله فقد ضلّ عن منهج الرّشاد وادّعی ما لیس له ، والمدّعی من غیر حقّ کاذب وان خفی دعواه وطال دهره .

فانّ اوّل ما یفعل بالمعجب نزع ما اعجب به لیعلم انّه عاجز حقیر ویشهد علی نفسه لتکون الحجه اوکد علیه کما فعل بابلیس .

والعجب نبات حبّها الکبر ، وارضها النّفاق ، وماؤ ها البغی ، واغصانها الجهل ، وورقها الضّلاله ، وثمرها اللّعنه ، والخلود فی النّار . فمن اختار العجب ، فقد بذر الکفر وزرع النّفاق . فلابدّ من ان یثمر .

باب چهلم : : (خودپسندی )

امام صادق (ع )

فرمود :

شگفتا ! شگفتا ! از کسی که به عمل خویش مغرور گشته (در نتیجه به ورطه خودبینی درافتد) در حالی که نمی داند انجام کارش چیست . پس ، کسی که خویش وعمل خویش را بزرگ بیند ، از راه راست منحرف گشته ومرتبه ای را که سزاوار آن نیست ، مدّعی شده است .

وهر کس خود را چنین پندارد واین ادّعا را داشته باشد دروغ گو است ، اگر چه ادّعایش را مخفی کند وروزگار درازی بر وی بگذرد؛ چرا که اوّلین بلایی که بر سر خود پسند می آید ، این است که آنچه که مایه خودپسندی او شده ، چون : مال ، دانش ، زیبایی ، مقام و . . . از او ستانده شود تا بداند که عاجز وحقیر است وبپذیرد که آنچه را داشته از خدای توانا بوده است تا برای وی ، حجتی محکم تر باشد ، چنان که باابلیس چنین شد .

خودپسندی گیاهی است که دانه اش تکبّر ، زمینش نفاق ، آبش سرپیچی از فرمان خدا ، شاخه هایش جهل ، برگش گمراهی ومیوه اش لعنت خداست که نتیجه آن جاودانگی در دوزخ است . پس هر کس خودپسندی را اختیار کند ، دانه کفر کاشته وبه زراعت نفاق مشغول گشته ولاجرم این کشته روزی بر دهد که همانا زیان دو جهان است .

آداب خوردن

الباب الحادی والا ربعون : (فی الاکل )

قال الصّادق علیه السّلام :

قلّه الاکل محمود فی کلّ حال وعند کلّ قوم ، لانّ فیه مصلحه الباطن والظّاهر . والمحمود من الماءکولات اربع : ضروره ، وعدّه ، وفتوح ، وقوت .

فالاکل الضّروریّ

للاصفیاء ، والعدّه للقوّام الاتقیاء ، والفتوح للمتوکّلین ، والقوت للمؤ منین . ولیس شی ء اضرّ علی قلب المؤ من من کثره الاکل ، فیورث شیئین : قسوه القلب ، وهیجان الشّهوه . والجوع ادام المؤ منین وغذاء للرّوح ، وطعام للقلب ، وصحّه للبدن .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : ما ملاء ابن آدم وعاء اشرّ من بطنه .

وقال داود علیه السّلام : ترک لقمه مع الضّروره الیها ، احبّ الیّ من قیام عشرین لیله .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : المؤ من یاءکل فی معا واحد ، والمنافق فی سبعه امعاء .

وقال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : ویل للنّاس من القبقبین . قیل : وما هما یا رسول اللّه ؟ قال : البطن والفرج .

قال عیسی بن مریم علیهما السّلام : ما مرض قلب اشدّ من القسوه ، وما اعتلّت نفس باصعب من بغض الجوع ، وهما زماما الطّرد والخذلان .

باب چهل ویکم : : (آداب خوردن )

امام صادق (ع ) فرمود :

کم خوری در تمامی حالات ودر نزد همه اقوام ، پسندیده است ؛ زیرا در کم خوری مصلحتی است ظاهر وباطن را . خوردنی های پسندیده چهار چیز می باشد : 1) به قدر ضرورت و (حفظ جان ) باشد؛ 2) برای توان گرفتن باشد؛ 3) برای فتوح باشد؛ 4) برای قوت باشد .

خوردن به قدر ضرورت ، از آن برگزیدگان است وخوردن برای توان گرفتن ، ویژه پرهیزکاران است . وفتوح (آنچه از حلال رسد وصاحبش را راضی کند) از آن متوکلان باشد . ونان خورشی که حرام بودن آن محرز نباشد؛ یعنی قوت ،

از آن مؤ منان است .

هیچ چیزی چون پرخوری به قلب مؤ من ضرر نرساند ، چه این عمل ، موجب دو چیز است : قساوت قلب وبرانگیخته شدن شهوت . وگرسنگی نان خورش مؤ منان ، غذای روح ، طعام قلب ومایه سلامتی بدن است .

پیامبر (ص ) فرمود : فرزند آدم ، ظرفی شوم تر از شکمش را پر نکرد .

وداوود (ع ) فرمود : ترک لقمه ای که بدان نیاز دارم ، برای من از عبادت وقیام بیست شب بهتر است (اشاره به لقمه های آخرین هر وعده غذا دارد) .

رسول خدا (ص ) فرمود : مؤ من برای پر کردن یک روده (شکم ) غذا می خورد ، ولی منافق برای هفت روده (شاید به این امر اشاره داشته باشد که پرخوری قلب را می میراند وشعله بندگی را در دل انسان خاموش می کند) .

ونیز فرمود : وای بر مردم از دست (فبقبین ) ! ای رسول خدا ! آن دو کدام است ؟ فرمود : شکم وفرج (مراد ، شکم بارگی وزن بارگی است ) .

عیسی بن مریم (ع ) فرمود : هیچ مرضی همچون قساوت ، قلب را به خطر نیندازد ودردی بدتر از گریز از گرسنگی (شکم بارگی ) وجود ندارد ، چرا که دو صفت یاد شده پیش قراولان خواری ودوری از رحمت حق است .

فرو پوشیدن چشم

الباب الثّانی والا ربعون : (فی غضّ البصر)

قال الصّادق علیه السّلام :

ما اغتنم احد بمثل ما اغتنم بغضّ البصر ، لانّ البصر لا یغضّ عن محارم اللّه تعالی الاّ وقد سبق الی قلبه مشاهده العظمه والجلال .

سئل امیرالمؤ منین علیه

السّلام بماذا یستعان علی غضّ البصر ؟ قال علیه السّلام : بالخمود تحت سلطان المطّلع علی سرّک ، والعین جاسوس القلب وبرید العقل ، فغضّ بصرک عمّا لا یلیق بدینک ویکرهه قلبک وینکره عقلک .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله وسلم : غضّوا ابصارکم تروا العجائب .

قال اللّه تعالی : (قل للمؤ منین یغضّوا من ابصارهم ویحفظوا فروجهم )(27) .

وقال عیسی بن مریم علیهما السلام للحواریّین : ایّاکم والنّظر الی المحذورات فانّها بذر الشّهوات وبنات الفسق .

قال یحیی علیه السّلام : الموت احبّ الیّ من نظره بغیر واجب . وقال عبداللّه بن مسعود لرجل نظر الی امراءه قد عادها فی مرضها : لو ذهبت عیناک لکان خیرا لک من عیاده مریضک .

ولا تتوفّر عین نصیبها من نظر الی محذور الاّ وقد انعقد عقده علی قلبه من المنیه ، ولا تنحلّ الاّ باحدی الحالتین : امّا ببکاء الحسره والنّدامه بتوبه صادقه ، وامّا باخذ نصیبه ممّا تمّنی ونظر الیه . فاخذ الحظّ من غیر توبه مصیره الی النّار ، وامّا التّائب الباکی بالحسره والنّدامه عن ذلک فماءواه الجنّه ومنقلبه الی الرّضوان .

باب چهل ودوم : : (فرو پوشیدن چشم )

امام صادق (ع ) فرمود :

هیچ کس غنیمتی چون چشم پوشی نصیبش نشد ، زیرا چشم از نظاره کردن به محارم خداوند متعالی بسته نمی شود ، مگر آن که پیش از آن ، قلبش ، عظمت وشکوه (خداوند تعالی ) را مشاهده کرده باشد .

امیر مؤ منان (ع ) را پرسیدند : چگونه انسان می تواند صفت چشم پوشی را در خویش تقویت کند ؟

فرمود : به واسطه شناخت عظمت سلطان خدا که بر راز تو

آگاه است .

چشم جاسوس قلب هاست وپیامبر عقل . پس چشمت را از آنچه با دینت سازگاری ندارد وقلبت از آن اکراه دارد وعقلت آن را نمی پسندد ، فرو بند .

رسول خدا (ص ) فرمود : چشمانتان را فرو بندید تا شگفتی ها (وانوار معرفت ) را نظاره کنید .

خداوند متعال فرماید : (مؤ منان را بگو که چشم فرو بندند وفروج خود را [از حرام ] باز دارند . )

حضرت عیسی (ع ) فرمود : از نگریستن به آنچه شما را از آن منع کرده اند بپرهیزید ، زیرا این نگاه بذر شهوت ومیوه فسق است .

حضرت یحیی (ع ) فرمود : مرگ برایم محبوب تر از نگاه غیر ضروری است .

زنی در بستر بیماری افتاده بود ومردی به عیادتش رفته وبه او نگریست . عبداللّه بن مسعود خطاب به آن مرد گفت : اگر دو چشمت از دست می رفت ، از چنین عیادتی بهتر بود .

چشمی که به حرام بنگرد ، بهره ای نمی برد وآرزو بر دل او (پنجه اندازد و) گره افکند وگشایشی در آن حاصل نمی شود ، مگر به دو چیز : گریه حسرت وپشیمانی ، همراه با توبه ای حقیقی وتوبه ای صادق ، ویا رسیدن به چیزی که بدان نگریسته وآرزویش را دارد . واگر بدون آن که توبد کند [از دنیا برود] به آتش گسیل می شود ، ولی چنانچه با حسرت وپشیمانی از این عمل توبه نماید ، ماءوایش بهشت وبازگشتش به رضوان وخشنودی الهی خواهد بود .

آداب راه رفتن

الباب الثّالث والا ربعون : (فی المشی )

قال الصّادق علیه السّلام :

ان کنت عاقلا فقدّم

العزیمه الصّحیحه والنّیّه الصّادقه فی حین قصدک الی ایّ مکان اردت ، وانه النّفس عن التّخطّی الی محذور ، و کن متفکّرا فی مشیک ومعتبرا بعجائب صنع اللّه تعالی اینما بلغت ، ولا تکن مستهزئا ولا متبخترا فی مشیک . [قال تعالی : (ولا تمش فی الارض مرحا . . . )(28)] وغصّ بصرک عمّا لایلیق بالدّین ، واذکر اللّه کثیرا . فانّه قد جاء فی الخبر : انّ المواضع الّتی یذکر اللّه فیها وعلیها ، تشهد بذلک عند اللّه یوم القیامه وتستغفر لهم الی ان یدخلهم اللّه الجنّه .

ولا تکثر الکلام مع النّاس فی الطّریق فانّ فیه سوء الادب ، واکثر الطّرق مراصد الشّیطان ومتجره فلا تاءمن کیده . واجعل ذهابک ومجیئک فی طاعه اللّه والسّعی فی رضاه ، فانّ حرکاتک کلّها مکتوبه فی صحیفتک .

قال اللّه تعالی : (یوم تشهد علیهم السنتهم وایدیهم وارجلهم بما کانوا یکسبون ) . (29)

وقال تعالی : (وکلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه ) . (30)

باب چهل وسوم : : (آداب راه رفتن )

امام صادق (ع ) فرمود :

اگر عاقل وخردمند هستی ، هنگام رفتن به جایی ، با عزمی استوار ونیّتی صادق گام بردار ، زیرا نفس همواره در خطر غلطیدن به حرام است ودر حال راه رفتن ، تفکّر کن واز عجایب آفرینش عبرت گیر وآنها را سخریّه مپندار وبا تکبّر راه مرو .

خدای تعالی می فرماید : (ودر روی زمین با نخوت گام برمدار) .

وچشمت را از آنچه که با دین سازگاری ندارد ، فرو بند ، وخدای را بسیار یاد کن ، زیرا در خبر آمده است مواضعی که خدای تعالی در آن یاد

شود ، روز قیامت بر این عمل بنده شهادت می دهند وپیوسته برای ذاکر طلب مغفرت می کنند تا خداوند او را به بهشت داخل کند .

در گذرگاه ها ، با مردم بسیار سخن مگو ، که این از بی ادبی است . وبیش تر راه ها ، کمین گاه شیطان است وتجارت گاه او پس خود را از نیرنگ او ایمن مدان ورفت وآمد خود را در طاعت خداوند وسعی خویش را در کسب رضای او صرف کن ، چرا که همه حرکات تو در دیوان اعمالت نوشته می شود .

خدای تعالی فرماید : (روزی که زبان ها ودست ها وپاهایشان به واسطه آنچه که کسب کرده اند علیه آن ها شهادت دهند) .

ونیز فرماید : (اعمال هر انسان را چونان طوقی بر گردن او می نهیم ) .

آداب خوابیدن

الباب الرّابع والا ربعون : (فی النّوم )

قال الصّادق علیه السّلام :

نم نوم المعتبرین ولا تنم نوم الغافلین ، فان المعتبرین الاکیاس ینامون استرواحا ولا ینامون استبطارا .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : تنام عینای ولا ینام قلبی .

وانو بنومک تخفیف مؤ نتک علی الملائکه واعتزال النّفس عن شهواتها .

واختبر بها نفسک ، وکن ذا معرفه بانّک عاجز ضعیف لا تقدر علی شی ء من حرکاتک وسکونک الاّ بحکم اللّه وتقدیره .

فانّ النّوم اخو الموت فاستدلّ بها علی الموت الّذی لا تجد السّبیل الی الانتباه فیه والرّجوع الی صلاح مافات عنک .

ومن نام عن فریضه او سنّه او نافله فاته بسببها شی ء فذلک نوم الغافلین وسیره الخاسرین وصاحبه مغبون .

ومن نام بعد فراغه من اداء الفرائض والسّنن والواجبات من الحقوق فذلک نوم محمود

. وانّی لا اعلم لاهل زماننا هذا شیئا اذا اتوا بهذه الخصال اسلم من النّوم ، لانّ الخلق ترکوا مراعاه دینهم ومراقبه احوالهم واخذوا شمال الطّریق .

والعبد ان اجتهد ان لایتکلّم کیف یمکنه ان لا یستمع الاّ ماله مانع من ذلک ، وانّ النّوم من احدی تلک الالات .

قال اللّه تعالی : (انّ السّمع والبصر والفؤ اد کلّ اولئک کان عنه مسؤ ولا) . (31)

وانّ فی کثرته آفات ، وان کان علی سبیل ما ذکرناه . وکثره النّوم یتولّد من کثره الشّرب ، وکثره الشّرب یتولّد من کثره الشّبع وهما یثقلان النّفس عن الطّاعه ، ویقسیان القلب عن التّفکّر والخشوع .

واجعل کلّ نومک آخر عهدک من الدّنیا ، واذکر اللّه تعالی بقلبک ولسانک وخف اطّلاعه علی سرّک واعتقد بقلبک مستعینا به فی القیام الی الصّلاه اذا انتبهت ، فانّ الشّیطان یقول لک : نم فانّ لک بعد لیلا طویلا ، یرید تفویت وقت مناجاتک وعرض حالک علی ربّک . ولا تغفل عن الاستغفار بالاسحار فانّ للقانتین فیه اشواقا .

باب چهل وچهارم : : (آداب خوابیدن )

امام صادق (ع ) فرمود :

چون عبرت آموزان بخواب ، نه مانند غافلان ؛ زیرا عبرت آموزان ، از زیرکانند وبرای کسب استراحت می خوابند ، نه از روی غفلت ونادانی ؛ چرا که عبرت آموزان پس از ادای تکلیف می خوابند وغافلان نه چنین اند .

پیامبر (ص ) فرمود : چشمانم به خواب می رود ، ولی قلبم را خواب فرا نمی گیرد .

ودر خوابیدنت چنین نیّت کن که کار فرشتگان (موکل ) را سبک کنی ونفست را از شهواتش باز داری .

به واسطه خواب ، نفس خویش را

بیازمای که اگر از آن لذّت بری ، از غافلانی وآگاه باش که تو موجودی عاجز وناتوان هستی وبر هیچ حرکت وسکونی قادر نیستی ، جز به حکم وتقدیر خدا .

بدان که خواب ، برادر مرگ است . خواب را دلیلی بر مرگ بدان ؛ مرگی که بیداری ندارد وراه بازگشتی از آن نیست تا خیر وصلاحی که از تو فوت شده به انجام رسانی .

کسی که بخوابد ودر نتیجه ، فریضه ای ، سنّتی یا نافله ای از او فوت شود ، در خواب غفلت است وسیره اش سیره زیان کاران باشد وصاحب چنین خوابی زیان کار است .

وکسی که پس از فراغت از ادای فرایض وسنن وحقوق واجب ، بخوابد ، خفتن او پسندیده باشد ومن نمی بینم که مردمان زمان ما ، چیزی از این خصال را دارا باشند ، که آنان را از [زیان وضرر] خواب درامان بدارد ، زیرا این مردم ، رعایت دین را ترک گفته ومراقبت احوال خویش را رها کرده وبه بی راهه رفته اند .

چنانچه بنده بکوشد تا از سخن گفتن خودداری کند ، چگونه می تواند از شنیدن نیز خودداری کند؛ مگر به آنچه که او را از شنیدن مانع شود ، وخواب ، وسیله ای است که در این راه می توان از آن بهره جست .

خدای تعالی فرماید : (به درستی که از گوش ، چشم وقلب بازخواست می کنیم ) .

در خواب بسیار ، آفات وضررهایی است . بسیاری خواب ، از بسیار نوشیدن است وبسیاری نوشیدن از پرخوری است ، واین دو ، نفس را سنگین می کنند وقلب را از

تفکّر وخشوع وفرمان برداری از حق تعالی باز می دارند .

هر بار که می خوابی ، آن را خواب آخر خویش بدان وخدای تعالی را به قلب وزبان یاد کن واز آگاهی او بر نهانت بترس واز روزه ونماز استعانت جوی .

بدان که چون بیدار شوی ، شیطان تو را می گوید : بخواب ، که تو را شبی بلند در پیش است .

شیطان بر آن است تا وقت مناجات با خداوند وعرض حال بر آن بنده نواز را از تو بستاند .

هیچ گاه از طلب غفران در سحرها غافل مباش ، چرا که بندگان قانت را در سحرها شوقی دیگر است .

معاشرت

الباب الخامس والا ربعون : (فی المعاشره )

قال الصّادق علیه السّلام :

حسن المعاشره مع خلق اللّه تعالی فی غیر معصیته من مزید فضل اللّه تعالی عند عبده . ومن کان مخلصا خاضعا للّه فی السّر کان حسن المعاشره فی العلانیه . فعاشر الخلق اللّه تعالی ولا تعاشرهم لنصیبک لامر الدّنیا ولطلب الجاه والرّیاء والسّمعه . ولا تسقطنّ بسببها عن حدود الشّریعه من باب المماثله والشّهوه ، فانّهم لا یغنون عنک شیئا وتفوتک الاخره بلا فائده .

فاجعل من هو اکبر منک بمنزله الاب ، والاصغر بمنزله الولد ، والمثل بمنزله الاخ ، ولا تدع ما تعلمه یقینا من نفسک ، بما تشکّ فیه من غیرک . وکن رفیقا فی امرک بالمعروف وشفیقا فی نهیک عن المنکر ولا تدع النّصیحه فی کلّ حال .

قال اللّه تعالی : (وقولوا للنّاس حسنا) . (32)

واقطع عمّن ینسیک وصله ذکر اللّه تعالی ، وتشغلک الفته عن طاعه اللّه ، فانّ ذلک من اولیاء الشّیطان واعوانه . ولا یحملنّک

رؤ یتهم علی المداهنه عند الحقّ ، فانّ فی ذلک خسرانا عظیما نعوذ باللّه تعالی .

باب چهل وپنجم : : (معاشرت )

امام صادق (ع ) فرمود :

معاشرت نیکو با خلق ، در غیر معصیت خداوند متعال ، از فزونی فضل الهی بر بنده است وکسی که خدای را در خفا مخلص باشد ، معاشرتش [با خلق ] در آشکار نیکو است . پس برای خدا ، با خلق معاشرت کن ، نه برای دنیا وجاه طلبی وریا ومردم فریبی وبه این بهانه که می خواهی مثل مردم شوی یا به منظور کام برآوردن ، احکام وحدود دین را نادیده نگیر؛ چه آنان سودی نتوانند به تو رسانند ودر نتیجه بدون هیچ سودی ، آخرت را از دست می دهی .

کسی را که از تو بزرگ تر است چون پدر بدان ، وآن را که کوچک تر است همچون فرزند ، وهمگنان خود را چون برادر .

عیب مسلّم خود را وامگذار وبه غیب های احتمالی دیگران مپرداز .

در امر به معروف ، نرم خویی ورز ودر نهی از منکر شفیق ومهربان باش ودر هر حال هستی ، نصیحت وخیرخواهی را فراموش مکن .

خداوند متعال می فرماید : (وبا مردم سخن گویید ، سخنی نیکو) .

واز آن کس که رابطه با او ، خدای را از یادت می برد وتو را از اطاعت وعبادت خداوند باز دارد ، دوری گزین ؛ چه او از دوستان شیطان است ودیدار چنین کسانی تو را به نادیده انگاشتن حق نکشاند؛ چه در این عمل خسرانی است عظیم ، که از آن به خدای تعالی پناه می بریم .

کلام وگفتار

الباب السّادق

والاربعون : (فی الکلام )

قال الصّادق علیه السّلام :

الکلام اظهار ما فی قلب المرء من الصّفاء والکدر والعلم والجهل .

قال امیرالمؤ منین علیه السّلام : المرء مخبوء تحت لسانه .

فزن کلامک واعرضه علی العقل . فان کان للّه وفی اللّه فتکلّم به ، وان کان غیر ذلک فالسّکوت خیر منه .

فلیس علی الجوارح عباده اخفّ مؤ ونه وافضل منزله واعظم قدرا عنداللّه من الکلام فی رضا اللّه ولوجه ونشر آلائه ونعمائه فی عباده . الاتری انّ اللّه عزّ وجلّ لم یجعل فیما بینه وبین رسله معنی یکشف ما اسرّ الیهم من مکنونات علمه ومخزونات وحیه غیر الکلام ، وکذلک بین الرّسل والامم ؟ فثبت بهذا انّه افضل الوسائل والطف العباده .

وکذلک لا معصیه اشغل علی العبد واسرع عقوبه عند اللّه واشدّها ملامه واعجلّها ساءمه عند الخلق منه .

واللّسان ترجمان الضّمیر وصاحب خبر القلب ، وبه ینکشف ما فی سرّ الباطن ، وعلیه یحاسب الخلق یوم القیامه .

والکلام خمر یسکر القلوب والعقول ما کان منه لغیر اللّه ، ولیس شی ء احقّ بطول السّجن من اللّسان .

قال بعض الحکماء : احفظ لسانک عن خبیث الکلام ، وفی غیره لا تسکت ان استطعت .

فامّا السّکینه والصّمت فهی هیئه حسنه رفیعه من عنداللّه عزّ وجلّ لاهلها وهم امناء اسراره فی ارضه .

باب چهل وششم : : (کلام وگفتار)

امام صادق (ع ) فرمود :

گفتار وسیله ای است که نهفته های دل انسان را آشکار می سازد وگوهر وجود او را عیان می کند ، چه صفای باطن وکدورت وزنگار آن ، چه دانش وبی خردی ونادانی .

امیرمؤ منان (ع ) می فرماید : انسان (وماهیت او) در زیر زبان

خود نهفته است .

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب وهنرش نهفته باشد

امام صادق (ع ) می فرماید : هر گاه بر آن شدی که سخنی بر زبان آوری ، ابتدا آن را به میزان ومحک خرد خود بسنج . اگر برای خداوند باشد (وضرری به دنیا وآخرت تو نزند) آن را بر زبان بران واگر چنین نباشد ، خموشی بهتر از آن است .

بدان که عبادت هیچ عضوی ، چون عبادت زبان بی تکلّف نیست . گفتاری که برای رضای خدا ووسیله نشر نعمت های پنهان وآشکار ، در میان خلق باشد ، نزد خداوند از منزلتی برتر برخوردار است .

آیا نمی بینی که خداوند جلّ وعلا به وسیله کلام ، اسرا ووحی خود را به پیامبران سپرد وهم چنین پیامبران ، به وسیله کلام فرمان حقّ را به امّت خود می رساندند واین نشانه شرافت کلام است ولذا ، روشن وواضح است که کلام (شایسته ) ، برترین ابزارها ولطیف ترین عبادت ها است .

هم چنین ، هیچ گناهی ، همچون کلام (باطل و زور) ، بنده را سر شتابان به کیفر الهی نرساند وبه سختی مورد ملامت قرار ندهد ومردم را از او نرنجاند .

وزبان ، ترجمان وراز دار دل است که هر چه بر آن خطور کند ، عیان سازد وهم به وسیله اوست که رازها بر ملا شود وبر اساس زبان وگفته های آن ، خلایق در قیامت باز خواست می شوند .

کلامی که نه برای خدا ورضای او باشد ، چونان شراب (که انسان را مست می کند وخرد او را می رباید) دل وخرد را مست می کند . هیچ

عضوی چونان زبان شایسته زندانی شدن نیست .

حکیمی گفته است : زبان خود را از گفتار پلید (که خیر دنیا وآخرت در آن نباشد) بازدار ودر غیر این مورد اگر توانی ، سخن بگو (باشد که حقّی را زنده کنی وسبب هدایت باشی ) .

امّا آرامش وخموشی صفتی زیبا وبلند مرتبه است که موهبت خدا به مردمی است که در زمین می زیند وراز داران اویند .

ستایش ونکوهش

الباب السّابع والا ربعون : (فی المدح والذّمّ)

قال الصّادق علیه السّلام :

لا یصیر العبد عبدا خالصا للّه تعالی حتّی یصیر المدح والذّم عنده سواء ، لانّ الممدوح عنداللّه لا یصیر مذموما بذمّهم وکذلک المذموم .

ولا تفرح بمدح احد ، فانّه لا یزید فی منزلتک عنداللّه ولا یغنیک عن المحکوم لک والمقدور علیک . ولا تحزن ایضا بذمّ احد ، فانّه لا ینقص عنک ذرّه ولا یحطّ عن درجه خیرک شیئا . واکتف بشهاده اللّه تعالی لک وعلیک . قال اللّه تعالی : (وکفی باللّه شهیدا) . (33)

ومن لا یقدر علی صرف الذّمّ عن نفسه ولا یستطیع علی تحقیق المدح له ، کیف یرجی مدحه او یخشی ذمّه ؟

واجعل وجه مدحک وذمّک واحدا ، وقف فی مقام تغتنم فیه مدح اللّه عزّ وجلّ لک ورضاه ، فانّ الخلق خلقوا من العجز من ماء مهین ، فلیس لهم الاّ ما سعوا .

قال اللّه عزّ من قائل : (وان لیس للانسان الاّ ما سعی ) . (34)

[وقال ] : (ولا یملکون لانفسهم ضرّا ولا نفعا ولا یملکون موتا ولا حیاه ولا نشورا) . (35)

باب چهل وهفتم : : (ستایش ونکوهش)

امام صادق (ع ) فرمود :

هیچ بنده ای به مقام خلوص نرسد

، مگر این که ستایش ونکوهش ، نزد او یکسان باشد ، زیرا کسی که نزد خداوند ستوده باشد ، با نکوهش دیگران نکوهیده نشود وبه همین صورت است نکوهیده درگاه حقّ ، که با ستایش خلق ستوده نباشد .

به ستایش کسی دل خوش مدار ، چرا که او بر منزلت تو نزد خدای تعالی نیفزاید ونمی تواند نفع وضرر مقدّر از سوی خداوند را دگرگون سازد .

واگر کسی تو را نکوهش کرد ، اندوهگین مباش ، زیرا کار او برای تو نقصان نباشد واز درجه ومنزلت والای تو نکاهد . گواهی خداوند درباره خوبی وبدی تو ، تو را بس ، که می فرماید : (گواهی خدا برای تو وبر تو ، تو را کافی است ) .

چون کسی که نتواند نکوهش را از خود براند وستایش را برای خود جلب کند ، چه سود که از او امید ستایش رود وچه جای بیم نکوهش باشد . پس ، مدح وذمّ مردم نسبت به خود را یکسان بدان .

پیوسته در مقام بهره ور شدن از ستایش حقّ وخشنودی او باش که انسان ها در کمال ناتوانی واز آبی ناچیز (وگندیده ) آفریده شده اند وجز به تلاش ، مستحقّ پاداش نباشند ، که حضرت حقّ فرموده : (انسان جز به حاصل سعی خود نرسد) .

ونیز فرموده است : ([انسان ها] نه مالک زیان خود هستند ونه سود خود ، ومالک مرگ وزندگی ورستاخیز نیستند) .

مراء وجدل

الباب الثّامن والا ربعون : (فی المراء)

قال الصّادق علیه السّلام :

المراء داء دویّ ولیس فی الانسان خصله اشرّ منه وهو خلق ابلیس ونسبته . فلا یماری فی ایّ حال

کان الاّ من کان جاهلا بنفسه وبغیره ، محروما من حقائق الدّین .

روی انّ رجلا قال للحسین بن علی علیهما السّلام : اجلس حتّی نتناظر فی الدّین .

فقال : یا هذا انا بصیر بدینی ، مکشوف علیّ هدای فان کنت جاهلا بدینک فاذهب فاطلبه . مالی وللمماراه ؟ !

وانّ الشّیطان لیوسوس للرّجل ویناجیه ویقول : ناظر النّاس فی الدّین لئلاّ یظنّوا بک العجز والجهل .

ثمّ المراء لایخلو من اربعه اوجه :

امّا ان تتماری انت وصاحبک فیما تعلمان ، فقد ترکتما بذلک النّصیحه وطلبتما الفضیحه واضعتما ذلک العلم ، او تجهلانه فاظهرتما جهلا ، وامّا تعلمه انت فظلمت صاحبک بطلبک عثرته ، او یعلمه صاحبک فترکت حرمته ولم تنزله منزلته ، وهذا کلّه محال لمن انصف وقبل الحقّ .

ومن ترک المماراه فقد اوثق ایمانه واحسن صحبه دینه وصان عقله . انّ ملکه التّوثّب کملکه التّخیّل فی ایراث الوهن فی المدرک .

باب چهل وهشتم : : (مراء وجدل )

امام صادق (ع ) فرمود :

جدل ، دردی است سخت که هیچ خصلتی به مرتبه آن نرسد وهمانا شیوه ابلیس است که با خدا به مجادله پرداخت وبا نافرمانی از امر او ، زیان جاودان را برای خود رقم زد . هیچ کس به این کار تن در نمی دهد ، مگر این که منزلت انسانی خود را نشناسد واز حقایق دین محروم باشد .

روایت شده که مردی به امام حسین (ع ) گفت : بنشین تا در مسائل دینی مناظره کنیم ! امام فرمود : ای فلان ! من به دین واحکام آن ، آشنا هستم وچنانچه تو نسبت به آن جاهل وناآگاه هستی در پی یافتن آن

روان شو ، که مرا با مِراء وجدل کاری نیست .

جدال ومراء ابزار شیطان برای فریفتن انسان است ، چرا که او با انسان نجوا کرده می گوید : با مردم در احکام دین به مجادله بپرداز تا نپندارند که ناتوان ونادانی !

مجادله ومباحثه از چهار وجه تهی نیست : 1) جدل در زمینه ای باشد که هر دو آن را می دانند که در این حال ، خیرخواهی برای یکدیگر را نادیده گرفته ودر پی رسوا کردن یکدیگر هستید ومنزلت وارزش آن دانش را تباه می کنید؛ 2) این که هر دو از آن دانش تهی هستید ونادانی خود را آشکار می کنید؛ 3) این که تو آن را می دانی وبدین وسیله ، با آشکار کردن نادانی دوستت ، به وی ستم می کنی ؛ 4)یا این که طرف مقابل تو آن دانش را می داند وتو با مجادله ومراء قدر او را کاسته ، مقام او را گرامی نداشته ای ، که هر کس انصاف داشته باشد وحقّ را پذیرفته است ، تن به این کار ندهد .

هر کس دست از جدال بدارد ، ایمان خود را محکم کرده ودین (دین داری ) خود را نیکو داشته وخرد خود را از آلوده شدن به امیال نفسانی حفاظت کرده است .

به درستی که ملکه (قدرت ) مجادله ، همانند ملکه خیال پردازی است که سستی وتباهی خرد را در پی دارد .

غیبت

الباب التّاسع والا ربعون : (فی الغیبه )

قال الصّادق علیه السّلام :

الغیبه حرام علی کلّ مسلم ، ماءثوم صاحبها فی کلّ حال . وصفه الغیبه ان تذکر احدا بما لیس هو

عنداللّه عیب وتذمّ ما یحمده اهل العلم فیه . وامّا الخوض فی ذکر الغائب بما هو عنداللّه مذموم وصاحبه فیه ملوم فلیس بغیبه ، وان کره صاحبه اذا سمع به ، وکنت انت معافی عنه وخالیا منه ، وتکون فی ذلک مبیّنا للحقّ من الباطل ببیان اللّه تعالی ورسوله صلّی اللّه علیه وآله ولکن بشرط ان لا یکون للقائل بذلک مراد غیر بیان الحقّ والباطل فی دین اللّه عزّ وجلّ .

وامّا اذا اراد به نقص المذکور به بغیر ذلک المعنی ، فهو ماءخوذ بفساد راءی مراده وان کان صوابا .

فان اغتبت فبلغ المغتاب فاستحلّ منه ، فان لم یبلغه ولم یلحقه علم ذلک ، فاستغفر اللّه له . والغیبه تاءکل الحسنات کما تاءکل النّار الحطب .

اوحی اللّه عزّ وجلّ الی موسی بن عمران علیه السّلام : المغتاب هو آخر من یدخل الجنّه ان تاب . وان لم یتب ، فهو اوّل من یدخل النّار .

قال اللّه تبارک وتعالی : (ایحبّ احدکم ان یاءکل لحم اخیه میتا فکرهتموه ) . (36)

ووجوه الغیبه تقع بذکر عیب فی الخلق والخلق والفعل والمعامله والمذهب والجهل واشباهه .

واصل الغیبه تتنوّع بعشره انوا :

شفاء غیض ، ومساءه قوم ، وتهمه ، وتصدیق خبر بلاکشفه ، وسوء ظنّ ، وحسد ، وسخریه ، وتعجّب ، وتبرّم ، وتزیین .

فان اردت الاسلام فاذکر الخالق لا المخلوق ، فیصیر لک مکان الغیبه عبره ، ومکان الاثم ثوابا .

کذب من زعم انّه ولد من حلال وهو یاءکل لحوم النّاس بالغیبه اجتنب الغیبه فانّها ادام کلاب النّار .

باب چهل ونهم : (غیبت )

امام صادق (ع ) فرمود :

غیبت بر هر مسلمان حرام ودر هر حال مرتکب

آن گناهکار است .

غیبت آن است که انسان را به چیزی وگفته ای یاد کنی که نزد خداوند عیب نباشد وصاحبان خرد ودانش آن را بستایند .

امّا گفتگو درباره شخصی که کارهای او نزد خداوند پسندیده نیست وصاحب آن نسبت به ارتکاب آن سرزنش وملامت شود ، غیبت نباشد؛ اگر چه آن شخص از شنیدن آن گفتار رنجه شود ، مشروط بر این که خود از آنچه که درباره او می گویی ، دور باشی وبا این کار بنا به گفته خدا وپیامبر (ص ) حق را از باطل جدا کنی وهدفی به جز بیان حق نداشته باشی .

امّا اگر هدف غیبت کننده آشکار کردن معایب آن شخص باشد ، نه تبیین حق وباطل ، بداند که بر این کار مؤ اخذه می شود ، اگر چه کار او درست باشد .

هر گاه غیبت کسی کردی واو از این امر آگاه شد ، از او طلب بخشش وحلیّت کن واگر از غیبت آگاه نشد ، از خداوند برای او طلب آمرزش کن . غیبت نیکی ها را می زداید ، همان گونه که آتش هیزم را می سوزاند .

خداوند به موسی بن عمران (ع ) فرمود : غیبت کننده چون توبه کند ، آخرین کسی است که به بهشت می ورد واگر توبه نکند ، نخستین کسی است به دوزخ درافتد .

خداوند متعالی در قرآن کریم می فرماید : (آیا دوست می دارید که گوشت برادر مؤ من ومرده خود را بخورید ؟ )

یاد کرد عیب هایی چون : نقص بدنی ، رفتار ، اخلاق ، کردار ، داد وستد ، پیروی از آیین (یا

راه وروش زندگی ویژه ای ) ونادانی فرد ، از گونه های غیبت است .

اصل واساس غیبت ، ده چیز است :

1 فرو نشاندن کینه ؛

2 کمک به گروهی در تاءیید گفته آنان درباره شخصی ، بدون کشف صحّت گفتار آنان ؛

3 متهم کردن فرد؛

4 تصدیق خبری که از صحت وسقم آن آگاهی ندارد؛ 5 بدگمانی به افراد؛

6 حسد ورزیدن ؛

7 به تمسخر گرفتن افراد؛

8 هنگام توصیف خوبی های یک انسان ، اظهار شگفتی کرده وآن صفات خوب را از او بعید بداند؛

9 هنگام یاد کردن کسی اظهار کراهت نمودن از او؛

10 بدی دیگران را با آب وتاب تعریف کردن وآن را شاخ وبرگ دادن .

(آنچه که گفته شد ، ذکر معایبی است که در فرد باشد؛ واگر شخص غیبت شونده از موارد فوق به دور باشد ، یقینا آنچه درباره او گفته شود تهمت وافترا است وکیفری سخت دارد . خداوند ما وشما را از چنین بالاهایی در امان دارد ، آمین ) .

پس اگر سلامت دین ، دنیا وآخرت خویش را طالبی ، به یاد خدا باش ومتعرّض خلق مشو . آن گاه است که به جای غیبت ، عبرت گیری وبه جای کیفر ، پاداش داده شوی .

دروغ می گوید آن که خود را زاده حلال بخواند ، در حالی که غیبت کند (وآبروی بی گناهان را دستخوش هوای خود کند) . از غیبت بپرهیز که خوراک سگان دوزخ است .

ریا وتظاهر

الباب الخمسون : (فی الرّیاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

لا تراء بعملک من لا یحیی ولا یمیت ولا یغنی عنک شیئا . والرّیاء شجره لا تثمر الاّ الشّرک الخفیّ واصلها النّفاق .

یقال للمرائی عند المیزان : خذ ثوابک وثواب عملک ممّن اشرکته معی . فانظر من تعبد ، ومن تدعو ، ومن ترجو ، ومن تخاف ؟

واعلم انّک لا تقدر علی اخفاء شی ء من باطنک علیک وتصیر مخدوعا بنفسک .

قال اللّه تبارک وتعالی : (یخادعون اللّه والّذین آمنوا وما یخدعون الاّ انفسهم وما یشعرون ) . (37)

واکثر ما یقع الرّیاء فی البصر ، والکلام ، والاکل ، والشّرب ، والمشی ، والمجالسه ، واللّباس ، والضّحک ، والصّلاه ، والحجّ ، والجهاد ، وقراءه القرآن ، وسائر العبادات الظّاهره .

فمن اخلص باطنه للّه تعالی وخشع له بقلبه وراءی نفسه مقصّرا بعد بذل کلّ مجهود وجد الشّکر علیه حاصلا ، ویکون ممّن یرجی له الخلاص من الرّیاء والنّفاق اذا استقام علی ذلک فی کلّ حال .

باب پنجاهم : : (ریا وتظاهر)

امام صادق (ع ) فرمود :

عملت را به ریا آلوده مساز وآن را برای کسی که نه می تواند زنده کند ونه بمیراند ونه چیزی به تو رساند ، یا به تو زیانی رساند ، عرضه مکن .

ریا ، درختی است که جز شرک خفی بر ندهد وریشه این درخت ، نفاق است . چون [در قیامت ] میزان برپا شود ، به ریاکار گفته شود : ثواب عملت را از همان که شریک من قرار دادی ، برگیر . پس بنگر که چه کسی را می پرستی ومی خوانی وبه که امید داری واز که می ترسی . بدان که تو نمی توانی چیزی را در باطنت بر خود مخفی کنی وتنها خود را می فریبی .

خدای تعالی می فرماید : ([به ظاهر] خدا ومؤ

منان را فریب می دهند ، و[لی ] کسی را فریب نمی دهند ، جز خود را وخود نمی دانند) .

بیش ترین ریا ، در نگاه ، گفتار ، خوردن ونوشیدن ، آمدورفت ، مجالست ، لباس ، خندیدن ، نماز ، حج ، جهاد ، قرائت قرآن وسایر عبادات ظاهری ، واقع می شود . پس کسی که باطن را برای خداوند متعال خالص کند وقلبش را خاشع نماید وپس از آن که کوشش خود را در انجام فرایض مبذول داشت ، به کوتاهی خویش در بندگی اقرار داشته باشد ، عمل خود را مشکور خواهد یافت وچون کسی بر این حالت استقامت ورزد ، امید است که از ریا ونفاق خلاصی یابد .

حسادت

الباب الحادی والخمسون : (فی الحسد)

قال الصّادق علیه السّلام :

الحاسد یضرّ بنفسه قبل ان یضرّ بالمحسود کابلیس اورث بحسده لنفسه اللّعنه ولادم علیه السّلام الاجتباء والهدی والرّفع الی محلّ حقائق العهد والاصطفاء . فکن محسودا ولا تکن حاسدا ، فانّ میزان الحاسد ابدا خفیف بثقل میزان المحسود ، والرّزق مقسوم ، فماذا ینفع الحسد الحاسد ، وماذا یضرّ المحسود الحسد .

والحسد اصله من عمی القلب وجحود فضل اللّه تعالی ، وهما جناحان للکفر . وبالحسد وقع ابن آدم فی حسره الابد وهلک مهلکا لا ینجو منه ابدا .

ولا توبه للحاسد لانّه مستمرّ علیه معتقد به مطبوع فیه یبدو بلا معارض له ولا سبب ، والطّبع لا یتغیّر من الاصل وان عولج .

باب پنجاه ویکم : : (حسادت )

امام صادق (ع ) فرمود :

حسود پیش از آن که به محسود زیان برساند ، به خود ضرر می رساند ، مانند ابلیس

که با حسدش لعنت ابدی را برای خود خرید وبرای آدم مقام پیامبری را فراهم آورد . پس محسود باش ، نه حسود ، زیرا کفه میزان حسود همواره به واسطه سنگین گشتن کفه محسود ، سبک باشد وحال آن که رزق هر کدام معلوم است وحسد ، تغییری در قسمت ندهد وبه حال حسود سودی نبخشد ومحسود را زیانی نرساند .

اصل حسد از کوری دل است وناسپاسی نسبت به فضل خداوند متعال ، واین دو صفت ، دو بال کفر است . به واسطه حسد بود که فرزند آدم گرفتار حسرتی ابدی گردید وبه هلاکتی درغلتید که او را نجاتی از آن نباشد .

وحسود را توبه ای نیست ، زیرا حسادت همواره در او هست وبه شدّت با وجود او درآمیخته وشکل گرفته است (ودر نتیجه ، توبه نمی کند) .

حسادت ، بدون هیچ مانعی یا سببی بروز می کند؛ چرا که خصلت فطری دگرگون نشود ، اگر چه به درمان آن پردازند .

طمع

الباب الثّانی والخمسون : (فی الطّمع )

قال الصّادق علیه السّلام :

بلغنی انّه سئل کعب الاحبار : ما الاصلح فی الدّین وما الافسد ؟ فقال : الاصلح الورع ، والافسد الطّمع . فقال له السّائل : صدقت یا کعب .

والطّمع خمر الشّیطان یستقی بیده لخواصّه ، فمن سکر منه لا یصحو الاّ فی الیم عذاب اللّه تعالی بمجاوره ساقیه . ولو لم یکن فی الطّمع سخط الاّ مشاراه الدّین بالدّنیا لکان عظیما .

قال اللّه عزّ وجلّ : (اولئک الّذین اشتروا الضّلاله بالهدی والعذاب بالمغفره ) . (38)

قال اءمیرالمؤ منین علیه السّلام : تفضّل علی من شئت فانت امیره ، واستغن عمّن

شئت فانت نظیره ، وافتقر الی من شئت فانت اسیره .

والطّامع فی الخلق منزوع عنه الایمان ، وهو لا یشعر ، لانّ الایمان یحجزبین العبد والطّمع فی الخلق ، فیقول : یا صاحبی ! خزائن اللّه تعالی مملوءه من الکرامات ، وهو لا یضیع اجر من احسن عملا . وما فی ایدی النّاس فانّه مشوب بالعلل ویردّه الی التّوکّل والقناعه وقصر الامل ولزوم الطّاعه والیاءس من الخلق ، فان فعل ذلک لزمه ، وان لم یفعل ذلک ترکه مع شؤ م الطّمع وفارقه .

باب پنجاه ودوم : : (طمع )

امام صادق (ع ) فرمود :

مرا رسیده است که از کعب الاحبار پرسیدند : صلاح وفساد دین در چیست ؟

گفت : صلاح دین در پرهیزکاری وورع ، وفساد آن در طمع است .

پرسش کننده بدو گفت : راست گفتی ای کعب !

طمع ، شراب شیطان است که با دست خویش به خواصش می خوراند . اگر کسی به واسطه آن مست شود ، به هوش نیاید ، جز در آتش دردناک خدای متعالی در کنار ساقی آن شراب (شیطان ) . اگر طمع را هیچ عیبی به جز ترجیح دنیا بر آخرت نباشد ، همین زشتی ، بسی سنگین است .

خداوند عزّ وجلّ می فرماید : (آنان همان کسانی هستند که گمراهی را به [بهای ] هدایت ، وعذاب را به [ازای ] آمرزش خریدند . . . ) .

امیر مؤ منان (ع ) فرمود : به هر کس که بخشش وعطا کنی ، امیر او شوی واز هر کس بی نیازی جویی ، همسنگ وی شوی وبه هر کس اظهار نیاز کنی ، اسیر او

باشی .

ایمان انسان طمع کار ، از او ستانده می شود ، در حالی که خود نمی داند ، زیرا ایمان میان بنده وطمع بردن در خلق ، حایل می شود وبه وی می گوید : ای صاحب من ! خزاین خدای متعال پر از اشیای گران بهاست واو اجر نیکوکاران را ضایع نمی کند ، وآنچه که در دست مردمان است همراه خفّت وخواری ، پلیدی وبیماری است .

آن گاه او را به سوی توکل وقناعت وکوتاه کردن آرزوها وطاعت خدا ویاءس از خلق می خواند . پس اگر آن بنده ، به این امور عمل کند ، ایمان نیز همراهش بماند ، ولی چنانچه نافرمانی کند ، ایمان نیز از او جدا می شود .

سخاوت

الباب الثّالث والخمسون : (فی السّخاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

السّخاء من اخلاق الانبیاء وهو عماد الایمان ، ولا یکون مؤ من الاّ سخیّا ، ولا یکون سخیّ الاّ ذویقین وهمّه عالیه ، لانّ السّخاء شعار نور الیقین ، ومن عرف ما قصد هان علیه ما بذل .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : ما جبل ولیّ اللّه الاّ علی السّخاء .

والسّخاء ما یقع علی کلّ محبوب اقلّه الدّنیا . ومن علامات السّخاء ان لا تبالی من اکل الدّنیا ومن ملکها ، مؤ من او کافر ، مطیع او عاص ، شریف او وضیع .

یطعم غیره ویجوع ، ویکسو غیره ویعری ، ویعطی غیره ویمتنع من قبول عطاء غیره ویمنّ بذلک ولا یمنّ . ولو ملک الدّنیا باجمعها ، لم یر نفسه فیها الاّ اجنبیّا . ولو بذلها فی ذات اللّه عزّ وجلّ فی ساعه واحده ماملّ .

قال رسول

اللّه صلّی اللّه علیه وآله : السّخیّ قریب من اللّه ، قریب من النّاس ، فریب من الجنّه ، بعید من النّار . والبخیل بعید من اللّه ، بعید من النّاس ، بعید من الجنّه ، قریب من النّار . ولا یسمّی سخیّا الاّ الباذل فی طاعه اللّه ولوجهه ولو کان برغیف او شربه ماء .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : السّخیّ بما ملک واراد به وجه اللّه تعالی . وامّا المتسخّی فی معصیه اللّه تعالی : فحمّال لسخط اللّه وغضبه ، وهو ابخل النّاس لنفسه فکیف لغیره حیث اتّبع هواه وخالف امر اللّه عزّ وجلّ .

قال اللّه تعالی : (ولیحملنّ اثقالهم واثقالا مع اثقالهم ) . (39)

وقال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : یقول اللّه : ابن آدم ! ملکی ملکی ومالی ومالی . یا مسکین ! این کنت حیث کان الملک ولم تکن . وهل لک الاّ ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت ، او تصدّقت فابقیت ؟ امّا مرحوم به او معاقب علیه . فاعقل ان لا یکون مال غیرک احبّ الیک من مالک .

فقد قال امیر المؤ منین علیه السّلام : ما قدّمت فهو للمالکین وما اخّرت فهو للوارثین ، وما معک لیس لک علیه سبیل سوی الغرور به . کم تسعی فی طلب الدّنیا وکم تدّعی ، افترید ان تفقر نفسک وتغنی غیرک ؟

باب پنجاه وسوم : : (سخاوت )

امام صادق (ع ) فرمود :

سخاوت از اخلاق پیامبران وستون ایمان است . هیچ مؤ منی نیست ، مگر آن که سخاوتمند است ، وسخاوتمند نیست ، مگر این که دارای یقین وهمّتی عالی باشد ، زیرا سخاوت ، نشانه

نور یقین است وهر کس بداند دنبال چه چیزی است ، دهش ، برای او آسان گردد .

پیامبر (ص ) فرمود : خمیره اولیای خدا ، با سخاوت آمیخته شده است .

سخاوت آن است که درباره هر چه که محبوب است ، سخی باشد ، وکم ترین آن ، دنیاست .

از نشانه های سخاوت آن است که اعتنا نکنی که دنیا در دست کیست واز آن که باشد ، در دست مؤ من یا کافر ، فرمان بردار یا گناهکار ومردمان بلند مرتبه یا افراد پست مایه ، ودیگران را سیر کند وخود گرسنگی کشد ، دیگری را لباس پوشاند وخود برهنه باشد عطا کند وخود از قبول عطا سرباز زند وبر این کار منّت پذیرد ، ولی منّت نگذارد . اگر تمام دنیا را به او بدهند خود را در آن بیگانه شمارد واز این که همه را در یک ساعت در راه خدای عزّ وجلّ ببخشد وی را باکی نباشد .

رسول خدا (ص ) فرمود : سخاوتمند ، به خدا ومردم وبهشت نزدیک است واز جهنّم دور ، وبخیل از خدا ومردم وبهشت دور است وبه جهنم نزدیک . کسی را نتوان سخاوتمند نامید ، مگر آن که در اطاعت از خدا ودر راه او چیز می بخشد؛ اگر چه گرده ای نان یا جرعه ای آب باشد .

پیامبر (ص ) فرمود : سخاوتمند کسی است که مال خود را در راه خدا ببخشد ، ولی شخص سخاوتمند نما ، در راه گناه ونافرمانی خداوند تعالی می بخشد . بنابراین او آماج خشم وغضب خداوند است واو که بر خود بخل ورزد ،

چه گونه می تواند با غیر خودش سخاوتمندی کند ، زیرا او از هوی وهوس خویش پیروی می کند واز خداوند عزّ وجلّ نافرمانی .

خداوند تعالی فرموده است : ( . . . وقطعا بارهای گران خودشان وبارهای گران [دیگران ] را با بارهای گران خود بر دوش خواهند گرفت ) .

پیامبر (ص ) فرمود : خداوند می فرماید : فرزند آدم ! [تو که ملک من ، ملک من ، ملک من می گویی بدان که ] ملک وهر آنچه در دست توست مال من است . ای بیچاره ! تو کجا بودی آن زمانی که ملک ومال بود وتو نبودی ؟ آیا تو را جز آنچه خورده واز بین برده ای ، یا پوشیده وکهنه کرده ای ، یا صدقه داده وجاویدش کرده ای که به سبب آن ، مورد عفو قرار می گیری ویا عقوبت ومجازات می شوی بهره ای هست ؛ چرا که کیفر وپاداش ، به نحوه جمع آوری مال بستگی دارد . پس خوب بیندیش که مال دیگری را از مال خویش محبوب تر ندانی ودر آنها طمع نورزی !

امیر مؤ منان (ع ) فرمود : آنچه را که پیش فرستاده ای از آن توست ، وآنچه را که وانهاده ای از آن وارثان است وآنچه دست مایه زندگی توست شیطان را امیدوار می سازد که تو را به وسیله آن بفریبد . چه قدر می خواهی در طلب دنیا بکوشی وخویش را رنجه داری ؟ آیا برآنی تا در دنیا خودت را به زحمت افکنی وبا نکبت زندگی کنی ودیگران را غنی سازی ؟ !

ستاندن وبخشیدن

الباب الرّابع والخمسون

: : (فی الا خذ والعطاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

من کان الاخذ احبّ الیه من العطاء فهو مغبون ، لانّه یری العاجل بغفلته افضل من الاجل .

وینبغی للمؤ من اذا اخذ ان یاءخذ بحقّ ، واذا اعطی ففی حقّ وبحقّ ومن حقّ . فکم من آخذ معط دینه وهو لا یعلم ، وکم من معط مورث نفسه سخط اللّه .

ولیس الشّاءن فی الاخذ والاعطاء ، ولکن فی النّاجی ، والنّاجی من اتّقی اللّه فی الاخذ والاعطاء واعتصم بحبل الورع .

والنّاس فی هاتین الخصلتین : خاصّ وعامّ .

فالخاصّ ینظر فی دقیق الورع ، فلا یتناول حتّی یتیقّن انّه حلال ، واذا اشکل علیه تناول عند الضّروره .

والعامّ ینظر فی الظّاهر ، فما لم یجده ولا یعلمه غصبا ولا سرقه ، تناول وقال : لا باءس هو لی حلال .

والامین فی ذلک من یاءخذ بحکم اللّه عزّ وجلّ وینفق فی رضی اللّه عزّ وجلّ .

باب پنجاه وچهارم : : (ستاندن وبخشیدن )

امام صادق (ع ) فرمود :

آن که ستاندن را بیش از بخشش دوست بدارد ، زیان کار است ؛ زیرا او به سبب غفلتش ، آنچه را که امروز است ، از آنچه در آینده (آخرت ) است ، برتر می پندارد .

وهر گاه که مؤ من ستاند ، سزاوار است به حق بستاند وچون می بخشد ، در راه حق واز روی حق ببخشد .

چه بسیارند که با گرفتن چیزی ، دین خود را تاوان می دهند ، ولی خود نمی دانند وچه بسیار است بخشنده ای که خشم خدای را برای خود می آورد .

گفت وگو وبحث در گرفتن وبخشیدن نیست ، بلکه درباره

انسان رستگار ونجات یافته است . نجات یافته کسی است که از خدا بترسد وبه ریسمان ورع چنگ زند .

ومردم در برابر این دو صفت ، دو دسته اند : خاص وعام .

خاص آن است که به دقت ، چشم ورع باز کرده وچیزی نخورد ، مگر آن که بداند حلال است ، وچون امر بر او مشکل شود ، تنها در حدّ ضرورت خورد .

وعام آن است که به ظاهر ، چشم دوخته است واز این رو ، هر آنچه که نداند که از غصب یا به سرقت آمده ، آن را برمی گیرد (از آن بهره می جوید) ومی گوید : باکی نیست ، این ، بر من حلال است .

پس ، امین در گرفتن ودادن ، کسی است که بر اساس حکم خدای عزّ وجلّ عمل ودر راه رضای او انفاق می کند .

آداب برادری

الباب الخامس والخمسون : : (فی المؤ اخاه )

قال الصّادق علیه السّلام :

ثلاثه اشیاء فی کلّ زمان عزیزه وهی : الاخاء فی اللّه تعالی والزّوجه الصّالحه الالیفه فی دین اللّه عزّ وجلّ والولد الرّشید . ومن وجد الثّلاثه فقد اصاب خیر الدّارین والحظّ الاوفر من الدّنیا .

واحذر ان تواخی من ارادک لطمع او خوف او اکل او شرب . واطلب مواخاه الاتقیاء ولو فی ظلمات الارض ، وان افنیت عمرک فی طلبهم . فانّ اللّه عزّ وجلّ لم یخلق علی وجه الارض افضل منهم بعد النّبیّین ، وما انعم اللّه تعالی علی العبد بمثل ما انعم به من التّوفیق بصحبتهم .

قال اللّه تعالی : (الا خلاّ ء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ الاّ المتّقین ) . (40)

واظّن انّ من

طلب فی زماننا هذا صدیقا بلا عیب بقی بلا صدیق . الاتری انّ اوّل کرامه اکرم اللّه بها انبیاءه عند اظهار دعوتهم ، تصدیق امین او ولیّ ؟ فکذلک من اجلّ ما اکرم اللّه به اصدقاءه واولیاءه واصفیاءه وامناءه وصحبه انبیائه ، وذلک دلیل علی ان : ما فی الدّارین نعمه احلی واطیب وازکی من الصّحبه فی اللّه عزّ وجلّ والمواخاه لوجهه .

باب پنجاه وپنجم : : (آداب برادری )

امام صادق (ع ) فرمود :

سه چیز در هر زمانی عزیز است : برادری در راه خدای تعالی وزنی صالح ومهربان (که محبت ومهربانی او) برای خشنودی خداوند عزّ وجلّ وفرزندی رشید وصالح . وآن کس که این سه را داشته باشد ، خیر دو سرای را دریافته وبهره فراوان تر از دنیا برده است .

از رفاقت وبرادری با کسی که به سبب طمع ، ترس ، خوردن یا نوشیدن به تو مایل است ، بر حذر باش . با خدا ترسان ، برادری کن اگر چه در تاریکی های زمین باشد واگر چه عمر خود را در جست وجوی شان سپری کنی که خدای عزّ وجلّ پس از پیامبران برتر از آنان نیافریده وخداوند تعالی توفیقی چون همراهی با آنان به هیچ بنده ای ارزانی نکرده است .

خدای تعالی می فرماید : (در آن روز ، دوستان یکدل با یکدیگر دشمن هستند ، جز خدا ترسان . )

[آنچه مصیبت بار است این که ] اگر کسی در روزگار ما ، در جست وجوی دوستی ، مبرّا از عیب باشد ، رفیق نخواهد داشت . آیا نمی بینی که اوّلین عنایت خداوند به پیامبران هنگام دعوت

به خداپرستی کرامت فرمود ، دوستان وبرادرانی امین بود که او را تصدیق کردند ودر امر رسالت یاری رساندند ؟ پس همین طور ، یکی از بزرگ ترین نعمت هایی که خداوند به واسطه اش دوستان واولیا وبرگزیدگان وامینان گرامی داشت ، همنشینی با پیامبران بود . واین دلیل است بر این که در دو سرا نعمتی بزرگ تر وپاک تر از رفاقت وبرادری در راه خداوند عزّ وجلّ نیست .

مشورت

الباب السّادس والخمسون : (فی المشاوره )

قال الصّادق علیه السّلام :

شاور فی امورک ممّا یقتضی الدّین من فیه خمس خصال : عقل وعلم وتجربه ونصح وتقوی . فان تجد فاستعمل الخمسه واعزم وتوکّل علی اللّه تعالی ، فانّ ذلک یؤ دّیک الی الصّواب .

وما کان من امور الدّنیا الّتی هی غیر عائده الی الدّین فارفضها ولا تتفکّر فیها ، فانّک اذا فعلت ذلک اصبت برکه العیش وحلاوه الطّاعه .

وفی المشاوره اکتساب العلم . والعاقل من یستفید منها علما جدیدا ویستدلّ به علی المحصول من المراد . ومثل المشوره مع اهلها مثل التّفکّر فی خلق السّموات والارض وفنائهما وهما غنیّان عن القید ، لانّه کلّما قوی تفکّره فیهما غاص فی بحار نور المعرفه وازداد بهما اعتبارا ویقینا . ولا تشاور من لا یصدّقه عقلک ، وان کان مشهورا بالعقل والورع . واذا شاورت من یصدّقه قلبک ، فلا تخالفه فیما یشیر به علیک ، وان کان بخلاف مرادک . فانّ النّفس تجمح عن قبول الحقّ ، وخلافها عند قبول الحقائق ابین .

قال اللّه تعالی : (وشاورهم فی الامر) . (41)

وقال اللّه تعالی : (وامرهم شوری بینهم ) . (42)

باب پنجاه وششم : : (مشورت )

امام

صادق (ع ) فرمود :

در امور خود در آن هایی که صلاح دین ودنیا اقتضا می کند با کسی مشورت کن که دارای پنج خصلت باشد : عقل وعلم وتجربه وخیرخواهی وتقوا .

اگر او را یافتی ، از هر پنج خصلت بهره جوی وعزم بربند وبر خداوند متعال توکل کن که این تو را به راه صواب می برد .

آنچه را از امور دنیا که راهی به دین ندارد ، رها کن ودر آن تفکّر مکن ؛ چه اگر به این [دستور] عمل کنی ، برکت زندگانی وشیرینی طاعت را در خواهی یافت .

در مشورت بهره هایی از دانش نهفته است وعاقل آن است که از مشورت ، دانشی فراگیرد واز این دانش ، راه به سوی مقصود ومرادش جوید . مشورت برای اهلش ، تفکر در چگونگی آفرینش آسمان ها وزمین وفنای آن ها که از امور غیبی اند ماند ، زیرا هر اندازه که شخص ، تفکّر خویش را در آن دو قوام بخشد ، در دریاهای نور معرفت فرو می رود وبه واسطه آن ها بر عبرت ویقین خویش می افزاید .

با کسی که عقلت سخن او را راست نمی شمارد ، مشورت مکن ، اگر چه مشهور به خرد وورع باشد وچون با کسی که قلبت بر صداقتش گواه است ، مشورت کردی ، از راهنمایی های او تخلف مکن ، اگر چه مخالف مراد ومقصودت باشد ، زیرا نفس سرکش است واز قبول حق دوری می جوید وسرکششی او در برابر حق ، روشن است .

خداوند فرماید : (در این امر با آنان مشورت کن ) .

ونیز فرماید : (کارشان

را به مشورت یکدیگر انجام می دهند) .

بردباری

الباب السّابع والخمسون : (فی الحلم )

قال الصّادق علیه السّلام :

الحلم سراج اللّه یتسضی ء به صاحبه الی جواره ، ولا یکون حلیم ؛ الاّ المؤ یّد بانوار المعرفه والتّوحید . والحلم یدور علی خمسه اوجه : ان یکون عزیزا فیذلّ ، او یکون صادقا فیتّهم ، او یدعو الی الحقّ فیستخفّ به ، او ان یؤ ذی بلاجرم ، او ان یطالب بالحقّ فیخالفوه فیه . فاذا اتیت کلاّ منها حقّه فقد اصبت . وقابل السّفیه بالاعراض عنه وترک الجواب ، یکن النّاس انصارک لانّ من جاوب السّفیه فکانّه قد وضع الحطب علی النّار .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : مثل المؤ من کمثل الارض منافعهم منها واذاهم علیها . ومن لا یصبر علی جفاء الخلق لا یصل الی رضی اللّه تعالی ، لانّ رضی اللّه تعالی مشوب بجفاء الخلق .

وحکی انّ رجلا قال للاحنف بن قیس : ایّاک اعنی . قال : وعنک احلم . قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : بعثت للحلم مرکزا وللعلم معدنا وللصّبر مسکنا . صدق رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله .

وحقیقه الحلم ان تعفو عمّن اساء الیک وخالفک وانت القادر علی الانتقام منه ، کما ورد فی الدّعاء : الهی ! انت اوسع فضلا واوسع حلما من ان تؤ اخذنی بعملی وتستذلّنی بخطیئتی .

باب پنجاه وهفتم : : (بردباری )

امام صادق (ع ) فرمود :

بردباری ، چراغ الهی است که انسان را به محضر خود رهنمون می شود وکسی به مرتبه بردباری می رسد که به انوار معرفت وتوحید مؤ یّد باشد .

در پنج موضع بردباری

شایسته است : 1) عزیزی که ذلیل شود؛ 2) راست گویی که به دروغ گویی متّهم شود؛ 3) آن که به حق دعوت می کند ، ولی خوارش شمارند؛ 4) آن که بدون گناهی آزارش دهند؛ 5) آن که مردم را به سوی حق بخواند وبا او مخالفت کنند .

چنانچه حقّ بردباری را در موارد یاد شده به جای آوردی ، به تحقیق که راه درستی انتخاب کرده وبه مقام بردباری رسیده ای . با نادان به وسیله دوری از آنان وسکوت ، مقابل کن تا مردم تو را یاری کنند ، زیرا کسی که به نادان پاسخ دهد ، به کسی ماند که هیزم بر آتش نهد .

پیامبر (ص ) فرمود : مؤ من ، چون زمینی است که منافع وسود مردم از آن حاصل می شود وبار سنگینی مردم بر اوست . کسی که بر جفای خلق صبر نکند ، به رضای حق دست نیابد ، چه رضای خدای تعالی ، آمیخته به جفای خلق است .

حکایت کرده اند که مردی (پس از آن که گفته های ناپسندی بر زبان جاری ساخت ) خطاب به (اخنف بن قیس ) گفت : مقصودم تویی ! اخنف در پاسخ گفت : من (در قبال رفتار وگفتار تو) صبر پیشه می کنم ! .

رسول خدا (ص ) فرمود : برانگیخته شدم تا محور بردباری ، معدن علم وخانه صبر باشم ومکارم اخلاق را کمال بخشم وبه حق راست گفت پیامبر خدا (ص ) .

حقیقت وکنه بردباری آن است که کسی که بر تو بدی کند وبر مخالفتت اقدام ورزد ، در حالی که بر انتقام ،

قادری ببخشایی ؛ چنان که در دعا آمده : خدایا ! فضل تو گسترده تر وبردباری ات وسیع تر از آن است که مرا به عملم مؤ اخذه کنی وبه خطایم ، ذلیل .

تواضع وفروتنی

الباب الثّامن والخمسون : : (فی التّواضع )

قال الصّادق علیه السّلام :

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : التّواضع اصل کلّ شرف نفیس ومرتبه رفیعه .

ولو کان للتّواضع لغه یفهمها الخلق لنطق عن حقائق ما فی مخفیّات العواقب .

والتّواضع ما یکون للّه وفی اللّه ، وما سواه فکبر ، ومن تواضع للّه شرّفه اللّه علی کثیر من عباده .

ولاهل التّواضع سیماء یعرفها اهل السّماء من الملائکه واهل الارض من العارفین .

قال اللّه تعالی : (وعلی الاعراف رجال یعرفون کلاّ بسیماهم ) . (43)

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : انّ اللّه اوحی الیّ ان : تواضعوا حتّی لا یفخر احد علی احد ولا یبغی احد علی احد ، وما تواضع احد للّه الاّ رفعه اللّه .

وکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : اذا مرّ علی الصّبیان سلّم علیهم لکمال تواضعه .

واصل التوّاضع من اجلال اللّه وهیبته وعظمته . ولیس للّه عزّ وجلّ عباده یرضاها ویقبلها الاّ وبابها التّواضع ، ولا یعرف ما فی حقیقه التّواضع الاّ المقرّبون من عباده المتّصلون بوحدانیّته .

قال اللّه عزّ وجلّ (وعباد الرّحمن الّذین یمشون علی الارض هونا واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) . (44)

وقد امر اللّه تعالی اعزّ خلقه وسیّد بریّته محمّدا بالتّواضع فقال عزّ وجلّ : (واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤ منین ) . (45)

والتّواضع مزرعه الخشوع والخضوع والخشیه والحیاء وانّهنّ لا ینبتن الاّ منها وفیها .

ولا یسلم الشّرف التّامّ الحقیقیّ الاّ

للتّواضع فی ذات اللّه تعالی .

باب پنجاه وهشتم : : (تواضع وفروتنی )

امام صادق (ع ) فرمود :

رسول خدا (ص ) فرمود : تواضع ، اساس هر شرف ومرتبت ومقام رفیع است . اگر تواضع را زبانی گویا بود ، مردم را به ارزشی وجایگاه خود آشنا می کرد .

تواضع ، آن است که برای خدا ودر راه او باشد واگر جز این باشد ، نیرنگ است نه تواضع . هر کس برای خدا تواضع کند ، خداوند عزّ وجلّ او را بر بسیاری از بندگانش شرافت می بخشد .

اهل تواضع را سیمایی ونوری است که فرشتگان آسمان وخاکیان عارف به وسیله آن ، او را می شناسند .

خدای تعالی فرماید : (وبر اعراف ، مردانی هستند که هر یک [از آن دو دسته ] را از سیمایشان می شناسند) .

رسول خدا (ص ) می فرماید : خداوند تبارک وتعالی به من وحی کرد : با یکدیگر تواضع کنید وهیچ کدام از شما بر دیگری فخر نکنید وزیادتی در اصل ونسب وحسب را معیار وملاک اعتبار ندانید ، وبعضی از شما به دیگری نگوید که : من برتری وزیادتی بر تو دارم ، چرا که این ها نزد خداوند عالم قدر ندارد وغیر تواضع وبندگی واطاعت نزد خدای تعالی مناط اعتبار نیست . ونیز باید هیچ کدام از شما با دیگری در مقام بغی وظلم نباشد ، چرا که ظلم وبغی ، نفی کننده تواضع است وشما ماءمورید به تواضع . (ونیز از جمله وحی است که ) هیچ کس برای خداوند تعالی تواضع نمی کند ، مگر آن که خدای سبحان عزّ شاءنه مرتبه

او را در دنیا وآخرت بلند ورفیع می گرداند .

رسول گرامی اسلام (ص ) بسیار متواضع بود وهمانند صفات کمالیّه در صفت تواضع نیز کامل بود . هر گاه به کودکان می رسید در سلام کردن به ایشان پیشی می گرفت .

ریشه تواضع در بزرگ شمردن خداوند وهیبت وعظمت اوست وهیچ عبادتی را خدای عزّ وجلّ قبول نکند ، مگر آن که انسان از سر تواضع آن را کم وناچیز بداند ومعنای حقیقی تواضع را کسی جز بندگان مقرّب که به وحدانیتش پی برده اند ، نداند .

خدای عزّ وجلّ فرماید : (وبندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین به نرمی گام برمی دارند ، وچون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند ، به ملایمت پاسخ می دهند) .

خداوند تبارک وتعالی سرور کائنات ، حضرت محمّد (ص ) را به تواضع امر کرده ، می فرماید : (وبرای آن مؤ منان که تو را پیروی کرده اند ، بال خود را فرو گستر) .

تواضع ، مزرعه خشوع وخضوع وخشیّت وحیاست واین صفات پرورش نیابند مگر از تواضع . وتواضع وشرافت ، زمانی کمال یابد وسلامت بماند که انسان خود را در برابر حضرت حق ناچیز وخوار شمرد .

اقتدا

الباب التّاسع والخمسون : (فی الاقتداء)

قال الصّادق علیه السّلام :

لا یصحّ الاقتداء الاّ بصحّه قسمه الارواح فی الازل وامتزاج نور الوقت بنور الاوّل ، ولیس الاقتداء بالتّرسّم بحرکات الظّاهر والتّنسّب الی اولیاء الدّین من الحکماء والائمّه .

قال اللّه عزّ وجلّ : (یوم ندعو کلّ اناس بامامهم ) . (46) ای من کان اقتدی بمحقّ قبل وزکّی .

وقال اللّه عزّ وجلّ : (فاذا نفخ فی ǙĘّوؑYĘǠانساب

بینهم یومئذ ولا یتساءلون ) . (47)

قال علیّ علیه السّلام : الارواح جنود مجنّده ، فما تعارف منها ائتلف وما تناکر منها اختلف .

وقیل لمحمّد بن الحنفیّه : من ادّبک ؟ فقال : ادّبنی ربّی فی نفسی ، فما استحسنته من اولی الالباب والبصیره تبعتهم به واستعملته ، وما استقبحته من الجهّال اجتنبته وترکته مستنفرا . فاوصلنی ذلک الی کنوز العلم . ولا طریق للاکیاس من المؤ منین اسلم من الاقتداء لانّه المنهج الاوضح والمقصد الاصحّ .

قال اللّه عزّ وجلّ لاعزّ خلقه محمّد صلّی اللّه علیه وآله : (اولئک الّذین هدی اللّه فبهداهم اقتده ) . (48)

وقال عزّ وجلّ : (ثمّ اوحینا الیک ان اتّبع ملّه ابراهیم حنیفا) . (49)

فلو کان لدین اللّه تعالی عزّ وجلّ مسلک اقوم من الاقتداء لندب انبیاءه اولیاءه الیه .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : فی القلوب نور لا یضی ء الاّ فی اتّباع الحقّ وقصد السّبیل ، وهو من نور الانبیاء مودع فی قلوب المؤ منین .

باب پنجاه ونهم : : (اقتدا)

امام صادق (ع ) فرمود :

نشاید اقتدا کردن به هر کسی ، بلکه درستی اقتدا باید بر مبنای معیارهای الهی که از سوی او مقرّر شده است باشد .

اقتدا به این نیست که انسان در اعمال وحرکات ظاهری از کسی تقلید کند یا خود را به اولیا وائمّه دین نسبت دهد .

خدای تعالی فرمود :

(آن روزی که همه مردم را به امامشان بخوانیم ) .

یعنی هر آن کس که به صاحب حقّی اقتدا کرده باشد ، رستگار است .

خدای تعالی فرمود :

(چون در صور دمیده شود ، نه پیوند خویشی می ماند ونه می توانند از یکدیگر

کمک بخواهند) .

حضرت علی (ع ) فرمود :

ارواح (در عالم ذر) سربازانی بودند . پس آن دسته که الفت یافتند در این جهان نیز الفت می یابند وآن عده که دوست نشدند ، در این جهان نیز چنان باشند .

محمّد بن حنفیه را گفتند : چه کسی تو را ادب بیاموخت ؟

گفت : خداوند گوهر ادب را در من به ودیعت نهاد . از آنچه که در صاحب خردان واصحاب بصیرت نیک یافتم ، پیروی وبدان عمل کردم واز آنچه از نابخردان زشت یافتم ، خودداری کرده ، ترک گفتم . این روش ، مرا به گنج های دانش رهنمون ساخت .

وطریقتی بهتر از اقتداء [به نیکان ] برای مؤ منان زیرک نیست ؛ چه این ، روششن ترین راه ودرست ترین مقصد است .

خدای عزّ وجلّ خطاب به عزیزترین آفریدگانش ، محمّد (ص ) فرمود :

(آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده ؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن ) ؟

ونیز فرماید :

(سپس بر تو وحی کردیم که از دین ابراهیم حق گرای پیروی کن ) .

بنابراین چنانچه دین خدای تعالی را مسلکی درست تر از این (اقتدا) می بود ، خداوند پیامبران واولیایش را به سوی او می خواند .

پیامبر (ص ) فرمود :

قلب ها را نوری است که جز به واسطه پیروی از حق وبرگزیدن راه درست ، ظاهر نشوند وآن ، نور پیامبران است که در قلب مؤ منان به ودیعت نهاده شده است .

عفو

الباب السّتّون : (فی العفو)

قال الصّادق علیه السّلام :

العفو عند القدره من سنن المرسلین و[اسرار] المتّقین . وتفسیر العفو الاّ تلزم صاحبک فیما اجرم ظاهرا ،

وتنسی من الاصل ما اصبت منه باطنا وتزید علی الاختیارات احسانا . ولن تجد الی ذلک سبیلا الاّ من قد عفی اللّه عنه وغفر له ما تقدّم من ذنبه وما تاءخّر وزیّنه بکرامته والبسه من نور بهائه ، لانّ العفو والغفران صفتان من صفات اللّه تعالی اودعهما فی اسرار اصفیائه لیتخلّقوا مع الخلق باخلاق خالقهم وجاعلهم [کذلک ] .

لذلک قال اللّه عزّ وجلّ : (ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبّون ان یغفر اللّه لکم واللّه غفور رحیم ) . (50)

ومن لا یعفو عن بشر مثله ، کیف یرجو عفو ملک جبّار .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله حاکیا عن ربّه یاءمره بهذه الخصال ، قال : صل من قطعک ، واعف عمّن ظلمک ، واعط من حرمک ، واحسن الی من اساء الیک .

وقد امرنا بمتابعته لقول اللّه عزّ وجلّ : (وما آتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا) . (51)

فالعفوا سرّ اللّه فی قلوب خواصّه ممّن یسّر له سرّه .

وکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله یقول : ایعجز احدکم ان یکون کاءبی ضمضم ؟

قیل : یا رسول اللّه ! وما ابو ضمضم ؟

قال صلّی اللّه علیه وآله : رجل ممّن قبلکم کان اذا اصبح یقول : اللّهم انّی قد تصدّقت بعرضی علی النّاس عامّه .

باب شصتم : : (عفو)

امام صادق (ع ) فرمود :

عفو به هنگام قدرت ، از سنّت های پیامبران خدا ترسان است ومعنای عفو آن است که رفیقت را در گناهی که آشکارا مرتکب شده مؤ اخذه نکنی ؛ در حالی که خود در نهان مرتکب آن شده ای وبر او احسان ونیکی کنی .

کسی را به مقام عفو راهی نیست ،

جز آن که خداوند او را بخشیده وگناهان پیشین او را بیامرزیده وبه کرامت وبزرگداشت خویش زینت بخشیده ولباسی از نور جلال خود ، بدو پوشانیده است ؛ چه عفو وبخشش از صفات خداوند است که در سینه برگزیدگانش به ودیعت نهاده تا با خلق به اخلاق خالق وآفریدگارشان رفتار نمایند .

از این رو ، خدای عزّ وجلّ می فرماید : (وآنان باید عفو کنند وچشم بپوشند . آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد ؟ و[بدانید] خداوند آمرزنده ومهربان است ) .

وکسی که بشری چون خود را نمی بخشد ، چگونه از پادشاهی جبار انتظار بخشش دارد ؟ !

پیامبر اکرم (ص ) از پروردگارش نقل کرده که حضرت احدیت او را به این خصال امر کرده وفرموده است :

(چون از تو ببرند ، بدانان بپیوند وکسی را که بر تو ستم می کند ببخش وکسی را که از عطایش محروم کرده ، مورد عطای خویش قرار ده ، وبه آن کس که به تو بدی می کند ، نیکی کن ) .

حضرت حق جلّ وعلا ما را به پیروی از پیامبر (ص ) دعوت نموده ، می فرماید : (آنچه [پیامبر] برایتان می آورد ، اخذ واطاعت کنید واز آنچه که شما را نهی می نماید ، دوری کنید . )

پس عفو ، ودیعه خداوند در دل خاصّان است (وچون او بندگان را به عفو وگذشت سفارش کند ، خود به آن سزاوارتر باشد) .

و رسول خدا (ص ) فرمود : آیا شما نمی توانید چون (ابوضمضم ) باشید ؟

گفتند : او کیست ؟

فرمود : مردی بوده پیش از شما که چون صبح

می شد ، می گفت : خدایا ! من آبروی خویش را برای همه مردم به صدقه تقدیم می کنم (وهر بدی وستم مردم را نسبت به خود می بخشم ) .

خوی خوش

الباب الحادی والسّتّون : (فی حسن الخلق )

قال الصّادق علیه السّلام :

الخلق الحسن جمال فی الدّنیا ونزهه فی الاخره وبه کمال الدّین وقربه الی اللّه تعالی . ولا یکون حسن الخلق الاّ فی کلّ ولیّ وصفیّ لانّ اللّه تعالی ابی ان یترک الطافه وحسن الخلق الاّ فی مطایا نوره الاعلی وجماله الازکی . لانّها خصله یختصّ بها الاعرف بربّه ، ولا یعلم ما فی حقیقه حسن الخلق الاّ اللّه تعالی .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله خاتم زماننا حسن الخلق ، والخلق الحسن الطف شی ء فی الدّین واثقل شی ء فی المیزان ، وسوء الخلق یفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل ، وان ارتقی فی الدّرجات فمصیره الی الهوان .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : حسن الخلق شجره فی الجنه وصاحبه متعلّق بغصنها یجذبه الیها . وسوء الخلق شجره فی النّار فصاحبها متعلّق بغصنها یجذبه الیها .

باب شصت ویکم : : (خوی خوش )

امام صادق (ع ) فرمود :

خوی خوش ، زیبایی وزیور دنیا وپاکی (از گناهان ) در آخرت است ودین با آن کمال یابد ووسیله قرب به خداست . این موهبت ، جز به اولیا وبرگزیدگان حقّ ، ارزانی نشده است ، زیرا خداوند دریغ دارد از این که الطاف خود وحسن خلق را جز نزد حامل نور جمال خویش به ودیعت نهد ، چرا که هر کس خدای خود را بهتر بشناسد ، شایسته داشتن این

خصلت است وهیچ کس جز خداوند متعال به حقیقت حسن خلق پی نبرد . پیامبر اکرم (ص ) می فرماید : خوی خوش ، سرآمد هر چیز در روزگار است . خلق حسن لطیف ترین چیز در دین وسنگین ترین کالا در میزان قیامت است وسوء خلق ، عمل وعبادت را تباه می کند؛ همان گونه که سرکه ، عسل را . وهر کس چنین باشد انجام کارش خواری است ، اگر چه درجات عالیه را دریابد .

پیامبر (ص ) می فرماید : خوی خوش ، درختی است در بهشت که انسان خوشخوی به شاخه های آن درآویخته ، به سوی آن جذب می شود وخوی بد ، درختی است در دوزخ که انسان بدخوی ، به شاخه های آن در آویخته ، به سوی آن جذب می شود .

علم ودانش

الباب الثّانی والسّتّون : (فی العلم )

قال الصّادق علیه السّلام :

العلم اصل کلّ حال سنیّ ومنتهی کلّ منزله رفیعه ، ولذلک قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم ، ای علم التّقوی والیقین .

وقال صلّی اللّه علیه وآله : اطلبوا العلم ولو بالصّین ؛ فهو علم معرفه النّفس وفیه معرفه الرّبّ عزّ وجلّ .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : من عرف نفسه فقد عرف ربّه . ثمّ علیک من العلم بما لا یصحّ العمل الاّ به وهو الاخلاص .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : نعوذ باللّه من علم لاینفع ، وهو العلم الّذی یضادّ العمل بالاخلاص .

واعلم انّ قلیل العلم یحتاج الی کثیر العمل ، لانّ علم ساعه یلزم صاحبه استعمال طول دهره .

قال عیسی بن مریم

علیه السّلام : راءیت حجرا مکتوبا علیه : اقلبنی . فقلبته ، فاذا علی باطنه مکتوب : من لا یعمل بما یعلم مشؤ وم علیه طلب مالا یعلم ومردود علیه ما عمل .

اوحی اللّه تعالی الی داود علیه السّلام : انّ اهون ما انا صانع بعالم غیر عامل بعلمه اشدّ من سبعین باطنیّه ان اخرج من قلبه حلاوه ذکری .

ولیس الی اللّه سبحانه طریق یسلک الاّ بالعلم ، والعلم زین المرء فی الدّنیا والاخره ، وسائقه الی ا لجنّه وبه یصل الی رضوان اللّه تعالی .

والعالم قّا هو الّذی ینطق عنه اعماله الصّالحه واوراده الزّاکیه وصدّقه تقواه ، لا لسانه ومناظرته ومعادلته وتصاؤ له ودعواه . ولقد کان یطلب هذا العلم فی غیر هذا الزّمان ، من کان فیه عقل ونسک وحکمه وحیاء وخشیه .

وانّا نری طالبه الیوم من لیس فیه من ذلک شی ء . والمعلّم یحتاج الی عقل ورفق وشفقه ونصح وحلم وصبر وقناعه وبذل . والمتعلّم یحتاج الی رغبه واراده وفراغ ونسک وخشیه وحفظ وحزم .

باب شصت ودوم : : (علم ودانش )

امام صادق (ع ) فرمود :

علم ، اصل هر صفت نیکوست ومنتهای هر جایگاه رفیع . از این روی پیامبر (ص ) فرموده است : کسب علم (تقوا ودین ) بر هر فرد مسلمان چه زن وچه مرد واجب است .

ونیز فرمود : دانش بجویید ، اگر چه در چین باشد .

آن دانش ، علم خودشناسی است ودر آن معرفت خداوند عزّ وجلّ نهفته است .

رسول خدا (ص ) فرمود : هر کس خود را بشناسد ، خدای خود را خواهد شناخت . ودیگر آن که ، بر تو باد

به جست وجوی علمی که عمل ، جز با آن صحیح نباشد ، وآن اخلاص است .

ونیز فرمود ، پناه می برم به خدا از علمی که سودی نرساند واین ، علمی است که از اخلاص تهی است . بدان که علم اندک ، عمل بسیار می طلبد ، زیرا یک روز دانش اندوزی مستلزم یک عمر عمل به آن است .

عیسی بن مریم (ع ) فرمود : سنگی را دیدم که بر آن نوشته بود : مرا برگردان ! آن را برگرداندم . بر روی آن نوشته بود : کسی که به آنچه می داند عمل نمی کند ، طلب نادانسته ها برایش شوم است وعلمی که می داند وبدان عمل نمی کند ، به خود او ، مردود است (و مقبول نباشد) .

خداوند تبارک وتعالی به حضرت داوود (ع ) وحی فرمود : سبک ترین کیفری که عالم بی عمل را بدان گرفتار می کنم از هفتاد عقوبت بدتر است ، چرا که شیرینی ذکر خود را از قلبش خارج می کنم ، که هر چه مرا یاد کند حلاوتی نیابد وبدین ترتیب از رحمت من دور شود .

برای رسیدن به خداوند ، طریقی جز طریق علم ودانش نیست . علم ، زینت انسان در دنیا وآخرت وراه گشای او به بهشت است وانسان را به رضوان خدای تعالی واصل می کند .

عالم واقعی کسی است که اعمال وی گواه بر دانش او ، وشیوه زندگی او ستوده باشد وصداقت وتقوای او ، تصدیق کننده وی باشند ، نه زبان آوری تواءم با نادانی وجدال وادّعای عاری از دانش .

وکسی که دارای عقل

وعبادت وحکم وحیا وخشیت است ، علم را برای چیزی جز این ها جسته است ، ولی امروز می بینیم در طالب علم چنین اوصافی دیده نمی شود .

معلم ، نیازمند عقل ، مدارا ، خیرخواهی ، بردباری ، صبر ، قناعت وبخشندگی است وجوینده علم ، نیازمند رغبت به دانش ، اراده ، فراغت ، عبادت ، ترس از خدا ، قدرت بر حفظ ودور اندیشی است .

فتوا دادن

الباب الثّالث والسّتّون : (فی الفتیا)

قال الصّادق علیه السّلام :

لاتحلّ الفتیا لمن لا یستفتی من اللّه تعالی بصفاء سرّه واخلاص عمله وعلانیته وبرهان من ربّه فی کلّ حال ، لانّ من افتی فقد حکم ، والحکم لایصحّ الاّ باذن من اللّه عزّ وجلّ وبرهانه . ومن حکم بالخبر بلا معاینه فهو جاهل ماءخوذ بجهله وماءثوم بحکمه کما دلّ الخبر : العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : اجراءکم علی الفتیا اجراءکم علی اللّه عزّ وجلّ اولا یعلم المفتی انّه هو الّذی یدخل بین اللّه تعالی وبین عباده وهو الحائل بین الجنّه والنار ؟

قال سفیان بن عیینه : کیف ینتفع بعلمی غیری وانا قد حرمت نفسی نفعها ؟

ولا تحلّ الفتیا فی الحلال والحرام بین الخلق ، الاّ لمن اتّبع الحقّ من اهل زمانه وناحیته وبلده بالحقّ [بالنّبیّ صلّی اللّه علیه وآله وعرف ما یصلح من فتیاه ] .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : وذلک لربّما ولعلّ ولعسی لانّ الفتیا عظیمه .

قال امیرالمؤ منین علیه السّلام لقاض : هل تعرف النّاسخ من المنسوخ ؟ [قال : لا . قال : فهل اشرفت علی مراد اللّه عزّ وجلّ فی امثال

القرآن ؟ قال : لا . ] قال علیه السّلام : اذا هلکت واهلکت .

والمفتی یحتاج الی معرفه معانی القرآن وحقایق السّنن وبواطن الاشارات والاداب والاجماع والاختلاف والاطّلاع علی اصول ما اجمعوا علیه وما اختلفوا فیه ، ثمّ الی حسن الاختیار ، ثمّ الی العمل الصّالح ، ثمّ الحکمه ، ثمّ التّقوی ، ثمّ حینئذ ان قدر .

باب شصت وسوم : : (فتوا دادن )

امام صادق (ع ) فرمود :

فتوا دادن ، برای کسی که با باطن پاک وبه دور از آلودگی های نفسانی ، از خداوند استفتا نکند واخلاص نورزد ودرون را پاکیزه ندارد ، روا نباشد ، زیرا هر کس فتوا دهد حکم صادر نموده وحکم ، درست نیفتد مگر به اذن وبرهان خداوند عزّ وجلّ وکسی که بر اساس خبری حکمی دهد ، بدون آن که به عیان ، حقانیتش را ببیند ، جاهلی است که به جهل خود عمل کرده وبه واسطه حکمش به گناه افتاده است ؛ چنان که در خبر است که : علم ، نوری است که خداوند در قلب هر که خواهد قرار دهد .

پیامبر (ص ) فرموده است : جسورترین شما به فتوا دادن ، جسورترین شما نسبت به خداوند عزّ وجلّ است . آیا فتوا دهنده نمی داند که میان خداوند تعالی وبندگانش ، واسطه شده ومیان بهشت ودوزخ سرگردان است ؟

سفیان بن عیینه می گوید : چگونه غیر خودم را از علم خود بهره برسانم ، در حالی که خودم از آن بی بهره ام ؟ !

فتوا دادن در حلال وحرام میان مردمان روا نباشد ، جز برای کسی که حق را بر اهل

زمان شهر خویش برگزیند (پرهیزکارترین مردم باشد) واز پیامبر (ص ) پیروی نماید وفتوای صحیح را (از ناصحیح ) بشناسد .

پیامبر خدا (ص ) فرموده است : فتوا دادن در احکام شرعی بسیار خطیر است ، زیرا که صاحب فتوا با تمام تلاشی که در به دست آوردن توان فتوا به کار برده باشد ، پاسخ مسائل را بر اساس احتمال می دهد ، نه بر اساس یقین وقطع .

امیر مؤ منان علی (ع ) خطاب به یکی قاضی فرمود : آیا ناسخ را از منسوخ می توانی تشخیص دهی ؟ گفت : نه . فرمود : آیا مرا خداوند تعالی در مثل های قرآن را می دانی ؟ گفت : نه . فرمود : پس تو خود هلاک می گردی ودیگران را نیز به هلاکت می اندازی !

کسی که در مقام فتوا دادن است ، نیازمند شناخت معانی آیات الاحکام ، حقیقت سنّت ها واحادیث وصحت وسقم آن ها ، آگاهی از اجماع واختلاف ، توان برگزیدن بهترین آرا ، عدالت وپرهیز از محرمات صغیره وکبیره ، برخورد حکیمانه وپرهیز از افراط وتفریط وتقوای الهی است وچون به چنین مرحله رسید (وتوان دادن فتوا یافت ) فتوا دهد .

امر به معروف ونهی از منکر

الباب الرّابع والسّتّون : (فی الا مر بالمعروف والنّهی عن المنکر)

قال الصّادق علیه السّلام :

من لم ینسلخ عن هواجسه ولم یتخلّص من آفات نفسه وشهواتها ولم یهزم الشّیطان ، ولم یدخل فی کنف اللّه تعالی وامان عصمته ، لا یصلح للامر بالمعروف والنّهی عن المنکر ، لانّه اذا لم یکن بهذه الصّفه فکلّما اظهر امرا یکون حجّه علیه ولا ینتفع النّاس به .

قال اللّه تعالی

: (اتاءمرون النّاس بالبرّ وتنسون انفسکم ) . (52)

ویقال له : یا خائن اتطالب خلقی بما خنت نفسک وارخیت عنه عنانک .

روی انّ اباثعلبه الخشنیّ ساءل رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله عن هذه الایه : (یا ایّها الّذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدتم )(53) فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله واءمر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما اصابک (54) حتی اذا راءیت شحّا مطاعا وهوی متّبعا واعجاب کلّ ذی راءی براءیه فعلیک بنفسک ودع عنک امر العامّه .

وصاحب الامر بالمعروف یحتاج ان یکون عالما بالحلال والحرام فارغا من خاصّه نفسه ، ممّا یاءمرهم به وینهاهم عنه ، ناصحا للخلق ، رحیما لهم رفیقا [بهم ] ، داعیا لهم باللّطف وحسن البیان ، عارفا بتفاوت اخلاقهم ، لینزل کلاّ بمنزلته بصیرا بمکر النّفس ومکائد الشّیطان صابرا علی ما یلحقه ، لا یکافئهم بها ، ولا یشکو منهم ، ولا یستعمل الحمیّه ، ولا یتغلّظ لنفسه ، مجرّدا نیّته للّه ، مستعینا به تعالی ، ومبتغیا لثوابه . فان خالفوه وجفوه صبر ، وان وافقوه وقبلوا منه شکر ، مفوّضا امره الی اللّه ناظرا الی عیبه .

باب شصت وچهارم : : (امر به معروف ونهی از منکر)

امام صادق (ع ) فرمود :

کسی که از امیال خود رهایی نیافته واز بند آفات وشهوات نفس آزاد نگشته ودر پناه خدای تعالی داخل نشده واز خطا واشتباه مصونیت ندارد ، صلاحیت امر به معروف ونهی از منکر رانخواهد داشت وهر گاه چنین نباشد ، امر به معروف ونهی از منکر او حجّتی است علیه خود او (که در قیامت وی را با آن

حجّت محکوم کنند) ومردم را نتواند سودی رساند ، چرا که خود عامل بدان نبوده است .

خداوند متعال می فرماید :

(آیا مردم را به نیکوکاری امر می کنید ، در حالی که خود فراموش کرده اید ؟ ) آن گاه به چنین واعظی گفته شود : ای خائن ! آیا خلق مرا از آنچه خود بدان دست یازیده ای ، باز خواست می کنی .

نقل است که ابوثعلبه خشنی ، از رسول خدا (ص ) درباره این آیه پرسید که : (ای کسانی که ایمان آوردید ! خود را حفظ کنید ، چرا که گمراهی دیگران شما را زیان نرساند ، اگر هدایت شدید) .

حضرت در پاسخ فرمود : یعنی (مردم را به سوی معروف بخوان واز منکر نهی کن وبر آسیب وزحمتی که در این راه به تو می رسد ، صبر کن ) . وآن زمان که مردمان آزمند وپیرو هوای نفس وخودپسندان مستبد در راءی را ببینی که از عالمان وواعظان فرمان برداری نکنند ، دست از امر به معروف ونهی از منکر بدار وخود را از کار آنان فارغ ساز وبه (اصلاح ) خویشتن بپرداز .

امر به معروف باید به خحلال وحرام آگاه باشد وبه آنچه که امر ونهی می کند ، عامل . خیرخواه مردم باشد ومهربان ورفیق . آنان را با لطافت وزیبایی بیان ، به معروف دعوت کند وتفاوت خُلق وخوی آنان را بداند ، تا در نتیجه ، با هر کس به فراخور حالش رفتار نماید .

به نیرنگ نفس وفریب های شیطان بینا باشد . بر سختی ومشقّتی که بر او می رسد ، صابر باشد ونسبت

به مردم مقابله به مثل نکند واز آنان شکایت نبرد وتعصب به کار نگیرد و(برای رضای خویش ) خشونت نورزد و(در این کارها) نیّت را برای خدای تعالی خالص کند . چنانچه مردم با او مخالفت کرده وجفا نمودند ، صبر کند واگر موافقت وپیروی کردند واز وی پذیرفتند ، آنان را سپاس گوید وامر خویش به خدا واگذارد واو را بر عیب ونقص خویش ناظر بیند .

خداترسی

الباب الخامس والسّتّون : (فی الخشیه )

قال الصّادق علیه السّلام :

الخشیه میراث العلم [ومیزانه ] ، والعلم شعاع المعرفه وقلب الایمان ، ومن حرم الخشیه لا یکون عالما وان شقّ الشّعر بمتشابهات العلم .

قال اللّه تعالی : (انّما یخشی اللّه من عباده العلماء) . (55)

وآفه العلماء عشره اشیاء : الطّمع ، والبخل ، والرّیاء ، والعصبیّه ، وحبّ المدح ، والخوض فیما لم یصلوا الی حقیقته ، والتّکلّف فی تزیین الکلام بزوائد الالفاظ ، وقلّه الحیاء من اللّه ، والافتخار ، وترک العمل بما علموا .

قال عیسی علیه السّلام : اشقی النّاس من هو معروف عند النّاس بعلمه مجهول بعمله .

وقال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : لا تجلسوا عند کلّ داع یدعوکم من الیقین الی الشّکّ ، ومن الاخلاص الی الرّیاء ، ومن التّواضع الی الکبر ، ومن النّصیحه الی العداوه ، ومن الزّهد الی الرّغبه . وتقرّبوا الی عالم یدعوکم من الکبر الی التّواضع ، ومن الرّیاء الی الاخلاص ، ومن الشّکّ الی الیقین ، ومن الرّغبه الی الزّهد ، ومن العداوه الی النّصیحه .

ولا یصلح لموعظه الخلق الاّ من جاوز هذه الافات بصدقه واشرف علی عیوب الکلام ، وعرف الصّحیح من السّقیم ، وعلل

الخواطر وفتن النّفس والهوی .

قال علیّ علیه السّلام : کن کالطّیب الرّفیق الشّفیق الّذی یضع الدّواء بحیث ینفع .

باب شصت وپنجم : : (خداترسی )

امام صادق (ع ) فرمود :

خدا ترسی ، نتیجه دانش ودانش ، شعاع معرفت وقلب ایمان است . کسی که خشیت الهی نداشته باشد ، عالم نیست ؛ اگر چه موی باریک را به متشابهات علم ، دو نیم کند (و در علم سرآمد باشد) .

خدای تعالی می فرماید : (جز این نیست که دانشمندان وعالمان از خداوند خشیت دارند) .

آفت دانشمندان ده چیز است :

1 طمع که خواری در پی دارد؛

2 بخل در علم ومال ؛

3 ریا؛

4 تعصب در راءی ؛

5 علاقه به ستایش دیگران از وی ؛

6 فرو رفتن در آنچه که به حقیقت راهی ندارد؛

7 خود را به سختی انداختن برای زینت بخشیدن به سخن خود (وبازی با الفاظ)؛

8 بی شرمی از خدا؛

9 فخر فروشی ؛

10 عمل نکردن به آنچه که می داند .

حضرت عیسی (ع ) فرمود ، بدبخت ترین مردم ، کسی است که در میان مردم به علم ، شهره باشد وبه عمل گمنام .

رسول خدا (ص ) می فرماید : همنشین نباشد با دعوت کننده ای که شما را از یقین به شک ، از اخلاص به ریا ، از تواضع به کبر ، از خیرخواهی به بدخواهی واز زهد به دنیاگرایی بخواند ، بلکه به آن عالمی نزدیک شوید که شما را از کبر به فروتنی ، از ریا به اخلاص ، از شکّ به یقین ، از دنیاطلبی به زهد از بدخواهی به خیر خواهی ، بخواند .

آن کسی شایستگی موعظه خلق

را دارد که با صداقت ، از این مراحل گذشته باشد وعیوب سخن گفتن را بشناسد ودرست را از نادرست تشخیص دهد وبه بیماری های دل ها وفتنه ها وهوای نفس آشنایی داشته باشد .

حضرت علی (ع ) فرمود : همچون طبیب مهربانی باش که دارو را در جایی که سود رساند ، بنهد .

آفت قاریان قرآن

الباب السّادس والسّتّون : (فی آفه القرّاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

المتقرّی بلا علم کالمعجب بلا مال ولا ملک ، یبغض النّاس لفقره ویبغضونه لعجبه ، فهو ابدا مخاصم للخلق فی غیر واجب . ومن خاصم الخلق فی غیر ما یؤ مر به فقد نازع الخالقیّه والرّبوبیّه .

قال اللّه تعالی : (ومن النّاس من یجادل فی اللّه بغیر علم ولا هدی ولا کتاب منیر) . (56)

ولیس احد اشدّ عقابا ممّن لبس قمیص النّسک بالدّعوی بلا حقیقه ولا معنی .

قال زید بن ثابت لابنه : یا بنیّ لا یری اللّه اسمک فی دیوان القرّاء .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : وسیاءتی علی امّتی زمان تسمع فیه باسم الرّجل خیر من ان تلقاه وان تلقاه خیر من ان تجرّب .

وقال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : اکثر منافقی امّتی قرّاؤ ها .

وکن حیث ندبت الیه وامرت به ، واخف سرّک من الخلق ما استطعت ، واجعل طاعتک للّه تعالی بمنزله روحک من جسدک ، ولتکن معتبرا حالک ما تحقّقه بینک وبین بارئک ، واستعن باللّه فی جمیع امورک متضرّعا الی اللّه فی آناء لیلک واطراف نهارک .

قال اللّه تبارک وتعالی : (ادعوا ربّکم تضرّعا وخفیه انّه لا یحبّ المعتدین ) . (57)

والاعتداء من صفه قرّاء زماننا هذا وعلاماتهم .

فکن من اللّه فی

جمیع امورک علی وجل لئلاّ تقع فی میدان التّمنّی فتهلک .

باب شصت وششم : : (آفت قاریان قرآن )

امام صادق (ع ) فرمود :

شخص بی علمی که قرآن می خواند ، مانند کسی است که بدون داشتن مال ، بر مردم فخر فروشد وتکبّر ورزد .

وی با مردم کینه می ورزد ، به جهت فقرش ، ومردم با او کینه می ورزند ، به جهت تکبّر وخودپسندی او . پس او همیشه بی آن که بر او واجب گشته باشد ، با مردم خصومت می ورزد ، وکسی که در چیزی که بدان امر نشده وواجب نگشته است ، با خلق خصومت ورزد ، در واقع با خالقیّت وربوبیّت به خصومت برخاسته است .

خدای تعالی می فرماید : (و از [میان ] مردم کسی است که درباره خدا ، بدون هیچ دانش وبی هیچ رهنمود وکتاب روشنی به مجادله می پردازد) .

نقل است که (زید بن ثابت ) خطاب به پسرش گفت : ای پسرکم ! مبادا خداوند نامت را در میان قاریان ببیند !

پیامبر (ص ) فرمود : زمانی بر امّت من خواهد آمد که اگر نام مردی را بشنوند ، بهتر است از دیدن او؛ واگر او را ببینی ، بهتر است از آن که او را بیازمایی (که باطنی ناپسند دارند) . ونیز آن حضرت فرمود : بیشتر منافقان امّت من از قاریانند ، زیرا به اوامر ونواهی آن پای بند نیستند .

چنان باش که از تو خواسته اند وتو را بدان امر کرده اند . راز خویش از خلق مخفی دار وطاعت وعبادت برای خدا را به منزله روحت بدان برای

بدنت (که جدایی روح سبب مرگ شود) .

باید آن حالتی را که میان تو وآفریدگارت برقرار است ، درست وصحیح باشد . در لحظه لحظه روز وشبت ودر تمام امور به درگاه خدا تضرّع کن واز او مدد بجوی .

خداوند تبارک وتعالی می فرماید : (پروردگار خود را به زاری ونهانی بخوانید که او از حدّ گذرندگان را دوست نمی دارد) .

واین اعتدا (که در آیه آمده است ) از جمله صفت های قاریان زمان ما ونشانه آنان می باشد . پس ، در همه امورت از خدایت ترسان باش ، تا در چاه هولناک تمنّا وآرزوها نیفتی واز هلاکت برهی .

حقّ وباطل

الباب السّابع والسّتّون : (فی بیان الحقّوالباطل )

قال الصّادق علیه السّلام :

اتّق اللّه وکن حیث شئت ومن ایّ قوم شئت فانّه لا خلاف لاحد فی التّقوی . والتّقوی محبوب عند کلّ فریق وفیه اجتماع کلّ خیر ورشد ، وهو میزان کلّ علم وحکمه واساس کلّ طاعه مقبوله .

والتّقوی ماء ینفجر من عین المعرفه باللّه تعالی ، یحتاج الیه کلّ فنّ من العلم ، وهو لا یحتاج الاّ الی تصحیح المعرفه بالخمود تحت هیبه اللّه تعالی وسلطانه . ومزید التّقوی یکون من اصل اطّلاع اللّه عزّ وجلّ علی سرّ العبد بلطفه ، فهذا اصل کلّ حق .

وامّا الباطل فهو ما یقطعک عن اللّه تعالی ، یتّفق علیه ایضا کلّ فریق ، فاجتنب عنه وافرد سرّک للّه تعالی بلا علاقه .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : اصدق کلمه قالتها العرب کلمه قالها لبید :

الا کل شی ء ما خلا اللّه باطل وکلّ نعیم لا محاله زائل

فالزم ما اجمع علیه اهل الصّفاء والتّقی من

اصول الدّین وحقائق الیقین والرّضا والتّسلیم ، ولا تدخل فی اختلاف الخلق ومقالاتهم فتصعب علیک .

وقد اجتمعت الامّه المختاره : بانّ اللّه واحد لیس کمثله شی ء ، و انّه عدل فی حکمه ویفعل ما یشاء ویحکم ما یرید ، ولا یقال فی شی ء من صنعه (لم ؟ ) . ولا کان ولا یکون شی ء الاّ بمشیئته وارادته ، وانّه قادر علی ما یشاء وصادق فی وعده ووعیده ، وانّ القرآن کلامه وانّه مخلوق . وانّه کان قبل الکون والمکان والزّمان ، وانّ احداث الکون وفناءه سواء . ما ازداد باحداثه علما ، ولا ینقص بفنائه ملکه عزّ سلطانه وجلّ سبحانه .

فمن اورد علیک ما ینقض هذا الاصل فلا تقبله وجرّد باطنک لذلک ، تری برکاته عن قریب وتفوز مع الفائزین .

باب شصت وهفتم : : (حقّ وباطل )

امام صادق (ع ) فرمود :

از خدای بترس وهر جا که می خواهی واز هر جماعتی که هستی باش ، زیرا که تقوا از صفات نیکان ونزد همه محبوب است ودر آن هر خیر ورشدی جمع است .

تقوا ، میزان هر علم وحکمت واساس هر عبادت مقبول است .

تقوا ، آبی است که از چشمه خداشناسی می جوشد وهر عملی از علوم بدان نیازمند است .

تقوا فراهم نیاید ، مگر این که بدانی تحت فرمان وسلطنت او (خدا) هستی . فزونی تقوا از آن جا نشاءت می گیرد که بپذیری که خدای عزّ وجلّ بر اسرار بنده اش مطلع است . پس این (تقوا) اصل هر حقّی است .

وامّا باطل ، همان است که از خدای متعال جدایت می کند ، وماهیّت وبطلان آن بر

کسی پوشیده نیست . پس از باطل دوری بجوی ونهان ودل خویش را تنها به خداوند اختصاص ده .

رسول خدا (ص ) فرمود : راست ترین سخن عرب ، همان سخن (لبید) شاعر است که گفت :

الا کلّ شی ء ما سوی اللّه باطل وکلّ نعیم لا محاله زائل

آگاه باشید که هرچیزی جز خداوند ، باطل است ، وهر نعمتی عاقبت از میان خواهد رفت .

پس به دنبال وهمراه آن چیزی باش که اهل صفا ، پاکی وتقوا آن را پذیرفته اند؛ یعنی در اصول دین وحقایق یقین ورضا وتسلیم ، خود را در اختلافات ونظریه های گوناگون مردم مینداز که تو را منحرف می سازد؛ چرا که امّت برگزیده همگی اجماع دارند که خدا یکی است وچیزی چون او نیست واو در حکمش عادل است وهر چه که بخواهد انجام دهد وهر فرمانی که بخواهد می راند ونمی توان در چیزی که ساخته اوست پرسید : (چرا ؟ ) .

هر چه بوده وهر چه هست ، به مشیّت واراده اوست . او بر آنچه خواهد قادر است ودر وعده ووعیدش صادق . قرآن کلام وآفریده اوست ، واو پیش از کاینات بوده است . بود ونبود عالم وجود ، برایش یکی است . نه از آفریدن جهان سودی برده ونه از تباهی آن ، کاستی در حکومتش پدید آید . سلطنتش عزیز است وبزرگ ، وتنزیه اش جلیل است وعظیم .

پس ، هر کس چیزی گفت که با این اصل مخالف است ، سخن وی را مپذیر واز آن گفتار بیزار جوی ، تا برکات خداوند را به زودی به چشم ببینی ودر زمره

رستگاران درآیی .

شناخت پیامبران

الباب الثّامن والسّتّون : (فی معرفه الا نبیاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

انّ اللّه عزّ وجلّ : مکّن انبیاءه من خزائن لطفه وکرمه ورحمته ، وعلّمهم من مخزون علمه ، وافردهم من جمیع اخلائق لنفسه . فلا یشبه احوالهم واخلاقهم احد من الخلائق اجمعین . اذا جعلهم [اللّه ] وسائل سائر الخلق الیه ، وجعل حبّهم وطاعتهم سبب رضاه ، وخلافهم وانکارهم سبب سخطه .

وامر کلّ قوم وفئه باتّباع ملّه رسولهم ، ثمّ ابی ان یقبل طاعه الاّ بطاعتهم وتمجیدهم ومعرفه حبّهم وتبجیلهم وحرمتهم ووقارهم وتعظیمهم وجاههم عنداللّه تعالی .

فعظّم جمیع انبیاء اللّه ولا تنزلهم منزله احد ممّن دونهم ، ولا تتصرّف بعقلک فی مقاماتهم واحوالهم واخلاقهم الاّ ببیان محکم من عنداللّه واجماع اهل البصائر بدلائل یتحقّق بها فضائلهم ومراتبهم ، وانّی بالوصول الی حقیقه ما لهم عنداللّه تعالی .

فان قابلت اقوالهم وافعالهم بمن دونهم من النّاس . فقد اساءت صحبتهم وانکرت معرفتهم ، وجهلت خصوصیّتهم باللّه ، وسقطت عن درجه حقائق الایمان والمعرفه . فایّاک ثمّ ایّاک .

باب شصت وهشتم : : (شناخت پیامبران )

امام صادق (ع ) فرمود :

خداوند عزّ وجلّ پیامبران را از خزاین لطف وکرم ورحمتش ، برخوردار کرد واز علم مخزون خود بدانان آموخت واز میان همه آفریدگان ، آنان را برای خود برگزید . پس هیچ یک از خلایق را شباهتی به احوال واخلاق آنان نیست ، زیرا خداوند آنان را وسیله وواسطه بین خود وخلق قرار داد . فرمان برداری از آنان ، موجب رضای اوست ومخالفت وانکارشان ، موجب خشم او .

خداوند هر قوم ودسته ای را دستور داده تا از آیین پیامبر خویش پیروی

کنند وهیچ گونه طاعت وعبادتی را نمی پذیرد ، مگر به واسطه طاعت از آن ها وتمجید وشناخت حرمت وبزرگداشت مقام پیامبران ؛ چرا که بزرگ داشتن آنان ، بزرگ شمردن خداست .

پس همه پیامبران خدا را بزرگ دار ومقام هیچ یک از آنان را ناچیز نشمار وبا عقل خویش وبدون حجت ، درباره مقامات واحوال واخلاق آنان قضاوت مکن ، مگر به واسطه بیان آیه ای محکم که از جانب خداوند آمده واجماع اهل بصیرت (با دلایلی که فضایل ومراتبشان را به اثبات می رسانند) باشد .

به راستی کجا می توان به جایگاه حقیقی آنان نزد خدای تعالی پی برد ؟ ! اگر سخنان وافعالشان را با مردمی که از آنان پایین ترند مقایسه کنی ، با آنان به ادب رفتار نکرده ومرتبه آنان را نشناخته وبه منزلت ایشان نزد خدا ، جهل ورزیده ای . بنابراین ، از درجه ومقام ایمان ومعرفت ساقط گشته ای ! پس مراقب خویش باش که به چنین خطایی گرفتار نشوی !

شناخت امامان وصحابه

الباب التّاسع والسّتّون : (فی معرفه الا ئمه الا طهار(والصّحابه)

قال الصّادق علیه السّلام :

روی باسناد صحیح عن سلمان الفارسی (ره ) قال : دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله فلمّا نظر الیّ قال :

یا سلمان ! انّ اللّه عزّ وجلّ لن یبعث نبیّا ولا رسولا الاّ وله اثنا عشر نقیبا .

قال : قلت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله عرفت هذا من اهل الکتابین . قال : یا سلمان ! هل عرفت نقبائی الاثنی عشر الّذین اختارهم اللّه تعالی للامامه من بعدی ؟ فقلت : اللّه ورسوله اعلم . فقال : یا سلمان

! خلقنی اللّه تعالی من صفوه نوره ودعانی فاطعته ، فخلق من نوری علیّا ودعاه فاطاعه فخلق من نوری ونور علیّ فاطمه وعاها فاطاعته .

فخلق منّی ومن علیّ وفاطمه الحسن والحسین ، فدعاهما فاطاعاه فسمّانا اللّه تعالی بخمسه اسماء من اسمائه .

فاللّه تعالی المحمود وانا محمد ، واللّه العلیّ وهذا علیّ ، واللّه الفاطر وهذه فاطمه ، واللّه ذوالاحسان وهذا الحسن ، واللّه المحسن وهذا الحسین .

وخلق من نور الحسین تسعه ائمّه فدعاهم فاطاعوه من قبل ان یخلق اللّه تعالی سماء مبنیّه وارضا مدحیّه او هواء او ملکا او بشرا و کنّا انوار نسبّحه ونسمع له ونطیع .

قال : فقلت یا رسول اللّه ! بابی انت وامّی ! ما لمن عرف هؤ لاء حقّ معرفتهم ؟

فقال : یا سلمان ! من عرفهم حقّ معرفتهم واقتدی بهم فوالاهم وتبرّاء من عدوّهم ، کان واللّه منّا یرد حیث نرد ویکون حیث نکن .

فقلت : یا رسول اللّه ! فهل ایمان بغیر معرفتهم باءسمائهم وانسابهم ؟

فقال : لا ، یا سلمان !

قلت : یا رسول اللّه فانّی لی بهم ؟

فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : قد عرفت الی الحسین علیه السّلام ؟

قلت : نعم .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : ثمّ سیّد العابدین علیّ بن الحسین ، ثمّ ابنه محمّد بن علیّ باقر علم الاوّلین والاخرین من النّبیّین والمرسلین ، ثمّ جعفر بن محمّد لسان اللّه الصّادق ، ثمّ موسی بن جعفر الکاظم غیظه صبرا فی اللّه تعالی ، ثمّ علیّ بن موسی الرّضا الرّاضی بسرّ اللّه تعالی ، ثمّ محمّد بن علیّ المختار من خلق اللّه ، ثمّ علیّ بن محمّد الهادی الی اللّه

، ثمّ الحسن بن علیّ الصّامت الامین علی سرّ اللّه ، ثمّ (م ح م د) سمّاه بابن الحسن النّاطق القائم بحقّ اللّه تعالی .

قال سلمان : فکبیت ، ثمّ قلت : یا رسول اللّه ! انّ مؤ جّل الی عهدهم ؟

قال : یا سلمان ! اقراء : (فاذا جاء وعدا اولاهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باءس شدید فجاسوا خلال الدّیار وکان وعدا مفعولا . ثمّ رددنا لکم الکرّه علیهم وامددناکم باموال وبنین وجعلناکم اکثر نفیرا) . (58)

قال (ره ) : فاشتدّ بکائی وشوقی وقلت : یا رسول اللّه ابعهد منک ؟

فقال : ای والّذی بعثنی وارسلنی لبعهد منّی وبعلیّ وفاطمه والحسن والحسین وتسعه ائمّه من ولد الحسین علیهم السّلام وبک ومن هو منّا ومظلوم فینا ، وکلّ من محض الایمان محضا .

ای واللّه یا سلمان ! ثمژ لیحضرنّ ابلیس وجنوده وکلّ من محض الکفر محضا حتّی یؤ خذ بالقصاص والاوتار والتّراث ولا یظلم ربّک احدا ، ونحن تاءویل هذه الایه : (ونرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمّه ونجعلهم الوارثین ونمکّن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما ما کانوا یحذرون ) . (59)

قال سلمان : فقمت من بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله .

وما یبالی سلمان کیف لقی الموت او لقاه .

قال الصّادق علیه السّلام :

لاتدع الیقین بالشّک والمکشوف بالخفیّ ، ولا تحکم ما لم تره بما یروی عنه لک . قد عظّم اللّه امر الغیبه وسوء الظّنّ باخوانک من المؤ منین . فکیف بالجراءه علی اطلاق قول واعتقاد بزور وبهتان فی اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله .

قال اللّه عزّ وجلّ : (اذ تلقّونه بالسنتکم

وتقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم وتحسبونه هیّنا وهو عنداللّه عظیم ) . (60)

ومادمت تجد الی تحسین القول والفعل فی غیبتک وحضرتک سبیلا فلا تتخّذ غیره . قال اللّه : (وقولوا للنّاس حسنا) . (61)

واعلم انّ الللّه تعالی اختار لنبیّه صلّی اللّه علیه وآله من اصحابه طائفه اکرمهم باجلّ الکرامه وحلاّ هم بحلیّ التّاءیید والنّصر والاستقامه لصحبته علی المحبوب والمکروه . وانطق لسان نبیّه محمّد صلّی اللّه علیه وآله بفضائلهم ومناقبهم وکراماتهم فاعتقد محبّتهم واذکر فضلهم . واحذر مجالسه اهل البدع فانّها تنبت فی القلب کفرا خفیّا وضلالا مبینا ، وان اشتبه علیک فضیله بعضهم فکلهم الی عالم الغیب ، وقل : اللّهمّ انّی محبّ لمن احببته انت ورسولک ومبغض لمن ابغضته [انت ] ورسولک ، فانّه لم یکلّف فوق ذلک .

باب شصت ونهم : : (شناخت امامان وصحابه )

امام صادق (ع ) با اسنادی صحیح ، از سلمان فارسی (ره ) نقل فرموده که او گفت : روزی بر رسول خدا (ص ) وارد شدم . چون حضرت مرا دید ، فرمود : ای سلمان ! خداوند عزّ وجلّ هیچ پیامبر ورسولی را مبعوث نمی کند ، مگر آن که دوازده نقیب برای او می گمارد .

گفتم : ای رسول خدا (ص ) این حقیقت را از اهل دو کتاب (تورات وانجیل ) نیز آموخته بودم .

فرمود : ای سلمان ! آیا دوازده نقیبی که خداوند برایم برگزیده ، تا پس از من امامت کنند ، می شناسی ؟

گفتم : خدا ورسول او بهتر می دانند !

فرمود : ای سلمان ! خداوند تعالی ، مرا از برگزیده نور خویش بیافرید ، ومرا خواند

، پس فرمان او را اطاعت کردم .

سپس از نور من ، علی (ع ) را آفرید واو را بخواند ، پس او اطاعت کرد .

سپس از نور من ونور علی ، فاطمه (س ) را بیافرید واو را بخواند وفاطمه (س ) اطاعت کرد .

آن گاه ، از نور من ونور علی ونور فاطمه ، حسن وحسین (ع ) را آفرید ، وآن ها را خواند وآنان امر او را پیروی کردند .

پس خداوند ، ما را به پنج نام از نام های خودش بنامید . خدای تعالی ، محمود است ومن محمّد ، او علی است ، این هم علی است . خداوند ، فاطر است واین نیز فاطمه است ، خداوند ذوالاحسان است ، این هم حسن است وخداوند محسن است واین هم حسین است .

واز نور حسین (ع ) ، نُه امام را بیافرید وسپس آنان را بخواند وآنان فرمان حق را اجابت کردند واین پیش از آن بود که خداوند آسمان بلند وزمین گسترده را یا هوا ویا فرشته وبشری را بیافریند .

ما [در آن هنگام ] نورهایی بودیم که او را تسبیح می کردیم وفرمان او را می شنیدیم واطاعت می کردیم .

سلمان گوید : به ایشان گفتم : ای رسول خدا ! پدر ومادرم به فدایت ، کسی که اینان را چنان که سزاوار است ، بشناسد ، چه گونه است ؟

فرمود : ای سلمان ! کسی که آنان را چنان که باید ، بشناسد واز ایشان پیروی کند ونسبت بدانان تولّی جوید بدانان تولّی جوید واز دشمن شان تبرّی نماید ، به خدا سوگند که او از

همان جایی که ما می رویم می رود ، وهمان جایی باشد که ما هستیم .

عرض کردم : ای رسول خدا ! آیا ایمان به چیزی جز معرفت آنان به نام ها وانسابشان حاصل می شود ؟

فرمود : خیر ، سلمان .

عرض کردم : ای رسول خدا ! آنان کیانند که من بشناسم ؟

فرمود : تا حسین (ع ) را شناختی ؟

گفتم : آری .

فرمود : پس از او ، سیّد العابدین ، علی بن الحسین سپس فرزندش ، محمّد بن علی ، شکافنده علوم اوّلین پیامبران وآخرین فرستادگان ، سپس جعفر بن محمّد ، زبان صادق خدای متعالی ، سپس موسی بن جعفر ، فرو برنده خشم وغیظ در راه خدای متعالی ، پس از او ، علیّ بن موسی الرّضا ، راضی به سرّ ومقدّرات خدای متعال ، سپس ، محمّد بن علی ، برگزیده از میان آفریدگار خدا ، پس از او علی بن محمّد ، راهبر به سوی خدای ، سپس حسن بن علی ، صامت (راز دار) وامین بر سرّ خدا ، وپس از او (م ح م د) که خدا او را (ابن الحسن ) ناطق وقائم به حق خدا نامیده است .

سلمان گوید : پس چندی گریستم ، سپس گفتم : ای رسول خدا ! آیا تا روزگار آنان زنده خواهیم بود ؟

پیامبر (ص ) فرمود : ای سلمان ! بخوان :

(چون آن دو بار ، وعده نخستین در رسید ، گروهی از بندگان خود را که جنگاورانی زورمند بودند ، بر سر شما فرستادیم ، آنان حتی در درون خانه ها هم کشتار کردند واین وعده به

انجام رسید . بار دیگر شما را بر آن ها غلبه دادیم وبه مال وفرزند مدد کردیم وبر شمارتان افزودیم . )

سلمان گوید : گریه شدّت گرفت وشوقم فزونی یافت .

گفتم : ای رسول خدا ! آیا ما با تو همچنان بر سر پیمان خواهیم بود ؟

فرمود : آری ، به خدا قسم وبه آن کس که مرا برانگیخته وبه رسالت برگزیده ، وتو وهر کس که از ماست ودر راه ما بر آن ظلمی رفته است وهر که ایمان خویش را خالص گردانیده است ، بر سر عهد وپیمان با من وعلی وفاطمه وحسن وحسین ونه امام از فرزندان حسین (ع ) خواهید بود .

سپس فرمود : آری ، به خدا قسم ای سلمان ! سپس ابلیس ولشکر او وهر آن کس که خویش را خالص ومُمحّض در کفر کرده ، حاضر کنند ، تا آنان را به کیفر ، قصاص کنند ومیراث از آنان باز گیرند وپروردگارت ، به هیچ کس ظلم وستمی روا نکند ، وتاءویل این آیه ماییم که :

( . . . وما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم ، وآنان را پیشوایان سازیم ووارثان گردانیم ، وآن ها را در آن سرزمین ، مکانت بخشیم وبه فرعون وهامان ولشکریان شان چیزی را که از او می ترسیدند نشان دهیم . )

سلمان گوید : پس ، از حضور رسول خدا (ص ) برخاستیم .

سلمان ، دیگر اهمیتی نمی داد که چگونه خواهد مُرد (چرا که در هر حال ، بر محبّت خاندان پیامبر می مرد) .

همچنین امام صادق (ع ) در شناخت صحابه فرمود :

یقین را

رها مکن وبه ریسمان شک چنگ مینداز وآنچه را که آشکار است وامگذار وبه آنچه که مخفی وپوشیده است تمسّک منما وبر آنچه نمی بینی به واسطه آنچه که از آن شنیده ای وبرایت گفته اند ، حکمی مکن .

خداوند گناه غیبت وسوء ظن به برادران مؤ من ات را بزرگ دانسته است ؛ پس چگونه جراءت بربهتان بستن بر اصحاب رسول خدا (ص ) توان داشت ؟ !

خدای عزّ وجلّ فرماید :

(آن گاه که آن [بهتان ] را از زبان یکدیگر می گرفتند وبا زبان های خود چیزی را که بدان علم نداشتید ، می گفتید ، ومی پنداشتید که کاری سهل وساده است ، با وجود این که آن [امر] نزد خداوند بس بزرگ بود) .

ومادام که می توانی در غیبت وحضور مردم سخن نیک بگویی ، جز آن مکن که خدای تعالی می فرماید : (با مردم به نیکی سخن بگویید) .

وبدان که خداوند تعالی برای پیامبرش اصحابی را برگزید ، وآنان را به بزرگ ترین وجه ممکن گرامی داشت ولباس تاءیید ویاری واستقامت بر قامتشان پوشاند تا در خوشی وناخوشی ، پیامبر (ص ) را همراهی کنند وزبان پیامبرش را به ذکر فضایل ومناقب وکراماتشان گویا کرد .

محبت آنان را در دل جای بده وفضیلتشان را ذکر کن واز همنشینی با اهل بدعت پرهیز کن ؛ زیرا همنشینی با آنان در قلب ، کفر پنهانی وگمراهیِ آشکار برویاند .

اگر فضیلت بعضی از صحابه بر تو مشتبه گردید ، آن را به (عالِم غیب ) واگذار وچنین گوی : :

خدایا ! هر کس را که تو وپیامبرت دوست می دارید ، دوست

می دارم واز هر کس که تو وپیامبرت از او تنّفر وبغض دارید بیزارم . بدان که بیش از این بر کسی تکلیف نشده است .

حرمت مسلمانان

الباب السّبعون : (فی حرمه المسلمین )

قال الصّادق علیه السّلام :

لا یعظّم حرمه المسلمین الاّ من قد عظّم اللّه حرمته علی المسلمین ، ومن کان ابلغ حرمه للّه ورسوله کان اشدّ حرمه للمسلمین ، ومن استهان بحرمه المسلمین فقد هتک ستر ایمانه .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : انّ من اجلال اللّه اعظام ذوی القربی فی الایمان .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : من لم یرحم صغیرا ولم یوقّر کبیرا فلیس منّا .

ولا تکفّر مسلما بذنب یکفّره التّوبه الاّ من ذکره اللّه فی کتابه .

قال اللّه تعالی : (انّ المنافقین فی الدّرک الاسفل من النّار) . (62)

واشتغل بشاءنک الّذی انت به مطالب .

باب هفتادم : : (حرمت مسلمانان )

امام صادق (ع ) فرمود :

هیچ کس حرمت مسلمانان را بزرگ نشمارد ، مگر آن که خداوند حرمت وی را بر مسلمانان بزرگ داشته واو را نزد مردم گرامی دارد .

هر کس که بیشتر حرمت خداوند ورسول (ص ) بدارد ، حرمت مسلمانان را بزرگ تر می شمارد؛ وهر کس که حرمت مسلمانان را ناچیز شمارد ، پرده ایمان خویش را دریده است .

پیامبر اکرم (ص ) فرمود : از موارد تجلیل وتعظیم خداوند ، محترم شمردن برادران وخویشان دینی است .

ونیز فرمود : هر کس بر کودکان مسلمان مهربانی نکنند وبزرگان وپیران ایشان را محترم نشمارد ، از ما نیست وهیچ مسلمانی را به جرم معصیتی خُرد ، چنان تکفیر نکن که گویی شرک ورزیده ، جز

آنان که قرآن از آنان نام برده است .

خداوند عزّ وجلّ می فرماید : (همانا منافقان در پایین ترین درجه از آتش خواهند بود) . وخویش را به کاری مشغول دار که از تو خواهند طلبید .

نیکی به والدین

الباب الحادی والسّبعون : (فی برّ الوالدین )

قال الصّادق علیه السّلام :

برّ الوالدین من حسن معرفه العبد باللّه ، اذ لا عباده اسرع بلوغا بصاحبها الی رضی اللّه من برّ الوالدین المؤ منین لوجه اللّه تعالی . لانّ حقّ الوالدین مشتقّ من حقّ اللّه تعالی اذا کانا علی منهاج الدّین والسّنّه ، ولا یکونان یمنعان الولد من طاعه اللّه الی طاعتهما ومن الیقین الی الشّکّ ، ومن الزّهد الی الدّنیا ، ولا یدعوانه الی خلاف ذلک . فاذا کانا کذلک فمعصیتهما طاعه وطاعتهما معصیه .

قال اللّه تعالی : (ووصّینا الانسان بوالدیه حسنا . . . )(63) (وان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما وصاحبهما فی الدّنیا معروفا واتّبع سبیل من اناب الیّ ثمّ الیّ مرجعکم . . . ) . (64)

وامّا فی باب العشره فدار هما وارفق بهما واحتمل اذا هما نحو ما احتملا عنک فی حال صغرک ، ولا تضیّق عنهما فی ما قد وسّع اللّه تعالی علیک من الماءکول والملبوس ، ولا تحوّل وجهک عنهما ، ولا ترفع صوتک فوق اصواتهما ، فانّ تعظیمهما من امر اللّه ، وقل لهما باحسن القول والطفه ، فانّ اللّه لا یضیع اجر المحسنین .

باب هفتاد ویکم : : (نیکی به والدین )

امام صادق (ع ) فرمود :

نیکی به پدر ومادر ، نشانه شناخت بنده از خدا وحقوق اوست ، زیرا هیچ عبادتی چون

نیکی خالصانه برای خدا به والدین مؤ من ، انسان را به رضای خداوند نرسانند؛ چرا که حق والدین ، مشتق از خداوند متعال است ، در صورتی که آن ها بر راه دین وسنّت گام نهند وفرزند خویش را از طاعت خداوند به طاعت خویش سوق ندهند واز یقین به شک واز زهد به دنیاطلبی نکشانند . بنابراین چون والدین بر این راه خطا باشند ، نافرمانی از آن ها عین اطاعت وفرمان برداری شان عین معصیت است .

خدای تعالی فرماید :

(واگر تو را وادار کنند تا درباره چیزی که تو را بدان دانشی نیست ، به من شرک ورزی ، از آنان فرمان مبر؛ و[لی ] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن ، وراه کسی را پیروی کن که توبه کنان به سوی من باز می گردد و [سرانجام ] بازگشت شما به سوی من است . . . ) .

وامّا این که چگونه با والدین رفتار کنی ، پس باید با آن ها مدارا نمایی وسختی آنان را بر خود هموار کنی ؛ چه آن ها به سبب زحمت ورنجی که در کودکی از تو دیده اند ، بر گردنت حقی دارند واز نعمت ها (خوراک وپوشاک ) که خداوند بر تو ارزانی داشته ، از آنان دریغ مدار واز آنان روی برنتاب وصدایت را بیش از صدایشان بلند مکن ؛ زیرا که احترام به والدین ، امر خداوند است . با آنان به نرم خویی وگفتار پسندیده سخن بگو ، واز لطف خویش بهره مندشان نما که خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نکند .

پند ونصحیت

الباب الثّانی والسّبعون : (فی

الموعظه )

قال الصّادق علیه السّلام :

احسن الموعظه ما لا یجاوز القول حدّ الصّدق ، والفعل حدّ الاخلاص . فانّ مثل الواعظ والمتّعظ کالیقظان والرّاقد ، فمن استیقظ عن رقده غفلته ومخالفاته ومعاصیه صلح ان یوقظ غیره من ذلک الرّقاد ، وامّا السّائر فی مفاوز الاعتداء ، الخائض فی مراتع الغیّ وترک الحیاء باستحباب السّمعه والرّیاء والشّهره والتّصنّع الی الخلق ، المتزّیی بزیّ الصّالحین ، المظهر بکلامه عماره باطنه ، وهو فی الحقیقه خال عنها قد غمرتها وحشه حبّ المحمده ، وغشیها ظلمه الطّمع ، فما افتنه بهواه واضلّ النّاس بمقاله .

قال اللّه عزّ وجلّ : (لبئس المولی ولبئس العشیر) . (65)

وامّا من عصمه اللّه بنور التّاءیید وحسن التّوفیق فطهّر قلبه من الدّنس فلا یفارق المعرفه والتّقی ، فیستمع الکلام من الافضل ویترک قائله کیف ما کان .

قال الحکماء : خذا الحکمه [ولو] من افواه المجانین .

قال عیسی علیه السّلام : جالسوا من یذکّرکم اللّه رؤ یته ولقاؤ ه فضلا عن الکلام . ولا تجالسوا من توافقه ظواهرکم وتخالفه بواطنکم ، فانّ ذلک لمدّعی بما لیس له ، ان کنتم صادقین فی استفادتکم .

فاذا لقیت من فیه ثلاث خصال فاغتنم رؤ یته ولقاءه ومجالسته ولو ساعه ، فانّ ذلک یؤ ثّر فی دینک وقلبک وعبادتک : قول لا یجاوز فعله ، وفعل لا یجاوز صدقه ، وصدق لا ینازع ربّه ، فجالسه بالحرمه وانتظر الرّحمه والبرکه .

واحذر لزوم الحجّه علیک ، وراع وقته کیلا تلزمه فتخسر وانظر الیه بعین فضل اللّه علیه وتخصیصه له وکرامته ایّاه .

باب هفتاد ودوم : : (پند ونصحیت )

امام صادق (ع ) فرمود :

بهترین پندها آن است که جز راست نباشد

واز حدّ اخلاص درنگذرد . مثل واعظ ومتّعظ ، شخص بیدار وانسان خفته را می ماند که انسان از خواب غفلت بیدار شده واز گناه دست شسته ، می تواند دیگران را از خواب غفلت بیدار کند .

آن کسی که در بیابان های گناه سرگردان است وپرده حیا (ی از خدا) را دریده واز پند واندرز ، جز ریا وتظاهر ونام نیک نخواهد ، گمراهی است که درصدد هدایت مردم است .

چنان می نمایاند که دلی آباد (از بندگی ) دارد ، در حالی که در ظلمت حبّ ستایش غرقه است ؛ که بسی گمراه وگمراه کننده دیگران به گفتار خویش است !

خداوند عزّ وجلّ می فرماید :

([شیطان ولشکریان او] چه بد مولا وبد جمعیتی است ) .

اما کسی که خداوند او را به نور تاءیید وتوفیق خویش از گناه دور داشته ودل او را از پلیدی ها پاک گردانده ، سزاوار است که از پرهیزکاری وشناخت حدود ووظایف خود غفلت نورزد وپند وگفتار نیکو را از هر کسی که باشد ، بپذیرد وبه گوینده آن توجه نکند؛ چرا که حکما گفته اند : حکمت را از زبان دیوانگان برگیرید .

حضرت عیسی (ع ) فرمود :

با کسی همنشین شوید که دیدار او شما را به یاد خدا اندازد ، تا چه رسد به گفتار او؛ وبا کسی که ظاهر (چشمان ) شما او را می پسندد ، ولی باطن (قلب وعقل ) شما از او روی گردان است ، همنشین نشوید؛ چرا که او ادّعای چیزی را دارد که در او نیست واگر چنین کنید ، در ادّعای کسب کمال ومعرفت راست گو هستید .

هر

گاه کسی را که سه خصلت داشته باشد یافتی ، حضور او را هر چند کم باشد غنیمت دان ، چرا که همنشینی با او در دین ، دل وبندگی آثاری نیکو دارد :

1 گفتار او گزافه وبیشتر از عملش نباشد؛

2 جز راست نگوید؛

3 راست گویی او جز برای رضای حق تعالی نباشد .

پس اگر چنین بود ، حرمت همنشینی نگاه دار ، ودر انتظار رحمت وبرکت از سوی خدا باش . زنهار که از چنین موهبت الهی سود نبری وروز قیامت او را حجت بر تو قرار دهند وتو در پاسخ بمانی وزیان بینی وبه دیده اکرام به او که از خواصّ خداوند ومورد تکریم اوست بنگر وبر این نعمت شکر حقّ را به جای آور .

وصیّت

الباب الثّالث والسّبعون : (فی الوصیّه )

قال الصّادق علیه السّلام :

افضل الوصایا والزمها ان لا تنسی ربّک وان تذکره دائما ولا تعصیه ، وتعبده قاعدا وقائما ، ولا تغترّ بنعمته واشکره ابدا ، ولا تخرج من تحت آثار عظمته وجلاله ، فتضلّ وتقع فی میدان الهلاک ، وان مسّک البلاء والضّراء واحرقک بنیران المحن .

واعلم انّ بالایاه محشوّه بکراماته الابدیّه ، ومحنه مورثه رضاه وقربه ولو بعد حین ، فیالها من انعم لمن علم ووفّق لذلک .

روی انّ رجلا استوصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله فقال : لا تغضب قطّ ، فانّ فیه منازعه ربّک .

فقال : زدنی .

فقال صلّی اللّه علیه وآله : ایّاک وما تعتذر منه ، فانّ فیه الشّرک الخفیّ .

فقال : زدنی .

فقال صلّی اللّه علیه وآله : صلّ صلاه مودّع ، فانّ فیها الوصله والقربی .

فقال : زدنی .

فقال : استحی

من اللّه تعالی استحیاءک من صالح جیرانک ، فانّ فیها زیاده الیقین .

وقد جمع اللّه ما یتواصی به المتواصون من الاوّلین والاخرین فی خصله واحده وهی التّقوی .

یقول اللّه عزّ وجلّ : (ولقد وصّینا الّذین اوتوا الکتاب من قبلکم وایّاکم ان اتّقوا اللّه ) . (66)

وفیه جماع کلّ عباده صالحه ، وبه وصل من وصل الی الدّرجات العلی والرّتبه القصوی ، وبه عاش من عاش بالحیاه الطّیّبه والانس الدّائم .

قال اللّه عزّ وجلّ : (انّ المتّقین فی جنّات ونهر . فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) . (67)

باب هفتاد وسوم : : (وصیّت )

امام صادق (ع ) فرمود :

بهترین ولازم ترین وصیت ها وسفارش ها ، این است که پروردگارت را فراموش نکنی وهمواره به یادش باشی ومعصیتش روا مداری ودر هر حالت ایستاده ونشسته او را بندگی کنی وبه نعمتش مغرور نگردی (خود را بنده محبوب او ندانی ) وهمیشه او را حمد وسپاس گویی واز حوزه رحمت وعظمتش خارج نشوی (وخود را از رحمت وجلال او بی نیاز نبینی ) تا به ورطه هلاکت نیفتی ؛ اگر چه بلا وسختی تو را فرا گیرد وتو را آتش گرفتاری (امتحان ) بسوزاند (که بلا ومصیبت ، مایه قرب است ) .

وبدان که بلاهایش آمیخته در کرامات ابدی اویند ومصیبت های او رضا وقربش را در پی آورند ، اگر چه روزگاران زیادی سپری شود . پس ، خوشا به حال کسی که به نعمت آگاهی بر این حقیقت ، دست یابد وتوفیق یارش شود .

حکایت است که مردی از پیامبر خدا (ص ) درخواست کرد تا او را وصیتی کند .

حضرت فرمود : هیچ

گاه خشمگین مشو ! در خشم چیزی است که با پروردگارت مخالف است (زیرا گفتار ناپسندی از تو برآید که خدای را خشمگین کند) .

گفت : بیش تر بگو !

فرمود : کاری مکن که مجبور به عذر خواهی شوی ، چرا که در عذر خواهی ، گونه ای شرک خفی است .

گفت : بیش تر بگو !

فرمود : نمازت را طوری بخوان که گویی نماز آخر توست که در این نماز وصل وقرب الهی نهفته است .

گفت : باز هم بگو !

فرمود : از خدایت چنان حیا کن که از بهترین همسایگان خود حیا می کنی (وهمان گونه که در حضور او مرتکب زشتی ها نمی شوی ، در حضور خدا که حضورش همیشگی است گناه مکن ) که این حیا یقین تو را محکم کند .

خداوند ، تمام آنچه را که وصیت کنندگان از اوّلین وآخرین بدان وصیت کرده ومی کنند در یک خصلت جمع فرموده وآن تقواست .

خدای تعالی می فرماید : (وهمانا آنان را پیش از شما صاحب کتاب بودند ، چنین وصیت کردیم که از خدا بهراسید) .

وهمه عبادات صالح در تقوا نهفته وبه واسطه آن است که انسان به درجات والا ومرتبه قصوی رسیده ، به هدف خویش نایل گشته است ، وبه واسطه همان است که بنده ، عمر خود را در پاکی وزندگی پاک وانس دائمی با خداوند گذرانده وبه مقصود خویش رسیده است .

خداوند متعالی می فرماید : (به یقین که پرهیزکاران در باغ ها ونهرهای بهشتی جای دارند . در جایگاه صدق ، نزد خداوند مالک مقتدر) .

صدق وراستی

الباب الرّابع والسّبعون : (فی الصّدق )

قال الصّادق

علیه السّلام :

الصّدق نور متشعشع فی عالمه ، کالشّمس یستضی ء بها کلّ شی ء بمعناه من غیر نقصان یقع علی معناه . والصّادق حقّا هو الّذی یصدّق کلّ کاذب بحقیقه صدق ما لدیه ، وهو المعنی الّذی لا یسمع معه سواه او ضدّه ، مثل آدم علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام صدّق ابلیس فی کذبه حین اقسم له کاذبا لعدم ما به من الکذب فی آدم .

قال اللّه تعالی : (ولم نجد له عزما)(68) لانّ ابلیس ابدع شیئا کان اوّل من ابدعه ، وهو غیر معهود ظاهرا وباطنا فخسر هو بکذبه علی معنی لم ینتفع به من صدق آدم علیه السّلام علی بقاء الابد . وافاد آدم علیه السّلام بتصدیقه کذبه بشهاده اللّه عزّ وجلّ له بنفی عزمه عمّا یضادّ عهده فی الحقیقه علی معنی لم ینتقص من اصطفائه بکذبه شیئا ، فالصّدق صفه الصّادق .

وحقیقه الصّدق [ما] یقتضی تزکیه اللّه تعالی لعبده کما ذکرعن صدق عیسی علیه السّلام فی القیامه بسبب ما اشار الیه من صدقه وهو مراه للصّادقین من رجال امّه محمّد صلّی اللّه علیه وآله .

فقال تعالی : (هذا یوم ینفع الصّادقین صدقهم ) . (69)

وقال امیرالمؤ منین علیه السّلام : الصّدق سیف اللّه فی ارضه وسمائه اینما هوی به نفذ .

فاذا اردت ان تعلم اصادق انت ام کاذب فانظر فی صدق معناک وغور دعواک وعیّرهما بقسطاس من اللّه تعالی کانّک فی القیامه .

قال اللّه تعالی : (والوزن یومئذ الحقّ) . (70)

فاذا اعتدل معناک بدعواک ثبت لک الصّدق . وادنی حدّ الصّدق ان لا یخالف اللّسان القلب ولا القلب اللّسان .

ومثل الصّادق الموصوف بما ذکرناه کمثل النّازع لروحه ان لم ینزع

فماذا یصنع .

باب هفتاد وچهارم : : (صدق وراستی )

امام صادق (ع ) فرمود :

همان گونه که خورشید هر چه پرتو افکند واجسام را روشن ونمایان کند ، کاستی نیابد ، (راستی ) نیز سایر نیروهای انسانی را نورانی ساخته ، وخود همچنان در حدّ کمال باشد .

راست گوی حقیقی کسی است که گفتار دروغ گویان را تصدیق کند ، چه این که خود راست گوست وگفتار دیگران را چونان گفتار خود پندارد .

حضرت آدم (ع ) نیز به دلیل این که هرگز با دروغ انس نداشت ، فریب ابلیس را خورد .

خداوند می فرماید : (آدم در صدد نافرمانی نبود) [وچون سوگند شیطان را شنید آن را راست پنداشت ] .

ابلیس اوّلین کسی بود که چنین بدعتی را پایه گذاری نمود واین عمل ، به ظاهر وباطن ، بی سابقه بود ، واگر او چنین نمی کرد ، هرگز از خاطر کسی نمی گذشت که به دروغ روی آورد .

بنابراین ، شیطان به وسیله دروغ خود ، زیان ابدی دید وسودی از راست گویی آدم ، نصیب وی نشد .

خداوند نیز بر این حقیقت که آدم بنای پیمان شکنی ونافرمانی نداشت ، گواهی داد ، لذا ابلیس نتوانست با دروغ خود ، از مکانت وپیامبری آدم بکاهد .

صادقان وراست گویان در قیامت به همین صفت خوانده می شوند ، واین مقتضای تزکیه بنده از سوی خداوند است .

خدای متعالی در قیامت حضرت عیسی (ع ) را به دلیل راست گویی (مراه الصّادقین ؛ آینه راست گویان ) می خواند .

خدای تعالی می فرماید : (این روزی است که راست گویان از راست گویی خویش

بهره مند می شوند) . واین آیه در تمجید وستایش امّت محمّد (ص ) است .

امیر مؤ منان (ع ) فرموده است : راستی ، شمشیر خداوند در زمین وآسمان اوست که بر هر چه فرود آید ، آن را می بُرَد ودر آن رخنه می کند (واز کار وتوانایی باز نمی ماند) . پس چون بر آن شدی که بدانی صادقی یا کاذب ، به صدق وراستی آنچه در خود داری ، بنگر ومدّعای خود را [با شمشیر صدق وراستی ] بِبُر وآنها را با معیاری از خدای تعالی بسنج ، چونان که در قیامت هستی ، وهیچ عذر وبهانه ای پذیرفته نیست .

خدای متعالی می فرماید : (میزان در این روز حق است ) .

حال اگر آنچه در خود داری ، راست بود ، ادّعایت نیز درست خواهد بود وصداقت وراستی ات ثابت خواهد گشت .

کم ترین میزان راستی آن است که نه زبان با قلب مخالف باشد ونه قلب با زبان .

انسان راست گویی که اوصاف او برشمرده شد ، همانند کسی است که در حال نزع می باشد ومردن برای او دلپذیر است . او نیز چنین است ، زیرا بودن در دنیا برای او سخت گران است ومبارزه با نفس ، آزار دهنده ؛ چرا که همیشه در تلاش است تا گوهر راستی را به امیال وهوس های دنیایی نفروشد .

توکّل

الباب الخامس والسّبعون : (فی التّوکّل )

قال الصّادق علیه السّلام :

التّوکّل کاءس مختوم بختام اللّه عزّ وجلّ فلا یشرب بها ولا یفضّ ختامها الاّ المتوکّلون ، کما قال اللّه تعالی : (وعلی اللّه فلیتوکّل المتوکّلون . )(71) وقال تعالی

: (وعلی اللّه فتوکّلوا ان کنتم مؤ منین ) . (72)

جعل اللّه التّوکّل مفتاح الایمان ، والایمان قفل التّوکّل . وحقیقه التّوکّل الایثار ، واصل الایثار تقدیم الشّی ء بحقّه .

ولا ینفکّ المتوکّل فی توکّله من اثبات احد الایثارین ، فان آثر معلول التّوکّل وهو الکون حجب به ، وان آثر معلّل علّه التّوکّل وهو الباری سبحانه وتعالی بقی معه .

وان اردت ان تکون متوکّلا لا متعلّلا ، فکبّر علی روحک خمس تکبیرات وودّع امانیّک کلّها تودیع الموت للحیاه . وادنی حدّ التّوکّل ان لا تسابق مقدورک بالهمّه ، ولا تطالع مقسومک ولا تستشرف معدومک ، فتنقض باحدهما عقد ایمانک وانت لا تشعر .

وان عزمت ان تقف علی بعض شعار المتوکّلین [فی توکّله من اثبات احد الایثارین ] حقّا ، فاعتصم بمعرفه هذه الحکایه .

وهی انّه روی : انّ بعض المتوکّلین قدم علی بعض الائمّه علیهم السّلام فقال له : اعطف علیّ بجواب مساءله فی التّوکّل ، والامام علیه السّلام کان یعرف الرّجل بحسن التّوکّل ونفیس الورع واشرف علی صدقه فیما ساءل عنه من قبل ابدائه ایّاه .

فقال له علیه السّلام : مکانک وانظرنی ساعه .

فبینا هو مطرق لجوابه اذا اجتاز بهما فقیر ، فادخل الامام علیه السّلام یده فی جیبه واخرج شیئا فناوله الفقیر ، ثمّ اقبل علی السّائل فقال له علیه السّلام : هات وسل عمّا بدالک .

فقال السّائل : ایّها الامام ! کنت اعرفک قادرا متمکّنا من جواب مساءلتی قبل ان تستنظرنی ، فما شاءنک فی ابطائک عنّی ؟

فقال علیه السّلام : لتعتبر المعنی قبل کلامی اذ لم اکن ارانی ساهیا بسرّی ، وربّی مطّلع علیه ان اتکلّم بعلم التّوکّل ، وفی

جیبی دانق ، ثمّ لم یحلّ لی ذلک الاّ بعد ایثاره ، ثمّ لیعلم به فافهم /

فشهق السّائل شهقه وحلف الاّ یاءوی عمرانا ولا یاءنس ببشر ما عاش .

باب هفتاد وپنجم : : (توکّل )

امام صادق (ع ) فرمود :

توکل ، جامی است دست نخورده ومهر شده خداوند عزّ وجل که جز متوکلان ، مهر آن را برندارند واز آن ننوشند .

خدای تعالی می فرماید :

(ومؤ منان ، تنها بر خدا توکّل کنند) .

ونیز فرماید :

(بر خدای توکل کنید ، اگر ایمان آورده اید) .

خداوند توکل را کلید ایمان قرار داد وایمان را قفل توکل . حقیقت توکل ایثار است وریشه ایثار ، تقدیم دیگری بر خود است .

شخص متوکل ، در توکلش همواره یکی از دو چیز را برمی گزیند :

پس چنان معلول توکل را که عالم وجود است برگزیند ، حجابی (میان او وخالق ) شود واگر به وجود آورنده توکل را که همان خداوند سبحان است برگزیند ، پیوسته با خدای تعالی خواهد بود .

پس اگر خواهی که متوکّل بر خدا باشی نه متوکّل بر معلول ، بر روح خویش پنج تکبیر بگو وآرزوها را چون وداع با زندگی (جدا شدن از تن ) رها کن .

پایین ترین حدّ توکّل ، آن است که در کسب آنچه که مقدّر توست ، شتاب نکنی ودر طلب بیش از آن نباشی ؛ چه بسا به واسطه یکی از این دو ، ایمانت را در حالی که خود خبر نداری ، از دست بدهی .

چنانچه می خواهی به طریقت متوکلان آنان که دو صفت یاد شده را به تمام وکمال در خود دارند پی ببری

، از این حکایت غفلت مکن وبدان گوش سپار .

شخصی متوکل ، بر یکی از امامان (ع ) وارد شده ، گفت : خدا از تو خشنود شود ! بر من مهربانی کن وبه سؤ ال من در باب توکل پاسخ فرما .

امام (ع ) که او را به حُسن توکل وپرهیزکاری می شناخت وبر صداقت وی در آنچه که پرسید ، از پیش مطلع بود ، فرمود : اندکی درنگ کن !

در حالی که آن شخص منتظر پاسخ بود ، فقیری درآمد . امام دست در جیب کرده وچیزی به وی داد .

سپس روی به آن شخص کرد وفرمود : اکنون بپرس !

آن مرد گفت : ای امام ! می دانستم که شما بر پاسخ من توانایی ، پیش از آن که مرا به انتظار کشیدن امر کنی ،

پس چرا در دادن پاسخ درنگ کردی ؟

حضرت فرمود : برای آن که پیش از کلام من ، به معنایش واقف شوی ، لذا نخواستم در حالی که در جیبم سکّه ای باشد وخود وخدا از آن آگاه باشیم وپیش از انفاق آن پاسخ تو را گفته باشم ، پس (معنیِ توکل را) دریاب وبفهم .

پرسش کننده ، نعره ای برآورد وسوگند یاد نمود که تا وقتی زنده است ، نه در جایی آباد نشیند ونه با انسانی انس گیرد .

اخلاص

الباب السّادس والسّبعون : (فی الا خلاص )

قال الصّادق علیه السّلام :

الاخلاص یجمع فواضل الاعمال وهو معنی مفتاحه القبول وتوقیعه الرّضا ، فمن تقبّل اللّه منه ورضی عنه فهو المخلص ، وان قلّ عمله . ومن لم یتقبّل منه فلیس بمخلص وان کثر عمله اعتبارا

بادم علیه السّلام وابلیس علیه اللّعنه . وعلامه القبول وجود الاستقامه ببذل کلّ المحابّ مع اصابه علم کلّ حرکه وسکون .

والمخلص ذائب روحه باذل مهجته فی تقویما ما به العلم والاعمال والعامل والمعمول والعمل ، لانّه اذا ادرک ذلک فقد ادرک الکلّ ، واذا فاته ذلک فاته الکلّ وهو تصفیه معانی التّنزیه فی التّوحید .

کما قال الاوّل : هلک العاملون الاّ العابدون ، وهلک العابدون الاّ العالمون ، وهلک العالمون الاّ الصّادقون ، وهلک الصّادقون الاّ المخلصون ، وهلک المخلصون الاّ المتّقون ، وهلک المتّقون الاّ الموقنون ، وانّ المؤ قنین لفی خطر عظیم .

قال اللّه تعالی : (واعبد ربّک حتّی یاءتیک الیقین ) .

وادنی حدّ الاخلاص بذل العبد طاقته ، ثمّ لا یجعل لعمله عنداللّه قدرا فیوجب به علی ربّه مکافاه بعمله ، لعلمه انّه لو طالبه بوفاء حقّ العبودیّه لعجز . وادنی مقام المخلص فی الدّنیا السّلامه من جمیع الاثام وفی الاخره النّجاه من النّار والفوز بالجنّه .

باب هفتاد وششم : : (اخلاص )

امام صادق (ع ) فرمود :

اخلاص گرد آورنده اعمال نیک وبا ارزش است وکلید ونشانه اخلاص قبولی عمل است . پس کلید که خداوند عملش را بپذیرد واز او راضی شود ، مخلص است ؛ اگر چه عملش اندک باشد . وآن کس که عملش رانپذیرد ، مخلص نخواهد بود؛ اگر چه عملش بسیار باشد چنان که عمل هزاران ساله ابلیس ، با زیر پا گذاشتن یک فرمان تباه شد .

ونشانه پذیرفتن شدن اعمال ، بذل نمودن هر چیزی است که انسان آن را دوست می دارد تا از تعلقات دنیوی تهی شود وبا استقامت در اعمال وافعال ، راه

راست بپوید واز خطا دور شود . مخلص برای آن کهبه اخلاص در عمل برسد ، باید جان وخون خود را نثار کند ، تا به علم وعمل خود قوام بخشد ، واگر به این مرحله رسید ، همه کمالات را درک کرده واگر از آن بی نصیب ماند ، از همه چیز بی نصیب مانده است . اخلاص پالایش معانی توحید است .

اوّل [خداوند در حدیث قدسی یا امام علی (ع )] فرمود : عمل کنندگان در هلاکت اند ، مگر آنان که عابدند . عابدان در هلاکت اند ، مگر آنان که عالم اند . عالمان در هلاکت اند ، مگر آنان که صادق اند . صادقان در هلاکت اند ، مگر آنان که مخلص اند . مخلصان در هلاکت اند ، مگر کسانی که خدا ترس اند . خداترسان درهلاکت اند ، مگر آنان که صاحب یقین اند وصاحبان یقین در معرض خطری بزرگ قرار دارند . خدای متعالی می فرماید : (و پروردگارت را عبادت کن تا تو را یقین دهد) . وپایین ترین حدّ اخلاص آن است که بنده توان خود را مبذول کند وبرای عمل خود نزد خداوند ارزشی قائل نشود که بر پروردگار پاداش عمل را واجب بداند؛ چه او می داند که اگر خداوند از او بخواهد که حقّ عبودیّت را ادا نماید ، در ادای آن ناتوان است . وپایین ترین مقام مخلص ، در دنیا سلامتی از همه گناهان بزرگ ودر آخرت نجات از آتش ورسیدن به بهشت است .

جهل ونادانی

الباب السّابع والسّبعون : : (فی معرفه الجهل )

قال الصّادق علیه السّلام :

الجهل صوره رکّبت

فی بنی آدم ، اقبالها ظلمه وادبارها نور ، والعبد متقلّب معها کتقلّب الظّل مع الشّمس .

الاتری الی الانسان تاره تجده جاهلا بخصال نفسه ، حامدا لها ، عارفا بعیبها فی غیره ساخطا لها ، وتاره تجده عالما بطباعه ساخطا لها ، حامدا لها فی غیره ، وهو متقلّب بین العصمه والخذلان ، فان قابلته العصمه اصاب ، وان قابله الخذلان اخطاء .

ومفتاح الجهل الرّضا والاعتقاد به ، ومفتاح العلم الاستبدال مع اصابه مرافقه التّوفیق .

وادنی صفه الجاهل دعواه بالعلم بلا استحقاق ، واوسطه جهله بالجهل واقصاه جحوده .

ولیس شی ء اثباته حقیقه نفیه الاّ الجهل والدّنیا والحرص ، فالکلّ منهم کواحد والواحد منهم کالکلّ .

باب هفتاد وهفتم : : (جهل ونادانی )

امام صادق (ع ) فرمود :

جهل ، صورتی (وحالتی ) است که چون به آدمی روی کند ، تاریکی را در پی دارد وچون از او دور شود ، آدمی را نور معرفت حاصل شود؛ چرا که انسان وجهل ، خورشید وسایه اند که یکدیگر را تعقیب می کنند .

آیا نمی بینی که انسان گاه به خصال نفس خویش جاهل است وخود را می ستاید وهمان عیب را در دیگران می بیند وآنان را نکوهش می کند ، وزمانی خلاف آن می کند . پس انسان همیشه بین عصمت وخذلان قرار دارد وچنانچه به توفیق خدا دنبال پاکی وعصمت ویا عیب خود باشد ، راه را درست پیموده است واگر در جهل خود باشد وپی امیال نفسانی گردد ، گرفتار خذلان ودوری از حق شده است .

وکلید جهل رضایت از عمل خویش است وکلید علم ، طلب کردن چیزی به جز جهل است

که همراه با یار بودن توفیق باشد .

کم ترین ویژگی شخص جاهل آن است که بدون علم مدّعی علم شود؛ ومرتبه دوم آن است که انسان بر جهل خویش جاهل باشد؛ وبالاترین مرتبه جهل آن است که از جهل خویش آگاه باشد . وجهل وحرص ودنیاطلبی ، حقیقتی است که نفی ، اثبات آن است . پس هر کدام از آن ها چون یکی است ویکی از آن ها چون هر سه .

احترام به برادران مؤ من

الباب الثّامن والسّبعون : (فی تبجیل الا خوان )

قال الصّادق علیه السّلام :

مصافحه اخوان الدّین اصلها من تحیّه اللّه لهم .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : ما تصافح اخوان فی اللّه الاّ تناثرت ذنوبهما حتّی یعودان کیوم ولدتهما امّهما . ولا کثّر حبّهما وتبجیلهما کلّ واحد لصاحبه الاّ کان له مزید .

والواجب علی اعلمهما بدین اللّه ان یزید صاحبه فی فنون الفوائد الّتی الزمه اللّه بها ویرشده الی الاستقامه والرّضا والقناعه ، ویبشّره برحمه اللّه ویخوّفه من عذابه .

وعلی الاخر ان یتبارک باهدائه ویتمسّک ما یدعوه الیه ویعظه به ، ویستدلّ بما یدلّ الیه معتصما باللّه ومستعینا به لتوفیقه علی ذلک .

قیل لعیسی بن مریم علیه السّلام : کیف اصبحت ؟ قال : لا املک ما ارجو ولا استطیع دفع ما احذره ، ماءمورا بالطّاعه ومنهیّا عن المعصیه ، فلا اری فقیرا افقر منّی .

وقیل لاویس القرنیّ : کیف اصبحت ؟ قال : کیف یصبح رجل اذا اصبح لا یدری ایمسی ، واذا امسی لا یدری ایصبح ؟

قال ابوذرّ رحمه اللّه : اصبحت اشکر ربّی واشکو نفسی .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : من اصبح وهمّه غیر اللّه ،

فقد اصبح من الخاسرین المبعدین .

باب هفتاد وهشتم : : (احترام به برادران مؤ من )

امام صادق (ع ) فرمود :

مصافحه برادران دینی برآمده از تحیّت خداوند با آنان است . رسول خدا (ص ) فرمود : هیچ گاه دو برادر (دینی ) برای خدا با یکدیگر مصافحه نکنند مگر آن که گناهانشان چنان از میان رود که گویی روز نخست تولدشان از مادر است ومحبت واحترام هر یک به دیگری افزون نشود ، مگر آن که بیش از آن رحمت الهی بر وی افزون گردد .

وظیفه آن که از دیگری داناتر است این است که رفیقش را از علوم وفنونی (حکمت ) که خداوند بدو داده ، برخوردار کند واز عذاب الهی او را بترساند وبر دیگری است که راهنمایی او را مبارک بشمارد وبه دعوت وپند او چنگ اندازد وراهی را که به او نشان داده بپوید وبه خدا اعتصام جوید واز او کمک طلبد تا بر این راه توفیق یابد .

عیسی بن مریم (ع ) را گفتند : چگونه شب را به صبح رسانیدی ؟

گفت : در آن حال که به آنچه که بدان امید دارم دسترسی ندارم واز آنچه دوری اش را می جویم واز شرّ آن گریزانم توان دوری ندارم . به عبادت ماءمور گشته ام واز نزدیکی به معصیت نهی شده ام . بنابراین ، فقیری بی نواتر از خود نمی بینم .

واویس قرنی را گفتند : چگونه صبح کرده ای ، ای اویس ؟

گفت : چگونه است حال کسی که چون صبح کند ، نداند که آن روز را به شب رساند وچون شب کند ، نداند که

صبحی را هم بیند یا نه ؟ !

ابوذر (ره ) می گوید : شب را به صبح رسانیدم ، در حالی که از خدا سپاسگزار واز خویش نالان وگله گزار هستم .

رسول خدا (ص ) فرمود : کسی که صبح کند ، در حالی که همّت وقصد او غیر خدا (وپیروی از فرمان او) باشد ، به حقیقت که از زیان کاران واز رحمت خداوند دور باشد .

توبه وانابت

الباب التّاسع والسّبعون : : (فی التّوبه )

قال الصّادق علیه السّلام :

التّوبه حبل اللّه ومدد عنایته ولابدّ للعبد من مداومه التّوبه علی کلّ حال .

وکلّ فرقه من العباد لهم توبه : فتوبه الانبیاء من اضطراب السّرّ ، وتوبه الاولیاء من تکوین الخطرات ، وتوبه الاصفیاء من التّنفّس ، وتوبه الخاصّ من الاشتغال بغیر اللّه تعالی ، وتوبه العامّ من الذّنوب ولکلّ واحد منهم معرفه وعلم فی اصل توبته ومنتهی امره ، وذلک یطول شرحه هاهنا .

فامّا توبه العامّ فان یغسل باطنه بماء الحسره والاعتراف بجنایته دائما ، واعتقاد النّدم علی ما مضی والخوف علی ما بقی من عمره ، ولا یستصغر ذنوبه ، فیحمله ذلک الی الکسل ، ویدیم البکاء والاسف علی مافاته من طاعه اللّه ، ویحبس نفسه عن الشّهوات ، ویستغیث الی اللّه تعالی لیحفظه علی وفاء توبته ویعصمه عن العود الی ما سلف ، و یروض نفسه فی میدان الجهد والعباده ، ویقضی عن الفوائت من الفرائض ، ویردّ المظالم ویعتزل قرناء السّوء ، ویسهر لیله ویظماء نهاره ، ویتفکّر دائما فی عاقبته ، ویستعین باللّه سائلا منه الاستقامه فی سرّائه وضرّائه ویثبت عند المحن والبلاء کیلا یسقط عن درجه التّوّابین ، فانّ فی

ذلک طهاره من ذنوبه وزیاده فی علمه ورفعه فی درجاته .

قال اللّه تعالی شاءنه العزیز : (فلیعلمنّ اللّه الّذین صدقوا ولیعلمنّ الکاذبین) . (73)

باب هفتاد ونهم : : (توبه وانابت )

امام صادق (ع ) فرمود :

توبه ، ریسمان خداوند ومدد عنایت اوست وبنده باید در هر حالی بر توبه مداومت ورزد .

وهر گروه از بندگان را توبه ای است :

1 توبه انبیا وآن توبه از اضطراب ودگرگونی احتمالی باطن است ؛

2 توبه اولیا از اندیشه های گونه گون است ؛

3 توبه برگزیدگان که از غفلت در هر نَفَس است ؛

4 توبه خواص از پرداختن به غیر خداوند متعال است ؛

5 توبه عوام که توبه از گناهان است .

هر یک از گروه ها را گونه ای معرفت وعلم است نسبت به اصل توبه وعاقبت امر ، که بیان وشرح این مطلب ، در این جا به طول می انجامد .

امّا توبه عوام ، آن است که مدام باطنش را با آب حسرت واشک ندامت واعتراف به گناهان بشوید وبر گذشته پشیمان شود وبر باقی مانده عمر خویش بیمناک باشد وگناه خود را کوچک نشمارد ، تا از آفت تنبلی وبی حالی وتسویف (توبه را به وقت دیگری واگذاردن ) دور ماند .

او باید بر طاعت خداوند که از دست بداده بگرید ومتاءسف باشد وخویشتن را از شهوات باز دارد واستغاثه به خدای تعالی برد تا بر پای بندی بر توبه یاری اش دهد واز بازگشت به گذشته (گناه آلوده ) بازش دارد ونفس خویش را در میدان کوشش وعبادت ریاضت دهد وفرایض فوت شده را قضا کند ومظالم وحقوقی را که بر گردن اوست ، ردّ

نماید ، وشب را به بیداری (عبادت ومناجات ) به صبح برساند ، وروز را با تشنگی (روزه ) سپری کند وهمواره در عاقبت خویش بیندیشد واز خداوند کمک خواهد واز او بخواهد که در خفا وآشکار او را یاری دهد وبه هنگام محنت ها وبلایا ثابت اش دارد ، مبادا که از مرتبه توّابین سقوط نماید؛ چرا که این اعمال [که ذکرشان گذشت ] او را از گناه پاک کند ، وپاداش علمش افزوده گردد ، ومقامش را بالا بَرَد .

خدای تبارک وتعالی می فرماید : ( . . . تا خداوند آنان را که راست گفته اند معلوم دارد ، ودروغ گویان را [نیز] معلوم دارد) .

جهاد وریاضت

الباب الثّمانون : (فی الجهاد والرّیاضه )

قال الصّادق علیه السّلام :

طوبی لعبد جاهد للّه نفسه وهواه ، ومن هزم جند نفسه وهواه ظفر برضی اللّه ، ومن جاوز عقله نفسه الامّاره بالسّوء بالجهد والاستکانه والخضوع علی بساط خدمه اللّه تعالی ، فقد فاز فوزا عظیما . ولا حجاب اظلم واوحش بین العبد وبین اللّه تعالی من النّفس والهوی ، ولیس لقتلهما وقطعهما سلاح وآله مثل الافتقار الی اللّه سبحانه ، والخضوع والجوع والظّماء بالنّهار ، والسّهر باللّیل ، فان مات صاحبه مات شهیدا ، وان عاش واستقام ادّی عاقبته الی الرّضوان الاکبر .

قال اللّه عزّ من قائل : (والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا وانّ اللّه لمع المحسنین ) . (74)

واذا راءیت مجتهدا ابلغ منک فی الاجتهاد فوبّخ نفسک ولهما وعیّرها تحثیثا علی الازدیاد علیه ، واجعل لها زماما من الامر وعنانا من النّهی ، وسقها کالرّایض للّفاره الّذی لا یذهب علیه خطوه من خطواتها الاّ وقد

صحّح اوّلها وآخرها .

وکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله یصلّی حتّی یتورم قدماه ویقول : افلا اکون عبدا شکورا ؟ !

اراد صلّی اللّه علیه وآله به ان تعتبر بها امّته ، ولا یغفلوا عن الاجتهاد والتّعبّد والرّیاضه بحال .

الا وانّک لو وجدت حلاوه عباده اللّه وراءیت برکاتها واستضاءت بنورها ، لم تصبر عنها ساعه واحده ولو قطّعت اربا اربا ، فما اعرض من اعرض عنها الاّ بحرمان فوائد السّلف من العصمه والتّوفیق .

قیل لربیع بن خثیم : مالک لا تنام باللّیل ؟

قال : لانّی اخاف البیات .

باب هشتادم : : (جهاد وریاضت )

امام صادق (ع ) فرمود :

خوشا به حال بنده ای که در راه خدا با نفس وهوای خود به جهاد برخیزد ، وکسی که لشکر هوای نفس خود را از میان ببرد ، به رضای خداوند دست یافته است ، وکسی که به فرمان ومقتضای عقل سلیم بر نفس خود غالب شد وبندگی خدا وناله وتضرّع به درگاه او را پیشه خود ساخت ودمی از بزرگی حضرتش غافل نشد ، در شمار مقرّبان حضرت حق قرار گرفته وبه درجات عالیه نایل گشته است .

هیچ حجابی میان خداوند وبنده اش تاریک تر ووحشتناک تر از نفس وهوا پرستی نیست وبرای کشتن واز ریشه کندن آن دو ، هیچ سلاحی بُرنده تر از اظهار نیاز به خدای سبحان ، خشوع ، گرسنگی ، وتشنگی روز وبیداری شب نیست .

پس ، اگر کسی در این حال بمیرد ، شهید باشد واگر زنده بماند ودر این راه پایداری کند ، عملش او را به رضوان اکبر رساند .

خدای تعالی می فرماید : (آنان که برای ما

کوشش کنند ، به حقیقت که راه های خود را بدانان بنمایانیم وخداوند با نیکوکاران است ) .

وچون کسی را بینی که در کوشش ومجاهده بر تو پیشی گرفته است ، نفس خویش را توبیخ وملامت کن تا بر تلاش تو در بندگی بیفزاید واو را زمامی از امر (به معروف وکارهای نیک ) وعنان باز دارنده مهار کن ، تا از مسیر حق وبندگی دور نشود وآن را همانند اسبی نجیب ، تربیت یافته وراهوار ، که جز به نسق راه نرود (وگام های او از نظر تربیت کننده اش دور نماند) بران .

(بدان که ) رسول خدا (ص ) آن قدر نماز می خواند که پاهای مبارک او متورّم می شد ومی فرمود : آیا من بنده ای شکور نیستم ؟ !

حضرت بر آن بود تا امّتش عبرت گیرند واز مجاهده او در بندگی ، خود را به سختی وریاضت اندازند ودر هیچ حالی غافل نشوند .

به حقیقت که اگر شیرینی عبادت خدای را دریابی وبرکات بندگی را به چشم بینی وبه نور عبادت آن ، خود را نورانی کنی ، ساعتی دوری اش را تاب نیاوری ، اگر چه تکه تکه ات کنند . پس کسی که از آن دوری کند از فواید عصمت (در امان بودن از نفس ) وتوفیق که پیشینیان از آن بهره برده اند ، بی نصیب شده است .

ربیع بن خثیم را گفتند : تو را چه شده است که خواب شب را بر خود حرام کرده ای ؟ گفت : می ترسم که بیدار نشوم .

فساد

الباب الحادی والثّمانون : (فی الفساد)

قال الصّادق علیه السّلام :

فساد

الظّاهر من فساد الباطن ، ومن اصلح سریرته اصلح اللّه علانیته ، ومن خان اللّه فی السّرّ هتک اللّه ستره فی العلانیه .

واعظم الفساد ان یرضی العبد بالغفله عن اللّه تعالی . وهذا الفساد یتولّد من طول الامل والحرص والکبر ، کما اخبر اللّه تعالی فی قصّه قارون فی قوله تعالی : (ولا تبغ الفساد فی الارض انّ اللّه لا یحبّ المفسدین ) . (75)

وکانت هذه الخصال من صنع قارون واعتقاده ، واصلها من حبّ الدّنیا وجمعها ومتابعه النّفس واقامه شهواتها وحبّ المحمده وموافقه الشّیطان واتّباع خطواته ، وکلّ ذلک یجتمع بحسب الغفله عن اللّه ونسیان مننه .

وعلاج ذلک الفرار من النّاس ، ورفض الدّنیا ، وطلاق الرّاحه ، والانقطاع عن العادات ، وقطع عروق منابت الشّهوات بدوام الذّکر للّه عزّ وجلّ ولزوم الطّاعه له ، واحتمال جفاء الخلق وملامه القرین ، وشماته العدوّ من الاهل والولد والقرابه .

فاذا فعلت ذلک فقد فتحت علیک باب عطف اللّه وحسن نظره الیک بالمغفره والرّحمه ، وخرجت من جمله الغافلین ، وفککت قلبک من اسر الشّیطان ، وقدمت باب اللّه فی معشر الواردین الیه وسلکت مسلکا رجوت الاذن بالدّخول علی الکریم الجواد الرّحیم واستیطاء بساطه علی شرط الاذن ، ومن وطی ء بساط الملک علی شرط الاذن لا یحرم سلامته وکرامته ، لا نّه الملک الکریم والجواد الرّحیم .

باب هشتاد ویکم : : (فساد)

امام صادق (ع ) فرمود :

فساد ظاهر ، ریشه در فساد باطن دارد وکسی که باطن خویش درست کند وپاک دارد ، خداوند ظاهرش را درست کند وکسی که در خفا با خدای مکر کند وخیانت ورزد ، خدا ظاهر او را خوار گرداند وپرده

اش بدرد .

از بزرگ ترین فساد ، غفلت بنده از خداوند است واین فساد ، برآمده از آرزوی دراز ، حرص وتکبّر می باشد؛ چنان که خدای تعالی در قصّه قارون از آن خبر داده ، چنین می فرماید :

( . . . ودر زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمی دارد) .

واین خصال وصفات ، در قارون جمع بود واصل آن ها از دوستی دنیا وعشق به مال اندوزی ، پیروی نفس ، به دنبال شهوات رفتن ، عشق به ستایش شدن ، همراهی با شیطان ودنباله روی از او ، سرچشمه گرفته ونتیجه غفلت از خداوند وفراموشی الطاف ونعمت های اوست .

صفات مقابل این ها ، عبارتند از :

فرار از مردمان ، ترک دنیا ، بریدن از راحت زودگذر دنیا وعادات (روزانه ومتداول میان مردم ) ، برکندن ریشه های شهوات ، دوام ذکر خدای عزّ وجلّ واطاعت از او ، تحمل جفای خلق وتحمل شماتت یاران ودشمنان .

پس چون چنین کنی ، به راستی درِ لطف ونظر همراه با بخشش ورحمت بر تو گشوده می شود واز زمره غافلان خارج می گردی وقلبت از اسارت شیطان می رهد وبه درگاه خداوند که مردم از آن جای بر او وارد می شوند ، گام می نهی وراهی را سلوک خواهی نمود که امید است تو را اذن دخول دهند که بر آن کریم جواد وکریم رحیم وارد شوی وبرگسترده رحمت او به شرط اذن گام نهی . وهر کس که بر گستره رحمت خداوند تبارک وتعالی گام نهد ، از عذاب او ایمن واز کرامت او بهره مند شود ، زیرا

هموست که بخشنده ومهربان است .

تقوا

الباب الثّانی والثّمانون : (فی التّقوی )

قال الصّادق علیه السّلام :

التّقوی علی ثلاثه اوجه : تقوی باللّه وهو ترک الحلال فضلا عن الشّبهه ، وهو تقوی خاصّ الخاصّ ، وتقوی من اللّه تعالی وهو ترک الشّبهات فضلا عن الحرام ، وهو تقوی الخاصّ ، وتقوی من خوف النّار والعقاب وهو ترک الحرام ، وهو تقوی العامّ . ومثل التّقوی کماء یجری فی نهر ، ومثل هذه الطّبقات الثّلاث فی معنی التّقوی کاشجار مغروسه علی حافّه ذلک النّهر من کلّ لون وجنس ، وکلّ شجره منها یمتصّ الماء من ذلک النّهر علی قدر جوهره وطعمه ولطافته وکثافته ثمّ منافع الخلق من تلک الاشجار والثّمار علی قدرها وقیمتها .

قال اللّه تعالی : (صنوان وغیر صنوان یسقی بماء واحد ونفضّل بعضها علی بعض فی الاکل ) . (76)

فالتّقوی للطّاعات کالماء للاشجار ، ومثل طبایع الاشجار والاثمار فی لونها وطعمها مثل مقادیر الایمان . فمن کان اعلی درجه فی الایمان واصفی جوهره بالرّوح کان اتقی ، ومن کان اتقی کانت عبادته اخلص واطهر ، ومن کان کذلک کان من اللّه اقرب ، وکلّ عباده غیر مؤ سّسه علی التّقوی فهی هباء منثور .

قال اللّه تعالی : (افمن اسّس بنیانه علی تقوی من اللّه ورضوان خیر امّن اسّس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنّم ) . (77)

وتفسیر التّقوی ترک ما لیس باخذه باءس حذرا عمّا به الباءس ، وهو فی الحقیقه طاعه بلاعصیان ، وذکر بلانسیان ، وعلم بلاجهل ، مقبول غیر مردود .

باب هشتاد ودوم : : (تقوا)

امام صادق (ع ) فرمود :

تقوا بر سه گانه است :

1 تقوای

خدا وبرای خدا ، وآن عبارت است از ترک هر حلالی ، تا چه رسد به شبهه ، واین تقوای خالص الخاص است ؛

2 تقوای از خدا ، وآن عبارت است از ترک شبهات ، تا چه رسد به جرام ، واین تقوای خاصان است ؛

3 تقوای از ترس آتش وعذاب ، وآن عبارت است از ترک حرام ، واین تقوای عامّه مردم است .

تقوا ، چون آبی است که در نهر روان است وطبقات سه گانه که بدان ها اشاره شد ، درختانی را مانند که برکنار این نهر کاشته شده اند وهر یک رنگ وجنس خاص دارد . هر یک از آن ها به قدر ظرفیت وگوهر وطعم میوه ولطافت وفشردگی ، از آن آب بهره می جوید . سودی نیز که خلایق از این درخت ها می برند ، بسته به ارزش وبهای درختان است (وپرهیزکاران مانند درختان ، به حسب تقوا ونفس کُشی به مرتبه ای از مراتب عالیه دست یابند) .

خداوند تعالی می فرماید : ( . . . وزمینی برای نخلستان ، آن هم نخل های گوناگون [قابل است ] وبا آن که همه آن ها از یک آب مشروب می شوند ، ما بعضی را برای خوردن برتری دادیم . . . ) .

پس تقوا نسبت به عادت ، چون آب است برای درختان ، وطبیعت درختان ومیوه هایشان در رنگ وطعم ، درجات ایمان را ماند . پس کسی که بالاترین درجه ایمان را دارا باشد وروحش صفا یافته باشد ، باتقواتر است وکسی که با تقواتر باشد ، عبادتش خالص تر وپاک تر است وکسی که

چنین باشد ، به خدا نزدیک تر است ، وهر عبادتی که بر غیر تقوا بنا شده باشد دستخوش گردباد تباهی خواهد شد .

خداوند متعال می فرماید : (آیا کسی که اساس کار خویش را بر تقوا تاءسیس کرده ، ورضای حق را طالب است بهتر است یا کسی که بنایی سازد بر پایه سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد وعاقبت ، آن بنا ، از پایه بر آتش دوزخ افتد ؟ ! ) .

ومعنای تقوا ، این است که به سوی آنچه که خطری در آن نیست نرود تا بدانچه که مخاطره آمیز است ، نزدیک نشود . تقوا در حقیقت ، طاعتی است بدون عصیان ویادی است بدون فراموشی وعلمی است بدون جهل ومقبولی است که ردّ نشود .

یاد مرگ

الباب الثّالث والثّمانون : (فی ذکر الموت )

قال الصّادق علیه السّلام :

ذکر الموت یمیت الشّهوات فی النّفس ، ویقطع منابت الغفله ، ویقوّی القلب بمواعد اللّه ، ویرقّ الطّبع ویکسر اعلام الهوی ، ویطفی نار الحرص ویحقّر الدّنیا .

وهو معنی ما قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : فکر ساعه خیر من عباده سنه ، وذلک عند ما یحلّ اطناب خیام الدّنیا ویشدّها فی الاخره ، ولا یشکّ بنزول الرّحمه عند ذکر الموت بهذه الصّفه .

ومن لا یعتبر بالموت وقلّه حیلته وکثره عجزه وطول مقامه فی القبر وتحیّره فی القیامه ، فلاخیر فیه .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : اکثروا ذکر هادم اللّذّات .

قیل : وما هو یا رسول اللّه ؟

فقال صلّی اللّه علیه وآله : الموت .

ما ذکره عبد علی الحقیقه فی سعه الاّ ضاقت علیه الدّنیا ، ولا

فی شدّه الاّ اتّسعت علیه .

والموت اوّل منزل من منازل الاخره ، وآخر منزل من منازل الدّنیا . فطوبی لمن اکرم عند النّزول باوّلها ، وطوبی لمن احسن مشایعته فی آخرها .

والموت اقرب الاشیاء من ولد آدم وهو یعدّه ابعد ، فما اجراء الانسان علی نفسه ، وما اضعفه من خلق .

وفی الموت نجاه المخلصین وهلاک المجرمین ، ولذلک اشتاق من اشتاق الموت وکره من کره .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : من احبّ لقاء اللّه احبّ اللّه لقاءه ، ومن کره لقاء اللّه کره اللّه لقاءه .

باب هشتاد وسوم : : (یاد مرگ )

امام صادق (ع ) فرمود :

یاد مرگ ، شهوات نفس را بمیراند وریشه های غفلت را بخشکاند وباور قلب را به وعده های خداوند قوی وطبع انسان را لطیف کند ونشانه های هوی وهوس را می شکند وآتش حرص وطمع را خاموش کند ودنیا را (نزد بنده ) حقیر کند .

وهمین است معنای سخن رسول (ص ) که فرمود : ساعتی تفکر از عبادت یک سال بهتر است .

واین بدان سبب است که یاد مرگ ، طناب های خمیه (زندگی ) دنیا را باز می کند وآن را به آخرت پیوند دهد وهر کس با چنین توصیفی به یاد مرگ باشد ، به نزول رحمت شک نکند وکسی که از مرگ وبی چارگی وناتوانی خود در برابر آن واقامت طولانی اش در قبر وسرگردانی اش در قیامت عبرت نگیرد خیری در او نیست .

پیامبر (ص ) فرمود : (بسیار به یاد هادم اللّذّات (در هم کوبنده خوشی ها) باشید .

گفتند : آن چیست ای رسول خدا (ص ) ؟

فرمود :

مرگ است ) .

هیچ بنده ای مرگ را به حقیقت در فراخی وراحتی یاد نکند مگر آن که دنیا بر او تنگ شود ودر شدت وسختی به یاد نیاورد ، مگر آن که دنیا بر او فراخ وراحت شود (طعم خوشی های دنیوی ودل تنگی ها وناکامی ها را از یاد می برد) .

مرگ ، نخستین منزل از منازل آخرت وآخرین منزل از منازل دنیاست .

پس ، خوشا به حال آن کسی که به هنگام سکونت در نخستین منزل آخرت ، وی را گرامی دارند ، وخوشا به حال آن کسی که در آخرین منزل دنیا به نیکی (واز سوی مؤ منان ) مشایعت شود .

مرگ ، نزدیک ترین چیز به بنی آدم است ، ولی انسان آن را دورترین می پندارد . پس چه قدر آدمی بر نفس خویش جری شده ، در حالی که ضعیف وناتوان است .

مرگ ، وسیله نجات مخلصان وهلاک مجرمان است ، واز این روست که بعضی به دیدارش مشتاقند وگروهی آن را خوش ندارند .

پیامبر (ص ) فرمود : آن کسی که لقای خداوند را دوست بدارد ، خدای تعالی نیز دیدار او را دوست دارد وآن کس که دیدار او را ناخوش بدارد ، خدای نیز دیدارش را ناخوش دارد .

حساب

الباب الرّابع والثّمانون : (فی الحساب )

قال الصّادق علیه السّلام :

لو لم یکن للحساب مهوله الاّ حیاء العرض علی اللّه تعالی وفضیحه هتک السّتر علی المخفیّات ، لحقّ للمرء ان لا یهبط من رؤ وس الجبال ، ولا یاءوی عمرانا ، ولا یاءکل ولا یشرب ولا ینام الاّ عن اضطرار متّصل بالتّلف ، ومثل ذلک یفعل

من یری القیامه باهوالها وشدائدها قائمه فی کلّ نفس ویعاین بالقلب الوقوف بین یدی الجبّار ، حینئذ یاءخذ نفسه بالمحاسبه کانّه الی عرصاتها مدعوّ وفی غمراتها مسؤ ول .

قال اللّه تعالی : (وان کان مثقال حبّه من خردل اتینا بها وکفی بنا حاسبین ) . (78)

وقال بعض الائمّه : حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوا اعمالکم بمیزان الحیاء قبل ان توزنوا .

وقال ابوذرّ (ره ) : ذکر الجنّه موت وذکر النّار موت ، فواعجبا لنفس تحیا بین موتین .

وروی : انّ یحیی بن زکریّا علیه السّلام کان یفکّر فی طول اللّیل فی امر الجنّه والنّار ، فیسهر لیلته ولا یاءخذه النّوم ثمّ یقول عند الصّباح : اللّهمّ این المفرّ واین المستقرّ ، اللّهمّ لا مفرّ الاّ الیک .

باب هشتاد وچهارم : : (حساب )

امام صادق (ع ) فرمود :

چنانچه برای حساب قیامت چیزی جز عرضه اعمال ورسوایی فاش شدن اسرار ، متصوّر نبود ، سزاوار بود انسان از قله کوه ها پایین نیاید وبه شهرها روی نکند ونخورد ونیاشامد ونخوابد ، جز به قدر ضرورت که او را از مرگ وا رهاند .

کسی که با دیده دل قیامت را همراه با ترس های آن ، وحضور خویش را در حضور خداوند جبّار ببیند وبه سختی آن روز توجه داشته باشد ، چنان به محاسبه خود می پردازد که گویی در محضر خداوند برای حساب رسی قرار گرفته است .

خداوند می فرماید :

( . . . واگر [عمل ] هم وزن دانه خردلی باشد ، آن را می آوریم وکافی است که ما حساب رس باشیم ) .

یکی از ائمه فرموده است :

به حساب خویش رسیدگی

کنید ، پیش از آن که به حسابتان برسند ، واعمال خود را با ترازوی حیا وزن کنید ، پیش از آن که وزنش کنند .

وابوذر (ره ) فرمود :

یاد بهشت ، یاد مرگ است ویاد دوزخ ، یاد مرگ . پس شگفتا از کسی که میان این دو مرگ قرار داد واز مرگ غافل است .

در روایت آمده است که یحیی بن زکریا (ع ) در طول شب همواره درباره بهشت ودوزخ می اندیشید وخواب نداشت وبه هنگام صبح می گفت : خداوندا ، کجاست راه فرار ؟ ! کجاست جای استقرار (ما ، بهشت ودوزخ ) ؟ ! خدایا ، راه فراری جز به سوی تو نیست .

حسن ظنّ

الباب الخامس والثّمانون : الباب الخامس والثّمانون :

قال الصّادق علیه السّلام :

حسن الظّنّ اصله من حسن ایمان المرء وسلامه صدره . وعلامته ان یری کلّما نظر الیه بعین الطّهاره والفضل من حیث رکّب فیه ، وقذف فی قلبه من الحیاء والامانه والصّیانه والصّدق .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : احسنوا ظنونکم باخوانکم تغتنموا بها صفاء القلب ونقاء الطّبع .

وقال ابیّ بن کعب : اذا راءیتم احد اخوانکم فی خصله تستنکرونها منه ، فتاءوّلوها سبعین تاءویلا ، فان اطماءنّت قلوبکم علی احدها ، والاّ فلوموا انفسکم حیث لم تعذّروه فی خصله یسترها علیه سبعون تاءویلا ، فانتم اولی بالانکار علی انفسکم منه .

اوحی اللّه تبارک وتعالی الی داود علیه السّلام : (ذکّر عبادی الائی ونعمائی ، فانّهم لم یروا منّی الاّ الحسن الجمیل ، لئلاّ یظنّوا فی الباقی الاّ مثل الّذی سلف منّی الیهم ) . وحسن الظّنّ یدعوا الی حسن العباده ، والمغرور یتمادی

فی المعصیه ویتمنّی المغفره ، ولا یکون حسن الظّنّ فی خلق اللّه الاّ المطیع له یرجوا ثوابه ویخاف عقابه .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله یحکی عن ربّه : انا عند حسن ظنّ عبدی بی یا محمّد ! فمن زاغ عن وفاء حقیقه موهبات ظنّه بربّه ، فقد اعظم الحجّه علی نفسه ، وکان من المخدوعین فی اسر هواه .

باب هشتاد وپنجم : : (حسن ظنّ)

امام صادق (ع ) فرمود :

حُسن ظنّ ریشه در نیکی وحُسن ایمان دارد ودلیل بر سلامت سینه (وجان ونفس ) اوست . نشانه حسن ظنّ آن باشد که هر چه را می نگرد به چشم پاک ونیک بنگرد ، از این جهت که خدا در قلبش ، حیا وامانت وخویشتن داری وصداقت وجز نیکی ننهاده است .

پیامبر (ص ) فرمود : به برادرانتان حُسن ظن داشته باشید واز این صفت ، صفای قلب وشکوفایی طبع غنیمت گیرید .

اُبَی بن کعب گوید : چون یکی از برادرانتان را دیدید که دارای صفتی است که آن را نیک ندانید ، آن را به هفتاد وجه تاءویل کنید (وبرای آن صفت معنایی نیک فرض کنید) . چون چنین کردید وبه یکی از آن معانی ، قلبتان آرام یافت ، خوب است ؛ وگرنه خویش را ملامت کنید که او را (در متّصف بودن به آن صفت ) معذور ندانسته اید .

خداوند تبارک وتعالی بر داود (ع ) وحی فرستاد که : نعمت ها وموهبت هایم را به یاد بندگانم آور که آنان جز نیکی وزیبایی نبینند ، تا آینده را چون گذشته (سرشار از نعمت ) بینند .

حُسن ظنّ ، انسان را

به حُسن عبادت وامی دارد ، ولی انسان فریب خورده ومغرور ، پیوسته گناه می کند وآرزوی آمرزش دارد .

در میان خلق خدا ، آن کسی که بندگی او را کرده وامید به پاداش او دارد واز کیفر او بیمناک است ، حسن ظنّ دارد .

رسول خدا (ص ) از پروردگارش حکایت کرد که او فرمود : ای محمّد ! من همانم که بنده ام به من گمان نیک دارد .

هر کس که از حسن ظن نسبت به موهبات پروردگارش روی گردان شود ، حجت را علیه خود بس عظیم کرده واز فریفتگان دام هوی وهوس است .

واگذاری امور به خداوند

الباب السّادس والثّمانون : (فی التّفویض )

قال الصّادق علیه السّلام :

المفوّض امره الی اللّه فی راحه الابد والعیش الدّائم الرّغد . والمفوّض حقّا هو العالی عن کلّ همّه دون اللّه تعالی ، کما قال امیرالمؤ منین علیه السّلام :

رضیت بما قسّم اللّه لی وفوّضت امری الی خالقی

کما احسن اللّه فیما مضی کذلک یحسن فیما بقی

وقال اللّه عزّ وجلّ فی مؤ من آل فرعون : (وافوّض امری الی اللّه انّ اللّه بصیر بالعباد . فوقیه اللّه سیّئات ما مکروا وحاق بآل فرعون سوء العذاب ) . (79)

والتّفویض خمسه احرف ، لکلّ حرف منها حکم ، فمن اتی باحکامه ، فقد اتی به :

التّاء ، من ترک التّدبیر فی الدّنیا؛ والفاء ، من فناء کلّ همّه غیر اللّه ؛ والواو ، من وفاء العهد وتصدیق الوعد؛ والیاء ، من الیاءس من نفسک والیقین بربّک ؛ والضّاد ، من الضّمیر الصّافی للّه والضّروره الیه .

والمفوّض لا یصبح الاّ سالما من جمیع الافات ، ولا یمسی الاّ معافی بدینه .

باب هشتاد

وششم : : (واگذاری امور به خداوند)

امام صادق (ع ) فرمود :

آن که کار خویش به خدا واگذارد ، در آسایش ابدی وعیش وخوشی دایم باشد وکسی به حقیقت ، دارای این صفت است که برترین مقصد او خدا باشد . امیرمؤ منان (ع ) [با اشاره به این معنا] می فرماید :

به آنچه که خدای نصیبم کرد راضی شدم وامر خویش به آفریدگارم وانهادم

چنان که خدا گذشته ام را نیک آورد همان سان ، آینده ام را نیک آورد

وخدای عزّ وجلّ درباره مؤ من آل فرعون چنین فرمود : (وامر خویش به خدای واگذار ، که خداوند نسبت به بندگان بیناست . پس ، خداوند او را از نقشه های سوء آنان نگاه داشت وعذابی شدید بر آل فرعون وارد شد) .

وکلمه تفویض (واگذاری کار خویش به خدا) پنج حرف باشد وهر حرفی را حکمی است . پس آن کس که احکام آن را مراعات کند ، به مرتبه تفویض رسیده است :

1 حرف (تاء) ترک تدبیر [امور] دنیا باشد؛

2 (فاء) فنای هر مقصودی که به غیر خدا معطوف کند؛

3 (واو) وفای به عهد وصدق وعد است ؛

4 (یاء) تو را از خود ماءیوس وبه پروردگارت موقن کند؛

5 (ضاد) ضمیر وباطنی را فراهم می آورد که برای خداوند ، خالص وپاک باشد وضرورت را در پیوستن به حق ببیند .

شخص مفوّض شبی را صبح نکند ، مگر آن که از همه آفات سالم باشد وصبحی را شام نکند ، مگر آن که دین او به سلامت باشد .

یقین

الباب السّابع والثّمانون : (فی الیقین )

قال الصّادق علیه السّلام :

الیقین یوصل العبد الی کلّ حال

سنیّ ومقام عجیب .

اخبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : عن عظم شاءن الیقین حین ذکر عنده انّ عیسی علیه السّلام کان یمشی علی الماء ، فقال صلّی اللّه علیه وآله : لو زاد یقینه لمشی علی الهواء .

فدلّ بهذا علی انّ الانبیاء مع جلاله محلّهم من اللّه ، کانت تتفاضل علی حقیقه الیقین لا غیر ، ولا نهایه لزیاده الیقین علی الابد .

والمؤ منون ایضا متفاوتون فی قوّه الیقین وضعفه . فمن قوی منهم یقینه فعلامته التّبرّی من الحول والقوّه الاّ باللّه ، والاستقامه علی امر اللّه وعبادته ظاهرا وباطنا ، قد استوت عنده حالتا العدم والوجود ، والزّیاده والنّقصان ، والمدح والذّمّ ، والعزّ والذّلّ ، لانّه یری کلّها من عین واحده .

ومن ضعف یقینه تعلّق بالاسباب ورخّص لنفسه بذلک ، واتّبع العادات واقاویل النّاس بغیر حقیقه ، والسّعی فی امور الدّنیا وجمعها وامساکها ، مقرّا باللّسان انّه لا مانع ولا معطی الاّ اللّه ، وانّ العبد لا یصیب الاّ ما رزق وقسّم له ، والجهد لا یزید فی الرّزق وینکر ذلک بفعله وقلبه .

قال اللّه تعالی : (یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم واللّه اعلم بما یکتمون ) . (80)

وانّما عطف اللّه تعالی بعباده حیث اذن لهم بالکسب والحرکات فی باب العیش مالم یتعدّوا حدود اللّه ولم یترکوا فرائضه وسنن نبیّه فی جمیع حرکاتهم ، ولا یعدلوا عن محجّه التّوکّل ، ولا یقفوا فی میدان الحرص . فامّا اذا نسوا ذلک وارتبطوا بخلاف ما حدّ لهم کانوا من الهالکین الّذین لیس معهم فی الحاصل الاّ الدّعاوی الکاذبه . وکلّ مکتسب لا یکون متوکّلا ، فلا یستجلب من کسبه الی نفسه الاّ

حراما وشبهه .

وعلامته ان یؤ ثر ما یحصل من کسبه ، ویجوع وینفق فی سبیل الدّین ولا یمسک . والماءذون فی الکسب من کان بنفسه متکسّبا وبقلبه متوکّلا ، وان کثیر المال عنده قام فیه کالامین ، عالما بانّ کون ذلک عنده وفوته سواء ، وان امسک امسک للّه ، وان انفق انفق فیما امره اللّه عزّ وجلّ ویکون منعه واعطاؤ ه فی اللّه .

باب هشتاد وهفتم : : (یقین )

امام صادق (ع ) فرمود :

یقین به مبداء ومعاد ، آن گونه که گویی آن را می بیند ، بنده را به هر مقامی رفیع ومرتبه والایی می رساند .

در محضر رسول خدا (ص ) گفته شد که حضرت عیسی (ع ) بر آب راه می رفت . پیامبر (ص ) به بیانِ عظمت وجایگاه والای یقین پرداخته وفرمود : اگر یقینش بیش از این می بود ، در هوا نیز راه می رفت .

پس با این سخن ، رسول خدا (ص ) گواهی داد که انبیا را علی رغم عظمت ایشان نزد خدا ، به حسب یقین ونه جز آن درجاتی است متفاوت ، ویقین را هرگز انتهایی نیست .

ومؤ منان نیز در قوّت وضعفِ یقین دگرگون هستند . پس نشانه کسی که یقینش قوی باشد ، آن است که حول وقوّه ای جز برای خدا نداند وبر امر وعبادت خداوند چه در ظاهر وچه در باطن استقامت کند؛ به شکلی که داشتن ونداشتن ، کمی وفراوانی ، مدح وذمّ وعزّت وذلّت ، او را یکسان باشد؛ چرا که او چیز را از یک منشاء وسرچشمه می داند .

از علایم ضعف یقین ، دنبال

اسباب رفتن وآزاد گذاشتن نفس در رسیدن به آن وتبعیت از عادت وگفته های مردم است ، بدون ره یافتن به حقیقت آن ها و[نیز] کوشش در امور دنیا وجمع نمودن وحفظ آن هاست ودر حالی که به زبان اقرار می کند که کسی جز خداوند ، مانع یا باعث روزی وامور دنیوی نتواند باشد وبنده را جز روزی مقدّر تفسیم شده چیز دیگری نیست وجهد وکوشش ، روزی کسی را فزونی ندهد ، ولی او به عمل وقلب خویش ، این حقایق را منکر باشد .

خداوند تعالی فرماید : (با زبان آنچه را که در دل های شان نیست گویند وخداوند بدانچه (در دل ) پنهان می دارند ، آگاه است ) .

خدای تعالی بر بندگانش لطف بنمود که آنان را رخصت فرمود تا به کسب وحرکت در امر زندگانی بپردازند ، به شرط این که از حدود الهی تجاوز نکنند وفرایض وواجبات وسنّت های پیامبرش را در همه فعالیت های شان ترک نگویند واز حقیقت توکل عدول نکنند ودر میدان حرص وطمع سکنا نگزینند؛ چرا که اگر این امور را فراموش کنند وبه خلاف آنچه که مقرّر فرموده بروند ، از هالکان باشند؛ از مردمی که آنان را چیزی جز (نتیجه ) ادعاهای دروغین حاصل نشود .

هر کسی که بدون توکل در پی کسب است ، به جز حرام وشبهه ، چیزی عاید خویش نکند ، ونشانه متوکل آن است که آنچه را که به دست آورد ، در راه دین ایثار کند وخود گرسنه بماند .

آن کسی (از سوی خدا) مجاز به کسب است که به ظاهر کسب کند وبه باطن متوکل

باشد وچنانچه دارایی او بسیار شد ، چونان امانتدار با آن رفتار می کند (حق را به صاحبان آن می رساند وخود را مالک نمی داند) وبود ونبودِ این مال را یکی می داند . اگر امساک کند ، برای رضای خداوند از انفاق آن خودداری می کند ، واگر انفاق کند ، در امتثال امر خداوند عزّ وجلّ انفاق کرده وبخشش وامساک او برای خدای تعالی است .

بیم وامید

الباب الثّامن والثّمانون : (فی الخوف والرّجا)

قال الصّادق علیه السّلام :

الخوف رقیب القلب ، والرّجا شفیع النّفس ، ومن کان باللّه عارفا ، کان من اللّه خائفا والیه راجیا ، وهما جناحا الایمان یطیر بهما العبد المحقّق الی رضوان اللّه ، وعینا عقله یبصر بهما الی وعد اللّه تعالی ووعیده . والخوف طالع عدل اللّه باتّقاء وعیده ، والرّجاء داعی فضل اللّه وهو یحیی القلب ، والخوف یمیت النّفس .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : المؤ من بین خوفین : خوف ما مضی ، وخوف ما بقی .

وبموت النّفس یکون حیاه القلب ، وبحیاه القلب البلوغ الی الاستقامه ، ومن عبداللّه تعالی علی میزان الخوف والرّجاء ، لا یضلّ ویصل الی ماءموله .

وکیف لا یخاف العبد وهو غیر عالم بما یختم صحیفته ، ولا له عمل یتوصّل به استحقاقا ، ولا قدره له علی شی ء ولا مفرّ . وکیف لا یرجو وهو یعرف نفسه بالعجز ، وهو غریق فی بحر آلاء اللّه ونعمائه من حیث لا تحصی ولا تعدّ . فالمحبّ یعبد ربّه علی الرّجاء بمشاهده احواله بعین سهر ، والزّاهد یعبد علی الخوف .

قال اویس لهرم بن حبّان : قد عمل النّاس

علی الرّجاء ، تعال نعمل علی الخوف .

والخوف خوفان :

ثابت ومعارض .

فالثّابت من الخوف یورث الرّجاء ، والمعارض منه یورث خوفا ثابتا .

والرّجاء رجاءان :

عاکف وباد .

فالعاکف منه یورث خوفا ثابتا یقوّی نسبه المحبّه ، والبادی منه یصحّح اصل العجز والتّقصیر والحیاء .

باب هشتاد وهشتم : : (بیم وامید)

امام صادق (ع ) فرمود :

بیم ، نگهبان قلب است وامید ، شفاعت کننده نفس ؛ وآن کسی که به خداوند عارف باشد ، از او خائف است وبدو امیدوار .

بیم وامید ، دو بال ایمانند که بنده حقیقی به واسطه آن ها به سوی رضوان خداوند پر می کشد ودو چشم عقل او هستند که وعد ووعید خدای تعالی را نظاره می کند وانسان بیمناک ، نظر به عدل خدا وامید به فضلش دارد .

امید ، قلب را زنده می کند وبیم ، نفس را می میراند .

رسول خدا (ص ) فرمود : مؤ من [همواره ] میان دو بیم باشد : بیم از گذشته وترس از آینده .

در مرگ نفس ، حیات قلب نهفته ودر حیات قلب ، نیل به استقامت قرار داده شده است . کسی که خدای تعالی را با معیار بیم وامید بندگی کند ، گم راه نشود وبه آرزوی خویش رسد .

چگونه بنده نهراسد ، در حالی که نمی داند فرجام نامه عملش چه خواهد بود . آیا او سعادتمند است یا تیره روز وشقی ؟ وهیچ عملی ندارد که به وسیله آن به پاداشی رسد ، وهیچ قدرتی بر هیچ چیزی ندارد واو را گریزگاهی نیست ؟ !

وچگونه امیدوار نباشد ، در حالی که خود را ناتوان می داند وهمیشه

غرقه اقیانوس رحمت ونعمت های الهی که شماره آن ممکن نباشد بوده است .

(فرقی است میان عاشق بی قرار وعابد که ) شخصِ محبّ ، خدایش را به امید وبا چشمانی بیدار عبادت کند وزاهد ، خدایش را از سر بیم بندگی می کند .

اویس ، هرم بن حیان را گفت : مردمان با رجا عمل کنند ، بیا تا ما بیم (که مقتضای احتیاط است ) او را بندگی کنیم .

بیم ، دو گونه است :

1 بیم پایدار؛

2 بیم متغیر .

بیم پایدار ، امید ، به ارمغان آورد وخوف متغیر که گاهی به امید تبدیل می شود .

امید نیز دو گونه است :

1 امید پایا؛

2 امید گذرا .

امید پایا ، خوف ثابت را موجب شود که محبّت (به خدای تعالی ) را تقویت می کند وامید گذرا ، آرزویی است که دست یافتن بدان ، اظهار عجز وتقصیر به درگاه احدیت است .

رضا

الباب التّاسع والثّمانون : (فی الرّضا)

قال الصّادق علیه السّلام :

صفه الرّضا ان یرضی المحبوب والمکروه ، والرّضا شعاع نور المعرفه ، والرّاضی فان عن جمیع اختیاره ، والرّاضی حقیقه هو المرضیّ عنه ، والرّضا اسم یجتمع فیه معانی العبودیّه [وتفسیر الرّضا سرور القلب ] .

سمعت ابا محمّد الباقر علیه السّلام یقول : تعلّق القلب بالموجود شرک وبالمفقود کفر ، وهما خارجان عن سنّه الرّضا .

واعجب ممّن یدّعی العبودیّه للّه ، کیف ینازعه فی مقدوراته ، حاشا الرّاضین العارفین عن ذلک .

باب هشتاد ونهم : : (رضا)

امام صادق (ع ) فرمود :

صفت رضامندی آن است که از امر خوشایند وامر ناخوشایند رضایت داشته باشد ورضا ، پرتو نور معرفت است ، وشخص

راضی از اختیار به تمام وکمال فانی است ، وراضی حقیقی ، آن است که از او رضایت حاصل شود .

رضا اسمی است که معانی عبودیت در آن گرد آم ده (وتفسیر ومعنای رضا ، شادیِ دل به هر چه که پیش آید) .

از امام محمّد باقر (ع ) شنیدم که فرمود : دل بستن به آنچه موجود است ، شرک باشد وبه مفقود (که بدان دسترسی نباشد) کفر؛ چرا که این دو چیز ، از شیوه (رضامندان و) رضا بیرون است .

در شگفتم از کسی که مدّعی بندگی خداوند است ودر مقدّرات ، به منازعه با خدا بر می خیزد وبه تقدیر حضرت احدیّت رضایت نمی دهد که این خصلت نه در خور راضیان عارف باشد !

بلا

الباب التّسعون : (فی البلاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

البلاء زین للمؤ من وکرامه لمن عقل ، لانّ فی مباشرته والصّبر علیه ، والثّبات عنده ، تصحیح نسبه الایمان .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : نحن معاشر الانبیاء اشدّ النّاس بلاء ، والمؤ منون الامثل فالامثل .

ومن ذاق طعم البلاء تحت سرّ حفظ اللّه له تلذّذ به اکثر من تلذّذه بالنّعمه ، واشتاق الیه اذا فقده ؛ لانّ تحت نیران البلاء والمحنه انوار النّعمه ، وتحت انوار النّعمه نیران البلاء والمحنه ، وقد ینجو من البلاء وقد یهلک من النّعمه کثیر . وما اثنی اللّه علی عبد من عباده من لدن آدم علیه السّلام الی محمّد صلّی اللّه علیه و آله الاّ بعد ابتلائه ووفاء حقّ العبودیّه فیه .

فکرامات اللّه فی الحقیقه نهایات بدایاتها البلاء ، وبدایات نهایاتها البلاء ، ومن خرج من شبکه البلوی ، جعل

سراج المؤ منین ومؤ نس المقرّبین ودلیل القاصدین .

ولا خیر فی عبد شکی من محنه تقدّمها آلاف نعمه واتّبعها آلاف راحه . ومن لا یقضی حقّ الصّبر فی البلاء ، حرم قضاء الشّکر فی النّعماء ، کذلک من لا یؤ دّی حقّ الشّکر فی النّعماء ، یحرم قضاء الصّبر فی البلاء ، ومن حرمهما فهو من المطرودین .

وقال ایّوب علیه السّلام فی دعائه : اللّهمّ قد اتی علیّ سبعون فی الرّخاء حتّی تاءتی علیّ سبعون فی البلاء .

وقال وهب [بن منبّه ] : البلاء للمؤ من کالشّکال للدّابّه ، والعقال للابل .

وقال علیّ علیه السّلام : الصّبر من الایمان کالرّاءس من الجسد ، وراءس الصّبر البلاء ، وما یعقلها الاّ العالمون .

باب نودم : : (بلا)

امام صادق (ع ) فرمود :

بلا ، زیور مؤ من وکرامت الهی است برای کسی که تعقل کند (بیندیشد) ، زیرا صبوری وثباتِ قدم در هنگام رسیدن بلا ، ایمان را درست کند وکمال بخشد .

پیامبر (ص ) فرمود : ما پیامبران ، بیش از همه مردم ، گرفتار بلا می شویم ومؤ منان بر حسب مرتبت وکمال بلا بینند وآن که قربش به خدا بیشتر باشد ، بلای او افزون تر است .

هر بنده ای که طعم بلا را چشید وآن را درک نمود (ودانست که از سوی کیست ) وصبر پیشه کرد ، از آن ، بیش تر از نعمت ، لذّت می برد وچون آن را از دست بدهد ، بدان مشتاق می گردد؛ چرا که در پسِ بلا ومحنت ، انوار نعمت ، پرتوافکن است وزیر انوار نعمت ، بلا ومحنت نهفته است (هر کس قرب

خدا خواهد ، بلا را تحمل می کند) .

بسیارند کسانی که از بلا جان سالم به در می برند وبه وسیله نعمت به هلاکت می افتند .

خداوند بنده ای را ، از آدم (ع ) تا محمّد (ص ) مدح نفرمود ، مگر آن که او را به بلا ومصیبت آزمود واو را در بندگی حق ، پایدار دید .

وکرامت خداوند (در قیامت ) از آن کسانی است که به بلا گرفتار آمده (وبه اراده او تن در داده )اند وعزّت (دنیوی که رضایت خداوند در آن نباشد) بلای آخرت را در پی دارد . وهر کس که از بوته بلا (آزمون ) سربلند بیرون برآید ، او را چراغ روشنایی بخش مؤ منان ، مونس مقربان وراهنمای روندگان قرار دهند واو هادیِ مردم به سوی مقاصد (خیر والهی ) باشد .

هر بنده ای در محنتی که هزاران نعمت بر آن مقدم بوده وهزاران آسایش در پی دارد شکایت نماید ، حقِ صبر در بلا را ادا نکرده وشکرِ نعمت را ضایع کند ، خیری نباشد . همچنین کسی که حق شکر را در نعمت ادا نکند ، از پای بندیِ به صبرِ در بلا محروم شود وکسی که از این مواهب محروم شود ، در زمره طرد شدگان باشد .

وایوب (ع ) در دعای خویش می گفت : بار خدایا ! هفتاد سال آسایش وفراخی بر من گذشت [در انتظارم ] تا هفتاد سال همراه بلا فرا رسد .

وهب بن منبّه گفت : بلا برای مؤ من ، چون بستن ومهار کردن چهار پا وبستن زانوی شتر است .

(مراد آن است که مؤ من

را از گرفتار شدن در دام هوای خود باز می دارد) .

حضرت علی (ع ) فرمود : صبر برای ایمان ، چون سر است برای بدن ، وسرِ صبر ، بلاست وجز عالمان نتوانند آن را تعقل ودرک کنند .

صبر

الباب الحادی والتّسعون : (فی الصّبر)

قال الصّادق علیه السّلام :

الصّبر یظهر ما فی بواطن العباد من النّور والصّفاء ، والجزع یظهر ما فی بواطنهم من الظّلمه والوحشه . والصّبر یدّعیه کلّ احد ، وما یثبت عنده الاّ المخبتون ، والجزع ینکره کلّ احد وهو ابین علی المنافقین ، لانّ نزول المحنه والمصیبه مخبر عن الصّادق والکاذب .

وتفسیر الصّبر ما یستمرّ مذاقه ، وما کان عن اضطراب لایسمّی صبرا .

وتفسیر الجزع اضطراب القلب وتحزّن الشّخص وتغییر اللّون وتغییر الحال ، وکلّ نازله خلت اوائلها من الاخبات والانابه والتّضرّع الی اللّه فصاحبها جزوع غیر صابر .

والصّبر ما اوّله مرّ وآخره حلو لقوم ، ولقوم اوّله وآخره حلو ، فمن دخله من اواخره فقد دخل ، ومن دخله من اوائله فقد خرج ، ومن عرف قدر الصّبر لا یصبر عمّا منه الصّبر .

قال اللّه تعالی فی قصّه موسی بن عمران والخضر علیهما السّلام : (وکیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا) . (81)

فمن صبر کرها ولم یشک الی الخلق ، اولم یجزع بهتک ستره فهو من العامّ ونصیبه ما قال اللّه عزّ وجلّ : (وبشّر الصّابرین )(82) ای بالجنّه والمغفره .

ومن استقبل البلاء بالرّحب وصبر علی سکینه ووقار فهو من الخاصّ ، ونصیبه ما قال تعالی : (انّ اللّه مع الصّابرین ) . (83)

باب نود ویکم : : (صبر)

امام صادق (ع ) فرمود :

صبر ، نور وصفای

باطن ، وجزع (بی تابی در سختی ها) ظلمت ووحشت باطن بندگان را برملا می سازد .

همه مدعی صبوری اند ، ولی جز آنان که به خدا اطمینان دارند ، بر صبر استوار نباشند وجزع را منکرند .

جزع ، در منافق آشکارتر است ، زیرا نزول محنت ومصیبت ، خبر از صدق وکذبِ ادّعای شخص می دهد .

تفسیر صبر ، تلخی مدام ، همراه با آرامش باشد وآنچه همراه اضطراب وناآرامی است ، نشاید که صبر نامید .

وتفسیر جزع ، اضطراب قلب است واندوه شخص وتغییر رنگ وحال است ، که این نشانه صابران نیست .

هر بلایی که آغازش همراه با اطمینان به خدا وتضرّع به درگاه او نباشد ، صاحب آن ، جزوع باشد وغیر صابر .

وصبر آن است که برای بعضی آغازش تلخ است وپایانش شیرین وبرای بعضی دیگر ، آغاز وپایانش شیرین است . پس کسی که از اواخرش آن را وارد شود ، به راستی که در زمره صابران داخل شده وکسی که از آغاز آن داخل شود در آغاز ، تلخ کام وسپس شیرینی صبر را بچشد . وکسی که قدر صبر بداند ، از دوری آنچه بر او وارد شده (بلا ومحنت ) ، صبر نتواند بکند .

خداوند تعالی در قصّه موسی بن عمران وخضر علیهما السّلام فرماید : (چگونه توانی بر آنچه که از رموزش آگاه نیستی ، صبر کنی ؟ )

پس کسی که بر امر ناخوشی صبر کند وبه خلق شکایت نبرد وبی تابی نکند ، در مرتبه عموم باشد ، نه در رتبه خواصِّ از صابران ؛ وبهره او همان است که خداوند عزّ وجلّ فرمود

: (وصابران را بشارت ده )؛ یعنی به بهشت ومغفرت .

وآن کسی که باآغوش باز به استقبال بلا رود وسکون ووقار خویش را حفظ کند ، از خاصّان می باشد ونصیبش همان است که خدای تعالی فرمود : (خداوند ، با صابران (همنشین ) است ) .

حزن واندوه

الباب الثّانی والتّسعون : (فی الحزن )

قال الصّادق علیه السّلام :

الحزن من شعار العارفین لکثره واردات الغیب علی سرائرهم ، وطول مباهاتهم تحت ستر الکبریاء ، والمحزون ظاهره قبض ، وباطنه بسط ، یعیش مع الخلق عیش المرضی ومع اللّه عیش القربی . والمحزون غیر المتفکّر ، لانّ المتفکّر متکلّف ، والمحزون مطبوع ، والحزن یبدو من الباطن ، والتّفکّر یبدو من رؤ یه المحدثات ، وبینهما فرق .

قال اللّه تعالی فی قصّه یعقوب علیه السّلام : (انّما اشکو بثّی وحزنی الی اللّه واعلم من اللّه ما لا تعلمون ) . (84)

قیل لربیع بن خثیم : مالک محزون ؟ قال : لانّی مطلوب .

ویمین الحزن الانکسار ، وشماله الصّمت . والحزن یختصّ به العارفون للّه ، والتّفکّر یشترک فیه الخاصّ والعامّ ، ولو حجب الحزن عن قلوب العارفین ساعه لا ستغاثوا ، ولو وضع فی قلوب غیرهم لاستنکروه . فالحزن اوّل ثانیه الامن والبشاره ، والتّفکّر ثان اوّله تصحیح الایمان باللّه ، وثالثه الافتقار الی اللّه تعالی بطلب النّجاه . والحزین متفکّر والمتفکّر معتبر ، ولکلّ واحد منهما حال وعلم وطریق وحلم ومشرب .

باب نود ودوم : : (حزن واندوه )

امام صادق (ع ) فرمود :

اندوه از جمله شعارهای عارفان است ، چرا که عارف ، به اسرار خلقت وعظمت خالق پی برده وپیوسته از خداوند ترسان است

وقدرت او را بر خود حاکم می بیند .

محزون ، ظاهرش گرفته وغمین وباطنش گشاده وشاد است . در معاشرت با خلق ، بی میل است وبا خداوند انس ونزدیکی دارد .

محزون ، غیر از متفکر است ، زیرا متفکر ، در تکلّف وسختی می باشد ومحزون در خوشی وراحتی . وحزن از باطن برخیزد وبر ظاهر اثر کند ، وتفکر از دیدن رخدادها به درون رسد ومیان این دو فرق است .

خداوند متعالی در داستان یعقوب فرماید : (من غم واندوهم را تنها به خدا گویم واز خدا چیزهایی می دانم که شما ندانید) .

ربیع بن خُثَیم را گفتند : تو را چه شده که پیوسته محزونی ؟ گفت : از آن روست که باز خواست کننده ای مرا می خواهد .

بدان که سمتِ راست حزن ، شکستگی دل وسمت چپ آن ، سکوت است . حزن ، ویژه کسانی است که به خداوند ، عارف اند ، ولی تفکر هم در خاص وهم در عام مشترک است . اگر لحظه ای قلب عارفان از اندوه تهی شود ، دست به استغاثه بلند کنند واگر در قلب غیر آنان که به خدا چندان اعتقادی ندارند وارد شود بی تابی کنند وآن را نپسندند . پس حزن اوّلی است که دوم آن امن است . وبشارت به بهشت وتفکر ، دومی است که اوّلش استحکام ایمان به خداوند است وسومِ آن ، اظهار نیاز به حضرت اوست برای طلب نجات ورستگاری .

فرد محزون متفکر است ومتفکر ، عبرت آموز؛ وهر کدام را حالی وعلمی وطریقی وحلمی ومشربی است (که دیگران را نباشد وهر یک از

این صفات با یکدیگر تفاوت دارد) .

شرم وحیا

الباب الثّالث والتّسعون : (فی الحیاء)

قال الصّادق علیه السّلام :

الحیاء نور جوهره صدر الایمان وتفسیره التّثبّت عند کلّ شی ء ینکره التّوحید والمعرفه . قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : الحیاء من الایمان ، فقیل : الحیاء بالایمان ، والایمان بالحیاء .

وصاحب الحیاء خیر کلّه ، ومن حرم الحیاء فهو شرّ کلّه ، وان تعبّد وتورّع . وانّ خطوه تتخطّا [ه ] فی ساحات هیبه اللّه بالحیاء منه الیه خیر له من عباده سبعین سنه . والوقاحه صدر النّفاق والشّقاق والکفر .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : اذا لم تستح فاعمل ما شئت ایّ اذا فارقت الحیاء فکلّ ما عملت من خیر وشرّ فانت به معاقب .

وقوّه الحیاء من الحزن والخوف ، والحیاء مسکن الخشیه ، والحیاء اوّله الهیبه . وصاحب الحیاء مشتغل بشاءنه ، معتزل من النّاس ، مزدجر عمّاهم فیه ولو ترکوا صاحب الحیاء ما جالس احدا .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : اذا اراد اللّه بعبد خیرا الهاه عن محاسنه ، وجعل مساویه بین عینیه ، وکرّهه مجالسه المعرضین عن ذکر اللّه .

والحیاء خمسه انواع : حیاء ذنب ، وحیاء تقصیر ، وحیاء کرامه ، وحیاء حبّ ، وحیاء هیبه . ولکلّ واحد من ذلک اهل ، ولاهله مرتبه علی حدّه .

باب نود وسوم : : (شرم وحیا)

امام صادق (ع ) فرمود :

آزرم ، فروغی است که جوهره اش اساس ایمان است وتفسیرش پرهیز از هر چه که توحید ومعرفتِ خدا ، انکارش کند (وآن را نپسندد) .

پیامبر (ص ) فرمود : حیا از ایمان است ، پس حیا به واسطه

ایمان قبول شود ، وقوام ایمان ، به حیا باشد . صاحب حیا ، همه اش خیر وآن کسی که از حیا محروم است اگر چه متعبّد ومتورّع باشد همه اش شرّ است . وگامی که انسان با حیا در ساحت هیبت خدا برمی دارد ، از عبادت هفتاد سال برایش بهتر است ، وبی شرمی ، اساس نفاق وتفرقه وکفر است .

رسول خدا (ص ) فرمود : چون حیا را که مرز خوبی وبدی است به کنار نهادی ، هر چه بخواهی بکن (چه خیر وچه شرّ ، که از بندگیِ حق خارج شده ای وبه کیفر خواهی رسید) . وقوّت حیا ، از حزن وخوف است وحیا ، مسکن ترس از خداست .

آغاز حیا ترس از خداست وصاحب حیا به کار خویش مشغول است واز مردم به دور ، واز آنچه که بدان مشغولند ، به کنار . وچنانچه صاحب حیا را به خود واگذارند ، با هیچ کس مجالست نکند .

رسول خدا (ص ) فرمود : چون خدای برای بنده ای خیر خواهد ، او را از نیکی هایش غافل کند وبه زشتی هایش بینا؛ ومجالست با غافلان ذکر خدا را بر او ناخوش کند .

وشرم بر پنج نوع باشد : 1) شرم از ارتکاب گناه ؛ 2) شرم از تقصیر در بندگی ؛ 3) شرم از بزرگی وعظمت خدا؛ 4) شرم از محبّت خدا ، که دل او را فرا گرفته است واو را از ارتکاب معاصی باز می دارد؛ 5) وشرم از هیبت وسلطه الهی .

هر یک از موارد یاد شده را اهلی است که هر کدام ، مرتبه خاصّ

خود را دارد .

دعوی وادّعا

الباب الرّابع والتّسعون : (فی الدّعوی )

قال الصّادق علیه السّلام :

الدّعوی بالحقیقه للانبیاء والائمّه والصّدّیقین ، وامّا المدّعی بغیر واجب ، فهو کابلیس اللّعین ادّعی النّسک ، وهو علی الحقیقه منازع لربّه مخالف لامره .

فمن ادّعی اظهر الکذب ، والکاذب لا یکون امینا . ومن ادّعی فیما لا یحلّ علیه فتح علی ابواب البلوی ، والمدّعی یطالب بالبیّنه لا محاله ، وهو مفلس فیفتضح . والصّادق لا یقال له (لم ؟ ) .

قال علیّ علیه السّلام : الصّادق لا یراه احد الاّ هابه .

باب نود وچهارم : : (دعوی وادّعا)

امام صادق (ع ) فرمود :

ادّعای به حقیقت ، مختصّ پیامبران وامام وصدّیقان است وآن کسی که ادّعای غیر حقیقی وباطل نماید ،

همچون ابلیس لعین باشد که مدّعی عبادت شد ودر حقیقت با پروردگار به منازعه برخاست ومخالف امر او کرد .

پس هر کس (به ناحق ) مدّعی شود ، دروغ گوییِ خویش را ظاهر ساخته ، وکسی که دروغ گوید ، امین نباشد .

وکسی که ادّعایی کند که بر او روا نیست (وفراتر از شاءن اوست ) درهای بلا بر او باز شود ، ولی مدّعی دروغ گو ناگزیر از آن است که بیّنه وگواهی (دالّ بر صداقت خود) آورد ، ولی او بی مایه است وگواهی ندارد ، پس در نتیجه رسوا گردد .

وآن کس که به واقع (در ادّعایش ) صادق است ، بدو نگویند : برای چه ؟ (کسی از او پرسش نمی کند ، بلکه چون صادق است سخنش در دل می نشیند) .

حضرت علی (ع ) فرمود : صادق را کس نبیند ، جز آن که

هیبتش او را گیرد .

معرفت

الباب الخامس والتّسعون : (فی المعرفه )

قال الصّادق علیه السّلام :

العارف شخصه مع الخلق وقلبه مع اللّه ، لو سهی قلبه عن اللّه طرفه عین لمات شوقا الیه .

والعارف امین ودائع اللّه ، وکنز اسراره ، ومعدن انواره ، ودلیل رحمته علی خلقه ، ومطیّه علومه ، ومیزان فضله وعدله .

وقد غنی عن الخلق والمراد والدّنیا ، فلا مؤ نس له سوی اللّه ولا نطق ولا اشاره ولا نفس الاّ باللّه ، وللّه ومن اللّه ومع اللّه ، فهو فی ریاض قدسه متردّد ، ومن لطائف فضله الیه متزوّد .

والمعرفه اصل وفرعه الایمان .

باب نود وپنجم : : (معرفت )

امام صادق (ع ) فرمود :

کالبد عارف ، با خلق است وقلبش با خدا . اگر قلبش چشم بر هم زدنی از خدا غافل شود ، از شوق (جبران غفلت با دیدار حق ) بمیرد .

عارف ، امین ودیعه های خداوند است وگنجینه اسرار ومعدن انوار وراهنمای خلق به سوی رحمت حق وحاصل علوم ومیزان فضل وعدل اوست .

از خلق وآرزوی دنیا بی نیاز است ، مونسی جز خداوند ندارد ونطقی ، اشاره ای ونَفَسی جز با خدا وبرای خدا واز خدا ندارد . پس او در باغِ قدسِ خداوند در رفت وآمد است واز فضل لطیف خداوند متعال بهره می گیرد .

معرفت ، ریشه است وایمان ، شاخه های آن .

محبّت خداوند

الباب السّادس والتّسعون : (فی الحبّ فی اللّه )

قال الصّادق علیه السّلام :

حبّ اللّه اذا اضاء علی سرّ عبد اخلاه عن کلّ شاغل وکلّ ذکر سوی اللّه ، وکلّ ذکر سوی اللّه تعالی ظلمه . والمحبّ اخلص النّاس سرّا للّه ، واصدقهم قولا ،

واوفاهم عهدا ، وازکاهم عملا ، واصفاهم ذکرا ، واعبدهم نفسا . تتباهی الملائکه عند مناجاته وتفتخر برؤ یته ، وبه یعمر اللّه تعالی بلاده ، وبکرامته یکرم عباده . یعطیهم اذا ساءلوه بحقّه ، ویدفع عنهم البلایا برحمته ، فلو علم الخلق ما محلّه عنداللّه ، ومنزلته لدیه ما تقرّبوا الی اللّه الاّ بتراب قدیمه .

وقال امیرالمؤ منین علیه السّلام : حبّ اللّه نار لا یمرّ علی شی ء الاّ احترق ، ونور اللّه لا یطلع علی شی ء الاّ اضاء ، وسماء اللّه ما ظهر من تحته شی ء الاّ اعطاه الفیض ، وریح اللّه ما تهبّ فی شی ء الاّ حرّکته ، وماء اللّه یحیی به کلّ شی ء ، وارض اللّه ینبت منها کلّ شی ء ، فمن حبّه اللّه اعطاه کلّ شی ء من الملک والمال .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : اذا احبّ اللّه عبدا من امّتی قذف فی قلوب اصفیائه وارواح ملائکته وسکّان عرشه محبّته لیحبّوه فذلک المحبّ حقّا ، فطوبی له وله شفاعه عنداللّه یوم القیامه .

باب نود وششم : : (محبّت خداوند)

امام صادق (ع ) فرمود :

چون عشق خداوند بر باطن بنده اش بتابد ، از هر امری که او را مشغول دارد ، وهر یاد کردی غیر از یاد خدا باشد تهی کند؛ چرا که هر یادی غیر از یاد خداوند ، تاریکی است .

محبّ کسی است که دل را تماما برای خدا خالص کند وصادق ترین مردم در گفتار ووفادارترین آنان در عهد خویشتن ، وپاک ترین آنان در عمل ، وبا صفاترین آنان در ذکر خدای است ودر عبادت حق ، خویش

را بیش تر به زحمت اندازد . ملایک به مناجاتش مباهات کنند وبه دیدارش افتخار . خداوند به برکت وجود او ، سرزمین ها را آباد می کند وبه گرامی داشت او ، بندگان را گرامی می دارد وچون مردم او را واسطه قرار دهند وخدا را به حرمت او بخوانند ، به مراد برسند وخداوند از آنان دفع بلا کند .

چنانچه مردم می دانستند که او را نزد خدا چه مقام ومنزلتی است ، به خداوند تقرّب نمی جستند ، مگر به وسیله خاک پای او .

امیر مؤ منان علی (ع ) فرمود : عشق خدا ، آتشی است که بر هیچ چیز نگذرد ، مگر آن را بسوزاند ونور خدا بر هیچ چیز نتابد جز آن که نورانی اش کند . وآسمان خداوند ابرش بر چیزی سایه نیفکند ، مگر آن که آن را بپوشاند ونسیم خداوند بر چیزی نوزد ، مگر آن که سبب حرکت ورشد آن شود . باران خدا ، مایه حیات وزمین خدا محل رویش هر چیز است . پس هر که خدا را دوست بدارد ، او را همه چیز از مُلک ومال دهد .

پیامبر (ص ) فرمود : چون خدا ، بنده ای از امتم را دوست بدارد ، محبتش را در قلب برگزیدگان وروح فرشتگان وساکنان عرش خویش بیندازد تا او را دوست بدارند . پس این است محبّ حقیقی وراستین ، خوشا به حالش ! واو را در قیامت نزد خداوند ، حقّ شفاعت است .

محبّت وعشق به خدا

الباب السّابع والتّسعون : (فی المحبّ فی اللّه )

قال الصّادق علیه السّلام :

المحبّ فی اللّه محبّ اللّه ، والمحبوب

فی اللّه حبیب اللّه ، لانّهما لا یتحابّان الاّ فی اللّه ، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : المرء مع من احبّ .

فمن احبّ عبدا فی اللّه ، فانّما احبّ اللّه تعالی ، ولا یحبّ عبداللّه تعالی الاّ احبّه اللّه .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : افضل النّاس بعد النّبیّین فی الدّنیا والاخره المحبّون للّه ، المتحابون فیه . وکلّ حبّ معلول یورث بعدا فیه عداوه الاّ هذین وهما من عین واحده یزیدان ابدا ولا ینقصان .

قال اللّه تعالی : (الاخلاّ ء یومئذ بعضهم لبعض عدّو الاّ المتّقین ) . (85)

لانّ اصل الحبّ التّبرّی عن سوی المحبوب .

وقال امیرالمؤ منین علیه السّلام : انّ اطیب شی ء فی الجنّه والذّه حبّ اللّه ، والحبّ فی اللّه ، والحمدللّه .

قال اللّه تعالی : (وآخر دعویهم ان الحمداللّه ربّ العالمین ) . (86)

وذلک انّهم اذا عاینوا ما فی الجنّه من النّعیم ، هاجت المحبّه فی قلوبهم فینادون عند ذلک : والحمدللّه ربّ العالمین .

باب نود وهفتم : : (محبّت وعشق به خدا)

امام صادق (ع ) فرمود :

آن کسی که برای خدا (کسی را) دوست بدارد ، خدا را دوست می دارد وآن کسی که برای خدا دوست بدارد ، خدا او را دوست می دارد ، زیرا حبّ آنان جز برای (خشنودی ) خدا نباشد .

رسول خدا (ص ) فرمود : مرد ، با همان است که دوست می دارد .

پس کسی که بنده ای را برای خدا دوست بدارد ، به واقع خداوند را دوست می دارد وخدای تعالی کسی را دوست ندارد ، مگر آن که او خدا را دوست بدارد

.

پیامبر اکرم (ص ) فرمود : برترین مردم در دنیا وآخرت نزد خداوند ، پس از پیامبران آنانند که یکدیگر را برای خداوند دوست بدارند . وهر عشقی که برای خدا نباشد ، ناقص است وموجب دوری از خدا می شود واز شائبه دشمنی وکینه توزی دور نیست ؛ جز این دو عشق که هر دو از چشمه ای واحدند که همواره در حال فزونی باشد ونقصانی بر آن راه نیابد .

خدای تعالی می فرماید : (دوستان در آن روز (روز قیامت ) با یکدیگر دشمن اند ، جز خداترسان ) .

اصل عشق آن است که از سوای محبوب (خدا) بیزار ودور باشد .

حضرت علی (ع ) فرموده است : خوش ترین ولذیذترین چیز در بهشت ، عشق خدا وعشق برای خدا وستایش خداست .

خدای تعالی فرماید : (وآخرین سخنانشان این است که : حمد ، مخصوص پروردگار عالمیان است ) .

این بدان سبب است که چون آنچه را در بهشت است به عیان بینند ، عشق در قلبشان زبانه می کشد ودر این هنگام ندا سر دهند : وحمد مخصوص پروردگار عالمیان است .

شوق

الباب الثّامن والتّسعون : : (فی الشّوق )

قال الصّادق علیه السّلام :

المشتاق لا یشتهی طعاما ، ولا یلتذّ شرابا ، ولا یستطیب رقادا ، ولا یاءنس حمیما ، ولا یاءوی دارا ، ولا یسکن عمرانا ، ولا یلبس لیّنا ، ولا یقرّ قرارا ، ویعبد اللّه لیلا ونهارا راجیا بان یصل الی ما یشتاق الیه ویناجیه بلسان الشّوق معبّرا عمّا فی سریرته ، کما اخبر اللّه تعالی عن موسی علیه السّلام فی میعاد ربّه : (وعجلت الیک ربّ لترضی )

. (87)

وفسّر النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله عن حاله : انّه ما اکل ولا شرب ولا نام ولا اشتهی شیئا من ذلک فی ذهابه ومجیئه اربعین یوما ، شوقا الی ربّه .

فاذا دخلت میدان الشّوق فکبّر علی نفسک ومرادک من الدّنیا ، وودّع جمیع الماءلوفات واجزم عن سوی معشوقک ، ولبّ بین حیاتک وموتک : (لبّیک اللّهمّ لبّیک ) عظّم اللّه اجرک .

ومثل المشتاق مثل الغریق ، لیس له همّه الاّ خلاصه ، وقد نسی کلّ شی ء دونه .

باب نود وهشتم : : (شوق )

امام صادق (ع ) فرمود :

مشتاق (دیدار وراز ونیاز با خدا) نه میلی به طعامی دارد ، نه از نوشیدنی ها لذت می برد ، از خواب لذت نمی برد ، با دوستان انس نمی گیرد ، به آبادی پناه نمی برد ، لباس نرم ولطیف نمی پوشد وهرگز آرام نمی گیرد . خدای تعالی را شب وروز عبادت می کند بدان امید که به آنچه که شوقش در دل دارد برسد وبه زبان شوق راز درون خود را با او در میان می نهد .

چنان که خدای تعالی خبر می دهد از حضرت موسی (ع ) که در میعاد با پروردگارش گفت : (ومن به سوی تو شتاب کردم ، تا از من خشنود شوی ) .

پیامبر خدا (ص ) حال حضرت موی (ع ) را چنین تفسیر فرمود : او به جهت شوقش به پروردگار (به سوی میعاد) در حرکت بود ودر مدت چهل روز ، نه چیزی بخورد ونه چیزی بنوشید ونه بخوابید ونه به چیزی تمایل داشت .

پس چون به میدان شوق وارد شدی ، بر

نفس خویش وخواسته های دنیایی خود تکبیر گوی وهر چه بدان الفت یافته ای ترک کن واز غیر معشوقت درگذر وجایی میان مرگ وزندگی (که خود را از مردگان بر شماری ) رحلِ اقامت افکن و (لبّیک اللّهمّ لبّیک ) بگو . خدا بر اجرت بیفزاید .

مشتاق ، چون غریق است که او را همّتی جز خلاصی ورهایی از خطر نباشد . او همه چیز را سوای آنچه که بدان شوق دارد وآن نجات باشد ، به فراموشی سپرده است .

حکمت

الباب التّاسع والتّسعون : (فی الحکمه )

قال الصّادق علیه السّلام :

الحکمه ضیاء المعرفه ، ومیزان التّقوی ، وثمره الصّدق . ولو قلت : ما انعم اللّه علی عبد بنعمه اعظم وانعم واجزل وارفع وابهی من الحکمه للقلب ، لقلت صادقا .

قال اللّه تعالی : (یؤ تی الحکمه من یشاء ومن یؤ ت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا وما یذّکّر الاّ اولوا الالباب ) . (88)

ای لا یعلم ما اودعت وهیّاءت فی الحکمه الاّ من استخلصته لنفسی وخصصته بها .

والحکمه هی النّجاه ، وصفه الحکمه الثّبات عند اوائل الامور والوقوف عند عواقبها ، وهو هادی خلق اللّه الی اللّه تعالی .

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله : لان یهدی اللّه علی یدیک عبدا من عباده خیر لک مما طلعت علیه الشّمس من مشارقها الی مغاربها .

باب نود ونهم : : (حکمت )

امام صادق (ع ) فرمود :

حکمت ، نور معرفت است ومیزان ومعیار تقوا وثمره صدق وراستی .

اگر بگویم : خدا هیچ بنده ای را نعمتی بزرگ تر وبهتر وبیش تر ووالاتر وارزشمندتر از حکمت عطا نفرمود ، به راست سخن گفته ام .

خدای

تعالی فرماید :

([خداوند] حکمت را به هر که خواهد ، دهد وبه هر کس که حکمت داده شود ، خیر فراوانی بدو رسد وجز خردمندان متذکر نشوند) .

یعنی کسی به آنچه در حکمت به ودیعت نهاده وآماده کرده ام راه نبَرد ، جز آن کس که او را برای خویش برگزیده وحکمت را به او ارزانی داشته ام .

حکمت ، انسان را نجات می دهد وحکمت ، تاءمّل در آغاز واندیشه در انجام هر کار وهدایت گر خلق به سوی خداست .

رسول خدا (ص ) خطاب به علی (ع ) فرمود :

چنانچه خداوند به دست تو بنده ای را به هدایت کند ، برای تو از آنچه که خورشید بر آن می تابد ، بهتر است .

حقیقت عبودیّت

الباب المائه ، (فی حقیقه العبودیّه )

قال الصّادق علیه السّلام :

العبودیّه جوهره کنهها الرّبوبیّه ، فما فقد من العبودیّه وجد فی الرّبوبیّه ، وما خفی عن الرّبوبیّه اصیب فی العبودیّه .

قال اللّه تعالی : (سنریهم آیاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتّی یتبیّن لهم انّه الحقّ او لم یکف بربّک انّه علی کلّ شی ء شهید) . (89)

ای موجود فی غیبتک وفی حضرتک .

وتفسیر العبودیّه بذل الکلّ ، وسبب ذلک منع النّفس عمّا تهوی ، وحملها علی ما تکره ، ومفتاح ذلک ترک الرّاحه وحبّ العزله ، وطریقه الافتقار الی اللّه تعالی .

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه وآله : اعبد اللّه کانّک تراه ، فان لم تکن تراه فانّه یراک .

وحروف العبد ثلاثه : (ع ) و (ب ) و (د) .

فالعین علمه باللّه ؛

والباء بونه عمّن سواه ؛

والدّال دنوّه من اللّه تعالی بلا کیف ولاحجاب .

قال الصّادق علیه

السّلام اءیض ! :

O اصول المعاملات تقع علی اربعه اوجه :

معامله اللّه ، ومعامله النّفس ، ومعامله الخلق ، ومعامله الدّنیا ، وکلّ وجه منها منقسم علی سبعه ارکان .

O امّا اصول معامله اللّه تعالی فسبعه اشیاء :

اداء حقّه ، وحفظ حدّه ، وشکر عطائه ، والرّضا بقضائه ، والصّبر علی بلائه ، وتعظیم حرمته ، والشّوق الیه .

O واصول معامله النّفس سبعه :

الخوف ، والجهد ، وحمل الاذی ، والرّیاضه ، وطلب الصّدق والاخلاص ، واخراجها من محبوبها ، وربطها فی الفقه .

O واصول معامله الخلق سبعه :

الحلم ، والعفو ، والتّواضع ، والسّخاء ، والشّفقه ، والنّصح ، والعدل والانصاف .

O واصول معامله الدّنیا سبعه :

الرّضا بالدّون ، والایثار بالموجود ، وترک طلب المفقود ، وبغض الکثره ، واختیار الزّهد ، ومعرفه آفاتها ، ورفض شهواتها مع رفض الرّیاسه .

فاذا حصلت هذه الخصال بحقّها فی نفس ، فهو من خاصّه اللّه وعباده المقرّبین واولیائه حقّا .

باب صدم : : (حقیقت عبودیّت )

امام صادق (ع ) فرمود :

ربوبیّت ، کُنِه عبودیّت است ، پس آنچه که در عبودیّت یافت نشود ، در ربوبیّت یافت شود وآنچه را که از ربوبیّت نشناسی ، در عبودیّت به دست آید .

خداوند تعالی می فرماید :

(به زودی نشانه هامان در آفاق وانفسشان را بدانان بنمایانیم تا بر آنان آشکار شود که او حق است ، وآیا خدایت را کفایت نکند که بر هر چیزی گواه است )؛ یعنی او در همه جا حاضر است وچیزی از او پنهان نماند .

وتفسیر عبودیت ، گذشتن از چیزهایی است که موجب می شود که نفس از خواست وهوایش منع شود وبر

آنچه که خوش ندارد مجبور گردد .

وکلید آن ، ترک آسایش ومیل به گوشه گیری وعزلت است وراهی است برای اظهار نیاز به درگاه خدای متعال .

رسول خدا (ص ) فرموده است :

خداوند را به گونه ای بندگی کن که گویی او را می بینی واگر او را نمی بینی ، او تو را می بیند .

کلمه (عبد) از سه حرف فراهم آمده که هر یک را مفهومی است :

(ع ) و(ب ) و(د) .

1 (عین ) علم (شناخت ) او نسبت به خدا؛

2 (باء) بون (دوری ) او از غیر خدا؛

3 (دال ) دنّو (نزدیک شدن ) او به خداوند ، بدون هیچ مانعی .

همچنین امام صادق (ع ) فرمود :

O معاملات را اصولی است چهارگانه :

1 معامله با خدا؛

2 معامله با نفس ؛

3 معامله با خلق ؛

4 معامله با دنیا؛

O اما اصول معامله با خدای تعالی ، هفت چیز است :

1 ادای حقّ خدا؛

2 رعایت حدود او؛

3 شکر بر عطای او؛

4 رضا به قضای او؛

5 صبر بر بلای او؛

6 بزرگ داشتن حرمت او؛

7 شتافتن به دیدار او .

O واصول معامله با نفس هفت است :

1 ترس از فریب نفس ؛

2 کوشش در راه جهاد با نفس ؛

3 تحمل آزاری که از مردم به انسان رسد؛

4 ریاضت (در راه بندگی )؛

5 صداقت واخلاص در کارها ودوری از کژی ؛

6 دور ساختن نفس از آنچه دوست دارد؛

7 در تحصیل دانش ، آن را به تحمل سختی واداشتن .

O واصول معامله با خلق ، بر هفت است :

1 بردباری در ناملایمات ؛

2 گذشت ؛

3 فروتنی ؛

4 بخشش ؛

5 خیرخواهی ؛

6 عدالت وانصاف .

O واصول معامله با

دنیا هفت چیز است :

1 رضامندی به اندک ؛

2 ایثار به آنچه موجود است ؛

3 نخواستن آنچه در دسترس نباشد؛

4 بیزاری از افزون طلبی ؛

5 زهدطلبی ؛

6 شناخت آفات دنیا؛

7 ترک شهوات وریاست .

پس ، چون این صفات در کسی جمع شود ، محققا صاحبش از خاصّان خدا وبندگان مقرّب واولیای راستین وی شود .

پی نوشتها

1- سوره زمر، آیه 17.

2- سوره فاطر، آیه 28.

3- سوره شعراء، آیه 89.

4- سوره انعام ، آیه 179.

5- سوره سباء، آیه 13.

6- سوره بقره ، آیه 222.

7- سوره فرقان ، آیه 48.

8- سوره انبیاء، آیه 30.

9- سوره نمل ، آیه 62.

10- سوره یونس ، آیه 30.

11- سوره نحل ، آیه 98.

12- سوره فصلت ، آیه 42.

13- سوره احزاب ، آیه 33.

14- سوره قصص ، آیه 68.

15- سوره اسراء، آیه 11.

16- سوره آل عمران ، آیه 97.

17- سوره نساء، آیه 97.

18- سوره زخرف ، آیه 32.

19- سوره روم ، آیه 40.

20- سوره حشر، آیه 2.

21- سوره حج ، آیه 46.

22- سوره ص ، آیه 86.

23- سوره حج ، آیه 11.

24- سوره بقره ، آیه 8 10.

25- سوره فاطر، آیه 6.

26- سوره نحل ، آیه 99.

27- سوره نور، آیه 30.

28- سوره اسراء، آیه 37.

29- سوره نور، آیه 24.

30- سوره اسراء، آیه 13.

31- سوره اسراء، آیه 36.

32- سوره بقره ، آیه 83.

33- سوره رعد، آیه 43.

34- سوره نجم ، آیه 29.

35- سوره فرقان ، آیه 3.

36- سوره حجرات ، آیه 12.

37- سوره بقره ، آیه 9.

38- سوره بقره ، آیه 175.

39- سوره عنکبوت ، آیه 13.

40- سوره زخرف ، آیه 67.

41- سوره آل عمران ، آیه 109.

42- سوره شوری ، آیه 38.

43- سوره

اعراف ، آیه 46.

44- سوره فرقان ، آیه 63.

45- سوره شعراء، آیه 215.

46- سوره اسراء، آیه 71.

47- سوره مؤ منون ، آیه 101.

48- سوره انعام ، آیه 90.

49- سوره نحل ، آیه 123.

50- سوره نور، آیه 22.

51- سوره حشر، آیه 7.

52- سوره بقره ، آیه 43.

53- سوره مائده ، آیه 105.

54- سوره لقمان ، آیه 17.

55- سوره فاطر، آیه 28.

56- سوره حج ، آیه 8.

57- سوره اعراف ، آیه 55.

58- سوره اسراء، آیات 5و6.

59- سوره قصص ، آیات 4 و5.

60- سوره نور، آیه 15.

61- سوره بقره ، آیه 83.

62- سوره نساء، آیه 145.

63- سوره عنکبوت ، آیه 8.

64- سوره لقمان ، آیه 15.

65- سوره حج ، آیه 13.

66- سوره نساء، آیه 131.

67- سوره قمر، آیه 54 و 55.

68- سوره طه ، آیه 115.

69- سوره مائده ، آیه 119.

70- سوره اعراف ، آیه 8.

71- سوره ابراهیم ، آیه 12.

72- سوره مائده ، آیه 23.

73- سوره عنکبوت ، آیه 3.

74- سوره عنکبوت ، آیه 96.

75- سوره قصص ، آیه 77.

76- سوره رعد، آیه 4.

77- سوره توبه ، آیه 109.

78- سوره انبیاء، آیه 47.

79- سوره مؤ من ، آیه 44 و45.

80- سوره آل عمران ، آیه 167.

81- سوره کهف ، آیه 68.

82- سوره بقره ، آیه 155.

83- سوره بقره ، آیه 153 و249 /سوره انفال ، آیه 46 و66.

84- سوره یوسف ، آیه 86.

85- سوره زخرف ، آیه 67.

86- سوره یونس ، آیه 10.

87- سوره طه ، آیه 84.

88- سوره بقره ، آیه 269.

89- سوره شوری ، آیه 53.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109