فاطمه (س) الگوي زندگي

مشخصات كتاب

سرشناسه : احمدي حبيب الله 1336 -

عنوان و نام پديدآور : فاطمه (س) الگوي زندگي حبيب الله احمدي .

مشخصات نشر : قم فاطيما 1379.

مشخصات ظاهري : 231 ص.

فروست : فاطيما 3.

شابك : 5600 ريال ‮ 964-91122-2-7 : ؛ 20000ريال (چاپ چهارم ؛ 6500 ريال ( چاپ پنجم ) ‮ ؛ 6500 ريال (چاپ ششم ) ‮ ؛ 7000 ريال ( چاپ هشتم ) ‮ ؛ 7500 ريال ( چاپ نهم ) ‮ ؛ 8000 ريال ( چاپ دهم ) ‮ ؛ 12000ريال (چاپ پانزدهم) ؛ 25000 ريال ( چاپ هفدهم ) ‮

يادداشت : پشت جلد به انگليسي Habib - o- lloh Ahmady. Fatima (peace be upen her) the symbol of life .

يادداشت : چاپ چهارم: بهار 1379.

يادداشت : چاپ پنجم پاييز 1379.

يادداشت : چاپ ششم 1379.

يادداشت : چاپ هشتم : 1380.

يادداشت : چاپ نهم 1381.

يادداشت : چاپ دهم پائيز 1381 .

يادداشت : چاپ پانزدهم: 1386.

يادداشت : چاپ هفدهم: 1388.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق

موضوع : زناشويي (اسلام)

رده بندي كنگره : BP27/2 /‮الف 3‮ف 2 1379

رده بندي ديويي : 297/973‮

شماره كتابشناسي ملي : م 78-12613

پيشگفتار

خلقت و حقوق زن

حقوق زن در محافل علمي

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

چگونگي آفرينش زن و تفاوت بين زن و مرد در خلقت، و حقوق فردي و اجتماعي زن، همواره در محافل علمي و فرهنگي مطرح بوده است.

در تاريخ پرفراز و نشيب بشر، پيوسته مكتبها و مسلكهاي گوناگون، با برداشتها و نظريه هاي متفاوت و گاهي متضّاد و همراه با افراط و تفريط، درباره ي اين مهم، ظهور و

افول كرده اند.

در اين بررسي از آراء مختلف و متشتت كه نتيجه ي چنداني در بر ندارد صرف نظر كرده تنها برخي از ديدگاها را در اين باره به طور خلاصه مطرح مي كنيم؛ تا امتياز ديدگاه اسلام نسبت به زن بر آنچه مرامها و مسلكهاي ساختگي بشري ارائه داده اند؛ به خوبي آشكار گردد.

[ صفحه 16]

زن در جاهليت

در جوامع قديم هند و چين و روم و جزيرة العرب و... ديدگاهي رواج داشت كه اكنون هم رسوبات آن در گوشه و كنار جهان به چشم مي خورد. بر اساس اين بينش تفريطي، زن موجودي است زبون و پليد، در رديف حيوانات، كه مجبور است همواره در خدمت مرد باشد. بر اين مبنا طبعاً از هر گونه حقوق فردي و اجتماعي هم محروم بوده حتي حق تصميم گيري در مورد سرنوشت خويش را هم نخواهد داشت؛ زيرا زن انسان به شمار نمي آيد تا از حقوق انساني بهره مند باشد!

زن در برخي از اين جوامع آنچنان سقوط كرده بود كه حيات او هم به ميل و اراده ي مرد وابسته بود. چه بسا در صورت نياز، زنان را به قتل رسانده و از گوشت آنها تغذيه مي كردند.

در هند وقتي شوهر مي مُرد، زن را هم با جَسَد شوهر مي سوزاندند و يا او را به ذلت و خواري رها مي كردند. شواهد فراواني در كتابهاي تاريخي و ملل و نحل، در اين باره وجود دارد، ليكن چون اين قسمت، مقدمه ي بخشهاي بعدي است جاي بسط كلام نيست تنها به برخي از شواهد كه در جاهليت زمان نزول قرآن رواج داشت، و با نظرات اسلام ارتباط دارد، اشاره مي كنيم، البته با نقد و بررسي اين

ديدگاهها، وضعيّت ديدگاههاي مشابه در ساير جوامع و اعصار هم روشن خواهد شد.

در نظام جاهليت زن آنچنان مورد بي مهري قرار گرفته بود كه حتي وجود او ننگ و عار به شمار مي رفت و وقتي شخص مي شنيد كه همسرش فرزند دختر به دنيا آورده از شدت ناراحتي و غضب صورتش سياه مي شد و در فكر چاره جويي برمي آمد كه آيا اين ننگ و ذلت را

[ صفحه 17]

تحمّل كند و يا دختر را زنده به خاك بسپارد، و مي دانيم كه زنده به گور كردن دختران روش اعراب جاهلي بود. چنين جناياتي را هيچ حيوان درنده اي در حق فرزند خود روا نمي دارد.

قرآن اين رسوم جاهلي را نقل و نقد مي فرمايد:

«واذا بُشرِ احد هم بالانثي ظَلَّ وجهه مُسْوَدّاً و هو كظيم يتواري من القوم مِنْ سوء ما بشر به أيِمسكه عَلي هَونٍ ام يَدُّسُهُ في التراب اَلاساءَ ما يحكمون» [1] ؛ وقتي به كسي خبر مي دادند كه همسرت دختر به دنيا آورده، از شدت ناراحتي و خشم صورت او سياه مي شد و خود را از قوم و قبيله پنهان مي كرد كه آيا با خواري و ذلّت وجود دختر را تحمل كند، يا در زير خاك پنهانش نمايد! آنگاه مي فرمايد: اينان قضاوت باطل و انديشه ي سويي در اين مورد داشتند.

و نيز در جاي ديگر اين عمل زشت و ناپسند جاهلي را زير سؤال برده مي فرمايد: «و اِذا المَوْءُدَةُ سُئلت باي ذنب قُتِلَت [2] »؛ وقتي از دختران زنده به گور شده سؤال شود، به چه جرمي به قتل رسيده اند؟!

در نظام جاهليت به خاطر اينكه وجود دختر را ننگ مي دانستند، فرزندان

دختر را فرزند خود به حساب نمي آوردند و تداوم نسل خود را تنها از راه پسر مي پنداشتند؛ حقوقي براي دختران خود قائل نبودند و اين شعار ننگين جاهلت بود كه:

بنونا بنو أبْنائنا و بناتنا

بنوهُنّ أبْناء الرجال الأباعد

تنها فرزنداان ما فرزندان پسران ما هستند، فرزندان دختران ما فرزندان مردان دور از نَسب ما هستند.

[ صفحه 18]

قرآن كريم در موارد مختلف پسر و دختر را يكسان قلمداد كرده با اين پندار مبارزه مي كند و به طور صريح به فرزندان دختر فرزند اطلاق نموده، تا اين سنت جاهلي ريشه كن شود. چنانكه در مورد مباهله با نصاراي نجران كه بنا شد هر ملتي (طرفين مباهله) با نزديكان و بستگان خود در مراسم مباهله و نفرين بر يكديگر شركت كنند، رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه با علي (ع) كه جان پيامبر (ص) خوانده شد و فاطمه ي زهرا (سلام اللَّه عليها) به عنوان زني از مسلمانان و حسن (ع) و حسين (ع) به عنوان فرزندان رسول اللّه (ص) در مراسم دعا و نفرين شركت نمودند. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:«فقُل تعالَواْ ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه علي الكاذبين [3] »! در اين آيه به فرزندان دختري رسول اللّه (ص) فرزند اطلاق شده است.

در نظام جاهليت، مادر كه نقش اصلي را در اساس تشكيل و رشد و تعالي خانواده به عهده دارد، مورد بي توجهي قرار گرفته بود. همان مادري كه ضامن سعادت فرزند و يا موجب تباهي اوست و نقش اصلي را ايفا مي كند؛ تا

جايي كه مي فرمايد: سعادت و شقاوت هر كسي در رحم مادرش پي ريزي مي شود: «الشقي مَنْ شقي في بطن اُمةِ والسعيد مَنْ سَعِدَ في بطن امّه [4] ». و نيز مي فرمايد:

بهشت زير پاي مادران است: «اَلجَنَّةُ تحت اقدام امهاتكم. [5] »

در نظام جاهلي مادر به منزله ي ظرفي كه چند روزي فرزند را در

[ صفحه 19]

برداشته و آنگاه او را رها مي كند قلمداد مي شد و اين شعر، گوياي فرهنگ جاهلي بود كه:

انّما امهات الناس اوعية

مستودعاتٌ و للانساب آباءٌ

مادران مردم ظرفي بيش نيستند كه، فرزند به عنوان وديعه چند صباحي آنجا قرار دارد، نسل هر كس به پدرانش مربوط است. قرآن اين سنت جاهلي را ابطال نموده و دامن مادر را مَهد رشد و تربيت فرزند صالح معرفي كرده است: «نسائكُم حرثٌ لكم»؛همسران شما كشتزاران شما هستند كه در دامن آنها فرزند صالح بايد تربيت شود. قرآن به پاس قدرداني از تلاش و زحمات طاقت فرساي مادر، او را چنان به عظمت ستوده كه حقوق او را در رديف حقوق الهي و توحيد و خداشناسي بيان كرده است: «وَقَضي رَبّكَ الّا تعبدُوا اِلّا اِياهُ وَ بِالْوالدَين اِحْساناً اِمّا يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما افٍ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريماً واخْفِضْ لَهُما جَناح الذُل من الرَحمه و قُلْ رَبِّ اِرحَمْهُما كَما ربيّاني صغيراً»؛ [6] پروردگار تو حكم نموده كه تنها او را عبادت كني و نسبت به پدر و مادر نيكي نمايي، اگر يكي از اين دو، يا هر دو در هنگام پيري در كنار تو بودند، كوچكترين بي توجهي حتي

به گفتن كلمه ي «اُفّ» نبايد روا بداري و نبايد آنان را از خود براني و بايد با آنان خوشرفتار بوده و با تواضع بالهاي رحمت خود را برايشان بگستراني؛ در حق آنها بگو خدايا به آنها رحم كن چنانكه مرا پرورش دادند. و نيز مي فرمايد: ما به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكي كند: «و وصينا الانسانَ بوالديه احساناً حملته امه كرهاً و وضعته كرهاً» [7] .

[ صفحه 20]

آنگاه نقش اصلي مادر را كه تلاش بيشتري را متحمل شده گوشزد مي كند.

در نظام جاهليت زن از حق تصميم گيري محروم بود و اين پدر يا برادر بود كه درباره ي ازدواج او تصميم مي گرفت و او را همانند كالا مبادله مي كرد و مالك مهريّه ي او مي شد و حتّي با مرگ شوهر، به ميراث او ملحق مي شد. مرد خانواده مالك ازدواج او مي شد. قرآن اين عمل زشت جاهلي را نهي كرده: «وَ لا يَحل لَكُمْ أنْ تَرِثُوا النساء كَرْهاً» (بنا بر يكي از احتمالات در آيه شريفه). قرآن حق تصميم گيري در نكاح را به عهده زن گذاشت و زن را مالك مهريه ي خود قرار داد (البته ازدواج دختر بايد به اجازه ي پدر باشد): «وآتوا النساء صدقاتهنّ نحلةً [8] ».

در اين نظام تاريك زن از حقوق خانوادگي و معاشرت انساني هم محروم بود، و با او همانند بردگان، بلكه بدتر رفتار مي شد برخورد با او همواره توأم با ايذا و تحقير بود. قرآن با دستور معاشرت انساني با زنان و همسران اين سنّت جاهلي را از بين برد: «عاشروهن بالمعروف [9] »؛ با همسران خود رفتار عقل پسند و

خدا پسند داشته باشيد.

در نظام جاهليت زن مالك دسترنج خود نبود و ثمره ي كار و تلاش او را پدر يا برادر يا مرد ديگر خانواده تصاحب مي كرد. قرآن با بيان صريح به زنان مانند مردان استقلال اقتصادي داد: «للرّجال نصيبٌ مما اكتسبوا و للنساء نصيبٌ مما اكتسبن. [10] »

در نظام جاهلي زن از حق ارث محروم بود و تمام ما ترك متوفّي را

[ صفحه 21]

مرد تصاحب مي كرد. قرآن با بياني صريح حق ارث زن را مانند مرد احيا نمود: «للرجال نصيبٌ مما ترك الوالدان و الاقربون وللنساء نصيبٌ مما ترك الوالدان والاقربون [11] ».

در نظام جاهليت ارزشهاي اخلاقي و الهي تا آنجا پايمال شده بود كه كرامت و عفت دختران و زنان كنيز به اندك كالايي مبادله مي شد. قرآن كريم آنان را از اين عمل ننگين نهي فرمود: «و لا تكرهوا فتياتكم علي البغاء اِن أرَدْنَ تحصنّاً [12] ».

اينها برخي از سنتهاي جاهلي بود كه قرآن كريم خط بطلان بر آنها كشيد و حقوق و شخصيت زن را احيا نمود و پيامبر اسلام (ص) همه ي سنتهاي جاهلي را در تمام زمينه ها ريشه كن كرد، و فرمود: «ما مِنْ شئيٍ كان في الجاهليه الّا و هو تحت قدمي اِلّا الامانة فانها مُوداةٌ الي البرّ و الفاجر [13] »؛ تمام سنتهاي جاهلي زير پاي من است جز امانت كه بايد به صاحب آن برگردد. چه اينكه نيكوكار باشد يا فاسق و فاجر، براي اينكه حفظ امانت از اصول انساني و بين المللي اسلام است و احياي اين سنّت هم احياي سنت انساني است نه سنت جاهلي. و هرگز دين كه

بر اساس فطرت و عقل است، سنت جاهلي را كه تكيه گاهي جز جهل ندارد تأييد نخواهد كرد.

زن در جهان متمدن

ديدگاه اول كه مسلّم برخلاف فطرت و كرامت انساني زن مي باشد؛ هيچگاه مورد پذيرش جامعه ي انساني نبوده است و حتي جامعه ي

[ صفحه 22]

منهاي وحي نيز در تلاش و تكاپو بود تا اين سنتهاي ظالمانه را از بين ببرد و زن را از قيد و بند جاهليت و قرون وسطايي آزاد كند. اين تلاش از قرن هفدهم به بعد افزايش بيشتري داشت و چون اساس آن مبتني بر احساسات بود سريعاً رشد كرد و تا قرن بيستم در بسياري از نقاط جهان نفوذ كرده حاميان بسياري پيدا كرد و حتي جوامع بين المللي مانند «سازمان ملل» آن را پذيرفته قانونمند كرد.

اين نظريه كه بر اساس تساوي زن و مرد در حقوق سياسي، اجتماعي، معاشرت،انتخاب شغل و مسؤوليت و... است، آزادي كامل زن و مرد را مبنا قرار داده هر گونه قيد و بندي را مخالف آزادي و كرامت زن مي پندارد. طرفداران اين ديدگاه گرچه ممكن است. براي احياي شخصيت زن قدم به ميدان گذاشته باشند، امّا چون شناخت صحيح و كاملي از آفرينش زن نداشتند، راه افراط را پيش گرفتند همانگونه كه گروه اوّل راه تفريط را پيموده بودند. به همين دليل نه تنها در جهت احياي شخصيّت زن موفقيتي كسب نكردند بلكه با شعارهاي: حقوق زن، دموكراسي، حقوق بشر و احياي شخصيّت زن، با برقراري آزادي مطلق در روابط اجتماعي، باعث سقوط ارزش زن و در نتيجه انحطاط جامعه شدند. اين گروه با ايجاد فضاي باز و رهايي از هر نوع محدوديت،

مصونيت را با محدوديت به اشتباه گرفتند و باعث از بين رفتن ارزشهاي انساني و الهي شدند كه دست آوردهاي اين ديدگاه را به شرح ذيل مي توان بيان نمود:

ره آورد تمدن

1- سست شدن پايه ي ارزشهاي اخلاقي و معنوي كه بزرگترين ضربه

[ صفحه 23]

بر جامعه انساني مي باشد.

2- سقوط و انحطاط زن در حدّ يك كالاي بي ارزش مادّي.

3- سست شدن بنيان و كانون خانواده در اثر رواج مفاسد اخلاقي و اجتماعي.

4- عدم تمايل به تشكيل خانواده و ازدواج و فروپاشي خانواده ها و بالا رفتن آمار طلاق.

5- پيدايش و ازدياد كودكان بي سرپرست در اثر رواج مفاسد اخلاقي و بزهكاري و انواع آلودگي ها كه منشأ آنها اين قبيل كودكان و نوجوانان هستند.

6- اختلاط نسل، و بوجود آمدن كودكان نامشروع، تا جايي كه در جوامع غربي كه بيشتر تحت تأثير اين فرهنگ منحط قرار دارند، بسياري پدر خود را نمي شناسند.

7- بروز اضطراب و نگراني و بيماريهاي رواني كه در اثر فروپاشي كانون صفا و محبت خانواده براي بزرگسالان و كودكان به وجود آمده است.

8- بي توجهي و بي مهري به سالمندان جامعه و پدر و مادر به طوري كه، پدر و مادر سالمند همانند كالايي متروكه، كه در انبارها مي ماند به آسايشگاهها تحويل داده مي شوند، بدون اينكه كسي از احوال آنها جويا شود.

9- پيدايش مهدكودكها كه پدر و مادر به خاطر فرار از تحمل زحمت تربيت و پرورش كودك در كانون گرم خانواده، آنان را به مهدكودك تحويل داده و از محبت خود محرومشان مي كنند (البته وجود مهدكودك در حد ضرورت و رفع نياز اطفال بي سرپرست جامعه،

[ صفحه 24]

امري جداست).

10- پناه بردن به انس با حيوانات در اثر كمبود روابط صحيح انساني و ايجاد خلأ محبت در خانواده ها و دهها مورد ديگر كه به طور كلّي مي توان گفت، تهي كردن زندگي انسانها از ارزشهاي والاي الهي و انساني و تبديل آن به يك زندگي خشك و بي روح فيزيكي؛ و زير پا نهادن اصول معنوي و روي آوردن به زندگي حيواني از جمله دست آوردهاي فرهنگ به اصطلاح متمدن غرب است.

اين دو نظريه در اين جهت مشترك اند كه هر دو باعث فاصله گرفتن زن و جامعه از معيارهاي الهي و انساني شده و پايگاه هر دو، جهل و ناداني است و نتيجه اي جز فساد تباهي در پي ندارد. اگر در زمان جاهليت، انسان تا آنجا از كرامت خود فاصله گرفته بود كه عريان در محافل عمومي ظاهر مي شد و حتي عريان به طواف خانه خدا مي رفت [14] ، در جاهليت قرن بيستم نيز نيمه عريان و عريان ظاهر شدن رواج پيدا كرده و حتي تمدن هم به حساب مي آيد! اگر در جاهليت قديم فساد و تباهي بدانجا رسيد و پرده هاي حيا و عفت تا آنجا دريده شد، كه بزهكاران آشكارا پرچم بر در خانه ي خود نصب و دعوت به فساد مي كردند [15] در جاهليت امروز نيز با نصب تابلو علناً دعوت به فجور مي كنند، منتها با اين تفاوت، كه اعمال فساد و فجور ديروز، «جاهليت» ناميده مي شود؛ اما همان اعمال زشت امروز، «تمدن و آزادي» نام گرفته است! به عبارت ديگر، فساد و گناه در پوشش تمدن ظهور كرده است. البته فاصله گرفتن از «وحي» و دين

الهي به هر عنوان، جز فساد و

[ صفحه 25]

گمراهي نتيجه اي در بر نخواهد داشت: «فَماذا بعد الحق الّا الضلال» [16] .

زن در اسلام

در مقابل دو ديدگاه افراط و تفريطي درباره ي آفرينش و حقوق زن، ديدگاه اسلام قرار دارد كه بر اساس فطرت و واقعيت بنا شده است و تمام حقوق فردي و اجتماعي زن را مانند مرد، بر مبناي فطرت او تنظيم كرده است، و تنها راهي كه به زن كرامت مي بخشد و به سعادت او منتهي مي شود، راه وحي و انبياست. و بشر بايد براي نجات از نابسامانيها و ناهنجاريها، به وحي روي آورده و به اسلام بازگردد كه البته روزي به اين مهم واقف خواهد شد و خواهد فهميد كه تنها تكيه گاه اصلي او وحي الهي است، نه بافته ها و اوهامات ناشي از هواهاي نفساني انسان. براي روشنتر شدن ديدگاه اسلام، آن را در چند بخش به طور خلاصه بيان مي كنيم.

همان طور كه اشاره شد ديدگاه اول آنچنان حيثيت و وجود زن را پست و منحط پنداشته كه گويي زن از نوع انسان نيست. در مقابل، ديدگاه دوّم براي احياي شخصيت زن بزرگترين ره آورد خود را تساوي زن و مرد در آفرينش، حقوق، و آزادي مطلق در روابط مي داند، ديدگاه اول مسلماً از نظر قرآن كريم محكوم و مردود است. اما آيا قرآن ديدگاه دوم (تساوي زن و مرد) را در مورد آفرينش زن و مرد مي پذيرد؟ در عين حال كه آزادي مطلق را محكوم مي كند، و آيا از نظر قرآن و اسلام، زن و

[ صفحه 26]

مرد با هم مساوي هستند؟! و يا

قرآن ديدگاه ديگري دارد؟ براي روشن شدن اين مطلب اساسي بايد در دو فصل جداگانه بحث نمود.

فصل اوّل در مورد نظام آفرينش و حقيقت زن و مرد و آنچه مربوط به ارزشهاي انساني اين دو مي باشد.

فصل دوّم درباره ي تفاوتها و مقررات و ضوابطي كه پي آمد تفاوتها مي باشد كه خارج از حقيقت و شخصيت زن و مرد است.

در مورد مطلب اول كه آيا از نظر آفرينش زن و مرد با هم مساوي هستند و يا تفاوت دارند، مي توان گفت، نظر قرآن نه تساوي است و نه تفاوت زيرا قرآن خلقت زن و مرد را از يك حقيقت مي داند و اصولاً خلقت آنها را دو چيز نمي داند تا نوبت به نسبت سنجي تساوي يا تفاوت برسد زيرا هنگامي اين سنجش معنا دارد كه دوئيّت در كار باشد يعني بايد دو چيز در حقيقت وجود داشته باشد تا بين آنها نسبت و حكم تساوي يا تفاوت برقرار شود. اما اگر يك حقيقت بود، ديگر نسبت سنجي و حكم به تساوي يا تفاوت بي معناست. زيرا ديگر موضوعي براي بحث تساوي و تفاوت وجود ندارد.

البته فعلاً سخن در آفرينش زن و مرد است نه تفاوتها و حقوق زن و مرد.

حقيقت انسان

ادّعاي قرآن كريم اين است كه زن و مرد از نظر خلقت و آفرينش از يك حقيقت هستند، زيرا گرچه انسان، متشكّل از روح و بدن است، اما آنچه حقيقت انسان را تشكيل داده و همواره او را به تعالي و كمال و يا به سقوط و انحطاط سوق مي دهد، «روح مجرّد» اوست.

[ صفحه 27]

روح است كه پاداش اعمال

خير را دريافت و يا كيفر گناهان را مي چشد (البته اين به معناي انكار معاد جسماني نيست) و حتي در همين دنيا هم پاداش و كيفر را روح دريافت مي كند. اگر بخواهند كسي را براي كار خيري، بعد از سالها پاداش دهند و يا براي ارتكاب جرمي، بعد از ساليان مجازات كنند، اين روحِ مجرد و ثابت اوست كه پاداش يا كيفر مي بيند نه بدن عنصري او كه چه بسا در طول اين مدت به كلي تغيير يافته است زيرا بدن عنصري انسان، كه با يكديگر متفاوت است، همواره در تغيير مي باشد، اما روح ثابت و برقرار است و لذا گفته اند انسان موجودي ثابت و سيّال است.

پس حقيقت انسان را روح او تشكيل مي دهد و تعالي و كمال و يا سقوط و انحطاط به روح برمي گردد، و از نظر خلقت، روح مجرد است و تفاوت در آن راه ندارد و مرد يا زن بودن مطرح نيست، حقيقت مجرد روح كه حقيقتي است انساني و يكسان، به دو صورت زن و مرد تجلّي نموده است و از نظر رشد و تكامل هم چون تكامل انسان مربوط به روح است زن و مرد يكسان هستند و در رسيدن به فضايل انساني، زن نيز مي تواند همانند مرد به قلل ارزشها صعود نمايد.

پس در پيمودن راه و رسيدن به درجات معنوي فرقي بين زن و مرد نيست، زيرا كه حقيقت آفرينش اين دو، يكي است.

بنابراين دو مطلب مهم ادعا شده است كه بايد با شواهد قرآني به اثبات برسد:

اول: يكي بودن خلقت زن و مرد.

دوم: هموار بودن راه تكامل به طور يكسان براي هر

دو و البته اگر مطلب اول به اثبات برسد، نكته دوم را نيز به دنبال خواهد داشت.

[ صفحه 28]

قرآن و خلقت انسان

قرآن كريم درباره ي آفرينش زن و مرد مي فرمايد: «يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم مِن نفسٍ واحده و خلق منها زوجها». [17] آيه ي مباركه، مبدأ آفرينش انسان را يك حقيقت مي داند و مي فرمايد: از آن خدايي كه شما را از يك حقيقت، كه همسران را هم از همان حقيقت آفريد، «تقوا» داشته باشيد.

آدم و حوّا (ع) اولين مرد و زن نسل بشر فعلي هستند كه از يك حقيقت آفريده شده اند و اين دو هم مشمول مضمون آيه ي مباركه مي باشند. حوا به عنوان اولين زن از همان حقيقتي آفريده شده، كه آدم به عنوان اولين مرد از آن حقيقت خلق شده است. هيچ گونه تفاوتي در خلقت زن و مرد وجود ندارد. روح و حقيقتي كه در آدم دميده شد: «و نفخت فيه من روحي [18] ». همان حقيقت در حوّا نيز دميده شده است، آن روح و حقيقت در يكي به شكل مرد و در ديگري به صورت زن تجلّي يافته است و نيز مي فرمايد: «هُو الذّي خَلَقكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ و جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ اليها [19] .» او آنچنان خدايي است كه شما را از يك حقيقت آفريد و از همان حقيقت همسر او را آفريد، تا به سوي او آرامش پيدا كند. مضمون اين آيه ي مباركه نيز مانند آيه ي قبل با صراحت مبدأ حقيقت وجودي انسان را يك چيز بيان مي كند. و هيچ گونه تفاوتي را در حقيقت انساني زن و مرد قائل نيست.

راه تكامل

اما ادعاي دوم كه راه تكامل براي زن و مرد به طور يكسان هموار

[ صفحه 29]

است و در هيچ فضيلتي از

فضايل انساني نه مرد بودن شرط است و نه زن بودن مانع؛ زيرا حقيقت مرد و زن يكي است و تكامل هم مربوط به روح و حقيقت انسان است و تفاوتهاي خارج از حقيقت انسان، در اين جهت مؤثر نمي باشد.

در اسلام راه تكامل انسان با ايمان و عمل صالح پيموده مي شود و مرد و زن هر دو بي هيچ تفاوتي مكلّف هستند.

قرآن و تكامل انسان

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذِكَرٍ او انثي و هو مؤمن فَلَنُحييّنهُ حياةً طيبةً و لنَجْزيَّنِهُمْ أجرهم باحسن ما كانوا يعملون [20] ». هر شخص مؤمن كه عمل صالح انجام دهد، مرد باشد يا زن ما او را از حيات طيّه برخوردار خواهيم كرد و پاداش او را بهتر از عملش خواهيم داد. پس در رسيدن به فضايل و برخوردار شدن از حيات طيّبه فرقي بين زن و مرد نيست. بلكه آنچه شرط تكامل است ايمان و عمل صالح است كه مرد و زن در قبال آن يكسان هستند.

در جايي ديگر مي فرمايند: «مَنْ عَمِلَ صالحاً مِن ذكرٍ اَوْ اُنثي و هُوَ مؤمِنْ فاولئك يدخلون الجنة [21] .» كسي كه مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد چه مرد باشد و چه زن داخل بهشت خواهد شد. در آيه ديگر مي فرمايد:«اِنَّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين وَ القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين و الحافظات و الذاكرين اللَّه كثيراً و الذاكرات اعدالله لهم مغفرةً

[ صفحه 30]

واجراً عظيماً [22] ».

همانا مردان

مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان مطيع و خاضع، زنان مطيع و خاضع، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان ثابت قدم، مردان خاشع و نرم دل و زنان خاشع و نرم دل، مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان با عفت و زنان با عفت، مرداني كه زياد به ياد خدا هستند، و زناني كه زياد به ياد خدا هستند، براي هر دو گروه آمرزش و پاداش بزرگ آماده كرده است. در آيه مباركه، اوصاف ايماني زن و مرد را يكسان دانسته و پاداش آنان را نيز يكسان عنوان كرده است. در آيه ي ديگر معيار برتري انسانها را تقوا عنوان مي كند بدون فرق بين زن و مرد «اِنَّ اكرمكم عندالله اتقيكم [23] ».

يكسان بودن راه تكامل

اصولاً وحي الهي براي هدايت، نورانيّت و تزكيه ي انسان آمده، تا از انسان ظلماني و ظلوم و جهول، هلوع و شحيح انساني ملكوتي و الهي تربيت نمايد: «كتابٌ انزلناهُ اليك لتخرج الناس من الظلمات اِلي النور [24] .»

تزكيه يا از راه عقل و تفكر است و يا از راه عشق و محبت كه راه دل است و به فرمايش برخي اساتيد: «اگر پيمودن راه عقل و تفكّر براي مردان هموارتر باشد، راه دل براي زنان هموارتر خواهد بود. و راه دل از راه عقل و تفكر به هدف نزديك تر است» [25] . عاطفه و محبت، جذبه

[ صفحه 31]

و كاربرد بيشتري دارد چنانكه كاربرد موعظه پذيري و تضرّع كمتر از تعقل نخواهد بود. از اين رو اگر پيمودن راه تكامل براي زنان هموارتر

نباشد، هرگز براي مردان آسانتر نخواهد بود.

نتيجه اينكه حقيقت آفرينش زن و مرد يك چيز و راه پيمودن فضايل و معنويت براي هر دو يكسان است پس در حقيقتِ انساني و فطري، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و مكتب وحي، زن و مرد را مساوي نمي داند در حاليكه مكاتب غربي بعد از تلاش فراوان حكم به تساوي را بزرگترين و بهترين دستاورد مكتب خويش تلقي كرده و به رخ جهانيان مي كشند. مكتب وحي در مرحله ي بالاتري مي انديشد و اين دو را يك حقيقت مي داند. اين است احياي شخصيّت زن كه حاصل تعليم معارف آسماني است. و مكتبهاي بشري اگر قرنهاي متمادي هم تلاش كنند، هرگز به چنين معارفي دست نخواهند يافت و اين گونه تعليمات كه زاييده ي وحي است، هرگز نصيب جامعه ي غير ديني نخواهند شد؛ لذا قرآن كريم در اين گونه موارد مي فرمايد: «و يعلّمكم ما لهم تكونوا تعلمون [26] ». يعني وحي به شما معارفي مي آموزد كه هيچ گاه به آن دست نخواهيد يافت، نه اينكه فقط آن را نمي دانيد. بيان حقيقت خلقت زن و مرد و راهيابي به فضايل و كمالات انساني چيزي نيست كه در دسترس علوم بشري باشد، بلكه ره آورد مكتب انبيا است.

اشكال

با توجّه به مطالب گذشته ممكن است اين سؤال مطرح شود كه در مكتب وحي و اسلام راه پيمودن تكامل، عبادت است و انسان از طريق

[ صفحه 32]

عبوديت و بندگي به تعالي مي رسد و راه عبادت هم احكام و وظايفي است كه وحي به عهده ي انسانها گذاشته و در اين وظايف تفاوتهاي زيادي بين زن و مرد مشاهده مي شود. زن

در هر ماه چندين روز از بهترين عبادات كه نماز است محروم مي باشد، و از روزه ي پرفضيلت ماه مبارك رمضان چند روزي محروم است. همچنين از جهاد ابتدايي كه براي اعتلاي كلمه ي حق و برقراري عدالت است و بزرگترين فضيلت را در بر دارد؛ محروم است. خلاصه در بسياري از احكام وظايف زن و مرد با هم متفاوت است، چگونه ادعا مي شود كه زن و مرد در پيمودن راه تكامل يكسان مي باشند؟!

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال و موارد مشابه آن مي توان گفت: سخن در پيمودن راه تكامل است، نه تكاليف و فروعات جزئي. تفاوت در تكاليف فرعي بين زن و مرد، خدشه اي به اين مطلب وارد نمي كند زيرا تفاوت در وظايف كه بر اساس تفاوتهاي ضروري بين زن و مرد تنظيم شده و اين تفاوتها خارج از حقيقت انساني زن و مرد است (كه در جاي خود در اين باره سخن خواهيم گفت) و تفاوت در احكام و وظايف نيز فروعاتي است كه به مدعاي مذكور خدشه وارد نمي كند زيرا تغيير وظيفه دليل بر محروميت از فضايل نخواهد بود. لذا اگر زن در هنگام قاعدگي چند روزي در ماه از نماز محروم است، به جاي آن دستور ديگري وجود دارد كه از حقيقت نماز و ذكر خدا كه راه تكامل انسان است محروم نگردد. در روايت آمده است كه: اگر زن در اوقات نماز وضو بگيرد (گرچه وضوي طهارتي نيست) و رو به قبله در سجّاده ي خود

[ صفحه 33]

بنشيند و به مقدار نمازش ذكر و تسبيح و تحميد خدا نمايد، مأجور خواهد بود: «عن ابي جعفر (عليه السلام) قال

اذا كانت المرأة طامثاً فلا تَحلّ لَها الصلوة و عليها ان توضأ وضوء الصلوة عند وقت كل صلوةِ ثم تقعد من موضع طاهرٍ فتذكر اللَّه (عزوجل) و تُسبّحَهُ و تُهلِلَهُ و تحمده كَمقدار صلاتها ثم تفرغُ لحاجتها» [27] لذا زن در همين حال هم از حقيقت نماز كه ذكر الهي است: «اقم الصلوة لِذِكري [28] ». محروم نيست. پس اساس مطلب، پيمودن راه كمال و وصول به حق است، نه فروعات فقهي.

زن اگر در ماه مبارك رمضان چند روزي از روزه گرفتن محروم است با بجا آوردن قضاي آن، روزه ها را جبران مي كند.

و اگر از جهاد ابتدايي در راه خدا محروم است به جاي آن، جهاد ديگري بر او مقرر است كه با جهاد مرد برابري مي كند. (توضيح آن در بخشهاي بعدي خواهد آمد).

علاوه بر اين زن به طور متوسط حدود شش سال زودتر از مرد به تكليف تشرّف دارد و تا هنگاميكه مرد به تكليف برسد او بسيار از راه را پيموده است، بنابراين در اصل كمال و تعالي، راه براي زن و مرد به طور يكسان هموار است گرچه در فروعات و تكاليف و وظايف آنها تفاوتهايي باشد.

جالب اين كه طرح سؤالاتي از اين قبيل تازگي ندارد بلكه مانند همين سؤال را زنان صدر اسلام در محضر مبارك رسول اللّه (ص) مطرح كرده اند و حضرت هم به آنان پاسخ كامل و قانع كننده داده اند. براي روشنتر شدن مطلب به طور فشرده به اين سؤال و جواب مي پردازيم.

[ صفحه 34]

رسول الله و تفاوت در وظايف

عن أسماء بنت يزيد الانصاري انها أتت النّبي (ص) و هو بين اصحابه فقالت بابي أنت

و امّي اني وافدة النساء اليك و اعلم نفسي لك الفداء انه ما مِن امرأةٍ كائنةً في شرق و لا غرب سمعت بمخرجي هذا الّا و هي علي مثل رائي اِن اللّه بعثك بالحق الي الرّجال والنساء فامنّا بِكَ و باليهِكَ الذي ارسلك، و اِنّا معاشر النساء محصورات، مقصورات قواعد بيوتكم و مقضّي شهواتكم و حاملات اولادكم و انكم معاشر الرجال فضّلتم علينا بالجمعة و الجماعات و عياده المرضي و شهود الجنائز و الحجّ بَعْد الحج و افضل من ذلك الجهاد في سبيل اللّه و انّ الرجل منكم اذا خرج حاجاً او معتمراً او مرابطاً حفظنا لكم اموالكم و غزلنا لكم اثوابكم و رَبَّينا لكم اولادكم فما نشارَككم في الأجر يا رسول اللّه؟

فالتفت النّبي (ص) بوجهِهِ كُلِّه ثم قال هل سمعتم مقالة امرأةٍ قط احسن في مَسْألتها في امر دينها من هذه؟ فقالوا يا رسول اللّه ما ظننا امرأةَ تهدي الي مثل هذا. فالتفت النّبي (ص) اليها ثم قال لها انصر في ايتها المرأةَ و اَعلِمي مَنْ خلفك من النساء، اِنّ حُسن التبعل اَحَد كَنَّ لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقته يعدل ذلك كلّه، فادبرت المراة و هي تهلل و تكبّر استبشاراً. [29] .

اسلام و بالندگي افكار

اين سؤال و جواب، پاسخگوي شبهات در اين زمينه مي باشد و به همين جهت همه ي روايت آورده شد، زيرا سؤال به قدري جالب و جامع عنوان شده است كه هم رسول اللّه (ص) را وادار به تحسين نمود و هم موجب اعجاب اصحاب آن حضرت شد. آري اسلام اين چنين در بالندگي افكار جامعه مؤثر است. در آن عصر كه زن انسان به حساب

[ صفحه 35]

نمي آمد،

اسلام توانست زنان را به اين درجه از كمالات و معارف برساند، كه قدرت طرح اين گونه سؤالات را داشته باشد.

زني به نام اسما كه دختر يزيد انصاري است به عنوان نماينده ي زنان به محضر رسول اللّه (ص) مشرّف شده عرض مي كند جانم به فداي تو باد پدر و مادرم فدايت باد، اين سخن من و همه ي زنان در هر جاي عالم است كه خداوند تو را بر مرد و زن مبعوث كرد و ما به رسالت تو و خداي تو ايمان آورديم. اما ما زنان در خانه ها محصور هستيم و دست ما از بسياري از فضايل كوتاه است. در حاليكه ما، در خانه نشسته و مردان حاجات خود را ما با برطرف مي كنند و فرزندان شما را ما حمل مي كنيم، مردان بر ما برتري دارند زيرا مردان در نمازهاي جمعه و جماعت حاضر مي شوند، ما محروم هستيم، مردان به عيادت بيماران مي روند و در تشيع جنازه شركت مي كنند، ما محروم هستيم، وقتي مرد به جبهه مي رود اين ما هستيم كه اموال آنان را حفظ مي كنيم، برايشان لباس مي بافيم و فرزندان را تربيت مي كنيم پس فضيلت و اجر ما چه مي شود.

هر قسمت سؤال مي طلبد كه درباره ي آن بيش از اين سخن بگوييم ولي ناگزير به ترجمه ي آن اكتفا شد. در پايان سؤال اين زن نكته بسيار مهمّي توجّه انسان را به خود جلب مي كند و آن اينكه: آن زن از اجر و پاداش سخن مي گويد نه از مطرح شدن و عنوان و شهرت و هر زن مسلمان كه چنين سؤالي برايش مطرح باشد در صورت سلامت نفس قطعاً از جواب رسول اللّه (ص) قانع خواهد شد.

بعد از تمام شدن سؤال، ابتدا رسول اللّه (ص) به اطرافيان خود رو كرد و پرسيد آيا شما ديده ايد كه زني در امور ديني خود چنين زيبا سؤال

[ صفحه 36]

طرح كند! اصحاب پاسخ دادند ما گمان نمي كرديم كه زني به اين مرتبه از كمال برسد و بتواند چنين سؤال نمايد. آنگاه رسول الله (ص) به آن زن رو كرده فرمود: به تمام زنان كه نماينده ي آنان هستي اعلان كن كه نيكو شوهرداري و اطاعت از شوهر و به دست آوردن رضايت خاطر شوهر معادل همه ي فضيلتهايي است كه مرد از آن برخوردار است [30] آنگاه آن با رضايت خاطر و خوشحالي تمام در حاليكه «لا اله الا الله» و تكبير مي گفت از محضر رسول اللّه (ص) مرخص شد.

سخن از فضيلت و كمال است نه از نام و نشان و شهرت. رسول اللّه (ص) مي فرمايد: نيكو همسرداري زن كه باعث حفظ عفت شوهر و جامعه و تربيت فرزندان صالح است معادل همه حجّ و عمره و جمعه و جماعت ها و جهادي است كه مرد انجام مي دهد. اين جهاد زن در مقابل آن جهاد مرد. بنابراين نوع مسؤوليتها و تفاوت در وظايف باعث تفاوت در فضيلتهاي انساني نخواهد شد. هر كس وظيفه خود را بهتر انجام بدهد و خلوص نيّت بيشتري داشته باشد، از فضيلت بيشتري برخوردار خواهد بود. يكي با حضور در نماز جمعه و جماعت، حجّ و جهاد و ديگري با حفظ حدود و حقوق انساني و تأمين عفاف جامعه. يكي با به صدا درآوردن اسلحه ي نبرد، يكي با به حركت درآوردن گهواره ي كودك و تربيت انسان شايسته و مبارز و مجاهد در

راه خدا.

خلاصه بخش اول اين كه: از نظر خلقت، زن و مرد از يك حقيقت هستند و چون تكامل و تعالي و نيز تنزل و انحطاط انسان به حقيقت روح او مربوط مي شود، راه تكامل هم براي هر دو به طور

[ صفحه 37]

يكسان هموار است و در اين دو جهت هيچگونه تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و اختلاف در شرح وظايف و تكاليف فرعي و جزيي هم خدشه اي به اين دو مطلب مهمّ و اساسي وارد نخواهد كرد.

تفاوتها

ممكن است سؤال يا اشكال ديگري مطرح شود كه: ادعاي يكي بودن حقيقت وجودي زن و مرد با وجود تفاوتهاي آشكار بين اين دو امري برخلاف واقعيت است. علاوه، اين ادعا مخالف آيات صريح قرآن كريم است كه برتري مردان را نسبت به زنان به صورت آشكار بيان مي دارد: «الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا مِن اموالهم [31] .» مردان قوّام بر زنان هستند يعني قوام امر و مديريت زنان را مردان به عهده دارند زيرا هم بر زنان برتري جسمي دارند و هم زمام مسائل اقتصادي به دست مردان است.

و نيز مي فرمايد: مردان بر زنان برتري دارند: «و للرجال عليهنَّ درجةً». [32] پس چگونه ادعا مي شود كه بين زن و مرد تفاوتي وجود ندارد و اين دو از يك حقيقت هستند؟!

بخش دوم اين بحث را از پاسخ به اين سؤال شروع مي كنيم كه زن و مرد گرچه در آفرينش و حقيقت انساني و نيز پيمودن راه تكامل يكي هستند؛ ليكن از نظر اندام و روحيّات تفاوتهاي غير قابل

انكاري دارند. زن داراي لطافت اندام و ظرافت روح، سرشار از عطوفت و احساس و مظهر مهر و محبت است. زن از روحيه اي موعظه پذير و متأثر

[ صفحه 38]

برخوردار است و شايد اشاره به همين نكته باشد كه مي فرمايد: «أفمن يُنشئُوا في الحليه و هو في الحِضام غير مبين» [33] و در حديث هم از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده: «المرأة ريحانة ليست بقهرمانة [34] .» در مقابل؛ مرد از بدني مستحكم و روحي ستبر و نيرويي مؤثر برخوردار بوده و به خاطر همين تفاوتهاست كه وقتي سخن از مسؤوليتهاي سنگين و سخت سياسي و اجتماعي به ميان مي آيد، قوّت روح و جسم مطرح است: «و زاده بسطةً في العلم و الجسم [35] ». و براي همين ظرافت روح و لطافت اندام همواره گرايش زن به مسؤوليتهايي است كه با اندام و روح او متناسب است زن علاقه مند به كارهاي ظريف و زيبا مانند گل سازي، گل دوزي، قلاب بافي، خياطي و صنايع ظريف دستي مي باشد. در مقابل، مرد به كارهايي علاقه مند است كه قدرت و قوّت بيشتري مي طلبد و سخت و خشن است رمز و راز وجود اين تفاوتها از همين جا به خوبي روشن مي شود؛ زيرا مسؤوليتهاي جامعه هيچگاه يكنواخت نبوده بلكه همواره توأم با كارها و مسؤوليتهاي ظريف و سبك، سخت و خشن در خانه و بيرون خانه است. كارهاي ظريف خانه، و هنر تربيت فرزند و كارهاي سخت و سنگين كشاورزي و صنعتي و استخراج معادن از دل كوهها و جنگ و دفاع در مقابل دشمن، مسائل غير قابل اجتناب زندگي بشر است.

با وجود اين تفاوتها در جامعه، حال اين

سؤال مطرح است كه آيا عقل و حكمت اقتضا مي كند كه برخي از مسؤوليتها بدون مسؤول

[ صفحه 39]

بماند؟ و يا آن مسؤوليتها را كسي از نظر جسمي و روحي مناسب با آن نيست، به عهده بگيرد؟ و يا هر مسؤوليتي را فردي به عهده بگيرد كه هم از نظر اندام و هم از نظر روح با آن تناسب دارد؟ مسلماً راه سوّم بر اساس حكمت نظام آفرينش است. از اين مطلب اين نكته نيز روشن مي شود كه: افراط در حكم به تساوي در حقوق و آزادي زنان به همان اندازه ي تفريط در امور روابط زن و مرد و حقوق فردي و اجتماعي زن، ناصحيح است. زيرا وجود تفاوت در اندام و روحيّه تفاوت در انتخاب مسؤوليتها و نيز حقوق را مي طلبد و حكم و تساوي در اين زمينه ها ناديده گرفتن واقعيتهاي نظام خلقت است.

زيرا در بسياري از موارد حكم به تفاوت در حقوق، مطابق با نظام تكوين و آفرينش است، نه حكم به تساوي. لذا حكم به يكسان بودن زن و مرد در انتخاب مسؤوليتها بر خلاف تناسب روحي و جسمي آنها است. بنابراين مسؤوليتها بر خلاف تناسب روحي و جسمي آنها است. بنابراين مسؤوليتهاي سنگين را كه مناسب با جسم و روح مردان است به عهده ي زنان گذاشتن بر خلافت حكمت و نظام تكوين است.

از اينجا پاسخ سؤالاتي مانند اينكه چرا انبيا همگي مرد بودند، چرا زنان از مسؤوليت رهبري جامعه محرومند چرا برخي حقوق اقتصادي زن با مرد، مانند «ارث» فرق مي كند و چرا در برخي از قوانين جزايي مانند قصاص و ديات با يكديگر فرق

دارند؛ روشن مي شود.

اين تفاوتها بر اساس تفاوت در بدن و روحيات زن و مرد است.

اگر زن در برخي موارد از مرد سهم كمتري در ارث دارد و اگر زن از داشتن مسؤوليت رهبري و شركت در جهاد ابتدايي معاف است، بخاطر آن است كه اندام و روحيات زن تناسبي با فعاليتهاي سنگين

[ صفحه 40]

اجرايي مانند رهبري را ندارد و كمتر بودن ارث زن به اين دليل است كه در نظام خانوادگي اكثر هزينه ها حتي هزينه هاي شخصي زن به عهده ي مرد است و اين مقدار ارث با توجه به اينكه نوعاً هيچ هزينه اي را متحمّل نمي شود، نسبت به مرد كه همه ي هزينه ها را به عهده دارد، فزوني مي كند و نيز قوانين جزايي مربوط به اعضاي بدن انسان است و ربطي به حقيقت و شخصيت انسان ندارد. اگر ديه زن، نصف ديه مرد است، چنين نيست كه شخصيت زن هم نصف شخصيّت مرد باشد در اين مسائل پيامبر و امام معصوم با افراد عادي يكسان هستند اگر با مسائل معنوي و حقيقت انساني آنان ارتباط داشت، چگونه پيامبر و امام در برابر قانون با ديگران يكسان مي بود.

تفاوتها امتياز نيست

علاوه اين تفاوتها در امتياز به حساب نمي آيد، زيرا برتري انسان بر اساس تقوا و فضيلت اوست نه بر مبناي نوع مسؤوليت و چه بسا ارزش كار يك خانم خانه دار و متعهد و پاكدامن با ارزش كار يك رهبر برابري كند.

ارزش كار يك خانم مربّي كه انساني الهي تربيت مي كند و با حفظ عفت و پاكدامني عفت شوهر و جامعه را تأمين مي كند، با ارزش جهاد مرد كه سينه ي خود را

در مقابل دشمن سپر كرده برابري مي كند، همانكه رسول اللّه (ص) در پاسخ «اسماء» دختر يزيد انصاري فرمود: نيكو همسرداري زن معادل همه جمعه و جماعات و حج و عمره و جهاد مرد مي باشد. چه بسا زن با انجام مسؤوليتهاي خود به تقوا و بهشت دست يابد، ولي مرد با انجام مسؤوليتهاي سنگين سياسي و اجتماعي به آن

[ صفحه 41]

مقام نرسد. زيرا كه «اِنّ اكرمكم عندالله اتقيكُمْ». [36] .

لذا همان درجات كه براي مرد در ميدان نبرد مقرر شده، براي زن هم وعده داده شده است. زني از حضرت پرسيد زن از جهاد چه نصيبي دارد. حضرت فرمودند: براي زن از هنگام بارداري تا زمان وضع حمل پاداش مجاهد في سبيل اللّه است و اگر در اين فاصله از دنيا برود اجر و منزلت شهيد را دارد: «للمرأة مابين حملها الي فطامها من الأجر كالمرابط في سبيل اللّه فان هلكت فيما بين ذلك كان لها مثل منزلة الشهيد [37] .» و در روايت ديگر از امام صادق (ع) آمده كه زن اگر در هنگام وضع حمل رحلت كند ديوان حساب براي او در قيامت گشوده نمي شود: «المرأة مابين حملها الي فطامها من الأجر كالمرابط في سبيل اللّه فان هلكت فيما بين ذلك كان لها مثل منزلة الشهيد [38] .» و در روايت ديگر از امام صادق (ع) آمده كه زن اگر در هنگام وضع حمل رحلت كند ديوان حساب براي او در قيامت گشوده نمي شود: «المرأة اذا ماتت في نفاسها لم ينشر لها ديوان يوم القيامة [39] .» و اين نوع برتريها كه در دو آيه مطرح شده: «الرجال قوامون

علي النساء و للرجال عليهن درجةً...» برتري در محدوده خانواده و آيين همسرداري است نه برتري بين زن و مرد. مرد بر اساس تفاوت در جسم و روحيات مديّريت خانه و مسائل اقتصادي را به عهده دارد. زن به لحاظ تفاوتهاي روحي و جسمي مسؤوليتهاي ديگري را عهده دار است در قبال آن مي فرمايد: «فالصالحات قانتات حافطات للغيب [40] ». و اگر در مسؤوليتهاي سياسي و اجتماعي هم بين زن و مرد تفاوت است به لحاظ همين تفاوتهايي بين زن و مرد است. بنابراين تفاوتهايي از اين قبيل لازمه ي زندگي خانوادگي و نظام اجتماعي بشر است و باعث مخدوش شدن دو اصل اوّل نمي شود.

[ صفحه 42]

وجود تفاوت ضروريست

اين گونه تفاوت بين زن و مرد همانند تفاوت استعدادهاي بين خود مردان و تفاوتهاي بين خود زنان مي باشد. حكم به تساوي در برخي از اين موارد ظلم و ناديده گرفتن نظام آفرينش است، و حكم به تفاوت بين زن و مرد، منطبق بر نظام آفرينش و نظام خانوادگي و اجتماعي است. چگونه براي گردش زندگي اجتماعي بشر و تضارب آراء و انديشه ها، استعدادها، متفاوت و گرايشها مختلف است. يكي استعداد صنعت، ديگري استعداد طبابت، سوّمي ذوق كشاورزي را دارد. در زندگي اجتماعي پزشك از دسترنج كشاورز و كشاورز از علم پزشك و صنعتگر از دست آورد هر دو بهره مند مي شود؛ همواره يكديگر را تسخير مي كنند: «أهم يقسمون رحمت ربّك نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيواة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجاتٍ ليتخذ بعضهم بعضاً سخرياً و رحمت ربك خيرٌ مما يجمعون [41] .» تفاوت استعدادها يك جانبه نيست تا يكي علي الاطلاق مُسخَّر ديگري باشد،

بلكه متقابل است و همه يكديگر را تسخير مي كنند، تا زندگي سامان پيدا كند. اين تفاوتها و اين مسؤوليتها نبايد موجب فخر و برتري شود. نبايد كسي مغرور به ثروت و ديگري مغرور به صنعت خود باشد و پزشك علم و دانش خود را به رخ ديگران بكشد، زيرا اينها امتياز نيست بلكه امتحان الهي هستند. خدا مي فرمايد: اين تفاوتها براي آزمايش شماست نه موجب فخر و برتري: «هو الّذي جعلكم خلائف في الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجاتٍ ليُبلوكم» [42] .

[ صفحه 43]

وجود تفاوتها بين زن و مرد مانند وجود تفاوت بين تمام انسانهاست. همانطور كه تفاوت بين مردها موجب تغيير در حقيقت انساني آنها نمي باشد، تفاوت بين زن و مرد نيز خدشه بر وحدت حقيقت آنها وارد نمي كند. بلكه وجود تفاوت براي گردش زندگي اجتماعي ضروري مي باشد.

جمع بندي

از مطالب گذشته شش نكته ي مبرهن و مستدل به دست مي آيد:

زن و مرد از نظر آفرينش از يك حقيقت هستند.

راه تكامل براي مرد و زن به طور يكسان هموار است.

تفاوت در وظايف و مسؤوليتها، بر اساس وجود تفاوت در جسم و اندام و روحيات زن و مرد است و اينگونه تفاوتها فضيلت نيستند، برتري فقط به ايمان و عمل صالح و تقوا است.

هيچ كمالي از كمالات و فضايل معنوي مشروط به مرد بودن نيست، و زن از هيچ كمالي محروم نمي باشد. زن هم مانند مرد در كسب فضايل آزاد است.

زن و مرد، هيچكدام در فساد و تباهي و بي بند و باري آزاد نيستند. با توجه به اين نكات ارتباط اين مقدمه ي نسبتاً طولاني با

عنوان كتاب و نيز مطالب بعدي، روشن مي شود؛ زيرا در بخشهاي بعدي سخن از فضايل و مناقب، بانوي نمونه ي اسلام، فاطمه ي زهرا (س) مي باشد. سخن از زني كه دوشادوش مردان بزرگ الهي در ميدان كمال و تعالي پيش رفته و همتاي انبياء اولوالعزم است، بلكه حتي برتر از انبياء

[ صفحه 44]

اولوالعزم مي باشد، سخن از فاطمه سلام اللّه عليهاست.

اگر اين مقدمه عنوان نمي شد ممكن بود كسي توهم كند كه مگر ممكن است زني همانند و همدوش مردان به كمال و فضيلت برسد؟ اما وقتي اين مطلب به اثبات رسيد كه در پيمودن راه تكامل تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد، آنگاه بيان مصداق و الگويي كه اين راه را طي كرده آسان خواهد بود.

البته با اعتراف باينكه قلم بنده و امثال بنده ناتوان تر از آن است كه بتواند فضايل بانوي كامل و نمونه ي اسلام را بنگارد؛ زيرا كه خاكيان را راهي به سوي عظمت ملكوتيان نيست. لذا آنچه در اطراف دامن عصمت پرفيض زهرا، زُهره ي نبوت و رسالت و شجره ي طيبه ي امامت بر قلم تراوش كرده؛ از ايما و اشارات كلام وحي و قرآن و عترت است. در حقيقت اين وحي است كه چهره ي تابناك زهرا (سلام اللّه عليها) را آشكار كرده نه قلم اين و آن؛ زهرا (سلام اللّه عليها) را آشكار كرده نه قلم اين و آن؛ زهرا (عليهاالسلام) حقيقتي ملكوتي است كه جز وحي نمي تواند به عظمت آن پي برده و فضايل او را بنگارد و به همين سبب فاطمه ناميده شده است [43] .

مطالب در سه فصل تنظيم شده، فصل اول سيري در

زندگي فاطمه (س)، فصل دوّم برخي فضايل فاطمه (س) و فصل سوّم سيره و روش فاطمه (س) به اميد آنكه فاطمه (س) الگوي زندگي همگان قرار گيرد.

[ صفحه 47]

سيري در زندگي فاطمه

فاطمه قبل از ولادت

از عوامل مؤثر در سرنوشت، سعادت و شقاوت انسانها، خصوصيّات آباء و اجدادي و به ويژه پدر و مادر است. پدر و مادر از دو راه در سعادت و شقاوت فرزند نقش دارند يكي از طريق وراثت، كه خصوصيات جسمي و روحي آنها توسط ژنها به فرزند منتقل مي شود. ديگري از راه تماس مستقيم و مستمرّي كه پدر و مادر، هنگام شكل گيري و الگوپذيري فرزند با او دارند.

اهميت نقش مادر در سرنوشت فرزند بر كسي پوشيده نيست، زيرا در دوران بارداري، جنين همانند عضوي از اعضاي بدن مادر از غذا و روحيّات او تغذيه مي كند. دوران كودكي همواره در ملازَمت و مراقبت مادر سپري مي شود. به همين جهت در آثار و متون ديني اهميت ويژه نقش مادر در قالب عباراتي زيبا و دقيق مطرح شده است.

از رسول گرامي اسلام (صلي اللّه عليه و آله و سلم) رسيده: «الشقُّي مَنْ

[ صفحه 48]

شَقِيَ في بَطْنِ اُمّهِ و السعيدُ مَنْ سَعِدَ في بطن امّهِ» [44] شقاوت و سعادت هر كسي در رحم مادر پي ريزي مي شود. و نيز از حضرت چنين نقل شده: «الجنَّةُ تَحْتَ اَقْدامِ اُمّهاتِكُمْ» [45] مادر است كه با ايفاي نقش تربيتي خود سعادت دنيا و آخرت فرزند را فراهم مي كند. و مادر است كه بي توجّهي و سهل انگاري او گمراهي و شقاوت فرزند، را در پي دارد. به لحاظ اهميّت تأثير والدين در فرزند،

در متون ديني راهنماييهاي لازم آمده و خطر لقمه ي حرام گوشزد شده است. و دستور مراقبتهاي اساسي در هنگام آميزش و بارداري و طفوليّت و حتي قبل از انعقاد نطفه صادر شده است، تا فرزندان با سلامت جسمي و روحي متولّد و با تربيت صحيح قدم در جامعه بگذارند.

پدر فاطمه

پدر فاطمه (س) اشرف و اُسوه و معلّم همه انسانها و حتي برتر از انبياء اولوالعزم است، آن حضرت «اوّل ما خلق» بود: «اِنّ اللّه تباركَ و تعالي خَلَقَ نورَ محمد (ص) قَبلَ اَنْ خَلقَ السمواتِ و الاَرض و العرش و الكرسّي و اللّوح و القلم والجنّه والنار [46] ».

او كسي بود كه نظام هستي به خاطرش پديد آمد: «لولاك ما خَلْقتُ الافلاك [47] ». همه انسانها حتي انبيا در زير لواي رحمت و كمال او هستند:

[ صفحه 49]

«آدمَ وَ مَنْ دُونَهُ تَحتَ لوائي [48] ».

حضرتش اوّلين و آخرين پيامبر انسانهاست: «كُنْتُ نبيّاً و آدمَ مَنخولٌ في طينَتِهِ [49] »، كُنْتُ نبيّاً و آدم بينَ الماء والطين [50] ».

همان كسي كه آوازه ي نام و فضايل او فراگير عالم است: «رفعنا لكَ ذكرَك [51] همان كسي كه خلق و خوي او را خداي سبحان امضا نمود: «اِنّك لَعَلي خُلقٍ عظيم» [52] همان كسي كه به مقام سدرة المنتهي رسيد، به اعلي درجه ي قرب كه براي موجود ممكن، امكان دارد بار يافت: «عند سدرة المنتهي [53] ». همان مقامي كه جبرئيل (ع) ملك وحي و مقرب را ياري همراهي او نبود و اعتراف كرد كه اگر اندكي بيش تقرّب جُستَمي بال و پَرم سوختمي: «لَوْ دَنُوتُ أنْمُلَةً لاِحترقُت [54]

».

مادر فاطمه

مادر فاطمه اولين زن مسلماني بود كه در شرايط تاريك جاهليت به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد و تمام ثروت و دارايي خويش را براي ترويج اسلام در اختيار حضرتش گذشت. همان زن پاك و انديشمندي كه در دوران جهالت و خرافات كه همه ي مردم با فضايل و حقايق روشن دشمني مي كردند، او به رسالت و وحي و قرآن ايمان آورد. همان زني كه

[ صفحه 50]

درباره ي او از رسول اللّه (ص) نقل شده كه «مثل خديجه كجا يافت مي شود»! او مرا در هنگامي تصديق نمود كه مردم تكذيب مي كردند: «أين مِثلُ خديجه صَدَّقَتْني حين كذَّبني الناس [55] ». همان زني كه از جمله ي چند بانوي نمونه و سرآمد زنان عالم است و برگزيده ي خداست: «عن رسول اللّه (ص) اِنّ اللّهَ تعالي اختار منِ النساءِ أربع، مريم و آسيه و خديجه و فاطمة [56] ». خداي سبحان از بين زنان چهار زن (مريم، آسيه، خديجه و فاطمه) را برگزيد.

زمان تكون فاطمه

از پدري چون محمد (ص)، و مادري مانند خديجه (سلام الله عليها) در يكي از لحظات حساس دوران نبوّت رسول الله (ص) يعني بعد از چهل شبانه روز دوري از خانه و خانواده و روي آوردن به عبادت و تهجّد، و بهره مند شدن از فيوضات غيبي و تناول ميوه هاي بهشتي در معراج، نطفه ي زهرا (س) منعقد مي شود. آري زهرا (سلام اللّه عليها) عصاره ي ميوه هاي بهشتي است كه پا به عرصه ي عالم خاكي نهاده است: «عن النبي- صلي اللّه عليه و آله و سلم- لَمّا عُرج لي اِليَ السماء أخَذء بيدي جبرئيل (ع) فأدخلني الجنّه فناولني مِن رُطَبها فأكَلْتُهُ فَتَحوَّلَ ذلكَ نُطْفةً في صُلْبي، فَلمّا

هَبَطْتُ اِليَ الأرض واقعْتُ خديجه فَحَمَلَتْ بفاطمه ففاطمه حُوراء إنسيّه فكُلَّما اشتَقْتُ اِلي رائحةَ الجَنَّه شَمَمْتُ رائَحةَ اِبنَتي فاطمة» [57] .

هنگاميكه به معراج رفتم، جبرئيل (ع) مرا داخل بهشت كرد از

[ صفحه 51]

رطبهاي بهشتي تناول كردم، آن ميوه ها نطفه شدند، وقتي به زمين بازگشتم با همسرم خديجه همبستر شدم نطفه فاطمه منعقد شد. پس فاطمه حوراي انسيّه است (حوري به صورت انسان) و هرگاه به بوي بهشت مشتاق مي شوم، فاطمه را مي بويم. (به اين مضمون روايات زيادي است).

آري فاطمه (س) عصاره ي ميوه هاي بهشتي است، آنجا تناول ميوه و اينجا تكوّن فاطمه (س). در دوران حسّاس نبوّت كه رسول اللّه (ص) سرشار از علوم و معارف غيبي و الهي است، نطفه زهرا (س) منعقد مي شود. اين خصوصيات زمينه ي تربيت فردي را كه سرآمد همه ي زنان جهان است، فراهم مي كند و اين چگونگي تكوّن وجود عُنصري فاطمه (س) كه اين چنين به عالم معنا و ملكوت اعلي اتصال دارد، امّا خلقت حقيقت و نور فاطمه، زمان و مكان را در مي نوردد و در آن مقام سخن از محدوديت زماني و مكاني نيست: «خُلِقَ نور فاطِمهَ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَ الارض والسّماء [58] ».

ولادت فاطمه، يا طلوع خورشيد بي غروب

بيستم جمادي الثاني سال پنجم بعد از بعثت (بنابر قول مشهور) ثمره ي روزيهاي غيبي بر زمين خاكي تجلّي نموده، زُهره ي زهرا شكفته شد، خانه نوراني وحي محمّد (ص) و خديجه (س) به انوار ملكوتي فاطمه روشن گرديد. از پدري پاك و بي مانند و مادري مطهّر، كودكي به دنيا آمد كه عالمي را غرق در درياي بيكران كمالات خود نموده؛ در مدت عمر كوتاه

[ صفحه 52]

و با بركتش اعجاب و حيرت جهانيان را برانگيخت. اگر ملائكه ي الهي به راز و رمز خلقت انسان آگاه بودند و مي دانستند كه از نسل آدم (سلام الله عليه) انساني با اين همه فضايل اخلاقي و صفات الهي پا به عرصه ي وجود خواهد گذاشت، هيچگاه در محضر الهي سؤال نمي كردند كه چرا آدم را مي آفريني! «أتَجعَلُ فيها مَنْ يُفسِد فيها و يَسْفِك الدّماء [59] ».

زيرا تصوّر آنان از انسان، موجودي فسادانگيز و سفاك بود، آنان از مقام والاي انساني چون فاطمه (س) كه مظهر كمالات است، بي خبر بودند، همان كسي كه در مقابلش به سجده افتادند و اكنون هم زهرا (س) مسجود و محبوب ملائكه است.

در اين روز سخن از جاري شدن كوثر محمد (ص) است، سخن از خروش درياي بي ساحل كمالات انساني است، سخن از نور و رحمت فراگير ملكوت و سخن از رويش شجره ي طيبّه است كه با ريشه و اصول عميق و استوار خود شاخ و برگهاي هميشه سرسبز دارد كه: «مثل كلمه طيبةِ كشجَرَةٍ طيبةٍ اَصْلها في السّماء». و همواره جهان از ثمرات آن بهره مند است: «تؤتي اُكُلَها كُلّ حينٍ [60] ».

روز ولادت زهرا (س)، روز درخشش الگو و اُسوه و آيينه ي تمام نماي سيماي انسان كامل، روز تولد بانوي نمونه ي اسلام، همان زني كه مادر يازده انسان كامل و ستاره ي درخشان امامت است. همان كسي كه به تعبير بعضي از روايات ليلة القدر است: اِنا انزلنا في ليلةِ القدر، الليله فاطمه [61] ... و

[ صفحه 53]

به تعبير برخي اساتيد، چگونه ليلةالقدر نباشد و حال آنكه يازده قرآن ناطق

در اين ليله نازل شده است [62] .

در اين روز سخن از ولادت امّ الفضايل و سرآمد زنان جهان، نور چشم و پاره ي تن و ميوه ي دل و قلب محمد (ص) است. همان كسي كه درباره ي او فرمود: «هرگاه مشتاق بوي بهشت مي شوم فاطمه را مي بويم». و فرمود: پدرت فداي تو باد: «فِداكَ أبُوكَ» [63] در اين روز سخن از طلوع خورشيد هميشه تابانِ فضيلت، و محور منظومه ي ستارگان امامت است. و چون نور وجود زهرا فراتر از زمان و مكان است نيازي نمي بينيم كه به تحقيق درباره ي اين مطلب بپردازيم كه تجلّي نور زهرا در چه سالي و چه روزي بوده است. بررسي اين گونه مطالب به عهده ي تاريخ نگاران است و در اين بحث نتيجه ي چنداني بر آن مترتّب نيست لذا تنها به چند جمله در مورد كيفيت ولادت فاطمه (س) مي پردازيم.

فاطمه چگونه متولد شد؟

از امام صادق (ع) نقل شده: وقتي خديجه (س) با محمد (ص) ازدواج كرد، مورد بي مهري زنان سرشناس مكّه قرار گرفت. زيرا بر اساس معيارهاي جاهلي، آنان با ازدواج فرد متمكّني چون خديجه با شخص تُهي دستي چون محمّد (ص) موافق نبودند. لذا خديجه (س) از اين جهت تنها ماند. وقتي به فاطمه (س) حامله شد، فاطمه در همان دوران جنيني با مادر سخن مي گفت و وي را به صبر و پايداري دعوت

[ صفحه 54]

مي كرد. خديجه اين موضوع را از رسول اللّه (ص) پنهان مي داشت، تا اينكه روزي حضرت بر خديجه وارد شدند در حاليكه با كسي گفتگو مي كرد. از او پرسيد با چه كسي سخن مي گويي، عرض كرد با جنيني كه در رحم دارم! آنگاه فرمود: جبرئيل

به من خبر داده است كه اين جنين دختر است و نسل من از طريق ايشان خواهد بود و ايشان مادر امامان و جانشينان من است.

تا اينكه دوران بارداري سپري شد و هنگام ولادت زهرا (س) فرارسيد. خديجه از برخي زنان قريش استمداد كرد؛ اما پاسخ مثبت نشنيد؛ و اين امر باعث غم و اندوه او گشت. در اين هنگام خديجه چهار زن بلند مرتبه اي را مشاهده كرد كه يكي از آنها خطاب به او گفت: ما خواهران تو هستيم ساره، آسيه، مريم، كلثوم، (خواهر موسي (ع))، خدا ما را فرستاده تا در اين لحظه تو را ياري كنيم. آري مطهرّترين و پاكدامن ترين زنان عالم براي ولادت زهراي اطهر (س) خديجه را ياري كردند:

فلمّا سُقِطَت اِلي الارض اشرق مِنها النور حَتي دخل بيوتات مكه و لَمْ يَبْقِ في شرقِ الارض و لا في غربِها موضعٌ الّا أشرق فيه ذلك النّور وَ دَخَلَ عَشْرٌ من الحور العين كل واحد منهنّ معها طستٌ من الجنّه و ابريق من الجنه و في الابريق ماءٌ من الكوثر فغسلْتها بماء الكوثر و اُخرجت خِرْقَتينَ بيضاوين أشدّ بياضاً من اللبن... فَلَفَتْها بواحدةٍ وقَنعْتها بالثانيه، ثم اِستَنْطَقَتْها فنطَقَتْ فاطمه بالشهادتين و قالَت أشهد أن لا اله الا الله و اَنّ ابي رسول اللّه [64] .

وقتي فاطمه (س) متولد شد، خانه هاي مكّه و زمين از پرتوي وجود

[ صفحه 55]

او نوراني شد و جايي نبود كه نور زهرا تابيدن نگيرد. ده حوري در حاليكه تشتها و آفتابه هاي بهشتي و پر از آب كوثر در دست داشتند وارد شدند. فاطمه (س) را با آب كوثر شستشو دادند؛ در

پارچه هاي سفيد و خوشبو پيچيدند، آنگاه زهرا به سخن آمد و شهادتين را جاري كرد و گفت: شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و پدرم پيامبر خداست. اين چگونگي ولادت فاطمه (س) بود، طلوع خورشيد درخشاني كه همواره جهان را از پرتو خويش روشنايي مي بخشد، و هرگز غروب نخواهد كرد.

نام گذاري فاطمه

اشاره

عن ابي عبدالله (س) لفاطمه (س) تسعه أسماء عندالله (عز و جلّ) فاطمه والصديقه والمباركه والطاهره والزكّيه و الرّاضيّه والرّضيه والمحدّثه والزهراء. [65] .

از امام صادق (ع) نقل شده كه فاطمه (س) در نزد خدا نُه اسم دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيّه، رَضيه، مُحدثّه، زهرا. و عن ابي الحسن (ع): لَمّا ولدت فاطمه سَمَاها الله تبارك و تعالي فاطمه [66] از امام رضا (ع) نقل شده كه خداوند تبارك و تعالي فاطمه را فاطمه ناميد. آري، تمام شؤون انسانهاي الهي حتي نام گذاري آنها هم الهي است، چنانكه در مورد رسول الله (ص) مي فرمايد: و مبشراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمه احمد [67] و درباره ي يحياي شهيد (سلام الله عليه) مي فرمايد: «يا زكريّا

[ صفحه 56]

اِنّا نبشرك بغلامٍ اسمه يَحيي لم نجعل له مِنْ قبلُ سمّياً [68] ». و يا درباره ي حضرت مسيح (ع) فرمود: «و اذ قالَتْ الملائكة يا مريم انّ اللّه يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسي بن مريم وجيها في الدنيا و للآخرة» [69] نام هاي ديگري هم براي فاطمه (س) در روايت عنوان شده، از جمله: بتول، حِصان، حُرهّ (آزاده) سيّده، عذرا، حورا، انسيه، مريم، كبري، سماويه، حانيه و مرضيه و... برخي كنيه هاي حضرت عبارتند از: ام الحسن، ام الحسين، ام المحسن، اُمّ أبيها، ام الائمه، و جا دارد در

يك كلمه گفته شود: فاطمه (سلام اللّه عليها) «ام الفضايل» است.

چرا فاطمه ناميده شده؟

درباره ي علت نام گذاري فاطمه به نامهاي مختلف مطالبي بيان شده: «عن ابي عبداللّه (ع) اِنّما سميت فاطمه لاَنّ الخلق فطموا عن معرفتها [70] ». فاطمه ناميده شده، چون مردم از شناختن او عاجزند امام صادق (ع). عن علي (ع) قال سمعت رسول اللّه (ص) يقول سُمَيَتْ فاطمه لِانّ اللّه فَطَمَها و ذريتها من النّار من لقي الله منهم بالتوحيد و الايمان بما جِئْتُ به [71] علي (ع) از رسول الله (ص) نقل مي كند كه: فاطمه را فاطمه ناميدند، زيرا خدا او و ذريه ي او را كه موحّد هستند و به آنچه بر من نازل شده ايمان آورده اند از آتش دور مي دارد. و نيز از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده: دخترم فاطمه ناميده شد، زيرا خدا او و مُحبّ او را از آتش بريده: «انّما سميت ابنتي فاطمه

[ صفحه 57]

لاِّن اللّه (عزوجل) فَطمها و فَطم مَنْ اَحَبَّها من النّار [72] ».

از امام صادق (ع) نقل شده، فاطمه را فاطمه ناميده اند چون از شرّ بريده است [73] اين تعبيرات كه محبّ يا ذريه زهرا كه موحد باشند از آتش دوزخ نجات مي يابند، اشاره به مقام شفاعت زهرا مي باشد كه شفاعت حضرت شامل كسانيكه زمينه ي شفاعت را فراهم كرده باشند مي شود.

چرا زهرا ناميده شده؟

از امام صادق (ع) نقل شده كه فاطمه را «زهرا» ناميدند، زيرا براي او قُبه اي از ياقوت در بهشت است كه وقتي اهل بهشت آن را مي بينند مي گويند اين شكوفايي از فاطمه است: «سُميت فاطمه الزهراء لِّان لَها في الجنه قُبةٌ مِن ياقوت يراها اَهل الجنة، فيقولون هذه الزهراء لِفاطمه [74] ».

و نيز مي فرمايد: فاطمه

را زهرا ناميدند زيرا وقتي در محراب عبادت قرار مي گرفت نور او بر اهل آسمانها ظاهر مي شد [75] .

چرا طاهره ناميده شده؟

عن ابي جعفر (سلام الله عليه) اِنّما سُمَيت بِنْتَ مُحمّد طاهرةً لِطَهارتها مِنْ كُلِّ دَنَسِ و طهارتها مِن كل رَفَثٍ و ما رأتُ قَطُّ يوماً حُمرةً و لا نفاساً [76] .

از امام باقر (ع) نقل شده كه فاطمه را طاهره ناميدند، زيرا از هر

[ صفحه 58]

آلودگي و قُبح و زشتي پاك بود و فاطمه هرگز خون حيض و نفاس مشاهده نكرد.

چرا محدثه ناميده شده؟

فاطمه محدثه ناميده شده، زيرا ملائكه بر او نازل مي شدند و با او سخن مي گفتند همان گونه كه بر مريم (س) نازل مي شدند و گفتگو مي كردند.

عن ابي عبدالله (ع) «انّما سُميت فاطمه محدثه لِان الملائكه كانَتْ تهبط من السّماء فتناديها كَما تنادي مريم بنت عمران» [77] .

چرا بتول ناميده شده؟

فاطمه را بتول ناميدند، زيرا بي نظير است: عن ابي عبداللّه (ع): «سُمّيتْ فاطمه بتولاً لِانّها بَتلَتْ عن النَظير [78] ».

اينها برخي از نامهاي مبارك و پرمعناي فاطمه (س) مي باشد، اميد است كه دختران خويش را همنام زهرا بناميم، وقتي دختر همنام زهرا شد ديگر نمي تواني به او اهانتي روا داري يا او را بزني كه اين، از بركات همنام فاطمه شدن است: «اِذا سَمَيتّها فاطمه فلا تَسُبْها وَ لا تَلْعَنْها و لا تَضربها [79] ».

وقتي دختر را فاطمه ناميدي نبايد او را دشنام داده و نفرين كني و نبايد او را كتك بزني.

[ صفحه 59]

اهتمام به تربيت فاطمه

قبلاً به اين نكته اشاره شد كه پدر و مادر از طريق وراثت و تماس مستقيم و مستمر، نقش مهمّي در تربيت فرزند خويش دارند، عوامل ديگري نيز در تربيت و شكل گيري كودكان مؤثر است، مانند افراد خانواده كه در ابتداي شكل گيري كودكان با آنان در ارتباطاند، محيط مدرسه و معلمان جامعه و نظام حاكم بر جامعه كه: «اَلناسُ بِأُمرائهم أشبه مِنهم بآبائهم [80] ». صرف نظر از اين عوامل، بيشترين نقش در تربيت فرزندان به عهده ي پدر و بويژه مادر است، موفقيت والدين در تربيت صحيح فرزند به ميزان آشنايي آنان با مسائل خانوادگي و اصول تربيتي و پاي بندي به ضوابط و مقرّرات تربيتي (در عمل) ارتباط دارد. زيرا رفتار و اخلاق نقش بيشتري در تأثيرپذيري ديگران از گفتار دارد و بايد بين گفتار و رفتار مربّي هماهنگي كامل باشد، و اگر بين گفتار و رفتار تضاد باشد هيچگاه موفق به تربيت صحيح نخواهد شد. (به لحاظ اهميت اين موضوع در اين باره

با شما خوانندگان گرامي بيشتر سخن خواهيم گفت، منتظر باشيد).

وقتي پدر، پيامبر گرامي اسلام باشد كه از نظر معارف و علوم و آشنايي به اصول تربيتي، پيشوا، معلّم و مربّي همه ي انسانهاست. و از نظر عمل و رفتار الگو و اسوه ي جهانيان مي باشد،: «وَلَقد كانَ لَكُمْ في رسول اللّه اُسوةً حسنةٌ [81] ». و وقتي مادر بانويي نمونه، مؤمنه و ايثارگر باشد، دختر لايقي و شايسته اي كه در دامن چنين والديني پرورش مي يابد، شخصي

[ صفحه 60]

والا، متعالي و برخوردار از كمالات انساني و فضايل اخلاقي خواهد بود؛ به خصوص اينكه پدر، اين دختر را فردي عادي نمي بيند، زيرا آثار كمال و شايستگي از همان ابتدا در وجود زهرا (س) آشكار بود، لذا حضرت به تربيت زهرا اهتمام زيادي مي ورزد و همواره ملازم و مراقب او مي باشد. و هر روز كه مي گذرد درهاي جديدي از معارف و كمالات معنوي به روي زهرا گشوده مي شود. و حضرت از هر فرصتي براي آشنايي و اُنس فاطمه (س) با عالم غيب و معارف اسلامي و قرآني استفاده مي كند. چنانكه وقتي فاطمه به خدمت پدر رسيد و از او اذن طلبيد تا براي كارهاي خانه خدمتكاري انتخاب كند، حضرت بجاي برآوردن اين خواسته فضيلتي از فضايل را نصيب فاطمه (س) نموده و تسبيحات معروف به تسبيحات زهرا را به او تعليم داد، كه بهترين هديه از طرف پدر براي دختري چون فاطمه بود: «عن ابي جعفر (سلام الله عليه) ما عُبِدَالله بشئيٍ افضل من تسبيح فاطمه (عليهاالسلام) و لو كان شيئاً افضل منه لِنَحِلَهُ رسول الله (ص) فاطمه [82] (س).»

هديه اي بهتر از اين تسبيحات نبوده، كه

اگر بود حضرت آن را به فاطمه ارزاني مي كرد. به لحاظ اهميت پرورش و تربيت فاطمه، حضرت هيچگاه از او جدا نمي شد، و همواره اُنس و اُلفت با فاطمه را غنيمت مي شمرد، حتي وقتي عازم سفر مي شد، فاطمه آخرين كسي بود كه پدر از او جدا مي شد، و وقتي از سفر بازمي گشت فاطمه اوّلين كسي بود كه پدر بر او وارد مي گرديد [83] .

[ صفحه 61]

هيچ شبي نمي گذشت كه رسول الله (ص) با فاطمه انس نگيرد و با او ملاقات نكند: «كان النّبي (ص) لا ينام ليلةً حتي يَضَعَ وَجْهَهُ الكريم بينَ ثُدْيَيْ فاطمة [84] .»

فاطمه (س) عزيزترين و محبوب ترين افراد نزد رسول الله (ص) بود: «كان احبّ النساء الي رسول الله (ص) فاطمه و من الرّجال علي (ع) [85] و فاطمه أعز النّاس عَلَيَّ [86] ».

فاطمه نور چشم و ميوه ي دل رسول الله (ص) بود. «هِيَ نور عيني و ثمرة فؤادي و هي الحوراء الانسيّه [87] ». امثال اين تعبيرات در حق زهرا (س) فراوان است، كه برخي از آنها در فصلهاي بعدي خواهد آمد. (انشاءالله) اين تعبيرات از لياقت و شايستگي زهرا (س) و علاقه شديد حضرت به اين دختر بزرگوار حكايت مي كند كه تنها علاقه ي پدر و فرزندي نيست، زيرا كه رسول اللّه (ص) فرزندان ديگري هم داشت، و يكي از اين تعبيرات در حق آنها نيامده است. اين تعابير به لحاظ شايستگيهاي منحصر به فرد فاطمه است كه اين چنين به تربيت او اهتمام ورزيده و زهرا را به كمال روحي و معنوي مي رساند.

[ صفحه 65]

برخي از فضايل فاطمه

معرفي الگو

هر مكتب و مرامي وقتي پا به عرصه

وجود مي گذارد سعي در جلب افكار عمومي دارد و از روشهاي مختلف جهت پياده كردن ايده و هدف خود كمك مي گيرد. مكتبهاي انبيا و در رأس همه آنها قرآن و اسلام، چون معارف و عقايدي منطبق بر فطرت پاك انسانها به ارمغان آورده اند، همواره در انسانهاي سالم كاملاً قابل پياده شدن مي باشند، لذا براي جلب افكار و تسخير قلوب به روش معرفي الگو توجه نموده و هماره چهره هاي درخشاني را به عنوان اُسوه معرفي مي نمايند. همان طور كه براي پرهيز از پيمودن راه باطل، سيره و فرجام جرثومه هاي فساد را ترسيم نموده است. قرآن كريم، بخش عظيمي از آيات مبارك خود را به معرفّي مردان و زنان موحد و ثابت قدمي اختصاص داده كه در شرايط گوناگون، حق محور بودن خود را حفظ كرده و از صراط مستقيم منحرف نشده اند. از زنان پاكدامن و عفيفي چون مريم (س) و همسر فرعون و مادر و خواهر

[ صفحه 66]

موسي (ع) و دختران شعيب (سلام الله عليه) كه الگوي زنان مسلمان در شرايط مختلف هستند، در قرآن كريم تجليل و ستايش شده است، و در معرفي اعمال نيك و پسنديده، انسان شايسته را معرفي كرده مي فرمايد: «ليس البرّان تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكنّ البرّ من آمن باللّه [88] ».

چرا معرفي الگو؟

پافشاري قرآن كريم در ترسيم و شناسايي سيماي انسانهاي كامل به يقين براي بيان تاريخ و داستان سرايي نيست، زيرا قرآن كريم كتاب تاريخ و قصّه نيست، قرآن كتاب هدايت و نور و روشنگري است، و غرض آن از بيان سيماي انسانهاي ملكوتي براي الگوپذيري ديگران است، تا با پيش گرفتن راه و

روشن آنان طريق تكامل را پيموده و به مقصد برسند. اگر قرآن كريم سيماي انسان كامل را ترسيم كرده و مي فرمايد: اِنّك لَعَلي خُلِقٍ عظيم [89] انگيزه و فلسفه ي اين ترسيم را نيز بيان نموده: «وَلَقد كان لَكُمْ في رسولِ اللّه اُسْوَةٌ حَسنَهَ [90] ». معرفي الگو براي پيروزي از سيره و روش انسان كامل و نمونه است، تا با اُسوه قرار دادن او از صراط مستقيم حق، ناكب وَ منحرف نشوند.

قرآن كريم، ثَقَل اكبر، عترت، ثَقل اصغر، سيماي عترت رسول اللّه (ص) را كه زهرا (س) از زمره آنان است را نمايان ساخته، و اين دو را مستمسكي مي نامند كه انسان را به قله ي كمال مي رساند و به سوي مقصد

[ صفحه 67]

نهايي راهبري مي كند. پس بر ماست كه با تمسك جستن به عروة الوثقي، خويشتن را از بيراهه ي جهل و ضلالت نجات دهيم و به بزرگ راه حق و حقيقت برسيم. اينك به همراه شما عزيزان در كنار درياي فضايل، به تماشاي سيماي تابناك «اُم الائمه» مي نشينم، به اين اميد كه انوار زهره ي زهرا (س) بر قلبهاي تيره و دردمند ما تابيدن گرفته و به آن روشنايي و بهبودي بخشد و حضرتش الگوي زندگي، زن و مرد جامعه ي ما قرار گيرد.

ايمان و عبادت فاطمه

عبادت چيست؟

عبادت، خضوع و خشوع بنده در برابر معبود است. عبادت به خاك افتادنِ عاجزانه ي موجودي ذليل و ناتوان، در مقابل معبودي قادر، عزيز، كامل و متعال است. راه تكامل موجود ناقص عبادت است و مبدأ اين خضوع و خضوع معرفت و ايمان انسان مي باشد. هر مقدار شناخت و ايمان قلبي قويتر باشد، عبادت از محتوي و جوهره ي بهتري برخوردار

خواهد بود. ضمن اينكه استمرار عبادت و كيفيت بالاي آن ايمان را مستقر و يقين را قوّت مي بخشد «واعبد ربّك حتّي يأتيك اليقين [91] ».

عبادت سلوك است نه مقصد

بنابراين عبادت مقصد و هدف نيست. زيرا، مقصد رسيدن به كمال و تقرّب الي الله است و عبادت كه منطبق با دين و شريعت است راهي به

[ صفحه 68]

سوي اين مقصد است، لذا اگر قرآن مجيد مي فرمايد: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون [92] » به اين معنا نيست كه عبادت هدف باشد. عبادت سلوك و عابد، سالك و مقصد، رسيدن به معبود و حق است. به همين دليل دين، صراط مستقيمي است كه انسان را به مقصد مي رساند.

عبادت، راه رسيدن به كمال

تنها راه رسيدن به كمال، پيمودن اين راه يعني عبادت و بندگي خالصانه است. با پيمودن اين راه، انسان ناقص و عاجز، مظهر صفات حق مي شود، مظهر قدرت و عزّت مي شود، و شرط برخورداري از نعمتهاي الهي توجه به ولي نعمت و مظهر و مبدأ كمالات است كه هر چه نعمت است از اوست: «و ما بِكم من نعمةٍ فمن الله [93] ». و هر چه كه نصيب كسي مي شود از فضل و رحمت بي پايان اوست و هر كس عبادتي و تزكيه اي انجام مي دهد از فضل و احسان اوست: «ولو لا فضل الله عليكم و رحمته مازكي منكم مِن احدٍ ابداً [94] ». با توجه هميشگي به مبدأ كمالات يعني خداوند متعال، منصب خليفة اللّهي، نصيب انسان مي گردد، و پيمودن راه مستقيم است كه انسان را به مبدأ فضايل، مي رساند و ديگر مسيرها انحراف از حقيقت و دوري از مقصد است؛ زيرا هر كمالي را بايد از مبدأ و منشاء آن جستجو كرد: «مَنْ كان يُريد العزة فان العزة لِلَّه جميعاً [95] »؛ «فانَّ القوة

[

صفحه 69]

لِلّه جميعاً [96] ». «و ما النصر الّا من عندالله العزيز الحكيم [97] ». موحّد بودن و تسليم محض او شدن كه مبدأ قدرت و عزت و كمال است، راه تكامل انسان را هموار مي سازد.

چون راه رسيدن به كمال، معرفت و عبادت است، هر مقدار معرفت بيشتر باشد، خضوع و خشوع افزون تر خواهد شد، زيرا با شناخت بيشتر حق عجز و ناتواني انسان آشكارتر مي شود و همواره خود را محتاج و بدهكار او مي داند و اعتراف مي كند كه: «ما عَبَدْناكَ حقَ معرفتك [98] ». و به همين سبب است كه اولياء خدا و انبياء الهي ناله و فريادشان بلندتر و آه و سوزشان جانسوزتر است و هماره در تهجّد و تعبّد و انابه به سر مي بردند. به همين جهت به كاملترين انسانها، براي رسيدن به مقام محمود، دستور تهجّد شبانه آمده: «و من اللّيل فتهجّد به نافلةً لك عَسي اَنْ ببعثك ربّك مقاماً محموداً [99] .» و فلسفه تهجّد شبانه و رسيدن به مقام محمود كه مقام توجه محض به خدا و بريدن از ماسوي الله است را چنين عنوان كرد كه: «اِنّ ناشئَة اَلْليل اشد وَطْاً و اقوم قيلاً [100] » پس تهجّد شبانه است كه به نفس صفا مي دهد و روح را آماده ي دريافت فيوضات الهي مي كند، براي گرفتن فيضي چون قرآن كريم قيام در ليل لازم است: «قم الليل [101] ،... اِنّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً [102] ». وقتي قيام در شب تحقق يافت و روح آماده ي دريافت

[ صفحه 70]

شد، آنگاه فيض الهي شبانه نازل مي شود: «اِنّا انزلناه في ليلةٍ مباركة [103]

». «اِنّا انزلناه في ليلة القدر [104] ». كوتاه سخن اينكه آنچه نصيب اولياي الهي شده از بركت ناله ها و آه جانسوز و اشكهاي نيمه شب آنان بوده است.

محراب فاطمه

از محراب عبادت كمالاتي نصيب زهرا (س) شد كه بايد مورد توجه قرار گيرد تا عبادت و شب زنده داري او الگو و اسوه ي رهروانش باشد.

روايات متعددي در مورد ايمان و عبادت فاطمه (س) وارد شده در برخي از آنها آمده است كه: فاطمه (سلام الله عليها) عابدترين مردم بود [105] و چه بسا شبهايي را تا صبح تهجّد و شب زنده داري مي نمود. چنانكه از امام مجتبي (سلام الله عليه) نقل شده: مادر را ديدم تا به صبح مشغول نماز بود و در حق ديگران دعا مي كرد، وقتي از او پرسيدم چرا براي خود دعا نمي كني، فرمودند: اوّل همسايه، آنگاه خويشتن «الجار ثم الدّار [106] ». فاطمه ي زهرا (س) آن اندازه در محراب به قيام و تهجّد مي پرداخت كه پاهاي مباركش ورم مي كرد [107] .

حقيقت عبادت فاطمه

كيفيّت عبادت زهرا (س) يك عبادت خشك و بي روح نبود، بلكه زهرا چون عالمه و محدثّه بودند، عبادت او توأم با خشوع و خشيت و

[ صفحه 71]

خلوص بود، كه اين گونه عبادت، سازنده و باعث تكامل روح است.

قرآن كريم از عبادت همراه با خشوع ستايش مي كند: «قد افلح المؤمنون الذين هم في صلواتهم خاشعون [108] ». عبادت همراه با خشوع كه با حضور قلب در پيشگاه خداست ستايش دارد، نه عبادت با خضوع كه با اعضا و جوارح انجام مي گيرد و از هر فردي ساخته است. لذا آنچه اهميّت دارد كيفيّت و روح عبادت است و زهرا (س) وقتي در محراب قرار مي گرفت دگرگون مي شد و خشيت الهي سراسر وجودش را فرامي گرفت و ستونهاي بدنش به لرزه درمي آمد و اشكهاي سوزانش جاري مي شد

با تمام وجود در محضر خدا قرار مي گرفت: «متي قامت في محرابها بين يَدَي ربّها (جَل جلاله) زَهَرَ نُورها لملائكه السّماء كما يزهَر نُوُرُ الكواكب لِاهل الارض و يقول اللّه (عزّوجل) لملائكته يا ملائكتي انظروا اِلي أمتي فاطمة سيدة امائي قائمة بين يدي، تَرتعِّدُ فرائصُها مِنْ خيفتي وقدأ قَبلَتْ بَقْلبها علي عبادتي [109] ». آري اين گونه، عبادت زهرا توأم با حضور قلب بود.

اخلاص و ايثار فاطمه

فرزندان زهرا (حسن و حسين) (سلام الله عليها) بيمار شدند رسول الله (ص) در خانه ي فاطمه (س) حضور داشتند، فرمودند اگر براي شفاي عزيزان نذري انجام دهيد مناسب است.

علي و فاطمه (عليهماالسلام) نذر كردند وقتي عزيزانشان بهبود يافتند، سه روز روزه بگيرند. خداوند منان عافيت را نصيب فرزندان

[ صفحه 72]

فاطمه (س) كرد طبق نذر بايد سه روز روزه مي گرفتند؛ حسنين و فضه ي خادمه هم در اين امر مشاركت كردند. روز اول به پايان رسيد، وقت افطار فاطمه (س) پنج قرص نان براي افطار تهيّه كردند. هنگام افطار مسكيني در خانه را كوبيد و كمك طلبيد، علي (ع) قرص نان خود را تقديم مسكين كرد فاطمه (س) هم از علي پيروي كرد و حسنين و فضه هم متابعت نموده هر پنج قرص نان را به مسكين دادند. فرداي آن روز را طبق نذر روزه گرفتند. باز براي افطار پنج قرص نان تهيه كردند، كه اين بار در هنگام افطار يتيمي در خانه را كوبيد و استمداد كرد. جريان شب قبل تكرار شد هر پنج قرص نان را تقديم يتيم كردند و با آب خالص افطار نمودند و روز سوم را هم روزه گرفتند! در هنگام افطار روز

سوم اسيري در خانه آمد و كمك طلبيد، باز هر پنج قرص نان تقديم اسير شد، خاندان نبوّت با شكمي گرسنه و چهره اي رنجور به سر بردند!

تجلي اخلاص و ايثار فاطمه

خداوند سبحان از اخلاص و ايثار خاندان وحي ستايش نمود و آياتي از قرآن كريم را در شأن و منزلت آنان نازل كرد و آنان را الگو و پيشواي ديگران برگزيد، تا با تمسك به آنان كه عروة الوثقي هستند از قعر چاه هاي ظلمت رهايي يابند: «يوفون بالنذر و يخافون يوماً كانَ شرّه مستطيراً وَ يُطْعِمُونَ الطَعامَ عَلي حُبِّهِ مسكيناً و يتيماً و اسيراً [110] ».

آنان به پيمان خود وفا مي كنند و از روزي كه شر و عذاب آن فراگير

[ صفحه 73]

است (قيامت) بيم دارند، و اطعام و ايثار مي نمايند به مسكين و يتيم و اسير در حاليكه خود سخت به آن طعام نيازمند هستند؛ كه ارزش عمل آنان در اخلاص است: «اِنّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الله لا نريدُ منكم جزاءً و لا شكوراً [111] ». بدون هيچ چشم داشتي تنها براي رضاي دوست دست ديگران را مي گيرند و بخاطر رضاي او ديگران را بر خود مقدم مي دارند: «و يؤثرون عَلي أنفُسِهِم وَ لَوْ كان بِهِمْ خصاصةٌ [112] ». اينها نمونه ي ايثار و اخلاص و عبادت زهراست، همان زهرا كه سراسر وجودش عشق و ايمان به خدا بود كه رسول اللّه (ص) در حق او فرمود: «سراسر وجود فاطمه ايمان قلب او مملوّ از يقين است»: «اِنّ ابنتي فاطمة مَلَأ اللّه قلبها و جواريها ايماناً و يقيناً [113] ».

از مقام ايمان و خشيت فاطمه مرتبه ي معرفت او نيز روشن مي شود، زيرا ايمان استوار

و خشيت از مقام احديّت جز با معرفت عميق از مقام ربوبي ميّسر نخواهد بود: «انّما يخشي اللّه من عباده العلماء [114] ».

تذكر نكته اي در اين جا لازم به نظر مي رسد كه به فرمايش برخي از اساتيد معظم، مرتبه اي از مقام و منزلت اهل بيت از درجه ي متوسط برخوردار است كه ديگران نيز مانند فضه خادمه به آن دسترسي دارند [115] ليكن رسيدن ديگران به مرتبه نازله ي همين مقام متوسط هم به بركت اهل بيت (ع) مي باشد در عين حال براي اهل بيت عصمت و فاطه (س) درجاتي است كخه از ويژگيهاي آنان است و افراد عادي هرگز به آن درجات

[ صفحه 74]

نخواهند رسيد؛ كه بيان برخي از آنها (انشاءاللّه) خواهد آمد.

تمثل ملائكه بر فاطمه

تزكيه ي نفس كه با مبارزه با هواي نفس، دور كردن وسوسه هاي شيطاني و پيمودن راه مستقيم حق حاصل مي شود؛ موجب تعالي روح و توجه به عالم ملكوت و قرب الهي مي گردد. انسان با ايمان و عمل صالح و استواري در راه خدا آن مقدار مي تواند پيش برود كه با عالم ملكوت يعني باطن عالمِ شهادت مرتبط شود، مطيع و عبد خالص خدا بودن، انسان را مظهر صفات الهي نموده و به مقام ولايت مي رساند آنگاه ملائكه بر او نازل و يا به تعبير دقيق تر بر او متمثَّل مي شوند. تمثل ملائكه از ويژگيهاي مقام ولايت است و اختصاص به فرد يا گروه خاصي ندارد زيرا راه ولايت بر همگان باز است. پيامبران الهي هم چون از مقام ولايت بهره مند بودند ملائكه بر آنها نازل مي شدند و هركس به اين درجه از قرب و معنويت برسد، مي تواند با عالم غيب ارتباط

پيدا كرده و لايق دريافت معارف الهي گردد: «اِنّ الذين قالُوا ربنّا الله ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكه [116] ».

(البته نزول ملائكه تشريعي براي رساندن پيام شريعت، از اختصاصات انبياست كه با رسالت آخرين سفير الهي محمد مصطفي (ص) خاتمه يافته است.) لذا قرآن كريم تمثل ملائكه را بر غير انبيا هم نسبت مي دهد، در مورد حضرت مريم (س) مي فرمايد: «فتمثّل لها بشَراً سويّاً [117] ». فرشته بر مريم متمثل شد و با او سخن گفت.

[ صفحه 75]

فاطمه (سلام الله عليها) از جمله ي انسانهاي كامل است كه با داشتن مقام ولايت همواره با عالم غيب در ارتباط بود و ملائكه بر او نزل مي شدند و باو سخن مي گفتند، و فاطمه را از علوم و معارف و روزيهاي غيبي بهره مند مي كردند و به همين جهت فاطمه را محدثه ناميدند: «سمعت اباعبدالله (سلام الله عليه) يقول انّما سميّت فاطمه محدثه لِان الملائكه كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادي مريم بنت عمران [118] ».

از رسول اللّه (ص) نقل شده كه: فاطمه سرآمد زنان عالم است وقتي در محراب عبادت قرار مي گرفت هفتاد هزار ملك از ملائكه ي مقرّب بر او سلام مي كردند و با او سخن مي گفتند به آنچه با مريم سخن مي گفتند، كه خداوند فاطمه را برگزيد و پاك گردانيد و بر همه ي زنان عالم برتري بخشيد: «فاطمه سيدة نساء العالمين من الاوّلين و للآخرين و انّها لتقوم في محرابها فيسلم عليها سبعون ألف ملك من المقربين تنادونها بما نادت الملائكه مريم فيقولون يا فاطمة انّ اللّه اصطفيكِ وطَهَّركِ و اصطفاك علي نساء العالمين [119] ».

فاطمه (س) در ارتباط با

عالم ملكوت همواره از روزيهاي غيبي بهره مند بود، تجلّي عبادت فاطمه (س) تقرّب الهي و طبقهاي روزيهاي غيبي بود.

«... فَأقْبَلَ فوجد رسول اللّه (ص) جالساً تُصلَّيَ وَ بَيْنها شئيٌ مُغَطّي فَلمّا فَرِغَتْ إجتَرتْ ذلك الشئي فاذا هي جَفْنَةٌ من خبزٍ و لحمٍ قال يا فاطمه أنّي لَكِ هذا قالت هو مِنْ عندالله إنّ الله يرزق من يشاءُ بغير حساب [120] »... علي (ع) وارد خانه شد،

[ صفحه 76]

رسول اللّه (ص) نشسته و فاطمه (س) مشغول خواندن نماز بود، در كنارش طبقي سرپوشيده قرار داشت، وقتي فاطمه (س) از نماز فارغ شد پرده از روي طبق برداشت. روزيهاي غيبي در داخل طبق بود. علي (ع) پرسيد اينها از كجا آمده، فاطمه (س) جواب داد: از نزد خدا، خدا هركس را بخواهد روزي بي حساب مي دهد.

آري، اينها تجلّيات محراب فاطمه (سلام الله عليهاست) همان محرابي كه به فاطمه مقام و منزلت بخشيد. اينها نمونه اي از روايات بسياري بود كه بدانها اشاره شد.

فاطمه كوثر محمد

كوثر چيست؟

كوثر به معناي خير كثير و بهره مند بودن از معارف و بركات الهي، در مقابل تكاثر است، كه به معناي افزون طلبي و حبّ دنياست كه انسان را از ياد خدا و روز قيامت بازمي دارد: «الهيكُمُ التكاثر [121] ».

خداوند سبحان خطاب به رسول اللّه (ص) مي فرمايد: «ما به تو كوثر عطا كرديم: «انّا اعطيناكَ الكوثر [122] ».

كوثر رسول الله

كوثر رسول اللّه (ص) همان معارف و حكم و احكام الهي است، كه به عنوان كاملترين و آخرين دين بر حضرت نازل شد. قرآن كريم به لحاظ

[ صفحه 77]

اينكه بر تمام كتابهاي آسماني مهيمن است. و هم به جهت هميشگي و جاويدان است، تا قيامت مردم از آن بهره مند هستند و هيچگاه اين فضيلت الهي از مردم منقطع و جدا نمي شود، كوثر است. در مقابل دشمن كوثر باطل است كه بي ريشه و بي قرار و ناپايدار است، زيرا اين ويژگي باطل است: «فَأمّا الزَبُد فيذهب جفاءً [123] »، و مثل كلمةٍ خبيثَةٍ كشجرةٍ خَبيثَةٍ اجتثت مِنْ فوق الارض ما لَها مِن قرار [124] ». درباره ي دشمن صاحب كوثر كه باطل است مي فرمايد: «اِنّ شانِئكَ هو الأبتر [125] ». دشمن تو بريده و نابود شونده است.

فاطمه مصداق كوثر

مصداق ديگر كوثر محمد (ص) فاطمه ي زهرا (س) است؛ از اين جهت كه تداوم نسل و ذريه ي با بركت حضرت از طريق ايشان است، و از ذريه ي فاطمه (س) يازده امام معصوم (سلام الله عليهم) پديد آمده كه آثار و بركات آنان شرق و غرب عالم را فراگرفته، كه اينان عماد دين هستند و تداوم و بقاي دين اسلام به بركت وجود آنان است و اينان سرچشمه ي جوشان امامت هستند كه با فضايل الهي خود، تشنه كامان امامت و شريعت را همواره سيراب مي كنند. هرجا فضيلتي است از بركت اهل بيت و وحي الهي است: «شِرِقّا و غَربِّا فلا تجدان عِلْماً صحيحاً اِلّا شَيئاً خَرَج مِنْ عندنا اهل البيت [126] ». امام صادق (ع) مي فرمايد: هرجا سخن از فضيلت

[ صفحه 78]

است

از نزد ما اهل بيت منتشر شده است. «فَكُلّ عِلم خَرجَ الي اَهْلِ السموات و الْارضِ فمنّا وعَنّا [127] ». وقتي فاطمه (سلام الله عليها) مادر و ريشه ي اين همه فضايل است، چگونه كوثر نباشد؟! وقتي فاطمه (س) شجره ي طيبّه است كه چنين شاخساراني پرثمر دارد: «تُؤْتي اُكلَها كُلَّ حينٍ [128] ». چگونه كوثر نباشد! لذا فاطمه (س) مصداق بارز و روشن كوثر محمّد (ص) است، كه اهل بيت او و فرزندانش (ع) كوثري هستند كه شجره ي طيبه ي دين همواره از اين سرچشمه سيراب مي شود.

شفاعت فاطمه

شفاعت مرتبه ايست كه انسانهاي به مقام ولايت رسيده و مقرب درگاه خداوندي از آن برخوردارند. شفيع، كه آبرومند پيشگاه خداست، با درخواست عفو و مغفرت، موجب نجات انسان گنهكاري كه زمينه ي شفاعت را فراهم نموده مي شود، و يا سبب علوّ درجه ي او مي گردد. كه اگر شفاعت نبود خداوند سبحان با فضل و رحمت خود، از عذاب و مجازات او صرف نظر مي كند. اين اساس سخن در مورد شفاعت است، كه هيچگونه شبهه و اشكالي هم متوجه ي آن نيست، زيرا هيچ منافاتي با توحيد و علم الهي ندارد. (البته بحث تفصيلي آن در جاي خود بايد مطرح شود).

مقام شفاعت براي انبياء و اوليا الهي يعني ائمه و اهل بيت

[ صفحه 79]

(عليهم السلام) و نيز شهداي اسلام و ملائكه و علما محرز و ثابت است.

فاطمه (س) از زمره ي اهل بيت و از اولياء الهي و حتي برتر از انبيا مي باشد. به همين دليل اثبات مقام شفاعت براي فاطمه (س) نيازي به برهان جداگانه ندارد، در عين حال به لحاظ اهميت مقام فاطمه (س) به برخي روايات در مورد شفاعت آن

حضرت اشاره مي شود.

عن رسول اللّه (ص) فَاَيُّما امرأةٍ صَلَتْ في اليوم و الليلة خَمسَ صلوات و صامَتْ شهر رمضان و حَجَّتْ بيت الله الحرام، وزكَّتْ مالَها و اطاعَتْ زوجها و والت عليّاً بعدي دخلتِ الجنّة بشفاعة ابنتي فاطمه و انّها سيدة نساء العالمين [129] .

از رسول اللّه (ص) نقل شده: هر زني كه پنج وقت نماز خود را بخواند و روزه ماه رمضان را بگيرد و حجّ واجب بيت اللّه را انجام دهد و زكات مالش را بپردازد و از شوهر خود اطاعت كند، و علي (ع) را بعد از من امام و رهبر خويش بداند (يعني زمينه ي شفاعت را فراهم نمايد). به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشت خواهد شد. و فاطمه سيده و سرور زنان عالم است.

و عن الباقر (سلام الله عليه) عن رسول اللّه (ص): اذا كان يوم القيمه فاذاً النداء مِنْ قِبَلِ الله (عزّوجل)، يا حبيبَتي وابنتَ حَبيبي سَليني تُعْطَي واشفعي تشفعي [130] امام باقر (ع) از رسول الله (ص) نقل مي كند: وقتي روز قيامت شود، ندا از جانب خدا مي رسد كه اي فاطمه هر چه درخواست كني و از هر كس شفاعت نمايي پذيرفته است.

[ صفحه 80]

عصمت فاطمه

اشاره

انسان همواره در زندگي بر سر دو راهي قرار دارد، مي تواند با اجابت دعوت فطرت و ملكوت و سروش غيب راه خدا را انتخاب نمايد و مي تواند از وسوسه ها و هواي نفس پيروي كرده آلوده به گناه و پيرو شيطان گردد يعني به بيراهه ي ضلالت و گمراهي سقوط نمايد. آنچه سرنوشت ساز و مهمّ است اراده و انتخاب انسان است كه يكي از اين دو راه را انتخاب مي كند. نوعاً انسانهاي

مؤمن راه خير و سعادت را انتخاب مي كنند و احياناً مرتكب خطا و معصيت هم مي شوند. در بين انسانها، اندك افرادي هستند كه بتوانند در طول عمر خود، از هر گونه آلودگي و گناه پاك و منزه بوده به مقام عصمت بار يابند، كه عصمت يعني پاكي و دوري از هر گونه آلودگي در تمام مدت عمر خود.

انبياء الهي و ائمه (عليهم السلام) از جمله افرادي هستند كه به اين مقام رسيده اند، ليكن عصمت فقط مخصوص مقام نبوّت نيست، بلكه راه آن بر همگان و در هر زمان باز است. لذا در بين انسانها افرادي هم به اين مقام رسيده اند كه نه پيامبر و نه امام بودند.

قرآن، مريم (س) را از زمره ي چنين افرادي مي داند كه با رسيدن به مقام عصمت، ملائكه بر او متمثل شدند: «فتمثل لها بشراً سوياً [131] ». مريم را مطهّر از هر گونه آلودگي معرّفي مي كند: «و مريم ابنت عمران التي احصنَت فرجها [132] » و او را مطهّره و برگزيده ي خدا مي داند: «يا مَريم اِن اللّه اصطفيكِ

[ صفحه 81]

وَطهّرَكِ واصطفاكِ علي نساء العالمين [133] ».

قرآن سند عصمت فاطمه

قرآن مجيد در بين زنان فاطمه (س) را معصوم مي داند، فاطمه (س) شخصي است كه در طول عمرش هيچگونه گناه و آلودگي نداشت، و الگو و اسوه انسانها بخصوص زنان در همه ي اعصار مي باشد. خداوند سبحان با آيه ي مباركه تطهير در مقام و منزلت اهل بيت سند قطعي از فضيلت و عظمت و عصمت اهل بيت به دست بشر داده است: «انّما يريد الله لِيُذْهِبَ عنكم الرجس اهل البيت و يُطَهِّرَكُمْ تطهيراً [134] ».

خداوند اراده نموده كه هرگونه

آلودگي را از ساحت قدس و دامن اهل بيت پيامبر (ص) دفع كند.

آيه شريفه دامن اهل بيت را از هرگونه گناه منزه ي مي داند، كه با عنايت الهي و اراده ي مستحكم، هيچگونه آلودگي پيدا نكردند. آيه مباركه مقام اختصاصي اهل بيت را بيان مي كند، يعني گرچه رسيدن به مقام عصمت براي همگان ميسر است، اما آنانكه به طور قطع به اين مقام رسيده اند و از مرتبه ي بالاي عصمت بهره مند هستند و عصمت آنان را خداي سبحان و آگاه و عليم امضاء نموده است، اهل بيت هستند. و در اين فضيلت هيچ كس از اهل خانه و صحابه رسول اللّه (ص) شركت ندارند. زيرا روايت از طريق شيعه و سني مستفيض است كه اين مقام از آن افراد مخصوص است و حتي آنانكه از نظر عرف مردم اهل بيت به حساب مي آيند در اين مقام

[ صفحه 82]

شريك نيستند.

افرادي كه مشمول آيه هستند معين شده اند كه علي و فاطمه و فرزندان آنان (صلوات الله عليهم) مي باشند، و حتي همسران پاكدامن پيامبر (ص) كه از نظر عرف اهل بيت هستند به اتفاق روايات فريقين در مضمون آيه شريك نيستند. به چند روايت اشاره مي شود.

روايات فريقين و عصمت فاطمه

عن ابي جعفر (سلام الله عليه) في قولِ الله (عزوجل) «انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يُطهّركم تطهيراً»، قال: نَزَلتْ هذه للآيه في رسول الله و علي بن ابي طالب و فاطمه و حسن و حسين (ع) و ذلك في بيت ام سَلْمه زوج النّبي فَدَعا رسول الله (ص) عليّاً و فاطمه و الحسن و الحسين (صلوات الله عليهم) ثم ألبسهم كساءً له خيبريّاً و دخل معهم فيه، ثم قال: اللّهم هولاءِ اهل بيتي وَعَدْتَني فيهم ما وَعَدْتَني،

اللهُمّ اذهب عنهم الرّجس و طَهّرهم تطهيراً، فقالَتْ و أنا معهم يا رَسول الله قال: أبشري يا اُمّ سلمه فانّك اِلي خيرٍ [135] .

امام باقر (ع) مي فرمايد: آيه تطهير درباره ي رسول الله و علي و فاطمه و حسن و حسين (صلوات الله عليهم) در خانه ام سلمه نازل شده است. وقتي اين آيه نازل شد حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين (سلام الله عليهم) را زير كساي خيبري جمع كرد و فرمود: خدايا اينها اهل بيت من هستند كه در مورد آنان وعده ها داده اي خدايا رجس و پليدي را از آنان دور كن و آنان را پاك و منزه گردان.

[ صفحه 83]

آنگاه ام سلمه عرض كرد يا رسول الله من هم با اينها هستم؛ حضرت فرمود: بر تو بشارت باد كه به خير و سعادت هستي. ملاحظه مي فرماييد كه ام سلمه كه عرفاً جزء اهل بيت است از زمره آنان نيست. معلوم مي شود كه در اين مقام ويژه هر كسي را شايستگي مشاركت نيست.

در برخي روايات آمده است كه: وقتي ام سلمه خواست در جمع آنان وارد شود حضرت فرمود: أنتِ عَلي خيرٍ انّما نُزلت فيّ وفي أخي و ابنتي و تسعةٌ من وُلد ابني الحسين خاصةٌ ليس مَعنا فيهِمْ احداً غيرنا [136] اين روايت تصريح دارد كه منظور از اهل بيت پيامبر (ص) در اين آيه ي مباركه افراد خاصي هستند و ديگران در اين مقام شريك نيستند و آنان عبارتند از: علي و فاطمه و حسن و حسين و نُه نفر از فرزندان حسين (سلام الله عليهم). چند روايت از طريق اهل سنت.

عن ام سلمه (رضوان الله عليها) زوج النبي (ص) انّ رسول الله كان علي منامه

له عليه كساءٌ خيبر فجائَتْ فاطمه (س) فيه خزير فقال رسول الله (ص) اُدْعي زوجكِ وابنَتيكِ حسناً و حُسيناً فَدَ عَتْهُمْ اِذْ نَزَلَتْ علي رسول الله (ص) انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً، ثُمَ أخرجَ يده مِن الكساء وَ اُو مأبِها اِليَ السَّماء قال: اللّهم هؤلاء اَهْلَ بَيْتيي و خاصّتي فاذْهَبْ عنهم الرجس وَ طهِّرهم تطهيراً ثلاث مراتٍ قالَت ام سلمه (رضي الله عنها) فقلت يا رسول الله و أنا معكم، فقال إنّكِ عَلي خيرٍ [137] مضمون روايت همان روايت اوّلي است كه بيان شد.

و عن ابي سعيد خدري قال رسول الله (ص) نزلت هذا لايه فِيَّ وفي عليٍّ و فاطمه

[ صفحه 84]

و حسن و حسين انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت... [138] .

سيوطي روايات متعددي نقل مي كند كه در دو جهت اتفاق دارند، يكي اينكه آيه ي شريفه اختصاص به پنج تن دارد، ديگر اينكه حتي همسران پيامبر (ص) كه اهل بيت و اهل خانه ي رسول اللّه (ص) هستند، مشمول آيه نمي باشند. به اتفاق روايات وقتي ام سلمه خواست در جمع آنان وارد شود، حضرت اجازه ندادند. هم ايشان نقل مي كند كه منظور از تطهير و اذهاب رجس، پاك بودن از گناه مي باشد كه دلالت بر مقام عصمت اهل بيت دارد، كه حضرت فرمودند: «أنا و اهل بيتي مُطهَّرون من الذنوب [139] .

نكته جالب توجه اين است كه رسول الله (ص) آن قدر به اين موضوع اهميّت مي دادند كه بعد از نزول آيه در شأن اهل بيت، شش ماه به طور مرتب هر صبح درِ خانه ي فاطمه (س) مي آمدند و اين آيه را تلاوت مي كردند و برمي گشتند: «الطبراني عن ابي الحمراء رأيت

رسول الله (ص) في باب علي ستة أشهر فيقول: انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل بيت و يُطهّرِكم تطهيراً» [140] .

مقام مخصوص اهل بيت

اين مقام مخصوص و عظمت اهل بيت است، كه قرآن كريم سند قطعي آن مي باشد. اهل بيت به آن درجه از عصمت رسيدند كه هرگز براي

[ صفحه 85]

ديگران ميسّر نيست. و به همين جهت دستور اطاعت از اهل بيت در هر شرايط آمده: «اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولوا الامر منكم [141] ». اطاعت مطلق از كسي درست است كه هيچگونه گناه و خطا در سراسر زندگي او راه نداشته باشد.

البته ادله ي ديگري نيز بر عصمت فاطمه ي زهرا (س) دلالت دارد، مانند حديث شريف: «فاطمه حَصُنَتْ فَرْجُها فحرَمَّ ذريتها علي النّار [142] ». و مانند احاديثي كه برتري فاطمه (س) را بر انبيا دلالت دارد، كه در فصل هاي بعدي به خواست خدا عنوان خواهد شد.

محبت ذوالقربي و فاطمه

محبت به حق

محبت جذبه و كشش دروني است كه محبّ را به سوي محبوب مي كشاند، و محبوب با زيباييهايي كه در او جلوه گر است محبّ را مي ربايد. محبّت به حق در نهاد تمام مخلوقات نظام هستي نهاده شده، همه محبّ و عاشق زيبايي هاي اويند و همه به سوي او كه محبوب و مقصود همه اوست در حركت اند: «اِلي اللّه تصير الامور [143] ». بنابراين آنچه به انسان توان و نيروي حركت مي بخشد محبت است، جمال و زيبايي هاي محبوب كه در جاي جاي عالم هستي جلوه گر است همه را مجنون و مدهوش خويش نموده و همه بلاكش اين قلاده شده اند.

[ صفحه 86]

چون محبوب يك پارچه زيبايست، عالم يك پارچه محبت است و اگر حركت جوهري فراگير مادّه است، حركت حُبّي فراگير نظام هستي است و اگر عالم يك پارچه حيات است كه فَوَران

دارد، عامل اين فوران، عشق و محبت الهي است.

محبت حقيقي است كه قابل كتمان نمي باشد و آنچنان در نهان شرر به پا مي كند كه راز دروني بيرون افتاده و آشكار مي شود و محبّ را وادار به سرودن عشق مي كند: «اِن مِن شئي الّا يسبّحَ بِحَمْدِه [144] ». عامل پيدايش محبت زيبايي ها و كمالات محبوب است كه در نظر محبّ جلوه گر است.

پي آمد محبت

پي آمد محبّت، چه حق باشد و چه باطل اطاعت از محبوب است، لذا ممكن نيست كسي محبوبي داشته باشد و از آن اطاعت نكند، كه اگر اطاعت نكرد بايد در تحقق محبّت شك كرد.

قرآن كريم ملاك تحقق محبت به حق را اطاعت از حق مي داند و مي فرمايد: «قُلْ اِنْ كنتم تحبون الله فاتبعوني [145] ». اگر خدا محبوب شماست از من پيامبر اطاعت كنيد كه اطاعت من همان اطاعت از خداست: «مَن يُطع الرسول فقد اطاع اللّه [146] ».

بنابراين ممكن نيست كسي محب خدا باشد و از رسول خدا اطاعت

[ صفحه 87]

نكند. كه اگر اطاعت نكرد در تحقق ايمان اين شخص بايد ترديد نمود زيرا ايمان جز محبت نيست: «هَل الايمان الا الحُبّ [147] ».

اهميّت محبّت تا آنجاست كه وحي اصرار دارد به محبت انسانها جهت بدهد تا در انتخاب محبوب و معشوق راه خطا نروند. كه انبيا پيك معشوق حقّ هستند، آمده اند به هوشياران، هشدار بدهند كه در انتخاب معشوق اشتباه نكنند. انبيا آمده اند مردم را به سوي معشوق حقيقي و هميشگي رهنمون باشند.

محبت به مظاهر حق

محبت به مظاهر حق از محبت به حق جدا نيست و امكان ندارد كسي محب خدا باشد ولي به مظاهر حق محبت نداشته باشد، زيرا وقتي شخصي مظهر صفات حق شد، و تمام شؤون زندگي او حق شد، و با باريافتن به مقام عصمت به عنايت الهي حركات و سكنات، رفتار و گفتار و سكوت و فرياد او حق شد، و باطل در زندگي او جايگاهي نداشت، محبت به او همان محبت به حق است و اطاعت از او هم

اطاعت از حق محسوب مي شود. از اين جهت عترت رسول الله (ص) كه به مقام عصمت باريافته اند حق، و حق محور هستند و باطل همانطور كه در قرآن كريم راه ندارد، در زندگي عترت هم راه نخواهد داشت: «لا يأتيه الباطل مِن بين يديه و لا من خلفه [148] ».

قرآن و عترت يك حقيقت هستند كه حق مدارند و از باطل بدور

[ صفحه 88]

هستند. «عَليُّ مَعَ الحَق و الحقُّ مع علي يدور حيثما دار [149] ». كه اين حقيقت اختصاص به علي (ع) ندارد، درباره ي همه ي اهل بيت است: «فاطمه نيز مع الحق و الحق مع فاطمه يدور حَيثما دارَتْ» و چون حق محورند صراط مستقيم و ميزان سنجش اعمال بندگان هستند: عن ابي الحسن الرضا (سلام الله عليه) و الميزان اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) نصبه لِخَلْقِهِ الّا تَطغوا في الميزان، قال: لا تعصوا الامام [150] . از امام رضا (ع) نقل شده كه: ميزان كه خداوند براي سنجش اعمال خلق نصب مي كند اميرالمؤمنين علي (ع) است و منظور از طغيان نكردن بر ميزان، مخالفت نكردن با امر امام است.

ملاك ايمان و نفاق

به همين جهت محبت به اهل بيت ملاك ايمان و بغض اهل بيت ملاك نفاق است، مؤمن در همه حالات و در هر شرايطي محبّ اهل بيت است، و منافق در هيچ حالي محبّ اهل بيت نيست. و اهل بيت ملاك تولّي و تبري مي باشند. كه علي (ع) مي فرمايد: لَوْ ضَربتُ خيشوم المؤمِن هذا عَلي اَنْ يَبْغُضَني ما اَبْغَضَني، ولَوْ صَبَبْتُ الدُّنيا بجماتِها عَلي المنافق عَلي اَنْ يُحبنَّي ما اَحَبَّني و ذلك اَنّه قضي فانقضي عَلي لِسان النّبي الاُّمي (ص) انّه قال يا عَلي لا يُبْغضنُكَ

مؤمنٌ و لا يُحبّكَ منافِق [151] .

اگر بيني مؤمن را با شمشير بزنم كه مرا دشمن بدارد، هرگز دشمن نمي دارد و اگر دنيا را در اختيار منافق قرار دهم كه مرا دوست بدارد،

[ صفحه 89]

هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زيرا اين حقيقت بر زبان رسول اللّه (ص) جاري شده كه هيچ مؤمني تو را دشمن و هيچ منافقي تو را دوست نمي دارد.

نمونه ي آن در زمان خود حضرت اتفاق افتاد، وقتي دست شخصي به نام «أسود» را به جرم سرقت قطع كرد، ابن كواء كه شخص فرصت طلبي بود، اسود را با دست بريده ديد. براي سوءاستفاده از فرصت و بدبين نمودن أسود كه از محبّان علي (ع) بود از او پرسيد چه كسي دست تو را بريد أسود در جواب او آنچنان از علي (ع) ستايش كرد كه ابن كواء مبهوت و شرمنده شد: «قطع يميني سيد الوصيّين و قائد الغرّ المُحَجَلين و اولي النّاس بالمؤمنين علي بن ابي طالب، اِمام الهدي و زُوج فاطمة الزَهرا ابنة مُصطفي [152] ».

قرآن و مودت اهل بيت

با توجه به اهميت محبت اهل بيت (ع) كه ميزان و ملاك مي باشد، سر اينكه قرآن بر اين محبت اين مقدار اصرار دارد، روشن مي شود چرا قرآن مُزد رسالت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) را مودت و دوستي و شناخت و پذيرش راه عترت قرار داده است و مي فرمايد: «قل لا أسْئلُكُمْ عَليه أجراً اِلّا المَوَدةَ فِي القربي». [153] زيرا اهل بيت (عليهم السلام) محور و مظهر حق هستند، دوستي و پذيرش آنان ميزان ايمان و دشمني با آنان نشانه ضلالت از صراط مستقيم است.

[ صفحه 90]

اهل بيت پيامبر كيانند؟

فاطمه، (سلام اللّه عليها) كه از زمره ي اهل بيت است كه دوستي او ملاك، و مزد رسالت پدر قرار گرفته:

لما نزلت هذه الايه قيل يا رسول الله مَنْ قراتبك هؤلاء الذين وجبَت علينا مَودتهم فقال: علي و فاطمه و ابناهما [154] .

روايت از طريق شيعه و سني از رسول الله (ص) رسيده كه وقتي اين آيه نازل شد از حضرت سؤال كردند، اهل بيت تو كه محبت آنان بر ما واجب شده كيست، جواب دادند علي و فاطمه و دو فرزند اين دو.

محبان فاطمه

وقتي محبت اهل بيت ملاك ايمان قرار گرفت، پذيرش رواياتي كه مي فرمايند محب زهرا (س) در آتش نمي سوزد آسان خواهد شد. زيرا كه زهرا حق محور است و محبت به او محبت به حق و دليل بر ايمان شخص مي باشد. و آتش براي مؤمن كه گل باغستان الهي مي باشد، آفريده نشده، آتش براي سوزاندن هيزم است و هيزم همان شجره خبيثه و علف هاي هرزه مي باشد كه در باغستان هستي رويش نموده و مزاحم رشد و تعالي و به ثمر رسيدن گلهاي باغ است: «اما القاسطون فكانوا لجهنّم حَطَباً» [155] . آتش براي انسانهاي خبيث است كه همانند هيزم انباشته شده و شعله ور مي شوند: «فيجعل الخبيث بَعْضَهُ عَلي بَعْض فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فيجعله في جهنّم اولئك هم

[ صفحه 91]

الخاسرون» [156] . اينك چند روايت درباره ي محبت فاطمه (س)

قال رسول الله (ص) اِنما سُميت ابنتي فاطمه لان الله عز و جل فطمها وَ مَنْ اَحبَّها مِن النّار [157] .

دخترم فاطمه ناميده شده، زيرا كه خدا او و محبّ او را از آتش دور داشته: «قال رسول الله (ص) لعليٍ هَلْ تدري لِما

سميّت فاطمه، قال علي لِما سميّت فاطمه يا رسول اللّه، قال لِانّها فطمت هَيِ و شيعتُها من النّار [158] ».

رسول الله (ص) به علي (ع) فرمود: آيا مي داني چرا فاطمه ناميده شده، چون خدا فاطمه و پيروان او را از آتش نجات داده، زيرا دوستي و پيروي فاطمه و شيعه فاطمه بودن، دوستي و پيروي از خداست، همانطور كه دوستي و پيروي رسول الله (ص) دوستي خداست: مَنْ اَحبّني فقد أحبّ اللّه [159] .

رضا و غضب فاطمه

محبت متقابل است

محبّت به حق و به مظاهر حق كه آن هم محبت به حق است، زينت قلب و در حقيقت زينت انسان و اصلي از اصول اعتقادي اسلام است.

در كنار اين اصل دو اصل ديگر نيز قرار دارد: يكي اينكه محبت طرفيني است، وقتي انسان محبّ خدا شد محبوب خدا هم خواهد بود:

[ صفحه 92]

«يحبّهم و يُحبّونه [160] ». محبوب خدا شدن مقام بس والايي است، كه هر كسي قادر به دستيابي آن نيست. بلكه محبّ كه در آغاز راه است بايد، در رسيدن به محبوب جهاد و تلاش كند: «اِن الله يُحبّ الذين يقاتلون في سبيلِهِ صفاً كانّهم بنيان مرصوص [161] ». و بايد از راه تقوا و پاكي قدمي جدا نشود كه: «فاِن الله يحبُّ المتقين [162] ». و خلاصه بايد راه انبيا و راه رسول الله (ص) را كه طريق حبيب اللّه و مظهر صراط مستقيم مي باشد طي كند تا محبوب خدا بشود: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يُحْبِبْكم الله [163] ». آنگاه خدا كه محبّ او شد، آثار قدرت خويش را در محبوب نمايان مي كند، و محبوب مظهر علم، اراده، قدرت و عزت و...

خدا مي شود.

تنفر از باطل

ديگر اينكه مؤمن همانطوريكه به حق و مظاهر حق عشق و محبت مي ورزد؛ از كفر و عصيان و مظاهر آن بيزار است. محبت هر دو يك جا جمع نمي شود. يك دل و دو محبّت ممكن نيست: «ما جَعَلَ الله لِرَجُلِ مِنْ قَلْبين في جوفِهِ». [164] .

انسان مؤمن كه قلب او مملو از محبت به حق است، از كفر و فسق و مظاهر آن بغض و كينه دارد. قرآن اين حقيقت را به عناوين مختلف بيان مي كند: «وَلكنّ الله حَبَبَّ اليكم الايمان و زَيَّنه في قُلوُبِكُمْ و كَرّه اليكم الكفر

[ صفحه 93]

والعصيان [165] » خداي سبحان ايمان را محبوب و زينت قلبهاي شما قرار داده، و كفر و فسق و گناه را مبغوض و منفور شما قرار داده و مي فرمايد: «فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقي [166] ». كسيكه به طاغوت كفر و بغض داشته و به خدا مؤمن باشد، به عروةالوثقي متمسك خواهد بود. و خداي سبحان همانگونه كه به محبت حق و مظاهر حق تشويق و ترغيب مي كند: «قل لا أسئلُكمْ عليه اجراً الا المودة في القربي». از باطل و مظاهر آن اعلان تبري و بيذاري مي نمايد و خطر محبت به مظاهر باطل را گوشزد كرده است. خداي سبحان و انبياء الهي و پيروان انبيا، همه از مظاهر باطن تبري و بيزاري دارند: «برائة من الله و رسوله الي الّذين عاهدتم من المشركين [167] »، «واَذان من اللّه و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله برئٌ من المشركين و رَسُولُهُ [168] ». كه بيزاري خدا و رسول خدا (ص)

را نسبت به مظاهر باطل اعلان مي كند. و نيز از قول خليل الرحمن (سلام الله عليه) مي فرمايد: «اني برئٌ مما تُشرِكون [169] ». كه برائت پيامبر بزرگ الهي را بيان مي كند و در آيه ي شريفه ي ديگر برائت پيامبر و پيروان او را از باطل و مظاهر آن را به عنوان الگو و سيره ي حسنه معرفي مي كند كه بايد از آن پيروي كرد: «قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم والّذين معه اِذ قالوا لِقومهم إنّا بُراءٌ منكم و مما تعبدون من دونِ اللّه [170] ».

[ صفحه 94]

وثقل اصغر هم همين اصل را تبيين نموده مي فرمايد: «هِلْ الايمان اِلّا الحُبّ و البُغض [171] ». ايمان جز محبت به حق و مظاهر حق و بيزاري از باطل و مظاهر باطل نيست، و همين حبّ و بغض معيار دسته بندي انسانهاست: «اِنّما يجمع الناس الرّضا و السخط [172] ». و رضايت از خطمشي و عملكرد قومي، دليل بر هماهنگي و مشاركت شخص با آن قوم است: «مَنْ رَضيِ شيئاً كان كَمَنْ أتاهُ [173] ». لذا قرآن كريم وقتي از نافرجامي قوم بني اسرائيل سخن مي گويد كه عدّه اي به سرنوشت آباء و اجدادي خود دچار شدند! علت آن را رضايت به عمل آنان و وحدت روش آنان عنوان مي كند:

«تشابَهَتْ قُلوبُهم [174] ». حُب و بغض دليل بر وحدت سيره و سرنوشت يكسان خواهد بود. به همين لحاظ تولي به حق و مظاهر حق و تنفر از باطل و مظاهر آن از اساس اعتقادات اسلام است و هر مسلمان همانطوريكه به حق و حقيقت علاقه مند است، بايد از باطل و ضلالت متنفر باشد و حتي از

كسانيكه به اعمال طاغوتيان و ظَلَمه رضايت دارند، تبرّي و بيزاري بجويد: «وَلَعَنَ اللّه اُمةً سَمِعَتْ بذلك فَرضيت به [175] ». و انسان مؤمن حُبّ و بغضش براي حق است: «مِنْ اوثق عُرَي الايمان أن تُحبَّ لِلَّه و تُبغِضَ لِلَّه [176] ». كه حبّ و بغض براي خدا نشانه ي كمال ايمان است: «عن ابي عبدالله (سلام الله عليه) مَنْ أحَبَّ لِله و أبغَضَ لِله و اَعطي لِله فهو مِمَّنْ كَمُلَ ايمانُه [177] ».

[ صفحه 95]

حق محور بودن عترت و فاطمه

بدين سبب انسان حق محور و مظهر حق، دوستي و دشمني او براي حق خواهد بود هواي نفس در زندگي او راه ندارد، جز خواسته الهي و رضاي حق چيز ديگر نمي خواهد: «وَ ما تشاؤن اِلّا أن يشاء الله [178] ». و عترت رسول اللّه (ص) چون به مقام عصمت باريافته اند، رضا و غضب آنان و موضع گيري آنان معيار حق و رضا و غضب خدا قرار مي گيرد، كه از طُرُق فريقين بر اين اصل تكيه شده:«قال رسول اللّه (ص) لِعَليّ و فاطمه و الحسن و الحسين أنا سِلْمٌ لَمِنْ سالَمَكُم و حَرْبٌ لَمِنْ حارَبِكم» [179] . موضع گيري اهل بيت، موضع گيري رسول اللّه (ص) است: قال رسول الله (ص): «اِنّما فاطمه بضْعَةٌ مِنّي يُؤذيني ما آذاها [180] ». آنچه فاطمه را آزار مي دهد، مرا آزار مي دهد.

به همين جهت حبّ و بغض فاطمه (س) حبّ و بعض خداست، خداوند خشنود مي شود به خشنودي فاطمه و غضب مي كند به غضب فاطمه. خداوند سبحان را از آنان كه سبب خشنودي فاطمه هستند، راضي است و آنانكه فاطمه را به خشم آورند، مشمول غضب خدا خواهند بود. حديث شريف از طُرق فريقين مستفيض است

كه: «يا فاطمه اِنّ الله يغضب لِغَضَبكِ وَ يَرْضي لِرضاكِ» [181] حديث، بر حق محور بودن فاطمه دلالت دارد، زيرا زهرا (س) مظهر حق است، رضا و سخط او ميزان رضا و سخط حق است. آنانكه فاطمه را به غضب آوردند مغضوب خدايند. و اين حقايق

[ صفحه 96]

قابل انكار نيست، هر كس هر چه مي گويد توجيه است و تنها خود را خسته كرده و بر و زر و وبال و گناه خود افزوده است، زيرا كه خورشيد فروزان حقيقت را با پرده ي اوهام نتوان پوشانيد.

فاطمه، ثقل اصغر

اشاره

به اتفاق همه ي مسلمانان، رسول اللّه (ص) درباره ي قرآن و عترت فرمودند: من دو چيز را به عنوان امانت و يادگار نزد امت مي گذارم، يكي قرآن، ديگري عترت و اهل بيتم و شما تا زمانيكه به اين دو تمسّك كنيد گمراه نخواهيد شد، و اين دو از هم جدا نمي شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند:

قال رسول الله (ص): «اني تاركٌ فيكم الثقَلَين ما انْ تَمَسكتُمْ به لَنْ تضلّوا بعدي ابداً، و هما كتابُ الله طرفه بيدالله و طرفه بايديكم، الثقَلُ الأكْبر، و عترتي أهل بيتي، والثَقَلُ الاصغر وَ لا يَسْبقوهُمْ فتهلكوا فَلا تعلّموهم فَاِنّهُمْ اَعْلم مِنْكُمْ وَلَنْ يفترِقا حتّي يَرِد اعَلَيّ الحَوضَ كهاتين [182] ...».

آري ما ترك وارثيه ي رسول الله (ص) اين دو چيز گرانبها و با ارزش است كه در حقيقت ارثيه ي نبوت و رسالت از آدم تا خاتم مي باشد، كه حجّت بالغه ي خداي سبحان است تا روز قيامت.

حديث شريف ثقلين از جمله احاديث معتبر و متواتري است كه حتي الفاظ آن هم به تواتر از رسول اللّه (ص) رسيده است، به طوريكه

[ صفحه 97]

هيچگونه شك و ابهامي در آن وجود ندارد، و با مراجعه به مآخذ و منابع روايي، اين حقيقت همانند آفتاب نيمروزي كه حتي افراد كور هم وجود آن را احساس مي كنند، روشن و آشكار است. اگر كسي اين حقيقت را منكر شود، خود را به كوري زده و اعشي منش است كه حقيقت آشكار را كتمان مي كند، كه البته درمان اين بيماري بسيار دشوار و چه بسا ناممكن باشد.

قرآن ثقل اكبر

قرآن كريم، ثقل اكبر، حبل اللّه المتين و عروةالوثقي و معجزه ي جاويد پيامبر اسلام (ص) بدون هيچگونه تغيير و تحريفي، تا قيامت در دسترس همگان است، و دست هيچ آلوده و گناهكاري به ساحت قدس او راه ندارد، كه نسبت به آن خيال باطل روا دارد. زيرا قدرت لايزال الهي حافظ قرآن كريم است كه آن را از هر گونه آسيب و تحريف مصون مي دارد: «انّا نحنُ نزلنا الذّكر و انّا له لحافظون [183] ».

قرآن نور فراگير و درياي ژرف و بيكران معارف الهي است كه با تدبّر و تفكّر مي توان در اعماق معارف و معاني آن غواصي نموده، به گهرها و دُرهاي گرانبهاي غيبي دسترسي پيدا كرد كه: «اِنّ لِلْقرآن بَطْنٌ ولِبَطْنِهِ بَطْنٌ [184] ».

قرآن كريم خود را نور معرفي مي كند: «واتبعوا النّور الّذي اُنزِل معه [185] ».

[ صفحه 98]

و ويژگي نور اين است كه، روشن و روشنگر است: «ظاهرٌ بنفسه و مُظْهِرٌ لغيره». و لذا قرآن خود مفسّر و مبيّن خويش است، و آيات شريفه ي آن نسبت به يكديگر تعاطف و تناظر دارند، آيات قرآني مثاني و به يكديگر تكيه

دارند: «اللّه نَزَّل اَحْسَنَ الحَديث كتاباً متشابهاً مثاني [186] ».

در عين حال آشنايي با معارف عميق قرآن نياز به مبيّن و مفسّر آگاه دارد، زيرا فرورفتن در اعماق دريا، براي كساني كه آشنايي بر شنا و فنّ غواصي ندارند، بس خطرآفرين خواهد بود به اين جهت بهره گيري از معارف قرآن در صورتي براي انسان ميسّر است كه از راهي كه به قرآن ختم مي شود وارد شود، كه در اين صورت قرآن براي او هدايتگر و روشنگر خواهد بود، والّا چه بسا موجب خسران و زيان او مي شود: «و نُنَزّلُ مِنَ القرآن ما هو شفاءٌ و رَحَمَةٌ للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الّا خساراً [187] ».

عترت ثقل اصغر

وقتي قرآن كريم نياز به مبين داشته باشد، فرد اولي به تبيين و تفسير قرآن، شخص رسول الله (ص) است، كه قرآن بر او وحي شده و آگاه بر اسرار غيب و معارف قرآن مي باشد، به همين جهت قرآن كريم، پيامبر را مفسّر خود معرفي مي كند: «و انزلنا اليكَ الذّكر لتبيّن للنّاس ما نُزِّل اِلَيْهم [188] ».

رسول اللّه (ص) هم با اعمال و رفتار و سيره و گفتار قرآن كريم را بيان و تفسير نموده و راه آشنايي با قرآن كريم را هم معرّفي كرده، كه بايد از

[ صفحه 99]

ديدگاه عترت كه همدوش قرآن است با معارف قرآن آشنا شد. ثقل اصغر يعني عترت را در كنار قرآن كه ثقل اكبر است قرار داده؛ عترت را كه متصل به عالم ملكوت و مخاطب اصلي قرآن است، همانند رسول الله (ص) كه: «انّما يعرف القرآن مَنْ خوطِبَ به [189] ». مفسر قرآن قرار داد، زيرا كه

«اهل البيت أدري بما في البيّت» و اهل بيت اعلم به قرآن هستند، «لا تعلّموهم فانّهم اَعْلم منكم». عترت زبان قرآن و راه رسيدن به قرآن كريم است، زيرا قرآن وحي صامت، و عترت وحي و قرآن ناطق مي باشد، و در حقيقت هر دو وحي هستند، قرآن و عترت يك حقيقت است كه به دو صورت جلوه گر شده است، عترت همان رسالت و وحي است و قرآن هم همان رسالت و وحي مي باشد: «اِنْ هو الّا وحيٌ يوحي [190] ». هم در مورد قرآن است، و هم مضمون آيه در مورد عترت است كه سخن و سكوت و تقرير و سيره ي و عمل عترت نيز وحي است، و حجّت بر مردم. و هر دو حبل الله هستند كه بايد بدان اعتصام نمود: «وَاعتصموا بحَبلِ الله جميعاً و لا تفرقوا [191] ».

حبل الله كه يك طرف آن به دست خداي متعال، و طرف ديگر آن در دسترس مردم است تا با اعتصام و تمسّك به آن از چاه تاريك طبيعت بالا آمده و از ظلمتها گمراهيها نجات پيدا كنند، حبل اللّه همان «عروةالوثقي» مي باشد و قرآن و عترت هم عروةالوثقي هستند: «نَحْنَ عُروةالوثقي [192] ».

[ صفحه 100]

چرا عترت ثقل اصغر است؟

قرآن و عترت حبل الله و عروةالوثقي هستند نه آنطور كه قرآن تار و عترت پود آن طناب باشد، كه در اين صورت از يكديگر افتراق و جدايي دارند، بلكه آنچنان توأم و همراه هستند كه هر دو تار و پود مي باشند و هر دو يك عروةالوثقي هستند. و هيچكدام بر ديگري برتري ندارد و اگر يكي ثقل اكبر و ديگري ثقل اصغر ناميده

شده به دليل برتري قرآن بر عترت نيست، زيرا برتري را حديث ثقلين نفي كرد. و اين تعبير وابستگي اعتبار عترت به اعتبار قرآن را بيان مي كند كه قرآن كلام خدا و اعتبار آن ذاتي است؛ به عترت اعتبار بخشيده و مي فرمايد: «ما اتيكم الرسول فخذوه و بما نهيكم عنه فانتهوا [193] ». از آنچه رسول الله (ص) به آن امر مي كند اطاعت و از آنچه نهي مي كند، پرهيز كنيد. و رسول الله (ص) فرمودند: «اِنّي تاركٌ فيكم الثَقَلَينْ كتابَ الله و عترتي».

ثقل اكبر بودن قرآن از اين لحاظ است والّا از نظر مقام و مرتبه، كتاب و عترت يك حقيقت هستند و از هم جدايي ناپذيرند.

قرآن منهاي قرآن

قرآن و عترت يك راه هستند كه به مدينه ي علم و فضيلت منتهي مي شوند، رسول اللّه (ص) جامع قرآن و عترت، شهر علم و فضيلت و مَورود اين دو مي باشد و هر كس بخواهد وارد اين شهر فضيلت شود تنها از

[ صفحه 101]

اين راه ممكن است: «أنا مدينة العِلم و عليٌّ بابها و مَنْ اراد المدينه فَلْيَاْتِها مِنْ بابها [194] ».

و هيچ راهي جز اين انسان را به فضيلت نمي رساند: «كَذِبَ مَن زعم انّه يَصِلُ الي المدينه مِن غير بابها [195] ». بدين لحاظ تمسك به قرآن منهاي عترت ممكن نيست، زيرا قرآن منهاي عترت، قرآن منهاي قرآن است، طرد اهل بيت، طرد قرآن است زيرا به اتفاق فريقين رسول اللّه (ص) فرمودند، قرآن و عترت با هم هستند و از هم جدايي ندارند و قرآن كريم هم مي فرمايد آنچه رسول الله (ص) فرمود، بايد اطاعت كنيد، «ما آتيكم الرَسول فخذوه». پس طرد اهل بيت طرد قرآن

است، و طرد اين حقيقت، گمراهي و سرگرداني انسان را به همراه دارد. زيرا فرمود: «ما اِن تمسكتم به لَنْ تضلّوا بعدي ابداً.»

اگر به اين حقيقت (قرآن و عترت) تمسك يافتيد هرگز گمراه نخواهيد شد.

شرط بهره گيري از قرآن

اين نكته بيان شد كه راه رسيدن به معارف و فضايل، قرآن و عترت است و عترت مفسّر و مبين قرآن كريم است. عترت و اهل بيت همان پاكاني هستند كه با قرآن مجيد مساس (ارتباط تنگاتنگ) حاصل نموده اند، زيرا غير از پاكان كسي به قرآن راه ندارد: «اِنّه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسّهُ اِلا المُطّهرون» [196] و به شهادت خود قرآن اهل بيت «مطهرون»

[ صفحه 102]

هستند كه قرآن را مس مي كنند و به حقيقت قرآن مي رسند: «اِنّما يريد ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركُم تطهيراً [197] ».

لذا عترت به خاطر اين ويژگي (طهارت) با قرآن است، و هر كس به هر اندازه كه از شرط طهارت بهره مند باشد، به همان مقدار از قرآن كريم بهره مند است، يعني اين شرط رسيدن به قرآن است بدون تطهير و طهارت باطن، كسي به قرآن نمي رسد، منتها طهارت مراتب دارد مرتبه ي اعلايِ طهارت از آنِ عترت است، و ساير مراتب به مرتبه ي پاكي انسانهاست و اهل بيت و عترت چون به مرتبه ي اعلاي پاكي رسيده به حقيقت قرآن دست يافته و مبين و مفسّر قرآن است، ديگران هم به درجه ي پاكي خود از طريق اهل بيت به قرآن مي رسند. بنابراين راه رسيدن به معارف عميق قرآن، اهل بيت و شرط آن طهارت است. انسان بايد با قلبي پاك و سالم با فطرتي اصيل و توحيدي و با

ذهني خالي از افكار و پيشداوريهاي نادرست به خدمت قرآن درآيد، كه تنها در اين صورت قرآن كريم براي او هدايت كننده و راهگشاست، لذا قرآن كه خود را نور و هدايت براي همگان مي داند: «هديً للناس». [198] تنها مؤمن پاك و صالح را بهره مند از آن مي داند: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هديً للمتقين [199] ». قلب پاك و روح سالم است كه از قرآن كريم بهره مند مي شود و از خوان پر نعمت و رحمت الهي كه براي همگان گسترده شده تناول مي كند: «لا يُمسه الا المطهرون». اما اگر كسي با اوهامات و پيش داوريهاي غلط خود، به سوي

[ صفحه 103]

قرآن آمد و خواست بافته هاي ذهني خود را بر قرآن تحميل كند و آن را برداشت از قرآن كريم بداند! اين فرد گمراه و گمراه كننده خواهد بود گرچه اوهامات باطل خود را حق پندارد: «الذين ضلً سعيهم في الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يُحْسِنُون صُنعاً [200] ».

آنانكه از راه غلط و بدون توجه به اين اصل، خواسته اند از قرآن كريم بهره بگيرند، همواره اين خطر تهديدشان مي كند كه گرفتار دام تارها و خيالات موهوم خويش شوند، و اگر به كتابهاي اعتقادي و تفسيري فِرَقْ مختلف مراجعه شود معلوم خواهد شد كه اين چنين افراد كم نيستند و قرآن كم تفسير به رأي نشده است: «نستجير باللّه مِنْ شرور انفسنا».

فاطمه همدوش قرآن

اين مقام شامخ ويژه أهل بيت و عترت رسول اللّه (ص) است كه همدوش و همتاي قرآن مي باشد و مقام منحصر به فردي است كه ديگران قادر به رسيدن به آن نيستند و اين بزرگترين فضيلت اهل بيت (ع) است

و اوج قله ي كمال و سرچشمه ي جوشان فضايل است، كه هيچ پرنده اي را ياراي پرواز به آن قله نمي باشد: «يَنْحَدِرُ عَنّيِ السَيْل، و لا يَرْقي اِليَّ الطّير [201] ». فاطمه (س) از زمره ي همين عترت پاك است، فاطمه يادگار و ما ترك و امانت رسول الله (ص) است، كه بايد از آن امانتداري نمود؛ فاطمه از بيت وحي است و مي فهمد كه در خانه ي وحي چه مي گذرد فاطمه مخاطب اصلي قرآن كريم يعني از زمره ي «مَنْ خوطب بهاست».

[ صفحه 104]

فاطمه ثقل اصغر و همدوش و همتاي قرآن كريم است فاطمه و قرآن، تفكيك ناپذيرند. فاطمه مبيّن و مفسّر قرآن و خود، قرآن ناطق و مادر يازده قرآن ناطق است. فاطمه درياي بي پايان فضايل الهي است، و سرچشمه ي زلال معارف اسلامي است.

و فاطمه خورشيد بي غروبي است كه از قله ي كمال طلوع نموده، همان قله اي كه «يَنحدِرُ عنها السيل و لا يرقي اليها الطّير»، هيچ تيزپروازي نمي تواند از فاطمه سبقت بگيرد: «لا تسبقوهم فتهكلوا». فاطمه (س) پيشوا و اسوه است كه پيشي گرفتن بر او هلاكت است، فاطمه ادري و اعلم است و كسي را ياراي تعليم او نيست: «و لا تعلموهم فانّهم اَعلم مِنكم» اين است برتري فاطمه (س) و مقام منحصر به فرد و مخصوص او، «سلام الله عليها و علي ابيها و علي بَعْلها و امّها و بنيها و ذريتها و مُحبّيها».

نقش عترت در رهبري

اين است نقش و تأثير عترت در هدايت و رهبري مردم و رساندن آنان به سرچشمه كوثر، كه همدوش و همتاي قرآن كريم است. و به لحاظ همين نقش مهمّ عترت است كه وحي و رسول الله

(ص) اين همه تلاش كردند تا موقعيّت و منزلت عترت را تثبيت كنند و مردم از دو يادگار گرانبهاي رسول اللّه (ص) بهره مند شوند. و به دليل اهميّت نقش عترت بود آن همه تلاش براي كوتاه كردن دست مردم از دامن پرفيض عترت و سوزاندان در خانه ي آنان و بستن در علم و فضيلت؛ انجام گرفت! و چه ظلم بزرگي كردند، آنان كه سعي نمودند قرآن كريم را از عترت جدا سازند، و مردم را از هر دو محروم كنند هم آنان كه نگذاشتند مردم به

[ صفحه 105]

درون كشتي نجات درآيند، و از طوفانها و گردابها در درياي ظلماني و متلاتم گمراهي نجات يابند، كه «مَثَلُ اهل بيتي فيكم مَثَل سفينة نوح مَنْ رَكِبَها نجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غرِقَ [202] ».

فاطمه افضل زنان عالم

اشاره

در بين انسانها همواره، افراد برجسته و فرزانه اي هستند كه الگو و راهبر ديگران مي باشند. چه بسيارند مردان مبارز و متعهدي كه با پايداري در راه حق راهنما و اسوه ي مردان و زنان جامعه اند و چه بسيارند زنان پاكدامن و عفيفي كه در شرايط حسّاس و سرنوشت ساز زندگي خويش، از خطرها رهيده در دام هواي نفس گرفتار نشده و براي زن و مرد جامعه الگو شدند.

قرآن كه كتاب هدايت و تربيت است، در راهنمايي و ارشاد انسان تنها به تبيين راه اكتفا نمي كند، بلكه الگوهايي را معرّفي مي كند كه راه را پيموده اند و به مقصد رسيده اند، همانطور كه سردمداران كفر و گمراهي را معرفي نموده و خطر پيمودن راه آنان را گوشزد كرده، كه همان بيان فلسفه تاريخ است نه تاريخ نگاري.

قرآن و زنان شايسته

قرآن از بين زنان نيز افرادي كه در شرايط مناسب براي ايمان آوردن به سر مي بردند، همانند همسر نوح و لوط (عليهماالسلام) با اينكه در خانه ي

[ صفحه 106]

وحي زندگي مي كردند و همسر پيامبر بودند، به خداي سبحان كفر ورزيدند؛ معرّفي مي نمايد: «ضرب الله مثلاً للذين كفروا إمرأت نوح و إمرأت نوح و إمرَأت لوط كانتا تَحتَ عَبْدَيْن مِنْ عبادنا صالحين فخانتاهما [203] ».

در مقابل از همسر فرعون به عنوان يك زن نمونه كه در شرايط حساس و خفقان آور، در دربار فرعون، نزديكترين فرد به فرعون ديكتاتور و ضدّ خدا، اما مؤمن و صالح بود و آرزوي لقاء بهشت و جوار خدا داشت، نام مي برد: «و ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت ربّ ابن لي بيتاً في الجنّه و نجنّي من فرعون

و عَمِلَهِ [204] ».

قرآن كريم، از مادر و خواهر موسي (سلام الله عليه) به عنوان دو زن عفيف و فداكار كه با ايمان و توكل بر خداي سبحان، موسي (ع) را از خطرها حفظ كردند، ياد مي كند [205] .

و نيز از دختران حضرت شعيب (سلام الله عليه) به عنوان دو زن پاك دامن و پرتلاشي كه در صحرا پدر خود را ياري مي كردند و با حفظ عفت خود در امور اقتصادي جامعه سهيم بودند ياد مي كند [206] .

قرآن كريم از مريم (سلام الله عليها) به عنوان بانوي نمونه اي كه پيامبر اولوالعزم در دامن مبارك او پرورش يافت نام برده، زني كه در هنگام خطرِ گناه، نه تنها خود آلوده نمي شود بلكه طرف را هم دعوت به تقوا و پرهيزكاري مي نمايد: «فارسلنا اليها رُوحنا فتمثل لها بشراً سوّياً قالت اِنّي اعوذ بالرّحمن

[ صفحه 107]

منك اِنْ كُنْتَ تقياً [207] ».

زني كه عفّت و پاكدامني او را خداي سبحان امضاء نمود: «و مريم ابنت عمران التي احضت فرجَها [208] ». بانوي بزرگوار و نمونه اي كه در اثر تقوا و شايستگي اخلاقي برگزيده ي خدا مي شود، و برتر از زنان عالم مي گردد: «يا مريم اِنّ الله اِصْطَفيك و طَهَّرَكِ و اَصطفيك علي نساء العالمين [209] ».

مريم برگزيده ي خدا

نكته حائز اهميت تفسيري كه در اين مورد مطرح است اينكه منظور از برتري و فضيلت مريم (س) بر زنان عالم اين نيست كه مريم در فضايل علمي و تقوا بر همه ي زنان برتري دارد، گرچه بسياري از مفسّرين اهل سنّت دچار اين اشتباه شده اند، زيرا آيه ي مباركه، دو «اصطفا» و انتخاب براي مريم مطرح

مي كند، يكي اصطفاي نفسي در فضايل و تقوا كه در اين مورد فقط از اصطفا سخن دارد نه از برتري او بر زنان عالم: «انَّ الله اصطفيكِ وَ طَهّركِ» اين انتخاب و اصطفاي نفسي در طهارت و فضايل است نه نسبي كه نسبت به زنان عالم باشد. آنگاه بعد از بيان اين اصطفا، اصطفاي نسبي مريم (س) را نسبت به زنان عالم مطرح كرده و مي فرمايد: «و اصطفاكِ عَلي نساء العالمين». خدا تو را بر زنان عالم برتري داد.

مسلّماً منظور از برتري دوم كه نسبت به زنان عالم است، اصطفا در طهارت و پاكي و تقوا و فضيلت نمي باشد، زيرا اين نكته را جمله ي اول

[ صفحه 108]

بيان نمود و در اصطفاي اول سخن از تقوا و طهارت بود، اگر دوّمي هم همان نكته را بيان كند، تكرار لازم مي آيد. بلكه منظور از برتري دوّم كه نسبي است در جهت خاص مي باشد، كه مريم از اين جهت به زنان عالم برتري دارد، و هيچ زني حتي فاطمه ي زهرا (س) در اين مورد با مريم شريك نيست، و آن اينكه مريم بدون داشتن همسر، بطور معجزه آسا و خرق عادت فرزند ببار آورد. اين خصوصيت را ديگران ندارند. ولي اين هرگز بدان معنا نيست كه مريم در فضايل و تقوا نسبت به زنان عصر خودش است، و امّا برتري نسبي او كه بطور خرق عادت فرزند ببار آورد، نسبت به زنان عالم است كه مي فرمايد: «واصطفيكِ علي نساء العالمين.» و آنكه در طهارت و تقوا و فضايل و معارف نسبت به همه ي زنان عالم برتري دارد فاطمه ي زهرا (سلام الله عليهاست).

هماهنگي قرآن و عترت

بنابراين هيچگونه تنافي و تضادي بين ثقل اكبر يعني قرآن كه درباره ي مريم مي فرمايد: «واصطفيكِ علي نساءِ العالمين» با ثقل اصغر كه فاطمه (س) را برگزيده ي خدا نسبت به همه ي زنان عالم معرّفي مي كند، وجود ندارد زيرا برتري مريم (س) در يك جهت خاص است و برتري فاطمه (س) در تقوا و فضايل انساني نسبت به همگان است.

فاطمه برترين بانو

اينك برخي از روايات را كه دلالت بر برتري فاطمه (س) به زنان عالم

[ صفحه 109]

دارد، بيان مي كنيم.

عن النّبي (ص) ابنتي فاطمه سيده نساء العالمين، دخترم فاطمه سرآمد زنان عالم است. [210] قُلْتُ لِابي عبدالله (ع) قول رسول الله (ص) فاطمه سيدة نساء اهل الجنه أسيده نساء عالمها؟ قال تاكَ مريم، و فاطمه سيدة نساءِ اهل الجنه مِن الاولين و للآخرين [211] .

از امام صادق (ع) در مورد فرمايش رسول الله (ص) سؤال شده كه فاطمه سرآمد زنان بهشت است يا سرآمد زنان عصر خويش. حضرت پاسخ دادند آنكه سرآمد زنان عصر خودش بود مريم بود، اما فاطمه سرآمد همه ي زنان بهشت از اولين تا آخرين است.

و نيز از حضرت رسول (ص) نقل شده: «فاطمه سيدة نساء العالمين من الاولين و للآخرين و انّها لتقوم في محرابها فيُسلِّم عَلَيْها سبعون الف مَلكَ من المقربين و ينادونها بما نادت الملائكه مريم فيقولون يا فاطمه ان اللّه اصطفيك و طهّركِ و اصطفيكِ عَلي نساء العالمين [212] . فاطمه سرآمد همه زنان عالم است، وقتي در محراب عبادت قرار مي گيرد هفتاد هزار مَلَك از ملائكه مقرّب بر او سلام مي كنند، و با او سخن مي گويند آنچه كه با مريم سخن گفتند، كه خداوند

تو را پاك گردانيد و بر همه ي زنان عالم برتري بخشيد. عن الصادق (سلام الله عليه)... فقالوا اِن مريم كانت سيده نساء عالمها و ان الله (عزوجل) جعلكِ سيده نساء عالمكِ و عالمها و سيده نساء الاولين و للآخرين [213] اين نظر وحي و ثقل اصغر است كه گوشه اي از اسرار غيب و فضايل زهرا (س) را آشكار نموده، اگر

[ صفحه 110]

اشارات وحي نبود چه كسي را توان بيان فضايل فاطمه بود؟!

فاطمه افضل از انبياء اولوالعزم

مقايسه فاطمه با انبيا

در بخش قبلي سخن از برتري فاطمه (س) بر زنان عالم بود، ليكن مي توان گفت كه به لحاظ مقام والاي فاطمه (س) اصولاً مقايسه كردن فاطمه (س) با افراد عادي اعم از زن و مرد اشتباه است، زيرا در مقايسه و سنجش تناسب و مماثلت شرط است و مقام فاطمه (س) نبايد جز با انبيا و اولياي الهي، مقايسه شود، همان طور كه از عترت (صلوات الله عليهم) نقل شده كه مقام عترت را با كسي نبايد مقايسه كرد: «نَحنُ أهلُ الْبيت لا يقاسُ بِنا احدٌ» [214] و اگر در روايات قبلي فاطمه (س) با ديگران مقايسه شده، براي تفهيم مطلب و بيان مقام والاي فاطمه (س) است، نه مقايسه ي واقعي. در بين انبيا و اوليا هم جز رسول الله (ص) و علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) مقام كسي برتر از فاطمه (سلام الله عليها) نيست. زيرا فاطمه از همه ي انبيا حتي انبياء اولوالعزم برتر است. به اين مطلب مهم به چند دليل مي توان استناد نمود:

عترت برتر از انبيا

الف: بر اساس مضمون دهها روايت در ابواب مختلف روايي، عترت رسول الله (ص) افضل از تمام انبياء گذشته است. روايات در

[ صفحه 111]

زمينه هاي مختلف و فضايل اصلي انساني مانند علم و معرفت، و عبوديّت و توحيد و ساير فضايل، اهل بيت را افضل از سايرين معرّفي نموده، و چون اين مقوله گنجايش همه ي روايات را ندارد به چند روايت اشاره مي شود:

در برخي از روايات رسول الله و عترت او (صلوات الله عليهم) محبوبترين و گرامي ترين در نزد خدا و اوّل از ديگران در اقرار به توحيد، و حتي اوّل از ديگران در خلقت معرفي

شده اند. از امام صادق (ع) نقل شده: «آل محمّد خير من بَرءَ اللّه [215] ». و حتي عترت مجراي فيض انبياء اولوالعزم هستند. از امام صادق (ع) خطاب به مفضل نقل شده: كليم الله شدن موسي (سلام الله عليه) و معجزات و آيات عيسي (سلام الله عليه) و خلاصه هر فضيلتي كه به كسي عنايت شده از بركت اهل بيت است: «ما كَلَّم اللّه موسي تكليما الّا بولاية عليّ (سلام الله عليه) و لا اقام الله عيسي بن مريم آيةً للعالمين، الّا بالخضوع لِعليّ (ع) ثم قال أجْمل الاَمْر (خلاصه كلام) ما استأهل خلق من الله النظر اليه الّا بالعبوديه لنا» [216] . كليم الله شدن موسي (ع) و معجزات عيسي (ع) به بركت خضوع در مقابل علي (ع)، خلاصه اينكه هر نظر عنايتي كه خدا به كسي دارد، به بركت خضوع در مقابل ما است.

چون عترت در شناخت و معرفت ذات احديّت اوّل هستند، در عبوديت و تسبيح ساحت قدس الهي نيز مقام اوّل را دارند و تسبيح ديگران به تسبيح اهل بيت است كه برخي از روايات را در اين زمينه بيان مي كنيم.

از امام صادق (ع) نقل شده تسبيح اهل آسمانها و زمين و در روايت

[ صفحه 112]

ديگر تسبيح ملائكه از تسبيح ملائكه از تسبيح اهل بيت و رسول اللّه (صلوات الله عليهم) مي باشد: «نُسّبِحُ فَيُسَبّح اَهلُ اسماء لتسْبيحِنا... سَبَّحْنا فَسَبَّح اَهْلُ الارض [217] »، «فسَبحَّنا فَسَبَحتِ الملائكه [218] » و يا مي فرمايد: هر چه علم و فضيلت است از نزد ما مي باشد: «فَكُلُّ علمِ خَرَجَ اِلي اهل السّموات و الارض فَمنّا و عَنّا [219] ».

در برخي روايات به

صورت نفي و اثبات برتري عترت بر ساير انبيا مطرح شده است. چنانچه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده: «ما مِن نبيّ ءٍ قَطُّ الّا بمعرفته حَقّنا و بِفَضْلِنا عَلي مَنْ سِوانا [220] »، «ما مِنْ نبّيٍ و لا مِنْ رَسُولٍ اُرْسِلَ اِلّا بولايتنا و تفضِلنا عَلي مَنْ سِوانا [221] ».

خلاصه با تفحص در روايات اين حقيقت بر همگان روشن مي شود كه عترت رسول الله (ص) افضل و برتر از انبياء گذشته است. و فاطمه (سلام الله عليها) از زمره ي عترت است و ريشه و اساس عترت است، فاطمه كفو و همتاي، افضل افراد عترت، يعني علي بن ابي طالب (ع) است چنانكه آمده: «لَولا اَنَّ أميرالمؤمنين (سلام الله عليه) تَزَوَجّها لَما كانَ لَها كُفْوٌ اِلي يُوْمِ القيمه عَلي وجه الارض آدم و مَنْ دونه [222] ».

صرف نظر از ساير موانع ازدواج، معلوم مي شود، تنها كسي كه لياقت همسري فاطمه را داشت، علي كه برترين فرد عترت است بود، لذا فاطمه (سلام الله عليها) چون همتاي علي است افضل از ساير عترت و قدر متيّقن اينكه فاطمه از زمره ي عترت است كه افضل از تمام انبياء گذشته مي باشد.

[ صفحه 113]

ابراهيم و آرزوي مقام فاطمه

ب: دليل دوّم كه بر اين مطلب مهم مي توان اقامه نمود اين كه: قرآن كريم انبيا را جزء افراد صالح مي داند و مي فرمايد: كُلٌّ مِنَ الصالحين [223] » (همه از نيكوكاران هستند)، و برخي از انبيا مانند ابراهيم خليل (سلام الله عليه) را به طور مشخص و معين، مطرح كرده و مي فرمايد از صالحين است: «و وهبنا لُه اسحق و يعقوب نافلةً و كُلاً جَعَلْنا صالحين [224] ». (و به

او اسحق و فرزندزاده اش يعقوب را عطا كرديم و همه را صالح و شايسته ي (مقام نبوت) گردانيديم) با اين حال در مورد ابراهيم (ع) كه از انبياء اولوالعزم است مي فرمايد: ابراهيم از خدا مَسألت مي كند كه ملحق به صالحين شود:«رَبٌ هَبْ لي حكماً و اَلْحِقني بالصالحين [225] ». ابراهيم رو به درگاه خدا كرده عرض كرد بارالها مرا فرمانروايي ده و به بندگان صالح خود ملحق ساز). خداوند سبحان دعاي ابراهيم (ع) را اجابت كرده و مي فرمايد: ابراهيم در آخرت به صالحين ملحق خواهد شد، «و هو في الاخرة مِنَ الصالحين [226] معلوم مي شود صالحين مراتب دارند كه مقام برخي از آنان از ابراهيم (ع) كه از انبياء بزرگ اولوالعزم مي باشد؛ برتر است و ابراهيم با اينكه از صالحين است، درخواست همراهي و همنشيني با آنان را دارد.

از اين مطلب، نكته مهمّ كه مرحوم استاد علّامه طباطبايي مطرح فرموده روشن مي شود كه، آن مقام والا كه ابراهيم (ع) درخواست

[ صفحه 114]

همراهي با آنان را دارد جز مقام اهل بيت رسول اللّه (ص) نمي باشد [227] .

بنابراين مقام عترت از مقام انبيا اولوالعزم بالاتر است و زهرا (سلام الله عليها) از زمره ي عترت است كه شايستگي اين مقام شامخ را دارد، كه ابراهيم (ع) درخواست همراهيِ با آنان را دارد.

دليل ديگر

ج: دليل ديگرِ برتري فاطمه (سلام اللّه عليها) بر انبياء اولوالعزم، اين است كه برتري انسان مربوط به معرفت و تقوا و ايمان او مي باشد، و هر مقدار از معارف و علوم الهي كه موجب تقوا و تقرب بيشتر او به خداي يكتا شود، بهره مند باشد، از مقام و درجات معنوي

برتري برخوردار خواهد شد. به همين جهت مرتبه ي رسول الله (ص) از همه برتر است و مقامي منحصر به فرد دارد. زيرا قرآن كريم و معارفي كه از طريق وحي بر او ارزاني شده، از كتابهاي پيشين آسماني برتر و بالاتر بوده و مهيمن بر آنهاست: «و أَنزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقاً لِما بين يديه مِنَ الكتاب و مهيمناً عليه [228] ...» و ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم كه تصديق به درستي و راستي همه ي كتبي كه در برابر اوست نموده و بر حقيقت كتب آسماني پيشين گواهي مي دهد. و در اين نكته ترديدي نيست كه پيامبر اسلام (ص) و قرآن او بر تمام انبيا و كتابهاي آسماني برتري دارد.

از طرفي بر اساس حديث شريف ثقلين، مقام عترتِ رسول اللّه (ص) همدوش و همتهاي قرآن معرّفي شده، و هيچ فضيلت و كرامتي نيست كه

[ صفحه 115]

قرآن كريم داشته باشد و اهل بيت از آن محروم باشند، كه در اين صورت بين قرآن و عترت افتراق و جدايي حاصل خواهد شد، و افتراق و جدايي را حديث ثقلين نفي نموده است: «لَنْ يفترا حتي يردا عَليّ الحوض». (توضيح اين مطلب در بخشهاي قبلي گذشت). هنگامي كه مقام عترت همتاي قرآن شد و قرآن هم بر كتابهاي آسماني سابق فضيلت و برتري داشت و فضيلت انبيا هم به ملاك كتاب و معارف آنان باشد، برتري و فضيلت عترت هم كه همتاي قرآن است، روشن مي شود. بدين ترتيب، عترت رسول اللّه (ص) كه فاطمه (سلام اللّه عليها) از زمره ي آنان است بر تمام انبيا برتري خواهد داشت و تنها مقامي كه بر

فاطمه برتري ندارد، مقام منحصر به فرد رسول اللّه (ص) كه از همگان افضل است، و مقام رفيع مولاي متقيان علي بن ابي طالب (ع) مي باشد كه يا همتاي فاطمه است و يا برتر از آن، ديگران همه دون فاطمه و فاطمه افضل از آنان است.

[ صفحه 119]

سيره و روش فاطمه

توجه به سيره ي اوليا

در بخش گذشته سخن از فضايل و مناقب و كمالات معنوي فاطمه (س) بود، كه گوشه اي از فضايل بيشمار حضرت بازگو شد. به اين اميد كه فضايل حضرت سرمشق زندگي همگان قرار گيرد.

چون سراسر زندگي انسانهاي الهي، به ويژه انبيا و عترت رسول الله (ص) مصون از گناه و خطا بوده و براي ديگران سرمشق الگو مي باشد، لازم است سيره ي آنان همواره مورد توجه قرار گيرد. لذا در اين قسمت به گوشه اي از سيره و رفتار حضرت مي پردازيم تا با انتخاب روش صحيح و الگوپذيري از انسانهاي نمونه ي الهي بتوانيم بر موفقيت خود افزوده، از وقت و عمر خود كه سرمايه ي اصلي هر انسان است، بهره مند شويم و سعادت هميشگي خود را در دنيا و آخرت تأمين كنيم.

[ صفحه 120]

زندگي ساده ي فاطمه

چون فطرت انسان ذاتاً گرايش به پاكي و نيكي دارد، همواره از انسانهاي پاك و اعمال و اخلاق نيك آنان ستايش مي كند. به همين جهت از خلق و خو و سيره ي انسانهاي نيك و صالح الگو مي پذيرد. بنابراين الگوپذيري و تحت تأثير ارزشها و رهنمودهاي ديگران قرار گرفتن، امري فطري است. چنانكه تنفّر از اعمال زشت و اخلاق ناپسند و ضدّ ارزش هم امري فطري مي باشد.

به همين دليل هر اندازه انسان به پاكي و نيكي و صفات پسنديده آراسته باشد، تأثيرگذاري او در جامعه بيشتر خواهد بود، و بهتر و بيشتر مي تواند قلوب انسانها را تسخير كند.

رمز موفقيّت انبيا و رهبران الهي كه در عمق جان انسانها نفوذ دارند همين است؛ كه از سويي دعوت آنان به ارزشهاي فطري كه پاكي و نيكي و پرستش و حقيقت جويي است

بوده، و تلاش آنان شكوفا كردن خواسته هاي فطري بشر است.

از سوي ديگر خود الگوي پاكي و نيكي بوده و به مرام و مسلك خود باور و ايمان داشته اند و لذا هيچگاه بين اعمال و گفتار آنان ناهماهنگي وجود نداشته، بلكه به خاطر ايمان به وحي آسماني، خود اسوه ي عمل به دستورات ديني بوده اند. زيرا تضاد بين گفتار و رفتار عامل تنفر و گريز ديگران است، در حالي كه بايد هر يك از عمل و گفتار انسان مربّي، مويّد يكديگر بوده باشد.

به همين دليل، رهبران الهي كه نقش اساسي در تكامل و تزكيه ي جامعه

[ صفحه 121]

دارند، و مردم را دعوت به پاكي، زهد، بي رغبتي به دنيا و مخالفت با هواي نفس مي كنند، خود الگوي تقوا و اخلاق پسنديده هستند و نمونه ي تواضع و اطاعت در مقابل خالق يكتا و حسن معاشرت با بندگان خدا مي باشند. زندگي آنان ساده و بي آلايش و به دور از تجملات است، خوراك و پوشاك و مسكن و مركب آنان، در سطح توده ي مردم، بلكه به مراتب از توده ي مردم پايين تر بوده از تشريفات به كلّي بدورند، زيرا انبيا و انسانهاي الهي هيچگاه ارزش انسان را در حد متاع و زخارف بي ارزش دنيا نمي دانند تا به ماديات پوچ دنيا گرايش پيدا كنند. گرايش به متاع ناپايدار دنيا كه انسان را از هدف اصلي خود بازمي دارد كاري غير عاقلانه است و انبيا الهي خردمندان جامعه هستند كه هرگز به اموال ناپايدار دل نمي بندند. و همين فرق عمده ي بين رهبران الهي و ديگر مدعيان دروغين رهبري است.

فاطمه قبل از ازدواج

فاطمه (سلام الله عليها) از زمره ي انسانهاي ملكوتي

است كه علاوه بر مقام علمي و فضيلتي كه دارند، زهد و زندگي ساده ي او براي همه ي مسلمانان الگو و اُسوه است. زندگي پربار و نمونه ي زهرا (سلام الله عليها) به دور از هر گونه تشريفات، و اكتفا به حدّاقل نيازهاي زندگي سپري شد.

زندگي فاطمه (س) چه در زمانيكه در خانه ي پدر بود و وضع عمومي مسلمانان در عُسرت و تنگدستي سپري مي شد، و چه بعد از هجرت به مدينه و ازدواج با علي (ع) كه در بسياري از موارد در اثر غنائم جنگي

[ صفحه 122]

بهره اي نصيب آنان مي شد، در كمال سادگي مي گذشت. و اين در حالي بود كه زهرا (سلام الله عليها) يگانه دختر رهبر جهان اسلام و اختياردار كل امور مسلمانان بود.

فاطمه بعد از ازدواج

شروع زندگي مشترك فاطمه (سلام الله عليها) با مراسم بسيار ساده و بي آلايش، با ابتدايي ترين لوازم خانگي، در خانه ي گلين بود. جهزيّه ي بانوي نمونه ي اسلام عبارت بود از: يك عدد پيراهن، دو عدد روسري (مقنعه) يك عدد قطيفه ي مشكي، يك تخت از چوب و ليف خرما، دو عدد تشك از كتان مصري، كه يكي از آنها از پشم و ديگري از ليف خرما پر شده بود، چهار عدد بالش كه دو تاي آن از پشم و دوتاي ديگر از ليف خرما، يك عدد پرده، يك عدد حصير، يك دستگاه دست آس، مَشْكي از پوست، كاسه ي چوبي براي شير، ظرفي پوستي براي آب، سبوي سبزرنگ، چند عدد كوزه ي آب، دو بازوبند نقره اي، يك ظرف مِسي [229] .

مَهريه ي فاطمه (س) هم همان «مهر السنة» يعني پانصد درهم بوده، ازدواج با اين مهريه، و زندگي مشترك

با اين امكانات شروع مي شود، و جهاني را از ثمرات ارزشمند خود بهره مند مي كند. لازم است مسلمانان و پيروان عترت، شيوه ي زندگي آنان را مورد توجه و مطالعه قرار دهند، تشريفات و تشكيلات ازدواج را كم كنند، تا جوانان جامعه زودتر و راحت تر به اين امر مهم و پيوند مقدس موفق شود؛ مهريه و جهيزيه ي كلان

[ صفحه 123]

براي انسان ارزش و كمال نيست.

خلاصه اكتفا به نان شب نمودن و «روز از نو روزي از نو» را شيوه ي زندگي خويش قرار دادن از درسهاي زندگي است كه بايد از مكتب علي و فاطمه (سلام الله عليهما) آموخت. تحمل مشكلات و كمبودهاي طاقت فرسا كه چه بسا فرزندان دلبندشان در گرسنگي به سر مي بردند، از درسهاي مكتب علي و فاطمه (سلام الله عليهما) است.

زندگي علي و فاطمه (سلام الله عليهما) به قدري از زخارف و تشريفات دنيايي منزه است كه وقتي پرده اي از غنائم جنگي بهره ي آنان مي شود، آن را درِ خانه نصب مي كنند، هنگامي كه رسول الله (ص) مشرف مي شوند و پرده را مي بينند، فاطمه (س) احساس مي كند كه اين پرده خوشايند پدر و زيبنده ي خانه ي فاطمه نيست، فوراً آن را كنار گذاشته از استفاده ي آن صرف نظر مي كند [230] .

خانه داري فاطمه

در زندگي بي آلايش فاطمه و علي (عليهماالسلام) كارهاي خانه و بيرون خانه با هماهنگي و مشاركت هر دو معصوم انجام مي گيرد، بسياري از كارهاي شخصي خانه را خودشان انجام مي دهند و به پيش خدمت واگذار نمي كنند، اين شيوه الگو است براي آنان كه از خيالات و اوهام خود، براي خودشان شأني مي سازند، و انجام اين كارها را خلاف شأن خود مي پندارند!

توجه بفرمائيد: «كان عليٌّ (سلام الله عليه) يَحْتَطِبُ

[ صفحه 124]

ويَسْتَقي و يَكْنِس، و كانَتْ فاطمة (سلام اللّه عليها) تَطْحَنُ و تَعْجَنُ و تَخْبزُ.» هيزم و سوخت خانه را فراهم كردن، آب آوردن، جارو كردن خانه، سيره ي علي (سلام الله عليه) بوده و آسياب كردن و خمير درست كردن و نان پختن، سيره ي فاطمه (سلام الله عليها) بوده است. همان سيره ي رسول الله (ص) كه با بردگان بر روي خاك مي نشست و غذا ميل مي فرمود، بر حمار برهنه سوار مي شد، و كسي را هم بر ترك خود سوار مي كرد، با دست خود گوسفند مي دوشيد، و هر كاري ولو به ظاهر كوچك را در امور زندگي حضرت خود انجام مي داد.

اين سيره ايست الگو براي انسانها و اين زندگي بي آلايش و متواضعانه است كه جهان را تسخير مي كند، اين خانه هاي محقر گلين انبيا و اهل بيت (عليهم السلام) است كه يك دنيا معنويت و عظمت را در خود جاي داده و انسانها را در هر عصري به سوي خود جذب مي كند و اين خانه هاي گلين رهبران الهي است كه همواره خطري براي كاخهاي سبز و سفيد بوده و هست و خواهد بود. برماست كه با سرمشق قرار دادن زندگي اهل بيت و فاطمه (س) نسبت به دنيا و زخارف آن بي اعتنا باشيم، زندگي دنيا زودگذر است وابسته به دنيا نباشيم كه تمام خطرها در وابستگي و تعلق به دنياست: «حُبّ الدنيا رأس كُلٍّ خَطيئةٍ [231] ». ساده زيستي و پرهيز از تشريفات رمز موفقيت هر انسان است، زندگي انبيا و اوليا كه گرامي ترين انسانها در نزد خدا هستند، شاهد گوياي اين مدعاست، تا كسي توهم نكند كه

مال و متاع دنيا كرامت و ارزش انساني است كه اگر كرامت بود، در نزد بهترين

[ صفحه 125]

بندگان خدا وجود داشت در حالي كه نوعاً بهترين بندگان خدا از محروم ترين مردم و ظالمان و مفسدان و... از متموّل ترين ها بوده و هستند.

همسرداري فاطمه

قرآن كريم دو چيز را ركن و اساس تحكيم بنيان خانواده مي داند، كه با بودن اين دو ركن، خانواده از استحكام و استواري برخوردار خواهد بود، به طوري كه هيچ طوفاني آن را متزلزل نخواهد كرد؛ و در صورت ضربه وارد شدن به اين دو ركن، راه نفوذ شياطين به خانواده باز مي شود.

آن دو ركن، يكي مودّت و علاقه مندي دو همسر به يكديگر است، كه باعث ايجاد صفا و صميميت و محبت در محيط خانه و جبران هر نوع كمبود مي شود، ديگر عفو و گذشت از لغزشهاي يكديگر است، كه باعث تحكيم مودت و خاموش شدن تاب و تب شِقاق و مانع بروز اختلافات خانوادگي مي شود، خلاصه اساس همسرداري را اين دو ركن تشكيل مي دهد.

قرآن كريم مي فرمايد: «وَ مِن آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ انفسكم اَزْواجاً لِتسكنوا اليها و جعل بينكم مودةً وَ رَحْمةً اِنَّ في ذلكَ لآياتٍ لِقُوْمَ يَتَفكَّرُونَ [232] .»

يكي از آيات الهي آن است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد كه در برِ او آرامش يافته و با هم انس گيريد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار فرمود در اين امر نيز كه در حقيقت پايه ي زندگي و

[ صفحه 126]

آسايش و بقاي نوع آنست براي مردم با فكر ادلّه ي علم و حكمت حق آشكار

است.

بيان آيه ي مباركه و نيز مطالب بيشتري درباره دو ركن خانواده در بخش خانواده خواهد آمد. (انشاءالله).

زندگي علي و فاطمه (سلام الله عليهما) نمونه و تجسّم مودت و صفا و گذشت و ايثار است. گرچه در زندگي اين دو معصوم گناه و خطا راه ندارد، امّا مِهر و صفا و گذشت و ايثار و به حساب نياوردن مشكلات مادي در اوج خود است.

مشكلات زندگي آن زمان كه بسياري از كارهاي سخت را شخصاً انجام مي دادند، كمبودها و فشارهاي طاقت فرسا بر زندگي نوپاي علي و فاطمه (سلام الله عليهما) سايه افكنده بود زندگي در كمال عُسرت و تنگدستي سپري مي شد، به طوري كه در بسياري از موارد چيزي كه بتوان با آن رفع گرسنگي نمود در خانه ي علي و فاطمه (سلام الله عليهما) يافت نمي شد. امّا گذشت و ايثار آنچنان تجلّي نموده كه تمام مشكلات و كمبودها را تحت الشعاع قرار داده، به طوري كه حتي فاطمه (سلام الله عليها) در سخت ترين شرايط چيزي از همسر خود مطالبه نمي كند، تا مبادا باعث شرمندگي و يا به زحمت افتادن همسر شود «اين جريان را به دقت مطالعه بفرماييد»:

علي (ع) وارد خانه مي شود، رخسار فاطمه را زرد و دگرگون مشاهده مي كند از فاطمه (س) سراغ طعام مي گيرد فاطمه (س): سه روز است كه در خانه طعام نيست!

علي (ع): چرا مرا خبر نكردي!

[ صفحه 127]

فاطمه (س): رسول الله (ص) مرا نهي نموده كه از تو چيزي طلب كنم و فرموده اگر علي چيزي به همراه خود آورد كه آورد اگر نياورد تو مطالبه نكن.

و اين در حالي بود كه

طبق روايت ديگر، كودكان زهرا (سلام الله عليهم) از گرسنگي لرزان بودند.

آري مادران مهربان چون فاطمه با فرزندان خويش كه گُلهاي محمّدي هستند، اين چنين در عُسرت و تنگدستي زندگي مي كنند و دم بر نمي آورند. اين است ايثار فاطمه (س) و اين است همسرداري فاطمه (سلام الله عليها).

آنگاه علي (سلام الله عليه) براي تهيه ي طعام از منزل خارج مي شود، بعد از مدتي يك درهم قرض مي كند تا طعام تهيه كند، در حال بازگشت به خانه، مقداد را در سر راه مي بيند، از مقداد مي پرسد چه چيز تو را در اين هنگام از خانه بيرون كرده است.

مقداد: گرسنگي!

آنگاه علي (ع) كه او را نيز گرسنگي از خانه بيرون كرده بود، آن يك درهم را به مقداد مي دهد و با دست خالي به منزل بازمي گردد!

باز هم تجلي ايثار فاطمه و علي

آري آن نمونه ي ايثار فاطمه (سلام الله عليها) بود و اين هم نمونه ي ايثار علي (ع)، اينك ملكوت ايثار خاندان وحي را ملاحظه كنيد چگونه تجلّي مي يابد؟!

علي (ع) وارد خانه مي شود، مي بيند رسول الله (صلي الله عليه و آله

[ صفحه 128]

و سلم) در خانه نشسته و فاطمه (س) مشغول نماز است، و طَبَق سرپوشيده اي در كناري گذاشته شده، نماز فاطمه تمام مي شود فاطمه پوشش طبق را برداشته، مي بيند نان وگوشت است، از او مي پرسد اينها از كجا: (أنّي لَكِ هذا) فاطمه (س) جواب مي دهد از نزد خدا، خدا هر كس را بخواهد روزي بي حساب مي دهد: «هو من عندالله ان الله يرزق مَنْ يشاء بغير حساب [233] ».

و در روايت ديگري آمده فاطمه نماز خواند و دعا كرد و به درگاه خدا

عرض كرد: «الهي و سيّدي هذا محمّدٌ نبيّك و هذا عليٌّ ابن عمّ نبيّك و هذان الحسن و الحسين سبطا نبيّك، الهي أنْزِل علينا مائدةً من السماء كما نزلت علي بني اسرائيل [234] ».

خداي سبحان هم دعاي او را مستجاب كرد. و آنان را از روزيهاي غيبي بهره مند نمود.

اين تجلّي ايثار و فداكاري فاطمه و علي (ع) است و اين سيره و روش زندگي خاندان وحي است. وقتي انسان زندگي اين دو الگو را مي بيند و با زندگي پر زرق و برق و تشريفاتي برخي و يا با زندگي جنگ و گريز بسياري از خانواده ها كه با كوچكترين كمبود و مشكل، محيط خانه را به جهنّمي از نزاع و آتش تبديل مي كنند! مقايسه مي كند، معلوم مي شود كه تا چه اندازه زندگي اهل بيت الگو و سرمشق قرار گرفته است؟!

فاطمه اين چنين همسر وفادار و فداكاري بود كه علي (ع) درباره ي او فرمود، همسرم فاطمه بهترين كمك كار در اطاعت خدا بود: «نعم العون

[ صفحه 129]

علي طاعة اللّه». و علي (ع) چنين همسر صميمي و پرافتخار براي زهرا (س) بود كه فاطمه (س) به او افتخار مي كرد، و درباره ي او فرمود: همسرم بهترين است... «سُئِلَ فاطمه، فقالَتْ خَيْرُ بَعْلٍ [235] ».

فاطمه و تربيت فرزندان شايسته

اشاره

فرزند امانت الهي مي باشد كه خداي سبحان در اختيار پدر و مادر قرار داده است. از پدر و مادر خواسته تا در تربيت صحيح فرزندان خويش كوشا باشند، و راه تربيت را هم به انسان آموخته است. بنابراين فراگيري اصول و روشهاي صحيح تربيت، و بكار بستن آنها موفقّيت بزرگي است كه نصيب يك خانواده مي شود همان طور كه

سهل انگاري در مسائل تربيتي فرزند، مسؤوليت سنگيني در پي دارد. اگر ما راه و روش صحيح تربيت را فرانگيريم، در پيشگاه خداي سبحان مسؤول خواهيم بود.

تربيت فرزنداني فرزانه و شايسته چون حسن و حسين و زينب و كلثوم (سلام الله عليهم) موفقيت بزرگي بود كه نصيب فاطمه و علي (سلام الله عليهما) شد.

زيرا همان طور كه علي و فاطمه و زندگي پربارشان براي همه ي مسلمانان الگو و اُسوه است، فرزندان آنان نيز از هر جهت نمونه و الگو هستند.

البته بررسي زندگي و فضايل فرزندان زهرا (سلام الله عليهم) نوشتار

[ صفحه 130]

مستقل و جداگانه اي مي طلبد، اما به خاطر اهميّت موضوع تنها اشاره اي به برخي مناقب تربيت يافتگان دامن پربركت فاطمه (سلام الله عليها) مي كنيم.

پسران فاطمه

اما دو فرزند پسر، يعني گلهاي باغ رسالت و امامت هر دو معصوم و امام و پيشواي جامعه ي اسلامي، و هر دو مدافع حق در شرايط گوناگون زمان تا پاي جان، و در نهايت هر دو شهيد راه حق و حقيقت مي باشند. عظمت فرزندان فاطمه (س) را بايد از زبان و بيان وحي شنيد: رسول الله (ص) فرمود: حسن و حسين شاخه هاي گُلِ مَن هستند: «اِنَّهما ريحانتي من الدنيّا يعني الحسن و الحسين [236] ».

و نيز درباره ي مقام و منزلت آنان مي فرمايد: اينان سرآمد و سرور همه ي جوانان بهشت هستند: «الحسن و الحسين سيّدا شباب اَهْلِ الجنة [237] ».

و رسول اللّه (ص) در حق محور بودن آنان مي فرمايد: كه محبّت آنان محبّت به حق و موجب تقرب به خدا و عداوت و دشمني با آنان عداوت حقّ، مي باشد: «مَنْ احب الحسن و الحسين فقد احبّني

و مَنْ ابغضهما فقدا بغضني [238] ».و «مَنْ أحَبَّ هذين و اَباهُما و اُمّهما كان معي في درجتي يوم القيمه [239] ».

و نيز مي فرمايد: اينان برگزيدگان خدا هستند و به همين ملاك شايستگي، آنان امام و پيشواي جامعه و خليفه و جانشين رسول اللّه (ص)

[ صفحه 131]

هستند:«الحسن و الحسين صفوة الله [240] »؛ «الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا [241] ». و...

دختران فاطمه

اما دو دختر فاطمه (س) يعني زينب كبري كه ملقّب به عقيله ي بني هاشم و زينب صغري يعني ام كلثوم مي باشند. هر دو مؤمن و متعهّد و هر دو اسلام شناس و آگاه به قرآن و مفسّر قرآن و مدافع قرآن و حق در تمام شرايط زندگي و هر دو حاظر در صحنه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي جامعه بوده اند؛ عظمت و بزرگواري و شجاعت و شهامت اين دو كريمه اهل بيت را از حماسه اي كه با شهيدان كربلا و سيّد و سالار شهيدان حسين بن علي (عليهم السلام) آفريدند مي توان فهميد، همانان كه انقلاب ستم سوز عاشورا را پديد آوردند و پيام رسان خون شهيدان تاريخ شدند.

دو چهره ي تابناك كه در شرايط نظام جهنّمي بنواميه به همراه برادران و ياران خود به ياري حق شتافتند و فرهنگ اصيل اسلام را در جامعه احيا كردند و با تحمّل داغهاي جانسوز برادران و فرزندان و ياران خويش، و با پرستاري از يادگران و يتيمان شهدا و با تحمّل مصايب دلخراش و انواع شكنجه ها، در زير غل و زنجير دشمن فرياد حق برآوردند آنان كه با تحمّل سفر كربلا تا شام و مدينه، چنان عظمتي آفريدند كه تاريخ نظير آن را سراغ ندارد. همانان كه

با قامتي استوار همانند كوهي سترگ در مقابل ظلم و ستم بني اميه ايستادند و با سخنان روشنگر خويش، پرده ي نفاق از چهره ي

[ صفحه 132]

ننگين آنان كنار زده و كفر آنان را آشكار كردند و چنان ستمگران و نابكاران اموي را رسوا نمودند كه ننگ رسوايي آنان تا قيامت در گوش جهانيان طنين انداز است. آنان كه مجلس فتح و پيروزي مزدور اموي «عبيدالله» را در كوفه به مجلس ذلت و شكست و ننگ تبديل كردند و در مجلس فتح و بزم يزيد پليد، چنان انقلابي بپا كردند كه يزيد و يزيديان را در كاخ سبز خود، به خاك ذلت نشاند.

آنان كه درس استواري، پايداري، صبر و تحمّل مصيبت در راه خدا را به همگان آموختند و آن همه مصيبت جانسوز را تحمل كردند و چون همه ي آن مصايب را در راه خدا و دوست مي ديدند، خم به ابرو نياوردند، تا آنجا كه وقتي از زينب (سلام الله عليها) پرسيدند اين سفر بر شما چگونه گذشت! فرمود: ما جز زيبايي چيز ديگري نديديم! «ما رأيتُ الّا جميلاً [242] ».

آري اين است روح بزرگ و روحيّه ي شكست ناپذير فرزندان فاطمه، و اينانند تربيت شدگان دامن مطهّر فاطمه كه از پستان فاطمه شير نوشيدند. همان فاطمه كه همواره در مقابل ظلم و نامردمي ها و حق كشي ها قد علم كرده بود.

اين دو ويژگي يعني «همسرداري و تربيت فرزند» در زندگي فاطمه (سلام الله عليها) درخشندگي خاصي دارد. و به لحاظ اسوه و الگو بودن آن حضرت، پيروي از سيره ي او نقش بنيادي در اصلاح خانواده و تربيت فرزند داشته و موجب رشد و تعالي

جامعه خواهد بود. و اين مهم نه تنها در زندگي و سيره فاطمه (سلام الله عليها) به چشم مي خورد، بلكه در

[ صفحه 133]

سيره انبيا و ائمه (عليهم السلام) به عنوان محور و اساس خانواده مورد توجه مي باشد.

به كارگيري دستورات ديني

اگر زندگي فاطمه (سلام الله عليها) در همسرداري و تربيت فرزند الگو قرار مي گيرد، بدان لحاظ است كه در كانون خانواده و تربيت فرزند كمال اهميّت را در بكارگيري دستورات ديني قائل است. با بكارگيري راهنمايي هاي وحي محيط خانه را محيط صفا و صميميت و مهر و فرزندان خود را سرشار از عشق به اسلام بار مي آورد. تلاش فاطمه در اهتمام به دستورات ديني آنچنان بود كه حتي دستورات ديني را در مورد فرزندان خود. در هنگام خردسالي كه هنوز بالغ نشده اند، بكار مي بندد. تا كودكان از فيوضات الهي بهره بگيرند. به اين نكته توجه و دقت بفرماييد:

اهميت ليلةالقدر و فاطمه

عظمت و فضيلت شب قدر بر كسي پوشيده نيست، كه در بين شبهاي سال شبي به شرافت شب قدر، وجود ندارد كه شب قدر شب تقدير مقدرات يك سال و نزول بركات الهي است و فضيلت او از هزار ماه افزون است: «ليلة القدر خيرٌ مِن الف شهر [243] ».

شبي كه ملائكه الهي بر بنده ي شايسته حق (سلام الله عليه) نازل مي شوند.

[ صفحه 134]

شبي كه درهاي رحمت خاص الهي به سوي همگان باز است، و انسان لايق و شايسته مي طلبد تا با عبادت و شب زنده داري خود را لايق بهره گيري بنمايد.

حال ببينم فاطمه (سلام الله عليها) كه خود ليلةالقدر است چگونه قدرِ شب قدر را ارج مي نهد؟

در اين شب باعظمت فاطمه (سلام الله عليها) نه تنها خود تا به صبح شب زنده دار است؛ بلكه آنچنان اهميت به اين شب قائل است كه كودكان خردسال خويش را از قبل آماده مي كند، تا در شب قدر تا به صبح

بيدار باشند و به تهجد و عبادت بپردازند. تا از فيوضات الهي در اين شب كمال بهره را ببرند و سعادت خويش را تأمين كنند: «و كانَتْ فاطمه (سلام الله عليها) لا تدفع احداً من اَهْلِها ينام تلك الليله و تداويهم بقلِةِ الطعام و تتأهبُّ لها من النهار و تقول: محروم مَنْ حَرَم خيرها» [244] .

روش فاطمه (س) اين بود كه كسي از اهل خانه در شب قدر به خواب نرود. آنان را روز قبل به كم غذا خوردن و استراحت آماده مي ساخت تا بتوانند شب قدر شب زنده داري و بيدار باشند. مي فرمود محروم آن كسي است كه از خير و فيوضات شب قدر محروم باشد.

حديث شريف سيره و شيوه ي زندگي حضرت را بيان مي كند كه همواره سعي مي كرد تا از روز قبل فرزندان و اهل خانه را آماده كند، تا بتوانند در شب قدر بيدار بمانند.

اين يك نمونه از اهميت دادن حضرت به دستورات ديني در تربيت

[ صفحه 135]

فرزندان است. البته نمونه بسيار روشن و بارز كه حتي كودكان نابالغ را در شب قدر سعي دارد بيدار نگهدارد، همان امري كه اكثري مردم حتي درباره نوجوانان و جوانان از آن غافل هستند!

لذا تربيت صحيح فرزند با بكارگيري دستورات ديني ميسر خواهد بود. و به همين سبب است كه مسائل خانوادگي و نيز اصول تربيتي از كمال اهميت برخوردار مي باشد. و به لحاظ اهميت اين دو محور اين نكته را بهانه قرار داديم كه به برخي مسائل خانوادگي و اصول تربيتي در اسلام را مورد بررسي قرار بدهيم. گرچه از موضوع بحث قدري فاصله مي گيريم ليكن

به لحاظ اهميت موضوع از يك طرف، و نيز به لحاظ امكان پيروي از سيره ي فاطمه (سلام الله عليها) و ائمه (عليهم السلام) از طرف ديگر ناچار از طرح آن هستيم.

خانواده و آيين همسرداري

پيوند ازدواج يا سنت الهي

حبّ بقا و جاودانگي در نهاد تمام نظام هستي به وديعه گذاشته شده است، زيرا همه ي ذرات عالم، مظهر و آيت خداي لايزال اند.

در عالم شهادت، اين حقيقت با قانون و سنت پيوند ازدواج تحقق مي يابد. به همين جهت سنت تناكح در سراسر نظام شهادت جاري مي باشد، كه بقاء نوع و تداوم زندگي، و بارور شدن و به ثمر رسيدن از اين راه ممكن است.

قرآن كريم از اين راز پرده برداشته، و توجه انسان را به اين حقيقت جلب مي كند مي فرمايد: «سبحان الذي خلق الازواج كلّها ممّا تنبت الارض و من

[ صفحه 136]

انفسهم و ممّا لا يعلمون [245] ». منزه است آن خدايي كه جفت ها را از آنچه كه زمين مي روياند و از خود انسانها و از آنچه كه نمي دانند خلق كرد.

و مي فرمايد: «و مِنْ كل شئيٍ خلقنا زوجين لعلكم تذكرون [246] ».از هر چيزي جفت آفريديم، تا شايد شما متذكر و متنبه شويد.

انسان هم از اين قانون و سنت تكوين بيرون نيست، براي تدام زندگي و بقاي نسل و نوع، ناگزير از اين پيوند است. و اين سنت الهي همانند ساير سنتها تغيير و تحول پذير نيست: «فلن تجد لسنة اللّه تبديلاً و لَن تجد لسنة اللّه تحويلاً [247] ».

و چون نظام تشريع مطابق و بر اساس تكوين است، در نظام تشريع هم زندگي و حيات اجتماعي و انساني به رعايت سنتهاي تشريعي مي باشد

و جامعه در صورتي از حيات و زندگي برخوردار خواهد بود كه بر طبق سنتهاي الهي حركت كند، زيرا سنتهاي الهي هستند كه همانند نظام تكوين، احياگر جامعه هستند: «يا ايُّها الَّذينَ آمنوا اسْتَجيبُوا للّه و للرّسُولِ إِذَا دَعاكُمْ لِما يُحييكُمْ [248] ».

حيات جامعه بر رعايت سنّت الهي است و اگر جامعه اي از سُنَن الهي فاصله گرفت از حيات انساني برخوردار نخواهد بود. رسول اللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) احياگر جامعه مي فرمايد: «النكاح سنتي فمن رَغَب عن سنتي فليس منّي [249] ». كسي كه از سنت دين اعراض و دوري كرد و

[ صفحه 137]

از پيام وحي دوري نمود، قهراً از حيات ديني برخوردار نخواهد بود و جامعه اي كه از حيات ديني محروم باشد، آن جامعه هم زنده نخواهد بود. زيرا تنها سنتهاي الهي و ديني زنده كننده و حيات بخش جامعه انساني مي باشد. و اين سنت تشريعي مانند سنتهاي تكويني تغيير و تحول ندارد: «فَلَن تجد لِسُنته اللّه تبديلاً و لن تجد لسنته اللّه تحويلاً [250] ».

(و طريقه ي خدا طريقه ي حق است و سنت الهي هرگز تغيير نمي پذيرد).

هدف ازدواج

اشاره

هر سنتي از سنتهاي الهي پي آمد و ثمره اي را به دنبال دارد، كه ثمرات آن را مي توان به عنوان هدف آن سنت مطرح نمود. و سنت نكاح هم اهدافي بسيار مهمّ و مقدّس به دنبال دارد، كه بايد مورد توجه قرار گيرد، گرچه بسياري از افراد، غرض از ازدواج را تنها تأمين غريزه ي جنسي مي پندارند! ليكن اهداف مهم ازدواج را در چند عنوان مي توان بيان كرد.

پاكدامني

يكي از خواسته هاي طبيعي و فطري انسان غريزه ي جنسي مي باشد كه براي تأمين آن مانند بسياري از غرايز نيازمند به همنوع خود است.

تأمين اين غريزه مي تواند از راه ازدواج و نكاح كه راه صحيح و شرعي آن است باشد؛ و ممكن است به صورت گناه و سفاح كه بيراهه و

[ صفحه 138]

انحراف است صورت گيرد.

خداوند سبحان براي تأمين نيازهاي فطري انسان راه صحيح و شرعي قرار داده و براي تأمين اين خواسته، سنت ازدواج را مقرر كرده، تا با به موقع انجام گرفتن پيوند مقدّس ازدواج، جامعه از انواع آلودگي ها و بزهكاريها پاك شود. بدين سبب براي حفظ و پاكي جامعه از فساد و گناه قرآن كريم تأكيد بر تحقق اين سنت الهي دارد و مي فرمايد: «وانكحوا الاَيامي مِنكُم وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وِ اِمائِكُمْ... [251] ».

البته بايد مردان بي زن و زنان بي شوهر و كنيزان و بندگان خود را به نكاح يكديگر درآوريد. رسول گرامي اسلام (ص) در مورد نقش ازدواج در تأمين عفت جامعه مي فرمايد: «مَنْ تزوج فَقَد أحْرَزَ نصف دينه فلِيَتَقِ اللّه في نصف الباقي [252] كسيكه ازدواج كند نيمي از دين خود را از خطر حفظ كرده

و در نيم ديگر هم بايد تقوا پيشه كند. و يا در روايت ديگر آمده: نيمي از عبادت خدا با ازدواج تأمين مي شود. «مَنْ تزوّج فقد اُعْطِيَ نصف العباده [253] ».

و در روايت ديگري مي فرمايد: كسي كه مي خواهد خدا را با روحي پاك ملاقات كند بايد ازدواج كند كه با ازدواج اين طهارت حاصل مي شود: «مَنْ احبٌ اَنْ تلقي اللّه طاهراً مطهّراً فَلْيِتَعفَفْ بزوجةٍ [254] ».

بنابراين از جمله اهداف مهم ازدواج، تأمين عفت فرد و پاكي جامعه مي باشد.

[ صفحه 139]

تربيت فرزند شايسته

يكي ديگر از اهداف مهم ازدواج كه در آثار و متون ديني بدان توجه داده شده است؛ تربيت فرزند صالح و شايسته مي باشد، كه بزرگترين مسؤوليت خانواده محسوب مي شود، و موفقيت در آن، بهره مندي از نعمت عظيم الهي است.

در آثار ديني ترغيب به ازدواج شده است تا والدين موفق به تربيت انساني الهي شوند، نه اينكه غرض از ازداواج تنها اطفاي شهوات كه مشترك بين انسان و حيوان است باشد.

قرآن كريم مي فرمايد: نِساوُئكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَاْتُوا حَرْثَكُمُ أنّي شِئْتُمْ و قَدِّمُوا لِاَنْفُسِكُمْ [255] ...» همسران شما كشتزاران شما هستند، با بذرافشاني در كشتزار خود از نعمت فرزند شايسته بهره مند شويد. و رسول اللّه (ص) و عترت رسول اللّه (ص) هم بر اين اصل تأكيد دارد.

از امام صادق (ع) رسيده است كه سعادت انسان از فرزند شايسته است: «مِنْ سعادة المرء الولد الصّالح [256] ». از حضرت نيز نقل شده كه فرزند شايسته گلي است كه خداوند سبحان بر پدر و مادر هديه مي كند: «الولد الصالح ريحانةٌ مِن اللّه [257] ». و نيز از حضرتش نقل شده است:

يادگار و ميراث بنده ي مؤمن فرزند شايسته است كه براي او طلب مغفرت مي كند: «ميراثِ اللّه مِن عبده المؤمن الولد الصالح يستَغفر له [258] .» بنابراين از اهداف مهمّ و

[ صفحه 140]

مقدّس ديگر ازدواج تربيت فرزند صالح و شايسته است كه در آيات و روايات تأكيد زيادي بر آن شده است، كه براي نمونه به چند مورد اشاره شد.

تأمين آرامش

زندگي مادي انسان كه توأم با كار و تلاش و برخورد متقابل و روابط اجتماعي است؛ همواره با خستگي و فرسايش روحي و اضطراب خاطر همراه خواهد بود، كه تعب و رنج، ضرورت زندگي دنيايي است: «لَقَدْ خَلَقْنا الاِنْسانَ في كَبَدٍ [259] ». ما انسان را به حقيقت در رنج و مشقت آفريديم.

خداوند سبحان يكي از راههايي را كه براي جبران كاستيها و رنجها و جلوگيري از اضطراب خاطر قرار داده است، پيوند ازدواج است.

كانون پرمهر خانواده و اُنس همسر با همسر موجب آرامش و آسايش، و جبران خستگي ها مي شود.

آرامشي كه در اثر اُنس با همسر نصيب انسان مي شود، از هيچ راهي حاصل نمي گردد هيچ رابطه و اُنس و محبّتي، جاي اُنس و مهر همسر با همسر را نمي گيرد. افرادي كه از نعمت كانون پرمهر خانواده محروم هستند؛ همواره در زندگي احساس كمبود مي كنند، و همين احساس موجب تشويش و اضطراب نيز مي شود.

به همين جهت خداوند سبحان، هدف مهمي كه براي ازدواج عنوان كرده، تأمين آرامش خاطر است؛ كه ازدواج به موقع رعايت مسائل

[ صفحه 141]

خانواده موجب اُنس و محبت و آرامش مي شود. قرآن كريم مي فرمايد: «و مِن آياته اَنْ خلق

لكم مِن انفسكم ازواجاً لِتَسْكنُوا اليها [260] ». از نشانه هاي الهي اين است كه براي شما همسر آفريد تا بدان آرامش حاصل كنيد. غرض آفرينش همسر را تأمين آرامش بيان مي كند.

موارد ياد شده (پاكدامني، تربيت فرزند شايسته، تأمين آرامش) سه هدف عمده ي ازدواج است كه در قرآن و عترت به آن توجه شده است، و البته اين سه مهم با هر گونه ازدواجي حاصل نمي شود. براي نيل به آرمانهاي مقدّس ازدواج خداي سبحان اصول و مقرراتي را تعيين و راهنمايي لازم را ارائه فرموده است كه در سايه ي رعايت ضوابط و دستورات ديني؛ و ازدواج بر اساس معيارهاي اسلامي و شرعي؛ اين سه هدف مهم تأمين خواهد شد. اگر كسي مسائل خانوادگي و اصول تربيتي را رعايت نكرد؛ نبايد انتظار داشته باشد كه به اين اهداف برسد و فرزند شايسته تربيت كند.

اينك به خواست خداي سبحان به مسائل عمده ي خانواده و اصول تربيتي؛ مي پردازيم.

اركان خانواده

خانواده دو ركن فيزيكي دارد و دو ركن معنوي كه آن دو ركن فيزيكي را به يكديگر پيوند مي دهد. دو ركن فيزيكي خانواده را دو همسر يعني زن و شوهر تشكيل مي دهند و دو ركن معنوي آن محبت و گذشت است. دو

[ صفحه 142]

ركن اول بدنه و اسكلت خانواده را مي سازند و دو ركن دوم مانند روح و جان خانواده مي باشند. لذا اگر خانواده اي از اين دو نعمت محروم شد، همانند كالبد بدون روح خواهد بود كه هيچ اثر و ثمره اي ندارد.

اسلام براي تحقق دو رُكن معنوي و تحكيم بنيان و اساس خانواده، علاوه بر بيان اخلاق خانواده كه در بخش بعدي

خواهد آمد، در انتخاب دو رُكن فيزيكي هم معيارهايي تعيين كرده است؛ كه انتخاب همسر بايد بر اساس آن معيارها باشد؛ تا پايه هاي خانواده استوار شده و زمينه براي رسيدن به اهداف تشكيل خانواده، فراهم شود.

اسلام اجازه نمي دهد كسي چشم بسته و بر اساس خواهشهاي نفساني تشكيل خانواده بدهد؛ كه موجب ناكامي، فروپاشي و يا بي ثمر شدن خانواده گردد. بلكه انسان را راهنمايي كرده و ترغيب مي كند تا با بررسي و دقت كافي و احراز معيارهاي ديني اقدام به انتخاب همسر نمايد.

از كجا آغاز كنيم؟

با رعايت اين معيارها زمينه ي تربيت فرزند شايسته فراهم خواهد شد، زيرا اسلام براي تربيت انسان از سنّ خاصّي؛ مانند چهار سالگي يا شش سالگي، شروع نمي كند، بلكه در هنگام انتخاب همسر به فكر تربيت فرزند است. به لحاظ تأثير زياد پدر و مادر در تربيت فرزند، براي تحقق اين امر معيارهايي را دو ركن فيزيكي خانواده معيّن كرده است تا ازدواج بر اساس آن معيارها تحقق يافته و زمينه ي تربيت فراهم شود. لذا مي توان گفت اسلام تربيت كودك را از هنگام انتخاب همسر شروع

[ صفحه 143]

مي كند. نه بعد از تولد و نه از سنّ شش سالگي.

معيارها در انتخاب همسر

اشاره

اينك مي پردازيم به بيان معيارهايي كه در آثار ديني در انتخاب همسر مقرر شده، برخي از آنها مشترك بين دختر و پسر است و برخي اختصاص به دختر يا پسر دارد.

ايمان

ازدواج امري است مهم و پيوندي كه در تمامي طول عمر انسان را همراهي مي كند و دو همسر اساس خانواده هستند، به همين جهت نمي توان شالوده ي خانواده را با افرادي طالب هوا و هوس و لذتهاي زودگذر، بنيان نهاد. لذا اولين و مهمترين معيار در انتخاب همسر (دختر يا پسر) ايمان و تقوا مي باشد. شريك هميشگي زندگي بايد از نظر ايمان و تدين مورد بررسي دقيق قرار گيرد و با اطمينان از ايمان و عفت؛ اقدام به ازدواج نموده از پيوند با افراد بي دين و فاسق پرهيز كرد. در روايات توجه خاصي به اين معيار شده است و از ازدواج با افراد لااُبالي و فاسق نهي گرديده كه به چند نمونه اشاره مي شود.

از رسول گرامي (ص) رسيده: «أنْكِحْ وَ عليك بذات الدين [261] ». با افراد دين دار ازدواج بنما.

از امام باقر (ع) نقل شده: «مَنْ خطب اليكم فرضيتم دينه و أمانته

[ صفحه 144]

فزّوجوه [262] ...». كسيكه به خواستگاري آمد، كه از دين و امانت داري او رضايت داريد، با او پيوند برقرار كنيد. ملاك برتري و فضيلت در امر ازدواج ايمان و عفت است: «اِنّ خير نسائكم الولود و الودود العفيفه [263] ...». زنان ولود و بارور و مهربان و پاكدامن بهترين زنان هستند. از طرف ديگر از ازدواج با بي دين نهي شده: «من زوج كريمته من شارب الخمر فقد قطع رحمها [264] ». كسيكه با

شارب خمر و فاسق ازدواج كند ارتباط خويشاوندي خود را بريده است.

از حضرت رسول (ص) نقل شده: «من زوج كريمته مِن فاسقٍ فقد قطعَ رحمَها [265] ».

اخلاق شايسته

در پيوند ازدواج علاوه بر ايمان، اخلاق هم بايد مورد توجّه قرار گيرد؛ ازدواج با كسي باشد كه از اخلاق كريمه و صفات پسنديده برخوردار مي باشد و از پيوند با افراد بد اخلاق كه داراي صفات ناپسند و منفورند، پرهيز شود؛ زيرا اخلاق پسنديده در ايجاد الفت و اُنس و تحكيم اركان خانواده نقش اساسي دارد. همان طور كه صفات ناپسند نقش تخريبي و اختلاف برانگيز دارد و باعث نزاع و مشاجره طرفين شده و توفيق تربيت فرزند شايسته را هم از خانواده سلب مي كند. به اين جهت در روايات در كنار شرط ايمان معيار اخلاق قرار گرفته؛ البته

[ صفحه 145]

اين دو از هم جدا هستند زيرا ممكن است فرد از نظر اعتقادي مؤمن و متقي باشد، ليكن از اخلاق پسنديده اي برخوردار نباشد، فردي بخيل، بد برخورد و بد زبان باشد. گرچه اخلاق ناپسند از ضعف ايمان ناشي مي شود و مؤمن واقعي از اخلاق پسنديده برخوردار خواهد بود. ليكن اخلاق از اصل ايمان تفكيك پذير مي باشد؛ چنان كه در مورد نقش اخلاق شايسته از رسول الله (ص) نقل شده است با كسي پيوند ازدواج برقرار كنيد كه از اخلاق و دينداري او رضايت داشته باشيد: «اذا جاءكم مَمنْ ترضون خُلْقَه و دينَه فزوجّوه [266] ...». و از ازدواج با افراد بد اخلاق نهي شده، از امام رضا (ع) سؤال شد در مورد ازدواج با فرد بد اخلاق، حضرت بر اساس روايت فرمودند با او

ازدواج نكنيد: «لا تزوّجه اذا كان سَئيّ الخُلق [267] ».

اصالت خانوادگي

معيار ديگر در انتخاب همسر، اصالت خانوادگي اوست. يعني نه تنها خود همسر بايد از نظر ايمان و اخلاق مورد بررسي دقيق قرار گيرد، بلكه به لحاظ نقش و تأثير نسل و خانواده در فرزندان بايد خانواده ي او هم مورد تحقيق قرار گرفته، و با خانواده اصيل و باتقوا و داراي صفات پسنديده ي شجاعت، سخاوت و كرامت انساني پيوند برقرار كرد؛ زيرا صفات نزديكان و خانواده هم از طريق وراثت و هم از طريق برخورد و معاشرتي كه با آنان انجام مي گيرد، به فرزندان منتقل مي شود.

[ صفحه 146]

به همين دليل اين موضوع مورد توجه روايات قرار گرفته كه همسر خود را از خانواده هاي اصيل و داراي صفات پسنديده انتخاب كنيد. در روايتي از رسول الله (ص) نقش خانواده ي طرف، در فرزندان چنين عنوان شده: «اختاروا لِنُطَفِكُمْ فاِنّ الخال اَحَدُ ضجيعين [268] ». در انتخاب همسر مراقب اصالت خانوادگي همسر خود باشيد زيرا اقربا (در روايت دايي عنوان شده) يكي از شركاء شما در صفات فرزندان هستند.

رسول اللّه (ص) از ازدواج با دختران و زنان زيبايي كه در خانواده هاي بي بند و بار بزرگ شده اند، نهي فرموده: «اياك و خضراء الدمن قيل يا رسول الله و ما خضراء الدمن، قال: المرأة الحسناء في منبت السوء [269] ».

علاقه

معيار ديگر در انتخاب همسر علاقه مندي زوجين به يكديگر است. در اين صورت است كه شالوده ي خانواده استوار گرديده در مقابل طوفان حوادث و مشكلات توان مقاومت دارد.

لذا اگر دو طرف، يا دختر و يا پسر علاقه مند به مورد ازدواج نيست نبايد با دخالت پدر يا مادر يا ديگران ازدواج به آنان تحميل شود؛

كه ازدواج تحميلي ناپايدار و بي ثمر خواهد بود. متأسفانه اين روش غلط در برخي خانواده ها وجود دارد كه بدون مآل انديشي و آينده نگري با لطايف الحيل و دخالتهاي بي جا ازدواج هاي ناخواسته را به پسر يا دختر خود تحميل كرده آنان را گرفتار خانواده اي بي روح، پژمرده و از هم پاشيده،

[ صفحه 147]

مي كنند؛ در نتيجه يا تا آخر عمر با افسردگي به سر مي برند و يا با مشاجرات و نزاعهاي بعد از ازدواج كانون خانواده ي آنان از هم گسسته مي گردد؛ زيرا اگر انس و الفت و علاقه نباشد، كوچكترين كمبود و نزاع تبديل به اختلاف بزرگي مي شود؛ و كسي هم قادر نخواهد بود كه بين آنها علاقه و اُلفت ايجاد كند، زيرا محبّت و علاقه با زور پديد نمي آيد.

در روايات به اين نكته توجه شده، كه در ازدواج، معيار علاقه ي پسر و دختر است نه علاقه و دخالت ديگران.

شخصي از امام صادق (ع) سؤال مي كند كه: من موردي را براي همسري در نظر دارم ولي پدرم شخص ديگري را در نظر گرفته! امام (عليه السلام) مي فرمايد: ملاك، خواسته ي خودت است نه پدرت: «تزوج الّتي هَوَيْتَ ودع الّتي يَهوي أبواك [270] ». و در روايت ديگر كه از امام كاظم (سلام الله عليه) نقل شده مي فرمايد: با كسيكه علاقه مند هستي ازدواج بنما... «خير الجواري ما كان لك فيها هويً و كان لها عقل و ادب [271] » بهترين دختران براي ازدواج آنانند كه از عقل و كمال و ادب برخوردار باشند و به مورد ازدواج علاقه مند باشي.

زيبايي

اشاره

زيبايي و جمال از جمله معيارهايي است كه در هنگام انتخاب همسر بايد مورد

توجه باشد، چنانچه از رسول اللّه (ص) نقل شده: بهترين زنان امت من زيباترين آنان كه مهريّه شان سبك باشد، مي باشند: «افضل نساء

[ صفحه 148]

امتي احسنهن وجهاً و أقلُهنَ مهراً [272] ». و يا آمده: «اُطْلُبُوا الخير عند حسان الوجوه [273] ». خير و سعادت را در نزد نيكورويان جستجو كنيد. «اِنَّ مِنْ سعادة المرء... والمرأة الجَمْلاء ذات دين [274] ».

همسر زيبا و متدين سعادت انسان را تأمين مي كند.

و نيز در روايت ديگر وارد شده: با چهره هاي نمكين و مشكين چشمها ازدواج كنيد:«عَلَيْكُمْ، بالوجوه المِلاح و الحدق السود [275] ».

معيار اصلي

البته زيبايي اندام در روايات ملاك قرار گرفته، ليكن معيار اصلي ساير موارد است كه عنوان شد، لذا زيبايي اندام نبايد معيار اصلي قرار بگيرد، و به خاطر زيبايي ساير معيارها را ناديده بگيرند، كه در اين صورت آن خانواده ناكام خواهد شد؛ زيرا اگر معيارهاي ديگر نباشد، زيبايي قادر به ايجاد پيوند محبت كه شالوده ي بنيان خانواده است نخواهد شد. از اين جهت ملاك قرار گرفتن زيبايي كه باعث ناديده گرفتن معيارهاي اصلي شود نهي شده، چنانكه از امام صادق (ع) رسيده: اگر كسي به خاطر زيبايي فرد اقدام به ازدواج به او كرد، خداي سبحان او را به همان معيار واگذار مي كند (زيبايي او از بين خواهد رفت) و اگر به خاطر دينش با او ازدواج كند خداوند سبحان زيبايي، مال و ثروت هم به او عطا خواهد كرد: «اذا تزوج الرجل المرأه لجمالها وَ كلَّ اللّه لِذلك و اِذا تزوجها لِدينها رزقه

[ صفحه 149]

اللّه المال و الجمال [276] ».

تدبير معاش

اشاره

تدبير معاش و تمكّن مالي يكي ديگر از معيارهايي است كه در انتخاب همسر در طرف پسر و مرد مورد توجّه قرار گرفته است. چنانكه از امام صادق (سلام الله عليه) در همتا بودن همسر رسيده كه: همتا بودن به اين است كه ديندار و متمكن باشد: «الكفّو أن يكون عفيفاً و عنده يسار [277] ».

تدبير معاش يعني چه؟

مسلماً منظور از «عنده يسار» اين نيست كه فردي باشد كه از پدر يا راه ديگر مال و ثروت رايگان نصيب او شده باشد. زيرا اينگونه ثروتهاي رايگان كه حاصل دسترنج ديگران است براي انسان فضيلت به حساب نمي آيد. به علاوه اگر شخصي شايستگي مديريت و بهره برداري اقتصادي نداشته باشد، اگر گنج قارون را هم در اختيار او قرار دهند، در اندك زماني به باد فنا خواهد داد.

بلكه منظور از «وعنده يسار» يعني شخص بايد پرتلاش و كوشش بوده و مديريت اقتصادي و به تعبير ديگر روايت «تدبير معيشت» داشته باشد، كه از امام باقر (ع) رسيده: «الكمال كل الكمال التفقه في الدين والصبر علي النائبه و تقدير المعيشه [278] ».

[ صفحه 150]

فرد بايد بتواند با لياقت و شايستگي خود و به كار گرفتن نيروي عقل و فكر و بازوي خويش در پي كسب حلال باشد تا بتواند زندگي خود را آبرومندانه و بدون نياز به خلق اللّه اداره كند، اين معيار فضيلت براي مرد است كه هزينه و مخارج زندگي بر دوش او قرار دارد. مرد بايد لياقت و شايستگي و توانايي لازم را در تأمين معاش و اداره ي زندگي خود داشته باشد.

همسرداري و خانه داري

در مقابل تبدبير معاش كه اختصاص به مرد دارد، معيار ديگري وجود دارد كه مربوط به زن است و آن آشنايي به امور همسرداري، خانه داري و اصول تربيتي است (البته همسرداري و آشنايي با اصول تربيتي بين زن و مرد مشترك است) زيرا زن نقش مهم و اساسي در مديريت منزل و همسرداري دارد و مسؤوليت بزرگ تربيت فرزند به عهده ي مادر است.

لذا در انتخاب همسر يكي از ارزشها و معيارها براي زن اين است كه آشنا به امور همسرداري و نيز مسائل خانه داري و تربيت فرزند باشد، به طوري كه نيازي به امر و نهي نداشته باشد، حتي همسرداري زن در روايت در كنار جهاد مرد قرار گرفته است كه مي فرمايد: «جهاد المرأه حسن التعبّل [279] ». كه درباره ي خصوصيات همسرداري و معناي اين حديث مبارك در بخشهاي آينده، به خواست خدا توضيح بيشتري خواهد آمد.

در روايت ديگري مي فرمايد: بهترين دختران براي ازدواج آنان هستند

[ صفحه 151]

كه علاوه بر داشتن معيارهاي ديگر، نسبت به مسائل همسرداري و خانه داري و تربيت فرزند آشنا باشند: «خير الجواري ما كان لك فيها هويً و كان لها عقل و ادب، فَلَيْستْ تَحتاج اَنْ تأمر و تنهي [280] ».

اينها معيارهاي مهمّي است كه با رعايت آنها زمينه ي تربيت فرزند شايسته فراهم مي گردد. البته دستورات ديني به اين مقدار خلاصه نمي شود، بلكه قدم به قدم و مرحله به مرحله دستور مقرر است؛ تا فرزنداني سالم و صالح پا به اجتماع بگذارند؛ كه در بخشهاي آينده به طور خلاصه به مراحل آن خواهيم پرداخت.

اخلاق خانواده

تعميق محبت

اشاره

قبلاً به اين مطلب اشاره شد كه دو ركن معنوي خانواده را كه حافظ دو ركن فيزيكي آن هستند، محبّت و گذشت تشكيل مي دهد، دو ركن محبت و گذشت اساس اصلي خانواده مي باشد، به همين جهت خانواده در صورتي اهداف سه گانه ي ازدواج را تأمين مي كند كه اين دو ركن استوار باشد. اگر در خانواده محبّت و گذشت باشد آرامش و آسايش هم خواهد بود و در سايه ي آن؛ پاكدامني و تربيت

فرزند نيز حاصل خواهد شد؛ زيرا آرامش خاطر كه قرآن كريم مطرح مي كند از محبّت و گذشت سرچشمه مي گيرد و به همين دليل پس از بيان هدف و غرض ازدواج كه حصول آرامش است: «لتسكنوا اليها» فوراً سخن از محبت و گذشت به ميان

[ صفحه 152]

مي آيد: «وجعل بينكم مودة و رحمة». لذا خانواده اي كه از محبت و عفو برخوردار نباشد، از آرامش هم بهره اي نخواهد داشت، و هرگز موفق به تأمين عفت و پاكدامني و تربيت فرزند هم نخواهد شد. زيرا در خانواده اي كه مملو از خشونت و نزاع و اضطراب است؛ تربيت فرزند ممكن نيست.

بدين سبب قرآن و روايات تأكيد فراوان در تعميق و تحكيم محبّت دارند. و سعي و تلاش دارند كه رابطه ي بين دو همسر هر چه بيشتر صميمي باشد تا پايه هاي اُنس و الفت و محبّت مستحكم شود و از هر عاملي كه موجب دلسردي و اختلاف است، پرهيز مي دهند.

قرآن كريم علاقه و محبت را از دو طرف مي داند، يعني همان طور كه زن بايد نسبت به شوهر خود محبّت بورزد، مرد نيز بايد نسبت به همسرش، محبت و عشق داشته باشد.

قرآن كريم مي فرمايد: «وَجَعَل بينكم مودةٌ» محبت بين دو طرف قرار داده شده، و در روايات هم محبّت مرد نسبت به همسر و هم محبت زن به شوهر خود تأكيد شده، و محبّت به همسر نشانه ي ايمان و افزايش ايمان به حساب آمده است: «ما اظنّ رجلاً يزداد في الايمان الّا ازداد حبّاً لِلنساء [281] ». امام صادق (ع) مي فرمايد: ازدياد ايمان موجب افزايش محبّت به همسر مي شود. و در روايات، و محبت

زياد به همسر، يكي از اصول اخلاقي انبيا به شمار آمده: «حبّ النساء من اخلاق الانبياء [282] ». و يكي از ويژگيهاي همسر شايسته مودّت و محبّت شديد او به شوهر عنوان گرديده است:

[ صفحه 153]

«خير نسائكم الولود و الودود و العفيفه [283] » بهترين زنان، زنان بارور و علاقه مند به شوهر و پاكدامن هستند. به لحاظ اهميت محبت و رحمت است كه محبت و اُنس دو همسر از نشانه ها و آيات الهي به شمار آمده كه در ذيل آيه ي شريفه مي فرمايد: «ان في ذلك للآياتٍ لِقومِ يتفكّرون».

اين محبت آنچنان از عمق و ويژگي خاص برخوردار است، كه هيچ چيز جايگزين آن نمي شود، چنانكه از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده: «ما يَعْدلُ الزوج عند المرأة شئيٌ [284] ». هيچ چيز جاي محبت شوهر را نمي گيرد؛ كه البته در طرف مرد هم هيچ چيز جاي اُنس و اُلفت با همسر را نمي گيرد.

به دليل همين نقش كليدي و مهمّ محبّت است كه در اخلاق خانواده به عواملي كه موجب تعميق محبت مي شود، مانند: اظهار محبت، احترام متقابل، حسن معاشرت و... ترغيب و از عواملي كه باعث ايجاد دلسردي در خانواده است پرهيز داده شده است؛ كه رعايت اين دو شيوه، باعث حفظ و حراست مودت است؛ كه بايد بين دو همسر تحقق يابد.

اظهار محبت

گرچه وجود محبت باعث استحكام شالوده ي خانواده است، اما براي تعميق و استمرار محبت و ايجاد اُنس و اُلفت بيشتر، علاوه بر اينكه عملاً بايد نسبت به همسر خود مِهر و محبت ورزيد، اين مهر و محبت خود به همسر را

با زبان هم بايد اظهار كرد. چه بسا افرادي هستند كه نسبت به

[ صفحه 154]

همسر خود محبت دارند، ليكن هيچگاه محبت خود را اظهار نمي كنند، در صورتي كه در روايات؛ به ما دستور داده شده كه علاقه مندي و محبت را اظهار كنيد تا باعث محبت بيشتر و استحكام و انس و الفت شما شود. از رسول گرامي اسلام (ص) اين حديث نوراني و پربركت رسيده است:

«قَوْلُ الرَّجل للمرأه إنّي اُحبّك لا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبؤهِ ابداً [285] ». اينكه شوهر به همسر خود اظهار كند: من تو را دوست دارم، هرگز از خاطره ي او زدوده نخواهد شد. كه اين زيباترين جمله ي شوهر به همسر خودش است. ملاحظه مي كنيد كه آخرين پيام آور وحي چه راهنمايي ارزنده اي را در تحكيم مودت و دوستي نموده است. كه البته محبت از دو طرف است، زن هم بايد نسبت به همسرش اظهار مودّت نمايد.

احترام متقابل

انسان از كرامت و شخصيت والايي برخوردار است، و به كرامت انساني خويش علاقه مند مي باشد. به همين دليل خوش ندارد در معاشرت هاي اجتماعي مورد تحقير و نكوهش و سرزنش قرار گيرد؛ در مقابل، بي اعتنايي و تحقير ديگران هم نبايد براي او خوشايند باشد.

در داخل خانواده كه به منزله ي جامعه اي كوچك است، بايد دو همسر در شرايط گوناگون احترام يكديگر را داشته باشند، و با رعايت اخلاق و ادب، از هرگونه بي احترامي نسبت به يكديگر بپرهيزند، كه احترام متقابل باعث جلب مودّت و رضايت مي شود و به محيط خانه صفا و صميميت و

[ صفحه 155]

آرامش مي بخشد.

همسر در هنگام صحبت با همسر خود، مخصوصاً در

حضور فرزندان و، اقوام، خويشاوندان و ديگران بايد كمال ادب را رعايت نمايد، از برخورد ناپسند و به كار بردن الفاظ گوشه دار و زننده پرهيز كند و از شخصيت همسر خود خصوصاً در حضور ديگران حفاظت نمايد زيرا تحقير و سبك كردن همسر در حضور ديگران، آنچنان خاطره ي تلخي در ذهن او ايجاد مي كند كه هرگز پاك نخواهد شد.

قرآن كريم اين اصل مهم را در همه ي زمينه ها با يك جمله ي كوتاه و پرمغز بيان مي فرمايد: «وعاشروهنّ بالمعروف [286] ». معاشرت شما با همسران خود بايد با كمال ادب و معروف (خوبي) باشد. و در روايت از امام باقر (ع) آمده: «من اتخذ امرأةً فليكرمها [287] ». كسي كه همسر انتخاب نمود بايد او را گرامي بدارد.

و در روايت ديگر از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه: هر كسي به خانواده اش توهين كند، خوشي زندگي را از دست خواهد داد [288] . و در ويژگيهاي دختران شايسته كمال و ادب او را از جمله امتيازات آنان شمرد: «خير الجواري ما كان لك فيها هويً و كانً لها عقل و ادب [289] ».

خوش رويي

خوش رويي و رفتار نيك و برخورد محبت آميز و گشاده رويي با

[ صفحه 156]

ديگران موجب جلب مودت و موفقيت در زندگي مي شود، چنانكه از امير مؤمنان علي (ع) نقل شده كه: «البشاشه حِبالة الَمَودَّة [290] ». راه ارتباط و نفوذ، خوشرويي است. خوشرفتاري، زندگي را توأم با آسايش و آرامش روان و سرشار از سرور و لذت خواهد كرد، همان طور كه بد اخلاقي و عبوس بودن باعث بدبيني و حِقد مي شود و محيط

خانه و زندگي را تبديل به جهنم اختلافات مي كند.

در آثار ديني به رفتار نيك و برخورد با گشاده رويي با ديگران تأكيد فراواني شده، و قرآن كريم مي فرمايد: «و قولوا للناس حسناً [291] » با مردم به نيكي سخن بگوييد. و از رسول گرامي اسلام (ص) روايت شده: با برادر خويش با رويي گشاده برخورد بنما: «ألّقِ اَخاكَ بوَجهٍ مُنْبَسِط [292] ». و نيز از حضرت نقل شده: خوشرويي كينه ها را از بين مي برد: «حُسنُ البِشْر يَذْهَبُ بالسَخيمه [293] ».

انسان مسلمان در برخورد با ديگر مسلمانان و حتي همنوعان خويش بايد اخلاق نيك و شايسته داشته باشد، و رعايت اصول اخلاقي و انساني را بنمايد و در هيچ شرايطي نبايد در اثر خواهشهاي نفساني و غضب معيارهاي اخلاقي را زير پا بگذارد.

معيار خوشرفتاري

در روايات معيارهاي خوشرفتاري و حسن خلق عنوان شده كه به

[ صفحه 157]

برخي از آنها اشاره مي شود: از امام صادق (سلام الله عليه) سؤال شد حدّ و حدود حسن خلق چيست: «ما حَدّ حُسن الخلق قال: تلّين جِناحَك و تطيبّ كلامَك؛ و تلقي اَخاكَ ببشرٍ حَسَن». حضرت مي فرمايد: حدود خوشرفتاري اين است كه با افرادي كه با تو در ارتباط هستند نرم خو و خوش اخلاق باشي و خشن نباشي، و سخنهايت همواره طيّب و پاك باشد يعني از بد حرفي و سخن آميخته با استهزا و تحقير، و نيش دار بپرهيزي. و همواره با گشاده رويي با ديگران برخورد نمايي. ملاحظه مي كنيد به سه معيار مهم و اساسي در روابط با ديگران توجه داده است.

با توجه به اهميت خوشرويي در جلب مودت و اعتماد به يكديگر، دو همسر

بايد در رفتارها و گفتارهاي خويش مراقبت نموده و همواره با يكديگر با زباني خوش و رويي گشاده برخورد كنند.

دو همسر مشكلات زندگي درون و بيرون خانه را بايد تحمل كنند و مشكلات زندگي و تربيت فرزندان نبايد آنان را از مسير صحيح زندگي و معيارهاي اخلاقي خارج كند. كه قدر و منزلت افراد در هنگام بروز حوادث و تحولات اجتماعي شناخته مي شود. دو همسر وقتي با خوشرفتاري و گشاده رويي به استقبال مشكلات رفتند، تمام سختي ها براي آنان هموار خواهد شد و خانه اي پر از مهر و صفا و سرشار از صميميت و مهرباني خواهند داشت و در سايه ي آن موفق به تربيت فرزند صالح هم خواهند شد. در مقابل اگر در برابر مشكلات صبور نباشند، در برابر مصايب به ستوه درمي آيند و بر مشكلاتشان خواهند افزود!

بر همين اساس، در روابط خانوادگي به همسران تأكيد بيشتري شده كه با يكديگر با گشاده رويي و اخلاق نيك و پسنديده برخورد كنند. قرآن

[ صفحه 158]

كريم مي فرمايد: «وعاشروهن بالمعروف [294] » با همسران خود به معروف و نيكي معاشرت نمايند و در روايات از انتخاب همسر بد اخلاق نهي شده كه به برخي از آنها قبلاً اشاره شد.

جهاد مرد در خانواده

به اين نكته اشاره شد كه يكي از مسؤوليتهاي بزرگي كه به عهده ي مرد است، تأمين معاش و هزينه ي زندگي خود و همسر و فرزندانش مي باشد.

به دليل تفاوتها و ويژگيهاي مرد كه در مقدمه اشاره شد، اسلام اين مسؤوليت را به عهده ي مرد گذاشته است.

مرد موظف است با انتخاب كسب حلال و كار و تلاش سازنده، زندگي خود را تأمين كند،

تا محتاج به ديگران نباشد. تأمين هزينه ي زندگي با كار و تلاش سازنده، باعث حفظ كرامت و شخصيت و سربلندي خود و خانواده ي او و جامعه مي باشد. به همين جهت در اسلام به كار و تلاش سازنده اهميت خاصي داده شده و از بيكاري، تن پروري و تنبلي نكوهش شده است.

زندگي انبيا و ائمه ي معصومين (عليهم السلام) توأم با كار و تلاش سازنده بوده است.

البته روزي حلال به دست آوردن و تأمين هزينه زندگي كار ساده اي نيست؛ بلكه نياز به تلاش و زحمت فراوان دارد. خداي سبحان روزي

[ صفحه 159]

حلال را به رايگان نصيب كسي نمي كند مي فرمايد: من زمين را رام شما قرار دادم تا بر دوشهاي آن راه برويد و روزي حلال به دست آوريد؛ كه كسب روزي حلال، با كار و تلاش و حركت بر دوشهاي زمين به دست مي آيد نه با خانه نشيني و منتظر روزيهاي غيبي بودن: «هو الذي جعل لكم الارض ذلولاً فامشوا في مناكبها و كلُوا من رزقِه [295] ...». او آنچنان خدايي است كه زمين را براي شما رام قرار داد (ذخاير و معادن آن در دسترس شماست) پس بر دوش هاي آن راه برويد و از رزق خداي رزاق بهره مند شويد. روزي با تلاش و كوشش به دست مي آيد نه رايگان، عمران و آبادي زمين و استخراج معادن آن با انديشه و كوشش بدست مي آيد.

مرد با تلاش و كوششي كه انجام مي دهد، لازم است حاصل دسترنج خود را با گشاده رويي و روحي سخّي و بخشنده صرف زندگي كند. در اداره ي زندگي هيچ گونه منتّي بر همسر و فرزندان خود نداشته باشد. از صفات رزيله

و ناپسند، مانند خساست و كم ظرفيت بودن، بپرهيزد، زيرا منت گذاشتن در قبال تأمين زندگي و بُخل و تنگ نظري باعث مي شود صفا و صميميت و محبت از خانه رخت بربندد و كار و تلاش او هم هدر رود. زيرا مرد در صورتي از حاصل دسترنج خود بهره مي برد كه با تأمين هزينه ي زندگي و در اختيار قرار دادن حاصل دسترنج خود با گشاده رويي و اخلاق انساني محبت و صفا را به محيط خانواده هديه كند؛ كه تنها در اين صورت، تلاش و كار او در كنار جهاد در راه خدا قرار مي گيرد كه: «اَلكّادَّ عَلي عِيالِهِ كَالْمُجاهِدِ في سبيل الله [296] ». تلاشگر براي تأمين معاش همانند جهاد

[ صفحه 160]

در راه خداست.

كار و تلاش كه اين گونه محبت را هديه كند، در كنار جهاد در راه خداست، نه آن كه كار و تلاش مي كند و هزينه را هم تأمين مي نمايد، اما در كنار آن از اخلاق صحيحِ انساني برخوردار نيست و اخلاق ناپسند او ثمرات كار و تلاش او را هم به هدر مي دهد.

اگر مرد در هزينه كردن حاصل دسترنج خود سخاوت و گشاده رويي بخرج داد، مِهر و شادابي و صفا را در خانواده چند برابر كرده و باعث تعميق محبت و تحكيم بنيان خانواده مي شود.

اين برخورد، برخورد همراه با احسان است كه در روايات به آن تأكيد شده، از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده: بهترين شما آنانند كه به زن و فرزند و اهل و عيال خويش احسان و نيكي كنند، كه روش و سيره ي حضرتش مي باشد: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمَ

لِاَهْلِهِ و أنا خَيْرُكُمْ لِاَهلي [297] ».

بهترين شما كسي است كه بهترين براي خانواده اش باشد و من براي خانواده ام بهترين هستم.

«خَيْرُكُمْ خَيركُمْ لِنسائه و أنا خَيْرُكُمْ لِنسائِي [298] ».

بهترين شما كسي است كه بهترين براي همسرش باشد، من براي همسرانم بهترين هستم.

اينگونه تأمين معاش جهاد مرد در مورد خانواده است، كه در قبال آن جهاد زن يا نيكو همسرداري زن، قرار دارد.

[ صفحه 161]

همسرداري يا جهاد زن

خانه داري، يعني نظافت و نظم و آراستن خانه و مرتب كردن فرزندان و نيز بكار بردن سليقه هاي مناسب در طبخ غذاهاي مطبوع از زيركي و هنرهاي يك كدبانو است كه با انجام آن، موجب صفا بخشيدن به محيط خانه و جلب رضا و محبت همسر و فرزندان خود مي شود. اما نظافت و رسيدگي به سر و وضع و لباس خود و آرايش و آماده كردن خود براي همسر يكي از مسؤوليتهاي زن در برابر شوهرش است.

دو اصل مهم در همسرداري زن

به اين موضوع در اسلام توجه شايان شده، زيرا زن با رعايت دو اصل نقش مهّمي در حفظ عفت شوهر خود و سلامت جامعه ايفا مي كند.

از طرفي با آماده كردن خود براي همسرش، با پوشيدن لباسهاي مناسب و نظافت و آرايش اندام، توجه شوهر خود را جلب نموده؛ و خواسته هاي نفساني او را از طريق مشروع تأمين مي كند و باعث محبّت و علاقه بيشتر شوهر شده و موجب مي شود كه شوهرش از نامحرمان و بيگانگان چشم بپوشد و تنها به او عشق بورزد. لذا به رعايت اين اصل به عنوان يك مسؤوليت تأكيد شده است. چنانكه طبق حديث رسول الله (ص) مي فرمايد: لازم است بر زن كه خود را با خوشبوترين عطرها خوشبو نمايد و به بهترين وجه آرايش كند و بهترين لباسهاي خود را بپوشد و براي شوهر آماده كند... «وَ عَلَيْها اَنْ تَتَطيبَ بأطَيَب طيبها و تلبس

[ صفحه 162]

احسن ثيابها و تزيّن باحسنِ زينتها و تعرض نفسها عليه غُدُوةً و عَشيّةً [299] ...».

در روايت ديگر كه از رسول الله (ص) رسيده: روا نيست بر زن كه به خواب برود جز

اينكه خود را براي همسرش آماده نموده باشد. «لا يَحِلّ ان تنام حتي تعرض علي زوجها و تخلع ثيابها [300] ...»

تذكر اين نكته لازم است كه: رعايت اين اصل (نظيف و مرتب و مُعطَّر بودن) كه از جمله حقوق مرد بر زن عنوان شده، اختصاص به زن ندارد، بلكه وظيفه اي مشترك است. مرد هم وظيفه دارد، مرتب و نظيف و معطر باشد، كه رعايت اين اصل از دو طرف، نقش مهم در حفظ عفت زن و شوهر دارد، چنانكه در روايت مي فرمايد: رعايت نكردن اين وظيفه از طرف شوهر باعث ضربه زدن به عفت همسرش مي شود: «ولقَد تَركَ النساء العِفّة بترك ازواجِهنَّ التهيه [301] ». و نيز در روايت آمده كه: «مِن اخلاق الانبياء التنظيف و التطّيب [302] ...» تميز و مرتب و معطّر بودن از اخلاق انبيا مي باشد.

از طرف ديگر از آرايش كردن و بزَك نمودن زن براي غير شوهر خود، جلوگيري شده است.

زن حق ندارد با آشكار كردن زينتهاي خود، خويش را در معرض تماشاي ديگران قرار دهد. زن حق ندارد با لباسها و سر و وضع غير مناسب كه موجب جلب توجه بيگانگان است از منزل خارج شود. اين گونه حركات موجب تحريك احساسات جامعه و باعث رواج فساد مي گردد.

[ صفحه 163]

خداي سبحان مي فرمايد: «ولا يُبدينَ زينتهُنّ الّا ما ظهر مِنْها [303] زنان زينت هاي خود را جز آن مقدار كه آشكار است (قُرص صورت و دستها تا مچ) براي ديگران آشكار نكنند. و خطاب به زنان پيامبر كه شامل همگان است مي فرمايد: «و لا تَبرجن تبرج الجاهلية الاولي [304] ». زنان همانند زمان جاهليت قبل

از اسلام در بين مردم آشكار نشوند.

روايات هم شديداً از اين عمل ناپسند منع نموده است؛ حتي مي فرمايد: زني كه براي غير همسرش آرايش كند، عبادت و نماز او مورد قبول و پذيرش خداي سبحان نيست؛ تا اينكه خود را از آن آلودگي شستشو دهد: «اَيّما إمرأةٍ تطيّبَ لغير زوجها لَمْ يقبل اللّه منها صلاةٌ حتي تغتَسِل من طيبها [305] ».

و از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده، هر زني كه خود را خوشبو كند و از منزل خارج شود، تا زمانيكه به خانه برگردد، مشمول لعن و نفرين خواهد بود: «اَيُّ امرأةٍ تطيَّب و خرجت مِن بيتها فَهِي تُلْعَنْ حَتّي تَرْجعَ اِلي بيتِها [306] ».

اين دومين اصل از اصول همسرداري است كه زن بايد توجّه خود را بدان مبذول دارد. از اين دو اصل يعني آماده كردن خود براي همسر، و خود را در معرض ديد بيگانگان قرار ندادن، در روايت ديگر به عنوان نيكو همسرداري و جهاد زن ياد شده، مي فرمايد: «جهاد المرأة حسن التبعل [307] ».

[ صفحه 164]

اين تعبير بسيار دقيق و گوياي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه اين ويژگيها را به عنوان بزرگترين مسؤوليت زن يعني «جهاد زن» مطرح فرموده است.

آيا واقعاً رعايت اين دو اصل يعني آماده كردن خود تنها براي شوهر و خود را از معرض ديد بيگانگان دور داشتن جهاد نيست؟

آيا نيكو شوهرداري با رعايت اين دو اصل تحقق نمي يابد؟

آيا اگر خانمها اين دو اصل را رعايت نمايند، هم عفت خود و شوهر خود و هم جامعه را

از انواع فسادها و آلودگي ها حفظ نكرده اند؟

آيا اين همان ستايش نيست كه قرآن از چنين بانوان پاكدامن مي كند كه در مقابل شوهر مطيع و قانت بوده، و حافظ حقوق شوهر خود در غياب او هستند؟ «فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافظاتٌ لِلْغَيْبِ [308] ».

و آيا بسياري از بانوان جامعه خلاف اين رفتار نمي كنند؟!

آيا كم هستند زناني كه در محيط خانه با لباسهاي مندرس و با سر و روي ژوليده، نامرتب، در كنار همسر خود قرار مي گيرند؛ اما وقتي به كوچه و خيابان يا مجلس جشن و غير جشن قدم مي گذارند؛ بهترين لباسها را مي پوشند و خود را آراسته و چه بسا ساعت ها در كنار ميز آرايش خود قرار گرفته و خود را بَزَك كرده، از منزل خارج مي شوند؟!

آيا اين است آيين همسرداري؟!

آيا اين رفتار باعث نمي شود كه همسرش كه بايد تنها به او علاقه مند باشد، تنها به او علاقه مند نباشد و مبتلا به گناه شود؟!

[ صفحه 165]

آيا اين گونه رفتارها دامن زدن به آلودگي ها و تحريك احساسات جامعه نيست؟!

كدام همسرداري جهاد است؟

آري همسرداري كار ساده اي نيست، كه زن به آساني بدان موفق گردد. اگر رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد نيكو همسرداري زن جهاد است و اين عمل را برابر تمامي جمعه و جماعات و حجّ و جهادهاي مرد قرار مي دهد. مسلم است همان طوري كه آن اعمال خير و شايسته براي مرد به سادگي و رايگان بدست نمي آيد؛ نيكو همسرداري زن هم چيزي نيست كه به رايگان حاصل شود. اگر زن جهاد اكبر نداشته باشد و تابع هوا و هوس باشد هيچگاه موفق به اين امر مهمّ

نخواهد شد. در حقيقت نيكو همسرداري زن همان جهاد اكبر اوست كه با انجام آن در تمام مقامها و فضايل مرد، همدوش او مي گردد.

با اين توضيح كوتاه اميد است معناي اين حديث شريف كه محور و اصل اساسي در آيين همسرداري است، آشكار گردد؛ و عمق فرمايش پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) كه با يك جمله ي كوتاه: (جِهاد المرأة حُسْنُ التَبَعُّل) اساس همسرداري زن و نقش آن در حفظ عفت و پاكدامني خانواده و جامعه را بيان فرموده، روشن شده باشد.

آنچه تاكنون گذشت

تاكنون تحت عنوان «اخلاق خانواده» برخي از عوامل كه موجب تعميق محبت و تحكيم اركان خانواده مي شود مطرح شد.

[ صفحه 166]

اين بخش از مطالب را اينگونه مي توانيم جمع بندي كنيم كه: اسلام به هر عاملي كه باعث ايجاد انس و الفت، و محبت بيشتر كانون خانواده شود ترغيب مي كند.

زن و شوهر بايد سعي كنند محيط خانواده توأم با آرامش و صميميت و تفاهم باشد؛ و با مراقبت در رفتار و گفتار و احترام متقابل و حسن معاشرت، رضايت و محبّت يكديگر را جلب نمايند.

دو همسر بايد قدردان زحمات يكديگر باشند. اگر مرد مسؤول تأمين هزينه زندگي است؛ و به كار و تلاش و تحمل زحمات فراوان اين مسؤوليت را انجام مي دهد؛ و حاصل دست رنج خود را بدون منّت و سخاوت مندانه صرف زندگي مي كند؛ همسرش وظيفه دارد در قبال زحمات او قدردان بوده؛ و همواره با روي گشاده از او تشكر نمايد.

اگر زن با بكار بردن سليقه هاي مختلف و تحمل زحمت در نظافت و مرتب كردن خانه و فرزندان، و با انجام

مسؤوليّت همسرداري وظايف خود را به نحو شايسته انجام مي دهد و صفا و محبت را به خانواده ارمغان مي آورد؛ شوهر نيز وظيفه دارد، در قبال تحمل اين زحمات قدرداني نموده از خانه داري و همسرداري او تشكر نمايد.

لازم است زن و شوهر در تمام زمينه هاي زندگي مشترك، اعمّ از امور داخلي و بيرون خانه همواره همدل و يار يكديگر باشند، و شوهر نيز نبايد تصور نمايد كه كارهاي داخلي خانه به او ربطي ندارد و زن به تنهايي مسؤول آن است!

دو همسر بايد سعي كنند در مسائل خانه و خانواده مشاور يكديگر باشند؛ زيرا مشاوره علاوه بر اينكه موجب استفاده و بهره گيري از تجارب

[ صفحه 167]

و انديشه هاي يكديگر و شكوفايي استعدادهاست؛ باعث احترام و شخصيت دادن و به حساب آوردن طرف مي باشد؛ و در نهايت باعث محبت بيشتر مي گردد.

زن و شوهر بايد با يكديگر صميمي يك رنگ باشند، از هر چيزي كه باعث بي اعتمادي به يكديگر مي شود پرهيز كنند.

پرهيز از ايجاد دل سردي

از طرفي بايد از هر كاري كه باعث ايجاد دل سردي و سوء تفاهم مي شود، جداً پرهيز نمايند.

دو همسر بايد از برخوردهاي سرد، و گفتار خارج از كمال و عقل و ادب، كه موجب رنجش خاطر يكديگر است دوري كنند.

زن و شوهر بايد از بي احترامي به هم و بي توجهي به نظرات يكديگر، و از بي احترامي به نزديكان و آشنايان، و بي توجهي به امور خانوادگي پرهيز نمايند.

توجه به امور خانوادگي

اشاره

مرد كه در بيرون خانه مشغول كار و تلاش است، لازم است زمان رفت و آمد خود را تنظيم نموده و بر طبق برنامه عمل نموده و بدون علت تغيير و تأخير در مراجعت به منزل نداشته باشد. و لازم است به موقع مراجعت نمود كمال اهميت را قائل باشد. كه باعث نگراني و اضطراب خانواده نشود. و نيز اگر خانم خانواده در بيرون خانه به كار اشتغال دارد، بايد با دقت كافي و رعايت برنامه رفت و آمد خود را تنظيم كند.

[ صفحه 168]

مرد بايد خود را ملزم بداند كه بعد از فراغ از كار براي استراحت به آغوش خانواده برگردد، و از استراحت در خارج خانه، و بي توجهي به مراجعت پرهيز كند چنانكه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده كه: درست نيست بر مرد در شهر كه خانواده اش قرار دارد در جاي ديگري به استراحت بپردازد.

«هَلكَ بذي المروةَ انْ يبيت الرّجل عن مَنْزِله بالمصر الذي فيه أهلُه [309] ». مُسلم اين مورد خصوصيت ندارد، زن و شوهر بايد از هر كاريكه موجب دلسردي است پرهيز كنند.

آنچه گفته شد برخي امور و اصول اخلاقي است

كه باعث ايجاد صميميت و محبّت، كه مهم ترين ركن ميان خانواده مي باشد مي گردد.

عفو و گذشت

لغزش در زندگي خانوادگي و اجتماعي

ركن دوم بنيان خانواده را عفو و گذشت تشكيل مي دهد. زندگي اجتماعي انسان همواره با لغزش و تضييع حقوق يكديگر همراه بوده، نوع افراد به اين مشكل مبتلا هستند. بسيار اندك هستند افرادي كه در روابط اجتماعي خود هيچ گونه لغزش نداشته و هيچ حقي را از كسي ضايع نكرده باشند. لذا گرچه دستور اوّليه دين الهي رعايت حقوق يكديگر است؛ ليكن به لحاظ اينكه نوع زندگي بشر خالي از لغزش نيست؛ براي اين كه لغزشها باعث نزاع و اختلاف نشود، دستور گذشت آمده، گذشت

[ صفحه 169]

به عنوان يك اخلاق پسنديده كه نشانه ي بزرگواري انسان مي باشد، در آثار ديني بر آن تأكيد شده است؛ زيرا كه گذشت نقش محوري در ايجاد صميميت و از بين بردن دشمنيها دارد.

عفو از لغزش يك انسان باعث از بين رفتن دشمني و در نهايت تبديل دشمن به دوست مي شود. كه در روابط بين انسانهايِ مؤمن، دشمني را از بين بردن هنر است، نه از پاي درآوردن دشمن.

عفو و گذشت اين نقش عمده را دارد كه دشمني را از بين مي برد و دشمن را تبديل به دوست مي نمايد قرآن مي فرمايد: «و لا تستوي الحسنه و لا السيئه ادفع بالتي هِي احسن فاذا الذي بينك و بينه عَداوةٌ كانه وليٌّ حميم [310] ». نيكي با بدي برابر نيست، اگر بدي را با نيكي پاسخ دادي، دشمني را از بين برده و دشمن را به دوست صميمي و گرم تبديل نموده اي.

در جامعه ي كوچك خانواده هم عفو و گذشت همين نقش را

دارد. در زندگي مشترك دو همسر، گاهي لغزش صورت مي گيرد، و يك طرف يا هر دو طرف حقوق يكديگر را پايمال مي نمايند. گرچه دستور اوليه بر رعايت حقوق است.

با لغزش چه بايد كرد؟

حال اگر لغزشي صورت گرفت چه بايد كرد؟ آيا بايد لغزش را پي گيري نموده و كوچك ها را بزرگ كرده و باعث ايجاد نزاع و فتنه و در نهايت باعث شعله ور شدن آتش اختلاف شد؟! يا اين كه مي توان با

[ صفحه 170]

گذشت و اغماض از لغزش، صميميت و محبت را چند برابر نمود؟ مسلّم نظر قرآن و عترت با دوّمي مساعد است.

اسلام براي تحكيم بنيان خانواده همان طور كه تلاش در ايجاد محبت دارد، در مورد لغزشها هم سعي و تلاش دارد كه با عفو و گذشت باعث از بين رفتن عوامل نزاع و اختلاف شود.

قرآن كريم همان طور كه يك ركن مهم خانواده را محبت مي داند، ركن مهم ديگر آن را عفو و گذشت بيان مي كند، و مي فرمايد: «وَجعلَ بينكم مودةً و رحمةً» بين دو همسر هم مودّت و هم رحمت و گذشت قرار داد تا با گذشت از لغزشهاي يكديگر مودّت را تحكيم نمايند، كه مودت و رحمت توأمان هستند، محبت موجب گذشت و گذشت موجب محبّت بيشتر مي شود.

و در روايات هم به اين نكته تكيه شده كه در روابط خانوادگي از لغزشهاي يكديگر چشم پوشي نماييد، تا زندگي شيرين و صميمي گردد.

چنانكه امام صادق (سلام الله عليه) به گذشت و عفو از لغزشهاي همسر توصيه مي كند «قال اِشبَعْ بَطْنها واكسُ جنبها واغفر ذنبها [311] ».

نسبت به تأمين معاش و تهيّه لباس همسرت توجه داشته باش؛ و

از لغزشهاي آن صرف نظر نما. روايات به اين مضمون زياد است.

خطاپوشي

در اسلام همان طور كه مال و جان مردم محترم است آبرو و عرض

[ صفحه 171]

مردم نيز همانند جان و مال محترم مي باشد. و نبايد مورد تعرض ديگران قرار بگيرد.

انسان در زندگي اجتماعي نبايد از اسرار ديگران پي جويي و تجسس نمايد. تجسس از اسرار ديگران عملي ناشايست و حرام است، كه قرآن از آن نهي مي فرمايد: «ولا تجسسّوا [312] ».

و اگر كسي به نحوي از اسرار ديگري باخبر شد نبايد آن را فاش كند كه حفظ اسرار به عنوان يك وظيفه ديگر هر فرد مسلمان است كه بايد رعايت شود.

حفظ اسرار

حفظ اسرار وظيفه اي است كه در روابط خانوادگي نيز بايد رعايت شود، و چون خانواده محل فاش شدن اسرار است، و كمتر كسي مي تواند عيوب و اسرار خود را از همسر خود بپوشاند؛ و خلاصه خانواده محل «تبلي السرائر» است. در اثر روابط نزديك و مستمر، درونها به بيرون بروز مي كند. از اين جهت براي زن و شوهر امكان كتمان اسرار از يكديگر نيست. بلكه وقتي از اسرار هم و خانواده مطلع شدند وظيفه دارند سِرّ نگهدار بوده و مانع بروز اسرار به بيرون خانواده شوند. كه فاش شدن اسرار خانواده، باعث ضربه وارد كردن بر اركان خانواده و هتك حرمت و بي آبرو شدن آن خواهد شد.

قرآن كريم اين اصل مهمّ و اساسي را در جمله اي كوتاه بيان نموده و

[ صفحه 172]

دو همسر را همانند لباسِ يكديگر معرفي مي كند: «هُنَّ لباس لكم و انتم لباس لَهُنَّ [313] ». همسران شما لباس و پوشش براي شما هستند، شما هم پوشش براي آنان

مي باشيد. همانطور كه لباس بدن و عيوب آن را مي پوشاند و باعث حفظ كرامت انساني است؛ زن و شوهر نيز بايد عيوب و اسرار يكديگر را بپوشانند. و باعث بي آبرويي و از بين رفتن شخصيت يكديگر نگردند.

آنچه در دو محور به قلم آمد، برخي از اصول و ريشه هاي اخلاق خانواده است كه از اهميت بسيار برخوردار مي باشد و رعايت اين امور و نيز اصول تربيتي كه در بخش بعدي آمده است، زمينه را جهت رسيدن به اهداف ازدواج مخصوصاً تربيت فرزند شايسته فراهم مي نمايد.

اصول تربيتي

تربيت پذيري كودك

دوران كودكي يكي از حساسترين دوران شكل گيري و تربيت پذيري انسان است. گرچه كودك با زمينه سعادت و يا انحراف و شقاوت متولد مي شود، امّا با لحاظ اهميت الگوپذيري كودك، اين دوران مي تواند زمينه ها را كاملاً تغيير دهد. بنابراين كودكي هم كه با زمينه ي سعادت متولد شده، ممكن است در اثر رعايت نكردن اصول تربيتي منحرف گردد. و يا اگر با زمينه ي شقاوت متولد شده، با مراقبتهاي لازم و رعايت اصول تربيتي سعادت او فراهم آيد.

[ صفحه 173]

لذا همان طور كه در مورد دوران بارداري فرمودند: «الشّقي من شَقِي في بطن امِّه والسعيد مَنْ سَعدَ في بطنِ امّه [314] »، در مورد دوران كودكي هم آمده: «قَلْبُ الحَدَثِ كالارض الخاليه ما اُلْقِيَ فيها مِن شي ءٍ قَبِلْتُه [315] ». قلب كودك همانند زمين خالي كه پذيرش هر بذري را دارد، مي باشد.

و تأكيد شده كه به تربيت افراد در دوران كودكي اهميت قائل شويد، كه اگر قلب خالي را تصرف كردي و در آن بذرافشاني نمودي مالك آن خواهي بود، وگرنه ديگران آن را تصاحب و در

اختيار خواهند گرفت. مانند زمين موات كه هر كسي حيا نمود، مالك آن است. لذا از امام صادق (سلام الله عليه) روايت اين چنين آمده كه قبل از اينكه گروههاي منحرف به سراغ كودكان و نوجوانان شما بروند شما آنها را دريابيد و با احكام معارف الهي آنان را آشنا كنيد: «بادِروُا أحْداثكم بالحديث قبل اَنْ تَسبِقكم اِلَيهِمْ المرجئه [316] ». و يا در روايت ديگر آمده: «عَلَيكَ بِالاحداث فانَّهم أسرع اِلي كل خيرٍ» [317] . كودكان و نوجوانان را دريابيد كه آنان به خير و سعادت نزديكند و سريعتر، تربيت مي پذيرند.

اگر در اين دوران زمينه ي هدايت و رشد فراهم شد، و يا خداي ناخواسته زمينه گمراهي فراهم شد، زدودن آن بسيار مشكل خواهد بود، چنانكه اين هشدار را در روايات داده اند كه اثر يك صحنه ي تحريك آميز در دوران كودكي براي هميشه باقي خواهد ماند: «عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لو اَنَّ رجلاً غَشي امرأته و في البيت صبي مستيقظ يَراهما و يسمع كلامهما و

[ صفحه 174]

نَفَسَهُما ما افلح ابداً [318] ...» هر مردي كه با همسرش در اطاقي آميزش كند كه در آن اطاق كودك حضور دارد و بيدار است و آن دو را مي بيند، كلام و نفسهاي آنها را مي شنود؛ آن كودك هرگز رستگار نخواهد شد.

كه سهل انگاري در مسائل تربيتي و حتي رعايت نكردن يك اصل، اين چنين عوارض غير قابل جبران به بار مي آورد. در اهتمام اسلام به تربيت همين بس كه حتي اجازه نمي دهد يك صحنه ي تحريك آميز در حضور كودك تحقق يابد.

با توجه به اهميت تربيت پذيري كودك لازم است

به رعايت اصول تربيتي كمال اهميت داده شود، كه هيچ گونه سهل انگاري در آموختن مسائل تربيتي و به كار بستن آن روا نيست و اين مسؤوليّتي بزرگ و الهيست، در انجام آن بايد از خداي سبحان استمداد طلبيد كه هيچ كاري بدون مدد الهي انجام نخواهد گرفت، و به لحاظ همين اهميّت تربيت فرزندان است كه امام سجاد (سلام الله عليه) براي موفقيّت در اين مسؤوليت مهم از خداي سبحان استمداد كرده عرض مي كند: «واَعِنّي علي تربيتِهمْ و تَأدييهمْ وَ بِرِّهِمْ [319] ». خدايا مرا در تربيت فرزندان و ادب كردن و نيكي بر آنان ياري نما.

و خداوند سبحان قدم به قدم در مراحل مختلفِ رشد كودكان، ما را راهنمايي نموده، اميد است با استمداد از خداي سبحان در آموختن و به كارگيري اين اصول موفق باشيم.

اينك به همراه شما مي پردازيم به بيان برخي اصول تربيتي در مراحل

[ صفحه 175]

مختلف رشد كودك.

انسان و غرايز طبيعي

گرچه انسان در غرايز و خواسته هاي طبيعي مانند: نياز به خوردن و آشاميدن و خوابيدن و تأمين غريزه ي جنسي با ساير حيوانات مشترك است، ليكن دين تمام شؤون مشترك انسان را از حيوان جدا، و به همه ي آنها رنگ الهي بخشيده است. در تمام زمينه ها توجه انسان را به خدا معطوف نموده است. به طوري كه انسان در هيچ حالي از ياد خدا غافل نباشد.

در مورد خوردن و آشاميدن دستور است كه با نام خدا شروع شود و با نام و سپاس خدا، پايان پذيرد [320] .

در مورد آداب خوابيدن آمده كه خوابيدن يك انسان الهي بايد طبق آداب شرعي باشد مانند با وضو

[321] بودن، رو به قبله خوابيدن، قرائت آيةالكرسي و آيه ي شهدالله [322] و نيز سوره مباركه ي توحيد و كافرون، و ذكر تسبيحات حضرت فاطمه زهرا «سلام الله عليها» و استغفار و صلوات بر محمد و آل محمد، و خلاصه سپردن نفس خود به خداي سبحان، كه ارواح را در حال خواب تَوفّي مي نمايد: «اللّه يَتَوفّي الْانَفْسُ حين موتها و التي لَمْ تَمُتْ في منامِها [323] ».

و بعد از بيدار شدن دعاهاي مأثوره را كه همراه با سپاس و حمد

[ صفحه 176]

الهيست قرائت كند مانند: «الحمد لِله الذي اَحْياني بعد ما اماتني و اليه النشور [324] ».

در هر مورد و كاري بايد ياد خدا بر دل و نام خدا بر لب باشد، حتي در مورد دستشويي رفتن آمده كه با نام و سپاس و حمد خدا باشد [325] .

آداب آميزش

در تأمين غريزه جنسي هم تنها اطفاء شهوت كه عملي است حيواني مقصود نيست بلكه آن هم بايد جنبه الهي داشته باشد. لذا لازم است دستورات و آداب آن را كه خداي سبحان مقرر نموده توجه نمود، كه آميزش بايد با وضو باشد، رو به قبله و پشت به قبله نباشد. با نام خدا و با ياد خدا باشد و دعاهاي مأثوره از ائمه (عليهم السلام) در طلب فرزند صالح قرائت شود و دو ركعت نماز قبل از آن انجام گيرد. از هر گونه فكر و خيال باطل دور باشند. [326] و از هر حالت اضطراب به دور باشد [327] .

لذا در تأمين غريزه ي جنسي و رسيدن به اهداف مقدس پيوند ازدواج بويژه تربيت فرزند شايسته رعايت اين دستورات

لازم است.

رعايت اين اصول است كه اعمال مشترك انسان را از حيوان جدا مي كند، در سرنوشت و سعادت فرزند مؤثر بوده و زمينه ي تربيت صحيح آن را فراهم مي سازد.

[ صفحه 177]

دوران بارداري

تاكنون راهنماييهاي ديني در مراحل مختلفت: انتخاب همسر، اخلاقِ خانواده و آداب آميزش مطرح شد، كه با رعايت اين اصول، نطفه ي كودك با نام و ياد خداي سبحان از افراد شايسته در رحم مطهّر قرار مي گيرد، اما زمان بارداري كه دوران شكل گيري كودك است، جنين همانند عضوي از اعضاي بدن مادر از روحيات و غذاي مادر به طور مستقيم تغذيه مي كند و همان نقش اساس و مهم رحم در سعادت و شقاوت كودك در اين دوران ايفا مي گردد. يعني يك رحم پاك و مطهر و يك مادر، با افكار و انديشه هاي بلند الهي و با رعايت تقوا و طهارت زمينه سعادت فرزند را در همين دوران بارداري فراهم مي نمايد، همان طور كه اگر مادري به اصول تربيتي بي توجه بود و حرام و حلال براي او فرقي نداشته، از هر غذايي براي سير نمودن خود استفاده نمود، و يا افكار و انديشه هاي غير الهي داشت مانند: بدبيني، دو بهم زني، غيبت و تهمت، كينه، حسد دروغ و گناهان ديگر و يا خيال اين گناهان، شقاوت و گمراهي كودك خود را فراهم مي آورد. خلاصه دوران بارداري، يكي از حساس ترين دورانهاي شكل گيري جسمي و روحي براي هر كودك است و نقش افكار و انديشه ها و غذاي مادر تا آن حد است كه رسول گرامي اسلام (بر اساس نقل) مي فرمايد: زمينه سعادت و شقاوت هر كس در رحم مادر او پي ريزي مي شود: «الشقي

من شقي في بطن اُمِّه وَ السعيد مَن سَعِدَ في بطن امه [328] ».

[ صفحه 178]

به لحاظ اهميت اين دوران، مادران گرامي لازم است در طول زمان بارداري به دقت از غذا و افكار و انديشه هاي خود مراقبت نمايند تا آنجا كه به هيچ وجه حاضر نشوند حتي لقمه اي از غذاي مشكوك (تا چه رسد به حرام) استفاده كنند، و لحظه اي به فكر گناه و دسيسه و مكر حيله عليه خداي سبحان و خلق خدا نباشند. با روحي پاك و افكاري بلند و تلاوت قرآن كريم و دعاهاي رسيده از عترت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) اين دوران را سپري كنند تا كودكاني پاك و سالم تربيت نموده به جامعه تقديم كنند.

كودك بعد از ولادت

به لحاظ تأثيرپذيري كودك دين اسلام در ابتداي ولادت دستور به آشنا كردن كودك با نداي توحيد و معارف الهي داده است.

اين پيش بيني براي اين است كه زندگي انسان از همان بدو تولد، و شروع، با نام ياد خدا باشد. شايد برخي گمان كنند كه در هنگام ولادت، كودك فاقد درك و شعور مي باشد، و كارهاي مثبت و يا منفي در مورد او هيچگونه تأثيري ندارد! ليكن هرگز چنين نيست، زيرا بسياري از مراحل درك انسان به صورت طبيعي و ناخودآگاه صورت مي گيرد. و انسان موجود مرموز و ناشناخته اي است كه پي بردن به زواياي فكري او نياز به تحقيق و كنكاش فراوان دارد. و اگر چگونگي درك او براي ما روشن نشود، هرگز بدان معنا نيست كه او درك ندارد. پس اصل درك و شعور كودك حتي در همان ابتداي ولادت امري است

مسلّم. لذا خداي سبحان دستور مي دهد كه از همان ابتدا با نواختن نداي توحيد در گوش كودك،

[ صفحه 179]

فطرت خداآگاه او را شكوفا نموده، و او را با معارف اصلي توحيد آشنا نماييد چنانكه از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه وقتي كودك متولد شده در گوش راست او اذان نماز و در گوش چپ او اقامه قرائت كنيد، كه موجب مصونيت كودك از شيطان مي شود، و اذان و اقامه مشتمل بر توحيد و نبوت يعني اصول معارف الهي است.

«مَنْ ولِدَ مولودٌ فليؤذَّن في اذنه اليُمْني باذانِ الصلوة، وَلَيِقُم في اُذُنِهِ اليُسْري فانّها عِصْمةٌ مِنَ الشيطان الرجيم [329] ».

دوران شيرخوارگي

تأثير شير مادر در رشد و تأمين سلامتي و روحيات كودك، بر جهان امروز آشكار شده است. اگر جهان علم امروز با سالها تجربه و پيشرفت به اهميت شير مادر در تأمين غذا و سلامتي كودك پي برده است؛ پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و عترت طاهره اش (صلوات الله عليهم) قرنها قبل، اهميت شير مادر را گوشزد نموده اند. چنانكه از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده: بهترين شير براي كودك همان شير مادرش مي باشد: «ليس للصبي لَبَنٌ خيرٌ مِن لَبَنِ اُمّهِ [330] ».

و از علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) حديث اين چنين نقل شده كه «هيچ چيز با بركت تر از شير مادر براي فرزند نمي باشد. «ما مِن لبنِ رضع به الصَّبي اعظم بركةً من لبن اُمِّه [331] ».

[ صفحه 180]

امروز علم تغذيه كودك آنچنان به

شير مادر تأكيد دارد كه حتي تأمين سلامتي و بهداشت كودك را بدون بهره گيري از شير ولادت «آغوز» مشكل مي داند و از اينجا اهميت احكام فقهي اسلام روشن مي شود، كه تا چه مقدار بر اين موضوع تأكيد داشته و حتي برخي فقهاي بنام شيعه مانند شهيد اول (رضوان الله تعالي عليه) بر مادر واجب مي كند كه بايد از شير ولادت به فرزند خود بنوشاند: «فيجب علي الاُمّ ارضاع اللِباء [332] ».

و نيز از حضرتش نقل شده: دقت كنيد چه كسي به فرزندان شما شير مي دهد؛ زيرا كه كودك از شير رشد مي كند: «انظروا مَنْ يرضع اولادكم فان الولد يَشبُّ عليهِ» [333] .

[ صفحه 181]

به لحاظ همين تأثير شير در كودك لازم است بر زني كه فرزند يا كودك ديگري را شير مي دهد، از نظر روحي و نيز غذا كاملاً مراقب باشد. بايد با طهارت روح و نيت پاك و به دور از خاطره و نيت گناه، و حتي الامكان با وضو به بچه شير بدهد. در هنگامي كه كودك از پستان مادر شير مي مكد به ياد خدا بوده و آيات قرآن تلاوت نمايد. و لازم است از مصرف غذاي شبهه ناك و حرام جدّاً پرهيز نمايد؛ كه پرهيز از مال و لقمه حرام در مراحل زندگي به زن و مرد واجب است زيرا كه حرام نقش بسيار تخريبي در روحيات انسان و تربيت فرزندان به جاي مي گذارد. لذا يك بانوي مسلمان در هنگام بارداري و در زماني كه به كودك شير مي دهد، بايد شديداً مراقب غذا و روحيات و افكار خويش باشد. و از هر گونه آلودگي خود را دور

نگهدارد، تا تأثير و نقش مثبت در تربيت فرزندان خود ايفا نمايد. و در صورت بي توجهي به دستورات الهي مسلم است كه تأثير منفي در كودك خواهد داشت و موجب لعن و نفرين جامعه نيز خواهد بود.

محبت به كودك

در بخشهاي قبل به اين نكته اصرار شد كه ركن اصلي كانون خانواده را محبت تشكيل مي دهد. و اسلام به هر عاملي كه موجب تحكيم محبّت شود، دستور مي دهد و از هر چيزي كه سبب دلسردي است نهي مي نمايد.

خانواده در صورتي محل مناسب براي رشد و سلامت كودك است كه سرشار از محبت باشد.

زن و شوهر همان طور كه نسبت به يكديگر بايد مهر و محبت

[ صفحه 182]

ورزيده، و با هم صميمي باشند. بايد نسبت به فرزندان خويش نيز مهربان و با محبت باشند.

محبت به كودك سبب آرامش، رشد استعدادها، و حفظ شخصيت اوست، محبت موجب تأمين بهداشت رواني كودك است.

گرچه هر انساني بلكه هر حيواني نسبت به فرزند خود محبت دارد ليكن براي تعميق محبت به فرزند و تحكيم پايه هاي رشد و تربيت كودك، دستورات اكيد در جهت محبت به فرزندان آمده است. و حتي محبت به فرزند موجب بالا رفتن درجات معنوي پدر و مادر است چنانچه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده كه فرزندان خود را زياد ببوسيد، كه در قبال هر بوسه درجه اي از بهشت نصيب شما مي گردد: «اِكثِروا مِنْ قُبْلِهِ اَوْلادِكم فاِنَّ لكم بِكُلّ قُبْلَةٍ دَرَجَةٌ فِي الجَنه [334] ». و يا در روايت ديگر آمده بوسيدن فرزند سبب حسنه براي پدر و مادر است: «مَنْ قَبَّلَ وَلَده كَتَبَ الله له حسنةً

[335] ».

افراط در محبت

محبت به كودك بايد به مورد و بدور از افراط و تفريط باشد. زيرا همان طور كه تفريط و كمبود در محبت باعث ايجاد عقده ي حقارت و كمبود شخصيت كودك مي شود؛ افراط در محبت هم موجب وابستگي شديد كودك به پدر و مادر خواهد شد. زيرا گرچه كودك نياز به كمك دارد و وابسته به پدر و مادر است، ليكن وابستگي بايد به تدريج كاسته شود و

[ صفحه 183]

لازم است كودك به تناسب رشد خود استقلال خود را هم بدست آورده و بسياري از كارها و وظايف شخصي خود را خود به عهده بگيرد. افراط در محبت مانع رشد و استقلال كودك مي شود، افراط در محبت موجب تخريب روحيه كودك و غرور بيجا مي گردد، افراط در محبت موجب نُنُر و بي شخصيت شدن و در نهايت سبب ضايع شدن كودك مي گردد.

محبت در صورتي اثر مثبت ايفا مي نمايد كه از افراط و تفريط بدور باشد.

احترام به كودك

از عوامل رشد شخصيت كودك احترام نمودن اوست، كودك به لحاظ روح ظريفي كه دارد؛ علاقه ي شديد به كرامت خود داشته و دوست دارد مورد تكريم قرار بگيرد به همين لحاظ احترام نمودن او موجب جلب توجه و عطوفت، و تأمين خواسته هاي دروني او مي باشد.

در اصول تربيتي ديني از تحقير و ملامت، مخصوصاً افراط در ملامت كودكان نهي شده، زيرا سرزنش نه تنها اصلاح كودك را به دنبال ندارد، بلكه اگر زياده روي شود موجب شعله ور شدن انگيزه لجاجت نيز مي گردد. چنانكه در روايت از حضرت امير (سلام الله عليه) نقل شده است: «الافراط في الملامه يَشُبُ نيران اللجاج [336] ». و اگر از كودك

خلافي سر زد، لازم است با زباني ساده و منطقي قابل درك، او را متوجه خلاف نمود نه اينكه مورد سرزنش قرار داد، كه تحقير عامل تخريب و سركوب

[ صفحه 184]

استعدادهاي كودك مي باشد، و بايد جدّاً از آن پرهيز نمود.

در مقابل، تكريم كودك و احترام نهادن به او باعث شكوفا شدن استعدادهاي او مي باشد. لذا در دستورات ديني به اين نكته توجه داده شده است و به ما فرموده اند: فرزندان خود را احترام كنيد، چنانچه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده: فرزندان خود را احترام كنيد، و آنان را نيكو تربيت كنيد، تا موجب بخشش و مغفرت شما شود: «أكرموا اولادكم و احسنوا آدابَهُمْ يُغْفَرْلَكُمْ [337] ».

سيره رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بر تكريم بچه ها مي باشد چنانكه در مورد حضرت آمده كه به بچه هاي كوچه و خيابان سلام مي كردند، و معلوم است سلام كردن شخصيت با عظمتي چون رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به كودكان و نوجوانان چه تأثير مثبتي در آنان به جاي خواهد گذاشت و رشد شخصيت آنان را در پي خواهد داشت. البته نه اينكه به صورت اتفاق گاهي به بچه ها سلام كنند بلكه اين سيره و روش زندگي آن حضرت بود، چنانكه از حضرت نقل شده كه من: پنج چيز را هيچگاه فراموش نمي كنم تا بعد از من سنت و روش باشد كه يكي از آنها سلام كردن به كودكان است: «والتسليم علي الصبيان لتكون سنةَ بعدي [338] ».

همسان با كودك

از اصول تربيتي صحيح جهت جذب كودك و رشد شخصيت او

[ صفحه 185]

همسان نمودن خويش با كودك است. پدر و مادر و مربّي وقتي خود را فوق كودك دانسته و از انس گرفتن با او دوري كنند؛ در مقابل، كودك نيز با احساس بي اعتنايي از طرف پدر و مادر و مربي خود، از آنان دوري مي كند، و از انس كه نياز هر كودك است محروم مي شود.

براي اينكه در كودك كمبود انس و محبت ايجاد نشود، لازم است پدر و مادر و مربي، خود را هم سطح كودكان قرار بدهد، و با آنان زبان كودكي بگشايد، و حتي در بازي آنان شركت كند. كه اين امر باعث نشاط فوق العاده كودكان خواهد بود و محبت و انس آنان را چندين برابر خواهد نمود.

همسان قرار دادن خود با كودكان موجب شخصيت دادن به آنان مي شود، و با تحويل گرفتن كودك، روحيه تربيت پذيري او شكوفا مي شود، حتي اگر كودكي اشتباهاتي دارد و مرتكب خلاف مي شود، در هنگامي كه خود را با او همسان قرار دادي و حتي در بازي او شركت نمودي بهترين فرصت براي تذكر و اصلاح اشتباهات كودك فراهم مي آيد زيرا در اين حالت كه به شخصيت او حرمت نهاده اي، بهتر از هميشه پذيراي مسائل تربيتي خواهد بود.

در هر صورت يكي از دستورات ديني تربيت فرزند همسان قرار دادن خويش با آنان است كه از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده: كسيكه كودك در كنار اوست بايد خود را همسان كودك قرار داده و زبان كودكي بگشايد: «مَنْ كان عنده صبيُّ فليصاب له [339] ».

[ صفحه 186]

و از علي بن ابي طالب (سلام الله

عليه) نيز نقل شده: كسيكه كودك دارد، بايد كودكانه با او برخورد كند: «من كان له ولدٌ صَبا [340] ».

و سيره و روش پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليهم السلام) هم بر همين منوال بوده، با كودكان مهربان و صميمي برخورد نموده و خود را هم سطح آنان قرار مي دادند؛ چنانكه در سيره رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده كه خود هم بازي كودكان خود، حسن و حسين، (عليهماالسلام) مي شد و حتي آنان بر دوش حضرت سوار مي شدند، و حضرت به آنها مي فرمود: خوب مركبي داريد [341]

هماهنگي در گفتار و رفتار

قلب و روح كودك چون آيينه اي شفاف نقش پذير است، و بيش از اينكه از گفتار و سخن ديگران الگو بگيرد، از رفتار و اعمال آنان نقش مي پذيرد.

بدين سبب پدر و مادر و يا مربّي شايسته اي كه مي خواهد فرزند شايسته تربيت كند كه در حقيقت مي خواهد فرزند خود را به تقوا و پاكي دعوت نمايد، خود بايد در عمل فردي باتقوا و شايسته و مراقب اعمال خويش باشد. به طوري كه فرزند كوچكترين خلافي را از او مشاهده نكند. زيرا اگر كودك متوجه شد پدر يا مادر او خلاف انجام مي دهد، دروغ مي گويد، صداقت ندارد، خلف وعده مي كند و خلاصه خود بر

[ صفحه 187]

خلاف فضيلت و كرامت قدم برمي دارد، اگر ساعتها براي فرزند سخن از فضيلت و انسانيت بگويد فرزندش پذيرا نخواهد بود.

و البته اين اصلي است كلي و محوري در تمام مسائل اجتماعي و تربيتي، اما در پرورش كودك به لحاظ روح ظريف و موقعيت حساس آن از

اهميت بيشتري برخوردار است.

لذا لازم است پدر و مادر وقتي فرزند را به فضيلت و پاكي دعوت مي كنند، خود نمونه تقوا و فضيلت باشند. بين گفتار و رفتار آنان كمال هماهنگي باشد. و اگر به كودكان خود وعده مي دهند به وعده هاي خود عمل كنند، و اگر قادر به انجام چيزي نيستند، وعده ندهند كه خلاف وعده شود، و كودك را نسبت به ارزشهاي انساني و الهي بي اعتنا نمايند. چنانچه از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده فرزندان خود را دوست بداريد و با رحم و ملاطفت با آنها برخورد كنيد و وقتي به آنان وعده داديد وفا كنيد، كه فرزندان، شما را رازق خود مي دانند و به شما چشم دوخته اند: «احبّو الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئاً فَفوُا اليهم فاِنهم لايرون الّا انكم ترزقونهم [342] ».

عدالت در گفتار و رفتار

فطرت هر انساني به ويژه كودكان از تبعيض بيجا كه باعث زيرپا گذاشتن معيارهاست آزرده مي شود. انساني كه خواهان فضيلت و كرامت است، از بي عدالتي در گفتار و رفتار نسبت به خود و ديگران

[ صفحه 188]

رنج مي برد.

كودك به لحاظ لطافت روحي كه دارد، بيشتر از ديگران از بي عدالتي آسيب مي بيند به ويژه اگر پدر يا مادر و يا مربي ديگر به طور مستمر برخورد غير عادلانه داشته باشد، موجب تحقير و سرخوردگي و در نهايت سبب سركوب استعدادهاي كودك مي گردد.

لذا از روشهاي صحيح تربيتي و ديني رعايت عدالت در بين كودكان است، پدر و مادر در تهيه امكانات مانند لباس، و خوراك و اسباب بازي و لوازم التحرير و اظهار محبت در گفتار و تشويق، حتي

نگاه كردن و بوسيدن كودكان، نبايد بين فرزندان فرق بگذارند.

و نيز يك معلم و مربّي كودكان مسؤول است، در برخورد و رفتار، معيارها را رعايت نموده و خارج از معيارهاي علمي و فضيلتي كسي را مورد تشويق و تمجيد قرار ندهد، كه باعث سرخوردگي ديگران مي شود. علاوه كودك الگوپذير است همان طور كه از جنبه هاي مثبت مربي خود نقش مي پذيرد از جنبه هاي منفي او نيز متأثر مي شود. كودكي كه از مربي خود، پدر يا مادر يا هر فرد ديگر، بي عدالتي ببيند، خود نيز فردي بي توجه به معيارها و غير متعادل بار خواهد آمد.

از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده كه در نيكي كردن و لطف به فرزندان عدالت را رعايت نماييد، همان طور كه دوست داريد، بين شما هم عدالت برقرار باشد: «اعدِلوا بين اَوْلادكم كما تحبّون ان يَعْدِلوا بينكم في البرّ واللّطف [343] ».

[ صفحه 189]

و از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد كسي كه در بوسيدن فرزندان خود بين آنها فرق گذاشت، نقل شده كه حضرت اعتراض فرمودند كه چرا فرق گذاشتي!: «نَظَر رَسُولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) الي رجلِ لَهُ ابنان فقَّبل اَحدهَما و ترك للآخر فقال له النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم) فَهَلّا واسَيْتَ بَيْنَهُما [344] ».

تشويق و ايجاد رقابت بين كودكان

فطرت انسان خواهان كمال و فضيلت است. اسلام هم كه دين كمال و فضيلت مي باشد، هماهنگ با خواسته هاي فطري بشر است. اسلام در تربيت كودك و دعوت او به سوي كمال و فضيلت هيچگاه به تنبيه و زور متوسل نمي شود، بلكه با آشنا نمودن كودك با زبان

قابل درك او و ترغيب و تشويق او، استعدادهاي كودك را به سوي كمال شكوفا مي كند. و حتي اگر كودكي در اثر عدم آشنايي به صلاح و فساد مرتكب خلافي مي شود، نبايد فوراً از حربه تنبيه استفاده نمود، بلكه بايد با آشنا كردن او با عاقبت كارهاي خلاف، و ترغيب و تشويق به كمال و فضايل، كودك را از كارهاي خلاف بازداشت.

البته اگر اين راه در جلوگيري از كارهاي خلاف نوجوان موفق نبود، چون اسلام به هيچ وجه رضايت به تبهكاري ندارد، ممكن است از تنبيه هم به عنوان آخرين راه علاج استفاده نمود؛ لذا به حكومت اسلامي و محاكم قضايي دستور مي دهد كه افراد بزهكار را ولو به حد بلوغ هم

[ صفحه 190]

نرسيده اند تعزير و تنبيه كند، چنانچه از امام صادق (سلام الله عليه) اين چنين نقل شده كه نوجوان بزهكار به كمتر از حد، تعذير و تنبيه مي شود؛ كه البته اين از اختيارات قاضي دادگاه و وليّ نوجوان كه مسؤول تربيّت و تأديت اوست مي باشد: «يُضْرَبُ الغُلام دُونَ الحَدّ»، و يا «يجلد الغلام دُونَ الحَدّ [345] ».

ليكن اصل در تربيت و روش اسلامي همان تشويق است، كه هم در دعوت به سوي كمال و فضيلت، و هم در جلوگيري از كارهاي خلاف، نقش بسزايي دارد، و حتي تنها به تشويق در گفتار هم اكتفا نشده، بلكه در كسب هنر و كمال لازم است بين كودكان رقابت ايجاد نموده و افرادي كه سعي و تلاش بيشتري دارند و هنر خود را بهتر آشكار مي كنند؛ مورد لطف و محبّت قرار داد؛ لذا اگر در بخش پيشين سخن از

عدالت در گفتار و رفتار و نفي تبعيض بود منظور تبعيض بي جا و خارج از معيارهاست اما فرق قائل شدن بين كودكان بر اساس كمال و هنر آنان نه تنها مورد نكوهش نيست بلكه خود از روشهاي عادلانه تربيتي به حساب مي آيد، لذا در بخش آموزش هنر خواهد آمد كه جايزه قرار دادن و مورد لطف و محبت قرار دادن كودكان و نوجواناني كه از برتري برخوردار هستند، لازم است. و در سيره ي انبيا و ائمه (عليهم السلام) هم، همين روش را ملاحظه مي كنيد، كه افرادي كه در معنويت و فضايل و هنر از ديگران برتر بودند، بيشتر مورد لطف و محبت قرار مي گرفتند، و اين تبعيض در محبت كه بر اساس معيار مي باشد صحيح بلكه لازم هم مي باشد. چنانكه قرآن در

[ صفحه 191]

مورد فرزندان حضرت يعقوب (سلام الله عليه) اين چنين نقل مي كند: «اِذْ قالُوا لَيُوسفُ وَ اَخوه اَحَبُّ اِلي أبينا مِنّا و نَحْنُ عُصبَه اِنّ أبانا لَفي ضلالٍ مبين [346] ». برادران يوسف گفتند: يوسف و برادرش در نزد پدر از ما عزيزتر هستند. از اينكه قرآن اين نكته را نقل و رد نمي كند، معلوم مي شود يوسف و برادرش (بنيامين كه از يك مادر بودند) به لحاظ شايستگي هايي كه داشتند در نزد پدر محبوب تر بودند و يعقوب (سلام الله عليه) از نظر لطف و محبت بر اساس معيارهاي صحيح بين فرزندان خود فرق مي گذاشت. يعقوب (ع) از زمره انبياست كه مصون و معصوم از خطا و گناه مي باشد و سيره ي او مورد تأييد قرآن مي باشد.

و در سيره امام صادق (سلام الله عليه) وارد شده كه وقتي فرزندش عبدالله

را موعظه مي نمود، عبدالله خطاب به پدر عرض كرد: آيا ما با موسي از يك اصل و ريشه نيستيم، پدر و اصل ما يكي است، پس چگونه است كه موسي بيشتر مورد توجه است!

اين سؤال عبدالله همانند موضع گيري برادران يوسف (سلام الله عليه) است، كه موسي (سلام الله عليه) كه در نزد امام صادق به لحاظ شايستگي ها و ويژگيهايش محبوبتر بود، مورد سؤال و اعتراض ديگر برادران قرار گرفت. آنگاه امام صادق (سلام الله عليه) علت اينكه موساي كاظم (سلام الله عليه) را بيشتر مورد توجه قرار مي دهد بيان فرمودند كه موسي از جان مَنْ است، اما تو (عبدالله) فرزند من هستي همانند ساير فرزندانم؛ كه با اين جمله لياقت هاي موسي كاظم (ع) را عنوان

[ صفحه 192]

نموده و علت محبّت بيشتر خود را نيز بيان فرمودند: «و قال له ابوعبدالله (سلام الله عليه) اِنّه مِنْ نفسي و أُنت ابني [347] ». چنانچه اين حقيقت از خود موساي كاظم (ع) هم نقل شده وقتي از حضرت سؤال شد آيا بين فرزندان مي توان فرق گذاشت فرمود: «آري پدرم بين من و برادرم عبدالله فرق مي گذاشت [348] ». و اين روش درباره ديگر ائمه (ع) هم نقل شده است [349] .

بنابراين امتياز قائل شدن بين كودكان بر اساس معيارهاي الهي و شايستگي ها مورد تأييد و ترغيب مكتب انبياست و اگر برادران يوسف (سلام الله عليه) نتوانستند محبوبيت يوسف را تحمل كنند و دست به آن خطا زدند، اشكال از ناحيه خودشان بود، نه از جانب عمل كرد پدر، كه براساس معيار بين فرزندان فرق گذاشته بود، و اگر برادران يوسف هم نداي

فطرت خويش را مي شنيدند هيچگاه موضع گيري نمي كردند؛ زيرا فطرت سالم هر كسي امتياز بر اساس معيارهاي صحيح را پذيراست و كودكان از اينكه فردي به خاطر شايستگيها و هنرش مورد توجه و امتياز قرار بگيرد ناراحت نمي شوند، بلكه خود نيز تشويق مي شوند تا در رسيدن به كمال و شكوفا كردن هنر خود بيشتر تلاش كنند.

آنچه موجب ناراحتي و اضطراب كودكان و نوجوانان است؛ امتيازات بي جا و خارج از معيارهاست.

بنابراين يكي ديگر از روشها و اصول تربيتي تشويق كودكان به كمال و فضيلت و ايجاد رقابت و مسابقه در امور هنري و امتياز قائل شدن بر

[ صفحه 193]

اساس معيارهاي صحيح مي باشد.

آزاد گذاشتن كودك

كنترل و مراقبت كودك از وظايف پدر و مادر مي باشد، كه همواره كودكان خود را تحت نظر داشته باشند، تا مرتكب كارهاي خلاف نشوند. اما در اين مراقبت هم نبايد افراط كرد و در امور شخصي، خصوصاً بازي كردن نبايد محدوديت ايجاد نمود، بلكه بايد كودك را آزاد گذاشت تا با ميل خودش با اسباب بازيها يا بچه هاي ديگر همبازي خود، به بازي كردن مشغول شود، به طوري كه خود تصميم گيرنده باشد، زيرا اين امر باعث رشد استعدادها و ابتكار عمل كودك مي شود. و نوعي تكريم شخصيت كودك است. زيرا كودك، علاقه شديد به بازي كردن دارد. و آزاد گذاشتن كودكان موجب رضايت آنان است. و يكي از دستورات ديني آزاد گذاشتن كودكان براي بازي تا هفت سالگي است. چنانكه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده كه فرزند خود را تا هفت سال رها كن تا بازي كند: «دَعْ ابنك يَلْعب سَبْع سنين [350] ».

دوست يابي

دوست و هم نشين در تربيت و يا تباهي انسان بويژه كودك كه زودتر رنگ مي گيرد، نقش بسزايي دارد، كودك از رفيق و همبازي خود سريع نقش مي پذيرد.

به لحاظ تأثير زياد دوست و همنشين، در اسلام از مصاحبت و

[ صفحه 194]

رفاقت با افراد ناشايست نهي شده، و به ايجاد روابط و دوستي با افراد صاحب كمال و معرفت سفارش شده است.

تأثير مثبت يا منفي رفاقت بخصوص اگر به مدت طولاني باشد تا آنجاست كه مي تواند كيش و مسلك را تغيير دهد. لذا وقتي در جهان آخرت حقايق روشن مي شود، و افرادي كه دوستان آنان باعث گمراهي آنان شده اند دچار عذاب

و گرفتاري مي شوند؛ آرزو مي كنند كه اي كاش با تبهكاران پيمان دوستي نمي بستند تا موجب گمراهي آنان از صراط مستقيم شود: «ليتني لَمْ اتخذ فلاناً خليلاً لقدا ضلني عن الذكر [351] ».

و از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه انسان بر دين و مسلك دوست و همراهان خويش است: «المرء علي دين خليله و قرينه [352] ».

و همان طور كه اشاره شد دوست و رفيق در روحيه كودكان و نوجوانان نقش بيشتري دارد، زيرا كه بخاطر لطافت روح آنان زودتر تحت تأثير قرار مي گيرند. لذا يكي ديگر از مسائل مهم تربيتي مراقبت از دوستيابي كودكان است، بايد كودكان را كه قدم به كوچه و خيابان و مدرسه مي گذارند؛ راهنمايي لازم نموده تا از دوست شدن با افراد ناشايست پرهيز كنند. زيرا بسياري از كودكان و نوجوانان كه در خانواده ي مذهبي و آگاه به اصول تربيتي پرورش مي يابند و افرادي شايسته بار مي آيند، وقتي پاي آنان به كوچه و خيابان و مدرسه بازمي شود و با ديگران روابط برقرار مي كنند، در اثر همراه و رفيق شدن با افراد فاسد،

[ صفحه 195]

تمام ارزشها را فراموش كرده به تباهي كشيده مي شوند.

از اين جهت اين خطر همواره كودكان و نوجوانان را تهديد مي كند، و پدر و مادر وظيفه بسيار سنگين را در اين رابطه به عهده دارند، بايد مراقب دوستيابي نوجوانان خود باشند از افرادي كه با آنان رفت و آمد دارند و با آنان دوست هستند تحقيق كنند، در صورت اطمينان از صلاحيت ديني و اخلاقي آنان، اجازه دوستي بدهند، و فرزندان خود را از

دام شيّادانِ تبهكار كه همواره در كمين نشسته اند رهايي بخشند.

كودك، كنجكاوي، هنر

انسان موجودي جستجوگر و كنجكاو است. همواره در تلاش و تكاپو است تا از نواقص و جهل ناداني كاسته به معلومات خود بيافزايد، زيرا كه انسان بويژه كودك از جهل رنج مي برد و به همين جهت براي آشنا شدن با حقايق، همواره از پدر و مادر و يا مربي خود سؤال مي نمايد. زيرا كه او مي خواهد بداند، و مي خواهد هنر و استعداد خود را نمايان كند.

پدر و مادر و هر مربي و معلمي بايد پاسخگوي اين حس كنجكاوي بوده و زمينه را براي رشد استعدادها و هنرنمايي كودك فراهم كند، پدر و مادر و معلمان نبايد از سؤال كردن كودكان خسته و يا ناراحت شوند، و كودك و نوجوان را به خاطر سؤالهاي متعدد سرزنش كنند، بلكه بايد سعي كنند با حوصله ي تمام به سؤالات كودكان با زبان ساده پاسخ مناسب و منطقي بدهند و از طفره رفتن و تمسك به پاسخ هاي غلط جداً پرهيز كنند

[ صفحه 196]

و اگر پاسخ سؤالي را نمي دانند، به عجز خود اعتراف كنند، نه اينكه با پاسخ غلط كودك را منحرف كنند. زيرا پاسخهاي غلط موجب انحراف و اعوجاج ذهن كودك مي شود.

و نيز بايد زمينه هاي مناسب را جهت هنرنمايي كودكان و نوجوانان فراهم كنند، تا استعدادها و هنرهاي آنان شكوفا شود.

بر پدر و مادر و مربّيان لازم است كودكان و نوجوانان را به كارهاي هنري و رقابت و مسابقه در امور هنري تشويق كنند، انواع ورزشها كه براي سلامتي بدن مفيد است انواع كارهاي دستي، كه باعث رشد استعدادهاست، و شنا

و سواركاري و تيراندازي و مسابقه در اين امور باعث بروز استعدادهاست، و باعث تربيت روحي و جسمي كودكان و نوجوانان و جوانان مي باشد.

لذا پدر و مادر نسبت به اين امور نبايد بي تفاوت باشند، بلكه به مقدار توان خود سعي كنند تا زمينه هاي بالندگي و رشد و شكوفايي استعدادهاي هنري فرزندان خود را فراهم آورند.

در آثار ديني به اين امر توجه شاياني شده است كه فرزندان خود را شنا، كه يك ورزش مناسب براي بدن سازي و نيز نجات جان خود است ياد بدهيد، و فرزندان خود را تيراندازي كه نوعي هنر و فنّ دفاعي و لازم است، آموزش بدهيد چنانكه از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اين چنين نقل شده كه فرزندان خود را شنا و تيراندازي آموزش بدهيد: «عَلِمّوا اَولادكم السبّحاحة والرمايه [353] ». مسلم اين دو هنر خصوصيت

[ صفحه 197]

ندارد بلكه در هر زمان هنرها به تناسب زمان و مكان متغير هستند، اما اين دو اصل يعني آموزش شنا و تيراندازي در تمام زمانها مورد نياز و از هنرهاي جامعه به حساب مي آيد.

در هر صورت يكي از اصول تربيتي ديني توجه به خواسته ها و پاسخ صحيح به سؤالات آنان و زمينه فراهم كردن براي رشد استعدادها و بروز هنرهاي آنان مي باشد كه مسؤولين پرورشي جامعه بخصوص پدر و مادر نبايد از اهميت خاصّ آن غافل باشند.

تحميل نكردن فرهنگ به نوجوانان

جامعه همانند بسياري از پديده ها در حال تغيير و تحوّل است، آداب و رسوم و معاشرت و فرهنگ و تمدّن، صنعت و تكنيك، همواره در حال تغيير است. اين تحول سريع و چشمگير

است، به طوري كه با گذشت يك نسل (حدود سي سال) در زمينه هاي مختلف، آداب معاشرت و فرهنگ، مسكن، و برخوردهاي اجتماعي تغييرات چشم گيري حاصل مي شود. بر اين اساس از نسل بعد نمي توان انتظار فرهنگ نسل قبل را داشت و فرهنگ قبل را به نسل بعد تحميل نمود. و به همين جهت پدر و مادر نبايد انتظار داشته باشند، رفتار و آداب معاشرت پسران و دختران آنان مانند زمان كودكي خودشان باشد، زيرا از زمان كودكي پدر و مادر تا كودكي فرزندان آنها قريب يك نسل مي گذرد.

پس نبايد انتظار داشته باشند، فرزندانشان مانند آنان لباس بپوشند، و مانند آنان سر و وضع خود را مرتب كنند، و مانند آنان معاشرت اجتماعي

[ صفحه 198]

داشته باشند. در اين مورد اختلاف سليقه پدر و مادر و فرزند پيش مي آيد بايد مربيان و مادران و پدران متوجه اين نكته باشند كه فرهنگ پيشينيان را نمي توان بر آيندگان تحمل كرد.

بر اين اصل در روايت هم اشاره شده گرچه نياز به استدلال ندارد زيرا امري فطري و مشهود است در عين حال روايتي را كه از علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) در اين رابطه نقل شده عنوان مي كنيم: طبق اين نقل حضرت مي فرمايد: «لا تَقْسِروا اولادكم عَلي آبائكم فانّهم تخلقون لِزمان غير زمانكم [354] ».

فرهنگ پدران را بر فرزندان تحميل نكنيد، زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند.

آموزش دين

آموزش دين از مسؤوليتهاي تربيتي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. در بخشهاي پيشين اين نكته مطرح شد كه به محض تولد كودك، در گوش راست او اذان و

در گوش چپ او اقامه نواخته مي شود؛ تا كودك از همان ابتداي ولادت ولو اندك با اصول و معارف توحيدي آشنا شود و فطرت خداگاه او شكوفا گردد.

اين روش به تناسب رشد كودك و نوجوان بايد تداوم داشته باشد. در هر مرحله از رشد جسم و روان بايد او را با مرحله اي از احكام و معارف الهي آشنا نمود. چنانكه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده: وقتي

[ صفحه 199]

كودك سه ساله شد، بايد با معارف توحيدي آشنا شود، وقتي نزديك به چهار سالگي شد، با معارفي از نبوّت آشنا مي شود، وقتي پنج ساله شد و دست راست خود را از دست چپ تشخيص داد، رو به قبله قرار مي گيرد و سجده مي كند، و وقتي شش سال تمام شد، نماز بجا مي آورد ركوع و سجده را ياد مي گيرد. وقتي به هفت سالگي رسيد، برخي اعمال وضوء را آموزش مي بيند، و خلاصه وقتي به نه سالگي رسيد، كاملاً وضوء و نماز را بايد آموزش ببيند [355] .

ملاحظه مي فرماييد با چه اهميتي روايت آموزش دين را مطرح مي كند، البته به تدريج و مداراي حال كودك، كه از مسائل ديني زده نشود. بلكه با تشويق و ترغيب و با به تدريج بايد مفاهيم صحيح اسلامي را فراگيرد.

در روايت ديگر آمده است هفت سال كودك در بازي، هفت سال آموزش قرآن، هفت سال فراگيري حرام و حلال [356] .

البته نظر روايت به تعليم و آموزش تدريجي است نه اينكه حدود بيان شده خصوصيت غيرقابل عدول داشته باشد. و منافات هم ندارد كه در هفت سال اول در عين حال

كه به بازي مشغول است برخي معارف را هم فرامي گيرد، و در هفت سال دوم تنها آموزش روخواني قرآن مدنظر نيست بلكه معارف آن هم مورد عنايت است، لذا شناخت حرام و حلال هم مي تواند همزمان با تعليم قرآن باشد. در هر صورت روايت اين نكته را به روشني دلالت دارد كه بايد كودكان و نوجوانان به تدريج با معارف و

[ صفحه 200]

احكام الهي آشنا شوند.

چنانچه در روايت ديگر از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شد: كسي كه فرزند خود را ببوسد براي او حسنه اي نوشته مي شود، و كسي كه فرزند خود را خوشحال كند، روز قيامت خداي سبحان او را خوشحال خواهد كرد؛ و كسي كه به فرزند خود قرآن ياد بدهد، در روز قيامت پدر و مادر او را خواهند خواست و لباسهايي به آنها هديه خواهند كرد كه صورت هاي بهشتي ها از آن نوراني مي شود: «مَنْ عَلَّمَهُ القُرآن دعي بالابوين فَكسيا حلّتين تضئي مِن نورهما وُجُوه اَهْلِ الجنه [357] ».

در روايت ديگر از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه: كودكان خود را در هفت سالگي وادار به نماز كنيد: «مُروا صبيانكم بالصلوة اذا كانوا ابناء سبع سنين [358] ...».

و اين نكته از سيره ي زندگي فاطمه (سلام الله عليها) گوشزد شد كه حضرت در تربيت فرزندان خود تا چه مقدار به آشنا نمودن و اهميت دادن به احكام و معارف الهي اهتمام مي دادند، حتي در شب قدر سعي مي كردند كودكان را هم تا به صبح بيدار نگه دارند.

اهميت به آموزش دين در كودكان و نوجوان بسيار

زياد است، زيرا كودكان و نوجوانان بيش از هر كس ديگر آمادگي پذيرش معارف الهي را دارند، به همين لحاظ بيشتر در معرض خطر انحراف قرار دارند، لذا تأكيد شده است كه كودكان و نوجوانان خود را دريابيد. قبل از آنكه گروههاي منحرف به سراغ آنان بروند: «بادِرُوا احداثكم بالحديث قبل اَنْ

[ صفحه 201]

تسبقكم اليهِم المُرُجئه [359] ». و علت آن را امام علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) بيان نمود كه قلب كودك و نوجوان همانند زمين خالي است: «قلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها مِن شي ءٍ قَبِلْتُه [360] ».

هر كس زمين خالي را احيا كرد و تصرف نمود مالك آن خواهد بود. شما سعي كنيد، كه قلب كودكان و نوجوانان خود را با معارف الهي و توجه به دستورات ديني زنده كنيد و نور ايمان و فطرت آنان را شكوفا نماييد؛ تا از خطر انحراف مصون بمانند، و در دام، گمراهان گرفتار نشوند.

مراقبتهاي ويژه

سوره ي نور و صيانت خانواده

قرآن كريم مكرّر از امور خانواده، اركان خانواده، احكام و اخلاق خانواده، سخن مي گويد و در سوره نور سخن از پاكدامني و صيانت قبل از پيوند ازدواج است [361] و نيز دستور تشكيل خانواده و پيوند ازدواج در اين سوره آمده است [362] همچنين سخن از حفظ نگاه، زن و مرد، از نامحرم است [363] و نيز سخن از حفظ كرامت بانوان و در معرض ديد بيگانگان قرار ندادن آنان است [364] و نيز سخن از تنبيه تبهكاراني است كه به

[ صفحه 202]

حريم خانواده و عفت جامعه تجاوز نموده اند [365] و نيز سخن از تنبيه افراديست كه

حرمت خانواده را با «افترا» مخدوش مي كنند [366] خلاصه در اين سوره سخن از بهداشت رواني كودك است، كه بايد با رعايت مراقبتهاي ويژه روان كودك را از هر جهت صيانت بخشيده و از كوچكترين صحنه ي تحرك آميز پرهيز داد.

لذا مي توان گفت سوره ي مباركه نور صيانت خانواده را مدّنظر دارد. و اين موضوع را از جمله ي آيات الهي مي داند كه خانواده را مصونيت مي بخشد، و در ابتدا سوره بدين نكته اشاره كرد كه اينها آيات الهي و موجب تذكر و تنبّه انسان است [367] .

قرآن و بهداشت رواني كودك

سوره مباركه ي نور مطالب زيادي درباره خانواده مطرح فرموده است، كه برخي از آن مطالب به طور مستقيم درباره ي اصول تربيتي است، لذا به صورت فشرده به چند نكته ي مهم تربيتي در اطراف آيه 58 اين سوره مي پردازيم.

مقايسه

جامعه اي كه تاريخ بيانگر آن است «ديروز» و جامعه اي كه ما شاهد آن هستيم «امروز» حرمت انسانيتّ را شكسته، و پرده هاي حيا و عفت را

[ صفحه 203]

دريده و زندگي به ظاهر انساني را پست تر از زندگي حيواني نموده است.

ديروز پرده دري تا آنجا رسيد كه انسان بي خبر از خدا عريان در انظار عمومي ظاهر شد، و حتي عريان به طواف خانه خدا آمد [368]

و امروز، در جامعه متمدّن و جاهلي اين فرهنگ به اشكال گوناگون بروز كرده و تمام اخلاقيات و حيثيات بشر را در معرض نابودي قرار داده است.

امروز كه در اثر پيشرفت حيرت انگيز صنعت و تكنيك كل جامعه انساني از نظر ارتباطات و فرهنگ به منزله ي يك خانواده درآمده است، فرهنگ دور از وحي و بي خبر از معنويت و خدا و فرهنگ فساد به عنوان تهديدي جدي رخ نموده است. ارزشهاي الهي و اخلاقي به فراموشي گراييده و آلودگي ها جاي ارزشها را گرفته است.

از نظر فرهنگ مبتذل غرب امروز آن مجله و روزنامه اي كه بيشتر از همه اخلاق و معنويت را زير پا بگذارد بيشتر از همه تيراژ خواهد داشت، و آن شبكه ي تلويزيوني كه بيشتر صحنه هاي تحريك آميز را به نمايش درآورد بيننده بيشتري را به خود اختصاص خواهد داد.

امروز ماهواره ها در اختيار قدرت هايي قرار گرفته كه در كمترين زمان، قسمت اعظم جامعه

بشري را پوشش مي دهد، و هر صحنه و فيلم كه بخواهد در معرض ديد جهانيان قرار مي دهد. صحنه هاي تحريك آميزي كه مسائل ضد اخلاقي را به طور آشكار آموزش مي دهد! و خلاصه فساد و تباهي و بي شرمي تا بدانجا رواج پيدا كرده است كه قلم، كه

[ صفحه 204]

خداي سبحان به كرامت آن سوگند ياد نموده: (ن- والقلمِ و ما يستطرون [369] ) از نوشتن آنها شرم دارد.

شما خوانندگان عزيز اين فرهنگ را با فرهنگ قرآن و عترت مقايسه نماييد. فرهنگي كه اجازه نمي دهد حتي يك صحنه تحريك آميز در حضور كودك اتفاق بيافتد فرهنگي كه حتي به كودكي كه به ظاهر مسائل خانوادگي را درك نمي كند اما چون در واقع آگاه بوده و به صورت ناخودآگاه صحنه ها تأثير خود را خواهد گذاشت، اجازه نمي دهد، كه يك حركت ضد اخلاقي در حضور او اتّفاق بيافتد، مقايسه كنيد و ببيند كدام فرهنگ به انسان كرامت بخشيده است؟! مقايسه كنيد تا فرق فرهنگ اسلام با آنچه جهان امروز عرضه كرده است، روشن گردد و آيا اصولاً اين دو با هم قابل مقايسه هستند؟!

در هر صورت با اين تذكّر مي پردازيم به بيان كوتاهي از آيه مباركه سوره نور مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ليستئذنكم الّذين مَلَكَتْ أيْمانكم والذين لَمْ يَبْلُغوُا الحُلُمَ مِنكم ثلاث مَراتٍ مِن قَبْل صلوة الفجر وَ حين تضعون ثيابَكُمْ من الظهيره و مِنْ بَعِدْ صلوة العِشاء ثلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ ليس عَلَيْكُمْ و لا عليهم جناحٌ بَعْدَ هُنَّ طوّافُونَ عَلَيْكُم بَعضُكُمْ عَلي بَعْضٍ كَذلِكَ يُبيِّن اللّهَ لَكُمْ للآيات وَاللّهُ عَليمَ حَكيمٌ».

اي مومنين بايد دستور بدهيد كه مِلْك يمين هاي شما (غلامان و

كنيزان) و نيز فرزنداني كه هنوز به حد بلوغ نرسيده اند (بچه هاي نابالغ مميّز) در شبانه روز در سه نوبت وقتي خواستند به اطاق شما (پدر و مادر) وارد شوند اجازه بگيرند يكي قبل از نماز صبح و ديگر ظهر هنگام و

[ صفحه 205]

سوم بعد از نماز عشاء. زيرا در اين سه هنگام كه وقت خلوت و استراحت شماست، در لباس خواب هستيد.

اطاق خواب

در اين سه هنگام چون در حالتي هستيد كه خوشايند نيست ديگران شما را در آن حال ببينند بايد اجازه بگيرند، معلوم است كه اين سه هنگام خصوصيت ندارد، زيرا نكته و فلسفه لزوم استيذان را جمله «ثلاث عورات لكم» بيان مي كند. يعني چون هنگام خلوت كردن شماست نبايد فرزندان بدون اجازه وارد شوند.

لباس داخل خانه

و اين علاوه بر اطاق خواب، شامل تمام حالات مي شود، يعني در هيچ وقتي پدر و مادر نبايد با لباس خواب در حضور فرزندان حاضر شوند، نه پدر حق دارد در حضور دختران و پسران خود با لباس غير مناسب ظاهر شود؛ و نه مادر حق دارد در حضور پسران و دختران خود با لباس غير مناسب حاضر شود. تا كوچكترين صحنه تحريك آميز در حضور كودكان و نوجوانان اتفاق نيافتد. چنانچه از امام صادق (سلام الله عليه) در مورد فلسفه اين دستور نقل شده كه چون اين سه وقت خلوتگاه شماست بايد اجاره بگيرند: «اِنما اَمَر الله بذلك للخلوة فانها ساعة غرةِ و خلوةٍ [370] ». قرآن كريم تا اين مقدار به رعايت اصول تربيتي اهتمام

[ صفحه 206]

مي ورزد، كودكاني كه در دامن قرآن پرورش مي يابند، اين چنين با فطرت سالم، و سلامتي روان تربيت مي شوند، و قرآن اين چنين رعايت بهداشت رواني كودكان را الزامي مي داند.

آنگاه در آيه بعد در مورد نوجوانان بالغ دستور ديگري مي دهد مي فرمايد: آنها هميشه مثل ساير افراد بالغ، وقتي خواستند وارد شوند بايد اجازه بگيرند: «و اذا بلغ الاطفالُ منكم الحلم فليستئذنوا كما استئذنَ الذين من قَبْلِهمْ كذلك بين الله لَكُم آياتِهِ واللّه عليمِ حكيم [371] ». اين

اصل مهم تربيتي كه قرآن كريم آن را با اين اهميت طرح نموده، آنگاه عترت كه مبين قرآن است، اصول بيشتري در اين رابطه تبيين نموده كه به برخي از آنها اشاره مي شود.

كودك و صحنه هاي تحريك آميز

از دستورات مؤكد و روش تربيتي اسلامي اين است كه زن و شوهر حق ندارند در اطاقي كه كودك وجود دارد به مسائل خانوادگي «همبستر شدن» بپردازند زيرا اين عمل در حضور كودك سعادت كودك را به خطر مي اندازد، و چه بسا موجب انحرافي شود كه هيچگاه از ذهن او زدوده نگردد. توجه بفرماييد:

از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده: «لا يجامع الرَجل امرأته و في البيت صبيٌّ فَاِنّ ذلك مما يُورِثُ الزّنا [372] ». كسي حق ندارد در اطاقي كه كودك است با همسرش همبستر شود، زيرا كه اين عمل باعث انحراف كودك به

[ صفحه 207]

فساد و فحشا «زنا» مي شود!

و نيز حضرتش از رسول اللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين نقل مي كند: «والّذي نفسي بيده لَو اَنَّ رجلاً غَشِيَ امرأتَهُ و فِي البَيْت صَبّيٌ مَستيقظ يَراهُما وَ يَسْمَعُ كَلامَهُما و نَفَسَهُما ما اَفْلَحَ ابداً اِن كان غلاماً كان زانياً او جاريةً كانت زانيةً [373] ».

اگر كسي با همسر خود همبستر شود در حاليكه در آن اطاق كودكي بيدار باشد، كه آنان را مي بيند و نفس و سخن آنان را مي شنود، هرگز رستگار نخواهد شد. (برخي روايت اين قيد بيدار بودن و شنيدن كلام و... را ندارد) پسر باشد يا دختر تبهكار بار خواهد آمد.

روايات در اين رابطه زياد است تنها به اين دو روايت اكتفا مي شود، زيرا اهميت و

تأثير رعايت اين اصل تربيتي از اين دو روايت به خوبي استفاده مي شود. و مهم اين است كه جامعه پاي بند به اين اصول ارزشمند باشد و در عمل آنها را رعايت نمايد.

رختخواب نوجوانان

اصل ديگري كه در اين راستا روايات تبين نموده است، مراقبت از خواب و بيداري نوجوانان است؛ حتي قبل از بلوغ و قبل از اينكه خواسته هاي غريزي آنان مطرح شود، دستور جدا نمودن رختخوابهاي پسرها و دخترها از يكديگر و رختخوابهاي پسرها و دخترها از يكديگر و رختخوابهاي پسر و دختر از يكديگر را داده. از ده سالگي بايد رختخوابها جدا باشد. چنانكه از رسول الله

[ صفحه 208]

(صلي الله عليه و آله و سلم) اين چنين نقل شده:

«الصبّي و الصبيَ الصبيَ و الصبَّية، الصبية و الصبية يِفرّق بينهم في المضاجع لعشر سنين [374] ». پسران، پسر و دختر، دختران، از ده سالگي رختخوابشان بايد جدا باشد.

در روايت ديگر از امام صادق (عليه السلام) نقل شده: «يفرق بينهم في المضاجع لعشرٍ [375] ». بين بچه بايد از ده سالگي در رختخوابها جدايي باشد، نبايد با هم در يك رختخواب بخوابند.

اين اصل در مورد بزرگ ها هم آمده است، مرد نبايد با دختر شش سال به بالا در يك رختخواب بخوابد و زن هم نبايد با پسر بچه، از ده سال به بالا در يك رختخواب بخوابد. چنانچه از امام صادق (سلام الله عليه) در مورد دختر شش ساله كه ذو رحم نيست سؤال شده، حضرت فرموده؛ نبايد در رختخواب مرد بخوابد و مرد نبايد او را ببوسد [376] .

و نيز از حضرت نقل شده بين پسران نوجوان

از ده سالگي و زنان بايد جدايي باشد: «يفرّق بين الغلْمان و بين النساء في المضاجع اِذا بلغوا عشر سنين [377] ».

و در روايت ديگر مباشرت انسان با دختر خود مانند بوسيدن و تماس بدني و... در شش سالگي قسمي از زنا ياد شده: «مباشرة المرأة ابنتها اِذا

[ صفحه 209]

بَلَغتْ سِتَ سنين شُعْبَةٌ مِنَ الزّنا [378] ».

اصل ديگر

اصل ديگري كه روايات بيان نموده، مباشرت و تماس نداشتن مرد با دختر از شش سالگي است، وقتي دختر به شش سالگي رسيد، ديگر مرد نبايد با او مباشرت داشته باشد (تماس بدني و مانند آن) از امام صادق (سلام الله عليه) روايت شده است: وقتي دختر به شش سالگي رسيد نبايد مرد حتي پدر، او را ببوسد: «اذا بلغت الجاريه الحرة ست سنين فلا ينبغي لك اَنْ تُقبَّلها [379] ». و نيز پسر بچه از هفت سالگي نبايد با دختر و با زن مباشرت كند، (ببوسد): اذا بلغت الجاريه ست سنين فلا يُقبِّلُها الغُلام و الغلام لا يُقبّل المرأة اذا جاز سبع سنين [380] ».

اينها برخي دستورات تربيتي است كه در مورد مراقبتهاي ويژه از عترت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است، البته اصول تربيتي به اين مقدار خلاصه نمي شود. تنها به برخي از آنها اشاره شد. بررسي تمام اصول بحث و بررسي مستقل مي طلبد.

خلاصه ي آنچه گذشت

آنچه در اين بخش مطرح شد عبارت بود از: معيارها در انتخاب همسر، هدف از ازدواج، اخلاق خانواده، اركان خانواده، روش و

[ صفحه 210]

آيين همسرداري، اصول تربيتي قبل از انعقاد نطفه كودك تا زمان نوجواني و جواني فرزندان. در اين بخش اهميت پيوند ازدواج و نيز اهميت اخلاق خانواده و اصول تربيتي به مقدار امكان و قدرت تبين شد، خوانندگان گرامي ملاحظه فرمودند كه اسلام براي خانواده و نيز تربيت فرزند تا چه مقدار اهميت قائل است. و تربيت فرزند را از كجا شروع مي كند. و چگونه قدم به قدم و مرحله به مرحله مسائل ديني را

و روشهاي تربيتي را به مربيان اعم از پدر و مادر و معلم و ديگران گوشزد نموده است.

در اين بخش شما ملاحظه نموديد كه اسلام تا چه مقدار نسبت به پاكي و بهداشت رواني كودكان و نوجوانان اهتمام دارد و چه مراقبتهاي ويژه اي را مقررّ فرموده است. و تا چه مقدار به رعايت اين اصول اصرار دارد.

راه مقابله با تهاجم فرهنگي

اينك شما قضاوت كنيد اگر اين اصول حتي قبل از انتخاب همسر تا سن بلوغ و جواني فرزندان رعايت شود، آيا باز هم كودكان و نوجوانان به دام توطئه هاي فرهنگي دشمن گرفتار خواهند شد؟ آيا رعايت اين اصول مبارزه بنياني و اساسي با تهاجمات فرهنگي بيگانگان نيست؟

آيا رعايت اين اصول خانواده و فرزندان و در نهايت جامعه ما را از خطر بيگانگان مصونيت نمي بخشد؟

اگر اين چنين است. اگر رعايت دستورات و اصول ديني جامعه را مصون از آسيب مي كند پس بياييم عملاً پاي بند مقررات ديني باشيم.

[ صفحه 211]

بياييم عملاً ازدواج و تشكيل خانواده و اخلاق خانواده را بر اساس معيارهاي اسلامي و الهي قرار بدهيم بياييم در مقابل تهاجم دشمن دفاع و جهاد كنيم، و جهاد در مقابل فرهنگ دشمن با رعايت اين اصول و امثال آن ميسّر است، بياييم از فرهنگ بيگانگان كه جامعه ما را به تباهي و فساد دعوت مي كنند چشم بپوشيم نه اينكه چشم خود را به ضد ارزشهاي فرهنگ آلوده غرب و شرق بدوزيم.

ازدواج جوانان

اگر ما اين اصول را رعايت كرديم تا كودكان به سن بلوغ و جواني رسيدند؛ آنگاه در فرصت مناسب مقدمات ازدواج و تشكيل خانواده را براي آنان فراهم آورديم. كه يكي از حقوق فرزند بر پدر و مربّي فراهم كردن مقدمات ازدواج او است چنانكه از امام صادق (سلام الله عليه) روايت شده كه از جمله حقوق فرزند بر پدر تزويج اوست در هنگام بلوغ: «ويزوّجهُ اذا بَلَغَ [381] ».

وقتي با كم كردن تشريفات عقد و عروسي توانستيم جوانان جامعه را سامان بدهيم، آنگاه ديگر در

دام فرهنگهاي بيگانگان نخواهند افتاد علت انحراف جوانان عدم رعايت اين معيارها و سهل انگاري در مسائل تربيتي است زيرا برخي از ماها فرزند را همانند گياهي خودرو تلقي مي كنيم كه به هر نحو و شكلي رشد كند و بارآيد، براي ما فرقي ندارد، به كفش و كلاه و لباس و خوراك كودك، بيشتر از تربيت و سعادت او

[ صفحه 212]

اهميت قائل مي شويم!

در هر صورت طرح اين اصول ضروري تشخيص داده شد و تا اين مقدار به مسائل خانواده و تربيتي پرداخته شد گرچه از موضوع بحث خود مقداري فاصله گرفتيم. اميد اين است كه دانشمندان و قلم به دستان و عزيزاني كه در اين رابطه احساس مسؤوليت مي كنند، بهتر و بيشتر قلم فرسايي كنند و اهميت اين موضوع را در جامعه تبيين نمايند، كه امروز و هر روز مهمترين و اصلي ترين مسؤوليت فرهنگي جامعه ما آشنايي و رعايت اصول تربيتي است، و متأسفانه بايد گفت كتابهاي تحقيقي و قابل استفاده براي اقشار مختلف جامعه در امور خانوادگي و تربيتي بسيار اندك است، اميد است در اين رابطه همت بيشتري شود.

اينك برمي گرديم به اصل بحث كه ادامه بيان سيره ي فاطمه (سلام الله عليه) بانوي نمونه كمالات بود.

فاطمه و حضور در صحنه

مصونيت، نه محدوديت

از جمله اتهاماتي كه همواره از سوي فرهنگ غرب و غربزدگان متوجه اسلام مي باشد، اين است كه: اسلام زن را در چهار ديواري خانه، و قيد و بند حجاب محصور نموده، و از حقوق اجتماعي و سياسي، محروم مي كند.

فرهنگ مبتذل و منحط غرب كه بر اساس آزادي در روابط انسانها زن و مرد بنيان نهاده شده، هرگونه مقررات و نظام را

منافي و مخالف آزادي و كرامت زنان مي پندارد. و جوامع اسلامي را به باد افترا و استهزا

[ صفحه 213]

گرفته و مقررات ديني و آداب و رسوم آنان را مخالف تمدن و تعالي انسان پنداشته؛ و در نهايت مكتب غني اسلام را كه پيروانش تابع قوانين الهي آن بوده و پايبند به احكام شرعي هستند؛ متهم به مخالفت با تمدن و پيشرفت انسانها كرده؛ و يكي از علل عقب افتادگي جوامع اسلامي را از تمدن و علم و صنعت، گرايشات مذهبي آنان مي پندارد!

اين موضوع يكي از حربه ها و مانورهاي تبليغاتي غرب عليه السلام و مسلمين مي باشد. قبل از پرداختن به پاسخ اين شبه لازم است ابتدا منشأ اين گونه اتهامات ريشه يابي شود، تا پاسخ، بهتر در اذهان جاي گرفته و پوچي و رسوايي فرهنگهاي مبتذل غرب بيشتر آشكار گردد. و اين نكته روشن گردد كه آنچه اسلام به عنوان مقررات براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي معين نموده در حقيقت براي مصونيت كرامت زن است، نه ايجاد محدوديّت.

ريشه يابي

اين گونه طرز تفكّر در مورد اسلام، و منشأ اين اتهامات را در دو عامل مي توان جستجو كرد:

الف: نداشتن شناخت صحيح از مكتب و الگو قرار دادن اعتقاد و رفتار پيروان يك مسلك و مرام براي دستيابي و شناخت آن مكتب. زيرا، معيار قرار گرفتن تفكرات و رفتار پيروان يك مذهب همواره باعث سوءظنّ و ايجاد زمينه براي اتهامات ناروا مي شود. لذا براي شناخت هر مرام و مذهبي لازم است به منابع اصلي جهان بيني و ايدولوژي آن مكتب پرداخت. اخلاق و روش پيروان، نمي تواند ملاك قرار گيرد، زيرا برخي

[ صفحه 214]

از مدعيان پيروي از مسلكها تنها در حدّ شعار، با آن مسلك همگون مي باشند و از نظر عمل و رفتار فاصله ي زيادي با مقررات آن مكتب دارند. و برخي ديگر در اثر سوء برداشتها دچار اشتباهاتي مي شوند كه با حقيقت آن مكتب مغايرت دارد. با يك نگاه اجمالي به جوامع مختلف ديني اين حقيقت براي همگان آشكار است.

منبع شناخت دين

امروز اگر كسي بخواهد مسيحيت را مورد كنكاش و بررسي قرار دهد، و آنگاه در مورد آن قضاوت و داوري كند؛ نبايد طرز تفكر كليسا و پيروان آن را ملاك قرار دهد زيرا اعتقادات كليسا، كه برگرفته از كتاب تحريف شده ي انجيل است، فاصله ي زيادي با حقيقت دين مسيح (عليه السلام) دارد و مي توان گفت اصولاً راه و روش روحانيت مسيحيت با دين الهي تباين دارد زيرا اساس و معيار دين، توحيد و مبدأ و معاد است، وقتي اساس توحيد مخدوش شود و كليسا معتقد به تثليث شده و مردم را دعوت به چنين اعتقادي كند، و در مورد معاد، حقيقت معاد و بهشت و جهنم را بازيچه قرار داده و با دريافت مبلغي، گناهان گنهكاران را مورد عفو و اغماض قرار دهد! كه اين در حقيقت ملعبه قرار دادن دين الهي است، كه به اصل مبدأ و معاد اين چنين ضربه وارد مي كند. گويي اختيار دين خدا، معاد، بهشت و جهنّم در دست كشيش قرار دارد! از اين روش چگونه مي توان به حقيقت دين مسيح (ع) رسيد؟!

همان كليسا كه در جهت گيريهاي اجتماعي و سياسي، دين و آيين

[ صفحه 215]

مبارزه با ظلم و ظالم را، كه پيامبر آن و حواريين

و پيروان خاصّ حضرتش همواره در نبرد عليه ظالم بوده اند، مسلكي سازشكار و ظلم پذير معرفي كرده و مي گويد: «اگر به يك طرف صورتت سيلي ظالم نواخته شد، طرف ديگر را هم پيش بياور تا سيلي ديگري زده شود»؛ در حقيقت كليسا كه در راستاي اهداف استعماري و استكبار جهاني قرار گرفته، دين را از تمام شئون اجتماعي و سياسي تهي كرده و شعار استعماري «جدايي دين از سياست» را عملاً پياده كرده است. چگونه معرف دين الهي مي تواند باشد؟!

در مورد، يهوديت هم مسأله به همين صورت است. زيرا سيره ي بني اسرائيل بر تحريف كتابهاي آسماني بوده، حب دنيا و ثمن بخس همواره آنان را وادار نموده تا با دين فروشي ارتزاق كنند: «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأيْديهِم ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِن عِنْدِاللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً... فَوَيلٌ لَّهُمْ مِمّا كَتَبتْ اَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لُّهُمْ مِمّا يَكْسِبُونَ [382] پس واي بر كساني كه با دست خود چيزي نوشته و به خداي متعال نسبت دهند، تا به بهاي اندك (متاع ناچيز دنيا) بفروشند، واي بر آنها از آن نوشته ها و آنچه از آن به دست مي آرند.

اينان با تحريف كتاب آسماني تورات، انواع افترا و تهمتها را به دين الهي بستند، و حتي صهيونيست نژادپرست كه خود را صاحب اختيار همه ي انسانهاي روي زمين پنداشته و ظلم و تجاوز را سيره خود قرار داده؛ دم از انتساب به دين موسي (سلام الله عليه) مي زند، همان موسي كه سنبل

[ صفحه 216]

مبارزه عليه ظلم و ظالم و فرعون و فرعونيان بود.

آيا ممكن است به دين حضرت موسي (سلام الله عليه) از طريق اعتقاد و

رفتار يهود و صهيونيست دسترسي پيدا كرد؟! صهيونيستي كه سنبل ظلم و تجاوز و جنايت و خيانت است. لذا اعتقاد و رفتار پيروان يك مرام و مسلك هيچگاه نبايد معيار شناخت آن مكتب قرار گيرد، براي شناخت هر دين، كتاب آسماني مصون از تحريف و روش پيامبر آن دين ملاك و معيار است.

اسلام و رفتار مسلمانان

در مورد شناخت اسلام هم نبايد اعتقادات و رفتار مسلمانان و فرقه هاي گوناگون مذهبي معيار قرار بگيرد. زيرا گرچه قرآن كريم، كه منبع اصلي معارف و احكام الهي است مصون از هرگونه تحريف مي باشد. به همين دليل مباني اعتقادي فِرَق مسلمانان به يكديگر نزديك و در بسياري از مواردِ اصولي با هم يكي مي باشد.

اما قرآن كريم كه مصون از تحريف بوده، مصون از تفسير به رأي و برداشتهاي سوء و تحميل پيش داوريها نبوده، و علت عمده ي پيدايش فرقه هاي گوناگون هم همين تفسير به رأي هاست. به همين جهت در معارف الهي و اسلامي، اعتقاد و رفتار مسلمانان نمي تواند ملاك باشد. ملاك در شناخت اسلام، منابع اصلي آن يعني «قرآن كريم و عترت» است. و براي آشنايي با معارف اسلام بايد از اين سرچشمه ي زلال بهره مند شد.

[ صفحه 217]

ويژگي مهم اسلام

اگر به لحاظ تحريف كتابهاي آسماني، براي افراد بررسي منابع اصلي يهود و نصاري غير ممكن شده، از امتيازات منحصر به فرد اسلام اين است كه منابع آن براي هميشه زنده و پويا در دسترس همگان است. و يك انسان متفكر بي غرض، بايد براي داوري صحيح به منابع رجوع كند نه به رفتار و كردار پيروان دين اسلام، زيرا بسياري از اعتقادات و رفتارها ناشي از برداشتهاي غلط و كج انديشي افراد است؛ كه نبايد به حساب اسلام گذاشته شود.

بنابراين اگر در برخي از جوامع اسلامي محدوديتهايي خارج از چهارچوب ديني براي زنان ايجاد كرده اند و زنان را از فعاليتهاي سياسي و اجتماعي، مانند: تصدّي امور اجرايي و نمايندگي مجالس قانون گذاري، حتي شركت در انتخابات و امثال آن محروم نموده اند؛

اين گونه روشها هيچ ارتباطي به اسلام ندارد، بلكه ناشي از كوته بيني برخي از افراد است كه باعث ايجاد زمينه براي اتهاماتي اين چنين به اسلام شده كه: اسلام زن را از حقوق اجتماعي و سياسي محروم كرده است! در هر صورت يكي از علل متوجه شدن اين گونه تهمتها به اسلام همين سوء برداشتها و كوته نظري برخي از پيروان اسلام مي باشد، كه هيچ گونه ارتباطي به اسلام و قرآن نمي تواند داشته باشد.

غرب زدگي منشأ اتهام به اسلام

ب: منشأ ديگر اين اتهامات نسبت به اسلام، بروز و پيدايش مكتبهاي

[ صفحه 218]

به اصطلاح مدافع حقوق بشر و حقوق زن، كه با شعار آزادي زن و احياي حقوق اجتماعي قدم به ميدان گذاشته اند.

فرهنگ مبتذل غرب ناشي از اين گونه مرامهاست، كه در روابط اجتماعي براي زن و مرد هيچگونه محدوديتي قائل نيست بلكه هر نوع قيد و بند و مقررات را منافي با آزادي انسان مي پندارد، و به تعبير ديگر در روابط اجتماعي آزادي مطلق را ترويج مي كند. غافل از اينكه آزادي مطلق بدترين نوع اسارت، بلكه اسارت مطلق است. زيرا آزادي مطلق [كه عملاً براي همه ي اقشار ممكن نيست] باعث از دست دادن حيثيت و شخصيت و كرامت انساني جامعه و زنان شده، و با شعار آزادي، زنان را در معرض فساد و هوسراني بيگانگان قرار داده اند و جامعه و زنان را از كرامت انساني تهي كرده، و در نهايت موجب اسارت زنان در بند هوا و هوس مردان شده اند، اما بايد با تأسف گفت كه ابتذال به جايي رسيده كه ديگر فساد و تباهي را نه تنها ضدّ ارزش نمي داند، بلكه، فساد و ابتذال براي آنان

ارزش محسوب مي شود!

در هر صورت، رواج اين نوع طرز تفكر موجب سوء ظن و روانه كردن اتهامات گوناگون به اسلام و جامعه اسلامي شده كه اسلام زنان را از آزادي و كرامت انساني محروم نموده است!

اسلام و فعاليتهاي اجتماعي زن

ليكن نه رفتار فِرَق مسلمين ملاك اسلام و قرآن است و نه آزادي مطلق غرب ملاك ارزش و كرامت است. اسلام مانند ديگر اديان آسماني احياگر شخصيت زن و حافظ كرامت انساني اوست.

[ صفحه 219]

اسلام زن را از قيد و بندهاي «جاهليت كهنه» و بي بند و باري «جاهليت نو» نجات داده و شخصيت واقعي او را احيا كرده و حقوق فردي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي او را تأمين نموده است.

اسلام به زن مانند مرد استقلال اقتصادي داده كه در مقدمه به برخي از شواهد قرآني اشاره شد. اسلام براي زن همانند مرد حقوق اجتماعي قائل است. و زن مانند مرد مي تواند با رعايت مقررات اسلامي در فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي شركت كند. بلكه در بسياري از موارد، شركت زنان در جامعه و به عهد گرفتن مسؤوليتهاي عمومي، مانند مردان واجب است، مانند تصدي امور بانوان در جامعه و امر به معروف و نهي از منكر، دفاع از دين الهي و دفاع از حقوق ملتهاي مظلوم كه از وظايف عمومي اسلام است كه زن و مرد در قبال آن داراي مسؤوليتي يكسان هستند. البته شركت در فعاليتهاي عمومي و به عهده گرفتن مسؤوليتها در صورتي امر مثبت و سازنده است كه در چهارچوب مقررات الهي و دين باشد، زيرا معيار در فعاليتهاي فردي و عمومي حفظ ارزشهاي

اسلامي و تقوا و فعاليتهاي خارج از معيار تقوا، ثمربخش و سازنده نيست و در اين جهت فرقي بين زن و مرد وجود ندارد. همانطور كه اگر مرد بخواهد فعاليتهاي فردي و اجتماعي سياسي او مثمر ثمر باشد بايد بر اساس مقررات الهي و حفظ تقوا باشد؛ زن هم وقتي مي خواهد مسؤوليت اجتماعي به عهده بگيرد بايد با رعايت تقوا و پاكدامني و حفظ ارزشهاي الهي اسلام باشد. لذا اسلام زن را از حقوق و فعاليتهاي

[ صفحه 220]

اجتماعي و سياسي و... محروم نكرده، بلكه براي اين فعاليتها مقرراتي را وضع نموده است كه با حفظ آن قوانين، تلاش زن و مرد، ثمربخش و سازنده خواهد بود. در حقيقت آيين نامه ي اجرايي تعيين نموده كه با رعايت آن زن مي تواند در فعاليتهاي عمومي شركت كند.

و اگر در روابط اجتماعي و نيز پوشش اندام زنان، مقررات ويژه و تأكيد بيشتري وجود دارد، به خاطر حساسيت مسائل جانبي شركت بانوان در كارهاي عمومي است. كه اگر اين آيين نامه اجرا نشود نه تنها فعاليتهاي عمومي زنان به نفع جامعه و خودشان نخواهد بود، بلكه موجب فساد و تباهي و در نهايت از بين رفتن كرامت و شخصيت زنان مي شود، همان چيزي كه امروز در جوامع غربي و شرقي به دور از مكتبهاي الهي مشاهده مي شود.

بنابراين گرچه برخي از مسؤوليتهاي اجرايي، مانند رهبري به لحاظ تفاوتهاي بين زن و مرد كه در مقدمه ي اين مجموعه به آنها اشاره شد، اختصاص به مرد دارد، ليكن اين به معناي محروميت زن نمي تواند باشد، بلكه زن و مرد در قبال بسياري از تكاليف فردي و اجتماعي مسؤوليتي

يكسان دارند.

اگر زن از شركت در جهاد ابتدايي معاف است آن يك مورد خاص مي باشد، اما دفاع از حريم حق و حقوق ملتهاي مسلمان و مظلوم و مبارزه عليه ظلم و عدوان و امر به معروف و نهي از منكر، و خلاصه، اصلاح و تربيت جامعه هيچگاه تكليف و مسؤوليت اختصاصي مرد نمي باشد. بلكه زن هم مسؤول است با حفظ مقررات اسلامي شؤون مذهبي در فعاليّتهاي عمومي شركت كند. حتي اگر حضور زنان در دفاع

[ صفحه 221]

از اسلام و حدود الهي موجب اعتلاي كلمه ي حق باشد، اين حضور لازم و واجب است.

البته مسائل تربيتي و وظايف مهمّ همسرداري در اولويت مسؤوليت زنان قرار دارد. و جامعه ي اسلامي اين ويژگي مهم را هيچگاه نبايد از دست بدهد، همواره بايد اولويت به مسائل تربيتي فرزندان در محيط خانه و نظام همسرداري و خانه داري داده شود. ليكن برخورد خشك و خارج از ضوابط و مقررات ديني و ايجاد محدوديتهاي ناروا نيز امري خلاف و خارج از چهارچوب ديني است. همان طور كه آزادي و بي بند و باري و رواج فساد به بهانه هاي واهيِ دفاع از حقوق زن، حفظ كرامت و شخصيت زن! و... امري خلاف دين و حدود الهي است. و فعاليتهاي اجتماعي بانوان بايد بر اساس رعايت حدود و مقررات شرعي باشد.

فعاليت هاي اجتماعي زنان در صدر اسلام

جامعه ي صدر اسلام و سيره ي رسول اللّه (ص) بهترين شاهد و دليل بر اين مطلب است. با اندك مطالعه درباره ي موقعيت زن در جاهليت و مقايسه آن با ظهور اسلام، به خوبي مي توان ديد كه اسلام و رسول الله (ص) تا چه حد به جامعه ي زنان كرامت بخشيد و موجب

اعتلاي فرهنگ و احياي حقوق آنان شد. در جاهليتي كه زن از همه ي حقوقي انساني محروم بود. اسلام تمام حقوق اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي زنان را احيا كرد.

از نظر فرهنگي به آن مقدار از رشد و تعالي رسيدند كه نمونه آن در

[ صفحه 222]

مقدمه ي اين مجموعه درباره ي «اسماء» دختر يزيد انصاري يادآوري شد. كه چگونه سؤال كردن اين زن رسول اللّه (ص) را وادار به تحسين كرد و موجب تعجب حاضرين شد. براي پرهيز از تكرار، شما عزيزان را به مطالعه ي مجدد آن توصيه مي نمايم و در اينجا اين نكته را اضافه مي كنم كه زنان در زمان رسول اللّه (ص) همواره در مجامع عمومي شركت مي كردند، در محضر رسول الله (ص) حاضر مي شدند و از معارف الهي و موعظه هاي ايشان بهره مند مي شدند. حتي وقتي احساس مي كردند مردان بيشتر از آنان در محضر حضرت هستند و مدت كمتري توفيق درك حضور پيامبر (ص) را دارند، براي استفاده بيشتر از محضر پرفيض حضرتش، عرض كردند براي ما روز مشخص و وقت ملاقات تعيين فرما؛ چنانكه ابوسعيد خِدري نقل مي كند: «قالت النساء للنبي (ص) غلبنا عليك الرجال فاجعل لنا يوماً من نفسك» و حضرت هم اين كار را انجام داد «فوعدهنّ يوماً لَقيهن فوعظهن و امرهنّ [383] ».

در مورد ديگر، زنان با كمال صراحت از محضر مبارك حضرت استدعا مي كنند كه نوبت بندي شده تا بتوانند بيشتر محضر حضرت را درك نمايند [384] .

و شما در زندگي زنان صدر اسلام به نمونه هاي گويايي برمي خوريد كه در صحنه هاي اجتماعي و فرهنگي و سياسي و حتي نظامي حضور مي يافتند.

در جنگ بدر، زني

به نام اُم ورقه به خدمت حضرت رسيد، و اجازه

[ صفحه 223]

خواست تا براي مداواي مجروحين جنگ و امدادرساني به رزمندگان در جبهه شركت كند و از خدا شهادت در راه خدا را طلب نمود. حضرت به او فرمود خداوند شهادت را بر تو مقرر نموده است. آنگاه او را امام جماعت اهل خانه ي خود قرار داد و اين زن مؤذن رسمي داشت و نماز جماعت برپا مي كرد و در آخر هم به دست برخي افراد خانه به شهادت رسيد [385] .

در جنگ خيبر زني از قبيله بني غفار با عده اي از زنان، از رسول الله (ص) اجازه گرفتند تا در جنگ براي امدادرساني و مداواي مجروحين شركت كنند. و حضرت در حق آنان دعا كرد و آنان در جنگ شركت كردند [386] .

در صحيح مسلم روايات متعددي نقل مي كند كه زنان در ركاب رسول الله (ص) در جنگها شركت مي كردند. از جمله شخصي به نام «نجده» به ابن عباس نامه نوشته و از او سؤال مي كند كه آيا زنان در عهد رسول الله (ص) در جنگ شركت مي كردند؛ ابن عباس جواب مي دهد آري زنان در جنگ شركت مي كردند و مجروحين را مداوا نموده و حتي رسول الله (ص) براي آنها نصيبي از غنائم جنگي قرار مي داد. «كان رسول اللّه (ص) يغزو بالنساء... و يداوين الجرحي و يخذينَ من الغنيمةِ [387] ».

مورد ديگر از انس بن مالك نقل مي كند كه: «كان رسول الله يغزو بامِّ سُلَيمْ و نِسْوةٌ من الانصار اذا غزافيسقين الماء و يداوين الجرحي [388] ».

[ صفحه 224]

اُم سُلَيْم با عده اي از زنان انصار در جنگ شركت مي كردند به رزمندگان آب

مي رساندند و مجروحين را مداوا مي كردند.

در روايت ديگر آمده كه همين ام سُلَيْم را رسول اللّه (ص) در جنگ حنين در حالي كه خنجري به دست داشت مشاهده فرمودند. از او سؤال كردند اين خنجر براي چيست، عرض كرد براي اين است كه اگر مشركي به من حمله كرد با اين خنجر شكم او را بشكافم! آنگاه حضرت تبسمّي كرد [389] ».

ملاحظه مي كنيد اين زن با چه شهامت و شجاعتي در نبرد و صحنه ي جنگ حق و باطل حضور يافته!

اينها نمونه هايي از موارد فراوان است كه در زمان رسول اللّه (ص) اتفاق افتاده است و در تاريخ ثبت شده و چه بسا بسياري موارد هم به فراموشي سپرده شده باشد.

از اين نمونه ها اين نكته به وضوح مشاهده مي شود كه پيامبر اسلام (ص) تا چه اندازه در مسائل فرهنگي و اجتماعي و حتي نظامي به زنان مسلمان ميدان داده بود، آيا همه ي اينها را حمل به ضرورت مي توان نمود؟! آيا اعتلاي فرهنگي آنچناني و سؤالات محوري آن زن انصاري و امامت جماعت امثال ام ورقه، و حتي تقاضاي نوبت براي درك محضر رسول اللّه (ص)، و... مي توان حمل بر ضرورت نمود؟ آيا اينها حكايت از سيره ي رسول اللّه (ص) نمي كند كه اين چنين رشد و تعالي به زنان جامعه داده است؟ آن هم در فاصله كوتاهي از آن فرهنگ جاهلي!

[ صفحه 225]

فعاليتهاي اجتماعي و سياسي فاطمه

شاهد ديگر بر اين موضع حضور فاطمه (سلام الله عليها) در صحنه هاي سياسي و اجتماعي است. فاطمه (سلام الله عليها) خود در متن مسائل سياسي و اجتماعي قرار داشت، و همواره از حق و اسلام و اهل بيت دفاع مي كرد. حتي در

جنگ براي امدادرساني و مداواي مجروحين شركت مي نمود. چنانكه در نبرد خونين احد كه اكثر مجاهدين فرار كردند و تنها علي (ع) و چند نفر ديگر در اطراف رسول الله (ص) استقامت كردند. فاطمه (سلام الله عليها) در جبهه حاضر مي شود و به مداواي مجروحين مي پردازد و زخمهاي پدر را مرحم مي نهد [390] .

بعد از رحلت پيامبر (ص) در آن شرايط حساس و دشوار و بحراني كه فتنه و دشمني تماميت اسلام و قرآن را تهديد مي كرد! اين زهرا بود كه با شركت خود در صحنه ي سياسي و اجتماعي و دفاع از مقام ولايت و رهبري اساس اسلام را تضمين نمود.

و در توطئه هاي بعد از رحلت رسول اللّه (ص) كه بر اهل بيت فشار آوردند و دست مردم را از فيوضات الهي آنان كوتاه كردند، و حتي حقوق شخصي اهل بيت را سلب نمودند و بخشيده ي رسول اللّه (ص) را بر زهرا روا نديدند، اين فاطمه بود كه در صحنه حاضر شد و از حقوق اهل بيت دفاع نمود.

[ صفحه 226]

مگر خطبه ي آتشين زهرا (سلام الله عليها) در مدينه بعد از رحلت پدر بزرگوارش، فراموش شدني است؟! آيا ايراد آن خطبه ي سياسي و اجتماعي در حضور جمعيت انبوه مدينه دخالت در امور سياسي و اجتماعي نيست؟!

اين سيره ي فاطمه (س) است كه در متن جريان سياسي امت اسلامي قرار دارد، و تا آنجا كه به صلاح قرآن و اسلام باشد از حق خود، و تا پاي جان و حيثيت و آبرو از اسلام و قرآن حمايت مي كند و در صحنه هاي گوناگون جامعه شركت مي كند و افشا و محكوم مي كند.

فاطمه (س) در ميدان سياسي

و دفاع از حريم رهبري با استواري تمام مقاومت مي كند و مورد هجوم و هتك حرمت قرار مي گيرد!

فاطمه (سلام الله عليها) قائم بر حق است و در ميدان حضور دارد كه مورد هجوم است والّا كسي با فرد منزوي كه در خانه خود نشسته كاري ندارد. و زندگي و سيره ي زهرا (سلام الله عليها) همانند سيره و قول و تقرير و امضاي ساير معصومين بر همگان حجت شرعي است.

آري اين زندگي فاطمه است كه همواره در صحنه هاي گوناگون حضور دارد، آن هم زندگي و سيره ي دختران فاطمه است كمه در صحنه هاي اجتماعي و سياسي هماره حضور دارند؛ هم آنان كه در انقلاب پرشور حسين (عليه السلام) شركت كردند و پيام خون شهيدان كربلا را به دنياي بشريت رساندند و دين خدا را حمايت نمودند.

نواي سوزناك و سخنان آتشين و ستم سوز زينب و كلثوم (سلام الله عليهما) هنوز از شهر كوفه و شام و از خرابه ها و كاخ سبز يزيديان طنين افكن است، كه اين دختران در دامن فاطمه تربيت يافته اند، همان

[ صفحه 227]

دامن مجاهدپروري كه امام حسن مجتبي (ع) را و امام حسين (ع) را به جهان انسانيّت تقديم نمود كه تا هميشه افتخار بشريت باشند.

اين سيره ي اهل بيت و فاطمه و فرزندان زهراست كه در همه جا از حريم حق دفاع مي كنند و در هر شرايط در صحنه حاضر مي شوند و با قامتي استوار و اراده اي آهنين از اسلام و قرآن دفاع مي نمايند. و سيره ي اهل بيت (عليهم السلام) براي همه ي مسلمانان در طول تاريخ اسوه است.

فاطمه و زن مسلمان

با توجه به آنچه گذشت، ديدگاه حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) و

نيز سيره ي او در مورد حضور زن در صحنه هاي اجتماعي و سياسي روشن شد. و يك زن مسلمان با تأسي به سيره ي فاطمه (سلام الله عليها) بايد در صحنه هاي سياسي و اجتماعي براي دفاع از حريم حق و اسلام شركت كند، شركت زنان در مسؤوليتهاي عمومي نه تنها از نظر اسلام ممنوع نمي باشد، بلكه در بسياري از موارد واجب و لازم هم بوده و تكليفي الهي به حساب مي آيد.

و اگر از فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل شده ويژگي زن مسلمان اين است كه نه او مرد نامحرم را ببيند و نه مرد نامحرم او را ببيند: «قال النَّبي (ص) لَها ايّ شي ءٍ خيرٌ للمرأه قالتْ اَنْ لا تري رجلاً و لا يَراها رَجُلٌ [391] ». هرگز به معناي انزوا و گوشه نشيني زن مسلمان نيست، بلكه يا منظور اين است كه زن در فعاليتهاي اجتماعي بايد آنچنان مقررات اسلامي را رعايت كند كه

[ صفحه 228]

موجب نگاه حرامِ نامحرمان نشود و خود نيز از نگاه حرام به نامحرم به دور باشد. و يا به آن معناست كه در مديريت امور بانوان خود زنان بايد عهده دار باشند تا نيازي به تماس با مرد نامحرم نباشد. در يك جامعه ي اسلامي در شؤون گوناگون، تحصيل علم و دانش، بهداشت و درمان و امور تخصصي بانوان و... بايد تمام دست اندركاران و اساتيد و پزشكان متخصص زن باشند، تا جنبه هاي منفي يعني اختلاط زن و مرد را در پي نداشته باشد نه اينكه زنان از تمام صحنه ها و مسؤوليتها مانند تخصص، وَ به عهده گرفتن امور اجرايي زنان و دخالت در مسائل اقتصادي بدور باشند

به طوري كه اگر به پزشك متخصص در امور بانوان نيازمند شدند يا از درد بميرند! و يا به نامحرم مراجعه كنند؛ كدام آيه و روايت چنين دلالتي دارد؟!

در هر صورت ديدگاه فاطمه (سلام الله عليها) هيچگاه انزواي زن مسلمان و خانه نشيني او نيست، چگونه ممكن است زهرا (س) كه خود الگو و اسوه براي همه ي مسلمانان است خود در صحنه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شركت كند آنگاه زنان ديگر را از انجام اين فعاليتها منع نموده و بفرمايد كه ويژگي زن آن است كه او نامحرم را نبيند و نامحرم هم او را نبيند! اين سخن اگر به معناي انزواي زن مسلمان باشد، هم با آيات و روايات و هم با سيره ي زهرا (سلام الله عليها) منافات دارد.

سوگ داغداري فاطمه

فاطمه برترين بانوي جهان، دختر گرانقدر رسول اللّه (صلي اللّه عليه

[ صفحه 229]

و آله و سلم) همسر مهربان، همتا و همراه علي، مادر پُر مِهر و مودّت براي فرزندان، و الگوي فضيلت براي همگان است.

سيماي شخصيّت فاطمه (سلام اللّه عليها) در كلام رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه زيبا ترسيم گرديده است:

فاطمه پاره ي تن من است.

فاطمه نور چشم من است.

فاطمه قلب من است.

فاطمه محبوبترين و عزيزترين نزد من است!

فاطمه برترين زنان عالم است!

من بوي بهشت را از فاطمه استشمام مي كنم!

خشنودي فاطمه (س) خشنودي من است و آزار فاطمه آزار من است!

انسان وقتي به مقام و منزلت فاطمه پي مي برد، و چهره ي ملكوتي او را در سخنان رسول اكرم (ص) با آن همه درخشندگي به تماشا مي نشيند؛ ديگر

به باور انسان نمي گنجد كه نامردماني بر ظلم و ستم به چنين بانويي اتفاق و اتحاد كنند: «بتضافر اُمَتِكَ عَلي هَضْمِها [392] ».

آري چه كسي را باور است؟! كه سينه اي كه رسول اللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را مي بوييد، آكنده از درد و رنج و غم و اندوه شود! دستاني كه حضرت آنان را مي بوسيد، مورد ضرب و شتم قرار گيرد! و صورتي كه رسول اللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آن بوسه مي زد از

[ صفحه 230]

سيلي نفاق كبود گردد!!

چگونه مي توان شنيد مظلوميت زهرا (سلام اللّه عليها) را؟!

و چگونه مي توان شاهد بود كه بهترين زنان عالم و تنها يادگار رسول اللّه (ص) با سينه ي غمبارش و درد و رنج مسمارش و بازوان زخمدارش و نيلگوني رُخسارش و چشمان اشكبارش و فرياد بين در و ديوارش و پهلوي شكسته و خونبارش و شهادت دُرِّ گُهربارش محسن (سلام الله عليه) با مشاهده ي مظلوميت همسر حق محور و شجاعش، در بستر شهادت در انتظار ارتحال به عالم ملكوت باشد!

و چه ناگوار و تلخ است كه همسري مجاهد، همو كه نامش بر تارك بدر و احد و خندق و خيبر مي درخشد و هميشه و همه جا قرين پيروزي است و ذوالفقارش قهر الهي را به ظلمت پرستان نويد مي دهد، اين گونه مظلوم، دست بر دست گذاشته صبر پيشه كند و شاهد شهادت مظلومانه ي فاطمه اش باشد.

آري جا دارد علي در مرگ فاطمه اش (س) بگويد: غم علي هميشگي و خواب علي به بيداري مبدّل شد: «فلقد استُرْجِعت الوديعه، واخذت الرَّهينه، امّا حزني فسرمَدٌ و امّا ليلي فمَسهّدٌ [393] ».

چگونه است كه علي بايد شبانه فاطمه (س) را تجهيز نموده به خاك بسپارد؟!

چگونه است كه براي تغسيل فاطمه (س) بايد كودكان داغدار او، شبانه آب بياورند [394] ؟!

[ صفحه 231]

و چگونه است كه بايد مزار فاطمه، كوثر رسول اللّه (صلي اللّه عليه و آله و سلم) و ام الائمه و شجره ي طيبه ي ذريه ي رسول اللّه (صلي اللّه عليه و آله و سلم) مخفي بماند؟!

و اين گونه است كه مظلوميت زهرا (س) و مصيبت عُظماي شهادت مظلومانه بانوي بزرگ عالم در روز سوّم جمادي الثاني [395] هرگز فراموش نخواهد شد.

و اين گونه است كه غم مظلوميت فاطمه (س)، علي، فاتح خيبر را به زانو درمي آورد!

اِنا للّه و اِنا اليه راجعون

پاورقي

[1] نحل، 59.

[2] تكوير، 9.

[3] آل عمران، 61.

[4] بحار، ج 5، ص 9.

[5] مستدرك الوسائل، ج 15، ص 180.

[6] اسراء، 24.

[7] احقاف، 15.

[8] نساء، 4.

[9] نساء، 19.

[10] نساء، 32.

[11] نساء 7.

[12] نور 33.

[13] مجمع البيان، ج 2، ص 463. با تفاوت بحار، ج 21، ص 405.

[14] نورالثقلين، ج 2، ص 181.

[15] كافي، ج 6، ص 406.

[16] يونس، 32.

[17] نساء، 1.

[18] حجر، 29.

[19] اعراف، 189.

[20] نحل، 97.

[21] غافر، 40.

[22] احزاب، 35.

[23] حجرات، 13.

[24] ابراهيم، 1.

[25] حضرت آية اللّه جوادي آملي.

[26] بقره، 151.

[27] وسائل الشيعه، ج 2، ص 587.

[28] طه، 14.

[29] درالمنثور، ج 2، ص 153.

[30] در مورد اينكه چگونه همسرداري با جهاد برابري مي كند در بخش وظايف زن و شوهر مطالبي عنوان شده است.

[31] نساء، 34.

[32] بقره، 228.

[33] زخرف، 18.

[34] بحار، ج 100، ص 253.

[35] بقره، 247.

[36] حجرات، 13.

[37] بحار، ج 101، ص 97.

[38] بحار، ج 101، ص 97.

[39] من لا

يحضر، ج 1، ص 84.

[40] نساء، 43.

[41] زخرف، 32.

[42] انعام، ص 165.

[43] عن ابي عبدالله (ع): اِنما سميتت فاطمه لِان الخلق فطموا عن معرفتها. تفسير فرات، ص 581.

[44] بحار، ج 5، ص 9.

[45] مستدرك الوسائل، چاپ جديد، ج 15، ص 180.

[46] بحار، ج 15، ص 4.

[47] بحار، ج 15، ص 28.

[48] بحار، ج 39، ص 213.

[49] بحار، ج 16، ص 402.

[50] بحار، ج 16، ص 402.

[51] شرح، 4.

[52] قلم، 4.

[53] نجم، 14.

[54] بحار، ج 18، ص 382.

[55] سفينة البحار، ج 1، لغت خَدج.

[56] بحار ج 43 ص 19.

[57] بحار ج 43 ص 19.

[58] بحار ج 43 ص 4.

[59] بقره، 30.

[60] ابراهيم، 24.

[61] تفسير فرات كوفي، ص 581، ذيل سوره ي قدر.

[62] انسان و قرآن، ص 213 آية الله حسن زاده.

[63] بحار ج 43 ص 117.

[64] بحار ج 43 ص 2.

[65] بحار ج 43، ص 10.

[66] بحار ج 43، ص 13.

[67] صف، 6.

[68] مريم، 7.

[69] آل عمران، 45.

[70] تفسير فرات، ص 581.

[71] بحار، ج 43، ص 18.

[72] بحار ج 43، ص 15.

[73] بحار ج 43، ص 16.

[74] بحار ج 43، ص 16.

[75] بحار ج 43، ص 12.

[76] بحار ج 43، ص 19.

[77] بحار ج 43، ص 16.

[78] بحار ج 43، ص 78.

[79] وسائل، ج 15، ص 200.

[80] بحار، ج 75، ص 46.

[81] احزاب، 21.

[82] كافي، ج 3، ص 343.

[83] بحار، ج 43، ص 86.

[84] بحار ج 43، ص 78.

[85] بحار ج 43، ص 38.

[86] بحار ج 43، ص 39.

[87] بحار ج 43، ص 54.

[88] بقره، 172.

[89] قلم، 4.

[90] احزاب، 21.

[91] حجر، 99.

[92] ذاريات، 56.

[93] نحل، 53.

[94] نور، 21.

[95] فاطر، 10.

[96] بقره، 165.

[97] آل عمران، 126.

[98] بحار، ج 66، ص 292.

[99]

اسراء، 79.

[100] مزمل، 6.

[101] مزمل، 2.

[102] مزمل، 5.

[103] دخان، 1.

[104] قدر، 1.

[105] بحار، ج 43، ص 76.

[106] بحار، ج 43، ص 76.

[107] بحار، ج 43، ص 76.

[108] مؤمنون، 1.

[109] بحار، ج 43، ص 172.

[110] دهر، 8.

[111] دهر، 9.

[112] حشر، 9.

[113] بحار، ج 43، ص 29.

[114] فاطر، 28.

[115] حضرت استاد، آية الله جوادي آملي.

[116] فصّلت، 30.

[117] مريم، 17.

[118] بحار، ج 43، ص 78.

[119] بحار، ج 43، ص 49.

[120] بحار، ج 43، ص 31.

[121] تكاثر، 1.

[122] كوثر، 1.

[123] رعد، 17.

[124] ابراهيم، 26.

[125] كوثر، 3.

[126] كافي، ج 1، ص 329.

[127] بحار ج 25، ص 24.

[128] ابراهيم، 25.

[129] بحار، ج 43، ص 24.

[130] بحار، ج 43، ص 119.

[131] مريم، 17.

[132] تحريم، 12.

[133] آل عمران، 42.

[134] احزاب، 33.

[135] نور الثقلين، ج 4، ص 270.

[136] نورالثقلين، ص 272.

[137] درالمنثور، ج 5، ص 198، با تفاوت صحيح مسلم، ج 7، ص 130.

[138] درالمنثور، ج 5، ص 198، با تفاوت صحيح مسلم، ج 7، ص 199.

[139] درالمنثور، ج 5، ص 198، با تفاوت صحيح مسلم، ج 7، ص 198.

[140] درالمنثور، ج 5، 199.

[141] نساء، 59.

[142] الغدير، ج 3، ص 157.

[143] شوري، 23.

[144] اسراء، 44.

[145] آل عمران، 31.

[146] نساء، 81.

[147] وسائل، ج 11، ص 435.

[148] وسائل، ج 11، ص 435.

[149] مآخذ، الغدير، ج 3، ص 177.

[150] نورالثقلين، ج 5، ص 188.

[151] الغدير، ج 3، ص 185 و نهج البلاغه صبحي الصالح حكمت 45.

[152] بحار، ج 40، ص 281.

[153] شوري، 23.

[154] الغدير، ج 2، ص 307

[155] جن، 15.

[156] انفال 37.

[157] بحار، ج 43، ص 15.

[158] بحار، ج 43، ص 15.

[159] بحار، ج 39، ص 250.

[160] مائده، 54.

[161] صف، 4.

[162] آل عمران، 76.

[163] آل عمران، 31.

[164] احزاب، 4.

[165] حجرات، 7.

[166] بقره،

255.

[167] توبه، 1.

[168] توبه، 3.

[169] انعام، 78.

[170] ممتحنه، 4.

[171] وسائل، ج 11، ص 435.

[172] بحار، ج 60، ص 213.

[173] بحار، ج 45، ص 295.

[174] بقره، 118.

[175] زيارت وارث.

[176] وسائل، ج 11، ص 434.

[177] وسائل، ج 11، ص 434.

[178] دهر، 30.

[179] سنن ابن ماجه، ج 1، ص 52، باب فضل الحسن و الحسين (ع).

[180] صحيح بخاري، ج 7، ص 141، باب فضايل فاطمه (س).

[181] مآخذ، الغدير، ج 3، ص 180.

[182] مآخذ زيادي در جزوه تحقيقي موسوم به حديث الثقلين ص 5، نوشته ي محقق گرامي جناب قوم الدين وشنوي درباره ي حديث شريف و متواتر ثقلين ذكر شده. و نيز بحار، ج 23، ص 106 به بعد مراجعه شود.

[183] حجر، 9.

[184] بحار، ج 89، ص 91.

[185] اعراف، 157.

[186] زمر، 23.

[187] اسراء، 82.

[188] نحل، 44.

[189] روضه كافي، ص 112.

[190] النجم، 4.

[191] آل عمران، 103.

[192] بحار، ج 23، ص 35.

[193] حشر، 7.

[194] بحار ج 40 ص 204.

[195] بحار ج 40 ص 204.

[196] واقعه، 79.

[197] احزاب، 33.

[198] بقره، 185.

[199] بقره، 2.

[200] كهف، 104.

[201] نهج البلاغه صبحي الصالح، ص 48 خطبه 3.

[202] مآخذ، الغدير، ج 2، ص 301 و بحار، ج 23، ص 123.

[203] تحريم، 10.

[204] تحريم، 11.

[205] قصص، 7 تا 11.

[206] قصص، 23.

[207] مريم، 18.

[208] تحريم، 12.

[209] آل عمران، 42.

[210] بحار، ج 43، ص 22.

[211] بحار، ج 43، ص 21، با تفاوت صحيح مسلم، ج 7، ص 143.

[212] بحار، ج 43، ص 49.

[213] بحار، ج 43، ص 78.

[214] بحار، ج 43، ص 269.

[215] بحار، ج 43، ص 283.

[216] بحار، ج 43، ص 294.

[217] بحار، ج 25، ص 24.

[218] بحار، ج 25، ص 24.

[219] بحار، ج 25، ص 24.

[220] ج 26، بحار، ص 281.

[221] ج 26، بحار،

ص 281.

[222] من لا يحضر، ج 3، ص 249، بحار، ج 43، ص 10.

[223] انعام، 85.

[224] انبياء، 72.

[225] شعراء، 83.

[226] بقره، 130، عنكبوت، 27، نحل، 122.

[227] الميزان، ج 1، ص 305.

[228] مائده، 48.

[229] بحار، ج 43، ص 94.

[230] بحار، ج 43، ص 83.

[231] وسائل، ج 11، ص 308.

[232] روم، 21.

[233] تفسير عياشي ج 1، ذيل آيه 37 آل عمران، بحار، ج 43، ص 31.

[234] بحار، ج 43، ص 74.

[235] بحار، ج 43، ص 117.

[236] بحار، ج 43، ص 262.

[237] بحار،ج 43، ص 262.

[238] بحار، ج 43، ص 264.

[239] بحار، ج 43، ص 306.

[240] بحار، ج 43، ص 303.

[241] بحار، ج 43، ص 291.

[242] بحار، ج 45، ص 116.

[243] قدر، 3.

[244] بحار، ج 94، ص 10.

[245] يس 36.

[246] ذاريات، 48.

[247] فاطر، 43.

[248] انفال، 24.

[249] بحار، ج 100، ص 220.

[250] فاطر، 43.

[251] نور، 32.

[252] بحار، ج 100، ص 219.

[253] بحار، ج 100، ص 220.

[254] مستدرك، ج 2، ص 530.

[255] بقره، 223.

[256] وسائل، ج 15، ص 97.

[257] وسائل، ج 15، ص 97.

[258] وسائل، ج 15، ص 98.

[259] سوره ي بَلَد، 4.

[260] روم، 21.

[261] وسائل، ج 14، ص 30.

[262] وسائل، ج 14، ص 51.

[263] وسائل، ج 14، ص 14.

[264] كافي، ج 5، ص 347.

[265] الحديث، ص 176 ج 1، به نقل از محجة البيضاء ج 3، ص 94.

[266] وسائل، ج 14، ص 51.

[267] وسائل، ج 14، ص 54.

[268] وسائل، ج 14، ص 29.

[269] وسائل، ج 14، ص 29.

[270] كافي، ج 5، ص 401.

[271] وسائل، ج 14، ص 13.

[272] وسائل، ج 14، ص 16.

[273] وسائل، ج 14، ص 37.

[274] بحار، ج 23، ص 51.

[275] سفينة البحار، لغت ملْح.

[276] وسائل، ج 14، ص

30.

[277] وسائل، ج 14، ص 52.

[278] بحار، ج 75، ص 172.

[279] وسائل، ج 14، ص 116.

[280] وسائل ج 14، ص 13.

[281] وسائل، ج 14، ص 9.

[282] بحار، ج 100، ص 236.

[283] وسائل، ج 14، ص 14.

[284] نورالثقلين، ج 4، ص 174.

[285] وسائل، ج 14، ص 10.

[286] بقره، 228.

[287] بحار، ج 100، ص 222، ص 224.

[288] آئين همسرداري ص 265 به نقل از مواعظ العدديّه ص 151.

[289] وسائل، ج 14، ص 13.

[290] بحار، ج 17، ص 167.

[291] بقره، 83.

[292] كافي، باب حسن البشر، ج 2، بحار، ج 17، ص 171.

[293] كافي، ج 2، باب حسن البشر.

[294] بقره، 228.

[295] مُلْك، 15.

[296] وسائل، ج 12، ص 43.

[297] وسائل، ج 14، ص 122.

[298] وسائل، ج 14، ص 122.

[299] وسائل، ج 14، ص 112.

[300] وسائل، ج 14، ص 126.

[301] وسائل، ج 14، ص 183.

[302] وسائل، ج 14، ص 183.

[303] نور، 31.

[304] احزاب، 33.

[305] وسائل، ج 14، ص 113.

[306] وسائل، ج 14، ص 114.

[307] وسائل، ج 14، ص 116.

[308] نساء، 34.

[309] وسائل، ج 14، ص 122.

[310] فصلت، 34.

[311] وسائل، ج 14، ص 121.

[312] حجرات، 12.

[313] بقره، 187.

[314] بحار، ج 5، ص 9.

[315] وسائل، ج 15، ص 197.

[316] وسائل، ج 15، ص 196.

[317] روضه كافي، ص 93.

[318] وسائل، ج 14، ص 94.

[319] دعاي شماره 25، صحيفه سجاديه (ع).

[320] وسائل، ج 16، ص 482.

[321] بحار ج 73، ص 210 و ص 194 و ص 221 و ص 202 و ص 219.

[322] آل عمران، 18.

[323] زمر، 42.

[324] بحار، ج 73، ص 204.

[325] بحار، ج 1، ص 216.

[326] وسائل، ج 14، ص 80، و ص 97 و ص 86 و بحار، ج 100، ص 28.

[327]

بحار، ج 57، ص 359.

[328] بحار ج 5، ص 9.

[329] وسائل، ج 15، ص 136.

[330] بحار، ج 100، ص 323.

[331] وسائل، ج 15، ص 175.

[332] شرح لمعه، ج 2، ص 119.

[333] وسائل ج 15، ص 188.

[334] وسائل، ج 15، ص 202.

[335] وسائل، ج 15، ص 202.

[336] تحف العقول ص 84.

[337] بحار، ج 101، ص 95، وسائل، ج 15، ص 195.

[338] بحار، ج 16، ص 215.

[339] وسائل، ج 15، ص 203.

[340] وسائل، ج 15، ص 203.

[341] بحار، ج 43، ص 285.!

[342] وسائل، ج 15، ص 201.

[343] بحار، ج 101، ص 92.

[344] وسائل، ج 15، ص 204.

[345] وسائل، ج 18، ص 362.

[346] يوسف، 8.

[347] بحار، ج 48، ص 19.

[348] وسائل، ج 15، ص 204.

[349] وسائل، ج 15، ص 204.

[350] وسائل، ج 15، ص 193.

[351] فرقان، 28 و 29.

[352] وسائل، ج 8، ص 430.

[353] وسائل ج 15، ص 194.

[354] نهج البلاغه ابي الحديد، ج 20، ص 267، حكمت شماره 102.

[355] وسائل، ج 15، ص 193.

[356] وسائل، ج 15، ص 194.

[357] وسائل ج 15، ص 194.

[358] بحار، ج 101، ص 98.

[359] وسائل، ج 15، ص 196.

[360] وسائل، ج 15، ص 197.

[361] نور، 33.

[362] نور، 32.

[363] نور، 31.

[364] نور، 31.

[365] نور، 2.

[366] نور، 4 و 11.

[367] نور، 1.

[368] نورالثقلين، ج 2، ص 181.!

[369] قلم، 1.

[370] وسائل، ج 14، ص 160.

[371] نور، 59.

[372] وسائل ج 14 ص 94.

[373] وسائل ج 14، ص 94.

[374] وسائل، ج 15، ص 182.

[375] وسائل، ج 15، ص 183.

[376] بحار، ج 101، ص 96.

[377] وسائل، ج 15، ص 183.

[378] بحار، ج 101، ص 96.

[379] وسائل، ج 14، ص 170.

[380] وسائل، ج 14، ص 170.

[381] وسائل، ج 15، ص 200.

[382]

بقره، 79.

[383] صحيح بخاري، ج 1، ص 114، باب 78.

[384] صحيح بخاري، ج 6، ص 594، باب 590.

[385] طبقات ابن سعد، ج 8، ص 458.

[386] سيره ابن هشام، ج 4 ص 315.

[387] صحيح مسلم، ج 5، ص 197.

[388] صحيح مسلم، ج 5، ص 196.

[389] صحيح مسلم، ج 5، ص 196.

[390] بحار، ج 20، ص 95.

[391] بحار، ج 43، ص 84.

[392] نهج البلاغه (خطبه ي) 202، ص 320، امالي مفيد، ص 282.

[393] نهج البلاغه، خطبه ي 202، ص 320.

[394] بحار، ج 43، ص 186.

[395] قول قوي در شهادت فاطمه (سلام الله عليها) كه از ائمه (عليهم السلام) روايت شده روز سوم جمادي الثاني سال يازدهم هجري مي باشد، رجوع شود به بحار، ج 43، ص 170 و ص 215 و...

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109