علی بن ابی طالب علیه السلام و رمز حدیث فدک

مشخصات کتاب

سرشناسه : غیب غلامی حسین

عنوان و نام پدیدآور : علی بن ابی طالب علیه السلام و رمز حدیث فدک حسین غیب غلامی هرساوی

مشخصات نشر : قم دلیل ما، 1380.

مشخصات ظاهری : ص 128

فروست : (سلسله نگرشهای اعتقادی 4)

شابک : 964-7528-47-7 ؛ 964-7528-47-7

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع : فدک -- خطبه ها

موضوع : فاطمه زهرا(س ، 8؟ قبل از هجرت - 11ق -- خطبه ها -- نقد و تفسیر

موضوع : علی بن ابی طالب ع ، امام اول 23 قبل از هجرت - ق 40

رده بندی کنگره : BP27/22/غ 9ع 8

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : م 80-28961

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

مقدمه

بی گمان شما نیز با نام فدک آشنا می باشید، این نام اگر چه ساکت و صامت است، اما در سکوت خود صدها و هزاران زبان گویا و مؤید از جانب روح القدس دارد که در زمزمه های بی درنگ خویش از آن شعر غربت و تنهائی سروده، و قصه های غمبار کوچه های خاکی مدینه را حکایت می نمایند!!

نام فدک نام طپش قلبهائی می باشد که از زخم سر بریدن نخلهای آن سرزمین جراحت برداشته، و تنها از سرشک خونبار چشمهای نمناک وادی کبود التیام می یابد.

این نام، یادآور ستمهای وارده بر کسی می باشد، که برای همیشه ی تاریخ تاج کرامت بشریت و فخر آفرینش بوده است.

این سکوت فراگرفته در نام مقدس فدک سکوت فراگرفته در مجلس خطابه ی زهراء می باشد که گوشها را سنگین و بار مسئولیت وجدان و شرافت دینی را سنگینتر می نماید.

این نام غمبار از آن رو شرافت یافت که همره نام تنها دختر مظلومه ی تاریخ حکایت گر بیدادگریهای طائفه ی یاغی می باشد، که در عین سکوتش فرق نفاق را با چوب نخلهای خشکیده ی خود فرو می کوبد، و کام شیرین گشته غاصب را زهرآگین می گرداند.

ص: 10

این نام مقدس حکایت زانوان در بغل گرفته ی تنها شیر بیشه ی فتوت و مردانگی می باشد که حکایت فقار سیفش عرشیان را بوجد، و خاک نشینان خاک بر سر را که فتوت و مردانگی را در گرو حیله و نیرنگهای دغل در سر بازار شرک و نفاق به تاراج گذاشته اند به قهر و غضب درمی آورد.

حکایت حدیث فدک رمز رسوائی نفاق است و منافقان، از اینرو تو را سفارش می نمایم که قصه ی این قصه را بازگو و داستان آن را به داستان سرایان دلسوخته ی بی تزویر بیاموزی تا حدیثی را که رسواکننده ی شرک و نفاق می باشد حفظ و آن را مواظبت نموده باشی.

نوشته ی پیش رو را در چهار فصل تنظیم و آن را به فدکایان عرشی تبار تقدیم می نمایم.

فصل اول: در گزارشی از فدک، فصل دوم: در ارتباط غصب خلافت با غصب فدک، فصل سوم: نگاهی کوتاه به کتاب مناقب؛ و فصل چهارم: نگاهی به خطبه ی فدکیه که مسک ختام این دفتر گردیده که به دل شکسته گان حریم فاطمه تقدیم می گردد.

إنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیْبُ بِهِ مَنْ یَشَآءُ مِنْ عِبِادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیْم.

قم المقدسة- خرداد 80- ربیع الأول 1422 ه

حسین غیب غلامی هرساوی

ص: 11

ص: 12

ص: 13

گزارشی از فدک

اشاره

یکی از نویسندگان متعصب اهل سنت در مقدمه ی کتاب خود در طعن بر یکی از عالمان شیعی مذهب که در برهه ای از زمان با قلم رسای خود آرامش تمامی حسودان و بدخواهان را بر هم ریخته و خیمه و خرگاه ساختگی و پوچ آنها را با خامه ی پویای قلم برهان به آتش کشانید می نویسد: علمای مذهب شیعه دشمن علم و خصم کینه توز کتب علمی می باشند از این رو هر کجا کتاب علمی را ببینند آن را به آتش کشانده و می سوزانند!!

منشاء بدگمانی این عالم و نویسنده متعصب سنی مذهب چنین بوده است که: مرحوم میرحامد حسین هندی قدس سره صاحب کتاب گرانقدر «عبقات الأنوار» و «استقصاء الافحام» در مقدمه ی یکی از کتابهای خود به این مضمون می نویسد: که به حول و قوه ی پروردگار با نوشتن این کتاب تمامی کتب و نوشته های بدخواهان ولایت علی بن ابی طالب را باطل گردانیده و همانند آتش تمامی آنها را دربرگرفته و نابود خواهم گردانید.

بسیار جای تأسف است که بدخواهان و متعصبان مذهبی تا این اندازه متزلزل بوده تا بر علیه عالمان دینی چنین تبلیغ نمایند.

این کلام صاحب عبقات نیست که بلکه این قدرت علم و برهان مذهب جعفری علیه السلام می باشد که چنین به نطق و بیان شاگردان مکتبش استحکام و نیرو بخشیده و قلم آنها را مقتدر گردانیده تا همانند کوه در

ص: 14

مقابل تبلیغات مسموم ایستادگی نمایند، این آتش در کلام این عالم شیعی همانا قدرت علمی و برهان جدلی او می باشد، که هوش را از سر چنین بی بضاعتی پرانیده که نتوانسته است حتی کلام او را درست تلقی نموده و مورد مطالعه قرار دهد.

اکنون به فدک نظر می افکنیم که در حقیقت آتشفشان اعتقادی شیعه می باشد، نظر به رمز ناشناخته ی فدک که به راحتی تشنه گان حقیقت را به سرمنزل مطلوب خواهد رساند، نظر به رمز و رازهای فدک و غصب خلافت علی.

فدک چیست؟

فدک اراضی و باغاتی خارج از مدینه می باشد، که صاحبان آنها در صدر اسلام بدون هیچ درگیری و جنگی به پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله و سلم آن را بخشیدند.

درباره چگونگی این اراضی و کیفیت آن اجازه می خواهم که به کلمات اهل تاریخ و سیر مراجعه، تا بیان آن روشنتر گردد.

یاقوت حموی در معجم البلدان که یکی از کتابهای فنی در شناخت سرزمینها و نواحی و بلاد می باشد می نویسد:

«فدک قریة بالحجاز بینها و بین المدینة یومان، و قیل ثلاثة، أفاء اللَّه علی رسوله صلی اللَّه علیه و آله و سلم فی سنة سبع صلحاً، و ذلک أن النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم لما نزل خیبر و فتح حصونها و لم یبق إلّا ثلاث و اشتدّ بهم الحصار راسلوا رسول اللَّه یسألونه أن ینزلهم علی الجلاء، و فعل، و بلغ ذلک أهل فدک، فأرسلوا إلی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم أن

ص: 15

یصالحهم علی النصف من ثمارهم و أموالهم، فأجابهم إلی ذلک، فهی مما لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب فکانت خالصة لرسول اللَّه.

تا اینجا صاحب معجم البلدان گفت: که فدک قریه ای در سرزمین حجاز می باشد، که از آنجا تا مدینه در قدیم مسافت دو یا سه روز بوده است، این سرزمین را خداوند متعال در سال هفتم از هجرت نصیب پیامبر اسلام گردانید، و داستان آن چنین بود: هنگامی که کار پیامبر صلی اللَّه علیه و آله با یهودیان خیبر به پایان رسید اهل فدک نیز فرستاده ای را نزد آن حضرت روانه نمودند و از او خواستند که با آنها از راه مصالحه پیش آمده، و آنها اموال و دارائیهای خود را با آن حضرت به نصف تقسیم نمایند.

پیامبر نیز درخواست آنها را پذیرفت، از آن پس نصف اموال و دارائیهای آنها بدون هیچ درگیری و جنگی از آن حضرت گردید، که طبق دستور قرآن جزء اموال مختص به خود آن حضرت می باشد.

قاسم بن سلّام مؤلف کتاب «الأموال» که از جمله قدیمی ترین و معتبرترین کتابهای اهل سنت می باشد می نویسد:

«کان أهل فدک قد أرسلوا إلی رسول اللَّه فبایعوه- أی صالحوه- علی أن لهم رقابهم و نصف أراضیهم و نخلهم، و لرسول اللَّه شطر أراضیهم و نخلهم. (1) .

یعنی: اهل فدک واسطه ای را نزد رسول خدا فرستاده تا با آن حضرت

ص: 16


1- 1. کتاب الأموال: 9.

بیعت به صلح نموده، که آنها را آزاد گذارده و در مقابل نصف تمامی اراضی و نخلهای خود را به آن حضرت صلح نمایند.

و بلاذری در فتوح البلدان می نویسد:

لما فتح رسول اللَّه خیبر و لم یبق غیر ثلاثة حصون، خاف الیهود خوفاً شدیداً، فصالحوا النبی ص علی الجلاء و حقن الدماء فقبل النبی صلی اللَّه علیه و آله منهم.

و لما بلغ أهل فدک ذلک أرسل رئیسهم یوشع بن نون الیهودی إلی رسول اللَّه بالصلح علی أن یعطیه فدک و یؤمنه و قومه، و علی أن یعمل بها فی نخیلها، بأن یکون لهم نصف الثمن ثم إن شاء رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم أبقاهم و إن شاء أجلاهم، فرضی صلی اللَّه علیه و آله و کانت فدک لرسول اللَّه، لأنها مما أفاء اللَّه بها علی رسوله، حیث لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب. (1) .

و در فتوح البلدان نیز چنین گفته است: زمانی که حضرت خیبر را فتح کرد غیر از سه قلعه چیز دیگر باقی نمانده بود که ساکنان خیبر ترسیدند و با آن حضرت از در صلح درآمدند.

خبر اهل خیبر به گوش اهل فدک رسید آنها هم رئیس خود را که یوشع نام داشت به سوی پیامبر فرستاده، تا با آن حضرت صلح نموده، او و قومش

ص: 17


1- 2. فتوح البلدان: 36.

را درامان داشته که در اراضی خود اشتغال داشته باشند و تنها نصف درآمد به خودشان اختصاص داشته، و نصف دیگر با تمامی اراضی مختص به آن حضرت باشد، و ذکر گردید که اگر چنانچه حضرت خواست آنها را از آنجا بیرون نماید این حق را هم داشته باشد.

اینچنین شد که فدک مختص به آن حضرت گردید، چرا که اموالی را که بدون جنگ به آن حضرت می رسید از مختصات خود آن حضرت گشته و دیگر مسلمانان در آن هیچگونه حقی نداشتند.

و یاقوت نیز در معجم البلدان از بلاذری روایت می کند که در فتوح گفته است:

بعث رسول اللَّه بعد منصرفه من خیبر إلی أرض فدک محیصة بن مسعود و رئیس فدک یومئذ یوشع بن نون الیهودی یدعوهم إلی الإسلام، فوجدهم مرعوبین خائفین لما بلغهم من أخذ خیبر، فصالحوه علی نصف الأرض بتربتها فقبل ذلک منهم و أمضاه رسول اللَّه و صار خالصاً له لأنه لمخ یوجف علیه بخیل و لا رکاب، فکان یصرف ما یأتیه منها فی أبناء السبیل.

این کلام هم در راستای روایت قبل می باشد که در آن گفته شد که حضرت پس از فیصله دادن به امور خیبریان به سوی اهل فدک پیغام فرستاد و آنها را دعوت به اسلام فرمود، آنها رئیس خود را یوشع به نزد آن حضرت فرستادند، که نصف درآمد فدک با تمامی زمینها و نخلها را به آن حضرت بدهند و تنها جان آنها سالم بماند، و آن حضرت نیز پذیرفت و قرارداد نیز به

ص: 18

امضاء مبارک حضرت رسید، اموال فدک چون از اموالی بود که بدون جنگ به دست آمده بود به آن حضرت اختصاص پیدا نموده و دیگران در آن هیچگونه حقی نداشتند.

ابوبکر جوهری هم بنابر آنچه که از او در کتاب سقیفه نقل گردیده چنین گفته است:

و روی محمد بن اسحاق أیضاً أن رسول اللَّه لما فرغ من خیبر قذف اللَّه الرعب فی قلوب أهل فدک فبعثوا إلی رسول اللَّه فصالحوه علی النصف من فدک فقدمت علیه و أرسلهم بخیبر أو بالطریق أو بعد ما قام بالمدینة فقبل ذلک منهم، و کانت فدک لرسول اللَّه خالصة له، لأنه لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب.

یعنی زمانی که حضرت از امر خیبر فراغت یافت اهل فدک نیز بر خود ترسیدند و نماینده خود را به نزد آن حضرت روانه نمودند، که نماینده ی اهل فدک در خیبر یا در راه خیبر و یا در مدینه با آن حضرت قرارداد نوشت که تمامی سرزمینهای فدک از آن رسول خدا بوده باشد و آنها تنها از نصف درآمد فدک استفاده نمایند.

اختصاص فدک

همانطوری که اشاره گردید به حکم خداوند حکیم در قرآن فدک از اموال اختصاص یافته ی به نبی مکرم اسلام به شمار آمده و مسلمانان دیگر

ص: 19

نمی توانستند در آن سهمی داشته باشند، اکنون به بیان دلیل این حکم الهی می پردازیم.

خداوند متعال در سوره ی حشر می فرماید:(و ما أفاء اللَّه علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکن اللَّه یسلط رسله علی من یشاء و اللَّه علی کل شی ء قدیر) (ما أفاء اللَّه علی رسوله من أهل القری فللَّه و للرسول ولذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل کیلا یکون دولة بین الأغنیاء منکم، و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا اللَّه إنّ اللَّه شدید العقاب) (1) .

در آیه ی اول می فرماید: اموالی که بدون جنگ به دست می آید مختص به رسول بوده، و به او برمی گردد، و خداوند مسلط می گرداند هر کدام از پیامبران خود را بر هرچه که بخواهد، و خداوند بر هر امری قادر و توانا می باشد.

و در آیه ی دوم، حکم این اموال را بیان فرموده و طبقات خاصی را مشخص می گرداند که می توانند از این اموال استفاده نمایند.

می فرماید: آنچه را که خداوند نصیب رسولش گردانید در حقیقت مخصوص خداوند و رسول او و صاحبان قرابت و یتیمان و مسکینان می باشد، تا اینکه در میان شما دولت اغنیاء نبوده باشد، و آنچه را که پیامبر به شما می دهد بگیرید، و آنچه که شما را از آن نهی می نماید اجتناب و دوری ورزید.

ص: 20


1- 7. دلائل الصدق 68:3.

فخر رازی در تفسیر خود می گوید:

إن الصحابة طلبوا من الرسول أن یقسم الفی ء بینهم کما قسم الغنیمة بینهم، فذکر اللَّه الفرق بین الأمرین و هو أن الغنیمة ما أتعبتم أنفسکم فی تحصیلها و أوجفتم علیها الخیل و الرکاب، بخلاف الفی فإنکم ما تحملتم فی تحصیله تعباً، فکان الأمر فیه مفوضاً إلی الرسول یضعه حیث یشاء.

فخر رازی روایت نموده است که صحابه از حضرت خواستند تا اموالی را که دیگران به او می بخشند همانند غنائم جنگی تقسیم نمایند، و خداوند با فرستادن این آیه حکم این اموال را مشخص گردانید، و فرمود: آنچه را که به خاطر آن زحمتی متحمل نگردیده اید در آن سهیم نبوده و اختیار آن در دست پیامبر می باشد به هر صورت که بخواهد آن را مصرف می نماید.

مفسرین گفته اند که از سیاق این آیات استفاده می گردد که آن سه طبقه دیگر در آیه بعد از ذوی القربی، یعنی: یتامی، و مساکین، و ابناء سبیل همگی باید از سادات بوده باشند.

قرآن و شواهد فراوان روایی و تاریخ شهادت می دهند که فدک ملک اختصاصی پیامبر اسلام بوده و مسلمانان دیگر در آن بدون اذن آن حضرت سهمی نداشته اند.

پس از نزول آیه ی مبارکه ی (وآت ذی القربی حقه) (1) پیامبر اسلام از

ص: 21


1- 6. مجمع البیان 3: 411.

جبرئیل توضیح بیشتر طلب نمود، که جبرئیل از جانب پروردگار دستور بخشیدن فدک را به صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهراء علیهاالسلام به آن حضرت ابلاغ فرمود، و آن حضرت نیز فاطمه را خواست و فدک و تمامی اختیارات مربوطه را به او تقدیم و عطاء نمود.

مفسرین و رواة حدیث، روایت اعطائی فدک را به صدیقه ی طاهره چنین روایت نموده اند:

سیوطی در درّالمنثور:

أخرج البزار و أبو یعلی و ابن أبی حاتم و ابن مردویه عن أبی سعید الخدری قال: لما نزلت هذه الآیة «و آت ذا القربی حقه» أقطع رسول اللَّه فاطمة فدکاً. (1) .

و امین الاسلام طبرسی در کتاب مجمع البیان به سند خود از حافظ حسکانی روایت می کند:

لمّا نزل قوله: «وآت ذالقربی حقه» أعطی رسول اللَّه فاطمة فدکاً. (2) .

و در نقل دیگر:

صارت فدک ملکاً لرسول اللَّه بنص القرآن الکریم:(ما أفاء اللَّه علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکن اللَّه یسلط رسله علی من یشاء و اللَّه علی کلّ شی ء قدیر)، فکان یتصرف فی فدک حسبما یشاء إلی أن نزل:(وآت ذا القربی حقّه) فاستوضح رسول اللَّه من

ص: 22


1- 7. دلائل الصدق 68:3.
2- 6. مجمع البیان 3: 411.

جبرائیل مراد الآیة؟ فقال له: اعط فاطمة فدکاً لتکون بلغة لها ولإولادها وذلک عوض ما بذلته أمها خدیجة من أموال وجهود فی سبیل الإسلام.

فدعا النبی صلی اللَّه علیه و آله فاطمة و أعطاها فدکاً وانتهت بهذا ملیکة النبی صلی اللَّه علیه و آله لفدک و صارت ملکاً للزهراء، تتصرف فیها تصرف المالک بملکه.

و بقی الأمر هکذا حتی توفی النبی صلی اللَّه علیه و آله واستولی أبوبکر علی الخلافة فوضع الید علی فدک وانتزعها من ید زهراء فابتدأ النزاع بینها و بینه فطالبته بفدک علی أنها نحلة و عطیة من أبیها... (1) .

توضیح این عبارت همانطوری که در صفحات بعد خواهد آمد این است که پس از نزول آیه ی مبارکه ی:(وآت ذا القربی حقه) حضرت به دستور پروردگار فدک را به فاطمه بخشید و فدک رسماً ملک زهراء گردید، و در آن تصرف مالکانه می نمود تا اینکه حضرت از دنیا رفتند و زمام امر به دست ابی بکر رسید، و ابی بکر تا به قدرت رسید عاملین فدک را که از طرف صدیقه ی طاهره در فدک مشغول به کار بودند بیرون نموده و آن را به تصرف خود درآورد، که به منازعه ی بین فاطمه و ابی بکر منتهی گردید، که جریان آن مفصلاً خواهد آمد.

ص: 23


1- 7. دلائل الصدق 68:3.

فدک: نحله یا ارث

از نقلهای مختلف در کتب تاریخ و حدیث چنین استفاده می گردد که در باب فدک سه نظریه وجود داشته است.

نظریه ی اول: فدک ملک اختصاصی پیامبر اسلام بوده است که به امر پروردگار در حیات خود آن را به دخترش فاطمه بخشیده است، بر اساس این نظریه و این اعتقاد فدک نحله و اعطائی پدر به فرزند خود می باشد، که هم در زمان پیامبر و هم بعد از رحلت آن حضرت، صدیقه ی طاهره سلام اللَّه علیها مالک بلا منازع فدک بوده و در آن تصرف مالکانه می نموده است.

نظریه ی دوم: فدک مختص به پیامبر اسلام بوده، و آن حضرت به مصارف مسلمانان می رسانده که بعد از آن حضرت به شخص بعد از او که حاکم بر مسلمانان می باشد می رسد، که طبق این نظریه بعد از رحلت حضرت فدک به ابوبکر رسیده.

نظریه ی سوم: فدک از اموال اختصاصی پیامبر اسلام بوده است، و بعد از آن حضرت به ارث برده می شود، طبق این نظریه باید فدک در بین ورثه ی آن حضرت تقسیم گردد.

نظریه ی اول را نصوص فراوان و قابل اطمینان از آیات روایات و نقلهای فراوان تاریخ تصدیق می نماید، و همین هم مورد ادعای صدیقه طاهره فاطمه ی زهراء در مواجهه ی با ابی بکر در مطالبه ی فدک بوده است.

ص: 24

نظریه ی دوم را طرفداران سقیفه عنوان نموده و با آن به توجیه غصب فدک پرداخته اند.

ابوبکر زمانی که به خلافت دست یافت تمامی کارگزاران فدک را از آنجا بیرون و تولیت تمامی اراضی فدک را بنابر اینکه انبیاء بعد از خود ارثی بجا نمی گذارند در اختیار خود درآورد، که باید به مصارف مسلمین رسیده گردد.

نظریه ی سوم را جماعتی دیگر تصدیق می نمایند که پیامبران نیز همانند دیگر اموالی را به ارث گذاشته، واقربا و نزدیکان او ورثه ی او محسوب می گردند، که باید اموال او را در بین خود تقسیم نمایند.

چنانکه ملاحظه می گردد هریک از این سه نظریه با صرف نظر نمودن از امور خارجی دیگر به ادله ای تمسک جسته و وجه تصحیحی برای خود عنوان نموده اند که در بین آنها ادله ی فاطمه سلام اللَّه علیها در کمال مطابقت تام با دستورات شرعی اسلام بوده و از نظر عرفی و عقلائی نیز همانطور می باشد.

عصمت گواه فدک

نقلهای متقن و قابل اطمینان از کتاب و سنّت شاهد است که بعد از رحلت پیامبر اسلام به واسطه ی غصب فدک، صدیقه ی طاهره آن را از ابی بکر مطالبه نمود.

دعوای مطالبه ی فدک مورد انکار خلیفه و کارگزاران او قرار گرفت طرفداران نظریه ی اول از دو راه برای اثبات دعوای خویش استفاده

ص: 25

و استدلال نموده اند.

حقّانیت استدلال اهل بیت در مطالبه ی فدک به قدری روشن و واضح است که هر جوینده ی حقی را به راحتی به مقصد رسانده و مشخص می گرداند که کار خلیفه و اطرافیان او بر باطل، و دعوای اهل البیت پیامبر بر وفق قواعد شرعی و میزان عقلی و عرفی بوده است.

از میان ادله ای که می توان برای اثبات حقانیت دعوای اهل بیت در مطالبه ی فدک بدان استشهاد نمود دو طریق می باشد:

طریق اول: اثبات عقلی

طریق دوم: اثبات نقلی

از طریق اثبات عقلی می توان گفت که معصوم نمی تواند برخلاف واقع چیزی را ادعا نموده و بر آن پافشاری نماید.

و علی بن ابی طالب و فاطمه ی زهراء معصوم می باشند و دعوای آنان در مطالبه ی فدک نیازی به دلیل و بیّنه ندارد، و اگر چنانچه از آنها دلیل و بینه مطالبه گردد عصمت آنها نادیده گرفته شده است که انکار ضروری محسوب گردیده و موجب کفر می باشد.

این راه برای کسانی قابل استناد و استدلال می باشد که عصمت را در غیر از انبیاء پذیرفته باشند، اما اگر عصمت را در غیر انبیاء نپذیرفته باشند نمی توان از این دلیل استفاده نمایند، گرچه به حکم ضروری برهان همگی مکلّف بر پذیرش آن بوده و باید بپذیرند که اوصیاء انبیاء نیز باید از عصمت برخوردار بوده باشند.

ص: 26

طریقه ی دوم، طریق اثبات نقلی می باشد، که در خصوص صدیقه ی طاهره پایه و اساس استدلال عقلی نیز محسوب می گردد.

بر اساس نص قرآن فاطمه سلام اللَّه علیها محور عصمت در آیه ی تطهیر از اهل بیت می باشد که حدیث معروف و مشهور کساء بر آن متفرع می گردد.

خداوند متعال در آیه ی شریفه ی تطهیر می فرماید: (إنّما یریدُ اللَّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً) (1) .

مفسرین و محدثین فریقین تصریح نموده اند که این آیه در شأن اصحاب کساء نزل گردیده است.

اگر نبوده باشد دلیلی غیر از آیه ی تطهیر و شواهد فراوان آن از روایات متفق علیه بین فریقین کافی است برای اثبات حقانیت ادعای صدیقه ی طاهره در مطالبه ی فدک، چرا که در آن خداوند متعال امضاء فرموده است پاکی و طهارت فاطمه ی زهراء را از تمامی پلیدیها، و اگر فاطمه در دعوای خویش در مطالبه ی فدک صادق نبوده باشد نقض غرض لازم آمده و تکذیب قرآن در پی خواهد داشت، زیرا نمی توان هم آیه ی تطهیر او را در خود جای داده باشد و هم در ادعای خویش به باطل گرویده باشد، پس لامحاله باید پذیرفت که خصم زهراء در غصب فدک به طور قطع و یقین بر باطل بوده است.

مورد دیگر، نص صریح از طریق سنّت است، که عصمت آن حضرت

ص: 27


1- 8. سوره ی احزاب: 33.

و صداقت او را علی رؤوس الأشهاد تصدیق می نماید. روایت متفق علیه: «فاطمة سیِّدة نساء العالمین» و «سیِّدة نساء الجنة» می باشد، که مورد اتفاق جمیع فرق و مذاهب اسلامی قرار گرفته است.

معنای حدیث فوق این است که فاطمه سرور زنان اهل بهشت و برترین آنان می باشد، و هیچ متعصبی نمی تواند کوچکترین اشکالی در ورود این حدیث نموده، و درصدد انکار آن برآید، بخاری و دیگر متعصبین از اهل سنت این روایت را مورد تصدیق قرار داده و بدان استشهاد نموده اند. (1) .

همانطوریکه اشاره گردید استدلال به این روایت بر این اساس می باشد که لازمه ی مقام با جلالت و عظمتی همانند سیادت بر تمامی زنان اهل بهشت نمی تواند با ارتکاب کذب و ادعای بیهوده برای امور دنیوی مقرون بوده باشد، پس بنابراین باید پذیرفت که صدیقه ی طاهره در دعوای خویش در مطالبه ی فدک صادق بوده است.

مشکلات ابوبکر در غصب فدک

مشکلات فراوانی ابوبکر بن ابی قحافه را در غصب فدک احاطه می نماید که هیچگاه نمی تواند از عهده ی جوابگوئی آنها برآید، که به مواردی از آنها اشاره می گردد.

مشکل اول: یکی از این مشکلات ابی بکر مطالبه ی دلیل و بیّنه از فاطمه ی

ص: 28


1- 9. صحیح بخاری: باب مناقب فاطمه مستدرک حاکم 156:3، مشکل الآثار 49:1- 50، جمع الجوامع سیوطی 302:1.

زهراء در صدق دعوای او درباره ی فدک می باشد.

این مشکل برای ابوبکر در دو صورت قابل مؤاخذه می باشد:

یکی از آن دو صورت، مطالبه ی دلیل نمودن از معصوم که توضیح محذورات آن گذشت.

دوم، عدم قبول قول خودش درباره ی فدک، زیرا اگر ابوبکر یقین داشت که فدک از آن بیت المال مسلمین است و نحله ی فاطمه، و یا ارث بجا مانده ی از پیامبر نمی باشد، پس چرا از آن حضرت مطالبه ی دلیل و بینه نمود.

معنای مطالبه ی دلیل نمودن ابوبکر این است که خود مردد است که وضعیت فدک به چه نحو باید بوده باشد، زیرا قطع داشتن به عدم ارث انبیاء و یا اختصاص فدک به بیت المال مانع از این می باشد که از کسی مطالبه ی دلیل نماید و نفس مطالبه ی دلیل دلیل بر بطلان عمل او در غصب فدک می باشد.

مشکل دوم: جعل حدیث در عدم ارث انبیاء می باشد، ابوبکر در توجیه عمل غاصبانه ی خود در مورد فدک روایت نمود که پیامبر فرمود:«انا معاشر الأنبیاء لا نورث و ما ترکناه صدقة» یعنی پیامبر فرمود که ما پیامبران بعد از خود ارث باقی نمی گذاریم و آنچه را که بعد از ما باقی بماند صدقه محسوب می گردد.

این روایت از ابی بکر مشکلات متعدد را در پی خواهد داشت که از جمله ی آنها این است:

ابوبکر در میان صحابه به عنوان صحابی قلیل الروایة یعنی کسی که بسیار کم از پیامبر روایت نقل کرده چگونه به تنهائی می تواند راوی این

ص: 29

حدیث بوده باشد!؟

در میان صحابه و نزدیکان پیامبر اسلام کسانی دیگر بودند که از هر حیث اولی به نقل روایت از آن حضرت در ارث انبیاء بوده، و یا لااقل احکام ارث را از آن حضرت شنیده باشند.

وانگهی مسأله ارث انبیاء از مسائل کوچک دینی و اعتقادی نبوده است که در شرایع آسمانی دیگر از آن اسمی به میان نیامده، تا بعدها در دین اسلام مورد تردید و اختلاف قرار گرفته باشد، آن هم برای کسانی که عمر خود را در کنار پیامبر گذرانده و از دریای علوم نبوت استفاده نموده و باب مدینه ی علم آن حضرت محسوب می گردیدند.

بعضی چنین استفاده نموده اند که پیامبر اسلام قبل از رحلت خود از بودن هفت دینار صدقه در نزد خود اساس خوف نموده و دستور فرمود که آن را به فقرا برسانند، و همینکه به سفارش آن حضرت عمل نمودند احساس خوشحالی نمود.

عبدالفتاح عبدالمقصود که از دانشمندان و نویسندگان به نام معاصر مصری می باشد بعد از نقل این واقعه و احساس خوف نمودن حضرت از بودن هفت دینار در نزد خود می گوید:

فهل یمکن القول بأن رسول اللَّه الذی لم یغفل عن الدنانیر علی قلتها یغفل أمر الأرض و هی الأکثر الکثر؟

... کلا لم یتصدق محمد بفدک لأنّها لا تقع فی مجال تطبیق ذلک الحدیث المنقول عن أبی بکر، فلم تکن ملکاً له بل کانت ملکاً لسواه... ماکاً لابنته الزهراء، لم ینازعها فی ملکها أحد من

ص: 30

الناس کما هو ثابت فی التاریخ.

این دانشمند می گوید: آیا ممکن است پیامبری که از بودن هفت دینار که مبلغ بسیار ناچیزی بود غافل نگشته از فدک که بسیار بالاتر و بیشتر بوده غافل گشته باشد و در مورد صدقه دادن آن هیچ فرمانی صادر ننموده باشد؟

بسیار بعید است که کسی چنین توهمی نماید زیرا آن حضرت می دانست که فدک از ملک او خارج گشته، و او دیگر مالک آن نمی باشد، و کسی دیگر هم حق دخالت در آن را نمی تواند داشته باشد زیرا فدک ملک زهراء بوده و تاریخ هم بر این امر به روشنی گواهی می دهد.

مشکل سوم: نصوص فراوان دلالت می نماید که صدیقه ی طاهره سلام اللَّه علیها همواره بر ابوبکر غضبناک و از خلافت او ناراضی بوده است.

اگر خلافت ابی بکر و یا عملکرد او صحیح بوده باشد لازم می آید که آن محبوبه ی خدا به غیر طاعت امام و رهبر خود از دنیا رفته باشد؛ و این برخلاف موازین عقلی و نقل صحیح از اخبار و احادیث می باشد.

فاطمه ی زهرا سلام اللَّه علیها بر طبق نقل صحیح «سیدة نساء العالمین» و «سیدة نساء الجنة» است و این سیادت و تاج کرامتی را که خداوند به او عنایت فرموده هیچگاه با غضب بر امام و رهبر خود که مردن با آن همانند مردن در جاهلیت است قابل جمع نبوده و نمی باشد.

در روایات فراوانی که مورد اتفاق شیعه و سنی قرار گرفته است به طرق صحیح در کتب اخبار وارد شده است:«مَنْ ماتَ وَ لَیْسَ فی عُنُقِهِ

ص: 31

بَیْعَةٌ ماتَ میتةً جاهِلیَةً» (1) ، و فی بعضها:«مَنْ ماتَ بِغیر إمامٍ ماتَ میتَةً جاهِلیَةً».

یعنی: اگر کسی بمیرد و ملتزم به بیعت امامی نگردیده باشد، مُردن او مُردن اهل جاهلیت است».

با در نظر گرفتن این روایات اگر صدیقه ی طاهره سلام اللَّه علیها بیعت امامی را نداشته باشد باید بدون امام از دنیا رفته، و مردن او مردن جاهلیت بوده باشد؟

و حال آنکه این مطلب برخلاف اعتقاد تمامی فرق مختلف اسلامی می باشد.

اگر بگویند: آن حضرت با ابی بکر بیعت کرده که قطعاً باطل است و اگر بگویند: آن حضرت با هیچ امامی بیعت ننموده که به طور یقین کفر محض است، زیرا آن حضرت برترین بانوی عالمیان است، و نمی توان پذیرفت که برترین بانوی عالمیان، و سیده ی زنان بهشت در حالی از دنیا رفته باشد که بیعت با امامی را نپذیرفته باشد.

از نظر سند این حدیث در صحیحین «بخاری» و «مسلم» و غیر آن دو به سندهای صحیح نقل شده و از نظر اهل سنت جای هیچگونه بحث و تردید در آنها نیست و از نظر دلالت هم احدی در لزوم بیعت و اعتقاد و

ص: 32


1- 10. صحیح البخاری: کتاب الفتن، باب سترون بعدی اُموراً تنکرونها: ج 87:8. صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب «وجوب ملازمة جماعة المسلمین»: ج 4 ص 517. مسند أحمد: ج 446:3.

اطاعت از امام مفترض الطاعة تردید ننموده است.

پس به حکم ضرورت دینی باید فاطمه ی اطهر امام مفترض الطاعه ای داشته باشد که به حکم نصوص متضافره ی در کتب صحیحه این امام مفترض الطاعه هیچگاه برای او ابوبکر نبوده و نیست، چرا که فاطمه «ماتت و هی واجدة علیهما» یعنی فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابی بکر و عمر غضب نموده بود.

بخاری که در نظر اهل سنت بر همه ی کتب اخبار مقدم است، و اهل سنت او را بعد از قرآن مورد احترام قرار می دهند در خصوص غضب فاطمة بر ابی بکر در چند مورد از کتاب صحیح خود این موضوع را نقل و بدان استشهاد نموده است:

در کتاب «خمس» و «وصایا» و «مواریث» و در «مغازی» این مسأله مورد تصدیق قرار داده است:

در باب غزوه ی خیبر روایت نموده است:«أنّ فاطمة جاءت إلی أبی بکر تطلب میراثها من خیبر و فدک، فأبی أبوبکر أن یدفع إلی فاطمة منها شیئاً فغضبت فاطمة!!

در کتاب «خُمس» می گوید: فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه فهجرت أبابکر، فلم تزل مهاجرته حتّی تُوفّیت. (1) یعنی: غضب کرد فاطمه بر ابابکر و این غضب ادامه پیدا نمود تا آن حضرت از دنیا رفت!!

در کتاب «فرائض» می گوید: فَهَجَرَتْهُ فاطمة فلم تکلّمه حتّی ماتت. (2) .

ص: 33


1- 11. صحیح البخاری: کتاب الخمس: ج 504:4 رقم 1265.
2- 12. صحیح البخاری: کتاب الفرائض: ج 551:9 رقم 1574.

یعنی: فاطمه بر او غضب کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.

در کتاب «مغازی» در باب غزوه ی خیبر می گوید: روی بسنده عن عروة عن عائشة: إنّ فاطمة بنت النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراثها من رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم ممّا أفاء اللَّه علیه بالمدینَة و فدک و ما بقی من خمس خیبر، فقال أبوبکر: إنّ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال: «لا نورث ما ترکنا صدقة»- إلی أن قال:- فأبی أبوبکر أن یدفع إلی فاطمة منها شیئاً. فوجدت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک، فهجرته فلم تکلمه حتی تُوفیت. (1) .

یعنی فاطمه برای ابابکر پیغام فرستاد که حق مرا از اموال خیبر و هم از سهم الإرث پدرم به من برگردان! ابوبکر در جواب گفت: پیامبر فرموده است که ما انبیا چیزی را برای خود به ارث نمی گذاریم!! و بنابراین مانع از این گشت تا دختر پیامبر به اموال خود دسترسی پیدا نماید و فاطمه نیز بر او غضب نموده و با او تکلم ننمود تا از دنیا رفت.

در حدیث «ذهبی»: قال «الزهری» عن عروة عن عائشة: إنّ فاطمة سألت أبابکر بعد وفاة رسول اللَّه أن یقسم لها میراثها ممّا ترک رسول اللَّه مما أفاء اللَّه علیه. فقال لها: إنّ رسول اللَّه قال:«لا نورث ما ترکنا صدقة». فغضبت و هجرت أبابکر حتّی تُوفّیت. (2) .

ص: 34


1- 13. صحیح البخاری: کتاب المغاری: باب غزوة خیبر: ج 252:5 رقم 704. صحیح مسلم فی کتاب الجهاد و السیر: باب قول النبی صلی اللَّه علیه و آله:«لا نورث». سنن البیهقی: ج 300:6. مشکل الآثار: ج 47:1.
2- 14. تاریخ الإسلام (الذهبی): عهد الخلفاء الراشدین: 21، و اخرج المصادر، أخرج البخاری فی الفرائض: ج 3:8، باب قول النبی صلی اللَّه علیه و آله:«لا نورث ما ترکنا صدقة» فی الفضائل: ج 209:4- 210. صحیح مسلم: الجهاد و السیر: رقم 1758 و 1759 و 1761. و باب حکم الفی ء من کتاب الجهاد والسیر: 11- 12 به شرح النووی ج 77:12. النسائی فی الفی ء: ج 132:7 فی کتاب قسم الفی ء. أحمد فی المسند: ج 4:1 و 6 و 9 و 10 و 25.

این همه نقلها در غضب آن حضرت بر ابی بکر برای این است که ثابت گردد که رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله که فرمود:«یا فاطمة! إِنَّ اللَّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبکِ وَ یَرضی لِرضاکِ. (1) یعنی: ای فاطمه، همانا خداوند به غضب تو غضبناک و به رضایت تو راضی می شود، غضب پروردگار متعال بر غضب فاطمه از چه فرد یا افرادی می باشد.

خداوند در قرآن می فرماید:«وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی». (2) .

یعنی: آنانکه غضب من بر آنها وارد شود نابود گشته و رسوا می گردند.

و با این نقلهای فراوان که همگی مورد اتفاق فریقین می باشند ثابت خواهد گردید که غاصب فدک که باعث و بانی غضب زهراء می باشد حزب سقیفه و خلافت ابی بکر می باشد که همان هم سبب حمله به خانه ی او و شهادت و سقط محسنش گردید.

قبول شهادت اهل صدق

قبلاً اشاره گردید که یکی از مصیبتهای ابی بکر در باب فدک ایمان نداشتن به عمل خود در غضب فدک، ورد شهادت طائفه ی اهل صدق

ص: 35


1- 15. المستدرک: ج 3: 154. مجمع الزوائد: ج 9: 203.
2- 16. سوره ی طه: آیه ی 81.

می باشد که تطهیر آنها در قرآن امضاء و شهادت به اهل بهشت بودن آنها از لسان پیامبر اسلام صادر گردیده بود.

ابوبکر در کار خود مردد گشت و به قبول بیّنه در ملکیت فدک برای زهراء تن در داد.

اگر او به عمل خود در باب فدک ایمان داشت هیچگاه نمی بایست به اقامه ی شهود راضی گردد.

در مورد شهادت اهل صدق داستان ذوالشهادتین مشهور می باشد.

ابن ابی تیهان مشهور به ذوالشهادتین در مقام شهادت به صداقت قول پیامبر در موردی اقدام نمود که از چگونگی نزاع هیچگونه اطلاعی نداشت! ولی با این وصف آن را تصدیق نمود.

و زمانی که حضرت او مخاطب قرار داد که چگونه شهادت می دهی و حال آنکه جریان معامله ی ما را شاهد نبوده ای؟

ابن ابی تیهان می گوید: یا رسول اللَّه تو را بر رسالت از جانب خداوند تصدیق نموده ایم، اکنون در مورد شتری تو را تصدیق ننمائیم!!

آن حضرت از کلام او خوشحال و شهادت او را به جای شاهدت دو نفر پذیرفت.

از این روایت استفاده می نمائیم که اگر ظواهر امر به شکل صوری و ظاهری در شهادت لازم باشد باید شهادت این صحابی هم هر چقدر اهل صدق باشد باید به عنوان یک نفر پذیرفته شده باشد و تسمیه ی او به ذوالشهادتین غیر صحیح بوده باشد.

رئیس حزب سقیفه در ردّ شهادت اصحاب کساء که خداوند تطهیر

ص: 36

آنها را گواهی داده بود، و همچنین در رد شهادت ام ایمن که به شهادت رسول اللَّه از زنان اهل بهشت می باشد، در حقیقت خداوند و رسول او را تکذیب نموده و شهادت آنها را نپذیرفته است، که در غیر اینصورت می بایست اشاره ی آنها هم برای او کافی بوده باشد چه رسد به شهادت.

اینکه می گویند: در شهادت نباید شاهد ذی نفع در مورد نزاع بوده باشد، برای کسانی است که اهل دنیا بوده باشند نه برای کسانی که لقمه ی افطاری خود را به فقیر و مسکین و اسیر می بخشند، تا در شأن آنان هل أتی نازل می گردد.

بنا بر قول مشهور مفسرین اهل سنت و اجماع قطعی مذهب تشیع در ذیل آیه ی تطهیر صداقت علی و فاطمه و حسنین را خداوند متعال امضاء فرموده، که رد شهادت آنها ردّ شهادت اللَّه تبارک و تعالی می باشد، که بدون تردید شخص کافر می گردد.

ص: 37

ص: 38

ص: 39

رابطه ی غصب خلافت با فدک

ماجرای فدک و غصب خلافت

از مجموع گزارشاتی که درباره ی فدک آورده شد استفاده می گردد که فدک هم برای طرفداران حکومت سقیفه و هم برای خود اهل بیت پیامبر حربه ی اساسی محسوب گردیده که هر دو بتوانند به بهترین وجه ممکن در رسیدن به اهداف خویش از آن استفاده نمایند.

تردیدی نیست آنانی که به غصب فدک اقدام نمودند اهداف خاصی را دنبال نموده و در پی مقاصد خود بودند که از جمله ی آن خلع ید اهل بیت از اموالی بود که به واسطه ی آن می توانستند توده ی عظیم نیازمند را که قشر وسیعی از جامعه ی آن روز را تشکیل می دادند کمک نموده که در نتیجه اقبال توده های مختلف مردمی را به اهل بیت به دنبال داشت که مخالفت علنی داشت با حکومت غاصبی که تازه بروی کار آمده بود.

از این طریق دشمن احساس نمود تا آنجا که مقدور و ممکن است در اسقاط عملی اهل بیت از صحنه ی ولایت و خلافت کوشش نموده، ولو این عمل به ارتکاب هولناکترین جنایات تاریخ هم انجامیده، و دامن خود را به بدترین شکل معصیت آلوده نموده باشند.

از طرف دیگر سیاست پویا و مقابله ی رسواگرایانه ی اهل بیت در مقابل این جریان تاریخی می باشد که به بهترین شکل ممکن در برابر دیدگان اهل بصیرت و شعور به تصویر کشیده شده است.

آن زمان که پاره ی تن رسول خدا در رسوائی اهریمنان خطبه خواند برای

ص: 40

همیشه ی تاریخ اهل سقیفه را به عالمیان معرفی نمود که اهل عالم بدانند، که تنها یادگار رسول مکرم اسلام بعد از آن حضرت مورد جفای منافقان جفاپیشه قرار گرفته است.

برای اولین بار تاریخ تفسیر آیات نفاق به دست خود منافقین و به قدرت بیان دختر وحی روشن و هویدا گردید.

تا آن روز کس نمی توانست به روشنی آگاهی پیدا کند که منافقین دارای چه اوصاف، و از چه خصوصیات روحی و روانی برخوردار می باشند.

حرکت صدیقه ی طاهره در بیان خطبه، و اقدام علی بن ابی طالب در مقابل غصب فدک نکته هایی را روشن می نماید که اگر فدک و جریان غصب فدک نمی بود شاید هیچگاه برای اهل تاریخ روشن نمی گشت.

فدک در رسوائی اهل سقیفه همان نقشی را ایفا نمود که سجده در رسوائی ابلیس ایفا نمود، اگر عدم فرمانبرداری ابلیس بواسطه ی عمل متکبرانه ی او نبود ماهیت ابلیسی او برای بهشتیان معلوم نمی گردید، و همچنین اگر فدک نبود ماهیت پلید دشمنان اهل بیت برای موالیان و دوستداران آل رسول به آن شکلی که بعدها مشخص شد، معلوم نمی گردید.

اهداف عالیه این حرکت را اهل بیت پیامبر اسلام به خوبی دانسته و در کمال نظم رعایت، و با هشیاری تمام آن را پیگیری نموده اند.

از اینکه امام علی بن ابی طالب در زمان خلافت خود به فدک اشاره نکرده و در باز پس گیری آن اقدامی ننمود، کشف می گردد که تنها مسأله ی فدک در آن ظرف زمانی خاص حائز اهمیت بوده که مقارنت داشته است با غصب

ص: 41

خلافت، و عدم رعایت شئون اهل بیت پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله.

و همچنین است نکته های قابل دقت در خطبه ی صدیقه ی طاهرة در بیان جفای به اهل بیت رسول خدا.

و در راستای این سیاست حق طلبانه ی اهل بیت می باشد که أئمه علیهم السلام در تعیین حدود و مرزهای فدک خلافت و ولایت بعد از نبی مکرم اسلام را خاطر نشان می گشتند.

دو سیاست مختلف در رهبری مردم

در بعض از روایات از امام صادق علیه السلام می پرسند چرا علی بن ابی طالب بعد از رسیدن به خلافت در باز پس گرفتن فدک اقدام ننمود؟ حضرت می فرماید:

«لأن الظالم و المظلومة قد کانا قدما علی اللَّه و أثاب اللَّه المظلومة وعاقب الظالم، فکره أن یسترجع شیئاً قد عاتب اللَّه علیه غاصیه و أثاب علیه النغصوب منه. (1) .

یعنی علی بن ابی طالب زمانی به خلافت رسید که صدیقه ی طاهره، مظلومه ی اهل بیت از دنیا رفته و به پاداش استقامت و صبر در مقابل مصائب بیشمار رسیده، و غاصب فدک و ظالم به فاطمه نیز به کیفر عمل خود رسیده بود، از این رو آن حضرت برای پس گیری فدک اقدام ننمود.

و در روایت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام آمده است:

ص: 42


1- 17. علل الشرئع و مجمع البحرین.

إنا أهل البیت لا یأخذ لنا حقوقنا ممن ظلمنا إلّا هو- یعنی الباری عزوجل- و نحن أولیاء المؤمنین، إنّما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممن ظلمهم و لا نأخذ لأنفسنا. (1) .

یعنی ما اهل بیت برای پس گرفتن حقوق از دست رفته ی خود اقدام نمی نمائیم، بلکه خداوند حق ما را از ظالمان ما خواهد گرفت، و ما تنها برای حقوق مردم اقدام می نمائیم.

از این روایت به خوبی استفاده می شود که مطالبه ی فدک مطالبه ی حقوق به غارت رفته ی مردم، و به تاراج رفتن انسانیت، و نابودی زحمات تمامی انبیاء در طول تاریخ بوده است که برای به ثمر رساندن آن تمامی سختیها را متحمل و شدائد را پذیرا گردیده بودند.

و اینکه اهل بیت پیامبر اسلام این چنین در ابتدای امر درباره ی فدک سخت برخورد نموده و در پایان از آن می گذرند روشن می گردد که در ابتدای غصب خلافت فدک از اهمیت خاصی برخوردار بود که در انتها از آن اهمیت برخوردار نبود، زمانی فدک ارزش داشت که زهرا بتواند همانند مادرش خدیجه از اموالی سرشار همسر خویش را در خلافت و رهبری جامعه کمک نماید.

که اگر اموال خدیجه مادر فاطمه و حمایتهای ابوطالب پدر علی در صدر اسلام نبود نمی توان پذیرفت که موفقیتهای حاصله به این سرعت و ثمر برای رسول خدا بوده باشد.

ص: 43


1- 18. مصدر سابق.

پس یکی از راز و رمزهای فدک مالدار گشتن زهراء همانند مادرش خدیجه در حمایت از علی و خلافت او بوده است.

مطالبه فدک بعد از زهراء دیگر دارای ارزش نمی باشد، و اینکه بعض از بنی امیه در رأس سال صد هجری اقدام به بازگردانیدن فدک می نمایند به خوبی می دانند که دیگر فدک نمی تواند برای آنان حربه ی سیاسی در قبال حکومت قرار گرفته باشد، و به خوبی می دانند که اگر کسی آن را مطالبه نماید تنها برای امور شخصی خود مطالبه می نماید، و این که علی بن ابی طالب از مطالبه ی فدک بعدها چشم پوشی می نمایند همین می باشد.

و شاید هم نکته ی عاطفی در عدم استیفای فدک ستمهای فراوان بر دختر پیامبر به خاطر فدک بود، که نه تنها فدک را بلکه تمامی زخائر دنیا را در مقابل گریه ی زهراء بی ارزش و بی اعتبار می گرداند.

بیت المال و تقوای خلیفه

بعد از اینکه فداکاری اهل بیت رسول خدا را درباره ی فدک بیان و بی اعتنائی آنان را در امور دنیوی مشخص گردید جا دارد نقطه ی مقابل این گذشت و فداکاری را نیز هر مسلمان معتقد بداند، و یقین حاصل نماید که غاصب فدک نه این است که برای مصالح مسلمین ارزشی قائل است، و فدک را برای حفظ مصالح آنها می خواهد، بلکه او غضب فاطمه و ستم بر او را بر خود فرض نموده، و غضب رسول خدا و غضب پروردگار در غضب او مطالبه می نماید.

داستان عبداللَّه بن زبیر قرةالعین الخلیفة را تاریخ ثبت گردانیده، و ما

ص: 44

می خوانیم او که نوه ی دختری ابوبکر می باشد، در آن روز که ابوبکر خلیفه گردید عبداللَّه نوجوانی بیش نبود روزی نزد ابوبکر آمد و منطقه ی وسیعی را از مدینه که کوهی هم در برداشت از او طلب نمود، و او نیز به بهانه ی اینکه او را شاد نماید تمامی آن منطقه را به او بخشید!!

اگر این حاتم بخشی ابی بکر برای شاد نمودن ابن زبیر بر او فرض گردید، پس چه جای دریغ بود که دختر رسول خدا از حق خود محروم و مورد ستم قرار گرداند.

ابن عساکر داستان حاتم بخشی ابوبکر را به نوه ی خویش عبداللَّه بن زبیر چنین نقل می کند:

أَخْبَرَنَا أَبُوالحُسَیْن بن الفراء، وأَبُو عَبْداللَّه ابنا (1) البنّا، قَالوا: أَنا أَبُو جعفر المُعِّدل، أَنا أَبُو طاهر بن الذَهبی، أَنا أَحْمَد بن سُلَیمَان، نَا الزبیر، قَال: وحدَّثنی عمّی مُصْعَب بن عَبْداللَّه. أَن عَبْداللَّه بن الزبیر استقطع من أَبی بکر فی خلافته سَلْع (2) .

فقَال له أَبُوبکر الصدِّیق: ما تصنع (3) به، فقَال له ابن الزبیر: لنا جَبَل بمکة یقَال له جَبَل خویلد، فأحبّ أَن یکون لنا بالمدینة مثله، فأقطعه أَبُوبکر ناحیة من مبلغ (4) فبنی علیه ابن الزبیر

ص: 45


1- 19. فی الأصل: «ابن» و هو خطأ.
2- 20. سلع بفتح أوله و سکون ثانیه، جبل بالمدینة (انظر معجم البلدان).
3- 21. بالأصل: یصنع.
4- 22. کذا بالأصل، ولعله: سلع.

جسرین و لایعرف لهما الیوم أَثر (1) .

یعنی عبداللَّه بن زبیر کوهی را از در منطقه ای از مدینه از جدش ابوبکر درخواست نمود، ابوبکر از او پرسید این کوه را برای چه می خواهی؟

عبداللَّه گفت: ما در مکه اینچنین کوهی داشته ایم و در مدینه نیز دوست داریم که چنین منطقه ای داشته باشیم، و ابوبکر هم آن منطقه را برای او مشخص گردانید و به او بخشید! و او هم در آن منطقه اقدام به بنای دو پل ارتباطی نمود، که اکنون اثری از آن باقی نمانده است.

اگر ابوبکر بن ابی قحافه به اندازه ی یک خردل ایمان داشت و نبوت پیامبر اسلام را پذیرفته بود در وقت مطالبه ی فدک، فاطمه را بغضب نیاورده و رضایت او را بر هر آنچه را که آسمان بر آن سایه افکنده بود ترجیح می داد، و این است تفسیر آیه ی شریفه ی:(و من یحلل علیه غضبی فقد هوی) (2) هر آنکس غضب خداوند بر او حلال گشت رسوا می گردد، و چه رسوائی بالاتر از اینکه خصم انسان دختر رسول خدا و عصمت پروردگار بوده باشد؟!

ولایت در خطبه ی فدک

همانطوری که قبلاً اشاره شد مطالبه ی فدک از ناحیه ی اهل بیت مطالبه ی خلافت و احیای وصایت پیامبر اسلام بود که در طول تاریخ اسلام همواره

ص: 46


1- 23. بالأصل:«أَثراً» تاریخ مدینه ی دمشق 200:28.
2- 24. سوره ی طه: 81.

مورد استشهاد موالیان و دوستداران اهل بیت واقع گردیده است.

اولین مدافع خلافت و فدائی راه ولایت پاره ی تن رسول خدا بود که در دفاع از اعتقاد به ولایت علی بن ابی طالب جسم و جان و فرزند خویش را قربانی و فدا نمود.

فاطمه در آن دم که به غارت رفتن خلافت و بیغما رفتن اموال فدک را همراه بیوفائی مردم مدینه مشاهده نمود در مسجد سفره ی غمهای دل خویش را از آن همه ظلم و ستم در پیش چشم تاریخ و تمامی ابنای تاریخ گسترانیده، و چهره ی کریه دشمنان دین خدا را برای همیشه ی تاریخ رسوا گردانید.

پاره ی تن رسول خدا در خطبه ی خود دفاع از ولایت علوی را با این کلمات به گوش همگان رسانیده و به افشاگری از ماهیت پلید دشمن پرداخت:

کنتم علی شَفا حُفْرةٍ من النارِ، مَذْقَةَ الشَّارب، ونُهْزةَ الطامع، وقَبْسَةَ العَجْلان، وَ موْطِئَ الأقدام.

تَشْرَبُون الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُون القِدَّ، أذِلَّةً خاشِعین، یتخطَّفکم النّاسُ مِن حولِکم، فأنقذکم اللَّهُ بنبیّه صلّی اللَّه علیه، بعدَ اللَّتیَّا والَّتِی، وَ بَعْدَ ما مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجال، و ذُؤْبانِ العرب، و مَرَدةِ أهلِ الکِتاب.

(کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ) (1) أو نَجَم قَرْنٌ للضَّلالة، أَو فغَرَتْ فاغرةٌ للمشرکین، قذف أخاه علیّاً فی

ص: 47


1- 25. سورة المائدة، الآیة 64.

لَهَواتِها، فلا ینکفئُ حتّی یطأَ صِماخَها بأخْمَصِه، و یُخْمِدَ لَهَبَها بَحدِّه، مَکْظُوظاً فی طاعةِ اللَّه و طاعةِ رسولهِ، مُشَمِّراً، ناصِحاً، مُجِدّاً، کادِحاً، وأنتم فی بُلَهْنِیَةٍ وادِعُونَ، و فی رَفاهیةٍ فَکِهُون، تأکُلُون العَفْوَ، و تشرَبُونَ الصَّفْوَ، تَتَوکَّفُون الأخبارَ، و تَنْکِصُونَ عندَ النِّزال.

فلمّا اختار اللَّهُ لنبیِّه دارَ أنبیائه، و مَحلَّ أَصْفیائِه، ظَهَرتْ حَسِیکَةُ النِّفاق، وانْسَمَلَ جِلْبابُ الدِّینِ، وَ أَخْلَق عَهْدُه، وانْتَقَضَ عَقْدُه، و نَطَقَ کاظِمٌ، وَ نَبَغ خامِلٌ، وَ هَدَر فَنِیقُ الباطِل؛ یَخْطِرُ فی عَرَصَاتِکم، و أَطْلَعَ الشَّیْطانُ رأسَه مِن مَغْرِزِه، صارِخاً بکم، فألفاکم لدعوتِهِ مُصِیخِین، وللغِرَّةِ مُلاحظِین، و ستَنْهَضکُم فَوَجَدَکم خِفافاً، وأَحْمَشَکُم فَألْفاکم غِضاباً، فَخَطَمْتُمْ غیرَ إِبلکم، وأورَدْتُموها غیرَ شِرْبِکم. بداراً زعمْتُم خوفَ الفِتنة (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ) (1) .

هذا، والعَهْدُ قریبٌ، و الْکَلْمُ رَحِیبٌ، وَالجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ، وَ الرَّسولُ لَمَّا یُقْبَرْ.

هَیْهاتَ منکم، وَ أَیْنَ بِکم، وَ أَنَّی تُؤْفکُونَ؟ وَ کتابُ اللَّهِ بینَ أَظْهُرِکم، زواجِرُه قاهِرةٌ، وَ أَوامِرُه لائحةٌ، وَ أَدِلَّتُهُ واضِحةٌ، وَأعلامُه بَیِّنَةٌ، أَرْغَبَةً- وَیْحکُم- عنه؟ (بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً) (2) .

ص: 48


1- 26. سورة التوبة، الآیة 49.
2- 27. سورة الکهف، الآیة 50.

یعنی ای مردم شما در پرتگاه آتش جهنم بودید از هیچ اعتباری برخوردار نبودید هر طمع کاری شما را وسیله ی خود قرار می داد، شما را به حساب نمی آوردند، همواره پایمال دیگران بودید، از گودالهای کنار راهها آب می نوشیدید، ذلیل دیگران بودید، و مردم از شما گریزان بودند، تا اینکه خداوند به واسطه ی پیامبرش شما را نجات بخشید و شما از بزرگان عرب گردیدید، و نام آور شُدید.

هر آتش کینه و دشمنی را که کفار برای دامن زدن به آتش برپا نموده بودند خداوند خاموش گردانید.

از این کلام صدیقه ی طاهره روشن می گردد که حزب سقیفه قرآن را نادیده پنداشته و احکامی غیر از احکام او جعل نموده اند زیرا می فرماید: قرآن در جلو روی شما و احکامش روشن و آشکار می باشد و شما از آن روی گردان شده اید!

و این مقارنه و تفسیر بسیار روشنی است از فاطمه علیها سلام بر ظهور و تجلی قرآن در علی بن ابی طالب در استشهاد به آیه ی مبارکه ی:«بئس للظالمین بدلاً» یعنی ظالمین چه بد جانشینانی می باشند.

از کلام صدیقه ی طاهره در خطبه ی فدک این چنین می توان استفاده نمود که آن حضرت می خواهد حجت را بر همگان تمام نماید زیرا خود آن حضرت می داند و پیامبر اسلام نیز از قبل خبر آن را داده بود که فاطمه بعد از آن حضرت اولین کسی است که به او ملحق گردیده و غضبناک از حزب سقیفه دنیا را ترک خواهد نمود، پس از چه رو اینچنین برای فدک جانفشانی می نماید؟

ص: 49

فاطمه می خواهد با این عمل حجت را بر تمامی اهل مدینه تمام نماید که فردای قیامت در محضر عدل پروردگار سخنی برای بیان عذر خویش نداشته باشند.

خطبه ی فدک بیانگر این است که زهراء از غاصبین فدک بیزار و غضبناک بود و با همان غضب نیز از دنیا رفت!...

یکی از مراجع تقلید معاصر نقل می فرمود، که مرحوم آیت اللَّه حاج سید محمدتقی خوانساری در سفر به مکه ی مکرمه با شخصیتهای بزرگ اهل سنت گفتگوهائی نموده بود که از جمله ی آنها جلساتی با حسن البناء رئیس گروه اخوان المسلمین بوده است که از او می پرسند: نظر شما در مورد شیخین چه می باشد؟- همانطوری که مشهور است اهل سنت این سئوال را برای محکوم کردن طرف پرسیده و نوعاً آخرین حربه ی آنها می باشد.

مرحوم خوانساری با کمال وقار در جواب می گوید: نظر ما همان نظر صدیقه ی طاهره دختر پیامبر اسلام می باشد.

و آنها هم در مقابل این جواب عکس العمل خاصی انجام نمی دهند، زیرا می دانند که در کتب آنها کثیراً وارد گشته است که زهراء بر شیخین غضب نمود، و پس از غصب فدک بر آنان خشمگین گشته و با آنها تکلم ننمود تا از دنیا رفت.

بنا بر نقل این بزرگوار حسن البناء در خاتمه ی یکی از سخنرانیهای خود به ظلمهائی که بر صدیقه ی طاهره بعد از رسول مکرم اسلام توسط صحابه اعتراف می نماید.

ص: 50

در نص صریح و صحیح مقبول تمامی فرق اهل سنت در روایت بخاری آمده است که فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابی بکر غضبناک بود، که در این بخش به نمونه ای از آن اشاره می شود، و قبلاً هم مفصل ذکر گردید.

در کتاب «مغازی» در باب غزوه ی خیبر می گوید: روی بسنده عن عروة عن عائشة: إنٌ فاطمة بنت النبی صلی اللَّه علیه و آله أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراثها من رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله ممّا أفاء اللَّه علیه بالمدینَة و فدک و ما بقی من خمس خیبر، فقال أبوبکر: إنّ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله قال:«لانورث ما ترکنا صدقة»- إلی أن قال:- فأبی أبوبکر أن یدفع إلی فاطمة منها شیئاً. فوجدت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک، فهجرته فلم تکلمه حتی تُوفیت. (1) یعنی فاطمه برای ابابکر پیغام فرستاد که حق مرا از اموال خیبر و هم از سهم الإرث پدرم به من برگردان! ابوبکر در جواب گفت: پیامبر فرموده است که ما انبیا چیزی را برای خود به ارث نمی گذاریم!! و بنابراین مانع ازاین گشت تا دختر پیامبر به اموال خود دسترسی پیدا نماید و فاطمه نیز بر او غضب نموده و با او تکلم ننمود تا از دنیا رفت.

و این اعتقاد به عنوان اصل مسلم در میان فرق غیر متعصب از مسلمان پذیرفته گردیده و ثابت است که فاطمه دختر پیامبر اسلام «ماتت و هی واجدة علیهما» یعنی فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابی بکر و عمر غضب نموده بود.

ص: 51


1- 28. صحیح البخاری: کتاب المغازی: باب غزوة خیبر: ج 5: 252 رقم 704. صحیح مسلم فی کتاب الجهاد و السیر: باب قول النبی صلی اللَّه علیه و آله:«لا نورث». سنن البیهقی: ج 6: 300. مشکل الآثار: ج 1: 47.

فدک و اثبات نفاق

قبلاً اشاره نمودیم که یکی از رمزهای گفتنی فدک اثبات چهره ی منافقینی بود که بعد از پیامبر اسلام باطن خویش را آشکار نموده و با عمل خود تفسیر آیات نفاق را مشخص گردانیدند.

تاریخ به قدری در این فراز گویا و قابل دقت و نگرش است که کمتر می توان نظیری برای آن در وقایع و حوادث پیدا نمود.

پشتوانه ی سرکوب و پایمال نمودن عواطف انسانی یکی از نیرومندترین حربه های کاری مستبدین و خودکامگان می باشد که در مواقع حساس از آن استفاده نموده و پایه های حکومتی خویش را استحکام می بخشند.

حرکتی را که حزب سقیفه برای بیعت با ابی بکر در هجوم به خانه ی زهراء تنها یادگار پیامبر نمود تمامی داستانها و روایات تاریخی این ماجرا را به خوبی و روشنی تفسیر و تبیین می نماید.

یکی از فوائد و آثار وجودی مطالبه ی فدک بیان نفاق شیخین بود که خداوند متعال به اعتراف خود آنها آن را برملا فرمود.

بعضی از طبقات اهل سنت که نخواسته اند خود را در گرداب درگیری و منازعه ی با اهل بیت و کارپردازان حزب سقیفه مواجه نمایند، از اساس منکر کدورت و مخالفت آنها با همدیگر گردیده، و شیعه را مقصر در دامن زدن به مخالفتها می دانند، آنها معتقدند که در میان صحابه و خلفاء و اهل بیت پیامبر هیچگونه منازعه ای وجود نداشته، بلکه مختصر کدورتی در باب فدک بود که آن هم با رضایت فاطمه به مصالحه انجامید

ص: 52

و خاتمه پیدا نمود.

گرچه جواب این شبهه بخودی خود روشن است، اما شیعه به لطف پروردگار تمامی جوابها را به احسن وجه در کتب معتبره ی خود ثبت و به دور از هر گونه نیاز به تأویل و توجیه لفظی عنوان نموده اند.

یکی از جوابها اثبات نفاق شیخین به برکت مطالبه ی فدک می باشد که از متقن ترین مدارک اهل سنت بیان گردیده و جای هیچگونه تأویل و توجیه برای آن وجود ندارد.

قبل از اینکه روایات این بحث را که متون عربی می باشد ذکر گردد جا دارد توضیحی کوتاه پیرامون آنها ارائه گردد تا خواننده محترم اگر چنانچه با کلام عرب آشنائی نداشته باشد احساس خستگی ننموده و از کم و کیف مطالب اطلاع و آگاهی پیدا نماید.

از این روایت این چنین به دست می آید که جریان فدک در زمان حیات فاطمه سلام اللَّه علیها و در زمان خلافت ابی بکر خاتمه نیافته و دامنه ی نزاع آن به خلافت عمر کشیده شده است.

پس مدعیان رضایت و صلح فاطمه با ابی بکر باید به این سئوال پاسخ بگویند که اگر فاطمه رضایت داد پس چرا در زمان خلافت عمر مورد مطالبه قرار گرفت؟

مطلب دوم، که در حقیقت شاهد اصلی در این مبحث می باشد این است که عمر بن خطاب تصریح می نماید که علی بن ابی طالب و عباس عموی پیامبر که صرف نظر از هاشمی بودن و دو نفر از صحابه ی خوش نام و نشان می باشند، شیخین را ظالم و خیانتکار می دانسته اند، پس چطور

ص: 53

ممکن است کسی تفوه نماید که در بین اهل بیت و خلفاء کمال دوستی و مودت بوده است، با وجودی که اهل بیت به اعتراف خود دشمن چنین اعتقادی در مورد آنها داشته اند؟

این نصوص بیانگر این مطالب است که اولاً: ماجرای فدک در زمان خلافت ابی بکر خاتمه پیدا ننموده، و ثانیاً: علی بن ابی طالب و عباس شیخین را ظالم و خیانتکار کاذب، آثم، غادر، خائن می دانستند، اینکه می گویند: در بین خلفاء و اهل بیت بعد از رسول خدا صمیمیت و دوستی بوده است زمانی صحت می یابد که همدیگر را تصدیق نموده باشند.

پس اگر به بهانه ی بعض از روایات جعلی و غیر صادر از اهل بیت در لابلای کتب حدیثی می خواهند محبت دشمنان اهل بیت را در میان مردم ضعیف انتشار دهند باید دانسته باشند که صحت این روایات متفرع بر نبودن دلیلی قوی برخلاف آنها می باشد، که با بودن آن دلیل مافوق تمامی این روایات مورد ادعای دشمن از اعتبار ساقط می گردد.

به این نصوص توجه فرمائید:

اول: حدَّثنا إِسحاق بن محمد الفروی قال: حدَّثنا مالک بن أَنس عن ابن شهاب عن مالک بن أَوس، فسألته عن ذلک الحدیث فقال مالک: بینا أَنا جالس فی أَهلی حین متع النهار إذا رسول عمر بن الخطاب یأتینی فقال: أَجب أَمیرالمؤمنین، فانطلقت معه حتی أَدخل علی عمر فإذا هو جالس علی رمال سریر لیس بینه و بینه فراش،

ص: 54

متکی ءٌ علی و سادة من أَدم، فسلمت علیه ثم جلست، فقال: مالک! إِنَّه قدم علینا من قومک أَهل أَبیات و قد أَمرت فیهم برضخ فاقبضه فاقسمه بینهم، فقلت: یا أَمیرالمؤمنین! لو أَمرت به غیری. قال: فاقبضه أَیها المرء.

بینا أَنا جالس عنده أَتاه حاجبه یرفا فقال: هل لک فی

عثمان و عبدالرحمن بن عوف و الزبیر و سعد بن أَبی وقاص یستأذنون؟

قال: نعم، فأذن لهم فدخلوا فسلموا و جلسوا، ثم جلس یرفا یسیراً ثم قال: هل لک فی علی و عباس؟ قال: نعم. فأذن لهما فدخلا فسلما فجلسا، فقال: عباس: یا أَمیرالمؤمنین! اقض بینی و بین هذا، و هما یختصمان فیما أَفاء اللَّه علی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله من بنی نضیر، فقال: الرهط- عثمان وأَصحابه: یا أَمیرالمؤمنین اقض بینهما و أَرح أَحدهما من الآخر، فقال عمر: تیدکم أَنشدکم باللَّه الذی بإذنه تقوم السماء و الأَرض هل تعلمون أَنَّ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله قال: «لا نورث ما ترکنا صدقة؟» یرید رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله نفسه، قال الرهط: قد قال ذلک. فاقبل عمر علی علی و عباس فقال: أَنشدکما باللَّه أَتعلمان أَن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله قد قال ذلک؟ قالا: قد قال ذلک.

قال عمر فإنی أَحدثکم عن هذا الأَمر، إِنَّ اللَّه قد خص

ص: 55

رسوله صلی اللَّه علیه و آله فی هذا الفی ء بشی ءٍ لم یعطه أَحداً غیره ثم قرأَ (وَمَا أَفَآءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُم) إِلی قوله قدیرٌ (1) فکانت هذه خالصة لرسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و اللَّه ما احتازها دونکم و لا استاثر بها علیکم، قد اعطاکموها و بثها فیکم حتی بقی منها هذا المال فکان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله ینفق علی أَهله نفقة سنتهم من هذا المال ثم یأخذ ما بقی فیجعله مجعل مال اللَّه فعمل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله بذلک حیاته، أَنشدکم باللَّه هل تعلمون ذلک؟ قالوا نعم.

ثم قال لعلی و عباس: أَنشدکما باللَّه هل تعلمان ذلک؟ قال عمر: ثم توفی اللَّه نبیَّهُ صلی اللَّه علیه و آله فقال أَبوبکر: أَنا ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم فقبضها أَبوبکر فعمل فیها بما عمل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم واللَّه یعلم إِنَّه فیها لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفی اللَّه أَبابکر فکنت أَنا ولی أَبی بکر، فقبضتها سنتین من إمارتی أَعمل فیها بما عمل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و ما عمل فیها أَبوبکر، واللَّه یعلم إنی فیها لصادق بار راشد تابع للحق، ثم جئتمانی تکلِّمانی وکلمتکما واحدة، و أَمرکما واحد جئتنی یا عباس تسألنی نصیبک من ابن أَخیک، و جاءنی هذا- یرید علیَّاً- یرید نصیب امرأَته من أَبیها... (2) .

ص: 56


1- 29. سورة الحشر آیة 6.
2- 30. صحیح البخاری کتاب الخمس باب فرض الخمس رقم 3094، و فی طبعة رقم 2863.

دوم:...- این روایت هم مانند روایت اول می باشد- ثم توفی اللَّه نبیَّه صلی اللَّه علیه و آله فقال؟ أَبوبکر أَنا ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فقبضها أَبوبکر فعمل فیها بما عمل به فیها رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أَنتما حینئذٍ، وأَقبل علی علی و عباس، تزعمان أَنَّ أَبابکر کذا و کذا! واللَّه یعلم أَنَّه فیها صادق بار راشد تابع للحق، ثم توفی اللَّه أَبابکر، فقلت أَنا ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أَبی بکر فقبضتها سنتین أَعمل فیها بما عمل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أَبوبکر، ثم جئتمانی و کلمتکما واحدة و أَمرکما جمیع جئتنی تسألنی نصیبک من ابن أَخیک، و أَتی هذا یسألنی نصیب امرأَته من أَبیها... (1) .

سوم:... ثم توفی اللَّه نبیَّه صلی اللَّه علیه و آله فقال أَبوبکر: أَنا ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فقبضها أَبوبکر فعمل فیها بما عمل فیها رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أَنتما حینئذٍ، وأقبل علی علی و عباس فقال: تزعمان أنَّ أَبابکر فیها کذا، واللَّه یعلم أنَّه فیها صادق بار راشد تابع للحق، ثم توفی اللَّه أَبابکر فقلت: أَنا ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أَبی بکر، فقبضتها سنتین أَعمل فیها بما عمل به رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أبوبکر، ثم جئتمانی

ص: 57


1- 31. صحیح البخاری کتاب النفقات باب: حبس نفقة الرجل قوت سنة علی أَهله... رقم 5358، وفی طبعة رقم 4939.

وکلمتکما علی کلمة واحدة أَمرکما جمیع، جئتنی تسألنی نصیبک من ابن أَخیک، وأَتانی هذا یشألنی نصیب امرأَته من أَبیها... (1) .

چهارم:... فتوفی اللَّه نبیَّه صلی اللَّه علیه و آله فقال أَبوبکر: أَنا ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فقبضها فعمل بما عمل به رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله ثم توفی اللَّه أَبابکر، فقلت: أَنا ولیُ ولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فقبضتها سنتین أَعمل فیها ما عمل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و أَبوبکر، ثمخ جئتمانی و کلمتکما واحدة و أَمرکما جمیع، جئتنی تسألنی نصیبک من ابن أَخیک، و أَتانی هذا یسألنی نصیب امرأَته من أَبیها... (2) .

وجاء فی البخاری ذکر القصة فی مواضع أَخری لا نوردها والمهم فی روایته ذلک تعبیره:«تزعمان أَنَّ أَبابکر فیها کذا و کذا» أَمّا روایة مسلم فی «صحیحه» فهی:

حدَّثنی عبداللَّه بن مسلم محمد بن أَسماء الضبعی، حدَّثنا جویریة، عن مالک، عن الزُّهْری، ان مالک بن أَوس، حدَّثه قال: أَرسل إِلیَ عمر بن الخطاب، فجئته

ص: 58


1- 32. صحیح البخاری کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة باب: ما یکره من التعمق و التنازع... رقم 7305، وفی طبعة: رقم 6761.
2- 33. صحیح البخاری کتاب الفرائض باب: قول النبی صلی اللَّه علیه و آله «لا نورث ما ترکنا صدقة» رقم 6728 وفی طبعة: 6231.

حین تعالی النهار، قال: فوجدته فی بیته جالساً علی سریرٍ مفضیاً رماله متکئاً علی وسادة من أَدم، فقال لی: یا مال انَّه قد دفَّ أَهل أَبیات من قومک و قد أَمرت فیهم برضح فخذه فاقسمه بینهم، قال: قلت: لو أَمرت بهذا غیری، قال خذه یا مال، فجاء یرفاء فقال: هل لک یا أَمیرالمؤمنین فی عثمان و عبدالرحمن بن عوف والزبیر و سعد؟ فقال عمر: نعم، فأذن لهم فدخلوا، ثم جاء فقال: هل لک فی عباس و علی؟ قال: نعم، فأذن لهم فدخلوا...

فلما توفی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک، و یطلب هذا میراث امرأَته من أَبیها، فقال ابوبکر: قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله «ما نورث ما ترکناه صدقة» فرأَیتماه کاذباً، اَثماً، غادراً، خائناً، واللَّه یعلم أَنَّه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفی أَبوبکر و أَنا ولی رسول للَّه صلی اللَّه علیه و آله و ولی أبی بکر فرأَیتمانی کاذباً، آثماً، غادراً، خائناً، واللَّه یعلم إنی لصادق بار راشد تابع للحق، فولیتها ثم جئتنی أَنت و هذا وإِنَّما جمیع و أَمرکما واحد... (1) .

ص: 59


1- 34. صحیح مسلم کتاب الجهاد والسیر رقم 3302.

مطالبه می نمایند، و عمر به آنها می گوید: شما در زمان خلافت ابوبکر نیز این اموال را مطالبه نمودید و حال آنکه او را دروغگو و معصیتکار و ظالم و خائن می دانستید، و اکنون که خلافت به من رسیده از من نیز این اموال را مطالبه می نمائید و حال آنکه مرا نیز همانند ابوبکر دروغگو و گنهکار و ظالم و خائن می دانید.

با این تصریحات و اقرار بی شائبه ی خلیفه آن هم در معتبرترین کتاب اهل سنت که هیچگونه تردیدی اعتبار و صحت آن در نزد عامه نمی باشد دیگر گمان نمی رود کسی که بدور از تعصب بوده و نپذیرد که نظریه ی بنی هاشم و اهل بیت رسول درباره ی خلفاء چگونه بوده است.

آیا با این همه نصوص صریحه و صحیح در متون اهل سنت باز جای این توهم برای کسی باقی می ماند که بگوید: منازعه ی در باب فدک را روافض درست نموده تا با آن شیخین را رسوا نمایند؟!

فدک در کلام علی بن ابی طالب

قبلاً از تنافی از دو رویداد بزرگ در زندگی علی بن ابی طالب و فاطمه ی زهراء در بیوفائی نسبت به دنیا نحوه مطالبه ی فدک سخن به میان آوردیم، در آنجا خاطر نشان گردید که این حرکت هیچگاه نمی تواند یک مطالبه ی مالی و متعلق به امر دنیا بوده باشد، همانطوری که قرائن و شواهد آن بسیار فراوان می باشد، که در مباحث سابق به نمونه هائی از آن اشاره گردید.

در این قسمت از بحث اشاره ای به کلام امام علی بن ابی طالب در نهج البلاغة می نمائیم، که فهم آن برای مبتدیان در الفبای دین ایجاد عقده

ص: 60

نموده، و منشاء کج فهمی عده ای دیگر گردیده.

حضرت در نامه ی خود به عثمان بن حنیف که از اصحاب آن حضرت بود از این جملات استفاده نمود و از بیوفائی دنیا و از آزار و اذیت نسبت به اهل بیت سخن یاد نمود:

بلی کانت فی أیدینا فدک من کلّ ما أظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس قوم آخرین، و نعم الحکم اللَّه، و ما أصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فی غد جدث.

در شرح این جملات بعض از شراح نهج البلاغه چنین گفته اند:

لا مال لی و لا اقتنیت فیما مضی مالاً، و إنّما کانت فی أیدینا فدک فشحت علیها نفوس قوم أی بخلت، و سخت عنها نفوس قوم آخرین أی سامحت وأعفت، ولیس یعنی ههنا بالسخاء إلّا هذا لا السخاء الحقیقی لأنه علیه السلام و أهله لم یسمحوا بفدک إلّا وقسراً، ثم قال: و نعم الحکم اللَّه الحکم الحاکم، و هذا الکلام کلام شاک متظلم، ثم ذکر مآل الناس و أنه لا ینبغی أن یکترث بالقینات و الأموال فإنه یصیر عن قریب إلی دار البلی و منزل الموتی. (1) .

این کلمات از علی بن ابی طالب در حقیقت حکایت از بیان ظلم سنگینی می نماید که بعد از پیامبر اسلام بر او و بر اهل بیت او و بر جامعه ی اسلامی

ص: 61


1- 35. شرح نهج البلاغة 16: 208.

وارد گردیده است.

حضرت می فرماید: از تمامی آنچه را که آسمان سایه بر آن افکنده بود فدک در اختیار ما قرار گرفته بود که حسودان نتوانستند آن را ببینند، از این رو آن را از ما گرفتند، و خداوند درباره ی آن قضاوت نماید، ما را با فدک و غیر فدک چه کار که فردا منزلگاه مردگان می گردد.

این جمله از کسی صادر گشته است که برای دنیا کوچکترین اعتبار و ارزشی قائل نگردیده و یک لحظه خود را دلبسته ی به آن ندانسته است.

علی بن ابی طالب تعبیر به مِلْک نمی فرماید، از کلمه ی «ید» که مظهر قدرت است استفاده می نماید تا بفهماند که فدک پشتوانه ی مالی خلافت و جانشینی رسول خدا بود که همانند اموال خدیجه در تصرف فاطمه دختر او قرار گرفته بود.

وجه دیگری را که می توان برای عدم تعبیر بملک فدک در کلام حضرت وجود دارد این است که بفهماند، او برای خود مالکیتی در مقابل عظمت پروردگار که خالق ارض و سماء می باشد قائل نمی باشد.

نه اینکه او چون از فدک تعبیر به ملک نمی نماید پس فدک ملک آنها نبوده است.

بسیار کودکانه می باشد که گفته شود ید در اینجا به معنای مالکیت نمی باشد، البته از کس و یا کسانی که به مقامات علی بن ابی طالب معرفت نداشته باشند هیچ جای استبعاد نیست که چنین توهمی نموده و یا بنماید.

ص: 62

فاقد ارزش بودن رد فدک

چنانکه وقایع ایّام خلفاء و دورانهای اموی و عباسی گواهی می دهد فدک همواره به عنوان یک حربه ی سیاسی مورد استفاده قرار گرفته شده است، در دورانهای اول بعد از پیامبر اسلام خلع ید علی و زهراء از فدک، و در زمانهای بعض از خلفاء اموی و عباسی که فدک برگردانده می شود و حیله و تزویری جز ضربه زدن به دستگاه دینی و لعب به آن تدبیری دیگر در کار نبوده است.

اگر فدک لازم بود که برگردانده می شد باید علی بن ابی طالب در زمان خلافت خود آن را برگردانده و آن را به مصارف خاص خود می رساند که توضیح آن را قبلاً بیان نمودیم.

تردیدی نیست افرادی همانند عمر بن عبدالعزیز و یا مأمون عباسی که برگرداندن فدک را به عنوان حیله ی سیاسی خود ساز نموده و بدان اقدام می نمایند، خوب می دانند که فدک دیگر نمی تواند برای حکومت آنان مشکلی را به بار آورده باشد.

همانطوری که این عمل تاکنون نتوانسته است کوچکترین امتیازی برای آنان در میان پیروان مذهب اهل البیت به حساب آمده باشد، زیرا اولاً سوابق این افراد کاملاً در تاریخ مشخص بوده، و چهره ی آنان برای همگان شناخته شده می باشد.

دیگر اینکه خوب دریافته بودند که علی بن ابی طالب در زمان خلافت خود در مورد فدک و نسبت به آن اقدامی ننموده است.

ص: 63

ردّ فدک در عهد خلفای بعد زمانی ارزش پیدا می نماید که همراه با برائت و بیزاری از غاصبین فدک از زهراء صورت پذیرفته باشد، اگر عمر بن عبدالعزیز به ردّ فدک و یا ممانعت نمودن از سبّ علی بن ابی طالب اقدام می نماید از آن جهت است که درمی یابد که از طریق آن می تواند قلوبی را به خود جلب نماید.

زیرا همین عمر بن عبدالعزیز زمانی که در مدینه در نزد دائی خود عبیداللَّه بن عمر بن الخطاب حدیث فرا می گرفت خود سبّاب علی بن ابی طالب بوده و از آن حضرت بیزاری می نمود.

ابن عساکر در تاریخ دمشق جریان ناصبی بودن عمر بن عبدالعزیز را در ورود به مدینه چنین روایت می نماید:

کان أبوه والیاً بمصر، فأرسل ابنه عمر إلی المدینة یتأدّب بها.

روی ابن عساکر بسنده و المزِّی فی «تهذیب الکمال» و الذَّهبی فی «السیر» عن داود بن أبی هند قال: دخل علینا عمر بن عبدالعزیز من هذا الباب- یعنی باباً من أبواب مسجد مدینة الرَّسول صلی اللَّه علیه و آله- و قال ابن خَزَفة مدینة رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله- فقال رجل- زاد ابن بیری- من القوم- بعث إلینا الفاسق بابنه هذا یتعلم الفرائض و السنُّن و یزعم أنه لن یموت حتی یکون خلیفه و یسیر بسیرة عمر بن الخطاب فقال لنا داود: فواللَّه ما مات حتی رأینا ذلک فیه (1) .

ص: 64


1- 36. تاریخ مدینة دمشق: 137:45- تهذیب الکمال: 118:14- سیر أعلام النبلاء: 5: 116 و ترجمته فی: الطبقات الکبری: 330:5- المعرفة و التاریخ: 568:1- الطبری: 565:6، تهذیب التهذیب:475:7- النجوم الزاهرة: 246:1- تاریخ الاسلام وفیات 101- 120: ص 187.

و روی أیضاً: و کان عمر بن عبدالعزیز یختلف إلی عبیداللَّه بن عبداللَّه یسمع منه العلم، فبلغ عبیداللَّه ان عمر ینتقص علی بن أبی طالب، فاتاه عمر فقام یصلی فجلس عمر، فلم یبرح حتی سلّم من رکعتین ثم أقبل علی عمر بن عبدالعزیز فقال: متی بلغک أن اللَّه سخط علی أهل بدر بعد أن رضی عنهم؟ قال: قال: فعرف عمر ما أراد، فقال: معذرة إلی اللَّه و إلیک واللَّه لا أعود قال: فما سمع عمر بن عبدالعزیز بعد ذلک ذاکراً علیاً إلّا بخیر (1) .

یعنی عبدالعزیز از طرف حکومت شام والی در مصر بود که فرزند خود را عمر که به نام جدّ مادری خود عمر بن خطاب نام نهاده شده بود به مدینه فرستاد تا در آنجا کسب علم نماید.

راوی می گوید عمر بن عبدالعزیز در مدینه از یکی از درهای ورودی مسجد پیامبر وارد شد که گفتند: فاسق پسر خویش را به مدینه فرستاده تا علم بیاموزد، و در آینده جانشین عمر بن الخطاب گردد و به سیره ی او عمل نماید.

راوی می گوید به خدا قسم ما دیدیم که او خلیفه گردید و به سیره جدش عمر عمل نمود.

ص: 65


1- 37. تاریخ مدینة دمشق: 45: 136- المعرفة و التاریخ: 568:1- سیر أعلام النبلاء: 5: 117- البدایة و النّهایة: 9: 193.

و باز ابن عساکر روایت می کند که: عمر بن عبدالعزیز نزد عبیداللَّه بن عبداللَّه بن عمر رفت و آمد می نمود و از او علم می آموخت، روزی به او گفت: چه وقت به تو رسیده است که خداوند بر اهل بدر غضب نموده است بعد از آنکه از آنها راضی گردید؟

راوی می گوید: عمر بن عبدالعزیز فهمید که مراد او سب علی بن ابی طالب می باشد، و در جواب او معذرت خواهی نمود و قول داد تا دیگر تکرار ننماید.

ص: 66

ص: 67

ص: 68

ص: 69

ص: 70

نگاهی به کتاب مناقب

مناقب علی و فاطمه

اشاره

در شماره های قبل به قسمتی از مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام اشاره گردید، در این شماره نیز سزاوار است که به بهانه ی نام پر رمز و راز فدک که یادآور خاطره های تلخ ایام کوتاه صدیقه ی طاهره علیهاالسلام بعد از حیات رسول خدا می باشد، گوشه ای از مناقب آن بانوی دو سرا را زینت بخش این دفتر قرار داده و به نام او و کلام نورانی او ختم نمائیم.

این مناقب را در دو بخش مستقل تحت عنوان. مناقب فاطمه علیهاالسلام، و مناقب بیت فاطمه جمع و به آستان پاک و باصفای دوستان فاطمه تقدیم می نمائیم.

ص: 71

مطلب اول

مناقب فاطمة در احادیث اهل سنت

1- محبوبترین انسانها در نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله.

قال: «أحبّ أهلی إلیَّ فاطمة» (1) .

و فی روایة:«أحبّ الناس إلیَّ فاطمة» (2) .

و کانت فاطمة أصغر بنات رسول اللَّه و أحبهنّ إلیه.

محبوبترین شخص در نزد پیامبر فاطمه بود، و می فرمود: بیشتر از همه کس فاطمه دوست دارم.

فاطمه کوچکترین دختران حضرت و محبوبترین آنها بود.

2- کنیه ی «أم أبیها» مختصّ به فاطمه بود.

ذکر الحافظ شمس الدین الذهبی: وکنیتها فیما بلغنا «اُمّ أبیها» (3) .

ص: 72


1- 38. الترمذی (تحفة الأحوذی 370:10). المستدرک 3: 155. مسند أحمد 275:4. مجمع الزوائد 201:9. تهذیب الأسماء و اللغات: النووی 26:1. سیر أعلام النبلاء 119:2. تهذیب التهذیب 12: 440. جامع الأصول 125:9. حلیة الأولیاء 39:2. البدایة والنهایة 232:6.
2- 39. الترمذی (تحفة الأحوذی 370:10). المستدرک 3: 155. مسند أحمد 275:4. مجمع الزوائد 201:9. تهذیب الأسماء و اللغات: النووی 26:1. سیر أعلام النبلاء 119:2. تهذیب التهذیب 12: 440. جامع الأصول 125:9. حلیة الأولیاء 39:2. البدایة والنهایة 232:6.
3- 40. تاریخ الإسلام: الذهبی- عهد الخلفاء الراشدین: ص 43. ذیل المذیل/ الطبری: ص 499. المناقب/ ابن المغازلی: ص 213، رقم 392. دُرر السمط فی خبر السَّبط/ ابن الآبار المتوفّی 658: ص 77. العقد الثمین فی تاریخ البلد الأمین 8: 286. سبل الهدی والرشاد 12: 37.

ذهبی روایت می کند که بنابر آنچه را که به ما رسیده است کنیه ی فاطمه «أم أبیها» می باشد.

3- خانه ی فاطمه برتر از خانه ی انبیاء می باشد.

أخرج ابن مردویه عن أنس بن مالک و بریدة قال:

قرأ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله هذه الآیة (فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّه أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ فقام إلیه رجلٌ فقال: أیُّ بیوت هذه یا رسول اللَّه؟ قال: بیوت الأنبیاء، فقام إلیه أبوبکر فقال: یا رسول اللَّه هذا البیت منها بیت علی و فاطمة؟ قال: نعم من أفاضلها (1) .

ابن مردویه از انس بن مالک و بریده ی اسلمی روایت نموده است که: نبی مکرم اسلام صلی اللَّه علیه و آله آیه ی «فی بیوت أذن اللَّه...» را تلاوت فرمودند که می فرماید: در خانه هائی خداوند اجازه فرمود که بلندمرتبه و رفیع گردیده شوند، و در آنها اسم خداوند برده شود.

شخصی بپا خاست و پرسید: ای پیامبر خدا این خانه ها چگونه خانه هائی بوده و از آن چه کسانی می باشند؟

ص: 73


1- 41. الدرّ المنثور 203:6. روح المعانی/الآلوسی 18: 174، سورة النور، الآیه 36.

حضرت فرمود: این خانه ها از آن انبیاء می باشند.

سپس ابوبکر برخاست و از آن حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره به خانه ی علی بن ابی طالب و فاطمه نمود.

حضرت فرمود: آری این خانه از برترین آن خانه ها می باشد.

4- بوی بهشت مختصّ به فاطمه می باشد.

فی قوله صلی اللَّه علیه و آله: إذا اشتقت إلی رائحة الجنة شممت ریح فاطمة. یا حمیراء، إنّ فاطمة لیست کنساءِ الآدمیین (1) .

روزی عائشه به حضرت اعتراض نمود که فاطمه بزرگ شده است کمتر او را ببوید؛ حضرت به او فرمود: ای حمیراء (کنیه ی عائشه) هر وقت مشتاق رائحه ی خوش بهشت می گردم فاطمه را می بویم، ای عائشه فاطمه همانند سایر زنان آدمی نمی باشد.

5- پیامبر اسلام پیش پای فاطمه قیام می فرمود و دست او را می بوسید.

أخرج الحاکم فی «المستدرک» عن عائشة، أنّها قالت:

ما رأیت أحداً کان أشبه کلاماً و حدیثاً برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم من فاطمة، و کانت إذا دخلت علیه قام إلیها فقبّلها و رحبّ بها و أخذ بیدها فاجلسها فی مجلسه الخ (2) .

حاکم نیشابوری در مستدرک روایت کرده است که: عائشه

ص: 74


1- 42. المعجم الکبیر 22: 401.
2- 43. المستدرک- الحاکم: 160:3.

می گفت: من هیچ کس را ندیدم که مانند پیامبر خدا صحبت نماید غیراز دخترش فاطمه، هر وقت بر او وارد می گردید، پیش پای او قیام می فرمود و او را می بوسید و خوش آمد می گفت، و سپس دست او را گرفته و درجای خودش می نشانید.

و فی روایة الطبرانی:

کانت إذا دخلت علی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله رحبّ بها و قام إلیها و قبّل یدها و أجلسها فی مجلسه (1) .

و در روایت طبری آمده است که: زمانی که فاطمه بر پیامبر وارد می گردید حضرت قیام می فرمود و خوش آمد می گفت دستش را می بوشید و در جای خود او را می نشاند.

6- در میان زنان فاطمه سخت ترین مصیبتها را دیده است.

قال لها النبیّ صلی اللَّه علیه و آله: یا بُنَیّة، إنّه لیس من نساء المسلمین امرأة أعظم رزیةً منکِ (2) .

روزی پیامبر به فاطمه فرمود: دخترم در میان زنان مسلمان کسی بیشتر از تو به مصیبت گرفتار نمی گردد.

7- فاطمه برترین انسانها بعد از رسول خدا می باشد. عن عائشة انّها قالت: ما رأیت أفضل مِنْ فاطمة غیر أبیها (3) .

ص: 75


1- 44. المعجم الأوسط/ الطبرانی 58:5، رقم 4101.
2- 45. المعجم الکبیر 22: 418، رقم 1031. المستدرک 156:3، و قال الذهبی: صحیح. مشکل الآثار 49:1- 50.
3- 46. المعجم الأوسط 3: 349، رقم 2742. مجمع الزوائد 9: 201.

عائشه روایت می کند که: من برتر و بالاتر از فاطمه را ندیدم مگر پدر او رسول خدا.

8- صلوات فرستادن بر فاطمه صلوات بر رسول خدا می باشد.

أخرج السهیلی فی «روضِ الاُنف» فی حدیث «أبی لُبابة» قول النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم:

إنّ فاطمة بضعة منّی فِصَلّی اللَّه علیه و علی فاطمة، فهذا حدیث یدلّ علی أنّ سبّها کفر، وأن من صلّی علیها فقد صلّی علی أبیها (1) .

سهیلی حدیث ابولبابه را روایت می کند که پیامبر فرمود: فاطمه پاره ی تن من می باشد، پس صلوات خداوند بر پیامبر و بر فاطمه باد.

پس این حدیث دلالت دارد که هرکس فاطمه را سبّ نماید کافر می گردد، و هرکس بر او صلوات بفرستد همانا بر پدرش رسول خدا صلوات و درود فرستاده است.

9- علی و فاطمه محبوبترین مردان و زنان در نزد رسول خدا می باشند.

أخرج الترّمذی عن جمیع بن عمیر (التیمی)، قال:

دخلت مع عمّتی (علی)عائشة فسألت: أیُّ الناس کان أحَبّ إلی

ص: 76


1- 47. الروض الانف 328:6.

رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله؟ قالت: فاطمه. فقیل: من الرجال؟ قالت: زوجها، إنّه کان ما علمت صوّاماً قوّاماً (1) .

و أخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه من حدیث بُریدة، قال: کان أحبّ الناس إلی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فاطمه، و من الرجال علیّ (2) .

ترمذی از جمیع بن عمیر روایت می کند که گفت با عمه ام وارد بر عائشه شدیم، از او پرسید محبوبترین افراد در نزد رسول خدا چه کسی بود؟

عائشه گفت: فاطمه.

گفته شده: از مردان چه کسی؟

گفت: محبوبترین مردان در نزد رسول خدا علی بن ابی طالب شوهر فاطمه بود، همانا می دانم که علی بن ابی طالب در روز روزه دار و شبانه در حال عبادت بود.

10- و این روایت را حاکم نیشابوری نیز در مستدرک روایت و آن را تصحیح نموده است. (3) .

و أخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه من حدیث بُریدة، قال:

کان أحبّ الناس إلی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فاطمة، و من الرجال علیّ (4) .

بریده روایت نمود که: از میان زنان محبوبترین شخص به رسول خدا فاطمه و از مردان علی بن ابی طالب بود.

11- فاطمه اولین کسی می باشد که به رسول خدا ملحق می گردد.

ص: 77


1- 48. الترمذی بلفظه: التحفة 10: 375 و «الناس» فی الأصل «النساء». مشکاة المصابیح 3: 1735، رقم 6146.
2- 49. المستدرک 155:3. و من حدیثه أیضاً (الترمذی): التحفة 10: 370- 371.
3- 50. المستدرک 155:3.
4- 51. المستدرک 155:3. ومن حدیثه أیضاً (الترمذی): التحفة 370:10- 371.

وأخرج البخاری و مسلم وغیرهما عن فاطمة أنَّ النبیّ صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال:

«إن جبریل کان یعارضنی القرآن کلّ سنةٍ مرّةً و إنّه عارضنی العام مرّتین، و لا أراه إلّا حضر أجلی، فانّک أوّل أهل بیتی لحاقاً بی فاتّقی اللَّه واصبری، فإنّه نِعمَ السَّلف أنا لکِ» (1) .

بخاری و مسلم و غیر آن دو روایت نموده اند که: فاطمه علیهاالسلام روایت فرمود: پیامبر فرمود:

جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می نمود، و امسال دو مرتبه عرضه نمود، و این از آن جهت می باشد که اجل من نزدیک گردیده، و تو فاطمه از اهل بیت من اولین کسی می باشند که بر من ملحق خواهی گشت پس ای دخترم به خداوند توسل نما و صبر کن، همانا خداوند بهترین پناه تو می باشد.

12- فاطمه سرور زنان مومنه می باشد.

وأخرج البخاری و مسلم وغیرهما عن فاطمة عنه صلی اللَّه علیه و آله أنّه قال: «یا فاطمة! ألا ترضین أن تکونی سیّدة نساء المؤمنین» (2) .

بخاری و مسلم و غیر آن دو روایت نموده اند که فاطمه روایت نمود: که رسول خدا فرمود: ای فاطمه آیا راضی می گردی که سرور زنان مومنه بوده باشی؟

13- فاطمه پاره ی تن رسول خدا می باشد.

ص: 78


1- 52. کنز العمال 13: 677- 678.
2- 53. فتح الباری: البخاری 84:7، مسلم 126:2. المستدرک 158:3. طبقات ابن سعد (من حدیث عائشة عن فاطمة) 248:2- 248.

وأخرج أحمد والترمذی والحاکم فی «المستدرک» عن ابن الزبیر عنه صلی اللَّه علیه و آله و سلم أنّه قال:

«إنّما فاطمة بضعة منّی، یؤذینی ما آذاها، و ینصبنی ما أنصبها» (1) .

احمد حنبل و ترمذی و حاکم در مستدرک از عبداللَّه بن زبیر روایت نموده اند که: رسول خدا فرمود: فاطمه پاره ی تن من می باشد مرا آزرده است هرکس او را بیازارد، و مرا دشمن داشته است هرکس او را دشمن دارد.

14- فاطمه در میان اهل بیت محبوبترین شخص به رسول خدا می باشد.

و أخرج الحاکم فی «المستدرک» عن اُسامة بن زید عنه صلی اللَّه علیه و آله و سلم انّه قال: «أحبُّ أهلی إلیَّ فاطمة» (2) .

حاکم از اسامة بن زید روایت نموده است که پیامبر فرمود: محبوبترین کسان من فاطمه می باشد.

15- منزلت زهراء در بهشت.

و أخرج الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه عن علیّ عنه صلی اللَّه علیه و آله و سلم انّه قال: «إذا کان یوم القیامة نادی منادٍ من وراء الحُجُب: یأهل الجمع غُضّوا أبصارکم عن فاطمة بنت محمدٍّ حتّی تمرّ» (3) .

حاکم در مستدرک روایت و آن را تصحیح نموده که پیامبر

ص: 79


1- 54. (الترمذی): (التحفة 10: 371). المستدرک 3: 158. أحمد 5:4.
2- 55. المستدرک: 155:1.
3- 56. المستدرک 153:3.

فرمود: وقتی که روز قیامت برپا گردد منادی از پس پرده غیب صدا می زند، که اهل محشر چشمهای خود را روی هم بگذارید زیرا فاطمه دختر پیامبر در حال عبور می باشد.

16- وأخرجه أبوبکر فی «الغیلانیات» من حدیث أبی أیوب، و ابی هریرة من حدیث عائشة (1) .

17- غضب فاطمه غضب رسول خدا می باشد.

وأخرج البخاری عن المسور عنه صلی اللَّه علیه و آله و سلم أنّه قال:

«فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی» (2) .

بخاری روایت نموده است که پیامبر فرمود: فاطمه پاره ی تن من است هرکس او را بیازارد مرا آزار داده است.

18- و أخرج أحمد و الحاکم فی «المستدرک» و صحّحه عن المسور أیضاً عنه صلی اللَّه علیه و آله و سلم:

«فاطمة بضعة منّی یقبضنی ما یقبضها و یبسطنی ما یبسطها، وأنّ الأنساب تنقطع یوم القیامة غیر نسبی و سببی و صهری» (3) .

احمد حنبل در مسند و حاکم در مستدرک روایت نموده اند

ص: 80


1- 57. نقله عن کنزالعمال 106:12. الغیلانیات/أبی بکر الشافعی فی الرقمین 34209 و 34210، و رقم 34211.
2- 58. (البخاری): فتح الباری 84:7. البخاری فی علامات النبوة من حدیث طویل عن عائشة: 491:6. وأخرجه من وجه آخر فی أواخر المغازی 110:8- 111.
3- 59. و هو فی المستدرک 158:3، و عند الطبرانی و البزار بروایاته فی مجمع الزوائد 203:7.

که پیامبر فرمود: فاطمه پاره ی تن من است غمگین می کند مرا هرکس او را غمگین نماید، و مسرور می گرداند مرا هرکس او را مسرور گرداند، همانا هر نسبی در روز قیامت منقطع می گردد مگر نسب و سبب من از طریق علی بن ابی طالب.

19- فاطمه سرور زنان بهشتی.

و أخرج البخاری عن عائشة أنّه «قال لفاطمة:

«أما ترضین أن تکونی سیّدة نساء أهل الجنة» (1) .

20- و أخرج الحاکم فی «المستدرک» عن حذیفة عنه «أنه قال: «نزل مَلَک من السماء فاسْتأذن اللَّه أن یُسلِّم علیَّ فبشّرنی أنّ فاطمة سیّدة نساء أهل الجنة» (2) .

و باز آن حضرت فرمود: ملکی از آسمان نازل گشت، و اجازه خواست تا بر من سلام رسانیده و بشارت داد مرا که فاطمه سرور زنان اهل بهشت می باشد.

21- وأخرجه الطبرانی من حدیث أبی هریرة بإسناد رجاله رجال الصحیح غیر محمّد بن مروان الذُّهلی و قد وثّقه ابن حبّان (3) .

این حدیث را طبرانی هم در معجم روایت نموده و ابن حبان

ص: 81


1- 60. البخاری: مناقب فاطمة 83:7. المستدرک 151:3.
2- 61. المستدرک 151:3.
3- 62. مجمع الزوائد 201:9.

هم آن را توثیق نموده است.

22- فاطمه سرور زنان دنیا و آخرت می باشد.

وأخرج الحاکم فی «المستدرک» عن عائشة أنّه قال: لفاطمة: «یا فاطمة! ألا ترضین أن تکونی سیّدة نساء العالمین؟ و سیّدة نساء المؤمنین؟ و سیّدة نساء هذه الأمّة؟!» (1) .

حاکم در مستدرک روایت نموده است که پیامبر به فاطمه فرمود: ای فاطمه آیا راضی می باشی که سرور زنان دنیا و آخرت، و سرور زنان مؤمنه، و سرور زنان این امت بوده باشی؟

23- فاطمه مصیبت کشیده ترین زنان مؤمنه می باشد.

وأخرج الطحاوی فی «مشکل الآثار» عن عائشة أنّها کانت تقول:

إنّ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال فی مرضه الذی قُبِض فیه لفاطمة:... یا بُنَیَّة، انّه لیس من نساء المؤمنین امرأة أعظم رَزیةً منک (2) .

طحاوی در مشکل الآثار روایت نموده است که پیامبر فرمود: دخترم در میان زنان مؤمنه تو از همه مصیبت دیده تر می باشی.

24- و أخرج أبو یعلی الموصلی و الطبرانی فی «الکبیر»، والحاکم فی

ص: 82


1- 63. المستدرک 156:3، و قال الذهبی:«صحیح و هو عند (مسلم) من حدیث أطول: 127:2:2.
2- 64. مشکل الآثار 49:1- 50. جمع الجوامع- السیوطی 302:1، النسخة المصورة المصریة.

«المستدرک» عنه صلی اللَّه علیه و آله انّه قال:

«یا فاطمه! إنّ اللَّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک» (1) .

ابویعلی و طبرانی و حاکم در مستدرک روایت نموده اند که پیامبر فرمود: ای فاطمه خداوند از غضب تو غضبناک و از رضایت تو راضی می گردد.

25- و أخرج الترمذی و أحمد و أبویعلی، و رجالهما رجال الصحیح، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله:

«الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنة، و فاطمة سیدة نسائهم إلّا ما کان لمریم بنت عمران» (2) .

ترمذی و احمد و ابویعلی روایت نموده اند که پیامبر فرمود: حسن و حسین سرور جوانان بهشت و فاطمه سرور زنان بهشتی می باشد.

26- وأخرج الطبرانی فی «الأوسط» و «الکبیر»، و رجال «الکبیر» رجال الصحیح عن ابن عباس، قال: قال رسول اللَّه:

«سیّدات نساء أهل الجنة بعد مریم بنت عمران فاطمة و خدیجة و آسیة بنت مزاحم امراة فرعون» (3) .

طبرانی از ابن عباس روایت نموده است که پیامبر فرمود:

ص: 83


1- 65. مجمع الزوائد 203:9. المستدرک 154:3.
2- 66. عن مجمع الزوائد 201:9.
3- 67. التحفة 272:10، أحمد 391:5، و قد ذکره الطحاوی فی مشکل الآثار 393:2، و هو فی کنز العمال بمختلف طرقه و روایاته: 12: 112- 113.

سروران زنان بهشت بعد از مریم دختر عمران فاطمه و خدیجه و آسیه بنت مزاحم زن فرعون می باشند.

27- حسد عائشه از فاطمه.

وأخرج أحمد باسناده رجاله رجال الصحیح عن النعمان بن بشیر قال:

استأذن أبوبکر علی رسول اللَّه فسمع صوت عائشة [عالیاً] و هی تقول: واللَّه لقد عرفت أنّ علیّاً و فاطمة أحبّ إلیک منّی و من أبی مرّتین أو ثلاثاً، [فاستاذن أبوبکر فدخل] فأهوی إلیها أبوبکر فقال: یا بنت فلانه! لا أسمعک ترفعین صوتک علی رسول اللَّه (1) .

احمد حنبل روایت نموده است که روزی ابوبکر اجازه خواست و بر رسول خدا وارد گردید در آن هنگام صدای عائشه به گوشش رسید که خطاب به رسول خدا نموده و می گفت: من می دانم که تو علی و فاطمه را از من و پدرم به مراتب بیشتر دوست می داری؛ در این هنگام ابوبکر اجازه خواست و وارد گردید و خود را به طرف عائشه پرتاب نمود، و به او گفت که ای دختر فلانه دیگر نشنوم که صدای خود را از رسول خدا بلندتر نموده باشی.

28- و أخرج الطبرانی فی «الکبیر» باسناد رجاله رجال الصحیح عن ابن عباس، قال:

دخل رسول اللَّه علی علیّ و فاطمة، و هما یضحکان فلمّا رأیاه سکتا، فقال

ص: 84


1- 68. عنه أیضاً 9: 201- 202، و هو عند (أحمد) بلفظه عن النعمان بن بشیر 275:4، و عنه بأطول 4: 270- 271.

لهما النبیّ:«ما لکما کنتما تضحکان، فلمّا رأیتمانی سکتّما؟» فبادرت فاطمة فقالت:

بأبی أنت یا رسول اللَّه!، قال هذا: أنا أحبّ إلی رسول اللَّه منکِ، قلت: بلی أنا أحبّ إلی رسول اللَّه منکَ، فتبسّم رسول اللَّه و قال: «یا بُنَیَّة، لَکِ رقّةُ الولد، و علیّ أعزُّ علَیَّ مِنْکِ!» (1) .

روزی رسول خدا بر علی و فاطمه وارد گردید، آنها را در حال خندیدن مشاهده نمود، تا پیامبر را دیدند ساکت گردیدند، حضرت به آنان فرمود: چه شد که تا مرا دیدید از خنده بازایستادید؟

فاطمه عرضه داشت فدایت گردم پدرجان علی می گوید: من محبوبتر از تو در نزد پیامبر می باشم، و من هم به او می گفتم: که من در نزد تو محبوبتر می باشم.

حضرت از این بیان فاطمه تبسمی نمود و سپس فرمود: دخترم تو فرزند من می باشی و بر تو محبت فرزند دارم، و علی بر من عزیزتر از تو می باشد.

29- ازدواج زهراء به امر خدا.

و أخرج الطبرانی باسناد رجاله ثقات عن ابن مسعود عنه صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال:

«إن اللَّه أمرنی أن اُزوِّج فاطمة مِن علیّ» (2) .

ص: 85


1- 69. مجمع الزوائد: 201:9.
2- 70. المجمع 204:9. کنزالعمال رقم 37752 من حدیث أنس (عن الخطیب و ابن عساکر).

طبرانی روایت نموده است که پیامبر فرمود: همانا خداوند مرا دستور داد تا فاطمه را به علی تزویج نمایم.

30- و أخرج الطبرانی باسناد رجال الصحیح عن ابن جریج قال: قال لی غیر واحدٍ:

کانت فاطمة أصغر ولد رسول اللَّه و أحبهنّ إلیه.

فاطمه کوچکترین دختران رسول خدا و در عین حال محبوبترین آنان در نزد او بود.

31- فاطمه و شباهتش به رسول خدا.

و أخرج الطبرانی فی «الأوسط» عن عائشة، قالت:

ما رأیت أحداً من خلق اللَّه أشبه برسول اللَّه دیناً و لا جلسة و لا شیة من فاطمة، و کانت إذا دخل علیها رسول اللَّه رحّبت به وقامت من مجلسها و قبّلت یده و أجلسته فی مجلسها، و کانت إذا دخلت علی رسول اللَّه رحّب بها و قام إلیها و قبّل یدها و أجلسها فی مجلسه (1) .

عائشه می گوید: من هیچ کس را از خلائق ندیدم که مانند فاطمه از نظر نشستن و راه رفتن شبیه به رسول خدا بوده باشد، هر وقت رسول خدا بر او وارد می گردید زهراء به او خوش آمد گفته و در مقابل او می ایستاد دستش را می بوسید و او را در جای خود می نشانید، و هرگاه که فاطمه بر او وارد می گردید آن حضرت در مقابلش قیام می فرمود خوش آمد می گفت دستش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند.

ص: 86


1- 71. المعجم الأوسط 58:5، رقم 4101.

32- وأخرج الحاکم و قال: صحیح علی شرط الشیخین عن عائشة قالت: ما رأیت أحداً أشبه کلاماً و حدیثاً من فاطمة برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم، و کانت إذا دخلت علیه رحّب بها، و قام فأخذ بیدها فقبّلها و أجلسها فی مجلسه (1) .

عائشه می گوید: من هیچ کس را مثل فاطمه ندیدم که مانند رسول خدا تکلم نموده و سخن بگوید، هر وقت بر او وارد می گردید، به او خوش آمد می گفت، در مقابل او ایستاده دستش را گرفته و می بوسید، و او را در جای خود می نشاند.

و زاد الحاکم فی روایة اُخری:

وکانت إذا دخل علیها رسول اللَّه قامت إلیه مستقبلةً و قبّلت یده: و قال: حدیث صحیح علی شرط الشیخین.

و حاکم با اضافه ای این چنین روایت می کند که وقتی پیامبر بر فاطمه وارد می گردید از جا برخاسته به استقبال او رفته و دست او را می بوسید.

33- و أخرج الحاکم فی «المستدرک»، و قال: رواة هذا الحدیث عن آخرهم فی «الصحیح»، عن عمر بن الخطاب، أنّ النبیّ صلی اللَّه علیه و آله و سلم قال لفاطمة: «فداکِ أبی و اُمّی» (2) .

حاکم نیشابوری از عمر بن خطاب روایت می کند که پیامبر به دخترش فاطمه فرمود: دخترم پدر و مادرم فدای تو باد.

ص: 87


1- 72. المستدرک 154:3، و وافقه الذهبی علی صحته. أخرجه أبوداود فی الأدب، باب ما جاء فی القیام برقمخ 5217، والترمذی فی المناقب برقم 3871، والاستیعاب 366:4.
2- 73. المستدرک 151:3- 164.

مطلب دوم

جلالة بیت فاطمة

آن خانه خانه ای بود که برترین انسانهای روی زمین در آن مأوی گرفته بودند، پیامبر خدا درباره ی خانه ی فرموده بود که بیت فاطمه و علی از بیوت انبیاء برتر و بالاتر است.

آری خانه ی فاطمه از برترین منازل و از با فضیلت ترین بیوت انبیاء می باشد.

أخرج ابن مردویه، عن أنس بن مالک و بریدة قال:

قرأ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم هذه الآیة (فی بُیُوتٍ أذِنَ اللَّهُ أنْ تُرفَعَ وَ یُذُکَرَ فیها اسْمُهُ) فقام إلیه رَجلٌ فقال: أیُّ بیوت هذه یا رسول اللَّه؟ قال: بیوت الأنبیاء، فقام إلیه أبوبکر فقال: یا رسول اللَّه هذا البیت منها؟ لبیت علیّ و فاطمة، قال: نعم من أفاضلها (1) .

ابن مردویه از انس بن مالک و بریده ی اسلمی روایت نموده است که: نبی مکرم اسلام صلی اللَّه علیه و آله آیه ی «فی بیوت اذن اللَّه...» را

ص: 88


1- 74. الدرّ المنثور- السیوطی 203:6، سورة النور، الآیة 36. روح المعانی: الآلوسی 174:18 وفیه: فقام أبوبکر فقال: یا رسول اللَّه هذا البیت منها، لبیت علی و فاطمة، قال: نعم من أفاضلها.

تلاوت فرمودند که می فرماید: در خانه هائی خداوند اجازه فرمود که بلند مرتبه و رفیع گردیده شود، و در آنها اسم خداوند برده شود.

شخصی بپا خاست و پرسید: ای پیامبر خدا این خانه ها چگونه خانه هائی بوده و از آن چه کسانی می باشند؟

حضرت فرمود: این خانه ها از آن انبیاء می باشند.

سپس ابوبکر برخاست و از آن حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره به خانه ی علی بن ابی طالب و فاطمه نمود.

حضرت فرمود: آری این خانه از برترین آن خانه ها می باشد.

آن خانه خانه ی اهل بیت پیامبر است، خانه ای که هر روز رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم می آمد و در آستانه ی آن می ایستاد و به اهل آن سلام می داد.

یأتی فی کل یوم رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله مدة تسعة أشهر إلی باب هذا البیت یُسلِّم علی أهله و یقرأ علیهم الآیة المبارکة: (إنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) (1) .

ص: 89


1- 75. الأحزاب، الآیة 33. أخرج ابن جریر و ابن مردویه عن أبی حمراء، قال: حَفِظْتُ مِنْ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم ثمانیة أشهر بالمدینة لیس من مرّة یخرج إلی الصلاة الغداة إلّا أتی إلی باب علیّ رضی اللَّه عنه، فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال: الصلاة... الصلاة (إنَّمَا یُرِیُدِ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ الْبَْیتَ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً). وأخرج ابن مردویه عن ابن عباس قال: شهدنا رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم تسعة أشهر، یأتی کل یوم علی باب علیّ بن أبی طالب عند وقت کل صلاة فیقول: السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته أهل البیت (إنَّمَا یُرِیُدِ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتَ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً). الدّر المنثور 606:6، سورة الأحزاب، الآیة 33.

طبق این روایت که مفسرین در کتب تفسیر آن را ذکر نموده اند پیامبر به مدت نه ماه پس از نزول این آیه می آمد و بر آستانه ی در خانه ی فاطمه می ایستاد و به خانه سلام می داد.

در آن خانه چه کسانی بودند؟ در آن خانه فاطمه بود که او:«سیّدِة نساء العالمین» بود.

در آن خانه امام حسن و امام حسین بودند که: الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنة (1) .

و در آن خانه علیّ بن أبی طالب بود که او «مولی کل مؤمن و مؤمنة الذی حبّه دلیل الإیمان (2) و بغضه دلیل النفاق» و ولایته «الجواز علی الصراط» (3) .

ص: 90


1- 76. مصنّف ابن أبی شیبة 6: 378 رقم 32176.
2- 77. الترمذی 2: 298 رقم 3736. النسائی 116:8. فتح الباری 63:1. سنن ابن ماجة رقم 114. شرح السنّة 114:14. کنز العمّال 11 رقم 32878- 33029. مجمع الزوائد 133:9. البدایة و النهایة 355:7.
3- 78. کنزالعمّال 621:11 رقم 33022. تاریخ بغداد 161:3 رقم 1203.

راستی و بحق باید پذیرفت که:

بیت فاطمة أفضل البیوت و أشرفها لأنّ نفسها أفضل الناس بعد أبیها و أنّها أفضل من الشیخین کما نصّ علی ذلک «السهیلی» (1) و «العلقمی» و من سبّها کفر، وإنّ من صلّی علیها فقد صلّی علی أبیها (2) .

هرکس بر فاطمه صلوات بفرستد همانا بر پدر او رسول خدا صلوات فرستاده است.

درباره ی خانه ی فاطمه تعبیر جالبی وجود دارد که در این بحث اضافه می گردد، این تعبیر درباره ی بیت فاطمه می باشد، همان بیتی که کتابها و دفترها از فضائل و مناقب آن مملو می باشد، همان بیتی که آن همه در وصف او تأکید و در رعایت حرمت او سفارش گردیده، آری همان بیتی که طبق نص صریح و صحیح شیعه و سنی (3) روزی عمر بن خطاب آن را مورد

ص: 91


1- 79. فیض القدیر- المناوی. شرح الجامع الصغیر: السیوطی 421:4 و 107:3، رقم 5833، ط. دار المعرفة- بیروت. الروض الأنف: السهیلی، عبدالرحمن بن عبداللَّه بن أحمد بن أصبغ الأندلسی، المتوفَّی 581، یکنّی أباالقاسم و أبازید. قال الذهبی فی تذکرة الحفاظ: الحافظ العلّامة صاحب التصانیف المونقة صنّف کتاب «روض الانف» شرح السیرة النبویة، فأجاد وأفاد، و ذکر أنّه استخرجه من «مائة و عشرین» مصنّفاً و له کتاب:«الإعلام بما أبهم فی القرآن من أسماء الأعلام» و له کتاب «الفرائض» و غیر ذلک، و کان إماماً فی لسان العرب یتوقّد ذکاءاً. و قال أبوجعفر بن الزبیر: کان السهیلی واسع المعرفة، غزیر العلم، نحویاً متقّدماً لغویاً، عالماً بالتفسیر و صناعة الحدیث، عارفاً بالرجال و الأنساب، عارفاً بعلم الکلام، و اُصول الفقه، حافظاً للتاریخ القدیم والحدیث، ذکیّاً نبیهاً.
2- 80. الروض الأنف: السهیلی 328:6، فقد مرّ تخریجه فی حدیث أبی لبابة.
3- 81. روایة ابن أبی شیبة حدّثنا محمّد بن بشر، نا عبیداللَّه بن عمر، حدّثنا زید بن أسلم، عن أبیه أسلم: انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم. فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتّی دخل علی فاطمة فقال: یا بنت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم، واللَّه ما أحد أحبّ إلینا من أبیکِ و ما من أحدٍ أحبّ إلینا بعد أبیک منکِ، وایْمُ اللَّه ما ذاک بمانعی أنْ اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یُحْرقَ علیهم البیت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أنّ عمر قد جاءنی و قد حلف باللَّه لئن عدتم لیُحْرقنّ علیکم البیت، و ایْمُ اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه. المصنّف/ ابن أبی شیبة 7/ 432، رقم 37045. روایة البلاذری فی الأنساب المدائنی عن مسلمة بن محارب عن سلیمان التیمی و عن ابن عون. أنَّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة فلم یبایع. فجاء عمر و معه فتیلة، فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة: یابن الخطاب، أتُراکَ مُحرقاً عَلیَّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک... أنساب الأشراف 1/ 586، طبع دار المعارف- القاهرة. برای اطلاع بیشتر در این رابطه به کتاب احراق بیت فاطمه که نصوص و ادله ی مورد استدلال را از متون معتبره ی اهل سنت را جمع آوری و مورد استناد قرار داده و کتابهای فراوان دیگر در این زمینه مراجعه گردد.

هجوم وحشیانه ی خود قرار داد.

و گمان می رود و شاید هم چنین باشد که اگر پیامبر اینهمه تأکید و سفارش نمی نمود اهل بیت او اینچنین مورد ستم و آزار قرار نمی گرفتند.

«خدیجه علیهاالسلام» تحت عنوان «بیتها فی الجنة» کلامی را از سهیلی نقل می نماید که آن را در اینجا می آوریم.

ص: 92

قال السهیلی:

لذکر «البیت» معنی لطیف؛ لأنّها کانت ربّة «بیت» قبل المبعث ثم صارت ربة «بیت» فی الإسلام منفردة به، فلم یکن علی وجه الأرض فی أول یوم بعث النبیّ بیت إسلام إلّا بیتها، و هی فضیلة ما شارکها فیها أیضاً غیرها و جزاء الفعل یذکر غالباً بلفظه و ان کان اشرف منه، فلهذا جاء فی الحدیث بلفظ «بیت» دون لفظ «القصر» انتهی.

برای بیت معنائی جالب وجود دارد، خدیجه قبل از مبعث صاحب خانه ای بود که آن خانه بعد از مبعث پیامبر تنها بیت و خانه ی اسلام گردید، و در روی زمین خانه ای دیگر نبود که خدا را این چنین پرستش نمایند، پس ابتدای اسلام از این بیت به سایر نقاط عالم منتشر گردید، و این فضیلتی است که هیچ خانه ی دیگر در آن شریک نمی باشد.

و اینکه خداوند می خواهد در بهشت به خدیجه بیتی عنایت نماید به واسطه ی همان بیت اول اسلام می باشد که خدیجه آن را در اختیار دین خدا قرار داده است، و ان همان معنائی می باشد که در جزای فعل در کلام آورده می شود، اگرچه جزای فعل بالاتر و بهتر بوده باشد، و به این خاطر است که خداوند در بهشت به خدیجه بیتی عنایت می فرماید، نمی فرماید که به خدیجه قصر عطاء می نمائیم، بلکه می فرماید ما در جنّت به خدیجه بیت اعطاء می نمائیم.

ص: 93

ابن حجر پس از بیان کلام سهیلی می گوید:

وفی ذکر البیت معنی آخر؛ لأنّ مرجع «أهل بیت النبیّ» إلیها، لما ثبت فی تفسیر قوله تعالی:(إنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیذُهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهل الْبَیْتِ) قالت أمّ سلمة: لمّا نزلت دعا النبیّ فاطمة و علیّاً و الحسن و الحسین، فجلّلهم بکساء، فقال: اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی- الحدیث.

ابن حجر می گوید: برای بیت معنائی دیگر می باشد و آن این است که بگوئیم: بیت منزل و مأوای اهل بیت پیامبر می باشد که به آن منتهی می گردند، همانطوری که قرآن به آن اشاره می کند، زمانی که آیه ی تطهیر نازل گردید پیامبر فاطمه و علی و حسنین علیهم السلام را در تحت کساء قرار داده و فرمود: خداوندا اینان اهل بیت من می باشند...

أخرجه الترمذی و غیره، و مرجع «أهل البیت» هؤلاء إلی «خدیجة»؛ لأنّ «الحسنین» من فاطمة و «فاطمة» بنتها، و علیّاً نشأ فی بیت خدیجة و هو صغیر ثم تزوّج بنتها بعدها، فظهر رجوع أهل البیت النبوی إلی خدیجة دون غیرها (1) .

و یسمعان صوت ابن صهاک حیث یقول: احرقوا الدار بمن فیها، و بباب دارها مسمار (2) ، لا أدری ما صنع بصدرها إذا وقعت بین الباب والجدار.

ص: 94


1- 82. فتح الباری 138:7، ط. دارالمعرفة- بیروت مع إشراف عبدالعزیز بن عبداللَّه بن باز.
2- 83. المواهب اللدنیة بالمنح المحمّدیة- القسطانی 409:3. الدرّة الثمینة فی تاریخ المدینة- ابن النّجار: 205، و فیه: «إنّ عائشة کانت تسمع صوت الوتر والمسمار یضرب فی بعض الدور المطنبة بمسجد النبیّ (ص)، فترسل إلیهم أن لا تؤذوا رسول اللَّه (ص) و ما عمل علیّ بن أبی طالب مصراعی داره إلّا بالمسمار توقّیاً لذلک. والقسطلانی المتوفّی 923 ه هو الشارح لصحیح البخاری المسمّی ب«ارشاد الساری» و ابن النجّار المتوفّی سنة 643 ه هو الحافظ البارع، محدّث العراق مؤرّخ العصر، کان إماماً ثقة، حجّة، مقرئاً، مجوّداً، حلو المحاضرة، کیّساً، متواضعاً، من أعیان الحفّاظ الثقات مع الدّین والصیانة والنُسک والفهم وسعة الرّوایة- سیر أعلام النبلاء 131:23، رقم 98. الوافی بالوفیّات 9:5، رقم 1963. تذکرة الحفّاظ 1428:4، رقم 1140.

پس دانسته باد، و بدانند که بر این بیت روزگاری گذشت که چشم فلک را بدرد، و ناله زار و حزین را از دل سنگ بیرون آورد.

و اکنون ای خواننده، این توئی که باید بدانی و خوب هم دانستی که سرّ آن مسمار در باب بیت فاطمه کی و در کجا و چگونه، و در چه تصویری داستانش در قلب و سینه ی غم گرفته شیعه کوبیده گردید...

اکنون که سخن ما به اینجا منتهی گردید، پندارم که ظلمی دگر افتد که اگر داستان ماجرای تلخ و دردناک بیت فاطمه را بدون ذکر اعتراف ظالم به بیت فاطمه را به پایان رسانده و آن را در خاتمه ی این دفتر اضافه ننمایم.

اعترافی در هتک بیت فاطمه

یکی از معضلات اعتقادی اهل سنت بودن اعتراف ابوبکر به هجوم به بیت فاطمه، و نادیده گرفتن حرمت او می باشد، او که تنها یادگار به جای مانده از رسول خدا بود، با او چنان نمود که خود در آخرین روزهای واپسین به ارتکاب جرم نابخشودنی خود اعتراف و از آن بیزاری بر زبان جاری نمود.

ص: 95

و امروزه همین اعتراف یکی از مؤیدات بی حرمتی به بیت فاطمه می باشد که برای توده ای حق ناباور متعصب ایجاد عقده نموده است و درصدد انکار آن برمی آیند.

گرچه در جای خود مفصل به اسناد این قضیه رسیدگی گردیده اما دریغ است که از اشاره ای در این زمینه فرو گزار نموده و از مدارک قابل اطمینان در نزد اهل سنت سخنی به میان نیاورده باشیم.

کتاب الأموال

قال: حدّثنی سعید بن عفیر، عن علوان بن داود مولی ابن زرعة بن عمرو بن جریر،عن حمید بن عبدالرحمن بن حمید بن عوف، عن صالح بن کیسان عن حمید بن عبدالرحمن بن عوف، عن أبیه عبدالرحمن:

قال: دخلت علی أبی بکر أعوده فی مَرَضه الذی توفّی فیه، فَسَلَّمْتُ علیه و قلت: ما أری بِکَ بَاساً والحمدللَّه و لا تأس علی الدنیا، فَواللَّه إن علّمناکَ إلّا کنتَ صالحاً مُصلحاً، فقال: اما إنّی لا آسی علی شی ء، إلّا عَلی ثلاثٍ فَعَلْتُهم، وَدِدْتُ أنّی لَمْ أفْعَلْهُم، وَ ثلاثٍ لَمْ أفْعَلْهُم وَدِدْتُ أنّی فَعَلْتُهُم، وَ ثَلاثٍ وَدِدْتُ أنّی سَألتُ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم عَنْهُم. امّا الثلاث التی فعلتها: ووَدِدْتُ أنّی لَمْ أفْعَلْها، فَوَدِدْتُ أنّی لَمْ أکُنْ فَعَلْتُ کذا و کذا لخلة ذکرها. قال أبوعبید:«لا اُرید ذکرها» (1) .

وَوَدِدْتُ إنّی یوم «سقیفة بنی ساعدة» کُنْتُ قَذَفْتُ، الأمر فی عُنُقِ أحَدِ

ص: 96


1- 84. تری انّ قاسم بن سلام لا یقدر علی ذکر قوله:«وَوِدْتُ أنّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و أن اُغلق علی الحرب) کما نَبَّهَ علی ذلک معلّق الکتاب.

الرَجُلَین عُمر أو أبی عبیدة (1) .

در این روایت از کتاب اموال این چنین آمده است که: ابوبکر در هنگام مرض موتش گفت: من از هیچ چیز بر خودم هراسناک و بیمناک نمی باشم مگر بر سه چیز که باید آنها را انجام نمی دادم و سه چیز که باید آنها را انجام می دادم و سه چیز که باید حکم آنها را از رسول خدا می پرسیدم.

اما آن سه چیزی که آنها را نباید انجام می دادم یکی این بود که دوست داشتم که آن کار را انجام نمی دادم...

دیگر اینکه دوست داشتم که در سقیفه امر خلافت را به عمر یا ابوعبید وامی گذاشتم....

معجم طبرانی

... دخلت علی أبی بکر ابن أبی قحافة أعوده فی مرضه الذی توفّی فیه فسلّمت علیه و سألته کیف أصبحت؟

فاستوی جالساً، فقلت: أصبحت بحمد اللَّه بارئاً.

فقال:... أما إنّی لا آسی علی شی ءٍ إلّا علی ثلاث فعلتهن، وَدِدْتُ أنّی لَم أفعلهن و ثلاثٍ لَمْ أفعلهنّ وَدِدْتُ أنی فعلتهنَّ، و ثلاث فَعَلْتُهنّ وَدِدْتُ أنّی سألت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم عنهنَّ.

ص: 97


1- 85. کتاب الأموال: ص 174، رقم 353، طبع دار الفکر للطباعة والنشر مع تعلیق محمّد خلیل هراس.

فأمّا الثّلاث اللّاتی وَدِدْتُ أنّی لَم أفْعَلْهُنَّ، فوَدِدْتُ أنی لَمْ أکُنْ کَشَفْتُ بَیْتَ فاطِمَة وَ تَرکْتُه، و إن أغْلِقَ عَلی الحَرْب، ووَدِدْتُ انّی یوم «سَقیفَة بنی ساعِدة» کُنْتُ قَذَفْتُ الأمر فی عُنُق أحد الرّجُلَین، أبی عُبیدة أو عُمَر، فکان أمیرالمؤمنین وَ کُنْتُ وَزیراً، ووَدِدْتُ أنِّی حَیْثُ کُنْتُ وَجَهْتُ خالدَ بنْ الولید إلی أهل الرِّدَّة، أقَمْتُ بذی القصة، فإن ظفر المسلمون ظفروا و إلّا کُنْتُ ردءاً أو مدداً.

و أمّا اللّاتی أنّی فَعَلْتُها فوَدِدْتُ أنی یوم أتیتُ بالأشعَث أسیراً ضربت عنقه، فإنّه یخیّل إلیَّ إنَّهُ لایکون شَرٌ إلّا طار الیه، ووَدِدْتُ انّی یوم أتیت «الفجاءة السلمی» لم أکن أحرقه و قتلته سریحاً أو أطلقته نجیحاً، ووَدِدْتُ انّی حیث و جهت خالد بن الولید إلی الشام و جهّت عُمر إلی العراق فأکون قد بسطت یدی یمینی و شمالی فی سبیل اللَّه عزّوَجلّ.

وأما الثّلاث اللّاتی وَدِدْتُ انّی سألتُ رسُول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم عنهن فوَدِدْتُ انّی کُنْتُ سَألته فیمن هذا الأمر؟ فلا ینازعه أهله، وَوَدِدْتُ أنّی کُنتُ سَألُته هَلْ للأنصار فی هذا الأمر سبب؟ وَوَدِدْتُ أنّی سألته عن العَمَّة و بَنت الأخ فإنّ فی نفسی منها حاجة (1) .

ص: 98


1- 86. المعجم الکبیر/ الطبرانی 1/ 62، رقم 43، الطبعة الثانیة، دار إحیاء التراث العربی. تاریخ الإسلام/ الذهبی- عهد الخلفاء الراشدین: ص 117- 118، الطبعة الاُولی، دارالکتاب العربی، تاریخ الطبری 3/ 215، الطبعة الثانیة، مؤسسة عزّالدین- بیروت. میزان الاعتدال 3/ 108،، رقم 5763. لسان المیزان 4/ 706، رقم 5752 فی ترجمة «علوان بن داود» کتاب الأموال/ أبوعبید: ص 174، طبعة دار الفکر للطباعة والنشر.

چنانکه ملاحظه گردید در روایت کتاب اموال که از نظر تاریخ و اعتبار بر کتابهای دیگر مقدم است ابوعبید گفت من دوست ندارم کلام ابوبکر را ذکر نمایم!ولی در روایت طبرانی کلام ابوبکر ذکر گردیده.

ابوبکر در مرض موتش گفت: سه امر بود که کاش من آنها را بجا نمی آوردم، یکی این بود که کاش من بیت فاطمه را مورد تعرض قرار نداده و نسبت به آن بی احترامی ننموده و آن را به زور نمی گشودم!...

ذیل جمهرة محمد بن السائب الکلبی

لمّا احتُضِرَ أبوبکر قال: ما آسی علی شی ءٍ إلّا علی ثَلاثٍ فَعَلْتُها وَدِدْتُ انّی تَرَکْتُها، و ثَلاث تَرَکْتُها وَدِدْتُ أنِّی فَعَلْتُها، و ثَلاث وَدِدْتُ أنِّی سَالتُ رَسُول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم عَنها.

أما الثّلاثُ التی فَعَلْتُها وَدِدْتُ انّی تَرَکْتُها، فوَدِدْتُ أنِّی لَمْ اَکُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطمة و ذَکَر فی ذلک کلاماً کثیراً... (1) .

روایة السیوطی فی مسند فاطمة

عن عَبدِالرّحمن بن عَوف: أنَّ أبابکر الصِّدیق قال لَه فی مَرَض مَوته: إنی لا آسی علَی شی ءٍ إلّا علی ثَلاثٍ فَعَلْتُهن، وَدِدْتُ أنِّی لَمْ أفعلهُنَّ،

ص: 99


1- 87. جمهرة النسب/ ابن الکلبی، المتوفَّی سنة 204، مع تحقیق محمود فردوس العظم- دارالیقظة العربیة- سوریة- دمشق 2/ 94.

وَثَلاثٌ لَمْ أفْعَلهُنَّ وَدِدْتُ أنِّی فَعَلْتُهُنَّ، و ثَلاثٌ وَدِدْتُ أنّی سَألتُ رَسُولَ اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم عَنْهُنَّ.

فأمّا التی فعلتها ووَدِدْتُ انّی لَمْ أفعلها: وَدِدْتُ انّی لَمْ أکُنْ أکْشِفُ بَیْتَ فاطِمَة وَ تَرَکْتُهُ وَ انْ اُغْلِقَ عَلی الحَرْب، ووَدِدْتُ أنّی یوم «سقیفَة بَنی ساعِدة» کُنْتُ قَذَفْتُ الأمر فی عُنُقِ أحد الرَّجلین، أبی عُبیدة بن الجَّراح أو عُمر...، ووَدِدْتُ أنِّی کنُت سَألتهُ عَنْ میراثِ العَمَّة وإبنةِ الاُخت فإنَّ فی نَفْسیّ مِنها حاجَة (أبوعُبید فِی کتاب الأموال، عق ( (1) )، خُیثَمة بن سلیمان الطرابلسی فی فَضائل الصحابة، طب ( (2) )، کر، ص، وقال: إنَّهُ حدیثٌ حَسَنٌ ( (3) ).

و در روایت ذیل جمهره و مسند فاطمه از سیوطی نیز همان اعتراف ابی بکر است که در روایات سابق بیان گردید.

ص: 100


1- 88. عق: «عقیلی».
2- 89. طب: الطبرانی فی المعجم الکبیر و الصغیر.
3- 90. مسند فاطمة/السیوطی: ص 34- 35. الطبعة الأولی، مؤسسة الکتب الثقافیة- بیروت.

ص: 101

ص: 102

ص: 103

نگاهی به خطبه ی فدکیه

اشاره

یکی از درسهای فراموش ناشدنی و باارزش سیّده و سرور زنان اهل بهشت تعالیم نورانی در خطبه ی فدک می باشد.

خطبه ی فدک فوائد و آثار و برکاتی را در خود جای دارد که در کمتر حدیث دیگر می توان معارف موجود در آن خطبه را پیدا نمود، خطبه ای که تمامی اهل لسان و ادیبان روزگار در مقابل کلمات آن عاجز و خاشعند، و جملگی ایمان دارند که غیر از دختر پیامبر کسی دیگر نمی تواند چنین کلماتی را بر زبان جاری نموده باشد، خطبه ای که در آن درس توحید و خداپرستی به بهترین شکل ممکن تبیین یافته، و درسهای نبوت و معاد در آن شکل گرفته و با بیان امامت و ولایت در جانشینی پیامبر اوج، و برائت و بیزاری رااز ظلم و ظالمانتاریخ بشری ختم گردیده نمی تواند کلامی اتفاقی و بدور از عاقبت اندیشی در تاثیر عقائد و افکار بوده باشد.

فرازهای بلد این آتشفشان خروشان چنین می نمایاند که دختر رسول خدا درصدد بیان سنت واقعی پدر خویش بهمردم می باشد.

و او نیک می داند که گنجینه های تعالیم بشری به تاراج رفته، و دستخوش آفت گردیده.

او از برای فدک به عنوان مالی با ارزش بانگ برنمی دارد، او دین خدا و حیثیت تمامی زحمات انبیاء را می بیند.

ص: 104

او خطابه ی خویش را همراه دانه های مروارید ریزان اشک به گوش عالمیان می رساند، و دادخواهی و انتقام از آه مظلوم طلب می نماید.

متن خطبه ی فدکیه از مصادر اهل سنت

و روی ابن الأثیر فی کتاب «منال الطالب» باب أحادیث الصحابیّات، الخطبتین للصدِّیقة الطاهرة فاطمة الزهراء صلوات اللَّه علیها فی تظلّمها علی أبی بکر.

و قال: هذا الحدیث أکثر ما رُوی من طریق أهل البیت، و إن کان قد رُوِیَ من طُرُقٍ اُخری، اُطولَ من هذا و أکثر (1) .

و قال ابن قتیبة: قد کنتُ کتبتُه و أنا أری أنّ له أصلاً (2) .

فالخطبة و إن کانت لها طرق متعدّدة کما ذکر «ابن الأثیر» (3) و نحن نذکر ما ذکره فی کتابه باسقاط شرحه فی بیان لغاتها:

ص: 105


1- 91. منال الطالب شرح غریب الطوال: ابن الأثیر: ص 501- 534، ط. مرکز البحث العلمی و إحیاء التراث الإسلامی- کلّیة الشریعة و الدراسات الإسلامیة- مکّة المکرّمة- جامعه اُم القری.
2- 92. منال الطالب شرح غریب الطوال: ابن الأثیر: ص 501- 534، ط. مرکز البحث العلمی و إحیاء التراث الإسلامی- کلّیة الشریعة و الدراسات الإسلامیة- مکّة المکرّمة- جامعة اُم القری.
3- 93. قال الذهبی فی ترجمته: القاضی الرَّئیس العلّامة البارع الأوحد البلیغ مجدالدین أبوالسّعادات المبارک بن محمّد بن محمّد الشیبانی الجَزَریُّ ثُمّ المُوصلیّ الکاتب ابن الأثیر صاحب «جامع الأصول» و «غریب الحدیث» و غیر ذلک و قال عن «ابن السعّاره»: کان حاسباً، کاتباً، ذکیاً، إلی أن قال: و من تصانیفه «شرح غریب الطوال». و قال الإمام أبوشامة: کان ورعاً، عاقلاً، بهیّاً، ذا برٍّ و إحسان- سیر أعلام النبلاء: 488:21، رقم 252. تاریخ الإسلام- وفیّات 601، 601، ص 216، رقم 314. وفیات الأعیان 4: 141- 143. البدایة والنهایة 13: 54. شذرات الذهب 5: 22- 23 وغیرها.

قالت زینبُ بنت علیّ بن أبی طالب: لمّا بلغ فاطمةَ إجماعُ أَبی بکرٍ علَی منعها حقَّها من فَدَک، لاثَتْ خِمارَها (1) ، وَأقبلت فی لُمَةٍ مِن حَفَدتِها و نساءِ قومِها، تطأُ ذیُولَها، لا تخْرِمُ مِشْیةَ رَسولِ اللَّهِ صلی اللَّه علیه و آله و سلم، حتی دخلتْ علی أبی بکرٍ، و هو فی حَشْدٍ من المهاجرین و الأنصار، فلُطَّتْ (2) دوُنَها مُلاءةٌ، ثمّ أنَّتْ أَنَّةً أَجْهشَ لها القومُ بالبکاء والنَّحیب، ثمّ أمْهلتْ، حتی إذا هدأتْ فَوْرتُهم، وسکنت رَوعتُهم، افتتحت الکلامَ بالحمد للَّهِ، و الثَّناءِ علیه، و الصَّلاةِ علی رسولِه، فی کلامٍ طویلٍ من الثَّناءِ و التَّمجید.

ثمّ قالت: أنا فاطمةُ (3) ، و أبی محمّد، أقولُها عَوْداً علی بَدْءِ، ما أقولُ إذْ أقولُ سَرَفاً و لا شَطَطاً (لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالمُؤْمِنَینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ) وإِن تَعْزُوه تَجِدُوه أَبی دون نِسائکم، وأخا ابنِ عَمِّی دون رِجالکم، و لِنعم المَعْزِیُّ إلیه صلّی اللَّه علیه. فبلَّغَ النِّذارةَ، صادِعاً بالرِّسالة، ناکِباً عن سَنَنِ المشرکین، ضارباً لأَثْباجِهم، آخِذاً بأکْظامِهِم، داعیاً إلی سبیلِ رَبَّهِ بالحکمة والموعظةِ الحَسنة، یفُضُّ الهامَ، وَیَجُذُّ الأصنامَ، حتی انهزمَ الجمعُ، و وَلَّوُا الدُّبُر، و حتّی تَفَرَّی اللیلُّ عن صُبْحِه، وأَسْفَر

ص: 106


1- 94. لاثت المرأة خمارها: إذا لوته علی وجهها ورأسها.
2- 95. لُطَّتْ: مُدَّتْ وسُتِرتْ.
3- 96. فی بعض الطرق: «إعْلَمُوا أَنِّی فاطمة».

الحقُّ عن مَحْضِه، وَ نَطَق زعیمُ الدِّین، وَ خَرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطین، وفُهْتُم بکلمة الإخلاص، و کنتم علی شَفا حُفْرةٍ من النارِ، مَذْقَةَ الشَّارب، ونُهْزةَ الطامع، وقَبْسَةَ العَجْلان، وَموْطِئَ الأقدام.

تَشْرَبُون الطَّرْقَ، وَتَقْتاتُون القِدَّ، أذِلَّةً خاشِعین، یتخطَّفکم النّاسُ مِن حولِکم، فأنقذکم اللَّهُ بنبیّه صلّی اللَّه علیه، بعدَ اللَّتیَّا و الَّتِی، وَبَعْدَ ما مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجال، و ذُؤْبانِ العرب، و مَرَدةِ أهلِ الکِتاب.

(کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ) (1) أو نَجَم قَرْنٌ للضَّلالة، أَو فغَرَتْ فاغرةٌ للمشرکین، فذف أخاه علیّاً فی لَهَواتِها، فلا ینکفئُ حتّی یطأَ صِماخَها بأخْمَصِه، و یُخْمِدَ لَهَبَها بَحدِّه، مَکْظُوظاً فی طاعةِ اللَّه و طاعةِ رسولهِ، مُشَمِّراً، ناصِحاً، مُجِدّاً، کادِحاً، وأنتم فی بُلَهْنِیَةٍ وادِعُونَ، وفی رَفاهیةٍ فَکِهُون، تأکُلُون العَفْوَ، و تشرَبُونَ الصَّفْوَ، تَتوکَّفُون الأخبارَ، وتَنْکِصُونَ عندَ النِّزال.

فلمّا اختار اللَّهُ لنبیِّه دارَ أنبیائه، و مَحلَّ أَصْفیائِه، ظَهَرتْ حَسِیکَةُ النِّفاق، وانْسَمَلَ جِلْبابُ الدِّینِ، وَ أَخْلَق عَهْدُه، وانْتَقَضَ عَقْدُه، و نَطَقَ کاظِمٌ، و نَبَغ خامِلٌ، وَ هَدَر فَنِیقُ الباطِل؛ یَخْطِرُ فی عَرَصَاتِکم، و أَطْلَعَ الشَّیْطانُ رأسَه مِن مَغْرِزِه، صارِخاً بکم،

ص: 107


1- 97. سورة المائدة، الآیة 64.

فألفاکم لدعوتِهِ مُصِیخِین، و للغِرَّةِ مُلاحظِین، و ستَنْهَضکُم فَوَجَدَکم خِفافاً، و أَحْمَشَکُم فَألْفاکم غِضاباً، فَخَطَمْتُمْ غیرَ إِبلکم، و أورَدْتُموها غیرَ شِرْبِکم. بداراً زعمْتُم خوفَ الفِتنة (ألَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ) (1) .

هذا، والعَهْدُ قریبٌ، والْکَلْمُ رَحِیبٌ، وَالجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ، وَالرَّسولُ لَمَّا یُقْبَرْ.

هَیْهاتَ منکم، وَأَیْنَ بِکم، وَ أَنَّی تُؤْفکُونَ؟ وَ کتابُ اللَّهِ بینَ أَظْهُرِکم، زواجِرُه قاهِرةٌ، وَ أَوامِرُه لائحةٌ، وَأَدِلَّتُهُ واضِحةٌ، وَأعلامُه بَیِّنَةٌ، أَرْغَبَةً- وَ یْحکُم- عنه؟ (بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً) (2) .

ثمَّ لم تَرِیثُوا بعدَ اجتهادٍ، إِلَّا رَیْثَما سَکَنَتْ نَفْرَتُها، وَ أَسْلَسَ قِیادُها.

تُسِرُّونَ حَسْواً فی ارْتِغاءٍ، و نحن نَصْبِرُ منکم علی مِثْلِ وَخْزِ المُدَی، وأنتم الآن تزعُمون أنْ لا إِرْثَ لَنا، و لا حَظَّ (أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ) (3) .

وَیْهاً مَعْشَرَ المُسْلِمة، أَأُبْتَزُّ إِرْثِیَ [یابْنَ أَبی قُحافةَ]؟ أَفِی کِتابِ اللَّهِ أن تَرِثَ أَباکَ وَ لا أَرِثُ أَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.

ص: 108


1- 98. سورة التوبة، الآیة 49.
2- 99. سورة الکهف، الآیة 50.
3- 100. سورة المائدة، الآیة 50.

جُرْأَةً مِنکم علی قطیعةِ الرَّحِم، وَنَکْثِ الْعَهْدِ، فَعَلی عَمْدٍ ما ترکتم کتابَ اللَّهِ بینَ أَظْهُرِکم و نَبَذْتُموه.

فدُونَکَها مَرْحُولَةً مَزْمُومةً، تکون معک فِی قَبْرِکَ، وَ تَلْقاکَ یومَ حَشْرِکَ، فَنِعْمَ الحَکَمُ اللَّهُ، وَ نِعْمَ الزَّعِیمُ مُحَمَّدُ، وَ المَوْعِدُ القیامَةُ، وَ عند السَّاعَةِ ما یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ، و (لِکُلِّ نَبأٍ مُسْتَقَرُّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ) (1) .

ثمّ عدلَتْ إِلی مجلس الأنصار، فقالت:

یا مَعْشَرَ الفِئَةِ، وَأَعْضادَ المِلَّة، وَ حَضَنَةَ الإسلامِ، ما هذه الغَمِیزَةُ فِی حَقِّی، وَالسِّنَةُ عن ظُلامَتِی؟ أَما قال رَسُولُ اللَّهِ «: المرءُ یُحْفَظُ فِی وَلَدِهِ»؟ لَسَرْعانَ ما أَحْدَثْتُم! وعَجْلانَ ذا إهالةً!

أتقولون: مات محمّدٌ؟ لَعَمْرِی، خَطْبٌ جلیلٌ، اسْتَوْسَعَ وَهْیُه، واسْتَنْهَرُ فَتْذقه، وَفُقِدَ راتِقُه، وَ أَظْلَمت الأرْضُ لِغَیْبتِه، واکْتَأَبَتْ خِیرَةُ اللَّهِ لمُصِیبته، و خشَعَت الجِبالُ، وَأَکْدَت الآمالُ، وَ اُضِییعَ الْحَرِیمُ، وَ أُزیلَت الْحُرْمَةُ، فَتلک نازِلةٌ أَعْلَنَ بِها کِتابُ اللَّه فِی أَفْنِیتکم، مَمْساکُم و مُصْبَحَکُم، هِتافاً هِتافاً. (وَمَا مَحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ) (2) .

ص: 109


1- 101. سورة الأنعام، الآیة 67.
2- 102. سورة آل عمران، الآیة 144.

إیهاً بنی قَیْلَةَ! أَأُهْتَضَمُ تُراثَ أَبی وأنتم بمَرْأًی منِّی وَ مَسْمَع؟ تشمَلُکم الدَّعوةُ، وَینالُکم الخَبَرُ، وفیکم العَدَدُ والعُدَّةُ، ولکم الدارُ، و عندکُم الجُنَنُ، و أنتم نُخْبَةُ اللَّهِ التی انْتَخَب لدینهِ، وَ أَنْصارُ رَسُولِه، و خِیرَتُه الَّتی انْتَجَبَ لَنا أَهلَ البیتِ، فنابَذْتُم فِینَا صَمِیمَ العَرَب، و ناهَضْتُم الاُمَمَ، وکافَحْتُم البُهمَ، لانَبْرَحُ ولا تَبْرَحُونَ، و نأمُرُکم فتَأْتَمِرُونَ، حتی دارَتْ لکم بِنا رَحَی الإسلامِ، وَدَرَّ حَلَبُ الأَیَّام، وَ خَضَعتْ نَخْوةُ الشِّرْکِ، وباخَتْ نِیرانُ الحَرْبِ، وَهَدأتْ رَوْعَةُ الهَرْجِ، وَاسْتَوْسَقَ نِظامُ الدِّینِ.

فأَنّی جُرْتُم بعدَ البَیان، و نَکَصْتُم بعدَ الإِقْدامِ، عن قَومٍ نَکَثُوا أَیمانَهم، أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (1) .

أَلَا قد أَرَی- واللَّهِ- أنْ قد أخْلَدتُم إِلی الخَفضِ، ورَکَنْتُمْ إِلی الدَّعَةِ، وَعُجْتُم عن الدِّینِ، وَ مَجَجَتُم الذی عَرفْتُم، وَلَفَظْتُم الذی سُوِّغْتُم، ف(إِنْ تَکْفُرُوا أَنتُم وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ) (2) .

أَلا وقد قُلْتُ الذی قُلتُ؛ علی معرفةٍ بالخَدْلَة التی خامَرَتْکم، ولکنّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، ومُنْیَةُ الغَیْظِ، وَنَفْثَةُ الصَّدْرِ، وَ مَعْذِرةُ الحُجَّةِ، فدُونَکم فاحْتَقِبُوها مُدْبِرةَ الظَّهْرِ، مَهِیضَةَ

ص: 110


1- 103. سورة التوبد، الآیة 13.
2- 104. سورة إبراهیم، الآیة 8.

الْعَظْمِ، خَوْراءَ القَناةِ، ناقَبةَ الخُفِّ، باقیةَ العارِ، موصولةً بشَنارِ الأَبَدِ، متَّصلةً بِنارِ اللَّهِ، فبعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُون، واعْمَلُوا إِنَّا عامِلون، وانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ، وَأَنا ابْنَةُ نَذیرٍ لکم بین یَدَیْ عذابٍ شَدِید، (فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ) (1) (وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) (2) .

ثمّ انْکَفَأتْ إِلی قَبْرِ أَبیها صلی اللَّه علیه و آله و سلم، متمثّلةً بقول صفیَّة بنت عبدالمطّلب، و قیل: اُمامَةُ:

قد کان بَعْدَکَ أنْباءٌ وهَنْبَثَةٌ

لو کُنتَ شاهِدَها لم تکثُرِ الخُطَبُ

إنَّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الْأَرْضِ وابِلَها

و غابَ مذ غِبْتَ عنّا الوَحْیُ والکُتُبُ

تَهَضَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا

إِذْ بِنْتَ عَنَّا فنحنُ الیومَ نُغْتَصَبُ

أَبْدَتْ رِجالٌ لَنا فَحْوَی صُدُورِهمُ

لمَّا فُقِدْتَ و حالَتْ دُونَکَ الکُتُبُ

قال: فما رأینا یوماً أکثرَ باکِیاً و باکیةً من ذلک الیوم (3) .

ص: 111


1- 105. سورة هود، الآیة 55.
2- 106. سورة الشعراء، الآیة الأخیرة.
3- 107. منال الطالب شرح غریب الطوال: 501- 528. غریب الحدیث- ابن قتیبة 590:1. الفائق/ الزمخشری 331:3 و 4: 116. بلاغات النساء: ص 16. شرح نهج البلاغة بتمامه فی موضعین: 46:6 و 211:16- 213، 249- 251. نثر الدّرر/ الوزیر الکتاب أبی سعد منصور بن الحسین الآبی المتوفّی سنة 421 ه: 8:4- 14.

و فی حدیثٍ آخر:

رُوِی أَنَّها مَرِضَتْ قَبْلَ وَفاتِها، فدخلَ إلیها نِساءُ المهاجرین والأنصار، یَعُدْنَها، فقُلْنَ لها: کیف أصبحتِ من عِلَّتِک یابنةَ رسولِ اللَّهِ؟

فقالت: أَصْبحْتُ، واللَّهِ، عائفةً لِدنیاکُنَّ، قالیةً لرِجالِکُنَّ، لَفَظْتُهم بَعْدَ أَن عَجَمْتُهم، وشَنِئتُهم بعد أن سَبَرْتُهم، فقُبْحاً لفُلُولِ الحَدِّ، وَخَطَلِ الرَّأیِ، وَ خَوَرِ القَناةِ، (لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ) (1) .

لقد قَلَّدهُم رِبْقَتَها، و شُنَّتْ علیهم غارَتُها، فَجَدْعاً، وَعَقْراً، وبُعْداً للقومِ الظَّالِمِینَ.

وَ یْحَهُم أنَّی زَحْزَحُوها عن رَواسِی الرِّسالةِ، وَ قَواعِدِ النُّبوَّةِ، وَمْهِبطِ الرُّوح الأَمِینِ!

ما الذی نَقَمُوا من أَبی حَسَنٍ؟ نَقَمُوا، واللَّهِ، شِدَّةَ وَطْأَتِهِ، وَنَکالَ وَقْعَتِهِ، وَنَکیرَ سَیْفِهِ، وَ تَنَمُّرَه فِی ذاتِ اللَّهِ.

وایْمُ اللَّهِ، لو تکافَأُوا علی زِمامٍ، نَبَذه إِلیه رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّه علیه و آله و سلم، لَسارَ بِهم سَیْراً سُجُحاً، لا یَکْلِمُ خِشاشُه، و لا یَتَعْتَعُ راکبُه، و لأَوْرَدَهُم مَنْهَلاً نَمِیراً فَضْفاضاً، تَطْفَحُ ضِفَّتاه، وَلأَصْدَرهُم بِطاناً قد یجریهم الرِّیُّ، غیرَ مُتَحلِّ منه بطائلٍ، ولفُتِحَتْ علیهم

ص: 112


1- 108. سورة المائدة، الآیة 80.

برکاتٌ من السَّماءِ والأرض.

ألا هَلُمَّ فاعْجَبْ، و ما عِشْتَ أراکَ الدَّهرُ عَجَباً!

فَرغْماً لِمَعاطِسِ قومٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُم یُحْسِنُونَ صُنْعاً.

ولَعَمْرُ اللَّهِ، لقد لَقِحَتْ، فَنَظِرَةً رَیْثما تُنتَجُ، ثُمَّ احْتَلِبُوا طِلاعَ القَعْبِ؛ دماً عَبِیطاً، وذُعافاً مُمْقِراً، فهنالک یَخْسَرُ المُبْطِلُونَ، و یَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ ما أَسَّسَ الأَوَّلُونَ.

فَطِیبُوا عن أنفُسِکم نَفْساً، و طامِنُوا للفِتْنة جَأْشاً، و أَبْشِرُوا بسَیفٍ صارمٍ، وَ هَرْجٍ شامِل، یَدَعُ فَیْئَکُم زَهِیداً، وَجَمْعَکم حَصِیداً.

فیا حَسْرةً علیکم، وأَنَّی بکم، و قد عَمِیَتْ علیکم؟ (أَنُلْزِمُکُموها وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ) (1) .

هذا طَرَفٌ مِن حدیثٍ أَطْولَ منه، یُرْوَی من طریق أَهْلِ البَیْتِ، وَ حُکْمُه حُکْمُ الحدیثِ الذی قَبلَه، فی الرَّدِّ و القَبُول، فإِنَّ لَفْظَهما و معناهما مُغْترفان مِن بَحْرٍ واحِد. واللَّه أعلم (2) .

ترجمه ی خطبه ی:

عقیله ی بنی هاشم زینب کبری دختر بزرگوار علی بن ابی طالب روایت می کند:

هنگامی که به مادرم فاطمه خبر رسید که حزب سقیفه در مسجد

ص: 113


1- 109. سورة هود، الآیة 28.
2- 110. منال الطالب شرح غریب الطوال: 501- 528.

اجتماع نموده اند، چادر خود را بر سر و صورت خود را پوشانید با جماعتی از زنان ملازم و نزدیکان خود به طرف مسجد حرکت نمود.

در حالی راه می رفت که لباس حضرت به زمین کشیده می شد، راه رفتن او همانند راه رفتن رسول خدا بود.

در حالی بر ابی بکر وارد گشت که او با جمعی از مهاجر و انصار در مسجد گرد آمده بودند، در این هنگام مابین او و مردم پرده ای آویخته گردید، دختر پیامبر از سوز دل غمناک خود ناله ای جانسوز بلند نمود و تمامی مسجد را گریه فراگرفت، و مردم ضجه و ناله می زدند، سپس لحظه ای درنگ نمود تا آرامشی به مجلس حاکم گردد.

آنگاه سخنان خود را در آن مجلس با حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر رسول او در کلماتی طولانی آغاز نمود، مردم با شنیدن صدای دختر پیامبر برای بار دوم به گریه افتادند و مسجد بار دیگر پر از ضجه و ناله گردید، باز صدیقه ی طاهره درنگی نمود تا مجلس آرام گردد.

حمد و ستایش نعمتهای بی پایان خداوند را بیان نمود و فرمود:

گواهی می دهم که معبودی غیر از خداوند یکتا نیست، شریکی ندارد، و قدرت وصف او را احدی دارا نمی باشد، و در خیال کسی نمی گنجد.

و گواهی می دهم که پدرم محمد بنده ی خدا و فرستاده ی او می باشد، خداوند قبل از خلقتش او را اختیار فرمود، و قبل از بعثتش او را برگزید، هنگامی که او را برگزید انسانیت از بین رفته و در پس پرده های موهومات مستور گردیده بود.

ص: 114

خداوند که عالم به تمامی حقائق می باشد می داند که سرانجام امور و حوادث به کجا منتهی خواهد گردید.

برای تحقق مقدرات خود پیامبری را برگزید که دین خود را به واسطه ی او اعلان نماید.

به برکت و یمن پدر من تاریکیها به نور مبدل گشت، و قساوتها از دلها برطرف گردید.

حیرتها را از میان برد، و مجهولات را به علم و آگاهی مبدل گردانید.

لجاجتها را از میان برد و مردم را به راه مستقیم دعوت نمود.

و سپس خداوند را بعد از خستگیهای فراوان از این دنیا به سوی خود فراخواند، و از ناملایمات زندگی او را راحت گردانید.

درود و سلام خداوند بر پدرم، مبلغ و امین وحی خدا، که او را از میان خلائق برگزید و مامور به رسالتش گرداند.

ای مردم بدانید که من فاطمه دختر پیامبر فرستاده ی پروردگار شما می باشم.

کلام اول و آخر من این است و در آن هیچگونه تردیدی ندارم، آنچه را که می گویم بیهوده نیست و گزافه گوئی نمی نمایم، پس با قلب صاف به سخنان من گوش نمائید.

خداوند فرستاده ی خود را برای شما از میان خود شما انتخاب فرمود، تحمل مشقّات شما بر او دشوار بود، و او همچنان به هدایت شما دل بسته بود و احساس خستگی و ناراحتی نمی نمود، و نسبت به مؤمنان با رأفت و مهربان بود.

ص: 115

اگر از حسب و نسب بخواهید پدر من غیر از پدران و مادران شما داشته، و او پسرعموی مرا از میان تمامی مردان شما به برادری برگزید.

رسالت الهی را به بهترین وجه ممکن به پایان رسانید، موجبات عذاب الهی را بیان، و از سنن مشرکین روی گردانید، و از جاهلیت اعراض نمود.

او پشت تمامی دشمنان رسالتش را شکست، و گلوی آنان را فشرد، و با حکمت و اندرز آنها را به سوی پروردگار دعوت نمود.

تمامی بتان جاهلی را درهم شکست، و سرهای گردنکشان را به خاک مذلت مالید، و اجتماع آنان را از هم فرو پاشید، تا اینکه از او روی خود را گرداندند، و ظلمت رخت بربست و نور هدایت و روشنائی آشکار گردید، و پرده ها برداشته شد، و کلام حق به گوش همگان رسید، و آتش کفر سرد و خاموش، و زبان شیاطین بسته، و منافقان هلاک گردیدند، گره های کفر و نفاق از هم باز و زبان شما با کلمه ی توحید آشنا گردید.

شما بر لبه ی پرتگاه آتش جهنم قرار گرفته بودید که پیامبر خدا شما را نجات بخشید، شما کسانی بودید که بتان را عبادت می نمودید و دیگران شما را به حساب نیاورده و زیر پاهای خود پایمال می نمودند.

چنان خوار و ذلیل بودید که جرعه نوش دیگران، و شکار هر طمعکار، و آتش گردان هر مجمره بودید، شما را به حساب نمی آوردند، و زیر قدمهای دیگران خوار و ذلیل بودید، از آب گودالهای کنار افتاده می نوشیدید، و غذای شما مردار و در معرض هجوم و حمله دیگران بودید و لحظه ای از آن آرامش نداشتید.

ص: 116

جلوه های ولایت در خطبه ی فدک

در این فراز خطابه صدیقه ی طاهره به نام مبارک علی بن ابی طالب پرداخته و غصب خلافت او را با غصب فدک یکجا جمع نموده و در پیشگاه تاریخ دادخواهی خود را از فدک، همراه دادخواهی از ولایت علوی بر زبان جاری، و خود را فدائی آن طریق معرفی نموده است.

ای مردم خداوند به وسیله پیامبر شما را از همه ی سختیها و نابسامانیها رهانید بعد از آنکه در چنگال ستمگران و زورگویان گرفتار بودید.

هرگاه نائره ی جنگ افروخته می گردید خداوند آن را خاموش می فرمود، و هر زمان که قدرت کفار ظاهر، و چنگ و دندان آنها بازمی گشت تا شما را یکجا نابود گردانند در آن هنگام چهره ی علی بن ابی طالب هویدا می گشت، خود را در سخت ترین معرکه های جنگ تا حلقوم دشمن فرو، و ذائقه را بر آنان تلخ می نمود، تا دشمن را به زانو درنمی آورد معرکه را ترک نمی نمود.

علی بن ابی طالب تنها کسی بود که تمامی مشکلات را تحمل نموده، و از خود استقامت نشان می داد.

او نزدیکترین افراد به رسول و سیّد و سرور اولیای خدا بود، در راه خدا کمر همّت را بسته و با دلی سوخته و تلاشی پیگیر کار خود را به خوبی انجام می داد، و در راه خدا از هیچ ملامت و سرزنشی بیمناک نمی گردید.

در شرائط حساس زندگی شماها در کمال راحتی و امنیت و نشاط بسر برده، غذای لذیذ خورده و آب گوارا می نوشیدید، و از ما انتظار کشیدن

ص: 117

بلاها را داشتید، هنگامی که کار جنگ بالا می گرفت جملگی خود را کنار کشیده و از معرکه فرار می نمودید.

و این شما بودید در آن هنگام که خداوند پیامبر را به جوار خویش فراخوانده و منزلگاه او را همانند انبیاء دیگر در بهشت برین قرار داد، چهره ی منافقانه ی خویش را ظاهر نمودید، کینه ها و دشمنیها را ظاهر گردانیدید و دین او را کهنه، و آن را تضعیف نمودید.

در آن هنگام که چهره ی نفاق ظاهر گردید فریاد مظلوم بجائی نرسید و نطقش در سینه اش بماند، و صدای زوزه ی سگان بلند گردید و در میدان خلافت چهره ی خود را نمایان نمود، شیطان از کمینگاه خود سر بیرون آورد و شما را به خود دعوت نمود و شما هم دعوت او را لبیک گفتید، گوئیا آماده فرمانبرداری و اطاعت از او بودید، تا شما را فراخواند در حضورش قیام نمودید، و او هم سرسپردگی و اطاعت شما را تصدیق نمود.

او دریافت که شما بر علیه حق بپا خاسته و بر علیه حقیقت شوریده اید، و شتران خود را برای چرانیدن و خورانیدن مال غیر مهیا گردانیدید.

هنوز فاصله ای نشده بود و زخم و جراحت التیام پیدا ننموده بود، هنوز پیامبر دفن نگردیده بود، به بهانه ی خوف فتنه و آشوب بپا خاسته و اقدام نمودید.

اما بدانید که در فتنه سقوط و در آن گرفتار گردیدید و جهنم کافران را از هر سو فرا می گیرد.

اقدام به چنین اعمالی از شما بعید به نظر می رسید، چگونه بدان مبادرت ورزیدید، با این اعمال به کجا برمی گردید؟

ص: 118

با اینکه کتاب خدا در میان شما بود، همان کتابی که احکام نورانیش ظاهر و دستورات و علامتهایش روشن بود، اوامر و نواهیش واضح بود از آن روی گردان شدید.

وای بر شما آیا بغیر قرآن روی نموده، و به غیر از آنچه در اوست حکم می نمائید؟

بد جایگزینی را انتخاب نمودید، و بدانید هر کس غیر از اسلام را که دین حق است برگزیند از او مقبول نمی گردد، و در آخرت از زیانکاران می باشد.

لحظه ای درنگ ننمودید، در برافروختن شعله های فتنه سعی نمودید، و هیزم کش آتش فتنه گردیدید.

ندای شیطان را اجابت نمودید، و به خاموش نمودن شعله های نورانی دین اقدام نمودید، و نسبت به سنتهای پیامبر بی اعتنائی ورزیدید.

در ظاهر از حق طرفداری می نمائید در حالیکه در باطن با اهل بیت و فرزندان پیامبر با حیله و نیرنگ رفتار می نمائید.

بدانید ما در مقابل آزار و اذیتهای شما صبر می نمائیم، همانند صبر کسی که با شمشیر بدن او را قطعه قطعه نموده و در بدنش نیزه فرو رفته باشد.

شما اعتقاد دارید که نصیبی از ارث پیامبر خدا برای ما اهل بیت نیست؛ آیا درصدد اجرای احکام جاهلیت می باشید؟

چه حکمی بهتر از حکم خدا برای کسانی که به آن ایمان دارند؟

ص: 119

آیا شما نمی دانید که من دختر پیامبر خدا هستم؟

البته برای شما همانند آفتاب روشن است، از شما مسلمانان بعید است!

آیا من از پدرم ارث نمی برم؟

ای پسر ابوقحافه آیا در کتاب خدا نوشته شده است که تو از پدرت ارث می بری و من از پدرم ارث نمی برم؟

مطلبی عجیب است که شما بدان اقدام نموده اید، آیا بر قطع رحم او و شکستن پیمان اقدام نموده اید؟

آیا از روی تعمد کتاب خدا را رها نموده و پشت سر انداخته اید؟

آنجا که خداوند فرمود:«و سلیمان از داود ارث برد» (1) ، و در قصه ی یحیی و زکریا که فرمود:«پروردگارا به من فرزندی عنایت فرما که از من و از آل یعقوب ارث ببرد». (2) .

و باز فرمود:«خویشاوندان میت بعضی از بعض دیگر در ارث بردن مقدم می باشند» (3) .

و فرمود: «خداوند در رابطه ی با فرزندانتان سفارش می نماید، که پسران دو برابر دختران ارث ببرند». (4) و فرمود:«اگر میّت بعد از خود

ص: 120


1- 111. سوره ی نمل: 16.
2- 112. سوره ی مریم: 4 و 5 و 6.
3- 113. سوره ی انفال: 75.
4- 114. سوره ی نساء: 11.

چیزی باقی گذاشت، برای پدر و مادر و خویشاوندان خود به نیکی وصیت نماید، و این حقی است که متقین باید آن را انجام دهند». (1) .

و شما گمان نمودید که برای من از پدرم ارثی نمی رسد؟ و میان من و پدرم نسبتی نیست!؟

آیا خداوند شما را به آیه ای اختصاص داده است که پدرم را از آن استثناء گردانیده باشد؟

آیا می گوئید که ما دارای دو مذهب هستیم و از همدیگر ارث نمی بریم؟ آیا من و پدرم اهل یک ملت و یک مذهب نمی باشیم؟ آیا شما از پدرم و از علی بن ابی طالب به عام و خاص قرآن آگاه تر می باشید؟

اکنون که مرا از حق خود محروم نمودی این مرکب آماده را بردار تا در قبر همراه تو و در قیامت وبال تون گشته، و گریبان گیرت گردد، و خداوند خوب حاکمی می باشد، و رسول او زعیم و قیامت خوب وعده گاهی می باشد.

بعد از مدتی شما پشیمان می گردید و آن روز دیگر شما را نفعی نخواهد بخشید، و برای هر زمانی وقوعی در پی خواهد بود، و شما به زودی خواهید فهمید که عذاب خوار کننده ی الهی گریبان چه کسی را خواهد گرفت، و چه کسی را در عذاب قهر الهی دائم خواهد سوخت.

آنگاه صورت را به طرف مرقد پاک پدر افکند و در حالی که بغض گلویش را می فشرد و پدر را اینچنین در ضمن ابیاتی مورد خطاب قرار داد:

ص: 121


1- 115. سوره ی بقره: 180.

ای پدر بعد از رفتن تو وقایع بزرگ و قضایای مشکلی برای من رخ داد، اگر تو می بودی این چنین بر ما سخت نمی گذشت.

ما همچون کویری که باران در آن قطع گردیده تو را از دست داده ایم، قوم تو فاسد گردیده اند، و تو شاهد آنان باش، برای هر اهلی مزیت و برتری بر دیگران می باشد، و تو ای پدر آن هنگام که از ما جدا گشتی و خاک بین ما فاصله گردید این مردمان کینه های خود را نسبت به ما ظاهر نمودند.

اکنون که تو در بین ما نیستی و فدک غصب گردیده، مردم نیز از ما چهره برگرفته و از ما روی گردانند، ما را خوار نمودند، البته در روز قیامت خواهند فهمید که به کجا بازگردانده شده اند.

تو همچون قرص قمر می درخشیدی و تمام موجودات از نور تو فیض می بردند، کتابهای آسمانی با عزت از جانب خداوند بر تو نازل می گردید.

و جبرائیل با آوردن آیات الهی با ما انس داشت و با رفتن تو درهای خیر تمامی بسته گردید، شهر من با آن همه وسعت بر من تنگ گردیده، و دو فرزند تو خوار گشته اند که برای من سخت مصیبتی می باشد.

ای کاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو می گردید، هنگامی که تو از ما جدا گشتی ما مبتلا به مصیبت بزرگی گشتیم، مصیبت از دست دادن عزیزی که در میان عرب و عجم هیچ محزون و غمدیده ای به حزن و غم ما نمی رسید.

تا هر زمان که در این دنیا زندگی نمائیم همواره به یاد تو با چشمانی اشکبار گریه می کنیم.

ص: 122

سپس نگاهی به اطراف نمود و خطاب به انصار فرمود: ای یادگاران زمان پیامبر، و ای یاوران دین و پناه دهندگان اسلام! این چه سستی و ضعفی بود که در یاری از من از خود نشان دادید؟ چرا و چگونه در یاری و کمک از من کوتاهی نمودید؟

این چه خوابی است که شما را در این ظلمت فراگرفته؟

آیا پدرم نمی فرمود: حرمت هرکس را نسبت به فرزندانش باید نگاه داشت؟

چه زود کار خود را تمام نمودید و به کاری که زمانش نرسیده بود اقدام نمودید!

شما بر آنچه را که من برای گرفتن حق خود بدان محتاج بودم قادر بودید، آیا به راحتی می گوئید: که پیامبر خدا از دنیا رفت؟ به خدا قسم این واقعه ای عظیم است که حوادث و نابسامانیهای فراوان و گسترده در پی خواهد داشت، و چیزی آن را التیام نخواهد داد.

با رفتن پیامبر زمین تیره و تار گردید، و تمامی برگزیدگان الهی از این مصیبت محزون گردیدند، در مصیبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراکنده شدند، اموال به غارت برده شد، و حریم پیامبر شکسته شد و حرم او مورد اهانت قرار گرفت.

و در فراز دیگر از خطبه خطاب به بنی «قَیْلَه» (1) فرمود: آیا در ارث از پدر به من ظلم گردد در حالی که شما مرا می بینید و صدای مرا می شنوید؟

ص: 123


1- 116. نام مادر دو قبیله ی أوس و خزرج در چند نسل قبل بوده است.

ندای نصرت طلبی من به شما می رسد و شما هم بر مظلومیت من آگاهید آن وقت اجتماع شما منسجم و متحد می باشد؟

شما که در فتوت و مردانگی زبانزد بودید، بدون سپر وزره به استقبال دشمن می رفتید! شما به عنوان انصار دین خدا برای ما اهل بیت انتخاب گردیدید، شما همان کسانی می باشید که با عرب به مبارزه برخاستید، و متحمل سختیها گشتید.

شما با ما چنان بودید که هر وقت به شما امر می شد اطاعت می نمودید، به واسطه ی ما برای شما موقعیتی به دست آمد، توسط ما گردونه ی اسلام در میان شما به حرکت درآمده و برکات بر شما نازل گردید، به واسطه ی ما شرک و تکبر به ذلت کشیده شد و دروغ و دسیسه ساکن، و آتش مخاصمات خاموش گردید.

حال مشخص گردید که شما به کجا می روید، به خدا قسم شما را می بینم که به زندگی راحت میل نموده و آن کسی را که سزاوار منصب در حلّ و فصل امور است از حق خود دور نموده و راحتی را بر خود انتخاب نموده اید.

از مکانی وسیع به نقطه ای تنگ پناهنده گشته اید، بدانید که اگر تمامی شما کافر گردد خداوند از شما بی نیاز است.

آیا خبر قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامی که بعد از اینان آمدند به شما نرسیده است؟

آنها دست در دهان خود گذارده و گفتند که ما به آنچه را که شما فرستاده اید کافریم، و در آنچه را که به سوی ما فرستاده ای در تردید

ص: 124

و شک می باشیم.

من با شما آنچه را که بود در میان گذاشتم و می دانم که شما مرا یاری نخواهید نمود، و لباس بی وفائی بر قلبهای شما پوشیده گشته است.

این سخنان به خاطر بر لب رسیدن جانم بود، که عقده های دل خود را وا نمایم، این اظهار غصه های سینه ام بود که نتوانستم در اتمام حجت خویش آن را کتمان نمایم.

پس شتر خلافت را در حالی که استخوانهایش در هم شکسته و بی رمق افتاده محکم بگیرید و غضب خداوند جبار و ننگ ابدی را برای خود قطعی بدانید که به زودی آنانی که ستم روا داشته اند خواهند فهمید که به کجا برگردانیده شده اند.

آنگاه به سوی خانه مراجعت فرمود، تا نظرش به علی بن ابی طالب که مظلومانه در خانه همانند مصیبت زده گان نشسته بود افتاد عرضه داشت: ای پسر ابوطالب آیا در میان خانه همانند جنین زانوان را در بغل گرفته، و همانند متهمان در خانه نشسته ای؟

تو کسی بودی که بال بازان شکاری را می شکستی، اکنون پر پرندگان بی بال و پر برای تو مشکل ایجاد نموده است؟

پسر ابوقحافه غاصبانه عطایای پدرم را که ذخیره دو پسرم بود از من گرفته؛ و با تمام توان با من به ستیز برخاسته اند، و انصار و مهاجران از کمک خود به من دریغ می ورزند، و چشمان خود را روی هم گذاشته اند، و کسی نیست که دفاعی نموده و یا از کار بد آنان منعی نماید.

با سینه ی پر خشم و غضب و غصه های فرو خورده خود از منزل خارج و با

ص: 125

خواری به خانه بازگشتم.

تو که گرگان را در هم می دریدی اکنون زمین گیر گشته ای، ای کاش من قبل از این لحظه مرده بودم؛ و عذر من به پیشگاه پروردگار همین بس که بگویم: ابوبکر بن ابی قحافه غاصب و متجاوز است؛ و من تا این اندازه توانستم از تو دفاع نمایم.

وای وای بر من در هر صبح و شام؛ اکنون دیگر تکیه گاهها از بین رفته و بازوان سست گردیده، شکایت خود را به پدرم می رسانم، و انتقام آنان را از خداوند طلب می نمایم.

خداوندا تو در قدرت و قوت بر منع از آنان توانا هستی، و عذاب و عقوبت تو سخت تر می باشد.

علی بن ابی طالب به او فرمود: وای بر تو نیست، همانا وای بر کسانی که می باشد که بغض تو را در دل داشته، و با تو بدرفتاری می نماید.

ای دختر رسول خدا، خود را تسلی و تسکین بده و بدان که من در دین خود عجز و ناتوانی از خود نشان نداده ام، و در آنچه را که قدرت داشته ام کوتاهی ننموده ام، اگر به اندازه ی کفاف زندگی می خواهی همان اندازه برای تو ضمانت شده است، و آنچه را که برای تو در نظر گرفته شده است بهتر است از چیزی که از تو سلب گردیده.

آنگاه فاطمه در پاسخ از کلام علی بن ابی طالب عرضه داشت: خداوند مرا کافی است.

ص: 126

سخنی دیگر از زهراء

دختر رسول خدا از مسجد برگشت و پس از آن گیرودارها غمبار و جگرسوز در منزل بستری گشت، زنان مهاجر و انصار برای عیادت بی بی به منزل او آمده و گرداگرد بستر او جمع گردیدند، از او احوال پرسیدند!

فاطمه حمد خدای سبحان را به جای آورد و بر پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس فرمود:

صبح نمودم در حالی که به خدا سوگند از دنیای شما متنفرم، و آن را رها نمودم، نسبت به مردان شما غضبناکم؛ در همان برخورد اول آنان را امتحان نمودم و آنها را به دور افکندم.

پس ننگ بر بی استقامتی و سست عنصری و تزلزلی که آن را برای خود انتخاب نموده اند، همانا خداوند بر آنان غضب نموده، و در عذاب خواهند بود.

چاره ای جز این نداشتم که بر آنان حجت را تمام و قلّاده را بر گردنشان افکنم، تا سنگینی دوششان گردد، و پرده ی ننگ و عار را بر سرشان افکنم.

پس خیر از ظالمین دور و همواره در بلا مبتلا گردند، از آثار نیک محروم و از رحمت خداوند به دور باشند.

وای بر آنان که خلافت و ولایت را از کوههای بلند و استوار رسالت و پایه های نبوت و محل نزول روح الأمین، و از عالمان آگاه در دین و دنیا گرفته، و آن را به جای دیگر کشانیدند؟

ص: 127

و بدانید که در این کار خسران و زیان آشکارا می باشد.

از علی بن ابی طالب چه چیزی را نمی پسندید؟

به خدا قسم شما از صلابت شمشیر او، و از بی پروائی او از مرگ، و از نام آوریهای او در جنگ و از برخوردهای عبرت آموز او در نبرد، و از علم و تبحر او در کتاب خدا و از شدّت غضب او در امر الهی ناراضی بودید.

به خدا سوگند اگر از آن چیزی را که پیامبر در مورد علی بن ابی طالب فرموده بود سرپیچی نمی نمودید، و با او انس می گرفتید او شما را به آرامی به سرچشمه ی زلال سعادت راهنمائی می نمود، و سیراب بیرون می آورد و خود از آن استفاده نمی نمود مگر به اندازه ی رفع عطش.

اگر خلافت را به علی بن ابی طالب می سپردند برکات آسمان و زمین بر آنان نازل می گردید، ولی آنان از حق روی گردان شدند، و به زودی به آنچه را که خود کسب نموده اند خواهند رسید، و هیچ فراری از آن برای آنان نمی باشد.

بدانید و آگاه باشید، قسم به خداوند لایزال اکنون که مرکب فتنه بار گردیده، مدتی طول نخواهد کشید که ثمره ی آن ظاهر گردیده و از پستان او خون و سم کشنده خواهید دوشید.

پس آماده باشید و خود را برای نزول بلا آماده نمائید، بشارت باد بر شما از شمشیری برّنده و قهر و غلبه ی ظالم و هرج و مرج دائمی و زورگوئی و غارت در اموال.

سوید بن غفله می گوید: زنان عیادت کننده سخنان فاطمه را برای شوهران خود بازگو نمودند، آنان بزرگان مهاجر و انصار را برای عذر

ص: 128

خواهی به خانه ی علی فرستادند، ولی صدیقه ی طاهره به آنان فرمود: از من دور شوید که با بهانه های بیهوده ی شما عذر شما پذیرفته نخواهد گردید، و با تقصیر و کوتاهی که در حق من روا داشته اید دیگر جای سخنی باقی نمانده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109