خسوف عصمت : خون نگاشته هایی از شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : داوری صادق - 1330 عنوان و نام پديدآور : خسوف عصمت : خون نگاشته هایی از شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام صادق داوری به اهتمام مجمع مطالعات و پژوهش های علمی و تحقیقی هیات محبان اهل بیت ع مشخصات نشر : قم سلسله 1380. مشخصات ظاهری : [46] ص شابک : 964-7205-21-x 2200ریال ؛ 964-7205-21-x 2200ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس عنوان دیگر : خون نگاشته هایی از شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام موضوع : فاطمه زهرا(س ، 8؟ قبل از هجرت - 1ق -- شهادت رده بندی کنگره : BP27/2 /د25خ 5 رده بندی دیویی : 297/973 شماره کتابشناسی ملی : م 80-19401

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

سخن گفتن از شخصيت نوراني و والاي بانوي بزرگواري كه عملش نصب العين ائمه ي طاهرين (عليهم السلام) و اسوه ي حجج الهي است، بسيار مشكل بلكه از حد توان هر ناطق و سخنور ماهري خارج است.

بانوئي كه راحت روح نبي و ركن ركين اميرالمؤمنين بوده و علت غائي و هدف خلقت هستي و ماسوي الله، حتي رسول اكرم و اميرالمؤمنين مي باشد در آنجا كه خداوند متعال (صريحا) مي فرمايد:

يا احمد لولاك لما خلقت الآفلاك و لو لا علي لما خلقتك ولو لا فاطمة لما خلقتكما. [1]

خلقت نبي اكرم و علي بن ابيطالب (عليهم السلام) نيز به گل روي اين الگوي عالمين است. كيست كه بتواند به آسمان بلند و وسيع

[ صفحه 2]

فضائل آن بي بي، پرواز و به قله ي رفيع عظمتش صعود نمايد؟

فقط نبي اكرم و اميرالمؤمنين و يازده فرزند

پاكش، زهرا شناسند و ايشانند كه بايد مداح فضائل و مناقب و معرف شخصيت ملكوتي آن ناموس خدا و شفيعه ي دو سرا يعني حضرت فاطمه ي زهرا (عليهاالسلام) باشند تا بتوانند ذره اي از نم اقيانوس مواج و بيكران عظمتش را به لب تشنگان معرفتش رسانيده و گمگشتگان وادي محبتش را به سر منزل عشق هدايت نمايند.

اما به مضمون:

آب دريا را اگر نتوان كشيد

پس به قدر تشنگي بايد چشيد

هر كسي بايد از ضياء نور آن معشوقه ي خدا، بقدر ظرفيت و معرفتش استفاده نموده و مستفيض شود و در اين راستا صديق مكرم و فاضل ارجمند جناب آقاي صادق داوري - وفقه البله لمراضيه - از اين درياي بي پايان نمي، گرفته و به عاشقان معرفتش رسانيده اند، كه اميد است خداوند منان اين اظهار ارادت را از ايشان قبول نموده و توفيق شناخت و معرفتش را به همگان عطا فرمايد.

مجمع مطالعات و پژوهشهاي علمي تحقيقي اهل البيت (عليهم السلام)

هيئت محبان اهل بيت (عليهم السلام) - دولت آباد - 31 / 4 / 1378

[ صفحه 3]

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم صلي علي فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك.

چگونه مي توان در رساي جلوه ي نور جز با توسل از منبع نور گفت؟ و چگونه بشر خاكي و آلوده ي به معصيت جز به ياري معصوم و تمناي از انوار كلمات مقام ولايت مي تواند روزنه اي به سوي شناخت حضرت صديقه ي كبري (عليهاالسلام) باز كند؟

فاطمه اي كه از نور عظمت الهي خلق شده و آنچنان آسمان و زمين به نور وجودش روشنائي يافته

كه ملائكه به سجده افتاده اند و درباره ي عظمت آن نور از حضرت حق سؤال نمودند!!

زهره ي زهرائي كه خداوند پيش از خلقت آدم ابوالبشر، ايشان را از نور خويش آفريد.

[ صفحه 4]

حوراء انسيه اي كه خداوند ولايتش را بر ملائكه ي و سائر مخلوقات عرضه داشت. قبول كنندگانش از مؤمنين و منكرين ايشان، از كافرين بحساب آمدند.

طاهره و مطهره اي كه رسول خدا هر زمان مشتاق بوي بهشت مي شد او را مي بوئيد و مي فرمود: هرگاه شوق بهشت در دلم پيدا مي شود گلوي فاطمه را مي بوسم.

اذا شتقت الي الجنة قبلت نحر فاطمة. [5]

مظلومه اي كه مظهر جمال و جلال و جلوه ي نور الهي است كه غضب او غضب پروردگار، و رضايت او رضايت پروردگار است. چنانچه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمود:

ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك. [5]

صديقه اي كه خداوند زمين را مهريه ي وي قرار داد. زيرا رسول خدا به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: خداوند فاطمه (عليهاالسلام) را به ازدواج تو درآورد و زمين را مهريه ايشان قرار داد و هر كس با بغض و كينه ي تو بر روي آن راه رود، به حرام به آن قدم گذاشته است. [5]

[ صفحه 5]

با اين وجود با ياد و نام شهيده ي ولايت حضرت زهرا (عليهاالسلام) با قلمي بي تاب و لرزان، با استعانت از روح آن مطهره، قطره اي از درياي بيكران فضائل و مناقب ايشان را به دوستداران آن حضرت تقديم مي داريم. هر چند در توان و قدرت هيچ كس نيست كه بتواند فضائل آن حضرت را شماره كند.

فضل زهرا را بشر كي مي توان احصاء كند

قطره را قدرت نباشد وصف از دريا كند

گر قلم گردد همه اشجار و درياها مداد

ور خدا ارض و سماء را دفتري بيضا كند

در نوشتن، جن و انس و حاملين عرش و فرش

عاجزند الا كه حق توصيف از زهرا كند [5]

والسلام

صادق داوري دولت آبادي

1/ جمادي الاولي / 1420 هجري قمري

[ صفحه 6]

صدف

صدف بشكست و در غلطيد بر خاك

قمر بگرفت و شد تاريك افلاك

سبو بشكست در خمخانه ي عشق

شرر افتاد اندر لانه ي عشق

مگر مسمار هم اهل ادب بود

كه جاي سجده ي او بيت رب بود؟

پيمبر ناله زد، حيدر خروشيد

خدا بر كعبه رخت تيره پوشيد

چرا شد خيره بر او چشم خورشيد؟

گمانم ديد، خون از سينه جوشيد

فسرده لاله، ياس و نسترن شد

گلستان ناگهان بيت الحزن شد

نماز عشق را او مقتدا بود

نياز عشق را مشكل گشا بود

پيمبر بارها اين جمله را گفت

ز لعل جانفزايش اين درر سفت

گهرهائي كه زهرا ريزد از چشم

خدا را مي نشاند آتش خشم

[ صفحه 7]

تو اي زهرا مرا عين اليقيني

تو نوري و اميدي، اصل ديني

دفاع از عشق بنمودي چه سرسخت

تو شمعي كز پي پروانه مي رفت

نبي مصطفي را نور عيني

حسن داري و كلثوم

و حسيني

روا باشد كه گويم بي قريني

چه گويم من؟ كه زينب آفريني

نم چشمان تو ماء المعين است

ولاي تو مرا حبل المتين است

پيمبر تا به عرش حي معبود

شب اسراء به نيروي تو پيمود

به عالم مهر، تا، تابنده باشد

غبار فضه ات را بنده باشد

دمي كه نور احمد گشت موجود

خدا محو جمال فاطمه بود [6]

[ صفحه 8]

فضائل حضرت فاطمه ي زهرا

نور تبسم حضرت علي و حضرت فاطمه

از ابن عباس روايت شده است كه:

موقعي كه اهل بهشت متنعم به نعمتهاي الهي هستند ناگهان نوري همانند نور خورشيد مي بينند كه بهشت را روشن نمود. پس مي گويند: خداوندا! مگر در قرآن نفرمودي كه: «لا يرون فيها شمسا» [7] «نمي بينند در بهشت خورشيدي» - در اينحال خداوند متعال جبرائيل را مي فرستد كه به اهل بهشت بگو: اين نور، نور خورشيد نبود بلكه نوري بود كه در اثر تبسم حضرت

[ صفحه 10]

علي و حضرت فاطمه (عليهماالسلام) بوجود آمد و بهشت را روشن نمود. [8] .

مصحف حضرت فاطمه

ابن فروخ قمي راجع به مصحف حضرت فاطمه ي زهرا (عليهاالسلام) روايت كرده است كه:

همانا حضرت زهرا (عليهاالسلام) بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هفتاد و پنج روز زندگاني نمود در حالي كه در فراق پدر بزرگوارش بسيار محزون و مصيبت زده بود. در اين مدت جبرائيل به نزد ايشان آمده و به آن حضرت تسليت مي نمود و ايشان را دلداري مي داد و آن حضرت را از اتفاقاتي كه بعدا رخ مي داد آگاه مي نمود و اميرالمؤمنين (عليه السلام) آنها را مي نوشت كه تبديل به مصحف فاطمه (عليهاالسلام) شد. [9]

و در روايت ديگري از حضرت صادق (عليه السلام) آمده است كه:

[ صفحه 11]

مصحف حضرت فاطمه (عليهاالسلام) سه برابر قرآن است. [10]

خداوند نيز از فاطمه پشتيباني مي كند

در مناقب ابن شهر آشوب روايت شده است كه: روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دستور دادند كه دست دزدي قطع شود، آن دزد گفت: يا رسول الله! من با اين دست در راه اسلام خدمت نموده ام، آن وقت شما دستور مي دهيد كه قطع گردد؟!

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:

اگرچه دخترم فاطمه (عليهاالسلام) بود، اين دستور را مي دادم!!

حضرت فاطمه (عليهاالسلام) اين كلام پدر را شنيده و محزون شد، در اينحال جبرائيل نازل شد و اين آيه را تلاوت نمود: «لئن اشركت ليحبطن عملك» [11] يعني «اگر شرك آوري هر آينه عملت نابود خواهد شد». در اين هنگام بود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) محزون گرديد پس باز آيه اي نازل شد كه «لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا» [12] يعني «اگر مي بود در آندو خداياني غير خداوند

[

صفحه 12]

هر آينه آندو تباه شده بودند» پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) تعجب نمود در اين هنگام بود كه جبرائيل نازل شد و عرضه داشت:

حضرت فاطمه (عليهاالسلام) از گفتار شما محزون و ناراحت گرديد پس اين آيات بخاطر پشتيباني از او نازل شد تا راضي گردد. [13] .

پرتو افشاني حضرت زهرا

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

حضرت زهرا (عليهاالسلام) بدين جهت «زهرا» ناميده شد چرا كه روزي سه مرتبه بوسيله ي نور براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) پرتو افشاني مي كرد. [14]

زمين مهريه ي حضرت زهرا

از ابن عباس روايت شده است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله)به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: يا علي! بدرستي كه خداوند

[ صفحه 13]

عزوجل، فاطمه (عليهاالسلام) را به ازدواج تو درآورد و زمين را مهريه اش قرار داد، پس هر كسي كه بر روي آن راه برود در حاليكه دشمن تو باشد رفت و آمدش حرام است. [15]

عظمت خادمه ي حضرت زهرا نزد خداوند تعالي

از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده است كه ام ايمن گفت:

در راه مكه (در جحفه) عطش شديدي بر من غالب شد، بطوريكه نزديك بود هلاك گردم. در اين حال سر بسوي آسمان بالا برده و گفتم: خداوندا! آيا مرا تشنه مي گذاري در حاليكه من خدمتگزار دختر پيغمبرت بوده ام؟!

ام ايمن مي گويد: در اين حال بود كه ظرفي از آب بهشتي از آسمان برايم فرود آمده پس نوشيدم و به حق بانويم حضرت زهرا (عليهاالسلام)، تا هفت سال نه گرسنه شدم و نه تشنه گرديدم. [16]

[ صفحه 14]

استشفاء امام محمد باقر به ذكر يا فاطمه

مرحوم علامه ي مجلسي در بحار آورده است كه:

هر موقع امام محمد باقر (عليه السلام) تب دار مي گشت آب سرد استفاده مي نمود و با صداي بلند مادرش حضرت زهرا (عليهاالسلام) را صدا مي زد و مي گفت: «يا فاطمة». [17] .

عبادت حضرت زهرا

از حسن بصري روايت شده است كه مي گفت:

عبادت كننده تر از فاطمه (عليهاالسلام) دراين امت نبود، بطوري كه آنقدر در محراب عبادت مي ايستاد كه قدمهاي حضرتش متورم مي شد. [18] .

[ صفحه 15]

طريقه ي استقبال رسول خدا از فاطمه

مرحوم شيخ طوسي به اسناد از عايشه روايت كرده است كه گفت:

هيچ كس از مردم را نديدم كه طرز كلام و گفتارش همانند گفتار رسول خدا باشد مگر كلام [حضرت] فاطمه. و هر زماني كه بر رسول خدا وارد مي شد آن حضرت دستان فاطمه را مي بوسيد و او را بجاي خويش مي نشانيد و به او مرحبا مي گفت و نيز هر موقع رسول خدا بر فاطمه وارد مي شد، فاطمه هم به احترام پدر از جا برمي خاست و دست پدر را مي بوسيد و به او خوش آمد مي گفت. [19] .

ضياء نور حضرت زهرا

مرحوم شيخ صدوق از حضرت رضا (عليه السلام) در يك حديث طولاني روايت كرده است:

هنگامي كه هلال ماه مبارك رمضان ظاهر مي شد نور

[ صفحه 16]

حضرت زهرا (عليهاالسلام) بر نور ماه غلبه مي كرد بطوري كه ديگر هلال ماه ديده نمي شد پس زماني كه نور حضرت فاطمه (عليهاالسلام) مخفي مي شد هلال ماه نمايان مي گشت. [20]

[ صفحه 18]

مصيبت نامه ي حضرت فاطمه ي زهرا

بسم الله الرحمن الرحيم

با ياد و نام شهيده ي ولايت حضرت فاطمه ي زهرا (عليهاالسلام) قلم بدست گرفته و بر مركبي از خون زده تا قطره اي از درياي بي كران فضائل و مناقب و نيز مصائب آن مادر مغصوبه و پهلو شكسته را بر حاشيه ي صفحه اي از برگ شقايق روزگار رقم زنيم، باشد كه انشاء الله مقبول درگاه بي مثالش قرار گيرد.

در توان و قدرت هيچ كس نيست كه بتواند فضائل حضرت زهرا (عليهاالسلام) را شماره كند، عقول بشر هرگز نتواند مقام بتول عذرا، را درك كند، حقيقت زهرا (عليهاالسلام) معمايي است كه جز خدا كسي حل اين معما نمي تواند بكند و كسي جز پدر و شوهرش، ايشان را معرفي نمايد.

در اين نوشتار، سخن از بانويي بزرگوار، شب زنده دار، شاخسار پيامبر و همسر جانشين پيغمبر، نور آسماني و سپيدروي نوراني، راز نهان خدائي، نگهدارنده ي امين وحي الهي، گوهر تابناك عزت و بزرگواري، چراغدان نور الهي، راز

[ صفحه 19]

بزرگي و بزرگواري، دارنده ي جايگاه در عالم آسمان و بزرگ بانوي زنان و دلسوز و مهربان و شفاعت كننده ي گنهكاران و مادر نيكوكاران و موجب زيبائي پدران است. و نيز سخن از ستمديده و حقش ربوده و غصب شده

و سخن از پهلو شكسته و سينه شكسته و فرزند كشته شده، و در يك كلام سخن از شهيده است و او كسي نيست جز بي بي دو عالم محبوبه ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام). [41] .

فاطمه (عليهاالسلام) كسي است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله)در حق او فرمود:

«ان الله عزوجل ليغضب فاطمة و يرضي لرضاها» [42] .

«همانا خداوند عزوجل بخاطر خشم فاطمه به غضب مي آيد و به خاطر خشنوديش راضي مي شود».

فاطمه (عليهاالسلام) كسي است كه، خداوند هيچ يك از پيامبران را مبعوث نكرد مگر اينكه به فضيلت و محبت فاطمه (عليهاالسلام) اقرار كنند:

«و هي الصديقة الكبري و علي معرفتها دارت القرون

[ صفحه 20]

الاولي». [43] .

فاطمه (عليهاالسلام) محور پنج تن آل عباست. [44] او كسي است كه پدر بزگوارش در حقش فرمود:

«فداها أبوها». (و در روايت ديگر) بأبي أنت و أمي» «پدر و مادرم فداي تو باد». [45] .

او ليلة القدر است و تو چه مي داني كه فاطمه (عليهاالسلام) كيست؟ (وما ادراك ما ليلة القدر)؟ [46] .

فاطمه (عليهاالسلام) همانطور كه خود مي فرمايد، دختر سدرة المنتهي است، خطبه خواننده اش در آسمان راحيل، و خدمتگزارش گروههاي فرشتگان يكي بعد از ديگري است. [47] .

[ صفحه 21]

فاطمه سر الله است، ذات فاطمه (عليهاالسلام) آئينه ي صفات خداست، و نيز ذات خداوند ثناخوان فاطمه (عليهاالسلام) است.

نام فاطمه (عليهاالسلام) از نام حق مشتق شده، او آئينه ي طلعت خدائي و گنجينه ي علم مصطفائي است، او حجت كبراي الهي و آئينه ي طلعت شاهي است، او خورشيد

جلال ذوالجلال و مرآت جمال لايزال است.

فاطمه (عليهاالسلام) مصباح رسالت و ولايت است. او علت ايجاد ماسواست و كون و مكان از احسان او زنده است.

هستي هر هست به او شد پديد، او واسطه ي فيض دو جهان است و نيز واسطه ي وجوب و امكان (مي باشد) و اوست انگيزه ي خلق محمد مصطفي و پيدايش علي مرتضي. [48] .

فاطمه (عليهاالسلام) مظهر اسرار خداوند است و همان كسي است كه باطن سر پنهان بر او آشكار است.

و مظهر اسرار الاله التي لها

علي باطن السر الخفي ظهور

او كسي است كه حوريهاي زيبا به زيارت او آمده و نسبت به

[ صفحه 22]

حضرتش غبطه خورده و شادمانند.

و من كان الحور الحسان تزورها

لهن لديها غبطة و سرور [49] .

او فانوس نور خداوند - عزوجل - و زيتوني است كه بركاتش همگان را فرا گرفته.

مشكاة نور الله جل جلاله

زيتونة عم الوري بركاتها

او قطب دائره ي هستي و نقطه اي است كه هنگامي كه نازل شد فراوانيش فزوني يافت.

هي قطب دائرة الوجود و نقطة

لما تنزلت اكثرت كثراتها

او احمد دوم و احمد دوران خويش است، او در ميدان يكتاپرستي اصل و اساس است.

هي احمد الثاني و احمد عصرها

هي عنصر التوحيد في عرصاتها [50] .

او پاره ي تن حضرت مصطفي (صلي الله عليه و آله) [51] و دريافت كننده ي

[ صفحه 23]

خردمند وحي است و خداوند او، بلسان پدر بزرگوارش بر او وحي فرستاده است.

بضعة

المصطفي عقيلة وحي

كأبيها الهها أوحاها

فاطمه (عليهاالسلام) برگزيده شده ي خداوند است چرا كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) فرمود: در آن شب كه مرا به آسمان بالا بردند بر در بهشت ديدم كه نوشته شده است:

«لا اله اله الله محمد رسول الله علي حبيب الله و الحسن و الحسين صفوة الله، فاطمة خيرة الله، علي باغضهم لعنة الله». [32] .

«جز الله خدائي نيست، محمد فرستاده ي خداست، علي حبيب خداوند است، حسن و حسين برگزيده ي خداوند مي باشند، فاطمه انتخاب شده ي خداوند است، بر كينه توز و دشمن آنان لعنت و نفرين خداوند است».

[ صفحه 24]

او كسي است كه در ولايت كليه ي الهيه با پدر بزرگوارش و شوهر عاليمقدار خود شركت داشته و همراه و همقدم بود، و هيچگاه ترك اولائي از او سر نزده و از درجات رضا و خوشنودي مولاي خود، به هيچوجه نكاسته و غريزه ي خود را بزيور لقب «عصمة اللهي» آراسته و پيراسته است، و در اخبار و آثار به اين معني تنصيص و تصريح شده، چنانچه شيخ صدوق در كتاب امالي مسند از ابن عباس روايت كرده كه گفته است:

روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نشسته بود در حالي كه علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) در نزد او بودند، پس فرمود: خدايا تو مي داني كه اينها اهل بيت من هستند و گرامي ترين مردمان مي باشند و دوست بدار كسي كه ايشان را دوست بدارد و خشمگين باش نسبت به كسي كه بر ايشان خشمگين است و دوستي كن با آنهائي كه با ايشان دوستي كنند و دشمني كن

با آنهائي كه با ايشان دشمني كنند و ايشان را از پليديها و هرگونه رجسي طاهر و پاكيزه گردان و از هر مصيبت و گناه و ترك اولائي معصوم قرار ده و ايشان را به جبرئيل يا به

[ صفحه 25]

روح القدس كه از تو است مدد كن. [33] .

اما هر آنچه از فضائل بي بي فاطمه (عليهاالسلام) گفته شود تمامي نخواهد يافت و بقول شاعر:

أتريد ان تحصي فضائل فاطم

نقد الحساب و فضلها لم ينفد

«شمارش اوصاف فاطمه زهرا (عليهاالسلام) تمام نخواهد شد، اما اعداد به اتمام خواهد رسيد». ولي بدانيم كه:

آب دريا را اگر نتوان كشيد

پس بقدر تشنگي بايد چشيد

هنگامي كه صفحات تاريخ (در باب فضائل و مناقب فاطمه عليهاالسلام) را ورق زده و مطالعه نمودم، با خود حديث نفس نمودم كه چرا (با اين همه فضائل و مناقب) عده اي خود را به نفهمي زدند و چنان جنايت و جسارتي نمودند.

مگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مكرر نفرموده اند:

[ صفحه 26]

«فاطمة بضعة مني من آذاها فقد آذاني...» [34] .

مگر فاطمه (عليهاالسلام) محور اهل كساء نبود؟

مگر او دخت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نبود؟

مگر فاطمه ي مظلومه (عليهاالسلام) همسر آن مظلوم تاريخ نبود؟

مگر فاطمه (عليهاالسلام)...

پس اي كوردلان! چرا چنين ظلم و جنايتي نموديد؟

چرا ديگر هيزم به در خانه اش برديد و بيت وحي الهي را آتش زديد؟!

خانه اي كه جبرئيل امين (عليه السلام) بدون اجازه وارد نمي شد، خانه اي كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) هر صبح و شام

بر اهل آن سلام مي نمود و مي فرمود:

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا». [35]

چرا ديگر لگد به...!!!

و چرا با تازيانه بر...!!! و محسن (موؤدة) عزيزش را به چه جرم و گناهي شهيد نموديد؟! [36] .

[ صفحه 27]

اي نامردمان روزگار!

مگر زهراي مرضيه (عليهاالسلام) چه عملي انجام داده بودند كه اين چنين وحشيانه عمل نموديد؟

بخدا قسم، وحشيان عالم هر چقدر هم وحشي باشند اين چنين جسارت نمي كنند.

اف بر شما و پيروانتان! اف بر شما!

مگر فاطمه (عليهاالسلام) چه كرده بود كه (بنابر نقل تاريخ) با چهار هزار نامرد به در خانه ي حجت خدا هجوم آورديد تا علي (عليه السلام) را براي بيعت گرفتن به مسجد بريد و فاطمه (عليهاالسلام) در عقب در، محكم خود را چسبانيده بود كه داخل نشويد، اما در اين حال عمر لگدي بر در زد و در از جاي كنده شد و بر سينه ي فاطمه (عليهاالسلام) افتاد و محسن او (عليه السلام) سقط شد، و وقتي كه جامه ي علي (عليه السلام)را مي كشيديد كه او را به مسجد ببريد فاطمه (عليهاالسلام) با اينكه به شدت احساس درد مي داشت خود را به علي (عليه السلام) رسانيده بود و طرف جامه را نگاه مي داشت و به طرف خود

[ صفحه 28]

مي كشيد بنحوي كه شما جماعت بر مي گشتيد و به روي زمين مي ريختيد و به زانوي در مي آمديد و پيوسته جامه ي حضرت را مي كشيديد و فاطمه (عليهاالسلام) هم مي كشيد تا اينكه عمر شمشير خالد بن وليد را گرفت و با غلاف آن بر شانه ي فاطمه (عليهاالسلام) مي زد تا آنكه مجروح شد،

سه مرتبه اين عمل را انجام داد اما نتوانست جامه را از دست فاطمه (عليهاالسلام) بگيرد تا اينكه جامه جامه پاره پاره شد، يكپاره ي آن در دست فاطمه (عليهاالسلام) ماند و پاره هاي ديگر آن در دست هاي شما جماعت ماند و آن جراحت بر دل بي بي زهرا (عليهاالسلام) بود تا وقتي كه شهادت يافت. [37] .

ولي اي نامردمان روزگار! بدانيد كه (انشاء الله) روزي خواهد آمد كه فرزند عزيزش مهدي آل محمد (صلي الله عليه و آله) انتقام مادر پهلو شكسته اش را از شما جسوران تاريخ بگيرد، موقعي كه آن رمز بقاء هستي و آن خورشيد لايزال جهان هستي، سر از پرده ي غيبت درآورده و طلوع نمايد بعد از اينكه در مكه معظمه سيصد و سيزده نفر از يارانش با او بيعت مي كنندو به مدينه ي منوره مشرف مي شوند، سپس آندو نفر را از قبر بيرون مي آورند،

[ صفحه 29]

با آنان صحبت كرده و آنها جواب مي دهند، ياوه گويان به شك و ترديد مي افتند. بعد آنان را با همان هيزمي كه براي سوزاندن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) جمع كرده بودند مي سوزانند... [38] .

و گويا زبان حالش در اين هنگام چنين باشد: الا الي اهل عالم بدانيد:

مادر من حبيبه ي داور است

او ز همه خلق خدا برتر است

مادر من نور زمين و سما است

مادر من فقط كنيز خداست

مادر من سرور زنها بود

مادر من ام ابيها بود

مادر من مادر هر شيعه ايست

بدون حب او كسي شيعه نيست

نور خدا ز مادرم

ماندني است

مادر من ياس كبود علي (عليه السلام) است

قامت مادرم چو عرش خداست

بهشت حق ز روي او با صفاست

[ صفحه 30]

لنگ كميت همه روز جزاست

بغير مادرم كه او مقتدا است

مادر من بوي خوش احمدي است

مادر من قوت قلب علي است

مادر من بعد پدر پير شد

از همه ي خلق جهان سير شد

بعد نبي دشمن دين پا گرفت

تقاص خود ز مادر ما گرفت

كس نشنيده مادري را زنند

شوهر او به پيش چشمش برند

گوش كنيد حقيقت ديگري

روضه ي سخت قربت مادري

او پي حق فدكش رفته بود

و اي خدا چگونه برگشته بود

عدوي بي حيا شرر باره كرد

به ضربه اي دو گوش او پاره كرد

[ صفحه 31]

چو خون ز گوش مادرم مي چكيد

حسن پي ياري او مي دويد

حل نشده برايم اين مسئله

چرا كتك زد به سر حامله

شما جسوران تاريخ، چنان جسارتي نموديد كه تاريخ سراغ ندارد.شما نه خدا را شناختيد نه ولي خدا را، چون اگر مي دانستيد كه ولي خدا كيست واگر مي دانستيد كه خشم خدا در غضب زهرا (عليهاالسلام) نهفته شده و محبت خالق هستي در عشق به صديقه ي طاهره (عليهاالسلام) خلاصه گشته، چنين جسارتي نمي كرديد.و شايد هم مي دانستيد ولي از روي لجاجت و عناد و تعصب مرتكب چنين ظلم و جسارتي شديد. لعن خداوند بر شما باد!

اما تا كي شما

كوردلان و خشك مغزان متعصب، حماقت را سرلوحه و پرچم پر افتخار خود قرار داده و عده اي يا به تعصب و يا به تقليد كوركورانه از روش و منش شما ظالمان روزگار حمايت مي كنند؟ كساني كه همچون شما فضائل و

[ صفحه 32]

مناقب بي بي فاطمه (عليهاالسلام) را مي دانند ولي به تقليد كوركورانه از شما آب بر آسيابتان ريخته و سنگ آنرا به حركت درمي آورند و دفاع از عمل ناهنجار و زشت شما مي كنند، اف بر شما و بر پيروانتان!

خلق را تقليدشان بر باد داد

اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد

اما شما اندكي عاقلانه و بدور از تعصب انديشه كنيد و واقعا احقاق حق نموده و ببينيد كه حق از آن كيست؟ شما اگر مي گوئيد كتب شيعه را قبول نداريم مانعي نيست، كتب خود را بنگريد و قضاوت كنيد، اما مردانه تصميم بگيريد و نگذاريد هواي تعصب و كوردلي جلوي ديدگان چشم و قلب شما را بگيرد.

اگر كسي بدور از هرگونه تعصب و جهالت انديشه نمايد و مطالعه اي در تاريخ اسلام و مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام) نمايد به اين مطلب پي مي برد كه انسان مگر تا چه اندازه مي تواند جسور و بي باك باشد كه چنين مصائبي بوجود آورد كه اين نامردمان اينچنين نمودند و ظلم و جنايت را به بالاترين حد خود رساندند؟!

[ صفحه 33]

زهرا! مادر! اي مادر پهلو شكسته

هنگامي كه اين همه فجايع شنيع را در تاريخ خواندم و از موثقين شنيدم كه چه ظلم و ستمهائي به شما نمودند آنقدر ناله و نفرين بر اين ظالمان خبيث

نمودم و با خود گفتم اي كاش آنجا مي بودم و آنموقعي كه ناله ات عرش را به لرزه درآورد اظهار ادب مي نمودم و جان ناقابل خود را در راه شما نثار مي نمودم.

آن موقعي كه ضربات لگد بر پهلوي مباركتان، و آن سيلي هاي محكم بر صورت نازنينتان، و آن ضربات تازيانه بر پيكرتان وارد مي شد، اي كاش خود را حمايل مي كردم.

مادرجان!

مگر شما چند ساله بوديد؟ مگر چقدر سن و سال داشتيد كه بتوانيد تحمل اين همه مشقات و سختي ها را نمائيد و در زير فشار ضربات آن ملاعين صبر و تحمل نمائيد؟!

مادر جان!

مگر با تو چه كردند كه بر سر قبر پدر اين چنين ناله سر دادي:

ما ذا علي من شم تربة احمد

ان لا يشم مدي الزمان غواليا

[ صفحه 34]

صبت علي مصائب لو أنها

صبت علي الأيام صرن لياليا [39] .

«آنكس كه بوي خوش تربت (خاك قبر پيامبر (صلي الله عليه و آله) را مي بويد، اگر در زمان طولاني، بوي خوش ديگري نبويد چه خواهد شد؟

آنچنان باران غم و اندوه بر جانم ريخته و اگر بر روزهاي روشن مي ريخت آن روزها مانند شب تيره و تار مي گرديد»:

بجانم ريخته چندان غم و درد مصيبتها

كه گر بر روزها ريزند، گردد تيره چون شبها

و دستان كبود شده را بطرف آسمان بلند نموده و ناله زدي:

يا الهي عجل وفاتي سريعا

قد تنغصت الحيوة يا مولائي [40] .

«اي خداي من مرگم را سريعا و هر چه زودتر برسان، كه زندگي تيره

كشته است اي مولاي من».

ولي مادر! اين را نيك مي دانم كه مادر هجده ساله چنين طاقتي نخواهد داشت، نه تنها من بلكه تاريخ هم اين چنين مي داند و با خود حديث نفس مي كند كه:

[ صفحه 35]

بر حاشيه ي برگ شقايق بنويسيد

گل طاقت بين در و ديوار ندارد

آري، گل و چه گويم خوشبوتر از گل. مردم دنيا خوشبوتر از گل سراغ ندارند و وقتي دلتنگ مي شوند گل مي بويند و از بوئيدن آن لذت مي برند، و نيز رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) خوشبوتر و محبوبتر از گل سراغ ندارد و آن فاطمه (عليهاالسلام) است و هنگامي كه مشتاق بوي بهشت مي شد فاطمه (عليهاالسلام) را مي بوئيد:

قال رسول الله (صلي الله عليه و آله):

«فكلما اشتقت الي رائحة الجنة شمعت رائحة ابنتي فاطمة» [41] .

«هرگاه مشتاق بوي بهشت مي شوم دخترم فاطمه را مي بويم».

اما آه و صد فغان از آن لحظه اي كه:

عمر به خانه ي فاطمه (عليهاالسلام) حمله ور شده و فرياد مي زد: خانه را با اهلش به آتش بكشيد در حالي كه كسي در خانه نبود مگر علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) [42] و دستور داد هيزم حاضر كنيد و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن كس كه جان

[ صفحه 36]

عمر در دست اوست! بايد خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي كشم!

شخصي به عمر گفت: اي اباحفص! آيا مي داني فاطمه (عليهاالسلام) در اين خانه است؟!

عمر گفت: اگرچه فاطمه (عليهاالسلام) در خانه باشد!! [43] .

و چنان آتشي افروختند كه

درب خانه و اهل آن را آتش زدند و چنان هجو آوردند كه سينه ي زهرا (عليهاالسلام) را بشكستند! بله:

سينه اي كز معرفت گنجينه ي اسرار بود

كي سزاوار فشار آن در و ديوار بود

و خواستند علي (عليه السلام) را دست بسته به مسجد ببرند و آندو سبط پيغمبر (صلي الله عليه و آله) چنان متحيرانه مي نگريستند و اشك غم مي ريختند كه آيا مادر را از زير دست و پا نجات دهند و يا به كمك بابا بروند. [44] .

در اين هنگام علي (عليه السلام) را به نزد ابوبكر بردند و به ايشان گفتند: بايد با ابوبكر بيعت كني. حضرت پاسخ داد: اگر بيعت

[ صفحه 37]

نكنم چه مي شود؟ گفتند: در آن صورت - سوگند به خداوندي كه جز او خدائي نيست - گردنت را مي زنيم!! حضرت فرمود: بنابراين شما بنده ي خدا و برادر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را مي كشيد؟ عمر پاسخ داد: بنده ي خدا كه آري، و اما برادر رسول خدا، پس نه، ابوبكر ساكت بود و صحبتي نمي كرد، ابوبكر گفت: تا وقتي كه در مورد او دستوري صادر نمي كني؟ ابوبكر گفت: تا وقتي كه فاطمه (عليهاالسلام) در كنار اوست من او را به كاري وادار نمي كنم. حضرت علي (عليه السلام) خود را به قبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسانيده و ناله و زاري مي كرد و مي گريست و مي گفت:

«يابن أم ان القوم استضعفوني و كادوا ان يقتلونني.» [45] .

«اي پسر مادرم مردم مرا ضعيف و ناتوان نموده و نزديك است مرا بكشند». [46] .

و مصيبت بارتر لحظه اي كه:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن مظلوم

تاريخ، شروع به تجهيز آن مظلومه ي تاريخ فاطمه ي زهرا (عليهاالسلام) نمود و او را غسل داد و او را در كفن خودش پوشانيد و هنگامي كه خواست بندهاي كفن را

[ صفحه 38]

ببندد صدا زد: يا زينب... و يا ام كلثوم...، و يا سكينه...، اي فضه، حسن جانم، حسين جان، بيائيد و از مادرتان بهره بگيريد، فراق و جدائي فرا رسيده و ديدار به بهشت و قيامت موكول شده، در اينحال حسين (عليه السلام) دوان دوان آمد و خود را بر روي جنازه ي مادر انداخت و صدا مي زد: مادر...! مادر...! مادر من حسينتم مادر... برخيز مادر... مادر چه شده كه ديگر با من حرف نمي زني...؟ مادرباور ندارم كه جوابم را نمي دهي...

مادر هنگامي كه جدمان محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را ديدار كردي سلام ما را به او برسان و به آن حضرت بگو بعد از تو در دنيا يتيم مانديم. بي بي زينب (عليهاالسلام) در اينحال ناله مي زد و فرياد مي نمود كه مادر جان يتيمي برايم زود بود... مادر

در كودكي شد قسمت من خانه داري

هم خانه داري مي كنم هم سوگواري

ولي مادر...

گريم براي نور دو عينت

هر شب دهم آب دست حسينت

مادر...

[ صفحه 39]

ديشب نشستي گيسوانم شانه كردي

امشب در آغوش لحد كاشانه كردي

و سخت تر از اين لحظه، زماني بود كه در اين هنگام فاطمه ناله اي زد و دستهايش را كشيده و حسن و حسين (عليهاالسلام) را به آرامي در آغوش گرفت و در اين لحظه هاتفي صدا زد: اي ابوالحسن!

حسن و حسين (عليهماالسلام) را از مادرشان جدا كن به خدا سوگند فرشتگان آسمانها را به گريه درآوردند. [47] .

و مولا علي (عليه السلام) دراين هنگام بچه ها را از سينه ي مادر جدا نمود و شروع به بستن بندهاي كفن كرد، و چنين ناله مي نمود:

يا زهرا

فراقك اعظم الأشياء عندي

و فقدك فاطم ادهي الثكول

«فراق و جدائي تو در نزد من بزرگترين چيزها است و فقدان تو اي فاطمه سنگين ترين مصيبتها است».

سابكي حسرة و انوح شجوا

علي خل مضي اسني سبيل

«از سر حسرت مي گريم و از سر اندوه نوحه سرائي مي نمايم بر

[ صفحه 40]

دوستي كه گام بر روشن ترين راه نهاده است».

الا يا عين جودي و اسعديني

فحزني دائم ابكي خليلي [48] .

«اي ديده اشك بريز و با من همراهي كن، من هميشگي است و بر دوستم مي گريم».

و بر قبر فاطمه ي پهلو شكسته اش اينچنين مرثيه مي خواند:

نفسي علي زفراتها محبوسة

يا ليتها خرجت مع الزفرات

لاخير بعدك في الحيوة و انما

أبكي مخافة ان تطول حياتي [49] .

«جان من با ناله هايم در سينه ام حبس شده، اي كاش جانم با ناله هايم از سينه ام خارج مي شد».

«اي فاطمه پس از تو خيري در زندگي دنيا نيست، گريه مي كنم از ترس اينكه زندگي من در دنيا طولاني شود».

[ صفحه 41]

مادر جان! در پايان اين نوشتار، سلامم را پذيرا باش، سلام بر قبر مخفي ات، سلام بر قبر بي شمع و چراغت.

مادر! گويند كه مدفنت در مدينه

است. در قبرستان بقيع، و يا در خانه ات و يا بين قبر و منبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) [50] ، من نمي دانم ولي هركجا كه آرميده اي قطرات اشكم را گلواژه قبر مخفي ات قرار ده.

مادر! قبرت مخفي است، تاريخ شهادتت نيز مخفي و سرت هم نامعلوم.

اما مادر! بدان اميد دل مي بندم كه يوسفت هرچه زودتر سر از پرده ي غيبت بدر آرد و به تمام مظلوميتت خاتمه دهد، (انشاء الله).

و اي امام زمان، اي يادگار زهراي مرضيه (عليهاالسلام) به محضر شما عرضه مي دارم:

يا مدرك الثار البرار

شن علي حرب عداك المغار

«اي انتقام گيرنده بشتاب، بشتاب و بر دشمنانت شبيخون زن و يورش بر».

[ صفحه 42]

يا صاحب العصر و ركن الهدي

قد هد، و الجور علي الدين جار

«اي صاحب الزمان آيا مي پسندي سنگ شراب گيري بر روي ما بچرخد؟»

قد ذهب العدل و ركن الهدي

قد هد، و الجور علي الدين جار

«دادگري رفته، ستون هدايت ويران شده و ستم بر ديانت روا داشته شده است».

أغث رعاك الله من ناصر

رعية ضاقت عليها القفار

«خداوند تو را حفظ كند، به فرياد مردمي برسي و كساني را ياري كني كه زمين بر آنها تنگ شده است».

تنسي علي الدار هجوم العدي؟

مذ أضرموا الباب بجزل و نار

«آيا هجوم دشمنان را بر خانه از ياد برده اي، در آن هنگام كه بر در خانه آتش و هيزم برافروختند».

و رض من فاطمة ضلعها

و حيدر يقاد قسرا جهار

[ صفحه 43]

«پهلوي فاطمه را شكسته و حضرت علي را به زور و آشكارا كشاندند».

تعدوا و تدعوا خلف أعدئها

يا قوم خلوا عن علي الفخار

«پشت سر دشمنان مي دويد و صدا مي زد اي مردم دست از علي آبرومند برداريد».

قد أسقطوا جنينها و اعتري

من لطمة الخد العيون احمرار

«كودك رحمش را افكندند و از سيلي وارد شده بر صورتش چشمهايش سرخ شد».

فما سقوط الحمل؟ ما صدرها؟

ما لطمها؟ ما عصرها بالجدار؟

«سقط جنين؟ چه شد؟ سينه چه شد؟ سيلي چه شد؟ و فشار بر در و ديوار چه شد؟

ما وكزها بالسيف في ضلعها؟

و ما انتشار قرطها و السوار؟

«نواختن با شمشير در پهلويش؟ پرت شدن گوشواره و دستارش را چه شد؟

[ صفحه 44]

ما ضربها بالسوط ما منعها؟

من البكاء و مالها من قرار؟

«تازيانه خوردنش چه شد و ممانعت از گريه و عدم آسايش و آرامش او چه شد؟»

ما الغصب للعقار منهم و قد

أنحلها رب الوري للعقار؟

غصب زمينهاي آن حضرت چه شد، با اينكه پروردگار جهانيان آن زمينها را به او بخشيده بود؟

ما دفنها بالليل سرا و ما

نبش الثري منهم عنادا جهار؟

«دفن آن حضرت چه شد كه بطور مخفيانه و شبانه بود و چه شد كه آنان اقدام به نبش قبر آن حضرت بطور آشكار نمودند؟»

تعسا لهم في ابنة ما رعوا

نبيهم و قد رعاهم مرار [51] .

«مرگ بر

آنان، در مورد دختري كه پيمبرشان را در مورد او رعايت نكردند با اينكه آن حضرت بارها رعايت حال آنان را نمود».

[ صفحه 45]

در پايان اين نوشتار چشم اميد به عنايات آن بي بي مظلومه داشته و از ايشان عاجزانه خواهانيم كه با دعاء در تعجيل ظهور فرزند و منتقم حقيقي اش حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سر بر كوي مخفي اش گذاريم. (انشاء الله)

سرمايه ي محبت زهراست دين من

من دين خويش را به دو دنيا نمي دهم

گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا

يك ذره از محبت زهرا نمي دهم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله عليك يا ايتها الصديقة الشهيدة

محتاج عنايات فاطمي

صادق داوري دولت آبادي

جمادي الاولي / 1420 ه. ق.

[ صفحه 46]

صلوات بر حضرت فاطمه زهرا

(منقول از امام حسن عسكري)

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم صل علي الصديقة فاطمة الزكية حبيبة حبيبك و نبيك و ام احبائك و اصفيائك التي انتجبتها و فضلتها و اخترتها علي نساء العالمين اللهم كن الطالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها و كن الثائر الله بدم اولادها اللهم و كما جعلتها ام ائمة الهدي و حليلة صاحب اللواء و الكريمة عند الملاء الاعلي فصل عليها و علي امها صلوة تكرم بها وجه ابيها محمد صلي الله عليه و اله و تقر بها اعين ذريتها و ابلغهم عني في هذه الساعة افضل التحية و السلام.

خدايا درود بفرست بر بانوي صديقه، فاطمه ي پاكيزه صالحه، كه اوست حبيبه ي تو و پيامبرت (رسول خدا صلي الله عليه و آله) و مادر

اولياء، و برگزيدگان تو (امامان معصوم عليهم السلام) آن بانوئي كه برگزيده اي و برتري داده اي و انتخاب كرده اي او را بر زنهاي جهانيان، خدايا تو داد او را از ستمگرانش بستان و از كساني كه حق او را سبك شمردند بازخواست نما، و خونخواه خون فرزندان او باش. خدايا همچنانكه او را مادر امامان هدايت و همسر صاحب لواء (عليه عليه السلام)، و بزرگوار در نزد ملأ اعلي (ملائكة الله) مقرر داشتي، پس درود بفرست بر او و بر مادرش (خديجه كبري) آن درود و صلواتي كه بوسيله ي آن كرامت و آبروي افزون دهي پدرش حضرت محمد صلي الله عليه و آله را و آن درود و صلواتي كه روشن گرداني چشمهاي ذريه او را، و برسان به آنان از طرف من در اين وقت بهترين تحيت و سلام را.

پاورقي

[1] ملتقي البحرين، ص 14.

[2] فضائل الخمسه، ج 3، ص 127.

[3] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 153.

[4] مصباح الانوار، ص 229.

[5] اثر طبع مرحوم علامه ميرجهاني.

[6] اثر طبع استاد گرامي حجة الاسلام و المسلمين سيد حسن حسيني (دام ظله).

[7] انسان، 13.

[8] البرهان، ج 4، ص 412 / بحار الانوار، ج 35، ص 241 / مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 329.

[9] بصائر الدرجات، ص 153، ح 6.

[10] اصول كافي، ج 1، ص 239، ذيل ح 1/ ينابيع المعاجز، ص 129.

[11] زمر، 65.

[12] انبياء، 22.

[13] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 324/ بحارالانوار، ج 43، ص 43، ح 43/ نورالثقلين، ج 4، ص 497، ح 102.

[14] علل الشرايع، ج 1، ص 180 ح 2.

[15] مصباح الانوار، ص 229/ كشف الغمه، ج 1 ص 472.

[16] الثاقب في

المناقب، ص 196، ح 1 / بحارالانوار، ج 43، ص 46، ح 45.

[17] بحارالانوار، ج 62، ص 102، ذيل ح 31/ اصول كافي، ج 8، ص 109، ذيل ح 87

[18] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 341/ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 80.

[19] امالي شيخ طوسي، ص 400، ح 40، مجلس 14.

[20] فضائل الأشهر الثلاثه، ص 99، ح 84/ بحارالانوار، 43، ص 56، ح 49.

[21] عبارات فوق القاب حضرت زهرا (عليهاالسلام) مي باشد.

[22] كنزالعمال، ج 12، ص 111/ بحارالانوار، ج 43، ص 19.

[23] بحارالانوار، 105، 43، ح 18/ امالي شيخ طوسي، ص 668، ح 6، مجلس 36.

[24] فقال الامين جبرائيل: يا رب و من تحت الكساء فقال عزوجل هم اهل بيت النبوة و معدن الرسالة هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها (حديث كساء).

[25] احقاق الحق، ج 10، ص 185.

[26] قال الصادق (عليه السلام): انا انزلناه في ليلة القدر، الليلة، فاطمه و القدر، الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها، بحارالانوار، ج 43، ص 65/ تفسير فرات بن ابراهيم كوفي، ص 581.

[27] فضائل ابن شاذان، صص 80 - 82.

[28] يا احمد! لو لاك لما خلقت الافلاك و لو لا علي لما خلقتك و لو لا فاطمة لما خلقتكما / ملتقي البحرين، ص 14.

[29] سروده ي فاضل محترم شيخ حسن دمستاني.

[30] فاطمة بهجة قلب المصطفي (صلي الله عليه و آله)، ص 8.

[31] صحيح بخاري، ج 5، ص 26، باب فضائل.

[32] تاريخ بغداد، ج 1، ص 259.

[33] جنة العاصمة، ص 152/ مرحوم علامه مير جهاني.

[34] صحيح بخاري، ج 5، ص 26، باب فضائل / علل الشرايع، باب 148، ص

187.

[35] احزاب، 33.

[36] مفضل گويد، به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم درباره ي آيه شريفه: و اذا الموؤدة سئلت. بأي ذنب قتلت (تكوير، 8 و 9 (چه مي فرمائيد؟ حضرت فرمود: اي مفضل بخدا سوگند كه «موؤده» كودك در خاك پنهان شده، محسن است زيرا او از ما مي باشد اين است معني «موؤدة» و غير از اين نيست، و هر كس غير از اين بگويد او را تكذيب كنيد. بحارالانوار، ج 53، ص 23.

[37] جنة العاصمه، ص 251.

[38] دلائل الامامة طبري، ص 242.

[39] اهل البيت، توفيق ابوعلم، ص 165.

[40] جنة العاصمة؛ ص 339.

[41] فضائل الخمسه، ج 3، ص 127.

[42] الملل و النحل، ج 1، ص 57.

[43] الامامة و السياسة، ج 1، ص 12.

[44] جنة العاصمه، ص 251.

[45] اعراف، 150.

[46] الامامة و السياسة، ج 1، صص 19 - 20.

[47] بحارالانوار، ج 43، ص 179.

[48] فاطمة بهجة قلب المصطفي (صلي الله عليه و آله)، ص 83.

[49] احقاق الحق، ج 10، ص 435/ بحارالانوار، ج 43، صص 213، 204، 184.

[50] رجوع شود به كتاب: فاطمة بهجة قلب المصطفي (صلي الله عليه و آله)، ص 830.

[51] اثر طبع خطيب بزرگورا سيد صالح حلي نقل از شعراء الحسين (عليه السلام)، ص 89/ فاطمة بهجة قلب المصطفي (صلي الله عليه و آله)، ص 867.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109