جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

مشخصات کتاب

سرشناسه : سعادت پرور، علی - 1305 عنوان و نام پديدآور : جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا(سلام الله علیها)/ علی سعادت پرور مشخصات نشر : قم معارف اسلامی 1371. مشخصات ظاهری : ص 327 شابک : بها:1600ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : کتابنامه ص [325] - 327؛ همچنین به صورت زیرنویس عنوان دیگر : پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) موضوع : فاطمه زهرا(س ، 13؟ قبل از هجرت - ق 11 رده بندی کنگره : BP27/2 /س 65ج 8 رده بندی دیویی : 297/973 شماره کتابشناسی ملی : م 71-698

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

درباره شخصيت والاي بانوي دو عالم، حضرت صدّيقه كبري، فاطمه زهرا عليهاالسلام كتابها و رساله هاي فراوان نگارش يافته كه كثرت آنها نشانگر عشق بي حدّ و حساسيّت دوستداران اهل بيت عليهم السلام به يگانه دخت گرامي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است. شايان توجّه آنكه محور عمده ي آنها خصوصيّات تاريخي و اخلاقي آن بزرگوار و ظلمهايي است كه منابع فراواني در جوامع روايي شيعه درباره مقامات و منازل معنوي آن بانو وارد شده و كمتر مورد توجه محقّقان قرار گرفته است، و گويا اين كم توجّهي به دليل صعوبت فهم بعضي از روايات و يا احتمال غلوّ در برخي ديگر بوده است.

محور اساسي بحثهاي اين رساله، منازل و مقامات معنوي آن حضرت است، و اگر در فصلي بحث تاريخي عنوان شده به منظور بهره گيري از آن در بيان فضائل معنوي آن حضرت بوده است.

نكته ي ديگر آنكه: در تنظيم مطالب،

حتي الامكان سعي بر آن شده كه بر طبق سنت حسنه ي قدما، متن روايات عينا ذكر گردد، و تنها در مواردي كه نكات حساس و يا مشكل در ارتباط با موضوع كتاب وجود داشته، «بيان» مخترص در آخر روايت و يا پايان فصل ذكر گرديده است.

[ صفحه 6]

به اين ترتيب، اولا از تطويل بي دليل مباحث جلوگيري شده، و ثانيا از توجيهات بي مبنايي كه گاه در تاريخ زندگي اولياي دين ديده مي شود جلوگيري گرديده است.

اميد آنكه اين سنت حسنه و بهره گيري از متن آيات قرآن شريف و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در ميان محققان و پژوهشگران، خصوصا سخنرانان مذهبي حفظهم الله تعالي رايج گردد. و به حول و قوه الهي، اين نحو نگرش و تحقيق در مقامات و منازل معنوي اولياي دين، در كنار تحقيقات ارزشمند تاريخي پژوهشگران، مورد توجه بيشتري واقع شود، و غواصان پر تلاش درياي ژرف و بي كران ولايت و امامت، هر روز گوهري ناب تر و پر فروغ تر از دل آن برآرند كه در اين راه بي پايان هر بابي كه به لطف حق گشوده گردد، هزاران باب به دنبال آن مفتوح خواهد شد.

در پايان لازم است از كليه برادراني كه در تدوين و چاپ اين كتاب زحماتي را متحمل شدند، و نيز ترجمه روايات را به عهده گرفتند، و نيز در چاپ اخير بخش ضمائم را با ترجمه زير نويس به كتاب الحاق نمودند، تشكر كرده، و توفيق روز افزون ايشان را از خداوند متعال مسئلت نمايم.

قم- علي سعادت پرور

[ صفحه 7]

فاطمه ي زهرا كيست؟

بسم الله الرحمن

الرحيم

انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك و انحر، ان شانئك هو الابتر [1] .

چگونه مي توان در رساي «جلوه ي نور» جز با توسل از منبع نور سخن گفت؟ و چگونه بشر خاكي و آلوده به گناه و مخلوق از «صلصال من حما مسنون» جز به ياري معصوم و اقتباس از انوار كلمات مقام ولايت مي تواند روزنه اي به سوي شناخت صديقه ي كبري عليهاالسلام باز كند؟

[ صفحه 8]

الا ان ثوبا خيط من نسج تسعة

و عشرين حرفا، عن معاليه قاصر [2] .

بناچار و با قلمي بي تاب ولي لرزان، دست تمنا به سوي بهترين و مطمئن ترين را در ارائه مقامات معنوي آن خورشيد فروزان دراز مي كنم و با استعانت از پروردگار، مقدمه كتاب را- كه گزيده ي بيانات فصلهاي كتاب است و همگي از متن روايات اخذ شده- در معرفي آن حضرت آغاز مي نمايم.

فاطمه عليهاالسلام، زهره ي زهرائي است كه از نور عظمت الهي خلق شده، و آنچنان آسمان و زمين به نور وجودش روشنايي يافته كه ملائكه به سجده افتادند،و درباره عظمت آن نور، از حضرت حق پرسيدند.

فاطمه عليهاالسلام، حوراء إنسيه اي است كه خداوند پيش از خلقت آدم ابوالبشر عليه السلام وي را از نور خويش آفريد، و در زير ساق عرش خود جاي داد، و پيوسته به تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد حضرت حق اشتغال داشت.

فاطمه عليهاالسلام، بزرگ بانويي است كه چون خداوند، نور او و پدر و شوهرش و دو فرزندش حسن و حسين عليهم السلام را آفريد، ولايتشان را بر ملائكه و ساير مخلوقات عرضه داشت، قبول كنندگانش از مقربين، و منكرينش

از كافرين به حساب آمدند.

فاطمه عليهاالسلام، يگانه بانويي است كه خود و پدر و شوهرش و حسن و حسين و ديگر فرزندان معصومش عليهم السلام، در خلقت نوري، اقدم و اشرف و اعلاي بر خلقت نوري ديگران- حتي انبياء و اوصياي سلف عليهم السلام- بوده اند، و نور ايشان بر آسمانها و زمين و كوهها و... عرضه شد و همه را فرا گرفت.

فاطمه عليهاالسلام، بانوي برجسته اي است كه خود پدر و شوهر و حسن و حسينش عليهم السلام در پرده سراي عرش الهي، پيش از خلقت آدم عليه السلام در مقام «عالين» تسبيح گوي بودند، و ملائكه به تسبيح ايشان تسبيح مي گفتند.

[ صفحه 9]

فاطمه عليهاالسلام، تنها دختري است كه پدري چون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم داشت كه اولين ايمان آورنده به پروردگار، و نخستين پيامبري بود كه پس از اخذ ميثاق نبيين «بلي» گفت: او «اول ما خلق، و سيد من خلق» بود و خداوند بهتر از او را خلق ننمود و در شان او فرمود: «لولاك، لما خلقت الافلاك».

فاطمه عليهاالسلام، يگانه دختري است كه مادري چون خديجه كبري عليهاالسلام داشت، كه حضرت حق هر روز مكرر به وجودش بر ملائكه مباهات مي كرد، و جبرئيل پس از بازگشت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از معراج، سلام خدا و خود را به وي رساند، و خداوند از ميان زنان عالم چهار تن را اختيار فرمود كه بهشت مشتاق آنان است و خديجه عليهاالسلام يكي از آنها مي باشد.

فاطمه عليهاالسلام سيده اي است كه انعقاد نطفه او از ميوه بهشتي است كه جبرئيل از جانب پروردگار

به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هديه نمود.

فاطمه عليهاالسلام محدثه اي است كه در رحم مادر، با خديجه سخن مي گفت، و او را به صبر و شكيبايي در مقابل گفتار ناشايست بدگويان دعوت مي نمود، و موجبات آرامش خاطر او را فراهم مي نمود.

فاطمه عليهاالسلام، طاهره و مطهره اي است كه پاك و پاكيزه (در حالي كه زنان بهشتي و حورالعين عهده دار وضع حمل مادرش بودند) قدم به عالم هستي نهاد، و زبان به شهادتين گشود، و شوهر و اولاد خود را به وصايت و سيادت خواند، و نور جمالش نه تنها تمام خانه هاي مكه، بلكه شرق و غرب عالم را فرا گرفت، به گونه اي كه در آسمان نور درخشنده اي ظاهر شد كه ملائكه مثل آن را نديده بودند،و بهشتيان و ملكوتيان تولد مباركش را به يكديگر بشارت دادند، و بالاخره زنان بهشتي، وي را در حالي كه طاهره و مطهره و زكيه و مباركه بود، با تبريك به قدوم وي و مباركي نسلش، به دست خديجه عليهاالسلام دادند، و هر روز و هر ماه رشد و نموش بيش از حد عادي بود.

فاطمه عليهاالسلام، يگانه خانمي است كه خداوند اسمي از اسماء خويش را به وي

[ صفحه 10]

عنايت كرد، و «فاطمه»اش ناميد، و از آنجا كه دوستانش را ياري خواهد كرد در آسمان «منصوره» نام گرفت، و نيز از آنجا كه شيعيان خود را از آتش نجات خواهد داد در زمين «فاطمه» نام گرفت. و بالاخره وي را اسماء و كنيه ها و القاب ديگري است كه هر كدام به منزلت و كمال ظاهري و باطني آن بزرگوار اشاره

دارد.

فاطمه عليهاالسلام، حوريه اي است به صورت انساني كه از عادات و ابتلائات زنانگي پاكيزه بود، و بدين جهت «بتول»، و «طاهره» و «فاطمه» نام گرفت.

فاطمه عليهاالسلام، آنچنان مورد عنايت خاص رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود كه همواره هنگام سفر، آخرين كسي بود كه پدر با او وداع مي نمود، و در بازگشت از سفر نيز، اولين شخصي بود كه با او ملاقات مي كرد، و همواره غمخوار و نگران او بود.

فاطمه عليهاالسلام، در عظمت معنوي به گونه اي بود كه خداوند او را بر تمامي زنان عالم برگزيد، و آنچنان محبوب او واقع شد كه گروهي از ملائكه را بر وي گماشت كه در حيات و پس از مرگ با او بوده و بر او و پدر و شوهر و پسرانش صلوات و رحمت بفرستند.

فاطمه عليهاالسلام، داراي آن شخصيت والايي بود كه جبرئيل عليه السلام ولادتش را به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بشارت داد.

فاطمه عليهاالسلام، حوراء انسيه اي است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هر زمان مشتاق بوي بهشت مي شد، او را مي بوييد و مي فرمود: «هرگاه فاطمه را مي بوسم، بوي درخت طوبي را از وي استشمام مي كنم.»

فاطمه عليهاالسلام مظهر جلال و جمال و «جلوه نور» الهي است كه غضب او، غضب پروردگار، و خوشنودي او، رضايت حق مي باشد، كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: «نور او از نور ماست»، و نيز مي فرمود: «فاطمه از من است و من از اويم، هر كه بر وي صلوات و رحمت فرستد، خداوند او را آمرزيده و در بهشت به من

ملحق خواهد كرد.»

[ صفحه 11]

فاطمه عليهاالسلام، نور چشم و ميوه ي دل و پاره ي تن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، كه سرور و شادماني او، موجب خوشحالي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ناراحتي و آزار او، آزار و اذيت آن حضرت است كه مي فرمود: «هر كس فاطمه عليهاالسلام را دوست داشته باشد، من او را دوست دارم و هر كس بغض و كينه فاطمه عليهاالسلام را داشته باشد مبغوض من است، و هر كه او را در حال حيات من بيازارد، مرا آزرده، و هر كس پس از مرگم او را بيازارد، مثل اين است كه در حال حياتم مرا آزرده است.»

فاطمه عليهاالسلام، مادر سبطين- حسن و حسين عليهماالسلام- فاضلترين زنان روي زمين، سيده و سرور زنان بهشت از اولين و آخرين، و عزيزترين شخصيت نزد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است كه مي فرمود: «فاطمه: روح و قلب من است.»

فاطمه عليهاالسلام، عبد مطيع و بنده صالح پروردگار است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي وي فرمود: «خداوند، قلب و جوارح دخترم را از ايمان و يقين پر كرده است.»

فاطمه عليهاالسلام، عالمه اي است كه خداوند علم به «ما كان و ما هو كائن و ما لم يكن» را تا قيام قيامت به او عطا فرمود، و عارفه اي است كه به هر چيز آگاه بود، و فاطمه اي كه به علم از جهل و ناداني جدايش كردند.

فاطمه عليهاالسلام، مودبه اي است كه در ادب همتا نداشت.

فاطمه عليهاالسلام، عابده اي است كه ون در محراب عبادت مي ايستاد، آنچنان

نور وجودش براي اهل آسمان جلوه مي كرد كه خداوند به ملائكه اش مي فرمود: «بنده ام فاطمه را ببينيد كه چگونه در پيشگاهم ايستاده و از شدت خوف من، بدنش مي لرزد و با قلبش به بندگي من روي آورده است.»

فاطمه عليهاالسلام، تاويل «ليلة القدر» در آيه ي شريفه (انا انزلناه في ليله القدر) [3] است كه پسرش امام صادق عليه السلام او را به آن تفسير فرمود، و (ليله مباركه) در آيه ي

[ صفحه 12]

شريفه (انا انزلناه في ليله مباركة) [4] مي باشد كه فرزندش موسي بن جعفر عليهاالسلام بدان تفسير نمود.

فاطمه عليهاالسلام، يگانه همسري است كه شوهرش چون علي عليه السلام داشت، و اگر او نبود، براي فاطمه در روي زمين همسري وجود نداشت، همان شخصيتي است كه در اسلام، اقدم و در حلم، اعظم و در علم، اعلم بود، و خداوند در شب معراج نزد «سدره المنتهي»، پيش از خلقت مادي اش ميان او و رسولش عقد اخوت بست، و با شهادت و گواهي ملائكه، فاطمه را به عقد وي در آورد، و درخت «طوبي» را مهريه او، و در منزل علي عليه السلام قرار داد.

فاطمه عليهاالسلام، بانوي گرانقدري است كه نه تنها درخت «طوبي»، بلكه بهشت و جهنم مهريه اوست، كه دوستانش را به بهشت، و دشمنانش را به آتش مي فرستد، و در اين عالم نيز چهار نهر «فرات» و «نيل» و «نهروان» و «نهر بلخ» و بلكه زمين، صداق و مهريه اوست، زيرا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: «خداوند، فاطمه را به ازدواج تو درآورد، و زمين را مهريه وي قرار داد، هر كس با بغض

و كينه تو روي آن راه رود، به حرام بر آن قدم نهاده است.»

فاطمه عليهاالسلام، صديقه كبرايي است كه امتهاي گذشته به معرفت و شناسايي او باقي بوده اند.

فاطمه عليهاالسلام، در زهد و ايثار و استجابت دعا و كرامت يگانه بود.

فاطمه عليهاالسلام، معصومه اي كه اگر منصب نبوت و وصايت را نداشت، ولي در مقام عصمت، نه تنها در رديف انبياي گذشته و بلكه بالاتر، با پدر و شوهر و اولادش، از نظر عصمت يكتا و بي همتا بود.

فاطمه عليهاالسلام زكيه اي است كه خداوند اولاد بلاواسطه او- حتي غير از حسنين عليهماالسلام را بر آتش جهنم حرام فرمود. [5] .

[ صفحه 13]

فاطمه عليهاالسلام، معلمه و مودبه اي است كه تربيت يافتگاني چون فضه خادمه داشت كه گفتارش جز با قرآن نبود، (و كارهاي خانه را يك روز خود و روز ديگر خادمه اش انجام مي داد)، و نيز خادمه اي مانند «ام ايمن» داشت كه نتوانست بعد از وفات فاطمه عليهاالسلام مدينه را ببيند، لذا به مكه رفت و به بركت دعايش خداوند او را با آب بهشت از تشنگي نجات داد و هفت سال نه تشنه شد و نه گرسنه.

فاطمه عليهاالسلام، عارفه اي است كه كلمات و گفتار توحيدي اش نشان مي دهد كه او در مقام شهود تام جاي دارد، و حق را عن عيان مي ستايد، و كلمات گهربارش نيز تالي تلو كلمات پدر بزرگوار و شوهرش مي باشد.

فاطمه عليهاالسلام، بانوي برگزيده و عفيفه اي است كه خود مي فرمود: «بهترين چيز براي زن اين است كه نه او مردي را ببيند و نه مردي او را». و نيز مي فرمود: «هنگامي زن قرب

به پروردگار پيدا خواهد كرد كه در خانه اش پنهان شود.» و حتي وقتي شخص نابينايي وارد خانه او مي شد خود را پنهان كرده و يا مي پوشاند و مي فرمود: «اگر او مرا نمي بيند من او را مي بينم، و بويم را استشمام مي كند.»

فاطمه عليهاالسلام، خطيبه اي است كه با خطبه غراء و گفتار آتشينش كه فهم آن عقلاي عالم را در حيرت فرو برده، حق سبحانه را با شهود تام ستوده، و دوست و دشمن را متوجه حقيقت رسالت، و مقام و منزلت و زحمات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نموده، و توجه مي دهد كه مبادا با رفتن ايشان، احكام الهي ناديده گرفته شود و وصايت «اني تارك فيكم الثقلين» فراموش گردد. سپس با پرده برداري از مشكلاتي كه عده اي پيش آورده و دين و كتاب و عترت را پايمال هواهاي خود كردند، تا قيامت به عالم هشدار مي دهد.

فاطمه عليهاالسلام، مظلومه اي است كه بعد از وفات پدر بزرگوارش، آنچنان به او ظلم شد كه دمي از گريه نياسود تا از دنيا رحلت نمود، و حاضر نشد كسي از مرگش با خبر شود، و كفن و دفن خود را به شوهرش علي عليه السلام سپرد، و بالاخره شبانه

[ صفحه 14]

تجهيز و در تاريكي شب به خاك سپرده شد و مزارش تا قيام فرزندش قائم آل محمد - عجل الله تعالي فرجه الشريف- مخفي خواهد ماند، و غم زيارتش بر قلوب عاشقان و مشتاقانش سنگيني مي كند، و لكه ننگ و روسياهي و اعتراضي است به پهناي تاريخ بر آزار كنندگانش.

فاطمه عليهاالسلام، محبوبه ي با كمال علي عليه السلام بود

كه در فراقش مي گريست و دنيا بعد از او، در ديدگانش ظلمت سرا شد.

فاطمه عليهاالسلام، خفيه المزاري است كه زيارتش زيات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و زيارت علي عليه السلام زيارت وي به حساب آمده است.

فاطمه عليهاالسلام، منتقمه اي است كه در قيامت، حق خود را از ظلم كنندگانش ستانده و از قاتلين پسرش، حسين عليه السلام دادخواهي خواهد كرد.

فاطمه عليهاالسلام، شفيعه اي است كه از ذريه و شيعيان و محبين خود، شفاعت خواهد كرد.

و بالاخره مقام و منزلت فاطمه عليهاالسلام در بهشت آنچنان است كه به وصف در نمي آيد.

در پايان مقدمه مناسب است خوابي كه هنگام تاليف فصل هفدهم اين رساله (صبح روز بيست و ششم ماه ذي الحجه هزار و چهار صد و هفت قمري) ديده شده آورده، و اين مقدمه را به پايان برسانم.

پس از اداي نماز صبح و بعد از انجام بعضي از اوراد، قدري استراحت كردم، به خواب رفتم و مرحوم استاد بزرگوار علامه طباطبائي- رضوان الله عليه- را ديدم كه فرمود: «آن كتاب را بياور.» (يعني كتاب حاضر را كه هنوز تمام نشده بود و گويا در عالم خواب پايان يافته بود) كتاب را خدمتش بردم، فرمود: اين را به رفقا بده تا در مجالسشان بخوانند (قريب به اين بيان). با خود گفتم: «اينكه يك نسخه بيش ندارد، چگونه بدهم؟»

اميد است نوشته ي حاضر مورد نظر اولياي خدا واقع شده و ذخيره اي براي بعد از اين عالم گردد. ان شاء الله تعالي.

[ صفحه 15]

خلقت نوري فاطمه ي زهرا

حديث 01

اشاره

سدير صيرفي از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مي كند كه رسول الله

صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«خلق نور فاطمه عليهاالسلام قبل ان يخلق الارض والسماء.»

- نور فاطمه عليهاالسلام پيش از خلقت زمين و آسمان آفريده شد.

بعضي از حاضرين عرض كردند: اي پيامبر خدا، پس او از بشر نيست؟ حضرت فرمود:

«فاطمه حوراء انسيه»

- فاطمه، حوريه ي بشري است.

عرض كردند: اي پيامبر خدا، چگونه وي حوريه ي بشر گونه است؟ حضرت فرمود:

«خلقها الله- عز و جل- من نور قبل ان يخلق آدم، اذ كانت الارواح...»

- خداوند- عزوجل- پيش از آنكه آدم را بيافريند، او را از نور خود آفريد، آن هنگام كه ارواح بودند...

عرض شد: اي پيامبر خدا، در آن هنگام فاطمه كجا بود؟ فرمود:

«كانت في حقه تحت ساق العرش»

- او در حقه اي در زير ساق عرش بود. [6] .

[ صفحه 16]

عرض كردند: اي پيامبر الهي، غذايش چه بود؟ فرمود:

«التسبيح والتقديس والتهليل والتحميد...» [7] .

- تسبيح و تقديس و لا اله الا الله و حمد و ثناي الهي...

بيان

در توضيح حديث گذشته، نكاتي را متذكر مي شويم:

1- پيش از بيان روايات اين فصل، بايد توجه داشت كه مراد از «خلقت نوري»، «تمثل نوري مجرد» آن بزرگوار است، نه «مقام نورانيت» وي، زيرا به مقام نورانيت كه همان مقام ولايت كلي است، «خلقت» گفته نمي شود.

احاديث آتيه اين فصل، شاهد بر اين بيان است. چنانكه در حديث پنجم مي فرمايد:«اني خلقتك... من شبح نور»، و در حديث ششم به «الارواح قبل الاجساد» تعبير شده، و در حديث ديگر هم به «تمثل نوري» و هم به «ارواح» تعبير شده است، چنانكه مي

فرمايد:

«خلق الله محمدا و عترته اشباح نور بين يدي الله قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورانيه، بل ارواح» [8] .

- خداوند، محمد و عترتش را به صورت شبحهاي نوراني در برابرش خلق نمود. (راوي مي گويد) عرض كردم: اشباح چيست؟

حضرت فرمود: سايه ي نور، بدنهاي نوراني، بلكه ارواح نوراني هستند.

بنابراين، بعيد نيست كه تعبير «اذ كانت الارواح» در روايت اول نيز اشاره به مراتب خلقتهاي نوري و تمثلي حضرات معصومين عليهم السلام پيش از خلقت نوري ديگر موجودات داشته باشد.

2- در توضيح عبارت «خلقها الله عز و جل من نوره...» بايد گفت: اهل تحقيق

[ صفحه 17]

مي دانند كه هيچ امري از حضرت حق سبحانه ايجاد و بروز و ظهور پيدا نمي كند مگر به اسمي از اسماء الهي، و اسم نيز از مسمي جدا نيست، چنانكه حضرت علي عليه السلام در دعاي كميل به پيشگاه الهي عرض مي كند:

«... و باسمائك التي غلبت (ملات) اركان كل شي ء... و بنور وجهك الذي اضاء له كل شي ء» [9] .

- (پروردگارا، از تو درخواست مي كنم)... به اسمائت، كه بر اركان و شراشر وجود هر چيزي غالب و چيره است (اركان و شراشر وجود هر چيزي را پر كرده است)... و به نور وجه تو، كه هر چيزي به آن روشن و نوراني است.

بنابراين، خلقت نوري فاطمه عليهاالسلام نيز به خلقت و ايجاد و اراده حق ظهور يافته است، لذا نمي تواند از نور او جدا باشد. [10] .

3- در توضيح عبارت «التسبيح والتقديس والتهليل والتحميد...»

بايد توجه داشت كه: اولا: تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد،

همان تسبيحات اربعه ي مشهور «سبحان الله، والحمد لله، و لا اله الا الله، والله اكبر» است كه از «تكبير» به «تقديس» تعبير شده. و اين خود بيانگر آن است كه معناي حقيقي تكبير، همان تقديس است، چنانكه در ذيل بيان خواهيم كرد.

و ثانيا: بازگشت معناي تقديس و تكبير و تهليل و تحميد، به اعتباري به «تسبيح» است، چنانكه رواياتي [11] كه از مجموع آنها به تسبيحات اربعه تعبير شده است، به همين معنا اشاره دارد.

و اما اينكه چگونه معاني اينها به تسبيح بر مي گردد؟ بايد گفت:

تسبيح، به معناي منزه دانستن حضرت حق از آلايشها و نقائص صفات

[ صفحه 18]

عوالم امكاني است، در عين اثبات تمامي كمالات و خوبيها براي حق تعالي.

تقديس، در عين اثبات اسماء و صفات براي حق سبحانه و تعالي، اعتقاد به عينيت اسماء و صفات با ذات حق تعالي و منزه دانستن او از كثرت صفات و وحدت ذات است، كه اين همان معناي «تكبير» است. چنانكه امام صادق عليه السلام در رد كسي كه گمان مي كرد معناي تكبير «الله اكبر من كل شي ء»: (خداوند، بزرگتر از هر چيزي است) مي باشد، فرمودند: آيا آنجا (يعني در عوالم ربوبي) چيزي بوده تا خداوند (با او مقايسه شود و) بزرگتر باشد؟ و سپس خود معناي صحيح تكبير را بيان نمود و فرمود:

«الله اكبر من ان يوصف» [12] .

- خداوند، بزرگتر از آن است كه توصيف شود.

و اين به آن معنا نيست كه حق تعالي صفت ندارد، زيرا قرآن كريم خداوند را به صفات بسياري توصيف نموده است، بلكه به معناي آن است

كه خداوند صفات زائد و جداي از ذات ندارد و صفاتش عين ذات اوست.

و از اينجاست كه مولي الموحدين، علي عليه السلام مي فرمايد:

«كمال توحيده الإخلاص له، و كمال الإخلاص له نفي الصفات عنه، لشهادة كل صفة انها غير الموصوف، و شهادة كل موصوف انه غير الصفة: فمن وصف الله سبحانه، فقد قرنه...» [13] .

- بالاترين مرحله توحيد خداوند، اخلاص براي اوست و كمال اخلاص، نفي صفات از او، زيرا هر صفتي شاهد بر مغايرت و دو گانگي با موصوف، و هر موصوفي گواه بر مغايرت با صفت است. پس هر كس حق سبحانه را توصيف كند، او را قرين و همتاي چيز ديگري قرار داده است...

بنابراين معناي تقديس و تكبير نيز به تسبيح بازگشت مي كند.

[ صفحه 19]

تهليل «لا اله الا الله»، يعني: اعتقاد و اذعان به اينكه تنها ذاتي كه صلاحيت معبود بودن و پرستش را دارد، همانا ذات اقدس الهي است، و به معناي ظريفتر، تنها حقيقتي كه در عالم، قائم به خود مي باشد، فقط خداست. و هر چه جز او، پرتو و تجلي اوست و قيام و بستگي به او دارد، بنابراين، تهليل نيز از اين جهت كه در مقام نفي آلهه و متوجه نيستي و اعتباري بودن عالم مي باشد خود، تسبيح است.

تحميد «الحمد لله» يعني: تمامي ستايشها و ستايش كامل و محض، مختص حضرت حق، و از او و به اوست، زيرا تمامي كمالات مظاهر از او، و به اوست، لذا اگر مخلوقي ستايش شود، در واقع حق سبحانه كه محض كمال و كمال محض مي باشد، ستايش شده است، بنابراين، تحميد

نيز به تسبيح بازگشت مي كند.

4- اما درباره ي اينكه چگونه غذاي فاطمه زهرا عليهاالسلام در عوالم نوري، تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد، و در يك كلمه «تسبيح» بوده است؟

بايد گفت: با توجه به اينكه، غذا و خوراك هر عالمي متناسب با آن عالم است، لذا غذاي عوالم مجرد نبايد از نوع غذاها و خوراكيهاي عالم ماده و طبيعت باشد. و نيز با توجه به اينكه موجودات مجرد دائما مستغرق در توجه به فقر و نيستي و احتياج خود هستند، لذا تنها حجابي كه در آن عوالم فرض مي شود، همان «توجه به اين توجه» است كه اين انوار مقدسه با تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد، ريشه اين توجه را زدوده و همواره مستغرق در ذكر و شهود حضرت حق سبحانه مي باشند.

اكنون پس از اين بيانات، بايد گفت: اگر غذاي حضرتش (با شهودي كه وي را در عوالم نوري است) تسبيح و تقديس و تحميد و تهليل نباشد، چه بايد باشد؟!

[ صفحه 20]

حديث 02

اشاره

در قسمتي از حديثي كه سلمان فارسي از عمار ياسر نقل مي كند، آمده است: امير المومنين عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد:

«نور فاطمه من نورنا؟»

- آيا نور فاطمه از نور ما است؟

حضرت فرمود:

«اولا تعلم»؟

- مگر نمي داني؟

حضرت علي عليه السلام در اين هنگام به شكرانه اين معني، سجده ي شكر بجا آورد. و در ادامه روايت آمده است: پس از آن كه اميرالمؤمنين عليه السلام نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام آمد، ايشان عرض كرد:

«اعلم يا أبا الحسن، ان الله تعالي خلق نوري و كان يسبح

الله جل جلاله...» [14] .

- اي اباالحسن، بدان كه خداوند متعال نور مرا آفريد و پيوسته حق تعالي را تسبيح مي نمود.

بيان

ظاهراً جمله «نور فاطمه من نورنا؟» در صدر روايت، اشاره به خلقت نوري نيست، بلكه مراد همان نور ولايت و مقام والاي نورانيت اهل بيت است، كه همان ولايت كلي الهي است. در ذيل حديث ششم توضيح مختصري درباره آن خواهيم داد.

و اما قسمت ذيل روايت «ان الله تعالي خلق نوري» ظاهراً اشاره به خلقت نوري فاطمه زهرا عليهاالسلام دارد كه در اين فصل در صدد بيان آن هستيم.

[ صفحه 21]

حديث 03

اشاره

در كتاب مناقب، از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود:«هنگامي كه خداوند بهشت را خلق نمود، آن را از «نور وجه خود» آفريد. سپس آن نور را گرفت و بيافكند.

«فاصابني ثلث النور، و اصاب فاطمه ثلث النور، و اصاب عليا و اهل بيته ثلث النور...» [15] .

- يك سوم از آن نور به من، و يك سوم ديگر به فاطمه، و يك سوم ديگر به علي و اهل بيتش رسيد...

بيان

ظاهرا اين «نور وجه»، كه خداوند بهشت را از آن خلق نمود، همان است كه در ذيل حديث اول در بيان جمله ي «خلقها الله- عز و جل- من نوره» ذكر شد.

و اما اينكه چگونه اين انوار مقدسه از همان نوري هستند كه بهشت از آن خلق شده است؟ از آن جهت است كه ظهور بهشت، از تجليات اسماء و صفات جمالي حق است،و انوار و طينت ايشان نيز به تمام معني بهشتي، و از همان تجليات هستند.

حديث 04

اشاره

اما عسكري به نقل از پدران بزرگوارش عليهاالسلام فرمود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: هنگامي كه آدم و حوا داخل بهشت فردوس (اعلي)شدند، چشمشان به خانمي افتاد كه بر بساطي از بساطهاي بهشت نشسته كه بر سرش تاجي از نور، و در دو گوشش دو گوشواره از نور است، و از نور جمالش بهشتها نوراني است. آدم پرسيد: محبوبم جبرئيل! اين خانمي كه بهشتها از نور جمالش برافروخته و

[ صفحه 22]

نوراني است، كيست؟ جبرئيل گفت: او فاطمه، دختر محمد، پيامبري از فرزندان تو است كه در آخرالزمان مي آيد. سپس آدم پرسيد: اين تاجي كه بر سرش هست؟ چيست؟عرض كرد: شوهرش علي بن ابي طالب عليه السلام است. پرسيد: دو گوشواره اي كه بر دو گوشش آويخته شده، چيست؟ عرض كرد: دو فرزندش، حسن و حسين هستند.

سپس آدم فرمود: محبوبم جبرئيل!

«اخلقوا قبلي؟»

- آيا ايشان قبل از من خلق شده اند؟

عرض كرد:

«هم موجودون في غامض علم الله قبل ان تخلق باربعه آلاف سنة» [16] .

- ايشان چهار هزار سال پيش از آفرينش تو، در

فشرده ي علم الهي موجود بوده اند.

بيان

در توضيح حديث گذشته دو نكته را متذكر مي شويم:

1- ظاهرا مراد از آدم و حوا عليهماالسلام در اين روايت، آدم و حوا در آخرين مرحله نزولي خلقتشان، كه همان خلقت مادي در بهشت برزخي باشد، نيستند، بلكه در مراحل پيش از آن و در خقلت تمثلي نوري منظور است. زيرا:

اولا: در صدر روايت، از اين بهشت، به بهشت «فردوس اعلي» تعبير شده است، آنجا كه مي فرمايد: «خداوند به جبرئيل وحي نمود كه اين بندگان مرا به فردوس اعلي ببر»، در حالي كه بهشتي كه خلقت مادي آدم و حوا در آن به وقوع پيوسته، بهشت برزخي بوده است.

ثانيا: با توجه به لزوم سنخيت مشاهده كننده و مشاهده شونده، چگونه

[ صفحه 23]

ممكن است بگوييم آدم و حواي برزخي در بهشت فردوس اعلي، وجود نوري تمثلي فاطمه زهرا عليهاالسلام را مشاهده كرده اند؟! علاوه بيان ذيل حديث نيز شاهد بر اين است.

2- درباره ي عبارت «قبل ان تخلق باربعه آلاف سنة» بايد گفت: ظاهر بعضي از آيات قرآن كريم و صريح رواياتي از اهل بيت، مانند حيث فوق، دلالت دارد بر اينكه همه موجودات پيش از خلقت جسماني، خلقتهاي نوري داشته اند، چنانكه در موارد متعددي قرآن كريم [17] خلقت زمين و آسمانها و ساير موجودات را در «شش روز»، و آيه نهم و دوازدهم سوره ي فصلت، خلقت و قضاي الهي آسمانهاي هفتگانه و زمين را در «دو روز» تعبير فرموده است. اگر روز را از ايام ربوبي حساب كنيم، كه به تعبير خود قرآن كريم هر روز از آن، برابر با هزار

سال است،چنانكه مي فرمايد:

(و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون) [18] .

- و هر روز نزد پروردگارت، مثل هزار سال از سالهايي است كه شما حساب مي كنيد.

در اين صورت، «شش روز» برابر با شش هزار سال، و «دو روز» برابر با دو هزار سال مي شود. هر چند تعابير زماني و كثرت و قلت عددي در قرآن كريم، جهت فهم ما و براي زياد نشان دادن ايام ربوبي در مقايسه با تعابير زماني كه نزد ما مرسوم است، مي باشد، و الا در عوالم مجرد خصوصا در عالم ربوبي، زمان و روز و ايام راه ندارد.

ولي از سوي ديگر، از آيات زيادي از قرآن كريم [19] ظاهر مي شود كه تحقق خلقت عالم به «قضا»، «قول»، «امر»، «اراده» و «كن» حضرت حق تعالي است. و

[ صفحه 24]

حتي نمي توان ميان «اراده» و «قضا» و «امر» و «قول» او هم تقدم و تأخر قائل شد، زيرا تقدم و تاخر مربوط به عالم ماده و امكان است، و در عالم ربوبي، «قول» و «امر» و «اراده» و «قضا» يكي بيش نيست، و آن تحقق خارجي هر موجودي است.

تمام عالم (خلقت دنيوي و اخروي) در پيشگاه ذات ربوبي (به حساب عالم تجرد ربوبي) يك تحقق بيش نيست، اگر چه به نظر عالم مادي، زمان و مكان، و اول و آخر، و دنيا و آخرت براي آن فرض شود.

پس از اين مقدمه، شايد بتوان گفت: مقصود از تعبير (في سته ايام) و يا (في يومين) ظاهرا همان مراتب خلقتهاي نزولي، از خلقت نوري تا خلقت مادي موجودات در اين عالم است.

اكنون با توجه به بيانات فوق ممكن است بگوييم: تعبير «خلقت زمين و آسمانها و ساير موجودات در شش روز» اشاره به مراحل ششگانه نزولي خلقت از خلقتهاي نوري تا مادي مي باشد: و خلقت مادي در عالم جسم، هفتمين و آخرين آن مراحل است.

و نيز تعبير «خلقت و قضاي الهي آسمانهاي هفتگانه و زمين در دو روز» اشاره به دو مرحله از خلقت است، كه عوالم تمثلي نوري تا برزخي يك مرحله، و عوالم مادي مرحله دوم به حساب آمده است، چنانكه روايت ششم همين فصل نيز اين معنا را تأييد مي كند كه به «خلقت ارواح و اجساد» تعبير شده و هر كدام يك مرحله به حساب آمده است.

بنابراين، با توجه به اين توضيح مختصر، معناي خلقت اين ذوات مقدسه «در چهار هزار سال پيش از خلقت آدم و حوا عليهماالسلام» در اين روايت، و تعابير ديگري كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام در اين رابطه وجود دارد، تا حدودي معلوم مي شود. والله اعلم.

[ صفحه 25]

حديث 05

اشاره

در قسمتي از حديثي كه حضرت امام موسي بن جعفر از پدر بزرگوارش از جد بزرگوارش عليهم السلام درباره ي مكالمه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در شب معراج نقل مي كند، آمده است كه حضرت حق سبحانه فرمود:

«اني خلقتك و خلقت عليا و فاطمه و الحسن و الحسين من شبح نور، ثم عرضت ولايتهم علي الملائكه و سائر خلقي و هم ارواح، فمن قبلها كان عندي من المقربين، و من جحدها كان عندي من الكافرين.» [20] .

- تحقيقا من، تو و علي و فاطمه و حسن و حسين را از

شبح و سايه نور خلق كردم،سپس ولايت ايشان را بر ملائكه و ساير مخلوقاتم، در حالي كه روح بودند، عرضه داشتم. پس هر كس ولايت ايشان را پذيرفت، نزد من از مقربين محسوب گرديد، و هر كس انكارشان كرد، از كافرين.

بيان

جمله «و هم ارواح» در اين روايت نيز مويد بيان قبلي ما، در ذيل روايت چهارم است كه حتي ملائكه و جن و ساير مخلوقات نيز، قبل از خلقت فعلي خود، اشباح نوري داشته اند، كه به «و هم ارواح» تعبير شده است.

و از آنجا كه نسبت كفر و عصيان به ملائكه الهي با صريح آيه شريفه ي (لا يعصون الله ما امرهم، و يفعلون ما يومرون) [21] : (ملائكه) از اوامر الهي سرپيچي نمي كنند و هر چه به آنها امر شود، انجام مي دهند.) نمي سازد، ظاهراً بايد مراد از «من جحدها» در عبارت حديث، ساير مخلوقات غير از ملائكه باشد. والله علم.

[ صفحه 26]

حديث 06

اشاره

مفضل مي گويد كه حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«ان الله تبارك و تعالي خلق الارواح قبل الاجساد بالفي عام، فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و علي و فاطمه والحسن والحسين والائمه بعدهم- صلوات الله عليهم- فعرضها علي السماوات والارض والجبال، فغشيها نورهم...» [22] .

- تحقيقا خداوند تبارك و تعالي، ارواح را در هزار سال قبل از اجساد خلق نمود، و بالاترين و شريفترين آنها را، ارواح محمد و علي و فاطمه وحسن و حسين و ائمه بعد از ايشان- صلوات الله عليهم- قرار داد، سپس آنها را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشت و نور ايشان همه آنها را فرا گرفت...

بيان

در اين روايت و روايت قبل، به دو منزلت اين بزرگواران اشاره شده است:

1- تقدم و شرافت خلقت نوري و تمثلي ايشان بر ساير مخلوقات، حتي در خلقت تمثلي كه به «شبح نور» در حديث گذشته و «ارواح محمد و علي...» در اين حديث تعبير شده است، كه بحث اين فصل پيرامون آن است.

2- مقام نورانيت آن حضرات معصوم، كه در حديث قبل به «عرضت ولايتهم»، و در اين حديث به «فغشيها نورهم» تعبير شده است.

و در توضيح منزلت دوم به اختصار مي گوييم:

مقام نورانيت، و به تعبيري ولايت كليه الهيه، همان است كه اگر انبيا و اوليا مؤيد به آن نباشند، هيچ معجزه و خرق عادت و كرامتي از آنان صادر نخواهد شد. و نيز مقام خلافت و تصرف در عالم را به تأييد اين مقام دارند.

و از همه بالاتر، بخصوص مقام خلافت اهل بيت عليهم السلام به گونه اي است كه هيچ امري در عوالم

خلقت انجام نمي گيرد، مگر اينكه به اذن الهي بايد از مجراي

[ صفحه 27]

ايشان بگذرد. چنانكه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است:

«اراده الرب في مقادير اموره تهبط اليكم، و تصدر من بيوتكم.» [23] .

- اراده ي پروردگارت در تقدير امور (همه مخلوقات) به شما فرود مي آيد و از خانه ها (و مقام منيع) شما (به جهان و جهانيان) صادر مي شود.

و اين همان مقام خلافت و ولايت الهي است، زيرا مقام نورانيت ايشان را نمي توان جداي از مقام ولاية اللهي دانست، بلكه عين آن مقام است. [24] .

حديث 07

اشاره

ابي سعيد خدري مي گويد: نزد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم كه مردي رسيد و عرض كرد: اي پيامبر خدا، مرا از گفتار خداوند- عزوجل- آنجا كه به ابليس فرمود: (استكبرت ام كنت من العالين؟) [25] :(آيا تكبر ورزيدي يا از «عالين» بودي؟) خبر دهيد كه «عالين» چه كساني هستند كه از ملائكه مقرب هم بالاترند؟ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«انا و علي و فاطمه والحسن والحسين عليهم السلام، كنا في سرادق العرش نسبح الله، فسبحت الملائكة بتسبيحنا، قبل ان يخلق الله- عزوجل- آدم بالفي عام...» [26] .

- عالين، من و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستيم، كه دو هزار سال پيش از اينكه خداوند- عزوجل- حضرت آدم را بيافريند، در پرده سراي عرش الهي پيوسته مشغول تسبيح الهي بوديم، و ملائكه به تسبيح ما تسبيح گوي شدند...

بيان

در توضيح حديث آخر اين فصل نكاتي را متذكر مي شويم:

[ صفحه 28]

1- با توجه به اينكه آيه شريفه مذكور در ذيل جريان سجده ملائكه به امر الهي در برابر حضرت آدم عليه السلام، و سجده نكردن ابليس (با اينكه صورتاً در ميان ملائكه بود) آمده است، بايد «عالين» گروهي از ملائكه باشند كه آنچنان مبهوت حضرت حق گرديده باشند كه خطاب (اسجدوا) [27] را متوجه نشده و سجده نكرده و معذور بوده اند، چنانكه در حديث آمده است:

«عالين، گروهي از ملائكه هستند كه توجه و التفاتي به غير حق ندارند، و به سجده در برابر آدم مأمور نبوده اند، و اساساً متوجه نبوده اند كه حضرت حق، عالم و آدم را آفريده

است.» [28] .

و نيز در دعاي رجبيه كه از ناحيه مقدسه امام زمان- عجل الله تعالي فرجه الشريف- صادر شده است، مي خوانيم:

«و صل علي محمد و آله و علي عبادك المنتجبين و بشرك المحتجبين و ملائكتك المقربين والبهم الصافين الحافين» [29] .

- و رحمت فرست بر محمد و اهل بيتش و بر بندگان برگزيده ات و بر انسانهاي ناشناخته و بر ملائكه مقربت و بر (ملائكه) مبهوتي كه گرداگرد هم صف كشيده اند.

ولي در اين حديث، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، خود و اين بزرگواران را «عالين» مي خواند، كه شايد به دليل ظهور علو منزلت معنوي و برجستگي ظاهري و باطني ايشان در خلقت نوري و سرادق عرش باشد، و آن ملائكه نيز به حساب مقام معنوي خاصشان از مصاديق ايشان مي باشند، نه به دليل سجده نكردن بر آدم عليه السلام كه به آن مأمور نبوده اند و خطاب «اسجدوا» تنها متوجه ملائكه بود، نه آن انوار مقدسه.

[ صفحه 29]

2- تسبيح گفتن ملائكه به تسبيح ايشان «فسبحت الملائكة بتسبيحنا»، نيز ظاهراً اشاره به تقدم رتبي خلقي و تجردي نوري، و حتي تقدم در تسبيح و گفتار بر ساير موجودات دارد.

3- جمله ي «كنا في سرادق العرش نسبح الله.» از اين حديث، و عبارت «كانت في حقه تحت ساق العرش» از روايت اول، و عبارت «هم موجودون في غامض علم الله..» از روايت چهارم، تعبيراتي قريب به يك مضمون است كه ذيلا توضيح مختصري درباره آنها مي دهيم:

اولا: بايد توجه داشت كه اين تعبيرات، تمثيلاتي است تا ما را با ريشه اين انوار مطلع سازند.

ثانيا: منظور

از عرش الهي، چنانكه در روايت [30] آمده است، «علم» و «قدرت» حضرت حق است، هر چند بعضي از آيات و روايات- به قرائني كه در آنها وجود دارد- ظاهراً عرش را خود موجودات بيان كرده است، ولي منافاتي بين اين دو نيست، زيرا موجودات، مظهر «علم» و «قدرت» الهي هستند. [31] .

حال چه اشكالي دارد كه بگوييم: علم خداوند در خلقت نوري انوار مقدسه اهل بيت كه مقدم بر همه مخلوقات هستند، دو گونه است: اجمالي و تفصيلي (چنانكه نسبت به ساير موجودات نيز قابل فرض است).

علم تفصيلي حق، همان ظهور و بروز پيدا كردن موجودات است به اراده ي پروردگار،در مراحل خلقت تمثلي نوري تا عوالم برزخي و مادي و دنيوي و اخروي.

و علم اجمالي، همان علم پروردگار به اين ذوات مقدسه و ساير موجودات است، قبل از ظهور تفصيلي آنان. (مراد از قبليت در اينجا، قبليت رتبي است نه

[ صفحه 30]

زماني، زيرا در عوالم ربوبي زمان راه ندارد تا قبليت و بعديت معنا داشته باشد).

به اين ترتيب، دو احتمال سربسته در اين روايات نسبت به تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير اهل بيت عليهم السلام مي رود:

احتمال اول اينكه: ايشان در مرحله خلقت تمثلي نوري و علم تفصيلي حق، تسبيح الهي را مي گفتند، و به تعبير روايت اول «غذايشان تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد» بوده است، و اين معنا با ذيل روايت هفتم نيز سازگارتر است كه مي فرمايد: «و ملائكه به تسبيح ما تسبيح گوي شدند.»

احتمال دوم اينكه: به معناي ظريفتر- بنا به ظاهر عبارات اين سه

حديث «كانت في حقه تحت ساق العرش» و «هم موجودون في غامض علم الله» و «كنا في سرادق العرش...» منظور اين است كه ما حتي در علم اجمالي پروردگار جز تسبيح و تقديس كار ديگري نداشتيم. والله أعلم.

البته بايد توجه داشت كه اين تعبيرات سه گانه فوق در احاديث گذشته و شبيه به آن در ديگر روايات، براي درك في الجمله سامعين است، و مقام و منزلت آن بزرگواران را فقط اهلش مي فهمند. و بيان اينكه هر جمله اي به چه معنايي اشاره دارد، ذكر آن در اين رساله ملال آور است.

خلاصه آن كه: همان گونه كه از مجموع روايات اين فصل معلوم گرديد، خلقت موجودات، خصوصاً اشرف آنها- يعني انبيا- و بالأخص ذوات مقدسه چهارده معصوم، تنها در خلقت مادي منحصر نيست، بلكه اين مرحله، آخرين مرحله خلقت همه جودات و انوار مقدسه انبيا و اوصيا است.

اما اينكه چند مرحله از خلقت را طي كرده اند تا به مرحله مادي رسيده اند؟ و نيز روايات از هر كدام از اين مراحل، چه تعبيري دارند؟ از بيانات بعضي از احاديث، از جمله احاديث خلقت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم [32] مطالبي بطور اجمال، به دست مي آيد.

[ صفحه 31]

و درباره ي كيفيت خلقت نوري باز از بعضي جملات احاديث اين فصل و احاديث ديگر به دست مي آيد كه: تنها نور بدون تمثل نبوده، بلكه خلقت نوري و صورت نوريه [33] رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و انوار مقدسه فاطمه زهرا عليهاالسلام و ائمه معصومين عليهم السلام بوده كه تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد حضرت حق، غذايشان

بوده، و ملائكه الهي به تسبيح ايشان تسبيح گو بوده اند.

4- در پايان اين فصل مي گوييم: همانگونه كه در اول فصل اشاره شد، اين فصل متضمن منزلت آن بانوي بزرگوار، در تقدم «خلقت نوري» ايشان بر خلقت ساير موجودات است، و اين غير از «مقام نورانيت» انبيا و اوليا و ايشان است [34] ، زيرا مقام نورانيت كه همان مقام «ولايت كليه الهي» و «عالم امر» است، در تمام مراحل خلقت انبيا و اوليا و خلقت تمامي موجودات، از جمله در مرحله خلقت نوري آنها دخالت دارد، بطوري كه بدون آن هيچ مظهري نمي تواند به تنهايي قوامي داشته باشد، خصوصا در امر معنوي.

لذا اگر انبيا و اوليا مؤيد به مقام ولايت نباشند، قادر بر ظهور هيچ گونه امر معنوي و ولايي، مثل معجزه و خرق عادت و كرامت نخواهند بود.

در احاديث اهل بيت از اين مقام به «نور» تعبير شده است، چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث نورانيت، در جواب سوال ابوذر غفاري و سلمان فارسي رضوان الله عليهما درباره ي معرفت حضرتش به نورانيت، مي فرمايد:

«معرفتي بالنورانيه معرفه الله- عز و جل- و معرفه الله- عز و جل- معرفتي

[ صفحه 32]

بالنورانيه، و هو الدين الخالص...» [35] .

- شناخت من به نورانيت، شناخت خداوند- عز و جل- مي باشد و شناخت خداوند- عزوجل- شناخت من به نورانيت است، و آن دين خالص است...

و نيز در ذيل حديث دوم همين فصل، حضرت فاطمه عليهاالسلام مي فرمايد:

«اعلم ما كان و ما يكون و ما لم يكن يا ابا الحسن، المومن ينظر بنور الله تعالي» [36] .

- اي اباالحسن، آنچه را كه به

وقوع پيوسته (حوادث گذشته) و به وقوع مي پيوندد (اتفاقات حال) و به وقوع نپيوسته (رخدادهاي آينده) مي دانم. مومن با نور خداوند متعال نظر مي كند.

و در ادعيه و زيارات ائمه معصومين عليهم السلام خصوصا در زيارت جامعه كبيره نيز، با تعابير خاصي بدان اشاره شده است كه اين رساله گنجايش بحث تفصيلي پيرامون آن را ندارد.

در هر حال، مقام و منزلت نورانيت آن بانوي بزرگ با روايات گذشته و آينده، و روايات بسياري كه ايشان را از نور رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام جدا نمي نمايند، [37] به خوبي آشكار مي شود. والله تبارك و تعالي عالم بحقيقه الامر.

[ صفحه 33]

فضيلت رسول اكرم و خديجه كبري، پدر و مادر فاطمه ي زهرا

حديث 01

اشاره

صالح بن سهل از حضرت امام صادق عليه السلام نقل مي كند: بعضي از قريش به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كردند: «به چه علتي بر انبياي گذشته پيشي گرفتيد، در حالي كه شما پس از آنها مبعوث شده و خاتم آنان هستيد؟»

حضرت فرمود:

«اني كنت اول من آمن بربي، و اول من اجاب، حيث اخذ الله ميثاق النبيين (و اشهدهم علي انفسهم الست بربكم) [38] فكنت انا اول نبي قال: (بلي) [39] فسبقتهم بالإقرار بالله- عز و جل-» [40] .

- من اولين كسي بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم، و نيز هنگامي كه (در ازل) خداوند از انبيا ميثاق و پيمان گرفت و آنان را بر نفسشان شاهد قرار داد و فرمود: «آيا من پروردگار شما نيستم؟»، من اولين پيغمبري بودم كه گفتم: «آري». پس در اقرار به خداوند- عزوجل- از ايشان پيشي گرفتم.

بيان

البته اين اوليت (اوليت رتبي، نه زماني) در خلقت نوري حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم و

[ صفحه 34]

به حساب تقدم منزلتي ايشان مي باشد، چنانكه اخذ ميثاق و پاسخ ايشان و ساير انبيا و اوليا و ساير مخلوقات نيز، در عوالم نوري و در خلقت نوري بوده است، وگرنه وي در خلقت مادي، از ساير انبيا، متأخر است.

حديث 02

اشاره

حسين بن عبدالله مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سرور فرزندان حضرت آدم بود؟ فرمود:

«كان والله سيد من خلق الله. و ما برء الله بريه خيرا من محمد صلي الله عليه و آله و سلم.» [41] .

- به خدا قسم، او سرور تمام مخلوقات الهي بود. و خداوند مخلوقي بهتر از محمد صلي الله عليه و آله و سلم نيافريده است.

بيان

از عموم جواب امام صادق استفاده مي شود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سيد و سرور همه كائنات، اعم از جن و انس و ملائكه مقربين و غير مقربين، و بهترين خلائق الهي است، چنانكه از ساير روايات [42] نيز استفاده مي شود.

حديث 03

موسي بن بكر مي گويد: حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«ان الله اختار من النساء اربعا: مريم و آسيه و خديجه و فاطمه» [43] .

- خداوند از ميان زنان، چهار نفر را برگزيد: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه.

[ صفحه 35]

حديث 04

محمد بن مسلم نقل مي كند كه امام باقر عليه السلام فرمود: ابوسعيد خدري به من گفت كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: شب معراج هنگام بازگشت از جبرئيل عليه السلام پرسيدم كه آيا خواسته اي از من داري؟ گفت:

«حاجتي ان تقرا علي خديجه من الله و مني السلام...» [44] .

- حاجت من اين است كه سلام خداوند و مرا به خديجه عليهاالسلام برساني.

حديث 05

در حديث كناره گيري رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خديجه عليهاالسلام آمده است كه: حضرتش در اواخر كناره گيري چهل روزه از او، عمار بن ياسر را به سوي خديجه فرستاد و پيام داد كه: «اي خديجه، گمان مكن كناره گيري و ترك تو از روي ناراحتي ام از توست، بلكه پروردگارم- عزوجل- چنين دستور داد تا امرش واقع شود. اي خديجه، جز گمان خير بر من مبر،

«فان الله- عز و جل- ليباهي بك كرام ملائكته كل يوم مراراً...» [45] .

- خداوند- عزوجل- هر روز مكرر به وجود تو بر ملائكه بزرگوارش مباهات مي كند.

حديث 06

اشاره

در كتاب «مولد فاطمه» ابن بابويه آمده است: روايت شده كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اشتفات الجنه الي اربع من النساء: مريم بنت عمران، و آسيه بنت مزاحم، زوجه فرعون، و هي زوجه النبي صلي الله عليه و آله و سلم في الجنه و خديجه بنت خويلد، زوجه النبي صلي الله عليه و آله و سلم

[ صفحه 36]

في الدنيا و الاخره، و فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم.» [46] .

- بهشت مشتاق ديدار چهار زن است: مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون كه در بهشت همسر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خواهد بود، و خديجه دختر خويلد، همسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در دنيا و آخرت، و فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم.

بيان

روايات در عظمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و فضائل خديجه كبري عليهاالسلام بسيار است. مقصود ما از ذكر اين چند حديث اين نيست كه بخواهيم به فضيلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بپردازيم، و يا كلامي در اطراف مقام خديجه كبري عليهاالسلام گفته باشيم، بلكه غرض يادي از اين دو بزرگوار است تا به تناسب بحث كتاب، عظمت و فضيلت فاطمه ي اطهر عليهاالسلام روشن تر گردد.

[ صفحه 37]

خصوصيات انعقاد نطفه فاطمه ي زهرا

حديث 01

هروي از امام رضا عليه السلام نقل مي كند كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«لما عرج بي الي السماء، اخذ بيدي جبرئيل عليه السلام فادخلني الجنه، فناولني من رطبها، فاكلته، فتحول ذلك نطفه في صلبي فلما هبطت الي الارض، واقعت خديجه، فحملت بفاطمه عليهاالسلام، ففاطمه حوراء انسيه...» [47] .

- در شب معراج كه به آسمان برده شدم، جبرئيل عليه السلام دست مرا گرفت و داخل بهشت نمود و از خرماي بهشت به من داد، آن را خوردم و در صلب من به نطفه تبديل شد. پس هنگامي كه به زمين بازگشتم با خديجه هم بستر شدم و ايشان به فاطمه عليهاالسلام باردار شد، بنابراين فاطمه حوريه ي بشر گونه است...

حديث 02

سدير صيرفي نقل مي كند كه امام صادق، به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:... «هنگامي كه خداوند- عزوجل- حضرت آدم را آفريد و مرا از صلب وي خارج كرد، و اراده اش تعلق گرفت كه فاطمه را از صلب من خارج كند،

«جعلها تفاحه في الجنه، و اتاني بها جبرئيل عليه السلام»

[ صفحه 38]

- خداوند، او را سيبي در بهشت قرار داد، و جبرئيل عليه السلام آن را براي من آورد. در ادامه همين روايت، پس از اينكه جبرئيل، سلام حق تعالي را به حضرت رسانده و او جواب مي دهد، عرض مي كند:

«يا محمد، ان هذه تفاحه اهداها الله- عزوجل- اليك من الجنه. فاخذتها و ضممتها الي صدري.

- اي محمد، اين سيبي است كه خداوند- عزوجل- به رسم هديه از بهشت براي تو فرستاده است. (حضرت مي فرمايد:) آن

را گرفتم و به سينه چسباندم.

آنگاه جبرئيل به من گفت: «اي محمد، خداوند- عزوجل- مي فرمايد: سيب را بخور، آن را شكافتم و نور درخشنده اي را ديدم و هراسيدم. جبرئيل گفت: چرا نمي خوري، بخور و مترس، آن نور «منصوره» [48] در آسمان است، و او در زمين «فاطمه» نام دارد... [49] .

حديث 03

سلمان مي گويد: عمار به من گفت... فاطمه عليهاالسلام به علي عليه السلام عرض كرد:

«اعلم يا اباالحسن، ان الله تعالي خلق نوري و كان يسبح الله- جل جلاله- ثم اودعه شجره من شجر الجنه فاضاءت، فلما دخل ابي الجنه، اوحي الله تعالي اليه الهاما: ان اقتطف الثمرة من تلك الشجرة، و ادرها في لهواتك، ففعل، فاودعني الله سبحانه صلب ابي صلي الله عليه و آله و سلم، ثم اودعني خديجه بنت خويلد،فوضعتني. و انا من ذلك النور...» [50] .

- اي اباالحسن، بدان كه خداوند متعال نور مرا خلق نمود و پيوسته مشغول تسبيح حق- جل جلاله- بود، سپس آن نور را در يكي از درختهاي بهشت نهاد و

[ صفحه 39]

آن درخت نورافشاني كرد. و هنگامي كه پدرم داخل بهشت شد، خداوند متعال به وي وحي الهام مي كرد كه: آن ميوه را از آن درخت بچين و در دهان بگردان، و او چنان كرد. به اين ترتيب خداوند مرا در صلب پدرم صلي الله عليه و آله و سلم به وديعه گذاشت و وي نيز اين وديعه را به خديجه دختر خويلد سپرد، تا اينكه من از ايشان متولد شدم. من از آن نور هستم...

حديث 04

ابوعبيده مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، فاطمه عليهاالسلام را زياد مي بوسيد. عائشه از اين امر ناراحت شد آن را امر نامطلوبي تلقي كرد، حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي عائشه، در شب معراج كه به آسمان رفتم، داخل بهشت شدم و جبرئيل مرا نزديك درخت طوبي برد و از ميوه هاي آن

به من داد، آن را خوردم،

«فحول الله ذلك مآء في ظهري، فلما هبطت الي الارض، واقعت خديجه، فحملت بفاطمه، فما قبلتها قط الا وجدت رائحة شجره طوبي منها.» [51] .

- خداوند آن ميوه را به صورت آبي در پشتم تبديل كرد. و هنگامي كه به زمين بازگشتم با خديجه هم بستر شدم كه در نتيجه او به فاطمه حامله شد، لذا من هيچ زماني او را نمي بوسم مگراينكه بوي درخت طوبي را از او استشمام مي كنم.

حديث 05

اشاره

در حديث كناره گيري رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خديجه عليهاالسلام به مدت چهل شبانه روز به امر الهي براي آمادگي انعقاد نطفه فاطمه زهرا عليهاالسلام، پس از آنكه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مراجعت نمود، و در شب چهلم جبرئيل طبقي غذا و طعام آورد كه حضرت با آن افطار كند، آمده است كه:

[ صفحه 40]

«كشف الطبق، فاذا عذق من رطب، و عنقود من عنب.» [52] .

- رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سرپوش طبق را برداشت و ناگهان ديد كه يك خوشه خرما و خوشه اي انگور در آن است.

بيان

عمده ي تعابيري كه در روايات، پيرامون خصوصيات انعقاد نطفه آن بزرگوار وارد شده، به شرحي است كه در روايات گذتشه آمده است.

البته اختلافي كه ابتداء در رابطه با نوع ميوه (خرما، انگور، سيب) و وقت تناول (شب معراج و غير آن) و درخت ميوه (درخت طوبي، درخت بهشتي) در اين روايات به نظر مي رسد، قابل حل است، زيرا ممكن است كه حضرتش مكرر، و در هر زمان ميوه خاصي را به همان صورتي كه تعبيرات روايات گذشته بيان كرده، ميل نموده باشد.

و نيز ممكن است كه يك ميوه و يك تناول باشد، و اختلاف تعبيرات روايات به خاطر فهم شنونده باشد.

ولي مشكل اصلي آن است كه چگونه ممكن است ميوه بهشتي، نطفه عالم ماده گردد، در حالي كه ظاهراً هيچ گونه سنخيتي بين اين دو موجود نيست؟

اولا: بايد توجه داشت كه ذكر ميوه تمثيل است تا ما با آنچه در ميان خودمان

متداول است، معنايي را بفهميم، چنانكه در بيان ايام ربوبي در ذيل حديث چهارم از فصل اول گذشت و در آينده نيز به تناسب اشارتي خواهيم داشت.

ثانيا: اين تعبيرات با اشاره، نوع طينت و خمير مايه ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را مشخص مي كند، و در واقع اين مضامين شبيه به اخبار طينت درباره ي خلقت طينت انوار مقدسه انبيا و حضرات معصومين عليهم السلام است.

در حديثي از امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه مي فرمايد:

[ صفحه 41]

«ان الله- عزوجل- خلق النبيين من طينه عليين: قلوبهم و ابدانهم، و خلق قلوب المومنين من تلك الطينه، و خلق ابدان (يا: جعل خلق ابدان) المومنين من دون ذلك، و خلق الكفار من طينه سجين: قلوبهم و ابدانهم...» [53] .

- خداوند عزوجل، قلبها و بدنهاي پيامبران را از طينت عليين خلق نمود و نيز قلبهاي مؤمنين را از آن طينت آفريد، ولي خلقت بدنهايشان را از غير آن قرار داد، و كافران را از طينت سجين خلق نمود: قلبها و بدنهايشان را...

همچنين امام باقر عليه السلام فرمود:

«ان الله- جل و عز- خلقنا من اعلي عليين، و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا منه، و خلق ابدانهم من دون ذلك...» [54] .

- خداوند- عزوجل- خلق المومن من طينه الجنه...» [55] .

- خداوند عزوجل، مومن را از طينت بهشتي آفريد...

و بالاخره، صالح بن سهل در روايتي مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، خداوند- عزوجل- طينت مؤمن را از چه چيزي خلق نمود؟ حضرت فرمود:

«من طينه الانبياء...» [56] .

- از طينت پيامبران...

مسلم مراد از «طينت» در اين روايات، خاك

نيست، بلكه- چنانكه از روايات

[ صفحه 42]

باب طينت [57] برمي آيد- همان «اصل» و «ريشه» و «جبلت» و «خمير مايه» منظور است.

بنابراين، با توجه به روايات و اخبار طينت [58] روشن مي شود: تعبيراتي كه درباره انعقاد نطفه ي آن بزرگوار وارد است، درصدد بيان اين است كه: چنانچه اصل و ريشه كفار (قلبها و بدنهايشان) از سجين، و اصل و خمير مايه ي مومنين (تنها قلبهايشان) از عليين است، طينت و اصل و خمير مايه فاطمه ي زهرا عليهاالسلام مانند انبيا و حضرات معصومين عليهم السلام كاملا- حتي طينت بدن مباركش- بهشتي و از اعلي عليين مي باشد.

البته با وجود مطالبي كه درباره ي تقدم خلقت نوري آن بزرگوار و نيز اشاراتي كه در رابطه با تقدم وي در مقام نورانيت و ولايت در فصل اول اين رساله گذشت،نبايد اين مطلب امر مستبعدي تلقي شود.

ثالثا: چه مانعي دارد كه خداوند نور فاطمه عليهاالسلام را در ميوه بهشتي قرار دهد، و آن نور از طريق ميوه بهشتي (ظاهرا به صورت برزخي) منتقل شده و منشأ خلقت مادي ايشان گردد؟ همان گونه كه خلقت ما در گندم و ديگر مواد غذايي قرار داده شده و منشا خلقت مادّي ما از غذاهاي مادي است. چنانكه حديث دوم و سوم، از اين بيان پرده برمي دارد.

رابعا: محتمل است كه منظور از بهشت در اين روايات، بهشت برزخي، و ميوه ها نيز (به هر صورتي كه بوده) از اين بهشت باشد.

خامساً: ممكن است بگوييم: ميوه بهشتي تنزل كرده و به صورت دنيوي در آمده است،كه با توجه به اين معني- چنانكه استاد بزرگوار علامه ي طباطبائي- رضوان الله تعالي عليه-

مي فرمودند- مشكل روايات بهتر حل مي شود. والله أعلم بحقيقه الأمر.

[ صفحه 43]

خصوصيات ايام حمل فاطمه ي زهرا

حديث 01

اشاره

مفضل بن عمر مي گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: ولادت فاطمه عليهاالسلام چگونه بود؟

حضرت فرمود: هنگامي كه خديجه به فاطمه حامله شد،

«كانت فاطمه عليهاالسلام تحدثها من بطنها و تصبرها.»

- فاطمه عليهاالسلام از درون شكم مادر، با او سخن مي گفت و او را به صبر (بر تنهايي و شكيبايي در برابر سختيها و زخم زبانها) دعوت مي كرد.

و خديجه اين امر را از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مخفي مي داشت، تا اينكه روزي رسول خدا وارد خانه شد و شنيد كه خديجه با فاطمه عليهاالسلام سخن مي گويد. فرمود: اي خديجه، با چه كسي سخن مي گويي؟ عرض كرد: فرزندي كه در شكم من است با من سخن مي گويد، و با من انس مي گيرد و مرا از تنهايي مي رهاند. حضرت فرمود: اي خديجه، اين جبرئيل است (به من بشارت و) خبر مي دهد كه آن دختر است...

سپس حضرت صادق عليه السلام در ادامه روايت فرمود:

حضرت خديجه عليهاالسلام پيوسته بر اين حال بود، تا اينكه ولادت فاطمه عليهاالسلام نزديك شد و... [59] .

[ صفحه 44]

بيان

اين نيز يكي از فضائل و كرامات فاطمه زهرا عليهاالسلام است كه در كمتر نبي و وليي شبيه آن را سراغ داريم.

اكنون اين سوال مطرح است كه آيا اين سخن گفتن، مثل سخن گفتن عالم ماده و با زبان بوده، و يا شبيه به عالم خواب و يا مشاهده بوده است؟ و آيا غير از خديجه عليهاالسلام كس ديگري كلمات حضرت زهرا عليهاالسلام را مي شنيده است يا خير؟

آنچه از ظاهر روايت برمي آيد اين است كه فاطمه ي زهرا و خديجه

كبري عليهاالسلام با يكديگر گفتگو مي كردند و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز سخنان خديجه را مي شينده است، لذا بعيد نيست كه اين جريان، امري خلاف عادي بوده باشد.

هر چند بعيد نيست كه بگوييم: خديجه عليهاالسلام با صور و عوالم غير مادي فاطمه زهرا عليهاالسلام گفتگو مي كرده و سخن او را از آن عوالم مي شنيده است، والله اعلم.

[ صفحه 45]

ولادت و خصوصيات تولد فاطمه ي زهرا

اشاره

در اين فصل، تنها به ذكر ده امر از روايت مفضل بن عمر [60] از امام صادق عليه السلام اكتفا مي كنيم، كه هر كدام به عظمت آن بانوي بزرگ در حين ولادت و بعد از آن اشاره دارد:

مفضل بن عمر مي گويد، به امام صادق عليه السلام عرض كردم: ولادت فاطمه عليهاالسلام چگونه بود؟

حضرتش بعد از ذكر جريان ياري نكردن زنان قريش و بني هاشم در هنگام وضع حمل خديجه عليهاالسلام و... مي فرمايد:

1- لذا خديجه عليهاالسلام غمگين و دل افسرده شد و پيوسته بر اين حال بود كه ناگهان چهار خانم گندم گون و بلند بالا كه گويي از زنان بني هاشمند، داخل شدند. خديجه چون ايشان را ديد، هراسيد. [61] .

2- يكي از آنان گفت:

«لا تحزني يا خديجه، فانا رسل ربك اليك، و نحن اخواتك.»

- اي خديجه، غمگين مباش، ما از جانب پروردگارت به سوي تو آمده ايم و خواهران تو هستيم.

من ساره ام، و اين آسيه دختر مزاحم، كه در بهشت رفيق و مصاحب تو

[ صفحه 46]

است، و اين مريم دختر عمران، و اين كلثوم خواهر موسي بن عمران است. خداوند ما را فرستاده تا كارهاي را كه زنان

هنگام زايمان نيازمند هستند انجام دهيم.سپس يكي به جانب راست، و ديگري طرف چپ، و سومي روبرو، و چهارمي پشت سر خديجه نشستند. [62] .

بيان

آيا اين چهار خانم به صورت مادي ظاهر شده اند، و يا غير مادي؟

مسلم آنان به صورت مادي ظاهر نشده اند، بلكه صور قبل از عالم ماده ايشان بوده كه ظاهر شده و خود را به آن خصوصياتي كه در روايت آمده است، معرفي كرده اند.

و اما اينكه آيا به صورت برزخي ظاهر شده اند، و يا تمثلات پيش از برزخ؟ روشن نيست، ولي مي توان گفت: ظهورشان به صور مثاليه، يا به حساب سير صعودي ايشان در كمالات نفساني بوده است، و يا اين مشاهده به حساب سير صعودي حضرت خديجه است كه قدرت مشاهده صور كماليه آنان را داشته است.

بنابراين مي توان گفت: اگر در آن مجلس كسان ديگري حضور داشته اند كه در معنويت و صفاي باطن در رديف حضرت خديجه عليهاالسلام نبوده اند، قدرت ديدن آن خانمها را نداشته اند.

3- امام صادق عليه السلام در ادامه حديث مي فرمايد:

«فوضعت فاطمه عليهاالسلام طاهره مطهره.» [63] .

- و به اين ترتيب، خديجه، فاطمه عليهاالسلام را پاك و پاكيزه به دنيا آورد.

[ صفحه 47]

بيان

لفظ «طاهره و مطهره» خواه صفت براي فاطمه عليهاالسلام باشد، و خواه براي خديجه عليهاالسلام باز فضيلتي است براي فاطمه عليهاالسلام، اگر چه با توجه به قسمت نهم همين روايت، مي توان گفت: صفت براي فاطمه عليهاالسلام است.

4- در ادامه روايت مي فرمايد: هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد،

«اشرق منها النور، حتي دخل بيوتات مكه. و لم يبق في شرق الارض و لا غربها موضع الا اشرق فيه ذلك النور.» [64] .

- از او نوري ساطع شد كه به همه خانه هاي مكه رسيد، و در مشرق

و مغرب زمين جايي نماند مگر اينكه آنجا را روشن كرد.

بيان

ساطع شدن نور از ايشان هنگام تولد، به حساب غيرطبيعي بودنش مانعي ندارد، چنانكه در جريان تولد رسول اكرم رسول الله صلي الله عليه و آله امور غير عادي ظهور يافت [65] و نيز هنگام تولد حضرت علي عليه السلام امور غير مترقبه اي پيش آمد. [66] . و به طور كلي وقوع امور غير عادي نسبت به انبيا و اولياي گذشته قابل انكار نيست، حال چرا نسبت به فاطمه زهرا عليهاالسلام كه در خلقت نوري و در مقام و منزلت نورانيت بر انبيا مقدم است، قابل انكار يا ترديد باشد؟!

ولي ممكن است منظور از اين نور، نور ولايت كلي و مقام و منزلت نورانيت ايشان باشد كه انوار ظاهري و اشراق غير طبيعي از آثار آن است.

5- در ادامه روايت مي فرمايد:

«و دخل عشر من الحورالعين، كل واحده منهن معها طست من الجنه، و ابريق

[ صفحه 48]

من الجنة، و في الابريق ماء من الكوثر.»

- و ده نفر از حورالعين، كه با هر كدام طشتي و آفتابه اي از بهشت، كه در آفتابه آب كوثر بود، حضور يافتند.

خانمي كه پيش رو نشسته بود، فاطمه زهرا عليهاالسلام را گرفت و با آب كوثر شست، و دو پارچه كه از شير سپدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، بيرون آورد،يكي را به بدنش پيچيد و با ديگري سرش را پوشاند. [67] .

بيان

مسأله حضور ده حورالعين، با بياني كه در ذيل قسمت اول و دوم روايت گذشت، حل مي شود، زيرا خديجه كبري عليهاالسلام در مقام و منزلت، از آنان بالاتر بوده و بنابراين قدرت ديدن آنها را داشته است.

علاوه، چه مانع دارد همانگونه كه اهل كمال در بهشت به مشاهده آنان راه دارند، در اين عالم نيز راه داشته باشند، البته نه با ديد مادي؟!

و اما موضوع شستشوي حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام با آب كوثر و آفتابه ي بهشتي، و خشك كردن با پارچه بهشتي و تناسب اينها با صورت مادي، از بيان فصل سوم در مورد اينكه «چگونه ميوه بهشتي، نطفه عالم مادي ايشان مي گردد؟» معلوم مي شود.

خلاصه آنكه: كسي كه نطفه و ريشه و خمير مايه اش بهشتي است هيچ استبعادي ندارد كه با آب كوثر و ظروف بهشتي شستشو داده شده، و با پارچه بهشتي خشك شود. اين استبعادها مربوط به اشخاص عادي در نشأة مادي است.

امام باقر عليه السلام در حديثي فرمود:

«ان الله- جل و عز- خلقنا من اعلي عليين، و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا منه، و

[ صفحه 49]

خلق ابدانهم من دون ذلك...» [68] .

- خداوند- عزوجل- ما را از اعلي عليين خلق كرد، و قلوب شيعيان ما را نيز از آن آفريد، و بدنهايشان را از پست تر از آن (يا: غير آن) خلق نمود.

و نيز علي بن الحسين عليهاالسلام در روايتي فرمود:

«ان الله- عزوجل- خلق النبيين من طينه عليين: قلوبهم و ابدانهم...» [69] .

- خداوند- عزوجل- قلبها و بدنهاي پيامبران را از طينت عليين خلق نمود.

چنانكه حديث [70] سايه نداشتن بدن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، كه دليل آن را «نور بودن بدن ايشان» ذكر كرده است. و نيز روايات شبيه به آن، [71] اين مطلب را حلّ

[ صفحه 50]

مي كند.

اما اينكه چگونه فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را در رديف انبياي سلف و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام آورديم؟ اين مشكل از مطالب فصل اول اين كتاب به خوبي حل مي شود.

هر چند ممكن است بگوييم كه آن اشيا در خلقت برزخي قرار داشته اند.

و يا به فرموده استاد بزرگوار علامه ي طباطبائي- رضوان الله تعالي عليه- آن اشيا (ظروف و پارچه) تنزل كرده و در عالم مادّي به صورت مادّي درآمده اند.

و يا امر غير عادي بوده، كه نسبت به اين انوار مقدسه در موارد متعددي به وقوع پيوسته است.

6- سپس امام صادق عليه السلام در ادامه همان حديث مي فرمايد:

«ثم استنطقتها، فنطقت فاطمه عليهاالسلام بالشهادتين، و قالت: «اشهد ان لا اله الله، و ان ابي رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلي سيد الاوصياء، و ولدي ساده الاسباط، ثم سلمت عليهن، و سمت كل واحده منهن باسمها، و اقبلن يضحكن اليها.» [72] .

- سپس او را به سخن درآورد، و فاطمه عليهاالسلام شهادتين را به زبان آورد و فرمود: شهادت مي دهم كه معبودي جز خدا نيست و پدرم رسول خدا، سيد و سرور همه پيامبران، و شوهرم، سيد و سرور اوصياء، و فرزندانم، سرور همه اسباط و نوادگان هستند. سپس بر چهار خانمي كه در اطرافش بودند سلام كرد و هر كدام را به اسم نام برد، و آن بانوان متوجه ايشان شده و به او خنديدند.

بيان

مسأله سخن گفتن حضرتش در هنگام ولادت نيز، با بيان قسمت چهارم حل مي شود، زيرا استبعادي ندارد كه شخصيت بزرگواري همچون ايشان بر خلاف عادت، هنگام ولادت زبان

به شهادتين گشوده و سخنان فوق را بفرمايد.

[ صفحه 51]

ولي ممكن است كه اين امر نيز مقتضاي طينت بهشتي علّييني وي بوده باشد.

7- در ادامه روايت مي فرمايد:

«و تباشرت الحورالعين، و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولاده فاطمه عليهاالسلام.» [73] .

- و حورالعين (در بهشت) و نيز اهل آسمان يكديگر را به ولادت فاطمه عليهاالسلام بشارت دادند.

بيان

اين قسمت نيز، اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد.

8- در ادامه روايت آمده است:

«وحدث في السماء نور زاهر لم تره الملائكه قبل ذلك.» [74] .

- و نور درخشنده اي در آسمان ظاهر شد كه ملائكه پيش از آن نديده بودند.

بيان

اين قسمت نيز، با بيان قسمت چهارم روشن مي شود.

9- در ادامه روايت مي فرمايد:

«و قالت النسوه: خذيها يا خديجه، طاهره مطهره زكيه ميمونه بورك فيها و في نسلها.»

- و آن چهار خانم گفتند: اي خديجه، فاطمه را در حالي كه طاهره و مطهره و زكيه و با ميمنت است بگير، كه در او و نسلش بركت است.

خديجه در حالي كه مسرور و خوشحال بود او را گرفت و پستان به دهانش گذاشته و او را شير داد. [75] .

[ صفحه 52]

بيان

اين فقره و نيز قسمت سوم از روايت، با بيان قسمت پنجم روشن مي شود، زيرا اين قذارات مربوط به عالم طبيعت است، اگر چه مانعي ندارد كه تولد وي بدون آلودگيهايي كه براي ساير اطفال است، برخلاف عادت بوده باشد. اين مطلب در فصل هفتم تفصيلا توضيح داده مي شود.

10- در آخر روايت مي فرمايد:

«فكانت فاطمه عليهاالسلام تنمي في اليوم كما ينمي الصبي في الشهر، و تنمي في الشهر كما ينمي الصبي في السنه.» [76] .

- فاطمه عليهاالسلام هر روز به قدر يك ماه كودكان عادي، و در يك ماه به اندازه ي يك سال ديگر كودكان رشد مي كرد.

بيان

گويا منظور از «رشد» در اين روايت، رشد جسماني نباشد، بلكه رشد روحاني است، چنانكه اين بيان نسبت به انبياي گذشته و ديگر معصومين عليهم السلام نيز وجود داشته و امر مستبعدي نيست.

اما رشد روحاني حضرات معصومين عليهم السلام را ممكن است اين گونه بيان كنيم كه: همه انسانها غير از انبيا و اوصيا، در خلقت مادي (با اينكه به فطرت توحيدي خلق شده اند) بايد سالها بگذرد تا با مجاهدات بسيار، حجابهاي عالم طبيعت ايشان مرتفع گردد، تا باز به فطرت و عالم حقيقي خود باز گردند، ولي انبيا و اولياي دين و فاطمه زهرا عليهاالسلام اين راه را در خلقت بشري به مختصر زماني طي خواهند كرد، چون حجابي ميان آنها و فطرتشان نبوده و نخواهد بود، و اگر تاريكي اي فرض بشود تنها همين خلقت مادي است، كه آن هم به كوتاه زماني

[ صفحه 53]

برطرف خواهد شد. كه از آن به «تنمي في الشهر...» تعبير نموده اند. از اينجاست كه

ملاحظه مي شود بعد از آيه ي شريفه ي

(و من الليل فتهجد به نافلة لك، عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا.) [77] .

- و پاسي از شب را با قرائت قرآن در نماز بيدار باش، و اين واجب زيادي مخصوص توست، اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود و جايگاه ستوده اي برانگيزد.

و نيز بعد از آنكه مي فرمايد:

(و قل: رب، ادخلني مدخل صدق، و اخرجني مخرج صدق...) [78] .

- و بگو: پروردگارا، (در تمام امور) مرا با صدق و راستي داخل، و با صدق خارج گردان...

بلافاصله مي فرمايد:

(و قل: جاء الحق، و زهق الباطل...) [79] .

- و بگو حق آمد و باطل نابود شد...

اگر تكميل مقام محمود، در يك لحظه ميسر نبود، گفتن آيه آخر چه معني دارد؟

و تكميل ديگر انبيا و اوليا را نيز مي توان به همين بيان حل كرد كه: ره صد ساله را در خلقت بشري به يك لحظه طي مي كنند.

و اگر مراد از «رشد» در حديث، رشد جسمي باشد، با توجه به بيان قسمت چهارم همين روايت مي توان گفت: رشد سريع غير عادي وي در ايام كودكي، كه در متن روايت مورد بحث بدان اشاره شده، همانند رشد غير طبيعي [80] رسول

[ صفحه 54]

اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و سخن گفتن حضرت عيسي عليه السلام در گهواره [81] ، و حضرت ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف- بلافاصه بعد از ولادت [82] ، يا امري بر خلاف عادت و كرامتي براي آن بزرگوار است، و يا اساساً اين امر به حساب مقتضاي طينت بهشتي علييني

وي مي باشد. و بالاخره، مسلماً مراد از رشد در حديث، رشد جسماني تا آخر عمر شريف آن حضرت نيست.

[ صفحه 55]

اسامي و كنيه ها و القاب فاطمه ي زهرا

اشاره

اسامي و كنيه ها و القاب آن حضرت بسيار است، ولي عمده نظر ما در اين فصل، معاني بعضي از آنهاست كه با موضوع اين رساله تناسب دارد:

حديث 01

در كتاب مناقب ابن شهرآشوب آمده است: كنيه هاي آن حضرت عبارتند از: «ام الحسن»، «ام الحسين»، «ام المحسن»، «ام الائمة» و «ام ابيها».

و اسامي او آن گونه كه ابوجعفر قمي ذكر كرده است، عبارتند از: فاطمه، بتول، حصان، حره، سيده، عذرا، زهرا، حوراء، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، مريم كبري و صديقه كبري. و در آسمان به او نوريه، سماويه و حانيه مي گويند [83] .

حديث 02

در قسمتي از روايت محمد بن عبدالله از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مكالمات پروردگار با وي در شب معراج آمده است:

«يا محمد، اني انا الله لا اله الا انا فاطر السماوات و الارض، و هبت لابنتك اسما

[ صفحه 56]

من اسمائي، فسميتها فاطمه و انا فاطر كل شي ء...» [84] .

- اي محمد، من خدايي هستم كه جز من معبودي نيست و خالق آسمانها و زمين هستم،اسمي از اسماء خود را به دخترت عنايت كردم و نام او را فاطمه نهادم، و من فاطر و خالق هر چيزي هستم...

حديث 03

سدير صيرفي از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مي كند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:... از جبرئيل پرسيدم:

«و لم سميت في السماء «المنصورة»، و في الارض «فاطمة»؟

- چرا فاطمه در آسمان منصوره، و در زمين فاطمه نام گرفت؟

قال:

- جبرئيل گفت:

سميت في الارض فاطمه، لانها فطمت شيعتها من النار، و فطم اعداوها عن حبها، و هي في السماء «المنصورة»، و ذلك قول الله- عزوجل- (و يومئذ يفرح المومنون بنصر الله، ينصر من يشاء.) [85] يعني نصر فاطمه لمحبيها.» [86] .

- در زمين فاطمه ناميده شد، زيرا شيعيان خود را از آتش جدا كرده و نجات مي بخشد، و دشمنانش نيز از محبت او جدا گشته اند، و در آسمان منصوره است، به دليل فرموه خداوند- عزوجل- كه مي فرمايد: «در آن روز مومنين به ياري حق خوشحال مي شوند، و خداوند هر كه را بخواهد ياري مي كند.» كه منظور،

همان ياري كردن فاطمه از دوستانش مي باشد.

[ صفحه 57]

حديث 04

ابان بن تغلب مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: يابن رسول الله، چرا زهرا، زهرا ناميده شده؟ فرمود:

«لانها تزهر لامير المومنين عليه السلام في النهار ثلاث مرات بالنور...» [87] .

- زيرا وي روزي سه بار براي اميرالمومنين عليه السلام نور افشاني مي كرد...

حديث 05

امام رضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«اني سميت ابنتي فاطمه، لان الله- عزوجل- فطمها و فطم من احبها من النار.» [88] .

- من بدين سبب دخترم را فاطمه ناميدم كه خداوند- عزوجل- او و دوستانش را از آتش جهنم جدا نموده است.

حديث 06

ابوهاشم عسكري مي گويد: از امام حسن عسكري عليه السلام پرسيدم: چرا فاطمه عليهاالسلام، زهرا ناميده شد؟ فرمود:

«كان وجهها يزهو لأميرالمومنين عليه السلام من اول النهار كالشمس الضاحيه، و عند الزوال كالقمر المنير، و عند غروب الشمس كالكوكب الدري.» [89] .

- از اين جهت كه همواره جمالش اول روز مثل خورشيد وقت چاشت، و

[ صفحه 58]

هنگام ظهر مثل ماه تابان، و هنگام غروب آفتاب مثل ستاره درخشان براي اميرالمومنين عليه السلام مي درخشيد.

حديث 07

در كتاب مصباح الأنوار آمده كه: امام باقر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود:

«انما سميت فاطمه بنت محمد «الطاهره»، لطهارتها من كل دنس...» [90] .

- فاطمه، دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بدين جهت «طاهره» ناميده شد كه از هر پليدي پاكيزه بود...

حديث 08

اشاره

اسحاق بن جعفر مي گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: فاطمه از آن جهت «محدثه» ناميده شد، كه ملائكه از آسمان فرود مي آمدند و مانند حضرت مريم دختر عمران به وي مي گفتند:

«يا فاطمه، (ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك علي نساء العالمين.) [91] يا فاطمه، (اقنتي لربك و اسجدي، و اركعي مع الراكعين.) [92] ، فتحدثهم و يحدثونها.»

- اي فاطمه، خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و بر زنان عالم برگزيد. اي فاطمه، در پيشگاه پروردگارت فروتني نما و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع نما. و بدين ترتيب وي با ملائكه و ملائكه نيز با وي سخن مي گفتند.

در ادامه روايت مي فرمايد:

«شبي فاطمه به ملائكه فرمود: مگر مريم، دختر عمران برگزيده و برتر از

[ صفحه 59]

تمام زنان عالم نيست؟» آنها عرض كردند: مريم تنها سيده و سرور زنان عالم در زمان خود بود، ولي خداوند- عزوجل- تو را سيده و سرور زنان عالم در زمان خود و زمان مريم، و سيده زنان اولين و آخرين قرار داده است.» [93] .

بيان

اين بود بياناتي كه از زبان اهل عصمت درباره بعضي از اسامي فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل شده است.

البته در حديث اول از فصل اول علت اينكه چرا وي نام «حوراء» گرفته بيان گرديده، چنانكه در فصل هفتم نيز به سر بعضي از اسامي او اشاره مي شود، و در حديثي ديگر [94] نيز پيرامون علت نام گرفتن او به «فاطمه» بيان شيوايي است كه خوب است ملاحظه شود. و بالأخره بيانات ديگري نيز شايد در رابطه با اسامي او باشد، ليكن

به همين مقدار اكتفا مي كنيم.

در هر حال، با اين بيانات نيز به فضيلت آن بانوي با عظمت بيشتر مي توان پي برد.

[ صفحه 61]

طهارت فاطمه زهرا

حديث 01

يزيد بن عبدالملك مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد، خداوند- عزوجل- به ملكي وحي نمود كه زبان مبارك حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به اين مولود باز كن، و حضرتش او را «فاطمه» ناميد و سپس فرمود:

«إني فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطمث.»

- من، تو را به علم (از جهل و ناداني) جدا نمودم، و نيز از ابتلائات زنانگي باز گرفتم.

سپس امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا قسم، خداوند تبارك و تعالي در ميثاق ازلي فاطمه را به علم جدا كرد و از ابتلائات زنانگي باز گرفت. [95] .

حديث 02

دو كتاب معاني الاخبار و علل الشرايع به سند علوي از علي عليه السلام نقل مي كنند، كه از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پرسيده شد: معناي بتول چيست؟ زيرا از شما شنيده ايم كه مي فرماييد: مريم و فاطمه بتول هستند.

حضرت فرمود:

[ صفحه 62]

«البتول، التي لم ترحمره قط، اي لم تحض، فان اليحض مكروه في بنات الانبياء.» [96] .

- بتول، يعني زني كه به هيچ وجه سرخي نبيند، و حيض نشود، زيرا حيض ديدن براي دختران پيامبران ناپسند است.

حديث 03

در كتاب مصباح الانوار آمده است كه امام باقر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود: فاطمه، دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم «طاهره» ناميده شد، چون از هر قذراتي پاكيزه و از هر گونه ابتلاي [97] زنانگي طاهر بود،

«و ما رات قط يوما حمرة و لا نفاسا.» [98] .

- و به هيچ وجه حتي يك روز هم سرخي (حيض) و نفاس نديد.

حديث 04

ابن بابويه در كتاب مولد فاطمه عليهاالسلام از اسماء بنت عميس نقل مي كند كه مي گويد: بعد از آنكه خود، هنگام ولادت بعضي از فرزندان فاطمه عليهاالسلام ديده بودم كه هيچ گونه آثار زنانگي از ايشان ظاهر نگشته بود- رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ان فاطمه خلقت حوريه في صوره انسيه.» [99] .

- فاطمه، حوريه اي است كه به صورت بشر آفريده شده است.

[ صفحه 63]

حديث 05

اشاره

ابي بصير مي گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند- عزوجل- تا زماني كه فاطمه عليهاالسلام زنده بود، زنها را بر علي عليه السلام حرام نمود. (وي مي گويد:) پرسيدم: چگونه؟ فرمود:

«لانها طاهره لا تحيض.» [100] .

- زيرا ايشان طاهره بود و هرگز حيض نمي شد.

بيان

احاديث اين فصل نيز دلالت بر فضيلت و عظمت آن بانوي بزرگ عالم بشريت در طهارت از قذارات عالم طبيعت و پاكيزگي از ابتلائات زنانگي دارد.

اما درباره ي علت پاكيزه بودن آن حضرت از ابتلائات زنانگي بايد متذكر شويم:

اولا: بايد توجه داشت- چنانكه در فصل سوم و پنجم توضيح داده شد- از آنجا كه فاطمه ي زهرا عليهاالسلام همچون انبيا و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار علهيم السلام، اصل و طينت و قلوب و حتي بدنهايشان از عليين،و بهشتي است، لذا مقام و منزلت آن بزرگوار بسي والاتر از آن است كه به قذارات عالم طبيعت آلوده شود. چنانكه ذيل روايت چهارم نيز با اشاره به اين معنا، در دليل حيض و نفاس نديدن وي مي فرمايد:

«ان فاطمه خلقت حوريه في صوره إنسيه.»

- فاطمه، حوريه اي است كه به صورت بشر آفريده شده است.

آري، كسي كه نطفه اش بهشتي است بايد طاهره و مطهره و بدون آلودگيهايي كه ساير كودكان دارند، پا به عرصه دنيا بگذارد، و در طول حيات نيز طاهره و مطهره بوده و از ساير همنوعان خود ممتاز باشد.

[ صفحه 64]

ثانيا: از آنجاكه حيض و نفاس، متسلزم برداشته شدن تكاليفي از قبيل نماز و روزه و حرمت مكث در مسجد و غيره است، خداوند نخواسته است

معصومي همچون فاطمه ي زهرا عليهاالسلام، كه در مرتبه تام اتصال به حق است- چنانكه روايات فصول قبل و بعد اين رساله بر آن دلالت دارد- از عبادتي مثل نماز كه بالاترين حالات توجه بنده به پروردگار است، و نيز از ساير عبادات، ولو براي مدت كوتاهي، محروم بماند.

لذا طهارت آن بزرگ بانوي عالم بشريت از ابتلائات زنانگي نه تنها نقص نيست، بلكه به جهت كرامتي كه در آن وجود دارد، امري خارق العاده است، و گويا روايت دوم به اين معنا اشاره دارد كه مي فرمايد:

«فان الحيض مكروه في بنات الانبياء.»

- حيض ديدن براي دختران پيامبران ناپسند است.

و گويا اساساً قرآن شريف نيز حيض را نوعي اذيت و نقصان براي زنان مي داند كه مي فرمايد:

(و يسئلونك عن المحيض، قل: هو اذي، فاعتزلوا النساء في المحيض...) [101] .

- اي پيامبر، از تو درباره ي حيض مي پرسند، بگو: آن اذيتي است براي زنان، پس در آن هنگام از آنان دوري كنيد...

كه اين اذي و اذيت براي دختران پيامبران درست نيست، و اين اعتزال براي مثل علي عليه السلام و فاطمه ي زهرا عليهاالسلام شايسته نيست، چنانكه روايت پنجم نيز به اين معنا اشاره دارد كه در علت حرمت زنان در طول حيات فاطمه ي زهرا عليهاالسلام بر علي عليه السلام مي فرمايد:

«لانها طاهره لا تحيض.»

[ صفحه 65]

- زيرا وي طاهره بود و هرگز حيض نمي ديد.

و چه بسا ذيل آيه شريفه نيز اشاره به اين مطلب دارد كه مي فرمايد:

(ان الله يحب التوابين، و يحب المتطهرين.») [102] .

- خداوند، توبه كنندگان و كساني كه خود را از آلودگيها پاك مي كنند، دوست دارد.

و فاطمه عليهاالسلام كسي است كه همواره بايد مورد لطف خاص الهي باشد و خداوند روا نمي دارد كه او، ولو لحظه اي از رحمت خاص الهي بي بهره باشد.

و حديث ابن جميله از امام باقر عليه السلام نيز مويد اين معناست، كه مي فرمايد:

«ان بنات الانبياء- صلوات الله عليهم- لا يطمثن، انما الطمث عقوبه، و اول من طمثت ساره.» [103] .

- دختران پيامبران- صلوات الله عليهم- از عادت زنانگي مبرا هستند، زيرا آن عقوبتي است، و اولين كسي كه به اين امر مبتلا شد، ساره بود.

و بالاخره، به اين معنا اشاره دارد كلام اميرالمومنين عليه السلام درباره ي علت نقص ايمان زنان كه مي فرمايد:

«فأما نقصان ايمانهن، فقعودهن عن الصلاة والصيام في ايام حيضهن.» [104] .

- و اما علت نقصان ايمان زنان، ترك نماز و روزه در ايام عادت است.

كه خداوند نخواسته است فاطمه عليهاالسلام چنين نقصي را داشته باشد.

در خاتمه بايد متذكر شويم: چنانكه از مجموع بيانات قرآن شريف و احاديث مذكور معلوم شد، نه تنها عدم ابتلاي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام به حالت طبيعي ساير بانوان، نقصي براي وي و امتيازي براي ديگر بانوان نيست (زيرا او نتيجه طبيعي اين حالت و غايت كمالي آن را، كه فرزنددار شدن است، داشته است)،

[ صفحه 66]

بلكه اساساً ابتلا به اين گوه قذارات خود، نقص در معنويت و ايمان است كه بايد ساحت حوريه بشر گونه و سيده نساء عالمين، فاطمه زهرا عليهاالسلام از آن به دور باشد. والله أعلم بحقيقة الأمر.

[ صفحه 67]

علاقه ي متقابل رسول اكرم و فاطمه ي زهرا

حديث 01

ابوثعلبه خشني مي گويد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

هماره وقتي از سفر بر مي گشت، اول به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد مي شد.

(روزي) حضرتش وارد خانه ي فاطمه شد و او به احترام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برخاست،

«و اعتنقته و قبلت بين عينيه.» [105] .

- و آن حضرت را در آغوش گرفته و ميان چشمان مباركش را بوسيد.

حديث 02

عائشه و عكرمه مي گويند: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هماره وقتي از غزوات باز مي گشت،

«قبل فاطمه.» [106] .

- فاطمه را مي بوسيد.

حديث 03

عبدالله بن حسن مي گويد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وارد خانه فاطمه شد، و او تكه نان خشكي از جو خدمتش آورد و حضرتش با آن افطار كرد، سپس فرمود: دختر

[ صفحه 68]

عزيزم. اين اولين ناني است كه پدرت پس از سه روز مي خورد. فاطمه شروع به گريستن كرد،

«و رسول الله يمسح وجهها بيده.» [107] .

- و رسول خدا دست مباركش را بر صورت فاطمه كشيد و اشكهايش را پاك كرد.

حديث 04

از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده است: رويه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم (پيش از ازدواجش) اين بود كه تا صورت فاطمه را نمي بوسيد، نمي خوابيد. همچنين صورت مباركش را روي سينه فاطمه مي گذاشت و براي وي دعا مي كرد. [108] .

بنابر نقل ديگر: تا دو گونه ي فاطمه يا سينه اش را نمي بوسيد، نمي خوابيد. [109] .

حديث 05

زراره مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هماره هنگام مسافرت، پس از خداحافظي با خانواده اش، آخرين كسي كه با وي خداحافظي مي كرد فاطمه عليهاالسلام بود. و لذا همواره آغاز سفرش از خانه فاطمه بود، و در وقت مراجعت نيز ابتدا با او ملاقات مي نمود... [110] .

حديث 06

اشاره

در روايتي [111] آمده است: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نگران ده چيز بود كه خداوند ايشان را از همه آنها (هر يك را با آيه اي از قرآن كريم) تسلي داده و به آنها بشارت

[ صفحه 69]

داد. تا اينكه مي فرمايد: هنگام هجرت از مكه درباره ي دخترش (فاطمه عليهاالسلام) ناراحت بود كه در اين رابطه اين آيه نازل شد:

(الذين يذكرون الله قياما و قعودا...) [112] .

- آنان كه ايستاده و نشسته و... به ياد خدا هستند.

بيان

نزول آيه شريفه ي فوق اشاره به مقام والاي حضرت زهرا عليهاالسلام دارد كه: اي رسول خدا، تو غم كسي را كه در همه حال، ايستاده و نشسته و خوابيده به ياد خداست، مخور كه او خود تكفل وي را مي نمايد.

حديث 07

جابر بن عبدالله مي گويد: چند روزي براي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم غذايي فراهم نشد، به حدي كه گرسنگي بر ايشان فشار آورد، لذا به خانه هاي هسمرانش سر زد و نزد هيچكدام چيزي نيافت، سرانجام به نزد فاطمه رفت و فرمود:دختر عزيزم، من گرسنه ام، آيا چيزي نزد تو هست كه ميل كنم؟ ايشان عرض كرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدايت!

پس از آن كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از منزل دختر گرامي خود خارج شد، كنيز فاطمه دو گرده نان و مقداري گوشت خدمت حضرت عليهاالسلام فرستاد و ايشان آن را گرفته و رويش را پوشاند و فرمود:

«والله، لا وثرن بها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي نفسي و غيري. و كانوا محتاجين الي شبعه طعام.» [113] .

- به خدا قسم، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در اين غذا بر خود و ديگران مقدم

[ صفحه 70]

مي دارم، و اين در حالي بود كه خود و اهل خانه وي يك وعده غذا نداشتند و بدان محتاج بودند.

حديث 08

اشاره

حضرت امام موسي بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود: علي عليه السلام فرمود: روزي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وارد خانه دخترش فاطمه عليهاالسلام شد و به صورت غير منتظره متوجه شد كه او گلوبندي در گردن دارد، لذا از او روي برگرداند. و فاطمه عليهاالسلام نيز آن را درآورد و كنار انداخت، آن گاه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«انت مني، يا فاطمه.»

- اي فاطمه، تو از مني.

سپس سائلي آمد و حضرت آن گردنبند را به او انفاق كرد... [114] .

در روايت ديگر كه درباره ي اين جريان و يا جريان مشابه آن آمده است كه: وي گردنبند طلائي را درآورد و سپس فروخت و با قيمت آن، بنده اي را خريد و آزاد نمود. [115] .

در روايت ديگري نيز آمده است كه: وي گردنبند و دو گوشواره و دو دستنبد و يا خلخال خود و نيز پرده در خانه را درآورده و خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد، و پيام داد كه دخترت سلام مي رساند و عرض مي كند اينها را در راه خدا صرف كن... [116] .

بيان

در اين جريان و يا جريانات، اشاراتي بر علاقه ي شديد فاطمه عليهاالسلام به پدر

[ صفحه 71]

بزرگوارش صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.

حديث 09

مسلم بن خالد مكي از امام صادق از پدر بزرگوارش عليهم السلام از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد:

«يا ابتاه، اين القاك يوم الموقف الاعظم، و يوم الاهوال، و يوم الفزع الاكبر؟.»

- اي پدر، در روز توقفگاه بزرگ و روز ترس ها و روز فزع و دهشت بزرگ، شما را كجا ملاقات كنم؟

حضرت فرمود:

«يا فاطمه، عند باب الجنه، و معي لواء «الحمد لله»، و انا الشفيع لامتي الي ربي.»

- اي فاطمه، كنار در بهشت، در حالي كه پرچم «الحمد لله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مي كنم.

عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القيني علي الحوض، و انا اسقي امتي.»

- مرا كنار حوض (كوثر) ملاقات كن، در حالي كه به امتم آب مي دهم.

عرض كرد: پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القيني علي الصراط، و انا قائم اقول. رب، سلم امتي.»

- مرا بر صراط ملاقات كن، در حالي كه ايستاده ام و مي گويم: پروردگارا، امت مرا سالم بدار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«إلقيني و انا عند الميزان اقول: رب، سلم امتي.»

- مرا نزد ميزان (اعمال بندگان) ملاقات كن، در حالي كه مي گويم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.

[ صفحه 72]

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القيني

علي شفير جهنم، امنع شررها و لهبها عن امتي.»

- مرا بر كنار جهنم ملاقات كن، در حالي كه امتم را از جرقه و شعله و زبانه هاي آن منع مي كنم.

«فاستبشرت فاطمه بذلك. صلي الله عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها.» [117] .

- اينجا بود كه فاطمه خوشحال شد. رحمت (ويژه ي) خداوند بر او و بر پدر بزرگوار و بر شوهر و پسرانش باد.

حديث 10

در كتاب خرائج آمده است: از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: هنگامي كه حضرت خديجه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود،

«جلعت فاطمه تلوذ برسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و تدور حوله، و تساله: يا رسول الله اين امي؟ فجعل النبي صلي الله عليه و آله و سلم لا يجيبها.»

- فاطمه دست به دامن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي شد و اطراف ايشان مي گشت و از حضرتش مي پرسيد: اي رسول خدا، مادرم كجاست؟ و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پاسخش را نمي داد.

ولي فاطمه همچنان سوال خود را تكرار مي كرد و رسول الله (به اصطلاح) نمي دانست چه بگويد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: پروردگارت امر مي فرمايد كه به فاطمه سلام برسان و بگو: مادرت در خانه اي از زير جد تازه آراسته شده با ياقوت (و يا: در خانه اي از جواهر و سنگهاي گرانبها) كه پايه هايش از طلا، و ستونهايش از ياقوت سرخ است، ميان آسيه، زن فرعون و حضرت مريم، دختر عمران اقامت دارد.

فاطمه (عليهاالسلام نيز در جواب سلام الهي) عرض كرد:

[ صفحه 73]

«ان الله هو السلام،

و منه السلام، واليه السلام.» [118] .

- خداوند خود سلام، و سلام از او، و به سوي اوست.

حديث 11

اشاره

از عائشه نقل شده است كه: هر گاه فاطمه عليهاالسلام نزد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي آمد،

«قام لها من مجلسه، و قبل راسها، و اجلسها مجلسه»

- پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از جاي خود برمي خاست و سر فاطمه را مي بوسيد و وي را به جاي خود مي نشاند.

و نيز هرگاه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به ديدار فاطمه عليهاالسلام مي رفت،

لقيته، و قبل كل واحد منهما صاحبه، و جلسا معا.» [119] .

حضرت به استقبال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي شتافت و هر يك ديگري را بوسيده و با هم مي نشستند.

بيان

مجموعه ي روايات اين فصل نيز گوشه اي از بياناتي است كه بيانگر معنوي فاطمه زهرا عليهاالسلام است، و الا چگونه مي توان تصور كرد كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم صرفا به خاطر اينكه فاطمه دختر اوست، اين همه اظهار علاقه به ايشان مي نموده است، و يا فاطمه عليهاالسلام تنها به اين جهت كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پدرش بوده، از ناراحتي ايشان ناراحت، و از نديدن او متألم مي شده است.

[ صفحه 75]

عظمت فاطمه ي زهرا نزد پروردگار

حديث 01

ابي حمزه مي گويد: امام باقر عليه السلام درباره ي آيه ي شريفه ي

(انها لاحدي الكبر، نذيرا للبشر.) [120] .

- آن يكي از امور بزرگ است، در حالي كه بيم دهنده ي بشر است.

فرمود:

«يعني فاطمه عليهاالسلام.» [121] .

- منظور از (لإحدي الكبر) فاطمه عليهاالسلام است.

حديث 02

اشاره

در كتاب خصال آمده است: از جمله وصايايي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام نمود، اين بود:

«يا علي، ان الله- عز و جل- اشرف علي الدنيا، فاختارني منها علي رجال العالمين، ثم اطلع الثانيه، فاختارك علي رجال العالمين بعدي، ثم اطلع الثالثه، فاختار الائمه من ولدك علي رجال العالمين بعدك، ثم اطلع الرابعة، فاختار فاطمة

[ صفحه 76]

علي نساء العالمين.» [122] .

- اي علي، حق- عزوجل- نظري به دنيا كرد و از آن ميان مرا بر تمامي مردان عالم برگزيد، سپس براي بار دوم نظر افكند و تو را بعد از من، بر مردان عالم برگزيد، و سپس براي بار سوم نظري بر عالم نمود و بعد از تو، اماماني را كه از اولاد تو هستند، بر مردان عالم برگزيد، سپس براي بار چهارم بر عالم نظر نمود و فاطمه را بر زنان عالم اختيار نمود.

بيان

با توجه به اينكه خداوند سبحان با رحمت عام خود، دنيا و عالم مادي را آفريده و به همه ي اشيا محيط مي باشد و از هيچ يك از آنها جدا نيست، آيا منظور از اشراف و اطلاع خداوند بر دنيا جز اين است كه بگوييم: حضرت حق، به هيچ وجه عنايت و رحمت خاصي به دنيا ندارد و بدين جهت آن را به فنا و زوال و نيستي مقرون ساخته است، و اگر رحمت و عنايت خاصي داشته باشد تنها به برگزيدگان آن دارد؟!

چنانكه در قسمتي از كلمات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ابوذر- رضوان الله عليه- آمده است:

«يا اباذر، والذي نفس محمد بيده، لو ان الدنيا كانت تعدل عند الله جناح بعوضة او ذباب، ما سقي الكافر منها شربه من ماء. يا اباذر، الدنيا ملعونه، ملعون ما فيها الا ما ابتغي به وجه الله و ما من شي ء ابغض الي الله تعالي من الدنيا، خلقها ثم اعرض عنها، فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حتي تقوم الساعة...» [123] .

- اي اباذر، سوگند به كسي كه جان محمد به دست اوست، اگر دنيا نزد خداوند به اندازه بال پشه يا مگسي ارزش داشت، هرگز كافر را حتي به اندازه

[ صفحه 77]

جرعه ي آبي از آن سيراب نمي كرد. اي اباذر، دنيا معلون است، و ملعون است هر چه در آن است، مگر آنچه رضاي خدا بدان به دست آيد. و هيچ چيزي به اندازه دنيا مورد غضب خداوند متعال نيست، آن را آفريد و سپس از آن اعراض كرد و نظري به آن نينداخت و تا قيام قيامت به آن نظري نمي اندازد...

بنابراين، مراد از اشراف و اطلاع حق بر دنيا، همان عنايت خاص اوست، كه تنها شامل برگزيدگان مي شود. و به تعبيري ساده تر، بي عنايتي است به اصل دنيا و عنايت به جهت خاصي، نه آن كه نعوذ بالله مراد از اشراف، اشراف مادي و ظاهري باشد.

حديث 03

در حديث سلمان- رضوان الله تعالي عليه- آمده است كه: علي عليه السلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: به خانه ي فاطمه وارد شدم و ديدم كه وي خوابيده، و حسين بر سينه اش خواب است، و آسياب در جلوي او مي گردد،بدون آن كه دستي آن را

بگرداند.

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تبسم نمود و فرمود:

«يا علي، اما علمت ان لله ملائكة سياره في الارض يخدمون محمدا و آل محمد الي ان تقوم الساعه.» [124] .

- اي علي، مگر نمي داني كه خداوند ملائكه سيار و گردش كننده اي در زمين دارد، كه تا قيام قيامت خدمت محمد و آل محمد را مي كنند.

حديث 04

سفيان بن عيينه مي گويد: امام جعفر صادق عليه السلام درباره ي آيه ي شريفه ي

[ صفحه 78]

(مرج البحرين يلتقيان) [125] .

- دو دريا را با هم درآميخت، در حالي كه با هم برخورد و تلاقي دارند.

فرمود:

«علي و فاطمة بحران عميقان، لا يبغي أحدهما علي صاحبه...» [126] .

- علي و فاطمه، دو درياي عميقي هستند كه هيچ يك بر ديگري طغيان و تجاوز نكرده و از حد خود نمي گذرند.

حديث 05

در حديث حمزة بن حمران، از امام صادق، از پدر بزرگوارش عليهماالسلام از جابر بن عبدالله انصاري آمده است: پير مردي از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تقاضا نمود كه احتياج وي را رفع نمايد، حضرت فرمود:

«ما اجد لك شيئا، ولكن الدال علي الخير كفاعله، انطلق الي منزل من يحب الله و رسوله، و يحبه الله و رسوله، يوثر الله علي نفسه، انطلق الي حجره فاطمة.»

- من نزد خود چيزي براي تو نمي يابم، ولي هر كه بر خيري راهنمايي كند مثل انجام دهنده آن است، برو به سوي منزل كسي كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند، كسي كه خدا را بر خود مقدم مي دارد، برو به خانه فاطمه.

در ادامه همين روايت آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود:

«ألا! و ازيدكم من فضلها: ان الله قد و كل بها رعيلا من الملائكة، يحفظونها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن شمالها، و هم معها في حياتها و عند قبرها و

[ صفحه 79]

عند موتها،

يكثرون الصلاة عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها.» [127] .

- هان! بيشتر درباره ي فضيلت فاطمه براي شما بگويم: خداوند گروهي از ملائكه را گماشته است تا وي را از چهار جهت حفظ كنند، و آنان در حالت حيات و در قبر و هنگام مرگ با او هستند و بر او و پدر و شوهر و پسرانش بسيار درود مي فرستند (و يا نماز مي گذارند).

حديث 06

اشاره

در حديث جابر بن يزيد جعفي از جابر بن عبدالله انصاري از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه خداوند- تبارك و تعالي- فرمود:

«يا احمد، لولاك لما خلقت الافلاك، و لولا لا علي لما خلقتك، و لولا فاطمة لما خلقتكما.»

- اي احمد، اگر تو نبودي جهان و جهانيان را خلق نمي كردم، و اگر علي نبود تو را نمي آفريدم، و اگر فاطمه نبود تو و علي را خلق نمي كردم.

سپس جابر مي گويد: اين از اسراري است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امر فرمود از نااهلان كتمان شود. [128] .

بيان

آنچه اجمالا در رابطه با حل مشكل فهم اين روايت مي توان بيان كرد اين است كه: مسلما منظور، يك نحوه شرافت و افضليت علي عليه السلام بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و يا فاطمه عليهاالسلام بر آن دو بزرگوار نيست. (اگر چه ظاهراً چنين فهميده شود.)

بلكه (به طور احتمال) مي توان گفت: روايت در صدد بيان اين است كه اين انوار مقدسه، غرض غايي خلقت عالم، و مظهر تمام تجلي حضرتش سبحانه

[ صفحه 80]

بوده اند، چنان كه احاديثي كه انوار مقدسه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و فاطمه و يازده فرزندش عليهم السلام را نور واحد به حساب مي آورد، بر اين مطلب دلالت دارد. از جمله:

الف: در حديث نورانيت آمده است كه علي عليه السلام فرمود:

«كنت انا و محمد نورا واحدا من نور الله- عز و جل- فامر الله- تبارك و تعالي- ذلك النور ان يشق، فقال للنصف: كن محمدا، و قال للنصف:

كن عليّا...» [129] .

- من و محمد، نور واحدي از نور خداوند- عزوجل- بوديم كه خداوند- تبارك و تعالي- به آن نور امر فرمود كه شكافته شود، به يك نصف فرمود: محمد شو. و به نصف ديگر فرمود: علي شو...

ب: در حديثي آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ان الله تعالي، خلقني و خلق عليا والحسن والحسين من نور قدسه...» [130] .

- خداي تعالي، من و علي و حسن و حسين را از نور قدس خود خلق نمود...

ج: و نيز در حديث ديگري، امام باقر عليه السلام به نقل از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

«ان الله خلق اربعة عشر نورا من نور عظمته قبل خلق آدم باربعة عشر الف عام، فهي ارواحنا.»

- خداوند چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم، چهارده نور را از نور عظمت خود خلق نمود و آنها ارواح ما بودند.

به امام باقر عليه السلام عرض شد: يابن رسول الله، آنها را با اسامي شان بشماريد كه اين چهارده نور، چه كساني بودند؟

[ صفحه 81]

فرمود:

«محمد و علي و فاطمه والحسن والحسين و تسعه من ذريه الحسين و تاسعهم قائمهم،ثم عدهم باسمائهم...» [131] .

محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين كه نهمين آنها قائم آنهاست، سپس حضرتش آنها را با اسامي شان شمرد...

به بيان ديگر: عموم جمله ي اول «لولاك، لما خلقت الافلاك» شامل همه موجودات (ذي شعور و غير ذي شعور، جن و انس، و برجستگان و غير آنها) حتي انبيا و اوليا، از جمله

علي و فاطمه زهرا عليهاالسلام مي شود: و جمله ي دوم «لولا علي،لما خلقتك» نيز شامل همه موجودات حتي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي گردد، و جمله سوم «لولا فاطمه، لما خلقتكما» نيز شامل همه موجودات، حتي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام مي شود، و در واقع مجموعا گويا مي خواهد بفرمايد: شما سه نفر غرض از خلقت همه موجودات، و هر كدام غرض براي خلقت ديگري هستيد، چنان كه ظاهرا حديث نورانيت (حديث الف) شاهد بر اين بيان است، و اگر حديث (ب) و (ج) را ملاحظه كنيم، توسعه بيشتري استفاده كرده و پي مي بريم كه در واقع خداوند متعال، عالم را براي انوار مقدسه چهارده معصوم عليهم السلام آفريده است.

اما اينكه چرا اگر ايشان نبودند، هيچ موجودي خلق نمي شد؟ زيرا هيچ موجود مخلوقي نيست كه به ظهور كمال خود نظر نداشته باشد و تمام سعيش را براي مقصد غايي خود به كار نبندد (متوجه باشد يا نه، بيان كند يا نه)، حال چگونه مي شود خدايي كه خالق همه افلاك است، غايتي از خلقت نداشته و نخواهد كمال خود را ظهور دهد و تنها به خلقت نظر داشته و بخواهد قدرت نمايي كند؟!

و ممكن است نظر به اين منزلت بزرگواران داشته باشد احاديثي كه روح

[ صفحه 82]

ششمي براي اين خانواده مي شمارد، كه حتي انبياي گذشته آن را نداشته اند، [132] فاطمه عليهاالسلام هم كه مادر يازده امام است، و از انبياي گذشته افضل و در تمام مراحل (از خلقت نوري ايشان گرفته تا خلقت مادي) در رديف معصومين ديگر (غير از منصب نبوت و

وصايت) بوده، بايد قاعدة اين منزلت را داشته باشد، چنانكه در بعضي از آن احاديث آمده است:

«و هو معنا اهل البيت.» [133] .

- و آن روح با ما اهل البيت هست.

حديث 07

در قسمتي از حديث عمر بن هارون، از امام صادق، از پدران بزرگوارش، از علي عليهم السلام در جريان ازدواج علي با فاطمه عليهماالسلام منقول است كه حضرت حق فرمود: هان، اي ملائكه من، و اي ساكنين بهشت من، به علي بن ابي طالب، محبوب محمد، و فاطمه، دختر محمد، مبارك باد بگوييد كه من بر آنان مبارك گردانيدم،

«ألا، إني قد زوجت أحب النساء الي من احب الرجال الي بعد النبيين و المرسلين.» [134] .

- آگا باشيد، كه من بهترين زنان نزد خود را به ازدواج بهترين مردان نزد خود بعد از پيامبران و مرسلين، درآوردم.

حديث 08

اشاره

سلمان فارسي- رضوان الله تعالي عليه- مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

[ صفحه 83]

«يا سلمان، من احب فاطمه ابنتي، فهو في الجنه معي، و من أبغضها، فهو في النار. يا سلمان، حب فاطمه ينفع في ماه موطن، أيسر تلك المواطن، الموت و القبر والميزان والمحشر والصراط والمحاسبه، فمن رضيت عنه ابنتي فاطمه رضيت عنه و من رضيت عنه رضي الله عنه، و من غضبت عليه فاطمة غضبت عليه، و من غضبت عليه غضب الله عليه. يا سلمان، ويل لمن يظلمها و يظلم ذريتها و شيعتها.» [135] .

- اي سلمان، هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد، در بهشت در كنار من خواهد بود، و هر كس او را دشمن بدارد در آتش جهنم خواهد بود. اي سلمان، دوستي فاطمه در صد جايگاه به حال انسان سودمند است كه راحت ترين اين جايگاه ها عبارت است از مرگ و قبر و ميزان و سنجش (اعمال) و محشر و (پل)

صراط و حساب كشي، پس از هر كس دخترم فاطمه راضي باشد، من از او خشنود مي گردم، و هر كس كه من از او خشنود باشم خدا از او خرسند خواهد بود، و هر كس فاطمه از او خشمگين باشد، من بر او خشم مي كنم، و هر كس من بر او خشم كنم، خداوند بر او غضب مي كند. اي سلمان، واي بر كسي كه به فاطمه و به فرزندان و شيعيانش ظلم و ستم كند!

بيان

در اين حديث نكاتي است كه همه دلالت بر فضيلت و عظمت معنوي و ولايي آن بانوي دو جهان دارد:

الف- دوستي حضرتش عليهاالسلام براي مرد و زن مسلمان فائده دارد: «من احب فاطمه ابنتي...»

ب- دوستي اش سبب هم جوار شدن با رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در بهشت مي گردد: «فهو في الجنة معي».

ج- دشمني با او سبب قرار گرفتن در آتش است: «من ابغضها فهو في النار».

[ صفحه 84]

د- دوستي اش در صد جا بعد از گذشت از اين جهان، فريادرس دوستانش مي باشد كه آسان ترين آنها شش جا مي باشد: «حب فاطمه ينفع...»

ه- رضايت داشتن او از هر كس، مساوي با رضايت خداوند متعال و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد: «فمن رضيت عنه ابنتي...»

و- غضبناك بودن حضرتش بر كسي، مساوي با غضبناك گرديدن خداوند متعال و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد: «و من غضبت عليه فاطمه...»

ز- ظلم به او و ذريه و شيعيانش سبب خسران دو جهان مي گردد: «ويل لمن يظلمها...»

در نتيجه برگشت تمام فضائل فوق و ديگر فضائل

آن بانوي بزرگ، برتري داشتن او به لحاظ معنوي (نه انتصابي) از انبياء و اوصياء گذشته عليهم السلام مي باشد.

از مجموع رواياتي كه در اين فصل ذكر شد، به خوبي منزلت حضرت فاطمه عليهاالسلام نزد پروردگار معلوم مي شود، و نيز روشن مي گردد كه اين همه مقام و منزلت نه به لحاظ دختر پيغمبر بودن است، بلكه به لحاظ عظمت معنوي و علو مراتب كمالات شخصي خود آن بزرگوار است.

البته در صدر همه اين روايات، آيات «تطهير» [136] و «ذوي القربي» [137] و «مباهله» [138] را بايد در نظر گرفت كه همه، به ضميمه تفسير اهل بيت [139] دليل بر عظمت معنوي آن بزرگوار است.

خلاصه آن كه: فاطمه ي زهرا عليهاالسلام در هيچ مقام و منزلتي غير از منزلت رسالت و

[ صفحه 85]

وصايت كه منصبي الهي است، از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي هدي جدا نبوده و نخواهد بود. مجموع احاديثي كه در اين رساله آمده، و نيز احاديث فراواني كه به جهت اختصار ذكر نشد، به خوبي بر اين مطلب دلالت دارد.

[ صفحه 87]

كلمات رسول اكرم درباره ي فاطمه ي زهرا

اشاره

در اين فصل برخلاف فصلهاي ديگر تنها قسمت مورد نظر از روايات را برگزيده و براي جلوگيري از اطاله كلام از ذكر ساير قسمتهاي آن خود داري مي كنيم.

كلماتي كه از طريق اهل بيت از رسول الله نسبت به آن بزرگوار نقل شده است

حديث 01

«يا خديجه، هذا جبرئيل يخبرني (يبشرني) انها انثي، و انها النسلة الطاهره الميمونه، و ان الله- تبارك و تعالي- سيجعل نسلي منها، و سيجعل من نسلها ائمه، و يجعلهم خلفائه في ارضه بعد انقضاء وحيه» [140] .

- اي خديجه، اين جبرئيل است كه به من خبر مي دهد (يا بشارت مي دهد) كه كودكي كه در رحم داري دختر است. و اينكه نسل پاكيزه و با ميمنتي است، و بزودي خداوند- تبارك و تعالي- نسل مرا از او قرار مي دهد، و بزودي از نسل او اماماني قرار خواهد داد كه بعد از انقطاع و حيش آنان را جانشينان روي زمين مي گرداند.

[ صفحه 88]

حديث 02

«ففاطمه حوراء انسيه: فلكما اشتقت الي رائحه الجنه، شممت رائحة ابتني فاطمة.» [141] .

- پس فاطمه حوريه ي بشر گونه است، لذا هر زمان مشتاق بوي بهشت مي شوم، دخترم فاطمه را مي بويم.

حديث 03

«فما قبلتها قط الا، وجدت رائحه شجره طوبي منها.» [142] .

- هرگز فاطمه را نمي بوسم، مگر اينكه بوي درخت طوبي را از او استشمام مي كنم.

حديث 04

اشاره

اميرالمومنين علي عليه السلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد:

«نور فاطمه من نورنا؟»

- آيا نور فاطمه از نور ما است؟

حضرت فرمود:

«اولا تعلم؟!»

- مگر نمي داني؟!

آنگاه علي عليه السلام به جهت شكر اين نعمت، به درگاه الهي سجده كرد. [143] .

بيان

بيان حديث دوم از فصل اول و نيز حديث ششم از فصل نهم، معناي اين

[ صفحه 89]

حديث را روشن مي كند.

حديث 05

اشاره

«ان الله ليغضب لغضب فاطمة، و يرضي لرضاها.» [144] .

- خداوند به غضب فاطمه، غضب مي كند و به خشنودي او خشنود مي شود.

بيان

در واقع حديث مي خواهد بفرمايد: غضب او، عين غضب خدا و خشنودي او، عين خشنودي خدا است.

حديث 06

«ان الله تعالي اختار من النساء أربع: مريم و آسيه و خديجه و فاطمة...» [145] .

- خداوند متعال از ميان زنان، چهار زن را برگزيد، مريم، آسيه، خديجه و فاطمه...

حديث 07

«الحسن والحسين خير اهل الارض بعدي و بعد ابيهما، و امهما افضل نساء اهل الارض.» [146] .

- حسن و حسين، بهترين اهل زمين بعد از من و پدرشان هستند، و مادرشان افضل زنان روي زمين است.

[ صفحه 90]

حديث 08

«فاطمة سيده نساء اهل الجنة من الاولين و الاخرين.» [147] .

- فاطمه، سيده و سرور زنان اهل بهشت از اولين و آخرين است.

حديث 09

«فاطمه سيده نساء العالمين من الاولين و الاخرين.» [148] .

- فاطمه، سيده و سرور زنان عالمين از اولين تا آخرين آنهاست.

حديث 10

«انت مني و انا منك.» [149] .

- تو از مني، و من از توام.

حديث 11

«ان فاطمه شجنه مني، يسخطني ما أسخطها و يرضيني ما ارضاها.» [150] .

- فاطمه، شاخه و پاره اي از من است، آنچه او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است و آنچه او را خشنود كند مرا خشنود خواهد كرد.

حديث 12

«يا فاطمه، من صلي عليك، غفر الله اله، والحقه بي حيث كنت من الجنه.» [151] .

- اي فاطمه، هر كس بر تو صلوات فرستد، خداوند او را آمرزيده و در

[ صفحه 91]

بهشت، هر كجا باشم، به من ملحق خواهد كرد.

حديث 13

«و لولا علي ما كان لفاطمة كفو ابداً.» [152] .

حديث 14

«اللهم، انهما احب خلقك الي فأحبهما، و بارك في ذريتهما، و اجعل عليهما منك حافظا. و اني اعيذهما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم.» [153] .

- بارالها، اين دو (علي و فاطمه عليهماالسلام) محبوبترين و مخلوقات تو نزد من مي باشند، تو نيز ايشان را محبوب خود قرار ده، و نسلشان را مبارك گردان و در حفظ و حراست خود قرار ده. من اين دو، و فرزندان آنها را از شر شيطان رجيم در حفظ و حراست تو پناه مي دهم.

حديث 15

«اللهم، هذه ابنتي و أحب الخلق الي. أللهم، و هذا اخي و احب الخلق الي.» [154] .

- خداوندا، اين دخترم و محبوبترين مخلوقات نزد من است، بار الها، و اين

[ صفحه 92]

برادرم و محبوبترين مخلوقات نزد من است.

حديث 16

«يا علي، هذه بنتي، فمن اكرمها فقد اكرمني، و من اهانها فقد اهانني.» [155] .

- اي علي، اين دختر من است، هر كس به او احترام بگذارد مرا گرامي داشته است،و هر كه به او اهانت كند به من اهانت كرده است.

حديث 17

«يا علي، اما علمت ان فاطمه بضعه مني و انا منها؟ فمن آذاها فقد آذاني، (و من آذاني فقد آذي الله)، و من آذاها بعد موتي كان كمن آذاها في حياتي، و من آذاها في حياتي كان كمن آذاها بعد موتي.» [156] .

- اي علي، مگر نمي داني كه فاطمه پاره ي تن من است و من نيز از اويم؟ پس هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است، (و هر كه مرا اذيت كند خدا را اذيت نموده است)، و هر كس بعد از مرگ من او را آزار دهد، مثل كسي است كه در حال حياتم او را اذيت كرده باشد، هر كس او را در حياتم اذيت كند، مثل كسي است كه بعد از وفاتم او را آزار دهد.

حديث 18

اشاره

«علي (مني) و ابناي منه، والطيبون مني و انا منهم، و هم الطيبون بعد اُمهم، و هم سفينة من ركبها نجي، و من تخلف عنها هوي: الناجي في الجنه، و الهاوي في لظي.» [157] .

- علي (از من است) و دو پسرم (حسن و حسين) از اويند، و پاكيزگان از من

[ صفحه 93]

هستند و من از ايشان هستم، و ايشان پاكيزگانند بعد از مادرشان. آنان كشتي نجاتند، هر كس بر آن سوار شد نجات يافت، و هر كس از آن باز ماند ساقط شده و هلاك گرديد. نجات يابنده در بهشت، و سقط كننده در آتش جاي دارد.

بيان

گويا عبارت «علي مني و ابناي منه، والطيبون مني و انا منهم» اشاره به مقام نورانيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام و طيبين يعني أئمه اطهار عليهم السلام باشد.

اما تناسب روايت با فضيلت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام، جمله «هم الطيبون بعد امهم» مي باشد كه شاهد بر فضيلت آن بزرگوار است. و اگر ضمير «هم سفينه...» علاوه بر علي و أئمه عليهم السلام، شامل فاطمه ي زهرا عليهاالسلام نيز بشود، فضيلت ديگري در رديف آن بزرگواران براي حضرتش بيان شده است.

رواياتي كه از غير طريق اهل بيت نقل شده است

اشاره

در اين قسمت رواياتي را كه از غير طريق اهل بيت، نظير سلمان و ابوذر و ساير دوستان، و يا حتي از طريق بعضي از معاندان [158] ايشان و آنان كه در دل با ايشان خوب نبودند، از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است، مي آوريم:

حديث 01

«فاطمه بضعه مني، من سرها فقد سرني، و من ساءها فقد ساءني. فاطمه اعز الناس علي.» [159] .

- فاطمه، پاره ي تن من است، هر كس او را مسرور كند مرا مسرور كرده است، و هر كه با او بدي كند به من بدي كرده است. فاطمه، عزيزترين مردم نزد من است.

[ صفحه 94]

حديث 02

عائشه نزد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمد و ديد كه فاطمه را مي بوسد، عرض كرد: يا رسول الله، آيا دوستش داري؟ حضرت فرمود:

«اما والله، لو علمت حبي لها، لا زددت لها حبا.»

- هان، به خدا سوگند، اگر علت محبت مرا نسبت به او مي دانستي، تحقيقا تو نيز بيشتر به او محبت مي ورزيدي.

در آخر حديث علت محبتش را همان استشمام كردن بوي بهشت از ايشان شمرده و مي فرمايد:

«ففاطمة حوراء انسيه، فاذا اشتقت الي الجنه، شممت رائحة فاطمه عليهاالسلام.» [160] .

- به اين ترتيب، فاطمه حوريه ي بشر گونه است، لذا هر وقت مشتاق بهشت مي شوم، بوي فاطمه عليهاالسلام را استشمام مي كنم.

حديث 03

«يا علي، ان فاطمه بضعه مني، و هي نور عيني و ثمرة فوادي، يسووني ما ساءها و يسرني ما سرها.» [161] .

- اي علي، فاطمه پاره ي تن من و نور چشم و ميوه ي دل من است، آنچه او را ناراحت كند مرا ناراحت مي كند، و آنچه او را مسرور كند، مرا مسرور و شادمان مي كند.

حديث 04

در آخر روايت فوق مي فرمايد:

«اللهم، اني اشهدك اني محب لمن احبهم، و مبغض لمن ابغضهم، و سلم لمن

[ صفحه 95]

سالمهم، و حرب لمن حاربهم، و عدو لمن عاداهم، و ولي لمن والاهم.» [162] .

- بار الها، تو را شاهد مي گيرم كه من دوستداران ايشان (علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام) را دوست دارم و با كساني كه بغض و كينه ايشان را دارند دشمنم، و با آنان كه با ايشان سر صلح و سازش دارند، سازگار و با آنان كه سر جنگ و ستيز دارند در ستيزم، و دشمن دشمنان ايشان و ياريگر كساني هستم كه ايشان را نصرت و ياري مي كنند.

حديث 05

«من آذاها في حياتي كمن آذاها بعد موتي، و من آذاها بعد موتي كمن آذاها في حياتي، و من آذاها فقد آذاني، و من آذاني فقد آذي الله، و هو قول الله: (ان الذين يوذون الله و رسوله، لعنهم الله في الدنيا والاخره.) [163]

- كسي كه او را در حال حياتم آزار كند، مثل كسي است كه بعد از مرگم او را آزار كند، و هر كس بعد از مرگم وي را بيازارد مثل كسي است كه در حال حياتم بيازارد، و آن كه او را بيازارد مرا آزرده، و آن كه مرا بيازارد تحقيقاً خدا را آزرده است، و اين همان گفتار الهي است كه مي فرمايد: «كساني كه خدا و رسولش را بيازارند، خداوند آنان را در دنيا و آخرت لعنت، و از رحمتش دور مي گرداند.»

حديث 06

«ان ابنتي فاطمه ملا الله قلبها و جوارحهما ايمانا و يقيناً.» [164] .

[ صفحه 96]

- خداوند، دل و اعضاي دخترم فاطمه را از ايمان و يقين پرد كرده است.

حديث 07

«فاطمه بضعه مني، من سرها فقد سرني، و من ساءها فقد ساءني. فاطمة اعز البريه علي.» [165] .

- فاطمه، پاره ي تن من است، هر كس او را مسرور كند مرا شادمان كرده است، و هر كس او را بيازارد مرا آزرده است. فاطمه عزيزترين مخلوقات نزد من است.

حديث 08

«خرج النبي صلي الله عليه و آله و سلم و هو آخذ بيد فاطمة عليهاالسلام فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهي فاطمه بنت محمد، و هي بضعة مني،و هي قلبي و روحي التي بين جنبي، فمن آذاها فقد آذاني، و من آذاني فقد آذي الله.» [166] .

- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در حالي كه دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته بود، از منزل خارج شد، پس فرمود: هر كس ايشان را شناخته كه مي شناسد، و هر كس وي را نشناخته (او را معرفي مي كنم:) او فاطمه دختر محمد است، او پاره ي تن من است، او قلب و روح ميان دو پهلوي من (و وجود من) است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده، و هر كس مرا بيازارد، خدا را آزرده است.

حديث 09

«اللهم، انها مني و انا منها. اللهم، كما اذهبت عني الرجس و طهرتني، فطهرها.» [167] .

- بار الها، فاطمه از من است و من از اويم. خدايا، همان طور كه پليدي را از

[ صفحه 97]

من برداشته و طاهرم نموده اي، او را نيز پاكيزه و مطهر نما.

حديث 10

«طهر كما الله و طهر نسلكما، انا سلم لمن سالمكما و حرب لمن حاربكما.» [168] .

- خداوند، شما (علي و فاطمه عليهاالسلام) را طاهر گرداند و نسل شما را نيز پاكيزه كند، من با هر كس كه با شما سر سازش و دوستي داشته باشد دوستم، و با هر كس كه با شما سر ستيز داشته باشد در ستيزم.

حديث 11

اشاره

«دخل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي فاطمة في صبيحة عرسها بقدح فيه لبن، فقال: اشربي، فداك ابوك، ثم قال لعلي عليه السلام: اشرب، فداك ابن عمك.» [169] .

- رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم صبح روز بعد از عروسي فاطمه با ظرف شيري به خانه ايشان تشريف فرما شده و به وي فرمود: بياشام، پدرت به فدايت! و به علي عليه السلام نيز فرمود: بياشام: پسر عمويت به فدايت!

بيان

دو تعبير «فداك ابوك» و «فداك ابن عمك» در لغت عرب، معمولا در جايي استعمال مي شود كه شخصي بخواهد علاقه تام و شدت محبت خود را به فردي اظهار نمايد. گاهي اين معني به جهت كمالات ظاهري شخص است و گاهي به جهت معنويت، و گاهي به هر دو جهت.

و كلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به علي و فاطمه عليهاالسلام، در اينجا در مرحله اول براي آن است كه خدا ايشان را دوست دارد،و در مرحله دوم از آن جهت است كه ايشان در كمالات ظاهري و معنوي سرآمد همه عالمند.

[ صفحه 98]

حديث 12

اشاره

«يا علي، ان الله زوجك فاطمه، و جعل صداقها الارض، فمن مشي عليها مبغضا لك، مشي حراما.» [170] .

- اي علي، خداوند فاطمه را به تزويج تو درآورد و زمين را مهر او قرار داد، لذا هر كس با كينه و عداوت تو بر روي زمين راه رود، به حرام راه رفته است.

بيان

اين بود قسمتي از رواياتي كه بر عظمت و منزلت روحي و معنوي فاطمه عليهاالسلام دلالت مي كرد.

عبارت «نور فاطمه من نورنا» در حديث چهارم، تمام احاديث گذشته و احاديث اين فصل را به معناي خود مي رساند، زيرا مراد از نور، نور ولايت است. و اينجاست كه معناي «إنها مني و انا منها» روشن مي شود.

ديگر مشكلات روايات اين فصل از توضيحات گذشته و آينده ما در اين رساله روشن مي گردد و نيازي به توضيح بيشتر نيست.

[ صفحه 99]

عصمت فاطمه ي زهرا

مفهوم عصمت

نخست بايد توجه داشت كه منظور از عصمتي كه درباره ي انبيا و اوليا عليهم السلام گفته مي شود، چيست؟

آيا معناي لغوي آن، يعني مصون و محفوظ بودن منظور است، كه در مورد انبيا و اوصيا مصون بودن از مطلق خطاهاي مادي و معنوي قصد بشود، و يا فقط محفوظ و مصون بودن از خطاهاي معنوي منظور است.

به عبارت ديگر: آيا ايشان حتي در امور ظاهري كه مربوط به جهات عالم طبيعت و زندگي روز مره غير مرتبط به مسائل معنوي و توحيدي و ديني هست، نيز عصمت دارند، و يا تنها در امور معنوي كه منافي با استوار بودن باطني و فطري بر طريق توحيد و صراط مستقيم هست، عصمت دارند؟

آنچه از ظاهر آيات و روايات در اين باره استفاده مي شود، همان معناي دوم است،و دليلي بر اينكه نسبت به امور ظاهري هم از خطاها بايد عصمت داشته باشند، نداريم (هر چند اگر بخواهند، مي توانند باذن الله نسبت به آن امور نيز آگاه شوند.)

زيرا ريشه ي عصمت، اين بزرگواران، به عدم انحراف از فطرت بازگشت مي كند، آن فطرتي كه

قرآن شريف درباره ي آن مي فرمايد:

(فاقم وجهك للدين حنيفا، فطرت الله التي فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق

[ صفحه 100]

الله، ذلك الدين القيم، ولكن اكثر الناس لا يعلمون.) [171] .

- استوار و مستقيم روي (و تمام وجود) خود را به سوي دين كن، همان سرشت و فطرتي كه خداوند مردم را بر آن آفريد، و در خلقت الهي تبديل و تغييري نيست. اين است دين قيم و استوار، ولي اكثر مردم (از اين حقيقت) آگاه نيستند.

در احاديث نيز «فطرت» را به «توحيد» و «اسلام» و «معرفت ربوبي» تفسير نموده اند. [172] .

به عبارت ديگر: ريشه خطا و گناه، غفلت از توحيدي است، و اين امر در انبيا و اوليا عليهم السلام راه ندارد، زيرا ايشان در عين اينكه زندگي عادي ميان مردم را داشته اند، از بدو تولد تا زمان رحلتشان، هرگز توجهي به عالم طبيعت نداشته، و در نتيجه هيچ گونه حجابي ميان آنها و فطرتشان حائل نشده است تا لحظه اي غفلت براي آنها حاصل شده باشد و يا خطايي از آنها سر زند، لذا از خطا كه منشأش غفلت از توحيد است، محفوظ بوده اند. [173] .

و «دين» نيز، كه عبارت از يك سلسله دستورات خاصي است، بازگشت و

[ صفحه 101]

اساس آن- چنان كه ظاهر آيه ي مورد بحث نيز بر آن دلالت دارد- همان موافقت با فطرت توحيدي مي باشد.

و «دين قيم»، همان خود فطرت و استوار بودن بر فطرت توحيد و جدايي نگرفتن از آن است كه انبيا و اوليا چنين هستند، چنانكه قرآن شريف درباره ي حضرت يحيي عليه السلام مي فرمايد:

(و سلام عليه

يوم ولد، و يوم يموت، و يوم يبعث حيا.) [174] .

- و سلام بر او روزي كه متولد شد، و روزي كه رحلت مي كند، و روزي كه زنده، مبعوث و برانگيخته مي شود.

و نيز از زبان حضرت عيسي عليه السلام درباره ي وي چنين مي فرمايد:

(والسلام علي يوم ولدت، و يوم اموت، و يوم ابعث حيا.) [175] .

- و سلام بر من روزي كه به دنيا آمدم، و روزي كه از دنيا رحلت مي كنم، و روزي كه زنده، مبعوث و برانگيخته مي شوم.

و سلامهاي ديگري كه درباره ي انبياي ديگر ذكر مي فرمايد، همگي به اين معنا اشاره دارد، زيرا «سلام الهي» به معناي امنيت مطلق و سلامتي و مصونيت از همه خطاهايي است كه انسان را از فطرت توحيدي خود دور مي كند، و كسي كه مخاطب سلام الهي قرار گيرد از همه پليديها به دور است.

به اين ترتيب: غير از انبيا و اوليا كه از بدو تولد از عصمت الهي برخوردارند، ديگران نيز (كه قبل از اين عالم چنانكه باز از آيات و روايات اين باب استفاده مي شود به فطرت توحيد آشنا بوده و هيچ حجابي ميان آنها و فطرتشان نبوده، ولي با آمدن به اين عالم، آن عصمت را از دست داده اند) اگر با توجه به دستوراتي كه شارع مقدس تشريع نموده، مجاهده كرده و حجابهاي غفلت ميان خود و فطرت توحيديشان را كه نتيجه ي گناه و توجه به عالم طبيعت است، پاك

[ صفحه 102]

كرده و دوباره به فطرتشان بازگردند، و هيچ گونه حجابي ميان آنها و فطرتشان نماند، از همان لحظه معصوم به حساب مي آيند. چنانكه در ادعيه

تمناي چنين معنايي را از خداوند نموده و عرض مي كنيم:

«و تعصمني من كل ما نهيتني عنه.» [176] .

- و مرا با عصمت خود، از تمام چيزهايي كه نهي فرمودي حفظ كني.

و در جاي ديگر عرض مي كنيم:

«و اعصمني ان أخطي ء.» [177] .

- مرا از خطا، معصوم و محفوظ بدار.

و يا عرض مي كنيم:

«و اعصمني فيما بقي من عمري.» [178] .

- و مرا در باقي مانده عمرم معصوم نما.

عصمت فاطمه ي زهرا

با توجه به بيان گذشته، اگر رواياتي را كه در فصول گذشته و آينده درباره فضائل آن بانوي بزرگ عالم بشريت آمده و خواهد آمد ملاحظه كنيم، پي خواهيم برد كه وي قطعاً عصمتي را كه انبيا و اوليا از آن برخوردار بوده اند، داشته است، زيرا فاطمه عليهاالسلام در اين احاديث، از جهت مقام و منزلت نورانيت و ولايت، همرديف با ايشان بلكه بالاتر بوده و همرديف با رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي اطهار (از نظر معنويت نه نبوت و وصايت كه منصب الهي است) معرفي شده است. و اين بدان معناست كه هيچ حجابي ميان او و فطرتش، در هيچ زماني حائل نشده تا خطايي و حتي غفلتي از او صادر شده باشد.

[ صفحه 103]

فاطمه عليهاالسلام، معصومه اي است كه طينتش از اعلي عليين خلق شده. او طاهره و مطهره اي است كه به هيچ پليدي آلوده نشده است و تعبيرات ديگري كه همه اشاره به اين است كه فطرتش دست نخورده باقي مانده است.

خلاصه آنكه: اگر نه اين بود كه اراده ي حق سبحانه بر اين قرار گرفته است كه

نبوت و وصايت منصب خاص مردان باشد، به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز عطا مي شد.

با توجه به اين بيان و ملاحظه احاديثي كه در اين رساله جمع آوري شده، كه هر يك به گونه اي به عصمت آن بزرگوار اشاره دارد، اگر با حديثي برخلاف بيانات متسفيضه احاديث برخورد كنيم كه با مقام عصمت ايشان سازگار نيست، بايد يا از ظاهر آن دست بكشيم، و يا آن را كنار بگذاريم.

[ صفحه 105]

علم، معرفت و ديگر كمالات فاطمه ي زهرا

حديث 01

در قسمتي از روايت مفضّل بن عمر، از امام صادق عليه السلام آمده است: هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام متولد شد... فرمود:

«اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابي رسول الله سيد الانبياء، و أن بعلي سيد الأوصياء، و ولدي ساده الاسباط، ثم سلمت عليهن و سمت كل واحدة منهن باسمها.» [179] .

- شهادت مي دهم كه معبودي جز خدا نيست، و پدرم رسول خدا، سيد و سرور پيامبران، و شوهرم سرور اوصيا، و پسرانم، سادات و سروران اسباط و نوادگان هستند. سپس بر آنان (خانمهايي كه در اطرافش بودند) سلام گفت و هر يك را به نام خواند.

حديث 02

در قسمتي از حديث عمار آمده است: فاطمه به علي عليهماالسلام عرض كرد:

«ادن لا حدثك بما كان، و بما هو كائن، و بما لم يكن الي يوم القيامة حين تقوم الساعة.» [180] .

[ صفحه 106]

- نزديك بيا، تا به تو از حوادث گذشته و حال و آينده تا روز قيامت، آن هنگام كه قيامت برپا مي شود، خبر دهم.

حديث 03

امام صادق، از پدر بزرگوار، از جد بزرگوارش عليهم السلام از ابن عبّاس نقل كرده است:... ام سلمه گفت: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مرا به ازدواج خود درآورد و تربيت دخترش را به من سپرد و من او را ادب مي كردم، ولي:

«و كانت والله اداب مني، و اعرف بالأشياء كلها.» [181] .

- به خدا سوگند، فاطمه از من مؤدبتر و به همه چيز آشناتر بود.

حديث 04

اشاره

جابر مي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چرا فاطمه ي زهرا، زهرا ناميده شد؟ فرمود:

«لان الله- عز و جل- خلقها من نور عظمته: فلما اشرقت، أضاءت السماوات والارض بنورها، و غشيت ابصار الملائكة، و خرت الملائكة لله ساجدين، و قالوا:الهنا و سيدنا، ما هذا النور؟ فاوحي الله إليهم: هذا نور من نوري، و اسكنته في سمائي، خلقته من عظمتي اخرجه من صلب نبي من انبيائي، أفضله علي جميع الانبياء، و اخرج من ذلك النور ائمه...» [182] .

- زيرا هنگامي كه خداوند- عزوجل- او را از نور عظمت خود خلق نمود، چون نور جمالش درخشيد، آسمانها و زمين به نورش روشن شد، و چشمان ملائكه را فرا گرفت.آنها براي خدا به سجده افتادند و عرض كردند: معبودا، سرورا، اين چه نوري است؟ خداوند به ايشان وحي كرد: اين نوري از نور من

[ صفحه 107]

است، آن را در آسمان قرار داده، و از عظمت خود خلقش نمودم و از صلب پيغمبري از پيامبران خود كه او را بر همه آنها برتري مي دهم، خارج خواهم كرد و از آن نور ائمه اي خلق خواهم نمود.

بيان

اين نور همان، نور عظمت الهي است كه تما اشيا را پر كرده است، به گونه اي كه همه ي اشياء و موجودات در مقابل آن خاضع و خاشع و ذليل هستند، چنانكه در دعاي كميل خداوند را چنين مي خوانيم:

«و بعظمتك التي غلبت (ملات) أركان كل شي ء.» [183] .

- (خداوندا، از تو مسألت مي كنم...) به عظمت تو كه بر اركان و شراشر وجود هر چيزي غلبه (يا: آن را پر) كرده است.

حال اگر خداوند از

آن نور به فاطمه عليهاالسلام عنايت نمايد، چنانكه از ظاهر حديث گذشته برمي آيد، آيا نبايد اموري را كه در حديث ذكر شده است در پي داشته باشد، همان گونه كه در مقابل حق سبحانه تحقق دارد؟!

حديث 05

ابن عماره به نقل از پدرش مي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چرا فاطمه، زهرا ناميده شد؟ فرمود:

«لانها كانت اذا قامت في محرابها، زهر نورها لاهل السماء كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض.» [184] .

- براي آنكه وقتي فاطمه در عبادتگاهش به نماز مي ايستاد، نورش براي اهل آسمان مي درخشيد، همانطوري كه نور ستارگان براي اهل زمين مي درخشند.

[ صفحه 108]

حديث 06

اشاره

ابان بن تغلب مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: يابن رسول الله، چرا زهرا، زهرا ناميده شد؟ فرمود:

«لانها تزهر لامير المومنين عليه السلام في النهار ثلاث مرات بالنور.»

- زيرا روزي سه بار براي اميرالمومنين عليه السلام نور افشاني مي كرد.

وقت نماز صبح، در حالي كه مردم در خواب بودند، جمالش نور افشاني مي كرد و سفيدي نورش به خانه هاي مردم در مدينه مي تابيد، به گونه اي كه ديوارها سپيد مي شد و مردم تعجب كرده و خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شده و درباره ي آنچه ديده بودند مي پرسيدند، و حضرتش ايشان را روانه ي منزل فاطمه عليهاالسلام مي كرد و آنها به منزل حضرتش آمده،

«فيرونها قاعدة في محرابها تصلي، والنور يسطع من محرابها من وحهها.»

- و مي ديدند كه حضرت در عبادتگاهش نشسته، نماز مي گذارد و نور جمالش از محراب ساطع است.

از اينجا پي مي بردند نوري كه ديده بودند از نور فاطمه عليهاالسلام بوده است.

و هنكام نيمه ي روز نيز كه براي نماز آماده مي شد، جمال آن حضرت به نور زردي پرتوافشاني مي كرد و بر خانه هاي مردم مي تابيد و لباسها و رنگشان زرد مي شد، مردم خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلام

شرفياب شده و درباره ي آنچه ديده بودند مي پرسيدند و حضرتش آنها را به منزل فاطمه عليهاالسلام روانه مي كرد

«فيرونها قائمة في محرابها، و قد زهر نور وجهها- صلوات الله عليها و علي أبيها و بعلها و بنيها- بالصفرة.»

- مي ديدند كه حضرت در عبادتگاهش ايستاده، و جال آن حضرت- صلوات و رحمت خداوند بر او و پدر بزرگوار و شوهر و پسرانش باد- به نور زرد مي درخشد.

از اين جا پي مي بردند كه آنچه ديده بودند، از نور جمالش بوده است.

[ صفحه 109]

هنگام آخر روز نيز كه آفتاب غروب مي كرد، صورت فاطمه سرخ شده و جمالش از شادي و به جهت شكر خداوند- عزوجل- به سرخي مي درخشيد، و نور جمالش به خانه هاي مردم مي تابيد و ديوارها سرخ مي شدند، لذا مردم تعجب كرده و خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيده و درباره ي آن سئوال مي كردند، و حضرتش باز آنان را روانه ي منزل فاطمه مي كرد،

«فيرونها جالسه تسبح الله و تمجده، و نور وجهها يزهر بالحمرة.»

- مي ديدند حضرتش نشسته، مشغول تسبيح و تمجيد و ثناي الهي است و نور جمالش به سرخي مي درخشد.

از اين جا پي مي بردند كه آنچه ديده بودند، از نور جمال فاطمه عليهاالسلام بوده است... [185] .

بيان

همان گونه كه در فصل پنجم در بيان ساطع شدن نور هنگام ولادت از حضرتش گذشت، ظهور نور از وي در اوقات سه گانه ي نماز، براي اميرالمومنين عليه السلام نيز حل مي شود.

ولي به احتمال قوي بايد گفت: اين نور همان نور ولايت كلي الهي است، كه در حديث چهارم از آن به «نور عظمته» و

«نور من نوري» تعبير شده است. و اگر هم در ظاهر حضرتش ديده مي شده و يا به رنگهاي مختلف ظاهر مي گشته، به حساب جهت خلقي «نور عظمت و اسماء و صفات حق» است به صورتهاي مختلف، چنانكه در تعبير روايت چهارم لفظ «خلق» و در احاديث ديگر الفاظ «الحمرة» و «الصفره» و «من وجهها» و «من نورها» وجود دارد.

زيرا نور الهي و اسماء و صفاتش، چون جهت خلقي و مظهري به خود گرفت و بنا شد به اين صورت (خلقت فاطمه عليهاالسلام) و از اين طريق ظاهر شود كه

[ صفحه 110]

همه بتوانند آن را مشاهده كنند، بايد چنين باشد، ولي ريشه، همان نور ولايت است.

حديث 07

يزيد بن عبدالملك مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: وقتي فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد، خداوند- عزوجل- به ملكي وحي نمود كه زبان مبارك حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به نام وي باز كند (نام وي را به زبان مبارك ايشان بياورد) و حضرت، فاطمه اش ناميده. سپس فرمود:

«اني فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطمث.»

- من تو را به وسيله علم (از جهل و ناداني) جدا كردم، و از ابتلائات زنانگي باز گرفتم.

سپس امام باقر عليه السلام فرمود:

«والله لقد فطمها الله- تبارك و تعالي- بالعلم و عن الطمث بالميثاق.» [186] .

- به خدا قسم، خداوند- تبارك و تعالي- فاطمه را در ميثاق ازلي به علم (از جهل و ناداني) جدا كرد، و از ابتلائات زنانگي باز گرفت.

حديث 08

اشاره

محمد بن قاسم مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

(انا انزلناه في ليله القدر) [187] الليله فاطمه، والقدر الله، فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد ادرك ليله القدر. و انما سميت فاطمه، لان الخلق فطموا عن معرفتها.» [188] .

[ صفحه 111]

- تاويل ليله در (انا انزلناه في ليله القدر) فاطمه است، و تأويل قدر، الله تبارك و تعالي است. لذا هر كس فاطمه را حقيقتا شناخت، شب قدر را درك نموده است و علت نامگذاري فاطمه به اين نام، آن است كه تمام مخلوقات از معرفت و شناسايي او باز گرفته شده اند (او را آن گونه كه هست نمي توانند بشناسند).

بيان

اگر بپذيريم كه نزول قرآن در شب قدر بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نزول دفعي بوده است و نه تدريجي، چنان كه اهل تحقيق از مفسرين چنين فرموده اند، مشكل اين حديث و حديث ديگري كه «ليله ي مباركه» در آيه ي شريفه (انا انزلناه في ليله مباركه) [189] سوره ي دخان را به فاطمه عليهاالسلام تاويل كرده حل مي شود.

زيرا قرآني كه بر قلب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده، اين كتاب مدون و ظاهر قرآن نيست، بلكه حقيقت قرآن است كه حضرتش به مقام نورانيت و ولايت مطلقه، كه از مقام ولايت كلي الهي جدا نيست، آن را در صورت بشري و عنصري كه از آن به «ليله» تعبير شده، تلقي نموده است.

حال با توجه به اين نكته كه حضرتش با مقام نورانيت و ولايت خويش حقيقت قرآن را تلقي كرده، و نيز با عنايت به اينكه حضرات معصومين (كه حضرت

فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز يكي از ايشان است) در مقام نورانيت و ولايت از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جدا نيستند (چنانكه از فصول گذشته و آينده اين رساله خصوصا فصل اول آشكار مي شود)، چه مانعي دارد كه اين معنا به اين اعتبار، به هر كدام از حضرات معصومين نسبت داده شده و اين دو آيه نسبت به ايشان تاويل شود؟!

بنابراين، مانعي ندارد كه فاطمه ي زهرا عليهاالسلام تاويل «ليلة» در دو سوره قدر و

[ صفحه 112]

دخان باشد، و حضرتش به مقام نورانيت، حقيقت قرآن را تلقي نموده باشد، زيرا وي يكي از معصومين، و در منزلت و مقام نورانيت [190] . (چنانكه باز از روايت منقول در اين رساله خصوصا روايات فصل اول ظاهر مي شود) همرديف با رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي اطهار عليهم السلام بوده، و از جهت خلقت بشري كه مراد از «ليله» [191] است نيز با ايشان مشترك است، لذا مانعي ندارد كه بفرمايد: تاويل ليله، فاطمه عليهاالسلام است و قرآن در ظرف وجودي او (به اعتبار مقام نورانيت) نازل شده است.

اما علت اينكه چرا «قدر» را در اين حديث به «الله» تفسير نموده اند؟ شايد به اعتبار جامعيت آن بانوي بزرگ در تجليات اعظم الهي (اسمي و صفتي و ذاتي) باشد.

دليل اين بيان و بيان گذشته ذيل حديث است كه مي فرمايد:

«فمن عرف فاطمه حق معرفتها...»

- هر كس فاطمه را حقيقتاً بشناسد...

هر چند ممكن است كه اضافه ي «ليله» به «قدر» در ظاهر لفظ، و به «الله» در معنا و تاويل، اضافه تشريفيه باشد، مثل اضافه

يد و بيت به الله، در «يدالله» و «بيت الله».

حديث 09

اشاره

در ابتداي وصيت فاطمه عليهاالسلام در ايام بيماري اش به علي عليه السلام آمده است:

«يا ابن عم، ما عهدتني كاذبه و لا خائنه، و لا خالفتك منذ عاشرتني.»

- اي پسر عمو، هيچ وقت مرا دروغگو و خيانت كار نديده اي، و از زماني كه

[ صفحه 113]

با من زندگي كردي با تو مخالفت نكرده ام.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

«معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقي و اكرم و اشد خوفا من الله، (من) ان او بخك بمخالفتي...» [192] .

- پناه به خدا، تو عالم تر به خدا و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامي تر و خوف تو از خدا بيش از آن است كه من تو را به نافرماني از خود سرزنش كنم...

بيان

اشاره

اگر چه اطاعت شوهر از وظائف زنان است، ولي از كلام علي عليه السلام استفاده مي شود كه عدم مخالفت فاطمه زهرا عليهاالسلام با علي عليه السلام به جهت آراسته بودن به صفات و كمالات نفساني مذكور در پاسخ حضرت، و نيز شناخت علي عليه السلام به منزلت والايش بوده است، نه تنها به جهت اينكه وي شوهرش بوده است.

اين بود پاره اي از رواياتي كه بيانگر علم و معرفت و ديگر كمالات حضرت فاطمه عليهاالسلام بود. روايات ديگري نيز كه در فصلهاي سابق گذشت، و نيز رواياتي كه در فصلهاي آينده خصوصا در كلمات گهربار آن بانوي بزرگ عالم بشريت خواهد آمد، همه اشاره به مقام و منزلت علمي و عرفاني وي دار، كه در جاي خود اشاره مي شود.

تذييل

از جمله كمالات آن بانوي بزرگوار، «محدثه بودن» [193] ايشان است كه ذيلا به

[ صفحه 114]

بعضي از احاديث اين باب اشاره مي شود:

1- ابن عباس مي گويد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دخترم فاطمه، سيده و سرور زنان عالم از اولين و آخرين است،

«و انها لتقوم في محرابها، فيسلم عليها سبعون الف ملك من الملائكه المقربين،و ينادونها بما نادت به الملائكة مريم، فيقولون: يا فامطه، (ان الله اصطفاك و طهرك، و اصطفاك علي نساء العالمين...) [194] .

و در حالي كه در عبادتگاهش (به نماز) مي ايستد، هفتاد هزار فرشته از ملائكه مقرب درگاه الهي به او سلام و درود گفته، و همانگونه كه مريم را ندا كردند،وي را ندا كرده و مي گويند: اي فاطمه، «خداوند تو را برگزيد و مطهر و پاكيزه نمود، و بر زنان عالم اختيار

كرده.»

2- در قسمتي از روايت ابي عبيده آمده است: بعضي از اصحاب امام صادق عليه السلام درباره ي مصحف فاطمه عليهاالسلام از حضرت سوال كردن، آن بزرگوار پس از سكوت طولاني فرمود: شما از هر چه كه مي خواهيد (چه نياز داشته باشيد، يا نياز نداشته باشيد) بحث و فحص مي كنيد. فاطمه عليهاالسلام بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، تنها هفتاد و پنج روز در دنيا بود و حزن شديدي به واسطه ي فقدان پدر بزرگوارش بر او عارض مي شد،

«و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاءها علي ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن ابيها و مكانه، و يخبرها بمكا يكون بعدها في ذريتها، و كان علي عليه السلام يكتب ذلك، فهذا مصحف فاطمه.» [195] .

- و جبرئيل نزد وي مي آمد و او را در مصيبت پدر بزرگوارش دلداري و سر سلامتي مي داد، و از پدر گرامي و جايگاهش و نيز از آنچه بعد از وي درباره ذريه اش روي مي دهد، خبر مي داد، و علي عليه السلام آن را مي نوشت. اين مصحف

[ صفحه 115]

فاطمه است.

3- اسحاق بن جعفر مي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: فاطمه، از آن سبب «محدثه» ناميده شد،

«لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها، كما تنادي مريم بنت عمران، فتقول: يا فاطمه، (ان الله اصطفيك و طهرك، و اصطفيك علي نساء العالمين) [196] يا فاطمه (اقنتي لربك و اسجدي، و اركعي مع الراكعين.) [197] فتحدثهم و يحدثونها... [198] .

- زيرا ملائكه از آسمان نازل شده و همچنان كه مريم، دختر عمران را ندا مي كردند، او را ندا مي نمودند: اي فاطمه، «خداوند تو را برگزيد

و مطهر و پاكيزه نمود، و بر زنان عالم اختيار كرد.» اي فاطمه، «در پيشگاه پروردگارت فروتني نما و سجده به جاي آور، و با ركوع كنندگان ركوع كن.» به اين ترتيب، فاطمه و ملائكه با يكديگر گفتگو مي كردند...

بيان

اين بود بخشي از رواياتي كه بر محدثه بودن آن بزرگوار دلالت مي كرد، البته روايات ديگري در تأييد اين مطلب وجود دارد، چنانكه در نماز مخصوص آن حضرت است كه جبرئيل عليه السلام مستقيما به وي تعليم نمود. [199] .

در هر حال، مجموعه، روايات اين رساله، خصوصاً فصل اول بيانگر آن است كه حضرتش حائز تمامي كمالات انبيا و اوليا- جز نبوت و امامت كه دو منصب الهي خاص مردان است- و بلكه بالاتر در خلقت نوري و منزلت و مقام نورانيت،

[ صفحه 116]

همرديف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام، مقدم بر خلقت نوري انبيا و اولياي سلف و بر منزلت نورانيت ايشان است، لذا منزلت محدث بودن كه يكي از منازل ائمه اطهار است [200] ، قهرا براي وي اثبات مي شود.

[ صفحه 117]

ازدواج فاطمه ي زهرا با علي

حديث 01

حسين بن خالد از امام رضا از پدران گرامي اش از علي عليهم السلام نقل كرده است كه: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اي علي، گروهي از قريش مرا درباره ي ازدواج فاطمه سرزنش كردند و گفتند: ما از او خواستگاري كرديم و ما را رد كردي و به ازدواج عليّ درآورد، من به آنها گفتم: به خدا قسم، من از نزد خود شما را رد نكردم و از جانب خود به ازدواج او درنياوردم،بلكه خداوند شما را محروم كرد و به ازدواج علي درآورد،

«فهبط علي جبرئيل فقال: يا محمد، ان الله- جل جلاله- يقول: لو لم اخلق عليا،لما كان لفاطمة ابنتك كفو علي وجه الارض، آدم فمن دونه.» [201]

.

- جبرئيل بر من نازل شد و گفت: اي محمد، خداوند- جل جلاله- مي فرمايد: اگر علي را خلق نكرده بودم، براي دختر فاطمه همتايي روي زمين از آدم گرفته تا به آخر يافت نمي شد. [202] .

حديث 02

در قسمتي از حديث ابوايوب انصاري آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود: اي فاطمه، خداوند- جل ذكره- نظري به زمين انداخت و از

[ صفحه 118]

اهل آن شوهرت را برگزيد، و به من وحي نمود كه تو را به ازدواج وي درآوردم،

«أما علمت يا فاطمه، ان لكرامه الله اياك زوجك أقدمهم سلما، و اعظمهم حلما، و أكثرهم علما.» [203] .

- اي فاطمه، مگر نمي داني كه از كرامت خدا نسبت به تو، اين است كه تو را به ازدواج اولين شخص در قبول اسلام و بردبارترين و عالمترين شخصيت درآورد.

حديث 03

اشاره

ابن عباس مي گويد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ان الله- تبارك و تعالي- آخي بيني و بين علي بن ابي طالب، و زوجه ابنتي من فوق سبع سماواته، و اشهد علي ذلك مقربي ملائكته...» [204] .

- تحقيقاً خداوند- تبارك و تعالي- از بالاي آسمانهاي هفتگانه اش ميان من و علي بن ابي طالب عقد اخوت بست، و دخترم را به ازدواج وي درآورد، و ملائكه مقربش را بر آن شاهد گرفت...

بيان

آيا اين عقد اخوت بين رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام، و نيز ازدواج علي و فاطمه عليهماالسلام و شهادت ملائكه مقربش، در مقام نورانيت و ولايت ايشان به وقوع پيوسته است (بي آنكه هيچ مظهريتي، تمثلي و يا مادي از آنها وجود داشته باشد)، و يا در خلقت نوري آنها (كه يكي از مراحل مظهريتشان وجود و حضور داشته است)؟

با توجه به ظاهر روايت فوق بايد گفت: در خلقت نوري شان بوده است، زيرا ايشان،چنانكه در فصل اول گذشت- علاوه بر خلقت مادي و عنصري كه

[ صفحه 119]

در اين عالم دارند، پيش از عالم مادي خلقت نوري تمثلي، و خلقت برزخي داشته اند و بعد از گذشت از اين عالم در سير صعودي نيز به اين خلقتها بازمي گردند. [205] . و گويا عبارت «من فوق سبع سماواته» اشاره به اين است كه اين عقد در ماوراي عالم ماده بوده است.

عبارت «زوجه ليلة اسري بي عند سدرة النتهي» از روايت پنجم همين فصل نيز مويد اين معنا است، زيرا بر اساسا اين روايت عقد ازدواج بين علي و فاطمه عليهماالسلام پيش از

انعقاد نطفه ي فاطمه عليهاالسلام واقع شده بود، و نيز جريان نثار كردن زيور آلات و ياقوت و غيره كه بيان آن در حديث ذيل خواهد آمد، مويد ديگر اين بيان است.

حديث 04

اشاره

حسين بي ابي العلا نقل مي كند كه امام صادق به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه اميرالمومنين عليه السلام فرمود: ام ايمن خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، در حالي كه در چادر خود چيزي پيچيده بود. حضرت پرسيد: اي ام ايمن، با خود چه داري؟ گفت: فلان زن را عقد كردند و بر او نثار افشاندند، قدري از آن را برداشتم. سپس گريست و عرض كرد: يا رسول الله فاطمه را عروس كرديد و چيزي بر او نثار ننموديد.

رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: اي ام ايمن، چرا خلاف واقع مي گويي؟

«فان الله- تبارك و تعالي- لما زوجت فاطمه عليا عليهماالسلام، امر اشجار الجنة ان تنثر عليهم من حليها و حللها و ياقوتها و درها و زمردها و استبرقها، فاخذوا منها مالا يعلمون، و لقد نحل الله طوبي في مهر فاطمة عليهاالسلام، فجعلها في منزل علي عليه السلام.» [206] .

[ صفحه 120]

- زيرا هنگامي كه خداوند- تبارك و تعالي- فاطمه را به عقد علي عليهماالسلام درآورد، به درختان بهشت امر نمود كه از زيور آلات و لباسهاي فاخر و ياقوت و دُرّ و زمرد و استبرق نثار ايشان كنند. و بهشتيان از آن نثارها بي اندازه برداشتند. و خداوند، درخت طوبي را مهريه فاطمه عليهاالسلام كرد و آن را در منزل علي عليه السلام قرار داد.

بيان

ظاهراً نثار كردن زيور آلات و ياقوت و غيره نيز مثل عقد اخوت ميان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام، و مثل اصل ازدواج بين علي و فاطمه عليهماالسلام و شهادت ملائكه مقرب كه در

بيان روايت سوم گذشت، در خلقت نوري او واقع شده است، كه عبارت «فاخذوا منها ما لايعلمون» شاهد بر اين بيان مي باشد.

اما اينكه چگونه ميوه ي درخت بهشتي، حليه ها و زيور آلات و ياقوت و غيره است، و منظور از حليه ها و ياقوت و غيره چيست؟ بايد توجه داشت كه اين تعبير به جهت فهم ما و متناسب با عالم ماده است، لذا شايد حضرتش با اين تعبير خواسته با اشاره به ظرافت و پر ارزش بودن حليه ها و ياقوت و غيره كه مناسب با عالم و خلقت نوري آنهاست، پرده از ظرافت و ارزشمندي مهريه فاطمه زهرا عليهاالسلام در آن عوالم بردارد.

حديث 05

اشاره

مروزي از موسي بن جعفر، از پدر بزرگوارش، از جد گرامي اش عليهم السلام آورده كه جابر بن عبدالله گفت: چون رسول الله صلي الله عليه و آله فاطمه را به عقد علي درآورد، عده اي از قريش خدمتش رسيده و عرض كردند: شما با مهريه مختصري دخترت را به ازدواج علي درآورديد. حضرت فرمود: من به ازدواج علي درنياوردم،

«ولكن الله- عز و جل- زوجه ليله اسري بي عند سدرة المنتهي...» [207] .

[ صفحه 121]

- بلكه خداوند- عزوجل- آن شبي كه به معراج برده شدم، نزد سدرة المنتهي اين ازدواج را واقع ساخت.

بيان

انتساب مستقيم امر ازدواج علي و فاطمه عليهماالسلام به پروردگار، اشاره به عظمت اين دو بزرگوار دارد، همان گونه كه در آيات قبض روح، خداوند در جايي قبض را به خود نسبت داده و مي فرمايد:

(الله يتوفي الانفس حين موتها.) [208] .

- خداوند، هنگام مرگ ارواح را قبض مي كند.

و در جاي ديگر اين امر را به ملك الموت نسبت داده و مي فرمايد:

(قل: يتوفاكم ملك الموت...) [209] .

- بگو، فرشته مرگ (جانها و ارواح) شما را قبض مي كند...

و در جايي به ياوران ملك الموت نسبت داده و مي فرمايد:

(حتي اذا جائتهم رسلنا يتوفونهم...) [210] .

- تا هنگامي كه فرستادگان ما به سوي آنها مي آيند و (جانها و ارواح) آنها را قبض مي كنند...

در واقع بنا به نص كتاب و سنت و شهود، خداوند با همه موجودات، و بلكه محيط بر همه اشياء است، و هيچ امري واقع نمي شود مگر بالله. ازدواج اين دو بزرگوار نيز يكي از اين امور و از همين قبيل است،

لذا اگر خداوند كاري را مستقيما به خود نسبت دهد، به جهت عظمت آن است.

و يا به تعبير بالاتر بايد گفت: حق تعالي با بندگان خاص خود و آنان كه

[ صفحه 122]

جز خدا نمي بينند، اين گونه سخن مي گويد.

حديث 06

اشاره

ابان بن تغلب مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«انما انا بشر مثلكم اتزوج فيكم و ازوجكم، الا فاطمه، فان تزويجها نزل من السماء.» [211] .

- من بشري مثل شما هستم، ميان شما ازدواج مي كنم و به شما زن مي دهم، مگر فاطمه كه تزويج وي از آسمان نازل شده است.

بيان

اين بود قسمتي از احاديث درباره ي ازدواج آن بانوي بزرگ كه باز بيانگر عظمت معنوي اوست.

البته روايات فراوان و مفصلي در اين باب وارد شده كه ما به خاطر اختصار تنها به چند روايت مذكور اكتفا نموديم.

[ صفحه 123]

فضيلت اميرالمومنين علي بن ابي طالب شوهر فاطمه زهرا

اشاره

هر چند سخن گفتن از فضيلت اميرالمومنين عليه السلام رساله خواهد و از توان جز معصوم خارج است، ولي به ناچار به لحاظ مناسبت موضوع رساله كه درباره فضائل فاطمه ي زهرا عليهاالسلام است، مختصري از فضائل همسر بزرگوار او را ذكر مي كنيم، تا شاهدي ديگر بر عظمت معنوي فاطمه عليهاالسلام باشد، كه بايد همسر چنين شخصيتي باشد.

حديث 01

در كتاب الفردوس آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«لولا علي، لم يكن لفاطمة كفو.» [212] .

- اگر علي نبود، براي فاطمه كفو و همتايي نبود.

حديث 02

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«ان الله اطلع الي الارض اطلاعه، فاختار منها رجلين: احدهما ابوك، و الاخر بعلك.» [213] .

- خداوند، عنايت خاص و اشرافي به زمين نمود و دو مرد را برگزيد: يكي

[ صفحه 124]

پدرت، و ديگري شوهرت.

حديث 03

اشاره

ابن عباس مي گويد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند- تبارك و تعالي- از بالاي آسمانهاي هفتگانه اش ميان من و علي بن ابي طالب عقد اخوت بست،و دخترم را به ازدواج او درآورد. تا اينكه مي فرمايد:

«و جعله لي وصيا و خليفه، فعلي مني و انا منه، محبه محبي و مبغضه مبغضي، و ان الملائكه للتقرب الي الله بمحبته.» [214] .

- و او را وصي و جانشين من قرار داد، لذا علي از من و من از اويم، دوستدار او دوستدار من، و دشمن او دشمن من است، و ملائكه به وسيله محبت او به خدا نزديكي مي جويند.

بيان

جمله «علي مني و انا منه» اشاره به منزلت نورانيت و ولايت اين دو بزرگوار است.

حديث 04

در حديثي از امام صادق عليه السلام منقول است كه: خداوند متعال به رسولش وحي فرمود:

«قل لفاطمه: لا تعصي عليا، فانه ان غضب، غضبت لغضبه.» [215] .

- به فاطمه بگو: از علي نافرماني مكن، زيرا اگر علي غضب كند، من به خاطر خشم و غضب او، خشمگين مي شوم.

[ صفحه 125]

حديث 05

اشاره

در روايتي آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«يا فاطمه، ان الله اعطاني في علي سبع خصال، هو اول من ينشق عنه القبر معي، و هو اول من يقف معي علي الصراط، فيقول للنار: خذي ذا و ذري ذا، و اول من يكسي اذا كسيت، و اول من يقف معي علي يمين العرش، و اول من يقرع معي باب الجنة، و اول من يسكن معي عليين، و اول من يشرب معي من الرحيق المختوم (ختامه مشك، و في ذلك فليتنافس المتنافسون.) [216] .

- اي فاطمه، خداوند علي را با من در هفت خصلت همانند قرار داد:

1- او اولين كسي است كه با من قبر او شكافته شده و از قبر خارج مي گردد.

2- او اولين كسي است كه با من بر صراط مي ايستد و به آتش جهنم مي گويد: اين را بگير و آن را رها كن.

3- او اولين كسي است كه بعد از من (لباس كرامت) پوشانده مي شود.

4- او اولين كسي است كه با من در طرف راست عرش الهي مي ايستد.

5- او اولين كسي است كه با من در بهشت را مي كوبد.

6- او اولين كسي است كه با من ساكن عليين (و بالاترين

جايگاه بهشت) مي شود.

7- او اولين كسي است كه با من از شراب مهمور مي نوشد، كه «مهر آن مشك است، و رغبت كنندگان بايد براي تحصيل آن از همديگر سبقت گيرند.»

بيان

بيانات هفتگانه اين حديث، جز قسمت چهارم «و اول من يقف معي علي يمين العرش» نياز به توضيح ندارد و تنها اين جمله احتياج به بيان مختصري دارد

[ صفحه 126]

و آن اينكه:

اولا: عرش الهي- همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد- به تعبير حديث كافي [217] ، «علم» و «قدرت» پروردگار، و يا چنانكه از قرآن شريف استفاده مي شود، مظاهر پروردگارند كه پياده شده و تجلي علم و قدرت الهي هستند. و قيامت نيز ظهور علم و قدرت و مظهري از مظاهر پروردگار است.

ثانيا: ظهور علم و قدرت و مظاهر الهي دو جهت دارند: جلالي و جمالي. كه جهت جلالي، همان ظهور غضب الهي است به صور مختلف، و جهت جمالي، همان صفت عفو و رحمت و بخشايش پروردگار است، كه از جهت جمالي به «يمين»، و از جهت جلالي به «يسار» تعبير مي شود.

بنابراين گويا معناي فرمايش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در اين روايت اين است كه: من و علي در يمين عرش قرار داريم و صفت عفو و رحمت پروردگار را پياده نموده و از گناهكاران شفاعت مي كنيم.

اين بود پاره اي از رواياتي كه بر فضيلت علي عليه السلام دلالت داشت چنانكه روايت اول و دوم از فصل سيزدهم نيز به فضيلت ديگر آن حضرت اشاره داشت.

تعبير «لو لم اخلق عليا، لما كان لفاطمة ابنتك كفو علي وجه الارض، آدم

فمن دونه.» از روايت اول از همان فصل، اشاره به عظمت شخصيت معنوي آن دو بزرگوار-حتي بر انبياي گذشته- دارد، و نيز بيانگر آن است كه معنويت فاطمه عليهاالسلام در حدي است كه كسي جز شخصيت معنوي حضرت علي عليه السلام لياقت همسري با وي را ندارد.

توضيح آن كه: اميرالمومنين عليه السلام هر چند نبي نيست، ولي به حساب وصايت و وراثت از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، مقام ولايت و تمام جهات معنوي آن بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم را داراست و لذا از تمام انبياي گذشته عليهم السلام حتي از حضرت ابراهيم عليه السلام برتر

[ صفحه 127]

مي باشد. و فاطمه ي زهرا عليهاالسلام نيز غير از جهات انتصابي (نبوت و وصايت) تمام كمالات معنوي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام را دارا مي باشد (چنانكه مجموع روايات اين رساله از آن جمله تعبير «خلقها من نور عظمته...» در روايت چهارم فصل دوازدهم بيانگر آن است).

به لحاظ جهات فوق، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام از انبياي گذشته «آدم فمن دونه» بالاتر، و كفو و در رديف اميرالمومنين عليه السلام به حساب مي آيد.

[ صفحه 129]

چگونگي ازدواج فاطمه ي زهرا و علي

حديث 01

جابر بن سمره مي گويد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل به من گفت:

«يا محمد، العلي الاعلي، يقرء عليك السلام... و زوج فاطمه عليا و امرني، فكنت الخاطب، والله تعالي الولي...» [218] .

- اي محمد، پروردگار بزرگ به تو سلام مي رساند... و فاطمه را به ازدواج علي درآورد، و مرا امر نمود كه اين كار را بكنم، لذا من خطبه

عقد را خواندم و خداوند متعال ولي و سرپرست بود...

حديث 02

در قسمتي از حديث طولاني ام ايمن از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرموده

«و عقد جبرئيل و ميكائيل في السماء نكاح علي و فاطمه، فكان جبرئيل المتكلم عن علي، و ميكائيل الراد عني.» [219] .

- عقد ازدواج علي و فاطمه را جبرئيل و ميكائيل در آسمان بستند، جبرئيل از جانب علي سخن مي گفت و ميكائيل از جانب من پاسخ مي داد.

[ صفحه 130]

حديث 03

ابن شهرآشوب مي گويد: در بعضي از كتابها آمده كه «راحيل» در بيت المعمور در ميان جمعي ار اهل آسمانهاي هفتگانه خطبه ي (ازدواج فاطمه با علي عليهماالسلام) را چنين خوانده:

«الحمد لله الاول قبل اوليه الاولين، الباقي بعد فناء العالمين، نحمده اذ جعلنا ملائكة روحانيين، و بربوبيته مذعنين و له علي ما انعم علينا شاكرين. حجبنا من الذنوب، و سترنا من العيوب، اسكننا في السماوات، و قربنا الي السرادقات، و حجب عنا النهم للشهوات، و جعل نهمتنا و شهوتنا في تقديسه و تسبيحه. الباسط رحمته، الواهب نعمته. جل عن الحاد اهل الارض من المشركين، و تعالي بعظمته عن افك المحلدين.»

- حمد براي خدايي كه اول است قبل از اوليت اولين، و باقي است بعد از فناي عالميان، او را حمد مي كنيم چون ما را ملائكه روحاني قرار داد، و به ربوبيتش اقرار داريم، و او را به واسطه نعمتهايي كه به ما عطا نمود شاكريم، ما را از گناهان محجوب نمود، و از عيوب پوشيده و محفوظ داشت، و مكانمان را در آسمانها قرار داد، و به پرده سرا نزديكمان نمود، و ميل به شهوات را از ما محجوب

داشت، و ميل ما را در تقديس و تسبيح خود قرار داد، خدايي كه رحمتش را گسترده و نعمتش را ارزاني است، منزه است از كفر مشركين اهل زمين، و بلند مرتبه است به واسطه عظمتش از دروغ بستن بي دينان.

سپس بعد از گفتن كلامي چنين ادامه داد:

«اختار الملك الجبار، صفوه كرمه، و عبد عظمته، لامته سيده النساء، بنت خير النبيين، و سيد المرسلين، و امام المتقين، فوصل حبله بحبل رجل من اهله و صاحبه، المصدق دعوته، المبادر الي كلمته، علي الوصول بفاطمة البتول، ابنة الرسول.» [220] .

[ صفحه 131]

- خداوند جبار اختيار نمود برگزيده ي كرم و بنده ي عظمتش را، براي بنده خود و سيده زنان، دختر بهترين انبياء، و سيد مرسلين و امام متقين، پس خداوند ريسمان آن نبي را به ريسمان مردي از خانواده آن پيامبر و ياور او وصل نمود، كسي كه دعوت او را تصديق كرد، و براي اجراي سخنان او اقدام كرده، و او علي عليه السلام است، كه به فاطمه بتول عليهاالسلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پيوند خورده است.

و نيز در روايت آمده كه: جبرئيل از جانب خداوند متعال بعد از آن خطبه، اين كلام خداي- عزوجل- را نقل كرده:

«الحمد ردائي، و العظمه كبريائي، والخلق كلهم عبيدي و امائي زوجت فاطمة امتي، من علي صفوتي، اشهدوا ملائكتي.» [221] .

- حمد رداي مخصوص من است، و عظمت، بزرگي و سيطره ي من است، و مخلوقات همگي بندگان و كنيزان من اند. به تزويج درآوردم فاطمه عليهاالسلام بنده ام را، براي برگزيده ام علي عليه السلام، اي ملائكه من شاهد باشيد.

حديث 04

مناقب از ابن مردويه نقل مي كند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود:

«تكلم خطيبا لنفسك.»

- خود، صيغه عقد را براي خود اجرا كن.

حضرت فرمود:

«الحمدلله الذي قرب من حامديه، و دنا من سائليه، و وعد الجنه من يتقيه، و انذر بالنار من يعصيه، نحمده علي قديم احسانه و اياديه، حمد من يعلم انه خالقه و باريه، و مميته و محييه، و مسائله عن مساويه، و نستعينه و نستهديه، و نومن به و نستكفيه، و نشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، شهاده تبلغه و ترضيه، و ان محمدا عبده و رسوله، صلي الله عليه و آله، صلاه تزلفه و تخطيه، و ترفعه و تصطفيه.»

[ صفحه 132]

- حمد براي خدايي است كه به ستايشگران و درخواست كنندگان نزديك است، و بهشت را به كساني كه تقواي او را پيشه كنند وعده داد، و گناهكارانش را با آتش جهنم بيم داد. او را بر احسانها و نعمتهاي گذشته اش ستايش مي كنيم، همانند كسي كه مي داند او خالق و آفريننده، و ميراننده و زنده كننده ي اوست، و از بديها و گناهانش بازخواست خواهد نمود، و از او ياري مي طلبيم و از او هدايت مي جوييم، و به او ايمان آورده، و از او مي خواهيم كه ما را كفايت كند، و گواهي مي دهيم كه معبودي جز خداوند نيست، كه يگانه است و شريكي ندارد، آنچنان شهادتي كه سزاوار او بوده و او را راضي نمايد، و نيز شهادت مي دهيم كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده و رسول اوست، و صلوات

و درود خداوند بر او و آلش باد، چنان صلواتي كه او را به حق نزديك و بهره مند نمايد،و مقام او را بالا برده و برگزيده نمايد.

و در ادامه اش فرمود:

«و النكاح مما امر الله به و يرضاه، و اجتماعنا مما قدره الله و اذن فيه، و هذا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم زوجني ابنته فاطمه علي خمس مائة درهم، و قد رضيت. فاسالوه و اشهدوا.»

- و ازدواج از اموري است كه خداوند بدان امر نموده و مورد رضاي اوست، و پيوند ما از مقدرات الهي و از اموري است كه خود اجازه داده است. و اين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه دخترش، فاطمه را با مهريه پانصد درهم به ازدواج من درآورد، و من راضي هستم، از او بپرسيد و شاهد باشيد.

و در حديثي آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«و قد زوجتك ابنتي فاطمه علي ما زوجك الرحمان، و قد رضيت بما رضي الله لها، فدونك اهلك، فانك احق بها مني.»

- دخترم فاطمه را با همان مهريه اي كه خداوند رحمان به ازدواج تو درآورد، به همسري تو درآوردم، و راضي هستم به آنچه خداوند براي دخترم راضي

[ صفحه 133]

است، اينك همسرت در اختيار تو است. و تو از من به او سزاوارتر هستي.

و در روايتي منقول است كه فرمود:

«فنعم الاخ انت، و نعم الختن انت، و نعم الصاحب انت، و كفاك برضي الله رضي.»

- تو خوب برادري هستي، تو خوب دامادي هستي، تو خوب همسري هستي،

و براي رضايت و خوشنودي تو همين بس كه خداوند راضي است.

سپس علي عليه السلام به جهت شكر خداي تعالي به سجده افتاد و عرض مي كرد:

(رب، اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي) [222] .

- پروردگارا، شكر نعمتي را كه به من عطا نمودي، به من الهام كن...

و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آمين. و چون سر از سجده برداشت، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«بارك الله عليكما، و بارك فيكما، و اسعد جدكما، و جمع بينكما، و اخرج منكما الكثير الطيب...» [223] .

خداوند بر شما (علي و فاطمه عليهماالسلام) مبارك گرداند، و در شما خير و بركت قرار دهد، و شما را سعادتمند و خوشبخت كند، و ميان شما انس و الفت قرار داده، و از شما (فرزندان و نسل) فراوان و پاكيزه خارج گرداند.

حديث 05

در حديثي آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اللهم، انهما احب خلقك الي فاحبهما، و بارك في ذريتهما، و اجعل عليهما منك حافظا، و اني اعيذهما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم.» [224] .

[ صفحه 134]

- بارالها، اين دو (علي و فاطمه عليهماالسلام) محبوبترين مخلوقات تو نزد من مي باشند، پس تو نيز ايشان را مورد محبت قرار ده، و ذريه و نسل اين دو را مبارك گردان، و آنها را در حفظ و حراست خود قرار ده. من اين دو و فرزندان آنها را از شر شيطان رانده شده به پناه تو درمي آورم.

حديث 06

در حديثي است كه حضرتش از خانه خارج شد و فرمود:

«طهركما و طهر نسلكما، انا سلم لمن سالمكما، و حرب لمن حاربكما. استودعكما الله، و استخلفه عليكما.» [225] .

- خداوند شما و نسلتان را پاكيزه گرداند. من با هر كس با شما سر سازش و دوستي داشته باشد دوست، و با هر كه با شما سر ستيز داشته باشد درستيزم. شما را به خدا مي سپارم و او را بر شما جانشين قرار مي دهم.

حديث 07

در حديثي منقول است: صبح روز بعد از ازدواج، حضرتش به خانه ايشان رفته و پس از سلام و اجازه ورود، داخل شد. سپس در ادامه ي روايت آمده است: حضرتش ايشان را دعا كرد و فرمود:

«اللهم، اجمع شملهما، و الف بين قلوبهما، و اجعلهما و ذريتهما من ورثه جنة النعيم، و ارزقهما ذريه طاهرة طيبة مباركه، و اجعل في ذريتهما البركة، و اجعلهم ائمة يهدون بامرك الي طاعتك، و يامرون بما يرضيك.» [226] .

- خداوندا، امور پراكنده اين دو را جمع بگردان، و ميان دلهايشان انس و الفت قرار ده، و آنها و فرزندان و نسل ايشان را از وارثان بهشت (مخصوص)

[ صفحه 135]

«نعيم» نما، و به ايشان ذريه اي پاك و پاكيزه روزي كن، و در نسلشان بركت قرار ده، و آنها را اماماني قرار ده كه به امر تو ديگران را به طاعت و فرمانبري از تو هدايت، و به آنچه كه رضاي تو در آن است امر مي كنند.

حديث 08

اشاره

انس مي گويد: خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودم كه وحي الهي او را از خود بيخود كرد، چون به هوش آمد به من فرمود: اي انس، آيا مي داني جبرئيل از جانب صاحب عرش (خداي تعالي) چه آورد؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر مي دانند. فرمود:

«امرني ان ازوج فاطمه من علي.»

- مرا امر نمود كه فاطمه را به ازدواج علي درآوردم.

تا اينكه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انس را فرستاد تا افرادي از مهاجر و انصار را دعوت كند. چون حاضر شدند، فرمود:

«الحمدلله المحمود بنعمته، المعبود

بقدرته، المطاع (في) سلطانه، المرهوب من عذابه، المرغوب اليه فيما عنده، النافذ امره في ارضه و سمائه، الذي خلق الخق بقدرته، و ميزهم بأحكامه، و اعزهم بدينه، و اكرمهم بنبيه محمد. ثم ان الله جعل المصاهرة نسبا لاحقا، و امراً مفترضا، و شج بها الارحام، و الزمها الانام، فقال تبارك اسمه و تعالي جده: (و هو الذي خلق من المآء بشراً، فجعله نسبا و صهرا، و كان ربك قديراً.) [227] فامر الله يجري الي قضائه، و قضاوه يجري الي قدره، فلكل قضاء قدر، و لكل قدر اجل، ولكل اجل كتاب (يمحوالله ما يشاء و يثبت، و عنده أُم الكتاب.) [228] .

- حمد مختص خدايي است كه به واسطه ي نعمتهايش ستايش و به واسطه ي قدرتش پرستش مي شود، و همگي (در) سلطنتش از او اطاعت مي كنند و از

[ صفحه 136]

عذابش بيم دارند، و به آنچه كه نزد اوست علاقه دارند، خداوندي كه امرش در زمين و آسمان نافذ است، كسي كه مخلوقات را به قدرتش آفريد و با فرمانهاي خود آنها را از يكديگر جدا ساخت. و آنان را با دين خود سرافراز، و به واسطه ي پيغمبرش حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم گرامي داشت. اما بعد، به درستي كه خداوند دامادي را نسبت لاحق (فاميلي كه به انسان ملحق مي شود) و امري واجب قرار داد و به واسطه آن ارحام را به هم پيوند داد. و آن را بر خلايق لازم نمود. لذا خدايي كه نام او منزه و عظمت او بلند مرتبه است فرمود:«او كسي است كه از آب (نطفه) انسان را آفريد و او را

به دو قسم (پيوند:) يكي از سوي مرد و ديگري از سوي زن قرار داد و او قادر است» پس امر الهي به سوي قضاي او جاري است و قضاي او به سوي قدرش، بنابراين براي هر قضايي قدر است و براي هر قدري سرآمد و براي هر سرآمدي، كتابي كه «خداوند آنچه را كه بخواهد محو يا تثبيت مي كند، و ام الكتاب در نزد اوست».

سپس در ادامه مي فرمايد:

«ثم اني اشهدكم اني قد زوجت فاطمه من علي، علي اربعمائه مثقال فضه ان رضي بذلك علي و كان غائبا قد بعثه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في حاجة...» [229] .

- من شما را شاهد مي گيرم كه فاطمه را با مهريه چهار صد مثقال نقره به ازدواج علي درآوردم، اگر علي بدان راضي شود. و علي عليه السلام حاضر نبود، و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم او را پي كاري فرستاده بود.

بيان

احاديث اين فصل نيز شاهد ديگري بر عظمت معنوي آن بانوي بزرگ عالم انسانيت است، و هر كدام از بيانات روايات و تعابير خطبات و دعاهاي اين فصل، به عظمت اين دو بزرگوار اشاره دارد، كه برشمردن يك يك و توضيح

[ صفحه 137]

آنها با اختصار اين رساله مناسب نيست، لذا شايسته است خواننده محترم با دقت بيشتري به آن جملات نظر كند.

اما مساله خطبه خواندن حضرت حق سبحانه و يا «جبرئيل» و «ميكائيل» و يا «راحيل» در آسمانها، گرچه در ابتداي نظر مشكل به نظر مي رسد، ولي با دقت در بيانات فصل سيزدهم مشكلي باقي نمي ماند، ان شاءالله تعالي.

[ صفحه

139]

مهريه ي فاطمه ي زهرا

حديث 01

در حديث ابي العلا گذشت [230] كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ام ايمن فرمود:

«و لقد نحل الله طوبي في مهر فاطمه عليهاالسلام، فجعلها في منزل علي عليه السلام.»

- خداوند، درخت طوبي را به مهريه فاطمه عليهاالسلام درآورد، و آن را در منزل علي عليه السلام قرار داد.

حديث 02

ابن عباس، از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي كند كه حضرتش به علي عليه السلام فرمود:

«يا علي، ان الله زوجك فاطمه، و جعل صداقها الارض، فمن مشي عليها مبغضا لك، مشي حراما.» [231] .

- اي علي، خداوند فاطمه را به همسري تو درآورد، و زمين را مهريه وي قرار داد، لذا هر كس با بغض و عناد تو بر آن راه بود، به حرام راه رفته است.

حديث 03

در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است كه فاطمه عليهاالسلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: مرا با مهريه ناچيز تزويج نمودي. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من تو را

[ صفحه 140]

تزويج نكردم، بلكه خداوند از آسمان تو را تزويج فرمود:

«و جعل مهرك خمس الدنيا، مادامت السماوات والارض.» [232] .

- و مهريه تو را يك پنجم دنيا قرار داد، تا زماني كه آسمانها و زمين باقي است.

حديث 04

اسحاق بن عمار و ابوبصير مي گويند: امام صاقد عليه السلام فرمود:

«ان الله- تبارك و تعالي- امهر فاطمه عليهاالسلام ربع الدنيا، فربعها لها، و امهرها الجنة والنار، تدخل اعداءها النار، و تدخل اولياءها الجنة، و هي الصديقة الكبري، و علي معرفتها دارت القرون الاولي.» [233] .

- خداوند تبارك و تعالي، يك چهارم دنيا را مهريه فاطمه عليهاالسلام قرار داد، لذا يك چهارم آن، از آن اوست، و بهشت و جهنم را نيز مهريه او قرار داد،دشمنانش را به جهنم، و دوستانش را به بهشت مي برد. وي صديقه كبري است، و امتهاي گذشته به معرفت و شناسايي او باقي بوده اند.

حديث 05

اشاره

در حديثي منقول است كه امام باقر عليه السلام فرمود:

«و جعلت نحلتها من علي خمس الدنيا و ثلث الجنة [234] ، و جعلت لها في الارض اربعة انهار: الفرات، و نيل مصر، و نهروان، و نهر بلخ. فزوجها انت، يا محمد، بخمسمائة درهم تكون سنة لامتك.» [235] .

[ صفحه 141]

- مهريه فاطمه بر عهده علي، يك پنجم دنيا و يك سوم بهشت و در زمين نيز چهار رود: فرات، نيل مصر، نهروان و نهر بلخ قرار داده شده است، (اما) اي محمد، تو فاطمه را با پانصد درهم به ازدواج (علي عليه السلام) درآور، تا در ميان امتت سنت شود.

بيان

احاديث اين فصل نيز بخوبي بر فضيلت فاطمه عليهاالسلام دلالت دارد، و نيز از روايات اين فصل روشن مي شود كه حضرتش با عظمت تر از آن است كه مهريه او پانصد درهم باشد، بلكه تنها براي سنت شدن در ميان امت، اين مقدار قرار داده شده است.

اما جمله اي كه بايد بسيار در آن دقت شود ذيل حديث چهارم است كه مي فرمايد: «و علي معرفتها دارت القرون الاولي».

آيا منظور از قرون اولي، اهل قرون و اعصار اولي است، و يا تمام زمين و زمان شامل قرون اولي مي شود؟ و نيز مراد از قرون، تنها از آدم عليه السلام تا خاتم صلي الله عليه و آله و سلم مراد است، و يا حتي قبل از آدم عليه السلام را نيز شامل مي شود؟

بايد توجه داشت: به هر معنا كه باشد: بر معنويت و عظمت آن بانوي باعظمت عالم بشريت دلالت دارد.

[ صفحه 143]

زهد، ايثار، استجابت دعا و ساير كرامات فاطمه ي زهرا

حديث 01

ابن علوان از امام صادق، از پدر بزرگوارش عليهماالسلام نقل مي كند كه فرمود:

«كان فراش علي و فاطمة حين دخلت عليه اهاب كبش، اذا أرادا أن يناما عليه، قلباه فناما علي صوفه.»

- هنگامي كه فاطمه وارد خانه علي عليهماالسلام شد، زيرانداز آنها پوست گوسفندي بود، كه وقتي مي خواستند بخوابند، آن را به طرفي كه داراي پشم بود، برگردانده و روي آن مي خوابيدند.

و فرمود: متكاي آن دو بزرگوار، پوستي بود كه داخل آن ليف و پوشال خرما بود.

و نيز فرمود: مهريه فاطمه عليهاالسلام زره اي از آهن بود. [236] .

[ صفحه 145]

حديث 02

محمد بن قيس مي گويد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هر گاه از سفر باز مي گشت، ابتدا به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد مي شد و مقدار زيادي در آنجا مكث مي كرد.

يك بار كه حضرتش به سفر رفت فاطمه عليهاالسلام براي قدوم پدر بزرگوار و شوهرش، خود را با دو خلخال نقره و گردنبند و دو گوشواره زينت كرده و پرده اي بر در منزل آويزان نمود. هنگامي كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از سفر بازگشت، (طبق معمول) به خانه وي وارد شد و اصحاب پشت در ايستادند، ولي به خاطر اينكه مي دانستند حضرت زياد مكث خواهد كرد، نمي دانستند بايستند يا بروند، ولي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در حالي كه آثار غضب از صورت مباركشان نمايان بود، (زود از خانه ايشان) خارج شد (و به مسجد رفت و) نزد منبر نشست.

فاطمه عليهاالسلام گمان كرد كه اين كار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به

جهت ديدن دو خلخال و گردنبند و دو گوشواره و پرده است، لذا آنها را درآورد و خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد و به حضرتش پيغام داد كه: دخترت بر تو سلام مي فرستد، و مي گويد: اينها را در راه خدا انفاق كنيد.

وقتي پيك خدمت حضرت رسيد، (و پيغام حضرت را داد)، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سه بار فرمود:

«فعلت، فداها ابوها!»

- كاري كه از او انتظار مي رفت انجام داد، پدرش فدايش باد!

و در ادامه فرمود:

«ليست الدنيا من محمد و لا من آل محمد. و لو كانت الدنيا تعدل عند الله من الخير جناح بعوضة ما اشقي فيها كافرا شربه ماء.»

- دنيا از آن محمد و آل محمد نيست، اگر دنيا در نزد خداوند به اندازه بال پشه اي ارزش داشت، هرگز به مقدار جرعه ي آبي به كافر نمي نوشانيد.

[ صفحه 146]

سپس برخاست و به منزل فاطمه عليهاالسلام وارد شد. [237] .

حديث 03

جابر عبدالله انصاري مي گويد: چند روزي براي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم غذايي فراهم نشد، به حدي كه گرسنگي بر ايشان فشار آورد، لذا به خانه هاي همسرانش سر زد و نزد هيچ كدام چيزي نيافت، و آخر نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و فرمود: دختر عزيزم، من گرسنه ام. آيا چيزي داري كه ميل كنم؟ عرض كرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدايت!

پس از آن كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از منزل خارج شد، كنيز فاطمه دو گرده نان و مقداري گوشت نزد ايشان فرستاد، و حضرت آن را

گرفت و زير كاسه اي نهاد و رويش را پوشاند و فرمود:

«والله، لاوثرن بها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي نفسي و غيري، و كانوا محتاجين الي شبعه طعام.»

- به خدا قسم، در اين غذا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را بر خود و ديگران مقدم خواهم داشت، در حالي كه خود و اهل خانه شان حتي يك وعده غذاي خود را نداشتند و بدان محتاج بودند.

لذا حسن و حسين عليهماالسلام را نزد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد و ايشان مراجعت نمود. فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: خداوند چيزي به ما عطا فرمود، و من آن را براي شما نگاه داشته ام. حضرت فرمود: دختر عزيزم، آن را بياور. فاطمه عليهاالسلام چون پوشش را برداشت، (با حيرت) ديد پر از نان و گوشت است، فهميد كه از جانب پروردگار است، لذا حمد و سپاس الهي بجا آورد و بر پدرش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم صلوات فرستاد و غذا را آورد. چون چشم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به آن افتاد، پس از حمد الهي پرسيد:

[ صفحه 147]

«من اين لك هذا؟»

- اين غذا، از كجا براي تو فراهم شده است؟

(قالت هو من عند الله. ان الله يرزق من يشاء بغير حساب.) [238] .

عرض كرد: آن از جانب خداست، خداوند به هر كس كه بخواهد بدون حساب روزي خواهد داد.

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كسي را فرستاد و علي عليه السلام را حاضر كرد، و آن بزرگوار و علي

و فاطمه و حسن و حسين و تمام زنهاي پيامبر از آن غذا خوردند و سير شدند، و فاطمه عليهاالسلام مي فرمايد: ظرف غذا به حال خود باقي بود و به همه همسايه ها نيز از آن دادم، و

«جعل الله فيها بركه و خيرا كثيرا.» [239] .

- خداوند، در آن بركت و خير فراوان قرار داد.

حديث 04

ابوذر- رضوان الله تعالي عليه- مي گويد: رسول الله صلي الله عليه و آله مرا فرستاد تا علي عليه السلام را بخوانم، به خانه ايشان آمدم و صدايش زدم، كسي جواب نداد، (و ديدم كه) آسياب حركت مي كند و كسي كنار آن نيست و آن را نمي گرداند. دوبار صدا زدم، وي بيرون آمد (تا اينكه به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيديم، و) رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم متوجه علي عليه السلام شد و به گوش وي سخني فرمود كه من نفهميدم.

گفتم: تعجب مي كنم از آسياب خانه علي عليه السلام كه خود بخود مي گردد.

حضرت فرمود:

«ان ابنتي فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا.»

[ صفحه 148]

- خداوند، قلب و اعضا و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان و يقين پر كرده است.

خداوند به ضعف و نحيفي او آگاه است، لذا او را كمك و كفايت مي كند. مگر نمي داني كه خداوند ملائكه اي دارد كه عهده دار كمك و معونت آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستند؟! [240] .

حديث 05

اشاره

شيخ طوسي در كتاب اختيار الرجال، از امام صادق عليه السلام و سلمان فارسي- رضوان الله تعالي عليه- نقل مي كند: هنگامي كه اميرالمومنين عليه السلام را از منزلش بيرون كشيدند، فاطمه عليهاالسلام خارج شد و به مزار (رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و فرمود: دست از پسر عمويم برداريد، قسم به آنكه محمد را بحق مبعوث نمود، اگر او را رها نكنيد، موهاي سر خود را پريشان خواهم كرد، و پيراهن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

را به سر خواهم گذاشت، و به پيشگاه الهي فرياد خواهم كشيد. كه ناقه ي صالح نزد خدا از بچه هاي من گرامي تر نبود.

سلمان مي گويد: به خدا قسم، ديدم پايه ي ديوارهاي مسجد از پايين بركنده شد و از زمين فاصله گرفت، به حدي كه اگر كسي مي خواست از زير آن رد شود، مي توانست.نزديك حضرت رفتم و عرض كردم: اي سيده و خانم من، خداوند- تبارك و تعالي- پدرت را به عنوان رحمت (براي عالميان) برانگيخت، شما نقمت مباشيد. در اين هنگام ديوارها به جاي خود بازگشت، و غبار از زير ديوار برخاست تا حدي كه داخل بيني هاي ما گرديد. [241] .

[ صفحه 149]

بيان

اين بود بخشي از احاديثي كه بر زهد و ايثار استجابت دعا و ساير كرامات آن بانوي بزرگوار عليهاالسلام دلالت مي كرد، كه ما به جهت اختصار و عدم گنجايش اين كتاب، قسمتي را در متن آورده و به بعضي ديگر در پاورقي اشاره كرديم.

[ صفحه 151]

كلمات اميرالمؤمنين و فاطمه ي زهرا درباره ي يكديگر

حديث 01

اصبغ بن نباته مي گويد از اميرالمومنين عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:

«والله، لاتكلمن بكلام لا يتكلم به غيري الا كذاب، ورثت نبي الرحمه، و زوجتي خير نساء الامه، و انا خير الوصيين.» [242] .

- به خدا قسم، سخني را مي گويم كه هيچ كس غير از من به آن سخن لب نمي گشايد، مگر دروغگو: وراثت از پيامبر رحمت از آن من است، و همسر من بهترين زنان امت است، و من نيز بهترين اوصيا هستم.

حديث 02

در حديث سويد بن غفله آمده است كه: چون علي عليه السلام چشمش به فاطمه عليهاالسلام افتاد، فرمود:

«بابي انت و امي.» [243] .

- پدر و مادرم فدايت!

[ صفحه 152]

حديث 03

در ابتداي وصيت فاطمه عليهاالسلام در ايام كسالتش به اميرالمومنين عليه السلام آمده است:

«يا ابن عم، ما عهدتني كاذبه و لاخائنة، و لا خالفتك منذ عاشرتني.»

- اي پسر عمو، هيچگاه مرا دروغگو و خيانتكار نديدي، و از آن زمان كه با من زندگي كردي، با تو مخالفت نكرده ام.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

«معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقي و اكرم و اشد خوفا من الله (من) ان اوبخك بمخالفتي...» [244] .

- پناه به خدا، تو عالم تر به خدا و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامي تر و خوف تو از خدا بيشتر از آن است كه من تو را به نافرماني از خود سرزنش كنم...

حديث 04

در حديث تشريف فرمايي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در صبح زفاف به خانه علي عليه السلام آمده است: حضرت، از علي عليه السلام پرسيد:

«كيف وجدت اهلك؟»

- همسرت را چگونه يافتي؟

عرض كرد:

«نعم العون علي طاعه الله!»

- خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا.

و از فاطمه عليهاالسلام نيز همين سوال را پرسيد، عرض كرد:

«خير بعل» [245] .

- بهترين شوهر است.

[ صفحه 153]

حديث 05

اشاره

در قسمتي از كلمات حضرت زهرا عليهاالسلام در بستر بيماري، آنگاه كه زنان مهاجر و انصار به عيادت وي آمده بوند، آمده است:

«و ما نقموا من ابي الحسن، نقموا والله منه نكير سيفه، و شده و طئه، و نكال وقعته، و تنمره في ذات الله- عزوجل-» [246] .

- دشمني با شخص ابي الحسن (اميرالمومنين عليه السلام) نداشتند، (بلكه) به خدا قسم از نهي و انكار شمشيرش و از شدت جنگ و كشتار، و از عقوبت ضربات پي در پي او، و از خشم او در ذات (و خشنودي) خداوند- عزوجل- به شدت ناراحت بودند.

بيان

اين بود قسمتي كوتاه از كلمات اين دو بزرگوار درباره يكديگر. با آنكه كلمات خيلي كوتاه است، ولي معاني بلندي را در بردارد و به خصوص آن كه بيانگر آن است كه اين دو بزرگوار چگونه به معنويت و مقام ولايت يكديگر آشنا بودند كه حضرت علي عليه السلام در مورد حضرت فاطمه عليهاالسلام تعبير «خير نسآء الامة»و يا «بابي انت و امي» و يا «انت اعلم و ابر...» و يا «نعم العون علي طاعه الله» را بكار مي برد. و حضرت زهرا عليهاالسلام از ايشان به «خير بعل» تعبير مي نمايد.

كلمات [247] ديگر آن بانو درباره علي عليه السلام در ضمن خطبه و وصاياي وي، و نيز كلمات علي عليه السلام بعد از وفات حضرتش خواهد آمد. ان شاءالله.

[ صفحه 155]

علاقه و نحوه ي رفتار اميرالمومنين و فاطمه ي زهرا با يكديگر

حديث 01

حديث چهارم از فصل هجدهم اين رساله بيانگر شدت علاقه ي آن دو بزرگوار است، مراجعه شود.

حديث 02

در كتاب فضائل و روضه كافي است: (روزي) رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به خانه علي عليه السلام وارد شد و ديد كه علي و فاطمه عليهاالسلام مشغول آسياب كردن هستند، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كدام يك خسته تر هستيد؟ علي عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله، فاطمه.

حضرت به فاطمه فرمود: برخيز دختر عزيزم، وي برخاست و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جاي او نشستند.

«فواساه في طحن الحب.» [248] .

- علي عليه السلام را در آسياب نمودن دانه (گندم يا جو يا غيره) ياري نمود.

حديث 03

ابي سعيد خدري مي گويد: علي بن ابي طالب عليه السلام كه يك روز را با گرسنگي

[ صفحه 156]

به سر برده بود، (نزد فاطمه عليهاالسلام آمد) و پرسيد: اي فاطمه، آيا نزد تو خوردني هست تا رفع گرسنگي كنم؟ عرض كرد: خير، قسم به آنكه پدرم را به نبوت و تو را به وصايت گرامي داشت، نزد من چيزي نيست، دو روز بود از غذايي كه نزد ما بود، تو را بر خود و بر دو پسرم حسن و حسين مقدم مي داشتم. حضرت فرمود: اي فاطمه: چرا به من نگفتي تا چيزي براي شما فراهم كنم. عرض كرد:

«يا اباالحسن، اني لاستحيي من الهي ان اكلف نفسك ما لاتقدر عليه.» [249] .

- اي اباالحسن، من از خداي خود شرم دارم كه تو را در چيزي كه توانش را نداري، به زحمت بيندازم...

حديث 04

در حديثي آمده است كه علي عليه السلام فرمود:

«فوالله، ما اغضبتها و لا اكرهتها علي امر، حتي قبضها الله- عزوجل-، و لا اغضبتني و لا عصت لي امرا، و لقد كنت انظر اليها، فتنكشف عني الهموم و الاحزان.» [250] .

- به خدا قسم، تا گرفته شدن روح او به وسيله خداوند- عزوجل- هرگز فاطمه را به غضب در نياوردم، و او را بر كاري مجبور نكردم. و او نيز هرگز مرا به غضب در نياورد و در هيچ امري از من نافرماني نكرد. هرگاه به او نظر مي كردم، غصه ها و ناراحتيهايم برطرف مي شد.

حديث 05

هشام بن سالم مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

«كان اميرالمومنين عليه السلام يحتطب و يستقي و يكنس، و كانت فاطمه عليهاالسلام تطحن و

[ صفحه 157]

تعجن و تخبز.» [251] .

- اميرالمومنين عليه السلام هيزم مي آورد و آب (از چاه) مي كشيد (و يا آب مي آورد و جاروب مي كرد، و فاطمه عليهاالسلام آسياب مي نمود و خمير درست مي كرد و نان مي پخت.

حديث 06

اشاره

در حديث منقول از روضه الواعظين آمده است كه: علي به فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«قد عز علي مفارقتك و تفقدك، الا انه امر لابد منه، والله جددت علي مصيبه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و قد عظمت وفاتك و فقدك، فانا لله و انا اليه راجعون من مصيبة ما افجعها و المها و أمضها و احزنها، هذه والله مصيبه لا عزاء لها، و رزيه لا خلف لها.» [252] .

[ صفحه 158]

- جدايي و فقدان تو بر من بسيار سخت و ناگوار است، ولي چه مي شود كرد كه از مرگ چاره اي نيست. به خدا سوگند، مصيبت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را بر من تازه كردي، وفات و از دست دادن تو بر من سخت است، انا لله و انا اليه راجعون از مصيبتي كه چه دردناك و ناراحت كننده و مولم و محزون كننده است! به خدا قسم، اين مصيبتي است كه صبري در آن نيست و نظير ندارد.

بيان

با توجه به علم و مقام و معنويتي كه هر يك از اين دو بزرگوار دارند، نمي توان تصور كرد كه علاقه ي آنها به يكديگر به خاطر محض ثواب اخروي و يا علاقه زن و شوهري و امور مادي و دنيوي باشد، بلكه با توجه به روايات اين فصل، به خصوص روايت اول و چهارم و ششم و نيز روايات فصول قبلي، به خوبي روشن مي گردد كه علاقه ي ايشان نسبت به يكديگر، به خاطر جهات معنوي بوده و به تعبير حضرت علي عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام «نعم العون علي طاعه الله» بوده است.

[

صفحه 159]

عبادت، بعضي دعاها، تسبيح و نقش انگشتري فاطمه ي زهرا

حديث 01

در قسمتي از حديث ابن عباس از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه فرمود:

«و اما ابنتي فاطمه، فانها سيده نساء العالمين، من الاولين و الاخرين... متي قامت في محرابها بين يدي ربها-جل جلاله-، زهر نورها لملائكة السماء، كما يزهر نور الكواكب لأهل الارض، و يقول الله- عز و جل- لملائكة: يا ملائكتي، انظروا الي امتي فاطمه، سيده امائي قائمه بين يدي، ترتعد فرائصها من خيفتي، و قد اقبلت بقلبها علي عبادتي، اشهدكم اني قد آمنت شيعتها من النار...» [253] .

- و اما دخترم فاطمه، سيده و سرور زنان عالم، از اولين و آخرين آنهاست... هرگاه كه در محراب عبادت در پيشگاه پروردگارش- جل جلاله- قرار مي گيرد، نورش براي ملائكه آسمان مي درخشيد، چنانكه نور ستارگان براي اهل زمين تلألؤ مي كند، و خداوند- عزوجل- به ملائكه مي فرمايد: اي ملائكه من، به كنيزم فاطمه، سيده كنيزانم تماشا كنيد، كه چگونه در پيشگاهم ايستاده، و از ترس من بدنش به لرزه و اضطراب درآمده، و با دل به عبادت من رو آورده، شما را شاهد مي گيرم كه شيعيانش را از آتش ايمن ساختم...

[ صفحه 160]

حديث 02

عباده ي كلبي از امام صادق، از پدر بزرگوارش، از امام سجاد، از فاطمه صغري، از امام حسين نقل مي كند كه امام حسن عليهم السلام فرمود:

«رايت امي فاطمة عليهاالسلام قامت في محرابها ليله جمعتها، فلم تزل راكعة ساجده، حتي اتضح عمود الصبح، و سمعتها تدعو للمومنين والمومنات و تسميهم و تكثر الدعاء لهم، و لا تدعو لنفسه بشي ء».

- شب جمعه اي مادرم فاطمه عليهاالسلام را ديديم كه در محراب عبادتش ايستاده و

تا سپيده ي صبح پيوسته در ركوع و سجود بود، و مي شنيدم كه براي مؤمنين و مومنات دعا مي نمود و نام آنها را مي برد و براي آنها بسيار دعا مي كرد، ولي براي خود هيچ دعا نمي نمود.

گفتم: اي مادر، چرا همان گونه كه براي ديگران دعا مي كني، براي خود دعا نمي نمايي؟ فرمود:

«يا بني، الجار ثم الدار.» [254] .

- فرزندم، اول همسايه، سپس خانه.

حديث 03

در حديث عبدالله بن سلمان فارسي به نقل از پدرش منقول است كه مي گويد: به فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اي سيده من، آن كلام را (كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به شما تعليم نمود و صبح و شام مي خوانيد) به من تعليم نماييد. فرمود: اگر دوست داري تا زماني كه در دار دنيا زندگي مي كني، ناراحتي تب به تو نرسد، بر اين (حرز) مواظبت كن.

سلمان مي گويد: حضرت فاطمه عليهاالسلام آن حرز را به من تعليم نموده و فرمود:

«بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور علي

[ صفحه 161]

نور، بسم الله الذي هو مدبر الامور، بسم الله الذي خلق النور من النور، الحمدلله الذي خلق النور من النور، و انزل النور علي الطور، في كتاب مسطور، في رق منشور، بقدر مقدور، علي نبي محبور، الحمدلله الذي هو بالعز مذكور، و بالفخر مشهور، و علي السراء والضراء مشكور. و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.» [255] .

- به نام خداوند رحمت گستر مهربان، به نام خداوندي است كه نور است، به نام خدايي كه نور نور است. به نام خدايي كه نور

بر بالاي نور است، به نام خدايي كه تدبير كننده امور است، به نام خدايي كه نور را از نور خلق كرد، ستايش براي خدايي است كه نور را از نور آفريد و نور را بر (كوه) طور، در كتابي نوشته شده، در ورقي باز، در اندازه اي معين، براي پيامبري مسرور، نازل نمود. ستايش براي خدايي است كه به عزت ياد شده و به فخر مشهور است، هم او كه در راحتيها و سختيها مورد سپاس مي باشد. و درود و رحمت خداوند بر سرور ما محمد و خاندان پاكيزه ي او باد!

حديث 04

سويد بن غفله مي گويد: علي عليه السلام به شدت (گرسنگي و يا تنگدستي) مبتلي شده بود، فاطمه عليهاالسلام خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در خانه را كوبيد. حضرت فرمود:

«اسمع حس حبيبي بالباب.»

- صداي پاي محبوبم (فاطمه) را از پشت در مي شنوم.

اي ام ايمن، برخيز و نگاه كن. ام ايمن در را به روي فاطمه گشود، وي وارد شد، حضرت فرمود: هيچ وقت در اين ساعت نمي آمدي. فاطمه عرض كرد:

«يا رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم ما طعام الملائكه عند ربنا؟»

[ صفحه 162]

- اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم غذاي ملائكه، نزد پروردگارمان چيست؟

فرمود: «التحميد.»

- ستايش خدا.

عرض كرد: غذاي ما چيست؟

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«والذي نفسي بيده، ما اقتبس في آل محمد شهرا نارا.»

- قسم به آنكه جانم به دست اوست، يك ماه است در ميان آل محمد پاره آتش (جهت پختي نان و غذا) نمي بينم.

پنج

كلام به تو تعليم مي دهم كه جبرئيل عليه السلام به من تعليم نمود. عرض كرد: يا رسول الله، آن پنج كلام چيست؟ فرمود:

«يا رب الاولين و الاخرين، يا ذا القوه المتين، و يا راحم المساكين، و يا ارحم الراحمين.»

- اي پروردگار اولين و آخرين، اي صاحب نيروي متين و محكم، و اي رحم كننده بر مساكين، و اي رحيمترين رحم كنندگان.

فاطمه عليهاالسلام برگشت. چون علي عليه السلام وي را ديد، فرمود: پدر و مادرم فدايت، با خود چه آوردي، اي فاطمه؟ عرض كرد:

«ذهبت للدنيا و جئت للاخره.»

- براي دنيا رفتم، و براي آخرت آمدم.

علي عليه السلام فرمود:

«خير امامك، خير امامك.» [256] .

- پيش رويت خير است، پيش رويت خير است.

[ صفحه 163]

حديث 05

در روايتي آمده است كه امام باقر عليه السلام فرمود:

«ماعبدالله بشي ء من التمجيد أفضل من تسبيح فاطمة عليهاالسلام، و لو كان شي ء افضل منه، لنحله رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.» [257] .

- خداوند، به ثنايي با فضيلت تر از تسبيح فاطمه عليهاالسلام عبادت نشده است. و اگر چيزي افضل از آن بود، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه هديه مي نمود.

حديث 06

در حديثي منقول است: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به جاي فرستادن خادمي كه فاطمه عليهاالسلام درخواست كرده بود تا او را در كارهايش ياري كند، تسبيح مخصوص را به او و اميرالمومنين عليهماالسلام تعليم نمود و فرمود:

«افلا اعلمكما ما هو خير لكما من الخادم؟»

- آيا به شما (علي و فاطمه عليهماالسلام) نياموزم چيزي را كه براي شما بهتر از خادم است؟

چون خواستيد بخوابيد، سي و سه بار «سبحان الله»، و سي سه بار «الحمدلله»، و سي و چهار بار «الله اكبر» بگوييد.

در ادامه حديث آمد: فاطمه عليهاالسلام، سه مرتبه عرض كرد:

«رضيت عن الله و رسوله.» [258] .

- از خدا و رسولش راضي شدم.

حديث 07

در حديث ديگري نيز رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين تسبيح را در عوض خادم به

[ صفحه 164]

فاطمه عليهاالسلام تعليم نمود و سپس فرمود: اينها در گفتار صد مرتبه است، (ولي) در ميزان (اعمال)، هزار حسنه مي شود. اي فاطمه، اگر اين تسبيح را صبح هر روز بگويي،

«كفاك الله ما اهمك من امر الدنيا و الاخره.» [259] .

- خداوند، امور لازم دنيوي و اخروي تو را كفايت مي كند.

حديث 08

اشاره

در كتاب مصباح كفعمي آمده است:... نقش انگشتري فاطمه عليهاالسلام اين بود: «امن المتوكلون.»

- توكل كنندگان بر خدا ايمن هستند. [260] .

بيان

اين بود بخشي از بيانات احاديث درباره عبادت و دعا و تسبيح آن حضرت عليهاالسلام، بخش ديگر از دعاها و تسبيحات آن حضرت نيز در فصل بيست و سوم خواهد آمد.

اما اينكه چگونه احاديث اين فصل بر فضيلت معنوي آن حضرت دلالت دارد؟ بايد گفت كه دلالت حديث اول و دوم روشن است، و رد ابتداي حديث سوم نيز مطلبي هست كه بيانگر عظمت وي است كه به دليل طولاني بودن از ذكر آن خودداري شد. علاوه بر آنكه، توجه به معاني اين حرز و ملاحظه ي ماوراي لفظ آن، كار هر كس نيست و تنها از عهده ي معصومي چون فاطمه عليهاالسلام بر مي آيد كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم به وي تعليم نموده است.

در حديث چهارم نيز، جمله «ذهبت للدنيا و جئت للاخره» مبين عظمت

[ صفحه 165]

معنوي آن بانوي بزرگ است.

و جمله ي «رضيت عن الله و رسوله» در احاديث تسبيح نيز كلامي نيست كه از هر كس صادر شود. [261] .

[ صفحه 167]

گريه و شكايت فاطمه ي زهرا از امت بعد از رحلت پيامبر اكرم

حديث 01

عمرو بن دينار مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود:

«ما رويت فاطمه عليهاالسلام ضاحكه قط منذ قبض رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي قبضت.» [262] .

- هرگز فاطمه عليهاالسلام بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خندان ديده نشد تا اينكه خود رحلت نمود.

حديث 02

محمد بن سهيل بحراني از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: زياد گريه كنندگان، پنج تن هستند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد، و علي بن الحسين عليهم السلام. تا اينكه مي فرمايد:

«و اما فاطمه فبكت علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي تاذي به اهل المدينه، فقالوا لها: قد آذيتنا بكثرة بكائك...» [263] .

- و اما فاطمه، به حدي بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم گريه نمود كه اهل مدينه نارحت شده و به او گفتند: ما را با گريه زياد خود آزار مي دهي...

[ صفحه 168]

حديث 03

در قسمتي از حديث ابن عباس از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه فرمود:

«كاني بفاطمه بنتي و قد ظلمت بعدي، و هي تنادي: يا ابتاه، فلا يعينها احد من امتي.»

- گويا فاطمه دخترم را مي بينم كه بعد از من، به او ستم شده و ندا مي كند: اي پدر، و كسي از امتم او را كمك نمي كند.

چون فاطمه عليهاالسلام اين كلام را شنيد، گريست رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دختر عزيزم، گريه مكن. عرض كرد: من، براي ستمهايي كه بعد از شما مي بينم، گريه نمي كنم،

«ولكني ابكي لفراقك، يا رسول الله.» [264] .

- يا رسول الله، بلكه گريه من براي دوري شماست.

حديث 04

در كتاب مناقب آمده است: ام سلمه خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيد و پرسيد:

«كيف اصبحت عن ليلتك يا بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم»

- چگونه شب را صبح كرد اي دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؟

فرمود:

«اصبحت بين كمد و كرب فقد النبي و ظلم الوصي، هتك والله حجابه، من اصبحت امامته مقبضة (مقتضبه) علي غير ما شرع الله في التنزيل، و سنها النبي صلي الله عليه و آله و سلم في التأويل ولكنها احقاد بدريه و ترات احديه...» [265] .

- صبح كردم در ميان حزن شديد و غم و اندوه از دست دادن پيامبر و ستم به وصي او. به خدا سوگند پرده ي وصايت دريده شد، كسي كه امامتش برخلاف آنچه

[ صفحه 169]

كه خداوند در قرآن مقرر فرموده و رسول الله صلي الله عليه و آله و

سلم در تأويل قرآن بيان نموده بود، غضب شد. وليكن اين كار از روي كينه هاي باقي مانده از جنگ بدر، و خونخواهي كشته هاي جنگ احد بود.

حديث 05

در روايت طولاني ابن عباس از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي ستمهايي كه به اهل بيتش مي رود، آمده است:

«و اني لما رايتها ذكرت ما يصنع بها بعدي، كاني بها و قد دخل الذل بيتها، و انتهكت حرمتها، و غصبت حقها، و منعت ارثها، و كسر جنبها، و اسقطت جنينها، و هي تنادي: يا محمداه، فلا تجاب، و تستغيث فلا تغاث، فلا تزال بعدي محزونه، مكروبة، باكية، تتذكر انقطاع الوحي عن بيتها مره، و تتذكر فراقي اخري، و تستوحش اذا جنها الليل لفقد صوتي الذي كانت تستمع اليه اذا تهجدت بالقرآن، ثم تري نفسها ذليله عبد ان كانت في ايام ابيها عزيزه...» [266] .

- من هر وقت فاطمه را مي بينم، مصيبتهايي را كه بعد از من بسر او مي آيد به ياد مي آورم، گويا او را مي بينم در حالي كه ذلت و خواري به خانه اش راه يافته،و حرمت و احترام او شكسته شده، و حقش غصب شده، و از تصرف در ارثش منع گرديده، و پهلويش شكسته، و فرزندش سقط شده، و فرياد يا محمداه برمي آورد و كسي جوابش را نمي دهد، و كمك مي طلبد و كسي ياريش نمي كند، لذا بعد از من همواره محزون و اندوهناك و گريان است، گاهي منقطع شدن وحي از خانه اش را به ياد مي آورد و گاهي فراق و دوري مرا. و هنگامي كه شب مي شود وحشت او را فرامي گيرد، زيرا صداي مرا كه در تهجد به قرآن مي شنيد، نمي شنود. سپس

خود را بعد از عزت ايام زندگاني پدرش ذليل مي بيند...

[ صفحه 170]

حديث 06

عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه بنت الحسين عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: هنگامي كه كسالت فاطمه دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شدت گرفت و بر وي غلبه كرد، زنان مهاجر و انصار خدمتش جمع شده و عرض كردند: اي دختر رسول الله، چگونه صبح كردي از اين بيماري؟ حضرتش فرمود:

«اصبحت والله عائفه لدنياكم، قاليه لرجالكم...» [267] .

- به خدا قسم، صبح كردم در حالي كه از دنياي شما بيزارم و بر مردان شما خشمگين...

تا آخر بيانات شيواي آن حضرت كه همه شكايت از انحرافات بعد از رسالت، و تنبهاتي است براي امت.

حديث 07

اشاره

در كتاب خرائج آمده است: امام صادق عليه السلام فرمود: فاطمه بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هفتاد و پنج روز در دنيا ماند. و حزن و اندوه شديدي بخاطر دوري پدر بزرگوار به او روي آورده بود. جبرئيل خدمتش مي رسيد و او را تسكين داده و از پدرش و جايگاه وي در بهشت خبر مي داد و از آنچه بعد از او براي ذريه اش پيش مي آيد، آگاه مي كرد. و علي عليه السلام آن را مي نوشت. [268] .

بيان

غرض از ذكر اين روايات، آن است كه ما گريه و حزن فاطمه عليهاالسلام را مانند

[ صفحه 171]

اندوه و گريه خود در فقدان پدر و يا عزيز ديگر به حساب نياوريم، كه اين با شأن و منزلت و لايي اي كه تاكنون در اين رساله از زبان احاديث نسبت به آن حضرت ذكر شد، منافات دارد.

بلكه گريه و حزن وي اولا در فراق رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و به حساب مقام رسالت و منزلت الهي آن حضرت بود.

و ثانيا به خاطر از دست رفتن زحمات وي و ضايع شدن فرمايشات او در باره ي مقام وصايت و امامت بود، چنانكه مجموع احاديث اين فصل، خصوصا بيانات مفصل حديث ششم بر آن دلالت دارد. بلكه تمام جملات خطبه غراي وي بيانگر اين است كه غم و غصه و گريه او به خاطر پامال شدن زحمات رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و احكام الهي بوده است، و حتي محاجه اش درباره ي غصب فدك و نيز سخن وي با اميرالمومنين عليه السلام بدين خاطر بوده، آنجا

كه عرض كرد:

«اشتملت شمله الجنين، و قعدت حجرة الظنين...» [269] .

- چگونه است كه مانند جنين در رحم مادر پرده نشين شده، و چون كودك خانه نشين گشته اي؟

البته اين كلام ايهام اعتراض نسبت به خانه نشيني حضرت دارد، ولي با توجه به مقام عصمت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام و شناختي كه وي نسبت به مقام ولايت اميرالمومنين عليه السلام داشت، اين جمله «اعتراض» نيست، بلكه در واقع «استفسار» است كه چگونه شما كه در ميدانهاي كارزار چنين و چنان بودي، اين گونه خانه نشين گشتي؟ لذا هنگامي كه پاسخ شنيد، عرض كرد:

«حسبي الله».

- خداوند، مرا بس است.

مضافا بر اينكه، اگر «ظلم» بد است، «انظلام» نيز بد است، لذا علي عليه السلام

[ صفحه 172]

مأموريت دارد براي حفظ دين الهي چنان باشد، ولي فاطمه عليهاالسلام در اين موقعيت حساس اين وظيفه را براي خود نمي بيند كه بعد از آن همه جسارتها به خود و شوهرش و غصب فدك سكوت كند و سخن نگويد، از اين روي آن بيانات شيوا را مي فرمايد، چنانكه وظيفه ي ديگران غير از علي عليه السلام نيز همين بود.

[ صفحه 173]

فرزندان و تربيت شدگان فاطمه ي زهرا

حديث 01

در بخشي از حديثي كه حسن و شاء از امام رضا عليه السلام نقل كرده، آمده است: حضرت به زيد بن موسي فرمود: اي زيد، گفتار بقالهاي كوفه تو را مغرور نموده كه مي گويند:

«ان فاطمه احصنت فرجها، فحرم الله ذريتها علي النار.

- فاطمه، خود را از ناروايي حفظ كرد، لذا خداوند فرزندان وي را بر آتش حرام نمود.

بعد حضرت در رد اين سخن فرمود:

«والله ما ذلك الا للحسن والحسين و ولد بطنها

خاصة.»

به خدا قسم، اين جز براي حسن و حسين و اولا بلافصل وي نيست.

لذا امكان ندارد كه موسي بن جعفر عليهماالسلام اطاعت پروردگار بكند، و روز روزه بگيرد و شب را با عبادت بسر ببرد، و تو معصيت خدا را بكني آنگاه روز قيامت هر دو به يك نحو (در حضور پروردگار) حاضر شده و تو در پيشگاه خداوند- عزوجل- عزيرتر از او باشي؟!... [270] .

[ صفحه 174]

حديث 02

حماد بن عثمان مي گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، فرمايش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود:

«ان فاطمه احصنت فرجها، فحرم الله ذريتها علي النار.»

چه معنايي دارد؟ حضرت فرمود:

«المعتقون من النار هم ولد بطنها: الحسن والحسين و زينب و ام كلثوم.» [271] .

- آزاد شدگان از آتش، تنها فرزندان بلا فصل اويند، يعني: حسن و حسين و زينب و ام كلثوم عليهم السلام.

حديث 03

در مناقب ابن شهرآشوب آمده است: امام حسن عليه السلام، در حالي كه فاطمه عليهاالسلام دوازده ساله بود، متولد شد، و فرزندان ايشان عبارت بودند از حسن و حسين و محسن و زينب و ام كلثوم، و در معارف قتيبي درباره ي محسن آمده است:

«ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوي.» [272] .

- خلقت محسن (در شكم مادر)، به واسطه ي ضربه ي سخت پرت كردن قنفذ عدوي ناتمام ماند.

حديث 04

ابوبصير مي گويد: حضرت صادق به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه اميرالمومنين عليه السلام فرمود:

«ان اسقاطكم اذا لقوكم يوم القيامه و لم تسموهم، يقول السقط لابيه: الا

[ صفحه 175]

سميتني. و قد سمي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم محسنا قبل ان يولد.» [273] .

- فرزندان سقط شده شما كه براي آنها نام نگذاشته ايد در روز قيامت به شما اعتراض مي كنند و مي گويند: چرا بر ما نام ننهاديد. و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم محسن را پيش از تولد نامگذاري كرده بودند.

حديث 05

در روايت آمده است كه سلمان- رضوان الله عليه- فرمود: فاطمه عليهاالسلام نشسته بود و با آسيابي كه در كنارش بود، جو آرد مي كرد، و اين در حالي بود كه از دسته ي آسياب خون سرازير بود و حسين عليه السلام هم از گرسنگي ناله مي كرد. عرض كردم: اي دختر رسول الله، با وجود فضه، چرا دستهايت مجروح شده است؟ فرمود:

«اوصاني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ان تكون الخدمة لها يوما، فكان امس يوم خدمتها...» [274] .

- رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به من سفارش نموده كه يك روز انجام كار خانه با او باشد (و يك روز از آن من)، و ديروز نوبت او بود...

حديث 06

در مصباح كفعمي آمده است:

«و كان.. بوابها فضه امتها.» [275] .

- دربان و خدمتكار فاطمه عليهاالسلام، كنيزش فضه بود.

حديث 07

ابو القاسم قشيري به نقل از كسي حكايت مي كند كه فضه را در راه مكه

[ صفحه 176]

ملاقات نمودم و هر چه با وي گفتگو كردم، جز با آيه ي قرآن جواب نشنيدم، تا اينكه سرانجام با فرزندان او ملاقات كردم و از آنان پرسيدم كه اين زن كيست؟ گفتند: اين مادر ما، كنيز زهرا عليهاالسلام است، كه بيست سال است با هيچ كس جز با قرآن سخن نگفته است. [276] .

[ صفحه 177]

حديث 08

در حديثي طولاني [277] نقل شده است: ورقه بن عبدالله ازدي، فضه را در مكه ملاقات مي كند، و از اظهار اخلاص وي به خاندان عصمت، او را مي شناسد، و از حالات حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از او مي پرسد، فضه مفصلا حالات آن حضرت را نقل مي كند، كه مناسب است تمام اين حديث شريف ديده شود.

[ صفحه 178]

هر چند مرحوم مجلسي مي فرمايد: اين حديث را در بعضي از كتابها يافته ام و از كتاب روايي مورد اعتمادي اخذ نكرده ام، ولي اگر با دقت ملاحظه شود، اين حديث تفصيل مجملات احاديثي است كه درباره ي حالات فاطمه ي زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است. [278] .

حديث 09

اشاره

علي بن معمر مي گويد: چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود، ام ايمن به مكه رفت و گفت: بعد از فاطمه عليهاالسلام توان ديدن مدينه را ندارم، به جحفه كه رسيد، تشنگي شديدي بر او چيره شد به حدي كه ترسيد تلف شود، لذا چشمهاي خود را به طرف آسمان گشود و عرض كرد: پروردگارا، مرا تشنه مي گذاري با آنكه من خادمه ي دختر پيامبرت هستم؟

سپس علي بن معمر مي گويد:

«فنزل اليها دلو من ماء الجنه، فشربت، و لم تجع و لم تطعم سبع سنين.» [279] .

- دلويي از آب بهشت به سوي او فرود آمد و وي از آن آشاميد، و تا هفت سال نه احساس گرسنگي كرد و نه طعامي خورد.

بيان

از احاديث اين فصل چند نكته استفاده مي شود:

اولا: آنچه كه موجب نسوختن اولاد بلافصل فاطمه عليهاالسلام به آتش جهنم است،در درجه ي اول معنويت و طهارت روحي او است كه در روايت به «احصنت فرجها» تعبير شده است.

[ صفحه 179]

ثانيا: اولاد آن حضرت كه خداوند بر آتش جهنم حرام نموده، اختصاصي به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ندارد.

ثالثا: روشن گرديد كه چگونه انوار معنوي فاطمه عليهاالسلام در اطرافيان ايشان، از جمله در دو نفر از خدمتگزارانش اثر گذارده، به حدي كه آن حالات و كرامات خاص از آنان ظاهر مي گردد. خلاصه هر كس با آن حضرت مانوس بوده، از معنويتش بي بهره نبوده است.

[ صفحه 181]

سخنان فاطمه ي زهرا

حديث 01

اشاره

«ان الله هو السلام، و منه السلام، واليه السلام» [280] .

- خداوند خود، سلام است و سلام از او مي باشد، و به سوي اوست.

بيان

اين كلام را فاطمه عليهاالسلام در سن كودكي، در جواب سلام الهي- كه جبرئيل به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم گفت تا به فاطمه عليهاالسلام ابلاغ نمايد- عرض كرد.

با دقت در اين سه جمله، مي توان به شناخت والاي آن حضرت نسبت به حق تبارك و تعالي پي برد، زيرا تا كسي به فناي خود راه نيافته و شهود توحيدي نداشته باشد، ممكن نيست مبادرت به اين گونه جواب كند. [281] .

و لذا صدور اين گونه كلمات جز از معصوم ممكن نيست، مگر به عنوان تبعيت از دستورات معصومين عليهم السلام، چنانكه شبيه به اين جملات در تعقيبات نمازهاي پنجگانه [282] وارد است.

[ صفحه 182]

حديث 02

اشاره

«الجار ثم الدار.» [283] .

- اول همسايه، سپس خانه.

بيان

وقتي كه امام حسن عليه السلام شب جمعه مي شنود مادرش براي مومنين و مومنات با ذكر نام آنها دعا نموده و براي خود دعا نمي كند، سوال مي كند: اي مادر، چرا براي خود دعا نمي كنيد؟ جواب مي شنود: «الجار ثم الدار».

آيا اين كلام جز به عظمت روحي و بزرگواري حضرتش، مي تواند اشاره داشته باشد؟!

حديث 03

اشاره

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از فاطمه عليهاالسلام پرسيد: چه چيز براي زن بهتر است؟ عرض كرد:

«ان لا تري رجلا، و لا يراها رجل.» [284] .

- نه او مردي را ببيند و نه مردي او را.

اينجا بود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم او را در آغوش گرفت و فرمود:

[ صفحه 183]

«ذريه بعضها من بعض.» [285] .

- ذريه و فرزنداني كه مشابه يكديگر هستند.

بيان

خداوند مي فرمايد:

(ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين، ذرية بعضها من بعض، والله سميع عليم.) [286] .

- خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و عمران را بر جهانيان برگزيد، ذريه و نسلي كه مشابه يكديگر هستند، و خداوند شنوا و داناست.

گويا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با استشهاد به اين كلام الهي، به بزرگي مقام و منزلت معنوي حضرت زهرا عليهاالسلام به واسطه كلام ارزشمند وي اشاره مي نمايد. يعني فاطمه عليهاالسلام از ذريه ي پيامبران است، و مانند ايشان بر عالميان برتري دارد.

حديث 04

اشاره

موسي بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود علي عليه السلام فرمود: نابينايي از فاطمه عليهاالسلام اجازه خواست (تا وارد خانه او شود) حضرت خود را از وي پنهان كرد (و يا پوشانيد). رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: چرا خود را پنهان كردي؟ او كه تو را نمي بيند. عرض كرد:

«ان لم يكن يراني، فاني اراه و هو يشم الريح.»

- اگر او مرا نمي بيند، من او را مي بينم و او بوي مرا استشمام مي كند.

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اشهد انك بضعة مني.» [287] .

[ صفحه 184]

- شهادت مي دهم كه تو پاره ي تن مني.

بيان

اين كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم از عظمت روحي و منزلت معنوي حضرت فاطمه عليهاالسلام حكايت مي كند.

حديث 05

اشاره

با سند روايت گذشته نقل شده است كه علي عليه السلام فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از اصحاب خود پرسيد: زن چيست؟ آنها عرض كردند: «عورة»: (چيزي است كه بايد پوشيده شود). فرمود:

«فمتي تكون ادني من ربها؟»

- چه زماني به پروردگار نزديكتر است؟

اصحاب نتوانستند جواب دهند، فاطمه عليهاالسلام چون اين سوال را شنيد، فرمود:«ادني ما تكون من ربها ان تلزم قعر بيتها.»

- زماني به پروردگارش نزديكتر است كه در قعر خانه اش قرار گيرد.

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ان فاطمة بضعة مني.» [288] .

- فاطمه، پاره ي تن من است.

بيان

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با اين كلام، در عين بيان عظمت روحي فاطمه زهرا عليهاالسلام مي خواهد بفرمايد: كلام او، كلام من است.

نكته اي كه در كلمات حضرتش وجود دارد اين است كه آن حضرت در عبارت «ادني ما تكون من ربها ان تلزم قعر بيتها»، به غرض غايي خلقت كه قرب

[ صفحه 185]

به پروردگار است اشاره نموده و مي فرمايد: اين امر فقط با حفظ عفت كه جز در موارد ضروري با ملازمت در خانه حاصل مي شود، ميسر نخواهد بود.

و اما با توجه به گرايشي كه اكنون در بين بانون جامعه ما نسبت به فعاليتهاي اجتماعي وجود دارد، ممكن است يك نحو غرابتي در اين احاديث احساس شود، خصوصا آنكه در زندگي خود فاطمه زهرا و نيز دخترش زينب كبري و ام كلثوم، و نيز فاطمه صغري- سلام الله عليهن- مواردي يافت مي شود كه با مردان گفتگو و محاجه نموده و يا

در جمع كثيري از مرد و زن سخنراني و بياناتي ايراد نموده اند. از قبيل خطبه غراء حضرت فاطمه عليهاالسلام در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و احتجاج با خليفه اول و دوم در امر استرداد فدك [289] ، و نيز سخنراني حضرت زينب كبري و ام كلثوم و فاطمه صغري (سلام الله عليهن) در كوفه [290] و سخنراني حضرت زينب عليهاالسلام در مجلس يزيد [291] لذا لازم است مختصري اين بحث را دنبال كنيم تا روح سه حديث مذكور و نظاير آن معلوم گردد.

مقدمتا بايد عرض كنيم كه: هر امر و نهي وجوبي، يا استحبابي، و يا ارشادي شارع مقدس، راهنماييهاي دقيقي است كه سعادت دنيوي و اخروي و معنوي انسانها را در پي دارد. و خداوندي كه خالق زن و مرد و همه نيازمنديهاي زندگي دنيوي آنان مي باشد، خود بهتر مي داند چه چيز براي آنها زيان بخش و چه چيز مفيد است،و از طريق كتاب و سنت توسط انبيا و اوليا آنان را راهنمايي نموده است. لذا هيچ گاه نمي توان گفت چون عقول كامل شده، پس نيازي به راهنمايي آنان نداريم، زيرا عقول ما يك طرف سكه را مي خواند و طرف ديگر به اقرار همه، بر ما پوشيده است.

اكنون مي گوييم: اگر اين سه حديث (حديث 3 و 4 و 5) را هم نداشتيم، قرآن

[ صفحه 186]

كريم، اين سند قطعي اسلام، در آيات زيادي كه در امور مرد و زن در مقاطع مختلف دارد خواه الزامي، و يا استحبابي، و يا ارشادي و براي پيشگيري در مرحله ي اول به منظور ترقي معنوي آنان، و در مرحله

دوم به جهت نتايج اخروي و در مرحله ي سوم به جهت زندگي دنيوي آنان (چنانكه از همان آيات استفاده مي شود)بر شبيه همان نكته اي كه فاطمه ي زهرا عليهاالسلام در اين سه حديث بيان نموده،تأكيد مي ورزد. از آن جمله سه آيه ي ذيل است:

1- خداوند مي فرمايد:

(و لا يضربن بارجلهن، ليعلم ما يخفين من زينتهن.) [292] .

- زنان نبايد با كوبيدن پا به زمين، به گونه اي راه بروند كه زينتهاي پنهان آنها آشكار شود.

2- و نيز مي فرمايد:

(و لا تخضعن بالقول، فيطمع الذي في قلبه مرض، و قلن قولا معروفا، و قرن في بيوتكن، و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي) [293] .

- و با مردان نرم و نازك سخن مگوييد تا كسي كه در قلبش مرض است، طمع ورزد. بلكه نيكو سخن گوييد، و در خانه هايتان بمايند، و مانند زمان جاهليت قديم، خود را نمايان نكنيد.

3- همچنين مي فرمايد:

(واذا سالتموهن متاعا، فاسئلوهن من وراء حجاب، ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.) [294] .

- و اگر چيزي را از آنان (زنان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) خواستيد، از پشت حجابي بخواهيد، كه اين براي قلبهاي شما و آنان پاكيزه تر است.

چنانكه از آيات ديگري كه مربوط به زنان و مردان است، و نيز از احاديث

[ صفحه 187]

فراواني كه درباره ي زن و مرد و روابط اجتماعي آنها در جوامع روايي [295] . ذكر شده، اين معنا استفاده مي شود.

به طور خلاصه، روح اصلي اين آيات و روايات، بيانگر اصلي كلي است كه بايد به عنوان مبنايي ترين اصل در معاشرت و روابط اجتماعي زن و مرد مورد توجه

قرار گيرد و آن، حفظ عفت و حياي زن در همه شرايط و حالات است. بديهي است حفظ اين ارزش جز با حداقل معاشرت زن و مرد نامحرم، و نيز اهتمام به وظيفه ي اصلي كه پروردگار برعهده او نهاده، يعني خانه داري و تربيت فرزند و پرورش نسلهاي آينده جوامع بشري كه مسئوليت خطير و سنگيني است، ميسر نيست.

البته انجام اين مهم (با شرائطي كه ذيلا به آن اشاره مي شود) هيچ منافاتي با رشد علمي و معنوي و فعاليتهاي اجتماعي زن ندارد، بلكه مؤيد آن نيز هست، چرا كه تجربه نشان داده اختلاط بدون حد و مرز زن و مرد، به بهانه ي رشد اجتماعي و علمي، عوارض نامطلوبي دارد كه مانع شكوفايي استعدادهاي بانوان است. اگر بنا باشد به بهانه ي كسب علم و تخصص، فضائل انساني و عفت زن كه ارزش اصلي اوست قرباني شود، جهل بهتر از اين علم است. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:

«رب جاهل نجاته جهله.» [296] .

- چه بسيار جاهلي كه نجاتش در جهل اوست.

و نيز عبارت «ادني ما تكون من ربها، ان تلزم قعر بيتها» در روايت مورد بحث از كلام حضرت زهرا عليهاالسلام هم تنها راه كمال معنوي و تقرب الي الله زن را كه هدف اصلي از كسب علوم و تخصصها است، در پرتو عفت و پاكدامني او مي داند، لذا كمتر زني را در تاريخ اسلام مي بينيم كه جز به ضرورت، شغل اولي

[ صفحه 188]

خود را در فعاليتهاي اجتماعي قرار داده باشد. و در سراسر زندگي پر ثمر فاطمه ي زهرا عليهاالسلام و زينب كبري عليهاالسلام تنها چند مورد محاجه با خليفه ي

اول و دوم و يا با يزيد و ابن زياد است كه آن هم به لحاظ مساله مهمتر و وظيفه بالاتر، يعني حفظ اساس اسلام از تحريف نااهلان، با حفظ تمامي اصول صيانت نفس و حفظ عفت بوده است.

لذا اگر زماني امر مهم و لازمي براي اسلام پيش بيايد كه نياز به دخالت زنان باشد، بايد با حفظ تمام موازين و دستورات و حدود شرعي و با صلاح ديد ولي فقيه وقت، وظيفه خود را با كمال احتياط (نه زياده و نه كم) انجام دهند، چنانكه اين امر را در جريان خطبه خواندن و محاجه اين بزرگواران، و يا در جريان مداواي مجروحين جنگي توسط زنان در بعضي از جنگها مشاهده مي كنيم.

آري، چنانچه به اين پيشگيريهاي كتاب و سنت گوش فرا داده مي شد، دنياي اسلام امروز اين گونه گرفتار هرزه گيها و بي عفتيها و از هم پاشيده شدن خانواده ها نمي شد.

اين سخن كه ما بايد خود را با اجتماع امروز ولو خلاف كتاب و سنت باشد تطبيق دهيم، سخني است بيهوده، و خلاف نظر اسلام و قرآن شريف و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام.

حديث 06

در تنبيه الخواطر آمده است: فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«من أصعد الي الله خالص عبادته، اهبط الله- عز و جل- له افضل مصلحته.» [297] .

- هر كس عبادت خالص خود را به سوي خدا بالا فرستد، خداوند- عزوجل- با فضيلت ترين مصحلت خود را براي او نازل مي كند.

[ صفحه 189]

حديث 07

اشاره

از بيانات عجيب و تالي تلو كلمات اميرالمومنين عليه السلام همان خطبه غراء [298] حضرت فاطمه عليهاالسلام است كه ابعاد مختلفي از حقايق را در بر دارد، و ما قسمتهايي از آن را ذكر مي كنيم:

الف) بخش اول آن حمد و ثناي الهي است كه حضرتش پرده از حقايق توحيدي مشهود خود برداشته و مي فرمايد:

«الحمد لله علي ما انعم، و له الشكر علي ما الهم، والثناء بما قدم، من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها. جم عن الإحصاء عددها، و ناي عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادارك ابدها. و ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها، و استحمد الي الخلائق باجزالها، و ثني بالندب الي امثالها.و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص تاويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار في الفكر معقولها، الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن صفته، و من الاوها كيفيته. ابتدع الاشياء لا من شي ء كان قبلها، و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها، كونها بقدرته و ذراها بمشيته، من غير حاجة منه الي تكوينها، و لا فائدة له في تصويرها، الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها علي طاعته، و اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته. ثم جعل الثواب علي طاعته، و وضع العقاب علي معصيته،

زياده لعباده عن نقمته، و حياشه منه الي جنته.» [299] .

ب) بخش ديگر اين خطبه، معرفي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است، كه متضمن معاني بسيار بلندي است و در خور فهم هر كس نيست، چنانكه مي فرمايد:

[ صفحه 190]

«و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل ان احتبله (اجتباه)، و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه،و بسر الأهاويل مصنونه، و بنهايه العدم مقرونة، علما من الله بمال (بمايل) الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور. ابتعثه الله تعالي اتماماً لامره، و عزيمه (عظيمة) علي امضاء حكمه، و انفاذا لمقادير رحمته، فراي الامم فرقا في اديانها، عكفا علي نيرانها، عابده لاوثانها، منكرة لله مع عرفانها. فانار الله بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم ظلمها، و كشف عن القلوب بهمها، و جلي عن الابصار غممها، و قام في الناس بالهدايه، و انقذهم من الغوايه، و بصرهم من العمايه، و هداهم الي الدين مريم و الطريق المستقيم.» [300] .

بيان

اين جملات اشاره دارد به خلقت نوري رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پيش از خلقت مادي وي، بلكه پيش از خلقت نوري خلايق، كه توضيح آن در فصل اول گذشت.

ج) درباره كيفيت جريان قبض روح رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

«ثم قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار، و رغبه و ايثار، فمحمد صلي الله عليه و آله و سلم في راحه من تعب هذه الدار (بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم عن

تعب هذه الدار في راحه) قد حف بالملائكة الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاورة الملك الجبار. صلي الله علي ابي نبيه، و امينه علي الوحي، و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه، والسلام عليه و رحمه الله و بركاته.» [301] .

بيان

اين چند جمله ي مختصر به كدامين مقام و منزلت حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم اشاره مي فرمايد؟ تامل شود.

[ صفحه 191]

د) درباره ي تكليف مردم نسبت به دين و اوامر الهي بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

«انتم عباد الله، نصب امره و نهيه، و حملة دينه و وحيه، و امناء الله علي انفسكم، و بلغائه الي الامم.» [302] .

بيان

در واقع حضرت فاطمه عليهاالسلام با اين بيان مي فرمايد: اوامر و نواهي الهي مخصوص زمان حيات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نبوده، و دين و وحي و احكام الهي با رفتن حضرتش منقرض نمي گردد. اين شماييد كه بايد حافظ و حامل دين بوده و امين حق- سبحانه- بر نفس خود و حافظ آن از انحرافات باشيد و بدان عمل نماييد، و با ابلاغ آن به امتهاي آينده در بقاء و حفظ امانت الهي بكوشيد، آن چيزي كه شما بايد از آن محافظت كرده و گوش به فرمان آن باشيد، يكي: عترت است، و ديگري: قرآن.

ه-) «زعمتم حق لكم لله فيكم، عهد قدمه اليكم، و بقيه استخلفها عليكم، كتاب الله الناطق، و القرآن الصادق و النور الساطع، و الضياء اللامع.» [303] .

بيان

بعيد نيست (به قرينه جملات گذشته) منظور از جمله «زعمتم حق لكم لله فيكم» نفي تعيين خلافت و غيره به دست امت باشد، و دو جمله «عهد قدمه اليكم» و «بقيه استخلفها عليكم» نيز اشاره به سفارشهاي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درباره ثقلين داشته باشد، و اينكه اين امر را رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بايد تعيين نمايد (كه نمود).

و) در تعريف قرآن مي فرمايد:

[ صفحه 192]

«بينه بصائره، منكشفه سرائره، متجليه ظواهره، مغتبط به اشياعه، قائد الي الرضوان اتباعه، مود الي النجاه استماعه (اسماعه)، به تنال حجح الله المنورة، و عزائمه المفسرة، و محارمه المخدره، و بيناته الجاليه، و براهينه الكافية، و فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه، و شرائعه المكتوبه.» [304] .

بيان

آيا مي توان گفت اين فرمايشات زيبا و پر محتوي راجع به قرآن و عترت و غيره كه در اين خطبه بيان شده، تنها عبارت پردازي است و گوينده آن معانيش را نيافته است؟ حاشا از ساحت مقدس حضرتش كه بيانات نايافته را باز گويد، و حال آنكه در قسمتي از همين خطبه مي فرمايد:

«اقول عودا و بدءا، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا.» [305] .

- آنچه اول گفته ام، آخر هم همان را مي گويم، و آنچه مي گويم به اشتباه نمي گويم، و آنچه بجا مي آورم، بيهوده بجا نمي آورم.

خليفه ي اول هم در دو مورد، در جواب كلمات حضرت فاطمه عليهاالسلام اقرار به عظمت و بزرگي آن بانو مي كند، در يكجا مي گويد:

«و انت يا خيرة النساء و ابنة خير الانبياء، صادقه في قولك و...»

[306] .

- و تو اي بهترين زنان و دختر بهترين پيامبران، در گفته خود صادقي و... در جايي ديگر مي گويد:

«انت معدن الحكمه، و موطن الهدي والرحمه، و ركن الدين، و عين الحجه...» [307] .

- تو معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و پايه دين و سرچشمه حجت و برهان هستي...

[ صفحه 193]

ز) سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام هفده امر از اوامر الهي، از قبيل نماز، روزه، حج و غيره را مي شمرد و علت تشريع آنها را بيان مي نمايد. و در ضمن خطبه ي خود، بطور اشاره به قسمت ديگر حديث ثقلين، يعني عترت پرداخته و مي فرمايد:

«فجعل الله... طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا من الفرقه و...» [308] .

- پس خداوند... طاعت و پيروي از ما را عامل برپايي و قوام دين و جامعه قرار داد، و نيز امامت و رهبري ما را ايمني از تفرقه قرار داد و...

بيان

اشاره

اين بود قسمتهايي از خطبه حضرت فاطمه عليهاالسلام كه در مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ايراد نموده اند، ولي- چنانكه در فصل 21 اشاره شد- نمي توان گفت: اين همه مطالب بلند و خطبه اي چنين غراء و زيبا تنها به خاطر غصب فدك ايراد شده باشد، بلكه غرض اصلي از ايراد آن، هشدار به پامال شدن احكام الهي و زحمات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده، البته موضوع فدك نيز يكي از آنها به شمار مي رود، علاوه بر آن كه گفتيم: «انظلام» نيز چون «ظلم» مذموم است، چنانكه آن حضرت خود نيز در قسمتي از اين خطبه به آن اشاره نموده، و

مي فرمايد:

«فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوي اصفيائه، ظهر فيكم حسيكه النفاق و سمل جلباب الدين...» [309] .

- و چون خداوند، خانه پيامبران و جايگاه برگزيدگانش را براي پيامبرش اختيار نمود، كينه ي نفاق در بين شما ظاهر گشت، و پيراهن و لباس دين كهنه شد...

و در جاي ديگر با اشاره به كنار گذاردن علي عليه السلام از خلافت مي فرمايد:

«الا قد اري ان اخلدتم الي الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض...» [310] .

- آگاه باشيد! مي بينم كه به پستي روي آورده ايد و كسي را كه به بسط و قبض

[ صفحه 194]

امر (خلافت) شايسته است، دور كرده ايد.

از همه گذشته، مگر مي شود بانويي چون فاطمه عليهاالسلام كه سخناني نظير احاديث 3 و 4 و 5 اين فصل را بيان نموده، تنها به خاطر گرفتن ارثش، خود را در ميان مردان حاضر سازد و خطبه ايراد فرمايد، و آيا توجيهي جز پيش آمدن مسئله مهمتر و احساس خطر براي اصل اسلام و از بين رفتن زحمات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دارد؟

به اين ترتيب، به خوبي مي توان بين اين حركت سياسي و ديني حضرت و كلمات سابق وي كه سفارش به خانه نشيني زنان داشت جمع نمود.

اين بود قسمتي از كلمات ايشان، خوب است ساير بيانات آن بزرگوار خصوصا كلمات آن حضرت با زنان مهاجر و انصار نيز ملاحظه شود [311] .

تذييل

در آخر اين فصل، تعدادي از دعاها و تسبيحات آن حضرت را كه در تعقيبات نمازها و غير آن وارد شده و بياناتي لطيف توحيدي و غيره را

دارد، ذكر مي كنيم:

1- در كتاب دعوات راوندي در ضمن تسبيحهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام آمده است: تسبيح فاطمه عليهاالسلام در روز سوم (هر ماه) بدين قرار است:

«سبحان من استنار بالحول والقوه، سبحان من احتجب في سبع سماوات فلا عين تراه، سبحان من اذل الخلائق بالموت و اعز نفسه بالحياة، سبحان من يبقي و يفني كل شي ء سواه، سبحان من استخلص الحمد لنفسه و ارتضاه، سبحان الحي العليم، سبحان الحليم الكريم، سبحان الملك القدوس، سبحان العلي العظيم، سبحان

[ صفحه 195]

الله و بحمده» [312] .

- منزه است خدايي كه با تحول و نيرو بخشي (خود و افعالش) نور خود را آشكار ساخت، پاكيزه است خداوندي كه در آسمانهاي هفتگانه محجوب گشته است لذا هيچ چشمي او را نمي بيند، منزه است خدايي كه خلايق را با مرگ ذليل ساخته، و خويش را با حيات (جاوداني) سرافراز نموده، پاك است خداوندي كه پايدار مي ماند و هر چيز جز او نابود مي گردد، منزه است خدايي كه ستايش را براي خويش برگزيده و پسنديده است. منزه است خداوند زنده و آگاه، پاك است خداوند بردبار كريم، پاكيزه است پادشاه بسيار بي آلايش، منزه است خداوند بلند پايه و باعظمت، و من با ستايش او، او را به پاكيزگي مي ستايم.

2- در كتاب اختيار ابن الباقي دعايي از آن حضرت به اين صورت آمده است:

«اللهم، بعلمك الغيب و قدرتك علي الخلق، احيني ما علمت الحياه خيرا لي، و توفني اذا كانت الوفاه خيرا لي. اللهم، اني اسالك كلمه الاخلاص، و خشيتك في الرضا والغضب، والقصد في الغني

والفقر. و اسالك نعيما لا ينفد، و اسالك قره عين لا تنقطع، و اسالك الرضا بالقضاء، و اسالك برد العيش بعد الموت، و اسالك النظر الي وجهك، والشوق الي لقائك من غير ضراء مضرة و لا فتنه مظلمه. اللهم، زينا بزينه الايمان و اجعلنا هداه مهديين. يا رب العالمين» [313] .

- خداوندا، با علم غيب و قدرتي كه بر مخلوقات داري، تا زماني كه زندگاني را به خير من مي داني، زنده ام بدار، و هر گاه كه مرگ را به خير من دانستي جانم را بستان. خدايا، من از تو (اعتقاد راسخ و يقين به) كلمه ي اخلاص و توحيد (لا اله الا الله) و بيم از عظمت را در حال خشنودي و خشم، و ميانه روي در حال غني و ناداري را خواستارم، و از تو نعمت معنوي (ولايت را) كه پايان ناپذير است

[ صفحه 196]

مي خواهم، و نيز از تو آن نور چشمي ناگسستني را آرزو دارم، و همچنين خشنودي به قضا و اراده ي حتمي ات را مي خواهم، و از تو خنكي زندگاني بعد از مرگ را مسألت دارم، و نگريستن به روي و جمالت و اشتياق به ملاقاتت را بدون سختي آسيب رسان و يا گرفتاري تاريك درخواست مي كنم. خداوندا، مرا به آرايش ايمان زينت ده، و ما را از هدايت شدگان راه يافته قرار ده، اي پروردگار عالميان.

3- تسبيحات و دعاهاي مبسوط آن حضرت در تعقيب نمازهاي پنجگانه واجب مشتمل بر حقايق توحيدي در تسبيح و تحميد و... درخواستهايي بلند براي دنيا و آخرت است،كه به جهت عدم گنجايش اين رساله، از ذكر آن معذوريم. [314] .

[ صفحه

197]

وصاياي فاطمه ي زهرا به اميرالمومنين

حديث 01

در روايتي آمده است: فاطمه عليهاالسلام در حال احتضار، علي عليه السلام را به حضور طلبيد، و عرض كرد:

«اوصيك باشياء في قلبي.»

- تو را به اموري كه در دل دارم، سفارش مي كنم.

تا اينكه علي عليه السلام فرمود: هر چه مي خواهي وصيت كن كه به دستورهايت عمل خواهم كرد. و فرمود:

«و اختار امرك علي امري.»

- و خواسته تو را بر خواسته خود مقدم مي دارم.

فاطمه عليهاالسلام نيز وي را دعا نمود:

«جزاك الله عني خير الجزاء، يابن عم رسول الله.»

- خداوند، درباره ي من بهترين پاداش را به تو دهد، اي پسر عموي رسول خدا.

سپس عرض كرد: سفارش اولم اين است: بعد از من، امامه را به همسري اختيار كن كه وي نسبت به فرزندانم مانند من است، زيرا مرد نمي تواند بدون زن باشد.

تا اينكه مي فرمايد: سفارش مي كنم تو را به اينكه:

«لا يشهد احد جنازتي من هولاء الذين ظلموني و اخذوا حقي، فانهم عدوي و

[ صفحه 198]

عدو رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و لا تترك ان يصلي علي احد منهم و لا من اتباعهم، و ادفني في الليل اذا هدات العيون و نامت الابصار...» [315] .

- هيچ يك از كساني كه بر من ستم روا داشتند و حق مرا غضب كردند، در (تشييع) جنازه من حاضر نشوند، زيرا آنها دشمن من و دشمن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستند، و نيز اجازه مده هيچ كدام از آنها و پيروانشان بر جنازه من نماز گذارند، و همچنين مرا رد شب به خاك بسپار، آن زمان

كه چشمها آرام مي گيرد و به خواب مي رود...

حديث 02

در حديث ابن عباس آمده است: علي عليه السلام پس از فوت فاطمه عليهاالسلام وصيت نامه اي را در كنار سرش ديد كه در آن نوشته بود:

«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، اوصت و هي تشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان الجنه حق، والنار حق، و ان الساعه آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من في القبور.

يا علي، انا فاطمه بنت محمد، زوجني الله منك لا كون لك في الدنيا والاخرة، انت اولي بي من غيري، حنطني، و غسلني، و كفني بالليل، وصل علي، و ادفني بالليل، و لا تعلم احدا، و استودعك الله، و اقرء علي ولدي السلام الي يوم القيامه.» [316] .

- بسم الله الرحمن الرحيم، اين وصيت نامه ي فاطمه، دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. وصيت مي كند در حالي كه شهادت مي دهد كه معبودي جز خدا نيست و حضرت محمد بنده و فرستاده ي خداست، و بهشت و آتش جهنم حق است، و قيامت خواهد آمد و شكي در آن نيست، و مسلماً خداوند اهل قبور را بر خواهد انگيخت.

[ صفحه 199]

اي علي، من فاطمه، دختر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستم كه خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنيا و آخرت براي تو باشم. تو به من از ديگران سزاوارتر هستي، مرا شب حنوط كن و غسل بده و كفن كن، و شب بر من نماز

بگزار و دفن كن و به هيچ كس اطلاع مده. تو را به خدا مي سپارم و بر فرزندانم تا روز قيامت سلام مي فرستم.

حديث 03

اشاره

امام سجاد به نقل از پدر بزرگوارش امام حسين عليهماالسلام فرمود: هنگامي كه فاطمه، دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيمار شد، به علي بن ابي طالب عليه السلام وصيت كرد كه خبر كسالتش را مخفي داشته و به كسي نگويد. حضرت نيز چنين كرد و همان گونه كه فاطمه عليهاالسلام سفارش نموده بود، مخفيانه خود از او پرستاري مي نمود و اسماء بنت عميس (رحمها الله) نيز او را كمك مي كرد.

هنگامي كه وفات حضرتش نزديك شد به اميرالمومنين عليه السلام وصيت نمود كه امر تجهيز او را خود به عهده بگيرد،

«و يدفنها ليلا، و يعفي قبرها.»

- و او را شبانه به خاك بسپارد و مزارش را پنهان كند.

اميرالمومنين عليه السلام نيز امر تجهيز وي را خود به عهده گرفت و او را به خاك سپرد و مزارش را مخفي داشت... [317] .

بيان

با توجه به روايات اين فصل و نيز سخنان وي با زنان مهاجر و انصار [318] و ساير سفارشهايي كه در وصيت نامه اشاره شد، آيا مي توان گفت: گريه فاطمه عليهاالسلام و ساير كارهايي كه بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تا زمان وفات خود انجام

[ صفحه 200]

داده صرفا به خاطر از دست دادن پدر، و به اقتضاي عالم بشريت، و عاطفي بوده است؟ حاشا و كلا كه اگر كسي چنين قضاوت كند، حقيقتا فاطمه عليهاالسلام را نشناخته است.

گريه و اظهار ناراحتي حضرتش، در واقع اظهار تولي و تبري، و جنگ سردي بود با همه كساني كه اسلام را از مسير اصلي اش منحرف كردند، و همه

زحمات پدر بزرگوارش، بلكه تمام احكام الهي و قرآن كريم را به بازي گرفتند.

اگر ممكن بود برخي از مغرضين، اميرالمومنين عليه السلام را در مبارزه با انحراف از مسير خلافت مسلمين، متهم به مقام خواهي كنند، ولي هرگز كسي نمي توانست تنها دختر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را با همه سفارشهايي كه آن حضرت در حق وي نموده بود، متهم به مقام خواهي و دنيادوستي نمايد، تا آنجا كه فرموده بود:

«فاطمه بضعه مني و انا منها، فمن آذاها فقد آذاني.» [319] .

- فاطمه، پاره ي تن من است و من از اويم، هر كس او را اذيت كند، مرا اذيت كرده است.

بنابراين، محور اصلي اعمال آن حضرت بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خطبه ي غراي وي در مسجد النبي، تا محاجه با زنان مهاجر و انصار،و بالاخره وصاياي هنگام ارتحالش نيز به اين معني برمي گردد. [320] و اين خود فضيلتي است افزون بر ساير فضائل ايشان.

جمله ي «لا تعلم أحدا» در وصيت نامه آن حضرت در حديث دوم اين فصل اظهاري تبري از دشمنان اسلام، جمله ي «و اقرا علي ولدي السلام الي يوم القيامه» اظهار تولي به علي عليه السلام و اولاد طاهرينش مي باشد و بيانگر حقانيت ايشان مي باشد، و ضمنا به ما مي آموزد كه در زمانهاي بعد در اين گونه مواقع با دشمنان

[ صفحه 201]

و دوستان اسلام چگونه باشيد: اگر ميسر شد جنگ گرم همچون فرزندش ابا عبدالله الحسين عليه السلام و گرنه همچون خود وي و ساير فرزندان مظلومش با جنگ سرد به حفظ اسلام و احكام آن بپا

خيزيد، كه لحظه اي تامل و درنگ جايز نيست.

امشبت كه شب عاشوراي سال 1408 هجري قمري است و در حال نگارش اين سطور هستم، سي و سه روز از شهادت مظلومانه حجاج بيت الله الحرام در مكه ي مكرمه در جنگ سردشان عليه كفار به دست عمال سعودي، مي گذرد. به جرم اينكه چرا از كساني كه هشت سال به متجاوزان بعثي كمك كرده، و شهرهاي ايران را با خاك يكسان نموده، و صدها هزار كشته و مجروح و يتيم بجا گذارده اند و هر جا شكايت بردند، جواب نشنيدند، برائت جستند؟

اگر مسلمانان در خانه ي امن الهي نتوانند فرياد مظلوميت خود را برآوردند، پس در كجا فرياد دادخواهي سردهند؟

در اين واقعه مصيبت بار كه صدها شهيد و مجروح به جاي گذاشت، و اغلب حجاج مظلوم، ايراني بودند، مسلمانان به دو سوگ، بلكه سه سوگ عزادار شدند: يكي، بي احترامي به حرم امن الهي، و ديگر كشتار وحشيانه ي حجاج حرم الهي، و سوم سوگ سرور شهيدان، سيدالشهداء ابا عبدالله الحسين عليه السلام. اللهم العنهم، و خذهم اخذ عزيز مقتدر، انك انت العزيز القهار.

[ صفحه 203]

شهادت فاطمه ي زهرا و چگونگي غسل، ناز و مزار ايشان

حديث 01

حماد بن عيسي مي گويد كه امام صادق به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام فرمود: جابر بن عبدالله گفت: شنيدم كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سه روز قبل از رحلتش به علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود:

«سلام عليك يا ابا الريحانتين، اوصيك بريحانتي من الدنيا، فعن قليل ينهد ركناك، والله خليفتي عليك.»

- سلام بر تو اي پدر دو ريحانه (و دو گل خوشبوي من)، تو را سفارش به آن دو مي كنم، بزودي دو ركن و

پايه تو فرو مي ريزند. و بعد از من خداوند جانشين من است (و اگر من نيستم خداوند هست).

هنگامي كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رحلت نمود، علي عليه السلام فرمود: اين يكي از دو ركني بود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خبر داده بود. و وقتي كه فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت، فرمود: اين ركن دومي است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خبر داد. [321] .

حديث 02

در حديث وهب بن منبه، از ابن عباس منقول است:... حسن و حسين عليهماالسلام

[ صفحه 204]

خبر (رحلت فاطمه عليهاالسلام) را در مسجد به علي عليه السلام دادند،

«فغشي عليه حتي رش عليه الماء، ثم افاق، فحملهما حتي ادخلهما بيت فاطمه...» [322] .

- حضرت بيهوش شد، به وي آب پاشيدند، به هوش آمد. سپس حسن و حسين عليهماالسلام را در بغل گرفت و به خانه فاطمه عليهاالسلام برد...

حديث 03

ابي بصير مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

«... و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولي عمر لكزها بنعل السيف بامره، فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلك مرضا شديداً...» [323] .

- علت فوت فاطمه اين بود كه قنفذ، غلام عمر، به دستور وي با غلاف شمشير، فاطمه را بزد و در نتيجه فرزندش محسن سقط شد و در اثر آن سخت بيمار شد...

حديث 04

عبدالله بن حسن، از پدر بزرگوارش (امام حسن عليه السلام) از جد بزرگوارش نقل مي كند: فاطمه دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در حال احتضار، پس از نگاه تندي فرمود:

«السلام علي جبرئيل، السلام علي رسول الله، اللهم مع رسولك، اللهم في رضوانك و جوارك و دارك، دار السلام.»

- سلام بر جبرئيل، سلام بر رسول خدا، خداوندا مرا با پيامبرت قرار ده، خداوندا مرا در رضوان و همسايگي و خانه ات كه دار السلام و ايمني مطلق است قرار ده.

[ صفحه 205]

سپس فرمود: آيا مي بينيد آنچه من مي بينم؟ عرض شد: چه مي بيند؟ فرمود:

«هذه مواكب اهل السماوات، و هذا جبرئيل، و هذا رسول الله، و يقول: يا بنيه، اقدمي فما امامك خير لك.» [324] .

- اين جمعيتهاي آسمانها و اين جبرئيل و اين رسول خدا است كه مي گويد: اي دختر عزيزم، بيا. آنچه در پيش روي تو است، برايت بهتر است.

حديث 05

مفضل مي گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، چه كسي فاطمه را غسل داد؟ فرمود:

«ذاك اميرالمومنين عليه السلام.»

- اين حق مخصوص اميرالمومنين عليه السلام بود و ايشان بود كه وي را غسل داد. مفضل مي گويد: گويا اين امر به نظر من سنگين آمد، حضرت فرمود: مثل اينكه اين كلام به نظرت سنگين آمد؟ عرض كردم: همين طور بود، فدايت شوم، فرمود: به نظرت سنگين نيايد،

«فانها صديقه، لا يغسلها الا صديق، اما علمت ان مريم لم يغسلها الا عيسي عليه السلام؟!» [325] .

- فاطمه، صديقه است، و او را جز صديق غسل نمي دهد. مگر نمي داني كه مريم را كسي جز عيسي عليه السلام غسل نداد؟!

حديث 06

در حديثي از حضرت صادق عليه السلام آمده است: فاطمه ي زهرا عليهاالسلام به علي عليه السلام عرض كرد:

[ صفحه 206]

«... و اعمل نعشا رايت الملائكه قد صورته لي.»

-... براي من تابوتي بساز كه ملائكه را ديدم براي من تصوير آن را كشيدند. علي عليه السلام فرمود: به من نشان بده چگونه تصوير كردند؟ وي، همان طوري كه ملائكه توصيف كرده و گفته بودند، به علي عليه السلام عرضه داشت. [326] .

حديث 07

ابن عبدالرحمن حذاء مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

«اول نعش احدث في الاسلام نعش فاطمه.»

- اولين تابوتي كه در اسلام شناخته شد، تابوت فاطمه عليهاالسلام بود.

وي در بيماريي كه در آن وفات نمود، به اسماء فرمود:

«اني نحلت و ذهب لحمي، الا تجعلين لي شيئا يسترني؟»

- من لاغر شده ام و گوشت در بدنم نمانده، آيا براي من چيزي فراهم نمي كني كه مرا بپوشاند؟

اسما عرض كرد: زماني كه در حبشه بود چيزي را ديدم، آيا مي خواهيد شبيه آن را برايتان بسازم؟

تا اينكه چيزي مانند تابوت را درست مي كند. و حضرت عليهاالسلام مي فرمايد:

«اصنعي لي مثله، استريني سترك الله من النار.» [327] .

- مثل اين را براي من بساز. مرا بپوشان، خداوند تو را از آتش جهنم حفظ كند.

و در حديث ديگري قريب به اين روايت فرمود:

«ما احسن هذا و اجمله! لا تعرف به المراه من الرجل.» [328] .

[ صفحه 207]

- چقدر اين نيكو و زيباست، زيرا در اين صورت زن از مرد شناخته نمي شود.

حديث 08

اشاره

وهب بن منبه از ابن عباس نقل مي كند:... چون تاريكي شب را فرا گرفت، علي عليه السلام حضرتش را غسل داد و بر تخته اي گذاشت و به امام حسن عليه السلام فرمود: ابوذر را خبر كن. و حضرت چنين كرد، سپس علي عليه السلام و ابوذر وي را به مصلي حمل كردند و علي عليه السلام بر او نماز ميت خواند، بعد دو ركعت نماز گزارد و دستهايش را به طرف آسمان بلند كرد و فرمود:

«هذه بنت نبيك فاطمه، اخرجتها من الظلمات الي النور، فاضاءت الارض ميلا في ميل».

- اين

دختر پيامبر تو، فاطمه است كه وي را از تاريكيها خارج كرده و به سوي نور بردي. در اين هنگام، زمين به اندازه يك ميل در يك ميل (به نور فاطمه عليهاالسلام) روشن شد.

و چون خواستند او را به خاك بسپرند، از قطعه زميني از بقيع صدايي شنيدند كه:

«الي، الي، فقد رفع تربتها مني.»

- به سوي من آييد، به سوي من آييد. مزار فاطمه عليهاالسلام از من اختيار شده (و يا خاك فاطمه عليهاالسلام از من برداشته شده) است.

چون نگاه كردند، قبر آماده اي را ديدند، تابوت را به آن طرف بردند و فاطمه عليهاالسلام را در قبر گذاشتند. علي عليه السلام در كنار قبر نشست و فرمود:

«يا ارض، استودعتك وديعتي، هذه بنت رسول الله.»

- اي زمين، وديعه خود را به تو مي سپارم، اين دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. در اين هنگام از زمين صدايي شنيد كه:

[ صفحه 208]

«يا علي، انا ارفق بها منك، فارجع ولاتهتم.»

- اي علي، من با او بيشتر از تو مدارا مي كنم. برگرد و غم مخور.

حضرت برگشت و روي قبر را پوشاند و با زمين مساوي قرار داد.

«فلم يعلم اين كان الي يوم القيامه.» [329] .

- لذا تا روز قيامت كسي نمي داند كه مزارش كجاست.

بيان

كراماتي مانند روشن شدن زمين و امثال آن در حال حيات و يا بعد از رحلت اين بزرگواران، از امور مادي و كوچك ايشان است، و احتياج به بيان و توضيح ندارد.سراسر عمر پر بركتشان پر از اين كرامات و خوارق عادت است.

و شايد منظور از

قيامت در اين حديث، قيامت صغري يعني: قيام ولي الله اعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد.

حديث 09

اشاره

در روايتي آمده است كه علي عليه السلام فرمود: زمين براي هفت نفر آفريده شده است، و به واسطه ايشان به مردم روزي داده مي شود، و نيز باران مي بارد و مورد نصرت و ياري (خداوند) قرار مي گيرند. و آنان عبارتند از ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و حذيفه و عبدالله بن مسعود.

«و انا امامهم، و هم الذين شهدوا الصلاه علي فاطمه.» [330] .

- و من امام آنها هستم، و ايشان كساني بودند كه بر فاطمه عليهاالسلام نماز خواندند.

[ صفحه 209]

بيان

برخي از نكاتي كه در روايات در اين فصل پيرامون مقام و منزلت آن حضرت، و اشاره به معنويت و مقام والاي ايشان دارد، عبارتند از:

1- جمله ي «ركناك» در حديث اول

2- عبارت «غشي عليه» در حديث دوم.

3- شهادت آن حضرت در حديث سوم

4- مشاهده نمودن سلام هاي جبرئيل و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در حديث چهارم

5- غسل دادن صديقه توسط صديق در حديث پنجم

6- ديدن تابوتي كه ملائكه تصوير نمودند در حديث ششم.

7- توجه به مخفي بودن حجم بدن نحيف خود با آنكه در تاريكي حمل مي شد در حديث هفتم.

8- روشن شدن و صدا زدن و مدارا كردن زمين و حاضر بودن قبر در حديث هشتم.

9- نماز خواندن بهترين خلق بر وي در حديث نهم.

ممكن است در احاديث ديگر جملاتي شبيه به اين معاني باشد كه ما در اين فصل به همين مقدار اكتفا مي كنيم.

[ صفحه 211]

سخنان اميرالمومنين در سوگ فاطمه ي زهرا

حديث 01

اشاره

علي بن محمد هرمزاني به نقل از ابي عبدالله حسين بن علي عليهماالسلام آورده است: چون فاطمه عليهاالسلام رحلت نمود، اميرالمومنين عليه السلام او را به خاك سپرد و علامتي بر مزارش نگذاشت، سپس برخاست،

«فحول وجهه الي قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، ثم قال:»

- و روي به طرف مزار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم برگرداند و عرض كرد:

الف) «السلام عليك يا رسول الله عني، والسلام عليك عن ابنتك، و زائرتك، و البائته في الثري ببقعتك، والمختار الله لها سرعه اللحاق بك.

قل يا رسول الله، عن صفيتك صبري، و عفا عن سيده نساء

العالمين تجلدي، الا ان في التاسي لي بسنتك في فرقتك موضع تعز، فلقد وسدتك في ملحوده قبرك، و فاضت نفسك بين نحري و صدري.» [331] .

- سلام من بر تو اي رسول خدا، و سلام بر تو از جانب دختر و زائرت و كسي كه در بقعه تو بر تو فرود آمد و خداوند چنين خواست كه او زود به تو ملحق شود.

اي رسول خدا، صبرم از فراق دختر برگزيده تو به سر آمده، و توان و استقامتم از دوري سيده و سرور زنان عالم از بين رفت، ولي در تأسي به سنت

[ صفحه 212]

جدايي تو، جاي صبر است (يعني: چنانكه در مصيبت دوري تو كه سنگين تر بود صبر كردم، در اين مصيبت نيز صابر خواهم بود)، زيرا من خود، تو را در قبر گذاشتم،و جان مقدس تو در ميان گلو و سينه ام خارج شد.

بيان

اين بود قسمتي از بيانات حضرت علي عليه السلام، اكنون اشاره وار توضيحاتي عرض مي شود تا خواننده با توجه بيشتر به تفاصيل بالاتر برسد.

1- دو جمله ي «فحول وجهه...» و «البائته في الثري ببقعتك» نشان دهنده ي آن است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در كنار مزار پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دفن شده است، كه حضرت علي عليه السلام روي خود را برگرداند و با پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم سخن گفت اين بيان، قول به اينكه قبر آن حضرت بين قبر و منبر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم قرار دارد را تقويت مي كند، چنانكه در فصل 27 (روايت 1 و 2) به آن اشاره مي شود.

2- شايد

منظور از «السلام... عني» و «السلام... عن ابنتك» همان تجديد عهد ازلي نسبت به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باشد، و الا براي تحيت، همان سلام اول از جانب خود كفايت مي كرد. و معنا ندارد از طرف حضرت زهرا عليهاالسلام سلام بنمايد، زيرا وي خود بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده و از طرف خود بر پدر سلام مي كند و نيازي به سلام حضرت علي عليه السلام از طرف وي نيست.

به طور كلي، سلام و صلوات در هر جا بر اين بزرگواران واقع شود، در حقيقت همان تجديد عهد ازلي است كه خداوند در ازل «اخذ ميثاق» نسبت به ولايت و رسالت آنان اخذ نموده است. در اينجا نيز گويا حضرت با اظهار سلام از ناحيه خود و حضرت زهرا عليهاالسلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به آن معنا اشاره مي نمايد.

در حديثي از حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«من صلي علي النبي و آله، فمعناه اني علي الميثاق والوفاء الذي قلت حين

[ صفحه 213]

قوله (الست بربكم؟ قالوا: بلي) [332] .» [333] .

- هر كس بر پيامبر اكرم و اهل بيتش صلوات فرستد، معنايش اين است: من بر عهد و وفايي كه هنگام فرمايش الهي (كه فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري.) داشتم، استوار هستم.

3- جمله ي «والمختار الله.» مي فهماند كه الحاق حضرت زهرا عليهاالسلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به انتخاب پروردگار بوده، كه انتخاب زيبايي است، زيرا اولا به اختيار الهي است،

و ثانيا به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ملحق شده است.

4- جمله «قل يا رسول الله عن صفيتك صبري...» هم اشاره به صفيه بودن و برگزيدگي و سيده زنان عالم بودن حضرت زهرا عليهاالسلام دارد، و هم اشاره به شدت مصيبتي كه بر حضرت علي عليه السلام وارد شده است. در واقع مي خواهد بفرمايد: اي رسول خدا، با آنكه در مشكلات صابر بودم، اينجا تحملم كم شده است. نه بدين جهت كه همسري را از دست داده ام، بلكه از آن جهت كه فاطمه، برگزيده خداست و سرور زنان عالم است. چگونه مي توانم دوريش را تحمل كنم، اما چه كنم؟ كه بايد به تو اي رسول خدا اقتدا كنم، همان گونه كه تو در فقدان عزيزانت چون حمزه و ابراهيم و خديجه و ديگران صبر و بردباري نمودي.

و يا آنكه: من دوري و فراق چون تويي را تحمل كردم و تو را با دستهاي خود به خاك سپردم، و جان مقدست در ميان سينه و گلويم خارج شد. و گويا كه جان من گرفته مي شد، و با اين حال صبر كردم، چگونه در فراق فاطمه عليهاالسلام صابر نباشم؟

ب) «بلي، و في كتاب الله لي انعم القبول: (و انا لله و انا اليه راجعون.) [334] قد استرجعت الوديعه، و اخذت الرهينه، و اخسلت الزهراء، فما اقبح الخضراء

[ صفحه 214]

والغبراء! يا رسول الله.» [335] .

بيان

در اين قسمت، در عين اينكه خود را به بهترين وجه مورد قبول، تسليت مي دهد، و مي فرمايد: ما از خداييم و به سوي او بازمي گرديم، و سپس مي فرمايد: فاطمه عليهاالسلام امانتي بود كه موقتا

به من سپرده شده بود و به صاحبش بازگرداندم، ولي در عين حال شدت سختي و مصيبت را اين چنين بيان مي نمايد: چه اندازه آسمان نيلگون و زمين، كه در نظر ديگران زيباست، نزد من زشت است. يعني: تا فاطمه بود، همه چيز به محبت او نيكو و زيبا مي نمود، ولي بعد از وي هيچ چيز در نظرم زيبا نمي آيد.

لذا به دنبال آن مي فرمايد:

ج) «اما حزني فسرمد، و ما ليلي فمسهد، و هم لا يبرح من قلبي او يختار الله لي دارك التي انت فيها مقيم، كمد مقيح، و هم مهيج، سرعان ما فرق بيننا، و الي الله اشكو.» [336] .

بيان

آري، اين چنين است حال محب و عاشق دلباخته اي كه عشق و محبتش، عين شوق و محبت به خداست، كه مي فرمايد: حزن و اندوه من، ديگر هميشگي است، و شبهايم بدون فاطمه به بيداري بسر مي رود، و اندوه فراق او، نه اندوهي است كه از دلم بيرون رود، بلكه همواره در اين غصه بسر مي برم تا خداوند مرا در خانه اي كه تو اي رسول خدا، در آن جاي داري، اقامت دهد.

[ صفحه 215]

زخم دل من، زخمي عميق، و اندوه من، اندوهي است شدت يافته. چقدر زود بين من و فاطمه فاصله افتاد! و به خدا شكوه مي برم.

«انما اشكوا بثي و حزني الي الله.» [337] .

- شكوه ي غم و اندوه خود را تنها به خدا مي برم.

آيا بيان چنين كلماتي از اسوه ي تقوا و صبر و مقاومت در برابر آن همه مشكلات بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، بيانگر

جايگاه والاي فاطمه زهرا عليهاالسلام نيست؟ كه همچون علي عليه السلام كه ممسوس در ذات الهي است، [338] . شكوه كند و بفرمايد: صبر و تحملم تمام شده؟ و آيا بيانات مبالغه آميز از معصوم ممكن است؟ هرگز، بلكه اين كلمات نشانگر مقام و منزلت معنوي آن بانو است كه در رحلتش شخصيتي چون اميرالمومنين عليه السلام به فغان آمده و به خدا پناه مي آورد.

د) «و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علي هضمها، فاحفها السوال، و استخبرها الحال. فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا، و ستقول، و يحكم الله، و هو خير الحاكمين.» [339] .

- (اي رسول خدا،) بزودي دخترت به تو خبر خواهد داد كه امتت چگونه دست ياري به يكديگر دادند بر شكستن و ظلم و ستم بر وي. از او بپرس و با پافشاري سوال نما تا درد خود را به تو بگويد (به من كه حاضر نشد مصائب خود را بگويد). چه دردها و ناراحتيها كه در سينه داشت و راه براي باز كردن و گفتن آنها نمي يافت! زود است كه بگويد و خداوند حكم خواهد كرد و او بهترين حكم كنندگان است.

[ صفحه 216]

بيان

نمي دانم اميرالمومنين عليه السلام با اين بيان چه مي خواهد بفرمايد، آيا شكوه مي كند كه: اي رسول خدا، امت نه تنها سفارشهاي شما را درباره فاطمه عليهاالسلام مراعات ننمودند، بلكه برخلاف آن عمل كردند.

و يا بخواهد بفرمايد: امت، يگانه يادگار شما را مورد ظلم قرار دادند و پهلويش را شكستند و يا به او ظلم كردند و ارثش- يعني فدك- را غصب كردند.

و يا در مقام بيان اين

باشد كه: دردها و مصائبش را حتي به من هم نگفت. يا به جهت مراعات حال من، و يا براي حفظ وحدت مسلمين و ترس از برگشتن آنها از دين [340] ، همان گونه كه علي عليه السلام براي اين مهم از حق خود گذشت. و اكنون فاطمه عليهاالسلام همه را به تو خواهد گفت.

در هر صورت، اين گونه شكوه ي دردمندانه علي عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خود، به روشني بر عظمت مقام و منزلت آن بانوي بزرگ دلالت دارد، كه علي عليه السلام اين گونه با دل پر درد از گرفتاري وي با رسول خدا سخن مي گويد:

ه-) «والسلام عليكما سلام مودع، لا قال و لا سئم، فان انصرف، فلا عن ملامة، و ان اقم، فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين.

و اها و اها، والصبر ايمن و اجمل، و لو لا غلبه المستولين، لجعلت المقام واللبث لزاما معكوفا، و لا عولت اعوال الثكلي علي جليل الرزيه.» [341] .

بيان

اين كلمات نيز حكايت از درد دل علي عليه السلام و شدت فراق وي از دوري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و فاطمه عليهاالسلام دارد، كه مي فرمايد:من با سلام بر شما دو بزرگوار، از شما جدا مي شوم و مي روم، ولي اين خداحافظي،همچون وداع كسي كه

[ صفحه 217]

ناراحت شده و ديگر برنگردد، و يا از ماندن در كنار شما خسته و ملول شده باشد نيست. هرگز، پس اگر برمي گردم از ملالت نيست، و اگر كنار قبر مي مانم نه براي آن است كه نسبت به وعده الهي كه به صابرين داده، بدگمان

باشم.

آه، آه، كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر نبود تسلط دشمنان اقامت و درنگ در اين مكان را بر خود لازم مي دانستم و همواره در اينجا مي ماندم، و چون زن فرزند از دست داده بر اين مصيبت بزرگ فرياد مي كردم.

خداوند درباره ي صابران مي فرمايد:

(و بشر الصابرين، الذين اذا اصابتهم مصيبه، قالوا: انا لله و انا اليه راجعون، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون.) [342] .

- بشارت ده به صابران، آنان كه وقتي به مصيبتي گرفتار مي شوند، مي گويند: ما براي خداييم و به سوي او برمي گرديم، صلوات والطاف و رحمت پروردگارشان بر آنان است، و آنان هدايت يافتگانند.

و) «فبعين الله تدفن ابنتك سرا، و تهضم حقها، و يمنع ارثها، و لم يتباعد العهد، و لم يخلق منك الذكر، و الي الله يا رسول الله المشتكي، و فيك يا رسول الله احسن العزاء. صلي الله عليك، و عليهاالسلام و الرضوان.» [343] .

بيان

در اين قسمت رو به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نموده و مي فرمايد: اي رسول خدا، در پيشگاه و منظر حق تعالي، دخترت در پنهاني به خاك سپرده مي شود، و حق او غصب مي گردد، و از ارثش محروم مي شود، و حال آنكه هنوز زمان زيادي از سفارشات شما درباره ي وي (و يا زمان زيادي از رحلت شما) نگذشته، و هنوز ياد شما در ميان امت فراموش نشده. اي رسول گرامي، شكايت به خدا مي برم و

[ صفحه 218]

بهترين تسليت را به شما مي گويم. و يا: عزاي تو نيكوترين تسلي در اين مصيبت براي من است. رحمت الهي بر

تو باد و سلام و تحيت بر فاطمه.

در واقع حضرتش با اين جملات مي خواهد بفرمايد: با وجود تمامي اين مصائب، چون خداوند مي داند و مي بيند، شكوه اين مصيبت را تنها به او مي برم، كه

(انما شكو بثي و حزني الي الله.) [344] .

- شكوه ي غم و اندوه خود را تنها به خدا مي برم.

حديث 02

اشاره

علي بن احمد عاصمي، از موسي بن جعفر، از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مي كند:... هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام وفات نمود، علي بن ابي طالب عليه السلام در رثاي او چنين سرود:

لكل اجتماع من خليلين فرقه

و كل الذي دون الممات قليل

و ان افتقادي واحدا بعد واحد

دليل علي ان لا يدوم خليل

ستعرض عن ذكري و تنسي مودتي

و يحدث بعدي للخليل خليل [345] .

- سرانجام هر دوستي بين دوستان جدايي است، ولي اين جداييها در مقابل مرگ، ناچيز است.

- از اينكه من هر روز ياري را از دست مي دهم، مي توان فهميد كه هيچ دوستي پايدار نخواهد بود.

- بزودي از ياد من روي گردان مي شوي و دوستي ام را فراموش مي كني، و دوست ديگري جايگزين من مي شود.

[ صفحه 219]

بيان

اين بود قسمتي از بيانات منقول از علي عليه السلام در سوگ فاطمه عليهاالسلام. كلمات ديگري نيز از ايشان به نظم و نثر نقل شده كه اكثرا شبيه حديث اول است. با توجه به منزلت والاي اين دو بزرگوار آيا مي توانيم بگوييم اين اظهارات، اظهارات عادي و به اقتضاي بشري است؟ هرگز، بلكه هر يك، به نحوي بيانگر مقامات بلند فاطمه عليهاالسلام مي باشد.

[ صفحه 221]

فضيلت مزار و زيارت فاطمه ي زهرا

حديث 01

اشاره

حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ما بين قبري و منبري روضه من رياض الجنه، و منبري علي ترعه من ترع الجنة.»

- ميان مزار و منبرم، باغي از باغهاي بهشت است، و منبرم بر دري از درهاي بهشت واقع است.

سپس امام صادق عليه السلام فرمود:

«لان قبر فاطمه عليهاالسلام بين قبره و منبره، قبرها روضة من رياض الجنه، و اليه ترعه من ترع الجنه.»

- زيرا مزار فاطمه عليهاالسلام ميان قبر و منبر واقع است، مزار وي باغي از باغهاي بهشت، و به سوي آن باغ دري از درهاي بهشت گشوده شده است.

بيان

معناي ظاهري «روضه» و «ترعه» را امام صادق عليه السلام در روايت بيان نموده است، ولي معناي حقيقي آن چيست؟

ممكن است مراد از اين تعبير، عظمت آن مكان به لحاظ عظمت معنوي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و فاطمه عليهاالسلام باشد.

و ممكن است به جهت عظمت معنوي و باطني فاطمه عليهاالسلام باشد، زيرا آن

[ صفحه 222]

حضرت و اولادش موجب بهشت رفتن امت مي شوند. در واقع به وسيله رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم باغهاي بهشت بدست مي آيد، و فاطمه و اولادش طريق رسيدن به اين باغها هستند و به وسيله شوهرش (علي عليه السلام) هم در آنها گشوده مي شود.

به لحاظ ظاهري و در خارج هم، چنين است كه اگر علي عليه السلام نبود، فاطمه عليهاالسلام كفو و همتايي نداشت و اگر اين دو نبودند، ائمه معصومين عليهم السلام نبودند. و اگر آنها نبودند از رسول اكرم صلي الله عليه و آله

و سلم آثاري نمي ماند تا كسي بتواند به بهشت راه يابد.

احتمال ديگر در معناي روايت اينكه ممكن است مراد، مقام شفاعت فاطمه عليهاالسلام باشد، كه در فصل بيست و نهم مورد بحث واقع خواهد شد.

حديث 02

يونس بن يعقوب مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: نماز گزاردن در خانه فاطمه عليهاالسلام افضل است يا در روضه؟ فرمود:

«في بيت فاطمه عليهاالسلام.» [346] .

- در خانه ي فاطمة عليهاالسلام.

در روايت ديگري: از امام رضا عليه السلام درباره ي مزار فاطمه عليهاالسلام سوال مي شود و حضرت مي فرمايد: در خانه اش مدفون گشت، و چون بني اميه مسجد را توسعه دادند، خانه فاطمه در مسجد قرار گرفت. [347] .

حديث 03

امام صادق به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام از جابر بن عبدالله انصاري مي فرمايد:... رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در فضيلت زيارت فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«فمن زارني بعد وفاتي، فانكما زارني في حياتي، و من زار فاطمه فكانما

[ صفحه 223]

زارني، و من زار علي بن ابي طالب، فكانما زار فاطمه...» [348] .

- هر كس بعد از وفاتم مرا زيارت كند، گويا در حال حياتم زيارت نموده، و هر كه فاطمه را زيارت كند، مثل اين است كه مرا زيارت نموده، و هر كس علي بن ابي طالب را زيارت كند، مثل آن است كه فاطمه را زيارت كرده است...

حديث 04

اشاره

عريضي مي گويد: روزي امام باقر عليه السلام به ما فرمود: اگر نزد مزار جده ات فاطمه عليهاالسلام رفتي، بگو:

«يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك، فوجدك لما امتحنك صابره، و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون، و صابرون لكل ما اتانا به ابوك، و اتانا به وصيه، فانا نسالك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما، لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك!» [349] .

- اي خانم امتحان شده اي كه خداوند تو را پيش از خلقت (مادي)ات امتحان نمود، و تو را در آن شكيبا يافت، ما گمان مي كنيم كه دوستداران توايم و (مقام و عظمت تو در نزد خدا را) باور داريم، و بر تمام آن چه پدر بزرگوارت و وصي و جانشين او آورده استقامت مي ورزيم، لذا از تو درخواست مي كنيم كه اگر ما واقعاً تو را تصديق نموده ايم، ما را به خاطر اين تصديق به پدر بزرگوارت و جانشينش ملحق نمايي، تا ما

به خود مژده دهيم كه حقيقتا به ولايت تو پاكيزه گشتيم!

بيان

زيارات براي آن حضرت بيش از اين ذكر شده و اكثر مضامين آنها منطبق با رواياتي است كه در فضائل وي آمده، و يا در مورد ظلمهايي است كه بر او رفته،

[ صفحه 224]

در اينجا به اين زيارت كه مطلب قابل توجهي در فضيلت آن بانوي بزرگ دارد، اكتفا مي كنيم و خوانندگان محترم را به برخي از نگات آن توجه مي دهيم:

1- جمله ي «يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك» به هر كدام از احتمالات ذيل معنا شود، خلقتي غير از خلقت مادي را اثبات مي كند كه بحث آن در فصل اول اين رساله گذشت.

احتمال اول: اينكه: ظرف «قبل» در جمله، متعلق به «خلقك» باشد، كه به اين ترتيب معناي اين قسمت از زيارت اين گونه مي شود: اي كسي كه مورد امتحان الهي واقع شدي و خداوند تو را امتحان كرد و در آن صابر يافت، خداوندي كه تو را پيش از خلقت مادي در عوالم نوري آفريد.

به اين معنا، اين جمله فقط خلقتي غير از خلقت مادي را اثبات مي كند، و دلالتي ندارد كه امتحان آن حضرت و صبر بر آن در عوالم غير عالم مادي بوده است.

احتمال دوم آن است كه: ظرف «قبل» متعلق به «امتحنك» باشد، به اين ترتيب معناي جمله اين گونه مي شود: اي كسي كه مورد امتحان الهي واقع شدي، و خداوند پيش از آنكه تو را در عالم مادي خلق نمايد، امتحانت كرد و تو را صابر يافت و سپس در عالم مادي خلق نمود. بنابراين احتمال،

ممكن است مراد از «قبل» در «قبل ان يخلقك» عالم برزخي آن حضرت بوده و امتحان در آنجا واقع شده باشد، چنانكه آدم ابوالبشر عليه السلام هم در آنجا در معرض امتحان الهي واقع شد، كه در فصل اول در حديث 4 اشاره شد.

ولي گويا بنابراين معناي دوم، احتمال قوي آن است كه بگوييم: مراد از «قبل»در «قبل ان يخلقك» عالم نوري و تمثلي آن حضرت است، و اين امتحان در آنجا صورت گرفته است.

در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه: امتحان الهي در عوالم نوري و تمثلي و يا برزخي چگونه بوده است؟ و مراد از آن چيست؟ و آيا امتحان جز با دار تكليف و عالم ماده سازگار است؟

[ صفحه 225]

در جواب بايد گفت: اينكه نحوه ي امتحان چگونه بوده براي ما معلوم نيست، ولي مسلما در هر عالم باشد بايد مناسب با همان عالم بوده باشد. در دار تكليف و عالم مادي به تناسب خود، و در عوالم نوري و يا برزخي به تناسب خود. و براي مخلصين (به فتح لام) به طريقي، و براي غير مخلصين به طريق ديگر. اما شايد بتوان گفت: امتحان الهي در خلقت نوري همان پيمان و «عهد عبوديتي» باشد كه خداوند از فرزندان آدم عليه السلام گرفت، چنانكه مي فرمايد:

(الم اعهد إليكم يا بني ادم، ان لا تعبدوا الشيطان، انه لكم عدو مبين، و ان اعبدوني، هذا صراط مستقيم.) [350] .

- اي فرزندان آدم، آيا از شما عهد و پيمان نگرفتم كه شيطان را بندگي نكنيد، كه وي دشمن آشكار شماست. و مرا بندگي كنيد كه اين صراط مستقيم و راه

راست است.

و يا ممكن است: مراد، امتحان الهي باشد كه به صورت «اخذ ميثاق» از فرزندان آدم عليه السلام بوده است، چنانكه مي فرمايد:

(و اذ اخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم، و اشهدهم علي انفسهم: الست بربكم؟ قالوا: بلي.) [351] .

- و هنگامي كه پروردگارت از صلب فرزندان آدم، ذريه و نسل آنها را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله.

و نيز ممكن است: مراد از امتحان الهي، همان «ميثاق غليظ» و پيمان محكمي باشد كه از عده اي از انبياي برجسته و يا از همه انبيا گرفته شده، و از حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز به لحاظ قرين بودن با انبيا و يا با انبياي برجسته، اخذ شده باشد، چنانكه مي فرمايد:

[ صفحه 226]

(و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و اخذنا منهم ميثاقا غليظا، ليسئل الصادقين عن صدقهم، و اعد للكافرين عذابا اليما.) [352] .

- و هنگامي كه از پيامبران عهد و ميثاق گرفتيم و هم از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، از همه پيمان محكم گرفتيم، تا خداوند از راستگويان از گفتار صدقشان باز پرسد، و براي كافران عذاب دردناك آماده كند.

بالاخره، شايد بتوان گفت: موضوع عهد عبوديت (الم اعهد اليكم..)، و گرفتن ميثاق مطلق (از تمامي فرزندان آدم عليه السلام)، و اخذ ميثاق از انبيا، يك پيمان نيست، بلكه سه پيمان جداگانه است، و گويا هر كدام از آنها در عالم و خلقتي از مراحل خلقت

نوري بوده است، والله اعلم.

در هر حال، بيانات فوق به يك سوي امتحان اشاره دارد، و سوي ديگر كه جلوه ي خارجي امتحان است در عالم ماده واقع مي شود، و در قيامت نيز از نتيجه ي آزمايش سوال مي گردد.

2- معناي جملات ديگر اين زيارتنامه «زعمنا انا لك اولياء...» اين است كه: تو در امتحان خود صابر بودي، ما هم گمان مي كنيم از دوستان توييم و از جمله تصديق كنندگان تو و از صابران بر ولايت و اوامر پدر بزرگوارت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و وصي او، علي عليه السلام هستيم. از تو درخواست مي كنيم، اگر به راستي تو را تصديق كرده ايم، ما را به واسطه اين تصديق به ايشان ملحق كني، تا به خود بشارت دهيم كه ما به واسطه ولايت شما پاكيزه گشته ايم و ولايت خود را خالص كرده ايم. گويا بدون ولايت فاطمه عليهاالسلام، ولايت ما به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام پاكيزه و كامل نمي گردد.

[ صفحه 227]

مقام فاطمه ي زهرا در قيامت

حديث 01

ابن عباس مي گويد: از اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام شنيدم كه فرمود:روزي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نزد فاطمه عليهاالسلام رفت و او را محزون و ناراحت يافت، فرمود: دختر عزيزم، چرا ناراحتي؟

عرض كرد: پدر جان، به ياد صحراي محشر و ايستادن مردم در روز قيامت با بدن برهنه در برابر پروردگار افتادم.

فرمود: دختر عزيزم، آن روز روز بزرگي است ولي جبرئيل از جانب خداوند- عزوجل-به من خبر داد: اولين كسي كه زمين براي او در روز قيامت شكافته مي شود، و از قبر بيرون مي آيد من

هستم، سپس پدرم ابراهيم، بعد از آن شوهرت علي بن ابي طالب عليه السلام. آنگاه خداوند جبرئيل را همرا با هفتاد هزار ملك مي فرستد كه هفت گنبد از نور بر مزارت درست كنند، سپس اسرافيل با سه لباس كامل از نور نزد تو آمده و در بالاي سرت مي ايستد و تو را به اسم صدا كرده مي گويد:

«يا فاطمه بنت محمد! قومي الي محشرك.»

- اي فاطمه دختر محمد، برخيز به سوي محشرت.

و تو در حالي كه هيچ گونه ترسي نداري و بدنت پوشيده است برمي خيزي، سپس اسرافيل لباسهاي كامل را به تو مي دهد و تو مي پوشي، و زوقائيل اسبي از نور مي آورد، كه زمام آن از لولو تازه مي باشد، و بر آن كجاوه اي از طلا است. تو بر

[ صفحه 228]

آن اسب سوار مي شوي و زوقائيل زمام آن را مي گيرد، در حالي كه در پيش رويت هفتاد هزار ملك قرار دارند و در دستهايشان پرچمهاي تسبيح است.

تا آنجا كه مي فرمايد: سپس منبري از نور برايت نصب مي كنند كه هفت پله دارد، و در فاصله هر پله با پله ديگر ملائكه صف كشيده اند، در حالي كه در دستهايشان پرچمهاي نور است. و حورالعين در جانب راست و چپ منبر صف كشيده اند و نزديكترين زنان به تو، از جانب چپ حضرت حواء و آسيه است. پس چون بالاي منبر جاي گرفتي، جبرئيل عليه السلام مي آيد و به تو مي گويد:

«يا فاطمه، سلي حاجتك.»

- اي فاطمه، حاجت خود را بخواه.

در آن هنگام تو مي گويي:

«يا رب، ارني الحسن والحسين.»

- پروردگارا! حسن و حسين را به من نشان بده.

سپس آن دو

به سوي تو مي آيند، در حالي كه از رگهاي حسين عليه السلام خون مي ريزد، و او مي گويد:

«يا رب، خذلي اليوم حقي ممن ظلمني...» [353] .

- پروردگارا، امروز حق مرا از كساني كه به من ظلم كرده اند، باز ستان.

حديث 02

امام رضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مي فرمايد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دخترم فاطمه عليهاالسلام، روز قيامت در حالي كه لباسهاي خون آلود با اوست محشور مي شود. و به يكي از پايه هاي عرش الهي دست مي زند و عرض مي كند:

«يا عدل، احكم بيني و بين قاتل ولدي.»

- اي عدل، ميان من و قاتل پسرم حكم نما.

[ صفحه 229]

سپس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: قسم به پروردگار كعبه كه خداوند بر له دخترم حكم مي كند. و خداوند- عزوجل- به غضب فاطمه غضب مي كند و به خوشنودي او خشنود مي گردد. [354] .

حديث 03

باز امام رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مي فرمايد كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چون روز قيامت مي شود، مناديي ندا مي كند: اي گروه خلايق، چشمان خود را ببنديد تا فاطمه، دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم عبور كند. [355] .

حديث 04

اشاره

ابوايوب انصاري مي گويد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامي كه روز قيامت فرا مي رسد، مناديي از باطن عرش ندا مي كند: اي اهل جمع (محشر)، سرهاي خود را به زير افكنيد و چشمان خود بر هم نهيد، تا فاطمه عليهاالسلام از صراط بگذرد. در اين هنگام فاطمه با هفتاد هزار كنيز از حورالعين عبور مي كند. [356] .

بيان

اين بود بخشي از روايت كه بيانگر عظمت معنوي فاطمه عليهاالسلام، در قيامت است، براي توضيح بيتشر به نكات آنها اشاره مي شود:

1- حديث اول به خوبي دلالت مي نمايد بر اينكه: ظهور فاطمه عليهاالسلام در قيامت، ظهور نوري قبل از خلقت مادي است. چرا كه تمام تشريفات ذكر شده در حديث از نور است.

2- از حديث اول و نيز از حديث دوم معلوم مي گردد كه: خونخواهي امام

[ صفحه 230]

حسين عليه السلام تنها با انتقام حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به پايان نمي رسد.

3- منظور از عرش، در حديث دوم ممكن است موجودات باشند، و نيز مراد از قوائم و پايه هاي عرش، همان اسماء و صفات ذاتيه باشد كه قيام موجودات به آنهاست. و ممكن است مراد از يكي از قوائم كه در حديث ذكر شده «قائمه من قوائم العرش» و حضرت فاطمه عليهاالسلام بدان تمسك مي جويد، همان صفت «عدل» الهي باشد كه در كلام موجود است «يا عدل، احكم بيني و بين قاتل ولدي.»

4- شايد بستن چشم و يا سر به زير افكندن در حديث سوم و چهارم، با آنكه آنجا عالم تكليف نيست، اشاره به عظمت آن بانو داشته باشد كه هر چشمي

نبايد او را بنگرد. چنانكه در روايت اول آمده است: جز ابراهيم و اميرالمومنين عليه السلام كسي به او نخواهد نگريست.

5- شايد مراد از باطن عرش «بطنان العرش» همان نداي الهي از درون موجودات باشد، كه به حساب عالم امري و ملكوتي، عرش الهي محسوب مي شوند، زيرا خداوند با همه موجودات و در همه جا هست، كه: (و هو معكم اينما كنتم.) [357] : (و هر كجا كه باشيد، خدا با شماست.) و يكي از آن جاها، قيامت است.

[ صفحه 231]

شفاعت فاطمه ي زهرا

حديث 01

ابن عباس مي گويد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اشهدكم اني قد آمنت شيعتها من النار.» [358] .

- شما را شاهد مي گيرم كه شيعيان و پيروان فاطمه عليهاالسلام را از آتش دوزخ ايمني بخشيدم.

حديث 02

امام باقر عليه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاري مي فرمايد كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:... بعد از اينكه فاطمه عليهاالسلام به خا عرض مي كند، اي معبود و سرور من، ميان و من كساني كه به من ظلم كردند، حكم بفرما. خداوندا، ميان من و قاتلين پسرم (و يا فرزندانم) حكم نما،

«فاذا النداء من قبل الله- جل جلاله- يا حبيبتي و ابنه حبيبي، سليني تعطي، و اشفعي تشفعي، فوعزتي و جلالي لا جازني ظلم ظالم. فتقول: الهي و سيدي، ذريتي و شيعتي، و شيعة ذريتي و محبي، و محبي ذريتي.» [359] .

- ناگهان ندايي از جاب حق- جل جلاله- مي رسد كه: اي محبوبه من و دختر محبوبم، از من سوال كن كه به تو عطا مي شود، و شفاعت كن كه شفاعتت

[ صفحه 232]

مورد قبول واقع مي گردد. به عزت و جلالم سوگند، ظلم هيچ ظالمي از نظرم دور و فراموش نمي شود.

سپس فاطمه عليهاالسلام عرض مي كند: اي معبود و مولاي من، نجات فرزندان و شيعيانم و نجات شيعيان فرزندانم و دوستداران خود و فرزندانم را خواهانم...

حديث 03

ابي خير مي گويد: علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:... مناديي از باطن و عرش الهي ندا مي دهد: اي اهل قيامت، چشمان خو را ببنديد، اين فاطمه، دختر محمد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه از صراط مي گذرد،

«فتمر فاطمه عليهاالسلام و شيعتها علي الصراط كالبرق الخاطف.»

- سپس فاطمه عليهاالسلام و شيعيانش چون برق گذرا از صراط عبور مي كنند.

و در پايان

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند، دشمنان فاطمه و دشمنان فرزندان او را به آتش جهنم مي افكند. [360] .

حديث 04

در ادامه ي حديث ابن عباس [361] از اميرالمومنين عليه السلام، به نقل از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمده است:... جبرئيل عليه السلام مي گويد:

«يا فاطمه، سلي حاجتك فتقولين: يا رب، شيعتي، فيقول الله- عزوجل- قد غفرت لهم. فتقولين: يا رب، شيعه ولدي. فيقول الله: قد غفرت لهم. فتقولين: يا رب، شيعه شيعتي، فيقول الله: انطلقي فمن اعتصم بك فهو معك في الجنه. فعند ذلك يود الخلائق انهم كانوا فاطميين. فتسيرين و معك شيعتك و شيعه ولدك و شيعه اميرالمومنين آمنه روعاتهم، مستوره عوراتهم، قد ذهبت عنهم الشدائد، و سهلت

[ صفحه 233]

لهم الموارد، يخاف الناس وهم لا يخافون، و يظما الناس و هم لا يظماون.» [362] .

- اي فاطمه، حاجات خود را از خدا بخواه، مي گويي: پروردگارا، به فرياد شيعيان و پيروانم برس. خداوند- عزوجل- مي فرمايد: آنها را آمرزيدم. مي گويي: پروردگارا، به فرياد شيعيان و پيروان فرزندانم برس. خداوند مي فرمايد:آنها را بخشيدم. مي گويي: پروردگارا به فرياد پيروان شيعيانم برس. خداوند مي فرمايد: برو، هر كس دست به دامن تو زند، در بهشت با تو است. در اينجا است كه همه مردم آرزو مي كنند: اي كاش فاطمي و شيعه فاطمه عليهاالسلام بودند. تو (از صراط) مي گذري در حالي كه شيعيان تو و شيعيان فرزندانت و شيعيان اميرالمومنين همراه تو هستند، و هيچ وحشتي ندارند، و بدنهايشان پوشيده است، و سختيها از آنها برطرف شده، و همه گذرگاههاي سخت بر آنان آسان گشته است. مردم همه مي ترسند،

ولي آنان ترسي ندارند، و مردم همه تشنه اند، ولي ايشان را تشنگي نيست.

فرق شيعه و محب و ذريه از ديدگاه روايات

اشاره

اين بود قسمتي از احاديث مورد نظر در اين فصل. مطلبي كه بايد در اين احاديث بيشتر مورد توجه قرار گيرد، لفظ «شيعه» و «محب» و «ذريه» است كه ما براي روشن شدن اذهان، رواياتي را درباره معناي اين الفاظ در نظر معصوم و فرق ميان آنها در اصطلاح روايات مي آوريم:

حديث 01

در تفسير امام حسن عسكري عليه السلام آمده است:... مردي به همسرش گفت، نزد فاطمه دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم برو و سوال كن آيا من از شيعيان وي هستم با خير؟ آن زن (خدمت حضرت رفت) و سوال كرد. حضرتش فرمود: به شوهرت

[ صفحه 234]

بگو:

«ان كنت تعمل بما امرناك، و تنهي عما زجرناك عنه، فانت من شيعتنا، و الا فلا.»

- اگر به دستورات ما عمل مي كني و از منهيات ما مي پرهيزي، از شيعيان ما هستي،وگرنه شيعه ما نيستي.

آن زن بازگشت و پاسخ را به شوهرش رساند. مرد گفت: واي بر من! كيست كه هيچ گناه نكند و از خطا دوري كند، بنابراين من در آتش جهنم جاودانه خواهم بود. زيرا كسي كه شيعه آنان نباشد، هميشه در آتش است. آن زن بازگشت و گفتار شوهرش را به فاطمه عليهاالسلام رساند.

حضرت فاطمه فرمود: به او بگو: اين گونه نيست شيعيان ما از برجستگان اهل بهشت هستند، ولي از محبين ما و محبين محبين ما و دشمنان دشمنان ما و هر كسي كه به قلب و زبان تسليم ما باشد، ولي اوامر و نواهي ما را در اموري كه آنان را به هلاكت (و سوء عاقبت) مبتلا مي كند، مخالفت نمايد، وارد

بهشت مي شود، اما بعد از آنكه از گناهانشان طاهر شوند (يا به واسطه گرفتاري به بلاها و مصائب (در دنيا)، و يا به انواع شدائد و سختيها در عرصات قيامت، و يا به عذاب جهنم در طبقه بالاي آن) تا اينكه ما به محبت خود، آنان را از جهنم نجات مي دهيم و (در بهشت) به نزد خود مي بريم. [363] . (خلاصه آنكه: نجات نهايي آنان به واسطه محبت به ماست).

حديث 02

جابر جعفي مي گويد: امام باقر- صلوات الله عليه- فرمود:

«يا جابر، بلغ شيعتي عني السلام، و اعلمهم انه لا قرابه بيننا و بين الله- عزوجل-، و لا يتقرب اليه الا بالطاعه له.

[ صفحه 235]

يا جابر، من اطاع الله و احبنا، فهو ولينا، و من عصي الله، لم ينفعه حبنا.» [364] .

- اي جابر، از جانب من به شيعيانم سلام برسان و آنها را مطلع ساز كه ميان ما و خداوند- عزوجل- قرابت و نسبتي وجود ندارد، و تقرب به او جز به اطاعت و بندگي ممكن نيست.

اي جابر، كسي كه اطاعت خدا را كند و ما را دوست بدارد، او (از شيعيان) و مواليان ما خواهد بود، و آن كس كه خدا را نافرماني كند، محبت ما او را فائده نمي بخشد.

حديث 03

ابي عبيده حذاء مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامي كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مكه را فتح نمود، بر كوه صفا ايستاد و فرمود:

«يا بني هاشم، و يا بني عبدالمطلب، اني رسول الله اليكم، و اني شفيق عليكم. لا تقولوا: ان محمدا منا، فوالله ما اوليائي منكم و لا من غيركم الا المتقون. الا فلا اعرفكم تاتوني يوم القيامه تحملون الدنيا علي رقابكم، و ياتي الناس يحملون الاخره، الا و اني قد اعذرت فيما بيني و بينكم، و فيما بين الله- عزوجل- و بينكم، و ان لي عملي و لكم عملكم.» [365] .

- اي بني هاشم، و اي پسران عبدالمطلب، من فرستاده ي خدا به سوي شما هستم و نسبت به شما خيرخواه و مهربانم. مبادا بگوييد: محمد، از ما است (و به

خود مغرور شويد)، به خدا قسم، دوستان من چه از شما و يا غير شما، تنها پرهيزگارانند.

هان، مبادا روز قيامت شما را ببينم در حالي كه دنيا را بر گرده خود حمل مي كنيد و ساير مردم، آخرت را حمل مي كنند. آگاه باشيد، كه من حجت را بر شما

[ صفحه 236]

تمام كردم و عذري ميان خود و شما و ميان خداوند- عزوجل- و شما باقي نگذاشتم.عمل من براي خودم و عمل شما براي خودتان خواهد بود.

حديث 04

در بخشي از حديث حضرت علي بن موسي عليهماالسلام به حسن و شاء آمده است:

«لقد كان ابنه، ولكن لما عصي الله- عزوجل- نفاه الله عن ابيه، كذا من كان منا لم يطع الله فليس منا، و انت اذا اطعت الله فانت منا اهل البيت.» [366] .

- پسر نوح، از نوح و پسر او بود، ولي چون نافرماني خداوند- عزوجل- را كرد، خدا او را از پدرش نفي نمود. به همين صورت آنان كه منسوب به ما هستند و اطاعت خدا را نمي كنند. (از ما نيستند) و تو (اي حسن وشاء) هر گاه اطاعت خدا را بكني، از ما اهل بيت هستي.

[ صفحه 237]

منزلت فاطمه ي زهرا در بهشت

حديث 01

امام رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مي فرمايد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«تحشر ابنتي فاطمه و عليها حله الكرامه قد عجنت بماء الحيوان، فينظر اليها الخلائق فيتعجبون منها، ثم تكسي ايضا من حلل الجنه الف حله، مكتوب علي كل حله بخط اخضر: ادخلوا بنت محمد الجنه علي احسن الصوره، و احسن الكرامه، و احسن منظر، فتزف الي الجنه كما تزف العروس، و يوكل بها سبعون الف جاريه.» [367] .

- دخترم، فاطمه روز قيامت در حالي كه لباس كامل كرامت (الهي) را به تن دارد و با آب حيات آميخته شده است محشور مي گردد. مردم چون او را مي نگرند، تعجب مي كنند. سپس هزار لباس كامل از لباسهاي بهشتي بر او پوشانده مي شود كه بر هر كدام از آنها با خط سبز نوشته شده است: دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم را با بهترين شكل

و برترين كرامت و بزرگداشت و نيكوترين منظره وارد بهشت كنيد، و سپس همان گونه كه عروس (به سوي خانه شوهر) مي رود او را به سوي بهشت مي برند، و هفتاد هزار كنيز براي خدمت او گمارده مي شوند.

[ صفحه 238]

حديث 02

اشاره

در حديث ابن عباس از اميرالمومنين عليه السلام منقول است كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود: چون به در بهشت مي رسي، دوازده هزار حوريه با تو ملاقات مي كنند و به استقبالت مي آيند (كه قبل از تو به استقبال هيچ كسي نيامده و بعد از تو نيز به استقبال احدي نخواهند رفت) در حالي كه در دستشان حرابي [368] از نور است، و بر اسبهايي از نور كه مزين به طلاي زرد و ياقوت هستند، و افسارشان از لولو تازه است، و روي هر اسبي روكشي از سندس بافته شده است- سوار هستند، چون داخل بهشت مي شوي، بهشتيان را بشارت مي دهند و براي شيعيانت سفره هايي از گوهر بر پايه هايي از نور نهاده شده و ايشان از آن عذاها مي خورند، در حالي كه مردم هنوز محاسبه مي شوند، و ايشان پيوسته در خوش گذراني و دلبخواه خويش هستند.

هنگامي كه اولياي خدا در بهشت مستقر مي گردند، حضرت آدم عليه السلام و ساير پيامبران عليهم السلام به ديدنت مي آيند. و در باطن بهشت فردوس دو لولو از يك ريشه، يكي سپيد و ديگري زرد است كه در ميان آن دو، قصرها و خانه هايي است، و در هر قصر، هفتاد هزار خانه است. لولو سپيد، منازل ما و شيعيانمان، و لولو زرد منازل ابراهيم و آل ابراهيم (صلوات الله عليهم اجمعين) مي باشد. [369] .

بيان

دو روايت مذكور در اين فصل نيز اشاره به منزلت والاي فاطمه اطهر عليهاالسلام دارد. و معاني بلندي در آن دو است. هر چند تعابيرش متناسب با عالم طبيعت است تا براي همه قابل فهم باشد، ولي عمق آنها تنها براي اهلش،

در حد كمالي

[ صفحه 239]

كه دارند، قابل درك است.

به طور خلاصه، مي توان گفت: بنابر نص كتاب و سنت، خداوند با همه موجودات است و در اين عالم و عوالم ديگر از موجودات جدا نيست، و كمالات و اسما و صفات او نيز بي حد و انتها است، كه:

(و ان من شي ء الا عندنا خزائنه، و ما ننزله الا بقدر معلوم.) [370] .

- چيزي نيست مگر اينكه گنجينه هاي آن نزد ماست (در عالم امر و ملكوت)، و ما جز به اندازه مشخص (به عالم ملك و خلق) فرو نمي فرستيم.

در هر دو عالم، براي اولياي خدا به قدر مقام و منزلت و كمالات معنوي كه دارند، آن «خزائن» همراه با موجودات كشف مي گردد، و براي ديگران تنها «منزل» اشيا كه همان صورت ظاهري آنهاست، ظاهر مي گردد.

آن خزائن همان (لدينا مزيد) [371] است كه فوق تصور آنهاست و منزل خزائن، همان (لهم فيها ما يشاون) [372] است كه مي فرمايد:

(لهم ما يشاون فيها، و لدينا مزيد.) [373] .

- براي آنان در بهشت، هر چند بخواهند فراهم است، ولي نزد ما بيش از آن وجود دارد.

و به تعبير ديگر: خزائن اشيا، اسما و صفات بي انتهاي در جمال و كمال الهي است (عالم امر)، و منزل آنها سايه اي از خزائن و مظاهر آنهاست (عالم خلق). كه مي فرمايد:

(الا، له الخلق و الامر) [374] .

[ صفحه 240]

- آگاه باشيد! خلق و امر براي اوست.

با اين بيان مختصر، تعابير برخي آيات كه درباره ي درجات بهشتي وارد شده واضح مي شود، نظير آيات: «عند ربهم

يرزقون» [375] و «عند مليك مقتدر» [376] و «لهم رزق معلوم» [377] و «ارجعي الي ربك» [378] و «فادخلني جنتي» [379] و «عجنت بماء الحيوان» و موايد و سفره هاي بهشتي، ولولو در باطن بهشت فردوس و از اين قبيل كه در دو روايت گذشته بود، تا حدودي روشن مي گردد.

البته حقايق ديگري در اين دو روايت و نيز روايات شبيه به آن موجود است، كه با مراجعه به بيانات فصل اول و ساير فصول حل مي شود.

[ صفحه 241]

فضائل ديگر فاطمه ي زهرا

اشاره

در خاتمه كتاب، برخي روايات و يا مطالبي كه در فصول گذشته بيان نشده است، و يا به بياني مختصر گذشته ايم، اشاره مي كنيم:

گستره ي فضائل فاطمه ي زهرا

محور اين كتاب تنها فضائل معنوي و مقامات خاص حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام است و گرنه حضرتش مصداق تمام آيات و احاديثي است كه در مقام و منزلت اولياي خدا (چه در اين عالم و يا در آخرت) وارد شده است.

علت عدم طرفداري علي از فاطمه

با توجه به همه مقام و منزلتي كه فاطمه عليهاالسلام دارد و علي عليه السلام هم به آنها آكاه بود- زيرا معصوم را تنها معصوم كما هو حقه مي شناسد- چرا حضرت علي عليه السلام طرفداري لازم را بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم با همه مصيبتهايي كه آن حضرت ديد تا آنجا كه فرزندش سقط شد و بدنش مجروح گرديد، از وي انجام نداد؟ با آنكه از علم و قدرت و شجاعت حضرتش ذره اي كم نشده بود. بلكه حضرت زهرا عليهاالسلام خود به طرفداري از علي عليه السلام و حق وصايت ايشان قيام نمود. و خطبه غراي وي در مسجد النبي و نيز محاجه با زنان مهاجر و انصار در بستر بيماري، شاهد خوبي بر اين مطلب است.

در جواب بايد گفت: آنچه نزد بندگان خاص پروردگار، با ارزش است، بندگي و عمل به خواسته هاي خداوند مي باشد، خواه جهاد و مبارزه و قيام و

[ صفحه 242]

كشتن و كشته شدن و همواره در ميدان مبارزه بودن در راه خدا باشد، و يا خانه نشيني و سكوت و خون دل خوردن و زندان رفتن و مسموم شدن، و يا در پرده غيبت بودن باشد. به گونه اي كه اولياي الهي در هر يك از اين دو مرحله اگر غير وظيفه ي خود را انجام دهند، خلاف مقام و منزلتشان

مي باشد.

خلاصه، وظيفه ي اصلي آنان در همه حال بندگي و عبوديت پروردگار است كه در يكي از دو صورت مذكور تجلي مي نمايد، چنانكه در اكثر زيارات ائمه معصومين عليهم السلام مي خوانيم: «اشهد انك... عبدت الله حتي اتاك اليقين.» [380] : (شهادت مي دهم كه تو تا زمان رسيدن يقين (يعني: مرگ) بندگي خدا كردي.)

و نيز مي خوانيم: «جاهدت في الله حق جهاده... حتي اتاك اليقين.» [381] :(تا رسيدن يقين (يعني مرگ) در (راه خشنودي) خدا جهاد كردي، جهاد حقيقي و واقعي.)

بر اين پايه، حضرت علي عليه السلام با درايت الهي خود و نيز سفارشهاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به شكيبايي در برابر فتنه هاي بعد از رحلتش، بخوبي مي دانست كه منافقين و كفار بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم منتظرند تا با اوج گرفتن اختلاف بر سر خلافت بين مسلمين، يكباره بشورند و اصل اسلام را ريشه كن نمايند و نهال نوپاي اسلام را، كه هنوز ريشه هاي مستحكمي در بين مسلمانان نداونيده بود و بسياري از آنان چند سالي از اسلام آوردنشان نمي گذشت، بخشكانند. و اين معنا بخوبي از كلمات حضرتش مشهود است، چنانكه در خطبه شقشقيه مي فرمايد:

«فصبرت و في العين قدي، و في الحلق شجي.» [382] .

[ صفحه 243]

پس (در برابر فتنه ها و ستمها) صبر كردم، در حالي كه خار در چشم، و استخوان در گلويم بود.

ولي چنانكه پيشتر نيز اشاره نموديم، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وظيفه ي خود را قيام و اعتراض و احقاق حق خود و شوهرش مي دانست،

بر خلاف حضرت علي عليه السلام كه وظيفه ي خود را سكوت و خانه نشيني و حتي حضور در مسجد و اقامه نماز در صفوف مسلمين، تشخيص داده بود.

بنابراين، اميرالمومنين عليه السلام در هر شرايطي قيام به وظيفه خاص خود نمود، و شرط بندگي و عبوديت حق را كما هو حقه بجا آورد، لذا خانه نشيني علي عليه السلام و تحمل آن همه مصيبت و شاهد هتك حرمت اهل بيت و شهادت فرزند بودن و... تنها و تنها براي حفظ اساس اسلام و عمل به مقتضاي بندگي بود، وگرنه اگر قدرت بر رويارويي با آنها را نداشت هرگز بعد از رحلت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام و دفن مخفيانه وي، آنجا كه برخي تصميم گرفتند به بهانه ي آنكه بر جنازه آن حضرت نماز بخوانند قبرها را بشكافند، با آنها برخورد تند نمي كرد، چنانكه ابوبصير از امام صادق عليه السلام واقعه را چنين نقل مي كند:

خليفه دوم و اصحابش با علي عليه السلام ملاقات كردند، وي به حضرتش عرض كرد: به خدا سوگند، قبر فاطمه را مي شكافيم و بر او نماز مي خوانيم، حضرت علي عليه السلام او را (گرفت) و به شدت حركت داد و بر زمين زد و فرمود:

«يا ابن السوداء، اما حقي فقد تركته مخافه ان يرتد الناس عن دينهم، و اما قبر فاطمه فو الذي نفس علي بيده، لئن رمت و اصحابك شيئا من ذلك، لأسقين الأرض من دمائكم.» [383] .

- اي پسر زن سياه چرده، من از حق خود (كه خلافت بود) گذشتم از ترس آنكه مردم از دين خود برگردند، ولي درباره ي قبر فاطمه، سوگند به خدايي كه جان علي در دست اوست، اگر تو و يارانت قصد

تعرض به قبر او را داشته باشيد، زمين را از خونتان سيراب مي كنم.

[ صفحه 244]

و نيز در حديث سلمان و عبدالله عباس منقول است: چون خليفه ي دوم به فاطمه عليهاالسلام جسارت نمود، علي عليه السلام قصد كشتن او را كرد، ولي وصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه او را به صبر و شكيبايي دستور داده بود، يادش آمد، فرمود: اي پسر صهاك، قسم به آن كس كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به نبوت مكرم نمود،

«لو لا كتاب من الله سبق، لعلمت انك لا تدخل بيتي.» [384] .

- اگر نظر به خواسته پروردگار نداشتم، (كه وظيفه ي مرا قبل از اين تعيين نموده)، مي دانستي كه جرأت داخل شدن به خانه مرا نداشتي.

نكته ي ديگر آنكه: وظيفه نبي و رسول آن است كه مردم را به سوي خود دعوت كند، ولي وصي از آنجا كه از سوي نبي معرفي شده، وظيفه ندارد كه به سوي مردم برود و از آنان بخواهد كه از او اطاعت كنند، بلكه اين وظيفه ي مردم است كه به سوي او بروند و با او بيعت نمايند و اطاعتش كنند. چنانكه در كتاب احتجاج در حديثي از اميرالمومنين عليه السلام در محاجه با خوارج منقول است كه مي فرمايد:و اما اينكه مي گوييد من وصي بودم و آن را تباه كرده ام، اين شماييد كه كفر ورزيديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد، و امر وصايت و خلافت را از من باز گرفتيد،

«و ليس علي الاوصياء الدعاء الي انفسهم. انما يبعث الله الانبياء فيدعون الي انفسهم، (و اما) اولصي

فمدلول عليه، مستغن عن الدعاء الي نفسه.»

- اوصيا وظيفه ندارند كه مردم را به سوي خود دعوت كنند، بلكه تنها پيامبران را خداوند مكلف نموده كه مردم را به سوي خود بخوانند، ولي وصي بي نياز از اين امر است.

سپس حضرت استشهاد به قرآن شريف نمود و چنين فرمود: خداوند- عزوجل- مي فرمايد:

[ صفحه 245]

(ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا) [385] .

- بر عهده ي مردم است كه براي خدا، كساني كه استطاعت دارد حج خانه ي خدا را بجا آورند.

اگر مردم حج را ترك كنند، نبايد خانه ي خدا را به سبب ترك كردن ايشان تكفير كرد، بلكه آنان تكفير مي شوند كه حج را ترك كرده اند، زيرا خداوند خانه اش را براي شما به عنوان نشانه قرار داده و نيز مرا نشانه قرار داد، چنانكه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«يا علي، انت مني بمنزله الكعبه، توتي و لا تاتي.» [386] .

- اي علي، تو نسبت به من، مثل كعبه هستي كه بايد مردم به سوي تو بيايند، نه آنكه تو به سوي آنان بروي.

به اين ترتيب، مناسب است كه فاطمه عليهاالسلام به حساب عالم بشريت و با آنكه معرفت كامل به مقام علي عليه السلام و قدرت ايشان داشت، پس از محاجه با خليفه ي اول در مسجد و خواندن خطبه، از علي عليه السلام سوال و استفسار نمايد:

«إشتملت شمله الجنين؟...» [387] .

- چرا همچون فرزند در رحم مادر، جامه بر خود پيچيده، خانه نشين شده اي؟...

و چون توجه به عالم غيب خود كند و متوجه مقام علي عليه السلام شود، در مقام

عذرخواهي بفرمايد:

«عذيري منك عاديا، و منك حاميا.»

- خدا عذر خواه من است از تو (و يا مرا معذور مي دارد كه با تو اينگونه

[ صفحه 246]

سخن گفتم و داد خواهي كردم) و خدا مرا به حمايت تو معذور مي دارد.

و بعد مي فرمايد:

«شكواي الي ابي، و عدواي الي ربي.»

- شكايات خود را خدمت پدرم خواهم برد، و دادخواهي ام را به خدا عرضه خواهم داشت.

«اللهم، انت اشد قوه و حولا، و احد باسا و تنكيلا.»

- خداوندا، قدرت و قوه تو از همه بيشتر، و عذاب و نكال تو از همه برنده تر و سخت تر است.

در پايان نيز علي عليه السلام فرمود:

«فاحتسبي لله.»

- به حساب خدا بگذار.

سرانجام فاطمه عليهاالسلام عرض كرد:

«حسبي الله.» [388] .

- خدا مرا كفايت مي كند.

استحباب روزه گرفتن در سالروز ازدواج فاطمه ي زهرا و علي

يكي از روزهايي كه روزه گرفتن آن مستحب است، روز بيست و يكم محرم است كه روز ازدواج و آغاز زندگي فاطمه و علي عليهماالسلام مي باشد.

آيا تعظيم و بزرگداشت اين روز با روزه گرفتن، جز به لحاظ عظمت اين دو بزرگوار است، و نيز شكر اين معنا كه ميان حجت خدا و برگزيده اش پيوند برقرار شده است؟

[ صفحه 247]

تشريفات ملكوتي شب عروسي فاطمه ي زهرا

در خبر ابن عباس آمده است: در شب عروسي و بردن فاطمه به خانه علي عليهماالسلام، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مقابل فاطمه عليهاالسلام و جبرئيل به جانب راست، و ميكائيل طرف چپ، و هفتاد هزار ملك پشت سر مباركش بودند و آن ملائك تا سپيده دم تسبيح و تقديس الهي را بجا مي آوردند. [389] .

آيا اين تشريفات ملكوتي و تسبيح و تقديس ملائكه جز به عظمت آن بانو و شوهرش عليهماالسلام اشاره دارد؟

گويا ملائكه با آن كه مقام و منزلت والاي آنها را مي دانند با تسبيح خود بخواهند بگويند: ايشان خدا نيستند و آداب بشري دارند، ولي از خدا هم جدا نيستند و به همه كمالات الهي مزين هستند، چنانكه اميرالمومنين عليه السلام در حديث «نورانيت» به اباذر مي فرمايد:

«انا عبدالله- عزوجل- و خليفته علي عباده، لا تجعلونا اربابا، و قولوا في فضلنا ما شئتم، فانكم لا تبلغون كنه ما فينا و لا نهايته...» [390] .

- من بنده خداوند- عزوجل- و جانشين او بر بندگانش هستم، ما را خدا قرار ندهيد، ولي در فضل ما هر چه مي خواهيد بگوييد، كه هرگز به ريشه و اصل فضائل ما نمي رسيد.

نيكي به فرزندان فاطمه

اشاره

از امام صادق عليه السلام درباره ي معناي «حي علي خير العمل» سوال شد، حضرت فرمود:

«خير العمل بر فاطمه و ولدها.»

- بهترين عمل، نيكي به فاطمه و فرزندان او است.

[ صفحه 248]

و در روايت ديگر فرمود:

«الولايه» [391] .

- بهترين عمل، ولايت و دوستي ايشان است.

بيان

با توجه به اينكه زماني كه امام صادق عليه السلام اين كلام را فرمود، سالها از رحلت فاطمه عليهاالسلام گذشته بود، آيا اين كلام جز به نيكي به فرزندان آن حضرت كه در درجه اول ائمه معصومين عليهم السلام هستند، به چيزي ديگري مي تواند اشاره باشد؟! و آيا نيكي به فرزندان فاطمه عليهاالسلام را به حساب وي گذاشتن، جز به واسطه فضيلت و منزلت آن بانوي بزرگوار است؟!

فاطمه ي زهرا مصداق بارز ذي القربي

اشاره

اسماعيل بن عبدالخالق مي گويد: حضرت صادق عليه السلام به احول فرمود: آيا بصره رفته اي؟ گفت: بله. فرمود: اقبال مردم و پذيرش آنان نسبت به امر (ولايت)را چگونه ديدي؟ عرض كرد: به خدا قسم آنها كم هستند. گروهي از آنها وارد اين امر شده اند، ولي تعداد آنان اندك است. حضرت فرمود:

«عليك بالاحداث، فانهم اسرع الي كل خير.»

- بر تو باد بر نوجوانان، زيرا آنان سرعت و اقبال بيشتري به سوي خوبي ها دارند.

سپس فرمود: اهل بصره درباره اين آيه ي شريفه چه مي گويند:

(قل: لا اسئلكم عليه اجرا، الا الموده في القربي) [392] .

- بگو (اي رسول ما): من از شما پاداش جز مودت و محبت به خويشاوندانم نمي خواهم.

[ صفحه 249]

وي عرض كرد: فدايت گردم مي گويند: اين آيه درباره نزديكان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت اوست، حضرت فرمود:

«انما نزلت فينا اهل البيت، في الحسن والحسين و علي و فاطمه، اصحاب الكساء.» [393] .

- اين آيه درباره ي ما اهل بيت نازل شده، درباره ي حسن و حسين و علي و فاطمه عليهم السلام كه اصحاب كساء بودند.

بيان

بايد توجه داشت كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز جزو اصحاب كساء بود، و علت عدم ذكر نام وي به دليل شدت وضوح آن براي شنونده است، هر چند بطور ضمني با ذكر آيه شريفه ي (قل لا اسئلكم...) نام او نيز برده شده است.

در هر صورت، آنچه مورد نظر است ذكر «ذي القربي» در آيه شريفه و تفسير آن به اهل بيت است، كه نام فاطمه عليهاالسلام نيز در

بين آنان برده شده. البته اين به دليل قرابت نسبي و ظاهري نيست، كه امثال ابوجهل نيز چنين نسبتي را داشتند و در عين حال مورد لعن و نفرين حق قرار گرفتند، بلكه به لحاظ فضيلت و علو درجات معنوي است كه جزو «ذي القربي» قرار دارند و حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين رتبه در رديف ائمه عليهم السلام مي باشد.

فاطمه شاخه ي خاندان نبوت و امامت

زياد بن منذر مي گويد: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:

«نحن شجره اصلها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و فرعها علي بن ابي طالب عليه السلام، و اغصانها فاطمه بنت النبي صلي الله عليه و آله و سلم، و ثمرتها الحسن والحسين عليهماالسلام والتحيه والاكرام.» [394] .

[ صفحه 250]

- ما درختي هستيم كه ريشه اش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و تنه ي آن علي عليه السلام، و شاخه هايش فاطمه دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم،و ميوه اش حسن و حسين عليهماالسلام والتحيه والاكرام است.

فاطمه مشكات نور الهي

اشاره

صالح بن سهل همداني مي گويد: امام صادق عليه السلام درباره ي آيه ي شريفه ي

(الله نور السموات والارض، مثل نوره كمشكاه...) [395] : (خداوند، نور آسمانها و زمين است، مثل نور او به مانند چراغداني است...) فرمود:

(المشكاه) فاطمه عليهاالسلام، (فيها مصباح) الحسن (المصباح) الحسين، (في زجاجه، كانها كوكب دري) كان فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا، و نساء اهل الجنه.» [396] .

- منظور از «قنديل و چراغدان» فاطمه است، و مراد «در آن چراغي است» امام حسن و مقصود از «چراغ» امام حسين است و معناي (في زجاجه كانها كوكب دري): (در شيشه اي است كه گويي ستاره ي درخشان است.) اين است گويي فاطمه ستاره درخشاني در ميان زنان دنيا و زنان اهل بهشت مي باشد.

بيان

شاهد ما در اين حديث بخشي از كلام امام صادق عليه السلام است در تأويل قسمتي از آيه ي شريفه به فاطمه عليهاالسلام.

فاطمه مصداق بارز ابرار و برجستگان

اشاره

محمد بن حنفسيه مي فرمايد: امام مجتبي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، از تمام

[ صفحه 251]

آياتي كه در كتاب خداوند- عزوجل- عبارت «ان الابرار» [397] را دارد، جز علي بن ابي طالب و فاطمه و من و حسين اراده نشده ايم،

«لانا نحن ابرار بابائنا و امهاتنا، و قلوبنا علت بالطاعات والبر، و تبرات من الدنيا و حبها، و أطعنا الله في جميع فرائضه، و امنا بوحدانيته، و صدقنا برسوله.» [398] .

- زيرا ما به واسطه پدرها و مادرهايمان ابراريم، و قلبهايمان به جهت انجام طاعت و عبادت پروردگار و نيكي اوج گرفته و از دنيا و دنيا دوستي بيزاري جسته، و خدا را در همه واجبات اطاعت نموده ايم و به يگانگي خدا ايمان آورده ايم، و رسولش را تصديق نموده ايم.

بيان

شاهد ما در اين حديث، ذكر نام حضرت فاطمه عليهاالسلام مي باشد در ميان آنان كه قرآن شريف «ابرار» خوانده است.

البته همه ائمه عليهم السلام چه آنان كه نامشان در روايت آمده و يا نيامده، مصداق اتمّ آياتي هستند كه در آنها كلمه «ابرار» ذكر شده. و علت اينكه تنها نام چند نفر از ائمه معصومين ذكر شده، شايد به دليل وجودشان در زمان نزول آيه بوده است.

در مراحل بعد از ائمه بر حسب درجه ايماني، دوستاني برجسته اين خانواده، از مصاديق آيه ي مذكور هستند. دليل اين عموميت در همين حديث آمده است علت ابرار بودن خود را «قلوبنا علت بالطاعات» تا آخر حديث، ذكر مي كنند كه شامل مومنين نيز مي شود، چه رسد به ساير ائمه عليهم السلام.

فاطمه مصداق بارز مقربين درگاه الهي

اشاره

مناقب از امام باقر عليه السلام روايت مي كند: حضرت در مورد آيه ي شريفه (كلا ان

[ صفحه 252]

كتاب الابرار) تا (المقربون.) [399] فرمود:

«هو رسول الله و علي و فاطمه والحسن والحسين عليهم السلام» [400] .

- مقربون، رسول الله و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستند.

بيان

در اين حديث نيز، حضرت باقر عليه السلام، فاطمه زهرا عليهاالسلام را يكي از مقربين و در رديف رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي معصومين عليهم السلام مي شمرد.

فاطمه مصداق بارز صالحين

اشاره

انس مي گويد: روزي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نماز صبح را با ما خواند، سپس روي مباركش را به سوي ما برگرداند. عرض كردم: ممكن است آيه شريفه ي

(اولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين،و حسن اولئك رفيقا.) [401] : (آنان با كساني هستند كه خداوند نعمت (ولايت) خويش را بر آنها ارزاني داشته است، يعني پيامبران و صديقان و گواهان (اعمال) و صالحان. و چه رفيقان خوبي!) را تفسير بفرماييد؟ فرمود:

«اما «النبيون» فانا، و اما «الصديقون» فاخي علي عليه السلام، و اما «الشهداء» فعمي حمزه، و اما «الصالحون» فابنتي فاطمه و اولادها الحسن والحسين عليهم السلام...» [402] .

- مقصود از «پيامبران» من، و از «صديقان» برادرم علي عليه السلام، و از «شهداء» عمويم حمزه، و از «صالحان» دخترم فاطمه و فرزندان او حسن و حسين عليهم السلام هستند...

[ صفحه 253]

بيان

كدام عظمت و فضيلت براي فاطمه عليهاالسلام بهتر از اين كه در رديف انبياء و صديقين و شهداء و صالحين قرار گيرد، بلكه خود از صالحين باشد و اهل اطاعت از خدا و رسول به ايشان ملحق شوند كه: «و من يطع الله والرسول فاولئك مع الذين...»

فاطمه قرين لا ينفك قرآن

اشاره

محمد بن صدقه به نقل از موسي بن جعفر از پدر بزرگوار از جد بزرگوارش عليهم السلام از جابر انصاري آورده است كه: روزي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نماز صبح را با ما خواند و بعد از فراغت از آن رو به ما نمود و فرمود:

«ايها الناس، من فقد الشمس، فليتمسك بالقمر، و من فقد القمر، فليتمسك بالفرقدين».

- اي مردم، هر كس خورشيد را از دست داد، بايد به دامن ماه چنگ بزند، و هر كس ماه را از دست داد، بايد به دامن دو ستاره ي فرقدين [403] چنگ بزند.

جابر مي گويد: من و ابوايوب انصاري و انس بن مالك برخاستيم و عرض كرديم: اي رسول خدا؟ منظور از خورشيد كيست، فرمود: من.

آنگاه مثالي براي ما زد و فرمود: خداوند متعال ما را خلق نمود و به منزله ي ستاره هاي آسمان قرار داد. هر زمان كه ستاره اي مخفي شود، ستاره ديگر طلوع خواهد كرد. من خورشيد، اما هنگامي كه از ميان شما رفتم، دست به دامن ماه بزنيد. پرسيدم: مقصود از ماه كيست؟ فرمود: برادرم و وصي و وزير و قاضي دين و پدر دو پسرم و جانشين من در ميان اهلم (و در نسخه ديگر فرمود: علي بن ابي طالب). پرسيدم: منظور از دو ستاره ي فرقدان كدامند؟ فرمود: حسن و حسين.

پس

[ صفحه 254]

از آن قدري تأمل نمود سپس فرمود:

«هولاء و فاطمه، و هي الزهره، عترتي و اهل بيتي، هم مع القرآن لا يفترقان حتي يردا علي الحوض.» [404] .

- اينها (يعني علي و حسن و حسين) و فاطمه كه او زهره است، عترت و اهل بيت من هستند. ايشان با قرآنند و از آن جدا نمي شوند، تا نزد حوض كوثر بر من وارد شوند و يكديگر را ملاقات كنيم.

بيان

قسمت آخر اين كلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بهترين فضيلت براي فاطمه عليهاالسلام محسوب مي شود.

فاطمه واسطه ي پذيرش توبه آدم

اشاره

مفضل بن عمر مي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مراد از «كلمات» در فرمايش خداوند- عزوجل- چيست؟ آنجا كه مي فرمايد:

(و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن.) [405] .

- (و (به ياد آور) آن هنگام را كه حضرت ابراهيم را پروردگارش با كلماتي آزمود و او را كاملا ادا نمود.)

فرمود: مقصود همان كلماتي است كه حضرت آدم عليه السلام از پروردگارش فرا گرفت و با آنها به سوي او توجه نمود [406] ، و آنها عبارتند از:

«اسالك بحق محمد و علي و فاطمه والحسن والحسين، الا تبت علي، فتاب الله عليه، انه هو التواب الرحيم.» [407] .

[ صفحه 255]

- از تو درخواست مي كنم، به حق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كه توبه مرا قبول كني، پس خداوند توبه او را پذيرفت و او بسيار توبه پذير و مهربان است.

بيان

شاهد در اين حديث، ذكر فاطمه عليهاالسلام در رديف ساير انوار مقدسه اهل بيت عليهم السلام است.

فاطمه مصداق بارز ايتاء ذي القربي

راوي مي گويد: نزد حضرت ابي جعفر (امام باقر) عليه السلام نشسته بودم كه به من فرمود: خداوند متعال مي فرمايد: (ان الله يامر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربي.) [408] : (براستي خداوند به دادگري و نيكوكاري و بخشش به خويشاوندان فرمان مي دهد.) سپس فرمود: مقصود از «عدل»، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و از «احسان» اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام، و از «ايتاء ذي القربي» فاطمه عليهاالسلام است. [409] .

فاطمه اهل رسول و خدا، و مخاطب سلام الهي

اشاره

حضرت موسي بن جعفر به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام مي فرمايد: (روزي) رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، اميرالمومنين علي بن ابي طالب و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را جمع نمود. و در را بر روي خود ايشان بست و سپس فرمود:

«يا اهلي و اهل الله، ان الله- عزوجل- يقرا عليكم السلام، و هذا جبرئيل معكم في البيت يقول: اني قد جعلت عدوكم لكم فتنه، فما تقولون؟ قالوا: نصبر يا رسول الله لامر الله و ما نزل من قضائه، حتي نقدم علي الله- عزوجل- و نستكمل جزيل ثوابه، فقد سمعناه يعد الصابرين الخير كله، فبكي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي سمع نحيبه

[ صفحه 256]

من خارج البيت فنزلت هذه الآيه (و جعلنا بعضكم لبعض فتنه، اتصبرون؟ و كان ربك بصيرا.) [410] انهم سيصبرون، اي سيصبرون كما قالوا صلوات الله عليهم.» [411] .

- اهل من و اهل خدا، خداوند بر شما سلام مي فرستد و اين جبرئيل است كه با شما در خانه حاضر است و مي گويد: من دشمنان شما را امتحان براي شما قرار دادم، شما چه مي گوييد؟ همگي گفتند: اي

رسول خدا، در برابر امر خدا و هر چه از حكم تخلف ناپذير او فرود آيد، شكيبايي مي كنيم تا به پيشگاه خداوند- عزوجل- وارد شويم، و ثواب و پاداش كامل ببريم، زيرا شنيده ايم كه خداوند تمام خوبيها را به صابران وعده داده است. در اينجا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سخت گريه نمود به گونه اي كه صداي وي از خارج خانه شنيده شد. سپس اين آيه نازل شد: (وجعلنا بعضكم...) و آنها صبر خواهند كرد، يعني صبر خواهند كرد چنانكه خود فرمودند.

بيان

عمده ي نظر از ذكر اين حديث، كلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي اين چهار بزرگوار مي باشد كه يكي از آنها فاطمه عليهاالسلام است، با تعبير «يا اهلي و اهل الله» و نيز جمله «ان الله يقرا عليكم السلام» كه همگي اشاره به عظمت حضرتش دارد.

فاطمه تاويل ليله مباركه

اشاره

يعقوب بن جعفر بن ابراهيم مي گويد: نزد حضرت ابي الحسن موسي عليه السلام بودم كه مردي نصراني خدمتش رسيد و مسائلي را پرسيد... يكي از سوالهاي او اين بود كه تفسير باطني آيه ي شريفه چيست كه خداوند مي فرمايد:

(حم، والكتاب المبين، انا انزلناه في ليله مباركه، انا كنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم [412] .

[ صفحه 257]

- حاميم، سوگند به كتاب روشن و روشنگر، براستي كه ما آن را در شب خجسته فرو فرستاديم، ما مي خواستيم بيم دهيم، در آن شب تمام امور استوار، مقدر مي گردد.

حضرت فرمود: مقصود از «حم» حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، و نام وي در كتابي كه به حضرت هود عليه السلام نازل شده موجود است، و آن كتاب حروفش ناقص است. و مقصود از «كتاب مبين» اميرالمومنين عليه السلام، و از «ليله» فاطمه عليهاالسلام) است، اما اينكه مي فرمايد: «فيها يفرق كل امر حكيم» يعني از فاطمه خير فراوان و مردان حكيم و فرزانه متولد مي شد، «فرجل حكيم، و رجل حكيم، و رجل حكيم...» [413] .

بيان

مقصود از اينكه در روايت آمده: «حروف آن كتاب ناقص است»، يعني «حم» در آن كتاب به طور رمز آمده و محمد صلي الله عليه و آله و سلم به صورت «حم» نوشته شده، بلكه همه حروف آن كتاب چنين بوده است.

منظور ما از ذكر اين حديث آن است كه امام كاظم عليه السلام آيات اول سوره را،از اول حرف رمز تا چهار آيه ي بعد، به چهارده معصوم عليه السلام تفسير، و بخصوص حضرت زهرا عليهاالسلام را كه ام الائمه هستند، در آن ميان ذكر نموده

و از او به «ليله مباركه» تعبير نموده است. در فصل دوازدهم (روايت 8) اين كتاب نيز بياني در اين باره، و نيز درباره ي اينكه چگونه حضرت زهرا عليهاالسلام به «ليله القدر» تعبير شده، داشتيم.

فاطمه مخلوق از نور عظمت خدا

اشاره

جابر مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند متعال چهارده نور را از نور عظمت خود، چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم عليه السلام آفريد، و آنها ارواح ما

[ صفحه 258]

بودند. عرض شد: يابن رسول الله، آنها را با نام ذكر بفرماييد كه اين چهارده نور كيانند؟ فرمود:

«محمد و علي و فاطمه والحسن والحسين، و تسعه من ولد الحسين، و تاسعهم قائمهم، ثم عدهم باسمائهم...» [414] .

- محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين (و نه نفر از فرزندان حسين) كه نهمين آنها قائم آنهاست. سپس آن نه نفر را نيز با نام ذكر نمود...

بيان

مطلب مورد نظر ما در ذكر اين حديث، «خلقت چهارده نور از نور عظمت خدا» است كه يكي از آنها فاطمه عليهاالسلام مي باشد. و اما خلقت آنان «چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم» اشاره دارد به خلقت نوري آنان قبل از خلقت مادي و يا نوري حضرت آدم عليه السلام كه در اين باره توضيحاتي در فصل اول داده شد.

فاطمه فرياد رس مومنان در هنگام مرگ

اشاره

سدير مي گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم يابن رسول الله، آيا مومن از قبض روحش كراهت دارد؟ فرمود: خير (نه به خدا سوگند)، چون هنگامي كه ملك الموت براي قبض روحش مي آيد و وي اظهار ناراحتي مي كند، فرشته مرگ به او مي گويد: اي ولي خدا، بي تابي مكن. سوگند به خدايي كه محمد را بحق برانگيخت، من به تو از پدر خوب و مهربان به فرزندش مهربانترم، چشمانت را باز كن و نگاه كن. سپس فرمود:

«فيتمثل له رسول الله و اميرالمومنين و فاطمه والحسن والحسين والائمه (من ذريتهم) صلوات الله عليهم.»

- انوار مقدسه رسول الله و اميرالمومين و فاطمه و حسن و حسين و ائمه (از

[ صفحه 259]

نسلشان) (صلوات الله عليهم) نزد او ظاهر مي شوند.

ملك الموت مي گويد: اينها رفقاي تواند. او چشمانش را مي گشايد و به آنان نگاه ميكند و سپس به خود خطاب مي كند: [415] .

(يا ايتها النفس المطمئنه) [416] الي محمد و اهل بيته عليهم السلام (ارجعي الي ربك راضيه) بالولايه (مرضيه) بالثواب، (فادخلي في عبادي) يعني: محمد و اهل بيته و (و ادخلي جنتي)، فما من شي ء احب اليه من انسلال روحه و اللحوق بالمنادي.» [417] .

اي روان آسوده به محمد و اهل

بيتش! باز گرد به سوي پروردگارت. در حالي كه هم تو خشنود به ولايت هستي، و هم او با ثوابش از تو خشنود است. پس داخل شود در زمره ي بندگانم، يعني: محمد و اهل بيتش، و داخل بهشت خودم شو. در اين هنگام هيچ چيز براي مومن از بيرون آمدن جانش و پيوستن به ندا كننده دوست داشتني تر نيست.

بيان

غرض از اينكه اين روايت مانند روايات گذشته، ذكر حضرت زهرا عليهاالسلام در رديف سائر ائمه عليهم السلام و جزو اهل بيت عصمت بودن ايشان است.

[ صفحه 260]

اين بود مختصري از فضائل آن بانوي بزرگ دو عالم، اميد است نويسنده شامل بيان حديث 18 اين بخش (خاتمه كتاب) بشود، و اين رساله كوچك سرمايه ي آخرت، و موجب شفاعت اين بنده سراپا تقصير گردد. الحمدلله اولا و آخراً.

در تاريخ 26 محرم الحرام 1408 هجري قمري، برابر با 29 شهريور 1366 بعون الله تبارك و تعالي تحرير اين رساله تمام شد.

[ صفحه 261]

دو خطبه و سوگنامه ي فاطمه ي زهرا

اشاره

از آنجا كه دو خطبه ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه، و در جمع زنان مهاجر و انصار در بردارنده ي حقايق فراوان در توحيد و معارف، و نيز مطالب مستند و وحي آسا پيرامون خلافت بلافصل اميرالمومنين عليه السلام و غصب فدك، و پيامدهاي سوء آن و تذكرهاي سودمند به آيندگان مي باشد، اين دو خطبه را كه در منابع روايي متعدد نقل شده است، در اينجا بر اساس نسخه ي كتاب «الاحتجاج» علامه طبرسي قدس سره با ترجمه ي زيرنويس يادآور مي شويم. همچنين براي هر چه بيشتر ملموس شدن حالات جان سوز فاطمه زهرا عليهاالسلام در روزهاي واپسين زندگاني، روايت منقول از خادمه ي آن بانوي بزرگ، فضه- سلام الله عليه- را كه در كتاب «بحارالانوار» نقل شده و در واقع سوگنامه ي جانكاه آن حضرت مي باشد، ذكر مي كنيم، باشد كه هماره از دستگيريها و شفاعت آن بانوي دو عالم بهره مند گرديم:

خطبه ي فاطمه ي زهرا در مسجد مدينه

روي عبدالله بن الحسن باسناده عن آبائه عليهم السلام: انه لما اجمع (اجتمع) ابوبكر و عمر علي منع فاطمة عليهاالسلام فدكا و بلغها ذلك، لاثت خمارها علي راسها، و اشتملت بجلبابها، و اقبلت في لمه، (لمه) من حفدتها و نساء قومها تطا ذيولها، ما تخرم مشيتها مشيه (ابيها) رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، حتي دخلت علي ابي بكر و هو في حشد من المهاجرين والانصار و غيرهم، فنيطت دونها ملاءة.

[ صفحه 262]

عبدالله بن حسن به اسناد خود از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت كرده است:زماني كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند (متفق شدند) فدك را به حضرت فاطمه عليهاالسلام ندهند و اين خبر به آن حضرت رسيد، روسري خود را بر سر

و لباس روي و چادر خود را به تن پيچيد، و همراه با گروهي از زنان ياور و خدمتگذار و خويشاوند حركت كردند، در حالي كه (در اثر بلندي لباس) بر پايي لباس خود پا مي گذاشت و نحوه ي راه رفتن آن حضرت، از راه رفتن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هيچ كم نداشت. تا اينكه به ابوبكر رسيد، و اين در حالي بود كه ابوبكر در ميان اجتماع مهاجرين و انصار و ديگر مسلمانان قرار گرفته بود، پس ميان آن حضرت و مردم، پرده اي نصب شد.

فجلست، ثم انت انه اجهش القوم لها بالبكاء، فارتج المجلس، ثم امهلت هنيئه، حتي اذا سكن نشيج القوم و هدات فورتهم، افتتحت الكلام بحمدالله تعالي والثناء عليه والصلاة علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، فعاد القوم في بكائهم: فلما أمسكوا (سكتوا)، عادت في كلامها، فقالت عليهاالسلام:

آن حضرت سپس نشست، آنگاه چنان ناله جانسوزي برآورد كه همه حاضرين را به گريه واداشت، و مجلس متشنج شد، سپس مقداري مهلت داد تا اينكه فرياد قوم خاموش شد و جوشش مردم فرو نشست. آن گاه كلام خود را با ستايش و ثناي خداوند متعال و درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آغاز نمود. در اين هنگام دوباره مردم شروع به گريه كردند. چون مردم آرام گرفتند حضرت زهرا عليهاالسلام سخن خود را ادامه داد و فرمود:

الحمدلله علي ما انعم، و له الشكر علي ما الهم، والثناء بما قدم، من عموم نعم ابتداها، و سبوغ الاء اسداها، و تمام منن اولاها. جم عن الإحصاء عددها، و ناي عن الجزاء

امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، (و ثم) ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها، و استحمد الي الخلائق باجزالها، و ثني بالندب الي امثالها.

ستايش خداي را بر تمام نعمتهايش، و شكر خدا را بر آنچه كه الهام نمود، و

[ صفحه 263]

سپاس خدا را به واسطه ي آنچه در گذشته عطا فرمود، از نعمتهاي فراگيري كه ابتدائا و بدون درخواست كسي عطا نمود، و نعمتهاي (معنوي) فراواني كه اعطا كرد و بخششهاي كاملي كه عنايت نمود. نعمتهايي كه تعداد آنها از شمارش افزونتر، و آغاز آنها دورتر از آن است كه بتوان پاداشش را داد، و منتهاي آن از درك و فهم فاصله دارد. و (سپس) بندگانش را دعوت نمود تا به وسيله ي شكر و سپاسگزاري براي اتصال نعمتها، نعمتهاي بيشتري را جلب كنند، و با افزون بخشي نعمتها، خلايق را به كثرت ستايش وا داشت، و مكرر به امثال اين نعمتها فراخواند.

و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص تاويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار في التفكر معقولها. الممتنع من الابصار رويته،و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته.

و گواهي مي دهم كه معبودي جز خداوند نيست، يگانه است و شريكي براي او وجود ندارد، (اين كلمه ي شهادت به يگانگي خداوند متعال) كلمه اي است كه خداوند تاويل و نتيجه آن را اخلاص (در اعمال) قرار داد، و معناي آن را در دلها جاي داد، و مفهوم آن را در انديشه روشن گردانيد. خدايي كه رويت او براي ديدگان، و توصيف او براي زبانها، و درك چگونگي او براي عقلها ممتنع است.

ابتدع الاشياء لا

من شي ء كان قبلها، و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها، كونها بقدرته، و ذراها بمشيته، من غير حاجة منه الي تكوينها، و لا فائدة له في تصويرها، الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها علي طاعته، و اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته. ثم جعل الثواب علي طاعته، و وضع العقاب علي معصيته، ذياده لعباده عن نقمته، و حياشه لهم الي جنته.

اشياء را نوآفريني كرد بدون آنكه آنها را از چيزي كه قبل از آنها وجود داشته باشد بيافريند و آنها را ايجاد كرد، بدون آنكه از روي چيزهاي مشابه نمونه برداري كرده باشد، و به قدرت خود موجودات را ايجاد كرد، و به مشيت

[ صفحه 264]

خود خلق نمود، بدون اينكه به ايجاد آنها نيازي داشته باشد، يا صورت نگاري آنها سودي براي او داشته باشد، بلكه تنها براي تثبيت حكمت و فرزانگي خود، و تنبه دادن بندگان بر اطاعت خويش، و آشكار ساختن قدرتش، و براي بندگي مخلوقاتش و تقويت و تثبيت دعوت خود، آنها را آفريد. آنگاه بر اطاعت خود پاداش، و بر معصيت خود عقاب و مؤاخذه قرار داد، تا بندگانش را از كارهايي كه موجب عقوبت او مي شوند: باز دارد، و به سوي بهشت گرد آورد.

و اشهد أن ابي محمدا (النبي الامي) صلي الله عليه و آله و سلم عبده و رسوله،اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل ان اجتباه، و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه، و بستر الأهاويل مصونه، و بنهايه العدم مقرونه. علما من الله تعالي بمائل الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور (الامور).

و

گواهي مي دهم كه پدرم، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم (پيامبر امي)، بنده و فرستاده ي خداست، كه خداوند او را پيش از آنكه به رسالت مبعوث نمايد، برگزيد، و پيش از گزينش او را نام نهاد، و پيش از مبعوث كردن پاك نمود، آن هنگام كه همه ي خلائق، به (پرده ي) غيب پوشيده، و به واسطه وحشت و هراس محفوظ،و به منتهاي عدم مقرون بودند. و اين براي آن بود كه خداوند متعال به فرجام امور آگاه، و به رخدادهاي روزگار احاطه، و به جايگاه مقدرات (امور) آگاهي داشت.

ابتعثه الله اتماما لأمره، و عزيمه علي امضاء حكمه، و انفاذا لمقادير حتمه (رحمته. يا حكمه). فراي الامم فرقا في اديانها، عكفا علي نيرانها، عابده لاوثانها، منكره لله مع عرفانها، فانار الله (تعالي) بابي [418] محمد صلي الله عليه و آله و سلم ظلمها، و كشف عن القلوب بهمها، و جلي عن الابصار غممها (عماها)، و قام في الناس بالهداية، فانقذهم من الغوايه، و بصرهم من العمايه، و هداهم الي الدين القويم، و دعاهم الي الصراط المستقيم.

[ صفحه 265]

خداوند پيامبر را مبعوث نمود براي اينكه مي خواست امر خود را اتمام، و حكم خود را امضاء و به انجام رساند، و مقدرات حتمي (يا: مقدرات رحمت) خود را تنفيذ نمايد. پس ديد امتها دين هاي جدا جدا دارند، و بر آتش روي آورده و بت مي پرستند، و با وجود شناخت خداوند او را انكار مي كنند، لذا خداوند (متعال) به وسيله پدرم، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم تاريكيهاي آنان را به نور مبدل نمود، و مشكلات دل آنها

را بر طرف، و پوششها (يا: كوري باطني آنان)را از ديدگانش برداشت، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در ميان مردم به هدايت آنان بپا ايستاد، و آنان را از گمراهي نجات داد، و كوري دلشان را به بصيرت مبدل نمود، و آنها را به دين استوار رهنمون، و به راه راست دعوت نمود.

ثم قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار، و رغبه و ايثار، فمحمد صلي الله عليه و آله و سلم من تعب هذه الدار في راحه، قد حف بالملائكه الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره الملك الجبار. صلي الله علي ابي، نبيه و امينه علي الوحي، و صفيه (في الذكر)، و خيرته من الخلق و رضيه، والسلام عليه و رحمه الله و بركاته.

سپس خداوند، با رافت و گزينش و رغبت و مقدم داشتن، روح او را قبض نمود و به سوي خود برد. و اينك حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از رنج دنيا راحت است. و در ميان ملائكه نيكوكار و رضايت پروردگار بسيار آمرزنده در مجاورت پادشاه جبار قرار گرفته است. درود خدا بر پدرم، پيامبر و امين وحي و برگزيده (او در قرآن)، و منتخب و مورد پسند خداوند از ميان خلق، و سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

ثم التفتت عليهاالسلام الي اهل المجلس و قالت: انتم عباد الله! نصب امره و نهيه، و حمله دينه و وحيه، و امناء الله علي انفسكم، و بلغائه الي الامم، و زعمتم حق لكم، لله فيكم عهد قدمه اليكم [419] ، و بقيه استخلفها عليكم: كتاب الله الناطق، والقرآن

الصادق،

[ صفحه 266]

والنور الساطع، والضياء اللامع، بينه بصائره، منكشفه سرائره، منجليه (متجليه) ظواهره، مغتبطه به اشياعه، قائد الي الرضوان اتباعه، مود الي النجاه استماعه، به تنال حجج الله المنوره، و عزائمه المفسره، و محارمه المحذره، و بيناته الجاليه، و براهنيه الكافيه، و فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه، و شرائعه المكتوبة.

سپس فاطمه ي زهرا عليهاالسلام رو به اهل مجلس كرد و فرمود: اي بندگان خدا، امر و نهي خدا به شما متوجه است، و شما حاملان دين و وحي او، و امين خدا بر خود هستيد، و بايد آن (دين خدا) را به امتهاي ديگر برسانيد، و مي دانيد كه خداوند حقي بر شما دارد، و آن اينكه پيش از اين در بين شما عهد و پيماني گذاشته، و يادگاري دارد كه آن را جانشين خود بر شما قرار داده است. يعني همان كتاب گوياي خدا و قرآن راستگو و نور درخشنده، و روشنايي روشنايي بخش كه بصيرتهاي آن روشن، و اسرار آن بي پرده، و ظواهرش آشكار است، و همگان به پيروان آن غبطه و حسرت مي خورند، همان قرآن كه پيروي از آن انسان را به خشنودي (پروردگار) رهبري مي نمايد، و گوش فرادادن به آن سبب نجات مي گردد، و به واسطه ي آن مي توان به حجتهاي نوراني خدا، و احكام واجب تفسير شده و محرمات مع شده خدا، و دليلهاي روشن، و برهانهاي كافي او، و فضيلتهاي مستحب و رخصتهايي كه خداوند براي شما جايز دانسته است (مباحات)، و احكام مكتوب و واحب خدا، دست يافت.

فجعل الله الايمان تطيهرا لكم من الشرك، والصلاة تنزيها لكم عن الكبر، والزكاه تزكيه للنفس و نماءاً

في الرزق، والصيام تثبيتا للاخلاص، والحج تشييدا للدين، والعدل تنسيقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا من الفرقه،

[ صفحه 267]

والجهاد عزا للاسلام، (و ذلا لاهل الكفر والنفاق)، والصبر معونه علي استيجاب الاجر، والامر بالمعروف مصلحه للعامه، وبر الوالدين و قايه من السخط، وصله الارحام منساه في العمر و منماه للعدد، والقصاص حقنا للدماء، والوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة، و توفيه المكاييل والموازين تغييرا للبخس، والنهي عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس، و اجتناب القذف اجتنابا عن اللعنه، و ترك السرقه ايجاباً للعفه و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبيه، ف- (اتقوا الله حق تقاته، و لا تموتن الا و انتم مسلمون.) [420] ، و اطعيوا الله فيما امركم به و (ما) نهاكم عنه، فانه (انما يخشي الله من عباده العلماء.) [421] .

پس خداوند، ايمان را براي پاكي شما از شرك، و نماز را براي پاكيزه نمودن شما از كبر، و زكات را براي پاكيزگي نفس شما از آلودگي و رشد روزي شما، و روزه را براي تثبيت اخلاص، و حج را براي تقويت و تحكيم دين، و عدالت را براي هماهنگي بين دلها، و اطاعت از ما (اهل بيت عليهم السلام) را براي نظم (شريعت)، و امامت ما را براي ايمني از تفرقه، و جهاد را براي عزت اسلام (و ذلت كافران و منافقان)، و صبر را وسيله اي براي جلب اجر و پاداش، و امر به معروف را براي مصلحت مردم، و نيكي به پدر و مادر را براي مصون ماندن شما از غضب خود، و رسيدگي به خويشاوندان را موجب طولاني شدن عمر و رشد جمعيت، و قصاص

را براي جلوگيري از ريختن خونها، و وفاي به نذر را به خاطر قرار گرفتن در معرض آمرزش خداوند، و كامل دادن پيمانه و وزن را براي جلوگيري از كم فروشي، و خوردن شراب را براي دوري از بديها و پليديها، و اجتناب از نسبت ناروا به ديگران را براي مورد لعنت واقع نشدن، و ترك دزدي را براي دست يافتن به عفت و پاكدامني مقرر فرمود. و شرك ورزيدن را براي نيل بندگان به اخلاص در ربوبيت حرام نمود، «پس حقيقتا تقواي خدا را پيشه كنيد، و مبادا

[ صفحه 268]

با دين غير اسلام از دنيا برويد.» و در آنچه خداوند شما را به آن امر فرموده و يا نهي نموده، از او اطاعت كنيد، زيرا «تنها بندگان داناي خدا از (عظمت) او مي هراسند.»

ثم قالت: ايها الناس، اعلموا اني فاطمه، و ابي محمد صلي الله عليه و آله و سلم، اقول عودا و بدوا، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا: (لقد جاء كم رسول من انفسكم، عزيز عليه ما عنتم، حريص عليكم، بالمومنين رووف رحيم.) [422] فان تعزوه و تعرفوه، تجدوه ابي دون نسائكم، و اخا ابن عمي دون رجالكم، و لنعم المعزي اليه صلي الله عليه و آله و سلم!

آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اي مردم، بدانيد كه من فاطمه هستم، و پدرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، مكرر مي گويم، و گفتار اشتباه، و كارهايم برخلاف حق نيست: «براستي كه رسولي از ميان خودتان به سوي شما آمد كه سختي و رنجي كه بر شما وارد

مي شد براي او سخت و ناگوار و گران مي آمد، و به (هدايت) شما شديدا علاقمند، و نسبت به مومنين رؤوف و مهربان بود.» پس اگر به نسب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مراجعه كنيد و او را بشناسيد، مي فهميد كه او پدر من است، نه پدر زنهاي شما، و برادر پسر عموي من (علي عليه السلام) است، نه برادر مردان شما، و چه سعادتمند است كسي كه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منسوب است!

فبلغ الرساله صادعا بالنذاره، مائلا عن مدرجه المشركين، ضاربا ثبجهم، آخذا باكظامهم (بكظمهم)، داعيا الي سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه، يكسر (يجف)الاصنام، و ينكث (يفلق) الهام، حتي انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتي تفري الليل عن صبحه، و اسفر الحق عن محضه، و نطق زعيم الدين، و خرست شقاشق الشياطين، وطاح و شيظ (وسيط) النفاق، و انحلت عقد الكفر والشقاق، و فهتم بكلمه الاخلاص، في نفر من البيض الخماص، (الذين اذهب الله عنهم الرجس، و طهرهم تطهيرا. [423] .

پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه رسالت خود را ابلاغ نمود، در حالي كه مردم را سخت

[ صفحه 269]

بيم داد، و به راه و روش مشركين پشت پا زد، و بر كمر آنان زد و گلوگاه آنان را گرفت، و (و مردم را) با حكمت (و استدلال) و موعظه ي نيكو به راه پروردگارش دعوت نمود. هم او كه بتها را مي شكست، و سرهاي مشركان را مي شكست (يا: مي شكافت)، تا اينكه اجتماع آنها در هم شكست، و همه عقب نشيني كردند. به حدي كه شب كنار رفت

و صبح آشكار شد، و حق از جايگاه خالصش ظاهر گرديد، و راهبر دين سخن آغاز نمود، و صداي شيطان خاموش گرديد، و جعيت هاي نفاق و منافقان نابود گرديدند، و گره هاي كفر و شقاق گشوده شدند، و همه ي شما به كلمه اخلاص و توحيد سخن گفتيد. در حالي كه عده اي از انسانهاي سفيدروي روزه دار در ميان شما بودند، كه خداوند پليدي را از آنان دور كرده و به نحوي شايسته پاكيزه گردانيده بود.»

(و كنتم علي شفا حفره من النار) [424] مذقه الشارب، و نهزه الطامع، و قبسه العجلان، و موطي الاقدام، تشربون الطرق،و تقتاتون القد (الورق)، اذله خاسئين (صاغرين)، (تخافون ان يتخطفكم الناس) [425] من حولكم، فانقذكم الله تبارك و تعالي بابي محمد صلي الله عليه و آله و سلم.

«و اين در حالي بود كه شما در لبه ي پرتگاه جهنم قرار گرفته بوديد.» و در دسترس آشاميدن تشنگان، و فرصت و دستبرد طمعكاران، و مانند شعله ي آتش در معرض اقتباس شتابزدگان، و زير گامها و پايمال ديگران بوديد، از آب آلوده ي گودالها مي آشاميديد، و با پوست بره يا بزغاله (يا برگ درختان) رفع گرسنگي مي كرديد، و خوار و مطرود (ذليل) بوديد و مي ترسيديد مردم از اطراف، شما را بربايند. تا اينكه خداوند تبارك و تعالي به وسيله پدرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم شما را نجات داد.

[ صفحه 270]

بعد اللتيا والتي و بعد ان مني ببهم الرجال، و ذوبان العرب، و مرده اهل الكتاب، (كلما اوقدوا نارا للحرب، اطفاها الله) [426] ، او نجم قرن الشيطان (للشيطان)، او فغرت فاغره من المشركين، قذف اخاه

في لهواتها، فلا ينكفي حتي يطا صماخها (جناحها) باخمصه، و يخمد لهبها بسيفه، مكدودا في ذات الله، مجتهدا في امر الله، قريبا من رسول الله، سيدا في اولياء الله، مشمرا ناصحا، مجدا كادحا، لا تاخذه في الله لومه لائم!و انتم في رفاهيه من العيش، و ادعون فاكهون آمنون، تتربصون بنا الدوائر، و تتوكفون الاخبار، و تنكصون عند النزال، و تفرون من القتال.

بعد از اين همه حوادث ناگوار، و بعد از آنكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به افراد شجاع ولي نادان و بي منطق، و گرگهاي عرب، و متمردين از اهل كتاب گرفتار بود. به گونه اي كه «هرگاه آتش جنگ را روشن مي كردند، خدا آن را خاموش مي كرد» يا هر زمان كه شاخ شيطان ظاهر مي شد، يا مشركي درنده وار دهان بازمي كرد، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم (برادرش علي عليه السلام) را در ته حلقومش مي انداخت، و او نيز تا گوش (بال) او را زير پاي خود له نمي كرد، و شعله ي آتش آنان را با شمشير خود خاموش نمي نمود، باز نمي گشت، و اين در حالي بود كه علي عليه السلام در (راه خشنودي) خدا در فشار و سختي، و در انجام دستورات خدا سختكوش و تلاشگر، و مقرب در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، و سيد و سالار اولياي خدا، و مهيا و خيرخواه مردم، و با جديث و زحمت مشغول فعاليت بود، و در (راه خشنودي) خدا سرزنش سرزنش كنندگان در او تاثيري نداشت. آن هنگام كه شما در رفاه و خوشگذراني و آسايش و نعمت و امنيت به سر مي بريد، و انتظار مي كشيديد كه

براي ما (اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) حوادث ناگوار پيش آيد، و چشم به راه شنيدن اخبار بوديد، و هنگام جنگ عقب نشيني مي كرديد، و از جنگيدن مي گريختيد.

فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه، و ماوي اصفيائه، ظهر فيكم حسكه (حسيكه) النفاق، و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين، و نبغ خامل الاقلين، و هدر فنيق

[ صفحه 271]

المبطلين، فخطر في عرصاتكم، و اطلع الشيطان راسه من مغرزه، هاتفا بكم، فالفاكم لدعوته مستجيبين، و للعزه (للغزه، يا للعثرة) فيه ملاحظين، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا، و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم، و وردتم غير مشربكم.

پس زماني كه خداوند منزلگاه پيامبران و محل برگزيدگان خود را براي پيامبرش برگزيد (و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به ملكوت اعلي پيوست)، خارها و كينه هاي نفاق در ميان شما ظاهر، و لباس دين كهنه شد، و گمراهان خشم فرود برده به سخن درآمدند، و فرومايگان گمنام به صحنه آمده و ظاهر شدند، و نازپرورده هاي گروه باطل (كفار و مشركين) به صدا درآمدند، و در ميان جمعيت شما دم جنباندند، و شيطان سر خود را از مخفي گاهش بيرون كشيد و شما را صدا زد، و دريافت كه شما دعوت او را استجابت خواهيد كرد، و براي نيل به عزت (يا براي فريب خوردن، يا: لغزش)، همه به او نظاره مي كنيد (و از او فرمانبرداري خواهيد نمود)، آن گاه از شما خواست كه برخيزيد، و ديد كه شما آدمهاي سبكي هستيد، و شما را تحريك كرد (و غضبناكتان نمود)، و ديد غضبناك هستيد، و در نتيجه به

جاي شترهاي خود شترهاي ديگران را داغ نموديد، و در عوض آبگاه خود، به آبگاه ديگران وارد شديد.

هذا والعهد قريب، والكلم رحيب، و الجرح لما يندمل، والرسول لما يقبر، ابتدارا زعمتم خوف الفتنه، (الا في الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطه بالكافرين) [427] ، فهيهات منكم، و كيف بكم؟و اني توفكون؟ و كتاب الله بين اظهركم، اموره ظاهره، و احكامه زاهره، و اعلامه باهره، و زواجره لائحه، و اوامره واضحه، (و) قد خلفتموه وراء ظهوركم،ارغبه عنه تدبرون (تريدون)، ام بغيره تحكمون؟ (بئس للظالمين بدلا!) [428] (و من يبتغ غير الاسلام دينا، فلن يقبل منه، و هو في الاخره من الخاسرين.) [429] .

[ صفحه 272]

و اين همه در حالي بود كه عهد شما (نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) نزديك بود، و جراحت(ي كه به واسطه رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده بود) هنوز وسيع، و زخم هنوز التيام پيدا نكرده، و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنوز دفن نشده بود، و دليل اينكه خيلي با عجله به اين كار اقدام نموديد آن بود كه گمان كرديد (كه اگر اين كار را نكنيد) فتنه و آشوب مي شود. و حال آنكه «آگاه باشيد و بدانيد كه در فتنه سقوط كردند،و همانا جهنم بر كافران احاطه دارد»، از شما بعيد بود، و چه شده است شما را؟و به كدام سوي منحرف شده ايد؟ در حالي كه كتاب خدا در ميان شما است، كتابي كه امور و معارف آن روشن، و احكام آن درخشنده، و نشانه هاي آن بلند و غالب، و

نهي هاي آن واضح، و امرهاي آن روشن است. ولي شما قرآن را پشت سرتان نهاده ايد. آيا از قرآن رو گردانيده ايد، يا غير قرآن را ملاك حكم و قضاوت خود قرار داده ايد، «و ستمكاران چه بد جانشيني را به جاي قرآن اختيار نموده اند!» «و هر كس دين ديگر غير از اسلام را اختيار كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.»

ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها (نغزتها)، و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و قدتها (وقودها)، و تهيجون جمرتها، و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوي، و اطفاء انوار الدين الجلي، و اهماد (اهمال) سنن النبي الصفي، تشربون حسوا في ارتغاء، و تمشون لاهله و ولده في الخمره (الحمراء) و الضراء، و نصبر منكم علي مثل حز (جز) المدي، و وخز السنان في الحشاء، و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا، (افحكم الجاهليه تبغون، و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؟!) [430] افلا تعلمون؟ بلي قد تجلي لكم كالشمس الضاحيه اني ابنته.

آنگاه شما درنگ نكرديد، مگر به مقداري كه چموشي (جوشش) خلافت آرام گيرد، و افسار شتر آن روان گردد (و در اختيار شما قرار گيرد)، سپس شروع كرديد به شعله ور نمودن آتش گيرانه ي خلافت، و سرايت دادن آتش آن به جاهاي

[ صفحه 273]

ديگر، و پاسخ مثبت دادن به فرياد شيطان گمراه، و خاموش كردن انوار دين روشن اسلام، و خاموش كردن (رها كردن) سنتهاي پيامبر برگزيده ي خدا. و آرام آرام منافع خلافت را مي آشاميد، و در پوشش پستي و بلنديها و درختان (و به صورت مخفي) عليه اهل بيت و فرزندان

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گام برمي داريد، و ما از ناحيه شما، بر مثل بريدن كاردها، و همانند فرو رفتن سر نيزه در درون انسان صبر مي كنيم. و اينك چنين مي پنداريد كه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ارث نمي بريم! «آيا حكم زمان جاهليت را برگزيده ايد؟ و چه كسي بهتر از خدا حكم مي كند، در نظر آناني كه يقين دارند» آيا شما نمي دانيد؟! آري، براي شما همچون خورشيد درخشان، روشن است كه من دختر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هستم.

ايها المسلمون! ااغلب علي ارثيه؟ (ارثي. يا: ارث ابي) يابن ابي قحافه! افي كتاب الله ان ترث اباك، و لا ارث ابي؟! لقد جئت شيئا فريا (علي الله و رسوله)، افعلي عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟ اذ يقول: (و ورث سليمان داود.) [431] و قال فيما اقتص من خبر يحيي بن زكريا عليهماالسلام، اذ قال: (فهب لي من لدنك وليا يرثني ويرث من آل يعقوب.) [432] و قال (ايضا): (و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب الله) [433] و قال (يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين.) [434] و قال: (ان ترك خيرا الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف، حقا علي المتقين.) [435] .

اي مسلمانان! آيا رواست كه من بر ارثم مغلوب شوم؟ اي پسر ابي قحافه! آيا در كتاب خدا چنين آمده است كه تو از پدرت ارث ببري، ولي من از پدرم ارث

[ صفحه 274]

نبرم؟! مسلما سخن دروغين و ساختگي را (به خدا و رسولش) نسبت داده اي، آيا از روي عمد، كتاب خدا را ترك كرده و

پشت سر انداخته ايد؟ آن جا كه خداوند مي فرمايد: «و يحيي بن زكريا عليهماالسلام را نقل مي كند، فرمود: (و به ياد آور) زماني را كه حضرت زكريا (به درگاه خدا) عرض كرد: «خدايا)، پس از جانب خود جانشيني به من ارزاني دار كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد.» و نيز فرمود: و خويشاوندان، برخي نيست به بعضي ديگر، در كتاب خدا مقدم و سزاوارتر هستند.» و فرمود: «و خداوند درباره ي فرزندانتان سفارش مي كند كه سهم پسر برابر با سهم دو دختر باشد.» و نيز فرمود: «(كسي كه آثار مرگ را در خود ديد)اگر مالي دارد، بايد نسبت به پدر و مادر و ديگر نزديكيان خود به آنچه معروف است وصيت كند، و اين حقي است بر پرهيزگاران.»

و زعمتم ان لا حظوه لي، و لا ارث من ابي، و لا رحم بيننا، افخصكم الله بايه (من القرآن) اخرج (منها) ابي (محمد صلي الله عليه و آله و سلم) منها؟! ان أهل تقولون: ان اهل الملتين لا يتوارثان؟! [436] . او لست انا و ابي من اهل مله واحده؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابي و ابن عمي؟! فدونكها مخطومه مرحوله تلقاك يوم حشرك، فنعم الحكم الله، و الزعيم محمد صلي الله عليه و آله و سلم! والموعد القيامه، و عند الساعة يخسر المبطلون، و لا ينفعكم اذ تندمون، (و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون) [437] (من ياتيه عذاب يخزيه، و يحل عليه عذاب مقيم) [438] .

ولي شما گمان مي كنيد كه بهره اي براي من نيست و من از پدرم ارث نمي برم، و ميان ما هيچ خويشاوندي وجود ندارد، آيا خداوند

آيه اي را (در قرآن) به شما اختصاص داده و پدرم (حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم) را از آن آيه استثناء نموده

[ صفحه 275]

است؟! يا مي گوييد اهل دو دين و آيين از يكديگر ارث نمي برند، آيا من و پدرم از اهل يك دين و آيين نيستيم (و هر دو مسلمان نمي باشيم)؟ و يا شما نسبت به عام و خاص قرآن، از پدرم (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) و پسر عمويم (علي عليه السلام) آگاهتر هستيد؟! پس (اي ابوبكر!) بگير اين فدك را (ارزاني تو باد)، در حالي كه افسار آن به دست توست، و جهاز آن آماده است، (تا آن زمان كه) در روز حشر تو را ملاقات نمايد، كه چه خوب داوري است خداوند، و چه كفيل (راهبر) خوبي است حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم! و قرار ما روز قيامت، كه هنگام قيامت آنان كه راه باطل رفتند، زيانكار خواهند شد، و هر چه اظهار پشيماني كنيد، سودي نخواهد داشت، «و براي هر خبري، وعده گاهي وجود دارد، و در آينده خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر چه كسي فرو خواهد آمد.و عذاب پايدار بر چه كسي وارد خواهد شد.»

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت (لهم): يا معشر النقيبه (الفتيه)، و اعضاد المله، و حضنه الاسلام، ما هذه الغميزه في حقي؟ والسنه عن ظلامتي؟ اما كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ابي يقول: «المرء يحفظ في ولده»؟ سرعان ما احدثتم، و عجلان ذا اهاله، ولكم طاقه بما احاول، وقوه علي ما اطلب و ازاول، اتقولون مات

محمد صلي الله عليه و آله و سلم؟ فخطب جليل، استوسع وهنه (وهيه)، و استنهر فتقه، و انفتق رتقه، و اظلمت الارض لغيبته، و كسفت الشمس والقمر، و انتثرت النجوم لمصيبته، و اكدت الامال، و خشعت الجبال،و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمه عند مماته.

سپس حضرت رو به انصار نمود و خطاب به آنان فرمود: اي جماعت صاحب نفوذ (اي جوانمردان)، و اي بازوان دين و شريعت، و اي كساني كه پرورش دهندگان اسلام بوديد، چرا نسبت به حق من از خود ضعف نشان مي دهيد؟ و از ظلمي كه بر من وارد شده در چرت به سر مي بريد؟ آيا پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نمي فرمود: «احترام هر مردي در فرزندان وي بايد حفظ شود.»؟ چه قدر زود كارهاي خود را تغيير داديد، و چه سريع چربيهاي شما از دماغتان

[ صفحه 276]

خارج شد! در حالي كه شما توانايي انجام آنچه را كه من مي خواهم، داريد، و بر آنچه من طلب مي كنم و دنبال آن هستم، قوت و نيرو داريد، آيا مي گوييد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفته است (و ما ديگر هيچ وظيفه اي نداريم)؟ براستي كه (رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) مصيبت بزرگي بود كه ضعف و سستي (شكافي) وسيع در اثر آن به وجود آمد، و جدايي و از هم گسيختگي وسيع و بزرگ ايجاد شد، و همبستگي كه وجود داشت شكاف پيدا كرد، و زمين به واسطه غيبت (و رحلت) او تاريك شد، و خورشيد و ماه گرفتند، و در اثر مصيبت رحلت آن

حضرت، ستاره ها پراكنده شدند، و آرزوها به نوميدي مبدل شدند، و كوهها خاشع شدند، و حريم (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) ضايع شد، و حرمت (اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) او را بلافاصله بعد از رحلت او از بين بردند.

فتلك والله النازله الكبري والمصيبه العظمي، لامثلها نازله، و لا بائقة عاجله، اعلن بها كتاب الله- جل ثناوه- في افنيتكم، في ممساكم [439] و مصبحكم (يهتف في افنيتكم)، هتافا و صراخا، و تلاوه والحانا، و لقبله ما حل بانبياء الله و رسله؟ حكم فضل و قضاء حتم، (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم؟ و من ينقلب علي عقبيه، فلن يضر الله شيئا، و سيجزي الله الشاكرين.) [440] .

پس به خدا سوگند كه اين حوادث، مصيبت و پيشامد بزرگي است مكه هيچ مصيبتي با آن برابري نمي كند، و هيچ مصيبت دنيايي مثل آن نخواهد بود. مصيبتي كه كتاب خدا- جل ثناوه- در جلو چشمتان در شبانگاه و صبحگاه با صداي بلند و با ناله و فرياد، و با تلاوت (معمولي) و با نغمه ها اعلام نموده است. و مگر پيش از اين بر پيامبران خدا و رسولانش چه گذشته است؟ (مرگ)، حكم

[ صفحه 277]

قطعي و قضاي محتوم الهي است، «و حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسولي است كه پيش از او رسولاني گذاشته اند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما به گذشته ي خود باز مي گرديد؟ و هر كس با دو پاشنه ي پايش (به عقب) برگردد، هيچ ضرري

به خدا نخواهد زد، و خداوند به زودي سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.»

ايها بني قيله! ااهضم تراث ابي؟ [441] و انتم بمراي مني و مسمع و منتدي و مجمع تلبسكم الدعوه، و تشملكم الخبره (الحيره)، و انتم ذوو العدد والعده، والاداه والقوه، و عندكم السلاح والجنه، توافيكم الدعوه فلا تجيبون،و تأتيكم الصرخه فلا تغيثون، و انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخير والصلاح، والنخبة التي انتخبت، والخيرة التي اختيرت لنا اهل البيت، قاتلتم العرب، و تحملتم الكد والتعب، ناطحتم الامم، و كافحتم البهم، لا نبرح او تبرحون، نامركم فتاتمرون.

اي فرزندان «قيله» [442] از شما دور است، آيا من در رابطه با ارث پدرم خرد و مظلوم واقع شوم؟ در حالي كه شما در جلوي ديدگان من هستيد، و صدايتان را مي شنويد و در يك جمع گرد آمده ايم؟ و زير پوشش دعوت من قرار داريد، و از خبرها مطلع هستيد (يا: سر گشته ايد)، و در حالي كه شما داراي عده وعده و ابزار و نيرو هستيد و نزد شما جنگ افزار و سپر مي باشد، پشت سر هم دعوت مرا مي شنويد اما اجابت نمي كنيد! و صداي فرياد و استغاثه ام به گوش شما مي رسد، ولي فرياد رسي نمي كنيد! با اينكه شما به جنگاوري ستوده شده، و به خير و صلاح معروف هستيد، و نخبه هايي هستيد كه از بين مردم انتخاب شده ايد، و برگزيدگاني هستيد كه براي ما اهل بيت اختيار شده ايد، با (مشركان) عرب جنگيديد، و سختيها و رنجها را تحمل نموديد، و با ملتهاي (مشرك) مبارزه نموديد، و با افراد شجاع ولي بي منطق جنگديد، همواره ما (پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) امر مي كرديم و

شما اطاعت مي نموديد.

[ صفحه 278]

حتي اذ دارت بنا رحي الاسلام، و در حلب الايام، و خضعت ثغره (نعرة) الشرك، و سكنت فوره الإفك، و خمدت (همدت) نيران الكفر، و هدات دعوه الهرج (والمرج)،و استوسق (استوثق) نظام الدين، فاني حرتم (حزتم، يا: اخذتم) بعد البيان؟ و اسررتم بعد الإعلان؟ و نكصتم بعد الإقدام؟ و اشركتم بعد الايمان؟ بوسا لقوم نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم، (و هموا بإخراج الرسول و هم بدووكم اول مره، اتخشونهم، فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين.) [443] .

تا اينكه وقتي سنگ آسياي اسلام توسط ما به گردش در آمد، و بركات روزگار، همچون شير، جريان و كثرت پيدا كرد، و زير گلو (بيني) شرك به خاك ماليده شد، و فوران دروغ ساكن شد، و آتشهاي كفر خاموش گرديد، و موج فتنه و شورش آرام گرفت، و نظام دين هماهنگ و برقرار شد، پس شما بعد از اين بيانات از چه چيز متحير شديد (چرا از حق برگشتيد، يا: چه شيوه اي را پيش گرفتيد)؟ و پس از اعلان و آشكار چرا پنهان نموديد؟ و بعد اقدام (به طرفداري از حق) عقب گرد نموديد؟ و چگونه بعد از ايمان آوردن مشرك شديد؟ بدبختي و فقر باد بر قومي كه بعد از عهد و پيمان سوگندشان را شكستند، «و تصميم گرفتند فرستاده ي خدا را دور نمايند، در حالي كه آنان (مخالفان) توطئه را عليه شما آغاز كردند، آيااز آنان مي ترسيد؟ در حالي كه اگر ايمان داشته باشيد، خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.»

الا، و قد اري ان قد اخلدتم الي الخفض، و ابعدتم من هو احق

بالبسط والقبض و خلوتم بالدعه، و نجوتم بالضيق من السعه، (و نجوتم من الضيق بالسعه)، فمججتم ما وعيتم، و دسعتم الذي تسوغتم، ف- (ان تكفروا انتم و من في الارض جميعا فان الله لغني حميد). [444] .

[ صفحه 279]

هان، مي بنيم كه شما دلبسته ي به رفاه و خوشگذراني و آسايش گرديده ايد، و كسي را كه نسبت به بسط و قبض از ديگران سزاوارتر است، دور نموده ايد. و شما با سكون و آرامش و خوشگذراني خلوت نموده، و از وسعت و گشايش به تنگنا پناه برده، (و خود را از تنگنا و ضيق، به سوي وسعت و آسايش رهايي داده،) و همه ي آنچه را در درون جمع كره بوديد، به هوا پرتاب نموديد. و آنچه را كه خورده بوديد بالا آورده ايد. پس «اگر شما و تمام كساني كه بر روي زمين زندگي مي كنند. كافر شوند (هيچ ضرري به خدا نمي رسد)، زيرا خداوند بي نياز و ستوده است.»

الا، و قد قلت ما قلت هذا علي معرفه مني بالخذله التي خامرتكم، والغذرة التي استشعرتها قلوبكم، ولكنها فيضه النفس، و نفثه الغيظ، و خور القناه، وبثه الصدر، و تقدمه الحجه، فدونكموها، فاحتقبوها دبره الظهر، نقبه الخف، باقيه العار، موسومه بغضب الله [445] و شنار (شنان) الأبد، موصوله بنار الله الموقده، التي تطلع علي الافئده، فبعين الله ما تفعلون (و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.) [446] و انا ابنه نذير لكم، بين يدي عذاب شديد، فاعملوا (انا عاملون، و انتظروا انا منتظرون.) [447] .

آگاه باشيد! همانا آنچه را كه در اينجا گفتم، به خاطر شناختي بود كه از شما داشتم به اينكه ترك نصرت

و ياري نكردن جزء وجودتان، و بي وفايي شعار دلتان شده است. ليكن اين سخنان به خاطر جوشش نفس و سوز دل، و به جوش آمدن و تراوش غيظ و ناراحتي دروني، و براي كند شدن و از كار افتادن سر نيزه، (جنگ افزار) و براي بازگو كردن غصه سينه، و اتمام حجت است، پس بگيريد اين (فدك) را، و طناب بار و جهاز آن را محكم ببنديد (ولي بدانيد كه) پشت آن

[ صفحه 280]

مجروح، و پاي آن ضعيف و سست است، و ننگ و عار (بغض و دشمني) آن برايتان باقي مي ماند، و داغ غضب خداوند (جبار)، و ننگ هميشگي به آن خورده است، و شما را به آتش افروخته ي خداوند كه دلها را هم مي سوزاند، مي پيوندد، پس آنچه انجام مي دهيد در حضور خدا است، «و به زودي ستمكاران مي فهمند كه به چه عاقبتي گرفتار خواهند شد»، و من دختر پيامبر شما هستم كه شما را از عذاب شديد خداوند بيم مي داد، پس هر كاري مي خواهيد بكنيد، «ما نيز كار خودمان را مي كنيم، و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.»

فاجابها ابوبكر عبدالله بن عثمان و قال: يا بنت رسول الله، لقد كان ابوك صلي الله عليه و آله و سلم بالمومنين عطوفا كريما، (و) رووفا رحيما، و علي الكافرين عذابا اليما و عقابا عظيما، ان عزوناه وجدناه اباك دون النساء، و اخا الفك دون الأخلاء، آثره علي كل حميم، و ساعده في كل امر جسيم، لا يحبكم الا سعيد، و لا يبغضكم الا شقي بعيد، فانتم عتره رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الطيبون، والخيره المنتجبون،

علي الخير ادلتنا، و الي الجنه مسالكنا، و انت- يا خيره النساء و ابنه خير الانبياء- صادقه في قولك، سابقه في وفور عقلك، غير مردوده عن حقك، و لا مصدوده عن صدقك.

سپس ابوبكر، عبدالله بن عثمان [448] در پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، پدرت نسبت به مومنين بسيار با عاطفه و بزرگوار بود و رووف و مهربان، و نسبت به كافران (به منزله ي) عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود اگر بخواهيم نسب او را جستجو كنيم در مي يابيم كه او پدر توست نه پدر زنهاي ديگر، و برادر شوهر و مونس تو (علي عليه السلام) بود نه برادر ساير دوستان، هم او كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم او را بر تمام خويشاوندان با محبت مقدم داشت، و در هر امر بزرگي با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم همراهي مي نمود. و دوست نمي دارد شما را مگر كسي كه سعادتمند باشد، و دشمن نمي دارد شما را مگر كسي كه شقاوتمند و بدبخت باشد، پس شما عترت پاك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و برگزيدگان و منتخب خداوند، و

[ صفحه 281]

راهنمايان ما بر خوبيها و راه هاي ما به سوي بهشت هستيد. و تو- اي برگزيده ي زنان و دختر بهترين پيامبران- در گفتار خود راستگو، و در وفور عقل و درايت پيشگام هستي، و نبايد از حقت منع شوي، و كسي نبايد مانع سخن راست و حق شما گردد.

والله ما عدوت راي رسول الله، و لا عملت الا باذنه، و

ان الرائد لا يكذب اهله، و اني اشهد الله، و كفي به شهيدا، اني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: «نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الكتاب والحكمه والعلم والنبوه. و ما كان لنا من طعمه فلولي (فلاولي، يا: فلو الي) الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه.»

و قد جعلنا ما حاولته في الكراع والسلاح، يقاتل بها المسلمون، و يجاهدون الكفار، و يجالدون (يجادلون) المرده الفجار، و ذلك باجماع من المسلمين، لم انفرد به وحدي، و لم استبد بما كان الراي عندي، و هذه حالي و مالي، هي لك (و) بين يديك، لا نزوي عنك، و لا ندخر دونك، و انت سيده امه ابيك، والشجره الطيبه لبنيك، لا ندفع ما لك من فضلك، و لا نوضع (لا يوضع) من فرعك و اصلك، حكمك نافد في ما ملكت يداي، فهل ترين اني اخالف في ذلك اباك صلي الله عليه و آله و سلم؟

به خدا سوگند، من از نظر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تجاوز نكردم، و جز به اذن و اجازه ي او عمل ننمودم، و جلودار و پيش قراول هيچگاه به اهل خود دروغ نمي گويد، و من خدا را گواه مي گيريم- و شهادت خدا كفايت مي كند- كه شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: «ما طائفه پيامبران، براي كسي طلا و نقره و خانه و زمين به ارث نمي گذاريم، بلكه تنها كتاب و حكمت و دانش و نبوت را به ارث مي گذاريم، و هر چيز قابل استفاده از ما بجا ماند، از

آن ولي امر بعد از ماست و او به هر شكل كه صلاح ديد مي تواند عمل كند.»

و ما در آمد آنچه را كه شما قصد داريد، براي تهيه اسب و جنگ افزار قرار

[ صفحه 282]

داديم، تا مسلمانان بتوانند به وسيله ي آن جنگ كنند و با كفار به جهاد برخيزند، و با شورشگران و متمردان فاسق، برخورد نمايند. و اين كار به اجماع و اتفاق نظر مسلمين صورت گرفت، و من به تنهايي اين كار را نكردم و مستبدانه به راي خود عمل ننمودم، اين است موجودي و مال من كه پيشكش شما، و در اختيار شما باشد، و آن را از شما دريغ نمي كنيم و بدون اجازه ي شما ذخيره نمي كنيم. تو سرور امت پدرت، و شجره ي طيبه براي فرزندانت مي باشي، منكر فضيلت تو نيستيم، و از اصل و فرع شما كم نمي گذاريم (كم نبايد گذاشت)، حكم شما در اموال متعلق به من نافذ است آيا به نظر شما من در اين مساله (فدك) با پدر بزرگوارت مخالفت مي كنم؟

فقالت عليهاالسلام: سبحان الله! ما كان ابي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عن كتاب الله صادفا، و لا لاحكامه مخالفا، بل كان يتبع اثره و يقفو (يقتفي) سوره، افتجمعون الي الغدر؟ اعتلالا عليه بالزوز والبهتان؟ و هذا بعد وفاته شبيه بما بغي له من الغوائل في حياته، هذا كتاب الله حكما عدلا و ناطقا فصلا، يقول: (يرثني و يرث من آل يعقوب.) [449] (و يقول): (و ورث سلميان داود.) [450] .

فبين- عزوجل- فيما وزع من الاقساط، و شرع من الفرائض و الميراث، و اباح من حظ الذكران و

الإناث ما ازاح به عله المبطلين، و ازال التظني (التظنن) والشبهات في الغابرين، كلا (بل سولت لكم انفسكم امرا، فصبر جميل، والله المستعان علي ما تصفون.) [451] .

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: سبحان الله! هيچ گاه پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از كتاب خدا اعراض نمي كرد و با احكام آن مخالفت نمي نمود، بلكه از آن تبعيت مي نمود و دنبال رو سوره هاي آن بود، آيا همه جمع شده ايد كه خيانت كنيد؟ در

[ صفحه 283]

حالي كه با حرف باطل و تهمت (به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) دليل مي آوريد؟ و اين خيانتي كه بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي كنيد، شبيه همان توطئه هايي است كه در زمان حياتش داشتيد، اين كتاب خداست كه داوري است عادل، و سخنگويي است كه حق را از باطل جدا مي كند، كه مي فرمايد:«(خدايا، فرزندي به من بده كه) وارث من و خاندان يعقوب باشد» (و نيز مي فرمايد): «و سليمان از داوود، ارث برد».

و خداوند- عزوجل- آنجا كه سهم هاي ارث را توزيع كرده و فرائض و ميراث را تشريع و سه مردان و زنان را بازگو نموده، شبهات و توجيه هاي دروغگويان را برطرف، و گمانها و شبهات را در آينده، زايل و باطل ساخته است، اينچنين نيست كه شما مي گوييد، «بلكه هواهاي نفساني اينچنين براي شما آراسته است، و بايد صبر نمود، صبري جميل و پسنديده، و خداوند در مورد آنچه شما توصيف مي كنيد، ياور ماست.»

فقال (لها) ابوبكر: صدق الله وصدق رسوله، وصدقت ابنته، انت معدن الحكمه، و موطن الهدي والرحمه، و ركن الدين، و

عين الحجه، و لا ابعد صوابك، و لا انكر خطابك، هولاء المسلمون بيني و بينك، قلدوني ما تقلدت، و باتفاق منهم اخذت ما اخذت، غير مكابر و لا مستاثر و هم بذلك شهود.

پس ابوبكر به آن حضرت خطاب كرد و گفت: خدا و رسول خدا و دخترش راست مي گويند.تو معدن حكمت، و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين، و سرچشمه ي حجت خدا هستي. سخن درست تو را نادرست نمي دانم، و خطابه ات را منكر نيستم. اين مسلمانها شاهد و قاضي بين من و تو باشند، هم اينها بودند كه قلاده ي خلافت را به گردن من انداختند، و من نيز با اتفاق نظر همين مسلمانها آن را گرفتم، بدون اينكه بزرگمنشي و تكبر نموده و بخواهم خود را بر ديگران مقدم بدارم. و اين مسلمانان، همه بر اين مطلب شاهد هستند.

فالتفتت فاطمه عليهاالسلام الي الناس و قالت: معاشر المسلمين، المسرعه الي قيل (قبول) الباطل، المغضيه (المفضيه) علي الفعل (القبيح) الخاسر، (افلا يتدبرون

[ صفحه 284]

القرآن، ام علي قلوب اقفالها؟) [452] كلا، بل ران علي قلوبكم ما اساتم من اعمالكم، فاخذ بسمعكم و ابصاركم، و لبئس ما تاولتم، و ساء ما به اشرتم، و شر ما منه اغتصبتم (اعتضتم)، لتجدن والله محمله ثقيلا، و غبه وبيلا، اذا كشف لكم الغطاء، و بان ما ورائه (من الباساء و) الضراء، و بدا لكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون، (و خسر هنالك المبطلون.) [453] .

آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم نمود و فرمود: اي جمعيت مسلمانان كه به سرعت به طرف گفته هاي (پذيرش) باطل شتافتيد، و بر كارهاي (زشت) و زيانبار،

چشم روي هم مي گذاريد، «آيا در قرآن تدبر و ژرف انديشي نمي كنيد؟ يا اينكه بر دلهاي (شما) قفل زده شده است؟» نه چنين است، بلكه كارهاي زشتي كه كرديد بر دلهايتان زنگار زده، و چشم و گوشتان را گرفته است، و چه بد تاويل و توجيه نموديد، و به چه چيز بدي اشاره كرديد، و بد غصب نموديد (چه بد عوضي گرفتيد)، به خدا سوگند حمل آن را سنگين، و عاقبتش را وخيم خواهيد يافت، آن هنگام كه پرده ها كنار مي روند و (گرفتاريها و سختيهاي) پشت پرده ظاهر، و چيزهايي كه گمان نمي كرديد، از ناحيه ي پروردگارتان براي شما آشكار مي گردد، «كساني كه راه باطل را طي مي كردند در آنجا زيان مي برند.»

ثم عطفت علي قبر النبي صلي الله عليه و آله و سلم [454] و قالت:

قد كان بعدك انباء و هنبثه

لو كنت شاهدها، لم تكثر الخطب

انا فقدناك فقد الارض و ابلها

و اختل قومك، فاشهدهم و لاتغب

و كل اهل له قربي و منزله

عند الاله، علي الادنين مقترب

[ صفحه 285]

ابدت رجال لنا نجوي صدورهم

لما مضيت و حالت دونك الترب

تجهمتنا رجال و استخف بنا

لما فقدت، و كل الارث (الارض) مغتصب

و كنت بدرا و نورا يستضاء به

عليك ينزل من ذي العزه الكتب

و كان جبريل بالايات يونسنا

فقد فقدت، و كل الخير محتجب

فليت قبلك كان الموت صادفنا

لما مضيت و حالت دونك الكثب

انا رزينا بمالم يرز ذو شجن

من البريه، لا عجم و

لا عرب

آنگاه حضرت متوجه قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شدند و فرمودند:

(اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) به تحقيق بعد از شما اخبار و گرفتاريها و مصائبي به وجود آمد، به گونه اي كه اگر شما هم آنها را مشاهده مي كرديد، حادثه و مصيبت زياد نمي شد.

ما همان گونه كه زمين، باران سرشار خود را از دست مي دهد شما را از دست داديم، و قوم تو متفرق شدند، پس شاهد باش و از آنان غايب مشو.

هر خاندان در نزد خداوند قرب و منزلت داشته باشد، به بستگان آنها بايد نزديك شد.

آنان كه دشمني خود را با ما در سينه هايشان پنهان مي داشتند، هنگامي كه شما از بين ما رفتيد و تلي از خاك ميان ما و شما حايل شد، دشمني خود را با ما ظاهر كردند.

پس از اينكه شما از دنيا رفتيد، مرداني بر ما يورش آوردند (و برخورد تند و عبوسانه كردند) ما را خوار و كوچك شمرده، و همه ي ارث (زمين) ما غصب شد.

شما ماه درخشان و نوري بوديد كه همه از نور شما استفاده مي كردند، و بر شما از سوي خداوند سرفراز كتابها نازل مي شد.

و جبرئيل با نزول آيات قرآن، مونس ما بود، ولي با رفتن شما همه خوبيها از ما پنهان شد.

اي كاش پيش از آنكه تو از بين ما رفتي و بين ما و تو تل هايي از شن حايل

[ صفحه 286]

شد، مرگ ما را فرا مي گرفت.

براستي كه ما مصيبت زده شده ايم به مصيبتي كه هيچ صاحب حزني از خلائق- نه

از عرب و نه از عجم- اين چنين مصيبت نديده است.

ثم انكفات عليهاالسلام و اميرالمومنين عليه السلام يتوقع رجوعها اليه، و يتطلع طلوعها عليه عليهاالسلام. فلما استقرت بها الدار، قالت لأميرالمومنين عليه السلام: «يابن ابي طالب! اشتملت شملة الجنين، و قعدت حجرة الظنين، نقضت قادمة الاجدل، فخانك ريش الاعزل. هذا ابن ابي قحافه يبتزني نحلة ابي و بلغه ابني، لقد اجهد (اجهر) في خصامي، والفيته الد في كلامي، حتي حبستني قيلة (الانصار) نصرها (نصرتها)، والمهاجره وصلها، و غضت الجماعه دوني طرفها، فلا دافع و لا مانع، خرجت كاظمه، وعدت راغمه، اضرعت خدك يوم اضعت حدك، افترست الذئاب و افترشت التراب، ما كففت قائلا، و لا اغنيت طائلا (باطلا)، و لا خيار لي، ليتني مت قبل هنيئتي (هينتي)، [455] و دون ذلتي، عذيري الله منك (منه) عاديا، و منك حاميا، ويلاي في كل شارق، ويلاي في كل غارب، مات العمد و وهن العضد، شكواي الي أبي، و عدواي الي ربي. اللهم، انت (انك) اشد منهم قوه و حولا، و اشد (احد) باسا و تنكيلا.» [456] .

آنگاه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام (به طرف خانه) بازگشت، در حالي كه اميرالمومنين عليه السلام منتظر آمدن آن حضرت و چشم به راه او بود، وقتي حضرت، در خانه قرار گرفت، خطاب به اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اي پسر ابي طالب! [457] همچون كودكي كه در شكم مادر كز كرده، كنج خانه نشسته، و همانند افراد متهم به گوشه اي نشسته اي، تو كسي بودي كه بالهاي باز شكاري (و شجاعان عرب) را

[ صفحه 287]

چيدي و اينك پر بي سلاحان به تو خيانت كرده اند و (بال آنها را نمي كني).

اين پسر ابي قحافه

(ابوبكر) است كه عطيه ي پدرم و وسيله گذران زندگي ساده فرزندانم را از من مي ربايد، و بسيار سخت (آشكار) با من دشمني كرد، و او را در مكالمه اي كه با وي داشتم، ستيزه جوترين و لجبازترين دشمنها يافتم، تا آنجا كه انصار، ياري خود را از من دريغ داشتند. و مهاجرين، ارتباط خويش با من را ناديده گرفتند، و جماعت (حاضر در مسجد)، چشم خود را روي هم گذاشتند تا مرا نبينند، و در نتيجه نه كسي از من دفاع كرد و نه كسي مانع از ظلم من شد، در حالي كه بغض گلويم را گرفته بود (به سوي مسجد) بيرون شدم، و با حالت خفت و خواري بازگشتم. از روزي كه تندي شمشيرت را از بين بردي، صورت خود را ذليل نمودي، روزي گرگها را مي دريدي و امروز خاك را فرش خود قرار داده اي (و گوشه اي نشسته اي)، و جلوي هيچ گوينده اي را نمي گيري و هيچ كار مؤثري (در جهت دفع فتنه موجود) انجام نمي دهي (هيچ باطلي را سركوب نمي كني)، و من هم هيچ اختياري ندارم، اي كاش پيش از اين حالت سكون و گوشه نشيني، و مبتلا شدن به اين حالت ذلت (ظاهري) مرده بودم! خداوند خود عذر آور من درباره ي تو باشد، از جهت اينكه شما ظلمهايي را از من صرف و دفع نمودي و از من حمايت كردي. واي بر من در هر صبحدم، واي بر م در هر شبانگاه، تكيه گاه ما مرد و بازوي ما سست شد، شكايتم را به پدرم، و عرض حالم را به پروردگارم عرض مي دارم. خداوندا! تو از نظر قدرت و نيرو از اينها (غاصبين خلافت و فدك) نيرومندتر

هستي، و عذاب و انتقام تو از ديگران شديدتر است.

فقال (لها) اميرالمومنين عليه السلام: «لا ويل لك (يا: بنت سيد النبيين!) بل الويل لشانئك، ثم نهنهي عن وجدك، يا ابنه الصفوه و بقيه النبوه، فما ونيت عن ديني، و لا أخطات مقدوري، فان كنت تريدين البلغة، فرزقك مضمون، و كفيلك مامون، و ما اعد (اعد الله) لك افضل مما قطع عنك، فاحتسبي الله.»

[ صفحه 288]

پس اميرالمومنين عليه السلام (خطاب به حضرت فاطمه عليهاالسلام) فرمود: «اي دختر سروران پيامبران!) واي بر تو ينست، بلكه واي بر آنهايي است كه بغض و دشمني تو را دارند، خويشتن را از حالت ناراحتي و تندي باز بدار. اي دختر برگزيده ي خدا، و اي باقيمانده و يادگار نبوت، من هيچ گاه در دين خود ضعيف و سست نشده ام، و در محدودي قدرت و توانايي خود، خطا نكرده ام، پس اگر منظور تو روزي به اندازه ي گذران ساده ي زندگي باشد، روزي تو ضمانت شده است و خدايي كه كفيل توست مورد اعتماد مي باشد، و آنچه كه (خداوند) براي تو (در قيامت) مهيا كرده است، به مراتب بهتر است از آنچه در دنيا از تو قطع شده است. پس به حساب خدا بگذار.»

فقالت عليهاالسلام: «حسبي الله، و نعم الوكليل!»، و امسكت. [458] .

حضرت زهرا عليهاالسلام نيز فرمود: «خداوند براي من كفايت مي كند، و چه وكيل و كارگزار خوبي!» و ديگر سخن نگفت.

سخنان فاطمه ي زهرا با زنان مهاجرين و انصار

قال سويد بن غفله: لما مرضت (سيدتنا) فاطمه- سلام الله عليها- المرضه التي توفيت فيها، اجتمعت اليها (دخلت عليها) نساء المهاجرين والانصار ليعدنها، فقلن لها: «كيف اصبحت من علتك، يا ابنه (محمد) رسول الله صلي

الله عليه و آله و سلم؟»

سويد بن غفله مي گويد: هنگامي كه حضرت فاطمه- سلام الله عليها- بيمار شد، همان بيماري كه در اثر آن از دنيا رفت، زنان مهاجر و انصار به منظور عيادت آن حضرت بر گرد او جمع شدند، و به آن حضرت عرض كردند: «چگونه صبح كرديد از بيماريي كه داريد، اي دختر (حضرت محمد) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؟»

فحمدت الله و صلت علي ابيها صلي الله عليه و آله و سلم، ثم قالت: اصبحت والله عائفه لدنيا كن، قاليه لرجالكن، لفظتهم بعد ان عجمتهم، و شناتهم (سئمتهم) بعد ان سبرتهم، فقبحا

[ صفحه 289]

لفلول الحد، واللعب بعد الجد، و قرع الصفاه، و صدع القناه، و ختل الاراء، و زلل الاهواء! و (بئس ما قدمت لهم انفسهم، ان سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون) [459] ، لا جرم لقد قلدتهم ربقتها، و حملتهم اوقتها، و شننت عليهم غاراتها، فجدعا و عقرا و بعدا

للقوم الظالمين!

پس حضرت زهرا عليهاالسلام ستايش خدا را به جاي آورد و بر پدر بزرگوارش صلي الله عليه و آله و سلم درود فرستاد، سپس فرمود: به خدا سوگند، صبح كردم در حالتي كه از دنياي شما بيزارم، و بغض مردان شما در دلم جاي گرفته است. بعد از آنكه آنان را امتحان كردم، آنها را به دور انداختم. و بعد از آزمودن آنها، بغضشان را به دل گرفتم، پس زشت باد كندي آنان به جاي تيزي، و بازيگري شان بعد از جديت، و كوبيدن بر سنگ خارا، و شكاف برداشتن سر نيزه ها، و خطا و

اشتباه در آراء، و لغزش در خواسته ها! مردان شما «چه اعمال بدي براي خودشان پيش فرستادند، و كارهاي آنها سبب شد كه خداوند بر آنها غضب كند و جاودانه به عذاب (جهنم) گرفتار آيند.» به ناچار، رسمان خلافت (يا فدك) را به گردن آنها انداختم، و سنگيني بار آن را بر آنها تحميل كردم، و تمام تاراج ها (و مظالم و مفاسد تغيير مسير حكومت) را متوجه آنان نمودم، پس هلاكت و نابودي و جراحت و دوري باد بر قوم ستكار!

ويحهم! اني زعزعوها عن رواسي الرسالة و قواعد النبوه والدلاله، و مهبط (الوحي، و) الروح الامين، والطبين بامور الدنيا والدين؟ الا ذلك هو الخسران المبين.

واي بر آنها! خلافت را از آن پايگاههاي محكم رسلات و از پايه هاي نبوت و راهبري، و از محل نزول (وحي و) جبرئيل امين، و از كسي كه حاذق و آگاه به امور دنيا و دين مي باشد (اميرالمومنين عليه السلام) به كجا تغيير جهت دادند؟ آگاه باشيد، كه اين زيان آشكار است.

[ صفحه 290]

و ما الذي نقموا من ابي الحسن عليه السلام؟ نقموا والله منه نكير سيفه، و قله مبالاته لحتفه، و شده وطاته، و نكال وقعته، و تنمره (تشمره) في ذات الله.

چه عاملي باعث شد كه اينها انتقامجويانه با ابي الحسن (حضرت علي عليه السلام) برخورد نمايند؟ به خدا سوگند، به خاطر شمشير منكر برانداز، و بي باكي و نترسيدن او از مرگ خود، و به علت محكي قدمهاي او (و پامال كردن باطل)، و شدت عقوبت عبرت آموز و شدت خشم (آمادگي) او در (راه خشنودي) خد از او انتقام گرفتند.

و تالله، لو مالوا عن المحجه اللائحه، و

زالوا عن قبول الحجه الواضحه، لردهم اليها، و حملهم عليها، و لسار بهم سيرا سجحا، لا يكلم خشاشه [460] ،و لا يكل سائره، و لا يمل راكبه، و لا وردهم منهلا نميرا صافيا رويا، تطفح ضفتاه، و لا يترنق جانباه، و لأصدرهم بطانا، و نصح لهم سرا و اعلانا، و لم يكن يتحلي من الغني (الدنيا) بطائل، و لا يحظي من الدنيا (منها) بنائل، غير ري الناهل و شبعه الكافل، و لبان لهم الزاهد من الراغب، والصادق من الكاذب، (و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا، لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض، ولكن كذبوا، فاخذناهم بما كانوا يكسبون.) [461] (و الذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا، و ما هم بمعجزين.) [462] .

به خدا سوگند، (اگر حضرت علي عليه السلام به خلافت مي رسيد) هرگاه مردم از راه روشن، و پذيرش حجت و دليل آشكار روي مي گرداندند، مسلما آنان را به سوي آن برمي گرداند، و آنان را بر پذيرش آن وادار مي كرد، و قطعا مردم را با نرمي و ملايمت هدايت مي نمود، به گونه اي كه صدمه اي نمي ديدند، و سير كننده ي خسته نمي شد، و شتر سوار ملول نمي گرديد، و بي گمان آنان را بر آبشخور پر آب

[ صفحه 291]

و گوارا و زلال كه سيرابشان كند، و دو لبه ي آن پر از آب و دو طرف آن لجن نداشته باشد، وارد مي كرد، و آنان را سيراب باز مي گرداند، و در آشكار و پنهان نسبت به آنان خيرخواهي نموده و آنان را نصيحت مي كرد، و در عين حال از ثروت (دنيا) خود را آراسته نمي نمود (و استفاده نمي كرد)، و بهره اي براي خود از

دنيا نمي برد، جز به اندازه اي آبي كه شخص تشنه مي آشامد و لقمه ناني كه كفيل (ايتام) مي خورد. و حتما براي آنان زاهدان از كساني كه به دنيا رغبت و تمايل دارند، و نيز راستگو از دروغگو تشخيص داده مي شد، «و اگر اهل آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوي پيشه مي كردند، مسلما بركاتي از آسمان و زمين بر آنها مي گشوديم، ولي آنان تكذيب كردند، لذا ما نيز آنان را به آنچه عمل مي كردند مواخذه نموديم.» «و كساني كه از ميان اين مردم ستم كردند، به زودي نتيجه ي بد كارهايي كه انجام داده اند، به آنها خواهد رسيد و در آن هنگام از آنان كاري ساخته نيست.»

الا، هلم فاستمع (فاسمع)، و ما عشت اراك الدهر عجبا، و ان تعجب فعجب قولهم، ليت شعري الي اي سناد (سند) استندوا، و الي اي عماد اعتمدوا؟ و بايه عروة تمسكوا؟ و علي ايه ذريه اقدموا و احتنكوا؟ (لبئس المولي، و لبئس العشير.) [463] و (بئس للظالمين بدلا!). [464] .

هان، بيا و بشنو كه روزگار در مدت زندگاني چه چيزهاي عجيبي را به تو مي نماياند، و اگر تعجب كني، گفتار اينان تعجب آور است. اي كاش مي دانستم اينان به كدامين تكيه گاه استناد كرده اند؟ و به چه ستوني تكيه و اعتماد نموده اند؟ و به كدام دستاويز چنگ زده اند؟ و عليه فرزندان چه كسي اقدام كرده و مستولي شده و آنها را نابود مي كنند؟ «مسلما چه بد دوست و ياوري (براي خود

[ صفحه 292]

برگزيده اند)!» و «ستمگران چه جانشين بدي هستند!»

استبدلوا والله الذنابي بالقوادم، والعجز بالكاهل، فرغما لمعاطس قوم (يحسبون انهم يحسنون صنعا) [465] ، (الا، انهم هم المفسدون،

ولكن لا يشعرون) [466] ويحهم! (افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع، ام من لا يهدي الا ان يهدي؟ فما لكم كيف تحكمون؟) [467] .

به خدا سوگند، اينان جلوداران و پيشگامان و ياوران و پناهگان مردم در مشكلات و شدايد را كنار گذارده و سفلگان و نابخردان را جلو انداختند، پس به خاك ماليده شود بيني كساني كه «گمان مي كنند كار خوبي انجام مي دهند!»، «آگاه باشيد! كه آنان خود مفسد هستند، ولي درك نمي كنند.» واي بر آنها، «آيا كسي كه ديگران را به حق هدايت مي كند، سزاوارتر است ديگران از او پيروي نمايند، يا كسي كه بدون هدايت ديگري به خودي خود هدايت پذير نمي گردد؟! پس شما را چه شده است، و چگونه حكم مي كنيد؟»

اما، لعمري لقد لقحت، فنظره ريثما تنتج، ثم احتلبوا ملا القعب دما عبيطا، و ذعافا مبيدا، «هنالك يخسر المبطلون»، [468] و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.

هان، به جانم سوگند، خلافت اينان تازه آبستن شده است، پس مهلت دهيد و در انتظار بمانيد تا ببينيد چه ثمره اي به بار مي آورد. سپس از آن به اندازه تغارهاي بزرگ، (به جاي شير) خون تازه، و سم مهلك بدوشيد، «اينجاست كساني كه راه باطل رفته اند، زيانكار مي شوند»، و آيندگان عاقبت آنچه را كه گذشتگانشان تاسيس نموده اند، خواهند شناخت.

ثم طيبوا عن دنياكم انفسا، و اطمئنوا للفتنه جاشا، و ابشروا بسيف صارم،

[ صفحه 293]

وسطوه معتد غاشم، و بهرج شامل، و استبداد من الظالمين، يدع فيئكم زهيدا، و جمعكم (زرعكم) حصيدا، فيا حسره لكم! و اني بكم؟ و قد عميت عليكم، (انلزمكموها و انتم لها كارهون؟) [469] .

(اكنون

كه به مراد خود رسيديد) از دنياي خود خوش باشيد، و قلبتان مطمئن و آماده ي فتنه هايي باشد كه خواهد آمد، و بشارت باد شما را به شمشيرهاي برنده، و قدرت متجاوزاني كه حداكثر ظلم و تعدي را روا مي دارند، و هرج و مرج فراگير و استبداد ستمگران، كه مقدار كمي از بيت المال را باقي مي گذارند، به گونه اي كه هيچ كس در آن رغبت نمي كند. و جمعيت (كشته ي) شما را درو مي كنند، پس حسرت و اندوه بر شما! به كدامين سو هستيد؟ (راه حق و رحمت خدا) بر شما گم شده است، «آيا ما شما را بر رحمت خدا (و صراط مستقيم)، وادار كنيم؟! با آنكه شما كراهت داريد».

قال سويد بن غفله: فاعادت النساء قولها عليهاالسلام علي رجالهن، و جاء اليها قوم من وجوه المهاجرين و الانصار معتذرين، و قالوا: «يا سيده النساء، لو كان ابوالحسن ذكر لنا هذا الامر قبل ان نبرم (يبرم) العهد و نحكم (يحكم) العقد، لما عدلنا الي غيره.»

سويد بن غفلة (راوي) مي گويد: پس زنان مهاجر و انصار آنچه را كه حضرت زهرا عليهاالسلام به ايشان گفته بود، براي مردان خود بازگو كردند، و گروهي از بزرگان مهاجرين و انصار، به عنوان عذرخواهي نزد حضرت آمدند و عرض كردند: «اي سرور زنان، اگر ابوالحسن (اميرالمومنين عليه السلام) پيش از آنكه ما عهد خود را با ابوبكر محكم و با او بيعت نماييم، اين نكته را به ما گوشزد مي كرد،هرگز ما او را رها نكرده و به ديگري رجوع نمي كرديم.»

فقالت (لهم فاطمه) عليهاالسلام: «اليكم عني، فلا عذر بعد تعذيركم، و لا امر بعد تقصيركم.» [470] .

[ صفحه 294]

حضرت فاطمه عليهاالسلام به آنان فرمود: «دور شويد از من، كه بعد از عذرخواهي هاي غير صادقانه ي شما ديگر عذري باقي نمانده است، و بعد از اين تقصير (و گناه) شما، امري كارساز نيست.

حالات جان سوز فاطمه به روايت فضه

روي ورقه بن عبدالله الازدي، قال: خرجت حاجا الي بيت الله الحرام، راجيا لثواب الله رب العالمين، فبينما انا اطوف و اذا انا بجارية سمرا، و مليحه الوجه، عذبه الكلام، و هي تنادي بفصاحه منطقها، و هي تقول:

ورقه بن عبدالله ازدي روايت نموده است: به اميد ثواب خداوند و پروردگار عالميان به حج بيت الله الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف ديدم كه دوشيزه ي گندم گون، نمكين و شيرين سخني با كلام فصيح دعا مي نمود و مي گفت:

اللهم، رب الكعبه الحرام، والحفظه الكرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خير الانام، صلي الله عليه و آله البرره الكرام، (اسالك) ان تحشرني مع ساداتي الطاهرين، و ابنائهم الغر المحجلين الميامين.

اي خدا، و اي پروردگار خانه ي محترم كعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهيم عليه السلام، و جايگاه هاي بزرگ و ارجمند مناسك حج، و پروردگار برترين مخلوقات، حضرت محمد- كه درود خداوند بر او و خاندان نيكوكار و گرامي او باد!- (از تو درخواست مي نمايم) كه مرا با سروران پاكيزه ام و پسران برجسته و درخشان و خجسته ي آنان محشور گرداني.

الا، فاشهدوا يا جماعه الحجاج والمعتمرين، ان موالي خيره الاخيار، و صفوه الابرار، والذين علا قدرهم علي الاقدار، و ارتفع ذكرهم في سائر الامصار، المرتدين بالفخار.

[ صفحه 295]

هان! اي گروه حاجيان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشيد كه سروران من، برگزيده ي

برگزيدگان، و منتخب نيكان، و از همگان ارجمند مي باشند، و يادشان در تمام بلاد بلند و به نيكي ياد مي شوند و به لباس فخر آراسته اند.

قال ورقه بن عبدالله: فقلت: يا جاريه، اني لاظنك من موالي اهل البيت عليهم السلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من مواليهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفي، صلي الله عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها.

ورقه بن عبدالله مي گويد: به او گفتم: اي دختر، من يقين دارم كه تو از دوستداران اهل بيت عليهم السلام هستي، وي گفت: بله، گفتم: نامت چيست؟ گفت: من فصه، كنيز فاطمه ي زهرا، دختر حضرت محمد مصطفي مي باشم، كه درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد!

فقلت لها: مرحبا بك و اهلا و سهلا، فلقد كنت مشتاقا الي كلامك و منطقك، فاريد منك الساعه ان تجيبني من مساله اسالك، فاذا انت فرغت من الطواف، قفي لي عند سوق الطعام حتي آتيك و انت مثابه ماجوره. فافترقنا.

گفتم: خيلي خوش آمدي و خيلي خوشوقتم، من بسيار مشتاق كلام و سخن تو بودم، مي خواهم يك سوالي از تو بكنم و تو به من پاسخ دهي. وقتي طواف را به پايان بردي، كنار بازار غله بايست تا من بيايم، خداوند به تو اجر و پاداش دهد. و به اين ترتيب از هم جدا شديم.

فلما فرغت من الطواف و اردت الرجوع الي منزلي، جعلت طريقي عل سوق الطعام، و اذا انا بها جالسه في معزل من الناس، فاقبلت عليها، و اعتزلت بها، و اهديت اليها هديه و لم اعتقد انها صدقه، ثم قلت لها: يا فضه، اخبريني عن

مولاتك فاطمه الزهراء عليهماالسلام، و ما الذي رايت منها عند و فاتها بعد موت ابيها محمد صلي الله عليه و آله و سلم.

وقتي طواف را به پايان بردم، هنگام بازگشت به منزل، راهي را كه از بازار غله مي گذشت انتخاب نمودم، ناگهان ديدم كه وي در گوشه اي به دور از مردم نشسته است. نزد او رفتم و او را كنار كشيدم و بدون اينكه قصد صدقه بكنم

[ صفحه 296]

هديه اي به او دادم، سپس به او گفتم، اي فضه، از سرورت فاطمه ي زهرا عليهم السلام و وقايعي كه بعد از مرگ پدرش حضرت صلي الله عليه و آله و سلم و هنگام وفات وي، از او ديدي به من خبر ده.

قال ورقه: فلما سمعت كلامي، تغر غرت عيناها بالدموع ثم انتحبت نادبه، و قالت: يا ورقه بن عبدالله، هيجت علي حزنا ساكنا، و اشجانا في فوادي كانت كامنه، فاسمع الان ما شاهدت منها عليهاالسلام:

ورقه (راوي حديث) مي گويد: به محض اينكه سخن من تمام شد، چشمان فضه پر از اشك گرديد و بلند بلند گريست و گفت: اي ورقه بن عبدالله، اندوه فرو نشسته و غمهاي نهفته ي دلم را برانگيختي، اينك وقايعي را كه من از آن حضرت عليهاالسلام ديده ام بشنو.

اعلم انه لما قبض رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، افتجع له الصغير والكبير، و كثر عليه البكاء، و قل العزاء، و عظم رزوه علي الاقرباء والاصحاب والاولياء والاحباب، والغرباء والانساب، ولم تلق الا كل باك و باكيه، و نادب و نادبه، و لم يكن في اهل الارض والاصحاب والاقرباء والاحباب اشد حزنا و اعظم بكاء و

انتحابا من مولاتي فاطمه الزهراء عليهاالسلام، و كان حزنها يتجدد و يزيد، و بكاوها يشتد.

بدان، رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دل كوچك و بزرگ را به درد آورد، و بسيار بر او گريستند و صبر همه را به سر آورد، و مصيبت فقدان او بر نزديكان و ياران و دوستان و احباب و بيگانگان و خويشان سخت بود، و همه ي مردان و زنان براي او گريه و ندبه نمودند، ولي در روي زمين و در ميان ياران و نزديكان و دوستان كسي غمگين تر از سرورم فاطمه ي زهرا عليهاالسلام نبود و وي بيشتر و شديدتر از همه گريه مي كرد. و اندوه او پيوسته تازه و افزون، و گريه اش شديدتر مي شد.

فجلست سبعه ايام لا يهدا لها انين، و لا يسكن منها الحنين، كل يوم جاء كان بكاوها اكثر من اليوم الاول. فلما كان في اليوم الثامن ابدت ما كتمت من الحزن فلم تطق صبرا اذ خرجت و صرخت، فكانها من فم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تنطق.

[ صفحه 297]

پس هفت روز ناله ي او آرام، و صداي او خاموش نمي شد، و هر روز بيش از روز گذشته گريه مي نمود، تا اينكه روز هشتم اندوه نهفته ي خود را آشكار نمود و نتوانست شكيبايي كند، لذا از خانه بيرون آمد و ناله سر داد، به گونه اي كه گويي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سخن مي گويد.

فتبادرت النسوان، و خرجت الولائد والولدان، و ضج الناس بالبكاء والنحيب، و جاء الناس من كل مكان، و اطفئت المصابيح لكيلا تتبين صفحات النساء، و خيل

الي النسوان ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد قام من قبره، و صارت الناس من دهشه و حيره لما قدرهقهم.

پس زنان شتافتند، و دختران و پسران از خانه بيرون آمدند، و مردم همراه با اشك ريختن و گريه ي بلند، ناله سر دادند و از همه سو گرد آمدند، و براي اينكه صورت زنان نمايان نشود چراغها را خاموش كردند، و زنان تصور كردند كه گويي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از قبر بيرون آمده است، و مردم به خاطر مصيبت آن حضرت مدهوش و متحير گرديدند.

و هي عليهاالسلام تنادي و تندب اباه: وا أبتاه، واصفياه، وامحمدا، وا ابا القاسماه، و اربيع الارامل واليتامي، من للقبله والمصلي؟ و من لابنتك الوالهه الثكلي؟

و فاطمه ي زهرا عليهاالسلام ندا برمي آورد و بر پدر بزرگوارش اين گونه نوحه سرايي مي كرد: واي پدرم، واي بر برگزيده ي خدا، وا محمداه، وا اباالقاسم، واي بر كسي كه بهار و مايه ي شادماني نيازمندان (يا: بيوگان) و يتيمان بود، ديگر چه كسي (مدافع اهل) قبله و جايگاه نمازگزاردن نمازگزارن خواهد بود؟ و ديگر دختر سرگشته ي مصيبت زده ات چه كسي را دارد؟

ثم اقبلت تعثر في اذيالها و هي لا تبصر شيئا من عبرتها، و من تواتر دمعتها، حتي دنت من قبر أبيها محمد صلي الله عليه و آله و سلم، فلما نظرت الي الحجرة وقع طرفها علي الماذنه، فقصرت خطاها، و دام نحيبها و بكاها، الي ان اغمي عليها، فتبادرت النسوان اليها، فنضحن الماء عليها و علي صدرها و جبينها حتي افاقت.

[ صفحه 298]

سپس در حالي كه لباسش بر

زمين كشيده مي شد و از بسياري گريه و جاري شدن اشك چيزي را نمي ديد، آمد و نزديك قبر پدر بزرگوارش حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم ايستاد. به محض اينكه به حجره نگاه كرد و چشمش بر مأذنه افتاد، آهسته گام برداشت و پيوسته ناله و گريه نمود تا اينكه بيهوش گرديد. زنان به سوي او شتافتند و آب بر صورت و سينه و پيشاني اش پاشيدند تا اينكه به هوش آمد.

فلما افاقت من غشيتها، قامت و هي تقول: رفعت قوتي، و خانني جلدي، و شمت بي عدوي، والكمد قاتلي. يا أبتاه بقيت والهه وحيده، و حيرانه فريده، فقد انخمد صوتي، و انقطع ظهري، و تنغض عيشي، و تكدر دهري، فما اجد يا ابتاه بعدك انيسا لوحشتي، و لا رادا لدمعتي، و لا معينا لضعفي، فقد فني بعدك محكم التنزيل، و مهبط جبرئيل، و محل ميكائيل. انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب، و تغلقت دوني الابواب، فانا للدنيا بعدك قاليه، و عليك ما ترددت انفاسي باكيه،لا ينفد شوقي اليك، و لا حزني عليك.

وقتي به هوش آمد برخاست و فرمود: توانم از بين رفته، و شكيبايي و استقامتم با من ياري نمي كند، و دشمنم به من شماتت مي كند، و اندوه شديد و درد دلم از افسردگي مرا خواهد كشت. پدر جانم، سرگشته و بي كس و متحير و تنها شده ام، و صدايم خاموش گرديده و نيروي پشتم از بين رفته، و زندگي برايم تلخ، و روزگارم تيره و تار شده است. پدر جانم، بعد از تو كسي را نمي يابم كه مونس احساس تنهايي من گردد، و اشك چشمم را فرو نشاند، و در ضعف

و ناتواني ياورم باشد. بعد از تو آيات محكم قران و نزول جبرئيل و آمدن ميكائيل همگي برچيده شد.

پدر جانم، بعد از تو اسباب (نيل به مقامات معنوي و اخروي) واژگون، و درها به روي من بسته شد، لذا بعد از تو ديگر، از دنيا خوشم نمي آيد، و تا زماني كه نفسهايم مي رود و مي آيد خواهم گريست، و شوق من به تو و اندوهم بر تو

[ صفحه 299]

پايان نمي پذيرد.

ثم نادت: يا ابتاه، والباه، ثم قالت:

ان حزني عليك جديد

و فوادي والله صب عنيد

كل يوم يزيد فيه شجوني

و اكتيابي عليك ليس يبيد

جل خطبي، فبان عني عزائي

فبكائي كل وقت جديد

ان قلبا عليك يالف صبرا

او عزاء، فانه لجليد

سپس ندا برآورد: اي پدر جانم، واي بر عقل من، پس فرمود:

براستي كه اندوه من بر تو تازه، و به خدا سوگند دلم عاشق و مشتاق توست و به هيچ وجه از تو روي برنمي گرداند.

هر روز اندوه هايم افزون مي گردد، و افسردگي و شكستگي من از غم تو هرگز از من جدا نمي شود.

گرفتاري و مصيبت من بزرگ و سخت است، لذا شكيبايي از من كناره گرفته، و هر زمان گريه ام تازه مي گردد.

براستي هر كس كه با وجود انس به تو، صبر و شكيبايي كند و يا تسلي بيابد، واقعا سخت دل و قسي القلب است.

ثم نادت: يا ابتاه، انقطعت بك الدنيا بانوارها، و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهره، فقدا سود نهارها، فصار يحكي حنادسها رطبها و يابسها. يا ابتاه، لا زلت آسفه

عليك الي التلاق. يا ابتاه، زال غمضي منذ حق الفراق. يا ابتاه، من للارامل والمساكين؟ و من للامه الي يوم الدين؟ يا ابتاه، امسينا بعدك من المستضعفين. يا ابتاه، اصبحت الناس عنا معرضين، و لقد كنا بك معظمين في الناس غير مستضعفين. فاي دمعه لفراقك لا تنهمل؟ و اي حزن بعدك عليك لا يتصل؟و اي جفن بعدك بالنوم يكتحل؟ و انت ربيع الدين، و نور النبيين، فكيف للجبال لا تمور، و للبحار بعدك لا تغور؟ والارض كيف لم تتزلزل؟

سپس ندا بر آورد: پدر جانم، به واسطه ي (رحلت) تو انوار دنيا از بين رفت، و

[ صفحه 300]

شكوفايي و زيبايي آن كه به افروختگي و حسن تو شكوفا و زيبا بود، افسرده شد، و روزهاي دنيا تيره گرديدند.

پدر جانم، تا ملاقات تو پيوسته بر تو تاسف خورده و ناراحت خواهم بود پدر جانم، از زمان جدايي و فراق تو بينايي ام از بين رفته است. پدر جانم، چه كسي بعد از تو از بيوگان و بيچارگان دلجويي خواهد كرد؟ و چه كسي تا روز پاداش و قيامت (دادرس) امت تو خواهد بود؟ اي پدر جان، بعد از تو مردم ما را خوار و كوچك شمردند، پدر جانم، بعد از تو مردم از ما رويگردان شدند، در حالي كه به واسطه ي وجود تو در ميان مردم ارجمند و عزيز بوديم و كسي ما را خوار و كوچك نمي شمرد. پس چرا در فراق تو اشك نريزم، و اندوهم پيوسته نگردد، و پلكهايم بر روي هم بسته شده و به خواب روم، در حالي كه تو بهار و احياگر دين و نور پيامبران هستي؟

و چگونه بعد از تو كوهها از هم نپاشند و به هم نخورند، و آب درياها خشك نشود؟ و چگونه زمين نلرزد؟

رميت يا ابتاه بالخطب الجليل، و لم تكن الرزيه بالقليل، و طرقت يا ابتاه بالمصاب العظيم، و بالفادح المهول. بكتك يا ابتاه الاملاك، و وقفت الافلاك، فمنبرك بعدك مستوحش، و محرابك خال من مناجاتك، و قبرك فرح بمواراتك، والجنه مشتاقه اليك و الي دعائك و صلاتك. يا ابتاه، ما اعظم ظلمة مجالسك!، فوا اسفاه عليك الي ان اقدم عاجلا عليك.

پدر جانم، به مشكل بزرگي گرفتار آمده ام، و مصيبتم اندك و كوچك نيست. اي پدر جان، مصيبت بزرگ و پيشامد هراسناكي به من روي آورده. باباي من، ملائكه بر تو گريستند و فلكها بازايستادند، لذا منبرت بعد از تو احساس تنهايي مي كند، و محرابت از مناجات تو خالي مانده است، و قبرت به واسطه ي خاك شدن تو در آن شادمان، و بهشت به تو و دعا و نمازت مشتاق است.

پدرجانم، چقدر تاريكي مجالس تو سخت است. پس همواره بر تو تاسف خواهم خورد تا اينكه بزودي بر تو وارد شوم.

[ صفحه 301]

و اثكل ابوالحسن الموتمن ابو ولديك، الحسن والحسين، و اخوك و وليك و حبيبك و من ربيته صغيرا، و واخيته كبيرا، و اخلي احبابك و اصحابك اليك، من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، والثكل شاملنا، والبكاء قاتلنا، والاسي لازمنا.

و ابوالحسن امين، پدر دو فرزندت حسن و حسين، و برادر و دوست، و محبوبت به مصيبت گرفتار آمده، هم او كه در كوچكي اش پرورش دادي، و در بزرگي با او عقد اخوت بستي، و

شيرين ترين دوستان و يارانت در نزد تو بود، و از همه ي آنان (به ايمان) سبقت جست و هجرت نمود و ياري ات كرد. مصيبت همه ما را فرا گرفته، و گريه ما را مي كشد، و پيوسته ناراحت و افسرده ايم.

ثم زفزت زفزه و انت انه كادت روحها ان تخرج، ثم قالت:

قل صبري و بان عني عزائي

بعد فقدي لخاتم الانبياء

عين، يا عين، اشكبي الدمع سحاً

ويك [471] لا تبخلي بفيض الدماء

يا رسول الاله، يا خيره الله

و كهف الايتام والضعفاء

قد بكتك الجبال والوحوش جمعا

والطير والارض بعد بكي السماء

و بكاك الحجون والركن و المش

عر يا سيدي مع البطحاء

و بكاك المحراب والدرس

للقرآن في الصبح معلنا والسماء

و بكاك الاسلام اذ صار في النا

س غريبا من سائر الغرباء

لو تري المنبر الذي كنت تعلو

ه علاه الضلام بعد الضياء

يا الهي، عجل وفاتي سريعا

فلقد تنعصت الحياه يا مولائي

سپس آهي از دل برآورد و بلند بلند ناله سر داد به گونه اي كه نزديك بود روح از بدنش خارج شود، سپس فرمود: بعد از فقدان خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم، شكيبايي ام اندك شده و تسلي پيدا كردن از من كناره گرفته است.

[ صفحه 302]

اي چشم من، اي چشم من، به شدت اشك بريز، و اشك بريز و در ريختن اشكهايت بخل مورز.

اي رسول خدا، اي برگزيده ي خدا، و اي پناهگاه ايتام و ضعيفان.

كوهها، و حوش، پرندگان، زمين و آسمان،

همگي براي تو گريستند.

اي آقاي من، گياهان مخصوص، ركن و مشعر نيز همراه با شنزارها (اي مكه) بر تو اشك ريختند.

محراب و درس علني قرآن تو در صبح و شام نيز براي تو گريه كردند.

اسلام نيز گريست، زيرا بعد از تو در ميان مردم از همه ي غريبها، غريب تر گرديد.

اي كاش منبري را كه بر آن بالا مي رفتي، مشاهده مي كردي كه بعد از آن روشنايي،تاريكي آن را فرا گرفته است.

اي معبود من، هر چه سريعتر مرگ مرا را برسان، زيرا اي آقاي من، زندگاي براي من تاريك و سخت شده است.

قالت: ثم رجعت الي منزلها و اخذت بالبكاء والعويل ليلها و نهارها، و هي لا ترقا دمعتها، و لا تهدا زفرتها. و اجتمع شيوخ اهل المدينه و اقبلوا الي اميرالمومنين علي عليه السلام فقالوا له: يا اباالحسن، اي فاطمه عليهاالسلام تبكي الليل والنهار، فلا احد منا يتهنا بالنوم في الليل علي فرشنا، و لا بالنهار لنا قرار علي اشغالنا و طلب معايشنا، و انا نخبرك ان تسالها اما ان تبكي ليلا او نهاراً، فقال عليه السلام: حبا و كرامه.

فضه مي گويد: سپس فاطمه ي زهرا عليهاالسلام به منزلش برگشت و شب وروز به گريه وناله ي بلند پرداخت به گونه اي كه اشك چشمش قطع، و آهش آرام نمي گرفت (لذا) پيرمردان مدينه گرد آمدند و به خدمت اميرالمومنين علي عليه السلام رسيدند و عرض كردند: اي اباالحسن، فاطمه عليهاالسلام شب و روز گريه مي كند، و هيچ يك از ما نمي توانيم شب در رختخواب راحت بخوابيم، و روز نيز آرامشي در كارها و جستجوي روزي نداريم، ما به تو عرض مي كنيم كه از فاطمه عليهاالسلام

[

صفحه 303]

بخواهي كه يا شب گريه كند و يا روز. آن حضرت عليهاالسلام نيز با تكريم آنان،سخنشان را پذيرفت.

فاقبل اميرالمؤمنين عليه السلام حتي دخل علي فاطمه عليهاالسلام و هي لا تفيق من البكاء، و لا ينفع فيها العزاء. فلما راته سكنت هنيئة له. فقال لها: يا بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، ان شيوخ المدينه يسالوني ان اسالك اما ان تبكين اباك ليلا و اما نهاراً.

لذا اميرالمومنين عليه السلام به خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيد، در حالي كه هنوز از گريه آسوده و تسلي پيدا نكرده بود، ولي به محض اينكه علي عليه السلام را ديد، لحظه اي آرام گرفت. حضرت علي عليه السلام فرمود: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، پير مردان مدينه از من درخواست نمودند كه از شما بخواهم كه يا شب بر پدر بزرگوارت گريه كني و يا روز.

فقالت: يا اباالحسن، ما اقل مكثي بينهم، و ما اقرب مغيبي من بين اظهرهم! فوالله، لا اسكت ليلا و لا نهارا او الحق بابي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. فقال لها علي عليه السلام: افعلي، يا بنت رسول الله ما بدا لك.

فاطمه ي زهرا عليهاالسلام فرمود: اي اباالحسن، چقدر كم بين آنها درنگ خواهم نمود، و چه زود از ميان آنان خواهم رفت. به خدا سوگند، شب و روز ساكت نخواهم ماند تا اينكه به پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بپويندم. علي عليه السلام نيز به او فرمود: اي دختر رسول خدا، هر چه مي خواهي بكن.

ثم انه بني لها بيتا في البقيع نازحا عن المدينه، يسمي بيت الاحزان. و

كانت اذا اصبحت قدمت الحسن والحسين عليهماالسلام امامها، و خرجت الي البقيع باكيه، فلا تزال بين القبور باكيه، فاذا جاء الليل اقبل اميرالمومنين عليه السلام اليها، و ساقها بين يديه الي منزلها.

سپس حضرت خانه اي در بقيع به دور از مدينه براي او ساخت كه «بيت الاحزان» ناميده مي شود، و فاطمه زهرا عليهاالسلام وقتي صبح مي كرد حسن و حسين عليهماالسلام را پيشاپيش خود مي انداخت و گريان روانه ي بقيع مي شد، و پيوسته

[ صفحه 304]

ميان قبرها مي گريست. و وقتي شب فرا مي رسيد اميرالمومنين عليه السلام به سوي او مي آمد و او را جلو مي انداخت و به منزل مي برد.

و لم تزل علي ذلك الي ان مضي لها بعد موت ابيها سبعه و عشرون يوما، و اعتلت العله التي توفيت فيها، فبقيت الي يوم الاربعين، و قد صلي اميرالمومنين عليه السلام صلاه لاظهر و اقبل يريد المنزل اذا استقبلته الجواري باكيات حزينات. فقال لهن: ما الخبر؟ و مالي اراكن متغيرات الوجوه والصور؟ فقلن: يا اميرالمومنين، ادرك ابنه عمك الزهراء عليهاالسلام و ما نظنك تدركها.

و پيوسته بر اين حال بود، تا اينكه بيست و هفت و روز از رحلت پدر بزرگوارش گذشت، و به بيماريي كه سرانجام در اثر آن وفات نمود، گرفتار شد. و تا چهل روز پس از آن در دنيا بود. تا اينكه روزي اميرالمومنين عليه السلام نماز ظهر را خوانده بود و مي خواست به منزل بيايد، ناگهان دختران گريان و اندوهناك به پيشواز او آمدند. حضرت به آنان فرمود: چه خبر است؟ و جرا صورتها و چهره هايتان را پريشان مي بينم عرض كردند: اي اميرالمومنين، دختر عمويت زهرا عليهاالسلام را درياب، و گمان

نمي كنيم كه بتواني او را (زنده) دريابي.

فاقبل اميرالمومنين عليه السلام مسرعا حتي دخل عليها، و اذا بها ملقاه علي فراشها، و هو من قباطي مصر، و هي تقبض يمينا و تمد شمالا، فالقي الرداء عن عاتقه، والعمامه عن راسه، و حل ازراره، و اقبل حتي اخذ رأسها و تركه في حجره.

پس اميرالمومنين عليه السلام شتابان آمد و به خدمت ايشان رسيد، ولي ناگهان ديد كه حضرتش بر رختخوابي كه از پارچه ي قباطي [472] مصر بود دراز كشيده، به طرف راست و چپ پيچ مي خورد. حضرت علي عليه السلام عباي خود را از دوش و عمامه اش را از سر برداشت و دگمه هاي (پيراهن) را گشود، و جلو آمد و سر آن حضرت را گرفت و در دامن خود گذاشت.

و ناداها: يا زهراء، فلم تكلمه، فناداها: يا بنت محمد المصطفي، فلم تكلمه،

[ صفحه 305]

فناداها: يا بنت من حمل الزكاه في طرف ردائه و بذلها علي الفقراء، فلم تكلمه، فناداها: يا ابنة من صلي بالملائكه في السماء مثني مثني، فلم تكلمه: فناداها: يا فاطمه، كلميني، فانا ابن عمك علي بن ابي طالب.

علي عليه السلام صدا كرد: اي زهرا، ولي حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: اي دختر محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم، ولي باز حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: اي دختر كسي كه زكات را در گوشه ي عباي خود حمل كرد و به نيازمندان بذل نمود، ولي باز حضرت پاسخ نداد. صدا كرد: اي دختر كسي كه در آسمان دو ركعت دو ركعت امام جماعت ملائكه شد و نماز گزارد، ولي باز پاسخ نداد. صدا كرد: اي فاطمه، با من

سخن بگو، من پسر عمويت علي بن ابي طالب هستم.

قال [473] : ففتحت عينيها في وجهه و نظرت اليه و بكت و بكي، و قال: ما الذي تجدينه، فانا ابن عمك علي بن ابي طالب.

فضه مي گويد: حضرت زهرا عليهاالسلام چشم باز كرد و به اميرالمومنين عليه السلام نگاه كرد، حضرت علي عليه السلام فرمود: حالت چطور است؟ من پسر عمويت علي بن ابي طالب هستم.

فقالت: يا ابن العم، اني اجد الموت الذي لابد منه و لا محيص عنه، و انا اعلم انك بعدي لا تصبر لعي قله التزويج، فان انت تزوجت امراه، اجعل لها يوما و ليله، و اجعل لاولادي يوما و ليله. يا اباالحسن، و لا تصح في وجوههما، فيصبحان يتمين غريبين منكسرين، فانهما بالامس فقدا جدهما، واليوم يفقدان امهما، فالويل لامه تقتلهما و تبغضهما!

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اي پسر عمو، من در حال مرگ هستم، مرگي كه گريز و چاره و پناهگاهي از آن نيست، و من مي دانم كه تو (مانند هر مرد ديگر) بعد از من نمي تواني بر ازدواج نكردن صبر كني، پس اگر ازدواج نمودي، يك

[ صفحه 306]

شبانه روز را براي همسرت، و يك شبانه روز را براي فرزندان من قرار ده. اي ابالحسن در روي آنان فرياد مزن، تا مبادا، غريب و دل شكسته شوند، زيرا آن دو فرزند يتيم من (اما حسن و حسين عليهماالسلام) ديروز جدشان را از دست دادند، و امروز نيز مادرشان را از دست مي دهند، پس واي بر امتي كه آن دو را مي كشند و بغض آنها را در دل مي گيرند!

ثم انشات تقول:

ابكني ان بكيت يا خير هادي،

و

اسبل الدمع، فهو يوم الفراق

يا قرين البتول، اوصيك بالنسل

فقد اصبحا حليف اشتياق

ابكني و ابك لليتامي و لا تن

س قتيل العدي بطف العراق

فارقوا فاصبحوا يتامي حياري

يحلف الله فهو يوم الفراق

سپس اين اشعار را سرود و فرمود:

اگر خواستي گريه كني بر من گريه كن اي بهترين هدايتگر، و اشك بريز، كه اين روز، روز جدايي است.

اي همدم بتول (و شوهر فاطمه عليهاالسلام)، تو را سفارش مي كنم كه با فرزندانم (خوب رفتار كني)، زيرا آن دو (امام حسن و حسين عليهماالسلام) در اشتياق به من هم سوگند هستند.

بر من و نيز بر يتيمانم گريه كن، و هرگز كسي را كه به دست دشمنان در صحراي سوزان عراق كشته مي شود، (امام حسين عليه السلام)، فراموش مكن.

اينان از من جدا شدند و يتيم و سرگشته گرديدند، به خدا سوگند كه اين روز، روز فراق و جدايي است.

قالت: فقال لها علي عليه السلام: من اين لك يا بنت رسول الله هذا الخبر، والوحي قد انقطع عنا؟ فقالت: يا اباالحسن، رقدت الساعه، فرايت حبيبي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في قصر من الدر الابيض، فلما راني قال: هلمي الي، يا بنيه، فاني اليك مشتاق. فقلت: والله، اني لاشد شوقا منك الي لقائك. فقال: انت الليله عندي. و هو الصادق لما وعد، والموفي لما عاهد.

[ صفحه 307]

فضه مي گويد: حضرت علي عليه السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اي دختر رسول خدا، از كجا خبر داري كه از دنيا مي روي، در حالي كه وحي از ما رخت بربسته است؟ عرض كرد:

اي اباالحسن، همين حالا دراز كشيدم و به خواب رفتم، و محبوبم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در كاخي از مروازيد سفيد ديدم. به محض اينكه مرا ديد فرمود: اي دختر عزيزم، نزد من بيا، كه خيلي مشتاق تو هستم. من نيز به ايشان عرض كردم: به خدا سوگند، اشتياق من به ملاقات شما بيشتر است. فرمود: همين امشب نزد من خواهي بود، و آن بزرگوار در وعده ي خود راستگو، و به پيمان خود وفا مي كند.

فاذا انت قرات يس، فاعلم اني قد قضيت نحبي، فغسلني، و لا تكشف عني، فاني طاهره مطهره، و ليصل علي معك من اهلي الادني فالادني، و من رزق اجري، و ادفني ليلا في قبري. بهذا اخبرني حبيبي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

پس وقتي سوره ي يس را قرائت نمودي، بدان كه من به پيمان خود وفا نموده ام (و از دنيا رفته ام)، پس (از زير لباس) مرا غسل بده، و لباسم را كنار نزن، زيرا من پاك و پاكيزه هستم، و تنها نزديك ترين بستگانم و كساني كه خداوند پاداش (مودت) مرا به آنان روزي كرده است بر من نماز بگزارند، و مرا شبانه در قبرم به خاك بسپار، كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنين به من خبر داد.

فقال علي: والله، لقد اخذت في امرها، و غسلتها في قميصها، و لم اكشف عنها. فوالله، لقد كانت ميمونه طاهره مطهره، ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و كفنتها، و ادرجتها في اكفانها. فلما هممت ان أعقد الرداء، ناديت: يا ام كلثوم، يا

زينب، يا سكينه، يا فضه، يا حسن، يا حسين، هلموا تزودوا من امكم، فهذا الفراق، واللقاء في الجنه.

علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند شروع كردم به تجهيز او، و او را در پيراهنش غسل دادم و آن را كنار نزدم. به خدا سوگند، خجسته و پاك و پاكيزه بود، سپس از باقيمانده ي حنوط رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را تحنيط نمودم، و كفن او را آماده كردم و او

[ صفحه 308]

را در ميان قطعه هاي كفن گذاشتم. وقتي خواستم عبا (و سرتاسري) را ببندم، صدا كردم: اي ام كلثوم، اي زينب، اي سكينه، اي فضه، اي حسن، اي حسين، بيايد و از مادرتان توشه برداريد، كه اين زمان، زمان جدايي است و ديگر در بهشت با او ملاقات خواهيد نمود.

فاقبل الحسن والحسين عليهماالسلام و هما يناديان: و احسرتا لا تنطفي ابدا من فقد جدنا محمد المصطفي، و امنا فاطمه الزهراء، يا ام الحسن، يا ام الحسين، اذا لقيت جدنا محمد (ا) المصطفي، فاقرئيه منا السلام، و قولي له: انا قد بقينا بعدك يتيمين في دار الدنيا.

پس حسن و حسين عليهماالسلام آمدند، در حالي كه صدا مي كردند: واي بر حسرت و ناراحتي ما به خاطر فقدان جدمان حضرت محمد مصطفي و مادرمان فاطمه ي زهرا كه هيچگاه خاموش و بر طرف نخواهد شد. اي مادر حسن، اي مادر حسين، هنگامي كه با جدمان حضرت محمد مصطفي ملاقات نمودي، سلام ما را به او برسان و بگو كه ما بعد از تو در دار دنيا يتيم شديم.

فقال اميرالمومنين علي عليه السلام: اني اشهد الله انها قد حنت و انت

و مدت يديها و ضمتها الي صدرها مليا، و اذ بهاتف من السماء ينادي: يا اباالحسن، ارفعهما عنها، فلقد ابكيا والله ملائكة السماوات، فقد اشتاق الحبيب الي المحبوب.

اميرالمومنين علي عليه السلام فرمود: خدا را گواه مي گيرم كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به شدت گريست و ناله سر داد و دستهايش را دراز كرد و آن دو (حسن و حسين عليهماالسلام) را به آرامي در سينه گرفت، ولي ناگهان هاتفي از آسمان ندا كرد: اي اباالحسن، اين دو را از روي فاطمه عليهاالسلام بردار، به خدا سوگند كه ملائكه ي آسمانها را به گريه درآوردند، زيرا محبوب (حضرت حق) به ديدار محبوب خود (حضرت زهرا عليهاالسلام) مشتاق است.

قال: فرفعتهما عن صدره و جعلت اعقد الرداء، و انا انشد بهذه الابيات:

فراقك اعظم الاشياء عندي

و فقدك فاطم ادهي الثكول

[ صفحه 309]

سابكي حسره، و انوح شجوا

علي خل مضي اسني سبيل

الا يا عين، جودي و اسعديني

فحزني دائم ابكي خليلي

حضرت علي عليه السلام فرمود: آن دو را از روي سينه ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام برداشتم و شروع كردم به بستن عبا (و سر تا سري) و در آن حال اين ابيات را سرودم:

(اي فاطمه)، جدايي تو نزد من بزرگترين و سخت ترين چيز، و فقدان تو دردآورترين مصيبت است.

بر دوست عزيزم كه والاترين راه را پيمود با ناراحتي و تأسف خواهم گريست و با اندوه، نوحه سرايي خواهم نمود.

هان اي چشم، اشك بريز و ياري ام كن، كه اندوه من پيوسته است و بر فقدان دوست عزيزم مي گريم.

ثم حملها علي يده، و اقبل بها

الي قبر ابيها و نادي:

السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا حبيب الله، السلام عليك يا نور الله، السلام عليك يا صفوه الله مني، السلام عليك، والتحيه واصله مني اليك ولديك، و من ابنتك النازله عليك بفنائك، و ان الوديعه قد استردت، والرهينه قد اخذت، فواحزناه علي الرسول ثم من بعده علي البتول، و لقد اسودت علي الغبراء، و بعدت عني الخضراء، فواحزناه، ثم واأسفاه.

سپس اميرالمومنين عليه السلام فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را برداشت و نزد قبر پدر بزرگوارش گذاشت و صدا كرد:

سلام بر تو اي رسول خدا، سلام بر تو اي حبيب خدا، سلام بر تو اي نور خدا، سلام من بر تو اي برگزيده ي خدا، سلام بر تو، و درود از من و از جانب دخترت كه به ساحت تو وارد شد، براستي كه امانت (شما) برگردانده، و گرو (شما) گرفته شد، پس واي بر اندوه من بر رسول (خدا)، و بعد از او بر بتول (حضرت زهرا عليهاالسلام)، براستي كه زمين براي من سياه، و آسمان از من دور گرديده است، پس واي بر اندوه و ناراحتي و تاسف من.

[ صفحه 310]

ثم عدل بها علي الروضه، فصلي علي في اهله و اصحابه و مواليه و احبائه و طائفه من المهاجرين والانصار. فلما واراها والحدها في لحدها، انشا بهذه الابيات يقول:

اري علل الدنيا علي كثيره

و صاحبها حتي الممات عليل

لكل اجتماع من خليلين فرقه

و ان بقائي عندكم لقليل

و ان افتقادي فاطما بعد احمد

دليل علي ان لا يدوم خليل [474] .

آنگاه فاطمه ي زهرا عليهاالسلام را

به روضه (و مزار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) برگرداند و همراه با بستگان و ياران و موالي و دوستداران و گروهي از مهاجرين و انصار بر او نماز گزارد، وقتي حضرتش را دفن نمود و در لحد گذاشت، اين ابيات را سرود و خواند:

مي بينم كه مصائب دنيا بر من بسيار است، و هر كس با دنيا مصاحبت كند تا هنگام مرگ مصيبت مي بيند.

اجتماع هر دو دوست عزيزي كه با هم پيوند دارند به جدايي مبدل مي شود، و براستي كه من نزد شما بسيار كم خواهم بود.

اينكه فاطمه عليهاالسلام را بعد از احمد صلي الله عليه و آله و سلم از دست دادم، دليل بر اين است كه هيچ دوستي، جاوداني نخواهد بود.

پاورقي

[1] استاد بزرگوار علامه طباطبائي- رضوان الله عليه- در ذيل سوره شريفه كوثر، پس از ذكر اقوال زيادي درباره معناي كوثر، چنين مي نگارند: در هر صورت آيه آخر سوره (ان شانئك هو الابتر) كه ظاهر كلمه «ابتر» به معناي كسي است كه نسلش منقطع شده باشد، و ظاهر جمله از باب قصر قلب است- بيانگر آن است كه مراد از كوثري كه به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اعطا شده، تنها و تنها كثرت ذريه آن حضرت است، و يا مراد از آن، هم خير كثير است و هم كثرت ذريه، و اگر جز اين بود، تأكيد و تقرير كلام سابق يا جمله (ان شانئك هو الابتر) بي فايده بود».

تا آن جا كه مي فرمايد: و اين جمله (ان شانئك هو الابتر) اشاره دارد بر اين كه فرزندان فاطمه عليهاالسلام، ذريه و نسل

رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هستند.

و اين خود از پيشگوييهاي قرآن كريم است، زيرا خداوند متعال بعد از رحلت ايشان، آنچنان نسلش را زياد كرد كه هيچ نسلي در كثرت بدان نمي رسد، با آن مصائبي كه بر آنان نازل شد و كشتارهاي فجيعي كه گروههاي بسياري از آنان را از بين برد.» (الميزان، ج 20، ص 370).

[2] آگاه باشيد! لباسي كه از بيست و نه حرف بافته شده، از ذكر مقامات و بلنداي كمالات او قاصر است.

[3] قدر: 1.

[4] دخان: 3.

[5] چنانكه روايات مربوطه در فصل بيست و دوم ذكر خواهد شد.

[6] يعني در ظرفي در زير ساقه عرش بود. در ذيل حديث هفتم بياني در معناي آن خواهد آمد.

[7] بحار الانوار، ج 43، ص 4، روايت 3.

[8] مجمع البحرين، ماده شبح.

[9] اقبال الاعمال، چاپ آخوندي، ص 707، و مصباح المتهجد، ص 844.

[10] راجع به اين جمله حديث، در ذيل حديث سوم مجددا بياني خواهد آمد، و نيز درباره عبارت «كانت في حقه...» در ذيل حديث هفتم بياني خواهيم داشت.

[11] وسائل الشيعه، ج 4، ابواب قرائت، باب 51، ص 791.

[12] وسائل الشيعة، ج 4، ابواب ذكر، باب 33، روايت 1، ص 1210.

[13] نهج البلاغه، خطبه اول، ص 39.

[14] بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.

[15] بحار الانوار، ج 43، ص 44.

[16] بحار الانوار، ج 43، ص 52.

[17] ق: 38، حديد: 4، سجده: 4، اعراف: 54، يونس: 3، هود: 7، فرقان: 59.

[18] حج: 47.

[19] بقره: 117، آل عمران: 47، نحل: 40، مريم: 35، يس: 82، غافر: 28.

[20] بحار الانوار، ج 26، ص 307، روايت 71.

[21] تحريم: 6.

[22] بحار الانوار، ج 26، ص

320، روايت 2.

[23] كامل الزيارات، ص 179، باب 79، روايت 2.

[24] براي توضيح بيشتر ر، ك: فصل دوم كتاب «فروغ شهادت» از نگارنده.

[25] ص 75.

[26] بحار الانوار، ج 26، ص 346، روايت 19.

[27] بقره: 34، اعراف: 11، اسراء: 61، كهف: 50 و طه: 116.

[28] رسائل سبعه توحيدي، استاد علامه طباطبائي قدس سره، رساله وسائط، ص 142.

[29] اقبال الاعمال ص 647. با اختلاف مختصر.

[30] اصول كافي، ج 1، ص 131، روايت 2.

[31] براي توضيح بيشتر در اين باره ر، ك: كتاب «سر الإسراء» ج 1، ص 436- 438 و نيز ترجمه ي آن از نگارنده.

[32] بحار الانوار، ج 15، باب 1، روايت 4 و غيره.

[33] توضيح بيشتر اين امر در اين كتاب ملال آور است. سزاوار است خوانندگان عزيز به احاديثي كه درباره ي ابتداي خلقت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و انوار ديگر معصومين كه در باب نخست جلد 15 بحار الانوار آمده است نظر نمايند، تا اصل معني خلقت نوري اين بزرگواران تا حدودي روشن شود، و علاوه معلوم گردد كه بيان ما بي دليل نيست.

[34] توضيح بيشتر درباره ي مقام نورانيت انبياء و اولياء عليهم السلام را در فصل دوم كتاب «فروع شهادت» از نويسنده جستجو كنيد.

[35] بحار الانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.

[36] بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.

[37] بحار الانوار، ج 15 و 26.

[38] اعراف: 172.

[39] اعراف: 172.

[40] بحار الانوار، ج 16، ص 353، روايت 36.

[41] بحار الانوار، ج 16، ص 368، روايت 76.

[42] بحار الانوار، ج 16، ص 299، باب 11.

[43] بحار الانوار، ج 16، ص 2، روايت 5.

[44] بحار الانوار، ج 16، ص 7، روايت 11.

[45] بحار الانوار،

ج 16، ص 78.

[46] بحار الانوار، ج 43، ص 53.

[47] بحار الانوار، ج 43، ص 4، روايت 2.

[48] نام حضرت زهرا عليهاالسلام در آسمان.

[49] بحار الانوار، ج 43، ص 4، روايت 3.

[50] بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.

[51] بحار الانوار، ج 43، ص 6، روايت 6.

[52] بحار الانوار، ج 16، ص 79.

[53] اصول كافي، ج 2، ص 2، روايت 1.

[54] اصول كافي، ج 2، ص 4، روايت 4.

[55] اصول كافي،ج 2، ص 2، روايت 2.

[56] اصول كافي، ج 2، ص 2، روايت 3.

[57] براي وضوح بيشتر معناي طينت، ب بصائر الدرجات، جزء 8، باب 8، ص 390 رجوع شود.

[58] خصوصا به روايات 3، 12،6، 14، و 16، باب 9، جزء 1، بصائر الدرجات، ص 14- 18 رجوع شود.

[59] بحارالانوار، ج 43، ص 2، روايت 1.

[60] بحار الانوار، ج 43، ص 2.

[61] بحارالانوار، ج 43، ص 2.

[62] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[63] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[64] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[65] بحارالانوار، ج 15، ص 257، روايت 9 و غيره.

[66] بحارالانوار، ج 35، ص 37، از روايت 37.

[67] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[68] اصول كافي، ج 2، ص 4، روايت 4.

[69] اصول كافي، ج 2، ص 1، روايت 1.

[70] در كتاب خرائج آمده است: «... و معجزه بدنه انه لم يقع ظله علي الارض، لانه كان نورا، و لا يكون من النور الظل كالسراج» (بحارالانوار، ج 17، ص 299، روايت 10)... و معجزه بدن مبارك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن بود كه سايه اش بر زمين نمي افتاد، زيرا آن نور بود،و نور سايه ندارد، مثل چراغ.

و نيز در روايت مناقب

(بحارالانوار، ج 16، ص 175، روايت 19)، كه معجزات اعضاي مقدسه آن بزرگوار را تك تك مي شمارد، در قسمتي آمده است: «ظله لم يقع علي الارض، لان الظل من الظلمه، و كان اذا وقف في الشمس و القمر و المصباح نوره يغلب انوارها.»: (سايه اش بر زمين نمي افتاد، زيرا سايه از ظلمت است، و هنگامي كه آن بزرگوار در برابر آفتاب و ماه و چراغ مي ايستاد، نورش بر انوار آنها غلبه مي كرد.)

[71] روايات شبيه اين مطلب، نظير روايت زراره از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «انا معاشر الانبياء تنام عيوننا و لا تنام قلوبنا، و نري من خلفنا كما نري من بين ايدينا» (بحارالانوار، ج 16، ص 172، روايت 7): (ما جماعت پيامبران چشمهايمان به خواب مي رود، ولي قلبهايمان به خواب نمي رود، و چنانكه از پيش رو مي بينيم، از پشت سر نيز مي بينيم) و نيز به روايات 8 و 9 و 10، ص 172، ج 16، بحارالانوار، و مجدداً به روايت مناقب (بحارالانوار، ج 16، ص 175، روايت 19) كه در پاورقي سابق گذشت مراجعه شود.

[72] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[73] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[74] بحارالانوار، ج 43، ص 3.

[75] بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روايت 1.

[76] بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روايت 1.

[77] اسراء: 79.

[78] اسراء: 80.

[79] اسراء: 81.

[80] ر. ك: سنن النبي، ملحقات شمائل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، ص 389، روايت 433.

[81] ر. ك: آل عمران: 46 و مريم: 30.

[82] ر. ك: بحارالانوار، ج 51، ص 3، از روايت 3.

[83] بحارالانوار، ج 43، ص 16، روايت 15.

[84]

بحارالانوار، ج 24، ص 323، از روايت 36.

[85] روم: 4 و 5.

[86] بحارالانوار، ج 43، ص 4، روايت 3.

[87] بحارالانوار، ج 43، ص 11، روايت 2- ادامه ي حديث و بيان آن در فصل دوازدهم (حديث ششم) خواهم آمد.

[88] بحارالانوار، ج 43، ص 12، روايت 4.

[89] بحارالانوار، ج 43، ص 16.

[90] بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 20.

[91] آل عمران: 42.

[92] آل عمران: 43.

[93] بحارالانوار، ج 43، ص 78، روايت 65.

[94] بحارالانوار، ج 43، ص 13، روايت 7.

[95] بحارالانوار، ج 43، ص 13، روايت 9.

[96] بحارالانوار، ج 43، ص 15، روايت 13.

[97] جمله حديث به اين صورت است: «و طهارتها من كل رفث»، كه به قرينه ما قبل روايت، «رفث»- كه به معناي مطلق تصريح به اموري است كه ذكر آن قبيح بوده و از آن كنايه آورده مي شود در اين جا به معناي فحش و يا... نيست، لذا به مناسبت كلامي، به معناي ابتلاي زنانگي ترجمه شد.

[98] بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 20.

[99] بحارالانوار، ج 43، ص 7.

[100] بحارالانوار، ج 43، ص 153، روايت 12.

[101] بقره: 222- در رابطه با اينكه معناي «أذي»! در آيه ي شريفه، نقصان در كمال و امر غير ملائم با طبيعت شي ء است، به بيان استاد بزرگوار علامه طباطبائي- رضوان الله عليه- در تفسير شريف الميزان ذيل آيه مورد بحث، ج 2، ص 207 مراجعه شود.

[102] بقره: 222.

[103] بحارالانوار، ج 43، ص 25، روايت 21.

[104] نهج البلاغه، خطبه 80، ص 105.

[105] بحارالانوار، ج 43، ص 40.

[106] بحارالانوار، ج 43، ص 40.

[107] بحارالانوار، ج 43، ص 40.

[108] بحارالانوار، ج 43، ص 42.

[109] بحارالانوار، ج 43، ص 42.

[110] بحارالانوار، ج 43، ص 83،

روايت 6.

[111] بحارالانوار، ج 43، ص 34.

[112] آل عمران: 191.

[113] بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 30.

[114] بحارالانوار، ج 43، ص 22، روايت 15.

[115] بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 28.

[116] بحارالانوار، ج 43، ص 20، روايت 7.

[117] بحارالانوار، ج 43، ص 21، روايت 11.

[118] بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 31.

[119] بحارالانوار، ج 43، ص 40.

[120] مدثر: 35، 36.

[121] بحارالانوار، ج 43، ص 23، روايت 16.

[122] بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 24.

[123] تنبيه الخواطر (مجموعه ورام)، ج 2، ص 56.

[124] بحارالانوار، ج 43، ص 28، روايت 33.

[125] الرحمن: 19- در آيه بعدي مي فرمايد: (بينهما برزخ لايبغيان): (ميان آن دو، حايلي است كه بر همديگر طغيان و تجاوز نكرده، و از حد خود نمي گذرند.) بنابراين، تأويل امام باقر عليه السلام بر اساس دو آيه ي 19 و 20 مي باشد.

[126] بحارالانوار، ج 43 ص 32.

[127] بحارالانوار، ج 43، ص 56، روايت 50.

[128] جنة العاصمة، ص 168، به نقل از كشف اللئالي، با ذكر سند حديث.

[129] بحارالانوار، ج 26، ص 3، از روايت 1.

[130] بحارالانوار، ج 36، ص 73، روايت 24.

[131] بحارالانوار، ج 25، ص 4، روايت 7- توضيح مختصر ديگر درباره ي اين حديث، در ذيل مطلب هفدهم از خاتمه آمده است.

[132] بصائر الدرجات، جزء 9، باب 16، ص 455 و باب 17، ص 458، و باب 18، ص 460.

[133] بصائر الدرجات، جزء 9، باب 18، حديث 5 و 6، ص 461- و فاطمه ي زهرا عليهاالسلام مسلم يكي از اهل بيت عليهم السلام مي باشد.

[134] بحارالانوار، ج 43، ص 102، از روايت 12.

[135] بحارالانوار، ج 27، ص 116، روايت 94.

[136] احزاب: 33.

[137] اسراء: 26.

[138] آل عمران: 61.

[139] به كتاب بحارالانوار، ج 25، ص

220، روايت 20 رجوع شود.

[140] بحارالانوار، ج 43، ص 2، روايت 1.

[141] بحارالانوار، ج 43، ص 4، روايت 2.

[142] بحار الانوار، ج 43، ص 6، روايت 6.

[143] بحارالانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.

[144] بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 2.

[145] بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 3.

[146] بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 5.

[147] بحارالانوار،ج 43، ص 21، روايت 10.

[148] بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 25.

[149] بحارالانوار، ج 43، ص 33.

[150] بحارالانوار، ج 43، ص 54.

[151] بحارالانوار، ج 43، ص 55.

[152] بحارالانوار، ج 43، ص 58، از حديث 50- در قسمتي از حديث يونس بن ظبيان از امام صادق (عليه السلام) نيز آمده است: «لولا ان اميرالمومنين عليه السلام تزوجها، لما كان لها كفوا الي يوم القيامة علي وجه الارض، آدم فمن دونه.»: (اگر اميرالمؤمنين عليه السلام با فاطمه ازدواج نمي كرد، هرگز تا روز قيامت روي زمين، از آدم گرفته تا به آخر، همتايي براي وي يافت نمي شد.) بحارالانوار، ج 43، ص 10، روايت 1. توضيح اين حديث و موارد مشابه آن در ذيل فصل چهاردهم خواهد آمد.

[153] بحارالانوار، ج 43، ص 93، روايت 4.

[154] بحارالانوار، ج 43، ص 96، از روايت 5.

[155] بحارالانوار، ج 43، ص 141، از روايت 36.

[156] بحارالانوار، ج 43، ص 202، از روايت 31.

[157] بحارالانوار، ج 77،ص 278، از حديث 1.

[158] زيرا آنچه از زبان معاندين در فضيلت شخصي وارد شود به صحت نزديكتر است.

[159] بحارالانوار، ج 43، ص 23، روايت 17.

[160] بحارالانوار، ج 43، ص 5، روايت 5.

[161] بحارالانوار، ج 43، ص 24، روايت 20.

[162] بحارالانوار، ج 43، ص 25، از روايت 20.

[163] بحارالانوار، ج 43، ص 25، از روايت

23 و آيه ي شريفه آيه ي 57 سوره ي احزاب مي باشد.

[164] بحارالانوار، ج 43، ص 29، روايت 34 به نقل از ابوذر- در صفحه 46 همان جلد، به نقل از امام باقر عليه السلام آمده است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به سلمان فرمود: «ان أبنتي فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا الي مشاشها»: (خداوند، قلب و اعضاي دخترم فاطمه را تا (مغز) استخوانش از ايمان پر كرده است.).

[165] بحارالانوار، ج 43، ص 39.

[166] بحارالانوار، ج 43، ص 54.

[167] بحارالانوار، ج 43، ص 122.

[168] بحارالانوار، ج 43، ص 132.

[169] بحارالانوار، ج 43، ص 142.

[170] بحارالانوار، ج 43، ص 141.

[171] روم: 30.

[172] اصول كافي، ج 2، ص 12، باب «فطره الخلق علي التوحيد».

[173] اميرالمومنين علي عليه السلام خطاب به كميل- رضوان الله عليه- درباره ي آنها چنين مي فرمايد:«صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلي»: (آنان با بدنهايي كه ارواحشان به محل اعلي متّصل است، با دنيا (يا: در دنيا) مصاحبت و معاشرت كردند.) نهج البلاغه، ص 497، از كلام 147.

و در جاي ديگر در وصف زهاد مي فرمايد: «كانوا قوماً من اهل الدنيا و ليسوا من اهلها، فكانوا فيها كمن ليس منها... تقلب ابدانهم بين ظهراني أهل الاخرة...»: آنان گروهي از اهل دنيايند، ولي اهل دنيا (و شيفته آن) نيستند، لذا در دنيا مثل كسي كه از دنيا نباشد زندگي مي كنند... بدنهاي ايشان ميان اهل آخرت و در وسط جمع آنان است. نهج البلاغه ص 352، از خطبه 230.

[174] مريم: 15.

[175] مريم: 33.

[176] اقبال الأعمال، دعاي هنگام استهلال و روز اول محرم، ص 546.

[177] اقبال الأعمال، ص 550.

[178] اقبال الاعمال، دعاي روز بيست و سوم ماه مبارك رمضان، ص

216.

[179] بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روايت 1.

[180] بحارالانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.

[181] بحارالانوار، ج 43، ص 10.

[182] بحارالانوار، ج 43، ص 12، روايت 5.

[183] اقبال الأعمال، ص 707 و مصباح المتهجد، ص 844.

[184] بحارالانوار، ج 43، ص 12، روايت 6.

[185] بحارالانوار، ج 43، ص 11، روايت 2.

[186] بحارالانوار، ج 43، ص 13، روايت 9.

[187] قدر: 1.

[188] بحارالانوار، ج 43، ص 65، روايت 58.

[189] دخان: 3- اين حديث در بخش خاتمه كتاب (مطلب شانزدهم) ذكر خواهد شد.

[190] منظور مقام نورانيت است، نه خلقت نوري، توضيح فرق بين آن دو در فصل اول گذشت. همچنين براي توضيح بيشتر ر، ك: فصل دوم كتاب «فروع شهادت» از نگارنده.

[191] گفته نشود: «چرا شب و تاريكي؟»، زيرا جنبه مظهريت در مقابل نور مطلق و ولايت الهي، جز سايه و تاريكي نيست.

[192] بحارالانوار، ج 43، ص 191، روايت 20.

[193] درباره معناي «محدث» و فرق آن با «رسول» و «نبي»، به اصول كافي، ج 1، ص 176، باب «الفرق بين الرسول و النبي و المحدث» و بصائر الدرجات، جزء 7، باب 5 و 6، ص 319، و درباره حقيقت «تحديث»، به بيان استاد بزرگوار علامه طباطبائي- رضوان الله عليه- در تفسير شريف الميزان، ج 3، ص 219، ذيل آيه 42، سوره ي آل عمران رجوع شود.

[194] بحارالانوار، ج 43، ص 24، روايت 20، و آيه ي شريفه، آيه ي 42 سوره ي آل عمران است.

[195] بحارالانوار، ج 43، ص 79، روايت 67.

[196] آل عمران: 42.

[197] آل عمران: 43.

[198] بحارالانوار، ج 43، ص 78، روايت 65.

[199] بحارالانوار، ج 91، ص 181، روايت 8.

[200] اصول كافي، ج 1، ص 270، باب «ان الائمه عليهم السلام محدثون مفهمون»، و بصائر

الدرجات، جزء 7، باب 5 و 6، ص 319.

[201] بحارالانوار، ج 43، ص 92، روايت 3.

[202] در پايان فصل چهاردهم توضيح مختصري درباره ي اين حديث خواهد آمد، ملاحظه شود.

[203] بحارالانوار، ج 43، ص 98، از روايت 8.

[204] بحارالانوار،ج 43، ص 98، از روايت 9.

[205] چنانكه روايت 17، جزء 5، باب 3، ص 225 بصائر الدرجات، كه درباره قبض روح رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است و روايات ديگر شبيه به آن، بر اين مطلب دلالت دارد.

[206] بحارالانوار، ج 43، ص 98، روايت 10.

[207] بحارالانوار، ج 43، ص 104، روايت 15.

[208] زمر: 42.

[209] سجده: 11.

[210] اعراف: 37.

[211] بحارالانوار، ج 43، ص 144، روايت 47.

[212] بحارالانوار، ج 43، ص 145، روايت 49.

[213] بحارالانوار، ج 43، ص 139، از روايت 35.

[214] بحارالانوار، ج 43، ص 98، روايت 9.

[215] بحارالانوار، ج 43، ص 106.

[216] بحارالانوار، ج 43، ص 100، از حديث 11 و دو آيه ي 25 و 26 سوره ي مطففين مي باشد.

[217] اصول كافي، ج 1، ص 131، روايت 2.

[218] بحارالانوار، ج 43، ص 139.

[219] بحارالانوار، ج 43، ص 109.

[220] بحارالانوار، ج 43، ص 110.

[221] بحارالانوار، ج 43، ص 110.

[222] نمل: 19.

[223] بحارالانوار، ج 43، ص 112.

[224] بحار الانوار، ج 43، ص 117.

[225] بحارالانوار، ج 43، ص 117.

[226] بحارالانوار، ج 43، ص 117.

[227] فرقان: 54.

[228] رعد: 39.

[229] بحارالانوار، ج 43، ص 119، روايت 29.

[230] فصل 13، حديث 4، از همين رساله، به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص 98، روايت 10.

[231] بحارالانوار، ج 43، ص 141.

[232] بحارالانوار، ج 43، ص 144، روايت 44.

[233] بحارالانوار، ج 43، ص 105، روايت 19.

[234] اين عبارت در مدرك اصلي كه بحارالانوار

از آن نقل كرده، به اين صورت است: «و ثلثي الجنة» يعني: دو سوم بهشت.

[235] بحارالانوار، ج 43، ص 113.

[236] بحارالانوار، ج 43، ص 104، روايت 14- همچنين در اين رابطه، تفسير ثعلبي از امام صادق عليه السلام، و تفسير قشيري از جابر انصاري نقل كرده اند كه: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را ديد، «و عليها كساء من أجله الإبل، و هي تطحن بيديها، و ترضع ولدها»: (در حالي كه لباسي از جل شتر بر تن داشت با دستهاي مباركش آسياب مي كرد، و فرزندش را شير مي داد، اشك از چشمان مبارك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جاري شد و فرمود: دخترم، تلخي دنيا را به خاطر شيريني و حلاوت آخرت تحمل كن. فاطمه عليهاالسلام عرض: اي رسول خدا، «الحمد لله علي نعمائه، والشكر لله علي آلائه.): (حمد و ستايش براي خداوند به خاطر نعمتهاي (ظاهري اش) و شكر و سپاس براي خداوند به خاطر آلاء (و نعمتهاي باطني اش). بحارالانوار، ج 43، ص 85.

و نيز در اين باره در روايت مبسوطي منقول است: هنگامي كه اين آيه بر پيامبر اكرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد (و ان جهنم لموعدهم أجمعين، لها سبعه ابواب، لكل باب منهم جزء مقسوم): (و همانا جهنم وعده گاه همه ي آنان است. كه داراي هفت طبقه است و در هر طبقه بخشي معين از آنان قرار خواهند داشت). حجر: 43 و 44

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گريست، و اصحاب نيز گريه كردند، و نمي دانستند كه جبرئيل عليه السلام چه آيه اي نازل كرده و آنان به خود جرات تكلم

نمي دادند. ولي از آنجا كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وقتي فاطمه عليهاالسلام را مي ديد، مسرور مي شد، يكي از اصحاب به در خانه وي رفت و ديد حضرتش مشغول آسياب كردن جو است و (در آن هنگام) مي فرمايد: (و ما عند الله خير و ابقي): (آنچه نزد خداست، بهتر و پايدارتر است). قصص: 60

بر حضرت سلام كرد و خبر گريه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را به او داد. حضرتش چادر كهنه اي كه دوازده وصله با ليف خرما داشت، به خود پيچيد و هنگامي كه حضرت خارج شد، سلمان فارسي- رضوان الله عليه- با ديدن چادر وي گريه كرد و گفت: چقدر تأسف آور است، (دختران) قيصر و كسري لباسهاي ابريشم نازك و انواع ابريشم بپوشند و دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم چادر پشمينه كهنه اي كه دوازده وصله دارد! هنگامي كه فاطمه بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد، عرض كرد: اي رسول خدا، سلمان از لباس من تعجب كرده است. «فو الذي بعثك بالحق، ما لي و لعلي منذ خمس سنين إلا مسك كبش نعلف عليها بالنهار بعيرنا، فاذا كان الليل افترشناه، و ان مرفقنا لمن ادم حشوها ليف.»: (قسم به خدايي كه تو را به حق برانگيخت، پنج سال است كه من و علي جز پوست گوسفندي كه در روز شترمان را بر روي آن علف مي دهيم، و در شب زيراندازمان مي كنيم، چيزي نداريم. و متكاي ما از پوستي است كه داخل آن ليف و پوشال خرماست.) سپس پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم

فرمود: «يا سلمان، ان ابنتي لفي الخيل السوابق...»: (اي سلمان، دخترم از پيشتازان (در زهد و تقوي) است.) بحارالانوار ج 43، ص 87، روايت 9.

[237] بحارالانوار، ج 43، ص 20، روايت 7.

[238] آل عمران: 37.

[239] بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 30- همچنين در اين رابطه روايت 35، ص 29، و روايت 38، و روايت 51، ص 59 از همان جلد ملاحظه شود.

[240] بحارالانوار، ج 43، ص 29، روايت 34- و نيز احاديث 36 و 37، ص 30 و نيز ص 47، سطر 3 و 4 و حديث 55، ص 63 و حديث 59،ص 66 ملاحظه شود تا كرامات آن حضرت عليهاالسلام بيشتر مورد نظر قرار گيرد.

[241] بحارالانوار، ج 43، ص 47.

[242] بحارالانوار، ج 43، ص 143.

[243] بحارالانوار، ج 43، ص 153، از روايت 10- اين حديث به طور كامل در فصل بيستم، حديث چهارم خواهد آمد.

[244] بحارالانوار، ج 43، ص 191، از روايت 20.

[245] بحارالانوار، ج 43، ص 117.

[246] بحارالانوار، ج 43، ص 158، حديث 8.

[247] قسمتهايي از بيانات ايشان با زنان مهاجر و انصار، در فصل بيست و سوم و تمام آن در بخش ضمائم كتاب ذكر خواهد شد.

[248] بحارالانوار، ج 43، ص 50، روايت 47.

[249] بحارالانوار، ج 43، ص 59، روايت 51.

[250] بحارالانوار، ج 43، ص 134.

[251] بحارالانوار، ج 43، ص 151، روايت 7.

[252] بحارالانوار، ج 43، ص 191، روايت 20- موارد بسيار ديگري نيز درباره شدت علاقه ي اين دو بزرگوار در احاديث آمده است كه به جهت اختصار ذكر نشد. از جمله بيهوش شدن علي عليه السلام (با آنكه مصيبتهاي بسيار ديگري را تحمل كرده بود) به مجرد شنيدن خبر رحلت همسرش فاطمه

زهرا است. چنانكه در روايت آمده است: چون حسن و حسين خبر درگذشت فاطمه را در مسجد به علي دادند، «فغشي عليه حتي رش عليه الماء ثم افاق...»: (وي بيهوش شد، تا اينكه آب بر او پاشيدند، سپس به هوش آمد...) بحارالانوار، ج 43، ص 214.

و نيز كلمات زيبا و حزن انگيزي كه هنگام دفن حضرتش به عنوان درددل با پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد و مفصلا در فصل بيست و ششم خواهد آمد، شاهد بر همين مطلب است، ولي نكته اي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه آن همه اظهار ناراحتي كه حتي در قسمتي از آن مي فرمايد: «و اما حزني فسرمد، و اما ليلي فمسهد. و هم لا يبرح من قلبي او يختار الله لي دارك التي انت فيها مقيم، كمد مقيح و هم مهيج. سرعان ما فرق بيننا...» (حزن و اندوه من ديگر هميشگي است و شبهايم بي تو با بيداري بسر مي رود. اندوه و فراق تو اندوهي نيست كه از دلم بيرون رود، بلكه همواره در اين غصه بسر مي برم تا خداوند خانه اي را كه تو (اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) در آن اقامت داري، برايم برگزيند. زخم دل من زخمي است چركين، و اندوه من برانگيخته شده است. (اي رسول خدا) چقدر بين من و فاطمه زود جدايي افتاد!...)

اين سخنان از كسي صادر مي شود كه سختيهاي سه ساله شعب ابي طالب و نيز مصائب جنگهاي بدر و احد و خندق و خبير و حنين و بسياري مشكلات قبل و بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و

سلم را همچون صدمه به همسرش و سقط فرزندش را ديده و تحمل نموده است. آيا اين جز به خاطر شدت علاقه ي به آن بانو است؟!

در مورد علاقه ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام نسبت به حضرت علي عليه السلام نيز مطالبي در فصل هجدهم، در ضمن كلمات آن حضرت با زنان مهاجر و انصار گذشت.

[253] بحارالانوار، ج 43، ص 172، روايت 12.

[254] بحارالانوار، ج 43، ص 81، روايت 3.

[255] بحارالانوار، ج 43، ص 67، از روايت 59.

[256] بحارالانوار، ج 43، ص 152، روايت 10.

[257] بحارالانوار، ج 43، ص 64، روايت 56.

[258] بحارالانوار، ج 43، ص 83، روايت 5.

[259] بحارالانوار، ج 43،ص 134.

[260] بحارالانوار، ج 43، ص 9، روايت 14.

[261] براي بيان خصوصيات و اهميت اين تسبيحات، به وسائل الشيعه، ابواب تعقيب، باب 7 تا 11، ج 4، ص 1021 مراجعه شود.

[262] بحارالانوار، ج 43، ص 196.

[263] بحارالانوار، ج 43، ص 155، روايت 1.

[264] بحارالانوار، ج 43، ص 156، روايت 2.

[265] بحارالانوار، ج 43، ص 156، روايت 5.

[266] بحارالانوار، ج 43، ص 173، از روايت 13.

[267] بحارالانوار، ج 43، ص 158، روايت 8- اين كلمات به سندهاي ديگر با مختصر اختلافي نقل شده است، به روايت 9 و 10 همين باب از كتاب بحارالانوار رجوع شود.

[268] بحارالانوار، ج 43، ص 156، روايت 4- در روايات ديگري امام صادق عليه السلام آن را «مصحف فاطمه» خوانده است. به بحارالانوار، ج 43، ص 79، و 80، روايت 67 و 68 رجوع شود.

[269] بحارالانوار قديم، ج 8، ص 106 در اين رابطه ر، ك: خاتمه كتاب، مطلب 2: «علت عدم طرفداري علي عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام».

[270] بحارالانوار، ج 43، ص 230، روايت 2.

[271]

بحارالانوار، ج 43، ص 231، روايت 4.

[272] بحارالانوار، ج 43، ص 233، روايت 10.

[273] بحارالانوار، ج 43، ص 195، روايت 23.

[274] بحارالانوار، ج 43، ص 28، روايت 33.

[275] بحارالانوار، ج 43، ص 9، روايت 14.

[276] بحارالانوار، ج 43، ص 86- ذكر اين قضيه به دليل آموزندگي و زيبايي آن خالي از لطف نيست، به خصوص از اين جهت كه ميزان اهتمام و انس شاگردان و مصاحبان اهل بيت را با قرآن نشان مي دهد.

ابوالقاسم قشيري در كتابش آورده است: از شخصي شنيدم كه گفت: در بيابان از قافله عقب مانده و با خانمي برخورد كردم، گفتم: «كيستي؟» گفت: (و قل: سلام، فسوف تعلمون): (و بگو: سلام، پس بزودي خواهيد دانست.) زخرف: 89.

بر او سلام كردم و گفتم: «اينجا چه كار مي كني؟»، گفت: (من يهدي الله، فلا مضل له) (اين آيه در سوره زمر، آيه 38 به اين صورت است: (و من يهدي الله، فما له من مضل): (هر كس كه خداوند هدايتش كند، كسي نمي تواند گمراهش كند).

گفتم: «از جن هستي يا از انس؟»، گفت: (يا بني آدم، خذوا زينتكم): (اي فرزندان آدم، زينت خود را بر گيريد). اعراف: 29.

گفتم: «از كجا مي آيي؟»، گفت: (و ينادون من مكان بعيد.): (و از جاي دوري، صدا زده مي شوند). فصلت: 44.

گفتم: «مقصدت كجاست؟»، كفت (ولله علي الناس حج البيت): (و براي خدا، بر عهده مردم است حج بيت الله الحرام). آل عمران: 91.

گفتم: چه مدت است كه از قافله عقب افتاده اي؟»، گفت: (و لقد خلقنا السموات والارض في سته ايام): (و آسمانها و زمين را در شش روز آفريديم). ق: 37.

گفتم: «غذا ميل داري؟»، گفت: (و ما جعلناهم جسدا لا ياكلون

الطعام): (و قرار نداديم آنان را اجسامي كه طعام نخورند). انبياء: 8.

غذايش دادم سپس گفتم: تند راه بيا، ولي عجله نكن.» گفت: (لا يكلف الله نفسا الا وسعها.): (خداوند، هيچ كس را جز به اندازه ي توانش تكليف نكرده است). بقره: 286.

گفتم: «به پشتم سوار مي شوي؟»، گفت: (و لو كان فيهما الهه الا الله، لفسدتا.): (و اگر در آن دو، معبودهايي غير از خداوند بودند زود از بين مي رفتند.) انبياء: 22.

پايين آمدم، و او را سوارش كردم: گفت: (سبحان الذي سخرلنا هذا): (منزه است آن كه اين را براي ما مسخر كرد). زخرف: 12.

چون به قافله رسيديم، گفتم: «آيا آشنايي در اين قافله داري؟»، گفت: (يا داود، انا جعلناك خليفه في الارض.): (اي داود، ما تو را جانشين خود در زمين قرار داديم) ص: 25 و (ما محمد الا رسول.): (و محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسول و پيامبري بيش نيست). آل عمران: 138. و (يا يحيي، خذ الكتاب.): (اي يحيي، كتاب را بگير)، مريم: 13. و (يا موسي، اني انا الله): (اي موسي، همانا من خدايم). طه: 11 و 13.

اين اسامي را بلند صدا كردم، ناگهان ديدم كه چهار جوان به سوي من مي آيند. گفتم: «اينها چه نسبتي به تو دارند؟» گفت: (المال والبنون زينة الحيوه الدنيا): (مال و دارايي و پسران، زينت زندگاني دنيا هستند.) كهف: 44.

هنگامي كه نزد او رسيدند، گفت: (يا ابت استاجره، إن خير من استاجرت القوي الأمين): (اي پدر، اجر و پاداش او را بده، كه شخص قوي و امين بهترين كسي است كه بايد پاداش داد.) قصص: 26. آنان چيزهايي به من دادند. او گفت: (والله يضاعف لمن

يشاء): (و خداوند، براي هر كس كه بخواهد دو چندان مي كند). بقره: 263.

آنان افزودند. از آنها پرسيدم كه اين شخص كيست؟

گفتند: (هذه امنا فضة، جاريه الزهراء عليهاالسلام، ما تكلمت منذ عشرين سنة الا بالقرآن):

(اين مادر ما، فضه، كنيز زهرا عليهاالسلام است. بيست سال است كه جز با قرآن تكلم نكرده است).

[277] بحارالانوار، ج 43، ص 174، روايت 15.

[278] از آنجا كه اين حديث شريف بيانگر حالات جانسوز فاطمه ي زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و نيز مشتمل بر كلمات اميرالمومنين عليه السلام بعد از شهادت آن بانوي بزرگوار مي باشد، تمام آن در بخش ضمائم اين كتاب ذكر خواهد شد.

[279] بحارالانوار، ج 43، ص 46، روايت 45.

[280] بحارالانوار، ج 43، ص 28، از روايت 31.

[281] توضيح بيشتر در گنجايش اين رساله نيست.

[282] بحارالانوار، ج 86، ص 28، روايت 32.

[283] بحارالانوار، ج 43، ص 82، از روايت 3.

[284] درباره شدت اهتمام آن بانو در حفظ عفت، موارد بسياري را در زندگي ايشان مي توان ديد، از جمله دستور ساختن تابوت و سفارش آن به «اسماء» هنگام وفات خويش است كه مبادا حجم بدن ايشان (ولو بعد از نحيفي (بواسطه بيماري) هنگام تشييع ظاهر شود. و جالب اين كه جنازه وي بنابر وصيت موكد به حضرت علي عليه السلام، مي بايست مخفيانه و شبانه و با حضور عده كمي از نزديكان و اصحاب، تشييع و دفن شود، اين اولين تابوتي بود كه در اسلام ساخته شد، «اول نعش احدث في الاسلام نعش فاطمه.» (بحارالانوار، ج 43، ص 212، روايت 43).

[285] بحارالانوار، ج 43، ص 84.

[286] آل عمران: 33 و 34.

[287] بحارالانوار، ج 43، ص 91،

روايت 61.

[288] بحارالانوار، ج 43، ص 92.

[289] بحارالانوار قديم، ج 8، ص 106.

[290] بحارالانوار، ج 45، به ترتيب ص 108 و ص 112 و 110.

[291] بحارالانوار، ج 45، ص 133.

[292] نور: 31.

[293] احزاب: 32 و 33.

[294] احزاب: 53.

[295] از جمله ر، ك: ابواب بسياري از كتاب وسائل الشيعه، كتاب النكاح، ج 14.

[296] غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، فصل 35، حكمت 36.

[297] ج 2، ص 108.

[298] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 106- اين خطبه در بحارالانوار با سندهاي مختلف، و گاه با تعدد نسخه نقل شده است، ما نسخه مختار خود را در متن، و غير آن را در داخل [ ] قرار داده ايم. چنانكه تمام متن آن را از روي نسخه ي كتاب «احتجاج» مرحوم طبرسي (ره) همراه با برخي نسخه هاي ديگر و ترجمه در بخش ضمائم ذكر خواهيم نمود.

[299] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 109.

[300] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 109.

[301] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 109.

[302] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 109.

[303] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 110.

[304] بحار الانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 110.

[305] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 110.

[306] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 111.

[307] بحارالانوار، چاپ قديم ج 8، ص 111.

[308] بحارالانوار، چاپ قديم ج 8، ص 110.

[309] بحارالانوار، چاپ قديم ج 8، ص 110.

[310] بحارالانوار، ج 8، ص 111.

[311] چنانكه گذشت به لحاظ پر مغزي دو خطبه غراء فاطمه زهرا عليهاالسلام (1- خطبه حضرتش در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم، 2- خطبه آن حضرت خطاب به زنان مهاجر و انصار در بستر شهادت) متن هر

دو خطبه همراه با ترجمه در بخش ضمائم كتاب ذكر مي گردد.

[312] بحارالانوار، ج 94، ص 205، روايت 3.

[313] بحارالانوار، ج 94، ص 225، روايت 1.

[314] بحارالانوار، ج 86، ص 66، روايت 4، و ص 85، روايت 11، ص 102، روايت 8، ص 115، روايت 2.

[315] بحارالانوار، ج 43، ص 192، از روايت 20.

[316] بحارالانوار، ج 43، ص 214.

[317] بحارالانوار، ج 43، ص 210، روايت 40.

[318] تمام اين خطبه همراه با ترجمه در بخش ضمائم اين كتاب ذكر خواهد شد.

[319] بحارالانوار، ج 43، ص 202، از روايت 31.

[320] چنانكه در فصل بيست و يكم نيز بدان اشاره شد. و نيز ر، ك: خاتمه ي كتاب، مطلب 2: «علت عدم طرفداري علي عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام».

[321] بحارالانوار، ج 43، ص 173، روايت 14.

[322] بحارالانوار، ج 43، ص 214.

[323] بحارالانوار، ج 43، ص 170، روايت 11.

[324] بحارالانوار، ج 43، ص 200، روايت 30.

[325] بحارالانوار، ج 43، ص 206، روايت 32.

[326] بحارالانوار، ج 43، ص 204، از روايت 31.

[327] بحارالانوار، ج 43، ص 212، روايت 43.

[328] بحارالانوار، ج 43، ص 189.

[329] بحارالانوار، ج 43، ص 215.

[330] بحار الانوار، ج 43، ص 210، روايت 39- ابتداي اين حديث به نقل بحارالانوار چنانكه ترجمه شد، «خلقت الارض لسبعه» مي باشد، ولي در رجال ارديبلي (ج 2، ص 182) به اين صورت آمده است: «ضاقت الارض لسبعه.»: (زمين براي هفت نفر تنگ شد.) كه اين بيان از بيان اول بالاتر است و عظمت آنها را بيشتر نشان مي دهد.

[331] بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.

[332] اعراف: 172.

[333] فلاح السائل، ذيل بيان صلوات تشهد، ص 129.

[334] بقره: 156.

[335] بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21-

ترجمه ي اين قسمت و نيز قسمتهاي آينده از سخنان علي عليه السلام در سوگ حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام با توضيحات اضافي در «بيان»هاي ذيل آن ذكر شده است.

[336] بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.

[337] بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.

[338] در روايتي منقول است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «لا تسبوا عليا، فانه ممسوس في ذت الله.»: (هرگز به علي عليه السلام ناسزا مگوييد كه وي ممسوس در ذات الهي است.) احقاق الحق، ج 4، ص 216.

[339] بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.

[340] بحارالانوار، ج 43، ص 171، سطر 22.

[341] بحارالانوار، ج 43، ص 194، از روايت 21.

[342] بقره: 155، و 156.

[343] بحارالانوار، ج 43، ص 194، از روايت 21.

[344] يوسف: 86.

[345] بحارالانوار، ج 43، ص 213، و 207، روايت 35.

[346] بحارالانوار، ج 100، ص 193، روايت 5.

[347] بحارالانوار، ج 100،ص 191، باب 5، روايت 1.

[348] بحارالانوار، ج 43، ص 58، از روايت 50.

[349] بحارالانوار، ج 100، ص 194، روايت 11.

[350] يس: 60.

[351] اعراف: 172.

[352] احزاب: 7 و 8.

[353] بحارالانوار، ج 43، ص 225،حديث 13.

[354] بحارالانوار، ج 43، ص 220، روايت 2.

[355] بحارالانوار، ج 43، ص 220، روايت 4.

[356] بحارالانوار، ج 43، ص 53.

[357] حديد، 4.

[358] بحارالانوار، ج 43، ص 172، روايت 13.

[359] بحارلانوار، ج 43، ص 219، روايت 1.

[360] بحارالانوار،ج 43، ص 223، از روايت 9.

[361] فصل بيست و هشتم همين كتاب، حديث اول.

[362] بحارالانوار، ج 43، ص 227، از روايت 13.

[363] بحارالانوار، ج 68، ص 155، روايت 11.

[364] بحارالانوار، ج 71، ص 179، روايت 28.

[365] بحارالانوار، ج 71، ص 188، روايت 51.

[366] بحارالانوار، ج 43، ص 230،

روايت 2- ابتداي اين حديث در فصل بيست و دوم، حديث اول گذشت.

[367] بحارالانوار، ج 43، ص 221، روايت 6.

[368] جنگ افزاري مانند نيزه.

[369] بحارالانوار، ج 43، ص 227، از روايت 13- ابتداي اين روايت در فصل 29 روايت 1 گذشت.

[370] حجر: 21.

[371] ق: 35.

[372] ق: 35.

[373] ق: 35.

[374] اعراف: 54.

[375] آل عمران: 169- و نزد پروردگارشان، روزي داده مي شوند.

[376] قمر: 55- نزد سلطان با اقتدار.

[377] صافات: 41- براي آنان روزي معيني است.

[378] فجر: 28- باز آي به سوي پروردگارت.

[379] فجر: 30- در بهشت من داخل شو.

[380] ر، ك: بحارالانوار، ج 100، ص 150، روايت 17، و ص 161، رويات 41، و ص 169، روايت 42، و ص 174، روايت 43، و ص 184، روايت 11، و ص 279، روايت 15، و ص 318، رويات 25، و ص 360، روايت 6، و ج 101، ص 163، روايت 8، و ص 178، روايت 30، و ص 230، روايت 36، و ص 260، روايت 41، و...

[381] ر، ك: بحارالانوار، ج 100، ص 169، روايت 42، و ص 264، روايت 2، وص 273، روايت 14، و ص 293، روايت 19، و ص 294، روايت 20،و ص 299، روايت 21 و...

[382] نهج البلاغه: خطبه 3.

[383] بحارالانوار، ج 43، ص 171، روايت 11.

[384] بحارالانوار،ج 43، ص 198، روايت 29.

[385] آل عمران: 97.

[386] وسائل الشيعه، ج 8، ص 21، روايت 4.

[387] توضيح ديگر در رابطه با اين فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام در آخر فصل بيست و يكم گذشت.

[388] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 106.

[389] بحارالانوار، ج 43، ص 92، از روايت 1.

[390] بحارالانوار، ج 26، ص 2، از حديث 1.

[391] بحارالانوار، ج

43، ص 44.

[392] شوري: 23.

[393] بحارالانوار، ج 43، ص 236، روايت 2.

[394] بحارالانوار، ج 23، ص 244، روايت 16.

[395] نور: 35.

[396] بحارالانوار، ج 23، ص 304، باب 18، روايت 1.

[397] ر، ك: سوره ي انسان: 5، انفطار: 13 و المطففين: 22.

[398] بحارالانوار، ج 24، ص 3، روايت 9.

[399] مطففين: 18- 21.

[400] بحارالانوار، ج 24، ص 3، روايت 10.

[401] نساء: 69.

[402] بحارالانوار، ج 24، ص 31، روايت 2.

[403] نام دو ستاره ي معروف بسيار نزديك به هم واقع در نزديكي قطب شمال كه به عنوان راهنما و جهت يابي مورد استفاده قرار مي گيرند.

[404] بحارالانوار، ج 24، ص 75، روايت 11.

[405] بقره: 124.

[406] بقره: 37- «فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه».

[407] بحارالانوار، ج 24، ص 177، روايت 8.

[408] نحل: 90.

[409] بحارالانوار، ج 24، ص 190، روايت 12.

[410] فرقان: 20.

[411] بحارالانوار، ج 24، ص 219، روايت 16.

[412] دخان: 1- 4).

[413] بحارالانوار، ج 24، ص 319، روايت 28.

[414] بحارالانوار، ج 25، ص 4، روايت 7 توضيحي درباره ي اين حديث و احاديث مشابه آن در ذيل روايت ششم از فصل نهم گذشت.

[415] در نقل كافي اين قسمت به اين صورت است: «فينظر فينادي روحه مناد من قبل رب العزه فيقول: (يا ايتها النفس المطمئنه)...»: (پس نگاه مي كند و كسي از طرف پروردگار به روحش ندا مي كند: اي روان آسوده...).

[416] فجر: 27- 30.

[417] بحارالانوار، ج 24، ص 94، روايت 7 و نيز بحارالانوار، ج 6، ص 196، روايت 49. اين حديث از دو طريق نقل شده: 1- كافي. 2- صدوق، و ما به طريق صدوق نقل كرديم كه در متن با كافي اختلاف دارد، مراجعه شود.

[418] لفظ «بأبي» در برخي از نسخه

ها نيست.

[419] اين قسمت از «زعمتم» تا اينجا در برخي از نسخه ها به اين صورت آمده است: «زعيم حق له فيكم و عهد قدمه اليكم.»: (راهبر حقي كه او در ميان شما دارد، و عهد و پيماني كه براي شما از پيش فرستاده است.) چنانكه در برخي ديگر به اين صورت آمده است: «أضعتم حقا له فيكم، و عهدا قدمه اليكم»: (هم حقي را كه او در ميان شما داشت ضايع نموديد، هم عهد و پيماني را كه از پيش شما فرستاده بود.)

[420] سوره ي آل عمران (3)، آيه ي 102.

[421] سوره ي فاطر (35)، آيه ي 28.

[422] سوره ي توبه (9)، آيه ي 128.

[423] اشاره به آيه ي 33 سوره ي احزاب (33).

[424] سوره ي آل عمران (3)، آيه ي 103.

[425] سوره ي انفال (8)، آيه ي 26.

[426] سوره ي مائده (5)، آيه ي 64.

[427] سوره ي توبه (9)، آيه ي 49.

[428] سوره ي كهف (18)، آيه ي 50.

[429] سوره ي آل عمران (3)، آيه ي 85.

[430] سوره ي مائده (5)، آيه ي 50.

[431] سوره ي نمل (27)، آيه ي 16.

[432] سوره ي مريم (19)، آيه 5 و 6.

[433] انفال: 75.

[434] سوره ي نساء (4)، آيه ي 11.

[435] سوره ي بقره ي (2)، آيه ي 180.

[436] اين جمله در برخي از نسخه ها چنين آمده است: «ام هل تقولون: اهل ملتين لا يتوارثان؟!».

[437] سوره ي انعام (6)، آيه ي 67.

[438] سوره ي هود (11)، آيه ي 39.

[439] اين قسمت در برخي از نسخه هاي كتاب به اين صورت: «و في ممساكم» و در برخي به اين صورت: «و ممساكم» آمده است.

[440] سوره ي آل عمران (3)، آيه ي 144.

[441] اين جمله در برخي از نسخه ها به اين صورت آمده است: «أأهتضم تراث ابيه؟!».

[442] بني قيله نام دو قبيله ي انصار يعني «اوس» و «خزرج» است.

[443] سوره ي توبه (9)، آيه ي 13.

[444] سوره ي ابراهيم (14)، آيه ي 8.

[445] اين عبارت در

برخي از نسخه ها چنين آمده است: «بغضب الجبار» و يا در برخي ديگر: «بغضب من الله الجبار».

[446] سوره ي شعرا (26)، آيه ي 227.

[447] سوره ي هود (11)، آيه ي 121 و 122.

[448] نام ابوبكر، عبدالله و نام پدرش عثمان بوده است.

[449] سوره ي مريم (19)، آيه ي 6.

[450] سوره ي نمل (27)، آيه ي 16.

[451] سوره ي يوسف (12)، آيه ي 18.

[452] سوره ي محمد صلي الله عليه و آله و سلم (47)، آيه ي 24، در برخي از نسخه ها به جاي «افلا يتدبرون» لفظ «افلا تتدبرون» آمده است.

[453] سوره ي غافر (40)، آيه ي 78.

[454] در برخي از نسخه ها اين جمله به اين صورت آمده است: «ثم عطفت علي قبر ابيها- سيدنا محمد النبي صلي الله عليه و آله و سلم و قالت».

[455] جملات گذشته در بعضي از نسخه ها به اين صورت آمده است: «ليتني مت قبل هذا، و كنت نسيا منسيا، بل ليتني مت قبل حبيبي (يا حينتي).»

[456] اين جمله ها در برخي از نسخه ها به اين صورت آمده است: «حولا و باسا و تنكيلا.»

[457] توضيح معناي برخي جملات فاطمه ي زهرا عليهاالسلام خطاب به اميرالمومنين عليه السلام در آخر فصل بيست و يكم، و نيز در مطلب دوم خاتمه گذشت.

[458] الاحتجاج، ج 1، ص 253- 285.

[459] سوره ي مائده (5)، آيه ي 80.

[460] اين كلمه در نسخه هاي زير آمده است: «حشاشه»، «حساسه» و «حسامه».

[461] سوره ي اعراف (7)، آيه ي 96.

[462] سوره ي زمر (39)، آيه ي 51.

[463] سوره ي حج (22)، آيه ي 13.

[464] سوره ي كهف (18) آيه ي 50.

[465] سوره ي كهف (18)، آيه ي 104.

[466] سوره ي بقره (2)، آيه ي 12.

[467] سوره ي يونس (10)، آيه ي 35.

[468] برداشتي از آيه ي 78 سوره ي غافر (40).

[469] سوره ي هود (11)، آيه ي 18.

[470] الاحتجاج، ج 1، ص 286- 292.

[471] به نظر مي رسد

كه اين كلمه در اصل چنين بوده است: «وابك» و ترجمه نيز بر اين اساس صورت گرفته است.

[472] نوعي پارچه ي نازك و سفيد كه در مصر بافته مي شود.

[473] اين كلمه شايد در اصل «قالت» بوده، زيرا راوي حديث فضه و خانم است، و احتمال دارد كه مقصود راوي با واسطه و «ورقه بن عبدالله» منظور،و درست باشد.

[474] بحارالانوار، ج 43، ص 174- 180.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109