سرشناسه : حسيني صادقي، صادق
عنوان و نام پديدآور : كيست فاطمه ؟!/ صادق حسيني شيرازي؛ گردآوري و تحقيق مسعود بهنام.
مشخصات نشر : اصفهان: رشيد 1388.
مشخصات ظاهري : [128] ص.
شابك : 978-964-9937-44-1
موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق
موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق -- خطبه ها
شناسه افزوده : بهنام، مسعود
رده بندي كنگره : BP27/2/ح5ك9 1388
رده بندي ديويي : 297/973
شماره كتابشناسي ملي : 1862586
ص: 1
ص: 2
تصویر
ص: 3
بسم رب فاطمة
تمام وجودم را درد و اندوه و غم فراگرفته بود؛ خسته از همه چيز و همه جا گوشه اى نشسته، غرق در افكار خود بودم... خداى خوب و مهربون، كجا برم؟! با كه درد دل كنم؟! متحيّر بودم كه به چه كسى و كجا پناه ببرم؟!
ناگهان صدايى دلربا، گرم و آشنا بى اختيار مرا مجذوب خود نمود، آرى سخنان دلنشين و پر مهر مرجع تقليدم حضرت آيت الله العظمى حاج سيد صادق حسينى شيرازى حفظه الله بود كه چندى پيش در يكى از سخنرانى هايشان فرمودند: «..در شدائد، سختيها و گرفتاريها به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و حديث شريف كساء متوسل شويد...».
بى درنگ كتاب «مفاتيح الجنان» ثقة المحدّثين، حاج شيخ عباس قمى رحمه الله را حاضر نمودم، در انتهاى اين كتاب شريف چشمانم به دنبال حديث كساء مى دويد؛ يافتم و چه زيباست اين جملات «عن فاطمة الزهراء عليها السلام أنها قالت...» اشك از ديدگانم جارى شد، شگفتا! بر دردهاى خود مى گريستم؟ يا بر غم و غصّه هاى بى پايان حضرت زهرا؟سلام الله عليها ولى هرچه بود با تمام شدن حديث كساء آرامش وصف ناپذيرى روح و روانم را فراگرفت، گويا دردهايم التيام پيدا كرده بود، ولى خواندن حديث كساء، آتش نفهته ى دلم را شعله ور ساخت، آرى فاطمه!
به راستى فاطمه يعنى چه؟
فاطمه يعنى فرياد در مقابل ظلم!
فاطمه يعنى در راه عقيده فدا شدن!
ص: 4
فاطمه يعنى سوز و گداز بيت الأحزان!
فاطمه يعنى چون شمع براى امام زمان خود سوختن!
فاطمه يعنى از درد پهلو نخوابيدن!
فاطمه يعنى دفاع از اول مظلوم عالم، على عليه السلام!
و طبق فرمايش پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله، فاطمه يعنى: «آنكه خدا او و دوست دارانش را از آتش جهنّم جدا نمود»(1)
آرى، هرچه هست، فاطمه است.
اما اكنون احساس مى كنم سؤال هاى زيادى در مورد شخصيت حضرت زهرا سلام الله عليها در ذهنم به وجود آمده، همان شخصيتى كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در مورد ايشان فرمودند: «دخترم فاطمه، حوريّه ايست در كالبد بشرى»(2)، يا فرمايش ديگر ايشان: «دخترم فاطمه، سيّده و بزرگ تمامى
ص: 5
زنان، از ابتداى خلقت تا انتهاست»(1)؛ شخصيتى كه خداوند در مورد ايشان به پيامبرش مى فرمايد: «إنّا أعطيناك الكوثر(2)»(3).
آرى، سؤالهاى زيادى در مورد شفاعت بى بى فاطمه سلام الله عليها و عصمت آن حضرتف حديث كساء و فدك حضرت زهرا سلام الله عليها، دفاع از حريم ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام، درد و رنجهاى بى پايان فاطمه و خلاصه فاطمه، فاطمه، فاطمه!
در نتيجه، جهت زيارت حضرت فاطمه معصومه(4) سلام الله عليها عازم شهر مقدس قم شدم و سپس به ديدار مرجع تقليد كه مى دانستم هر زمانى كه
ص: 6
بخواهم، مى توانم شرفياب محضرشان شوم، رفتم تا جواب تمامى سؤالهاى خود در مورد حضرت زهرا سلام الله عليها را مستقيماً از شخص ايشان بگيرم.
وارد اتاق ساده ايشان شدم و مورد لطف و عنايت پدرانه و پرمحبت ايشان قرار گرفتم، عرض كردم: راجع به حضرت زهرا سلام الله عليها سؤالاتى دارم كه مى خواهم شخص شما جوابم را بدهيد.
ايشان قبول فرمودند و قبل از اينكه سؤالات خود را مطرح كنم، مقدمه اى به اين مضمون ايراد فرمودند:
ص: 7
بسم الله الرّحمن الرّحيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ ِ الْعَالَمِين وَ الصلاه و السلام عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
در حديث قدسى «كساء» كه حضرت صديقه ى كبرى سلام الله عليها روايتگر آن هستند، جبرئيل از حضرت احديت سؤال مى كند كه چه كسانى زير كساء هستند؟ خداى عزّ وجلّ گرد آمدگان زير كسا را اين گونه بر مى شمرد: «آنان فاطمه و پدرش و شوهر و فرزندانش عليهم السلام هستند.»(1)
اين شيوه ى معرفى در بيان هاى الهى بى نظير است؛ زيرا بدون ترديد، رسول خدا صلى الله عليه وآله از دخترشان فاطمه زهرا سلام الله عليها برتر مى باشند، ما نيز در درودها و سلام ها، ابتدا بر پيامبر صلى الله عليه وآله، سپس بر اهل بيتش درود مى فرستيم، از سوى ديگر قاعده و رسم معرفى نمودن، اين گونه است كه ابتدا فرد برتر و سپس افراد پايين تر معرفى مى شوند. اما در حديث شريف كساء، خلاف اين اصل عمل شده و خداوند سبحان، حضرت زهرا سلام الله عليها را به عنوان محور و در مرتبه اول نام مى برد.
با وجود اينكه فرشتگان الهى، رسول خدا صلى الله عليه وآله و خاندان پاك ايشان عليهم السلام را به خوبى مى شناختند؛ چرا خداوند ايشان را از طريق فاطمه زهرا سلام الله عليها معرفى مى كند؟
ص: 8
پاسخ اين است كه اين شيوه معرفى، نشانه ى جايگاه و مقام والاى آن بانوى بزرگوار است و خداى متعال در اين عبارت به اختصار به مقام ارجمند آن حضرت اشاره مى فرمايد.
احاديثي كه به مقام والاى حضرت فاطمه سلام الله عليها اختصاص دارد به صدها و هزاران حديث مى رسد و اگر دشمنان فضيلت، احاديث اهل بيت عليهم السلام را طعمه آتش كينه خود نمى كردند، اين تعداد به مراتب بيشتر مى بود. يكى از اين رواياتى كه هم از طريق شيعه و هم از طريق مخالفين نقل شده، روايت زير است:
ابن عباس مى گويد: ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه وآله پنج سجده نمودند! بدون ركوع يا عمل ديگرى!
دليل را پرسيدم، حضرت فرمودند:
«جرئيل به من عرضه داشت: خداوند على عليه السلام را دوست دارد، من سجده شكر به جا آوردم؛ سپس گفت: خداوند فاطمه سلام الله عليها را دوست دارد، به شكرانه ى آن سجده نمودم. جبرئيل گفت: خداوند حسن عليه السلام را دوست دارد، باز سجده ى شكر نمودم؛ بعد از آن گفت: خداوند متعال حسين عليه السلام را دوست دارد، سجده ى ديگرى نمودم؛ سپس گفت: خداى متعال دوستداران آنان را دوست دارد، من نيز به شكرانه ى آن سجده نمودم»(1).
ص: 9
اگر كسى بپرسد: دوستداران اين خاندان چه كسانى هستند؟ بى ترديد شما حاضران و افراد مانند شما، در شمار دوستداران اين خاندان هستيد، پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله به پاس محبت خدا نسبت به محبان اهل بيت عليهم اسلام سر به سجده ى شكر مى نهد.
ما چه بايد بكنيم؟ از اين كه به خاطر دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام محبوب خدا شده ايم، چگونه شكر خداى متعال را به جا آوريم؟
پاسخ اين است كه زمانى مى توانيم شكر اين نعمت را به جاى آوريم كه دوستى و پيروى خود را نسبت به حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها آشكار و اعلام كنيم.
رسول خدا صلى الله عليه وآله زمانى كه در بستر شهادت بودند، اسرارى را براى دخترشان فاطمه سلام الله عليها بيان كرده، همچنين فرمودند: «مصيبت هيچ يك از زنان مسلمين مانند مصيب تو، سنگين نخواهد بود»(1).
اين سختى مصيبت به دليل خيانتى بود كه از شوراى سقيفه شروع شد و دشمن به خوبى آگاه بود كه آن حضرت و همسرش اميرالمؤمنين عليهما السلام طبق وصيّت پيامبر صلى الله عليه وآله حافظ دين مبين اسلام هستند، به همين دليل دختر پيامبر صلى الله عليه وآله براى دفاع از حقّ خود و ولايت مطلقه ى وصىّ بلافصل پيامبر صلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين على عليه السلام در جمع حاضر شده و در برابر حاكم جائر، آن خطبه ى آتشين را ايراد مى كنند.
ص: 10
بدانيد كسانى كه از گفتن سخن حق در برابر جباران و سركشان خوددارى مى كنند، نه از صالحانند و نه از پرهيزكاران! هرچند نماز بخوانند و روزه بگيرند؛ زيرا اينان با ستمكاران از در مسالمت وارد شده، با شكوت خود اعمال ظالمان را توجيه مى كنند؛ چنين حاكمانى آن اندازه كه دوستدار تسليم بودن مردم در مقابل خود هستند، در انديشه نمازگزاران و روزه داشتن آنان نيستند و اصولاً باكى ندارند كه نمازى خوانده مى شود يا نه!
حضرت فاطمه سلام الله عليها سخن حق را در برابر امامان جور رها نكردند، هرچند به قيمت از بين رفتن آرامش و آسايش خودشان تمام شود، كه آن حضرت چنين بهايى و حتى بالاتر از آن را هم براى بيان سخن حق پرداختند.
كتاب شريف مفاتيح الجنان اثرى است كه اكنون ميليون ها مسلمان از آن بهره مى گيرند؛ به راستى چرا از ميان دهها كتابى كه مرحوم حاج شيخ عباس قمى رحمه الله از خود به يادگار گذارده، فقط اين كتاب اين گونه است؟
يكى از مؤمنان نقل مى نمود: در صحن مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام مرحوم شيخ عباس قمى را ديدم(1) كه به سختى به ديوار صحن تكيه داده است، از ايشان پرسيدم: چرا اينجا ايستاده ايد؟
ايشان گفتند: وقتى مى بينيم مؤمنين توفيق يافته اند و ضريح مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام را از نزديك در آغوش مى گيرند، در حسرت مى سوزم.گفتم: زائران را ببينيد كه هنگام ورود به حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام كتاب مفاتيح الجنان را در دست دارند، در واقع شما با يك يك ايشان وارد حرم مى شويد!
ص: 11
چگونه شد كه مرحوم شيخ عباس قمى به اين فضيلت بزرگ نائل آمد؟
از ايشان علت شهرت و موفقيت كتاب مفاتيح الجنان را در بين ديگر مؤلفاتشان پرسيدند: ايشان گفتند: اين ويژگى از بركت نام مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است، زيرا من اين كتاب را به نام مطهّر ايشان متبرك نمودم و به نيّت حضرت زهراى اطهر سلام الله عليها نوشتم.
بشّار مكارى مى گويد: زمانى كه امام صادق عليه السلام در كوفه بودند، خدمت ايشان مشرف شدم؛(1) طبقى از خرماى طبرزد(2) نزد آن حضرت بود و ميل مى فرمودند، به من نيز فرمودند: «اى بشّار، بيا و از اين خرما بخور».
عرض كردم: گوارايتان باد، خداوند مرا فداى شما گرداند؛ مطلبى در بين راه ديده ام كه سخت ناراحتم و ميل خوردن ندارم.
حضرت فرمودند: «به حقى كه بر گردن تو دارم بيا و از اين خرما بخور».
نزديك شدم و قدرس خرما خوردم، سپس امام صادق عليه السلام فرمودند: «چه ماجرايى اين چنين تو را رنجانده؟».
گفتم: در بين راه يكى از مأمورين حكومت را ديدم كه زنى را با تازيانه «يا چوبدستى» مى زد و او را به سوى زندان مى برد. آن زن نيز فرياد مى زد: از خدا و پيامبرش يارى مى طلبم، كسى هم نمى توانست او را يارى كند.
امام صادق عليه السلام پرسيدند: «چرا آن مأمور حكومت او را چنين مى زد؟».
ص: 12
عرض كردم: من كه نديدم ولى مردم مى گفتند: آن زن به زمين خورده و گفته: «يا فاطمه! خدا لعنت كند آن كسانى را كه در حق شما ظلم كردند» مأمور حكومت كه شنيده بود چنين رفتارى را با او انجام مى داد.
ناگهان ديدم امام صادق عليه السلام از خوردن خرما دست كشيدند و چنان گريستند كه محاسن، سينه و دستمال ايشان از اشك تَر شد.
سپس فرمودند: «بشّار برخيز به مسجد سهله برويم و از خداوند متعال آزادى آن زن را بخواهيم».
در بين راه، امام صادق عليه السلام شخصى از شيعيان را به كاخ حكومتى فرستادند و فرمودند: «ببين عاقبت آن زن چه مى شود و ما را مطلع كن و تا پيك من نزد تو نيامده، آنجا را ترك مكن».
به همراه حضرت، وارد مسجد سهله شديم، هريك دو ركعت نماز خوانديم، سپس امام صادق عليه السلام دست به آسمان بالا برد و دعا نمود: «أنت الله لا إله إلا أنت...» دعا را كامل خواندند و به سجده رفتند، در اين حالت جز صداى نفس كشيدن آن حضرت، چيزى نمى شنيدم. سر از سجده برداشتند و فرمودند: «برخيز كه آن زن آزاد شد».
از مسجد خارج شديم و در ميانه ى راه، مردى را كه امام عليه السلام به مأموريت فرستاده بودند، به ما رسيد، امام صادق عليه السلام به او فرمودند: «چه خبر؟»
عرضه داشت: حاكم او را آزاد كرد.
حضرت پرسيدند: «چگونه آزاد شد؟»
گفت: نمى دانم اما وقتى كنار دارالحكومه بودم حاجب حاكم، به آن زن مى گفت: چه چيزى بر زبان رانده اى؟
ص: 13
زن گفت: چون به زمين افتادم، گفتم: يا فاطمه! خدا لعنت كند كسانى را كه در حق شما ظلم نمودند.
حاجب دويست درهم به زن داد و گفت: امير را حلال كن!! آن زن پول را نگرفت، حاجب نيز به حاكم گزارش داد، وقتى حاجب دوباره آمد به زن گفت: تو آزاد هستى و زن به سوى خانه اش رفت.
امام صادق عليه السلام پرسيدند: «آن زن دويست درهم را نگرفت؟»
آن شخص گفت: در حالى كه اين مبلغ را رد كرد كه به خدا سوگند بدان محتاج بود.
امام صادق عليه السلام كيسه اى كه هفت دينار در آن بود به آن مرد دادند و فرمودند: «به خانه ى آن زن برو، سلام مرا به او برسان و اين دينارها را به او بده».
بشّار مى گويد: من نيز با او به خانه ى آن زن رفتم و سلام آن حضرت را به او رسانديم.
او از فرط خوشحالى گفت: شما را به خدا سوگند، به راستى جعفر بن محمد عليهما السلام مرا سلام داده است؟
گفتيم: خداوند تو را مشمول رحمتش گرداند، آرى به خدا سوگند كه جعفر بن محمد عليهما السلام تو را سلام داده است.
آن زن گريبان چاك زد و بى هوش بر زمين افتاد. پس از لحظاتى به هوش آمد و از ما خواست تا گفته ى خود را تكرار كنيم! ما نيز به درخواست او سه مرتبه سلام امام عليه السلام را تكرار كرديم و دينارهايى كه آن حضرت داده بودند به او داديم. آن زن كيسه ى دينارها را گرفت و گفت: از امام صادق عليه السلام بخواهيد تا براى اين كنيزش، از خدا طلب عفو و بخشش كند، زيرا كسى
ص: 14
را مانند او و پدرانش نمى شناسم كه وسيله ى توسل به سوى خداوند باشند...»(1).
امام صادق عليه السلام با شنيدن ماجراى آن زن، سخت گريستند و به مسجد سهله رفتند و براى آزادى آن زن كه در راه حضرت زهرا سلام الله عليها زندانى شده بود، دعا نمودند.
آيا مى توان تصور نمود كه امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشريف خدمات و زحمات شما را در راه حضرت زهرا سلام الله عليها ناديده بگيرند؟! و براى شما دعا نكنند؟! مسلّماً چنين نيست.
هر خدمتي كه در راه اهل بيت عليهم السلام به ويژه صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها كه در حديث كساء محور قرار گرفته، صورت پذيرد، توفيق الهى است و هر كه در راه حضرت زهرا سلام الله عليها سختى ببيند و در تنگنا گرفتار شود، پاداش و بهره ى شايسته اى نزد خداوند دارد و عكس اين قضيه نيز صادق است.
در پايان اين مقدمه و از آنجا كه در آستانه ى ايام فاطميه سلام الله عليها قرار داريم، يادآورى اين دو مطلب را ضرورى مى دانم:
يكايك ما در بزرگداشت آن چه مربوط به صدّيقه ى كبرى فاطمه زهرا سلام الله عليها است بكوشيم و از هيچ خدمتى فروگذار نكنيم، چراكه بزرگداشت شعائر حضرت زهرا سلام الله عليها به پا داشتن و تعظيم شعائر الهى است.
ص: 15
مجالس منتسب به اين بانوى مظلومه نيز بايد گرم و پرشور باشد، تا مى توانيد به مناسبت ايام فاطميه اطعام كنيد، اگر نمى توانيد در جمع آورى كمك هاى مالى براى اطعام، كوشا باشيد؛ بدانيم كه فوائد احياى شعائر فاطمى براى ما است و حضرت فاطمه سلام الله عليها هيچ گونه احتياجى به اين امور ندارند.
خدمت به فاطمه زهرا سلام الله عليها سرآمد خدمت هاست و هيچ كار نيكى سودمندتر از فداكارى و خدمت به آن بانو نيست، خلاصه هر چه توفيق افزون تر باشد خدمت و فداكارى در راه حضرت زهرا سلام الله عليها بيشتر خواهد بود.
آيا مى دانيد چرا حضرت فاطمه سلام الله عليها به مسجد رفتند و آن خطبه پرشور و ماندگار را بيان كردند؟ چرا از تمامى وجود ناله سر دادند و همه ى مردم را گرياندند؟ چرا مورد ضرب و شتم واقع شدند؟ چرا...؟ و چرا...؟
براى زنده ماندن اسلام و جاودانه نمودن صداى: «أشهد أن لا اله الا اللَّه، أشهد أن محمداً رسول اللَّه وأشهد أنّ عليّاً ولىّ الله».
نه تنها حضرت فاطمه سلام الله عليها، بلكه هدف پدر و همسر و فرزندان ايشان عليهم السلام همين بوده و هست. ما نيز وظيفه داريم در رسيدن به اين هدف بكوشيم.
ما در جهانى زندگى مى كنيم كه با فاطمه كبرى سلام الله عليها و اهداف و سيره ى ايشان بيگانه اند. ما و شما وظيفه ى اين روشنگرى را بر عهده داريم زيرا شما به دليل دوست داشتن حضرت زهرا سلام الله عليها محبوب خدا هستيد و پيامبر صلى الله عليه وآله براى اين امر سجده ى شكر به جا آورده اند.
ص: 16
يكى از نمونه هاى احياء نام و ياد زهراى اطهر سلام الله عليها اين است كه فرزندانتان را به حفظ خطبه ى گرانمايه ى آن حضرت تشويق كنيد، زيرا اين خطبه چكيده اى از معارف اسلام است.(1)
«وصلى الله على محمّد و آله الطاهرين»
ص: 17
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال اول، اولين سؤال بنده راجع به حديث كساء است كه در شدائد و گرفتاريها با خواندن آن، به حاجت خود مى رسيم و تاكنون مشكلات زيادى از ما با قرائت و برپايى جلسات «حديث كساء» حل شده است. بسيارى از دوستان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيز انس خاصى با حديث كسا دارند؛ با اين حال مى بينيم بعضى در مورد اين حديث شريف، سخنانى بر زبان جارى مى كنند كه قلب بسيارى از معتقدين به حديث شريف كسا و محبين حضرت زهرا سلام الله عليها را به درد مى آورد، مانند اينكه مى گويند: حديث كسا سنديّت ندارد و از حضرت زهرا سلام الله عليها نقل نشده است و...
نظر حضرتعالى در اين مورد چيست؟
جواب، فراموش نكنيم هميشه شبهه افكنانى بوده اند كه عقايد شيعيان را زير سؤال ببرند و در اين زمينه بايد بگويم با اين صحبتها قبل از محبين حضرت زهرا سلام الله عليها قلب مقدّس و نازنين حضرت بقيّة الله الأعظم عجّل الله تعالى فرجه الشريف و روحى له الفداء را به درد مى آورند.
حديث شريف كساء از شعائر شيعيان و اسلام است، از شعائر الله است؛ «ومن يعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب»(1) حديث شريف كساء حديثى قدسى
ص: 18
و از جانب خداوند متعال است كه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آن را نقل مى فرمايند(1) و مشخص است كه ردّ آن يا نفى نقل آن از جانب حضرت زهرا سلام الله عليها چه عواقبى را به دنبال دارد!
برخلاف گفته ى شبهه افكنان جاهل و ناآگاه، اين حديث قدسى از سندهاى معتبرى در مهم ترين منابع شيعى برخوردار است كه به اختصار به برخى از اين اسناد اشاره مى كنم:
اولين سند معتبر، كتاب: «غرر الأخبار ودرر الآثار في مناقب الأخيار» است و مؤلف ان شيخ حسن بن على بن محمد ديلمى رحمه الله مى باشد كه از اعلام و مفاخر جهان تشيّع مى باشند.
كتاب ديگر: «المنتخب الكبير في المراثي والخطب» نوشته ى شيخ فخرالدين بن محمد على بن احمد بن طريح نجفى رحمه الله است، اين كتاب به منتخب طريحى مشهور است كه در جلد دوم، اين حديث شريف را نقل مى كنند.
ديگر از منابع و مصادر حديث قدسى كساء، جلد يازدهم كتاب: «عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال» نوشته ى عالم جليل القدر شيخ عبدالله بحرانى رحمه الله است و كتاب ديگر: «نهج المحجّة في فضائل الأئمة عليهم السلام» مى باشد(2).
ص: 19
سوال دوم، يكى از سؤالهايى كه ذهنم را مشغول خود نموده و تا روشن شدن آن نمى توانم سؤالهاى ديگرم را مطرح كنم، مسأله ى فدك است؛ در مرحله ى اول بفرماييد آيا فدك اين طور كه مى گويند باغ يا مزرعه اى حاصلخيز بوده؟ كلاً بفرماييد فدك چيست؟
جواب، آن گونه كه در كتاب القاموس بيان شده، فدك روستايى در منطقه ى خيبر بوده است. ولى طبق قول مشهور و بنا به نقل كتاب المصباح، فدك شهرى
ص: 20
بوده كه تا مدينه حدود دو روز فاصله داشته است. طبق نقل معجم البلدان نيز فدك شهرى در حجار بوده كه دو يا سه روز تا مدينه فاصله داشته است.
قسمتى از اراضى فدك، كشاورزى و حاصلخيز و بقيّه به صورت باغستانهاى خرما بوده كه وسط آن چشمه اى جوشان فوران داشته است.(1) به قدرى محصول فدك فراوان بوده، كه ميانگين درآمد سالانه ى آن را حدود هفتاد تا يكصد و بيست هزار سكه ى طلا نقل مى كنند.(2)
ابن ابى الحديد نيز مى گويد: نخلستانهاى فدك در آن زمان، مانند نخلستانهاى كنونى شهر كوفه بوده است. (3)
تاريخچه ى فدك به حدود 1500 سال قبل از اسلام باز مى گردد و نامگذارى آن به دليل نام اولين كسى است كه در اين سرزمين وارد شده، كه «فدك بن هام» نام داشته است.
مطالبى راجع به فدك و اينكه قبل از جنگ خيبر، متعلق به پيامبر صلى الله عليه وآله بوده نيز از زبان حضرت موسى على نبينا و آله و عليه السلام و يكى از زهّاد آن زمان به نام «ذرخاء» و وصيّت او به فرزندانش وجود دارد كه تفصيل آن در كتب تاريخى آمده است. (4)
ص: 21
سؤال سوم، فدك با اين عظمت كجا بوده؟ منظورم اين است كه آيا متعلق به شخص پيامبر صلى الله عليه وآله بوده يا به عموم مسلمين مربوط مى شده است؟
جواب، براى جواب دادن به اين سؤال به مقدمه اى راجع به جنگ خيبر نياز است: از زمانى كه نور اسلام در مدينه درخشيد، يهوديانى كه در مدينه و اطراف آن سكونت داشتند به سرنوشتى كه نتيجه ى مستقيم اعمال خود آنها بود، دچار شدند. گروهى جان خود را از دست دادند و برخى مانند قبيله هاى «بنى قينقاع» و «بنى النضير» از مدينه رانده شدند و در «خيبر»(1) و «وادى القرى» و يا «اذرعات شام» سكونت يافتند.
به دليل شيطنتهاى ساكنين خيبر و همدستى با قبايل يهودى نشين «غطفان» و «فزاره» و برنامه هايى كه با مشركين و بت پرستان بر عليه مسلمانان داشتند و مطالب بسيار زياد ديگرى كه جواب شما را به درازا مى كشاند، پيامبر صلى الله عليه وآله با 1600 سرباز به سمت خيبر راه افتادند. نقاط حساس و راه هاى منتهى به دژهاى هفتگانه خيبر كه عبارت بودند از: دژ «ناعم»، «قموص»، «كتيبه»، «نسطاة»، «شق»، «وطيح»، و «سلالم»، البته برخى دژها به نام يكى از سران آن دژ نيز معروف بودند، مانند: دژ مرحب و... به دلايل نظامى و جايگاه اين دژها و برجهايى كه در كنار آنها بود و... شبانه توسط لشكر اسلام اشغال شد، سربازان اسلام دژها را يكى پس از ديگرى محاصره و
ص: 22
ارتباط آن را حتى از طريق تونل هاى زيرزمينى با دژهاى ديگر قطع مى نمودند. (1)
پيامبر صلى الله عليه وآله سفيرى به سرزمين فدك كه در نزديكى خيبر قرار داشت و پس از دژهاى خيبر، نقطه اى اتكاء يهوديان حجاز به شمار مى رفت فرستادند؛ يوشع بن نون كه رياست منطقه را برعهده داشت، با مشاهده شكست يهوديان در دژهاى هفتگانه خيبر و خلع سلاح آنان و منطقه هاى يهودى نشين ديگر، صلح را بر نبرد ترجيح داد، ملكيت سرزمين فدك را به پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله واگذار نمود و قرار شد يهوديان فدك به عنوان كارگران آن حضرت در فدك باقى بمانند و نيمى از محصول فدك را به عنوان دستمزد بردارند و نيم ديگر را به صورت ساليانه به آن حضرت بپردازند و تعهد نمود از اين پس زير لواى اسلام زندگى كنند و بر عليه مسلمانان توطئه ننمايند و... .
در اين قسمت به بحث دقيق و حساسى رسيديم و آن اين است كه: سرزمين هايى كه در اسلام به واسطه ى جنگ و نيروهاى نظامى گرفته شوند، متعلق به عموم مسلمانان است و اداره ى آن توسط فرمانرواى اسلام مى باشد؛ ولى سرزمينى همچون فدك كه بدون هجوم نظامى و اعزام سپاه و خون ريزى به
ص: 23
دست مسلمانان مى افتد، مربوط به شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و امام پس از ايشان مى باشد كه آن را در اصطلاح فقهى «فَيء» مى نامند كه با غنيمت و ... بسيار تفاوت دارد و هرگونه اختيار اين نوع سرزمين ها با شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و امام پس از ايشان مى باشد، بدين معنا كه مى تواند آن را ببخشد، اجاره دهد و يا نيازمنديهاى مشروع نزديكان خود را با آن برآورده سازد، شرح اين مطلب در كتابهاى فقهى، بخش جهاد، تحت عنوان «فَيء» مورد بحث واقع مى شود. (1)
پس نتيجه اينكه فدك به عنوان فَيء به پيامبر صلى الله عليه وآله رسيد و ملك شخصى ايشان گرديد.
سؤال چهارم، در اين صورت، چرا فدك به حضرت زهرا سلام الله عليها نسبت داده مى شود؟
جواب، بله همين طور است؛ يعنى وقتى آيه «وِءات ذاالقربى حقّه»(2) نازل شد،(3) بنابر رواياتى كه در اين زمينه موجود است، پيامبر صلى الله عليه وآله دختر
ص: 24
خود فاطمه سلام الله عليها را طلبيدند و فدك را به ايشان واگذار نمودند.(1) و فدك در زمان حيات شريف پيامبر صلى الله عليه وآله ملك شخصى دختر ايشان حضرت زهرا سلام الله عليها قرار گرفت.
سؤال پنجم، آيا شواهد تاريخى يا روايى نيز وجود دارد كه در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله، فدك در اختيار حضرت زهرا سلام الله عليها بوده يا تصرفاتى در آن انجام داده باشند؟
جواب، آرى، مطالب بسيار ذواليد بودن حضرت صدّيقه ى طاهره سلام الله عليها در مسأله فدك و بودن عمّال و كارگرانى از جانب آن حضرت در فدك را بيان مى كنند،(2) ولى براى اثبات ملكيت فدك براى حضرت زهرا سلام الله عليها و ذواليد بودن ايشان بايد عرض كنم، با وجود عصمت حضرت زهرا سلام الله عليها و فرمايش صدّيق اكبر و فاروق اعظم، اميرالمؤمنين على عليه السلام در نامه اى كه به استاندار بصره(3) نوشتند؛ كه صريحاً مالكيت فدك را يادآور شده، مى فرمايند:
«آرى از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است، از اموال قابل ملاحظه فقط فدك در دست ما بود، گروهى بر آن بخل ورزيدند و انسان هاى بلند مرتبه
ص: 25
اى، امر آن را به خداوند كه بهترين داور است، واگذار نمودند»(1) ديگر نيازى به ارائه هيچ مدركى نيست.
سؤال ششم، با وجود اين همه ادله ى محكم در مورد فدك، چرا پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله، دشمنان بدون درنگ درصدد برآمدند فدك را از حضرت زهرا سلام الله عليها بگيرند؟
جواب، به اختصار بگويم كه غاصبين خلافت الهىِ اميرالمؤمنين عليه السلام از اين هراس داشتند كه مبادا آن حضرت از درآمد سرشار فدك براى مبارزه با اين حكومت غاصب كمك بگيرند و همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه وآله از اموال حضرت خديجه سلام الله عليها براى گسترش اسلام استفاده نمودند، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نيز به واسطه ى فدك حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها براى تبليغ دين، بهره بگيرند؛ به همين دليل فدك مقصود اصلى دشمن نبوده بلكه راهى براى مبارزه با مقام امامت و ولايت مطلقه ى اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است.
سؤال هفتم، در آموزه هاى دينى و عقايدى ما آمده است كه حضرت فاطمه سلام الله عليها بانويى زاهده بوده اند، حتى بر اثر كار منزل، گاهى دستان ايشان مجروح مى شده يا اينكه چادر وصله دار مى پوشيدند و مطالب ديگرى كه بر زاهده بودن ايشان دلالت مى كند؛ پس چرا چنين بانويى در مورد فدك كوتاه
ص: 26
نيامدند و تا حدّ سيلى خوردن از نامحرم و ... مقاومت نمودند؟ سرّ اين مطلب چيست؟
جواب، همان گونه كه در جواب قبلى اشاره اى نمودم و با ريشه يابى مسأله ى فدك يعنى رسيدن آن به پيامبر صلى الله عليه وآله، ملك حضرت زهرا سلام الله عليها شدنش و .. مى بينيم كه در جاى جاى اين مسائل، بحث اصلى مقام امامت است و ولايت مولى الموحّدين اميرالمؤمنين على عليه السلام. بدين معنا كه مقام و منصبِ الهى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام با درآمد سرشار فدك، در ميان مسلمانان به گونه اى منتشر مى شد و همگان در اطراف خاندان اهل بيت عليهم السلام تجمع مى نمودند كه دشمنان آن حضرت چشم ديدن آن را نداشتند و مى خواستند با در دست داشتن فدك و محصول بسيار آن، مردم را بالاجبار به سمت خود بكشانند.(1)
همچنين مى دانستند كه حضرت فاطمه سلام الله عليها با مقاومتهايى كه براى مطالبه فدك دارند، در اصل از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و امامت ايشان دفاع مى كنند و به همين دليل با غصب فدك و خارج نمودن عمّال و كارگران حضرت زهرا سلام الله عليها از فدك، قصد تضعيف جانب اهل بيت عليهم السلام و مبارزه با ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام را داشتند، به همين دليل دختر پيامبر صلى الله عليه وآله براى مطالبه فدك به خانه ى پسر ابوقحافه نرفتند؛ بلكه مسجد، پايگاه اسلام را در نظر گرفتند، همچنين با گروهى از زنان به مسجد رفتند و خطبه اى در دفاع از حق خود، و ولايت اميرالمؤمنين
ص: 27
عليه السلام ايراد نمودند(1) كه يكى از معجزات ماندگار حضرت زهرا سلام الله عليها به شمار مى رود.
از طرفى حضرت فاطمه سلام الله عليها مطالبه ى حق مى نمودند و اين مطلب منافاتى با زهد و بى نيازى ايشان از آن مال ندارد و اصولاً كسى نبايد در برابر غاصب حقش سكوت كند.
يا رَبّ فاطِمَة بِحَقّ فاطِمَة إشفِ صَدرِ فاطِمَة بِظُهُورِ الحُجَّةِ
امروز با گذشت چهارده قرن، هنوز دوران سوزناك فدك را مى گذرانيم و دلهاى ما چشم به راه آخرين وارث فدك، مهدى فاطمه سلام الله عليها است، تا جلوه هاى ديگرى از آن ماجراى سوزناك را برايمان بازگو، و شهر سبز فدك را بازگشايى فرمايد.
سؤال هشتم، با وجود فرمايشات مكرّر پيامبر صلى الله عليه وآله مبنى بر اينكه: «رضايت دخترم فاطمه موجب رضايت خدا و نارضايتى و خشم او، خشم و غضب خدا را به دنبال دارد»(2) آيا هيچ گاه شد كه دشمنان و ضاربان و آزاردهندگان ايشان، پشيمان شوند و اظهار ندامت كنند؟
ص: 28
جواب، با وجود سندهاى محكم و ادله ى معتبر در مورد اينكه فدك ملك شخصى حضرت فاطمه سلام الله عليها بوده، اولى و دومى و هم دستانشان فدك را دست آويزى براى مبارزه با ولايت مطلقه ى اميرالمؤمنين على عليه السلام قرار دادند و يگانه مدافع و حامى ولايت، يعنى دختر پيامبر صلى الله عليه وآله را مورد ضرب و شتم قرار دادند، فرزندى كه در رحم داشتند، يعنى حضرت محسن عليه السلام، را به شهادت رساندند و بدن مطهر دختر پيامبر صلى الله عليه وآله را به شدت مجروح و ايشان را در بستر شهادت قرار دادند؛ با همه ى اين جنايتها نه تنها اظهار پشيمانى ننمودند بلكه بر ظلم به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله ميافزودند؛ بله به دلايل سياسى، به عيادت آن بى بى مظلومه رفتند ولى در آن مجلس عيادت ذرّه اى اظهار ندامت و پشيمانى ديده نمى شود. و اين عيادت زمانى بود كه دختر پيامبر صلى الله عليه وآله پس از آن خطبه ى معروف در مسجد، خطبه اى هم براى زنان مهاجر و انصار ايراد فرمودند و پس از آن
ص: 29
عده اى از مردان مهاجر و انصار به عيادت آن بانوى رنج ديده آمدند، كه در تمامى اين خطبه ها و عيادت ها، حضرت زهرا سلام الله عليها به نارضايتى از دشمنان و آزار و اذيت هاى ايشان اشاره مى فرمودند، اين بود كه خبر نارضايتى آن حضرت به آنان رسيد و براى جوسازى سياسى و ... به ناچار، به عيادت آن حضرت رفتند كه اگر مولا على عليه السلام واسطه نمى شدند، طبق تصريح حضرت زهرا سلام الله عليها به هيچ وجه اجازه ورود به آنان نمى دادند، و حتى پس از ورود نيز، دختر پيامبر صلى الله عليه وآله جواب سلام آن دو را ندادند، چهره از آنان برگرداندند و به روشهاى مختلف نارضايتى خود را از آنان اعلام نمودند، تا آن جا كه پس از اصرار زياد، حضرت صديقه كبرى سلام الله عليها به اين صورت حاضر شدند با آنان تكلّم نمايند و فرمودند:
«شما را به خدا قسم مى دهم آيا اين فرمايش پدرم را به خاطر نداريد و خود شما از پدرم نشنيديد كه فرمود: رضايت دخترم فاطمه، رضايت من و خشم دخترم، خشم مرا به دنبال دارد، هركس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هركس دخترم فاطمه از او راضى باشد، من از او راضى هستم و هركس موجبات ناراحتى دخترم فاطمه را فراهم كند، مرا خشمگين نموده است؟» هر دو عرضه داشتند: آرى، شنيده و به خاطر داريم.
سپس بى بى دو عالم فرمودند: «همانا خداوند و ملائكه ى الهى را شاهد مى گيرم كه شما دو نفر مرا آزرده ايد و مرا راضى ننموده ايد، هنگام ملاقات با پيامبر نيز حتماً شكايت شما را به ايشان خواهم نمود»؛ سپس خطاب به پسر ابوقحافه كه خود را محزون نشان مى داد، فرمودند: «قسم به خداى عزّوجلّ كه هر آينه در همه ى نمازهايى كه مى خوانم تو را نفرين مى كنم»(1) با اين همه،
ص: 30
حتى يك مرتبه كلام به ندامت و پشيمانى بازنكردند و فدك را به آن حضرت بازنگرداندند و مقام امامت و خلافت الهى را كه غصب نموده بودند، به مولا على عليه السلام واگذار ننمودند، بلكه روز به روز بر دشمنيهاى خود با اهل بيت عليهم السلام افزودند.
در تأييد عرايضم، به اين مطلب خوب دقت كنيد:
سليم بن قيس نقل مى كند:
پسر خطاب يكسال و نيم از حقوق همه ى كارگزارانش به عنوان غرامت و كمبود بودجه و ماليات برداشت، ولى حقوق «قنفذ» پسر عموى خود را به طور
ص: 31
كامل پرداخت؛ سليم مى گويد: به مسجد رسول خدا صلى الله عليه وآله رفتم، گروهى را ديدم در گوشه اى نشسته اند، همگى از بنى هاشم بودند به غير از سلمان و ابوذر و مقداد و محمد بن ابى بكر و عمر بن ابى سلمه و قيس بن سعد بن عباده؛ در اين جلسه عبّاس «عموى پيامبر صلى الله عليه وآله» به اميرالمؤمنين على عليه السلام عرض كرد: چرا پسر خطاب مانند همه ى كارگزارانش، از حقوق قنفذ چيزى نكاست؟
حضرت به اطراف خود نگاهى افكندند، قطرات اشك از ديدگان ايشان سرازير شد، آن گاه در پاسخ عبّاس فرمودند: «اين عمل، به ازاى ضربه اى بود كه با تازيانه به فاطمه زد و حتى تا لحظه ى آخر هم جاى آن ضربه همچون بازوبندى بر دستان ايشان بود؛ بدين واسطه قصد تشكر از او را داشت!!»(1).
سؤال نهم،در زيارت حضرت زهرا سلام الله عليها آمده است: «...المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمنوعَةِ إِرثُها، المَكسورَةِ ضِلعُها...»(2) اگر مى شود بفرماييد چه كسى اين جنايات را در حق دختر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مرتكب شده؟
جواب، در ضمن جوابهاى قبلى هم اشاره نمودم كه غاصبين خلافت الهى اميرالمؤمنين عليه السلام به بهانه ى گرفتن بيعت از ايشان، اين جنايات را مرتكب و به خانه وحى حمله ور شدند، درب خانه را به آتش كشيدند، پهلوى مادرم فاطمه سلام الله عليها را شكستند، فرزندش حضرت محسن عليه السلام را شهيد نمودند و...
ص: 32
سؤال دهم، در فراز ديگرى از زيارت آن حضرت مى خوانيم: «المَقتولِ وَلَدُها...»(1) اين جمله به كدامين فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها اشاره دارد؟
جواب، منظور از اين فرزند كشته شده، حضرت محسن(2) سلام الله عليها است.
سؤال یازدهم، نظر حضرتعالى در مورد حد و حدود عزادارى براى حضرت زهرا سلام الله عليها چيست؟ آيا شعائر فاطمى را مانند شعائر حسينى به همان وسعت مى دانيد؟
ص: 33
جواب، عزادارى براى صديقه ى طاهره سلام الله عليها از شعائر الله است، به همين دليل يكايك ما وظيفه داريم بر اساس توانمندى هاى جسمى و مادى كه خداى متعال در اختيارمان گذارده، در راه عزادارى و آن چه مرتبط به حضرت زهراى اطهر سلام الله عليها است بكوشيم و از هيچ خدمتى فروگذار نكنيم؛ از برگزارى مجالس فاطمى، اطعام عزاداران و جمع آورى كمك هاى مالى براى اطعام، به راه انداختن دسته هاى عزادارى در كوچه و بازار و خيابان و خلاصه هرچه توفيق افزون تر باشد، خدمت و از جان و مال گذشتن در راه حضرت زهرا سلام الله عليها بيشتر خواهد بود.
اما در خصوص وسعت عزادارى فاطمى بايد عرض كنم، هرچند حضرت فاطمه سلام الله عليها بر اساس روايات صحيحى كه موجود است از امام حسين عليه السلام برترند، ولى در حال حاضر متأسفانه هنوز شعائر فاطمى در دنيا به وسعت شعائر حسينى نرسيده است؛ پس بسيار شايسته، بلكه امرى مستحب است كه در ايام فاطميه دسته هاى سينه زنى و زنجيرزنى هرچه بيشتر به راه انداخته شود، با اين حال عزادارى هاى مختص عاشوراى حسينى عليه السلام به همان حال باقى مى ماند، چراكه خداوند هم با اباعبدالله الحسين عليه السلام به صورت يك مسأله استثنايى و بى مانند رفتار نموده است.
سؤال دوازدهم، در مورد توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و جايگاه شفاعت ايشان در محشر، مطالبى بفرماييد.
جواب، نظام «توسّل» و قانون «تسبّب» يك واقعيت تكوينى و يك ناموس مسلم طبيعى است كه خداوند متعال در قرآن نيز بر اساس فطرت انسان مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و در سلوك به
ص: 34
سوى او، وسيله بجوئيد و در راه او مجاهده نمائيد باشد كه رستگار شويد»(1) و آيات(2) و روايات بسيار زيادى است كه در مورد توسّل سفارش مى نمايند.
وقتى خود خداى متعال به پيامبر خود امر به توسّل به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مى فرمايد، چگونه برخى مقوله ى توسّل را رد مى كنند و شرك مى دانند و ... جالب اينجاست كه ادعاى اسلام هم دارند!
آيا واقعاً حتى يك دليل براى ادعاى خود دارند؟
پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايند: «هنگامى كه خداى متعال آدم ابوالبشر(ع) را خلق نمود و از روح خود در او دميد، آدم نگاهى به سمت راست عرش نمود و پنج نور را ديد كه در حال ركوع و سجود اند.
آدم گفت: آيا قبل از من كسى را از خاك آفريده اى؟
خداى متعال فرمود: نه اى آدم.
آدم گفت: پس اين پنج نورى كه ايشان را در هيئت و صورت خود مى بينم، چه كسانى هستند؟
خداى عزّوجلّ فرمود: اين پنج نور، از فرزندان تو هستند كه اگر ايشان نبودند تو را خلق نمى نمودم! براى اين پنج نور، پنج اسم از اسامى خودم مشتق نموده ام؛ اگر اين پنج نور نبودند بهشت و جهنمى نمى آفريدم! عرش و كرسى را نمى آفريدم! آسمان و زمينى نمى آفريدم! و نه ملائكه، نه انسان و نه جنّ، هيچ يك را نمى آفريدم!
ص: 35
پس بدان كه من محمود هستم و اين نور: محمد است، من عالى هستم و اين: عليست، من فاطر هستم و اين: فاطمه است، من احسان هستم و اين: حسن است و من محسن هستم و اين: حسين است.
به عزّت خود قسم ياد كرده ام كه احدى پيش من نيايد كه به مقدار ذرّه اى از دانه ى خردل، دشمنى اين پنج نور را در دل داشته باشد مگر اين كه او را در آتشم بياندازم و هيچ تفاوتى نمى كند كه چه كسى باشد!!
اى آدم: اين پنج نور، برگزيدگان من هستند، به واسطه ى محبت ايشان بندگانم را نجات مى دهم و به واسطه ى دشمنى با يكى از اين پنج نور، بندگانم را به هلاكت مى رسانم؛ پس هر زمانى كه حاجت و درخواستى از من داشتى به اين پنج نور متوسل شو!».
سپس پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «ما كشتى نجاتى هستيم كه پناهنده ى به آن نجايت مى يابد و كسى كه از اين كشتى روى برگرداند به هلاكت مى رسد، پس هر كسى كه به درگاه الهى حاجتى داشته باشد، بايد حاجت خود را به وسيله ى ما اهل بيت درخواست نمايد!»(1).
ص: 36
وجود مقدّس صديقه ى طاهره حضرت فاطمه سلام الله عليها نيز در خطبه ى بى نظير و ماندگار خود در مسجد كه حقيقتاً اين خطبه چكيده اى از معارف اسلام است، به آيه 35 سوره مائده اشاره كرده، مى فرمايند: «...حمد كنيد خدايرى را كه نور و عظمتش ايجاب مى كند كه اهل زمين و آسمان ها «براى تقرب به او» وسيله جويند، و ما وسيله ى او در ميان خلقش هستيم و...»(1) يعنى شما وقتى مى خواهيد به خداوند نزديك شويد، بايد از راه توسّل به حضرت زهرا سلام الله عليها و پدر ايشان و همسر ايشان و فرزندان ايشان عليهم السلام وارد شويد؛ كه بهترين و سريع ترين توسّل هايى كه به سرعت انسان را به هدف اجابت مى رساند، توسّل به مظلومه شهيده، حضرت فاطمه سلام الله عليها است؛ زيرا خود اهل بيت عليهم السلام مى فرمايند: «ما، حجّت هاى الهى بر بندگان هستيم و مادر ما فاطمه حجّت خداوند بر ما است»(2). به همين دليل در روايت
ص: 37
است كه امام باقر عليه السلام دچار تب شده بودند و براى بهبودى خود به مادرشان حضرت زهرا سلام الله عليها متوسل مى شدند و با صداى بلند در حالى كه در بستر بيمارى بودند فرياد مى زدند: «يا فاطمه بنت محمّد، اى فاطمه دختر محمد...» به گونه اى كه صداى ايشان از درب منزل هم شنيده مى شد! (1)
همچنين مولاى ما حضرت حجة بن الحسن عجّل الله تعالى فرجه الشريف و روحى له الفداء مى فرمايند: «در رفتار دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله براى من الگو و سرمشقى نيكو وجود دارد»(2) ما نيز كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را الگوى خود مى دانيم بايد به حجّت الهى بر ايشان و بندگان خدا، يعنى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها از طريق دعاها و زيارتها، فاطمه زهرا سلام الله عليها از طريق دعاها و زيارتها، ختومات(3) و اذكار و شركت در مجالسى كه به نام اين بانوى مظلومه سلام الله عليها تشكيل مى شود يا عزادارى ها و دسته جات فاطمى و خلاصه به هر نحو ممكن به آن حضرت توسّل بجوئيم.
يكى از راههاى توسل به حضرت بتول سلام الله عليها نماز استغاثه به آن حضرت است؛ جناب شيخ عبّاس قمى رحمه الله مى فرمايد(4): هرگاه حاجتى داشته باشى و سينه ات از مشكلات و... تنگ شده باشد، پس دو ركعت نماز
ص: 38
بخوان(1) و پس از سلام، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيح حضرت زهرا سلام الله عليها را بگو،(2) سپس ذكر «يا مولاتى يا فاطمة أغيثيني» را صد مرتبه در سجده بگو، جانب راست صورت را بر زمين گذار و صد مرتبه بگو، باز هم صد مرتبه در حالت سجده بگو، جانب چپ صورت را بر زمين بگذار و صد مرتبه بگو، به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را ذكر كن، همانا كه خداى متعال به بركت حضرت زهرا سلام الله عليها برآورده مى سازد. ان شاء الله تعالى.(3)
اما مطلب دوم شما، سؤال در مورد شفاعت حضرت صديقه ى طاهره سلام الله عليها بود؛ شفاعت مسأله اى ثابت شده در آيات(4) و روايات اسلامى است و
ص: 39
هيچ مخلوقى نيست مگر اينكه در قيامت به شفاعت نياز داشته باشد، در مورد شفاعت حضرت زهرا سلام الله عليها نيز روايات بسيارى وجود دارد؛ از آن جمله است روايتى بسيار زيبا كه جابر بن عبدالله انصارى سلام الله عليه نقل مى كند: خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم: جانم فداى شما، كلامى در مورد مادرتان فاطمه زهرا سلام الله عليها بفرماييد كه هرگاه براى شيعيان نقل كنم شاد و خرسند شدند.
امام باقر عليه السلام فرمودند: «پدرم از جدّم پيامبر صلى الله عليه وآله نقل نمود كه: در روز قيامت براى پيامبران و رسولان الهى منبرهايى از نور قرار داده مى شود، كه منبر من بالاتر از همه ى آن منبر هاست.
خداى متعال مى فرمايد: اى حبيب من! خطبه بخوان و من خطبه اى مى خوانم كه هيچ يك از انبيا و رسولان مانند آن را نشنيده باشند!
سپس براى جانشينان پيامبران منبرهايى از نور نصب مى شود و براى جانشين من على بن ابيطالب در ميان همه ى آنان منبرى قرار داده مى شود كه بالاترين آن منبرها خواهد بود.
خداى متعال مى فرمايد: اى على خطبه بخوان، پس خطبه اى مى خواند كه هيچ يك از جانشينان پيامبران، مثل و مانند آن را نشنيده باشند!
سپس براى فرزندان پيامبران و رسولان منبرهايى از نور قرار داده مى شود، و براى دو فرزند من و دو گل بوستان زندگى من، منبرى از نور قرار داده مى
ص: 40
شود و خداى عزّوجلّ به ايشان مى فرمايد خطبه بخوانيد، پس هر يك خطبه اى مى خوانند كه هيچ يك از فرزندان انبياء و مرسلين مانند آن را نشنيده باشند! در اين هنگام، جبرئيل ندا سر مى دهد: كجاست فاطمه دختر محمّد؟
...دخترم مى آيد.
...پس خداوند خطاب به اهل محشر مى فرمايد: امروز كرامت از آن چه كسى است؟
محمّد و على و حسن و حسين عرضه مى دارند: براى خداى يگانه ى قدرتمند.
خداى متعال مى فرمايد: «اى اهل محشر! بدانيد كه من كرامت را براى محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين قرار داده ام.
اى اهل محشر! سرهاى خود را به زير افكنده و ديدگان را بر هم نهيد كه اين فاطمه است به سوى بهشت مى آيد، پس جبرئيل مركبى از مركبهاى بهشت كه دو سوى آن از انواع زيور و ديباج آراسته و مهارش از لؤلؤ تازه و زين آن از مرجان است، مى آورد و آن مركب در برابر فاطمه زانو مى زند و آن حضرت بر او مى نشيند.
پس خداوند صدهزار فرشته را مأمور مى گرداند كه در سمت راست فاطمه حركت كنند و صدهزار فرشته را در سمت چپ ايشان قرار مى دهد و صد هزار فرشته مأمور مى شوند كه بالهايشان را زير پاهاى فاطمه بگسترانند و ايشان را تا بهشت همراهى كنند.
هنگامى كه فاطمه به درب بهشت مى رسد نگاهى به پشت سر مى افكند، خداى سبحان مى فرمايد: اى دختر حبيب من، اين نگاه براى چه بود در حالى كه شما به سمت بهشت مى رفتيد؟
پس فاطمه عرضه مى دارد: پروردگارا! دوست دارم قدر و منزلت من، در يك چنين روزى شناخته شود.
ص: 41
خداى مهربان مى فرمايد: اى دختر حبيب من! به صحراى محشر برگرد و ببين چه كسى در دل، محبت شما يا ذرّيّه ى شما را دارد؟ پس دستش را بگير و وارد بهشت كن!»
امام باقر عليه السلام فرمودند: «به خدا قسم اى جابر! در روز قيامت مادرم، شيعيان و محبينش را جدا مى كند همان گونه كه پرنده دانه هاى خوب را از بد جدا مى سازد؛ پس هنگامى كه شيعيانش با او به درب بهشت رسيدند، خداوند به قلوب شيعيان الهام مى كند كه نگاهى به پشت سر بيافكنند!
در آن هنگام، خداى عزّوجلّ مى فرمايد: اى دوستان من! چرا به پشت سر نگاه مى كنيد! در حالى كه من فاطمه دختر حبيبم را شفيع شما قرار دادم؟
پاسخ مى دهند: بار پروردگارا! دوست داريم قدر و منزلت محبّين فاطمه سلام الله عليها در چنين روزى شناخته شود.
خداى متعال مى فرمايد: اى دوستان من به صحراى محشر بازگشته و ببينيد: چه كسى شما را براى محبتى كه به فاطمه داشته ايد، دوست مى داشته!
ببينيد: چه كسى به شما غذايى داده به سبب محبت فاطمه!
ببينيد: چه كسى شما را لباس پوشانده، براى محبت فاطمه!
ببينيد: چه كسى شما را سيراب نموده در راه محبت فاطمه!
ببينيد: چه كسى غيبتى را از شما دور ساخته در راه محبت فاطمه!
پس دستان چنين افرادى را بگيريد و وارد بهشت كنيد».
امام باقر عليه السلام مى فرمايند: «به خدا قسم كسى از مردم در صحراى محشر نمى ماند مگر شك كننده، كافر و منافق؛ اين گروه وقتى در صحراى محشر تنها مى شوند همان كلامى را مى گويند كه خداى سبحان در قرآن از
ص: 42
زبان آنان فرموده: «افسوس كه امروز» شفاعت كنندگانى براى ما وجود ندارد و نه دوستِ گرم و پرمحبتى»(1).
همچنين مى گويند: «اى كاش بار ديگر «به دنيا» بازگرديم و از مؤمنان باشيم»(2).
امام باقر عليه السلام مى فرمايند: «هرگز، هرگز! «... اگر به دنيا بازگردند، به همان اعمالى كه از آن نهى شده بودند باز مى گردند؛ آنها دروغگويانند»(3)»(4).
ص: 43
*خطبه بی نظیر و جاودانه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء سلام الله علیها
ص: 44
خطبه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
بسم الله الرّحمن الرّحيم
روى انّه لمّا أجمع أبوبكر و عمر علي منع فاطمة عليهاالسلام فدكاً و بلغها ذلك،لاثت خمارها علي رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت في لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله،حتّى دخلت علي أبي بكر، و هو في حشد من المهاجرين و الانصار و غير هم، فنيطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء، فارتجّ المجلس.
ثم أمهلت هنيئة، حتّى اذا سكن نشيج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الكلام بحمداللَّه و الثناء عليه و الصلاة علي رسوله، فعاد القوم في بكائهم، فلمّا أمسكوا عادت في كلامها فقالت عليهاالسلام:
روايت شده: هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، لباس بتن كرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فاميل و خدمتكاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده مى شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا
ص: 45
بود، بر ابوبكر كه در ميان عده اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پرده اى آويختند، آنگاه ناله اى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.
سپس لحظه اى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروش ايشان آرام يافت، آنگاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها. وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْ ءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ
ص: 46
تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گسترده اى كه اعطا كرد، و منّتهاى بى شمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد.
و گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفكر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى كه چشم ها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى باشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنكه از ماده اى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنكه از قالبى تبعيّت كنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بى آنكه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائده اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
ص: 47
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبي مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مى دهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكى ها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب كارها، و احاطه اش به حوادث زمان، و شناسائى كاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقاديرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُكَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها. فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبي مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَ
ص: 48
بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ في راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلي أَبي نَبِيِّهِ وَ اَمينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعيمُ حَقٍّ لَهُ
او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعى اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّتها را ديد كه در آئينهاى مختلفى قرار داشته، و در پيشگاه آتشهاى افروخته معتكف و بت هاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منكرند.
ص: 49
پس خداى بزرگ بوسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريكى هاى آن را روشن، و مشكلات قلبها را برطرف، و موانع رؤيت ديده ها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گمراهى رهانيد، و بينايشان كرده،و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى كه خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيده اش باد، و سلام و رحمت و بركات الهى براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، و امينهاى خدا بر يكديگر، و مبلّغان او بسوى امّتهاييد، زمامدار حق در ميان
فيكُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْكُمْ، وَ بَقِيَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْياعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الْكافِيَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.
ص: 50
فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَي اسْتيجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِي الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكائيلِ وَ الْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ.
شما بوده، و پيمانى است كه از پيشاپيش بسوى تو فرستاده، و باقيمانده اى است كه براى شما باقى گذارده، و آن كتاب گوياى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، كه بيان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشكار، ظواهر آن جلوه گر مى باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى گردد، و شنيدن آن راه نجات است. بوسيله آن مى توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى كه تفسير شده، و محرّماتى كه از ارتكاب آن منع گرديده، و نيز به گواهيهاى جلوه گرش و برهانهاى كافيش و فضائل پسنديده اش، و رخصتهاى بخشيده شده اش و قوانين واجبش دست يافت. پس خداى بزرگ ايمان را براى پاك كردن شما از شرك، و نماز را براى پاك نمودن شما از تكبّر، و زكات را براى تزكيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام دين، و عدالت ورزى را براى التيام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملتها، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه،
ص: 51
و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى كمك در بدست آوردن پاداش قرار داد.
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِيَّةِ.
فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطيعُوا اللَّهَ فيما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
ثم قالت:
اَيُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ وَ اَبي مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ.
فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ.
فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِياً اِلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ يَنْكُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.
ص: 52
و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيكى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در كيل و وزن را براى رفع كم فروشى مقرر فرمود.
و نهى از شرابخوارى را براى پاكيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترك دزدى را براى پاكدامنى قرار داد، و شرك را حرام كرد تا در يگانه پرستى خالص شوند.
پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آنكه مسلمان باشيد، و خدا را در آنچه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نمائيد، همانا كه فقط دانشمندان از خاك مى ترسند. آنگاه فرمود:
اى مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مى گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسيد مى دانيد كه او در ميان زنانتان پدر من بوده، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيكو بزرگوارى است آنكه من اين نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشركان كناره گيرى كرده، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفته و با حكمت و پند و اندرز نيكو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر كينه توزان را مى شكند، تا جمعشان منهزم شده و از ميدان گريختند.
ص: 53
حَتَّى تَفَرََّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعيمُ الدّينِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَ طاحَ وَ شيظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ.
وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِي ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئينَ، تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَاَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ.
كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ، قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِي ءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.
وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
ص: 54
تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد، و فرياد شيطانها خاموش گرديد، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره هاى كفر و تفرقه از هم گشوده گرديد، و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند.
و شما بر كناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، همچون آتش زنه اى بوديد كه بلافاصله خاموش مى گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبى مى نوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى كرديد، خوار و مطرود بوديد، مى ترسيدند كه مردمانى كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهائى از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند، و او تا زمانى كه سرآنان را به زمين نمى كوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمى كرد، باز نمى گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سرورى از اولياء الهى، دامن به كمر بسته، نصيحت گر، تلاشگر، و كوشش كننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت كننده نمى هراسيد. و اين در هنگامه اى بود كه شما در آسايش زندگى مى كرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار بسر مى برديد تا ناراحتى ها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام كارزار عقبگرد مى كرديد، و به هنگام نبرد فرار مى نموديد.
ص: 55
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.
فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ.
و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه، و سكوت گمراهان شكسته، و پست رتبه گان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در
ص: 56
خانه هايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آماده ايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد، و مشاهده كرد كه به آسانى اين كار را انجام مى دهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد.
اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود، و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مى هراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفته ايد، و براستى جهنم كافران را احاطه نموده است.
اين كار از شما بعيد بود، و چطور اين كار را كرديد، به كجا روى مى آورديد، در حالى كه كتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احكامش درخشان، و علائم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بى رغبتى به آن را خواهانيد؟ يا بغير قرآن حكم مى كنيد؟ كه اين براى ظالمان بدل بدى است، و هركس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان فى الحشا.
ص: 57
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنّي اِبْنَتُهُ.
اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثي؟ يَابْنَ اَبي قُحافَةَ! اَفي كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ يَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِيَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِ يَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي
آنگاه آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و كشيدن آن سهل گردد، پس آتش گيره ها را افروخته تر كرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعله ور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش كردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، كف شير را زير لب پنهان مى خوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان كمين گرفته و راه مى رفتيد، و ما بايد بر اين امور كه همچون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شكم است، صبر كنيم.
و شما اكنون گمان مى بريد كه براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حكم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حكمى بالاتر از حكم خداوند است، آيا نمى دانيد؟
ص: 58
در حالى كه براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابى قحافه،آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مى اندازيد، آيا قرآن نمى گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يكديگر سزاوارتر از
بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ»، (1) وَ قالَ «يُوصيكُمُ اللَّهُ في اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ»، (2) وَ قالَ «اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةَ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبَيْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ». (3)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لي، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا، اَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ اَبي مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبي مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ.
ص: 59
فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.v ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:
ديگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى كند كه بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى فرمايد: «هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براى پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد، و اين حكم حقّى است براى پرهيزگاران».
و شما گمان مى بريد كه مرا بهره اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيه اى به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى گوئيد: اهل دو دين از يكديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نمى دانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد.
چه نيك داورى است خداوند، و نيكو دادخواهى است پيامبر، و چه نيكو وعده گاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى برند، و پشيمانى به شما سودى نمى رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه كه را شامل مى شود. آنگاه رو بسوى انصار كرده و فرمود:
ص: 60
يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟ اَما كانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَبي يَقُولُ: «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ في وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَ اَكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضيعَ الْحَريمُ، وَ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى وَ الْمُصيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِكُمْ، وَ في مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ
اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهل انگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمى فرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مى شود»، چه بسرعت مرتكب اين اعمال
ص: 61
شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى كوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى باشد.
آيا مى گوئيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شكاف آن بسيار، و درز دوخته آن شكافته، و زمين در غياب او سراسر تاريك گرديد، و ستارگان بى فروغ، و آرزوها به نااميدى گرائيد، كوهها از جاى فروريخت، حرمتها پايمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند.
بخدا سوگند كه اين مصيبت بزرگتر و بليّه عظيم تر است، كه همچون آن مصيبتى نبوده و بلاى جانگدازى در اين دنيا به پايه آن نمى رسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايى كه در خانه هايتان، و در مجالس شبانه و روزانه تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى خوانيد، اين بلائى است كه پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى فرمايد:
محمد پيامبرى است كه پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمى گرديد، و آنكس كه به عقب برگردد
فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرينَ». (1)
ايهاً بَني قيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ،
ص: 62
وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نيرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا
بخدا زيانى نمى رساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد».
اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى بينيد و سخن مرا مى شنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيره ايد، و داراى ابزار و قوه ايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى رسد ولى جواب نمى دهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمى رسيد، در حالى كه به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى باشيد،
ص: 63
و شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهل بيت برگزيده شديد!
با عرب پيكار كرده و متحمّل رنج و شدتها شديد، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعره هاى شرك آميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين كاملاً رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيشقدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرك آورديد.
واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبر
بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ.
اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ
ص: 64
بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.
فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال:
را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد.
آگاه باشيد مى بينم كه به تن آسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته ايد، با راحت طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده ايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى نياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى وفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه ام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله ور خدا كه بر قلبها احاطه مى يابد متصل است. آنچه مى كنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به
ص: 65
زودى مى دانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى كنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى بريم.
آنگاه ابوبكر پاسخ داد:
يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنينَ عَطُوفاً كَريماً، رَؤُوفاً رَحيماً، وَ عَلَى الْكافِرينَ عَذاباً اَليماً وَ عِقاباً عَظيماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَميمٍ وَ ساعَدَهُ في كُلِّ اَمْرٍ جَسيمِ، لا يُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعيدٌ، وَ لا يُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِيٌّ بَعيدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْاَنْبِياءِ، صادِقَةٌ في قَوْلِكِ، سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا يَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّي اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهيداً، اَنّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ».
ص: 66
اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر كار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى دارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مى شمرند.
پس شما خاندان پيامبر، پاكان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد.
و بخدا سوگند از رأى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكرده ام، و پيشرو قوم به آنان دروغ نمى گويد، و خدا را گواه مى گيرم كه بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مى نهيم، و آنچه از ما باقى مى ماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنمايد.»
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِي الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، يُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمينَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالي وَ مالي، هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنيكِ، لا يُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا يُوضَعُ في فَرْعِكِ وَ
ص: 67
اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَّكَتْ يَداىَ، فَهَلْ تَرَيِنَّ اَنْ اُخالِفَ في ذاكَ اَباكِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
فقالت:
سُبْحانَ اللَّهِ، ما كانَ اَبي رَسُولُ اللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِ يَعْقُوبَ»، وَ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ».
و ما آنچه را كه مى خواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است كه براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمى شود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقه ات فرونهاده نمى گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است، آيا مى پسندى كه در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل كنم.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:
پاك و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از كتاب خدا روى گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مى نمود، آيا مى خواهيد علاوه
ص: 68
بر نيرنگ و مكر به زور او را متهم نمائيد، و اين كار بعد از رحلت او شبيه است به دامهائى كه در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بين حق و باطل جدائى مى اندازد، و مى فرمايد:- زكريا گفت: خدايا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مى فرمايد: «سليمان از داود ارث برد».
بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ وَ اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الْغابِرينَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
فقال أبوبكر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْني وَ بَيْنَكِ قَلَّدُوني ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَيْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ.
فالتفت فاطمة عليهاالسلام الى النساء، و قالت:
ص: 69
مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ عَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،
و خداوند در سهميه هائى كه مقرر كرد، و مقاديرى كه در ارث تعيين فرمود، و بهره هائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات كافى داده، كه بهانه هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قيامت زائل فرموده است، نه چنين است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چاره اى ندارم، و خداوند در آنچه مى كنيد ياور ماست.
ابوبكر گفت:
خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مى باشد و راست مى گويد، سخن حقّت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمى كنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند، و آنان اين حكومت را بمن سپردند، و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشته ام، و اينان همگى گواه و شاهدند.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
اى مسلمانان! كه براى شنيدن حرفهاى بيهوده شتابان بوده، و كردار زشت را ناديده ميگيريد، آيا در قرآن نمى انديشيد، يا بر دلها مهر زده شده است، نه چنين است بلكه اعمال زشتتان بر دلهايتان تيرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تأويل كرده، و بد راهى را به او
ص: 70
وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً، وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ.
ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت:
قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ * لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها * وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ * عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ * لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا * لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ* عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى الْعِزَّةِ الْكُتُبُ
نشان داده، و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پرده ها كنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى كرديد و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زيانكار گردند.
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى كرد.
ص: 71
ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند.
هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما.
مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه ها را آشكار كردند.
بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى گرديد.
وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا * فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا * َمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ
ثم انكفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليه السلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام:
يَابْنَ اَبي طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ريشُ الْاَعْزَلِ.
ص: 72
هذا اِبْنُ اَبي قُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في كَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
اَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِياً وَ مِنْكَ حامِياً.
جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد.
اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليه السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليه السلام فرمود:
اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر پرده نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته اى، شاه پرهاى شاهين را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه توز ديدم، تا آنكه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم.
ص: 73
آنروز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده اى، گوينده اى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمى گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اينكه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينكه اينگونه سخن مى گويم خداوندا عذر مى خواهم، و يارى و كمك از جانب توست.
وَيْلاىَ في كُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ في كُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكيلاً.
فقال اميرالمؤمنين عليه السلام:
لا وَيْلَ لَكِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْني عَنْ وُجْدِكِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ. فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسكت.
از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم بسوى پدرم بوده و از خدا يارى مى خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است.
ص: 74
حضرت على عليه السلام فرمود: شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدانكه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد.
ص: 75
بسم الله الرّحمن الرّحيم
سند حديث شريف كساء به روايت
آيت الله العظمى حاج سيد صادق حسينى شيرازى دام ظله
ومن جملة طرقي المذكورة ما أروي بها حديث الكساء الشريف فإني أرويه عن والدي عن الشيخ عباس القمي عن الميرزا حسين النوري عن الشيخ مرتضي الأنص-اري عن المولي أحمد النراقي عن السيد بحر العلوم عن الوحيد البهبه-اني عن أبيه الشيخ محمد أكمل عن المولى محمد باقر المجلسي عن أبيه المولى محمد تقي المجلسي عن الشيخ البهائي عن أبيه الشيخ حسين بن عبد الصمد عن الشهيد الثاني عن أحمد بن محمد بن خاتون عن الشيخ عبد العالي الكركي عن علي بن هلال الجزائري عن أحمد بن فهد الحلي عن الشيخ علي بن خازن الحائري عن ضياء الدين علي بن الشهيد الأول عن أبيه محمد بن مكي العاملي عن فخر المحققين عن أبيه العلامة الحلي عن خاله المحقق الحلي عن ابن نما عن محمد بن إدريس الحلي عن ابن حمزة الطوسي عن محمد بن شهر آشوب عن الطبرسي صاحب الإحتجاج عن الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي عن أبيه شيخ الطائفة عن الشيخ المفيد عن الشيخ الصدوق عن أبيه عن علي بن إبراهيم (حيلولة) وعن ابن قولويه عن الشيخ الكليني عن علي بن ابراهيم عن أبيه إبراهيم بن هاشم عن أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطي عن القاسم بن يحيي الجلاء الكوفي عن أبي بصير عن أبان بن تغلب عن جابر
ص: 76
بن يزيد الجعفي عن جابر بن عبد الله الأنصاري رضوان الله تعالي عليهم جميعاً عن سيدتنا ومولاتنا الصديقة الكبرى فاطمه الزهراء سلام الله عليها بنت رسول الله صلى الله عليه وآله أنها قالت:
دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِسآءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ، فَاَتَيْتُهُ بِالْكِسآءِ الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بِهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ، فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى، فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا صاحِبَ حَوْضى، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى، فَقالَ لى يا اُمَّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ
ص: 77
الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْكِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها رآئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ عَلِىٌّ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِوآئى، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ عَلِىٌّ تَحْتَ الْكِسآءِ، ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِسآءِ، اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْكِسآءِ، وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتى وَخآصَّتى وَحآمَّتى، لَحْمُهُمْ لَحْمى، وَدَمُهُمْ دَمى، يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ، وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ، وَغُفْرانَكَ وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ،
ص: 78
وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلائِكَتى وَيا سُكَّانَ سَمواتى، اِنّى ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضِيئَةً، وَلا فَلَكاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْرى، وَلا فُلْكاً يَسْرى، اِلاَّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها، فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبِطَ اِلَى الْأَرْضِ لِأَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِىُ الْأَعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ، وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالْإِكْرامِ، وَيَقُولُ لَكَ وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْرى، وَلا فُلْكاً يَسْرى، اِلاَّ لِأَجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ لِأَبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً، فَقالَ عَلِىٌّ لِأَبى يا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شَيعَتِنا
ص: 79
وَمُحِبّينا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا وَرَبِّ الْكَعْبَةِ، فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا، وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَكَذلِكَ شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَرَبِّ الْكَعْبَةِ.(1)
والحمدلله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین
جامع الامام جعفر الصادق علیه السلام
9 شهر رمضان المبارک 1440 ه
ص: 80