سرشناسه : کریمی، حسین، 1322 -
عنوان و نام پدیدآور : اعتبار زیارت عاشورا و رفع برخی از شبهات/ تالیف حسین کریمی قمی؛ بامقدمه محمدجواد فاضل لنکرانی؛ تنظیم و ویراستاری محمدمهدی مقدادی.
مشخصات نشر : قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1387.
مشخصات ظاهری : 131 ص.
شابک : 12000 ریال 978-964-7709-73-6 :
یادداشت : کتابنامه: ص.[127] - 131؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : زیارتنامه عاشورا -- نقد و تفسیر
موضوع : زیارتنامه عاشورا
شناسه افزوده : فاضل لنکرانی، محمدجواد، 1341 -، مقدمه نویس
شناسه افزوده : مقدادی، محمدمهدی، 1351 -، ویراستار
رده بندی کنگره : BP271/60422 /ک4الف6 1387
رده بندی دیویی : 297/777
شماره کتابشناسی ملی : 1613354
ص :1
ص :2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص :3
اعتبار زیارت عاشورا و رفع برخی از شبهات
تالیف حسین کریمی قمی
بامقدمه محمدجواد فاضل لنکرانی
ص :4
ص :5
ص :6
بسم الله الرحمن الرحیم
زیارت یکی از راه های بسیار مؤثّر و مفید در برقراری ارتباط معنوی و قلبی و دینی با سرچشمۀ همۀ حقیقت ها یعنی حضرت حقّ - جلّ و علا - است، اگر برای حضور در مشاهد شریفه و بقاع متبرّکۀ انبیا و اولیا، راه می پیماییم و هنگام حضور در مزار پاک آنان متنی را به عنوان زیارت نامه قرائت می کنیم، همه و همه برای تکمیل مراتب توحید و تقویت ایمان و یکتاپرستی و تقرب جستن به حق تبارک و تعالی است. یکی از مضامین مهم این متون، اظهار عبودیت و بندگی، و بی زاری از شرک و دوگانه پرستی است، و چه بسا بتوان گفت این آموزه و پیام، روح همۀ زیارتنامه ها است. زائر به هنگام حضور و زیارت در اندیشۀ آن است که جان خویش را به بالاترین درجۀ عبودیت زینت بخشد و آن را از هرگونه کدورت و آلودگی پاک و منزّه سازد.
ص:7
روشن است توحید خالص، مقرون به محبّت خداوند و برائت از هر چیزی است که به عنوان باطل و دشمن حقّ شناخته می شود، از متون قرآنی و روایی کاملاً استفاده می شود که راه رسیدن به محبّت خدا، داشتن محبّت انبیا و اولیای اوست، بلکه بدون آن هرگز محبّت خدا امکان پذیر نمی باشد. زائر با اظهار دوستی و موالات نسبت به انبیا و ائمه معصومین(علیه السلام) و نیز تنفّر و بی زاری از دشمنان آنان، خود را به خداوند متعال نزدیک می سازد. تردیدی نیست که فهم درست حقیقت زیارت آنگاه میسّر خواهد بود که معنا و حقیقت امامت را درک کرده باشیم. می توان گفت زائر به هنگام زیارت، خود را در محضر آن معصوم می بیند و او را آگاه بر باطن و درون خود می یابد: «وأعلم أنّ رسولک وخلفائک أحیاء عندک یرزقون یرون مقامی ویسمعون کلامی ویردّون سلامی». گویا زائر حضوری چهره به چهره با شخصیتی که او را زیارت می کند، دارد؛ و معتقد است که او از این جهت که از برترین بندگان صالح خدا است، می تواند بین او و خدا وسیله باشد و به آیۀ شریفۀ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الوسیلة(1) عمل می نماید.
در میان زیارت های ائمه طاهرین(علیهم السلام)، زیارت معروف عاشورا، علاوه بر آنکه
به تصریح برخی از بزرگان مانند مرحوم حاجی نوری عنوان حدیث قدسی دارد، از ویژگی های خاصی برخوردار است؛ مضامین بسیار مهم و ظلم ستیز آن، مسؤولیت در برابر احیای دین و مقابله با بدعت گزاران در دین و نیز عظمت مصیبت روز عاشورا، - به
ص:8
نحوی که این مصیبت بر تمام اهل زمین و آسمان بسیار گران بود -، از جمله ویژگی های آن است. اما در میان همۀ آنها این ویژگی به چشم می خورد که دربردارندۀ لعن و نفرین بر نامردمانی است که اساس ظلم و ستم را بر اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بنیان گذاشتند، نفرین و خشم بر ناجوانمردانی که خاندان پیامبر را از مقام و منزلت خویش دور ساختند.
در این زیارت، برائت از دشمنان خدا و خاندان پیامبر و امامت تجلّی ویژه دارد: «برئت إلی الله وإلیکم منهم ومن أشیاعهم وأتباعهم وأولیائهم».
در این زیارت، پیوند دائمی و بیعت همیشگی با سالار شهیدان حسین بن علی(علیه السلام) و اعلان جنگ دائمی با دشمنان او هویدا و آشکار است: «إنی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم إلی یوم القیمة».
در این زیارت، بر جمیع افراد و گروه هایی که از ابتدا در اسلام انحراف به وجود آوردند و باعث دور شدن جمع کثیری از مسلمانان و انسان ها
از حقیقت اسلام شدند، لعن و نفرین شده است.
در این زیارت، یکی از بهترین راه های وجاهت و منزلت در نزد خداوند چنین ترسیم گردیده است: «أللّهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام»؛ با دوستی حسین(علیه السلام) می توان محبوب خدا گردید.
با این زیارت، انسان دین و ایمان خویش را استوار و تا فرجام کار تضمین می کند و خود را در مرتبۀ قدم صدق و صادقش قرار می دهد: «أن یثبّت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا والآخرة».
ص:9
و بالاخره با این زیارت، زائر به دنبال آن است که حیات و ممات خویش را همانند زندگی و شهادت ائمه طاهرین(علیهم السلام) قرار دهد.
ما معتقدیم تا کسی از خصوصیات و تفسیر زیارت شریف عاشورا آگاه نگردیده، نباید لب به اعتراض گشاید و خود را تسلیم جهالت و نادانی خویش سازد و خاطرات و خواطر ذهنی و قلبی خویش را بدون آنکه پشتوانۀ علمی و مستندات فکری و دقیق داشته باشد، بیرون ریزد. متأسفانه گاه دیده می شود برخی افراد کم اطلاع دربارۀ متن این زیارت شبهه افکنی می کنند و می گویند این همه لعن و نفرین چرا؟! گاه می گویند آیا اساساً در دین اسلام لعن و نفرین وجود دارد؟! آیا با لعن می توان در خود حالت معنوی را ایجاد کرد؟!
اینان غافل از آن هستند که تبرّی جستن از غیر خدا و شرک و ظلم و گناه، از فروع دین محسوب می گردد و چه بسا دو اصل مهم تولّی و تبرّی بر همۀ فروع دیگر از قبیل نماز و روزه مقدّم باشد.
این گروه غافل اند از اینکه اساساً برای تقرّب به موجود واقعی و محبوب حقیقی، باید از آنچه که انسان او را از آن واقعیت دور می سازد، تبرّی جست. تبرّی و تولّی به منزلۀ دو بال هستند که هر کدام با دیگری معنا می پذیرد.
این دسته غافل اند از اینکه آگاهی اجمالی به قرآن کریم، انسان را متوجه این کار حکیمانۀ حق تعالی می سازد که آنان که هیچ امیدی به هدایتشان نیست و سدّ راه ایمان مؤمنان و اسلام مسلمانان می شوند، باید از رحمت حق تعالی دور گردند و اساساً سنت خداوند متعال بر این است که چنین افرادی در متن واقع عالم همیشه از رحمت الهی دورند و پیوسته مورد لعن خداوند می باشند و این نفرین مؤمنان بر
ص:10
آنان، همسو با این سنت خدا تغییری را ایجاد نمی کند، بلکه تأکیدی بر سنّت لا یتغیر الهی است.
سنّت الهی بر آن است که عالمان و دانشمندانی که به وقت لزوم اظهار حقایق، عزلت و سکوت را اختیار، و از افشای حق خودداری می نمایند، برای همیشه، تا روز قیامت مورد لعن خداوند قرار گیرند. همانگونه که در
آیۀ 159 سوره بقره آمده است: إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَالْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ .
در شأن نزول این آیه از ابن عباس نقل شده که چند نفر از مسلمانان مانند معاذ بن جبل و فرزند او سعد بن معاذ و شخصی دیگر، در ارتباط با نبوّت نبی خاتم، از دانشمندان یهود، مطالبی را از تورات پرسیدند و آن ها در پاسخ، واقع را کتمان کردند؛ چنین افرادی بر طبق این آیۀ شریفه مورد لعن دائمی خدا و ملائکه قرار گرفته و بر طبق این آیه، پنهان داشتن حقّ ، علت برای استحقاق لعن است و در هر موردی که چنین ملاکی وجود داشته باشد، چنین حکمی نیز وجود خواهد داشت؛ زیرا حکم تابع ملاک خود است.
کسانی که بر لعن و نفرین چنین افرادی خرده می گیرند، باید بدانند اساساً در فرهنگ اسلامی، حقیقت لعن متوقف بر این نیست که انسان یا افرادی با زبان ظاهری و یا ذکر باطنی، فرد و یا گروهی را لعن نمایند، بلکه کسانی که کتمان حق می کنند، همیشه مشمول لعن الهی و ملائکۀ خداوند می باشند و با عدم لعن انسان ها، واقعیت تغییر نخواهد کرد.
ص:11
در اینجا این سؤال مطرح است: آیا کسانی که در مقابل ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) ایستاده و آن حادثۀ عظیم و مصیبت
فجیع تاریخ را آفریدند و نیز کسانی که از قبل زمینۀ این واقعه را فراهم نموده، جمعی از مردم را در جهالت و نادانی نگه داشته، مانع از افشای حقایق شده، و به نحوی عمل نمودند که برخی پنداشتند، اینان از اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده و خارجی اند، مشمول این آیۀ شریفه نمی شوند؟ آیا بر چنین افراد و گروهی عنوان پنهان کنندگان حق، صادق نیست ؟!
بنا بر احادیث و روایات معتبر، دانشمندان و عالمانی که علم خود را کتمان می کنند و در اختیار مردم قرار نمی دهند، مصداق این آیۀ شریفه اند. از امیر المؤمنین علی(علیه السلام) سؤال شد: بدترین مردم پس از شیطان و فرعون کیست ؟ فرمود
:«العلماء إذا فسدوا، هم المظهرون للأباطیل، الکاتمون للحقائق وفیهم قال الله عزّ وجلّ اولئک یلعنهم الله ویلعنهم اللاعنون».(1)
علاوه بر اینکه قرآن، در آیات متعدّدی، لعن را مورد توجه قرار داده است، در کلمات و سیرۀ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، این مطلب به وضوع دیده می شود:
الف: هنگامی که پیامبر اسامه را در جنگ موته به عنوان امیر قرار داد، برخی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همراهی با او سر باز زدند؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«جهّزوا جیش اسامة لعن الله المتخلّف عنه حتّی قالها ثلاثاً».(2) راستی، چه کسانی متخلّفان از لشکر اسامه بودند؟ آیا آنان
ص:12
کسانی غیر از صحابۀ پیامبراند؟ تاریخ چه کسانی را رقم زده و معرّفی می کند؟
ب: عائشه به مروان بن حکم گفت:
«إنّ رسول الله(صلی الله علیه و آله) لعن أباک وأنت فی صلبه».(1)
در حدیث دیگر نیز عائشه به او می گوید: شنیدم پیامبر(صلی الله علیه و آله) به پدر و جدّ تو ابوالعاص بن امیه فرمود:
«إنّکم الشجرة الملعونة فی القرآن».(2)
بنابراین، اگر در زیارت عاشورا بنی امیه صریحاً مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند، این امر ناشی از رفتار و گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.
از برخی کتاب های لغت استفاده می شود که بین لعن و سبّ ، فرقی نیست؛ ولی برخی دیگر از واژه نگاران گفته اند: لعن و سبّ ، از حیث معنا فرق دارند.
لعن به معنای دور ساختن از رحمت خداوندی بوده، اما سبّ به معنای دشنام دادن و بدگویی نمودن است. در
مصباح المنیر، لعن به طرد و سبّ تفسیرشده، و فرقی بین این دو قائل نشده است، ولی در بسیاری از کتاب های لغت، لعن را به معنای دور ساختن از رحمت حق و دوری از خیر و جنت دانسته اند و در حقیقت، لعن را یک نوع عذاب قرار داده اند، اما سبّ ، مشتمل بر معنای عذاب نبوده، بلکه ناسزاگویی است، وشیطان را ازاین جهت لعین می گویندکه از آسمان طردشده است.
ص:13
از کاربرد این دو واژه در قرآن به خوبی استفاده می شود که بین اینها فرق است، در آیۀ 108 انعام آمده است: وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ .
در این آیۀ شریفه، خداوند از سبّ و دشنام دادن معبود مشرکین نهی فرموده است، چرا که آنها نیز مقابله به مثل کرده و خداوند متعال را از روی ظلم و جهل سبّ می کنند.
چه بسا، برخی چنین پندارند که در آیۀ شریفه، سبّ به صورت مطلق، اعم از اینکه نسبت به معبود مشرکین باشد یا غیر آن، مورد نهی قرار گرفته و در نتیجه سبّ حتی نسبت به غیر این مورد نیز حرام است. در حالی که به نظر می رسد ظاهر آیۀ شریفه نهی از مطلق سبّ نبوده، بلکه در خصوص معبود مشرکین و بت های آنان است؛ و این
دلالت بر حرمت مطلق سبّ حتی نسبت به ستمکاران که داخل در مورد آیۀ شریفه است، ندارد.
از دیگر سو، ادامه آیۀ شریفه دلالت دارد هر موردی که شخص مقابل، ممکن است در اثر سبّ نمودن، خداوند متعال را از روی ظلم و جهل مورد سبّ قرار دهد، سبّ حرام است؛ و به عبارت دیگر، علّت تحریم سبّ ، سبّ نادانان نسبت به خداوند متعال است. اما در موردی که چنین پیامدی ندارد و طرف مقابل، خداوند را مورد سبّ قرار نمی دهد، سبّ حرام نیست.
و خلاصه، تردیدی نیست که از آیات شریفۀ قرآن استفاده می شود که لعن ظالمین جایز و بلکه سنّت خداوند تبارک و تعالی است؛ اما سبّ معبود کفار جایز نیست و بین این دو از نظر متعلّق فرق است؛
ص:14
یعنی متعلّق رجحان، لعن ظالمین است، امّا متعلّق حرمت سبّ ، معبود کفّار است.
از طرفی، امکان تحقّق سبّ نسبت به خداوند تبارک و تعالی از سوی کفّار وجود دارد، ولی امکان تحقق لعن نسبت به خداوند تبارک و تعالی از طرف مخالفان و کفّار موجود نمی باشد؛ چرا که این معنی قابل تصوّر نیست.
از تفاوت های بین سبّ و لعن آن است که در مفهوم و معنای سبّ ، اهانت و تنقیص دشنام داده شده معتبر است، و باید عنوانی باشد که موجب اهانت دیگری باشد؛ مانند اینکه به او «حمار» یا «کلب» یا «حیوان» خطاب
شود؛ و از این جهت، در سبّ ، قصد هتک و اهانت نیز معتبر است. مرحوم محقّق خوئی در مصباح الفقاهه(1) آورده اند:
«الظاهر من العرف واللغة إعتبار الإهانة والتعبیر فی مفهوم السبّ وکونه تنقیصاً وإزراءً علی المسبوب وأنّه متّحد مع الشتم». مرحوم شیخ انصاری، تشخیص مصادیق سبّ را به عرف واگذار نموده است، که ما با مراجعه به عرف، می توانیم چنین شرطی را استفاده نماییم.
تفاوت دیگر، آن که سبّ از مصادیق قول زور است و از آیۀ شریفۀ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(2) حرمت آن استفاده می شود؛ چرا که مراد از «قول زور» کلام قبیح بوده و بهترین مصداق آن سبّ است؛ در حالی که روشن است «لعن» از مصادیق قول زور به شمار نمی رود. آری، اگر قول زور را به باطل تفسیر نموده و بگوییم مراد از آن، کلام
ص:15
باطل و آن چه که متضمن معنای باطل است، می باشد؛ در این صورت، منحصر به افترا و دروغ خواهد بود. البته این مطلب، خالی از مناقشه نیست.
با مراجعه به روایات نیز می توانیم این تفاوت را استفاده نماییم؛ در روایتی که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) رسیده، دو عنوان «برائت» و «سبّ » جدای از یکدیگر آمده است؛ در روایت صحیحی،
داود بن سرحان از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند:
«قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) إذا رأیتم أهل الریب والبدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم وأکثروا من سبّهم والقول فیهم والوقیعة، وباهتوهم کی لا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام ویحذرهم الناس ولا یتعلّموا من بدعهم، یکتب الله لکم بذلک الحسنات ویرفع لکم به الدرجات فی الآخرة».(1)
نتیجه این که از نظر قرآن و روایات، لعن و سبّ از جهات مختلفی متفاوت اند که به آن ها اشاره شد؛ و شاید از همین جهت است که مرحوم شیخ حرّ عاملی صاحب وسائل الشیعه، عنوان حرمت لعن مؤمن را جدای از حرمت سبّ مؤمن قرار داده، و این ها را در دو باب جدا ذکر نموده است.(2)
با این مطلب روشن می شود آنچه را که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) در ایام جنگ صفّین به یاران خود فرمودند:
«إنّی أکره لکم أن تکونوا سبّابین»؛(3) من کراهت دارم که شما سبّاب و دشنام
ص:16
دهنده باشید. با مسألۀ لعن کاملاً تفاوت دارد؛ چرا که اگرچه لفظ کراهت در روایات غالباً در حرمت استعمال شده و دلالت بر کراهت اصطلاحی ندارد، اما بالأخره آنچه که مورد نهی واقع شده، دشنام دادن
معاویه و یاران او است؛ و چه بسا حضرت انتظار داشتند در آن شرایط حساس که باید همه به فکر جنگ و پیروز شدن بر دشمن باشند، خود را مشغول به امور لفظی و کلامی نکنند.
در برخی دیگر از منابع(1) به جای واژه «سبّابین»، تعبیر «لعّانین» نیز آمده است:
«قال: کرهت لکم أن تکونوا لعّانین»؛ در این فرض نیز علاوه بر پاسخ فوق می گوییم: ممکن است در آن شرایط ، اصحاب، کثرت لعن داشته اند و از این جهت، به صیغه مبالغه آمده است؛ لذا، حضرت کراهت خویش را از این گونه عمل کردن - زیادی در لعن - اعلام داشتند؛ و این مطلب روشن است که کثرت لعن، امری مرجوح است.
از بحث هایی که لازم است در اینجا به آن اشارۀ اجمالی شود، این است که لعن از نظر فقهی چه حکمی دارد؟
ظاهر آن است که بر حسب ادلّۀ فقهی می توان گفت لعن صادر از انسان نسبت به دشمنان دین به عنوان یک عمل مستحب و ارزشمند است و برای اثبات این مطلب می توان به این ادلّه استدلال نمود:
الف: استدلال به عمومات ادلّۀ رجحان دعا؛ زیرا، لعن از مصادیق دعا و درخواست از خداوند است، و لعن دعا
بر ضرر دیگری و دور
ص:17
ساختن شخص از رحمت خداوند است؛ بنا براین، مشمول ادلۀ دالّه بر رجحان دعا می شود و نمی توان گفت این ادلّه از مورد لعن انصراف دارد.
ب: لعن از مصادیق تبرّی است و تبرّی از دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طور مسلّم رجحان و بلکه در برخی موارد وجوب و لزوم دارد.
بله، می توان گفت تبرّی در صورت لزوم در دایرۀ قلب است و چنانچه آدمی در دل تبرّی بجوید، کافی است؛ ولی لعن متقوّم به اظهار به زبان و الفاظ است و این دلیل وجوب و یا رجحان این مرحله از تبرّی که اظهار زبانی است را اثبات نمی کند.
ج: لعن یک نوع انزجار از ظلم است و اگر ما به دلیل دوم توجه نکرده و مسألۀ تبرّی را عنوان نکنیم، مجرد این معنی که لعن یک نحو مخالفت با ظالم و انزجار از او است، برای عدم تردید در حکم به رجحان لعن دشمنان دین کافی است.
د: می دانیم رفتار و کردار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و سایر معصومین(علیهم السلام) حجّت است و می توان از فعل آنان به صورت مطلق بر جواز به معنی اعمّ ، استدلال کرد؛ لکن در موارد خاص با توجه به موضوع و قرائن موجود، می توان نوع خاصی از انواع سه گانۀ جواز را به اثبات رساند. و در مورد بحث، با توجه به موضوع حکم، می توان گفت: اگر از
قرائن، وجوب هم قابل اثبات نباشد، حدّاقل مطلق رجحان ثابت است.
ه -: بعید نیست که بتوان گفت لعین و دور از رحمت خداوند بودن از صفات بارز شیطان است و چیزی که مناسب با اوصاف شیطانی است، اظهار به آن به هر نحوی رجحان دارد؛ چرا که این اظهار، در واقع مخالفت با شیطان و هر عمل شیطانی است.
ص:18
و: از برخی آیات شریفه قرآن، چه بسا بتوان وجوب لعن را استفاده کرد. می توان گفت آیۀ شریفۀ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (1) جملۀ خبری است و در مقام امر و انشاء ظهور در وجوب دارد، یعنی بر همۀ لعنت کنندگان، لعنت چنین افرادی واجب است.
در اینجا مناسب است به کلامی که ابن ابی الحدید در این زمینه آورده، بپردازیم:
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه(2) مطالبی از ابو المعالی جوینی و نیز اعتراض استادش ابوجعفر نقیب بر ایشان را نقل نموده که خلاصه ای از آن را در اینجا ذکر می نمایم:
در مطلب اول ابو المعالی می گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) از قضاوت دیگران در مورد اصحاب خویش و آنچه که بین آنان واقع شده است و اختلافاتی که میان آنان
بوده نهی کرده و فرموده است: إیّاکم وما شجر بین صحابتی. سپس آورده است: ما از حقایق قضایایی که در صدر اسلام بین صحابه واقع شده است، به جهت فاصلۀ زمانی بسیار زیادی که با آنها داریم، بی اطلاع بوده و نباید پیرامون آن ها بحث نماییم و اگرچه فردی از آنان گرفتار خطا شده باشد؛ و بر ما لازم است حداقل زوجه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یعنی عائشه و پسر عمّه آنحضرت یعنی زبیر و نیز طلحه را حفظ نموده و پیرامون آنها سخن ناسزایی نگوییم.
در مطلب دوم او می گوید: چه چیزی بر ما واجب می کند که شخصی از مسلمانان را لعن نماییم یا از او تبرّی بجوییم ؟! و اساساً چه
ص:19
ثوابی بر لعنت و برائت مترتّب است ؟! و آیا خداوند در قیامت از کسی که دیگری را لعن نکرده، بازخواست می کند و یا از کسی که لعن فرستاده است ؟ اگر انسان در تمام طول زندگی اش ابلیس را هم لعن ننماید، نمی توانیم بگوییم این شخص گناهکار است. بلکه باید گفت اگر مسلمانی به جای لعن، استغفار نماید، این عمل برای او از لعن کردن بهتر است.
سپس در مطلب سوم آورده است: چگونه جایز است کسانی را که خداوند بین رسول اش و بین آنان مودّت قرار داده لعن کنیم ؟ و حال آنکه به تصریح مفسّرین عامّۀ آیۀ شریفۀ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً (1) در مورد ابوسفیان و آل او نازل شده است، افزون بر این، جمیع آنچه را که شیعه نقل می کند یعنی اختلاف بین اصحاب و مشاجره بین آنها، هیچکدام ثابت نیست و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مانند فرزندان یک مادر بوده و هیچکدام در باطن از دیگری کدورتی در دل نداشته و بین آنها هیچ اختلاف و نزاعی نبوده است.
ابن ابی الحدید می گوید: در محضر استاد ابوجعفر نقیب یحیی بن محمد العلوی البصری بودم، او پس از نقل کلام جوینی گفت: در گذشته ایام از برخی از علماء زیدیه در ردّ کلام ابو المعالی مطالبی را دیده ام که به خط خود یادداشت نموده ام؛ سپس از میان کتاب هایش، نوشته ای را به ما داد که در همان مجلس خواندیم و همه تحسین نمودند و خلاصۀ آن چنین است:
ص:20
1 - خداوند تبارک و تعالی دشمنی با دشمنانش را واجب نموده، همان طوری که دوستی با دوستانش را واجب فرموده است، به همین جهت در قرآن کریم آمده است:
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (1) و همین طور در آیه ای دیگر نیز فرموده
است: وَلَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِیِّ وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ(2) و در کریمه ی دیگر نیز آمده است: لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ (3).
افزون بر این آیات شریفه، اجماع مسلمین بر وجوب دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با اولیاء اوست و در روایات نیز، حبّ در راه خدا و بغض در راه خدا واجب شمرده شده است.
آری، اگر این آیات و روایات و اجماع در کار نبود، با هیچ کس دشمنی نمی داشتیم و از هیچ کس تبرّی نمی جستیم.
2 - اینکه جوینی به دلیل دور بودن زمان صحابه از ما، می گوید: نباید در مسائل آنان اظهار نظر کنیم در جواب می گوییم: اگر خداوند در قیامت بفرماید: اگرچه آنها از دیدگان ظاهری شما دور بودند اما از قلوب و گوش های شما غایب نبوده و شما اخبار صحیح و معتبری در مورد آنان داشتید و با همان اخبار صحیح باید خود را ملزم به دوستی نبی و دوستی کسانی که او را تصدیق کرده اند و دشمنی کسانی که با
ص:21
او دشمن بوده اند، می نمودید. در آن روز چه جوابی خواهید داشت ؟ آیا شما نمی ترسید که از مصادیق این آیۀ شریفه باشید: رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ.(1)
3 - با مراجعه به قرآن کریم از آیات شریفۀ آن وجوب لعن استفاده می شود. چرا که در قرآن آمده است: أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (2) خبر در این آیۀ شریفه در مقام امر و انشاء است، یعنی بر همۀ لعن کنندگان لعن چنین افرادی واجب است. در آیه دیگر خداوند تبارک و تعالی می فرماید: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ(3) در این آیه خداوند متعال، گنهکاران و کافران از بنی اسرائیل را به زبان پیامبر بزرگوارش حضرت داود(علیه السلام) مورد لعن قرار داده است و همین طور آیات 78 سوره ص و 57 و 61 سوره احزاب. و به دنبال این آیات فرموده: إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً(4). پس در مقابل سؤال جوینی که می گوید: چه چیزی بر ما لعن را واجب می کند، باید گفت: آیات متعددی از قرآن بیان گر وجوب لعن نسبت به برخی از افراد است.
4 - این مطلب که ابوالمعالی می گوید چه ثوابی بر لعن مترتّب است و همین طور مطالب بعدی او، ناشی از عدم اطلاع و جهالت او است، چرا که بر حسب آیات قرآن، لعن از مصادیق اطاعت خدا است و اگر
ص:22
به نحو صحیح انجام گیرد، فاعل
او استحقاق ثواب دارد و ملاک صحت آن این است که لعن از روی میل نفسانی نبوده و شخص ملعون از نظر خداوند استحقاق لعن را نیز داشته باشد. آری، اگر نزد خداوند، لعن برخی جایز نمی بود، هرگز آن را از معالم شرع قرار نمی داد و در قرآن به صورت مکرّر از آن یاد نمی کرد و نمی فرمود: وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ ،(1) زیرا مراد از کلمۀ «لعنه» آن است که دیگران را امر به لعن می فرماید و اگر مراد هم این نباشد باید گفت، از این آیۀ شریفه استفاده می شود که ما نیز می توانیم و بلکه باید لعن نماییم، چرا که خداوند آنان را لعن فرموده است. و آیا می توان گفت که خداوند انسانی را لعن فرموده اما بر دیگران لعنت فرستادن بر او جایز نیست ؟! چنین مطلبی را عقل اجازه نمی دهد.
سپس آورده است که آیا جوینی نمی داند که خداوند به ولایت و محبت دوستان خود و دشمنی دشمنان خویش امر فرموده است ؟! آیا نمی داند همانطوری که از تولّی سؤال می کند، از تبرّی نیز می پرسد؟ او باید بداند: نتیجۀ دوستی با دشمن خدا، خروج از ولایت خداوند است و اگر مودّت با آنان باطل باشد به ناچار، ضرورت برائت و دشمنی با آنان ثابت است، چرا که اجماع مسلمین
بر آن است که بین مودت و برائت، شق سوم و واسطه سومی وجود ندارد.
5 - اینکه جوینی گفته است به جای لعن، سفارش به استغفار کرده است؛ باید در جواب او گفت: بر طبق مبانی قرآنی در موارد وجوب لعن، استغفار بی فایده است، چرا که چنین شخصی ترک واجب کرده
ص:23
و عاصی است و نسبت به کسی که خداوند امر به تبرّی از کرده است و با امر او مخالفت نموده و مصرّ بر معاصی است، توبه و استغفار برای او مورد قبول واقع نمی شود و تارک لعن بر شیطان با عدم اعتقاد به وجوب لعن، کافر و با اعتقاد به وجوب لعن، خطا کار است.
سپس در ادامۀ نوشتار مطالب مفصّلی پیرامون لعن بر یزید و امثال او آورده است و می گوید: در میان اصحاب پیامبر افرادی مانند مغیرۀ بن شعبۀ بوده اند که عده ای شهادت بر ارتکاب او به زنا داده اند و عمر بن الخطاب نسبت به شهود او انکاری نکرد و نگفت نسبت به اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و کارهای زشت آنها باید از قضاوت خودداری نمود، بلکه شهادت شهود را استماع کرده، لیکن چون به چهار نفر نرسید، ترتیب اثر نداد. اگر واقعاً روایت
«أصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم» صحیح می بود باید مغیره به این روایت تمسّک می جست، در حالی که چنین حرفی را نزد.
و همین طور شخص دیگری به نام قدامۀ بن مظعون در زمان عمر مرتکب شرب خمر شد و عمر بر او حدّ را جاری کرد، در
حالی که او از اصحاب پیامبر بلکه از اصحاب بدر بود و مشهور آن است که بدریون از اهل بهشت می باشند. و خود او نیز در مقابل اعتراض نکرد و به کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله) تمسک نجست.
همین طور موارد دیگری را به عنوان نقض بیان نموده است و در ادامه آورده است: کسانی که می خواهند از اختلاف صحابه و طعنه زدن برخی از آنان نسبت به یکدیگر و قدح آنان نسبت به هم اطّلاع بیشتری پیدا کنند به کتاب نظّام مراجعه نمایند و نکته مهم و قابل توجه در اینجا این است که جاحظ در مورد نظّام گفته است: او شدیدترین
ص:24
مردم مخالفت با شیعه بوده است، به این دلیل که شیعه طعن فراوان بر صحابه دارند. ولی با آن که اینکه مطاعن زیادی در مورد شیعه نقل می کند، چند برابر آن را در مورد صحابه وارد می نماید و جاحظ از برخی از رؤساء معتزله نقل نموده که اشتباه ابوحنیفه در باب احکام بسیار است چون جماعت کثیری از مسلمین را گمراه نموده و اشتباه حمّاد بن ابی سلیمان از او بزرگتر است چون ابوحنیفه شاگرد او در حدیث بوده است تا می رسد به اینکه اشتباه ابن مسعود که از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده، از همۀ اینها بزرگتر و بیشتر است، زیرا او اول کسی است که مبادرت به قیاس نمود و دین را با رأی خودش تنظیم کرد.
ثمامۀ بن اشرس که در خراسان از ملازمین رشید بن مهدی بود کتابی در
رد ابوحنیفه نسبت به مسأله قیاس و اجتهاد به رأی نوشت و هنگامی که در مورد این کتاب از او سؤال شد، در جواب گفت: این کتاب را فقط در ردّ ابی حنیفه ننوشته ام، بلکه در ردّ همۀ کسانی که قبل از او در اسلام مسأله رأی را مطرح نمودند از قبیل علقمه بن قیس و اسود بن یزید و عبدالله بن مسعود نیز نوشته ام.
جاحظ در کتاب معروف خود به نام توحید آورده است: ابوهریره شخص موثّقی در نقل حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نبوده است و علی بن ابی طالب(علیه السلام) او را توثیق ننمود، بلکه متّهم و مورد قدح قرار داد و همین طور عمر و عائشه نسبت به او چنین نظری داشتند. در پی آورده است: حال چگونه می توانیم بگوییم تمام صحابه عادل اند در حالی که از جمله آنان حکم بن ابی العاص است که دشمن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و نیز ولید بن عُقبه می باشد که به تصریح قرآن در آیه شریفه إِنْ جاءَکُمْ
ص:25
فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا(1) فاسق شمرده شده است و همین طور بُسر بن أبی ارطاۀ که عدوّ خدا و رسول بوده است.
سپس آورده است: تعجّب از حشویه و اصحاب حدیث از اهل سنت است که از طرفی معتقد به معصیت انبیاء الهی هستند و در مقابل کسانی که این عقیده را انکار می کنند ایستاده و
آنها را مورد طعن قرار می دهند و آنان را مخالف نص قرآن می دانند. و از طرف دیگر اگر نسبت به عمرو بن عاص یا معاویه و یا امثال اینها حرفی زده شود و معصیتی به آنان منسوب گردد، چهره های آنها برافروخته و گردن ها کشیده و چشم ها از حدقه بیرون می افتد و با عنوان اینکه این شخص رافضی است و صحابه را سبّ می کند با او برخورد می نمایند.
او می گوید: اگر آنان در مورد اعتقاد به معصیت پیامبران بگویند که ما از نصوص قرآن تبعیت می کنیم؛ ما در جواب می گوییم نسبت به برائت از جمیع گنهکاران نیز باید از نصوص قرآن تبعیت کنید. زیرا در قرآن مجید می فرماید: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ .(2)
این بود اجمالی از نوشتار مفصّلی که ابن ابی الحدید در این زمینه نقل می نماید. او با نقل مفصل این نوشتار گویا اساس مطلب را پذیرفته و در مورد لعن هیچ تعلیقه ای را نیاورده، اگرچه نسبت به برخی از موارد در مقام توجیه برآمده است و در ادامه می گوید: علی(علیه السلام) در نزد ما به منزله پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و قول و فعل او حجت است و اطاعت او
ص:26
واجب است و چنانچه او از شخصی تبرّی جسته باشد ما هم از او،
- هرکسی که باشد - تبرّی می جوییم، حال باید دید که آیا از طریق خبر صحیح چنین امری واقع شده است یا خیر؟ در پاسخ می گوییم: آری برائت علی(علیه السلام) از مغیره و عمرو بن عاص و معاویه ثابت و به منزله خبر متواتر است از این جهت هیچ یک از اصحاب ما آنها را دوست ندارند و بر آنها درود نمی فرستند.
ولی امروزه در میان جامعۀ اسلامی ما، افرادی تحت عنوان روشنفکری به دنبال زدودن لعن و حذف آن از فرهنگ دینی مسلمانان اند؛ گاه با این پندار که لعن با فطرت و حقیقت انسانیت سازگاری ندارد؛ و گاه با این فریاد که باید به دنبال احیا و بیداری مبتنی بر هم زیستی با سایر مذاهب و ادیان و حتی با کفّار و بت پرستان بود؛ و آنقدر دایرۀ آزاد اندیشی خود را توسعه می دهند که با جهالت تمام می گویند: دینی که در او لعن و نفرین نسبت به دیگران باشد، دین جامعی نیست.
آیا می توان گفت طرفداران حق و حقیقت و یکتاپرستی، نباید کسانی را که طرفدار بی دینی و بت پرستی اند و یا کسانی که به دنبال ترویج اباحه گری و لامذهبی در جامعه اند را لعن و نفرین کنند؟!
ما بر این باوریم که انسان بر حسب فطرت خدایی خود در مرحله ای قرار می گیرد که راه مقابله با باطل و کفر و الحاد را لعن می داند، و با این
عمل، به ایمان و اعتقاد خود صلابت و استحکام بخشیده، وبر باطل بودن افکار ملحدین و مخالفین، مهر دائمی بطلان می زند.
لعن در حقیقت یک شعار برخاسته از شعوری ریشه دار و عمیق است؛ لعن فریادی است که از اعماق ایمان و ژرفای آگاهی سر داده
ص:27
می شود؛ لعن، اعلام ناامیدی همیشگی از ملعون، و مطرود بودن دائمی اوست: وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَی یَوْمِ الدِّینِ .(1)
در خاتمه، یادآور می شویم:
آنچه بیان شد، اشاره ای به مبانی علمی این بحث بود، امّا در شرایط کنونی که وحدت امّت اسلامی از هر امری لازم تر و واجب تر است، و ممکن است با چنین عملی به صورت آشکار، به اختلافات میان مسلمانان دامن زده شود، هرگز به لعن آشکار نسبت به کسانی که گروهی از مسلمانان به اشتباه از آنان طرفداری می کنند، توصیه نمی کنم؛ زیرا، مراقبت از اساس اسلام لازم است. و این امر، رهین اتحاد و یکپارچگی امّت اسلامی است.
کتابی که در پیش روی دارید، تحقیقی است عالمانه و به دور از تعصّب، از استاد بزرگوار حضرت آیت الله آقای حاج شیخ حسین کریمی قمی که به حقّ از محقّقین برجستۀ حوزۀ علمیۀ قم و از اساتید مبرّز حوزه و دانشگاه می باشند و اجتهاد مطلق ایشان در سال های بسی دور، به تأیید بزرگان و اعاظم، از جمله والد معظّم مرجع بزرگوار حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی(قدس سره) رسیده است.
در این کتاب، شبهات مربوط به سند زیارت عاشورا به صورت بسیار دقیق و فنّی پاسخ داده شده و معظّم له اثبات فرموده اند که این
ص:28
زیارت حتی با صد سلام و صد لعن، معتبر و دارای سندی صحیح و قابل اعتماد می باشد.
امید است محققان، بلکه جمیع مؤمنین و مؤمنات از مباحث این کتاب پر ارج استفاده برند.
این جانب به سهم خود از همت بلند ایشان تقدیر و تشکر دارم و آرزومندم همگان هرچه بیشتر در دنیا و آخرت مورد عنایت خاص ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) قرار گیرند.
هم چنین لازم می دانم از محقّقین مرکز فقهی ائمّه اطهار(علیهم السلام) و معاونت پژوهشی مرکز، جناب مستطاب فاضل گرانقدر آقای دکتر مقدادی و مدیر محترم و معزّز، حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمد رضا فاضل کاشانی که در به ثمر رساندن این اثر، سهم بسزایی داشتند، تشکّر و سپاسگزاری نمایم.
ألّلهمّ اجعل مماتی قتلاً فی سبیلک بحقّ محمّد وآله الطاهرین سلام الله علیهم أجمعین.
حوزه علمیه قم
(صانها الله تعالی عن حوادث الدهر)
مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام)
محمد جواد فاضل لنکرانی
ص:29
ص:30
بحث و بررسی پیرامون زیارت شریف عاشورا، سند آن و پاسخ به شبهه های وارد شده، مزاجی سالم و فرصتی طولانی می طلبد که متأسفانه هر دو امر دربارۀ این حقیر به کاستی گراییده است. لیکن به درخواست آیت الله زاده معظم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جواد فاضل لنکرانی و بر اساس تقدیم اهم بر مهم، دفاع از حق و اصول مذهب را بر سلامتی خود مقدم داشته و با بضاعت مزجات(1) و استمداد از درگاه خداوند متعال بدین بحث می پردازم«ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم».
پیش از شروع بحث، بیان چند مطلب لازم است:
الف - این نوشتار درباره حجیت زیارت عاشورای معروف که شامل بر صد لعن و سلام است، می باشد و تلاش
نگارنده در پاسخ به
ص:31
پندار بعضی از نویسندگان است که از یک قرن قبل به بهانه وحدت جامعه اسلامی، خواندن زیارت عاشورا را دامن زدن به اختلاف بین شیعه و سنی دانسته و درصدد برآمده اند که از راه ضعف سند، آن را از اعتبار ساقط نمایند. در مجموع حجیت و اعتبار این زیارت مقدس و شریف با ده روش به اثبات می رسد، این روشها عبارتند از:
1 - روش روایی و رجالی، استفاده از شیوه رجالی و اثبات اعتبار آحاد راویان سند که میان متأخرین مرسوم است.
2 - اثبات اعتبار متن از راه قرائن مفید علم یا اطمینان به صدور متن از معصوم که بین قدمای اصحاب مرسوم بوده است.
3 - اثبات اعتبار از راه قاعده تسامح در مستحبات که پشتوانه آن احادیث صحیحه می باشد. مرحوم ملا حبیب الله کاشانی و بعضی دیگر این راه را برگزیده اند.
4 - اثبات اعتبار توسط اجماع قولی و عملی فقهای امامیه و سیره متشرعه.
5 - اثبات اعتبار از راه علوّ متن.
6 - اثبات اعتبار از طریق برکات و ثمرات مرتّب بر خواندن این زیارت، که آن را برهان أنّ می نامند.(1)
7 - اثبات اعتبار به وسیله اسناد تاریخی.
ص:32
8 - اثبات اعتبار از راه مکاشفات.
9 - اثبات اعتبار از راه رؤیاهای صادقه.
البته، دو روش اخیر مبنی بر حجیت خواب و مکاشفات غیرمعصوم می باشد که پذیرش آن در بین امامیه به نحو موجبه جزئیه است و دست کم در این مجال به عنوان تأیید قابل پذیرش است.
10 - اثبات اعتبار از راه شهرت روایی و عملی است که صاحب کتاب «شفاء الصدور» به آن تمایل دارد.
ب - از متون و منابع کهن منابع زیارت عاشورا، کتاب «مصباح المتهجد» صغیر و کبیر شیخ طوسی(1) و «کامل
الزیارات» ابن قولویه و
ص:33
«المزار الکبیر» محمد بن جعفر مشهدی و «مصباح الزائر» سید بن طاووس و «المصباح» کفعمی می باشد.
مرحوم شیخ طوسی این زیارت را به سه طریق از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) و مرحوم ابن قولویه به دو طریق نقل کرده اند. روایتی که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده منتهی به علقمۀ بن محمد حضرمی و حدیث امام صادق(علیه السلام) منتهی به صفوان بن مهران جمّال می شود.
ج - ابن مشهدی در مقدمه کتاب «المزار الکبیر» تصریح کرده که روایات این کتاب از ثقات اصحاب نقل شده است. از این جهت توثیق عام محقق می شود و مرسلات این کتاب به مثابه مرسلات ابن ابی عمیر حجت می باشد. همان گونه که مرحوم آیت الله خوئی نسبت به روات «کامل الزیارات» اختیار کرده است.
د - عقیده نگارنده بر این است که زیارت عاشورای معروف که مشتمل بر صد لعن و سلام است از زیارات صحیحه به اصطلاح قدما و نیز به اصطلاح متأخرین است و مفاد آن موافق با آیات قرآن و سنت قطعی است؛ زیرا این زیارت علاوه بر علوّ متن، مشتمل بر اصل تولای حق و تبرای از باطل، امر به معروف و نهی از منکر، نفرین بر ظالم و طرفداری از مظلوم، ترسیم صراط مستقیم و تمیز آن از راه منحرفین
ص:34
می باشدکه تماماً از ضروریات دین و مسلّمات مذهب اهل بیت(علیهم السلام) است.
ه -- حدیث صحیح در نزد قدما به حدیثی گفته می شود که موثوق الصدور باشد و این وثوق صدور می تواند از ناحیه سلسله راویان یا از راه علو متن و قرائن مفید حاصل شود.
این زیارت هر دو جهت را داراست، نسبت به صحت نزد قدما محفوف به قراین بسیاری است که در مجموع وثوق به صدور را می رساند، از این رو در طول تاریخ مورد ترغیب علما و تشویق فقهای راستین و مراجع دین بوده است
و 45 شخصیت علمی درباره آن مقاله یا کتاب نوشته اند(1) و فواید و برکات آن بر همه اهل اسلام روشن و هویدا است.
و - همان گونه که پیش تر گفته شد، برخی اظهار داشته اند این زیارت، برگشت به تاریخ گذشته و موجب تفرقه بین مسلمانان است و مصلحت در حذف فقرات حاوی لعن بر قاتلان سید الشهداء می باشد؛ زیرا مانع وحدت است و ما نباید وحدت مسلمین را فدای یک امر تاریخی کنیم. گذشتگان مسؤول کار خود می باشند و ما هم مسؤول حفظ وحدت مسلمانان هستیم.
در جواب اینان باید گفت که تشخیص این امر به عهده اولیای مسلمین است، هرگاه مقامات مسؤول لزوم ترک امری را برای انجام امر مهم تری تشخیص دهند، آن را به عنوان امر ثانوی ونه اولی و از باب تقدیم اهم برمهم به هنگام مزاحمت در مقام اجرا وامتثال احکام می پذیریم.
ص:35
ز - امامت نزد شیعیان از امور اعتقادی است که با نصب خدای متعال و با ابلاغ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) صورت گرفته است و مصادیق آن ائمه اثنی عشر(علیهم السلام)می باشند؛ اولین آنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) و آخرین آنان حضرت مهدی موعود امام زمان حجت بن الحسن العسکری (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. طبق روایات، انکار
امامت یکی از آنان مساوی با انکار امامت همگی می باشد. این منظومه پیوسته تا پایان عمر دنیا باقی است و در این زمان ولایت و امامت بر عهده امام دوازدهم است که در پرده استتار و منتظر فرمان خدا برای ظهور و تأسیس حکومت عدل جهانی است.
بر این اساس پرداختن به امر امامت و برگشت به تاریخ، پرداختن به یک امر تاریخی محض نیست، بلکه در واقع بررسی یک امر کلامی و عقیدتی است و دلیل کلامی بودن آن حدیث قطعی الصدور
«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة»،(1) و حدیث قطعی الصدور
«ستفترق امتی ثلاثة وسبعین فرقة منها فرقة ناجیة والباقی فی النار» می باشد.(2)
بنابراین زنده نگه داشتن حادثه کربلا، احیای ارزش های اسلامی است، نه بررسی و پرداختن به یک حادثه صرفاً تاریخی، و آن چه نباید به آن پرداخت امور تاریخی بیهوده و بی هدف است، نه وقایع پیام آور و حافظ ارزشها.
ص:36
شد مکرّر عزای او که همه بشوند آگه از مرام حسین
امام حسین(علیه السلام) قرآن مجسّم و ممثّل تمام ارزش ها و اهداف مقدس انبیا و اولیا است که باید تا ابد راه و روش او زنده و محفوظ بماند و این زیارت برای تحقق اهداف امام باید همه ساله، بلکه همه روزه خوانده شود تا«کلّ ارض کربلا وکلّ یوم عاشورا» برای نسل های بعد به فراموشی سپرده نشود.
گفتار نخست
اینک با توجه به آنچه گفته شد وارد بررسی سند به شیوه متأخرین و جواب بعضی از شبهات در مورد این زیارت شریف می شویم:
همان طور که قبلاً گفته شد، زیارت عاشورا در کتاب های مصباح کبیر و صغیر شیخ طوسی و کامل الزیارات ابن قولویه و مصباح الزائر ابن طاووس و المزار الکبیر ابن مشهدی و بحار الانوار و کتاب های دیگر مذکور است.(1)
بعضی نوشته اند این زیارت طبق نوشته سید بن طاووس در مصباح الزائر، در کتاب مصباح کبیر شیخ طوسی بدون صد لعن و صد سلام است، لذا مرحوم سید بن طاووس زیارت کامل
را از مصباح صغیر شیخ نقل کرده است. بدین ترتیب، این مستشکل با این کلام هم کتاب
ص:37
مصباح کبیر شیخ را از مدار خارج می کند و هم مصباح صغیر را دچار خدشه می نماید و هم سید بن طاووس را زیر سؤال می برد. بنابراین زیارت کامل را منحصر به مصباح صغیر و کتاب کامل الزیارات کرده است و این را دلیل تحریف به زیاده در نسخه های دیگر مصباح کبیر دانسته است.(1)
لیکن این که متن کامل زیارت، منحصر به این دو کتاب باشد، مردود است؛ زیرا در کتاب های دیگر که یکی از آنها کتاب المزار الکبیر ابن مشهدی است (که مؤلف در مقدمه آن تضمین وثاقت راویان سند احادیث آن را نموده است) این زیارت به نحو کامل موجود است. از آنجا که مؤلف این کتاب مرحوم جعفر بن محمد مشهدی از علمای مورد وثوق می باشد بی گمان با تضمین مؤلف، روات کتاب توثیق کلی می شوند و مرسلات آن کتاب در حکم مسانید معتبر شناخته می شود و در
نتیجه ادعای تحریف این زیارت، افترایی بیش نخواهد بود. صاحب کتاب «شفاء الصدور» در پایان بحث سند اظهار داشته است که در اعتبار روایت شک و تردیدی نیست و علمای شیعه در تمامی اعصار و تطاول ایام به این روایت پایبند بوده و غالباً آن را از اوراد لازمه و اذکار دائمه خود قرار داده اند.
ص:38
با وجود این که بعضی سندهای آن صحیح و بعضی حسن است و فی الجمله وثاقت سند بر مشرب تحقیق به هیچ وجه جای تأمّل نیست، بدین ترتیب احدی از علما در این جهت سخنی نگفته و تأملی نکرده است.(1)
در هر حال زیارت عاشورا که مشتمل بر صد لعن و سلام می باشد از امام محمد باقر و امام صادق(علیه السلام) در کتب امامیه به چند طریق مذکور است.
جعفر بن محمد بن قولویه در کتاب کامل الزیارات (باب 71) آن را به دو سند از حضرت امام باقر(علیه السلام) ذکر کرده است.
سند اول: حکیم بن داود و غیره از محمد بن موسی همدانی از محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره و صالح بن عقبه از علقمه بن محمد حضرمی از امام باقر(علیه السلام).
سند دوم: محمد بن اسماعیل از صالح بن عقبه از مالک جهنی از امام باقر(علیه السلام).
مرحوم ابن قولویه در مقدمه کتاب کامل الزیارات فرموده اند روایاتی که در این کتاب درج شده همگی از مشایخ ثقات واصل شده است. در نتیجه وی با این گفتار 388 راوی را توثیق کرده است، البته به عقیده اکثر علما، این جمله تنها مربوط به آخرین حلقه نزولی سند است؛ یعنی افرادی که نسبت به او (ابن قولویه) دارای رابطه استادی
ص:39
می باشند و آنها 32 نفر از مشایخ بدون واسطه ایشان هستند. در هر حال چون حکیم بن داود در آخرین حلقه نزولی است به هر دو وجه مشمول توثیق ابن قولویه می شود.(1)
ص:40
محمد بن موسی همدانی نیز گرچه توثیق صریح ندارد، ولی نجاشی او را ذکر کرده و اظهار نموده است که قمیون گفته اند وی غالی و نزد بعضی، از جاعلین است والله اعلم. از آن جا که نجاشی در مقدمه کتابش گفته است که من از سلف صالح در این کتاب درج می کنم و چون به نقل دیگران اکتفا کرده و با جمله «والله اعلم» آنان را زیر سؤال برده است و نه محمد بن موسی را، از این شیوه کلام کشف می شود محمد بن موسی نزد ایشان نقطه ضعف ندارد و عموم سلف صالح شامل او
می شود. همچنین ایشان محمد بن خالد طیالسی را هم ذکر نموده و جرحی در باره وی ارائه نکرده است.(1)
در حلقه سوم از سند اول، دو نفر قرار دارند؛ سیف بن عمیره که ثقه است و دومین آنان صالح بن عقبه است. از این رو چنانچه صالح توثیق نشود، ضرری به سند وارد نمی گردد و علقمۀ بن محمد حضرمی هم در سند شیخ هم طراز صفوان است که به آن اشاره شد. به هر روی از آن جا که صاحب شفاء الصدور از عهده این بحث به نحو اکمل بر آمده اند مشتاقان برای استفاده بیشتر می توانند به آن رجوع کنند.
سند شیخ الطائفه در کتاب مصباح المتهجد بدین ترتیب است:
مرحوم شیخ طوسی در این کتاب از امام باقر(علیه السلام) به دو سند و از امام صادق(علیه السلام) به یک سند زیارت را نقل کرده است.
در این مختصر ابتدا نظر به سند سوم است که منتهی به امام صادق(علیه السلام) می شود. سند مزبور بدین قرار است:
ص:41
محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره نقل می کند که به همراه صفوان بن مهران جمّال و جماعتی از اصحاب، بعد از آن که امام صادق(علیه السلام) از حیره به مدینه برگشته بود به نجف اشرف رفتیم. هدف از این اجتماع زیارت قبر
مطهر ابوالحسن امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، وقتی به محدوده مزار شریف رسیدیم، صفوان مشغول زیارت شد، ابتدا زیارت حضرت امیر را خواند و بعد از آن رو به طرف کربلا ایستاد و زیارت عاشورا را که از علقمه نقل شده بود خواند و پس از آن دعای معروف به همان دعای علقمه را که در واقع دعای صفوان است، خواند. سیف بن عمیره گوید من به صفوان گفتم علقمه بن محمد حضرمی زیارت عاشورا را برای ما از امام باقر(علیه السلام) خواند و این دعایی که تو حالا خواندی در آن نبود صفوان درباره علقمه هیچ گونه قدحی وارد نکرد و فقط گفت من با امام صادق(علیه السلام) در این مکان آمدم امام علاوه بر آنچه علقمه برای شما نقل کرده است این دعا را هم خواند.
از این مطالب استفاده می شود که علقمه در نزد صفوان مجهول الحال نبوده بلکه یک شخصیت علمی مورد تأیید است. این گفتار هم زیارت عاشورا را توجیه و هم وضع علقمه را روشن می نماید. تفصیل بیشتر در کتاب شفاء الصدور مذکور است و به همین اندازه اکتفا می کنیم.
و اما دو سند دیگر که به امام باقر(علیه السلام) منتهی می شود، سند اول: محمد بن اسماعیل بن بزیع از صالح و سیف بن عمیره از علقمه بن محمد حضرمی. این سند هم قابل تصحیح و توجیه فنی است؛ زیرا طریق شیخ به محمد بن اسماعیل بن
بزیع صحیح است و صالح بن
ص:42
عقبه(1) هم هرچند توثیق صریح ندارد، ولی نقل ابن بزیع اعتماد بر اوست و توثیق عملی محسوب می شود علاوه بر این در طبقه او سیف بن عمیره واقع شده که صریحاً مورد توثیق علمای علم رجال است. در آخرین طبقه سند هم علقمه قرار دارد که پیش تر وضع او روشن شد.
اما سند دوم: محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره. طیالسی از کسانی است که هم در سند کامل الزیارات و هم در سند تفسیر علی بن ابراهیم واقع شده است و هم در سند دیگر که ذکر شد مورد اعتماد ابن بزیع قرار دارد. نتیجه این که هر سه سند شیخ در کتاب مصباح معتبر می باشد.
بدین ترتیب زیارت عاشورا به روش متأخرین که تنویع اخبار آحاد به صحیح، حسن، موثق و ضعیف است، زیارتی معتبر و دارای سند قوی محسوب می شود.
باید توجه داشت که برای روز عاشورا چند زیارت در کتاب های امامیه وجود دارد، اما مورد بحث ما زیارتی است که در کتاب «مفاتیح الجنان» به عنوان زیارت عاشورای
معروف ذکر شده است. در آن جا این زیارت دارای مقدّمات، آداب، تعقیبات و ادعیه خاصی است. این ادعیه و آداب که مربوط به قبل و بعد زیارت می باشد مورد بحث نیست، بلکه خود زیارت مطلوب و مورد نظر می باشد و آن از«السلام علیک یا ابا عبدالله» شروع و به دعایی که در سجده خوانده می شود
ص:43
خاتمه می یابد. و بعد از سجده، علقمه که راوی آن زیارت است گفته است که امام باقر(علیه السلام) فرمود: اگر بتوانی هر روز آن حضرت را از منزل خود زیارت کنی انجام بده و برای تو تمام ثواب ها که گفته شد، خواهد بود.
این زیارت با آداب و تشریفات در کتاب مصباح کبیر و مصباح صغیر شیخ طوسی و مصباح الزائر سید بن طاووس و بحار الانوار و زاد المعاد و تحفۀ الزائر مرحوم مجلسی با ذکر سند مذکور است. همچنین بدون دعای بعد از آن در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه و المزار الکبیر ابن مشهدی با ذکر سند و در مصباح کفعمی بدون ذکر سند روایت شده است و چنان که پیش تر گفتیم 45 شخصیت علمی درباره آن به صورت کتاب مستقل یا مقاله اظهار نظر کرده اند.
آن چه تاکنون گفته شد، بررسی سند به روش متأخرین بود که خبر واحد را
به چهار دسته: صحیح، حسن، موثق و ضعیف تقسیم کرده اند.
امّا قدما، روایات را با قرائن داخلی و خارجی به صحیح و ضعیف تقسیم نموده و اخبار کتاب های معتبر را محفوف به قرینه و مورد وثوق دانسته اند. این شیوه تا زمان علامه حلی ادامه داشت. پیش تر گفته شد مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی و مرحوم صاحب وسائل این قرائن را جمع آوری کرده اند که عمدۀ آنها، ذکر روایت در اصول معتمده متعدّد یا تکرار در اصل واحد، استناد مشهور قدما به آن، موافقت با محکمات کتاب و سنت قطعی، موافقت با عقل بدیهی و فطرت طبیعی، علوّ متن و... می باشد.
ص:44
مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی فرموده اند که این قرائن به مرور زمان از بین رفته اند از این رو علامه و پیروان وی به تنویع اخبار به چهار دسته قائل شده و حجیت را دائر مدار بررسی سند دانسته اند.(1)
لیکن مرحوم صاحب وسائل فرموده اند قرائنی که گفته شد به قوّت خود باقی است و ما چیزی ازآن ها را از دست نداده ایم.
نگارنده بر این عقیده است که با جمع آوری نسخه های خطی و پیدایش صنعت چاپ و ارتباط با دیگر کشور های
جهان و بررسی اکثر قرائن موجود توسط محققان، وثوق به صدور حاصل می شود. با این ترتیب به مطلقِ خبر موثوق الصدور (خواه از ناحیه سند باشد و خواه از ناحیه قرائن) عمل می کنیم. بنابراین، اخبار موجود در کتب اربعه را باید پذیرفت، مگر معارض داشته باشد که در صورت تعارض، به معیارهای رجالی رجوع می کنیم و بعضی از اخبار را بر بعضی دیگر ترجیح می دهیم.
مرحوم شیخ بهایی پس از ذکر شیوه قدما می گوید: وجه عدول از شیوه قدما به رویه متأخرین، از بین رفتن قرائن و کتاب های روایی در اثر سلطه جباران بوده است، لذا آن روش ترک شده و به روش متأخرین عمل می شود. چنان که گفته شد قدما روایت را از راه «وثوق خبری» که از قرائن داخلی و خارجی استفاده می شد تصحیح می کردند، در حالی که متأخرین از راه «وثوق مخبِری» عمل می کنند. ولی مرحوم صاحب وسائل فرموده اند از آن چه در زمان مشایخ
ص:45
اصحاب هم چون مرحوم کلینی، مرحوم صدوق و مرحوم شیخ طوسی وجود داشته چیزی کم نشده است.(1)
نگارنده می افزاید: با تلاش جدی فقها و پی بردن آنان به نقشه های جباران و نیرنگ دشمنان اسلام و نیز حفظ اتصال طبقاتی فقهای امامیه که
با اهتمام مرحوم آیت الله بروجردی به پیروی از مرحوم علامه کاشف الغطاء انجام گردید همه چیز در جای خود محفوظ مانده و افراط بعضی و تفریط برخی دیگر تأثیری در میراث فرهنگی شیعه نداشته است.
با این همه، ممکن است گفته شود که تعدیل روات از باب شهادت است، از این رو نیاز به اخبار جزمی و حسی و بدون واسطه (یا حد اکثر به یک واسطه هم در بعضی موارد) دارد، بنابراین تعدیل روات از باب روایت و حکایت نیست تا با حدس فقیه آن هم بعد از فاصله صدها سال سازگار باشد.
در پاسخ باید گفت که توثیق رجال حدیث از باب رجوع به اهل خُبره است، از این رو به قول یک خبره ثقه نیز اعتماد و اکتفا می شود و نیاز به عدالت و تعدّد هم ندارد.
ناگفته نماند در جایی که از حس می توان گواهی داد، بی گمان گواه حسی مقدّم می باشد، ولی بعد از آن که استناد به حس متعذّر شد، رجوع به خبره راه گشای مشکل می گردد. نظیر صحنه تصادف که تا صحنه به هم نخورده است، گواهی حسی کارساز می باشد، لیکن اگر صحنه به هم بخورد لازم است به خبره فن (کارشناس) رجوع شود.
ص:46
در توثیق هم اگر گواهی حسی لازم باشد، میان گواهی نجاشی متوفای 450 ق به عدالت محمد بن مسلم که در سال 150 ق درگذشته است با زمان حاضر که بیش از هزار سال فاصله زمانی دارد،
فرقی نیست. همان گونه که گواهی صاحب تنقیح المقال و قاموس الرجال و امثال آنان که خبرگان زمان ما می باشند از راه حدس است، گواهی نجاشی و شیخ و امثال ایشان هم غالباً حدسی است و آنان نیز با این مشکل دست به گریبان بوده اند.
باید دانست که انحصار توثیق و تعدیل به گواهی حسی، به ویژه اگر مثل صاحب مدارک و صاحب معالم تعدد عادل هم بدان ضمیمه شود، علاوه بر آن که دلیلی بر آن قائم نیست، نتیجه اش بایگانی شدن کتب اربعه خواهد بود، تا چه رسد به وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل.
اما در روش دوم (شیوه قدما) حدیث از باب محفوف بودن به قرائن کلی و جزئی موثوق الصدور می شود. در این روش روایات به دو دسته تقسیم می گردند: احادیث صحیح که موثوق الصدور می باشند و غیر آن که محکوم به ضعیف بودن می شوند.
در روش قدما طبق آن چه شیخ بهاء الدین عاملی و صاحب وسائل گفته اند، احادیث کتب اربعه و امثال آن که برگرفته از اصول معتمده و متون مشهوره و دارای علوّ متن و عمل مشهور و مطابق با عقل بدیهی و موافق با حسن و قبح عقلی و دارای آثار و برکات وجودی اند، حجت می باشند.
به نظر نگارنده، روش متأخرین نیز هرگاه ایجاد وثوق و اطمینان نماید، پذیرفته می شود. پس به نظر ما خبر
واحدی که سلسله راویان
ص:47
آن ثقه اند یا خبر واحدی که مورد عمل مشهور از قدما قرار گرفته است، هر چند روات حدیث ثقه نباشند، حجت است. همان گونه که اگر تمام روات از بزرگان ثقه باشند، ولی حدیث مورد اعراض مشهور باشد، در اثر این اعراض، اعتبار خود را از دست می دهد.
بنابراین باید پذیرفت که دسته بندی و تنویع اخبار به چهار نوع در مقام نامگذاری است و ربطی به حصر حجیت به بخش صحیح و حسن و موثق ندارد، بلکه هرگاه خبری مورد عمل قدمای اصحاب باشد حتی اگر از دسته چهارم (ضعیف) باشد، از راه وثوق خبری که مستفاد از قرائن عقلی و نقلی است حجیت می یابد و در واقع همین نکته سرّ آن است که منکرین حجیت خبر واحد، مانند صاحب سرائر به بعضی از اخبار مرسل و ضعیف استناد کرده اند. نهایت این که بر اساس این روش، فایده علم رجال منحصر به باب تعارض اخبار خواهد بود.
یکی از ادّله صدور زیارت عاشورا، اجماع فقها از زمان امام باقر(علیه السلام) تا زمان حاضر می باشد. به سخن دیگر، زیارت عاشورا تا آن مقدار که در کتاب کامل الزیارات ذکر شده است مورد توافق علمای امامیه بوده است
و اختلاف در زاید بر آن مقدار می باشد.
صاحب شفاء الصدور گفته است: «و بالجمله، از زیارت عاشورا برکات اخروی و منافع دنیوی و آثار غریب و خواص عجیب در قضای حاجات و نیل به مقاصد و حصول مطالب آن قدر دیده شده که نمی توان احصا کرد و در بعضی رؤیاهای صادقه که حکم مکاشفات
ص:48
حقه را دارد، خصایص عظیمه و منافع جلیله از او معلوم شده که نمی توان برشمرد».(1)
یکی از مراجع عصر در این باره فرموده است: متن زیارت عاشورا گواه بر عظمت آن است، به ویژه با ملاحظه آن چه در سند زیارت رسیده است که حضرت صادق(علیه السلام) به صفوان می فرماید: «این زیارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت کن، به درستی که من چند چیز را برخواننده آن تضمین می کنم: 1 - زیارتش قبول شود، 2 - سعی و کوشش وی مشکور باشد، 3 - حاجات او هر چه باشد، برآورده شود و نا امید از درگاه خدا بر نگردد.
ای صفوان! این زیارت را با این ضمان از پدرم یافتم و پدرم از پدرش تا امیر المؤمنین(علیه السلام) و حضرت امیر نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و رسول خدا از جبرئیل و
او هم از خدای متعال، هر کدام این زیارت را با این ضمان تضمین کرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم یاد نموده است که هرکس این زیارت و دعا را بخواند، دعا و زیارتش را می پذیرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده می سازم».
بدین ترتیب از این نقل استفاده می شود که زیارت عاشورا از احادیث قدسی است و همین مطالب سبب شده است که علما و استادان ما با آن همه فعالیت های علمی و مراجعاتی که داشتند به خواندن آن مقید بودند تا جایی که استاد ما مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانی از خداوند خواسته بودند که در آخر عمرشان زیارت
ص:49
عاشورا بخوانند و سپس قبض روح شوند و دعایشان هم مستجاب شد و پس از پایان این زیارت درگذشتند.
مرحوم شیخ صدرای بادکوبه ای با تبحرّش در علوم عقلی و نقلی آن چنان مقید به زیارت عاشورا بود که به هیچ عنوان آن را ترک نکرد و کسی باورش نمی شد که ایشان این چنین پایبند به عبادات و زیارت عاشورا باشد.(1)
از مرحوم علامه مجلسی نقل شده است که در میان شاگردان فاضل مرحوم شیخ طوسی که درجه اجتهاد داشته اند، بیش
از سیصد نفر از خاصه و افزون بر این تعداد از عامه بوده اند. در آن زمان، بنی عباس حکومت می کردند و به نوعی در تعظیم و تکریم علما اهتمام بسیار داشته اند. آنان یک صندلی برای شیخ تخصیص داده بودند تا تدریس کند (زیرا خلفای عباسی برای شخص وحید عصر خود هر کسی که بود، یک صندلی رسمی تخصیص می دادند تا روی آن تدریس نماید).
در مجالس عظیم همه گونه مذاکرات علمی در اصول و فروع حتی در امامت نیز مطرح می شده است. نقل است که نزد خلیفه وقت سعایت کردند که شیخ طوسی و اتباع او صحابه را سب می کنند، چنان که در کتاب مصباح خود گوید از دعاهای روز عاشورا است «اللهم خُصّ انتَ اوّل ظالمٍ باللعنِ منّی...».
پس به دستورخلیفه شیخ و کتاب مصباح او را احضار کردند. چون شیخ از حقیقت امر مستحضر شد به الهام خداوندی گفت که مراد از
ص:50
این جمله ها آن نیست که به عرض خلیفه رسانیده اند، بلکه مراد از ظالم اول قابیل است که قاتل برادر خود هابیل می باشد و دومی پی کننده ناقه صالح و سومی قاتل یحیی بن زکریا و چهارمی عبدالرحمان بن ملجم مرادی قاتل علی بن ابی طالب است. خلیفه عذر او را قبول کرد و به مراتب تجلیل شیخ
افزوده شد و آن ساعی سخن چین هم به کیفر رسید.(1)
از این قطعه تاریخی به خوبی استفاده می شود که زیارت عاشورای معروف، به گونه ای مورد عمل مشهور بوده که امکان انکار آن وجود نداشته است، از این رو مرحوم شیخ برای تبرئه خود و دیگران وارد توجیه می گردد. این سند تاریخی، مصداق بارزی برای قرینه وثوق به صدور است که از بدو امر تا به امروز قابل استناد می باشد.
مرحوم سید بن طاووس در مصباح الزائر حدیث امام باقر(علیه السلام) را از صالح بن عقبه از عقبۀ بن قیس از امام باقر(علیه السلام) روایت نموده که این سند از ناحیه عقبه بن قیس مخدوش است، امّا حدیث امام صادق(علیه السلام) را از محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره از صفوان از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که همگی مورد اعتماد می باشند.
اینک در ادامه مطالب مهمی در طی چند نکته بیان می شود:
نکته اول: از آن چه تاکنون گفته شد معلوم می گردد که زیارت عاشورا به آن شکل که در کتاب کامل الزیارات و مزار کبیر با ذکر سند و درکتاب مصباح کفعمی بدون ذکر سند روایت شده از زیارات
ص:51
معروف و مورد عمل علمای امامیه و قاطبه شیعیان است و
بیش از 45 شخصیت علمی در قالب کتاب یا مقاله درباره آن اعلام نظر کرده اند.
نکته دوم: تا آنجا که ملاحظه شد از بهترین شرح های این زیارت، کتاب«شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» نوشته فاضل محقق مرحوم حاج میرزا ابوالفضل کلانتری تهرانی است. او در سال 1273 ق متولد شد و در سال 1316 ق در تهران وفات یافت و در مقبره والدش در صحن امامزاده حمزه در شهر ری به خاک سپرده شد. پدر ایشان مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم کلانتری صاحب تقریرات درس شیخ انصاری است. مرحوم حاج میرزا ابوالفضل یکی از شاگردان برجسته مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی است و کتاب شفاء الصدور را به دستور ایشان نگاشته است. مرحوم میرزا ابوالفضل کلانتری از نوابغ روزگار و مجتهدی بزرگوار محسوب می شود که در فقه و اصول ماهر و در ادبیات عرب و تاریخ و حدیث و تفسیر بهره وافر داشته است.(1)
این محقق بزرگوار تصریح نموده است که زیارت عاشورا از دو امام معصوم صادر شده است؛ یکی از امام باقر(علیه السلام) و دیگری از امام صادق و آن چه در
کتاب مصباح المتهجّد زاید بر آن از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است و صفوان ناقل آن می باشد؛ از زیارت حضرت امیر(علیه السلام) در آن مرقد مطهر و دعای وداع امیر المؤمنین و دعای بعد از زیارت عاشورا و اوراد و اذکار قبل از آن خارج از اصل زیارت است و از آداب استحبابی قبل و بعد از زیارت محسوب می گردد، هم چنان
ص:52
که مرحوم حاج میرزا محمد ارباب قمی از مجتهدان معقول و منقول در کتاب اربعین حسینی به آن تصریح کرده است.(1)
نکته سوم: طبق فرمایش مرحوم محدّث قمی «ابن طاووس» بر جماعتی اطلاق می شود که مشهورترین ایشان، سید اجل، اورع، قدوۀ العارفین و مصباح المتهجدین رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس است. علامه حلی در اجازه ای که به بنی زهره داده است، از او به عنوان صاحب کرامات باهره و مقامات عالیه و جامع کمالات سامیه یاد کرده و نیز فرموده است: «کان اعبد من رایناه من اهل زمانه».(2)
در کتاب ریحانۀ الادب مرقوم است که سید بن طاووس تألیفات بسیار دارد، سپس 45 کتاب او معرفی شده و چنین آمده است: یکی از آن کتاب ها مصباح الزائر است که حاوی زیارت عاشورا
با ذکر صد لعن و صد سلام می باشد و دیگری کتاب اقبال است.(3)
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی درباره «اقبال» نوشته اند: سید بن طاووس در سال 589 ق ولادت و در سال 644 ق وفات یافته و کتاب اقبال را در سنّ 60 سالگی تدوین نموده است. شهید اول در مجموعه ای که به خط خود نوشته فرموده اند کتابخانه سید در سال 650 دارای 1500 کتاب بوده و نیز فرموده «اقبال» کتاب جلیلی است که آن را از کتاب های نفیس استخراج کرده است.(4)
ص:53
در کتاب فوائد الرضویه مرقوم است که آن بزرگوار مدّتی در بغداد و زمانی در حله و مدّتی هم در نجف ساکن بوده است. او وصیت کرد جنازه اش را به نجف ببرند و زیر پای والدینش دفن کنند تا به امر قرآن به تواضع در قبال والدین حیاً و میتاً عمل کرده باشد.
پیش تر ذکر شد که اگر مرحوم سید زیارت عاشورای معروف را در اقبال ذکر نکرده است، بدین جهت بوده که از ضایع شدن زیارات جلوگیری کند، لذا فرموده در مصباح الزائر دو زیارت را آورده ام در این کتاب هم دو زیارت دیگر را می آورم. پس نیاوردن زیارت عاشورا در اقبال دلیل بر ضعف سند آن نیست و گفتار کسی که آن را دلیل بر ضعف سند
دانسته از مصادیق افترا و قلّت تتبع می باشد.
نکته چهارم: زیارت عاشورا که در حدیث صفوان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده از سنخ زیارات متداول نیست، بلکه همان گونه که مرحوم حاجی نوری فرموده اند از سنخ احادیث قدسی است. این زیارت حماسه شیعه و از شعارهای افتخار آمیز است و طبق تجویز معصوم می توان هر روز آن را خواند تا «کلّ ارض کربلا وکلّ یوم عاشورا» ثابت شود.
این زیارت هم چنان که پیش تر گفته شد دارای آداب و تشریفات خاصی است که باید قبل از زیارت انجام داد و نیز ادعیه و برنامه هایی برای بعد از آن وارد شده که بخشی از آن ها نظیر دعای منقول از صفوان بن مهران جمّال را شیخ طوسی در کتاب «مصباح المتهجد» آورده است و در متون اصلی دیگر نیست.(1)
ص:54
قاعده تسامح در ادلّه سنن یکی از قواعد معتبر است که پشتوانه آن روایات بسیار می باشد. این روایات را مرحوم صاحب وسائل در جلد اول، باب 18 از ابواب مقدمات عبادات، درج نموده است در یکی از این روایات آمده است: «عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال:
من بلغه شیء من
الثواب علی شیء من الخیر فعمله کان له أجر ذلک و إن کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) لم یقله». هرکس به وسیله روایات معصومین (هرچند بدون سند) از ثواب عملی آگاه شود و آن عمل را به امید آن پاداش و ثواب به جا آورد، آن ثواب به او داده می شود هر چند رسول الله آن را نگفته باشد (البته مقصود روایاتی است که قطع به کذب آن نداشته باشیم).
در این جا، بحث در این است که مفاد قاعده مزبور، حجیت سند ضعیف در مستحبات است که بر این اساس، قاعده بیانگر یک مسأله اصولی است یا قاعده در مقام اثبات استحباب است که بر این تقدیر، مفاد آن، بیان یک قاعده فقهی است و یا این که قاعده فوق بیانگر اعطای ثواب های مذکور می باشد که بر این پایه، مفاد قاعده، ارشاد به حکم عقل است و می توان آن را از مسائل کلامی دانست.
در هر حال کسانی که در مورد زیارت عاشورا از راه سند قانع نشوند، می توانند از این قاعده که مستنبط از احادیث کثیره است استفاده نمایند و از برکات آن زیارت بهره مند شوند.
مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار فرموده است: روایاتی که بیانگر ادویه و ادعیه می باشند نیاز به اسناد قوی ندارد،(1) اما این که کلام
ص:55
علامه ناظر به قاعده تسامح است یا
مطلب دیگر، فعلاً مجالی برای پاسخ به آن نیست.
هریک از برکات و ثمرات ناشی از خواندن زیارت شریف عاشورا می تواند یک دلیل مستقل باشد. البته این برکات بسیار است و در این مختصر بعضی از آن ها ذکر می شود:
فقیه زاده عادل مرحوم شیخ جواد بن شیخ مشکور عرب که از اجله علما و فقهای نجف اشرف و مرجع تقلید جمعی از شیعیان عراق و نیز از ائمه جماعت صحن مطهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است، در سال 1337 ق در حدود نود سالگی وفات نموده و در جوار پدرش در یکی از حجره های صحن مطهر مدفون گردید.
آن مرحوم در شب 26 صفر 1336 ق در نجف اشرف حضرت عزرائیل ملک الموت را در خواب می بیند، ایشان می گوید: پس از سلام از او پرسیدم از کجا می آیی ؟ فرمود: از شیراز و روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. آن گاه سؤال کردم روح او در برزخ در چه حالی است.
فرمود: در بهترین حالات و در بهترین باغ های عالم برزخ و خداوند هزار ملک موکل او کرده است که فرمان او را می برند. گفتم برای چه عملی از اعمال به چنین مقامی رسیده است ؟ آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت
شاگرد است ؟ فرمود: نه. گفتم برای نماز جماعت و رساندن احکام به مردم ؟ فرمود: نه. گفتم پس برای چه ؟ فرمود: برای
ص:56
خواندن زیارت عاشورا (مرحوم میرزای محلاتی سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روزی که به سبب بیماری یا امر دیگر نمی توانست بخواند نایب می گرفت).
سپس شیخ از خواب بیدار می شود و فردا به منزل آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی می رود و خواب خود را برای ایشان نقل می کند. مرحوم میرزا محمد تقی با شنیدن آن به گریه می افتد، از ایشان سبب گریه را می پرسند، می فرماید: میرزای محلاتی از دنیا رفت، وی استوانه فقه بود. به ایشان گفتند شیخ خوابی دیده و واقعیت آن معلوم نیست. میرزا می فرماید: بلی خواب است، اما خواب شیخ مشکور است نه افراد عادی. فردای آن روز تلگراف فوت میرزای محلاتی از شیراز به نجف اشرف می رسد و صدق رؤیای شیخ آشکار می گردد.
این داستان را جمعی از فضلای نجف اشرف از مرحوم آیت الله سید عبد الهادی شیرازی نقل کرده اند. مرحوم آیت الله آقای حاج سید عبد الهادی فرموده اند: من در منزل مرحوم میرزا محمد تقی هنگام ورود شیخ جواد بن شیخ مشکور عرب و نقل این رؤیای مذکور حاضر بودم. و نیز دانشمند گرامی جناب حاج صدر الدین محلاتی
فرزندزاده آن مرحوم از شیخ این داستان را شنیده اند.(1)
ص:57
______________
ص:58
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری در کتاب خاطرات (سرّ دلبران) که در مشهد نوشته اند و توسط آیت الله آقای استادی به چاپ رسیده فرموده اند: مرحوم پدرم فرمود با مرحوم میرزا علی آقای شیرازی درس خصوصی نزد مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی می خواندیم و من به امر مرحوم میرزا به آن درس می رفتم و با میرزا علی آقا فرزند میرزا محمد حسن شیرازی مباحثه می کردیم محل درس در بالا خانه بود. مرحوم استاد آقای سید محمد فشارکی که از پائین صدای دوست یعنی آقای میرزا محمد تقی را شنید آمد بالا و این جریان موقعی بود که صحبت بود بیماری وبا در سامرا آمده است. ایشان در ضمن مذاکره و صحبت با مرحوم میرزا که با هم رفیق بوده و بحث دونفری داشتند روکرد و گفت: آقای میرزا من را مجتهد می دانی ؟
ایشان گفتند: آری شما را مجتهد می دانم.
ص:59
دوباره گفتند: مرا عادل می دانی ؟
گفتند: بلی شما را عادل می دانم.
دفعه سوم گفتند: حکم مجتهد عادل را نافذ می دانی ؟
مرحوم میرزا در جواب گفتند: اطلاق آن محل منع است. ایشان گفتند: من حکم کردم بر تمام مردان و زنان شیعه سامرا که زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه نمایند به روح جناب نرجس خاتون(س) والده ماجده حضرت حجت(علیه السلام) و آن بزرگوار را شفیع نمایند
نزد فرزندش حضرت حجت که ایشان شفاعت نمایند عندالله و من ضامن می شوم که هر کس این عمل را انجام دهد مبتلا به بیماری وبا نشود.
این حکم منتشر شد و همه عمل کردند و هیچ کس مبتلا به بیماری وبا از شیعه نشد. جز یک پاره دوز که معلوم نشد آن زیارت را خوانده یا نه و آیا به مرض وبا مرده است یا نه.
مرحوم آقای حائری می نویسد این از دلایل محکم حقانیت مذهب جعفری و صحت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا است و خود یکی از کرامات سید فشارکی است که می گوید من ضمانت می کنم هرکس این زیارت را بخواند به وبا گرفتار نشود. ضمانت مذکور به دلیل اطلاع ایشان بر غیبی از غیوبۀ الله است و شاید بواسطه خلیفۀ الله فی ارضه باشد(1).
این داستان را بنده از مرحوم آیۀ الله اراکی هم شنیده ام و در کتاب الکلام یجر الکلام نیز نقل شده است.
ص:60
حدود پنجاه سال قبل مرحوم پدرم به دعوت جمعی از اهل کاشان برای امامت جماعت در یکی از مساجد آن شهر به کاشان هجرت کرد و در منزلی که تدارک دیده بود با عائله مستقر شد. در رأس دعوت کنندگان ایشان مرد صالحی بود به نام حاج ماندعلی جهان آرائی. جمعی از قالی فروشان که جای
امنی برای انبار فرش نداشتند منزل آقای جهان آرائی را مکانی امن می دانستند و قالی های نفیس را در یک محوطه سر پوشیده که بخشی از منزل این مرد صالح بود به ودیعه به او می سپردند. در همان هفته اول ورود پدرم در کاشان، دزدان بخشی از قالی های امانتی و ملکی را با خراب کردن قسمتی از آن محوطه سرپوشیده به سرقت می برند.
بعضی از یاوه گویان هم این جریان را به عنوان بدقدمی پدرم مربوط می کردند. صاحبان قالی ها هم نیروی انتظامی آن روز را در جریان قرار دادند، ولی با تمام فعالیتی که انجام شد اثری از قالی های مسروقه مشاهده نشد.
آقای جهان آرائی به پدرم گفت آیا از طرق معنوی چیزی به خاطر دارید که مؤثر باشد؟ پدرم پاسخ داد روز جمعه بالای بام برود و زیارت عاشورا را به طور کامل بخواند و از خداوند مدد بطلبد. آن مرد صالح که از اوتاد عصر خود بود به دستور پدرم عمل کرد آنچه به یاد دارم همان روز نزدیک غروب جوانی برای به دست آوردن کبوترهای چاه نشین به چاه مخروبه قناتی که آب آن خشک شده بود می رود و می بیند ارتفاع چاه بسیار کم شده و زیر پای او هم اشیاء نرم احساس می شود، بعد از لحظاتی متوجه می شود که چاه انبار قالی شده، بدین
ص:61
ترتیب آن جوان پلیس را خبر کرد و معلوم شد که سارقین قالی های مسروقه را به آن
چاه ریخته اند تا در فرصت مناسب به محل دیگر منتقل کنند.
آیت الله شب زنده دار فرمودند: یکی از آقازاده های مرحوم آیت الله شاه آبادی گفتند: پدرم یک روز از مردم گله کرده بود که چرا حاضر نیستید به راه بیفتید (وترقی کنید) چند نفر اظهار آمادگی کرده بودند، پدرم فرمود نماز را اول وقت بخوانید و هر روز پس از پایان کار خمس درآمدتان را بدهید و هر روز زیارت عاشورا بخوانید.
یکی از آنان که به این دستور عمل کرده بود گفت روزی به مسجدی رفتم و به امام جماعت اقتدا کردم اما در بین نماز دیدم امام حاضر نیست و غایب است و باز دیدم حاضر است و دوباره غایب است پس از پایان نماز به او گفتم آقا من شما را در حال نماز چنین یافتم. فرمود راست است من امروز با همسرم بگو مگو داشتم و در حال نماز دوبار به خانه رفتم و با او دعوی کردم.(1)
از آنچه تاکنون بحث شده مشخص گردید:
الف - زیارت عاشورای معروف از زیاراتی است که به عنوان یکی از بزرگ ترین میراث های فرهنگی امامیه اثناعشریه می باشد. قاطبه
ص:62
علمای شیعه آن را محترم و به عنوان یک وسیله معنوی در ترسیم حق و باطل دانسته اند و در حل مشکلات به آن توسل می جویند.
ب - این زیارت در اصطلاح قدماء موثوق الصدور و صحیح دانسته شده و در اصطلاح متأخرین نیز بعضی از اسناد آن صحیح می باشد.
ج - در کتاب کامل الزیارات این زیارت با دو سند از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است و طریق دوم آن قابل توجیه و تصحیح می باشد، در مصباح الزائر نیز به چند طریق روایت شده است که به گفته صاحب شفاء الصدور این طرق یا صحیح است یا حسن.
د - از منابع مهم این کتاب علاوه بر مصباح کبیر و مصباح صغیر از شیخ طوسی، کتاب مصباح الزائر از سید بن طاووس و کتاب المزار الکبیر از شیخ محمد مشهدی است که اخیراً هر دو کتاب به چاپ رسیده و شاید منشأ بعضی از اشکالات از نداشتن این دو کتاب به وجود آمده باشد.
ه -- نسخه خطی مصباح المتهجد، مشتمل بر تمام صد لعن و صد سلام می باشد مگر نسخه ای که مورد استفاده سید بن طاووس بوده است، لذا سید آن را از مصباح صغیر شیخ استفاده کرده و این امر مربوط به یک نسخه از
مجموع نسخ می باشد و ملازمه ای با کذب سایر نسخه ها ندارد.
و - دعایی که صفوان از امام صادق(علیه السلام) بعد از زیارت خوانده است، مربوط به آداب بعد از زیارت است و نه جزء آن، ولی این دعا در برآمدن حاجات طبق روایت مؤثر می باشد.
در هر حال باید دانست که مصباح کبیر (مصباح المتهجد) و مصباح صغیر هر دو از شیخ طوسی است و این که سید می گوید
ص:63
بعضی از این زیارت (زیارت عاشورا) در نسخه او وجود ندارد، وهنی به مصباح صغیر وارد نمی کند، هم چنان که نقص یک نسخه خطی با وجود نقص در نسخه های دیگر ملازمه ندارد.
مرحوم شیخ درکتاب مصباح المتهجد این زیارت را به دو طریق از امام باقر(علیه السلام) و به یک طریق از حضرت صادق(علیه السلام) نقل کرده است، طریق اول را محمد بن اسماعیل بن بزیع از صالح بن عقبه از پدرش عقبه از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است.
طریق شیخ به محمد بن اسماعیل بن بزیع در نهایت اتقان و صحت است و کسی در این امر تشکیک ننموده است وثاقت محمد بن اسماعیل بن بزیع هم مورد اتفاق بزرگان می باشد. اما صالح بن عقبه را مرحوم علامه در کتاب «خلاصه» تضعیف کرده و اورا غالی و کذّاب دانسته است.(1)
لیکن مرحوم مامقانی فرموده است که کلام علامه برگرفته از رجال ابن غضائری است (که خود و کتابش از نظر وجود خارجی مشکوک است) و لذا بر تضعیفات او نباید اعتماد کرد.(2)
علامه نامدار و مجتهد بزرگوار مرحوم وحید بهبهانی اظهار داشته اند که تضعیفات ابن غضائری ناشی از نقل روایاتی است که حاکی از معجزات ائمه می باشد، زیرا در آن زمان و اوضاع آشفته، اموری را که امروزه جزو ضروریات مذهب است، غلو محسوب می داشتند و راویان این گونه معجزات را غالی می نامیدند.(3)
ص:64
نگارنده معتقد است که علاوه بر این، چند دلیل بر وثاقت و حجیت قول صالح بن عقبه موجود است، از جمله:
1 - اعتماد محمد بن اسماعیل به روایات او توثیق عملی است.
2 - ذکر وی توسط نجاشی در کتاب فهرست دلیل بر اعتبار او به عنوان یک مؤلف می باشد، زیرا مرحوم نجاشی در مقدمه کتابش فرموده است که من کسانی را مطرح می کنم که از سلف صالح می باشند.
این کلام مدح کلی کسانی است که در فهرست مؤلفان شیعه (معروف به رجال نجاشی) مطرح می باشند. از این رو با توجه به این مقدمه و قرائن دیگر، جمعی
را عقیده بر آن است که سکوت نجاشی نسبت به جرح و تعدیل دلیل بر این است که نقطه ضعفی از او ملاحظه نشده است.
3 - ذیل حدیث ذکر شده است که صالح بن عقبه همراه سیف بن عمیره و علقمه در محضر امام بودند، علقمه بعد از آن که امام از بیان آداب روز عاشورا فارغ شد، استدعای تعلیم زیارتی را کرده که از راه دور و نزدیک بتواند در روز عاشورا بخواند، بنابراین حلقه اخیر حدیث مشتمل بر سه نفر می باشد که از میان آنان سیف توثیق شده است و با این توضیحات سند زیارت معتبر خواهد بود.
بدین ترتیب می توان گفت ظاهر کلام این است که صالح بن عقبه و سیف از علقمه روایت کرده اند پس حلقه آخر منحصر به علقمه است، و باید بررسی شود که علقمه چه کسی است ؟ اما در کتاب های رجالی علقمه توثیق صریح نشده است و به اصطلاح مجهول می باشد.
ولی در سند دیگری که مرحوم شیخ آورده است، مذکور است که صفوان جمال با سیف بن عمیره در کنار مرقد مطهر امیرالمؤمنین(علیه السلام)
ص:65
بودند بعد از آنکه از زیارت حضرت امیر(علیه السلام) فارغ شدند، صفوان گفت حضرت سید الشهدا (حسین بن علی) را هم از همین مکان رو به جانب کربلا زیارت کنیم و زیارت مرویه از امام باقر(علیه السلام) را که توسط علقمه ذکر شد خواند. سپس دو رکعت نماز زیارت خواند و دعایی که در واقع دعای
صفوان می باشد (در زبان ها معروف شد به دعای علقمه) قرائت کرد سیف می گوید من به صفوان گفتم: زیارت عاشورا را علقمه از امام باقر(علیه السلام) برای ما نقل کرد و این دعا را ذکر نکرد، صفوان گفت: من در خدمت امام صادق(علیه السلام) به این مکان آمدم، امام صادق(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) را از این جا به همان کیفیت که بیان شد زیارت کرد و بعد از فرا غ از زیارت این دعا را خواند.
از این حکایت استنباط می شود که علقمه نزد صفوان مورد اعتماد بوده است، لذا خدشه ای بر او وارد نکرده است و زیارت منقول از امام باقر(علیه السلام) که مروی علقمه بود، مورد عمل امام صادق(علیه السلام) قرار داد.
با این توضیحات هم زیارت مصباح کبیر تأیید می شود و هم علقمه مورد اعتماد صفوان قرار می گیرد و هم سند زیارت امام باقر(علیه السلام) که شیخ در مصباح کبیر نقل کرده است، معتبر شناخته می شود. باید افزود که مرحوم حاجی نوری و عده ای دیگر از بزرگان، این زیارت را از احادیث قدسی محسوب می نمایند، زیرا سلسله سند آن به خداوند تبارک و تعالی شأنه منتهی می شود.
به رغم آن چه تاکنون گفته شد، پرسش های دیگری نیز مطرح است:
ص:66
1 - اگر کسی اجیر شد یا نذر کرد که زیارت عاشورا بخواند، آیا انجام آداب و دعای بعد از آن لازم است یا خیر؟
2 - آیا این زیارت را در شب هم می توان خواند یا مخصوص روز است ؟
3 - آیا خواندن صد لعن از باب تعدّد مطلوب است یا وحدت مطلوب ؟
4 - هرگاه کسی در مورد اعتبار سند آن به هر عذری که دارد قانع نشد، آیا می تواند از راه قاعده تسامح در ادله سنن به آن اعتبار دهد یا خیر؟
5 - آیا وحدت مجلس در خواندن این زیارت شرط است ؟
6 - مقتضای احتیاط برای کسی که بخواهد به احتمالات اعتنا کند چیست ؟
7 - آیا غسل از شرایط این زیارت است ؟
8 - در هرجا که این زیارت دارای اختلاف نسخه باشد، مقتضای قاعده چیست ؟
9 - بعضی از بزرگان(1) جمله «وجاهدت» در صفات ظالمین را مورد ایراد قرار
داده و گفته اند این جمله محرّف (تحریف شده) می باشد، جوابش چیست ؟ (2)
ص:67
10 - از جمله آدابی که در مورد این زیارت ذکر شده است، رفتن در صحرا یا بلندی است، آیا این امر دخالت در صحت و ثواب دارد یا خیر؟
11 - مرحوم حاجی نوری فرموده است چندین زیارت عاشورا که از معصوم نقل شده داریم، کسانی که وقت خواندن زیارت عاشورای معروف را ندارند، زیارت دیگری را که در کتاب مزار قدیم آمده است، بخوانند این نظریه تا چه حد قابل قبول است ؟
12 - نماز زیارت عاشورا را قبل از زیارت باید خواند یا بعد از آن ؟
13 - در زیارت عاشورای معروف خوانده می شود«انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیة»، حال اگر این را در غیر روز عاشورا بخوانیم، آیا خلاف واقع بر زبان جاری کرده ایم یا قابل توجیه است ؟
14 - در این زیارت وارد شده«اللهم العن بنی امیة قاطبة» با این که در بین بنی امیه بعضی از افراد شایسته و پیروان اهل بیت بوده اند، چگونه این جمله را توجیه کنیم ؟
15 - در اختلاف بین نسخه مصباح شیخ با کامل الزیارات کدام بر دیگری ترجیح دارد؟
البته طبق قواعدی که از مشایخ والا مقام و فقهای عظام دریافت نموده ایم، اکثر این مسائل قابل توجیه می باشد. از این رو بحث تفصیلی آن به نوشتاری دیگر موکول می شود.
گفتار دوم
در این گفتار، پاره ای از مطالب و مباحث مهم که باقی مانده است در قالب هشت بند مورد بحث قرار می گیرد:
ص:68
شکی نیست که کتاب های روایی به ویژه کتب اربعه) کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) و امثال کتاب عیون الأخبار وجود خارجی آن و استناد به مؤلفان آن به تواتر ثابت است، هم چنان که وجود خارجی اصول چهارصد گانه و انتساب به گردآورندگان آن برای امثال مؤلفان کتب اربعه به تواتر ثابت بوده است بنابراین ذکر سند برای انتساب به مؤلف نیست و بر فرض اگر سند روایتی ذکر نشده باشد یا این که سند آن ضعیف باشد، ضعف سند و ارسال، اصل استناد کتاب به مؤلف را از دست نخواهد داد ولی این امر نسبت به آحاد روایات این کتاب ها اثبات
تواتر نمی کند و در این جهت بررسی سند و یا قرائن معتبر راه گشا خواهد بود.
بدین ترتیب، در اصل استناد به مؤلف اجازه روایی لازم نیست و اجازاتی که امروزه متداول است، به گفته بعضی از بزرگان برای تبرّک و تیمن می باشد. ولی این امر ناتمام است زیرا اجازه روایی علاوه بر تبرک، شایستگی لازم را در نقل احادیث اثبات می کند، نظیر اجازه اجتهاد که صلاحیت لازم را در استنباط احکام اثبات می نماید.
مرحوم آیت الله حائری بارها می فرمود کسانی که صلاحیت علمی و عملی ندارند نباید منبر روند، زیرا شایستگی فهم اخبار و رفع تعارض را ندارند، مگر آن که از روی کتاب مورد قبول بخوانند. به امید روزی که هرکس در محدوده صلاحیت خود عمل نماید.
ص:69
با توجه به آن چه ذکر شد این جانب از برخی بزرگان اجازه روایی کتبی دریافت نموده ام(1) بعضی از این اجازات به یک واسطه به مرحوم محدث قمی
منتهی می شود.(2) این اجازه بر اساس سندی است که در اول کتاب نفس المهموم ذکر شده و نیز از مرحوم آیت الله مرعشی در یک سند کتبی که برای مرحوم والدم نوشته اند به اسناد عدیده ای که داشته اند به اینجانب هم اجازه داده اند.
استاد بزرگوار و مرجع عالی قدر مرحوم آیت الله العظمی آقای فاضل لنکرانی(قدس سره) نیز علاوه بر اجازه اجتهاد، با اجازه روایی که از صاحب الذریعه مرحوم علامه آقا بزرگ تهرانی دارند به این جانب اجازه داده اند.
ص:70
در نتیجه مجاز به نقل زیارت عاشورا و تحقیق درباره آن از کتاب مصباح کبیر و صغیر شیخ طوسی و کتاب کامل الزیارات و کتاب مصباح الزائر سید بن طاووس و بحار الانوار مرحوم مجلسی
می باشم. امید است ائمه طاهرین در نشر معارف آنان این ناچیز را مورد دستگیری و هدایت و حمایت قرار دهند.
بنی امیه منسوب اند به امیۀ بن عبد الشمس که طبق نقل مشهور برادر دوقلوی هاشم بن عبد مناف بوده است. مورخان می گویند هنگام ولادت این دو برادر، انگشت یکی از آن دو بر پیشانی دیگری چسبیده بود که جراح آن زمان آنان را از هم جدا کرد و در این عمل جراحی خون بسیاری جاری شد. این قصه به فال بد گرفته شد و پیش بینی شد که بین نسل این دو، خون ریزی ادامه خواهد داشت. به هر حال براساس این نقل بنی امیه از قریش محسوب می شوند.
ولی قول دیگر این است که امیه غلامی رومی بوده که عبد الشمس او را پسر خوانده خود قرار داد، بنابراین قول، بنی امیه از قریش خارج و از مزایای مادی و معنوی که در اسلام برای قریش وارد شده محروم خواهند بود. علامه مجلسی در بحار الانوار این قول را تأیید نموده(1) است.
در هر حال از نسل بنی امیه چهارده تن در شام به حکومت رسیده اند که اول آنان معاویه و آخرین ایشان مروان بن محمد معروف به مروان حمار می باشد. حکومت اموی ها در سال 41
قمری به زور و
ص:71
تزویر تأسیس گردید و تا 132 قمری به طول انجامید. حاکمان اموی در ظلم و طغیان خاصه بر اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) هیچ مرز و حدی را قائل نبوده و چهره تاریخ را تا ابد تیره و تار کردند.
معاویه و فرزندش یزید برای بقای حکومت غصبی خود به تمام جنایات و انواع و اقسام ستم ها بر اهل بیت(علیهم السلام) و پیروان آنان اقدام نمودند. جنگ صفین یکی از اعمال معاویه و حادثه کربلا هم یکی از اقدامات یزید است.(1)
در زیارت عاشورا این عبارت آمده که«اللهم العن بنی امیة قاطبة» در حالی که در میان بنی امیه افراد ممدوح وجود دارد.
به گواهی تاریخ، دو تن از حاکمان اموی را ستوده اند؛ یکی معاویۀ بن یزید که خود را از خلافت غصبی خلع نمود و یکی هم عمر بن عبد العزیز که سبّ امیر المؤمنین را تعطیل و فدک را به اولاد فاطمه برگردانید و نیز در میان بنی امیه فردی بوده است به نام خالد بن سعید بن عاص، وی از جمله دوازده نفری است که با خلافت سقیفه مخالفت نموده و با دلائل قوی خلافت را از آن امیر المؤمنین علی(علیه السلام) دانسته است.
او و یازده یاری که داشت چنان عرصه را بر ابوبکر تنگ نمود که مجبور شد از منبر فرود آید و سه روز در
منزل منزوی شود. وی تا پایان از فدائیان اهل بیت(علیهم السلام) محسوب می شد.(2)
یکی دیگر از افراد ممدوح سعد الخیر می باشد که از فرزندان عبد العزیز بن مروان است.
ص:72
در حالی که این لعن کلی است که با لفظ «قاطبه» مورد تأکید هم قرار گرفته و دیگر قابل برای تخصیص نیست.
بزرگان از این اشکال جواب داده اند. بعضی گفته اند قضیه «اللهم العن بنی امیة» از سنخ قضایای خارجیه است و نظر به افرادی دارد که دنبال غصب خلافت بوده(1) و یا به جنایات غاصبان خلافت راضی بوده اند.
برخی هم گفته اند: گرچه جمله«اللهم العن بنی امیة قاطبة» از عمومات مؤکّده است، ولی این امر با تخصیص جزیی سازگار است.(2)
نگارنده گوید: انگیزه معاویۀ بن یزید در عزل خود از خلافت غصبی بر ما روشن نیست. امّا عمر بن عبد العزیز گرچه بعضی از کارهای نیک انجام داد، ولی راضی نشد از خلافت غصبی خود را کنار بکشد. لذا امام سجاد(علیه السلام) درباره او فرمود: اهل زمین او را ستایش و اهل آسمان او را لعنت می نمایند، چون از خلافت غصبی دست نکشید.
و امّا در مورد دیگران (مانند خالد بن سعید) بعضی گفته اند آنان که خوب و مورد مدح بوده اند، فرزند خواندگان بنی امیه اند و نه فرزند واقعی.(3)
لیکن در این باره، جواب معتبر را امام صادق(علیه السلام) فرموده اند. توضیح آن که روزی سعد الخیر با چشم گریان خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید.
ص:73
امام فرمود از چه ناراحتی و برای کدام معصیت گریه می کنی ؟ گفت برای انتساب به بنی امیه. امام فرمود تو از آنان محسوب نیستی، زیرا ما تو را از خود می دانیم. نظیر سلمان فارسی که درباره او گفته شد سلمان محمدی و یا سلمان منّا اهل البیت.(1)
مرحوم میرزا ابوالفضل طهرانی صاحب شفاء الصدور بعد از تحقیقات عمیق فرموده است: «و بالجمله اعتبار سند روایت عاشورا محل شک نیست و عمل شیعه در تمامی اعصار و تطاول ایام به این روایت بوده و آن را از اوراد لازمه و اذکار دائمه خود غالبا قرار داده اند و از انضمام قرائن مقطوع الصدور است. با وجود این که بعضی سندهای آن صحیح و بعضی دیگر حسن است. و فی الجمله در وثاقت سند بنابر مشرب تحقیق به هیچ وجه جای تأمّل نیست. بدین سبب احدی از
علما در این جهت سخنی نگفته و تاملی نکرده است».(2)
ایشان در جایی دیگر فرموده اند: «بنی امیه دو فرقه اند یکی اعیاص که ابو العاص و عاص و ابو العیص و اولاد ایشان باشند و دیگری عنابس که اولاد حرب بن امیه باشند، چه اسم حرب عنبسه بود و اخبار در لعن بنی امیه و ذمّ ایشان از طریق فریقین بیش از حد احصا است».
سپس افزوده است: «شجره ملعونه که در قرآن آمده است(3) به نص فخر رازی در تفسیر کبیر و لسان نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)، بنی امیه می باشند و این را نیشابوری در تفسیر خود از ابن عباس روایت کرده است. همچنین
ص:74
بیضاوی نیز آن را در تفسیر خود آورده است، علاوه بر این در بحار الانوار از عمدۀ ابن بطریق و در تفسیر ثعلبی به دو طریق این روایت مذکور است. ابن ابی الحدید نیز از ابوجعفر محمد بن حبیب نقل کرده است و در منشور معتضد باالله عباسی هم آمده است.(1) کوتاه سخن آن که در مصداق بودن بنی امیه برای «الشجرۀ الملعونۀ» در قرآن کریم خلافی نیست.
در واقعه کربلا، اسلام ناب محمدی که همان تشیع بدون تحریف است به رهبری
سید شهیدان و سالار آزادگان اسلام به طور گسترده در مبارزه حق با باطل مجسم شد و این امر درباره هیچ یک از انبیاء و اولیاء واقع نشد.
در این واقعه، ابعاد اعتقادی و اخلاقی و فقهی مبارزه حق علیه باطل به رهبری سید شهیدان حسین بن علی(علیه السلام) متجلی گشت و تمام ابعاد تشیع بدون تحریف تشکل و تجسم پیدا کرد. از این رو در فرایند تکامل مذهب حق به عنوان تجدید خاطره جامع، هر روز مستحب است که زیارت عاشورا خوانده شود.
امام حسین(علیه السلام) از همان زمانی که حکومت یزید را مردود اعلام کرد و از مدینه به مکه هجرت نمود، اهداف خود را در قالب یک وصیت کتبی برای محمد بن حنفیه بیان نمود و بعد با اهل بیت خود شبانه به مکه رفت و در مکه موقعیت خود را به پذیرش رهبری اسلام ناب، صریح و شفاف اعلام نمود. اهل کوفه وقتی از اوضاع خبردار
ص:75
شدند امام را برای رهبری جامعه اسلامی دعوت نمودند. امام جناب مسلم را به عنوان نماینده به کوفه فرستاد تا کارهای مقدماتی نهضت و حکومت حسینی را انجام دهد و راه را برای امام هموار سازد و سپس در یک موقعیت زمانی خاص (روز هشتم ذی حجه) از مکه به طرف کوفه حرکت کرد. در این حرکت تا ورود به کربلا فرایند تکامل اسلام ناب و تجسّم اسلام در ابعاد عقیدتی، اخلاقی و فقهی واقعی بود و این هدف هم چنان
ادامه یافت تا روز عاشورا که هر چه در پرده بود ظاهر و مقدمات نابودی قدرت باطل بنی امیه فراهم گردید. امام در این صحنه از تمام موقعیت های موثر استفاده و معماری احقاق حق و ابطال باطل را به اوج خود رساند و پس از آن رسالت تبلیغ و بهره برداری از آن چه واقع شد، به عقیله بنی هاشم حضرت زینب و امام سجاد(علیه السلام) سپرده شد.
کاروان اسیران ازکربلا تا کوفه و از کوفه تا شام از نهضت حسینی بهره برداری کامل نمودند و یزید و پیروانش را چنان رسوا و کاخ ظلم آنان را چنان متزلزل نمودند که در تاریخ بشر سابقه ندارد.
امامان معصوم ما(علیه السلام) برای این که نهضت حسینی به صورت کلی در تمام بلاد عالم تحقق یابد و«کلّ یوم عاشورا وکلّ ارض کربلا» همگانی شود بر آن شدند که حماسه حسینی را به صورت عزاداری هرساله و زیارت شهدای این واقعه را از دور و نزدیک انجام دهند. در میان زیارات، جامع ترین آن ها که خاطره کربلا را حفظ می کند و اصل تولای حق و تبرّای از باطل را هر روز به صورت فردی و جمعی تکرار می کند، زیارت عاشورا است.
ص:76
ابو حامد محمد غزالی بعد از آن همه زحمت علمی و ریاضت های عملی، از آن جا که در اصول و فروع دین مقدس اسلام حاضر نشد از معارف اهل بیت(علیه السلام)
استفاده کند، عاقبت به صورت یک درویش بی محتوا و صوفی پرمدّعا کتاب «احیاء علوم الدین» را به رشته تحریر درآورد و در مجلد سوم آن صریحاً از یزید حمایت و او را از دخالت در کربلا تبرئه نموده است. او می گوید یزید یک مسلمان مجتهد و ولی امر متعبّد بوده و در شام زندگی می کرده و مباشرت در قتل شهیدان کربلا نداشته و دستور به قتل آنان هم نداده است و بر فرض دستور، احتمال توبه او داده می شود. و لعن مسلمان حرام و عذر او در حفظ حکومت خود در مقابل مهاجمان مورد قبول است.(1)
افزون بر این، وی می گوید بر واعظ حرام است کتاب های مقتل که حاوی شهادت حسینی است بخواند، زیرا این زیارت ها موجب بدبینی به اصحاب می شود.(2)
نگارنده گوید: بنابر این بیان، ظالم در مبانی اسلام مصداق ندارد و«کونوا للمظلوم عوناً وللظالم خصماً» مخصوص کفّار است. همچنین وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الأُْخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ (3) لغو محض و قابل توجیه نیست.
ابو حامد غزالی اگر به زیارت عاشورا رجوع کرده بود، می فهمید که
این زیارت از احادیث قدسی است که پیامبر از جبرئیل امین
ص:77
دریافت کرد و آن را به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به ودیعه گذاشت و امیر المؤمنین آن را به امام حسن و امام حسین(علیه السلام) به امانت سپرد و سید الشهداء(علیه السلام) آن را به امام سجاد علی بن حسین(علیه السلام) و ایشان آن را برای اظهار و اجرا به باقر العلوم(علیه السلام) سپرده است. باقر العلوم(علیه السلام) در عصر آزادی سیاسی و پس از ایشان امام صادق(علیه السلام) آن را با دستوراتی که از آداب زیارت محسوب می شود اظهار کردند.
این زیارت به عنوان امر به معروف و نهی از منکر و تولای حق و تبرّای از باطل بعد از ابرام سند و علو متن، نیازی به ادلّه بیرونی ندارد و به طور مستقل بنی امیه را مردود و ملعون اعلام کرده و معاویه و یزید و بنی مروان و سایر افرادی که به صورت کلی و جزئی استحقاق لعن دارند از زبان ائمه معصوم(علیه السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خداوند متعال مورد لعن معرفی نموده است. پس این زیارت از دلایل محکم برای جواز لعن بر دودمان ابوسفیان و بنی مروان است و دلایل دیگر آن را تأیید و تأکید می نماید. حکیم سنایی گفته است:
داستان پسر هند مگر نشنیدی که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او دُر دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بدرید
او بنا حق حقّ داماد پیمبر بستد پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد لعن اللّه یزیدا و علی آل یزید(1)
ص:78
سید بن طاووس در کتاب «الملهوف» از کتاب عقاب الاعمال و بعضی کتاب های دیگر روایت کرده است که حضرت موسی بن عمران بعد از مرگ برادرش هارون از خداوند برای او طلب غفران نمود، خداوند در جواب فرمود هرگاه برای اولین و آخرین طلب غفران کنی می پذیرم، مگر قاتل حسین بن علی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه(1).
نسبت به آثار تجدید خاطره عاشورا پیش تر در کتاب «نسیم ولایت» مطالبی نوشته ام که بخشی از آن ذکر می شود:
تجدید خاطره عاشورا برای پیام های انسان ساز آن در نبرد حق علیه باطل است، ترسیم خاطره عاشورا به منزله فتح باب بزرگ ترین دانشگاه علم و عمل، برهان و عرفان، نماز و جنگ، صبر و وفاداری، جود و ایثار، عدل و احسان، امر به معروف و نهی از منکر، ظلم ستیزی و باطل زدایی است. این دانشگاه کلامش با عشق و عاطفه به صورت اشک و گریه، شعر و مرثیه شروع و با نمایش تمام صحنه های توحید، عرفان و ارزش های انسانی اسلامی به فرجام می رسد.
طبق حدیث نبوی بر چهره عرش خدا نوشته شده«انّ الحسین مصباحُ الهدی وسفینةُ النجاة» حسین چراغ هدایت و کشتی نجات از طوفان ها است. برنامه های عاطفی عاشورا برای رسیدن به کشتی نجات است.(2)
در ذیحجه سال 60 هجری جمعی از بستگان نزدیک امام وعدّه ای از یاران ایشان در کشتی نجات حسینی ساکن گشتند، این کشتی
ص:79
با چهره پرفروغ هدایت امام به حرکت درآمد، مصباح هدایت حسینی آن چنان پرتو افکن بود که تمامی ظلمت ها را زدود و کلیه افرادی که در تاریکی در کمین بودند، را شناساند و تمامی رسوایی های دشمن را برملا نمود. در این مدرسه هدایت گر، عالی ترین درس های عقیدتی، سیاسی، اخلاقی و رفتاری تدریس شد.
امام حسین(علیه السلام) در نخستین گام، برنامه خود را تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه علیه دیو زر و زور و افشای لایه های تزویر گوشزد نمود. شیوه خود را درباره مشکلات اسلام، صبر و رضا، توکل و رجا، شکر و وفا اعلام کرد. در این حرکت غرور آفرین از امام به جز صداقت، مهر و وفا، رحمت و صفا وسرافرازی چیز دیگر مشاهده نشد. از اصحاب و یاران با وفای امام که به عنوان حمایت امام اعلان وفاداری کردند و تا آخر بر
این بیعت ایستادند، غیر از تولی و تبری، تقوا و امانت داری، وفاداری و باطل زدایی، ادب و احترام، شرافت و کرامت نفس، شجاعت و استقامت چیز دیگری دیده نشد.
از آن یاران که بعد از برداشتن بیعت، با امام ماندند آن چنان ارزش ها تجلی یافت که امام در شب عاشورا فرمودند: «من در تاریخ، اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب و یاران خود سراغ ندارم» و آنان که به اسارت درآمدند آن چنان از خون شهیدان بهره گیری به عمل آوردند که لرزه بر تمام کاخ های ستم افتاد و اساس حکومت یزید به سستی گرایید. با خطبه های آتشین عقیله بنی هاشم زینب(س) و سایر دخترهای امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سخنان کوبنده امام سجاد(علیه السلام) تمام دسیسه های چهل ساله معاویه و یزید نقش بر آب شد. با یک جمله«ما
ص:80
رأیتُ الا جمیلا» که زینب(س) به عبیدالله بن زیاد گفت، فلاسفه عالم در مقابل قدرت ایمان به حیرت افتاده اند.(1)
در تجدید خاطره عاشورا باید تمام این درس ها به نمایش گذاشته شود. در این نمایش باید تمام صحنه های عقیدتی، اخلاقی و رفتاری امام و یاران او ارائه و از آنها بهره گرفته شود.
لیکن، متأسفانه به طور معمول از بعد احساسی و عاطفی آن، که تنها نقش تبلیغاتی برای جذب و تجمع افراد دارد استفاده می شود؛ آن هم با تحریفاتی که در طول تاریخ به عمل آمده است. در این نمایش ها کشتی نجات و مصباح هدایت حسینی در اثر مداخله نا اهلان و رقابت بعضی از مداحان و ناشی گری پاره ای از سخنرانان و سوء استفاده برخی از رؤسای هیأتها، کم فروغ جلوه داده می شود و توده مردم از ورود در این مدرسه سیار فضیلت محروم می گردند. به امید روزی که این کشتی در بستر فضیلت ها به حرکت درآید و عاشورای واقعی و جامع الاطراف به مردم ارائه گردد و این نبرد حق و باطل بدون تحریف نشان داده شود و این کشتی نجات و نورافکن هدایت نقش همه جانبه خود را ایفا نماید، تا معلوم شود امام حسین و یارانش قربانی بقا و احیای مکارم اخلاق و عزّت و شرف بشریت و استمرار مکتب خاتمیت است، چنان که حضرت صادق(علیه السلام) در زیارت اربعین به ما یاد دادند«وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة».(2)
ص:81
ابن جوزی گفته است از صالح بن احمد بن حنبل روایت شده که با پدرم گفتم: گروهی مرا به موالات یزید نسبت می دهند. پدرم گفت: ای پسر من
مگر یزید را مؤمن دوست می دارد. گفتم: چرا او را لعنت نمی کنی ؟ گفت: کی مرا دیدی که چیزی را لعنت کنم، آیا تو لعنت نمی کنی کسی را که خدای در کتاب خود او را لعنت کرده است. گفتم: در کجای قرآن لعن او است ؟ پدرم این آیه را تلاوت کرد: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الأَْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ * أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمی أَبْصارَهُمْ (1) گفت: آیا فسادی اعظم از قتل است.
جماعتی از اهل سنت اعتقاد به کفر یزید دارند، چنان که ابن حجر در کتاب «الصواعق المحرمه» گفته است که اهل سنت اختلاف در کفر یزید دارند. طائفه ای او را به سبب کلام سبط ابن جوزی کافر می دانند. و نیز غیر از او که گفته اند: مشهور آن است که چون سر مبارک را آوردند اهل شام را فراهم کرد و با خیزران بر آن همی زد و این ابیات را خواند:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل
لیت اشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج مع وقع الاسل
لأهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا: یا یزید لا تشل(2)
تفتازانی درشرح مقاصد می گوید: مظلومیت اهل بیت و ظلم بنی امیه به ایشان قابل تردید نیست و این که بعضی این مطلب را انکار
ص:82
می نمایند
بدین جهت است که به دیگران که قبل از او بوده اند سرایت نکند و مردم را از دیانت بی زار ننماید.(1)
در مورد کتاب «مدینۀ العلم» از حدود سی سال قبل در ذهن این حقیر خطور می کرد که اگر کتاب مدینۀ العلم صدوق تا زمان والد شیخ بهایی وجود داشته است، چرا فقها به اخبار فقهی آن کتاب استدلال نکرده اند. با رواج رایانه و نرم افزار تصمیم گرفتم در 250 کتاب فقهی و حدیثی و تفسیری بررسی و فحص نمایم تا روایاتی که از آن کتاب نقل شده به دست آورم. نتیجه این شد که فقط 20 حدیث فقهی، اخلاقی از «مدینۀ العلم» آن هم در مستحبات و اخلاقیات و بدون ذکر سند معتبر در این کتاب ها نقل است. درباره «مدینۀ العلم»، مرحوم علامه آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه نوشته اند: «کتاب مدینۀ العلم تا زمان پدر شیخ بهایی وجود داشته است. سید بن طاووس و یوسف بن حاتم شامی، از آن کتاب روایت کرده اند. علامه مجلسی و سید محمد باقر شفتی برای دست یابی به آن کوشیده اند، ولی آن را نیافته اند. سقاقلی(2) گفته است این کتاب نزدش موجود است و از
روی آن دو نسخه استنساخ کرده است، ولی به گفته وی کتابی است بدون نظم، نظیر روضه کافی».(3)
ص:83
به هر روی، در بحار الانوار از فلاح السائل نقل شده است: «روی ابن بابویه من کتاب مدینة العلم عن الصادق(علیه السلام) حدیثاً وذکر فیها غسل الاستخاره وغسل صلاة الاستخاره وغسل صلاة الاستسقاء وغسل الزیارة...» چنانکه ملاحظه می شود در این روایت نقل شده از مدینۀ العلم، غسل زیارت وارد شده است، همچنین مرحوم نوری می نویسد: سید علی بن طاووس در کتاب فلاح السائل از کتاب مدینۀ العلم از امام صادق(علیه السلام) حدیثی را درباره اغسال نقل فرموده است که از جمله آن ها غسل زیارت است. حدیث دیگری هم مربوط به بقای آثار غسل زیارت وارد شده است: «وروی أن غسل یومک یجزیک للیلتک وغسل لیلتک یجزیک لیومک».(1)
باید دانست از کتاب مدینۀ العلم دوازده حدیث در کتاب فلاح السائل نقل شده است و سه حدیث هم در منتهی المطلب علامه حلی و دو حدیث در کتاب ذکری الشیعه شهید اول و یک حدیث در کتاب الاجازات و یک حدیث از بعض
المشایخ و یک حدیث نیز در کتاب الذریعه نقل گردیده است، لیکن قبل از این بزرگواران احدی از معروفین در فقه و حدیث از این کتاب حدیثی نقل نکرده اند و بعد از عصر علامه و شهید نقل جدیدی نیز به دست نیامد. آن چه هست همین بیست روایت است که صاحب بحار الانوار و صاحب مستدرک الوسائل تمام آنها را با ذکر مدرک در ابواب مناسب نقل نموده اند. صاحب وسائل الشیعه کتاب فلاح السائل را از مدارک کتاب وسائل،
ص:84
حتی مع الواسطه قرار نداده است و فقط پنج حدیث فقهی منتهی المطلب و ذکری را در کتاب خود درج نموده است.
فقهای بزرگی چون مؤلفان مدارک الاحکام و ذخیرۀ الاحکام و مستند الشیعه و جواهر الکلام و مصباح الفقیه به پاره ای از این روایات استدلال کرده اند. احادیثی که در فلاح السائل مذکور است به غیر از حدیث 5، 11 و 12 در کتب اربعه و دیگر کتب صدوق وجود دارد. بقیه احادیث به کیفیتی که از مدینۀ العلم نقل شده تا به حال مشاهده نشده است، اما مضمون آن ها را می توان از احادیث دیگر به دست آورد.(1)
بنابراین می توان ادّعا کرد که در مسائل فقهی، کتاب مدینۀ العلم چیز زائدی را ارائه نداده است، زیرا بنا بر حدس اطمینانی این کتاب زیر بنای مجموع کتاب های صدوق بوده که بعداً ایشان آن را منظم کرده و هر دسته را در باب مناسب جاسازی نموده است؛ احادیث فقهی را در من لا یحضره الفقیه و اخلاقی را در امالی و... منتقل نموده است و بی گمان اگر روایات غیر تکراری در بین بود، محدثان و فقیهان آن را نقل و به آن استدلال می کردند.
در مجموع از کلمات بزرگان می توان دریافت که این کتاب حدود دو برابر کتاب «من لا یحضره الفقیه» است؛ یعنی حدود دوازده هزار حدیث فقهی و غیر فقهی در آن درج شده است. اگر این
ص:85
برداشت صحیح باشد، نتیجه آن خروج هزاران حدیث فقهی معتبر از صحنه فقاهت خواهد بود. بدین ترتیب، کار بر فقیهان دشوار و روند فقاهت دچار مشکل مهم خواهد شد، زیرا علم اجمالی حاصل می شود که برای احادیث موجود، مخصّص یا مقید یا مفسّر و یا معارضی وجود داشته که از صحنه خارج شده است و با وجود این علم اجمالی، تمسک به احادیث موجود در امثال وسائل الشیعه ناروا ست. (چون از قبیل تمسک به عمومات در شبهات مفهومی و مصداقی مخصّص می گردد و یا اخذ به یکی
از متعارضین بدون احراز مرجح می باشد.)
بنابراین فقیهان تا سرحد عسر و حرج بایستی عمل به احتیاط نمایند و در ظرف عسر و حرج ناشی از احتیاط قائل به حجیت ظن انسدادی شوند و این همان تغییر روند فقه است که به آن اشاره شد.
ولی با توجه به نتیجه این تحقیق می توان از این دغدغه و نگرانی فارغ شد و داستان کتاب مدینۀ العلم را همانند اصول چهار صدگانه اصحاب ائمه(علیه السلام) دانست که از فقدان آنها مشکلی ایجاد نمی شود؛ چون محتوی آنها به کتب اربعه و غیرآن منتقل گردیده است.
امام حسین(علیه السلام) در روز ترویه (هشتم ذیحجه) در حالی که دیگران عازم عرفات بودند، با انجام عمره مفرده از احرام خارج و با اهل بیت و اصحاب خود راهی کوفه شد. در بین راه طبق نقل مرحوم سید بن طاووس در ملهوف جمعی به طمع پست و مال به امام پیوستند. در منزل زباله که خبر شهادت حضرت مسلم و هانی منتشر شد، امام
ص:86
فرمود اوضاع دگرگون شده و آن چه واقع شده بود را اعلان نمود و افرادی که به طمع دنیا در سپاه امام بودند به تدریج متفرق شدند.
در شب عاشورا آمار مانده ها بنا بر آن چه در بعضی کتاب ها آمده 72 تن بوده و تمام آنها به شهادت رسیدند. ولی مرحوم سید بن طاووس می فرماید بر طبق روایتی که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده 145 سوار و 100 تن پیاده ضبط گردیده است و همچنین مرحوم سید نوشته اند که در شب عاشورا امام برای عبادت و خواندن قرآن و سفارش های نهایی به اصحاب و پیروان خود مهلت گرفت، زمزمه مناجات امام و اصحاب ایشان فضایی از نورانیت به وجود آورد که 32 تن از لشکر عمر بن سعد جدا و به سپاه امام ملحق شدند. اینان به عنوان شهدای بی نام و نشان به شهادت رسیدند.(1) مرحوم مامقانی در کتاب تنقیح المقال نوشته اند افرادی که در رکاب امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسیده و شناسایی شده اند، بیش از صد نفر ضبط گردیده اند.(2)
ص:87
نگارنده گوید: بر فراز کتیبه ای که در محل دفن شهدا نصب شده نام صد تن از شهدا می باشد و سماوی در کتاب ابصار العین شرح حال 113 شهید را مذکور داشته است.
امّا آمار سپاه یزیدی در بعضی روایات سی هزار یاد شده است و بعضی مورخین چهار هزار و برخی دیگر شش هزار و عده ای بیشتر گفته اند. در تواریخ آمده که عبید الله بن زیاد مردم کوفه را برای جنگ با امام بسیج کرد، ولی چون مردم در باطن راضی به این کار نبودند از هر هزار تن بیش از دویست یا سیصد نفر باقی نمی ماند و دیگران در دل شب فرار را بر قرار ترجیح می دادند.(1) نگارنده گوید: می توان این نقل را وجه جمع بین اخبار و اقوال دانست.
مرحوم آیت الله سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه شهدای بنی هاشم را 30 تن نام برده است، این در حالی است که مرحوم شیخ مفید چنان که ذکر شد در کتاب ارشاد آنان را 17 تن دانسته است و در زیارت ناحیه مقدسه هم 17 نفر مذکور است. اما اسامی شهدا بر اساس کتاب اعیان الشیعه بدین ترتیب است:
1 - ابوبکر بن علی(علیه السلام).
2 - عمر بن علی(علیه السلام).
ص:88
3 - محمد الاصغر بن علی(علیه السلام).
4 - عبدالله بن علی(علیه السلام).
5 - عباس بن علی(علیه السلام).
6 - محمد بن عباس بن علی(علیه السلام).
7 - عبدالله بن عباس بن علی(علیه السلام).
8 - عبدالله الاصغر بن علی(علیه السلام).
9 - جعفر بن علی(علیه السلام).
10 - عثمان بن علی(علیه السلام).
11 - قاسم بن الحسن(علیه السلام).
12 - ابوبکر بن الحسن(علیه السلام).
13 - عبدالله بن الحسن(علیه السلام).
14 - بشر بن الحسن(علیه السلام).
15 - علی بن الحسین الاکبر(علیه السلام).
16 - عبدالله الرضیع بن حسین(علیه السلام).
17 - ابراهیم بن حسین(علیه السلام).
18 - محمد بن عبدالله بن جعفر.
19 - عون بن عبدالله بن جعفر.
20 - عبیدالله بن عبدالله بن جعفر.
21 - مسلم بن عقیل بن ابی طالب.
22 - جعفربن عقیل بن ابی طالب.
23 - جعفر بن محمد بن عقیل بن ابی طالب.
24 - عبد الرحمان بن عقیل بن ابی طالب.
25 - عبد الله الاکبر بن عقیل بن ابی طالب.
ص:89
26 - عبد الله بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب.
27 - عون بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب.
28 - محمد بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب.
29 - محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب.
30 - احمد بن محمد الهاشمی.
شیخ بزرگوار مرحوم مفید فرموده اند از طائفه بنی هاشم در رکاب امام حسین(علیه السلام) 17 تن به شهادت رسیده اند:
1 - عباس 2 - عبد الله 3 - حمزه 4 - عثمان (مادر آنان ام البنین است) 5 - عبدالله 6 - ابوبکر بن علی (مادر آنان لیلی دختر مسعود ثقفی است) 7 - علی 8 - عبدالله (فرزندان امام حسین) 9 - قاسم 10 - ابوبکر 11 - عبد الله (فرزندان امام حسن) 12 - محمد 13 - عون (فرزندان عبد الله بن جعفر) 14 - عبدالله 15 - جعفر 16 - عبدالرحمان 17 - محمد بن ابی سعید از بنی عقیل.
در حدیث ریان بن شبیب، حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: « 17 تن با امام حسین(علیه السلام) کشته شدند که در عالم شبیه و نظیر ندارند».(1)
مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری در کتاب حماسه حسینی بحث مفصّلی درباره اسباب نهضت حسینی نموده و از عهده آن به خوبی بر آمده اند، تحلیل ایشان سر آمد تحلیل دیگران می باشد.
ص:90
ایشان اسباب قیام سید الشهداء ابو عبد الله الحسین(علیه السلام) را چند امر دانسته است: 1 - ترک بیعت 2 - پاسخ به دعوت کوفیان برای تشکیل حکومت 3 - امربه معروف و نهی از منکر 4 - اصلاح امت و احیای سنت جد و پدر که تماماً در کلمات امام مذکور است.
ولی جمله ای که حضرت صادق(علیه السلام) در زیارت اربعین فرموده اند به صورت شفاف و عاملی مستقل در کلام و تحلیل ایشان ذکر نشده است، و آن چنین است:
«بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الضلاله وحیرة الجهالة»؛ جدم حسین(علیه السلام) خون خود را باکمال اخلاص نثار کرد تا امّت اسلامی را از باتلاق گمراهی و نادانی نجات دهد.
در این جمله امام را به عنوان فدایی برای رهایی امت اسلامی از
وادی گمراهی و باتلاق سرگردانی معرفی کرده است، آن هم در راه خدا و برای خدا.
از این عامل مهم می توان به عنوان شهادت طلبی و فداکاری تا بستر شهادت برای حفظ دین و نجات بشریت نام برد.
فداکاری برای این هدف عالی امام حسین را محبوب دل ها و معشوق انسان ها چه مسلمان و چه غیر مسلمان قرار داده و نمایش حادثه کربلا را تا ابد پرجاذبه ترین حماسه گردانیده است. فداکاری و شهادت طلبی امام که توأم با مهندسی دقیق و طراحی عمیق انجام شد اسلام را حسینی البقاء و امام را سفینه نجات و مصباح رهایی از ظلمات قرار داده است. توجه به این عامل و هدف منشأ انتزاع
«إن کان دین محمد لم یستقم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی» و یا
«کلّ ارض کربلا وکلّ یوم عاشورا» گردید.
ص:91
امام در این نهضت اسلام مدوّن را مبدل به اسلام مجسّم نمود. ارزش های معنوی، اخلاقی و فقهی را برای آزادگان جهان و فقیهان و اندیشمندان معین کرد.
مطلب دیگری که باید تذکر داده شود این است که امام در بستر عهد شکنی و بی وفایی کوفیان و در مبارزه با سپاه یزید، روش مبارزه را به گونه ای بس حکیمانه انتخاب کرد.
مارمین آلمانی در ارزیابی و تحلیل روش امام حسین نوشته است: امام حسین
در ساعات پایانی جنگ با کوفیان کاری کرد که فلاسفه جهان را متحیر ساخت و آن آوردن کودک خردسال خود به میدان جنگ و مطالبه آب (که از مباحات اولیه فقه اسلام است) برای ادامه حیات آن کودک بود. این عمل امام آن چنان مؤثر بود که سپاه مخالف را در بلوای جنگ منقلب کرد و نزدیک بود بخش عظیمی از سپاه، جنگ را رها و کربلا را ترک نمایند. کوفیان به دستور عمر بن سعد به جای آب جواب امام را با تیر سه شعبه ای که به گلوی آن معصوم مظلوم اصابت کرد، دادند. آنان با این اقدام ظالمانه، خود را چنان رسوا کردند که به هیچ وجه قابل توجیه نخواهد بود.
یعقوبی می نویسد در روز عاشورا در وداع واپسین، طفل دیگری را که همان روز متولد شده بود برای خواندن اذان و اقامه به گوشش که یک سنت اسلامی است به دست امام دادند. مع الاسف قبل از اتمام اذان و اقامه او را هم هدف تیر قرار دادند.
این دو مورد هم پرونده عملکرد امام(علیه السلام) را به بهترین خاتم ها ختم و بنی امیه را تا ابد منفور و مظلومان کربلا را محبوب آزادگان جهان قرار داد.
ص:92
اثر زودهنگام فداکاری امام و یارانش این شد که هنگام غارت کردن خیمه ها، همسر یکی از افسران یزیدی از مشاهده این اوضاع بی تاب شد و عمود خیمه ای را از جا درآورد و با
شعار یا لثارات الحسین به یزیدیان حمله کرد. این عَلَم و شعار آن چنان برقرار ماند که در مدّت کوتاهی حکومت اموی را نابود و خون را بر شمشیر پیروز گردانید و برای ابد راه مبارزه حق و باطل و تکلیف مسلمانان را روشن کرد.
البته در اینجا مسأله علم امام و بعضی از شبهات مطرح می شود که از پرداختن به آن برای رعایت اختصار صرف نظر می شود و طالبان آن را به کتاب گران سنگ «چهل حدیث حسینی» اثر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد ارباب قمی و کتاب «علم امام» اثر مرحوم آیت الله سید عبد الحسین لاری به نام «معارف سلمانی» که توسط مرحوم شهید آیت الله قاضی امام جمعه تبریز ترجمه گردیده است، احاله می دهم.
لیکن به اجمال می توان گفت که امام انسان کاملی است که به احکام شرعی و موضوعات آن به علم لدنی آگاه می باشد و بر این علم و آگاهی صدها روایت وارد شده است. مفاد این اخبار چنین است که امام عالم به ما کان و ما یکون و آگاه بر زمین و آسمان به اذن خدا و حول و قوه الهی است.
درباره حل این شبهات در بعضی از این روایات به «قاعده بدا» اشاره شده است که از مختصات عقاید شیعیان است و با وقوف به این قاعده اشکالات بر طرف و قیام انبیاء و اوصیاء توجیه عقلانی می گردد.
مطلب دیگری که ذکرآن لازم است، این است که تمام نهضت هایی که شیعیان در طول تاریخ انجام داده اند و با نبود امکانات
ص:93
در مقابل بزرگترین قدرت های طاغوتی ایستاده اند از جمله انقلاب اسلامی ایران، از قیام خونین شهیدان کربلا نشأت گرفته است. حماسه های حسینی که در قالب زیارات به ویژه زیارت عاشورا شعار هر روز و هر شب شیعه گردیده برای آن است که واقعه کربلا همیشه مدّ نظر باشد و به فراموشی سپرده نشود.
ممکن است این شبهه مطرح شود که آیا زیارت اهل قبور مشروعیت دارد؟
درباره زیارت اهل قبور مرحوم سید محسن امین عاملی علاوه بر عمومات و اطلاقات لفظی به سیره نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت معصومین(علیه السلام) و امثال سلمان فارسی که تالی تلو معصوم می باشد، تمسک کرده است. ایشان روایاتی را از سنن ابن ماجه و صحیح مسلم و سنن سنائی مرقوم داشته که محتوای آن زیارت پیامبر از شهدای احد و قبور اصحاب و قبر مادرش حضرت آمنه و دیگران می باشد و این سیره مسلم و مستمر است و اجماع اهل بیت(علیه السلام) بر آن دلالت دارد و کسی در این باره مخالفت نکرده است، مگر محمد بن عبد الوهاب بنیان گذار فتنه وهابیت.
علامه ابوالحسن شعرانی در رساله «درایۀ الحدیث» شیوه ای را اتخاذ کرده که حاج ملا هاشم خراسانی خلاصه آن را در مقدمه کتاب «منتخب التواریخ» درج نموده است. ایشان بیان کرده که در ادعیه و
ص:94
زیارات نیاز به سند مأثور و صدور از معصوم(علیه السلام) نداریم، زیرا با وجود اطلاقات و عمومات ادعیه و زیارات، خبرگان فن می توانند طبق شؤون ائمه آنها را توصیف و طبق عمومات ادعیه، دعاهایی را که وارد نیست، بسازند. مانند دعای توسل که از منشآت مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی است و مثل زیارت فاطمه زهرا که از منشآت مرحوم شیخ صدوق است. همچنین دعای صباح در زیارت حضرت فاطمه زهرا(س) که از بعضی علماست.(1)
نگارنده گوید: کلام ایشان فی الجمله مورد تأیید است، امّا نمی توان به طور کلی آن را قبول کرد. از آن جا که تعیین ثواب برای دعای خاص و زیارات مخصوص وارد شده، دلیلی روایی لازم دارد و نیز هرگاه خواندن فرازهایی از زیارت در محل خاص مذکور باشد، مثل خواندن بخشی از زیارت حضرت رضا(علیه السلام) در بالای سر و بخشی از آن در پایین سر دلیل خاص می طلبد.
این جانب زمانی به استاد بزرگوارم مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری عرض کردم یکی از آقایان می گفت ثواب بعضی از شعارها در حال احرام بیشتر از ثواب تلبیه می باشد، ایشان فرمود: «تعیین ثواب نیاز به وحی دارد».
آنچه می توان گفت، جواز زیارات و ادعیه برای عارف به کلام و آگاه به ابعاد اسلام در حد رفتار و گفتار جابر بن عبدالله در زیارت اربعین است که تماماً دارای مدارک کلی می باشد. ایشان اولین زائر
ص:95
قبر مطهر امام حسین است که در اربعین سال اول به کربلا آمد و همراه میزبان خود عطا ابتدا در «شریعه فرات» غسل زیارت کرد و لباس نظیف پوشید و بعد با خضوع به طرف قبر مطهر حرکت کرد و امام را مخاطب نموده و جملاتی که در آن زیارت هست بر زبان جاری کرد. عماد الدین طبری از رجال ثقات آن را در کتاب «بشارۀ المصطفی» ذکر کرده است.
نکته دیگر این که، صاحب روضات الجنات نقل کرده است سید بن طاووس از فصاحت بسیار برخوردار بوده است، تا حدی که کلام او تالی تلو کلام معصوم می باشد، او در مواردی که احساس خلأ می کرد خود را موظف به انشاء دعا و زیارت می دانست.
لیکن این شیوه درباره زیارت عاشورا امکان پذیر نیست، بلکه نیاز
به نص و دستور معصوم(علیه السلام) دارد، زیرا در مورد این زیارت ثواب ها و آثاری وارد شده و نیز برخی از فقها به استناد آن و بر مبنای قابل اعتماد بودن سند آن، روزه در روز عاشورا را حرام دانسته اند.(1) علاوه بر این، تعیین عدد صد لعن و صد سلام و خواندن بخشی از آن به صورت سجده، نیاز به دلیل دارد.
البته، اصل لعن بر ظالمین و سلام بر مجاهدین و تبرّی از دشمنان دین و تولای ائمه دین، مطالبی است که با اجماع شیعه و همچنین جواز لعن بر یزید و معاویه و آل ابی سفیان و شمر و ابن زیاد که تماماً
ص:96
دخیل در واقعه کربلا و به شهادت رسانیدن سید الشهداء بودند، جزء مسلمات تاریخ قطعی است و نیازی به سند ندارد.(1)
مطلب دیگری که در بعضی از زیارات قابل قبول است، تلفیق مأثور به غیر مأثور می باشد. این مطلب را علامه مجلسی نسبت به زیارت ناحیه مقدسه فرموده
است. ایشان این زیارت را با تفصیل و آداب نقل کرده و سپس نگاشته است: تمام این زیارت از ناحیه مقدسه صادر نشده، بلکه بخشی از آن را سید مرتضی انشاء نموده است.(2)
بنا بر این می توان گفت آداب زیارت حضرت رضا(علیه السلام) از حین خروج از منزل تا ورود در حرم از منشآت مرحوم محمد بن حسن بن ولید می باشد که بر طبق عمومات انشا نموده، امّا نسبت به زیارت حضرت زهرا(س) اگرچه مرحوم صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» فرموده: «چون زیارتی درباره ی حضرت سیده نساء نیافتم، این زیارت را در حال غسل خواندم تا خود و دیگران از فضل زیارت ایشان محروم نشویم»، ولی این زیارت را شیخ طوسی به عنوان روایت در «مصباح المتهجد» آورده است، از این رو، می توان گفت که مقصود مرحوم صدوق از نیافتن زیارت روایی، فقدان زیارتی است که به طریق روایات معتبر به ایشان رسیده باشد.
ص:97
در هر حال کلام علامه شعرانی فی الجمله درست است، اما زیارت عاشورای معروف از تحت آن خارج می باشد و نیاز به سند دارد، از این رو مشایخ حدیث از بدو امر در صدد تصحیح سند آن
بوده اند و آن را قابل تغییر ندانسته اند.
والسلام علیکم ورحمة الله
ص:98
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَابْنَ خِیَرَتِهِ ) السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَابْنَ ثَارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ (بِکُمْ ) عَلَیْنَا وَعَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ ، فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً
ص:99
أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَأَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ
فِیهَا، وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَلَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَی اللَّهِ وَإِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ (مِنْ ) أَشْیَاعِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ وَأَوْلِیَائِهِمْ .
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَلَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَآلَ مَرْوَانَ وَلَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَلَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَلَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً) وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَأَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی، لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی (بِکَ ) أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ ، یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ وَإِلَی رَسُولِهِ وَإِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَإِلَی فَاطِمَةَ وَإِلَّی الْحَسَنِ وَإِلَیْکَ بِمُوَالاَتِکَ وَبِالْبَرَاءَةِ (مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَنَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَبِالْبَرَاءَةِ
ص:100
مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ وَأَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ وَإِلَی رَسُولِهِ ) مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِکَ وَبَنَی عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَجَرَی فِی
ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَعَلَی أَشْیَاعِکُمْ بَرِئْتُ إِلَی اللَّهِ وَإِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَأَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاَتِکُمْ وَمُوَالاَةِ وَلِیِّکُمْ وَبِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَالنَّاصِبِینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَبِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ ، إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَوَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ ، فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ وَرَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ ، أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَأَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی (ثَارِکُمْ ) مَعَ إِمَامٍ هُدًی (مَهْدِیٍّ ) ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ وَأَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَاباً بِمُصِیبَتِهِ مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَأَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلاَمِ وَفِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (الْأَرَضِینَ )، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَرَحْمَةٌ
ص:101
وَمَغْفِرَةٌ ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ (فِیهِ ) بَنُو
أُمَیَّةَ وَابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَی لِسَانِکَ وَلِسَانِ نَبِیِّکَ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ) فِی کُلِّ مَوْطِنٍ وَمَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ )، اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَمُعَاوِیَةَ وَیَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَهَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَآلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ ) اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذَابَ (الْأَلِیمَ ) اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَفِی مَوْقِفِی هَذَا وَأَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَبِالْمُوَالاَةِ لِنَبِیِّکَ وَآلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ السَّلاَمُ .
پس می گویی صد مرتبه:
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَآخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَی ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی (الَّذِینَ ) جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَشَایَعَتْ وَبَایَعَتْ وَتَابَعَتْ عَلَی قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً.
ص:102
پس می گویی صد مرتبه:
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَعَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ
بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَلاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ (لِزیارَتِک) السَّلاَمُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (وَعَلَی أَوْلاَدِ الْحُسَیْنِ ) وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ .
پس می گویی:
اللَّهُمَّ خُصَّ أَنتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ ) الثَّانِیَ وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَابْنَ مَرْجَانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ أَبِی سُفْیَانَ وَآلَ زِیَادٍ وَآلَ مَرْوَانَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ .
پس به سجده می روی و می گویی:
اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَی مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی عَظِیمِ رَزِیَّتِی اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَأَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام.
ص:103
سلام بر تو ای ابا عبد اللَّه؛ سلام بر تو ای فرزند رسول خدا؛ سلام بر
تو ای فرزند امیر المؤمنین و ای فرزند سید اوصیا؛ سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا سیده زنان اهل عالم؛ سلام بر تو ای کسی که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام می کشد؛ و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهی می کند. سلام بر تو و بر ارواح پاکی که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند. بر جمیع شما تا ابد از من درود و تحیت و سلام خدا باد. تا من هستم و لیل و نهار در جهان برقرار است. ای ابا عبد اللَّه همانا تعزیتت (در عالم) بزرگ و مصیبتت در جهان بر ما شیعیان و تمام اهل اسلام سخت و عظیم و ناگوار و دشوار بود. و تحمل آن مصیبت بزرگ در آسمان ها بر جمیع اهل سموات نیز سخت و دشوار بود. پس خدا لعنت کند امتی که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت رسول بنیاد کردند و خدا لعنت کند امتی را که شما را از مقام و مرتبه (خلافت) خود منع کردند و رتبه هایی که خدا مخصوص به شما گردانیده بود، از شما گرفتند.
خدا لعنت کند آن امتی که شما را کشتند و خدا لعنت کند آن مردمی را که از امرای ظلم و جور برای قتال با شما اطاعت کردند. من به سوی خدا و به سوی شما از آن ظالمان و شیعیان آنها و پیروان و دوستانشان بی زاری می جویم. ای ابا عبد الله من تا قیامت سلم و صلحم با هر که با شما صلح است و در جنگ و جهادم با هر که با شما
در جنگ است. خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان را. و خدا لعنت کند تمامی بنی امیه را و لعنت کند پسر مرجانه را و لعنت کند عمر سعد را
ص:104
و خدا لعنت کند شمر را. و خدا لعنت کند گروهی را که اسب ها را برای جنگ با حضرتت زین و لگام کردند و برای جنگ با تو مهیا گشتند. پدر و مادرم فدای تو باد؛ تحمل حزن و مصیبت بر من به واسطه ظلم و ستمی که بر شما رفته سخت دشوار است. پس از خدایی که مقام تو را گرامی داشت و مرا هم به واسطه دوستی تو عزّت بخشید از او درخواست میکنم که روزی من گرداند تا با امام منصور از اهل بیت محمد صلی الله علیه وآله خونخواه تو باشم. پروردگارا مرا به واسطه حضرت حسین نزد خود در دو عالم وجیه و آبرومند گردان.
ای ابا عبداللَّه من به درگاه خدا تقرب جسته و به درگاه رسولش و به نزد حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه و حضرت حسن و به حضرت تو قرب می طلبم به واسطه محبت و دوستی تو و بیزاری از کسانی که اساس و پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند و بیزارم از پیروان آنها و به درگاه خدا و نزد شما اولیاء خدا از آن مردم ستمکار ظالم بیزاری می جویم و اول به درگاه خدا سپس نزد شما تقرب می جویم به سبب دوستی شما و دوستی دوستان شما و به سبب بیزاری جستن از دشمنان
شما و بیزاری از مردمی که با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شیعیان و پیروان آنها هم بیزاری می جویم. من سلم و صلحم با هرکس که با شما صلح است و در جنگ و مخالفتم با هرکس که با شما به جنگ است و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما. پس از کرامت حق درخواست می کنم به معرفت شما و دوستان شما مرا گرامی سازد و همیشه بی زاری از دشمنان شما را روزی من فرماید و مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد.
ص:105
و در دو عالم به مقام صدق و صفای با شما مرا ثابت بدارد و باز از خدا درخواست میکنم که به مقام محمودی که خاص شما است مرا برساند. و مرا نصیب کند که در رکاب امام زمان که هادی و ظاهر شونده ناطق به حق است؛ خونخواه باشم. و از خدا به حق شما و به شأن و مقام تقرب شما نزد خدا در خواست می کنم که ثواب غم و حزن و اندوه مرا به واسطه مصیبت بزرگ شما، بهترین ثوابی که به هر مصیبت زده ای عطا می کند به من آن ثواب را عطا فرماید. و مصیبت شما آل محمد در عالم اسلام بلکه در تمام عالم سماوات و ارض چقدر بزرگ بود و بر عزادارانش تا چه حد سخت و ناگوار گذشت. پروردگارا مرا در این مقام که هستم از آنان قرار ده که درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنها است. پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده
بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران.
پروردگارا این روز؛ روزی است که مبارک می دانستند آن را بنی امیه و پسر جگر خوار و یزید پلید لعین، پسر معاویه ملعون در زبان تو و زبان رسول تو صلی الله علیه و آله در هر مسکن و منزل که رسول تو توقف داشت (همه جا او را به لعن یاد کرد). پرورگارا لعنت فرست بر ابی سفیان و بر پسرش معاویه و پسرش یزید پلید. بر همه آنان لعن ابدی فرست و این روز (عاشوراء) روزی است که آل زیاد بن ابیه لعین و آل مروان بن حکم خبیث، به واسطه قتل حضرت حسین صلوات الله علیه شادمان بودند. پروردگارا تو لعن و عذاب الیم آنان را چندین برابر گردان. پروردگارا من به تو در این روز و در این مکان و در تمام دوران زندگانی به بی زاری جستن و لعن بر آن ظالمان و دشمنی آنها و به دوستی پیغمبر وآل اطهار او تقرّب میجویم.
ص:106
پروردگارا تو لعنت فرست بر اوّل ظالمی که در حق محمد و آل پاکش صلوات الله علیهم ظلم و ستم کرد. و آخرین ظالمی که از آن ظالم نخستین در ظلم تبعیت کرد. پروردگارا تو بر جماعتی که بر علیه حضرت حسین بجنگ برخاستند لعنت فرست و بر شیعیانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها پیروی کرد. خدایا بر همه لعنت فرست.
سلام بر تو ای ابا عبد الله و بر ارواح پاکی که فانی در وجود تو
شدند. سلام خدا از من بشما باد الی الابد مادامی که شب و روزی برقرار و باقی است و خدا این زیارت مرا آخرین عهد با حضرتت قرار ندهد. سلام بر حضرت حسین و بر حضرت علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب حسین.
پروردگارا تو لعنت مرا مخصوص گردان به اولین شخص ظالم و شروع کن به اولین ظالم و آنگاه در حق دومین و سوّمین و چهارمین. پروردگارا و آنگاه لعنت فرست بر یزید پنجم آن ظالمان و باز لعنت فرست بر عبید الله بن زیاد پسر مرجانه و عمر سعد و شمر و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان تا روز قیامت.
ذکر سجده:
خدایا تو را ستایش میکنم به ستایش شکرگزاران تو؛ بر غم و اندوهی که به من در مصیبت رسید. سپاس خدا را، بر عزاداری و اندوه و غم بزرگ من. پروردگارا شفاعت حضرت حسین را روزی که بر تو وارد میشوم نصیبم بگردان. و مرا نزد خود ثابت قدم بدار به صدق و صفا با حضرت حسین و اصحابش که در راه خدا جانشان را نزد حسین فدا کردند باشم.
ص:107
ص:108
به سند حسن کالصحیح روایت کرده اند اکابر اصحاب از عبد الله بن سنان که گفت: داخل شدم بر سید خود جعفر بن محمد در روز عاشورا، پس آن حضرت را یافتم با رنگ متغیر و اثر حزن و اندوه از او ظاهر بود و آب از دیده های مبارکش می ریخت مانند مروارید. گفتم سبب چیست گریۀ شما را؟ هرگز نگریاند خدا دیده های شما را! فرمود که آیا غافلی، تو مگر نمی دانی که حسین بن علی(علیه السلام) در مثل این روز شهید شده است. گفتم ای سید من چه می فرمایی در روزۀ آن ؟ فرمود که روزه بدار بی آنکه شب نیت روزه کنی و افطار بکن نه از روی شماتت و یکروز تمام روزه مدار و باید که افطار تو بعد از نماز عصر بوده باشد بر شربتی از آب به درستی که در مثل این وقت از این روز جنگ برطرف شد از آل رسول(صلی الله علیه و آله) و کارزار از ایشان گشوده شد و سی کس از ایشان کشته بر زمین افتاده بودند با موالیان ایشان که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کشتن هر یک از ایشان
عظیم بود و اگر آن حضرت
ص:109
در دار دنیا می بود می بایست آن حضرت را برای کشتن هر یک از ایشان تعزیت بگویند. پس آنحضرت آنقدر گریست که ریش مبارکش از آب دیده اش تر شد. پس فرمود: به درستی که حق تعالی نور را در روز جمعه خلق کرد در روز اول ماه مبارک رمضان و ظلمت را خلق کرد در روز چهارشنبه روز عاشورا و از برای هریک راهی و طریقی قرار داد. ای عبد الله بن سنان بهترین کاری که در این روز بکنی آن است که جامه های پاک بپوشی و بندهای خود را بگشایی و آستین های خود را تا مرفق بگشایی مانند هیأت اصحاب مصیبت پس بروی به صحرای خالی یا به مکانی که کسی تو را نبیند یا به موضعی از منزل خود که خالی باشد در وقتی که روز بلند شده باشد. پس چهار رکعت نماز بگذاری و رکوع و سجودش را نیکو به عمل آوری و بعد از هر دو رکعت سلام بگویی و در رکعت اول سورۀ حمد و قل یا أیها الکافرون و در رکعت دوم سورۀ حمد و قل هو الله احد و در رکعت سوم بعد از حمد سورۀ احزاب و در رکعت چهارم بعد از حمد سورۀ إذا جاءک المنافقون بخوانی یا هر سوره ای که تو را میسّر شود از قرآن، پس سلام بگویی و روی بگردانی به جانب قبر امام حسین(علیه السلام) و متمثّل سازی از برای خود و در خاطر خود درآوری کشته شدن آن حضرت را و هرکه با آن حضرت بوده است از فرزندان و اهل بیت آن حضرت
و سلام و صلوات فرستی بر آن حضرت و لعنت کنی بر قاتلان آن حضرت و بی زاری جویی از کرده های ایشان تا بلند گرداند به این سبب حق تعالی از برای تو در بهشت درجه ها و برطرف کند از تو گناهان بسیار پس راه روی از مکانی که هستی خواه صحرا یا فضا یا غیر آنها چندگام و در این راه
ص:110
رفتن بگو«إنا لله وإنا إلیه راجعون رِضاً بقضائه وتسلیماً لأمره» و باید که در این حالت، حزن و اندوه و بدحالی بسیار داشته باشی و یاد خدا بسیار کنی و«إنا لله وإنا إلیه راجعون» بسیار گویی، پس چون از راه رفتن و از این فعل فارغ شدی بایست در موضعی که اول نماز کردی و بگو:
اللَّهُمَّ عَذِّبِ الْفَجَرَةَ الَّذِینَ شَاقُّوا رَسُولَکَ وَحَارَبُوا أَوْلِیَاءَکَ وَعَبَدُوا غَیْرَکَ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَکَ وَالْعَنِ الْقَادَةَ وَالْأَتْبَاعَ وَمَنْ کَانَ مِنْهُمْ فَخَبَّ وَأَوْضَعَ مَعَهُمْ أَوْ رَضِیَ بِفِعْلِهِمْ لَعْناً کَثِیراً اللَّهُمَّ وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْ صَلَوَاتِکَ عَلَیْهِمْ وَاسْتَنْقِذْهُمْ مِنْ أَیْدِی الْمُنَافِقِینَ وَالْمُضِلِّینَ وَالْکَفَرَةِ الْجَاحِدِینَ وَافْتَحْ لَهُمْ فَتْحاً یَسِیراً وَأَتِحْ لَهُمْ رُوحاً وَفَرَجاً قَرِیباً وَاجْعَلْ لَهُمْ مِنْ لَدُنْکَ عَلَی عَدُوِّکَ وَعَدُوِّهِمْ سُلْطَاناً نَصِیراً (سپس دستها را بردار به سوی آسمان و این دعا
را بخوان و قصد کن دشمنان آل محمد(صلی الله علیه و آله) را) اللَّهُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأُمَّةِ نَاصَبَتِ الْمُسْتَحْفَظِینَ مِنَ الْأَئِمَّةِ وَکَفَرَتْ بِالْکَلِمَةِ وَعَکَفَتْ عَلَی الْقَادَةِ الظَّلَمَةِ وَهَجَرَتِ الْکِتَابَ وَالسُّنَّةَ وَعَدَلَتْ عَنِ الْحَبْلَیْنِ اللَّذَیْنِ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِمَا وَالتَّمَسُّکِ بِهِمَا فَأَمَاتَتِ الْحَقَّ وَحَادَتْ عَنِ الْقَصْدِ وَمَالَأَتِ الْأَحْزَابَ
ص:111
وَحَرَّفَتِ الْکِتَابَ وَکَفَرَتْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهَا وَتَمَسَّکَتْ بِالْبَاطِلِ لَمَّا اعْتَرَضَهَا فَضَیَّعَتْ حَقَّکَ وَأَضَلَّتْ خَلْقَکَ وَقَتَلَتْ أَوْلَادَ نَبِیِّکَ وَخِیَرَةَ عِبَادِکَ وَحَمَلَةَ عِلْمِکَ وَوَرَثَةَ حِکْمَتِکَ وَوَحْیکَ اللَّهُمَّ فَزَلْزِلْ أَقْدَامَ أَعْدَائِکَ وَأَعْدَاءَ رَسُولِکَ وَأَهْلَ بَیْتِ رَسُولِکَ اللَّهُمَّ وَأَخْرِبْ دِیَارَهُمْ وَافْلُلْ سِلَاحَهُمْ وَخَالِفْ بَیْنَ کَلِمَتِهِمْ وَفُتَّ فِی أَعْضَادِهِمْ وَأَوْهِنْ کَیْدَهُمْ وَاضْرِبْهُمْ بِسَیْفِکَ الْقَاطِعِ وَارْمِهِمْ بِحَجَرِکَ الدَّامِغِ وَطُمَّهُمْ بِالْبَلَاءِ طَمّاً وَقُمَّهُمْ بِالْعَذَابِ قَمّاً وَعَذِّبْهُمْ عَذَاباً نُکْراً وَخُذْهُمْ بِالسِّنِینَ وَالْمَثُلَاتِ الَّتِی أَهْلَکْتَ بِهَا أَعْدَاءَکَ إِنَّکَ ذُو نَقِمَةٍ مِنَ الْمُجْرِمِینَ اللَّهُمَّ إِنَّ سُنَّتَکَ ضَائِعَةٌ وَأَحْکَامَکَ مُعَطَّلَةٌ وَعِتْرَةَ نَبِیِّکَ فِی الْأَرْضِ هَائِمَةٌ اللَّهُمَّ فَأَعِنِ الْحَقَّ وَأَهْلَهُ وَاقْمَعِ الْبَاطِلَ وَأَهْلَهُ وَمُنَّ عَلَیْنَا بِالنَّجَاةِ وَاهْدِنَا إِلَی الْإِیمَانِ وَعَجِّلْ فَرَجَنَا وَانْظِمْهُ بِفَرَجِ أَوْلِیَائِکَ وَاجْعَلْهُمْ لَنَا وُدّاً وَاجْعَلْنَا لَهُمْ وَفْداً اللَّهُمَّ وَأَهْلِکْ مَنْ جَعَلَ یَوْمَ قَتْلِ ابْنِ نَبِیِّکَ وَخِیَرَتِکَ عِیداً وَاسْتَهَلَّ بِهِ فَرَحاً وَمَرَحاً وَخُذْ آخِرَهُمْ کَمَا أَخَذْتَ أَوَّلَهُمْ وَأَضْعِفِ اللَّهُمَّ الْعَذَابَ وَالتَّنْکِیلَ عَلَی ظَالِمِی أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ وَأَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَقَادَتَهُمْ وَأَبِرْ حُمَاتَهُمْ وَجَمَاعَتَهُمْ اللَّهُمَّ
ص:112
وَضَاعِفْ صَلَوَاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَبَرَکَاتِکَ عَلَی عِتْرَةِ نَبِیِّکَ الْعِتْرَةِ الضَّائِعَةِ الْخَائِفَةِ الْمُسْتَذَلَّةِ بَقِیَّةٍ مِنَ الشَّجَرَةِ الطَّیِّبَةِ الزَّاکِیَةِ الْمُبَارَکَةِ وَأَعْلِ اللَّهُمَّ کَلِمَتَهُمْ وَأَفْلِجْ حُجَّتَهُمْ وَاکْشِفِ الْبَلَاءَ وَاللَّأْوَاءَ وَحَنَادِسَ الْأَبَاطِیلِ وَالْعَمَی عَنْهُمْ وَثَبِّتْ قُلُوبَ شِیعَتِهِمْ وَحِزْبِکَ عَلَی طَاعَتِکَ وَوَلَایَتِهِمْ وَنُصْرَتِهِمْ وَمُوَالاتِهِمْ وَأَعِنْهُمْ وَامْنَحْهُمُ الصَّبْرَ عَلَی الْأَذَی فِیکَ وَاجْعَلْ لَهُمْ أَیَّاماً مَشْهُودَةً وَأَوْقَاتاً مَحْمُودَةً ومَسْعُودَةً یُوشِکُ فِیهَا فَرَجَهُمْ وَتُوجِبُ فِیهَا تَمْکِینَهُمْ وَنَصْرَهُمْ کَمَا ضَمِنْتَ لِأَوْلِیَائِکَ فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً اللَّهُمَّ اکْشِفْ غُمَّتَهُمْ یَا مَنْ لَا یَمْلِکُ کَشْفَ الضُّرِّ إِلَّا هُوَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ وَأَنَا یَا إِلَهِی عَبْدُکَ الْخَائِفُ مِنْکَ وَالرَّاجِعُ إِلَیْکَ السَّائِلُ لَکَ الْمُقْبِلُ عَلَیْکَ اللَّاجِی إِلَی فِنَائِکَ الْعَالِمُ بِأَنَّهُ لَا مَلْجَأَ مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلِ دُعَائِی وَاسْمَِعْ یَا إِلَهِی عَلَانِیَتِی وَنَجْوَایَ
ص:113
وَاجْعَلْنِی مِمَّنْ رَضِیتَ عَمَلَهُ وَقَبِلْتَ نُسُکَهُ وَنَجَّیْتَهُ بِرَحْمَتِکَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ اللَّهُمَّ وَصَلِّ أَوَّلًا وَآخِراً عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ بِأَکْمَلِ َ وَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَبَارَکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلَی أَنْبِیَائِکَ وَرُسُلِکَ وَمَلَائِکَتِکَ وَحَمَلَةِ عَرْشِکَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ اللَّهُمَّ وَلَا تُفَرِّقْ بَیْنِی وَبَیْنَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ اجمعین وَاجْعَلْنِی یَا مَوْلَایَ مِنْ شِیعَةِ مُحَمَّدٍ وَعَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَذُرِّیَّتِهِمُ الطَّاهِرَةِ الْمُنْتَجَبَةِ وَهَبْ لِیَ التَّمَسُّکَ بِحَبْلِهِمْ وَالرِّضَا بِسَبِیلِهِمْ وَالْأَخْذَ بِطَرِیقَتِهِمْ إِنَّکَ جَوَادٌ کَرِیمٌ .
پس روی خود را به زمین بمال و بگو:
یَا مَنْ یَحْکُمُ مَا یَشَاءُ وَیَفْعَلُ ما یُرِیدُ أَنْتَ حَکَمْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ مَحْمُوداً مَشْکُوراً فَعَجِّلْ یَا مَوْلَایَ فَرَجَهُمْ وَفَرَجَنَا بِهِمْ فَإِنَّکَ ضَمِنْتَ إِعْزَازَهُمْ بَعْدَ الذلَّةِ وَتَکْثِیرَهُمْ بَعْدَ الْقِلَّةِ وَإِظْهَارَهُمْ بَعْدَ الْخُمُولِ یَا أَصْدَقَ الصَّادِقِینَ وَیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ فَأَسْأَلُکَ یَا إِلَهِی وَسَیِّدِی مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ بَسْطَ
ص:114
أَمَلِی وَالتَّجَاوُزَ عَنِّی وَقَبُولَ قَلِیلِ عَمَلِی وَکَثِیرِهِ وَالزِّیَادَةَ فِی أَیَّامِی وَتَبْلِیغِی ذَلِکَ الْمَشْهَدَ وَأَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدْعَی فَیُجِیبُ إِلَی طَاعَتِهِمْ وَمُوَالاتِهِمْ وَنَصْرِهِمْ وَتُرِیَنِی ذَلِکَ قَرِیباً سَرِیعاً فِی عَافِیَةٍ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.
پس سر خود را به سوی آسمان بلند کن و بگو:
أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَکُونَ مِنَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ أَیَّامَکَ فَأَعِذْنِی یَا إِلَهِی بِرَحْمَتِکَ مِنْ ذَلِکَ .
پس به درستی که این عمل بهتر است از برای تو از بسیاری از حج و عمرۀ سنت که بجا آوردی و مال ها در آنها خرج کنی و بدن خود را تعب بسیار در آنها بدهی و از اهل و فرزندان خود مفارقت نمایی و بدان که حق تعالی عطا می فرماید به هرکه این نماز را بکند
و این دعا را بخواند از روی اخلاص و این عمل را بجا آورد از روی یقین و تصدیق به این ثواب ها ده خصلت که از جملۀ آنها آن است که او را از مرگ بد نگاه دارد، و ایمن گرداند او را از مکروهات و پریشانی، و بر او دشمن را ظفر ندهد تا بمیرد، و نگاه دارد از دیوانگی و خوره و پیسی او را و فرزندان او را تا چهار پشت، و شیطان و اولیای شیطان را بر او و بر نسل او تا چهار پشت مسلّط نگرداند. ابن سنان گفت که من از خدمت آن حضرت برگشتم و می گفتم: سپاس خدایی را که منّت گذاشت بر من به شناختن شما و دوستی شما و از او سؤال می کنم که
ص:115
یاری دهد مرا بر آنچه لازم و فرض است بر من از فرمانبرداری شما به منّت و رحمت خود و سید بن طاووس(رحمه الله) این روایت را در کتاب اقبال به سند بسیار معتبر دیگر از عبد الله بن سنان به همین نحو روایت کرده است و در عمل و ادعیه اندک اختلافی دارد که اشاره به آنها می نماید زیرا که چون به حسب سند این روایت از جمیع روایات عاشورا اوثق است زیارت کننده احتیاطاً به هر دو روایت عمل نماید تا اعتماد او بر حصول این ثواب های عظیم بیشتر باشد. گفته است که حضرت فرمود: جامه های طاهر بپوش و بندهای خود را بگشا و ذراع و ساق خود را بگشا و بر زمین خالی یا خانۀ خود که کسی تو را
نبیند برو در هنگامی که روز بلند شده باشد و نماز را به همان نحو نقل کرده است و بعد از آن فرمود که پس هزار مرتبه لعنت کن بر قاتل آن حضرت تا نوشته شود از برای تو به هر لعنتی هزار حسنه و محو شود از تو هزار گناه و بلند شود برای تو هزار درجه در بهشت پس راه می روی از موضعی که در آن نماز کرده ای هفت مرتبه و در هر مرتبه می گویی«إنا لله وإنا إلیه راجعون رضاً بقضاء الله وتسلیماً لامره» هفت مرتبه و در همۀ این احوال باید که بر تو اثر بدحالی و اندوه و ماتم زدگی و تأسف ظاهر باشد.
پس چون فارغ شوی بایست در موضعی که در آن نماز کردی و هفتاد مرتبه بگو:
اللَّهُمَّ عَذِّبِ الَّذِینَ حَارَبُوا رُسُلَکَ وَشَاقُّوکَ وَعَبَدُوا غَیْرَکَ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَکَ وَالْعَنِ الْقَادَةَ وَالْأَتْبَاعَ وَمَنْ کَانَ مِنْهُمْ وَمَنْ
ص:116
رَضِیَ بِفِعْلِهِمْ لَعْناً کَثِیراً.
پس بگو:
اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ أَهْلِ بَیْت مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَاسْتَنْقِذْهُمْ مِنْ أَیْدِی الْمُنَافِقِینَ وَالْکُفَّارِ وَالْجَاحِدِینَ وَامْنُنْ عَلَیْهِمْ وَافْتَحْ لَهُمْ فَتْحاً یَسِیراً وَاجْعَلْ لَهُمْ مِنْ لَدُنْکَ عَلَی
عَدُوِّکَ وَعَدُوِّهِمْ سُلْطَاناً نَصِیراً.
پس بعد از دعا قنوت بخوان و در قنوت این دعا را بخوان:
اللَّهُمَّ إِنَّ الْأُمَّةَ خَالَفَتِ الْأَئِمَّةَ وَکَفَرُوا بِالْکَلِمَةِ وَأَقَامُوا عَلَی الضَّلَالَةِ وَالْکُفْرِ وَالرَّدَی وَالْجَهَالَةِ وَالْعَمَی وَهَجَرُوا الْکِتَابَ الَّذِی أَمَرْتَ بِمَعْرِفَتِهِ وَالْوَصِیَّ الَّذِی أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ فَأَمَاتُوا الْحَقَّ وَعَدَلُوا عَنِ الْقِسْطِ وَأَضَلُّوا الْأُمَّةَ عَنِ الْحَقِّ وَخَالَفُوا السُّنَّةَ وَبَدَّلُوا الْکِتَابَ وَمَلَکُوا الْأَحْزَابَ وَکَفَرُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ وَتَمَسَّکُوا بِالْبَاطِلِ وَضَیَّعُوا الْحَقَّ وَأَضَلُّوا خَلْقَکَ وَقَتَلُوا أَوْلَادَ نَبِیِّکَ صَلَّی الله عَلَیه وَآلِه وَخِیَرَةَ عِبَادِکَ وَأَصْفِیَائِکَ وَحَمَلَةِ عَرْشِکَ وَخَزَنَةِ سِرِّکَ وَمَنْ جَعَلْتَهُمُ الْحُکَّامَ فِی سَمَاوَاتِکَ وَأَرْضِکَ اللَّهُمَّ فَزَلْزِلْ أَقْدَامَهُمْ وَأَخْرِبْ دِیَارَهُمْ وَاکْفُفْ
سِلَاحَهُمْ
ص:117
وَأَیْدِیَهُمْ وَأَلْقِ الِاخْتِلَافَ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَأَوْهِنْ کَیْدَهُمْ وَاضْرِبْهُمْ بِسَیْفِکَ الصَّارِمِ وَحَجَرِکَ الدَّامِغِ وَطُمَّهُمْ بِالْبَلَاءِ طَمّاً وَارْمِهِمْ بِالْبَلَاءِ رَمْیاً وَعَذِّبْهُمْ عَذَاباً شَدِیداً نُکْراً وَارْمِهِمْ بِالْغَلَاءِ وَخُذْهُمْ بِالسِّنِینَ الَّذِی أَخَذْتَ بِهَا أَعْدَاءَکَ وَأَهْلِکْهُمْ بِمَا أَهْلَکْتَهُمْ بِهِ
اللَّهُمَّ وَخُذْهُمْ أَخْذَ الْقُرَی وَهِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَها أَلِیمٌ شَدِیدٌ اللَّهُمَّ إِنَّ سُبُلَکَ ضَائِعَةٌ وَأَحْکَامَکَ مُعَطَّلَةٌ وَأَهْلَ بَیْت نَبِیِّکَ فِی الْأَرْضِ هَائِمَةٌ کَالْوَحْشِ السَّائِمَةِ اللَّهُمَّ أَعْلِ الْحَقَّ وَاسْتَنْقِذِ الْخَلْقَ وَامْنُنْ عَلَیْنَا بِالنَّجَاةِ وَاهْدِنَا لِلْإِیمَانِ وَعَجِّلْ فَرَجَنَا بِالْقَائِمِ عَلَیه السَّلام وَاجْعَلْهُ لَنَا رِدْءاً وَاجْعَلْنَا لَهُ رِفْداً اللَّهُمَّ وَأَهْلِکْ مَنْ جَعَلَ قَتْلَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ عِیداً وَاسْتَهَلَّ فَرَحاً وَسُرُوراً وَخُذْ آخِرَهُمْ بِمَا أَخَذْتَ بِهِ أَوَّلَهُمْ اللَّهُمَّ أَضْعِفِ الْبَلَاءَ وَالْعَذَابَ وَالتَّنْکِیلَ عَلَی الظَّالِمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَالآْخِرِینَ وَعَلَی ظَالِمِی اهلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ صَلَّی الله عَلَیه وَآله وزدْهُم نَکَالًا وَلَعْنَةً وَأَهْلِکْ شِیعَتَهُمْ وَقَادَتَهُمْ وَجَمَاعَتَهُمْ اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْعِتْرَةَ الضَّائِعَةَ الْمَقْتُولَةَ الذَّلِیلَةَ مِنَ الشَّجَرَةِ الطَّیِّبَةِ الْمُبَارَکَةِ اللَّهُمَّ أَعْلِ کَلِمَتَهُمْ وَأَفْلِجْ حُجَّتَهُمْ وَثَبِّتْ قُلُوبَهُمْ وَقُلُوبَ شِیعَتِهِمْ عَلَی مُوَالاتِهِمْ وَانْصُرْهُمْ
ص:118
وَأَعِنْهُمْ وَصَبِّرْهُمْ عَلَی الْأَذَی فِی جَنْبِکَ وَاجْعَلْ لَهُمْ أَیَّاماً مَشْهُودَةً وَأَیَّاماً مَعْلُومَةً کَمَا ضَمِنْتَ لِأَوْلِیَائِکَ فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ
لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً اللَّهُمَّ أَعْلِ کَلِمَتَهُمْ یَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ یَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ یَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ فَإِنِّی عَبْدُکَ الْخَائِفُ مِنْکَ وَالرَّاجِعُ إِلَیْکَ وَالسَّائِلُ لَدَیْکَ وَالْمُتَوَکِّلُ عَلَیْکَ وَاللَّاجِی بِفِنَائِکَ فَتَقَبَّلْ دُعَائِی وَاسْمَعْ نَجْوَایَ وَاجْعَلْنِی مِمَّنْ رَضِیتَ عَمَلَهُ وَهَدَیْتَهُ وَقَبِلْتَ نُسُکَهُ وَانْتَجَبْتَهُ بِرَحْمَتِکَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ بِلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَنْ لا تُفَرِّقَ بَیْنِی وَبَیْنَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَاجْعَلْنِی مِنْ شِیعَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ علی وَفاطمَةَ وَالحَسَن وَالحُسَین وَعَلی ومحَمَد وجَعْفَر ومُوسی وعَلی ومحمد وعَلی والحَسَن والحُجَّة الْقَائِمِ عَلَیه السَّلام وَأَدْخِلْنِی فِیمَا أَدْخَلْتَهُمْ فِیهِ وَأَخْرِجْنِی مِمَّا أَخْرَجْتَهُمْ مِنْهُ .
ص:119
پس پهلوهای روی خود را بر زمین بمال و بگو:
یَا مَنْ یَحْکُمُ بِمَا یَشَاءُ وَیَعْمَلُ مَا یُرِیدُ أَنْتَ حَکَمْتَ فِی أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیه وَآله مَا حَکَمْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ مَحْمُوداً مَشْکُوراً وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَفَرَجَنَا بِهِمْ فَإِنَّکَ ضَمِنْتَ
إِعْزَازَهُمْ بَعْدَ الذِّلَّةِ وَتَکْثِیرَهُمْ بَعْدَ الْقِلَّةِ وَإِظْهَارَهُمْ بَعْدَ الْخُمُولِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ أَسْأَلُکَ یَا إِلَهِی وَسَیِّدِی بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ أَنْ تُبَلِّ ِغَنِی أَمَلِی وَتَشْکُرَ قَلِیلَ عَمَلِی وَأَنْ تَزِیدَنِی فِی أَیَّامِی وَتُبَلِّ ِغَنِی ذَلِکَ الْمَشْهَدَ وَتَجْعَلَنِی مِنَ الَّذِی دُعِیَ فَأَجَابَ إِلَی طَاعَتِهِمْ وَمُوَالاتِهِمْ وَأَرِنِی ذَلِکَ قَرِیباً سَرِیعاً إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.
و سر را به جانب آسمان بلند کن و هر حاجتی که داشته باشی بطلب، پس ثواب زیارت را به همان نحو که مذکور شد بیان فرمود.
ص:120
باز سید بن طاووس(رحمه الله) در کتاب اقبال گفته است که در کتاب مختصر از منتخب ذکر کرده است که پس مهیای زیارت عاشورا می شوی. پس ابتدا می کنی بغسل و دو جامۀ طاهر می پوشی و پای برهنه می روی به بالای بام خانه خود یا صحرایی پس رو به قبله می کنی و می گویی:
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ أَمِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَی رُوحِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ النَّبِیِّینَ وَأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَسَیِّدِ الْوَصِیِّینَ
ص:121
وَأَفْضَلِ السَّابِقِینَ وَسِبْطَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ وَکَیْفَ لَا تَکُونُ کَذَلِکَ
سَیِّدِی وَأَنْتَ إِمَامُ الْهُدَی وَحَلِیفُ التُّقَی وَخَامِسُ أَصْحَابِ الْکِسَاءِ رُبِّیتَ فِی حِجْرِ الْإِسْلَامِ وَرُضِعْتَ مِنْ ثَدْیِ الْایمانِ فَطِبْتَ حَیّاً وَمَیِّتاً السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ الْحَسَنِ الزَّکِیِّ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَأَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ وَجَاهَدَتْ فِی اللَّهِ مَعَکَ وَشَرَتْ نَفْسَهَا ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فِیکَ السَّلَامُ عَلَی الْمَلَائِکَةِ الْمُحْدِقِینَ بِکَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ أَبَاکَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَّی الله عَلَیه وَآله وَسَیِّدَ الْوَصِیِّینَ وَقَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِمَامٌ افْتَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَکَذَلِکَ أَخُوکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَّی الله عَلَیه وَآله وَکَذَلِکَ أَنْتَ وَالْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَأَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَجَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّی أَتَاکُمُ الْیَقِینُ مِنْ
ص:122
وَعْدِهِ فَأُشْهِدُ اللَّهَ وَأُشْهِدُکُمْ أَنِّی بِاللَّهِ مُؤْمِنٌ وَبِمُحَمَّدٍ مُصَدِّقٌ
وَبِحَقِّکُمْ عَارِفٌ وَأَشْهَدُ أَنَّکُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَعَبَدْتُمُوهُ حَتَّی أَتَاکُمُ الْیَقِینُ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ ولَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَمَرَ بِقَتْلِکَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ شَایَعَ عَلَی ذَلِکَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ أَشْهَدُ أَنَّ الَّذِینَ سَفَکُوا دَمَکَ وَانْتَهَکُوا حُرْمَتَکَ وَقَعَدُوا عَنْ نُصْرَتِکَ مِمَّنْ دَعَاکَ فَأَجَبْتَهُ مَلْعُونُونَ عَلَی لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ صَلَّی الله عَلَیه وَآله وَسلّم یَا سَیِّدِی وَمَوْلَایَ إِنْ کَانَ لَمْ یُجِبْکَ بَدَنِی عِنْدَ اسْتِغَاثَتِکَ فَقَدْ أَجَابَکَ رَأْیِی وَهَوَایَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَأَنَّ مَنْ خَالَفَکَ عَلَی ذَلِکَ بَاطِلٌ فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً فَأَسْأَلُکَ یَا سَیِّدِی أَنْ تَسْأَلَ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ فِی ذُنُوبِی وَأَنْ یُلْحِقَنِی بِکُمْ وَبِشِیعَتِکُمْ وَأَنْ یَأْذَنَ لَکُمْ فِی الشَّفَاعَةِ وَأَنْ یُشَفِّعَکُمْ فِی ذُنُوبِی فَإِنَّهُ قَالَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَعَلَی آبَائِکَ وَأَوْلَادِکَ وَالْمَلَائِکَةِ الْمُقِیمِینَ فِی حَرَمِکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَعَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَعَلَی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَکَ وَبَیْنَ یَدَیْکَ صَلَّی اللَّهُ
ص:123
عَلَیْکَ وَعَلَیْهِمْ وَعَلَی وَلَدِکَ عَلِیٍّ الْأَصْغَرِ الَّذِی فُجِعْتَ بِهِ
(سپس می گویی)
اللَّهُمَّ إِنِّی بِکَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ وَقَدْ تَحَرَّمْتُ بِمُحَمَّدٍ وَعِتْرَتِهِ وَتَوَجَّهْتُ بِهِمْ إِلَیْکَ وَاسْتَشْفَعْتُ بِهِمْ إِلَیْکَ وَتَوَسَّلْتُ بِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ لِتَقْضِیَ عَنِّی مُفْتَرَضِی وَدَیْنِی وَتُفَرِّجَ غَمِّی وَتَجْعَلَ فَرَجِی مَوْصُولًا بِفَرَجِهِمْ .
پس دست های خود را بلند کن تا سفیدی زیر بغلت دیده شود و بگو:
یَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ لَا تَهْتِکْ سِتْرِی وَلَا تُبْدِ عَوْرَتِی وَآمِنْ رَوْعَتِی وَأَقِلْنِی عَثْرَتِی اللَّهُمَّ اقْلِبْنِی مُفْلِحاً مُنْجِحاً قَدْ رَضِیتَ عَمَلِی وَاسْتَجَبْتَ دَعْوَتِی یَا اللَّهُ الْکَرِیمُ
(پس بگو)
السَّلَامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ
(پس ابتدا کن و بگو)
السَّلَامُ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلَامُ عَلَی الْحَسَنِ الزَّکِیِّ السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ السَّلَامُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ السَّلَامُ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّلَامُ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ السَّلَامُ عَلَی الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَی السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ السَّلَامُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّلَامُ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ السَّلَامُ
عَلَی الْإِمَامِ الْقَائِمِ بِحَقِّ اللَّهِ
ص:124
وَحُجَّةِ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَعَلَی آبَائِهِ الرَّاشِدِینَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً (سپس شش رکعت نماز می خوانی، هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت بعد از حمد صد مرتبه قل هو الله أحد بخوان و بعد از فارغ شدن از همه بگو) اللَّهُمَّ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا فَرْدُ یَا وَتْرُ یَا سَمِیعُ یَا عَلِیمُ یَا عَالِمُ یَا کَبِیرُ یَا مُتَکَبِّرُ یَا جَلِیلُ یَا جَمِیلُ یَا حَلِیمُ یَا قَوِیُّ یَا عَزِیزُ یَا مُتَعَزِّزُ یَا جَبَّارُ یَا مُؤْمِنُ یَا مُهَیْمِنُ یَا جَبَّارُ یَا عَلِیُّ یَا مُعِینُ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا تَوَّابُ یَا بَاعِثُ یَا وَارِثُ یَا حَمِیدُ یَا مَجِیدُ یَا مَعْبُودُ یَا مَوْجُودُ یَا ظَاهِرُ یَا بَاطِنُ یَا أَوَّلُ یَا آخِرُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ وَیَا ذَا الْعِزَّةِ وَالسُّلْطَانِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ یَا اللَّهُ وَبِحَقِّ أَسْمَائِکَ کُلِّهَا أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُفَرِّجَ عَنِّی کُلَّ هَمٍّ وَغَمٍّ وَکَرْبٍ وَضُرٍّ وَضِیقٍ أَنَا فِیهِ وَتَقْضِیَ عَنِّی دَیْنِی وَتُبَلِّغَنِی أُمْنِیَّتِی وَتُسَهِّلَ لِی مَحَبَّتِی وَتُیَسِّرَ
لِی إِرَادَتِی وَتُوصِلَنِی إِلَی بِغْیَتِی سَرِیعاً عَاجِلًا وَتُعْطِیَنِی سُؤْلِی وَمَسْأَلَتِی وَتَزِیدَنِی فَوْقَ رَغْبَتِی وَتَجْمَعَ لِی خَیْرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَة.
ص:125
ص:126
* قرآن کریم
1 - ابن طاووس، السید علی بن موسی، مصباح الزائر، قم، موسسة آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث، 1417 ق.
2 - ابن طاووس، السید علی بن موسی، (اللهوف) علی قتلی الطفوف، نجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1385 ق.
3 - احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1418 ق.
4 - اشراقی، (ارباب) میرزا محمد، الاربعین الحسینیة، تهران، انتشارات اسوه، 1379.
5 - الامین، السید حسن، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1419 ق.
6 - الامینی النجفی، عبد الحسین احمد، الغدیر فی الکتاب والسنة والادب، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1421 ق.
ص:127
7 - البرقی، احمد بن ابی عبدالله، کتاب الرجال، تهران، دانشگاه تهران.
8 - البکری الخوارزمی، الموفق بن احمد، المناقب، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1417.
9 - البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، کتاب جمل من النساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، 1420 ه -.
10 - التستری، محمد تقی، الاخبار الدخیلة، تهران، مکتبه الصدوق، 1401 ق.
11 - التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله، شرح المقاصد، قم، انتشارات شریف الرضی، 1370.
12 - تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلماء، انتشارات علمیه اسلامیه، بی جا، 1364.
13 - تهرانی، ابوالفضل، شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، قم، سید علی موحد ابطحی، چاپخانه سید الشهداء(علیه السلام)، 1409 ق.
14 - حائری، شیخ مرتضی، سرّ دلبران (خاطرات آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری)، قم، انتشارات انصاری، 1377.
15 - الحارثی العاملی، الشیخ بهاء الدین محمد بن الحسین بن عبد الصمد، حبل المتین، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا.
16 - الحر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعه، تهران، نشر مکتبه اسلامیه، 1389 ق.
17 - الحسینی المرعشی، السید نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیت الله المرعشی، 1406 ق.
18 - خرّازی، سید محسن، روزنه ای به عالم غیب، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1383.
ص:128
19 - خراسانی، محمد هاشم، منتخب التواریخ، تهران، کتابفروشی و چاپخانه علی اکبر علمی، 1352.
20 - دستغیب، عبد الحسین، داستان های شگفت، قم، موسسه دار الکتاب، 1369.
21 - شوشتری، سید نور الله، مجالس المؤمنین، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1354.
22 - الطبری، الحسن بن علی (عماد الدین طبری)، کامل بهایی، تهران، المکتبه المرتضویه، بی تا.
23 - الطوسی الشافعی الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالفکر، بی تا.
24 - الطوسی، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، مصباح المتهجد، بیروت، موسسه فقه الشیعه 1411 ق.
25 - العاملی، الکنعمی تقی الدین ابراهیم بن علی بن الحسن بن محمد بن صالح، المصباح، بی جا، منشورات الرضی ازاهدی، بی تا.
26 - العلامة الحلی، الحسن بن یوسف بن المطهر، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1417.
27 - فرهاد، میرزا، قمقام زخار و صمصام بتار، تهران، انتشارات کتابچی، 1379.
28 - القمی، جعفر بن قولویه، کامل الزیارات، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1417 ق.
29 - قمی، شیخ عباس، تتمة المنتهی فی وقایع ایام الخلفاء، قم، کتابخانه مرکزی، بی تا.
ص:129
30 - قمی، شیخ عباس، فوائد الرضویه، بی جا، انتشارات مرکزی، 1327.
31 - قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، بی جا، انتشارات دلیل، 1378.
32 - قمی، شیخ عباس، نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم(علیه السلام)، قم، مکتبه بصیرتی، 1405 ق.
33 - قمی، شیخ عباس، هدیة الاحباب فی ذکر المعروف بالکنی والالقاب والأنساب، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363.
34 - قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، انتشارات کتابفروشی علامه، 1387 ق.
35 - کاشف الغطاء، الشیخ جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380.
36 - کرمانشاهی، آقا محمد علی، راهبرد اهل سنت به مسأله امامت، قم، انتشارات انصاریان، 1421 ق.
37 - کریمی، حسین، اصل الاصول، قم، انتشارات اشراق، 1375.
38 - کریمی، حسین، نسیم ولایت و ملحقات آن، قم، مؤلف، 1380.
39 - المامقانی، عبد الله، تنقیح المقال فی علم الرجال، النجف الاشرف، المطبعة المرتضویة، 1352 ق.
40 - المجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1374 ش.
41 - المجلسی، محمد باقر، تحفة الزائر، تهران، چاپ سنگی، 1314 ق.
42 - المجلسی، محمد باقر، زاد المعاد، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1378 ق.
ص:130
43 - محمد بن النعمان (الشیخ مفید)، الارشاد، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه.
44 - محمد محسن (آقا بزرگ تهرانی)، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، قم، موسسة اسماعیلیان، 1408 ق.
45 - مدرس تبریزی، محمد علی، ریحانة الادب، بی جا، انتشارات خیام، 1374.
46 - المشهدی، محمد بن جعفر، المزرا الکبیر، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1419 ق.
47 - الموسوی الخوئی، السید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، قم، مرکز نشر آثار الشیعه، بی تا.
48 - النوری الطبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1408 ق.
49 - خراسانی، ملا هاشم، منتخب التواریخ، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1347.
50 - الامین الحسینی، السید محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، قم، چاپ سوم، کتابخانه بزرگ اسلامی.
ص:131