فاطمه زهرا سلام الله علیها

مشخصات کتاب

سرشناسه : امینی، عبدالحسین، 1281 - 1349 .

عنوان و نام پدیدآور : فاطمه زهرا سلام الله علیها/ علامه امینی؛ مقدمه و پاورقی و تعلیقات از محمد امینی نجفی .

مشخصات نشر : تهران: استقلال، 1376.

مشخصات ظاهری : 543 ص.: نمونه، عکس .

موضوع : فاطمه زهرا(س) ، 8؟ قبل از هجرت - 11ق .

شناسه افزوده : امینی نجفی، محمد، 1341-

رده بندی کنگره : BP27/2/الف 85ف 23

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : م 77-2852

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

مقدمه کتاب حاضر و حیات مرحوم علامه امینی

اشاره

در مدح و ثنایی که ما از افراد می کنیم دو ضعف عمده وجود دارد: یکی اینکه ما تنها بر مبنای ظاهر افراد قضاوت می کنیم، و دوم اینکه معمولا آنگاه که معرف را به صفتی از مکارم و فضایل معنوی متصف می نماییم نقص ما نسبت به آن فضیلت بیش از معرف است.

قضاوتهای بشری پیوسته با اشتباه و لغزش توام است. در قضاوتهای انسان، مبنای احکام صادره ظاهر افراد است. هیچکس را از باطن افراد آگاهی نیست؛ تنها خداوند متعال است که از اسرار مطلع است و تنها اوست که علم ظاهر و باطن تمامی امور نزد او می باشد. همین عدم اطلاع ما از حقیقت افراد است که در بسیاری از موارد شناخت ما را با اشتباه مواجه می سازد. ما در زندگی روزمره ی خود نظرمان درباره ی افراد همواره در حال تغییر و تغیر است. ما که روزی فردی را صالح می پنداشتیم پس از چندی درمی یابیم که فردی بدطینت است. روزی می گفتیم فلان شخص فرد ریاکاری است و امروز درباره ی همان فرد می گوییم: او شخص بسیار زاهدی است. این تغییر نظرها و این دیدگاه های متعارض یکی از خصوصیتهای اصلی قضاوتهای ماست و دلیل عمده ی آن نیز علم ناقص و محدود ما می باشد.

ص: 16

از طرف دیگر قاعده ی منطقی همواره بر این بوده و هست که: «معرف باید از معرف اجلی و اوضح باشد». مادامی که ما در فضیلتی از معرف خود رتبه ای پایین تر داشته باشیم به قضاوتهای اشتباه مبادرت می نماییم. به عنوان مثال ما آنگاه که نسبت به زبانی (نظیر زبان عربی) آگاهی نداریم فکر می کنیم اگر کسی کلماتی را به عربی ایراد نماید عالم به این زبان است و لذا او را به عنوان فردی که مسلط بر زبان عربی است معرفی می نماییم؛ ولی پس از چندی که اطلاع ما از زبان و ادبیات عرب فزونی گرفت درمی یابیم که فرد مزبور در زبان عربی بسیار ناآگاه است و چیز زیادی از این زبان نمی داند. علت اصلی اینکه ما در نخستین قضاوت خود اشتباه کرده ایم این است که دانش ما نسبت به زبان عربی- در زمان اولین قضاوت- از علم معرف کمتر بوده است.

با توجه به دو موضوعی که بیان شد علمای مذهبی در معرفی انبیا و فرستادگان الهی معمولا قضاوتهای شخصی خود را مطرح نمی کنند بلکه همیشه به نصوصی استناد می کنند که متعلق به ناحیه ی وحی می باشد.

مهمترین منصب الهی مقام شامخ ولایت است. ولایتی که به معنی اولویت به انفس بوده و بر تمامی مخلوقات جاری و ساری است. چه کسی می تواند صاحب این مقام عظیم الهی را بدون نصوص الهی بشناسد؟ و کدام خردمندی آنگاه که نصوص الهی در معرفی وی صادر شد از طاعتش سربپیچد؟ ما آنگاه که از طریق آیات قرآنی و روایات پیامبران اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دریابیم که فرد خاصی صاحب مقام ولایت است مسئولیت عظیمی در قبال آن ولی الهی متوجه ما می گردد. صاحب مقام ولایت بودن مستلزم معصوم بودن از هر گناه و لغزش است و بر تمامی احاد بشر واجب است که تا حد توان در شناخت ولی پروردگار که این مقام عصمت را حائز است تلاش نمایند.

یکی از صاحبان مقام شامخ ولایت، سیده ی نساء عالمین حضرت فاطمه

ص: 17

زهرا علیهاالسلام می باشد. بانویی که مناقبش چنان محیر العقول است که شناخت و ایمان به آن- اگر از طریق وحی نبود- هرگز قابل تصور و تصدیق نبود. اینکه نور آن وجود مقدس قبل از آفرینش حضرت آدم زینت بخش دائره امکان بوده است؛ اینکه جهان به طفیل وجود او و دیگر چهارده معصوم به دائره ی وجود قدم نهاده اند؛ اینکه نام او را پروردگار برگزیده و از اسم خود نام وی را مشتق نموده است؛ اینکه انبیا به نام او متوسل بوده اند؛ اینکه حضرتش از تمامی ملائکه افضل و اشرف می باشد؛ اینکه ولایت او چون امانتی الهی به بشر عرضه گردیده است؛ اینکه توسل به او موجب استجابت دعا در بارگاه ملکوت می گردد؛ اینکه در تاریخ بشر او را جز علی کفو و همتایی پیدا نمی شود؛ اینکه او بانوی بانوان دو جهان می باشد؛ اینکه در زمان حیات او، فرشتگان افتخار مصاحبت با وی را داشته اند؛ اینکه علم او «علم به ما کان و ما یکون» است؛ اینکه خداوند دوستی او را شرط ایمان و دشمنی با او را نشانه ی کفر می داند؛ اینکه محبت و مودت نسبت به او و خاندانش تنها اجر عظیم رسالت است؛ اینکه جمع کثیری در روز قیامت به شفاعت او از دوزخ رهایی می یابند؛ اینکه حضرتش اولین میهمان بهشت است؛ اینکه رفیع ترین مقام جنت از آن او و خاندان اوست،... و عاقبت اینکه تنها اوست که بگونه ی مطلق «ولیه الله» جهان خلقت است؛ هگی مناقبی است که هر بشری را- در مقابل آن وجود مقدس- به حیرت و تحسین و خضوع وامی دارد. اثبات هز یک از این مناقب بتنهایی کافی است تا انسان در تعدیل و جرح تمامی بشر، مبنا را حب و یا بغض نسبت به چنین فردی قرار دهد. چنین است که حب و بغض نسبت به فاطمه سلام الله علیها سنگ محکی برای شناخت مومن از کافر می باشد. او محبوبه بارگاه کبریایی پروردگار احدیت است.

ص: 18

کتاب حاضر- که از تقریرات فرزانه ی عالم تحقیق و عاشق دلباخته ی خاندان عصمت و طهارت و مجتهد مکتب ولایت مرحوم علامه امینی (قدس سره الشریف) می باشد- به اجمال درباره ی مناقب حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام علیهاالسلام بحث نموده است. در این کتاب مناقب فاطمه ی زهرا علیهاالسلام- براساس آیات قرآنی و احادیث و روایات- مورد بررسی قرار گرفته و درباره ی هر منقبت توضیحات بسیار مفید توسط آن مرحوم ایراد گردیده است.

خوانندگان نباید گمان برند که مطالبی که درباره ی حضرت زهرا و ولایت او بیان گردیده است تنها یک موضوع مذهبی و شیعی است. مناقبی که در این کتاب به آنها اشاره شده است عمدتا با استناد و ارجاح به مصادر و منابع علمای اهل تسنن بیان گردیده و لذا باید اذعان داشت که این مناقب مورد تایید کلیه ی فرق اسلامی بوده و متفق علیه تمامی مسلمانان می باشد.

تذکر این نکته نیز ضروری است که مطالبی را که ما در پاورقی ها بعنوان توثیق علمای عامه- با استناد به اقوال علمای رجال اهل تسنن- آورده ایم صرفا به منظور احتجاج با طرف مقابل است و به این معنا نیست که نظر ما درباره ی آنان قابل تطبیق با این اقوال مطروحه می باشد.

ص: 19

گزارش مختصری از حیات مرحوم علامه امینی

اشاره

نسب مرحوم علامه شیخ عبدالحسین امینی نجفی تا جد چهارمش چنین است: عبدالحسین بن شیخ احمد بن شیخ نجفقلی بن شیخ عبدالله (سرمست) بن حاج محمد بن الله یار. نام این خاندان از لقب جد علامه (مرحوم شیخ نجفقلی) گرفته شده است چون لقب وی «امین الشرع» بوده و در روزگار خود از علما و فضلای تبریز بشمار می رفته است.

نجفقلی ملقب به امین الشرع (جد علامه امینی)

مرحوم امین الشرع در سال 1257 هجری قمری (1) بدنیا آمد و مدتی از زندگی خود را در سردها (یکی از توابع تبریز) گذرانید و سپس به تبریز مهاجرت نمود و برای همیشه در آنجا مقیم گشت. وی فردی عالم و صاحب و متقی بود و حیات خویش را مصروف کسب علوم دینی نمود و در شعر و ادب و مکارم اخلاقی به حظی وافر دست یافت. امین الشرع شعر نیز می سرود و قصائدی در مدح ائمه ی اطهار علیهم السلام دارد که هم اکنون در دست است. او در شعر خود

ص: 20


1- 1. خوانندگان عنایت داشته باشند که پس از این به جهت اختصار بجای «هجری قمری» به ذکر لفظ «هجری» اکتفا می کنیم؛ لذا هر کجا که لفظ هجری را بطور مطلق دیدید منظور هجری قمری است.

به «واثق» تخلص می کرد و نقش مهر او- آنطوری که در پشت بعضی از رسائلش مشهود است- «الواثق بالله الغنی عبده نجفقلی» بوده است.

وی در سن 83 سالگی در شب جمعه هفتم جمادی الاولی سال 1340 هجری یک ساعت پیش از اذان صبح- دیده از جهان فروبست و بصورت امانت در محل وفات خود (تبریز) دفن گردید. علامه امینی می فرمودند: 12 سال پس از فوت مرحوم جدم (نجفقلی) وقتی که او را از قبرش بیرون آوردیم تا به نجف اشرف منتقل نماییم با نهایت تعجب و شگفتی دیدیم کوچکترین تغییری در جنازه ی این مرد بزرگوار بوجود نیامده است، و حتی مویی از محاسن شریفش نریخته است.

مرحوم امین الشرع پس از انتقال به نجف اشرف در جوار مولای متقیان امیرمومنان- در وادی السلام- بخاک سپرده شد.

شیخ احمد امینی (پدر علامه امینی)

شیخ احمد که پدر مرحوم علامه امینی می باشد در سال 1287 هجری در «سردها» بدنیا آمد و در سال 1304 هجری به تبریز مهاجرت نمود. وی از فقها و فضلا و مجتهدین مسلم زمان خویش و در زهد و تقوی زبانزد خاص و عام بود. بقدری سلیم النفس و خلیق بود که کسی او را در طول عمرش- جز در مسائل مذهبی- خشمگین ندیده بود. چنان به آداب اخلاقی متخلق بود که اطرافیان را به اعجاب وا می داشت. با آنکه از مقام علمی شایسته ای برخوردار بود همواره از شهرت و معروفیت دوری می جست و از هرگونه تظاهر و ریا پرهیز می کرد. آیه الله سید میرزا ابوالحسن انگجی تبریزی (متوفای 1357 هجری) که از مراجع عظام زمان خویش بود؛ همواره در مجالس و محافل خود

ص: 21

می گفت: «شیخ میرزا احمد امینی از کسانی است که در زهد و تقوایش شکی نیست و بدون تردید فردی مجتهد است منتها از خوف تظاهر به ریا و از ترس شهرت طلبی همیشه فضائل خویش را مخفی می نماید».

شیخ احمد مقدمات علوم دینی را نزد پدر بزرگوارش در تبریز کسب نمود و سپس از دیگر اساتید موجود در تبریز استفاده کرد و نزد افاضل تبریز نظیر علامه میرزا اسد الله بن حاج محسن تبریزی- که از نوادر فقها و از عالمان جامع معقول و منقول زمان خود بود- به تلمذ پرداخت.

از تالیفات وی- که مرحوم شیخ آقا بزرگ در کتاب نقباء البشر و همچنین عمر رضا کحاله در معجم المولفین نیز به آن اشاره نموده اند- کتاب تعلیق او بر مکاسب شیخ مرتضی انصاری است. نوشته های دیگری چون تعلیق بر لمعه و رساله ای در فقه نیز از آثار علمی اوست. از جمله علمایی که به او اجازه ی روایت اعطا نموده اند آیات زیر می باشند:

1- مرحوم آیه الله سید میرزا علی شیرازی (متوفای 1355 هجری).

2- مرحوم آیه الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (متوفای 1365 هجری).

3- مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (متوفای 1361 هجری).

4- مرحوم آیه الله سید حسین طباطبائی بروجردی (متوفای 1380 هجری مطابق با 1340 هجری شمسی).

5- مرحوم آیه الله شیخ میرزا علی ایروانی (متوفای 1354 هجری).

6- مرحوم آیه الله شیخ میرزا رضی بن محمد حسن زنوزی تبریزی (متوفای 1360 هجری).

ص: 22

7- مرحوم آیه الله شیخ میرزا احمد مجتهد تبریزی قراچه داغی.

8- مرحوم آیه الله شیخ میرزا فتاح شهیدی (متوفای 1372 هجری).

9- مرحوم آیه الله شیخ میرزا خلیل آقا مجتهد بن میرزا حسن (متوفای 1368 هجری). (1) .

مرحوم شیخ احمد- مانند پدرش امین الشرع- در سن 83 سالگی در بیست و نهم ربیع الاول سال 1370 هجری (مطابق با هفدهم دیماه 1329 هجری شمسی) در تهران وفات یافت و در شهر قم در «قبرستان نو» بخاک سپرده شد.

عبدالحسین امینی نجفی

علامه بزرگوار ما مرحوم شیخ عبدالحسین امینی نجفی به سال 1320 هجری قمری در شهر تبریز دیده به جهان گشود. وی تحصیلات مقدماتی و دوره ی سطح علوم دینی را نزد افاضل تبریز از جمله پدر بزرگوارش فراگرفت. او در این دوره از حیات خود با حضور در مدرسه ی دینی «طالبیه» و همچنین حضور در مجالس علمی دیگر آن زمان موفق به کسب فیض ازم حضر آیات و حججی گردید که نام بعضی از آنان از این قرار است:

1- مرجع تقلید مرحوم آیه الله سید محمد بن عبدالکریم موسوی مشهور به

ص: 23


1- 2. خوانندگان که مایل به کسب آگاهی از حیات این آیات و همچنین کسب اطلاع از حیات اساتید دیگری که پس از این به نام آنها اشاره خواهد شد می باشند؛ به مقدمه کتاب الغدیر (چاپ 1396 ه / 1976 م تهران) که به قلم استاد گرانمایه حضرت حجه الاسلام و المسلمین شیخ رضا امینی نجفی نگارش یافته مراجعه فرمایند.

مولانا (متوفای 1363 هجری). 2- مرحوم آیه الله سید مرتضی بن احمد حسینی خسروشاهی (متوفای 1376 هجری). 3- مرحوم آیه الله شیخ حسین بن عبد علی توتونچی (متوفای 1360 هجری). 4- مرحوم علامه شیخ میرزا علی اصغر ملکی.

اولین سفر علامه به نجف اشرف

علامه پس از آنکه دوره ی سطح علوم دینی را در تبریز بپایان رسانید در عنفوان جوان به نجف اشرف عزیمت نمود تا در جوار مرقد ملکوتی مولی الموحدین امیرمومنان علیه السلام در درس خارج فقهای بزرگوار آن سرزمین مقدس حاضر گردد و به کسب معارف الهی از اکابر و بزرگان شیعه ی آن روز نجف بپردازد. آیاتی که در این دوره از حیات علامه به پرورش علمی او همت گماشتند عبارتند از:

1- مرحوم آیه الله سید محمد بن محمد باقر حسینی فیروزآبادی (متوفای 1345 هجری).

2- مرحوم آیه الله سید ابوتراب ابوالقاسم خونساری (متوفای 1346 هجری).

3- مرحوم آیه الله میرزا علی بن عبدالحسین ایروانی (متوفای 1354 هجری).

4- مرحوم آیه الله میرزا ابوالحسن بن عبدالحسین مشکینی (متوفای 1358 هجری).

بازگشت به تبریز

علامه پس از سالها تحصیل در نجف اشرف به تبریز بازگشت و مدتی را به

ص: 24

تدریس و تحقیق پرداخت ولی دیری نپایید که جذبه دیار ملکوتی نجف اشرف دیگر بار او را به آن سامان کشانید.

مهاجرت علامه به نجف اشرف

علامه به نجف رفت و برای همیشه در آن سرزمین مقدس رحل اقامت افکند. این بار او افتخار تحصیل علوم دینی در محضر نوابغ مذهب شیعه را یافت و در مجالس درسی نخبگان دین و مراجع تقلید آن روز باستمرار حاضر گشت.

اساتید مهم علامه در این دوره ی عالی تحصیلی وی- که آخرین دوره تلمذ او بود- عبارتند از:

1- مرحوم آیه الله سید میرزا علی بن مجدد شیرازی (متوفای 1355 هجری).

2- مرحوم آیه الله شیخ میرزا حسین نائینی نجفی (متوفای 1355 هجری).

3- مرحوم آیه الله سید ابوالحسن بن سید محمد موسوی اصفهانی (متوفای 1365 هجری).

4- مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین بن محمد حسن اصفهانی غروی (متوفای 1361 هجری).

5- مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین بن علی آل کاشف الغطاء (متوفای 1373 هجری).

مشایخ روایتی مرحوم علامه امینی

جدیت و تلاش خستگی ناپذیر علامه- به مدد توفیقات الهی- خیلی زود او را به مقام والای اجتهاد رسانید. علامه تیمنا برای پیوستن به جرگه ی حاملان

ص: 25

احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان او علیهم السلام و جهت متبرک شدن مرویاتش به اتصال سند و جهت صیانت آنها از قطع و ارسال، مبادرت به اخذ اجازه روایت از بعضی از بزرگان آن روزگار نمود که نام بعضی از آنها بقرار ذیل می باشد:

1- اجازه روایت از مرحوم آیه الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (متوفای 1365 هجری).

2- اجازه روایت از مرحوم آیه الله سید میرزا علی حسینی شیرازی (متوفای 1355 هجری).

3- اجازه روایت از مرحوم آیه الله شیخ میرزا علی اصغر ملکی تبریزی.

4- اجازه روایت از مرحوم آیه الله حاج آقا حسین قمی طباطبائی (متوفای 1366 هجری).

5- اجازه روایت از مرحوم علامه شیخ علی بن ابراهیم قمی (متوفای 1373 هجری).

6- اجازه روایت از مرحوم علامه شیخ محمد علی غروی اردوبادی (متوفای 1380 هجری).

7- اجازه روایت از مرحوم علامه شیخ آقابزرگ (محمد محسن) تهرانی (متوفای 1389 هجری).

8- اجازه روایت از مرحوم علامه شیخ میرزا یحیی بن اسدالله خویی (متوفای 1364 هجری).

ص: 26

تحقیقات علامه امینی

علامه پس از آنکه به مرتبه ی رفیع اجتهاد رسید امر تحقیقات شبانه روزی و تالیفات گسترده تمامی اوقات حیات آن مرحوم را به خود اختصاص دارد. از جمله تالیف وی عبارتند از:

1- تفسیر فاتحه الکتاب

این کتاب در دو بخش است: بخش اول به تفسیر سوره ی حمد و بخش دوم به تحلیل آن از نظر مباحث توحید و قضاء و قدر و جبر و تفویض اختصاص دارد.

تمامی مباحث براساس روایات ماثوره طرح گردیده است. این کتاب در سال 1395 هجری در تهران بچاپ رسیده است.

2- شهداء الفضیله

این کتاب ابتکاری و تاریخی حاوی شرح زندگی علمای شیعه از قرن چهارم تا قرن گذشته است که در دفاع از حریم اهل بیت و تشیع به درجه ی رفیع شهادت نائل شده اند. این کتاب در سال 1355 هجری در نجف اشرف بطبع رسیده است.

3- تصحیح کامل الزیاره

این کتاب اثر فقیه طائفه ی امامیه ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (متوفای 367 هجری) است که در سال 1356 هجری با تصحیح مرحوم علامه در نجف اشرف بچاپ رسیده است.

ص: 27

4- ادب الزائر

این کتاب رساله ی موجزی است که در آن به آدابی که شایسته است زائر بقعه ی حضرت سید الشهداء علیه السلام آنها را رعایت کند اشاره شده است.

5- سیرتنا و سنتنا سیره نبینا و سنته

این کتاب شرح گفتگوی مرحوم علامه درباره ی اقامه ی مجالس عزای حسینی و سجده بر تربت امام حسین علیه السلام و... است که در شهر حلب انجام شده و توسط علامه گزارش گردیده است. این کتاب در سال 1362 هجری در نجف بچاپ رسیده است.

6- تعالیق بر رسائل شیخ انصاری (مخطوط)

7- تعالیق بر مکاسب شیخ انصاری (مخطوط)

8- المقاصد العلیه فی المطالب السنیه (مخطوط)

این کتاب، تفسیر چهار آیه از آیات قرآنی است.

آیه ی اول: (قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل). (1) .

آیه ی دوم: (و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فی اسمائه سیجزون ما کانوا یعملون). (2) .

ص: 28


1- 11. الغدیر ج 3/ صفحات ر، ز، ه، ج 8/ صفحه ب، فهرس ملحقات احقاق الحق صفحه 7.
2- 10. سوره ی البقره، آیه ی 2.

آیه ی سوم: (و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم است بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین). (1) .

آیه ی چهارم: (و کنتم ازواجا ثلاثه- فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه- و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه- و السابقون السابقون- اولئک المقربون). (2) .

9- ریاض الانس (مخطوط)

این کتاب در دو جلد است. جلد اول 700 صفحه و جلد دوم 1012 صفحه دارد و در آن گزیده های کتب تفسیری و حدیث و تاریخ و کلام بصورت کشکول نوشته شده است.

10- رجال آذربایجان (مخطوط)

در این کتاب که مانند دیگر کتب علامه به زبان عربی است شرح زندگانی 234 نفر از علما و ادبای آذربایجان بترتیب حروف الفبا آمده است و با نام «ابراهیم بن ابی الفتح زنجانی» شروع می شود و با نام «عزالدین یوسف بن حسن تبریزی حلاوی» خاتمه می یابد.

ص: 29


1- 11. الغدیر ج 3/ صفحات ر، ز، ه، ج 8/ صفحه ب، فهرس ملحقات احقاق الحق صفحه 7.
2- 10. سوره ی البقره، آیه ی 2.

11- ثمرات الاسفار (مخطوط)

این کتاب در دو جلد است و حاوی یادداشتهای علامه امینی از کتب خطی هند و سوریه می باشد.

12- العتره الطاهره فی الکتاب العزیز (یا: الایات النازله فی العتره الطاهره) (مخطوط)

این کتاب حاوی آیاتی می باشد که درباره ی اهل بیت پیامبر نازل گردیده است. در این کتاب به نصوص علمای تفسیر و حدیث و کلام پیرامون این آیات اشاره شده است. این کتاب در بقیه ی مجلدات الغدیر- که تاکنون بچاپ نرسیده- تلفیق شده و در بحث «مسند المناقب و مرسلها» مطرح گردیده است.

13- الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب

این کتاب کارنامه حیات علامه و محصول تمامی تلاشهای علمی اوست. این کتاب نشانگر میزان زحمات علامه و حاکی از مقدار دلباختگی او به خاندان عمصت و طهارت است.

«غدیر» ی کرد بی همتا، چنانچون بیکران دریا

لبالب از رحیق حق، جهان را زو مشامی خوش

از این دریا دل آماده، «غدیری» ایزدی باده

خوش آن رندی کزین مشرب کند شرب مدامی خوش (1) .

ص: 30


1- 11. الغدیر ج 3/ صفحات ر، ز، ه، ج 8/ صفحه ب، فهرس ملحقات احقاق الحق صفحه 7.

علامه برای تالیف کتاب الغدیر، منابع مورد نیاز موجود در کتابخانه های عمومی و خصوصی نجف اشرف را بدقت بررسی نمود و سپس برای تکمیل تحقیقات خویش به ایران، هند، سوریه و ترکیه سفر کرد و مصادر مربوطه ی موجود در کتابخانه ها را با تلاشی تحسین برانگیز و در عین حال حیرت آور مطالعه و احیانا استنساخ نمود. حدود چهل سال است که از تاریخ تالیف این کتاب می گذرد و کسی نیست که در دنیای تحقیقات اسلامی با نام کتاب الغدیر بیگانه باشد. الغدیر در 20 جلد به زبان عربی- با نثری بسیار پخته و ادبی- نگارش یافته که تاکنون 11 جلد آن به حلیه طبع آراسته شده است. آیه الله سید محسن حکیم و آیه الله سید حسین حمامی درباره ی این کتاب گفته اند: «(لا یاتیه الباطل من بین یدیه) (1) » (2) و آیاتی چون سید عبدالهادی شیرازی و شیخ محمدرضا آل یاسین و علامه اردوبادی گفته اند: «لاریب فیه هدی للمتقین) (3) ». (4) .

علامه خود می فرمود: «من برای نوشتن الغدیر، 10 هزار کتاب را (که ممکن است هر کتاب در چندین مجلد باشد) از بای بسم الله تا تای تمت خوانده ام و به 100 هزار کتاب مراجعات مکرر داشته ام». مصادر و منابعی که در کتاب الغدیر مورد استناد قرار گرفته همگی از منابع علمای اهل سنت است و این بدین معنا نیست که کتب اهل سنت در نظر علامه امینی دارای اعتبار، و یا

ص: 31


1- 10. سوره ی البقره، آیه ی 2.
2- 11. الغدیر ج 3/ صفحات ر، ز، ه، ج 8/ صفحه ب، فهرس ملحقات احقاق الحق صفحه 7.
3- 10. سوره ی البقره، آیه ی 2.
4- 11. الغدیر ج 3/ صفحات ر، ز، ه، ج 8/ صفحه ب، فهرس ملحقات احقاق الحق صفحه 7.

کتب علمای مذهب شیعه غیر قابل اعتماد است. یکی از قواعد اساسی منطقی در جدل، احتجاج از طرییق ارائه ی مسلمات طرف مقابل است. مرحوم علامه یا عنایت به همین قاعده ی منطقی، مطالب الغدیر را با استناد به اقوال و آراء اهل سنت استوار ساخته اند و خود می فرمایند: «مطالبی که ما در الغدیر گفته ایم مذهبی نیست بلکه اسلامی است»، یعنی مسائلی نیست که فقط مذهب شیعه بدان معتقد باشد بلکه مطالبی است که در میان جمیع مذاهب اسلامی متفق علیه است.

بعضی از افراد تصور باطلی از الغدیر دارند و می پندارند الغدیر باعث تفرقه و جدایی مذهب اسلامی از یکدیگر می گردد. کسانی که این تصور را دارند نه تنها الغدیر را مطالعه نکرده اند بلکه از تاثیر الغدیر در ممالک اسلامی بی اطلاع هستند. اولا هر کس که الغدیر را بخواند درمی یابد که مولف کتاب از حسن نیت کاملی برخوردار است و منظور وی از تدوین این کتاب تنها اظهار حقایق تاریخ اسلام می باشد. ثانیا مطالب الغدیر چیزی نیست که نظرات شخصی مرحوم امینی باشد و کثرت منابعی که در الغدیر بدانها اشاره شده است شاهد این مدعاست. تقریبا می توان گفت جمله ای بدون دلیل و بدون ماخذ در الغدیر نوشته نشده است. لذا اگر کسی بخواهد ادعا کند که کتاب مورد بحث دارای تاثیر تفرقه ی کلمه می باشد، باید بپذیرد تمامی کتابهایی که در الغدیر به آنها ارجاع شده است ریشه های اصلی این تاثیر است و ما می دانیم که ماخذ الغدیر عبارت است از امهات کتب اسلامی غیر شیعی از جمله صحاح سته. ثالثا پس از انتشار الغدیر، مقالات متعددی در مجلات فرهنگی مصر و سوریه و عراق و سایر بلاد اسلامی در تجلیل از این کتاب درج گردید و سیل نامه های تقدیر از سراسر ممالک اسلامی جاری شد. اکثر نویسندگان این نامه ها از علمای بزرگ اهل سنت هستند. از ملوک و وزرای کشورهای اسلامی گرفته تا ائمه ی جمعه و جماعات و

ص: 32

اساتید دانشگاهها برای الغدیر تقریظ نوشتند و به قدردانی از زحمات مولف آن پرداختند. از میان این نامه ها و این تقاریظ، نزدیک به 50 نمونه در مقدمه مجلدات الغدیر درج گردیده است. این نامه ها و این مقالات همگی بیانگر این مطلب است که الغدیر کتابی است که کلیه ی فرق اسلامی بر مطالب مستند آن اتفاق نظر دارند.

بیماری و وفات علامه امینی

«امیر» مرگ چنین شهسوار عرصه ی علم

نه مرگ یک تن، بل مرگ یک جماعت بود

چنین مصیبت عظمی، نبود دانش را

اگر دریغ و اسف بود، اگر مصیبت بود

ز فیض بحر ولایت غریق رحمت باد

که خود ز بحر ولایت، «غدیر» رحمت بود (1) .

مجاهد بزرگوار و دل آگاه ما که در آخرین سالهای حیات خود- از فرط مطالعات بی وقفه و پیگیر- اسیر بستر بیماری گریده بود، در روز جمعه 28 ربیع الثانی 1390 هجری قمری (مطابق با 12 تیرماه 1349 شمسی) در تهران دار فانی را وداع نمود. او قبل از آنکه به سفر ابدی خویش رود از لحظه ی انتقال خود به محضر دوست آگاه بود؛ از همین روی ابتدا با آبی که با تربت کربلای امام

ص: 33


1- 12. از قصیده ی سید کریم امیری فیروزکوهی که در رثای علامه ی امینی سروده شده است.

حسین علیه السلام مخلوط شده بود لبهایش را مرطوب نمود و از فرزند خویش (1) خواست تا برای او دعای عدیله را قرائت نماید. پس از اینکه دعای عدیله را خواند از فرزندش خواست تا از «مناجات خمس عشره ی» امام سجاد علیه السلام دعای «مناجات المتوسلین» (2) و «مناجات المعتصمین» (3) برایش خوانده شود. علامه با صدایی

ص: 34


1- 13. منظورم استاد گرانمایه محقق ارجمند حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا رضا امینی نجفی است. ایشان زندگینامه ی مرحوم علامه امینی را بصورت مستوفی در مقدمه ی کتاب الغدیر (چاپ 1396 ه / 1976 م تهران) مرقوم فرموده اند.
2- 14. «مناجات المتوسلین» دهمین دعای خمس عشره ی امام زین العابدین علیه السلام است که متن آن را ذیلا می خوانید: الهی لیس لی وسیله الیک عواطف رافتک، و لا لی ذریعه الیک الا عوارف رحمتک و شفاعه نبیک نبی الرحمه و منقذ الامه من الغمه، فاجعلهما لی سببا الی نیل غفرانک، و صیرهما لی وصله الی الفوز برضوانک، و قد حل رجائی بحرم کرمک، و حط طمعی بفناء جودک، فحقق فیک املی و اختم بالخیر عملی، و اجعلنی من صفوتک الذین احللتهم بحبوحه جنتک منازل الصدق فی جوارک، یا من لایفد الوافدون علی اکرم منه، و لایجد القاصدون ارحم منه، یا خیر من خلا به وحید، و یا اعطف من آوی الیه طرید الی سعه عفوک، مددت یدی و بذیل کرمک اعلقت کفی، فلاتولنی الحرمان و لاتبلنی بالخیبه و الخسران، یا سمیع الدعاء یا ارحم الراحمین. (بحارالانوار ج 91/ 149).
3- 15. «مناجات المعتصمین چهاردهمین دعای خمس عشره ی امام سجاد علیه السلام است که عبارات آن چنین است: اللهم یا ملاذ اللائذین، و یا معاذ العائذین، و یا منجی الهالکین، و یا عاصم البائسین، و یا راحم المساکین، و یا مجیب المضطرین، و یا کنز المفتقرین، و یا جابر المنکسرین، و یا ماوی المنقطعین، و یا ناصر المستضعفین، و یا مجیر الخائفین، و یا مغیث المکروبین، و یا حصن اللاجین، ان لم اعذ بعزتک فبمن اعوذ، و ان لم الذ بقدرتک فبمن الوذ، و قد الجاتنی الذنوب الی التشبث باذیال عفوک، و احوجتنی الخطایا الی استفتاح ابواب صفحک و دعتنی الاسائه الی الاناخه بفناء عزک، و حملتنی المخافه من نقمتک علی التمسک بعروه عطفک، و ما حق من اعتصم بحبلک ان یخذل، و لایلیق بمن استجار بعزک ان یسلم او یهمل، الهی فلاتخلنا من حمایتک، و لاتعرنا من رعایتک، و ذدنا عن موارد الهلکه، فانا بعینک و فی کنفک و لک، اسئلک باهل خاصتک من ملائکتک و الصالحین من بریتک ان تجعل علینا واقیه تنجینا من الهلکات، و تجنبنا من الافات، و تکننا من دواهی المصیبات، و ان تنزل علینا من سکینتک، و ان تغشی وجوهنا بانوار محبتک، و ان تووینا الی شدید رکنک، و ان تحوینا فی اکناف عصمتک، برافتک و رحمتک یا ارحم الراحمین. (بحارالانوار ج 91/ 152. دعای خمس عشره را در مفاتیح الجنان نیز می توانید بیابید).

محزون این دعاها را پس از فرزندش تکرار می کرد و آرام آرام از دیده اشک فرومی ریخت. نزدیک اذان ظهر که شد با دست اشاره نمود که دیگر چیزی برایش خوانده نشود. آنگاه خود بتنهایی- زیر لب- مشغول راز و نیاز با خداوند خویش گشت و آخرین عباراتی که بر لب راند این جملات بود: «اللهم ان هذه سکرات الموت قد حلت فاقبل الی بوجهک الکریم، و اعنی علی نفسی بما تعین به الصالحین علی انفسهم...».

پس از پنجاه سال سعی و تلاش، دریای پرتلاطم علم و ادب و تحقیق آرام گرفت و از فعالیتهای شبانه روزی و بی وقفه ی خویش باز ایستاد. شمع فروزان وجود او خاموش گشت ولی تا ابد هماره بعنوان اسوه ای خستگی ناپذیر نامش بر صفحه ی تاریخ دین و دانش ماندگار خواهد بود.

جنازه ی شریف علامه پس از انتقال به نجف اشرف در کتابخانه ی عمومی امیرالمومنین- که در حقیقت بوستان معرفتی بود که اساس آن را خود آن مرحوم پی ریخته بود- بخاک سپرده شد. (رحمه الله علیه رحمه واسعه).

ص: 35

کتاب حاضر

مرحوم علامه امینی معمولا تابستانها از نجف اشرف به تهران می آمدند و هنگام اقامت ایشان در تهران، منزلشان مجمع اساتید و پژوهشگرانی بود که به منظور تلمذ و کسب فیض از آن عالم ربانی به دور شمع فروزانش گرد می آمدند. ایشان نیز با تقریراتی که بیان می فرمود عطش این تشنگان معارف الهی را تا حد بسیاری فرومی نشاند. در همان ایام از ایشان خواسته شد مطالبی را در خصوص مناقب و ولایت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بیان فرمایند.

ایشان نیز برای طرح این موضوع مطالبی را یادداشت نمودند و بصورت منسجم و مرتب در پنج جلسه به ایراد سخن درباره ی مناقب حضرت فاطمه علیهاالسلام پرداختند. این تقریرات بر نوار ضبط گردید و عاقبت برای اولین بار در سال 1362 هجری شمسی توسط انتشارات امیرکبیر- بدون کسب اجازه از خانواده ی آن مرحوم- با هیئتی بسیار نامطلوب بچاپ رسید.

1- مقابله ی متن تقریرات با دستنویسهای مربوطه ای که توسط مرحوم علامه امینی نگارش یافته است.

2- ارجاع به منابع روایات و اقوالی که در کتاب به آنها اشاره شده است.

3- معرفی و توثیق و احیانا جرح رجالی که نام آنها در کتاب ذکر گردیده است.

4- هفت تعلیق در پایان کتاب که در ارتباط با موضوعات کتاب می باشد.

5- تهیه ی فهارس و قرار دادن عناوین سر فصلها برای تسهیل در مراجعه به کتاب.

ص: 36

در خاتمه آرزو دارم این صفحات که عرض ارادتی خالصانه به پیشگاه حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام است مورد رضای خداوند متعال واقع شود و ذخر آخرت آیه الله والد، مرحوم علامه ی امینی گردد.

امیدوار بودم این کتاب را پس از طبع به نظر مبارک مربی والامقامم، علویه ی جلیله، والده ی بزرگوارم برسانم و از دعاهای پر خیر و برکتشان بهره مند گردم؛ ولی (انا لله و انا الیه راجعون). در آخرین روزهایی که کتاب آمده ی چاپ می شد ارتحال غیر منتظره ی ایشان موجب تاثر عمیق خاندان گردید. رجاء واثق دارم که وجود شریفشان مورد رحمت و غفران پروردگار قرار گرفته است و روح پاک و بزرگشان همچنان دعاگوی این بنده ی کمترین خواهد بود.

اللهم صل علی محمد و آل محمد واغفر لی و لوالدی جمیعا و ارحمهما کما ربیانی صغیرا و اجزهما عنی خیرا اللهم اجزهما بالاحسان احسانا و بالسیئات غفرانا

محمد امینی نجفی

13 صفر 1418

29 خرداد 1376

ص: 37

سخنی در آغاز

اعتقاد اکثر مردم بر این است و معمولا چنین می پندارند که مناقب و فضائل حضرت صدیقه ی زهرا علیهاالسلام فقط به این جهت می باشد که دختر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، و حال آنکه چنین نیست؛ و این مطلب، موضوع بسیار مهم و گرانبهائی است که شایسته است درباره ی آن مفصلا بحث و گفتگو بعمل آید.

باید معتقد بود که حضرت فاطمه علیهاالسلام صاحب ولایت کبری است، یعنی همانطور که باید به ولایت رسول اکرم، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام ایمان داشت،می بایست به ولایت حضرت صدیقه ی زهرا علیهاالسلام نیز بهمانگونه اعتراف کرد و معتقد بود.

برای اثبات این موضوع، می توان مطالب را از دو نظر تحقیق و بررسی کرد و در دو بخش آنها را خلاصه نمود:

1- بخش اول: فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه قرآن، و بررسی آیاتی که مربوط به آن حضرت است.

2- بخش دوم: فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات، و بررسی احادیثی

ص: 38

که در مناقب و فضائل آن حضرت وارد شده است. مناقبی که همردیف مناقبی است که در شأن پیامبر اکرم وامیرالمؤمنین علیهاالسلام و اولاد معصوم علیهم السلام اوست.

ص: 39

حضرت فاطمه از دیدگاه قرآن

آیه ی تطهیر

اشاره

(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) (1) .

«خدا چنین می خواهد که رجس (ناپاکی و گناه) (2) را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را پاک و منزه گرداند».

ص: 40


1- 16. سوره ی الاحزاب، آیه ی 33.
2- 17. رجس در لغت به معنی قذر و ناپاکی است و ابن کلبی در توضیح عبارت قرآنی (فانه رجس) (الانعام/ 145) می گوید: «رجس به معنی گناه می باشد». (لسان العرب ج 5/ 148). حافظ حسین بن مسعود بغوی در توضیح این کلمه می گوید: «رجس عبارت است از عملی که انسان را دچار عذاب می نماید». (شرح السنه ج 7/ 203). ابن عباس می گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «... جعل (الله) القبائل بیوتا فجعلنی فی خیرها بیتا و ذلک قوله عز و جل: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)، فانا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب». (البدایه و النهایه ج 2/ 316، در المنثور ج 5/ 199). «یعنی: خداوند قبیله ها را بصورت بیوتی قرار داد و مرا در بهترین بیت جای نهاد و از این است که می فرماید: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)؛ پس من و اهل بیت من از گناه مطهر (و معصوم) می باشیم». امیرالمومنین علیه السلام نیز آیه ی تطهیر را تلاوت کردند و فرمودند: خداوند ما را از پلیدیها و بدیهای ظاهری و باطنی پاک نموده است و لذا ما بر طریق حق هستیم. بحارالانوار ج 25/ 213، 214 (به نقل از کنزالفوائد).

برخی را عقیده بر این است که چون این آیه ی شریفه بین دو آیه ای واقع شده که آن آیات درباره ی زوجات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردیده است، بنابراین به همان نسق، این آیه هم باید در شان زوجات آن حضرت باشد، و ما لازم می دانیم که از پنج طریق به این آیه نظر کنیم:

1- اول بررسی اینکه بعد از نزول این آیه، ازرسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی آن نصی (کلام صریحی) هست که آیه ی تطهیر در شان چه کسی نازل شده است؟

2- دوم اینکه در این موضوع، از خود زنهای پیامبر اکرم کلام معتبر و صریحی وجود دارد که دلالت کند این آیه درباره ی کیست؟ آیا یکی از آنان ادعا کرده است که آیه ی تطهیر در شان ما زنان

ص: 41

پیامبر نازل شده است؟ و یا اینکه عکس این مطلب را اظهار نموده است؟

3- سوم اینکه آیا علی علیه السلام و یا اولاد امیرالمؤمنین علیهم السلام با این آیه احتجاج و مناشده کرده اند؟ آیا ادعا کرده اند که این آیه در شان ما اهل بیت است و شامل کسی غیر از ما نمی گردد؟ و آیا در مقام احتجاج از صحابه چه شنیده اند؟

4- چهارم اینکه آیا از خود صحابه کلام معتبر و صریحی در این باره موجود است که آیه ی تطهیر درباره ی چه کسی نازل شده است؟

5- پنجم اینکه رجال تفسیر و حدیث در این مورد چه می گویند؟ آیا با نظر آن کسانی که می گویند آیه ی تطهیر (مانند دو آیه ی قبل و بعد آن) مربوط به زوجات پیامبر است هم رأی و موافق هستند؟ یا اینکه می گویند نخیر، چون درباره ی شان نزول این آیه، نص (و کلام معتبر و صریحی از پیامبر) وجود دارد، لذا باید تابع آن نص شد.

بنابراین آنچه درباره ی آیه ی تطهیر بیان می شود از این پنج طریق که گفته شد بیرون نیست.

آیه ی تطهیر و گفتار پیامبر

اما آنچه نفس قضیه است این است که: در شأن نزول این آیه روایات متواتری در دست است که حاکی است آیه ی تطهیر در خانه ی ام سلمه (1) نازل شده است و در آن هنگام رسول اکرم، حضرت

ص: 42


1- 35. ابوبرزه ی نضله بن عبید بن عابد اسلمی متوفای سال 65 هجری. اقوال دیگری نیز در نسب ابوبرزه نقل شده است.

صدیقه، امیرالمؤمنین، و حسنین صلوات الله علیهم حضور داشته اند، جناب ام سلمه خودش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تقاضا می کند که من نیز به جمع شما داخل بشوم و تحت کساء (1) نزد شما خاندان رسالت قرار گیرم؟ حضرت او را نهی کرد و فرمود: نه، تو داخل نشو (و انت الی خیر) (2) چون این آیه مخصوص است به ما پنج تن. (3) .

ص: 43


1- 36. مقداد بن عمرو کندی حضرمی معروف به مقداد بن اسود متوفای 33 هجری.
2- 37. علمای عامه در کتب خویش شأن نزول آیه ی تطهیر را از این صحابه نقل نموده اند و ما در تعلیق شماره ی 1 منابعی را که این علما احادیث مربوطه را در آن روایت نموده اند بتفصیل درج نموده ایم. لازم به ذکر است از آنجائیکه مبنای عامه بر این است که تمامی صحابه ی پیامبر عادل می باشند دیگر نیازی به توثیق یک یک صحابه نیست و ما نیز به همین ذکر نام آنان بسنده می نماییم ولی در تعلیق شماره ی 1 هنگامی که نام تابعین و علمای عامه را آورده ایم ابتدا بر اساس کتب رجالی عامه به تعدیل یکایک آنان پرداخته و سپس مصدر مربوط به آیه ی تطهیر را درج نموده ایم.
3- 38. اسناد شأن نزول آیه ی تطهیر در مجلدات دوازدهم به بعد الغدیر آمده و متاسفانه تاکنون طبع نگردیده است. حقیر تا این زمان موفق به زیارت مجلدات مذکور نگردیده ام، ولی آنچه که مسلم است این است که: با توجه به کتبی که پس از فوت مرحوم علامه امینی بطبع رسیده، مدارک بیشتری در خصوص شأن نزول آیه ی تطهیر در دسترس می باشد. ما نام 300 نفر از رواتی را که شأن نزول آیه ی تطهیر را نقل نموده اند (و شامل تابعین و علمای عامه می باشند) در تعلیق شماره ی 1 آورده ایم، هرچند که یقیا آنچه که در این تعلیق ذکر کرده ایم بهیچ وجه ما را از مطالبی که در این باره در الغدیر آمده است بی نیاز نخواهد ساخت. باشد که بزودی چشم شیعیان به بقیه ی مجلدات الغدیر نیز روشن گردد. تنها اشاراتی که در مجلدات مطبوع الغدیر به آیه ی تطهیر شده مطالبی است که در مجلدات ج 1/ 50، ج 3/ 24، 196، ج 5/ 416، ج 6/ 170، ج 7/ 236، ج 9/ 348 درج است و همگی بصورت اشاره بوده و در نهایت اختصار می باشد.

نام جماعتی از صحابه که شأن نزول این آیه را در خصوص پنج تن نقل کرده اند و روایات آنها متواتر است به این شرح می باشد:

1- سعدبن ابی وقاص (1) 2- انس بن مالک (2) 3- ابن عباس (3) 4- ابوسعید خدری (4) 5- عمر بن ابی سلمه (5) 6-واثلة بن اسقع (6) 7- عبدالله بن جعفر (7) 8- ابوحمراء هلال (8) 9- ام سلمه 10- عایشه (9) 11- ابوهریره (10) 12- معقل بن یسار (11) 13-ابوالطفیل (12) 14- جابر بن عبدالله (13) 15- ابوبرزه ی اسلمی (14) .

ص: 44


1- 39. ابوسعید خدری می گوید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نزلت هذه الایه فی خمسه: فی و فی علی و حسن و حسین و فاطمه (انما یرید الله) الایه. (تفسیر طبری ج 22/ 5، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 769، فرائدالسمطین ج 2/ 10/ ح 356، الصواعق المحرقه ص 221، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 485، مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 13، مجمع الزوائد ج 9/ 67، درالمنثور ج 5/ 198، ینابیع الموده ص 294). «یعنی: این آیه (انما یرید الله) در شان پنج نفر نازل شده است: من و علی و حسن و حسین و فاطمه».
2- 40. صحابه ای که از ایشان وقوع این عمل پیامبر بمدت 6 ماه گزارش شده است عبارتند از: (1)- امیرالمومنین علیه السلام: ینابیع الموده ص 174. (2)- انس بن مالک: معجم کبیر طبرانی ج 3/ 56، ج 22/ 402، مسند احمد ج 3/ 259، 285، مسند طیالسی ص 274/ ح 2059، مشکل الاثار ج 1/ 338، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 637- 639، 644، 773. (3)- ابوالحمراء هلال: معجم کبیر طبرانی ج 3/ 56، 22/ 200، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 695، 696.
3- 41. صحابه ای که از ایشان وقوع این عمل پیامبر بمدت 9 ماه گزارش شده است عبارتند از: (1)- انس بن مالک: شواهدالتنزیل ج 2/ ح 640- 642، ینابیع الموده ص 108، 174. (2)- ابوالحمراء هلال: مشکل الاثار ج 1/ 338، کفایه الطالب ص 232، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 702. (3)- ابوسعید خدری: شواهدالتنزیل ج 2/ ح 668، مناقب خوارزمی ص 23.
4- 25. ابوسعید سعدبن مالک بن سنان انصاری خدری متوفای سال 74 هجری.
5- 26. عمربن ابی سلمه بن عبدالاسد مخزومی متوفای سال 83 هجری.
6- 27. واثله بن اسقع بن عبدالعزی لیثی کنانی متوفای سال 83 و یا 85 هجری.
7- 28. عبدالله بن جعفر بی ابی طالب هاشمی متوفای سال 80 هجری.
8- 29. ابوحمراء هلال بن حارث (و یا ابن ظفر).
9- 30. عایشه بنت ابی بکر بن ابی قحافه- از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم- متوفای سال 58 هجری می باشد.
10- 31. ابوهریره دوسی یمانی متوفای 57 یا 58 و یا 59 هجری.
11- 32. معقل بن یسار بن عبدالله مزنی متوفای حدود 65 هجری.
12- 33. ابوالطفیل عامربن واثله لیثی متوفای 100 یا 102 یا 108 و یا 110 هجری.
13- 34. جابر بن عبدالله انصاری متوفای 73 یا 74 و یا 78 هجری.
14- 35. ابوبرزه ی نضله بن عبید بن عابد اسلمی متوفای سال 65 هجری. اقوال دیگری نیز در نسب ابوبرزه نقل شده است.

16- مقداد بن اسود (1) . (2) .

روایاتی که صحابه ی مذکور نقل کرده اند، در این موضوع هم رأی و هم سخن هستند که آیه ی شریفه ی تطهیر در خانه ی ام سلمه نازل شده، و فقط در شأن پنج تن بوده است و هیچیک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داخل این قضیه نیست، و این مطلب از مسلمات است. غیر از حضرات صحابه، تقریبا 300 نفر دیگر این روایت را نقل کرده اند که در اکثر آنها تصریح شده است که محل نزول آیه خانه ی «ام سلمه» بوده است. و ما مشخصات این 300 نفر را که در قرون مختلفه می زیسته اند

ص: 45


1- 36. مقداد بن عمرو کندی حضرمی معروف به مقداد بن اسود متوفای 33 هجری.
2- 37. علمای عامه در کتب خویش شأن نزول آیه ی تطهیر را از این صحابه نقل نموده اند و ما در تعلیق شماره ی 1 منابعی را که این علما احادیث مربوطه را در آن روایت نموده اند بتفصیل درج نموده ایم. لازم به ذکر است از آنجائیکه مبنای عامه بر این است که تمامی صحابه ی پیامبر عادل می باشند دیگر نیازی به توثیق یک یک صحابه نیست و ما نیز به همین ذکر نام آنان بسنده می نماییم ولی در تعلیق شماره ی 1 هنگامی که نام تابعین و علمای عامه را آورده ایم ابتدا بر اساس کتب رجالی عامه به تعدیل یکایک آنان پرداخته و سپس مصدر مربوط به آیه ی تطهیر را درج نموده ایم.

بطور تفصیل در کتاب «الغدیر» شرح داده ایم. (1) .

بعد از نزول آیه ی تطهیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسیده شد که این آیه ی شریفه در شأن کیست؟ حضرت فرمود: «در شان من، علی، فاطمه، حسنین». (2) .

ص: 46


1- 38. اسناد شأن نزول آیه ی تطهیر در مجلدات دوازدهم به بعد الغدیر آمده و متاسفانه تاکنون طبع نگردیده است. حقیر تا این زمان موفق به زیارت مجلدات مذکور نگردیده ام، ولی آنچه که مسلم است این است که: با توجه به کتبی که پس از فوت مرحوم علامه امینی بطبع رسیده، مدارک بیشتری در خصوص شأن نزول آیه ی تطهیر در دسترس می باشد. ما نام 300 نفر از رواتی را که شأن نزول آیه ی تطهیر را نقل نموده اند (و شامل تابعین و علمای عامه می باشند) در تعلیق شماره ی 1 آورده ایم، هرچند که یقیا آنچه که در این تعلیق ذکر کرده ایم بهیچ وجه ما را از مطالبی که در این باره در الغدیر آمده است بی نیاز نخواهد ساخت. باشد که بزودی چشم شیعیان به بقیه ی مجلدات الغدیر نیز روشن گردد. تنها اشاراتی که در مجلدات مطبوع الغدیر به آیه ی تطهیر شده مطالبی است که در مجلدات ج 1/ 50، ج 3/ 24، 196، ج 5/ 416، ج 6/ 170، ج 7/ 236، ج 9/ 348 درج است و همگی بصورت اشاره بوده و در نهایت اختصار می باشد.
2- 39. ابوسعید خدری می گوید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نزلت هذه الایه فی خمسه: فی و فی علی و حسن و حسین و فاطمه (انما یرید الله) الایه. (تفسیر طبری ج 22/ 5، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 769، فرائدالسمطین ج 2/ 10/ ح 356، الصواعق المحرقه ص 221، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 485، مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 13، مجمع الزوائد ج 9/ 67، درالمنثور ج 5/ 198، ینابیع الموده ص 294). «یعنی: این آیه (انما یرید الله) در شان پنج نفر نازل شده است: من و علی و حسن و حسین و فاطمه».

پس با توجه به مطالب فوق، جای هیچگونه تردیدی نیست که حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام نیز مشمول آیه تطهیر است و در کلمه «اهل البیت» او نیز مراد می باشد. گذشته از اینها، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برای اثبات و روشن شدن حقیقت امر کار بسیار جالبی کرده است که 9 نفر از صحابه آنرا نقل کرده اند، به این شرح که بعد از نزول این آیه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، هر روز (تا زمان وفاتش تقریبا)، هنگام خروج ازمنزل که برای اقامه ی نماز صبح به مسجد تشریف می برد، قبل از نماز صبح به در خانه ی حضرت صدیقه علیهاالسلام می آمد و می فرمود:

«السلام علیکم یا اهل البیت، (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)».

«سلام بر شما ای اهل البیت، بدرستیکه خدا اراده فرموده است که هر ناپاکی را از شما خاندان نبوت دور گرداند و شما را پاک و منزه نماید».

راوی می گوید: من شش ماه در مدینه بودم و این جریان را هر روز مشاهده کردم. (1) .

ص: 47


1- 40. صحابه ای که از ایشان وقوع این عمل پیامبر بمدت 6 ماه گزارش شده است عبارتند از: (1)- امیرالمومنین علیه السلام: ینابیع الموده ص 174. (2)- انس بن مالک: معجم کبیر طبرانی ج 3/ 56، ج 22/ 402، مسند احمد ج 3/ 259، 285، مسند طیالسی ص 274/ ح 2059، مشکل الاثار ج 1/ 338، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 637- 639، 644، 773. (3)- ابوالحمراء هلال: معجم کبیر طبرانی ج 3/ 56، 22/ 200، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 695، 696.

در روایات دیگری راوی نقل می کند: من نه ماه در مدینه توقف کردم و هر روز ناظر این صحنه بودم. (1) .

در روایت دیگری راوی اظهار می دارد: من 12 ماه در مدینه ساکن بودم و هر روز شاهد این روش پیامبر بودم و این جریان تا آخرین روز زندگانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داشته است.

پس با توجه به مطالب مذکور کاملا روشن است که آیه ی تطهیر مخصوص بوده است به خانه ی صدیقه علیهاالسلام، و آن اشخاصی که در آنجا ساکن بوده اند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که به این روش، به این استمرار، به این استقرار و در این مدت متوالی، هر روز بر در خانه ی زهرا علیهاالسلام می آمد، منظورش این بوده است که اگر کسی سخنان آموزنده و تعیین کننده ی او را نشنیده است امروز

ص: 48


1- 41. صحابه ای که از ایشان وقوع این عمل پیامبر بمدت 9 ماه گزارش شده است عبارتند از: (1)- انس بن مالک: شواهدالتنزیل ج 2/ ح 640- 642، ینابیع الموده ص 108، 174. (2)- ابوالحمراء هلال: مشکل الاثار ج 1/ 338، کفایه الطالب ص 232، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 702. (3)- ابوسعید خدری: شواهدالتنزیل ج 2/ ح 668، مناقب خوارزمی ص 23.

بشنود، و اگر امروز نشد فردا، و اگر فردا نشد، روزهای دیگر. همه ی صحابه، چه آنانکه در مدینه حضور داشتند، و چه مسافرینی که وارد شهر می شدند، از این روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آگاه شدند که آیه ی تطهیر فقط و فقط در شأن خاندان پیامبر (پنج تن علیهم السلام) نازل شده است.

آیه ی تطهیر و گفتار زنان پیامبر اکرم

اینک بررسی اینکه آیا از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی در مورد آیه ی تطهیر ادعائی کرده است یا نه؟ در این مورد شیعیان روایاتی از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جمله ام سلمه نقل کرده اند که آن احادیث را حضرات عامه نیز صحیح و معتبر شمرده اند. یکی از آن روایات که مورد قبول فریقین (شیعه و سنی) می باشد، این است که جناب ام سلمه می فرماید: من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم که این آیه در شأن کیست؟ حضرت فرمود: درباره ی من، علی، فاطمه و حسنین است و تو هم مشمول این آیه نیستی. (1) .

ص: 49


1- 42. ام سلمه می گوید: «نزلت هذه الایه فی بیی: (انما یرید الله)، و فی البیت سبعه: جبرئیل و میکائیل و رسول الله و علی و فاطمه والحسن والحسین، و انا علی باب البیت، فقلت: یا رسول الله، الست من اهل البیت؟ فقال: انک الی خیر، انک من ازواج النبی، و ما قال انک من اهل البیت». (شواهدالتنزیل ج 2/ 82/ 757). «یعنی: آیه ی (انما یرید الله) در منزل من نازل گردید و در خانه فقط هفت نفر بودند: جبرئیل و میکائیل و رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین. من نیز کنار در خانه (ایستاده) بودم. به پیامبر گفتم: ای رسول خدا، آیا من نیز از اهل بیت می باشم؟ پیامبر به من فرمودند عاقت تو بخیر خواهد شد و تو از همسران پیامبری، و حضرت به من نفرمود که تو از اهل بیت هستی». ام سلمه در روایت دیگری می گوید: «نزلت هذه الایه (انما یرید الله) فی رسول الله و علی و فاطمه والحسن والحسین». (معجم اوسط طبرانی ج 4/ 271، 272، مناقب ابن مغازلی ص 302، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 756، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67). «یعنی: این آیه (انما یرید الله) در شأن رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است».

ام سلمه- که پس از خدیجه- سرآمد زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است خودش آشکارا اعلام و اقرار می کند که من مشمول این آیه نیستم؛ (1) ما همسران نبی، مورد خطاب این قضیه نیستیم، و کاملا واضح است که اگر آیه ی شریفه تطهیر درباره ی زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، جناب عایشه آنرا بر پیشانی جمل می نوشت و غوغائی بر پا می کرد، در صورتیکه هیچیک از همسران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هرگز چنین ادعائی نکرده اند که این آیه درشأن آنان بوده است. (2) .

ص: 50


1- 43. ام سلمه در روایتی می گوید: بعد از نزول آیه من به پیامبر عرض کردم: «و انا»؟ یعنی آیا من هم می توانم از اصحاب کساء باشم و مشمول آیه ی تطهیر گردم؟ ام سلمه می گوید: من این سوال را از پیامبر نمودم و به خدا سوگند که حضرت پاسخ مثبت ندادند بلکه گفتند: تو «عاقبت بخیر» خواهی شد. «فقلت: یا رسول الله، و انا؟ قالت: فوالله ما انعم و قال: انک الی خیر». (تفسیر ابن کثیر ج 3/ 484).
2- 44. علاوه بر اینکه چنین ادعایی را هیچیک از همسران پیامبر اظهار نداشته اند عنایت به این نکته نیز ضرورت دارد که بعضی از زنان رسول خدا- که از جمله آنان عایشه می باشد- چنان در معاصی و عصیان بر پروردگار غرق بوده اند که باید آنان را در حقیقت تمثالی از گناه و معصیت دانست و نه نمونه ای از انسان معصوم. اگر بخواهیم درباره ی سیره ی عایشه و حفصه- که هر دو از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند- در اینجا سخن بگوییم و از صدماتی که این دو نفر به پیکره ی اسلام وارد نموده اند بحث نماییم، بی تردید نیازمند به سیاه کردن هفتاد من کاغذ خواهیم بود. فقط جا دارد توجه خوانندگان را به یکی از روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در صحیح مسلم آمده است جلب کنیم و عایشه را با همین یک روایت به سوی محکمه ی عدالت روانه سازیم. مسلم به سند خویش روایت می کند که پیامبر به علی فرمودند: «ای علی، تو را دوست نمی دارد مگر فرد مومن؛ و تو را دشمن نمی دارد مگر فرد منافق. (لایحبک الا مومن و لایبغضک الا منافق)». (صحیح مسلم- کتاب الایمان، باب 33- ج 1/ 86/ 131). با توجه به روایت فوق و با عنایت به اینکه جنگیدن یک انسان با شخض دیگر بیانگر نهایت درجه ی دشمنی و عناد اوست لذا براحتی می توانیم نتیجه بگیریم که عایشه- و یا بهتر بگوییم پرچمدار جنگ جمل- از چهره های شاخص نفاق در تاریخ اسلام است.

آیه ی تطهیر و گفتار ائمه ی اطهار و حضرت زهرا

امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه، حسن بن علی، حسین بن علی، حضرت سجاد، حضرت باقر، و حضرت صادق علیهم السلام همگی در هنگام منقبت شماری به این آیه استناد و احتجاج کرده و برهان سخن خویش قرار داده اند. (1) .

ص: 51


1- 45. مستدرک حاکم ج 3/ 172، کفایه الطالب ص 32، مناقب ابن مغازلی ص 302، ینابیع الموده ص 108، تفسیر طبری ج 22/ 7، مقتل الحسین ج 2/ 61، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 649- 652، 704،672، العمده ابن بطریق ص 38، 51، 52، (به نقل از تفسیر ثعلبی)، مناقب خوارزمی ص 224.

امیرالمؤمنین علیه السلام در یوم الشوری برای اثبات گفتار خود به این آیه احتجاج و استنشاد نموده است که آیا آیه ی تطهیر در مورد ما نیست؟ و تمامی صحابه ای که در آنجا حضور داشتند ضمن قبول اظهارات آن حضرت عرض کرده اند: بلی، این آیه در شأن شماست؛ (1) و این مطلب از مسلمات است.

آیه ی تطهیر و گفتار صحابه

همانطوریکه در قسمت اول این بخش اشاره شد، تمام صحابه و تابعین در این مطلب هم رای و هم سخن هستند که آیه ی تطهیر در شأن پنج تن است و از آنان کسی که مخالف این عقیده است، فقط و فقط عکرمه (2) می باشد که داستان «سیاق» از او نقل شده است. (3) .

ص: 52


1- 46. مناقب خوارزمی ص 224. متن کامل این مناشده را در تعلیق شماره ی 2 آورده ایم.
2- 47. ابوعبدالله عکرمه بربری (متوفای 105 هجری) فردی است که بتصریح علمای عامه از خوارج بوده و کذاب است. وی به دشمنی با خاندان پیامبر اشتهار داشته است. ما در قسمت پایانی این کتاب در تعلیق شماره ی 3 درباره ی عکرمه بتفصیل سخن خواهیم گفت. آنچه که در اینجا لازم به ذکر است این است که بسیار مضحک می باشد که در مقابل انبوه روایاتی که در خصوص نزول آیه در شأن پنج تن نقل شده است، قول فرد معلوم الحالی مانند عکرمه طرح گردد. خوانندگان سخنان عکرمه را بعنوان یک نظر تفسیری نگاه نکنند بلکه از این گفتار عکرمه دریابند که وی تا چه حد در دروغ و افترا و معاندت با اهل بیت پیامبر اکرم صلوات الله علیهم جسور و بی پرواست. جای دریغ و درد است که علمای عامه در این مورد (و یا موارد دیگر) اراجیف عکرمه را در د یک نظر تفسیری مطرح می کنند. ابن جریر طبری در تفسیر خود می گوید: بعضی معتقدند که آیه ی تطهیر درباره ی پنج تن نازل شده است و بعضی هم معتقدند که درباره ی زنان پیامبر است. طبری سپس برای طرح عقیده ی گروه اول به 16 روایت محکم و صحیح استناد می کند که آن روایتها همگی از صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می بشد، یعنی 16 روای از صحابه نقل می کند که آیه ی تطهیر در شأن پنج تن نازل شده است، بعد برای طرح نظر گروه دوم بدون اینکه رایی از صحابه نقل نماید می گوید عکرمه معتقد بوده که این آیه درباره ی زنان پیامبر است. (تفسیر طبری ج 22/ 5- 8. اگر واقعا بر این نوع استدلال بتوان تفسیر روایی آیات قرآنی نام نهاد، و مراد از وجوه تفسیری یک آیه، امثال همین نقل قولها باشد، باید قبول کنیم که هر فردی در هر دوره ای می تواند مطالبی از خود بربافد و بعنوان تفسیر به بازار حراج بدهد چنانکه در زمان خلافت بنی العباس نیز گفتند: بنی العباس نیز مشمول این آیه می باشند. (مراجعه بفرمایید به الصواعق المحرقه ص 223، 224). طرح شان نزول آیه ی تطهیر در خصوص بنی العباس، پیامد طرح نظر امثال عکرمه در تفاسیر است. اگر سخن افرادی چون عکرمه- تحت عنوان وجوه تفسیری آیه- نقل نمی شد دیگر افراد جرات این را بخود نمی دادند که امثال هارون الرشید و متوکل را نیز مشمول آیه ی تطهیر نمایند. اگر قرار باشد این تافهات و خزعبلات را بعنوان تفسیر قرآن تلقی نماییم و آنها را حقایق دینی بپنداریم واقعا دیگر چه چیزی از دین باقی خواهد ماند؟!
3- 48. منظور از داستان سیاق این است که عکرمه مدعی است که چون آیات قبل از آیه ی تطهیر و همچنین آیه ی بعد آن مربوط به زوجات پیامبر است پس بهمان سیاق آیه ی تطهیر هم درباره ی همسران پیامبر است. پاسخ این است که آیات قبل از آیه ی تطهیر و یا آیه ی بعد از آیه تطهیر که درباره ی زوجات پیامبر است همگی دارای ضمائر مونث می باشد و حال آنکه دو ضمیر موجود در آیه ی تطهیر مذکر است و لذا از نظر ظاهر کلام امکان ندارد آیه درباره ی زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد و این موضوعی است که علمای عامه نیز آن را پذیرفته اند.

آیه ی تطهیر و نظر رجال تفسیر و حدیث

علما و رجال تفسیر و حدیث پس از بررسی روایات مذکور، همگی متفق القول و هم عقیده اند که سخن عکرمه اعتبار ندارد، و این استدلال سیاق او برهان صحیحی نیست، بملاحظه ی اینکه ضمایر آیه ی شریفه ی تطهیر همه مذکر است و ضمائر دو آیه ی قبل و بعد آن مؤنث می باشد. بنابراین، سیاق آیه ی تطهیر- که در وسط آن دو آیه است- عوض شده و تغییر کرده، در نتیجه امکان ندارد که آیه مربوط به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد؛ (1) و اگر جز آیه ی تطهیر منقبت دیگری در شأن زهرای

ص: 53


1- 49. ابن حجر هیتمی می گوید: «اکثر مفسرین معتقدند که آیه ی تطهیر در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است بدلیل اینکه ضمیر در (عنکم) و همچنین در (یطهرکم) مذکر است». (الصواعق المحرقه ص 220). ابوالجارود از زید بن علی بن حسین نقل می کند که فرمود: بعضی از مردم جاهل می پندارند که خداوند در آیه ی تطهیر، همسران پیامبر را قصد نموده است. اینان دروغ می گویند، بخدا سوگند که اگر مراد همسران پیامبر بود خدا می فرمود:«لیذهب عنکن الرجس و یطهرکن تطهیرا» و عبارت بصورت تانیث بیان می شد نظیر عبارت دیگر که فرمودده است: (و اذکرن ما یتلی فی بیوتکن)، (و لاتبرجن) و (لستن کاحد من النساء). (تفسیر قمی ج 2/ 168، بحارالانوار ج 35/ 207).

اطهر علیهاالسلام نبود، همین یک آیه برهانی است کافی و نشانگر اینکه حضرت صدیقه سلام الله علیها معصومه است، (1) و عصمت از جمله شئون و مناصب ولایت است؛ و ما، غیر «ولی» که معصوم باشد سراغ نداریم (2) از ابتدای خلقت، از آدم تا آخر، هر کسی

ص: 54


1- 50. ابن حجر هیتمی می گوید: «ثم هذه الایه منبع فضائل اهل البیت النبوی لاشتمالها علی غرر من ماثرهم و الاعتناء بشانهم حیث ابتدئت ب(انما) المفیده لحصر ارادته تعالی فی امرهم علی اذهاب الرجس الذی هو الاثم او الشک فیما یجب الایمان به عنهم، و تطهیرهم من سائر الاخلاق و الاحوال المذمومه. و سیاتی فی بعض الطرق تحریمهم علی النار، و هو فائده ذلک التطهیر». (الصواعق المحرقه ص 223). «یعنی این آیه منبع فضائل اهل بیت نبوی است برای اینکه حاوی درخشان ترین مناقب ایشان و شامل توجه به شأن (رفیع) آنان است چرا که با لفظ (انما) آغاز می گردد، و (انما) افاده ی حصر اراده ی خدای تعالی را در امر منزه نمودن آنان از رجس می نماید، و رجس نیز همان گناه و یا شک به آنچیزهایی است که ایمان به آنها واجب است. این آیه همچنین بیانگر اراده ی خداوند در تطهیر اهل بیت از جمیع خصوصیات اخلاق و احوال مذموم است؛ و اینکه- در بعضی از طرق روایات که نقل خواهد شد آمده که- آتش و جهنم بر آنان حرام است همانا فائده ی این تطهیر می باشد».
2- 51. یعنی هم «ولی» باید معصوم باشد و هم معصوم الزاما «ولی» است.

که معصوم است «ولی» است، یا پیامبر است، یا امام است، و یا صدیق (1) می باشد که صدیقه سلام الله علیها نیز یکی از آنان است.

ص: 55


1- 52. مرحوم علامه ی مجلسی درباره ی اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام صدیقه می باشند می گوید: «معنی صدیقه (که بر وزن فعیله می باشد) مبالغه ی در صدق و تصدیق است. و مراد آن است که فاطمه سلام الله علیها به آنچه که پدرشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جانب پروردگار می آوردند کثیرالتصدیق بوده اند. حضرت صدیقه سلام الله علیها همچنین در اقوالشان نیز صادق بوده اند و با کردار خویش، اقوال خود را تصدیق می نمودند و این دقیقا به معنی عصمت است...». (مرآه العقول ج 5/ 315).

آیه ی مباهله

(فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین) (1) .

«پس بگو (ای پیامبر) بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم (یعنی در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا

ص: 56


1- 53. سوره ی آل عمران، آیه 61.

گرفتارسازیم».

این آیه بطور صریح و آشکار ندا می کند بر اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که با نصارای نجران مباهله فرمود، (1) حضرت

ص: 57


1- 54. ابوالفرج اصفهانی ماجرای آمدن نجرانیان را به مدینه- با سند خویش بطرق متعددی- تفصیلا نقل نموده که خلاصه ی آن چنین است: گروهی از نصارای نجران که در میانشان اسقف آنان، و عاقب، و ابوحبش، و سید، و قیس، و عبدالمسیح، و فرزند خردسال عبدالمسیح به نام حارث بودند به مدینه آمدند و ابتدا به بیت المدارس یهود (جایی که یهودیان در آن کتب خویش را می خواندند) رفتند و خطاب به آنان گفتند: چطور یک نفر توانسته بر شما غلبه کند؛ عالمان خویش را حاضر کنید تا فردا برای امتحان محمد نزد او برویم. فردای آن روز همگی نزد پیامبر رفتند، ابتدا اسقف نجرانیان آغاز به سخن نمود و گفت: ای ابوالقاسم، پدر موسی کیست؟ حضرت فرمود: عمران. اسقف گفت: پدر یوسف کیست؟ حضرت فرمود: یعقوب. اسقف گفت: پدر تو کیست؟ حضرت فرمود: پدر من عبدالله بن عبدالمطلب است. اسقف گفت: حال بگو پدر عیسی کیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تاملی فرمود، در این زمان بود که جبرئیل نازل شد و وحی آورد (ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب (آل عمران/ 59). پیامبر آیه را برای اسقف نجرانیان تلاوت نمودند. اسقف گفت: تو فکر می کنی خدا به تو وحی کرده که عیسی (مانند آدم) از خاک خلق شده است و حال آنکه نه بر تو و نه بر ما و نه بر قوم یهود چنین چیزی وحی نگردیده است.... (از آن جهت که نجرانیان از لجاجت خویش دست برنداشتند) خداوند این آیه را نازل نمود (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین (آل عمران/ 61)). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آیه را برای آنان تلاوت نمودند و به آنان گفتند برای آنکه مشخص گردد حق با کیست (من بهمراه فرزندان و زنان و افرادی که به مانند نفس و وجود من هستند بنفرین شما خواهم پرداخت و شما نیز چنین کنید و از خداوند بخواهید که ما را دچار عذاب نماید، هر کدام از طرفین که دچار عذاب الهی شد حقانیت طرف مقابل ثابت می گردد). اسقف نجرانیان گفت: ای منصفانه است. پیامبر فرمودند: فردا با یکدیگر مباهله خواهیم نمود. یهودیان از مباهله منصرف شدند و در میان خود گفتند: (بگذارید نصارا و محمد در حق یکدیگر نفرین کنند) به ما چه مربوط است که خدا نصارا را از بین خواهد برد یا مسلمانان را. مسیحیان نیز وقتی به منازل خود رسیدند به یکدیگر گفتند: ما که می دانیم محمد پیامبر خداست اگر با او مباهله کنیم هلاک خواهیم شد بهتر است دیگر کاری بکار او نداشته باشیم تا او هم کاری با ما نداشته باشد. فردای آن روز- پس از اذان صبح- پیامبر اکرم برای مباهله عازم گردید. پیامبر فقط علی و فاطمه و حسن و حسین را برای مباهله با خود برد. نجرانیان آنگاه که او را با خاندانش دیدند به پیامبر گفتند که از مباهله ی با او منصرف شده اند و از حضرت خواستند که در حق آنان نفرین ننماید. (الاغانی 12/ 6- 10). حاکم حسکانی در روایتی نقل می کند که: «عاقب» و «سید» هر دو اسقف نجرانیان بودند. عاقب به سید گفت اگر محمد با اصحابش بخواهد با ما مباهله کند یقینا پیامبر نیست ولی اگر با خانواده اش به مباهله ی با ما مبادرت کند تحقیقا پیامبر است. زمانیکه پیامبر برای مباهله آماده شد علی را در سمت راست خود، و حسن را در سمت چپ خویش، و حسین را در سمت راست علی، و فاطمه را در عقب سر خود قرار داد. عاقب وقتی چنین دید به سید گفت: با محمد مباهله نکن چون اگر اینکار را انجام بدهی نه ما نجات می یابیم و نه اعقاب ما.... (شواهدالتنزیل ج 1/ ح 174). همچنین مراجعه بفرمایید به فرائدالسمطین ح 2/ 23، 24/ ح 365.

صدیقه سلام الله علیها نیز در این مورد شرکت داشت، و او وجود

ص: 58

مقدسی است که میان چهار معصوم دیگر در آیه ی مباهله قرار گرفته است، دو معصوم (ابنائنا) حسنین، و دو معصوم (انفسنا) پیامبر و علی، و یک معصومه ی ما بین آنان، که از نساء منحصر است به این وجود مقدس. (1) و با توجه به این مطلب که مباهله (ابتهال و

ص: 59


1- 55. بعضی از مصادر شأن نزول این آیه عبارت است از: صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علی بن ابی طالب، ح 32/ ج 4/ 1871، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 176، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 185 (چاپ احمد محمد شاکر ج 3/ 97، 98)، سنن ترمذی- کتاب المناقب، باب فی مناقب علی بن ابی طالب- ج 5/ 638/ ح 3724، تفسیر طبری ج 3/ 299- 301، السنن الکبری (بیهقی) ج 7/ 63، الاغانی ج 12/ 9، 10، معرفه علوم الحدیث (تالیف حاکم نیسابوری)- نوع 17- ص 63، مستدرک حاکم ج 3/ 150، شواهدالتنزیل ج 1/ 120- 129/ ح 168- 176، الفصول المهمه (ابن صباغ) ص 120، مناقب ابن مغازلی ص 263، کفایه الطالب ص 28- 29، 55، 56، الاصابه ج 2/ 509، فرائدالسمطین ج 1/ 377، 378/ ح 307، ج 2/ 23، 24/ح 365، تحفه الاشراف ج 3/ 291، سیر اعلام النبلاء ج 3/ 387، تفسیر ابن کثیر ج 1/ 371، الصواعق المحرقه ص 178، 224، 229، 238، ذخائرالعقبی ص 25، تذکره الخواص ص 14، مناقب خوارزمی ص 60، 97، شرح نهج البلاغه ج 16/ 291، اسدالغابه ج 4/ 26، درالمنثور ج 4/ 38، المواهب اللدنیه ج 4/ 43، ینابیع الموده ص 9، 44، 51، 232، 281، 295، الاتحاف ص 5، درالسحابه ص 267. حاکم نیسابوری می گوید: «در تفاسیر اخبار متواتری از ابن عباس و غیر او نقل شده که پیامبر در روز مباهله دست علی و حسن و حسین را گرفت و فاطمه نیز در پشت سر آنان قرار داشت و سپس فرمود: اینان فرزندان و همتایان (انفسنا) و زنان ما می باشند، شما نیز همتایان و فرزندان و زنان خود را بیاورید تا در حق یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». (معرفه علوم الحدیث- نوع 17- ص 63). تذکر این نکته ضروری است که در این آیه از وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام با تعبیر (انفسنا) یعنی عین وجود و نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یاد شده است؛ و این خود مقام و منزلتی است که اختصاص به امیرالمومنین دارد و اگر چنانچه ما این کلمه را به همتا ترجمه نمودیم از باب تسامح در ترجمه بوده است.

نفرین کردن) با نصارای نجران یک کار عادی نیست، و با زن و مرد عادی نمی توان اقدام به مباهله کرد و طرف مقابل را مغلوب و رسوا نمود، بلکه صلاحیت اقدام به چنین امر خطیری را افراد مقدس و شایسته ای دارا هستند که مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارک و تعالی بوده باشند، و حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یکی از آن شخصیتهائی است که مشمول این آیه ی شریفه است و این از مسلمات است.

ص: 60

فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه

سوره ی البقره، آیه ی 37.

«پس حضرت آدم از حضرت حق تبارک و تعالی کلمات را فراگرفت (و آن کلمات را وسیله ی قبول توبه ی خویش قرار داد) و خداوند توبه ی او را پذیرفت».

درباره ی این آیه احادیثی نقل شده است که بسیار فوق العاده است؛ و با توجه به آیه ی مذکور و این روایات، انسان می تواند بخوبی درک نماید که حضرت صدیقه سلام الله علیها یکی از علل خلقت است و یکی از اسباب آفرینش جهان می باشد؛ یعنی همانطور که

ص: 61

رسول اکرم، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام سبب خلقتند، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یکی از علل آفرینش است، و معقول نیست کسی علت خلقت باشد و ولایت نداشته باشد.

در این باره دو روایت نقل می کنیم که یکی از جناب امیرالمؤمنین سلام الله علیه و دیگری از جناب ابن عباس. روایتی که از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است و جمعی از حفاظ عامه آن را ذکر کرده اند چنین است:

«سالت النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن قول الله: (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه)، فقال: ان الله اهبط آدم بالهند، و حواء بجدة... حتی بعث الله الیه جبریل، و قال: یا آدم الم اخلقک بیدی؟ الم انفخ فیک من روحی؟ الم اسجد لک ملائکتی؟ الم ازوجک حواء امتی؟ قال بلی. قال: فما هذا البکاء؟ قال: و ما یمنعنی من البکاء؟ و قد اخرجت من جوار الرحمان. قال: فعلیک بهولاء الکلمات، فان الله قابل توبتک و غافر ذنبک؛ قل: «اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد، سبحانک لا اله الا انت، عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفرلی، انک انت الغفور الرحیم». فهولاء الکلمات التی تلقی آدم». (1) .

«امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید: از پیامبر اکرم معنای آیه ی

ص: 62


1- 56. فردوس الاخبار ج 3/ 163/ ح 4288، الدرالمنثور ج 1/ 60، کنزالعمال ج 2/ 358/ ح 4237، منتخب کنزالعمال ج 1/ 419.

شریفه ی (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه) را سؤال کردم؛ حضرت فرمود: هنگامی که خدای تعالی، آدم را در هند و حوا را در جده فرود آورد. (بر حضرت آدم مدتها گذشت که اشک غم بر چهره می ریخت) تا اینکه خدای تعالی جبرئیل را بر او نازل کرد و فرمود: یا آدم، آیا من ترا به دست (قدرت) خود نیافریدم؟ آیا از روح خود بر تو ندمیدم؟ و ملائک را به سجده کردن بر تو فرمان ندادم؟ و آیا حوا کنیز خودم را به تو تزویج نکردم؟ حضرت آدم عرض کرد: بلی، خطاب آمد: پس این گریه ی مداوم تو از چیست؟ عرض کرد: خدایا، چرا گریه نکنم، که از جوار رحمت تو رانده شده ام. خدای تعالی فرمود: اینک فراگیر این کلمات را که به وسیله ی آن، خدا توبه ی تو را قبول می کند و گناهت را می بخشد؛ بگو یا آدم: «پاک و منزهی تو؛ نیست خدائی جز تو؛ بد کردم و بخود ستم روا داشتم؛ پس به حق محمد و آل محمد، مرا ببخش، بدرستیکه این توئی بسیار بخشنده و مهربان هستی».(پیامبر اکرم در پایان سخن فرمود): این است آن کلماتی که خدای تعالی به حضرت آدم آموخته است».

گویی خدای تعالی حضرت آدم را با این کلمات گرانقدر تسلی داده است که: اگر از جوار رحمت من دور شده ای، اینک ارزش فراگرفتن این کلمات گرانقدر، عوض، هم سنگ و برابر جوار رحمان و هم طراز فردوس و جنان است، و جبران آن نعمتی است که از آن محروم شده ای.

روایت دیگری در همین موضوع جناب ابن عباس از پیامبر

ص: 63

اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«لما خلق الله تعالی آدم و نفخ فیه من روحه عطس، فالهمه الله: «الحمدلله رب العالمین». فقال له ربه: یرحمک ربک. فلما اسجد له الملائکه تداخله العجب،فقال: یا رب خلقت خلقا احب الیک منی؟! فلم یجب. ثم قال الثانیه فلم یجب. ثم قال الثالثة فلم یجب. ثم قال الله عز و جل له: نعم، و لولاهم ما خلقتک. فقال: یا رب فارنیهم، فاوحی الله تعالی الی ملائکة الحجب، ان ارفعوا الحجب، فلما رفعت، اذا آدم بخمسة اشباح قدام العرش؛ فقال: یا رب من هولاء؟ قال: یا آدم هذا محمد نبیی، و هذا علی امیرالمؤمنین ابن عم نبیی و وصیه، و هذه فاطمة ابنة نبیی، و هذان الحسن والحسین ابنا علی و ولدا نبیی، ثم قال: یا آدم، هم ولدک، ففرح بذلک. فلما اقترف الخطیئه، قال: یا رب، اسالک بحق محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین لما غفرت لی فغفرالله له بهذا، فهذا الذی قال الله عز و جل: (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه) فلما هبط الی الارض، صاغ خاتما، فنقش علیه «محمد رسول الله و علی امیرالمؤمنین» و یکنی آدم بابی محمد». (1) .

ص: 64


1- 57. ابوالفتح محمد بن علی نطنزی (متولد 480 هجری) در کتاب الخصائص العلویه حدیث مذکور را نقل کرده است. این روایت- با ارجاع به الخصائص العلویه- در کتاب ارجح المطالب ص 320 و الغدیر ج 7/ 301 ذکر گردیده است. در کتاب بحار نیز این روایت را می توانید ببینید. (بحارالانوار ج 11/ 175).

«بعد از آنکه خدای تعالی آدم را آفرید، حضرت آدم عطسه کرد و با الهام خدائی «الحمدلله رب العالمین» گفت. خدای تعالی در جواب او فرمود: «یرحمک ربک» رحمت خدا بر تو باد. (خوشا آن بشری که جواب عطسه اش خطاب الهی باشد).

هنگامی که فرشتگان بر حضرت آدم سجده کردند، عجب (و خودپسندی) به او راه یافت و در حالیکه به خود می بالید عرض کرد: پروردگارا، آیا مخلوقی که نزد تو محبوبتر از من باشد، آفریده ای؟ و این سؤال را سه بار تکرار کرد و هر سه بار بی جواب ماند.

سپس از جانب پروردگار خطاب آمد: بلی یا آدم، مخلوقاتی از تو محبوبتر دارم که اگر آنان نبودند ترا نیز نمی آفریدم. عرض کرد: پروردگارا آنان را به من نشان بده.

در آن هنگام خدای تعالی به فرشتگان حاجب درگاه الهی وحی شد: پرده ها را کنار بزنید. (بلی، آفریننده ی جهان در پشت پرده ی غیب موجوداتی دارد که سبب تربیت آدم و اولاد آدمند). چون حجابها برداشته شد، از پشت پرده ی غیب، پنج شبح ظاهر شدند که در پیشگاه عرش ایستاده بودند.

ص: 65

حضرت عرض کرد: پروردگارا اینان کیستند؟

خطاب آمد: این پیامبر من، این علی امیرالمؤمنین پسر عم او، این فاطمه دخترش و این دو، حسن و حسین پسران علی و فرزندان پیامبر من هستند. و پس از معرفی نامهای آنها، خدای تعالی فرمود: یا آدم، اینان مقام اول را دارا هستند و درجاتشان بسیار عالی و مرتبه ی تو تالی مقام والای اینان می باشد. و بعدها وقتی که حضرت آدم مرتکب و مبتلای آن ترک اولی شد، عرض کرد: پروردگارا، از تو مسئلت دارم که به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین از خطای من درگذری. پس دعایش مستجاب شد و مشمول عفو و آمرزش خدای تعالی قرار گرفت و این است معنای آیه ی شریفه که خدا می فرماید: پس آدم کلماتی از پروردگارش فراگرفت که به وسیله ی آن کلمات توبه ی او مورد قبول واقع گردید.

(ابن عباس، سپس روایت را چنین ادامه می دهد که پیامبر فرمود):

هنگامیکه آدم بر زمین فرود آمد، انگشتری برای خود ساخت که نقش آن عبارت مبارک «محمد رسول الله و علی امیرالمومنین» بود؛ و «ابومحمد» (پدر محمد) کنیه ی او شد.

حافظ ابن نجار (1) که یکی از بزرگان عامه (سنی) است به سند

ص: 66


1- 58. حافظ کبیر ابوعبدالله محمد بن محمود بن (حسن بن) هبه الله معروف به محب الدین ابن نجار در سال 578 هجری در بغداد زاده شده و در سال 643 هجری در همانجا فوت گردیده است. تمامی علمای رجال عامه به تجلیل از مقام علمی وی پرداخته اند و ذهبی و ابن العماد حنبلی وی را توثیق نموده اند. وی دارای تالیف بسیاری است که «اریخ بغداد» را می توان از میان آنها نام برد. این کتاب ذیل «تاریخ بغداد» تالیف خطیب بغدادی است و در 16 جلد می باشد که تاکنون بچاپ نرسیده است. وی شافعی مذهب می باشد و استماع حدیث را از سن 10 سالگی آغاز نموده و برای کسب علم مسافرتهای بسیاری از جمله به اصفهان و خراسان و شام و مصر و حجاز داشته است. مراجعه بفرمایید به: تذکره الحفاظ ج 4/ 1428، الوافی بالوفیات ج 5/ 9، سیر اعلام النبلاء ج 23/ 131، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 8/ 98، شذرات الذهب ج 5/ 226، دول الاسلام ص 352.

خودش از ابن عباس روایت می کند:

«سالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الکلمات التی تلقیها آدم من ربه فتاب علیه. قال: سال بحق محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین الا تبت علی فتاب علیه». (1) .

«از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سوال کردم: آیا آن (کلماتی) که حضرت آدم از پروردگار خود فراگرفت و به وسیله ی آن توبه ی او مورد قبول واقع شد، چیست؟ حضرت فرمود: آدم با این کلمات از خدا درخواست کرد که توبه ی او را بپذیرد: «به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، توبه ی مرا قبول فرما». پس خدای تبارک و تعالی توبه ی او را

ص: 67


1- 59. سیوطی این حدیث را از حافظ ابن نجار نقل نموده است. (الدرالمنثور ج 1/ 60، 61). همچنین مراجعه بفرمایید به: مناقب ابن مغازلی ص 63، ینابیع الموده ص 97، 238، 239.

پذیرفت».

این روایت را سیوطی (1) در «درالمنثور»، بدخشانی (2) - از

ص: 68


1- 60. جلال الدین عبدالرحمن بن کمال الدین مصری شافعی متوفای سال 911 هجری معروف به سیوطی. او را از آن جهت سیوطی خوانده اند که از اهالی اسیوط (شهری در کناره ی غربی رود نیل در مصر) بوده است. وی از مفسران و حفاظ معروف عامه می باشد که تالیفات بسیاری تدوین نموده است. بعضی شمار تالیفات وی را به 600 عنوان رسانیده اند. شعرانی می گوید: «سیوطی در زمان خویش به علم حدیث و فنون رجال و غریب حدیث و متن و سند روایات و همچنین استنباط احکام، از تمامی معاصران خود اعلم بوده است». عبدالحی کتانی درباره ی سیوطی می گوید: «این مرد در قرون اخیر- در حفظ و اطلاع و کثرت تالیف- نادره ای از نوادر اسلام است». ابن العماد حنبلی در کتاب شذرات- پس از تجلیل از سیوطی و پس از ذکر نام کتب وی - می گوید: «سیوطی هفتاد و چند بار پیامبر را در بیداری درک نموده و طی الارض نیز می کرده است»! برای اطلاع از مقام و رتبه ی علمی وی نزد عامه مراجعه بفرمایید به: الطبقات الصغری (شعرانی) ص 17- 36، شذرات الذهب ج 1/ 51- 55، فهرس الفهارس ج 2/ 1010- 1022، الاعلام (زرکلی) ج 3/ 301، معجم المولفین ج 2/ 82، الغدیر ج 1/ 133.
2- 61. میرزا محمد بن معتمد خان بدخشی (بدخشانی) مولف کتاب «مفتاح النجا فی مناقب آل العبا» و کتاب «نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البی الاطهار» می باشد. این دو کتاب بیانگر وسعت اطلاع مولف از علم حدیث و مهارت وی در شناخت اسناد احادیث است. (الغدیر ج 1/ 143). برای اطلاع بیشتر از شرح احوال بدخشی مراجعه بفرمایید به مقدمه ی کتاب «نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار».

حافظ کبیر دارقطنی (1) و از ابن نجار-، و ابن مغازلی (2) در «مناقب» با ذکر سند نقل کرده اند.

و با توجه به مطالبی که گفته شد از این آیه هم استفاده می شود که وجود مقدس حضرت صدیقه علیهاالسلام سبب خلقت عالم و ولیةالله بوده است.

ص: 69


1- 62. حافظ علی بن احمد بن عمر دارقطنی متوفای 385 هجری. شرح زندگانی وی را می توان در بسیاری از کتب تراجم و تاریخ یافت. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ج 12/ 34 می گوید: «وی نادره ی زمانه و عصر خویش، و فردی بی نظیر، و از پیشوایان علمی زمان خود بوده است. علم به آثار گذشتگان و شناخت موارد ضعف حدیث و شناسایی اسامی رجال و آگاهی از احوال روات به او منتهی می شود. وی در تمامی این علوم، فردی صادق و امین و فقیه و عادل است. شهادت او مورد قبول، اعتقادش متی و مقبول، و مذهبش بر نهج سلامت بوده، و در علوم غیر حدیث نیز تسلط داشته است». (الغدیر ج 1/ 106). بعضی از مصادر دیگر شرح زندگانی وی عبارتند از: سیر اعلام النبلاء ج 16/ 449، وفیات الاعیان ج 3/ 297، البدایه و النهایه ج 11/ 362، النجوم الزاهره ج 4/ 372، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 463، تذکره الحفاظ ج 3/ 991، الارشاد ص 193، شذرات الذهب ج 3/ 116، العبر ج 2/ 167.
2- 63. ابوالحسن علی بن محمد بن محمد بن طیب واسطی جلابی مغازلی شافعی معروف به ابن جلابی و ابن مغازلی متوفای 483 هجری. کتاب «المناقب» که نوشته ی اوست بخوبی نشانگر تسلط و تضلع وی در علم حدیث و فنون آن است. (الغدیر ج 1/ 112). همچنین مراجعه بفرمایید به: تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 480 الی 490 هجری- ص 113.

و اذ ابتلی ابراهیم ربه کلمات فاتمهن

سوره ی البقره، آیه ی 124.

«هنگامی که پروردگار حضرت ابراهیم را با کلماتی امتحان فرمود و آن کلمات را تمام کرد».

همانطوریکه در آیه ی قبل گفته شد که مقصود از «کلمات» چیست، در این آیه نیز مراد از «کلمات» عبارتند از: رسول اکرم، امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه و حسنین علیهم السلام.

در این باره مفضل بن عمر (1) یکی از بزرگان صحابه ی حضرت

ص: 70


1- 64. ابوعبدالله (یا ابومحمد) مفضل بن عمر جعفی. درباره ی وی اقوال مختلفی از سوی علمای رجال شیعه مطرح گردیده است که قول غالب و متین حاکی از وثاقت و مقام رفیع او می باشد. وی از اصحاب و خواص امام جعفر صادق علیه السلام بوده است. شیخ طوسی وی را از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام برشمرده است. ابن قولویه و شیخ مفید او را توثیق نموده اند و شیخ طوسی وی را از جمله ی وکلای ممدوح ذکر نموده است. شیخ مفید می گوید: «وی از شیوخ اصحاب امام صادق علیه السلام و از خواص و نزدیکان حضرت بوده و از ثقات فقهای صالح می باشد. مرحوم آیه الله خوئی می فرمایند: «در جلالت مفضل همین کافی است که امام صادق علیه السلام تنها وی را برای کتابت کتاب معروفش (توحید مفضل) مشخص نموده است، و این همان کتابی است که نجاشی از آن با نام «کتاب فکر» یاد کرده، و این موضوع آشکارا دلالت بر این دارد که مفضل از خواص اصحاب امام صادق علیه السلام و مورد عنایت حضرت بوده است». مرحوم آیه الله خوئی در ادامه می فرمایند: «اینکه نجاشی درباره ی مفضل گفته است که وی «فاسد المذهب و مضطرب الروایه» بوده است قابل اعتنا نیست... چون اینکه می گوید «فاسد المذهب است» با کلام شیخ مفید معارضت دارد... و روایات، کلام شیخ مفید را تقویت می نماید؛ و اما اینکه نجاشی گفته است «وی مضطرب الروایه» می باشد باید بگوییم اگر این کلام حتی درست هم باشد کاشف از عدم وثاقت مفضل نیست... بلکه حاکی از این است که (بعضی از) مصنفات مفضل معلوم نیست که از آن او باشد... و به این معناست که طریقی که به کتب او منتهی می گردد ضعیف است. نتیجه اینکه: مفضل بن عمر فردی جلیل و ثقه می باشد». مراجعه بفرمایید به: رجال الطوسی ص 314، 360، کتاب الغیبه (شیخ طوسی) ص 210، اعیان الشیعه ج 10/ 132، معجم رجال الحدیث ج 18/ 292، جامع الرواه ج 2/ 258، سفینه البحار ج 2/ 371، معجم الثقات ص 361، مناقب ابن شهر آشوب ج 4/ 281.

صادق علیه السلام که حکیم و فقیهی فوق العاده است، روایتی از آن

ص: 71

حضرت نقل می کند و می گوید:

«سالته عن قول الله عز و جل (و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن) ما هذه الکلمات؟ قال: هی الکلمات التی تلقیها آدم من ربه فتاب علیه، و هو انه قال: «اسالک بحق محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین الا تبت علی»، فتاب الله علیه،انه هو التواب الرحیم. قلت له: یابن رسول الله فما یعنی عز و جل بقوله: «فاتمهن»؟ قال: یعنی اتمهن الی القائم اثنی عشر اماما، تسعة من ولد الحسین علیهم السلام». (1) .

«از حضرت صادق علیه السلام معنی آیه ی شریفه ی و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن) را پرسیدم که مقصود خدای تعالی از این کلمات چیست؟ فرمود:این کلمات، همان کلماتی است که حضرت آدم، از خدای تعالی فراگرفت و چنین عرض کرد: «پروردگارا، به حق محمد، علی، فاطمه، حسن، و حسین از تو درخواست می نمایم که توبه ی مرا بپذیری»؛ پس توبه اش مورد قبول واقع گردید، بدرستیکه خدا، بسیار توبه پذیر و مهربان است.

(مفضل بن عمر می گوید): سپس از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم مقصود خدای تعالی از (اتمهن) در این آیه

ص: 72


1- 65. این روایت را از علمای عامه قندوزی در کتاب ینابیع الموده ص 97 نقل نموده است. از میان کتب علمای شیعه نیز می توان به این کتب مراجعه نمود: معانی الاخبار ص 126، بحارالانوار ج 11/ 176.

چیست؟ فرمود: یعنی نام نه امام دیگر از اولاد حسین بن علی تا قائم آل محمد علیهم السلام را به پنج تن ملحق نمود».

لذا کلماتی که حضرت ابراهیم به وسیله ی آنها آزموده شد، جامع تر، بالاتر، عالی تر، از کلماتی است که حضرت آدم فراگرفت. این کلمات همان است که حضرت امام هادی سلام الله علیه، در روایتی می فرماید: «نحن الکلمات» (1) یعنی ماییم آن کلماتی که

ص: 73


1- 66. خداوند در قرآن می فرماید: (و لو انما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله (لقمان 27)). «یعنی: اگر هر درختی که در زمین است قلم شود و آب دریا بهمراه هفت دریای دیگر آن را مرکب (مداد) گردند باز کلمات الهی بپایان نمی رسد و نگارش آن ناتمام می ماند». یحیی بن اکثم از امام هادی علیه السلام درباره ی این آیه سوال نمود و پرسید منظور از «کلمات» چیست؟ امام جواب فرمودند: «نحن الکلمات التی لاتدرک فضائلنا و لاتستقصی». «یعنی: ماییم کلمات، (چون) فضائل ما (بطور کامل) قابل درک نیست و به فهم کنه آن راهی نمی باشد». (مناقب ابن شهر آشوب ج 4/ 404، تحف العقول ص 479، احتجاج طبرسی ص 454، بحار ج 4/ 151، ج 24/ 174، ج 50/ 166). در کتاب «در بحر المناقب» که تالیف ابن جمال الدین محمد بن احمد موصلی حنفی مشهور به ابن حسنویه (متوفای 680 هجری) می باشد، مولف در قسمتی از یک روایت مفصل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل می کند: «... و ان آدم لما رای اسمی و اسم اخی علی و اسم فاطمه والحسن و الحسین علیهم السلام مکتوبا علی ساق العرش بالنور، قال: الهی خلقت خلقا و هو اکرم منی؟ قال: یا آدم لولا هذه الاسماء لما خلقت سماء مبنیه و لا ارضا مدحیه و لا ملکا مقربا و لا نبیا مرسلا و لا خلقتک یا آدم. فقال: الهی و سیدی فبحقهم علیک الا غفرت لی خطیئتی. فنحن الکلمات التی قال الله تعالی: (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه)...». (احقاق الحق ج 5/ 11). پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «آنگاه که آدم مشاهده نمود نام من و نام برادرم علی و نام فاطمه و حسن و حسین بر ساق عرش با نور نگاشته شده است، گفت: خداوندا، آیا تو کسی را قبل از من آفریده ای که گرامی تر از من باشد؟ خداوند فرمود: ای آدم اگر این اسماء نبودند من هیچ آسمان استواری را و هیچ زمین گسترده ای را و هیچ فرشته ی مقربی را و هیچ پیامبر مرسلی را خلق نمی کردم و ترا نیز ای آدم نمی آفریدم. آدم گفت: خداوندا، پس به حقی که اینان بر تو دارند از گناه من درگذر. (پیامبر در ادامه فرمود): ماییم آن کلماتی که خداوند درباره ی آن می گوید: (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه)».

خدا در قرآن به آن اشاره می فرماید. چهارده معصوم علیهم السلام را از این جهت «کلمه» نامیده اند که نامهای آنها در عرش نوشته شده است و همچنین به ملاحظه ی آن کلمه ای است که دوبار بر شانه ی آنان نقش بسته است؛ یکبار در رحم مادر، و بار دوم بعد از ولادت.

هنگامی که نطفه ی امام علیه السلام منعقد می شود- بعد از دمیده شدن روح- بر دوش او نوشته می شود: (و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا، لا مبدل لکماته). (1) .

وقتیکه امام سلام الله علیه از مادر متولد می شود، آنگاه نیز بر شانه ی راستش آیه ی مذکور نقش می بندد. (2) .

ص: 74


1- 67. سوره ی الانعام، آیه ی 115. «از روی راستی و عدالت کلمه ی پروردگارت به اتمام رسید، تبدیل و تغییر در کلمات خداوند راهی ندارد».
2- 68. در خصوص اینکه چه زمانی این کلمات بر شانه (یا بر بازو، و یا بین دو چشم امام) نوشته می شود روایات مختلفی نقل گردیده که می توان آنها را به نه دسته تقسیم نمود. ما ابتدا بصورت گذرا به مضمون این روایات اشاره می کنیم و سپس نظر مرحوم علامه مجلسی را- درباره ی اختلاف این روایات- نقل می نماییم: (1)- در بعضی از روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده آمده است که: چار ماه پس از انعقاد نطفه ی امام این کلمات بر بازو (عضد) امام نقش می بندد. (بصائرالدرجات ص 432- 434، 439- 441، بحارالانوار ج 25/ 39، 41- 43، ج 48/ 3، ج 57/ 359). (2)- در بعضی روایات از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده که این کلمات پس از ولادت امام بر بازوی راست (عضد ایمن) امام نقش می بندد. (تفسیر عیاشی ج 1/ 374، محاسن برقی ج 2/ 314، 315، بصائرالدرجات ص 431- 436، 439- 440، بحارالانوار ج 24/ 178، ج 25/ 38- 42، 26/ 132- 134، 136). (3)- روایتی از امام ششم علیه السلام نقل است که حضرت فرمود این کلمات در بطن مادر بر بازوی راست (عضد ایمن) امام نوشته می شود. (تفسیر قمی ج 1/ 221، بحارالانوار ج 25/ 36). (4)- روایاتی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شدده که این کلمات پس از تولد امام بین دو چشم امام نوشته می شود. (بصائرالدرجات ص 432، 435، 436، بحارالانوار ج 25/ 37، 40، 44، ج 26/ 133). (5)- در بعضی روایات از امام صادق علیه السلام نقل شده که این کلمات پس از ولادت امام بر بازو (عضد) امام نقش می بندد. (بصائرالدرجات ص 432، بحارالانوار ج 25/ 40). (6)- روایاتی از امام ششم علیه السلام نقل است که حضرت فرمود: این کلمات پس از تولد امام، بین دو شانه ی امام (بین کتفیه) نوشته می شود. (بصائرالدرجات ص 138، بحارالانوار ج 25/ 43، 44، ج 26/ 134). (7)- در بعضی از روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده آمده است که این کلمات پس از ولادت امام بر شانه ی حضرت (علی منکبه) نقش می بندد. (بصائرالدرجات ص 437، 438، بحارالانوار ج 26/ 133). (8)- روایاتی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده که این کلمات پس از تولد امام بر شانه ی راست امام (علی منکبه الایمن) نوشته می شود. (بصائرالدرجات ص 442، بحارالانوار ج 26/ 135). (9)- روایتی از امام ششم علیه السلام نقل است که حضرت فرمود: این کلمات پس از ولادت بر هر دو بازوی امام (علی منکبیه) نوشته می شود. (بصادرالدرجات ص 436، بحارالانوار ج 25/ 41). علامه ی مجلسی می فرمایند: این اخبار با یکدیگر منافات ندارد،زیرا احتمال دارد که کتابت (این کلمات) در تمامی مواضع مذکور و در تمامی اوقاتی که ذکر شد صورت گرفته باشد حال این (کتابت) چه حقیقی باشد و چه مجازی، بهر حال کنایه از این است که (این شخص امام است که) قابلیت امامت و خلافت را دارد و اوست که محل افاضه ی علوم ربانی است و از حرکات و سکنات اوست که هر علم و حکمتی سرچشمه می گیرد.... (بحارالانوار ج 25/ 40).

درباره ی این کلمات است که حضرت ولی عصر سلام الله علیه

ص: 75

در دعای رجبیه اش می فرماید:

«لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک، فتقها و رتقها بیدک، بدوها منک و عودها الیک، اعضاد و اشهاد، و مناة و ازواد و حفظة و رواد». (1) .

ص: 76


1- 69. یعنی: «خداوندا، تفاوتی میان تو و آنان نیست جز آنکه آنان بندگان ومخلوقات تو هستند و فتق و رتق (و انجام) امور آنان بدست توست. آغاز ایشان از تو و بازگشتشان به سوی تو می باشد. آنان کمک کاران و شاهدان و میزانها و مدافعان و نگاهبانان و بازرسان تو هستند». عبارات فوق قسمتی از دعای رجبیه ی حضرت ولی عصر علیه السلام است که صاحب اقبال الاعمال آن را به سند خویش از ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید نقل می نماید. (اقبال الاعمال ص 646، بحارالانوار ج 95/ 393). همچنین مرحوم شیخ عباس قمی نیز دعای فوق را در کتاب مفاتیح الجنان در قسمت ادعیه ی ماه رجب آورده است.

هرگز امکان ندارد اشخاصی که در منطق وحی «کلمات الهی» نامیده شوند، و انبیاء به آنان متوسل شده باشند، ولی خودشان عاری از ولایت باشند. و حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز داخل این کلمات و جزء این کلمات است؛ کلماتی که معرفت آنها را به حضرت آدم، به حضرت موسی و به حضرت عیسی آموخته اند، و همه ی انبیاء به آنان متوسل شده اند؛ و باز تکرار می کنیم: هرگز معقول نیست که کسی «کلمة الله» باشد، و انبیا به او توسل کنند، ولی مقام ولایت نداشته باشد. لذا این آیه هم از آیاتی است که می توان از آن در اثبات مقام ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها استفاده کرد.

ص: 77

آیه ی مودت

(قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی) (1) .

«بگو (ای پیامبر) من برای انجام رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم، مگر مودت با خویشان نزدیکم».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجر رسالت خودش را از طرف حضرت حق تبارک و تعالی، مودت نزدیکان خویش اعلام می دارد. یعنی فقط مودت خویشان حضرت رسول اکرم را می توان اجر و مزد رسالت عظمای احمدی دانست. (2) .

ص: 78


1- 70. سوره ی الشوری، آیه ی 23.
2- 71. حضرت رضا علیه السلام درباره ی این آیه می فرمایند: «خداوند مودت اهل بیت را واجب نفرمود مگر بعد از آنکه دانست ایشان هیچگاه از دین خدا روی بر نمی تابند و هیچگاه به ضلالت و گمراهی بازنمی گردند».... حضرت رضا علیه السلام سپس فرمودند: «کسی که مودت اهل بیت را داشته باشد و رسول خدا و خاندان او را دوست بدارد، پیامبر خدا دیگر قادر نیست او را دوست نداشته باشد؛ و کسی که مودت اهل بیت را ترک نماید و با آنان دشمنی ورزد، بر رسول خدا واجب است که آن فرد را دشمن بدارد، زیرا آن شخص ترک فریضه ای از واجبات الهی را نموده است.... آنگاه که خداوند آیه ی (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی) را بر پیامبر خود نازل فرمود، رسول خدا در میان اصحاب خویش برخاست و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود: ای مردم خداوند درباره ی من وظیفه ای را واجب نموده است، آیا شما آن وظیفه را ادا می نمایید؟ هیچکس پاسخ پیامبر را نداد. پیامبر فرمود: ای مردم، آن وظیفه این نیست که شما طلا و نقره و خوردنی و نوشیدنی به من بدهید. مردم پرسیدند حال که چنین است بگو که وظیفه ی ما در مقابل تو چیست؟ پیامبر این آیه را (آیه ی مودت را) تلاوت فرمود. مردم گفتند: اگر وظیفه ی ما در مقابل تو تنها همین است آن را می پذیریم». امام رضا علیه السلام می فرماید: «مردم چنین گفتند و اکثر آنان به این عهد خود وفا ننمودند. خداوند بر تمامی پیامبرانی که مبعوث نمود وحی کرد که مبادا از قومشان اجری درخواست نمایند، زیرا این خدای متعال است که اجر انبیا را خواهد داد، ولی خداوند مودت اقربای محمد صلی الله علیه و آله و سلم را بر مسلمانان واجب نمود و به پیامبر امر کرد که اجر رسالت خویش را دوستی اقربای خویش قرار دهد... پس گروهی به میثاق خویش با خداوند وفا کردند و به (دوستی) آنان متمسک شدند و از طرف دیگر آنانکه اهل اختلاف و نفاق بودند با اقربای پیامبر معاندت و دشمنی نمودند و از آنان روی گردانیدند و از حدودی که خداوند آن را مشخص نموده بود سر برتافتند و گفتند: منظور از اقربای پیامبر تمامی عرب و تمامی کسانی هستند که به دعوت پیامبر پاسخ مثبت داده اند. (حتی اگر این گفته ی آنان نیز درست باشد) در هر دو صورت مودت و دوستی اقربای پیامبر واجب است و آنانکه به پیامبر نزدیکترند در این امر اولویت دارند و هرقدر قرابت به او نزدیکتر باشد مودت نیز بر همان اساس باید بیشتر باشد.... گرچه در اخبار این مطلب ثابت و مسلم است که «اهل بیت» کسانی هستند که مودت آنان لازم است و همانان هستند که خداوند دوستی ایشان را واجب نموده است هرچند که کسی به آنان وفا ننمود. این دوستی، مودتی است که اگر کسی آن را دارا باشد و مومن و مخلص نیز باشد خداوند بهش را بر او واجب می گرداند زیرا خداوند فرموده است: (و الذین آمنوا و عملوا الصالحات فی روضات الجنات لهم ما یشاوون عند ربهم ذلک هو الفضل الکبیر- ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات قل لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی (سوره ی الشوری، آیه ی 22، 23))». آنگاه امام رضا علیه السلام فرمودند: «حضرت امام حسین علیه السلام فرموده اند: (یکبار که) مهاجرین و نصار نزد پیامبر گرد آمده بودند به رسول خدا گفتند: شما برای هزینه ی زندگی خود و هزینه ی کسانی که نزد شما می آیند مخارجی دارید. این اموال ما و خونهای ماست به نیکی در آنها حکم کنید که ماجورید؛ هرچقدر خواستید ببخشید و هرچقدر خواستید بی تکلف آن را برای خویش نگاه دارید. پیامبر فرمود: خداوند روح الامین را فرستاده و وی می گوید: ای محمد (قل لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی) یعنی اینکه پس از من اقربای مرا دوست بدارید. (آنگاه که) مهاجرین و انصار از نزد پیامبر خارج شدند، منافقانشان گفتند: رسول خدا آنچه را که ما به او عرضه کردیم فقط به این نیت رد کرد که ما را به دوستی با خاندانش- در بعد از (مرگش)- ترغیب نماید، او در این نشست (به خدا) افترا زده است (و این فرمان خدا نیست). این گفته ی منافقان چنان (گناهی) عظیم بود که خداوند این آیه را نازل نمود: (ام یقولون افتراه قل ان افتریته فلاتملکون لی من الله شیئا هو اعلم بما تفیضون فیه کفی به شهیدا بینی و بینکم و هو الغفور الرحیم (سوره ی الاحقاف، آیه ی 8)). پیامبر آنان را طلبیدند و از ایشان سوال کردند: آیا (میان شما) چیزی روی داده است؟ گفتند: بخدا سوگند آری؛ عده ای از ما سخنان تندی گفته اند که ما آن سخنان را ناپسند داشتیم. آنگاه پیامبر آیه ای را که بر او نازل شده بود بر آنان خواند. آنان گریستند و گریه ی ایشان شدت گرفت، خداوند این آیه را نازل فرمود که: (و هو الذی یقبل التوبه عن عباده و یعفو عن السیئات و یعلم ما تفعلون (سوره ی الشوری، آیه ی 25))». (امالی صدوق ص 424- 426، عیون الاخبار ج 1/ 183- 185، تحف العقول ص 431- 433، بحارالانوار ج 25/ 225- 228).

درباره ی این آیه باید بطور تفصیل بحث و بررسی کرد تا روشن

ص: 79

شود که آیا این آیه ی شریفه در شان کیست. و این مودت ارزنده

ص: 80

مودت چه کسانی است و مقدار و اندازه ی آن چگونه است؟ مودتی که هم سنگ، هم کفه، و هم وزن اجر رسالت محمدی است. به اجماع فریقین (شیعه و سنی) و جمیع مسلمین، این آیه در شان اهل بیت عصمت و قداست نازل شده است یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین سلام الله علیهم.

احمد بن حنبل (1) در مناقب، حافظ ابن منذر، (2) حافظ ابن

ص: 81


1- 72. ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شیبانی مروزی بغدادی متوفای 241 هجری. نامبرده امام حنبلیان است و شرح زندگانی وی را در بسیاری از مصادر از جمله کتب ذیل می توان یافت: سیر اعلام النبلاء ج 11/ 177، طبقات الحنابله ج 1/ 4، حلیه الاولیاء ج 9/ 161، وفیات الاعیان ج 1/ 63، تاریخ بغداد ج 4/ 412، ثقات ابن حبان ج 8/ 18، تهذیب التهذیب ج 1/ 72، النعت الاکمل ص 31، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 1/ 38.
2- 73. حافظ ابوبکر محمد بن ابراهیم بن منذر نیسابوری متوفای 318 هجری از حفاظ و فقهای بزرگ عامه می باشد. ذهبی در تذکره الحفاظ می گوید: «ابن منذر کتابهایی نوشته است که نظیر ندارد». وی کتابهای مهمی چون «المبسوط» و «اختلاف القرآن» و «تفسیرالقرآن» از خود به جای گذارده است. مراجعه بفرمایید به: تذکره الحفاظ ج 3/ 782، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 490، تهذیب الاسماء و اللغات ج 2/ 196، وفیات الاعیان ج 4/ 207، شذرات الذهب ج 2/ 280، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 102، الوافی بالوفیات ج 1/ 336.

ابی حاتم، (1) حافظ طبرانی، (2) حافظ ابن مردویه، (3) واحدی

ص: 82


1- 74. حافظ ابومحمد عبدالرحمن بن محمد بن ادریس بن منذر بن داود بن مهران حنظلی غطفانی رازی معروف به ابن ابی حاتم متوفای 327 هجری. ذهبی شرح زندگانی وی را در تذکره الحفاظ ج 3/ 48 (طبع دار احیاء التراث العربی ج 3/ 829) آورده و از وی با عنوان امام و حافظ و ناقد یاد نموده و از قول ابوالولید خلیلی می گوید: «ابن ابی حاتم فردی زاهد و شریف بود». (الغدیر ج 1/ 101، 102). لازم به ذکر است که وی از حفاظ برجسته و علمای جرح و تعدیل می باشد و کتاب «الجرح و التعدیل» از آن اوست. علاوه بر ابوالولید باجی، افراد دیگری نیز او را توثیق نموده اند. شرح زندگانی وی را در کتب ذیل نیز می توانید ببیند: طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 111، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 324، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 263، النجوم الزاهره ج 3/ 265، شذرات الذهب ج 2/ 308.
2- 75. حافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی طبرانی شامی متوفای 360 هجری. ذهبی شرح زندگانی وی را در کتاب تذکره الحفاظ ج 3/ 126- 131 (طبع دار احیاء التراث العربی ج 3/ 912) نقل نموده است. ذهبی می گوید: «طبرانی امام و علامه و حجت و محدث (صاحب اسناد) دنیا است. از هزار استاد و یا بیشتر حدیث نقل نموده است، او با صداقت و امانتداری از زبدگان امر روایت بوده است». ابوالعباس شیرازی نیز می گوید: «وی فردی موثق است». (الغدیر) ج 1/ 105). در کتابهای زیر نیز پیرامون شرح حال طبرانی سخن رفته است: تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6/ 240، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 119، النجوم الزاهره ج 4/ 59، وفیات الاعیان ج 2/ 407، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 324، شذرات الذهب ج 2/ 308.
3- 76. حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصبهانی متوفای 416 هجری. ذهبی در تذکره الحفاظ ج 3/ 252 (طبع دار احیاء التراث العربی ج 3/ 1050) از وی یاد نموده و می گوید: او حافظی دقیق و فردی علامه بود. وی به حدیث آشنا و به علم رجال آگاهی داشت و تحقیقاتی انبوه و تصنیفاتی جذاب و مفید دارد. (الغدیر ج 1/ 108). در این کتابها نیز می توانید شرح زندگانی وی را بیابید: سیر اعلام النبلاء ج 17/ 308، شذرات الذهب ج 3/ 190، الوافی بالوفیات ج 8/ 201، النجوم الزاهره ج 4/ 245.

مفسر، (1) ثعلبی مفسر، (2) حافظ ابونعیم، (3) بغوی مفسر (4) و فقیه ابن

ص: 83


1- 77. مفسر کبیر ابوالحسن علی بن احمد بن محمد بن علی بن متویه واحدی نیسابوری متوفای 468 هجری. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1/ 361 (طبع احسان عباس ج 3/ 303) می گوید: «واحدی در علم نحو و تفسیر استاد زمان خویش، و در تصانیف خود موفق بوده است و تمامی مردم بر مفید بودن کتب وی اتفاق دارند و مدرسین در درسهای خود از آنها یاد می نمایند. از جمله تالیفات وی: «الوسیط»، «البسیط» و «الوجیز» می باشد که هر سه تفسیر قرآن است. کتاب اسباب النزول نیز از آن اوست». (الغدیر ج 1/ 111). در کتب ذیل نیز شرح حال وی آمده است: النجوم الزاهره ج 5/ 104، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 289، دمیه القصر ج 2/ 1017، وفیات الاعیان ج 3/ 303، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 256، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 339، شذرات الذهب ج 3/ 330.
2- 78. ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیسابوری، مفسر مشهور متوفای 427 و یا 437 هجری. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1/ 22 (ط احسان عباس ج 1/ 79) شرح حال وی را نوشته است و می گوید: «وی در علم تفسیر نادره ی روزگار خویش بوده است و تفسیر کبیری را نوشته است که بر سایر تفاسیر برتری دارد». «فارسی» نیز در «تاریخ نیسابور» از وی یاد کرده و می گوید: «ثعلبی نقلهایش صحیح و قابل اعتماد است. وی از ابوطاهر بن خزیمه و امام ابوبکر بن مهران مقری روایت نقل می کند و شماره ی احادیث و مشایخ حدیثش بسیار است». (الغدیر ج 1/ 109). در کتابهای زیر نیز شرح زندگانی وی آمده است: تذکره الحفاظ ج 3/ 1090، وفیات الاعیان ج 1/ 79، الوافی بالوفیات ج 7/ 307. سیر اعلام النبلاء ج 17/ 435، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 4/ 58، طبقات اسنوی ج 1/ 159، معجم الادباء ج 5/ 36، النجوم الزاهره ج 4/ 283.
3- 79. حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران اصبهانی مهرانی متولد 336 و متوفای 430 هجری. شرح حال و ستایش از او در بسیاری از کتب تراجم و تاریخ ثبت شده است. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1/ 27 (طبع احسان عباس ج 1/ 92) می گوید: «ابونعیم از برجستگان محدثین و بزرگان حفاظ موثق می باشد. او حدیث را از فضلا فراگرفته و دیگران نیز از او حدیث را اخذ کرده و منتفع گشته اند. کتاب «حلیه الاولیاء» که نوشته ی اوست از بهترین کتب می باشد». ذهبی نیز در تذکره الحفاظ ج 3/ 292 (طبع دار احیاءالتراث العربی ج 3/ 1092) از قول ابن مردویه می گوید: «ابونعیم کسی بوده که طالبان حدیث برای درک مجلس وی بار سفر می بستند و به سی او می شتافتند و در زیر آسمان احدی در قوه ی حفظ و سندیت کلام مانند او نبوده است. وی حافظ دنیا بود، همه در نزد او گرد می آمدند و هر روز یکی از حاضرین احادیثی را که مایل بود تا نزدیک ظهر برای ابونعیم می خواند». (الغدیر ج 1/ 109). در کتب ذیل نیز شرح حال او آمده است: طبقات الشافعیه (سبکی) ج 4/ 18، شذرات الذهب ج 3/ 245، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 202، الوافی بالوفیات ج 7/ 81، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 453.
4- 80. حافظ ابومحمد حسین بن مسعود بن محمد بن فراء بغوی شافعی متوفای 510 و یا 516 هجری. ذهبی شرح حال وی ر در تذکره الحفاظ آورده و از وی با عناوینی چون «امام» و «حافظ» و «محیی سنت» یاد نموده است. کتاب «شرح السنه» و تفسیر قرآن وی- به نام «معالم التنزیل»- بسیار معروف است و مورد استناد و استشهاد علمای پس از او قرار گرفته است. تالیفات بسیار مهم دیگری نیز دارد که از جمله ی آنهاست: «المصابیح» و «التهذیب» و «الجمع بین الصحیحین» و «الاربعین حدیثا». علمای عامه وی را به زهد و دیانت و صلاح توصیف نموده اند. (الغدیر ج 1/ 113، سیر اعلام النبلاء ج 19/ 439، طبقات السبکی ج 7/ 75).

مغازلی از ابن عباس روایت می کنند که می فرماید:

ص: 84

«لما نزلت هذه الایه، قیل: یا رسول الله من قرابتک، هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ فقال: علی و فاطمه و ابناهما». (1) .

ص: 85


1- 81. معجم کبیر طبرانی ج 11/ 351/ ح 12259، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 822- 829، ذخائر العقبی ص 25، کفایه الطالب ص 31، تفسیر البحر المحیط ج 7/ 516، مناقب ابن مغازلی ص 309، فرائدالسمطین ج 2/ 13/ ح 359، الفصول المهمه (ابن صباغ) ص 27، شرح المواهب اللدنیه ج 3/ 7، 21، مجمع الزوائد ج 9/ 168، الصواعق المحرقه ص 259، 340، احیاءالمیت ص 239، نورالابصار ص 112، اسعاف الراغبین ص 105، و....

«بعد از نزول این آیه از پیامبر اکرم سؤال شد: خویشاوندان نزدیک تو که مودت آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علی، فاطمه، و دو فرزند آنان (حسن و حسین)».

محب الدین طبری (1) در ذخائر، زمخشری (2) در کشاف،

ص: 86


1- 82. ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد طبری محب الدین متوفای 694 هجری. سبکی در طبقات الشافعیه ج 5/ 9 شرح حال وی را آورده و او را ستوده است. ابن کثیر نیز در تاریخ خود ج 13/ 340 از او یاد نموده است. همچنین ذهبی در تذکره الحفاظ ج 4/ 264 (طبع دار احیاءالتراث العربی ج 4/ 1474) محب الدین طبری را از حفاظ دانست و می گوید: «وی در فقه تسلط داشت و تدریس می کرد و فتوا می داد و کتاب می نوشت و او شیخ شافعیه و محدیث حجاز و امامی صالح و زاهد و عالیقدر بود». (الغدیر ج 1/ 122). در کتب ذیل نیز از وی سخن رفته است: شذرات الذهب ج 5/ 425، النجوم الزاهره ج 8/ 74، ذیل التقیید ج 2/ 26، معجم المولفین ج 1/ 185.
2- 83. جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد زمخشری خوارزمی صاحب کتاب «الکشاف» متوفای 538 هجری. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 2/ 197 (طبع احسان عباس ج 5/ 168) شرح حال وی را آورده است و می گوید: «زمخشری در تفسیر و حدیث و نحو و علم بیان امام کبیر است. او پیشوای بلامعارض زمان خود بوده و مردم برای استفاده از علم او بار سفر می بستند و به سوی وی می شتافتند. یافعی در مرآه الجنان می گوید: وی در تفسیر و حدیث و نحو و لغت و بیان دارای اتقان نظر بوده و در این فنون پیشوای زمان خود است. او تالیفات برجسته و بی نظیری دارد که همگی مورد ستایش قرار گرفته است». سیوطی نیز در کتاب بغیه الوعاه ص 388 از او یاد نموده می گوید: «وی دائره ی علمش گسترده بود و فضل بسیاری دشت. غایتی بود در ذکاوت، فردی بود خوش قریحه، و در هر علمی استوار، حنفی و معتزلی بود و در مذهب اعتزال قوی و توانا بود و آن را با صراحت بیان می داشت». سیوطی سپس مشایخ و تالیفات زمخشری را ذکر می کند. شرح حال زمخشری را در کتاب الفوائدالبهیه ص 209 نیز می توان یافت. در آنجا از زمخشری ستایش شده و تالیفاتش ذکر گردیده است. ابن کثیر نیز در البدایه و النهایه ج 12/ 219 از وی یاد کرده است. (الغدیر ج 1/ 114). در کتابهای زیر نیز شرح زندگانی وی آمده است: معجم الادباء ج 19/ 126، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 521 هجری الی 540 هجری- ص 486، سیر اعلام الانبلاء ج 20/ 151، النجوم الزاهره ج 5/ 274، طبقات المفسرین ج 2/ 314، شذرات الذهب ج 4/ 118.

حموینی (1) در فرائد، نیسابوری (2) در تفسیرش، ابن طلحه ی شافعی (3) .

ص: 87


1- 84. شیخ الاسلام ابواسحاق ابراهیم بن سعدالدین محمد بن الموید حمویه خراسانی جوینی در سن 78 سالگی در 722 هجری فوت شده است. ذهبی در تذکره الحفاظ ج 4/ 298، (طبع دار احیاء التراث العربی ج 4/ 1505) با عباراتی چون: «امام محدث و یگانه ی اکمل» وی را مورد ستایش قرار داده و درباره ی او می گوید: «جوینی به روایت و فراگیری آن توجه زیادی داشت و سلطان غازان توسط او مسلمان شد». ابن حجر نیز شرح حال حموینی را در الدرر الکامنه ج 1/ 67 آورده و وی را ستوده است. (الغدیر ج 1/ 123). در کتب ذیل نیز شرح زندگانی وی آمده است: معجم شیوخ ذهبی ص 125، النجوم الزاهره ج 10/ 98، بغیه الوعاه ص 186، معجم المولفین ج 1/ 59.
2- 85. نظام الدین حسن بن محمد بن حسین قمی نیسابوری. وی صاحب تفسیر کبیری است به نام «غرائب القرآن» که در سال 828 آن را نوشته است. این کتاب چندین بار در مصر و ایران بچاپ رسیده است. (الغدیر ج 1/ 124).
3- 86. ابوسالم کمال الدین محمد بن طلحه بن محمد قرشی عدوی نصیبینی شافعی متوفای 652. وی یکی از ائمه ی فقه شافعی است و در نقل حدیث یکی از بزرگان عامه می باشد. تجلیل و مدح علمای عامه را در خصوص وی می توانید در الغدیر ج 5/ 413- 417 بیابید.

در مطالب السوول، رازی (1) در تفسیرش، ابوالسعود (2) در تفسیرش،

ص: 88


1- 87. ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسن فخرالدین رازی شافعی متوفای 606 هجری صاحب تفسیر کبیر و مشهور. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 2/ 48 (طبع احسان عباس ج 4/ 248) شرح حال او را ثبت نموده است و می گوید: «وی نادره ی زمان خود و فردی بی نظیر است. او در علم کلام و معقول و علم اوائل بر دانشمندان عصر خویش پیشی جسته است». ابن خلکان سپس تالیفات وی را برمی شمرد. این اثیر نیز درباره ی رازی می گوید: «وی در زمان خود امام دنیا بوده است». بن کثیر نیز در البدایه و النهایه ج 13/ 55 از او یاد نموده است. همچنین سبکی در طبقات الشافعیه ج 5/ 33- 40 شرح حال مفصلی از وی ارائه داده است و او را ستوده و بر ذهبی به دلیل اینکه در کتاب میزان الاعتدال علیه رازی سخنانی گفته شدیدا تاخته است. (الغدیر ج 1/ 118). شرح حال وی را در کتب ذیل نیز می توانید بیابید: سیر اعلام النبلاء ج 21/ 500، الوافی بالوفیات ج 4/ 248.
2- 88. مولی ابوالسعود محمد بن محمد بن مصطفی عمادی حنفی متوفای 982 هجری. وی مولف کتاب معروف «تفسیر ابی السعود» است. او در یکی از روستاهای نزدیک به شهر قسطنطنیه در سال 898 هجری بدنیا آمد و برای تحصیل علم به بلاد متعددی سفر نمود. ابن العماد در کتاب شذرات خویش از او با عناوینی چون امام و علامه یاد می کند. ابوالسعود از فقهایی است که مدتی از زندگانی خویش را به قضاوت پرداخته و آورده اند که وی بارها در ظرف یک روز تعاد 1000 استفتای فقهی را جواب داده است. (شذرات الذهب ج 8/ 398- 400، الاعلام ج 7/ 59).

ابوحیان (1) درتفسیرش،» نسفی (2) در تفسیرش، حافظ هیثمی (3) در

ص: 89


1- 89. ابوعبدالله اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان اندلسی غرناطی نفزی جیانی ابوحیان نحوی شافعی متوفای 745 هجری. وی از ادبا مفسرین و محدثین معروف عامه است و کتاب تفسیر «البحرالمحیط» از آن اوست. ذهبی از وی با عناوینی چون «ذوفنون» و «حجت عرب» و «عالم دیار مصر» یاد می نماید. اسنوی او را در نحو و لغت امام می داند و می گوید وی به قرائات سبع و احادیث آشنا بود. (طبقات اسنوی ج 1/ 518، الدرالکامنه ج 4/ 302).
2- 90. حافظ الدین ابوالبرکات عبدالله بن احمد بن محمود نسفی متوفای 701 یا 710 هجری از مفسرین مشهور و فقهای معروف حنفی مذهب است. وی کتب بسیاری تالیف نموده است که از جمله ی آنها کنزالدقائق، المنار، مدارک التنزیل، و کشف الاسرار می باشد. ابن حجر از وی با عنوان «علامه ی دنیا» و «زاهد» یاد نموده است. (رجوع بفرمایید به الدرر الکامنه ج 2/ 247، الاعلام ج 4/ 67، معجم المولفین ج 2/ 228).
3- 91. حافظ علی بن بی بکر بن سلیمان ابوالحسن هیثمی قاهری شافعی متولد سال 735 و متوفای سال 807 هجری. شرح زندگانی وی را سخاوی در کتاب الضوءاللامع ج 5/ 200 آورده و مشایخ و تالیفاتش را برشمرده است. سخاوی ضمن تجلیل فراوان از هیثمی می گوید: «ازتقی فاسی چنین نقل است که گفته: هیثمی بخوبی بسیاری از متون و آثار را حفظ کرده و فردی صالح و نیک بود. همچنین اقفهسی (محمد بن محمد شافعی متوفای 843) می گوید: هیثمی فردی بود امام، عالم، حافظ، زاهد، متواضع و نسبت به مردم با محبت». سخاوی سپس می گوید: «تدین و زهد و پارسایی و سایر خصوصیات او بسیار قابل ستایش است و این مطلب مورد قبول همگان است». عبدالحی حنبل نیز در شذرات الذهب ج 7/ 70 وی را ستوده و مشایخ او را به همراه تالیفات وی برشمرده است. (الغدیر ج 1/ 128).

مجمع، ابن صباغ مالکی (1) در فصول و حافظ کنجی (2) در کفایةالطالب و زرقانی (3) در شرح المواهب، ابن حجر هیتمی (4) در

ص: 90


1- 92. نورالدین علی بن محمد بن احمد (غزی الاصل) مکی مالکی، معروف به این صباغ متولد 874 و متوفای 855 هجری. سخاوی از وی- با اجازه- روایت نقل می کند و شرح حال او را در کتاب الضوءاللامع آورده است. در این شرح حال، مشایخ ابن صباغ در فقه و علوم دیگر یاد شده است. سخاوی می گوید: «ابن صباغ تالیفاتی دارد که از جمله ی آنهاست کتاب الفصول المهمه لمعرفه الائمه (که منظور از ائمه، دوازده امام است)، و دیگری کتاب العبر فیمن شفه النظر». صفوری در کتاب نزهه المجالس و شیخ احمد بن عبدالقادر شافعی در کتاب ذخیره المال و همچنین شبلنجی در کتاب نورالابصار از کتاب فصول المهمه ی ابن صباغ روایت نقل می کنند. (الغدیر ج 1/ 131).
2- 93. حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف کنجی شافعی متوفای 658 هجری صاحب کتاب کفایه الطالب.... این کتاب به تنهایی نشانگر تسلط مولف آن در امر حدیث بوده و از علم و فضل گسترده ی وی و همچنین از عنایت و توجه او به امر حدیث و فنون آن خبر می دهد. ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه از کنجی روایت نقل می کند از او با عبارت امام و حافظ یاد می نماید. (الغدیر ج 1/ 121).
3- 94. ابوعبدالله محمد بن عبدالباقی بن یوسف زرقانی مصری مکی در سال 1055 هجری در مصر زاده شد و در سال 1122 هجری وفات یافت. وی آخرین محدث دیار مصربوده و در انواع علوم تسلط داشته است. مرادی در کتاب سلک الدرر ج 4/ 32 شرح حال وی را آورده است و مشیخ و تالیفات گرانقدر وی را برشمرده است که از جمله ی آنها می توان کتاب «المواهب اللدنیه» و «شرح الموطا» را نام برد. چلبی نیز در کشف الظنون وی را با عنوان «مولای علامه و خاتم محدثین» ستوده است. (الغدیر ج 1/ 142). همچنین مراجعه بفرمایید به کتاب فهرس الفهارس ج 1/ 456.
4- 95. حافظ شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجر هیتمی سعدی انصاری شافعی متولد 909 و متوفای 974 هجری در مکه ی مکرمه. ابن عیدروس در النورالسافر ص 287- 292 به تفصیل شرح حال ابن حجر را آورده است و می گوید: «وی شیخ و امام و شیخ الاسلام و خاتمه ی اهل فتوا و تدریس است. او در علم فقه و تحقیق مسائل فقهی دریایی بود که کسی با دلو نمی تواند منزلت آن دریا را دریابد. وی همانطوری که دانشمندان متفقند، امام الحرمین است و فضائلش در میان مردم آشکار و مشهور است. او امامی بود که امامان دیگر به او اقتدا می کردند، بزرگی بود که مردم سرزمین حجاز رو به سوی او می آوردند. نوشته های ابن حجر آیتی است که معاصران وی از نوشتن نظیر آنها عاجزند». ابن عیدروس سپس مشایخ و تالیفات ابن حجر را برمی شمرد و به ستایش از آنها می پردازد. شرح حال ابن حجر را در کتاب البدرالطالع ج 1/ 109 نیز می توان یافت. (الغدیر ج 1/ 134، 135). همچنین مراجعه بفرمایید به کتاب فهرس الفهارس ج 1/ 377- 340.

صواعق، سیوطی در احیاءالمیت (مطبوع در حاشیه ی اتحاف)، شبلنجی (1) در نورالابصار، و صبان (2) در اسعاف الراغبین روایت

ص: 91


1- 96. سید مومن بن حسن بن مومن شبلنجی شرح حال خود را در آغاز کتاب نورالابصار آورده است و در آنجا به ذکر نام مشایخ خویش در علوم مختلفه پرداخته و برخی از نوشته های خود را نیز برشمرده است. شبلنجی در سال هزار و دویست و پنجاه و اندی چشم به جهان گشوده است (و پس از سال 1308 از دنیا رفته است).... (الغدیر ج 1/ 148).
2- 97. ابوالعرفان شیخ محمد بن علی صبان شافعی متوفای 1206 هجری. وی درمصر بدنیا آمد و در آن دیار بزرگ شد. صبان زیر نظر علمای مصر در علوم عقلی و نقلی به استادی رسید و در تحقیق و دقت نظر مشهور گردید و نامش در مصر و شام پرآوازه گشت. وی نوشته های زیاد و سودمندی دارد که بیش از ده عنوان از آنها بچاپ رسیده است... (الغدیر ج 1/ 145). همچنین مراجعه بفرمایید به کتاب فهرس الفهارس ج 2/ 705.

مذکور را نقل کرده اند.

قسطلانی (1) در المواهب اللدنیه می فرماید: «الزم الله مودة قرباة کافة و بریته و فرض محبة جمله اهل بیته المعظم و ذریته، فقال تعالی: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». (2) .

«خدای تعالی مودت خویشان نزدیک پیامبر را بر همگان واجب کرده است و درباره ی وجوب محبت اهل بیت معظم حضرت رسول او ذریه ی اوست که خدا می فرماید:بگو ای پیامبر، در مقابل انجام

ص: 92


1- 98. حافظ شهاب الدین احمد بن محمد قسطلانی مصری شافعی متوفای 923 هجری. ابن العماد از وی با عنوان حافظ یاد می نماید. قسطلانی شارح معروف کتاب صحیح بخاری است و کتاب «ارشادالساری» از اوست. شعرانی در طبقات خویش از وی بسیار تجلیل نموده و می گوید: «او در دنیا زاهدترین مردم بود... و قرآن را به 14 قرائت روایت می کرد. بدرالدین غزی (متوفای 984) درباره ی او می گوید: الحافظ المسند ذی الاتقان- احمد المعروف بالقسطلانی مراجعه بفرمایید به: الغدیر ج 1/ 134، طبقات شعرانی ص 56، شذرات الذهب ج 8/ 121، فهرس الفهارس ج 2/ 967، معجم المولفین ج 1/ 254.
2- 99. رجوع بفرمایید به: شرح المواهب اللدنیه ج 3/ 7، 21.

رسالتم از شما مزدی نمی خواهم به جز مودت خویشان نزدیکم».

در این موضوع روایت دیگری «ملاء» (1) در سیره اش نقل کرده است که می فرماید:

«ان رسول الله قال: ان الله جعل اجری علیکم المودة فی اهل بیتی و انی سائلکم غدا عنهم». (2) .

«رسول خدا فرمود: بدرستیکه خدای تعالی مزد رسالتم را که بر عهده ی شماست مودت خویشان نزدیکم قرار داده است، و من در روز قیامت نسبت به این مودت از شما بازخواست خواهم کرد»، یعنی آنچه در روز قیامت همه در مقابل آن مسئول هستند، عبارت از ولایت چهارده معصوم علیهم السلام می باشد که از جمله ولایت حضرت صدیقه علیهاالسلام است.

روایت دیگری از جابر بن عبدالله نقل شده است که می فرماید: «جاء اعرابی الی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و قال: یا محمد اعرض علی الاسلام. فقال: تشهد ان الا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله. قال: تسالنی علیه اجرا؟ قال: لا، الا المودة فی القربی، قال: قرابتی او قرابتک؟قال قرابتی. قال: هات، ابایعک، فعلی من لا یحبک و لا یحب قرابتک لعنة الله، فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: آمین». (3) .

ص: 93


1- 100. ابوحفص معین الدین عمر بن محمد بن خضر اردبیلی موصلی معروف به ملاء (به فتح میم) متوفای 570 هجری. وی از مشایخ موصل بوده و کتاب «وسیله المعبدین فی سیره سید المرسلین» از آن اوست. در کتب عامه به مراتب زهد و صلاح، و همچنین به مراتب علمی وی اشاره شده است. (کشف الظنون ج 2/ 2010، ایضاح المکنون ج 2/ 708، هدیه العارفین ج 1/ 784، الاعلام ج 5/ 60، معجم المولفین ج 2/ 573، الغدیر ج 1/ 116).
2- 101. محب الدین طبری در ذخائرالعقبی ص 25، 26 و ابن حجر در الصواعق المحرقه ص 261 و قندوزی در ینابیع الموده ص 194 این روایت را از ملاء نقل کرده اند.
3- 102. کفایه الطالب 31.

«یک عرب بادیه نشین آمد حضور پیامبر اکرم و عرض کرد: یا محمد اسلام را به من عرضه بدار، فرمود: شهادت بده به یکتائی خدای تعالی و اینکه محمد بنده و فرستاده ی اوست. اعرابی عرض کرد: یا رسول الله در مقابل این رسالت که مرا هدایت فرمودید آیا از من مزدی هم می خواهید؟ پیامبر فرمود: نه، بجز مودت خویشان نزدیک که اجر رسالت من است. اعرابی گفت: خویشان نزدیک خودم را دوست بدارم یا خویشان تو را یا رسول الله؟ پیامبر فرمود: خویشان نزدیک مرا. اعرابی عرض کرد: یا رسول الله اینک دستت را بدست من بده، تا برای دوستی تو و نزدیکانت با تو بیعت کنم، خدا لعنت کند کسی را که تو را و خویشان تو را دوست ندارد. پیامبر اکرم به این دعای او آمین فرمود».

پس هر کس ایمان و اعتقاد به ولایت و مودت حضرت صدیقه سلام الله علیها نداشته باشد نفرین شده است به زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

در روایت دیگری طبری و ابن عساکر (1) وحاکم حسکانی (2) .

ص: 94


1- 103. حافظ ابوالقاسم علی بن حسن بن هبه الله دمشقی شافعی ملقب به ثقله الدین، معروف به ابن عساکر متوفای 571 هجری صاحب کتاب مشهور تاریخ دمشق. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1/ 363 (طبع احسان عباس ج 1/ 309) شرح حال وی را آورده است. ابن اثیر نیز در کتاب الکامل فی التاریخ ج 11/ 177 و همچنین ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 12/ 294 وی را ستوده اند. ابن کثیر می گوید: «وی یکی از بزرگان حفاظ حدیث است و کسی است که به جهت استماع حدیث و گردآوری و تصنیف آن، و همچنین اطلاع و قوه ی حفظی که در ارتباط با سند و متون حدیث و اتقان اسلوب و فنون آن دارد مورد توجه است. این عساکر کتابی دارد به نام تاریخ شام که در هشتاد مجلد است...». (الغدیر ج 1/ 116). کتب ذیل نیز شرح حال ابن عساکر را آورده اند: سیر اعلام النبلاء ج 20/ 554، طبقات الشافعیه ج 4/ 273، العبر ج 3/ 60، 61، معجم الادباء ج 13/ 73، المنتظم ج 10/ 261، الکامل فی التاریخ ج 12/ 357.
2- 104. حافظ ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان حاکم نیسابوری حنفی معروف به ابن حذاء حسکانی متوفای بعد از 470 هجری. ذهبی در تذکره الحفاظ ج 3/ 390 (طبع دار احیاءالتراث العربی ج 3/ 1200) شرح حال وی را آورده است و می گوید: «حسکانی شیخی بسیار دقیق بود و توجه کاملی به علم حدیث داشت... وی فرد مسنی بود که سند احادیثش عالی (و با واسطه های کمتری) بود، او احادیث را گردآوری و تدوین نموده است. سال وفات وی سالهای بعد از 490 هجری می باشد». (الغدیر ج 1/ 112). ذهبی در تاریخ الاسلام می گوید: «وی همواره در حال استماع حدیث و نقل حدیث و افاده بود». ذهبی همچنین در توصیف او می گوید: «شیخ متقن، ذو عنایه تامه بالحدیث و السماع». سیر اعلام النبلاء ج 18/ 268، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 471 الی 480 هجر- ص 305، تذکره الحفاظ ج 3/ 1200.

در شواهدالتنزیل به چند طریق از ابی امامه باهلی (1) نقل کرده اند که حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«ان الله خلق الانبیاء من اشجار شتی و خلقنی و علیا من

ص: 95


1- 105. ابوامامه صدی بن عجلان بن وهب متوفای سال 81 هجری آخرین صحابی پیامبر است که در شام فوت گردیده است.

شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، والحسن والحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجی و من زاغ عنها هوی. و لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، ثم لم یدرک صحبتنا، اکبه الله علی منخریه فی النار. ثم تلا: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». (1) .

«بدرستیکه خدای تعالی نهال وجود پیامبران را متفاوت و متفرق آفرید، ولی درخت وجود من و علی را جداگانه، واحد، و منحصر بفرد خلق فرمود. (من خود استقلال دارم، کسی در اصالت وجود من شریک من نیست)؛ من اصل آن درختم، علی ساقه ی آن، فاطمه لقاح (مایه ی باروری) آن، و حسن و حسین میوه های درخت وجود من هستند. هر کس شاخه ای از شاخه های آن درخت را دستاویز خود کند نجات یافته است و هر کس از آن دور شود به گمراهی افتد؛ و اگر بنده ای از بندگان خدا سه هزار سال بین صفا و مروه خدا

ص: 96


1- 106. کفایه الطالب ص 178، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 837. لفظ «صحبتنا» که در کفایه الطالب آمده است در شواهدالتنزیل بصورت «محبتنا» روایت گردیده است. یکی از معانی «صحبت» انقیاد و پیروی است (ر. لسان العرب ج 7/ 287) و در اینجا نیز- با فرض عدم تصحیف- به همین معناست؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: هر کس که متابعت از ما پنج تن ننماید خداوند او را به رو در آتش می افکند.

را عبادت کند ولی از ما پیروی ننماید (1) خدای تعالی او را به رو در آتش افکند. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)».

بنابراین، اگر بشری، بنده ی خدایی، موحدی، مسلمانی، مقدسی که به خدا و پیامبر او معتقد باشد، و خدا را عبادت کند- نه اینکه بت پرستی نماید-؟؛ کجا عبادت کند؟ بین صفا و مروه- نه در مکان گناه آلوده ای-؛ چه مدت عبادت کند؟ سه هزار سال، لیکن به ولایت پنج تن و در نتیجه به ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها ایمان نداشته باشد، عبادت او بحساب نخواهد آمد و مورد قبول واقع نخواهد شد و جای او در آتش دوزخ است. این مودت، همان است که در آیه ی شریفه به نام «حسنه» عنوان شده است که خدا می فرماید:

(و من یقترف حسنه نزد له حسنا). (2) .

«هر کس حسنه ای را بدست آورد، ما عاقبت بخیری را برای او می افزاییم»،

که مراد از حسنه در اینجا مودت است. چنانکه احمد بن حنبل و ابوحاتم (3) از ابن عباس روایت می کنند که مراد از «حسنه» در آیه ی

ص: 97


1- 107. کفایه الطالب ص 178، شواهدالتنزیل ج 2/ ح 837. لفظ «صحبتنا» که در کفایه الطالب آمده است در شواهدالتنزیل بصورت «محبتنا» روایت گردیده است. یکی از معانی «صحبت» انقیاد و پیروی است (ر. لسان العرب ج 7/ 287) و در اینجا نیز- با فرض عدم تصحیف- به همین معناست؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: هر کس که متابعت از ما پنج تن ننماید خداوند او را به رو در آتش می افکند.
2- 108. سوره ی الشوری، آیه ی 23: (قل لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا).
3- 109. حافظ ابوحاتم محمد بن ادریس بن منذر بن داود رازی متولد 195 و متوفای 277 هجری. وی در ری بدنیا آمده و به عراق و شام و مصر سفر کرده و عاقبت در بغداد فوت نموده است. ابوحاتم از مفسرین و از ائمه ی برجسته ی جرح و تعدیل عامه است. خطیب بغدادی می گوید: «ابوحاتم یکی از امامان حافظ و موثق است که به علم مشهور و به فضل معروف است». ذهبی نیز درباره ی او می گوید: «وی از دریاهای علم است. به سرزمینهای مختلفی سفر کرده و در شناخت متن و سند احادیث به مهارت کامل رسیده است». خطیب بغدادی و نسائی و لالکائی از جمله کسانی هستند که او را توثیق نموده اند. در بسیاری از کتب تراجم عامه مدح و تجلیل از وی را می توان یافت. مراجعه بفرمایید به: الجرح و التعدیل ج 1/ 349- 372، تاریخ بغداد ج 2/ 73، طبقات الحنابله (ابن ابی یعلی) ج 1/ 384- 386، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 247، تذکره الحفاظ ج 2/ 567، تهذیب الکمال ج 24/ 381، تهذیب التهذیب ج 9/ 31، طبقات سبکی 2/ 207، شذرات الذهب ج 2/ 171.

مذکور مودت آل محمد است. (1) .

حافظ ابوالشیخ ابن حیان (2) در کتاب الثواب از واحدی روایتی از

ص: 98


1- 110. تصریح به اینکه مراد از «حسنه» در (و من یقترف حسنه) مودت آل بیت پیامبر است در این مصادر موجود می باشد: مناقب این مغازلی ص 316، الصواعق المحرقه ص 259 (به نقل از احمد بن حنبل)، 341، الدرالمنثور ج 6/ 7 (به نقل از ابن ابی حاتم)، احیاء المیت ص 239، رشفه الصادی ص 23.
2- 111. حافظ ابومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان اصبهانی معروف به ابوالشیخ متوفای 369 هجری. وی از حفاظ بسیار معروفی است که علمای عامه از جمله ابن مردویه و خطیب بغدادی و ابوالقاسم سوذرجانی وی را توثیق نموده اند. سیر اعلام الانبلاء ج 16/ 276، تذکره الحفاظ ج 3/ 945، اخبار اصبهان ج 2/ 51.

امیرالمؤمنین سلام الله علیه نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«فینا آل حم آیه لا یحفظ مودتنا الا کل مومن، ثم قرا: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». (1) .

«در قرآن آیه ای است که (تنها) در شان ما آل حم است، و مودت ما را نگهداری نمی کند، مگر کسی که مؤمن است. (یعنی هر کس مودت ما آل محمد را محافظت نکند مؤمن نیست، و از او سلب ایمان می شود)؛ و سپس امیرالمؤمنین سلام الله علیه آیه ی: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی) را قرائت فرمود».

در نتیجه هر کس به ولایت فاطمه سلام الله علیها ایمان نداشته باشد مؤمن به اعتقادات اسلامی نیست.

در آن روز که امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد، حسن بن علی علیهماالسلام خطبه ای ایراد نمود و در آن خطبه فضایل امیرالمؤمنین را برشمرد، و از جمله فرمود:

«ایها الناس، لقد فارقکم رجل ما سبقه الاولون و لایدرکه الاخرون، لقد کان رسول الله یعطیه الرایه فیقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره فما یرجع حتی یفتح الله علیه، و لقد قبضه الله فی اللیله التی قبض فیها وصی موسی و عرج بروحه فی اللیلة التی عرج فیها

ص: 99


1- 112. ابن حجر این روایت را از ابوالشیخ نقل می کند. (الصواعق المحرقه ص 259).

بروح عیسی بن مریم...- الی ان قال- (1) من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا الحسن بن محمد. ثم تلا هذه الایه قول یوسف: (و اتبعت ملة آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب). (2) ثم اخذ فی کتاب الله، ثم قال: انا ابن البشیر، و انا ابن النذیر، انا ابن النبی، انا ابن الداعی الی الله باذنه، و انا ابن السراج المنیر، و انا ابن الذی ارسل رحمة للعالمین و انا من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، و انا من اهل البیت الذین افترض الله عز و جل مودتهم و ولایتهم؛ فقال فیما انزل علی محمد: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». (3) .

«ای مردم امروز مردی را از دست داده اید که به تحقیق کسی از اولین و آخرین به مرتبه ی او نرسیده و از او پیشی نگرفته است. هم او بود که پیامبر اکرم پرچمش رابه دست او می داد، و در هنگام جنگ جبرئیل از طرف راست، و میکائیل از جانب چپ همرزم و

ص: 100


1- 113. این قسمت از روایت آنطوری که ابن ابی الحدید نقل نموده چنین است: «... عیسی بن مریم و التی توفی فیها یوشع بن نون، و ما خلف صفراء و لابیضاء الا سبعمائه درهم من عطائه اراد ان یبتاع بها خادما لاهله؛ ثم خنقته العبره فبکی و بکی الناس معه؛ ثم قال ایها الناس: من عرفنی...».
2- 114. سوره ی یوسف، آیه ی 38.
3- 115. شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید (ط قدیم) ج 4/ 11، الصواعق المحرقه ص 259، مجمع الزوائد ج 9/ 146، کفایه الطالب ص 32، رشفه الصادی ص 43، نزهه المجالس ج 2/ 231.

همیار او بودند، و هرگز از میدان نبردی مراجعت نمی کرد مگراینکه خدا به دست او پیکار را پیروزمندانه پایان داده بود. خدا او را در همان شبی که وصی موسی جان سپرد و عیسی بن مریم به آسمان عروج کرد قبض روح فرمود... ای مردم هر کس مرا می شناسد که شناخته است، و اگر نمی شناسد اینک بداند من حسن فرزند محمدم، سپس این آیه را خواند: (و اتبعت مله آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب). (1) آنگاه فرمود: منم فرزند پیامبری که بشارت دهنده به رحمت و ترساننده از عذاب الهی بود. او مردم را به اذن خدا بسوی خدا دعوت می کرد. منم فرزند چراغ نورافشان، منم فرزند آن کسی که رحمت خدا در دو جهان است. منم از خاندانی که خدا پلیدیها را از آنان دور گردانیده و منزه و پاکشان گردانیده است. منم از آن خانواده ای که خدای تبارک و تعالی مودت و ولایت آنان را بر همگان واجب فرموده است، و در شان ما اهل بیت است که خدا بر پیامبرش این آیه رانازل فرموده است: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)».

روایت مذکور را حافظ بزار، (2) حافظ طبرانی در معجم،

ص: 101


1- 116. سوره ی یوسف،آیه ی 38. این عبارت قرآنی کلام حضرت یوسف است که می گوید: «و من از آئین پدران خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی نمودم».
2- 117. حافظ احمد بن عمرو بن عبدالخالق ابوبکر بزار مصری متوفای 292 هجری صاحب مسند معلل. خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بکغداد ج 4/ 334 درباره ی او می گوید: «وی فردی موثق و حافظ بود، کتاب مسند را نوشت و درباره ی احادیث نظر داده، موارد ضعف آنها را روشن نمود». ذهبی نیز در کتاب تذکره الحفاظ ج 2/ 228 (طبع دار احیاءالتراث العربی ج 2/ 653) شرح حال وی را آورده و وثاقت وی را از قول دارقطنی نقل نموده است. (الغدیر ج 1/ 98). همچنین مراجعه شود به: سیر اعلام النبلاء ج 13/ 554، شذرات الذهب ج 2/ 209، میزان الاعتدال ج 1/ 59.

ابوالفرج (1) در مقاتل الطالبین، ابن ابی الحدید (2) در شرح نهج، هیثمی در مجمع، ابن صباغ در فصول، حافظ کنجی در کفایه، حافظ نسائی (3) از هبیره، (4) ابن حجر در صواعق، صفوری (5) در نزهه

ص: 102


1- 118. ابوالفرج علی بن حسین بن محمد قرشی اموی اصفهانی متوفای 356 هجری. وی مولف کتاب مشهور «الاغانی» است. ابوالحسن بتی می گوید: «ز ابوالفرج اصفهانی کسی موثق تر نبوده است». ذهبی نیز او را توثیق نموده است و می گوید: «وی در نقل مطالب ادبی دریایی بود... و در خصوص انساب و ایام عرب فردی بود بصیر». ابوعلی تنوخی درباره ی او می گوید: «ابوالفرج از شعر و اخبار و اغانی و مسندات و انساب چیزهایی حفظ کرده بود که من هرگز کسی را ندیدم که بمانند او این حفظیات را داشته باشد». (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 201، وفیات الاعیان ج 3/ 307، الوافی بالوفیات ج 21/ 20، مرآه الجنان ج 3/ 93، تاریخ بغداد ج 11/ 398، شذرات الذهب ج 3/ 19، النجوم الزاهره ج 4/ 15).
2- 119. عزالدین عبدالحمید بن هبه الله مدائنی مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی متوفای 655 هجری. وی مولف «شرح نهج البلاغه ی» مشهور است و این کتاب به تنهایی بیانگر تسلط وی بر حدیث و کلام و تاریخ و ادب می باشد. ابن ابی الحدید شرح حال خود را در همین کتاب ج 4/ 575 (ط قدیم مصر) آورده است. (الغدیر ج 1/ 120). همچنین مراجعه شود به: سیر اعلام النبلاء ج 23/ 372، البدایه و النهایه ج 13/ 199، وفیات الاعیان- ذیل نام ابن اثیر- ج 2/ 158 (ط احسان عباس ج 5/ 392)، فوات الوفیات ج 1/ 248.
3- 120. حافظ ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی صاحب سنن متوفای 303 هجری. وی هنگام وفات 88 سال داشت. ذهبی در کتاب تذکره الحفاظ ج 2/ 268 (طبع دار احیاءالتراث العربی ج 2/ 698) از قول دارقطنی می گوید: «نسائی در زمان خود افقه مشایخ مصر و اعلم آنها به حدیث بود. ذهبی همچنین از قول ابوعلی نیسابوری می گوید: «نسائی امام بلامعارض است». سبکی در طبقات الشافیه ج 2/ 84 از ابوجعفر طحاوی نقل می کند که نسائی امامی است از ائمه ی مسلمین، و ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 11/ 123 از قول ابن یونس می گوید: «نسائی در حدیث امام است و فردی است موثق، دقی و حافظ». (الغدیر ج 1/ 99). برای اطلاع بیشتر از زندگی نسائی مراجعه بفرمایید به: سیر اعلام النبلاء ج 14/ 125، العبر ج 2/ 123، وفیات الاعیان (ط احسان عباس ج 1/ 77)، شذرات الذهب ج 2/ 239، تذکره ج 2/ 698، تهذیب التهذیب ج 1/ 36، طبقات الشافعیه (ابن قضی شهبه) ج 1/ 88، موسوعه رجال الکتب السته ج 1/ 27.
4- 121. ابوالحارث هبیره بن یریم شیبانی کوفی از تابعینی است که در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز روایاتی از وی نقل گردیده است. این حدیث را علاوه بر نسائی، طبرانی نیز به چند طریق- به اختصار- از هبیره نقل می نماید. (معجم کبیر طبرانی ج 3/ 79- 81/ ح 21717- 2725). هبیره را احمد بن حنبل و نسائی توثیق نموده اند و ابن حبان نیز نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است. (مراجعه بفرمایید به: ثقات ابن حبان ج 15/ 511، تهذیب الکمال ج 30/ 150، تهذیب التهذیب ج 11/ 23).
5- 122. عبدالرحمن بن عبدالسلام بن عبدالرحمن صفوری شافعی متوفای 894 هجری. وی از مورخین سده ی نهم می باشد و صاحب تالیفاتی است که عنوان یکی از آنها، «نزهه المجالس و منتخب النفایس عن اخبار الصالحین» می باشد. (ایضاح المکنون ج 2/ 70، هدیه العارفین ج 1/ 533، معجم المولفین ج 2/ 93).

المجالس، و حضرمی (1) در رشفه الصادی ذکر کرده اند.

ص: 103


1- 123. ابوبکر بن عبدالرحمن بن محمد بن علی بن عبدالله بن عیدروس بن علی بن محمد بن شیخ شهاب الدین علوی حسینی حضرمی شافعی متولد 1262 و متوفای 1342 هجری. وی در حضرموت یمن بدنیا آمده و پس از تلمذ در محضر مشایخ یمن به حجاز و قسطنطنیه و بلاد هند سفر کرد و در هند فوت شد. کتانی در کتاب خویش «فهرس الفهارس» از وی بسیار تجلیل نموده و از او با عناوینی چون (امام) و (علامه) و (مورخ) و (مسند) و (محقق اصولی) و (فیلسوف) یاد می نماید و به بعضی از شیوخ روایی و همچنین کتب وی اشاره می کند. (فهرس الفهارس ج 1/ 146).

«این روایت را حاکم زرندی (1) نیز نقل کرده است و چنین ادامه می دهد که حضرت حسن علیه السلام فرمود:

«انا من اهل البیت الذین کان جبریل علیه السلام ینزل فینا و یصعد من عندنا، و انا من اهل البیت الذین افترض الله تعالی علی کل مسلم و انزل الله فیهم: (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا)، (2) و اقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت». (3) .

ص: 104


1- 124. جمال الدین محمد بن یوسف بن حسن بن محمد زرندی مدنی حنفی شمس الدین متوفای هفتصد و پنجاه و اندی. «سلامی» که معاصر وی می باشد- بطوریکه در کتاب منتخب المختار ص 210 مذکور است- شرح حال وی را آورده و مشایخ او را برشمرده و ملاقات خود را با زرندی بیان داشته است. زرندی را ابن حجر در کتاب «الدرر الکامنه ج 4/ 295 یاد نموده است و درباره ی وی می گوید: «زرندی کتاب دررالسمطین را تالیف کرد و ریاست مدینه را بعد از پدرش در دست گرفت و کتابهای متعددی نوشت و به تدریس فقه و حدیث مشغول شد. سپس به شیراز رفت و در آنجا به قضاوت پرداخت تا آنکه در سال 747 یا 748 درگذشت...». ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه از او بعنوان شیخ، امام، علامه و محدث حرم شریف نبوی یاد می نماید. (الغدیر ج 1/ 125).
2- 125. سوره ی الشوری، آیه ی 23.
3- 126. نظم دررالسمطین ص 24.

«من از خاندانی هستم که جبرئیل بر ما نازل می شد و سپس از نزد ما به آسمان صعود می کرد، من از خانواده ای هستم که خدای تعالی مودت آنان را بر همه ی مسلمانان واجب کرده است (یعنی هر کس ادعای مسلمانی کند، باید دارای مودت اهل بیت پیامبر باشد و فردی از افراد مسلمین در این مورد استثناء نشده است)؛ و در شان آنان است که خدا می فرماید: «بگو ای پیامبر، من برای انجام رسالتم مزدی از شما نمی خواهم، بجز مودت خویشان نزدیکم». ما همان خاندانیم که آیه ی (و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا) در شان ما نازل شده است، و کسب حسنه عبارت است از بدست آوردن مودت ما اهل بیت».

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در سفرش به دمشق به آیه ی مودت استدلال کرد و خطاب به یکی از شامیان چنین فرمود:

«... اقرات القرآن؟ فقال: نعم. قال: فقرات آل حم؟ قال: قرات القرآن و لم اقرا آل حم؟!

قال: ا ما قرات (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)؟ قال: و انکم لانتم هم؟ قال: نعم». (1) .

«آیا قرآن خوانده ای؟ عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: آل حم را خوانده ای؟ عرض کرد: چگونه می شود قرآن را قرائت

ص: 105


1- 127. تفسیر طبری ج 24/ 16، شرح المواهب اللدنیه ج 7/ 20، تفسیر البحر المحیط ج 7/ 516، الصواعق المحرقه ص 259، الدرالمنثور ج 6/ 7.

کرده باشم و آل حم را نخوانده باشم. حضرت فرمود: آیا آیه ی «بگو ای پیامبر من برای رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم مگر مودت نسبت به خویشان نزدیکم» را نخوانده ای؟ عرض کرد: براستی شما همان خانواده هستید؟ حضرت در جواب فرمود: بلی».

روایت مذکور را ثعلبی در تفسیرش، ابوحیان در تفسیرش، سیوطی در درالمنثور، ابن حجر در صواعق، و زرقانی در شرح المواهب ذکر کرده اند.

طبری (1) در تفسیرش می نویسد که سعید بن جبیر (2) و عمروببن

ص: 106


1- 128. حافظ ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر طبری متوفای 310 هجری. شرح حال وی را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد آورده و می گوید: «طبری یکی از علمایی است که براساس گفته های وی حکم می کنند و به دلیل فضل و دانشش از وی نظرخواهی می نمایند». خطیب بغدادی نیز هنگام شرح حال طبری، وی را بسیار مورد ستایش قرار داده است. ذهبی نیز در تذکره الحفاظ ج 1/ 277- 283 از او یاد نموده و وی را بعنوان امام و زاهد و تارک دنیا ستوده است. (الغدیر ج 1/ 100). هرچند که بعضی از علمای عامه طبری را تضعیف نموده اند ولی ابن حجر در لسان المیزان به تمامی ایرادات و تضعیفهایی که درباره ی او مطرح شده است بصورت مفصل پاسخ داده و به مدح وی پرداخته است. زندگینامه ی طبری را در مصادر ذیل نیز می توان یافت: تاریخ بغداد ج 2/ 162، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 267، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 100، لسان المیزان ج 5/ 100، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 267، وفیات الاعیان (ط احسان عباس) ج 4/ 191، شذرات الذهب ج 2/ 260، معجم الادباء ج 18/ 40، طبقات الشافعیه ج 2/ 135، طبقات المفسرین ج 2/ 110.
2- 129. حافظ سعید بن جبیر بن هشام ابومحمد (و یا ابوعبدالله) اسدی و البی کوفی متوفای 95 هجری. ابن حبان و عجلی وی را توثیق نموده اند، و ابوالقاسم طبری درباره ی وی می گوید: «ثقه امام حجه علی المسلمین»، و ابن حبان تصریح می نماید که وی از عباد مکه و فقهای کوفه بود که بدست حجاج بن یوسف در سن 45 سالگی کشته شد. (مراجعه بفرمایید به: الغدیر ج 1/ 65، ثقات ابن حبان ج 4/ 275، ثقات عجلی ص 181، ثقات ابن شاهین ص 145، طبقات الفقهاء ص 82، مشاهیر علماء الامصار ص 82، الجمع بین رجال الصحیحین ص 164، اسعاف المبطا (مطبوع در ذیل موطا) ج 2/ 320، تقریب التهذیب ج 1/ 349، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 321، تهذیب الکمال ج 10/ 358، تهذیب التهذیب ج 4/ 11، الطبقات الکبری (شعرانی) ج 1/ 42).

شعیب (1) گفته اند: «مراد این آیه، نزدیکان رسول خداست». همین مطلب را ابوحیان در تفسیر خود و سیوطی در درالمنثور- از سعید بن جبیر و عمرو بن شیب و سدی (2) - نقل کرده اند. (3) .

ص: 107


1- 130. عمرو بن شعیب محمد بن عبدالله بن عمرو بن عاص ابوابراهیم و ابوعبدالله قرشی سهمی حجازی متوفای 118 هجری. عجلی و نسائی او را توثیق نموده اند و یحیی قطان درباره ی وی می گوید: اگر افراد موثق از عمرو بن شعیب روایتی را نقل نمایند آن حدیث درست و حجت می باشد. (مراجعه بفرمایید به: ثقات عجلی ص 365، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 165، تهذیب التهذیب ج 8/ 48، تهذیب الکمال ج 22/ 64، اسعاف المبطا (مطبوع در ذیل موطا) ج 2/ 344).
2- 131. ابومحمد اسماعیل بن عبدالرحمن بن ابی کریمه حجازی کوفی سدی متوفای 127 هجری. روایات وی در صحیح مسلم و سنن اربعه موجود است و بخاری نیز در کتاب تاریخ خود از وی به نیکی یاد می نماید. احمد بن حنبل و ابن حبان و عجلی نیز وی را توثیق نموده اند. (مراجعه بفرمایید به: ثقات عجلی ص 66، ثقات ابن حبان ج 4/ 20، الجامع فی الجرح و التعدیل ج 1/ 75، تاریخ کبیر بخاری ج 1/ 361، تاریخ صغیر بخاری ج 1/ 348، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 264، تهذیب الکمال ج 3/ 132، تهذیب التهذیب ج 1/ 313).
3- 132. تفسیر طبری ج 24/ 16، 17، تفسیر البحر المحیط ج 7/ 516، الدرالمنثور ج 6/ 5.

فخر رازی در تفسیرش می نویسد:

«و انا اقول: آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، هم الذین یوول امرهم الیه فکل من کان امرهم الیه اشد و اکمل کانوا هم الال، و لا شک ان فاطمه و علیا والحسن والحسین، کان التعلق بینهم و بین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشد التعلقات و هذا کالمعلوم بالنقل المتواتر وجب ان یکونوا هم الال». (1) .

خلاصه ی کلام اینکه مسلما علی، فاطمه و حسنین آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند و قطعا حب فاطمه علیهاالسلام ضمیمه اجر نبوت و نشان دهنده ی ولایت اوست.

ص: 108


1- 133. تفسیر فخر رازی ج 7/ 390. فخر رازی می گوید: نظر من این است که آل محمد کسانی هستند که امور و (مسئله ی) آنان به (میزان پیوندشان با) پیامبر بازمی گردد و (به او واگذار می شود)، لذا آن کسانی که پیوندشان با پیامبر بیشتر و کاملتر باشد آنان آل او خواهند بود، و تردیدی نیست که ارتباط موجود بین فاطمه و علی و حسن و حسین با رسول خدا بیش از هر کس و هر چیزی بوده است، و این مطلبی است که همچون معلوم (و بدیهی) به نقل متواتر (محرز و مسلم) است، لذا واجب است که اینها «آل» باشند.

آیه ی اطعام

(و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا- انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا) (1) .

«آنان در راه دوستی خدا طعام خود را به فقیر و یتیم و اسیر می دهند و می گویند ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداشی و سپاسی هم نمی طلبیم».

از این آیه هم در منقبت حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها

ص: 109


1- 134. سوره ی الانسان، آیه ی 8، 9.

می توان استفاده کرد. این موضوع هم از مسلمات فریقین شیعه و سنی است که یقینا حضرت صدیقه علیهاالسلام از جمله اشخاصی است که سوره ی «هل اتی» در شان آنان نازل شده است و هیچکس در این مطلب که این سوره در فضائل اهل بیت است- و حضرت صدیقه علیهاالسلام نیز یکی از آنان می باشد- هیچگونه اشکالی را عنوان نکرده است.

ما ابتدا حدیثی را که ابن عباس راوی آن است، نقل می کنیم و بعد به بررسی سند روایت و ذکر نام راویان حدیث می پردازیم.

«قال ابن عباس رضی الله عنه: ان الحسن والحسین مرضا، فعادهما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی ناس معه، فقالوا: یا اباالحسن، لو نذرت علی ولدک. فنذر علی و فاطمة و فضة جاریة لهما، ان برئا مما بهما ان یصوموا ثلاثه ایام. فشفیا و ما معهم شی ء فاستقرض علی من شمعون الخیبری الیهودی ثلاث اصواع من شعیر فطحنت فاطمة صاعا و اختبزت خمسة اقراص علی عددهم فوضعوها بین ایدیهم لیفطروا، فوقف علیهم سائل، فقال: السلام علیکم اهل بیت محمد، مسکین من مساکین المسلمین. اطعمونی اطعمکم الله من موائد الجنة. فاثروه و باتوا لم یذوقوا الا الماء و اصبحوا صیاما، فلما امسوا و وضعوا الطعام بین ایدیهم وقف علیهم یتیم، فاثروه، و وقف علیهم اسیر فی الثالثة، ففعلوا مثل ذلک، فلما اصبحوا اخذ علی- رضی الله عنه بیدالحسن والحسین واقبلوا

ص: 110

الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلما ابصرهم و هم یرتعشون کالفراخ من شدة الجوع، قال: ما اشد ما یسوءنی ما اری بکم. و قام، فانطلق معهم، فرای فاطمة فی محرابها قد التصق ظهرها ببطنها، و غارت عیناها، فساء ذلک، فنزل جبریل و قال: خذها یا محمد؟ هناک الله فی اهل بیتک فاقراه السورة». (1) .

«ابن عباس می فرماید: حسنین بیمار شدند، پیامبر با جمعی از مردم به عیادت آنان آمدند. بعضی از افراد پیشنهاد کردند: یا اباالحسن چه خوب است برای شفای فرزندانت نذری بنمایی، آنگاه علی و فاطمه و فضه- که جاریه ی آنان بود - نذر کردند که اگر حسنین شفا یافتند سه روز روزه بگیرند. هنگامیکه حسنین سلامتی خود را بازیافتند در خانه ی علی چیزی برای افطار موجود نبود، لذا امیرالمومنین علیه السلام از شمعون یهودی خیبری سه صاع جو وام گرفت و فاطمه علیهاالسلام از یک صاع آن پنج قرص نان پخت و در سفره ی افطار نهاد، هنگامی که آماده ی افطار شدند ندای سائلی برخاست: سلام بر شما ای خاندان

ص: 111


1- 135. شواهدالتنزیل ج 2/ ح 1047، 1048، 1051، 1053- 1056، 1057، 1059، 1061، الکشاف ج 4/ 169، مناقب خوارزمی ص 188- 194، کفایه الطالب ص 201، تفسیر فخر رازی ج 8/ 276، تذکره الخواص ص 312- 317، شرح نهج البلاغه (ط قدیم) ج 3/ 257، مناقب ابن مغازلی ص 272، اسدالغابه ج 5/ 530، غررالتبیان ص 525، الدرالمنثور ج 6/ 299، ذخائرالعقبی ص 88، 102، الاصابه ج 4/ 387، ینابیع الموده ص 107، فرائدالسمطین ج 2/ 53- 56/ ح 383، نورالابصار ص 12- 14.

محمد، مسکینی از مساکین مسلمین بر در خانه ی شما آمده است اطعام کنید، خدا از مائده های بهشتی شما را روزی فرماید. خاندان وحی نان افطار خود را ایثار کردند، و فضه نیز تبعیت از آنان نمود و همگی شب را بدون غذا صبح کردند و جز آب چیز دیگری به کامشان نرسید... فردای آن شب را نیز روزه گرفتند و چون شب فرارسید و نان افطارشان در سفره نهاده شد، یتیمی بر در خانه آمد و باز به همان ترتیب همگی غذای خود را به آن یتیم ایثار کردند. روز سوم اسیری از راه رسید و مطالبه ی اطعام کرد، بار سوم نیز آنچه در سفره بود قبل از افطار از طرف خاندان پیامبر ایثار شد. صبح روز چهارم علی سلام الله علیه دست حسنین را گرفت و به سوی رسول خدا روان گردید، پیامبر اکرم هنگامیکه چشمش به حسنین افتاد- که همانند مرغکان از شدت گرسنگی می لرزیدند، فرمود: چه سخت است برای من که شما را به این حال می بینم، رسول خدا فورا از جای برخاست و همران آنان به خانه ی حضرت زهرا آمد و او را در محراب عبادتش مشاهده فرمود، (اما چه مشاهده ای) از شدت گرسنگی بطن مبارکش به پشت چسبیده و چشمهایش در گودی نشسته بود. از این منظره پیامبر اکرم بسیار افسرده خاطر گردید، در آن هنگام جبرئیل فرود آمد و چنین گفت: بگیر یا محمد، مبارک باد بر تو این خاندان تو، و سپس سوره ی «هل اتی» را قرائت نمود».

روایتی که نقل شد مورد تائید و تصدیق پیشوایان علمی حضرات سنی و شیعه و عموم مسلمین می باشد، و اینک نام دانشمندانی از اهل

ص: 112

سنت که این روایت را (با الفاظ مختلف) نقل کرده اند:

«ابو جعفر اسکافی متوفای 240 هجری، (1) حکیم ترمذی متوفای بعد از 285 هجری، (2) محمد بن جریر متوفای 310 هجری، ابن عبد ربه متوفای 328 هجری، (3) حاکم ابوعبدالله نیسابوری متوفای

ص: 113


1- 136. ابوجعفر محمد بن عبدالله سمرقندی اسکافی بغدادی معتزلی متوفای 240 هجری. وی از بزرگان معتزله است و فرقه ی اسکافیه از پیروان اویند. ذهبی درباره ی او می گوید: «وی اعجوبه ای در تیزهوشی و وسعت اطلاعات بود و فردی بود متدی و پاکدامن و پارسا». این یزداذ نیز می گوید: «اسکافی عالم و فاضل بود و هفتاد کتاب در کلام نوشته است». (سیر اعلام النبلاء ج 10/ 550، طبقات المعتزله ص 78، الاعلام ج 6/ 221).
2- 137. حافظ محمد بن علی بن حسن بن بشر ترمذی صوفی شافعی. وی آنطور که در آغاز کتاب خود (نوادرالاصول) نوشته است در سال 285 هجری از یکی از مشایخ خود روایت نقل می کند. حافظ ابونعیم- در کتاب «حلیه الاولیاء» - ترمذی را ستوده است و سبکی در طبقات الشافعیه ج 2/ 20 شرح حال وی را آورده است. (الغدیر ج 1/ 101). همچنین مراجعه بفرمایید به: سیر اعلام النبلاء ج 13/ 439، حلیه الاولیاء ج 10/ 233، صفه الصفوه ج 4/ 141، طبقات شعرانی ج 1/ 106.
3- 138. ابوعمر احمد بن عبدربه قرطبی متوفای 328 هجری. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1/ 34 شرح حال وی را ثبت نموده است و می گوید: «ابن عبدربه یکی از علمایی است که احادیث زیادی در حفظ داشت و بر اخبار بسیاری از افراد مطلع بود، وی کتاب عقدالفرید را- که کتابی سودمند می باشد- تالیف نموده است». (الغدیر ج 1/ 102). شرح زندگانی ابن عبدربه را در مصادر ذیل نیز می توانید بیابید: سیر اعلام النبلاء ج 15/ 283، معجم الادباء ج 4/ 211، البدایه و النهایه ج 11/ 193، وفیات الاعیان ج 1/ 110.

405 هجری، (1) حافظ ابن مردویه متوفای 416 هجری، ابواسحاق ثعلبی مفسر کبیر متوفای 427 هجری، ابوالحسن واحدی مفسر کبیر متوفای 468 هجری، حافظ ابوعبدالله اندلسی حمیدی متوفای 488 هجری، (2) ابوالقاسم زمخشری در کشاف متوفای 538 هجری در «کشاف»، اخطب خوارزمی متوفای 567 هجری، (3) حافظ ابوموسی متوفای 581 هجری، (4) ابوعبدالله رازی متوفای 606 هجری، شرخانی

ص: 114


1- 139. حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم بن حکم ضبی حاکم نیسابوری ابن بیع طهمانی شافعی متوفای 405 هجری. وی مولف کتاب مشهور «المستدرک علی الصحیحین» می باشد. حاکم در سال 321 هجری بدنیا آمد و از آغاز کودکی به فراگیری حدیث پرداخت. وی در سال 330 (یعنی هنگامی که نه سال بیشتر نداشت) به استماع حدیث پرداخت. خطیب بغدادی و ذهبی و ابن کثیر (در تاریخ بغداد ج 5/ 473، تذکره الحفاظ ج 3/ 242 و البدایه و النهایه ج 11/ 355) وی را توثیق نموده اند. (الغدیر ج 1/ 107). همچنین مراجعه بفرمایید به: سیر اعلام النبلاء ج 17/ 162، طبقات الشافعیه ج 4/ 155، وفیات الاعیان ج 4/ 280، الوافی بالوفیات ج 3/ 320، تذکره الحفاظ ج 3/ 1039.
2- 140. حافظ عبدالله محمد بن ابی نصر فتوح بن عبدالله بن فتوح بن حمید بن یصل ازدی حمیدی اندلسی میورقی متوفای 488 هجری. وی از اصحاب و شاگردان ابن حزم اندلسی می باشد. ذهبی از او با عناوینی چون «امام» و «متقن» و «حافظ» و «شیخ المحدثین» یاد می نماید و می گوید: وی- در علم و عمل و در عقد و انقیاد- از بقایای اصحاب حدیث بود. تجلیل از ابوعبدالله حمیدی را در بسیاری از کتب رجالی عامه می توان یافت. (رجوع بفرمایید به: تذکره الحفاظ ج 4/ 1218، سیر اعلام النبلاء ج 19/ 120، النجوم الزاهره ج 5/ 156، شذرات الذهب ج 3/ 392).
3- 141. حافظ ابوالموید و ابومحمد موفق بن احمد بن ابی سعید اسحاق بن موید مکی حنفی معروف به اخطب خوارزم متوفای 567 هجری. وی از فقهای برجسته ی حنفی مذهب است و در نقل روایت از حفاظ بشمار می رود. خوارزمی در سیره و تاریخ و شعر و ادب نیز دست داشت. از آنجائیکه وی یکی از غدیریه سرایان قرن ششم می باشد شرح حالش- بصورت نسبتا مبسوط- در کتاب الغدیر ج 4/ 398- 407 درج گردیده است.
4- 142. حافظ ابوموسی محمد بن ابی بکر عمر بن ابی عیسی احمد بن موسی مدینی اصبهانی شافعی متولد سال 501 و متوفای 581 هجری. وی از محدثین برجسته ای است که حفاظ پس از او به تجلیل از وی پرداخته و از او بعنوان حافظ یاد نموده اند. جهت اطلاع از شرح زندگانی وی می توانید به کتب ذیل مراجعه بفرمایید: الغدیر ج 1/ 116، سیر اعلام النبلاء ج 21/ 152، وفیات الاعیان ج 1/ 486 (ط احسان عباس ج 4/ 286)، تذکره الحفاظ ج 4/ 1334، العبر ج 4/ 264، شذرات الذهب ج 4/ 273.

متوفای 643 هجری، (1) محمد بن طلحه ی شافعی متوفای 652 هجری، ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای 654 هجری، (2) عزالدین عبدالحمید

ص: 115


1- 143. حافظ تقی الدین ابوعمرو عثمان بن (صلاح الدین) عبدالرحمن بن عثمان بن موسی کردی شهرزوری موصلی شافعی شرخانی متوفای 643 هجری. وی از اکابر محدثین عامه است و کتاب «علوم الحدیث» او از مشهورترین کتبی است که درباره ی علم الحدیث نوشته شده است. در بسیاری از کتب رجالی عامه که پس از عصر وی تالیف شده است می توان شرح حال او را یافت. ذهبی از ابن الصلاح با عناوینی چون «امام» و «علامه» و «شیخ الاسلام» یاد می کند. (سیر اعلام النبلاء ج 23/ 140، تذکره الحفاظ ج 4/ 1430، طبقات اسنوی ج 2/ 41، طبقات ابن شهبه ج 2/ 112، طبقات سبکی ج 8/ 326).
2- 144. ابوالمظفر شمس الدین یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله ترکی عونی هبیری بغدادی حنفی معروف به سبط بن جوزی متوفای 654 هجری. وی سبط حافظ ابن جوزی حنبلی است و نام مادر وی رابعه (دختر ابن جوزی) می باشد. یافعی در مرآه الجنان ج 4/ 136 شرح حال وی را آورده است. ابن کثیر نیز در البدایه و النهایه ج 13/ 194 زندگینامه ی وی را آورده و علم و فضل و حسن خطابه ی او را ستوده است. ابوالحسنات نیز در الفوائدالبهیه ص 230 از او یاد نموده است و می گوید: «سبط بن جوزی تفقه نمود و در فقه مسلط گردید، او عالم و فقیه و واعظ خوش معاشرتی بود». ابوالمعالی سلامی نیز در منتخب الاخبار ص 234 می گوید: وی استادی است صالح و به تفسیر و حدیث و فقه عالم است. او تفسیر مفصلی تدوین نموده که در 29 جلد است». سلامی سپس در کتاب خود مشایخ و تالیفات ابن جوزی را برمی شمرد. (الغدیر ج 1/ 120). در کتب ذیل نیز از سبط بن جوزی یاد شده است: سیر اعلام النبلاء ج 23/ 296، النجوم الزاهره ج 7/ 66، شذرات الذهب ج 5/ 286.

متوفای 655 هجری، حافظ ابوعبدالله کنجی شافعی متوفای 658 هجری، قاضی ناصرالدین بیضاوی متوفای 685 هجری، (1) حافظ محب الدین طبری متوفای 694 هجری، حافظ ابومحمد بن ابی جمره ی ازدی اندلسی متوفای 699 هجری، (2) حافظالدین نسفی متوفای 701 یا 710 هجری شیخ الاسلام حموئی متوفای 722 هجری، نظام الدین قمی نیشابوری مفسر معروف متوفای قرن هشتم هجری، علاءالدین علی بن محمد خازن بغدادی متوفای 741 هجری، (3) قاضی عضدالدین ایجی متوفای 756 هجری، (4) حافظ ابن حجر متوفای

ص: 116


1- 145. قاضی ابوالخیر ناصرالدین عبدالله بن عمر بیضاوی شافعی متوفای 685 هجری. وی در زمینه ی اصول دین کتابهای «الطوالع» و «المصباح»، در فقه کتاب «غایه القصوی»، در تفسیر کتاب «مختصرالکشاف»، و در حدیث کتاب «شرح المصابیح» را تدوین نموده است. سبکی در کتاب طبقات الشافعیه ج 5/ 59 می گوید: «بیضاوی امامی مبرز، صاحب نظری صالح و عابدی زاهد بود. در شیراز به تصدی مقام قضاوت پرداخت و به تبریز رفت». ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 13/ 309 وی را ستوده است و می گوید: «بیضاوی در تبریز فوت شده است». (الغدیر ج 1/ 122). همچنین مراجعه شود به: طبقات سبکی ج 8/ 157، شذرات الذهب ج 5/ 392، الاعلام ج 4/ 110، معجم المولفین ج 2/ 266.
2- 146. حافظ ابومحمد عبدالله بن سعد بن سعید بن ابی جمره ی ازدی اندلسی متوفای 695 و یا 699 هجری. وی از اکابر محدثین مالکیه است و کتابهای «جمع النهایه»، «بهجه النفوس» و «المرائی الحسان» از جمله آثار اوست. اصل او از اندلس می باشد و در مصر وفات نموده است. ابن کثیر درباره ی او می گوید: و کان قوالا بالحق، امارا بالمعروف و نهاءا عن المنکر. (مراجعه بفرمایید به: البدایه و النهایه ج 13/ 408، الاعلام ج 4/ 89، معجم المولفین ج 2/ 234).
3- 147. ابوالحسن علاءالدین علی بن محمد بن ابراهیم بن عمر بن خلیل شیحی بغدادی معروف به خازن متوفای 741 هجری. وی از علمای تفسیر و تاریخ و حدیث و فقه عامه می باشد و آثار متعددی را تدوین نموده است. (الدررالکامنه ج 3/ 97، شذرات الذهب ج 6/ 131).
4- 148. قاضی عبدالرحمن بن احمد ایجی شافعی متوفای 756. سبکی در طبقات الشافعیه ج 6/ 108 می گوید: «وی در معقولات امام بود و با قرآن و سنت و معانی و بیان و نحو آشنایی داشت. ایجی در فقه نیز دست داشت و در علم کلام کتابی دارد به نام المواقف». ابن حجر نیز در الدرر الکامنه ج 2/ 322 از ایجی یاد نموده و تالیفات او را برشمرده و وی را مورد ستایش قرار داده است. (الغدیر ج 1/ 126).

852 هجری، (1) حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 هجری، ابوالسعود عمادی حنفی متوفای 982 هجری، شیخ اسماعیل بروسوی متوفای 1137 هجری، (2) شوکانی متوفای 1173 هجری، (3) محمد

ص: 117


1- 149. حافظ ابوالفضل احمد بن علی بن محمد عسقلانی مصری شافعی معروف به ابن حجر متولد سال 773 و متوفای سال 852 هجری. وی صاحب کتاب «الاصابه» و «تهذیب التهذیب» است. سخاوی در کتاب الضوءاللامع ج 2/ 36- 40 بتفصیل درباره ی او و مشایخ و تالیفات وی سخن گفته و به تجلیل از وی پرداخته است. سخاوی می گوید: ابن حجر امام امامان است، قدماء به حفظ و وثاقت و امانت و اطلاعات وافی و ذهن وقاد و تیزهوشی و معلومات گسترده ی وی در تمامی فنون شهادت داده اند و شیخ او (عراقی) درباره ی وی شهادت داده است که اعلم اصحاب او در حدیث، ابن حجر است. سخاوی سپس می گوید: تقی فاسی و برهان حلبی درباره ی ابن حجر گفته اند: ما مثل ابن حجر را ندیده ایم. عبدالحی نیز در کتاب شذرات الذهب ج 7/ 270- 273 می گوید: ابن حجر در فقه و عربیت تبحر یافت و «حافظالاسلام» گردید؛ عبدالحی سپس در کتاب خویش به ستایش بسیار از ابن حجر می پردازد و تالیفات وی را- با تمجید از آنها- برمی شمارد. (الغدیر ج 1/ 130). شرح زندگانی و بررسی تالیف ابن حجر بتفصیل در کتاب «بغیه العلماء و الرواه» ص 75، فهرس الفهارس ج 1/ 321، ذیل التقیید ج 1/ 352، تعجیل المنفعه (مقدمه) ص 7 آمده است.
2- 150. ابوالفداء اسماعیل بن حقی بن مصطفی استانبولی حنفی خلوتی بروسوی متوفای 1127 و یا 1137 هجری. وی از مفسران و متصوفان کثیرالتالیف عامه است. تفسیر ده جلدی وی به نام «روح البیان» ازتفاسیر مشهور عامه در قرون اخیر می باشد که به نام «تفسیر حقی» نیز معروف است. از جمله آثار دیگر او کتابهای «تسهیل طریق الاصول لتیسیرالوصول»، «کتاب التوحید»، «کتاب النجاه» و «شرح الاربعین» است. (مراجعه بفرمایید به: الاعلام ج 1/ 313، معجم المولفین ج 1/ 362).
3- 151. قاضی محمد بن علی بن محمد شوکانی صنعانی. وی در مقدمه ی کتاب بدرالطالع به نقل از پدرش نوشته است که در سال 1173 بدنیا آمده است. تاریخ وفات او را نیز 1250 ثبت کرده اند. فقیهی است مسلط، بر علوم دیگر نیز احاطه دارد و به فضائل آراسته است. او صاحب تالیفات بسیار و مفیدی است. شرح حال کامل او به قلم خودش در مقدمه ی کتاب بدرالطالع ج 2/ 214- 215 ثبت است. وی در آنجا مشایخ و اساتید خود را در حکمت و کلام و فقه و اصول و حدیث و معانی و بیان و علوم عربیت برمی شمرد و کتابها و رسالاتی را که نوشته است- و بالغ بر یکصد عنوان می شود- نام می برد. تاکنون بسیاری از نوشته های وی چاپ شده است و همگی آنها حاکی از این است که وی به فنون و علوم شریعت- اعم از قرآن و سنت و آنچه که وابسته ی به این علم از معرفت مشایخ و مسانید است- تسلط دارد. حسین بن محسن سبعی نیز شرح حال وی را در مقدمه ی یکی از کتابهای شوکانی به نام نیل الاوطار (جلد 8 ط بولاق) نوشته است. (الغدیر ج 1/ 146، 147). همچنین مراجعه بفرمایید به کتاب فهرس الفهارس ج 2/ 1082- 1088 که حاوی مطالب نسبتا مبسوطی درباره ی شوکانی است.

سلیمان محفوظ از علمای قرن دوازدهم، و علاوه بر آنان جماعتی دیگر از علمای عامه این حدیث شریف را در ذیل آیه ی مذکور آورده اند.

ص: 118

آیه ی امانت

(انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض والجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا) (1) .

آیه ی مذکور نیز از آیاتی است که در اثبات ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها می توان از آن استفاده کرد. امانتی که خدای تعالی به آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرده است و از آنها خواسته تا آن را بپذیرند، و این امانت همان ولایت پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین

ص: 119


1- 152. سوره ی الاحزاب، آیه ی 72.

و فاطمه و حسنین و ائمه علیهم السلام بعد از آنان می باشد.

مفضل بن عمر می گوید حضرت صادق سلام الله علیه فرمود:

«ان الله تبارک و تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین والائمه بعدهم صلوات الله علیهم فعرضها علی السموات و الارض والجبال، فغشیها نورهم، فقال الله تبارک و تعالی للسماوات و الارض و الجبال: هولاء احبائی و اولیائی و حججی علی خلقی و ائمة بریتی، ما خلقت خلقا احب الی منهم، و لمن تولاهم خلقت جنتی، و لمن خالفهم و عاداهم خلقت ناری...- الی ان قال- فولایتهم امانة عند خلقی، فایکم یحملها باثقالها و یدعیها لنفسه دون خیرتی؟ فابت السماوات و الارض و الجبال ان یحملنها و اشفقن من ادعاء منزلتها و تمنی محلها من عظمة ربها. فلما اسکن الله آدم و زوجته الجنة قال لهما: «کلا منها رغدا حیث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة) یعنی شجره الحنطه (فتکونا من الظالمین) (1) فنظرا الی منزلة محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین والائمة بعدهم فوجداها اشرف منازل اهل الجنة، فقالا: یا ربنا لمن هذه المنزلة؟ فقال الله جل جلاله: ارفعا رؤوسکما

ص: 120


1- 153. سوره ی البقره، آیه ی 35.

الی ساق عرشی، فرفعا رؤوسهما فوجدا اسم محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین والائمة صلوات الله علیهم مکتوبة علی ساق العرش بنور من نور الجبار جل جلاله، فقالا: یا ربنا ما اکرم اهل هذه المنزلة علیک! و ما احبهم الیک! و ما اشرفهم لدیک! فقال الله جل جلاله: لولاهم ما خلقتکما، هولاء خزنة علمی و امنائی علی سری...- الی ان قال الصادق علیه السلام-: فلما اراد الله عز و جل ان یتوب علیهما جاءهما جبرئیل فقال لهما: انکما ظلمتما انفسکما بتمنی منزله من فضل علیکما، فجزاءکما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جوار الله عز و جل الی ارضه، فسلا ربکما بحق الاسماء التی رایتموها علی ساق العرش حتی یتوب علیکما، فقالا: اللهم انا نسالک بحق الاکرمین علیک: محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین والائمه الا تبت علینا و رحمتنا. فتاب الله علیهما، انه هو التواب الرحیم. فلم تزل انبیاء الله بعد ذلک یحفظون هذه الامانه و یخبرون بها اوصیاءهم و المخلصین من اممهم...- الی ان قال-: و ذلک قول الله عز و جل: (انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا)». (1) .

ص: 121


1- 154. مراجعه بفرمایید به: معانی الاخبار ص 108- 110، البرهان ج 3/ 340، غایه المرام ص 396، 397، بحارالانوار ج 11/ 172- 174. از آنجائیکه مرحوم علامه این روایت را باختصار نقل فرموده اند لذا بعضی از قسمتهای حدیث را که ما با علامت نقطه چین مشخص نموده ایم ذکر نکرده اند. متن چنین بطور کامل در تعلیق شماره ی 4 آمده است. همچنین در تعلیق 4 پس از نقل حدیث مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام، به بررسی معانی و دلالت آیه ی مذکور پرداخته شده است. خوانندگانی که مایل به کسب آگاهی بیشتر از وجوه تفسیری در این آیه در روایات اهل بیت هستند می توانند به بحار ج 57/ 278 مراجعه بفرمایند.

«خدای تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدنها آفرید، و- (از اولین و آخرین، از آدم ابوالبشر تا روز قیامت)-، شریفترین و برترین روحها را، ارواح محمد علی فاطمه و حسنین و ائمه نه گانه از نسل حسین بن علی (یعنی چهارده معصوم) قرار داد و آنان را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد، نور چهارده معصوم همه جا را فراگرفت و جهانگیر شد، آنگاه از جانب حق تبارک و تعالی به آسمانها و زمین خطاب آمد که: اینانند دوستان و اولیاء من، و اینان هستند حجتهای من بر همه ی مخلوقاتم. (لذا حضرت صدیقه سلام الله علیها حجت و ولیة الله است به نص خود حضرت احدیت جلت عظمته). هیچیک از آفریدگانم نزد من محبوبتر از آنان نیست؛ بهشتم را برای دوستان آنان، و آتش دوزخم را برای مخالفین و اذیت کنندگان آنان آفریده ام؛ پس ولایتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم. بجز این برگزیدگان من،آیا کیست که بتواند این بار امانت را با تمام سنگینی اش بر دوش کشد و یا مدعی این مقام باشد؟ هنگامی که

ص: 122

خدای عز و جل آدم و همسرش حوا را در بهشت ساکن گردانید و آنان به مکان و منزلت چهارده معصوم صلوات الله علیهم نظر افکندند و مشاهده کردند که مقامات آنان اشرف منازل اهل بهشت است، عرض کردند: پروردگارا، این مقام والای چه کسانی است؟ خطاب آمد که سربلند کنید و به ساق عرش من نظر افکنید. آدم و حوا، هنگامی که سر به سوی عرش الهی بلند کردند و مشاهده کردند که نام محمد، علی، فاطمه، حسن، و حسین و ائمه ی بعد از آنان با خط نور از جانب خدای جبار بر ساق عرش نوشته شده است؛ عرض کردند:

پروردگارا، این چه کرامتی است که به این چهارده تن داده ای، و این مقام و منزلتی است که به آنان عطا فرموده ای؟ خدایا، سبب چیست که این موجودات در نزد تو شریفترین و محبوبترین مخلوقاتند؟ خدای عز و جل فرمود: یا آدم اگر این چهارده تن نبودند، تو و همسرت را نمی آفریدم؛ اینان خزانه داران علم من و امینان اسرار من هستند».

(بنابراین حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام یکی از گنجوران دانش و امانت داران اسرار خدائی است. در ادامه ی روایت شریفه پس از اینکه حضرت صادق علیه السلام (موضوع ارتکاب ترک اولای آدم و حوا را شرح می دهد چنین می فرماید:

«هنگامی که خدای عز و جل اراده فرمود توبه ی آدم و حوا را قبول کند، جبرئیل نازل شد و خطاب به آنان چنین گفت: شما بر نفس خود ستم روا داشتید، اینک از پروردگار خود بخواهید که به

ص: 123

حق آن نامهایی که بر ساق عرش الهی مشاهده کردید توبه ی شما را قبول فرماید. آنگاه آدم و حوا چنین معروض داشتند: پروردگارا، از تو درخواست می کنیم به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین و ائمه علیهم السلام که نزد تو از همه گرامی ترند، توبه ی ما را بپذیری و ما را مشمول رحمت خود قرار دهی؛ و بعد از آنکه آدم و حوا این دعا را خواندند و این توسل بجای آوردند، خدای تعالی توبه ی آنان را قبول فرمود؛- بدرستیکه اوست بسیار توبه پذیر و مهربان-».

در ادامه ی حدیث، حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

«بعد از این جریان، فرستادگان الهی (در سایه ی ولایت چهارده معصوم علیهم السلام) نگهدارنده ی این امانت و معرف آن بوده اند، و به اوصیاء خود و مخلصین امت خویش نیز این موضوع را بیان می کردند...».

در نتیجه حضرت صدیقه ی زهرا علیهاالسلام نیز ولیه ی انبیا بوده است چنانکه پیامبر اعظم و علی و یازده امام دیگر علیهم السلام ولی آنان بوده اند، یعنی همه ی انبیا به خضوع و فروتنی در مقابل این چهارده وجود مقدس ایمان و اعتقاد داشته اند، چنانکه در بعضی از احادیث آمده است که از جمله ی اعمال حضرت موسی و حضرت عیسی در زمان نبوت آن دو پیامبر، ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بوده است، و این خود نشان دهنده ی اعتراف به ولایت چهارده معصوم می باشد... و سپس اضافه می نماید که این ولایت همان است که خدا می فرماید: (انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما

ص: 124

جهولا).

از امام سلام الله علیه سؤال می کنند که منظور از صلوات چیست؟ حضرت می فرماید: «صلوات اعتراف به ولایت محمد و آل محمد است». (1) .

این بود هفت آیه ای که برای شناسایی مقام والای حضرت صدیقه سلام الله علیها می توان از آنها استفاده کرد.

ص: 125


1- 155. علی بن ابراهیم قمی روایت می کند که حضرت آیه ی (ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) را تلاوت کردند و سپس فرمودند:«صلوات الله علیه تزکیه له و التصدیق و الاقرار بفضله، و قوله: (و سلموا تسلیما) یعنی سلموا له بالولایه و بما جاء به». (تفسیر قمی ج 2/ 170، بحارالانوار ج 17/ 27).

حضرت فاطمه از دیدگاه روایات

اشاره

چنانکه گفته شد، اخبار و احادیث مردود اطمینان که از فریقین شیعه و سنی در منقبت حضرت صدیقه علیهاالسلام وارد شده است، به دو بخش تقسیم می شود:

بخش اول: احادیثی که در ذیل آیات شریفه نقل شده است و ما آنها را تحت عنوان «فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات» بررسی و تشریح کرد. این احادیث دو دسته است: یک دسته اشتراکی است، یعنی روایاتی در منقبت حضرت رسول اکرم، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام می باشد که حضرت زهرا علیهاالسلام نیز در آن مناقب اشتراک دارد.

ص: 126

دسته ی دوم احادیث اختصاصی است، یعنی روایاتی که مخصوص است به مدایح و فضایل حضرت صدیقه علیهاالسلام، و ما اخبار دسته ی اول را در پانزده موضوع رده بندی و مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

ص: 127

زهرا یکی از علل آفرینش

در این موضوع اخبار بسیاری از فریقین شیعه و سنی روایت شده است که به موجب آنها ثابت می شود حضرت صدیقه علیهاالسلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام علت خلقت بوده اند. ما برخی از اخبار مربوط به این موضوع را در بخش اول در ذیل آیات شریفه ذکر کردیم و اینک حدیثی در اثبات این مطلب که راوی آن ابوهریره است:

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لما خلق الله تعالی آدم اباالبشر و نفخ فیه من روحه، التفت آدم یمنه العرش فاذا فی النور خمسة اشباح سجدا و رکعا. قال آدم: هل خلقت احدا من طین قبلی؟ قال: لا یا آدم.

قال: فمن هولاء الخمسه الاشباح الذین اراهم فی

ص: 128

هیئتی و صورتی؟ قال: هولاء خمسة من ولدک، لولا هم ما خلقتک، هولاء خمسه شققت لهم خمسة اسماء من اسمائی، لولا هم ما خلقت الجنة و النار، و لا العرش، ولا الکرسی، ولا السماء و لا الارض و لا الملائکة، و لا الانس، و لا الجن.فانا المحمود و هذا محمد، و اناالعالی و هذا علی، و انا الفاطر و هذه فاطمة، و انا الاحسان و هذالحسن، و اناالمحسن و هذالحسین.

آلیت بعزتی ان لا یاتینی احد بمثقال ذرة من خردل من بغض احدهم الا ادخله ناری، و لا ابالی یا آدم. هولاء صفوتی بهم انجیهم و بهم اهلکهم فاذا کان لک الی حاجة فبهولاء توسل. فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: نحن سفینه النجاه، من تعلق بها نجی و من حاد عنها هلک، (1) فمن

ص: 129


1- 156. مضمون «نحن سفینه النجاه، من تعلق بها نجی و من ححاد عنها هلک» در بسیاری از روایات با الفاظ مختلف ضبط گردیده است، که از جمله آنها حدیث معروف: «مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق (او هلک)» می باشد. حدیث سفینه را در مصادر ذیل می توانید ببینید: معجم کبیر طبرانی ج 3/ 45، 46/ ح 2637، عیون الاخبار (ابن قتیبه) ج 1/ 211، مستدرک حاکم ج 3/ 151، تاریخ بغداد ج 12/ 91، المعارف (ابن قتیبه) ص 252، حلیه الاولیاء ج 4/ 306، کنزالعمال ج 12/ 98 ح 34169، 34170، منتخب کنزالعمال ج 5/ 92، نظم درر السمطین 235، فرائدالسمطین ج 1/ 37 36/ ح 1، ذخائر العقبی ص 20، مناقب ابن مغازلی ص 132، کفایه الطالب ص 234، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1/ 218، مجمع الزوائد ج 9/ 168، احیاء المیت ص 113، الصواعق المحرقه ص 282، رشفه الصادی ص 79، درالسحابه ص 268، ینابیع الموده 27. لازم به ذکر است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دیگر امامان معصوم را نیز به «کشتی نوح» تشبیه فرموده اند. در روایتی به نقل از ابن عباس آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمودند: «مثلک و مثل الائمه من ولدک بعدی مثل سفینه نوح، من رکب فیها نجا، و من تخلف عنها غرق». (فرائدالسمطین ج 1/ 244/ ح 517). یعنی: «ای علی مثل تو و مثل ائمه ی پس از من که فرزندان تو هستند مثل «کشتی نوح» است، هر کس که بر آن کشتی سوار گردد نجات می یابد و هر کس که از آن تخلف ورزد غرق می شود».

کان له الی الله حاجه، فلیسال بنا اهل البیت». (1) .

«رسول خدا فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید، آدم به جانب راست عرش نظر افکند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد: خدایا قبل از آفریدن من، کسی را از خاک خلق کرده ای؟ خطاب آمد: نه، نیافریده ام. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیئت و صورت همانند خود می بینم چه کسانی هستند؟

خدای تعالی فرمود: این پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمی آفریدم، نامهای آنان را از اسامی

ص: 130


1- 157. فرائدالسمطین ج 1/ 37 36/ ح 1، ارجح المطالب ص 461، الغدیر ج 2/ 300، 301.

خود مشتق کرده ام (و من خود آنان را نامگذاری کرده ام)، اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را می آفریدم و نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق می کردم و نه فرشتگان و انس و جن را.

منم محمود و این محمد است، منم عالی و این علی است، منم فاطر و این فاطمه است، منم احسان و این حسن است، و منم محسن و این حسین است. به عزتم سوگند، هر بشری اگر به مقدار ذره ی بسیار کوچکی کینه و دشمنی هر یک از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ می افکنم... یا آدم، این پنج تن، برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هر کس وابسته به حب و بغضی است که نسبت به آنان دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی می خواهی، به آنان توسل کن.

ابوهریره می گوید، پیامبر اکرم در ادامه ی سخن فرمود: ما پنج تن کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس که از ما روگردان شود هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا می خواهد پس به وسیله ی ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید».

این روایت را شیخ الاسلام حموینی در فرائد حافظ خوارزمی در مناقب و چند تن دیگر از دانشمندان اهل سنت نقل کرده اند. همچنین دانشمندان بزرگ شیعه این حدیث شریف را روایت نموده اند، (1) و با بررسی آن بطور خلاصه، می توان به شش مطلب و یا شش منقبت

ص: 131


1- 158. مراجعه بفرمایید به: بحارالانوار ج 27/ 5.

پی برد، که هر یک از پنج تن در آن مناقب و فضائل بطور یکنواخت و همردیف، مشترک هستند.

مطلب اول: خلقت پنج تن و انوار آنان قبل از آفرینش آدم بوده است و غیر از روایت مذکور احادیث بسیاری نیز از فریقین شیعه و سنی در این باره وارد شده است. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به مدت زمانی که پنج تن قبل از آدم بوجود آمده اند روایاتی منقول است که در برخی دو هزار سال و در بعضی به طور مختلف ذکر گردیده است که گمان می رود این ارقام تقریبی است نه قطعی (و یا اینکه به اعتبارات مختلف است).

مطلب دوم: پنج تن سبب و علت آفرینش بوده اند.

مطلب سوم: اسامی آنان از نام خدای تعالی مشتق شده است.

مطلب چهارم: جزای دشمنی و کینه توزی نسبت به آنان سوختن در آتش قهر الهی است.

مطلب پنجم: پنج تن برگزیدگان حضرت حق تبارک و تعالی هستند و هلاک و نجات هر بشری، وابسته به حب و بغضی است که نسبت به آنان دارد.

مطلب ششم: هنگام حاجت خواستن از خدای تعالی باید آنان را وسیله استجابت دعا قرار داد و به آنان متوسل شد.

با توجه به این شش مطلب که بیان شد اگر اشخاصی واجد این شش منقبت بوده باشند می توان معتقد بود و یقین کرد که آنان یک بشر عادی نیستند، افرادی که خدای تعالی از همان ابتدای خلقت به

ص: 132

آدم ابوالبشر معرفی و نشان داده است که علت خلقت تو و اولاد تو اینان هستند، اگر حاجتی داری باید به در خانه ی اینان بروی، اینان برگزیدگان من هستند، من خود اینان را نامگذاری کرده ام. بنا بر آنچه گفته شد، پنج تن در شش منقبت مذکور هیچ فرقی با یکدیگر ندارند و در این مورد هیچ تفاوتی میان پیامبر اکرم، علی و حسنین علیهم السلام با حضرت صدیقه علیهاالسلام وجود ندارد. همه در این مناقب هم رتبه و یکنواخت و هم درجه هستند، اگر چه از جهات و اعتبارات دیگر ممکن است قائل به فضلیت و برتری برخی بر بعضی باشیم. مثلا پیامبر اکرم منصبی دارد که دیگران ندارند.

اگر در شان پنج تن بجز این شش منقبت نبود، همردیف بودن آنان در این مناقب نشان می دهد که: هر یک از پنج تن، از همه ی پیامبران، از همه ی صدیقین، از آدم تا خاتم خلاصه از جمیع مخلوقات خدای تبارک و تعالی افضل و برترند. زیرا اگر آنها آفریده نمی شدند، این خوان رحمت، و این سفره ی خلقت گسترده نمی شد. هر کس که به عالم هستی پا نهاده است، یعنی هر بزرگی، هر شریفی، هر نبیی، هر وصیی، هر خلیفه ای، هر امامی، هر عالمی که به وجود آمده است، در حقیقت کنار سفره ی رحمت آنها نشسته و از وجودشان برخوردار گشته، و نان خور و پرورش یافته و عائله ی رحمت و برکت وجود پنج تن بوده است. از این جهت است که حضرت سجاد علیه السلام در یکی از ادعیه ی شریفه اش که ائمه را معرفی می کند می فرماید:

«نحن رحمة من استرحمک، و غوث من استغاث بک».

ص: 133

«مائیم رحمتی که مردم از تو می طلبند، ماییم غوث و پناه کسی که از تو پناه می جوید».

آری آنان در پیشامدها پناه، و در طلب حوائج ملجا همه ی مردم هستند. انبیا- از آدم تا خاتم- در هنگام مشکلات و طلب حاجت به آنان متوسل شده اند و از آبرومندی آنان در نزد خدا حاجت روا گشته اند. آنها محترمند، معظمند، معززند، علت خلقتند، برگزیدگان خدا هستند، و با توجه به اینکه پنج تن در مناقب گفته شده، هم درجه و همردیف هستند، حضرت صدیقه علیهاالسلام نیز در این مورد کوچکترین فرقی با پدر بزرگوارش نداشته است.

ص: 134

درج نام فاطمه بر ساق عرش و در بهشت

موضوع دوم از فضائل مشترک این است که نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس بر همه ی فرشتگان معرفی شده اند و ملائک آنان را دیده و شناخته اند.

ابن عباس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که حضرت فرمود: «لیلة عرج بی الی السماء رایت علی باب الجنة مکتوبا: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی حبیب الله، الحسن والحسین صفوة الله، فاطمة خیرة الله، علی مبغضیهم لعنة الله». (1) .

ص: 135


1- 159. تاریخ بغداد ج 1/ 259، مناقب خوارزمی ص 214، کفایه الطالب ص 274، تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 14/ 170، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 130، مسند الفردوس (ج 3/ 118 مخطوط، به نقل از احقاق الحق ج 24/ 432). از میان مصادر شیعی که این روایت را- با تفاوت اندکی- نقل کرده اند می توان به امالی طوسی ج 1/ 366، کشف الغمه اربلی ج 1/ 94 و بحارالانوار ج 27/ 4 اشاره نمود.

«در شب معراجم به سوی آسمان، این کلمات را دیدم که بر در بشهت نوشته شده بود: نیست خدائی جز خدای بی همتا، محمد پیامبر خداست، علی محبوب خداست، و فاطمه و حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند، لعنت خدا بر کسانیکه کینه و دشمنی آنان را دارند».

این روایت را جمعی از علمای شیعه، و از رجال عامه: خطیب بغدادی (1) درتاریخش، ابن عساکر در تاریخش، حافظ کنجی در

ص: 136


1- 160. حافظ احمد بن علی بن ثابت ابوبکر خطیب بغدادی متوفای 463 هجری. این اثیر در الکامل فی التاریخ ج 10/ 26 می گوید: «خطیب بغدادی در عصر خود امام دنیا بود». سبکی در طبقات الشافعیه شرح زندگانی وی را آورده و او را مورد ستایش بسیار قرار داده است و از قول ابن ماکولا می گوید: «از کسانی که ما از حیث معرفت و حفظ و اتقان و ضبط حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تسلط در تشخیص ضعف حدیث و سندهای آن و تشخیص احادیث صحیح و غریب و فرد و منکر و مطروح مشاهده نمودیم ابوبکر (خطیب بغدادی) آخرین شخصیت بود و در میان اهالی بغداد بعد از دارقطنی کسی مانند وی یافت نمی شد». (الغدیر ج 1/ 111). برای اطلاع بیشتر از زندگانی خطیب بغدادی می توانید به کتب ذیل نیز مراجعه بفرمایید: سیر اعلام النبلاء ج 18/ 270، معجم الادباء ج 1/ 247 (4/ 13)، المنتظم ج 8/ 265، وفیات الاعیان ج 1/ 27 (ط احسان عباس ج 1/ 92)، شذرات الذهب ج 3/ 313، العبر ج 5/ 253، تذکره الحفاظ ج 3/ 1135، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 240.

کتاب کفایه اش، حافظ خوارزمی در کتاب مناقبش، بدخشانی در مفتاح النجاتش، و جماعتی دیگر از دانشمندان نقل کرده اند.

درباره ی «فاطمه خیرة الله» حدیث دیگری حافظ عاصمی (1) در کتاب زین الفتی (2) آورده است که پیامبر اکرم خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:

«ان الله عز و جل اشرف علی الدنیا فاختارنی منها علی رجال العالمین، ثم اطلع الثانیة فاختارک علی رجال العالمین بعدی، ثم اطلع الثالثة فاختار الائمة من ولدک علی رجال العالمین، ثم اطلع الرابعة فاختار فاطمه علی نساءالعالمین». (3) .

«خدای تبارک و تعالی به دنیا (یعنی جمیع بشر) نظری افکند و از همه ی مردان عالم مرا انتخاب کرد، آنگاه بار دوم نظر فرمود و از جمیع مردان جهان تو را برگزید، و بار سوم ائمه ای که از فرزندان تو هستند انتخاب فرمود، سپس بار چهارم از جمیع زنهای عالم، فاطمه

ص: 137


1- 161. ابومحمد احمد بن محمد بن علی عاصمی یکی از بزرگان قرن پنجم هجری. وی صاحب کتاب «زین الفتی فی شرح سوره هل اتی» می باشد. این کتاب حاکی از تسلط او بر تفسیر و حدیث و ادب است، هر چند که گریز شدید وی از تشیع را نیز نشان می دهد. (الغدیر ج 1/ 112).
2- 162. این کتاب هنوز به طبع نرسیده است. یک نسخه ی خطی از این کتاب در اختیار مرحوم علامه بوده است.
3- 163. ینابیع الموده ص 247. همچنین در روایتی که خوارزمی نقل نموده است قریب به مضامین این روایت را می توان یافت. (مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 67).

را برگزید». (1) .

ص: 138


1- 164. درباره ی اینکه حضرت فاطمه سلام الله علیها سیده ی بانوان جهان می باشند روایات بسیاری توسط عامه نقل است که بعضی از آنها را ذیلا می خوانید: بخاری در صحیح خود روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیهاالسلام فرمودند: «یا فاطمه اما ترضین ان تکونی سیده نساء اهل الجنه او نساء المومنین». (صحیح بخاری- کتاب المناقب، باب علامات النبوه فی الاسلام- ج 5/ 92/ ح 210، الصواعق المحرقه ص 289). مسلم در صحیح خود نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیهاالسلام فرمودند: «یا فاطمه اما ترضین ان تکونی سیده نساء المومنین او سیده نساء هذه الامه». (صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبی علیها الصلاه و السلام، ح 97، 99- ج 4/ 1904، الصواعق المحرقه ص 289). ابونعیم اصفهانی روایت خود را چنین نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیهاالسلام فرمودند: «یا فاطمه اما ترضین ان تکونی سیده نساءالعالمین- او نساء هذه الامه-». (حلیه الاولیاء ج 2/ 42). و در روایت دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی فاطمه علیهاالسلام می فرماید: «اما انها سیده نساء القیامه»، (حلیه الاولیاء ج 2/ 42). روات بسیاری هم روایت کرده اند که پیامبر اکرم فرمود: «فاطمه سیده نساء اهل الجنه». (الصواعق المحرقه ص 290). روایات سیادت فاطمه علیهاالسلام بر زنان عالم را در مصادر ذیل نیز می توانید بخوانید: مسند طیالسی ص 196، 197/ ح 1373، خصائص امیرالمومنین ص 116- 120، طبقات ابن سعد ج 8/ 26، 27، المستدرک ج 3/ 156، حلیه الاولیاء ج 2/ 39، مقتل الحسین ج 1/ 54، 79، مشکل الاثار ج 1/ 48، ذخائر العقبی ص 42، الاصابه ج 4/ 378، اسدالغابه ج 5/ 522، منتخب کنز العمال ج 5/ 97، ینابیع الموده ص 260.

«به طرق متعدد از حضرت صادق سلام الله علیه درباره ی این روایت سؤال شده است که آیا مراد از جمله ی «علی نساءالعالمین» چیست؟ حضرت فرمود: یعنی فاطمه بانوی بانوان جهان از اولین و آخرین می باشد. راوی گوید که سؤال شد: آیا در زمان خودش؟ حضرت فرمود: بانوی بانوان در عصر خودش حضرت مریم بود، ولی فاطمه سیده ی زنان جهان، و مهین بانوی عالم است از اولین و آخرین. (1) .

در نتیجه، حدیث مذکور به ما می آموزد که چهارده معصوم برگزیدگان خدا هستند و دراین مقام، هم درجه و یکسان می باشند.

روایت دیگری از حضرت رسول اکرم نقل شده است که می فرماید:

«لما خلق الله تعالی آدم و عطس، فاستوی جالسا، قالت الملائکه: یرحمک الله یاابامحمد. فرفع راسه

ص: 139


1- 165. «عن المفضل بن عمر، قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: اخبرنی عن قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی فاطمه: (انها سیده نساءالعالمین)، ا هی سیده نساء عالمها؟ فقال: ذاک لمریم کانت سیده نساء عالمها، و فاطمه سیده نساءالعالمین من الاولین و الاخرین». (معانی الاخبار ص 107). همچنین مراجعه بفرمایید به علل الشرایع ص 182، العمده (ابن بطریق) ص 388، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 37/ 68، 85، ج 43/ 26، 78.

فاذا هو مکتوب علی ساق العرش: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی حب الله، والحسن والحسین صفوة الله، فاطمة خیرة الله». (1) .

«هنگامی که خدای تعالی آدم را آفرید، حضرت آدم عطسه کرد و نشست، فرشتگان به او گفتند: رحمت خدا بر تو باد ای «پدر محمد». هنگامی که حضرت آدم سر مبارکش را بلند کرد، این کلمات را مشاهده کرد که بر ساق عرش نوشته شده است:

نیست خدایی جز خدای بی همتا، محمد پیامبر خداست، علی محبوب خداست، حسن و حسین و فاطمه برگزیدگان خدا هستند».

به این ترتیب به آدم آموخته شد که این پنج تن انتخاب شده از جانب خدا هستند، و فرشتگان نیز به هر سوی که می نگریستند، نام مبارک پنج تن را مشاهده می کردند. این هم منقبتی است که هر یک از پنج تن به طور یکسان در این رتبه مشترکند.

ص: 140


1- 166. زین الفتی فی شرح سوره هل اتی (تالیف عاصمی) (ارجاع به این ماخذ به نقل از دستنویسهای مرحوم علامه امینی است که برای این گفتار تهیه شده است).

تصویر زهرا در بهشت

سومین منقبتی که حضرت صدیقه سلام الله علیها با پدر و فرزندانش اشتراک دارد منور بودن بهشت است با تصویر او.

انس از حضرت رسول اکرم روایت می کند که آن حضرت فرمود:

«ان آدم صلوات الله علیه نظر فی الجنة فلم یر صوره مثل صورته فقال: الهی لیس فی الجنة صورة مثل صورتی؟ فاخبره الله تعالی و اشار الی جنة الفردوس، فرای قصرا من یاقوته بیضاء فدخلها فرای خمس صور مکتوب علی کل صورة اسمها: انا محمود و هذا احمد، انا الاعلی و هذا علی، انا الفاطر و هذه فاطمه، انا المحسن و هذا حسن، انا ذوالاحسان و هذا حسین». (1) .

«حضرت آدم چون در بهشت به هر سو نگریست و صورتی را

ص: 141


1- 167. زین الفتی فی شرح سوره هل اتی (تالیف عاصمی).

به شکل و قیافه ی خود نیافت، عرض کرد: خدایا، صورتی نظیر چهره ی من نیافریده ای؟ خدای متعال او را متوجه بهشت فردوس کرد و حضرت آدم در آنجا قصری از یاقوت سفید دید و هنگامی که وارد آن قصر شد، پنج تصویر مشاهده کرد که اسامی هر یک از آنان به این شرح نوشته شده بود: من محمودم و این احمد است، من اعلی هستم و این علی است، من فاطرم و این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، من ذوالاحسانم و این حسین است».

حدیث دیگری در همین موضوع شیخ عبدالرحمان صفوری در نزهه المجالس، و مولی محمد مبین در معارج النبوة، از حضرت صادق سلام الله علیه روایت می کنند که آن حضرت فرمود:

«کان آدم و حواء جالسین فجائهما جبرئیل و اتی بهما الی قصر من ذهب و فیه سریر من یاقوت حمراء و علی السریر قبة من نور فیها صورة، علی راسها تاج، و فی اذنها قرطان من لولو، و فی عنقها طوق من نور، فتعجب من نورها حتی ان آدم نسی حسن حواء فقال: ما هذه الصورة؟ قال (جبرئیل): فاطمه، و التاج ابوها، و الطوق زوجها، و القرطان الحسن والحسین. فرفع آدم راسه الی القبة فوجد خمسة اسماء مکتوبة من نور: انا المحمود و هذا محمد، و انا الاعلی و هذا علی، و ان الفاطر و هذه فاطمة، و انا المحسن

ص: 142

و هذا الحسن، و منی الاحسان و هذا الحسین. فقال جبرئیل: یا آدم احفظ هذه الاسماء فانک تحتاج الیها، فلما هبط آدم بکی ثلاثمائة عام ثم دعا بهذه الاسماء و قال: یا رب بحق محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین، یا محمود، یا اعلی، یا محسن،یا فاطر اغفر لی و تقبل توبتی، فاوحی الله الیه یا آدم لوسئلتنی فی جمیع ذریتک لغفرت لهم». (1) .

«آدم و حوا در کنار هم نشسته بودند که جبرئیل به نزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصری از طلا برد، در آنجا تختی از یاقوت قرمز بود و بالای آن تخت قبه ای بود نورافشان، و در میان آن قبه چهره ای غرقه در نور، که تاجی بر سر نهاده و دو گوشوار از لولو در گوشش، و گردن بندی از نور بر گردنش آویخته بود. هر دو از نورانیت حیرت انگیز آن تمثال در شگفت شدند به حدی که حضرت آدم زیبائی همسرش حوا را فراموش نمود (زیرا شاهد یک زیبائی بی سابقه و حسن بی نظیری بود)، لذا روی به جبرئیل کرد و پرسید این صورت کیست؟ جبرئیل گفت: این فاطمه است، و آن تاجش احمدنما، گردن بندش حیدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسین اوست. آنگاه حضرت آدم سر خویش را به سوی قبه نور بلند کرد، و در آنجا این پنج اسم را با خط نور نوشته دید: من محمودم و این محمد است، من اعلی هستم و این علی است، من فاطرم و

ص: 143


1- 168. نزهه المجالس ج 2/ 230.

این فاطمه است، من محسنم و این حسن است، و احسان از من است و این حسین است.

پس از قرائت این نامها جبرئیل گفت: یا آدم، این نامها را بخاطر بسپار که بعدها یقینا به آنها نیازمند می شوی، و آن اسماء مشکل گشای تو خواهند بود.بعد از آنکه حضرت آدم مرتکب آن ترک اولی شد و در نتیجه بر زمین فرود آمد، بعد از300 سال اشک ریختن (بیاد آن نامهای مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارک دعائی ترتیب داد و به پیشگاه خدای متعال چنین معروض داشت:

پروردگارا به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، یا محمود، یا اعلی، و یا محسن، یافاطر از خطای من درگذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خدای تعالی خطاب آمد که یا آدم اگر (در آن حال دعا) در خواست می کردی که گناهان همه ی فرزندانت را بیامرزم هر آینه همه ی آنان را می بخشیدم».

آری برای خدای متعال هرگز سنگینی ندارد که از برکت این دعا جمیع گناهان ما را نیز ببخشد، لذا جا دارد که ما نیز بگوئیم:

«یا رب بحق محمد، و علی، و فاطمه، والحسن والحسین، یا محمود یا اعلی یا فاطر یا محسن اغفر لنا و تقبل توبتنا».

حدیث مفصل دیگری جناب سلمان نقل می کند که حضرت رسول اکرم فرمود:

«اشتق الله لنا من اسمائه اسماء، والله محمود و انا محمد، و الله الاعلی و اخی علی، و الله فاطر و ابنتی فاطمه،

ص: 144

و الله محسن و ابنای الحسن والحسین». (1) .

«خدای تعالی از اسامی خودش نامهای ما را مشتق فرموده است: خدا محمود است و من محمدم، خدا اعلی است و نام برادرم علی است، خدا فاطر است و اسم دخترم فاطمه است، خدا محسن است و نام دو فرزندم حسن و حسین است».

روایت فوق را نطنزی (2) در الخصائص العلویه، و عده ای دیگر از دانشمندان بزرگ شیعه و سنی نقل فرموده اند، و اگر بجز این روایت، حدیث دیگری در دست ما نباشد از همین خبر، مطالب

ص: 145


1- 169. الخصائص العلویه (تالیف نطنزی)، فرائدالسمطین ج 1/ 41، احقاق الحق ج 5/ 3. این روایت در کتب شیعه هم ضبط گردیده است که برای نمونه به بحارالانوار ج 15/ 9 می توان مراجعه نمود. لازم به یادآوری است: روایت اشتقاق اسامی پنج تن که ابوهریره نقل نموده بود در ذیل موضوع اول: (زهرا علیهاالسلام یکی از علل آفریش) ذکر گردید.
2- 170. ابوالفتح محمد بن علی بن ابراهیم نطنزی متولد 480 هجری. سمعانی درباره ی او می گوید: «وی در لغت و ادب و شعر از تمامی اهل خراسان و عراق فاضل تر است. او در سال 521 هجری به مرو آمد و من مقدار قابل توجهی از ادبیات را نزد وی خواندم و از او و دریای علمش استفاده ی بسیار نمودم. بعدها او را در همدان دیدم، چندین بار هم در طول اقامتم در بغداد نزد ما آمد و من هر بار که او را دیدم تقریرات وی را نوشتم و از ا و بهره بردم... در مرو نیز از او استماع حدیث کرده ام». (مراجعه بفرمایید به: الانساب سمعانی ج 5/ 505، الغدیر ج 1/ 115).

مهمی را می توان استفاده کرد؛ و با توجه به این که بعد از سیصد سال اشک ریختن،- در هنگام درماندگی و احتیاج- این نامهای مقدس مشکل گشا و نجات بخش آدم ابوالبشر بوده اند، کاملا واضح است که تمام فرزندان آدم در سختی ها نیازمند آنان بوده و در طلب حاجت و رفع گرفتاریها با توسل به این اسماء مبارک کامروا خواهند بود. (1) .

ص: 146


1- 171. در این باره نظر خوانندگان را ب روایت شریفه ای از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جلب می نماییم. «.. عن معمر بن راشد، قال: سمعت اباعبدالله الصادق علیه السلام یقول: اتی یهودی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقام بین یحد النظر الیه، فقال: یا یهودی ما حاجتک؟ قال: انت افضل ام موسی بن عمران بن عمران النبی الذی کلمه الله و انزل علیه التوراه و العصا و فلق له البحر و اظله بالغام؟ فقال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه یکره للعبد ان یزکی نفسه ولکنی اقول: ان آدم علیه السلام لما اصاب الخطیئه کانت توبته ان قال: اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی، فغفرها الله له. و ان نوحا لما رکب فی السفینه و خاف الغرق، قال: اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی من الغرق، فنجاه الله عنه. و ان ابراهیم علیه السلام لما القی فی النار، قال: اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی منها، فجعلها الله علی بردا و سلاما. و ان موسی لما القی صاه و اوجس فی نفسه خیفه قال: اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لما آمنتنی، فقال الله جلاله: لاتخف انک انت الاعلی. یا یهودی ان موسی لو ادرکنی ثم لم یومن بی و بنبوتی ما نفعه ایمانه شیئا و لانفعته النبوه. یا یهودی و من ذریتی المهدی اذا خرج نزل عیسی بن مریم علیه السلام لنصرته فقدمه و صلی خلفه». (بحارالانوار ج 26/ 319، 320). خلاصه ی روایت فوق این است که امام صادق علیه السلام می فرمایند که روزی یک یهودی از پیامبر سوال کرد که آیا شما افضل هستید یا موسی؟ پیامبر فرمودند: آنگاه که آدم مرتکب خطا گردید با این جملات توبه نمود: «خدایا، به حق محمد و آل محمد از تو می خواهم که مرا بیامرزی»، و خدا نیز او را آمرزید. نوح نیز آنگاه که بر کشتی نشست و از غرق شدن ترسید، به خدا عرض کرد: «خداوندا، من از تو می خواهم که به حق محمد و آل محمد مرا از غرق شدن نجات دهی»، خدا هم او را نجات داد. ابراهیم نیز آنگاه که در آتش انداخته شد چنین گفت: «خداوندا، به حق محمد و آل محمد از تو می خواهم که مرا از این آتش نجات دهی»، و خداوند نیز آتش را برای او سرد و بی ضرر قرار داد. موسی نیز زمانیکه عصای خویش را انداخت ترس قلب او را فراگرفت و در آن حال گفت: «خداوندا، به حق محمد و آل محمد مرا (از این اژدها) در امان دار». خدا نیز به موسی فرمود: نترس تو بر آن مسلط خواهی بود و به من و به نبوت من ایمان نمی آورد ایمانش و نبوتش هیچ نفعی برای او نداشت. ای یهودی، مهدی از ذریه من است و آنگاه که خروج نماید عیسی بن مریم برای نصرت او خواهد آمد و مهدی را مقدم خواهد داشت و پشت مهدی نماز خواهند گزارد». همچنین در روایی از امام صادق علیه السلام نقل شده است زمانیکه یوسف توسط برادرانش در چاه انداته شد، جبرئیل نزد او آمد و به وی گفت که خداوند امر نموده که (برای نجات از چاه) این جملات را بگویی: «اللهم انی اسئلک، فان لک الحمد کله، لا اله الا انت، الحنان المنان، بدیع السماوات و الارض، ذوالجلال و الاکرام، و صل علی محمد و آل محمد، و اجعل لی من امری فرجا و مخرجا، و ارزقنی من حیث احتسب و من حیث لااحتسب، فدعا ربه فجعل الله له من الجب فرجا، و من کید المراه مخرجا، و آتاه ملک مصر من حیث لایحتسب». (تفسیر قمی ج 1/ 355، بحارالانوار ج 12/ 247، 248).

اقتدار و توسل به حضرت زهرا

چهارمین منقبتی که وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها با پدر و همسر و فرزندانش مشترک است، در اهتدا و اقتدا و تمسک است، یعنی هدایت یافتن و پیروی کردن مردم از آنان و در موقع نیاز، متوسل شدن به آنان.

انس بن مالک روایت می کند:

«صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صلوة الفجر، فلماانفتل من الصلوة اقبل علینا بوجهه الکریم، فقال: معاشر المسلمین، من افتقد الشمس فلیستمسک بالقمر، و من افتقد القمر فلیستمسک بالزهرة، و من افتقد الزهرة، فلیستمسک بالفرقدین. فقیل: یا رسول الله، ما الشمس و القمر، و ما الزهره و ما الفرقدین؟ فقال: انا الشمس و علی القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسین الفرقدان،

ص: 147

و کتاب الله لا یفترقان حتی یردا علی الحوض». (1) .

«روزی پیامبر اکرم با ما نماز صبح بجای آورد، و پس از فراغت از نماز روی مبارکش را به سوی ما گردانید: و فرمود: ای جماعت مسلمانان، هر کس که آفتاب را از دست بدهد، پس باید به ماه تمسک جوید، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر

ص: 148


1- 172. العرائس (مخطوط). (رجوع بفرمایید به حقاق الحق ج 24/ 250). در معانی الاخبار شیخ صدوق این حدیث به دو طریق بصورتهای زیر آمده است: (1)- احمد بن ابی جعفر البیهقی، عن علی بن جعفر المدینی، عن ابی جعفر المحاربی، عن ظهیر بن صالح العمری، عن یحیی بن تمیم، عن المعتمر بن سلیمان، عن ابیه، عن یزید الرقاشی، عن انس بن مالک، قال: «صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صلاه الفجر، فلما انفتل من صلاته اقبل علینا بوجهه الکریم، فقال: معاشر الناس، من افتقد الشمس فلیتمسک بالقمر، و من افتقد القمر فلیتمسک بالزهره، و من افتقد الزهره، فلیتمسک بالفرقدین. قیل: یا رسول الله، مالشمس و القمر و الزهره و الفرقدان؟ فقال: انا الشمس و علی القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسین الفرقدان، و کتاب الله لایفترقان حتی یردا علی الحوض». (2)- محمد بن عمر (و) بن علی البصری، عن عبدالله بن علی الکرخی، عن محمد بن عبدالله، عن ابیه، عن عبدالرزاق الصنعانی، عن معمر، عن الزهری، عن انس، قال: «صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صلاه الفجر، فلما انفتل من الصلاه اقبل علینا بوجهه الکریم علی الله عز و جل، ثم قال: معاشر الناس، من افتقد الشمس فلیتمسک بالقمر، و من افتقد القمر فلیتمسک بالزهره، و من افتقد الزهره، فلیتمسک بالفرقدین. ثم قال رسول الله: انا الشمس، و علی القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسین الفرقدان، و کتاب الله لایفترقان حتی یردا علی الحوض». (معانی الاخبار ص 114- 115).

زهره را نیابد به دو ستاره ی فرقدان پناه آورد. از پیامبر اکرم سؤال شد که یا رسول الله مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان (دو ستاره نورافشان چیست؟ فرمود: من آفتابم، علی ماه، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنین هستند. آنان با کتاب خدا دو دستاویز بشرند و همواره بهم پیوسته اند و هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر به من ملحق شوند».

روایت فوق را ابو اسحاق ثعلبی در عرائس نقل کرده است.

نطنزی نیز در الخصائص العلویه این روایت را بدینگونه نقل می نماید که حضرت رسول فرمود:

«اطلبوا الشمس، فاذا غابت، فاطلبوا القمر، و اذا غاب القمر فاطلبوا الزهره، و اذا غابت الزهره، فاطلبوا الفرقدین. قلنا: یا رسول الله، من الشمس؟ قال: انا. و من القمر؟ قال: علی. فمن الزهره؟ قال فاطمه. قلنا: فمن الفرقدان؟ قال: الحسن والحسین». (1) .

«آفتاب را بیابید، و اگر آفتاب غروب کرد، ماه را طلب کنید. در صورتیکه ماه از نظرها پنهان شد، زهره را بطلبید، و اگر زهره ناپدید شد دو ستاره ی فرقدین رابجویید.سؤال شد یا رسول الله مقصود از شمس و قمر و زهره فرقدین چه کسانی هستند؟ فرمود: من آفتابم، علی ماه، و فاطمه زهره است، و حسن و حسین دو ستاره فرقدان».

این روایت را صاحب «روضة الصفاء» (2) و «حبیب السیر» (3) با

ص: 149


1- 173. الخصائص العلویه، فرائدالسمطین ج 2/ 16/ ح 361، شواهد التنزیل ج 2/ ح 922.
2- 174. کتاب «روضه الصفاء» تالیف محمد بن خاوندشاه بن محمود معروف به میرخواند متوفای 903 یا 904 هجری می باشد.
3- 175. کتاب «تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر» تالیف غیاث الدین بن همام الدین شیرازی معروف به خواندمیر متوفای 941 هجری است.

عبارات دیگر از جابربن عبدالله نقل کرده اند که حضرت رسول فرمود:

«اهتدوا بالشمس، فاذا غابت الشمس فاهتدوا بالقمر، و اذا غاب القمر فاهتدوا بالزهره، و اذا غابت فاهتدوا بالفرقدین. فقیل: یا رسول الله من الشمس؟ قال: انا. من القمر؟ علی بن ابی طالب، من الزهرة؟ الزهراء سلام الله علیها. و الفرقدان؟ هما الحسنان». (1) .

روایت مورد بحث را جمعی از دانشمندان شیعه نیز از جابر بن عبدالله نقل کرده اند. (2) شیخ صدوق رحمه الله علیه نیز در معانی الاخبار

ص: 150


1- 176. روضه الصفاء جلد 1/ جزء 3/ ذیل احوال حضرت حسین بن علی علیهماالسلام، حبیب السیر ج 1/ 35. همچنین مراجعه بفرمایید به: شواهد التنزیل- آیه ی (اهدنا الصراط المستقیم)- ج 1/ ح 91، و مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 110. ترجمه ی فارسی این روایت چنین است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «راه راست را با خورشید بیابید؛ آنگاه که خورشید پنهان گردید راه راست را با ما بیابید؛ و آنگاه که ماه پنهان گردید راه راست را با ستاره ی زهره بیابید؛ و آنگاه که ستاره ی زهره پنهان شد راه راست را با ستاره ی زهره بیابید؛ و آنگاه که ستاره ی زهره پنهان شد راه راست را با دو ستاره ی فرقدین بیابید. به رسول خدا عرض شد که: یا رسول الله منظور از خورشید چیست؟ فرمود: منظور من هستم. ماه کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب. زهره کیست؟ فرمود: زهرا، و فرقدین نیز حسنین می باشند».
2- 177. معانی الاخبار ص 114- 115، امالی طوسی ج 2/ 130، 131، بحارالانوار ج 24/ 74، 75. شیخ طوسی در امالی روایت جابر را با عباراتی آورده است که نظر به اهمیتی که دارد ما آن را در اینجا عینا نقل می کنیم: «جماعه، عن ابی المفضل، عن الحسن بن علی بن زکریا، عن محمد بن صدقه، عن موسی بن جعفر، عن ابیه، عن جده، عن جابرالانصاری، قال: صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صلاه الفجر، ثم انفتل و اقبل علینا یحدثنا، ثم قال: ایها الناس، من فقد الشمس فلیتمسک بالقمر، و من فقد القمر فلیتمسک بالفرقدین. قال: فقمت انا و ابوایوب الانصاری و معنا انس بن مالک، فقلنا: یا رسول الله من الشمس؟ قال: انا. فاذا هو صلی الله علیه و آله و سلم قد ضرب لنا مثلا، فقال: ان الله تعالی خلقنا، فجعلنا بمنزله نجوم السماء کلما غاب نجم طلع نجم، فانا الشمس، فاذا ذهب بی فتمسکوا بالقمر. قلنا. فمن القمر؟ قال: اخی و وصیی و وزیری و قاضی دینی و ابوولدی و خلیفتی فی اهلی علی بن ابی طالب. قلنا: فمن الفرقدان؟ قال: الحسن والحسین. ثم مکث ملیا، فقال: هولاء و فاطمه و هی الزهره عترتی و اهل بیتی، هم مع القرآن، لایفترقان حتی یردا علی الحوض». (امالی طوسی ج 2/ 130، 131). یعنی: جابر روایت می کند که «رسول خدا نماز صبح را با ما خواند و پس از اتمام نماز رو به ما نمود و با ما سخن گفت. حضرت فرمود: ای مردم، هرکس که خورشید را از دست دهد باید به ماه تمسک جوید، و هرکس ماه را از دست دهد باید به فرقدان متمسک شود. جابر می گوید: من و ابوایوب انصاری برخاستیم- انس بن مالک نیز بود- به پیامبر عرض کردیم: ای رسول خدا منظور از خورشید چیست؟ فرمود: خورشید، من هستم؛ آنگاه پیامبر برای ما مثالی زد، فرمود: خدای تعالی ما را خلق نمود؛ آنگاه ما را بمنزله ی ستارگاه آسمان قرار داد، هرگاه ستاره ای پنهان گردد ستاره ی دیگری طلوع می نماید؛ پس (بدانید که) من خورشیدم و آنگاه که من رفتم به ماه متمسک گردید. گفتیم: منظور از ماه کیست؟ پیامبر فرمود: ماه، برادر و وصی و وزیر و پرداخت کننده ی دیون من و پدر فرزندان من و جانشین من در میان خاندانم یعنی علی بن ابی طالب می باشد. گفتیم: منظور از فرقدان چیست؟ فرمود: منظور حسن و حسین هستند. آنگاه پیامبر لحظه ای درنگ نمود و سپس فرمود: آنان و فاطمه- که زهره می باشد- خاندان و اهل بیت من هستند؛ آنان با قرآنند، و قرآن و اهل بیت من تا (روز قیامت که) بر من در کنار حوض (کوثر) وارد می گردند از یکدیگر جدا نمی شوند.

این حدیث را ذکرنموده است با این تفاوت که بجای کلمه ی «اهتدوا»

ص: 151

کلمه ی «اقتدوا» آورده است. (1) در اکثر این روایات که از شیعه و سنی منقول است گفتار پیامبر با این جمله خاتمه می یابد: «کتاب خدا و عترت من بهم پیوسته است و هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر به من ملحق شوند» (2) و خود این مطلب موضوع بسیار فوق العاده و مهمی است. (3) .

ص: 152


1- 178. معانی الاخبار ص 114- 115.
2- 179. العرائس (مخطوط)، امالی طوسی ج 2/ 130، 131، معانی الاخبار ص 114- 115، بحارالانوار ج 24/ 74- 76.
3- 180. علاوه بر روایات فوق که ب نقل از انس بن مالک و جابر بن عبدالله انصاری بود روایتی نیز به همی مضمون از جناب سلمان نقل است که صاحب کفایه الاثر آن را بدینگونه نقل می نماید: «حدثنا محمد بن عبدالله بن المطلب و ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالله بن الحسن بن عباس الجوهری، جمیعا قالا: حدثنا (محمد بن) لاحق الیمانی عن ادریس بن زیاد، قال: حدثنا اسرائیل بن یونس بن ابی اسحاق السبیعی، عن جعفر بن الزبیر، عن القاسم (بن سلیمان)، عن سلمان الفارسی رضی الله عنه قال: خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال: معاشر الناس، انی راحل عنکم عن قریب و منطلق الی المغیب، اوصیکم فی عترتی خیرا، و ایاکم والبدع، فان کل بدعه ضلاله و کل ضلاله و اهلها فی النار. معاشر الناس، من افتقد الشمس فلیتمسک بالقمر، و من افتقد القمر فلیتمسک بالفرقدین، و من افتقد الفرقدین فلیتمسک بالنجوم الزاهره بعدی، اقول قولی و استغفر الله لی و لکم. قال: فلما نزل عن المنبر صلی الله علیه و آله و سلم تبعته حتی دخل بیت عائشه، فدخلت علیه قلت: بابی انت و امی یا رسول الله، سمعتک تقول: اذا افتقدتم الشمس فتمسکوا بالقمر، و اذا افتقدتم القمر فتمسکوا بالفرقدین، و اذا افتقدتم الفرقدین فتمسکوا به بعدی و اما الفرقدان فالحسن و الحسین، فاذا افتقدتم القمر فتمسکوا بهما، و اما النجوم الزاهره فالائمه التسعه من صلب الحسین علیه السلام و التاسع مهدیهم. ثم قال: انهم هم الاوصیاء و الخلفاء بعدی، ائمه ابرار، عدد اسباط یعقب و حواری عیسی. قلت: فسمهم لی یا رسول الله، قال: اولهم و سیدهم علی بن ابی طالب، و سبطی، و بعدهما زین العابدین علی بن الحسین، و بعده محمد بن علی باقر علم النبیین، و جعفر الصادق ابن محمد، و ابنه الکاظم سمی موسی بن عمران، والذی یقتل بارض خراسان علی ابنه، ثم ابنه محمد، و الصادقان علی و الحسن، و الحجه القائم المنتظر فی غیبته، فانهم عترتی من دمی و لحمی، علمهم علمی، و حکمهم حکمی، من آذانی فیهم فلا اناله الله تعالی شفاعتی». (کفایه الاثر ص 40- 42). یعنی: «سلمان فارسی می گوید: روزی رسول خدا برای ما سخنرانی نمود و در آن فرمود: ای مردم، من بزودی از میان شما بسوی (عالم) غیب خواهم رفت، به شما وصیت می کنم که با خاندان من بخوبی رفتار نمایید، از بدعتها بپرهیزید که هر بدعتی، گمراهی و ضلالت است و اهل هر ضلالتی جایگاهش آتش است. ای مردم، هرکس خورشید را از دست داد باید به ماه متمسک شود، و هر کس که ماه را از دست داد باید به فرقدان تمسک نماید، و هرگاه که فرقدان را از دست داد باید به ستارگان درخشان بعد ازم ن متمسک گردد. سخنم را می گویم و از خداوند برای خودم و شما طلب مغفرت می نمایم. سلمان می گوید: آنگاه که پیامبر از منبر پایین آمدند به دنبال حضرت رفتم تا به منزل عایشه داخل گردید، من نیز داخل گردیدم و به پیامبر عرض کردم: ای رسول خدا پدر و مادرم بفدایت باد، شنیدم که فرمودی: «هر کس که خورشید را از دست داد باید به ماه متمسک شود، و هر کس که ماه را از دست داد باید به فرقدان تمسک نماید، و هرگاه که فرقدان را از دست داد باید به ستارگاه درخشان بعد از من متمسک گردد»، منظور شما از خورشید و ماه و فرقدان و ستارگان درخشان چیست؟ پیامبر فرمودند: خورشید، من هستم و ماه، علی است؛ آنگاه که مرا از دست دادید پس از من به او متمسک گردید. فرقدان نیز حسن و حسین هستند، آنگاه که ماه را از دست دادید به آن دو متمسک شوید؛ ستارگاه درخشان نیز نه امامی هستند که از فرزندان حسین می باشند و نهمین آنان مهدی ایشان است. پیامبر سپس فرمودند: آنان اوصیا و خلفای بعد از من می باشند؛ آنان امامانی نیک به تعداد فرزندان یعقوب و حواری عیسی هستند. سلمان می گوید: عرض کردم: یا رسول الله نام آنان را ذکر بفرمایید. حضرت نیز نام آنان را برای من ذکر فرمودند و گفتند: اولین آنان که آقا و سرور آنان می باشد علی بن ابی طالب است، سپس دو نوه ی من (حسن و حسین)، و پس از آن دو زین العابدین علی بن حسین، و بعد از او محمد بن علی باقر علم انبیا، و جعفر صادق فرزند محمد، و فرزندش کاظم که به نام موسی بن عمران نامیده می شود، و فرزندش علی که در سرزمین خراسان به قتل خواهد رسید، و پس از او فرزندش محمد، و سپس، آن دو (امام) صادق یعنی علی و حسن، و بعد از آنان حجت قائم که در غیبتش به انتظار او می نشینند؛ اینان عتر (و خاندان) من هستند و از خون و گوشت من می باشند؛ علم آنان بمانند علم من، و حکم آنان بمانند حکم من است، کسی که مرا- با آزار آنان اذیت می نماید- خداوند با شفاعت من یاریش نفرماید.

از روایات مذکور کاملا روشن است که حضرت صدیقه

ص: 153

سلام الله علیها در مراتب و مناقب گفته شده، هم ردیف رسول

ص: 154

اکرم، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام است و در مقام تمسک،اهتدا و اقتدا همانند آنان می باشد، و اگر در ولایت عصمت نظیر پیامبر اکرم، علی، و حسنین نبود، امر هدایت یافتن، و پیروی مردم از او، و توسل هر بشری در مشکلات به او، کاری بیهوده و گزاف می بود. حضرت زهرا علیهاالسلام یکی از ذخائری است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از خود باقی گذاشته است و در این باره می فرماید:

«انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». (1) .

«من در میان شما دو وزنه ی سنگین باقی می گذارم، کتاب خدا و

ص: 155


1- 181. این روایت که به حدیث «ثقلین» مشهور است با عبارات مختلفی بیان گردیده است و در تواتر آن هیچ تردیدی نمی توان نمود. ما ذیلا به بعضی از مصادر این روایت از کتب عامه اشاره می نماییم: صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علی بن ابی طالب- ج 4/ 1873/ ح 2408، صحیح ترمذی- کتاب المناقب، باب الکبری ج 2/ 194، مسند احمد بن حنبل ج 4/ 366، 367، سنن دارمی- کتاب فضائل القرآن، باب فضل من قرا القرآن- ج 2/ 431، 432، المستدرک ج 3/ 109، 148، 533، نظم دررالسمطین ص 232، شرح السنه ج 7/ 205، 206، تفسیر ابن کثیر ج 4/ 113، ذخائرالعقبی ص 16، مناقب ابن مغازلی ص 234، 235، مقتل الحسین ج 1/ 104، فرائدالسمطین ج 2/ 272- 275/ ح 538، 539، اسد الغابه ج 2/ 12، شرح العقیده الطحاویه ج 2/ 737، 738، احیاء المیت ص 114، الصواعق المحرق ص 224، 229، 230، مجمع الزوائد ج 9/ 163، الدرالمنثور ج 2/ 60، ج 6/ 7، 306، ینابیع الموده ص 30، 38، 41، 370، 183.

خاندان من».

و حضرت صدیقه سلام الله علیها یک تن از عترت پیامبر، و زهره ای است که در مدار عصمت و ولایت، با شمس و قمر و فرقدین هم رتبه و هم درجه است، اگر چه نور شمس و قمر بر نور زهره غلبه دارد و با وجود خورشید و ماه نمی توان نور زهره را مشاهده کرد، و گوئی پیامبر اکرم با تقدم و تاخر اسامی پنج تن در همه ی روایات و با ترتیب مشخص و معین می خواهد بیان فرماید که امیرالمؤمنین علیه السلام از زهرا علیهاالسلام افضل است، و مقام زهرا تالی و بلافاصله بعد از امیرالمومنین است و اگر چنین نبود، شایسته بود که اول نام حضرت زهرا ذکر شود.

ترتیب اسماء پنج تن، در آسمانها، در عرش، در کرسی، در جنت و در سایر مواقف که نوشته شده و یا مورد خطاب خدایی بوده اند به همین سبک و نسق بوده است. رسول خدا در هر جا که سخن از پنج تن است، ابتدا نام خودش را ذکر می کند، بعد امیرالمؤمنین و سپس حضرت صدیقه را، و در تمام اخبار و احادیث این ترتیب اسماء مراعات شده است، لذا معلوم می شود که مقام حضرت زهراء علیهاالسلام تالی و بلافاصله بعد از امیرالمؤمنین است، اگر چه، پنج تن در مناقب و فضائل و مطالبی که گفته شد، هم ردیف، هم درجه و یکسانند، با وجود این مقام آنان در مراتب و مدراج دیگر ممکن است با هم اختلاف داشته باشد، ولی آنچه محققا از ترتیب اسامی آنها در کلام پیامبر می توان استفاده کرد، این است که رسول اکرم دارای عالیترین مقام، و امیرالمؤمنین پس از

ص: 156

پیامبر، و حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از او، حسنین پس از فاطمه، صاحب والاترین مقام در جهان آفرینش هستند.

و ما این مطلب را نیز ثابت خواهیم کرد که حضرت زهرا علیهاالسلام از یازده امام دیگرافضل تر و برتر می باشد، و اگر جز این یک منقبت، فضیلت دیگری در شان او نبود، همین برای اثبات مقام ولایت آن حضرت کافی بود. پیامبر اکرم برای امت خود، نمونه ها و یادگاریهای پاینده ای بعد از خودش بر جای نهاده است: یادگاریهای پاینده ای بعد از خودش بر جای نهاده است: یادگاریهایی که در هر زمان و مکان، در زمینه های علمی، عملی، تمسکی، اقتدایی، و اهتدایی و... جوابگوی جمیع نیازهای بشری باشند.

حضرت صدیقه سلام الله علیها در تمام شئون مذکور سهیم و مشترک است، به عبارت دیگر چنان که علی بن ابی طالب مقتدای ما، هادی ما، رهنمای ما، و ولی ماست، عینا حضرت زهرا سلام الله علیها نیز همانگونه است، نه تنها برای ما مسلمانان، بلکه برای جمیع بشر از اولین و آخرین.

ص: 157

جنگ و یا صلح با زهرا مانند جنگ و صلح با پیامبر و علی و حسنین است

موضوع پنجم که از موضوعهای دیگر مهمتر است، عبارت از این است که حضرت زهرا سلام الله علیها، در مقام ولایت شریک امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستی و دشمنی نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با علی و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتی که در

ص: 158

این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):

1- زید بن ارقم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین روایت می کند: «قال رسول الله لعلی و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم».

«پیامبر اکرم خطاب به علی، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر کسی که با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر کسی که با شما از در صلح و آشتی درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».

این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت می فرمود:

«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،

در موقع دیگر چنین فرماید:

«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،

و در جای دیگر می فرماید:

«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،

یا اینکه می فرماید:

«انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم».

این حدیث شریف را حاکم در مستدرک، بغوی در مصابیح، خطیب تبریزی (1) در مشکاه المصابیح، جصاص در احکام القرآن،

ص: 159


1- 182. ابوعبدالله ولی الدین محمد بن عبدالله عمری معروف به خطیب تبریزی متوفای بعد از 737 هجری. وی از علمای حدیث است و از تحریر کتاب معروف «مشکاه المصابیح» خود در سال 737 هجری فارغ گردیده است. زرکلی تاریخ وفات وی را سال 741 هجری ثبت نموده است. (الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفین ج 3/ 437).

ابن کثیر (1) در البدایه و النهایه، محب الدین طبری در ذخائر العقبی، ابن اثیر (2) در اسد الغابه، ترمذی (3) در جامع صحیح، ابن عساکر در

ص: 160


1- 183. حافظ عمادالدین اسماعیل بن عمر بن کثیر شافعی قیسی دمشقی متوفای 774 هجری. ابن حجر عسقلانی در کتاب الدرر الکامه و همچنین در کتاب انباء الغمر از او تجلیل فراوان نموده و ذهبی از وی بعنوان محدثی صاحب فتوا یاد کرده است. ابن حبیب درباره ی او می گوید: «ریاست در علم تاریخ و حدیث و تفسیر به او منتهی می گردد». کتاب معروف البدایه و النهایه از جمله آثار معروف اوست. (الغدیر ج 1/ 126، الدرر الکامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45).
2- 184. حافظ عز الدین ابوالحسن علی بن محمد بن محمد بن عبدالکریم شیبانی معروف به ابن اثیر جزری متوفای 630 هجری. وی مولف کتاب معروف «الکامل فی التاریخ» و «اسد الغابه» می باشد. ذهبی از وی با عناوینی چون «امام» و «علامه» و «اخباری» و «ادیب» یاد می نماید و می گوید: «منزل ابن اثیر ماوای طالبان علم بود». ابن خلکان درباره ی او می گوید: «ابن اثیر در حفظ حدیث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاریخ قدما و متاخرین حافظ می باشد». (الغدیر ج 1/ 119، سیر اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذکره الحفاظ ج 4/ 1399).
3- 185. حافظ محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن ضحاک سلمی ترمذی ابوعیسی متوفای 279 هجری. کتاب سنن وی یکی از کتب صحاح سته می باشد و علمای عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. (ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذیب الکمال ج 26/ 250، تهذیب التهذیب ج 9/ 387، البدایه و النهایه ج 11/ 77).

تاریخ شام، ابن ماجه (1) در سنن، ابن صباغ در فصول، طبرانی در معجم، و جمعی دیگر از علمای شیعه و سنی نقل کرده اند. (2) .

ص: 161


1- 186. حافظ ابوعبدالله محمد بن یزید ربعی معروف به ابن ماجه قزوینی متوفای 273 هجری. وی نویسنده ی کتاب «السنن» است که یکی از صحاح سته محسوب می شود. ابن ماجه در تفسیر و تاریخ نیز تالیف دارد. وی به عراقین (بصره و کوفه) و بغداد و مکه و شام و مصر و ری مسافرت نموده و محضر مشایخ حدیث را در این بلاد درک کرده است. ابویعلی درباره ی او می گوید: «ابن ماجه موثقی بزرگ است و توثیق او مورد اتفاق همگان می باشد، او کسی است که به وی (و روایاتش) می توان احتجاج نمود». (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذکره الحفاظ ج 2/ 636، تهذیب الکمال ج 27/ 40، تهذیب التهذیب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64).
2- 187. معجم کبیر طبرانی ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانی ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابن ماجه ج 52/2، مستدرک حاکم ج 3/ 149، البدایه و النهایه ج 8/ 40، ذخائر العقبی ص 23، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذی- کتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاریخ بغداد ج 7/ 137، تلخیص المستدرک 3/ 149، تاریخ مدینه دمشق (ط دارالفکر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الریاض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائد السمطین ج 2/ 38/ ح 372، کفایه الطالب ص 188، 189، کنز العمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب کنز العمال ج 5/ 92، مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمی ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ینابیع الموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307. از جمله مصادر شیعی نیز می توان به کتابهای امالی طوسی ج 1/ 345، کشف الغمه ص 28، 158، بشاره المصطفی ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود.

2- زید بن ارقم در روایت دیگری می گوید:

«کنا مع رسول الله و هو فی الحجرة، یوحی الیه و نحن ننتظره حتی اشتد الحر فجاء علی بن ابی طالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فی ظل حائط ینتظرون رسول الله، فلما خرج رسول الله صلی الله علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مکاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسکا بطرف الثوب و علی ممسک بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انی احبهم فاحبهم، اللهم انی سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلک ثلاث مرات». (1) .

«روزی همراه پیامبر اکرم بودیم که وحی نازل شد، و ما منتظر اتمام وحی بودیم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام علی بن ابی طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسین سلام الله علیهم از راه رسیدند و در سایه ی دیواری بحال انتظار

ص: 162


1- 188. شرح نهج البلاغه ج 3/ 207، 208.

نشستند، تا نزول وحی به پایان رسد و حضرت رسول از حجره بیرون آید. وقتیکه پیامبر اکرم از اطاق خارج گردید، نظر مبارکش بر علی و فاطمه و حسنین عیلهم السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالی که بجای خود ایستاده بودیم، دیدیم که حضرت رسول لباس (عبای) خودش را بر بالای سر آنان سابیان کرد، با دست مبارکش از یکطرف عبا گرفته بود، و طرف دیگرش در دست علی بود که در زیر عبا جای داشت. آنگاه پیامبر چنین فرمود:

خدایا، من اینان را دوست می دارم پس تو نیز دوستشان بدار، بارالها، با هر کس که با اینان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتی هستم و هر کس که با این چهار تن بجنگد من نیز با او در جنگ خواهم بود، و این کلمات را سه بار تکرار نمود».

3- روایت دیگری به این شرح از ابوبکر نقل شده است که می گوید:

«رایت رسول الله ختم خیمه و هو متکی ء علی قوس عربیه و فی الخیمه علی و فاطمه والحسن والحسین، فقال: معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولی لمن والاهم، لایحبهم الا سعید الجد طیب المولد، و لایبغضهم الا شقی الحد ردی ء الولاده». (1) .

ص: 163


1- 189. الریاض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطین ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمی ص 211.

«روزی پیامبر اکرم را دیدم که خیمه ای برپا کرد و بر یک کمان عربی تکیه نمود. در آن خیمه، علی و فاطمه و حسن و حسین حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرین فرمود و گفت: ای مسلمانان بدانید، هرکسی که با اینان در صلح و صفا باشد من نیز با او در سلم و آشتی هستم؛ و هر کس با اینان به جنگ خیزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار کسی هستم که اینان را دوست بدارد، دوست نمی داردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندی که از دامانی پاکیزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمی داردشان مگر آن شخص بدبختی که از آلوده دامنی زاییده شده باشد».

این روایت را حافظ طبری نیز در ریاض النضره ذکر کرده است.

4- صبیح (1) می گوید:

«کنت بباب النبی صلی الله علیه و آله و سلم فجاء علی و فاطمة والحسن والحسین، فجلسوا ناحیة، فخرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الینا فقال: انکم علی خیر، و علیه کساء خیبری، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربکم، سلم لمن سالمکم». (2) .

ص: 164


1- 190. صبیح مولی ام سلمه از کسانی است که علمای عامه وی را در عداد صحابه ذکر کرده اند. (اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175).
2- 191. المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذیب الکمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169. طبرانی این حدیث را- به همین گونه که از صبیح در متن آمده- در معجم اوسط نقل کرده و سپس می گوید: سدی این روایت را از قول صبیح به زید بن ارقم نسبت داده است. (روایت سدی را که طبرانی به آن اشاره می نماید در این مصادر می توانید ببینید: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، کفایه الطالب ص 188).

«روزی در انتظار پیامبر اکرم بر در خانه ی آن حضرت بودم که علی، فاطمه،حسن و حسین از راه رسیدند و در کناری نشستند. وقتی که رسول خدا از خانه خارج گردید خطاب به آنان فرمود: شما پیوسته در خیر هستید؛ و سپس عبای خیبری خودش را بر سر آنان سایبان کرد و فرمود: من، با هر کسی با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر کسی که با شما در صلح و صفا باشد من نیز در سلم و آشتی می باشم».

روایت فوق را طبرانی در المعجم الاوسط، جصاص در احکام القرآن، هیثمی در مجمع، ابن اثیر در اسد الغابه، ابن حجر در اصابه و عده ای دیگر از دانشمندان نقل کرده اند.

5- ابوهریره می گوید:

«نظر النبی الی علی و فاطمه والحسن والحسین، فقال: انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم». (1) .

ص: 165


1- 192. معجم کبیر طبرانی ج 3/ 4/ ح 2621، البدایه و النهایه ج 8/ 40، 223،تاریخ بغداد 7/ 137، تلخیص المستدرک 3/ 149، مستدرک حاکم ج 3/ 149، سنن ترمذی- کتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن ماجه 1/ 52، کفایه الطالب ص 189، مجمع الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنیل ج 2/ 442، مناقب مغازلی ص 64، تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 13/ 218، مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمی ص 90، 91، کنز العمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب کنز العمال ج 5/ 92، 6/ 216، ینابیع الموده ص 261.

«پیامبر اکرم نظر به سوی علی، فاطمه، حسن و حسین افکند و سپس فرمود: من، با هر کسی که با شما بجنگد در ستیزم؛ و با هر کسی که با شما در سلم و آشتی باشد من نیز در صلح و صفا هستم».

این حدیث شریف را حاکم در مستدرک، خطیب در تاریخ بغداد، امام حنابله در مسند، هیثمی در مجمع، ابن عساکر در تاریخ دمشق، و طبرانی در معجم آورده اند. همچنین عده ای از دانشمندان شیعه آن را روایت نموده اند. (1) .

روایاتی که تحت عنوان موضوع پنجم ذکر شد بسیار جای تامل، دقت و بررسی دارد، و باید توجه داشت: بشری که در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاریش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جمیع اطوار و حالاتش صاحب اختیار، مطاع و مقتدای همه ی مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسلیم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستی با پیامبر، و دشمنی با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پیامبر، و صلح با او، سلم و آشتی با رسول خدا باشد؛ تحقیقا اگر در صفات، هم ردیف پیامبر نباشد، هرگز این احکام درباره ی او

ص: 166


1- 193. از میان کتب شیعه می توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.

جاری نمی شود، و به عبارت دیگر فردی که در ملکات انسانی، در فضائل و مکارم اخلاقی، در صفات نفسانی، و خلاصه در جمیع حالات و شئون بشری طوری باشد که هرگز کوچکترین خلافی از او سر نزند، و همه ی مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسلیم در برابر او باشند، معقول نیست که در صفات هم ردیف و همتای پیامبر اکرم نباشد.

بلی، آن انسانی که هرگز کلمه ای، حرفی، حرکتی- در هیچ مورد- جز به فرمان و اجازه ی خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضای پروردگار قدمی برندارد، و پیوسته در گفتار و کردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقید به امر خدا باشد تنها او شایسته است که پیامبر اکرم صلح با او را، سلم و آشتی با خودش بداند و جنگ با او را ستیز با خودش بحساب آورد؛ و کاملا روشن است که فاطمه ی زهرا سلام الله علیها صاحب آن نفس پاک انسانی، و آنهمه صفات ربانی، یقینا باید در شئون ولایت هم ردیف و هم درجه و یکسان با پیامبر اکرم، علی و حسنین علیهم السلام باشد.

ص: 167

فاطمه سیده ی زنان عالم می باشد و دوستی و دشمنی با او مانند دوستی و دشمنی با پیامبر است

موضوع ششم از مناقب مشترک حضرت زهرا با پیامبر اکرم و امیرالمومنین و حسنین علیهم السلام، تقریبا نظیر آن فضائلی است که در موضوع پنجم بیان شد.

ابن عباس روایت می کند:

«ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان جالسا ذات یوم، و عنده علی و فاطمة والحسن والحسین، فقال: اللهم انک تعلم ان هولاء اهل بیتی، و اکرم الناس علی، فاحبب من احبهم، و ابغض من ابغضهم، و وال من والاهم، و عاد

ص: 168

من عاداهم و اعن من اعانهم و اجعلهم مطهرین من کل دنس، معصومین من کل ذنب، و ایدهم بروح القدس منک، ثم قال: یا علی، انت امام امتی و خلیفتی علیها بعدی، و انت قائد المومنین الی الجنة، و کانی انظر الی ابنتی فاطمة قد اقبلت یوم القیامة علی نجیب من نور، عن یمینها سبعون الف ملک، و بین یدیها سبعون الف ملک، و عن یسارها سبعون الف ملک، و عن خلفها سبعون الف ملک، تقود مومنات امتی الی الجنة...- الی ان قال:- (1) و انها السیدة نساءالعالمین. فقیل یا رسول الله: اهی سیدة نساء عالمها؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم: ذاک مریم بنت عمران، فاما ابنتی فاطمة فهی سیدة نساءالعالمین من الاولین و الاخرین، و انها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون الف ملک من الملائکة المقربین، و ینادونها- بما نادت به الملائکة مریم- فیقولون: یا فاطمة، ان اله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساءالعالمین. ثم التفت الی علی علیه السلام فقال: یا علی ان فاطمة بضعة منی، و هی نور عینی، و ثمرة فوادی، یسوونی ما اساءها و یسرنی ما سرها، و انها اول من

ص: 169


1- 194. عباراتی که از این قسمت روایت ذکر نگردیده چنین است: «... فایما امراه صلت فی الیوم و اللیله خمس صلوات، و صامت شهر رمضان و حجت بیت الله الحرام، و زکت مالها، و اطاعت زوجها، و والت علیا بعدی دخلت الجنه بشفاعه ابنتی فاطمه، و انها...».

یلحقنی من اهل بیتی، فاحسن الیها بعدی...- الی ان قال:- (1) اللهم انی اشهدک انی محب لمن احبهم، و مبغض لمن الغضهم، و سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم و عدو لمن عاداهم، و ولی لمن والاهم». (2) .

«روزی پیامبر اکرم نشسته بودند و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نیز حضور داشتند، دعای آن حضرت در میان آن جمع چنین بود: بارالها، تو خوب می دانی که اینان خاندان من، و عزیزترین مردم نزد من هستند، پس محبان و دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنی فرما، و یارانشان را اعانت بنما، اینان را از جمیع ناپاکیها پاک و مبرا بدار، از جمیع گناهان بر کنار و مصون و محفوظ نگاهدار، و از جانب خود به روح القدس تاییدشان فرما...

(روایات بسیار از ائمه ی اطهار سلام الله علیهم در موارد مختلف نقل شده است که می فرماید: معصومین روحی دارند غیر از روح عموم بشر، که هیچ انسانی در داشتن این روح- که در جمیع اخبار آن را روح القدس می نامند- با آنان هم ردیف نیست.

ص: 170


1- 195. عبارتهایی که از این قسمت روایت ذکر نشده چنین است: «... و اما الحسن و الحسین فهما ابنای و ریحانتای و هما سیدا شباب اهل الجنه فلیکرما علیک کسمعک و بصرک. ثم رفع صلی الله علیه و آله و سلم یده الی السماء، فقال: اللهم...».
2- 196. امالی شیخ صدوق ص 393، 394، بحارالانوار ج 43/ 24، 25.

روح القدس همان روحی است که در سایه ی آن پیامبر اکرم صاحب ولایت است. این همان روح قدسی است که با داشتن آن علی سلام الله علیه، حضرت امام حسن و امام حسین و امامان دیگر از اولاد حسین علیهم السلام بر همه ی مردم ولایت دارند. این همان روح است که به تایید پیامبر اکرم، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز دارنده ی آن است و با داشتن این روح، آن حضرت هم ولیةالله می باشد).

ابن عباس روایت را از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین ادامه می دهد:

یا علی، بعد از من، جانشین من و امام و رهبر امت من هستی. تو پیشقدم و پیشرو اهل ایمان به سوی بهشتی؛ و گوئی اکنون در نظرم مجسم است و می بینم که دخترم فاطمه در روز قیامت سوار بر ناقه ای از نور است، در حالیکه هفتاد هزار ملک از جانب راست، هفتاد هزار از طرف چپ او، هفتاد هزار از پیش روی و هفتاد هزار از پشت سر او همراهیش می کنند. او پیشگام زنهای مؤمن است که همراهش به سوی بهشت می روند.

... یا علی، تو پیشوای مردان مؤمن امت من می باشی، و دخترم فاطمه سالار زنان باایمان امت من و رهبر آنان به سوی بهشت است، بدرستیکه او بانوی بانوان جهان است. عرض شد: یا رسول الله، آیا بانوی بانوان در زمان خودش؟ پیامبر فرمود: سیده ی زنان در زمان خودش مریم بنت عمران بود، ولی دخترم فاطمه بانوی بانوان جهان و سرور زنان عالم از اولین و آخرین است.

ص: 171

این فاطمه است که آنگاه که در محراب عبادت می ایستد، هفتاد هزار فرشته ی مقرب بر او سلام و درود می فرستند و- همانگونه که مریم را مخاطب قرار دادند- ندا می کنند: یا فاطمه، خدای تعالی تو را از میان جمیع زنان عالم انتخاب کرد، و تو را از همه ی آلودگیها پاک و منزه گردانید. آنگاه رسول اکرم رو به سوی علی کرد و فرمود: یا علی، بدرستیکه فاطمه پاره ی تن و جان من است؛ اوست نور چشم من و میوه ی قلب من؛ آنچه زهرا را ناپسند آید، مرا نیز ناپسند است؛ و آنچه او را مسرور کند، مرا هم شاد و خرسند می نماید. او نخستین کسی است که از خاندانم به من خواهد پیوست. یا علی بعد از من، تا توانی به او نیکی کن... سپس پیامبر اکرم این چنین دعا نمودند: بارالها، من تو را گواه می گیرم، که دوست می دارم آن کسی را که اینان را دوست بدارد و دشمن می دارم شخصی را که با اینان دشمنی کند؛ هر فردی با اینان از در صلح و آشتی درآید، من هم با او در سلم و صفا خواهم بود؛ و هر کس که با این چهار تن در جنگ باشد من نیز با او در ستیزم؛ من دشمن کسانی هستم که با اینان دشمنی کند، و دوست کسانی هستم که آنان را دوست بدارد».

بار دیگر تکرار می کنیم، با در نظر گرفتن روایت شریفه ی مذکور، حضرت صدیقه سلام الله علیها بطور یقین صاحب ولایت کبری است زیرا هرگز معقول نیست که دشمنی و یا دوستی با او همانند عدوات و یا محبت نسبت به پیامبر باشد و آنچه فاطمه را غمگین و یا مسرور می گرداند، حضرت رسول را نیز محزون و یا شاد نماید، ولی او صاحب مقام ولایت نباشد.

ص: 172

و اگر حضرت صدیقه سلام الله علیها در ولایت، در عصمت، و در جمیع حالاتش ردیف پدر و همسر و دو فرزندش نمی بود هرگز پیامبر اکرم مطالب مذکور را بیان نمی کرد. رسول خدا که سخن بی حساب و گزاف و بیهوده نمی گوید، تمام گفتارش (ما ینطق عن الهوی- ان هو الا وحی یوحی) (1) است، آنچه می گوید وحی الهی است، آنهم در مقامی که خدا را شاهد سخنان خود قرار می دهد.

گویی پیامبر اکرم از جانب خدا مامور به ابلاغ این مراتب و فضائل است، که خدا را در گفتار خویش گواه می گیرد، چنانکه در انجام نبوت و ابلاغ رسالتش، در مواقف متعدد شاهد قرار داده است؛ و از مردم نیز اقرار و اعتراف می خواهد، و می پرسد و خواستار جواب صریح آنان می باشد: «... هل بلغت؟... بلی بلغت». سؤال می فرماید آیا رسالت خودم را انجام دادم؟ و سپس جواب می شنود: بلی ابلاغ کردی. همانگونه که در غدیر خم هنگام ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه خدا را شاهد می گیرد و از مردم اعتراف و اقرار می خواهد... اللهم اشهد... بارالها شاهد باش... (2) چنین بنظر می رسد که وجود مقدس پیامبر پیوسته خود را مسئول و مامور ابلاغ ولایت فاطمه علیهاسلام نیز می داند، و گوئی احساس می کند که همواره مورد سؤال و بازخواست حضرت حق تبارک و تعالی

ص: 173


1- 197. سوره ی النجم، آیه ی 3 و 4. یعنی: پیامبر هیچگاه از روی هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او چیزی جز وحی نیست.
2- 198. رجوع بفرمایید به جلد اول الغدیر.

است که آیا ولایت زهرا علیهاالسلام را ابلاغ کردی یا نه، لذا آن حضرت بطور مکرر، در گفتار خویش ضمن برشمردن فضائل فاطمه سلام الله علیها و تشریح شئون ولایتی او، بارها خدا را گواه می گیرد که بارالها شاهد باش: آیا ولایت زهرا را ابلاغ کردم؟ آیا پیغام را رساندم؟ حق مطلب را بخوبی ادا کردم؟

نتیجه ی دیگری که می توان از روایت مذکور گرفت این است که حضرت رسول در قسمتی از سخنانش خطاب به علی چنین می فرماید:

«انها اول من یلحقنی من اهل بیتی (1) ... فاحسن الیها...».

«یعنی یا علی، اولین کسی که از خاندان من به من ملحق خواهد شد. دخترم فاطمه است، پس تا توانی به او نیکی بنما» و این ودیعه ی رسالت را نگهداری کن، لذا می بینیم قصد امیرالمؤمنین سلام الله علیها

ص: 174


1- 199. این اخبار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص اینکه اولین فردی که پس از وی به او ملحق خواهد شد فاطمه می باشد در مصادر بسیاری درج گردیده است که از جمله ی آنهاست: صحیح بخاری- کتاب المناقب، باب علامات النبوه فی الاسلام، و باب مناقب قرابه رسول الله و منقبه فاطمه علیهاالسلام- ج 5/ 55، 92/ ح 126، 210، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبی حنبل ج 6/ 77، 240، 282، طبقات الکبری ج 2/ 247، مشکل الاثار ج 1/ 48، ذخائر العقبی ص 39، فرائدالسمطین ج 2/ 35، 86/ ح 371، 403، کنز العمال ج 12/ 108/ ح 3421، در السحابه ص 274، و....

همیشه و در تمام حالاتش برآوردن خواهش پیامبر اکرم و در نتیجه تحصیل رضایت و آسایش خاطر زهرای اطهر است؛ البته نه تنها از این جهت که همسر والامقام او دختر گرامی رسول خدا است، بلکه بیشتر از این نظر که فاطمه سلام الله علیها ولیةالله است و علی خود را نسبت به او موظف و مسئول و متعهد می داند و متقابلا حضرت زهرا نیز نسبت به امیرالمؤمنین که ولی الله است عینا همین احساس وظیفه و مسئولیت را به حد اعلی دارا می باشد و این دو وجود مقدس، هر یک در حفظ و نگهداری و مراعات شخصیت آن دیگری کمال سعی و کوشش را به کار برده اند. لیکن اگر این مطلب به دقت مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، روشن می شود که حالات دفاع و مجاهدت زهرا سلام الله علیها در حفظ و صیانت امیرالمؤمنین سلام الله علیه بی نظیر و بسیار فوق العاده بوده است؛ و تحقیقا اگر پیامبر اکرم نگاهداری و دفاع از حریم ولایت امیرالمؤمنین را مؤکدا به زهرا علیهاالسلام سفارش می کرد- که سفارش فرموده است-، هرگز رفتاری بهتر و برتر از روش فاطمه علیهاالسلام امکان پذیر نبود.

از خود گذشتگی، و فداکاری و ایثار او در مراقبت و نگهداری شئون ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین بی نظیر بود. زهرا سلام الله علیها در این راه وجود خود را کاملا فراموش کرده بود و همواره همت والای او مصروف حفظ حرمت علی علیه السلام، و پیوسته در فکر کمال مراقبت و حسن انجام تعهد اسلامی خود در برابر مقام منیع ولایت بود؛ و همین توجه بی نظیر و بصیرت و معرفت کامل فاطمه نسبت به شئون ولایت همسر عالی مقامش نشانگر مرتبه ی عالی ولیةاللهی خود آن حضرت می باشد.

ص: 175

مقام رکنیت فاطمه نسبت به علی

موضوع هفتم مشترک بودن فاطمه سلام الله علیها است بارسول اکرم در مقام رکن بودن نسبت به علی بن ابی طالب سلام الله علیه.

جابر بن عبدالله چنین روایت می کندکه پیامبر اکرم به علی فرمود:

«سلام علیک ابا الریحانتین، اوصیک بریحانتی من الدنیا من قبل ان ینهد رکناک، و الله خلیفتی علیک. فلما مات النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال (علی): هذا احد الرکنین الذین قال رسول الله. فلما ماتت فاطمة قال: هذا الرکن الثانی

ص: 176

الذی قال رسول الله». (1) .

«سلام بر تو، ای پدر دو ریحانه ی من، یا علی محافظت آن دو را به تو سفارش می کنم قبل از آنکه هر دو رکن تو از بین برود، تو را به خدا می سپارم که او نگهدارنده ی توست.

(جابر بن عبدالله روایت را چنین ادامه می دهد):

پس از رحلت پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین فرمود: این بود یکی از دو رکن من که رسول خدا می فرمود، و اینک منهدم گردید؛ و هنگامی که فاطمه سلام الله علیها چشم از جهان فروبست، علی فرمود: این بود همان رکن دومی که به قول پیامبر اکرم، امروز از دست دادم».

این حدیث را عده ای از علما به این شرح نقل کرده اند:

حافظ ابونعیم در حلیة الاولیاء، حافظ ابن عساکر در تاریخ

ص: 177


1- 200. حلیه الاولیاء ج 3/ 201، مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 62، ذخائر العقبی ص 56، فرائدالسمطین ج 1/ 382، 383/ ح 314، نظم درر السمطین ص 98، الریاض النضره ج 3/ 105، کفایه الطالب ص 93، 94، تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 14/ 166، 167، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 120، کنز العمال ج 11/ 625/ ح 33044، منتخب کنز العمال ج 5/ 35. محب الدین طبری قبل از نقل این روایت می گوید: «رسول خدا کنیه ی «ابوالریحانتین» را (هم) بر علی گذارده بود». (الریاض النضره ج 3/ 104).

شام، حافظ محب الدین طبری در ریاض و ذخائر، امام احمد بن حنبل (امام حنابله)، حافظ کنجی شافعی در کفایه، ابوالمظفر سبط بن جوزی در تذکره، حافظ سیوطی در جامع کبیر و جمعی دیگر از دانشمندان و محققین.

در اینجا لازم است رکن بودن به علی علیه السلام را دقیقا بررسی کنیم که آیا مراد از این «رکنیت» چیست؟ و حقیقت این رتبه ی معنوی که مقام بسیار والا و بزرگی است چگونه می باشد. آنچه مسلم است این است که در این مقام، هر معنایی که در شان پیامبر اکرم تصور شود عینا بهمانگونه و بهمان ترتیب در شان حضرت صدیقه سلام الله علیها وارد است، و به عبارت دیگر، حضرت زهرا علیهاالسلام در مقام رکنیت مثل و همانند پیامبر اکرم، و در این منقبت همتا و شریک و برابر با رسول خدا می باشد.

یقینا مقصد از رکن علی بودن، این نیست که فاطمه علیهاالسلام اداره کننده ی امور خانواده و کدبانوی خانه و کاشانه ی علی، و گرداننده ی چرخ زندگانی و آسایش بخش او و خاندان اوست، زیرا که اینها از وظایف حتمی هر زن مسلمان است. مهم این است و رمز عظمت زهرای اطهر آنجاست که با وجود آیه ی (الرجال قوامون علی النساء) (1) که موضع کلی مردان و زنان را نسبت به یکدیگر تعیین می نماید، پیامبر اکرم در یک مورد استثنائی، حضرت صدیقه را رکن علی می خواند، بهمانگونه که خودش را. رسول خدا به هر معنی و مفاد،

ص: 178


1- 201. سوره ی النساء، آیه ی 34.

و به هر نحو و کیفیتی که رکن علی محسوب می شود، فاطمه سلام الله علیها نیز به همان ترتیب، به همان نسق، و به همان وضع، رکن مساوی و همتای دیگر در این منقبت است.

در اینجا می توان گفت که این رکن بودن به علی از مقام شامخ ولایت سرچشمه می گیرد، و از شئون ولایت است که هر یک از آن سه وجود مقدس، رکن دو نفر دیگر می باشد، و این موضوع امکان پذیر نیست مگر اینکه فاطمه سلام الله علیها نیز در مقام ولایت همتا و همانند و برابر با پیامبر اکرم و علی بوده باشد، یعنی چنان که رسول خدا رکن ولایت، اساس اسلام، و اصل مودتی است که خدا آن را اجر نبوت قرار داده است، حضرت زهرا علیهاالسلام نیز در این شئون شریک، برابر، و همتای او است و به همین مناسبت است که پیامبر اکرم می فرماید:

«لو لم یخلق الله علی بن ابی طالب، ما کان لفاطمة کفو». (1) .

«اگر خدا علی ابن ابی طالب را نمی آفرید فاطمه شبیه و نظیری در عالم نداشت».

در روایت دیگری آن حضرت خطاب به علی می فرماید:

«لولاک یا علی لما کان لفاطمه کفو علی وجه

ص: 179


1- 202. این روایت به همین لفظ در ینابیع الموده ص 237 موجود است. همچنین در فردوس الاخبار ج 3/ 418/ ح 5170 (به لفظ: لو لم یخلق علی ما کان لفاطمه کفو)، و در مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 66 (به لفظ: لو لم یکن علی ما کان لفاطمه کفو) آمده است.

الارض». (1) .

«یا علی اگر تو نبودی، فاطمه را بر روی زمین همانند و نظیری نبود».

مقصود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از کفو که در این روایات و احادیث دیگر در شان حضرت زهرا بکار برده است، چیست؟ آیا منظور آن حضرت، کفو در مال، همانند در فقر و غنا، و یا همتایی در خلقت ظاهری است؟ بطور یقین نه؛ بلکه مقصود کفو و همانند در مقام ولایت و صفات و فضائل است. بلی، فاطمه علیهاالسلام در شئون ولایت همتای علی است، همانگونه که خود پیامبر اکرم چنین است. چنانکه رسول خدا رکن ایمان، رکن اسلام، رکن توحید، رکن منطق و بیان، و رکن حقیقت و شرف انسان است، و به همان معنی و مفهوم، حضرت زهرا و ائمه ی اطهار نیز رکن و اساس و اصل و پایه و بنیادند.

در زیارت مبعث، (2) علی علیه السلام را بعنوان رکن بودن چنین خطاب می کنیم:

ص: 180


1- 203. متن روایت چنین است: «عوتب النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی امر فاطمه، فقال: لو لم یخلق الله علی بن ابی طالب ما کان لفاطمه کفو، و فی خبر: لولاک لما کان لها کفو علی وجه الارض». بحارالانوار ج 43/ 107.
2- 204. منظور دعایی است که در روز مبعث بهنگام زیارت بارگاه ملکوتی امیرالمومنین علیه السلام می خوانیم. بنابر قول مشهور در بین علمای شیعه روز مبعث، بیست هفتم رجب می باشد.

«... و صل علی عبدک و امینک الاوفی... و رکن الاولیاء و عماد الاصفیاء...». (1) .

که رکن و پایه و ستون و تکیه گاه جمیع اولیا و اصفیا می باشد، رکن و تکیه گاهش بفرمایش پیامبر حضرت صدیقه سلام الله علیها است.

در یکی از زیارات مطلقه نیز حضرت امیرالمومنین «سید الاوصیاء و رکن الاولیاء» نامیده شده است، (2) و در زیارت وارث حضرت اباعبدالله الحسین چنین عرضه می داریم:

«اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المومنین»؛ (3) .

ص: 181


1- 205. این قسمت از زیارت امیرالمومنین علیه السلام که مخصوص روز مبعث می باشد چنین است: «... اللهم صل علی محمد و آل محمد، و صل علی عبدک و امینک الاوفی، و عروتک الوثقی، و یدک العلیا، و کلمتک الحسنی، و حجتک علی الوری، و صدیقک الاکبر، سید الاوصیاء و رکن الاولیاء، و عماد الاصفیاء، امیرالمومنین، و یعسوب الدین، و قدوه الصدیقین، و امام الصالحین...». (مصباح الزائر ص 95- 96، مزار الشهید ص 32، بحارالانوار ج 97/ 379).
2- 206. قسمتی از این زیارت مطلقه ی امیرالمومنین که از امام صادق علیه السلام روایت شده و مرحوم شیخ مفید آن را نقل نموده است چنین است: «... اللهم صل علی محمد و آل محمد، و صل علی امیرالمومنین عبدک المرتضی، و امینک الاوفی، و عروتک الوثقی، و یدک العلیا، و جنبک الاعلی، و کلمتک الحسنی، و حجتک علی الوری، و صدیقک الاکبر، و سید الاوصیاء، و رکن الاولیاء، و عماد الاصفیاء، امیرالمومنین، و یعسوب الدین، و قدوه الصالحین، و امام المخلصین...». (مصباح الزائر ص 78- 79، بحارالانوار ج 97/ 307).
3- 207. مصباح المتهجد ص 664، بحارالانوار ج 98/ 200.

و در زیارت عید فطر و قربان (1) و همچنین در زیارت اربعین حسین علیه السلام (2) :

«اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المسلمین، و معقل المؤمنین»؛

و در زیارت جامعه ی کبیره:

«... و ساسة العباد، و ارکان البلاد، و ابواب الایمان». (3) .

ص: 182


1- 208. مصباح الزائر ص 172، مزار الشهید ص 184، بحارالانوار ج 98/ 353.
2- 209. مصباح الزائر ص 154، مزار الشهید ص 211، المزار الکبیر ص 172، بحارالانوار ج 98/ 332.
3- 210. عیون الاخبار ج 2/ 277، بحارالانوار ج 99/ 127- 128. همچنین در یکی از زیارتهای حضرت امیرالمومنین علیه السلام می خوانیم: «... اشهد انک و الائمه من ولدک سفینه النجاه، و دعائم الاوتاد، و ارکان البلاد، و ساسه العباد...». (المزار الکبیر ص 76، 77، بحارالانوار ج 97/ 342، 148)؛ و در یکی از دعاهای روز عید غدیر می خوانیم: «... اللهم صل علی محمد و آل محمد، الائمه القاده، و الدعاه الساده، و النجوم الزاهره، و الاعلام الباهره، و ساسه العباد، و ارکان البلاد...». (اقبال الاعمال ص 492، بحارالانوار ج 95/ 320)؛ و در توقی شریف حضرت که برای استشفاع به محمد و آل محمد علیهم السلام است می خوانیم: «... قد اتاکم الله یا آل یاسین خلافته و علم مجاری امره فیما امره فیما قضاه و دبره و رتبه و اراده فی ملکوته، فکشف لکم الغطاء، و انتم خزنته و شهداوه و علماوه و امناوه، ساسه العباد و ارکان البلاد و قضاه الاحکام...». (بحارالانوار ج 91/ 37. همچنین مراجعه کنید به مصباح الزائر ص 223، 224، بحارالانوار ج 99/ 93).

آری چهارده معصوم علیهم السلام همگی ارکان توحید و ایمان و اسلام هستند، و هر یک از آنان رکن است برای سایر معصومین. حضرت صدیقه سلام الله علیها در این مقام- نظیر و همانند و همتای رسول اکرم- رکن است برای امیرالمؤمنین سلام الله علیه.

حضرت صادق علیه السلام در این زمینه بیان روشن و واضحی فرموده اند:

«لولا ان الله عز و جل خلق امیرالمؤمنین، لم یکن لفاطمة کفو علی وجه الارض، آدم فمن دونه». (1) .

«اگر خدای عز و جل امیرالمؤمنین را نمی آفرید،- از اولین و آخرین- فاطمه را بر روی زمین نظیر و همتائی وجود نداشت».

علی و فاطمه هر دو صاحب ولایت، هر دو دارای مقام عصمت و طهارت و هر دو از ارکان توحید و ایمانند.

امام ششم به عبارت دیگری می فرماید:

«لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها، لما کان لها کفو الی یوم القیامه علی وجه الارض، آدم فمن دونه». (2) .

ص: 183


1- 211. بحارالانوار ج 43/ 107.
2- 212. مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب علل الشرائع و خصال و امالی صدوق و دلائل الامامه طبری نقل می کند و سپس می گوید: «این امکان وجود دارد که بتوان به این روایت استدلال کرد و گفت که علی و فاطمه علیهماالسلام اشرف از تمامی انبیاء اولوالعزم- بجز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم- هستند». (بحارالانوار ج 43/ 10، 11). اعتقاد مرحوم علامه امینی نیز همین بوده است چنانکه در منقبت سی و دوم از مناقب چهل گانه ی حضرت زهرا علیهاالسلام که پس از این خواهید خواند می گویند: «اگر بجز این فرمایش از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تصریحی در این مورد در دسترس ما نبود (با اینکه وجود دارد)، همین حدیث شریف برای اثبات برتری حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام بر جمیع انبیا (جز پدر بزرگوارش) کافی بود.

تشخیص «رکن بودن» و یا «کفو و همتا بودن» بشری با بشر دیگر، مطلبی است که فهم انسان از درک آن عاجز و ناتوان است، و تنها خدای تعالی (والله یعلم ما خلق) که از ضمائر مخلوقات خویش آگاه است می داند و می تواند معین کند چه کسی کفو و نظیر و همانند کیست، و همتای هر موجودی در عالم کدامست.

لذا اختیار فاطمه علیهاالسلام برای همسری علی علیه السلام، یک انتخاب الهی است، خدای تعالی خود برای زهرا علیهاالسلام زوجی را که کفو و همتای اوست برمی گزیند و در این عقد آسمانی خود خطبه می خواند، و شهود این ازدواج مقدس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جبرئیل و فرشتگان هستند؛ و باید اینچنین باشد، زیرا جز خدای خالق یکتا چه کسی می داند کفو و همانند زهرا علیهاالسلام کیست، زهرائی که همتا ندارد و هیچ بشری جز علی شبیه و نظیر او نیست، و در نتیجه همین جهل و نادانی و ناتوانی بشر در شناخت مقام شامخ زهرا علیهاالسلام است

ص: 184

که می بینیم ابوبکر و عمر نیز خواستار ازدواج با فاطمه علیهاسلام می شوند، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جواب آنان چنین می فرماید: فاطمه از آن خداست و من در این مورد هیچ گونه اختیاری ندارم (الله یعلم ما خلق)، و تنها خدا که خالق زهراست می داند کفو و همسر و زوج شایسته ی او کیست، و من و دخترم اگرچه صاحب مقام ولایتیم، ولی خدای تعالی بر من و او ولایت دارد و انتخاب و تعیین همسر فاطمه علیهاالسلام امری است خدائی.

ص: 185

مجاز بودن ورود و توقف فاطمه در مسجدالنبی در همه ی حالات

موضوع هشتم اشتراک حضرت صدیقه سلام الله علیهاست با پدر و همسر و فرزندانش سلام الله علیهم در مجاز بودن استثنائی آنان به ورود و توقف در مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جمیع حالاتشان.

مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به تمام مساجد امتیازی خاص دارد، به این معنی که هر شخص جنب و نفساء و حائض می تواند به هر مسجدی وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور کند، ولی هرگز کسی مجاز نیست در حال جنابت و حیض و نفاس از مسجدالنبی عبور نماید و این حکم، علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام مستثنی هستند. آنان می توانند در هر حالتی که باشند از مسجد الرسول عبور کنند؛ و نه تنها می توانند از آنجا عبور کنند، بلکه می تواند در آن ازدواج نمایند و یا در حال جنابت در آنجا توقف کنند، و حتی حضرت

ص: 186

زهرا علیهاالسلام مجاز است که فرزندانش را در آن مکان مقدس و مطهر بدنیا آورد؛ و این امتیاز مطلب بسیار مهم و فوق العاده ای است و شایان دقت و بررسی است. (ما ابتدا به ذکر چند روایت از علمای عامه می پردازیم و پس از نقل آنها پیرامون این منقبت زهرا علیهاالسلام سخن خواهیم گفت):

1- حافظ نسائی از ابن عباس روایتی نقل کرده است که سیوطی آن را از قول وی بدین صورت ذکر می نماید:

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعلی: ان موسی سال ربه ان یطهر مسجده لهارون و ذریته و انی سالت الله ان یطهر لک و لذریتک من بعدک...». (1) .

ص: 187


1- 213. این حدیث از روایاتی است که توسط نسائی نقل گردیده است. ادامه ی روایت چنین است: «... ثم ارسل الی ابی بکر ان سد بابک فاسترجع، و قال: سمعا و طاعه، فسد بابه. ثم الی عمر ذلک. ثم صعد المنبر، فقال: ما انا سددت ابوابکم و لافتحت باب علی ولکن الله سد ابوابکم و فتح باب علی». (اللئالی المصنوعه ج 1/ 347). سیوطی در اللئالی، حسن (و یا حسین) بن عبیدالله ابزاری (متوفای 295 هجری) را متهم به وضع این حدیث نموده است که در جواب باید بگوییم: اولا: کسانی که ابزاری را جرح نموده اند مستند اقوالشان طعنی می باشد که احمد بن کامل در خصوص ابزاری کرده است. آنچه که از کتب رجالی برمی آید این است که قاضی کوفه احمد بن کامل بن شجره ی بغدادی (متوفای 350 هجری) به بسیاری از علماء بیهوده جسارت و توهین می نموده و این خود به دلیل تکبر و خودپسندی وی بوده است. دار قطنی درباره ی احمد بن کامل می گوید: «اهلکه العجب»، یعنی: این کامل را کبر و غرور از بین برد. (تاریخ بغداد ج 4/ 358، لسان المیزان ج 1/ 249). دار قطنی در جای دیگر می گوید: احمد بن کامل برای هیچیک از فقهای زمان خویش ارزشی قائل نبود. (سیر اعلام النبلاء 15/ 546، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 331 الی 350- ص 435). ثانیا: چنین می نماید که بعضی از علمای رجال عامه از آنجائیکه «ابزاری» بیشتر به ذکر مناقب اهل بیت می پرداخته، طعن وی را که توسط احمد بن کامل صورت گرفته است بعنوان مستمسکی جهت جرح کامل «ابزاری» اتخاذ نموده اند و از این طریق هر روایتی را که وی درباره ی مناقب اهل بیت نقل کرده است از موضوعات «ابزاری» قلمداد کرده اند که از جمله ی آنها همین حدیث مورد بحث یعنی «حدیث سد الابواب» می باشد که سیوطی آن را از جعلیات «ابزاری» برشمره است، و حال آنکه نقل این حدیث اختصاصی به «ابزاری» ندارد. لازم به ذکر است که روایت دیگری با این عبارت از ابن عباس نقل است: «ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم امر (بسد) الابواب کلها، فسدت الا باب علی رضی الله عنه». (الدره الثمینه ص 161). یعنی: «پیامبر امر به بستن درهای (منازل افراد که به مسجد منتهی می شد) نمودند، لذا تمامی درها بسته شده بجز در (منزل) علی».

«حضرت رسول به امیرالمؤمنین فرمود: موسی از پروردگار خویش درخواست کرد که مسجدش را برای هارون و ذریه ی او پاک و مطهر گرداند و من نیز این مطلب را برای تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم...».

2- روایت دیگری به همین مضمون از امیرالمؤمنین نقل شده است که آن حضرت فرمود:

ص: 188

«اخذ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیدی فقال: ان موسی سال ربه ان یطهر مسجده بهارون و انی سالت ربی ان یطهر مسجدی بک و بذریتک...». (1) .

این روایت را حافظ بزار، حافظ هیثمی، حافظ سیوطی و حلبی (2) در السیره الحلبیه نقل کرده اند.

3- حافظ بیهقی (3) در سنن کبری از پیامبر اکرم چنین روایت می کند که آن حضرت فرمود:

«الا ان مسجدی حرام علی کل حائض من النساء و کل جنب من الرجال، الا لرسول الله و اهل بیته: علی و

ص: 189


1- 214. مجمع الزوائد ج 9/ 114، 115، السیره الحلبیه ج 3/ 374، کنز العمال ج 13/ 175، ح 36521. ادامه ی روایت چنین است: «... ثم ارسل الی ابی بکر ان سد بابک فاسترجع، ثم قال: سمعا و طاعه، فسد ببه. ثم ارسل الی عمر، ثم ارسل الی العباس بمثل ذلک. ثم قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما انا سددت ابوابکم و فتحت باب علی ولکن الله فتح باب علی و سد ابوابکم».
2- 215. ابوالفرج نورالدین علی بن ابراهیم بن احمد حلبی متوفای 1044 هجری. وی صاحب کتاب معروف «السیره النبویه» می باشد. او از ادبا و مورخین مشهور عصور متاخر عامه است و تالیفات بسیاری دارد. وی در حلب زاده شد و در مصر فوت نمود. (الاعلام ج 4/ 251، معجم المولفین ج 2/ 436).
3- 216. حافظ ابوبکر احمد بن حسین بن علی بن موسی خسروجردی خراسانی بیهقی متوفای ج 458 هجری. وی مولف کتاب معروف «السنن الکبری» می باشد. کتابی که ذهبی درباره اش می گوید: «کسی به مانند آن را ننوشته است». بیهقی کتب بسیاری تدوین نموده که نام بعضی از آنها را در سیر اعلام النبلاء می توانید بیابید. سبکی درباره ی او می گوید: «بیهقی یکی از ائمه ی مسلمین است». (الغدیر ج 1/ 110، تذکره الحفاظ ج 3/ 1132، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 163، طبقات سبکی ج 4/ 8، طبقات الحفاظ ص 432).

فاطمة والحسن والحسین». (1) .

«آگاه باشید، بدرستیکه ورود به مسجد من برای زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر برای من و خانواده ام علی، فاطمه، حسن و حسین».

و این روایت را جمعی دیگر از علما نیزنقل کرده اند.

4- بخاری در تاریخ کبیرش حدیثی از عایشه نقل می کند که پیامبر اکرم فرمود:

«لا احل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آل محمد». (2) .

«ورود به این مسجد به زنان حائض و مردان جنب حلال نیست مگر به محمد و آل محمد».

5- در روایت دیگری که جامعتر از احادیث قبلی است حافظ بیهقی می نویسد که حضرت رسول فرمود:

«الا لا یحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا لرسول الله و علی و فاطمه والحسن والحسین، الا قد بینت لکم الاسماء ان لاتضلوا». (3) .

«ای مردم آگاه باشید که ورود به این مسجد برای اشخاص

ص: 190


1- 217. سنن بیهقی ج 7/ 65، السیره الحلبیه 3/ 375، فرائدالسمطین ج 2/ 28/ ح 368، کنزالعمال ج 12/ 101 ح 34182، 34183.
2- 218. التاریخ الکبیر ج 2/ 67.
3- 219. سنن بیهقی ج 7/ 65، تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 14/ 166.

جنب و حائض حلال نیست مگر به رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین؛ آگاه باشید که من اکنون یک یک اسامی آنان را ذکر کردم، تا دچار اشتباه و گمراهی نشوید».

در اینجا نکته ی مهم این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با تعیین اسامی و مشخص نمودن افراد منظور، و گفتن نام پنج تن بطور وضوح، می خواهند برای همگان کاملا روشن شود که در این مورد، مقصود از آل محمد چه کسانی هستند تا همانند شان نزول آیه ی تطهیر عده ای مغرضانه نگویند- چنانکه جمعی از علمای اهل سنت گفته اند- مراد از آل محمد زنان پیامبرند، و یا مقصود ازآل هر مردی، خانواده ی اوست که در خانه اش با هم زندگی می کنند؛ و با این منطق و استدلال نادرست بخواهند برای افرادی یک منقبت از خود بتراشند و فضائل مسلم آل محمد را نادیده انگارند.

«قد بینت لکم الاسماء ان لاتضلوا»؛

یعنی ای مردم خوب توجه کنید، فقط این اشخاص که من نام بردم مشمول این فضلیت هستند و در این مورد فریقین (شیعه و سنی) هم رای و هم عقیده اند. (1) .

ص: 191


1- 220. قبلا به مصادر عامه اشاره گردید. از جمله ی مصادر شیعی نیز که حدیث سد الابواب را نقل کرده اند منابع زیر می باشد: امال صدوق ص 273، 274، عیون الاخبار ج 1/ 182، علل الشرائع ص 201، 202، البرهان ج 2/ 193، تفسیر الامام العسکری ص 17- 20، مناقب آل ابی طالب ج 2/ 194، 373، کشف الغمه ص 98، 331، 332، الطرائف ص 60- 63، العمده ص 175- 185، بحارالانوار 39/ 19- 35.

یک دسته ازعلمای عامه ضمن اینکه تصدیق می کنند در حکم مسجد النبی فقط پنج تن علیهم السلام استثناء شده اند، ولی می گویند: چون علی در خانه اش به مسجد پیامبر باز می شد، لذا در هر حالتی اجازه ی عبور از آن مسجد را داشته است. جواب مسئله این است که اولا «حق اجتیاز»، عبور از مسجد را جایز می داند، آن هم نه برای مسجدالنبی، و نه ساکن شدن و یا جنب شدن در آنجا را.

ثانیا در خانه ی عده ای از اصحاب پیامبر همانند خانه ی علی به مسجد النبی باز می شد و اگر استدلال مذکور درست می بود بایستی به آنها هم حق اجتیاز (عبور) از مسجد داده می شد؛ درصورتیکه می بینیم، پیامبر اکرم دستور فرمود تمام درهایی که به مسجد باز می شود باید مسدود گردد و ورود و خروج همه ی افراد به خانه ها، باید خارج از محوطه ی مسجد انجام پذیرد، مگر علی و اولاد علی علیهم السلام. پس از ابلاغ این فرمان الهی غوغایی برپا شد و عده ای بخدمت رسول خدا آمدند و تقاضا می کردند راهی به سوی مسجد داشته باشند. حتی جناب عباس عموی پیامبر به آن حضرت عرض کرد: من حاضرم در خانه ام را ببندم، ولی خواهش می کنم اجازه بدهید دریچه ای به سوی مسجد داشته باشم؛ ولی رسول اکرم فرمود: اختیار بسته یا باز بودن در خانه ها به سوی مسجد، به دست من نیست؛ و من از جانب خدا مامور ابلاغ این حکم هستم و هرگز اجازه نمی دهم که حتی یک دریچه به جانب مسجد باز باشد و این فضیلت مخصوص است به

ص: 192

علی و خانواده ی او. (1) .

جمعی از دانشمندان اهل سنت که قائل به این خصوصیت هستند چنین اظهار نظر می کنند: علت اینکه علی و خانواده ی او مجازند از مسجد النبی در هر حالتی عبور، توقف و یاسکونت کنند و از سایر مردم استثناء شده اند، این است که شرایط اجرای حکم در آنان موجود نیست؛ زیرا آنان پاک و مطهرند، نه جنب می شوند و نه حائض و نفساء و از این جهت است که فاطمه سلام الله علیها را طاهره ی مطهره نامیده اند، و این مطلب را از احادیثی که از پیامبر اکرم وارد شده استنباط کرده اند. (از جمله ی این احادیث، روایات زیر است):

1- قرمانی (2) در اخبارالدول از عایشه چنین روایت می کند: «اذا اقبلت فاطمه کانت مشیتها مشیة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و کانت لا تحیض قط، لانها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر وطهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، و لذلک سمیت الزهراء».

«راه رفتن فاطمه همانند مشی رسول خدا بود، او هیچگاه مثل زنان

ص: 193


1- 221. در خصوص این تقاضای عباس بن عبدالمطلب و پاسخی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وی داده اند به مصادر ذیل مراجعه بفرمایید: معجم کبیر طبرانی ج 2/ 246/ ح 2031، مستدرک حاکم ج 3/ 117، السیره الحلبیه ج 3/ 374، نزل الابرار ص 35، فتح الباری ج 7/ 14، 15، مجمع الزوائد ج 9/ 115.
2- 222. ابوالعباس احمد بن یوسف بن احمد دمشقی قرمانی متوفای 1019 هجری. وی از مورخین نیمه ی دوم سده ی دهم هجری دمشق است و کتاب معروف اخبار الدول و آثار الاول از آن اوست. (کشف الظنون ج 1/ 26، هدیه العارفین ج 1/ 159، معجم المطبوعات العربیه ج 2/ 1505، معجم المولفین ج 1/ 327).

دیگر ناپاکی ماهانه نداشت، و این پاکیزگی از سیبی است بهشتی که مایه ی خلقت زهرا بوده است...».

این همان سیب بهشتی است که خدای تعالی در شب معراج به حضرت محمد هدیه فرمود، و از آن نطفه ی مطهر فاطمه منعقد گردید. (1) پیامبر اکرم همواره سینه و دست و چهره ی زهرا را می بوسید و می بوئید، و می فرمود: یا فاطمه هرگاه من مشتاق بهشت می شوم، از تو بوی بهشت را استشمام می کنم، و عطر سیب بهشتی از تو به

ص: 194


1- 223. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عایشه می فرمایند: «یا عائشه لیله اسری بی الی السماء فادخلنی جبرئیل علیه السلام الجنه ناولنی تفاحه فاخذتها فاکلتها فصارت نطفه و نورا فی صلبی فنزلت فواقعت خدیجه، ففاطمه منها. فکلما اشتقت الی الجنه قبلتها یا عائشه، فاطمه حوراء انسیه. (فرائد السمطین ج 2/ 50، 51/ ح 381). یعنی: «ای عایشه، شبی که من به آسمان (معراج) رفتم جبرئیل علیه السلام مرا به بهشت وارد نمود و سیبی به من داد؛ من آن سیب را گرفتم و خوردم. آن سیب نطفه و نوری در صلب من شد؛ آنگاه که (از آسمان) فرود آمدم با خدیجه نزدیکی نمودم؛ و فاطمه از همان سیب بهشتی است. ای عایشه، من هرگاه که مشتاق بهشت می گردم فاطمه را می بوسم. او حوریه ی بهشتی زنان عالم است». مصادر دیگری نیز از عامه موجود است که خوانندگان می توانید بعضی از آنها را در کتاب احقاق الحق ج 25/ 4- 7 بیابند. در بحارالانوار ج 43/ 42 این روایت از کتاب شرف المصطفی (تالیف خرکوشی) نقل گردیده است. همچنین مراجعه بفرمایید به: تفسیر فرات- ذیل آیه ی (و یومئذ یفرح المومنون- بنصر الله (الروم/ 4، 5)- ص 321/ ح 435، علل الشرائع ص 184.

مشامم می رسد. (1) .

عایشه که خود این فرمایشات حضرت را شنیده است چنین استنباط و اجتهاد می نماید که مطهر بودن فاطمه علیهاالسلام از ناپاکیهای ماهانه ی زنانه، به سبب آن سیب بهشتی است که خمیر مایه ی خلقت اوست، و از حق نمی توان گذشت که اجتهاد آن مخدره دراینجا صحیح بوده است!

عایشه سخنش را چنین ادامه می دهد:

«... هنگامی که حسن بن علی از فاطمه تولد یافت، در همان

ص: 195


1- 224. این جملات با عبارات مختلفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل گردیده است که از جمله ی آنهاست: «فانا اذا اشتقت الی الجنه، ادنیتها فشممت ریح الجنه»، یا «فکلما اشتقت رائحه الجنه، شممت رائحه ابنتی فاطمه»، یا «انا اشم منها (ای فاطمه) رائحه الجنه»، یا «فما قبلتها (ای فاطمه) الا وجدت رائحه شجره طوبی منها» و عبارات دیگری که به همین مضمون است. مراجعه بفرمایید به: معجم کبیر طبرانی ج 22/ 400- ح 1000، مستدرک حاکم ج 3/ 153- 154، مجمع الزوائد ج 9/ 202. این روایت در کتب بسیاری از علمای شیعه نیز موجود است، که از جمله ی آنهاست: علل الشرائع ص 183، 184، تفسیر فرات ص 76، 211/ ح 49، 286، عیون الاخبار ج 1/ 94، 95، توحید صدوق ص 118، احتجاج طبرسی ص 409، کشف الغمه ص 137، 138، بحارالانوار ج 8/ 119، 151، 189، 190، ج 43/ 4- 6.

ساعت زهرا از نفاس پاک شد غسل کرد و نماز مغربش را بجا آورد، و بدین جهت است که او را زهرا نامیده اند».

بلی، هرگز معقول نیست که همانند زنان دیگر، ناپاکی حیض و نفاس فاطمه علیهاالسلام را از عبادت باز دارد، او محبوبه ی خداست، و باید همیشه در حال حضور بوده، و درگاه الهی، حتی یک ساعت از وجود زهرا نباید خالی باشد.

2- ام سلمة می فرماید:

«ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت یا رسول الله انی لم ار لها دما فی حیض و لا نفاس، فقال صلی الله علیه و آله و سلم: اما علمت ان ابنتی طاهرة مطهره لا یری لها دم فی طمث ولا ولادة». (1) .

«بعد از اینکه حسن از فاطمه (سلام الله علیها) متولد گردید، هیچ گونه آثار حیض و نفاس در او مشاهده نکردم، و موضوع را از پیامبر اکرم سوال نمودم، آن حضرت فرمود: مگر نمی دانی که دخترم فاطمه پاک و پاکیزه است، و ناپاکی حیض و نفاس از او دور است».

حدیث فوق را حافظ محب الدین طبری در ذخائر العقبی روایت کرده است.

3- انس بن مالک از مادرش (2) چنین نقل می کند.

ص: 196


1- 225. ذخائر العقبی ص 44، نزهه المجالس ج 2/ 227، ارجح المطالب ص 247.
2- 226. نام مادر انس بن مالک، «ام سلمه بنت ملحان» می باشد.

«ما رات فاطمه دما فی حیض و لا نفاس». (1) .

«فاطمه علیهاالسلام هرگز ناپاکی حیض و نفاس معمول زنانه را مشاهده ننمود».

4- امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید:

«سئل رسول الله: ما البتول؟ فانا سمعناک یا رسول الله تقول ان مریم بتول و فاطمه بتول. فقال صلی الله علیه و آله و سلم: البتول، التی لم تر حمره قط، ای لم تحض، و ان الحیض مکروه فی بنات الانبیاء». (2) .

«از پیامبر اکرم سؤال شد معنای بتول چیست؟ ما از شما شنیده ایم که فرمودید مریم و فاطمه بتول بوده اند؟ رسول خدا در جواب فرمود: بتول آن زنی را می گویند که هرگز آثار حیض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود؛ همانا حالت حیض شدن در دختر پیامبران مکروه می باشد».

لغت بتل در زبان عرب معنی انقطاع را می دهد، و در وجه تسمیه ی حضرت صدیقه سلام الله علیها به نام بتول علمای عامه احادیث مختلف یا مطالب گوناگونی نقل کرده اند، از جمله:

(1)- ابن اثیر (3) می گوید:

ص: 197


1- 227. روایات ام سلیم در احقاق الحق ج 10/ 309، 310 به نقل از تاریخ کبیر بخاری و التدوین (تالیف رافعی) آمده است.
2- 228. ارجح المطالب ص 241، 247.
3- 229. ابوالسعادات مجدالدین مبارک بن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن اثیر شیبانی جزری شافعی متوفای 606 هجری. وی مولف کتاب معروف «النهایه فی غریب الحدیث و الاثر» و «جامع الاصول» می باشد. برادر وی که صاحب کتاب «الکامل» است شرح حال وی را در کتاب خویش آورده است و می گوید: «برادرم مجدالدین ابوالسعادات در چند علم از جمله فقه و اصولین و نحو حدیث و لغت عالمی برجسته بود و تصانیفی مشهور در تفسیر و حدیث و نحو و حساب و غریب الحدیث دارد، همچنین رساله هایی را تدوین نموده است. او نویسنده ی بسیار حاذق و موفقی بود بطوریکه در میان مردم ضرب المثل شد. فردی بود متدین و متین، و ملازم راه و طریق مستقیم، خدایش رحمت کند و از او راضی باشد. او تحقیقا از نیکان زمان بود. شاید کسی که در روزگار ما هستند و او را شناخته اند می دانند که من در تجلیل از او کوتاهی نمودم». (الغدیر ج 1/ 118، سیر اعلام النبلاء ج 21/ 488، شذرات الذهب ج 5/ 22، البدایه و النهایه ج 13/ 65، الکامل فی التاریخ ج 12/ 288، طبقات سبکی ج 5/ 366).

«سمیت فاطمه بالبتول لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا». (1) .

«فاطمه را به سبب انقطاع از زنان دیگر بتول گفته اند، مقام او در فضل و شرف و حسب و نسب و عوالم دینی از جمله ی بانوان عالم جدا و متمایز است».

(2)- ابن اثیر وجه تسمیه ی فاطمه علیهاالسلام به بتول را چنین ذکر می کند:

«لانقطاعها عن الدنیا ای الله». (2) .

ص: 198


1- 230. النهایه- ذیل کلمه ی «بتل»- ج 1/ 94.
2- 231. النهایه- ذیل کلمه ی «بتل»- ج 1/ 94.

«فاطمه، بتول نامیده شده است چون دل از دنیا گسسته و به خدا دلبسته است».

(3)- عایشه می گوید پیامبر به من فرمودند:

«... یا حمیراء، ان فاطمه لیست کنساء الادمیین لاتعتل کما یعتلون». (1) .

«... ای عایشه، بدرستیکه فاطمه همانند سایر زنان نیست و هرگز آثار حیض و نفاس در او ظاهر نمی شود».

(4)- ابوعبید هروی (2) در کتاب الغریبین می نویسد:

ص: 199


1- 232. این روایت را طبرانی در معجم کبیر خود آورده است و متن کامل آن چنین است: «حدثنا عبدالله بن سعید بن یحیی الرقی، ثنا احمد بن ابی شیبه الرهاوی، ثنا ابوقتاده الحرانی، ثنا سفیان الثوری، عن هشام بن عروه، عن ابیه، عن عائشه، قالت: کنت اری رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقبل فاطمه، فقلت: یا رسول الله، انی اراک تفعل شیئا ما کنت تفعله من قبل. فقال: یا حمیراء انه لما کان لیله اسری بی الی السماء ادخلت الجنه، فوقعت علی شجره من شجر الجنه ام ار فی الجنه شجره هی احسن منها حسنا، و لا ابیض منها ورقه، و لا اطیب منها ثمره، فتناولت ثمره من ثمرتها فاکلتها، فصارت نطفه فی صلبی، فلما هبطت الارض واقعت خدیجه، فحملت بفاطمه، فاذا انا اشتقت الی الجنه شممت ریح فاطمه، یا حمیراء ان فاطمه لیست کنساء الادمیین لاتعتل کما یعتلون». (معجم کبیر طبرانی ج 22/ 400- 401/ ح 1000، مجمع الزوائد ج 9/ 202. همچنین مراجعه بفرمایید به فرائدالسمطین ج 2/ 61/ ح 386).
2- 233. ابوعبید احمد بن محمد بن محمد بن عبدالرحمن هروی شافعی متوفای 401 هجری. وی از علمای برجسته ی لغت می باشد و کتاب «الغریبین» او که در خصوص غریب القرآن و غریب الحدیث می باشد بسیار معروف است. ذهبی از او با عنوان «علامه» یاد می کند و ابن خلکان درباره ی «الغریبین» وی می گوید: «این کتاب در تمامی عالم منتشر شده و از کتب سودمند می باشد». (وفیات الاعیان ج 1/ 95، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 146، طبقات سبکی ج 4/ 84، النجوم الزاهره ج 4/ 228).

«سمیت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظیر».

«فاطمه را از این جهت بتول می گویند که منقطع النظیر است، بی مثل و مانند، و بی همتاست».

5- حضرت باقر سلام الله علیه می فرماید:

«انما سمیت فاطمه بنت محمد الطاهرة لطهارتها من کل دنس و طهارتها من کل رفث، و ما رات قط یوما حمرة ولا نفاسا». (1) .

«به این جهت فاطمه دختر پیامبر اکرم به طاهره موسوم شده است که خدا او را از جمیع ناپاکیها و آلودگیها پاک و منزه گردانیده است و حتی یک روز آثار حیض و نفاس در او دیده نشده است».

جمعی از دانشمندان از مطالب فوق چنین نتیجه گرفته اند که همین پاک و منزه بودن فاطمه علیهاالسلام علت مجاز بودن اوست در همه حالات (در نشستن و برخاستن، خوابیدن و سکونت کردن) در مسجد النبی.

جصاص فقیه بسیار معروفی که یکی از بزرگان علمای حنفی در قرن سوم است در کتاب احکام القرآن خودش مطالبی می گوید که مضمون و حاصل آن چنین است: مجاز بودن پیامبر اکرم، علی ابن ابی طالب، فاطمه و حسنین در جمیع حالاتشان به ورود، نشستن، خوابیدن و سکونت داشتن در مسجد النبی به سبب آیه ی تطهیر است که

ص: 200


1- 234. بحارالانوار ج 43/ 19.

در شان آنان نازل شده است، و در نتیجه نه تنها آغوش مسجد النبی بلکه تمام مساجد، همیشه و در هر حال، به روی آن موجودات مقدس باز است. (1) .

پنج تن علیهم السلام که از جمیع آلودگیها و ناپاکیها منزه و پاکیزه اند مساجد همانند خانه های آنهاست؛ و خدای تعالی وجود مقدسشان را در احکام مسجد استثناء کرده است و به پیامبرش دستور داده است که این موضوع را به اطلاع امتش برساند و اسامی یک یک آنان را اعلام نماید؛ و هرگز کسی به هیچ بهانه ای نمی تواند در این مورد به جمع آنان ملحق گردد.

ص: 201


1- 235. اصل عبارت جصاص چنین است: «انما تطهیر مسجد رسول الله لعلی و فاطمه و ابنیها نتیجه آیه التطهیر، فمن طهره الجلیل فهو طاهر مطهر یحل له ان یحل کل موضع قدس و کرامه و شرف و عز».

محدثه بودن فاطمه

منتقب نهم اشتراک حضرت صدیقه سلام الله علیهاست با امیرالمؤمنین و یازده فرزند معصومش، در محدث بودن (یعنی شنیدن حدیث فرشتگان).

منصبهای الهی سه قسم است: نبوت، رسالت، و امامت.

علمای عامه در کتب خود نقل کرده اند که عبدالله بن عباس آیه ی (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی) (1) را بدینگونه قرائت می کرده است: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا

ص: 202


1- 236. (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم) سوره ی الحج، آیه ی 52.

نبی و لا محدث». (1) .

دانشمندان شیعه و سنی همگی قائل به وجود محدث در اسلام می باشند و معتقدند که بعد از پیامبر اکرم یقینا بشری محدث (الهام گیرنده و گوش فرادهنده به حدیث فرشتگان) باید وجود داشته باشد؛ انسانی که تمام گفتار و کردارش مطابق فرامین الهی و مورد تصدیق و تصویب خدائی است.

هم صحبت و هم راز چنین فردی، آن فرشته ای است که واسطه ی فیض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور می گیرد با کمال فرمان پذیری به آنها عمل می کند.

اعتقاد ما شیعیان این است که ائمه ی اطهار همگی محدث می باشند. (2) .

دانشمندان سنی نیز قائلند بر این که بعد از پیامبر اکرم بشری

ص: 203


1- 237. صحیح بخاری- کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، تفسیر قرطبی ج 12/ 79، الدرالمنثور- ذیل آیه ی 52 از سوره ی الحج- ج 4/ 366.
2- 238. اصول کافی ج 1/ 176، 243، الاختصاص 328، 329، بصائر الدرجات ص 318، 319، 372، کنز الفوائد ص 176، خصال صدوق ج 2/ 474، 106، معانی الاخبار ص 102، عیون الاخبار ج 1/ 169، الغیبه (نعمانی) ص 60، الغیبه (طوسی) ص 92، 93، 97، بحارالانوار ج 25/ 77، 116، ج 26/ 66، 72، 74، 75، 77، 79، 81، ج 36/ 272، ج 36/ 282، 383، 393، 395، 399، 39/ 152....

محدث باید وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حدیث گویند، و از جانب خدای تعالی راههای حق و باطل را به او نشان دهند. علمای عامه می گویند، کسی را که- بعد از رسول خدا- هم صحبت فرشتگان است خود پیامبر اکرم معین فرموده است و آن شخص، عمر است! (1) .

لیکن ما شیعیان معتقدیم که آن شخص محدث بعد از پیامبر وجود مقدس علی سلام الله علیه است. (2) .

در اینجا چند روایت از کتب اهل سنت- که در آنها به کلمه ی محدث اشاره شده است- ذکر می کنیم:

بخاری در صحیحش در مناقب عمر بن خطاب می گوید:

«قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: لقد کان فیمن کان قبلکم من بنی اسرائیل رجال یکلمون من غیر ان یکونوا انبیاء فان یکن (3) من امتی منهم احد فعمر». (4) .

ص: 204


1- 239. صحیح بخاری- کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398، مشکل الاثار ج 2/ 257، الریاض النضره ج 2/ 287، اعلام الموقعین ج 4/ 182، الدرالمنثور- ذیل آیه ی 52 از سوره ی الحج- ج 4/ 366 و بسیاری از مصادر دیگر.
2- 240. الاختصاص ص 275، 286، 287، 329، کنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 324، 366، 367، اختیار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 152، 40/ 141- 142، 47/ 75.
3- 241. علمای عامه درباره ی عبارت «فان یکن» می گویند: این عبارت به معنای تردید و شک در محدث بودن عمر نیست بلکه به معنای تاکید و اختصاص است، و مانند این است که شما بگویید «ان کان لی صدیق فهو زید» یعنی اگر من دوستی داشته باشم همانا زید است. در اینجا منظور این است که گوینده درباره ی دوستی زید تردید و شک دارد بلکه می خواهد از مقوله ی مبالغه خصوصیت دوستی زید را نشان دهد». (مراجعه بفرمایید به: الجامع الصغیر ج 4/ 507، الغدیر ج 5/ 44، 45).
4- 242. صحیح بخاری-کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79.

پیامبر اکرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانی از بنی اسرائیل محدث بوده اند، بدون اینکه از انبیا باشند، و از امت من عمر محدث می باشد».

مسلم (1) در صحیحش در فضائل عمر تقریبا با همین مفهوم، از رسول خدا روایت می کند:

«قد کان فی الامم قبلکم محدثون، فان یکن فی امتی منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». (2) .

موضوع محدث بودن یک مسئله ی اسلامی است نه مذهبی، زیرا فریقین (شیعه و سنی) در این مطلب هم رای و هم سخن هستند، و

ص: 205


1- 243. حافظ ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیسابوری متوفای 261 هجری. وی صاحب کتاب معروف «صحیح» می باشد.
2- 244. صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398.

طبق روایاتی که ذکر شد، و احادیث دیگر به وجود شخص محدث از طرف علما سنی نیز کاملا تصریح شده است، ولی آنچه بسیار شایان توجه و دقت می باشد، این است که در پایان تمام این روایات، راویان سنی، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخیص اینکه آیا عمر محدث بوده است یا علی، کار بسیار سهل و آسانی است، زیرا نمونه ی گفتار هر یک از آنان که در تاریخ ضبط است روشنگر این مسئله می باشد.

کسی که در بستر احتضار پیامبر به رسول خدا می گوید:

«ان الرجل لیهجر» (1) .

ص: 206


1- 245. ابوحامد غزالی و سبط بن جوزی حنفی چنین روایت می کنند: «و لما مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال قبل وفاته بیسیر: ائتونی بدواه و بیاض لاکتب لکم لاتختلفوا فیه بعدی. فقال عمر: دعوا الرجل فانه لیهجر» (یعنی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمی پیشتر از وفاتش فرمود: برای من دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من با یکدیگر اختلاف نکنید. عمر گفت: این مرد را رها کنید او هذیان می گوید). (سر العالمین و کشف ما فی الدارین ص 21 (ط النعمان)، تذکره الخواص ص 62). جسارتی که عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نموده بقدری شیطانی و فضاحت بار است که محدثین عامه- بدون آنکه منکر اصل واقعه گردند- به انحاء گوناگون سعی در کتمان عبارت وی نموده اند و معمولا می گویند: «عمر چیزی به پیامبر گفت که معنایش این بود که درد بر پیامبر غلبه نموده است». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6/ 51، (ط قدیم: ج 2/ 20)). ابن ابی الحدید پس از نقل این ماجرا می گوید: این حدیث را بخاری و مسلم در صحیح های خود نقل کرده اند و محدثین همگی بر صحت آن اتفاق نظر دارند. مسلم در صحیح و احمد بن حنبل در مسند خود بدون اینکه به نام عمر اشاره کنند می گویند: در پاسخ پیامبر گفتند: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یهجر» (رسول خدا هذیان می گوید). (صحیح مسلم- کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، حدیث 21- ج 3/ 1259/ ح 1637، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 355). بخاری آنگاه که می خواهد کلام عمر را نقل کند می گوید: عمر گفت: «غلب علیه الوجع» درد بر پیامبر غلبه نموده است (به عبارت دیگر یعنی سخنانی که پیامبر می گوید از شدت درد است و گفتارش تحت کنترل عقل او نیست). بخاری این روایت را در سه موضع از کتاب خود نقل می کند: (1)- صحیح بخاری- کتاب الاعتصام...، باب کراهیه الخلاف- ج 9/ 200. (2)- صحیح بخاری- کتاب المغازی، باب مرض النبی وفاته- ج 6/ 29. (3)- صحیح بخاری- کتاب المرضی و الطب، باب قول المریض«قوموا عنی»- ج 7/ 219. مسلم این عبارت عمر را به سه گونه نقل می کند: (1)- در نخستین روایت می گوید: افراد پس از دستور پیامبر گفتند: «ما شانه؟ ا هجر»؟ (او را چه شده است؟ آیا هذیان می گوید؟). (2)- در روایت دوم می گوید: افراد گفتند: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یهجر» (رسول خدا هذیان می گوید). (3)- مسلم در روایت سوم عاقبت نام همر را می آورد ولی از طرف دیگر عبارت او را بخیال خود چنین تعدیل شده نقل می کند: عمر گفت: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد غلب علیه الوجع» (درود بر پیامبر غلبه نموده است). (صحیح مسلم- کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، احادیث 20، 21، 22- ج 3/ 1257 الی 1259/ ح 1637). ماجرایی که به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روایت کرده اند که ابن عباس می گریست و از این ماجرا با عبارت «رزیه یوم الخمیس» (مصیبت روز پنجشنبه) یاد می نمود. بعضی از علمای عامه بقدری جاهلانه در توجیه این گفته های عمر برآمده اند که باید نام آن توجیهات را عذرهای بدتر از گناه گذارد. محمد فواد عبدالباقی در حاشیه ی صحیح مسلم می گوید: «علمایی که درباره ی این حدیث سخن گفته اند عبارت عمر را (یعنی جسارت وی به پیامبر را) نشانه ی علم و فضیلت و دقت نظر عمر می دانند، چون عمر ترسید از اینکه پیامبر مطالبی بنویسد که ای بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پیامبر می نوشت، آن اوامر نص می شد و دیگر در مقابل آنها نمی شد اجتهاد کرد»! (صحیح مسلم- کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، ذیل حدیث 20- ج 3/ 1257/ ح 1637).

«یعنی این مرد (مقصود پیامبر است) هذیان می گوید»، گفتارش

ص: 207

بخوبی نشان می دهد که آیا استاد او فرشته است یا شیطان.

کلینی رحمةالله علیه در کتاب کافی مسئله را چنین عنوان می کند که فرق میان رسول و نبی و محدث چیست، و سپس روایاتی را که روشنگر و مشخص کننده ی این سه منصب الهی است ذکر می نماید. حضرت امام باقر سلام الله علیه در ذیل این آیه چنین می فرماید: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی) (1) و

ص: 208


1- 246. سوره ی الحج، آیه ی 52.

لا محدث». (1) رسول کسی است که فرشته ی واسطه ی نزول وحی الهی با او سخن می گوید، و او ملک را می بیند و می شناسد و با فرشته گفتگو می کند. و این رتبه بسیار عالی است. محدث کسی است که هنگام گفتگو فرشتگان آنها را نمی بیند، و در این مورد روایات بسیار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام الله علیهما نقل شده است که چند حدیث برای نمونه ذکر می شود:

«ان اوصیاء محمد محدثون»، (2) .

ص: 209


1- 247. این قرائت در روایات بعضی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است، که از جمله ی آنها می توان منابع زیر را برشمرد: روایت امام زین العابدین در اصول کافی ج 1/ 270، کنز الدرجات ص 176، 177 و بحارالانوار ج 26/ 81، 82 درج است (همچنین مراجعه بفرمایید به بصائر الدرجات ص 369). روایت امام باقر علیه السلام در اصول کافی ج 1/ 176، 175، بصائر الدرجات ص 324، 368- 370، الاختصاص ص 328، اختیار معرفه الرجال ص 118 و بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 69، 70، 74، 77- 80، ج 40/ 142 موجود است. روایت امام صادق علیه السلام را نیز در اصول کافی ج 1/ 177، بصائر الدرجات ص 370، 371، الاختصاص ص 329 و بحارالانوار ج 26/ 78 می توان یافت.
2- 248. از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل است که: «ان اوصیاء محمد (علیه و علیهم السلام) محدثون». (اصول کافی ج 1/ 270). همچنین امام باقر علیه السلام در روایتی می فرمایند: «... ان الاوصیاء محدثون». (رجال الکشی ص 178/ ح 308، بحارالانوار ج 26/ 81)؛ و در روایت دیگری می فرمایند: «ان اوصیاء علی محدثون». (بصائر الدرجات ص 321، بحارالانوار ج 26/ 72). امیرالمومنین علیه السلام نیز می فرمایند: «انی و اوصیائی من ولدی مهدیون کلنا محدثون». (بصائر الدرجات ص 372، بحارالانوار ج 26/ 79). شیخ مفید آخرین روایت را بدینگونه از امیرالمومنین علیه السلام نقل نموده است: «انی و اوصیائی من ولدی ائمه مهتدون کلنا محدثون». (الاختصاص ص 329). همچنین روایتی از امیرالمومنین نقل است که حضرت فرمودند: «انا و احد عشر من صلبی ائمه محدثون». (الغیبه (طوسی) ص 93).

«بدرستیکه اوصیاء محمد همگی محدث بوده اند».

«الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون»، (1) .

«ائمه همگی دانشمند، راستگو، دارای فهم بسیار خداداد، و محدث می باشند».

«المحدث یسمع الصوت و لا یری شیئا»، (2) .

ص: 210


1- 249. اصول کافی ج 1/ 271، بصائر الدرجات ص 319. این روایت از فرمایشات امام رضا علیه السلام می باشد و به این صورت نیز نقل شده است: «الائمه علماء، حلماء، صادقون، مفهمون، محدثون». (بحارالانوار ج 26/ 66: به نقل از امالی طوسی). همچنین روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل است که حضرت فرمودند: «من اهل بیتی اثنا عشر نقیبا محدثون مفهمون، منهم القائم بالحق، یملاالارض عدلا کما ملئت ظلما و جورا». (مناقب آل ابی طالب ج 1/ 300، بحارالانوار ج 36/ 271).
2- 250. بصائر الدرجات ص 370، بحارالانوار ج 26/ 75، 76. این عبارت بصورتهای مختلفی در روایات نقل شده است که ما بعضی از آنها را ذیلا ذکر می نماییم: «المحدث الذی یسمع الصوت و لا یری شیئا». «المحدث الذی یسمع الصوت و لا یری الصوره». «المحدث الذی یسمع الصوت و لا یری شیئا». «المحدث فهو الذی یسمع کلام الملک و لا یری و لا یاتیه فی المنام». «المحدث الذی یسمع کلام الملائکه و حدیثهم و لا یری شیئا بل ینقر فی اذنه و ینکت فی قلبه». «المحدث فهو الذی یسمع و لایعاین و لا یوتی فی المنام». «(الامام) یسمع الصوت و لا یری و لا یعاین الملک». «الامام هو الذی یسمع الکلام و لا یری الشخص». «انهم (ای الاوصیاء) لایرون ما کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یری، لانه کان نبیا و هم محدثون». «المحدث فهو الذی یحدث فیسمع و لا یعاین و لا یری فی منامه». «(الامام) یسمع الصوت و لا یری و لا یعاین». مراجعه بفرمایید به: اصول کافی ص 1/ 176، 177، 243، بصائر الدرجات ص 322، 368- 374، الاختصاص ص 328، 329، کنز الفوائد ص 177، بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 74- 82.

«محدث آن کسی است که صدای فرشته را می شنود، ولی چیزی را نمی بیند».

«کان علی علیه السلام محدثا»، (1) .

ص: 211


1- 251. مراجعه بفرمایید به: اصول کافی ج 1/ 270، 271، امالی طوسی ج 2/ 21، 22، الاختصاص ص 286، 287، 329، کنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 323، 366، 372، اختیار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 152، 40/ 141- 142، 47/ 75.

«علی علیه السلام محدث بوده است».

از حضرت صادق سؤال می شود، مقصود از محدث چیست؟ آن حضرت فرمود:

«یاتیه ملک فینکت فی قلبه کیت کیت». (1) .

«محدث کسی است که فرشته بر او نازل می شود و نکات وحی را بر قلب او عرضه می دارد (بدون اینکه ملک را مشاهده کند)».

روایاتی که ذکر شد از جمله احادیث مسلم و قطعی است که از ائمه اطهارعلیهم السلام وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات این مطلب است که روشن شود در این منصب، در این منقبت، حضرت صدیقه سلام الله علیها با علی و اولاد معصومین او شریک است و او نیز محدثه بوده، چنان که امامان دوازده گانه محدث بوده اند.

حضرت صادق می فرماید:

«فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله کانت محدثه و لم تکن نبیة، انما سمیت فاطمة محدثة، لان الملائکة کانت تهبط من السماء فتنادیها- کما تنادی مریم بنت عمران-: یا فاطمة (ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساءالعالمین)، یا فاطمه (اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین) (2) فتحدثهم

ص: 212


1- 252. امالی طوسی ج 2/ 21، 22، بحارالانوار ج 22/ 327.
2- 253. اصل آیه ی قرآنی چنین است: (یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساءالعالمین- یا مریم اقنتی لربک واسجدی و ارکعی مع الراکعین) سوره ی آل عمران، آیه ی 42، 43.

و یحدثونها، فقالت لهم ذات لیله: الیست المفضله علی نساءالعالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مریم کانت سیده نساء عالمها و ان الله عز و جل جعلک سیده نساء عالمک و عالمها و سیده نساءالاولین و الاخرین». (1) .

«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود نه پیامبر. فاطمه را از این جهت محدثه نامیده اند که فرشتگان از آسمان بر او نازل می شدند و با او- همانگونه که با مریم بنت عمران گفتگو داشتند- این چنین سخن می گفتند: یا فاطمه بدرستیکه خدای تعالی ترا پاک و منزه گردانید و از تمام زنان عالم ترا برگزید.

(حضرت صادق به سخن چنین ادامه می دهند): شبی حضرت صدیقه سلام الله علیها به فرشتگان هم صحبت خویش فرمود: آیا آن زن که از جمیع زنان عالم برتر است مریم بنت عمران نیست؟ جواب دادند: نه، زیرا مریم فقط سیده ی زنان عالم در زمان خودش بود، ولی خدای تعالی تو را- هم در زمان مریم، و هم در بین زنان دیگر از اولین و آخرین، در تمام زمانها- بانوی بانوان جهان قرار داده است».

ص: 213


1- 254. علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79. همچنین مراجعه بفرمایید به: بصائر الدرجات ص 372، الاختصاص ص 329، بحارالانوار ج 26/ 79.

این روایت را عده ای از دانشمندان نقل کرده اند. در برخی از احادیث تصریح شده است به اینکه: جبرئیل هم صحبت حضرت صدیقه سلام الله علیها بوده است. روایات وارده در این موضوع صریحا حاکی از این است که بعد از رحلت پیامبر اکرم از خداوند متعال برای تسلی خاطر حضرت زهرا علیهاالسلام، فرشتگان را هم صحبت و مانوس او گردانید، و در این مورد حضرت صادق می فرماید:

«... ان فاطمه مکثت بعد رسول الله خمسة و سبعین یوما و قد کان دخلها حزن شدید علی ابیها، و کان جبرئیل یاتیها فیحسن عزاها علی ابیها، و یطیب نفسها، و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها، و کان علی یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة». (1) .

«فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می آمد و او را در عزای پدر سلامت باد می گفت، و تسلی بخش خاطر غمین زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن می گفت، و گاه از حوادثی که بعد از رحلت او بر ذریه اش وارد می گردید خبر می داد؛ و امیرالمؤمنین سلام الله علیه نیز آنچه جبرئیل املاء می کرد همه را به رشته ی تحریر در

ص: 214


1- 255. اصول کافی ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 79، 80، 156، 194.

می آورد، و مجموعه ی این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید».

روایت دیگری در کتاب کافی، از حضرت صادق سلام الله علیه به این شرح نقل شده است:

«ان الله تبارک و تعالی لما قبض نبیه دخل علی فاطمة من وفاته من الحزن ما لا یعلمه الا الله عز و جل، فارسل الیها ملکا یسلی منها غمها و یحدثها؛ فاخبرت بذلک امیرالمؤمنین فقال لها: اذا احسست بذلک و سمعت الصوت، قولی لی، فاعلمته فجعل یکتب کل ما سمعت حتی اثبت من ذلک مصحفا، قال: ثم قال: اما انه لیس من الحلال والحرام، ولکن فیه علم ما یکون». (1) .

«هنگامی که خدای تعالی پیامبرش را قبض روح فرمود، از غمهای گرانباری که قلب زهرا را در مصیبت پدرش فراگرفت، جز خدای عز و جل کسی آگاه نبود. به این جهت حق تعالی فرشته ای را مونس زهرا سلام الله علیها فرمود که تسلی بخش غمهای او و هم صحبت او در تنهائی او باشد. فاطمه سلام الله علیها این مطلب را به علی علیه السلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس کردی که فرشته به حضورت آمد، و صدای او را شنیدی مرا خبردار کن. از املاء جبرئیل و فرشتگان دیگر که امیرالمؤمنین کاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، که علی درباره ی آنها فرمود: در

ص: 215


1- 256. اصول کافی 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80.

این مصحف مسائل شرعی از حلال و حرام مطرح نیست بلکه دانشی است از آنچه که (واقع شده و یا) بوقوع خواهد پیوست».

محدثه بودن فاطمه سلام الله علیها از مسلمات است، بطوریکه در زیارت آن حضرت نیز وارد شده است:

«السلام علیک ایتها التقیة النقیه، السلام علیک ایتها المحدثة العلیمة». (1) .

در نتیجه، حضرت صدیقه سلام الله علیها در مقام محدثه بودن (هم صحبت فرشتگان بودن) با امیرالمؤمنین و یازده معصوم دیگر علیهم السلام شریک می باشد، و احراز این مقام جز برای آن کس که «ولی» است امکان پذیر نیست، و چون فاطمه سلام الله علیها ولیةالله است، در سایه ی مقام ولایتش، فرشتگان با او سخن می گویند. پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین، مقام ولایت را توام با محدث بودن، بیان کرده اند، هر نبی بعد از خودش یک ولی را جانشین قرار داده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز امیرالمومنین، فاطمه، و حسن و حسین و اولاد معصومین علیهم السلام او را اولیاء پس از خویش قرار داده است، و دارا بودن این مرتبه ی والای محدث بودن در امت رسول خدا جز برای این سیزده معصوم برای هیچ یک از افراد امت معقول نیست، و تمام حرکات، اطوار، گفتار و کردار حضرت صدیقه سلام الله علیها نمایانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است.

ص: 216


1- 257. اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 195، 199.

بشارت بهشت رفتن به شیعیان زهرا

چنانکه رسول اکرم به شیعیان امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبی بیان داشته اند، نسبت به شیعیان زهرا علیهاالسلام نیز عینا با ذکر همان مناقب مژده ی بهشت داده اند. شیعه یعنی تابع و پیرو و اقتداکننده. شیعه ی علی کسی است که از علی علیه السلام هدایت می یابد و همراه او و متمسک و دست به دامان اوست. شیعه ی فاطمه علیهاالسلام در اخبار عینا در ردیف شیعیان علی است. گاه پیامبر اکرم در مدح شیعیان امیرالمؤمنین سخن می گوید، و گاه در منقبت شیعیان فاطمه سلام الله علیها و همین روش رسول خدا نشانگر این است که حضرت

ص: 217

زهرا علیهاالسلام خود استقلال دارد و دارای کرامات و مقام والا و صاحب ولایت کبری می باشد.

اینک حدیثی از پیامبر اکرم در شان آن حضرت:

«عن جابر بن عبدالله مرفوعالا اذا کان یوم القیامة تقبل ابنتی فاطمة علی ناقة من نوق الجنة...، خطامها من لولو رطب، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسک الاذفر، عیناها یاقوتتان حمراوان، علیها قبة من نور، یری ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو الله، خارجها رحمةالله، علی راسها تاج من نور، للتاج سبعون رکنا، کل رکن مرصع بالدر و الیاقوت. یضی ء کما یضی ء الکوکب الدری فی افق السماء علی یمینها سبعون الف ملک، و عن شمالها سبعون الف ملک، و جبرئیل آخذ بخطام الناقة، ینادی باعلی صوته:

غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه بنت محمد؛ فلا یبقی یومئذ نبی و لا رسول و لا صدیق و لا شهید الا غضوا ابصارهم حتی تجوز فاطمة فتسیر حتی تحاذی عرش ربها جل جلاله...، فاذا النداء من قبل الله جل جلاله: یا حبیبتی و ابنة حبیبی، سلینی تعطی، واشفعی تشفعی.... فتقول: الهی و سیدی ذریتی و شیعتی، و شیعة ذریتی و محبی، و محبی ذریتی. فاذا النداء من قبل الله جل جلاله: این ذریة فاطمة و شیعتها و محبوها

ص: 218

و محبو ذریتها، فیقبلون و قد احاط بهم ملائکة الرحمة، فتقدمهم فاطمة، حتی تدخلهم الجنة». (1) .

جابر بن عبدالله از رسول خدا روایت می کند که فرمود:

«هنگامی که روز قیامت فرارسد، دخترم فاطمه سوار بر ناقه ای از ناقه های بهشتی وارد عرصه محشر می شود، که مهار آن ناقه از مروارید درخشان و چهارپای آن از زمرد سبز، دنباله اش از مشک بهشتی، چشمانش از یاقوت سرخ، و بر فراز آن، قبه ای (خیمه ای) از نور، که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضای داخل آن قبه، انوار عفو الهی و خارج آن خیمه، پرتو رحمت خدایی است. و بر فرازش تاجی از نور که دارای هفتاد پایه است از در و یاقوت که همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نورافشانند. از جانب راست آن مرکب هفتاد هزار ملک، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته است- و جبرئیل در حالی که مهار ناقه را گرفته است- با صدای بلندی ندا می کند: نگاه خود را فراسوی خویش گیرید، و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه دختر محمد است که عبور می کند. در آن هنگام، حتی انبیا و صدیقین و شهدا همگی از ادب، دیده فرومی گیرند؛ تا اینکه فاطمه عبور می کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار می گیرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا می شود: ای محبوبه ی من، و ای دختر حبیب من، بخواه از من آنچه می خواهی؛ تا عطایت کنم و شفاعت کن

ص: 219


1- 258. امالی صدوق ص 25، بحارالانوار ج 43/ 219، 220.

هر که را مایلی تا قبول فرمایم.

در جواب عرضه می دارد: ای خدای من، و ای مولای من، دریاب ذریه ی مرا، شیعیان مرا، پیروان مرا، و دوستان ذریه ی مرا. بار دیگر از جانب حق خطاب می رسد: کجا هستند ذریه فاطمه و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش، و دوستداران ذریه ی او؟ در آن هنگام جماعتی به پیش می آیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوی در میان می گیرند. و فاطمه علیهاالسلام در حالی که پیشگام آنهاست همگی را همراه خود به بهشت وارد می فرماید».

حضرت صدیقه سلام الله علیها در روز قیامت سوار بر مرکبهای متفاوت به تناسب مواقف متعدد است؛ و اینکه در احادیث وارده، مرکبهای آن حضرت، متفاوت ذکر شده است، و به نظر بعضی ها نوع مرکب مورد اختلاف بوده است صحیح نیست. زیرا هر مرکبی که بیان شده است با مشخصات معین در موقف معین بوده و همه اش درست جای اختلاف نیست؛ و علت اختلاف در مشخصات مرکب، از این جهت است که هنگامی که فاطمه علیهاالسلام به سوی عرش الهی سیر می کند مرکب خاصی دارد، وقتیکه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است یک مرکب مخصوص دیگر؛ و همچنین هنگام ورود به بهشت و جولان و طیران در فضای رحمت الهی- همانند جعفر طیار- دارای مرکبهای خاص و گوناگون می باشد. در روایتی که ذکر شد، و مشخصات یکی از مرکبهای آن حضرت بیان گردید و گفته شد که جبرئیل مهار ناقه ی بهشتی زهرا سلام الله علیها را در روز محشر می گیرد. می توان گفت که جبرئیل،

ص: 220

نماینده ی خاص خدای لامکان، در هر مکان و موقفی است و در برخی از آیات و روایات که جمله ی «خدا آمد» بکار رفته است، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئیل نماینده ی حق تبارک و تعالی نموده اند؛ لذا هنگام ورود فاطمه علیهاالسلام به عرصه ی محشر، آن یکتا کنیز برگزیده ی خدا و بانوی بانوان عالم از اولین و آخرین، همین شایسته ی اوست که مهار مرکبش را جبریل امین بگیرد و با افتخار ندا کند:

«غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمة بنت محمد». (1)

در یک روایت دیگر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است که فرمود:

«... ینادی مناد من بطنان العرش، یا اهل القیامه غضوا ابصارکم، هذه فاطمه بنت محمد، تمر علی الصراط، فتمر فاطمه علیها و تمر شیعتها علی الصراط کالبرق

ص: 221


1- 259. یعنی: (چشمان خود فرودبندید تا فاطمه عبور نماید). این جمله در روایات متعدد با عبارات مختلفی ایراد گردیده است، که از آن قبیل است: «غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه الصدیقه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و من معها». «غضوا ابصارکم کم لتجوز فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم سیده نساءالعالمین علی الصراط». «غضوا ابصارکم و نکسوا روسکم». «غضوا ابصارکم تمر فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم». «غضوا ابصارکم حتی تعبر فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم». «غضوا ابصارکم حتی تمر فاطمه بنت حبیب الله صلی الله علیه و آله و سلم». «غضوا الابصار فان هذه فاطمه تسیر». «غضوا ابصارکم فهذه فاطمه بنت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تمر علی الصراط». «نکسوا روسکم و غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه علی الصراط». «طاطاوا الروس و غضوا الابصار، فان هذه فاطمه تسیر الی الجنه». حاکم نیسابوری درباره ی روایت فوق می گوید: «این حدیث- علی شرط الشیخین (یعتی بر مبنای شرط بخاری و مسلم)- صحیح است». (مستدرک حاکم ج 3/ 153). ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 9/ 193 پس از نقل این روایت چنین می گوید: «و هذا من الاحادیث الصحیحه،.و لیس من الاخبار المستضعفه». یعنی این روایت از احادیث صحیحه می باشد و از جمله احادیث ضعیف نیست. بعضی از مصادر این روایت در کتب عامه از این قرار است: معجم کبیر طبرانی ج 1/ 108/ ح 180، مستدرک حاکم ج 3/ 153، 161، اسد الغابه ج 5/ 523، تلخیص المستدرک ج 3/ 153، فرائد السمطین ج 2/ 49/ ح 380، الصواعق المحرقه ص 289، کنز العمال ج 12/ ص 105، 106/ ح 34209- 34211، ص 108/ ح 34219، ص 109، 110/ ح 34229، ینابیع الموده ص 182، الاتحاف ص 46. این روایت در کتب شیعه نیز موجود است که از جمله می توان به مصادر ذیل مراجعه نمود: تفسیر الامام العسکری- ذیل تفسیر سوره ی البقره، آیه ی 93- ص 434، کنز الفوائد ص 253، 254، 355، 356، تفسیر فرات ص 437، 438/ ح 578. کسانی که مایل به بررسی بیشتر روایات شیعی در این باره هستند مراجعه بفرمایند به: بحارالانوار ج 7/ 336، ج 32/ 610، ج 37/ 70، ج 43/ 52، 53، 62، 64، 219، 220، 221، 223، 224، ج 68/ 59. **صفحه=244

الخاطف...». (1) .

«روز قیامت منادی از میان عرش الهی ندا می کند: ای اهل محشر چشمان خود فروگیرید، این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور می کند، آنگاه فاطمه با شیعیان بسرعت برق از صراط می گذرند».

در حدیث دیگری از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که فرمود:

«... ثم یقول جبرئیل: یا فاطمه سلی حاجتک. فتقولین: یا رب شیعتی. فیقول الله عز و جل: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه ولدی. فیقول الله: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه شیعتی. فیقول الله: انطلقی فمن اعتصم بک فهو معک فی الجنه. فعند ذلک یود الخلائق انهم کانوا فاطمیین، فتسیرین و معک شیعتک و شیعه ولدک و شیعه امیرالمومنین آمنه روعاتهم...». (2) .

«پس آنگاه جبرئیل عرض می کند: ای فاطمه، هر چه می خواهی از خدای خویش طلب کن. فاطمه عرض

ص: 222


1- 260. بحارالانوار ج 43/ 223.
2- 261. تفسیر فرات ص 444- 447/ ح 587، بحارالانوار ج 8/ 54، 43/ 227. این حدیث که توسط امیرالمومنین از پیامبر اکرم نقل گردیده است نسبتا طویل است و در آن به بعضی از مناقب حضرت زهرا علیهاالسلام- خصوصا به موقف و مقام حضرت صدیقه در محشر- اشاره گردیده که ما بدلیل اهمیت آن، متن کامل روایت را در تعلیق شماره ی 5 آورده ایم.

می کند: خدایا، شیعیان مرا دریاب. خطاب می رسد: همه ی شیعیان تو را آمرزیدم. عرضه می دارد: پروردگارا، شیعه ی فرزندانم را نیز نجات بده. ندا می آید: همه ی آنان را بخشیدم؛ یا فاطمه، اینک در میان اهل محشر برو و هر کسی که به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سپس به سخنان چنین ادامه داد: در آن هنگام همه ی مردم آرزو می کنند که ای کاش ما نیز فاطمی بودیم. یا فاطمه، در چنین روزی است که شیعیان تو، پیروان اولاد تو، و شیعیان امیرالمومنین در پی تو به سلامت وارد بهشت می شوند».

جناب جابر در یک حدیث مفصل از حضرت باقر سلام الله علیه نقل می کند که فرمود:

«... والله یا جابر انها ذلک الیوم لتلتقط شیعتها و محبیها کما یلتقط الطیر الحب الجید من الحب الردی ء، فاذا سار شیعتها معها عند باب الجنه، یلقی الله فی قلوبهم ان یلتفتوا، فاذا التفتوا فیقول الله عز و جل: یا احبائی ما التفاتکم؟ فقد شفعت فیکم فاطمه بنت حبیبی. فیقولون: یا رب احببنا ان یعرف قدرنا فی مثل هذا الیوم. فیقول الله: یا احبائی ارجعوا و انظروا من احبکم لحب فاطمه، انظروا من اطعمکم لحب فاطمه، انظروا من کساکم لحب فاطمه، انظروا من سقاکم شربه فی حب فاطمه، انظروا من رد عنکم غیبه فی حب فاطمه، خذوا بیده و ادخلوه الجنه. قال ابوجعفر: والله لا یبقی فی

ص: 223

الناس الا شاک او کافر او منافق...». (1) .

«به خدا قسم یا جابر، این است همان روزی که مادرم زهرا شیعیان خود را از میان اهل محشر جدا می کند چنان مرغی که دانه های خوب را از بد جدا می سازد. و چون همراه فاطمه شیعیانش به در بهشت می رسند، خدا در قلب آنان چنین القاء می فرماید که به پشت سر خویش نگاه کنند؛ آنگاه که به عقب سر خود نظر افکنند، از جانب خدای تعالی خطاب می شود: سبب چیست که شما به پشت سرتان نگاه می کنید؟ من که شفاعت فاطمه دخترم حبیبم محمد را درباره ی شما پذیرفتم. عرض می کنند: پروردگارا دوست می داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه در چنین روزی شناخته شود. پس، از جانب خدای تعالی خطاب می شود: ای دوستان من برگردید، برگردید (به صحنه ی محشر)، نظر افکنید (در میان آن جماعت و) هر کس را که برای دوستی فاطمه شما را دوست داشته است هر کس را که به خاطر زهرا به شما دوستداران فاطمه اطعام کرده؛ نیکی نموده، و با جرعه ی آبی سیرابتان کرده، و یا از غیبت افراد درباره ی شما مانع شده است: دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید، سپس حضرت ابوجعفر (امام باقر) علیه السلام اضافه فرمود: به خدا سوگند از برکت محبت جده ام زهرا کسی بر جای نمی ماند جز آنکسی که نسبت به مقام والای آل محمد تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد».

ص: 224


1- 262. تفسیر فرات ص 299/ ح 403، بحارالانوار 8/ 52، 43/ 65. متن کامل این روایت در تعلیق شماره ی 6 آمده است.

در «تفسیر فرات بن ابراهیم» روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که آن حضرت فرمود:

«... تدخل فاطمة ابنتی الجنة و ذریتها و شیعتها...، و ذلک قوله تعالی: (لا یحزنهم الفزع الاکبر) (1) .

... (و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون) (2) ؛ هی والله فاطمة و ذریتها و شیعتها...». (3) .

«دخترم فاطمه با ذریه و شیعیانش وارد بهشت می شوند، و در این مورد است که خدای تعالی می فرماید: هرگز فزع اکبر (هول و هراس بزرگ روز قیامت) آنها را غمگین نمی سازد... و با هر چه که بدان تمایل دارند برای همیشه متنعمند...».

آری، فاطمه و ذریه و شیعیان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اینجا معلوم می شود که حضرت زهرا دارای شیعه ی مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصیت می باشد.

عاصمی در کتاب زین الفتی- در بخش «الشراط الساعة»- از سلمان چنین روایت می کند که پیامبر اکرم فرمود:

«یا سلمان و الذی بعثنی بالنبوة لاخذن یوم القیامة بحجزة

ص: 225


1- 263. سوره ی الانبیاء، آیه ی 103.
2- 264. سوره ی الانبیاء، آیه ی 102.
3- 265. این عبارت در دو روایت نقل شده است که هر دو در کتاب تفسیر فرات آمده است. مراجعه بفرمایید به: تفسیر فرات ص 269، 437، 438/ ح 362، 578، بحارالانوار ج 7/ 336، ج 43/ 63، ج 65/ 60.

جبرئیل، و علی اخذ بحجزتی، و فاطمة آخذه بحجزته، والحسن آخذ بحجزة فاطمة،والحسین آخذ بحجزة الحسن، و شیعتهم اخذه بحجزتهم.فاین تری الله ذاهبا برسول الله؟ و این تری رسول الله ذاهبا باخیه؟ و ان تری اخا رسول الله ذاهبا بزوجته؟ و این تری فاطمة ذاهبة بولدها؟ این تری ولد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذاهبین بشیعتهم؟ الی الجنة و رب الکعبه یا سلمان، الی الجنة و رب الکعبة یاسلمان، الی الجنة و رب الکعبه یا سلمان، عهد عهد به جبرئیل من عند رب العالمین». (1) .

«ای سلمان، قسم به وجود مقدسی که مرا به پیامبری مبعوث فرموده است، در روز قیامت، من دامان جبرئیل (نماینده ی خدای عز و جل را می گیرم، و علی دامان مرا، و فاطمه دامان علی را، و حسن دامان فاطمه را، و حسین دامان حسن را، و شیعیانشان دست به دامان آنها هستند. یا سلمان، آیا گمان می کنی، خدای تعالی پیامبرش را (پناهنده ی خود را) کجا می برد؟ و پیامبر، برادرش علی را؟ و علی همسرش زهرا را؟ و فاطمه دو فرزندش را؟ و آنها شیعیانشان را کجا خواهند برد؟ سپس پیامبر اکرم سه بار تکرار فرمودند: ای سلمان قسم به خدای کعبه به سوی بهشت می برند؛ و این پیمانی است

ص: 226


1- 266. زین الفتی فی شرح سوره هل اتی (نسخه ی مخطوط این کتاب در نجف اشرف در اختیار مرحوم علامه امینی بوده است).

که جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان وعده داده است».

اعتراف و ایقان به ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها، و اظهار تشیع و دوستی نسبت به او، در زیارت مخصوص آن حضرت نیز با این جملات بیان شده است: «خدایا شاهد باش که من از شیعیان زهرا و از دوستان اویم و معتقد به ولایت آن حضرت هستم».

با توجه به اینکه حضرت فاطمه صدیقه سلام الله علیها در والاترین مناقب و برترین مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترک است و با در نظر گرفتن مطالبی که نسبت به مراتب عالی آن حضرت در روز قیامت بیان شد، و بشارتهائی که درباره ی شیعیانش از پیامبر اکرم نقل شده است، هرگز معقول نیست که صاحب این مقامات عالیه ولیةالله نباشد.

مطالبی را که بیان شد، از اخباری که در علت نامگذاری حضرت صدیقه سلام الله علیها به اسامی «فاطمه» و «بتول» وارد شده است می توان استفاده کرد. فاطمه اسمی است که از اسماء حق تبارک و تعالی مشتق گردیده، و بر عرش و جنت چنین نوشته شده است: «انا الفاطر و هذه فاطمه».

در کتاب ذخائر العقبی می خوانیم:

«قال رسول الله صل الله علیه و اله و سلم لفاطمة: یا فاطمه تدرین لم سمیت فاطمة؟ قال علی: یا رسول الله لم سمیت فاطمة؟ قال: ان الله عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم

ص: 227

القیامة». (1) .

«پیامبر اکرم به فاطمه فرمود: آیا می دانی چرا اسم ترا فاطمه نهاده اند؟ علی عرض کرد،: یا رسول الله خودتان بفرمایید سبب این تسمیه چیست. پیامبر اکرم فرمود: سبب این است که خدای تعالی فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگهداشته است».

روایت مذکور را محب الدین طبری در ذخائر العقبی از ابن عساکر نقل کرده است و اضافه می کند که این حدیث را امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نیز در مسند خود ذکر کرده است. محب الدین طبری می گوید حضرت رضا در کتاب مسندش چنین می فرماید:

«ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: ان عز و جل فطم ابنتی فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک سمیت فاطمه». (2) .

«پیامبر اکرم فرمود: بدرستیکه خدای تبارک و تعالی دخترم فاطمه و فرزندانش را و هر کسی را که آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانیده است و از این جهت است که او را فاطمه

ص: 228


1- 267. ذخائر العقبی ص 26، ینابیع الموده ص 194، ارحج المطالب ص 24، 263، 445. نسائی و خطیب بغدادی روایت می کنند که پیامبر فرمود: «ان ابنتی فاطمه حوراء آدمیه، لم تحض و لم تطمث، انما سماها فاطمه لان الله فطمها و محبیها عن النار». (الصواعق المحرقه ص 245، کنز العمال ج 12/ 109/ ح 34226).
2- 268. ذخائر العقبی ص 26، ینابیع الموده ص 194، ارجح المطالب ص 24، 263، 445.

نامیده اند».

علاوه بر دانشمندانی که نامشان برده شد، جمعی دیگر از علماء نیز این روایت را در کتابهای خود آورده اند، از جمله عبیدی مالکی (1) در عمدة التحقیق این مطلب را ذکر کرده است. (2) قسطلانی که یکی از دانشمندان بزرگ عامه است در مواهب اللدنیه چنین نقل می کند:

«روی النسائی و الخطیب مرفوعا: (انما سمیت فاطمه لان الله فطمها و محبیها عن النار). (3) و (سمیت بتولا لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا. و قیل لانقطاعها عن الدنیا الی الله تبارک و تعالی) قاله ابن الاثیر». (4) .

«نسائی و خطیب بغدادی از پیامبر روایت کرده اند که

ص: 229


1- 269. ابراهیم بن عامر علی عبیدی مصری مالکی متوفای 1091 هجری. وی دارای تالیفات متعددی است که یکی از آنها کتاب «عمده التحقیق فی بشائر آل الصدیق» می باشد. (ایضاح المکنون ج 1/ 52، هدیه العارفین ج 1/ 33، معجم المولفین ج 1/ 33).
2- 270. عبیدی این روایت را عینا از کتاب ذخائر العقبی نقل می نماید. (عمده التحقیق ص 15، ذخائر العقبی ص 26). همچنین دیلمی نقل می کند که پیامبر فرمود: «انما سمیت ابنتی فاطمه لان الله فطمها و محبیها عن النار». (فردوس الاخبار ج 1/ 426/ 1395، الصواعق المحرقه ص 235).
3- 271. المواهب اللدنیه ج 1/ 394. همچنین مراجعه بفرمایید به: الصواعق المحرقه ص 245، فرائد السمطین ج 2/ 48، 57، 58/ ح 379، 384، کنز العمال ج 12/ 109/ ح 34226.
4- 272. المواهب اللدنیه ج 1/ 394، 395. همچنین مراجعه بفرمایید به النهایه- ذیل کلمه ی «بتل»- ج 1/ 94.

فرمود: (فاطمه به این دلیل فاطمه نامیده شده که خدای تبارک و تعالی او را و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانیده است)؛ و ابن اثیر می گوید: (او را بتول نامیده اند، زیرا از نظر تدین و فضیلت و اصالت از تمام زنان عصر خویش جدا و ممتاز بوده است؛ همچنین گفته شده که تسمیه ی او به بتول به این دلیل است: که فاطمه دل از دنیا گسسته و به خدای خویش پیوسته است)».

هر یک از نامهای حضرت فاطمه سلام الله علیها رمزی و سری دارد که در اخبار وارد است، چرا فاطمه اش نامیده اند؟ چرا او را بتول گفته اند، و چرا اسمش را عذرا نهاده اند؟

چنانکه گفته شد «فاطمه» و «بتول» در حقیقت هر دو یک معنی دارند که به فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حاکی از این است که حضرت فاطمه و فرزندش و شیعیان او در روز قیامت از آتش منقطع و دورند. خدا ما را نیز از شیعیان فاطمه سلام الله علیها قرار بدهد، ان شاءالله.

ص: 230

خلقت پیامبر و زهرا و ائمه از یک نور واحد

منقبت دیگر، اشتراک خاتون محشر فاطمه ی اطهر علیهاالسلام با رسول اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه ی معصومین علیهم السلام در مبدا خلقت بودن، در خوی و سرشت، و در شئون دیگر آفرینش است. مزیتی که محمد و آل محمد علیهم السلام در کیفیت خلقت نسبت به عموم بشر دارند مقام ولایت آنان را ثابت می کند، زیرا بدون داشتن آن مقام شامخ دارا بودن این امتیاز مخصوص در آفرینش امکان ندارد، و از این مطلب، افضلیت آنان بر جمیع مخلوقات استفاده می شود.

رسول اکرم و ائمه ی اطهار صلوات الله علیهم این موضوع را مبنای استدلال برتری خودشان بر تمام انبیا و فرشتگان قرار داده اند؛ و با در نظر گرفتن اینکه حضرت صدیقه سلام الله علیها در این فضیلت،

ص: 231

هم ردیف و هم شان پیامبر اکرم می باشد، و با بررسی اخبار وارده در این موضوع، کاملا واضح و ثابت می شود که حضرت فاطمه سلام الله علیها- همانند معصومین دیگر- از جمیع انبیا و ملائک افضل است؛ و اگر نسبت به این مطلب در اخبار تصریحی نداشته باشیم (که تصریح داریم)، کیفیت آفرینش ممتاز و شئون خلقت آن حضرت حاکی از مقام ولایت و برتری رتبه ی آن وجود مقدس بر کافه ی مخلوقات خداوند تبارک و تعالی (از انس و جن و ملک) می باشد و در این باره ما به بررسی چند روایت می پردازیم:

روایت اول حدیثی است از مفضل بن عمر، که از حضرت صادق سلام الله علیه سؤال می کند که ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها چگونه بوده است. آن حضرت در ابتدای کلام می فرماید: «نعم...». گفتن کلمه ی نعم (بلی، آری) در شروع سخن نشانگر عظمت موضوع و موید این است که طرح این سؤال بسیار ارزنده و قابل بحث و گفتگو است و این مطلبی است گفتنی و داستانی است شنیدنی. نعم، بلی چه ولادتی، چه مولودی... چه داستان عجیبی...

«نعم، ان خدیجه لما تروج بها رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم هجرتها نسوة مکه؛ فکن لا یدخلن علیها و لا یسلمن علیها و لا یترکن امراة تدخل علیها. فاستوحشت خدیجة لذالک و کان جزعها و غمها حذرا علیه. فلما حملت بفاطمة کانت فاطمة تحدثها من بطنها و تصبرها؛ و کانت تکتم ذلک من رسول الله.

ص: 232

فدخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یوما فسمع خدیجه تحدث فاطمة، فقال لها یا خدیجه من تحدثین؟ قالت: الجنین الذی فی بطنی یحدثنی و یونسنی. قال یا خدیجه، هذا جبرئیل یخبرنی انها انثی، و انها النسله الطاهرة المیمونه؛ و ان الله تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وحیه. فلم تزل خدیجه علی ذلک الی ان حضرت ولادتها فوجهت الی نساء قریش و بنی هاشم ان تعالین لتلین منی ما تلی النساء من النساء.

فارسلن الیها: انت عصیتنا ولم تقبلی قولنا؛ تزوجت محمدا یتیم آل ابی طالب فقیرا لا مال له. فلسنا نجی ء و لا نلی من امرک شیئا. فاعتمت خدیجه لذلک فبینا هی کذلک اذ دخل علیها اربع نسوة سمر طوال کانهن من نساء بنی هاشم، ففزعت منهن لما راتهن. فقالت احدیهن: لا تحزنی یا خدیجه، فانا رسل ربک الیک و نحن اخواتک، انا ساره، و هذه آسیة بنت مزاحم، و هی رفیقتک فی الجنة-، و هذه مریم بنت عمران، و هذه کلثوم اخت موسی بن عمران، بعثنا الله الیک لنلی منک ما تلی النساء من النساء، فجلست واحدة عن یمینها، و اخری عن یسارها، و الثالثه بین یدیها، و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة.

فلما سقطت الی الارض، اشرق منها النور و دخل

ص: 233

عشر من الحور العین، کل واحدة معها طست من الجنة، و ابریق من الجنة، و فی الابریق ماء من الکوثر فتناولتها المراة التی کانت بین یدیها فغسلتها بماء الکوثر؛ و اخرجت خرقتین بیضاوین اشد بیاضا من اللبن، و اطیب ریحا من المسک و العنبر؛ فلفتها بواحدة و قنعتها بالثانیه، ثم استنطقتها، فنطقت فاطمة بالشهادتین، و قالت: اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابی رسول الله سید الانبیاء، و ان بعلی سید الاوصیاء و ولدی سادة الاسباط؛ ثم سلمت علیهن، و سمت کل واحدة منهن باسمها، و اقبلن یضحکن الیها و تباشرت الحورالعین؛ و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمه و حدث فی السماء نور زاهر لم تره الملائکه قبل ذلک، و قالت النسوه: خذیها یا خدیجه، طاهرة مطهرة زکیة میمونه بورک فیها و فی نسلها، فتناولتها فرحة مستبشرة، و القمتها ثدیها فدر علیها...». (1) .

«بعد از آنکه خدیجه با پیامبر اکرم ازدواج کرد، زنهای مکه از او دوری جسته و دیگر به خانه ی او نمی آمدند و در هنگام ملاقات با خدیجه از سلام کردن به او خودداری می کردند و از ورود زنان به خانه ی او جلوگیری می نمودند، به این جهت قلب خدیجه را غم و

ص: 234


1- 273. امالی صدوق 475، 476، بحارالانوار ج 16/ 80، 81، ج 43/ 2- 4. همچنین مراجعه بفرمایید به مناقب ابن شهر آشوب ج 3/ 340.

وحشت فراگرفت، (البته نه از ترس جان خودش بلکه) برای خطری که جان پیامبر را تهدید می کرد.

هنگامیکه خدیجه به فاطمه علیهاالسلام باردار شد، حضرت فاطمه در بطن او مونس و هم صحبت مادر بود و با او سخن می گفت و خدیجه را به صبر و بردباری دعوت می کرد. جناب خدیجه این موضوع را از پیامبر اکرم مخفی داشت، تا اینکه یک روز غفلتا رسول خدا وارد خانه شد و سخن گفتن فاطمه را با خدیجه بشنید، از خدیجه سوال فرمود: با چه کسی سخن می گفتی؟ عرض کرد: این کودکی که در بطن من است، هم صحبت من و مونس تنهائی من است. پیامبر اکرم فرمود: ای خدیجه، اینک جبرئیل به من خبر می دهد که این کودک، دختر است. بدرستیکه اوست اصل و ریشه ی نسب مبارک و پاکیزه ی من، که خدای تبارک و تعالی سلسله ی اولاد مرا از او قرار داده است، و از نسل اوست ائمه ی طاهرین و خلفای روی زمین، بعد از انقضاء دوران وحی من.

حضرت فاطمه تا هنگام ولادتش با خدیجه سخن می گفت، و مونس و هم صحبت مادر بود، وقتیکه میلادش نزدیک شد، خدیجه (همانگونه که بین سایر زنان مرسوم است)به زنان قریش و بنی هاشم پیغام داد که زمان وضع حمل من نزدیک است، به نزد من آیید، و مرا در ولادت نوزادم یاری و مساعدت نمائید. ولی آنان چنین پاسخ دادند:

ای خدیجه، چون تو در امر ازدواجت گفتار ما راقبول نکردی، و از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم آل ابی طالب را

ص: 235

که فقیری تهیدست است به همسری برگزیدی ما نیز به نزد تو هرگز نمی آییم و در هنگام زادن، یار و پرستارت نخواهیم بود. حضرت خدیجه از جواب رد آنان سخت غمگین و آزرده شد. در آن بین، ناگهان چهار زن، همانند زنان بنی هاشم، به خانه ی جناب خدیجه وارد شدند، در حالی که خدیجه از دیدار آنان هراسان شده بود، یکی از آن چهار زن به او گفت: ای خدیجه غم مخور پروردگار تو ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم، من «ساره» هستم، این «آسیه دختر مزاحم» رفیق بهشتی تو است، این «مریم دختر عمران» است، و این «کلثم (1) خواهر موسی بن عمران» است، خدا ما را برای کمک تو فرستاده است، تا (در این حالت که هر زنی معمولا به کمک زنان دیگر نیازمند است) یار و پرستار تو باشیم. یک نفر از آن چهار زن در سمت راست خدیجه، دومی در طرف چپ او، سومی در پیش رویش، و چهارمی در پشت سر او (به ترتیبی که برای تولد نوزاد مرسوم است) نشستند.

فاطمه علیهاالسلام پاک و پاکیزه تولد یافت؛ و چون آن مولود مقدس بر زمین فرود آمد، نوری از طلعت او ساطع شد که پرتو آن در تمام خانه های مکه وارد گردید، و در شرق و غرب زمین محلی نماند که از آن نور بی بهره باشد. در آن هنگام ده نفر حورالعین، که در دست

ص: 236


1- 274. خوانندگان عنایت داشته باشند که در زبان عربی نام «کلثوم» را فقط برای مردان بکار می برند و برای نام گذاری زنان زن نامهای: «ام کلثوم» و «کلثم» استفاده می شود. (مراجعه بفرمایید به لسان العرب ج 12/ 139، معجم اسماء العرب ج 2/ 1468).

هر یک ابریقی بهشتی، پر از آب کوثر و یک طشت بهشتی بود وارد شدند و به خدمت آن بانوئی که در پیش روی حضرت خدیجه نشسته بود تقدیم کردند، و آن بانو، حضرت فاطمه را (نه با آبهای دنیا بلکه) با آب کوثر شست و شو نمود، و سپس در میان پارچه ای که از شیر سپیدتر، و از مشک و عنبر خوشبوتر بود بپیچید و از همان پارچه، مقنعه ای برای سر مبارک او ترتیب داد؛ آنگاه حضرت فاطه علیهاالسلام چنین به سخن آغاز فرمود:

شهادت می دهم که خدائی جز الله نیست. و اینکه پدرم فرستاده ی خدا و سید و سالار پیامبران است، و اینکه همسرم سید اوصیا، و فرزندانم سید و سالار نوادگان رسول خدا هستند (این کلمات، نخستین سخن حضرت صدیقه سلام الله علیها بعد از تولد اوست). و سپس فاطمه به هر یک از آن چهار زن با ذکر نامش سلام فرمود، و آنان شاد و خندان به سلام او پاسخ گفتند.

حوران بهشتی که در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا را به یکدیگر مبارکباد گفتند، و دامنه ی این شور و سرور به آسمانها کشیده شد، و اهالی آسمان هر یک در بشارت و تهنیت بر دیگران پیشی می گرفت، نور بسیار درخشانی در میلاد حضرت فاطمه در آسمانها حادث شد. (نوری که قبل از آن هرگز فرشتگان نظیر آن را مشاهده نکرده بودند، (نوری که بشارت دهنده ی این مطلب بود: که عالم از طلعت این نوزاد چراغان است و جهان از پرتو رحمت نور باران).

آن چهار بانو نوزاد را به خدمت خدیجه آوردند و گفتند: ای

ص: 237

خدیجه بگیر فرزند خود را؛ که پاکیزه و مطهر و مبارک است و برکات بی پایان الهی در وجود او و نسل اوست. حضرت خدیجه- با کمال سرور و شادمانی- نوزاد را در آغوش گرفت و برای نوشیدن شیر بر سینه اش نهاد...».

آنچه گفته شد، صفات و خصوصیات بشری است که ولی الله باشد، و این کیفیت ولادت، مخصوص اولیاء خداست، و این شئون منحصر است به کسانی که دارای مقام ولایتند و اولی به نفس دیگران می باشند. خلق شدن از نوری که پیامبر اکرم و علی سلام الله علیه از آن نور آفریده شده اند، و به سبب همان نور نیز بر جمیع فرشتگان و جبرئیل برتری یافته اند.

پیامبر اکرم خود این مطلب را تصریح می فرماید و هنگامی که از او پرسیده شد: «یا رسول الله تو افضلی یا جبرئیل؟ فرمود: من.

ابن عباس (پسر عموی پیامبر) سؤال کرد: چرا یا رسول الله؟ در جواب فرمود: خدای تعالی مرا آفریده است «من نور مخزون مکنون فی علم الله» از نوری که جز خدا کسی از کیفیت آن آگاه نیست. خدای تعالی کلامی فرمود که از آن نوری حاصل شد، و سپس کلام دیگری فرمود که از آن نیز نور دیگری حادث گشت، آنگاه آن دو نور بهم پیوستند، از نور اول ارواح ما و از نور دوم پیکرهای ما بوجود آمدند». (1) .

ص: 238


1- 275. روایتی به همین مضمون از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که در بحارالانوار ج 18/ 345، ج 26/ 335، ج 57/ 303 موجود می باشد.

پیامبر اکرم و امام سلام الله علیه در اثر همان نور است که در رحم مادر- بعد از انعقاد نطفه آنان و دمیده شدن روحشان- از همه جا باخبر هستند، بر همه جا احاطه دارند، و همه چیز را می دانند.

حضرت صدیقه ی زهرا سلام الله علیها نیز عینا چنین است، و مراتب مذکور از خصوصیات نبوت و امامت نیست بلکه از شئون ولایت و اولی به نفس بودن بر جمیع بشر است، و از برکات همان مقام است که حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها در هنگام ولادتش، بمحض اینکه بر زمین فرود می آید از همه چیز آگاه است، دیگر تمام و کمالش به بزرگی و کوچکی سن او وابسته نیست، همانگونه که در ولادت پیامبر اکرم بر شانه ی مبارکش کلمات (و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا) (1) نقش می بندد، حضرت زهرا نیز در نخستین لحظات میلادش، از نبوت پدر خود خبر می دهد و به یکتایی خدا و رسالت محمد شهادت می دهد؛ علم او در روز ولادتش با دانش او در هنگام شهادتش هیچ فرقی ندارد؛ از همه چیز آگاه است، به اوضاع جهان بیناست، از تمام قضایا خبردار است. اسامی فرشتگان، نامهای حور العین و اهل جنت، اسم دشمنانش، و اسامی تمامی انبیا را می داند؛ از اولین و آخرین، چیزی بر او پوشیده نیست؛ او در بطن مادر و در روز ولادتش دارای همان علم خدادادی بوده است که پدرش و امیرالمؤمنین واجد آن بوده اند؛ در نتیجه جای هیچگونه

ص: 239


1- 276. سوره ی الانعام، آیه ی 115.

اشکال نیست اگر در میلادش شهادت به رسالت محمد می دهد چنانکه علی بن ابی طالب نیز در هنگام ولادتش این شهادت را می دهد (1) و قرآن تلاوت می فرماید. (2) تمام اینها از شئون ولایت سرچشمه می گیرد، و در اثر آن نور مبارکی است که مایه ی آفرینش او بوده است، نوری که «مخزون مکنون فی علم الله» است، و جز خدا کسی از کیفیت آن آگاه نیست. نوری که مانند آئینه ای تمام نما، همه ی عوالم ملکوت در آن منعکس است.

ص: 240


1- 277. در روایت مفصلی از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که پیامبر فرمود: هنگامی که علی علیه السلام بدنیا آمد بر زمین سجده نمود و این جملات را گفت: «اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله، و اشهد ان علیا وصی محمد رسول الله، و بمحمد یختم النبوه و بی یتم الوصیه، و انا امیرالمومنین». (روضه الواعظین ج 1/ 79، بحارالانوار 35/ 14).
2- 278. روایت شده که امیرالمومنین علیه السلام پس از ولادت- هنگامی که رسول خدا برای اولین بار بر او وارد شدند- این آیات را تلاوت نمود: (بسم الله الرحمن الرحیم- قد افلح المومنون- الذین هم فی صلاتهم خاشعون-...) تا آخر سوره ی المومنون. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز سوره را از ابتدا تا (اولئک هم الوارثون- الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون (المومنون 10، 11)) تلاوت فرمودند. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمودند: «انت والله امیرهم (امیرالمومنین (، تمیرهم من علومهم فیمتارون، و انت والله دلیلهم و بک یهتدون». (امالی طوسی ج 2/ 319، بحارالانوار 35/ 18، 37، 38). در روایت دیگری نیز از پیبامبر اکرم نقل است که امیرالمومنین علیه السلام پس از ولادت خود قرآن را از ابتدا تا انتها برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواندند. (روضه الواعظین ج 1/ 84، بحارالانوار ج 35/ 22).

نوری که در برابر لوح محفوظ و لوح محو و اثباتی- که ملک حامل اوست، و در مقابل اسرافیل و دیگر فرشتگان، و روبروی جمع عوالم خلقت- از ابتدا تا انتها قرار گرفته است و با احاطه ی علمی همه چیز را بی کم و کاست در بردارد. نوری که پیامبر اکرم درباره اش می فرماید: آنگاه که خدای تعالی آن نور را آفرید، به سه بخش تقسیمش فرمود، و از آن سه قسمت: من و علی و فاطمه بوجود آمدیم.

عمار می گوید:

«... شهدت علی بن ابی طالب و قد ولج علی فاطمة، فلماابصرت به نادت: ادن لاحدثک بما کان و بما هو کائن و بما لم یکن الی یوم القیامة حین تقوم الساعه؛ قال عمار: فرایت امیرالمؤمنین علیه السلام یرجع القهقری، فرجعت برجوعه اذ دخل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم، فقال له: ادن یا اباالحسن، فدنی، فلما اطمان به المجلس، قال له: یا علی تحدثنی ام احدثک؟

قال امیرالمؤمنین سلام الله علیه: الحدیث منک احسن یا رسول الله فقال: کانی بک قد دخلت علی فاطمه، و قالت لک کیت و کیت فرجعت. فقال علی علیه السلام: نور فاطمة من نورنا؟ فقال: او لا تعلم؟ فسجد علی شکرا الله تعالی.

قال عمار: فخرج امیرالمؤمنین و خرجت بخروجه، فولج علی فاطمه و ولجت معه.

ص: 241

فقالت: کانک رجعت الی ابی فاخبرته بما قلته لک؟

قال: کان کذالک یا فاطمة. فقالت: اعلم یا اباالحسن؛ ان الله تعالی خلق نوری و کان یسبح الله جل جلاله، ثم اودعه بشجرة من شجر الجنه، فاضائت، فلما دخل ابی الجنه اوحی الله الیه الهاما ان اقتطف الثمر من تلک الشجرة و ادرها فی لهواتک ففعل، فاودعنی الله سبحانه طلب ابی، ثم اودعنی خدیجه بنت خویلد فوضعتنی، و انا من ذلک النور؛ اعلم ما کان و ما یکون و ما لم یکن؛ یا اباالحسن، المومن ینظر بنورالله». (1) .

«امیرالمؤمنین سلام الله علیه را دیدم که به منزل صدیقه زهرا علیهاالسلام وارد شد، هنگامی که فاطمه علیهاالسلام آن حضرت را مشاهده نمود، عرض کرد: به نزدیک من آی، تا از آنچه در گذشته بوقوع پیوسته است، و از آنچه تا روز قیامت واقع خواهد شد، و از آنچه هرگز واقع شدنی نیست، با تو سخن گویم. سپس عمار چنین به سخن ادامه می دهد: دیدم امیرالمومنین علیه السلام بدون اینکه پاسخی به زهرا بگوید، به عقب برگشت، من نیز با او به عقب برگشتم. (این سکوت علی در برابر زهرا، و بازگشتن او، بدون اینکه پاسخی بگوید، نشانگر عظمت موضوع، و نمودار مقام رفیع زهرا، و برای معرفت و آشنایی با شئون والای آن حضرت است، وگرنه چهارده معصوم علیهم السلام نسبت به مقامات یکدیگر آگاهی کامل

ص: 242


1- 279. بحارالانوار 43/ 8.

دارند).

امیرالمومنین از نزد حضرت زهرا به حضور پیامبر اکرم شتافت و بمحض ورود او، رسول خدا فرمود: یا اباالحسن، نزدیکتر بیا، و چون علی جلوس نمود، پیامبر اکرم به او فرمود: یا علی، من داستان را بازگو کنم، یا که تو خود می گویی؟

امیرالمؤمنین سلام الله علیه عرض کرد: اگر شما لب به سخن بگشایید، نیکوتر و زیباتر است. پیامبر اکرم فرمود: گوئی من همراه تو بودم که بر حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها وارد شدی، و او چنین و چنان گفت، و تو از آنجا(به نزد من) بازگشتی (و مطلب را با من در میان گذاشتی).

علی علیه السلام عرض کرد: بلی یا رسول الله، و سپس افزود: آیا نور فاطمه از نور ماست؟ پیامبر اکرم فرمود: مگر این موضوع را نمی دانی؟ آنگاه علی سجده ی شکر بجای آورد. (طرز سوال و جواب، نشان می دهد که این پرسش و پاسخ فقط برای تفهیم موضوع به دیگران است «آیا نور فاطمه از نور ماست؟- آری، مگر تو خود نمی دانی؟» در اینجا ندانستن مطرح نیست، و علی نمی گوید نه نمی دانم، بلکه همانطوریکه گفته شد این گفت و شنود برای تشریح موضوع، جهت آگاهی دیگران است و بس). عمار می گوید: امیرالمؤمنین از حضور پیامبر اکرم به سوی فاطمه روان شد و من نیز همراه او وارد خانه ی زهرا علیهاالسلام شدم.

حضرت فاطمه عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، از اینجا به حضور پدرم برگشتی و آنچه را که من به تو گفته بودم به آن حضرت

ص: 243

بازگو نمودی.

علی فرمود: بلی، اینچنین بود یا فاطمه.

حضرت زهرا عرض کرد: یا اباالحسن، هنگامی که خدای تعالی، نور وجود مرا آفرید، این نور پیوسته خدا را تسبیح و ستایش می کرد، سپس پروردگار آن را به درختی از درختهای بهشتی امانت داد، و این نور همواره پرتوافکن و روشنائی بخش بود، تا اینکه پدرم به بهشت وارد گردید، و از جانب خدا به او الهام شد، که از میوه آن درخت برگیرد، در آن هنگام، نور مرا خدای سبحان به صلب پدرم، و بعدا به رحم خدیجه بنت خویلد منتقل فرمود، تا اینکه از او متولد شدم، من از همان نورم، و از آنچه در گذشته واقع شده است و یا در آینده واقع خواهد شد، و از آنچه هرگز واقع شدنی نیست باخبرم، یا اباالحسن، مومن با نور خدائی نظاره می کند.

این حدیث که به کیفیت خلقت ائمه ی اطهار و حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها اشاره نموده است، نشان می دهد که نور چهارده معصوم علیهم السلام نور واحد است، و دانش خداداد آنان نیز از همین نور سرچشمه می گیرد، نوری که نزد خدای تبارک و تعالی مخزون و مکنون است و جز او کسی از کیفیت آن آگاه نیست، و علم اولین و آخرین در آن نور منعکس است.

روایت دیگری نیز از حضرت رسول اکرم در این زمینه نقل شده است که می فرماید:

«لما خلق الله الجنة، خلقها من نور وجهه ثم اخذ ذلک

ص: 244

النور فقذفه، اصابنی ثلث النور، و اصاب فاطمة ثلث النور، و اصاب علیا و اهل بیته ثلث النور، فمن اصابه ذلک النور، اهتدی الی ولایة آل محمد و من لم یصبه من ذلک النور، ضل عن ولایة آل محمد». (1) .

«آنگاه که خدای متعال بهشت را از نور جمالش آفرید، آن نور را باز پس گرفت و ثلث آن را بر وجود من افکند، ثلث دیگرش را بر فاطمه، و ثلث آخرین را بر علی و اولاد علی. بر هر کس پرتوی از آن نور افکنده شود به ولایت آل محمد راه یابد، و هر کس از آن نور بی بهره ماند، دور از ولایت آل محمد به گمراهی و تباهی افتد».

بر هر یک از شیعیان نیز شعاعی از این نور تابیده است که درباره ی آنان، فرموده اند: «شیعتنا... خلقوا من فضل طینتنا». (2) .

ص: 245


1- 280. بحارالانوار 43/ 44.
2- 281. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا، یسووهم ما یسوونا و یسرهم ما یسرنا؛ فاذا ارادنا احد فلیقصدهم فانهم الذی یوصل منه الینا». (امالی طوسی ج 1/ 305، بحارالانوار ج 65/ 24). یعنی «شیعیان ما جزیی از ما هستند و از باقیمانده ی طینت ما خلق شده اند. آنچه که ما را غمگین کند آنان را نیز اندوهگین می نماید و آنچه که ما را شادمان کند آنان را نیز مسرور می نماید؛ لذا هر کس که می خواهد به ما رو کند به شیعیان ما رو نماید چرا که آنان وی را به ما می رسانند». همچنین ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: «یا علی شیعتک هم الفائزون یوم القیامه، فمن اهان واحدا منهم فقد اهانک، و من اهانک فقد اهاننی، و من اهاننی ادخله الله نار جهنم خالدا فیها و بئس المصیر. یا علی انت منی و انا منک، روحک من روحی، و طینتک من طینتی، و شیعتک خلقوا من فضل طینتنا؛ فمن احبهم فقد احبنا، و من ابغضهم فقد ابغضنا، و من عاداهم فقد عادانا، و من ودهم فقد ودنا. یا علی ان شیعتک مغفور لهم علی ما کان فیهم من ذنوب و عیوب. یا علی انا الشفیع لشیعتک غدا اذا قمت المقام المحمود، فبشرهم بذلک. یا علی شیعتک شیعه الله، و انصارک انصار الله، و اولیاوک اولیاء الله، و حزبک حزب الله. یا علی سعد من تولاک، وشقی من عاداک. یا علی لک کنز فی الجنه و انت ذو قرنیها». (امالی صدوق ص 23، 24، بشاره المصطفی ص 18، 162، بحارالانوار ج 65، 7). یعنی: پیامبر به امیرالمومنین فرمودند: «ای علی شیعیان تو در روز قیامت رستگارند. هر کس به یکی از شیعیان تو اهانت نماید به تو اهانت نموده است، و هر کس به تو اهانت نماید به من اهانت کرده است، و هر کس که به من اهانت نماید خداوند او را برای همیشه به جهنم- که جایگاهی بس ناگوار است- خواهد برد. ای علی، تو از من هستی و من از تو می باشم، روح تو روح من است و طینت تو طینت من می باشد و دوست بدارد ما را دوست داشته، و هر کس که با آنان دشمنی ورزد با ما دشمنی نموده است؛ هر کسی که با عداوت نماید با ما عداوت نموده و هر کس که با آنان مودت ورزد با ما مودت نموده است. ای علی، همانا شیعیان تو- حتی با گناهان و عیوبی که دارند- آمرزیده شده اند. ای علی، من فردای (قیامت) آنگاه که در «مقام محمود» قرار گیرم شفیع شیعیان تو خواهم بود؛ پس، این بشارت را به آنان بده. ای علی، شیعه ی تو شیعه ی خداست و یاران تو یاران پروردگارند، دوستان تو دوستان خدا و حزب تو حزب خدا است. ای علی هر که دوستی تو را پیشه نمود به نیکبختی دست یافت و هر کس که با تو دشمنی نمود نگون بخت گردید. ای علی، تو را در بهشت گنجی است؛ و تو ذوالقرنین بهشت می باشی». از امام باقر نیز حدیث بسیار مفصلی نقل است که در آن به این موضوع «که شیعیان از باقیمانده ی طینت ائمه هستند» اشاره شده است. (بحارالانوار ج 64/ 105). در بصائر الدرجات روایتی در این خصوص نقل شده است که متن آن چنین است: امام صادق علیه السلام می فرمایند: «ان الله خلق محمدا من طینه من جوهره تحت العرش، و انه کان لطینته نضح فجبل طینه امیرالمومنین علیه السلام من نضح طینه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و کان لطینه امیرالمومنین علیه السلام نضح فجبل طینتنا من فضل طینه امیرالمومنین علیه السلام، و کانت لطینتنا نضح فجبل طینه شیعتنا من نضح طینتنا، فقلوبهم تحن الینا، و قلوبنا تعطف علیهم تعطف الوالد علی الولد نحن خیر لهم و هم خیر لنا، و رسول الله لنا خیر و نحن له خیر». (بصائر الدرجات ص 14، بحارالانوار 25/ 8). یعنی: «خداوند محمد را از طینت و سرشتی که از گوهری در زیر عرش بود خلق فرمود، و طینت محمد را تراوشی بود که خداوند طینت امیرالمومنین را از همان تراوش طینت رسول خدا خلق نمود. و طینت امیرالمومنین را نیز تراوشی بود که خداوند طینت ما را از باقیمانده ی طینت امیرالمومنین را خلق کرد، و برای طینت ما نیز تراوشی بوده که خداوند شیعیان ما را از همان تراوش طینت ما خلق فرموده است. دلهای شیعیان ما مشتاق ما هستند و دلهای ما نیز- بمانند مهربانی و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما برای شیعیانمان بهترین ها هستیم و شیعیان ما برای ما بهترین ها هستند؛ رسول خدا نیز برای ما بهترین است و ما هم برای او بهترین ها هستیم». از میان علمای عامه نیز ابن حسنویه در «در بحر المناقب» چنین می نویسد: «و بالاسناد یرفعها الی عمار بن یاسر رضی الله عنه، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لیله اسری بی الی السماء اوحی الله الی: یا محمد علی من تخلی امتک؟ قال: اللهم علیک. قال: صدقت انا خلیفتک علی الناس اجمعین یا محمد. قلت: لبیک و سعدیک یا رب. قال: انی اصطفیتک برسالاتی و انت امینی علی وحیی، ثم خلقت من طینتک الصدیق الاکبر خیر الاوصیاء جعلت له الحسن والحسین، انت یا محمد شجره و علی غصنها و فاطمه ورقها والحسن و الحسین ثمرها، خلقتکم من طین فی علیین، و جعلت شیعتکم من بقیه طینتکم، فلاجل ذلک قلوبهم و اجسادهم تهوی الیکم». (در بحر المناقب ص 65 مخطوط (به نقل از احقاق الحق ج 4/ 341، ج 18/ 429، 430)). یعنی: «عمار بن یاسر می گوید: رسول خدا چنین فرمودند: شامگاهی که مرا به معراج آسمانها بردند خداوند به من وحی نمود که: ای محمد، امت خویش را به چه کسی می سپاری؟ گفتم: خداوندا به تو می سپارم. خدا گفت: درست گفتی، من جانشین تو بر امت تو می باشم ای محمد. گفتم: پروردگارا، من در طاعت و خدمت تو هستم. خداوند گفت: من تو را برای رسالت از سوی خود برگزیدم و تو امین وحی من می باشی. ای محمد، تو درختی هستی که علی شاخه ی آن و فاطمه برگ آن و حسن و حسین میوه های آن می باشد. من شما را از گلی که در «علیین» است خلق نمودم و از باقیمانده ی گل شما شیعیان شما را آفریدم؛ از همین روست که شیعیان شما قلبها و جسمهایشان رو سوی شما دارد». روایت اخیر را با الفاظ دیگر نیز می توانید در بحارالانوار ج 5/ 225، ج 25/ 8، 10، ج 26/ 130، ج 64/ 77، 129، ببینید.

«شیعیان ما از ته مانده ی خمیرمایه ی خلقت ما آفریده شده اند».

ص: 246

پیامبر اکرم در توصیف نور مذکور، آن را با تعبیرات

ص: 247

مختلف: «نور وجه الله»، «نور عظمه الله»، «نور الجلال»، و «نور الجمال»، و «نور الکمال» نامیده است و سپس چنین به سخن ادامه

ص: 248

می دهد: «نور مخزون مکنون فی علم الله» «نوری است پوشیده و پنهان در علم خدائی».

همانطور که بیان شد این نور به سه قسمت مساوی تقسیم شده است که از یک قسمت آن محمد بن عبدالله، از یک ثلثش فاطمه، و از یک سوم دیگرش علی و اولاد علی آفریده شده اند، همانند میوه ای که بطور مساوی بین سه نفر تقسیم شود، بهره ی هر یک از سه نفر بدون کم و زیاد با دیگران برابر بوده است.

آنچه پیامبر اکرم، به اقتضای خلقتش از آن نور مبارک- در شئون آفرینش، در عالم اظله، در عالم الست، در عالم ارواح، در عالم جنین، در این جهان، در قبر، در برزخ، در حشر، و در جنت- دارد، عینا حضرت صدیقه ی زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین و اولاد معصومش علیهم السلام دارا می باشند. در تمام عوالمی که آنها سیر کرده اند همه یک نسق، و به یک وضع، و به یک ردیف بوده است. بعنوان مثال: اگر در هنگام ولادت پیامبر اکرم، از نور او جمیع خانه های مکه و تمام عوالم بالا و پائین روشن می شود، و فرشتگان ولادت او را بشارت می دهند، (1) - به اقتضای آفرینش از

ص: 249


1- 282. بعضی از روایات مربوط به این موضوع را در کتب زیر می توانید ببینید: مسند احمد بن حنبل ج 4/ 127، 128، 5/ 282، تهذیب تاریخ دمشق ج 1/ 283، تاریخ الاسلام ذهبی- قسمت سیره ی نبویه- ص 42، البدایه و النهایه ج 2/ 323، 324، کنز العمال ج 11/ 426، 449، 450. در این خصوص برای اطلاع از روایات منقوله ی شیعه نیز مراجعه بفرمایید به کتاب بحارالانوار ج 15/ 254 الی 331.

همان نور مقدسی که بیان شد- در میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها نیز این چنین است. (1) آن نور خدائی، سرچشمه ی علم و تقوی، زهد و صفا، رحمت و عظمت، و سیر در عوالم معنوی است.

اینکه در روایات مختلف، خلقت چهارده معصوم علیهم السلام، دو هزار سال، ده هزار سال، شانزده هزار سال، و یا بیست هزار سال قبل از آفرینش بشر نقل شده است (2) هدف اصلی این مطلب بوده است

ص: 250


1- 283. مراجعه بفرمایید به موضوع سوم همین کتاب. همچنین مراجعه کنید به: بحارالانوار ج 43/ 2- 5، 8.
2- 284. در روایات عدیده ای که توسط علمای عامه نقل شده است به موضوع «خلقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از حضرت آدم» تصریح گردیده است. از جمله ی این روایات دو حدیث زیر است: پیامبر می فرمایند: «کنت اول الناس فی الخلق و آخرهم فی البعث». (تفسیر طبری ج 21/ 79، فردوس الاخبار ج 13/ 331 ح 4883، کنز العمال ج 11/ 409، 452، 453). در روایت دیگر حضرت می فرمایند: «کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد». (فردوس الاخبار ج 3/ 333 ح 4887، کنز العمال ج 11/ 409، 450. همچنین مراجعه کنید به سنن ترمذی- کتاب المناقب، باب فضل النبی- ج 5/ 585/ ح 3609، حلیه الاولیاء ج 9/ 52، مجمع الزوائد ج 1/ 71). با توجه به احادیث منقوله در کتب عامه این موضوع نیز که «خلقت پنج تن چندین هزار سال (با اختلافی که در ضبط آنهاست) قبل از خلقت آدم روی داده است» نزد عامه محرز و مسلم می باشد. بعضی از روایات که از طریق فریقین نقل شده بود در قسمتهای قبلی همین کتاب ذیل آیه ی سوم (فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه) و آیه ی چهارم (و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن) و آیه ی هفتم (انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا) و همچنین در همین بخش (حضرت فاطمه از دیدگاه روایات)، ذیل موضوع اول نقل گردید.

که همه بدانند این چهارده تن قبل از خلقت فرشتگان و آدمیان آفریده شده اند، نه اینکه تعداد دقیق سنوات مذکور اراده شده باشد. آنان نور واحدند، که- هم ردیف و یکنواخت- تمام عوالم معنوی را با هم سیر کرده اند، و همین یک منقبت و اخبار یاد شده در این موضوع، ایجاب می کند که حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها همانند پیامبر اکرم و علی و اولاد معصومش، صاحب ولایت کبری بوده باشد.

ص: 251

همانندی ولایت پیامبر و زهرا و ائمه

موضوع دوازدهم در حقیقت تابع و حاصل موضوع یازدهم است. کیفیت خلقت یکسان چهارده معصوم علیهم السلام، ایجاب می کند که در تمام شئون ولایت نیز ردیف یکدیگر باشند؛ لذا اثرات بغض و یا محبت، اطاعت و یا عصیان نسبت به هر معصومی برابر و یکسان با آثار و داد و یا عناد، سر پیچی و یا پیروی نسبت به هر یک از معصومین دیگر می باشد. اخبار وارده در این موضوع بسیار زیاد و فوق العاده است و شیعه و سنی همگی به این روایات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند. در اینجا چند روایت از این دسته اخبار برای نمونه نقل می شود:

«اخذ الرسول الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم بید الحسن والحسین،

ص: 252

فقال: من احبنی و احب هذین و اباهما و امهما کان معی فی درجتی یوم القیامة». (1) .

ص: 253


1- 285. مسند احمد حنبل ج 1/ 77 (طبع احمد محمد شاکر: ج 2/ 25، 26/ ح 576)، سنن ترمذی- کتاب المناقب، باب 21- ج 5/ 641، 642/ ح 3733، معجم صغیر طبرانی ص 399/ ح 961، معجم کبیر طبرانی ج 3/ 50/ ح 2654، تاریخ بغداد ج 13/ 287، 288، الریاض النضره ج 3/ 189، ذخائر العقبی ص 23، 91، نظم درر السمطین ص 210، تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 13/ 196، فرائد السمطین ج 2/ 25، 26/ ح 366، مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 11، تهذیب الکمال ج 29/ 359، 360، اسد الغابه ج 4/ 29، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 135، تاریخ الاسلام ذهبی - حوادث و وفیات 241 الی 250- ص 508، اسنی المطالب ص 121، 122، تهذیب التهذیب ج 10/ 430، الصواعق المحرقه ص 213، 264، 284، نزهه المجالس 2/ 232، کنز العمال ج 12/ 97/ ح 34161، 103/ ح 34196، ج 13/ 639/ ح 37613، منتخب کنز العمال ج 5/ 92، در السحابه ص 269، رشفه الصادی ص 44. یکی از روات این حدیث نصر بن علی بن نصر جهضمی است. عبدالله بن احمد بن حنبل می گوید: «زمانیکه نصر بن علی این حدیث را نقل نمود متوکل دستور داد او را هزار تازیانه بزنند. جعفر بن عبدالواحد با متوکل صحبت کرد و پیوسته به او گفت: این مرد (یعنی نصر بن علی) از اهل سنت است. جعفر بن عبدالواحد آنقدر این سخن را گفت تا متوکل از او دست برداشت». (تاریخ بغداد ج 13/ 288، تهذیب الکمال ج 29/ 360، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 241 الی 250- ص 508، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذیب التهذیب ج 10/ 430). خطیب بغدادی نیز می گوید: «متوکل از آنجائیکه پنداشت نصر بن علی رافضی است دستور زدن او را داد، ولی زمانیکه دانست او از اهل سنت است وی را رها نمود». (تاریخ بغداد ج 13/ 288، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذیب الکمال ج 29/ 360). ذهبی پس از نقل ماجرای نصر ب علی با متوکل می گوید: «متوکل سنی بود ولی در او نصب (یعنی دشمنی با علی) نیز بود». ذهبی سپس می گوید: «نصر بن علی از امامان ثابت قدم (و مورد اعتماد) اهل سنت است». (سیر اعلام النبلاء ج 12/ 135).

«رسول خدا دست حسنین را گرفت و فرمود: هر کس مرا، و این دو فرزند مرا، و پدر و مادر این دو را دوست بدارد، روز قیامت با من هم درجه خواهد بود».

هم درجه بودن با پیامبر اکرم مطلبی است که جا دارد بطور تفضیل درباره ی آن بحث و بررسی بعمل آید تا کاملا موضوع بر همگان روشن گردد.

آیا چگونه امکان دارد کسی در روز قیامت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم درجه باشد؟ مگر بشری می تواند به درجه ی رفیع و بی نظیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نائل شود؟ آیا چطور ممکن است که انسانی به درجه ی والای امیرالمومنین دسترسی پیدا کند؟ در این کلام حضرت رسول یک سر مگو، و یک راز نگفتنی نهفته است و آن عبارت از این است که آن حضرت می خواهد بگوید: هر کس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه ی مؤمنین به ولایت نائل شده است، و با من در ردیف موالیان و در صف معتقدین به ولایت قرار دارد، اگرچه در این صف و در این درجه، هر فردی دارای رتبه ی متفاوت و مخصوص به خود می باشد، چنان که موحدان و افراد باایمان را در روز قیامت درجات متفاوت بیشماری است، مؤمنین به ولایت را نیز به تعداد افرادشان درجاتی است ولی در عین حال همه ی آنان، در صف موحدین، در صف معتقدین، و در درجه ی مومنین به ولایت با محمد

ص: 254

بن عبدالله هم صف، هم ردیف، هم دین، و هم درجه اند، و یا به عبارت دیگر، ممکن است عده ای به درجه ی شهادت نائل آیند ولی رتبه و مقام معنوی هر یک با دیگری متفاوت بوده، و تنها در مرتبه ی شهادت همه- با نسبتهای مختلف- مشترک باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، یکدیگر هم صف و هم ردیف.

باید توجه داشت که درجات معنوی به تعداد افراد بشر متفاوت است، مثلا جمیع موحدین اگر چه به «درجة التوحید» نائل شده و با یکدیگر در این موضوع نزدیک و هم درجه اند، لیکن خود این درجه، انبیا دارد، اوصیا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، که هر یک را مقام و مرتبه ی بسیار متفاوت و مخصوص به خود است، و تنها در موحد بودن با هم مشترکند، و عینا همین گونه است «درجة الولایه» و «درجة المحبه».

روایت مورد بحث را عده ای از علماء سنی در کتابهای خود نقل کرده اند که از جمله ی آنان: احمد بن حنبل در مسند احمد، ترمذی در جامع صحیح- که یکی از صحاص ششگانه است-، خطیب بغدادی در تاریخش، ابن عساکر در تاریخش، جزری (1) در اسنی المطالب، ابن اثیر در اسدالغابه، ابوالمظفر در تذکره، محب الدین طبری در «ریاض» و «ذخائر»، ابن حجر عسقلانی در «تهذیب» و

ص: 255


1- 286. شمس الدین محمد بن محمد بن محمد ابوالخیر دمشقی مقری شافعی معروف به این جزری متوفای 833 هجری. شرح حال او را بصورت مبسوط می توان در کتاب الضوء اللامع ج 9/ 255- 260 یافت. در آنجا صاحب کتاب، مشایخ وی را در فقه و اصول و حدیث و معانی و بیان برشمرده و می گوید: افرادی بوده اند که به او اجازه ی افتاء و تدریس و اقراء داده اند. سپس تصانیف ابن جزری را در علوم مختلف ذکر می کند و از آنها تجلیل می نماید. از جمله کتبی که صاحب الضوء اللامع برای او برمی شمرد کتاب «اسنی المطالب فی مناقب آل ابی طالب» می باشد. شرح حال ابن جزری را در کتاب الشقایق النعمانیه ج 1/ 39- 49، و در تعالیق الفوائد البهیه ص 140 نیز می توان یافت. (الغدیر ج 1/ 129).

ابن حجر هیتمی در «صواعق».

ابن حجر هیتمی در تشریح حدیث مذکور می فرماید:

«لیس المراد بالمعیه هنا المعیه من حیث المقام، بل من جهه رفع الحجاب...». (1) .

این دانشمند سنی بسیار نیکو مطلب را درک نموده است که می گوید- در اینجا که پیامبر اکرم می فرماید: هر کس مرا و علی و زهرا و دو فرزندم حسن و حسین را دوست بدارد با من در روز قیامت هم درجه است- مبادا چنین به نظر آید که مقصود هم مقام بودن با رسول خداست، بلکه مراد این است که چون هر مسلمان با ایمانی به علی و اولاد علی محبت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزدیک می فرماید، و در مرکز لطف و احسانش قرار می دهد، و پرده ها برداشته می شود، در این مقام رفع حجاب، و بی پرده در محضر حق تبارک و تعالی قرار گرفتن، با پیامبر هم صف و همراه است.

ابن حجر آنگاه به سخن چنین ادامه می دهد:

«... نظیر ما فی قوله تعالی: (فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقن والشهداء والصالحین، و حسن اولئک رفیقا) (2) ». (3) .

ص: 256


1- 287. الصواعق المحرقه ص 213.
2- 288. سوره ی النساء، آیه ی 69.
3- 289. الصواعق المحرقه ص 213.

«چنانکه خدای تعالی می فرماید: مسلمانان مؤمن، با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین- که خدا نعمتهای خویش را به آنان عطا فرموده است- همگام و همراهند، و چه رفیقان نیکویی؛» و کاملا روشن است که در این آیه یکسان بودن مقامات مطرح نیست بلکه مراد برابر بودن همه ی اهل ایمان است در معرض فیض، و در جلوه گاه رحمت، و بی پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن. وگرنه هر یک از انبیا، صدیقین، شهدا، علما، صالحین، ابرار، اخیار، و مخلصون را مقامی خاص و جداگانه، و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود می باشد. پنج تن آل عبا علیهم السلام را نیز مرتبه و مقامی است بی نظیر و مخصوص به خودشان که هر پنج تن بطور یکسان در آن مشترکند، و هرگز کسی را به آن مقام والا راه نیست.

روایات دیگری در این مورد علمای سنی و شیعه نقل کرده اند که برخی از آنها ذکر می شود:

حضرت رسول اکرم می فرماید:

«من احب هولاء (یعنی الحسن والحسین و فاطمة و علیا) فقد احبنی و من ابغضهم فقد ابغضنی». (1) .

ص: 257


1- 290. زید بن ارقم می گوید: «کنت عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جالسا، فمرت فاطمه علیهاالسلام، و هی خارجه من بیتها الی حجره نبی الله صلی الله علیه و آله و سلم و معها ابناها: الحسن و الحسین، و علی فی آثارهم، فنظر الیهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: من احب هولاء فقد احبنی، و من ابغضهم فقد ابغضنی». (تاریخ مدینه دمشق- قسم ترجمه الحسین ع- ص 91، مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 120، 121، کنز العمال ج 12/ 103/ ح 34194). یعنی «من نزد پیامبر اکرم نشسته بودم که فاطمه- در حالیکه حسن و حسین با او بودند و علی نیز در پی آنان روان بود- از خانه ی خود به سوی حجره ی پیامبر آمد. رسول خدا فرمود: هر کس که اینها را دوست بدارد مرا دوست دارد و هر کس که با اینان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است». در اینجا توجه خوانندگان را به قسمتی از یک روایت «سلمان» جلب می نماییم. جناب سلمان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که حضرت فرمود: «یا سلمان من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من ابغضها فهو فی النار...». (فرائد السمطین ج 2/ 67/ ح 391). یعنی «ای سلمان هر کس که دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هر کس که بغض و دشمنی فاطمه را در دل داشته باشد در آتش جای خواهد گرفت...».

«هر کس اینان یعنی حسن و حسین و فاطمه و علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و کسی که با اینان دشمنی کند، با من خصومت کرده است».

و درباره ی حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام می فرماید:

«... من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله، (1) .

ص: 258


1- 291. این قسمت از روایت در کتب عامه نیز موجود است. «مجاهد بن جبر» این حدیث را به این صورت نقل می نماید: «خرج النبی صلی الله علیه و آله و سلم و هو آخذ بید فاطمه، فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم یعرفها فهی فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، و هی بضعه منی، و هی قلبی و روحی التی بین جنبی، فمن آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد اذی الله». (الفصول المهمه ص 139، نزهه المجالس ج 2/ 228، نور الابصار ص 41).

«و ذلک قوله تعالی (ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة...) (1) ». (2) .

«هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است، و هر مرا اذیت کند گویی خدا را آزرده است، چنانکه خدای تعالی می فرماید: (همانا آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و از رحمت خود دور فرموده است)»؛ که با توجه به فرمایش پیامبر اکرم آزار حضرت صدیقه سلام الله علیها برابر است با ایذاء نسبت به خدا و رسول او.

روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبر اکرم در این موضوع بیان می شود، همگی عبارات کتب عامه است که شیعه و سنی در صحت آنها متفق القول هستند:

«فاطمة بضعة منی، من اغضبها اغضبنی»،

«فاطمه پاره ی تن من است، هر کس او را خشمگین کند، مرا به خشم آورده است».

«فاطمة بضعة منی، یوذینی ما آذاها، و یغضبنی ما اغضبها»،

ص: 259


1- 292. سوره ی الاحزاب، آیه ی 57.
2- 293. متن کامل این روایت که در تفسیر قمی درج است چنین است: «من آذاها فی حیاتی کمن آذاها بعد موتی، و من آذاها بعد موتی کمن آذاها فی حیاتی، و من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله، و ذلک قول الله (ان الذین یوذون الله و رسوله...) الایه». (تفسیر قمی ج 2/ 170، 171، بحارالانوار ج 43/ 25).

«فاطمه پاره ی تن من است، آنچه فاطمه را بیازارد، مرا نیز آزرده می سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناک می کند».

«فاطمة بضعة منی، یقبضنی ما یقبضها، یبسطنی ما یبسطها»،

«فاطمه پاره ی تن من است، آنچه او را دلگیر کند مرا گرفته خاطر می سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد می نماید».

«فاطمة بضعه منی، یوذینی ما آذاها، و ینصبنی (1) ما انصبها»،

«فاطمه پاره ی تن من است، آنچه او را آزرده کند مرا می آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت می نماید».

علمای فریقین روایات بسیار دیگری از پیامبر اکرم با مفهومی تقریبا همانند احادیث مذکور- ولی با عبارات مختلف- نقل کرده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا یادآور می شویم:

«فاطمة بضعة منی، یسعفنی (2) ما یسعفها»،

«فاطمة شجنة (3) منی، یبسطنی ما یبسطها، و یقبضنی ما

ص: 260


1- 294. زبیدی در توضیح این کلمه چنین می گوید: «و فی الحدیث: (فاطمه بضعه منی، ینصبنی ما انصبها) ای یتعبنی ما اتعبها، و النصب التعب، و قیل المشقه...». (تاج العروس ج 1/ 485).
2- 295. زبیدی می گوید: «ما روی فی الحدیث: (فاطمه بضعه منی، یسعفنی ما یسعفها) ای ینالنی ما یالها، و یلم بی ما یلم بها». (تاج العروس ج 6/ 139).
3- 296. شجنه: به معنی شاخه ی درخت و به معنی هر چیزی است که پاره و شعبه ای از کل یک چیز باشد. (تاج العروس ج 9/ 250).

یقبضها»،

«فاطمة مضغة منی، من آذاها فقد آذانی»،

«فاطمة مضغة منی، یقبضنی ما قبضها، و یبسطنی ما بسطها»،

«فاطمة مضغة منی، یسرنی ما یسرها».

هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها این است که بر همگان ثابت شود موضوع محبت و یاری آن حضرت، و یا بغض و دشمنی واذیت او، عینا همانند محبت و دوستی با پیامبر اکرم و یا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است؛ و اعتقاد داشتن به این مطلب، هرگز منحصر به یک مذهب خاص نیست، بلکه این موضوع کاملا اسلامی و کلی است، و بدون تردید از معتقدات تمام مسلمین جهان است.

ما در اینجا نام عده ای از دانشمندان سنی که روایت «فاطمه بضعه منی...» را (با اختلاف الفاظی که بیان شد) در طول سیزده قرن در کتابهای خویش ثبت کرده اند نقل می کنیم:

ابن ابی ملیکه متوفای 117 هجری، (1) ابن دینار مکی متوفای

ص: 261


1- 297. حافظ عبدالله بن عبیدالله بن ابی ملیکه زهیر بن عبدالله ابوبکر و ابومحمد قرشی تیمی مکی متوفای 117 هجری. وی ازمحدثین برجسته ی مورد وثوق عامه است و علمای عامه او را باتفاق توثیق نموده و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود می باشد. مراجعه بفرمایید به: (ثقات عجلی ص 268، ثقات ابن حبان ج 5/ 2، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 88، تهذیب التهذیب ج 5/ 306، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 309).

125 هجری، (1) لیث بن سعد مصری متوفای 175 هجری، (2) ابومحمد بن عیینه متوفای 198 هجری، (3) ابوالنضر بغدادی متوفای

ص: 262


1- 298. ابومحمد عمرو بن دینار مکی اثرم جمحی متوفای 125 و یا 126 هجری. علمای عامه در توثیق عمرو بن دینار اتفاق نظر دارند. احادیث وی را در جمیع صحاح سته می توان یافت. ابن ابی نجیح می گوید: «کسی در میان ما از عمرو بن دینار فقیه تر و عالمتر نبود». مسعر نیز می گوید: «قاسم بن عبدالرحمن و عمرو بن دینار متقن ترین افراد در نقل حدیث هستند». سفیان بن عیینه می گوید: «عمرو بن دینار موثق است، موثق است، موثق است، و یک حدیث که من از او می شنوم بهتر از استماع 20 حدیث از دیگر اشخاص است». (طبقات ابن سعد ج 5/ 479، ثقات ابن حبان ج 5/ 167، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 300، تهذیب الکمال ج 22/ 5، تهذیب التهذیب ج 8/ 28).
2- 299. ابوالحارث لیث بن سعد بن عبدالرحمن فهمی مصری متوفای 175 هجری. روایات وی در جمیع صحاح سته موجود است. بسیاری از بزرگان عامه به تجلیل و توثیق وی پرداخته اند. افرادی چون ابن سعد و احمد بن حنبل و نسائی و یحیی بن معین و علی بن مدینی و یعقوب بن شیبه از جمله کسانی هستند که وی را توثیق نموده اند. (طبقات ابن سعد ج 7/ 517، ثقات ابن حبان ج 7/ 360، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 136، تهذیب الکمال ج 24/ 255، تهذیب التهذیب ج 8/ 459، شذرات الذهب ج 1/ 85).
3- 300. حافظ ابومحمد سفیان بن عیینه بن ابی عمران هلالی کوفی متوفای 198 هجری. وی از اکابر محدثین عامه است و روایاتش بوفور در صحاح سته موجود است. ابن خلکان پس از آنکه از وی با عناوینی چون «امام» و «عالم» و «زاهد» یاد می کند می گوید: «صحت احادیث و روایات او مورد قبول همگان است». مدح و تجلیل از سفیان بن عیینه و اشاره ی به وثاقت و مراتب علمی وی در بسیاری از کتب رجال عامه درج است. (الغدیر ج 1/ 80، تاریخ بغداد ج 9/ 174، وفیات الاعیان ج 2/ 391، طبقات ابن سعد ج 5/ 497، تذکره الحفاظ ج 1/ 262، تهذیب التهذیب ج 4/ 117، تهذیب الکمال ج 11/ 177، شذرات الذهب ج 1/ 354).

205 هجری، (1) احمد بن یونس یربوعی متوفای 227 هجری، (2) حافظ ابوالولید طیالسی متوفای 227 هجری، (3) ابوالمعمر هذلی متوفای

ص: 263


1- 301. حافظ ابوالنضر هاشم بن قاسم لیثی خراسانی بغدادی ملقب به قیصر متوفای 205 و یا 207 هجری. ذهبی از وی با عناوینی چون «حافظ» و «امام» و «شیخ االمحدثین» یاد می نماید. علمای جرح و تعدیل عامه در وثاقت وی اتفاق نظر دارند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 454، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 545، تهذیب التهذیب ج 11/ 18).
2- 302. حافظ ابوعبدالله احمد بن عبدالله بن یونس بن عبدالله بن قیس تمیمی کوفی معروف به احمد بن یونس یربوعی متوفای 227 هجری. وی از ائمه و روات بسیار معروف عامه می باشد و احادیثش در کلیه ی صحاح سته یافت می شود. احمد بن حنبل از او با عنوان «شیخ الاسلام» یاد می کند. ابوحاتم و نسائی و عثمان بن ابی شیبه و ابن سعد و عجلی و ابن حبان و ابن قانع و ذهبی از جمله کسانی هستند که احمد بن یونس را توثیق نموده اند. (طبقات ابن سعد ج 7/ 405، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 457، تهذیب الکمال ج 1/ 375، تهذیب التهذیب ج 1/ 50، شذرات الذهب ج 2/ 59).
3- 303. حافظ ابوالولید هشام بن عبدالملک باهلی بصری طیالسی متوفای 227هجری. ذهبی از وی با عناوین «امام» و «حافظ» و «ناقد» و «شیخ الاسلام» یاد می نماید. تمامی صاحبان صحاح سته روایات او را در کتب خویش ذکر کرده اند. ابوزرعه درباره ی وی می گوید: «ابوالولید امام زمان خود بود و در میان مردم فردی بود جلیل القدر». احمد بن حنبل و ابن سعد و ابن حبان و ابن قانع از جمله کسانی هستند که ابوالولید را توثیق نموده اند». (طبقات ابن سعد ج 7/ 300، ثقات ابن حبان ج 7/ 571، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 341، تهذیب الکمال ج 30/ 226، تهذیب التهذیب ج 11/ 45، شذرات الذهب ج 2/ 62).

236 هجری، (1) قتیبه بن سعید ثقفی متوفای 240 هجری، (2) عیسی بن حماد مصری متوفای 248 هجری، (3) احمد- امام

ص: 264


1- 304. حافظ ابومعمر اسماعیل بن ابراهیم بن معمر بن حسن هذلی هروی بغدادی قطیعی متوفای 236 هجری. ذهبی از وی با عنوان «حافظ کبیر» و «امام» یاد می نماید. عبید بن شریک بزار می گوید: وی آنچنان در سنی گرد قوی بود که می گفت: «حتی اگر قاطر من به سخن گفتن بپردازد اظهار خواهد داشت که سنی است». ابن سعد و ابن قانع وی را توثیق کرده اند و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خویش ثبت نموده است. روایات ابومعمر در صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود است. (طبقات ابن سعد ج 7/ 359، تاریخ بغداد ج 6/ 266، تهذیب التهذیب ج 1/ 273، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 69، تهذیب الکمال ج 3/ 19، شذرات الذهب ج 2/ 86).
2- 305. ابورجاء قتیبه بن سعید بن جمیل بن طریف ثقفی بغلانی بلخی متوفای 240 هجری. یحیی بن معین و ابوحاتم و نسائی و حاکم نیسابوری او را توثیق نموده اند و در تمامی صحاح سته روایات وی موجود است. ذهبی از وی با عنوان «روایه الاسلام» یاد می نماید و بتفصیل او را ستوده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 20، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 13، معجم البلدان ج 1/ 467، تهذیب الکمال ج 23/ 523، تهذیب التهذیب ج 8/ 358، الغدیر ج 1/ 90).
3- 306. عیسی بن حماد بن مسلم بن عبدالله بن تجیبی ابوموسی مصری زغبه متوفای 248 و یا 249 هجری. ذهبی از وی با عنوان «امام» و «محدث عمده» یاد می نماید. وی از مشایخ مسلم بن حجاج (صاحب صحیح) است و ابوحاتم و ابوداود و نسائی و دار قطنی او را توثیق نموده اند و ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خویش ذکر کرده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 494، تهذیب التهذیب ج 8/ 209، تهذیب الکمال ج 22/ 595، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 506، شذرات الذهب ج 2/ 118).

حنابله- متوفای 241 هجری، حافظ عبدالله بخاری- صاحب صحیح معروف- متوفای 256 هجری، مسلم در صحیحش که یکی از صحاح سته است- متوفای 261 هجری، حافظ ابوعبدالله ابن ماجه (متوفای 273 هجری) سننش- که یکی از صحاح سته است-، حافظ ابوداود سجستانی (متوفای 275 هجری) (1) در سننش- که یکی از صحاح سته است-،، حافظ ابوعیسی ترمذی (متوفای 279 هجری) در صحیحش- که یکی از صحاح سته است-، حکیم ابوعبدالله ترمذی متوفای 285 هجری، حافظ ابوعبدالرحمن نسائی (متوفای 303 هجری) که صاحب یکی از صحاح ششگانه است، ابوالفرج اصفهانی متوفای 356هجری، حاکم ابوعبدالله نیسابوری متوفای 405 هجری، حافظ ابونعیم اصفهانی

ص: 265


1- 307. حافظ ابوداود سلیمان بن اشعث بن شداد بن عمرو سجستانی ازدی متوفای 275 هجری. وی صاحب کتاب «سنن» می باشد که یکی از صحاح سته محسوب می شود. ابوداود مورد وثوق تمامی علمای عامه است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 282، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 203، تهذیب التهذیب ج 1/ 201).

متوفای 430 هجری، حافظ ابوبکر بیهقی متوفای 458 هجری، ابوزکریا خطیب تبریزی متوفای 502 هجری، حافظ ابومحمد بغوی متوفای 510 هجری، قاضی ابوالفضل قاضی عیاض متوفای 544 هجری، (1) اخطب خوارزمی متوفای 568 هجری، حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری، ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری، (2) ابن ابی الحدید معتزلی متوفای 586 هجری، ابوالفرج ابن جوزی متوفای 597 هجری، (3) ابن اثیر متوفای 630 هجری،

ص: 266


1- 308. حافظ قاضی ابوالفضل عیاض بن موسی بن عیاض بن عمرو بن موسی بن عیاض یحصبی اندلسی سبتی مالکی متوفای 544 هجری. وی از اکابر محدثین زمان خویش بوده و دارای تالیف بسیار است. ذهبی از او با عنوان «حافظ یگانه» و «امام» و «شیخ الاسلام» یاد می نماید. (الغدیر ج 1/ 114، تذکره الحفاظ ج 4/ 1304، سیر اعلام النبلاء ج 20/ 212، شذرات الذهب ج 4/ 138).
2- 309. حافظ ابوزید عبدالرحمن بن عبدالله بن احمد بن اصبغ خثعمی سهیلی مالقی متوفای 581 هجری. ذهبی وی را در تسلط بر زبان عربی امام می داند و او را از حفاظ حدیث برمی شمارد. ابوجعفر بن زبیر می گوید: «سهیلی اطلاعات زیادی داشت و فردی بود عالم؛ در نحو سرآمد بود و بر لغت و واژه شناسی تسلط داشت. وی به تفسیر و حدیث عالم بود و به رجال و انساب نیز آشنایی داشت. وی به تفسیر و حدیث عالم بود و به رجال و انساب نیز آشنایی داشت. علم کلام و اصول فقه را می دانست و نسبت به تاریخ پیشینیان و حدیث حافظ بود. فردی بود زیرک و هوشیار با نوآوری ها و استنباطات عمیق و عجیب». (تذکره الحفاظ ج 4/ 1348، شذرات الذهب ج 4/ 271، معجم المولفین ج 2/ 94).
3- 310. حافظ عبدالرحمن بن علی بن محمد ابوالفرج ابن جوزی بکری بغدادی حنفی متوفای 597 هجری. وی نسبش به ابوبکر (خلیفه ی اول) می رسد. ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1/ 301 می گوید: «وی علامه ی زمان خود، و در حدیث و فن وعظ، امام روزگار خویش بوده است. ابوالفرج در رشته های متعددی کتاب نوشته است...». (الغدیر ج 1/ 117). شرح زندگانی ابن جوزی در مصادر زیر نیز موجود است: سیر اعلام النبلاء ج 21/ 365، البدایه و النهایه ج 13/ 28، وفیات الاعیان (طبع احسان عباس) ج 3/ 140، الکامل فی التاریخ ج 12/ 171، تذکره الحفاظ ج 4/ 1342، المقصد الارشد ج 2/ 93، شذرات الذهب ج 4/ 329.

ابوسالم ابن طلحه ی شافعی متوفای 652 هجری، سبط ابن جوزی حنفی متوفای 654 هجری، حافظ کنجی شافعی متوفای 658 هجری، حافظ محب الدین طبری متوفای 694 هجری، حافظ ازدی اندلسی متوفای 699 هجری، حافظ ذهبی شافعی متوفای 748 هجری، (1) قاضی ایجی معروف متوفای 756 هجری، جمال الدین زرندی متوفای بعد از 750 هجری،ابوالسعادات یافعی متوفای 768 هجری، (2) زین الدین

ص: 267


1- 311. حافظ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز بن عبدالله ذهبی شافعی متوفای 748 هجری. وی از اکابر علمای رجال و حدیث عامه است. ذهبی کتب بسیاری تالیف نموده که همواره مورد استناد علمای پس از او قرار گرفته است. شمار شیوخ ذهبی را به هزار و سیصد نفر رسانیده اند. ابن کثیر از او با عنوان «حافظ کبیر» و «مورخ اسلام» و «شیخ المحدثین» یاد می نماید. کتانی نیز از وی با عنوان «امام حفاظ» یاد می کند. (الغدیر ج 1/ 124، مقدمه ی سیر اعلام النبلاء، طبقات سبکی ج 9/ 100، شذرات الذهب ج 6/ 153، فهرس الفهارس ج 1/ 417).
2- 312. عفیف الدین ابوالسعادات عبدالله بن اسعد بن علی یافعی شافعی یمنی مکی متوفای 768 هجری. اسنوی در طبقات خویش از وی تجلیل فراوان نموده و می گوید: «وی امامی است که توسط علومی که دارا بود مرشد و مقتدا گردید». ذهبی نیز او را امامی مفتی و محدثی توانا و فقیه خوانده است. سبکی که خود در منی وی را ملاقات نموده درباره ی او می گوید: «یافعی مردی صالح بود و مصنفات بسیاری تالیف نموده است». (الغدیر ج 1/ 126، طبقات سبکی ج 10/ 33، طبقات اسنوی ج 2/ 330، شذرات الذهب ج 6/ 210، الدرر الکامنه ج 2/ 247، الاعلام ج 4/ 72، معجم المولفین ج 2/ 229).

عراقی متوفای 806 هجری، (1) حافظ نورالدین هیثمی متوفای 807 هجری، حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری، حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 هجری، حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای 923 هجری، حافظ قاضی دیار بکری متوفای 966 هجری، (2) ابن حجر هیتمی متوفای 974 هجری، زین الدین مناوی

ص: 268


1- 313. حافظ زین الدین ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین بن عبدالرحمن بن ابی بکر عراقی متوفای 806 هجری. وی یکی از بزرگان برجسته ی محدثین عامه است و دارای تالیفات بسیاری از جمله در علم الحدیث می باشد و از کسانی است که در قرن هشتم از او با لقب مجدد یاد شده است. ابن حجر عسقلانی که خود یکی از شاگردان عراقی است درباره ی وی می گوید: «او از سال 796 شروع به املاء حدیث کرد و خداوند بوسیله ی او سنت را زنده نمود». بسیاری از علمای عامه به ذکر شرح زندگانی وی پرداخته و به ستایش از او مبادرت نموده اند. (فهرس الفهارس ج 2/ 814، انباء الغمر ج 5/ 170، الاعلام ج 3/ 344، معجم المولفین ج 2/ 130).
2- 314. قاضی حسین بن محمد بن حسن دیار بکری متوفای حدود 966 هجری. وی از علمای تاریخ و فقه عامه بوده و در مکه مدتی به قضاوت اشتغال داشته است، دیار بکری نویسنده ی کتاب معروف «تاریخ الخمیس» می باشد. (الاعلام ج 2/ 256، معجم المولفین ج 1/ 634).

متوفای 1031 هجری، (1) و عده ی کثیری از علمای عامه در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا به امروز. (2) .

ص: 269


1- 315. زین الدین محمد عبدالرووف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین حدادی شافعی مناوی قاهری متوفای 1031 هجری. محبی در کتاب خلاصه الاثر ج 2/ 412 به تفصیل شرح حال وی را آورده است و می گوید: «مناوی امام کبیر و حجت و موثق و مقتداست. بدون شک او فرد برتر دانشمندان سرزمین خویش بود و فردی بود امام و فاضل و زاهد و عابد و در مقابل خداوند متواضع و خاشع؛ وجودش نافع بود و با نیکیهایش عزیز شده بود، همواره در حال تسبیح و ذکر پروردگار خود بود و همواره صبر و صداقت می ورزید. در شبانه روز بیش از یک وعده غذا نمی خورد و از میان علوم و معارف مختلف و احیانا علومی که با یکدیگر چندان مرتبط نبود به مطالبی آشنا شده بود که کسی از معاصرانش به همانندی او نمی رسید». محبی سپس در کتاب خویش به ذکر مشایخ مناوی در فقه و اصول و تفسیر و حدیث و ادبیات و طریقت و انزوا پرداخته و تالیفات وی را برشمرده و از آنها بسیار تجلیل نموده است. (الغدیر ج 4/ 138). همچنین مراجعه بفرمایید به: الاعلام 6/ 204، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ج 2/ 1798، معجم المولفین ج 3/ 410.
2- 316. مصادر روایات مورد بحث (فاطمه بضعه منی) عبارت است از: مسنداحمد 4/ 5، 323، 324، 328، 332، صحیح بخاری- کتاب المناقب، باب مناقب قرابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و منقبه فاطمه علیهاالسلام- ج 5/ 92/ ح 209، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب (15) فضائل فاطمه بنت النبی علیها الصلاه و السلام ح 93، 94- ج 4/ 1902، 1903، سنن ابی داود- کتاب النکاح، باب ما یجمع بینهن من النساء- ج 2/ 226/ ح 2071، سنن ترمذی- کتاب المناقب، باب 61 فضل فاطمه علیهاالسلام- ج 5/ 698، 699/ ح 3867، 3869، معجم کبیر طبرانی ج 20/ 25، 26/ ح 30، ج 22/ 404، 405/ ح 1010- 1014، مستدرک حاکم ج 3/ 154، 158، 159، حلیه الاولیاء ج 2/ 40، 41، السنن الکبری ج 7/ 307، ج 10/ 201، شرح السنه ج 7/ 232، مقتل خوارزمی ج 1/ 53، تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 1/ 298، الروض الانف ج 2/ 196، اسد الغابه ج 15/ 521، ذخائر العقبی ص 37، فرائد السمطین ج 2/ 45/ ح 377، سیر اعلام النبلاء ج 2/ 119، 132، 133، مجمع الزوائد ج 9/ 203، تهذیب التهذیب ج 12/ 441، الاصابه ج 4/ 378، الجامع الصغیر ج 4/ 421، الصواعق المحرقه ص 57، 274، 285، 289، تاج العروس ج 1/ 485، 6/ 139، کنز العمال ج 12/ 106- 108/ ح 34212، 34213، 34215، 34222، 34223، در السحابه ص 274- 276، نزهه المجالس ج 2/ 228، ینابیع الموده ص 171، 180، 260، اعلام النساء ج 3/ 1216.

چون این مطلب مورد بحث در نزد علمای عامه نیز بسیار حائز اهمیت است و با این روایات شریفه که ذکر شد بطور صریح استدلال و ثابت کرده اند که هر کس نسبت به حضرت زهرا محبت نداشته، و یا به نحوی از انحاء او را آزرده باشد کافر است، لذا ما این موضوع را عمیقا مورد بررسی قرار می دهیم.

گاهی مطلب را معتقدین به یک مذهب عنوان می کنند، و گاهی موضوعی صد در صد عمومی و اسلامی است و با توجه به مدارک و اسنادی که از دانشمندان فریقین (شیعه و سنی) نقل شده کاملا ثابت می شود که این مطلب اسلامی است: که هر کس حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها را آزار اذیت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد کافر است.

ص: 270

روایتی است فوق العاده مهم و حیرت انگیز از پیامبر اکرم که از آن حضرت فرمود:

«ان تبارک و تعالی یغضب لغضب فاطمه، و یرضی لرضاها».

«همانا، خداوند تبارک و تعالی غضب می کند هنگامی که فاطمه بخشم آید، و راضی می شود آنگاه که او راضی و خشنود گردد».

و در روایت دیگر خطاب به فاطمه علیهاالسلام فرمود «ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»

«یا فاطمه، خدا با غضب تو غضب می کند و با رضای تو راضی می گردد».

این دو روایت عجیب را عده ی زیادی از دانشمندان عامه نقل کرده اند که از جمله ی آنانند:

ابوموسی ابن مثنی متوفای 252 هجری، (1) ابن ابی عاصم متوفای

ص: 271


1- 317. حافظ ابوموسی محمد بن مثنی بن عبید بن قیس بن دینار عنزی بصری متوفای 252 هجری. خطیب بغدادی شرح زندگی وی را در تاریخ بغداد ج 3/ 283- 286 درج نموده و می گوید: «وی فردی موثق و مورد اعتماد است و امامان (اهل سنت) به حدیث او اقامه ی حجت نموده اند». وثاقت و ستایش از او را در بسیاری از کتب تراجم می توان یافت. (الغدیر ج 1/ 92، 93). همچنین مراجعه بفرمایید به: ثقات ابن شاهین ص 295، ثقات ابن حبان ج 9/ 111، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 123، تهذیب التهذیب ج 9/ 425.

287 هجری، (1) ابویعلی موصلی متوفای 307 هجری، (2) حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای 360 هجری، حافظ ابوعبدالله حاکم نیسابوری متوفای 405 هجری،حافظ ابوسعد خرکوشی متوفای 407 هجری، (3) حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری، حافظ

ص: 272


1- 318. حافظ کبیر ابوبکر احمد بن عمرو بن ضحاک بن مخلد شیبانی بصری معروف به ابن ابی عاصم متوفای 287 هجری. وی از فقهاء و حفاظ برجسته و مورد وثوق عامه می باشد. کتاب «المسند الکبیر» او دارای پنجاه هزار حدیث بوده است. (تذکره الحفاظ ج 2/ 640، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 430، الوافی بالوفیات ج 7/ 269، شذرات الذهب ج 2/ 195).
2- 319. حافظ ابویعلی احمد بن علی بن مثنی بن یحیی تمیمی موصلی متوفای 307 هجری. وی مولف کتاب معروف «مسند» است و حافظ عبدالغنی ازدی و حاکم نیسابوری او را توثیق نموده اند. ذهبی می گوید: «علو در اسناد، به او منتهی می گردد». (مراجعه بفرمایید به: ثقات ابن حبان ج 8/ 55، تذکره الحفاظ ج 2/ 707، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 174، الوافی بالوفیات ج 7/ 241).
3- 320. ابوسعد عبدالملک بن ابی عثمان محمد بن ابراهیم نیسابوری مشهور به خرکوشی متوفای 406 یا 407 هجری. وی یکی از مفسرین و محدثین و فقهای مشهور عامه است. حاکم نیسابوری درباره ی او می گوید: «من کسی را به مانند او ندیدم که جامع علم و زهد و تواضع، و همچنین ارشاد بسوی خدا و پرهیزگاری باشد». خطیب بغدادی نیز از او تجلیل نموده و می گوید: «خرکوشی موثق و پرهیزگار و صالح بود». ذهبی با عناوینی چون «امام مقتدا» و «شیخ الاسلام» از وی یاد نموده است و سبکی می گوید: «خرکوشی فقیهی بود زاهد از ائمه ی دین و اعلام مومنین». (الغدیر ج 1/ 108، تاریخ بغداد ج 10/ 432، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 256، معجم البلدان ج 2/ 360، طبقات سبکی ج 5/ 222، شذرات الذهب ج 3/ 184).

ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری، ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای 654 هجری، حافظ ابوالعباس طبری متوفای 694 هجری، حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری، حافظ شهاب الدین ابن حجر هیتمی متوفای 974 هجری، حافظ ابوعبدالله زرقانی مالکی متوفای 1122 هجری، ابوالعرفان صبان متوفای 1206 هجری، بدخشانی- صاحب مفتاح النجاه- متوفای قرن 13 و عده ای دیگر.... (1) .

با توجه به اینکه هر بشر حالات مختلفی دارد، و در هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است، معقول نیست که بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود آن همه دگرگونیها، همیشه و همه جا مورد توجه خدا بوده، و رضایتش رضای خدا، غضبش خشم خدا،

ص: 273


1- 321. مصادر این دو روایت «انالله یغضب لغضب فاطمه...» عبارت است از: معجم کبیر طبرانی ج 1/ 108/ ح 182، ج 401 22/ 1 ح 1001، مستدرک حاکم ج 3/ 153، 154، ذخائر العقبی ص 39، مقتل الحسین (خوارزمی) ج 1/ 52، فرائد السمطین ج 2/ 46/ ح 378، میزان الاعتدال ج 2/ 492 (ذیل نام عبدالله بن محمد بن سالم (که ذهبی خود بنحوی در همان موضع، وی را توثیق نموده است)، شرح المواهب اللدنیه ج 3/ 202، مجمع الزوائد ج 9/ 203، اسد الغابه ج 5/ 522، تهذیب التهذیب ج 12/ 443، الاصابه ج 4/ 378، الصواعق المحرقه ص 266، کنز العمال ج 13/ 674/ ح 37725، اسعاف الراغبین ص 171، ینابیع الموده ص 173، 174، 198....

مسرتش خشنودی خدا، محبتش حب خدا، و دشمنی با او دشمنی با خدا باشد، و بر هر کسی به چشم حقارت نگاه کند خدا نیز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر اینکه صاحب مقام ولایت مطلقه بوده باشد؛ و به اعتبار همان مقام که عینا پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین نیز دارا هستند، تنها این موضوع امکان پذیر می باشد.

و با عدم توجه به شئون ولایت است که حضرات عامه می گویند پیامبر اکرم نیز همانند سایر مردم دشنام و ناسزا می گوید خشمناک می شود... و بالاخره سخن را تا بجایی می رسانند که در بستر مرگ خطاب به آن حضرت می گویند:

«ان الرجل لیهجر...»؛ (1) .

«این مرد هذیان می گوید...».

فاطمه سلام الله علیها وجود مقدسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک عمر او را به تمام امتش معرفی کرده، و مقامات معنویش را بیان فرموده است.

چنانکه گفته شد کاملا روشن و مبرهن است آن بشری که محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضایتش رضایت خدا، مخالفتش مخالفت خدا، سخطش سخط خدا، غضبش غضب خداست، لازمه اش این است که باید صاحب مقام

ص: 274


1- 322. پیشتر در قسمت موضوع نهم (محدث بودن حضرت فاطمه علیهاالسلام) به مصادر این عبارت که جسارت شیطانی عمر بن خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است اشاره نمودیم.

شامخ ولایت مطلقه باشد، و در نتیجه، هر کس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و محبتش را در دل نداشته باشد کافر است، و این مطلبی است که علمای عامه نیز به آن ایمان و اعتقاد دارند که در اینجا نقل بعضی از عبارات آنان مفید و ضروری است:

ابوالقاسم سهیلی متوفای سال 581 هجری در کتاب الروض الانف در جلد دوم صفحه 196 می فرماید:

«ان ابا لبابه رفاعة بن عبدالمنذر (1) ربط نفسه فی توبه، و ان فاطمه ارادت حله حین نزلت توبته. فقال ابولبابه: قد اقسمت ان لا یحلنی الا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ان فاطمه مضغة منی، فصلی الله علیه و علی فاطمة، فهذا حدیث یدل علی ان من سبها فقد کفر، و من صلی علیها فقد صلی علی ابیها».

«هنگامی که رفاعه از گناهی که مرتکب شده بود توبه کرد، خودش را به چوب توبه محکم ببست و سوگند خورد هرگز آن بند

ص: 275


1- 323. ابولبابه بن عبدالمنذر انصاری از صحابه ی معروف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و در نامش اتلاف می باشد. بعضی اسم او را «بشیر» و بعضی «رفاعه» و بعضی «مروان» ذکر نموده اند. براساس برخی از روایات، در روز فتح مکه رایت بنی عمرو بن عوف به دست او بوده است. در خصوص تاریخ وفات وی نیز اختلاف است، عده ای آن را زمان خلافت عثمان و گروهی در زمان خلافت امیرالمومنین نقل کرده اند؛ حتی عده ای گفته اند که وی پس از سال 50 هجری وفات یافته است. (رجوع بفرمایید به: الاصابه ج 4/ 168، الاستیعاب ج 4/ 303، اسد الغابه ج 5/ 284، طبقات خلیفه بن خیاط ص 152، تاریخ خلیفه بن خیاط ص 60).

را نگشاید مگر اینکه محمد بن عبدالله به دست خود آنرا باز فرماید، و این را نشان قبول شدن توبه ی خود قرار داده بود، تا اینکه آیه ی قبول شدن توبه ی او از جانب پروردگار نازل شد (1) و در آن هنگام حضرت فاطمه اراده فرمود آن بندها را بگشاید، ولی ابولبابه گفت: کسی جز پیامبر اکرم نباید مرا از بند رها نماید، زیرا من به این امر سوگند یاد کرده ام، و چون این سخن به گوش پیامبر اکرم رسید، حضرت فرمود: همانا، فاطمه پاره ی تن من است.

درود خدا بر پیامبر و فاطمه. (سپس راوی حدیث چنین نتیجه می گیرد که) این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس فاطمه را دشنام دهد کافر می شود، و هر کس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا».

در کیفیت صلوات و سلام بر او و زیارتش اخباری از پیامبر اکرم نقل شده است که همه نشانگر این است که حضرت زهرا علیهاالسلام- همانند رسول خدا- در این مطلب کاملا استقلال داشته و صلوات و زیاراتی مخصوص به خود دارد. این روایت را ابن حجر نیز در شرح کتاب جامع صغیر نقل کرده است، و جالبتر اینکه زین الدین مناوی- صاحب کتاب کنوزالدقائق- ضمن بیان این حدیث می گوید:

ص: 276


1- 324. منظور آیه ی (و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم (سوره ی التوبه، آیه ی 102)) می باشد.

«ابوالقاسم سهیلی با حدیث شریف (فاطمه بضعه منی...) استدلال می کند که هر کس فاطمه را دشنام دهد کافر است (چون این عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است و خدا چنین کسی را دشمن می دارد و هر کسی را که خدا دشمن بدارد یقینا کافر است)، سهیلی از همین حدیث نتیجه می گیرد که: فاطمه علیهاالسلام از شیخین (یعنی ابوبکر و عمر) نیز افضل است». (1) .

شریف سمهودی (2) که یکی از بزرگان عامه است در ادامه ی

ص: 277


1- 325. اصل عبارت مناوی چنین است: «استدل به السهیلی علی ان من سبها کفر لانه یغضبه، و انها افضل من الشیخین». (فیض القدیر ج 4/ 421). زرقانی نیز پس از نقل حدیث (فاطمه بضعه منی...) می گوید: «استدل به السهیلی علی ان من سبها کفر. و توجیهه انها تغضب ممن سبها، و قد سوی بین غضبها و غضبه و من اغضبه کفر». (شرح المواهب اللدنیه ج 3/ 205). یعنی: «سهیلی با این حدیث استدلال کرده هر کسی که به فاطمه دشنام دهد کافر است. و دلیل او این است که فاطمه از کسی که به او دشنام دهد به خشم و غضب می آید، و پیامبر نیز خشم و غضب فاطمه را برابر با خشم و غضب خویش دانسته است و هر کس که پیامبر را خشمگین نماید کافر است». سوالی که در اینجا باید مطرح گردد این است که با توجه به این فتوای علمای عامه در خصوص کفر دشنام دهندگان به زهرا علیهاالسلام، حکم صحابه و تابعینی که به فاطمه علیهاالسلام (و یا علی علیه السلام) دشنام داده اند چیست؟ دشنام دهندگانی که در راس آنان نخستین خلیفه (ابوبکر) قرار دارد. (روایت دشام ابوبکر به حضرت فاطمه علیهاالسلام را می توانید در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 16/ 215 ط جدید (ج 4/ 80 ط قدیم) بخوانید).
2- 326. نورالدین ابوالحسن علی بن عبدالله بن احمد بن علی بن عیسی حسنی شافعی سمهودی متوفای 911 هجری. وی از علما و فقهای عصر خویش بوده و در مدینه به تدریس و تالیف اشتغال داشته است. سبکی از او با عنوان «امام مقتدا» یاد نموده و در کتاب خویش به ستایش و تجلیل از او پرداخته است. ابن عیدروس در «النور السافر» و شوکانی در «النور الطالع» به ذکر شیوخ وی پرداخته اند و شعرانی نیز در طبقات خویش او را مورد ستایش قرار داده است. ((الغدیر ج 1/ 133، طبقات شعرانی ص 61، شذرات الذهب ج 8/ 50، الاعلام ج 4/ 307).

تشریح این حدیث می فرماید:

«و معلوم ان اولادها بضعة منها فیکونون بواسطتها بضعة منه، و من ثم لما رات ام الفضل (1) فی النوم ان بضعة منه وضعت فی حجرها، اولها رسول الله بان تلد فاطمه غلاما فیوضع فی حجرها، فکل من یشاهد الان من ذریتها، بضعة من تلک البضعة، و ان تعددت الوسائط، و من تامل ذلک انبعث من قلبه داعی الاجلال لهم، و

ص: 278


1- 327. لبابه بنت حارث بن حزن بن بجیر بن هزم، ام فضل هلالیه. وی صحابیه است و همسر عباس بن عبدالمطلب (عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد. او خواهر میمونه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) است و در بسیاری از کتب عامه- پس از حضرت خدیجه- از او بعنوان اولین زن مسلمان یاد شده است. ام الفضل در زمان حکومت عثمان در گذشته است. (برای اطلاع بیشتر از زندگانی وی مراجعه بفرمایید به: تهذیب الکمال ج 35/ 297، تهذیب التهذیب ج 12/ 449، سیر اعلام النبلاء ج 2/ 314، الاستیعاب ج 4/ 504، الاصابه ج 4/ 483).

تجنب بغضهم علی ای حال کانوا علیه». (1) .

«و کاملا روشن است که نه تنها فاطمه پاره ی تن پیامبر است، بلکه اولاد او چون بضعه ی فاطمه اند، آنان نیز به واسطه ی زهرا پاره ی تن پیامبر محسوب می شوند. از همین روست که وقتی ام الفضل در خواب دید که پاره ای از تن پیامبر در دامان وی افتاده است رسول خدا خواب وی را اینطور تعبیر نمودند که فاطمه فرزندی خواهد آورد که در دامان ام الفضل قرار خواهد گرفت. (2) اکنون نیز در هر کجا ذریه ی پیامبر مشاهده شود، پاره ی تن رسول خداست، اگر چه شمار واسطه ها بسیار زیاد شده است؛ لذا هر کس این موضوع را بدقت

ص: 279


1- 328. فیض القدیر ج 4/ 421.
2- 329. خوابیک ه سمهودی از آن سخن می گوید اشاره به روایتی است که با عبارت مختلف نقل گردیده و متن یکی از آنها چنین است: «عن سماک بن حرب ان ام الفضل قالت: یا رسول الله، رایت ان عضوا من اعصائک فی بیتی. قال: تلد فاطمه غلاما و ترضعینه بلبن قثم، فولدت حسینا...». «سماک بن حرب می گوید: ام الفضل به پیامبر اکرم عرض کرد: ای رسول خدا، من در خواب دیدم که عضوی از اعضای تو در خانه ی من است. پیامبر فرمودند: فاطمه پسری بدنیا خواهد آورد و تو از شیر (فرزندت) قثم به او شیر خواهی داد. سپس فاطمه حسین را به دنیا آورد...». حدیث فوق در الاصابه ج 4/ 484 به نقل از ابن سعد روایت شده است. احمد بن حنبل نیز در مسند خود ج 6/ 339 این روایت را نقل کرده است با این تفاوت که در آنجا می گوید: «فولدت حسنا»، یعنی فاطمه حسن را بدنیا آورد).

بررسی کند، در قلب خویش نسبت به آل محمد احساس محبت می نماید، و از دشمنی نسبت به آنان در هر حال دوری می جوید».

ابن حجر می گوید:

«و فیه تحریم اذی من یتاذی المصطفی بتاذیه، فکل من وقع منه فی حق فاطمة شی ء فتاذت به، فالنبی یتاذی به بشهادة هذالخبر، و لا شی ء اعظم من ادخال الاذی علیها من قبل ولدها، و لهذا عرف بالاستقراء معالجة من تعاطی ذالک بالعقوبة فی الدنیا و لعذاب الاخرة اشد». (1) .

«آزار و اذیت فاطمه حرام است، زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطر کند،پیامبر را دل آزرده می نماید، و آنچه رسول خدا را بیازارد، در حقیقت خدا را اذیت کرده است... (ابن حجر در پایان سخن چنین نتیجه می گیرد): آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می کند این است که جزای آن کس که زهرا را بیازارد، گرفتاری در دنیاست، و البته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود».

ناسزا گفتن به حضرت صدیقه سلام الله علیها برابر است با دشنام به پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و در نتیجه مساوی است با دشنام به حق تبارک و تعالی، چنان که رسول خدا درباره ی علی می فرماید:

«لا تسبوا علیا، من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله». (2) .

ص: 280


1- 330. فیض القدیر ج 4/ 421.
2- 331. یا «من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله تعالی». (مستدرک حاکم ج 3/ 121، فردوس الاخبار ج 4/ 189/ ح 6099، مناقب خوارزمی ص 81، 82، الریاض النضره ج 3/ 122، نظم درر السمطین ص 105، منتخب کنز العمال ج 5/ 30، ینابیع الموده ص 247، 205، نور الابصار ص 101، مناقب ابن مغازلی ص 394، در السحابه ص 226، کنز العمال ج 11/ 602/ ح 32903). ابن عساکر این روایت را بدینگونه نقل کرده است: «من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله، و من سب الله فقد عذبه الله». (مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 118). در ارتباط با این موضوع نظر خوانندگان را به روایت ذیل جلب می کنیم: «مر ابن عباس- بعد ما حجب بصره- بمجلس من مجالس قریش و هم یسبون علیا علیه السلام. فقال لقائده: ما سمعت هولاء یقولون؟ قال: سبو علیا علیه السلام. قال: فردنی الیهم. فرده، فقال: ایکم الساب الله عز و جل؟ قالوا: سبحان الله من سب الله فقد اشرک. قال: فایکم الساب رسول الله عز و جل؟ قالوا: سبحان الله من سب رسول الله فقد کفر. قال: فایکم الساب علی بن ابی طالب؟ قالوا: اما هذا فقد کان. قال: فانا اشهد بالله انی سمعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول: من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله عز و جل، و من سب الله اکبه الله علی منخریه فی النار...». (الریاض النضره ج 3/ 122، 123، فرائد السمطین ج 1/ 302/ ح 241، الفصول المهمه (ابن صباغ) ص 120، 121، الغدیر ج 2/ 299). یعنی «ابن عباس- در ایامی که نابینا گردیده بود- روزی از کنار جمعی از قریش که در حال دشنام دادن به علی علیه السلام بودند گذشت. ابن عباس به کسی که (دست او را گرفته بود و) راهنمایی اش می کرد گفت: شنیدی اینها چه می گفتند؟ راهنما گفت: داشتند به علی دشنام می دادند. ابن عباس گفت: مرا نزد آنان ببر. راهنما، این عباس را بازگرداند و نزد آنان برد. ابن عباس به آن جمع گفت: کدامیک از شما به خداوند دشنام می دهید؟ گفتند: سبحان الله هر کس که به خدا دشنام دهد مشرک است. گفت: کدامیک از شما به رسول خدا دشنام می دهید؟ گفتند: هر کس که به رسول خدا دشنام دهد کافر است. ابن عباس گفت: کدامیک از شما به علی بن ابی طالب دشنام می دادید؟ گفتند: آری ما به علی دشنام می دادیم. ابن عباس گفت: خدا را شاهد می گیرم از پیامبر شنیدم که فرمود: هر کس که به علی دشنام دهد به من دشنام داده است، و هر کس که به خدا دشنام دهد خداوند او را با سر (بینی) روانه ی جهنم خواهد نمود».

«به علی دشنام ندهید، هر کس به او دشنام دهد در حقیقت مرا

ص: 281

ناسزا گفته است؛ و هر کس به من دشنام دهد، همانا به خدا بدزبانی کرده است». (1) .

ص: 282


1- 332. علمای عامه روایات و حکایات زیادی درباره ی کسانی که به امیرالمومنین علیه السلام دشنام می دهند نقل کرده اند که بعضی از آنها را ذیلا می خوانید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «لا تسبوا علیا فانه ممسوس بذات الله»؛ یا «لا تسبوا علیا فانه کان ممسوسا فی ذات الله عز و جل». (معجم کبیر طبرانی ج 19/ 148/ ح 324، حلیه الاولیاء ج 1/ 68، مجمع الزوائد ج 9/ 130، فرائد السمطین ج 1/ 165/ ح 127). پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روایت دیگری می فرماید: «من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله، و من سب الله ادخله الله نار جهنم و له عذاب عظیم». (فردوس الاخبار ج 4/ 189/ ح 6099). ام سلمه به ابوعبدالله جدلی بجلی می گوید: «سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: من سب علیا فقد سبنی». (مسند احمد ج 6/ 323، خصائص امیرالمومنین ص 99 (ط التقدم: مصر ص 24)، مستدرک حاکم 3/ 121، الریاض النضره ج 3/ 123، ذخائر العقبی ص 65، تاریخ الاسلام ذهبی- عهد الخلفاء الراشدین- ص 634- تلخیص المستدرک ج 3/ 121، البدایه و النهایه ج 7/ 391، معجم الزوائد ج 6/ 426). احمد بن حنبل می گوید: ابودجانه گفت: «لاتسبوا علیا و لا اهل هذا البیت، ان جارا لنا قدم من الکوفه، فقال: الم تروا هذا الفاسق بن الفاسق ان الله قتله (یعنی الحسین)، فرماه الله بکوکبین فی عینیه و طمس الله بصره». (الصواعق المحرقه ص 266، 297). یعنی: «به علی و اهل این بیت دشنام ندهید، یکی از همسایگان ما از کوفه آمد و گفت: آیا ندیدید که خدا این فاسق فرزند فاسق را کشت (منظورش حسین بن علی بود). خداوند در چشمان او دو نقطه ی سفید پدید آورد و او را نابینا نمود». ابن مغازلی شافعی نیز به سند خویش نقل می کند که هشم بن بشیر واسطی (که در تمامی صحاح سته روایاتش موجود است) گفته است: «ادرکت خطباء اهل الشام بواسط فی زمن بنی امیه کان اذا مات لهم میت قام خطیبهم فحمد الله و اثنی علیه و ذکر علیا علیه السلام فسبه، فجاء ثور فوضع قرنیه فی ثدییه و الزقه بالحائط فعصره حتی قتله، ثم رجع یشق الناس یمینا و شمالا لایهیج احدا و لا یوذیه». (مناقب ابن مغازلی ص 391). یعنی: «من در زمان بنی امیه خطبای اهل شام را در واسط دیدم. یکبار فردی از اهل واسط فوت شد؛ سخنرانشان برخاست و پس از حمد و ثنای خدا از علی یاد نمود و به او دشنام داد. (پس از دشنام خطیب) گاوی آمد و دو شاخ خود را بر سینه های وی گذارد و او را به دیوار چسباند و آنقدر شاخ خو ارا در سینه ی سخنران فشرد تا وی را کشت...». حکایات دیگری نیز در این خصوص نقل شده است که از جمله ی آنها چند حکایتی می باشد که در کتاب فرائد السمطین ج 1/ 304- 306 درج است.

«لا تبغضوا علیا، من اغضب علیا فقد اغضبنی، و من

ص: 283

اغضبنی فقد اغضب الله». (1) .

«(با علی دشمنی نکنید)؛ که هز کس او را به خشم آورد همانا مرا غضبناک کرده است و هر کس مرا خشمگین کند در حقیقت خدا را به خشم آورده است».

«و من احبه فقد احبنی، و من احبنی فقد احب الله (2) ...». (3) .

ص: 284


1- 333. و یا: «من اغضب علیا فقد اغضبنی و من اغضبنی فقد اغضب الله». (الاخبار الموفقیات ص 312، ذخائر العقبی ص 65، الریاض النضره ج 3/ 122، مجمع الزوائد ج 9/ 109، کنز العمال ج 11/ 610/ ح 32953، منتخب کنز العمال ج 6/ 154، ینابیع الموده ص 91، 282، مناقب ابن مغازلی ص 230). صحابی معروف ابوسعید خدری می گوید: «انا کنا لانعرف المنافقین- نحن معاشر الانصار- الا ببغضهم علی بن ابی طالب». (فرائد السمطین ج 1/ 366). یعنی «ما (انصار)، منافقین را فقط از کینه و بغضشان نسبت به علی بن ابی طالب می شناختیم».
2- 334. الاخبار الموفقیات ص 312، الصواعق المحرقه ص 190.
3- 335. در برخی از روایات متن کامل این حدیث چنین است: «من احبه فقد احبنی و من احبنی فقد احب الله، و من ابغضه فقد ابغضنی و من ابغضنی فقد ابغض الله». مراجعه بفرمایید به: معجم کبیر طبرانی ج 1/ 319/ ح 947، ج 23/ 380/ ح 901، مجمع الزوائد ج 9/ 108، 109، مستدرک حاکم ج 3/ 130، منتخب کنز العمال ج 5/ 32، تاریخ بغداد ص 230، ذخائر العقبی ص 65، الریاض النضره ج 3/ 122، در السحابه ص 212، ینابیع الموده ص 91، 237، 282.

«هر کس علی را دوست داشته باشد، در حقیقت به من مهر ورزیده است؛ و هر کس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است». (1) .

ص: 285


1- 336. مفهوم این احادیث با الفاظ دیگر هم وارد شده است، نظیر: (1)- «من احب علیا فقد احبنی، و من ابغض علیا فقد ابغضنی، و من آذی علیا فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله». (الصواعق المحرقه ص 263). (2)- «... فانه (یعنی علای) لایحبه الا مومن، و لایبغضه الا منافق، من احبه فقد احبنی، و من ابغضه فقد ابغضنی، و من ابغضنی عذبه الله عز و جل». (مختصر تاریخ دمشق ج 17/ 369). (3)- در روایتی پیامبر به علی علیه السلام می فرماید: «انت سید فی الدنیا سید فی الاخره، من احبک فقد احبنی، و حبیبک حبیب الله، و من ابغضک قد ابغ ضنی و بغیضک بغیض الله، و الویل لمن ابغضک من بعدی». (مختر تاریخ دمشق ج 17/ 373، البدایه و النهایه ج 7/ 391، 392). (4)- پیامبر در روایت دیگری به امیرالمومنین می فرماید: «... الا من احبک فقد احبنی، و من احبنی فقد احب الله، و من احب الله ادخله الجنه، و من ابغضک فقد ابغضنی، و من ابغضنی ابغضه الله، و من ابغضه الله ادخله النار». (مختصر تاریخ دمشق ج 17/ 371). (5)- «من اطاع علیا فقد اطاعنی، و من عصی علیا فقد عصانی و من عصانی فقد عصی الله، و من احب علیا فقد احبنی و من احبنی فقد احب الله، و من ابغض علیا فقد ابغضنی، و من ابغضنی فقد ابغض الله، لایحبک الا مومن و لایبغضک الا کافر او منافق». (مختصر تاریخ دمشق ج 17/ 367). (6)- سلمان می گوید یکبار پیامبر به علی چنین فرمود: «محبک محبی و محبی محب الله، و مبغضک مبغضی و مبغضی مبغض الله». (مختصر تاریخ دمشق ج 17/ 367). (7)- پیامبر به علی می فرمایند: «حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب الله، و عدوک عدوی و عدوی عدو الله، و الویل لمن ابغضک بعدی». (مستدرک حاکم ج 3/ 127، 128).

این فرمایشات پیامبر اکرم در منقبت حضرت زهرا سلام الله علیها، عینا با همین مضامین در کتب معتبر شیعه و سنی نقل شده است که نشان می دهد آن حضرت در جمیع احکام و شئون ولایت با رسول خدا و امیرالمومنین شریک است، لذا علما چنین فتوی می دهند که هر کس به پیامبر اکرم، یا امیرالمومنین، یا فاطمه ی زهرا دشنام دهد واجب القتل می شود، و دانشمندان عامه می فرمایند: هم کافر است و هم واجب القتل.

پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف فاطمه ی زهرا سلام الله علیها دور مکن، و پرتو ولایت او را در قلب ما جایگزین فرما، و با اعتقاد به این مقام ولایت عمر ما را بپایان برسان.

ص: 286

مقام زهرا در بهشت با مقام پیامبر و علی و حسنین یکسان است

منقبت دیگر، اشتراک فاطمه ی زهرا سلام الله علیها با پیامبر اکرم و امیرالمومنین و حسنین علیهم السلام است در مقامات و درجاتی که مخصوص و منحصر می باشد به پنج تن آل عبا. با دقت در این دسته روایات کاملا روشن می شود که آنان را مقام و مرکزیت خاصی است، و هرگز هیچ بشری را به آن درجات والا راه نیست.

زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت می کند که آن حضرت خطاب به امیرالمومنین فرمود:

«انت معی فی قصری فی الجنه مع فاطمه ابنتی (و انت

ص: 287

اخی و رفیقی) (1) ». (2) .

«یا علی تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: (برادرانه بر تختهای بهشتی روبروی هم می نشینید)».

این روایت را محب الدین طبری در کتاب الریاض النضره، ابن مغازلی در مناقب، حموینی در فرائد، ابن باکثیر (3) در وسیله المال، و عاصمی در زین الفتی، احمد بن حنبل در مناقب نقل کرده اند.

حدیث دیگری امیرالمومنین علیه السلام مرفوعا از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که رسول اکرم فرمود:

«فی الجنه درجه تدعی «الوسیله». فاذا سالتم الله فسلوا لی الوسیله، قالوا: یا رسول الله، من یسکن معک فیها؟

قال: علی و فاطمه والحسن و الحسین». (4) .

«دربهشت درجه ای است به نام «الوسیله»، هرگاه بخواهید در

ص: 288


1- 337. در بعضی از روایات عبارت داخل پرانتز نیز درج است.
2- 338. سوره ی الحجر، آیه 47.
3- 339. احمد بن فضل بن محمد با کثیر مکی شافعی متوفای 1047 هجری. وی از ادبا و شعرای مکه بوده و کتاب «وسیله المال فی عد مناقب الال» را در سال 1027 در مکه تدوین نموده است. (ایضاح المکنون ج 1/ 405، هدیه العارفین ج 1/ 159، الاعلام ج 1/ 195، معجم المولفین ج 1/ 228).
4- 340. مقتل الحسین (خوارزمی) ج 1/ 67، 68، منتخب کنز العمال ج 5/ 94، مناقب ابن مغازلی ص 247، کنز العمال ج 12/ 103/ ح 34195، ج 13/ 639، 640/ ح 37616.

هنگام دعا چیزی برای من از خدا بطلبید، مقام «وسیله» را مسئلت نمایید، گفتند: یا رسول الله چه کسانی در این درجه ی مخصوص با شما همنشین هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین». این حدیث از دانشمندان عامه نیز در کتب خود ذکر نموده اند، از جمله سیوطی در کتاب جامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است.

ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین عرض می کنیم:

«اللهم اعطه الدرجة الرفیعة، و آته الوسیلة من الجنة». (1) .

چنانکه گفته شد درجة الوسیله- که والاترین درجات بهشتی است- مخصوص و منحصر است به پنج تن، و هرگز بشری را به آن رتبه ی اعلی راه نیست. درجة الوسیله برتر از درجات جمیع انبیا، اوصیا، اولیا، و علماء و مخلصین است. (2) .

ص: 289


1- 341. این عبارت در زیارت پیامبر با الفاظ دیگری هم آمده است نظیر: «اللهم اعطه الدرجه العلیا و آته الوسیله الشریفه». (بحارالانوار 97/ 169). و یا «اللهم و اعطه الدرجه و الوسیله من الجنه و ابعثه مقاما محمودا یغبطه به الاولون و الاخرون». (کامل الزیارات ص 16). در اعمال روزعرفه نیز صلواتی بر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نقل است که عبارات فوق به این صورت در آن آمده است «اللهم اعط محمدا و آله الوسیله و الفضیله و الشرف و الرفعه و الدرجه الکبیره». (متن کامل این صلوات را در مفاتیح الجنان می توانید ببینید).
2- 342. در روایتی آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «و اسالوا الله لی الدرجه الوسیله من الجنه. قیل: یا رسول الله، و ما الدرجه الوسیله من الجنه؟ قال: هی اعلی درجه من الجنه لاینالها الا نبی ارجو ان اکون انا». (بحارالانوار ج 91/ 65).

امیرالمؤمنین چنین روایت می کند که پیامبر اکرم فرمود:

«انا و فاطمة و علی والحسن والحسین فی مکان واحد یوم القیامة».

«روز قیامت من و فاطمه و علی و حسن و حسین دارای مقام و منزلت واحدی هستیم».

آری اینان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان یکی است. در عالم نور، در عالم ذر، درعالم اظله، در محشر، در عوالم سفلی و علوی، ملکی و ملکوتی، در غیب و شهود، خلاصه در تمام مسیر آفرینش، از آغاز تا پایان، همه جا با هم، هم ردیف و هم شان و هم مقامند. بعضی ازعلمای عامه (سنی) که حدیث مذکور را نقل کرده اند عبارتند از: احمد بن حنبل در مسند، حافظ محب الدین طبری در الریاض النضره.

روایت دیگری که حضرات عامه نیز نسبت به آن اهمیت بسیار قائل شده اند عبارت از این است:

روزی رسول اکرم وارد خانه علی شد، و امیرالمؤمنین را در حال استراحت مشاهده کرد؛ و خطاب به حضرت زهرا چنین فرمود:

«انی و ایاک و هذین (یعنی الحسنین) و هذالراقد (او النائم)، یوم القیامه فی مکان واحد». (1) .

ص: 290


1- 343. مسند طیالسی ص 26/ ح 190، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 101، معجم کبیر طبرانی ج 3/ 40، 41/ ح 2622، ج 22/ 405، 406/ ح 1016، 1017، مستدرک حاکم ج 3/ 137، تلخیص المستدرک ج 3/ 137، الریاض النضره ج 3/ 183، ذخائر العقبی ص 25، فرائد السمطین ج 2/ 28/ ح 367، مقتل الحسین خوارزمی ص 75، 103، اسد الغابه ج 5/ 269، 523، تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 13/ 227، 228، ج 14/ 163، 164، تاریخ مدینه دمشق (ترجمه الحسین ع) ص 111، تهذیب الکمال ج 6/ 403، 404، سیر اعلام النبلاء ج 3/ 258، مجمع الزوائد ج 9/ 170، منتخب کنز العمال 5/ 94، کنز العمال ج 12/ 99/ ح 34172، در السحابه ص 270، ینابیع الموده 194.

«همانا، من و تو (یا زهرا) و حسن و حسین، و این شخص که در اینجا آرمیده است (علی)، روز قیامت همه در یک جا خواهیم بود».

راویان این حدیث عبارتند از: احمد ابن حنبل در مسند، حافظ ابن عساکر، محب الدین طبری، حاکم حسکانی....

حاکم نیسابوری اسناد این روایت را بررسی و آن را تایید نموده است. (1) ما نیز مدارک این حدیث شریف را کاملا رسیدگی کردیم؛ تردیدی در صحت آن نیست، و مسلما از فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.

عبدالله بن قیس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود:

«انا و علی و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فی قبة تحت العرش». (2) .

«جایگاه من و علی و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در

ص: 291


1- 344. مستدرک حاکم ج 3/ 137.
2- 345. کنز العمال ج 12/ 100/ ح 34177.

قبه ای است که زیر عرش قرار دارد».

از این روایت چنین معلوم می شود که والاترین مقامات که «وسیله» نام دارد، در پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالی است؛ و هرگز کسی را به آنجا راه نیست. آری، پایتخت عالم فقط جایگاه پنچ تن است، آنجا که نشانگر عظمت و جلال و جلوه گاه نور جمال و جلال کبریایی است.

چنانکه گفته شد، این انوار پنج گانه، در جمیع منازل خلقت در تمام شئون ولایت همه جا همراه و همگام و همتایند؛ در ابتدا و انتها، در عالم اظله، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح، در دنیا و برزخ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قیامت، از یکدیگر جدا نبوده، در کنار هم در جمیع مراحل و در تمام ملکات و فضائل بطور یکسان سهیمند.

ص: 292

مقام تقدم و رکوب زهرا در ورود به بهشت

منقبت چهاردهم، مقام رکوب (سواره بودن) در روز قیامت، در بهشت، و در هنگام سیر در مواقف دیگر است که حضرت زهرا سلام الله علیها با پدر بزرگوارش و امیرالمؤمنین و حسنین اشتراک دارد، و هیچ زنی در عالم- از اولین و آخرین- دارای این مقام نیست. فاطمه علیهاالسلام در این رتبه نیز بین بانوان جهان بی همتاست. از میان بانوان، تنها اوست که سواره وارد عرصه ی محشر می شود. فرق او با زنان دیگر، بلکه با جمیع صدیقین، علما، حکما و شهدا تفاوت پیاده و سواره است.

ص: 293

بریده (1) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که آن حضرت فرمود:

«یبعث الله ناقة صالح، فیشرب من لبنها هو و من آمن به من قومه. و لی حوض کما بین عدن و عمان، اکوابه عدد نجوم السماء فیستقی الانبیاء. و یبعث الله صالحا علی ناقته. قال معاذ (2) : یا رسول الله، و انت علی العضباء؟ قال: لا، انا علی البراق، یخصنی الله به من بین الانبیاء، و فاطمه ابنتی علی العضباء...». (3) .

ص: 294


1- 346. بریده بن حصیب بن عبدالله بن حارث بن اعرج اسلمی صحابی. بر اساس منابع عامه وی در نخستین سال هجری، اسلام آورده و در غزوه ی خیبر شرکت داشته است. بریده، والی عمر بن خطاب در نوبه سرغ (که در مرز حجاز و شام واقع است) بوده و در سال 62 و یا 63 هجری درگذشته است. (طبقات ابن سعد ج 14/ 241، الاستیعاب ج 1/ 263، سیر اعلام النبلاء ج 2/ 470، تهذیب الکمال ج 4/ 53).
2- 347. ابوعبدالرحمن معاذ بن جبل بن عمرو بن اوس انصاری خزرجی متوفای 18 هجری. وی یکی از صحابه ای است که در غزوه ی بدر و بسیاری از غزوات دیگر حضور داشته و علمای عامه او را درشمار حفاظ ذکر نموده اند. بنا به نقل ابن اسحاق، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مواخاتی که بین صحابه صورت داد معاذ بن جبل را برادر جعفر بن ابی طالب قرار داده است. (الاستیعاب ج 3/ 459، اسد الغابه ج 4/ 376، تهذیب التهذیب ج 10/ 186، تذکره الحفاظ ج 1/ 19، طبقات الحفاظ ص 15).
3- 348. تهذیب تاریخ دمشق ج 3/ 311، 312، کنز العمال ج 11/ 499/ ح 32340. همچنین مراجعه بفرمایید به مختصر تاریخ دمشق ج 5/ 260 و حیاه الحیوان ج 1/ 166.

«خدای تعالی ناقه حضرت صالح را در روز رستاخیز برمی انگیزد، پس حضرت صالح و ایمان آورندگان به او از شیر آن شتر می نوشند و سیراب می شوند؛ لیکن مرا حوضی است به پهنای عدن تا عمان، که تعداد جامهای آن به شمار ستارگان آسمانی است، و انبیا (از من) طلب سقایت می نمایند.

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه ی سخن چنین می فرماید): خدای تعالی در روز حشر، صالح را سوار بر ناقه اش برمی انگیزد. معاذ از پیامبر اکرم پرسید یا رسول الله آیا شما نیز سوار بر شتر عضباء به محشر وارد می شوید؟ آن حضرت در جواب فرمود: نه، مرکب اختصاصی من براق است، که خدای تعالی مرا در میان انبیاء به این مرکب مخصوص گردانیده است، و عضباء مرکب مخصوص دخترم فاطمه است».

روایتی را که ذکر شد حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده و علمای شیعه نیز آن را نقل نموده اند.

عضباء نام شتری است که هر وقت علی علیه السلام از جانب پیامبر اکرم برای تبلیغ اسلام ماموریت داشت بر آن سوار می شد، چنانکه جهت قرائت سوره ی برائت (توبه) در برابر کفار نیز علی بر این مرکب مخصوص سوار بود.

کثیر بن مره حضرمی (1) روایت می کند که حضرت رسول

ص: 295


1- 349. کثیر بن مره حضرمی رهاوی شامی حمصی ابوشجره (و یا ابوالقاسم). وی از طبقه ی تابعین است و- به گفته ی یزید بن ابی حبیب- 70 صحابه ی بدری را درک نموده است. ابن سعد و نسائی و عجلی وی را توثیق کرده اند. ابن حبان نیز نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است و ابن خراش به صداقت وی اذعان نموده است. (رجوع بفرمایید به: طبقات ابن سعد ج 7/ 448، ثقات ابن حبان ج 5/ 332، ثقات عجلی 397، تهذیب الکمال ج 24/ 158، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 46، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 61 الی 80 هجری- ص 514).

اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«حوضی اشرب منه یوم القیامة انا و من آمن بی و من استسقانی من الانبیاء. و تبعث ناقة ثمود لصالح، فیحتلبها فیشرب من لبنها هو والذین آمنوا معه من قومه ثم یرکبها من عند قبره، حتی توافی به المحشر،... فقال معاذ: اذا ترکب العضباء یا رسول الله؟ قال: لا، ترکبها ابنتی، انا علی البراق، اختصصت به من دون الانبیاء...». (1) .

«در روز قیامت مرا حوضی است که من و هر کس که به من ایمان آورده است از آن سیراب می شویم، و از پیامبران نیز آنکه بخواهد سیراب می گردد، در آن روز ناقه ی ثمود برای صالح برانگیخته می شود، صالح و آنان که از قومش به او ایمان آورده اند از شیر آن شتر می نوشند، سپس صالح در کنار قبرش بر آن ناقه سوار می شود و به صحنه ی محشر می آید. معاذ عرض کرد: یا رسول الله آیا در آن هنگام شما هم بر شتر عضباء سوار می شوید؟ فرمود: نه، عضباء

ص: 296


1- 350. کنز العمال ج 14/ 431/- 432/ ح 39179. همچنین مراجعه بفرمایید به: تهذیب تاریخ دمشق ج 3/ 312، مختصر تاریخ دمشق ج 5/ 260.

مرکب دخترم فاطمه است، و مرکب من براق است که در میان انبیا به آن اختصاص یافته ام».

ابوهریره می گوید: شنیدم از پیامبر اکرم که فرمود:

«تبعث الانبیاء یوم القیامة علی الدواب و یبعث صالح علی ناقته، و ابعث علی البراق، و تبعث فاطمة امامی علی العضباء، و یبعث ابنا فاطمه- الحسن والحسین علی ناقتین، و علی بن ابی طالب علی ناقتی». (1) .

«در روز قیامت انبیا سوار بر مرکبها هستند، و صالح سوار با ناقه اش مبعوث می شود، و من نیز بر براق و فاطمه در پیشاپیش من بر عضباء و دو فرزند فاطمه، حسن و حسین بر دو ناقه ی دیگر، و علی بن ابی طالب بر ناقه ی مخصوص من، همگی سواره مبعوث می شویم».

مرکب انبیا- چنانکه را روایات استفاده می شود- از مرکبهای عمومی بهشتی است نه اختصاصی؛ و با توجه به روایت قبلی، که پیامبر می فرماید «در روز قیامت سواره مبعوث شدن بهمراه انبیا، مخصوص امیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین سلام الله علیهم می باشد» در تمام مواقف، آنجا که از مسیر پنج تن سخن رفته است، ردیف و ترتیب حرکت چنین است: فاطمه از همه جلوتر، و رسول خدا پشت

ص: 297


1- 351. مستدرک حاکم ج 3/ 152 (حاکم نیسابوری پس از نقل این حدیث می گوید: «این حدیث بنابر شرط مسلم صحیح است»)، تلخیص المستدرک ج 3/ 152، مقتل خوارزمی ج 1/ 55، مجمع الزوائد ج 10/ 333.

سر فاطمه، و امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اکرم، حسنین پشت سر آنان هستند، حتی ورود پنج تن علیهم السلام به بهشت نیز به همین ترتیب است.

دانشمندانی که این روایت ابوهریره را نقل کرده اند عبارتند از: محب الدین طبری در ذخائر العقبی، حاکم در مستدرک- که صحت آن را بررسی و تایید کرده است-، ابن عساکر در تاریخش، و خطیب در تاریخش. سیوطی ضمن نقل این حدیث از ابوالشیخ و حاکم و خطیب و ابن عساکر چنین نتیجه می گیرد که این روایت آن احادیثی را که از طریق شیعه درباره ی پیشگام بودن فاطمه در هنگام سیر پنج تن نقل شده است، تایید می کند.

حافظ سیوطی با ذکر اسناد و مدارک در کتاب جمع الجوامع آورده است که حضرت رسول فرمود:

«اول شخص یدخل الجنه فاطمة بنت محمد». (1) .

«اول کسی که به بهشت وارد می شود فاطمه دختر محمد است».

ص: 298


1- 352. ابوهریره (که نزد عامه از اکابر صحابه است) از پیامبر چنین نقل می کند: «اول شخص یدخل الجنه فاطمه، مثلها فی هذه الامه مثل مریم بنت عمران». مراجعه بفرمایید به: فردوس الاخبار ج 1/ 69/ ح 83، کنز العمال ج 12/ 110/ ح 34234، ینابیع الموده ص 260، میزان الاعتدال ج 2/ 618، لسان المیزان ج 4/ 16. در کتاب میزان الاعتدال و لسان المیزان این حدیث به نقل از عبدالسلام بن عجلان نقل گردیده است. ابن حبان در کتاب الثقات وی را تعدیل نموده است (الثقات ج 7/ 127). ظاهرا تنها گناه وی- که موجب طعن او بوسیله ی ذهبی و امثال ذهبی گردیده- نقل همین روایت است.

و در حدیث دیگر:

«ان اول من یدخل الجنة: انا و علی و فاطمة والحسن والحسین...». (1) .

«ما پنج تن قبل از همه کس به بهشت وارد می شویم...». از این دسته اخبار، و احادیث دیگری که در این موضوع از پیامبر اکرم وارد است، معلوم می شود که فاطمه علیهاالسلام دارای مرکبهایی است مخصوص به خود، که گاهی از نور، گاهی از یاقوت، و گاهی از زمرد است، و یکی از مرکبهای آن حضرت نیز عضباء است.فاطمه سلام الله علیها هنگام سیر در مواقف متعدد، مرکبهای مختلفی دارد؛ موقع ورود به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت، وقت سیر در جنت، و مراحل دیگر در موقفی سوار بر مرکب مخصوص می باشد، و اینکه در احادیث مرکبهای آن حضرت را متنوع ذکر کرده اند، به سبب همین تعدد مواقف و منازل است. این منقبت فاطمه سلام الله علیها- که در میان جمیع زنان، از اولین و آخرین، تنها بانویی است که سوار بر مرکب محشور می شود،و با توجه به اینکه در این فضیلت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بطور همسان اشتراک دارد-، خود برهان روشن و قاطعی است که آن حضرت دارای مقام شامخ ولایت بوده، و از شئون همین رتبه ی والاست که جمیع

ص: 299


1- 353. و در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: «ان اول من یدخل الجنه: انا و انت و فاطمه والحسن و الحسین. قال علی: فمحبونا؟ قال: من ورائکم». (الصواعق المحرقه ص 311، کنز العمال ج 12/ 98/ ح 34166).

زنان در محشر پیاده اند، و او که «ولیةالله» است، سوار بر مرکب مخصوص به خود می باشد.

ص: 300

فضل صلوات فرستادن بر فاطمه

دلیل دیگری که «ولیة الله» بودن حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها را اثبات می کند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و کیفیت زیارتش، که همانند صلوات بر پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین و زیارات آنان است؛ یعنی همانگونه که به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زیارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا نیز در این موارد، همگان مامور و ماجورند. فاطمه علیهالسلام که مشمول آیه ی تطهیر و از اهل بیت پیامبر اکرم- یعنی آل محمد است- کیفیت صلوات بر او را رسول خدا بصراحت چنین بیان داشته است:

«لا تصلوا علی الصلوة البتراء، فقالوا: و ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولون اللهم صل علی محمد و تمسکون، بل قولوا: اللهم صل علی محمد و

ص: 301

آل محمد». (1) .

«بر من صلوات بتراء (ناقص، دم بریده و بریده شده) نفرستید. سوال شد: یا رسول الله صلوات بتراء (بریده شده) چیست؟ فرمود: اینکه (بر من صلوات بفرستید و بگویید «اللهم صل علی محمد»، ولی درباره ی آل من (2) ساکت باشید. شما باید

ص: 302


1- 354. الصواعق المحرقه ص 225، ینابیع الموده ص 295، رشفه الصادی ص 29.
2- 355. علمای عامه اتفاق دارند که منظور از آل محمد: علی و فاطمه و حسنین است. ابن حجر در صواعق می گوید: یقینا لفظ آل، همسران پیامبر را در بر نمی گیرد... (الصواعق المحرقه ص 225). مامون در محاوره ای که بهمراهی علما با امام رضا علیه السلام داشته است از حضرت پرسید: آیا عترت پیامبر همان آل پیامبر است؟ حضرت فرمودند: بلی. مامون گفت: در احادیث پیامبر آمده است که پیامبر فرمودند: «امت من همان آل من هستند»، و صحابه هم می گویند: «آل محمد، امت او هستند». حضرت رضا علیه السلام از مامون و حضار پرسیدند: آیا بر آل پیامبر صدقه حرام است؟ گفتند: خیر. امام رضا علیه السلام فرمودند: تفاوت میان آل پیامبر و امت همین است.... (امالی صدوق ص 422، عیون الاخبار ج 1/ 180، تحف العقول ص 426، بحارالانوار ج 25/ 221). در همین محاوره حضرت رضا علیه السلام از مامون عباسی و علما پرسیدند: در آیه ی (یس- و القرآن الحکیم- انک لمن المرسلین- علی صراط مستقیم (یس/ 1- 4) منظور خداوند از (یس) کیست؟ علما گفتند: (یس) محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و هیچکس در این موضوع شکی ندارد. حضرت رضا علیه السلام فرمودند: پس خداوند متعال به محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم فضلی عطا نموده است که کسی به حقیقت آن پی نخواهد برد مگر اینکه آن را (بخوبی) درک نماید، خداوند بر احدی سلام نفرستاده است مگر بر انبیا، چنانکه می فرماید: (سلام علی نوح فی العالمین (الصافات/ 79))، و می فرماید: (سلام علی ابراهیم (الصافات/ 109))، و می فرماید: (سلام علی موسی و هارون (الصافات/ 120)). خداوند در قرآن نفرموده است «سلام علی آل نوح»، و نفرموده است «سلام علی آل ابراهیم» و نفرموده است: «سلام علی آل موسی و هارون بلکه فرموده است: (سلام علی آل یاسین (الصافات/ 130)) یعنی سلام بر آل محمد. (امالی صدوق ص 426، 427، عیون الاخبار ج 1/ 185، تحف العقول ص 433، بحارالانوار ج 79/ 229). یک تذکر: در خصوص قرائت آیه ی (سلام علی آل یاسین) تحریفات بسیاری صورت گرفته است و در آنها سعی شده واژه ی «آل یاسین» بگونه های دیگری قرائت شود. نقطه ی اوج این تحریفات این است که ابن خالویه در کتاب مختصر فی شواذ القرآن ص 128 می گوید: «قرائت ابن مسعود (سلام علی ادراسین)، و قرائت ابی بن کعب (سلام علی یاسین) بوده است». یعنی در این کتاب ادعا شده که در قرائت ابی اصلا کلمه ی «آل» وجود ندارد! این تحریفات حتی در دوره های معاصر نیز ادامه یافته است، بعنوان مثال سیوطی در درالمنثور از کتاب این ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه نقل کرده است که ابن عباس قرائت آیه را بصورت «آل یاسین» خوانده است ولی در کتاب معجم کبیر طبرانی- که در بیروت (دار احیاء التراث العربی) بطبع رسیده است- محقق کتاب (حمدی عبدالمجید سلفی) عبارت ابن عباس را تحریف نموده و آن را بصورت «ال یاسین» ضبط کرده است. خوانندگان محترم می توانند متن درالمنثور ج 5/ 286 را با متن معجم کبیر طبرانی ج 11/ 56 مقابله نمایند و خود قضاوت بفرمایند.

بگویید اللهم صل علی محمد و آل محمد».

ص: 303

صلواتی که شامل علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام نباشد، مقطوع و بریده و مورد قبول خدا و رسولش نمی باشد. لذا حضرت صدیقه ی زهرا هم ردیف و برابر افرادی است که جمیع مسلمین باایمان جهان- از شیعه و سنی- هر شبانه روز در تشهد نمازهای پنجگانه بر او درود می فرستند؛ و او در این مقام، همتای محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم، و علی و حسنین علیهم السلام است؛ و همین لزوم صلوات بر فاطمه علیهاالسلام در هنگام اقامه ی نماز یک منقبت و فضیلت ساده نیست، بلکه نشانگر مرتبه ی اعلی و منصب والای آن حضرت است که این چنین در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون تردید باید فاطمه خود ولیة الله و دارای مقام ولایت بوده باشد، تا هم ردیف و همتای اولیاء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جمیع مومنین جهان در هر زمان و مکان باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

«من صلی علیک یا فاطمة غفر الله له والحقه بی حیث کنت من الجنة». (1) .

«یا فاطمه هر کس بر تو صلوات فرستد، خدای تعالی از او درگذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند».

چنانکه در موضوعهای قبلی مشروحا بیان شد، مقصود از تعبیرات «هم درجه شدن با رسول الله»، یا «ملحق شدن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بهشت»، و یا «همسایه بودن با آن حضرت» که در

ص: 304


1- 356. بحارالانوار ج 43/ 55، ج 97/ 194.

روایات مکرر بکار رفته است، جمع شدن مؤمنین در مرتبه ی «درجة الایمان» است که جامع تمام آن کسانی است که با عقائد درست، و باایمان به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است، از جهان رفته اند. در آن درجه همه ی مؤمنین یکسانند و در کنار هم می باشند؛ ولی جای هیچگونه تردیدی نیست که مراتب و درجات دیگر که شمار آنها برابر تعداد بشر و بسیار متفاوت است، کاملا ملحوظ بوده، و مقام هر کس مخصوص به خود او می باشد.

در روایتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکی از فضائل حضرت فاطمه را چنین بیان می فرماید:

«... اتانی الروح؛ قال: ان فاطمه اذا قبضت و دفنت یسالها الملکان فی قبرها: من ربک؟ فتقول: الله ربی. فیقولان: فمن نبیک؟ فتقول: ابی. فیقولان: فمن ولیک؟ فتقول: هذا القائم علی شفیر قبری علی بن ابی طالب؛ الا و ازیدکم من فضلها؟! ان الله قد و کل بها رعیلا من الملائکه یحفوظنها من بین یدیها و من خلفها و عن یمینها و عن شمالها و هم معها فی حیاتها، و عند قبرها و عند موتها یکثرون الصلاه علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها.

فمن زارنی بعد وفاتی فکانما زارنی فی حیاتی، و من زار فاطمه فکانما زارنی، و من زار علی بن ابی طالب فکانما زار فاطمه، و من زار الحسن والحسین فکانما زار علیا، و من

ص: 305

زار ذریتهما فکانما زارهما...». (1) .

«... جبرئیل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامی که فاطمه قبض روح می شود و دفن می گردد، دو ملک در قبر از او سؤال می کنند: پروردگار تو کیست؟ می فرماید: الله پروردگار من است. سپس می پرسند پیامبرت کیست؟ در پاسخ می فرماید: پدرم. آنگاه سؤال می کنند ولی تو کیست؟ در جواب می گوید: علی بن ابی طالب، همین کسی که در کنار قبرم ایستاده است. (سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید): آیا باز هم فضائل دیگر زهرا را بیان کنم؟ (شاید پیامبر اکرم می خواهد به این وسیله تذکر دهد که: در این عالم، فاطمه تنها کسی است که پدرش «رسول الله» و همسرش «ولی الله» است. پیامبر اکرم در ادامه ی سخن خویش می فرماید):

همانا خدای تعالی یک دسته از فرشتگان را برای محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و این ملائک در حال حیات، و هنگام مرگ او، و کنار قبرش پیوسته در خدمت او هستند، و کارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست. (یعنی در منطق ملائک و لسان فرشتگان صلوات بر

ص: 306


1- 357. بشاره المصطفی ص 139، بحارالانوار ج 43/ 58. این حدیث را جابر بن عبدالله انصاری روایت نموده است و از آنجائیکه اصل روایت نسبتا مفصل است و حاوی مناقب بسیاری از حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام می باشد لذا ما متن کامل حدیث را با ترجمه ی آن در تعلیق شماره ی 7 آورده ایم.

پیامبر اکرم و علی و حسنین همواره باید با صلوات بر فاطمه علیهاالسلام توام باشد، و در این منقبت نیز آن حضرت برابر و هم ردیف آن چهار وجود مقدس دیگر می باشد. سپس پیامبر اکرم چنین به سخن ادامه می دهد):

هر کس مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مثل این است که مرا در حال حیات زیارت کرده است؛ و کسی که فاطمه را زیارت کند، گویی مرا زیارت نموده است؛ و هر کس علی را زیارت نماید مثل زیارت کردن حسنین است؛ و آن کسی که زیارت کند ذریة آنان را، همانند زیارت خود آنان است...».

لذا زیارت حضرت عبدالعظیم را در شهر ری، با زیارت حسین بن علی در کربلا همانند دانسته اند، (1) و این مطلب را (که صلوات بر اهل بیت پیامبر برابر با صلوات بر پیامبر است) علمای عامه هم عنوان کرده اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام الله علیها را، چنانکه سهیلی در کتاب الروض الانف در ذیل مطلبی می نویسد:

«و من صلی علیها فقد صلی علی ابیها». (2) .

ص: 307


1- 358. روایتی در کتاب کامل ابن قولویه مندرج است که متن آن چنین است: «حدثنی علی بن الحسین بن موسی بابویه، عن محمد بن یحیی العطار، عن بعض اهل الری، قال: دخلت علی ابی الحسن العسکری، فقال: این کنت؟ فقلت: زرت الحسین بن علی علیهاالسلام. فقال: اما انک لو زرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین علیه السلام». (کامل الزیارات ص 324). مرحوم علامه امینی توضیحی درباره ی این حدیث دارند که در حاشیه ی کامل الزیارات ص 307 و 324 آمده است.
2- 359. الروض الانف ج 2/ 196.

«هر کس بر فاطمه صلوات فرستد، در حقیقت بر پدر او صلوات فرستاده است».

از حدیثی که نقل شد نیز ولیه الله بودن حضرت زهرا سلام الله علیها استنباط می شود.

ص: 308

چهل منقبت حضرت فاطمه ی زهرا (مناقب مشترکه)

اشاره

مناقب مشترکه ی چهل گانه ی حضرت زهرا علیهاالسلام

نتیجه و خلاصه ی آنچه در پانزده موضوع بیان داشتیم، چهل منقبت و یا چهل مطلب است که بسیاری از آنها از شئون ولایت و از خصوصیات ولی الله است، و اینکه حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها در این چهل منقبت با پدر و همسر و فرزندانش سهیم و شریک و همسان و کاملا برابر با آنان می باشد، خود حاکی از مقام والای «ولیة الهی» آن حضرت است.

حاصل گفتار و نتیجه ی بحث ما، همین چهل منقبت است که به ترتیب و بطور اختصار یک به یک آنها را ذکر می کنیم.

ص: 309

منقبت 01

«خلقتها قبل الناس شان ابیها و بعلها و بنیها، و هم انوار یسبحون الله و یقدسونه و یهللونه و یکبرونه». (1) .

آفرینش زهرا علیهاالسلام قبل از خلقت دیگران همانند پدر و همسر و فرزندانش بوده است.

آن انوار مقدسی که- پیش از آفرینش کلیه ی عوالم علوی و سفلی و خلقت بشر- در پیشگاه عرش عظمت حق تبارک و تعالی در حال تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر خدای یکتا بوده و در عبادت، استاد و آموزگار جبرئیل و سایر فرشتگان بوده اند.

ص: 310


1- 360. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (آیه ی سوم) و بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع اول).

منقبت 02

«خلقها من نور عظمة الله تبارک و تعالی و هی ثلث النور المقسوم بینها و بین ابیها و بعلها». (1) .

آفرینش زهرا علیهاالسلام از نور عظمت حضرت حق تبارک و تعالی است. همان نور واحدی که حضرت رسول اکرم و علی ابن ابی طالب نیز از آن آفریده شده اند، و مایه خلقت فاطمه یک سوم همان نور بوده است، «و هو نور مخزون مکنون فی علی الله»، نوری نهفته در خزانه علم خدایی، نور قدس، نورجلال، نور کمال و نور کبریائی الهی.

ص: 311


1- 361. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع یازدهم).

منقبت 03

«علیّتها فی خلقه السماء والارض و الجنة النار و العرش و الکرسی والملائکه و الانس و الجن، شان ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

حضرت فاطمه همتای پدر و همسر و فرزندانش سبب آفرینش آسمانها و زمین، بهشت و دوزخ، عرش و کرسی و فرشتگان و انس و جن بوده است. وجود مقدس زهرا علیهاالسلام، یکی از پنج تن است؛ همان کسانی که علت آفرینش جهان و آدم و آدمیان بوده اند. اگر آنان نبودند انبیا و اولیا، صدیقین و شهدا، ملک و ملکوت، زمینها و آسمانها، نار و نور، بهشت و دوزخ، و سایر مخلوقات جهان بوجود نمی آمدند. اگر حضرت زهرا علیهاالسلام نبود اثری از آدم و اولاد آدم نبود. اگر او نبود موسی و عیسی و نوح و ابراهیم علیهم السلام آفریده نمی شدند. اگر او نبود از اسلام و خداشناسی و توحید خبری نبود.

ص: 312


1- 362. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع اول).

منقبت 04

«تسمیتها من عند رب العزة، شان ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

نام گذاری زهرا علیهالسلام است از طرف خداوند متعال می باشد، همانند اسم گذاری محمد صلی الله علیه و آله و سلم، و علی و حسن و حسین علیهم السلام؛ و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر- در برابر پروردگار- از خود هیچگونه اختیاری ندارند، و تمام امورشان حتی انتخاب نامشان، مربوط به خدای متعال بوده، و به کسی در مورد آنان اجازه ی دخالت داده نشده است.

حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم هرگز مجاز نیست که از جانب خود فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را نام گذاری کند. همچنین در اسم گذاری علی بن ابی طالب که مولود کعبه و خانه زاد خداست، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم و ابوطالب را اختیاری نیست.

ص: 313


1- 363. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع اول و سوم).

منقبت 05

«اشتقاق اسمها من اسماء الله تبارک و تعالی، شان ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

«نام فاطمه علیهاالسلام- همانند نام پدر و همسر و فرزندانش- از اسماء خدای تبارک و تعالی مشتق شده است».

ص: 314


1- 364. مراجعه بفرمایید به: بخش فاطمه علیهاالسلام ازدیدگاه روایات (ذیل موضوع اول و سوم).

منقبت 06

«توسل الانبیاء بها و باسمائها شان ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

انبیا به حضرت فاطمه علیهاالسلام و نامهای او توسل کرده اند- همانگونه که به وجود و نام پدر و همسر و فرزندان زهرا علیهاالسلام توسل نموده اند-؛ و تمسک به اوست که وسیله ی نجات انبیا و اوصیا و سایر افراد بشر از مشکلات بوده است.

«من امن بها فقد نجی و من لم یومن بها فقد هلک». (2) .

«هر کس که به او ایمان آورد، همانا رستگار شد، و هر کس به او اعتقاد نداشت به تحقیق هلاک گردید».

ص: 315


1- 365. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (ذیل آیه ی سوم و چهارم).
2- 366. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع اول).

منقبت 07

«کتابه اسمها علی ساق العرش و ابواب الجنة لدة ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

نام حضرت فاطمه علیهاالسلام- هم ردیف پدر و همسر و فرزندانش-، بر ساق عرش و درهای بهشت نوشته شده است.

شگفتا! این چه مقام والایی است که با وجود انبیا، اوصیا مخلصین، و فرشتگاه مقرب، نام هیچ موجودی بر عرش الهی- آن پایتخت عظمت و جلال خدایی- نگاشته نشده است، مگر اسامی مقدس پنج تن، که زینت بخش تمام مراکز معنوی، و عالی ترین منازل اخروی است.

ص: 316


1- 367. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (ذیل آیه ی هفتم) و بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه (موضوع دوم).

منقبت 08

«کونها شبحا عن یمنة العرش و صورة فی الجنه، ردف اشباح ابیها و بعلها و بنیها و صورهم». (1) .

«وجود شبح زهرا سلام الله علیها در راستای عرش الهی، و تصویرش در بهشت، همردیف اشباح و تصاویر پدر و همسر و فرزندانش».

خدای تعالی، نه تنها اسامی مقدس پنج تن را زینت بخش عوالم بالا قرار داده است بلکه با اشباح و تصاویر نورانی آنان، عرش عظمت خویش و بهشت رحمتش را مزین فرموده، و یمین عرش برین را میمنتی بخشیده است.

لذا آدم علیه السلام هنگامیکه به عرش نظر می افکند، اشباح پنج تن را می بیند، و چون به بهشت روی می آورد، تصاویر زیبای آنان را مشاهده می کند؛ و به هر جا که می نگرد آثار جلال و جمال آن ارکان خلقت، منظر چشمان اوست.

ص: 317


1- 368. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع اول و سوم.

منقبت 09

«اشتراکها فی الامر بالاهتداء و الاقتداء و التمسک بها، ردف ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

هر فرد مسلمان و مومنی که با حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کرده و به او ایمان آورده و رسالت و اطاعتش را پذیرفته، و آن حضرت را پیام آور از جانب خدای خود می داند، و پیشوایانش علی علیه السلام و اولاد علی علیهم السلام هستند؛ ناگزیر حضرت زهرا سلام الله علیها «ولیه ی» او، راهنمای او، مرجع او، و در مشکلات- همانند پدر و همسر و فرزندانش- دستاویز و پناهگاه اوست.

ص: 318


1- 369. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع چهارم).

منقبت 10

«اشتراکها فی العصمة، و دخولها فی آیة التطهیر». (1) .

اشتراک حضرت فاطمه علیهاالسلام با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام در مقام عصمت و طهارت، یکی از مناقب دیگر اوست او نیز عصمه الله و مورد خطاب آیه ی تطهیر می باشد.

ص: 319


1- 370. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (آیه ی اول).

منقبت 11

«کونها من الامانة المعروضة علی السموات و الارض و الجبال». (1) .

آن امانتی که از جانب خدای تعالی بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد، و آنها زیر بار آن امانت وزین و مسئولیت سنگین نرفته، و از قبولش امتناع نمودند ولی بشر آن را پذیرا شد، همانا ولایت پنج تن علیهم السلام بوده است؛ و وجود مقدس زهرا سلام الله علیها ولیة الله و جزء امانت معروضه می باشد.

ص: 320


1- 371. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (آیه ی هفتم).

منقبت 12

«اشتراکها مع رسول الله فی الرکنیة لعلی بن ابی طالب». (1) .

حضرت فاطمه علیهاالسلام، در مقام رکن بودن نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام، با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همسان و همتا بوده است؛ و این منقبت منحصر است به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و صدیقه زهرا علیهاالسلام؛و مقصود از «رکنیت» در ذیل روایات مربوطه اش بطور تفصیل بیان گردید.

ص: 321


1- 372. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع هفتم).

منقبت 13

«اشتراکها فی تطهیر مسجد رسول الله لها، نظیر ابیها و بعلها و بنیها». (1) .

اشتراک فاطمه علیهاالسلام با پدر و همسر و فرزندانش در مجاز بودن به ورود به مسجد پیامبر اکرم و پاک بودنش در هر زمان و در هر حال.

ص: 322


1- 373. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع هشتم).

منقبت 14

«کونها محدثة کالائمة، امیرالمؤمنین و اولاده». (1) .

محدثه بودن فاطمه علیهاالسلام است، به این معنی که فرشتگان با او سخن می گفتند، و این مقام شئون امیرالمؤمنین و یازده اولاد معصوم اوست، و با وجود اینکه حضرت زهرا منصب امامت نداشت، هم صحبت ملائکه بوده است.

ص: 323


1- 374. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع نهم).

منقبت 15

اشتراکها مع امیرالمؤمنین و اولاده فی التبشیر بشیعتها و محبیها». (1) .

چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین و یازده اولادش علیهم السلام، مژده ی رستگاری داده است، در موارد بسیار به شیعیان و محبان فاطمه علیهاالسلام نیز بشارت نجات و رهایی از عذاب داده است؛ و این خود از شئون مخصوص صاحبان ولایت است.

ص: 324


1- 375. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع دهم).

منقبت 16

«رکوبها یوم القایمة کابیها و بعلها و بنیها». (1) .

سواره محشور شدن زهرا علیهاالسلام همانند پدر و همسر و فرزندانش.

ص: 325


1- 376. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع چهاردهم).

منقبت 17

«ان لها حجزه یوم القیامه کحجزه رسول الله یاخذ بها امیرالمومنین». (1) .

رسول اکرم می فرماید: در روز قیامت، من دست به دامان جبرئیل می شوم (گویا مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این باشد که جبرئیل نماینده ی خدای متعال است و من متمسک به دامان رحمت الهی هستم)؛ سپس در ادامه ی سخن چنین می فرماید: دخترم زهرا علیهاالسلام دست به دامان من، و علی بن ابی طالب متمسک به فاطمه علیهاالسلام است، و یازده فرزندش دست به دامان علی علیه السلام هستند.

ص: 326


1- 377. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع دهم).

منقبت 18

کانت تحدث امها و هی فی بطنها، و تصبرها». (1) .

سخن گفتن فاطمه علیهاالسلام با مادرش، آنگاه که در رحم مادر بود، و او را به شکیبائی دعوت می فرمود، و این خود از نشانه های مقام ولایت می باشد.

ص: 327


1- 378. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع یازدهم).

منقبت 19

«تکلمها بالشهادتین حین الولادة، و بذکر امیرالمؤمنین و اولاده الاسباط کاالائمة علیهم السلام». (1) .

حضرت صدیقه زهراسلام الله علیها نیز- همانند امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش علیهم السلام- در هنگام ولادت لب به شهادتین گشوده است؛ و این خود از شئون مخصوص صاحبان ولایت است.

ص: 328


1- 379. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع یازدهم).

منقبت 20

«اشتراکها مع ابیها و بعلها و بنیها فی العلم بما کان و ما یکون و ما لم یکن الی یوم القیامة». (1) .

اشتراک فاطمه علیهاالسلام با پدر و همسر و فرزندانش در علم به آنچه در گذشته واقع شده است و آنچه در آینده بوقوع خواهد پیوست، و آنچه تا روز قیامت واقع شدنی نیست؛ و این دانش نیز مخصوص اولیاء خداست و دارا بودن چنین علمی از نشانه های مقام ولایت می باشد.

ص: 329


1- 380. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع یازدهم).

منقبت 21

«ولادتها طاهرة مطهرة زکیة میمونة کما یعتقد فی الائمة الاطهار». (1) .

فاطمه علیهاالسلام همانند ائمه اطهار علیهم السلام مبارک و با طهارت و پاک و پاکیزه از مادر تولد یافته است.

ص: 330


1- 381. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع یازدهم).

منقبت 22

«نموها فی الیوم و الشهر مثل ما جاء فی نمو الائمة الاطهار». (1) .

رشد حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام همسان با ائمه اطهار در هر روز به قدر یک ماه، و در هر ماه به اندازه ی یک سال است.

ممکن است در اینجا مقصود نمو معنوی و روحی باشد نه رشد جسمانی، در هر حال و به هر معنایی که درباره ی ائمه اطهار علیهم السلام متصور است عینا در فاطمه علیهاالسلام نیز آنچنان است.

ص: 331


1- 382. در روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام می خوانیم:«... فکانت علیهاالسلام تنمی فی الیوم کما ینمی الصبی فی الشهر و تنمی فی الشهر کما ینمی الصبی فی السنه». (بحارالانوار ج 16/ 81، ج 43/ 3: به نقل از امال شیخ صدوق).

منقبت 23

«دخول نورها حین ولدت بیوتات مکه کولاده ابیها». (1) .

هنگام ولادت فاطمه علیهاالسلام نور او تمام خانه های مکه، شرق و غرب را فراگرفت چنان که در تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز تمام جهان از نور مبارکش روشن شد، گوئی با نورافشانی این موجود مقدس، خدای تعالی به اهل آسمان و زمین، به فرشتگان و تمام مخلوقات اعلام می فرماید: اینک تولد یافت آن بشری که نور جهانیان از اوست، و سبب خلقت عالمیان و علت آفرینش تمام مخلوقات بوده است؛ آن وجود مقدسی که باعث شد موجودات از ظلمات عدم به عالم نور ظهور چشم گشایند و به لباس آفرینش مزین گردند.

ص: 332


1- 383. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع یازدهم).

منقبت 24

«تبشیر اهل السماء بعضهم بعضا کما فی رسول الله و الائمه». (1) .

در آن هنگام که حضرت زهرا سلام الله علیها از جانب خدیجه علیهاالسلام ولادت یافت، فرشتگان میلاد او را به یکدیگر بشارت می دادند و تهنیت می گفتند، چنانکه در تولد پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز ملائکه مقدم مبارکشان را به یکدیگر مژده می دادند؛ و باید این چنین باشد، زیرا فاطمه علیهاالسلام یکی از علل خلقت و یکی از اسباب آفرینش بوده است، و فرشتگان نیز همانند سایر موجودات در سایه ی خلقت او و از یمن وجودش آفریده شده اند.

ص: 333


1- 384. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع یازدهم).

منقبت 25

«فی وجوب حبها کحب بعلها و بنیها اجرا للرسالة الخاتمه». (1) .

حب فاطمه علیهاالسلام همانند حب همسر و فرزندان معصومش (که اجر رسالت خاتم الانبیاء است)، بر همگان واجب است حتی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: خدای تعالی مرا به دوستی این چهار نفر فرمان داده است: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.

البته وجوب دوستی و محبت آنان نه به این جهت است که آن چهار نفر داماد و دختر و فرزندان پیامبرند بلکه رسول خدا نیز همانند سایر بندگان مؤ من، باید معتقد و معترف به مقام ولایت حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده و به این امر شهادت دهد.

ص: 334


1- 385. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (آیه ی پنجم).

منقبت 26

«اشتراکها مع ابیها و بعلها و بنیها فی درجة الوسیلة فی الجنة». (1) .

اشتراک زهرا سلام الله علیها و هم ردیف و هم درجه بودن اوست با پدر و همسر و فرزندانش در قبه الوسیله یا درجةالوسیله ی بهشت.

آنجا که پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالی است و جز پنج تن علیهم السلام از انبیاء و مرسلین و صالحین و فرشتگان مقرب کسی را به آن مقام والا راه نیست.

ص: 335


1- 386. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع سیزدهم).

منقبت 27

«اشتراکها مع ابیها و بعلها و بنیها یوم القیامة فی قبة تحت العرش». (1) .

اشتراک فاطمه علیهاالسلام با پدر و همسر و فرزندانش علیهم السلام در قبه ای از نور که زیر عرش برپا می شود و جز پنج تن علیهم السلام کسی را به آن رتبه ی والا راه نیست، و این مقام غیر از «درجه الوسیه» است که قبلا بیان شد.

ص: 336


1- 387. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع سیزدهم).

منقبت 28

«فی الدخول الی الجنة قبل الناس مع ابیها و بعلها و بنیها و هی قبل الجمیع». (1) .

ورود پنج تن علیهم السلام به بهشت قبل از همه، در حالی که حضرت فاطمه علیهاالسلام- در پیشاپیش پدر و همسر و فرزندانش علیهم السلام- نخستین کسی است که وارد بهشت می شود.

ص: 337


1- 388. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع چهاردهم).

منقبت 29

«فی انها من الکمات التی تلقیهاآدم و ابتلی بها ابراهیم ربه». (1) .

فاطمه علیهاالسلام یکی از کلماتی است که حضرت آدم علیه السلام فراگرفت، و حضرت ابراهیم نیز با همان کلمات امتحان شد؛ یعنی با کلمات: محمد، علی، فاطمه، حسن، و حسین علیهم السلام. (2) .

ص: 338


1- 389. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (آیه ی سوم و چهارم).
2- 390. همانطوریکه در ذیل آیه ی چهارم (و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن) خواندیم حضرت ابراهیم علاوه بر نام پنج تن با اسامی مبارک دیگر ائمه نیز (امام سجاد تا حضرت مهدی علیهم السلام) امتحان گردید.

منقبت 30

«دخولها فی آیة المباهلة بین ابنائنا و انفسنا». (1) .

حضرت فاطمه علیهاالسلام یکی از افرادی است که آیه ی مباهله در شان آنها نازل شده است و آن وجود مقدس، بین چهار معصوم قرار گرفته است یعنی بین: محمد و انفسنا (علی) و ابنائنا (حسن و حسین) علیهم السلام.

ص: 339


1- 391. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (آیه ی دوم).

منقبت 31

«وحدتها مع رسول الله و علی و بنیه فی حکم الحب و البغض والولاء و العداء و فی حکم السلم و الحرب و فی حکم السب والاذی». (1) .

سنی و شیعه در این موضوع متفق القول و هم عقیده هستند که احکامی که در اسلام در مورد محبت و یا عداوت، صلح و یا جنگ، دشنام دادن و اذیت کردن نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جاری است، عینا نسبت به زهرا سلام الله علیها نیز معتبر و واجب الاجرا است. یعنی اگر کسی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشمنی ورزد و یا آن حضرت را بیازارد و یا دشنام دهد چنانکه مجازاتش حد زدن بر او و یا کشتن او، و یا موجب کفر اوست، عینا در این موارد حضرت زهرا علیهاالسلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکسان و برابر است.

ص: 340


1- 392. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (موضوع پنجم و ششم).

منقبت 32

«فی کفویتها مع علی فی الکلمات و النفسانیات و لو لم یخلق علی لم یکن لها کفو من آدم و من دونه».

«همتا بودن فاطمه علیهاالسلام با علی علیه السلام در صفات و ارزشهای معنوی».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: اگر فاطمه علیهاالسلام آفریده نمی شد، هرگز برای علی همتائی وجود نداشت، همچنین اگر علی علیه السلام خلق نمی شد، فاطمه را در جهان نظیر و مانند نبود، سپس برای روشن شدن مطلب و رفع این اشتباه احتمالی که مبادا تصور شود مقصود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این بوده است که: (انحصارا) دیگرانی که خواستار همسری با فاطمه علیهاالسلام شدند، کفو و هم شان او نبودند؛ رسول خدا تصریح می فرمایند: نه تنها فاطمه علیهاالسلام را در زمان حاضر جز علی علیه السلام نظیر و مانندی نیست، بلکه از آدم و اولاد آدم (یعنی انبیا- جز پیامبر اسلام- اوصیا، اولیا، صدیقین، علما، و

ص: 341

حکما) هرگز کسی همتای زهرا علیهاالسلام نیست، و تنها علی علیه السلام است که کفو و همانند اوست. علی که چون فاطمه علیهاالسلام بی نظیر است و بشری در ملکات فاضله و مقامات عالیه برابر او نیست، و این دو وجود مقدس در این منقبت بطور یکسان شریکند.

اگر بجز این فرمایش از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تصریحی در این مورد در دسترس ما نبود (با اینکه وجود دارد)، همین حدیث شریف برای اثبات برتری حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام بر جمیع انبیا- جز پدر بزرگوارش صلی الله علیه و آله و سلم- کافی بود.

ص: 342

منقبت 33

«کفر من ابغض فاطمه کابیها و بعلها». (1) .

علما و و دانشمندان چنین فتوی داده اند که هر کس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یا علی علیه السلام را دشمن بدارد کافر است. فاطمه علیهاالسلام نیز در این مورد با پدر و همسرش شریک است و مشمول این حکم می شود. آیا چگونه ممکن است بشری صاحب مقاوم ولایت نباشد، و دشمنی با او موجب کفر گردد؟

ص: 343


1- 393. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع دوازدهم).

منقبت 34

«فی الامر بالتوسل الیها کابیها و بعلها و بنیها فی الحوائج و عند کل مسئلة و الامر بحبها والصلاة علیها و زیارتها». (1) .

چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان معصوم او علیهم السلام ملجا و مرجع توسل جمیع انبیاء بوده اند، بشر از آدم تا خاتم مامور به توسل به حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام بوده است.

از همان وقتی که آدم علیه السلام آفریده شد و- برای استجابت دعا و رفع مشکلاتش توسل به پنج تن علیهم السلام و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه پروردگار بی همتا توسط جبرئیل به او آموخته شد تکلیف بنی آدم روشن گردید.

انسانی که در جهانی پر از شدائد و مشکلات قدم می نهد، دنیایی که دائما در آغوش امواج بلا و گرداب حوادث عظیمه است، رحمت بیکران الهی ایجاب می کند که دستاویزهای محکم و عروةالوثقای ناگسستنی در اختیار این بشر سرگردان قرار دهد تا در مسیر ناهموار زندگانیش، امیدگاهی خداپسند، و پناهگاهی دور از گزند داشته باشد و با توسل و تمسک و چنگ زدن به ریسمان رحمت واسعه ی

ص: 344


1- 394. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع اول و چهارم).

الهی، فرزندان آدم نیز همانند حضرت آدم علیه السلام به ساحل نجات دست یابند.

اکنون با قلبی سرشار از خلوص، و امیدوار- همانگونه که خداوند یکتا به پیامبرانش راه نجات را نشان داده است و به آنها طریق دعای خداپسند را آموخته است- ما نیز به درگاه «الله» روی نیاز می آوریم، و وجود مقدس آبرومند زهرا را شفیع و راهگشا و واسطه ی فیض خدائی قرار می دهیم و عرضه می داریم: «یا فاطمة اغیثینی، یا فاطمة اغیثینی».

چنانکه به صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار و زیارت آنان- بعنوان یک فرمان الهی و امر اسلامی- دستور داده شده است، عینا به صلوات بر فاطمه علیهاالسلام و زیارتش تصریح و تاکید گردیده است.

ص: 345

منقبت 35

«دخولها فی فضل سورة «هل اتی»، مع بعلها و بنیها». (1) .

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همسان با امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام در فضیلت سوره ی «هلی اتی» شریک و سهیم است.

ص: 346


1- 395. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه آیات (آیه ی ششم).

منقبت 36

«عرفانها رسل ربها الیها عند ولادتها والتسلیم علیها باسمائها». (1) .

حضرت فاطمه علیهاالسلام در هنگام ولادتش حورالعین و بانوان عالی مقامی را که از جانب خدای متعال به نزد آن حضرت ارسال شده بودند که کاملا می شناخت، و قبل از سلام و احوالپرسی- با ذکر نام- یک یک آنان را مخاطب قرار داد:

«یا ساره السلام علیک، یا مریم السلام علیک...».

از این مطلب معلوم می شود که ملاقات و آشنایی حضرت زهرا علیهاالسلام با آنان بی سابقه نبوده، و آن وجود مقدس قبلا عوالمی را طی کرده است که در مسیر ملکوتی خویش آن فرستادگان آسمانی را دیده و شناخته است؛ و باید اینچنین باشد، زیرا مقام شامخ ولایت ایجاب می کند که هر ولی الله یا ولیة الله شیعیان خود را با آگاهی خدادادش یک یک بشناسد. (2) .

ص: 347


1- 396. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع یازدهم).
2- 397. در این خصوص روایات بسیاری از ائمه صلوات الله علیهم منقول است که مجموعه ای از آنها را می توانید در بحارالانوار ج 26/ 117- 132 ملاحظه بفرمایید.

منقبت 37

«اطلاع الله علی الارض و اختیارها علی نساءالعالمین کاطلاعه علی الارض و اختیار ابیها و بعلمها و ولدها الائمة». (1) .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با کمال صراحت می فرماید: خدای تبارک و تعالی یک بار بر زمین نظر افکند و از اولین و آخرین مرا برگزید، و دفعه دوم علی را، و در سومین نظر اولاد معصوم او را، و در چهارمین بار زهرا علیهاالسلام را از میان جمیع زنان عالم- از اولین و آخرین- انتخاب فرمود.

پس همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصطفی است، و چنانکه که علی مرتضی است، و همان سان که حسن و حسین برگزیده و مختارند، زهرا سلام الله علیها نیز- همتای آنان- مصطفاة، مرتضاة، مختاره و برگزیده خداوند تبارک و تعالی است.

ص: 348


1- 398. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع دوم).

منقبت 38

«کونها شفیعة کبری یوم القیامة لشیعتها و محبیها کابیها و بعلها و بنیها». (1) .

بزرگترین مقام شفاعت را در روز قیامت، حضرت صدیقه سلام الله علیها- همسان با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام حائز می باشد؛ بلکه می توان گفت آن حضرت را در این رتبه و مقام امتیازاتی است مخصوص بخود و بی نظیر.

بزرگداشت تشریف فرمائی او به محشر و پیشگاه عرش الهی بنحوی است که تمام توجهات بسوی آن وجود مقدس معطوف خواهد شد، و امام سلام الله علیه در این باره می فرماید: مقام شامخ حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام در روز قیامت چنان است که حتی از نظر یک نفر هم پنهان نمی ماند.

ص: 349


1- 399. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع دهم).

منقبت 39

«یعرف الله قدرها کما یعرف قدر ابیها و بعلها و بنیها یوم القیامة». (1) .

در روز قیامت منبری از نور برپا می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر آن جلوس می نماید، و در حالی که جبرئیل و انبیاء و اولیاء گرد آمده اند خداوند تبارک و تعالی مقام و منزلت زهرا سلام الله علیها و پدر و همسر و فرزندان معصومش را به اهل محشر معرفی می فرماید، و هنگام ورود فاطمه علیهالسلام به صحنه ی محشر از جانب حضرت حق تبارک و تعالی ندا می شود:

«یا اهل المحشر غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه».

«ای اهل محشر نگاهتان را فروافکنید تا فاطمه عبور نماید».

ص: 350


1- 400. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع دهم).

منقبت 40

فی افضلیتها علی الملائکة والجن و الانس کابیها و بعلها و بنیها». (1) .

چنانکه برتری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر انبیا و مرسلین و ملائکه، با تفحص و تحقیق در روایات معتبر ثابت شده است، به همان طریق افضلیت زهرا سلام الله علیها نیز بر جمیع مخلوقات از انس و جن و ملک منصوص و مسلم است.

این چهل منقبت فاطمه علیهاالسلام علیهاالسلام خلاصه ی پانزده موضوع این کتاب است، که با آیات قرآن و روایات معتبر مربوطه و با ذکر اسناد بسیار مدارک اطمینان بخش، آنها را قبلا بطور تفصیل بیان کرده بودیم.

ص: 351


1- 401. مراجعه بفرمایید به: بخش حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه روایات (ذیل موضوع اول و ذیل موضوع یازدهم).

اگر بخواهیم با قلبی حقیقت جو، منصفانه قضاوت نماییم، یقینا درمی یابیم که این چهل منقبت از شئون مخصوص صاحبان ولایت، و لازم و ملزوم یکدیگرند. مناقبی که مبنای آنها آیات انکارناپذیر کلام الله و گفتار معصومین دل آگاه است. بشری که خداوند یکتا او را به اقتضای حکمتش از ابتدای خلقت جهان تا برچیده شدن بساط آن، در کنار سفره ی رحمت خویش نشانده، و او را در مراحل مختلف و مواقف بسیار سیر داده است. منزلت والای این بانوی بانوان و خاتون دو جهان، در عالم اظله اش، در عالم میثاقش، در عالم خلقتش، در عالم علوی و سفلی اش، در عالم رحم مادرش، در ولادت و روز قیامت و محشرش، در ورود به جنتش، همه و همه، حاکی از مقام اعلای «ولیه اللهی» اوست.

هرگز معقول نیست که موجودی دارای مقام ولایت کبری نباشد ولی علت آفرینش بوده و اعتقاد به قدر و مرتبه ی خداداد او از شرایط ایمان بشمار آید و وجود مقدسش با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مناقب چهل گانه ی مذکور بطور همسان شریک و

ص: 352

سهیم باشد.

اما قسمت دوم مناقب زهرا سلام الله علیها احادیثی است که مربوط و مخصوص است به زندگی آن حضرت؛ درباره ی مکارم اخلاقش، زهدش، عبادتش، ایثارش، پرورش فرزندانش، شوهرداریش، نگاهداری از پدرش، و کمالات و فضایل بی شمار دیگرش، که در کتب شیعه و سنی مسطور است، که در اینجا مورد بحث و بررسی ما نیست.

خداوند تعالی بحق محمد و آل محمد علیهم السلام ما را در سایه ی ولایت حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام محشور نماید، و دستمان را از دامان ولایت این خاتون دو جهان کوتاه نفرماید و از مؤمنین به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اولاد معصومش قرار دهد....

الحمدلله رب العالمین

ص: 353

تعلیقات کتاب فاطمه ی زهرا

روات شان نزول آیه ی تطهیر (روات حدیث کساء)

اشاره

روات شان نزول آیه ی تطهیر در شان پنج تن (1) .

تابعین و علمای مورد وثوق عامه که حدیث کساء را نقل کرده اند

روات قرن 01

1- صفیه بنت شیبه بن عثمان بن ابی طلحه بن عبدالعزی عبدریه.

(توثیقات): بسیاری معتقدند که وی صحابی است. در سنن ابی داود و سنن نسائی و سنن ابن ماجه از صفیه روایاتی نقل شده که وی آنها را بدون واسطه از پیامبر نقل کرده است. بهر حال حتی اگر او را از طبقه ی تابعین نیز بدانیم، علمای عامه وی را توثیق نموده اند و روایاتش در تمامی صحاح سته موجود است. از جمله

ص: 354


1- 402. (مربوط به صفحات 54، 55).

کسانی که او را توثیق کرده اند عجلی می باشد. ابن حبان نیز نام وی را در ثقات خویش ذکر نموده است. (ثقات ابن حبان ج 4/ 386، الاستیعاب ج 4/ 427، تهذیب الکمال ج 35/ 211، تهذیب التهذیب ج 12/ 430).

(مصدر حدیث کساء به نقل از صفیه بنت شیبه): شرح السنه ج 7/ 204.

2- عمرو بن میمون اودی کوفی ابوعبدالله و یا ابویحیی متوفای 74 و یا 75 هجری.

(توثیقات): ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب نام او را در عداد صحابه آورده است ولی بسیاری از عامه وی را از طبقه ی تابعین دانسته اند و ادعا می کنند که عمرو بن میمون با اینکه دوره ی جاهلیت را درک نموده ولی پیامبر را رویت نکرده است. بهر حال روایات وی در جمیع صحاح سته موجود است. یحیی بن معین و نسائی و عجلی از جمله کسانی هستند که او را توثیق کرده اند. ابن حبان نیز نام وی را در کتاب ثقات خود آورده است. (ثقات ابن حبان ج 5/ 166، الاستیعاب ج 3/ 282، تهذیب الکمال ج 22/ 261، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 158، تهذیب الکمال ج 8/ 109، شذرات الذهب ج 1/ 82).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عمرو بن میمون): معجم اوسط طبرانی ج 3/ 388، 389/ ح 2836.

3- حافظ سعید بن جبیر بن هشام ابومحمد (و یا ابوعبدالله) اسدی والبی کوفی تابعی متوفای 95 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 120 سخن گفتیم.

ص: 355

(مصدر حدیث کساء به نقل از سعید بن جبیر): شواهد التنزیل ج 2/ 87/ ح 763.

4- ابوعمار شداد بن عبدالله قرشی ابوعمار تابعی.

(توثیقات): ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات آورده است و عجلی و دار قطنی و یعقوب بن سفیان نیز او را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 215، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 249، ثقات ابن حبان ج 4/ 357، تقریب التهذیب ج 1/ 413، تهذیب التهذیب ج 4/ 317، ذکر اسماء التابعین ج 2/ 112، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 1/ 14).

(مصادر حدیث کساء به نقل از شداد بن عبدالله): مسند احمد ج 4/ 107، تفسیر طبری ج 22/ 6، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 76- 78، المستدرک ج 2/ 416، تذکره الخواص ص 233، مشکل الاثار ج 1/ 336، 337، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364، مناقب ابن مغازلی ص 305/ ح 350، اسد الغابه ج 2/ 12، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 483، 484، تلخیص المستدرک ج 3/ 147، شواهد التنزیل ج 2/ 39- 46/ ح 686- 693.

5- ابوتحیی حکیم بن سعد حنفی کوفی تابعی.

(توثیقات): عجلی او را توثیق نموده و ابن حبان نامش را در کتاب ثقات خود آورده است. (تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 128، ثقات ابن حبان ج 4/ 182، ثقات عجلی ص 130، تهذیب الکمال ج 7/ 210، تهذیب التهذیب ج 2/ 453).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حکیم بن سعد): تفسیر

ص: 356

طبری ج 22/ 7، مشکل الاثار ج 1/ 332.

6- ابوسعید شهر بن حوشب اشعری شامی تابعی متوفای 100 هجری.

(توثیقات): روایات وی در صحیح مسلم و سنن اربعه موجود می باشد و بخاری نیز در کتاب «الادب المفرد» از وی روایت نقل نموده است. احمد بن حنبل و عجلی و یعقوب بن شیبه و یعقوب بن سفیان و یحیی بن معین وی را توثیق نموده اند. بخاری نیز درباره ی او می گوید: «حسن الحدیث». (ثقات عجلی ص 223، ثقات ابن شاهین ص 164، سوالات ابی داود ص 349، ذکر اسماء التابعین ج 2/ 116، جامع مسانید ابی حنیفه ج 1/ 39، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 372، تقریب التهذیب ج 1/ 460، تهذیب الکمال ج 12/ 578، تهذیب التهذیب ج 4/ 369).

(مصادر حدیث کساء به نقل از شهر بن حوشب): روایات وی درباره ی شان نزول آیه در بسیاری از منابع عامه موجود است که از جمله ی آنها مسند احمد ج 2/ 298، ج 6/ 292، 298، 304، تفسیر طبری ج 22/ 6 و معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811 می باشد.

روات قرن 02

7- ابوبلج فزاری واسطی.

(توثیقات): یحیی بن معین و ابن سعد و نسائی و دار قطنی و ابوالفتح ازدی و ابراهیم بن یعقوب جوزجانی وی را توثیق نموده اند و ابن حبان نام او را در کتاب

ص: 357

ثقات خوش ذکر کرده است. روایات ابوبلج در تمامی سنن اربعه موجود است. (تهذیب الکمال ج 33/ 162، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 121 هجری الی 140 هجری- ص 320، تهذیب التهذیب ج 12/ 47).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوبلج فزاری): معجم اوسط طبرانی ج 3/ 388، 389/ ح 2836.

8- حافظ ابومحمد عطاء بن یسار هلالی مدنی متوفای 97 و یا 103 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و ابوزرعه و نسائی و ابن سعد او را توثیق نموده اند و ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خویش ذکر نموده است. ابوحازم می گوید: «کسی را ندیدم که مانند عطاء پیوسته در مسجد النبی حضور داشته باشد». (طبقات ابن سعد ج 5/ 173، ثقات ابن حبان ج 5/ 199، تهذیب الکمال ج 20/ 124، تذکره الحفاظ ج 1/ 90، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 448، تهذیب التهذیب ج 7/ 217، شذرات الذهب ج 1/ 125).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عطاء بن یسار): شرح السنه ج 7/ 204.

9- عامر بن سعد بن ابی وقاص مدنی متوفای 104 هجری.

(توثیقات): عجلی وی را توثیق نموده است و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خویش آورده است. (ثقات عجلی ص 243، ثقات ابن حبان ج 5/ 186، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 349، تهذیب التهذیب ج 5/ 63، اسعاف المبطا (مطبوع در ذیل موطا) ج 2/ 328، التحفه الطیفه ج 2/ 7).

ص: 358

(مصادر حدیث کساء به نقل از عامر بن سعد): تفسیر طبری ج 22/ 7، السنن الکبری ج 7/ 63، خصائص امیرالمومنین ص 48، 49، 81، مشکل الاثار ج 1/ 332، شواهد التنزیل ج 2/ 19- 22/ ح 654- 656، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 458، المستدرک ج 3/ 108، 147، تلخیص المستدرک ج 3/ 107، 147.

10- ابوبکر محمد بن سیرین انصاری انسی بصری غلام مالک بن انس متوفای 110 هجری.

(توثیقات): روایات وی در تمامی صحاح سته موجود است و احمد بن حنبل و یحیی بن معین و عجلی او را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 405، ثقات ابن حبان ج 5/ 348، صفه الصفوه ج 3/ 241، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 606، بحر الدم ص 138، تهذیب الکمال ج 25/ 344، تهذیب التهذیب ج 9/ 214، اسعاف المبطا (مطبوع در ذیل موطا) ج 2/ 351، طبقات المعتزله ص 17).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن سیرین): تفسیر طبری ج 22/ 6، شواهد التنزیل ج 2/ 69/ ح 734، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 484.

11- ابوالحسن عطیه بن سعد بن جناده عوفی جدلی کوفی متوفای 111 هجری.

(توثیقات): ابن سعد وی را توثیق نموده و ابن شاهین نیز نام وی را کتاب ثقات خویش آورده است. (1) (طبقات ابن سعد ج 6/ 304، ثقات ابن

ص: 359


1- 403. ابن سعد در کتاب طبقات خویش می گوید: «حجاج برای محمد بن قاسم نوشت که سب و دشنام علی را به عطیه ی عوفی عرضه بدارد و اگر چنانچه وی از دشنام دادن به علی خودداری نمود 400 تازیانه به وی بزند و ریش او را بتراشد. محمد بن قاسم ثقفی نیز به امر حجاج عمل کرد و پس از آنکه عطیه از دشنام دادن به علی خودداری نمود تمامی دستورات حجاج را درباره ی او اجرا کرد. (طبقات ابن سعد ج 6/ 304).

شاهین ص 247، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 406، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 325، تهذیب الکمال ج 20/ 145، تهذیب التهذیب ج 7/ 224).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عطیه ی عوفی): تفسیر طبری ج 22/ 6، 7، مشکل الاثار ج 1/ 334، تاریخ بغداد ج 9/ 126، ج 10/ 278، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 68- 70، شواهد التنزیل ج 2/ 55- 60/ ح 706، 707، 709، 710، 716، 718، مناقب ابن مغازلی ص 304/ ح 349، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 485، اسد الغابه ج 3/ 413.

12- مصعب بن شیبه بن جبیر بن شیبه بن عثمان بن ابی طلحه قرشی عبدری مکی حجبی.

(توثیقات): یحیی بن معین و عجلی او را توثیق نموده اند و روایاتش در صحیح مسلم و سنن اربعه موجود است. وی روایت تطهیر را از صفیه بنت شیبه نقل کرده و ناقل از او نیز زکریا بن ابی زائده است. (تهذیب الکمال ج 28/ 31، تهذیب التهذیب ج 10/ 162).

(مصدر حدیث کساء به نقل ازم صعب بن شیبه): شرح السنه ج 7/ 204.

ص: 360

13- ابومحمد عطاء بن ابی رباح اسلم قرشی فهری متوفای 114 هجری.

(توثیقات): علمای عامه باتفاق او را توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود می باشد. وی مفتی اهل مکه در زمان خود بوده است. (ثقات عجلی ص 332، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 402، ثقات ابن حبان ج 5/ 198، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 78، تهذیب الکمال ج 20/ 69، تذکره الحفاظ ج 1/ 98، تهذیب التهذیب ج 7/ 199).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عطاء بن ابی رباح): مسند احمد بن حنبل ج 4/ 107، تفسیر طبری ج 22/ 7، صحیح ترمذی- کتاب تفسیر القرآن، باب 34- ج 5/ 351/ ح 3205، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 200، مشکل الاثار ج 1/ 335، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 71، شواهد التنزیل ج 2/ 79، 80، 83، 85/ ح 754، 755، 758- 760، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 483، اسباب النزول ص 203.

14- حافظ عبدالله بن عبیدالله بن ابی ملیکه زهیر بن عبدالله ابوبکر و ابومحمد قرشی تیمی مکی متوفای 117 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 286 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالله بن ابی ملیکه): شواهد التنزیل ج 2/ 32/ ح 673، 674 فرائد السمطین 2/ 18، 19/ ح 362.

15- عمرو بن شعیب بن محمد بن عبدالله بن عمرو بن عاص ابوابراهیم و ابوعبدالله قرشی سهمی حجازی متوفای 118

ص: 361

هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 120 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از عمرو بن شعیب): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 72.

16- ابوالجحاف داود بن ابی عوف سوید تمیمی برجمی کوفی.

(توثیقات): سفیان ثوری و احمد بن حنبل و یحیی بن معین وی را توثیق نموده اند و ابن حبان نیز در کتاب ثقات خود به او اشاره نموده است. (ثقات ابن حبان ج 6/ 280، تهذیب الکمال ج 8/ 434، تهذیب التهذیب ج 3/ 196).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالجحاف برجمی): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 292، اخبار اصبهان (ط لیدن) ج/ 108، مشکل الاثار ج 1/ 334، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 64، شواهد التنزیل ج 2/ 70/ ح 736.

17- حافظ ابویحیی سلمه بن کهیل بن حصین حضرمی تنعی کوفی متوفای 121 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. عجلی درباره ی وی می گوید: «ثقه ثبت فی الحدیث» و ابن حجر در کتاب الایثار از او چنین یاد می نماید: «ثقه مشهور». (ثقات عجلی ص 197، ثقات ابن حبان ج 4/ 317، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 298، تهذیب التهذیب ج 4/ 155، الایثار ص 90).

ص: 362

(مصادر حدیث کساء به نقل از سلمه بن کهیل): مناقب ابن مغازلی ص 303/ ح 347، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، شواهد التنزیل ج 2/ 71، 72. ح 738، 739.

18- حافظ زبید بن حارث یامی (و یا ایامی) کوفی متوفای 122 هجری.

(توثیقات): وی باتفاق علمای عامه موثق است و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 163، ثقات ابن حبان ج 6/ 371، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 296، صفه الصفوه ج 3/ 98 تهذیب الکمال ج 9/ 289تهذیب التهذیب ج 3/ 310).

(مصادر حدیث کساء به نقل از زبید یامی): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 304، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 248، 249، معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 62، 63، 67، 68، شواهد التنزیل ج 2/ 64- 67/ ح 724- 731، اسد الغابه ج 4/ 29.

19- حافظ ابوعبدالله سفیان بن سعید بن مسروق کوفی ثوری متوفای 126 هجری.

(توثیقات): علمای عامه غالبا از وی با عنوان «امیرالمومنین فی الحدیث» یاد می کنند. جمیع رجال جرح و تعدیل عامه وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 190، سوالات ابن الجنید لیحیی بن معین ص 50، 81، طبقات ابن سعد ج 6/ 371، مشاهیر علماء الامصار ص 169، تاریخ بغداد ج 9/ 151، سیر

ص: 363

اعلام النبلاء ج 7/ 229، تهذیب الکمال ج 11/ 154).

(مصادر حدیث کساء به نقل از سفیان ثوری): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 304، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 248، 249، معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 65، 66، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 62، 63، 75، شواهد التنزیل ج 2/ 64- 66/ ح 724- 729، اسد الغابه ج 4/ 29.

20- ابومحمد اسماعیل بن عبدالرحمن بن ابی کریمه حجازی کوفی سدی متوفای 127 هجری.

(توثیقات): قبلا توثیق وی را در پاورقی صفحه ی 120 آوردیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از اسماعیل سدی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722، 723.

21- حافظ ابواسحاق عمرو بن عبدالله بن ذی یحمد همدانی کوفی سبیعی متوفای 127 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و نسائی و یحیی بن معین و ابوحاتم و عجلی وی را توثیق نموده اند و تمامی صاحبان صحاح سته روایات وی را در کتب خویش نقل کرده اند. (ثقات عجلی ص 366، ثقات ابن حبان ج 5/ 177، صفه الصفوه ج 3/ 104، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 392، تذکره الحفاظ ج 1/ 114، تهذیب الکمال ج 22/ 102، تهذیب التهذیب ج 8/ 63).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابواسحاق سبیعی): تاریخ ابن

ص: 364

عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67.

22- حافظ ابوالحسن علی بن زید بن جدعان (عبدالله) بن ابی ملیکه تمیمی قرشی بصری متوفای 129 یا 131 هجری.

(توثیقات): در صحیح مسلم و سنن اربعه روایات وی آمده است. یعقوب بن شیبه او را توثیق نموده است و عجلی نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است. (سوالات ابن الجنید لیحیی بن معین ص 148، ثقات عجلی ص 346، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 206، تهذیب الکمال ج 20/ 434، تهذیب التهذیب ج 7/ 322).

(مصادر حدیث کساء به نقل از علی بن جدعان): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 323، مشکل الاثار ج 1/ 334، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، شواهد التنزیل ج 2/ 76، 77/ ح 747، 748، 750.

23- ابونصر یحیی بن ابی کثیر طائی یمامی متوفای 129 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 475، ثقات ابن حبان ج 7/ 591، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 27، تهذیب التهذیب ج 11/ 268).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابونصر یمامی): شواهد التنزیل ج 2/ 43، 44/ ح 689، 690.

24- ابومعاویه عمار بن معاویه بن اسلم بجلی دهنی کوفی متوفای 133 هجری.

ص: 365

(توثیقات): احمد بن حنبل و یحیی بن معین و ابوحاتم و نسائی و ابن حبان و عجلی او را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 353، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 424، ثقات ابن حبان ج 5/ 268، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 138، تهذیب الکمال ج 21/ 208، تهذیب التهذیب ج 7/ 406).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عمار دهنی): مشکل الاثار ج 1/ 333، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68، 69، شواهد التنزیل ج 2/ 82، 86- 88/ ح 757، 762، 764.

25- لیث بن ابی سلیم بن زنیم متوفای 138 یا 143 هجری.

(توثیقات): عثمان بن ابی شیبه و ساجی وی را صدوق دانسته و عجلی نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است. (ثقات عجلی ص 399، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 179، تهذیب الکمال ج 24/ 279، تهذیب التهذیب ج 8/ 465).

(مصدر حدیث کساء به نقل از لیث بن ابی سلیم): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 61.

26- شریک بن عبدالله بن ابی نمر مدنی متوفای قبل از 140 هجری.

(توثیقات): ابن سعد و ابوداود و عجلی او را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 217، سوالات ابن الجنید لیحیی بن معین ص 96، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 251، ثقات ابن حبان ج 6/ 444، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 159، تهذیب الکمال ج 12/ 475، تهذیب التهذیب ج 4/ 337).

ص: 366

(مصادر حدیث کساء به نقل از شریک بن ابی نمر): شرح السنه ج 7/ 204، مناقب خوارزمی ص 22، 23.

27- ابوبکر محمد بن سوقه غنوی کوفی متوفای دهه ی 140 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 405، ثقات ابن حبان ج 7/ 404، ثقات ابن شاهین ص 289، صفه الصفوه ج 3/ 116، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 134، تهذیب التهذیب ج 9/ 209).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن سوقه): تاریخ عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67، 68.

28- عبدالملک بن ابی سلیمان میسره عرزمی ابومحمد یا ابوعبدالله کوفی متوفای 145 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و احمد بن حنبل و ابن عمار موصلی و یعقوب بن سفیان و نسائی و ترمذی و ابن سعد و عجلی وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 309، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 371، ثقات ابن حبان ج 7/ 97، تهذیب الکمال ج 18/ 322، تهذیب التهذیب ج 6/ 396، تذکره الحفاظ ج 1/ 155، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 489).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالملک بن ابی سلیمان): مسند احمد ج 6/ 292، مناقب ابن مغازلی ص 304/ ح 348، شواهد التنزیل ج 2/ 70، 71، 83- 85/ ح 737، 758- 760.

ص: 367

29- اسماعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب هاشمی متوفای 145 هجری.

(توثیقات): دارقطنی وی را توثیق نموده و ابن حبان در ثقات خویش نام وی را آورده است. (ثقات ابن حبان ج 4/ 15، الجامع فی الجرح و التعدیل ج 1/ 74، تهذیب الکمال ج 3/ 112، تهذیب التهذیب ج 1/ 306).

(مصادر حدیث کساء به نقل از اسماعیل بن عبدالله بن جعفر هاشمی): المستدرک ج 3/ 147، شواهد التنزیل ج 2/ 32، 33/ ح 673- 675، فرائد السمطین ج 2/ 18، 19/ ح 362، تلخیص المستدرک ج 3/ 147.

30- ابوعبدالله عمرو بن قیس ملائی بزاز کوفی متوفای 146 هجری.

(توثیقات): عجلی نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است. (ثقات عجلی ص 368، ثقات ابن حبان ج 7/ 221، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 250، تهذیب الکمال ج 22/ 200، تهذیب التهذیب ج 8/ 92).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عمرو بن قیس): معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 62.

31- حافظ ابوسهل عوف بن ابی جمیله اعرابی بصری متوفای 146 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و نسائی و ابن سعد وی را توثیق نموده اند و ابن

ص: 368

حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خود آورده است. (ثقات ابن حبان ج 7/ 296، طبقات ابن سعد ج 7/ 258، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 383، تهذیب الکمال ج 22/ 437، تهذیب التهذیب ج 8/ 166).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عوف بن ابی جمیله): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 296، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 69.

32- حافظ ابومحمد سلیمان بن مهران اسدی کاهلی کوفی اعمش متوفای 147 یا 148 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و نسائی و عجلی وی را توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 204، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 234، ثقات ابن حبان ج 4/ 302، تاریخ بغداد ج 9/ 3، تهذیب الکمال ج 12/ 76، تهذیب التهذیب ج 4/ 222، تذکره الحفاظ ج 1/ 154).

(مصادر حدیث کساء به نقل از سلیمان بن مهران): تفسیر طبری ج 22/ 7، مشکل الاثار ج 1/ 332، مناقب ابن مغازلی ص 331، 332/ ح 345، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 64، 67، 68، شواهد التنزیل ج 2/ 88/ ح 765.

33- هاشم بن هاشم بن عتبه بن ابی وقاص قرشی زهری متوفای بعد از 147 هجری.

(توثیقات): علمای عامه در توثیق وی اتفاق نظر دارند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 455، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 206، تهذیب التهذیب ج 11/ 20).

ص: 369

(مصادر حدیث کساء به نقل از هاشم بن هاشم بن عتبه): تفسیر طبری ج 22/ 7، شواهد التنزیل ج 2/ 61، 62/ ح 719.

34- ابوعیسی عوام بن حوشب بن یزید ربعی واسطی متوفای 148 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و یحیی بن معین و ابوزرعه و ابن سعد و حاکم نیسابوری و عجلی وی را توثیق نموده اند و روایاتش در کلیه صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 376، ثقات ابن حبان ج 7/ 298، ثقات ابن شاهین ص 256، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 354، تهذیب الکمال ج 22/ 427، تهذیب التهذیب ج 8/ 163).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عوام بن حوشب): فرائد السمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296، شواهد التنزیل ج 2/ 37، 38/ ح 682- 684.

35- ابویحیی زکریاء بن ابی زائده همدانی کوفی متوفای 149 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود می باشد. (ثقات عجلی ص 165، ثقات ابن حبان ج 8/ 253، تاریخ بغداد ج 8/ 455، سیر اعلام النبلاء ج 6/ 202، تهذیب التهذیب ج 3/ 331).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن ابی زائده): السنن الکبری ج 2/ 149، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب 9- ج 4/ 1883/

ص: 370

ح 2424، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 194، 195، شرح السنه ج 7/ 204، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63، شواهد التنزیل ج 2/ 36، 37/ ح 681، تلخیص المستدرک ج 3/ 147.

36- سعید بن زربی بصری عبادانی ابومعاویه و یا ابوعبیده خزاعی.

(توثیقات): ابن شاهین و ابن حبان در کتاب ثقات خویش به او اشاره نموده و ترمذی در کتاب سنن خویش از وی نقل روایت می نماید. (ثقات ابن شاهین ص 144، ثقات ابن حبان ج 6/ 362، تهذیب الکمال ج 10/ 430، تهذیب التهذیب ج 4/ 28).

(مصادر حدیث کساء به نقل از سعید بن زربی): تفسیر طبری ج 22/ 6، شواهد التنزیل ج 2/ 69/ ح 734.

37- یحیی بن عبید مکی.

(توثیقات): نسائی وی را توثیق نموده و ابن حبان نیز در کتاب ثقات خود به وی اشاره می کند. (ثقات ابن حبان ج 5/ 529، تهذیب الکمال ج 31/ 456، تهذیب التهذیب ج 11/ 254).

(مصادر حدیث کساء به نقل از یحیی بن عبید مکی): صحیح ترمذی- کتاب تفسیر القرآن، باب 34- ج 5/ 351/ ح 3205، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 200، تفسیر طبری ج 22/ 7، مشکل الاثار ج 1/ 335، شواهد التنزیل ج 2/ 79، 80/ ح 753- 755.

ص: 371

38- بلال بن مرداس فزاری نصیبی از اتباع تابعین.

(توثیقات): ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خود آورده و ابن خزیمه نیز در کتاب صحیح خویش از او روایت نقل می کند. از صاحبان صحاح سته نیز ابوداود و ترمذی و ابن ماجه در کتاب سنن خود روایاتی از وی نقل نموده اند. (ثقات ابن حبان ج 6/ 92، تهذیب الکمال ج 4/ 298، تهذیب التهذیب ج 1/ 504).

(مصادر حدیث کساء به نقل از بلال بن مرداس): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722، 723.

39- ابومحمد بکیر بن مسمار مدنی قرشی زهری متوفای 153 هجری.

(توثیقات): عجلی او را توثیق کرده و ابن حبان نیز در کتاب ثقات خود به وی اشاره نموده است. (ثقات عجلی ص 86، ثقات ابن حبان ج 6/ 105، تهذیب الکمال ج 4/ 251، تهذیب التهذیب ج 1/ 495، الجامع فی الجرح و التعدیل ج 1/ 110).

(مصادر حدیث کساء به نقل از بکیر بن مسمار): خصائص امیرالمومنین ص 48، 49، تفسیر طبری ج 22/ 7، مشکل الاثار ج 1/ 332، السنن الکبری ج 7/ 63، المستدرک ج 3/ 147، شواهد التنزیل ج 2/ 19- 21/ ح 654، 655، تلخیص المستدرک ج 3/ 147.

40- ابوعمرو عبدالرحمن بن عمرو بن یحمد اوزاعی متوفای

ص: 372

157 هجری.

(توثیقات): عجلی و ابن ابی حاتم و خلیلی وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 296، طبقات ابن سعد ج 7/ 488، سوالات ابن الجنید لیحیی بن معین ص 44، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 353، ثقات ابن حبان ج 7/ 62، سیر اعلام النبلاء ج 7/ 107، تهذیب التهذیب ج 6/ 238، تذکره الحفاظ ج 1/ 178).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعمرو اوزاعی): مسند احمد بن حنبل ج 4/ 107، مناقب ابن مغازلی ص 305/ ح 350، مشکل الاثار ج 1/ 336، 337، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 78،77، شواهد التنزیل ج 2/ 39- 45/ ح 686- 692، المستدرک ج 2/ 416، تلخیص المستدرک ج 3/ 147.

41- عبدالرحمن بن عبدالله بن دینار قرشی عدوی مدنی متوفای حدود 160 هجری.

(توثیقات): بخاری در کتاب صحیح خود از وی روایت نقل می کند و علی بن مدینی او را بعنوان فردی صدوق معرفی نموده است. (تهذیب الکمال ج 17/ 208، تهذیب التهذیب ج 6/ 206).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبدالرحمن بن عبدالله عدوی): شرح السنه ج 7/ 204.

42- جعفر بن زیاد احمر کوفی ابوعبدالله و یا ابوعبدالرحمن متوفای 165 یا 167 هجری.

ص: 373

(توثیقات): حدیث وی در تمامی کتب صحاح سته موجود می باشد.یحیی بن معین و یعقوب بن سفیان و یعقوب فسوی و عجلی وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 97، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 85، تهذیب الکمال ج 5/ 38، تهذیب التهذیب ج 2/ 92).

(مصادر حدیث کساء به نقل از جعفر بن زیاد احمر): مشکل الاثار ج 1/ 333، 334، شواهد التنزیل ج 2/ 62، 63، 70، 71/ ح 721، 737.

43- عقبه بن عبدالله رفاعی عبدی بصری متوفای 166 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و احمد بن صالح مصری وی را توثیق نموده اند و ابن شاهین نام او را در کتاب ثقات خود آورده است. همچنین ابن حجر تصریح می کند که ابن شاهین نیز نام وی را در کتاب ثقات خود آورده است ولی درکتاب ثقات ابن شاهین که به تحقیق قلعجی چاپ شده است نام عقبه بن عبدالله در کتاب وجود ندارد. (1) (ثقات ابن حبان ج 7/ 246، تهذیب

ص: 374


1- 404. با تحریفاتی که از «قلعجی» - در کتبیک ه وی تحقیق نموده است- سراغ داریم هیچ بعید نیست که این سقط و افتادگی تعمدی بوده باشد. از تحریفات مسلم قلعجی در کتاب «ثقات عجلی» این است که عجلی درباره ی عمر بن سعد بن ابی وقاص می گوید: «هو تابعی ثقه و هو الذی قتل الحسین» (تهذیب التهذیب ج 7/ 451)، (یعنی: عمر بن سعد تابعی و ثقه می باشد و او کسی است که حسین را کشته است). آقای قلعجی عبارت «هو تابعی ثقه» را- شاید برای حفظ آبروی عجلی- از کتاب «ثقات عجلی» حذف فرموده اند، بخیال اینکه برای افرادی چون «عجلی» آبروداری کرده و بر توثیق جنایتکارانی چون «عمر بن سعد» سرپوش گذارد. (مراجعه بفرمایید به: ثقات عجلی: ص 357). در کتاب الجامع فی الجرح و التعدیل ج 2/ 258 به این تحریف تعمدی قلعجی اشاره شده و مولفین آن می گویند: «الظاهر انه حدث حذف متعمد من اصل ثقات العجلی».

الکمال ج 20/ 205، تهذیب التهذیب ج 7/ 244).

(مصادر حدیث کساء به نقل ازعقبه بن عبدالله رفاعی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، شواهد التنزیل ج 2/ 77، 78/ ح 751، 752.

44- ابوسلمه حماد بن سلمه بن دینار بصری بزاز خرفی بطائنی متوفای 167 هجری.

(توثیقات): مسلم و صاحبان سنن اربعه در کتب خویش روایات وی را آورده اند و ابن حبان و نسائی و ساجی و عجلی او را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 131، ثقات ابن حبان ج 6/ 216، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 130، سیر اعلام النبلاء ج 7/ 444، تهذیب الکما ج 7/ 253، تهذیب التهذیب ج 3/ 1).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حماد بن سلمه): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 323، مشکل الاثار ج 1/ 334، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، شواهد التنزیل ج 2/ 76، 77/ ح 747- 750.

45- ابواسرائیل اسماعیل بن خلیفه عبسی ملائی کوفی متوفای 169 هجری.

(توثیقات): ابن شاهین وی را در کتاب ثقات خویش توثیق نموده است و

ص: 375

ابن سعد درباره ی او می گوید: «یقولون انه صدوق» (یعنی: می گویند که او فرد صدوقی است). (ثقات ابن شاهین ص 55، تهذیب الکمال ج 3/ 77، تهذیب التهذیب ج 1/ 293).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابواسرائیل ملائی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، 67، شواهد التنزیل ج 2/ 67/ ح 731.

46- طعمه بن عمرو جعفری عامری کوفی متوفای 169 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و ابن ابی خیثمه و ابن نمیر و دیگران وی را توثیق نموده اند. (ثقات ابن حبان ج 6/ 492، تهذیب التهذیب ج 5/ 13).

(مصادر حدیث کساء به نقل از طعمه بن عمرو عامری): اخبار اصبهان (ط لیدن) 1/ 108، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 64.

47- ابوعبدالرحمن فضیل بن مرزوق اغر رقاشی رواسی کوفی متوفای قبل از 170 هجری.

(توثیقات): عجلی وی را توثیق نموده و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خویش آورده است. (ثقات عجلی ص 384، ثقات ابن حبان ج 7/ 316، سیر اعلام النبلاء ج 7/ 342، تهذیب الکمال ج 23/ 305، تهذیب التهذیب ج 8/ 298).

(مصادر حدیث کساء به نقل از فضیل بن مرزوق): تفسیر طبری ج 22/ 6، 7، مشکل الاثار ج 1/ 334، تاریخ ابن عساکر (ترجمه

ص: 376

الحسن ع) ص 69، 70، شواهد التنزیل ج 2/ 55- 60/ ح 706، 707، 709، 710، 714- 718.

48- عبدالحمید بن بهرام فزاری مدائنی متوفای قبل از 170 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و ابن مدینی و ابوداود و ابن حبان و عجلی و ابن شاهین وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 286، ثقات ابن حبان، ج 7/ 120، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 341، ثقات ابن شاهین ص 232، سیر اعلام النبلاء ج 7/ 334، تهذیب التهذیب ج 6/ 109).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالحمید بن بهرام): مسند احمد ج 6/ 298، تفسیر طبری ج 22/ 6، مشکل الاثار ج 1/ 335، شواهد التنزیل ج 2/ 73- 76/ ح 741- 743، 746.

49- عمرو بن ثابت بن هرمز بکری ابومحمد یا ابوثابت کوفی متوفای 172 هجری.

(توثیقات): ابوداود وی را در نقل حدیث صدوق می داند و از او در سنن خویش روایت نقل کرده است. (تهذیب الکمال ج 21/ 553، تهذیب التهذیب ج 8/ 9).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عمرو بن ثابت بکری): شواهد التنزیل ج 2/ 69/ ح 735.

50- ابوعبدالرحمن عبدالله بن لهیعه بن عقبه بن فرعان حضرمی

ص: 377

اعدولی مصری متوفای 174 هجری.

(توثیقات): احمد بن صالح وی را توثیق نموده و ابن شاهین نیز در کتاب ثقات خویش نام او را آورده است. بعضی از روایات وی در صحیح مسلم و سنن ابی داود و سنن ترمذی و سنن ابن ماجه نقل شده است. (ثقات ابن شاهین ص 185، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 11، تهذیب الکمال ج 15/ 487، تهذیب التهذیب ج 5/ 373، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 335).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالله بن لهیعه): مشکل الاثار ج 1/ 336، شواهد التنزیل ج 2/ 87، 88/ ح 764.

51- حافظ ابوعوانه وضاح بن عبدالله واسطی بزاز یشکری متوفای 176 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 464، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 217، تهذیب التهذیب ج 11/ 116).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعوانه): معجم اوسط طبرانی ج 3/ 388، 389/ ح 2836، خصائص امیرالمومنین ص 61- 64، شواهد التنزیل ج 2/ 30، 31/ ح 670.

52- حافظ ابوالعباس ولید بن مزید بیروتی عذری متوفای 177 هجری.

(توثیقات): دحیم و ابوداود و نسائی و دار قطنی و ابن ماکولا و حاکم

ص: 378

نیسابوری وی را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 9/ 419، تهذیب الکمال ج 31/ 81، تهذیب التهذیب ج 11/ 150).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ولید بن مزید): المستدرک ج 2/ 416، شواهد التنزیل ج 2/ 39، 40/ ح 686.

53- ابوالحسن علی بن هاشم بن برید خزاز عایذی قرشی کوفی متوفای 181 هجری.

(توثیقات): یعقوب بن شیبه و ابن حبان و یحیی بن معین و عجلی او را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 351، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 422، ثقات ابن حبان ج 7/ 213، انساب سمعانی ج 4/ 120، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 342).

(مصادر حدیث کساء به نقل از علی بن هاشم عایذی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، شواهد التنزیل ج 2/ 72/ ح 739.

54- ابوعلی محمد بن سلیمان بن عبدالله بن اصبهانی کوفی متوفای 181 هجری.

(توثیقات): عجلی وی را توثیق نموده و ابن حبان نیز در کتاب ثقات خود نام او را ذکر کرده است. (ثقات عجلی ص 404، ثقات ابن حبان ج 9/ 52، تهذیب الکمال ج 25/ 308، تهذیب التهذیب ج 9/ 201).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن سلیمان بن عبدالله اصبهانی): تفسیر طبری ج 2/ 7، صحیح ترمذی- کتاب تفسیر القرآن، باب 34- ج 5/ 351/ ح 3205، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 200،

ص: 379

مشکل الاثار ج 1/ 335، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 71، شواهد التنزیل ج 2/ 79، 80/ ح 753- 755.

55- حافظ ابوسعید یحیی بن زکریا بن ابی زائده همدانی و ادعی متوفای 182 یا 183 یا 184 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و یعقوب بن شیبه و ابن سعد وی را توثیق نموده اند و تمامی صاحبان صحاح سته از وی روایت نقل کرده اند. (ثقات ابن حبان ج 7/ 615، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 337، تهذیب الکمال ج 31/ 305، تهذیب التهذیب ج 11/ 208).

(مصادر حدیث کساء به نقل از یحیی بن زکریا بن ابی زائده): شرح السنه ج 7/ 204، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63، شواهد التنزیل ج 2/ 36، 37/ ح 681.

56- ابوهشام حسان بن ابراهیم بن عبدالله عنزی کوفی کرمانی متوفای 186 هجری.

(توثیقات): بخاری و مسلم در صحیحین، و ابوداود در سن خود از وی روایت نقل کرده اند احمد بن حنبل و یحیی بن معین و ابن المدینی نیز به توثیق او پرداخته اند. (ثقات ابن حبان ج 8/ 207، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 40، تهذیب الکمال ج 6/ 9، تهذیب التهذیب ج 2/ 245).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حسان بن ابراهیم عنزی): مناقب ابن مغازلی ص 303/ ح 347، شواهد التنزیل ج 2/ 71/ ح 738.

ص: 380

57- ابواسماعیل حاتم بن اسماعیل کوفی ساکن مدینه متوفای 186 یا 187 هجری.

(توثیقات): علمای عامه متفقا وی را توثیق نموده اند و روایاتش در تمامی کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 101، ثقات ابن حبان، ج 8/ 210، تهذیب الکمال ج 5/ 187، تهذیب التهذیب ج 2/ 128).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حاتم بن اسماعیل کوفی): خصائص امیرالمومنین ص 48، 49، مشکل الاثار ج 1/ 332، شواهد التنزیل ج 2/ 21، 22/ ح 656.

58- عبدالسلام بن حرب ملائی بصری کوفی متوفای 187 هجری.

(توثیقات): علمای عامه او را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 303، ثقات ابن حبان ج 7/ 128، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 335، تذکره الحفاظ ج 1/ 271، تهذیب التهذیب ج 6/ 316).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالسلام بن حرب): تفسیر طبری ج 22/ 6، شواهد التنزیل ج 2/ 45، 46/ ح 693.

59- حافظ ابوعبدالله جریر بن عبدالحمید بن یزید ضبی کوفی رازی متوفای 188 هجری.

(توثیقات): کلیه ی علمای جرح و تعدیل عامه وی را توثیق نموده اند و

ص: 381

روایاتش نیز در تمامی کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 96، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 81، ثقات ابن حبان ج 6/ 145، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 9، تذکره الحفاظ ج 1/ 271، تهذیب التهذیب ج 2/ 75).

(مصادر حدیث کساء به نقل از جریر بن عبدالحمید ضبی): مشکل الاثار ج 1/ 332، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67، 68، شواهد التنزیل ج 2/ 83، 84/ ح 758، 759.

60- ابوصخر حمید بن زیاد خراط مدنی معروف به ابن ابی المخارق متوفای 189 یا 192 هجری.

(توثیقات): ابن حبان و عجلی و دار قطنی وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 134، ثقات ابن حبان ج 188 6، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 136، تهذیب التهذیب الکمال ج 7/ 366، تهذیب التهذیب ج 3/ 41).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن ابی المخارق): مشکل الاثار ج 1/ 336، شواهد التنزیل ج 2/ 78، 88/ ح 763، 764.

61- حافظ ابوعبدالله فضل بن موسی سینانی مروزی متوفای 192 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و در تمامی کتب صحاح سته روایاتش موجود است. (ثقات ابن شاهین ص 264، ثقات ابن حبان ج 7/ 319، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 103، تهذیب الکمال ج 23/ 254، تهذیب التهذیب ج 8/ 286).

ص: 382

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله سینانی): تاریخ بغداد ج 10/ 278، شواهد التنزیل ج 2/ 22- 24/ ح 657، 658.

62- حافظ ابوعبدالله محمد بن جعفر هذلی غندر بصری کرابیسی متوفای 193 هجری.

(توثیقات): علمای عامه در وثاقت وی اتفاق نظردارند و روایتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 402، ثقات ابن حبان ج 9/ 50، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 98 و 16/ 214، تهذیب التهذیب ج 9/ 96).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله غندر): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 296.

63- حافظ ابوالعباس ولید بن مسلم دمشقی متوفای 195 هجری.

(توثیقات): روایات وی در جمیع کتب صحاح سته موجود می باشد و وثاقت وی نزد عامه مورد اتفاق است. (ثقات عجلی ص 466، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 211، تهذیب التهذیب ج 11/ 151).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ولید بن مسلم): شواهد التنزیل ج 2/ 39- 41، 44، 45/ ح 686، 688، 690، 691، 692.

64- حافظ ابومحمد اسحاق بن یوسف بن مرداس قرشی واسطی ازرق متوفای 195 هجری.

ص: 383

(توثیقات): علمای عامه را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در جمیع کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 62، ثقات ابن حبان ج 6/ 52، الجامع فی الجرح و التعدیل ج 1/ 66، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 171، تهذیب التهذیب ج 1/ 257).

(مصدر حدیث کساء به نقل از اسحاق بن یوسف بن مرداس): شواهد التنزیل ج 2/ 85، 86/ ح 761.

65- حافظ ابوسفیان وکیع بن جراح بن ملیح بن عدی بن فرس رواسی کوفی متوفای 196 یا 197 هجری.

(توثیقات): علمای جرح و تعدیل عامه در توثیق وی اتفاق نظر دارند و تمامی صاحبان صحاح سته روایات او را در کتاب خویش نقل کرده اند. (ثقات عجلی ص 464، ثقات ابن حبان ج 7/ 562، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 140، صفه الصفوه ج 3/ 170، تهذیب التهذیب ج 11/ 123).

(مصادر حدیث کساء به نقل از وکیع بن جراح): تفسیر طبری ج 22/ 6، شواهد التنزیل ج 2/ 75، 76/ ح 745.

66- حافظ ابوهشام عبدالله بن نمیر همدانی خارفی (1) کوفی متوفای 199 هجری.

(توثیقات): وثاقت وی نزد عامه مورد اتفاق می باشد و روایاتش در

ص: 384


1- 405. خارف نام بطنی از همدان است که در کوفه سکونت داشتند. (الانساب (تالیف سمعانی) ج 2/ 305).

تمامی کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 282، ثقات ابن حبان ج 7/ 60، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 244، تذکره الحفاظ ج 1/ 327، تهذیب التهذیب ج 6/ 57، الانساب سمعانی ج 2/ 305، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 360).

67- اسباط بن نصر همدانی ابویوسف (یا ابونصر) کوفی متوفای 199 هجری.

(توثیقات): روایات وی در صحیح مسلم و سنن اربعه نقل شده است و این حبان نام وی را در «ثقات» آورده است. (ثقات ابن حبان ج 6/ 85، تهذیب الکمال ج 2/ 357، تهذیب التهذیب ج 1/ 211).

(مصادر حدیث کساء به نقل از اسباط بن نصر): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722، 723.

68- ابواسماعیل محمد بن اسماعیل بن مسلم بن ابی فدیک دیلی مدنی متوفای 199 یا 200 هجری.

(توثیقات): ابن شاهین و یحیی بن معین وی را توثیق نموده اند و ابن حبان نیز در کتاب ثقات خود به او اشاره نموده است. (ثقات ابن شاهین ص 286، ثقات ابن حبان ج 9/ 42، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 505، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 486، تهذیب التهذیب ج 9/ 61).

ص: 385

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابواسماعیل بن ابی فدیک): المستدرک ج 3/ 147، شواهد التنزیل ج 2/ 32/ ح 673، 674، فرائد السمطین ج 2/ 18، 19/ ح 362.

69- ابوضمره انس بن عیاض لیثی مدنی متوفای 200 هجری.

(توثیقات): وثاقت وی نزد عامه مورد اتفاق است و در جمیع کتب صحاح سته روایات او را می توان یافت. (ثقات ابن شاهین ص 72، ثقات ابن حبان ج 6/ 76، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 86، تذکره الحفاظ ج 1/ 323، تهذیب التهذیب ج 1/ 375).

70- ابوحفص عمر بن یونس یمامی متوفای حدود 200 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و ابن معین و ابن شاهین وی را توثیق نموده اند و ابن حبان نیز در کتاب ثقات خویش به او اشاره می نماید. (ثقات ابن شاهین ص 197، ثقات ابن حبان ج 8/ 445، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 422، الجرح و التعدیل ج 6/ 142).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوحفص یمامی): شواهد التنزیل ج 2/ 43، 44/ ح 690.

71- ابوالجهم ازرق بن علی بن مسلم حنفی کوفی متوفای حدود

ص: 386

200 هجری.

(توثیقات): حاکم از وی در کتاب المستدرک علی الصحیحین روایت نقل می کند و ابن حبان نیز نام او را درثقات خویش ثبت نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 136، تهذیب الکمال ج 2/ 317، تهذیب التهذیب ج 1/ 200).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ازرق بن علی): شواهد التنزیل ج 2/ 71/ ح 738.

72- ابومحمد عبید بن سعید بن ابان بن سعید بن عاص بن سعید بن عاص بن امیه اموی کوفی متوفای حدود 200 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و ابوحاتم و ابوزرعه و احمد بن حنبل و ابن وضاح و دار قطنی وی را توثیق نموده اند و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خویش ذکر کرده است. (ثقات ابن حبان ج 7/ 157، تهذیب الکمال ج 19/ 209، تهذیب التهذیب ج 7/ 66).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبید بن سعید): معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811.

روات قرن 03

73- ابوعبدالله حسین بن حسن بن عطیه عوفی کوفی متوفای 201 یا 202 هجری.

ص: 387

(توثیقات): وی در زمان خلافت هارون قاضی بغداد بود. خطیب بغدادی به سند خود از طلحه بن محمد بن جعفر نقل می کند که حسین عوفی مرد بزرگی از اصحاب ابوحنیفه بوده است. (تاریخ بغداد ج 8/ 32).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله عوفی): تاریخ بغداد ج 9/ 126، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 73.

74- حافظ ابواحمد محمد بن عبدالله بن زبیر بن عمر اسدی زبیری کوفی متوفای 203 هجری.

(توثیقات): روایات وی در تمامی صحاح سته موجود است و توثیق او مورد اتفاق عامه است. (ثقات عجلی ص 406، ثقات ابن شاهین ص 292، ثقات ابن حبان ج 9/ 58، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 529، تهذیب الکمال ج 25/ 476، تهذیب التهذیب ج 9/ 254).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابواحمد زبیری): مسند احمد ج 6/ 304، جامع صحیح ترمذی- کتاب المناقب، باب 61- ج 5/ 699/ ح 3871 (و ج 13/ 248، 249، مطبوع با شرح ابن العربی)، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، 66، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 62، 63، شواهد التنزیل ج 2/ 65، 66/ ح 725، 728.

75- ابوعبدالله مصعب بن مقدام خثعمی کوفی متوفای 203 هجری.

(توثیقات): عجلی و ابن شاهین و ابن حبان نام وی را در کتب ثقات خویش ذکر کرده اند. (ثقات عجلی ص 430، ثقات ابن شاهین ص 308، ثقات

ص: 388

ابن حبان ج 9/ 175، تهذیب الکمال ج 28/ 43، تهذیب التهذیب ج 10/ 165).

(مصادر حدیث کساء به نقل از مصعب بن مقدام): «السنن الکبری ج 2/ 149، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب 9- ج 4/ 1883/ ح 2424، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 194، 195، تلخیص المستدرک ج 3/ 147، تفسیر طبری ج 22/ 6.

76- حافظ ابوعبدالله محمد بن بشر بن فرافصه بن مختار بن ردیح عبدی کوفی متوفای 203 هجری.

(توثیقات): روایات وی در تمامی صحاح سته موجود، و توثیقش مورد اتفاق علمای عامه است. (ثقات عجلی ص 401، ثقات ابن حبان ج 7/ 441، ثقات ابن شاهین ص 293، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 265، تهذیب التهذیب ج 9/ 73).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن بشر عبدی): صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب 9- ج 4/ 1883/ ح 2424، السنن الکبری ج 2/ 149، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 194، 195.

77- عبدالکبیر بن عبدالمجید بصری معروف به ابوبکر حنفی متوفای 204 هجری.

(توثیقات): ابن حبان در کتاب ثقات خود از وی نام می برد و عجلی نیز او را توثیق نموده است. (ثقات عجلی ص 493، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 378، ثقات ابن حبان ج 7/ 132، سیر اعلام النبلاء، ج 9/ 489، تهذیب التهذیب ج 6/ 449).

ص: 389

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالکبیر بن عبدالمجید): خصائص امیرالمومنین ص 81، تفسیر طبری ج 22/ 7، شواهد التنزیل ج 2/ 19، 20/ ح 654.

78- ابونصر عبدالوهاب بن عطاء بصری خفاف عجلی متوفای 204 یا 206 هجری.

(توثیقات): ابن شاهین وی راتوثیق نموده است و ابن حبان نیزدر کتاب ثقات خود نام او راذکر می نماید. (ثقات ابن شاهین ص 242، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 379، ثقات ابن حبان ج 7/ 133، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 451، تهذیب التهذیب ج 6/ 450، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 6).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابونصر خفاف): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 69.

79- ابوعبدالله بشر بن بکر تنیسی بجلی دمشقی الاصل متوفای 200 یا 205 هجری.

(توثیقات): دارقطنی و عجلی و عقیلی و ابن حبان و ابوزرعه وی را توثیق نموده اند. (ثقات عجلی ص 80، ثقات ابن حبان ج 8/ 141، تهذیب الکمال ج 4/ 95، تهذیب التهذیب ج 1/ 443).

(مصادر حدیث کساء به نقل از بشر بن بکر تنیسی): المستدرک ج 3/ 147، مشکل الاثار ج 1/ 336، 337، شواهد التنزیل ج 2/ 40، 41/ ح 687، 688.

80- عبدالرحمن بن عبدالملک بن شیبه حزامی مدنی متوفای

ص: 390

حدود 207 هجری.

(توثیقات): ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده و بخاری در کتاب صحیح خود ازاو روایت نقل نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 375، تهذیب الکمال ج 17/ 260، تهذیب التهذیب ج 6/ 221، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 221 الی 230 هجری- ص 255، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 128).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالرحمن حزامی): شواهد التنزیل ج 2/ 32/ ح 673، 674، فرائد السمطین ج 2/ 18، 19، ح 362.

81- حافظ ابوالنضر هاشم بن قاسم لیثی خراسانی بغدادی ملقب به قیصر متوفای 207 هجری.

(توثیقات): پیشتر درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 288 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالنضر لیثی): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 298.

82- حافظ عثمان بن عمر بن فارس بن لقیط بن قیس عبدی بصری متوفای 207 و یا 208 و یا 209 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و یحیی بن معین و ابن سعد و عجلی وی را توثیق کرده اند و ابن حبان نام او را در کتاب ثقات خویش درج نموده است. روایات عثمان بن عمر در تمامی صحاح سته موجود می باشد. (ثقات عجلی ص 329، ثقات ابن حبان ج 8/ 451، تاریخ بغداد ج 11/ 280، تهذیب الکمال ج 19/ 461،

ص: 391

سیر اعلام النبلاء ج 9/ 557، تذکره الحفاظ ج 1/ 378، تهذیب التهذیب ج 7/ 142، شذرات الذهب ج 2/ 22).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عثمان بن عمر عبدی): اخبار اصبهان ج 2/ 223 (ط لیدن ج 2/ 253)، شرح السنه ج 7/ 204، اسد الغابه ج 5/ 521، 589.

83- محمد بن مصعب بن صدقه قرقسانی ابوعبدالله و یا ابوالحسن بغدادی متوفای 208 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل در توثیق وی می گوید: «لا باس به»؛ و ابوزرعه او را در حدیث فردی صدوق معرفی نموده است. (تهذیب الکمال ج 26/ 460، تهذیب التهذیب ج 9/ 458، شذرات الذهب ج 2/ 21).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن مصعب قرقسانی): مسند احمد بن حنبل ج 4/ 107، مناقب ابن مغازلی ص 305/ ح 350، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 77، 78، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42/ ح 688، 689، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364.

84- ابوعلی عبیدالله بن عبدالمجید حنفی متوفای 209 هجری.

(توثیقات): وثاقت وی مورد اتفاق علمای جرح و تعدیل عامه می باشد و در تمامی صحاح سته روایاتش موجود است. (ثقات عجلی ص 318، ثقات ابن حبان ج 8/ 404، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 487، تهذیب التهذیب ج 7/ 34، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 523).

ص: 392

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبیدالله بن عبدالمجید): المستدرک ج 3/ 108.

85- حافظ ابواحمد عبدالله بن صالح بن مسلم بن صالح مقری ء عجلی کوفی متوفای 211 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و ابن خراش و ولید بن بکر اندلسی وی را توثیق نموده اند و بخاری در کتاب صحیح خود از وی نقل روایت می نماید. (ثقات ابن حبان ج 8/ 352، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 403، تذکره الحفاظ ج 1/ 390، تهذیب الکمال ج 15/ 109، تهذیب التهذیب ج 5/ 261).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابواحمد مقری عجلی): شواهد التنزیل ج 2/ 57/ ح 709.

86- حافظ ابوالهیثم خالد بن مخلد بجلی کوفی قطوانی متوفای 211 یا 215 هجری.

(توثیقات): وی از کبارشیوخ بخاری است و در صحیح مسلم و سنن اربعه نیز- بجز سنن ابی داود- روایاتش موجود است. از کسانی که او را توثیق نموده اند می توان به عجلی و ابن شاهین و ابن حبان و صالح جزره و عثمان بن ابی شیبه اشاره نمود. (ثقات عجلی ص 141، ثقات ابن حبان ج 8/ 224، ثقات ابن شاهین ص 116، تهذیب الکمال ج 8/ 163، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 217، تهذیب التهذیب ج 3/ 116).

(مصادر حدیث کساء به نقل از خالد قطوانی): تفسیر طبری ج 22/ 7، شواهد التنزیل ج 2/ 61، 62/ ح 719.

ص: 393

87- حافظ ابومحمد عبیدالله بن موسی بن ابی المختار عبسی کوفی متوفای 212 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و در جمیع کتب صحاح سته روایات او را می توان یافت. (ثقات عجلی ص 319، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 384، ثقات ابن حبان ج 7/ 152، ثقات ابن شاهین ص 239، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 553، تهذیب الکمال ج 9/ 553، تهذیب التهذیب ج 7/ 50، تذکره الحفاظ ج 1/ 352).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبیدالله بن موسی عبسی): مناقب ابن مغازلی ص 304/ ح 349، شواهد التنزیل ج 2/ 56، 57، 77، 78، 89، 90/ ح 707، 708، 751، 768.

88- ابوعلی حسن بن عطیه بن نجیح قرشی کوفی بزار متوفای 212 هجری.

(توثیقات): ترمذی در سنن خویش از او روایت نقل می نماید و ابوحاتم وی را فردی صدوق می داند. (تهذیب الکمال ج 6/ 213، تهذیب التهذیب ج 2/ 294).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسن به عطیه کوفی): تفسیر طبری ج 22/ 7.

89- ابوعبدالرحمن عبدالله بن داود بن عامر بن ربیع همدانی شعبی خریبی متوفای 213 هجری.

ص: 394

(توثیقات): بخاری و صاحبان سنن اربعه در کتب خویش روایات وی را نقل نموده اند و ابوزرعه و یحیی بن معین و ابن سعد و ابن قانع و دار قطنی و نسائی او است. (ثقات ابن حبان ج 7/ 60، طبقات ابن سعد ج 7/ 295، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 346، تهذیب الکمال ج 14/ 458، تذکره الحفاظ ج 1/ 337، تهذیب التهذیب ج 5/ 200).

90- حسین بن محمد بن بهرام تمیمی ابواحمد و یا ابوعلی مودب مروزی متوفای 214 هجری.

(توثیقات): ابن سعد و ابن قانع و محمد بن مسعود و عجلی وی را توثیق نموده اند و تمامی صاحبان صحاح سته- درصحاح خویش- روایاتی از او نقل کرده اند. (ثقات عجلی ص 121، ثقات ابن حبان ج 8/ 185، طبقات ابن سعد ج 7/ 338، تهذیب الکمال ج 6/ 471، تهذیب التهذیب ج 2/ 366، تذکره الحفاظ ج 1/ 406، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 244).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حسین بن محمد مودب): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68، 69، شواهد التنزیل ج 2/ 86، 87/ ح 762.

91- حافظ یحیی بن حماد بن ابی زیاد شیبانی ابومحمد و یا ابوبکر بصری متوفای 215 هجری.

(توثیقات): ابن سعد و ابوحاتم و عجلی وی را توثیق نموده اند و روایتش

ص: 395

در صحیحین موجود است. (طبقات ابن سعد ج 7/ 306، ثقات ابن حبان ج 9/ 257، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 139، تهذیب الکمال ج 31/ 276، تهذیب التهذیب ج 11/ 199).

(مصدر حدیث کساء به نقل از یحیی بن حماد شیبانی): شواهد التنزیل ج 2/ 30، 31/ ح 670.

92- حافظ ابوعبدالرحمن علی بن حسن بن شقیق عبدی مروزی متوفای 215 هجری.

(توثیقات): روایات وی در تمامی صحاح سته موجود است و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خویش ذکر کرده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 460، تذکره الحفاظ ج 1/ 370، تهذیب الکمال ج 20/ 371، تهذیب التهذیب ج 7/ 298).

(مصدر حدیث کساء به نقل از علی بن حسن عبدی): شواهد التنزیل ج 2/ 62، 63/ ح 721.

93- اسماعیل بن صبیح یشکری کوفی متوفای 217 هجری.

(توثیقات): نام وی را ابن حبان درثقات خویش آورده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 97، تهذیب الکمال ج 3/ 110، تهذیب التهذیب ج 1/ 306).

(مصدر حدیث کساء به نقل از اسماعیل بن صبیح): شواهد التنزیل ج 2/ 52/ ح 702.

94- حافظ ابومحمد حجاج بن منهال سلمی انماطی بصری

ص: 396

متوفای 217 هجری.

(توثیقات): روایات وی در جمیع کتب صحاح سته موجود می باشد و علمای عامه او را باتفاق توثیق نموده اند. (ثقات ابن حبان ج 8/ 202، ثقت عجلی ص 109، ثقات ابن شاهین ص 104، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 352، تهذیب التهذیب ج 2/ 206، تذکره الحفاظ ج 1/ 403).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حجاج بن منهال): شواهد التنزیل ج 2/ 73- 76/ ح 743، 744، 747.

95- عبدالاعلی بن مسهر بن عبدالاعلی بن مسهر غسانی دمشقی معروف به ابومسهر بن ابی ذرامه متوفای 218 هجری.

(توثیقات): وی در مورد وثوق تمامی علمای جرح و تعدیل عامه است و روایاتش در کلیه ی کتب صحاح سته موجود می باشد. (ثقات عجلی ص 285، ثقات ابن شاهین ص 245، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 339، ثقات ابن حبان 8/ 408، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 228، تهذیب التهذیب ج 6/ 98، تقریب التهذیب ج 1/ 465).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبدالاعلی بن مسهر): شواهد التنزیل ج 2/ 43، 44/ ح 690.

96- حافظ ابوغسان مالک بن اسماعیل بن درهم نهدی کوفی متوفای 219 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را باتفاق توثیق نموده اند و روایاتش در تمامی

ص: 397

کتب صحاح سته موجود است. (ثقات عجلی ص 417، ثقات ابن شاهین ص 301، ثقات ابن حبان ج 9/ 164، سیر اعلام النبلاء، ج 10/ 430، تهذیب التهذیب ج 10/ 3).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوغسان نهدی): مشکل الاثار ج 1/ 333، 334، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 70، شواهد التنزیل ج 2/ 57، 58، 62، 63، 70، 71/ ح 710- 712، 721، 737.

97- حافظ ابونعیم فضل بن دکین بن حماد بن زهیر بن درهم ملائی تیمی طلحی قرشی کوفی متوفای 219 هجری.

(توثیقات): وی از اکابر محدثین عامه است. وثاقت او نزد علمای عامه مورد اتفاق می باشد و روایاتش را در تمامی صحاح سته می توان یافت. (ثقات ابن حبان ج 7/ 319، ثقات عجلی ص 383، ثقات ابن شاهین ص 264، تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 473، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 142، تهذیب الکمال ج 23/ 197، تهذیب التهذیب ج 8/ 270، تقریب التهذیب ج 2/ 110).

(مصادر حدیث کساء به نقل از فضل بن دکین): تفسیر طبری ج 22/ 6، شواهد التنزیل ج 2/ 45، 46، 55، 68/ ح 693، 706، 733.

98- علی بن ثابت دهان عطار کوفی متوفای 219 هجری.

(توثیقات): ابن حبان در کتاب ثقات خویش نام وی را ذکر نموده و ابن حجر در تقریب التهذیب از او با عنوان «صدوق» یاد می نماید. (ثقات ابن حبان ج 8/ 457، تهذیب الکمال ج 20/ 339، تهذیب التهذیب ج 7/ 289، تقریب

ص: 398

التهذیب ج 2/ 33).

(مصادر حدیث کساء به نقل از علی بن ثابت دهان): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722، 723.

99- حافظ ابوعثمان عفان بن مسلم بن عبدالله صفار بصری متوفای 220 هجری.

(توثیقات): علمای عامه باتفاق وی را توثیق نموده اند و در جمیع کتب صحاح سته روایاتش موجود است. (ثقات عجلی ص 336، ثقات ابن حبان ج 8/ 522، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 242، تذکره الحفاظ ج 1/ 379، تهذیب التهذیب ج 7/ 230).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عفان بن مسلم): مسند احمد بن حنبل ج 6/ 323، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، شواهد التنزیل ج 2/ 77/ ح 748، 750.

100- حافظ ابوعثمان عمرو بن عون بن اوس بن جعد سلمی واسطی بزاز متوفای 225 هجری.

(توثیقات): صاحبان صحاح سته روایات وی را نقل نموده اند و مورد وثوق تمامی علمای عامه است. (ثقات عجلی ص 368، ثقات ابن شاهین ص 225، ثقات ابن حبان ج 3/ 485، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 450، تهذیب التهذیب ج 8/ 86).

ص: 399

(مصدر حدیث کساء به نقل از عمرو بن عون): شواهد التنزیل ج 2/ 37، 38/ ح 682، 683.

101- حافظ ابوعثمان سعید بن کثیر بن عفیر بن مسلم بن یزید مصری متوفای 226 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین وی را توثیق نموده و ابن حبان نام او را در ثقات خویش ذکر نموده است. بخاری و مسلم نیز در صحیحین از وی روایت نقل نموده اند. (ثقات ابن حبان ج 8/ 266، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 266، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 583، تذکره الحفاظ ج 2/ 427، تهذیب الکمال ج 11/ 36، تهذیب التهذیب ج 4/ 74).

(مصادر حدیث کساء به نقل از سعید بن کثیر): مشکل الاثار ج 1/ 336، شواهد التنزیل ج 2/ 87، 88/ ح 764.

102- حافظ ابوعبدالله نعیم بن حماد بن معاویه بن حارث بن همام خزاعی مروزی فرضی متوفای 228 هجری.

(توثیقات): احمد بن حنبل و یحیی بن معین و علی بن حسین بن حبان و عجلی او را توثیق نموده اند و بخاری نیز در کتاب صحیح خود از وی روایت نقل می نماید. (سیر اعلام النبلاء ج 10/ 595، تهذیب التهذیب ج 10/ 458).

(مصدر حدیث کساء به نقل از نعیم بن حماد): شواهد التنزیل ج 2/ 22، 23/ ح 657.

103- حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابی سمینه هاشمی بصری متوفای 230 هجری.

ص: 400

(توثیقات): ابوحاتم و صالح بن محمد او را توثیق نموده اند و در کتاب صحیح بخاری روایت وی موجود است. (سیر اعلام النبلاء ج 10/ 693، تهذیب التهذیب ج 9/ 59).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن اسماعیل بن ابی سمینه): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 69، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 77، 78.

104- حافظ ابویحیی کامل بن طلحه جحدی بصری متوفای 231 هجری.

(توثیقات): دار قطنی او را توثیق کرده و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خویش ذکر نموده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 28، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 107، تهذیب التهذیب ج 8/ 408).

(مصدر حدیث کساء به نقل از کامل بن طلحه): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65.

105- ابوعامر حوثره بن اشرس بن عون بن مشجر بن حجین عدوی بصری متوفای 232 هجری.

(توثیقات): ابن حبان نام او را در کتاب ثقات خویش ذکر کرده است و ذهبی از وی بعنوان فردی صدوق یاد می نماید. (ثقات ابن حبان ج 8/ 215، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 668).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حوثره بن اشرس): تاریخ ابن

ص: 401

عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، شواهد التنزیل ج 2/ 78/ ح 752.

106- ابومالک کثیر بن یحیی بن کثیر متوفای 232 هجری.

(توثیقات): عبدالله بن احمد بن حنبل درقسمت «زیادات مسند» از وی روایت نقل می کند. ابن حبان نام او را در کتاب ثقات ذکر نموده و ابوزرعه نیز وی را فردی صدوق معرفی کرده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 26، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 231 هجری الی 240 هجری- ص 304).

(مصادر حدیث کساء به نقل از کثیر بن یحیی): معجم اوسط طبرانی ج 3/ 388، 389/ ح 2836.

107- حافظ ابوخیثمه زهیر بن حرب بن شداد حرشی نسائی بغدادی متوفای 234 هجری.

(توثیقات): ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است و ذهبی در اعلام النبلاء به صداقت او اذعان می نماید. (ثقات ابن حبان ج 8/ 256، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 489، تهذیب التهذیب ج 3/ 342).

(مصادر حدیث کساء به نقل از زهیر بن حرب): اسد الغابه ج 4/ 29، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، 66، شواهد التنزیل ج 2/ 65، 66/ ح 726.

108- ابوعبدالله محمد بن بکار بن ریان هاشمی بغدادی رصافی متوفای 232 یا 238 هجری.

ص: 402

(توثیقات): یحیی بن معین و دار قطنی وی را توثیق نموده اند. (ثقات ابن حبان ج 9/ 88، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 112، تهذیب الکمال ج 24/ 525، تهذیب التهذیب ج 9/ 75).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن بکار): شواهد التنزیل ج 2/ 74- 76/ ح 742، 745.

109- حافظ ابوعبدالرحمن محمد بن عبدالله بن نمیر همدانی خارفی کوفی متوفای 234 هجری.

(توثیقات): وی مورد وثوق جمیع علمای جرح و تعدیل عامه می باشد و در تمامی کتب صحح سته روایاتش را می توان یافت. (ثقات ابن شاهین ص 285، ثقات ابن حبان ج 9/ 85، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 455، تهذیب التهذیب ج 9/ 282).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن عبدالله بن نمیر): صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب 9- ج 4/ 1883/ ح 2424، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 194، 195، شواهد التنزیل ج 2/ 66، 67/ ح 729.

110- حافظ ابوبکر عبدالله بن محمد ابی شیبه ابراهیم بن عثمان بن خواستی عبسی کوفی متوفای 235 هجری.

(توثیقات): روایات وی در تمامی صحاح سته- بجز سنن ترمذی- موجود است. عجلی و ابن خراش و ابوحاتم و ابن قانع نیز او را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 11/ 122، تذکره الحفاظ ج 2/ 432، تهذیب التهذیب ج 6/ 2).

ص: 403

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوبکر بن ابی شیبه): السنن الکبری ج 2/ 149، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب 9- ج 4/ 1883/ ح 2424، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 194، 195، المستدرک ج 3/ 147، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42/ ح 689.

111- ابومحمد عبدالله بن جراح بن سعید تمیمی قهستانی ساکن نیشابور متوفای 237 هجری.

(توثیقات): نسائی وی را توثیق نموده و ابن حبان در کتاب ثقات خود به نام او اشاره می کند. (ثقات ابن حبان ج 8/ 356، تهذیب الکمال ج 14/ 361، تهذیب التهذیب ج 5/ 169).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالله بن جراح بن سعید): شواهد التنزیل ج 2/ 83، 84/ ح 759.

112- حافظ ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم بن مخلد بن ابراهیم بن مطر حنظلی مروزی معروف به ابن راهویه متوفای 238 هجری.

(توثیقات): وی یکی از برجسته ترین روات عامه است و مورد وثوق تمامی علمای عامه می باشد. (ثقات ابن حبان ج 8/ 115، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 358، تذکره الحفاظ ج 2/ 433، تهذیب التهذیب ج 1/ 216).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن راهویه): شواهد التنزیل ج 2/ 24/ ح 759.

ص: 404

113- حافظ ابوالحسن عثمان بن محمد بن ابی شیبه ابراهیم بن عثمان خواستی عبسی کوفی متوفای 239 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و محمد بن عبدالله بن نمیر وی را توثیق نموده اند و روایاتش در صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود است. (سیر اعلام النبلاء ج 11/ 151، تذکره الحفاظ ج 2/ 444، تهذیب التهذیب ج 7/ 149).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن بن ابی شیبه): السنن الکبری ج 2/ 149، مشکل الاثار ج 1/ 332، مناقب ابن مغازلی ص 301، 302/ ح 345، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67، 68، شواهد التنزیل ج 2/ 35/ ح 679، مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 71- 75.

114- ابورجاء قتیبه بن سعید بن جمیل بن طریف ثقفی بغلانی بلخی متوفای 240 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 289 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از قتیبه بن سعید): صحیح ترمذی- کتاب تفسیر القرآن، باب 34- ج 5/ 351/ ح 320، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 200، خصائص امیرالمومنین ص 48، 49.

115- ابوسعید احمد بن محمد بن یحیی بن سعید قطان بصری متوفای 240 یا 245 هجری یا 249 هجری.

(توثیقات): ابن حبان نام وی را در ثقات خود آورده و ابن ابی حاتم از او با عنوان صدوق یاد نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 38، تهذیب

ص: 405

الکمال ج 1/ 483، تهذیب التهذیب ج 1/ 80).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوسعید قطان): شواهد التنزیل ج 2/ 36/ ح 680.

116- حافظ ابویوسف یعقوب بن حمید بن کاسب مدنی ساکن مکه متوفای 241 هجری.

(توثیقات): مصعب زبیری وی را توثیق نموده و ابن شاهین و ابن حبان نام او را در کتب ثقات خود آورده اند. (ثقات ابن شاهین ص 360، ثقات ابن حبان ج 9/ 285، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 158، تهذیب التهذیب ج 11/ 383).

(مصدر حدیث کساء به نقل از یعقوب بن حمید): مناقب ابن مغازلی ص 306 ح 351.

117- ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شیبانی مروزی بغدادی متوفای 241 هجری.

(توثیقات): وی امام حنابله و صاحب کتاب مسند می باشد. در بسیاری از کتب رجالی عامه، به وثاقت و و مقام بالای علمی او اشاره شده است.

(مصادر حدیث کساء به نقل از احمد بن حنبل): مسند احمد بن حنبل ج 4/ 107، ج 6/ 292، 296، 298، 304، 323، مستدرک حاکم ج 3/ 108، 132.

118- حافظ ابوهمام ولید بن ابی بدر شجاع بن ولید بن قیس

ص: 406

سکونی کوفی بغدادی متوفای 243 هجری.

(توثیقات): مسلم و ترمذی و ابوداود در صحاح خویش از وی روایت نقل نموده اند و ابن شاهین و ابن حبان در کتب ثقات خویش نام او را آورده اند. (ثقات ابن شاهین ص 338، ثقات ابن حبان ج 9/ 227، تهذیب الکمال ج 31/ 23، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 23، تهذیب التهذیب ج 11/ 135).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوهمام سکونی): شرح السنه ج 7/ 204، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63، شواهد التنزیل ج 2/ 36، 37/ ح 681.

119- ابوعمار حسین بن حریث بن حسن خزاعی مروزی متوفای 244 هجری.

(توثیقات): وی در تمام صحاح سته- بجز سنن ابن ماجه- روایت دارد و نسائی او را توثیق نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 187، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 400، تهذیب التهذیب ج 2/ 233).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسین بن حریث): شواهد التنزیل ج 2/ 23/ ح 658.

120- اسماعیل بن موسی فزاری ابومحمد و یا ابواسحاق کوفی نسیب سدی متوفای 245 هجری.

(توثیقات): مطین و ابن ابی حاتم و ابوداود از وی با عنوان صدوق یاد نموده اند و ابن حبان نیز نام وی را در کتاب ثقات آورده است. (ثقات ابن

ص: 407

حبان ج 8/ 104، تهذیب الکمال ج 3/ 210، تذکره الحفاظ ج 2/ 541، تهذیب التهذیب ج 1/ 335).

(مصدر حدیث کساء به نقل از اسماعیل فزاری): شواهد التنزیل ج 2/ 79/ ح 753.

121- حافظ ابوالولید هشام بن عمار بن نصیر بن میسره بن ابان سلمی دمشقی متوفای 245 هجری.

(توثیقات): وی در صحیح بخاری و سنن اربعه روایت دارد. یحیی بن معین و عجلی او را توثیق نموده و ابن حبان نیز نامش را در ثقات آورده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 233، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 420، تهذیب الکمال ج 30/ 242، تهذیب التهذیب ج 11/ 51).

(مصادر حدیث کساء به نقل از هشام بن عمار سلمی): خصائص امیرالمومنین ص 48، 49، شواهد التنزیل ج 2/ 21، 22/ ح 656.

122- حافظ ابوعبدالله محمد بن مصفی بن بهلول قرشی حمصی متوفای 246 هجری.

(توثیقات): مسلمه بن قاسم او را توثیق نموده و ابوحاتم نیز به صداقت وی اذعان دارد. (ثقات ابن حبان ج 9/ 100، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 94، تهذیب التهذیب ج 9/ 460).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن مصفی): شواهد التنزیل ج 2/ 16، 17/ ح 648.

ص: 408

123- عبدالاعلی بن واصل بن عبدالاعلی بن هلال اسدی کوفی متوفای 247 هجری.

(توثیقات): عمرو بن علی و ابوحاتم وی را فردی صدوق می دانند و این حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 409، طبری ج 22/ 6.

124- حافظ ابواسحاق ابراهیم بن سعید جوهری طبری الاصل بغدادی متوفای 247 هجری.

(توثیقات): نسائی و خطیب بغدادی و دار قطنی و ابن حبان و خلیلی و دیگر علمای عامه وی را توثیق نموده اند. بعضی از روایات او در صحیحین موجود است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 83، الجرح و التعدیل ج 2/ 104، مختصر تاریخ دمشق ج 4/ 52، تاریخ بغداد ج 6/ 93، تهذیب الکمال ج 2/ 95، 98، تهذیب التهذیب ج 1/ 123، خلاصه تذهیب تهذیب الکمال ج 2/ 116، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 1/ 57).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابواسحاق جوهری): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68، 69، شواهد التنزیل ج 2/ 86، 87/ ح 762.

125- حافظ ابوکریب محمد بن علاء بن کریب همدانی کوفی متوفای 248 هجری.

ص: 409

(توثیقات): نسائی و مسلمه بن قاسم او را توثیق نموده اند و در جمیع کتب صحاح سته روایات وی موجود است. (سیر اعلام النبلاء ج 11/ 394، تهذیب التهذیب ج 9/ 385).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوکریب): تفسیر طبری ج 22/ 6، 7.

126- حافظ کبیر ابوعبدالله محمد بن حمید بن حیان رازی متوفای 248 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین وی را توثیق نموده است و ابن شاهین در کتاب ثقات خود نام او را آورده است. (ثقات ابن شاهین ص 290، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 503، تهذیب التهذیب ج 9/ 127، تذکره الحفاظ ج 2/ 490).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن حمید): شواهد التنزیل ج 2/ 83، 84/ ح 759.

127- حافظ ابواحمد محمود بن غیلان عدوی مروزی متوفای 249 هجری.

(توثیقات): وی از رجال صحیحین است و نسائی مسلمه بن قاسم او را توثیق نموده اند. (ثقات ابن حبان ج 9/ 202، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 223، تهذیب التهذیب ج 10/ 64).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمود بن غیلان): جامع صحیح ترمذی- کتاب المناقب، باب 61- ج 5/ 699/ ح 3871 (و ج 13/ 248، 249 مطبوع با شرح ابن العربی).

ص: 410

128- ابوعلی حسن بن صباح بن محمد بزار واسطی بغدادی متوفای 249 هجری.

(توثیقات): وی از رجال روات صحیح بخاری می باشد و احمد بن حنبل او را توثیق نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 176، تذکره الحفاظ ج 2/ 476، تهذیب الکمال ج 6/ 191، تهذیب التهذیب ج 2/ 289).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حسن بن صباح): مناقب ابن مغازلی ص 305/ ح 350، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42/ ح 689.

129- حافظ ابومحمد عبد بن حمید بن نصر کسی (یا کشی) متوفای 249 هجری.

(توثیقات): وی از رجال روات صحیح مسلم است و ابن حبان نام او را در کتاب ثقات خویش آورده است. (سیر اعلام النبلاء ج 12/ 235، تهذیب التهذیب ج 6/ 455).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبد بن حمید): شواهد التنزیل ج 2/ 57/ ح 708.

130- ابوسعید عباد بن یعقوب اسدی رواجنی کوفی متوفای 250 هجری.

(توثیقات): ابن خزیمه وی را توثیق نموده وابن حبان نام او را در ثقات آورده است. وی در صحیح بخاری روایت دارد. (سیر اعلام

ص: 411

النبلاء ج 11/ 536، تهذیب الکمال ج 14/ 175، تذکره الحفاظ ج 2/ 541، تهذیب التهذیب ج 5/ 109).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عباد بن یعقوب): شواهد التنزیل ج 2/ 69، 70، 88/ ح 735، 739، 765، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، 68، 69.

131- حافظ عمرو بن عثمان بن سعید بن کثیر بن دینار اموی ابوامیه و یا ابوحفص متوفای 250 هجری.

عمرو بن عثمان از حفاظ حدیث است. نسائی و ابوداود وی را توثیق کرده اند و ابن حبان نیز نام او را در عداد ثقات ذکر نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 488، تذکره الحفاظ ج 2/ 509، تهذیب الکمال ج 22/ 144، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 305، تهذیب التهذیب ج 8/ 76، شذرات الذهب ج 2/ 124).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عمرو بن عثمان بن سعید): معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811.

132- حافظ ابوموسی محمد بن مثنی بن عبید بن قیس بن دینار عنزی بصری متوفای 252 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 296 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن مثنی عنزی): خصائص امیرالمومنین ص 81، تفسیر طبری ج 22/ 7، شواهد التنزیل ج 2/ 30، 31/ ح 670.

ص: 412

133- ابویوسف یعقوب بن ابراهیم بن کثیر بن زید بن افلح بن منصور بن مزاحم عبدی قیسی دورقی متوفای 252 هجری.

(توثیقات): نسائی و خطیب بغدادی و مسلمه بن قاسم وی را توثیق نموده اند و تمامی صاحبان صحاح سته از او روایت نقل کرده اند. (ثقات ابن حبان ج 9/ 286، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 141، تهذیب التهذیب ج 11/ 381).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابویوسف دورقی): شواهد التنزیل ج 2/ 59/ ح 715.

134- ابویعقوب یوسف بن موسی بن راشد کوفی قطان متوفای 253 هجری.

(توثیقات): مسلمه بن قاسم وی را توثیق نموده و خطیب نیز وثاقت او را نقل می نماید. (ثقات ابن حبان ج 9/ 282، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 221، تهذیب التهذیب ج 11/ 425، ج 32/ 465.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابویعقوب قطان): مناقب ابن مغازلی ص 304، 349.

135- حافظ ابوجعفر محمد بن منصور بن داود بن منصور طوسی بغدادی متوفای 254 هجری.

(توثیقات): مسلمه بن قاسم و نسائی وی را توثیق نموده اند و ابن حبان نام او را در کتاب ثقات خویش آورده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 130، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 212، تهذیب التهذیب ج 9/ 472، النجوم

ص: 413

الزاهره ج 2/ 343).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن منصور طوسی): تلخیص المستدرک ج 3/ 107.

136- ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بخاری متوفای 256 هجری.

(توثیقات): وی مولف کتاب مشهور «صحیح» است و توثیق و تمجید از وی را در بسیاری از منابع رجالی و تاریخی عامه می توان یافت. (ثقات ابن حبان ج 9/ 113، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 391، تهذیب التهذیب ج 9/ 47).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله بخاری): تاریخ کبیر بخاری ج 2/ 110.

بخاری در تاریخ کبیر خود- ذیل نام بلال بن مرداس فزاری- این روایت را- باختصار- بدینگونه نقل می نماید: و قال محمد ابویحیی: اخبرنا علی بن ثابت الدهان، اخبرنا اسباط، عن السدی، عن بلال بن مرداس، عن شهر بن حوشب، عن ام سلمه، قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: هولاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس. (تاریخ کبیر بخاری ج 2/ 110).

روایت بلال بن مرداس را ابن عساکر و حاکم حسکانی با اسناد خود بدینگونه نقل می نمایند: «... عن ام سلمه، قالت: دخل علی رسول الله فاتته فاطمه بخزیره فوضعتها بین یدیه، فقال: ادعی لی زوجک و ابنیک. فدعتهم فطعموا و تحتهم کساء خیبری، فجمع الکساء علیهم ثم قال: اللهم هولاء اهل بیتی و حامتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا. فقالت

ص: 414

ام سلمه الست من اهل بیتک؟ قال: انک علی خیر و الی خیر». (تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722، 723.

137- ابوجعفر محمد بن عثمان بن کرامه عجلی کوفی وراق متوفای 256 هجری.

(توثیقات): مسلمه بن خالد وی را توثیق کرده است و ابوحاتم به صداقت او اذعان نموده است. وی در کتاب صحیح بخاری روایت دارد. (ثقات ابن حبان ج 9/ 117، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 296، تهذیب التهذیب ج 9/ 338).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن عثمان بن کرامه): شواهد التنزیل ج 2/ 89، 90/ ح 768.

138- حافظ ابوالحسن علی بن خشرم بن عبدالرحمن بن عطاء بن هلال مروزی متوفای 257 هجری.

(توثیقات): نسائی و مروزی وی را توثیق کرده اند و ابن حبان در کتاب ثقات خود نام او را ذکر می کند. وی از رجال صحیح مسلم است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 471، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 552، تذکره الحفاظ ج 2/ 502، تهذیب التهذیب ج 7/ 316).

(مصدر حدیث کساء به نقل از علی بن خشرم): تاریخ بغداد ج 10/ 278.

ص: 415

139- ابوعلی حسن بن عرفه بن یزید عبدی بغدادی مودب متوفای 257 هجری.

(توثیقات): یحیی بن معین و مسلمه بن قاسم وی را توثیق نموده اند و ابن ابی حاتم وی را فردی صدوق می نامد. (ثقات ابن حبان ج 8/ 179، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 547، تذکره الحفاظ ج 2/ 2502، تهذیب التهذیب ج 2/ 293).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حسن بن عرفه): السنن الکبری ج 7/ 63، المستدرک ج 3/ 147، شواهد التنزیل ج 2/ 20، 20/ ح 655، تلخیص المستدرک ج 3/ 147.

140- حافظ ابوخالد یزید بن هارون بن زاذی (و یا زاذان) بن ثابت سلمی واسطی متوفای 260 هجری.

(توثیقات): وی از معاریف محدثین عامه می باشد و روایاتش در تمامی صحاح سته آمده است. علمای عامه در وثاقت و عدالت وی اتفاق نظر دارند. (ثقات ابن شاهین ص 348، ثقات ابن حبان ج 7/ 632، سیر اعلام النبلاء ج 9/ 358، تهذیب الکمال ج 32/ 261، تهذیب التهذیب ج 11/ 366).

(مصادر حدیث کساء به نقل از یزید بن هارون): شواهد التنزیل ج 2/ 38/ ح 684، فرائد السمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296.

141- عبدالجبار بن عباس شبامی همدانی کوفی متوفای دهه ی 260 هجری.

(توثیقات): ابوحاتم و عجلی و ابن شاهین وی را توثیق نموده اند. (ثقات

ص: 416

عجلی ص 285، ثقات ابن شاهین ص 243، تهذیب الکمال ج 16/ 384، تهذیب التهذیب ج 6/ 102، الجرح و التعدیل ج 6/ 162).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالجبار بن عباس شامی): مشکل الاثار ج 1/ 33، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68، شواهد التنزیل ج 2/ 82، 86، 87/ ح 757، 762.

142- ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیسابوری متوفای 261 هجری.

(توثیقات): وی صاحب کتاب معروف «صحیح» می باشد و در بسیاری از منابع عامه به وثاقت و مراتب بالای علمی وی تصریح گردیده است.

(مصادر حدیث کساء به نقل از مسلم نیسابوری): صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب 9- ج 4/ 1883/ ح 2424، صحیح مسلم (بشرح نووی) ج 15/ 194، 195.

143- حافظ ابوزرعه عبیدالله بن عبدالکریم بن یزید بن فروخ مخزومی رازی متوفای 264 هجری.

(توثیقات): نسائی وی را ثقه و ابوحاتم او را امام خوانده است. خطیب بغدادی می گوید: «وی امامی ربانی و حافظی با نقل احادیث بسیار و فردی صادق بود». (ثقات ابن حبان ج 8/ 407، تاریخ بغداد ج 10/ 326، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 65، تهذیب الکمال ج 19/ 89، تهذیب التهذیب ج 7/ 30).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوزرعه رازی): شواهد

ص: 417

التنزیل ج 2/ 32/ ح 674، فرائد السمطین ج 2/ 18، 19/ ح 362.

144- ابوشیبه ابراهیم بن عبدالله بن محمد بن ابی شیبه عبسی کوفی متوفای 265 هجری.

(توثیقات): ابویعلی خلیلی و مسلمه بن قاسم اندلسی و ابن حبان وی را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 11/ 128، تهذیب الکمال ج 2/ 128، تهذیب التهذیب ج 1/ 136، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 1/ 62).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوشیبه ابراهیم بن ابی شیبه): شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722.

145- ابوعبدالله بحر بن نصر خولانی مصری متوفای 267 هجری.

(توثیقات): یونس بن عبدالاعلی و ابن ابی حاتم و ابن خزیمه و مسلمه بن قاسم وی را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 12/ 502، تذکره الحفاظ ج 2/ 566، تهذیب الکمال ج 4/ 16، تهذیب التهذیب ج 1/ 420).

(مصدر حدیث کساء به نقل از بحر بن نصر): المستدرک ج 3/ 147.

146- حافظ ابوعمر و احمد بن حازم بن محمد بن یونس بن قیس غفاری کوفی مشهور به ابن ابی غرزه متوفای 267 هجری.

(توثیقات): وی «مسند» مفصلی را تالیف نموده و ابن ناصرالدین او را

ص: 418

توثیق کرده است. (ابن حبان نیز از وی در کتاب ثقات خویش نام می برد. ثقات ابن حبان ج 8/ 44، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 239، تذکره الحفاظ ج 2/ 594، الوافی بالوفیات ج 6/ 298، شذرات الذهب ج 2/ 168).

(مصادر حدیث کساء به نقل از احمد بن حازم): شواهد التنزیل ج 2/ 77، 78/ ح 751.

147- ابوبکر اسحاق بن ابراهیم بن عبدالله بن بکیر بن زید نهشلی شاذان فارسی متوفای 267 هجری.

(توثیقات): نسائی وی را توثیق نموده و ابوحاتم به وثاقت او اذعان دارد. (ثقات ابن حبان ج 8/ 120، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 382، الوافی بالوفیات ج 8/ 394).

148- ابواسحاق ابراهیم بن مرزوق بن دینار اموی بصری متوفای 270 هجری.

(توثیقات): دارقطنی و ابن یونس و سعید بن عثمان به وثاقت وی اعتراف کرده و ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خود آورده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 86، تهذیب الکمال ج 2/ 197، تهذیب التهذیب ج 1/ 163).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابراهیم بن مرزوق): شواهد التنزیل ج 2/ 77/ ح 749.

ص: 419

149- ابومحمد ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار مرادی مصری متوفای 270 هجری.

(توثیقات): وی از کبار اصحاب شافعی است و ابن ابی حاتم و خلیلی و مسلمه بن خالد او را توثیق نموده اند. خلیلی در توثیق او می گوید: «ثقه متفق علیه». (ثقات ابن حبان ج 8/ 240، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 587، تذکره الحفاظ ج 2/ 586، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 65، تهذیب التهذیب ج 3/ 245).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ربیع بن سلیمان مرادی): المستدرک ج 3/ 147، مشکل الاثار ج 1/ 332، 335، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 63، شواهد التنزیل ج 2/ 40، 41/ح 687، 688.

150- ابومحمد حسن بن علی بن عفان عامری کوفی متوفای 270 هجری.

(توثیقات): دارقطنی و مسلمه بن خالد وی را توثیق نموده اند و ابوحاتم به صداقت او تصریح نموده است. (ثقات ابن حبان ج 8/ 181، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 24، تهذیب التهذیب ج 2/ 301).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسن بن علی بن عفان): شواهد التنزیل ج 2/ 56/ ح 707.

151- حافظ ابوالفضل عباس بن ولید بن مزید بیروتی عذری متوفای 270 یا 271 هجری.

ص: 420

(توثیقات): ابن ابی حاتم و نسائی و مسلمه بن خالد وی را توثیق نموده اند و ابوحاتم او را فردی صدوق می داند. (ثقات ابن حبان ج 8/ 512، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 471، تهذیب الکمال ج 25/ 320، تهذیب التهذیب ج 5/ 131).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالفضل بیروتی): المستدرک ج 2/ 416، شواهد التنزیل ج 2/ 39، 40/ ح 686.

152- ابوالحسن محمد بن سنان بن یزید قزاز بصری متوفای 271 هجری.

(توثیقات): مسلمه بن خالد او را توثیق نموده و دارقطنی در تعدیل وی می گوید: «لاباس به». ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات خود آورده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 133، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 554، تهذیب التهذیب ج 9/ 206).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن فزاز): المستدرک ج 3/ 108.

153- حافظ ابوالفضل عباس بن محمد بن حاتم بن واقد دوری بغدادی متوفای 271 هجری.

(توثیقات): نسائی و مسلمه بن خالد وی را توثیق نموده اند و خلیل می گوید: «عدالت او متفق علیه است هر چند که بخاری و مسلم از او روایت نکرده اند». (ثقات ابن حبان ج 8/ 513، سیر اعلام النبلاء ج 12/ 522، تذکره الحفاظ ج 2/ 579، تهذیب التهذیب ج 5/ 129).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عباس بن محمد دوری): تاریخ ابن

ص: 421

عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 62، شواهد التنزیل ج 2/ 61، 68/ ح 716، 733.

154- حافظ ابوجعفر محمد بن علی بن عبدالله بن مهران بغدادی وراق متوفای 272 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی به حافظ بودن و موثق بودن وی اعتراف دارد و دارقطنی نیز او را توثیق نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 49، تذکره الحفاظ ج 2/ 590، تاریخ بغداد ج 3/ 61).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن علی وراق): مناقب ابن مغازلی ص 304 ح 349.

155- ابوعلی حسن بن مکرم بن حسان بزار متوفای 274 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی وی را توثیق نموده و ذهبی نیز به وثاقت او تصریح می نماید. (ثقات ابن حبان ج 8/ 180، تاریخ بغداد ج 7/ 432، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 192، العبر ج 2/ 53).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حسن بن مکرم): شرح السنه ج 7/ 204، مناقب خوارزمی ص 22، 23، اسد الغابه ج 5/ 521، 589.

156- حافظ ابوداود سلیمان بن اشعث بن شداد بن عمرو سجستانی ازدی متوفای 275 هجری.

(توثیقات): ابوداود صاحب کتاب «سنن» می باشد که یکی از صحاح سته

ص: 422

محسوب می شود. در بسیاری از مابع رجالی عامه به وثاقت و تمجید از وی اشاره شده است.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوداود سجستانی): شواهد التنزیل ج 2/ 37، 68/ ح 682، 732.

157- ابوجعفر محمد بن سعد بن محمد بن حسن بن عطیه بن سعد بن جناده عوفی متوفای 276 هجری.

(توثیقات): دارقطنی در توثیق وی می گوید: «هو لاباس به». (الانساب ج 4/ 258، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 334).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن سعد عوفی): تاریخ بغداد ج 9/ 126، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 73.

158- محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن ضحاک سلمی ترمذی ابوعیسی متوفای 279 هجری.

(توثیقات): کتاب سنن او یکی از صحاح سته می باشد و تصریح به وثاقت وی در بسیاری از کتب عامه موجود است.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعیسی ترمذی): صحیح ترمذی- کتاب تفسیر القرآن و کتاب المناقب، باب 34 و باب 61- ج 5/ 351، 699، ح 3205، ح 3871، صحیح ترمذی (بشرح ابن عربی) ج 13/ 200، 248، 249.

ص: 423

159- حافظ ابومحمد فضل بن محمد بن مسیب بن موسی بن زهیر شعرانی متوفای 282 هجری.

(توثیقات): وی از فقها و ادبای عامه است و ابن جوزی در المنتظم او را توثیق نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 317، تذکره الحفاظ ج 2/ 626، المنتظم ج 12/ 351).

(مصدر حدیث کساء به نقل از فضل بن محمد شعرانی): المستدرک ج 3/ 147.

160- حافظ ابوجعفر محمد بن غالب بن حرب ضبی بصری تمار تمتام ساکن بغداد متوفای 283 هجری.

(توثیقات): دارقطنی وی را توثیق کرده و ابن جوزی به صداقت او تصریح نموده است. (تاریخ بغداد ج 3/ 143، الوافی بالوفیات ج 4/ 307، ثقات ابن حبان ج 9/ 151، المنتظم ج 12/ 369، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 390، تذکره الحفاظ ج 2/ 615).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن غالب ضبی): شواهد التنزیل ج 2/ 57، 77/ ح 709، 748.

161- حافظ ابویعقوب اسحاق بن حسن بن میمون حربی بغدادی متوفای 284 هجری.

(توثیقات): عبدالله بن احمد بن حنبل و ابراهیم و دارقطنی وی را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 410، المنتظم ج 12/ 375).

ص: 424

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابویعقوب حربی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 70.

162- ابراهیم بن احمد بن مروان واسطی متوفای 285هجری.

(توثیقات): وی از محدثین بغداد است و ترجمه ی وی در تاریخ بغداد موجود است. (تاریخ بغداد ج 6/ 5، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 281 هجری الی 290 هجری - ص 100).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابراهیم بن احمد واسطی): مشکل الاثار ج 1/ 335.

163- حافظ کبیر ابوبکر احمد بن عمرو بن ضحاک بن مخلد شیبانی بصری معروف به ابن ابی عاصم متوفای 287 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 297 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن ابی عاصم): شواهد التنزیل ج 2/ 30، 31/ ح 670.

164- ابواسحاق ابراهیم بن احمد بن عمر بن حفص بن جهم بن واقد بن عبدالله وکیعی متوفای 289 هجری.

(توثیقات): دارقطنی وی را توثیق کرده و خطیب بغدادی اقوالی را در تجلیل از مقام علمی او نقل می نماید. (تاریخ بغداد ج 6/ 5، 6).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابراهیم بن احمد وکیعی): معجم اوسط

ص: 425

طبرانی ج 3/ 388، 389/ ح 2836.

165- حافظ ابوعبدالرحمن عبدالله بن احمد بن محمد بن حنبل شیبانی مروزی بغدادی متوفای 290 هجری.

(توثیقات): وی راوی «مسند» پدرش احمد بن حنبل می باشد و توثیق او مورد اجماع علمای عامه است. (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 516، تهذیب التهذیب ج 5/ 141، شذرات الذهب ج 2 / 203، موسوعه رجال الکتب التسعه ج 2/ 250).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عبدالله بن احمد بن حنبل): المستدرک ج 3/ 132، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 64، 66، 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 63، 69، 71، 76، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42/ ح 689.

166- حافظ ابومسلم ابراهیم بن عبدالله بن مسلم بن ماعز بن مهاجر بصری کجی متوفای 292 هجری.

(توثیقات): وی از حافظان حدیث بوده و دارقطنی او را توثیق نموده است. (تذکره الحفاظ ج 2/ 620، تاریخ بغداد ج 6/ 120، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 423، شذرات الذهب ج 2/ 210).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابومسلم کجی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 65، شواهد التنزیل ج 2/ 74، 75/ ح 743.

167- حافظ ابوجعفر محمد بن عثمان بن ابی شیبه عبسی کوفی

ص: 426

متوفای 297 هجری.

(توثیقات): وی از حفاظ عامه می باشد و صالح جزره او را توثیق نموده است. (ثقات ابن حبان ج 9/ 155، تاریخ بغداد ج 3/ 42، الوافی بالوفیات ج 4/ 82، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 21، تذکره الحفاظ ج 2/ 661).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوجعفر محمد بن ابی شیبه): السنن الکبری ج 2/ 149.

168- حافظ ابوجعفر محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی ملقب به مطین متوفای 297 هجری.

(توثیقات): وی از حافظان حدیث بوده و دارقطنی او را توثیق نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 14/ 41، تذکره الحفاظ ج 2/ 662، الوافی بالوفیات ج 3/ 345، شذرات الذهب ج 2/ 228).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن عبدالله مطین) شواهد التنزیل ج 2/ 35، 66، 67/ ح 679، 729.

روات قرن 04

169- حسن بن فرج غزی متوفای 301 هجری.

(توثیقات): تصریح به صداقت وی در کتاب تاریخ دمشق نقل شده است. (مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 59، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 55، تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 4/ 241).

ص: 427

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسن بن فرج غزی): شواهد التنزیل ج 2/ 87، 88/ ح 764.

170- حافظ ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی متوفای 303 هجری.

(توثیقات): کتاب «سنن» او یکی از صحاح سته می باشد.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالرحمن نسائی): خصائص امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ص 48، 61- 64، 81.

171- حافظ ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق بن یوسف نیسابوری انماطی متوفای 303 هجری.

(توثیقات): وی از حفاظ حدیث است و توثیق او را در بعضی از کتب ذهبی و همچنین در شذرات ابن العماد حنبلی می توان یافت. (سیر اعلام النبلاء ج 14/ 193، تذکره الحفاظ ج 2/ 701، شذرات الذهب ج 2/ 242).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابواسحاق انماطی): شواهد التنزیل ج 2/ 83، 84/ ح 759.

172- حافظ ابوالعباس حسن بن سفیان بن عامربن عبدالعزیز بن نعمان شیبانی نسوی خراسانی متوفای 303 هجری.

(توثیقات): وی از ائمه و حفاظ برجسته ی حدیث است و عبدالرحمن بن ابی حاتم به صداقت او تصریح نموده و ذهبی نیز وی را توثیق کرده است. (ثقات ابن

ص: 428

حبان ج 8/ 171، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 157، تذکره الحفاظ ج 1/ 703، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 92، الوافی بالوفیات ج 12/ 32، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 263).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسن بن سفیان شیبانی): شواهد التنزیل ج 2/ 23/ ح 658.

173- حافظ ابویعلی احمد بن علی بن مثنی بن یحیی تمیمی موصلی متوفای 307 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 297 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابویعلی موصلی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65- 67، 69، شواهد التنزیل ج 2/ 65، 66، 71، 78/ ح 727، 738، 752، اسد الغابه ج 4/ 29، کنز العمال ج 13/ 645، منتخب کنز العمال ج 5/ 96.

174- ابوبکر عبدالله بن محمد بن محمد بن فورک بن عطاء اصبهانی قباب متوفای 307 هجری.

(توثیقات): ذهبی از وی با عنوان «امام کبیر» یاد می نماید. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 257، النجوم الزاهره ج 4/ 139، شذرات الذهب ج 3/ 72).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبدالله بن محمد بن فورک): شواهد التنزیل ج 2/ 30، 31/ ح 670.

ص: 429

175- حافظ ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر طبری متوفای 310 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 119 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن جریر طبری): تفسیر طبری ج 22/ 6، 7.

176- حافظ ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه بن مغیره سلمی نیسابوری شافعی متوفای 311 هجری.

(توثیقات): وی از حفاظ و ائمه ی برجسته ی عامه است و توثیقش مورد اتفاق آنان می باشد. (سیر اعلام النبلاء ج 14/ 365، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 99، تذکره الحفاظ ج 2/ 720، الوافی بالوفیات ج 2/ 196، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 3/ 109).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن اسحاق بن خزیمه): شواهد التنزیل ج 2/ 34، 41/ ح 677، 688.

177- حافظ کبیر ابوبکر محمد بن محمد بن سلیمان بن حارث ازدی واسطی با غندی متوفای 312 هجری.

(توثیقات): ذهبی از وی با عنوان «حافظ کبیر» یاد می کند و- مانند خطیب بغدادی- به مدح وی می پردازد. (تاریخ بغداد ج 3/ 209، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 383، الوافی بالوفیات ج 1/ 99).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوبکر باغندی): شواهد التنزیل ج 2/ 21، 22/ ح 656.

178- حافظ ابوالحسن علی بن سعید بن بشیر بن مهران رازی

ص: 430

معروف به علیک متوفای 313 هجری.

وی از مشایخ طبرانی است و از حفاظ حدیث می باشد. (تذکره الحفاظ ج 2/ 750، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 145).

(مصدرحدیث کساء به نقل از علی بن سعید رازی): معجم اوسط طبرانی ج 4/ 479/ ح 3811.

179- حافظ ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بن مرزبان (1) بن سابور بغوی بغدادی متوفای 317 هجری.

(توثیقات): حافظ ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بن مرزبان بن سابور بغوی بغدادی متوفای 317 هجری. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ج 10/ 111- 117 شرح حال وی را آورده است و درباره ی او می گوید: «وی موثق، مورد اعتماد، راوی احادیث فراوان و دارای فهم و دانش بسیار بود». خطیب بغدادی همچنین از موسی بن هارون حکایت می کند که: «هرگاه بتوان به انسانی «مافوق ثقه» گفت باید برای ابوالقاسم بغوی گفته شود». (الغدیر ج 1/ 101).

همچنین مراجعه بفرمایید به: سیر اعلام النبلاء ج 14/ 440، تذکره الحفاظ ج 2/ 737، طبقات الحنابله ج 1/ 190، شذرات الذهب ج 2/ 275.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالقاسم بغوی): تاریخ عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67، 68.

180- حافظ ابومحمد یحیی بن محمد بن صاعد بن کاتب هاشمی بغدادی متوفای 317 یا 318 هجری.

ص: 431


1- 406. ضبط این کلمه به نقل از سمعانی است. (الانساب ج 5/ 256).

(توثیقات): دارقطنی و ابن شاهین وی را توثیق نموده اند. (تاریخ بغداد 14/ 231، سیر اعلام النبلاء ج 14/ 501).

(مصادر حدیث کساء به نقل از یحیی بن محمد بن صاعد): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42، 77، 78/ ح 689، 751، مناقب ابن مغازلی ص 304، 305/ ح 349، 350.

181- ابوالحسن علی بن حسین بن معدان بن حمشاد فارسی فسوی متوفای 319 هجری.

(توثیقات): ذهبی می گوید من (نقطه ی) ضعفی برای (احادیث) وی نمی شناسم. (سیر اعلام النبلاء ج 14/ 520).

(مصدر حدیث کساء به نقل از علی بن حسین بن معدان): شواهد التنزیل ج 2/ 34، 35/ ح 678.

182- حافظ کبیر ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه بن سلمه ازدی حجری مصری طحاوی حنفی متوفای 321 هجری.

(توثیقات): وی از فقهاء و حفاظ مشهور است و ریاست دینی در مصر به او منتهی می گردد. ذهبی پس از توثیق وی می گوید: «بعد از او کسی بمانندش نیامده است». (تذکره الحفاظ ج 3/ 808، سیر اعلام النبلاء ج 15/ 27، الوافی بالوفیات ج 8/ 9).

(مصادر حدیث کساء به نقل از احمد بن محمد بن سلامه): مشکل الاثار ج 1/ 332- 337، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 58، 83/ ح 688، 711، 757.

183- حافظ ابوجعفر محمد بن عمرو بن موسی بن حماد عقیلی

ص: 432

حجازی متوفای 322 هجری.

(توثیقات): وی ازحفاظ و علمای برجسته ی جرح و تعدیل است و کتاب «الضعفاء الکبیر» از آن اوست. از جمله کسانی که وی را توثیق نموده ابوالحسن بن قطان فاسی است. (سیر اعلام النبلاء ج 15/ 236، تذکره الحفاظ ج 3/ 833، الوافی بالوفیات ج4/ 291).

184- ابوعبدالله محمد بن قاسم بن زکریا محاربی بزار کوفی سودانی متوفای 326 هجری.

وی از مشایخ دارقطنی است. (سیر اعلام النبلاء ج 15/ 73).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله محاربی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 68، 69، شواهدالتنزیل ج 2/ 69، 72، 77/ ح 735، 739، 749.

185- حافظ ابومحمد عبدالرحمن بن محمد بن ادریس بن منذر بن داود بن مهران حنظلی غطفانی رازی معروف به این ابی حاتم متوفای 327 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 95 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن ابی حاتم): شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722، تفسیر ابن کثیر ج 3/ 485.

ص: 433

186- محمد بن احمد بن ابراهیم حکیمی ابوعبدالله متوفای 336 هجری.

(توثیقات): وی از مشایخ دارقطنی است و ابوبکر برقانی او را توثیق نموده است. (تاریخ بغداد ج 1/ 217، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 146، الانساب سمعانی ج 2/ 244، تاریخ الاسلام- حوادث 331 هجری الی 350 هجری- ص 140).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله حکیمی): تاریخ بغداد ج 9/ 126، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 73.

187- حافظ ابوسعید احمد بن زیاد بن بشر بن درهم بصری صوفی معروف به ابوسعید بن اعرابی متوفای 340 هجری.

(توثیقات): وی یکی از حفاظ مشهور و عالی الاسناد است و ذهبی در کتب خود به تفصیل به مدح وی پرداخته است. (سیر اعلام النبلاء ج 15/ 407، تذکره الحفاظ ج 3/ 852).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوسعید بن اعرابی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 64، 69.

188- ابوعلی اسماعیل بن محمد بن اسماعیل بن صالح بغدادی صفار ملحی متوفای 341 هجری.

ص: 434

(توثیقات): ذهبی می گوید: «علو اسناد به او منتهی می گردد» و دارقطنی وی را توثیق نموده است. (تاریخ بغداد ج 6/ 302، سیر اعلام النبلاء ج 15/ 440، لسان المیزان ج 1/ 432).

(مصادر حدیث کساء به نقل از اسماعیل بن محمد صفار): السنن الکبری ج 7/ 63، شواهد التنزیل ج 2/ 20، 21/ ح 655.

189- حافظ ابوالحسن احمد بن عبید بن اسماعیل بصری صفار متوفای بعد از 341 هجری.

(توثیقات): ذهبی وی را با عناوین امام و حافظ ستوده و توثیق وی را نقل کرده است. (تاریخ بغداد ج 4/ 261، سیر اعلام النبلاء ج 15/ 438، تذکره الحفاظ ج 3/ 876).

(مصدر حدیث کساء به نقل از احمد بن عبید صفار): شواهد التنزیل ج 2/ 44، 45، 74، 75/ ح 691، 743.

190- ابوالقاسم علی بن مومل بن حسن بن عیسی بن ماسرجس نیسابوری ماسرجسی متوفای 345 هجری.

(توثیقات): وی شیخ اهل نیشابور بوده و از شیوخ حاکم نیسابوری می باشد. ذهبی می گوید: «در عقل و پرهیزگاری وی ضرب المثل بود». (المنتظم ج 6/ 397، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 331 هجری الی 350 هجری- ص 425).

(مصدر حدیث کساء به نقل از علی بن مومل): شواهد

ص: 435

التنزیل ج 2/ 19، 20/ ح 654.

191- ابوالعباس محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان معقلی سنانی اموی اصم متوفای 346 هجری.

(توثیقات): وی از محدثین بزرگی است که ابن خزیمه و ابونعیم بن عدی و دیگران او را توثیق نموده اند. (تاریخ بغداد ج 3/ 405، سیر اعلام النبلاء ج 15/ 452، تذکره الحفاظ ج 1/ 133).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالعباس سنانی): المستدرک ج 2/ 416، ج 3/ 108، 147، شواهد التنزیل ج 2/ 39، 40، 61، 62/ ح 686، 687، 719، شرح السنه ج 7/ 204، مناقب خوارزمی ص 22، 23، اسد الغابه ج 5/ 521، 589.

192- ابومحمد اسماعیل بن علی بن اسماعیل بن یحیی خطبی بغدادی متوفای 350 هجری.

(توثیقات): دارقطنی وی را توثیق نموده و ذهبی درباره ی او می گوید: «وی مجموعه ی فضائل بود». (تاریخ بغداد ج 6/ 304، المنتظم ج 7/ 3، سیر اعلام النبلاء ج 15/ 522).

(مصدر حدیث کساء به نقل از اسماعیل بن علی خطبی): تاریخ بغداد ج 10/ 278. 193- ابوجعفر محمد بن علی بن دحیم شیبانی کوفی متوفای بعد از 352 هجری.

ص: 436

(توثیقات): وی از محدثین کوفه بود و ذهبی او را توثیق نموده است. (النجوم الزاهره ج 3/ 334، شذرات الذهب ج 3/ 9، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 36).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن علی بن دحیم): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 73.

194- حافظ ابوحاتم محمد بن حبان بن احمد تمیمی بستی متوفای 354 هجری.

(توثیقات): شرح حال وی را ذهبی در تذکره الحفاظ ج 3/ 833 (طبع دار احیاء التراث العربی ج 3/ 920) آورده و می گوید: «وی از علمای دین و ازحافظان آثار است». حاکم می گوید «او از علم فقه و لغت و حدیث و وعظ لبریز بود و از مردان خردمند روزگار محسوب می شد». ابن کثیر نیز در البدایهو النهایه ج 11/ 259 می گوید: «ابوحاتم یکی ازحفاظ بزرگ و نویسندگان و مجتهدین است». (الغدیر ج 1/ 105).

وی از اکابر علمای جرح و تعدیل عامه است و کتاب «الثقات» و «المجروحین» از آن او است. کتاب مشهور «صحیح ابن حبان» نیز از آثار معروف وی می باشد. ابن شاهین در کتاب ثقات خویش وی را توثیق نموده است. (مراجعه بفرماید به: ثقات ابن شاهین ص 296، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 92، تذکره الحفاظ ج 3/ 920).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن حبان): شواهد التنزیل ج 2/ 75، 76/ ح 745.

ص: 437

195- ابوعمرو محمد بن جعفر بن محمد بن مطر نیسابوری مزکی متوفای 360 هجری.

(توثیقات): ذهبی وی را با عنوان امام ستوده و او را توثیق می نماید. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 162، النجوم الزاهره ج 4/ 62، شذرات الذهب ج 3/ 31).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوعمرو مزکی): شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42، 45، 86، 87/ ح 689، 693، 762.

196- حافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی طبرانی شامی متوفای 360 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 96 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالقاسم طبرانی): معجم کبیر طبرانی ج 3/ 52- 56، ج 9/ 26، ج 12/ 77، ج 22/ 65، ج 23/ 294، 286، 333، 337، معجم اوسط طبرانی ج 3/ 388، 389/ ح 2836، ج 4/ 479/ ح 3811، کنز العمال ج 13/ 645، منتخب کنز العمال ج 5/ 96، الصواعق المحرقه ص 221.

197- حافظ ابواحمد عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد بن مبارک بن قطان جرجانی صاحب «الکامل فی الجرح و التعدیل» متوفای 365 هجری.

(توثیقات): علمای عامه باتفاق حفظ و وثاقت وی را در حدیث قبول

ص: 438

نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 154، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 14).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن عدی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68.

198- ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان بن مالک قطیعی حنبلی متوفای 368 هجری.

(توثیقات): وی راوی کتاب «مسند احمد بن حنبل» است و دارقطنی و ابن کثیر او را توثیق نموده اند. (الغدیر ج 1/ 105، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 210، البدایه و النهایه ج 11/ 332).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوبکر قطیعی): علاوه بر مصادر مسند احمد که ذیل نام احمد بن محمد بن حنبل آوردیم مراجعه بفرمایید به: المستدرک ج 3/ 108، اسباب النزول ص 203، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63، 65، 69، 76، و (ترجمه الحسین ع) ص 64، 65، 66، 67، شواهد التنزیل ج 2/ 41، 42، 65، 75- 77/ ح 689، 726، 746، 750، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364.

199- حافظ ابومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان اصبهانی معروف به ابوالشیخ متوفای 369 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 111 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالشیخ): شواهد التنزیل ج 2/ 71، 82/ ح 738، 757.

ص: 439

200- حافظ ابومحمد حسن بن رشیق مصری عسکری متوفای 370 هجری.

(توثیقات): ذهبی وی را توثیق نموده و او را به امامت و صداقت می ستاید. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 280، تذکره الحفاظ ج 3/ 959).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسن بن رشیق عسکری): شواهد التنزیل ج 2/ 89/ ح 753.

201- ابوبکر احمد بن علی رازی جصاص حنفی متوفای 370 هجری.

(توثیقات): جصاص یکی از برجسته ترین فقهای مذهب حنفی است و در زمان او ریاست حنفیان با وی بوده است. ذهبی از جصاص با عناوینی چون «امام» و «علامه» یاد می نماید و سپس می گوید: «شناخت مذهب ابوحنیفه بهاو منتهی می گردد». (تاریخ بغداد ج 4/ 314، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 340، النجوم الزاهره ج 4/ 138، شذرات الذهب ج 3/ 71).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوبکر جصاص): احکام القرآن ج 5/ 230.

202- حافظ عبدالله بن محمد بن عثمان ابومحمد بن سقاء واسطی متوفای 371 یا 373 هجری.

(توثیقات): وی از حفاظ و ائمه ی معروف عامه است که مسافرتهای

ص: 440

بسیاری برای استماع حدیث نموده است. (تاریخ بغداد ج 10/ 130، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 351، تذکره الحفاظ ج 3/ 965).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابومحمد بن سقاء): مناقب ابن مغازلی ص 301، 302/ ح 345، 346.

203- ابوالحسین عبیدالله بن احمد بن یعقوب مقری ء بغدادی متوفای 376 هجری.

(توثیقات): وی از تلامیذ باغندی و ابوالقاسم بغوی است و عبیدالله بن احمد ازهری او را توثیق نموده است. (تاریخ بغدادی ج 10/ 362، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 369).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبیداله بن احمد مقری ء): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 61.

204- ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن محمد بن یعقوب جرجرائی مفید متوفای 378 هجری.

(توثیقات): ذهبی وی را با عنوان «شیخ و امام» ستوده و مالینی او را فردی صالح معرفی نموده است. (تاریخ بغداد ج 1/ 346، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 269، تذکره الحفاظ ج 3/ 979، شذرات الذهب ج 3/ 92).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن احمد جرجرائی): مناقب ابن مغازلی ص 304/ ح 348.

ص: 441

205- حافظ ابوبکر محمد بن ابراهیم بن علی بن عاصم بن زاذان اصبهانی ابن مقری ء متوفای 381 هجری.

(توثیقات): وی از حفاظ بسیار معرفی است که ابن مردویه و ابونعیم او را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 398، تذکره الحفاظ ح 3/ 1063).

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن ابراهیم اصبهانی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65- 67، 69، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68، 69، 77، 78.

206- ابوعبیدالله محمد بن عمران بن موسی بن عبید مرزبانی بغدادی کاتب متوفای 384 هجری.

(توثیقات): عتیقی او را توثیق نموده است. (تاریخ بغداد ج 3/ 135، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 447، الوافی بالوفیات ج 4/ 239).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوعبیدالله مرزبانی): شواهد التنزیل ج 2/ 67، 69، 70/ ح 731، 736.

207- محمد بن احمد بن اسماعیل بن سمعون ابوالحسن واعظ متوفای 387 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی می گوید: «وی یگانه ی روزگار خویش بود». (اکمال ابن ماکولا ج 4/ 362، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 505، الوافی بالوفیات ج 2/ 52).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن احمد بن اسماعیل

ص: 442

واعظ): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، 67.

208- حافظ ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن زکریاء شیبانی خراسانی جوزقی متوفای 388 هجری.

(توثیقات): وی شیخ نیشابور بوده وذهبی مدح او را در کتب خویش آورده است. (تذکره الحفاظ ج 3/ 1013، سیر اعلام النبلاء ج 16/ 493، الوافی بالوفیات ج 3/ 316).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوبکر جوزقی): تاریخ عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 60.

209- ابواحمد حسن بن احمد بن محمد بن حسن بن علی بن مخلد بن شیبان مخلدی نیسابوری عدل متوفای 389 هجری.

(توثیقات): وی از ائمه ی حدیث است و ذهبی او را فردی صدوق معرفی نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 539، تذکره الحفاظ ج 3/ 1021، شذرات الذهب ج 3/ 131).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابواحمد مخلدی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 63.

210- ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن محمد بن احمد بن یحیی بن مخلد انصاری هروی معروف به ابن ابی شریح متوفای 392 هجری.

ص: 443

(توثیقات): وی از مشایخ هرات بوده و ذهبی ازوی تمجیدهای فراوانی می نماید. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 526، العبر ج 2/ 183، شذرات الذهب ج 3/ 140).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن ابی شریح): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63.

211- ابراهیم بن احمد بن محمد بن رجاء نیسابوری وراق ابزاری ابواسحاق متوفای 394 هجری.

(توثیقات): وی از ائمه ی حدیث است و ذهبی به صداقت وی اذعان نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 152، شذرات الذهب ج 3/ 48).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابواسحاق ابزاری): شواهد التنزیل ج 2/ 43، 44/ ح 690.

212- ابوالحسین عبدالوهاب بن حسن بن ولید کلابی دمشقی متوفای 396 هجری.

(توثیقات): عبدالعزیز کتانی وی را توثیق نموده و این تعدیل را ذهبی در اعلام النبلاء نقل نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 16/ 557، شذرات الذهب ج 3/ 147، النجوم الزاهره ج 4/ 214).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالحسین کلابی): شواهد التنزیل ج 2/ 92/ ح 774.

ص: 444

روات قرن 05

213- ابوالحسین محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن عبدالرحمن بن یحیی بن جمیع غسانی صیداوی متوفای 403 هجری.

(توثیقات): وی از محدثین است که برای استماع حدیث مسافرتهای بسیاری کرده و خطیب بغدادی و دیگران او را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 152، الوافی بالوفیات ج 2/ 60).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن احمد صیداوی): تاریخ عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67، 68.

214- حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم بن حکم ضبی حاکم نیسابوری ابن بیع طهمانی شافعی متوفای 405 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 128 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از حاکم نیسابوری): المستدرک علی الصحیحین ج 2/ 416، ج 3/ 108، 132، 146، 147، شرح السنه ج 7/ 204، اسد الغابه ج 5/ 589.

215- احمد بن محمد بن احمد بن حماد واعظ ابوالحسین بن متبم متوفای 409 هجری.

(توثیقات): وی از محدثین معروفی است که ذهبی به صداقت او اذعان

ص: 445

می نماید. (تاریخ بغداد ج 4/ 370، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 401 هجری الی 420 هجری- ص 183، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 288، الوافی بالوفیات ج 8/ 156).

(مصدر حدیث کساء به نقل از احمد بن محمد بن احمد واعظ): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 74، 75.

216- ابوعبدالله حسین بن عمر بن برهان غزال بغدادی بزاز متوفای 412 هجری.

(توثیقات): وی از شیوخ ابوبکر بیهقی و خطیب بغدادی است و توسط خطیب توثیق شده است. (تاریخ بغداد ج 8/ 82، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 265).

(مصدر حدیث کساء به نقل از حسین بن عمر غزال): السنن الکبری ج 7/ 63.

217- ابوالحسین محمد بن حسین بن محمد بن فضل بغدادی قطان ازرق متوفای 415 هجری.

(توثیقات): بر اساس گفته ی ذهبی در اعلام النبلاء، وی باجماع علماء عامه موثق است. (تاریخ بغداد ج 2/ 249، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 331، شذرات الذهب ج 3/ 203).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن حسین ازرق): السنن الکبری ج 2/ 149.

ص: 446

218- ابوصادق محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن شاذان نیسابوری صیدلانی متوفای 415 هجری.

(توثیقات): ذهبی از او با عناوینی چون فقیه و امام و ادیب یاد می نماید. وی از شیوخ حافظ ابوبکر بیهقی است. (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 401).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوصادق صیدلانی): واهد التنزیل ج 2/ 60، 61/ ح 718.

219- ابوالحسن علی بن احمد بن عبدان بن فرج بن سعید بن عبدان شیرازی اهوازی جار متوفای 415 هجری.

(توثیقات): ذهبی درباره ی او می گوید: «ثقه مشهور عالی الاسناد». وی از شیوخ ابوالقاسم قشیری و ابوبکر بیهقی است. (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 397).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن اهوازی): شواهد التنزیل ج 2/ 17، 32، 44، 45، 58، 74، 75/ ح 649، 673، 691، 692، 713، 743.

220- ابومحمد عبدالله بن یحیی بن عبدالجبار سکری بغدادی (معروف به ابن وجه العجوز) متوفای 417 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی به صداقت وی اذعان دارد و ذهبی او را توثیق نموده است. (تاریخ بغداد ج 10/ 199، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 386، تذکره الحفاظ ج 3/ 1037، طبقات ابن قاضی شهبه ج 1/ 317).

ص: 447

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابومحمد سکری): شواهد التنزیل ج 2/ 20، 21/ ح 655.

221- ابوسعید محمد بن موسی بن فضل بن شاذان صیرفی ابن ابی عمرو نیسابوری متوفای 421 هجری.

(توثیقات): ذهبی در اعلام النبلاء وی را توثیق نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 350، شذرات الذهب ج 3/ 220).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوسعید صیرفی): شواهد التنزیل ج 2/ 56، 73، 74/ ح 707، 741.

222- ابوبکر احمد بن حسن بن حافظ ابی عمرو احمد بن محمد حرشی حیری متوفای 421 هجری.

(توثیقات): وی قاضی القضات خراسان بوده و ابوبکر محمد بن منصور سمعانی او را توثیق نموده است. عبدالغافر فارسی می گوید: «وی در میان معاصرین خود صحیحترین سماع را داشته و از دیگران دقیقتر و دیانت و اعتقادش از سایرین کاملتر بوده است». حاکم نیز از او بسیار تمجید می نماید. (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 356، الوافی بالوفیات ج 6/ 306، طبقات الشافعیه ج 4/ 6).

(مصدر حدیث کساء به نقل از احمد بن حسن حرشی): شواهد التنزیل ج 2/ 60، 61/ ح 718.

223- حافظ ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم نیسابوری ثعلبی

ص: 448

متوفای 427 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 97 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابواسحاق ثعلبی): شواهد التنزیل ج 2/ 42،41، 45، 46، 86، 87/ ح 689، 693، 762، فرائد السمطین ج 2/ 18، 19/ ح 362.

224- حافظ ابوالقاسم حمزه بن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن ابراهیم بن محمد قرشی سهمی متوفای 428 هجری.

(توثیقات): ذهبی وی را از حفاظ و ائمه ی اهل حدیث برمی شمارد و ابن العماد حنبلی او را توثیق می کند. (تهذیب تاریخ دمشق ج 4/ 456،سیر اعلام النبلاء ج 17/ 469، تذکره الحفاظ ج 3/ 1089، شذرات الذهب ج 3/ 231).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالقاسم سهمی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68.

225- حافظ ابوبکر احمد بن علی بن محمد بن ابراهیم بن منجویه یزدی اصبهانی ساکن نیسابور متوفای 428 هجری.

(توثیقات): علمای عامه وی را در نقل حدیث امام و موثق می دانند. (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 438، تذکره الحفاظ ج 3/ 1085، شذرات الذهب ج 3/ 323).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوبکر احمد بن علی اصبهانی): شواهد التنزیل ج 2/ 63، 64/ ح 722.

ص: 449

226- حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران اصبهانی مهرانی متوفای 430 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 97 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابونعیم اصبهانی): ذکر اخبار اصبهان ج 1/ 143، ج 2/ 223 (ط لیدن: ج 1/ 108، ج 2/ 253).

227- ابوبکر احمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن حارث تمیمی حارثی متوفای 430 هجری.

وی از تلامیذ ابوالشیخ و دارقطنی می باشد و خود استاد و شیخ روایتی بسیاری از افراد از جمله ابوبکر بیهقی بوده است. ذهبی درباره ی او می گوید: «کان اماما فی العربیه». (تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 421 هجری الی 440 هجری - ص 281، تذکره الحفاظ ج 3/ 1097، شذرات الذهب ج 3/ 245).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوبکر تمیمی حارثی): شواهد التنزیل ج 2/ 21، 22، 30، 31، 71/ ح 656، 670، 738.

228- ابوطالب محمد بن محمد بن ابراهیم بن غیلان بن عبدالله بن غیلان بن حکیم همدانی بغدادی بزاز متوفای 440 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی از وی استماع حدیث نموده و او را توثیق کرده است. ذهبی نیز از وی با عنوان «الشیخ الامین» یاد می نماید. (تاریخ بغداد ج 3/ 234، المنتظم ج 15/ 317، البدایه و النهایه ج 12/ 74، سیر اعلام

ص: 450

النبلاء ج 17/ 598، الوافی بالوفیات ج 1/ 119).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن غیلان): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 70.

229- ابوعلی حسن بن علی بن محمد بن علی بن احمد بن وهب تمیمی بغدادی واعظ معروف به ابن مذهب متوفای 444 هجری.

(توثیقات): ذهبی از وی با عنوان «امام عالم» و «مسند عراق» یاد می نماید، و ابن کثیر نیز در کتاب خود به تدین او اشاره دارد. وی راوی تمامی مسند احمد بن حنبل از قطیعی است. (تاریخ بغداد ج 7/ 390، سیر اعلام النبلاء ج 17/ 640، البدایه و النهایه ج 12/ 80).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن مذهب): علاوه بر مصادر «مسند احمد» - که ذیل نام احمد بن محمد بن حنبل آوردیم- مراجعه بفرمایید به: تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 64، 66، 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 63، 69، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364.

230- ابوالحسین محمد بن ابی محمد عبدالرحمن بن ابی نصر عثمان بن قاسم بن معروف تمیمی دمشقی متوفای 446 هجری.

(توثیقات): ذهبی آنگاه که از او سخن می گوید با این عنوان از او یاد می نماید: «العدل الکبیر، المامون المحدث». ذهبی می گوید: «آنگاه که وی از دنیا رفت تمام شهر (دمشق) تعطیل شد». (سیر اعلام النبلاء ج 17/ 648، شذرات الذهب ج 3/ 274).

ص: 451

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمدبن ابی محمد تمیمی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 62، 63.

231- ابوطالب محمد بن علی بن فتح حربی عشاری متوفای 451 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی او را توثیق نموده و ذهبی وی را فردی فقیه و عالم و زاهد معرفی می نماید. (تاریخ بغداد ج 3/ 107، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 48، الوافی بالوفیات ج 4/ 130).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوطالب عشاری): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، 67.

232- ابوسعد محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن احمد بن محمد بن جعفر نیسابوری جنزروذی (یا کنجروذی) متوفای 453 هجری.

(توثیقات): ذهبی با الفاظی چون شیخ فقیه و مسند خراسان از وی یاد می کند و اقوال عبدالغافر بن اسماعیل را در مدح وی نقل می نماید. (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 101، الوافی بالوفیات ج 3/ 231).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن عبدالرحمن جنزرودی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65.

233- ابومحمد حسن بن علی بن محمد بن حسن شیرازی بغدادی جوهری مقنعی متوفای 454 هجری.

ص: 452

(توثیقات): خطیب بغدادی وی را موثق معرفی نموده و ذهبی پس از اذعان نمودن به صداقت وی می گوید: «کان من بحور الروایه». (تاریخ بغداد ج 7/ 393، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 68).

(مصادر حدیث کساء به نقل از حسن بن علی جوهری): شواهد التنزیل ج 2/ 67، 70/ ح 731، 736، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 61، 65.

234- ابوالقاسم ابراهیم بن منصور بن ابراهیم بن محمد سلمی کرانی اصبهانی معروف به «سبط بحرویه» و «کران» متوفای 455 هجری.

(توثیقات): ذهبی او را توثیق کرده و یحیی بن منده وی را فردی صالح معرفی نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 73، شذرات الذهب ج 3/ 296).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالقاسم کرانی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65، 69، و (ترجمه الحسین ع) ص 77، 78.

235- ابوعثمان سعید بن ابی سعید احمد بن محمد بن نعیم بن اشکاب نیسابوری معروف به عیار متوفای 457 هجری.

عبدالغافر درباره ی وی می گوید: «او شیخی از شیوخ خراسان بود و به نقل حدیث اشتهار داشت». (اکمال ابن ماکولا ج 6/ 287، تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6/ 118، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 86).

(مصدر حدیث کساء به نقل از سعید بن ابی سعید عیار): تاریخ ابن

ص: 453

عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 72.

236- حافظ ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی متوفای 458 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 210 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوبکر بیهقی): السنن الکبری ج 2/ 149، ج 7/ 63، مناقب الخوارزمی ص 22، 23.

237- ابوتمام علی بن محمد بن حسین (یا حسن) بن یزداد واسطی متوفای 459 هجری.

(توثیقات): وی در واسط به نقل حدیث و قضاوت اشتغال داشته و خطیب بغدادی صداقت او را مورد تایید قرار داده است. (تاریخ بغداد ج 12/ 103، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 212، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 440 هجری الی 460 هجری- ص 473).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوتمام واسطی): مناقب ابن مغازلی ص 304، 305/ ح 349، 350.

238- حافظ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر نمری قرطبی اندلسی مالکی متوفای 463 هجری.

(توثیقات): وی از بزرگان عامه است و صاحب کتاب الاستیعاب می باشد. ذهبی درباره ی او می گوید: «کان اماما دیا، ثقه، متقنا، علامه،

ص: 454

متبحرا». (وفیات الاعیان ج 7/ 66، تذکره الحفاظ ج 3/ 28، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 153).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن عبدالبر قرطبی): الاستیعاب- ذیل ترجمه ی علی بن ابی طالب ع- ج 3/ 204.

239- ابوحامد احمد بن حسن بن محمد بن حسن بن ازهر ازهری نیسابوری شروطی متوفای 463 هجری.

(توثیقات): ذهبی در سیر اعلام النبلاء به عدالت و صداقت وی تصریح می نماید و ابن العماد حنبلی او را توثیق می کند. (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 254، شذرات الذهب ج 3/ 311).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوحامد ازهری شروطی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 63.

240- حافظ ابوبکر احمد بن علی بن ثابت خطیب بغدادی متوفای 463 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 154 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از خطیب بغدادی): تاریخ بغداد ج 9/ 126، 10/ 278.

241- ام الکرام کریمه بنت احمد بن محمد بن حاتم مروزیه متوفای 463 هجری.

ص: 455

(توثیقات): ابن اهدل وی را از جمله ی حفاظ شمرده است. ذهبی می گوید: «هنگامی که روایتی را نقل می کرد با اصل مقابله می کرد و دارای فهم و معرفتی توام با خیر و تعبد بود». (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 233، شذرات الذهب ج 3/ 314).

(مصدر حدیث کساء به نقل از کریمه بنت احمد مروزیه): مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 71- 75.

242- علی بن احمد بن محمد بن علی بن متویه ابوالحسن واحدی نیسابوری متوفای 468 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 96 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن واحدی): اسباب النزول واحدی ص 203.

243- حافظ ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان حاکم نیسابوری حنفی معروف به ابن حذاء حسکانی متوفای بعد از 470 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 108 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالقاسم حسکانی): شواهد التنزیل ص 16- 92.

244- حافظ ابوصالح احمد بن عبدالملک بن علی بن احمد بن

ص: 456

عبدالصمد بن بکر نیسابوری موذن متوفای 470 هجری.

(توثیقات): خطیب بغدادی و دیگران وی را توثیق نموده اند. (تاریخ بغداد ج 4/ 267، سیر اعلام النبلاء ج 18/ 419، تذکره الحفاظ ج 3/ 1162، شذرات الذهب ج 3/ 335).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوصالح نیسابوری موذن): اسد الغابه ج 5/ 521.

245- ابوالفرج محمد بن احمد بن علان کرجی کوفی متوفای 476 هجری.

(توثیقات): ابوالغنائم نرسی و ذهبی وی را توثیق نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 451).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالفرج کرجی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68، 69.

246- ابوالقاسم اسماعیل بن مسعده بن اسماعیل بن ابی بکر جرجانی نافله اسماعیلی متوفای 477 هجری.

(توثیقات): ذهبی از وی با عنوان «امام مفتی» یاد می کند و سعه ی اطلاعات علمی او را می ستاید. (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 564، شذرات الذهب ج 3/ 354).

(مصادر حدیث کساء به نقل از اسماعیل بن مسعده جرجانی): الوافی بالوفیات ج 9/ 223، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 68.

ص: 457

247- قاضی ابوسعید محمد بن سعید بن محمد فرخزادی نوقانی طوسی متوفای 477 هجری.

سمعانی درباره ی وی می گوید: «او فردی فاضل و عالم و نیکوسیرت و ناقل روایات بسیار بود». فرخزادی از شاگردان ثعلبی مفسر است و قسمت اعظم تفسیر ثعلبی را نزد ثعلبی استماع نموده است. (تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 471 الی 480 هجری- ص 206).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوسعید فرخزادی): فرائد السمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296، ج 2/ 18، 19/ ح 362.

248- ابوالحسن علی بن محمد بن محمد بن طیب واسطی جلابی مغازلی شافعی معروف به «ابن جلابی» و «ابن مغازلی» متوفای 483 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 81 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن مغازلی): مناقب ابن مغازلی ص 302- 306، کنز العمال ج 13/ 644- 646، منتخب کنز العمال ج 5/ 96.

249- ابوالحسین عاصم بن حسن بن محمد بن علی بن عاصم بن مهران عاصمی بغدادی کرخی متوفای 483 هجری.

(توثیقات): ابوعلی بن سکره او را توثیق کرده و ذهبی و ابن العماد حنبلی به

ص: 458

درجات علمی وی و همچنین صداقت او اشاره نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 18/ 598، شذرات الذهب ج 3/ 368، النجوم الزاهره ج 5/ 128).

(مصادر حدیث کساء به نقل از عاصم بن حسن کرخی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 69، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67.

250- ابوالحسن علی بن حسن بن حسین بن محمد موصلی الاصل مصری خلعی شافعی متوفای 492 هجری.

(توثیقات): ابوبکر بن عربی می گوید: «له علو فی الروایه». ابن العماد می گوید: «علو اسناد در مصر به او منتهی می شود». ابن سکره نیز وی را صاحب تصانیف شمرده و می گوید: «خلعی به سمت قضاوت منصوب گردید ولی پس از یک روز استعفا کرد و در قرافه به انزوا پناه برد». (وفیات الاعیان ج 3/ 317، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 5/ 253، شذرات الذهب ج 3/ 398، سیر اعلام النبلاء ج 19/ 74).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن خلعی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 64، 69.

روات قرن 06

251- ابوالفتح احمد بن محمد بن احمد بن سعید حداد متوفای 500 هجری.

(توثیقات): ابن العماد ورع و تدین وی را ستوده و فقه و فصاحت او را مورد تمجید قرار می دهی. (سیر اعلام النبلاء ج 19/ 216، شذرات

ص: 459

الذهب ج 3/ 410، النجوم الزاهره ج 5/ 195).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالفتح حداد): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 73.

252- ابوطالب حسین بن محمد بن علی زینبی هاشمی عباسی متوفای 512 هجری.

(توثیقات): وی از اکابر فقهای حنفی مذهب است و علمای عامه فقه و علم و ورع وی را مورد ستایش قرار داده اند. (تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث و وفیات 501 الی 520 هجری- ص 322، تذکره الحفاظ ج 4/ 1249، شذرات الذهب ج 4/ 34).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوطالب زینبی): مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 71- 75.

253- حافظ ابومحمد حسین بن مسعود بن محمد بن فراء بغوی شافعی متوفای 510 و یا 516 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 180 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابومحمد بغوی): تفسیر بغوی ج 4/ 528، شرح السنه ج 7/ 204.

254- ابوالحسن عبیدالله بن محمد بن احمد بن حسین بن علی بیهقی خسروجردی متوفای 523 هجری.

ص: 460

وی از نوادگان حافظ ابوبکر بیهقی است و از مشایخ ابن عساکر می باشد. (سیر اعلام النبلاء ج 19/ 503، شذرات الذهب ج 4/ 67).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن خسروجردی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63.

255- ابونصر احمد بن عبدالله بن احمد بن رضوان بن محمد بن رضوان بغدادی مراتبی متوفای 524 هجری.

(توثیقات): ابن نجار وی را صالح و صدوق و کثیر الصلاه و کثیر الصدقه معرفی نموده است. ابن رضوان از مشایخ ابن عساکر می باشد. (سیر اعلام النبلاء ج 19/ 530، تاریخ الاسلام- وفیات 530 هجری- ص 89).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابونصر مراتبی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 65، 67، 68.

256- ابوالقاسم هبه الله بن محمد بن عبدالواحد بن احمد بن عباس بن حصین شیبانی همذانی الاصل بغدادی متوفای 525 هجری.

(توثیقات): ذهبی به صداقت وی اذعان کرده و سمعانی و ابن جوزی او را توثیق نموده اند. وی از محدثین برجسته ی عامه می باشد و تنها کسی است که «مسند احمد بن حنبل» را از ابن مذهب نقل نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 19/ 536، النجوم الزاهره ج 5/ 247، شذرات الذهب ج 4/ 77).

(مصادر حدیث کساء به نقل از هبه الله بن محمد شیبانی): تاریخ ابن

ص: 461

عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 64، فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364.

257- ابوغالب احمد بن ابی علی حسن بن احمد بن عبدالله بن بناء بغدادی حنبلی متوفای 527 هجری.

(توثیقات): وی از مشایخ سلفی و ابن عساکر و ابوموسی مدینی و بسیاری از دیگر بزرگان عامه می باشد. ذهبی او را در اعلام النبلاء توثیق نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 19/ 603، شذرات الذهب ج 4/ 79).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوغالب بغدادی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 65.

258- ابوعبدالله محمد بن فضل بن احمد بن محمد بن ابی العباس صاعدی فراوی نیسابوری شافعی متوفای 530 هجری.

وی از فقها و محدثین خراسان فقیه و محدث بوده و از اکابر و ائمه ی روایی عامه می باشد. (وفیات الاعیان ج 4/ 290، سیر اعلام النبلاء ج 19/ 615، الوافی بالوفیات ج 4/ 423، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 6/ 166، شذرات الذهب ج 4/ 96).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله فراوی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 66، 67، 69، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 66، 67، 77، 78.

259- ابوالقاسم زاهر بن طاهر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن یوسف نیسابوری شحامی مستملی شروطی متوفای

ص: 462

533 هجری.

وی از محدثین خراسان است که برای استماع حدیث سفرهای بسیاری نموده و ذهبی و ابن العماد در کتب خویش از او تمجید نموده اند. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 9، شذرات الذهب ج 4/ 102).

(مصادر حدیث کساء به نقل از زاهر بن طاهر مستملی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65- 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 63.

260- ابوسعید (یا ابوسعد) ناصر بن سهل بن احمد بغدادی نوقانی متوفای 533 هجری.

(توثیقات): ذهبی درباره ی وی می گوید: «او عالم و فقیه و موثق می باشد». (تاریخ الاسلام ذهبی- وفیات 533 هجری- ص 339).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ناصر بن سهل نوقانی): فرائد السمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296، ج 2/ 18، 19/ ح 362.

261- ام المجتبی فاطمه بنت ناصر علوی متوفای 533 هجری.

وی اهل اصفهان، و علویه ی معمره ای بوده است که استماع حدیث نموده و آنها را نقل کرده است. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ پانویس صفحه ی 13).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ام المجتبی فاطمه علویه): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 65- 67، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 77، 78.

ص: 463

262- ابوبکر محمد بن عبدالباقی بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن فرضی خزرجی سلمی انصاری بغدادی نصری حنبلی بزاز معروف به قاضی مرستان متوفای 535 هجری.

(توثیقات): وی از ائمه ی حدیث بوده و در علوم مختلف آگاه و با اطلاع بوده است. مولفین عامه هنگامی که از او سخن می گویند به تجلیل از وی می پردازند. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 23، شذرات الذهب ج 4/ 108، النجوم الزاهره ج 5/ 267).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن عبدالباقی سلمی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 61.

263- ابومحمد محمد بم منتصر (بن حفص) بن احمد بن حفص متولی نوقانی متوفای 535 هجری.

وی از مشایخ این سمعانی است. ابن سمعانی درباره ی او می گوید: وی امام و فاضل و فردی عفیف و نیک سیرت بود؛ او زاهدی بود که مذهب را حفظ می نمود و فردی بود صاحب فتوا. (طبقات الشافعیه الکبری ج 6/ 402).

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن منتصر نوقانی): فرائد السمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296، ج 2/ 18، 19/ ح 362.

264- ابوالقاسم اسماعیل بن احمد بن عمر بن ابی اشعث سمرقندی دمشقی المولد، بغدادی الوطن متوفای 536 هجری.

ص: 464

(توثیقات): وی از مشایخ سلفی و ابن عساکر و سمعانی است. عمر بسطامی درباره ی او می گوید: «ابوالقاسم اسناد خراسان و عراق است». همچنین ابن عساکر نیز وی را توثیق نموده است. (بغیه الطلب ج 4/ 1617، سیر اعلام النبلاء ج 20/ 28، شذرات الذهب ج 4/ 112، النجوم الزاهره ج 5/ 269).

(مصادر حدیث کساء به نقل از اسماعیل بن احمد سمرقندی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 69، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 67، 68، 71.

265- ابوطالب علی بن عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن علی بن عیاض بن ابی عقیل صوری دمشقی متوفای 537 هجری.

وی از مشایخ ابن عساکر است و ذهبی او را به تدین متصف نموده است. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 108، النجوم الزاهره ج 5/ 273).

(مصدر حدیث کساء به نقل از علی بن عبدالرحمن صوری): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 69.

266- جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد زمخشری خوارزمی صاحب کتاب «الکشاف» متوفای 538 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 99 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمود بن عمر زمخشری): الکشاف ج 1/ 369.

ص: 465

267- ام البهاء فاطمه بنت محمد بن ابی سعد احمد بن حسن بن علی بن بغدادی اصبهانی متوفای 539 هجری.

ذهبی آنگاه که از وی سخن می گوید او را چنین معرفی می نماید: «الشیخه العالمه الواعظه الصالحه المعمره». وی از مشایخ ابن عساکر و سمعانی و ابوموسی مدینی و بعضی از دیگر محدثین است. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 148).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ام البهاء اصبهانی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 72.

268- حافظ ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن احمد بن محمد بن عبدالله معافری اندلسی اشبیلی معروف به ابن عربی مالکی متوفای 543 هجری.

وی از مشاهیر فقهاء و محدثین است و در اکثر کتب رجالی که پس از او تدوین شده است، شرح حال و تجلیل از وی را می توان یافت. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 197، تذکره الحفاظ ج 4/ 1293، شذرات الذهب ج 4/ 141، الوافی بالوفیات ج 3/ 330، معجم المولفین ج 3/ 456).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن عربی مالکی): صحیح ترمذی بشرح ابن عربی مالکی ج 13/ 200.

269- حافظ ابوطاهر محمد بن ابی بکر محمدبن عبدالله بن ابی سهل سنجی شافعی متوفای 548 هجری.

وی از حفاظ و خطباء و محدثین مرو است و تجلیل از وی را در کتابهای

ص: 466

ذهبی و طبقات سبکی می توان یافت. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 284، تذکره الحفاظ ج 4/ 1312، طبقات الشافعیه (سبکی) ج 6/ 187).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوطاهر سنجی): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 73.

270- حافظ ابوالفضل محمد بن ناصر بن محمد بن علی بن عمر سلامی بغدادی متوفای 550 هجری.

وی از حافظان حدیث و ادبای عصر خویش بوده است. (سیر اعلام النبلاء ج 20/ 265، تذکره الحفاظ ج 4/ 1289، النجوم الزاهره ج 5/ 320، شذرات الذهب ج 4/ 155، الوافی بالوفیات ج 5/ 104).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالفضل سلامی): اسدالغابه ج 5/ 521.

271- موفق بن احمدبن محمد بکری خطیب خوارزمی متوفای 567 هجری.

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 128 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از خطیب خوارزمی): مناقب خوارزمی ص 22- 23، مقتل الحسین خوارزمی ج 1/ 71- 75.

272- ابوالقاسم علی بن حسن بن هبه الله دمشقی شافعی مشهور به ابن عساکر متوفای 571 هجری.

ص: 467

(توثیقات): قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 107 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن عساکر): تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسن ع) ص 63- 70، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 60- 78.

273- رضی الدین ابوالخیر احمد بن اسماعیل بن یوسف طالقانی قزوینی شافعی متوفای 590 هجری.

ذهبی از وی با عنوان امام و علامه یاد می نماید و ابن دبیثی درباره ی طالقانی می گوید: «وی در اطلاع از علوم و شناخت حدیث ید طولایی داشت». ابن نجار نیز می گوید: «ابوالخیر طالقانی رئیس اصحاب شافعی بود و درمذهب و اصول و تفسیر و وعظ و زهد امام بود». (التکمله لوفیات النقله ج 1/ 200، سیر اعلام النبلاء ج 21/ 190، طبقات الشافعیه الکبری ج 6/ 7).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالخیر طالقانی): فرائد السمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296، ج 2/ 18، 19/ ح 362. ابوالخیر طالقانی بقدری با اهل بیت عناد داشت که در طول زندگانی خود حتی یکبار حاضر به لعن یزید بن معاویه نگردید؛ با این حال او نیز یکی از روات حدیث کساء می باشد.

274- حافظ ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بکری بغدادی حنفی معروف به ابن جوزی متوفای 597 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 292 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن جوزی): فرائد السمطین ج 2/ 22، 23/ ح 364.

ص: 468

روات قرن 07

275- ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین قرشی تیمی ابوعبدالله فخرالدین رازی متوفای 606 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 101 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از فخر رازی): التفسیر الکبیر ج 8/ 85. فخر رازی پس از نقل روایت شان نزول آیه ی تطهیر در خصوص اهل بیت علیهم السلام می گوید: «و اعلم ان هذه الروایه کالمتفق علی صحته بین اهل التفسیر و الحدیث». یعنی: بدانید که این روایت مانند احادیثی است که مفسرین و محدثین بر صحت آن اتفاق نظر دارند.

276- ابوالحسن علی بن محمد بن محمد بن عبدالکریم جزری شیبانی عزالدین ابن اثیر جزری صاحب کتاب «الکامل فی التاریخ» متوفای 630 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 181 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن اثیر شیبانی): اسد الغابه ج 2/ 12، ج 3/ 413، ج 4/ 29، ج 5/ 521، 589.

277- ابوالمظفر شمس الدین یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله ترکی عونی هبیری بغدادی حنفی معروف به سبط بن جوزی متوفای 654 هجری.

ص: 469

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 129 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالمظفر سبط بن جوزی): تذکره الخواص ص 233.

278- حافظ ابوعبدالله محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح اندلسی قرطبی متوفای 671 هجری.

وی از بزرگان مفسرین است و کتاب تفسیر او معروف است. تلمسانی در نفح الطیب و شمس الدین داودی در طبقات المفسرین از وی بسیار تجلیل نموده و ضمن ذکر مقامات علمی وی به زهد و ورع او نیز اشاره کرداند. (نفح الطیب ج 2/ 210، طبقات المفسرین ج 2/ 69، الاعلام ج 5/ 322).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوعبدالله قرطبی): الجامع لاحکام القرآن قرطبی ج 14/ 183.

279- ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد طبری محب الدین متوفای 694 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 99 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از محب الدین طبری): ذخائر العقبی ص 21- 24، 86- 88، الریاض النضره ج 3/ 152، 153.

روات قرن 08

280- ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن علی انصاری

ص: 470

معروف به ابن منظور متوفای 711 هجری.

وی سرآمد لغت شناسان عرب و یکی از اکابر مورخین و محدثین عصر خویش بوده است. او نویسنده ی کتاب معروف «لسان العرب» می باشد. زادگاهش را مصر (و بعضی طرابلس غرب) ذکر کرده اند. ابن منظور در طرابلس صاحب مسند قضاوت بوده و در پایان عمر به مصر بازگشته و در آنجا پس از نابینایی فوت نموده است. نقل است که وی 500 جلد کتاب بخط خویش به یادگار گذارد. (الدرر الکامنه ج 4/ 262، الاعلام ج 7/ 108).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن منظور): مختصر تاریخ دمشق ج 7/ 13، 119، 120.

281- ابراهیم بن محمد بن موید بن عبدالله بن علی بن محمد جوینی خراسانی متوفای 722 هجری.

پیشتر در پاورقی صفحه ی 100 درباره ی وی سخت گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از شیخ الاسلام جوینی): فرائدالسمطین ج 1/ 367، 368/ ح 296، ج 2/ 18، 19، 22، 23/ ح 362، 364.

282- ابوالحجاج یوسف بن عبدالرحمن بن یوسف بن عبدالملک بن یوسف قضاعی حلبی دمشقی مزی متوفای 742 هجری.

وی از محدثین و علمای برجسته ی جرح و تعدیل است. از جمله آثار او

ص: 471

می توان به کتاب «تهذیب الکمال» و کتاب «تحفه الاشراف» اشاره نمود. (شرح زندگانی وی و مصادر آن بتفصیل در مقدمه ی کتاب تهذیب الکمال آمده است. همچنین مراجعه بفرمایید به کتاب اعلام النبلاء (تالیف محمد راغب طباخ) ج 4/ 531- 534).

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابوالحجاج مزی): تهذیب الکمال ج 6/ 229، تحفه الاشراف بمعرفه الاطراف ج 8/ 130.

283- ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز ذهبی شمس الدین متوفای 748 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 292 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از شمس الدین ذهبی): تلخیص المستدرک ج 2/ 416، ج 3/ 107، 132، 146، 147، سیر اعلام النبلاء ج 3/ 385.

284- محمد بن یوسف بن حسن بن محمد بن محمود بن حسن زرندی حنفی جمال الدین مدنی متوفای 750 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 117 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از محمد بن یوسف زرندی): نظم درر السمطین ص 238، 239.

285- ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر عمادالدین شافعی

ص: 472

دمشقی متوفای 774 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 181 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن کثیر دمشقی): تفسیر ابن کثیر ج 3/ 483- 485.

روات قرن 09

286- حافظ ابوالحسن علی بن ابی بکر بن سلیمان هیثمی قاهری شافعی متوفای 807 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 102 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالحسن هیثمی): مجمع الزوائد ج 9/ 169.

287- احمد بن علی بن حجر عسقلانی شهاب الدین ابوالفضل متوفای 852 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 131 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از ابن حجر عسقلانی): الاصابه ج 1/ 330، ج 2/ 509، ج 4/ 378، تهذیب التهذیب ج 2/ 297.

288- علی بن محمد بن احمد نورالدین ابن صباغ مالکی متوفای

ص: 473

855 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 103 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن صباغ مالکی): الفصول المهمه ص 24.

289- ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف ثعالبی جزائری متوفای 875 هجری.

وی از مفسرین و فقها و متکلمین برجسته ی جزائر بوده و دارای تالیفات معروفی می باشد. (الاعلام ج 3/ 331، معجم المولفین ج 2/ 122).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوزید ثعالبی): تفسیر ثعالبی ج 4/ 227.

روات قرن 10

290- جلال الدین عبدالرحمن بن کمال الدین مصری شافعی سیوطی متوفای 911 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 80 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از جلال الدین سیوطی): تفسیر درالمنثور ج 5/ 198، 199.

291- ابوالعباس احمد بن محمد بن علی بن حجر هیتمی

ص: 474

شهاب الدین متوفای 974 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 104 سخن گفتیم.

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابن حجر هیتمی): الصواعق المحرقه (ط مکتبه القاهره 1385 ه: ص 143، 144)، (ط بیروت، دار الکتب العلمیه 1414 ه: ص 221، 222).

292- علی بن حسام الدین بن عبدالملک برهانپور متقی هندی متوفای 975 هجری.

وی فقیه و محدث و صاحب کتاب مشهور «کنز العمال» می باشد. شمار کتب او را به حدود یکصد تالیف رسانیده اند. علامه عبدالقادر بن احمد فاکهی مکی کتابی مستقل درباره ی وی نوشته است که «القول النقی فی مناقب المتقی» نام دارد. (الغدیر ج 1/ 135، شذرات ج 8/ 379، کنز العمال ج 16/ 775- 788).

(مصادر حدیث کساء به نقل از متقی هندی): کنز العمال ج 13/ 644- 646، منتخب کنز العمال ج 5/ 96.

293- خطیب شمس الدین محمد بن احمد شربینی متوفای 977 هجری.

وی از مفسرین و فقهای شافعی مذهب مصری است. شربینی صاحب تالیفاتی در زمینه های تفسیر و فقه و بلاغت می باشد. (الاعلام ج 6/ 6).

(مصدر حدیث کساء به نقل از خطیب شربینی): السراج المنیر ج 3/ 245.

ص: 475

روات قرن 11

294- ملا علی بن سلطان محمد هروی قاری متوفای 1014 هجری.

وی از اکابر فقهای حنفی مذهب است. علی قاری در هرات بدنیا آمد و به مکه رفت. او در مکه ابتدا به اخذ علم مبادرت کرد و سپس به تحقیق و تالیف پرداخت و کتب بسیاری را تدوین نمود (الغدیر ج 1/ 137، الاعلام ج 5/ 12).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ملا علی قاری): مرقاه المفاتیح ج 5/ 589.

روات قرن 12

295- ابومحمد عبدالله بن محمد بن عامر بن شرف الدین شبراوی شافعی متولد حدود 1092 و متوفای 1171 هجری.

وی فقیهی مصری است و کتب بسیاری تالیف نموده است. زبیدی در تاج العروس از وی با عنوان «خاتمه المسندین» یاد می کند و کتانی او را با القابی چون: «امام»، «فقیه»، «محدث»، «اصولی»، «متکلم»، «شاعر» و «ادیب» می ستاید. (تاج العروس- ذیل ماده ی شبر- ج 3/ 289، فهرس الفهارس ج 2/ 1065، الاعلام ج 4/ 130).

(مصدر حدیث کساء به نقل از عبدالله شبراوی): الاتحاف بحب

ص: 476

الاشراف ص 18.

296- شیخ ابوالفداء اسماعیل حقی بن مصطفی بروسوی حنفی خلوتی متوفای 1127 یا 1137 هجری.

بروسوی از مفسران و متصوفه ی معروف اوایل قرن دوازدهم است. وی ساکن قسطنطنیه بوده و مدتی را در بروسه گذرانیده و در همانجا فوت گردیده است. بروسوی صاحب آثاری در تفسیر و تصوف و حدیث و کلام می باشد. (الاعلام ج 1/ 313، معجم المولفین ج 1/ 362).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالفداء بروسوی): روح البیان ج 2/ 44.

روات قرن 13

297- قاضی محمد بن علی بن محمد شوکانی صنعانی متولد 1173 و متوفای 1250 هجری.

قبلا درباره ی وی در پاورقی صفحه ی 132 سخن گفتیم.

(مصادر حدیث کساء به نقل از محمد بن علی شوکانی): فتح القدیر ج 4/ 279، درالسحابه ص 216، 265- 267.

298- ابوالثناء شهاب الدین محمود بن عبدالله آلوسی بغدادی متوفای 1270 هجری.

ص: 477

وی مفسر و محدث و فقیه معروف سده ی سیزدهم هجری است و رسالات و کتب بسیاری تدوین نموده است. (الاعلام ج 7/ 176، معجم المولفین ج 3/ 815).

(مصدر حدیث کساء به نقل از ابوالثناء آلوسی): روح المعانی ج 22/ 14.

روات قرن 14

299- احمد بن زینی دحلان شافعی مکی متوفای 1304 هجری.

وی فقیه و مورخی مشهور و صاحب کتاب «السیره النبویه» و تالیفات دیگر می باشد. (الاعلام ج 1/ 129، معجم المولفین ج 1/ 143).

(مصدر حدیث کساء به نقل از احمد بن زینی دحلان): السیره النبویه و الاثار المحمدیه ج 3/ 329، 330.

300- شیخ منصور بن علی ناصف متوفای بعد از 1371 هجری.

وی از علمای حدیث در مصر بوده و در جامع زینبی قاهره به تدریس اشتغال داشته است. (الاعلام ج 7/ 301).

(مصدر حدیث کساء به نقل از شیخ منصور بن علی ناصف): التاج الجامع للاصول ج 4/ 207.

ص: 478

مناشده ی امیرالمومنین در روز شوری

مناشده ی امیرالمومنین علیه السلام در روز شوری (1) .

عمر بن خطاب پیش از آنکه بمیرد شش نفر را تعیین کرد تا به اصطلاح با یکدیگر مشورت کنند و از میان خویش خلیفه ای انتخاب نمایند. آن شش نفر عبارت بودند از: امیرالمومنین علی علیه السلام و طلحه و زبیر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص. در یکی از روایاتی که مربوط به ابوالموید خوارزمی به نقل از واثله بن اسقع در کتاب خویش آورده است می خوانیم که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در روز شوری به دیگران چنین فرمودند:

لاحتجن علیکم بما لا یستطیع عربیکم و لاعجمیکم تغییر ذلک. ثم قال انشدکم الله ایها النفر جمیعا افیکم احد وحد الله قبلی؟ قالوا: لا. قال: فانشدکم الله هل منکم احد له اخ مثل جعفر الطیار فی الجنه مع الملائکه؟ قالوا: اللهم لا.

ص: 479


1- 407. (مربوط به صفحه ی 61).

قال: انشدکم الله هل فیکم احد له عم کعمی حمزه اسد الله و اسد رسوله سید الشهداء غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: انشدکم بالله هل فیکم احد له زوجه مثل زوجتی فاطمه بنت محمد سیده نساء اهل الجنه غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: انشدکم بالله هل فیکم احد له سبطان مثل سبطی الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه غیری؟ قالوا: اللهم لا.

قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد ناجی رسول الله عشر مرات قدم بین یدی نجواه صدقه قبلی؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغایب غیری؟ قالوا: اللهم لا.

قال: فانشدکم الله هل فیکم احد قال له رسول الله ائتنی باحب خلقک الیک و الی، و اشدهم لک حبا و لی حبا یاکل معی من هذا الطیر، فاتاه و اکل معه غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم الله هل فیکم احد قال له رسول الله لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لایرجع حتی یفتح الله علی یده اذ رجع غیری منهزما غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم الله هل فیکم احد قال فیه رسول الله لوفد بنی ولیعه لتنتهین او لابعثن الیکم رجلا نفسه کنفسی و طاعته کطاعتی ومعصیته کمعصیتی یقتلکم بالسیف غیری؟ قالوا: اللهم لا.

قال: فانشدکم الله هل فیکم احد قال رسول الله کذب من زعم انه یحبنی و یبغض هذا غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد سلم علیه فی ساعه واحده ثلاثه آلاف ملک من الملائکه منهم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل حیث جئت بالماء الی رسول الله من القلیب غیری؟ قالوا: اللهم لا.

قال: فانشدکم هل فیکم احد قال له جبرئیل هذه هی المواساه، فقال له

ص: 480

رسول الله: انه منی و انا منه، و قال جبرئیل و انا منکما غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم الله هل فیکم احد نودی من السماء لاسیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد یقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین علی لسان النبی غیری؟ قالوا: اللهم لا.

قال: فانشدکم الله هل فیکم احد قال له رسول الله انی قاتلت علی تنزیل القرآن و تقاتل علی تاویل القرآن غیری؟ اللهم لا. قال فانشدکم الله هل فیکم احد ردت علیه الشمس حتی صلی العصر فی وقتها غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال فانشدکم بالله هل فیکم احد امره رسول الله ان یاخذ براءه من ابی بکر، فقال ابوبکر یا رسول الله نزل فی شی ء، فقال انه لایودی عنی الا علی غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله لایحبک الا مومن و لایبغضک الا کافر غیری؟ قالوا: اللهم لا.

قال: فانشدکم بالله اتعلمون انه تعالی امر بسد ابوابکم و فتح بابی، فقلتم فی ذلک، فقال رسول الله ما سددت ابوابکم و لافتحت بابه بل الله سد ابوابکم و فتح بابه غیری؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فانشدکم بالله اتعلمون انه ناجانی یوم الطایف دون الناس فاطال ذلک، فقلتم ناجاه دوننا، فقال ما انا انتجیته بل الله انتجاه غیری؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فانشدکم الله اتعلمون ان سول الله قال الحق مع علی و علی مع الحق یدور الحق مع علی کیف ما دار؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فانشدکم بالله اتعلمون ان رسول الله قال 6 انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی لن تضلوا ما ان تمسکتم بهما و لن یفترقا حتی یردا عل الحوض. قالوا: الله نعم.

قال: فانشدکم الله هل فیکم احد وقی رسول الله من المشرکین بنفسه و اضطجع فی مضجعه غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم الله هل فیکم احد

ص: 481

بارز عمرو بن عبدود العامری حیث دعاکم الی البراز غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد انزل الله فیه آیه التطهیر حیث قال (انما یرید) الخ، غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم الله فیکم احد قال له رسول الله انت سید العرب غیری؟ قالوا: اللهم لا. قال: فانشدکم الله هل فیکم احد قال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما سالت الله شیئا الا سالت لک غیری؟ قالوا اللهم لا. (مناقب خوارزمی ص 222- 224).

مضون ترجمه ی روایت فوق از این قرار است:

امیرالمومنین به آنانکه در شوری حضور داشتند فرمودند: چنان بر شما حجت را تمام کنم که از میان شما عرب و یا غیر عرب نتواند آن را رد نماید. شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی از میان شماهست که قبل از من به یگانگی خدا شهادت داده باشد؟ گفتند: نه نیست.

حضرت علی گفت: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی از میان شما هست که مانند من در بهشت برادری چون جعفر داشته باشد که همراه ملائکه باشد. گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی در میان شما هست که مانند من عمویی چون حمزه داشته باشد که شیر خدا و شیر رسول خدا و سالار شهیدان باشد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی از میان شما هست که همسری مانند همسر من فاطمه دخت رسول خدا و سیده ی زنان اهل بهشت داشته

ص: 482

باشد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی از میان شما هست که بمانند من دو فرزند نظیر حسن و حسین- سرور جوانان بهشت- داشته باشد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی از میان شما هست که مانند من ده مرتبه با پیامبر نجوا کرده باشد و قبل از گفتگویش با پیابر، صدقه داده باشد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه پیامبر (آنگاه که می خواست مرغی را تناول نماید) از خداوند درخواست کرد که «خداوندا محبوبترین مخلوقات خود را که نزد من نیز محبوبترین است، و کسی را که بیش از هر فرد دیگری تو را و مرا دوست دارد نزد من بفرست تا این مرغ را همراه با من تناول نماید». و خداوند نیز (دعای پیامبر را مستجاب کرد) و آن فرد را نزد پیامبر فرستاد. آیا آن فرد کسی جز من بود؟ گفتند: خیر، و خدا شاهد این گفته ماست.

ص: 483

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه آنگاه که افراد (در خیبر) فرار کردند پیامبر فرمود «فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول خدا نیز او را دوست دارند، او بازنخواهد گشت مگر آنکه خداوند توسط او پیروزی نصیب فرماید»، آیا پیامبر پرچم را بجز من به کس دیگری داد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه پیامبر به هیئت بنوولیعه فرمود «یا (به این اقدامات و تهدیدات خود) پایان دهید و یا اینکه من مردی را بسویتان خواهم فرستاد که بمانند خود من خواهد بود، اطاعت از او مانند اطاعت از من و نافرمانی نسبت به او مانند نافرمانی نسبت به من است، او با شمشیر (با شما نبرد خواهد کرد) و شما را خواهد کشت»، آیا منظور پیامبر کسی جز من بود؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه پیامبر درباره ی من فرمود: «کسی که گمان کند مرا دوست دارد ولی با این (علی) دشمنی کند دروغ می گوید»، آیا پیامبر بجز من درباره ی کسی از شما این عبارت را گفته است؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی در میان شما هست که مانند من آنگاه که از چاه برای پیامبر آب آورد در یک ساعت سه هزار ملک از ملائکه- که در میانشان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل نیز حضور داشتند- بر او سلام و درود فرستاده باشند؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه جبرئیل درباره ی من (در غزوه ی احد) گفت: این است فداکاری؛ و پیامبر نیز فرمود: علی ازم ن است و من از اویم، و جبرئیل گفت: من نیز از شما دو نفر هستم. آیا از میان

ص: 484

شما کسی هست که دارای چنین منقبتی باشد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی در میان شما هست که مانند من درباره اش از آسمان چنین ندا آمده باشد «نیست شمشیری جز ذوالفقار، و نیست جوانمردی جز علی»؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی غیر از من در میان شما هست که- بنا به فرمایش پیامبر- با ناکثین و قاسطین و مارقین مقاتله نماید؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا کسی بجز من در میان شما هست که پیامبر به او گفته باشد «من برای تنزیل قرآن جنگ نمودم و تو برای تاویل (و معنی) قرآن جنگ خواهی نمود»؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی جز من هست که خورشید برای او بازگشته باشد تا نماز عصرش را بموقع بخواند؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه پیامبر مرا بسوی ابوبکر فرستاد تا سوره ی برائت (توبه) را از وی بگیرم (و خود آن را ابلاغ نمایم) و آنگاه که ابوبکر (باعتراض) از پیامبر پرسید مگر آیه ای (در مذمت او) نازل شده است؛ پیامبر فرمودند: (وظیفه ی) ابلاغ (آیات الهی) را از طرف من کسی جز علی انجام نخواهد داد؛ آیا پیامبر جز من درباره ی کسی از شما چنین جملاتی فرموده

ص: 485

است؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی جز من هست که پیامبر به او فرموده باشد «تو را دوست ندارد مگر فرد مومن، و تو را دشمن نمی دارد مگر فرد منافق». گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه این است که خداوند تعالی امر کرد که در منازل خود را (که به مسجد باز می شد) مسدود نمایید و درباره ی من امر فرمود که در خانه ام (به مسجد) باز باشد. و مگر نه اینکه آن زمانیکه شما در این خصوص (به پیامبر) اعتراض کردید، رسول خدا به شما فرمود «این من نبودم که در منازل شما را بستم و این من نبودم که در منزل علی را بازگشتم بلکه این خداوند بود که در خانه های شما را بست و در خانه ی علی را باز گذارد». مگر نه اینکه در میان شما من تنها کسی بودم که در این مورد استثنا گردیدم؟ گفتند: چرا چنین است.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه در روز طایف پیامبر با من برای مدتی طولانی نجوا نمود، و آنگاه که شما گفتید «چرا پیامبر فقط با علی نجوا می کند و با ما سخن نمی گوید»، پیامبر در جواب شما فرمود «این من نبودم که علی را برای نجوای با خود انتخاب کردم بلکه این خدا بود که او را برای نجوا برگزید». آیا چنین نبود؟ گفتند: آری، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر شما نمی دانید که رسول خدا فرمود «حق با علی است و علی با حق است و حق همواره بر محور علی می چرخد»؟ گفتند: آری، و خدا شاهد این گفته ماست.

ص: 486

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر شما نمی دانید که رسول خدا فرمود «من دو شی ء گرانبها در میان شما به یادگار می گذارم: کتاب خدا و اهل بیت (و عترت) خودم را؛ اگر به این دو تمسک ورزید هیچگاه به ضلالت نخواهید افتاد و این دو- تا زمانیکه هر دو (در قیامت) در (کنار) حوض بر من وارد گردند- هیچگاه از یکدیگر جدا نمی شوند»؟ گفتند: آری، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا بجز من در میان شما کسی هست که با جانش از رسول خدا در مقابل مشرکین حفاظت کرده باشد و (در لیله المبیت) در بستر پیامبر جانفشانی نموده باشد؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم، آن زمانیکه عمرو بن عبدود عامری مبارز طلبید، آیا در میان شما کسی جز من به نبرد از رفت؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا بجز من در میان شما کسی هست که خداوند درباره ی او آیه ی تطهیر را نازل کرده باشد چنانکه می فرماید (انما یرید...)؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه رسول خدا به من گفت «تو آقای عرب هستی»؟ آیا در میان شما پیامبر این عبارت را جز من به کس دیگری گفت؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

علی فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر نه اینکه رسول خدا به من گفت «چیزی را از خداوند نخواستم مگر آنکه آن چیز را برای تو نیز درخواست

ص: 487

نمودم». آیا در میان شما پیامبر این عبارت را جز به من به کس دیگری گفت؟ گفتند: نه، و خدا شاهد این گفته ماست.

ص: 488

عکرمه بربری (م 105 هجری) غلام عبدالله بن عباس

مختصری درباره ی شخصیت ابوعبدالله عکرمه ی بربری (متوفای 105 هجری) غلام عبدالله بن عباس

(مربوط به صفحه ی 61).

عهد تابعین را باید دوره ی نضج و گسترش جعل حدیث در تاریخ اسلام بشمار آورد. حدیث سازان این دوره متاثر از اعتقادات فرقه ای خویش آنچنان در ساختن احادیث افراط نموده اند که در همه زمینه ها- از تفسیر و تاریخ گرفته تا اعتقادات و احکام- تاثیرات سوء جعلیاتشان مشهود است.

یکی از خوارج حدیث ساز این دوره ابوعبدالله عکرمه بربری (متولد 25 و متوفای 105 هجری)بوده است. در بسیاری از روایات تصریح به این

ص: 489

موضوع شده است که عکرمه نسبت به آداب اسلامی بی مبالات بوده؛ به عنوان مثال: بطور ناشایستی نماز می خوانده، (1) نرد بازی می کرده، (2) و یا آنکه به غنا گوش می داده است. (3) .

آیا عکرمه از خوارج است؟

اشاره

در اینکه عکرمه از خوارج بوده و یکی از تبلیغ کنندگان موثر و نامدار این فرقه است تقریبا تمامی اکابر علمای اهل سنت متفق و هم رای هستند. (4) وی کسی است که برای اولین بار افکار خوارج را در آفریقا ترویج نمود بطوریکه پیدایش خوارج آفریقا را متاثر از او دانسته اند. (5) تنها اختلاف علمای عامه بر

ص: 490


1- 408. تهذیب التهذیب ج 7/ 271، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 152، تهذیب الکمال ج 20/ 284، میزان الاعتدال ج 3/ 95، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 101 هجری الی 120 هجری- ص 180، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26، 27.
2- 409. تهذیب الکمال ج 20/ 284، میزان الاعتدال ج 3/ 95، تاریخ الاسلام- حوادث و وفیات 101 هجری الی 120 هجری- ص 180، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 27.
3- 410. معجم الادباء ج 12/ 184.
4- 411. رجوع بفرمایید به: الطبقات الکبری ج 5/ 293، المنتخب من تاریخ ذیل المذیل ج 11/ 633، المعارف ص 455، الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، 1906، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 144، معجم الادباء ج 12/ 182، 184- 186، تهذیب الکمال ج 20/ 279، 283، 287، 288، 290، المغنی فی الضعفاء ج 2/ 438، دیوان الضعفاء و المتروکین ج 2/ 163، میزان الاعتدال ج 3/ 93، 96، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180، 181، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 22، 26، 30، 33، تهذیب التهذیب ج 7/ 26، 270، شذرات الذهب ج 1/ 130، وفیات الاعیان ج 3/ 265.
5- 412. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1906، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 142، 151، معجم الادباء ج 12/ 184، تهذیب الکمال ج 20/ 277، 278، میزان الاعتدال ج 3/ 96، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 20، 21، 22، تهذیب التهذیب ج 7/ 267.

سر این است که عکرمه به چه فرقه ای از خوارج بیشتر گرایش داشته و برای کدامیک بیشتر تبلیغ می نموده است. عده ای او را اباضی مذهب و گروهی وی را صفری و یا حروری و یا بیهسی (1) معرفی نموده اند.

کسانی که معتقدند عکرمه از اباضیه بوده است

اباضیه فرقه ای از خوارج هستند که از عبدالله بن اباض مقاعسی مری تیمی متوفای سال 86 هجری پیروی می کنند.

عطاء بن ابی رباح (متوفای 114 یا 115 و یا 117) که از اکابر تابعین می باشد و احادیث وی در کلیه ی صحاح سته موجود است می گوید: «عکرمه اباضی بوده است». (2) ابن عساکر نیز نقل نموده که بعضی را اعتقاد بر این است که عکرمه اباضی است. (3) .

زید بن عبدالله بن ابی اسحاق حضرمی می گوید: «عکرمه (را دیدم که) بر در مسجد ایستاد و گفت تمامی کسانی که در مسجد هستند کافرند».

زید حضرمی سپس می گوید: «عکرمه عقاید اباضیه را داشت». (4) .

ص: 491


1- 413. بیهسیه گروهی از خوارج هستند که از ابوبیهس بن هیصم بن جابر تبعیت می نمایند.
2- 414. تهذیب الکمال ج 20/ 278، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 181، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذیب التهذیب ج 7/ 267.
3- 415. مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 151.
4- 416. تهذیب الکمال ج 20/ 278، میزان الاعتدال ج 3/ 96، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180، 181، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 21، 22.
کسانی که معتقدند عکرمه از صفریه بوده است

صفریه فرقه ای از خوارج هستند که پیرو آراء زیاد بن اصفر می باشند. به این فرقه «زیادیه» نیز می گویند.

احمد بن حنبل می گوید: «مذهب عکرمه مذهب خوارج بود و عقاید صفریه را داشت... و مردم آفریقا نیز آراء صفریه را از عکرمه اخذ نموده اند». (1) .

ابراهیم بن یعقوب جوزجانی می گوید از احمد بن حنبل پرسیدم که آیا عکرمه اباضی است؟ احمد بن حنبل گفت: «وی صفری بوده است». (2) .

ابن جریر طبری می گوید: «گویند که عکرمه اعتقادات صفریه را- که از خوارج هستند- داشته است و اعتقاد به آراء صفریه را به ابن عباس نیز نسبت می داده که این افترایی است به ابن عباس». (3) .

ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن بن نوفل (که تمامی صاحبان صحاح سته در صحاح خویش روایات وی را آورده اند) می گوید: «من بعد از آنکه از مصر به مدینه بازگشتم عکرمه را دیدم. وی از من درباره ی مردم مغرب سوال نمود. من هم به او گفتم که اهالی مغرب تا چه اندازه در بی خبری و غفلت بسر می برند. همین سخنان من باعث شد که عکرمه به مغرب برود و برای اولین بار افکار

ص: 492


1- 417. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، 1906، تهذیب التهذیب ج 7/ 269، 270، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 30.
2- 418. تهذیب الکمال ج 20/ 278، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذیب التهذیب ج 7/ 267.
3- 419. المنتخب من تاریخ ذیل المذیل ج 11/ 633.

صفریه را در میان آنان رواج بدهد». (1) .

یحیی بن معین می گوید: عکرمه تابع آراء صفریه بود و به همین دلیل مالک بن انس (امام مالکیه) حتی نامی از وی نمی برد. (2) ابن عساکر متوفای 571 هجری می گوید: «هم اکنوندر مغرب گروهی هستند که معتقدند به مذهب اباضیه می باشند و به نام صفریه مشهورند، این عده گمان می کنند که مذهبشان را از عکرمه اخذ نموده اند». (3) .

قلقشندی می نویسد: می گویند که «یزید بن اسود» عکرمه را در آفریقا دید و از او استماع حدیث نمود. مردم بیابانگرد سجلماسه به گرد یزید بن اسود جمع آمدند. اینان همگی به دین صفریه که از خوارج است معتقد بودند. (4) .

کسانی که معتقدند عکرمه حروری بوده است

حروریه فرقه ای از خوارج هستند که تابع آراء نجده بن عامر حروری متوفای 69 هجری (5) می باشند. این فرقه به نام «نجدیه» نیز شهرت دارند.

ابن کلبی می گوید: «عکرمه در مغرب به هلاکت رسید، وی آراء حروریه ی خوارج را پذیرفت و در مغرب به تبلیغ آن پرداخت». (6) علی بن

ص: 493


1- 420. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1906، تهذیب الکمال ج 20/ 277، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 20، تهذیب التهذیب ج 7/ 267.
2- 421. تهذیب الکمال ج 20/ 278، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذیب التهذیب ج 7/ 267.
3- 422. مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 142.
4- 423. صبح الاعشی ج 5/ 158.
5- 424. در فضیحت عبدالله بن عمر همین کافی است که بدانیم وی در نماز به نجده بن عامر اقتدا می نموده است. (الاعلام ج 8/ 10).
6- 425. معجم الادباء ج 12/ 184.

مدینی نیز می گوید: «عکرمه عقدید نجده ی حروری را داشته است». (1) ابن لهیعه می گوید: «عکرمه موافق با آراء نجده ی حروری حدیث نقل می نموده».

نظر عامه درباره ی کذاب بودن عکرمه

تقریبا می توان ادعا نمود که احادیث عکرمه- در خصوص تفسیر آیات قرآنی- در تمامی کتب تفسیری روایی عامه بوفور موجود است. این در حالی است که وی توسط صحابه و تابعین و اکابر علمای عامه جرح گردیده وبسیاری او را به اشاعه ی اکاذیب متهم نموده اند.

وی در بسیاری از احکام دینی، اخباری دروغین از خود بربافته و آنها را در میان مسلمانان رواج داده است. از جمله ی این احکام «جواز ازدواج فرد محرم» است. وی می گوید: «پیامبر در هنگامی که محرم بوده ازدواج کرده است»، (2) و حال آنکه سایر تابعین صراحتا این قول عکرمه را تکذیب کرده و وی را متهم به وضع آن نموده اند. (3) .

عکرمه می گوید: «ابن عباس خوردن حیوان مذبوحی را که هنگام ذبحش «بسم الله» گفته نشده باشد جایز می داند»، (4) در حالیکه این حکم که به دروغ توسط عکرمه به ابن عباس نسبت داده شده است مخالف نص صریح

ص: 494


1- 426. تهذیب الکمال ج 20/ 277، میزان الاعتدال ج 3/ 96، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 21.
2- 427. الضعفاء الکبیر ج 3/ 374، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 150، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 23، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، تهذیب الکمال ج 20/ 280.
3- 428. الضعفاء الکبیر ج 3/ 374، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 150، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 23، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، تهذیب الکمال ج 20/ 280.
4- 429. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1908.

قرآن است. (1) .

شمار احکام مجعولی که توسط عکرمه ساخته شده بسیار است و علمای عامه در کتب خود به بعضی از آنها- با تصریح به جعلی بودن آنها- اشاره نموده اند.

عکرمه برای آنکه اعتقادات خود را- خصوصا در تفسیر آیات قرآنی- بر کرسی اتقان نشاند غالبا آنها را به یکی از صحابه پیامبر و عمدتا به جناب عبدالله بن عباس نسبت داده که اکثر آنها کذب محض است. وی در اظهار اکاذیب خویش تا آنجا بی پروا بوده که حتی ادعا می کند: عبدالله بن عباس نیز از جمله ی خوارج بوده است! (2) .

آراء باطل عکرمه و اکاذیب وی بقدری است که علمای عامه- از جمله ایوب سختیانی (متوفای 131 هجری)- برای دفاع از او، وی را به سفاهت و بی عقلی توصیف نموده اند. (3) با تمامی این اوصاف جای افسوس و دریغ است که

ص: 495


1- 430. (فکلوا مما ذکر اسم الله علیه ان کنتم بایاته مومنین- و ما لکم الا تاکلوا مما ذکر اسم علیه و قد فصل لکم ماحرم علیکم الا ما اضطررتم الیه و ان کثیرا لیضلون باهوائهم بغیر علم ان ربک هو اعلم بالمعتدین) سوره ی الانعام، آیه ی 118- 119، (و لاتاکلوا مما لم یذکر اسم اله علیه و انه لفسق و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم و ان اطعتموهم انکم لمشرکون) سوره ی الانعام، آیه ی 121.
2- 431. مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 144، تهذیب الکمال ج 20/ 279، میزان الاعتدال ج 3/ 96، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180، 181، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 22.
3- 432. تهذیب الکمال ج 20/ 277، 284، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 177، سیر اعلام النبلاء 5/ 20، 27، تهذیب التهذیب ج 7/ 267، 269.

بگوییم بخاری (صاحب صحیح)، در کتاب خود از عکرمه و ده ها ناصبی دیگر روایت نقل می کند. بخاری درباره ی عکرمه می گوید: «در میان ما (محدثین) کسی را نمی توان یافت که به (احادیث) عکرمه احتجاج و استناد ننماید». (1) .

آنچه که در صفحات بعد خواهید خواند بروشنی عدم صحت این ادعای بخاری را اثبات خواهد نمود. همچنین جای بسی تاسف است که برخی از نویسندگان معاصر مانند زرکلی به تجلیل از عکرمه پرداخته و او را یکی از اسطوانه های تفسیر قرآن معرفی نموده اند، و حال آنکه مطالبی که عکرمه درباره ی آیات قرآن عنوان نموده است تا آنجا دون و سخیف است که برخی از آنها برهانی قاطع بر الحاد اوست. وی درباره ی آیات متشابه قرآن می گوید: «خداوند آیات متشابه قرآن را بدان جهت نازل کرده است تا وسیله ای برای گمراه کردن دیگران باشد». (2) .

بعضی از صحابه و تابعین و علمای عامه که به جرح عکرمه پرداخته اند

ما در اینجا نام بعضی از صحابه و تابعین و علمای عامه را که به جرح عکرمه پرداخته اند- با ارجاع به کتب اهل سنت- نقل می نماییم:

1- ابوالعباس عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب قرشی هاشمی صحابی متوفای 68 هجری.

ابن لهیعه می گوید: «عکرمه موافق با آراء نجده ی حروری حدیث نقل

ص: 496


1- 433. لیس احد من اصحابنا الا و هو یحتج بعکرمه. (التاریخ الکبیر ج 7/ 49).
2- 434. الضعفاء الکبیر ج 3/ 374، میزان الاعتدال ج 3/ 94، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 32، 33.

می نمود. وی یکبار نزد نجده رفت و مدت شش ماه با او بود. عکرمه آنگاه که بازگشت، به نزد عبدالله بن عباس آمد و به او سلام نمود، ابن عباس در پاسخ گفت: قد جاء الخبیث». (1) .

ابن حجر عسقلانی در کتاب تهذیب التهذیب جمله ی ابن عباس را تحریف نموده و نوشته است: «ابن عباس گفت: قد جاء الحدیث». (2) .

2- ابوعبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب صحابی متوفای 73 هجری.

پیشتر گفتیم که عبدالله بن عمر از جمله کسانی بود که در نماز به نجده بن عامر حروری- که بنیانگذار یکی از فرق خوارج است- اقتدا می کرد. (3) با این حال در نظر ابن عمر، عکرمه فردی کذاب بود و لذا به غلام خود نافع می گفت: «وای بر تو ای نافع، از خدا بترس، و بمانند عکرمه که به ابن عباس دروغ نسبت می داد، به من دروغ نسبت مده». (4) .

ص: 497


1- 435. یعنی: (عکرمه) خبیث آمد. تهذیب الکمال ج 20/ 277، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 177، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 20.
2- 436. یعنی: حدیث آمد! تهذیب التهذیب ج 7/ 267. مقابله بفرمایید با مصادر پاورقی پیشین.
3- 437. الاعلام (زرکلی) ج 8/ 10.
4- 438. اتق الله، ویحک یا نافع، و لاتکذب علی کما کذب عکرمه علی ابن عباس. (معجم الادباء ج 12/ 189، 190، الجامع فی العلل و معرفه الرجال ج 2/ 70، 71، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 149، تهذیب الکمال ج 20/ 279، 280، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 22، 23، تهذیب التهذیب ج 7/ 267، 268، الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182، الوضع فی الحدیث ج 3/ 226).

3- عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود هذلی کوفی متوفای 79 هجری. (1) .

عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود می گوید: «یکبار عکرمه برای من حدیثی نقل کرد و گفت من آن را از ابن عباس شنیدم. من به غلام خود گفتم: ای غلام من برای من کاغذ و دوات بیاور. عکرمه از من پرسید: از این (حدیثی که برایت خواندم) تعجب کردی؟ گفتم: بلی. عکرمه پرسید: آیا می خواهی آن را بنویسی؟ گفتم: آری. عکرمه گفت: من رای خودم را گفتم». (2) ناقل این حایت مسلم بن حجاج صاحب کتاب «صحیح» است، و همانطوریکه می بینیم عکرمه در آن به جعل روایت اعتراف نموده است.

4- ابومحمد سعید بن مسیب مدنی متوفای 94 هجری.

به نظر علمای عامه در میان تابعین سعید بن مسیب برجسته ترین راوی است بگونه ای که بسیاری از علما مرسلات وی را در عداد مسانید محسوب می نمایند.

مالک بن انس و ابن قتیبه و دیگران می گویند: سعید بن مسیب به غلام خود «برد» می گفت: «ای برد تو بمانند عکرمه که به ابن عباس دروغ نسبت می داد، به من دروغ نسبت مده». (3) .

ص: 498


1- 439. روایات عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود درکلیه ی صحاح سته موجود است. یعقوب بن شیبه و یحیی بن معین و عجلی و ابن سعد و ابوحاتم او را توثیق نموده اند و ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خویش ذکر کرده است. (طبقات ابن سعد ج 6/ 181، ثقات ابن حبان ج 5/ 76، تهذیب الکمال ج 17/ 239، تهذیب التهذیب ج 6/ 215، شذرات الذهب ج 1/ 87).
2- 440. تهذیب الکمال ج 20/ 286، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 29، تهذیب التهذیب ج 7/ 269.
3- 441. لاتکذب علی کما کذب عکرمه علی ابن عباس. (المعارف ص 438، المنتخب من تاریخ ذیل المذیل ج 11/ 633، الجامع فی العلل و معرفه الرجال ج 2/ 70، 71، تهذیب الکمال ج 20/ 280، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 22، 23، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182، معجم الادباء ج 12/ 184، 185، میزان الاعتدال ج 3/ 96، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 178، الوضع فی الحدیث ج 3/ 226).

ذهبی نیز می گوید: «از ابن مسیب نقل شده که وی عکرمه و خصیب بن ناصح را کذاب معرفی نموده است». (1) لازم به ذکر است که سعید بن مسیب در مواقف متعددی به تکذیب عکرمه پرداخته است. (2) .

5- ابوعبدالله سعید بن جبیر کوفی متوفای 95 هجری.

عبدالله بن عثمان بن خثیم می گوید: «یکبار با سعید بن جبیر نشسته بودیم که عکرمه را دیدیم که با جماعتی می رود. سعید بن جبیر به ما گفت: برخیزید نزد عکرمه بروید و از او (مسائلی را) سوال کنید و بیاد بسپارید که چه پرسیدید و چه پاسخ شنیدید. ما برخاستیم و نزد عکرمه رفتیم و از وی سوالاتی نمودیم و او نیز به ما پاسخ داد؛ آمدیم و همه را به سعید بن جبیر گفتیم، سعید به ما گفت: عکرمه (به شما) دروغ گفته است». (3) .

همچنین از سعید بن جبیر نقل است که می گفت: «اگر عکرمه از گفتارش

ص: 499


1- 442. میزان الاعتدال ج 3/ 94.
2- 443. الضعفاء الکبیر ج 3/ 374، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 150، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 23، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، تهذیب الکمال ج 20/ 280، الوضع فی الحدیث ج 3/ 227.
3- 444. تهذیب الکمال ج 20/ 281، سیر اعلام النبلاء ج 245.

دست برمی داشت مرکبها برای رفتن به نزد او آماده می گشت». (1) سعید بن جبیر در مواقف دیگری نیز عکرمه را تضعیف نموده است. (2) .

6- ابوحجاج مجاهد بن جبر مخزومی متوفای 104 هجری. (3) .

مجاهد نیز از جمله افرادی است که عکرمه را کذاب می داند. (4) .

7- ابوعبدالرحمن طاووس بن کیسان حمیری خولانی همدانی یمانی متوفای 106 هجری. (5) .

طاووس می گوید: «اگر عکرمه از خدا می ترسید و از گفتارش دست برمی داشت مرکبها برای رفتن به سوی او آماده می گشت». (6) .

ص: 500


1- 445. الطبقات الکبری ج 2/ 385، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 177.
2- 446. مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 149- 151، تهذیب الکمال ج 20/ 281، 282، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1909.
3- 447. مجاهد بن جبر از اکابر تابعین است و مورد وثوق تمامی علمای عامه می باشد. احادیث وی بوفور در کلیه صحاح سته موجود است. (تهذیب الکمال ج 27/ 228، تهذیب التهذیب ج 10/ 42، سیر اعلام النبلاء ج 4/ 449).
4- 448. الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182، دیوان الضعفاء و المتروکین ج 2/ 163.
5- 449. حافظ طاووس بن کیسان از تابعینی است که روایاتش در کلیه ی صحاح سته موجود است. ابن معین و ابوزرعه وی را توثیق نموده اند وابن حبان می گوید: «طاووس یکی از عباد اهل یمن و یکی از سادات تابعین است». ذهبی نیز از او با عنوان «فقیه مقتدا» و «عالم یمن» یاد می نماید. (طبقات ابن سعد ج 5/ 537، ثقات ابن حبان ج 4/ 391، تهذیب الکمال ج 13/ 357، تذکره الحفاظ ج 1/ 90، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 38، تهذیب التهذیب ج 5/ 8، شذرات الذهب ج 1/ 133).
6- 450. الطبقات الکبری ج 2/ 385، ج 5/ 289، 290، الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، تهذیب الکمال ج 20/ 287، میزان الاعتدال ج 3/ 94، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه فص 177، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 30، تذکره الحفاظ ج 1/ 96، تهذیب التهذیب ج 7/ 269.

8- حافظ ابومحمد یا ابوعبدالرحمن قاسم بن محمد بن ابی بکر مدنی متوفای 107 هجری. (1) .

یکبار عثمان بن مره حدیثی از عکرمه برای قاس (بن محمد بن ابی بکر) نقل نمود قاسم به او گفت: «عکرمه کذاب است، او هنگام صبح حدیثی را نقل می کند و شب هنگام همان حدیث را بصورت مخالف حدیث صبح روایت می نماید». (2) .

9- ابوبکر محمد بن سیرین بصری متوفای 110 هجری.

ابن عدی بن سند خویش نقل می کند که یکبار از محمد بن سیرین درباره ی عکرمه پرسیده شد، وی در پاسخ گفت: «اینکه کذابی از اهل بهشت باشد مرا خوشحال نخواهد نمود». (3) ذهبی عبارت محمد بن سیرین را اینطور نقل کرده که

ص: 501


1- 451. ابن سعد درباره ی او می گوید: «وی فردی است موثق با مقامی رفیع، عالمی است بزرگ، او فقیه و امام و پارسا و از محدثین کثیرالنقل است». یحیی بن سعید نیز درباره ی او می گوید: «ما در مدینه کسی را ندیدیم که بتوانیم او را فاضل تر از قاسم بن محمد بدانیم». (تهذیب الکمال ج 23/ 427، تذکره الحفاظ ج 1/ 96، طبقات الحفاظ ص 44).
2- 452. تهذیب الکمال ج 20/ 286، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 148، 149، معجم الادباء ج 12/ 189، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 178، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 28، 29.
3- 453. ما یسرنی (ما یسعنی) انه یکون من اهل الجنه کذاب. (الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، تهذیب الکمال ج 20/ 282).

وی گفت: «اگر عکرمه از اهل بهشت باشد موجب ناخشنودی من نخواهد بود ولی عکرمه کذاب است». (1) .

ابن جوزی نیز می گوید: محمد بن سیرین، عکرمه را کذاب معرفی نموده است. (2) .

صلت بن دینار می گوید: «به محمد بن سیرین گفتم: عکرمه ما را اذیت می کند و چیزهایی برای ما نقل می گوید که ما آنها را ناپسند می داریم. محمد بن سیرین در جواب من سخنی درباره ی عکرمه گفت که از خدا می خواهم که عکرمه را بکشد و ما را از دست او راحت نماید». (3) .

احمد بن حنبل نقل می کند که محمد بن سیرین کراهت داشت حتی نام عکرمه را در سلسله ی سند حدیثش نقل نماید و آنگاه که می خواست بگوید فلان حدیث را عکرمه از ابن عباس نقل نموده است (برای اینکه نام عکرمه را که کذاب است نبرده باشد) می گفت: «نبئت عن ابن عباس». (4) ابن کثیر که حقا باید گفت در میان مورخین از چهره های کریه تحریف حقایق است عبارت «نبئت عن ابن عباس» را به «ثبت عن ابن عباس» (5) تغییر داده است. (6) .

ص: 502


1- 454. مایسوونی ان یکون من اهل الجنه ولکنه کذاب. (میزان الاعتدال ج 3/ 94، تاریخ الاسلام ذهبی- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 25، میزان الاعتدال ج 3/ 94، الوضع فی الحدیث ج 3/ 227).
2- 455. الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182.
3- 456. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1907، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 25.
4- 457. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، تهذیب الکمال ج 20/ 287، 288، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 30، تهذیب التهذیب ج 7/ 269، 270. «نبئت عن ابن عباس» یعنی: از ابن عباس برای ما نقل شده است.
5- 458. یعنی: (بواسطه ی اینکه فلان حدیث را عکرمه از ابن عباس نقل نموده) حدیث ثابت و صحیح است.
6- 459. البدایه و النهایه ج 9/ 273. عبارت این کتاب را با کتابهای: الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، تهذی الکمال ج 20/ 287، 288، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 30، تهذیب التهذیب ج 7/ 269، 270 تطبیق بفرمایید.

10- عطاء بن ابی رباح متوفای 114 هجری.

فطر بن خلیفه تکذیب شدن عکرمه را توسط عطاء نقل کرده است. (1) .

11- ابومحمد علی بن عبدالله بن عباس متوفای 118 هجری. (2) .

عبدالله بن حارث می گوید: «یکبار نزد علی بن عبدالله بن عباس رفتم دیدم عکرمه به در طویله بسته شده است. (به علی بن عبدالله بن عباس) گفتم: با غلام خود اینگونه رفتار می کنید؟ وی در پاسخ گفت: او به پدر من دروغ نسبت می دهد». (3) .

ص: 503


1- 460. تهذیب الکمال ج 20/ 281، میزان الاعتدال ج 3/ 94، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، الکامل فی ضعفاء الرجال 5/ 1905.
2- 461. روایات وی درصحیح مسلم و سنن اربعه موجود است. عجلی و ابوزرعه او را توثیق کرده و ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خویش آورده است. ابوسنان می گوید:«علی بن عبدالله در شام با ما بود... و هر روز هزار رکعت نماز می خواند». (طبقات ابن سعد ج 5/ 312، ثقات ابن حبان ج 5/ 160، تهذیب الکمال ج 21/ 35، تهذیب التهذیب ج 7/ 357، شذرات الذهب ج 1/ 148).
3- 462. المعارف ص 456، وفیات الاعیان ج 3/ 265، معجم الادباء ج 12/ 184، 185، شذرات الذهب ج 1/ 130. در مصادر دیگر آمده است که عکرمه را به «باب الحش» یعنی در باغ بسته بودند. (المنتخب من تاریخ ذیل المذیل ج 11/ 633، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 151، معجم الادباء ج 12/ 190، میزان الاعتدال ج 3/ 94، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 23، تهذیب التهذیب ج 7/ 268). عقیلی در کتاب خویش عبارت «باب الحش» را تغییر داده و تبدیل به «باب الحسن» نموده است. البته هیچ بعید نیست که این تحریف کار مصحح کتاب دکتر عبدالمعطی قلعجی باشد، چرا که از اینگونه تحریفات در کتابهایی که او تصحیح نموده است فراوان است. (رجوع بفرمایید به الضعفاء الکبیر ج 3/ 373، 374) و عبارت رابا عبارات موجود در مصادری که فوقا معرفی گردید تطبیق بفرمایید. همچنین مراجعه کنید به: تاری الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179 و «الوضع فی الحدیث» ج 3/ 226.

12- ابوالخطاب قتاده بن دعامه بن قتاده سدوسی بصری متوفای 118 هجری. (1) .

قتاده می گوید: «من تنها چیزی که از عکرمه حفظ کردم فقط یک بیت شعر است. (2) .

13- ابوسعید یحیی بن سعید بن قیس انصاری متوفای 143 هجری. (3) .

ص: 504


1- 463. احادیث قتاده در تمامی صحاح سته موجود است. ابن مهدی درباره ی او می گوید: «وی در حفظ حدیث از 50 نفر بمانند حمید طویل بهتر است». ابن حبان می گوید: «قتاده در جامعه از علمای قرآن و فقه بوده و از حفاظ زمان خویش شمرده می شود». ابن سعد نیز ضمن توثیق قتاده، از او بعنوان «حجت در حدیث» یاد کرده و ابن حبان نیز نامش را در شمار ثقات ذکر نموده است. (طبقات ابن سعد ج 7/ 229، ثقات ابن حبان ج 8/ 321، شذرات الذهب ج 1/ 153).
2- 464. تهذیب الکمال ج 20/ 284، الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1906.
3- 465. وی قاضی مدینه بوده و از اکابر محدثین است. روایاتش در کلیه صحاح سته موجود است و ابن سعد و ابن مدینی و عجلی و یحیی بن معین و نسائی و احمد بن حنبل و ابوزرعه او را توثیق نموده اند. تجلیل و توثیق وی را در بسیاری در کتب رجالی عامه می توان یافت. (ثقات ابن حبان ج 5/ 521، تذکره الحفاظ ج 1/ 137،سیر اعلام النبلاء ج 5/ 468، تهذیب الکمال ج 31/ 346، تهذیب التهذیب ج 11/ 221، شذرات الذهب ج 1/ 212).

وهیب می گوید: یحیی بن سعید انصاری و ایوب را دیدم که درباره ی عکرمه سخن می گویند. یحیی بن سعید بن ایوب گفت: «عکرمه فردی کذاب بود». (1) .

همچنین ابن جوزی در کتاب خویش تصریح می نماید که یحیی بن سعدی، عکرمه را کذاب معرفی نموده است. (2) .

14- ابوحارث محمد بن عبدالرحمن بن مغیره قرشی معروف به ابن ابی ذئب متوفای 158 هجری. (3) .

ابن ابی ذئب می گوید: «من عکرمه غلام ابن عباس را دیدم، وی فرد غیر

ص: 505


1- 466. الضعفاء الکبیر ج 3/ 373، تهذیب الکمال ج 20/ 282، میزان الاعتدال ج 3/ 94، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، 180، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 25، تهذیب التهذیب ج 7/ 268.
2- 467. الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182. همچنین مراجعه بفرمایید به: الوضع فی الحدیث ج 3/ 227.
3- 468. ابن ابی ذئب یکی از اکابر محدثین عامه است و روایاتش در تمامی صحاح سته موجود می باشد. احمد بن حنبل او را مانند سعید بن مسیب می داند و می گوید: «ابن ابی ذئب از مالک (امام مالکیه) فاضل تر بود». یحیی بن معین و احمد بن حنبل و یعقوب بن شیبه و نسائی و ابن سعد و خلیلی او را توثیق کرده اند و ابن حبان نیز نام وی را در شمار ثقات ذکر نموده است. (ثقات ابن حبان ح 7/ 390، تاریخ بغداد ج 2/ 296، سیر اعلام النبلاء ج 7/ 459، تهذیب الکمال ج 25/ 630، تهذیب التهذیب ج 9/ 303، شذرات الذهب ج 1/ 245).

قابل اعتماد بود». (1) .

15- ابوعبدالله مالک بن انس اصبحی مدنی متوفای 179 هجری. (2) .

یحیی بن معین می گوید: مالک از عکرمه خوشش نمی آمد. (3) .

همچنین از یحیی بن معین نقل است که می گفت: مالک از (احادیث) عکرمه یادی نمی کرد چون عکرمه پیرو آراء صفریه بود. (4) .

خالد بن ابی عمران می گوید: مالک از عکرمه روایت نقل نمی کرد. (5) .

احمد بن حنبل می گوید: مالک نام عکرمه را در سند احادیثش نمی برد. (6) .

ص: 506


1- 469. رایت عکرمه مولی ابن عباس، و کان غیر ثقه. (تهذیب الکمال ج 20/ 282، الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182، میزان الاعتدال ج 3/ 94، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 25 تهذیب التهذیب ج 7/ 271).
2- 470. مالک بن انس امام فرقه ی مالکیه است و توثیق و تجلیل از وی در بسیاری از کتب رجالی و تاریخی عامه موجود است. رجوع بفرمایید به: ثقات ابن حبان ج 7/ 459، حلیه الاولیاء ج 6/ 316، تذکره الحفاظ ج 1/ 207، سیر اعلام النبلاء ج 8/ 43، مرآه الجنان ج 1/ 373، تهذیب الکمال ج 27/ 91، تهذیب التهذیب ج 10/ 5، شذرات الذهب ج 1/ 289.
3- 471. تاریخ یحیی بن معین ج 2/ 412، الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1908، تهذیب الکمال ج 20/ 283، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، 269.
4- 472. المنتخب من کتاب ذیل المذیل ج 11/ 634، تهذیب الکمال ج 20/ 278، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذیب التهذیب ج 7/ 267.
5- 473. مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 152.
6- 474. الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، تهذیب الکمال ج 20/ 287، 288، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 30، تهذیب التهذیب ج 7/ 269، 270، تاریخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180.

دارقطنی می گوید: «مالک عادت داشت که اسم افراد ضعیفی مانند عکرمه و دیگران را از اسنادش حذف کند». (1) .

محمد بن علی مدینی می گوید: مالک از آنجائیکه عکرمه از اعتقادات خوارج پیروی می کرد زمانیکه در کتابهایش می خواست به وی اشاره نماید بجای نام «عکرمه» می گفت:«مردی». (2) .

معن بن عیسی و مطرف بن عبدالله مدنی و محمد بن ضحاک حزامی و دیگران نقل کرده اند که مالک، عکرمه را موثق نمی دانست و امر کرده بود که کسی از وی (حدیث) فرا نگیرد. (3) .

ابن جوزی و ذهبی می گویند: مالک بن انس، عکرمه را کذاب معرفی کرده است. (4) .

شافعی می گوید: مالک بن انس نسبت بن عکرمه نظر بدی داشت. (5) .

ص: 507


1- 475. الجامع فی الجرح و التعدیل ج 2/ 220. البته خوانندگان محترم توجه دارند که این عبارت دارقطنی علاوه بر اینکه حاوی جرح عکرمه است طعن مالک بن انس را نیز در بردارد؛ چون این موضوع که مالک نام عکرمه و ضعفای دیگر از اسنادش حذف می کرده نشانی است از تدلیس مالک در سند روایات.
2- 476. تهذیب الکمال ج 20/ 283، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26.
3- 477. تهذیب الکمال ج 20/ 283، تهذیب التهذیب ج 7/ 268، مختصر تاریخ ابن عساکر ج 17/ 151، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26.
4- 478. الضعفاء و المتروکین (ابن جوزی) ج 2/ 182، دیوان الضعفاء و المتروکین ج 2/ 163.
5- 479. تهذی الکمال ج 20/ 283، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26، تهذیب التهذیب ج 7/ 269.

ذهبی می گوید: «مالک از عکرمه روی گردان بود و از او اجتناب می کرد». (1) .

ذهبی می گوید از آنجائیکه گفته شده که عکرمه اعتقادات خوارج را داشته است لذا مالک و مسلم از او روی گردان بوده اند. (2) .

16- ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی مطلبی متوفای 204 هجری. (3) .

امام شافعیان محمد بن ادریس شافعی می گوید: «جایز نمی دانم که کسی حدیث عکرمه را بپذیرد». (4) .

ص: 508


1- 480. میزان الاعتدال ج 3/ 93.
2- 481. تذکره الحفاظ ج 1/ 96.
3- 482. وی امام شافعیان است و تجلیل و ستایش از وی را در بسیاری از کتب عامه می توان یافت. مراجعه بفرمایید به: ثقات ابن حبان ج 9/ 30، حلیه الاولیاء ج 9/ 63، تاریخ بغداد ج 2/ 56، تذکره الحفاظ ج 1/ 361، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 5، تهذیب الکمال ج 24/ 355، تهذیب التهذیب ج 9/ 25، شذرات الذهب ج 2/ 9، مناقب الشافعی (تالیف بیهقی)، مرآه الجنان ج 2/ 13، النجوم الزاهره 2/ 176، طبقات سبکی (جلد اول). سبکی نام کسانی را که درباره ی مناقب و شرح حال شافعی کتابی متسقل نوشته اند چنین برمی شمارد: داود بن علی ظاهری (امام فرقه ی ظاهریه)، زکریا بن یحیی ساجی، عبدالرحمن بن ابی حاتم، ابوالحسن آبری، حاکم نیسابوری، ابوعلی حسن بن حسین حمکان، ابوعبدالله قطان، اسماعیل سرخسی، عبدالقاهر بغدادی، ابوبکر بیهقی، خطیب بغدادی، فخر رازی، ابن المقری، ابوالحسن بیهقی معروف به فندق، و ابوالمعالی جوینی. (طبقات سبکی ج 1/ 344، 345).
4- 483. لا اری لاحد ان یقبل حدیث عکرمه. (تاریخ الاسلام- حدیث سنه خمس و مائه- ص 180، تهذیب الکمال ج 20/ 283، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26، تهذیب التهذیب ج 7/ 269).

17- ابوعبدالله محمد بن سعد بن منیع قرشی بصری بغدادی متوفای 230 هجری. (1) .

محمد بن سعد صاحب کتاب معروف طبقات می گوید: «به حدیث عکرمه نمی توان احتجاج (و استناد) نمود، او کسی است که مردم علیه او (بسیار) سخن می گویند». (2) .

18- ابوزکریا یحیی بن معین بغدادی متوفای 233 هجری. (3) .

ص: 509


1- 484. ابن سعد یکی از برجسته ترین حفاظ و معروفترین علمای جرح و تعدیل عامه است که تجلیل از او در بسیاری از کتب رجالی عامه درج است.وی مولف کتاب معروف «الطبقات الکبری» می باشد. (تاریخ بغداد ج 5/ 321، تذکره الحفاظ ج 2/ 425، تهذیب الکمال ج 25/ 255، سیر اعلام النبلاء ج 10/ 664، تهذیب التهذیب ج 9/ 182، النجوم الزاهره ج 2/ 258، شذرات الذهب ج 2/ 69).
2- 485. لیس یحتج بحدیثه و تکلم الناس فیه. (الطبقات الکبری ج 5/ 293، تهذیب الاسماء و اللغات ج 1/ 341، میزان الاعتدال ج 3/ 94، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 33).
3- 486. ذهبی از وی با عناوینی چون «امام یگانه» و «سید حفاظ» و «شیخ المحدثین» یاد می کند. احمد بن حنبل درباره ی او می گوید: «در خصوص رجال، یحیی بن معین در میان ما اعلم از همگان است». یحیی بن معین خود ادعا می کند که یک میلیون حدیث نوشته است. در میان کتب جرح و تعدیل عامه، کتابی را نمی توانیم بیابیم که نظرات رجالی او را مورد استناد قرار نداده باشد. (طبقات ابن سعد ج 7/ 354، ثقات ابن حبان ج 9/ 262، تاریخ بغداد ج 14/ 177، سیر اعلام النبلاء ج 11/ 71، تذکره الحفاظ ج 2/ 429، تهذیب الکمال ج 31/ 543، تهذیب التهذیب ج 11/ 280، شذرات الذهب ج 2/ 79).

ذهبی می گوید: یحیی بن معین، عکرمه را کذاب معرفی کرده است. (1) .

19- ابوعبدالله احمد بن محمد حنبل شیبانی بغدادی متوفای 241 هجری.

امام حنابله- احمد بن حنبل- عکرمه را «مضطرب الحدیث» می داند (2) و جروح بسیاری را از دیگران درباره ی عکرمه نقل نموده است، که از جمله ی آنها جرح مالک و ابن سیرین است.

احمد بن حنبل می گوید: عکرمه بن خالد مورد اعتمادتر از عکرمه غلام ابن عباس می باشد، (3) و این در حالی است که عکرمه بن خالد فردی است که بخاری درباره ی او می گوید: «وی منکر الحدیث است». (4) .

20- ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری (صاحب صحیح) متوفای 261 هجری.

ذهبی می گوید از آنجائیکه گفته شده که عکرمه اعتقادات خوارج را داشته است لذا مالک و مسلم از او روی گردان بوده اند. (5) .

21- ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی بغدادی متوفای 385

ص: 510


1- 487. دیوان الضعفاء و المتروکین ج 2/ 163.
2- 488. تهذیب الکمال ج 20/ 283، 284، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26، تهذیب التهذیب ج 7/ 269.
3- 489. تهذیب الکمال ج 20/ 283، 284، سیر اعلام النبلاء ج 5/ 26، تهذیب التهذیب ج 7/ 269.
4- 490. الضعفاء الصغیر ص 96.
5- 491. تذکره الحفاظ ج 1/ 96.

هجری.

همانگونه که اشاره نمودیم دارقطنی می گوید: «مالک عادت داشت که اسم افراد ضعیفی مانند عکرمه و دیگران را از اسنادش حذف کند». (1) دارقطنی در این عبارت خود- با صراحت تمام- عکرمه را تضعیف می نماید.

22- ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله رومی حموی متوفای 626 هجری. (2) .

یاقوت حموی می گوید: «نقل است که عکرمه به مولای خویش (ابن عباس) دروغ نسبت می داد». (3) .

23- ابوعباس شمس الدین احمد بن ابی بکر محمد بن خلکان شافعی متوفای 681 هجری. (4) .

ابن خلکان در کتاب خویش می گوید: «مردم علیه عکرمه سخن گفته اند،

ص: 511


1- 492. الجامع فی الجرح و التعدیل ج 2/ 220.
2- 493. وی از علمای برجسته ی تاریخ و ادبیات است، و کتابهای معروف «معجم الادباء» و «معجم البلدان» از اوست. شرح حال و ذکر مراتب علمی او در بسیاری از کتب رجالی پس از وی درج گردیده است. (الغدیر ج 1/ 119، سیر اعلام النبلاء ج 22/ 312، وفیات الاعیان ج 6/ 122، النجوم الزاهره ج 5/ 283، شذرات الذهب ج 5/ 121).
3- 494. معجم الادباء ج 12/ 184.
4- 495. ابن خلکان از بزرگان مورخین و ادبای مشهور است. کتاب وی به نام «وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان» یکی از مشهورترین کتب رجالی و تاریخی است. (مقدمه ی وفیات الاعیان به قلم دکتر احسان عباس، النجوم الزاهره ج 7/ 353، الاعلام ج 1/ 220).

زیرا وی آراء خوارج را داشته است». (1) .

همانطوریکه پیشتر در متن کتاب خواندید صحابه و تابعین بسیاری اظهار داشته اند که آیه ی شریفه ی تطهیر در خصوص پنج تن (پیامبر اکرم و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام) نازل گردیده است و عکرمه تنها فردی است که اظهار نموده آیه ی تطهیر در شان پنج تن نیست و تنها اوست که گفته آیه ی مذکور در شان زنان پیامبر نازل شده است. حال که خوانندگان نظر علمای عامه را درباره ی عکرمه دانستند بخوبی درخواهند یافت که استناد به قول فرد معلوم الحالی چون عکرمه- که از دروغ پردازان و خوارج بوده و از دشمنان اهل بیت پیامبر محسوب می شود- تا چه حدی می تواند بی پایه و اساس و نابخردانه باشد. ولی متاسفانه بعضی از مفسرین عامه- که در بسیاری از موارد بازیچه ی دست تبهکاران سیاستهای ضد دینی بوده اند- همواره قول عکرمه را در مقابل تمامی روایات صحیحه، بعنوان یک نظر شاخص تفسیری در کتب خود نقل نموده اند.

(و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون). (2) .

ص: 512


1- 496. وفیات الاعیان ج 3/ 265.
2- 497. الانعام، آیه ی 112.

آیه ی امانت و روایتی از امام صادق

آیه ی امانت و روایتی از امام صادق علیه السلام (1) .

متن کامل روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام چنین است:

«ان الله تبارک و تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین و الائمه بعدهم صلوات الله علیهم فعرضها علی السموات و الارض و الجبال، فغشیها و نورهم، فقال الله تبارک و تعالی للسموات و الارض و الجبال: هولاء احبائی و اولیائی و حججی علی خلقی و ائمه بریتی، ما خلقت خلقا احب الی منهم، و لمن تولاهم خلقت جنتی، و لمن خالفهم و عاداهم خلقت ناری، فمن ادعی منزلتهم منی و محلهم من عظمتی عذبته عذابا لا اعذبه احدا من العالمین، و جعلته و المشرکین فی اسفل درک من ناری، و من اقر بولایتهم و لم یدع منزلتهم منی و مکانهم من عظمتی جعلته معهم فی روضات

ص: 513


1- 498. (مربوط به صفحات 135، 136).

جناتی، و کان لهم فیها ما یشاوون عندی و ابحتهم کرامتی، و احللتهم جواری، و شفعتهم فی المذنبین من عبادی و امائی، فولایتهم امانه عند خلقی، فایکم یحملها باثقالها و یدعیها لنفسه دون خیرتی؟ فابت السماوات و الارض و الجبال ان یحملنها و اشفقن من ادعاء منزلتها و تمنی محلها من عظمه ربها.

فلما اسکن الله عز و جل آدم و زوجته الجنه، قال لهما: (کلا منها رغدا حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجره) یعنی شجره الحنطه (فتکونا من الظالمین). فنظرا الی منزله محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین و الائمه بعدهم فوجداها اشرف منازل اهل الجنه، فقالا: یا ربنا لمن هذه المنزله؟ فقال الله جل جلاله: ارفعا رووسکما الی ساق عرشی، فرفعا رووسهما فوجدا اسم محمد و علی و فاطمه والحسن و الحسین و الائمه صلوات الله علیهم مکتوبه علی ساق العرش بنور من نور الجبار جل جلاله، فقالا: یا ربنا ما اکرم اهل هذه المنزله علیک! و ما احبهم الیک! و ما اشرفهم لدیک! فقال الله جل و جلاله: لولا هم ما خلقتکما، هولاء خزنه علمی و امنائی علی سری، ایاکما ان تنظرا الیهم بعین الحسد، و تمنیا منزلتهم عندی، و محلهم من کرامتی فتدخلا بذلک فی نهی و عصیانی (فتکونا من الظالمین). قالا: ربنا و من الظالمون؟ قال: المدعون لمنزلتهم بغیر حق.

قالا: ربنا فارنا منازل ظالمیهم فی نارک تی نراها کما راینا منزلتهم فی جنتک، فامر الله تبارک و تعالی النار، فابرزت جمیع ما فیها من الوان النکال و العذاب، و قال الله عز و جل: مکان الظالمین لهم المدعین لمنزلتهم فی اسفل درک منها کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها و کلما نضجت جلودهم بدلوا سواها لیذوقوا العذاب، یا آدم و یا حواء لاتنظرا الی انواری و حججی بعین الحسد فاهبطکما عن جواری و

ص: 514

احل بکما هوانی (فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما وری عنهما من سوآتهما و قال ما نهیکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین- و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین- فدلهما بغرور (الاعراف/ 20- 22))، و حملهما علی تمنی منزلتهم فنظرا الیهم بعین الحسد، فخذلا حتی اکلا من شجره الحنطه، فعاد مکان ما اکلا شعیرا، فاصل الحنطه کلها مما لم یاکلاه، و اصل الشعیر کله مما عاد مکان ما اکلاه، فلما اکلا من الشجره طار الحلی و الحلل عن اجسادهما و بقیا عریانین (و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه و نادیهما ربهما الم انهکما عن تلکما الشجره و اقل لکما ان الشیطان لکما عدو مبین- قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لننا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین (الاعراف/ 22، 23))، قال: اهبطا من جواری فلا یجاورنی فی جنتی من یعصینی فهبطا موکولین الی انفسهما فی طلب المعاش.

فلما اراد الله عز و جل ان یتوب علیهما جاءهما جبرئیل فقال لهما: انکما ظلمتما انفسکما بتمنی منزله من فضل علیکما، فجزاوکماما قد عوقبتما به من الهبوط من جوار الله عز و جل الی ارضه، فسلا ربکما بحق الاسماء التی رایتموها علی ساق العرش حتی یتوب علیکما.

فقالا: اللهم انا نسالک بحق الاکرمین علیک: محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین والائمه الا تبت علینا و رحمتنا. فتاب الله علیهما، انه هو التواب الرحیم. فلم تزل انبیاء الله بعد ذلک یحفظون هذه الامانه و یخبرون بها اوصیاءهم و المخلصین من اممهم، فیابن حملها و یشفقون من ادعائها و حملها الانسان الذی قد عرف، فاصل کل ظلم منه الی یوم القیامه، و ذلک قول الله عز و جل: (انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها

ص: 515

و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا (الاحزاب/ 72))». (1) .

یعنی: «خدای تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدنها آفرید؛ و شریفترین و برترین روحها را، ارواح محمد، علی، فاطمه و حسنین و ائمه ی نه گانه از نسل حسین بن علی علیهم السلام قرار داد و آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد، نور چهارده معصوم همه جا را فراگرفت و جهانگیر شد، آنگاه از جانب حق تبارک و تعالی به آسمانها و زمین و کوهها خطاب آمد که: اینانند دوستان و اولیاء من، و اینان هستند حجتهای من بر همه ی مخلوقاتم، و اینانند امامان مخلوقات من. هیچ مخلوقی نیافریده ام که در نزد من از آنان محبوبتر باشد، بهشتم را برای دوستان آنان، و آتش دوزخم را برای مخالفین و دشمنان آنان خلق نموده ام.

پس هر کسی را که مقام و منزلت آنان را ادعا نماید و هر فردی را که مدعی مرتبت و جایگاه شامخ آنان باشد چنان عذاب خواهم نمود که کسی از مخلوقات را بمانند او عذاب نکرده باشم، و او را با مشرکین به درک اسفل آتش دوزخم روانه خواهم نمود؛ و کسانی که به ولایت آنان اقرار نمایند و مقام و منزلت و جایگاه رفیع آنان را (برای خویش) ادعا ننمایند همگی را در بستانهای بهشت خویش قرار خواهم داد. برای آنان آنچه را که طلب کنند در جنت من مهیاست. آنان در جوار (رحمت) من خواهند بود، و شفاعتشان را در خصوص گناهکاران زن و مرد خواهم پذیرفت. پس ولایتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم. بجز این برگزیدگان من، آیا کیست که بتواند به این امانت با

ص: 516


1- 499. معانی الاخبار ص 108- 110، البرهان ج 3/ 340، غایه المرام ص 396، 397، بحارالانوار ج 11/ 172- 174.

تمام سنگینی اش خیانت ورزد (و قبول آن را ترک نماید)، و آن مقام را برای خویش ادعا کند؟!

آسمانها و زمین و کوهها همگی از ترک قبول این امانت (و خیانت به آن) خودداری نمودند و از ادعای این مقام ولایت (امانت) و تمنای آن ترسیدند و اندیشه کردند.

هنگامی که خدای عز و جل آدم و همسرش حوا را در بهشت ساکن گردانید فرمود: (هر آنچه می خواهید بخورید ولی به این درخت (یعنی درخت گندم) نزدیک نشوید که در آن صورت از ستمکاران خواهید بود). آنگاه که آدم و حوا به مکان و منزلت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان بعد از آنان علیهم السلام نظر افکندند و دریافتند که مقامات آنان اشرف منازل اهل بهشت است، عرض کردند: پروردگارا، این مقام والای چه کسانی است؟ خطاب آمد که سربلند کنید و به ساق عرش من نظر افکنید. آدم و حوا هنگامی که سر به سوی عرش الهی لند کردند و مشاهده کردند که نام محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین و ائمه بعد از آنان با خط نور از جانب خدای جبار بر ساق عرش نوشته شده است، عرض کردند: پروردگارا، چه کرامت و منزلت (عظیمی) به این (چهارده تن) عطا نموده ای! چقدر اینان نزد تو محبوبند! و چقدر این موجودات در نزد تو گرامی و شریف هستند!

خدای عز و جل فرمود: اگر آنان نبودند، شما دو نفر را نمی آفریدم. اینان خزانه داران علم من و امینان اسرار من هستند. بپرهیزید از اینکه به آنان بدیده ی حسد بنگرید، و بپرهیزید از اینکه منزلتی را که آنان در نزد من دارند و مقام گرامی و رفیع آنان را تمنا نمایید، در ان صورت نواهی مرا مرتکب شده اید و بر من عصیان نموده اید. (اگر مدعی مقام آنان گردید) از ستمکاران خواهید

ص: 517

بود. آدم و حوا عرض کردند: ستمکاران چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: کسانی که مقام و منزلت آنان را بناحق ادعا می نمایند.

آدم و حوا عرض کردند: پروردگارا، به ما جایگاه آن کسانی را که در حق آنان ستم می کنند و در آتش دوزخ تو جای می گیرند نشان بده- تا به همانگونه که منازل این چهارده تن را در بهشت تو دیدیم-، منازل ستمکاران به آنان را نیز ببینیم. خداوند به آتش امر فرمود. آنگاه آتش تمامی گونه های عذاب خود را آشکار ساخت. خداوند فرمود: جایگاه ستمکاران به آنان، و ادعا کنندگان مقام آنان در درک اسفل جهنم خواهد بود؛ هرگاه که این ستمکاران بخواهند از آتش خارج گردند دیگر بار به آن بازگردانده می شوند، و هرگاه که پوستهای آنان بسوزد دیگر بار پوستهای جدید می شوند تا عذاب (عمل خود را) بچشند.

ای آدم و ای حوا، به این انوار و حجتهای من با دیده ی حسد منگرید، در آن صورت از جوار من دور خواهید شد و خوار خواهید گردید. (سپس شیطان آن دو را وسوسه نمود، به این نیت که (جامه ی بهشتی از آنان برداشته شود و) عورتهای پوشیده ی آنان آشکار گردد. شیطان به آن دو گفت پروردگارتان شما را از این درخت به این دلیل نهی نموده است چون در آن صورت فرشته خواهید شد یا جاوید خواهید گردید؛ آنگاه شیطان- برای آن دو قسم- یاد نمود که من خیرخواه شما هستم؛ (چنین بود که) شیطان (با سوگند خویش) آنان را فریب داد)، و آن دو را واداشت که با دیده ی غبطه به آنان (چهارده معصوم) تمنای منزلت و مقام آنان را بنمایند، پس آن دو آنقدر فرود آمدند تا از درخت گندم تناول نمودند، ولی آنچه را که آنان خواستند از آن بخورند شعیر (جو) گردید؛ و اصل تمامی گندمها از آن چیزی است که آن دو نتوانستند از آن

ص: 518

بخورند، و اصل تمامی شعیرها از همان چیزی است که آن دو از آن خوردند.

آنگاه که آن دو از آن درخت خوردند زیورها و جامه های آنان از بدن آنان برخاست و آن دو عریان گردیدند (و بر آن شدند که با برگهای بهشتی خود را بپوشانند، و خداوند آن دو را ندا کرد که آیا من شما را از این درخت منع نکردم، و آیا من بشما نگفتم که شیطان دشمن شماست. آن دو گفتند پروردگارا، ما بر خویش ستم نمودیم و اگر تو ما را نیامرزی و بر ما رحمت نفرمایی از زیانکاران خواهیم بود). خداوند فرمود: از جوار من (دور شوید و بر زمین) فرود آیید. کسی که فرمان مرا بکار نبندد نباید در بهشت من در جوار من باشد. آنگاه آدم و حوا (به زمین) هبوط کردند و طلب معاش آن دو به خودشان موکول گردید.

هنگامی که خدای عز و جل اراده فرمود که توبه ی آدم و حوا را قبول کند، جبرئیل نازل شد و خطاب به آنان چنین گفت: شما با تمنای مقام و منزلت کسانی که برتر از شمایند بر خود ستم روا داشتید، و جزای شما همین هبوط از جوار خداوند عز و جل به زمین است. اینک از پروردگار خود بخواهید که به حق آن نامهایی که بر ساق عرش الهی مشاهده کردید توبه ی شما را قبول فرماید. آنگاه آدم و حوا چنین عرضه داشتند: پروردگارا، از تو درخواست می کنیم به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین و ائمه علیهم السلام- که نزد تو از همه گرامی ترند- توبه ی ما را بپذیری و ما را مشمول رحمت خود قرار دهی. آنگاه خدای تعالی توبه ی آنان را قبول فرمود؛- بدرستیکه او توبه پذیر و مهربان است-.

پس از آن انبیا همواره حافظ این امانت بودند و آن را به اوصیا و افراد مخلص امتهای خویش معرفی می کردند، و از خیانت به این امانت (و ترک آن)

ص: 519

خودداری می ورزیدند و از ادعای (بناحق) آن برای خود حذر می نمودند، ولی «آن انسان» بدان خیانت نمود، و لذا اصل و ریشه ی تمامی ظلمها تا روز قیامت هم اوست، و از این روست که خداوند عز و جل می فرماید (انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا) (1) ».

تذکر: در خصوص این روایت خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که با عنایت به اینکه عقلا و نقلا عصمت انبیاء الهی امری ثابت و محرز و مسلم است لذا در حدیث فوق، کلام بگونه ی مجازی مطرح گردیده است. منظور از «فنظرا الیهم بعین الحسد» این است که آدم و حوا به مقام پنج تن غبطه خوردند لذا در ادامه ی حدیث آمده است که جبرئیل گفت: «انکما انما ظلمتما انفسکما بتمنی منزله من فضل علیکما». موضوع دیگر این است که: تشبه آدم و حوا به ظالمین نیز مجازی است نه حقیقی، و این تشبه به دلیل تمنای مقام پنج تن است و نه ادعای منزلت آنان.

نکته ی مهم دیگر این است که با استفاده از برخی روایات یکی از وجوه معنی آیه ی امانت این است که «حمل امانت» به معنی «حفظ امانت» نیست بلکه همانطوریکه در حدیث آمده «فلم تزل انبیاء الله بعد ذلک یحفظون هذه الامانه و یخبرون بها اوصیاءهم و المخلصین من اممهم، فیابون حملها» لذا می توان نتیجه گرفت که معنی «حمل امانت» این است که فرد به ناحق ادعا نماید که امانتی که در دست اوست از آن خود اوست، یعنی خیانت در امانت

ص: 520


1- 500. الاحزاب، آیه ی 72.

کند. «حمل امانت» درست در مقابل «ادای امانت» قرار دارد.

در بسیاری از روایات ماثوره که از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده آمده است که: مراد از «امانت»، ولایت (و در بعضی روایات: امامت، و در برخی احادیث: ولایت علی بن ابی طالب) است. (1) .

امام صادق می فرمایند: مراد از «امانت» ولایت است و هر کس که به ناحق ادعای آن را نماید کافر می باشد. (2) .

همه ی ما می دانیم که حضرت آدم نه تنها «حمل امانت» (خیانت در امانت) ننموده است (یعنی ادعای منزلت و مقام پنج تن را نکرده) بلکه مانند دیگر انبیاء الهی این امانت را حفظ نموده و به اخبار و تبلیغ آن پرداخته است. این «انسان» بوده که آن را نپذیرفته و در این امانت الهی خیانت کرده است. پس مراد از «انسان» همانهایی هستند که ولایت خلافت الهی را از صاحبان بحق آن غصب نمودند و خود ادعای مرتبت و مقام پنج تن را کردند. از امام صادق نقل است که فرمود: در این آیه مراد از (الانسان) همان ابوالشرور منافق (یعنی ابوبکر) است. (3) .

زجاج در کتاب معانی القرآن و اعرابه ج 4/ 238 تصریح می کند که «حمل امانت» به معنی خیانت در امانت است و می گوید: «هر کس که خیانت در

ص: 521


1- 501. اصول کافی ج 1/ 413، تفسیر قمی ج 2/ 172، بصائر الدرجات ص 76، کنز جامع الفوائد ص 245، معانی الاخبار ص 108، عیون الاخبار ج 1/ 239، بحارالانوار ج 23/ 279. همچنین مراجعه بفرمایید به تفسیر فرات- ذیل سوره ی النجم، آیه ی نهم- ص 452، 453/ ح 593.
2- 502. معانی الاخبار ص 110، عیون الاخبار ج 1/ 239، بحارالانوار ج 23/ 279.
3- 503. معانی الاخبار ص 110، بحارالانوار ج 23/ 279.

امانت نماید حمل امانت نموده است و هر کس که گناه نماید حمل گناه کرده است». زجاج سپس از قول حسن بصری نقل می کند که مراد از «انسان» در (حملها الانسان) افراد کافر و منافقی هستند که حمل امانت می کنند (ینی خیانت در امانت می نمایند) و از اوامر الهی اطاعت نمی کنند. زجاج می گوید: «به انبیا و صدیقین و مومنینی که اطاعت (از پروردگار) می کنند (کان ظلوما جهولا) گفته نمی شود، و آنچه که در ادامه ی این آیه آمده است این مطلب را تایید می کند (لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب الله علی المومنین و المومنات و کان الله غفورا رحیما (الاحزاب/ 73))».

خوانندگانی که مایل به کسب اطلاعات بیشتر از دیگر وجوه تفسیر آیه ی امانت می باشند می توانند به بحارالانوار ج 57/ 278 مراجعه بفرمایند.

ص: 522

موقف و مقام فاطمه در محشر (از زبان پیامبر اکرم)

موقف و مقام حضرت زهرا علیهاالسلام در محشر از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) (1) .

در تفسیر فرات از قول ابن عباس روایت شده است که امیرالمومنین علیه السلام فرمود:

«دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذات یوم علی فاطمه علیهاالسلام و هی حزینه، فقال لها: ما حزنک یا بنیه؟ قالت: یا ابه ذکرت المحشر و وقوف الناس عراه یوم القیامه. قال: یا بنیه انه لیوم عظیم ولکن قد اخبرنی جبرئیل عن الله عز و جل انه قال: اول من تنشق عنه الارض یوم القیامه انا، ثم ابی ابراهیم، ثم بعلک علی بن ابی طالب علیه السلام. ثم یبعث الله الیک جبرئیل فی سبعین الف ملک فیضرب علی قبرک سبع قباب من نور، ثم یاتیک اسرافیل بثلاث حلل من نور فیقف عند راسک

فینادینک: یا فاطمه بنت محمد! قومی الی محشرک. فتقومین آمنه روعتک، مستوره عورتک، فیناولک اسرافیل الحلل فتلبسینها، و یاتیک زوقائیل بنجیبه من نور، زمامها من لولو رطب علیها محفه من ذهب، فترکبینها و یقود زوقائیل بزمامها، و بین یدیک سبعون الف ملک بایدیهم الویه التسبیح.

فاذا جد بک السیر استقبلتک سبعون الف حوراء، یستبشرون بالنظر الیک، بید کل واحده منهن مجمره من نور یسطع منها ریح العود من غیر نار، و علیهن اکالیل الجوهر المرصع بالزبرجد الاخضر، فیسرن عن یمینک، فاذا سرت مثل الذی سرت من قبرک الی ان لقینک، استقبلتک مریم بنت عمران، فی مثل من معک من الحور فتسلم علیک و تسیرهی و من معها عن یسارک. ثم تستقبلک امک خدیجه بنت خویلد اول المومنات بالله و رسوله، و معها سبعون الف ملک بایدیهم الویه التکبیر، فاذا قربت من الجمع استقبلتک حواء فی سبعین الف حوراء و معها آسیه بنت مزاحم فتسیرهی و من معها معک. فاذا توسطت الجمع، و ذلک ان الله یجمع الخلائق فی صعید واحد، فیستوی بهم الاقدام ثم ینادی مناد من تحت العرش یسمع الخلائق: غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه الصدیقه بنت محمد و من معها، فلاینظر الیک یومئذ الا ابراهیم خلیل الرحمن صلوات الله و سلامه علیه و علی بن ابی طالب، و یطلب آدم حواء فیراها مع امک خدیجه امامک.

ثم ینصب لک منبر من النور فیه سبع مراقی بین المرقاه الی المرقاه صفوف الملائکه، بایدیهم الویه النور، و یصطف الحور العین عن یمین المنبر و عن یساره و اقرب النساء معک عن یسارک حواء و آسیه، فاذا صرت فی اعلی المنبر اتاک جبرئیل علیه السلام، فیقول لک: یا فاطمه سلی حاجتک، فتقولین: یا رب ارنی الحسن و الحسین فیاتیانک و اوداج الحسین تشخب دما، و هو یقول: یا رب خذ لی الیوم حقی ممن ظلمنی.

ص: 523


1- 504. (مربوط به صفحه ی 245).

فیغضب عند ذلک الجلیل، و یغضب لغضبه جهنم و الملائکه اجمعون، فتزفر جهنم عند ذلک زفره، ثم یخرج فوج من النار و یلتقط قتله الحسین و ابناءهم و ابناء ابنائهم و یقولون: یا رب انا لم نحضر الحسین، فیقول الله لزبانیه جهنم: خذوهم بسیماهم بزرقه الاعین و سواد الوجوه، خذوا بنواصیهم فالقوهم فی الاسفل من النار فانهم کانوا اشد علی اولیاء الحسین من آبائهم الذین حاربوا الحسین فقتلوه.

ثم یقول جبرئیل علیه السلام: یا فاطمه سلی حاجتک، فتقولین: یا رب شیعتی. فیقول الله عز و جل: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه ولدی. فیقول الله: قد غفرت لهم. فتقولین: یا رب شیعه شیعتی. فیقول الله: انطلقی فمن و معک شیعتک و شیعه ولدک و شیعه امیرالمومنین آمنه روعاتهم، مستوره عوراتهم، قد ذهبت عنهم الشدائد، و سهلت لهم الموارد، یخاف الناس و هم لایخافون، و یظما الناس و هم لایظماون.

فاذا بلغت باب الجنه، تلقتک اثنتا عشر الف حوراء، لم یتلقین احدا قبلک و لایتلقین احدا کان بعدک، بایدیهم حراب من نور، علی نجائب من نور، رحائلها من الذهب الاصفر و الیاقوت، ازمتها من لولو رطب، علی کل نجیب نمرقه من سندس منضود. فاذا دخلت الجنه تباشر بک اهلها، و وضع لشیعتک موائد من جوهر علی اعمده من نور، فیاکلون منها و الناس فی الحساب، (و هم فیما اشتهت انفسهم خالدون)، (1) و اذا استقر اولیاء الله فی الجنه زارک وآدم و من دونه من النبیین و ان فی بطنان الفردوس لولوتان من عرق واحد، لولوه بیضاء و لولوه صفراء فیهما قصور و دور، فی کل واحده سبعون الف دار، فالبیضاء منازل لنا

ص: 524


1- 505. سوری الانبیاء، آیه ی 102.

و لشیعتنا، و الصفراء منال لابراهیم و آل ابراهیم صلوات الله علیهم اجمعین.

قالت: یا ابه فما کنت احب ان اری یومک و لاابقی بعدک، قال: یا ابنتی لقد اخبرنی جبرئیل عن الله عز و جل انک اول من تلحقنی من اهل بیتی فالویل کله لمن ظلمک، و الفوز العظیم لمن نصرک.

قال عطاء: کان ابن عباس اذا ذکر هذا الحدیث تلا هذه الایه (والذین آمنوا و اتبعتهم ذریتهم بایمان الحقنا بهم ذریتهم و ما التناهم من عملهم من شی ء کل امری بما کسب رهین) (1) ». (2) .

یعنی: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر فاطمه وارد شد. فاطمه در آن روز محزون بود. پیامبر از او پرسید: دخترم، چه چیزی تو را اینچنین محزون ساخته است؟ فاطمه گفت: پدرجان، از محشر و اینکه مردم در روز قیامت بصورت عریان محشور خواهند شد یاد نمودم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دخترم، براستی که روز قیامت روز بزرگی است، ولی جبرئیل از سوی خداوند متعال به من خبر داده است که در روز قیامت اولین کسی که زمین (مزارش) بر او گشوده خواهد شد من خواهم بود، پس از من پدرم ابراهیم خواهد بود، سپس همسر تو علی بن ابی طالب است. آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملک بسوی تو روانه می سازد، جبرئیل بر بر تو هفت قبه ی نور می زند. آنگاه اسرافیل با سه حله از نور نزد تو می آید و کنار سر تو می ایستد و تو را چنین ندا در می دهد: ای فاطمه

ص: 525


1- 506. سوره ی الطور، آیه ی 21.
2- 507. تفسیر فرات ص 444- 447/ 587.

دخت محمد، برای (رفتن به) محشرت برخیز. آنگاه تو (با دل آرام) بی هیچ هراس و نگرانی- با ستر و حجاب- برخواهی خواست، اسرافیل حله ها را به تو خواهد داد و تو آنها را خواهی پوشید. سپس زوقائیل مرکبی از نور را برای تو می آورد، مرکبی که زمام آن از لولو است و بر آن کجاوه ای از زر قرار دارد. پس تو بر آن سوار می گردی و زوقائیل زمام آن مرکب را می گیرد و آن را هدایت می نماید، و این در حالی است که هفتاد هزار ملک در حالیکه بیرق تسبیح در دست دارند در مقابل تو ایستاده اند.

آنگاه که تو به راه خود ادامه دهی، هفتاد هزار حوری به استقبال تو خواهند شتافت، و به دیدار تو شاد و مسرور خواهند گردید. در دست هر یک از این حوریان مجمره ای از نور است که رایحه ی عود- بدون اینکه آتشی داشته باشد- از آن منتشر است. بر سر آن حوریان تاجهایی از گوهر- مزین به زبرجد سبز- قرار دارد. آنان در سمت راست تو روان می گردند، و تو (با همان جلالی که) از قبر خود بسوی آنان آمدی دیگربار روان خواهی شد. آنگاه مریم بنت عمران- در حالیکه حوریان بمانند تو، او ر نیز فراگرفته اند- به استقبالت خواهد آمد و به تو سلام خواهد نمود، و سپس خود با تمامی حوریانی که همراه اویند در سمت چپ تو روان خواهند گردید. سپس مادرت خدیجه بنت خویلد که اولین بانوی ایمان آورنده ی به خدا و رسول خداست به استقبالت خواهد آمد؛ هفتاد هزار ملک- رایت تکبیر به دست- با اویند. آنگاه که تو نزدیک جمع گردی حوا در میان هفتاد هزار حوری به استقبال تو خواهد آمد و آسیه ی بنت مزاحم نیز با اوست. سپس او و تمامی همراهانش با تو براه خواهند افتاد. خداوند تمامی خلائق را در یک مکان گرد خواهد آورد. آنگاه که تو به میان جمع (خلائق) بروی، یک منادی از زیر عرش ندا در می دهد- و این در حالی

ص: 526

است که تمامی خلائق صدای او را می شنوند-: دیدگان فروبندید تا فاطمه ی صدیقه دخت محمد با همراهانش عبور نمایند. در آن روز هیچکس جز ابراهیم خلیل صلوات الله و سلامه علیه و جز علی بن ابی طالب به تو نگاه نخواهد نمود. آدم (در آن روز) به جستجوی حواست و حوا را با مادر تو خدیجه در پیشاپیش تو خواهد دید.

سپس برای تو منبری از نور منصب می گردد که هفت پله دارد، میان هر پله صفوفی از ملائکه وجود دارد و در دست آنان رایات نور است، حورالعین درسمت راست و چپ منبر صف کشیده اند. در سمت چپ تو نزدیکترین زن به تو حوا و آسیه است. آنگاه که به بالای منبر رسیدی جبرئیل علیه السلام نزد تو خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ای فاطمه، اگر حاجتی داری بخواه. تو خواهی گفت: پروردگارا، حسن و حسین را به من نشان بده. حسن و حسین بسوی تو خواهند آمد در حالیکه ازشاهرگ گلوی حسین خون فوران می زند واین سخن بر زبانش جاری است: پروردگارا امروز حق مرا از کسانی که به من ظلم کرده اند بستان.

آنگاه خداوند جلیل خشم می گیرد، و از خشم او جهنم و تمامی ملائکه غضب می نمایند. جهنم با بانگی مهیب شعله برمی کشد، گروهی از آتش بیرون می آیند و قاتلان حسین و فرزندان قاتلان حسین و فرزندان فرزندان قاتلان حسین را جمع می کنند. (فرزندان قاتلان حسین) می گویند: خدایا ما که (در قتل) حسین حاضر نبودیم (و دخالتی در کشتن او نداشتیم). خداوند به زبانیه ی جهنم (ملائکه ی عذاب) می فرماید: آنان را (با توجه) به سیمایشان بگیرید، چهره هایی که چشمان زاغ و صورتی سیاه دارند، از موی پیشانیشان بگیرید و همه را به مکان اسفل آتش بیندازید. آنان با دوستان حسین- بیش از پدرانشان که با حسین جنگیدند و او را بقتل رسانیدند- عناد و دشمنی کردند.

ص: 527

سپس جبرئیل می گوید: ای فاطمه، هرچه می خواهی از خدای خویش طلب کن. تو خواهی گفت: پروردگارا شیعیان مرا دریاب. خداوند عز و جل خواهد فرمود: آنان را آمرزیدم. تو خواهی گفت: خدایا شیعیان فرزندان مرا نیز نجات بده. خداوند می فرماید: آنان را نیز آمرزیدم. تو خواهی گفت: خدایا شیعیان شیعیان مرا نیز بیامرز. خداوند می فرمایند: ای فاطمه، در میان اهل محشر برو و هر کسی که به تو پناه آورد همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. آنگاهست که تمامی خلایق دوست دارند که ایکاش فاطمی بودند. سپس تو با شیعیانت و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمومنین بدون هراس (با آرامش خاطر) روان خواهی شد، و این در حالی است که عورتهای آنان پوشیده و مستور است و شدائد و ناملایمات از آنان برطرف شده و مواقف بر آنان سهل گردیده است، مردم همگی هراسانند ولی آنان خوف و هراسی ندارند، مردم تشنه اند و حال آنکه آنان تشنه نیستند.

وقتی تو به دروازه ی بهشت برسی دوازده هزار حوری با تو مواجه می گردند، حوریانی که قبل از تو احدی را ندیده اند و احدی را نیز پس از تو نخواهند دید، در دست آنان نیزه هایی از نور است و بر مرکبهایی از نور نشسته اند که دارای زینهایی از طلای زرد و یاقوت است، افسار آنها را از مروارید می باشد، بر هر مرکبی بالشی از دیبای لطیف است. آنگاه که تو به بهشت وارد گردی اهل جنت به یکدیگر بشارت ورود تو را خواهند داد. برای شیعیان تو خوانها و سفره هایی از گوهر- که بر پایه هایی از نور قرار دارد- گسترده می شود، آنان از آن خوانها می خورند در حالیکه دیگر مردم در حال محاسبه شدن هستند، و (خداوند در قرآن می فرماید): «آنان همیشه در هر آنچه که اشتها نمایند تنعمی جاودانه دارند».

ص: 528

آنگاه که اولیای پروردگار در بهشت مستقر گردند، آدم و دیگر انبیا به زیارت تو خواهند آمد. در درون بهشت دو مروارید است که از یک اصل است، یکی مرواریدی سفید است و دیگری مرواریدی زرد. در آن دو مروارید، قصرها و خانه هایی قرار دارد، که در هر یک از آنها هفتاد هزار خانه است، (مروارید) سفید منازل ما و شیعیان ماست و (مروارید) زرد منازل ابراهیم و آل ابراهیم صلوات الله علیهم است.

(پس از این سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه علیهاالسلام گفت: پدرجان دوست ندارم که پس از تو زنده بمانم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دختر من، جبرئیل از سوی خداوند متعال به من خبر داده است که تو- از میان اهل بیت من- اولین فردی خواهی بود که به من ملحق خواهی شد. وای بر آن کسانی که به تو ظلم نمایند، و رستگاری عظیم از آن کسانی خواهد بود که تو را یاری می کنند.

عطاء می گوید: ابن عباس زمانیکه این حدیث را یاد می نمود به تلاوت این آیه می پرداخت: آنانکه ایمان آوردند و فرزندانشان نیز در ایمان پیرو آنان گردیدند، ما آن فرزندان را به آنان خواهیم رسانید و از پاداش عمل آنان چیزی نخواهیم کاست که هر نفسی در گرو عمل خویش است».

ص: 529

بشارت بهشت به شیعیان فاطمه (از لسان امام باقر)

بشارت بهشت رفتن شیعیان زهرا علیهاالسلام (از زبان امام باقر علیه السلام) (1) .

در تفسیر فرات چنین می خوانیم:

قال جابر لابی جعفر علیه السلام: جعلت فداک یابن رسول الله، حدثنی بحدیث فی فضل جدتک فاطمه اذا انا حدثت به الشیعه فرحوا بذلک. قال ابوجعفر علیه السلام: حدثنی ابی، عن جدی، عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: اذا کان یوم القیامه نصب للانبیاء و الرسل منابر من نور فیکون منبری اعلی منابرهم یوم القیامه، ثم یقول الله: یا محمد اخطب؛ فاخطب بخطبه لم یسمع احد من الانبیاء و الرسل بمثلها. ثم ینصب للاوصیاء منابر من نور و ینصب لوصی علی بن ابی طالب فی اوساطهم منبر من نور، فیکون منبره اعلی منابرهم، ثم یقول الله: یا علی

ص: 530


1- 508. (مربوط به صفحه ی 247).

اخطب، فیخطب بخطبه لم یسمع احد من الاوصیاء بمثلها.

ثم ینصب لاولاد الانبیاء و المرسلین منابر من نور فیکون لابنی و سبطی و ریحانتی ایام حیاتی من نور، ثم یقال لها: اخطبا، فیخطبان بخطبتین لم یسمع احد من اولاد الانبیاء و المرسلین بمثلها.

ثم ینادی المنادی و هو جبرئیل علیه السلام: این فاطمه بنت محمد؟ این خدیجه بنت خویلد؟ این مریم بنت عمران؟ این آسیه بنت مزاحم؟ این ام کلثوم ام یحیی بن زکریا؟ فیقمن، فیقول الله تبارک و تعالی: یا اهل الجمع لمن الکرم الیوم؟ فیقول محمد و علی والحسن والحسین: لله الواحد القهار. فیقول الله تبارک و تعالی: یا اهل الجمع، انی قد جعلت الکرم لمحمد و علی والحسن و الحسین و فاطمه، یا اهل الجمع طاطاوا الرووس و غضوا الابصار، فان هذه فاطمه تسیر الی الجنه.

فیایتیها جبرئیل بناقه من نوق الجنه مدبجه الجنبین، خطامها من اللولو المخفق الرطب، علیها رحل من المرجان، فتناخ بین یدیها فترکبها فیبعث الیها ماه الف ملک فیسیرون علی یمینها، و یبعث الیها ماه الف ملک فیسیرون علی یسارها و یبعث الیها ماه الف ملک یحملونها علی اجنحتهم حتی یسیرونها علی باب الجنه. فاذا صارت عند باب الجنه تلتفت، فیقول الله: یا بنت حبیبی، ما التفاتک و قد امرت بک الی جنتی؟ فتقول: یا رب احببت ان یعرف قدری فی مثل هذا الیوم. فیقول الله: یا بنت حبیبی ارجعی فانظری من کان فی قلبه حب لک او لاحد من ذریتک خذی محبیها کما یلتقط الطیر الحب الجید من الح الردی، فاذا سار شیعتها معها عند باب الجنه، یلقی الله فی قلوبهم ان یلتفتوا، فاذا التفتوا فیقول الله عز و جل: یا احبائی ما التفاتکم و قد شفعت فیکم فاطمه بنت حبیبی. فیقولون: یا رب احببنا ان یعرف

ص: 531

قدرنا فی مثل هذا الیوم. فیقول الله: یا احبائی ارجعوا و انظروا من احبکم لحب فاطمه، انظروا من اطعمکم لحب فاطمه، انظروا من کساکم لحب فاطمه، انظروا من سقاکم شربه فی حب فاطمه، انظروا من رد عنکم غیبه فی حب فاطمه، خذوا بیده و ادخلوه الجنه. قال ابوجعفر: والله لایبقی فی الناس الا شاک او کافر او منافق، فاذا صاروا بین الطبقات نادوا کما قال الله تعالی: (فما لنا من شافعین- و لا صدیق حمیم) (1) فیقولون: (فلو ان لا کره فنکون من المومنین) (2) . قال ابوجعفر هیهات هیهات منعوا ماطلبوا (و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون) (3) . (4) .

«جابر به امام باقر علیه السلام عرض کرد: جانم فدای شما باد ای فرزند رسول خدا؛ به من حدیثی درباره ی فضیلت فاطمه بفرمایید تا آنگاه که آن را برای شیعیان نقل نمودم از شنیدن آن شاد و مسرور گردند. امام باقر فرمود: پدرم (امام زین العابدین) از جدم (امام حسین) برای من نقل نمود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آنگاه که روز قیامت فرارسد برای انبیا و رسولان منابری از نور نصب می گردد. در روز قیامت منبر من بلندتر از منابر ایشان است. سپس خداوند می فرماید: با محمد سخنرانی کن. من نیز چنان سخنرانی خواهم کرد که مانند آن را هیچیک از انبیا و رسل نشنیده باشند.

پس از آن برای اوصیا منابری از نور نصب خواهد گردید و در وسط

ص: 532


1- 509. سوره ی الشعراء، آیه ی 100، 101.
2- 510. سوره ی الشعراء، آیه ی 102.
3- 511. سوره ی الانعام، آیه ی 28.
4- 512. تفسیر فرات ص 298، 299/ ح 403، بحارالانوار ج 8/ 51، 52، ج 43/ 64، 65.

آنها منبری از نور برای وصی من علی بن ابی طالب نصب خواهد شد، منبر او بلندتر از منبر آنان خواهد بود. آنگاه خداوند به او می گوید: ای علی سخنرانی کن؛ آنگاه علی چنان سخنرانی ایراد خواهد نمود که هیچیک ازاوصیا بمانند آن را نشنیده باشند.

سپس منابری از نور برای فرزندان انبیا و مرسلین نصب خواهد شد. برای دو فرزند من و دو ریحانه ی زندگی من نیز منبری از نور نصب خواهد گردید. آنگاه به آندو گفته خواهد شد: سخنرانی نمایید، آنان نیز دو سخنرانی ایراد خواهند نمود که هیچیک از فرزندان انبیا و مرسلین بمانند آن را نشنیده باشند.

آنگاه منادی- که جبرئیل علیه السلام است- ندا می کند: کجاست فاطمه ی بنت محمد؟ کجاست خدیجه ی بنت خویلد؟ کجاست مریم بنت عمران؟ کجاست آسیه ی بنت مزاحم؟ کجاست ام کلثوم مادر یحیی بن زکریا؟ زمانیکه این زان برمی خیزند، خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ای اهل محشر، امروز کرم به دست کیست؟ محمد و علی و حسن و حسین می گویند: «کرم» از آن خداوند یگانه ی قهار است. خدای تعالی می فرماید: ای جمع خلایق، همانا من «کرم» را در اختیار محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه قرار دادم، ای اهل محشر، سرها فروگیرید و چشمان فروبندید، این فاطمه است که به سوی جنت روان است.

آنگاه جبرئیل با ناقه ای از شتران بهشتی نزد او می آید در حالیکه دو پهلویش به زیور آراسته است، افسارش از مروارید درخشان است و بر آن جهازی از مرجان قرار دارد. آن ناقه در کنار فاطمه می نشیند و او بر آن سوار می گردد. یکصد هزار ملک از سمت راست او و یکصد هزار ملک از سمت چپ او روان می گردند. آنگاه یکصد هزار ملک دیگر فرستاده می شوند

ص: 533

تا فاطمه را بر روی بالهای خویش به دروازه ی جنت برسانند. زمانیکه فاطمه به دروازه ی بهشت برسد (به دیگر سو) نظر می کند. خداوند می فرماید: ای دختر حبیب من، دلیل این التفات تو چیست؟ مگر نه اینکه تو را فرمان ورود به بهشت دادم. فاطمه می گوید: پروردگارا، دوست دارم امروز قدر و منزلت من آشکار گردد. خداوند می فرماید: ای دختر حبیب من، بازگرد و نظر افکن، هر کسی را که در قلبش محبت تو و یا محبت یکی از ذریه ی تو بود دستش را بگیر و او را به بهشت وارد نما.

امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا قسم، در آن روز او- بمانند پرنده ای که دانه های نیکو را از دانه های ناپسند جدا می نماید- شیعیان و محبان خودش را (از آن جمع) جدا می نماید. زمانیکه شیعیان فاطمه با او به در بهشت می رسند خداوند در قلب آنان می اندازد که (از ورود به بهشت) نظر به دیگر سو نمایند. آنگاه خداوند به آنان می گوید: ای حبیبان من، دلیل این التفات شما از جنت چیست، همانا من شفاعت فاطمه دختر حبیب خود را درباره ی شما پذیرفتم.

آنان خواند گفت: پروردگارا، دوست داریم که امروز قدر و منزلت ما شناخته گردد. خداوند می فرماید: ای حبیبان من، بازگردید و بنگرید که چه کسانی شما را به دلیل محبتتان به فاطمه دوست می داشتند، ببینید چه کسانی به شما بخاطر محبت به فاطمه اطعام می نمودند، ببینید چه کسانی بخاطر محبت به فاطمه به شما جامه می پوشانیدند، ببینید چه کسانی بخاطر محبتشان به فاطمه به شما جرعه ای آب داده اند، ببینید چه کسانی بخاطر محبت به فاطمه مانع غیبت دیگران از شما شده اند، آنان را با دست خویش بگیرید و به بهشت داخل نمایید.

امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا قسم کسی در میان مردم بر جای نمی ماند (که به بهشت وارد نگردد) مگر تردیدکننده ی (در وجود خدا) و یا فرد

ص: 534

کافر و یا منافق. (این دوزخیان) آنگاه که (به سوی جهنم) روان گردند و در میان طبقات آن واقع شوند چنین ندا می کنند (فما لنا من شافعین- و لا صدیق حمیم) (1) و می گویند: (فلو ان لنا کره فنکون من المومنین) (2) .

امام باقر علیه السلام فرمودند: هیهات، هیهات، آنان از آنچه که درخواست می کنند منع خواهند شد. (و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون) (3) .

ص: 535


1- 513. سوره ی الشعراء، آیه ی 100، 101. یعنی: ما کسی را نداریم که شفاعتمان را نماید و دوستی نیز نداریم که از ما حمایت کند.
2- 514. سوره ی الشعراء، آیه ی 102. یعنی: اگر دیگر بار برای ما بازگشتی (به دنیا) باشد از مومنان خواهیم بود.
3- 515. سوره ی الانعام، آیه ی 28. یعنی: اگر به دنیا بازگردانده شوند، باز هم به ارتکاب همان (اعمال زشتی) که از آنها نهی شده اند روی خواهند آورد، همانا آنان افرادی دروغگویند.

روایتی از جابر بن عبدالله انصاری در منقبت فاطمه

روایتی از جابر بن عبدالله انصاری در منقبت حضرت فاطمه علیهاالسلام (1) .

«... عن الصادق، عن ابیه علیهماالسلام، عن جابر بن عبدالله الانصاری، قال: صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صلاه العصر، فلما انفتل جلس فی قبلته و الناس حوله، فبیاهم کذلک اذ قبل الیه شیخ من مهاجره العرب، علیه سمل قد تهلل و اخلق، و هو لایکاد یتمالک کبرا و ضعفا، فاقبل علیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یستحثه الخبر، فقال الشیخ: یا نبی الله انا جائع الکبد فاطعمنی، و عاری الجسد فاکسنی، و فقیر فارشنی.

فقال ما اجد لک شیئا، ولکن الدال علی الخیر کفاعله، انطلق الی منزل من یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، یوثر الله علی نفسه، انطلق الی حجره

ص: 536


1- 516. (مربوط به صفحات 331، 332).

فاطمه. و کان بیتها ملاصق بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الذی ینفرد به لنفسه من ازواجه، و قال: یا بلال قم، فقف به علی منزل فاطمه، فانطلق الاعرابی مع بلال، فلما وقف علی باب فاطمه نادی باعلی صوته: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه، و مختلف الملائکه، و مهبط جبرئیل الروح الامین بالتنزیل من عند رب العالمین. فقال فاطمه: و علیک السلام، فمن انت یا هذا؟ قال: شیخ من العرب، اقبلت علی ابیک سید البشر مهاجرا من شقه و انا یا بنت محمد عاری الجسد، جائع الکبد، فواسینی یرحمک الله. و کان لفاطمه و علی فی تلک الحال و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثلاثا ما طعموا فیها طعاما، و قد علم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذلک من شانهما.

فعمدت فاطمه الی جلد کبش مدبوغ بالقرظ کان ینام علیه الحسن والحسین، فقالت: خذ ایها الطارق، فعسی الله ان یرتاح لک ما هو خیر منه، قال الاعرابی: یا بنت محمد شکوت الیک الجوع فناولتینی جلد کبش ما انا صانع به مع ما اجد من السغب.

قال: فعمدت لما سمعت هذا من قوله الی عقد کان فی عنقها اهدته لها فاطمه بنت عمها حمزه بن عبدالمطلب، فقطعته من عنقها و نبذته الی الاعرابی، فقالت: خذه و بعه فعسی الله ان یعوضک به ما هو خیر منه، فاخذ الاعرابی العقد و انطلق الی مسجد رسول الله و النبی صلی الله علیه و آله و سلم جالس فی اصحابه، فقال: یا رسول الله اعطتنی فاطمه هذه العقد فقالت: بعه فعسی الله ان یصنع لک. قال: فبکی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و قال: و کیف لا یصنع الله لک و قد اعطتکه فاطمه بنت محمد سیده بنات آدم.

فقام عمار بن یاسر رحمه الله علیه فقال: یا رسول الله اتاذن لی بشراء هذا العقد؟ قال: اشتره یا عمار فلو اشترک فیه الثقلان ما عذبهم الله بالنار، فقال

ص: 537

عمار: بکم العقد یا اعرابی؟ قال: بشبعه من الخبز و اللحم، و برده یمانیه استر بها عورتی و اصلی فیها لربی، و دینار یبلغنی الی اهلی، و کان عمار قد باع سهمه الذی نفله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من خیبر و لم یبق منه شیئا فقال: لک عشرون دینارا و ماتا درهم هجریه وبرده یمانیه و راحلتی تبلغک اهلک و شبعک من خبز البر و اللحم. فقال الاعرابی: ما اسخاک بالمال ایا الرجل، و انطلق به عمار فوفاه ما ضمن له.

و عاد الاعرابی الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اشبعت و اکتسیت؟ قال الاعرابی: نعم و استغنیت بابی انت و امی، قال فاجز فاطمه بصنیعها، فقال الاعرابی: اللهم انک اله، ما استحدثناک، و لا اله لنا نعبده سواک و انت رازقنا علی کل الجهات، اللهم اعط فاطمه ما لا عین رات و لا اذن سمعت. فامن النبی صلی الله علیه و آله و سلم علی دعائه و اقبل علی اصحابه، فقال: ان الله قد اعطی فاطمه فی الدنیا ذلک: انا ابوها و ما احد من العالمین مثلی، و علی بعلها و لولا علی ما کان لفاطمه کفو ابدا، و اعطاها الحسن و الحسین و ما للعالمین مثلهما سیدا شباب اسباط الانبیاء و سیدا شباب اهل الجنه- و کان بازائه مقداد و عمار و سلمان - فقال: و ازیدکم؟ قالوا: نعم یا رسول الله. قال: اتانی الروح (یعنی جبرئیل علیه السلام)، انها اذا قبضت و دفنت یسالها الملکان قبرها: من ربک؟ فتقول: الله ربی. فیقولان: فمن نبیک؟ فتقول: ابی، فیقولان: فمن ولیک؟ فتقول: هذا القائم علی شفیر قبری علی بن ابی طالب.

الا و ازیدکم من فضلها: ان الله قد و کل بها رعیلا من الملائکه یحفظونها من بین یدیها و من خلفها و عن یمینها و عن شمالها و هم معها فی حیاتها، و عند قبرها و عند موتها یکثرون الصلاه علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها.

فمن زارنی بعد وفاتی فکانما زارنی فی حیاتی؛ و من زار فاطمه فکانما زارنی؛ و

ص: 538

من زار علی بن ابی طالب فکانمازار فاطمه، و من زار الحسن والحسین فکانمازار علیا، و من زار ذریتهما فکانما زارهما.

فعمد عمار الی العقد و طیبه بالمسک و لفه فی برده یمانیه، و کان له عبد اسمه سهم، ابتاعه من ذلک السهم الذی اصابه بخیبر، فدفع العقد الی المملوک، و قال له: خذ هذا العقد فادفعه الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و انت له. فاخذ المملوک العقد فاتی به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اخبره بقول عمار، فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: انطلق الی فاطمه، فادفع الیها و انت لها. فجاء المملوک بالعقد و اخبرها بقول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، فاخذت فاطمه علیهاالسلام العقد و اعتقت المملوک، فضحک الغلام، فقالت: ما یضحکک با غلام؟ فقال: اضحکنی عظم برکه هذا العقد، اشبع جائعا، و کسی عریانا، و اغنی فقیرا، و اعتق عبدا، و رجع الی ربه». (1) .

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: «روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز عصر را با ما بجای آوردند. زمانیکه نماز حضرت به اتمام رسید در همان مکان نشست و مردم نیز به دور او گرد آمدند. در همین حال یک پیرمرد مسافر که از بادیه نشینان بود با جامه ای مندرس که نشان از کهنگی و پوسیدگی آن داشت وارد گردید وبا ناتوانی و ضعف بسوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد. پیامبر نیز متوجه او گردیدند و از حال او جویا شدند. پیرمرد گفت: ای پیامبر خدا، من فردی گرسنه و بی لباس و فقیر هستم لطفا مرا اطعام نمایید و جامه بپوشانید و به من رسیدگی کنید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من چیزی برای تنو ندارم ولی کسی که (افراد را)

ص: 539


1- 517. بشاره المصطفی ص 137- 139، بحارالانوار ج 43/ 56- 58.

به راه نیک (و به خیر و برکت) راهنمایی نماید، مانند آن است که خود آن کار نیک را انجام داده باشد. به منزل کسی برو که خدا و رسول خدا را دوست دارد، و خدا و پیامبر خدا نیز دوستدار اویند. همان کسی که خواسته ی خدا را بر خواسته ی خویش ترجیح می دهد. برو به منزل فاطمه.

خانه ی فاطمه علیهاالسلام در کنار خانه ای قرار داشت که پیامبر بهنگامی که با همسرانش نبود و تنها بود در آنجا بسر می برد. پیامبر به بلال فرمود: برخیز و او را به منزل فاطمه ببر.

پیرمرد اعرابی برخاست و با بلال رفت. وقتی به در منزل حضرت فاطمه رسید با صدای بلند گفت: سلام بر شما ای خاندان نبوت، (خانه ی شماست) که موضع رفت و آمد ملائکه و محل نزول جبرئیل روح الامین با قرآن پروردگار است. حضرت فاطمه فرمود: سلام علیکم، شما کیستید؟ اعرابی گفت: پیرمردی از بادیه نشینانم، به اینجا سفر کردم و به نزد پدرت رفتم. ای دختر محمد، من جامه ای ندارم و گرسنه هستم به من کمکی کن، خدا تو را بیامرزد. در آن هنگام فاطمه و علی و خود پیامبر سه روز بود که چیزی نخورده بودند، و پیامبر نیز حال فاطمه و علی را می دانست. فاطمه بسوی پوست گوسفندی- که با برگ دباغی شده بود و حسن و حسین بر آن می خوابیدند- رفت و آن را به پیرمرد داد و گفت: اینرا بگیرید، امید است خداوند بیشتر از این به شما رفاه ارزانی دارد. اعرابی گفت: ای دختر محمد، من نزد شما از گرسنگی خود شکایت می کنم و شما به من پوست گوسفند می دهید، من با این گرسنگی که دارم با این پوست چکار کنم؟

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: وقتی فاطمه این سخن پیرمرد را شنید گردنبندی را که- دختر عمویش حمزه بن عبدالمطلب به او داده بود و- در گردن آویخته بود از گردن باز کرد و آن را به اعرابی داد و گفت: این را بگیرید و بفروشید. امید است که خداوند در مقابل این گردنبند، بهتر از آن را

ص: 540

به شما عوض بدهد. اعرابی گردنبند را گرفت و به مسجد رسول خدا رفت و در حالیکه پیامبر در میان اصحاب نشسته بودند به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله، فاطمه به من این گردنبند را داد و گفت آن را بفروش شاید که خداوند به تو برکت بدهد.

جابر می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریست و گفت: چطور خداوند به تو خیر و برکت نخواهد داد و حال آنکه آن را فاطمه ی بنت محمد- یعنی سیده ی دختران آدم- به تو عطا نموده است. عمار رحمه الله علیه برخاست و گفت: یا رسول الله، آیا به من اجازه می دهید که این گردنبند را بخرم؟ پیامبر فرمود: ای عمار، آن را بخر که اگر (در خرید آن) ثقلین (جن و انس) شریک می شدند خدا آنان را عذاب نمی فرمود. عمار به پیرمرد گفت: ای اعرابی، آن را به چند می فروشی؟ پیرمرد گفت: به اینکه مرا یکبار با نان و گوشت سیر کنی و یک برد یمانی نیز به من بدهی تا خود را با آن بپوشانم و با آن نماز بگزارم؛ همچنین دیناری به من بده تا بوسیله ی آن خود را به خانواده ام برسانم.

در آن ایام عمار تمامی سهم خویش را از غنایمی که پیامبر اکرم از خیبر به وی داده بود فروخته بود و دیگر چیزی از آن غنایم برایش نمانده بود، لذا به پیرمرد گفت: من 20 دینار باضافه ی 100 درهم با یک برد یمانی به تو می دهم؛ بعلاوه مرکب خودم را نیر به تو می بخشم تا تو را به نزد خانواده ات برساند و همچنین تو را با غذایی از نان گندم و گوشت اطعام می کنم. اعرابی گفت: ای مرد، تو چقدر در (بذل مال) باسخاوتی! آنگاه عمار او را با خود برد و آنچه را که به او وعده داده بود به وی بخشید.

اعرابی سپس به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازگشت. پیامبر از او پرسید: آیا سیر شدی، و آیا جامه ی خویش را گرفتی؟ اعرابی گفت: بله و من (از مال هم)

ص: 541

بی نیاز شدم، پدر و مادرم بفدای تو باد. پیامبر فرمود: پس پاداش فاطمه را بخاطر این عملش بده. اعرابی (در حق فاطمه دعا کرد و) گفت: بارالها، خداوندگار تویی و ما پدید آورنده ی تو نیستیم، ما خدایی جز تو نداریم که او را بپرستیم و این تویی که از هر جهت رازق مایی. بارالها، به فاطمه چنان چیزهایی عطا کن که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی (وصف) آن را شنیده باشد.

پیامبر بر این دعای پیرمرد آمین گفتند و رو به صحابه کرده فرمودند: خداوند در این دنیا آن چیزها را به فاطمه عطا نموده است: (چرا که) من پدر او هستم و کسی در میان عالمیان بمانند من نیست، علی همسر اوست و اگر علی نبود برای فاطمه تا ابد کفوی نبود. خداوند به فاطمه، حسن و حسین را عطا نموده و حال آنکه در میان عالمیان کسی بمانند آن دو نیست. آن دو، سرور جوانان زاده های انبیائند و آقای جوانان بهشت می باشند. سپس پیامبر رو به مقداد و عمار و سلمان- که کنار او نشسته بودند- نمود و فرمود: آیا می خواهید (در فضیلت فاطمه) بیش از این به شما بگویم؟ گفتند: بلی یا رسول الله.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: روح (یعنی جبرئیل علیه السلام) نزد من آمد و به من چیزی خبر داد: آنگاه که فاطمه قبض روح گردد بخاک سپرده شود در قبرش دو ملک از وی می پرسند: پروردگار تو کیست؟ می گوید: پروردگار من الله است. از او می پرسند: پیامبر تو کیست؟ می گوید: پدرم. می گویند: ولی تو کیست؟ می گوید: همین کسی که در کنار قبرم ایستاده است یعنی علی بن ابی طالب.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بیش از این درباره ی فضیلت فاطمه بگویم: همانا خداوند گروهی از ملائکه را برای نگاهبانی از فاطمه گمارده است تا در زمان

ص: 542

حیاتش و در قبرش و بهنگام فوتش (از چهار سو) از پیشاپیش او و پشت سر او و یمین و یسار او، وی را حفاظت نمایند. این ملائکه دائما در حال نثار درود و صلوات به فاطمه و پدرش و همسرش و دو فرزندش می باشند.

هر کس که مرا پس از وفاتم زیارت نماید بمانند آن است که مرا در زمان حیاتم ملاقات نموده است، و هر کسی که فاطمه را زیارت نماید مانند این است که مرا زیارت نموده است، و هر کس که علی را زیارت کند مانند این است که فاطمه را زیارت کرده است، و هر کس که حسن و حسین را زیارت نماید مانند این است که علی را زیارت نموده است، و هر کس که ذریه ی حسن و حسین را زیارت نماید مانند این است که آن دو را زیارت کرده است.

سپس عمار توجه خود را به گردنبند معطوف نمود و آن را با مشک، خوش بو ساخته، آن را در رد یمانی پیچید و به غلام خود- که «سهم» نام داشت- سپرد. عمار این غلام را با سهمی که از خیبر نصیبش شده بود خریداری کرده بود. عمار به وی گفت: نزد فاطمه می روی و این گردنبند را به او می دهی، و من تو را به او بخشیدم. آن غلام نزد فاطمه آمد و (ضمن گفتن ماجرا) از فرمایشاتی که رسول خدا درباره ی حضرت بیان داشته بود فاطمه را باخبر نمود. فاطمه گردنبند را گرفت و آن بنده را آزار کرد. غلام خنده ای نمود و زمانیکه فاطمه علت خنده ی او را پرسید در جواب گفت: برکت فراوان این گردنبند مرا به خنده واداشت، این گردنبند گرسنه ای را سیر کرد، عریانی را پوشاند، فقیری را غنی نمود، بنده ای را آزار ساخت و عاقبت هم نزد صاحبش بازگشت».

ص: 543

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109