سرشناسه : لباف علی 1353 - عنوان و نام پدیدآور : زخم آتش احراق بیت فاطمه علیهاالسلام درمنابع اهل سنت به اهتمام علی لباف
مشخصات نشر : تهران منیر 1385.
مشخصات ظاهری : 62 ص.
شابک : 6500 ریال 978-964-539-006-6:
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : چاپ دوم.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : احراق بیت فاطمه علیهاالسلام درمنابع اهل سنت موضوع : فاطمه زهرا (س) ، 8؟ قبل از هجرت - 11ق -- تعقیب و ایذاء
موضوع : فاطمه زهرا (س) ، 8؟ قبل از هجرت - 11ق -- نظر اهل سنت
رده بندی کنگره : BP27/3 /ت 7ل 2 1385
رده بندی دیویی : 297/973
شماره کتابشناسی ملی : م 85-7373
ص:1
پیشگفتار
گفتار یکم:بررسی استناد ماجرای تهدید به احراق
ثبت ماجرای(تهدید بیت فاطمه«علیهاالسّلام»به احراق)در سایر منابع اهل سنّت
کتاب«الإمامۀ و السیاسه»نوشته«ابن قُتَیبَه دِینَوَری»است
تصریحات اهل سنّت به صحّت انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»
1-تصریح«ابوبکر بن العربی»
2-تصریح«نجم الدین عمر بن محمّد مکّی»
3-تصریح«قاضی ابوعبدالله تنوزی»
4-تصریح«ابن حَجَرهیتمی»
5-تصریح«ابن خلدون»
6-تصریح«تقی الدین فاسی مکّی»
7-تصریح«شاه سلامۀ الله»
تصریحات محقّقان مُعاصر عرب به صحّت انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»
ص:2
1-تصریح«فرید وجدی»
2-تصریح«عمر رضا کحاله»
مهّم ترین دلایل مخالفان انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»
پاسخ به محورهای چهارگانه
گفتار دوم:بررسی دلالت ماجرای تهدید به احراق
آشنایی با عقاید مذهبی«ابن قُتَیبَه دِینَوَری»
نکات راهگشا در تحلیل اندیشه های«ابن قُتَیبَه»
نکته یکم
نکته دوم
نکته سوم
نکته چهارم
فرازهایی از عقاید«اهل حدیث»
1-عقیده صریح و بیپروا به تجسیم و تشبیه خداوند!
2-تقدیرگرایی به مفهوم جبری آن!
3-فضیلت خلفای چهارگانه به ترتیب خلافت آنها!
4-عدالت همه صحابه!
ص:3
5-وجوب اطاعت از سلطان جائر!
دستیابی به شخصیّت مذهبی«ابن قُتَیبَه»
1-دیدگاه«ذهبی»
2-دیدگاه« ابن حَجَرعَسقلانی»
جمع بندی
انگیزه ثبت سندی حاکی از(تهدید بیت فاطمه«علیهاالسّلام»به احراق)توسّط«ابن قُتَیبَه»چیست؟
الف)در مسیر پاسخگویی
سیری در مطالب مندرج در کتاب«الإمامۀ و السیاسه»
سیر یکم
سیر دوم
سیر سوم
سیر چهارم
سیر پنجم
ب)نتیجه گیری
سایر مورخین سنّی که ماجرای«تهدید به احراق»را ثبت نموده اند
چرا مؤلّف کتاب«الإمامۀ و السیاسه»از(آتش زدن درب خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)سخنی به میان نمی آورد؟
الف)در مسیر پاسخگویی
تبیین پرسش
ص:4
یادآوری انگیزه مؤلّف کتاب،از ثبت سند حاکی از(تهدید بیت فاطمه«علیهاالسّلام»به احراق)
نمونه هایی از تلاش مؤلّف کتاب،برای صیانت از این انگیزه
معیار مؤلّف کتاب،برای ثبت یا کتمان حوادث فاطمیّه
ب)نتیجه گیری
جستجو برای کشف اسناد حاکی از(آتش زدن درب خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)در منابع اهل سنّت
الف)قرائن آتش زدن درب خانه فاطمه«علیهاالسّلام»
نقل«بَلاذری»
نقل«ابوالفداء»
نقل«ابن عبد ربّه»
ب)نشانه هایی از اسناد آتش زدن درب خانه فاطمه«علیهاالسّلام»
نقل«ابن ابی الحدید»
جمع بندی و نتیجه گیری
نقل«مسعودی»
ثبت سند حاکی از(ضرب و جرح حضرت زهراعلیهاالسّلام»)توسّط«ابن قُتَیبَه»و حذف آن از کتاب«المعارف»
ص:5
نقل«ابن شهر آشوب مازندرانی»
نقل«گنجی شافعی»
خاتمه
و آنگاه که تعصّب،دیده عقل را نابینا میکند
ص:6
*آغاز مطالب
«عبد العزیز نعمانی»در نقد اسناد و مدارک تاریخی حاکی از به شهادت رسیدن حضرت فاطمه زهرا«علیهاالسّلام»مینویسد:
«یکی دیگر از راویان این داستان، ابن قتیبه، عبداللهبن مسلم دینوری است که در کتاب الإمامۀ و السیاسه میگوید:
ابوبکر درباره گروهی که از بیعت با او خودداری کرده و پیرامون علی گرد آمده بودند،پرسید و عمر را پیش آنان فرستاد.
عمر به خانه علی آمد و آنان را آواز داد ولی آنان بیرون نیامدند،پس عمر هیزم خواست و گفت:
سوگند به آن که جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید،خانه را با هر که در آن است به آتش خواهم کشید.
به او گفتند:اگر فاطمه در آنجا باشد چه؟
گفت:حتی اگر او در آنجا باشد.
پس همه جز علی بیرون آمدند و بیعت کردند.(1).
برخی با استناد از کتاب الإمامۀ و السیاسه که به زعم آنان نویسنده آن ابن قتیبه دینوری که مسلک سنی داشته،سعی نمودهاند تا از این طریق شهادت حضرت فاطمه به اثبات برسانند، در حالی که در این استناد دو اشکال وجود دارد.
اول آن که از روایت الإمامۀ و السیاسه چنین بر می آید که حضرت عمر صرفاً به تهدید بسنده نمود و مخالفان را متقاعد ساخت تا بیعت نمایند و در جهت سوزاندن خانه حضرت فاطمه و حمله به آن بانوی گرامی هیچگونه اقدامی ننمود.
دوم آن که کتاب الإمامۀ و السیاسه تألیف ابن قتیبه دینوری نمی باشد و علما در انتساب آن به ابن قتیبه دینوری تردید دارند.»!(2).
در این نوشتار،سعی داریم تا به اختصار،به بررسی ادعاهای«عبد العزیز نعمانی»درباره«استناد و دلالتِ»این مدرک مهم تاریخی
ص:7
بپردازیم.
قبل از آن که به بررسی استناد کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»بپردازیم،این نکته مهم را یادآور میشویم که:
ثبت و ضبطِ(تهدید عمر مبنی بر،به آتش کشیدن خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)تنها به کتاب«الإمامۀ و السیاسه»اختصاص نداشته وتصریحات حاکی از صحّت وقوع این ماجرا را در سایر منابع معتبر مکتب خلفا نیز میتوان مشاهده نمود.
جالب تر آن که این تصریحات،در منابع و مآخذی مندرج می باشند که جای هیچگونه تردیدی در انتساب آنها به نویسندگانشان وجودندارد.
برخی از این منابع عبارت اند از:
1- «أنساب الأشراف»(تألیف:بَلاذری،متوفّای279)،ج1،ص586،رقم1184،چاپ مصر.
2-«تاریخ الاُمم و الملوک»(تألیف:طبری،متوفّای310)،ج2،ص443،چاپ بیروت.
3-«العقد الفرید»(تألیف:ابن عبد ربّه،متوفّای328)،ج5،ص13-14،چاپ بیروت،1404ق(=ج3،ص64،چاپ مصر،1353
ص:8
ق.)
4-
«المختصر فی أخبار البشر»(تألیف:ابو الفداء،متوفّای732)،ج1،ص156،چاپ بیروت(=ج1،ص165،چاپ مصر.)
همان طور که ملاحظه می فرمایید،ثبت و ضبطِ(تهدید عمر مبنی بر احراق بیت فاطمه«علیهاالسّلام»)«الإمامۀ و السیاسه»اختصاص نداشته و با استناد به منابع فوق می توان گفت:
جای هیچ شکّی در(تهدید عمر مبنی بر،به آتش کشیدن خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)وجود ندارد و وقوع این ماجرا،از حوادث قطعی وتردید ناپذیر در تاریخ اسلام می باشد.
این کتاب،بارها با نام مؤلّف آن،یعنی«ابن قُتَیبَه دِینَوَری،متوفّای276»در مصر و سایر کشورها به چاپ رسیده است.
علاوه بر این،بسیاری از علمای اهل سنّت به تألیف این کتاب توسّط«ابن قُتَیبَه»و صحّت انتساب آن به وی،تصریح نموده اند.
برخی تصریحات اهل سنّت به صحّت انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»بدین شرح میباشد:
1-
«ابوبکربن العربی»در کتاب«العواصم من القواصم»صفحه248.
2-
«نجم الدین عمربن محمّد مکّی»مشهور به«ابن فهد»در کتاب«إتحاف الوری بأخبار ام القری»،ذیل حوادث سال93قمری.
3-
ص:9
«قاضی ابوعبدالله تنوزی»معروف به«ابن شباط»درکتاب«الصلۀ السمطیّه»،فصل دوم،باب34.
4-
«ابن حَجَر هیتمی»درکتاب«تطهیر الجنان و اللسان»،صفحه72.
5-
«ابن خلدون»در کتاب«العبر و دیوان المبتداء و الخبر»معروف به«تاریخ ابن خلدون»،جلد دوم،صفحه166.
6-
«تقی الدین فاسی مکّی»در کتاب«العقد الثمین»،جلد ششم،صفحه72.
7-
«شاه سلامۀ الله»در کتاب«معرکۀ الآراء»،صفحه126.
اظهارات شخصیّت های فوق-که همگی از بزرگان اهل سنّت می باشند-مؤیّد صحّت انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»می باشد.
همچنین برخی از محقّقان مُعاصر عرب نیز به تألیف این کتاب توسّط«ابن قُتَیبَه»تصریح نموده اند.
برخی تصریحات محقّقان مُعاصر عرب به صحّت انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»بدین شرح می باشد:
1-
«فرید وجدی»درکتاب«دائرة المعارف القرن العشرین»،جلد دوم،صفحه749وصفحه754.
2-
ص:10
«عمر رضا کحاله»در کتاب«معجم المؤلّفین»،جلد دوم،صفحه297.
مهّم ترین دلایل مخالفان انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»را در چهار محور میتوان گردآوری نمود:(1)
مؤلّف در متن کتابش از بانویی نقل قول کرده است که در سال92قمری شاهد فتح اندلس بوده است؛و این مطلب با سال حیات«ابن قُتَیبَه»سازگاری ندارد!
مؤلّف در متن کتابش از«ابو لیلی»نقل قول کرده است؛در حالی که وی به سال148قمری قاضی کوفه بوده است؛و این مطلب با سال حیات«ابن قُتَیبَه»سازگاری ندارد!
در متن کتاب آمده است که مؤلّف آن در شهر دمشق بوده است؛در حالی که«ابن قُتَیبَه»ازشهر بغداد جز به شهر«دینَور»نرفته است!
مؤلّف در کتابش از حمله«موسی بن نصیر»به مراکش یاد میکند؛در حالی که این شهر در سال454قمری بنا شده است؛و این مطلب با سال حیات«ابن قُتَیبَه»سازگاری ندارد!
در سند،نام برخی از افراد ساقط شده است؛چنانچه در برخی نسخه های کتاب،عبارت«ذَکَروا»به چشم میخورد.
روش«ابن قُتَیبَه»چنین بوده است که مطالب را بی واسطه از«ابن ابی لیلی»نقل می نموده است؛چنانچه در تألیف کتاب« المعارف»هم همین رویّه را به کار برده است.
از مطالعه دقیق کتاب می توان دریافت که در آن،هیچ اشاره صریحی مبنی بر اقامت مؤلّف آن در شهر دمشق،به چشم نمی خورد.
در چاپ سال1331نامی از مراکش نیامده است و تنها نام«مغرب»به چشم می خورد.
به احتمال زیاد،«گاینگوس،خاورشناس اسپانیایی»در تشخیص قلمرو حکومت«موسی بن نصیر»دچار اشتباه گردیده و نام«مراکش»را به متن کتاب افزوده است.
آیا کتاب«الإمامۀ و السیاسه»تألیف«ابن حَزْم اندلسی،متوفّای456»(1).است؟
ص:12
جالب است که«جبرائیل جبور»پس از رد ادلّه مخالفین انتساب کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»،با استناد به کتاب«الذخیره فی محاسن أهل الجزیره»(تألیف:ابن بسّام)می نویسد:
مؤلّف کتاب«الإمامۀ و السیاسه»،«ابن حَزْم»می باشد!
در نقد ادعای فوق،به طرح یک پرسش اکتفا مینماییم:
چرا«قاضی ابوبکربن العربی،متوفّای543»که با«ابن حَزْم»مُعاصر بوده و آثار وی را به خوبی می شناخته است،«به صراحت»کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به«ابن قُتَیبَه»نسبت داده است؟(1).
جهت بررسی دلالت سند تاریخی مندرج درکتاب«ابن قُتَیبَه»-که از(تهدید عمر مبنی بر سوزاندن خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)سخن به میان می آورد-نخست باید با افکار و عقاید مذهبی«ابن قُتَیبَه»آشنا شویم و پس از آن،به تحلیل این«مدرک تاریخی مهم»بپردازیم.
آشنایی با عقاید مذهبی«ابن قُتَیبَه دِینَوَری»
در تحلیل اندیشه های مذهبی«ابن قُتَیبَه»توجّه به نکات ذیل بسیار راهگشا می باشد:
ص:13
حنبلیان او را ستوده اند.(1).
وی شاگرد«ابن راهوَیه»و سخت تحت تأثیر عقاید او بود.(2).
درباره«ابن راهوَیه،متوفّای238»میخوانیم:
در بغداد،در اجتماع محدثانِ نامداری مانند احمد بن حنبل...،شرکت میکرد...خطیب او را از اَقران احمد بن حنبل دانسته...(3)وی همچون احمد بن حنبل متمایل به معانی حدیث و پیرو سلَف بود.(4).
«احمد بن حنبل،متوفّای241»پیشوای مکتب فکری«اهل حدیث»و پایه گذار«فقه حنبلی»در میان اهل سنّت می باشد.
ص:14
وی در کتاب«السُنّه»به تبیین اصول عقاید«اهل حدیث»پرداخته است.
او در واقع توانست در قرن سوم هجری،اصولی را به عنوان عقاید اهل سنّت پِی ریزی کرده و به ترویج آن ها بپردازد.
فرازهایی از عقاید«اهل حدیث»بدین شرح می باشد:(1).
1-عقیده صریح و بی پروا به تجسیم و تشبیه خداوند!
2-تقدیرگرایی به مفهوم جبری آن!
3-فضیلت خلفای چهارگانه به ترتیبِ به خلافت رسیدنِ آن ها!
4-عدالت همه صحابه!
5-وجوب اطاعت از سلطان جائر!
از دقّت و تأمّل در نکات فوق می توان دریافت که«ابن قُتَیبَه»به واسطه استادش«ابن راهوَیه»به شدت تحت تأثیر عقاید«اهل حدیث»بوده است؛به گونه ای که تعصّب مذهبی او غیر قابل انکار است.
ص:15
«ذهبی،متوفّای748»و«ابن حَجَر عَسقلانی،متوفّای852»از قول«دارقُطْنی،متوفّای385»درباره«ابن قُتَیبَه»می نویسند:
کانَ ابنُ قُتَیبۀَ یمیلُ إلی التَشْبِیه، منْحرِف عنْ الْعتْرَه.(1).
«ابن قُتَیبَه»به تشبیه،گرایش داشت و از اهل بیت[علیهم السّلام]منحرف بود.
«ابن حَجَر عَسقلانی،متوفّای852»درباره«ابن قُتَیبَه»می نویسد:
و الَّذی یظْهرُ لی أنَّ مراد السلَفی بِالْمذْهبِ النَصب فَإنَّ فی ابنِ قُتَیبۀَ انْحرافاً عنْ أهلِ الْبیت.(2).
نظر من این است که منظور«سَلَفی،متوفّای576»از[سخنش مبنی بر این که اختلاف حاکم نیشابوری با ابن قُتَیبَه در خصوص]مذهب[بوده است]،ناصبی بودن [ابن قُتَیبَه] می باشد؛زیرا«ابن قُتَیبَه»از اهل بیت انحراف دارد[؛ولی حاکم نیشابوری چنین انحرافی ندارد].
روح ناصبی گری و انحراف«ابن قُتَیبَه»از اهل بیت(علیهم السّلام)مورد تأیید بزرگان اهل سنّت و شخصیّت های برجسته ای همچون«ذهبی»و«ابن حَجَر عَسقلانی»می باشد.
با توجّه به شناختی که از گرایش فکری«ابن قُتَیبَه»به دست آوردیم،نمی توان باور کرد که او به قصد طرفداری از اهل بیت(علیهم السّلام)،
ص:16
به ثبت سندی حاکی از«تهدید عمر به احراق»مبادرت ورزیده است.لذا، باید خود را از این اندیشه خام رها ساخت و برای نقل این سند توسّط او،انگیزه دیگری را جستجو نمود.(1).
در بخش بعدی،به کشف این انگیزه خواهیم پرداخت.
حال این سؤال مطرح است که:
با توجّه به حمیّت و تعصّب شدید«ابن قُتَیبَه»،انگیزه او از ثبت سخنان«عمربن خطّاب»مبنی بر(تهدید خانه فاطمه«علیهاالسّلام»به سوزاندن)چه می تواند باشد؟
به عبارت دیگر،چرا«ابن قُتَیبَه»-که یک ناصبی است-به درج سندی دست می یازد که میتوان از آن(مظلومیّت اهل بیت«علیهم السلام»)و«مذّمت عمر و ابوبکر»را استخراج نمود؟
برای دستیابی به جوابِ پرسش فوق،نخست باید دید که«ابن قُتَیبَه»در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر این ماجرا پرداخته است؛(2)تا پس از آن،بتوانیم با توجّه به شناختی که از محتوای کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به دست آورده ایم،انگیزه مؤلّف آن را کشف
ص:17
نماییم.(1).
بدین منظور،ابتدا به سیری در کتاب می پردازیم.
مؤلّف،کتاب خود را با نقل پنج روایت جعلی،(2).با موضوع«برتری ابوبکر و عمر»آغاز می نماید!
جالب تر آن که سه حدیث دروغین از احادیث این باب،از زبان حضرت علی(علیه السّلام)نقل شده است!
بدین ترتیب،او در آغاز کتابش،عقیده غلط و انحرافی خود مبنی بر(برتری ابوبکر و عمر از حضرت علی«علیه السّلام»)رابه خوانندگانِ اثرش تحمیل و القا می نماید و با درج این احادیث در ابتدای کتابش،تعصّب کور مذهبی خود را به طور شفّافی به نمایش میگذارد.
وی در ادامه نوشته اش،باب دیگری را با عنوان(برگزیده شدن ابوبکر به خلافت توسّط پیامبر«صلی الله علیه وآله»)می گشاید!
سپس در ذیل آن،ماجرای دروغین«نماز ابوبکر»(3).را با آب و تابِ فراوانی نقل می کند!
ص:18
مؤلّف کتاب،در ضمن نقل این ماجرای ساختگی،به خوانندگانِ کتابش چنین القا مینماید که:
الف)میراث پیامبر«صلّی الله علیه وآله»در میان مردم،انصار هستند؛نه قرآن و عترت (ثقلَین)!
ب)وقتی پیامبر«صلّی الله علیه وآله»در بستر بیماری چشمانش را باز نمود و فرمود:دوستم را بخوانید؛منظورش ابوبکر بود،نه حضرت علی(علیه السّلام)!
ج)ابوبکر فردی نازک دل بود که سخت در نمازهایش میگریست!
د)ابوبکر بنا به دستور رسول خدا«صلّی الله علیه وآله»،تا روزی که ایشان رحلت کرد،با مردم نماز می خواند!
بدین ترتیب،او موفّق می شود تا به طرز زیرکانه ای،عقیده باطل خود مبنی بر«حقّانیّت خلافت ابوبکر»را به خوانندگانِ کتابش القا نماید و پشتوانه هایی از احادیث نبوی را برای آن بتراشد!
مؤلّف کتاب،در ادامه نوشتارش وارد مبحث«سرگذشت سقیفه»می شود.وی در این بخش،ابوبکر را-به طور ضمنی-شایسته خلافت جلوه میدهد! و از زبان«عمر»و«ابوعُبَیده»سخنانی را می آورد که از برتری و لیاقت ابوبکر برای کسب خلافت حکایت دارد!
در ادامه،به یادآوری سخنانی از«انصار»می پردازد و در ضمن آنها،خشنودی و رضایت انصار از به خلافت رسیدن ابوبکر را یادآوری می کند!
ص:19
سپس سخنانی از«انصار»را به میان می آورد که بر اساس آنها میتوان گفت:انصار،خلافت را حقّ ابوبکر می دانسته و مخالفت با او رابرخلاف تقوای الهی می شمرده اند!
مؤلّف کتاب،پس از این مقدمه چینی های هدفمند،وارد مبحث«خودداری سعد بن عُباده از بیعت با ابوبکر»می شود.
بدیهی است که اگر خواننده کتاب«الامامه والسیاسه»تا بدین بخش از کتاب،با نویسنده آن«همدلی و همراهی»کرده و پیام های او را به خوبی دریافته باشد،«سعد بن عُباده»را در این ماجرا،به مخالفت با خلیفه رسول خدا و دوری از جماعت صحابه و مسلمین محکوم خواهد کرد!
مؤلّف کتاب،پس از ذکر گام به گام مطالبی که دورنمای آنها را ملاحظه فرمودید،با اتّکا به فضایی که برای مخاطبش فراهم ساخته است،خانه علی«علیه السّلام»را مرکز توطئه و آشوب علیه جماعت مسلمین معرّفی نموده و می نویسد:
«ابوبکر از کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد؛هنگامی که آگاه شد آنان در خانه علی گرد آمده اند،عمر را به سوی آنان فرستاد.
عمر به درب خانه علی آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ولی آنان از این کار خودداری کردند.
عمر درخواست هیزم کرد و گفت:
سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست،بیرون آیید و گرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید.
به عمر گفته شد:ای ابوحفص،فاطمه در آن خانه است.
عمر گفت:حتّی اگر فاطمه نیز در خانه باشد.
آنانی که در خانه علی بودند، همگی بیرون آمدند و بیعت کردند،مگر علی.
این چنین گفته شده است که علی سوگند یاد کرده بود از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گردآوری کند.
فاطمه جلوی درب ایستاد و گفت:هیچ مردمی همچون شما دیدارشان برای من،بد و نفرت انگیز نیست.
جنازه رسول خدا[صلّی الله علیه وآله]را بر روی دستهای ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید،و در این خصوص از ما جویا نشدید،و حق را به ما بازنگرداندید.
عمر نزد ابوبکر آمد و گفت:آیا از این فرد متخلّف بیعت نمی گیری؟
ابوبکر به قُنْفُذ که آزادشده وی بود گفت: برو و علی را نزد ما بیاور.
ص:21
قُنْفُذ نزد علی آمد و گفت: خلیفه رسول خدا تو را میخواند.
علی گفت:چقدر زود بر پیامبر[صلّی الله علیه وآله]دروغ روا داشتید.
قُنْفُذ برگشت و موضوع را به آگاهی ابوبکر رسانید،ابوبکر پس از شنیدن سخنان علی،گریه ای طولانی کرد.
عمر بار دوم گفت:به کسی که از بیعت با تو خودداری کرده است فرصت مده.
ابوبکر بار دیگر به قُنْفُذ گفت:نزد علی برو و به او بگو:امیرالمؤمنین تو را به بیعت با خود فرامیخواند.(1).
قُنْفُذ نزد علی آمد و وی را از سخنان ابوبکر آگاه گردانید.
علی در پاسخ وی گفت:سبحان الله،چیزی را ادعا کرده است که از آنِ او نیست.
قُنْفُذ برگشت و سخنان علی را به آگاهی ابوبکر رسانید.وی نیز بار دیگر گریه ای طولانی کرد.
عمر برخاست و گروهی نیز با وی آمدند،تا این که به درب خانه فاطمه رسیدند.
فاطمه وقتی آگاه شد چه کسانی پشت درب هستند،با صدای بلند چنین گفت:
پدر،رسول خدا،چه چیزهایی که پس از تو،از فرزند خطّاب و ابوقُحافه دیدم.
مردم وقتی صدا و گریه فاطمه را شنیدند،گریه کنان برگشتند.نزدیک بود قلب های آنان پاره و جگر آنان تکّه تکّه شود.
امّا عمر و عده ای باقی ماندند.
آنان علی را از خانه بیرون آوردند و وی را نزد ابوبکر بردند.
به علی گفتند:بیعت کن.
علی گفت:اگر بیعت نکنم چه میکنید؟
در پاسخ وی گفتند:در این صورت سوگند به خدا،گردن تو را خواهیم زد.
ص:22
علی گفت:در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را می کشید.
عمر گفت:بنده خدا را می کشیم ولی برادر رسول خدا را هرگز.
ابوبکر ساکت بود و سخنی نمی گفت؛کسی در آن میان گفت:
آیا او را فرمان نمی دهی که با تو بیعت کند.
ابوبکر گفت:تا زمانی که فاطمه در کنار اوست،او را مجبور بر این کار نمی کنم.»
تا اینجا دانستیم که مؤلّف کتاب«الإمامۀ و السیاسه»در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر ماجرای«تهدید به احراق»پرداخته است.
حال می خواهیم با توجّه به شناختی که از محتوای کتاب به دست آورده ایم،انگیزه مؤلّف آن را کشف نماییم.
مؤلّف کتاب،در ادامه ماجرای«سعد بن عُباده»،از بیعت یکپارچه بنی امیّه و بنی زهره با«ابوبکر»یاد می کند؛آن گاه به موضوع(خودداری حضرت علی«علیه السّلام»از بیعت با ابوبکر)می پردازد و از زبان«ابوبکر»خطاب به حضرت امیر«علیه السّلام»می نویسد:
«اگر بیعت نکنی،تو را مجبور نمی کنم.»!
و از زبان«ابوعُبَیده»خطاب به آن حضرت(علیه السّلام)می نویسد:
«ابوبکر در کار خلافت از تو نیرومندتر است و کارها را همه جانبه در نظر می گیرد؛بنابراین کار خلافت را به او بسپار...»!
آن گاه در پاسخ به سخنان«ابوبکر»و سخنان«ابوعُبَیده»از زبانِ حضرت علی«علیه السّلام»می نویسد:
«ای گروه مهاجران،خدا را در نظر آورید، خلافت و زمامداری محمّد[صلّی الله علیه وآله]را از خانه او خارج نکنید...پیروی هوای نفس نکنید تا گمراه نشوید...»
او در ادامه نقل سخنان حضرت علی«علیه السّلام»،از استنصارهای شبانه ایشان نیز یاد می کند و می نویسد:
«علی،شبانه فاطمه دختر پیامبر را بر چهارپایی سوار میکرد و به مجالس انصار میرفت و از آنان کمک و یاری میخواست.»
ص:20
(بدین ترتیب،خواننده کتاب،این آمادگی را از لحاظ فکری و روحی پیدا میکند تا سند تاریخی دیگری به اطّلاع او برسد.)
به نظر شما،خوانندهای که مطالب مندرج در کتاب«الإمامۀ و السیاسه»را تا انتهای سیر سوم،مطالعه کرده و صحّت آنها را پذیرفته است؛هنگام ملاحظه مطالبی حاکی از خودداری حضرت امیر«علیه السّلام»از انجام بیعت با ابوبکر(مطالعه سیر چهارم و پنجم)،به چه نتیجه ای می رسد؟
آیا حضرت علی«علیه السّلام»را در تخلّف از انجام بیعت با ابوبکر،مُحِق میداند یا ایشان را به مخالفت با خلیفه رسول خدا و جماعت مسلمین متّهم و محکوم می نماید؟!
آیا چنین خواننده ای،حضرت علی«علیه السّلام»را همچون«سعد بن عُباده»مستحقّ سرزنش نمی انگارد؟و رفتارهای آن دو را در یک راستا ارزیابی نمی کند؟
بدیهی است که اگر وی،مبانی پِی ریزی شده در کتاب«الإمامۀ و السیاسه»را باور کرده و به دلالت آنها معتقد شده باشد،اولاً:
ص:23
حضرت علی«علیه السّلام»را در استنکافش از پذیرش خلافت ابوبکر،مورد مذمّت قرار می دهد!
ثانیاً:
به ابوبکر به عنوان خلیفه رسول خدا این حق را میدهد که در مقابل مخالفت های حضرت علی«علیه السّلام»به تُندی موضع گیری نموده و به زور از حضرت علی«علیه السّلام»مطالبه بیعت نماید!
ثالثاً:
عمر را به واسطه رشادتش می ستاید!
به عبارت دیگر،مؤلّف کتاب،پس از ترتیب دادن فضایی حاکی از حقّانیّت خلافت ابوبکر،از ماجرای(مطالبه بیعت از حضرت علی«علیه السلام»)و(تهدید عمر مبنی بر سوزاندن خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)سخن به میان می آورد.
او در این ماجرا،از حضرت علی«علیه السّلام»چهره یک«متخلّف»را به نمایش می گذارد که از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا و پذیرش آن،استنکاف می نماید!
لذا،خلیفه مسلمین،این اجازه و حق را دارد که با وی برخورد کرده و برای وادار ساختن او به انجام بیعت،خانه اش را به سوزاندن تهدید کند!
در نهایت نیز به گونه ای از رفتار ابوبکر یاد میکند که بر نرمش و بزرگواری او در برخورد با مخالفان حکومتش دلالت دارد!
بنابراین،هر سُنّی زادهای که در فضای کتاب غوطه وَر شود،از مشاهده حادثه(تهدید عمر به احراق بیت فاطمه«علیهاالسّلام»)به هیچ نتیجه ای جز مذمّت و نکوهش حضرت علی«علیه السّلام»آن هم به دلیل امتناع از انجام بیعت با ابوبکر دست نمی یابد! و این،همان انگیزه ای است که مؤلّف کتاب«الإمامۀ و السیاسه»را به ثبت«تهدید عمر به احراق»واداشته است.(1).
ص:24
انگیزه فوق،تنها به«ابن قُتَیبَه ناصبی»اختصاص نداشته و همه تاریخنگارانِ سنّی که ماجرای«تهدید عمر»را در آثارشان به ثبت رسانده اند-آگاهانه یا مقلّدانه-در همین فضا سخن گفته و از همین انگیزه پیروی کرده اند؛چرا که پشتوانه و خاستگاه اصلی ایجاد این فضا وتحقّق این انگیزه،عقاید تند تسنّن گرایانه است و توجّه به روح ناصبی گریِ«ابن قُتَیبَه»در آغاز این نوشتار،تنها،یاری رسان ما در کشف آن گردید.
سایر مورخین سنّی که ماجرای«تهدید به احراق»را در همین فضا نقل نموده اند،عبارت اند از:
1-بَلاذری(متوفّای279)
2-طبری(متوفّای310)
3-ابن عبد ربّه(متوفّای328)
4-ابوالفداء(متوفّای732)
چرا مؤلّف کتاب«الإمامۀ و السیاسه»از(آتش زدن درب خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)سخنی به میان نمی آورد؟(1).
با شناختی که از عقاید تند تسنّن گرایانه مؤلّف به دست آوردیم،و با تحلیلی که از انگیزه وی در ثبت مدرک حاکی از(تهدید بیت فاطمه
ص:25
«علیهاالسّلام»به احراق)ارائه نمودیم؛طبیعی است که به این نتیجه دست یابیم که:
همان طور که او مدرک حاکی از«تهدید عمر به آتش افروزی»را در فضای تسنّن گرایی نقل کرده و با انگیزه مذمّت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)،به ثبت آن اقدام نموده است،توقّع می رود که در صورت وقوع احراق درب خانه فاطمه(علیهاالسّلام)نیز از درج آن مدرک تاریخی،هیچ ابایی نداشته باشد؛چنانچه درگذشته،برخی از«اهل حدیث»به«وقوع احراق»تصریح می کردند.
لذا،سؤال اساسی این است که:
آیا عدم ثبت چنین سندی در کتاب«الإمامۀ و السیاسه»به دلیل عدم وقوع حادثه«احراق درب»نمی باشد؟
به عبارت دیگر،این سؤال مطرح می گردد که:
در شرایطی که مؤلّف کتاب،بی باکانه از(تهدید عمر مبنی بر احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام»)سخن می راند،دلیل انصراف او از ثبت«وقوع احراق درب خانه»چیست؟و این حذف و تحریف،تابع چه معیاری بوده است؟
یادآور می شویم که انگیزه مؤلّف کتاب،(1).از ثبت(تهدید عمر مبنی بر احراق بیت فاطمه«علیهاالسّلام»)،اثبات حقّانیّت و مظلومیّت حضرت علی«علیه السّلام»و ایراد خدشه به خلافت ابوبکر نبوده است.
بلکه برعکس،او در فضای اعتقاد غلطش به حقّانیّت خلافت ابوبکر و با انگیزه مذمّت حضرت علی«علیه السّلام»و محکوم نمودن ایشان به تخلّف از انجام بیعت با خلیفه رسول خدا،به ثبت«تهدید عمر»اقدام نموده است.
بنابراین،ثبت،تحریف و یا حذف هر سند تاریخی دیگری در کتابِ«الإمامۀ و السیاسه»،در راستای صیانت از«این انگیزه»صورت می گیرد و تابع حفظ و نگهداری آن می باشد.
ص:26
و یا این اعتراف را از زبان«ابوبکر»نقل کرده است که:
«دوست میداشتم خانه علی را ترک میکردم؛ اگرچه او آشکارا با من جنگ می کرد.»(1)(2).
ص:28
آری!مؤلّف کتاب«الإمامۀ و السیاسه»از ثبت(احراق درب خانه فاطمه«علیهاالسّلام»)ترسی به دل راه نمی دهد؛زیرا ساکنان خانه رامستحقّ این مجازات می انگارد!(1).
ولی این احتمال نیز وجود دارد که برخی از خوانندگان کتابش،تحت تأثیر عواطفشان قرار گرفته و با مشاهده اسناد حاکی از وقوع آتش افروزی،ناگهان انگشت اتّهام را بهسوی ابوبکر نشانه روند.(2)(3).
ص:30
در این صورت،ثبت«وقوع احراق درب»از نظر مؤلّف کتاب،نوعی«نقض غرض»محسوب گشته(1)و با توجّه به این نکته بسیارحسّاس که «احادیث وقوع احراق،قابل تشکیک در دلالت و قابل تأویل در الفاظشان نمی باشند»،(2)از اشاره به وقوع این حادثه درادامه ماجرای«تهدید عمر»پرهیز کرده است.(3).
أنَّ أبابکْرٍ أرسلَ إلی علی یرِید الْبیعۀَ فَلَم یبایِع. فَجاء عم(1)و معه فَتیلَه.(2).
ابوبکر سراغ علی فرستاد تا از وی بیعت بگیرد؛ولی او بیعت ننمود؛لذا عمر،فتیله(3)به دست،آمد.
فَأقْبلَ بِقَبسٍ منْ نارٍ علی أنْ یضْرِم علَیهِم الدار.(1).
او با پاره ای از آتش پیش آمد تا خانه را بر سر اهلش به آتش کشد.
«ابن ابی الحدید معتزلی،متوفّای656»(2)می نویسد:
فَأمّا حدیثُ التَحرِیقِ... الشیعۀُ تَنْفَرِد بِه، علی أنَّ جماعۀً منْ أهلِ الْحدیث قَد رووا نَحوه.(3).
امّا واقعه آتش افروزی...آن را تنها شیعیان نقل کرده اند؛هر چند که گروهی از«اهل حدیث»نیز همانند آن را روایت کرده اند.
در ادامه دیدگاه ابن ابی الحدید معتزلی،به نوشته یکی از فقها و متکلّمین نامدار امامیّه اشاره می کنیم:
«ذوالمجدین،جناب سیّد مرتضی عَلَم الهُدی قدس سرّه،متوفّای436»در پاسخ به«قاضی عبد الجبّار،متوفّای415»می نویسد:
ص:33
قَد بینّا أنَّ خَبرَ الْإحراقِ قَد رواه غَیرُ الشیعۀِ ممنْ لا یتَّهم علی الْقَومِ...(1).
روشن نمودیم که خبر آتش افروزی را جماعتی از راویانِ غیر شیعه-که نزد اهل سنّت متّهم نیستند-نیز نقل کرده اند.
اگر[برای انجام بیعت]خارج نشدند،با آنها بجنگ!
عمر سوگند یاد می کند:
و اللهِ! لَاُحرِّقَنَّ علَیکُم أو لَتَخْرُجنَّ إلی الْبیعه.(1).
به خدا سوگند! یا برای بیعت خارج می شوید یا خانه را بر شما به آتش می کشم.
یکی دیگر از آثار«ابن قُتَیبَه»،کتاب«المعارف»می باشد که متأسّفانه دستخوش تحریف گردیده است.
«عالم شیعی،ابن شهرآشوب مازندرانی قدس سرّه،متوفّای588»می نویسد:
و فی معارِف الْقُتَیبِی: أنَّ محسناً فَسد منْ زخْمِ قُنْفُذ الْعدوِیَّ.(2).
در کتاب«معارف»تألیف«ابن قُتَیبَه»چنین نقل شده است:
محسن به دلیل ضربه سنگین قُنْفُذ-از قبیله بنی عدی-از میان رفت.
هر چند در چاپ های فعلی از کتاب«المعارف»از(مرگ حضرت محسن«علیه السّلام»در کودکی)!سخن به میان آمده است؛(3).ولی«گنجی شافعی،متوفّای658»درکتاب خود به نام«کفایۀ الطالب،صفحه413»تصریح نموده است که:
«ابن قُتَیبَه»قائل به(سقط شدنِ حضرت محسن«علیه السّلام»)بعد از رحلت رسول خدا«صلّی الله علیه وآله»بوده است.
بدیهی است آنچه این شخصیّت برجسته اهل سنّت به«ابن قُتَیبَه»نسبت می دهد،در تعارض با متن مندرج در چاپ های امروزین از
ص:36
کتاب«المعارف»می باشد.
یادآوری(سخنان عمر مبنی بر تهدید بیت فاطمه«علیهاالسّلام»به سوزاندن)تنها به گذشته های دور و عصر مورخین سنّی اختصاص نداشته است و در دوران مُعاصر نیز شاهد آن بوده ایم.
برای مثال،به« قصیده عُمَریّه»،سروده(محمّد حافظ بن ابراهیم«ملقّب به:شاعر النیل»،متوفّای1351)اشاره می کنیم که در«مدح و«ستایش عمر»می باشد!سراینده مصری این قصیده،در مقام یادآوری یکی از«افتخارات عمر»می گوید:
و قَو لَۀٍ لعلی قالَها عمرُ
أکْرِم بِسامعها أعظم بِملْقیها
حرَّقْت دار ک لا اُبقی علَیک بِها
إنْ لَم تُبایِع و بِنْت الْمصطَفی فِیها(1).
چه نیکو سخنی عمر به علی گفت،شنونده این کلام را گرامی بدار و گوینده اش را بزرگ بشمار.
بی تردید به آتش می کشم خانه ات را و نمی گذارم در آن بمانی،در صورتی که بیعت نکنی؛اگرچه دختر پیامبر در آن خانه باشد.
«حافظ ابراهیم»در ادامه این دو بیت،در«تمجید از شجاعت عمر»می گوید:
ص:37
ما کانَ غَیرُ أبِی حفْصٍ یفُوه بِها
أمام فارِسِ عدنانَ و حامیها
چه کسی غیر از بوحفص این توان را داشت تا در مقابل شهسوار عدنانیان و مدافع آنان چنین سخنی بگوید.
استاد جعفر سبحانی درباره شعر«حافظ ابراهیم»می نویسد:
جای بسی شگفتی است که شاعر نیل، آنچه موجب هلاک می شود را موجب نجات و گناهان را حسنات به حساب آورده است.
و آیا این امر، جز برای آن است که دوستی،آدمی را کور و کر میکند؟!(1)
ص:38