ماهنامه موعود92

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1387 عنوان و نام پديدآور:شماره 92 ماهنامه موعود- مهر 1387/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 92 - مهر 1387

رويكردهاي افراطي و تفريطي در حوزه مهدويت

روي سخن ما در اينجا با آن مسئول محترم نيست، بلكه با كساني است كه به هر دليل مي خواهند خود را طراح نظرية دولت زمينه ساز و مبتكر نگاه راهبردي به موضوع مهدويت جلوه دهند؛ اگر چه با خرج كردن از جايگاه و موقعيت مسئولان بلند پايه نظام جمهوري اسلامي باشد. شاخصه هاي رويكرد مهدوي در دوران پيش و پس از پيروزي اسلامي در ايران كاملاً با يكديگر متفاوت است. تا پيش از اوج گيري نهضت امام خميني(ره) شاخصه هاي رويكرد غالب مهدوي عبارت بودند از:

1. توجه به امام مهدي(ع) تنها به عنوان «منجي موعود» و نجات بخشي كه در آينده اي نامشخص مي آيد و به همة دردها، رنج ها و نابرابري هاي بشر پايان مي دهد؛ 2. تمركز نگاه بر «عصر ظهور»، بدون داشتن هيچ چشم انداز روشني براي اصلاح امور و بهبود وضع جامعه در «عصر غيبت»؛ 3.خلاصه شدن «وظايف منتظران» در دعا براي تعجيل فرج و نزديك تر شدن ظهور منجي موعود؛

4. تأكيد صرف بر «ولايت ورزي» (تولي) و غفلت از موضوع و مفهوم «برائت جويي» (تبري) از مظاهر كفر و شرك و نفاق در عصر حاضر. حضرت امام خميني(ره) با طرح ديدگاه ها و نظرات بديع خود، باب جديدي را در حوزة مهدويت و انتظار گشود و شاخص هاي رويكرد مهدوي را دستخوش دگرگوني و تغيير اساسي ساخت. مطالعة اقوال و آثار ايشان نشان مي دهد كه بر اساس ديدگاه ايشان اين شاخصه ها عبارتند از: 1. توجه

به امام مهدي(ع) به عنوان آخرين «حجت خدا» و امام حيّ و حاضري كه نسبت به وضعيت حال مسلمانان نيز بي تفاوت نيست؛ 2. از نظر دور نداشتن «عصر غيبت» و ضرورت تلاش براي اصلاح وضع موجود با هدف زمينه سازي براي ظهور؛ 3. توسعة وظايف و تكاليف منتظران و منحصر ندانستن اين وظايف به دعا براي تعجيل فرج يا درخواست ملاقات با آن حضرت؛ اين رويكرد نقطة عطفي مهم در نگرش به جايگاه و كاركرد انديشة مهدويت و انتظار و سرآغاز طرح اين انديشه به عنوان مبناي انديشة سياسي شيعه در دوران غيبت بود. مهم ترين ويژگي اين رويكرد تأكيد بر تشكيل حكومت زمينه ساز و تلاش براي برقراري عدالت در جامعه به عنوان حركتي در جهت فراهم آوردن شرايط ظهور امام مهدي(ع) بود. امروز با گذشت بيش از سه دهه از طرح انديشة تحول آفرين امام راحل در باب انتظار و مهدويت و مشاهدة آثار ارزشمند اين رويكرد در ايران اسلامي، به دليل رشد و گسترش فعاليت هاي تبليغي و فرهنگي در حوزة مهدويت جامعة ما با دو رويكرد افراطي و تفريطي روبروست. مطالعة اين دو رويكرد و مصاديق آنها نشان مي دهد كه هر يك از رويكردها با فاصله گرفتن از ديدگاه حضرت امام زمينه هاي ظهور وضعيت جديدي را فراهم آورده اند كه در جاي خود قابل نقد و بررسي است. با توجه به آثار و پيامدهاي نامناسب اين رويكردهاي افراطي و تفريطي و آثار تخريبي آنها، به اجمال به بررسي اين دو رويكرد مي پردازيم. 1. بازگشت به ديدگاه هاي انفعالي پيش از انقلاب اسلامي

در سال هاي اخير عده اي با بهره گيري از فضاي مناسب حاصل شده براي طرح مباحث مهدوي

و گفت وگو از امام زمان(ع) و با توجه به اقبال عمومي به موضوع مهدويت و انتظار، به طرح ديدگاه ها و انديشه هاي خود در اين زمينه پرداخته، و تلاش مي كنند كه رويكرد فردگرايانه، انزواگرايانه، منفعلانه و غيرمصلحانه به انتظار را كه پيش از انقلاب اسلامي بر جامعة ما حاكم بود، بار ديگر زنده كنند. اينان در برنامه هاي تبليغي، آموزشي و مجالس و منابر خود مخاطبانشان را به كناره گيري از فعاليت هاي سياسي _ اجتماعي دعوت و با هر گونه اقدام اصلاحي در زمان غيبت مخالفت مي كنند. در نگاه اين گروه، منتظران در زمان غيبت هيچ مسئوليتي در برابر جامعة خود ندارند و حداكثر وظيفة آنها، دعا براي ظهور امام مهدي(ع) و تلاش براي ملاقات با آن حضرت است. رشد و گسترش اين رويكرد در جامعة ما انتظار را از فلسفة اصلي آن كه اصلاح فرد و جامعه با هدف آمادگي براي ظهور مصلح است، خالي كرده و زمينه را براي بازگشت دوبارة ويژگي هايي چون سكون، ركود، انفعال، ستم پذيري و تن دادن به وضع موجود به جامعه فراهم مي كند. ويژگي هايي كه در پي انقلاب اسلامي و به مدد انديشة رهايي بخش امام راحل(ره) از جامعه ما رخت بر بستند. 2.ناديده انگاشتن ديدگاه هاي امام خميني(ره)

در رويكرد ديگري كه در سال هاي اخير مطرح شده است، اگر چه بر قابليت ها و توانمندي هاي انديشة انتظار براي حركت و تلاش جمعي توجه و بر وظايف سياسي _

اجتماعي منتظران در عصر غيبت تأكيد مي شود، ولي دانسته يا نادانسته اين گونه القا مي شود كه در سي سال گذشته به توانمندي هاي اين انديشه در تشكيل و استقرار حكومت اسلامي در عصر غيبت بي توجهي شده

است. مبلغان اين رويكرد آگاهانه يا ناآگاهانه جايگاه و نقش بي بديل امام خميني(ره) در احياي انديشة انتظار در عصر حاضر و طرح «نظرية تشكيل حكومت اسلامي در دوران غيبت با هدف زمينه سازي براي ظهور» را ناديده مي گيرند و خود را طراح اين ايده معرفي مي كنند. در يكي از همايش هاي برگزار شده در نيمة شعبان امسال، دبير اين همايش خطاب به يكي مسئولان سياسي كشور، از ايشان به عنوان طراح و مبتكر نظريه هاي «دولت زمينه ساز»، «نگاه راهبردي به مهدويت» و «مديريت امام زمان(ع)» ياد كرده و از ايشان مي خواهد كه در اين زمينه ها به ايراد سخن بپردازد. روي سخن ما در اينجا با آن مسئول محترم نيست، بلكه با كساني است كه به هر دليل مي خواهند خود را طراح ظرية دولت زمينه ساز و مبتكر نگاه راهبردي به موضوع مهدويت جلوه دهند؛ اگر چه با خرج كردن از جايگاه و موقعيت مسئولان بلند پايه نظام جمهوري اسلامي باشد. براي روشن شدن خطاهايي كه در سخنان ياد شده رخ داده است، در اينجا چند نكته را يادآور مي شويم: الف) پيشينه بحث از دولت زمينه ساز

بر هيچ كس پوشيده نيست كه نظرية دولت زمينه ساز نزديك به چهل سال پيش (در سال 1348 و در درس خارج فقه) از سوي امام خميني(ره) مطرح و مباني كلامي، فقهي و اصولي آن تبيين شد و با تلاش علمي و مجاهدت سياسي بيست ساله ايشان تحقق عيني يافت. اينكه ما چشم خود را بر نظرية امام خميني(ره) دربارة تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت كه اساس آن بر زمينه سازي براي ظهور امام مهدي(ع) استوار و همة مباني كلامي و فقهي آن نيز تبيين شده

است، ببنديم و چنين وا نمود كنيم كه: نظرية دولت زمينه ساز به تازگي مطرح شده و نظام جمهوري اسلامي تاكنون هيچ ارتباطي با مباني مهدويت نداشته است، در عمل موجب خدشه دار شدن مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي و جدا شدن اين نظام از مباني نظري مستحكم خود مي شود؛ زيرا همة نظريه پردازان حكومت اسلامي در عصر غيبت، به ويژه حضرت امام(ره) مشروعيت چنين حكومتي را در پرتو نظرية امامت و ولايت شيعي و بر اساس نيابت عام فقها از امام زمان(ع) تبيين و توجيه مي كنند و به همين دليل است كه در اصل پنجم قانون اساسي جمهوري اسلامي تصريح شده است: «در زمان غيبت ولي عصر _ عجّل الله تعالي فرجه _ در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امّت بر عهدة فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير، مدبر است كه طبق اصل يكصد و هفتم عهده دار آن مي گردد». امام خميني(ره) بارها در سخنان خود انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي را مقدمه اي براي ظهور امام مهدي(ع) و زمينه ساز اين ظهور دانسته و تأكيد مي كردند كه ما بايد تلاش كنيم اين امانت را به صاحب آن؛ يعني حضرت مهدي موعود(ع) برگردانيم.1 در استدلال هايي هم كه امام خميني(ره) براي اثبات نظرية ولايت فقيه و ضرورت تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت ارائه مي كنند، مبتني بودن اين نظريه بر انديشة مهدويت و انتظار و نگاه خاص شيعه به جايگاه حجت هاي الهي در عالم هستي هويداست.2 بنابراين بايد بسيار مراقب بود كه به بهانة احياي انديشة انتظار در جامعه و تحكيم مباني دولت منتظر، پيشينة اين بحث را كه در آثار و گفتار امام

خميني(ره) به خوبي قابل رديابي است، به فراموشي نسپاريم و نقش ايشان را در احياي اين انديشه در جامعة اسلامي ايران، ناديده نگيريم. البته بايد توجه داشت كه با وجود تأكيدهاي فراوان امام راحل(ره) در زمينة توجه به موضوع مهدويت و دولت جهاني امام مهدي(ع)3، نهادها و دستگاه هاي فرهنگي، آموزشي، پژوهشي و تبليغي نظام جمهوري اسلامي در طول سه دهه گذشته كارنامة مطلوبي در اين زمينه نداشته و نتوانسته اند حقّ امام حيّ و حاضر و حجت زمان را ادا كنند. ب) سابقة طرح نگاه راهبردي به مهدويت

ضرورت نگاه راهبردي (استراتژيك) به مهدويت، نخستين بار در سال 1380 و با انتشار جلد اوّل كتاب درآمدي بر استراتژي انتظار از سوي مؤسسة فرهنگي موعود، مطرح شد. (در حالي كه پيش از اين، اين مجموعه در قالب مجموعه اي از مقالات منتشر شده بود). در مقدمة اين كتاب آمده بود: «اين اثر حاوي طرح كلان و استراتژيك نيست، بلكه سعي در تذكر اهميت اين موضوع در امر هدايت عمومي جامعه ايراني پس از انقلاب اسلامي دارد، با اشاره به موضوع مهم «انتظار» كه با مفهوم خاص شيعي خود از استعداد ويژه اي براي تبديل شدن به يك «استراتژي كلان» برخوردار است». در جلدهاي 2 و 3 اين كتاب هم كه در طول سال هاي 1381 و 1383 منتشر شده، وجوه مختلف اين استراتژي تبيين شده است. جز اين در سال 1386، انتشارات موعود عصر در سال 86 كتاب «گام به گام تا استراتژي انتظار را از همين نويسنده منتشر كرده است. بنابراين، جاي تأمل بسيار دارد كه چگونه كساني كه به خوبي از پيشينة اين بحث آگاهي دارند، به هر

دليل چشم خود را بر واقعيت ها مي بندند و به نام امامي كه حق و عدالت شعار محوري اوست، حق و عدالت را ناديده گرفته و به ناروا خود را پيش تاز طرح اين مباحث در كشور معرفي مي كنند. ج) برداشت نارسا از مديريت امام زمان(ع) دربارة سومين نكتة مطرح شده از سوي دبير همايش ياد شده بايد گفت: ترديدي نيست كه امام مهدي(ع) به عنوان حجّت خدا در جهان آفرينش نقشي مهم و بي بديل دارد و واسطة همة فيض هاي مادي و معنوي خداوند به بندگان است. به بيان ديگر آنچه كه خداي تعالي در جهان هستي، مقدر فرموده از مجراي امام و حجّت عصر بر مردم جاري و ساري مي شود و ايشان بر همة امور عالم احاطه دارد. از همين روست كه در زيارت مطلقة حضرت اباعبدالله حسين بن علي(ع) كه از امام صادق(ع) نقل شده است، خطاب به آن وجود مقدّس و ديگر امامان هدايت(ع) مي گوييم: «ارادة الربّ في مقادير أموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم؛4 ارادة پروردگار در هم_] آنچه او مقدّر داشته است به شما محوّل شده و از خانه هاي شما صادر مي شود». بنابراين مي توان گفت، مديريت جهان هستي به دست حجت خداست و همة آنچه در عالم رخ مي دهد در تحت اراده و قدرت اوست، ولي اين سخن به آن معنا نيست كه همة كارهاي درست يا نادرستي را كه با تدبير و ارادة خويش در عرصه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي انجام مي دهيم به آن حضرت نسبت دهيم و چنين وانمود كنيم كه همة اين كارها در تحت مديريت امام زمان(ع) و به خواست آن حضرت(ع) انجام شده است.

اين قرائت

از مديريت امام زمان(ع) در عالم هستي، افزون بر اينكه اين شبهه را به ذهن تداعي مي سازد كه برخي افراد از طرف امام مهدي(ع) وكالت، سفارت و نيابت خاص براي اجراي پاره اي امور دارند _ يعني امري كه در توقيع شريف امام مهدي(ع) خطاب به آخرين نايب خاص، به شدت نفي شده و مدعيان آن دروغگو و افترازن برشمرده شده اند5 _ اين خطر را نيز در پي دارد كه مردم به واسطة برخي اقدام هاي نادرست ما كه به گونه اي به امام زمان(ع) نسبت داده مي شود، به آن حضرت بدبين شوند و ايشان را مسبّب همة مشكلات اجتماعي و اقتصادي موجود بدانند. والسلام

سردبير پي نوشت ها:

1. نمونه هايي از سخنان امام راحل(ره) در اين زمينه به شرح زير است:

«اميدوارم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور حضرت بقيةالله _ ارواحنا له الفداء _ باشد». (صحيفة نور، ج 16، ص 88)

«اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقه اي الهي باشد كه انفجاري عظيم در توده هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقيةالله _ ارواحنا له الفداء _ منتهي شود». (همان، ج 15، ص 75)

«من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر(ع) هست». (همان، ج 12، ص 175)

«إن شاءالله اسلام را آن طور كه هست در اين مملكت پياده كنيم و مسلمانان جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند... و زور و ظلم و جور از دنيا برطرف بشود و مقدمه باشد براي ظهور ولي عصر _ ارواحنا له الفداء _ ». (همان، ج 15، ص 170)

«مسئولان ما

بايد بدانند كه [...] انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت _ ارواحنا له الفداء _ است». (همان، ج 21، ص 108)

«خداوند همه ما را از قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سر منزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود _ ارواحنا له الفداء _ رد كنيم». (همان، ج 19، ص 11).

2. ر.ك: روح الله الموسوي الخميني، كتاب البيع، ج2، ص474 و 475.

3. امام خميني(ره) در يكي از بياناتشان مي فرمايد:

«مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطة شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داري حضرت حجت _ ارواحنا الفداه _ است كه خداوند بر همة مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسئولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمام سعي و توان خود را در ادارة هر چه بهتر مردم بنمايد و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند». (صحيفة نور، ج 12، ص 108)

4. محمّد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 4، ص 577، ح 2؛ شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان.

5. ر.ك: شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 242 و 243.

امكان تشرف؛كيفيت، اشكال و شرايط آن

مجموع افراد، توان ديدن آن حضرت را ندارند. چون خاصيت عصر غيبت اين است كه حضرت در دسترس عموم مردم نيستند. امّا اينكه آيا امكان ندارد كه در دسترس افراد خاصي

باشند، بدون اينكه ادعاي نيابت بكنند، اين معنا در روايات نفي نشده است، بلكه گاهي از بيانات علما استفاده مي شود كه عده اي آن حضرت(ع) را زيارت كرده اند.

گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمين محمدباقر تحريري

اشاره:

حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدباقر تحريري استاد محترم حوزة علمية قم و از شاگردان علمي و اخلاقي علامه طباطبايي هستند كه در حال حاضر در قم و تهران در حوزة فلسفه، تفسير و اخلاق و عرفان مشغول به تدريس و تربيت نفوس مستعد مي باشند. از جمله برجسته ترين آثار ايشان مي توان به كتاب جلوه هاي لاهوتي: شرح توحيدي زيارت جامعه كبيره (در سه جلد) اشاره كرد. تخصص ايشان در مباحث مذكور، زمينه اي بود تا در موضوع تشرف و ملاقات با امام زمان(ع) به حضورشان برسيم و به گفت وگويي صميمانه بنشينيم؛ كه حاصل آن را تقديم موعوديان گرامي مي كنيم. باشد كه مقبول طبعشان قرار گيرد.

با توجه به اينكه اين روزها، بازار ادّعاي ملاقات با امام زمان(ع) و تشرف محضر آن حضرت بسيار گرم است، لطفاً در ابتداي گفت وگو بفرماييد آيا اساساً در زمان غيبت كبرا امكان ملاقات و تشرّف وجود دارد يا خير؟ به ويژه با توجه به توقيع مبارك آن حضرت(ع) خطاب به علي بن محمد سمري(ره) كه فرمودند: «هر كس قبل از خروج سفياني و صيحة [آسماني] ادعاي مشاهده كند، دروغگوي افترا زننده است»؟ بحث امكان تشرّف محضر امام زمان(ع)، مربوط به اين زمان نيست. اين بحث از زمان هاي گذشته مطرح بوده و هست. اوّلاً، ما اين را بايد بدانيم كه مقام امام(ع) محدود براي كسي نيست؛ يعني امامت امام، عامّ است براي همگان و از طرفي استفاده از

امام هم، محدود به زمان، مكان يا شخصي نيست. اينها مسائل مسلم اعتقادي ماست. و مسائل ديگري كه نوع ارتباط بين امام و مأموم را، يك رابطة تنگاتنگ بيان مي كند. امّا بحث ما اين است كه آيا اين ارتباط حضوري در عصر غيبت، مخصوصاً در غيبت كبرا و براي همگان امكان دارد يا خير. قطعاً در زمان غيبت صغرا براي عدة خاصي امكان تشرف بوده است؛ حداقل همان نوّاب خاص كه دلايلي هست كه از طريق ايشان، گاهي ديگران هم مشرّف مي شدند. امّا در زمان غيبت كبرا با نظر به آن توقيع مبارك امام(ع) [بايد صحبت كنيم] و بايد ببينيم كه آن توقيع در چه زماني صادر شده و منطق آن چيست؟ توقيع در زمان آخرين نايب خاصّ حضرت، علي بن محمد سمري(ره)، صادر شده است. نواب خاص ارتباط مستقيم با خود حضرت(ع) داشتند و معارف را بلاواسطه مي گرفتند. بنابراين مقتضاي اين نيابت آن است كه اگر رؤيتي در چنين زماني واقع شود، آن رؤيت با نيابت همراه است. لذا علما، رؤيت يا مشاهدة امام را كه در متن توقيع آمده است بر اين معنا _ يعني نيابت داشتن از جانب امام(ع) _ حمل كرده اند. به عنوان مثال، مرحوم علامه مجلسي در بحارالانوار، جلد 52، بعد از نقل روايت (توقيع)، آن را بيان كرده اند. در همان زمان هم كساني _ غير از نواب خاص _ بوده اند كه يا خودشان ادّعاي نيابت مي كرده اند، يا از كلامشان چنين برداشت مي شده است كه آن ارتباط خاص را با حضرت دارند و به طور خاص اجازة القاي معارف، رفع حوائج، گرفتن وجوهات شرعي و رساندن به امام(ع) را دارا

هستند. چون نائب _ در حقيقت _ جانشين امام(ع) است و كارهايي را كه امام(ع) مي كنند، به گونه اي انجام مي دهد. يكي از مناصب نيابت، اخذ وجوهات شرعي مانند خمس و... و رساندن آن به مصارف (محل هايي كه بايد در آن به مصرف برسد) بوده است. همان طور كه در زمان حضور امامان(ع) نيز، آن حضرات نوابي داشتند كه خودشان اجازاتي داشتند و در نهايت هم به امام(ع) مي رساندند. اين توقيع مبارك، بيانگر آن است كه اين نيابت ديگر قطع شده است. البته معنايش اين نيست كه هيچ گونه نيابتي براي هيچ كس نيست. چون روايات ديگري هست كه آن حضرت(ع) كساني را به عنوان نايب عام خودشان _ يعني علماي عارف به معارف ديني و شخصيت هايي كه مهذب هستند _ معرفي كردند. به هر حال، اين فرمايش در زماني صادر شده است كه كساني، يك چنين ادعاهايي مي كردند و ديدن امام(ع) مساوي با ادعاي نيابت خاص از آن حضرت(ع) بوده است.

از ديگر روايات موجود در اين خصوص، چه نتيجه اي به دست مي آيد؟ روايات ديگري هم داريم كه مرحوم مجلسي(ره) آنها را در باب 23 از ابواب مربوط به امام زمان(ع) گرد آورده و دلالت مي كند كه امام زمان(ع) در موسم حج، در مكّه حاضر مي شوند، مردم را مي بينند امّا مردم ايشان را نمي بينند. خب اين روايات هم هست. امّا مضمون اين روايات از جهت دلالت، دلالت نمي كند كه ديده شدن امام(ع) توسط افرادي امكان نداشته باشد. چنين تعبيراتي ناظر به مجموع جامعه است. يعني مجموع افراد، توان ديدن آن حضرت را ندارند. چون خاصيت عصر غيبت اين است كه حضرت در دسترس عموم مردم نيستند. امّا

اينكه آيا امكان ندارد كه در دسترس افراد خاصي باشند، بدون اينكه ادعاي نيابت بكنند، اين معنا در روايات نفي نشده است، بلكه گاهي از بيانات علما استفاده مي شود كه عده اي آن حضرت(ع) را زيارت كرده اند. خود مرحوم مجلسي بابي را _ باب 24 _ به اين موضوع اختصاص داده، به علاوه در جلد 53 بحارالانوار به نقل از جن_[المأوي، اثر مرحوم ميرزا حسين نوري _ صاحب مستدرك الوسائل _ كه تماماً دربارة كساني است كه به لقاي امام زمان(ع) رسيده اند، در آنجا حكايات متعددي (حدود 59 مورد) از زبان افراد مورد وثوق و معتمد نقل مي شود كه عموماً نيز از عالمان بوده اند.

معناي دقيق «مشاهده» در توقيع مبارك، چيست؟ عمدتاً سياق «مشاهده» و «رؤيت»، يك سياق است كه همان ارتباط آگاهانه در حين برخورد با امام(ع) است؛ اينكه ملاقات كننده توجه داشته باشد كه آن حضرت(ع) را مي بيند. هر چند در برخي روايات همچنين آمده است كه مردم، آن حضرت را مي بينند امّا نمي شناسند و اين معنا نيز نفي نشده است امّا آنچه نفي شده، رؤيت همراه با شناخت و معرفت و نيابت است. مرحوم مجلسي(ره) هم در ذيل روايت توقيع، مشاهدة نفي شده را به همين معنا؛ يعني معناي نيابت از امام(ع) دانسته است و ايشان علاوه بر روايات كتاب جن_[المأوي، در باب 18 ابواب مربوط به امام زمان(ع)، بابي را تحت عنوان: «باب من رءآه _ صلوات الله عليه _ ؛

باب كساني كه آن حضرت(ع) را ديده اند» آورده اند كه خود بالغ بر 70، 80 صفحه مي شود و روايات زيادي را مي آورند كه تعداد بيشتر آن از كمال الدين مرحوم صدوق(ره) است. اين

روايت بيانگر آن است كه اين افراد به محضر مبارك امام(ع) تشرف پيدا كرده اند و آن حضرت را شناخته اند و مسائلي را از ايشان سؤال كرده اند. بنابراين رؤيت و مشاهده اي كه همراه با ادعاي نيابت باشد، قطعاً مورد نكوهش و نفي است و هر كس چنين ادعايي را بكند، بايد تكذيب بشود و ديگران او را به عنوان كذّاب بشناسند. متأسفانه گاهي چنين ادّعاهايي از افراد سودجو شنيده مي شود كه خيلي با جرئت، حتي ادعاي نيابت هم مي كنند. لذا ما بايد بدانيم كه اين مسئله در هر زماني و از زبان هر كسي كه صراحت در ادعا و پيام رساندن از جانب حضرت داشته باشد _ پيامي كه در ديگر معارف دين نيست _ مورد تكذيب است.

در حكايت ها و داستان هايي كه در زمينة ملاقات با امام زمان(ع) نقل شده است؛ با ملاقات كنندگاني در سطوح مختلف معرفتي و ايماني روبه رو هستيم. آيا تشرف همة آنها در يك پايه و درجه است يا اينكه مي توان مراتب و درجات مختلفي را براي تشرف و ملاقات با امام زمان(ع) نقل كرد؟ يك نكته را ما بايد مورد توجه قرار دهيم و آن اينكه در زمان حضور امامان(ع)، افراد مختلفي به محضر آن حضرات مشرف مي شدند. همان طور كه عرض كرديم، امام مختصّ به كسي نيست و محضرش عام است براي همه؛ البته زمان غيبت با زمان حضور تفاوتي دارد. بر اين اساس، يك نوع استثنا در عصر غيبت بروز مي كند. آن هم به جهت خصوصيت زمان غيبت است و اينكه مردم، اهميت حضور امام را درك بكنند و بدانند كه دسترسي به امام از چه شرافتي برخوردار

است. خداوند متعال براي اينكه حجت را براي مردم تمام بكند، يازده حجتش را در دسترس عامّ مردم قرار داده تا افراد بتوانند با آن حضرات(ع) ارتباط برقرار بكنند؛ كه در نهايت، عده اي با دشمني، عده اي با دوستي _ در سطوح مختلف _ ارتباط برقرار كردند. امّا يكي از ويژگي هاي زمان غيبت، روشن تر شدن جايگاه امام است. اينكه مردم بفهمند كه جايگاه امام، يك جايگاه عادي نيست. تا قبل از امام زمان(ع) اين معنا تلقي مي شد. مردم مي گفتند، امام در دسترس ماست، هر وقت نياز داشته باشيم مي رويم. نوعاً اين طور بوده است. امّا رابطه با امام بايد خيلي عميق تر از اين مسائل باشد. جايگاه امام بسيار بالاست. اگرچه خود امام براي خودش در رابطة با مردم، محدوديت را قائل نيست امّا مردم بايد آن جايگاه را براي مردم قائل باشند. لذا در برخي از آيات هست كه: «بگو اي پيامبر، اگر شما صبح كنيد و ببينيد آبتان فرو رفته، كيست كه برايتان آب گوارا بياورد؟». امام را به «آب گوارا» كه يك دفعه از دسترس غايب مي شود تشبيه كرد كه در روايت، به امام زمان(ع) تأويل شده است. اين آيات و عده اي از آيات ديگر، امام را به عنوان «آب حيات» معرفي مي كند. «إعلموا أنّ الله يحيي الأرض بعد موتها؛2 بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند» [يعني به وسيلة امام(ع)]. براي اينكه مردم بفهمند كه واقعاً رابطة حياتي با امام دارند كه اگر آن رابطة حيات معنوي را قطع بكنند، مرده اند.

لذا زمان غيبت اين حساسيت را دارد كه هم امام هست، هم دسترسي به او به آساني نيست. از اين جهت،

آن كساني كه بخواهند تشرف پيدا كنند، قطعاً بايد ويژگي هايي را داشته باشند. اوّلاً، از افراد عادي كه هر فكري و هر اعتقادي نسبت به خداوند و اهل بيت(ع) دارند، نباشند، بلكه علاوه بر بعد نظري، از جهت عملي نيز بايد يك نوع خضوع خاصّي در برابر امام(ع) داشته و اين خضوع را ظهور داده باشند. بعضي ها جايگاه معرفتي شان نسبت به امام(ع) بالاست؛ همچون عالماني كه خودشان اظهار كرده اند كه چنين تشرّفي _ در واقعيت _ برايشان رخ داده است، مثل مرحوم علامه بحرالعلوم(ره) كه فرمودند: «من سينه به سينه شدم». عده اي نيز از مرتبة پايين تري برخوردار هستند. امّا يك ويژگي ديگر، علاوه بر ويژگي اعتقادي و عملي، همان طور كه در كلام رهبر بزرگوار انقلاب در بيانات نيمة شعبان امسال هم آمده، اين است كه شخص ملاقات كننده داعية گفتن ندارد تا رؤيتش آشكار شود. مگر كساني كه خيلي شناخته شده هستند كه از هواي نفس به دورند و هيچ مزيّت اجتماعي و دنيايي دنبال نمي كنند، آن هم به خاطر بعضي مصالحي ابراز مي كنند. اين استثنا هست كه گاهي شنيده شده كه عالمان معاصر _ آن هم به دنبال اصرار آشنايان و اطرافيان _ به بعضي ها گفتند كه چنين ملاقاتي حاصل شده است. نكتة ديگري كه در اين ملاقات ها بايد مدّ نظر قرار بگيرد، اين است كه ما معتقديم از جهت پيام گيري، شيء جديدي تحقق پيدا نمي كند. البته يك بحثي در بين عالمان هست كه بعضي از احكامي را كه عالمي در زماني خاص _ نزديك به عصر غيبت صغرا _ از متقدمان يا متأخران، كه از جلالت قدر خاصي برخوردار باشد و مطلبي را از

امام نقل كند و ادعاي «اجماع» نمايد، ادعاي اجماع اين شخص _ ولو اينكه علماي ديگر موافق وي نباشند _ گفته مي شود: كاشف از قول معصوم است. اين يك بحث اصول فقه است. مثلاً برخي از فرمايشات مقدس اردبيلي(ره) را اين گونه مي دانند. آن وقت علما با چقدر احتياط، با چند تا اگر مي گويند مي شود اين نظر را به عنوان يك حكم ديني پذيرفت. لذا، باب ملاقات، يك باب عامي نيست. هر كسي _ حتي در بين علما _ نمي تواند اين ادعا را بنمايد. بلكه بايد از يك پاكي روحي و فكري برخوردار باشد، كه بايد آن هم احراز بشود. بنابراين از نشانه هاي اين ملاقات، يكي اينكه پاكي شخص را بايد ما احراز بكنيم كه دنبال دنيا و مسائل مادي نيست. ديگر اينكه، بايد ادعاي معرفت ديني _ غير از آنچه در كتاب و سنّت داريم _ نكند. ما مأموريم كه آنچه را در كتاب و سنّت آمده و عالمان وارسته و فقيهان بيان كردند، دنبال كنيم. بنابراين مدّعاي تشرف يافتگان غير عالم، در برابر عالمان وارستة ديني نباشد كه مطالبي را نگويند كه در هيچ كتابي نباشد.

پس به هر حال تشرف هاي افراد مختلف، داراي مراتب مختلف است؟

قطعاً اين چنين است. همان طور كه عرض كرديم، خصوصيت عصر غيبت است كه با دوران حضور بايد فرق بكند و معلوم بشود كه جايگاه امام جايگاهي نيست كه امام همانند دوران حضور در دسترس قرار بگيرند، و آن تلقي نادرست از امام شكل نگيرد.

اگر ممكن است در خصوص اشكال و صورت هاي مختلفي كه امكان دارد امام رؤيت بشوند؛ همچون: رؤيت در بيداري، رؤيت

در خواب و رؤيا و رؤيت در مكاشفه توضيح بفرماييد و نسبت آنها را با يكديگر نيز بيان كنيد. به نظر مي رسد، ديدن (واقعي) به لحاظ مراتب وجودي انسان، سه مرتبه داشته باشد. اوّل، ديدن خارجي كه شخص با مرتبة جسمانيت امام(ع) ملاقات بكند. به نظر مي رسد اين مرتبه، اشرف همة مراتب است (به جهت زمان غيبت). چون ويژگي زمان غيبت اين است كه ديدن مرتبة جسماني امام، در دسترس هر كسي نباشد. از اين جهت، آن كسي كه مرتبة جسمانيت حضرت راه پيدا مي كند و وجود جسماني حضرت را در بيداري مشاهده مي كند، بايد از يك مرتبة بالايي از معرفت برخوردار باشد.

در خصوص همين مرتبة رؤيت، اينكه بعضي از بزرگان از علما پس از مداومت بر عملي خاص، امكان تشرف برايشان فراهم شده امّا در لحظة ديدار، هنگامي كه حضرت(ع) خواسته اند آشكار بشوند، به اصرار از ايشان درخواست كرده اند كه آشكار نشوند، چگونه توجيه مي شود؟ بله، اگر اين قضايا باشد _ كه هست _ بيانگر همين مسئله است كه رؤيت جسماني حضرت(ع) از يك شرافت بسيار والا و قوّت روحي برخوردار است كه شخص بايد داراي آن مرتبة والا باشد كه توان اين ملاقات معرفتي را داشته باشد. بعضي ها بودند كه با مرتبة جسماني امام(ع) ملاقات كردند، امّا نشناختند، و بعد از آنكه حضرت(ع) غايب شدند، از علايمش فهميدند كه ايشان بودند. كه آن هم بحث خاصي دارد كه آيا همة اينها خود حضرت اند يا ممكن است از نوابشان باشند كه بحث مهمي است. به هر حال، رؤيت جسماني مرتبة بسيار بلندي است كه احكامي دارد و اگر شخص واقعاً موفق به

چنين چيزي شده باشد، بايد از يك روح بسيار بلندي برخوردار باشد كه توان تحمل اين ملاقات را دارا باشد. مثل قضية علي بن مهزيار اهوازي كه فيلترهايي را _ به تعبير ما _ گذراند تا بتواند آن سطح از ملاقات را داشته باشد. به هر حال اين يك مرتبه است كه خيلي كم براي افراد حاصل مي شود. دوم، رؤيت در خواب است. كه رؤيت در خواب هم اقسامي دارد. گاهي افراد به شكل هاي مختلف حضرت(ع) را مشاهده مي كنند. طبق آن رواياتي كه فرمودند: «شيطان در قالب ما ظهور نمي كند» و از طرفي شخص بيننده هم در خواب، يقين كرده باشد كه امام(ع) است؛ خب، قطعاً ديدن در خواب هم از يك نوع پاكي حكايت مي كند، نه پاكي كامل. سوم، ديدن امام(ع) به صورت مشاهدة كشفي است (مكاشفه). يعني اينكه شخص خواب نيست امّا يك مرتبه در حالت بيداري، حقيقتي برايش مجسم مي شود و يك دفعه هم محو مي شود _ كه اين هم انحاي مختلفي دارد_ . گاهي بعضي از افراد، هاله اي از نور را مشاهده مي كنند كه نزديك آمد و اينها در آن حالت باور مي كنند كه حضرت(ع) است، گاهي چهرة مبارك حضرت را هم ممكن است ببينند، گاهي ملاقات هم حاصل مي كنند و حرفي هم زده مي شود. اينها، باز، از يك نوع پاكي حكايت مي كند كه شخص بايد آن نوع از پاكي را داشته باشد، منتهي بايد خيلي مشخص بشود كه آن خصوصيات كشف چه جوري است و اين كشف هيچ حجيتي براي ديگري ندارد. فقط براي خود شخص است و در آن حال اگر عملي هم انجام بشود، مال همان حال است

و در حال بيداري بايد وظايف ظاهري را انجام بدهد. مثلاً اگر در موقع نماز، براي او كشفي پيدا شد كه دارد به حضرت(ع) اقتدا مي كند، حتماً بايد پس از آنكه به حالت عادي بازگشت، نمازش را بخواند. البته تشخيص اين حالت هم خودش مسئلة مهمي است. بعضي ها در اثر ضعف نفس ممكن است چنين چيزي برايشان پيدا بشود. در همين رابطه، بعضي ها تخيلاتشان خيلي قوي است، روي اين مسئله فكر مي كنند و يك مرتبه آنچه را كه تخيل كرده اند، به صورت ظاهر و آشكار مشاهده مي كنند. چنين شخصي يك مريضي رواني دارد. نمونه هاي مريضي ماليخوليايي است كه ما بعضاً مشاهده مي كنيم.

بعضي از مدعيان تشرف ممكن است كارهاي خارق العاده اي به عنوان كرامت از خود نشان بدهند كه ديگران ادعايشان را بپذيرند. آيا اين امر مي تواند نشانه اي بر حقّانيت ادعا باشد؟ ما بايد توجه داشته باشيم كه كرامت _ يعني كارهاي به ظاهر خارق العاده _ دلالت بر جلالت قدر شخص انجام دهندة آن نمي كند. چون نفس انساني به گونه اي است كه اگر مقداري قوّت پيدا كند و رياضت بكشد، آثاري بر آن مترتب مي شود كه الآن مكاتبي در غرب هم آمده _ مثل: يوگا _ كه تمركز مي كنند و يك خواصّي بر تمركزشان مترتب مي شود. بنابراين گاهي از طريق رياضت هاي باطل يا با ارتباط با جن _ مانند دراويش و... مي توانند اعمال خارق العاده انجام دهند _ و اين اعمال به هيچ وجه دليل حقانيت شخص نيست. الگوي ما صرفاً، اهل بيت(ع) و بيان كنندگان معارف اهل بيت(ع) هستند كه اوّل، فقها، بعد، علماي ربّاني هستند كه به طور مسلم معارف دين را بيان كرده و مي كنند. لذا

ائمه(ع) هيچ طريق ديگري را اثبات نكرده و حجت ندانسته اند. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «مردم سه دسته هستند: عالم رباني يا متعلّم در راه نجات، يا همجٌ رعاع (كسي كه به دنبال هر بادي به راه مي افتد)»؛ همچنان كه در روايات امام زمان(ع) هم آمده است كه: «اينها حجت بر شما هستند و من هم حجت خدا [برايشان]3 اگر كسي اين عالمان ديني را ردّ بكند، مثل اين است كه ما را رد كرده است». پس ميزان از طرف امامان(ع) رسيده است و كساني كه دعوت به خود مي كنند، معلوم شده واقعيت ندارد. اگر كسي ادعاي شهود بكند و ما را از اين ميزان ها دور بكند، بايد بفهميم كه اين ادعاي باطل و دكان و دستگاه است. دشمن هم همواره به دنبال چنين افرادي است كه در برابر دستگاه اهل بيت(ع) و دين داران و عالمان بايستند و نگذارند كه معارف دين آن طور كه هست بازگو و پياده بشود. آنچه كه محور براي شناخت و تشخيص در مسير حق بودن است، همين است كه عرض كرديم. اينكه ما بدانيم اين شخص دنبال كتاب و سنت و اهل بيت(ع) است و آن شخص اگر خودش عالم است، قطعاً طبق موازين عمل مي كند و عالمان دين شناس را در هر مقطعي قبول دارد و اگر از اهل علم ظاهري نيست، بايد اين سلسله را كه ائمه(ع) براي گرفتن معارفشان معرفي كرده اند قبول داشته باشد كه در اين زمان، پذيرفتن حكومت ديني هم يكي از علائم مي شود. چون منشأ آن چيزي غير از احياي امر اهل بيت(ع) نيست (البته اين به معناي تأييد همه چيز نيست) حال اگر كسي اصل انقلاب را قبول نداشته باشد، اين

هم يكي از نشانه هاي باطل بودن ادعا است.

با توجه به مراتب و درجات مختلف تشرفات، اساساً بفرماييد توفيق درك حضور امام عصر(ع) چه شرايط، آداب و مقدمه هايي دارد؟ و آيا ملازمه اي ميان رسيدن به مراتب كمال و ملاقات با امام زمان(ع) وجود دارد؟ اجمالاً، آنچه را كه مأمور به آن هستيم اين است كه اطاعت و بندگي خداي متعال را بكنيم، آن هم از همان راهي كه خود اولياي دين به ما نشان داده اند. چون مشخصة خود ايشان بندگي خالصانة خداي متعال است. لذا ما مي بينيم اوّلين مشخصة انبيا، نبي اكرم(ص) و امامان(ع) عبوديت است. اينها هيچ دعوت به خود نداشتند و اگر دعوت به خود داشتند، به اين دليل بوده كه سخنگوي خداي متعال بودند و اطاعتشان اطاعت از خداي متعال بوده است. بنابراين، كساني هم كه بخواهند با اين خاندان مرتبط باشند بايد اين خصوصيت را داشته باشند. اصلاً خودشان فرمودند: شما دنبال اطاعت باشيد، اين خيلي مهم است كه ما بدون مشاهده، با قوة عقل و تفكر و صفاي باطن، معارف را بشنويم و بپذيريم. پذيرفتن را مبتني بر ديدن نكنيم. در زمان غيبت به هر حال اينچنين است. پيامبر(ص) به برادران خود درود فرستادند؛ كساني كه به آن حضرت(ص) از روي نوشته و به كار بستن عقلشان، بر اساس تحليل دقيق اين نوشته ها ايمان آورند. اينها قدر و قيمت دارند. حال، اگر خود امام زمان(ع) قابل بدانند و لطف بكنند، خب اين مسئله حاصل شده است. امّا معنايش اين نيست كه اگر كسي به اين ملاقات نرسيد ديگر قبول نيست. خيلي از بزرگان بودند كه در حسرت ملاقات بودند

و آني هم از انجام اعمال بندگي غافل نبودند، امّا حضرت را ملاقات نكردند. در خود روايات هم هست كه كسي كه اين گونه باشد و منتظر واقعي باشد، مثل اين است كه در خيمة آن حضرت(ع) قرار دارد. بنابراين پذيرش مطالب دين و التزام به آنها مبتني بر ديدن نيست. همان طور كه پذيرش خدا مبتني بر ديدن خدا نيست. اگر ما اين ديدگاه را داشته باشيم خيلي ديدگاه سطحي اي داريم.

ملاقات با امام زمان(ع) در هر يك از مراتب آن، چه آثار معنوي بر شخص دارد و تا چه حد مي تواند در سير و سلوك فرد و طيّ مراحل كمال مؤثر باشد؟ و آيا خود شما از افرادي كه به اين فيض رسيده اند كساني را سراغ داريد؟ آثار اين امر، همان محبت بيشتر، پيدا كردن ارتباط عملي، سوز و گداز پيدا كردن و اطاعت مستمر داشتن و رسيدگي به محبين و خلق خدا، و ديد محبت داشتن به محبان ايشان است. البته بنده توفيق ارتباط خاص با چنين بزرگاني را نداشتم، امّا بزرگاني را زيارت كرديم كه اينها هيچ گونه ادعايي در اين جهت نداشتند امّا از حال و هواي فكري و عملي شان به دست مي آيد كه قطعاً مورد رضايت امام زمان(ع) بودند. ما ديديم گاهي قضايايي را نقل مي كردند كه چه بسا خودشان بودند امّا هيچ نشان نمي داد كه خودشان چنين ملاقاتي برايشان حاصل شده باشد. از اينكه در اين گفت وگو شركت كرديد، متشكريم. ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت:

1. سورة ملك (67)، آية 30.

2. سورة حديد (57)، آية 17.

3. توقيع شريف امام زمان(ع) به اسحاق بن يعقوب كليني.

4. مقبولة عمربن

حنظله به نقل از امام صادق(ع).

كانون هاي استعماري و بهايي گري

كودتاي سوم اسفند 1299 رضاخان ميرپنج و سيد ضياءالدين طباطبايي در ايران رخ داد. در كابينة سيد ضياء يكي از سران درجه اوّل بهائيان ايران به نام علي محمدخان موقرالدوله12 وزير فوايد عامه و تجارت و فلاحت شد. اين مقام نيز به پاس خدمات بهائيان در پيروزي كودتا به ايشان اعطا شد. از سال 1868 ميلادي، كه ميرزا حسينعلي نوري (بهاء) و همراهانش به بندر عكا منتقل شدند، پيوند بهائيان با كانون هاي مقتدر يهودي غرب تداوم يافت و مركز بهائي گري در سرزمين فلسطين1 به ابزاري مهم براي عمليات بغرنج ايشان و شركايشان در دستگاه استعماري بريتانيا بدل شد. به نوشتة فريدون آدميت: عنصر بهائي چون عنصر جهود به عنوان يكي از عوامل پيشرفت سياست انگليس در ايران در آمد. طرفه اينكه از جهودان نيز كساني به اين فرقه پيوستند و همان ميراث سياست انگليس به آمريكاييان نيز رسيده.2 اين پيوند در دوران رياست عباس افندي (عبدالبهاء) بر فرقة بهائي، تداوم يافت. در اين زمان، بهائيان در تحقق راهبرد تأسيس دولت يهود در فلسطين، كه از ده هاي 1870 و 1880 ميلادي آغاز شده بود، با جديّت شركت كردند و اين تعلق در اسناد ايشان بازتاب يافت. براي نمونه، عباس افندي در سال 1907 (مقارن با انقلاب مشروطه در ايران) به حبيب مؤيد، كه به يكي از خانداني هاي يهودي بهائي شده تعلق داشت، چنين گفت: اينجا فلسطين است، اراضي مقدسه است. عن قريب قوم يهود به اين اراضي بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودي و حشمت سليماني خواهند يافت. اين از مواعيد صريحه الهيه است و شك و ترديد ندارد. قوم يهود عزيز

مي شود... و تمامي اين اراضي مركز صنايع و بدايع خواهد شد، آباد و پرجمعيت مي شود و ترديدي در آن نيست.3 در اين دوران، عباس افندي با اعضاي خاندان روچيلد، گردانندگان و سرمايه گذاران اصلي در طرح استقرار يهوديان در فلسطين، رابطه داشت. براي نمونه، حبيب مؤيد مي نويسد: «مستر روچلد آلماني نقاش ماهري است. تمثال مبارك را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارك آورد و استدعا نمود چند كلمه در زير اين عكس محض تذكار مرقوم فرمايند تا به آلماني ترجمه و نوشته شود».4 سفر سال هاي 1911_1913 عباس افندي به اروپا و آمريكا كه با تبليغات فراوان از سوي متنفذان محافل سياسي و مطبوعاتي دنياي غرب همراه بود، نشاني است آشكار از اين پيوند عميق ميان سران فرقة بهايي و كانون هاي مقتدري دراروپا و آمريكا در كتاب نظرية توطئه، اين سفر را چنين توصيف كردم: «سفر سال هاي 1911_1913 عباس افندي به اروپا و آمريكا سفري كاملاً برنامه ريزي شده بود. بررسي جريان اين سفر و مجامعي كه عباس افندي در آن حضور يافت، نشان مي دهد كه كانون هاي مقتدري در پشت اين ماجرا حضور داشتند و مي كوشيدند تا اين «پيغمبر» نوظهور شرقي را به عنوان نماد پيدايش «مذهب جديد انساني» آرمان ماسوني _ تئوسوفيستي، معرفي كنند. اين بررسي ثابت مي كند كه كارگردان اصلي اين نمايش انجمن جهاني تئوسوفي، يكي از محافل عالي ماسوني غرب بود... در اين سفر، تبليغات وسيعي دربارة عباس افندي، به عنوان يكي از رهبران تئوسوفيسم، صورت گرفت؛ اين تبليغات به حدي بود كه ملكة روماني و دخترش ژوليا وي را به عنوان «رهبر تئوسوفيسم» مي شناختند و به اين عنوان با او مكاتبه داشتند.

عباس افندي در اين سفر با برخي رجال سياسي و فرهنگي ايران _ چون جلال الدوله پسر ظل السلطان، دوستمحمدخان معيرالممالك داماد ناصرالدين شاه، سيد حسن تقي زاده، ميرزامحمد خان قزويني، عليقلي خان سردار اسعد بختياري و غيره _ ملاقات كرد. اين ماجرا، كه حمايت كانون هاي عالي قدرت جهان معاصر را از بهائي گري نشان مي داد، بر محافل سياسي عثماني و مصر نيز تأثير نهاد و عباس افندي پس از بازگشت از اين سفر وزن و اهميتي تازه يافت».5 سفر پرهياهوي عباس افندي به اروپا و آمريكا و حمايت هاي گسترده از او درست در زماني رخ داد كه آخوند ملامحمدكاظم خراساني و شيخ عبدالله مازندراني، دو رهبر نامدار انقلاب مشروطه، به شدت در زير ضربه بودند و تلاش براي اخراج آنان از صحنه اجتماعي و سياسي و منزوي كردن آنها در اوج خود بود. در نتيجه اين تحريكات، آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني در انزوا و فشار شديد رواني و سياسي، در موقعيتي كه به تعبير مازندراني «خسته و درمانده» و «خائف بر جان خود» بودند، زندگي را بدرود گفتند.6 در نامه اي كه شيخ عبدالله مازندراني در 29 جمادي الثاني 1328ق. به حاجي محمدعلي بادامچي، از تجار مشروطه خواه تبريز، نوشته، اين تحركات به «انجمن سري»، كه بهائيان در آن حضور دارند، نسبت داده شده: ... چون مانع از پيشرفت مقاصدشان را في الحقيقه به ما دو نفر، يعني حضرت حجت الاسلام آقاي آيت الله خراساني و حقير، منحصر دانستند و از انجمن سرّي طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگيري كرديم، لهذا انجمن سري مذكور، كه مركز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائيه _ لعنهم الله تعالي

_ هم محققاً در آن انجمن عضويت دارند و هكذا ارامنه و يك دسته ديگر مسلمانان صورتان غير مفيد به احكام اسلام كه از مسالك فاسده فرنگيان تقليد كرده اند هم داخل هستند، از انجمن سري مذكور به شعبه[اي] كه در نجف اشرف و غيره دارند رأي درآمده كه نفوذ ما دو نفر تا حالا كه استبداد در مقابل بود نافع و از اين به بعد مضر است، بايد در سلب اين نفوذ بكوشند. مجالس سريه خبر داريم در نجف اشرف منعقد گرديد. اشخاص عوامي كه به صورت طلبه محسوب مي شوند در اين شعبه داخل و به همين اغراض در نجف اشرف اقامت دارند... مكاتباتي به غير اسباب عاديه به دست آمده كه بر جانمان هم خائفيم... اين همه زحمت را براي چه كشيديم و اين همه نفوس و اموال براي چه فدا كرديم و آخر كار به چه نتيجة ضدّ مقصودي به واسطة همين چند نفر خيانتكار دشمن گرفتار شديم. كشف الله تعالي هذالغمه عن المله. السلام عليكم و رحم_[الله بركاته. الأحقر عبدالله المازندراني.7 در دوران جنگ اوّل جهاني فرقة بهائي كاركردهاي اطلاعاتي جدي اي به سود دولت بريتانيا داشت و اين اقدامات كار را بدانجا رسانيد كه گويا در اواخر جنگ مقامات نظامي عثماني تصميم گرفتند عباس افندي را اعدام كنند و اماكن بهائيان در حيفا و عكا را منهدم نمايند. اندكي بعد، عثماني شكست خورد و اين طرح تحقق نيافت.8 پس از پايان جنگ اوّل جهاني، شوراي عالي متفقين قيموميت فلسطين را به دولت بريتانيا واگذارد و در 30 ژوئن 1920 سر هربرت ساموئل به عنوان نخستين كميسر عالي فلسطين در اين سرزمين مستقر شد.

ساموئل از انديشمندان و فعالان برجسته و نامدار صهيونيسم بود و به خانواده معروف ساموئل _ مونتاك تعلق داشت. در دوران پنجاه ساله حكومت مقتدرانه «شاه ساموئل»9 در فلسطين دوستي و همكاري نزديكي ميان او و عباس افندي وجود داشت و در اوايل حكومت ساموئل در فلسطين بود كه دربار بريتانيا عنوان «شهسوار طريقت امپراتوري بريتانيا»10 را به عباس افندي اعطا كرد.11 اعطاي اين نشان به پاس قدرداني از خدمات بهائيان در دوران جنگ بود. اندكي بعد، كودتاي سوم اسفند 1299 رضاخان ميرپنج و سيد ضياءالدين طباطبايي در ايران رخ داد. در كابينة سيد ضياء يكي از سران درجه اوّل بهائيان ايران به نام علي محمدخان موقرالدوله12 وزير فوايد عامه و تجارت و فلاحت شد. اين مقام نيز به پاس خدمات بهائيان در پيروزي كودتا به ايشان اعطا شد. موقرالدوله پدر حسن موقر باليوزي (1908_1980م.) بنيانگذار بخش فارسي راديو بي.بي.سي. است كه در سال هاي 1937_1960 رياست محفل ملي روحاني بريتانيا را بر عهده داشت. در سال 1957 شوقي افندي، رهبر بهائيان، باليوزي را به عنوان يكي از «ايادي امرالله» منصوب كرد. خاندان ساموئل در كودتاي 1299 ايران نقش فعالانه داشت. طبق پژوهش نگارنده، كودتاي 1299 و صعود رضاخان و سرانجام تأسيس سلطنت پهلوي در ايران اصولاً بر طبق طرحي بود كه شبكه متنفذ زرسالاران يهودي بريتانيا به كمك سازمان اطلاعاتي حكومت هند بريتانيا در ايران، در زمان فرمانفرمايي سر روفوس اسحاق يهودي (لرد ريدينگ) در هند، تحقق بخشيدند. روحيه رباني (ماكسول)، همسر آمريكايي شوقي رباني، مي نويسد: موقعي كه سر هربرت ساموئل از كار كناره گرفت، [شوقي] نامه اي مملو از عواطف وديه براي او مرقوم و

ارسال فرمودند كه هر جمله اي از آن حلقه محكمي گرديد در سلسله روابط حسنه بين مركز امر و حكومت اين كشور. در اين نامه از مساعدت هاي عاليه و نيات حسنه آن شخص محترم اظهار قدرداني مي فرمايند و گوشزد مي نمايند كه ايشان در مواقع مواجه شدن با مسائل و غوامض مربوط به ديانت بهائي همه گاه جانب عدل و شرافت را مي گرفتند كه بهائيان جهان در هر وقت و هر مكان از اين ملاحظات دقيقه با نهايت قدرداني ياد مي كنند... ايشان [ساموئل] در جواب اين نامه مرقوم داشتند كه: «در مدت پنج سال زمامداري اين كشور بي نهايت از اينكه با بهائيت تماس داشتند مسرور و دائماً از حسن نظر آنان و نيات حسنه شان نسبت به طرز ادارة امور ممنون بودند.»13 بهائيان و مؤسسات غربي در ايران

در دوران متأخر قاجاريه، تعداد قابل توجهي از بهائيان را به عنوان كارگزاران سفارت خانه هاي اروپايي، بانك شاهي انگليس، بانك استقراضي روسيه، كمپاني تلگراف و برخي ديگر از نهادهاي غربي فعال در ايران مي شناسيم. لازم است توضيح دهيم كه مالكان اصلي بانك شاهي انگليس و بانك استقراضي روسيه در ايران برخي از خاندان هاي سرشناس زرسالار يهودي بودند. ساسون ها مالكان اصلي بانك شاهي و پولياكوف ها مالكان اصلي بانك استقراضي بودند. اين دو خاندان نامدار يهودي با يكديگر رابطة نزديك داشتند. براي نمونه، «روبن گباي» داماد «ياكوب پولياكوف» بود و پدرش از شركاي بنياد ديويد ساسون.14 سابقة عضويت بابي ها و بهائي ها در سفارت خانه هاي دولت هاي غربي در ايران بسيار مفصل است و برخي از اعضا و خويشان خاندان نوري از نخستين بابيان و بهائياني بودند كه به استخدام سفارت خانه هاي فوق درآمدند. در اين ميان

به ويژه بايد به ميرزا حسن نوري، برادر ارشد ميرزا حسينعلي بهاء و ميرزا يحيي صبح ازل، اشاره كرد كه منشي سفارت روسيه بود و نيز به ميرزا مجيد خان آهي، شوهرخواهر ميرزا حسينعلي بهاء. اين سنت در خاندان آهي ادامه يافت و بعدها ميرزا ابوالقاسم آهي، خواهرزادة بهاء، نيز منشي سفارت روسيه بود. ميرزا ابوالقاسم آهي پدر مجيد آهي، از رجال دوران پهلوي است. اعضاي خاندان افنان (خويشان باب و نمايندگان عباس افندي در ايران) نيز با سفارت روسيه رابطه نزديك داشتند و حاجي ميرزا محمدتقي افنان15 (وكيل الدوله) و برادران و پسرانش نمايندگان تجاري روسيه در بمبئي و يزد بودند. آقا علي حيدر شيرواني (بهائي و از شركاي تجاري خاندان افنان) از اعضاي متنفذ سفارت روسيه در تهران بود و با حمايت او بود كه حاجي ميرزا محمدتقي افنان وكيل التجارة دولت روسيه در بمبئي شد.16 عزيزالله خان ورقا، از اعاظم بهائيان تهران، وارد خدمت بانك استقراضي روس در تهران شد: «[گروبه، رئيس مقتدر بانك] غايت اعتماد و محبت و احترام را به او حاصل نمود و او يگانه واسطه فيمابين رجال و اولياي امور و محترمين متنفذين كشور با آن بانك پرقدرت قرار گرفت و خانه و اثاثيه در قسمت علياي شهر و درشكه با اسب زيبا و سرطويله مخصوص فراهم گرديد و غالباً سوار بر آن درشكه خود و با سواران قوي هيكل با لباس ها و نشانه اي مخصوص بانك پي رتق و فتق امور مي گذشت و فلان الملك و بهمان الدوله ها ناچار از احترامش بودند». ولي الله خان ورقا، برادر ميرزا عزيزالله خان، نيز مدتي كارمند سفارت روسيه بود و سپس منشي اوّل

سفارت عثماني در تهران شد.17 شاهزاده محمدمهدي ميرزا لسان الادب (بهائي) مترجم بانك شاهي در تهران بود.18 ابوالحسن ابتهاج (پسر ابتهاج الملك بهائي مقتدر گيلان و مازندران) كارمند بانك شاهي انگليس بود. او بعدها به يكي از مقتدرترين شخصيت هاي مالي حكومت محمدرضا پهلوي بدل شد. در اين زمينه نمونه هاي فراوان مي توان ذكر كرد. در دوران قاجاريه سفارت خانه هاي اروپايي در ايران را به شكلي آشكار و گاه زننده حامي بابي ها و بهائي ها مي يابيم. براي نمونه، شيخ علي اكبر قوچاني، بهائي معروف (نياي خاندان شهيد زاده)، با اروپاييان ارتباط داشت و به اين جرم به دستور ميرزا عبدالوهاب خان آصف الدوله _ حاكم خراسان _ زنداني شد. او از زندان نامه اي به كاستن _ رئيس گمركات خراسان _ نوشت به اين مضمون:

«چون ابناي وطن بر ايذاي من قيام نموده اند و بر اهل و عيال و بستگانم سخت گرفته اند از شما، كه شخصي بي طرف هستيد و خدمتگزار دولت ايران مي باشيد، خواهش مي كنم كه اگر مي توانيد از مجراي قانوني جلوگيري كنيد و تحقيق نماييد كه به چه سبب شجاع الدوله كسان مرا تحت فشار قرار داده و اگر در اين مملكت جز هرج و مرج چيزي حكم فرما نيست دست زن و فرزند خود را گرفته به يكي از دول خارجه پناه برم».19 يك نمونة ديگر، ماجراي زنداني شدن بهائيان آذربايجان است. ميرزا حيدرعلي اسكويي و گروهي از بهائيان مدتي در تبريز زنداني شدند ولي با مداخله كنسول هاي روسيه و فرانسه رهايي يافتند. حتي كنسول روسيه به شجاع الدوله، حاكم تبريز، «تغير نمود» و شخصاً شبانه به زندان رفته بهائيان را آزاد كرد و با درشكه شخصي خود به كنسول گري برد و پذيرايي

نمود.20 عبدالله شهبازي

ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

1. فلسطين در آن زمان جزو ايالت سوريه و بخشي از امپراتوري عثماني بود و هنوز به نام فلسطين خوانده نمي شد.

2. اميركبير و ايران، ص 457_458.

3. خاطرات حبيب، ص 20.

4. همان، ص 239.

5. بنگريد به: شهبازي، نظرية توطئه، صص 69_74.

6. شواهد متقن و قابل بررسي اي دال بر غيرعادي بودن فوت آخوند خراساني وجود دارد. شايعه قتل ايشان در همان زمان نيز رواج داشت و مي دانيم كه بهائيان زماني قصد قتل آخوند را داشتند. به نوشتة صبحي، فردي بهائي به نام شيخ اسدالله بارفروشي (بابلي) و يك نفر ديگر به عتبات رفتند ولي «به جرم سوءقصد نسبت به آيت الله خراساني مرحوم متهم و گرفتار» شدند. (خاطرات صبحي، ص 86).

7. حبل المتين، كلكته، س 18، ش 15، 28 رمضان 1328، 30 اكتبر 1910، صص 20_1پ.

8. بنگريد به: شوقي رباني، قرن بديع، ترجمه نصرالله مودت. تهران، مؤسسة ملي مطبوعات امري، ص 122؛ بديع، ج 3، ص 291، محمدعلي فيضي، حيات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورة ميثاق. تهران، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 128 بديع، ص 259.

9. وينستن چرچيل در برخي از نامه هاي خود به شوخي از سر هربرت ساموئل با عنوان «شاه ساموئل» نام برده است. در دايرةالمعارف يهود آمده: ساموئل «اوّلين يهودي بود كه پس از 2000 سال بر سرزمين اسرائيل حكومت كرد.» در دوران پنج ساله حكومت ساموئل بر فلسطين شمار يهوديان اين سرزمين از 55 هزار نفر به 108 هزار نفر رسيد.

10. Knigth of the Order of the British Empitc.

11. The Encyclopedia of Islam. vol. 1. p. 916.

12.

علي محمد خان موقر الدوله سركنسول ايران در بمبئي در سال 1898، نماينده وزارت خارجه در فارس در سال 1900، حاكم بوشهر در سال هاي 1911_1915 بود. وي اندكي پس از كودتاي سوم اسفند 1299 درگذشت. موقرالدوله علاوه بر اينكه از اعضاي خاندان افنان، يعني از خويشان علي محمد باب، بود، با عباس افندي و شوقي افندي نيز خويشي داشت. ميرزا هادي شيرازي، داماد عباس افندي و پدر شوقي، پسردايي موقرالدوله بود.

13. روحيه خانم [رباني، ماكسول]. گوهر يكتا در ترجمه احوال مولاي بي همتا. ترجمه ابوالقاسم فيضي. تهران،

14. Geolfiey Jones. Banking and Oil: The History of the British Bank of the Middle B London. Cambridge University Press. 1987. p. 63.

15. حاجي ميرزا محمدتقي افنان (1830_1912م.) ساليان سال در يزد بود. او سپس به عشق آباد كوچيد و بخشي از ثروت خود را وقف احداث مشرق الاذكار كرد. در حيفا درگذشت.

16. تاريخ ظهور الحق، ج 8، ق 1، ص 431.

17. همان، صص 491_496.

18. تذكره شعراي بهائي، ج 3، ص 254.

19. مصابيح هدايت، ج 2، صص 328_329.

20. همان، ج 5، صص 213_218.

عروسك باربي و تهاجم فرهنگي

عروسك باربي بر خلاف ساير عروسك ها كه تداعي كنندة كودك بوده و داراي چهره اي معصومانه مي باشند، يك زن بيست سالة آمريكايي با تمام مشخصات اندامي آن است كه با دقت فراوان طراحي و ساخته مي شود و با حضور تصاويرش در اكثر مايحتاج و ملزومات ضروري كودكان و نوجوانان از قبيل لوازم التحرير، كيف، كفش، شكلات ها، ظروف، البسه، ساعت، وسايل شخصي و... ملكة ذهني كودكان و نوجوانان گرديده، خود را به آنان تحميل و موجب خريد عروسك مي گردد. در روش هاي تعليم و تربيت، مهم ترين و

كليدي ترين عامل بحث «الگوسازي» است. هر سن و هر جنس الگوي خاص خود را برمي تابد. در اين ميان مهم ترين سن، دوران كودكي است. تربيت دوران كودكي توأم با بهره گيري از الگوهاي خاص و ويژة اين دوران است. طبيعي است كه الگوهاي دوران كودكي به طور عمده از مؤلفه هاي عاطفي به جاي گزاره هاي عقلاني بهره مي برند. لذا رمز و رازهاي موجود در خيال پردازي هاي كودكانه، جايگزين گزاره هاي واقع گرايانه در تربيت بزرگسالان مي شود. مبتني بر اين اصل، استفاده از نماد حيوانات به صورت فانتزي در انتقال مفاهيم آموزشي و تربيتي به كودكان همواره مدّ نظر بوده است؛ به گونه اي كه امروزه بيشترين حجم توليدات فرهنگي مربوط به كودكان در زمينة انيميشن، كتاب، داستان و اسباب بازي به استفاده از نمادگرايي از حيوانات محدود مي شود

.

در اين ميان دختربچه ها انحصاراً به عروسك علاقه مند هستند. اين علاقه نشأت گرفته از عاطفه ويژة دختر بچه ها و همچنين به دليل قدرت برتر عروسك در ايجاد حسّ همزادپنداري و تفاهم خيالي با كودك است. عروسك، بالاترين نقش تربيتي را به ويژه در شكل دهي و پايه ريزي شخصيت دختران دارد. دختربچه ها، زنان آيندة هر ملت هستند و براي انحطاط هر ملت بايستي دختران و زنان آن ملت را منحط تربيت نمود. همان گونه كه براي اعتلاي هر ملت، بايستي دختران و زنان آن ملت را متعالي تربيت كرد. از اين منظر، نقش عروسك در تهاجم فرهنگي نقش بسيار برجسته اي است. پديدة عروسك باربي

كمپاني متل: كمپاني متل در سال 1945 توسط زوج هندلر و مت در ايالت كاليفرنياي جنوبي آمريكا تأسيس شد. اين شركت، ابتدا قاب عكس توليد مي كرد و سپس به ساخت مبلمان خانه و در نهايت

به توليد اسباب بازي روي آورد. متل و ميكي ماوس: كمپاني متل در 1955 با كلوپ ميكي ماوس براي تبليغ اسباب بازي ها به همكاري در نمايش هاي تلويزيوني پرداخت كه موجب دگرگوني ساختاري در تجارت اسباب بازي شد. در 1959 به دليل علاقة دختر هندلر به عروسك هاي كاغذي، اين كمپاني ها طرح ساخت عروسك را دنبال كردند كه منجر به عقد قرارداد براي دريافت امتياز عروسك آلماني لي لي شد. عروسك لي لي

عروسك لي لي در واقع برگرفته از شخصيت، اندام و چهرة يك زن خيابان گرد آلماني به همين نام بود. عروسك آلماني لي لي به عنوان يك قطعه كلكسيوني فقط به بزرگسالان، به ويژه به كلكسيونرهاي اسباب بازي فروخته مي شد.

كمپاني متل امتياز عروسك لي لي را از آلمان خريد و پس از تغييراتي، صورت بندي نژادي آن را به نژاد «آنگلوساكسون» همانند كرد و به توليد انبوه آن در آمريكا اقدام نمود. عروسك باربي

اين عروسك تغيير نژاد يافته (به نژاد آمريكايي _ انگليسي آنگلوساكسون) باربي لقب گرفت. باربي اسم خلاصه شدة «باربارا» دختر كوچك رئيس كمپاني متل يعني آقاي هندلر بود. باربي به زودي در صف اوّل اسباب بازي دختران در غرب قرار گرفت. در سال 1959 هر عروسك باربي به قيمت سه دلار فروخته مي شد. امّا اكنون هر عروسك باربي اصل ساخت كمپاني متل تا 4500 دلار قيمت دارد. از طراحي موشك ضدّ هوايي تا طراحي عروسك باربي: طراح تغييرات باربي در آمريكا در كمپاني متل، «جك رايان» است. وي قبل از آن در پنتاگون (وزارت جنگ آمريكا) طراح موشك هاي اسپارو و هاوك بود. شركت متل او را به خاطر تخصص و استعدادش در شناخت فرم هيكل زنان استخدام كرد. در 1960 شركت متل سهام

خود را به فروش رساند و به سهامي عام تبديل شد. از 1963 تا سال 1965 ثروت كمپاني متل از 100 ميليون دلار به 500 ميليون دلار افزايش يافت.

عروسك كِن (دوست پسر باربي):

در 1961 كمپاني متل عروسك كن را توليد كرد. اين عروسك پسري بود با لباس هاي شيك و موهاي قهوه اي كه برگرفته از نام پسر آقاي هندلر رئيس كمپاني متل است. به اين ترتيب عروسك باربي صاحب يك دوست پسر شد. بعدها در سال 1963 عروسك «ميچ» و در سال 1965 عروسك «اسكيپر» به جمع كن و باربي پيوستند. دوستان زرد و سياه باربي: در سال 1968 كمپاني متل براي اينكه به باربي يك شخصيت تربيتي جهاني ببخشد، اقدام به ساخت و فروش عروسك هاي سياه و زردي نمود كه هيكل و اندام آنها كاملاً همانند اندام باربي، ولي رنگ پوست و چهرة آنها متفاوت است. عروسك دورگة آفريقايي آمريكايي براي كودكان سياه پوست در آمريكا و آفريقا كه به باربي سياهان معروف شد با نام «كريستين» توسط كمپاني متل به بازار آمد. اين تمام مسئله نبود، زيرا بازار بيش از يك ميلياردي زرد پوستان در آسيا و همچنين تربيت غربي دختران آنان ضرورت نگاه فرهنگ غربي به آن عرصه را جدّي ساخته و در سال 1990 «كي يرا» معروف به باربي ژاپني ها و چيني ها را ساخته و روانة بازار كرد. در كنار اين دوست زرد پوست باربي دو سال قبل از آن (1988) «ترزا»ي آمريكاي لاتين به جمع دوستان باربي پيوسته بود. از 1965 كمپاني متل در راستاي تبليغ و ترويج باربي به ساخت و فروش اسباب بازي هاي جنبي و تكميلي آن پرداخت: اسباب بازي «ببين و

بگو» در مهدكودك ها، خودروهاي مسابقه احتراقي، اسباب بازي هاي الكترونيكي، سرگرمي هاي ويدئويي خانگي، پازل ها و... .

اساسنامه كودكان:

1978 متأثر از شعار حقوق بشر رئيس جمهور وقت آمريكا جيمي كارتر مبني بر بسط حقوق بشر در جهان، كمپاني متل با ديد بشر دوستانه! اساسنامه جهاني كودكان را تنظيم نمود كه به شكل قابل توجهي، شركايي را به صورت غيرانتفاعي در اتحاديه اي پيرامون اساسنامة مزبور _ از سراسر جهان _ گرد آورد.

متل كمپاني چند مليتي:

كمپاني آمريكايي متل براي ترويج باربي در سال 1986 شركت هنگ كنگي اراكو را تأسيس كرد. در سال 1988 با كمپاني والت ديسني در جهت توليد و بازاريابي اسباب بازي ها و فيلم هاي شخصيت هاي عروسكي و كارتوني معروف والت ديسني در سراسر جهان قرارداد همكاري منعقد نمود. همچنين در سال1988 كمپاني متل كل سهام شركت اسباب بازي سازي فرانسوي «اس، اي» را خريد و در سال 1989 شركت «كورجي تويز» انگليسي را تأسيس كرد. با توجه به گسترش نفوذ باربي، كمپاني متل در 1991 شركت آويوا توليدكنندة اسباب بازي هاي ورزشي را تأسيس كرد.

از اين پس به ترتيب: _ در 1992 تأسيس شركت هاي بين المللي از سوي متل،

_ در 1993 جذب مجموعه محصولات فيشر پرايز (توليد كننده اسباب بازي پيش دبستاني) به مجموعه متلو،

_ در 1994 تأسيس شركت كرانسنكو براي توليد اسباب بازي هاي معروف باربي در انگليس توسط متل،

_ در 1995 تدوين مقررات حقوقي توليد و توزيع عروسك هاي بزرگ كاپچ كيدز توسط متل،

_ در 1997 ادغام كمپاني اسباب بازي نايكو در متل،

_ در 1997 ساخت و عرضه يك عروسك معلول سوار بر ويلچر به نام اسمايل توسط خط توليد باربي،

_ در 1998 خريداري كمپاني اسباب بازي سازي پرندة آبي از انگليس،

_

در 1998 تولد دختر مطلوب آمريكايي در دو مجموعة اوّل (مجموعة اوّل دختران 3_7 ساله و مجموعة دوم دختران 7_12 سال) شامل سليقه ها، علايق، الزامات و... .

در سال 2000 كمپاني متل امتياز مجموعة بازي ها و فعاليت هاي سرگرم كننده پيرامون «داستان هاي هري پاتر» شامل: عروسك ها، پازل، خودروها، بازي هاي كامپيوتري و فيلم هاي مربوط را (با همكاري كمپاني سينمايي وارنر) خريداري نمود. در سال 2001 كمپاني متل به معاهدة جهاني «چاپ و انتشارات تي.اچ.كيو» براي گسترش و نشر بازي هاي آموزشي و نرم افزارهاي توليدي خود با توجه به ذخاير كمپاني متل شامل باربي، هاتوي، دختر آمريكايي، مچ باكس و فيشر پرايز وارد شد.

فيلم هاي باربي

در سال 2001 عروسك باربي در اوّلين فيلم كامپيوتري خود به نام «باربي در فندق شكن» ظاهر شد، از آن پس تا كنون تعداد قابل توجهي فيلم كامپيوتري، انيميشن، فيلم سينمايي و مستهجن سكس در مورد باربي توليد شده است.

دوباره سازي باربي

در طي ساليان گذشته باربي بيش از پانصد بار در نقش ها و شخصيت هاي متفاوت عرضه شده است از آن جمله:

پرستار، افسر پليس، آموزگار، پزشك، دندانپزشك، دامپزشك، خواننده موسيقي راك، ژيمناست، كارآگاه، افسر نيروي دريايي، افسر خلبان، ميهماندار هواپيما، دزد، گدا و... كه اين شخصيت پردازي ها، براي كاركردهاي تربيتي اين عروسك است.

باربي و سياست

در طول چهل سال گذشته عروسك باربي فعال عرصه سياست در آمريكا بوده است. در طول انتخابات ايالتي و ملتي، باربي بسيار فعال است. در طول جنگ ويتنام، گرانادا، پاناما، و در انتهاي جنگ سرد باربي نقش هاي متفاوتي ايفا كرد.

در طول جنگ عراق و آمريكا در سال 1990 عروسك باربي با پوشش يونيفورم نظامي آمريكايي به تهييج افكار عمومي مردم آمريكا

پرداخت. پس از واقعة 11 سپتامبر نيز باربي با پوشيدن يونيفورم نيروهاي نظامي ضدّ تروريست با ايفاي نقش جديد خود به تهييج افكار عمومي پرداخت. تيتر آگهي هاي تبليغاتي باربي براي نبرد ضدّ تروريسم اين بود: «باربي روح آمريكايي».

باربي و تعليم و تربيت

خانم روت هندلر همسر رئيس كمپاني متل دريافته بود كه همچنان كه فرزندش باربرا رشد مي كند به شخصيت سازي و تقليد از بزرگسالان در رفتار با عروسك هاي كاغذي مي پردازد، بنابراين طرح ايده ابداع عروسك واقعي (سه بعدي) به ذهن او خطور كرد. پس از ساخت باربي تصميم بر اين شد تا مدل هاي گوناگوني از لباس ها در اختيار كودكان قرار گيرد تا آنان بتوانند شخصيت دلخواه خود را در مدل هاي مختلف به باربي ببخشند. به مرور زمان باربي كاركرد مهمي يافت، باربي به دختران آموزش مي داد كه جامعة مدرن از آنها به عنوان يك زن چه انتظاري دارد. كمر باريك و اندام كشيدة باربي باعث شده است تا دختران نوجوان در غرب و ساير كشورها براي اينكه اندامشان شبيه باربي شود يا از الگوي باربي خيلي فاصله نداشته باشند از خوردن غذا به اندازة كافي در سن رشد خود پرهيز كنند. لذا آمار حيرت آور سازمان هاي بهداشتي غرب از سوء تغذيه دختران غربي خبر مي دهد. طرح اين ذهنيت كه تركيب اندام باربي هيچ گاه به هم نخواهد خورد، در تربيت دختران براي اينكه در سنين بزرگ سالي هيچ گاه آبستن نشوند (كه مبادا فرم اندامشان به هم بخورد) بسيار مؤثر بود. در دهة 90 ميلادي به دليل كاهش نرخ توليد مثل در غرب _ به ويژه در آمريكا _ باربي براي تربيت دختران در آن زمينه وارد صحنه شد

و در 1995 اين عروسك با يك جنين در شكم خود به بازار عرضه شد تا دختران نوجوان با وضع حمل باربي به دست خود اشتياق مادر شدن بيابند. امروزه اسكيپر كه خواهر كوچك باربي محسوب مي شود بخشي از پاسخ به درخواست سياست گذاران فرهنگي براي بچه دار بودن باربي است. نگاهي به تحول لباس ها و شخصيت باربي بيانگر آن تحول اجتماعي است كه باربي در آن آفريده شده است. امروزه عروسك بزرگ باربي در هيأت يك دختر جوان حقيقي براي مقاصد مستهجن در فروشگاه هاي غربي خريد و فروش مي شود. تعداد زيادي از هنرپيشه ها و خوانندگان زن غربي با صرف هزينه هاي زياد اندام و چهرة خود را همچون باربي مي سازند تا مورد توجه عموم واقع شوند. امروزه باربي بر روي تمامي وسايل مورد استفادة كودكان و نوجوانان اعم از لوازم التحرير، لوازم بهداشتي و آرايشي، پوشاك، اسباب بازي، لوازم تزئيني و... حك شده است و حتي خوردني هاي فانتزي كودكان مانند آدامس و شكلات نيز از حضور باربي بي نصيب نيستند. چه اينكه دخترها در سراسر جهان بايستي حضور مدل و الگوي غربي خود (باربي) را همواره در پيرامون خود حس كنند. مادران غربي مي پرسند: چرا دختران ما زودتر از آنچه كه بايد بالغ مي شوند؟ دليل اين بلوغ زودرس جنسي دختران ما در چيست؟

باربي و استراتژي فرهنگي آمريكا

از آنجا كه بنيان دكترين فرهنگي آمريكا بر «امانيسم» (بشر مداري به جاي خدامحوري) است، طبيعي است كه سياستمداران و استراتژيست هاي فرهنگي آمريكا تلاش نمايند تا از طريق شيوه ها و راهكارهاي مختلف بنيان فرهنگي خود را تقويت و آن را در آمريكا و سراسر جهان بسط و تسرّي دهند. يكي از

اين شيوه ها، تربيت دختران آمريكا و سراسر جهان با گزاره هاي فرهنگي آمريكايي است. لذا به عنوان بهترين و كارآمدترين راه، اگر دختران ساير ملت ها با «ارزش»هاي آمريكايي تربيت شوند، اين دختران، نقش همسران و مادران را در جوامع خودشان عهده دار مي شوند، لذا مبتني بر ارزش هاي آمريكايي، جامعه شان را اداره مي كنند و اين مهم ترين كاركرد تهاجمي يك فرهنگ مهاجم است كه شهروندان ديگر ممالك را با ارزش هاي خود بپروراند. اين گونه است كه باربي، در استراتژي فرهنگي آمريكا واجد بالاترين تأثيرها و ارزش گذاري هاست و در عرصة پدافند در برابر تهاجم فرهنگي عروسك باربي، مهم ترين اقدام در گام نخست تبيين مخاطرات تربيتي و فرهنگي اين عروسك است. لذا هشدار و بصيرت بخشي در صدر اين اقدامات است.

مكانيزم تربيتي عروسك باربي

عروسك باربي بر خلاف ساير عروسك ها كه تداعي كنندة كودك بوده و داراي چهره اي معصومانه مي باشند، يك زن بيست سالة آمريكايي با تمام مشخصات اندامي آن است كه با دقت فراوان طراحي و ساخته مي شود و با حضور تصاويرش در اكثر مايحتاج و ملزومات ضروري كودكان و نوجوانان از قبيل لوازم التحرير، كيف، كفش، شكلات ها، ظروف، البسه، ساعت، وسايل شخصي و... كه به بيش از ده ها هزار مورد موجود در بازار (حتي داخلي) مي رسد، ملكة ذهني كودكان و نوجوانان گرديده، خود را به آنان تحميل و موجب خريد عروسك مي گردد. خريداران باربي با خريد يك عروسك كارشان تمام نشده بلكه مجبورند تمام وسايل مكمل آن را از قبيل لباس خواب، وسايل حمام، مايوي شنا، لباس ميهماني، وسايل آرايش و... را كه همه ساله در چندين نوبت نيز تغيير مد داده و بازسازي و توليد مي شوند تهيه و همواره

آن را به روز نمايند. بديهي است مدل لباس باربي و تمام آنچه كه تحت عنوان متعلقات عروسك عرضه مي شود مدل لباس و ساير وسايل مورد نياز دختران و زنان قرار گرفته و بدين صورت دختران مأنوس با اين عروسك با سليقة باربي (يا به قول دقيق تر با سليقه و خواست يك زن آمريكايي) بزرگ شده، در زماني كه به سنّ انتخاب مي رسند دقيقاً داراي سليقه اي همانند باربي (يا يك زن آمريكايي) مي باشند. بنابراين هر آنچه در تمدن غرب براي انحطاط بشر توليد و عرضه مي شود، قبلاً ذائقه و احساس نياز به آن را با هزينه مصرف كنندگان به وجود آورده اند كه پديدة «باربي بيس» يكي از نمودهاي عيني در داخل كشور است كه متخصصان تربيتي و تغذية داخلي با نگراني فراوان از طريق رسانه هاي جمعي در جستجوي راه حلّي براي آن و اطلاع رساني به خانواده هاي ايراني براي پيشگيري و جلوگيري از گسترش آن هستند. در شرايطي كه در صفحة نيازمندي هاي روزنامه هاي صبح و عصر، آگهي هاي بسيار فريبنده اي با عبارات اغفال كننده دختران اين مرز و بوم را با وعده و وعيد فراوان به باربي شدن دعوت مي نمايند!!! نبايد فراموش كرد كه تا اين لحظه، هيچ كشور و ملتي نتوانسته است در برابر باربي رقيبي ماندگار و جدي بتراشد و در اين عرصه كاملاً شكست نخورده باشد كه از جملة آن «عروسك سندي» در انگليس است.

رويكرد استراتژيك به اخبار آخرالزّمان (قسمت پاياني)

اشاره: گفتيم كه روايات آخرالزمان به دو گونة نشانه گذار و استراتژيك قابل دسته بندي هستند. نگرش استراتژيك به اين روايات، پيش نيازهاي فكري، فرهنگي و... ويژه اي را مي طلبد: 1. جمع بين اعتقاد به تقدير علمي و عيني خداوند با زمينه سازي، 2. درك فلسفة

تاريخي از ظهور، 3. نيازهاي متدولوژيك و استنباطي. در شمارة گذشته، به بحث دربارة چارچوبة تفسيري _ كلامي روايات در مقام گردآوري پرداختيم و در اين قسمت، دربارة چارچوبه تفسيري _ كلامي براي مقام داوري سخن خواهيم گفت. 3_ 2. چارچوبه تفسيري _ كلامي براي مقام داوري پس از گردآوري اخبار، نوبت به داوري دربارة آنها مي رسد. كشف دلالات آنها و جمع بندي جهت استخراج مختصات جامع ظهور، مرحلة داوري را تشكيل مي دهد. در اينجا نيز نيازمند يك اصول راهنما و چارچوب تفسيري هستيم كه از محكمات قرآن و سنت اخذ گردد كه به برخي از آنها اشاره مي شود: الف _ نشئه ظهور نزديك تر به قيامت تا دنيا: در اخبار آخرالزمان، به خصوص پس از ظهور در كنار پديده هاي مجرّبي مثل خسف (فرو رفتن در زمين) بيدا، قحطي و... به پديده هايي برمي خوريم كه برايمان شناخته شده نيستند (غير مجرّب) مثل طلوع خورشيد از مغرب, طولاني شدن روزها, اينكه فرد مؤمن در زمان او، در مشرق، برادر خود را در مغرب مي بيند, بر ابرها سوار مي شوند1 و... . براي يافتن دلالت اينگونه پديده ها چه بايد كرد؟ هر تفسيري ناگزير از مبناي كلامي خاص خود است رويكرد اوّل اين است كه اين بيانات را تعابيري مجازي و تمثيلي از تكامل تكنولوژي كنوني بدانيم كه در عصر ظهور تكامل شده است! رويكرد ديگر رويكرد معجزه گر است. بدين معنا كه همه پديده هاي غير مجرّب را حمل به اعجاز حضرت مي نمايد. همه دلالت مطابقي دارند لكن با اعجاز و خرق عادت رخ مي دهد. رويكرد سومي هم مطرح است و آن اينكه پديده هاي غير مجرّب، نه تكامل يافته تكنولوژي اند و نه اعجاز

و خرق عادت، بلكه عادت نشئه ظهور چنين است. يعني به جاي اينكه خرق عادت شود، عادت و نواميس نشئه ظهور به مرتبه بالاتري از نشئه دنياي كنوني رسيده است. پيش از توضيح بيشتر اين رويكرد به مباني كلامي اين سه تفسير توجهي نماييم:

مبناي كليدي تفسير اوّل همان ديدگاه مهندس بازرگان در مقالة «راه طي شدة انبيا» است. يعني مسير غرب، راه طي شدة انبيا است. اگر انبيا مي خواستند صنايع را بسازند، مي ساختند اينها ربطي به ايمان و كفر و دين و بي ديني ندارد! اصلاً دين براي آموزش اينها نيامده است، لذا امام عصر(ع) هم كه آمد از همين پيشرفت استفاده مي كند! عجب اينكه برخي منتقدان بازرگان كه خود اهل علمند براي تفسير اين روايات، همين گونه تفسير كرده اند، بدون اينكه به مبناي فاسدش توجه داشته باشند. مبناي محوري تفسير دوم، اعجاز حداكثري (در مقابل اعجاز حداقلي فقط براي اثبات حقانيت خويش) مي باشد. بدين طريق موعود اديان يك استثنا است. او هيچ يك از مراحل ظهور تا پر كردن زمين از عدل و داد را با تلاش معمولي انجام نمي دهد و همه به اعجاز انجام مي شود! اين تفسير غير از توالي فاسد _ به خصوص در خلق استراتژي _ است اصولاً قابل دفاع هم نيست. اينكه امام در اثبات حقانيت خود از معجزه استفاده مي نمايد يا فرشتگان به ياري او مي شتابند قابل دفاع است و از قضا همين روايات هم مستند اين برداشت در توسعة اعجاز است امّا دليل، اخص از مدعاست. فرشتگان او را ياري مي كنند، همان گونه كه امداد غيبي براي ساير انبيا و رسل بوده است (قرآن ياري فرشتگان در بدر را توصيف

مي نمايد). امداد نيز از قانوني خاص تبعيت مي كند كه مربوط به ياري شوندگان است. هر چه جدّ و جهد و خلوص ياري شوندگان بيشتر باشد، امداد غيبي مضاعف است.2 پس اگر ميزان ياري فرشتگان بيشتر است باز به جد و جهد و تلاش مضاعف حضرت حجت و يارانش بر مي گردد و اين اثبات تلاش حداكثري مي نمايد نه اعجاز حداكثري خود معصومان نيز از دوران پر مشقت ظهور در كار و تلاش سخن گفته اند. مي ماند رويكرد سوم؛ اين رويكرد نمي گويد كه همين مرتبه از قوانين و نواميس برطبيعت حاكم است و فقط آنها به كرّات خرق شده، كار با اعجاز پيش مي رود بلكه معقتد است مرتبة برتري از قوانين طبيعت بر آن حاكم مي شود كه نشئة ملك را به قيامت و قوانين آن نزديك تر مي نمايد. ريشه اين سخن در بيان شريف علامه طباطبايي است.3 اين رويكرد هم ادلة فلسفي دارد و هم ادلة نقلي. بر اساس حكمت متعاليه و مشارب عرفاني, عالم مُلك به سمت تجرّد تام در قوس صعود در حال حركت و تكامل است و مرتبة قيامت، مرتبه رسيدن دنيا به مبدأ خويش است (إليه راجعون) از اين رو فعليت برتري در عالم مشاهده مي شود كه براي مراتب قبل شناخته شده نيست چنان كه آنچه از نشئه قيامت برايمان شناخته شده نيست (مثل شهادت جوارح, شناخته شدن مجرم به سيمايش, زنده بودن بهشت و جهنم و...) اعجاز نمي باشد بلكه «خصوصيت» نشئه قيامت است. حال ظهور نيز مرتبه اي از آن حقيقت را دارد. در ذيل آيه «فذكّرهم بأيّام الله؛ آنان را به روزهاي خدا يادآور شو»4 رواياتي است كه تصريح دارد ايام الله، روز ظهور، رجعت

و قيامت است. به تعبير بلند علامه طباطبائي «ظهور، رجعت و قيامت مراتب يك حقيقت واحدند».5 يعني خصوصيات نشئه ظهور، به قيامت شبيه تر و نزديك تر است تا دنياي ما. عالم براي رسيدن به مرتبه قيامت ناگزير از طيّ دو مرتبة ظهور و رجعت است و همين تفسير سخن پيامبر(ص) است كه اگر از عمر دنيا يك روز باقي باشد، خداوند آنقدر آن را طولاني مي گرداند تا ظهور اتفاق افتد. اين رويكرد علاوه بر اينكه مبناي محكم عقلي و نقلي دارد با مجموعه روايات ديگر هم سازگار تر است؛ به علاوه كه تمام آنچه را رويكرد دوم به دنبالش هست در خود جاي مي دهد. بر اساس اين رويكرد چنان امكاناتي براي مؤمن حاصل از «كمال انسان» است نه «تكامل اسباب» و تكنولوژي موجود كه البته سياق روايت هم خلاف آن را مي رساند. روايات، وجود امكانات را براي مؤمنان ثابت مي كند: به حقيقت، مؤمن در زمان [ظهور] قائم(ع) در حالي كه خود، در مشرق است، حتماً برادرش را در مغرب مي بيند... .

اگر تكنولوژي متكامل شده بود كه براي فاسق و مؤمن، بالسويه بود. فعليت و صيرورت بيشتر زمين نيز آثار خاصّ خود را دارد و از جلمه آباداني آن, اخراج نبات و گنج هاي آن و... اينها نه مجاز است و نه خرق عادت ب _ زبان علمي و عملي اخبار اهل بيت(ع): از آنچه دربارة رويكرد سوم گفتيم، اين نتيجه گرفته نمي شود كه همه اخبار غيبي قرآن و عترت به همين معناي متداول شناخته مي شوند تا مثلاً وقتي اوصافي عجيب براي الاغ دجال مي شمارد، آن را به چارپايي عظيم الجثه و... تطبيق كنيم! اينجا نيز يك مبناي تفسيري ديگر وجود

دارد و آن اينكه زبان اخبار علمي، با زبان اخبار عملي يكي نيست. زبان اخبار عملي عرفي است زيرا براي مكلّّفان ديروز و امروز بالسويه است پس بايد وقتي مي فرمايد: «فتيمّموا صعيداً طيّباً؛6 پس بر خاك پاك تيمم كنيد», «صعيد» براي مخاطبان زمان صدور شناخته شده باشد. مخاطبان متأخر اين خطاب نيز بايد به فهم عرفي مخاطب زمان صدور رجوع نمايند. ولي آيا اخبار علمي نيز لزوماً بايد چنين باشد؟ واضح است آن محذور (عمل به تكليف) را ندارد. اي بسا چون براي مخاطب صدور آن واقعيت شناخته شده نيست به زبان غير عرفي و در قالب تشبيه و كنايه بيان شود. مثلاً اگر معصومان مي خواستند از ميكروب بگويند، چگونه آنرا به مخاطب زمان خود بشناسانند پس لاجرم از تعابيري مثل شيطان استفاده مي كنند. اين تفكيك كه امام خميني(ره) در كشف الاسرار بيان فرموده است، در تفسير اخبار آخرالزمان، به خصوص پديده هاي پس از ظهور بسيار مفيد فايده است.

ج _ وضع اساسي براي حقايق نه مصاديق: علامه طباطبايي در مقدمة تفسير الميزان به خوبي اين موضوع را تبيين فرموده است. وقتي قرآن مي فرمايد «فرشتگان داراي بال هستند» نبايد بال پرنده يا مانند آن در ذهن تصور شود كه ناسازگاري با تجرّد فرشتگان به ذهن تبادر نمايد. چون اسامي نه براي مصاديق بلكه براي حقايق وضع شده اند. بدين معنا كه همان طور كه كملة «ترازو» در طيّ قرون به مصاديق متفاوتي به كار رفته كه هيچ شباهتي با هم ندارند امّا همه كار سنجش را انجام مي دادند, مي تواند بر نوع مجردي از آن با خصوصياتي خاص در عرصة قيامت صدق كند كه باز «ميزان» باشد امّا شبيه هيچ

كدام از ترازوهاي معهود نباشد بلكه موجودي مجرد و داراي شعور بوده كه سنجش كيفيات ايمان و كفر، كار اوست. پس نمي توان زود حكم كرد كه «ميزان», «صراط», «بال» و... در قيامت معناي كنايي و مجازي دارد يا حكم كرد كه همين معناي عرفي و شناخته شده دارد. يعني واقعاً پلي مثل اين پل ها روي جهنم تا بهشت كشيده شده است! بلكه پل هست امّا نه معناي كنايي و مجازي دارد يا نمي توان حكم كرد كه همين معناي عرفي و شناخته شده را دارد. يعني واقعاً پلي مثل اين پل ها روي جهنم تا بهشت كشيده شده است! بلكه پل هست امّا نه به معناي مصاديق معهود. سه اصل تفسيري در كشف الايات اخبار عبارتند از:

1. پديده هايي كه شبيه پديده هاي قيامتي تصوير شده اند را نبايد با پديده هاي دنياي موجود شناخت و بدان ها تأويل برد چون ظهور بدان نشئه نزديك تر است.

2. پديده هايي را كه با واژگان شناخته شدة ما بيان شده امّا نتايج متفاوتي از آن گرفته شده، نبايد به مصاديق معهود تأويل نمود بلكه بايد حقيقت آنرا مورد توجه قرار داد.

3. پديده هايي را كه به زبان رمز گفته شده، اخبار علمي است و بايد رمز گشايي شود.

3_3. نظامي براي طبقه بندي دلالات

آنچه به دنبال كشف دلالت آن هستيم يا حاكي از شي ء است (اسم) يا حاكمي از پديده (فعل). چنانچه اشاره شد، پديده هاي آخرالزمان: الف _ يا تجربه شده اند (مجرب) مثل قحطي و خسف

ب _ يا غير مجرب اند كه با اصول تفسيري دلالت يابي مي شوند. اسامي را نيز مي توان در يك طبقه بندي ابتدايي چنين تقسيم كرد:

الف _ متعلق آنها در عصر صدور موجود بوده است:

1.

در عصر ظهور هم موجودند:

1_1. مطابق همان مصداق اوّل: مثل كوفه، ركن و مقام و... .

1_2. غيرمطابق با آن مصداق: مثل خراسان و... ب _ متعلق آنها در عصر صدور موجود نبوده است: مثل سفياني، خراساني، شعيب بن صالح و... .

_ در برخي احتمال معناي غير مطابقي تنزيلي وجود دارد. مثلاً منظور از روميان, نصارا باشد. در اين صورت واضح است همپوشاني اين معنا با منطقه جغرافيايي روم شرقي در عصر صدور يكي نيست.

_ در برخي احتمال معناي غير مطابقي وجود دارد امّا نه تنزيلي و مجازي مثلاً خراسان, خراسان قديم (در عصر صدور) است يا خراسان عصر ظهور؟ يا منظور از تركان كيانند؟ آيا همان منطقه كوچك كه در عهد عباسيان جايگاه تركان بود يا …؟ _ در برخي كه دلالت عنواني دارد مثل خراساني, سفياني, يماني, و...7 اين سئوال مطرح است كه آيا هنگام ظهور، اينان به اين عنوان شناخته شده اند؟ يا بدين عنوان معروف نيستند ولي عنوان برايشان صحت صدق دارد؟ كه باز اين سئوال طرح مي شود كه صحت صدق به چيست؟ مثلاً سفياني حتماً بايد از نژاد خوني ابوسفيان باشد يا ادعائاً و تنزيلاً متعلق به اوست؟! _ در برخي كه نام شخصي (مثل شعيب بن صالح) مطرح است نيز اين سئوال مطرح است كه با همين تركيب براي او شناخته شده است يا با ما به ازاي آن؟ به خصوص كه مثلاً شعيب بن صالح از منطقه اي غير عرب نشين معرفي مي شود اين احتمال وقتي تقويت مي شود كه مي دانيم اسامي انبيا و اولياي گذشته در اديان گذشته كه زبان غير عربي داشته اند به گونه ديگر بوده است مثلاً حسن(ع)

و حسين(ع) در عبري شبر و شبير نام داشته اند و هكذا... آيا احتمال اين ما به ازايي هم اينجا وجود دارد؟! _ در قسمت اسامي هم تعارضاتي در روايات وجود دارد كه حلّ آن مشكل مي نماياند. براي نمونه اختلاف در نام سفياني را مي توان مثال زد: روايات نام او را «عبدالله», «عثمان», «معاويه», «حرب» و «عروه» گفته8 و نام هاي «يزيد» «عنبسه», «هند», «عتبه» را براي پدرش برشمرده اند.9 گاهي نسبت او به «عتبه بن ابي سفيان» و گاه به «خالد بن يزيد بن معاويه» مي رسد.10 اينجا نيز يك احتمال كه از لوازم اعتقاد به بداء است، مي تواند گره گشا شود. لازمة ديگر اعتقاد به بدأ پذيرش تغيير در اشخاص است. توضيح اينكه اصل مقابلة سفياني يك قضاي حتمي است. امام علي(ع) در اين باره فرمود: فتنه اوّل سفياني است و فتنه آخر هم سفياني است.11 امّا وقتي در اصل ظهور قائم (عج) يا فرج، بداء رخ دهد يا بايد مصداق سفياني هم داراي عمر غير معمولي باشد و يا بايد با جريان بداء در آن, اشخاص و مصاديق آن تغيير نمايد. دليلي بر اوّلي در دست نيست امّا اختلاف در اسامي مي تواند دليل بر دومي باشد. از اين رو پس از بررسي سندي، آنچه معتبر مي ماند اينگونه حل مي شود نه اينكه اين اختلاف موجب خدشه به اصل مسئله شود. 4. استراتژي هاي مبتني بر مختصات كشف شده

4_1. تقسيم بندي استراتژي ها

استراتژي هايي كه با توجه به امكانات بالقوه و بالفعل از يك سو و توجه به مختصات دوران ظهور از سوي ديگر خلق مي شود، دو قسم اند: الف _ استراتژي هايي كه پاسخگوي نياز امروز هم هستند؛

ب _ استراتژي هايي كه فقط فردا نگرند و ظرف

تحققشان امروز نيست. در جهان غرب قرائتي صهيوني از كتاب مقدس (مكاشفات يوحنا) بدين انجاميده كه بايد براي ظهور مسيح، قوم يهود در اورشليم سكونت و حكومت داده شوند. همين قرائت از دنياي پيش رو، موجب استراتژي تشكيل حكومت اسرائيل شده است. از سوي ديگر چون نبرد نهايي (آرمگدون) در منطقه «هر مجدون» (واقع در فلسطين اشغالي) را يك نبرد اتمي تفسير كرده اند, اسرائيل را به بزرگ ترين ذراتخانه هسته اي تبديل كرده اند و از هسته اي شدن كشورهايي كه در پيش گويي هاي هانتينگتون مبني بر جنگ تمدن ها در پايان تاريخ مقابل تمدن غربي خواهند بود، به شدت ممانعت به عمل مي آورند. در اين مثال، چند درك _ اعم از صحيح يا غلط _ دربارة آخرالزمان، چند استراتژي كلام در پي داشته است. نداشتن هيچ اطلاعي از آينده هم ما را وا مي دارد در مقابل اين استراتژي، استراتژي مناسب را داشته باشيم، در حالي كه روايات از مواجهة ما با اهل يهود قبل يا حين ظهور، به ما خبر مي دهند.12 اين خبر غيبي اگر براي نيروهاي مسلح موجب اخذ استراتژي فعال شود هم رفع نياز امروز مي كند (نوعي قدرت بازدارندگي در مقابل تهديد اسرائيل) و هم تهيّأ فردا. امّا قسم دوم مثل اخذ استراتژي براي «زندگي در فضا» يا «تعويض و تكامل تكنولوژي» است كه مطالعات و آزمايش هاي آن انجام مي شود ولي در سطح عمومي قابل تعميم و اجرا نيست و در واقع كار براي فرداست. اگر در تفسير اخبار آخرالزمان به اين حقيقت نائل شديم كه صنايع ظهور, تكامل يافتة همين تكنولوژي نيست و طرحي نو در عالم است كه حاصل تكامل انسان است نه تكامل اسباب؛ ولو

امروز ناگزير به زندگي با اين صنايع هستيم امّا مطالعه و تحقيق دربارة آن، كم ارزش تر از تحقيق وجود آب در مريخ و امكانات سكوت در فضا كه اين همه فكر و هزينه مصرف آن مي شود، نمي باشد. اين مطالعات و پژوهش ها را نبايد دست كم گرفت. چنانچه اشاره شد، همين گام ها كه در عرصة فكر و هنر برداشته مي شود موجب آمادگي ذهني مخاطبان و سپس ايجاد نياز و اشتياق نسبت به آن غايت و سپس مقدمات و خيزش و جنبش عمومي براي تحقق يا پذيرش آن مي گردد.

4_2. چارچوبة خلق استراتژي ها

درك واضح از مختصات مربوطه در آينده، به علاوه اطلاع از امكانات و موقعيت بالقوه و بالفعل امّا استراتژيك مربوطه در كنار لحاظ علايم و نشانه هاي نصب شده در اخبار نشانه گذار، از وضع موجود تا مطلوب و در آخر، ضوابط شريعت، چارديواري خلق استراتژي هاست. توضيح با يك نمونة ساده: تفسير دولت كريمه امام عصر(ع) و كشف ذاتيات و لوازم آن از اخبار آخرالزمان، نمايي از دنياي سياست عصر ظهور را به ما مي دهد. امكانات تحقق دولتي هم جهت و همسو با دولت كريمه (نه با جهت گيري دموكراسي ليبرال و دولت مدرن) از جمله جامعه شيعي و مانند آن است كه ايران معاصر داشته است. نشانه هاي مربوط به اين راه نيز واضح است. از بين ده ها نشانه مي توان به روايت امام صادق(ع) ذيل آية 18 سورة سبا (و قرار داديم بين آنها و قريه هاي مبارك, قريه هاي ظاهري را و تقدير كرديم سير در آنها را…) اشاره كرد كه قريه هاي مبارك را به «دولت اهل بيت» و قريه هاي ظاهري را به «فقها» تأويل كردند.13 كه خداوند تقدير

سير بين آنها و رسيدن به قرية مبارك براي شيعيان نموده است. حال، اخذ اين استراتژي براي پيدايش دولت هاي شيعي با ولايت و زعامت فقها, هم راستا با دولت كريمة امام عصر(ع), مضبوط شرعي آن است. مثلاً در حيطة اختيارات شرعي فقيه مي توان چنان دولتي برپا نمود؛ نه مي توان اختيار معصوم به او داد و نه كاستن از آن اختيارات, هم راستايي را تأمين مي نمايد. آوردن اين مثال كه به علت رخ دادنش واضح شده است جهت اين است كه مناقشه در مثال، اصل بحث را گم نكند گرچه به نظر مي رسد همين مثال نيز جاي توجه جدي دارد. اگر دولت هاي نظام اسلامي خود را همراستا با دولت كريمه تعريف كنند و ابتدا دركي درست از آن يافته و بعد به سمت آن رفتن را استراتژي خود قرار دهند در چشم انداز ها, سياست گذاري ها, طرح ها و لوايح تغييرات كيفي تري رخ مي دهد. براي مثال از جمله خصوصيت «دولت دنائت» و جاهلي, در استضعاف بودن اهل اسلام است و مستضعف در قرآن كسي است كه « لا يستطيعون حيلةً و لا يهتدون سبيلاً» باشد. يعني نمي تواند حائلي بين مناسبات غلط جاري با عقايد و رفتار ديني خود برقرار نمايد، لذا جهالت ها به او نفوذ مي كند، عقايدش را شبهه و خرافه مي گيرد و اخلاق و رفتارش را فساد و فسق؛ چاره و راه فراري هم نمي شناسد. در مقابل در «دولت كرامت» مسلمان و دينش عزيز مي شوند «تعزّبها الإسلام و أهله» يعني اسلام او نفوذ ناپذير مي شود در مقابل فسق و نفاق، خلل بردار مي شود و منافق ناگزير است از درون دست به اصلاح خويش برد: «تذلّ بها النّفاق و أهله» اين

تابلوي كوچك و هنوز مجمل از لوازم دولت كريمه قدرت خلق استراتژي كلان براي عزت مسلماني و دينداري در جامعه اسلامي، حيا و عفت جوان در استضعاف نيست؟ و آيا هم داستاني با دولت كريمه اقتضا ندارد كه مناسبات اجتماعي، نحوه پوشش و ارتباط و ده ها مسئلة ديگر طوري بنا شود كه فسق به جاي ايمان در استضفاف افتد و دينداري تسهيل و آسان شود؟! نكته پاياني اينكه اين چنين استراتژي هايي براي ظهور، ولو به فترت و انقطاع هم برخورد كند كاركرد خود را دارد. براي مثال تمرين ولايت فقها _ كه ولايتي محدودتر و آسانتر از ولايت معصوم است _ در حافظه تاريخي شيعه مي ماند و موجب تربيت تاريخي او مي شود: چنانچه پذيرش امامت امام جواد(ع) در كودكي منجر شد شيعه در دوران سخت عسكريين و شروع غيبت دچار سردرگمي و پراكندگي نشود. امام كودك و ناديده را پذيرفت و به غيبت او راضي شد و جالب اينكه از تفرق ها و فرقه سازي ها كاسته شد، در حالي كه پس از امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) اوج فرقه سازي بوده است. اين استفاده از همان فرمايش امام كاظم(ع) است كه فرمود: «شيعه در طول دويست سال با انتظار و آرزو تربيت شده است».14 محسن قنبريان

ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

1. الاختصاص، شيخ مفيد، ص 376.

2. ر.ك: كتاب امدادهاي غيبي در زندگي بشر، شهيد مرتضي مطهري.

3. الميزان، علامه طباطبايي، ج 2، ص 109. ذيل آيات 208 تا 210 بقره.

4. سورة ابراهيم، آية 51.

5. الميزان، ج 2، ص 109.

6. سورة نساء (4)، آية 43؛ سورة مائده (5)، آية 6.

7. صدوق در كمال الدين از عبدالله بن ابي منصور

روايت نمود كه از حضرت صادق(ع) پرسيدم اسم سفياني چيست؟ فرمود: چه كار به اسم او داري؟.. (مهدي موعود، ترجمه علي دواني از ج 13، بحارالانوار، ص 980)

8. به ترتيب ر.ك: الفتن، ابن حماد ص 191. كمال الدين، شيخ صدوق، ص 679؛ الملاحم، ص 77؛ عقد الدرر، ص 80 و 91؛ التذكرة، قرطبي، ص 694 و 702.

9. الفتن، ص 191؛ كمال الدين، ص 679؛ الملاحم، ص 77؛ عقدالدّرر، ص 80.

10. الغيبه، طوسي، ص 44.

11. ملاحم سيد بن طاووس نقل از تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، ص 178.

12. ر.ك: بحارالانوار، ج 60، ص 216.

13. ر.ك: تفسير نورالثقلين، ج 4، ذيل آية 17 سورة سبأ.

14. الغيبه، نعماني، ص 305.

ارتباط با امام زمان (عج)

هر خارق عادت يا كرامتي كه به دست ناشناسي صورت مي گيرد و فيضي از ناحيه او به ديگران مي رساند، از سرچشمه فياض امام عصر(ع) جاري مي گردد؛ امّا چنين نيست كه آن ناشناس لزوماً وجود مبارك ولي عصر(ع) باشد بلكه آن حضرت شاگردان صالحي دارد كه به امر ايشان گره از كار فروبستة ديگران مي گشايند و واسطة رسيدن فيض امام به آنان مي شوند.

آيت الله عبدالله جوادي آملي

ضرورت ارتباط با امام عصر(ع)

حيات انساني و معقول بشر در گرو پيوند با حقايق وحياني قرآن كريم است، زيرا وحي، يگانه عامل زندگي بخش بشر و پيروي از دستورها و آموزه هاي آن، زمينه ساز باريابي به زندگي معقول و مطلوب است: استجيبوا لله و للرّسول إذا دعاكم لما يحييكم1؛ [اي كساني كه ايمان آورده ايد، دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خواند كه شما را حيات مي بخشد.] من عمل صالحاً من ذكرٍ او انثي و هو

مؤمنٌ فلنحيينّه حيوة طيّبة؛2[هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او ر ابه حياتي پاك زنده مي داريم.] عترت طاهره كه يكي از دو ثقل به جا مانده از رسول گرامي است، همتاي قرآن و همدوش آن است و بر همين اساس، احكامي كه دربارة قرآن ثابت است، در مورد عترت طاهره نيز ثابت خواهد بود. از اين رو ارتباط با امام عصر(ع) نيز زندگي بخش و تأمين كننده حيات معقول و مطلوب آدمي است، چون نبي مكرم اسلام(ص) _ چنانچه قبلاً بيان شد _ عدم معرفت و پذيرش ولايت امام معصوم زمان را ماية مرگ جاهلي برشمردند و آنچه نبودش مرگ جاهلانه مي آورد، بودنش حيات عاقلانه را تأمين خواهد كرد و آنكه معرفت و ولايت را فهيمد، همواره خويش را در معرض ارتباط با امام معصوم عصر خويش مي نهد. ارتباط با مقام شامخ ولايت و اتصال روح و قلب انسان با امام عصر(ع) خويش، نه تنها حيات معقول را تأمين مي كند بلكه نقايص بشر را نيز تتميم مي سازد، زيرا او كعبة حقيقي و حقيقت كعبه است: كعبة زميني، محاذي «بيت معمور» است و آن بيت برابر عرش خداست. فرشته اي خاص مأمور بناي بيت معمور شد تا فرشتگاني كه مقام انسانيت را به خلافت نشناختند و تسبيح و تقديس خويش را براي نيل به مقام خلافت الهي كافي دانستند و سپس با تنبيه خداوند به معرفت اوج مقام والاي انسان كامل بار يافتند، بر گرد آن طواف كنند و با اين عبادت، نقص كار خود را ترميم كنند. ساختمان كعبه نيز براي طواف بر گرد آن جهت ترميم

و جبران همة قصورها و تقصيرها به ويژه غفلت از مقام انسانيت، و سهو و نسيان يا عصيان در پيشگاه خليف_[اللّهي انسان است3، از اين رو بهترين تنبّه براي طائفان غافل و حاجيان ذاهل و معتمران متساهل، تدارك جهل و جبران غفلت دربارة خودشناسي و معرفت مقام شامخ انسان كامل و خليفة عصر، حضرت بقيةالله(ع) است، تا چون فرشتگان، طواف مقبول و سعي مشكور داشته باشند. چگونگي ارتباط با امام زمان(ع)

تشرف بي واسطه و مستقيم به محضر نوراني امام زمان(ع) لياقت و شايستگي هايي ويژه مي خواهد، از اين رو تنها اوحدي از موحدان به باريابي محضر مطهرش توفيق مي يابند. هر خارق عادت يا كرامتي كه به دست ناشناسي صورت مي گيرد و فيضي از ناحيه او به ديگران مي رساند، از سرچشمه فياض امام عصر(ع) جاري مي گردد؛ امّا چنين نيست كه آن ناشناس لزوماً وجود مبارك ولي عصر(ع) باشد بلكه آن حضرت شاگردان صالحي دارد كه به امر ايشان گره از كار فروبستة ديگران مي گشايند و واسطة رسيدن فيض امام به آنان مي شوند. آنچه براي همگان ضروري و ميسور است، ايجاد و حفظ ارتباط روحي و معنوي با آن حضرت است كه در پرتو رعايت ادب حضور و ارتباط با آن حضرت تحصيل خواهد شد. انجام دادن مستحبات و اعمال صالح به نيابت از آن حضرت و اهداي ثواب آن به ارواح طيّب عترت طاهره(ع) از بهترين راه هايي است كه مي تواند ارتباط انسان با آن وجود مبارك را تأمين كند و بهترين حالت در چنين نيابتي، آن است كه انسان در برابر عمل خويش از آن امام خواسته اي نداشته باشد، زيرا از قدر عملش مي كاهد: چون خواستة ما به قدر

ادراك ماست و ادراك ما بيشتر به حجاب تمنيات ما محجوب است، مطلوب متوقّع ما نيز محدود خواهد بود. پس بهتر است كه برابر اين ادب، به پيشگاه آن حضرت چيز خاصّي را پيشنهاد ندهيم، زيرا او از آن دسته است كه «سجّيتهم الكرم؛4 دأب شان كريم بودن است». بنابراين شايسته آن است كه در انتظار عطاي او باشيم، زيرا آنچه آن حضرت به اقتضاي سجيّة كريم خويش عطا مي كند ماندني است. البته اين سخن بدين معني نيست كه انسان اگر مشكل خاصي دارد، با امام خويش در ميان نگذارد و از او نطلبد بلكه مقصود آن است كه در انجام دادن اعمال صالح به نيابت از آن حضرت، طلبي نداشته باشد و پيشنهادي ندهد تا آنان در خور خويش عطا كنند؛ نه در اندازة مطلوب محدود ما. آنان چون درخور خويش عطا كنند, هم قابليت و ظرفيت مي بخشند و هم مقبول و مظروف؛ گاه گرچه به شخص عطا مي كنند، ظهور و فضل عطايشان جامعه اي را بهره مند مي سازد؛ مانند آنچه حضرت رضا(ع) به شاگرد خويش جناب زكريا بن آدم در برابر استجازة او براي خروج از قم فرمود: «شما در قم بمانيد. خداي سبحان به بركت شما عذاب را از مردم قم بر مي دارد، آن گونه كه به بركت مزار پدرم عذاب را از ساكنان آن منطقه برداشته است».5 اين نمونه اي از آن عطاياست كه به شخصي چنان لطفي مي كنند كه چون پيكرش در زميني مدفون شود، آن بركت در تمام آن شهر جريان يابد. از ديگر آداب حسنه در ارتباط با امام عصر(ع) ادب برخاستن به احترام نام مبارك وليّ عصر(ع) است كه در ميان شيفتگان

و پيروان خاندان عصمت(ع) سنّتي ديرپاست. ادعاي بابيّت و سفارت از وليّ عصر(ع)

ارتباط با امام زمان(ع) آرزوي هر منتظر مشتاق و افتخار والاي هر صاحب معرفتي است؛ امّا اين كالاي ثمين به اقتضاي قدر والاي خود در كنار اولياي بي ادعايي كه از خورشيد آن كسب نور كرده اند، همواره به مدعياني مبتلا بوده است كه ادعاي ارتباط با قلب عالم را ويلة نيل به اهداف روا يا نارواي خويش قرار داده و خواسته يا ناخواسته رهزن مؤمنان مشتاق امّا ساده دلي شده اند كه دائماً تشنة رسيدن خبري يا رؤيت اثري از جان جانان عالم اند. هر منتظر متعقّلي، ضروري است با شناخت راه هاي اصيل ارتباط با وليّ عصر(ع) از سويي و معرفت مدعيان ارتباط از سويي ديگر، خويش و جامعه را از درافتادن به وادي وهم و خرافه كه مورث گمراهي است رهايي بخشد. دو واژة «بابيت»6 و «سفارت» دربارة كساني به كار مي رود كه مدعي رابطه با امام عصر(ع) بوده و ادعا مي كنند كه از امام(ع) دستورهايي به آنها رسيده است7؛ يعني به امام معصوم(ع) دسترسي يافته و آموزه هايي را از آن حضرت گرفته اند كه در اين صورت آن آموزه ها براي او و آناني كه اين سخنان را از وي _ كه واسطة ميان امام(ع) و ديگران شده است _ مي شنوند، حجت شرعي و دستوري الهي است، اين معني حقيقي چنين ادعايي است گرچه مدعيان ارتباط با حضرت وليّ عصر(ع) به آن تصريح نكنند. گفتني است نيل به زيارت وجود مبارك صاحب الامر(ع) كه از آن به ملاقات تعبير مي شود، غير از ادعاي بابيت يا سفارت از سوي آن حضرت است. بي شك، ملاقات و زيارت آن حضرت امري

محال نيست، همان گونه كه برخي از انسان هاي صالح در عصر غيبت به اين سعادت رسيده اند و نيز بهره برداري از هدايت باطني آن حضرت نيز امري مسلّم و مقبول است كه همواره شايستگان از آن مستفيد گشته اند، زيرا امامان معصوم(ع) مجاري فيض خداي سبحان اند و ذات اقدس الهي فيض لايق هر مستفيضي را به واسطة خلفاي خود به آنها اعطا مي كند. ميان اين دو معني از بهره مندي و ارتباط با امام معصوم و ادعاي بابيت و سفارت، فاصلة عميقي است كه بر اهل بصيرت پوشيده نيست. ارشاد و هدايت باطني امام زمان(ع) دربارة شيخ مفيد(ره) و تصحيح فتواي ايشان8 نمونه اي از اين افاضه هاست؛ امّا نبايد از نظر دور داشت كه ميان چنين ملاقاتي يا چنان هدايتي با ادعاي بابيت و سفارت از آن جناب، تفاوتي به بلنداي آسمان و زمين است. براساس حكم عقل و برآيند دستورهاي نقل، تكذيب مدعيان سفارت و تلقي حكم يا پيام از سوي آن امام، وظيفة دوستان و منتظران واقعي آن حضرت است9، زيرا با گشوده شدن چنين بابي و پذيرفتن ادعاي آنان فضايي ساخته خواهد شد تا هر روز بلكه هر لحظه، كسي با چنين داعيه اي ديگران را به خويش و پيام ادعايي خود بخواند و چه بسا كه در اين ميان، مدعي تغيير يا تبديل يا جعل احكام اسلامي گردند، كه خود هرج و مرج مي آفريند. براين اساس، نه تنها تكذيب چنين كساني واجب است بلكه هر گونه عملي كه به تقويت آنان انجامد، به بداهت عقل و براساس معاونت بر اثم، حرام خواهد بود. در عصر غيبت كبراي وليّ عصر(ع) براي رهايي از بي سر و ساماني و نجات

از بلاتكليفي از سوي ائمه هدي(ع) امت اسلامي به اطاعت از فقيه جامع شرايط مأمور و موظف گرديده است تا در فروع دين، يا كارشناسي شده يا با استناد به نظر كارشناس امين و عادلي كه توانايي استنباط احكام شرعي از ادله عقلي و نقلي را دارد، زندگي كرده و اعمال فردي و اجتماعي خويش را انجام دهند. نه خواب و رؤيا و نه ادعاي ارتباط و تلقي ارشاد از امام معصوم(ع) هيچ كدام در تعيين تكليف عملي جامعه در ارتباط با امام عصر(ع) ارزش و اعتباري ندارد، زيرا اوّلاً امت اسلامي به تبعيت از آن امر نشده اند و ثانياً هيچ ضابطه و قانوني براي اثبات صدق رؤياها يا ادعاها وجود ندارد، تا بتوان صحيح آن را از سقيم تشخيص داد؛ وگرنه بايد پذيرفت كه در هر گوشه اي كسي سري بردارد و با ادعاي ديدن رؤيايي يا تلقي امري وظيفة شرعي تازه خاصي را بيان سازد كه در اين صورت بر هيچ عاقلي پوشيده نمي ماند كه نه دين خدا از تحويل و تبديل در امان مي ماند و نه مسلمانان منتظر، سير نوراني انتظار را به سلامت مي پيمايند، چون ديگر سنگ روي سنگ بند نمي شود و نظام فقهي و اجتماعي اسلام و جامعه اسلامي در هم مي پاشد. بايد هماره به ياد داشت در عصر غيبت كبرا باب سفارت و نيابت خاص آن حضرت بسته است و هيچ كس جز «كذّاب مفتر» چنين ادعايي نخواهد داشت و ارتباط عاشقان منتظر با امام منتظر(ع) از طريق عمل به فتاواي نواب عام حضرتش تأمين مي شود؛ امّا هماره بايد مراقب بود براثر محبّت به نواب عام آن حضرت به دام افراط

گرفتار نياييم و حكم نائب خاص را به نواب عام تسرّي نبخشيم، كه هر افراط و تفريطي در ناداني ريشه دارد: «لاتري الجاهل إلّا مفرطاً أو مفرّطاً».10 خلاصه آنكه: 1. كتاب خدا و عترت طاهرين با برهان عقلي منبع معرفتي معارف اعتقادي، فضائل اخلاقي، احكام فقهي و حقوقي است. 2. تهذيب نفس راه مشروعي دارد كه عقل قطعي و نقل معتبر راهنماي آن اند. 3. ادعيه؛ مناجات ها، اذكار مأثور، زيارات توصيه شده و مانند آن طريق مشروعي است كه ره آورد وافر داشته و دارد. 4. وجود صلحاي متشرع، فقهاي وارسته، حكماي متدين، متكلمان متعهد، محدّثان خيبر و مانند آنان سند تأثيرگذاري دستورهاي مأثور است كه بايسته است جوانان و نوسالان به آنها اقتدا نمايند. 5. وجود مدعيان دروغين بابيت، سفارت و گاهي نيز امامت همانند دروغ پردازان در حوزة نبوت است كه از آنان به متنبّيان ياد مي شود چنانچه مدعيان دروغين الوهيت نظير فرعون كم نبوده اند. ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

? برگرفته از: «امام مهدي(ع)؛ موعود موجود»، انتشارات اسرا.

1. سورة انفال (8)، آية 24.

2. سورة نحل (16)، آية 97.

3. الكافي، ج 4، ص 187-188.

4. برگرفته از زيارت جامعة كبيره كه در آن ائمّه(ع) چنين خوانده مي شوند عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم (البلد الامين، ص 302؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 615).

5. الاختصاص، ص 87.

6. اين واژه كه امروزه براي فرقه اي ساخته و پرداخته دست استعمار، عَلَم گرديده، در معني اصطلاحي خود (واسطه) به كار رفته است.

7. ر.ك: فرهنگ فرق اسلامي، ص 88.

8. ر.ك: زندگي دانشمندان (قصص العلماء)، ص 384.

9. مانند آنچه در نامة آخرين امام(ع) به آخرين

نائب خاص خويش مرقوم فرمود: سيأتي شيعتي من يدعي المشاهدة. ألا فمن ادّعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كاذب مفتر. (كمال الدين، ج 2، ص 193؛ الاحتجاج، ج 2، ص 556، با اندكي اختلاف).

10. نهج البلاغه، حكمت 70.

گونه شناسي تشرفات

از آيت الله سيد محمد هاشمي گلپايگاني، فرزند مرحوم آيت الله العظمي سيد جمال هاشمي گلپايگاني نيز نقل شده كه در عالم رؤيا، در محضر پدرشان، مشرف به محضر امام(ع) مي شوند و آن حضرت(ع) مي فرمايند: «از علائم ظهور، فقط نشانه هاي حتمي مانده است و شايد آنها نيز در مدتي كوتاه به وقوع بپيوندند. پس بر شما باد كه براي فرج دعا كنيد». اشاره:

در گسترة ملاقات كنندگان بافضيلتي كه به اين شرافت ديدار امام(ع) وصول پيدا كرده اند، عالمان و رهبران ديني را مي بينيم كه به ويژه در مواقع اضطرار عالم اسلام، خصوصاً شيعيان آنگاه كه همة اميدها منقطع و تلاش ها بي ثمر مانده، با توسّل به حجت پروردگار و صاحب امرشان، از گرداب هلاكت و نابودي به ساحل امن و امان رهايي يافته اند. در اين نوشتار، در پي آن هستيم كه انواع و گونه هاي اين تشرفات را بر مبناي اشارات و رهنمودهاي امام زمان(ع) به تشرف يافتگان مورد بررسي قرار دهيم.

تشرفات عالمان و رهبران ديني

در غيبت طولاني مدت امام شيعيان(ع)، چه بسيار عالمان ديني و رهبراني از امت كه به صورت پنهان، يا آشكار از وجود ملجأ و پناه صاحب امر خود در اين انجام وظيفة هدايت و انسان سازي كه از سوي امام(ع) بدان مكلّف و مسئول شده اند، بهره ها گرفته اند. از ميان اين همه، آنچه مورد توجه نگارنده مي باشد، ديدارهايي است كه شهرت پيدا كرده و از سوي افراد موثق

و مورد اعتماد نقل گرديده است. اكثر قريب به اتفاق اين تشرفات را مي توان در عناوين كلي زير دسته بندي كرد: 1. حمايت از عقايد تشيع و اتمام حجت بر منكران و مخالفان آن؛ 2. معرفي عالمان مورد اعتماد به عنوان رهبران مردم؛ 3. ارشادات علمي، اعمّ از راهنمايي هاي كلّي و اجمالي، يا همراه تعيين مصداق؛ 4. تعيين نحوة سلوك و ارتباط عالمان با مردم؛ 5. بيان ادعيه و راه هاي توسل و ارتباط معنوي با امام(ع) يا ارتباط از طريق آن حضرت با پروردگار.9 اينك به تفصيل، به توضيح هر يك از اين عنوان ها مي پردازيم. 1. حمايت از تشيع و اتمام حجت بر مخالفان

امام زمان(ع) در مواقع مختلف و بنا به اقتضاي زماني و موقعيتي، با توجه به نقش و رسالت تكويني و تشريعي شان، به دفاع از كيان مذهب حقّه و پيروان آيين الهي عصر اقدام نموده اند و در برخي موارد به نحوي حجت را بر طالبان راه نجات، اتمام گردانيده اند. اين حمايت ها، گاه از طريق تعليم روش بحث و پاسخ پرسش هاي مخالفان مذهب اماميه _ مانند: پاسخ به سؤالات عبدالله سعد قمي در تشرف به محضر امام(ع) در سنين طفوليت آن حضرت(ع) _ ، تأييد و تمجيد از مبارزة در راه حق عليه باطل، در نامة حضرت(ع) به شيخ مفيد(ره)، هدايت بحرالعلوم يمني در تشرفي كه به واسطة مرجع وقت شيعيان، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني به محضر امام(ع) پيدا كرد و ايمان آوردن و گرويدن وي به همراه گروه فراواني از مقلّدان و پيروانش در يمن به تشيّع، پيام تشكرآميز حضرت نسبت به مرجع وقت شيعيان آيت الله العظمي بروجردي از طريق آيت الله سيد

محمدرضا گلپايگاني(ره)10؛ تأييد اظهار مخالفت علني آيت الله شيخ مرتضي حائري(ره) با پيشنهاد ضدّ اسلامي يكي از نمايندگان زن مجلس در دوران پهلوي از طريق تبسم شيرين و محبت آميز امام(ع) در عالم رؤيا و موارد ديگري از اين قبيل. 2. معرفي عالمان مورد اعتماد به عنوان وكيل امام(ع) و رهبر مردم

علاوه بر توقيع مشهور امام عصر(ع)، در پاسخ به اسحاق بن يعقوب كليني، كه طيّ آن، فقيهان و صاحبان قوة اجتهاد و استنباط را به عنوان حجّت و نمايندة عامّ خود و مردم تعيين فرمودند11، آن حضرت(ع) در طول دوران غيبت، از راه هاي مختلف، مراجع تقليد را به عنوان وكلاي (عام) خود، تأييد نموده اند. اين امر در مواردي به صورت تأييد طريق اجتهاد و زعامت امور ديني، تحت عنوان امانت امام زمان(ع)، يا به صورت معرفي موردي بزرگاني همچون آيات عظام: ميرزاي بزرگ شيرازي، سيد ابوالحسن اصفهاني، شيخ بزرگ انصاري، شيخ عبدالكريم حائري، آيت الله بروجردي و ديگران به عنوان وكيل خويش در تشرفات افراد و شيعيان مورد اعتماد بوده است.12 از جمله در تشرف معروف حاج علي بغدادي، آيت الله محمد حسين كاظميني را كه حاجي بغدادي وجوهات شرعي و سهم امام را به وي پرداخت نموده و در تشرف شيعه اي اهل قطيف كه مرحوم آيت الله ملاعلي همداني آن را از آيت الله آقاضياء عراقي نقل كرده است، آن حضرت(ع)، ميرزاي شيرازي را وكيل خود معرفي نمودند. در تشرف ديگري كه براي شيخ مرتضي انصاري يقين آور بود، نظر مبارك امام زمان(ع) مبني بر مجتهد بودن آن مرجع جليل القدر آشكار گرديد و پس از آن بود كه وي حاضر به قرار دادن رسالة عمليه اش در دسترس مردم شد.

همچنين آن حضرت(ع) در تشرف مرحوم آيت الله عبدالنبي اراكي(ره) كه خود را مجتهد اعلم مي دانست و پس از انجام اعمال خاصي، توفيق آن را يافت كه محضر امام(ع) را دريابد، به وي ابراز مي فرمايند كه آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني وكيل (نماينده)شان مي باشد. آن مرحوم، به دنبال دانستن اين موضوع، از ادعاي خود صرف نظر مي نمايد. 3. راهنمايي هاي علمي

امام زمان(ع) از آن جهت كه خزانه دار علم بي منتهاي الهي و پيشواي شيعيان هستند، در مسائل و مشكلات علمي نيز، هيچ گاه آنان، به ويژه عالمانشان را از ياد نبرده و از طرق مختلف، راه حل مسائل دشوار را به ايشان مي نمايانند. در اين مورد، اتفاقات فراواني نقل شده است كه به عنوان نمونه به مصاديقي از معروف ترين آنها اشاره مي شود: پاسخ به مسائل علامه بزرگ آيت الله سيد مهدي بحرالعلوم در تشرفاتي كه در سرداب مطهر،13 در مسير زيارت كربلاي معلّا پيرامون ثواب زيارت سيدالشّهدا(ع) داشتند، پاسخ به سؤالات شيخ مرتضي انصاري،15 راهنمايي مرحوم آيت الله سيد احمد مقدس اردبيلي در مسجد كوفه،16 پاسخ به سؤال علامه حلّي در مسير كربلاي معلّا،17 تصحيح فتواي شيخ مفيد(ره) و صدور اين توقيع سرنوشت ساز از جانب امام(ع) براي وي كه: «بر شماست كه فتوا دهيد و بر ماست كه نگذاريم شما در خطا واقع شويد».18

مرحوم مقدس اردبيلي كه بزرگان در طهارت باطني و صداقتش ترديدي ندارند، بنا به آنچه در منتهي الآمال آمده، گفته است: «بسا اوقاتي كه مسئله اي بر من مشتبه مي شود، شبانه نزد قبر اميرالمؤمنين(ع) مي روم و با ايشان تكلّم مي كنم و جواب مي شنوم، امّا امشب مرا نزد فرزندش حضرت مهدي(ع) فرستاد...، ايشان جواب فرمودند و اكنون به نجف بازمي گردم».19 شيخ

انصاري در پاسخ به اصرار يكي از شاگردانش كه ماجراي تشرف و گفت وگوي ايشان را شنيده بود، مي گويد:

«گاهي براي رسيدن به خدمت امام عصر(ع) اجازه پيدا مي كنم و در كنار خانه اي كه تو آن را پيدا نخواهي كرد، مي روم و «زيارت جامعه» مي خوانم، چنانچه اجازة ثانوي برسد، به خدمت آن حضرت شرفياب مي شوم و مطالب لازم را از آن بزرگوار مي پرسم و ياري مي خواهم و باز مي گردم».20 علاوه بر اين موارد، راهنمايي هاي شخصي برخي از عالمان دربارة مسائل فردي شان همچون: تشرف آيت الله مرعشي نجفي و تعيين تكليف در امور بسيار مهم سياسي _ اجتماعي نظير: فتواي تحريم تنباكو، جنبش مشروطيت و انقلاب اسلامي ايران. دربارة اذن صدور فتواي تحريم تنباكو به ميرزاي شيرازي؛ خود وي در پاسخ به اعتراض آيت الله فشاركي مي گويد:

«مدت هاست كه در فكر آن [صدور حكم تحريم] بودم و در اين مدت، جهات مختلف اين فتوا را بررسي كردم تا اينكه ديروز به نتيجة نهايي رسيدم و امروز به سرداب غيبت رفتم تا از مولايم امام زمان(ع) اجازة حكم را بگيرم و آقا نيز اجازه فرمودند و امروز قبل از آمدن شما حكم را نوشتم».21 دربارة رؤياي مرحوم آيت الله نائيني _ از مراجع تقليد _ كه در آغاز، از موافقان جنبش مشروطيت بودند و آن را در مقابل روش سلطنت، پسنديده مي دانستند، از قول خودشان در كتاب تنبيه الام_[ و تنزيه المل_[ چنين نقل شده است كه: «چند شب قبل، در عالم رؤيا خدمت مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا حسين تهراني(ره)... مشرف شدم و مسائلي را از ايشان پرسيدم كه همه را از زبان مبارك حضرت ولي عصر(ع) پاسخ دادند. پس از

پايان آنها، دربارة مشروطه پرسيدم. حاصل عبارت اين جواب بود:

«حضرت(ع) فرمودند: مشروطه، اسمش تازه است، مطلب كه قديمي است. ...»

بعد اين عبارت را گفت: «حضرت فرمودند: مشروطه مثل آن است كه كنيز سياهي را كه دستش هم آلوده باشد، به شستن دست وادارش نمايند». به نظر مرحوم نائيني، سياهي كنيز، اشاره به غصب بودن اصل حكومت به جاي امام زمان(ع) از جانب غيرمجتهدان و آلوده بودن دست آن، اشاره به غصب زائد (يعني نظام سلطنت) است كه به وسيلة مشروطيت برطرف مي شود.22 از جمله راهنمايي ها و عنايات امام زمان(ع) در مورد انقلاب اسلامي ايران، دستور آن حضرت(ع) به شكستن فرمان حكومت نظامي دولت ملي (بختيار) در شب 22 بهمن 1357 است. آيت الله خزعلي گفته است: «22 بهمن 57 يوم الله بود. واقعاً ما در معرض كشته شدن بوديم. فقط نداي ولي عصر(ع) به داد ما رسيد. فردي كه الآن زنده است، پيام برد به دبيرستان علوي گفت: «حضرت مهدي(ع) مي فرمايند: در خانه نمانيد. اگر مانديد، كشته مي شويد». لذا امام(ره) خيلي محكم فرمود: در خانه نمانيد. آقاي طالقاني به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو مي كنند. اينها عصباني هستند، آخرِ كارشان است. امام فرمودند: بايد بيرون بريزند. ايشان (آقاي طالقاني) خيلي اصرار كرد. امام(ره) فرمود: اگر پيام از جاي ديگر باشد باز [بر] سر حرف خود ايستاده ايد؟ [آقاي طالقاني] گفت: چشم، تسليم هستم».23 و به نقل آقاي مرتضايي فرد، در كتاب برداشت هايي از سيرة امام خميني(ره)، امام گفته بود: «شايد اين حكم از طرف امام زمان(ع) باشد».24

4. اجماع؛ جلوة هدايت امام(ع)

از ديگر شواهدي كه مبني بر حمايت علمي امام از جامعة تشيع در عصر

غيبت مي توان ذكر كرد، اجماع است. يعني عالمي، سخني را از امام(ع) شنيده و آن را به خاطر اينكه تكذيب نشود، در قالب اجماع بيان كرده است. محقق تستري در كشف القناع براي اثبات اجماع و گونه هاي آن مي نويسد:

«برخي بزرگان و حاملان اسرار ائمه(ع) مسائلي را از امام عصر(ع) دريافت كرده اند و چون امكان اعلان آن نبوده با عنوان اجماع از نظر امام زمان(ع) ياد مي كنند».25

5. دستور نوشتن كتاب

برخي از راهنمايي هاي امام(ع) در تشرفات واقع شده، سفارش و دستور به تأليف آثار مكتوب اعتقادي حول محور امامت و مهدويت است. از جمله معروف ترين اين موارد مي توان از تشرف مرحوم شيخ صدوق(ره) در حال استلام حجرالاسود به محضر آن حضرت(ع) ياد كرد. او، خود مي گويد كه:

امام(ع) به من فرمودند: «چرا كتابي دربارة غيبت تأليف نمي كني كه نگراني و ناراحتي تو را برطرف كند؟»

عرض كردم: «يابن رسول الله، دربارة غيبت، كتابي نوشته ام». امام(ع) فرمود: «آن شيوه را نمي گويم، بلكه هم اكنون كتابي دربارة غيبت تأليف كن و در آن غيبت هاي انبيا را يادآور شو». شيخ مي گويد: «... وقتي روز شد، مشغول تأليف كتاب كمال الدين و تمام النعمه شدم. و امر وليّ خدا را امتثال نمودم».26 فرمان به نويسندة كتاب ارزشمند مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم كه امام(ع) در عالم رؤيا به او امر فرمودند كه اين كتاب را به عربي بنگارد و نام آن را نيز شخصاً تعيين نمودند.27 (يعني، پيمانه هاي كرامت در اثر دعا براي حضرت قائم(ع)) يا دستور امام(ع) به نوشتن كتاب كلم_[ الامام المهدي به نويسندة آن، شهيد آيت الله سيد حسن شيرازي كه در زندان رژيم بعثي عراق، با آن

حضرت(ع) عهد بسته بود كه اگر از زندان آزاد شود، مجموعة فرمايشات، نامه ها، دعاها و زيارات حضرتشان را جمع آوري نمايد.28

6. دستور بناي اماكن مقدس

از جمله فرمان هاي امام زمان(ع) در ديدار با آن محبوب قلب ها، فرمان به بناي اماكن خاصّ عبادي است. اماكني كه با دلايلي كه خود از آن آگاهند، نزد خداي متعال از منزلت ويژه اي برخوردار بوده، موجب تقرّب بندگان به حضرت پروردگار و محبّت او مي گردد. به عنوان نمونه، از اين گونه تشرفات مي توان به تشرّف حسن بن مثلة جمكراني و دستور امام(ع) مبني بر ساخت مسجد امام زمان(ع) در جمكران و همچنين فرمان ساخت مسجد امام حسن مجتبي(ع) در شهر قم29 در تشرفي ديگر اشاره كرد. 7. تعليم اعمال و ادعية خاص

در برخي از تشرّفات صورت گرفته به محضر امام زمان(ع)، آن حضرت، اعمال و دعاهاي ويژه اي را جهت توسل به پروردگار و نيز ارتباط با خويش، يا جهت حلّ مشكلات تعليم فرموده اند، يا آنكه برخي از دعاهاي موجود را تصحيح نموده اند. از دستة اوّل مي توان به اين موارد اشاره كرد: بيان نماز و اعمال ويژة مسجد مقدس جمكران، نماز مقام امام زمان(ع) در حلّه و نعمانيه، نماز و زيارت شريف آل ياسين(ع)، نماز و دعاي ويژه جهت گشايش امور تعليم شده به ابوحسين (ابي البغل)، كاتب، نماز و دعاي معروف استغاثه به حضرت مهدي(ع)، نماز حاجت امام(ع) در شب جمعه و نمازها و دعاهاي بافضيلت ديگر كه در كتب مربوطه، به ويژه صحيفة مهديه گردآوري شده است. در اهميت و آثار نماز و اعمال مسجد مقدس جمكران، از آن حضرت(ع) چنين نقل شده كه فرمودند: «هر كس اين نماز را

بخواند، مانند آن است كه در بيت عتيق (كعبه) نماز گزارده باشد».30 يا آنكه در مورد نماز حاجت در شب جمعه به نقل از امام(ع) چنين آمده است: «... هيچ مرد و زن مؤمنه اي نيست كه اين نماز را بخواند و با اين دعا با خلوص نيت دعا كند مگر آنكه درهاي آسمان براي اجابت به سوي او گشوده مي شود و در همان وقت و در همان شب هر حاجتي داشته باشد، برآورده مي شود و اين از فضل خداوند براي ما و مردم است».31 همچنين دربارة تأييد و تصحيح ديگر ادعيه و زيارات مي توان به تأييد زيارت جامعة كبيره به وسيلة ايشان، به نقل علامه محمدتقي مجلسي، تصحيح اين عبارت از دعاي ندبه: «و عرجت بروحه إلي سمائك» به عبارت: «و عرجت به إلي سمائك» در تشرف آيت الله محمد حسن ميرجهاني. علاوه بر مواردي كه برشمرديم آن حضرت(ع) نسبت به دعاي فرج نيز سفارش هاي متعددي نموده اند از جمله نويسندة مكيال المكارم، آيت الله موسوي اصفهاني(ره)؛ مي نويسد: به نقل از يكي از برادران صالح مورد اعتماد خويش مي نويسد: آن حضرت(ع) فرمودند: «من براي هر مؤمني كه پس از ذكر مصائب سيد الشهدا(ع) در مجالس عزاداري براي من دعا كند، دعا مي كنم».32 از آيت الله سيد محمد هاشمي گلپايگاني، فرزند مرحوم آيت الله العظمي سيد جمال هاشمي گلپايگاني نيز نقل شده كه در عالم رؤيا، در محضر پدرشان، مشرف به محضر امام(ع) مي شوند و آن حضرت(ع) مي فرمايند: «از علائم ظهور، فقط نشانه هاي حتمي مانده است و شايد آنها نيز در مدتي كوتاه به وقوع بپيوندند. پس بر شما باد كه براي فرج دعا كنيد».33

8. توصيه هاي سلوكي به عالمان و رهبران

ديني

امام زمان(ع) همچنان كه چتر حمايت اعتقادي خويش را بر سر وكلاي عامّ خويش در عصر غيبت گسترانيده اند و لحظه اي از توجه به مسائل شيعيان خود غافل نيستند، شرايط و لوازمي را در خصوص نحوة سلوك عالمان و رهبران ديني با مردم لازم شمرده اند. اين مهم در توقيعات و بيانات آن حضرت(ع) در برخي از تشرفات و ديدارها آشكار است. در تشرف معروف و مشهور ابن مهزيار، آنگاه كه توفيق مي يابد تا در خيمه گاه امام(ع) با آن حضرت ديدار نمايد، امام(ع) از وي مي پرسند: «ما شب و روز منتظر تو بوديم، چه چيزي ديدارت را از ما به تأخير انداخت؟» هنگامي كه عرض مي كند: كسي كه راهنماي من به سوي شما باشد را نيافتم. امام(ع) فرمودند: «نه، بلكه شما مشغول مال اندوزي شديد، بر مؤمنان مستضعف ستم روا داشتيد، صلة رحم را كنار نهاديد و چه عذري داريد؟»34 امام(ع) در توقيعي به وسيلة شيخ محمد كوفي شوشتري، خطاب به مرجع وقت شيعيان، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي فرمايند: «به او بگو: خودت را براي مردم در دسترس قرار بده. محل نشستنت را در دهليز خانه ات انتخاب كن [تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند] و نيازهاي مردم را برآور. ما ياري ات مي كنيم».35 مرحوم آخوند ملاعلي همداني(ره) نيز نقل كردند كه پس از انجام عملي جهت شرفيابي به محضر امام(ع) در عالم رؤيا شيخ عبدالكريم حائري(ره) را مي بيند كه در يكي از خيابان هاي شهر راه مي رفت و فقراي زيادي به دنبال ايشان مي رفتند و از وي پول مي گرفتند. در آن حال، نگاه شيخ به آخوند همداني مي افتد و مي گويد: «من از طرف حضرت بقي_ت الله،

امام زمان(ع) دستور مي دهم كه به فقرا توجه نموده، آنها را دست خالي برمگردان». مرحوم آخوند از همان وقت، به هر فقيري كه از ايشان درخواست كمك مي كرد، كمك مي كردند و در پاسخ كساني كه از تأمين بودجة آن مي پرسيدند، مي گفتند: «من مطمئنم كه امام زمان(ع) خودشان مسئول اين بودجه هستند و اين از بركت وجود آن حضرت است».36 همچنين آن حضرت(ع) در خلال تشرفات عالمان به محضر گرامي شان، آنان را از تمسك به شيوه ها و روش هاي علمي غير از طريق اهل بيت(ع) منع نموده اند. از آن جمله در مكاشفه اي كه در بيداري براي عالم جليل القدر مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني پس از توسّلات فراوان، در مورد پرسش از روش ها و مسلك هاي مختلف فلسفي و عرفاني واقع شد، چنين پاسخ فرمودند كه: «جستجوي معارف، جز از راه ما خاندان [پيامبر]، مثل انكار نمودن ماست و خداوند مرا برپا داشته است و من حجت خدا _ پسر حضرت عسكري(ع) _

هستم».37 آن مرحوم، بعد از آن، خود بر مبناي قرآن و اهل بيت(ع) روش علمي، سلوكي جديدي را پايه گذاري كردند كه محتواي آن نزد برخي از شاگردان وي موجود است.38

9. واگذار كردن برخي از مأموريت هاي ويژه

در جريان برخي از تشرفات و ديدارهاي علما با امام(ع)، آن حضرت، علاوه بر مواردي كه تاكنون بيان شد، مأموريت هاي ويژه اي را به ايشان واگذار نمودند. از جملة اين مأموريت ها مي توان موارد زير اشاره كرد: الف _ فرمان به شيخ مرتضي انصاري مبني بر ماندن در كربلا و انجام فرمان امام(ع): ناقل اين جريان مرحوم آيت الله سيد علي شوشتري، استاد اخلاق و عرفان شيخ است. وي نقل مي كند كه در يكي

از سفرهايي كه از نجف اشرف به كربلاي معلّا مشرف شدند، به ترتيبي كه خود مي گويد، متوجه تشرف شيخ مرتضي به محضر امام زمان(ع) مي شود و حضرت، ايشان را مأمور امري مي فرمايند و تا آن امر به انجام نمي رسد، اجازة خروج شيخ را از كربلا صادر نمي فرمايند. امّا پس از آنكه سيد شوشتري از او دربارة آن امر سؤال مي كند، ايشان پاسخ مي دهد كه از اسرار است.39 ب _ فرمان به مرحوم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) براي جلوگيري از خلع لباس روحانيان: مرحوم آيت الله حاج مرتضي حائري نقل كردند: زماني كه رضا شاه پهلوي، دستور داده بود همه لباس متحدالشكل (:كت و شلوار و كلاه پهلوي) بپوشند، و روحانيان به شرط ارائة مدرك، از اين قانون معاف مي شوند؛ مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) تا حدّ امكان از دادن مدرك دريغ نمي كرد. از اين رو، يكي از علما در مورد اين امر، به آن مرحوم اعتراض كرد و گفت كه اين كار باعث سست شدن اجازه هاي شما مي شود. مرحوم اصفهاني در جواب مي گويند:

دستور كتبي از امام زمان(ع) آمده است. ج _ نمونه هاي ديگر: همچنين دربارة موارد ديگر از اين قبيل مي توان به دستور امام عصر(ع) نسبت به احداث مسجد مقدس جمكران در عالم بيداري به حسن بن مثله جمكراني و دستور مجدد آن حضرت(ع) به مرحوم قدرت الله لطيفي نسب، _ مدير هيئت امناي مسجد _ در خصوص بازسازي و توسعة آن مسجد مقدس اشاره كرد. بنا به نقل مرحوم لطيفي(ره)، خود در اين باره، امام(ع) ضمن دادن نقشة توسعه مسجد، از وي مي خواهند كه كار بازسازي را آغاز كند. همچنين در تشرفي ديگر، آن حضرت(ع)

به مرحوم لطيفي امر مي فرمايند كه از مشهد به تهران بيايد و به تأسيس آموزشگاه هاي اسلامي اقدام كند.40 در مجموع، راهنمايي ها و ارشادات امام(ع) در ملاقات ها و ديدارها به گونه هايي كه برشمرديم؛ جملگي مصاديقي از نحوة بهره گيري از وجوه امام غايب در عصر غيبت است و از طريق بررسي و تحليل جامع آنها، معناي «خورشيد پشت ابر» كه در روايات بيان شده، آشكارتر مي شود. چنانچه مشاهده مي شود، رهنمودهاي امام(ع) در تشرفات، همچون ديگر فرمايشات آن حضرت(ع) در توقيعات و پيام هاي مكتوب، نيازمند تحليل هاي اجتهادي و فقهي _ در سطوح فردي و اجتماعي _ است. پي نوشت ها در دفتر مجله موجود است. ابوذر ياسري

ارتباط استمدادي

توسل و استغاثه كردن به معصومان و آنان را براي برآورده شدن حاجت هاي دنيايي و شفاعت، وسيله درگاه خداوند قرار دادن، تنها به منظور ارتباط و پيوند با اين بندگان صالح و پاك الهي است؛ زيرا خداوند مي فرمايد:

يا أيها الّذين آمنوا اتّقوا الله و ابتغوا إليه الوسيلة؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا پروا داشته باشيد و به سوي او وسيله اي براي تقرب برگزينيد.1 و اين وسيلة تقرب، همان وجود مقدس معصومان(ع) به ويژه خاندان پيامبرند، به طوري كه در معناي «وسيله» از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: «(معني آن) امامان از فرزندان حسين اند. كسي كه از آنان اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده است و كسي كه از فرمان آنان سرپيچد، خدا را نافرماني نموده است. آنان عروةالوثقي و وسيله به سوي خداوند تعالي هستند».2 ضرورت اين نوع ارتباط

راه نجات از دام هاي شيطان و همچنين دست يابي به حاجت هاي خود در دنيا و بهره مندي از شفاعت معصومان(ع) در جهان بازپسين،

پيوندي تنگاتنگ و از سر عشق و محبت با آنان را مي طلبد. پيوندي كه در توسل به آنان، نمود و جلوه دارد؛ زيرا چنان كه پيش از اين گفتيم؛ خاندان پيامبر، بندگان مقرب خداوندند و واسطه فيض از سوي او هستند. پس شفاعت آنان نزد پروردگار پذيرفته شده است. از اين رو، براي بهره مندي از فيض اين خاندان، توسل به آنان ضروري است. در اينجا شبهه اي وجود دارد كه گاهي از سوي برخي افراد همسو با انديشه «وهابيان» مطرح مي شود. اشكال آنان اين است كه چرا ما حاجت هاي خود را بدون واسطه از خداوند نمي خواهيم. در كل، توسل و استغاثه بهغير خداوند، شرك و با توحيد در تعارض است. در پاسخ مي توان گفت كه هيچ مانع و حجابي ميان خالق و مخلوق وجود ندارد، جز گناه و عصيان بندگان كه آنان را از درگاه الهي دور مي كند. از اين رو، انسان گناهكار براي نزديك شدن دوباره به درگاه الهي بايد همراه انسان هاي معصوم به درگاه الهي روي آورد، انسان هايي كه به جهت عصمت، عبادت و بندگي پروردگار، به مقام «واسطه ميان خدا و بندگان» دست يافته اند. بدين جهت، تمسك و توسل به آنان نه تنها شرك نيست، بلكه عين اطاعت و تسليم بودن در برابر اوامر الهي است. براي نمونه، مانند آن است كه كارمندي در اداره مرتكب خلاف قانوني شده و مدير خود را سخت آزرده است. او مي داند كه اگر شخصاً پيش مدير برود، عذرش قبول نمي شود. از اين رو همراه شخص آبرومندي كه نزد مدير داراي اعتبار است، پيش مدير مي رود و از اين طريق رضايت مدير را جلب مي كند. قبول عذر در اين

هنگام علاوه بر نشان دادن رحمت و عقو مدير، معرف الگو براي ديگران خواهد بود. باتوجه به مثال، جايگاه معصومين(ع) در نزد خدا نيز چنين است. به عبارت ديگر، ايشان با عبادت و بندگي خداوند، آن چنان به حضرت حق تقرب جسته اند كه براي ديگران به الگوي بندگي تبديل شده اند و خداوند نيز آنان را واسطه بخشش خطاهاي بندگان و برطرف كننده موانع اجابت دعاها قرار داده است. شيوه هاي ارتباط استمدادي

الف) توسل به اهل بيت(ع): پيامبر(ص) و اهل بيت گرامي اش از چنان مقام و جايگاهي نزد خداوند برخوردارند كه حتي پيامبران الهي براي برآورده شدن حاجت هاي خود به نور وجود مقدس آنان متوسل مي شدند. ابن عباس مي گويد: «از رسول خدا(ص) درباره تفسير كلماتي كه آدم(ع) از پروردگار تلقي كرد و توبه اش پذيرفته شد، پرسيدم، فرمود: از خدا به حق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين تقاضا كرد تا توبه اش را بپذيرد و خدا نيز توبه اش را پذيرفت».3 به همين جهت، خداوند به مسلمانان امر فرمود كه همچون حضرت آدم(ع) براي بخشش گناهان خود به رسول خدا(ص) متوسل شوند تا گناهانشان را ببخشد. خداوند در اين باره خطاب به پيامبرش مي فرمايد: «و اگر اينان كه به خود ستم كردند نزد تو مي آمدند و از خدا درخواست استغفار و بخشش كرده و رسول خدا نيز براي آنان طلب بخشش مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند».4 و در آيه اي ديگر وجود مقدس پيامبر اكرم(ص) را در ميان مردم، سبب دفع بلا و عذاب از آنان دانسته است:

«اي پيامبر! تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا وقتي كه استغفار مي كنند،

خدا عذابشان نمي كند».5 همچنين در روايت هاي ائمه اطهار(ع) چگونگي توسل و استغاثه به درگاه الهي براي برآورده شدن دعا را آموزش داده اند. سماعة بن مهران مي گويد: «امام كاظم(ع) به من فرمود: هرگاه به درگاه خداوند حاجتي داشتي بگو: اللّهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد و علي(ع).6

خداوندا! تو را به حق محمد و علي(ع) مي خوانم؛ زيرا براي آن دو در نزد تو مقام و منزلتي والاست. پس به حق همان منزلت، مي خواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستي و حاجاتم را برآورده سازي». داوود برقي مي گويد:

«من به دعاهاي امام صادق(ع) گوش فرا دادم، شنيدم كه آن حضرت در دعا به درگاه خداوند، بيشتري الحاء و اصرار را به حق پنج تن؛ يعني رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين(ع) مي كرد».7 ب) توسل به پيامبر اكرم(ص) در زمان حيات: انس بن مالك مي گويد:

«در زمان رسول خدا(ص) در يكي از سال ها مردم به خشك سالي مبتلا شدند. در يكي از روزهاي جمعه كه آن حضرت در حال خواندن خطبه نماز جمعه بود، مردي اعرابي وارد شد و گفت: اي رسول خدا! اموالمان نيست و نابود شد و خانواده ها گرسنه اند، براي ما دعا كن. رسول خدا دست ها را براي دعا به سوي آسمان بلند كرد، در حالي كه قطعه اي ابر در آسمان ديده نمي شد. امّا قسم به خدايي كه جانم در دست اوست! هنوز دست ها را پايين نياورده بود كه ديديم ابرها مانند كوه به راه افتاده اند و هنوز از منبر پايين نيامده بود كه ديديم قطره هاي باران بر محاسن حضرتش چكيد. از آن روز تا جمعه بعد، باران باريد كه باز همان مرد يا مردي ديگر

آمد و گفت: اي رسول خدا! ساختمان ها ويران و اموالمان غرق شده، براي ما دعا كن. باز حضرت دست به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: بار پروردگارا! به نفع ما ابرها را به اطراف بفرست و بر عليه ما قرار مده. سپس با دستان خود به بخشي از ابرها اشاره نمي كردند مگر اينكه از هم متلاشي شده به اطراف شهر مدينه پراكنده شدند».8 در روايت ديگري از عثمان بن حنيف نقل شده است:

«مردي نابينا نزد پيامبر آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا شفا دهد. پيامبر فرمود: اگر بخواهي برايت دعا مي كنم و اگر بخواهي به تأخير بيندازم كه به سود توست. نابينا گفت: دعا كن. پيامبر به وي دستور داد كه وضويي نيكو بسازد و دو ركعت نماز بخواند و آن گاه اين دعا را بخواند: بار خدايا! از تو مي خواهم و به وسيله پيامبرت محمد كه پيامبر رحمت است به تو رو آورده ام تا حاجتم را برآورد. بار پروردگارا! او را شفيع من قرار بده».

عثمان به حنيف مي گويد:

«به خدا قسم! كه ما هنوز پراكنده نشده بوديم و مدت زيادي نگذشته بود كه ديديم آن مرد شفا يافته نزد ما آمد و چنان نشان مي داد كه هرگز نابينا نبوده است».9 ج) توسل به اهل بيت(ع) پس از رحلت پيامبر: پس از رحلت پيامبر(ص) و خاندان او مسلمانان همواره نزد قبر آنان حاضر شده به وجود مقدس آنان متوسل مي شدند. علي(ع) مي فرمايد: «سه روز پس از دفن رسول خدا(ص) عربي بياباني نزد ما آمد و خود را روي قبر پيامبر انداخت و از خاك قبر بر سرش ريخت و گفت: اي رسول خدا! تو از

خدا وحي را دريافت كردي و به ما رساندي و ما هم شنيديم و دريافتيم. از جمله آيه هايي كه بر ما خواندي، اين بود: اگر آنان كه بر خود ظلم كردند، نزد تو مي آمدندو از خداوند طلب بخشش مي كردند و رسول خدا(ص) نيز براي آنان طلب استغفار مي كرد، خداوند را توبه پذير و مهربان مي يافتند. حال اي پيامبر! من به خود ظلم كردم و نزد تو آمدم كه برايم طلب بخشش كني».10 ابوعلي خلال، يكي از بزرگ ترين علماي حنبلي مي گويد:

هرگاه كار مهمي براي من پيش مي آمد، نزد قبر موسي بن جعفر(ع) مي رفتم و متوسل مي شدم، حاجتم برآورده مي شد.11 ابوبكر محمدبن مؤمل مي گويد:

روزي در خدمت پيشواي اهل حديث، يعني ابوبكربن خزيمه و همتايش ابوعلي ثقفي با گروهي از بزرگانمان به سوي قبر علي بن موسي الرضا(ع) به طوس رفتيم. اين خزيمه را ديدم كه چنان در برابر قبر آن حضرت تعظيم، و تواضع و گريه و زاري مي كند كه همه ما را به تعجب و حيرت واداشت.12 با بيان اين روايت ها روشن مي شود كه توسل به اهل بيت(ع) تنها ويژه شيعيان نيست، بلكه افرادي همچون ابن خزيمه و ابوعلي خلال نيز به آنان متوسل مي شدند. ابن ادريس شافعي بنيانگذار مذهب شافعي نيز در توسل به اهل بيت(ع) مي گويد:

آل النّبي ذريعتي

وهم إليه وسيلتي

أرجو بهم أعطي غداً

بيد اليمين صحيفتي13 خاندان پيامبر(ص) دست آويز من هستند

آنان در پيشگاه حق، وسيله تقرب من مي باشند

اميد دارم كه به سبب آنان در فرداي قيامت

نامه عمل من به دست راستم سپرده شود د) درخواست شفاعت از معصومين(ع): يكي از درجاتي كه خداوند در سايه عبوديت به پيامبر اكرم(ص) و خاندان وي عطا فرمود، مقام «شفاعت امت» است.

مصداق بارز عبوديت پروردگار نماز است، به ويژه نماز شب. از اين رو، خداوند به پيامبرش دستور داد براي دريافت مقام شفاعت به نماز شب برخيزد: و من الليل فتهجّد به نافلةً لك عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً؛ (اي پيامبر) ... و پاره اي از شب براي نافله، به شب زنده داري قيام كن تا خداوند مقام محمود (شفاعت) را به تو بدهد.14 علامه طبرسي در تفسيرش مي گويد:

«مفسران اجماع دارند كه مراد از مقام محمود، همان مقام شفاعت است».15 آنچه درباره حقيقت شفاعت مي توان گفت آن است كه شفاعت پيامبر(ص) و ساير شفيعان، همان دعا به درگاه الهي و طلب مغفرت براي گناهان است و خداوند نيز در شرايط خاصي دعايشان را اجابت مي كند و آنان نيز در غير آن مواردي كه اجازه دعا دارند، دعا نمي كنند. ما احاطه علمي به حقيقت شفاعت در روز قيامت نداريم، شايد در آنجا مرتبه اي ديگر در كار باشد، ولي هر چه باشد، دعا يكي از مراتب آن است. از اين رو، كلام گوينده در مقابل قبر پيامبر(ص) كه مي گويد: «يا وجيهاً عندالله إشفع لنا عندالله؛ اي آبرومند در نزد خدا، مرا در نزد خدا شفاعت بنما.» چيزي جز همين دعا را قصد و اراده نمي كند.16 ه) نذر براي معصومين(ع): نذر، يكي ديگر از راه هاي ارتباط استمدادي با معصومان است. در اصطلاح، نذر عهدي است كه نذركننده با خدا مي بندد كه اگر به اذن پروردگار حاجتي از حاجت هايش توسط يكي از بندگان پاك و صالحش برآورده شودم، به زيارت قبر آن فرد صالح برود و يا براي تعمير و آباداني قبرش مقداري پول اهدا كند يا مالي را به عنوان صدقه

بدهد و ثوابش را به روح پاك آن بنده صالح هديه كند. چنين نذري در صورت برآورده شدن حاجت، «لازم الوفاء» است. اين مسئله داراي احكامي است كه در رساله هاي علميه مراجع، به طور گسترده به آن پرداخته شده است. آثار و نتايج رابطه استمدادي

شيوه هاي سه گانه استمداد از معصومين؛ يعني: توسل، درخواست شفاعت و نذر آثار و پي آمدهاي دنيايي و آخرتي زيادي به هماره دارد كه در اين قسمت به برخي از آنها اشاره مي كنيم: الف) برآورده شدن حاجت هاي دنيايي: بايد گفت در اين زمينه، بسيار نيازمنداني بودند كه پس از توسل و يا نذر براي اهل بيت(ع)، حاجت هاي آنان برآورده شود و يا مشكل و رنجش هايشان كه در ظاهر حل نشدني و بي پايان مي نمود، برطرف گرديد كه فرصت بازگويي آن در اين نوشتار ممكن نيست. ولي خوش بختانه در اين موضوع كتاب هاي خوبي نوشته شده است.17 در اين بخش از نوشتار، يك نمونه جالب از اين گونه داستان ها را نقل مي كنيم: آيت الله العظمي مرعشي نجفي(ره) از مراجع معاصر نقل كرده است:

«در سال 1339 (قمري) يك سال پس از فوت پدرم، هنگامي كه در مدرسه «قوام» نجف اشرف طلبه بودم و تدريس مي كردم، مشكلات و ناراحتي هايي بر قلبم سنگيني مي كرد كه عبارت بودند از: _ سوءظن نسبت به مردم، چنان كه با كسي ارتباط برقرار نمي كردم و حتي نماز جماعت پشت سر افراد عادل را نيز ترك كرده بودم.

_ يكي از منسوبين من از تدريس جلوگيري مي كرد و به استادم نيز گفته بود كه مرا به درس خود راه ندهد.

_ مبتلا به بيماري حصبه شده بودم و بعد از شفا دچار كندذهني و نسيان شده بودم.

_

بينايي چشم هايم بسيار كم شده بود.

_ از تند نوشتن عاجز شده بودم.

گرفتار فقر و تنگدستي شديد بودم.

_ در قلبم نوعي احساس بيماري روحي دائمي مي نمودم.

_ تزلزلي در عقيده ام نسبت به برخي از امور معنوي به تدريج روي مي داد. از طرفي آرزو داشتم به اينكه اوّلاً: خداوند سفر حج بيت الله الحرام را نصيبم كند. به شرط آنكه در مكه يا مدينه بميرم و در يكي از اين دو شهر دفن شوم. ديگر آنكه خداوند توفيق علم و عمل صالح را به ن عنايت كند. آن مشكلات و اين آرزوها لحظه اي مرا آرام نمي گذاشت. از اين رو، به فكر توسل به سالار شهيدان افتادم و به كربلا رفتم. پس از تجديد وضو به حرم مشرف شدم وشب در حرم، پايين پاي آن حضرت و در كنار قبر علي اكبر(ع) نشستم. اندكي از نشستنم نگذشته بود كه صداي حزين قرائت قرآن را از پشت روضه مقدس شنيدم. به آن طرف متوجه شدم. پدر مرحومم را ديدم كه نشسته بود ... از من پرسيد، در ايام درسي براي چه كاري آمده اي؟ علت را شرح دادم. به من امر كرد كه حاجتم را با امام(ع) در ميان بگذارم. به طرف ضريح رفتم و آن حضرت را ديدم. سلام كردم و جوابم را داد و تبسمي مليح بر لبانش نقش بست. از من پرسيد: چه مي خواهي؟ من اين شعر فاريس را خواندم:

آن را كه عيان است

چه حاجت به بيان است آن حضرت، قطعه اي نبات به من عنايت كرد و فرمود: تو مهمان مايي. سپس فرمود: چه چيز از بندگان خدا ديده اي كه به آنها سوءظن پيدا كرده اي؟ با اين سؤال در

من يك دگرگوني پيدا شد و احساس كردم كه ديگر به كسي سوءظني ندارم. سپس فرمود: به درس خود بپرداز زيرا آن شخص كه مانع تدريس كردن تو بود، ديگر نمي تواند كاري كند. (و چون به نجف بازگشتم همان شخص به ديدنم آمد و گفت من فكر كردم كه تو جز تدريس كردن راهي نداري) آن حضرت مرا شفا داد و بينايي ام قوي تر شد و قلمي به من بخشيد و فرمود بگير و با سرعت بنويس و ناراحتي قلبي ام نيز برطرف گرديد. دعا كرد كه در عقيده ام ثابت قدم بمانم. ديگر حاجاتم را نيز برآورده ساخت، غير از مسئله حج كه شايد به دليل شرطي كه نموده بودم، معترض نگرديد».18 ب) مسئله رسيدن به مقام هاي بلند عرفاني: در اين باره مطالب و آثار فراواني نوشته شده است، ولي هيچ سخني در اين مقام، همچون گفتار سالك اين راه، رهگشا نيست. از اين رو، در اين قسمت از سخنان شيخ رجب علي خياط بهره گرفته ايم. ايشان مي فرمايد: «... غالب مردم نمي دانند توسل به اهل بيت(ع) براي چيست؟ آنها براي رفع مشكلات و گرفتاري هاي زندگي به اهل بيت متوسل مي شوند، در صورتي كه ما (اهل سير و سلوك) براي طي كردن مراحل توحيد و خداشناسي بايد در خانه اهل بيت(ع) برويم. راه توحيد، صعب (دشوار) است و انسان بدون چراغ راهنما قادر به طي كردن اين راه نيست».19

ج) بهره مندي از شفاعت در قيامت: هنگامي كه به ائمه(ع) توسل مي جوييم و با برقرار كردن پيوند و ارتباط با ايشان، مي گوييم: «يا وجيهاً عندالله إشفع لنا عندالله»، با اين عبارت به وسيله آنان از خدا درخواست شفاعت مي كنيم. در اين صورت ممكن

نيست كه از خوان كرم آن بزرگواران، دست تهي برگرديم و در آخرت از ما شفاعت نكنند. د) عامل افزايش ايمان ديني: توسل به انسان هاي معصوم و پاك و بهره مندي از نتايج آن، سبب تقويت ايمان ديني خواهد بود؛ زيرا شخص در مي يابد كه بندگي پروردگار بي ثمر نيست، بلكه خداوند عزتي جاودانه به بندگان برگزيده خود مي بخشد، به طوري كه ديگران نيز از اين موهبت بندگي و عبوديت آنان بهره مند مي شوند. آري! خداوند برطرف شدن مشكل و نيازهاي انسان را به دست چنين بندگان پاكي فراهم كرده است.

آفت هاي رابطه استمدادي

بايد گفت، ارتباط استمدادي با وجود آثار مثبت و فراواني كه به برخي از آنها اشاره شد، آفت هايي نيز دارد كه متأسفانه برخي را از رسيدن به چنين ارتباطي با معصومين(ع) محروم كرده يا به راه هاي كج كشانده است. در اينجا به طور خلاصه به اين آفت ها و موانع مي پردازيم: الف) نداشتن درك درست از مقام معصومين(ع) نزد خداوند: خداوند براي اينكه مقام تقرب پيامبران و ائمه اطهار(ع) نمايانده شود تا ديگران با الگو گرفتن از اين خاندان به سوي اعمال خير و نيكو تشويق شوند، ولايت تكويني را به آنان عطا فرمود. (ائمه اطهار(ع) با اين ولايت، مي توانند كراماتي را حتي پس از مرگ، از خود ظاهر كنند). در اين ميان، برخي به دليل نداشتن آگاهي و درك صحيح از جاودانگي روح انسان به ويژه ارواح مطهر پيامبران و ائمه اطهار(ع)، منكر اين مقام معنوي شدند و توسل و استغاثه و طلب حاجت از آنان را كفر و شرك دانستند و با اين عقيده، خود را از فيض معنوي بندگان پاك خداوند محروم كردند.

در نتيجه، نبود درك و آگاهي، مانعي در راه دين شناسي و بهره مندي از الطاف الهي محسوب مي شود. ب) عقيده به استقلال اولياي خدا در فيض رساني: در برابر گروه پيشين، برخي نيز به افراط رو آورده و از روي ناداني معتقدند كه پيامبران و معصومين(ع) در فيض رساني به خود متكي اند، غافل از اينكه آنان واسطه اي براي رسيدن به فيض الهي اند و از خود هيچ استقلال و تدبيري ندارند، و با اذن الهي مي توانند شفا دهند يا دعايي را اجابت كنند. از اين رو، خداوند نيز در قرآن، معجزه ها و كرامت هاي حضرت عيسي(ع) را به اذن خويش وابسته دانسته است: «و هنگامي كه به اذن من از گل، چيزي به صورت پرنده مي ساختي و در آن مي دميدي و به اذن من، پرنده اي مي شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيماري پيسي را به اذن من شفا مي دادي و مردگان را به اذن من زنده مي كردي».20 ج) فريب و كلاه برداري: آفت ديگري كه در اين راه وجود دارد، اين است كه برخي افراد مغرض يا سودجو براي فريب دادن افراد ساده دل و رسيدن به اهداف پليد خود، هر از چند گاهي با برپايي مراسمي مدعي مي شوند كه يكي از ائمه(ع) به آن مراسم توجه داشته و آن را پذيرفته است. آنان براي اثبات ادعاي خويش به آثار به جا مانده از دست يا انگشت بر روي پرچم، يا آش نذري آن مراسم استناد مي كنند. ايشان با اين ترفند در پي به دست آوردن آبرو و تقدس هستند تا بتوانند به اهداف و مطامع دنيايي خود دست يازند. از اين رو، بايد با هوشياري، هر ادعايي را نپذيرفت و

ديگران را نيز در اين باره راهنمايي كرد. د) عقيده به توسل بدون عمل صالح: توسل به معصومين(ع) در صورتي كارگشا و مفيد است كه انسان گفتار خود را با عمل نيسك و صالح همراه كند تا بدين وسيله آبرويي نزد آنان به دست آورد؛ وگرنه تنها با تقاضاي شفاعت بدون عمل نيك راه به جايي نمي برد. همچنان كه علي(ع) در فرازي از دعاي كميل مي فرمايد: «گناه مانع اجابت دعاست.» همچنين گناه از رسيدن صداي استغاثه ما به سوي معصومان(ع) نيز جلوگيري مي كند. ه) نااميدي پس از برآورده نشدن دعا: يكي ديگر از كج روي ها در اين زمينه، نااميدي حاجتمنداني است كه پس از توسل به ائمه اطهار(ع) دعاي آنان برآورده نشده است. گاهي اين مسئله باعث سست شدن پايه هاي اعتقادي فرد مي شود. در حالي كه، آن شخص به پي آمدهاي خواسته و دعاي خويش توجه ندارد زيرا چه بسا برآورده شدن حاجت براي آن شخص خير و مصلحتي به دنبال نداشته باشد يا آلوده شدن به گناهي در پي آن باشد. بدين جهت، هر دعا و توسلي به اجابت نمي رسد. و) توسل، تنها به هنگام دچار شدن به بلاها: برخي، تنها هنگام بلا و رنج به معصومين(ع) توسل مي جويند و پس از برآورده شدن حاجت خود، توجهي به دين و ارزش هاي آن نمي كنند، مگر آنكه دوباره به مشكل و گرفتاري دچار شوند. بايد گفت متأسفانه چنين توسل و ارتباطي با ائمه(ع) خود مانعي براي برآورده شدن دعاهاي بعدي و آفتي براي ادامه اين ارتباط است. رابطه عهد و پيمان با اهل بيت(ع)

منظور از اين ارتباط، حضوري آگاهانه بر مزار پاك آنان و تجديد عهد و پيمان با

تعاليم و آموزه هاي زندگي ايشان و پاي بند بودن به آن است. امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايد: «براي هر امامي عهد و پيماني با شيعه وي است كه وفاي كامل به عهد و اداي نيكوي آن، زيارت قبور آنان است. پس كسي كه آنان را با شوقو ميل و تصديق آنچه ائمه بدان تمايل داشته اند، زيارت كند، (ايشان) شفاعت كننده وي در روز قيامت خواهند بود».21 معصومان، قله كمال انساني

احترام گزاردن و گراميداشت بزرگان دين و دانش و انسان هاي برجسته، فرهيختگان، مصلحان، هنرمندان، فداكاران ملي و... در همه اقوام و ملت ها مهم بوده است. اين رسم نيكو را نه تنها در دوران زندگي فرهيختگان و بزرگان برپا مي داشتند، بلكه پس از مرگ آنان در قالب همايش، سخنراني و نصب تنديس هاي يادبود نيز مي توان ديد. بايد گفت اينها همه ريشه در سرشت انسان ها داشته و از فطرت، عشق، محبت به كمال و نيكي ها سرچشمه مي گيرد. انبيا به ويژه خاتم آنان، حضرت محمد(ص) و فرزندان مطهرش جامع همه كمال هاي انساني بودند، به گونه اي كه گوي سبقت را در فضيلت هاي انساني از همگان ربوده اند. از اين رو، در دعاها خطاب به آنان مي خوانيم: سلام بر شما! اي خاندان نبوت و موضع ودايع رسالت و محل نزول ملائكه و هبوط انوار وحي خدا و معدن رحمت حق و گنج هاي علم و معرفت الهي و صاحبان منتهاي حلم و اصول صفات كريمه و پيشواي امت ها و ممالك و وليّ نعمت هاي روحاني و اركان بزرگواري و نيكوكاري و جهاد و ستون نيكويان جهان و بزرگ و سياست گذار براي بندگان و ستون هاي محكم شهرهاي ايمان و امين اسرار الهي... رحمت و بركت خدا

بر شما باد.22 در واقع، احترام و تكريم پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)، احترام گزاردن به انسانيت است. در نتيجه، زيارت كردن بارگاه و مزار آنان، يادآوري فضيلت هاي انساني و تجديد ميثاق با اصول و زيورهاي كمال اخلاقي است كه ايشان به آن آراسته بودند و ديگران را نيز بدان فرا مي خواندند. از اين رو، ضرورت زيارت بارگاه نوراني آنان به عشق به خوبي ها و فضيلت ها برمي گردد كه در سرنوشت انسان ها نهفته است. به همين جهت، مشتاقان ائمه(ع) به زيارت با معرفت ايشان سفارش شده اند: من أتي قبر الحسين بن علي(ع) عارفاً بحقّه غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر؛23 كسي كه با معرفت به حق حيسن به زيارتش بشتابد، خداوند گناهان اوّل و آخر او را مي بخشد. حقيقت زيارت

در اين زمينه، يكي از انديشمندان اسلامي حقيقت زيارت را اين گونه توصيف كرده اند:

زيارت، حضور عارفانه عاشقانه زائر از سراي مزور، اظهار عشق و ارادت محب و محبوب، دل دادن صميمانه دلداده در كوي دلدار، سر سپرده سرباز فداكار در پيش پاي سردار، اعلان فروتني دين دار در برابر دين و پيشوايان ديني و اذان ايمان و دين داري است. زيارت، عرضه خويشتن بر ترازو و ابزار سنجش است، ايستادن در برابر آينه و معيار كمال و نشاني كوي كمال به انسان تعالي طلب است كه به كجا مي توان رسيد. زيارت، سفري مشتاقانه، آگاهانه و عاشقانه است كه از سراي دل آغاز مي شود از راه دل عبور مي كند و سرانجام نيز در منزل دل به مقصد و مقصود مي رسد و بار بر زمين مي نهد.24

علي باقر شيخاني

ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

? برگرفته از: راه هاي ارتباط با معصومين(ع)، علي باقر شيخاني،

مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1384، با تلخيص.

1. سورة مائده (5)، آية 35.

2. علي بن جمعه حويزي، نورالثقلين، قم، مطبعه علميه، چ2، ج1، ص626.

3. تفسير الدرالمنثور، ج1، ص6.

4. سورة نساء (4)، آية 64.

5. سورة انفال (7)، آية 33.

6. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج7، ص102.

7. همان، ص97.

8. صحيح بخاري، ج1، ص259.

9. المستدرك، ج1، ص458.

10. سمهودي، نورالدين علي بن عبدالله بن احمد، وفاء الوفاء، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1401 ق، چ3، ج4، ص1361.

11. خطيب بغدادي، احمدبن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العلميه، ج1، ص120.

12. عسقلاني، احمدبن حجر، تهذيب التهذيب، بيروت، دارالفكر، ج7، ص339.

13. جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج4، ص368.

14. سورة اسراء (17)، آية 79.

15. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، اعلمي، 1415 ق، چ1، ج6، ص284.

16. سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج4، ص280.

17. از جمله مي توان در اين زمينه به كتاب داستان هاي شگفت شهيد دستغيب و كرامات معصوميه و ديگر نمونه ها اشاره كرد.

18. رفيعي، علي، بر ستيغ نور، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي، 1375، چ2، صص81_83.

19. محمدي ري شهري، محمد، كيمياي محبت، قم، دارالحديث، 1380، چ10، ص203.

20. سورة مائده (5)، آية 11.

21. مفيد، محمدبن محمد، مقنعه، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1410ق، ص486.

22. قمي، عباس، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره، ص899.

23. حر عاملي، همان، ج14، ص418.

24. جوادي آملي، عبدالله، ادب فناي مقربان، قم، اسراء، 1381. چ2، ج1، ص17.

چه كسي رسانه ها را اداره مي كند؟

اگر آمريكايي ها يك روز صبح بيدار مي شدند و مي ديدند كه سازندگان فيلم ها و برنامه هاي تلويزيوني آنها و همچنين روزنامه ها و مجلات آمريكايي، همه داراي نام هاي عربي مي باشند، مسلماً با خود مي گفتند: «كشور ما را اشغال كرده اند!». در چنين وضعيتي، آنها به هر آنچه بر صفحة تلويزيون مي ديدند يا در

روزنامه ها، مجلات و كتاب ها مي خواندند، با ديدة شك و ترديد مي نگريستند. اشاره:

سيطرة يهود بر رسانه هاي آمريكا و همچنين هاليوود امروز يك امر مسلم و اثبات شده است. حتي برخي از يهوديان، ابايي از اظهار اين امر ندارند و اين در حالي است كه هيچ گروهي نژادگراتر و سازمان دهي شده تر از يهودي ها براي نيل به اهداف و منافع خود نيست. مطبوعات در وضعيت كنوني آن، به قوي ترين نيرو در جهان غرب تبديل شده است كه حتي از قوة مجريه، مقننه و قضائيه نيز قدرتمندتر است. انسان مايل است اين سؤال را مطرح نمايد: اين قدرت توسط چه كسي انتخاب شده است و به چه كسي پاسخگو است؟1 مقالة حاضر به پاسخ اين پرسش مي پردازد. در فيلم شبكه، كه در سال 1976 برندة جايزة اسكار شد، هاوارد بيل، ملقب به «پيامبر ديوانه رسانه ها»، تصميم مي گيرد خطر خزنده اي كه آمريكا را تهديد مي كند، يعني تصرف تلويزيون آمريكا به وسيلة عرب ها، را از طريق دلارهاي حاصل از فروش نفت برملا سازد. سناريوي اين فيلم، توسط پدي چايفسكي نوشته شده است. وي سعي كرده است توطئه اي مرموز براي خريد و كنترل شبكه هاي تلويزيوني آمريكا توسط عرب ها را بر پردة سينما به نمايش درآورد. هاوارد بيل، كه نقش وي را در اين فيلم پيتر فينچ ايفا نموده است، گويندة خبرِ ديوانه اي است كه افكار خود را دربارة هر موضوعي بر زبان مي آورد. براي مثال، بيل در حالي كه با هيجان دربارة بي عدالتي ها و فساد در زندگي آمريكايي صحبت مي كند، با فرياد مي گويد: «ديگر به مرز جنون رسيده ام و كاسة صبرم لبريز شده است. ديگر ادامه اين وضعيت را تحمل نخواهم

كرد». تصور كنيد چه اتفاقي مي افتاد اگر حاميان آمريكايي عراقي تبار صدام حسين، كنترل رسانه هاي آمريكا را در دست داشتند. يعني تصور كنيد كه آنها كنترل شبكه هاي تلويزيوني ملي آمريكا را در دست داشتند و اكثريت صاحبان، توليدكنندگان و نويسندگان خبر و برنامه هاي سرگرمي تلويزيون هاي آمريكا را تشكيل مي دادند. تلويزيون، نيرويي است كه به داخل خانة هر آمريكايي نفوذ مي كند و آمريكايي ها عمدتاً از طريق اين رسانه، در مورد وقايع جهان اطلاع و آگاهي مي يابند. بنابراين مي توانيد تصور كنيد چه خطري آمريكا را تهديد مي نمود اگر اين نيروي عظيم، تحت كنترل اقليت عراقي حامي رژيم صدام قرار مي گرفت. اگر به جز تلويزيون، رسانه هاي ديگر هنوز آزاد مي بودند، بدون شك باز هم تسلط اقليت عراقي بر شبكه هاي تلويزيوني را به عنوان خطري بزرگ براي آمريكا توصيف مي كردند. آنها حتي اعلام مي كردند كه اين سلطه، آزادي هاي ملت آمريكا را تهديد مي كند و احتمالاً كنگره، قانوني را تصويب مي نمود تا به كنترل اقليت عراقي بر شبكه هاي تلويزيوني خاتمه دهد. ميهن پرستان به ملت آمريكا گوشزد مي كردند كه اگر مردم آزاد نباشند تا به اخبار واقعي و بي طرفانه دست پيدا كنند، دموكراسي در جامعه پياده نخواهد شد. آنها، همچنين تأكيد مي نمودند كه هرگاه قدرت تلويزيون تحت كنترل تنها يك ديدگاه و نقطه نظر قرار گيرد، بنياد تمام آزادي ها، يعني آزادي بيان را از بين خواهد برد. به علاوه، متفكران و دانشمندان از اينكه افراد غيرآمريكايي با وابستگي هايي به يك قدرت خارجي، افكار مردم آمريكا را تحت سيطرة خود داشتند، برآشفته مي شدند و به خشم مي آمدند. حال اگر بقية رسانه ها نيز در دست اين اقليت عراقي مي بودند: تصور كنيد كه سه هفته نامة

خبري معروف، يعني «تايم»، «نيوزويك» و «يواس نيوز اند ورلد ريپورت» و سه روزنامه داراي بيشترين نفوذ در بين مردم آمريكا، يعني «نيويورك تايمز»، «وال استريت ژورنال» و «واشنگتن پست» به علاوة اكثريت ديگر مجلات و روزنامه هاي عمده، توسط عراقي ها اداره مي شدند. همچنين در ذهن خود مجسم كنيد كه اين اقليت عراقي، بر صنعت فيلم هاليوود، انتشار كتاب و حتي توزيع كتاب نيز سيطره مي داشتند، داراي ثروت كلاني در تجارت و بانك داري بودند و در دانشگاه ها، قوة قضائيه و دولت، مناصب كليدي را تصاحب كرده بودند. مهم تر از همة اينها، تصور كنيد كه حاميان صدام حسين، قوي ترين گروه نفوذ را در واشنگتن مي داشتند و مسئول جمع آوري حجم عظيمي از كمك هاي مالي براي هر دو حزب دموكرات و جمهوري خواه بودند. تصور كنيد كه يك عراقي متعصب، رئيس شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد بود. آيا چنين وضعيتي براي آمريكا خطرناك بود؟ اگر آمريكايي ها يك روز صبح بيدار مي شدند و مي ديدند كه سازندگان فيلم ها و برنامه هاي تلويزيوني آنها و همچنين روزنامه ها و مجلات آمريكايي، همه داراي نام هاي عربي مي باشند، مسلماً با خود مي گفتند: «كشور ما را اشغال كرده اند!». در چنين وضعيتي، آنها به هر آنچه بر صفحة تلويزيون مي ديدند يا در روزنامه ها، مجلات و كتاب ها مي خواندند، با ديدة شك و ترديد مي نگريستند. مخصوصاً مردم آمريكا با اطلاعات منتشر شده دربارة مسائل مربوط به عراق، صدام حسين، اسلام و درگيري خاورميانه، خيلي محتاطانه برخورد مي كردند. پس از مدت زمان كوتاهي، بسياري از آمريكايي ها همانند هاوارد بيل، فرياد بر مي آوردند: «ديگر به مرز جنون رسيده ام و كاسة صبرم لبريز شده است. ديگر ادامة اين وضعيت را تحمل نخواهم كرد».

زماني كه من به اين مطلب پي بردم كه انقلاب روسيه در حقيقت روسي نبود، بلكه عمدتاً به وسيلة يهودي ها، سازمان دهي، رهبري و حمايت مالي شده بود _ يهودياني كه درگيري يكصد ساله با مردم روسيه داشتند _ از اينكه بر چنين حقيقت مهمّ تاريخي، اين گونه به طور مؤثر سرپوش گذاشته شده بود، دچار حيرت شدم. پس از مطالعه و آگاهي از كشتن ميليون ها مسيحي در روسيه و اروپاي شرقي توسط كمونيست ها، از خود پرسيدم كه چرا چنين تعداد اندكي فيلم، سريال تلويزيوني يا فيلم مستند، كتاب يا مقاله دربارة اين واقعه، تهيه و توليد يا نگاشته شده است، امّا كشتن يهودي ها توسط نازي ها، مورد توجه و پوشش رسانه اي بي پايان قرار گرفته است. سپس من نسخه اي از روزنامة «ساندر بُلت» را مطالعه كردم كه توسط دكتر ادوارد فيلدز، اهل شهر ماريتا در ايالت جسرجيا، چاپ و منتشر مي شود. دكتر فيلدز با دقت و با ارائه اسناد و مدارك، سلطة يهودي ها بر سه شبكة تلويزيوني اصلي آمريكا «سي.بي.اس»، «ان.بي.سي» و «اي.بي.سي» را به اثبات رسانيده بود. من با دقت، منابع مورد استفاده دكتر فيلدز را بررسي كردم كه شامل زندگي نامه هايي مي شد كه توسط خود يهودي ها چاپ شده بود. در زماني كه من تحقيقات اوليه ام را به انجام رسانيدم، ريچارد سارنُف رئيس «ان.بي.سي» بود. ويليام پلي رياست «سي.بي.اس» را به عهده داشت و لئونارد گلدن سُن «اي.بي.سي» را اداره مي كرد. من بسيار حيرت زده شدم زماني كه فهميدم هر سه آنها يهودي هستند، هر سه در سازمان هاي صهيونيستي فعاليت دارند و به همة آنها از طرف گروه هاي متعدد يهودي، صهيونيستي و طرفدار اسرائيل جوايزي اعطا شده است. سپس

به اين حقيقت پي بردم كه صاحب امتياز و مديرمسئول مهم ترين روزنامة آمريكا «نيويورك تايمز» هم يهودي است. اين مطلب در مورد روزنامة واشنگتن پست نيز صادق است؛ روزنامه اي كه بيش از هر روزنامة ديگر، بر دولت فدرال آمريكا نفوذ دارد. يهودي ها، همچنين مالك پرتيراژترين روزنامة آمريكا _ وال استريت ژورنال _ هستند. فهميدم كه سال هاست يهوديان بر هاليوود سيطره دارند؛ يهودياني هم چون استيون اسپيلبرگ، كارگردان فيلم «فهرست شيندلر»، كه از حاميان صريح اللهجه اهداف صهيونيستي است. وي همچنين كارگردان فيلم «هالوگاست» مي باشد؛ پربيننده ترين فيلمي كه تا كنون دربارة كشتار يهودي هاي اروپايي توسط نازي ها ساخته شده است. سال ها بعد نشرياتي را مطالعه كردم كه در آنها يهودي ها به سلطة خود بر رسانه هاي آمريكا مباهات مي نمودند. من همچنين كتاب يك امپراتوري متعلق به خودشان، نوشتة نيل گابلر، را خواندم كه در آن، چگونگي مسلط شدن يهودي ها بر صنعت فيلم آمريكا به تفصيل بيان شده است. بن اشتاين كه يك سناريونويس يهودي است و پدرش، هربرت اشتاين، مشاور اقتصادي ريچارد نيكسون رئيس جمهور اسبق آمريكا بود، در كتابي كه به رشتة تحرير درآورد، به طور صريح بيان كرده است كه اكثريت غالب مجريان و دست اندركاران هاليوود يهودي هستند و اينكه آنها سرسختانه مخالف ارزش هاي مسيحي و حفظ سنت هاي جامعة اصيل آمريكا مي باشند. وي همچنين در سال 1997 مقاله اي نوشت با عنوان: «آيا يهودي ها رسانه ها را اداره مي كنند؟: به راستي همين طور است، مگر چه اشكالي دارد؟»در دهة هفتاد، دكتر ويليام پيرس، سردبير مجلة «نشنال ونگارد»، در مورد سلطة يهوديان بر رسانه هاي آمريكا به تحقيق پرداخت و وجود اين سلطه را در مقاله اي با عنوان: «چه كسي بر آمريكا حكومت مي كند؟»

با اسناد و مدارك كافي ثابت نمود. حقيقتي كه به آن واقف شدم، اين بود كه كابوس هولناك پدي چايفسكي و شخصيت اوّل فيلم «شبكه» ساختة وي، يعني هاوارد بيل، به واقعيت تبديل شده بود. يك اقليت كوچك امّا متحد، با احساس تعهدي تعصب آميز به ملت جديد التأسيس خود بر رسانه هاي آمريكا مسلط است، امّا عرب ها نيستند كه چنين قدرتي دارند؛ ايرلندي ها، آلماني ها، فرانسوي ها، انگليسي ها، روس ها، سوئدي ها، دانماركي ها يا ايتاليايي ها هم نيستند. مسلمان ها، مسيحي ها، مُرمُن ها يا كاتوليك ها هم نيستند. بسي جاي شگفتي است كه اين گروه، از پدي چايفسكي هاي جهان تشكيل شده است! چايفسكي، طرفدار پرحرارت آرمان هاي صهيونيستي و رژيم اسرائيل، زيركانه سعي كرده است تا با متهم ساختن عرب ها به انجام آنچه يهودي ها قبلاً به انجام رسانيده اند، بينندگان فيلم خود را عليه آنها بشوراند. همان قبيله اي كه فيلم شبكه را نوشت و توليد و توزيع كرد، بر رسانه هاي آمريكا و به راستي بر رسانه هاي كل جهان غرب، سيطره دارد. اين مطلب، درست است كه بسياري از افراد شاغل در رسانه ها يهودي نيستند. همچنين من ادعا نمي كنم كه هر فرد يهودي يك صهيونيست متعصب است، ليكن نكتة اصلي اين است كه رسانه هاي آمريكا به وسيلة يهودي ها اداره مي شوند. اين نكته نيز حائز اهميت است كه هيچ گروهي نژادگراتر و سازمان دهي شده تر از يهودي ها براي نيل به اهداف و منافع خود نيست. با توجه به اين واقعيت ها، آيا هيچ انسان عاقلي مي تواند باور كند كه يهودي ها، اخبار و گزارش ها و حتي برنامه هاي تفريحي را در آنچه گابلر «يك امپراتوري متعلق به خودشان» ناميده است، بدون تأثيرپذيري از اهداف و منافع خود ارائه نمايند؟

اين يك بازي نيست و تمام نشده است

از ابتداي عمليات

نظامي در عراق (20 مارس 2003)، شركت سوني با عجله تمام مارك («Shock and Awe» شوك و بهت) را بر روي محصولات خود نصب كرد كه هدف احتمالي آن طراحي يك بازي رايانه اي به همين نام است. پس از اين خبر، موجي از انتقادها سوني را واداشت تا ايده مارك زني را كنار بگذارد، امّا هيچ چيز مانع از آن نخواهد بود كه اين سازنده، به عنوان سلطان بازار بازي هاي رايانه اي، بازي اي را با موضوع جنگ عراق طراحي كند.

بازي هاي رايانه اي از اين پس، بخشي از چشم انداز فرهنگي به شمار مي روند. براي آنكه به صحت اين گفته متقاعد شويم، كافي است به گفتمان رسانه ها و طبقة سياسي گوش فرا دهيم. به هنگام گشايش كلبه رايانه اي در شهر پوانيه فرانسه در روز 19 آوريل 2003، «ژان پير رافان» به حمايت از صنعت بازي هاي رايانه اي شتافت و از تأسيس يك مدرسة ملي براي رسانه هاي ارتباط زنده، در آيندة نزديك خبر داد و حتي سخني از «جمهوري رايانه اي» به ميان آورد. در اوايل دهه 90، طيّ جنگ خليج فارس، بسياري از روزنامه نگاران، اين مناقشه را مشابه يك بازي رايانه اي توصيف كردند: نه يك قطره خون، نه يك عراقي و نه حتي يك آمريكايي ديده نشد كه در وسط صحنه (جنگ) يا در وضعيتي باشد كه با تصوير يك جنگ پاك و براق _ آن گونه كه تصاوير بازسازي شده و بر روي شبكه هاي تلويزيوني به توصيف پيشروي نيروهاي متحد مي پرداختند _ مباينت داشته باشد. اين پنداشت دربارة جنگ دوازده سال بعد، اين بار در شكلي مختصر، تكرار شد. جرج دبليو بوش در روز 6 فوريه 2003 به وضوح اين واقعيت

را با جمله معروف خود «The Game is over» (بازي تمام شد) بيان كرد و ژاك شيراك آن را با ظرافت خاصي واگويي كرد: «It’s not a game, it is not over» (اين يك بازي نيست و تمام نشده است). يك ژنرال ارتش آمريكا، با لحني صادقانه تر، به تاكتيكي نظامي اشاره كرد كه از بازي رايانه اي «PacMan» اقتباس شده بود...1 اين جملات مي تواند براي طرفداران بازي هاي رايانه اي لذت بخش باشد، زيرا اين سخنان را مدركي مي يابند دال بر اينكه بازي مورد علاقة آنها ديگر پديده اي ناشي از روزمرگي شمرده نمي شود، امّا اين امر، اشتباه وخيمي است. هدف از اين آدرس دادن ها، از زبان نظاميان يا نزديكان آنها، چيزي جز كاستن از زشتي هاي جنگ نيست. در جهان مجازي، هيچ كس زخمي نمي شود و كشته ها نه خانواده اي دارند و نه دوستي. تقريب ميان تقدير مجازي و واقعيت، هدفي جز «واقعيت زدايي» از اعمال محكوم و نامشروع ندارد. زماني كه به محصولات بصري _ تفريحي كنوني مي نگريم، به وضوح معلوم مي شود كه ابزاري براي تبليغات هستند، ابزاري سياسي همانند هر رسانه ديگر. بازي رايانه اي فقط يك تفريح بي خطر نيست، بلكه سخن از رسانه اي براي بيان در ميان است. لذا منطقي است كه استفاده از آن در جهتي به دور اهداف ظاهري و اوليه باشد، درست همان گونه كه در برخي كشورها از تلويزيون، راديو، سينما و مطبوعات نوشتاري چنين استفاده اي شده و مي شود. اين نوع استفاده از بازي هاي رايانه اي در جهت اهداف سياسي، از آن جهت بيشتر مزورانه است كه رمزها و مآخذ آن بر عموم مردم ناشناخته باقي مانده است. همه مي دانند كه يك بازي رايانه اي چيست، امّا در انتها تعداد اندكي

از والدين قادرند فرزندان خود را در كشف اين رسانه همراهي كنند و به همين دليل، تحت تأثير قرار دادن آنها باز هم آسان تر است. با گسترش شتاب آميز بازي جنگ، حلول واقعيت به دنياي مجازي خيلي سريع از طريق نماد هويت ملي، يعني پرچم، تحقق يافت. در اينجا با بازي هايي كه موضوع تاريخي دارند، مانند برخي بازي _ جنگ هاي تاريخ استعمار بازي «فتح استعماري» كه در سال 1987 عرضه شد، يك بازي جنگي است كه اساس آن به بازي «Risk» شباهت دارد و ترسيم نيروهاي نظامي در آن تقريباً مشابه آن چيزي است كه از نظر تاريخ اتفاق افتاده است. سخن از بازي هايي در ميان است كه از نظر سياسي «هدايت شده» هستند و «طوفان صحرا» نماد آنهاست. بازي كننده در برخي واقعيت هاي جنگي غوطه ور مي شود. او اردوگاه خود را انتخاب نمي كند: او تجسم يك سرباز آمريكايي يا انگليسي است كه مأموريتش آزادسازي عراق از يوغ ديكتاتوري است. تصويري شدن بازي، ما را در بطن عمليات فرو مي برد، در حالي كه يك موضوع كاملاً روشن است: دشمن يعني سرباز عراقي. اين بازي به هنگام عرضه شدن (13 سپتامبر 2002 در اروپا)، نه تأملي در پي داشت و نه مخالفتي. فروش آن، آزادانه انجام مي شود و فقط به افراد زير شانزده سال توصيه نمي شود. اين بازي، بي آنكه تزلزلي در انديشه هاي پذيرفته شده ايجاد كند، بازي كننده را در موضع دفاع از نظم جهاني قرار مي دهد.

عرضه بازي «بازگشت به قلعة ولفن اشتاين»، با پيچيدگي و ظرافت بيشتري انجام گرفت. بازي كننده، تجسم يك سرباز آمريكايي در جنگ جهاني دوم است. او به درون كاخ هاي نازي ها نفوذ مي كند و با

سربازان اس.اس. رودررو مي شود، در پيچ راهروها مي توان برخي صليب هاي شكسته را مشاهده كرد. خيلي ها فكر مي كردند كه اين بازي مبلّغ ايدئولوژي ناسيونال _ سوسياليستي (نازي) است. اوّلين مشاجره قلمي در سال 1992، به هنگام عرضة Wolfenstein-3D آغاز شد، در حالي كه به اين بازي برچسب يهودي ستيزي و نازي دوستي زده بودند. به هنگام ارائة بازي «بازگشت به قلعة ولفن اشتاين» در نوامبر 2001 نيز همين استدلال پيش كشيده شد. اين مباحث بي پايه بود: چه در بازي «طوفان صحرا» و چه در «بازگشت به قلعه»، يك ديدگاه جانب دارانه حاكم است. در هر دو بازي، فرد بازيكن در نقش يك سرباز آمريكايي ظاهر مي شود. تفاوت اين دو، ريشه در نوع برخورد دارد. در بازي طوفان صحرا، از مرگ، پلشت زدايي شده و فرد بازي كننده نماد خير است. در «بازگشت به قلعه ولفن اشتاين»، با انبوه جلوه هاي ناهنجار روبه رو مي شويم. (به قربانيان شكنجه شده برمي خوريم) و بازي بسيار واقع گرايانه تر و خونين تر است. از اين نظر، بازگشت به قلعه ولفن اشتاين، هرچند قدري بيش از اندازه به اين جنبة ناهنجار تكيه دارد، امّا كمتر از بازي طوفان صحرا تبليغاتي است. نسخة آن لاين بازگشت به قلعة ولفن اشتاين حتي مي تواند جنبة تاريخي مهم تري به اين بازي ببخشد، زيرا در آن مي توان واقعيت پياده كردن نيروها را هم از ديد متحدين و هم از ديد آلماني ها به عينه مشاهده كرد. امّا نقطه عطف اين پديده، يك بازي رايانه اي است كه توسط ارتش آمريكا طراحي شده و به صورت رايگان بر روي شبكه اينترنت قرار گرفته است و نام آن «ارتش آمريكا» است. اين بازي كه 4 ژوئيه 2002 عرضه

شد، بازي كننده را به يك سرباز آمريكايي تبديل مي كند. ارتش علناً مقاصد خود را در آن به نمايش گذاشته و توضيح داده است كه هدف اين بازي، جذب بيشترين تعداد از جوانان به سوي مشاغل نظامي است. براي بازي كردن، بايد بر روي پايگاه اينترنتي ارتش ثبت نام انجام گيرد. بيش از يك ميليون نفر تا كنون ثبت نام كرده اند كه از اين تعداد، گويا 600 هزار نفر دوره هاي آموزشي را به پايان رسانده اند.

ديدگاه آمريكايي

طراحان بازي (متشكل از نظاميان واقعي داراي سلاح هاي شارژ شده) كه براي دومين سال پياپي در نمايشگاه بازي رايانه اي لس آنجلس (E3) از 13 تا 16 ماه مه 2003 حضور داشتند، تحولات آتي اين بازي را اعلام كردند: استقرار وسايط نقليه جديد، مأموريت هاي جديد و نيز حضور افراد غيرنظامي در بازي. افرادي كه در انتظار باز شدن درها بودند، به تماشاي يك برنامه شبيه سازي شده، از جمله هنگ صد و يكم نيروي هوايي، در مقابل درب هاي نمايشگاه پرداختند، كه اين نيز شاهدي بر دغدغه آميختن واقعيت و جهان مجازي بود. ارتش آمريكا ماهرترين برنامه نويس ها را جذب كرده، تواناترين موتورهاي بازي را خريداري نموده و نيروهاي خود را از طريق اين بازي رايانه اي به استخدام درآورده و آموزش داده است. اين تهاجم كه از طريق سياسي هدايت مي شود، با مخالفت چنداني روبه رو نشده است. بزرگ ترين طراحان و ناشران به گام برداشتن در همين راستا ادامه مي دهند: از ابتداي عمليات نظامي در عراق (20 مارس 2003)، شركت سوني با عجله تمام مارك («Shock and Awe» شوك و بهت) را بر روي محصولات خود نصب كرد كه هدف احتمالي آن طراحي يك بازي رايانه اي

به همين نام است. پس از اين خبر، موجي از انتقادها سوني را واداشت تا ايده مارك زني را كنار بگذارد، امّا هيچ چيز مانع از آن نخواهد بود كه اين سازنده، به عنوان سلطان بازار بازي هاي رايانه اي، بازي اي را با موضوع جنگ عراق طراحي كند. شركت SCI، طراح بازي طوفان صحرا قبلاً اعلام نموده كه در حال تهيه ادامة اين بازي است. بازي «بازگشت به بغداد» بازي كننده را بار ديگر به مناقشه سال 1991 بازخواهد گرداند، آن هم مثل هميشه با ديدگاهي انحصاري، يعني ديدگاه آمريكايي ها. انقياد صنعت بازي هاي رايانه اي در برابر ارتش و نظاميان، موضوعي مسلم است، هر چند برخي توليدات در اين عرصه، عامل بي ثباتي هستند و لذا خشن و خطرناك براي جوانان ارزيابي مي شوند. بازي هاي «GTA3» و «GTA Vice City» كه از پرفروش ترين ها در جهان هستند با انتقادهاي مستقيمي از سوي رسانه ها و دولت ها روبه رو شده اند. به عنوان مثال، ايالت واشنگتن قانوني به تصويب رسانده كه طبق آن اگر فروشنده اي بازي اي رايانه اي به افراد خردسال بفروشد كه در آن مي توان مأمور پليس را كتك زد، به پردخت پانصد دلار محكوم خواهد شد. در جلد يك سرباز رفتن امري پذيرفته است و حتي تشويق مي شود، امّا به عهده گرفتن نقش تبهكاري كه براي مافيا كار مي كند، كمتر پذيرفته است. تمام بازي هايي كه اندكي دردسرساز هستند با مانع تراشي روبه رو مي شوند. از جمله بازي «Bunout» كه در آن بازي كننده هدايت يك خودرو پرسرعت را به دست مي گيرد و بايد با سرعت و مهارت تمام در ميان ترافيك شهري حركت كند، امّا اين بازي ممكن است رانندگان را تشويق به انجام همين اعمال در

زندگي واقعي كند. بازي «وضعيت اضطراري» متهم شده كه بازي كننده ها را به شورش سوق مي دهد. در مقابل، هيچ انتقادي عليه بازي هاي جنگيِ تبليغاتي انجام نمي گيرد. بازي رايانه اي، رسانه اي است كه بيش از سي سال قدمت دارد، امّا ميانگين سنّ بازي كنندگان حدود بيست سال است. از نظر فني، مي توان از اين پس در اين بازي ها به نقل داستان هايي پرداخت كه بسيار پيچيده تر از رويارويي ابدي ميان خير و شرّ هستند. بر هنرمندان [مستقل] است كه براي ارائه اطلاعات و احساسات مختلف، انديشه هاي خود را تبليغ كنند: اين رسانه بايد توسط آنان تحول يابد، همان گونه كه در گذشته براي ادبيات و سينما چنين نقل كردند. امّا براي اين امر، روشنفكران بايد از قهر كردن با بازي هاي رايانه اي دست بردارند و ديگر آن را وسيله اي مختص كودكان فرض نكنند. عدم واكنش در مقابل انحراف كنوني، پذيرفتن اين امر است كه سرانجام بازي رايانه اي به سلاح بي صداي تبليغاتي تبديل شود و در ميليون ها نسخه توزيع گردد. استفان پيلت

ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

? منبع: لوموند ديپلماتيك، اكتبر 2003.

1. ليبراسيون، 28 مارس 2003.

مدّعيان دروغين

خبرگزاري عربستان در بياناتي به نقل از رئيس پليس منطقة رياض گفت: در شب پنجشنبه، دوم رمضان 1423، نيروهاي امنيتي مسئول محافظت وزارت اقتصاد و دارايي ملي، مشاهده كردند كه شخصي مسلح تلاش مي كند، وارد اين وزارت خانه شود در حالي كه به صورت بي هدف تيراندازي مي كرد. مذاكره با اين مجرم كه ناصر بن هايس بن سرور المورقي نام داشت و تابعيت كشور عربستان را دارا و متولد 1396 بود، درخواست مقداري پول و دادن اجازة سفر به خارج از عربستان را كرد. او مي پنداشت كه مهدي،

خليف_ةالله است. مدعيان مهدويت در مصر (2000 م)

_ محمد عبدالنبي عويس در سيناي مصر ادعا كرد كه مهدي منتظر است. او كتابي منتشر ساخت و در آن به شرح آموزه ها و عقايد خود پرداخت. در پايان پس از اينكه مردم او را ديوانه خواندند، كار او به بيمارستان رواني كشيد. _ احمد عبدالمتجلي از اسماعيليان مصر نيز سرنوشت محمد عبدالنبي را داشت. او مدعي بود كه مي تواند جن را از بدن كساني كه جن زده شده اند، بيرون بياورد. بنابراين ادعاها، گروهي به گرد او جمع شدند. او پس از مدتي، گوشة عزلت گزيد و تحت نظر يك خاخام يهودي در قاهره به مطالعه و يادگيري انجيل و تورات پرداخت. پس از آن نيز مدتي گوشه نشيني كرد و پس از مدتي در ميان مردم ظاهر شد و مدعي بود كه خداوند از گناهان بندگانش به ستوه آمده و او را براي هدايت مردم برگزيده است. او مي گفت: يكي از فرشتگان يك كتاب آسماني به او وحي كرده كه اين كتاب جمع كنندة سه دين اسلام، مسيحيت و يهوديت است. _ جواني به نام الشاب حنفي محمد از منطقة بورسعيد مصر نيز همانند دو نفر گذشته بود. او مشهور به حنفي بور سعيدي بود و ادعا مي كرد كه مهدي منتظر است. پليس او را بازداشت كرد، امّا او توانست بگريزد. حنفي قصد داشت، پس از ديدار با يك خاخام به اسرائيل برود.

1

حكايت بسياري در مورد مدعيان جديد مهدويت وجود دارد كه ما به ذكر برخي از آنها مي پردازيم.

مدعي مهدويت در مصر (2001 م)

در تاريخ 18/3/2001 گزارشي به دفتر ادارة امنيت قاهره، داده شد مبني بر اينكه شخصي

در ميان اهالي «التبين» و «حلوان» ادعا مي كند كه مهدي منتظر است. گزارش دهنده كه عاكف نام داشت به رئيس بازجويان گفت: اين شخص پيش من ادعا كرد كه او مهدي منتظر و خاتم الانبيا است و از من خواست به او و دين جديدش ايمان بياورم. او به من گفت كه در خواب، از آسمان بر او وحي نازل شده و به او رسالت جديدي سپرده شده كه باعث نجات بشريت از تمام گناهان وارد و رنج هايش مي شود. عاكف در مورد سخناني كه ميان او و آن مدعي مهدويت رد و بدل شده بود، چنين توضيح داد.

عاكف اظهار داشت: او مرا با يك سؤال كه اصلاً به ذهنم نمي رسيد، غافلگير كرد.

مدعي: آيا مهدي منتظر را مي شناسي؟

عاكف: مي دانم كه او از مكه ظهور خواهد كرد و از تبار پيامبر(ص) است و مردم را دعوت به اسلام مي كند.

مدعي: آيا آيه اي قرآني را مي شناسي كه سخن تو را تأييد كند؟

عاكف: من دانشمند ديني و از علما نيستم امّا احاديث زيادي وجود دارد كه مي گويد: مهدي منتظر همراه با آخرين نشانه هاي قيامت ظهور خواهد كرد.

مدعي: من همان مهدي منتظر هستم. ديگر چه مي گويي؟

عاكف: چه دليل و برهاني براي اين ادعا داري؟

مدعي: دليل و برهان من اين است كه من سخن حق را مي گويم و از قيامت آگاهم.

عاكف: اگر تو پيامبر هستي، بگو ببينم چه معجزات يا كراماتي داري؟

مدعي: من محمد خاتم الانبياء و المرسلين ام، من همان نذير و بشيرام.

عاكف: اي فاسد، از پروردگارت بترس. سرور ما محمّد، خاتم الانبيا است. او احمد و محمد و طه است.

مدعي: اين اسم ها كه گفتي: تنها اسم هايي است كه شما و پدرانتان

آن را به كار برده ايد و نمي دانيد او كيست؟

عاكف: اي كافر، تو چه رسالتي داري؟

مدعي: رسالت من، تفسير حروف قرآن كريم است كه به صورت رمزگونه و پيچيده در آغاز سوره ها آمده است: مانند «الم» كه تفسير آن چنين است، «بي گمان آن كتابي آشكار كننده است» و تفسير «الر» اين است كه «إنّه لكتاب ربك؛ بي گمان اين كتاب پروردگارت است» و تفسير «كهيعص» نيز چنين است «كانت هبتك يا زكريا علي صدرك؛ بخشش تو اي زكريا بر سينه ات بوده» و تفسير «المص»: «إنّه كتابٌ مبينٌ صادقٌ؛ بي گمان آن كتابي آشكار كننده و تصديق كننده است».

عاكف: اهداف رسالت تو چيست؟

مدعي: نجات دادن روح مردم از بدي ها و پاك كردن زمين از گناهان و و درد و رنج هاي ناشي از اعمال مردم.

عاكف: اي شيطان، آيا كسي هم تو را تصديق كرده است؟

مدعي: هيچ پيامبري در وطن خود گرامي نبوده است. من پيوسته براي رسالت خود تلاش خواهم كرد. نصيحت مرا بپذير به من ايمان آورد و اي محمد، به من بگو: به روي چشمم، اطاعت.

عاكف: آيا تو نماز مي گزاري و روزه مي گيري؟

مدعي: نماز من با نماز شما تفاوت دارد. روزة من نيز چنين است؛ زيرا من پيامبرم و هر پيامبري نماز و روزة خاصّ خود دارد. بازجويي هاي نيروهاي امنيتي در مورد او چنين مي گويد:

نام او محمد عبدالرزاق ابوالعلا است. 32 سال سن دارد و ديپلمة رشته صنعت است. از زمان فارغ التحصيل شدن، در چند جا مشغول به كار شده، امّا مدت زيادي نتوانسته است جايي بماند و ناگهان خانواده و صاحب شركت يا كارخانه با كمال تعجب متوجه مي شد كه او محلّ كار خود را ترك

كرده و به آنجا باز نمي گشت و خانواده اش براي او بسيار نگران بوده اند. اشخاص نزديك به او تأكيد مي كنند كه گوشه نشيني را بسيار دوست مي داشت و كمتر با كسي حرف مي زد. او بيشتر وقتش را در خانه اش مي گذراند و تنها براي نماز خواندن در مسجدي كه نزديك خانه اش در حلوان بود، از خانه بيرون مي رفت. پدرش راهي جز ازدواج براي بيرون آوردن او از گوشه نشيني نيافت. چند روزي بيشتر از زندگي مشترك او با همسرش نگذشته بود كه اختلافات ميان آن دو بالا گرفت و همسرش در پي آن، خانة او را ترك كرد. گزارشات بازجويان حاكي از آن است كه: محمد، خود را در اتاقش زنداني كرده بود و تنها براي خريد غذا براي خودش از آن خارج مي شد. حتي پس از آن او مرتب نماز نمي خواند. او چندين روز بر اين احوال بود كه ناگهان مردم با كمال تعجب ديدند كه او ادعا مي كند كه همان مهدي منتظري است كه تمام مردم در جست وجوي او هستند. او مي گفت: خداوند به او در حالي كه در خواب بوده، وحي كرده و به او دستور داده است، به ميان مردم رود و مژدة ظهور خود و رسالت جديدش را به آنها بدهد. محمد (به مدت سه ماه) مسجدي را كه نزديك خانة شان بود، به صورت محلي براي تبليغ عقايد خود در آورده بود. او زمان پس از نماز عشا و پس از نماز صبح را براي تبليغ عقايد خود برگزيده بود. وي در اين اوقات در مقابل نمازگزاران به پا مي خاست و از آنها مي خواست به او ايمان آورند و تصديق كنند كه او پيامبر

خاتم المرسلين است و خداوند او را براي هدايت بشر و نجات دادن زمين از بدي ها و گناهان فرستاده است. بسيار زود مردم از دور او پراكنده شدند و او را كنار زدند. در يكي از اسناد تحقيق، در ادارة امنيت جنوب قاهره در مورد او چنين آمده است: بازپرس: نام و نام خانوادگي و آدرس؟

متهم: محمد علي الرزاق ابوالعلاء، 32 ساله، در توليدي شخصي به نام ايهاب، خياط هستم. در حلوان سكونت دارم. منطقه ي كفرالعلو، خيابان سليمان ابراهيم ابوعياد، پلاك 5.

بازپرس: برخي مي گويند تو ادعاي پيامبري كرده اي و در حلوان و تبين اين گونه تبليغ مي كني. چه پاسخي داري؟

متهم: من ادعاي پيامبري نكرده ام، اين حقيقت است و شما بايد اين را باور كنيد و مرا هم تصديق كنيد.

بازپرس: منظورت از اين حرف چيست؟

متهم: تقريباً سه ماه پيش، من به تنهايي در اتاقي كه خود تنها در آن زندگي مي كنم، خوابيده بودم كه صدايي از آسمان شنيدم و با ترس از خواب بيدار شدم و گمان مي كردم كابوس مي بينم، امّا اين صدا در گوشم طنين افكن شده بود و مي گفت: اين وحي از آسمان است. اين وحي به من رسالت جديدي داد و به من بشارت داد كه من همان مهدي منتظر و پيامبر خاتم المرسلين هستم. اين صدا به من دستور داد كه، اين خبر را به خانواده و خويشان و مردم اطراف خود برسانم تا مرا تصديق كنند. من نيز اطاعت امر كردم تا اينكه پليس پيش از اينكه اين امانت و دستور را به جاي آورم، مرا دستگير كرد.

بازپرس: آيا كسي از افراد خانواده، نزديكان يا مردم، سخنان تو را قبول كرد؟

متهم:

متأسفانه همگي آنها از گرد من پراكنده شدند و آنها اعتقاد داشتند من ديوانه يا جن زده شده ام. امّا اين سخنان من حقيقت دارد.

بازپرس: تو ادعاي چه رسالت آسماني اي داري؟

متهم: رسالت آسماني من، رسالت تفسير است.

بازپرس: اين رسالت خود را براي ما توضيح بده.

متهم: رسالت من، كتاب جديدي است كه خداوند آن را به من الهام كرده است و مسئوليت تفسير اسرار قرآن كريم را تنها به من سپرده، همچنين خداوند به من وحي كرده كه بشريت را از دردها و رنج هايش نجات دهم و زمين را از بدي ها و گناهاني كه سرشار از آن شده، پاك سازي نمايم.

پس از چند ساعت بازجويي، پروندة تحقيق بسته شد و اين متهم دعوي خود را انكار نكرد و اسامه قنديل، دادستان كل جنوب قاهره براي او حكم سوءاستفاده از دين براي ترويج افكار تندروانه در جهت فتنه انگيزي را صادر كرد.2 مدعي مهدويت در عربستان سعودي (2001 م)

خبرگزاري عربستان در بياناتي به نقل از رئيس پليس منطقة رياض گفت: در شب پنجشنبه، دوم رمضان 1423، نيروهاي امنيتي مسئول محافظت وزارت اقتصاد و دارايي ملي، مشاهده كردند كه شخصي مسلح تلاش مي كند، وارد اين وزارت خانه شود در حالي كه به صورت بي هدف تيراندازي مي كرد. مذاكره با اين مجرم كه ناصر بن هايس بن سرور المورقي نام داشت و تابعيت كشور عربستان را دارا و متولد 1396 بود، درخواست مقداري پول و دادن اجازة سفر به خارج از عربستان را كرد. او مي پنداشت كه مهدي، خليف_[الله است. وي سرانجام در طيّ تيراندازي هاي متقابل، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به بيمارستان منتقل شد و بر اثر جراحات وارده، فوت كرد.

از سوي ديگر، برادرش اظهار داشت كه برادرش، بيش از هفت سال امام جماعت يكي از مساجد بوده و در روستاي «القراده» واقع در منطقة ميان «الدوادحي» و «الرس» سكونت داشته است.3

مدعي مهدويت در مصر (2002 م)

يكي از مسئولان پليس مصر، اعلام كرد، محمد محمود (33 ساله) در اسكندريه كه ادعا كرده بود، امام منتظر است، بازداشت شده است. اين مسئول گفت: محمد محمود، پس از آنكه از ائمة جماعت مساجد در محله العطارين (واقع در جنوب غرب كشور) درخواست كرده بود، رسيدن امام را اعلام كنند، بازداشت شده است. اين منبع افزود كه خانوادة اين مدعي كه به دادگاه فرستاده خواهد شد، اظهار داشته اند كه او از مدت ها پيش دچار آشفتگي رواني شده است.4 مجتبي الساده

مترجم: سيّد شاهپور حسيني

ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

1. مجله زهره الخليج، شمارة 1100، شنبه 17 محرم 1421، برابر با 22/4/2000، ص 59، امارات متحده.

2. مجله اخبارالحوادث (المصريه)، شمارة 469، سال نهم، پنجشنبه 29/3/2001 برابر با 4/1/1422.

3. روزنامة الشرق الاوسط، شمارة 8747، شنبه 24 رمضان، 1423 ق. برابر با 9/11/2002 م. همچنين روزنامة الرياض نيز در همان روز اين خبر را نقل كرده است.

4. روزنامة اليوم عربستان، شمارة 10783، دوشنبه 19 شوال 1423 ق.، برابر با 23/12/2002 م.

ميهمان ماه (محمد جواد محبت)

حسبِ حال

از سال 39 _ 40 در هفته نامة توفيق سروده هايي با امضاي م. آدميرزاد و... چاپ مي شد.

چند سال بعد در شمارة نوروزي سال 1344 توفيق مشخص مي شود اين نام ها، اسم هاي مستعار محمد جواد محبت بوده است. محبّت از سال 47 به بعد نام مستعار ديگري را [كه درست برگردان معني نام اصلي او بود] برگزيد. [م. بخشنده مهر] با اين

امضا شعرهاي سياسي _ اجتماعي، مقالات ادبي خود را منتشر كرد. پيش از انقلاب دو بار به زندان ساواك افتاد. سال 50 (در قصر شيرين) و سال 56 (در مشهد مقدّس) و از اوّل انقلاب، همگام با انقلاب، به نشر آثار فرهنگي، ادبي و آييني خويش پرداخت: كتاب با موج عسطرهاي بهشتي [سروده هايي براي رسول اكرم(ص)] خانة هل اتي [شعرهاي علوي]، آه... اي بانوي طوبي سايه آه... [فاطميّات] كجايي گرية دل ناصبوران [شعرهاي عاشورايي]، قلب را فرصت حضور دهيد و كوچه باغ آسمان [شعرهاي نماز] و با بال اين پرنده سفر كن [بهارانه ها] در سال هاي جنگ تحميلي دو بار تقديرنامة مخصوص با امضاي وزير ارشاد وقت، دريافت داشت و پيش از آن در سال 52 جايزة شعر فروغ نصيب او شد. سال 62 محبت به گروه مؤلفان كتاب هاي درسي پيوست و آثاري از او در كتاب هاي دوم، سوم و چهارم ابتدايي درج شد. [شعر و نثر] دو كتاب از او اخيراً برگزيدة مؤلفان معلم معرفي شده و كتاب از مرزهاي فريادش از سوي بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدّس تقدير شده است. محمد جواد محبت چند كتاب تأليفي نيز دارد. چهار كتاب براي وزارت آموزش و پرورش: در باغسار شعر معلم، از آتش خيمه هاي عاشورا و آن سوي چهرة تو و خورشيد و آسمان بهاري كتاب گلوي سبز آواز، مجموعه شعرهايي براي حضرت امام(ره) و مجموعه شعري در مورد فرهنگ پيش گيري از اعتياد با نام بهار بي پاييز كتاب خاطرات سبز مجموعة شعر او براي نوجوانان است. از مرزهاي فرياد دفتر سروده هاي انقلابي او در زمينة شهادت است و ناشر آن «نشر شاهد». صحايف گل

سرخ: كتاب شعر موعود، روايح گل ياس: كتاب شعر زهرا(س)

كتاب رگبار كلمات، با نام دوم: قصر شيرين و ياد نيشابور مجموعة شعر جنگ اوست.

آخرين كتاب در دست انتشار محبت، اشك لطف مي كند... نام دارد و قرار است از سوي انتشارات آستان قدس رضوي منتشر شود و منتشر شد.

كتاب: از سال هاي دور و نزديك او را در بيش از 350 صفحه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ كرده است و كتاب نردبان آسمان مجموعه شعر نمازش را قرار است حوزة هنري چاپ كند.

خورشيد آرزو كوه، بايد تو را ركوع كند

ماه، بايد تو را خضوع كند

سرفرازي به احترام حضور

پيش پاي شما، خشوع كند

تو غذايي براي روح، اي كاش

دل، به ياد تو، سدّ جوع كند

تو گل نور نخل ايماني

نور، بر اصل خود رجوع كند

بوي گل هاي دوستي بايد

در مشام جهان، شيوع كند

آن قيام بزرگ _ رستاخيز _

بي ظهور تو، كي وقوع كند؟!

تنگ شد عرصه بر جهان، اي كاش

منتقم، كار را شروع كند

تا جهان با اصول انساني

حُسن تأكيد در فروع كند

او كه خورشيد آرزوي شماست

شايد اين روزها، طلوع كند!

خورشيد بين دو آيينه كجايي اي طلب جان آرزو جايت؟

كه اشك شوق زند بوسه بر سراپايت

صحايف گل سرخ است ياد شيرينت

مدايح ملكوت است شأن والايت

حلاوتي كه در آن انتظار _ اميد است

نهاد، حضرت حق _ در كلام شيوايت

براي آمدنت، گريه، ردّ پا بگذاشت

چه طاقتي است مگر در دل شكيبايت؟

نيامدي كه به آرامشي _ جهان _ برسد

نيامدي _ كه عدالت رسد به امضايت

عدالتي كه در آن سهم هر كسي

معلوم

عدالتي كه بر آن حق كند مهيّايت

اگرچه نيست مقرّر ولي بيا امروز

كه روشن از تو شود پيش پاي فردايت

خدا تو را برساند براي خاطر ما

خدا تو را برساند به آرزوهايت

گل اين وعده، ميوه خواهد داد عزيزم از تو چه پنهان، بهار در راه است

بهار با نفَس مُشك بار در راه است

جوانه هاي سپيدار مي دهند نويد

طراوتي كه تويي دوستدار، در راه است

نسيم مژده رسان، جان تازه مي بخشد

سپيده با قدم زرنگار، در راه است

بگو به خاطر آشفته، در تبسم گل

قرار جان و دل بي قرار، در راه است

خبر دهيد به دل خستگان تشنة مهر

زلال عاطفه ي خوشگوار در راه است

قسم نمي خورم امّا به جان منتظران

چراغ روشن آن انتظار در راه است

اگر نه جمعة حاضر، كه جمعه اي ديگر

اميد زمزمه دارد سوار، در راه است

پُر از صداي تماشا دوباره فصل شكفتن، دوباره شبنم ماه

دوباره خاطره اي از طراوتي دلخواه

پُر از نشانة شوق است كهكشان خيال

پر از صداي تماشاست كوچه هاي نگاه

گذشت يازده، امشب شب دوازده است

كه عكس ماه بيفتد ميان بركه و چاه

شلالِ گيسوي شب شد سپيد از مهتاب

رسيد پيك سحر، بر دميد صبح پگاه

كجاست ماه تمامي كه عين خورشيد است

سروربخش به ناگاه جانِ جان آگاه

جوانه زد دل آيين، شكفت شاخة دين

بهار باور مردم، سپيد، سرخ، سياه

كه آن سلالة خوبان معدَلَت گستر

رسد به داد دل مردم عدالت خواه

بيا كه دست اميد است و دامن تو عزيز

بيا كه منتظران تواَند چشم به راه

اشك هاي نوشتني اين بود اي راحت دل هاي پريشان، نرسيدي

اي فصل بهارانة ايمان نرسيدي

خواندند تو را گريه كنان، مردم گريان

گفتند

كه بشتاب و شتابان نرسيدي

هر جمعه دعا از لب مشتاق شنيدي

محروم تو ماندند و به ايشان نرسيدي

روز آمد و شب رفت و زمين گشت و زمان گشت

آمين دعا بودي و يك آن نرسيدي

تا عمر ثمر آرد و تا بخت گشايش

اي روشني چشم، به ياران نرسيدي

با ياد تو آغاز شد اين گرية مكتوب

اي حسرت ديدار به پايان نرسيدي

شعر و ادب

تو بيايي... بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند

سال ها، هجري و شمسي، همه بي خورشيدند

از همان لحظه كه از چشم يقين افتادند

چشم هاي نگران، آينة ترديدند

نشد از ساية خود هم بگريزند دمي

هر چه بيهوده به گِرد خودشان چرخيدند

چون به جز سايه نديدند كسي در پيِ خود

همه از ديدن تنهايي خود ترسيدند

غرق درياي تو بودند، ولي ماهي وار

باز هم نام و نشان تو ز هم پرسيدند

در پيِ دوست همه جاي جهان را گشتند

كس نديدند در آيينه، به خود خنديدند

سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است

فصل ها را همه با فاصله ات سنجيدند

تو بيايي، همه ساعت ها، ثانيه ها

از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند قيصر امين پور پُر از صداي تماشا دوباره فصل شكفتن، دوباره شبنم ماه

دوباره خاطره اي از طراوتي دلخواه

پُر از نشانة شوق است كهكشان خيال

پر از صداي تماشاست كوچه هاي نگاه

گذشت يازده، امشب شب دوازده است

كه عكس ماه بيفتد ميان بركه و چاه

شلالِ گيسوي شب شد سپيد از مهتاب

رسيد پيك سحر، بر دميد صبح پگاه

كجاست ماه تمامي كه عين خورشيد است

سروربخش به ناگاه جانِ جان آگاه

جوانه زد دل آيين، شكفت شاخة دين

بهار باور مردم، سپيد، سرخ، سياه

كه آن سلالة

خوبان معدَلَت گستر

رسد به داد دل مردم عدالت خواه

بيا كه دست اميد است و دامن تو عزيز

بيا كه منتظران تواَند چشم به راه محمد جواد محبت «او» آمدني ست با بوي خدا و با وضو مي آيد

از كعبه و سمت رو به رو مي آيد

«او» آمدني ست، لحظه ها مي دانند

يك لحظه به عشق مانده، او مي آيد وحيد طلعت

حقيقت موعود درست نيست كه تنها به نان بينديشيم

بيا به درد دل ديگران بينديشيم

رها شويم و به سان كبوتران رها

به بي كرانگي آسمان بينديشيم

به شكل تازه اي از زندگي كه مي بالد

برون ز قيد زمان و مكان بينديشيم

به آن حقيقت مطلق، حقيقت بي نام

رها ز پيلة نام و نشان بينديشيم

به آن وجود درخشان، حقيقت موعود

بدون وهم و بدون گُمان بينديشيم

به من، به عشق، به اين درك مطلق هستي

كه چهره كرده كران تا كران بينديشيم

به سوگ آل علي، آه و ناله كافي نيست

بيا به عزّت اين دودمان بينديشيم

هميشه مرد به فكر رهايي از نَفس است

ز ما خطاست كه تنها به نان بينديشيم محمود سنجري سه شنبه هاي اجابت، جمكران چه مي شود كه مرا هم به آسمان ببري؟

به ميهماني سبز فرشتگان ببري

چه مي شود كه در اين قحط عشق و شربت و شعر

مرا به كشف غزل هاي مهربان ببري

چه مي شود كه در اين ابتداي راه، مرا

به روزهاي خوش آخرالزّمان ببري؟

چه مي شود كه همين جا مدينه ات باشد

تو هم براي يتيمان، شبانه، نان ببري؟

چه مي شود كه بيايي از اين به بعد مرا

به عمق حادثه، آن سوي امتحان ببري؟

چه مي شود كه مرا مثل عاشقان خودت

سه شنبه هاي اجابت، به جمكران ببري؟ اصغر رجبي در آ موعود... در

آ موعود! حُسن مطلع اين شعر، نام توست

و با هر واژه ضرباهنگ خوش آهنگ گام توست

سرانگشتانم از موسيقي الهام تو رقصان

و اين گُل نغمه ها آكنده از عطر كلام توست

مرا آتش نزد اين مستي جام از پي هر جام

كه افروزندة اين دور بي فرجام، جام توست

بياور فصل ها را بويي از ارديبهشت عشق

شميم اين شقايق زارها، مست از مشام توست

غروبي آفتابي شو كه آيينه در آيينه

تمام چشم ها مشتاق خورشيد هُمام توست

پر از رنگين كمان است آسمان در رقص پرچم ها

برافراز آن شكوه سبز را، گاهِ قيام توست

ببين منظومه هاي آفرينش رو به پايانند

سراپا شور! گُل كن، نوبت حُسن ختام توست محمدتقي اكبري

فرزندان شيطان

جلّ الخالق! آدم چه چيزهايي كه توي اين دنياي قرن 21 نمي بيند و نمي شنود. شنيده بوديم شيطان هميشه عده اي را وسوسه مي كند و به هر طريقي كه شده، به دنبال خود مي كشاند. حتي تا آنجا كه چند نفري دور هم جمع مي شوند و يك سري كلمات و حركات عجيب و غريب از خود درمي آورند و بعد هم مي گويند ما شيطان پرستيم. امّا خدايي اين يكي را مطمئناً نشنيديد. نمي دانم بگويم يا نه؟ باشد مي گويم، ولي باور كردنش با خودتان. «كليساي شيطان» بله درست خوانديد! همين مانده بود كه جناب شيطان داراي كليسا شود، و پيروانش در آنجا دور هم جمع شوند و مراسم پرستش او را انجام دهند. بعدي را داشته باشيد. اگر اين را بگويم، حتماً از تعجب شاخ در مي آوريد. اينها فقط به كليسا اكتفا نكرده اند، بلكه پا را از اين فراتر گذاشته اند و با دست مبارك خود، يك كتاب مقدس هم نوشته اند كه به آن

«انجيل شيطان» مي گويند! حالا اگر از شرح حال بنيان گذار اين فرقه شيطان پرستي نوين كه در سراسر دنيا مريدان زيادي هم دارد، بگويم از ديوار راست بالا مي رويد. اين آقا كه خود را كاهن اعظم كليساي شيطان مي داند، و نويسنده كتاب انجيل شيطان است، در دوره نوجواني دبيرستان را رها مي كند و از خانه فراري مي شود و در سن 17 سالگي به يك گروه سيرك مي پيوندد. بعد هم به نوازندگي روي مي آورد. در نهايت به عنوان عكاس در دايره جنايي پليس آمريكا استخدام مي شود. اين مستر در تشكيل خانواده و تربيت فرزندان هم گلي به سرش نزده و سه ازدواج ناموفق داشته است كه بماند ...! آنتوان لاوي متولد شهر شيكاگو است. او ابتدا سخنراني هاي سري خود را هر هفته شب هاي جمعه انجام مي داد تا اينكه در يكي از اين جلسات كه به آن «دايره اسرارآميز» مي گفتند، فردي به او پيشنهاد تأسيس آيين جديدي را داد. البته به طور اتفاقي اين پيشنهاد دهنده يهودي بوده است و باز هم بطور اتفاقي علامت شيطان پرستان با كمي اختلاف، شبيه همان ستاره پرچم اسرائيل است و گاهي هم در يك دايره قرار مي گيرد. بعد از آن پيشنهاد بود كه جناب لاوي احساس كرد، مسؤليت مهمي را بر عهده اش گذاشته اند. و اگر كوتاهي كند، بشريت عاقبت بخير نخواهد شد! اين بود كه آستين بالا زد و كتاب هاي مختلفي نوشت. آيين پرستش شيطان، دفتر ياداشت شيطان، گفت وگوهاي شيطان، باران شيطان، نيايش هاي برادر اهريمني من و ... از آن جمله بودند. او سپس 11 قانون شيطاني را وضع كرد كه راهنمايي براي زندگي شيطان پرستي نوين باشد. به طور مثال قانون سوم

مي گويد : «اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بي رحمي رفتار كن»! سرانجام، سال 1997 بر اثر تورم ريه در بيمارستان سنت ماري سانفرانسيسكو مرد (بخوانيد به هلاكت رسيد). و روز مرگ او را به عنوان روز هالووين نام گذاري كردند . بعد از او فرزندان خلفش! و مريدان باوفايش! راه او ادامه دادند. البته نفوذ اين فرقه در جامعه آمريكا تا حدّي است كه براساس برخي شواهد تعدادي از سران دولت آمريكا نيز، يا به طور رسمي جزو اين فرقه هستند و يا با آنان ارتباط نزديكي دارند. از جمله رييس جمهور كنوني آمريكا، جورج بوش! تعجب نكنيد. بله، جناب جورج بوش همه فن حريف است. از هر انگشتش يك هنر مي ريزد. براي اطلاع بيشتر در مورد رابطه ايشان با اين فرقه به خبر چاپ شده در ماهنامة موعود، شماره 75 (ارديبهشت ماه86)، صفحة 4 مراجعه نماييد.

اسائه ادب

سال ها قبل كه ما در كربلا بوديم، اين داستان در بين طلاب نجف و كربلا شايع شده بود كه عده اي از طلاب جوان به قصد تشرف به خدمت حضرت بقيةالله(ع) شب هاي چهارشنبه از نجف به «مسجد سهله» مي رفتند. آن ها هر شب چهارشنبه بعد از انجام اعمال در حجره اي از مسجد سهله بيتوته مي كردند و پاسي از شب را به سخن گفتن و شوخي كردن، و بقية شب را به استراحت مي پرداختند.

اين داستان را سال ها قبل، از حضرت آيت الله علامه سيد كاظم قزويني(ره) شنيدم و ممكن است اكنون بعضي از جزئيات آن فراموش شده باشد و اكنون آن را به كيفيتي كه در خاطر دارم، شرح مي دهم: مرحوم قزويني(ره) فرمودند: سال ها قبل كه ما در كربلا

بوديم، اين داستان در بين طلاب نجف و كربلا شايع شده بود كه عده اي از طلاب جوان به قصد تشرف به خدمت حضرت بقيةالله(ع) شب هاي چهارشنبه از نجف به «مسجد سهله» مي رفتند. آن ها هر شب چهارشنبه بعد از انجام اعمال در حجره اي از مسجد سهله بيتوته مي كردند و پاسي از شب را به سخن گفتن و شوخي كردن، و بقية شب را به استراحت مي پرداختند. چهلمين شب چهارشنبه با نشاط بيشتري به انجام اعمال مسجد همت گماشتند و سپس همگي به حجره رفتند و با شور و نشاط جواني به گفت وگو با يكديگر پرداختند. چون پاسي از شب گذشت، و هر يك بر پشتي خود لم دادند و به صحبت و مزاح مشغول شدند، ناگهان عربي باديه نشين در حجره را باز كرد و گفت: «سلامٌ عليكم». جوان ها سلام او را پاسخ دادند. او كمي نزديك تر آمد و به ميان اتاق رسيد. يكي از جوان ها كه گمان مي كرد اين زائر عرب مي خواهد امشب در اين اتاق بيتوته نمايد، به جهت خنداندن ديگران پشتي را از پشت خود برداشت و به طرف او پرتاب كرد و گفت: «مساكم الله بالخير!» سپس دومي و سومي و بقيه به نوبت پشتي هاي خود را برداشتند و به او پرتاب كردند و گفتند: «مساكم الله بالخير!». هنگامي كه آخرين پشتي نيز به آن عرب شليك شد و پس از برخورد، روي بقية پشتي ها افتاد، آن عرب به طرف در حجره رفت و فرمود: «مي خواستيد امام زمان را ببينيد كه به او پشتي بزنيد؟! و ناگهان غايب شد.» طلبه هاي جوان به طرف در اتاق دويدند، اما افسوس! هرچه جستجو كردند، او را

نيافتند. ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

1. برگرفته از: باقي اصفهاني، عنايات حضرت مهدي(ع) به علما و طلاب، ص210.

حكمت دوم غيبت

و به همين دليل امام صادق(ع) مي فرمايد: «اي شيعيان اهل بيت بدانيد كه امورتان مانند سرمه در چشم است كه شخص مي داند چه موقع سرمه در چشم مي رود و نمي داند چه موقع سرمه از چشم مي رود. زماني است كه افراد، صبح هنگام در دين هستند و شب هنگام از دين خارج مي شوند و كسي هم شب در دين ما هست و صبح، از دين خارج مي شود».

امتحان و آزمايش امتحان يكي از سنّت هاي الهي است كه نظام خلقت بر آن استوار است. خداوند در اين مورد مي فرمايد:

أحسب النّاس أن يتركو أن يقولوا آمنّا و هم لا يفتنون؛1آيا مردم مي پندارند كه تا بگويند ايمان آورديم رها مي شوند و امتحان نمي شوند. و نيز مي فرمايد:

الّذي خلق الموت و الحياة ليبلوكم أيّكم أحسن عملاً؛2 كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد. بنابراين، آزمايش همان چيزي است كه بد را از خوب جدا ساخته، طلا را از بقيّة فلزات متمايز مي سازد و شايد هم _ خدا عالم تر است _ يكي از دلايل غيبت، آزمايش مردم باشد. البتّه در احاديث اهل بيت(ع) هم به آن اشاره شده است؛ از جمله روايتي از امام صادق(ع) كه مي فرمايد: «صاحب اين امر، ناگزير غيبتي خواهد داشت كه هر ناحقّي در آن شك مي كند. اين غيبت است كه حق را از باطل جدا مي كند».3 امام ابوالحسن علي بن موسي الرّضا(ع) مي فرمايد: «به هنگام غيبت سومين فرزند من، گويي شيعيانم در جست وجوي پناهگاه هستند، امّا پناهگاهي نمي يابند». به حضرت گفته شد: چرا اي

فرزند رسول خدا؟ فرمود: «زيرا امامشان غايب است. پناهگاه خواستن و به دنبال پناهگاه گشتن و امان خواستن به معناي حقيقت جويي و دوري از خيال پردازي و توهّم است و اين يك امتحان الهي است». و به همين دليل امام صادق(ع) مي فرمايد: «اي شيعيان اهل بيت بدانيد كه امورتان مانند سرمه در چشم است كه شخص مي داند چه موقع سرمه در چشم مي رود و نمي داند چه موقع سرمه از چشم مي رود. زماني است كه افراد، صبح هنگام در دين هستند و شب هنگام از دين خارج مي شوند و كسي هم شب در دين ما هست و صبح، از دين خارج مي شود».4 نيز امام صادق(ع) مي فرمايد: «به خدا قسم كه مثل شيشه نمي شكنيد، زيرا شيشه برگردانده شده و به حالت قبل در مي آيد، به خدا كه مانند كوزه مي شكنيد؛ كوزه مثل قبلش نمي شود، به خدا كه دگرگون مي شويد و مثل غربال شدن كاه از گندم، الك مي شويد».5 اين احاديث و احاديث ديگر حقيقت دانستن امتحان و آزمايش در دوران غيبت امام دوازدهم(عج) را بيان مي كند. ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

? برگرفته از: مصلح كل، سيد نذير الحسني، ترجمة س.ش.حسيني، انتشارات موعود عصر(عج).

1. سورة عنكبوت (29)، آية 2.

2. سورة ملك (67)، آية 2.

3. شيخ صدوق، كمال الدّين و تمام النعمة، ص 482.

4. شيخ طوسي، الغيبة، ص 34.

5. همان، الغيبة، ص 34.

معرفي كتاب(امام مهدي(ع)؛ موجود موعود)

امام مهدي(ع)؛ موجود موعود

نويسنده: آيت الله عبدالله جوادي آملي

ناشر: انتشارات اسرا

تا كنون كتاب ها و مقالات متعددي دربارة حضرت مهدي(ع) نوشته شده است امّا به رغم سعي و كوشش عالمانه و خالصانه اي كه در شناخت و شناساندن آن حضرت، از سوي اشخاص و جريان هاي اسلامي صورت پذيرفته، همواره دام

افراط و درة تفريط به روي اين موضوع گسترده و گشوده بوده، هست و خواهد بود و تنها كساني از ورطه اين دو نجات يافته اند كه توانسته اند به مستمسك «امام شناسي» واقعي تمسك جويند و از آن بهره مند شوند. با همين رويكرد اثر شريف و خواندني امام مهدي(ع)، موجود موعود كه مجموعه مباحث، گفتارها و نوشته هاي حضرت آيت الله جوادي آملي تدوين و با مقدمه اي گرانبها توسط نشر اسرا به بازار نشر عرضه شده است. در سه بخش اين كتاب با عناوين امام شناسي، انتظار و از ظهور تا مدينه فاضله حاوي اين مطالب است: بخش يكم: امام شناسي

فصل يكم: امامت عام: چهرة فقاهتي امامت، امامت و نصب در نگاه امام رضا(ع)، برهان مهدوي بر عدم تعيين امام به دست مردم، حيات معقول ثمرة معرفت به امام(ع)، معيار زندگي جاهلانه، حيات و مرگ جاهلي در فرهنگ وحي، حيات انسان از ديدگاه قرآن، مراتب و نشانه هاي حيات عقلي، توقف شناخت امامت بر نبوت و فهم نبوت بر ادراك توحيد، معرفت امام، بهترين راه مسلمان مردن، مفهوم واقعي معرفت امام، معرفت ثمر بخش و شناخت بي ثمر، حيات خداپسند در گرو معرفت امام، امامت نياز بشر و نعمتي الهي، ملاك نياز به پيامبر و امام، امامت منت و لطف هميشگي خدا. فصل دوم: امامت خاص: استمرار ولايت از ابراهيم(ع) تا امام زمان(ع)، نيل همه فرزندان صالح ابراهيم(ع) به امامت، بشارت ائمه به وجود مبارك ولي عصر(ع)، ظهور كلمه طيبه، شجره مبارك مهدوي، نيمه شعبان شب قدر اهل بيت(ع)، راز همتايي شب ميلاد امام زمان(ع) با شب قدر، عيد ميلاد امام عصر(ع)، راه معرفت امام زمان(ع)، والاترين راه شناخت

امام عصر(ع)، قرآن و عترت يك حقيقت و دو ظهور، جلوه هايي از هماهنگي قرآن و عترت، امام معصوم پيشواي عقايد و اخلاق و اعمال، امام معصوم شاهد اعمال، ولاي خاندان عصمت ركني ديني، دشواري ادراك امام عصر(ع) و راه تسهيل آن، امام عصر(ع) مظهر «نور السّموات و الأرض»، مهدي(ع) سزاوارترين فرد به ابراهيم(ع)، خاتم اوصيا وارث منحصر به فرد كمالات، امام عصر(ع) مظهر علم و قدرت الهي، تأثير صاحبان نفس، ظهور اسم هادي در وجود مهدي(ع)، هدايت دل ها به دست امام عصر(ع)، ولي عصر(ع) همسفر سالكان، قائد قافله عشق، آينه مهر و قهر، مهدي(ع) عامل تحقق دين الهي،... بخش دوم: انتظار

فصل يكم: شعاع آفتاب: مطلق يا نسبي بودن غيبت امام عصر(ع)، حكمت و چرايي غيبت، اسرار غيبت، چگونگي بهره بردن از امام در اين دوران، ضرورت نيابت در عصر غيبت، پندار واگذاري دفاع از دين به امام عصر(ع)، دعاي امام صادق(ع) راهي بر اثبات ولايت فقيه، انقلاب اسلامي آينة انقلاب مهدوي...

فصل دوم: حقيقت انتظار: انتظار فرج، انتظار در مكتب اهل بيت(ع)، شرايط تحقق حقيقت انتظار، بهترين راه برترين انتظار...

فصل سوم: منتظر: برتري انتظار فرهيختگان، مراحل كمالي منتظران، رهيدن منتظران از نااميدي، فضائل منتظران....

فصل چهارم: انتظار، ابعاد و تكاليف: آثار انتظار، تكاليف منتظران، ارتباط با امام عصر(ع) و ضرورت و چگونگي آن، وظايف شخصي منتظران، وظايف گروه ها بخش سوم: از ظهور تا مدينه فاضله مهدوي(ع)

فصل نخست: ... تاظهور آفتاب: ضرورت ظهور، آثار عمومي ظهور، گاه قيام قائم، سيماي عمومي عصر ظهور، برخي رخدادهاي هنگام ظهور

فصل دوم:دولت كريمه مهدوي: روزهاي خوش فرج، از ظهور تا پيروزي، بهار دل انگيز قلوب، هندسه مدينه مهدوي، ويژگي هاي آرمانشهر مهدوي، كمال عقل

نظري و عملي در حكومت مهدوي، جلوة بي نظير دينداري در حكومت مهدوي(ع). سوداي روي دوست

نويسنده: مرتضي آقاتهراني

ناشر: احمديه و مؤسسة آموزش و پژوهش امام خميني(ره)

قرن هاست كه از غيبت امام عصر(ع) مي گذرد و بسياري در اشتياق جانان، جان به لب رسانده اند. گاه، چون علي بن مهزيار فوز ديدار نصيبشان گشته و گاه تا پايان عمر در حسرت ديدار باقي مانده اند. براي بسياري اين سؤال وجود دارد كه چگونه مي توان چنين افتخاري يافت و به پيشگاه آن امام همام _ عليه افضل التحي[ و الثناء _ باريافت. پاسخ اين پرسش را در تشرفات خوشبختان مي توان يافت، كه در تشرفات امثال ابن مهزيار و پيرمرد قفل ساز به صراحت اين مطلب بيان شده كه آن حضرت مدت هاست كه درانتظار ديدار شيعيان خويشند و لازم نيست براي ديدار خود را دچار زحمت و تكلف كنيم همين قدر كه خانه دل را در خور ميهمان جاروب كرديم آن ميهمان عزيز مرحمت نموده و به كلبه وجود ما قدم مي نهند. هرچه كاستي است از ماست و اگر بي توفيق گشته ايم ثمرة بديهي روشي است كه براي زندگي برگزيده ايم. كتاب سوداي روي دوست اثري است آموزشي و عملي براي چگونه جاروب كردن خانه و مهياي ميهماني كردن آن، به قلم حجت الاسلام والمسلمين مرتضي آقاتهراني، كه توسط دو انتشارات احمديه و نيز مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني به بازار نشر ارائه شده است. در اين كتاب مي خوانيم: فصل اوّل: مقدمه و كليات

نام و القاب امام زمان(ع)، معرفي اجمالي ايشان، ارتباط، انواع و اشكال ارتباط، آثار و بركات ارتباط، انتظار، ويژگي منتظران، امكان ديدار، نفي نيابت، انواع ديدار، بركات ديدار فصل

دوم: علل و عوامل زمينه ساز ديدار

بخش اوّل: عواملي كه درباره خداوند بايد مراعات شود؛ راه يابي به قلمرو ايمان و تقوا، تحصيل ورع، محاسن اخلاق و رضايت الهي، تحصيل رضايت اهل بيت(ع)، اتصال با قرآن

بخش دوم: عواملي كه بايد دربارة امام زمان(ع)رعايت گردند؛ ذكر و ياد مداوم آن حضرت، اهداي صلوات به ايشان، پرداخت صدقه براي سلامتي ايشان، حضور در اماكن مقدسه، دعا به ساحت امام زمان(ع)، توسل به ايشان و استمداد از آن حضرت، عريضه نويسي، تقديم هديه، مهر و محبت به ايشان، تلاش براي زنده داشتن امر امامت، نرنجاندن خاطر شريف امام

بخش سوم: عواملي كه سالك دربارة خود بايد مراعات كند؛ تلاش براي معرفت امام، الگوگيري از امام(ع) در تقوا و دينداري، از خود گذشتگي و استقامت در راه رسيدن به ساحت مقدس امام(ع)، توجه به حاضر و ناظر بودن ايشان فصل سوم: موانع ديدار امام زمان(ع)

_ موانع شناختي: نداشتن فهم دقيق از دين، جهالت و افراط و بي ثباتي در دين

_ موانع اخلاقي _ رفتاري: هواپرستي، دنيازدگي، پابندنبودن به عهد و ايمان، گناه و خطا، انحراف در جمع مال، قطع رحم، كوتاهي در پرداخت سهم امام(ع) فصل چهارم: سالكان مخلص و عنايات خاص حضرت ولي عصر(ع)

_ برعهده گرفتن ولايت سالك: معناي ولايت، تجلي ولايت در نبوت و امامت، مراتب ولايت، آثار ولايت، راهكار تحصيل ولايت امام(ع)

_ تربيت و تزكية شخص سالك

توسل به امام زمان(ع) و حلّ مشكل رزمندگان

رو به من كرد و پرسيد: نماز امام زمان(ع) را چطور مي خوانند؟ با تعجب پرسيدم: حالا چي شده كه مي خواهي نماز امام زمان(ع) را بخواني؟ گفت: نذر كرده ام و بعد لبخندي زد.

گفتم: بايد مفاتيح را بياورم. مفاتيح را آوردم و

از روي آن چگونگي نماز را خواندم. نماز را كه خوانديم، گفت: برو هرچه زودتر بچه ها را خبر كن. يكي از همرزمان شهيد بزرگوار، محمد بروجردي (فرمانده عمليات غرب كشور) چنين نقل مي كند كه: جلسه اي داشتيم. وقتي كه از جلسه برگشتيم، شهيد بروجردي به اتاق نقشه رفت و شروع به بررسي كرد. شب بود و بيرون، در تاريكي فرو رفته بود. ساعت دوي نيمه شب بود، مي خواستيم عمليات كنيم. قرار بود اوّل پايگاه را بزنيم، بعد از آنجا عمليات را شروع كنيم. جلسه هم براي همين تشكيل شده بود. با برادران ارتشي تبادل نظر مي كرديم و مي خواستيم براي پايگاه محل مناسبي پيدا كنيم. بعد از مدتي گفت وگو هنوز به نتيجه اي نرسيده بوديم. بايد هر چه زودتر محلّ پايگاه مشخص مي شد، و الّا فرصت از دست مي رفت و شايد تا مدت ها نمي توانستيم عمليات كنيم. چند روزي مي شد كه كارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا ديروقت هم ادامه پيدا مي كرد. خستگي داشت مرا از پاي در مي آورد. احساس سنگيني مي كردم، پلك هايم سنگين شده بود و فقط به دنبال يك جا به اندازة خوابيدن مي گشتم تا بتوانم مدتي آرامش پيدا كنم. بروجردي هنوز در اتاق نشسته بود، گوشه اي پيدا كردم و به خواب عميقي فرو رفتم. قبل از نماز صبح از خواب پريدم. بروجردي آمد توي اتاق، در حالي كه چهره اش آرامش خاصي پيدا كرده بود و از غم و ناراحتي چند ساعت پيش چيزي در آن نبود. دلم گواهي داد كه خبري شده است. رو به من كرد و پرسيد: نماز امام زمان(ع) را چطور مي خوانند؟ با تعجب پرسيدم: حالا چي شده كه مي خواهي نماز

امام زمان(ع) را بخواني؟ گفت: نذر كرده ام و بعد لبخندي زد. گفتم: بايد مفاتيح را بياورم. مفاتيح را آوردم و از روي آن چگونگي نماز را خواندم. نماز را كه خوانديم، گفت: برو هرچه زودتر بچه ها را خبر كن. مطمئن شدم كه خبري شده وگرنه با اين سرعت بچه ها را خبر نمي كرد. وقتي همه جمع شدند گفت: برادران بايد پايگاه را اينجا بزنيم، همه تعجب كردند. بروجردي با اطمينان روي نقشه يك نقطه را نشان داد و گفت: بايد پايگاه اينجا باشد. فرمانده سپاه سردشت هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطه اي را كه بروجردي نشان داده بود، خوب بررسي كرد. بعد در حالي كه متعجب، بود لبخندي از رضايت زد و گفت: بهترين نقطه همين جاست، درست همين جا، بهتر از اينجا نمي شود. همه تعجب كرده بودند. دو روز بود كه از صبح تا شام بحث مي كرديم، ولي به نتيجه نمي رسيديم؛ حتي با برادران ارتشي هم جلسه اي گذاشته بوديم و ساعت ها با همديگر اوضاع منطقه را بررسي كرده بوديم. حالا چطور در مدتي به اين كوتاهي، بروجردي توانسته بود بهترين نقطه را براي پايگاه پيدا كند؟ يكي يكي آن منطقه را بررسي مي كرديم، همه مي گفتند: بهترين نقطه همين جاست و بايد پايگاه را همين جا زد. رفتم سراغ برادر بروجردي كه گوشه اي نشسته بود و رفته بود توي فكر. چهره اش خسته نشان مي داد، كار سنگين اين يكي دو روز و كم خوابي هاي اين مدت خسته اش كرده بود. با اينكه چشم هايش از بي خوابي قرمز شده بودند ولي انگار مي درخشيدند و شادماني مي كردند. پهلوي او نشستم، دلم مي خواست هرچه زودتر بفهمم جريان از چه قرار است.

گفتم: چطور شد محلي به اين خوبي را پيدا كردي، الآن چند روز است كه هرچه جلسه مي گذاريم و بحث مي كنيم به جايي نمي رسيم. در حالي كه لبخند مي زد گفت: راستش پيدا كردن محلّ اين پايگاه كار من نبود. بعد در حالي كه با نگاهي عميق به نقشة بزرگ روي ديوار مي نگريست ادامه داد: شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان(ع) و گفتم كه ما ديگر كاري از دستمان برنمي آيد و فكرمان به جايي قد نمي دهد، خودت كمكمان كن. بعد پلك هايم سنگين شد و با خودم نذر كردم كه اگر اين مشكل حل شود، به شكرانه نماز امام زمان(ع) بخوانم. بعد خستگي امانم نداد و همان جا روي نقشه به خواب رفتم. تازه خوابيده بودم كه ديدم آقايي آمد توي اتاق. خوب صورتش را به ياد نمي آورم. ولي انگار مدت ها بود كه او را مي شناختم، انگار خيلي وقت بود كه با او آشنايي داشتم. آمد و گفت كه اينجا را پايگاه بزنيد. اينجا محل خوبي است و با دست روي نقشه را نشان داد. به نقشه نگاه كردم و محلي را كه آن آقا نشان مي داد را به خاطر سپردم. از خواب پريدم، ديدم هيچ كس آنجا نيست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه كردم، تعجب كردم، اصلاً به فكرم نرسيده بود كه در اين ارتفاع پايگاه بزنيم و خلاصه اينگونه و با توسل به وجود مقدس امام زمان(ع) مشكل رزمندگان اسلام حل شد. ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت:

? برگرفته از: امام زمان(ع) و شهدا، سليم جعفري، ص 49. به نقل از: آقاي شفيعي.

حكايت ديدار

او نه دانشمند نامداري بود

و نه چهره شناخته شده و مشهوري، امّا مرد كاسب دين باور و پرواپيشه اي بود كه به راستي از خوبان عصر خويش بود، يعني معتقد بودند كه از اوتاد و ابدال است، امّا ناشناخته و گمنام مي زيست. در تهران پينه دوزي مي كرد.

آقا سيّد كريم محمودي

او نه دانشمند نامداري بود و نه چهره شناخته شده و مشهوري، امّا مرد كاسب دين باور و پرواپيشه اي بود كه به راستي از خوبان عصر خويش بود، يعني معتقد بودند كه از اوتاد و ابدال است، امّا ناشناخته و گمنام مي زيست. در تهران پينه دوزي مي كرد، و بسياري از علماي اهل معنا معتقد بودند كه گاهي حضرت بقية الله _ صلوات الله عليه _ به مغازة محقّر او تشريف مي برند، و با او مي نشينند، هم صحبت مي شوند و مشكلات و حوائج بسياري از مردم را به واسطة او حل مي فرمايند. گويي آن بندة خوب خدا _ به نوعي _ واسطة ميان مردم و آن خورشيد آسمان امامت بود، امّا مردم از مقام او غافل بودند و او را نمي شناختند. بزرگاني كه او را مي شناختند گاهي به اميد شرفيابي خدمت امام عصر(ع) ساعت ها در مغازة او مي نشستند و انتظار ملاقات حضرت را مي كشيدند، شايد هم بعضي ها بالاخره به خدمتش مشرف مي شدند. يكي از بزرگان مي فرمودند: وقتي ساعتي را در مغازة آسيدكريم مي نشستيم، آن قدر حال معنويت او قوي و نگاه به چهره و رفتار او مؤثر بود، كه در اثر مجالست با او تا چندين روز شارژ بوديم و حال و هواي پرواز به سوي معنويات را داشتيم. مرحوم سيّد كريم اهل دنيا نبود حتي خانة مسكوني نداشت و تنها راه درآمدش كفّاشي و پينه دوزي

بود. او مدّتي در تهران در كوچة غريبان، در منزل يكي از بازاري ها زندگي مي كرد و با اينكه صاحب خانه رعايت حال او را مي كرد، امّا نمي دانست كه مستأجر او چه انسان بلندمرتبه و بزرگواري است.

بالاخره پس از اتمام زمان اجاره به او مي گويد: آقا سيّد كريم! اگر ممكن است منزل ما را با كمال معذرت تخليه كنيد، چرا كه خودمان بدان نيازمنديم. سپس به او ده روز مهلت داده كه منزل ديگري براي خود تهيّه كند. سيّد در ده روز هر چه دست و پا مي كند و به هر دري مي زند، جايي پيدا نمي كند؟ چون كه داراي زن و چند فرزند بوده و صاحب خانه ها به خانواده هاي بدون كودك با كم تعداد، خانه اجاره مي دادند. سرانجام كار به جايي مي رسد كه صاحب منزل مي گويد: «آقا سيّد! ديگر راضي نيستم در منزلم بماني». سيّد كريم هم با شنيدن اين جمله به ناچار اثاث منزل خويش را جمع مي كند و در گوشه اي از كوچه پرده اي مي كشد و در سرماي زمستان كرسي مي گذارد و خانوادة خويش را در آنجا پناه مي دهد، تا خانه اي بيابد. در شدت ناراحتي و غصه بود و در افكار خودش غوطه ور كه چه بايد كرد، كه ناگاه متوجه مي شود، حضرت ولي عصر امام زمان(ع) نزديك مي شوند، سيّد كريم فوري به نزد آن حضرت مي رود و عرض اخلاص و ارادت مي نمايد، آن حضرت مي پرسند: سيّد كريم! چه مي كني؟ مي گويد: سرورم! خود مي دانيد. آن گرامي مي فرمايند، دوستان ما بايد در فراز و نشيب ها شكيبا باشند، اجدادمان مصيبت هاي زيادي كشيده اند. سيّدكريم مي گويد: درست است، خاندان پيامبر در راه خدا هر گونه رنج و فشار و آوارگي و زندان

و شهادت و اسارت ديده اند، امّا خداي را سپاس كه مصيبت كرايه نشيني نديده اند كه در فصل زمستان رانده شوند. حضرت تبسّمي نموده و جملاتي به اين مضمون مي فرمايند: آري! امّا مهم نيست، نگران نباش، درست مي شود؛ ما ترتيب كارها را داده ايم، من مي روم، پس از چند دقيقه ديگر مسئله حل مي شود و مي روند. آن گاه به فاصله چند دقيقه مرحوم حاج سيّد مهدي خرازي كه از نجّار خوب تهران و اندكي هم به عظمت معنوي آقا سيّد كريم آشنا بود، از راه مي رسد، و وقتي آقا سيّد كريم را آنجا مي بيند غرق در تعجّب مي شود، مي گويد: من شب قبل حضرت ولي عصر(ع) را در خواب ديدم، ايشان به من فرمودند: فردا صبح فلان منزل را به نام سيّد كريم مي خري و در فلان ساعت او در فلان كوچه نشسته، مي روي و كليد منزل را به او مي دهي. من ازخواب بيدار شدم، ساعت 8 صبح به سراغ منزل رفتم، ديدم صاحب آن خانه مي گويد: چون مقروض بودم، ديشب متوسّل به حضرت بقية الله _ ارواحنا فداه _ شدم كه اين خانه به فروش برسد تا من قرضم را بدهم. من خانه را كه در بازارچة «علي شهرياري» بود خريدم و كليدش را گرفتم و وقتي خدمت مرحوم سيّد كريم رساندم كه تازه حضرت صاحب الزمان(ع) تشريف برده بودند. كليد خانه را تحويل سيّد كريم داده و او را به خانه جديد مي برد. اگر لطفي كني آيي كنارم

به خاك پاي تو سر مي گذارم

براي ديدنت جز نيمه جاني

كه بر لب آمده چيزي ندارم

از اين دنيا فراقت كرده سيرم

از آن ترسم به هجرانت بميرم

اگر خواهي نباشي همدم من

به دام خود چرا كردي اسيرم؟

(علي اصغر

يونسيان) پيام ها و برداشت ها

1. از اوتاد و ابدال بودن در هر كسبي ممكن است. مهم، عمل به وظيفه است. اوتاد سي نفرند، و همان گونه كه كوه ها اوتاد و ميخ هاي زمين اند1، اينان2 نيز وجودشان حافظ و نگهدارندة زمين از بسياري بلاهاي آسماني و ارضي است و به بركت آنها بسياري از مشكلات و بلاها از مردم دفع يا رفع مي گردد. هر كدام از آنها كه از دنيا بروند، فرد شايستة ديگري جانشين او مي گردد.3 ابدال هم، چنان كه مرحوم طريحي در مجمع البحرين مي گويد: «جمعي از صالحان مي باشند كه همواره در زمين هستند. وقتي يكي از آنها فوت كرد، خداوند بدل او شخص صالح ديگري را مي گذارد».4 و در روايتي از اميرالمؤمنين(ع) است كه:

«ابدال در شام و نجبا (انسان هاي پاك سرشت و خوش نفس) در مصر و عصائب (جوانمردان رشيد و نيرومند) در عراق هستند».5

2. ورود امام عصر(ع) به مغازه و محل كسب، پيامي براي همه انسان ها، در هر شغلي، دارد كه اگر انسان خود را پاك كرد و از انحراف فكري و اخلاقي و زشتي عمل خود را شست وشو داد، فضاي محل زندگي و محل شغل او آن چنان نورانيتّي پيدا مي كند كه زمينه براي ورود محبوب دل ها و نور افشاني به آن مكان فراهم مي گردد. 3. واسطه هاي فيض كه از طرف امام زمان(ع) مأذون در رفع گرفتاري ها و مشكلات مردم مي شوند بسيار هستند ولي ناشناخته و مكتوم مي باشند. يكي از بزرگان مي فرمودند: آقا سيّد كريم آنچه در آمد از راه پينه دوزي داشت، زير پاي خويش مي گذاشت. ولي گاه مي شد كه چند برابر مبلغي كه به دست آورده بود را به فقيري كمك مي كرد. يك روز كه آسيدكريم براي

كاري از مغازه بيرون رفت، فرش او را كنار زدم، ببينم چه مقدار پول در آنجا هست؟ با كمال تعجب ديدم هيچ پولي وجود ندارد. 4. غالباً انسان هاي وارسته از دنيا و پيوسته به عقبا، گمنام هستند و جز افرادي كه از نزديك با آنها در ارتباط هستند و به خاطر مصلحت هايي، اطّلاع از كار آنها را پيدا مي كنند، ديگران آنها را افرادي عادي مي پندارند. سپس آنگاه كه فوت مي كنند، اطرافيان اجازه پيدا مي كنند كه آنها را معرّفي نمايند. اگر كسي در راه خداوند متعال قدم بردارد و خواهان سير الي الله و سلوك به سوي او باشد، هر گاه حكمت ايجاب نمايد، با چنين افرادي مرتبط مي شود و يا اينكه آنها به سراغ او مي آيند و دستش را گرفته، به سر منزل مقصود مي رسانند. 5. انقطاع از دنيا يكي از رموز امكان پرواز به عالم ملكوت است. آن گاه كه انسان فرو رفته در دنيا و لذائذ آن مستعد حالت سنگيني بر زمين پيدا مي كند و گويا چسبيده به زمين شده و نمي تواند عروج به عالم معنويت كند. چنانچه بسيار بودند كساني كه با حضرت ابي عبدالله الحسين(ع) تا كربلا و تا شب عاشورا همراهي كردند، ولي وقتي امام(ع) بيعت خويش را از عهده آنها برداشتند و آنها را در ماندن و رفتن مخيّر نمودند، بلند شدند و دسته دسته به بهانه هاي گرفتاري دنيا، رفتند و زندگي دنيا را بر شهادت در ركاب حضرت سيدالشهداء(ع) ترجيح دادند. به اين آيه قرآن توجه كنيد: يا أي_ّها الذّين آمنوا مالكم إذا قيل لكم انفروا في سبيل الله إثّاقلتم إلي الأرض أرضيتم بالحياة الدّنيا من الآخرة فما متاع الحياة الدّنيا في

الآخرة إلاّ قليلٌ؛6 اي كساني كه ايمان آورده ايد! چرا هنگامي كه به شما گفته مي شود به سوي جهاد در راه خدا حركت كنيد، بر زمين سنگيني مي كنيد (و سستي به خرج مي دهيد)؟! آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده ايد؟! با اينكه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت، جز اندكي نيست. 6. از وظايف مهم هر مسلماني، رعايت حق النّاس در همة زمينه ها است و آنان كه به وظايف ديني اهتمام بيشتري مي ورزند، بيشترين حدّ تجلي را در حق النّاس رعايت مي كنند ولو آنكه خود را در مشكلاتي بيندازند. همچنين آقا سيّد كريم كه در فصل سرما، خانه را تخليه كرد، به خاطر آنكه صاحب خانه ديگر راضي به سكونت او در آنجا نبود، خود و زن و بچة خويش را كنار كوچه آواره كرد تا راه گشايشي براي او برسد.

امام صادق(ع) مي فرمايند: «خداوند به چيزي افضل و ارزشمندتر از اداي حقّ مؤمن، عبادت نشده است».7 و اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «خداوند سبحان حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خودش قرار داده است، پس هر كه قيام به حقوق بندگان خدا كند، كار او منجر به قيام به حقوق الله مي شود».8

7. صبر و شكيبايي در مشكلات، باعث پيروزي و ظفر بر مقصود مي شود.9

اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: شيريني ظفر و پيروزي، تلخي صبر كردن را از بين مي برد.10 8. كساني كه با كهف حصين و غياث المضطرّ المستكين، امام زمان(ع) در ارتباط هستند، اگر با مشكلي در زندگي مواجه شوند، قبل از وقوع مشكل، امام(ع) به فكر رفع مشكل او هستند، گرچه خود شخص اطلاع ندارد كه فردا در چه مشكلي واقع مي شود. آقا سيّد كريم وقتي اثاثيه منزل را بيرون آورد و

كنار كوچه گذاشت، متحيرانه ايستاد، متوجه شد كه شب قبل، آن تاجر محترم يعني حاج سيّد مهدي خرازي خواب ديده و امام(ع) سفارش حلّ مشكل آقا سيّد كريم را به او نموده اند. و چه بسيار كه ما به فكر مولاي خود نيستيم امّا آقا به فكر حل مشكلات ما هستند.

9. امام(ع) حواله به پول هر كس نمي دهند. مسلم بايد پول شخص حلال باشد تا امام(ع) منّت بر او گذاشته و به او حواله براي خرج كردن در امر خير دهند، وگرنه هر مالي قابليت براي هزينه شدن در هر كار خيري ندارد.11 10. در اين جريان مي بينيم كه فروشندة آن خانه هم براي اداي قرض خويش مدت ها نگران بوده و مي خواسته خانة خود را بفروشد ولي مشتري براي خانة او پيدا نمي شده است، تا اينكه براي فروش خانه متوسل به حضرت ولي عصر(ع) مي شود. راستي عجيب است ارتباط پيدا كردن بسياري از قضايا با هم. از زماني كه فروشنده آن خانه بدهكار و مقروض به مردم مي شود، خداي رحمان و رحيم مي داند كه در نهايت چگونه خانة او را به فروش برساند كه هم مشكل قرض او ادا شود و هم از طرف ديگر، آقا سيّد كريم در موقعيت اضطراري خاص، به كيفيتي كه آن تاجر خواب ببيند، صاحب منزل شود. خلاصه اگر هميشه متوسل به پروردگار بوديم و در فراز و نشيب زندگي خدا را فراموش نكرديم، خداي عزيز و مهربان، با ارتباط دادن بسياري از قضايا، به گونه اي آبرومندانه مشكلات را حل مي نمايد كه عقل ها متحير و مبهوت مي ماند. ريزم ز ديده اشك غم اندر هواي تو

جان هاي عاشقان تو بادا فداي تو

هر چند روسياهم و

شرمنده و حقير

روز و شبان همي طلبم من لقاي تو

آيينة جمال و جلال خدا تويي

گرديده خلق، عالم امكان براي تو

فيض خدا به هر كه رسد از تو مي رسد

امروز ما سواي تو باشد گداي تو

اي قبله گاه عالم و آدم ز جاي خيز

تا سر نهند جمله خلائق به پاي تو

شخصت ز ديده گرچه نهان است در جهان

ليكن به قلب شيفتگانست جاي تو

در انتظار مقدم پاكت نشسته اند

ببينند تا كه دولت بي انتهاي تو

لبريز گشته ظرف جهان از جفا و جور

بر پا لواي عدل نمايد خداي تو

حيران اسير مهر تو گرديده از ازل

خاكش سرشته گشته ز آب ولاي تو

(آيت الله ميرجهاني)

سيد ابوالحسن مهدوي

ماهنامه موعود شماره 92 پي نوشت ها:

1. والجبال اوتاداً؛ سورة نبأ (78)، آية 7.

2. غيبت طوسي، ص 102؛ بحارالانوار، ج 52، ص 158.

3. مجمع البحرين، ماده بدل.

4. همان.

5. مجمع البحرين، ماده عصب

6. سورة توبه (9)، آيه 38.

7. اصول كافي، ج 2، ص 170.

8. غررالحكم.

9. همان.

10.همان.

ملاقات در اردوگاه

مرحوم علي اكبر ابوترابي(ره) نقل كردند:

اواخر سال 1360 در پادگان العنبر عراق، مشغول خواندن نماز مغرب و عشا بوديم كه متوجه شديم 27_28 نفر اسير را وارد اردوگاه كردند. معمولاً افرادي را كه تازه وارد اردوگاه مي كردند، بيشتر مورد ضرب و شتم و شكنجه قرار مي دادند، تا به قول خودشان زهر چشمي از آنها بگيرند. بعد از نماز به رفقا گفتم: براي اينكه به اينها روحيه بدهيم با صداي بلند سرود «اي ايران، اي مرز پرگهر...» را بخوانيم، تا اينكه عزيزان تازه وارد، فكر نكنند اينجا قتل گاه است و متوجه بشوند يك عده از هم وطنانشان هم مثل آنها در اينجا هستند. ما مي دانستيم اگر امشب اين سرود را بخوانيم، فردا كتكش را خواهيم خورد. بعد از مشورت

با برادرانمان سرود را با صداي بلند به صورت دسته جمعي خوانديم. فردا هم افسر بعثي كه فرد بسيار پليدي بود، به نام سرگرد محمودي آمد و با ما برخورد كرد و به هر حال اين قضيه تمام شد. بين اين اسراي تازه وارد، يك جوان به نام علي اكبر بود كه 19 سال سن داشت و حدود 70 _ 80 كيلو وزنش مي شد و از نظر جسمي بسيار سرحال و قوي بود.

اين علي اكبر با آن سلامت جسمي اش، طولي نكشيد كه در اردوگاه مريض شد. فكر مي كنم بعد از يك سال، وزنش به زير 28 كيلو رسيده بود و بسيار ضعيف و لاغر شده بود و دل درد شديدي داشت. وقتي دل دردش شروع مي شد، از شدّت درد، دست و پا و حتي سرش را به زمين و در و ديوار مي كوبيد. برادرانمان دست و پايش را مي گرفتند تا خودش را به زمين نزند. در ايام اربعين امام حسين(ع) سال 60 يا 61 بود كه در اردوگاه شهر موصل عراق بوديم. تقريباً پنج روزي به اربعين امام حسين(ع) مانده بود، ما پيشنهاد داديم كه دهة آخر صفر را كه ايام مصيبت و پر محنتي براي عزيزان آقا امام حسين(ع) است، چنان كه برادرانمان تمايل داشته باشند، تمام ده روز آخر ماه صفر را روزه بگيريم. البته مشروط بر اينكه آنهايي كه عوارض جسماني دارند و روزه برايشان ضرر دارد، روزه نگيرند. در هر آسايشگاهي با دو نفر صحبت كرديم، بنا شد وقتي شب داخل آسايشگاه مي شوند، هر كدام با جمعي از برادران در آن آسايشگاه _ آسايشگاه هاي موصل 150 نفري بود _ مشورت كنند تا ببينيم دهة آخر

صفر را روزه بگيريم يا نه؟ فرداي آن روز همه آمدند و به اتّفاق گفتند: تمام برادران استقبال كردند و گفتند حاضرند روزه بگيرند. باز بنده تأكيد كردم: خواهش مي كنم از آنهايي كه مريضند يا چشمشان ضعيف است روزه نگيرند. شب اربعين آقا امام حسين(ع) رسيد و همه عزيزان كه حدود 1400 نفر بودند، بدون سحري روزه گرفتند، اصلاً اردوگاه يك حالت معنوي خاصي به خودش گرفته بود، آن هم روز اربعين امام حسين(ع). فكر مي كنم حدود ساعت 10 _ 11 صبح بود كه برادران به همديگر خبر دادند: علي اكبر دل درد شديدي گرفته و دارد به خودش مي پيچد. بنده وارد سلولي كه اختصاص به برادران بيمار داشت، شدم. ديدم علي اكبر با آن ضعف جسماني و چهره رنگ پريده اش به قدري وضعيتش درهم كشيده شده و درد اذيتش مي كند كه مي خواهد از درد سرش را به در و ديوار بكوبد. دو نفر از برادران او را گرفتند تا خودش را به اين طرف و آن طرف نزند. اتفاقاً آن روز دل درد علي اكبر نسبت به روزهاي ديگر بيشتر شده بود. بيش از دو ساعت بود كه علي اكبر فرياد مي زد، يك مقدار از حال مي رفت و دوباره فرياد مي كشيد و داد مي زد. مأموران بعثي وقتي ديدند او خيلي زجر مي كشد، آمدند علي اكبر را به بيمارستان بردند. همه از اينكه مأموران آمدند و او را به بيمارستان بردند خوشحال شديم.

ساعت 5/3 _ 4 بعد از ظهر بود كه ديديم درِ اردوگاه را باز كردند و صداي زمين خوردن چيزي، همه را متوجه خود كرد. با كمال بي رحمي و پستي و رذالت مثل يك مرده و چوب

خشك جسدي را روي زمين سيماني پرت كردند و رفتند، به طوري كه از دور فكر نمي كرديم كه علي اكبر باشد و واقعاً تصور نمي كرديم كه اين يك انسان باشد كه با او اين طور رفتار كردند. به همراه عده اي از بچه ها نزديك در رفتيم ديديم علي اكبر است كه مثل چوب خشك افتاده و تكان نمي خورد. از ديدن اين صحنه برادرها دور او جمع شدند و بي اختيار همه با هم شروع به گريه كردند. دو نفر علي اكبر را برداشتند، يكي سرش را روي شانه اش گذاشت و ديگري هم پاهايش را برداشت، من هم زير كمرش را گرفتم، چون علي اكبر آن قدر نحيف شده بود كه وقتي سر و پاهايش را برمي داشتند، واقعاً كمرش خم مي شد. از انتهاي اردوگاه به همين حالت او را وارد سلول كرديم.

ديدن اين صحنه اشك و ناله همة بچه ها را در آورده بود و اصلاً اردوگاه را يك پارچه ماتم فرا گرفته بود. وقتي علي اكبر را داخل همان سلولي كه بايد بستري مي شد برديم، ساعت نزديك پنج بعد از ظهر بود و هر كس بايد داخل سلول خودش مي شد، چون معمولاً آن ساعت آمار مي گرفتند و بايد همه داخل سلول هايشان مي رفتند و درِ سلول را قفل مي كردند. طبق معمول آمار را گرفتند و همه داخل سلول هايشان رفتند، ولي چه رفتني؟! همة اشك ها جاري بود و همه با حالت معنوي كه اردوگاه را فرا گرفته بود، براي علي اكبر دعا مي كردند. ما در آسايشگاه شماره سه اردوگاه بوديم. آسايشگاه ها در دو طرف شرق و غرب اردوگاه واقع شده بودند و فكر مي كنم فاصلة بين دو طرف، بيش از صد متر بود. در آسايشگاه شمارة پنج

كه دو آسايشگاه بعد از ما بود، قبل از اذان صبح اتفاق مهمي افتاد: يكي از برادران به نام محمد، قبل از اذان صبح از خواب بيدار مي شود و پيرمردي را كه هم سلولي اش بود، بيدار مي كند. اين پيرمرد، پدر شهيد هم بودند و همة برادران به او احترام مي گذاشتند. محمد او را از خواب بيدار مي كند و مي گويد: آقا امام زمان(ع) علي اكبر را شفا دادند! ايشان يك نگاهي به محمد مي كند و مي گويد: محمد خواب مي بيني؟! شما اين طرف در شرق اردوگاه هستي و علي اكبر در غرب اردوگاه است، با چشم هم كه همديگر را نمي بينيد! تا چه رسد كه صداي هم را بشنويد، شما از كجا مي گوييد: آقا امام زمان(ع) علي اكبر را شفا داد؟! محمد مي گويد: به هر حال من خدمتتان عرض كردم، صبح هم خودتان خواهيد ديد. صبح ها معمولاً درهاي آسايشگاه كه باز مي شد، همه بايد به خط مي نشستند و مأموران بعثي آمار مي گرفتند. آمار كه تمام مي شد بچه ها متفرق مي شدند. آن روز صبح ديدم به محض اينكه آمار تمام شد، جمعيت به صورت سيل آسا به سمت همان سلولي كه علي اكبر بستري بود مي روند و همه فرياد مي زنند:

«آقا امام زمان(ع) علي اكبر را شفا داده است». ما هم با شنيدن اين خبر، مثل بقيه به سرعت به سمت همان سلول رفتيم، ديديم:

بله! چهرة علي اكبر عوض شده! زردي صورتش از بين رفته و خيلي شاداب و بشاش و سرحال، ايستاده است و دارد مي خندد. برادرها وقتي وارد سلول مي شدند، در و ديوار را مي بوسيدند و همين كه به علي اكبر مي رسيدند، سر تا پاي علي اكبر را بوسه مي زدند و بعد بيرون مي آمدند. به طور كلي

در طول ده سال اسارتمان، مأمورين بعثي اجازه تجمع نمي دادند، حتي مي گفتند: اجتماع بيش از سه نفر يا دو نفر هم ممنوع است. بنده خودم ديدم، مأموران بعثي مي آمدند و اين صحنه را مي ديدند، آن قدر آن صحنه برايشان جالب بود كه حتي مانع تجمع بچه ها نشدند. صف طويلي از برادرانمان حدود 1400 نفر درست شده بود كه مي خواستند علي اكبر را زيارت كنند. بنده هم وقتي رفتم و علي اكبر را زيارت كردم، از او پرسيدم: علي اكبر چي شد؟! گفت: ديشب آقا عنايتي فرمودند و در عالم خواب شفا گرفتم. بنده آمدم بيرون و رفتم همان برادرمان محمد را، كه خواب ديده بود پيدا كردم و گفتم: جريان از چه قرار است؟! شما چه خوابي ديديد؟! چه كسي به شما در آن طرف اردوگاه چنين خبري را داد؟! محمد گفت: واقع مطلب اين است كه من از حدود 18 - 19 سالگي، هر شب قبل از خواب دو ركعت نماز آقا امام زمان(ع) را با صد مرتبه «إيّاك نعبد و إيّاك نستعين» مي خواندم و مي خوابيدم. بعد از تمام شدن نماز، فقط يك دعا مي كنم، آن هم براي فرج آقا امام زمان(ع) است. و هيچ دعاي ديگري غير از دعا براي فرج حضرت مهدي(ع) نمي كنم، چون مي دانم با فرج وجود مقدس آقا امام زمان(ع) آنچه از خير و خوبي و صلاح و سعادت و عاقبت به خيري است _ كه براي دنيا و آخرت خودمان مي خواهيم _ يقيناً حاصل مي شود. لذا مقيد بودم كه بعد از نماز آقا امام زمان(ع) براي هيچ امري غير از فرج حضرتش دعا نكنم. حتّي در زمان اسارت هم براي پيروزي رزمندگان و

نجات خودم از اين وضع هم دعا نكرده ام. تا اينكه ديشب وقتي علي اكبر را با آن حال ديدم، بعد از نماز آقا امام زمان(ع) شفاي علي اكبر را از آقا امام زمان(ع) خواستم. قبل از اذان صبح خواب ديدم: در يك فضاي سبز و خرمي ايستاده ام و به قلبم الهام شد كه وجود مقدّس آقا امام زمان(ع) از اين منطقه عبور خواهند فرمود. لذا به اين طرف و آن طرف نگاه مي كردم تا حضرت را زيارت كنم. در همين حال ديدم ماشيني رسيد. در عالم خواب جلو رفتم، ديدم سيدي داخل ماشين نشسته است. سؤال كردم كه شما از وجود مقدس امام زمان(ع) خبري داريد؟ فرمودند: مگر نمي بيني نوري در ميان اردوگاه اسرا ساطع است؟! محمد مي گفت: آمدم جلو، نگاه كردم، ديدم بله! از همان سلولي كه علي اكبر بستري است نوري ساطع است و به صورت يك ستون به آسمان پرتوافشاني مي كند و تمام منطقه را روشن كرده است. يقين كردم كه آقا امام زمان(ع) علي اكبر را مورد عنايت و لطف قرار داده اند و علي اكبر شفا پيدا كرده است. وقتي از خواب بيدار شدم، رفتم آن بزرگوار را كه از نظر سنّي سالخورده تر از بقيه برادران و پدر شهيد بودند را از خواب بيدار كردم و بشارت شفاي علي اكبر را دادم.

بعد از اين گفت وگو، بنده برگشتم و از علي اكبر جريان را سؤال كردم. گفت: من در عالم خواب حضرت را زيارت كردم و شفاي خود را از ايشان خواستم. حضرت فرمودند: «إن شاءالله شفا پيدا خواهي كرد». بعد از اين اتفاق، تمام برادران با همان حال روزه و معنويت، بي اختيار گريه مي كردند و متوسل به وجود

مقدس آقا امام زمان(ع) شده بودند. يادم مي آيد: همان روز گروهي از طرف صليب سرخ وارد اردوگاه شدند. يك هيئت از طرف صليب سرخ جهاني هر دو ماه، به اردوگاه مي آمدند، نامه مي آوردند تا برادرها براي خانواده هايشان نامه بنويسند و بعد نامه ها را تحويل مي گرفتند. تعدادي از دكترهايشان هم آمده بودند، اعلام كردند: ما آمده ايم افرادي را كه بيماري صعب العلاج دارند، معاينه كنيم و بنا است كه با مريض هاي عراقي در ايران معاوضه بشوند. بنده يادم هست، آن روز صليب سرخ هر چه دعوت مي كرد تا آنهايي كه پروندة پزشكي دارند به آنها مراجعه كنند، هيچ كس اقدام نمي كرد و يك جوّ معنوي خاصّي بر اردوگاه حاكم بود و همه با آن حال به آقا امام زمان(ع) متوسل بودند. به قدري حالت معنوي در اردوگاه شدت پيدا كرده بود كه احساس خطر كردم، به آنهايي كه مريض بودند گفتم: بايد مراجعه كنند. بچه ها آمدند و گفتند: يكي از عزيزان كه چشم هايش ضعيف بود، هر دو چشمش را از دست داده است. تعجب كردم، به آنجا رفتم ديدم او را براي معاينه برده اند ولي چشم هايش را باز نمي كند. گفتم: چه شده است؟ گفت: چشمانم نمي بيند و گريه مي كرد. متوجه شدم كه ايشان مي گويد: چشم هايم ضعيف است، تا آقا امام زمان(ع) چشم مرا شفا ندهند، چشمم را باز نمي كنم. يك چنين حالتي بر اردوگاه حاكم شده بود، من واقعاً احساس خطر كردم. گفتم: همة بچه ها بايد روزه هايشان را بشكنند. هرچه گفتند: الآن نزديك به غروب است، اجازه بدهيد روزه امروز را تمام كنيم. گفتم: شرايط، شرايطي نيست كه ما بخواهيم اين روزه را ادامه بدهيم، چون حالت معنوي

بچه ها حالتي شده است كه اگر بخواهندبا آن حالت داخل آسايشگاه شوند، عده اي از نظر روحي آسيب مي بينند. الحمد لله علي اكبر شفا پيدا كرد و آن جوّ معنوي را برادرانمان شكستند و به قدري آن حالت، شدت پيدا كرده بود كه تا آخر اسارت جرئت نكرديم بگوييم برادران از اين روزه هاي مستحبي بگيرند. ما گرفتار سر زلف تو هستيم اي دوست

رشته مهر ز اغيار گسستيم اي دوست

بر گرفتيم دل از غير تو جانا امّا

دل بر آن عشق گرانبار تو بستيم اي دوست

تا اسير غم جانسوز تو گشتيم همه

ز غم عالم هستي همه رستيم اي دوست

جلوه كن جلوه ايا دلبر يكتا كه دگر

شيشة صبر و تحمل بشكستيم اي دوست

ماهنامه موعود شماره 92

پي نوشت:

? به نقل از: دفتر ثبت كرامات مسجد مقدس جمكران، ش 234.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109