ماهنامه موعود91

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1387 عنوان و نام پديدآور:شماره 91 ماهنامه موعود- شهريور 1387/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 91 - شهريور 1387

مدير كل ما

فكر مي كني سرپرست و مدير كلّ ما هم مثل همة رئيس رؤساست كه طول اسم و عنوانشان دو سطر دفتر مشق را اشغال مي كند، امّا كاري ازشان برنمي آيد، هميشه نيازمند گزارش و عرض حال نويسي اند، دست آخر از همة عالم و آدم بي خبر مي مانند و در وقت مشاهدة خوف و خطر با خيال راحت مي توانند بگويند: «نديديم و خبر نداريم.»؟

اگر اين گونه بود و ما درباره اش اين گونه گمان مي كرديم كه از اصل به سراغش نمي رفتيم و خدمت به او را شغل و پيشة خودمان نمي ساختيم. از روز اوّل، براي خلاصي از دست همين رئيس رؤسا و مخدومان بي عنايت و آزار و اذيّت هايشان بود كه دل به دريا زديم و پس از كلّي استغاثه و بال بال زدن، خودمان را به اطراف و اكنافش رسانديم و همان جا هم مقيم شديم. فقط خدا مي داند زير دست چنين مديركلّي كار كردن چقدر لذّت دارد! يك قلم، عمراً نيازمند گزارش دادن ما نيست. خودش از همه چيز آگاه است، آن قدر كه از سير تا پياز ما خبر دارد. حتي آنچه را كه در دل ما مي گذرد، مي داند. حتي وقتي كنار دست رفيق و دوستمان پچ پچ مي كنيم، او شاهد و ناظر است. اگر اين گونه نبود كه قبل از آنكه خودمان از گير و گورها و سختي هاي پيش روي خودمان باخبر شويم، كه دستمان را نمي گرفت به جاي امن و بي خوف و خطر نمي رساند. چرا

فقط ياد گرفته ايم كه از گزارش و عرض حال و پرسش و سين جيم حرف بزنيم. خودمان هزار بار بيشتر تجربه اش كرده ايم. در اصل، خيلي وقت ها، درست وقتي كه از حادثه و خطر و مهلكه اي جان سالم به در برديم، متوجه ماجرا شده ايم. نگذاشته است آب تو دلمان تكان بخورد. اگر اين گونه نبود كه يك عمري دم در خيمه و خرگاهش نمي مانديم. به سراغ يكي از همان رئيس رؤسا مي رفتيم كه براي يك عنايت كوچك صد تا بيگاري از آدم مي كشند و خانة پرش بعد از كلّي سواري گرفتن و از نردبان ها بالا رفتن با صد منّت لقمه ناني را حواله مي كنند و بعدش هم كلّي... بگذريم!... داشتم مي گفتم مديركلّ ما بي نياز از هر گزارش و دوسيه و پرونده بازي است. اگر حالا هم چيزي را قلمي مي كنم نه براي ايشان بلكه براي كساني است كه حساب و كتاب از دستشان در رفته و در چاه ويل حيف و ميل اموال و تفريط و افراط در جاه و مال و نام و اعتبار گرفتار آمده اند و امروز نه، فردا مجبورند پيش روي همان «مديركلّ» عالم كه از سير تا پياز همه چيز خبر دارد و حساب نقير و قطمير و ذرّ\المثقال را دارد، قرار بگيرند و به سؤالاتش جواب بدهند. قصه از آنجا شروع مي شود كه بعضي از ما، قبل از آنكه بال بال بزنيم و جزع و فزع داشته باشيم و يا شبي و نيمه شبي در ژرفاي اضطراب و اضطرار دست به دعا برداشته باشيم، دست و بالمان به خزانه و گنج خانة به ظاهر بي صاحب و سرپرست، بند شده و به ناگهان هوس ميدان داري و بزرگ داشت

گرفتن و همايش بازي و جشنواره نوازي به سرمان زده است و گُرگُر از آن خزانة به ظاهر بي صاحب و بي حساب خرج كرده ايم. تا شايد اين نمايش و بازي چند صباحي ما را روي صحنه بياورد و سري در ميان سرها درآوريم و به نام امام مهدي(ع)، جهان را به كام خودمان و رفقا و طايفه امان بنشانيم. به عبارتي: خرج كه از كيسة مهمان بُود

حاتم طايي شدن آسان بود اگر اين گونه نبود كه با صد كورباش و دورباش در سالن هايي به بزرگي زمين چوگان، گوي هوس را از اين طرف به آن طرف پرتاب نمي كرديم و اجر و مزد بازي و بندبازي را حيف و ميل ميلياردها تومان وجه رايج مملكتي قرار نمي داديم! اين بدون رودربايستي گفتن را هم همان مدير كلّ عالم به ما آموخته است كه با هيچ ديّار البشري در عالم رودربايستي ندارد و هيچ وقت كلاه سرش نمي رود. اگر اين گونه بود و مي خواست به ظاهر جشن و كارت دعوت هاي ما نگاه كند كه صد بار، بلكه هزار بار پرده ها را كنار زده بود و چهره عيان نموده بود. خوبيش اين است كه قبل از آنكه خودمان متوجه نيّتمان شويم، از عمق خاطر و گمان و پندارمان باخبر است. پيش خودمان حساب كرديم چه كارها را كه با يك هزارم همين خزانه _ كه هباءً منثورا كردند _ مي شد كرد؟ پيش خودتان فرض كنيد 800 ميليون تومان، بلكه بيشتر از يك تا دو ميليارد تومان پول بي زبان كه به دست آدمي زاد زبان دار همايش باز و جشنواره راه انداز افتاده است، مي شد براي مدت 20 سال، هر ماه بيش از صدهزار نسخه مجله و كتاب چاپ

كرد و مفت و مجاني به خلق روزگار بخشيد. مگر نه اينست كه هزاران جوان در آرزوي يك ميليون تومان سال هاست كه ازدواج خودشان را به عقب مي اندازند و هر شب خواب زندگي در يك چهارديواري كوچك كنار همسرشان را مي بينند؟ عرض مي كردم از روي اتّفاق و شايد هم ميل به رقابت و شركت در مسابقة سياسي بود كه در طرف_[ العيني رقباي ميدان سياست و ملك داري به ياد مديركلّ عالم افتادند و بساط جشن و پايكوبي و موسيقي و بساط طرب را در گوشه گوشة اين شهر بزرگ يعني تهران به راه انداختند. شايد فكر مي كردند شلوغي اين روزها و ازدحام آرزومندان درب خانة امام زمان(ع) باعث مي شود تا حساب و كتاب از دست ايشان خارج شود يا به خاطر نقل و نبات و شيريني چشم بر آنچه در آشكار و نهان مي كنيم و ريخت و پاش هايمان مي بندند و شايد... . شايد گمان مي كرديم اگر در سالن هاي دربسته و سربسته كه گرداگرد آن را محافظان و پاسبانان قرق كرده اند، اين بساط را عَلم كنيم، چيزي به بيرون درز نمي كند و از ديدگان آن ناظر شجرة طوبي و سدر\ المنتهي

مخفي مي ماند؟ كسي چه مي داند، شايد كار عالم ديگرگون شده است كه اظهار دوستي و معاشقه با اولاد يهودا و اسرائيل و تولّي بي تبرّي به ساحت مقدّس حضرت صاحب الزّمان(ع)، يك جا با هم جمع شده است و ما خبر نداريم؟ شايد آن روزي كه تربيت شدگان يونسكو و لژهاي فراماسونري شيوة همايش بازي در بزرگ داشت شاعران و فيلسوفان و نقاشان بي تولّي و بي تبرّي عهد بوق را در اين كشور باب كرده بودند، امروز ما را مي ديدند، به پاسداشت

آن سيره و سنت توسط ما دلخوش مي شدند. به هر صورت امروزه نمود و نمايش آن را شاهديم.

از اصل براي همين منظور سالن هايي را با همين عنوان يعني «همايش ها» عَلَم كرديم و در كار آورديم. روزي در جمع رفقا مي گفتم بهترين روش براي مهجور كردن قرآن و نهج البلاغه انتشار آنها بر كاغذهاي الوان و چاپ رنگين آنهاست. مجموعه هايي كه به درد كلكسيون ها و مجموعه هاي هنري و طالبان عتيقه جات و زيرخاكي مي خورد. معرفي و بزرگ داشت اين چنيني نيمة شعبان و جشن ميلاد هم به درد همان جماعت مي خورد. از ميان اين شيوه و سيره كه مجالي براي آمادگي و ظهور فراهم نمي آيد. هيهات كه پشت آدمي از اين روايت كه از قول حضرت صاحب الزّمان(ع) نقل شده است، مي لرزد. آنجا كه فرمود: وقتي براي هيچ كس جايز نيست كه در مال ديگران بدون اجازة آنان تصرف كند، پس چگونه اين كار در مال ما جايز مي شود؟1 هيهات! كه ندانستيم ورود به صحنه و پهنة گفت وگوي مهدوي به سان راه رفتن بر لبة تيز شمشير است. آن هم از نوع ذوالفقار امام عدل، آيت كبراي خداوند، امير مؤمنان كه امروزه در كف با كفايت حضرت صاحب دوران در انتظار نشسته است. هم او كه فرمود:

هر كس [به ناحق] چيزي از اموال ما را بخورد، همانا آتش در شكم خود مي خورد و به زودي به رو در آتش جهنّم مي افتد.2 نبايد از نظر دور داشت كه:

? اين آمادگي و طلب عمومي است كه موجب مي شود فوج فوج به در خانة وليّ خدا بروند و حضورش را طلب كنند؛ ? اين درك ژرفا و پهنة دوري و غيبت

است كه اضطرار را در جان ها مي افكند تا از اجابت كنندة دعاي مضطر، صاحب و وليّ دوران را مطالبه كنند و فرجش را بخواهند؛ ? اين احياي سنت عدالت ورزي و حذف ديوارهاي فاصله است كه زمينه ها را براي حضور امام عدل فراهم مي آورد؛ ? اين آمادگي براي اداي دين و واگذاري همة امور و زمام همة امور به آل محمّد(ص) است كه عهد ترازو را يادآور مي شود و منجي را براي نجات بشر فرا مي خواند؛ ? اين تبرّي جستن از صورت و سيرت فرهنگ و تمدّن الحادي از سويي و تفكر آماده گر براي تجديد عهد با حجّت حيّ خداوند است كه وقت و ساعت طلوع فجر را سرعت مي بخشد؛ ? اين ... بگذريم. مي گفت: احتمال مي داديم پاي سفرة ميهماني و جشن ما هفتصد نفر بيايند، قبل از آنكه وجه لازم براي پذيرايي از اين جماعت فراهم شود سفارش غذا داديم، تازه، بعد از آنكه وجهش را همراه با انعام كارگران پرداختيم، دنبال كساني مي گشتيم كه دل بخواه خود، نذر چشمان مولا و صدقة سلامتي اش خودشان را در اين ميهماني شريك ساخته بودند. گفتم: مگر غير از اين انتظار داشتي؟ برو و راز اين همه را از هزاران هزار مرد و زن ساكن شهر و روستا بپرس كه تمامي ساكنان شهر را براي شيريني و شربت دعوت كردند و به اندازة يك ريال هم مديون كسي نشدند و... از كساني كه جعبة شيريني و سيني شربت را در صحن كوچه و خيابان با احترام فرا روي رهگذران قرار دادند. از بچّه ها كه در دفتر نقاشي اشان نام مهدي(ع) را نقاشي كردند و... از مادراني كه قطرات اشك خود را

كه در وقت شنيدن نام امام مهدي(ع) از چشمشان جاري شده بود، پنهان ساخته بودند.

از آن صاحب كلّ عالم بپرس. حتماً جواب مي شنوي، اگر باور بياوري كه نيازمند هيچ گونه گزارشي نيست.

والسّلام

سردبير

پي نوشت ها:

1. كمال الدّين، ص 521.

2. همان.

ناگفته هاي تاريخ جنگ هاي صليبي

صلاح الدين نبوع نظامي عجيبي داشت كه مي بينيم صليبيان در يك محلّ پر آب و مستحكم و خوش آب و هوايي به نام «صافوريه» موضع گرفته بودند، ولي او با لطايف الحيلي آنها را تحريك مي كند كه از مواضعشان حركت كنند و به يك صحراي باز بي آب و علف، بيايند. آنجا اينها را مي زند و حتي علف هاي خشك را آتش مي زنند و چون مي ديدند باد به سمت آنها مي رود، دود را هم اضافه مي كند، آب هم كه نداشتند، بنابراين از يك فكر عالي نظامي برخوردار بود.

گفت وگو با دكتر ستار عودي محقق و استاد دانشگاه

اشاره:

دكتر ستار عودي عضو هيأت علمي و مدير گروه تاريخ اسلام در شمال آفريقاي بنياد دايرة المعارف اسلامي، استاد دانشگاه هاي تهران و قم و يكي از محققان بنام و پركار در حوزة تاريخ و تمدن اسلامي است. تاكنون ده ها مقاله در شاخه هاي مختلف و مرتبط با تاريخ اسلام، در دانشنامة جهان اسلام به قلم او منتشر شده است. آخرين پژوهش اين استاد، تحقيق مفصل و جامعي دربارة تاريخ جنگ هاي صليبي مي باشد كه براي تدوين و نگارش آن، بيش از هزار منبع غير فارسي _ غالباً دست اول و مهم _ بررسي شده و اميد است به زودي به بازار عرضه شود. جامعيت تحقيق و منابع ديده شده در اين كتاب، ما را بر آن داشت تا گفت وگويي جذاب و خواندني با ايشان

داشته باشيم. در قسمت نخست اين گفت وگو، با علل آشكار و پنهان شروع جنگ هاي صليبي و تعداد آن، سير جنگ، عكس العمل مسلمانان و پيامدها و آثار آن براي جهان اسلام و مسيحيت، آشنا شديم. اكنون ادامة آن را پي مي گيريم.

اگر بخواهيم اختصاصاً به موضوع قدس و بيت المقدس بپردازيم، در طول اين دو قرن چه جايگاهي داشت؟ در عمل ثابت شد، قدس و بيت المقدس براي صليبياني كه مدعي بودند براي آزادي به آن سمت حركت مي كنند، هيچ گونه منزلتي نداشت. حتي بيت اللحم كه محل تولد حضرت مسيح(ع) هم بود، همين طور. دليل آن هم اينكه وقتي كم مي آوردند، از قدس به عنوان پناهگاه استفاده مي كردند تا ديگر سپاهيانشان برسند و سقوط نكند. چون مي دانستند اسلام براي آن نقطه احترام خاصي قائل است. ما مي بينيم كه آنها، به محض ورود براي قدس هيچ گونه شأني قائل نيستند. قدس براي آنها تبديل به بهانه اي شده بود كه مي بينم بعد از فتح قدس، انگيزه هاي اصلي شان را مطرح مي كنند.دليل ديگر آن هم اينكه مي بينيم بعد از يك قرن، همين مسئله دوباره تكرار مي شود. امپراطور «لويي نهم» حاضر مي شود قدس را بدهد و يك محل ديگر را به جاي آن بگيرد. آنجا براي مسلمانان مهم بوده است. حتي يهوديان هم به اندازة مسلمانان براي قدس اهميت، قائل نبودند. در جايي مي بينيم حاكم (صليبي) قدس پيش صلاح الدين ايوبي مي آيد و مي گويد اگر قرار باشد قدس را به زور از ما بگيري، اولاً زن و بچه هاي خودمان را _ داخل مسجد _ مي كشيم، بعد پنج، شش هزار مسلمان را همان جا سر مي بريم، گنبد معروف قبة الصخرة را تخريب مي كنيم، مرقد را هم تخريب مي كنيم،

بعد هم مي آييم با شما تن به تن مي جنگيم تا كشته بشويم. بنابراين ببينيد از ابتدا تا انتهاي اين جنگ ها كوچك ترين اهميت و احترامي براي آنها قائل نيستند. اين صرفاً يك بهانه بود تا بتوانند بر منطقة شرق تسلط پيدا كنند. نمونه هاي عيني آن هم فراوان است كه يكي، دو مورد آن را گفتم. قدس، در ميان مسلمان ها چه جايگاهي داشته است؟ جايگاه قدس نزد مسلمانان، هميشه مقدس و محترم بوده است. مي بينيم كه صلاح الدين ايوبي براي اينكه قدس و آثار تاريخي آن را نگه دارد، حاضر شد با صليبيان صلح كند؛ گفت شما مي توانيد با هر ثروتي كه داريد، خارج شويد، مشروط بر اينكه در آن مكان هاي مقدس تخريبي صورت نگيرد. و بعد از صلاح الدين هم همين طور و بعد مي بينم وقتي مسيحيان مي آيند، صلاح الدين مي گويد شما با احترام كامل برويد مكان هاي مقدس را زيارت كنيد.مسلمانان بر خلاف مسيحيان مدعي، تمام مدت، براي قدس حرمت كامل قائل بودند و آن را طبق آية شريفة قرآن، نقطة آغاز معراج پيامبر اكرم(ص) مي دانند. آنها حتي معتقدند كه جاي پاي اسب حضرت(ص) در آنجا است. لذا قبة الصخرة براي ما مسلمانان خيلي مقدس است. من در تحقيقي كه كردم معلوم شد مسيحيان كوچك ترين حرمتي براي قدس قائل نبودند تا آنجا كه اسب هاي خود را در آن نگهداري مي كردند و آن را به طويلة اسبانشان تبديل كردند؛ به خصوص آن دو گروهي كه معقتدند ما كشيش هايي هستيم كه به مجاهدان در راه خدا تبديل شديم؛ يعني «شواليه هاي معبد» و «شواليه هاي اسپتاليه».

حالا كه صحبت از صلاح الدين ايوبي پيش آمد، لطفاً بفرماييد صلاح الدين كه بود و

چگونه به قدرت رسيد؟

صلاح الدين در حالي كه پدر و مادرش در سفر بودند، به دنيا مي آيد. در واقع، پدرش در مسير سقوط حركت مي كند. ايشان در قرن ششم هجري سال 532 متولد شد. و سال 589 از دنيا رفت. اوج كارش فتح قدس و فتح «حطين» است. ايشان از نظر نژادي كُرد، و از نظر مذهبي سنّي است. به نحوي مي توانيم بگوييم اهل «موصل» است. خانواده اش در موصل عراق _ محلي معروف به جزيرة ابن عمر _ بودند. پدرش مدتي در حكومت بود. جدّ ايشان از سلسلة ايوبيان معروف بود. خانوادة صلاح الدين، در منطقة شبه جزيره حكومتي تشكيل دادند كه بعداً به شام و مصر گسترش يافت. خودش يكي از سردارهاي «محمود زنگي» بود، و همراه او به عنوان يكي از سرداران به مصر مي رود و در مصر، بعد از سه، چهار حمله، در سال 567 دولت شيعي فاطميان مصر را منقرض مي كند. انقراض اين دولت شيعي، به دست صلاح الدين ايوبي سني متعصب رخ مي دهد. از آن موقع وي حكومت مصر را به دست مي گيرد. در ابتدا نمايندة زنگي است و بعد از مرگ وي در سال 569 استقلال پيدا مي كند. وي بعد از آن حمله اي به شام مي كند و آنجا را در اختيار مي گيرد، ده سال بعد حمله اي به موصل مي كند، موصل را مي گيرد و كلاً امپراطور جهان اسلام مي شود. صلاح الدين بسيار قدرتمند بود و از خليفه هم تبعيت مي كرد. در واقع براي مشروعيت بخشيدن به حكومتش از خلفاي سني عباسي بغداد هم حمايت مي كند و مرتب برايشان هدايا و پول مي فرستد. صلاح الدين بعد از اينكه عملاً جهان اسلام را متحد كرد،

حركتش را به سمت فتح قدس شروع مي كند. وي از سال 581 برنامة بلندمدتي را براي متحد ساختن مسلمانان مناطق مختلف طراحي، و بعد به سمت حطّين _ كه محلي نزديك فلسطين امروزي است _ حركت مي كند، سپس در كنار درياچة طبريه شكست فاحشي به صيلبيان مي دهد. اين شكست چنان قوي بود كه بعداً هم نتوانستند مناطق مختلفشان را پس بگيرند.وي به سرعت همه جا را مي گيرد و بعد از سه ماه قدس را فتح مي كند. بعد از فتح قدس در ميان فرزندانش اختلافاتي ايجاد شد. مقداري از امپراطوري اش را بين فاميل ها و فرزندانش تقسيم كرد كه همين هم باعث مقداري تشتّت شد و حتي يمن را هم گرفت. و بعد از مرگش در سال 589 _ در حالي كه جوان بود _ به عنوان فاتح قدس و شكست دهندة صليبيان در حطّين نام نيكي از خودش به جا مي گذارد.

رويكرد و عملكرد اصلي صلاح الدين را چگونه توصيف مي كنيد؟ شكي در اين نيست كه او يك سني متعصب و مخالف تشيع بود و سقوط دولت فاطميان به دست وي نمود عيني آن است. به عنوان يك فاتح و سردار نظامي مسلمانان مي گويند كه سردار فوق العاده مهمي است؛ از نظر تاكتيك هاي جنگي عالي كار كرده، در همة جنگ هايش به خصوص در اوج جنگ حطين. حتي الآن هم بسياري از بزرگان علوم نظامي معتقدند كه او حطين را به بهترين وجه اداره كرده است. نه اينكه بگويم تعداد سپاهيانش بيشتر بود يا كمتر؟ بلكه جنگ حطين، معروف است به جنگ آب. او يك نبوع نظامي عجيبي داشت كه مي بينيم صليبيان در يك محلّ پر آب و

مستحكم و خوش آب و هوايي به نام «صافوريه» موضع گرفته بودند، ولي او با لطايف الحيلي آنها را تحريك مي كند كه از مواضعشان حركت كنند و به يك صحراي باز بي آب و علف، بيايند. آنجا اينها را مي زند و حتي علف هاي خشك را آتش مي زنند و چون مي ديدند باد به سمت آنها مي رود، دود را هم اضافه مي كند، آب هم كه نداشتند، بنابراين از يك فكر عالي نظامي برخوردار بود. به عنوان يك مسلمان _ جداي از مسئلة مذهب _ براي ايجاد اتحاد ميان مسلمانان سعي خود را كرد و تا حدّ زيادي هم موفق شد. در مصر _ كه از نظر مذاهب هم با هم متفاوتند _ شام و جزيره، طيف هاي مختلف را زير يك بيرق به نام اسلام با هم متحد كرد. كه همين هم در حطين و بعد هم در جنگ هاي ديگر زمينة پيروزي شد. علاوه بر جنبة نظامي، از نظر حكومتي هم كارش عالي بود. قضّاتي دارد كه چند نفر از مورخان بزرگ ما از جمله «ابن شدّاد» قاضي اويند (قاضي عسكر) و مورخ هم هستند. كتاب سيرة صلاح الدين را همين ابن شداد نوشته است. مي بينيم كه وي توانسته است از افراد درست در جاي درست استفاده كند، حكومت ها را به نحو شايسته تقسيم مي كند، و فقط آن را به سبب نسبت فاميلي به اشخاص واگذار نمي كند. اين هم كار مهمي است كه وي انجام مي دهد. روي هم رفته حكومت وي، كه حدود بيست سال به طول انجاميد (569 _ 589) نقطة اوجي در تاريخ اسلام، و به خصوص در تاريخ شام است كه حاكم آنجا بود. غربي ها هم براي

ديدگاه وي احترام عجيبي قائل اند. البته به دليل اينكه شكست دهنده شان هم هست. ولي به علّت مسائل انساني به عنوان يك انسان بسيار وارسته به او نگاه مي كنند.

علل موفقيت صلاح الدين را در چه مي دانيد؟ اول، ايجاد انسجام اسلامي در جهان اسلام، اين انسجام سازي مقدماتي نياز داشت و مي بينيم كه دو سال به طول انجاميد و توانست مسلمانان و امراي مناطق مختلف را با هم متحد كند؛ دوم، برنامه ريزي دقيق براي بيرون راندن صليبيان و شكست دادن آنها؛ سوم، انجام مقدمات لازم براي سركوبي و فتح قدس _ در مدت دو سال و نيم _ صلاح الدين مديريت فوق العاده قوي داشت، تا حدي كه ديكتاتوري هم گفته مي شد. وي عده اي از مشاوران را داشت، با آنها مشورت مي كرد كه هم نظامي بودند، هم حقوقي و هم فرهنگي. مشورت با كارشناسان امر و بعد انجام آن با صلابت تمام و مديريت قوي و برنامه ريزي دقيق و نبوغ ذاتي كه داشت، مجموعه عواملي بود كه وي را به پيروزي مي رساند.

در دوره هاي بعد چه حضوري را از شواليه ها مي بينيم؟ اينها در دوره هاي بعدي در حملات مختلفي حضور داشتند و در اروپا، تبديل به دو سازمان مي شوند، كه اين سازمان ها تا دويست، سيصد سال بعد از جنگ هاي صليبي هم بودند و بعد منقرض مي شوند و بعد خود اروپايي ها اينها را از بين مي برند.

ما وقتي سخن بوش را در اوايل حمله به عراق مرور مي كنيم, او بر وقوع مجدد جنگ هاي صليبي تأكيد كرد. وقتي به لباس سربازان اسپانيايي نگاهي مي كنيم همان نمادهاي صليبي را مي بينيم. در حالي كه حدود نه قرن از آن جنگ ها گذشته است. به نظر

شما چرا غرب مي خواهد نمادها و خود جنگ هاي صليبي را احيا بكند؟ ما بايد اول نگاه كنيم كه جنگ هاي صليبي چه نتايجي در برداشت. به نظر من اين جنگ ها نتايج بسيار پرباري براي غرب داشت: كشتار مسلمانان, ايجاد تفرقه و تشتت در جهان اسلام, غارت كردن ثروت هاي اسلامي, كه تماماً به بركت جنگ هاي صليبي بود. حالا هم دقيقاً همان شرايط در جهان فعلي وجود دارد. همان افراد كه فقط اسم و شكل و شمايلشان عوض شده, با همان انگيزه ها و اهداف، _ يعني غارت ثروت هاي اسلامي _ وجود دارند. به عنوان مثال، نفت يك ثروت عظيمي است. امروز، تمام صنعت غرب بر آن استوار است. بنابراين غربي ها با همان لباس آمده اند تا به شرق نشان بدهند كه ما با همان برنامه ها آمده ايم و با همان هدف پوشالي، كه انگيزه مان همان است ولو به شكل ديگري. انگيزة صليبيان فتح بيت المقدس و رها كردن مسيحيان از فشار مسلمانان ولي در واقع ايجاد مستعمره در شرق بود كه شد. الآن هم انگيزه شان سركوب تروريسم و سركوب مخالفان است، ولي عملاً غارت كردن ثروت ها و ايجاد تشتت بين جهان اسلام است. اينكه همان لباس يا نمودي از آن را نشان مي دهد، مي خواهد بگويد ما همان غربي ها هستيم كه نهصد سال پيش آمديم و اينجا را گرفتيم و دويست سال هم مانديم. الآن هم همين هدف را دارند. اين يك جنگ رواني است كه نمود عيني اش همان لباس ها و تهديدهاي توخالي است. وقتي بوش آن تهديدها را صادر مي كند، اتفاقاً پاپ هم آن را تأييد مي كند. يعني من معتقدم تمام اين يك سناريو است؛ دوباره بر اساس آنچه كه نهصد

سال پيش رخ داد، يك پاپ مي آيد حمايت ديني و عقيدتي مي كند؛ آن هم پاپي كه يهودي است و بعد اين حمايتي كه كرد ادعاي باطلي كرد و نتوانست آن را ثابت كند. غرب بدون ثروت شرق مفلس است. از اين طرف در شرق هم متأسفانه انسجام اسلامي نداريم كه نمونة عيني اش عراق و افغانستان است. مجموعاً هر چند نهصد سال از آن جنگ ها گذشته، ولي مي بينيم انگيزه ها كماكان باقي است؛ غرب به شرق، چشم طمع و قصد توسعه طلبي دارد، ادعاها هم مهم نيست. اينكه بگوييم عراق بمب اتمي دارد حالا اگر هم نداشت، مي مانيم. آن موقع هم همين بود؛ مي گفتند آزادي قدس. شما كه آمديد راجع به قدس معامله كرديد، به يك جاي ديگر آن را فروختيد، هفتاد هزار نفر را طي يك روز كشتيد و سر بريديد، كمااينكه الآن هم همان صحنه است كه تكرار مي شود. الآن هم ديوارهاي قدس را دارند تخريب مي كنند، كه قبلاً هم همين كار را در سال 1967 كردند، چون مي گفتند معبد سليمان، زير مسجد قرار دارد و ما مي خواهيم آن را كشف كنيم. اينها همه نشانه هايي است كه به دنبال منافع مادي هستند. ضمناً من يك گزارش و مقالاتي هم دارم كه نشان مي دهد مسيحيان بيت المقدس قبل از حملة صليبيان، تحت حكومت سلاجقه و حتي فاطميان به مراتب شرايط بهتري داشتند. زماني كه مسيحيان قدس آمدند، شرايط آنها به مراتب بدتر شد و خيلي از مسيحي ها به اردوگاه اسلام رفتند. اين به صراحت نشان مي دهد كه قصد مهاجمان، آزاد كردن مردم و آزاد كردن قدس نبود بلكه منافع خودشان بود. الآن هم كه با شعار مبارزه با

تروريسم آمدند، مگر خودشان كه هستند؟ حاكم آمريكا و حاكم انگليس و حاكم آلمان و حتي فرانسه، كه مي شوند همان چهار امپراطوري قديم، همان پاپ با همان اندازه ها، و همان شرق با همان شرايط نهصد سال پيش؛ دقيقاً صحنه همان است. الآن اين نداي برخي از رهبران جهان اسلام، مانند امام خميني، مقام معظم رهبري يا برخي از روشنفكران شرق را مبني بر انسجام اسلامي بايد جدي گرفت، بايد به خودمان بياييم. آن وقت چنين بود كه دو تا برادر _ حاكم شام و حاكم حلب _ هيچ كدام حاضر نبود با ديگري متحد بشود. هر يك گمان مي كرد كه آن غربي اگر بيايد، به نفع اوست. اما وقتي غرب آمد، هر دويشان را از بين برد. الآن هم همين است. الآن هم اگر برخي از حكام خليج فارس معتقد باشند كه بروند با غربي ها متحد بشوند، دقيقاً همان صحنه تكرار خواهد شد. روشنفكران بزرگي مي طلبد كه بيايند پايه هاي اين انسجام را در جهان اسلام بنا كنند كه اگر اين اتفاق نيفتد، و جنگ هاي صليبي واقع شود، معلوم نيست اين بار چند سال به طول بينجامد. آنها مي خواهند براي هميشه بمانند. مي گويند: آمديم تا بمانيم. آمده اند تا به اهداف خودشان برسند، همان اهدافي كه از قديم الايام حكام صهيون در پي آن بوده اند و آمده اند كه پروتكل هاي خودشان را عملي كنند.

غرب امروز، مي خواهد چه عوامل و عناصري را از جنگ هاي صليبي اقتباس و در دنياي امروز بازسازي كند؟ من به يقين مي گويم، اصلي ترين هدف جنگ هاي صليبي اهداف اقتصادي استعماري بود. من معتقدم همين انگيزه، قوي ترين عامل مشترك آن جنگ ها با جنگ امروزي است. محيط يكي است،

قدرت و قلدري غرب مثل آن زمان است، آنها در تنگنا هستند، تجارت، بازرگاني و شركت هاي فراملي شان به دنبال كار هستند و اين مستلزم آن است كه در اين منطقه كاملاً سيطره داشته باشند. پس اصلي ترين و مهم ترين وجه مشترك جنگ هاي قديم و جديد، برد اقتصادي اش است. غرب مي خواهد شركت هايش، كالاهاي مصرفي (به درد نخورش) را در اين بازار جهان اسلام به مصرف برساند. پس بايد بر منطقه تسلط يابد و ديگر، قسمت هايي كه با آن مخالف هستند را نيز در محاصره قرار دهند؛ افغانستان و عراق را بگيريم، تركيه لائيك هم كه از خود ماست بنابراين ايران در انزوا قرار مي گيرد. الآن كشورهايي مثل فرانسه و انگليس و خود آمريكا، اگر اين بخش جهان اسلام از آنها گرفته بشود، به همان حالتي برمي گردند كه غرب در زمان جنگ هاي صليبي داشت. وقتي شما كالا و اسلحه شان را نخريد، اقتصادي ندارد. لذا هر چه بتوانند در اين منطقه نزاع و تشتت ايجاد كنند به نفع آنهاست.

اين ما هستيم كه بايد هوشيار باشيم، اين تشتت و تفرقه را كنار بگذاريم. اختلاف تشيع و تسنن _ كه بين خودمان است _ نبايد به ما لطمه بزند... ما بايد معيار برادر مسلمان را مطرح و تبليغ كنيم. من خودم شيعه هستم و براي خودم اعتقاداتي دارم، همچنين معتقدم برادر سني من نيز همين طور، اما مي گويم بايد برويم روي عوامل مشترك فيمابين و آنها را قوي كنيم. ما بياييم الآن با برادرانمان در كشورهاي منطقه روي وحدت و انسجام اسلامي كار كنيم. آن احاديثي را كه پيامبر بر آن تأكيد كردند، فرموده است: «هر كس لا اله الا الله

گفت مسلمان است». همة ما اين (توحيد) را قبول داريم. پس جهان اسلام بيايد متحد و منسجم بشود و جلوي اين همهمه را بگيريم. والا من اعتقاد راسخ دارم اگر ما جهان اسلام در افغانستان كاري نكرديم، به عراق آمدند و آنجا را هم از ما گرفتند. اگر الآن هم كاري نكنيم، فردا نوبت كشور و سرزمين بعدي است. بنابراين اتحاد اسلامي بهترين عاملي است كه مي تواند جلوي حملات وحشيانه اي را كه اينها در پيش گرفته اند، بگيرد.

با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد.

من هم از شما متشكرم.

گفته ها و ناگفته ها دربارة رجعت

گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين حسن طارمي

اشاره:

حجّت الاسلام و المسلمين طارمي معاون علمي بنياد داير\المعارف اسلامي(دانشنامه جهان اسلام) و از پژوهشگران فعال حوزه دين است. نگارش و انتشار كتاب درباره رجعت به قلم ايشان، كه تا كنون بارها نيز تجديد چاپ گرديده بهانه اي شد تا گفت وگويي با اين محقق ارجمند در همين موضوع ترتيب دهيم. اميد كه مقبول طبع شما قرار بگيرد.

با تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد لطفاً در ابتدا بفرماييد تعريف رجعت چيست و اين موضوع چه ارتباطي با بحث مهدويت و امام عصر(ع) پيدا مي كند؟

واژة رجعت به معناي بازگشت به جايي است كه شخص قبلاً در آنجا بوده است. اصطلاح رجعت هم به معني بازگشت افرادي به اين دنياست. از واژه رجعت برنمي آيد كه بازگشت از كجا يا به كجاست.

سه مفهوم كليدي كه همگي در پايان تاريخ اتفاق مي افتند با هم گره خورده اند: يكي مفهوم ظهور يك منجي كه طبق تعاليم كل عالم اسلام يك اتفاق پايان دنيايي و فرجام دنياست.

يكي هم رجعت و ديگري قيامت است. از رجعت به «قيامت صغرا» هم تعبير شده است. امّا اين سه مفهوم با هم تفاوت هايي هم دارند. ظهور منجي، اتفاقي است كه دقيقاً مربوط به اين دنياست. يعني فردي كه ما الان او را نمي بينيم ظهور مي كند و نجات و قيام به عدل اتفاق مي افتد. رجعت بازگشت افرادي به اين دنياست كه از دنيا رفته اند. قيامت هم زنده شدن مردگان در غير اين دنياست. چون تعبير قرآن اين است كه «يوم تبدّل الأرض غير الأرض و السّموات1؛ در آن روز اين زمين به زمين ديگر و آسمان ها [به آسمان هاي ديگري] تبديل مي شوند» يعني فضاي ديگري درست مي شود كه فضاي بازگشت به اين دنيا نيست، در عين حال بازگشت ارواح به اجساد و احياي مجدد مردگان است.

جايگاه موضوع رجعت در اعتقادات شيعه چيست؟ آيا مي توان آن را جزء ضروريات مذهب تشيع در نظر گرفت؟

رجعت جزء ضروريات روايات ما هست اما جزء عقايد كليدي تلقي نمي شود. اين كليدي نبودن اثرش اين است كه علماي ما اصرار نداشته اند كه حتماً همانقدر كه راجع به توحيد مي نويسند راجع به رجعت هم بنويسند. كتاب نگاري دربارة رجعت كاملاً تابعي از متغير «اعتراض به شيعه» بوده است. آنجايي كه شيعه را درباره رجعت مورد سؤال قرار مي دادند علماي ما حساس مي شدند كه بيان كنند چرا ما به اين موضوع باور داريم؛ آنگاه در مورد اين اعتقاد كتاب نوشته اند. مثلاً در قرون مختلف دربارة مهدويت، امام زمان(ع)، توحيد و قيامت تقريباً به يك آهنگ كتاب نوشته شده است. در هر قرني مثلاً مي توانيم 200 كتاب پيدا كنيم اما در بعضي دوره ها

ما هيچ كتابي درباره رجعت نداريم. معنايش اين است كه در آن دوره كسي در اين باره سؤال نمي كرده يا شبهه اي را پيش نمي كشيده است. اين نكته را كاملاً در كتاب شناسي رجعت مي توانيم ببينيم. دورة اخير، دوره اي است كه لازم شده در برابر اعتراضات بيشتر، آثار زيادتري نوشته شود و چند تن از علما كتاب نوشته اند. اين سير كتاب نويسي رجعت منحني كاملاً آشكاري دارد.

در برخي منابع تاريخي مي بينيم قبل از شيخ مفيد(ره) گاهي اوقات وقتي مي خواستند شيعيان را تمسخر كنند روي همين موضوع دست مي گذاشتند. مثلاً ظاهرا در دورة حجاج، شخصي غير شيعه بدهكار به طلبكار شيعه اش مي گويد من بدهي ام را در دوره رجعت به تو پس مي دهم. آيا نمي توان گفت اين باور يك شاخصة شيعه بودن _ قبل از شيخ مفيد _ بوده است؟ اولاً؛ در آن دوره، بيشتر «كيساني ها» مشهور به رجعت بودند تا شيعيان اماميه. البته اگر به شيعه امامي از منظري تاريخي نگاه كنيم تا زمان امامان پنجم، ششم، هفتم و هشتم(ع) آنان خيلي از آموزه ها را به سبب نبود فضاي مناسب نمي شناختند. در واقع تمام تلاش ائمه(ع) اين بوده كه بتوانند خط اتصال وصايت را حفظ كنند و نشان دهند كه وصايت ادامه دارد. بعد از واقعة كربلا ماجراي كيسانيه كه پيش آمد، ماجراي سنگيني بود كه امام صادق(ع) تلاش كردند نشان دهند اين جريان، جريان وصايت نيست. ضمن اينكه بايد مراقبت مي كردند كه امويان از آن سوء استفاده نكنند چون عده اي علاقه مند، رنج كشيده و دردمند و تا حدودي شرمنده از اينكه در قيام كربلا همكاري نكرده بودند، اين افراد در اطراف مختار جمع شدند.

از همين رو شما هيچ پيام منفي اي را دربارة مختار از امام سجاد(ع) نمي بينيد. حتي گزارش عكسش هم وجود دارد كه از برخي اقدامات او خوشحال شده اند. بالاخره او آدم هاي فاسقي را به زمين زد. تمام مراقبت امامان اين بود كه مواظب باشند جريان امامت شيعي در خط امثال «محمد بن حنفيه» نرود و اين دست افراد مطرح نشوند. طبق برخي گزارش هاي تاريخي حضرت سجاد(ع) با محمدبن حنفيه مباهله مانندي داشتند؛ البته اگر اثبات شود. در هر صورت، كيسانيه قائل به رجعت بودند و موضوع رجعت را اول آنها مطرح كردند، ولي زمينه طرح مفصل آن در شيعه، در آغاز امر وجود نداشته و بعدها روايات رجعت طرح مي شود تا جايي كه عمده روايات مربوط به رجعت را امام صادق(ع) فرموده اند. ثانياً؛ به دليل همان شباهتي كه بيان شد خيلي وقت ها كه بحث رجعت مي شده منظورشان ظهور منجي بوده است؛ گاه از جهت بازگشت در پايان دوران سه واژة قيامت، رجعت و ظهور به جاي هم به كار رفته و گاه از حيث پيام اصلي ظهور منجي كه در ضمن آن از ظالمان انتقام مي گيرند رجعت هم مدّنظر قرار مي گرفته است. آن پيام گاهي امويان را مي ترساند و مخالفان آنها اين را براي آن پيام به كار مي بردند. در دوره بعد و در زمان امام صادق(ع) روايات درباره اين موضوع وارد شده است، ولي با اين حال كتاب از اصحاب ائمه(ع) دربارة رجعت خيلي كم است. اگر من اشتباه نكنم پانزده، شانزده كتاب در اين موارد داريم. هنوز براي همه شيعيان اين موضوع محرز نشده بود، چون شيعه در يك فضاي پراكنده زندگي مي كرد و يكي

از هنرهاي ائمه(ع) اين بود كه شيعيان را در متن جامعه نگه داشتند برخلاف جرياناتي كه با نظام خلافت درگير بودند و عموما به حاشيه رانده شدند و به دورترين نقطه ها رفتند مثل خوارج كه به سيستان رفتند يا قرامطه به بحرين و بقيه كه به سمت مرزها رفتند. اما ائمه ما(ع) شيعه را در دل جامعه اسلامي نگه داشتند در عين حال اينها در بلاد اسلامي پخش بودند و نمي توانستند همه اين باورها را بشنوند. اينكه گاهي بين اينها اصحاب ائمه(ع) اختلافاتي ديده مي شود ناشي از اين قضيه است. لذا اعتقاد به رجعت خيلي جدي نبود و در آن موقع بيشتر به عنوان يك شاخص كيسانيه شناخته مي شده است تا شيعه امامي. به اين دليل، بعضي مستشرقان گمان كرده اند كه شيعه اين اعتقاد را از كيسانيه گرفته است.

قبل از اينكه به مستشرقان بپردازيم بفرماييد اساساً چرا كيسانيه زودتر از شيعه به طور جدي به اين موضوع پرداختند؟

خاستگاه كيسانيه شيعه است. شيعيان كوفه در شرايط شهادت امام حسين(ع) و رنجيدگي از وضع حاكم دور هم جمع مي شوند كه اينها يك طيف بودند. بعضي از آنها به تعبير طبري اهل غلو بودند كه البته اينكه معناي غلو از ديدگاه او چيست بماند. او پنج نفر را نام مي برد كه اينها حتي به مسجد هم براي نماز نمي آمدند. بسياري از شيعيان به «سليمان بن صرد خزاعي» رفتند و يك عده هم دور مختار را گرفتند. ظاهرا خود محمد بن حنفيه داعيه اي نداشته است. در اين مقطع جريان كيسانيه شكل گرفت. در مجموع بيانات اهل بيت(ع) اشاره به واقعيت رجعت وجود داشته است. حضرت علي(ع)

فرمودند كه من «داب_ّ[ الارض» هستم. تعبيرات ديگري هم علاوه بر داب_ّ[ الارض آمده بود كه نشان مي داده كه خبري هست. لذا اينها باور به رجعت را جدي تر گرفتند. بخش عمده اين جريان، شيعيان دلسرد شده بودند. امام سجاد(ع) با مجموعه شيعيان ارتباط سازماني نداشتند. پنهان در مدينه زندگي مي كردند. آن حضرت(ع) در استتار نرم افزاري و شخصيتي و نه شخصي زندگي مي كردند. دعاهاي ايشان تعاليمي است كه اين جريان و نص را حفظ كند. اندك افرادي را از عراقي ها را پيدا مي كردند كه با مراقبت مطالب را به آنها منتقل كنند تا اين نص را استمرار ببخشند. به نظر مي آيد علت اينكه كيسانيه به طور جدي معتقد به رجعت بودند ماجراي قيام بود. ويژگي هاي قيام هم چون به رجعت نزديك است آن باور برايشان بزرگ تر نشان داده شد.

نكته قابل توجه ديگر اينكه در حوزه مهدويت و امام مهدي(ع) بين شيعه و سني اشتراكات زيادي ديده مي شود اما اهل سنت اين موضوع را ظاهراً قبول ندارند.

كيسانيه حداكثر تا اوايل قرن دوم وجود داشته اند. بعد از شكست مختار ديگر چندان مطرح نيستند. اينكه در روايات اهل سنت اصلاً تعبير رجعت وجود ندارد از اين بابت است كه اين يك دادة درون مذهبي است و ما استدلال عقلي در اين باره نداريم كه بايد رجعت اتفاق بيفتد. مبناي رجعت در شيعه رواياتي است كه از ائمه(ع) رسيده است. طبيعي است كه آنها نبايد اصلاً اعتقاد داشته باشند.

به رغم تعداد زياد روايات رجعت چرا موضوع رجعت، كلي و اجمالي بيان شده است. آيا علتش سطح سواد مخاطب يا اولويت نداشتن موضوع و... بوده است؟

نمي دانيم. شايد خيلي از روايات به دست ما نرسيده باشد. ما دربارة مجموعة آنچه كه تحت عنوان روايات ائمه(ع) داريم، بايد دو مطلب را در مدّ نظر داشته باشيم:

1. بخشي از آنچه را كه فرمودند به دست ما نرسيده است. اصحاب ائمه(ع) آنها را نوشته اند و در شهرها پخش شده اند. شما جغرافياي جهان اسلام قرن سوم را ملاحظه كنيد. شيخ صدوق در آغاز كتاب من لايحضره الفقيه مي نويسد: «من از سفر حج كه بازگشتم و آمدم خراسان، از خراسان به سمت شرق حركت كردم و خراسان بزرگ را تا پايان آن يعني فرغانه پيمودم. آنجا در منزل يكي از سادات علوي در قصبه ايلاق وارد شدم. بحث است كه ايلاق كجاست. بعضي آن را در افغانستان مي دانند و بعضي در تاشكند مي دانند. يعني تا آنجا شيعيان بوده اند كه شيخ صدوق اين كتاب را براي آنان نوشته است. چون شيخ صدوق فقيه بزرگ و باعظمتي بوده اين كتاب را كه نوشته، آن كتاب به جاهاي ديگر هم آورده و پخش شده است. ولي خيلي از آثار اصحاب ائمه(ع) به دست ما نرسيده است و در اين ميان ممكن است خيلي چيزها را گفته باشند كه ما بي اطلاع باشيم. علاوه بر آن، در بعضي مقاطع زماني بعضي مطالب كه در كتب اصحاب ائمه(ع) بوده، به علل مختلف از قبيل ضعف سند يا اضطراب متن يا مشابهت با مطالب غاليان، از نظر علما و مشايخ قابل قبول نبوده و آن را حذف مي كردند. ممكن است آنها تندروي كرده باشند يا براي مقابله با جريان انحرافي غلو هر حديثي را كه شائبه جعل و وضع و تحريف در

آن بود كنار مي گذاشتند. 2. اساساً ائمه ما(ع) در فرصتي نه چندان طبيعي و در فرصت هاي غيرطبيعي حرفشان را زده اند. طبيعي است كه خيلي مطالب را نگفته باشند. به همين سبب ما در بسياري از امور اجمال داريم. ما در فقهيات كه روش زندگي ديندارانه است و از آن گزيري نيست اجمال داريم؛ چه رسد در بحث هاي معرفتي كه اجمال نيز مي تواند اتفاق بيفتند. اين يك بُعد اجمال است. جنبة ديگر اجمال ممكن است از اين جهت باشد كه مطلب خيلي روشن و قابل فهم نيست و شايد تفصيل دادنش اصلاً ضرورت نداشته باشد، چون بايد اتفاق بيفتد. اعتقاد يك فرد به رجعت تأثير اوليه در زندگي او ندارد جز اينكه آرزو كند _ به تعبير زيارت جامعه _ كه من هم جزو رجعت كنندگان باشم. اين دعاي خوبي است اما الان من بايد چه كار كنم از اين اعتقاد چيزي برنمي آيد. لذا بعيد نيست كه تفصيلش ناشي از غيرقابل فهم بودن آن باشد. بقيه روايات آخرالزمان مانند بحث اينكه در دنيا هرج و مرج مي شود و تعبيراتي دارد كه مثلاً چهل روز باران مي بارد؛ اينها را هم نمي فهميم چون خيلي اجمال دارد.

در ادامه سؤال اول لطفاً بفرماييد اساساً چه فلسفه اي براي وقوع رجعت بيان شده است؟

من از اين موضوع به پيام، نه فلسفه رجعت تعبير مي كنم. خداي حكيم انسان را آفريده كه در اين فضا آنگونه كه خدا براي وي تشريع فرموده است، او را بندگي كند. اما اين انسان مختار دقيقاً بنا بر آن اراده تشريعي حركت نكرده است؛ گناه و نافرماني كرده و در نتيجه ستمكاران بر دنيا حاكم شده اند.

اگر ما بر اساس آنچه گذشته است، بخواهيم به تاريخ نگاه كنيم ممكن است ذهنيتي منفي پيدا كنيم بدين معنا كه اساساً اين عالم ظرفيت شكل گيري يك نظام سراسر انساني را آنگونه كه خدا انسان را آفريده و مشيت فرموده است، ندارد. اصلاً ما بي خود دنبال عدالتيم. در اين دنيا عدالت برقرار نمي شود؛ مجموعه آدم ها كنار هم نمي توانند با صلح و سلامت زندگي كنند. به گمان من همه مي توانند بفهمند كه اين سير جامعة بشري، شكل مطلوبي ندارد حتي گرايش غالب در دورة ما اينست كه نظرية ليبراليسم بهترين نظريه است. طرفداران نظريه باز مي گويند چقدر بد است كه يك عده با ما مخالفند. چون هنوز آن نظام مطلوب شكل نگرفته است. در نظام كمونيستي هم نظام مطلوب را چيزي مي دانستند كه بايد به آن رسيد. دنيا را به شكل مطلوب نمي ديدند. فرق ما _ بنابر اعتقاد اسلامي _ با بقيه در اينست كه ما مي گوييم اين نظام در نهايت مطلوب مي شود. يعني پيام مهمّ ظهور اينست كه مي خواهد بگويد كه مي شود. اگر از عمر هستي تنها يك روز مانده باشد اين اتفاق بايد بيفتد تا آدم ها ببينند در اين عالم مي شد به نحو ديگري زندگي كرد. و انسان ها در پيوند با همديگر دقيقاً آنگونه كه مسائل واقعي اقتضا مي كند مي توانند با هم زندگي كنند. پيام اصلي ظهور در ارتباط با وقوع رجعت همين است.

يعني شما رجعت و ظهور را با هم يكي مي بينيد؟ بله، چون رجعت واقعه اي بعد از ظهور است. روايات دربارة زمان وقوع رجعت دو دسته اند:

1. در دورة خود حضرت حجّت(ع) رجعت اتفاق مي افتد.

2. يك دوره بعد از

حضرت(ع) است. يعني بازگشت برخي ائمه(ع) است براي استمرار مأموريت برپايي عدالت توسط حضرت ولي عصر(ع).

اين موضوع باز از مواضع اجمال است و به طور قاطع نمي توان درباره آن سخن گفت.

در دورة رجعت دو اتفاق مي افتد. در اين مقطع فقط خوب ها نمي آيند، بلكه بدها هم مي آيند. براي اينكه در اين دنيا سزاي اعمالشان را بچشند يعني انسان ها ذلت اينها را ببينند. يعني چيزي فراتر از قيامت و ظهور كه در اين عالم هم اتفاق مي افتد. اين يك جريان و محاكمه تاريخي است. قرار است عاقر (قاتل) ناقة(شتر) حضرت صالح بيايد و هر كسي هر ظلمي كرده و مسير بشريت را منحرف كرد بيايد و آن وقت يك محاكمة تاريخي اتفاق بيافتد. اينها در روايات ما آمده و درست هم هست، ولي چيزي افزون بر پيام اصلي ظهور است. چون در دورة ظهور فقط بدانِ زنده محاكمه مي شوند نه بدان كلّ تاريخ.

نسبت رجعت با بحث معاد چيست؟

شباهت اين دو در بازگشت و زنده شدن انسان است و از اين جهت انتقاد و شبهه اي كه بعضي كردند كه بنا بر نظام ها و مبادي فلسفي، روح كه از بدن آزاد مي شود بازگشت دوباره آن به بدن، نوعي بازگشت فعل به قوه است كه ما در اين مورد جواب مي دهيم اين نظريه و اين تفسير در عالم طبيعت درست است، ولي در كل عالم قابل اثبات نيست. به دليل اينكه معاد هم از همين سنخ و بازگشت روح به جسم است. معلوم مي شود آن قاعده، قاعده اي است حداكثر براي فضاي طبيعي كه ما مي شناسيم و در مواقعي قابل تبصره است.

اشكال

ديگري كه در اين زمينه مطرح مي كنند تناسخ است. جواب ما به اين شبهه نيز چنين است كه اين همان بدن است كه روح به آن برمي گردد در حالي كه در تناسخ، روح به بدن ديگري وارد مي شود. بنابراين تنها وجه اشتراك رجعت با قيامت مسئلة احياي مردگان است. البته اين غير از آن بخش پيام عدالت است كه اين مورد در زمان حضرت صاحب(ع) نيز اتفاق مي افتد. سه مقوله فوق همه در مسئلة محاكمه بدان به دست خوبان اشتراك دارند.

چه كساني رجعت مي كنند؛ آيا شاخص و معياري دارد؟

به استناد روايات، قدر مسلم عده اي از صلحا و عده اي هم از فسّاق؛ صالحان درجة اوّل و فسّاق درجه اول. اين از نظر كلي است. البته باز هم نه همه صلحاي درجه اول. به طور خاص هم نام حضرت علي(ع) و حضرت امام حسين(ع) هم از ائمه ذكر شده است. روايات ديگري كه بقيه ائمه(ع) را مطرح مي كنند علم آور نيست. بنابراين ما وقتي در دعاها و زيارت ها آرزوي بازگشت در دورة رجعت را مي كنيم بدان معناست كه خداوند ما را از آن صلحاي ويژه قرار دهد.

رويكرد مستشرقان درباره اين موضوع چيست؟

ما در مطالعات اديان، و مطالعات علمي و حتي تمدني و نيز مذاهب معمولاً با مشتركاتي روبرو مي شويم مثلا آمريكا فلان رفتار تمدني مشترك را با فلان كشور دارد، طبعاً اين پرسش پيش مي آيد كه چرا و مبناي اين اشتراكات چيست؟ مبناي اشتراك را از خود مشتركات نمي توان فهميد. مبناي اشتراكات يك فرضيه مي خواهد؛ مثلاً فرض كنيد در اينكه همه مردم عالم عبادت مي كنند ما اشتراك را مي بينيم.

مبناي اشتراك اينست كه عبادت يك خواست فطري است. اين فرضيه شايد قبول شود و شايد نشود. درون همة اديان، چه اديان ابراهيمي و چه اديان غيرابراهيمي اشتراكات فراواني وجود دارد. پيش از اين، نظرية اخذ و اقتباس در بين مستشرقان خيلي قوي مطرح شده بود. البته اگر ما نپذيريم كه يك دين معين منشأ خدايي دارد و آن را جرياني بدانيم كه با فرد معيني آغاز شده است، مثلاً محمدبن عبدالله(ص) جرياني راه انداخته است ممكن است آن نظريه را بپذيريم، يعني دربارة اشتراكات ديني كه اين فرد آورده با دين قبل از او، احتمال قوي وجود دارد كه اينها را از آن دين اخذ كرده باشد. مستشرقان تا به امروز پاي اين فرضيه خيلي جدي ايستاده اند تا جايي كه الان فرضيات بديلي هم دراين باره مطرح شده و گفته اند هر چه كه متأخر است مشتركاتش از متقدم گرفته شده است. مثلاً اسلام مفاهيم برزخ، صور، كلمات راجع به قيامت را از زرتشتيان گرفته است. حرف ما اينست كه صرف اشتراك اثبات اقتباس نمي كند. بلكه بايد دليل تاريخي بياوريم. خيلي جاها دليل ندارند لذا مجبور مي شوند كه اينها را كنار هم بچينند. مثلاً برخي آيات قرآن را مي گويند اينها را پيامبر(ص) از مسيحي ها الهام گرفته است. براي اين مدركي درست مي كنند كه مثلاً پيامبر(ص) در دوازده سالگي به منطقة شام رفته است. به عبارت ديگر يعني تمام اين معابد و كليساها را ديده بوده و مفهوم مصباح و زُجاجه را ياد گرفته بوده؛ آمده اينجا و گفته است «الله نور السموات والارض» و در ادامه مفاهيم مشكات در زجاجه و ... را كنار هم

چيده اند. ما در تاريخ علم براي اينكه ببينيم اين نظريه را شخص مورد نظر ما احتمالاً از چه كسي گرفته بايد بررسي كنيم آيا اين فرد سفر كرده يا نه، با اينها ارتباط داشته يا نه، دوستانش اينجا آمده اند يا نه و هزار سؤال ديگر از اين جنس. مثلاً نظرية كپرنيك (خورشيد مركزي) مقدمه اش تشكيك بر نظام بطلميوسي بود. مستندات زيادي پيدا كرده اند كه اين تشكيك را مشاهير منجمان اسلامي آغاز كردند. خواجه نصير قهرمان اين تشكيك بود. بعد از او كساني كار كرده اند و شواهدي آورده اند كه حتي در آن شهري كه كپرنيك زندگي مي كرده، نسخه فلان كتاب، در كتابخانه اش بوده باز هم هنوز قاطع اعلام نمي كنند كه كپرنيك نظريه اش را از مسلمانان اقتباس كرده است. يكي از اين بحث ها اينست كه مي گويند كه شيعه رجعت را از كيسانيه گرفته، ما مي گوييم بايد دليل پيدا كنيد. سيد حِمْيِري كه از كيسانيه برمي گردد حرف اولش اينست كه من قائل به رجعت و غلو بودم حالا شيعه شدم يعني از اعتقادات غلط دست برداشتم. ما شواهدي مبني بر اينكه بين اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) با كيسانيه پيوندها و رفت و آمدهايي وجود داشته باشد يا كتاب هاشان را گرفته باشند، نداريم. ما بايد بر پايه شواهد موجود حرف بزنيم نه حدسياتي كه هيچ قابليت اثبات ندارد. اما مبناي شيعه در رجعت، روايت امام صادق(ع) بوده است. حالا اگر عده اي بگويند، امام صادق(ع) اين عقايد را از كيسانيه گرفته بايد اين را اثبات كنند. اما اينكه شيعه از آنها ياد گرفتند اصلاً قابل اثبات نيست. مضاف بر اينكه درباره اصل جريان كيسانيه تأملات جدي وجود

دارد و حتّي در دوره هايي كلّ آن نيز انكار شده است. در حالت كلي مي توان گفت اگر جريان كيسانيه وجود داشته به اين بزرگي نبوده است. در هر صورت، حداكثر اين است كه كيسانيه، به دليل سوابق شيعي، با مفهوم رجعت آشنا بوده اند.

بازهم از قبول زحمت و فرصتي كه در اختيار ما گذاشتيد سپاسگزاريم.

جستارهايي از تاريخ بهايي گري در ايران

دربارة جمعيت بهاييان ايران اطلاعات موجود سخت متناقض است. در اوايل سدة بيستم ميلادي تعداد ايشان نزديك به ده هزار نفر گزارش مي شد.1 بيست سال بعد، در حوالي سال 1307 ش. حسن نيكو، مبلّغ پيشين بهايي، اين رقم را اغراق آميز دانست و شمار بابي ها در سراسر جهان را، اعم از ازلي و بهايي، 5207 نفر اعلام نمود و نوشت 3960 نفر در ايران زندگي مي كنند. به نوشتة دنيس مك ايون، استاد دانشگاه نيوكاسل انگليس، در داير\المعارف ايرانيكا، بهايي گري در سال هاي 1928_1952 ميلادي افزايش سريعي نداشت؛ ولي از سال 1952 گسترش آن شتاب گرفت و اين امر به دليل برنامه ريزي ها و سازماندهي هايي بود كه با برنامه «جهاد ده ساله» شوقي افندي آغاز شد.2 دايرة المعارف بريتانيكا (1998) اوج گسترش بهاييت را در دهة 1960 ميلادي مي داند كه سبب شد در اواخر سدة بيستم ميلادي شمار نهادهاي بهايي به بيش از 150 مجمع روحاني ملي و نزديك به بيست هزار مجمع روحاني محلي برسد.3 تحرك جدّي مبلغان بهايي و به تبع آن رشد بهاييت، در ايران از دوران سلطنت مظفرالدين شاه قاجار آغاز شد؛ در دوران سلطنت احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوي، كه بهاييان از نفوذ و حمايت فراوان در دستگاه دولتي برخوردار بودند، شدت يافت. با اين وجود، براساس اسناد مي توان

اظهار داشت كه افزايش جمعيت بهاييان ايران به طور عمده از دهة 1330 ش. آغاز شد. در سال هاي 1326_1330 محفل ملي بهاييان ايران برنامة خود را براي گسترش بهاييت به مرحلة اجرا گذارد و شدّت تبليغات و فعاليت ايشان از ارديبهشت / رمضان 1334 ش. اعتراض شديد آيت الله العظمي بروجردي4 و ساير علما را برانگيخت. پس از ابراز نارضايتي هاي شديد آيت الله بروجردي، حكومت پهلوي ناگزير به محدود كردن فعاليت بهاييان شد. به دستور شاه، پزشك مخصوص بهايي او، سرلشكر عبدالكريم ايادي، مدّت كوتاهي ايران را ترك كرد و در ايتاليا اقامت گزيد5 و در 16 ارديبهشت مقامات نظامي (سرتيپ تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران و سرلشكر نادر باتمانقليچ رئيس ستاد ارتش) به تصرف و تخريب حظير\القدس، مركز بهاييان تهران، ياري رسانيدند. بختيار اين محل را مقرّ ركن دوم ستاد ارتش ساخت. دكتر مهدي حائري يزدي علت مقابلة شديد آيت الله بروجردي با بهاييان را چنين ذكر مي كند: در مسئلة بهايي ها، تا آنجايي كه ايشان تشخيص مي داد، [اين بود] كه بهايي ها يك گروه ناراحت كننده و اخلال گر در ايران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبي نبود. اين طوري هم كه معروف بود، تا يك اندازه اي هم درست بود، [اين بود] كه اين گروه يك نوع سر و سرّي با منابع خارجي دارند و بيشتر مجري منافع خارجي هستند تا منافع ملي. در اين طريق مرحوم آقاي بروجردي به هيچ وجه ترديدي از خودش نشان نمي داد كه [از] آنچه گروه بهايي ها از دستش برمي آيد [جلوگيري كند] از اذيت ها و كارهاي موذيانه اي كه بهايي ها دارند و دربارة مسلمان ها دريغ نمي كنند. يعني به طور مخفيانه افراد خودشان را وارد مقامات اداري مي كنند و مقامات

را اشغال مي كنند. بعد هم، مسلمان ها را ناراحت مي كنند، مي زنند، از بين مي برند. از اين كارها خيلي زياد مي كردند، حالا بگذريد از اينكه الآن صورت حق به جانبي به خودشان مي گيرند. كاري ندارم به وضع فعلي؛ ولي آن زمان اين شكل بود. واقعاً هركجا كه دستشان مي رسيد، به هر وسيله بود، هر مقامي بود اشغال مي كردند و سعي مي كردند ديگران را از بين ببرند يا وارد مجمع خودشان بكنند و كارهايي كه آنها مي خواهند، انجام بدهند... ولي ايشان [آيت الله بروجردي] از اين جريان و از اين ماجرا آگاه بود و به هر وسيله اي بود جلوگيري مي كرد.6 حسين خطيبي، كه فردي مطلع بود،7 هدف از همكاري شاه و ارتش با علما را تلاش آمريكايي ها براي «تصرف آرشيو» بهاييان و دستيابي به اسامي ايشان اعلام نمود.8 تاريخ ارائة آخرين آمار بهاييان به آوريل 1985 برمي گردد؛ در اين تاريخ مركز سازمان جهاني بهاييان (حيفا، اسرائيل) شمار اعضاي خود را در سراسر جهان چهارميليون و 739 هزار نفر اعلام كرد. از اين تعداد، 59 درصد در قاره آسيا، 20 درصد در آفريقا، 18 درصد در آمريكا، 6/1 درصد در استراليا و نيم درصد در اروپا ساكن بودند. در اين آمار تعداد بهاييان ساكن در ايران اعلام نشده است، مع هذا، ادعا شده كه 000/807/2 نفر از بهاييان در قارة آسيا زندگي مي كنند.9 براي ارزيابي اين رقم و سنجش ميزان صحّت و سقم آن ابزاري در دست نيست. ولي اين تصور وجود دارد كه مركز بهاييت همواره دربارة شمار پيروان خود اغراق كرده است.

دنيس مك ايون مي نويسد: منابع بهايي ادعا مي كنند كه پس از انقلاب اسلامي در ايران نزديك به بيست هزار

نفر بهايي به قتل رسيدند، او اين رقم را بسيار اغراق آميز مي داند و مدعي است كه طيّ هفت ساله اوّل حكومت جمهوري اسلامي در ايران نزديك به 200 نفر بهايي اعدام شدند و در طيّ دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 بهايي در جريان هاي مختلف به قتل رسيدند.10 بهايياني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي اعدام يا از ايران خارج شدند عموماً به مشهورترين و ثروتمندترين خانواده هاي بهايي تعلق داشتند و به دليل تصدي مناصب عالي دولتي يا دستيابي به ثروت هاي عظيم از طريق پيوند با حكومت پهلوي مورد تعقيب قرار گرفتند. افرادي مانند اميرعباس هويدا، حبيب ثابت، هژبر يزداني، عبدالكريم ايادي، هوشنگ انصاري، غلامرضا ازهاري و غيره، به عنوان شاخص ترين چهره هاي فرقة بهايي در ايران، تمامي بهاييان ايران نبودند و اعدام يا فرار ايشان از كشور به معني پايان حيات بهاييت در ايران نبود.

كانون هاي استعماري و پيدايش بابي گري

برخلاف نظر مورّخاني چون احمد كسروي و فريدون آدميت، كه بابي گري اوّليه را جنبشي خودجوش و ناوابسته به قدرت هاي استعماري مي دانند،11 پژوهش من بر پيوندهاي اوّليه علي محمد باب و پيروان او با كانون هاي معيني، كه شبكه اي از خاندان هاي قدرتمند و ثروتمند يهودي در زمره شركاي اصلي آن بودند، تأكيد دارد. اين تصوير، بابي گري را از اساس و از بدو پيدايش، فرقه اي مشابه با دونمه هاي تركيه و فرانكيست هاي اروپاي شرقي جلوه گر مي سازد.12

ارائه تمامي مستندات خود را دربارة پيوند بابي گري اوّليه با كانون فوق به فرصتي ديگر موكول مي كنم و در اينجا تنها دو نكته را مورد تأكيد قرار مي دهم: اوّل، حضور پنج ساله علي محمد باب در تجارت خانة دايي اش در بوشهر و ارتباط

او با كمپاني هاي يهودي و انگليسي مستقر در اين بندر و كارگزاران ايشان. اندكي پس از اين اقامت پنج ساله بود كه باب در سال 1822 م. دعوي خود را اعلام كرد و با حمايت كانون هاي متنفّذ و مرموزي به سرعت شهرت يافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سال هاي اوّلية فعاليت كمپاني ساسون (متعلق به سران يهوديان بغداد) در بوشهر و بمبئي. ساسون ها در دهه هاي بعد به «امپراتوران تجاري شرق» بدل شدند و در زمرة دوستان خاندان سلطنتي بريتانيا جاي گرفتند.13 خاندان ساسون بنيان گذاران تجارت ترياك ايران بودند و با تأسيس بانك شاهي انگليس و ايران نقش بسيار مهمي در تحولّات تاريخ معاصر ايران ايفا نمودند.14 دوم، ارتباط نزديك مانكجي هاتريا، رئيس شبكه اطلاعاتي حكومت هند بريتانيا در ايران در سال هاي 1854 _ 1890، با سران بابي و از جمله با شخص ميرزا حسينعلي نوري (بهاء).15 نقش شبكة زرسالاران يهودي و شركا و كارگزاران ايشان در گسترش بابي گري و بهايي گري را از دو طريق مي توان پيگيري كرد: اوّل، حركت هاي سنجيده و برنامه ريزي شدة برخي از دولت مردان قجر، به ويژه منوچهرخان معتمدالدوله گرجي حاكم اصفهان،16 كه به گسترش بابي گري انجاميد؛ دوم، گرويدن وسيع يهوديان به بهايي گري كه سبب افزايش كمّي و كيفي اين فرقه و گسترش جدّي آن در ايران شد. دربارة مانكجي هاتريا و پيوندهاي او با بابي گري و بهايي گري اوّليه در فرصتي ديگر سخن خواهم گفت. عبدالله شهبازي ماهنامه موعود شماره 91

پي نوشت ها:

1. گزارش حزب الوطن مصر در نشرية اللواء. بنگريد به: حسن نيكو، فلسفة نيكو در پيدايش راهزنان و بدكيشان، بي جا [تهران]، بي نا، بي تا [حوالي 1310 ش،]. ج 2، ص 214.

2. Encyclopaedia Iranica. London and New York, Routledge Kegan Pall. Vol.1, 1985, p449.

3. “Bahai faith”, Britannica CD 1998.

4. براي آشنايي با نمونه اي از اعتراض هاي آيت الله العظمي بروجردي بنگريد به: «نامه مورخ 6 تير 1324 آيت الله بروجردي به فضل الله زاهدي (نخست وزير)» در: سيد محمدحسين منظورالاجداد. مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست: اسناد و گزارش هايي از آيات عظام نائيني، اصفهاني، قمي، حائري و بروجردي. تهران، شيرازه، 1379. صص 498_499.

5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست. تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1370. ص 203.

6. خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي، به كوشش حبيب لاجوردي، تهران، نشر كتاب نادر، 1381. ص 45.

7. حسين خطيبي، كه از جنجالي ترين اقدامات او قتل سرتيپ افشار طوس رئيس شهرباني دولت دكتر مصدق است، در سال هاي قبل از كودتاي 28 مرداد 1332 رهبري يك شبكه مخفي از نظاميان را بر عهده داشت و با شخص شاه مرتبط بود. پس از كودتا، بسياري از عزل و نصب هاي مقامات نظامي، از جمله انتصاب باتمانقليچ، پس از رايزني با خطيبي انجام گرفت.

8. «نامه مورخ 30/2/1334 حسين خطيبي به دكتر مظفر بقايي»: مجموعه اسناد خصوصي دكتر مظفر بقايي كرماني، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي. خطيبي در اين نامه به دو جريان متفاوت اشاره مي كند. جريان اول مردم و علما هستند كه، در واقع، خواستار ريشه كن كردن بهاييان مي باشند و جريان دوم آمريكايي ها و شاه كه پس از اشغال حظيره القدس خواستار پايان دادن به موج ضدّ بهايي هستند. او مي نويسد: «مخصوصاً چيزي كه سر رشته را ردراز مي كند اصرار آيت الله بروجردي، براي شدت عمل دولت نسبت به افراد بهايي

است؛ از طرف اعلي حضرت، رئيس شهرباني و يك [يكي] دو نفر در عرض هفته اخير چند بار آيت الله را ملاقات كرده ولي از اين ملاقات ها نتيجه نگرفته اند. طبق يك اطّلاع خصوصي، اساساً از ايام عيد به اين طرف، آيت الله از اعلي حضرت گله مند شده است و تاكنون با همه اقداماتي كه صورت گرفته است از ايشان رفع گله نشده است.»

9. Iranica, ibid, pp. 449-450.

10. ibid, pp. 463-464.

11. كسروي (بهايي گري، تهران، كتاب فروشي پايدار، بي تا. صص 121_122) و آدميت (اميركبير و ايران). تهران، خوارزمي، چاپ پنجم، 1355، صص 443_444)، كه هر دو نسبت به بهايي گري سخت بدبين اند، بابي گري را به عنوان يك جنبش اجتماعي _ اصلاحي ديني و انقلابي معرفي مي كنند و نفوذ استعمار در اين فرقه را از زمان انشعاب بابي گري به دو فرقه ازلي و بهايي مي دانند. اين نظر تقريباً در تاريخ نگاري معاصر ايران رسميت يافته و مورخان ماركسيست ايراني و خارجي از جمله احسان طبري (برخي بررسي ها دربارة جهان بيني ها و جنبش هاي اجتماعي در ايران، تهران، انتشارات حزب توده ايران، 1358) و ميخائيل ايوانف (جنبش بابيه در ايران، مسكو، 1939). نيز چنين نظري ابراز داشته اند.

12. دربارة دو نمه هاي عثماني و فرانكيست هاي لهستاني و اروپاي شرقي، كه اوّلي در اواخر قرن هفدهم و دومي اواخر قرن هجدهم ميلادي پديد شدند، مراجعه شود به: عبدالله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران. تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1377. ج 2، صص 331_357.

13. بنگريد به: تحقيق آنتوني الفري دربارة رابطه ادوارد هفتم، پادشاه بريتانيا و زرسالاران يهودي با عنوان: ادوارد هفتم و دربار يهودي او.

(Anthony Allfrey. Edwand VII and his Jewish Court.

London. Wcidenfeld Nicolson. 1991.)

14. بنگريد به: [عبدالله شهبازي،] «ساسون ها، سپهسالار و ترياك ايران»، مطالعات سياسي، كتاب اول، پاييز 1370، صص 125_139؛ عبدالله شهبازي. نظرية توطئه، صعود سلطنت پهلوي و تاريخ نگاري جديد در ايران تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1377. صص 96_100.

15. مانكجي هاتريا بنيادگذار واقعي اولين سازمان فراماسونري ايران (فراموش خانه) است كه به دليل فقدان تحقيقات بنيادين در اين زمينه تأسيس آن به غلط به ميرزا ملكم خان نسبت داده شده است.

16. منوچهرخان معتمدالدوله مورد احترام فراوان بابيان و بهائيان هر ساله در 28 شعبان ب هزيارت قبر او در قم مي روند. او ظاهراً نياي ارتشبد بهرام آريانا است.

رويكرد استراتژيك به اخبار آخرالزمان-قسمت سوم

مي دانيم، سفياني ها, حسني ها, نفس زكيه ها و … متعددي در دوران معاصر معصومين بوده اند اين موجب پيدايش اين سؤال شده است كه آيا اينان از اخبار آخرالزمان سوء استفاده كرده, خود را چنين ناميده اند، يا اخبار همين ها را منظور داشته اند! پس آيا موعد اين نشانه ها به سرآمده، يا تفصيلي در كار است؟

اشاره:

تاكنون گفتيم كه روايات آخرالزمان به دو گونة نشانه گذار و استراتژيك قابل دسته بندي هستند و نگرش استراتژيك به اين اخبار، پيش نيازهاي فكري، فرهنگي و... ويژه اي را مي طلبد: اول، جمع بين اعتقاد به تقدير علمي و عيني خداوند با زمينه سازي و دوم، درك فلسفة تاريخي از ظهور. نويسنده در اين قسمت، به بيان سومين پيش نياز و نيز، نيازهاي متدلوژيك اين نگرش مي پردازد.

ترويج معناي استراتژيك انتظار در مقابل انتظار فردي

در فرهنگ شيعي ما واژگاني وجود دارد كه اين گفتمان را پديد آورده و جهت مي دهد. از جمله مشهورترين آنها واژة انتظار است. به راستي انتظار چيست؟ در اين باره گفته و

نوشته بسيار است اما به نظر مي آيد حق آن هنوز ادا نشده و آن را بيشتر به اميد، رجا، آرزو و ... برگردان كرده اند. حتي در تقريرهايي انتظار ظهور به تمناي حضور فرو كاسته شده است. البته ديدن جمال دل آراي حضرت صاحب (ع) آرزوي هر عاشق و مشتاقي است اما آرزوي اين ديدار در خواب يا بيداري با انتظار ظهور او هم سنگ نيست و مرزبانان فرهنگي بايد به شدت مراقب باشند كه، اولي جاي دومي ننشيند؛ چه رسد به اينكه حسرت ملاقات از انتظار ظهور بچربد و پتانسيل بالاي انگيزه و ميل محبان در راه انتظار ظهور آزاد نگشته نتايج عظيم خود را به بار ننهد! غير از اين توليداتي كه بر اساس ترجمان انتظار ظهور به رجا و آرزوي و اميد ساخته و پرداخته شده و در لايه هاي فرهنگي جامعه نفوذ كرده (يعني عمدة توليدات مهدويت) هم كمبودهاي بسياري دارد كه موجب فعاليت لازم و زمينه سازي ظهور نشده است. در اين ترجمان از انتظار، هميشه كار براي ظهور و زمينه سازي را بايد به آن سنجاق كرد و هرگز از بطن آن نمي جوشد. در حالي كه در انتظار با ترجمان درست، جدّ و جهد جزو ذات آن بوده و از عوارض تحميل شده به آن نيست.امام صادق(ع) در روايات، جدّيت و انتظار را عطف به هم نموده، در واقع انتظار را به معناي جديتي خاص در عصر غيبت معرفي فرمود: براي ما دولتي است كه هر زمان خداوند بخواهد آن را محقق مي سازد... آنگاه فرمود: هر كس دوست مي دارد از ياران قائم(ع) باشد بايد منتظر باشد و در اين حال به پرهيزگاري و اخلاق نيكو

رفتار نمايد، در حالي كه منتظر است. پس چنانچه بميرد و پس از مردنش قائم به پا خيزد پاداش او همچون پاداش كسي خواهد بود كه آن حضرت را درك كرده است. پس كوشش كنيد و در انتظار بمانيد. گوارا باد بر شما اي گروه مشمول رحمت خداوند.1 انتظار به مثابة يك كل

انتظار نه اميد است نه آرزو و نه اجتهاد و تلاش بلكه همه آنهاست؛ با ميزان و نسبتي خاص. از همين رو به كرات افضل عبادات امت معرفي شده است. يك منتظر با خود خوف، رجا، اميد، تلاش و ده ها چيز ديگر را به نسبت هاي معين دارد و از اين رو نگاهداري همة اين فضايل در دوراني پر فتنه رياضتي بسيار سخت است. در اين ترجمان انتظار «در طول» ملكات اخلاقي و رفتاري است نه در عرض آنها لذا افضليت آن موجّه مي گردد و الا تخلف از قاعده «افضل الاعمال اهمزها؛ برترين اعمال دشواترين آنهاست» لازم مي آيد. اگر انتظار در حدّ اميد و رجا فرو كاسته شود كجا از جهاد، صبر و ... سخت تر و با فضيلت تر باشد؟ چنانچه انتظار يك كلّ شناخته شد، لاجرم استراتژيك خواهد شد. چون تا ندانيم منتظر چه هستيم انتظار در ما شكل نمي گيرد. براي روشن شدن اين معنا به مثال ذيل توجه نمايند: دو نفر را تصور كنيد كه يكي منتظر «مهماني محبوب» باشد و يكي منتظر «حكم دادگاه خويش». در هر دو نفر ميزاني از خوف، رجا، فعاليت و ... وجود دارد اما با هندسة متفاوت. لذا سيماي انتظار آن متفاوت است. در نفر اول درصد اميد چندين برابر درصد خوف است (ولو احتمال حادثة

ديدن محبوبش وجود دارد) او بسيار فعال است؛ روزش از ساعت هاي ابتدايي صبح شروع شده، كارها را با دقت بيشتر انجام مي دهد حتي اعاده و تكرار دارد (مثلاً چند بار غبارگيري مي كند) اما در نفر دوم، درصد خوف بسيار بالاتر از اميد است (ولو احتمال تبرئه شدن هم مي دهد) او منفعل است. كار يوميه اش را هم انجام نمي دهد و دستش به كار نمي رود. سرد و بي نشاط است (برعكس اولي). مي بينيد متعلق انتظار كاملاً در انتظار فرد تأثير مي نهد. قرآن به كفّار از زبان پيامبر مؤمنان مي گويد: « انتظروا فإنّي معكم من المنتظرين؛2 پس انتظار كشيد كه من نيز همراه شما از انتظار كشندگانم» هر دو منتظر باشند هم مؤمن هم كافر. اما تلقّي و رويكرد هر دسته از قيامت انتظار آنها را شكلي خاص مي دهد. مؤمنان غير از باور، آن را نزديك مي بينند و با شناخت خاص از صفات جمال و جلال الهي به نوعي خاص خود را مهيا كرده، با امور آخرتي مواجهه مي نمايند. اما كافران يا آن را باور ندارند يا مظنون و دور دست مي پندارند. پس آن را جدي نگرفته، سيماي انتظار در آنها نوع ديگري است. انتظار انعكاس فرداست در ظرف امروز، آنقدر كه ظرفيتش را دارد. انتظار همه اش آمادگي است؛ آمادگي براي مواجهه با فرداي شناخته شده. لذا منتظر آن قدر متأثر از منتظَر است كه تو گويي بوم نقاشي آن و آينة انعكاس آن است. اگر اين انتظار از فرج و ظهور شايع شود، شناخت مختصات ظهور نقش جدي در شكل گيري و ريخت يابي انتظار _ اين پر فضيلت ترين عبادت غيبت _ پيدا مي كند. از واضح ترين مشخصة ظهور مثال بياوريم:

عدل و ظلم.اگر باور كنيم بن بست نهايي زندگي بشر بن بست ظلم است _ نه حملة فضايي ها يا هجوم شهاب سنگ ها و ... آن گونه كه كمپاني هاي هاليوود تصوير مي كنند _ اين باور نوعي خاص از انتظار در ما شكل مي دهد و نسبت به مصاديق عدل و ظلم در عرصه فردي، اجتماعي و بين المللي رويكرد تازه اي مي يابيم. كاري نمي كنيم كه خودمان يا عمل متصل يا منفصلمان جزئي از بن بست آخرالزمان باشد يا به علت درك غلط از بن بست يا عدم درك مصاديق آن به شعب و مراتب بن بست نهايي پيوسته و دل بسته باشيم و بخشي از سنگرهاي ضدّيت با منجي عالم در انگيزه و انگيزش ما خانه داشته باشد. آمادگي عمومي براي جهان پر از ظلم مبهم تر از آمادگي براي بازگشت عصر يخ بندان يا گودزيلاها و ... نيست گرچه غريب تر است.يك توجه ضروري فرهنگي در اينجا لازم است. نقش فيلم هاي علمي _ تخيلي اي كه ساخت فرداهاي موهوم و غير واقعي را در دستور خود دارند، در جهت دادن به ذهنيت جوامع، حتي جهت دهي به تحقيقات، اختراعات و تخصيص بودجه ها و ... را چقدر مي دانيد؟ قبل از صرف هزينه دربارة تحقيقات زندگي در مريخ و ساخت تكنولوژي لازم براي آن يا اخذ استراتژي مناسب عليه مسلمانان و آمادگي براي جنگ تمدن ها يا هر فرداي ديگر بايد ذهنيّت عمومي جامعه فراهم شود و اين كا را رسانه ها انجام مي دهند. وقتي اين فرداها با توليدات متكثر به همة لايه هاي ذهن و عمل مخاطبان نفوذ كرد، در جامعه انتظاري خاص شكل مي گيرد يعني براي آن مواجهه باور شده، گارد لازم بسته مي شود، نيروهاي انساني آرايش لازم

را مي گيرند كه چند درصد صرف كدام رشته علمي و عملي شود؟ سياست مداران طرح و لايحة مناسب را آماده مي كنند و ده ها اتفاق ديگر.اما اي عجب كه رسانه ها و مراكز فرهنگي ما نيز پا جاي آنها نهاده و كاملاً مصرف كنندة همان توليداتند. دربارة آماده كردن ذهنيت شيعيان براي فرداي ظهور و در نتيجه شكل گيري انتظار مناسب براي مواجهه با آن فرداي مقدس، كاري در خور انجام نمي گيرد. واقعيت اين است كه از آنچه دربارة مفهوم انتظار و نحوة شكل گيري آن گفتيم، اين نتيجه گرفته مي شود كه با ارائة تصويري روشن از فرداي پيش رو خود درصد بالايي از اين راه طي مي شود و لااقل در آحاد جامعه، انتظار ريخت مناسب خود را مي گيرد. براي نمونه اگر اين خبر را قبول كرديم كه فتنة دجّال بيشتر زنان و جوانان را مفتون مي كند، پرسش هايي طرح مي شود: شعاع اين فتنه تا كجاست؟ آيا تمام جهان يا مناطقي از ايران؟ سنخ اين فتنه چيست؟ و در چه حوزه اي مي باشد؟ و ... پاسخ به اين پرسش ها در روايات يافته مي شود كه جمع بندي آن نماي روشن از اين فتنه مي دهد آيا با يافتن اين نماي روشن، زنان و جوانان شيعه و منتظري كه در آرزوي لقاي صاحب خويش اند خود را متناسب با آن تجهيز نمي كنند؟ و آيا چنين آمادگي اي _ چنان كه گذشت _ از بار فتنة او نمي كاهد و مراحل ظهور تا پر شدن زمين از عدل را تسريع نمي دهد؟ اين مثالي كوچك دربارة ريخت دادن انتظار در آحاد شيعيان بود. اما بحث از اينكه فردا چه انتظار و استراتژي اي را براي حاكميت ها پديد مي آورد، پس از بررسي متد كشف استراتژي ها

پيگيري مي كنيم. نيازهاي متدولوژيك و استنباطي نگاه استراتژيك به آخرالزمان و خلق استراتژي هاي كارآمد پيرامون ظهور غير از بستر فرهنگي نيازهاي استنباطي و متدولوژيك هم دارد كه در چند مرحله به توضيح آنها مي پردازيم. 1. تنظيم چارچوب كلامي _ تفسيري در مقام گردآوري:

گام اول، گردآوري روايات آخرالزمان است. ولي كدام روايات مربوط به آخرالزمانند؟ نشانه و علامت آنها چيست؟ آيا هر چه در ابواب «الملاحم و الفتن» جمع شده مربوط به آخرالزمان است؟ آيا همة روايات و محكمات قرآني دراين باره جمع آوري شده يا برخي چون نشانه هاي مشهور مثل سفياني و دجّال نداشته اند دور مانده اند؟اين سؤالات ما را وا مي دارد تا به تور صيدمان در مقام گردآوري نظر نماييم. اصول و معيارهايي وجود دارد كه بمثابة چارچوب مقام گردآوري است و پهنه و گسترة اخبار آخرالزمان را معين مي نمايد.در مقام گردآوري علائم آخرالزمان اختلاف و تفاوتي مشهور بين مصنّفان وجود دارد: شيخ مفيد 45 نشانه، نعماني 86 روايت، شيخ طوسي 59 روايت، شيخ صدوق _ در كمال الدين _ 29 روايت، سيد محسن امين _ در اعيان الشيعه 70 نشانه و نويسندة كتاب دويست و پنجاه علامت تا ظهور مهدي(ع) 250 علامت برشمرده است. بي ترديد اين اختلاف از جمله به مبناي گردآوري بر مي گردد. مباني اي تفسيري _ كلامي كه به برخي از مهم ترين آنها اشاره مي رود. الف _ نسبت واژگان محوري با هم: واژگاني مثل «امرما», «دولت ما», «فرج», «ظهور», «اشراط الساعه؛ علائم قيامت», «آخرالزمان» و … واژگاني محوري در اين بحث اند كه بايد منطقه پوشش آنها و نسبت هم پوشاني آنها با ظهور حضرت حجت(ع) شناخته شود. آيا هر كجا در روايات، «زماني» براي دولت يا

فرج معين و علائمي ذكر شده، منظور ظهور حضرت حجت(ع) است؟ آيا «اشراط الساع_[» با ظهور امام(ع) يكي است؟ آخرالزمان كدام برهه از تاريخ است آيا با اواخر دوران غيبت تا ظهور هم پوشاني دارد؟ پاسخ مثبت يامنفي به اين گونه پرسش ها دامنه گردآوري ما را بسيار تحت تأثير خود مي برد. نمونه اي از بحث هم پوشاني يا عدم هم پوشاني فرج با ظهور را در قسمت قبل، خوانديد؛ بحثي كلامي _ تفسيري كه تأثيري تمام در گردآوري روايات آخرالزمان و ظهور دارد. برخي نويسندگان تصريح كرده اند.3 كه در برخي روايات «الساع_[» به ظهور حضرت تأويل شده و روايات «اشراط الساع_[» را به نشانه هاي ظهور تفسير كرديم اما برخي ديگر كاملاً با آن مخالفند و اين علائم را مخصوص قيامت مي دانند.4 ب _ نشانه هاي تاريخي و علائم زمان مند! بر اساس گزارشات تاريخي

مي دانيم، سفياني ها, حسني ها, نفس زكيه ها5 و … متعددي در دوران معاصر معصومين بوده اند اين موجب پيدايش اين سؤال شده است كه آيا اينان از اخبار آخرالزمان سوء استفاده كرده, خود را چنين ناميده اند، يا اخبار همين ها را منظور داشته اند! پس آيا موعد اين نشانه ها به سرآمده، يا تفصيلي در كار است؟!ده ها سؤال ريز ديگر ذيل اين فروض مطرح مي شود كه در مجموع نحوة پاسخ به آنها تأثير شايان توجهي بر دامنة گردآوري اخبار مربوط به آستانة ظهور مي نهد. اگر به هر تحليل، قسمي از اخبار را مربوط به وقايع تاريخي گذشته بدانيم ديگر آنها اخبار غيبي آينده نيستند و در كشف مختصّات ظهور نقشي ندارند و به كار نمي آيند.به بيان ديگر بايد پرسيد آيا هر جا سخن «رايات سود؛ پرچم هاي سياه» يا «خروج سفياني» و مانند آن است، نشانة

ظهور قائم است؟ اگر پاسخ مثبت باشد دامنه گردآوري روايات آخرالزمان زياد مي شود و البته تعارض و ناسازگاري هايي هم رخ مي نماياند كه حلّ آنها آسان نيست. براي نمونه دربارة خروج خراساني و پرچم هاي آمده از خراسان, در رواياتي ذمّ شده و در رواياتي مدح!6 در رواياتي موجب سقوط بني عباس معرفي مي شود و در رواياتي به عكس!7 يا دربارة پرچم هاي سياه، سه دسته روايت وجود دارد: الف) رواياتي كه هيچ اشاره اي به قائم نداشته و مطلق است.ب) رواياتي كه نام بني عباس و بني اميه را با خود دارد.ج) رواياتي كه از فرج يا امام مهدي(ع) در آن خبر داده شده است.8اگر هر سه را جمع كرده مكمل هم بگيريم و نشانة ظهور تلقي كنيم پهنة وسيع تري رخ مي دهد و البته باز تعارضاتي رخ مي نماياند. در يك روايت مي فرمايد: «ولو روي برف باشد خود را به آنها برسانيد».9 اما در ديگري مي فرمايد: «هيچ كاري نكنيد!»10 پرسش ديگر اينكه آيا «پرچم هاي سياه» و پرچم هاي خراسان» يكي هستند يا دوتا؟ پاسخ به مثل اين پرسش ها نيز در دسته بندي روايات تأثير عمده دارد. ج _ جداسازي نشانه هاي منسوخ شده: در بين آنچه از دو فيلتر قبلي گذشته و آخرالزماني مانده اند، احتمال ديگري پيش مي آيد و آن اينكه ثبوتاً معتقديم «بداء» در امر ظهور نيز، مثل هر تقدير الهي ديگر قابل رخ دادن است اما اثباتاً هم اخباري در دست است كه اين بداء ها را نشان داده است (مثل روايات گذشته دربارة سال 70، سال 140 و …) حال پرسش اساسي اين است كه، وقتي قرار» سال 140 بوده است ائمه هدي(ع) نشانه هايي براي آن ذكر كرده اند حال كه به تأخير

افتاده است تكليف اين نشانه ها چيست؟!11 آيا آنها هم منتقل شده اند يا آن نشانه ها رخ داده اند اما اتفاق فرج يا ظهور با آنها رخ نداده و از اين رو از اول تاريخ نبوده اند و نشانة ظهور بوده اند لكن الان ديگر تاريخي اند و زمانشان سپري شده است؟آيا مي توان ادعا كرد نشانه هايي كه از امامان قبل از بداء در دستمان است و در اخبار امامان بعدي تكرار نشده اند، توسط بداء منسوخ شده و نشانه هايي كه تكرار شده اند باقي هستند؟!براي نمونه، دربارة برخي نشانه ها تا امام كاظم(ع) روايت در دست است اما از امام هفتم به بعد، ذكر نشده است اما برخي نشانه ها مثل اخبار سفياني تا امام دوازدهم تكرار شده اند. مقابل اين ادعا اين است كه تكرار وجه انحصاري براي ماندگاري يا منسوخ شدن نشانه نيست زيرا همة اخبار اهل بيت(ع) به ما نرسيده است و اين احتمال هست كه تكرار نشانه ها در كلام امامان بعد به دست ما نرسيده باشد. از اين رو اگر علامت در كلام امامان آخر تكرار شده كه مسلم است همچنان برقرار است اما غير از اين سياق پيش از بداء نيز درخور توجه است. از سياق اخبار گاهي نوعي ملازمت بين ظهور و علامت فهميده مي شود و گاهي فقط نوعي مقارنت. ملازمت را مي توان از تعابيري مثل: «ظهور اتفاق نمي افتد مگر…»، يعني «نشانه هاي حتمي ظهور» فهميد. اگر چنين سياقي در روايت باشد، ولو در كلام امامان بعد تكرار هم نشده باشد همچنان باقي است و منسوخ نشده است. همچنين اگر نشانه اي رخ داده، ولي انطباق اجمالي دارد و شاهدي بر تكرار اين علامت براي ظهور وجود دارد، باز هم منسوخ نشده

است و تنها در صورتي كه نشانه رخ داده و هيچ شاهدي هم بر تكرار نيست آن علامت منسوخ شده است. براي نمونه روايات پرچم هاي سياه پس از امام صادق(ع) نقل نشده است يعني از سال 140 _ كه بداء در ظهور بوده _ به بعد تكرار نشده است و از سويي مظان انطباق با پرچم عباسيان (كه آنها را مسودّه و سياه جامگان مي ناميدند) كه حدود سال 130 ق. رخ داد هم دارد. اما به رغم عدم تكرار و شباهت با خروج عباسيان باز نمي توان گفت روايات پرچم هاي سياه براي ظهور قائم(ع) علامت نيستند و منسوخ شده اند، چون رواياتي در دست است كه از دو پرچم سياه در تاريخ خبر مي دهد: مثلاً رسول الله(ص) فرمود: پرچم هاي سياه بني عباس از مشرق بيرون مي آيد و پس از مدتي بيرق هاي سياه كوچكي از مشرق آشكار مي شود كه با مردمي از فرزندان ابوسفيان و يارانش مي جنگند و از مهدي پيروي مي كنند.12 همچنين روايتي ديگر بدين مضمون كه، دو پرچم سياه از خراسان هست: يكي براي بني عباس و يكي صاحبان آن پرچم ها كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند و جلودارشان مردي به نام «شعيب بن صالح» است كه قيام او تا واگذاري حكومت به مهدي 72 ماه است.13 اگر اين دو روايت را معتبر بدانيم، به رغم اتفاق افتادن پرچم هاي سياه قبل از سال 140 ق. هم نمي توان حكم به منسوخ بودن آنها كرد. ماهنامه موعود شماره 91

محسن قنبريان پي نوشت ها:

1. الغيبه نعماني، ص 200، ح 16.

2. سورة يونس (10)، آية 102.

3. چشم اندازي به حكومت مهدي، نجم الدين طبسي، ص 29.

4. تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، مصطفي صادق، گفتار

هفتم از كليات.

5. 5 سفياني، 12، حسني و چند نفس زكيه تاريخي ادعا شده است. ر.ك: همان.

6. ر.ك: الغيبه، نعماني، باب 14، ص 283.

7. ر.ك: همان، ح 18، ص 267.

8. ر.ك: تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، مصطفي صادق، گفتار اول از فصل دوم.

9. معجم الاحاديث الامام المهدي، ج 1، ص 389.

10. الفتن، نعيم بن حماد، ص 109، ح 558.

11. اين بخش براي پيش فرض شايعي است كه فرج و ظهور را يكي مي داند.

12. الفتن، ابن حماد، ص 213.

13. همان.

آشنايي با رجعت

رجعت در امت هاي پيشين هم وجود داشته است. پيامبر اسلام _ درود و سلام خدا بر او باد _ فرمود: «همه آنچه در امت هاي پيشين رخ داده است بي هيچ كم و كاست و با كمترين تفاوت در اين امت هم رخ مي دهد...» بنا بر اين اصل، در اين امت هم رجعت رخ خواهد داد.

اشاره:

به اعتقاد شيعيان، پيش از برپايي قيامت كبرا و هم زمان با ظهور امام مهدي ع)، گروهي از مؤمنان و پرهيزكاران پاك سرشت و جمعي از كافران و منافقان زشت طينت، پس از مرگ، زنده مي شوند و بار ديگر به دنيا باز مي گردند تا سرانجام اعمال نيك و بد خود را دريابند و حاكميت نهايي دولت حق را مشاهده كنند. در آموزه هاي شيعي از اين رويداد با عنوان «رَجْعَت» ياد مي شود. از آنجا كه اين رويداد بزرگ از رويدادهاي مرتبط با ظهور امام مهدي ع) و استقرار دولت مهدوي است، در اين مقاله به اختصار به بررسي معنا و مفهوم و ويژگي هاي رجعت، دلايل و مستندات آن و جايگاه اين موضوع در قرآن و روايات مي پردازيم.

1. معناي لغوي و اصطلاحي رجعت «رجعت» از

نظر لغوي، مصدر «مرّه»1 از ماده «رجوع» و به معناي «يك بار بازگشت» است.2 اين واژه در علوم مختلفي همچون فقه، كلام، عرفان، نجوم، جامعه شناسي به كار مي رود و در هر علمي، معناي خاص خود را دارد.3 در اصطلاح اهل كلام، رجعت به معناي بازگشت به دنيا پس از مرگ و پيش از رستاخيز است كه اين همان معناي مورد نظر ماست. شيخ مفيد(ره) در تعريف اين اصطلاح كلامي مي نويسد: خداوند گروهي از مردگان را به همان صورتي كه در گذشته بودند، به دنيا باز مي گرداند و گروهي را عزيز و گروهي را خوار مي كند و اهل حق را بر اهل باطل و ستم ديدگان از اهل حق را بر ستمگران چيره مي گرداند. اين رويداد در هنگام قيام مهدي آل محمد _ بر ايشان درود باد _ رخ خواهد داد.4 ديگر دانشمندان شيعه نيز در كتاب هاي خود تعاريفي مشابه، از اين واژه ارائه داده اند. 5 از تعريف يادشده چند نكته به دست مي آيد: 1. رجعت كنندگان با همان بدن مادي و به همان صورتي كه پيش از آن داشتند، به دنيا برمي گردند؛

2. رجعت، عمومي نيست و تنها گروهي از مردگان چه اهل حق و چه از اهل باطل، رجعت خواهند كرد؛

3. رجعت در عصر ظهور امام مهدي(ع) رخ مي دهد؛

4. فلسفه رجعت، عزيز گردانيدن اهل حق و خوار كردن اهل باطل و چيره ساختن ستم ديدگان بر ستمگران است. درباره اين نكات در ادامه بيشتر سخن خواهيم گفت.

بايد دانست كه در متون روايات و ادعيه و زيارت، از رجعت با تعابيري چون «كرّه» و «اياب» _ به معناي بازگشت _

نيز ياد شده است. 2. جايگاه رجعت در آموزه هاي شيعي

همه دانشوران بزرگ شيعه، اعتقاد به رجعت را از ويژگي هاي پيروان امامان معصوم ع) بر شمرده و پيروي از مذهب تشيع و اعتقاد به رجعت را ملازم يكديگر دانسته اند. علامه مجلسي(ره) بيش از پنجاه تن از عالمان شيعه را نام مي برد كه اصل رجعت را پذيرفته و روايات مربوط به آن را در كتاب هاي خود آورده اند. 6 ايشان در اين باره مي نويسد: [اعتقاد به] رجعت در تمام دوره ها مورد اجماع شيعه و مانند خورشيدي كه در ميانه روز مي درخشد، در ميان آنها مشهور بوده است. تا آنجا كه اين موضوع را در اشعار خود مي آوردند و به اين موضوع در برابر مخالفان خود در همة مناطق استدلال مي كردند. مخالفان شيعه نيز همواره به خاطر اين موضوع بر آنها خرده مي گرفتند.7در اينجا براي روشن تر شدن موضوع به عبارت هاي چند تن از بزرگان علماي شيعه به عنوان نمونه اشاره مي كنيم. شيخ صدوق در كتاب اعتقادات در اين زمينه مي نويسد: «عقيده ما دربارة رجعت اين است كه آن حق است [و قطعاً به وقوع مي پيوندد]...» ايشان پس از بيان شواهد قرآني متعددي دربارة رجعت، مي نويسد: رجعت در امت هاي پيشين هم وجود داشته است. پيامبر اسلام _ درود و سلام خدا بر او باد _ فرمود: «همه آنچه در امت هاي پيشين رخ داده است بي هيچ كم و كاست و با كمترين تفاوت در اين امت هم رخ مي دهد...» بنا بر اين اصل، در اين امت هم رجعت رخ خواهد داد. 8 شيخ مفيد(ره) نيز در پاسخ پرسشي درباره رجعت مي نويسد:

اين موضوع [اعتقادي] از ويژگي هاي خاندان محمد(ص) است و قرآن نيز بر آن گواهي مي دهد. 9 شيخ طوسي(ره) پس از بيان

موضوع رجعت مي نويسد:

روايات متواتر و آيات [قرآن] بر اين موضوع دلالت دارند و خداوند تعالي مي فرمايد: «و آن روزي كه از هر امتي گروهي را محشور مي گردانيم» 10 پس اعتقاد به رجعت واجب است. 11 سيد مرتضي(ره) در پاسخ كساني كه درباره حقيقت رجعت از ايشان پرسيده بودند، پس از بيان مفهوم رجعت دربارة دلايل و مستندات آن مي گويد:راه اثبات آن، اجماع اماميه بر وقوع اين رويداد است. آنها در اين زمينه هيچ اختلافي ندارند. 12 سرانجام شيخ حر عاملي در كتاب خود، اجماع طائفه اماميه را يكي از دوازده دليل درستي رجعت دانسته است و در بيان يكي از مؤيدات اين اجماع مي نويسد:يكي ديگر از اموري كه دلالت بر اين اجماع مي كند فزوني نويسندگاني است كه روايات مربوط به رجعت را در كتاب هاي مستقل يا غيرمستقل گرد آورده اند... كه تعداد آنها از هفتاد كتاب تجاوز مي كند، كتاب هايي كه علماي بزرگ اماميه؛ همچون ثقةالاسلام كليني، رئيس محدثان ابن بابويه، رئيس طائفه [اماميه] ابوجعفر طوسي، سيّد مرتضي، نجاشي، كشي، عياشي، علي بن ابراهيم، سليم هلالي، شيخ مفيد، كراجكي، نعماني و... آنها را تأليف كرده اند. 13 با توجه به عبارت هاي يادشده قاطعانه مي توان گفت موضوع رجعت از ديدگاه عالمان بزرگ شيعه، امري مسلّم و قطعي بوده و در همة ادوار تاريخ شيعه، بر اعتقاد به رجعت به عنوان يكي آموزه هاي ترديدناپذير مكتب اهل بيت ع) تأكيد شده است. 14 ابراهيم شفيعي سروستاني

ماهنامه موعود شماره 91

پي نوشت ها:

1. در علم صرف مصدر انواع مختلفي دارد كه يكي از آنها مصدر «مرّه» است كه براي بيان وقوع يك بار فعل به كار مي رود. در زبان عربي وقتي گفته مي شود

«جلست جلسةً» يعني يك بار نشستم. 2. ر.ك: ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 114؛ سعيد خوري شرتوني، أقرب الموارد، ج 1، صص 391 و 392. 3. ر.ك: محمد رضا ضميري، رجعت، ص 12.4. محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، مندرج در مجموعه مصنفات الشيخ المفيد، چاپ اول، قم، المؤتر العالمي لألفية الشيخ المفيد، 1413 ه . ق، ج 4، صص 78 و 79. 5. ر.ك: سيد مرتضي علم الهدي، جوابات المسائل الرازيه، مندرج در مجموعه رسائل الشريف المرتضي، قم، دارالقرآن الكريم، ج 1، ص 125؛ بحارالانوار،ج 53، ص 138؛ محمد بن حسن حر عاملي، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة، تصحيح: سيدهاشم رسولي محلاتي، ترجمه: احمد جنتي، قم، مطبعة العلمية، بي تا، صص 29 و 235 30 و 236؛ محمدرضا مظفر، عقايد الإماميه، ترجمه: علي رضا مسجد جامعي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، ص 294. 6. ر.ك: بحارالأنوار، ج 53، صص 144 _ 122. 7. همان، ص 122. 8. محمد بن علي بن حسين (شيخ صدوق)، الإعتقادات، مندرج در مجموعه مصنفات الشيخ المفيد، ج 5، صص 62 _ 60. 9. محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، المسائل السروية، مندرج در مجموعه مصنفات الشيخ المفيد، ج 7، ص 32. 10. سوره نمل (27) آيه 83. 11. محمد بن حسن طوسي (شيخ طوسي)، رسالة العقايد الجعفرية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، ص 250. 12. سيد مرتضي علم الهدي، جوابات المسائل الرازية، مندرج در مجموعه رسائل الشريف المرتضي، ج 1، ص 125. 13. الإيقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة، ص 45. 14. براي مطالعه بيشتر در زمينه سير اعتقاد به رجعت

از دوران پيدايش تا عصر غيبت كبرا. ر.ك: محمدرضا ضميري، رجعت، صص 42 _ 31.

رجعت در قرآن

خليل منتظر قائم

دلايل قرآني رجعت را مي توان به دو دسته تقسيم كرد. نخست، آياتي كه بر وقوع رجعت (به معناي بازگشت مردگان به دنيا) در امت هاي پيشين دلالت مي كنند. از اين قبيل آيات مي توان دريافت كه بازگشت مردگان به دنيا، امري است ممكن و قابل قبول كه با سنت هاي الهي مخالفت ندارد. دوم، آياتي كه بر وقوع رجعت (به معناي خاص آن) در آخرالزمان دلالت مي كنند. در اينجا براي روشن شدن موضوع به نمونه هايي از هر يك از اين دو دسته اشاره مي كنيم: الف) آياتي كه امكان رجعت را اثبات مي كنند

آيات فراواني از قرآن به نقل مواردي از زنده شدن مردگان در امت هاي پيشين مي پردازد. هدف از آوردن اين آيات، چيزي جز اثبات امكان بازگشت به جهان مادي و وقوع آن در امت هاي گذشته نيست. البته ميان رجعت به مفهومي كه شيعه به آن معتقد است و رجعتي كه در اين آيات به آن اشاره شده است، تفاوت هاي زيادي وجود دارد كه در بررسي روايات مربوط به رجعت به آنها اشاره خواهيم كرد. به بيان ديگر، آياتي كه بازگشت افرادي از امت هاي گذشته را به دنيا اثبات مي كنند، گوياي آن است كه رجعت محال نيست و به صورت كم رنگ، در امت هاي پيشين وجود داشته است و بنابراين، معتقدان به رجعت، سخن عجيب و غريبي نگفته اند. 1 تعدادي از اين آيات به شرح زير است: 1. زنده شدن گروهي از بني اسرائيل: قرآن كريم، ماجراي مرگ و زنده شدن گروهي از امت موسي ع) را چنين بيان مي كند:

و إذ قلتم يا موسي لن نؤمن

لك حتّي نري الله جهرة فأخذتكم الصّاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون. 2 و چون گفتيد: اي موسي، تا خدا را آشكارا نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، پس در حالي كه مي نگريستيد، صاعقه شما را فروگرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم؛ باشد كه شكرگزاري كنيد. امام رضا (ع) ذيل آيه يادشده مي فرمايد: چون خداوند با موسي سخن گفت، موسي به سوي قوم خود رفت و واقعه را خبر داد. آنها گفتند: ما هرگز ايمان نمي آوريم تا سخن خدا را بشنويم. حضرت موسي ع) از آن جمعيت هفت صد هزار نفري، هفتاد هزار نفر و از آنان، هفت هزار و از آنان، هفتصد و از آنان، هفتاد نفر انتخاب كرد و با خود به كوه طور برد. چون آنها كلام خدا را شنيدند، گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمي آوريم تا خدا را آشكارا ببينيم. پس خداوند صاعقه اي فرستاد و در اثر ظلمشان از صاعقه مردند. موسي عرض كرد: خداوندا! اگر قوم، مرا متهم كند كه تو چون به دروغ دعوي پيامبري مي كردي، اينان را بردي و كشتي، جواب آنان را چه بگويم؟ پس خداوند دوباره ايشان را زنده كرد و همراه او فرستاد.3 بررسي كتاب هاي تفسير گوياي آن است كه همه نويسندگان تفاسير هم گام با مفسران نخستين قرآن مانند قُتاده، اكرمه، سدّي، مجاهد و ابن عباس بر اين نظر اتفاق دارند كه هفتاد تن از افراد قوم بني اسرائيل بر اثر صاعقه اي آسماني جان خود را از دست دادند و خدا بر ايشان مرحمت فرمود و براي دومين بار آنان را به دنيا باز گرداند. 4 در اين ميان،

تنها يكي از مفسران معاصر را مي بينيم كه در كتاب تفسير خود به توجيه آيه پرداخته و برخلاف نظر همه مفسران بزرگ شيعه و سني گفته است: «مراد از برانگيختن در اين آيه، گسترش نسل كساني است كه در اثر صاعقه مردند؛ زيرا گمان مي رفت به سبب اين مرگ، نسل ايشان نيز منقطع گردد». 5 روشن است كه اين سخن نوعي تفسير به رأي بيش نيست و هيچ مؤيدي از قرآن و روايات ندارد. افزون بر اينكه هيچ آشنا به زبان عربي «برانگيخته شدن پس از مرگ» را اين گونه معنا نكرده است. 2. زنده شدن كشته بني اسرائيل: داستان زنده شدن كشته بني اسرائيل، يكي ديگر از مصداق هاي رجعت در امت هاي پيشين است. خداوند در قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

و إذ قتلتم نفساً فادّارأتم فيها و الله مخرج ما كنتم تكتمون فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحي الله الموتي و يريكم آياته لعلّكم تعقلون. 6 و چون شخصي را كشتيد و درباره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد، و حال آنكه خدا آنچه را كتمان مي كرديد، آشكار گردانيد. پس فرموديم: «پاره اي از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد [تا زنده شود]» اين گونه خدا مردگان را زنده مي كند و آيات خود را به شما مي نماياند؛ باشد كه بينديشيد. شيخ صدوق، روايتي را از امام رضا (ع) ذيل اين آيه نقل كرده است كه به روشني نشان مي دهد مراد از اين آيه، زنده شدن كشتة بني اسرائيل است: يك نفر از بني اسرائيل، يكي از خويشانش را كشت و جسدش را بر سر راه محترم ترين قبيلة بني اسرائيل انداخت. پس آمد خون بهاي وي را مطالبه كرد و به حضرت موسي

گفت: فلان قبيله، فلان كس را كشته اند. قاتل او كيست؟ موسي دستور داد گاوي بياوريد، گفتند: ما را مسخره كرده اي؟ گفت: به خدا پناه مي برم كه از جاهلان باشم. اگر بدون ايراد و گفت وگو گاوي آورده بودند، كفايت مي كرد، ولي سخت گيري كردند و خدا! هم بر آنان سخت گرفت... . سرانجام گاو را خريدند و آوردند. موسي دستور داد سرش را بريدند و دمش را به كشته زدند، فوراً زنده شد و گفت: اي پيغمبر خدا! پسر عمويم مرا كشت، نه آنان كه متهمشان كرده اند. 7 در ميان مفسران بزرگ شيعه و سني دربارة مفهوم اين آيات، هيچ اختلاف نظر اساسي وجود ندارد و همه آنها گفته اند پس از آنكه قسمتي از بدن گاو را به بدن مقتول زدند، او زنده شد، قاتل خود را نام برد و دوباره از دنيا رفت.8 تنها موضوع محل اختلاف در اين آيات، منظور از كلمه «بعض» است و دقيقاً معلوم نيست كه كدام عضو گاو را با چه بخشي از بدن مقتول تماس دادند. گفتني است مفسري كه پيش از اين از او ياد شد، در مورد اين آيه هم، تفسيري شگفت انگيز ارائه داده و ادعايي كرده است كه با هيچ يك از موازين تفسير انطباق ندارد. 9 3. زنده شدن دوباره هزاران نفر: قرآن كريم حكايت قومي را نقل مي كند كه از ترس مرگ، خانه هاي خود را ترك كردند، ولي مرگ به سراغشان آمد و همه آنها از دنيا رفتند. سپس به اذن خدا بار ديگر زنده شدند تا نشانه اي بر قدرت پروردگار باشند: ألم تر إلي الّذين خرجوا من ديارهم و هم ألوفٌ حذر الموت فقال

لهم الله موتوا ثمّ أحياهم إنّ الله لذو فضلٍ علي النّاس و لكنّ أكثر النّاس لا يشكرون.10 آيا از [حال] كساني كه از بيم مرگ از خانه هاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتي؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپاريد.» آن گاه آنان را زنده ساخت. آري، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولي بيشتر مردم سپاس گزاري نمي كنند. از امام صادق ع) ذيل اين آيه چنين روايت شده است: خداوند قومي را كه تعدادي بي شمار بودند11 و براي فرار از طاعون از شهر و ديار خود خارج شده بودند براي مدت زماني طولاني گرفتار مرگ ساخت تا آنجا كه استخوان هاي آنها پوسيد، بند بند آنها از هم جدا شد و به طور كلي تبديل به خاك شدند. آن گاه خداوند در زماني كه مي خواست آفريدگانش را زنده ببيند، پيامبري به نام حزقيل را برانگيخت. اين پيامبر آن قوم را فرا خواند، پس بدن هاي [متلاشي شده] آنها جمع شد، جان ها به بدن ها بازگشت و به همان هيئتي كه از دنيا رفته بود به پا خاستند بي آنكه حتي يك نفر از ميان آن جمع كم شده باشد و پس از آن مدتي طولاني زندگي كردند.12 همة مفسران شيعه و سني نيز با اندك اختلافي همين مطلب را در ذيل آيه يادشده ذكر كرده اند. 13

در برخي ديگر از آيات قرآن نيز به مواردي از زنده شدن مردگان و بازگشت آنها به دنيا اشاره شده است كه زنده شدن عُزَير، صد سال پس از مرگ 14 و زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي ع) 15 از آن جمله است. ب) آياتي كه بر وقوع رجعت در

آخرالزمان دلالت مي كنند

پيشوايان معصوم دين ع) آيات فراواني از قرآن كريم را به وقوع رجعت در آخرالزمان تفسير و تأويل كرده اند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم: 1. معروف ترين آيه اي كه به آن بر وقوع رجعت استدلال شده، آيه زير است:

و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً ممّن يكذّب باياتنا فهم يوزعون.16 و آن روز كه از هر امتي، گروهي از كساني را كه آيات ما را تكذيب كرده اند، محشور مي گردانيم، پس آنان نگاه داشته مي شوند تا همه به هم بپيوندند. از امام صادق ع) ذيل آية يادشده چنين روايت شده است:

از امام ابوعبدالله [جعفر بن محمد صادق](ع) دربارة اين سخن خدا: «و آن روز كه از هر امتي گروهي را محشور مي گردانيم» پرسيده شد. آن حضرت فرمود: «مردم درباره آن چه مي گويند؟» گفتم: «مي گويند اين آيه درباره قيامت است» سپس ابوعبدالله ع) فرمود: «آيا خداي تعالي در روز قيامت، از هر امتي گروهي را محشور و بقيه آنها را رها مي كند؟ [اين گونه نيست] اين آيه قطعاً درباره رجعت است. اما آيه قيامت اين آيه است: «و آنان را گرد مي آوريم و هيچ يك را فروگذار نمي كنيم».17و18 بيشتر مفسران شيعه نيز به هنگام بحث از اين آيه، با همين استدلال، آن را به رجعت و بازگشت به دنيا پيش از قيامت مربوط دانسته اند. علامه طبرسي در اين زمينه مي نويسد: كساني از اماميه كه به رجعت عقيده دارند، با اين آيه بر درستي اعتقاد خود استدلال كرده و گفته اند: آمدن «مِن» در سخن، موجب تبعيض است و بر اين دلالت دارد كه در روز مورد نظر در آيه، برخي از اقوام گردآورده

مي شوند و برخي ديگر گردآورده نمي شوند و اين صفت روز رستاخيز نيست؛ زيرا خداوند سبحان درباره آن فرموده است: «و آنان را گرد مي آوريم و هيچ يك را فروگذار نمي كنيم». 19 گفتني است مفسران اهل سنت با اين برداشت از اين آيه مخالفت كرده و آن را مربوط به قيامت دانسته اند. 20

2. يكي ديگر از آياتي كه در روايات و برخي تفاسير شيعه بر وقوع رجعت تفسير شده، آيه شريفه زير است:

قالوا ربّنا أمتنّا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيل.21 مي گويند: پروردگارا، دو بار ما را به مرگ رسانيدي و دو بار ما را زنده گردانيدي به گناهانمان اعتراف كرديم، پس آيا راه بيرون شدني [از آتش] هست؟ در تفسير البرهان ذيل آية ياد شده، از امام محمدباقر (ع) چنين روايت شده است:

اين مربوط به اقوامي است كه بعد از مرگ رجعت مي كنند.22 در تفسير قمي نيز ذيل اين آيه از امام صادق ع) نقل شده است كه فرمود: «ذلك في الرّجعة؛ اين در رجعت است».23

علامه مجلسي پس از نقل اين روايت در توضيح آن مي نويسد: يعني يكي از دو زنده شدن در رجعت و ديگري در قيامت است و يكي از دو ميراندن در دنيا و ديگري در رجعت است. برخي از مفسران اين دو بار زنده شدن و مردن را به زنده شدن در قبر براي سؤال و ميراندن در قبر [پس از آن] تفسير كرده اند. برخي ديگر ميراندن نخست را بر آفريدن انسان ها به صورت مرده در حال نطفه بودن تفسير كرده اند.24 مفسران شيعه و سني در تفسير آيه يادشده و اينكه مراد از «دو بار ميراندن» و «دو بار

زنده كردن» در اين آيه چيست. سخن هاي مختلفي گفته اند كه برخي از مهم ترين آنها به شرح زير است: 1. نخستين ميراندن، به حالت نطفه يا جنين انسان پيش از دميده شدن روح در آن و نخستين زنده كردن به همين حالت انسان پس از دميده شدن روح در آن اشاره دارد. دومين ميراندن به مرگي كه در اين دنيا و در پايان عمر به سراغ انسان مي آيد و دومين زنده كردن به زنده ساختن انسان ها به هنگام برپايي قيامت، مربوط است. 25 شيخ مفيد(ره) پس از نقل اين ديدگاه كه آن را به اهل سنت نسبت مي دهد، بر اطلاق «ميراندن» بر حالت نطفه يا جنين انسان پيش از دميده شدن روح اشكال مي گيرد و مي نويسد: اين تأويل، باطل است و چنين سخني بر زبان عرب ها جاري نمي شود؛ زيرا تنها زماني مي توان گفت فعلي بر چيزي واقع شد كه آن چيز پيش از وقوع فعل در بردارندة همان صفتي كه فعل بر آن دلالت مي كند، نباشد. از همين رو، در مورد چيزي كه خداوند آن را بي جان (مرده) آفريده است، نمي گويند خداوند آن را ميراند و اين سخن تنها در مورد چيزي گفته مي شود كه مرگ پس از زندگي بر آن عارض شده باشد. چنان كه تنها در زماني گفته مي شود خداوند مرده اي را زنده كرد كه واقعاً قبل از زنده كردن، مرده باشد. 26 برخي از مفسران شيعه نيز در رد قول نخست سخناني مشابه به شيخ مفيد گفته اند. 27 2. نخستين ميراندن در دنيا و در پايان عمر انسان و نخستين زنده كردن هم در دنيا و در آغاز تولد انسان رخ مي دهد. دومين ميراندن در قبر و

پس از پرسش و پاسخ و دومين زنده كردن هم در قبر و براي پرسش از مردگان واقع مي شود. 28 بر اساس اين ديدگاه، خداوند ابتدا مردگان را در قبر زنده مي سازد تا پاسخ گوي اعمال خود باشند و پس از آن دوباره آنها را مي ميراند.

در اين ديدگاه، زنده كردن انسان ها به هنگام برپايي رستاخيز ناديده گرفته شده است. عالمان و مفسران شيعه به اين قول نيز اشكال گرفته و آن را رد كرده اند. شيخ مفيد در رد اين قول مي نويسد:

اين تأويل نيز از جنبه اي ديگر باطل است؛ زيرا زنده شدن [در قبر] براي پاسخ گويي همراه با هيچ تكليفي نيست تا انسان به خاطر چيزهايي كه در اين حال از دست او رفته است، پشيمان شود. و اينكه [قرآن مي فرمايد] آن مردم به خاطر آنچه در دو زندگي از دستشان رفته است، پشيمان مي شوند، دلالت بر اين دارد كه مراد زنده شدن [در قبر] براي پاسخ گويي نبوده است. بلكه مراد زندگي در [عصر] رجعت بوده است كه همراه با تكليف مي باشد 29 و فرصت دوباره اي براي اظهار پشيماني آن مردم از تندروي هايي كه [در زندگي نخست] مرتكب شده بودند، به شمار مي آيد و چون آنها [در اين زندگي دوباره] هم پشيمان نمي شوند و براي جبران گذشته كاري انجام نمي دهند در روز قيامت براي آنچه از دستشان رفته است، پشيمان مي شوند.30 علامه طباطبايي(ره) نيز از منظري ديگري به رد قول يادشده پرداخته است.31 3. اولين ميراندن در پايان زندگي دنيوي و اولين زنده كردن در عالم برزخ صورت مي گيرد. دومين ميراندن در پايان دوران برزخ و زنده كردن دوم در آستانه رستاخيز واقع مي شود. 32 در توضيح اين قول

بايد گفت انسان ها پس از مردن، حيات ديگري را آغاز مي كنند كه از آن به حيات برزخي تعبير مي شود. در اين شكل از حيات كه تا روز قيامت استمرار پيدا مي كند، انسان ها در قالب هاي مثالي كه با قالب مادي زندگي متفاوت است،33 در عالم برزخ زندگي مي كنند و بسته به اعمالي كه داشته اند، در آن عالم در رنج و عذاب يا در نعمت و آسايش خواهند بود.34 اقوال ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري مي كنيم.35 با وجود اقوال مختلفي كه ذيل آية يادشده مطرح شده است، براساس رواياتي كه در تفسير اين آيه وارد شده اند، اين احتمال كه آيه به رجعت گروهي انسان ها اشاره داشته باشد، قوّت مي گيرد. گفتني است افزون بر آيات يادشده، آيات ديگري بر وقوع رجعت تفسير يا تأويل شده اند كه در اين مجال، امكان ذكر همة آنها وجود ندارد.36

رجعت در روايات

رجعت از جمله امور اعتقادي است كه با روايات صحيح 1 و متواتر 2 به اثبات رسيده و با صراحت مي توان گفت در مورد هيچ يك از معارف ديني به اندازة رجعت، روايات صريح و روشن وارد نشده است. علامه مجلسي پس از نقل نزديك به دويست روايت دربارة رجعت مي نويسد:

چگونه ممكن است كسي كه به حقانيت ائمه اطهار(ع) ايمان دارد، در چيزي ترديد كند كه به صورت متواتر در نزديك به دويست روايت صريح از آنها نقل شده است. رواياتي كه چهل و اندي از بزرگان مورد اعتماد و علماي اعلام در افزون بر پنجاه مورد از تأليف هاي خود، آنها را آورده اند، بزرگاني چون ثقة الاسلام كليني، محمد بن بابويه (شيخ

صدوق)، ابو جعفر طوسي (شيخ طوسي)، سيد مرتضي، نجاشي، كشّي، علي بن ابراهيم، سليم هلالي، شيخ مفيد و... .3 شيخ حر عاملي نيز در كتاب خود پس از آنكه بيش از 170 روايت در اين باره نقل مي كند، مي نويسد:

اينها بخشي از حديث هايي است كه من در اين زمان _ با وجود كمي فرصت براي جست وجوي كامل و كمبود كتاب هاي مورد نياز در اين زمينه _ بدان ها دست يافتم. بي ترديد اين احاديث از حد تواتر معنوي فراتر است. احاديثي كه در ديگر ابواب اين كتاب آمده و خواهد آمد نيز بر اين موضوع دلالت دارد. عقل محال مي داند كه بگوييم تمام راويان اين احاديث به اتفاق اقدام به دروغ گويي و نسبت ناروا كرده اند يا اينكه همه اين احاديث جعل شده اند، يا اين كه رواياتي كه در اين زمينه به ما نرسيده بيش از رواياتي است كه به ما رسيده است. كاش مي دانستم كدام عاقل است كه همه راويان اين موضوع را دروغ گو مي پندارند؛ گواهي همه بزرگاني كه در كتاب هاي معتبر خود بر درستي اين روايات گواهي داده اند، رد مي كنند و روايت هايي صريحي را كه در اين زمينه وارد شده اند تأويل مي كنند. در حالي كه اين روايات از رواياتي كه در زمينه تعيين هر يك از امامان وارد شده است، بيشتر و از نظر دلالت صريح تر و واضح تر است. در هيچ يك از مسائل راجع به اصول و فروع [دين] به اندازه اين موضوع، دلايل، آيات و روايات يافت نمي شود. 4 رواياتي را كه در اثبات رجعت به آنها استدلال شده است، به دو دسته مي توان تقسيم كرد: نخست، رواياتي كه به صراحت از رجعت سخن گفته اند

و دوم، رواياتي كه به همانندي رويدادهايي كه در امت هايي پيشين رخ داده با رويدادهايي كه در امت اسلام رخ خواهد داد، اشاره كرده اند و از آنها استفاده مي شود كه چون در امت هاي گذشته بازگشت به دنيا روي داده است، اين رويداد در امت اسلام هم اتفاق خواهد افتاد.

در اينجا به نمونه هايي از هر يك از دو دسته روايات اشاره مي كنيم: الف) رواياتي كه به صراحت از رجعت سخن گفته اند: برخي از رواياتي كه دربارة رجعت از پيشوايان دين نقل شده، به شرح زير است: 1. امام صادق ع) در روايتي، ظهور قائم ع)، رجعت و رستاخيز را در يك راستا و از مصداق هاي روزهاي خدا دانسته است و مي فرمايد:

روزهاي خدا سه تايند: روزي كه قائم به پا مي خيزد، روز رجعت و روز رستاخيز.5 2. آن حضرت در روايت ديگري كساني را كه به رجعت ايمان ندارند، از خود طرد مي كند و مي فرمايد:

كسي كه به رجعت ما اعتقاد ندارد از ما [اهل بيت] نيست. 6 3. در حديث ديگري كه علامه مجلسي آن را از كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق نقل مي كند، امام صادق ع)، ايمان به رجعت را يكي از شروط هفت گانه ايمان دانسته است و مي فرمايد:

هر كس به هفت چيز اقرار كند، از اهل ايمان خواهد بود. آن حضرت، يكي از هفت چيز را ايمان به رجعت برشمرد.7 4. در روايتي مشابه كه در همين كتاب از امام رضا(ع) نقل شده است، آن حضرت، ايمان به يگانگي خدا، ايمان به رجعت و ايمان به روز جزا را از ويژگي هاي شيعيان اهل بيت ع) بر شمرده است و مي فرمايد:

هر كس به يگانگي خدا...

و رجعت اقرار كند... و به معراج و سؤال و جواب در قبر و... جزا و حساب [روز قيامت] ايمان داشته باشد، مؤمن راستين و از شيعيان ما خاندان است.8 ب) رواياتي كه به همانندي امت اسلام با امت هاي پيشين اشاره كرده اند: عالمان و محدثان شيعه افزون بر اين دسته از روايات كه در آنها به صراحت از رجعت ياد شده است، به دسته اي ديگر از روايات نيز براي اثبات رجعت استدلال كرده اند. در اين دسته از روايات كه معمولاً از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است، بر اين نكته تأكيد شده كه همه آنچه در امت هاي پيشين رخ داده است، بي هيچ كم و كاست، در امت اسلام هم رخ خواهد داد. از آنجا كه آيات قرآن، اخبار و گزارش هاي تاريخي از وقوع رجعت در امت هاي پيشين خبر داده اند، با توجه به اين روايات مي توان گفت كه در امت اسلام هم رجعت رخ خواهد داد. بنابراين، شيوه استدلال به اين گونه روايات چنين خواهد بود: چون پيامبر اكرم(ص) فرموده اند همه حوادثي كه در امت هاي پيشين روي داده است، بدون كمترين تفاوت در امت اسلام هم رخ خواهد داد و ما مي دانيم كه در امت هاي پيشين رجعت رخ داده است، نتيجه مي گيريم كه در امت اسلام هم رجعت واقع خواهد شد. 9 برخي از اين گونه روايات به شرح زير است:

1. امام صادق ع) از پدرش و او از پدرانش نقل مي كند كه رسول خدا(ص) فرمود:

همه آنچه در امت هاي پيشين رخ داده است، بي هيچ كم كاست در اين امت هم واقع مي شود.10

2. امام رضا (ع) در پاسخ مأمون كه از ايشان درباره رجعت پرسيده بود، به همين

روايت پيامبر استدلال مي كند و مي فرمايد: همانا رجعت حق است و در امت هاي پيشين رخ داده است و قرآن نيز از وقوع آن خبر مي دهد. رسول خدا _ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد _ نيز فرمود: در ميان اين امت نيز همه آنچه در امت هاي پيشين رخ داده است بي هيچ تفاوت رخ خواهد داد.11 يادآوري اين نكته ضروري است كه احاديث يادشده در مقام بيان قانوني عام و فراگير بوده و با استناد به آنها مي توان بر وقوع حوادثي مشابه با رويدادهايي كه در امت هاي پيشين رخ داده است، در امت اسلام استدلال كرد. مگر آنكه نسبت به حادثة خاصي، دليل قطعي بر مشابهت نداشتن اين امت با امت هاي گذشته در دست باشد. مثلاً در امت هاي گذشته، عذاب هاي جمعي و گروهي (مانند مسخ) 12 به وقوع پيوسته و قرآن شريف برخي از اين عذاب ها را گزارش كرده است، ولي بنا به تصريح قرآن، در پرتو وجود پيامبر گرامي در ميان امت اسلامي و نيز به بركت استغفار در پيشگاه خدا، اين گونه عذاب ها از اين امت برداشته شده است: [ولي] تا تو در ميان آنها هستي، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مي كنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود.13 بنابراين، قانون يادشده جز در مواردي كه دليل قطعي بر تخصيص آن داريم، به قوت و استواري خود باقي است. از آنجا كه بازگشت به دنيا در امت هاي گذشته روي داده است و در اين امت نيز دليل بر نفي آن نداريم، با استناد به اين قانون مي توانيم اصل رجعت را اثبات كنيم. گذشته از

اينكه دلايل و شواهدي نيز بر قطعي بودن آن در دست است. 14

رجعت در دعاها و زيارت ها

دعاها و زيارت هاي نقل شده از معصومان ع)، مجموعه اي ارزشمند از معارف اسلامي به شمار مي آيند و بسياري از آموزه هاي ناب اسلامي را مي توان از دل آنها به دست آورد. يكي از آموزه هاي مهم مكتب تشيع كه در دعاها و زيارت نامه هاي مأثور به آن توجه شده، موضوع رجعت يا بازگشت به دنياست. 1. در ابتداي «دعاي عهد» كه از امام صادق ع) روايت شده، به صراحت به موضوع بازگشت به دنيا در عصر ظهور اشاره و تأكيد شده است كه هر كس چهل روز اين دعا را بخواند، از رجعت كنندگان خواهد بود: هر كس چهل بامداد، خدا را با اين دعا بخواند، از ياوران قائم ما خواهد بود. پس اگر پيش از [ظهور] قائم از دنيا برود، خداي تعالي او را از قبرش خارج مي سازد [تا قائم را ياري دهد]. 15 در ادامه اين دعا نيز دعاكننده از خداوند مي خواهد كه اگر مرگ بين او و امام مهدي ع) فاصله انداخت، او را زنده سازد تا بتواند، ياري دهنده آن حضرت باشد. بار خدايا، اگر مرگي كه آن را بر تمام بندگانت قضاي حتمي قرار داده اي، ميان من و او جدايي افكند، مرا از قبرم برانگيز در حالي كه كفنم را تن پوش خود قرار داده ام، شمشيرم را از نيام بركشيده ام، نيزه ام را به دست گرفته ام و دعوت كننده اي را كه در شهر و صحرا بانگ مي آورد، لبيك مي گويم.16 2. در زيارت جامعه كبيره كه از امام هادي ع) روايت شده است و يكي از جامع ترين، پرمحتواترين زيارت هاي ائمه به

شمار مي آيد، در موارد متعددي از رجعت سخن به ميان آمده است. از جمله در بخشي از اين زيارت مي خوانيم:

و من... به [جايگاه شما] اقرار مي كنم به بازگشت شما ايمان دارم، رجعت شما را تصديق مي كنم و امر شما را انتظار مي كشم. 17 در بخشي ديگر از همين زيارت چنين آمده است: خداوند تا زماني كه زنده ام پيوسته مرا بر [پذيرش] سرپرستي شما، دوستي شما و دين شما پايدار بدارد... و مرا از كساني قرار دهد كه از شما پيروي مي كنند، راه شما را مي پويند، به هدايت شما راهبري مي شوند، در شمار شما محشور مي شوند، در رجعت شما [به دنيا] باز مي گردند، در دولت شما حاكميت مي يابند و هنگام بازگشت شما اقتدار پيدا مي كنند. 18 3. در زيارت «آل ياسين» كه از ناحيه مقدسه امام عصر(ع) نقل شده است، خطاب به ائمه معصومين ع) چنين مي خوانيم: ... رجعت شما [امامان] حق است و هيچ ترديدي در آن نيست. روزي كه ايمان كسي كه پيش از آن ايمان نياورده يا به هنگام ايمان كار نيكي انجام نداده است، براي او سودي نخواهد داشت. 19 در ادعيه و زيارت هاي زير نيز مي توان آثار اعتقاد به رجعت را مشاهده كرد:

زيارت اربعين امام حسين ع)؛ 20

زيارتي ديگر از زيارت هاي امام حسين ع)؛ 21

زيارت حضرت ابوالفضل ع)؛ 22

زيارت رجبيه؛ 23

دعاي روز سوم شعبان؛ 24

زيارت حضرت قائم ع) در سرداب مقدس؛ 25

دعاي روز دحوالارض و... . 26

ماهنامه موعود شماره 91 پي نوشت ها:

1. علماي شيعي از قرن ششم به بعد برخي شرط حجيّت را عدالت راوي ها و برخي وثاقت آنان دانسته اند كه بر اساس همين

عقيده روايات را به چهار قسم تقسيم مي كنند: صحيح، حسن، موثق و ضعيف. «روايت صحيح» در نظر اماميّه آن است كه از نظر سند به وسيله راويان عادل و امامي مذهب به معصوم اتصال پيدا كند. «روايت حسن» آن است كه به وسيله راوي امامي و خوش نام به امام برسد، بي آنكه تصريح به عدالت، و وثاقت آنها شده باشد. «روايت موثّق» آن است كه توسط راوي غيرامامي ولي ثقه و قابل اعتماد، به امام برسد. «روايت ضعيف» آن است كه شروط سه گانه فوق را نداشته باشد. (ناصر مكارم شيرازي با همكاري جمعي از اساتيد و محققان حوزه علميه قم، دايرة المعارف فقه مقارن، چاپ اول، قم، مؤسس_[ الامام علي بن ابي طالب ع)، 1385، ج 1، ص 175).

2. بر اثر فاصله زماني ميان اكثر امّت اسلامي با حضرات معصمين ع)، روايات، توسط واسطه هاي متعددي به آنان مي رسد و هر چه فاصله ميان مردم و معصوم بيشتر شود، واسطه ها بيشتر خواهند بود. اصطلاحاً به هر واسطه اي طبقه مي گويند. «خبر متواتر» آن است كه در هر يك از طبقات، گروهي وجود داشته باشند كه تباني آنان بر كذب و جعل خبر عادتاً امكان پذير نباشد و لذا تواتر يقين آور است.

تواتر بر سه قسم است: اوّل: «تواتر لفظي» و آن عبارت است از خبري كه تمام راويان آن با الفاظ يكسان، از آن خبر دهند. دوم: «تواتر معنوي» كه همه از مدلول تضمّني يا التزامي واحدي خبر مي دهند. سوم: «تواتر اجمالي» كه عبارت است از اطمينان به صدور يكي از خبرها به نحو اجمال، بدون اين كه آن خبر مشخص باشد هر چند آن اخبار

اشتراكي در محتوا نداشته باشند. (همان، ص 173)

3. بحارالانوار، ج 53، صص 122 و 123.

4. الإيقاظ من الهجع_[ بالبرهان علي الرجع_[، صص 391 و 392.

5. بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 53.

6. همان، ص 92، ح 101.

7. همان، ص 121، ح 161.

8. همان.

9. ر.ك: الإعتقادات، مندرج در مجموعه مصنفات الشيخ المفيد، ج 5، ص 62.

10. كمال الدين و تمام النعم_[، ج 2، ص 576؛ بحارالأنوار، ج 28، ص 10، ح 15.

11. بحارالأنوار، ج 53، ص 59، ح 45.

12. ر.ك: سورة بقره (2)، آية 65 و سورة اعراف (7)، آية 166.

13. ر.ك: سورة انفال (8) و آية 33.

14. رجعت از ديدگاه عقل، قرآن، حديث، صص 47 و 48.

15. بحارالأنوار، ج 53، ص 95، ح 111؛ ج 102، ص 111.

16. همان.

17. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 373؛ مفاتيح الجنان.

18. بحارالانوار، ج 53، ص 92، ح 99.

19. بحارالأنوار، ج 99، ص 82؛ مفاتيح الجنان.

20. بحارالانوار، ج 53، ص 92، ح 100.

21. همان، ص 94، ح 104.

22. همان، ح 105.

23. همان، ح 106.

24. همان، ح 107.

25. همان، ص 95، ح 108.

26. همان، ص 99، ح 118. براي مطالعه بيشتر در اين باره ر.ك: الإيقاظ من الهجع_[ بالبرهان علي الرجع_[، صص 319-301.

طلب رجعت در ادعيه ماه مبارك رمضان

اشاره:

در دعاهاي بسياري كه از سوي امامان معصوم(ع) صادر شده است، مضاميني از خداوند در خواست گرديده كه در آن، مفهوم رجعت نهفته است. مضاميني همچون، درخواست زنده شدن پس از مرگ، جهاد در ركاب امام زمان(ع)، شهادت زير پرچم آن حضرت(ع) و... . به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، نمونه هايي از اين دعاهاي شريف را كه ويژة اين ماه مي باشد، تقديم خوانندگان گرامي موعود مي كنيم.

باشد كه توفيق حضور در دوران ظهور را بيابيم. 1. درخواست حج و جهاد

در كتاب اقبال الاعمال در ميان دعاهايي كه در هر شب ماه رمضان خوانده مي شود، از ابوبصير روايت شده است كه امام صادق(ع) فرمودند: در شب هاي ماه رمضان، پس از مغرب، اين چنين براي رفتن به حج دعا كن؛ تا آنجا كه مي فرمايد:

و از تو مي خواهم كه به وسيلة من با دشمنانت و دشمنان پيامبرت كارزار كني!1 و به نقل از محمد بن ابي قره چنين آورده است:

و از تو مي خواهم كه مردن مرا، كشته شدن در راه خودت، به همراه اوليائت و زير پرچم پيامبرت قرار دهي و از تو مي خواهم كه به وسيلة من با دشمنانت و دشمنان پيامبرت كارزار كني!2 اين دعا، درخواستي است از خداي متعال كه آن را در دنيا به انجام رساند، نه در آخرت و چنين چيزي نخواهد بود، مگر در رجعت و زير پرچم حق و در ساية حكومت حقّة آن. در دعاهايي كه پس از اين خواهد آمد نيز اين گونه است. البته احتمال دارد عبارتي كه در دعاي دوم آمده است از دعاي اول افتاده باشد و ممكن است كه اينها دو دعاي مختلف باشند. 2. درخواست ظهور و پيروزي

در دعاي افتتاح كه در هر شب ماه رمضان خوانده مي شود، به نقل از سكوني چنين نقل شده كه، از احمد بن عثمان بغدادي درخواست كردم كه دعاهاي ماه رمضان را كه عمويش ابوجعفر محمد بن عثمان عمري _ نايب خاص امام زمان(ع) _ مي خواند برايم بياورد. دفتري بيرون آورد كه جلدي سرخ رنگ داشت. من دعاهاي بسياري از آن استنساخ نمودم كه

از آن جمله «دعاي افتتاح» بود: اين دعا را در تمام شب هاي ماه رمضان بخوان كه در اين ماه، فرشتگان دعا را مي شنوند و براي صاحبش استغفار مي كنند. در اين دعاي شريف، پس از حمد و ثناي خدا، صلوات بر امامان(ع) و امام عصر(ع) آمده است: ... و ما را به واسطة او، بر دشمنانت و دشمنان ما پيروز گردان، اي پروردگار راستين، آمين!

پروردگارا! ما حكومت ارجمندي را از تو آرزومنديم كه به وسيلة آن، اسلام و مسلمين را عزّت بخشي، نفاق و منافقين را خوار گرداني و ما را در آن، از دعوت كنندگان به سوي خود و پيشوايان راهت قرار دهي و به آن وسيله، كرامت دنيا و آخرت را به ما عنايت فرمايي!پروردگارا! ما از نبودن پيامبرمان و غيبت وليّ مان و بسياري دشمنانمان و كمي افرادمان و هم پشتي مردم زمانه بر ضدّمان به تو شكايت مي كنيم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را بر اين سختي ها ياري ده با پيروزي اي كه در آن شتاب نمايي و ياري اي كه شكست ناپذيرش سازي و فرمانرواي راستيني كه پديدش آري... 3 3. درخواست شهادت همراه امام(ع)

در اقبال الاعمال، همچنين در ميان دعاهاي اين ماه مبارك، آمده است:

و به ما توفيق كشته شدن در راه خودت را عنايت فرما!4 4. درخواست ياري دين خدا

امام صادق(ع) در دعايي، پس از درخواست مطالبي، چنين مي فرمايند:

... و مرا از آناني قرار ده كه براي دينت از ايشان ياري مي خواهي و ديگران را جايگزين من نساز!5 5. درخواست ياري و همراهي امام(ع)

دربارة درود فرستادن بر پيامبر(ص) در اول هر روز ماه رمضان نقل شده است:

پروردگارا! حكومت آنان _

ائمة اطهار(ع) _ را در زمين استواري بخش و ما را از افراد و پيروان و ياران و ياوران راستين ايشان در پنهان و آشكار قرار ده!6 و از جلمه دعاهايي كه در شب دوم ماه رمضان خوانده مي شود، اين دعا مي باشد:

پروردگارا! شكيبايي خاندان محمد(ص) را به من ارزاني دار و مرا چنان قرار ده كه چشم به راه حكومت آنان باشم و مرا از ياران و كمك كاران ايشان در دنيا و آخرت گردان!7 در ضمن دعاهايي كه ويژة سيزدهم ماه رمضان است، دربارة تمسك به ولايت پيامبر و امامان(ع) فرموده است:

پروردگارا! من به تو نزديك مي شوم با فرمانبرداري از آنان و پذيرش ولايت ايشان و سر فرود آوردن در برابر برتري هايي كه به آنان داده اي، با خشنودي و بي آنكه انكار كنم يا در مورد آنچه در كتابت نازل كرده اي، تكبّر ورزم! و در ادامه، درخواست مي شود:

و مرا و پدرم و فرزندانش و فرزندان مرا از كساني قرار ده كه او را ياري مي دهند و در دنيا و آخرت از او ياري مي جويند.8 و در صحيفة سجاديه به نقل از امام زين العابدين(ع) چنين آمده است:

و اينكه مردن مرا، كشته شدن در راه خودت، به همراه اوليائت و زير پرچم حق از خاندان محمد بن عبدالله(ص) قرار دهي، در حالي در اين ميدان به پيش بروم و به آن پشت ننمايم و مرا از كساني قرار دهي كه به وسيلة آنان، با دشمنان خود و دشمنان آل محمد(ص) پيكار مي كني!9 و در كتاب اقبال الاعمال در ميان دعاهاي روز هجدهم چنين آمده است:

پروردگارا! ما را با دستان او (صاحب الزّمان) به مسير هدايت و راه

بزرگ رهنمون شو و بر پيروي از او و اداي حقش توانايمان ساز و در ميان ياران و ياوران او محشورمان كن كه تو شنوندة دعايي!10 اميرمؤمنان(ع) در دعاي روز نوزدهم چنين فرمودند:

خداوندا! مرا در شمار زندگاني قرار ده كه از رزق تو برخوردارند، همانان كه به دست سركشان (دشمنان) و زير پرچم حق و بيرق هدايت به شهادت مي رسند و اين در حالي باشد كه من در راه ياري آنان گام برمي دارم و به پيش مي روم، بي آنكه پشت به دشمن كنم يا ترديدي به وجود آورم و در آن هنگام، به تو پناه مي برم از گناهي كه اعمال را نابود مي سازد!11 از جمله دعاهاي امام زين العابدين(ع) در روز نوزدهم ماه رمضان نيز چنين است:

خداوندا! از تو مي خواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستي و مردان مرا، كشته شدن در راه خودت و به همراه دوستانت و زير پرچم حق از خاندان پيامبرت محمد بن عبدالله(ص) قرار دهي و اين در حالي باشد كه من بر دشمنان تو هجوم برم و پشت به دشمن ننمايم و مرا از كساني قرار ده كه به وسيلة آنان با دشمنان خود و دشمنان پيامبرت پيكار مي كني!12 همچنين به نقل از همان حضرت(ع) اين گونه آمده است:

و مرا از كساني قرار ده كه به وسيلة آنان دينت را ياري مي دهي و توسط آنان با دشمنانت پيكار مي نمايي، در صفي كه دربارة اهل آن، در كتابت چنين فرموده اي: «گويي بنايي ريخته شده از سُرب اند» و اين در حالي است كه من در ميان دوست داشتني ترين آفريدگانت نزد تو و دوست داشتني ترين سرزمين ها نزد تو باشم و ريختن

خون مشركين و ناكثين و قاسطين و مارقين و نابذين و كافرين و مبدّلين را روزي من كن و رجاي خود را در دل من پا بر جا نما و گام هايم را استوار ساز!13 ماهنامه موعود شماره 91 پي نوشت ها:

1. سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 24.

2. همان، ص 58.

3. همان.

4. همان، ص 61.

5. همان.

6. همان، ص 97.

7. همان، ص 118.

8 . همان، ص 144.

9. صحيفة سجاديه، ص 431.

10. اقبال الاعمال، ص 165.

11. همان، ص 170.

12. همان، ص 189.

بايسته هاي س_لوك منتظران از منظر شيخ مناجاتيان ميرزا جواد ملكي تبريزي

عبدالحسن تركي اشاره:

اهل معرفت، اولياي حق را از نظر شكل و شيوة سلوك الي الله به دو دسته تقسيم كرده اند: خراباتيان (جمالي)، مناجاتيان (جلالي). خراباتيان، عارفاني هستند كه محو جَذَبات جمال الهي بوده، سير و سلوك را با شوق و جذبة حضرت حق آغاز كرده، طيّ مقامات مي نمايند. اينان را «عشق» و «جمال الهي» به پيش مي برد. امّا مناجاتيان بيشتر تحت تأثير مهابت، خوف و جلال حضرت حق قرار گرفته، بر اثر توجّه به عظمت ذات حق تعالي از بارقه هاي خوف و خشيّت اثر پذيرفته، راه حق را با سوز و گداز مي گذرانند. مطالعه و دقت در آيين سلوك و همچنين حالات و آثار حضرت آيت الله العظمي ملكي تبريزي(ره) خصوصاً دو اثر سترگ او المراقبات و اسرار الصلوة بيانگر و نشان دهندة مناجاتي بودن اين «وليّ خدا» است. در اين گفتار ضمن معرفي كوتاه و سيري گذرا بر حيات نوراني اين «شيخ مناجاتيان» نكته هايي ناب و نوراني و رهنمودهايي روشنگر از آن جناب با مروري بر دو اثر گران ارج وي يعني المراقبات و اسرار الصلوة با عنوان «بايسته هاي سلوك منتظران» خدمت خوانندگان فرهيختة موعود تقديم مي شود. زندگي نامه

عارف

كامل و فقيه صاحبدل، مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي در خانواده اي پارسا و در عين حال ثروتمند در تبريز به دنيا آمد. بنا به آنچه كه دربارة ايشان در يادنامه هاي معاصر آمده: خانوادة ايشان از تاجران آن سامان بودند. پدرش مرحوم «حاج ميرزا شفيع» در ابتدا عامل مضاربة «ناصرالدين شاه» بود. امّا در پايان موفق شد كه در خدمت يكي از عالمان اهل باطن توبه كرده و از راه گذشته باز گردد و در معيّت آن مرد خدا، مراتبي از تهذيب نفس را بپيمايد. مرحوم ميرزا جواد آقا، مقدّمات علوم ديني را در زادگاه خود _ تبريز _ گذراند. آنگاه جهت تكميل تحصيلات و پرتوگيري از مشكات انوار ولايت علوي(ع) به نجف اشرف كوچيد. وي سالياني در آستان آن مدينة علم به دانش اندوزي در محضر بزرگان و پالايش دل و جان خود پرداخت تا اينكه در ساية عنايات اميرمؤمنان(ع) و مجاهدات فراوان به مقام منيع اجتهاد در درس و جهاد با نفس و به مقامات معنوي و كمالات ظاهري و باطني راه يافت. از استادان وي مي توان از فقيه فرزانه مرحوم آيت الله حاج آقا رضا همداني، صاحب مصباح الفقيه، مرحوم آخوند خراساني، مرحوم محدّث نوري و عارف كامل، مرحوم ملّا حسينقلي همداني(ره) نام برد. باري چنانچه اشارت رفت مرحوم «ميرزا جواد آقا» به موازات تحصيل علوم ظاهري و رسمي از تربيت و خودسازي غافل نبوده و پيراستگي نفس و آراستگي جان را سرلوحة مرام و منش خود قرار داده و به حكم آن كه «جوينده، يابنده است» سرانجام توفيق شرفيابي به محضر مرحوم آيت الله آخوند ملّاحسينقلي همداني را مي يابد و مدّت 14

سال در خدمت اين آيتِ نور به سير و سلوك مي پردازد. اين توفيق، سرفصل جديدي را در حيات نوراني او مي گشايد. محصول 14 سال حشر و نشر با اين مرد خدا، ارمغان «توحيد» و «ولايت» براي اين سالك وادي ايمان و عرفان مي باشد.

دربارة استاد و مربّي نفس ايشان (مرحوم ملّا حسينقلي همداني) در اين نوشته جاي پرداختن نيست و تنها به ذكر يك سخن از عارف تبريزي دربارة استاد خود بسنده مي كنيم: «مرا شيخي بود جليل القدر، عارف عاملِ كامل(ره)، كه كسي را نظير او در اين مراتب _ توحيد _ نديدم.»1 ضمناً مطالعة كتاب شمع جمع را در شناخت اين مرد خدا به دوستان توصيه مي كنيم.

آيين سلوك

دربارة مرحوم ميرزا جواد آقا نقل شده كه، ايشان در معرفت حضرت حق و عبادت پروردگار، آيتي عجيب بود، تا حدّي كه سوز و گداز و نيايش هاي شبانة او زبانزد خوّاص مناجاتيان است. در اين راستا عدّه اي او را از بُكّائون عصر (= بسيار گريه كنندگان زمانة خويش) به شمار آورده اند. در آيينة دانشوران دربارة وي گفته شده كه: سه ماه رجب، شعبان و رمضان را پيوسته روزه مي گرفت و چنين شنيدم كه در قنوت نمازهاي مستحبّي مكرّر اين بيت [حافظ] را مي خواند.

ز آن پيشتر كه عالم فاني شود خراب

ما را ز جام بادة گ_لگلون خراب ك_ن2 شاگردان او اظهار داشته اند سخنان ايشان چون از دلي سوخته برمي آمد مانند اخگر پاره اي در هيزم هستي مستمعان تأثير مي كرد و آنان را به جوش و خروش درمي آورد و دل هاي شنوندگان را آنچنان با موعظه هاي آتشين شعله ور مي ساخت كه آنان را به دنيايي ديگر داخل و واصل مي كرد و تا چندي از

سُكرِ سخنانش بي خود و مست مي شدند و اين نبود جز بارقه هايي از دل سوخته و جان ساختة ميرزا. همچنين اين خاطره دربارة شب هاي او شنيدني است كه: «شب ها تا به سحر دل از دست داده و مست در صحن خانه قدم مي زد و زبانش به اين بيت مترنّم بود:

گ_ر ب_ش_كافند سراپاي من

جز تو نيابند در اعض_اي من3 و گاهي نيز تا به سپيده دم همراه با هستي ذكر «لاحول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم» مي گفت. عارف تبريزي پس از بازگشت از نجف 8 سالي را در زادگاه خويش به فعاليت هاي ديني، ارشادي و تربيتي پرداخت، تا آنكه آشوب و آفت مشروطه فضا را بر وي در آن سامان تنگ ساخت و او با هدايت الهي، قم را برگزيد و در اينجا بود كه اين گوهر گران ارج گمنام از صدف سكوت بدر آمد. با تلألو و تشعشع اش، دل ها و خردها را به خود خيره ساخت و فصلي ديگر در دفتر حيات او رقم خورد و آثار و بركات وجودي او ظهور كرد. سرانجام اين عارف عامل پس از عمري خدمت به شريعت مطّهر و دستگيري از نفوس پاك و مضطرّ و تربيت شاگرداني شايسته در سحرگاه يازدهم ذي الحجّه سال 1343 ق. برابر با 1304، مصادف با عيد قربان در سن 65 سالگي دنياي فاني را به سوي حيات جاويدان رها كرد و در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد. نقل است كه عارف بي نظير معاصر _ حضرت امام خميني(ره) _ كه خود از دست پروردگان حوزة عرفان اين مردِ خدا بود، بارها بر سر تربت ايشان حاضر مي شد و با گوشة عمامة خود

غبار از تربت پاك او برمي گرفت.4

بايسته هاي سلوك منتظران

در اينجا مروري كوتاه و سيري گذرا بر المراقبات _ كه برنامة سلوك هر شيعة دوستدار معرفت مدار است _ كرده، نكته هايي نوراني و نسخه هايي عرفاني در ارتباط با توسّل و معرفت به امام زمان(ع) برگزيده، تقديم مي كنيم باشد كه مطالعة آنها بيش از پيش بر شناخت و معرفت و ادب ما سبت به آن موعود مهربان بيفزايد. 1. شب نيمة شعبان

مرحوم ميرزا در آداب و اعمال اين شب عزيز مي آورد: «يكي از اعمال اين شب نزديكي جستن به امام زمان، حجّت عصر، وليّ امر، وارث پيامبران، مظهر عدل خدا، رابط آسمانيان و زمينيان، سلطان بزرگ، مولاي كريم، امام و مولاي ما حضرت مهدي(ع) است كه مي توان با زيارت، مناجات، عرض شوق و شكايت... به آن حضرت نزديك شد. انسان بايد در اين شب بينديشد كه چه سعادت هايي را به جهت غيبت او از دست داده و به بيگانگان بنگرد كه چگونه در قلمروي او تصرّف نموده و حقّ حكومت او را غصب كرده و بر دوستدارانش حكمراني مي كنند آنگاه از تمام اين مسائل به درد آمده، به خداوند شكايت كند و او را با سوز دل صدا زده، فرجش را بخواهد و بر آستان خدا بگريد و از او بخواهد تا بر وي منّت نهاده، ديدار جمال، فرمانبرداري كامل و رسيدن به خشنودي او را نصيبش نمايد و مانند كسي كه قبل از تولّد، پدر خود را از دست داده و پيوسته منتظر آمدن اوست؛ در تمام حوادث او را به ياد آورد. در اينجا عارف تبريزي تمثيل كوتاهي را جهت ملموس كردن مطلب مي آورد و در

پي آن است كه بگويد شيعة امروز كودك يتيمي است كه پدر و سرپرست خود را در آشوب و فتنة بازار دينا گم كرده است و تنها با ياد و نام پدر است كه قدرت مي گيرد و قوّت مي يابد. او مي نويسد: «برادري داشتم كه بعد از فوت پدرم به دنيا آمد، بعد از اينكه فهميد پدرش از دنيا رفته است، در اين پندار بود كه پدرش زنده است. لذا در هر كاري او را به ياد مي آورد و اينكه او مي آيد و چنين و چنان مي كند... تو نيز نبايد پدرت را بيش از امام خود _ كه پدر روحاني و حقيقي توست _ دوست بداري. كارها و سخنانت بايد نشان دهندة اين حالت باشد كه امام خود را از دست داده و منتظر ظهور و خواهان وصال او هستي. در زمان غيبت آنچنان وفاداري از خود نشان بده كه ادّعاي وابستگي ات را به آن حضرت تصديق كند [ضمناً] هدف تو از آرزوي ديدار او نبايد چيزي جز ظهور و ديدار او باشد. زيرا خود ديدار و نزديك شدن به او، بالاترين هدف ها بوده و بقيّة اهداف، مقدمّه اي براي رسيدن به اين هدف است.»13 2. روز عيد فطر

اسوة سالكان در مراقبات روز عيد فطر مي نويسد:

«[يكي از اعمال اين روز] دعاي ندبه است. مؤمني كه صاحب الزّمان(ع) را امام خود مي داند و در عصر غيبت، غصب حاكميت او از ناحية دشمنان و همچنين تنگناي شيعيان را در حكومت كافران و بدكاران مي بيند؛ بايد شادماني او به غمي سنگين، خندة او به گريه و عيد او به عزا تبديل شده و دعاي ندبه بخواند و مانند مادر بچه مرده بگريد و

براي فرج او دعا كند.»14 شيخ مناجاتيان همچنين در آداب نماز عيد مي آورد: «هنگام برپايي نماز عيد، مصيبت غيبت او را به ياد بياور كه امامت نماز عيد از حقوق مخصوص امام زمان(ع) و اقامة آن از كارهاي معروف اوست. آيا اين مصيبت نيست كه به جاي نماز با امام(ع) با ديگران نماز مي گزاريم؟ اگر به جاي ديگران، امام زمان(ع) خطبه هاي نماز عيد را مي خواند چه حالي داشتيم؟ اگر او در ميان ما بود، روزگار ما با امروز چقدر فرق داشت! به آنچه كه در روايات دربارة او آمده تأمّل كن [مسائلي مانند] بركات و انوار زمانِ حضورِ او، گسترش عدالت، عزّت اسلام، احترام قرآن، تكامل عقل ها، تزكية جان ها... آنگاه با صداي بلند به او خطاب كرده و با زبان شوق به حضرت قدس او عرضه بدار: اي پسر احمد! آيا به سوي تو راهي هست تا ملاقات شوي... آقاي من! آقاي من! طولاني شدن فراق شما مرا كشته و اميد وصال شما زنده ام مي كند و چرا چنين نباشد اگر وعدة ظهور شما نبود تاكنون از ميان رفته بوديم.آقاي من! زمان سپري شد و به آخر رسيد و ما هنوز منتظر امر شما بوده و با ياد شما زندگي كرده و نشانه هاي ظهورتان را جست وجو مي كنيم.آقاي من! آنگاه كه دربارة وصال و لذّت ديدارتان مي انديشم و همچنين دربارة كساني كه آنان را در پناه خود گرفته، به ايشان احسان كرده و به ديدار جمالت مشرفّشان كرده اي و با نوشاندن جام هاي توحيد بر آنان منّت نهاده اي مي انديشم؛ نزديك است قلبم از حسرت شكافته شده و از غيرت دوپاره شود... بر من سخت است كه ببينم ديگران در

برابر تو، در قلمروت _ به ناحق _ تصرّف و بر شيعيانت حكومت مي كنند. شيعيان و دوستدارانت به تو پناه آورده و از تو كمك مي خواهند امّا پاسخي نمي شنوند. پناه بر خدا از اين مصيبت هاي دردناك و سختي هاي فراوان. «انّا لله و انّا اليه راجعون» از مصيبت فقدان و نبود تو و درازاي غيبتت؛ در حالي كه گرگ ها از هر سو برشيعيانت مانند رمه اي بي صاحب حمله ور شده و آنها را مي درند.سررو من! اينها اندكي از مصيبت هاي ما بود. امّا ناراحتي هاي شما به خاطر اين مصيبت ها از ما سخت تر بوده و دل شما را بيشتر به درد مي آورد. زيرا از عطوفت و رأفت شما نسبت به شيعيان و هم چنين از غيرت و قلب مهربان شما به خوبي آگاهيم. مگر جدّ شما اميرمؤمنان(ع) نبود كه از ربودن خلخال زني ذمّي به دست سپاهيان معاويه به درد مي آمد و شِكوه مي كرده و مي فرمود: «اگر مسلماني از اين خبر بميرد، سزاوار سرزنش نيست» پس حال شما چگونه است وقتي بدانيد بر زنان مسلمان چه مي رود؟»15 3. روز عيد قربان

آن بزرگ، در اعمال و آيين عيد قربان دوباره دل ها را متوّجه آخرين حجّت خدا مي نمايد و لزوم توجّه به ايشان را يادآور شده و مي نويسد:

«مستحّب است كه بعد از نماز عيد، دعاي ندبه خوانده شود، دعايي كه به ما مي گويد چگونه در اين روز به ياد امام زمان خود بوده، چگونه براي از دست دادن امام خود گريان و اندوهناك باشيم. اگر بتواني بايد سعي كني در تمام اين روز به ياد مولايت باشي و نگذاري مراسم عيد، تو را از اين مهم باز دارد و اگر

به جهت حضور مردم نمي تواني آن را به خوبي انجام دهي [حداقل] سعي كن در باطن با پروردگار مأنوس بوده و حتّي ارتباط و دل مشغولي تو با مردم نيز با اجازه و رضايت او باشد.»17

چنان كه در باب پاره اي از اعمال تاسوعا و عاشورا نيز مي آورد: «تاسوعا و عاشورا را روزهاي مصيبت خود قرار بده و در اين دو روز با امام زمانت در عزا و سوگ مشاركت كن كه آن جناب مصيبت جدّشان را در هيچ روزي فراموش نمي كنند چنانچه از بعضي از بياناتشان استفاده مي شود هر بامداد و شامگاه بر آن حضرت مي گريند.»18 4. سالروز ولادت پدر گرامي امام زمان(ع)

عارف پارساي تبريزي دربارة آداب دهم ربيع الثاني چنين آورده: «روايت شده اين روز، روز ولادت مولا و امام ما، حضرت امام حسن عسكري(ع) است. خصوصيّت و ويژگي اي كه اين روز دارد اين است كه مولود اين روز، پدر بلا واسطة امام ما مي باشد. بنابراين سزاوار است شيعيان با اموري مناسب به امام زمان(ع) تهنيّت گفته، حاجات خود را از مولود اين روز بخواهند و هم چنين از وي بخواهند كه سفارش او را به امام زمانش(ع) نموده تا او را مورد نظر و لطف خود قرار داده، از بخشش و بزرگواري هاي خود بهره مندش نمايد».12 5. سالروز شهادت پدر گرامي امام زمان(ع)

مرحوم آيت الله ملكي تبريزي(ره) در تكليف و وظيفة دوستداران امام زمان(ع) در هشتم ربيع الاول نيز آورده: «روايت شده وفات [شهادت] امام حسن عسكري(ع) در اين روز است. پس بر فرد مراقب واجب است كه در اين روز اندوهگين باشد. به خصوص با در نظر گرفتن اين مطلب كه صاحب مصيبت، حجّت عصر و امام زمانش

است. بايد آن امام را [امام عسكري(ع)] با هر زيارتي كه به ذهنش مي رسد، زيارت نموده، به امام زمانش(ع) تسليت بگويد. سپس از خداوند به خاطر جانشيني امام زمانش(ع) تشكّر نموده، به خاطر غيبت و دسترسي نداشتن به آن حضرت متأثّر شده، زمان ظهور و فوايد انوار او و خير و بركت هاي آن را در ذهن خود مجسّم كند.»11 6. اعمال ماه ذيقعده

عارف تبريزي در اعمال و مراقبات اين ماه و زيارت رسول خدا(ص) خطاب به آن ذات مقدّس با دلي دردمند و چشمي گريان از ايشان ملتمسانه مي خواهد تا وساطت و شفاعتي كرده و از خدا بطلبد كه ظهور فرزندش را نزديك كند. «اي رسول خدا! ما با از دست دادن تو و غيبت جانشين شما مانند كودكان بي سرپرست و چونان اسيران بي نگهبان شده ايم، پس اي رحمتِ جهانيان به ما رحم كرده و ما را از رحمت خود بهره مند گردان، و به فرزند خود فرمان ظهور ده تا در اين شب هاي تاريك به نورافشاني پرداخته و براي حمايت اسلام، احياي قرآن، استحكام ايمان و تربيت جهانيان برخيزد. اي رسول خدا! جهت تحقّق وعده ها و ياري بندگان [بيچاره] دست دعا بر آستان پروردگار برآور كه ما كسي را جز تو نمي شناسيم.»16 توسل به امام زمان(ع)

پايان مقال را دستور العملي از آن بندة خوب خدا در توسّل پيوسته به ساحت مقدس اهل بيت(ع) و استعانت و استمداد از آنان و همچنين خصايص و ويژگي آنان در برآوردن حوائج مختلف با آرزوي بلنداي مقامات براي آن وليّ خدا به پايان مي بريم. «اگر چه هر كدام از معصومين(ع) وسيله اي براي بندگان خدا در برآوردن حاجات ايشان هستند امّا

توسّل به هر يك از آنان آثار و بركات خاصّي را در پي دارد چنانچه دعاي توسّل شاهدي بر اين مطلب است. 1. توسّل به رسول خدا(ص) و دختر بزرگوارش حضرت زهرا(س) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) براي طلب توفيق در طاعت و عبادت و رضايت خدا.

2. توسل به اميرمؤمنان(ع) براي ايمني از شرّ ستمگران و انتقام از دشمنان.

3. توسّل به امام سجّاد(ع) براي دفع وسوسه هاي شياطين و ستم سلاطين.

4. توسّل به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) جهت توفيق در امور اُخروي و معنوي.

5. توسّل به امام كاظم(ع) براي سلامتي از بيماري ها و عافيت دردها.

6. توسّل به حضرت رضا(ع) جهت سلامتي در سفر و هراس از مشكلات آن.

7. توسّل به امام جواد(ع) براي گشايش در روزي و بي نيازي.

8. توسّل به امام هادي(ع) براي توفيق بر مستحبّات و اطاعت خداوند و نيكي و احسان به مردم.

9. توسّل به امام حسن عسكري(ع) براي توفيق در امور اخروي.

10. و سرانجام توسّل به امام عصر(ع) براي برآورده شدن همة نيازهاي مادّي و دنيوي و اخروي. چرا كه امام عصر(ع) پناه و اميد و حافظ و نور و زندگي ماست و او در بردارندة همة خصايص و ويژگي هاي ديگر معصومين است و براي حاجات ديگر نيز توسّل به ايشان مناسب است.19 مرحوم آيت الله ميرزا جوادآقاي ملكي تبريزي(ره) در بخشي از كتاب اسرار الصلوة خود تعقيباتي را براي بعد از نماز ذكر مي كند كه ما در اينجا چند دستورالعمل را كه در ارتباط با امام زمان(ع) است ذكر مي كنيم. اميد كه عمل بدان ها خشنودي حجّت خدا و ترفيع درجات آن بندة خوب خدا را در پي داشته باشد زيرا

هر كس سنّت نيكويي را بنهد در پاداش عاملان بدان سنّت، شريك خواهد بود: 1. بعد از هر نماز خواندن سه مرتبه سورة توحيد (قل هوالله) و هدية آن به پيشگاه حضرت صاحب الامر(ع)؛

2. خواندن دعاي عهد در تعقيب نماز صبح؛

3. خواندن دعاي «اللّهم عرّفني نفسك...»؛

4. دعا براي امام عصر(ع) بدين صورت: «و عجّل لوليّك الفرج و أرنا فيه و في أهل بيته و شيعته و رعيّته و عامّته و خاصّته ما يأمُل و في أعدائه ما يَخدز».20

پروردگارا دعاي ناقابل ما را كه نشانة محبت ما بدان حجّت خدا است به پيشگاه ايشان برسان و ما را مشمول دعاهاي خير او قرار بده و قلب او را از ما دوستداران او راضي و خشنود بگردان.

آثار و مكتوبات از حضرت آيت الله ملكي تبريزي آثار فراواني بر جاي نمانده و شايد بتوان گفت علّت آن اين باشد كه پرداختن به تهذيب نفوس، مراقبه و محاسبة شبانه روزي؛ آنچنان ساعات و آنات شبانه روز او را پر كرده بود كه ديگر فرصت و فراغتي براي نوشتن كتاب و رساله باقي نمي گذاشت با اين همه شش اثر از ايشان در دو حوزة عرفان عملي و فقه باقي مانده است كه به شهادت شخصيت هايي مانند امام خميني، علّامه طباطبايي، مرحوم ميرزا محمّد اسماعيل دولابي(ره) و علّامه حسن زاده آملي تربيت كننده و در مسير سير و سلوك روشنگر است. در عظمت آثار او همين بس كه عارف مجاهد بي نظير عصر ما _ حضرت امام خميني(ره)_ فرزند گرامي اش، سيد احمد را به مطالعة آثار و كتب او مي خواند و مي فرمود: «از علماي معاصر، كتب شيخ جليل القدر، عارف بالله حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي را مطالعه كن.»5

در

اينجا سه اثر سترگ او را در حوزة عرفان و معرفت به اختصار معرفي كرده، مطالعة پيوستة آنان را به دوستان و طالبان سفارش مي كنيم. 1. اسرار الصلوة: كتابي است حاوي اشارات و اسرار فراواني در باب نماز از طهارت و مقدّمات تا سجده و سلام و بخش پاياني آن در تفسير سورة حمد و توحيد و فضيلت نماز شب و جماعت. تأثير اين اثر نوراني را مي توان در آثار عرفاني امام خميني(ره) به خوبي مشاهده كرد. 2. المراقبات يا اعمال السنه: مرحوم مؤلّف در اين اثر گران مايه و بلندپايه اعمال و برنامه هاي روزها و ماه هاي سال از محرّم تا ذي الحجّه را به همراه آثار و بركات روحي و معنوي هر عمل با قلمي شيوا توضيح داده است. مؤلّف در مقدمه اي كه با مناجات آغاز مي شود انگيزة خود را از تأليف اين كتاب چنين آورده است: به آساني مي توان از روزهاي سال مراقبت كرد و براي يك بار هم كه شده بعضي از اعمالِ سال را انجام داد. من در اين كتاب به طور اختصار مهم ترين اعمال رسيده و لازم ترين مراقبات را مي نويسم. به يقين بدان كه هيچ گاه نمي تواني ظاهر خود را اصلاح كني مگر با اصلاح باطن. زيرا سرچشمة اعمال قلب است.6 مرحوم علّامة طباطبايي(ره) در مقدّمه اي كوتاه، مؤلّف و كتاب او را چنين مي ستايد:

اين كتاب درياي موّاجي است كه در سنگ و پيمانه نگنجد و مؤلّف آن پيشواي والامقامي است كه برتري و بلنداي شخصيّت او با هيچ معيار و مقياسي قابل سنجش نيست باشد.7 دربارة المراقبات اين نكته از زبان يكي از اهل معرفت شنيدني است كه: «مرحوم ميرزا

جوادآقا به خاطر توغّل و تعمّق در توحيد چندان كارِ منسجمي نكردند. كتاب المراقبات ايشان به اين صورت نبود، بلكه حضرت امام خميني و حضرت آيت الله سيّد احمد خوانساري(ره) اوراقِ آن را تنظيم كردند تا به صورت كتاب حاضر درآمد.»8 3. رسالة لقاءالله: كتابي سرشار از نورانيّت و معنويّت كه مطالعه و عمل به آن ره پويان وادي معرفت را به قلّة قداست و چكاد طهارت مي رساند در اين اثر «لقاءالله» و آيات مربوط به آن توضيح داده شده و راه موفّقيت و توفيقات الهي براي سالكان كوي دوست به قلم عارفي ره پيموده و گرم و سرد سلوك را چشيده بيان شده است. علّامه حسن زاده آملي اين رساله را بارقه اي از بارقه هاي آتشين و دل نشين محفل عرشي آن استاد بزرگ ربّاني مي داند.9 سخن را در اين باب با بياني از عارف صاحبدل مرحوم حاج ميرزا محمد اسماعيل دولابي(ره) كه مي فرمودند: «كتاب هاي ميرزا جواد آقا سرشار از نور هستند»10 به پايان برده و بلنداي مقامات معنوي را براي آن دو بزرگوار و همة معلّمان اخلاق و مربيّان نفوس از خداي قدّوس خواهانيم. ماهنامه موعود شماره 91 پي نوشت ها:

1. ملكي تبريزي اسرار الصلوة، ص 324، ترجمة صادق حسن زاده و علي خليلي، نشر كيش مهر.

2. سيد عليرضا ريحان يزدي، آئينة دانشوران، ص 143، به تصحيح باقري بيدهندي، نشر كتابخانة آيت الله مرعشي نجفي.

3. محمد جواد نور محمّدي، شيخ مناجاتيان، ص 58، به نقل از علاّمه حسن زاده آملي، نشر مهر خوبان.

4. علاّمه طهراني، روح مجرّد، ص 285، ، نشر علامه طباطبايي

5. حضرت امام خميني(ره)، سرّ الصلوة، ص 40، ، مركز نشر آثار حضرت امام خميني.

6. ملكي تبريزي، ترجمة المراقبات، ص 37،

، ترجمة ابراهيم محدّث، نشر اخلاق.

7. همان، ص 19.

8. محمد جواد نور محمّدي، ناگفته هاي عارفان، ص 183، به نقل از شيخ مناجاتيان، ص 75.

9. صادق حسن زاده، طبيب دل ها، ص 166، به نقل از اسرار الصلوة، ص 2.

10. مصباح الهدي، ص 442، مهدي طيب، نشر سفينه.

11. المراقبات، صص 70 _ 71، ترجمة: ابراهيم محدث، نشر اخلاق.

12. همان، صص 81 _ 82.

13. همان، صص 183 _ 185.

14. همان، ص 345.

15. همان، صص 351 _ 358.

16. همان، ص 412.

17. همان، صص 459 _ 460.

18. ملكي تبريزي، اسرار الصلوة، ص 125.

19. المراقبات، صص 82 _ 83.

20. ملكي تبريزي، اسرار الصلوة، صص 338 _ 340، نشر كيش مهر.

آداب ورود به ميهماني خدا

اشاره:

بعضي از روايات، ماه رمضان را ابتداي سال قمري برشمرده اند، چنانچه حضرت امام صادق(ع) فرموده اند: «اگر ماه رمضان [از آفات] سالم و در امان باشد، تمام سال سالم خواهد بود». بنابراين كساني كه اهل بيداري و توجه اند، قبل از ورود به اين ميهماني بزرگ، در پي كسب آمادگي هاي روحي لازم هستند، تا بتوانند از اين فرصت ويژه بهترين بهره ها را بگيرند، و خصوصاً آنكه خود را براي ورود به شب هاي قدر و برقراري ارتباط قوي و محكم با صاحب آن، يعني حجّت حق در عالم مهيا كنند. در اين نوشتار سعي شده تا چند نمونه از برجسته ترين آداب ورود به اين ماه بزرگ به موعوديان گرامي تقديم شود. باشد كه توفيق عمل به آن را بيابند. سيد بن طاووس از جمله عالمان نادري است كه مراحل مختلف «مراقبه» را طيّ نموده و بدون ترديد به محضر والاي امام عصر خويش شرف ياب شده است. عطر توحيد و ولايت، پويندگان راه خدا را

در تمامي آثار و نوشته هاي او سرمست مي كند. كتاب اقبال الاعمال از جمله نوشته هاي اين عالم بزرگ، مقام شامخي را در بين آثار وي داراست. ايشان، خود دربارة كتابش چنين مي گويد: «در ابتداي ورود به ماه رمضان، اين كتاب را كه مشتمل بر: اعمال ماه است، حاضر مي كنم، مي بوسم و بر چشم و سر گذارده، به سينه و قلبم مي چسبانم، زيرا مي بينم كه آن از طرف پروردگار و صاحب اختيارم به من هديه شده تا درب هاي خير و خوبي و پيروزي را به رويم بگشايد». سيد بن طاووس(ره) در اين كتاب آداب ورود به ماه بزرگ رمضان را چنين برشمرده است: جهت آمادگي براي ورود به ميهماني خداوند، رعايت چند نكته براي اهل مراقبه لازم و ضروري است كه آنها را به ترتيب اولويت بيان مي كنيم: 1. نماز شكر

چون سالك، دريافت كه ماه مبارك رمضان آغاز سالي است كه مي توان در آن، به وسيلة عبادت به سعادت و كمال دست يافت و در شب قدر، تدبير و ميزان امور رقم مي خورد و دعاها مستجاب مي شود، شايسته مي بيند كه با به جا آوردن نماز شكر، با سال گذشته وداع كرده، به استقبال سال آينده رود و به جهت نجات از خطرهاي سال گذشته و دست يابي به رضايت پروردگار و توفيق درك سال جديد، با فراغت كامل و به دور از بيماري ها و آفات باطني و ظاهري، شكر الهي را به جاي آورد. 2. توبه و استغفار

آنگاه توبه را از خويشتن شروع مي نمايد، از خدا به خاطر كوتاهي ها و ظلم هايي كه در حق او نموده، طلب عفو و گذشت كرده و از سستي هايي كه در اصلاح

و پاكي قلب، جهت توجه و عنايت خداوند روا داشته، و همچنين دربارة كم كاري هاي اعضاي و جوارح خود در عبادت و عقب انداختن توبة نصوح، از خداوند بخشش مي طلبد و از جانب هر عضوي از اعضاي خود صدقه مي دهد؛ زيرا خداوند فرموده است: إنّ الحسنات يذهبن السّئيات1

كارهاي نيك آثار گناهان را مي زدايد. آنگاه به جهت آثار و خواص فراوان صدقه، به ازاي هر روز و شب از سال آينده، قرص ناني صدقه مي دهد.2

نماز با فضيلت توبه: انس بن مالك مي گويد: پيامبر اكرم(ص) روز يكشنبة ماه ذيقعده خارج شد و فرمود: اي مردم! كدام يك از شما مي خواهد توبه كند؟ مردم گفتند: همه مي خواهيم توبه كنيم. حضرت فرمود: غسل كنيد، وضو بگيريد و چهار ركعت نماز بخوانيد و در هر ركعت پس از حمد، سه مرتبه سورة «قل هوالله احد» و يك بار «قل اعوذ برب الفلق» و يك بار نيز «قل اعوذ برب الناس» را بخوانيد و سپس 70 مرتبه استغفار كنيد.3 و در پايان استغفارها «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» گفته، پس از آن بگوييد: «يا عزيز يا غفّار إغفر لي ذنوبي و ذنوبَ جميع المؤمنين و المؤمناتِ فإنّه لا يغفر الذّنوبَ إلّا أنت»، سپس پيامبر اكرم(ص) فرمود: هر بنده اي از امّت من كه اين عمل را انجام دهد، از آسمان به او خطاب مي شود: اي بندة خدا! اعمالت را از سر گير و دوباره شروع كن؛ زيرا توبة تو پذيرفته و گناهانت آمرزيده شده است. و ملكي از زير عرش ندا مي دهد: اي بندة خدا! بركات و خيرات الهي بر تو و بر خاندان تو و بر فرزندان تو

باد! و ملكي ديگر چنين ندا مي دهد كه اي بندة خدا! دشمنان تو در قيامت از تو راضي مي شوند! و ملكي ديگر مي گويد: اي بندة خدا! با ايمان كامل مي ميري و دين تو محفوظ مي ماند و قبرت گشاده و نوراني مي گردد! و ملكي ديگر چنين ندا مي دهد: اي بندة خدا! پدر و مادرت از دست تو راضي و خشنود مي شوند، اگرچه بر تو خشمناك و ناراضي بوده اند و اين نماز موجب بخشش پدر و مادر و فرزندانت گرديد و روزي تو در دنيا و آخرت گسترش پيدا كرد و زياد شد. در پايان هم جبرئيل مي فرمايد: خودم هنگام جان كندن نزد ملك الموت حاضر مي شوم و سفارش تو را به او مي كنم تا در آن لحظة سخت با تو مدارا و نرمي كند و فشار جان كندن هيچ خدشه اي به تو وارد نسازد و روح تو از جسدت با ايمان خارج شود. مردم از آن حضرت(ص) سؤال كردند: اگر شخصي در غير ماه اين عمل را انجام دهد، همين آثار بر نماز وي مترتب است؟ حضرت فرمود: مانند همين امور براي او نيز هست و حضرت جبرئيل(ع) در هنگام معراج، اين كلمات و نماز را به من تعليم فرمود.4 3. توسل به آستان پروردگار

چنانچه گذشت، ماه رمضان، اول سالِ بعضي از خواص و اهل سرّ _ صلوات الله عليهم اجمعين _ مي باشد؛ پس شايسته است به كرم و رحمت الهي متوسّل شوي و از او درخواست كني تا تو و هر آنچه كه تو را در اجراي فرامين او، در طول سال آينده ياري مي دهد نگه دارد؛ همان طور كه اگر انسان بخواهد به مسافرتي

يكساله برود، براي يافتن راهنما و نگهبان و رفيق سفر و جانشين براي امور روزانه در طول مدت غيبتش بايد تلاش نمايد و چنانچه براي سال جديد آمادگي نداشته باشد، گويا سفر يك ساله اي را شروع كرده، نسبت به سرنوشت و پيش آمدهاي آن بي اطلاع است. پس چه بي نيازي والاتر از خداوند متعال تا تمامي امور سال آينده خويش را به او بسپاري و با اطمينان خاطر سفر خود را شروع نمايي؟5 4. توسل به حضرات ائمه معصومين(ع)

مهم ترين مسئله اي كه سالك در شب اول ماه بايد انجام دهد، توسل به نگهبانان و حاميان خود، يعني ائمة مصومين(ع) مي باشد. او بايد آبرو و چهرة نوراني آنان را در پيشگاه خداوند شفيع قرار دهد؛ زيرا روي سياه و ظلماني، شايستة توجه به خداوند با عظمت و صاحب جلال نيست. سالك بايد در توسّل به آستان آن بزرگواران با لطافت بسيار سخن گويد و حالت گريه و تضرع و پريشاني خود را زياد كند تا مورد قبول آن حضرات واقع شده، شفاعتش كنند و قبول و موفقيّت در اعمال را در راستاي خشنودي خداوند براي او از حضرت احديّت مسئلت و درخواست نمايند؛ زيرا حضرت حق كريم است و انسان هاي بزرگوار و كريم را ردّ نخواهد كرد، به ويژه اين اوليا كه خداوند آنان را به عنوان درب هاي رحمت و روشني بخش راهش در بين آفريده ها قرار داده، آنان را با كرامت و بزرگواري تربيت نموده و دستور پناه دادن بندگانش را به آنان داده است. چه بسا ممكن است انسان هنگام توسّل، با عنايت يك ساعتة آنها به سعادتي نائل شود كه با عبادت يك سال نمي تواند آن

را كسب كند؛ پس فرصت را غنيمت شمار و پس از عرض سلام و حمد و ثناي آنان چنين بگو: «اي آقاي من! تو در اين شب حمايت كننده و نگهبان امت و كريم ترين آفريده ها هستي، ميهماني را دوست داري و از جانب خداوند مأمور هستي كه پناهگاه بندگان باشي و اين بنده، ميهمان خداوند و تو است و به حضرت حق و آستان شما پناه آورده است؛ پس بنده ات را پناه ده و پذيرايي اش نما و پذيرايي مرا در اين شب عزيز، ورود در جمع دوستان و شيعيان خود قرار ده و دعا و شفاعت و ولايت خود را شامل حالم نما و در پيشگاه خداوند وساطت كن تا از بخشش و پذيرش و رضايت او بهره مند گردم و با نظر رحمتي به سويم بنگرد كه پس از آن هيچ گاه ناخرسندي و خشمي نباشد و مرا به شيعيان خود كه در بارگاه قرب الهي آرميده اند و دوستاني كه گوي سبقت را از همگان ربوده اند، ملحق نما؛ چون كه شفاعت شما در پيشگاه خداوند ردّ نمي شود و براي شما نزد خداوند شأن و منزلت والايي است، پس اي سرپرست و زمامدارم! به حق آن مقام و منزلتي كه خداوند به شما عنايت فرموده است از شما مي خواهم كه آنچه تقاضا كردم به من عنايت فرمائيد و به ميزان بزرگواري تان بر آن بيفزاييد و به پستي و كم مقداري و بدحالي من ننگريد؛ زيرا در ميهماني انسان هاي بزرگوار بخشش بر آنان گران نيست و هيچ گاه بخشش و عطاهاي ايشان به مقدار ارزش ناچيز ميهمانانشان محدود نمي باشد، چرا كه لطف و عطا همواره در خور بخشايندگان

است. اي آقايان من! شما بوديد كه بزرگواري را به بزرگواران و شيوة بخشش و سخاوت را به انسان هاي سخاوتمند آموختيد؛ اگر جود و بخشش يادآوري گردد، شما ابتدا و انتها و اصل و فرع آن هستيد و اگر سخن از بزرگواري به ميان آيد، شما معدن و سرچشمة آن مي باشيد؛ چه، درخواست كننده از شما ردّ نمي شود و آرزومندان درگاهتان نااميد نمي گردند. مولاي من! تو چه وقت مرا از ضيافت خويش محروم ساخته اي و در محفلت به هلاكت دچار نموده اي؟! نه، از تو چنين عملي با ميهمانت بسيار بعيد است». خلاصه آنكه سالك بايد با تمام وجود در به دست آوردن لطف، شفاعت و ترحّم حضرات ائمه(ع) بكوشد تا با عمل يك ساعتة خود سعادت سال آيندة خويش را تأمين كند و با كوشش اندك فضايل عظيم را كسب نمايد، سپس اين توسل را در هر روز و شب با سلام دادن به آن بزرگواران و ذكر بعضي از آنچه گذشت ادامه دهد.6 5. پاك كردن اموال با خمس

از مراقبات و اعمال مهمي كه سالك پس از توبه و پاك كردن قلب بايد انجام دهد آن است كه به وسيلة پرداختن خمس، خوردني ها و نوشيدني ها، پوشاك و مسكن و هر آنچه كه شخص روزه دار با آن سر و كار دارد را پاك و طاهر نمايد و بهتر آن است كه خمس اموالش را ابتداي ماه بدهد تا عبادات و اعمالش از راه حلال انجام پذيرد.7 ماهنامه موعود شماره 91 پي نوشت ها:

? با استفاده از: پيمانة عشق، نوشتة احمدرضا حسين زاده اصفهاني، با تلخيص.

1. سورة هود (11)، آية 114.

2. مرحوم حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان

مي نويسد: ظاهر آن است كه بايد استغفار مذكور و دعاي بعد از آن را پس از نماز به جا آورد.

3. سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 308، ملكي تبريزي، ميرزا جواد آقا، المراقبات، ص 188، همان، ذيل اعمال ماه ذيقعده. همان گونه كه حضرت در پايان روايت فرموده اند، اين نماز با فضيلت، اختصاصي به ماه ذيقعده نداشته و انجام آن در اوقات ديگر نيز مطلوب مي باشد، به همين جهت علماي اخلاق اين نماز را در اوقات ديگر سال براي سالكين توصيه مي نمايند.

4. سيد بن طاووس، همان، ص 21.

5. همان، ص 22.

6. ملكي تبريزي، همان، ص 130.

7. همان، ص 127، اقبال الاعمال، ص 8.

ميهمان ماه (ابوالقاسم حسينجاني)

ابوالقاسم حسينجاني مياندهي در سال 1328 در بندر انزلي متولد شد. وي پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي و متوسطه وارد دانشگاه شد و موفق به اخذ مدرك كارشناسي ارشد در رشتة مهندسي برق از دانشكدة فني دانشگاه تبريز گرديد. عشق به شعر و ادبيات از دوران نوجواني در وجود او جوانه زد و از آنجا كه او از فطرتي پاك و خداجو برخوردار بود، از همان آغازِ فعاليت هايِ ادبي خويش، در سنگر قلم، انديشمندانه به مبارزه با ظلم و ستم برخاست و با خودكامگي ها پيكار كرد تا آنجا كه دستگير و روانة زندان شد. صداقت و صميميت، دو ويژگي شاخص آثار اين شاعر تواناست. نگاه دقيق و عميق او به واژه ها از او سخنوري توانا ساخته است، سخنوري كه همواره سخني تازه براي گفتن دارد. حسينجاني علاوه بر سرودن شعر، به خاطر آشنايي با زبان هاي انگليسي و عربي، در حوزة ترجمه نيز فعاليت دارد و در رشتة تخصصي خويش آثاري را به زبان

فارسي ترجمه كرده است. در كنار شعر و ترجمه، وي در حيطة نويسندگي نيز به خلق آثار ارجمندي نايل آمده است كه تأملات او پيرامون شهيد و شهادت و آثاري كه او در همين زمينه خلق كرده، همه سرشار از طراوت و تازگي است. وي در كنار فعاليت هاي ادبي، مسئوليت هايي نيز داشته است كه از جملة آنها به موارد زير مي توان اشاره كرد:

عضو شوراي انقلاب اسلامي گيلان، نخستين فرماندار و نمايندة منتخب بندر انزلي، سردبيري ماهنامة ارتباطات، عضو هيئت داوران جشنواره هاي ادبي كشور، مسئول شوراي آموزشي بنياد نهج البلاغه، مدير كلّ پست منطقة 17 تهران و پست تصويري كشور و... . از آثار اوست:

بي مرگ، مثل صنوبر؛ مقدمه اي بر شيطان؛ اگر شهادت نبود؛ حسين, احياگر آدم؛ در اقليم خويشتن؛ چفيه هاي چاك چاك؛ سمت صميمانة حيات؛ فراسوي خيال خاكيان؛ عشق كبريت نيست كه بي خطرش را بسازند و... انتظار تو...

در هوايي كه سرد و توفاني ست

همة فكر گل، پريشاني ست

انتظار تو بود، ما را كُشت

اين چه كُشتارهاي پنهاني ست؟!

غم ما _ باز _ تازگي دارد

شام دل، باز هم چراغاني ست

هر چه باشد، به گل نخواهم گفت

كه: سرانجام باغ، ويراني ست!

برو، اي عقل! خانه ات آباد

هر كه ديوانه نيست, از ما نيست! باغبانِ اشراق

روح خاكستر من! كجايي؟

بحر شعله ور من! كجايي؟

كهكشان، آسمان، سال نوري!

ژرف پهناور من! كجايي؟

مشتري بر تو، كيوان و زهره

سوي آن سوترِ من! كجايي؟

صاعقه، ابر، باران، جوانه!

رويش باور من! كجايي؟

سمت قوسِ مدار تكامل!

اوج سرتاسر من، كجايي؟

ارتفاع سحر! صبح پيچان!

تاب نيلوفر من! كجايي؟

باغبان فلق! بذر فردا!

دانة خاور من! كجايي؟

بيستون، آسمان، راه شيرين!

شور شعر ترِ من! كجايي؟

فاتحه، قدر، والعصر، ياسين!

واقعه، كوثر من! كجايي؟

قبله، سجاده، نيّت،

نيايش!

سجدة آخر من! كجايي؟

نافله، نازدانه، نوازش!

غايب در برِ من! كجايي؟

آشكارِ حَسَن! غيب نرگس!

راز پرده درِ من! كجايي؟!

? تقديم به ساحت مقدس

مولي الموحدين، حضرت علي(ع) پدر خاك

آسمان، سرپناه مولا بود

و زمين، كارگاه مولا بود

عاشقي، پابه پاي او مي رفت

چشم نرگس، نگاه مولا بود

هرچه مي كرد، دلبري مي كرد

مهرباني، سپاه مولا بود

عدل و آزادگي، كه گُم مي شد

چشم مردم، به راه مولا بود

روز، هرچيز داشت، از او داشت

و شبان، شاهراه مولا بود

روز و شب را، به كار وا مي داشت

اين، سپيد و سياه مولا بود!

آب، از الغدير، بر مي داشت

مشربي كه گواه مولا بود

كوفه، هرچند هم، كه بد مي كرد

باز هم، در پناه مولا بود!

پدر خاك بود و خاكي بود

بي گناهي، گناهِ مولا بود!

هواي خواندن نهج البلاغه را دارم

نخُفته ام، به خدا، من هنوز بيدارم

شب و ستاره و تشويش، زيرِ سر دارم

هزار راه نرفته، در اين خراب آباد

هزار كار نكرده ست، حاصل كارم!

نگاه نيلي من، در هواي زهرا ماند

به زُهره گفته ام امشب، كه بشكند تارم

يگانه آرزوي اين شب سياه من است

كه در هواي رهايي، دوگانه بگزارم!

به خانه _ باغ شما، پا نمي نهم، امّا

به پاي آن گُلِ گم گشته، كمتر از خارم

اگرچه بغض غريبم، ولي نمي دانم

دليل چيست كه من، ابرم و نمي بارم؟!

نجف، نجف، به ملاقات مرتضي رفتم

به نيتي كه بيايد علي به ديدارم

چنان به شهر غريبان، غريبه ام كه مپرس

هزار ابر، هواي گريستن دارم!

مرا از اين همه غوغا، ببر به نخلستان

هواي خواندن نهج البلاغه را دارم

نگاه من، به جز از معجزات تازه نداشت

كدام شعبده، كرده ست اسير تكرارم؟!

شعر و ادب

در شادباش ولادت كريم اهل بيت، حضرت امام حسن مجتبي(ع) صداي سبز تو

آمد عروس حجلة خورشيد در شهود

در كوچه اي نشست كه سرمنزل تو بود

امشب صداي

سبز تو جاري ست در فضا

پا در ركاب آمدنت مانده صبح زود

دست نسيم، پنجره ها را گشود و رفت

در خانه اي كه «چشم خدا» ديده مي گشود

ما پردة نگاه به يك سو زديم باز

مانديم ماتِ خندة آيينة ودود

اين چشم هاي كيست كه در من ترانه ريخت؟

از مشرق كجاست كه با من غزل سرود؟

از آن همه شكوه كه در باغ حُسن توست

يك ساغر نگاه، عنان از دلم رُبود

اي بر بلندِ سبز شرافت نهاده پا

چون ذره اي به كوي تو سر مي برم فرود

از بس به روي صخرة صبر ايستاده اي

گيتي تو را به صبرِ «حسن» تا ابد ستود

آن قدر نازك است دلِ تو كه مي توان

غم را به چشم ديد و در آن ناله را شنود

جز قبلة نگاه تو را اي نماز سبز!

بر هيچ قبله اي نگذارم سرِ سجود

وقتي كه ذوق، فرصتِ بدرود را گرفت

بر قامت صبور تو صد آسمان درود

غلامرضا شكوهي

برشي از يك «غزل _ مثنوي» مولايي پس از شهادت

برگِ تقويم در اثناي خزان يخ زده است

مرگ باريده بر اين شهر و زمان يخ زده است

مرگ باريده كه اين خلق نمي آشوبد

گوش كن، دست هراس است كه در مي كوبد

انجماد برهوت است در اين گورستان

نالة جغد سكوت است در اين گورستان

بختك عافيت افتاده و خوابند اين قوم

محو زيبايي رؤياي سراب اند اين قوم

كُندي همت و بُرّاني تقدير اينجاست

قحطِ مردانگي و كثرت شمشير اينجاست

اين همان كوچه، همان كوچة شبگردي هاست

اين همان كوفه، همان كوفة نامردي هاست

واي من! مسجد اين شهر به خون آغشته است

زخم شمشير جفا، شير خدا را كُشته است

واي! اين مشهد مولاست، بيا گريه كنيم

مسجد كوفه همين جاست، بيا گريه كنيم

قامت افراشت چو خورشيد به قد قامتِ خون

چه قيامت كه

به پا خاست، بيا گريه كنيم

شبِ آغاز يتيمي ست، برادر بنشين

اين شبِ بي كسي ماست، بيا گريه كنيم

آه! اين بغض گره خورده، گلوگير شده

بغض در گريه شكوفاست، بيا گريه كنيم

خون چكان است قلم، شعر نمي بافم من

اين فغانِ دلِ تنهاست، بيا گريه كنيم

? ? ?

خالي از درد، دلي نيست، چه مي گويم من؟

شب قدر است و علي نيست، چه مي گويم من؟

دفتر شعر من ارزاني غم، بعدِ علي

خاك بر فرقِ من و مثنوي ام، بعدِ علي!

اسماعيل اميني تو اي قالبِ اصل انسان بيا

زمين، وسعت امتداد شماست

تمام خيابان به ياد شماست

سراپاي مژگان كه شد سُرمه رنگ

يقيناً به خطِِّ مداد شماست

در اين خاك، از آب و آتش بگير

بر اين سرزمين، ابر و باد شماست

چه آيينه سازيم از روي يار؟!

كه بازار حيرت، كساد شماست

همين دير كردن، همين انتظار

براي شما و به ياد شماست

شما بهترين نقطة عالَميد

كدامين عدد در عِداد شماست؟

تو اي قالبِ اصل انسان بيا

كه چشم انتظار مُعاد شماست

احمد عزيزي

نذر مولا علي(ع) اندوه نخلستان

باز شب، اندوه نخلستان فرا رويش

شعله رقصان است در چشمان آهويش

نخل، پيش پاش گيسو مي پريشاند

تا بگيرد قوّتي از دست بازويش

ماه، سرگردان ميان بركة چشمش

كوفه، غرق جاري آواز «ياهو»يش

بُغض تلخي حنجرش را سخت مي سوزد

خلوت چاهي كه مي خواند به آن سويش

سر درون چاه _ اين دل را كه مي فهمد؟ _

نرم پاسخ مي دهد از چاه: بانويش...

با شمايم! حرف هاتان خسته ام كرده ست

عشق را سنجيده ام من با ترازويش!

سيد مهرداد افضلي

غروب جمعه

غروب جمعه رسيده ست و باز تنهايي

غروبِ اين همه غربت، چرا نمي آيي؟

زمين به دور سرم چرخ مي زند، پس كي

تمام مي شود اين روزهاي يلدايي؟

كجاست جاذبه ات آفتاب من؟ خسته ست

شهاب كوچكت از اين مدار پيمايي

كبوترانه

دلم را كجا روانه كنم؟

كجاست گنبد آن چشم هاي مينايي؟

تمام هفته دلم را به جمعه خوش كردم

غروب جمعه رسيده ست و باز تنهايي...

پانته آ صفايي بروجني اي صاحب زمانه...!

دنيا بد است، بي تو مكان بدي شده ست

اي صاحب زمانه! زمان بدي شده ست

حتي پيامي از تو به اينجا نمي رسد

بعد از تو باد، نامه رسان بدي شده ست

برگرد، تا هواي زمين را عوض كني

حالا كه نيستي، خفقان بدي شده ست

حالا كه نيستي، همه ساكت نشسته اند

حتي زبان شعر، زبان بدي شده ست

ساعت، به سرعت و نگران پيش مي رود

اين تيك تاك ها، هيجان بدي شده ست

دست مرا بگير كه يخ زد بدون تو

جان مرا بگير، كه جان بدي شده ست

ميلاد عرفان پور

باور مهدويت ؛ آسيب ها،تكليف ها

سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي در نيمة شعبان1387 هجري شمسي اشاره:

رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنان مهمي، در سالروز ميلاد مسعود امام عصر(ع)، مهدويت را در عقايد شيعه، اعتقادي حقيقي و زنده دانستند كه داراي مباني مستحكم و غيرقابل ترديد است. ايشان ضمن برشمردن مفهوم انتظار فرج، آن را به معناي حركت و ردّ وضع موجود دانستند. معظم له در بخش ديگري از اين سخنان، به آسيب ها و پيرايه هاي باطل حول اين انديشة حقّ، بر لزوم فهم و درك درست، تعميق مدّبرانه و آگاهانه و انتقال و تبيين صحيح آن به وسيلة مجموعه هاي فرهنگي داخل و خارج از كشور، تأكيد كردند.

در اينجا بخش هايي از اين بيانات روشن كننده را تقديم خوانندگان گرامي موعود مي كنيم. روز اميد

روز نيمة شعبان روز اميد است. اين اميد، مخصوص مجموعة شيعيان يا حتّي مخصوص امت مسلمان هم نيست. اصلِ اميد به يك آيندة روشن براي بشريت و ظهور يك موعود، يك منجي، يك دست عدالت گستر در سرتاسر جهان،

تقريباً مورد اتفاق همة ادياني است كه در عالم سراغ داريم. اديان الهي و آسماني _ كه اغلب اين اديان ريشه هاي الهي و آسماني دارند _ نخواسته اند اميد واهي به مردم بدهند؛ آنها واقعيتي را بيان كردند. مهدويت در باور شيعي

خصوصيت اعتقاد ما شيعيان اين است كه اين حقيقت را در مذهب تشيع از شكل يك آرزو، از شكل يك امر ذهني محض، به صورت يك واقعيت موجود تبديل كرده است. حقيقت اين است كه شيعيان وقتي منتظر مهدي موعودند، منتظر آن دست نجات بخش هستند و در عالم ذهنيات غوطه نمي خورند؛ يك واقعيتي را جستجو مي كنند كه اين واقعيت وجود دارد. حجت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگي مي كند؛ مردم را مي بيند؛ با آنهاست؛ دردهاي آنها، آلام آنها را حس مي كند. انسان ها هم، آنهايي كه سعادتمند باشند، ظرفيت داشته باشند، در مواقعي به طور ناشناس او را زيارت مي كنند. او وجود دارد؛ يك انسان واقعي، مشخص، با نام معين، با پدر و مادر مشخص و در ميان مردم است و با آنها زندگي مي كند. اين، خصوصيتِ عقيدة ما شيعيان است. آنهايي هم كه از مذاهب ديگر اين عقيده را قبول ندارند، هيچ وقت نتوانستند دليلي كه عقل پسند باشد بر رد اين فكر و اين واقعيت، اقامه كنند. ... فرزند مبارك پاك نهاد امام حسن عسكري(ع)، تاريخ ولادتش معلوم است، مرتبطينش معلومند، معجزاتش مشخص است و خدا به او عمر طولاني داده است و مي دهد. و اين است تجسد آن آرزوي بزرگ همة امم عالم، همة قبائل، همة اديان، همة نژادها، در همة دوره ها. اين، خصوصيت مذهب شيعه دربارة اين مسئلة مهم است.

انتظار فرج

يك نكته در باب مسئلة مهدويت اين است كه شما در آثار اسلامي، در آثار شيعي مي بينيد كه از انتظار ظهور حضرت مهدي تعبير شده است به «انتظار فرج». فرج يعني چه؟ يعني گشايش. كِي انسان انتظار فرج دارد؟ انتظار گشايش دارد؟ وقتي يك فروبستگي اي وجود داشته باشد، وقتي گرهي هست، وقتي مشكلي هست. در زمينة وجود مشكل، انسان احتياج پيدا مي كند به فرج؛ يعني سرانگشتِ گره گشا؛ بازكنندة عقده هاي فروبسته. اين نكتة مهمي است. معناي انتظار فرج به عنوان عبارت اخراي انتظار ظهور، اين است كه مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل بيت(ع) وضعيتي را كه در دنياي واقعي وجود دارد، عقده و گره در زندگي بشر مي شناسد. ... انتظار يعني قانع نشدن، قبول نكردن وضع موجودِ زندگي انسان و تلاش براي رسيدن به وضع مطلوب، كه مسلّم است اين وضع مطلوب با دست قدرتمند ولي خدا، حضرت حجت بن الحسن، مهدي صاحب زمان(ع) تحقق پيدا خواهد كرد. بايد خود را به عنوان يك سرباز، به عنوان انساني كه حاضر است براي آنچنان شرائطي مجاهدت كند، آماده كنيم.

انتظار فرج معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كاري نزند، هيچ اصلاحي را وجهة همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه ما منتظر امام زمان(ع) هستيم. اينكه انتظار نيست. انتظارِ چيست؟ انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهيِ ملكوتي است كه بايد بيايد و با كمك همين انسان ها سيطرة ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگي مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسان ها را بندة واقعي خدا بكند. بايد براي اين كار آماده بود. تشكيل

نظام جمهوري اسلامي يكي از مقدمات اين حركت عظيم تاريخي است. هر اقدامي در جهت استقرار عدالت، يك قدم به سمت آن هدف والاست. انتظار معنايش اين است. انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براي اينكه كار به خودي خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگي است. اين آمادگي را بايد در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان حفظ كنيم. آفت ها و آسيب ها

البته مثل همة حقايقي كه در برهه هاي مختلفي از زمان ملعبة دست سودجويان مي شود، اين حقيقت هم گاهي ملعبة دست سودجويان مي شود. اين كساني كه ادعاهاي خلاف واقع مي كنند _ ادعاي رؤيت، ادعاي تشرف، حتّي به صورت كاملاً خرافي، ادعاي اقتداي به آن حضرت در نماز _ كه حقيقتاً ادعاهاي شرم آوري است، اينها همان پيرايه هاي باطلي است كه اين حقيقت روشن را در چشم و دل انسان هاي پاك نهاد ممكن است مشوب كند. نبايد گذاشت. همة آحاد مردم توجه داشته باشند اين ادعاهاي اتصال و ارتباط و تشرف به حضرت و دستور گرفتن از آن بزرگوار، هيچ كدام قابل تصديق نيست. بزرگان ما، برجستگان ما، انسان هاي باارزشي كه يك لحظة عمر آنها ارزش دارد به روزها و ماه ها و سال هاي عمر امثال ما، چنين ادعاهايي نكردند. ممكن است يك انسان سعادتمندي، چشمش، دلش اين ظرفيت را پيدا كند كه به نور آن جمال مبارك روشن شود، اما يك چنين كساني اهل ادعا نيستند؛ اهل گفتن نيستند؛ اهل دكان داري نيستند. اين كساني كه دكان داري ميكنند به اين وسيله، انسان ميتواند به طور قطع و يقين بگويد اينها دروغگو هستند؛ مفتري هستند. اين عقيدة روشن و تابناك را بايستي

از اين آفت اعتقادي دور نگه داشت. وظيفة عالمان و روشنفكران

... اين عقايد را بايستي اولاً درست فهميد، ثانياً آنها را با تدبر و تأمل عمق بخشيد، ثالثاً آنها را به درستي منتقل كرد. در همة مجموعه هاي فرهنگي اينجور است. در آموزش و پرورش، يك معلم، يك مدير آموزشي يا پرورشي به بهترين وجهي مي تواند از اين فرصت طلاييِ عمر نوجوان ما كه در اختيار اوست، استفاده كند. عقايد ديني را نه فقط در زنگ تعليمات ديني، بلكه مي شود آن را در همة فرصت هاي تعليم، با هوشياري، با دقت، با سنجيدگي، در عمق ذهن و جان متعلم جايگزين كرد، تا او فرصت پيدا كند آن را در دل و مغز خود رشد بدهد. ... اين را، هم جوانان ما _ جوانان فرزانة ما، دانشجويان ما، طلاب فاضل ما _ هم مجموعه هايي كه متصدي آموزشند، متصدي تبليغند، متصدي پرورش افكار و اذهان هستند، بايد توجه كنند. نشان دادن آن حقيقتي كه در اختيار مذهب اماميه و پيروان اهل بيت(ع) هست به مخاطب، مساوق1 با قبول مخاطب و همراه با تصديق و پذيرش مخاطب است. حقيقت را بايد نشان داد. بايد سعي كنيم پيرايه ها، خرافه ها، ادعاهاي دروغين، كج فهمي ها، بدفهمي ها دخالت نكند. البته نقش علماي دين، مبلغان برجسته، روشنفكران در اين زمينه نقش برجسته اي است. پي نوشت ها:

? برگرفته از: پايگاه اينترنتي Khamenei.ir.

1. مساوق: منطبق، برابر.

نشانه هاي پايان

نابودي معيارهاي اخلاقي در رژيم صهيونيستي

به گزارش پرس تي وي بيروت، پژوهش ها نشان مي دهد كه روزنامه هاي اسراييلي, در بررسي تجاوزهاي جنسي و بزه هاي ضد اخلاقي, به دليل نگاه اجتماعي ذلت بار به زن و بي اعتنايي به آن به جاي تشويق زنان به مقاومت و ايستادگي

در برابر چنين مسائلي , آنها را به تساهل و گذشت فرا مي خوانند كه اين موضوع باعث تقويت نگاه پست به زن مي شود. اين پژوهش كه توسط دانشگاه تل آويو با عنوان پوشش رسانه هاي اسراييلي در مورد تجاوزهاي جنسي ضد زنان صورت گرفته است, ديد روزنامه هاي اسراييلي به تجاوزهاي جنسي را يك ديد سطحي و بي اهميت به معاني و دلايل آن دانسته است. و از سوي ديگر، سالانه ده ها نمونه از تجاوزهاي اخلاقي و جنسي رخ مي دهد و كسي پليس را در جريان قرار نمي دهد به اين دليل كه پوشش كامل اين نوع حوادث در سيستم قضائي با دشواري روبروست .

به نظر مي رسد كه روحيه و برخوردهاي نژادپرستانه شهروندان و شهرك نشينان اسرائيلي در برخورد با غير يهويان و نگاه تحقيرآميز به آنها, ظلم, تعدي و تحقير فلسطينيان باعث شده در فرهنگ جامعه مسائل غير اخلاقي از جمله تجاوزهاي جنسي امري عادي دانسته شود.

آمار بارداري نوجوانان آمريكايي

به گزارش برنا، روز جمعه هفته گذشته موسسه ملي بهداشت آمريكا آمارهاي تكان دهنده اي از تعداد نوجوانان آمريكايي منتشر كرد كه متحمل بارداري هاي ناخواسته مي شوند. اين آمار مشخص مي كند بسياري از دختران آمريكايي نخستين رابطه جنسي خود را كه منجر به بارداري ناخواسته مي شود، در سن 15 سالگي تجربه مي كنند. در اين گزارش كه خاطر نشان مي كند اين آمار در 15 سال گذشته بي سابقه بوده، آمده است بسياري از نوجواناني كه در اين ليست قرار مي گيرند قبلاً رفتارهايي مثل سيگار كشيدن در دبيرستان و مقاطع پايين تر را تجربه كرده اند. نوجوانان باردار در اين تحقيقات معمولاً سني بين 15 تا 19 سال دارند كه به گفته مسئولان

موسسه ملي بهداشت اين افراد از زنان بالاي 20 سال، بيشتر سيگار مي كشند. به گزارش برنا و بر اساس اين مطالعات، 48 درصد از نوجوانان آمريكايي رابطه جنسي را تجربه كرده اند كه اين رقم نسبت به سال 2005 رشدي به اندازه 4 درصد را به نمايش مي گذارد در حالي كه اين رقم نسبت به دهه 90 ميلادي رقم كمتري را نشان مي دهد. وجود 65 هزار همجنس باز در ارتش آمريكا

به گزارش فارس، روزنامه واشنگتن پست نوشت: تخمين زده مي شود حدود 65 هزار همجنس باز زن و مرد در نيروهاي مسلح آمريكا خدمت كنند. نكته جالب توجه اين است كه اين روزنامه آمريكايي با طرح اين سؤال كه «آيا مي دانيد كه ايمني و امنيت شما به همجنس بازان زن و مرد ارتش بستگي دارد؟» در گزارشي مفصل به نقش آنها در ارتش آمريكا پرداخته و آنها را عناصري تاثيرگذار برشمرده است. واشنگتن پست در ادامه مي نويسد: ارتش آمريكا از سال 1994 تاكنون متحمل هزينه اي برابر با 363 ميليون دلار براي خروج اين افراد شده است زيرا شامل افراد آموزش ديده اي بوده اند. امرار معاش از طريق فروش اعضاي بدن

به گزارش برنا، ساكنان محله هاي فقير فيليپين راه ديگري براي گذران زندگي به جز فروش اعضاي بدن خود ندارند. در حالي كه ادامه بحران جهاني غذا موجب فقر و بيكاري در كشورهاي آسيايي و آفريقايي شده و مردم اين كشورها در وضعيت اسف باري به سر مي برند، تاجران اعضاي بدن اسرائيلي بهترين موقعيت را براي بهره برداري از اين اوضاع پيدا كرده اند. هزاران تن از ساكنان حومه هاي شهرهاي بزرگ فيليپين با فروش اعضاي بدن خود امرار معاش مي كنند. آنان كه عمدتاً به دليل نداشتن كار و

درآمد ناشي از بحران اقتصادي موجود جهان به دنبال راهي براي گذران زندگي مي گردند در دام تاجران اعضاي بدن اسرائيلي گرفتار مي شوند. طبق قانوني كه دولت فيليپين در سال 2002 ميلادي تصويب كرد تجارت اعضاي بدن انسان در اين كشور آزاد شده است. از اين رو فشار فقر و بيكاري موجب شده ده ها هزار تن از مردم عضوي از بدن خود را بفروشند. بنا بر آمار موجود طي سال هاي اخير دست كم 30 هزار فيليپيني كليه خود را به تاجران اسرائيلي و كشورهاي عرب فروخته اند. اين در حالي است كه مافياي اقتصادي فيليپين نيز بخشي از اين بازار پر سود را در دست گرفته است.

پروفسور و شيشه مربا

هنوز كلاس فلسفه، شروع نشده بود. استاد، چند تا بسته را كه همه به آنها خيره شده بودند، روي ميزش گذاشته بود. وقتي كلاس شروع شد، استاد، بدون آنكه صحبتي كند، شيشة مرباي بزرگي را برداشت و آن را خالي كرد. استاد از داخل بسته ها، توپ گُلفي را درآورد و داخل شيشة مربا ريخت. سپس از دانشجويان پرسيد: «آيا شيشة مربا پر شد؟». بچه ها همگي تصديق كردند.

بعد، استاد، بستة ديگري را كه حاوي ريگ هاي كوچكي بود، برداشت. سپس جاهاي خالي شيشة مربايي را كه داخل آن، توپ گلف ريخته بود، با ريگ پر كرد و شيشه را آرام آرام، تكان مي داد تا اينكه جاهاي خالي را خوب پر كند. براي بار دوم، دوباره از بچه ها پرسيد: «آيا حالا شيشة مربا پر شده است؟». بچه ها نيز همگي با هم جواب دادند: «بله».

هنوز كار استاد، تمام نشده بود و مي خواست باز هم ادامه بدهد. اين بار، دو استكان قهوه از زير

ميزش درآورد و آن را به محتويات شيشة مربا اضافه كرد تا اينكه اين بار، فضاي بين دانة شن ها هم پر شود.

بعد از اينكه كار استاد تمام شد، با گفتن كلمة «حالا!»، همة بچه ها خنديدند. بعد از اينكه خندة بچه ها تمام شد، استاد گفت: «بچه ها! من از شما مي خواهم كه اين شيشة مربا را به منزلة زندگي تان بدانيد. توپ هاي گلف نيز مانند مسائل مهمّ زندگي تان هستند از قبيل: خانواده تان، بچه هايتان، سلامتي تان، دوستانتان و چيزهاي مورد علاقه تان. بچه ها! بدون چيزهاي ديگر و با وجود اينها زندگي تان هنوز پر است.

بچه ها! اگر بار اوّل، شيشه را با شن پر مي كرديم، آن وقت جايي براي ريگ ها و توپ هاي گلف نداشتيم. اگر شما وقت و انرژي تان را براي مسائل كوچك و كم اهميّت صرف كنيد، ديگر جايي براي مسائل مهمّ زندگي تان نخواهيد داشت. توجّه داشته باشيد كه بعضي از كارها، اگر در اولويت باشند، خوش بختي تان به خطر خواهد افتاد. پس با بچه هايتان بازي كنيد، آنها را به موقع، نزد پزشك ببريد، به اعضاي خانواده مهرباني كنيد و... .

بچه ها! هميشه وقتي براي تميز كردن و بردن زباله ها وجود دارد. در درجة اوّل، مراقب توپ هاي گلف زندگي تان باشيد؛ چيزهايي كه واقعاً مهم هستند. آنها به هر جهت، در اولويت قرار دارند. استراحت و تفريح، جزو شن هاي زندگي هستند».

حرف استاد كه تمام شد، يكي از دانشجويان، دستش را بلند كرد و از استاد پرسيد: «قهوه، بيانگر چيست؟». استاد لبخندي زد و گفت: «از اينكه سؤال كردي، خيلي خوشحال شدم. قهوه براي اين است كه به شما نشان بدهم كه با وجود پر شدن زندگي تان از توپ هاي گلف و ريگ ها، مهم نيست

كه چگونه به نظر مي رسد. بچه ها! هميشه جايي براي خوردن قهوه با دوستان و تفريح با آنها هست».

دعا براي ظهور

ابن مقاتل مي گويد: حضرت امام علي بن موسي الرّضا(ع)، از من پرسيدند: شما (شيعيان) در قنوت نماز جمعه كدام دعا را مي خوانيد؟

عرض كردم: آنچه را مردم (اهل سنت) مي خوانند، مي خوانيم.

امام رضا(ع) فرمودند: دعايي را كه آنها مي خوانند، نخوان بلكه در قنوت اين دعا را بخوان: اللّهمّ أصلح عبدك و خليفتك بما أصلحت به أنبيائك و رسلك، و حفّه بملائكتك، و أيّده بروح القدس من عندك، واسلكه من بين يديه و من خلفه رصداًَ يحفظونه من كلّ سوءٍ، و أبدله من بعد خوفه أمناً يعبدك لا يشرك بك شيئاً و لا تجعل لأحدٍ من خلقك علي وليّك سلطاناً، و أْذن له في جهاد عدوّك و عدوّه، و اجعلني من أنصاره إنّك علي كلّ شيءٍ قديرٌ؛1

بار الها! به وسيلة آنچه كه كار پيامبران و فرستادگانت را اصلاح فرمودي، امور بنده و جانشينت [امام عصر(ع)] را نيز اصلاح فرما، با فرشتگانت گردا گردش را فرا بگير و او را با روح القدس از جانب خودت تأييدش گردان و مراقب و نگهباناني در پيش رو و از پشت سرش بگمار تا نگذارند هيچ بدي به او برسد و پس از خوفش، به او امنيتي عطا كن تا تو را بپرستد و چيزي را شريكت نگرداند و چيرگي و قدرتي براي هيچ يك از آفريدگانت، بر وليّ ات قرار مده و به او اجازه بده تا با دشمن تو و دشمن خودش به نبرد برخيزد و مرا نيز از ياران حضرتش قرار ده؛ همانا تو بر هر چيزي توانا هستي.

رج_عت در آثار اسلامي

با توجه به جايگاه برجستة رجعت در آموزه هاي شيعه، عالمان و محدثان اين مذهب از ديرباز به اين موضوع توجهي ويژه

داشته و كتاب ها و رساله هاي متعددي در اين زمينه تأليف كرده اند كه متأسفانه بسياري از آنها در گذر زمان از بين رفته و تنها نامي از آنها در كتاب هاي رجال و فهرست باقي مانده است.1 شيخ آغابزرگ تهراني در كتاب خود سي كتاب را كه در ادوار مختلف رجعت نوشته شده اند، معرفي كرده است.2 برخي از مهم ترين كتاب هاي نوشته شده در زمينة رجعت كه منتشر شده و اكنون در اختيار ماست عبارتند از:

الف) الرجع_ة، اثر ميرزا محمد مؤمن بن دوست محمد حسيني استرآبادي (شهيد به مكه در سال 1088 ق.) تحقيق: فارس حسّون كريم، چاپ دوم: قم، انوارالهدي، 1417 ق. در اين كتاب، پس از مقدمه اي كوتاه در زمينة لزوم رجوع بهامامان در همة امور و تسليم شدن در برابر آنها، بيش از صد روايت در زمينه موضوع رجعت آمده است.

ب) الإيقاظ من الهجع_ة بالبرهان علي الرجع_ة 3، شيخ محمد بن حسن حرّ عاملي (م 1104 ق.)، در اين كتاب كه در سال 1075 ق. تأليف شده است، بيش از 170 روايت، ده ها آيه و دلايل و قرائن ديگر براي اثبات رجعت اقامه شده است.

ج) رجعت، محمد باقر مجلسي (م 1111 ق.) در اين كتاب كه به زبان فارسي نگاشته شده است، چهارده روايت در زمينة ظهور امام مهدي(ع) و موضوع رجعت، ارائه شده است.

گفتني است، علامه مجلسي(ره) در كتاب بحارالأنوار نيز به تفصيل به موضوع رجعت پرداخته و حدود دويست روايت در اين زمينه نقل كرده است.4

د) الشيع_ة و الرجع_ة: كتاب علمي، تاريخي، ادبي، اخلاقي يتضمن فيه بحثاً تحليلاً تحقيقاً عن مسئل_ة الرجع_ة مفصلاً، محمدرضا طبسي نجفي (م 1405

ق.) چاپ اول، نجف اشرف، المطبع_ة الحيدري_ة، 1375 ق.

در اين كتاب كه در سال 1375 ق. تأليف شده است، پس از بيان مباحث مقدماتي، در ضمن چند فصل، جايگاه رجعت در قرآن، ادعيه، زيارات، اجماع فقها و كلمات بزرگان بررسي شده است. در نخستين فصل اين كتاب، 174 آيه قرآن كه در روايات به موضوع رجعت تأويل يا تفسير شده اند، به همراه روايات مربوط ارائه شده است.

در سال هاي اخير نيز كتاب هايي در اين زمينه تأليف شده است كه از آن جمله مي توان به آثار زير اشاره كرد:

1. رجعت يا دولت كريمة خاندان وحي(ع)، محمد خادمي شيرازي, ويراستة علي اكبر مهدي پور، چاپ دوم، قم، مؤلف، 1411 ق.

2. رجعت از ديدگاه عقل، قرآن، حديث، حسن طارمي، چاپ نهم: قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1383.

3. رجعت يا بازگشت به جهان، محمدرضا ضميري، چاپ اول: تهران، موعود، 1378.

4. بازگشت به دنيا در پايان تاريخ، خدامراد سليميان، چاپ اوّل: قم، بوستان كتاب، 1384.

5. الرجع_ة أو العودة إلي الحياة الدنيا بعد الموت، چاپ اوّل: قم، مركز الرسال_ة، 1418 ق. ماهنامه موعود شماره 91 پي نوشت ها:

1. ر.ك: الرجع_ة أو العود إلي الحياة الدنيا بعد الموت، چاپ اول، قم، مركز الرسال_ة، 1418 ه_ .ق. صص 46_47.

2. ر.ك: الذريع_ة إلي تصانيف الشيع_ة، ج1، صص 91_95؛ ج 7، ص 116؛ ج10، صص 161-163 و ج 11، ص 187.

3. معادل فارسي نام كتاب چنين است: بيدار كردن از خواب در زمينة استدلال بر رجعت.

4. ر.ك: بحارالأنوار، ج 53، باب الرجع_ة، صص 39_144.

كربلايي كاظم ساروقي

مرحوم آيت الله حاج سيّدمحمّدتقي خوانساري(ره) پس از آزمايش ها، به كربلايي كاظم فرمود كه قرآن را مي تواني

معكوساً بخواني؟ او گفت: آري! و شروع كرد به خواندن سورة بقره، از آخر به اول و آقاي خوانساري(ره) فرمودند: بسيار عجيب است، من شصت سال «قل هوالله احد» را كه چهار آيه است مي خوانم، ولي نمي توانم بدون فكر و تأمل از آخر به اول بخوانم ولي اين مرد عامي، سورة بقره را كه 286 آيه است، بدون تأمل، مستقيماً و معكوساً از حفظ مي خواند.

كسي كه پس از فهميدن وظيفه، عمل به آن نمايد، از نظر روحي سنخيت و همرنگي زيادي با حضرت بقية الله _ ارواحنا فداه _ پيدا مي نمايد؛ كساني كه ظاهر و باطنشان يكي است و گاهي ديگران به آنها نسبت سادگي مي دهند. از اين جهت كه اينها آنچه را در درون خويش دارند، همان گونه كه هست بروز مي دهند و آشكار مي نمايند و در فكر پنهان كردن آن نيستند. آري، انسان اگر ظاهر و باطنش پاك و خالص شد، فكرش نيز آلوده به خيانت و گناه نباشد، روح او رنگ الهي پيدا كرده، به صفات كماليّة حضرت ولي عصر(ع) مزيّن مي شود. چنين شخصي حتي اگر نتواند عمل نيكي يا خدمتي به مردم انجام دهد، فكرش دائماً در پي آن است و حداقل دعاي نيك مي كند. لطف امام(ع) هم به چنين انسان هايي زياد است. داستان عجيب و شگفت انگيز حافظ قرآن شدن يك مرد عامي، بي سواد، بي آلايش و سادة به تمام معني، به نام «كربلايي محمد كاظم كريمي ساروقي اراكي»، يكي از همين نمونه هاست، كه هزاران نفر از مراجع تقليد، آيات عظام، دانشمندان و اقشار مختلف مردم در داخل و خارج كشور، او را عيناً ديده و آزموده اند. آيت الله العظمي مكارم شيرازي نقل مي كنند:

حدود چهل

سال قبل، وقتي طلبة نوجواني بودم، براي تبليغ ايّام ماه محرّم، به منطقه اي در اطراف ملاير، به نام حسين آباد رفته بودم. در مجلس به من گفتند، پيرمردي اينجاست كه حافظ تمام قرآن است و داستان عجيبي دارد. او كشاورز ساده اي است كه روزي خسته و ناتوان، بعد از كار روزانه، از كنار امامزاده اي در حوالي همان منطقه عبور مي كرده، و طيّ ماجرايي، اين موهبت الهي نصيبش مي شود كه بدون هيچ سابقة قبلي حافظ تمام قرآن مي گردد. من از ماجرا خوشحال شدم و مايل بودم سؤالاتي از او بپرسم و امتحانش كنم. قرآن به دست گرفتم و او را آزمودم، ديدم يا للعجب اين مرد دهاتي بي سواد، با تسلط كامل سؤالات را پاسخ مي گويد، در حالي كه اگر كسي قيافه اش را مي ديد فكر مي كرد، حتي سورة حمد و قل هوالله را به زحمت مي خواند. او ملّا كاظم و يا به تعبير ديگر «كَل كاظم» ناميده مي شد، و در آن روز هنوز در محافل علمي معروف نشده بود و در قم از او خبر نداشتند. من هنگام بازگشت به قم، اين ماجرا را به عنوان ره آورد جالبي از اين سفر، براي دوستانم شرح دادم، و همگي تعجب كردند كه مردي در اين ظاهر، چنان تسلّط عجيبي به قرآن داشته باشد. ممكن است كسي بگويد حافظة او بسيار قوي است و مثلاً سال ها زحمت كشيده و آن را حفظ كرده و الآن هم مرتباً مي خواند كه يادش نرود، در حالي كه چنين نبود. ولي پيدا كردن فوري آيات، بلكه نشان دادن بي وقفه، آن هم نه از روي يك قرآن معين كه دربارة آن تمرين داشته باشد، بلكه از قرآن هاي كاملاً مختلف

چاپي، خطي، ريز و درشت، امري نيست كه بتوان از طريق عادي تفسيري براي آن پيدا كرد. بعد از مدتي، بعضي از علاقمندان، او را به قم دعوت كردند و آوازة او همه جا پيچيد. خدمت مراجع و آيات بزرگ همچون آيت الله العظمي بروجردي رسيد و طلّاب در مدرسة فيضيّه مثل پروانه اطراف وجود او را مي گرفتند، و اگر كسي از دور اين منظره را مي ديد، تعجب مي كرد كه اين مرد سادة دهاتي با همان لباس محلّي، در ميان اين جمع طلاّب، چه مي گويد. گاهي بعضي از طلّاب چند جمله از آيات مختلف قرآن را از سوره هاي متعدّد گرفته، با هم تلفيق مي كردند و مي گفتند: كل كاظم! اين آيه در كدام سوره است؟ او خنده اي مي كرد و مي گفت: ناقلاگري مي كني؟ جمله اوّل در فلان سوره و قبل و بعدش اين است، جمله دوم در فلان سوره و قبل و بعد آن چنين است و همچنين جمله هاي ديگر. از حفظ قرآن مهم تر، اين بود كه يافتن آيات از روي قرآن، براي او همچون آب خوردن بود، و هر قرآني را _ اعمّ از چاپي يا خطيّ _ به او مي دادي و مي گفتي: «كل كاظم! فلان آيه را بياور» مثل استخاره كردن با قرآن كه قرآن را باز مي كنند، باز مي كرد و آيه در يكي از دو صفحه مقابل بود. مرحوم آيت الله حاج سيّدمحمّدتقي خوانساري(ره) پس از آزمايش ها، به كربلايي كاظم فرمود كه قرآن را مي تواني معكوساً بخواني؟ او گفت: آري! و شروع كرد به خواندن سورة بقره، از آخر به اول و آقاي خوانساري(ره) فرمودند: بسيار عجيب است، من شصت سال «قل هوالله احد» را كه چهار آيه است

مي خوانم، ولي نمي توانم بدون فكر و تأمل از آخر به اول بخوانم ولي اين مرد عامي، سورة بقره را كه 286 آيه است، بدون تأمل، مستقيماً و معكوساً از حفظ مي خواند. آيت الله خزعلي كه خود حافظ قرآن و نهج البلاغه و صحيفة سجّاديه مي باشند، نيز در ملاقات خود با او، دو آيه را كه در كلمات با هم اشتراك داشتند، ضميمه كرده، پشت سر هم خوانده، محلّ آن را از او مي پرسند، (يكي آية 67 انعام و ديگري آية 88 سوره ص)، بدين ترتيب: «لكن بنا مستقر و سوف تعلمون و لتعلمن بناء بعد حين». بلافاصله در جواب مي گويد: اين دو آيه، از دو جاي قرآن است: يكي سورة انعام و ديگري از سورة ص. كسي حرف واو را در كاغذي پشت سر هم، به اين صورت: «وو» يك واو را به قصد «ولاالظالين» و ديگري را به قصد «زيد و عمرو و ...» نوشته و به كربلايي كاظم نشان داد. گفت: يكي واو قرآن است و ديگري از غير قرآن. گفتند: كربلايي كاظم! از كجا تشخيص دادي؟ گفت: «يكي نور داشت و ديگري نداشت». آيت الله محسني ملايري مي گويد: كربلايي كاظم، بسيار كندذهن و يك ماه رمضان در ملاير ميهمان من بود و به مسجد مي آمد. هر چه كردم دعاي سي روز رمضان را ياد بگيرد نتوانست ولي به معجزة امام(ع) تمام قرآن را مستقيماً و معكوساً تند و سريع بدون هيچ توقفي مي خواند. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(ره) ايشان را خواستند و من او را به قم نزد آن مرحوم فرستادم و ايشان هم او را آزمايش و امتحان نمودند و او چندي در منزل حاج سيّد

اسماعيل علوي رئيس فرهنگ آن روز قم بود. همه روزه فرهنگيان و اهل علم با او ملاقات و از او سؤال مي كردند. يكي از علمايي كه او را ديده مي گفت: اگر كسي اعتقاد به دين و خداوند نداشت، كافي بود دو سه روزي با كربلايي كاظم معاشرت مي كرد، تا با ديدن اين معجزة عجيب، به خداي متعال، قيامت، انبيا، و ائمه(ع) و به قرآن كريم معتقد شود. آيت الله خزعلي مي گفتند: «من بعد از فوت كربلايي كاظم متوجه شدم كه به او اسرار آيات و باطن قرآن را هم تعليم داده بودند. يعني اگر كسي براي شفاي مرض ناعلاج، پيدا شدن گمشده، طي الارض و مانند اينها از او سؤال مي كرد، او با قرآن جواب مي داد. مثلاً به او گفته شد فلاني بسيار مقروض است و از شما تقاضاي دعا دارد. در جواب گفته بود من جز قرآن چيزي بلد نيستم. به او بگوييد آية «و من يتّق الله يجعل له مخرجاً» تا آخر را تا ده روز فلان تعداد بخواند تا انشاءالله قرضش ادا شود. ولي نبايد به كسي بگويد كه اثرش از بين مي رود. و اما اصل داستان و ماجرا را آن گونه كه جناب آقاي محمد شريف رازي و ديگران نوشته اند چنين است كه، كربلايي محمد كاظم گفت: ماه رمضان بود كه از سوي آيت الله حائري(ره) يك مبلّغ مذهبي به روستاي ما آمد و ضمن سخنراني هاي خويش، دربارة نماز، روزه، خمس، زكات و ... بحث كرد و گفت: «هر مسلماني حساب سال نداشته باشد و حقوق مالي خويش را ندهد نماز و روزه اش صحيح نيست». من به خانه رفتم و به پدرم1گفتم: «شما چرا زكات

اموالت را نمي دهي؟» گفت: «پسرجان! اين حرف ها را از كجا مي گويي؟» گفتم: «اين روحاني كه از قم آمده مي گويد: اگر كسي حقوق مالي خويش، همچون زكات را ندهد مالش حرام است». پدرم گفت: «او براي خودش مي گويد». من گفتم: «با اين وضع، من ديگر در خانة شما نمي مانم» و به حالت قهر به قم رفتم. پس از مدتي، پدرم كسي را فرستاد و مرا به روستا بازگردانيد، و باز هم بحث ما ادامه يافت. من اصرار داشتم او زكات مال خويش را بدهد، او هم مي گفت: «اين فضولي ها به تو نمي رسد». تا آنكه بار ديگر من خانة پدر را بر سر اين موضوع ترك كردم و به تهران رفتم، و آنجا مشغول كار شدم و پدرم باز كساني را فرستاد و مرا به روستا بردند.2 درگيري ما ادامه يافت و با خيرخواهي سالخوردگان روستا، پدرم حاضر شد مقداري زمين و بذر آن را به من واگذار كند تا من به طور مستقل به كار كشاورزي بپردازم و مستقل زندگي كنم. او پذيرفت و يك قطعه زمين بزرگ با هشت بار گندم را به من واگذار كرد. من بي درنگ، نيمي از گندم را به فقرا دادم و نيم ديگرش را كشت كردم و خداي متعال، بركتي داد كه در آنجا بي نظير بود. محصول را برداشتم و به شكرانة لطف خداي متعال با بينوايان نصف كردم و بسيار به فقرا و مستمندان كمك مي كردم، و دوست داشتم هميشه يار و مددكار مردمان ضعيف و مستضعف باشم. از اين روي ما همواره بيشتر از زكات معمولي در راه خدا انفاق مي نموديم و خداوند هم بركت زيادي به آن

مي داد. تا آنكه يك روز تابستان كه براي خرمن كوبي به مزرعه رفته، و گندم ها را جمع كرده بودم، هرچه منتظر شدم بادي نيامد و آسمان كاملاً راكد بود. بالاخره مجبور شدم به طرف ده برگردم. در بين راه يكي از فقراي ده، به من رسيد و گفت: امسال چيزي از محصولت را به ما ندادي؛ آيا ما را فراموش كرده اي؟ گفتم: خير، خدا نكند كه من فقرا را فراموش كنم، ولي هنوز نتوانسته ام محصول را جمع كنم و اين را بدان كه حقّ تو محفوظ است. او خوشحال شد و به طرف ده رفت، ولي من دلم آرام نگرفت. به مزرعه برگشتم، و مقداري گندم با زحمت زياد جمع كردم و براي آن مرد فقير برداشتم، و قدري هم علوفه براي گوسفندانم درو كردم و چند ساعت بعد از ظهر، يعني حدود عصري بود كه گندم ها و علوفه ها را برداشته، به طرف ده به راه افتادم. قبل از آنكه وارد ده بشوم، به باغ امام زادة مشهور به هفتاد و دو تن رسيدم. من روي سكوي در امامزاده براي رفع خستگي نشستم و گندم ها و علوفه ها را كناري گذاشتم و به طرف صحرا نگاه مي كردم. ديدم دو نفر جوان كه يكي از آنها بسيار با هيبت و خوش قد و قامت بود، با شكوه و عظمت عجيبي به طرف من مي آيند. لباس هاي آنها عربي بود و عمّامة سبزي به سر داشتند. وقتي به من رسيدند، سلام كردم، پاسخ مرا با محبت دادند. همان آقاي با شخصيت اسم مرا بردند و گفتند: كربلائي كاظم! بيا با هم برويم فاتحه اي در اين امامزاده براي آنها بخوانيم من

گفتم: آقا، من قبلاً به زيارت رفته ام و حالا بايد براي بردن علوفه به منزل بروم. فرمودند: بسيار خوب اين علوفه ها را كنار بگذار و با ما بيا فاتحه اي بخوان. من هم اطاعت كردم. من فكر كردم كه آنان راه امامزاده را بلد نيستند، امّا هنگامي كه حركت كرديم ديدم آنان جلوتر مي روند. ابتدا امامزاده شاهزاده حسين را زيارت كرديم. آنان سورة حمد و قل هوالله را خواندند، و من چون سواد نداشتم به همراه آنان مي خواندم و صندوق را نيز مي بوسيدم، و دور مي زدم، ولي آنان چنين نمي كردند و تنها مي خواندند. سپس از آنجا بيرون آمديم تا به امام زادة ديگري كه هفتاد و دو تن مي گفتند رفتيم. در آنجا دو امام زاده به نام هاي امام زاده جعفر و امام زاده صالح دفن اند و يك قسمت هم به نام چهل دختران معروف است. باز هم من دور مي زدم و قبر را مي بوسيدم اما آنان باز هم فاتحه مي خواندند. همان آقاي با عظمت رو به من كردند و فرمودند: «كربلايي كاظم! پس چرا چيزي نمي خواني؟» گفتم: آقا من ملّا نرفته ام، من سواد ندارم. گفتند: « نگاه كن به آن كتيبه، مي تواني بخواني». نگاه كردم، كتبه اي ديدم كه نه پيش از آن ديده بودم و نه بعد از آن ديدم. نگاه كردم، ديدم به خط سفيد و پر نوري اين آية شريفه نوشته شده بود: إنّ ربّكم الله الّذي خلق السّموات و الأرض في ستّة اياّم ثمّ استوي علي العرش يغشي اللّيل و النّهار يطلبه حثيثاً و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّراتٌ بأمره ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين... إنّ رحمة الله قريبٌ من المحسنين.3 پروردگار شما،

خداوندي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز ( = شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستي پرداخت، با (پردة تاريك) شب ها روز را مي پوشاند، و شب به دنبال روز، به سرعت در حركت است، و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد، كه مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان) از آن او (و به فرمان او) است. پر بركت (و زوال ناپذير) است خداوندي كه پروردگار جهانيان است... رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است. آيه را خواندم، آنگاه جلوتر آمدند، و دست خويشتن را از پيشاني تا سينه ام كشيدند، و سورة حمد را خواندند و به چهرة من فوت كردند و همة قرآن را در سينة من نهادند. من صورتم را برگرداندم كه به آنها چيزي بگويم. ناگهان ديدم كسي آنجا نيست، و از آن آقايي كه تا همين لحظه دستشان روي سينة من بود خبري نيست، و ديگر از آن نوشته ها هم كه روي سقف بود چيزي وجود ندارد. در اين موقع دچار ترس و رعب عجيبي شدم، و ديگر نفهميدم چه شد، يعني بي هوش روي زمين افتاده بودم. هنگامي به خود آمدم كه ديدم شب فرا رسيده است. برخاستم، جريان را فراموش كرده بودم. و در بدنم احساس خستگي عجيبي مي نمودم. خودم را سرزنش مي كردم كه مگر تو كار و زندگي نداري، آخر اينجا چه كار مي كني؟ بالاخره از امام زاده بيرون آمدم و بار علوفه را به دوش گرفتم و به سوي ده حركت كردم. در بين راه متوجه شدم كلمات عربي زيادي بلد هستم. ناگهان به ياد تشرّفي كه روز قبل خدمت آن

آقا پيدا كرده بودم افتادم. باز ترس و رعب مرا برداشت. ولي زود خودم را به منزل رساندم. اهل خانه خيلي مرا سرزنش كردند كه تا اين موقع شب كجا بودي؟ من چيزي نگفتم و علوفه را به گوسفندان دادم و صبح زود آن گندم ها را به در خانة آن مرد مستمند بردم و به او دادم و بدون معطّلي به نزد پيشنماز محل، آقاي حاج شيخ صابر عراقي رفتم، و داستان خودم را از اول تا به آخر گفتم. آقاي عراقي به من گفت آنچه را مي داني بخوان. من آنها را خواندم. او ساعت ها مرا امتحان كرد. نخست سورة رحمان را پرسيد، بعد سورة يس، مريم و سوره هاي ديگر قرآن را. من از هر كجا پرسيد، از حفظ و بدون كوچك ترين لغزش همه را تلاوت كردم. سپس قرآن را بوسيدم. و آقاي عراقي به مردمي كه آنجا بودند، گفت: مردم كاظم درست مي گويد، او مورد لطف قرار گرفته است. مردم بر سر من ريختند و لباس هايم را به عنوان تبرّك بردند، و اگر او مرا در خانة خود و اتاق زن و بچه اش نبرده بود، مردم ده، گوشت بدن مرا نيز به عنوان تبرّك مي بردند. آقاي صابر عراقي به زحمت مردم را از خانه بيرون كرد و به من گفت: كاظم اگر جان خودت را دوست داري شبانه از اين محل برو. در غير اين صورت به عنوان تبرّك به دست مردم آسيب خواهي ديد. گفتم: خرمن و گوسفندانم را چه كنم؟ گفت، من دستور مي دهم آنها را حفظ و جمع آوري كنند و پولي هم به من داد و شبانه به ملاير آمدم. آنجا

نيز مردم قصه مرا براي آقاي سيّد اسماعيل علوي بروجردي كه از علماي ملاير بود گفتند و ايشان تشريف آوردند و با من ملاقات كردند و با اصرار مرا بردند، جلسه اي تشكيل دادند و قصة مرا براي شخصيت هاي ملاير نقل كردند. آنها مرا بسيار آزمايش و امتحان نمودند و همه تعجّب مي كردند. آري اين بود جريان عجيب و ماجراي استثنايي كربلايي كاظم. علما و آيات بزرگ از حوزة علميّة قم و نجف و شهرهاي ديگر او را امتحان مي نمودند. آيت الله العظمي آقاي صدر (ره) كه يكي از دو وصيّ مرحوم آيت الله العظمي حائري يزدي بودند، پس از آزمايش و امتحان او فرمودند: «نمي دانم در واقع چه عملي مورد قبول درگاه الهي است، زيرا من كه سيّد و ذريّه پيامبر(ص) هستم و سال ها درس خوانده و در اوامر الهي هم كوتاهي نكرده و نواهي و مناهي را هم ترك نموده ام، به اين فيض نرسيده ام، ولي اين پيرمرد بي سواد مورد عنايت واقع شده و حافظ قرآن گرديده است». مرحوم آيت الله العظمي سيّد محمد حجت كوه كمره اي(ره) كه از مراجع حوزة علميّة قم بودند، نسبت به اين حافظ قرآن محبّت و عنايت مخصوص داشتند و هر گاه ايشان را مي ديدند احترام نموده، او را معجزة ولايت مي دانستند، و به ايشان مساعدت و كمك مالي مي كردند و حافظ قرآن هم از غير ايشان پولي قبول نمي كرد. آيت الله حاج شيخ جعفر سبحاني فرمودند: روزي طرف عصر وارد مدرسة فيضيه شدم ديدم كربلايي كاظم كنار باغچة مدرسه نشسته و جمعي از او سؤال مي كند. من هم رفتم و آيه اي از سورة «والصافات» و سورة «ص» را پرسيدم فوراً جواب داد. پس از

او خواستم آيه را نشان دهد و قرآن كوچك بغلي ام را به دست او دادم! فوراً يك قبضه را گرفت و گفت: بفرما، و آيه در همان صفحه بود. همچنين شهيد نوّاب صفوي _ رهبر فدائيان اسلام _ او را امتحان نموده، كلماتي از قرآن را با نهج البلاغه تركيب كرده، خواندند و گفتند: اين آيه در كجاست؟ كربلايي كاظم فوراً كلمات قرآني را نشان داد و گفت: اينها از قرآن است، ولي آنها قرآن نيست. پرسيدند: چگونه تشخيص مي دهي؟ گفت: قرآن نور دارد و مي درخشد... پس او را با خود به تهران برد و روزنامه نگاران كيهان، اطلاعات، تهران مصور و خواندني ها را دعوت كرد و با آنها با وي مصاحبه اي به عمل آورد و در جرائد آن روز منتشر نمودند. پس چون عازم مشهد مقدس شدند، وي را با خود به مشهد بردند و هنگامي كه در شهرهاي سمنان، دامغان، شاهرود، سبزوار و نيشابور مورد استقبال مردم قرار گرفتند، آن شهيد بزرگوار، وي را معرفي مي كردند تا مردم با ديدن اين معجزة حضرت ولي عصر(ع)، دين و ايمانشان تقويت شده، ارادة ايشان در عمل كردن به دستورات دين و مبارزه با طاغوت قوي تر گردد. در مشهد به مهديّة مرحوم حاج آقا عابدزاده وارد مي شوند و همان روز علما، فرهنگيان و ديگر مردم مي آيند و از حافظ قرآن دربارة آيات قرآن، سؤال مي كنند. آيت الله سيّد هبةالدين شهرستاني كه مقيم بغداد بودند در سفر به مشهد مقدس، در راه بازگشت در شهر كنگاور با حافظ قرآن برخورد و پس از امتحانات بسيار او را با خود به عراق بردند. علما و حافظان قرآن _ از شيعه و اهل سنت

_ را جمع و با او تذكره نمودند و همگي ضمن ابراز تعجّب آن را امري عجيب مي دانستند. در كربلا در منزل آيت الله ميراز مهدي شيرازي، حضرات آيات آيت الله حاج سيّد ابوالقاسم خويي و حاج سيّد هادي ميلاني و ديگران اجتماع و هر سؤالي از قرآن از وي كردند، بدون تأمل و به صورت دقيق پاسخ مي گفت. امير كويت از ايشان دعوت رسمي نمود و پس از رفتن او به كويت، امير كويت تقاضاي اقامت او را نمود تا كاخي را با همة امكانات در اختيار او گذارده تا طلابي كه قرآن را حفظ مي كنند در نزد او مشغول باشند ولي علماي عراق اين امر را صلاح ندانستند و ايشان به عراق و بعد به ايران و قم بازگشت. سرانجام كربلايي كاظم كريمي ساروقي در سال 1378 ق. در روز تاسوعا در سن 78 سالگي در قم فوت كرد و در قبرستان نو مدفون گرديد. خداي متعال او را رحمت كند.

چه خوش است صوت قرآن ز تو دل ربا شنيدن

به رخت نظاره كردن، س_خن خدا شنيدن پيام ها و برداشت ها عمل به وظيفة عقلي و ديني، بهترين عامل تقرب و نزديكي انسان به خداوند است. كربلائي محمّد كاظم در راه عمل كردن به وظيفه و اداي خمس و زكات مال خويش، حاضر شد كه از وطن خود هجرت، و حدود سه سال، خارج از آن زندگي كند. تا آنكه خداوند متعال هم او را ياري كرد كه هم به وطن خود بازگشت و هم اسباب رزق حلال او را فراهم نمود. امام باقر(ع) مي فرمايند: «كسي كه از مال خمس چيزي را بخرد، خداوند او را معذور نمي داند. (زيرا)

چيزي را خريده كه براي او حلال نيست».4 در آيات بسياري از قرآن كريم، از كتاب الله تعبير به نور شده است. گرچه اين نور، نور ظاهري نيست، ولي چه بسا براي كساني كه داراي چشم بصيرتند نور آن تجلّي كند و در مقابل چشمان آنان تلألؤ نمايد. شما مي توانيد به اين آيات مراجعه نماييد: (البته كلمة نور در بعضي از اين آيات تأويلات ديگري هم دارد). سورة مائده آية 15، آية 44 و آية 46؛ سورة اعراف آية 157؛ سورة تغابن آية 8؛ سورة نسا آية 174؛ سورة انعام آية 91؛ سورة شوري آية 52.

قرآن كريم علاوه بر آنكه خود نور است، هادي انسان به سمت نور هدايت هم هست:

كتابٌ أنزلنا إليك لتخرج النّاس من الظّلمات الي النّور.5 قرآن مجيد داراي ظاهر و باطن يا بطوني است كه همة آنها مورد ارادة پروردگار است. و با توجه به آن بطون است كه گفته مي شود قرآن كريم، حاوي همه علوم است و علم هيچ تري و خشكي در آن فروگذار نشده است:و لا رطبٍ و لا يابسٍ الّا في كتابٍ مبينٍ. و بسياري از اسرار جهان تكوين و تصرفاتي كه بعضي انسان ها در زندگي يا جهان هستي مي نمايند در همان بطون آيات نهفته است؛ به گونه اي كه اگر از آن بطون و اسرار آگاه بوديم، لذت و شوق و نشاط همراهي با قرآن براي ما كمتر از لذت، شوق و نشاط مجالست با حضرت ولي عصر(ع) نبود.

در اينجا توجه شما را به يك روايت جلب مي كنم: جابر مي گويد، از امام باقر(ع) دربارة تفسير بخشي از قرآن سؤالي نمودم و امام(ع) جواب دادند، سپس بار دوم

كه سؤال كردم امام(ع) جواب ديگري به من دادند. پس گفتم قربانتان گردم، شما ديروز جواب ديگري غير از اين جواب در همين مسئله به من داديد. پس حضرت فرمودند: «اي جابر به درستي كه براي قرآن باطني و براي باطن آن باطن ديگري است، (نيز) آن ظاهري دارد و براي اين ظاهر، ظاهر ديگري است. اي جابر هيچ چيز دورتر از عقول مردم نسبت به تفسير قرآن نيست. به درستي كه (گاهي) اول آيه اي دربارة مطلبي و آخر آن پيرامون مطلب ديگري است در حالي كه قرآن كلام پيوسته اي است كه به معاني گوناگوني در آن توجيه و تصرف مي شود».6 خواندن قرآن از آخر به اول، همراه با سرعت و دقّت، پيدا كردن آيات قرآن با يك بار باز كردن قرآن، آگاهي از اسرار قرآن در عين بي سواد بودن، نور داشتن كلمات قرآن در ميان عبارات عربي كه با نيّت غير قرآني نوشته شده است، دانستن تعداد آيات، كلمات و حروف هاي هر سوره و آگاهي از اينكه هر كدام از حروف چندمين آنهاست، همة اينها از اموري است كه جز براي حاملان قرآن يعني معصومين(ع) ميسور نيست.7 و ايشان هستند كه مي توانند همة اين امور را با يك دست كشيدن به سينه و يا بدون آن در يك لحظه، به سينة كسي كه مصلحت بدانند منتقل نمايند. پروردگار متعال حفظ قرآن كريم را به جاي آنكه بين دو جلد آن بداند در سينه هاي اهل بيت ع) ذكر كرده است.

بل هو آياتٌ بيّناتٌ في صدور الذّين اوتواالعلم.8 امام باقر(ع) اين آيه را تلاوت نمودند و فرمودند: به خدا كه، خداوند نفرمود قرآن آيه هايي است

بين دو كتف (ميان و جلو) من. راوي پرسيد: آنها چه كساني هستند؟ امام(ع) فرمودند: «چه كسي را انتظار داري غير از ما باشد».9 انفاق مال در راه خداوند متعال و كمك به مستمندان و فقرا، تأثير زيادي در ترقّي انسان و لطيف نمودن روح انفاق كننده دارد. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «خوشا به حال كسي كه زيادي از مالش را انفاق مي نمايد، و زيادي از كلامش را امساك مي كند».10 پس در واقع كسي كه انفاق مي كند قبل از آنكه نياز جسمي فقير را برطرف كند، نياز روحي خويش را دارد تأمين مي نمايد.

قرآن كريم مي فرمايد: « و ما تنفقوا من خيرٍ فلأنفسكم».11 و امام باقر(ع) فرمودند: «كسي كه از انفاق نمودن در مسير رضايت الهي خودداري ورزد، خداوند متعال او را به چند برابر انفاق كردن در راه ناراحتي الهي مبتلا مي گرداند». در زيارت اموات و امامزادگان، با روح آنها ارتباط برقرار مي كنيم و روح آنها هم اين سعة وجودي را دارد كه در هر كجا باشند، به اذن پروردگار جواب ما را بدهند. بنابراين اگر بر فرض، جسم آن ميّت يا امامزاده در آن مكان مدفون نباشد، باز ما مي توانيم از روح آنها استمداد كنيم. البته اگر جسم آنها در آن مكان موجود باشد، باعث بركت مكان و در نتيجه استفادة بيشتر روحي براي زيارت كننده مي شود. به اين حديث از امام اميرالمؤمنين علي ع) توجه بفرماييد:اموات خود را زيارت كنيد زيرا كه آنها از زيارت شما خوشحال مي شوند. و بايد هر مردي حاجت خويش را نزد پدر و مادر خود جستجو كند بعد از آنكه براي آن دو، دعاي خير نمايد.12 دانستن حروف الفبا و

يا حتي آگاهي داشتن به چند زبان خارجي، انسان را عالم نمي كند، بلكه اين گونه سواد ظاهري مي تواند مقدمه اي براي فهم علوم حقيقي باشد، چنان كه مي تواند مقدمه اي براي انحراف فكري و اخلاقي و عملي شخص گردد. از طرفي ديگر ممكن است انسان، بدون سواد ظاهري به واسطة ارتباط با عالم و مجالس آنها عالم به علوم واقعي باشد. البته اگر كسي هم سواد ظاهري و هم دانا بودن به حقائق جهان و دين را توأم نمايد، نورٌ علي نور دارد. آگاه شدن به سرّ، بركت زيادي بيش از آنچه كه فكر مي كنيم دارد. امام صادق(ع) در وصيت به فرزندنشان مي فرمايند: «كسي كه علم علني را يادگيرد و علم سرّ را ترك كند، هلاك مي شود و سعادتمند نمي گردد. و بدانكه علم سرّ اعطايي از طرف خداوند متعال است نه تكلّفي كه با زحمت به دست آيد. ولي بايد توجه داشت كه انسان با تلاش نيكويي كه به عنوان مقدمه انجام مي دهد زمينه را در وجود خويش فراهم مي كند تا خداوند متعال او را به وسيلة علم سرّ اكرام كند و آن مقدمات سه نكته است:1. بغض دنيا را داشتن، 2. شناسايي افراد صالح و خدمت به آنها، 3. محكم كردن امر زندگي براي مرگ؛ يعني آمادگي كامل داشتن براي مردن».13 غذاي حلال تأثير فراواني در حافظة انسان دارد. در زندگاني كربلائي كاظم حافظ قرآن آورده اند كه هر گاه غذاي حرامي را مي خورد، مثلاً جايي دعوت مي شد كه طعام خمس داده نشده جلو او مي گذاشتند، بعد از خوردن متوجه مي شد كه حافظة او نسبت به آيات قرآن، دارد از بين مي رود. لذا بلافاصله انگشت در حلق خود مي انداخت

و همه آن غذاها را بيرون مي ريخت تا دوباره حافظه اش به جاي اوليّه اش برگردد. مرحوم آيت الله صفوي قمي(ره) مي گفتند: من او را به خانة خويش دعوت كردم و اطعام نمودم و از اين كه استفاده نمود و آن را بيرون نريخت، حليّت طعام خويش را امتحان كردم. تحريف در قرآن به معني اضافه شدن كلمه يا حرفي يا حذف آن، به هيچ وجه وجود ندارد. و اين مطلب علاوه بر آنكه دليل هاي متعددي دارد و كتبي هم در اين زمينه نوشته شده است، توسط خواندن كربلائي كاظم نيز قابل اثبات است. زيرا او قرآن را به همين كلمات، آيات و حروفي كه موجود است تلاوت مي كرده است. در حالي كه اين تلاوت به واسطه انتقال قرآن از ولي الله الاعظم _ ارواحنا فداه _ به سينة او بوده است. البته قابل توجه است كه بعضي كلمات قرآن را با اعراب ديگري مي خوانده است؛ بدون آنكه حروف آن كلمه تغيير كند. و اين به خاطر اختلاف قرائت قراء سبعه و غير آنان است كه يك كلمه را گاهي به چند اعراب تلاوت مي كردند و براي هر اعرابي، يك معنايي را هم توجيه مي نمودند. مؤسس اين اختلاف و

آنان خيانت بزرگ، به طور عمده مخالفين اهل بيت(ع اند، براي حفظ مريدان خويش، آيات را گاهي با اعراب ديگري تلاوت مي كردند و آنها را سرگرم مي نمودند. گرچه در صدر اول اسلام قرائت اصلي قرآن براي مردم معلوم بود اما به مرور زمان كم كم اختلاف قرائات باعث فراموشي قرائت اصلي شد و امروزه به عنوان يك معضل به اين مسئله نگاه مي شود. البته غالب مراجع قرائت نوشتة قرآن فعلي را كافي مي دانند

و خواندن آن را در نماز و غير آن جايز مي دانند. يكي از علما مي گفتند، از كربلائي كاظم آية 131 سوره «والصافات» را پرسيدم و او اين گونه خواند: «سلامٌ علي آل يس» در حالي كه در قرآن هاي فعلي غالباً اين گونه نوشته است: «سلامٌ علي اِل يس». البته روايت هم در تأييد خواندن كربلايي كاظم وجود دارد. چنان كه عالم ديگري مي فرمودند: كربلايي كاظم آية 53 سورة يس را اين گونه خواند: «قالوا يا ويلنا مِنْ بعثِنا من مرقدنا» در حالي كه در قرآن هاي فعلي اين گونه است: «قالوا يا ويلنا مَنْ بَعَثَنا من مرقدنا».

و باز بنده به روايت در ذيل آيه مراجعه كردم و تأييد قرائت كربلائي كاظم را از زبان معصوم(ع) نيز يافتم.

با خون دل نوشتم نزد امام نامه

انّي رأيت دهراً من هجرك القيامة

دارم من از فراقت در ديده صد علامت

ليس الدّموع عيني هذا لنا العلامة

گفتي ملامت آمد از كثرت حديثش

والله ما رأينا حبُّاً بلا ملامةٍ

پرسيدم از خبيري حال امام گفتا

في بعده عذابٌ في قربة السّلامة

با دشمنان مگوييد سرّش من آزمودم

من جرّب المجرّب حلّت به النّدامة

گرچه امام فرض است بهر هدايت خلق

والله ما قبلنا من غيرك الامامةً

اي فيض در وصالي مي كوش تا تواني

حتي تذوق منه كأساً من الكرامة

(فيض كاشاني)

سيد ابوالحسن مهدوي

ماهنامه موعود شماره 91 پي نوشت ها:

1. بعضي از بزرگان گفته اند به ارباب و مالك ده گفته بود.

2. بعضي چنين نوشته اند: تقريباً سه سال به عملگي و خاركني در دهات ديگر براي امرار معاش كار مي كردم، يك روز كه مالك ده از محل زندگي من مطلع شده بود، براي من پيغام فرستاد كه من توبه كرده ام و خمس و زكاتم را مي دهم، و دوست دارم

به ده برگردي و در نزد پدرت بماني.

3. سورة اعراف(7)، آيات 54 تا 56.

4. من اشتري شيأً من الخمس لم يحذره الله، اشتري مالا يحلّ له.

5. سورة ابراهيم(14)، آية 1، و به همين مضمون آية 91 سورة انعام(6).

6. قدمه چهارم تفسير صافي از مرحوم فيض كاشاني.

7. در زيارت جامعه خطاب به ائمه اطهار(ع) مي گوييم: «و حملة كتاب الله».

8. سورة عنكبوت(29)، آية 49: ولي اين آيات روشني است كه در سينة دانشوران جاي دارد.

9. تفسير صافي، ذيل آيه و اصول كافي.

10. بحارالانوار، ج 96، ص 117.

11. سورة بقره(2)، آية 272.

12. بحارالانوار ج 78، ص 173 و به همين مضمون در ص 320 و وسائل الشيعه، ج 6، ص 25.

13. ديوان حيران، آيت الله ميرجهاني، ص 135. مولف كتاب ديوان حيران بعد از ذكر حديث و قصيده زيبايي توضيح روايت را ذكر فرموده اند.

انتظار شهيدان

يكي از بستگان نزديك شهيد بزرگوار «امان الله خرّمي» نقل مي كرد كه، مدتي در اين فكر و انديشه بودم كه بهترين عملي كه موجب رضايت شهدا از ما مي شود چيست؟ به همين منظور، در روز تاسوعا قصد كردم كه به گلزار شهدا، سر قبر شهيد خرّمي و ديگر شهيدان بروم و ضمن قرائت فاتحه با التجا و التماس متوسل به اين بزرگواران بشوم تا شايد در فهم و درك اين موضوع به بنده نظر لطف و عنايتي كنند. تا اينكه در شب عاشوراي همان سال با آنكه من عادت داشتم هر سال عاشورا را تا صبح بيدار بمانم و به اصطلاح شب زنده داري كنم، ولي آن شب عاشوراي به يادماندني از قضا خوابم برد، در حالي كه خستگي عجيبي تمام بدنم را فرا گرفته بود، به هر

حال به خواب رفتم. در عالم رؤيا ديدم كه كنار ورودي گلزار شهدا ايستاده ام. تمامي شهدا را مي ديدم كه در محوطة گلزار رفت و آمد داشتند. برايم خيلي عجيب بود. داخل گلزار شهدا شدم. ديدم شهيد سعيدي و شهيد حاج ناصر رسولي با تبسم شيريني سلام كردند و گفتند: سؤالي را كه داري از امان الله بپرس (منظور شهيد خرّمي) و برو زيرا امشب آقا امام زمان (ع) با ما مجلس خصوصي دارند. همان لحظه ديدم شهيد امان الله خرّمي آمدند و گفتند: آقا امام زمان(ع) و نائبش را تنها نگذاريد و با اعمال نيك و دعاي از دل برخاسته، براي ظهورش دعا كنيد.

بعد از تمام شدن صحبت هاي شهيد خرّمي، از توجهشان بسيار تشكر كردم و هنگام خداحافظي، شهيد سعيدي سه بار فرمودند: دعا براي فرج آقا را فراموش نكنيد.

در اين هنگام از خواب بيدار شدم. آري آنچه شهدا را راضي مي كند دعاي براي فرج امام زمان _ روحي له الفداء _ است.

معرفي كتاب (بهائيان)

بهائيان / نويسنده: سيد محمدباقر نجفي / ناشر: شعر مشعر (سازمان حج و زيارت)

اثر حاضر، در بر دارندة تاريخچة شكل گيري بهائيت و همچنين پژوهشي جامع دربارة قرقة شيخيه است. فصول كتاب، به هم پيوسته و مرتبط به يكديگر است. اين اثر، به طور كلّي به دو كتاب تقسيم مي شود كه هر يك از چند فصل تشكيل يافته است.كتاب اول، مشتمل بر اين فصول است: 1. شيخيه، زمينه ساز بهائيت، 2. بابيه زمينه ساز مهدويه، 3. قائميت زمينة من يظهره الّلهي، 4. من يظهره الله، 5. الوهيت، من يظهره اللهي بهاء، 6. جانشيني و انشعاب.به طور اجمالي، در اين بخش از كتاب، تلاش شده است،

ادعاهاي مختلف شيخيه و بابيه طرح و نقد شود. عناوين و فصل هاي كتاب دوم نيز عبارتند از:1. خشونت و فتنه، 2. حمايت سياست هاي خارجي، 3. پوششي بر بيگانه پرستي.

در اين بخش نيز، سعي بر آن بوده تا نقش اين فرقه هاي در فجايع مختلف در كشور (مازندران، قزوين، رشت، تبريز، زنجان،... ) و حمايت استعمار بيگانه از فعاليت هاي اين فرقه (روسيه، انگلستان، دولت عثماني، صهيونيسم،... ) تبيين و برخي از سران مؤثر آن معرفي گردند.

اين كتاب از جمله نادرترين نوشته ها دربارة بهائيت و بهائيان است كه مطالعة آن را به عموم علاقه مندان توصيه مي كنيم.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109