ماهنامه موعود86

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1387 عنوان و نام پديدآور:شماره 86 ماهنامه موعود- فروردين 1387/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 86 - فروردين 1387

ياران مهدي(ع) يا انصار سفياني؟!

قريب به دو ساعت از ظهر روز عاشورا گذشته بود كه تلفن زنگ زد. پشت خط، صدايي هيجان زده و بي تاب، از واقعه اي در عراق خبر مي داد. از خروج يماني و پرچم هاي برافراشته اش كه به سوي كربلا در حركت است و درگيري هايي كه در ظهر عاشورا حادث شده. صاحب صدا از شهرستاني در جنوب كشور تماس مي گرفت. با چند واسطه و تلاش، مرا يافته بود تا بتواند موقعيت خودش را در اين شرايط بيابد.

كمي او را آرام كردم تا از آنچه در اين وقت، ذهن او را درگير و خاطرش را پريشان كرده، بگويد. مي گفت كه از طريق دوستانش در عراق، با خبر شده كه يماني خروج كرده، آن هم در روز عاشوراي سالي فرد. با نيروهاي مسلح عراقي درگير شده و مي گفت كه برخي علما، در حال بررسي موضوع هستند. يادم افتاد كه روز عاشوراي سال قبل هم، از اطراف نجف سيد حسني خروج كرده بود و در پي اين حركت، جماعتي كشته و مجروح شدند. به صاحب صداي پشت تلفن گفتم: بهترين راه اين است كه اين ساعت و تمام اين روز را به ياد حسين بن علي(ع) و شهداي دشت نينوا به عزاداري مشغول باشد. متعجب شد. انتظار نداشت كه به سادگي از كنار اين خبر مهيّج يعني خروج يماني بگذرم، آن هم با قرايني قوي چون روز عاشورا و سال فرد كه خودش ذكر مي كرد. كمي كه

آرام تر شد. گفتم: با عجله و شتاب، خود و اطرافيان را به دردسر نينداز. حسب برخي روايات قرار است جناب يماني از يمن خروج كند؛ در اين روز و ساعت و بي مقدمه و ناگهاني در جنوب بغداد چه مي كند؟ خروج او و سيد خراساني و سفياني، در يك روز و ساعت و ماه خواهد بود، در حالي كه از آن دو، يكي در جبهة حق و ديگري صددرصد باطل است. قراين و شواهدي كه منابع روايي ما را دربارة آنها متذكر شده و هشدار داده اند، در اين ماجرا ديده نمي شود. به صرف چند خبر پراكنده و قرينة متشتّت كه نمي توان از واقعة عظيمي چون ظهور حضرت صاحب الزّمان(ع) اطمينان حاصل كرد. البته مي پذيرم كه عموم علائم و نشانه هاي ظهور طي سال هاي اخير در اقصا نقاط عالم بروز كرده، به ويژه در عراقِ مبتلاي بحران و فتنه. امّا، ما را دربارة علائم مهم تري هشدار داده اند و بيش از آن دربارة آمادگي و انتظار و علائمي حتمي و قطعي، چون خروج سفياني از شام و بحران آفريني هايش و كشت و كشتاري كه به نفع غرب و يهود، عليه بندگان مستضعف به راه مي اندازد. اين خروج مشكوك هيچ ربطي به يماني، آن مرد خدا كه براي خدا و به نيّت ياري حضرت امام(ع) خروج مي كند و همراه با سيد خراساني از ديار فارس (ايران) به امام مي پيوندد، ندارد. در حال حاضر، بيش از تمامي انگشتان دو دست و دو پا(!) در عراق مدّعي نيابت، بابيت و حتي مهدويت وجود دارد در حالي كه شباهت جملگي آنها به اعوان و انصار سفياني بيشتر است تا پسرعموهاي(!؟) يكي از آن سيصد و

سيزده نفر مرد از خيل ياران امام كه او را ياري خواهند داد. وقتي در ميانة بحران، جماعتي مبتلا و سرگردان در امواج فتنه ها، دست مي گردانند تا شايد دستگيري بيايد، هر رهزن و طرّاري خود را در هيأت ناجي و منجي مي نمايد. مگر جز اين است كه طرّاران فرنگي _ آمريكا و انگليس _ امروز خود را به نام ناجي مردم عراق و حتي منجي خلق عالم از بلا و ابتلا معرفي مي نمايند و در همين هيأت و لباس، به جان و مال و ناموس خلق عالم تعدّي و تجاوز مي كنند؟ قراين و شواهد و بسياري از مدارك مكشوفه نشاني مي دهد كه بسياري از اين مدعيان نيابت و بابيت در عراق، مأموران مستقيم يا غير مستقيم انگليس، آمريكا و يهود هستند كه با پول سلفي هاي عربستان فضاي آشفتة عراق را آشفته تر مي سازند تا به هيچ روي دولت نوپاي مسلمان عراقي مجال آرامش و قرار و استقرار نيابد. براي اين جماعت مأمور، شأن و مقام و موقعيت يهوديت صهيونيستي، آمريكا و انگليس استعماري و جنايتكار صد مرتبه بالاتر است از مؤمنان آل محمد(ع). اين اعتراف وحشتناك خودشان است كه افاضه فرمودند(؟!): «اگر براي ايستادگي صدام در برابر ايران 25 ميليارد دلار هزينه كرديم، براي مقاومت در برابر استقرار دولت اسلامي فعلي عراق حاضر به هزينة 250 ميليارد دلار هستيم»؛ چنان كه امروز شاهد اين هزينه كردن هستيم. با توجه به گسترة اين حوادث و شبهات است كه عرض مي كنم:

امروز، بيش از هر زمان نيازمند آگاهي و معرفت دربارة «شرايط تاريخي ويژه اي» هستيم كه در آن به سر مي بريم. تنها به شرط شناسايي اين شرايط است كه

مي توانيم اتخاذ موضع كنيم و پيامد آن، سرمايه هاي مادي و معنوي را بر سر آن «موضع»، هزينه. امروز، بيش از هر زمان نيازمند آگاهي از نشانه ها و قراين مذكور در ميان روايات ائمه دين(ع) دربارة عصر ظهور و سال هاي ماقبل آن هستيم. تنها به شرط شناسايي اين قراين است كه مي توانيم دريابيم در كدامين موقعيت هستيم. چه كسي راست و چه كسي فريب مي دهد. چه وقت بايد نشست و چه وقت بايد به راه افتاد. امروز، بيش از هر زمان نيازمند مصداق شناسي قراين، شواهد و علايم و تطبيق روايات متقن با حوادث جاري در جهان پيرامون خود هستيم. تنها به شرط اين تطبيق و شناسايي است كه مي توانيم دريابيم در كدام جبهه ايم؛ و چند جمعه تا ظهور باقي مانده. با تأسف بايد گفت كه از حافظة تاريخي خود _ دانسته يا ندانسته _ بسياري از خاطرات و حوادث تلخ و شيرين رفته بر آل محمد(ع) و ياران، اوليا و شيعيان آنها را زدوده ايم و يا آنكه آن چنان به ريز و درشت دنيا مشغول آمده ايم كه مجال بازنگري دفتر خاطرات گذشته را پيدا نمي كنيم و از همه بدتر، آموزه هاي مجهول غربي ما را فريفته است. از همين روست كه گذشته را چراغ راه آينده نمي سازيم. قبل از وقوع سيل، مجاري و منافذ را سدّ نمي كنيم و از اين دست مثل ها عبرت نمي گيريم كه: به جويي كه بگذشت يك بار آب

نبندد خردمند بر او جاي خواب اين معنا را همة مرداني كه در حال تدبير سياست داخلي و خارجي دولت اسلامي هستند، بيش از عموم مردم، بايد درك كرده و متذكرش شوند. امروزه روز، در حالي

كه ما بحقّ، مسرور از بسياري موفقيت هاي سياسي، اجتماعي و علمي هستيم دور از چشم و گوش ما «نطفه هاي بحران آينده» بسته مي شود. قراين آنها را در بسياري از مناطق مي توان ملاحظه كرد. امروز، بيش از هر زمان نيامند نگاه به آينده ايم و تقويت «روحيه اي جهادي» براي حضور در آن. اين معنا را همة مرداني كه در حال تدبير امر تعليم و تربيت نوجوانان و جوانانند، بيش از عموم مردم بايد درك كنند. امروزه، بيش از هر زمان نيازمند معرفت دربارة مهدي آل محمد(ع)، مأموريت بزرگ و الهي شان و جايگاه «مردان زمينه ساز» آن انقلاب جهاني هستيم. مأموريت سفينة انقلاب اسلامي، قرار گرفتن در مدار «زمينه سازان و ياري دهندگان» است و ناگزير به شناسايي همة شرايط و مقتضيات اين «مدار ويژه» در عصر غيبت حجت حقّ.

اين معنا را همة مرداني كه كسوت «طراحي خطوط استراتژيك» و «مبلغان اين خطوط» در شيعه خانة امام زمان(ع) بر تن كرده اند، بيش از عموم مردم، بايد درك كنند. در آستانة سال نو جملة اعضاي خانوادة بزرگ موعود(ع) را دعوت به «تجديد عهد» و «پايداري بر سر عهد» در طريق انتظار مي كنيم؛ عهدي كه متضمّن «آگاهي، ماندگاري و مجاهدة» ماست براي خدمت به آن امام غايب از نظر. «تجديد عهدي» كه تمامي حجاب هاي حايل ميان ما و صاحب زمان و امام زمان(ع) را برمي دارد و سال هاي دوري را كوتاه و كوتاهتر مي كنند. «تجديد عهدي» كه باعث بارش باران رحمت خداوندي مي شود و زمينة ظهور مهدي موعود، ارواحنا له الفداء را فراهم مي آورد. باشد تا در خيل ياران و سوارانش جايگير شويم؛ ان شاءالله سال نو بر جملة منتظران مبارك باد!

سردبير

معرفت امام عصر(ع)

اقتراح با حضور حجج اسلام

و المسلمين محمدباقر تحريري، سيد محمد مهدي ميرباقري، دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني اشاره:

موضوع معرفت امام عصر(ع) يكي از مباحثي است كه قدمتي به اندازة تاريخ اسلام دارد. روايت مشهور«من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّةً» را شيعه و سني در بسياري از كتب حديثي و غير حديثي خود نقل كرده اند و تمام فرق اسلامي آن را صحيح و معتبر مي دانند. آن را بهانه اي براي گفت وگو و اقتراح با استادان بنامي كه در اين باره به نگارش كتاب و ايراد سخنراني پرداخته اند قرار داديم كه ثمره اين اقتراح تقديم حضور شما خوانندگان گرامي مي شود. اميد كه اسباب رضايت حضرتش را فراهم آورده، مقبول طبع شريف شما قرار گيرد.ان شاءالله. براي آغاز گفت و گو از استادان حاضر پرسيديم كه در حديث «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّةً» منظور از معرفت چيست؟ حجت الاسلام تحريري در پاسخ به اين سؤال، ضرورت شناخت راهي را كه خداوند براي سعادت و كمال بشريت قرار داده، به وسيله و مدد راهنمايي كه خود او فرستاده، بديهي دانست و شناخت ابعاد مختلف وجودي اين راهنمايان را تكليف همگان برشمرد. حجت الاسلام تحريري: قبل از هرچيز بايد جايگاه امامت در نظام اسلام براي ما مشخص بشود؛ با فهم آن معرفت امام نيز جايگاه خويش را نزد ما پيدا مي كند.

خداوند متعال، انسان را براي هدفي متعال آفريده و براي رسيدن به اين هدف عالي، راه مشخصي را به او معرفي نموده است. اين راه را مبلغاني شايسته كه همان انبيا و رسل هستند به انسان رهنمون شده اند. در قرآن كريم از عده اي با عنوان «امام» نام برده شده كه

ادامه دهندة راه انبيا و رسل هستند. امام از ديدگاه قرآن، همان پيشوا و مقتداست كه الگوي انسان ها در اعمال، رفتار و گفتارشان هستند. مقصود از معرفت امام در اين حديث شريف، اين است كه انسان در ضمن اعتقاد به دين الهي و رسولان خدا، نياز به شناخت آن كسي دارد كه از سوي خداوند متعال معرفي شده است تا او را در تمام جنبه هاي فكري و مسائل عملي براي رسيدن به سعادت در دنيا و آخرت الگوي خويش قرار دهد. نياز به وجود چنين راهنماياني كه خداوند آنان را معرفي نموده، مورد تأييد عقل نيز است. هر كس بسته به ميزان درك عقلاني خود بايد اين راهنمايان را بشناسد، تا به بالاترين مرتبة ممكن براي تعالي خود در اين مسير كمال دست يابد. زمان جاهليت زماني است كه افراد در جهل و ناداني فرو رفته بودند و در برابر زندگي سعادتمندانه بي تفاوت بوده، به زندگي حيواني عادت كرده بودند. حجت الاسلام سيد محمدمهدي ميرباقري در ابتدا، اين حديث را از جمله روايات غير قابل خدشه، نزد شيعه و سني دانست. سپس با استناد به اين روايت و آيات و روايات ديگر، حيات را به دو دسته تقسيم كرده، به تبيين ابعاد و ويژگي هاي حيات طيبه پرداخت. به بيان استاد تنها راه دست يافتن به حيات طيبه و بهره مندي از آثار آن كسب معرفت نسبت به معصومان و به خصوص امام عصر(ع) است. حجت الاسلام سيد محمدمهدي ميرباقري: اين حديث را فريقين نقل كرده اند؛ لذا از لحاظ سند قابل مناقشه نيست. از نظر دلالت هم مضامين بسيار بلندي دارد. از اين حديث استفاده مي شود كه مرگ و

زندگي انسان، هر كدام به دو دستة جاهلي و ايماني _ اسلامي تقسيم مي شوند. اين مضمون، در روايات متعددي كه بسياري از آنها در «كتاب الحجة» كافي آمده است مي توان مشاهده كرد. مثلاً گفته اند: «هر كس مي خواهد حياتش مانند حيات انبيا باشد و وارد بهشتي كه حضرت حق و رحمانيت الهي آن را غرس كرده شود، بايد ولايت علي(ع) و امامان پس از ايشان(ع) را بپذيرد». كسي كه در اين حيات نيست احساسي از آن درجات بهشتي ندارد. حتي اگر روزي او را به درون آن بهشت ها ببرند براي او با يك باغ و بوستان عادي تفاوتي نخواهد داشت. اگر اين شخص علاوه بر اينكه نابيناست، حواس شنوايي، لامسه و بويايي اش هم در آن فضا كار نكند، از آن فضا هيچ دركي نخواهد داشت. كسي مي تواند وارد اين فضا بشود كه قواي ادراكي او هماهنگ با آن باشد. كسي كه به آن منزلت از حيات رسيد درجات جنت قرب و رضوان را مي تواند درك كند. گاهي در روايات، از اين حيات كه انسان را به درك حضور حضرت حق و درجات قرب و جنت و نيز ابتهاجات قرب و رنج بُعد و فراق نائل مي كند به حيات طيّبه ياد مي شود. اين همان حيات است كه خداوند در وجود مقدس ولي الله الاعظم و انوار پاك چهارده معصوم(ع) قرار داده است. در روايت معروفي از اميرالمؤمنين(ع) آمده كه فرمودند:

«به حقيقت، خداوند متعال به كلمه اي تكلم نمود و آن كلمه نوري شد كه پيامبر، من و فرزندانم را از آن آفريد. آنگاه به كلمه [ديگري] تكلم فرمود كه آن روحي شد، و آن روح را در

آن نور قرار داد. پس ما آن كلمه و روح الهي هستيم». حقيقت «كلمة روح» در وجود معصمومان(ع) قرار داده شده و حقيقت حيات از آنجا ناشي مي شود. ايشان سرچشمة حياتند و ماء معين. همان كه در زيارات امام زمان(ع) مي گوييم: «سلام بر تو اي سرچشمة حيات.» با توجه به اينكه ولايت مصومان(ع) سرچشمة حيات طيبه است آيه «يا أيّها الناس استجيبو الله و للرّسول إذا دعاكم لما يُحييكم2؛ اي مردم خدا و رسولش را اجابت كنيد آنگاه كه شما را مي خوانند تا حيات بخشند». معناي «سبب حيات» را ولايت اميرالمؤمنين(ع) گفته اند، تا ما به آن فضا برويم و از آن برخوردار شويم. اگر ما قائل به چنين حياتي باشيم كه در تولّي به معصوم(ع) و حيات ايشان ظاهر مي شود، هر چه بيشتر مقامات معصومان(ع) را درك كنيم بيشتر به اين حيات راه پيدا مي كنيم. به طور طبيعي كسي كه از اين حيات برخوردار شود مَماتش هم با ديگران متفاوت مي شود. ممات چنين كسي ادامه همين حيات و سير و پلي به درجات بالاتر اين حيات است. از همين رو كسي كه از اين حيات بهره مند نبود، مرگش هم به مانند حياتش، ممات جاهلي مي شود. خلاصه اينكه ما دو نوع حيات و ممات داريم: يكي حيات و ممات محمّد و آل محمّد(ع) كه انسان با شفاعت ايشان به اين درجه از حيات و ممات مي رسد. معرفت امام، مقدمة برخورداري از آن شفاعت و جريان نور حقّ و حجّت حق در وجود ماست. اگر كسي از اين معرفت محروم شد به طور طبيعي از بركات و آثار شفاعت معصوم(ع) كه دميدن آن روح و حيات و نيز تنزّل

حيات امام در وجود انسان و جاري شدن آن نورانيت و حيات است محروم مي شود، و مرگ او مرگ جاهلي مي شود چنانچه حيات او هم حياتي جاهلي است. تعبير ديگر از اين روايت اين است كه انساني كه به معرفت امام نمي رسد، انساني است كه گويا در دوران جاهليت و پيش از بعثت مرده است و از نور هدايت و هرآنچه در قرآن است _ نور، هدايت، ذكر، رحمت، موعظه و... _ و انواري كه در وجود مقدس حضرت است _ چراغ درخشنده، رحمت براي جهانيان و... _ محروم است؛ يعني او نتوانسته است آن انواري را كه با اين وجود مقدس نازل شده، دريافت بكند. دريافت و ادراك نبي اكرم(ص)، نور و ذكر ايشان و همة حقايقي كه با آن وجود مقدس نازل شده از طريق معرفت امام حاصل مي شود؛ چون امام است كه راه ما را به سوي امام باز مي كند: «من شهر علمم و علي درِ آن است». اگر امام را باب و سبيل به سوي حقيقت نبي اكرم(ص) بدانيم و ايشان را «اهل بيت نبوّت»؛ و نيز نبي اكرم(ص) را همان ذكري كه در قرآن كريم آمده است: « قد أنزلنا إليكم ذكراً»4 و امامان(ع) را «اهل ذكر»: «فاسألوا أهل الذّكر»5 پس براي رسيدن به ذكر بايد از طريق اهل ذكر اقدام كنيم. براي دستيابي به بيت النبوه بايد به اهل بيت راه را پيدا كنيم و از طريق باب به مدينه وارد شويم؛ يعني معرفت امام طريق معرفت به همة حقايق نازل شده با وجود مقدس نبي اكرم(ص) است. دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني كه سومين شركت كننده در اين اقتراح

بود، در پاسخ به پرسش فوق منظور از معرفت را با استناد به يك روايت، اين چنين بيان كرد كه اهل هر زماني امامي را كه بايد از او فرمان ببرند بشناسند. سپس توضيحات نويسندة اثر شريف مكيال المكارم را درباره اين حديث بيان نمود، در نهايت متذكر اين مسئله مهم شد كه، شناخت امام عصر(ع) بدون شناخت امامان پيش از ايشان ممكن نيست. دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني: اولين و مهم ترين وظيفه اي كه هرشيعه منتظر برعهده دارد كسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خويش است. روايت فوق روايت متواتري است كه از طريق شيعه و سني از پيامبر اكرم(ص) و نيز امامان معصوم(ع) نقل شده است. امام حسين(ع) دربارة معرفت امام مي فرمايند: «هان اي مردم، همانا خداوند _ كه بزرگ باد ياد او _ بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند. پس هر گاه او را شناختند، او را بپرستند و با پرستيدن او از از بندگي هرآنچه جزخداست بي نياز گردند». مردي از ايشان پرسيد: اي فرزند رسول خدا(ص)، پدر و مادرم به فدايت، معرفت خدا چيست؟

حضرت فرمود: «اين است كه اهل هر زماني امامي را بايد از او فرمان ببرند بشناسند.» به عبارت ديگر، فلسفة آفرينش انسان رسيدن به مقام معرفت خداست؛ اما اين معرفت حاصل نمي شود مگر به معرفت امام و حجت عصر(ع)؛ زيرا امام آينه تمام نماي حق و واسطة شناخت خداست. مرحوم فقيه احمدآبادي در كتاب ارزشمند مكيال المكارم با استفاده از روايات متعدد مفهوم معرفت امام را چنين توضيح مي دهد: «بدون ترديد مقصود از شناختي كه امامان ما _ كه درود و سلام خداوند بر

ايشان باد _ تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، اين است كه ما آن حضرت را آن چنان كه هست بشناسيم؛ به گونه اي كه اين شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه هاي ملحدان و ماية نجاتمان از اعمال گمراه كنندة مدعيان دروغين باشد و اين چنين شناختي جز به دو امر حاصل نمي گردد: اول، شناختن امام(ع) به نام و نسب؛ و دوم، شناخت صفات و ويژگي هاي او كه به دست آوردن اين دو شناخت از اهمّ واجبات است».1 البته امر دومي كه در كلام فوق بدان اشاره شده در عصر ما از اهميت بيشتري برخوردار بوده و در واقع اين نوع شناخت است كه مي تواند در زندگي فردي و اجتماعي منتظران منشأ اثر و تحول باشد؛ زيرا اگر كسي به حقيقت به صفات و ويژگي هاي امام عصر(ع) و نقش و جايگاه آن حضرت در عالم هستي و فقر و نياز خود نسبت به او واقف شود، هرگز از نام و ياد حضرتش غافل نمي شود. نكته اي كه در اينجا بايد در نظر داشت، اين است كه شناخت امام زمان(ع) از شناخت ديگر امامان معصوم(ع) جدا نيست و اگر كسي به طور كلي به شأن و جايگاه امامان هدايت(ع) واقف شد، صفات و ويژگي هاي آنان را شناخت و به مسئوليت خود در برابر آنان پي برد، قطعاً نسبت به امام عصر(ع) نيز به شناختي شايسته مي رسد. در ادامة اقتراح، از عزيزان پرسيديم كه، آيا اين معرفت اكتسابي است يا اعطايي؟ حجت الاسلام تحريري آن را اكتسابي، و با بهره مندي از مقدمات و لوازم متناسب اين نياز _ كه خداوند به انسان ها اعطا كرده _ دانست. حجت الاسلام

تحريري: با توجه به جزئياتي كه گفته شد، مسلماً اين معرفت اكتسابي است. البته وقتي دربارة امور و به خصوص معرفت اكتسابي تأمل مي كنيم مي بينيم كه باز تأكيد روي اعطايي بودن آن است. انسان در درون خود به امامي كه او را به سمت مبدأ و هدف آفرينشش رهنمايي كند، احساس نياز مي نمايد و اين احساس براي او قابل درك است. اين معرفت فطري، ناآگاهانه و يا نيمه آگاهانه است. خداوند متعال به انسان عقلي داده كه در زمان معيني شكوفا مي شود. با شكوفا شدن عقل، انسان درك هايي پيدا مي كند. پس از پيدا شدن اين درك ها، انسان به سمت شكوفا كردن درك هاي فطري اش حركت مي كند. حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري با توجه به مواردي كه در پاسخ به پرسش اول بيان كرده بود توضيحات بيشتر درباره اين سؤال را همراه با مطالب مربوط به پرسش سوم ارائه كرد. دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني در پاسخ به پرسش دوم، كسب معرفت را هم اعطايي دانست و هم اكتسابي؛ با توجه به بيانات استاد، گام هاي اوليه را بايد شخص بردارد و نسبت به امام(ع) معرفت اجمالي پيدا كند. سپس در ادامه راه، با انجام اعمال صالح و ترك گناهان، با اهل بيت(ع) ايجاد سنخيت كند تا مراتب بعدي معرفت را به او اعطا كنند.

دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني : از آية شريفة «إليه يصعد الكلم الطي_ّ_ب و العمل الصالح يرفعه؛6 سخنان پاكيزه به سوي او بالا مي رود و اگر شايسته آن را رفعت مي بخشد». مي توان دريافت كه اگر معرفت را آن كلم طيبي كه به سوي خداوند بالا مي رود در نظر بگيريم، آنچه اين معرفت را بالا مي برد قطعاً

عمل صالح است. منظور از اين معرفت، مسلماً معرفت شناسنامه اي نيست و الّا آنها كه در زمان حيات معصومان(ع) مي زيستند به طورمستقيم هم ايشان را مي ديدند، به نام و ويژگي مي شناختند و هم با ايشان ارتباط داشتند اما حظّ و بهره اي از اين معرفت خود نداشتند؛ چون سعة وجودي و ظرفيت اين معرفت را نداشتند.آنچه كه اين سعه وجودي و ظرفيت شناخت كامل معصوم(ع) را در ما ايجاد مي كند، عمل صالح است. اين عمل صالح كمك مي كند كه روز به روز بر معرفت ما افزوده شود. اينكه به ما توصيه و سفارش كرده اند كه به عنوان يك وظيفه در دوران غيبت دعاي «اللّهم عرّفني نفسك...» را بخوانيد، در پاسخ به حيرت راوي از اين دوران بوده است. در بند آخر اين دعا هم گفته مي شود: «خدايا اگر حجتت را به من نشناساني گمراه خواهم شد». اين معرفت با مطالعه و خواندن صرف، به دست نمي آيد و مقدماتي نياز دارد. مقدمة شناخت كامل از امام فراهم شدن سنخيت ميان محبّ و امام است و اين سنخيت تنها با انجام اعمال صالح و ترك گناهان به دست مي آيد و اين سنخيت باعث مي شود كه ما به مراتب وجودي امام پي ببريم و معرفت خودمان را به سطح بالايي برسانيم. پس اين معرفت در مراحلي، هم اكتسابي است هم اعطايي. قدم هاي اوليه را بايد خودمان برداريم و براي شناخت ائمه(ع) و كسب معرفت نسبت به ايشان و مقاماتشان تلاش كنيم و همزمان با آن، با انجام اعمال صالح و دوري از گناهان، رفته رفته اين سنخيت را كسب كنيم تا اين سنخيت ما را به مراتب بالاتر برساند.

ادامه

دارد. ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. موسوي اصفهاني، سيد محمد تقي، مكيال المكارم، ج 2، ص 107.

2. سورة انفال (8)، آية 24.

3. مفاتيح الجنان، زيارت امام زمان(ع) در روز جمعه.

4. سورة طلاق (65)، آية 10.

5. سورة انبيا (21)، آية 7.

6. سورة فاطر (35)، آية 10.

از تولد تا غيبت

هنگامي كه نرجس در روم بود، خواب هاي شگفت انگيزي ديد. يك بار در خواب، پيامبر عزيز اسلام و عيساي مسيح ع) را ديد كه او را به عقد ازدواج امام حسن عسكري ع) در آوردند. وي در خواب ديگري، شگفتي هاي ديگري ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با اين حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافيان خويش پنهان مي داشت تا آنگاه كه ميان مسلمانان و روميان جنگ درگرفت و قيصر به همراه لشكرش روانه جبهه هاي جنگ شد.

معرفت دربارة حضرت صاحب الزمان(ع) را از سوانح احوال ايشان و اولين روز تولدشان آغاز مي كنيم. 1. پيوند آسماني

بنا بر مشهورترين اقوال، امام مهدي ع)، دوازدهمين پيشواي شيعيان، در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 ق. در شهر سامرا ديده به جهان گشود.1 بنا به گفته شيخ مفيد (م413 ق.)، پدرش، امام حسن عسكري ع) جز او فرزندي نه پنهان و نه آشكار به جا نگذاشت و او را نيز پنهاني نگه داري فرمود.2 مادر بزرگوار آن حضرت، بانويي شايسته به نام نرجس3 بود كه به نام هاي ديگري چون سوسن،4صيقل5 يا صقيل و مليكه6 نيز ناميده شده است.7 او دختر يوشعا، پسر قيصر روم و از نوادگان شمعون، يكي از حواريون مسيح ع) بود كه خداوند، او را به صورت معجزه آسايي براي همسري امام يازدهم

برگزيد.8 هنگامي كه نرجس در روم بود، خواب هاي شگفت انگيزي ديد. يك بار در خواب، پيامبر عزيز اسلام و عيساي مسيح ع) را ديد كه او را به عقد ازدواج امام حسن عسكري ع) در آوردند. وي در خواب ديگري، شگفتي هاي ديگري ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با اين حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافيان خويش پنهان مي داشت تا آنگاه كه ميان مسلمانان و روميان جنگ درگرفت و قيصر به همراه لشكرش روانه جبهه هاي جنگ شد. نرجس در خواب فرمان يافت به طور ناشناس همراه كنيزان و خدمت كاران به دنبال سپاهي برود كه به مرز مي روند. او چنين كرد و در مرز، برخي از جلوداران سپاه مسلمانان، آنان را اسير ساختند و بي آنكه بدانند او از خانواده قيصر است، وي را همراه ديگر اسيران به بغداد بردند. اين واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم، حضرت هادي ع) روي داد.9 كارگزار امام هادي ع)، نامه اي را كه امام به زبان رومي نوشته بود، به فرمان ايشان در بغداد به نرجس رساند. سپس او را از برده فروش خريداري كرد و به سامرا نزد امام هادي ع) برد. امام آنچه را نرجس در خواب هاي خود ديده بود، به او يادآوري كرد و بشارت داد او همسر امام يازدهم و مادر فرزندي است كه بر سراسر جهان چيره مي شود و زمين را از عدل و داد پر مي سازد. آنگاه امام هادي ع)، نرجس را به خواهر خود، حكيمه سپرد كه از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود تا آداب اسلامي و احكام را به او بياموزد. چندي بعد، نرجس به همسري امام حسن عسكري

ع) در آمد.10

2. چگونگي ميلاد

دشمنان اهل بيت ع) و حاكمان ستم پيشه اموي و عباسي، بر اساس روايت هايي كه از پيامبراكرم(ص) به آنها رسيده بود، از ديرباز مي دانستند كه شخصي به نام «مهدي» از خاندان پيامبر و دودمان امامان معصوم برمي خيزد و كاخ هاي ستم را نابود مي سازد. از همين رو، پيوسته در كمين بودند چه زماني، آخرين مولود از نسل امامان شيعه به دنيا خواهد آمد تا او را از بين ببرند. از زمان امام محمد تقي ع)، رفته رفته فشارها و سخت گيري ها بر خاندان پيامبر فزوني گرفت تا در زمان امام حسن عسكري ع) به اوج خود رسيد. آن حضرت در تمام دوران زندگي خويش در شهر سامرا زير نظر بود و كوچك ترين رفت و آمد به خانه ايشان از نظر دستگاه خلافت، پنهان نمي ماند. در چنين شرايطي، طبيعي است كه ميلاد آخرين حجت حق نمي تواند آشكار باشد. به همين دليل، تا چند ساعت پيش از ميلاد آن حضرت، نزديك ترين خويشان امام حسن عسكري ع) نيز خبر نداشتند كه قرار است مولودي در خانه امام به دنيا بيايد و هيچ اثري از حاملگي در مادر آن بزرگوار ديده نمي شد.

روايتي كه در اين زمينه از حكيمه، دختر بزرگوار امام جواد(ع) و عمه امام حسن عسكري ع) نقل شده، شنيدني است. شيخ صدوق (م 381 ق.) در كتاب كمال الدين اين روايت را چنين گزارش مي كند: ابومحمد حسن بن علي ع) به دنبال من فرستاد و فرمود: اي عمه! امشب روزه ات را با ما افطار كن؛ زيرا امشب شب نيمه شعبان است و خداوند در اين شب، آن را كه حجت او در

زمين است، آشكار مي سازد. پرسيدم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. عرض كردم: خدا مرا فداي شما گرداند، به خدا سوگند، در او هيچ اثري از حاملگي نيست! فرمود: موضوع چنين است كه مي گويم. حكيمه خاتون ادامه مي دهد: من [به خانه امام عسكري ع)] در آمدم. پس از آنكه سلام كردم و نشستم، نرجس پيش من آمد و در حالي كه كفش هاي مرا از پايم بيرون مي آورد، گفت: اي بانوي من! چگونه شب كردي؟ گفتم: بلكه تو بانوي من و بانوي خاندان مني. سخن مرا انكار كرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان! خداوند _ تبارك و تعالي _ در همين شب به تو فرزند پسري عطا مي كند كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود. نرجس از حيا در جاي خود نشست. وقتي از نماز عشا فارغ شدم و افطار كردم، به بستر رفتم و خوابيدم. در نيمه هاي شب براي نماز برخاستم و نمازم را تمام كردم، در حالي كه هنوز نرجس خوابيده بود و اثري از زايمان در او نبود. تعقيب نماز را به جاي آوردم و خوابيدم، ولي چند لحظه بعد، وحشت زده از خواب بيدار شدم. در اين هنگام، نرجس هم برخاست و به نماز ايستاد. حكيمه مي گويد: در همين حال، شك و ترديد به سراغ من آمد، ولي ناگهان ابومحمد [امام حسن عسكري](ع) از همان جا كه نشسته بود، ندا برآورد: اي عمه! شتاب مكن كه آن امر نزديك شده است. حكيمه ادامه مي دهد: در حال خواندن سوره هاي «سجده» و «يس» بودم كه نرجس با اضطراب از خواب بيدار شد. من با شتاب پيش او رفتم و گفتم:

نام خدا بر تو باد، آيا چيزي احساس كردي؟ گفت: بله، عمه جان. به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ كن كه اين، همان است كه به تو گفتم. حكيمه ادامه مي دهد: دقايقي كوتاه خواب به سراغ من آمد و در همين زمان بود كه حالت زايمان به نرجس دست داد و من به سبب حركت نوزاد بيدار شدم. جامه را از روي او كنار زدم و ديدم كه او اعضاي سجده را به زمين گذاشته و در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم و با تعجب ديدم كه او كاملاً پاكيزه است و از آثار ولادت چيزي بر او نمانده است. در اين هنگام، ابومحمد [امام حسن عسكري](ع) ندا برآورد كه: اي عمه! پسرم را نزد من بياور. نوزاد را به سوي او بردم. آن حضرت دستانش را زير ران ها و كمر او قرارداد و پاهاي او را بر سينه خود گذاشت. آنگاه زبانش را در دهان او كرد و دستانش را بر چشم ها و گوش ها و مفاصل او كشيد. پس از آن گفت: پسرم! سخن بگو. آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و هيچ شريكي براي او وجود ندارد و شهادت مي دهم كه محمد(ص)، فرستاده خداست. آنگاه بر امير مؤمنان علي ع) و ديگر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسيد... .11 پس از تولد حضرت مهدي ع)، امام حسن عسكري ع) شمار بسيار محدودي از ياران نزديك خود را از ميلاد مهدي موعود آگاه كرد. تعداد ديگري از ياران آن حضرت نيز موفق به ديدار آن مولود

خجسته شدند.12

3. نام، كنيه و القاب

نام و كنيه امام عصر(ع) همان نام و كنيه پيامبر اكرم(ص) است. در برخي روايات آمده است:

تا زماني كه خداوند، زمين را به ظهور او و استقرار دولتش زينت نبخشيده است، بر كسي روا نيست كه نام و كنيه آن حضرت را بر زبان جاري سازد.13 بر همين اساس، عده اي از فقيهان، قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعي اش شده و عده اي ديگر نيز اين امر را مكروه دانسته اند. بيشتر فقيهان، نهي از نام بردن حضرت را خاص زمان غيبت صغرا و شرايطي شمرده اند كه بيم خطر جاني براي آن حضرت وجود داشت.14 به دليل وجود روايات يادشده، شيعيان، آن حضرت را با القاب مختلفي چون: حجّت، قائم، مهدي، خلف صالح، صاحب، صاحب الزّمان، صاحب الدار مي ناميدند و در دوران غيبت كوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعبيرهايي چون «ناحيه مقدسه» از ايشان ياد مي كردند.15 4. غيبت صغرا

امام حسن عسكري ع) درهشتم ربيع الاول سال 260 ق؛ يعني در زماني كه حضرت مهدي ع) پنج سال بيشتر نداشت، به دست معتمد، خليفه عباسي به شهادت رسيد و امام عصر(ع) بر پيكر پدر بزرگوار خويش نماز گزارد.16 با شهادت امام حسن عسكري ع)، دوران امامت امام عصر(ع) آغاز شد. بنا به گفته بسياري از صاحب نظران، دوران غيبت كوتاه مدت آن امام كه از آن به «غيبت صغرا» تعبير مي شود، از همين زمان؛ يعني سال 260 ق آغاز گرديد. برخي از اهل تحقيق برآنند كه غيبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ يعني سال 255 ه . ق آغاز شده است.17 دوران غيبت صغرا

تا سال 329 ه . ق ادامه داشت كه بدين ترتيب، بنا بر ديدگاه اول، طول اين دوران، 69 سال و بنا بر ديدگاه دوم، طول اين دوران 74 سال خواهد بود.

5. غيبت كبرا

از سال 329 ه . ق به بعد، دوران ديگري از حيات امام عصر(ع) آغاز مي شود كه از آن به «غيبت كبرا» تعبير مي كنيم. اين دوران همچنان ادامه دارد تا روزي كه به خواست خدا، ابرهاي غيبت به كناري رود و جهان از خورشيد فروزان ولايت بهره مند شود. در مورد دليل تقسيم بندي اين دو دوران بايد گفت در دوران غيبت صغرا، حضرت وليّ عصر(ع) از طريق كساني كه به آنها «نوّاب خاص» گفته مي شد، با مردم در ارتباط بود و به وسيله نامه هايي كه به «توقيع»18مشهور است، پرسش هاي شيعيان را پاسخ مي گفت. در دوران غيبت كبرا اين نوع ارتباط قطع شده است و مردم براي دريافت پاسخ پرسش هاي ديني خود تنها مي توانند به «نوّاب عام» امام عصر كه همان فقيهان وارسته هستند، مراجعه كنند. 6. نوّاب خاص امام عصر

در طول دوران 69 ساله يا 74 ساله غيبت صغرا، چهار تن از بزرگان شيعه عهده دار مقام نيابت يا سفارت خاص امام عصر(ع) بودند كه نام آنها بدين قرار است:

1. ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري (م 265 ق)؛

2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري )م 305/ 304 ق)؛

3. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي (م 326 ق)؛

4. ابوالحسن علي بن محمد سمري (م 329 ق). محمد حق وردي

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. ر. ك: محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 1، ص 514 ؛ محمد بن محمد

بن نعمان مفيد، الإرشاد في معرفة حجج اللّه علي العباد، ج 2، ص 339؛ فضل بن حسن طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، ج 2، ص 214؛ محمد بن علي بن حسين صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، صص 432 و 433.

2. الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 339.

3. نرجس«، نام گلي از رده تك لپه اي ها و سردسته گياهان تيره نرگسي است كه گل هايش منفرد و در انتهاي ساقه قرار دارد (محمد معين، فرهنگ معين، ج 4، ص4702).

4. سوسن، نام گلي فصلي و درشت به رنگ هاي مختلف است. اصل اين گل از اروپا و ژاپن و امريكاي شمالي و هيمالياست. همان، ص 1954.

5. صيقل، هر شي ء نوراني، صيقلي و جلا داده شده را مي گويند. بنا به گفته شيخ صدوق و شيخ طوسي، پس از آنكه حضرت نرجس خاتون به وليّ عصر(ع) حامله شد، او را صيقل نام نهادند. (ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ص 432؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 241).

6. مليكه، به معناي ملكه و شهبانوست.

7. ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، باب 42، ص 432، ح 12.

8. ر.ك: همان، باب 41، صص 423 _ 417؛ كتاب الغيبة، صص 128 _ 124؛ بحارالأنوار، ج 51، صص11 _ 6.

9. در كتاب تاريخ العرب و الروم آمده است در سال 247 ه . ق جنگ هايي بين مسلمانان و روميان در گرفت و غنايم بسياري به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ه . ق نيز «بلكاجور»، سردار مسلمانان با روميان جنگيد و در آن بسياري از اشراف روم اسير شدند. (ر.ك: نازيليف، تاريخ العرب و الروم، ترجمه: محمد عبدالهادي

شعيره، ص 225). ابن اثير نيز در حوادت سال 249 ه . ق مي نويسد: «جنگي ميان مسلمانان به سركردگي عمربن عبداللّه اقطع و جعفر بن علي صائقه با قواي روم كه شخص قيصر نيز در آن جنگ شركت داشت، روي داد.» به نقل از: هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، پيشواي دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدي(ع)، صص26 و 27.

10. پيشواي دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدي(ع)، صص 26 و 27.

11. كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 424، ح 1؛ بحارالأنوار، ج51، صص2 و 3، ح 3.

12. در ادامه همين كتاب در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.

13. إعلام الوري و بأعلام الهدي، ج 2، ص 213.

14. ر.ك: سيد محسن امين، سيره معصومان، ترجمه: علي حجتي كرماني، ج 6 ، صص 263 _ 261.

15. ر.ك: إعلام الوري بأعلام الهدي، ج 2، ص 213.

16. ر.ك: سيره معصومان، ص 259.

17. همان، ص 272.

18. توقيع در لغت به معناي نشان گذاشتن، امضا كردن حاكم بر نامه و فرمان، جواب مختصر كه كاتب در نوشته به پرسش ها مي دهد، دست خط فرمانروا و نوشتن عبارتي ذيل مراسله آمده است. در اصطلاح علم حديث، به معناي پاسخ پرسش ها يا اطلاعيه هايي است كه به صورت كتبي از طرف امام براي آگاهي شيعيان فرستاده شده است. چنان كه توقيعاتي از حضرت امام علي النقي و امام حسن عسكري عليهما السلام نقل شده است. معمولاً توقيع به نامه هاي حضرت حجت بن الحسن امام زمان(ع)، گفته مي شود كه به وسيله چهار تن نايبان خاص ايشان در زمان غيبت صغرا به دست شيعيان مي رسيده است. (ر.ك: محمدمهدي ركني، نشاني از امام غايب(ع)، بازنگري و تحليل توقيعات، صص 3 و

4.

معنا و مفهوم غيبت

حجت خدا بر روي زمين بر آن ايستاده است. در راه هاي آن حركت مي كند و در قصرها و خانه هاي آن داخل مي شود. او شرق و غرب زمين را در مي نوردد. سخنان مردم را مي شنود و بر جماعت آنها سلام مي كند. او مردم را مي بيند، ولي كسي او را نمي بيند تا زماني كه وقت ظهور در رسد و وعده الهي تحقق يابد و نداي آسماني طنين انداز شود. همانا آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.

با توجه به روايات وارد شده درباره غيبت امام مهدي ع) مي توان گفت در مورد چگونگي غيبت آن حضرت، دو صورت قابل تصور است.1 الف) ناپيدا بودن امام

اولين صورت، همان است كه به طور متعارف در اذهان مردم در مورد غيبت آن حضرت وجود دارد؛ يعني اينكه امام مهدي ع) در طول مدت غيبت خويش از نظر جسمي از نظر مردم دور است و اگر چه آن حضرت در اين مدت، مردم را مي بينند و از حال آنها با خبر مي شوند، ولي كسي توان ديدن ايشان را ندارد و با حضرتش روبه رو نمي شود. نعماني در كتاب الغيبة، چهار روايت نقل مي كند كه همه بيانگر همين صورت اول است. از جمله اين روايات چهارگانه، اين روايت امام صادق ع) است كه مي فرمايد: [در زمان غيبت] مردم، امام خويش را نمي يابند. با اينكه او در موسم [حج] حاضر مي شود و مردم را مي بيند، ولي كسي او را نمي بيند.2

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين نقل مي كند كه امام رضا(ع) در پاسخ كسي كهاز آن حضرت در مورد قائم آل محمد(ص) پرسيد، مي فرمايد: «لايُري جِسْمُهُ، وَ لايُسَمّي بِاسمِه...؛ جسم

[آن حضرت] ديده نمي شود و به اسم نام برده نمي شود».3 اميرالمؤمنين علي ع) نيز در روايتي مي فرمايد:

حجت خدا بر روي زمين بر آن ايستاده است. در راه هاي آن حركت مي كند و در قصرها و خانه هاي آن داخل مي شود. او شرق و غرب زمين را در مي نوردد. سخنان مردم را مي شنود و بر جماعت آنها سلام مي كند. او مردم را مي بيند، ولي كسي او را نمي بيند تا زماني كه وقت ظهور در رسد و وعده الهي تحقق يابد و نداي آسماني طنين انداز شود. همانا آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.4 حاصل روايات بالا اين مي شود كه در طول زمان غيبت، به دليل مصالحي كه پس از اين به آنها اشاره خواهيم كرد، امام عصر(ع) به كلي از ديدگان مردم غايب است و جز در موارد بسيار اندك و آن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضر نمي شود. ب) ناشناس بودن امام

صورت دومي كه براي غيبت حضرت وليّ عصر(ع) مي توان تصور كرد، اين است كه اگر چه آن حضرت در طول زمان غيبت در ميان مسلمانان حضور مي يابد و با آنها برخورد مي كند، ولي كسي آن امام را نمي شناسد و به هويت واقعي ايشان پي نمي برد. بنا بر اين فرض، امام مهدي ع) در هر شهر و مكاني كه اراده كند، حضور مي يابد و مانند ديگر مردم به زندگي مي پردازد، ولي كسي از حقيقت حال ايشان آگاه نمي شود. رواياتي وجود دارد كه مي توان از آنها صورت دوم را استفاده كرد كه از آن جمله بايد به روايتي اشاره كرد كه شيخ طوسي در كتاب الغيبة از دومين نايب خاص آن حضرت؛ يعني محمد

بن عثمان عمري نقل مي كند:

به خدا سوگند، صاحب اين امر هر سال در موسم [حج] حضور مي يابد، در حالي كه او مردم را مي بيند و آنها را مي شناسد، ولي مردم با اينكه او را مي بينند، وي را نمي شناسند.5 امام صادق ع) نيز درباره غيبت آن حضرت چنين مي فرمايد:چگونه اين مردم، اين موضوع را كه خداوند با حجتش همان گونه رفتار مي كند كه با يوسف رفتار كرد، انكار مي كنند؟ همچنين چگونه انكار مي كنند كه صاحب مظلوم شما _ همان كه از حقش محروم شده و صاحب اين امر [حكومت] است _ در ميان ايشان رفت و آمد مي كند، در بازارهايشان راه مي رود و بر فرش آنها قدم مي نهد، ولي او را نمي شناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند، همچنان كه به يوسف اجازه داد، آن زمان كه برادرانش از او پرسيدند: «آيا تو يوسف هستي؟» پاسخ دهد كه «بلي، من يوسف هستم.»6و7 بنا بر اين فرض، براي حفظ امام مهدي ع) از شرّ دشمنان لازم نيست كه آن حضرت از نظر جسمي از جامعه دور و ازديدگان پوشيده باشد، بلكه همين قدر كه ايشان در ميان مردم شناخته نشود و هويت حضرتش بر آنها پوشيده بماند، كفايت مي كند. شايد از همين روست كه ائمه اطهار(ع) از مردم مي خواستند نام و عنوان مهدي ع) را پوشيده دارند و در پي شناسايي حضرتش نباشند. در توقيعي كه از ناحيه مقدسه امام زمان ع) براي محمد بن عثمان، نايب خاص آن حضرت، صادر شده، در پاسخ كساني كه در پي دانستن اسم و عنوان حضرتش بودند، آمده است:

مردم يا بايد سكوت كنند

و در نتيجه، بهشت را برگزينند يا در پي سخن گفتن [از مهدي] و در نتيجه، داخل شدن در دوزخ باشند؛ زيرا مردم اگر بر نام آن حضرت واقف شوند، آن را منتشر مي سازند [و در نتيجه، دشمنان نيز باخبر مي شوند] و اگر از جايگاه او آگاه شوند، آن را به ديگران نيز نشان مي دهند.8 از اين توقيع به دست مي آيد كه حضرتش با پنهان داشتن نام و عنوان و مكان خويش به راحتي مي تواند از شر دشمنان در امان باشد. در اين صورت، ديگر نيازي نيست كه حتما آن امام از نظر جسمي هم از نظرها به دور باشند. آنچه معناي دوم را تأييد مي كند، سخنان كساني است كه در زمان غيبت كبرا آن حضرت را ديده و حالات مختلفي را براي حضرتش برشمرده اند. چنان كه از سخنان آنها برمي آيد حضرت مهدي ع) گاه در موسم حج و با لباس احرام همچون ديگر حجاج با آنها روبه رو مي شود؛ گاه در لباس تجار و شمايلي كه مخصوص تجارت پيشگان است، گاه در صورت يك عرب معمولي كه در بيابان ها راه را بر گم شدگان مي نماياند و نظير آن. اين موضوع حكايت از اين دارد كه حضرت مهدي ع) از نظر ظاهري، با انتخاب پوشش هاي مختلف، هويت واقعي خود را از ديداركنندگان پنهان داشته است و بيشتر آنان در نگاه اول موفق به شناخت آن حضرت نشده اند. تنها پس از جدا شدن آن جناب از ايشان، به هويت واقعي شخصي كه با او ديدار كرده اند، پي برده اند.9 پي نوشت ها:

1. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الكبري، صص 36 _ 31.

2. كتاب الغيبة (نعماني)، ص 175؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2،

باب 33، ص 346، ح 33.

3. كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 56، ص 648، ح 2.

3. كتاب الغيبة (نعماني)، ص 14.

4. كتاب الغيبة (طوسي)، ص 221.

5. سوره يوسف(12) آيه 90 و 91.

6. كتاب الغيبة (نعماني)، ص 164؛ الكافي، ج 1، صص 337 _ 336، ح 4.

7. كتاب الغيبة (طوسي)، ص 222.

8. ر.ك: همان، صص 181 _164 _156 و 258؛ ر.ك: ميرزا حسين نوري، نجم الثاقب، صص 507 _ 139 .

سيماي ظاهري امام مهدي ع)

حضرت رضا(ع) در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان پرسيد: «نشانه هاي قائم شما هنگام ظهور چيست؟» مي فرمايد: نشانه اش اين است كه در سنّ پيري است، ولي منظرش جوان است، به گونه اي كه بيننده مي پندارد چهل ساله يا كمتر از آن است. نشانه ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد.

نويسنده ارجمند كتاب مكيال المكارم، در بخش چهارم كتاب خود، جمال و زيبايي حضرت مهدي ع) را يكي از ويژگي هاي آن حضرت مي شمرد و مي نويسد: بدان كه مولاي ما حضرت صاحب الزمان ع)، زيباترين و خوش صورت ترين مردم است؛ زيرا شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم ص) است.1 از بررسي روايات و مطالعه حكايت هاي نيك بختاني كه توفيق زيارت آن امام را يافته اند، برمي آيد كه قامت و رخسار نازنين امام عصر(ع) در كمال زيبايي و اعتدال بوده و سيماي مباركش، دل ربا و خيره كننده است. همين قامت رعنا و رخسار دل ربا موجب شده است هزاران عاشق دل سوخته در آغاز هر صبح با زاري و التماس از خداي خود چنين بخواهند: خداوندا! آن چهره زيبا و جمال دل آرا را به من بنماي و چشمان مرا با يك

نظر به او روشنايي بخش.2 از آنجا كه آشنايي بيشتر با صفات و خصال يوسف زهرا، حضرت مهدي ع) راهي براي شناخت مدعيان دروغين به شمار مي آيد و افزون بر اين مي تواند موجب انس و ارتباط شيعيان با آن عزيز غايب از نظر باشد، با بهره گيري از كلمات معصومان ع) و حكايت هاي نقل شده از تشرّف يافتگان، به بررسي اين موضوع مي پردازيم. باشد تا به مصداق «وصف العيش نصف العيش»، ما هم از آن جمال دل آرا بهره مند شويم. روايات فراواني در توصيف جمال دل آراي آخرين حجت خدا، حضرت مهدي ع) وارد شده است كه در مجموع آنها را به دو بخش مي توان تقسيم كرد: الف) رواياتي كه به توصيف كلي سيرت و صورت آن حضرت، بسنده و از ايشان به عنوان شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) ياد كرده اند كه از آن جمله به روايات زير مي توان اشاره كرد: 1. از «جابر بن عبدالله انصاري» نقل شده است كه پيامبر گرامي اسلام فرمود:

مهدي از فرزندان من است. اسم او، اسم من و كنيه او، كنيه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبيه ترين مردم به من است.3 2. «احمد بن اسحاق بن سعد قمي» مي گويد: از امام حسن عسكري ع) شنيدم كه مي فرمود: سپاس از آن خدايي است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد. او از نظر آفرينش و اخلاق، شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) است.4 با توجه به اين روايات، همه خصال و صفاتي را كه در قرآن و روايات به پيامبر گرامي اسلام نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدي ع) نيز مي توان نسبت

داد. رواياتي كه به توصيف ويژگي هاي ظاهري پيامبر اكرم ص) پرداخته اند، فراوانند. در اينجا به يكي از آنها اشاره مي كنيم. در روايتي كه از امام محمد باقر(ع) نقل شده، ويژگي هاي ظاهري پيامبر خاتم چنين توصيف شده است: رخسار پيامبر خدا، سپيد آميخته به سرخي و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته و كف دست و پايش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان كه گويي طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانه اش بزرگ بود. چون به كسي روي مي كرد، به خاطر مهرباني شديدي كه داشت، با همه بدن به جانب او توجه مي كرد. يك رشته موي از گودي گلو تا نافش روييده بود، انگار كه ميانه صفحه نقره خالص، خطي كشيده شده باشد. گردن و شانه هايش مانند گلاب پاش سيمين بود. بيني كشيده اي داشت كه هنگام آشاميدن آب نزديك بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محكم قدم برمي داشت كه گويا به سرازيري فرود مي آيد. باري، نه قبل و نه پس از پيامبر خدا كسي مثل او ديده نشده است.5 ب) رواياتي كه خصال و سيماي امام مهدي ع) را به تفصيل بيان كرده و ويژگي هاي آن حضرت را يك به يك برشمرده اند. برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، به شرح زير است: 1. پيامبر گرامي اسلام(ص)، امام مهدي(ع) را شبيه خود معرفي كرده، در توصيف او مي فرمايد: پدر و مادرم به فداي او كه هم نام من، شبيه من و شبيه موسي، زاده عمران است. بر [بدن] او نوارهايي [جامه هايي] از نور است كه از شعاع قدس است.6 2. آن حضرت در روايت ديگري در توصيف چهره فرزندش،

امام مهدي ع) مي فرمايد:

مهدي از فرزندان من است. چهرة او مانند چهره ماه درخشنده است.7 3. پيامبر اعظم ص) در روايتي پيشاني و بيني امام مهدي ع) را اين گونه توصيف مي كند:

مهدي از من است، پيشاني گشاده و بيني كشيده دارد.8 4. در روايت ديگري از پيامبر خاتم ص) نقل شده، رنگ چهره و اندام امام مهدي ص) چنين توصيف شده است:

مهدي مردي از فرزندان من است. رنگ [چهره] او رنگ عربي9 و اندام او اندام اسرائيلي10 است. بر گونة راست او خالي است كه همانند ستاره درخشان است.11 5. با توجه به همه ويژگي هاي يادشده است كه پيامبر اسلام ص) در وصف امام مهدي ع) مي فرمايد:

مهدي، طاووس اهل بهشت است.12 6. امام باقر(ع) از پدرش و جدش روايت مي كند كه روزي امام علي ع) در حالي كه بالاي منبر بود، فرمود:

از فرزندان من در آخرالزمان، مردي ظهور مي كند كه رنگ [صورتش] سفيد متمايل به سرخي و سينه اش فراخ و ران هايش ستبر و شانه هايش قوي است و در پشتش دو خال است، يكي، به رنگ پوستش و ديگري، مشابه خال پيامبر اكرم ص).13 7. امام رضا(ع) نيز در بيان صفات و ويژگي هاي امام عصر(ع) مي فرمايد:

قائم كسي است كه در سن پيرمردان و با چهرة جوانان قيام كند و نيرومند باشد تا بدانجا كه اگر دستش را به سوي بزرگ ترين درخت روي زمين دراز كند، آن را از جاي بركند و اگر بين كوه ها فرياد برآورد، صخره هاي آن فروپاشد.14 8. حضرت رضا(ع) در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان پرسيد: «نشانه هاي قائم شما هنگام ظهور چيست؟» مي فرمايد:

نشانه اش اين است كه در سنّ

پيري است، ولي منظرش جوان است، به گونه اي كه بيننده مي پندارد چهل ساله يا كمتر از آن است. نشانه ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد.15 9. «علي بن ابراهيم بن مهزيار اهوازي» كه بيست مرتبه به شوق ديدار مولايش _ امام مهدي(ع) _ به حج مشرف شد و سرانجام به آرزوي خود دست يافت، در گزارش ديدار خود، آن حضرت را اين گونه توصيف مي كند. او ميانه بالابود، نه بسيار بلند قد و نه بسيار كوتاه قد. صورتي گرد، سينه اي فراخ، پيشاني سفيد و ابرواني به هم پيوسته داشت. بر گونه راست او خالي بود؛ چون دانه مشك كه بر قطعه عنبر ساييده باشد.16 10. «ابراهيم بن مهزيار» نيز كه به شرف ملاقات امام مهدي ع) رسيده است، در بيان خصال آن امام مي گويد:

او جواني نورس و نوراني و سپيد پيشاني بود با ابرواني گشاده و گونه ها و بيني كشيده و قامتي بلند و نيكو چون شاخه سرو. گويا پيشاني اش ستاره اي درخشان بود و برگونه راستش، خالي بود كه مانند مشك و عنبر بر صفحه اي نقره اي مي درخشيد. بر سرش، گيسواني پرپشت و سياه و افشان بود كه روي گوشش را پوشانده بود. سيمايي داشت كه هيچ چشمي برازنده تر و زيباتر و با طمأنينه تر و باحياتر از آن نديده است.17 ابراهيم شفيعي سروستاني

ماهنامه موعود شماره 86

پي نوشت ها:

1. حائري قزويني، مكيال المكارم، ج 1، ص 132.

2. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 99، ص 111، (قسمتي از دعاي عهد).

3. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، ج 1، باب 25، صص 534 و

535، ح 1.

4. همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.

5. كليني، الكافي، ج1، ص 443.

6. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج 36، ص 337-338، ح 200.

7. همان، ج 51، ص 91.

8. همان، ص 90.

9. رنگ عربي، گندمگون يا سفيد است. در برخي روايات وارد شده است كه رنگ چهره امام مهدي همانند رنگ چهره پيامبر اكرم(ص)؛ يعني سپيد آميخته به سرخي است.

10. اندام اسرائيلي، اندام فرزندان يعقوب(ع) است كه به داشتن قد بلند و اندام رشيد مشهور بودند.

11. همان، ص 95.

12.علامه مجلسي، همان، ج 51، ص 91.

13.شيخ صدوق، همان، ج2، باب 57 ، ص 560 ، ح 17.

14. همان، ج 2، باب 35، ص 69 ، ح 8 .

15. همان، باب 57 ، ص 558 ، ح 12.

16. علامه مجلسي، همان، ج 52، .

17.شيخ صدوق، همان، ج 2، باب 43، صص 180 و 181.

ياران حضرت مهدي(عج)

از ديگر صفت هاي ياوران مهدي (ع)، قلب قوي و پولادين آنهاست كه از آنها در روايت هاي مختلف به پاره اي آهن ياد شده است: در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) پرچم هاي سياه از جانب شرق خواهد آمد كه بر گرد آنها افرادي هستند با دل هايي همچون پاره هاي آهن سخت و محكم. اشاره:

از مهم ترين شرايط ظهور امام عصر(ع) تربيت ياران جان بر كف و مجاهدي است كه در كشاكش فتنه ها و حوادث ظهور به ياري امام بشتابند و فرماندهان سپاه حضرتش باشند. شناخت اين ياران و ويژگي هاي شخصيتي شان موضوعي است كه در مقالة حاضر، مورد توجه قرار گرفته است. 1. ايمان و اعتقاد ياوران مهدي (ع)

ايمان، از مهم ترين سرمايه هاي انسان خداجوست. پايداري، رشادت و فداكاري مؤمن ريشه در ايمان حقيقي وي دارد.

ياران راستين مهدي از مؤمناني هستند كه ايمانشان آنها را به مرحله اي رسانده كه هرگونه شك و شبهه اي را از دلشان زدوده است.1 همان كساني كه به نقل از روايت هاي بزرگان دين، ترنم روح بخش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آنان، همچون صداي زنبوران عسل در هم مي پيچيد و از شب تا صبح به راز و نياز با خداي خويش مشغولند.2 (آنان كساني هستند كه) خدا را با بصيرت درون شناخته اند و ايمان به خدا در اعماق جانشان نفوذ كرده است. در راه تقويت ايمان و اجراي دستورهاي الهي از هيچ چيز هراس ندارند و از نكوهش هيچ سرزنش كننده اي بيم به دل راه نمي دهند. اينان مصداق اين آيه قرآني هستند كه: به زودي خداوند قومي را كه آنها را دوست مي دارد و آنها (نيز) او را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و بر كافران سرافراز و مقتدرند، به نصرت اسلام برمي انگيزد.3 مؤمنان واقعي، كساني هستند كه تنها به خدا عشق مي ورزند و جز به خشنودي او نمي انديشند «يحبّهم و يحبّونه»، در برابر برادران ديني شان فروتن هستند «أذلّةً علي المؤمنين»، با كافران ستمگر و كج انديش، سرسخت، خشن و در برابرشان سرافرازند «أعزّةً علي الكافرين»، براي بسط عدل و اجراي فرمان هاي الهي همواره در حال جهاد في سبيل الله هستند «يجاهدون في سبيل الله» و در جهت نابودي كافران و برچيدن بساط ستمگران، كوشا و از هيچ ملامتي پروا ندارند «و لا يخافون لومة لائمٍ» همة اين ويژگي ها در انسان مؤمن، از اعتقاد حقيقي او به خدا و ايمان به مقصد اصلي نشئت گرفته است. آنان به چنان شهامتي رسيده اند كه از شكستن سنت هاي غلط و مخالفت و

ايستادگي در مقابل باورهاي نادرست محبط و هجوم افكار عوامانه و محافظه كاران منحرف هيچ گونه ترديدي به خود راه نمي دهند. آري بدست آوردن چنين موفقيتي افزون بر كوشش خود فرد، به سبب فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد و شايسته ببيند، عطا مي كند «ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء».

2. عبادت ياران مهدي (ع)

آنان پارسيان شب اند كه تا بامدادان به ذكر و راز و نياز و قيام و قعودند. آتش عشق به معشوق و معرفت به ذات باري تعالي، خواب را از ديدگان آنان ربوده است: جز خم ابروي يارم، هيچ محرابي ندارم

جز غم هجران رويش من تب و تابي ندارم

گفتم اندر خواب بينم چهرة چون آفتابش

حسرت اين خواب در دل ماند چون خوابي ندارم

سر نهم بر خاك كويش، جان دهم در ياد رويش

سر چه باشد، جان چه باشد، چيز نايابي ندارم4 مرداني كه شب هنگام زمزمة تلاوت قرآن و ذكر مناجاتشان، همچون صداي زنبوران عسل در هم بپيچد و هيبت الهي، آنان را به قيام وا دارد و بامدادان سوار بر مركب ها شوند، آنان راهبان شب اند و شيران روز.5 اين همه، حاصل ايمان نهفته در قلب آنان است و هر چه درجة ايمان آنها بالا رود، اينگونه اعمال نيز در زندگي شان فزوني خواهد يافت و هيچ مانعي بر سر راه آنان نخواهد ماند. جهاد و كوشش، نه تنها آنها را از عبادت و راز و نياز به درگاه الهي باز نمي دارد، بلكه سبب مي شود تا حلاوت ايمان را بيشتر بچشند و همة كارها و رفتارهاي خود را جلوة الهي دهند كه چه رنگي بهتر از رنگ الهي! رنگ الهي و چه رنگي نيكوتر

از رنگ الهي؛ و ما او را پرستش مي كنيم. 6

3. ياران مهدي (ع) آمران به معروف و ناهيان از منكر

رسالت حضرت مهدي (ع) و ياران باوفايش، احياي دين خدا و اتمام رسالت انبيا و اوليا و اصلاح زمين از بدعت ها و ظلم هايي است كه ظالمان و فاسدان بر زمينيان تحميل كرده اند. منتظران حقيقي مهدي مي خواهند نقاب تزوير را از چهرة مزوّران بركشند و رسالتشان را در برپايي قسط و عدل مي دانند: «يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.»7 سيرة رسول گرامي اسلام و امامان معصوم (ع) مبتني بر امر به معروف و نهي از منكر بود و از بدو دوران كودكي تا واپسين لحظه هاي حيات، همواره بر آن اساس رفتار كرده اند. يعقوب سراح خدمت امام صادق (ع) مي رسد، درحالي كه حضرت در كنار گهوارة فرزندش حضرت موسي بن جعفر ايستاده بود و با او سخن مي گفت. يعقوب مي گويد من نشستم تا امام از سخن گفتن با فرزندش فارغ شد، پس برخاستم. امام صادق (ع) به من فرمود: «نزديك سرورت بيا و او را سلام گوي». من نزديك گهواره رفتم و به كودك سلام كردم. امام موسي بن جعفر (ع) از درون گهواره با زباني فصيح و گويا، سلام را پاسخ گفت و فرمود: برو و آن نام را كه ديروز بر دخترت نهاده اي، تغير ده، زيرا آن اسم را خدا دشمن مي دارد.

آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «به دستور فرزندم عمل كن تا هدايت يابي». من نيز به دستور آن حضرت عمل كردم و نام دختر يك روزه ام را تغيير دادم.8 بنابراين، يكي از صفت هاي برجستة ياران حجّت، امر به معروف و نهي از منكر است. امام صادق (ع)

در تفسير آية:

الّذين إن مكّنّاهم في الأرض أقاموا الصّلوة و اتوالزّكوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور. مي فرمايد: براي آل محمد (ع)، مهدي و اصحاب او، خداوند متعال مشارق و مغارب زمين را به تصرف آنها درآورد و دين را آشكار سازد و خداوند متعال به وسيلة او و يارانش بدعت ها و باطل را از بين مي برد، همچنانكه سفيهان، حق را بميرانند تا جايي كه اثري از ظلم ديده نشود و امر به معروف و نهي و از منكر خواهند كرد و عاقبت كارها به دست خداست.9

4. ولايت مداري اصحاب مهدي (ع)

امامت و رهبري، از اركان دين اسلام و محور و اساس همة كارها، اعم از عبادي و غيرعبادي است. حضرت علي (ع) در اين باره مي فرمايد:

و او_ ابوبكر_ خوب مي دانست من در گردش حكومت اسلامي، همچون محور سنگ هاي آسيابم _ كه بدون آن آسياب نمي چرخد. 10 همة اعمال فردي و اجتماعي مردم بايد تحت تأثير امامت باشد. از اين رو، ايمان به رهبري، زمينه ساز رستگاري مسلمانان است. مسلمانان صدر اسلام با ايمان و اطاعت از رهبري و پيامبر، در مدتي كم از حضيض ذلت به اوج عزت رسيدند، زيرا به فرمان خدا به آنچه پيامبر مي فرمود، گردن مي نهادند: و ما آتاكم الرّسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا.11

بعد از رسول خدا (ع)، پيروان آن حضرت همان عقيده و ايمان را به ائمه اطهار (ع) داشته اند و ياران حجت (ع) نيز بيش از همه به امام زمان (ع) ارادت دارند كه اين عشق و ايمان، از وجود آن حضرت سرچشمه مي گيرد.

آنان براي تبرك، دست خويش را به زين اسب

امام مي كشند و بدين سان تبرك مي جويند. 12 انسان خداجو به واسطة عشق به امام، سر از پا نمي شناسد، براي اطاعت و اجراي فرمان هاي او شب و روز او را نمي شناسد و در راه فرمان برداري او مطيع تر از يك كنيز نسبت به مولايش است و در هنگام بروز خطر، براي دفاع از وجود او جانش را فدا مي كند.13 كيست كاشفتة آن زلف چليپا نشود

ديده اي نيست كه بيند تو و شيدا نشود

ناز كن ناز كه دل ها همه در بند تواند

غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشود

سر به خاك سر كوي تو نهد جان از دست

جان چه باشد كه فداي رخ زيبا نشود 14 اين عشق و علاقه ميان امام و يارانش، به حدّي به هم گره خورده است كه «آنچه شخص امام بدان وصف شده است، آنان نيز به آن توصيف گشته اند. هنگامي كه به طرف مكاني حركت مي كنند، ترس از آنان، پيشاپيش در دل مردمان مي افتد. آنان از شمشير خود در پيكار با دشمنان دين، دست باز نمي گيرند تا آنكه خداي تعالي راضي شود و اين همه، به سبب آن است كه ياران مهدي(ع)، شيعة كاملي براي مولاي خود هستند و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفات امام است».15

5. شجاعت ياران مهدي (ع) و آرزوي شهادت

ترس، از خصلت هاي ناپسند يك انسان، برگرفته از ضعف ايمان، سستي يقين و ناتواني نفس است. 16 شخصي كه به رحمت الهي و پاداش روز جزا يقين ندارد، همواره در نوعي بيم و هراس بسر مي برد. ترس از آن دارد كه هر لحظه دفتر عمرش بسته شود و از اين ديار كوچ كند، اما شخص باايمان در

دنيايي پر از اميد به سر مي برد و در همه مشكلات تكيه گاهش خداست و يقين دارد كه «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين»17 با چنين اعتقادي، دليلي ندارد كه فرد احساس ضعف و ترس كند، بلكه ترس را عار و ننگ و نقصي براي خود مي داند و براي دوري از آن مي كوشد: از ترس بپرهيزيد كه مايه ننگ و نقصان است.18 ياران مهدي كه قلبشان لبريز از عشق به خدا و يقين به روز جزا و ياري پروردگار است، از هيچكس هراسي به دل ندارند. يكي از محك هايي كه خداوند با آن افراد راستگو و باايمان را از افراد دروغگو جدا مي سازد، تمناي مرگ است.19 هر مؤمن دل سوخته و عاشق كوي يار، قرب الي الله و هم نشيني با اوليا را دوست دارد و همواره در تمناي مرگ است.

آتش به جانم افكند شوق لقاي دلدار

از دست رفت صبرم اي ناقه پاي بردار20 اميرالمؤمنين(ع) در وصف متقيان مي فرمايند:

اگر نبود اجلي كه براي آنها نوشته شده است، براي لحظه اي ارواحشان در كالبد جانشان آرام نمي گرفت، از شوق رسيدن به ثواب و ترس از عذاب الهي. 21 اصحاب حجت (ع) كه امام خويش را با معرفت دريافته اند، هستي شان را در وجود وي فاني مي بينند و عاشق شهادت در راه او هستند:

همواره شهادت و كشته شدن در راه خدا را آرزو مي كنند و شعار آنان «يا لثارات الحسين؛ بياييد به طلب خون حسين» است. 22 و زبان حالشان اين است:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آي

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من ز او جاني ستانم پر بها

او ز من دلقي23 ستاند رنگ رنگ

دل هاي

پولادين اما نوراني

از ديگر صفت هاي ياوران مهدي (ع)، قلب قوي و پولادين آنهاست كه از آنها در روايت هاي مختلف به پاره اي آهن ياد شده است:

در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) پرچم هاي سياه از جانب شرق خواهد آمد كه بر گرد آنها افرادي هستند با دل هايي همچون پاره هاي آهن سخت و محكم.24 در روايتي ديگر هم مي خوانيم كه قلب هاي آنها حتي سخت تر از پاره هاي آهن است:

دل هاي آنها _ ياران مهدي (ع) _ از پاره هاي فولاد محكم تر است.25 آري پنجرة قلب هاي آنها رو به آسمان معنا گشوده است و دل هاي خويش را به ريسمان الهي پيوند داده اند. آنان خانه هاي دل خود را با قنديل هاي ايمان روشن كرده اند.26 اينان با پشتوانه اي بزرگ از ايمان واقعي به خدا و يقين به روز جزا و هدفي مقدس، همچون مشعل هايي فروزانند كه دل هاي استوارشان بسان خداي خويش دل داده اند و تنها از او هراس دارند و قلبشان را به ياد او قوت بخشيده اند كه « ألا بذكرالله تطمئنّ القلوب» 27.

قدرت جسماني اصحاب مهدي (ع)

در بسياري از روايت ها قدرت ياران مهدي(ع) را برابر با چهل مرد شمرده اند كه اين قدرت جسماني آنها برگرفته از ايمان راسخ به خداوند، يقين به امامت و حقانيت هدف آنهاست. ياوران مهدي(ع) با چنين توانايي جسمي و روحية عالي مي توانند ظلم و جور را از صحنة گيتي براندازند. با اين اوصاف، آنها سدّي محكم، نيزه و شمشيري برنده و ركن ركيني هستند كه حضرت لوط (ع) هنگام رويارويي با قوم كافر و منحرف خود، ياراني چون آنها را آرزو مي كرد و مي گفت: اي كاش مرا قوتي و يا پناهگاهي امن و استوار مي بود كه از

شرّ شما محفوظ مي ماندم.

امام صادق (ع) در تبيين اين گفتار فرمود: اين آرزويي است بر قدرت قائم، مهدي(ع) و استواري يارانش كه همان اركان محكم هستند. هر كدام از مردان و ياران مهدي(ع) داراي قدرت چهل مرد هستند. دل هاي آنها از پاره هاي فولاد محكم تر است. اگر بر كوه ها بگذرند، كوه ها در هم فرو مي ريزند. دست از شمشيرهاي خود برنمي گيرند تا آنكه خداي تعالي راضي شود.28 تشبيه قلب هاي آنان به پاره هاي آهن يا سنگ، براي تأكيد بيشتر به استواري و شهامت آنان و نفي هر گونه ترس و وحشت از قلب ها و افكارشان است. بيان امام صادق (ع) به برابري نيروي هر يك با چهل مرد، به معناي محدود كردن اين نيرو نيست، بلكه براي نشان دادن ميزان بسيار بالاي قدرت ايشان است و اشاره به اينكه هر كدام از توان و نيروي فراواني برخوردارند.29

سيد حسين اسحاقي

جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت؟!

شخصي به نام «زين الدّين علي بن فضل مازندراني»، در سال 690 ق. از سرزمين «بربر»، طي سفري به اقيانوس اطلس، سه روز با كشتي در دل آب، حركت مي كند تا به جزاير روافض (شيعيان) مي رسد. در آنجا مطلع مي شود كه جزيره اي به نام جزيرة خضرا وجود دارد كه فرزندان حضرت ولي عصر(ع) در آنجا زندگي مي كنند. وي مدت چهل روز در همان محل اسكانش مي ماند. پس از چهل روز، هفت كشتي حامل مواد غذايي، از جزيره خضرا، به اين جزيره مي آيد.

يكي از موضوع هاي مرتبط با زندگي و شخصيت امام مهدي ع) كه در مجامع مختلف درباره آن پرسش مي شود، موضوع «جزيره خضرا» است. بسياري مي پرسند آيا واقعاً امام زمان ع) در اين جزيره دوردست در اقيانوس اطلس زندگي

مي كند؟ آيا چنان كه برخي مي گويند: ياران و فرزندان آن حضرت نيز در اين جزيره اند؟ و... در پاسخ اين پرسش ها بايد گفت كه موضوع «جزيره خضرا» به عنوان محل اقامت و زندگاني حضرت ولي عصر(ع) در عصر غيبت كبري، برگرفته از حكايتي است كه عالمان شيعه، درباره استناد آن، اتّفاق نظر ندارند؛ گروهي آن را پذيرفته و در نتيجه معتقد به وجود جزيره خضرا هستند و جمعي، آن را بي اعتبار دانسته و اساساً وجود چنين جزيره اي را رد مي كنند. در اينجا براي روشن تر شدن موضوع به بررسي اين ديدگاه ها مهم ترين دلايل دو گروه مي پردازيم.

1. ديدگاه موافقان

اين گروه از عالمان شيعه حكايت جزيره خضرا را اين گونه نقل مي كنند:

شخصي به نام «زين الدّين علي بن فضل مازندراني»، در سال 690 ق. از سرزمين «بربر»، طي سفري به اقيانوس اطلس، سه روز با كشتي در دل آب، حركت مي كند تا به جزاير روافض (شيعيان) مي رسد. در آنجا مطلع مي شود كه جزيره اي به نام جزيرة خضرا وجود دارد كه فرزندان حضرت ولي عصر(ع) در آنجا زندگي مي كنند. وي مدت چهل روز در همان محل اسكانش مي ماند. پس از چهل روز، هفت كشتي حامل مواد غذايي، از جزيره خضرا، به اين جزيره مي آيد. ناخداي كشتي، او را با نام و نام پدرش، صدا مي زند و مي گويد: «مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه داده اند كه تو را به جزيره خضرا ببرم». آنگاه او را به آنجا مي برد. پس از شانزده روز دريانوردي، سرانجام به «آب هاي سفيد»ي مي رسند و ناخدا توضيح مي دهد كه اين آب ها، مانند «سور بلد» (ديوار شهر) جزيره را در بر گرفته است و كشتي هاي

دشمنان، هرگز نمي توانند از آنها بگذرند و به بركت وجود حضرت ولي عصر(ع) در آن غرق مي شوند. سپس به جزيره خضرا مي رسد. در آنجا جمعيت انبوهي را با بهترين لباس ها و نيكوترين وضع مشاهده مي كند و شهري بسيار آباد، با درختاني سرسبز و انواع ميوه ها و بازارهاي بسيار و ساختمان هاي مجلل از سنگ هاي شفاف رخام مي بيند. شخص بزرگواري به نام سيّد شمس الدّين كه او را نوة پنجم امام زمان ع) معرفي مي كنند، مسئول تعليم، تربيت و اداره جزيره خضرا و نايب خاص حضرت ع) در آن جزيره است. او مستقيماً از امام ع) فرمان مي گيرد، ولي آن حضرت را نمي بيند و تنها، هر صبح جمعه نامه اي به خط امام ع) در نقطه معيني گذاشته مي شود كه در آن، اوامر آن حضرت و آنچه تا يك هفته مورد نياز خواهد بود، نوشته شده است.

علي بن فاضل، مدت هجده روز، در آن جزيره اقامت مي كند، و از محضر سيّد شمس الدّين، استفاده مي كند و پس از آن، به او دستور مي رسد كه به وطنش بازگردد. 1

علي بن فاضل، آنچه را از سخنان سيّد شمس الدّين، استفاده مي كند در كتابي به نام الفوائد الشّمسيّه گرد مي آورد و ماجراي تشرف خود را براي تني چند از عالمان معاصر خويش بازگو مي كند. «فضل بن يحيي طيبي»، نويسنده قرن هفتم هجري قمري، در 11 شوال 669 ق، اين حكايت را از زبان علي بن فاضل در شهر حلّه مي شنود و آن را در كتابي با نام جزيرة الخضراء گرد مي آورد. اين كتاب، از سوي عالمان زير مورد توجه واقع شده است: _ شهيد اوّل، آن را به خط خود نوشته، و

خط او در خزانه اميرالمؤمنين ع) پيدا شده است.

_ محقق كركي، آن را به فارسي برگردانده است.

_ علّامه محمّد باقر مجلسي، آن را در بحارالأنوار نقل كرده است.

_ شيخ حر عاملي، آن را در كتاب إثبات الهداة درج نموده است.

_ وحيد بهبهاني، به مضمون آن فتوي داده است.

_ بحرالعلوم، در كتاب رجال خويش، آن را مورد استناد قرار داده است.

_ قاضي نورالله شوشتري، محافظت بر آن را بر هر مؤمني لازم داشته است.

_ ميرزا عبدالله اصفهاني (افندي) آن را در كتاب رياض العلماء نقل كرده است.

_ ميرزاي نوري، آن را در كتاب جنةالمأوي و النجم الثاقب آورده است.

البته، حكايتي نيز دربارة محل اقامت امام مهدي ع) از سوي شخصي به نام انباري نقل شده است، ولي به دليل آنكه وي، آن را از شخصي مجهول نقل كرده است، به همان حكايت پيشين بسنده مي كنيم.2 براساس حكايت علي بن فاضل، امام مهدي ع) و فرزندان ايشان، در جزيره خضرا، واقع در اقيانوس اطلس سكونت دارند، و همه ساله، در موسم حج، حج مي گزارند و پس از زيارت پدران و اجداد طاهرينشان ع) در حجاز، عراق و طوس، مجدداً به اين جزيره باز مي گردند. آن حضرت ع) غالباً در اين جزيره اقامت دارند.3

2. ديدگاه مخالفان

جمعي از عالمان شيعه، حكايت يادشده را كه بر وجود جزيره خضراء به عنوان محل اقامت غالب حضرت امام زمان ع) دلالت مي كند، داراي اشكال مي دانند و از آنجا كه دليل ديگري در دست نيست، وجود چنان جزيره اي را نمي پذيرند.

پيش از

نقل اشكال هاي وارد بر اين حكايت، لازم است اشاره اي به سند آن داشته باشيم. علّامه مجلسي در كتاب خود مي نويسد: رساله اي مشهور به داستان جزيرة خضرا واقع در درياي سفيد يافتم. چون اين رساله در بردارندة ياد كساني است كه آن حضرت را ديده اند و همچنين در آن مطالب شگفت انگيزي وجود دارد دوست دارم آن را در اينجا بياورم. از آنجا كه اين رساله را در اصول (كتاب هاي روايي) معتبر نيافتم براي آن بابي مستقل گشودم و آن را آن گونه كه يافتم نقل مي كنم.4

وي آنگاه به نقل حكايت مي پردازد. در آغاز حكايت پس از خطبه آغازين چنين آمده است: در خزانة امير مؤمنان و سرور اوصيا و حجت پروردگار جهانيان و امام پرهيزكاران، علي بن ابي طالب _ درود خدا بر او باد _ متني به خط شيخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي بن علي طيبي كوفي _ قدس الله روحه _ يافتم كه در آن چنين آمده بود: «... اين بندة نيازمند به بخشش خداوند سبحان متعال، فضل بن يحيي بن علي طيبي امامي كوفي كه خداي او را ببخشايد، چنين مي گويم:...»

فضل بن يحيي در ادامه رساله به واسطه شيخ شمس الدّين بن نجيح حلّي و شيخ جلال الدين عبدالله بن حرام حلي، حكايت جزيره خضرا را از زين الدّين علي بن فاضل مازندراني نقل مي كند.5 علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، به بررسي سند اين حكايت پرداخته و اشكال ها و پرسش هاي متعددي را متوجه آن دانسته است كه در اينجا به مهم ترين آنها اشاره مي كنيم: 1. نخستين پرستش ما دربارة فردي است كه در ابتداي روايت مي گويد: «در خزانه امير مؤمنان... علي

بن ابي طالب _ درود خدا بر او باد _ متني به خطّ شيخِ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي طيبي يافتم.» اين شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصيات ديگر او، كاملاً مجهول است. با يك نظر اجمالي به ابتداي روايت مي فهميم كه او به طور قطع مجلسي(ره) نيست؛ زيرا ايشان با صراحت فرمودند: «اين داستان را از يك رساله ديگر نقل مي كنم.» همان گونه كه سيّد هاشم بحراني(ره) (از معاصران مجلسي) در نقل داستان مي گويد: «بعضي از بزرگان فرموده اند كه اين حديث را به خط شيخ فاضل... يافته ايم.»6 اين جمله هم مانند عبارت مجلسي دلالت ندارد كه بحراني مستقيماً از راوي شنيده باشد. بر فرض اينكه بپذيريم بحراني مستقيماً از راوي شنيده است اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه بحراني او را ديده و داستان را بدون واسطه از او شنيده ولي مجلسي او را نديده است با اينكه بحراني و مجلسي هر دو، در يك زمان مي زيسته اند. ديگر اينكه به چه علّت مجلسي به نقل از يك رساله متداول بسنده كرده و راجع به نويسنده و صاحب آن تحقيق نكرده است تا حقيقت داستان را از او شفاهاً سؤال كند. 2. پرسش دوم اينكه چگونه اين شخصِ «مجهول» خط طيبي را شناخت و اطمينان يافت كه آنچه را در آن رساله يافته، خط طيبي است. آيا خط طيبي آن چنان مشهور و معروف بوده كه حتي اين فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟ شايد واقع مطلب بر اين شخص، مشتبه شده باشد. به اين جهت كه مثلاً وقتي كه ديده طيّبي اين داستان را روايت مي كند، فكر

كرده لابد كاتب آن هم اوست در صورتي كه بين اين دو امر، ملازمه اي نيست. 3. با توجه به اين نكته ما مشاهده مي كنيم كه «علي بن فاضل» (كسي كه در روايت به عنوان «مازندراني» توصيف مي شود و بعد خودش را در متن همين روايت، «عراقي» معرفي مي كند) تلاش زيادي براي اثبات برخي از فضايل به نفع خودش دارد و اين نكته از متن گفتارش با سيّد شمس الدّين، آنجا كه از ملاقات با امام سخن مي گويد، به روشني معلوم مي شود: اي سرورم، من يكي از بندگان مخلص آن حضرت هستم با اين همه امام را نديده ام. بعد سيّد شمس الدين به من فرمود: چرا، تو او را دو مرتبه ديده اي... .

و آن دو مرتبه را برايش توضيح مي دهد.

علاوه بر اين، همه روايت در صدد اثبات يك فضيلت بي نظير براي اوست و آن اينكه او خدمت كسي رسيده كه ديگران نرسيده اند و همچنين درصدد اثبات عنايت و توجه امام به اوست. پس وقتي ما اين نكات را مورد توجه قرار مي دهيم و بر آن، اين حقيقت را بيفزاييم كه هيچ يك از معاصران علي بن فاضل، او را توثيق نكرده و مورد اعتماد ندانسته اند و فقط كساني او را قابل اعتماد دانسته اند كه صدها سال پس از او زيسته اند و جالب اينكه، دليل و مستند آنها در اعتماد به او، ظاهراً خود روايت جزيره خضرا است. با توجه به اين نكات، نتيجه مي گيريم كه: اطمينان به صحت آنچه او براي ما نقل مي كند امكان ندارد؛ چون احتمال مي دهيم اصل قضيه و ريشه داستان، از بافته هاي ذهن اوست كه براي رسيدن به شهرت يا براي

نايل شدن به اهداف ديگري آن را ساخته است، همچنان كه در طول تاريخ، نمونه هاي آن را مشاهده كرده ايم. 4. از جمله نكاتي كه شك و بدگماني ما را در خصوص اين راوي و داستانش افزايش مي دهد اين است كه معاصران او مانند علّامه حلي _ رحمه الله _ و ابن داود، كه در سال 707 ق از تأليف كتاب رجالي خود فراغت يافته بود، و همچنين علماي ديگر، به طور كلي او را ناديده گرفته و هيچ كدام از آنها حتي يك كلمه درباره او سخن نگفته اند. با اينكه داستان گران بها و بي نظير او، بايد آنها را تشويق و تحريك مي كرد كه به داستان و راوي آن اشاره كنند؛ راوي و داستانش را بستايند و چنين داستاني را به عنوان يكي از دلايل امام و امامت قرار دهند و آن را شايسته نقل در كتاب هاي خود بدانند. وقتي مي بينيم دانشمندان اسلامي، مطالب و داستان هاي كم اهميت تري را در نوشته هايشان آورده اند، ولي اين داستان را ناديده انگاشته اند، پي مي بريم كه شايد آن را دروغ و باطل به حساب آورده اند؟ يا آن را نشنيده اند؟ و يا اساساً چنين داستاني در زمان آنها ساخته نشده بود؟! همة اين احتمالات وجود دارد و همه آنها، ما را به شك در اين داستان و راوي آن فرا مي خواند. شايد كسي بگويد كه شخصيت هاي برجسته ديگري هم وجود دارند كه نويسندگان معاصر آنها، نامشان را در كتاب هاي رجالي خود نياورده اند و شايد نسبت به اين راوي نيز همين مسئله اتفاق افتاده باشد، ولي ما با دقت متوجه مي شويم كه اين پاسخ در حقيقت تلاش بيهوده اي است؛ زيرا اين چنين شخصيت هايي اگر چه

در بعضي از كتاب هاي رجالي مطرح نشده اند، ولي در كتاب هاي ديگري كه در همان زمان تأليف گرديده، به قلم آمده و مطرح شده اند. يا اينكه حداقل، مورد اعتماد بودن آنها با قراين و شواهدي غير از آنچه خود آنها راجع به خودشان گفته اند ثابت شده است، و برخلاف علي بن فاضل، يك داستان منحصر به فرد نداشته اند كه كتاب هاي معتبر تاريخ، مانند آن را ثبت و ضبط نكرده باشند. آري، همين كه معاصران علي بن فاضل، داستان او را ناديده انگاشته اند و هيچ گونه خبري از آن نداده اند باعث برانگيخته شدن شك و بدگماني جدّي ما نسبت به او مي شود. 5. از جمله نكات جالب توجه اينكه در خود روايت به صراحت آمده است: علي بن فاضل، داستان را از شروع تا پايان، در حضور طيبي و گروهي از علماي حلّه و اطراف آنكه براي زيارت شيخ آمده بودند، توضيح مي دهد. حال اينكه ما هيچ فردي از اين عدّه را پيدا نكرديم كه داستان را بي واسطه يا دست كم باواسطه نقل كند. در صورتي كه از آنها انتظار مي رود تا آن را در شهرها و در بين مردم منتشر ساخته باشند و اين داستان جالب را نُقل مجالس و محافل كنند؛ زيرا در اين حكايت، جايگاه وجود امام زمان ع) و فرزندانش در يك موضع استثنايي و پيچيده تعيين شده است. همچنين ما انتظار داشتيم مردم گروه گروه به زيارت قهرمان اين كشف عجيب نايل شوند و به او تبرك جويند و تلاش كنند داستان را مستقيماً از خودش بشنوند و در كتاب هاي ديگر ثبت كنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش، در

كتاب هاي رجالي و غيررجالي خود، تبرك بجويند، ولي هيچ يك از اين حوادث رخ نداد و تنها فردي كه آن را نقل كرده، «طيبي كوفي» است. البته اين نقل هم توسط فرد ناشناس، در بين اوراقي در ميان گنجينه اي از كتاب ها كشف شده است و عجيب اينكه نويسندة ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف و مشهورش، توسط اين مرد ناشناس، شناخته و كشف شده است.7 با توجه به مطالب ياد شده اظهارنظر صريح و قطعي در مورد درستي يا نادرستي حكايت جزيره خضرا مشكل به نظر مي رسد و بهتر است به جاي مخالفت يا موافقت بي چون و چرا با اين حكايت، علم آن را به خدا بسپاريم و چنان كه پيش از اين يادآور شده ايم بيشتر به دنبال شناخت وظايف قطعي خود در برابر امام زمان ع) و عمل به آنها بشناسيم؛ زيرا دانستن يا ندانستن محل اقامت امام عصر(ع) و وجود داشتن و وجود نداشتن محلي به نام جزيره خضرا هيچ تأثيري در معرفت ما نسبت به امام زمان نزديكي با آن حضرت ندارد.8 حسن شجاعي

ماهننامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. به نقل از: ناجي النجار، جزيره خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه و تحقيق علي اكبر مهدي پور، چاپ ششم، قم، مؤلف، 1411 ق، صص 52 _ 54.

2. همان، ص 54.

3. همان.

4. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 159.

5. همان.

6. سيد هاشم بحراني، تبصرةالولي، قم، مؤسسة المعارف الاسلامي، 1411 ه . ق، ص 243.

7. دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، صص 195 _ 198، ترجمه به نقل از: ابوالفضل طريقه دار، جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت، چاپ هفتم، قم، بوستان

كتاب، 1382، صص 115 _ 119.

8. براي مطالعه بيشتر در موضوع جزيره خضرا ر.ك: علامه مجلسي، همان، ج 52، صص 174 _ 159؛ علامه نوري، نجم الثاقب، صص 391_410؛ جزيرة خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا؛ جزيره خضراء افسانه يا واقعيت؟!؛ غلامرضا نظري، جزيرة خضراء تحريفي در تاريخ شيعه، چاپ اول، قم، طليعه نور، 1387.

خانه مهدي(ع) كجاست؟

در برخي ديگر از روايات نيز ذكر شده كه حضرت مهدي(ع) قبل از ظهور در «ذي طوي» به سر مي برد و آن گاه كه اراده الهي بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از آنجا وارد مسجدالحرام مي شود.

قائم(ع) در ميان گروهي به شمار اهل بدر _ سيصد و سيزده تن _ از گردنه ذي طوي پايين مي آيند تا آنكه پشت خود را به حجرالاسود تكيه مي دهد و پرچم پيروز را به اهتزاز درمي آورد.

اشاره:

پنهان زيستي امام مهدي(ع) نه تنها چگونگي زندگي آن حضرت را در هاله اي از اسرار فرو برده كه بسياري از موضوعات مربوط به حيات آن امام را نيز جزو امور پنهان نظام هستي قرار داده است.

يكي از مهم ترين اين امور پنهان، محل زندگي آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسياري علاقه مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكي به گذران عمر مي پردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از زمين اين منزلت را دارد؟

در اين مقاله تلاش شده كه به اين پرسش پاسخ داده شود.

ميليون ها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به ندبه مي گشايند و اين گونه مي سرايند:

اي كاش مي دانستم در چه جايي منزل گرفته اي و چه سرزمين و مكاني تو را دربر گرفته است!

آيا در كوه رضوايي و يا جاي ديگري و يا در ذي طوي هستي؟ دشوار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوي.1 حال براي روشن شدن اين موضوع، پاي به گلستان كلام معصومين(ع) مي گشاييم و با سيري در كلام نوراني ايشان از آن انفاس قدسي براي حل اين معما استمداد مي طلبيم. با يك نگاه كلي در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع برمي خوريم كه هر يك، محل زندگي آن حضرت را در دوره اي از حيات پر بركت ايشان به تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخي دوره ها صراحت و روشني بيشتري وجود دارد و برخي از دوره ها بنا بر عللي به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.

اين دوره ها عبارتند از: 1. دوران زندگي با پدر بزرگوار خود امام حسن عسكري(ع) (255_260ق)

شكي نيست كه آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسكري(ع) ديده به جهان گشود و تا پايان عمر شريف پدر خود در كنار آن حضرت مي زيست.

اين دوران بنا بر قول مشهور از نيمه شعبان سال 255ق آغاز و در هشتم ربيع الاول سال 260ق پايان يافت. علاوه بر نقل موثق تاريخي، افراد فراواني از اين حادثه بزرگ پرده برداشته اند:

شيخ صدوق(ره) در كتاب شريف كمال الدين و تمام النعمه _ كه يكي از مهم ترين كتابهاي نگاشته شده در موضوع مهدويت است _ داستان ولادت حضرت مهدي(ع) را اين گونه نقل كرده است:

حكيمه، دختر امام جواد(ع) گويد: امام حسن عسكري(ع) مرا نزد خود فراخواند و فرمود: اي عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمه شعبان است و خداي متعال امشب

حجت خود را كه حجت او بر روي زمين است ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فداي شما شوم اثري در او نيست. فرمود: همين است كه به تو مي گويم. آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا بردارد و گفت: اي بانوي من و بانوي خاندانم، حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي. از كلام من ناخرسند شد و گفت: اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ بدو گفتم: اي دخترجان! خداي متعال امشب به تو فرزندي عطا فرمايدكه در دنيا و آخرت آقاست...2 . آن گاه به صورت مفصل داستان را ذكر كرده است. اين روايت از مهم ترين روايات درباره ولادت حضرت مهدي(ع) است و دلالت بر ولادت حضرت مهدي(ع) در خانه امام عسكري(ع) در سامرا دارد. «ضوء ابن علي» از مردي از اهل فارس كه نامش را برده نقل مي كند كه:

به سامرا آمدم و در خانه امام حسن عسكري(ع) ملازم شدم. حضرت مرا طلبيد، من وارد شدم و سلام كردم. فرمود: براي چه آمده اي؟ عرض كردم: براي اشتياقي كه به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان، در خانه حضرت بودم، گاهي مي رفتم هر چه احتياج داشتند از بازار مي خريدم و زماني كه در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد مي شدم. روزي [بدون اجازه] بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود. ناگاه در اتاق حركت و صدايي شنيدم، پس فرياد زد: بايست. حركت مكن! من جرأت درآمدن و بيرون رفتن نداشتم، پس كنيزكي كه چيز سر پوشيده اي همراه داشت از نزد من گذشت. آنگاه

مرا صدا زد كه درآي، من وارد شدم و كنيز را هم صدا زد. كنيز نزد حضرت بازگشت. حضرت به او فرمود: از آنچه همراه داري روپوش بردار. كنيز از روي كودكي سفيد و نيكوروي پرده برداشت و خود حضرت روي شكم كودك را باز كرد، ديدم مويي سبز كه به سياهي آميخته بود از زير گلو تا نافش روئيده است. پس فرمود: اين است صاحب شما و به كنيز امر فرمود كه او را ببرد.

پس من آن كودك را نديدم، تا امام حسن عسكري(ع) وفات كرد.3 نه تنها بستگان نزديك و خدمتگزاران بيت امامت، آن حضرت را در شهر سامرا و در خانه امام عسكري(ع) ديده اند كه بسياري از ياران و خواص اصحاب امامت به شرف ديدار آن جمال چون آفتاب نائل آمده اند و همگي حكايت از مدعاي زندگي امام مهدي(ع) در كنار پدر در شهر سامرا دارد. «يعقوب بن منقوش» گويد:

بر امام حسن عسكري(ع) وارد شدم و او بر سكويي در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقي بود كه پرده هاي آن آويخته بود. گفتم: اي آقاي من صاحب الامر كيست؟ فرمود: پرده را بردار. پرده را بالا زدم، پسر بچه اي به قامت پنج وجب بيرون آمد با پيشاني درخشان و رويي سپيد و چشماني دُرّافشان و دو كف ستبر و دو زانوي برگشته. خالي برگونه راستش و گيسواني بر سرش بود. آمد و بر زانوي پدرش ابو محمد نشست. آن گاه به من فرمود: اين صاحب شماست. سپس برخاست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل اتاق شد و من بدو نگريستم. پس به من فرمود:

اي يعقوب! به داخل بيت برو و ببين آنجا كيست. من داخل شدم اما كسي را نديدم.4 همچنين «احمد بن اسحاق» گويد:

بر امام حسن عسكري(ع) وارد شدم و مي خواستم از جانشين پس از وي پرسش كنم. او آغاز سخن كرد و فرمود: اي احمد بن اسحاق خداي متعال از زمان آدم(ع) زمين را خالي از حجت نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالي از حجت نخواهد گذاشت. به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مي كند و به خاطر اوست كه باران مي فرستد و بركت هاي زمين را بيرون مي آورد. گفتم: اي فرزند رسول خدا، امام و جانشين پس از شما كيست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالي كه بر شانه اش كودكي سه ساله بود كه صورتش مانند ماه شب چهارده مي درخشيد. فرمود: اي احمد بن اسحاق! اگر نزد خداي متعال و حجت هاي او گرامي نبودي اين فرزند را به تو نمي نمودم. او هم نام و هم كنيه رسول خدا(ص) است. كسي است كه زمين را پر از عدل و داد مي كند؛ همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.اي احمد بن اسحاق! مثل او در اين امت، مثل خضر و ذوالقرنين است. او غيبتي طولاني خواهد داشت كه هيچ كس در آن نجات نمي يابد، مگر كسي كه خداي متعال او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجيل فرج موفق سازد. احمد بن اسحاق گويد: گفتم: اي مولاي من! آيا نشانه اي هست كه قلبم بدان اطمينان يابد؟ آن كودك به زبان عربي فصيح به سخن درآمد و فرمود: أنا بقيّةالله في أرضه والمنتقم

من أعدائه. اي احمد بن اسحاق! پس از مشاهده، جست وجوي نشان مكن. احمد بن اسحاق گويد: من شاد و خرم بيرون آمدم.5 بنا بر روايات فوق و ده ها روايت ديگر ترديدي نخواهد ماند بر اينكه حضرت مهدي(ع) در طول حيات امام عسكري(ع) همراه ايشان و در شهر سامرا مسكن و مأواي داشته اند و اگرچه در اين دوران نيز مخفيانه زندگي مي كرده اند ولي عده فراواني از نزديكان و شيعيان ايشان را ديده اند.

2. دوران غيبت صغرا (260 تا 329ق.)

غيبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي(ع) كه طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسكري(ع) (سال 260ق.) آغاز شده و با رحلت چهارمين نايب خاص آن بزرگوار (سال 329ق.) به پايان رسيده است كه مجموعاً 69 سال مي شود. اگر چه به روشني محل زندگي آن حضرت در اين دوران مشخص نيست ولي از روايات و قرائن به دست مي آيد كه اين مدت را حضرت عمدتاً در دو منطقه سپري كرده اند: يكي منطقه عراق و ديگر مدينه منوره كه البته روايات متعددي بر اين مطلب دلالت دارد. از امام صادق(ع) در اين زمينه نقل شده است كه فرمود:

براي [حضرت] قائم(ع) دو غيبت است. يكي كوتاه و ديگري طولاني. در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاي آن حضرت خبر ندارند و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاي او خبر ندارند.6 در دوران غيبت صغرا، از سفيران چهارگانه (نواب خاص) كسي نزديك تر به آن حضرت ذكر نشده است و ايشان هم تماماً در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده اند و توقيعات فراواني از طرف حضرت به دست آنها شرف صدور

يافته است. بنابراين مي توان گفت بخشي از عمر آن حضرت در اين دوران در عراق سپري شده است. دسته اي ديگر از روايات به صورت مطلق (بدون در نظر گرفتن صغرا و كبرا بودن غيبت) زندگي حضرت را در دوران غيبت در مدينه منوره ذكر كرده اند كه با توجه به روايات دسته نخست مي توان گفت بخشي از عمر آن حضرت نيز در مدينه سپري شده است. امام باقر(ع) در اين باره فرمود:

به ناگزير براي صاحب اين امر عزلت و گوشه گيري خواهد بود... و طيبه (مدينه) چه منزلگاه خوبي است. 7

همين روايت در كتاب شريف اصول كافي با اندك تفاوتي از امام صادق(ع) اين گونه روايت شده است:

به ناچار صاحب الامر غيبت كند و به ناچار در زمان غيبتش گوشه گيري كند، چه خوب منزلي است طيبه (مدينه). 8 هم چنين ابوهاشم جعفري مي گويد:

به امام عسكري(ع) عرض كردم: بزرگواري شما مانع مي شود تا از شما پرسش نمايم، پس اجازه بفرماييد سؤالي بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض كردم: اي آقاي من! آيا فرزندي داريد؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاقي رخ داد كجا او را پيدا كنيم؟ پس فرمود: در مدينه.9

بنابراين جمع بين دو دسته روايات به اين صورت است كه آن حضرت در مدينه حضور داشته اند؛ ولي به خاطر ارتباطي كه آن حضرت با نواب خاص داشته اند بخشي از عمر خود را در عراق سپري نموده اند.

3. دوران غيبت كبرا

اصطلاحاً غيبت كبرا به مدت زمان پنهان زيستي حضرت مهدي(ع) گفته مي شود كه با وفات آخرين نايب خاص در سال 329ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است كه پايان آن را مي داند. اين دوران ويژگي هايي دارد كه آن را

از دوران غيبت صغرا كاملاً متمايز مي سازد كه از جمله آن ويژگي ها كامل شدن غيبت آن حضرت است.به همان اندازه كه پنهان زيستي حضرت مهدي(ع) در اين دوران به كمال مي رسد و نيابت و سفارت همانند دوران غيبت صغرا وجود ندارد، محل زندگي آن حضرت نيز نامشخص تر مي شود و در اين دوران است كه هرگز به طور قطع نمي توان مشخص نمود آن حضرت در كجا زندگي مي كند.البته روايات در اين باره به محل هاي مختلفي اشاره كرده اند كه برخي از آنها از اين قرارند:

الف) مدينه طيبه

همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد برخي از روايات به صورت عام و بدون قيد زمان غيبت صغرا، مدينه را به عنوان جايگاه آن حضرت در دوران غيبت مورد اشاره قرار داده اند.

ب) ناحيه ذي طوي

ناحيه ذي طوي در يك فرسخي مكه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه هاي مكه ديده مي شود. برخي از روايات آن محل را به عنوان جايگاه حضرت مهدي(ع) در دوران غيبت معين كرده اند. امام باقر(ع) در اين باره فرمود:

صاحب اين امر را در برخي از اين درّه ها غيبتي است و با دست خود به ناحيه ذي طوي _ كه نام كوهي است در اطراف مكه _ اشاره نمود. 10 در برخي ديگر از روايات نيز ذكر شده كه حضرت مهدي(ع) قبل از ظهور در «ذي طوي» به سر مي برد و آن گاه كه اراده الهي بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از آنجا وارد مسجدالحرام مي شود. امام باقر(ع) در اين باره فرموده اند:

قائم(ع) در ميان گروهي به شمار اهل بدر _ سيصد و سيزده تن _ از گردنه ذي طوي پايين مي آيند تا آنكه پشت خود را به حجرالاسود تكيه

مي دهد و پرچم پيروز را به اهتزاز درمي آورد.11

ج) دشت ها و بيابان ها

از برخي روايات نيز استفاده مي شود كه آن حضرت در طول غيبت كبرا محل خاصي ندارد و همواره در سفر به سر مي برد. از امام باقر(ع) نقل شده است كه وقتي شباهت هاي حضرت مهدي(ع) به انبيا را بيان نمودند چنين فرمودند:

و اما شباهت حضرت مهدي(ع) به حضرت عيسي(ع) جهانگردي [و نداشتن مكاني خاص است].12 در توقيعي كه از حضرت مهدي(ع) به نام شيخ مفيد صادر شده است، نيز به نامعلوم بودن مكان حضرت مهدي(ع) اشاره شده است. در آن نوشته چنين آمده است:

... با اينكه ما براساس فرمان خداوند و صلاح واقعي ما و شيعيان مؤمن مان تا زماني كه حكومت در دنيا در اختيار ستمگران است در نقطه اي دور و پنهان از ديده ها به سر مي بريم... .13 همچنين در پاره اي از ملاقات هاي معتبر كه در دوران غيبت كبرا نقل شده است، حضرت به اين نكته اشاره فرموده اند. «علي بن ابراهيم بن مهزيار» پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدي(ع) به نقل از ايشان چنين مي گويد: آن حضرت فرمود: همانا پدرم ابو محمد با من عهد فرمودند كه در مجاورت قومي كه خداوند بر آنان غضب كرده است قرار نگيرم... و به من فرمود كه در كوه ها ساكن نشوم مگر قسمت هاي سخت و پنهان آن و در شهرها ساكن نشوم مگر شهرهاي متروكه و بي آب و علف.14 اين نامعلوم بودن محل زندگي آن حضرت در دوران غيبت كبرا سبب شده تا عده اي به گمانه زني هايي بعضاً سست و واهي بپردازند و به طرح محل هايي كه اثبات آنها كاري بس مشكل است روي آورند. افسانه

جزيره خضرا يا مثلث برمودا و مانند آن حكايت هايي است كه در تاريخ پر فراز و فرود اين اعتقاد رخ نموده است. 4. دوران ظهور و حكومت مهدي(ع)

دوران ظهور كه درخشان ترين فراز تاريخ و بهترين دوران حيات انساني است، ويژگي هاي فراواني دارد كه از جمله مهم ترين آنها حاكميت آخرين معصوم و حجت الهي است. درباره محل زندگي حضرت مهدي(ع) و حكومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراواني وجود دارد. عمدتاً در اين روايات، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر كوفه را به عنوان پايگاه حكومتشان معرفي كرده اند. مسجد سهله شرافت بسياري دارد؛ از جمله در روايات ذكر شده كه در اين مسجد، هزاران پيامبر به نماز ايستاده اند. «صالح بن ابوالاسود» گويد: امام صادق(ع) سخن از مسجد سهله راند، آنگاه فرمود:

به درستي كه مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه كه [پس از قيام] با اهل خود در آنجا فرود آيد.15 هم چنين آن حضرت به ابابصير فرمود:

اي ابا محمد، گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مي بينم كه با زن و فرزندانش در آن نازل مي شوند. ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه اش خواهد بود؟ حضرت فرمود:

آري، اين مسجد، منزل ادريس است. خداوند هيچ پيامبري را برنينگيخت، مگر آنكه در اين مسجد نماز گزارد. هر كس در اين مسجد بماند مانند آن است كه در خيمه رسول خدا(ص) اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مؤمني نيست، مگر آنكه دلش به سوي آن مسجد پرمي كشد. روز و شبي نيست مگر آنكه فرشتگان به اين مسجد پناه مي برند و در آن به عبادت خدا مي پردازند. همان طور كه اشاره شد، كوفه نيز مركز حكومت مهدي(ع) قلمداد شده است.چگونگي

زندگي در عصر ظهور به روشني مشخص نشده ولي به نظر مي رسد تفاوت بسياري با نحوه زندگي امروزي داشته باشد. تكامل علوم بشري، كمال عقلاني بشر، توسعه خارق العاده امكانات و رفاه عمومي، امنيت فراگير بر كل كره زمين و... به طور قطع، ويژگي هايي را براي زندگي در آن زمان ايجاد خواهد نمود كه امروز درك دقيق آن براي ماكاري بس مشكل است. از امام باقر(ع) نقل شده كه در بخشي از يك روايت طولاني فرمود:

آن گاه [حضرت مهدي(ع)] به سوي كوفه مي رود پس آنجا را براي منزل برمي گزيند و كوفه خانه او خواهد بود.17

خدامراد سليميان

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها :

1 . سيدبن طاووس، الاقبال، ص298.

2 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج2، ص143.

3 . محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج2، ص119.

4 . كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص164.

5 . همان، ج2، ص80.

6 . اصول كافي، ج2، ص141.

7 . شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص162.

8 . اصول كافي، ج2، ص140؛ ابن ابي زينب، غيبت نعماني، ص188.

9 . اصول كافي، ج2، ص118؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص348؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص232.

10. غيبت نعماني، ص181.

11. همان، ص315.

12. طبري، دلائل إلامامه، ص291.

13. علامه محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص174.

14. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص263.

15. شيخ طوسي، التهذيب، ج2، ص252.

16. بحارالانوار، ج52، ص317.

17. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص475

ابدال يا پيشكاران امام زمان(عج)

بر اساس برخي روايات اسلامي، گروهي از مردم جزو «ابدال» هستند؛ يعني آنهايي كه هرگز زمين از وجود پر بركتشان خالي نمي ماند. بدين جهت، برخي مي پرسند اينان چه كساني

هستند، چند نفرند، از كدام شهر و ديارند، ويژگي هاي آنان كدام است، در كجا زندگي مي كنند، و آيا در زمان غيبت امام مهدي(ع) نقشي دارند يا خير؟

ماهيت ابدال

در اين زمينه كه ابدال چه كساني هستند، نظرهاي متفاوتي وجود دارد كه در ذيل به آنها اشاره مي شود: الف _ جانشينان پيامبران: يك نظر اين است كه ابدال، اوصيا و جانشينان پيامبران هستند، كه پس از آنها زندگي مي كردند. «خالدبن هيثم فارسي» مي گويد: به امام رضا(ع) عرض كردم: مردم گمان مي كنند كه در روي زمين گروهي به نام ابدال وجود دارند، اينان كيانند؟ حضرت در پاسخ فرمودند:

«راست گفتند. منظور از ابدال، همان اوصيا و جانشينان هستند كه خداوند پس از مرگ و رحلت هر پيامبري، آنها را بدل و جانشين او قرار مي دهد تا اينكه به حضرت محمّد(ص) آنها را خاتمه داد».1 ب _ امامان معصوم(ع): عقيدة ديگر اين است كه ابدال، همان امامان معصوم(ع) هستند. محدّث بزرگوار، شيخ عبّاس قمي مي نويسد: « از ديگر روايات نيز به دست مي آيد كه منظور از ابدال، امامان معصوم(ع) هستند.»2

مرحوم محدّث قمي با ابراز ترديد از اينكه ابدال شامل امامان معصوم(ع) باشد، مي نويسد:

«دعاي روايت شده از امّ داوود، كه از امام صادق(ع)، در نيمة رجب وارد شده است، دلالت دارد كه ابدال غير از امامان هستند، اگرچه صراحتي در اين خصوص ندارد و ممكن است بر تأكيد حمل شود».3

و دعاي مورد نظر اين است كه حضرت مي فرمايد:

خداوندا! بر «ابدال»، «اوتاد»، «سياح»، «عبّاد»، «مخلصان»، «زاهدان»، و اهل كوشش و تلاش درود فرست و محمد و خاندان او را به برترين دوردها و فراوان ترين بخشش ها مخصوص گردان.4 ج _ ياران امامان:

با باور عدّه اي ممكن است ابدال بر گروهي از ياران خاص و مقرّب امامان معصوم(ع) اطلاق شود. چنان كه شيخ عباس قمي به اين موضوع اشاره كرده، مي نويسد: «نيز احتمال دارد كه ياران خاصّ امامان معصوم(ع) باشند».5 د _ گروهي از صالحان: نظريّه بعدي اين است كه ابدال، گروهي از صالحان هستند كه هرگز زمين از وجود آنها خالي نمي گردد. چنان كه «علاّمه طريحي» در اين باره مي نويسد:

« ابدال گروهي از مردم صالح و نيكوكاري هستند كه هرگز زمين از وجود آنان خالي نمي گردد، و هرگاه يكي از آنها بميرد، خداوند فرد ديگري را به جاي او قرار مي دهد.»6 ه _ پيش خدمتان امام زمان(ع): احتمال پنجم اينكه ابدال بر گروهي از پيشكاران امام زمان(ع) اطلاق مي شود كه در زمان غيبت، آن حضرت را ياري مي كنند و هر گاه يكي از آن افراد از دنيا برود، ديگري جاي او را مي گيرد. در اين زمينه علاّمه مجلسي از امام محمّد باقر(ع) نقل مي كند:

به ناچار براي صاحب اين امر غيبتي هست و در آن غيبت قدرت و قوّتي براي او لازم است كه در آن زمان به وسيله سي نفر از همراهان، از وحشت و تنهايي بيرون مي آيد.7 و _ جمع بندي اقوال: گرچه با تعدّد نظرات و احتمالات نمي توان جزم به يك احتمال به خصوص پيدا كرد، ولي برخي شواهد و مؤيّدها وجود دارد كه با ضعيف بودن برخي از اين احتمال ها، برخي ديگر از قوّت بيشتري برخوردار خواهد بود.

بعيد نيست احتمال پنجم با عنايت به روايت امام محمّدباقر(ع) كه در اين خصوص نقل گرديد، تقويت شود؛ يعني ابدال همان گروه سي نفري پيش خدمتان امام عصر هستند كه تا

روز ظهور، هر يك از اين عدّه كم شود، خداوند شخص ديگري كه اوصاف و ويژگي هاي معيّني را داشته باشد، به خدمت امام مهدي(ع) بگمارد. تعداد ابدال

در مورد اين موضوع كه ابدال چند نفر هستند، در بين روايات، اختلاف وجود دارد و تعداد آنها بين سي تا هشتاد نفر بيان شده است كه در اينجا به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم: الف _ سي نفر: احمد بن حنبل در مسند خود از عبادة بن صامت از پيامبر خدا (ص) نقل كرده است كه فرمود:

« ابدال در اين امّت سي نفر هستند، همانند حضرت ابراهيم خليل الرّحمان و هر يك از اينان كه بميرد، خداوند فرد ديگري را جايگزين مي كند».8 ب _ چهل نفر: طبراني در المعجم الكبير از ابن مسعود، از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه فرمود:

«پيوسته چهل نفر هستند كه قلبشان همانند قلب ابراهيم است. خداوند به وسيلة آنها بلاها را از اهل زمين دور مي گرداند كه به آنان ابدال گفته مي شود.»9 ج _ شصت نفر: مرحوم محدّث قمي در سفينة البحار از ثعلبي نقل مي كند كه مردي از اهل عسقلان در ديداري كه با الياس داشته است از او مي پرسد كه ابدال چند نفر هستند؟ حضرت در پاسخ مي فرمايد: «شصت نفر هستند».10 د _ هفتاد نفر: فخرالدّين طريحي آورده است: ابدال گروهي هستند كه خداوند به وسيلة آنان زمين را بر پا مي دارد كه تعدادشان هفتاد نفر است.11 ه _ هشتاد نفر: در فردوس الأخبار از انس بن مالك چنين نقل شده است: « ابدال، چهل نفر مرد و چهل نفر زن هستند، و هر گاه يكي از مردان بميرد، خداوند مرد ديگري

را به جاي او قرار مي دهد، و هر گاه يكي از زنان بميرد، زن ديگري را جايگزين مي كند.»12 ويژگي هاي ابدال

در كتاب هاي شيعه و سنّي رواياتي وجود دارد كه در آنها به نقل از پيامبر اسلام(ص) به چند ويژگي از ويژگي هاي ابدال اشاره شده است: الف _ داشتن قلبي همانند قلب ابراهيم: اين مطلب را عبادة بن صامت از پيامبر نقل كرد.13

شايد مراد پيامبر(ص) از اين تشبيه، اين است كه اين چند نفر از نظر شدّت، صلابت، بردباري و ايستادگي در برابر حمايت از دين خدا، همانند حضرت ابراهيم هستند و هيچ جرياني نمي تواند آنها را نسبت به دفاع از حريم دين، سست و بي تفاوت كند. ب _ سپر بلاي انسان ها بودن: از ويژگي هاي ابدال اين است كه خداوند به وسيلة اين وجودهاي مقدّس، بلاها را از مردم دفع مي كند. چنان كه ابن مسعود از پيامبر نقل كرده كه فرمود: « خداوند به وسيلة آنها بلاها را از مردم زمين دور مي گرداند.»14 ج _ راضي بودن به قضاي خداوند: سه ويژگي ديگر براي ابدال نقل شده كه پيامبر فرمود:

«راضي بودن به حكم و قضاي خداوند، پيشه كردن صبر بر محارم خدا، خودداري كردن از آلوده شدن به حرام و خشمگين شدن براي خدا».15 د _ مواسات، احسان و عفو: از ديگر مشخصه هاي ابدال اين است كه پيامبر فرمود:

«گذشت و عفو مي كنند از كساني كه به آنان ظلم كنند، نيكي و احسان مي كنند به آنان كه در حقّشان بدي كنند، ايثار و مواسات مي كنند در آنچه كه خداوند به آنان داده است.»16 ه _ جود، سخا و خيرخواهي: ابن مسعود از پيامبر اسلام(ص) چنين روايت كرده است: «بدانيد

كه اينان (ابدال) هرگز اين مقام را از خواندن نماز، گرفتن روزه و صدقه به دست نياوردند.» عرض كردند: اي رسول خدا! پس به چه وسيله به اين مقام رسيدند؟

پيامبر فرمود: «به وسيلة جود و بخشش و خيرخواهي مسلمانان»17 مليّت و محل اقامت ابدال

با توجه به روايات گذشته مي توان گفت، ابدال نه از طايفه و مليّت خاصّي هستند و نه از شهر و ديار به خصوصي؛ بلكه ممكن است يك يا چند نفر از ابدال از يك شهر و يك طايفه خاص باشند و نيز ممكن است هر يك از يك منطقه و شهري باشند.

به ويژه اگر ابدال را بر ياران امام زمان(ع) منطبق كنيم كه بدون شك، در شهرهاي مختلف زندگي مي كنند، مگر بر نقل فخرالدّين طريحي در مجمع البحرين كه چهل نفر از ابدال را از اهل شام و بقيه را از ديگر شهرها مي داند. وي آورده است: « ابدال قومي هستند كه خداوند به بركت آنها زمين را به پا مي دارد و عددشان به هفتاد نفر است، چهل نفر در شام و سي نفر در ساير شهرها هستند...»18

به هر حال، به طور قطع نمي توان گفت كه جايگاه اين افراد و نحوه تماس آنان با مردم، كجا و چگونه خواهد بود. امكان پيوستن به ابدال

با توجه به برخي از احاديث، كه ابدال در همة دوران ها و زمان ها و مكان ها وجود دارند، بي ترديد مي توان گفت هر كس با داشتن خصوصيات و ويژگي هاي ياد شده مي تواند از ابدال باشد؛ زيرا روي هيچ مليّت خاصّي تكيه نشده است. همانگونه كه پيامبر(ص) مردم را به اين نكته توجّه داد كه هرگز اينان به وسيلة نماز، روزه و

زكات به اين مقام نرسيده اند بلكه به وسيلة جود، سخا و خيرخواهي مسلمانان بوده است. و همچنين در پاسخ برخي كه عرض كردند: يا رسول الله! ما را بر اعمال و كردار اينان راهنمايي كن. فرمود: «با گذشت كردن از كساني كه در حقّشان ظلم كرده اند و نيز احسان در برابر بدي، مواسات در آنچه كه خداوند به آنها داده است» پس با داشتن چنين صفاتي مي توان جزو ابدال شد، اگرچه خود فرد هم به چنين مسئله اي توجّه نداشته باشد. البته اين، بدين معني نيست كه هر كس چنين ادّعايي كرد، بايد از او پذيرفت! محمّد جواد مروجي طبسي

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. سفينة البحار، ج 1، ص 64.

2. همان.

3. همان.

4. طريحي، مجمع البحرين، ص 425، مادة «بدل»

5. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 153.

6. سفينة البحار، ج 1، ص 64.

7. مفاتيح الجنان، ص 264.

8. مسند احمد، ج 5، ص 322.

9. طبراني، المعجم الكبير، ج 10، ص 224.

10. سفينةالبحار، ج 1، ص 28.

11. طريحي، همان، ص 425.

12. فردوس الاخبار، ج 1، ص 119.

13. مسند احمد، ج 5، ص 322.

14. طبراني، همان، ج 10، ص 324.

15. فردوس الاخبار، ج 2، ص 84.

16. حلية الاولياء، ج 1، ص 8.

17. طبراني، همان، ج 1، ص 224.

18. طريحي، همان، ص 425.

منافع وجود امام عصر(ع) در عصر غيبت

اگر امام، پيشواي مردم است بايد ظاهر باشد. بر وجود امام ناپيدا چه فايده اي مي توان يافت؟

_ امامي كه صدها سال است، غايب است، نه دين را ترويج مي كند، نه مشكلات جامعه را حل مي نمايد، نه پاسخ مخالفان را مي دهد، نه امر به معروف و نهي از منكر مي كند، نه از مظلومي حمايت مي كند و نه حدود و احكام الهي را جاري

مي سازد، بود و نبودش با هم چه تفاوتي دارند؟ از زماني كه امام عصر(ع) از ديده ها پنهان شده و در پس پرده غيبت زندگي خود را شروع كرده است، انبوهي از پرسش ها، پيرامون مسائل غيبت مطرح شده است كه بسياري از آنها از يك پيشينه ديرينه اي برخوردار است، به گونه اي كه بسياري از اين سؤال ها در نوشته هاي نويسندگان كتاب هاي مربوط به امام زمان(ع)

در قرن چهارم و پنجم اسلامي مطرح گرديده و علما پاسخ هاي مناسبي به آن داده اند. از جمله پرسش هاي رايج درباره امام زمان(ع) اين است كه: _ به فرض قبول امامي كه فرزند بلافصل امام عسكري(ع) است چه خاصيتي بر وجود ايشان مترتب است؟

_ اگر امام، پيشواي مردم است بايد ظاهر باشد. بر وجود امام ناپيدا چه فايده اي مي توان يافت؟

_ امامي كه صدها سال است، غايب است، نه دين را ترويج مي كند، نه مشكلات جامعه را حل مي نمايد، نه پاسخ مخالفان را مي دهد، نه امر به معروف و نهي از منكر مي كند، نه از مظلومي حمايت مي كند و نه حدود و احكام الهي را جاري مي سازد، بود و نبودش با هم چه تفاوتي دارند؟

_ در دوران غيبت كه آن جمال الهي از ديدگان ما ناپيداست نحوه استفاده ما از آن حضرت چگونه است؟ پيش از پاسخ گويي به اين پرسش ها ذكر نكاتي چند دراين باره ضروري است: 1. ظاهراً اين اشكالات از زبان كساني مطرح مي گردد كه در واقع نه امام را شناخته اند و نه به معناي حقيقي امامت پي برده اند. و امام را مانند رهبري عادي كه كارش مسئله گويي و حداكثر، اجراي حدود و احكام است مي دانند، در حالي كه مقام امامت و ولايت به مراتب

از اين مقامات ظاهري شامخ تر و والاتر است و بايد دانست كه مفهوم غايب بودن امام مهدي(ع) اين نيست كه وجودي نامرئي دارد و به يك وجود پنداري شبيه تر است، بلكه او نيز از يك زندگي طبيعي عيني خارجي برخوردار است و تنها استثنايي كه در زندگي او وجود دارد، عمر طولاني اوست و الاّ آن وجود نازنين، در جامعه انساني به طور ناشناس زندگي مي كند.

2. بايد گفت، اگر چه حضور شخصي امام غايب در بين مردم سبب مي شود كه مسلمانان از بركات بيشتر و در سطح وسيع تري بهره مند شوند، ولي اين چنين نيست كه اگر شخص امام غايب بود هيچ گونه فايده و ثمره اي براي امت اسلام و مردم نداشته باشد، بلكه مردم را تحت نفوذ شخصيتي خود مي گيرد زيرا آثار امام كه بقيةالله در زمين است، بر دو قسم مي باشد: 1. آثار حضور؛ 2. آثار ظهور؛

و غيبت امام به معناي عدم ظهور اوست، نه عدم حضور1. 3. مسئله فوائد وجودي امام غايب از طرق ذيل قابل بررسي و محل بحث است:

1. از طريق محاسبات اجتماعي؛

2. از طريق قرآن و نهج البلاغه؛

3. از طريق روايات متعدد معصومين(ع). تا هر فردي به فراخور فكر خود، يكي از اين طرق يا هر سه را بپذيرد؛ به گونه اي كه شخص غير معتقد، به اصالت قرآن و نهج البلاغه، از طريق اول مي تواند فايده وجود امام غايب را به خوبي درك كند. اينك؛ بيان اين راه ها و پاسخ به سؤال موردنظر به كمك آنها: 1. وجود رهبر موجب بقاي مكتب

محاسبات عقلي و اجتماعي ثابت مي كند كه اعتقاد به وجود چنين امامي، در طول مدت، اثر عميقي در اجتماع شيعه داشته است كه

اكنون به آن اشاره مي كنيم: اصولاً هر جامعه اي براي خود تشكيلات و سازماني دارد، و براي بقا و ادامه كار سازمان ها و به منظور تعقيب هدف، وجود رهبري لازم است. هرگاه اين رهبر در دل اجتماع باشد، وجود و مداخله اش در رهبري و گردش تشكيلات و سازمان ها لازم و ضروري خواهد بود، ولي هرگاه كه رهبر به عللي محبوس، يا تبعيد و دور افتاده، يا مريض و بيمار باشد، وجود او براي پيگيري امور اجتماع و افراد، كافي خواهد بود؛ زيرا باز مردم به اميد آن رهبر، دست به دست هم داده، كارها را ادامه مي دهند. در طول تاريخ، در ميان ملل زنده كه قيام و نهضت هايي داشتند، براي اين مطلب گواهي هاي فراواني وجود دارد كه نشان مي دهد تا آن رهبر از حيات و زندگي برخوردار بوده، هر چند از نزديك موفق به رهبري نمي شده، اما تشكيلات آن گروه، باقي و پايدار مي مانده است؛ اما لحظه اي كه حيات و زندگي او به پايان مي رسيد، تفرقه و دو دستگي، تشتّت قوا و پراكندگي و نابساماني در ميان جمعيت حكم فرما مي گرديد. بهترين شاهد بر اينكه وجود رهبر، حافظ نظام و نگاه دارنده مكتب و مايه تشكّل پيروان اوست، ماجراي نبرد احد است. در جنگ احد، به طور اشتباه، و يا از روي غرض ورزي، ندايي در قلب لشكر بلند شد:

ألا قد قُتل محمّد، محمد كشته شد. اين خبر ناگوار، زماني در ميان مسلمانان منتشر شد كه آنان مشغول دفاع از تجاوز و تعدّي مهاجمان بودند. وقتي شايعه مرگ رهبر قوت گرفت، نظام و پيوستگي آنان چنان گسسته گرديد كه هر كدام به گوشه اي فرار كرده و دست از نبرد كشيدند و

گروهي به فكر پيوستن به لشكر دشمن افتادند، اما هنگامي كه خبر قتل پيامبر تكذيب شد، لشكر از هم پاشيده، بار ديگر به دلگرمي وجود رهبر از نقاط مختلف دور پيامبر گرد آمده و نبرد و دفاع را از سر گرفتند. خداوند، در قرآن كريم، اين حقيقت را به خوبي بيان فرموده: و ما محمّد، الاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم. علي أعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرّالله شيئاً و سيجزي الله الشّاكرين.2 با اين توضيح، درباره امام زمان(ع) بايد گفت: آيا اعتقاد به وجود امام حي و حاضر، ناظر، مستعد و آماده براي نهضت، هر موقعي كه خدا بخواهد، در حفظ وحدت جمعيت و تشكيلات، بالأخص آماده كردن افراد براي نهضت و قيام بر ضدّ جور، استبداد و خودكامگي، و افسانه پرستي و تفرقه اندازي مؤثر نيست؟ هرگاه جمعيتي معتقد شود كه رهبر آنان در قيد حيات و زندگي بوده و پيوسته مترقب فرمان الهي است كه از پس پرده غيبت بيرون آيد، به طور مسلم نااميد نمي شود، وحدت كلمه خود را از دست نمي دهد و در حفظ مكتب خويش مي كوشد.

بنابراين اگر رهبر يك جنبش در ميان مردم هم نباشد، وجود واقعي او مي تواند الهام بخش معنوي و مايه اميد، تحرّك و يادآوري گردد و اما در مورد اينكه چرا خداوند امام را در موقع ظهور خلق نكرد، بايد گفت: اگر چنين بود، اصولاً عنوان انتظار ظهور مصلح، واقعيت خارجي پيدا نمي كرد، زيرا انسان ها در انتظار فردي مي توانند باشند كه به زنده بودنش معتقدند والاّ نمي توان بشريت را به اين دلخوش داشت كه چند سال بعد ممكن است كسي به

دنيا آيد كه قرار است نقش منجي را ايفا كند. پس آدميان در شناخت دقايق و ظرايف حيات و براي آنكه در مسير تكاملي به پيكار برخيزند، لازم است كه از وجود رهبري، حتي اگر غايب باشد، الهام گرفته و بهره مند گردند.

2. امام؛ حجت آشكار خدا

اميرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه براي خدا دو نوع حجت معرفي مي نمايند: يكي حاضر و آشكار و ديگري غايب و ناپيدا. آنجا كه مي فرمايد: پروردگارا، روي زمين هيچ گاه از حجت هاي تو خالي نمي ماند، حجت هايي كه گاهي مرئي و آشكار، و گاهي از بيم مردم پنهان است، تا دلايل آئين الهي محو و نابود نشود.3 مقصود امام علي(ع) از «حجت خائف و مغمور» كيست؟ آيا جز آن پيشواي معصوم است كه بر اثر نبودن شرايط مساعد، در پس پرده غيبت به سر مي برد تا روزي كه جهان براي قيام و نهضت او آماده گردد؟ پس از آگاهي از اين دو نوع حجت به ذكر نام گروهي از اولياي الهي كه آنان يا غايب و پنهان بوده و با اين حال هدايت مي كردند يا به صورت مستتر به سازندگي افراد اشتغال داشتند و يا اينكه نبي و ولي بودند ولي منتظر آن بودند كه فرمان حق رسيده و سپس انجام وظيفه كنند، مي پردازيم: الف) معلم موسي كه در اخبار به نام «خضر» معرفي شده است؛

ب) پيامبر گرامي اسلام(ص) كه سه سال از طريق فردسازي هدايت مي كرد؛

ج) حضرت موسي(ع) در مدت غيبت چهل روزه؛

د) حضرت يونس(ع) كه مدت ها در شكم نهنگ، پنهان از ديدگان به سر مي برد. حضرات معصومين(ع) در پاسخ به پرسش از نحوة بهره گيري از امام غايب چنين فرمودند: الف) جابربن

عبدالله انصاري، از پيامبر اكرم(ص) پرسيد:

آيا شيعه در زمان غيبت از فيوضات قائم آل محمد(ع) برخوردار مي شوند؟

فرمود: آري! قسم به پروردگاري كه مرا به پيامبري برانگيخت، از وي نفع مي برند و از نور ولايتش كسب نور مي كنند، هم چنان كه از خورشيد استفاده مي نمايند، هنگامي كه در پشت ابرها پنهان مي گردد.4 ب) از امام چهارم، حضرت سجاد(ع) پرسيدند:

شيعيان در زمان غيبت از وجود حضرت ولي عصر(ع) چگونه استفاده مي كنند؟

فرمود: آن چنان كه از خورشيد استفاده مي شود هنگامي كه در پشت ابرها پنهان گردد.5 ج) حضرت امام صادق(ع) فرمود:

از روزي كه خداوند متعال، حضرت آدم را آفريده تا روز رستاخيز، زمين خالي از حجت نبوده و نخواهد بود، يا حجت ظاهر و روشن و يا غايب و پنهان.

راوي پرسيد:

از امام غايب چگونه استفاده مي شود؟

فرمود: آن چنان كه از خورشيد استفاده مي شود هنگامي كه در پشت ابر قرار گيرد.6 د) در توقيع مباركي كه از ناحيه مقدس امام عصر(ع) توسط دومين نايب خاص ايشان، محمدبن عثمان به اسحاق بن يعقوب صادر شده است، چنين آمده است:

اما چگونگي استفاده مردم از من، به سان استفاده آنهاست از خورشيد، هنگامي كه در پشت ابر پنهان شود.7 3. خورشيد فروزان در پشت ابرهاي تار

در پاسخ پيشوايان دين به منافع وجودي امام غايب(ع) در عصر غيبت و چگونگي استفاده از محضر او خوانديم كه همگي تصريح مي كنند: در زمان غيبت از فيوضات بي كران ناموس دهر، امام عصر(ع)، همگان برخوردار هستند، به سان استفاده آنان از خورشيد، زماني كه در پشت ابرها قرار گيرد. ولي نكته اينجاست كه چرا امام زمان(ع) در زمان غيبت به خورشيد پنهان در پشت ابر تشبيه شده است؟ الف _ نور هستي و

هدايت توسط آن حضرت مي رسد؛ زيرا حضرات ائمه(ع)، علت غايي ايجاد مخلوقات عالم اند و اگر آنها نبودند نور عالم به غير ايشان نمي رسيد و نيز به بركت آنهاست كه علوم و معارف حقّه بر مردم آشكار مي گردد و گرفتاري ها از امت اسلام برطرف مي شود. اگر آنها نبودند، مردم به وسيله اعمال زشت خود مستحق انواع عذاب هاي الهي مي شدند، چنان كه خداوند فرموده است:

و ما كان اللَّه ليعذّبهم و أنت فيهم...8 ب _ همان گونه كه مردم از آفتاب پشت ابر بهره مي برند و انتظار دارند كه ابر كنار رفته و دوباره قرص خورشيد پيدا شود تا بيشتر از آن بهره بگيرند، در ايام غيبت نيز شيعيان با اخلاص، در همه وقت، منتظر ظهور امام عصر(ع) هستند و هيچ گاه مأيوس نمي گردند. ج _ گاهي براي بندگان خدا پنهان شدن خورشيد در پشت ابر از روي مصلحت بهتر از آشكار بودن آن است. همچنين غيبت امام زمان(ع) از روي مصلحت براي مردم عصر غيبت، بهتر است. از اين رو ايشان از نظرها غايب گرديده اند. د_ گاهي آفتاب از ميان ابر بيرون مي آيد اما يكي به آن مي نگرد و ديگري توجهي ندارد. همين طور نيز ممكن است آن حضرت در ايام غيبت بر عده اي آشكار شود ولي ديگران او را نبينند.

ه _ وجود ملكوتي و نور مطلق الهي ائمه اطهار(ع) از لحاظ نفعي كه براي عالم وجود دارند، همانند خورشيد است و تنها كساني نمي توانند از وجود مقدسشان بهره مند گردند كه چشم دلشان كور باشد. در قرآن كريم نيز به اين اشاره شده است:

و من كان في هذه أعمي فهو في الآخرة أعمي و اضلّ سبيلاً.9 و_ اگر انسان، پرده هاي هواپرستي

را از پيش روي خود كنار بزند، در زير آسمان قرار مي گيرد و نور آفتاب، بدون مانع، از هر سو او را احاطه مي كند.10

امام باقر(ع) در حديثي فرمودند:

اينكه خداوند مي فرمايد: «إعلموا أنّ الله يحيي الأرض بعد موتها» به اين معني است كه خداوند به وسيله قائم(ع) زمين مرده را حيات خواهد داد.11و12 حضرت آيت الله جوادي آملي در اين باب مي فرمايند: «تشبيه امام به آفتاب و تشبيه غيبت امام به واقع شدن آفتاب پشت ابر لطايف بسياري در بردارد: 1. خورشيد در منظومه شمسي مركزيت دارد و كرات و سيارات به دور او در حركت اند، چنان كه وجود گرامي حضرت حجت(ع) در نظام هستي مركزيت دارد:

ببقائه بقيت الدّنيا و بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء.13 2. خورشيد در اين مجموعه، منافع فراواني دارد: ايجاد جاذبه،كه مايه ثبات و بقاي نظام است؛ گرما و حرارت، كه از پشت انبوه ابر غليظ نيز به زمين مي رسد؛ باد و باران، روييدن گياهان و امثال آن از بركت تابش خورشيد است و ابر گرفتگي در آن اثر مهمي ندارد. بله، نور افشاني از پشت ابر، كمتر خواهد بود. بدين ترتيب ابر گرفتگي فقط يكي از منافع آفتاب _ آن هم در برخي نقاط _ را تقليل مي دهد، نه اينكه از بين ببرد. 3. ابر، هرگز آفتاب را نمي پوشاند بلكه ما را مي پوشاند، در نتيجه ما را از ديدن آن محروم مي كند، نه آنكه در منفعت رساني آن خلل ايجاد كند. چگونه مي توان گفت كسي كه عالم وجود در قبضه قدرت اوست و مي تواند هر لحظه اي در هر جا حضور داشته باشد، غايب است؟ 4. پوشاندن ابر، اختصاص به كساني

دارد كه در زمين هستند نه كسي كه بر فراز ابر حركت مي كند. غيبت آن حضرت نيز براي كساني است كه به دنيا و طبيعت چسبيده اند، اما كساني كه بر ابرهاي شهوات و غبار هواهاي نفساني پا مي گذارند و در آسمان عبوديت پرواز مي كنند، در بهره گرفتن از خورشيد با ديگران قابل مقايسه نيستند. 5. آفتاب، لحظه اي از نورافشاني غفلت نمي كند. هر كس به اندازه ارتباطي كه با خورشيد دارد از نور آن بهره مي برد و اگر بتواند همه موانع را كنار بزند و در برابر آفتاب بنشيند بهره كاملي مي برد. چنان كه حضرت ولي عصر(ع) مجراي فيض الهي است و از اين جهت فرقي بين بندگان خدا نمي گذارد؛ ليكن هر كس به اندازه ارتباط خود مستفيض مي شود. 6. اگر اين آفتاب پشت ابر هم نباشد شدت سرما و تاريكي، زمين را غير قابل سكونت خواهد كرد. اگر وجود گرامي آن حضرت در پس پرده غيبت نباشد سختي ها و تنگي هاي معيشت و كينه توزي دشمنان مجالي به شيعه نمي دهد. آن حضرت در توقيع مبارك خود به مرحوم شيخ مفيد(ره) نوشته اند: ما در مراعات حال شما سهل انگار نيستيم و هرگز شما را فراموش نمي كنيم وگرنه سختي ها و تنگناهاي فراواني به شما مي رسيد و دشمنان، شما را نابود مي كردند. 14 7. درست است كه امام(ع) با حضور و ظهور خود مي تواند مايه اضمحلال دشمنان گردد، آن گونه كه از نظر علمي، تابش بدون ابر و مستقيم خورشيد _ به خاطر اشعه هايي كه دارد _ ضدّعفوني كننده و از نظر فقهي نيز جزو مطهرات محسوب مي شود و برخي نجاسات را پاك مي كند، ليكن وجود امام معصوم(ع) در نظام آفرينش مثل مغناطيس زمين

است كه با وجود نامرئي بودن، همه قبله نماها و قطب نماهاي كشتي ها، هواپيماها، عمليات هاي نظامي و... را به حركت درمي آورد و از بركت آن ميليون ها بلكه ميلياردها انسان، جهت قبله يا مسير مسافرت خود را پيدا مي كنند و به مقصد مي رسند.15و16 4. منافع وجودي امام غايب

فوايد امام غايب(ع) فقط منحصر به امور ظاهري و منافعي كه مربوط به ترقي و ترويج آيين اسلام در دوران ظهور مي باشد، نيست؛ بلكه فوايد باطني كثيري نيز بر امام غايب مترتب است كه به مراتب، عظيم تر از فوايد ظاهري است و در احاديث متعددي كه پيرامون فلسفه و فايده وجود امام(ع) در عصر غيبت به ما رسيده، موارد گوناگوني عنوان گرديده است، كه اكثر اين منافع، عمومي است يعني مسلمان و كافر، شيعه و سني در آن سهيم هستند. چنان كه منافع آفتاب نيز عام است ولي برخي از آنها اختصاص به شيعيان دارد. به هر حال بيان اين منافع، جذبه معنوي خاصي دارد كه خالي از لطف نيست.

امام(ع) مايه آرامش اهل زمين

وجود امام معصوم در ميان جامعه بشري از جهات گوناگون موجب آرامش و امنيت براي ساكنان زمين است:

يك _ امنيت فكري و روحي: امام و حجت خدا براساس اينكه مسؤليت هدايت و ارشاد جامعه را برعهده دارد، از مرزهاي اعتقادي و فكري جامعه اسلامي نگهباني مي كند تا مورد هجوم افكار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدايت و ارشاد حجت خداست كه انحرافات فكري و عقيدتي كه موجب تزلزل روحي و فكري جامعه است، از بين رفته و امنيت فكري و روحي به وجود مي آيد.

احساس آرامش در سايه امام

يكي ديگر از ثمرات مهم امام

در ميان بندگان از جهت وجود شخصيتي بزرگ، ملكوتي، معصوم و آگاه به حال مردم است و در ميان افرادي كه اعتقاد به امامت و رهبري وي دارند و او را از هر كس ديگر نسبت به خود مهربان تر و دلسوزتر مي دانند، موجب دلگرمي روحي است و هر نوع يأس و نوميدي را از ايشان دور مي كند و آنها را به آينده اي روشن و ارزشمند اميدوار مي سازد. به عبارت ديگر وجود امام، نقطه اتكايي است براي بندگان خدا كه در هنگام مواجهه با حوادث هولناك، به وي پناه برند و به عنوان پناهگاهي چاره ساز و آرام بخش از وجود امام منتفع گردند و به تلاش و كوشش خويش در راستاي نيل به اهداف الهي و اسلامي ادامه دهند. 5. وجود امام، منشأ خير و بركت

بر حسب روايات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بين مردم، منشأ خير و بركت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسياري از بلاها از جامعه است، چنان كه در تفسير آيه 251 سوره بقره از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند:

به درستي كه خداوند به واسطه نمازگزاران شيعه، بلا را از كساني كه نماز نمي خوانند، دفع مي كند، زيرا اگر همه شيعيان نماز را ترك كنند، هلاك مي گردند.17 واضح است كه وقتي وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنين بركتي را به همراه داشته باشد، بركات وجود امام معصوم كه ولي و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بيشتر خواهد بود، زيرا امام و حجّت خدا، واسطه رسيدن فيض و بركت خداوند متعال به مردم است؛ چنان كه امام سجاد(ع) درباره بركات وجودي ائمه اطهار(ع) مي فرمايد: ما كساني هستيم كه

به واسطه ما آسمان بر فراز زمين نگهداري شده و زمين از هلاك نمودن اهلش منع گرديده است.

حضرت در ادامه مي فرمايد: و بنا ينزّل الغيث و تنشر الرّحمة و تخرج بركات الأرض.18

در اين فراز از بيان امام، بركات ديگري چون نزول باران، انتشار رحمت خدا و خروج بركات زمين، از آثار وجودي ائمه اطهار(ع) شمرده شده است. پس وجود امام غايب به عنوان حجّت الهي و ولي معصوم حق باعث نزول خيرات بسيار بر امّت اسلامي است. 6. اميدبخشي به مسلمين

ايمان و اعتقاد به امام غايب(ع) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد. اين اميدواري از بزرگ ترين اسباب موفقيت و پيشرفت است. جامعه شيعي، طبق اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر كرده را كه صد قافله دل همره اوست مي كشد. هر چند او را در ميان خود نمي بيند، اما خود را تنها و جدا از او نمي داند. باري، امام غايب(ع) همواره مراقب حال و وضع شيعيان اند و همين مسئله باعث مي گردد كه پيروانشان به اميد لطف و عنايت حضرتش، براي رسيدن به يك وضع مطلوب جهاني تلاش كرده و در انتظار آن منتظر بسر برند. چنان كه خود فرموده اند: ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم؛ پس تقواي الهي پيشه كنيد و ما را ياري نماييد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد، شما را نجات بخشيم.19 آري، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سيل بنيان كن ماديت و محروميت مستضعفين و توسعه استكبار، خيرخواهان بشريت را مضطرب كرده است؛ به

طوري كه ممكن است گاهي در اصل قابليت اصلاح بشر ترديد كنند. در اين صورت تنها روزنه اميدي كه براي بشر مفتوح است و يگانه بارقه اميدي كه در اين جهان ظلمت زده سوسو مي زند، همان انتظار فرج و فرا رسيدن عصر درخشان حكومت توحيد و نفوذ قوانين الهي است.20 7. حفظ و نجات شيعيان از خطرات، گرفتاري ها و شرّ دشمنان

در توقيعي كه از ناحيه مقدّس حضرت حجت(ع) براي شيخ مفيد(رض) صادر گشته، آمده است:

ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشواري ها و مصيبت ها بر شما فرود مي آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مي نمودند.21 سلامتي و نجات يافتن از خطرات، گرفتاري ها و شرّ دشمنان توسط امام(ع) بر دو وجه است: 1. عافيت و سلامتي از همه خطرات دينيّه و دنيويّه؛ 2. حاصل شدن سلامتي و نجات يافتن از بلايا و گرفتاري هاي بسيار سخت و مشكلات عظيم در امر دين و دنيا.

از جمله اين موارد در وجه دوم، نجات مردم بحرين از اجحاف حاكم ظالم است، آنگاه كه صدراعظم وقت حكومت، حيله و نقشه اي را پي ريزي كرد تا با شيعيان، همچون كفار حربي از اهل كتاب رفتار شود؛ يا «جزيه» پرداخته و ذلت پرداخت آن را تحمل كنند و يا مردانشان كشته و زنان و كودكانشان به اسارت گرفته شوند، كه آن حضرت در خنثي ساختن اين توطئه، نقش بزرگي ايفا نمودند.22 مضافاً اينكه توسل به حضرت مهدي(ع)، دستگيري و امدادهاي امام نيز، از ديگر بركات ايشان در دوران غيبت است، زيرا با توسل به ايشان _ به عنوان نزديك ترين بندگان

به خدا _ مي توان اطمينان قلبي داشت كه خطرات، مشكلات و گرفتاري ها برطرف مي گردد.

مهدي سلطاني رناني

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. روزنامة كيهان 22/7/78؛ ش16633

2. سوره آل عمران (3)، آيه 138.

3. نهج البلاغه، كلمات حكمت، شماره 139. نهج البلاغه فيض الإسلام، ص1148.

4. صدوق،كمال الدين، ج1، ص146 و 365 / مجلسي، بحارالانوار، ج36، ص250.

5. دكتر احمد محمود صبحي، نظريه الإمامة ص413.

6. صدوق، أمالي و بحارالانوار، ج52، ص92.

7. شيخ طوسي، الغيبة ص188 / بحارألانوار، ج53، ص181 / صدوق، كمال الدين، ج2، ص162 / طبرسي، الإحتجاج، ص263 / كشف الغيبة، ج3، ص322 / فيض كاشاني، النوادر، ص164.

8. سوره انفال (7)، آيه 33.

9. سوره اسراء (17)، آيه 72.

10. عباس استاد آقايي، اسرار آفرينش اهل بيت(ع)، صص253_251.

11. تفسير البرهان، ج4، ص291.

12. علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج52، صص93_92، ح7.

13. مفاتيح الجنان، دعاي عديله.

14. بحارالانوار، ج53، ص175.

15. حاج ملا هادي سبزواري.

16. عصاره خلقت درباره امام زمان(ع) برگرفته از آثار آيت الله عبداللَّه جوادي آملي، ص 85.

17. اصول كافي، ج2، ص451.

18. كمال الدين، ص207.

19. احتجاج طبرسي، ج2، ص497.

20. آيت اللَّه ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص157.

21. دفع گرفتاري ها و بلاها ممكن است مستقيماً توسط خود آن بزرگوار يا از طريق وسايط و ياران مخصوص وي و يا به وسيله دعاي آن حضرت صورت گيرد. (سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الكبري) ص153.

22. النجم الثّاقب، ص314 / بحارالانوار، ج52، ص178 / منتهي الامال، ج2، ص316، به نقل از تاريخ الغيبة الكبري، صص117_116.

مدعيان مهدويت، بابيت و سفارت- قسمت اول

علي محمد شيرازي» معروف به باب نيز يكي ديگر از اين اشخاص بود. او در سال 1235 ق. در شيراز به دنيا آمد. وي در ابتدا ادعا مي كرد كه باب مهدي موعود(ع) است. پس از مدتي مدعي شد كه خود مهدي موعود(ع) است و

زماني كه مشاهده كرد اشخاص نادان و احمق زيادي دور او جمع شده اند، ادعاي خداوندي كرد. اشاره: با سپاس و قدرداني از استاد محقق مجتبي الساده كه مجموعة حاضر را در اختيار موعود گذاشتند از اين پس بخش هاي مختلف و خواندني اثر ايشان تقديم موعوديان عزيز مي گردد. در دوران اخير ما شاهد برخي ادعاهاي دروغين در محافل عمومي شيعيان هستيم؛ در اين ميان، برخي ادعا مي كنند كه با امام مهدي(ع) در ارتباط هستند و به دستور ايشان تبليغ مي كنند. از سوي ديگر محافل اهل تسنن نيز خالي از چنين ادعاهايي نيست و در بسياري از كشورهاي اسلامي، برخي ادعا مي كنند كه خود مهدي موعود(ع) هستند، حتي برخي پا از حدود و مرزها و خطوط قرمز فراتر نهاده و ادعاي پيامبري كرده اند. با مطالعة تاريخ اسلام، در مي يابيم كه اين پديدة جديدي نيست، بلكه در طول تاريخ، افراد زيادي چنين ادعاهايي داشته اند. اعمال، رفتار و كردار مدعيان جديد در حال حاضر، شناخته شده و بسيار شبيه به اعمال و رفتار و كردار مدعيان گذشته است، ولي اين مسئله در حال حاضر، بسيار خطرناك تر است؛ زيرا اكنون ما در دوراني به سر مي بريم كه پيشرفت و گسترش علم، مرزهاي زماني و مكاني را در هم شكسته و همه، منادي گشودن درها به روي عقل و حاكم كردن آن در تمام امور و به طور كلي منادي عقل گرايي شده اند.علل و انگيزه هاي چنين ادعاهايي در سال هاي اخير، در شرايط سياسي، ديني و اجتماعي جوامع اسلامي نهفته است، اين شرايط، جو و محيطي مساعد براي طرح اين افكار و عقايد و انديشه هاي حامي اين ياوه گويي ها را به وجود آورده

است، افزون بر اين، ما شاهد نوعي خلأ ديني و كمبود عناصر فرهنگي و فكري و وجود تناقض در روش هاي تربيتي و ديني هستيم كه همة اينها، باعث شايع شدن چنين ادعاها، مهملات و ياوه گويي هايي شده است.اين پديدة ناساز و ناهمخوان كه تأثير رواني و فكري زيان بخشي بر جامعه گذاشته، در حقيقت، تكرار همان ادعاهاي گذشته است كه در طول تاريخ، روي داده است. برخي اشخاص _ از زمان هاي دور تاكنون _ در جامعة اسلامي لباس شخصيت شريف مهدي موعود(ع) را بر تن كرده و خود را پرچمدار برخي اعمال و رفتار قهرمانانه كه ايشان پس از ظهور مباركشان آنها را انجام مي دهند، اعلام نموده اند، اين پديده با گذشت زمان به كرات تكرار شده و پس از مدتي از بين رفته است، تا اينكه اكنون به صورت يك مشكل جدّي در آمده كه انديشه اسلامي در دوران ما با آن مواجه است.هر از چند گاهي اخباري مي شنويم، حاكي از آنكه برخي اشخاص در جامعه خود ادعاي مهدويّت كرده اند يا خود را از جمله نمايندگاني مي دانند كه امام، ايشان را به عنوان واسطه تعيين فرموده است يا ادعا مي كنند كه امام مهدي(ع) در خواب يا رؤيا براي آنها تجلي كرده و آنها ايشان را زيارت كرده اند. برخي نيز ادعاي پيامبري مي كنند و مي گويند: خداوند بلندمرتبه، به آنها براي هدايت و نجات بشريت از ستم، مأموريت داده است، ولي مدت زيادي طول نمي كشد كه همة اين ادعاها، در همان محيط از بين مي رود و اثري از آن باقي نمي ماند. هر از چند گاهي، شاهد برخي «مهدي هاي دروغين» يا مدعيان پيامبري در جوامع اسلامي هستيم كه باعث ايجاد

غوغا و سر و صداي زيادي مي شود، ولي اندك زماني بعد، آن دعوت ها و ادعاها، با شكست مفتضحانه و سختي مواجه مي شوند. حقيقت اين است كه يكي از انگيزه ها و علل پيدايش چنين ادعاهايي، شرايط اجتماعي و رواني بد مردم است (زيادي شكست ها و ناكامي ها) موضوعي كه در اين ميان بسيار خطرناك است، اين است كه اين ادعاهاي دروغين پيوسته تكرار مي شود و آن مهدي هاي دروغين، هر بار از محقّق ساختن اهداف خود، ناكام مي مانند و با شكست مواجه مي شوند و اين شكست هاي پي درپي، به نوعي باعث گريز و بيزاري مردم، هم از نظر رواني و هم از نظر عقلي، از آن مهدي موعود واقعي و اصلي مي شود كه در آخرالزّمان ظهور مي كند و عدالت و داد را در همه جا مي گستراند.البته بعيد نيست كه دست برخي كساني كه از گسترش انديشة اصيل و عدالت مهدويت در هراسند، پشت پرده باشد و آنها باشند كه مردم را تشويق به چنين ادعاهايي مي كنند تا از آن در جهت منافع خود، بهره برداري نمايند و البته همه اينها، به خاطر به وجود آوردن موضع گيري هاي عقلي و گرايش هاي رواني ضدّ اين نظريه درست و گريزان كردن مردم از آن اصل واقعي و درست است.ما در اين مباحث، با جزئيات اين پديده آشنا خواهيم شد و پس از آن جداگانه به بحث و بررسي در مورد هر يك از اين ادعاها (ادعاي نمايندگي امام مهدي(ع) و ادعاي نبوت) خواهيم پرداخت تا اين مسئله به خوبي روشن شود و ميزان خطرناك بودن اين مشكل و ميزان تأثيرگذاري آن آشكار شود.

ادعاي نمايندگي از طرف امام مهدي(ع)

گروهي از اين مدّعيان، كه ادعاي

ارتباط داشتن با امام مهدي(ع) مي كنند و پا را از اين هم فراتر نهاده ادعاي بابيّت امام را دارند. منظور از ادعاي بابيّت، اين است كه برخي ادعا مي كنند كه باب1 امام مهدي ع) هستند، حال يا با ادعاي سفارت همانند چهار نايب و سفير امام(عج) در دوران غيبت صغري يا نيابت يا وكالت از ايشان و اموري مانند اين. برخي چنين ادعا مي كنند كه هر زمان بخواهند، ايشان را مي بينند و نامه ها را به ايشان مي رسانند و پيام هاي ايشان را نيز به مردم مي رسانند يا مي گويند كه با باب هاي امام(ع) در ارتباط هستند.ما در اين بخش، با ادعاهايي كه اخيراً در بحرين و عراق گسترش يافته، تا حدّ امكان با ذكر جزئيات آن، آشنا مي شويم، اما پيش از آن چند نمونه و مثال تاريخي مي آوريم تا حقيقت آن روشن شود. كساني كه ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) را دارند، ادعا مي كنند كه باب امام(ع) هستند؛ يعني هر كس چيزي را از امام(ع) مي خواهد يا حاجتي دارد، بايد به اينها مراجعه كند و آنها نيز به نوبه خود، آن درخواست ها را به امام(ع) مي رسانند. در طول غيبت كبري، اشخاص زيادي به صورت پي درپي و به اشكال و گونه هاي متفاوت و به نام هاي مختلف، ادعاي نمايندگي و نيابت خاص(سفارت) از جانب امام(ع) داشتند و اين گونه طبقات مختلف مردم را فريب مي دادند، برخي از آنها ادعا مي كردند كه مشرّف به ديدار حضرت حجّت(ع) شده اند و تظاهر به تقوا و پرهيزكاري و رسيدن به مقام «ابدال» و «اوتاد» مي كردند و برخي نيز ادعا مي كردند كه ايشان را در خواب و عالم رؤيا مشاهده كرده اند و برخي نيز

با جادو، نيرنگ و شعبده بازي و جلوه دادن آن به عنوان معجزه و كشف و كرامات، چنين ادعاهايي داشتند و برخي ديگر نيز مدعي ارتباط با ايشان از طريق نامه و نوشته ها بودند تا اينكه كار به جايي رسيد كه برخي ادعا كردند كه خود امام مهدي(ع) هستند. ادعاي سفارت و نيابت امام(ع) يكي از بدترين و خطرناك ترين فتنه ها در دوران غيبت كبري است و اين مشكل به گونه اي است كه ثابت كردن دروغ گويي اينها براي اشخاص ساده دل و كم خرد، بسيار دشوار است، زيرا اين مدعيان، از برخي اصطلاحات فريب دهنده مانند ادعاي مشرف شدن به ديدار حضرت حجّت و ادعاي عنايت و توجه خاص امام به اينها و... استفاده مي كنند و همين باعث فريب خوردن ساده دلان مي شود و اكثر اوقات اين مدعيان در لباس اشخاص پارسا و عابد و اهل سير و سلوك ظاهر مي شوند و اعمال و رفتار صوفيانه دارند و مي گويند اين اعمال از جمله سنّت ها و مستحبات است و اظهار مي دارند كه خداوند به آنها كشف و كرامات و معجزاتي عطا كرده است و با برخورد با آنها، اين گونه به نظر مي آيد كه آنها، از جمله اوتاد و ابدال هستند، زيرا به ظاهر شباهت زيادي يا اولياي خداوند و بندگان صالح او دارند. اين گونه اشخاص، گاهي اوقات از جادو و شعبده بازي استفاده مي كنند تا به مردم ثابت كنند كه داراي كشف و كرامات و مكاشفات اند و از امور غيبي و رؤياهاي صادقانه و خواب هاي خود، بسيار سخن مي گويند و برخي از اشخاص ساده دل و ضعيف النفس، ممكن است آنها را اشخاصي روحاني تصور كنند. اين در حالي است كه اين افراد،

هيچ گونه حقانيتّي ندارند و البته احوال و نيرنگ اينها، بر اهل علم و بصيرت پوشيده و پنهان نيست، بلكه آنان، حقيقت اين گونه اشخاص را به خوبي دريافته اند.اكثر اين ادعاهاي دروغين، با ادعاهاي سفارت (بابيّت) امام مهدي(ع) آغاز مي شود و پس از آن به ادعاي پيامبري مي رسد و در پايان به ادعاي خداوندي ختم مي شود، «حسين بن منصور حلاج» يكي از نمونه هاي آن بود.حسين بن منصور حلاج، در ابتدا ادعاي بابيّت، سپس ادعاي مهدويت و بعد ادعاي پيامبري و در پايان، ادعاي خداوندي كرد و در پايان سال 309 ق. در زمان غيبت صغري، در آتش سوزانده شد. «علي محمد شيرازي» معروف به باب نيز يكي ديگر از اين اشخاص بود. او در سال 1235 ق. در شيراز به دنيا آمد. وي در ابتدا ادعا مي كرد كه باب مهدي موعود(ع) است. پس از مدتي مدعي شد كه خود مهدي موعود(ع) است و زماني كه مشاهده كرد اشخاص نادان و احمق زيادي دور او جمع شده اند، ادعاي خداوندي كرد. كتاب او به نام البيان بهترين دليل براي اثبات كفر او است.علماي ديني زمان او، فتواي كافر بودن او را صادر كردند و دستور قتل او را دادند و حكم اعدام او و يكي از پيروانش در تبريز به اجرا در آمد و در آن شهر تيرباران شد و جسد آن دو در چاهي انداخته شد. حكم اعدام در بامداد دوشنبه 27 شعبان سال 1265ق به اجرا درآمد و پس از اعدام، مشخص شد كه مزدوران روسيه او را تشويق مي كردند كه چنين دروغ ها و ياوه هايي را بر زبان آورد و آنها او را در اين راه

ياري مي دادند. علما، پس از آن فتواي كافر بودن پيروان بهايي او را نيز صادر كردند و آنها را نجس دانستند و ازدواج با آنها را حرام اعلام نمودند. شيخ طوسي در كتاب الغيبة، در يك باب جداگانه به نام هاي برخي از منحرفان اشاره مي كند كه به دروغ ادعاي بابيّت2 (نيابت يا سفارت امام) كرده اند. او در اين باب، از اشخاص زير نام برده است: 1. حسن معروف به شريعي؛

2. محمد بن نصير نميري؛

3. احمد بن هلال كرخي؛

4. ابوطاهر محمدبن علي بن بلال؛

5. حسين بن منصور حلاج؛

6. محمد بن علي شلمغاني؛

7. ابوبكر محمد بن احمدبن عثمان بغدادي؛

8. محمد بن مظفر كاتب ازدي أبودلف. اين اشخاص، نمايانگر خط انحراف در زمان غيبت صغري بوده و تلاش مي كرده اند كه به وسيله اين اكاذيب به خواسته ها و اهداف طمع جويانه خود برسند. ادعاي سفارت امام مهدي(ع) از زمان شيخ محمدبن عثمان عمري، سفير دوم امام در زمان غيبت صغري، آغاز شد. در زمان سفير و نمايندة اول امام، شرايط براي ادعاي سفارت و نيابت از امام، آماده نبوده، زيرا غيبت صغري هنوز در دوران آغازين خود بود، حاكمان عباسي و مزدورانشان در پي يافتن امام مهدي(ع) بودند و مي خواستند همة كساني را كه با ايشان در ارتباط بودند، دستگير و مجازات كنند. سفارت و نيابت از امام در دوران سفير و نمايندة اول امام(ع) به منزلة جهادي بزرگ و يك فداكاري برجسته بود. با اين اوصاف، چه كسي جرأت چنين كاري را داشت و مي توانست به دروغ خود را سفير و نايب امام معرفي كند و خودش را در معرض خطر قرار دهد. علاوه بر اين، مردم نيز در آغاز غيبت، چندان آشنايي و

آگاهي با سفارت صادقانه و راستين و نيابت از امام(ع) نداشتند، بلكه اين مسئله، نياز به مدت زماني داشت تا مردم خود را با اين شرايط و چنين چيزهاي جديدي سازگار كنند و آن را درك نمايند. به هر حال، با توجه به مقام و منزلت والايي كه سفارت و نيابت از امام در جامعه اسلامي و در ميان مردم داشت، و با توجه به اهميت اين جايگاه حساس كه شخص به وسيلة آن مي توانست از امكانات مالي يا معنوي زيادي بهره مند شود، اشخاص زيادي ادعاي تشرف يافتن به مقام سفارت امام(ع) كردند.

ادامه دارد... مجتبي الساده

مترجم: سيد شاهپور حسيني

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. باب به معناي فرد مورد اعتماد و رابط خاص ميان امام و پيروان ايشان است و البته در زمان هر يك از ائمه، برخي اشخاص خاص به مقام بابيّت اين امامان رسيده بودند و در زمان غيبت صغري نيز آن چهار نماينده، به چنين مقامي دست يافته بودند.

2. شيخ طوسي، الغيبة، صص 267 _ 281.

صفات امام

شش ويژگي به ما عطا شده و در هفت ويژگي از ديگران برتري يافته ايم: علم، حلم، جوانمردي، فصاحت، شجاعت، و محبت در قلب ها به ما عطا شد. و برتري يافتيم به اينكه: پيامبر برگزيدة خدا حضرت محمد(ص) از ماست، صدّيق از ماست، طيّار از ماست، اسدالله و اسدالرسول از ماست، و سرور زنان جهانيان حضرت فاطمة بتول (سلام الله عليه) از ماست، و دو فرزند اين امت و دو سرور جوانان اهل بهشت از مايند8. شناخت امام

عظمت مقام امامت، ايجاب مي نمايد، كسي كه حائز آن مي شود از بالاترين صفات كمالي برخوردار باشد زيرا امامت، جايگاه راهبري، هدايت

و نيابت رسول اللّه(ص) است. به همين دليل، دربارة كسي كه به اين مقام راه مي يابد، ويژگي هاي ممتازي بيان شده است و لذا هر كس در پي كسب شناخت امام باشد، ناگزير از جست وجوي اين ويژگي هاست و هركس واجد آن باشد، امام خواهد بود و در غير اين صورت، نه. در كتاب امام مهدي(ع)؛ ردّي بر مدعيان امامت آمده است:

«... پس ميان ايشان و برادران، پسرعموها و همة خويشاوندانشان تمايزي آشكار قرار داده شده كه به واسطة آن حجت [خدا] از احتجاج شدگان و امام از مأموم بازشناخته مي شود. از جمله اينكه آنان را در برابر گناهان عصمت بخشيده، از عيب ها به دور، از آلودگي ها پاك، و از شبهات عاري ساخته و ايشان را نگاهبانان علم اش، امانتداران حكمت اش و جايگاه سرّش قرار داده و به وسيلة برهان ها حمايت شان نموده است. در حالي كه اگر چنين نبود، همة مردم با هم يكسان بودند و هر كسي مي توانست مدّعي امر خدا باشد»1. اكنون، در ادامه متوني را كه ويژگي هاي جامع امامت را بيان كرده مرور مي كنيم و سرانجام به دو ويژگي ممتاز عصمت و علم خواهيم پرداخت. صفات امام

حضرت اميرالمؤمنين، امام علي(ع) در روايتي مي فرمايند: امامي كه شايستة مقام امامت باشد، نشانه هايي دارد: از جمله اينكه، اول، مي داند كه معصوم از گناه كوچك و بزرگ آن بوده، نيازمند پرسش نشده، در پاسخ گويي به خطا نرفته، سهو و فراموشي نداشته، و به چيزي از امور دنيا سرگرم نمي شود. دوم، عالم ترين انسان ها نسبت به حلال و حرام، اجراي احكام، و امر و نهي خداوند و همة آنچه انسان ها به خدا نياز دارند مي باشد، مردم نيازمند اويند و او از آنان

بي نياز. سوم، مي بايد كه شجاع ترين انسان ها باشد، زيرا او گروه (محور) مؤمنان است كه به سوي او بازمي گردند، اگر از فرط خستگي و كندي شكست يابد، همة انسان ها به سبب شكست او، متلاشي شوند. چهارم، مي بايد سخي ترين انسان ها باشد، هر چند همة اهل زمين بخل ورزند؛ چون اگر حرص و آز بر او مستولي شود، نسبت به اموال مسلمين كه تحت اختيار اوست آزمندانه عمل خواهد كرد. پنجم، عصمت از جملة گناهان، كه به وسيلة آن از پيروان كه غير معصوم اند ممتاز شده، زيرا اگر معصوم نبود، از ورود به هلاكت گاه هاي گناهان كشنده و شهوت ها و لذات نفساني، كه مردم در آن واقع مي شوند، ايمن نبود»2. در روايتي از حضرت امام رضا(ع) در پاسخ به اين سؤال كه:

از چه طريقي ادعاي امامت از كسي كه مدعي آن است، پذيرفته مي شود، فرمودند: «از طريق نصّ و نشانه». سؤال شد: نشانة امام چيست؟ فرمودند:

علم و مستجاب الدعوه بودن3. حضرت امام صادق(ع) نيز فرمودند:

ده خصلت، از ويژگي هاي امام است: عصمت، نصوص، و اينكه عالم ترين مردمان، پرهيزكارترين شان نسبت به خدا، آگاه ترينشان نسبت به كتاب خدا، جانشين و وصيّ معروف و آشكار (امام پيشين)، و داراي معجزه و نشانه است. ديده اش به خواب مي رود ولي قلبش نمي خوابد، سايه ندارد و از پشت سرش مانند پيشِ رويش مي بيند4. ترديدي نيست كه اين موارد و ديگر ويژگي ها بر امامان دوازده گانه(ع) پس از رسول الله(ص) منطبق است.

رسول خدا(ص) در روايتي چنين فرمودند:

«خداوند عزوجل به ما، ده خصلت اختصاص داده كه آنها را به احدي قبل از ما عطا نفرموده بود و در احدي غير از ما وجود ندارد: حكم (فرمان الهي)،

حلم، علم، نبوت، جوان مردي، شجاعت، ميانه روي، راستي، پاكي و پاك كنندگي، و عفت فقط در ما وجود دارد. و ما كلمة پرهيزكاري، راه هدايت، والاترين نمونه، بزرگ ترين دليل، محكم ترين دست آويز، و ريسمان نيرومنديم. ما كساني هستيم كه خداوند به مودت ما امر فرموده است. فماذا بعد الحقّ إلاّ الضّلال فأنّي تصرفون؛5

و بعد از حقيقت، جز گمراهي چيست؟ پس چگونه (از حق) بازگردانده مي شويد؟»6 از امام اميرالمؤمنين(ع) نيز روايت شده كه فرمودند: «ما اهل بيت، درخت نبوت، جايگاه رسالت، مورد آمدو شد ملائكه، خانة رحمت و معدن علم ايم»7. در خطبة امام زين العابدين(ع) در مجلس يزيد، آن حضرت فرمودند:

شش ويژگي به ما عطا شده و در هفت ويژگي از ديگران برتري يافته ايم: علم، حلم، جوانمردي، فصاحت، شجاعت، و محبت در قلب ها به ما عطا شد. و برتري يافتيم به اينكه: پيامبر برگزيدة خدا حضرت محمد(ص) از ماست، صدّيق از ماست، طيّار از ماست، اسدالله و اسدالرسول از ماست، و سرور زنان جهانيان حضرت فاطمة بتول (سلام الله عليه) از ماست، و دو فرزند اين امت و دو سرور جوانان اهل بهشت از مايند8. اين صفات كماليه در هر يك از امامان(ع) به يك ميزان قرار دارد، هر چند در بعضي از ايشان، چند صفت بارزتر از ساير آنهاست، و اين به دليل وجود اسباب و ظروف زماني و مكاني است. از حضرت صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «ما در امر (امامت)، فهم، و حلال و حرام در يك مسير قرار داريم، اما رسول خدا و حضرت علي (عليهما السلام) از فضايل ممتازي برخوردارند»9. علامه سيد محسن امين دربارة فضايل امامان(ع) مي نويسد:

مناقبي كه ما براي هر يك از امامان(ع)

بيان كرديم، با مناقب امام ديگر تفاوت دارد. البته معناي اين سخن آن نيست كه منقبتي كه ويژة يكي از امامان(ع) است در وصف امام ديگر صادق نباشد، زيرا هر يك از ايشان در همة مناقب و فضايل مشترك بوده، و نور و سرشت و احدي دارند و كامل ترين اهل زمان خويش در همة صفات والا و برتراند. اما به دليل اينكه شرايط و مقتضيات زمان متفاوت است، ظهور آن ويژگي ها نيز تفاوت مي كند. به عنوان مثال، ظهور صفت شجاعت در اميرالمؤمنين و فرزند آن حضرت، امام حسين(ع)، مانند ظهور آن در بقية ائمه(ع) نيست زيرا شجاعت امام علي(ع) از طريق جهاد به همراه رسول اعظم(ص) و نبرد با ناكثين، مارقين و قاسطين در ايام حكومت شان و شجاعت امام حسين(ع) در واقعة كربلا كه در آن به ايستادگي در برابر ظالمان امر نمود، ظهور يافت. ولي آثار شجاعت ساير ائمه(ع) به صورت آشكار بروز و ظهور نيافت زيرا ايشان مأمور به صبر و مدارا بودند و همگان بر اين امر متفق اند كه آنان شجاع ترين مردم زمان خود بوده اند. همچنين آثار علم در حضرات باقر و صادق(ع) بيش از ساير امامان(ع)، به دليل از بين رفتن شرايط خفقان، ظهور يافت. زيرا اين دو امام همام، در پايان حكومت رو به اضمحلال اموي و ابتداي حكومت نوپاي عباسي مي زيستند و همگان متفق اند كه عالم ترين افراد زمان خود بودند. لذا آثار كرم و سخاوت، كثرت صدقات و آزاد كردن بندگان در ايشان بارزتر از ساير امامان(ع) است، كه ممكن است دليل آن بسط يد اين دو امام يا فزوني تعداد نيازمندان در سرزمين ايشان باشد. علاوه بر اين عبادت

اين امامان(ع) نيز بارزتر و آشكارتر از سايران بوده است، بنابر برخي از موجبات و متقضيات همچون، اندك بودن اطلاع مردم از حالات ديگر امامان، يا كوتاه بودن حيات دنيوي آنان و نظاير اين دلايل در حالي كه همگي عابدترين افراد دوران خود بوده اند. يا اينكه آثار حلم و بردباري در بعضي از ايشان آشكارتر از ديگران بوده، به دليل فراواني ابتلاءات و انواع آزار و اذيت ها نسبت به آنان كه موجب بروز حلم انسان حليم مي شود، در حالي كه همه ايشان حليم ترين افراد زمان خود بوده اند. و همچنين ديگر مقتضيات و ويژگي ها»10. و جهانيان به وجود صفات كماليه در ائمه اطهار(ع) گواهي داده، و حتي دشمنانشان آن را تأييد كرده اند. « الفضل ما شهدت به الأعداء؛ فضيلت و برتري آن است كه مخالفان و دشمنان نيز به آن گواهي دهند». هرچند تلاش هاي فراواني از سوي دشمنانشان صورت گرفت تا به ويژگي ناشايستي در وجود ايشان دست يابند اما نتوانستند. به منظور آگاهي از شهادت دشمنان بر فضايل اهل بيت(ع) مي توان به كتاب هاي تاريخ و سيره مراجعه كرد كه مملو از آنهاست. سيد حسين نجيب محمّد

مترجم: ابوذر ياسري

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. كلمة الإمام المهدي(ع)، ص 231.

2. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة.

3. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 216.

4. شيخ صدوق، الخصال، ص 428.

5. سورة يونس (10)، آية 32.

6. شيخ صدوق، همان.

7. همان، ص 167.

8. همان، ص 168.

9. كليني، اصول كافي، ج 1، ص 275.

10. امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، زندگي امام صادق(ع).

حاملان گنجينه علم ربّاني- قسمت دوم

جفر سفيد يك تومار چرمي است كه كتاب هاي زبور داود، تورات موسي،

انجيل عيسي و صحف ابراهيم، مكتوبات مقدس امامان و اوليا پيشين، علم به حلال و حرام، علم منايا و بلايا، علم به گذشته، آينده و مصحف فاطمه(س) را دربرمي گيرد. جفر سرخ سلاحي است كه تنها امام غايب هنگام رجعت نهايي خود از آن استفاده مي كند.

اشاره:

در مقاله حاضر، مؤلف مي كوشد با تكيه بر متون روايي شيعه متقدم (سه قرن اول هجري) تصوّر شيعيان از علم امام را به تصوير بكشد. در بخش نخست عمدتاً بر منابع علم ازلي امامان _ منابع آسماني و منابع غيبي _ متمركز شد و در بخش حاضر، بيشتر به روش هاي انتقال اين علم مي پردازد. شايد جالب ترين اطلاعات، آخرين فرمايش و در واقع آموزشي باشد كه پيامبر(ص) پس از رحلت به امام علي(ع) دادند؛ بنابر مجموعه اي مركب از ده حديث، پيامبر، اندكي پيش از رحلتشان به امام علي(ع) فرمودند: «پس از مرگ من، جسم مرا غسل بده و معطر كن و در كفن بگذار، آن گاه جسم مرا در حالت نشسته قرار بده و دست خودت را بر سينة من بگذار و هرآنچه را مي خواهي از من بپرس و من از طريق خداوند به تمام سؤالاتت پاسخ خواهم گفت». در احاديث چندي پيامبر(ص) به امام علي(ع) مي فرمايند كه آنچه را مي شنود، بنويسد.1 و در حديث پاياني اين مجموعه، حضرت علي(ع) مي فرمايند: «پيامبر(ص) همچنين تمام آنچه را تا روز قيامت روي خواهد داد براي ايشان آشكار خواهند كرد».2

اين مسئله يك مورد نوعي از «تعليم معنوي» است كه در برخي از احاديث باطني و سرّي يافت مي شود.

منابع وشيوه هاي انتقال علم امام

?. منابع مكتوب

امامان تمام كتب آسماني انبياي پيشين را در اختيار

دارند و به رغم زبان هاي متعددي كه آن كتاب ها به آنها نگاشته شده است، مي توانند آنها را بخوانند و بفهمند.3 اين، بخشي از ميراث نبوت است. امامان علاوه بر كتب انبيا، تعدادي كتب سرّي را نيز در اختيار دارند كه همانند آنها آسماني و مقدس اند؛ جزئيات دراين خصوص، بيشمار، گيج كننده و نامنظم اند؛ شماري از عناوين، به يك كتاب واحد و يا بالعكس يك عنوان واحد به چند كتاب مختلف داده شده است. مطالعة دقيق اطلاعات موجود در تلاش براي رسيدن به نوعي نظم و انسجام، نتايج زير را در پي داشته است: اين كتاب هاي سري ظاهراً هفت كتاب هستند: الف _ الصحيفه (يعني صفحه): كه «مصحف» (كتاب)، «الصحيفه الجامعه» و يا صرفاً «الجامعه» نيز خوانده مي شود. اين كتاب منزل كه محمد(ص) املاكرده و امام علي(ع) آن را روي توماري به طول ?? ذراع نگاشت، دربردارنده تمام دانش مربوط به حلال و حرام است. ب _ الجفر، كه به «جفر سفيد» و «جفر سرخ» تقسيم مي شود؛ جفر سفيد يك تومار چرمي است كه كتاب هاي زبور داود، تورات موسي، انجيل عيسي و صحف ابراهيم، مكتوبات مقدس امامان و اوليا پيشين، علم به حلال و حرام، علم منايا و بلايا، علم به گذشته، آينده و مصحف فاطمه(س) را دربرمي گيرد. جفر سرخ سلاحي است كه تنها امام غايب هنگام رجعت نهايي خود از آن استفاده مي كند. ج _ مصحف فاطمه(س): يا كتاب فاطمه، كتابي است كه جبرئيل ?? روز پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) براي فاطمه(س) آورد وپيامبر(ص) پيش از او رحلت فرمود؛ اين كتاب شامل شرح وضعيت درگذشتگان (اسلاف) محمد(ص) و آيندة اخلاف (اولاد) فاطمه(س) است. فاطمه(س)

اين مطالب را براي شوهرش علي(ع) املاكرده و علي(ع) نيز آنها را نوشته است. د _ كتاب علي(ع): اين عنوان، هم به نسخة اصلاح شدة قرآن توسط علي(ع) اشاره دارد كه به گفتة امامان تنها نسخه كامل قرآن است و هم به سخنان گذشتگان اشاره دارد كه پيامبر(ص) براي امام علي(ع) املا كرد و علي(ع) آنها را نگاشت. درمورد اخير، اين كتاب تا آنجا كه مي دانيم شامل گزارشي از تمام آن حوادثي است كه تا روز قيامت روي خواهدداد. ه _ كتاب كتب: اين كتاب شامل فهرست تمام فرمانروايان روي زمين است. اين كتاب، كتاب علي يا كتاب فاطمه نيز ناميده مي شود. و _ كتاب: كه شامل فهرست پيروان امامان دوازده گانه، «شيعيان حقيقي» و دودمان آنهاست.

ز _ صحيفه يا دو كتاب: كه در بردارندة فهرست اهل بهشت و اهل دوزخ و دودمان آنهاست. اين كتاب به مؤمناني كه امامان آنها را تعليم داده اند و دشمنان و پيروان «هاديان ظلمت» اشاره دارد. از اين روست كه اصطلاحات فني اي نظير «اصحاب يمين» و «اصحاب شمال» دراين كتاب يافت مي شود. 4. منابع شفاهي

منابع شفاهي، شامل تعليمي است كه هر امامي از سلف خود دريافت مي كند. اين تعليم از امام علي(ع) آغاز گرديده كه ايشان نيز آن را از پيامبر(ص) دريافت كرده اند. تمام احاديثي كه توسط يك امام زيرنظر پدرش، پدربزرگش يا اجدادش روايت شده است، اين تعليم را تشكيل مي دهد و طبيعي است كه حتي يك فصل هم به اين موضوع اختصاص نيافته است. با وجود اين، دو اشارة كوتاه به اين تعليم شده است؛ يكي عبارتي است كه همواره توسط امامان تكرار شده است: «پيامبر(ص) هزار باب (يا هزار گفتار يا هزاركلمه) را

به علي(ع) آموخت كه هريك از آنها هزار باب دارد».4 مي دانيم كه علي(ع) نخستين امام بوده و آنچه درباره علم او گفته مي شود به همة امامان مربوط مي شود. درحديث دو انار (رمانتين) آمده است كه جبرئيل از درخت اناري در بهشت، دو انار براي پيامبر آورد، ايشان يكي از آن دو را خوردند و ديگري را به دو نيم كردند، نيمي از آن را خورده و نيمه دوم را به علي ع) دادند و فرمودند: «اي برادر من! مي داني اين دو انار ازكجا آمده است؟ اولين آنها نبوت بود و دومين انار علمي بود كه تو را در آن سهيم گردانيدم». امام باقر(ع) هنگام روايت اين حديث مي افزايند: «هيچ چيز نبود كه خدا به محمد(ص) بياموزد و به او نگويد كه آن را به علي(ع) نيز بياموزد.» شيوه هاي انتقال علوم

علم ازلي همان «ميراث» است كه «ميراث انبيا» و يا ميراث نبوت ناميده مي شود. در دودمان معنوي (روحاني) معصومين(ع) به نام هايي نظير آدم، اخنوخ، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي اشاره شده است. هريك از اين انبيا امامان را تعليم مي دهند. همين اسامي در احاديث مربوط به ميراث علم ازلي به چشم مي خورد؛ اسامي انبياي مذكور، البته بدون ذكر امامان آنها، در دودمان طبيعي معصومين(ع) نيز وجوددارند و از نظر ما اين دو دودمان هريك به ترتيب، جوانب باطني و ظاهري انتقال نور امامت/ نبوت را برمي نمايند. لذا امامان شيعه به همراه پيامبران بزرگ درامتياز برخورداري از نور ازلي ظاهر و باطن شريكند؛ نوري كه جوهرة اصلي آن، همان علم ازلي است. اين علم پيش از آفرينش جهان مادي وجود داشته است و به خاطر اين علم است كه «اشباح» و

«موجودات پاك» توسط وجودهاي پيشين معصومين(ع) تعليم يافته اند. از زمان آفرينش اين جهان، درنتيجه انتقال نور امامت/ نبوت، اين علم از آدم گرفته تا سلسله انبيا و اوصيا تا منبع اصلي آنها [=معصومين(ع)] انتقال يافته است. اين علم همچون ميراث، از امامي به امام ديگر انتقال مي يابد؛ امام محمدباقر(ع) فرمود: «اين علم، ميراث است، هيچ عالمي [=امام] ازميان ما تا زماني كه اين علم را به خلف خود انتقال نداده از دنيا نمي رود.»5 لذا اين علم تا پايان زمان به خاطر غيبت آخرين امام باقي خواهد ماند. از اين روست كه امامان گنجينه هاي خدا روي زمين خوانده مي شوند6 گفته مي شود كه سينه (صدر) آنها، گنجينه علم الهي است. گفته شده است كه هر امامي پيش از اينكه از دنيا برود يكي از دستانش را روي سينه اش مي نهد و دست ديگر خود را روي سينة امام بعد از خود (قرار مي دهد) و بدين گونه علم او به امام بعدي منتقل مي گردد.7 همچنين ممكن است امام بعدي (خلف) دست خود را روي سينة امام پيشين (سلف) بگذارد و علم او را دريافت كند. البته مراد از علم، در اينجا علم نظري يا فكري نيست؛ علم امام، بخش مكمّل وجود اوست؛ اين علم به لحاظ وجودي، ذاتي امام است و اعضاي فيزيكي و جسماني امام در انتقال آن نقش دارند. «مايعات» درون بدن، همانند انتقال دهنده هايي هستند كه مي توانند تأثيرات معنوي را انتقال دهند. پيشتر ديديم كه نور نبوت / امامت مي تواند از طريق مايع نطفه انتقال يابد. همچنين درست است كه در پاره اي از احاديث كه مستقيم يا غيرمستقيم به علم امامان مربوط است، اشارات پنهاني نشان مي دهد كه

پيامبر و امامان، علم خود را از طريق وارد كردن آب دهان يا عرق خود به بدن (امام) ديگر از راه منفذهاي پوست، دهان يا چشمان او به او انتقال مي داده اند. هنگامي كه پيامبر(ص) به علي(ع) «هزار باب» علم را مي آموخت، هر دو عرق مي ريختند و عرق هر يك، ديگري را فرا مي گرفت.8 در روايت ديگري آمده است: پيامبر(ص) به منظور انتصاب علي (به عنوان جانشين خود) آب دهان خود را در دهان علي(ع) قرار دادند و دست خود را از روي سينه ايشان عبور دادند. علي(ع) پيش از رسيدن به خلافت، دستار، لباس و كفش پيامبر(ص) را پوشيد، شمشير او را به دست گرفت و حكومت خود را با اين بيانات آغاز نمود: «اي مردم! تا در ميان شما هستم از من سؤال كنيد سبد علم اينجاست! از من سؤال كنيد، كه من دارنده علم اولين و آخرين (يا علم دوران هاي قديم و جديد) هستم».9 همچنين شماري از احاديث وجود دارند كه در آنها آمده است كه امام زبان خود را در دهان نوزاد پسر خود (=امام بعدي) قرار مي دهد و او مشتاقانه شروع به مكيدن زبان پدرش مي كند و يا پدر از روي جسم (بدن) نوزاد خود عبور مي كند. ادامه دارد... محمدعلي اميرمعزي

ترجمه عليرضا رضايت

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. بصائرالدرجات، ص 287، شماره هاي ?، ?، ?، ?، ?.

2. همان ش ??؛ اصول كافي، كتاب الحجه باب نهي عن الاشراف علي قبرالنبي، ج،? ص ???، ش ? [= ????] ).

3. بصائر الدرجات، بخش ?، فصل ??، ص ??؛ بخش ?، فصل ??_?، صص ??_ ???؛ بخش?، فصل ??، صص ?? _ ???؛

و بخش ?، فصل ??، صص ?? _ ??? ؛ كليني اصول، باب ان الائمه و رثوا علم النبي و جميع الكتب الانبيا،

ج ?، صص ? _ ???؛ باب ان الائمه عندهم جميع الكتب التي نزلت من عندالله و انهم يعرفونها علي اختلاف السنتها، ج ?، صص ?? _ ?? ؛ ابن عياش جوهري، مقتضب الاثر صص ?? _ ?.

4. بصائر الدرجات، بخش ?، باب ??، صص ??_???. براي تنزيل و تأويل بنگريد به هانري كربن، Histoire de la philosophie islamique، و En islam iranian، ذيل واژه، بخش?، باب?، صص ??_???؛ ابن بابويه، خصال، ج?، صص ??? به بعد.

5. بصائر الدرجات، بخش?، باب?، صص ??_???.

6. بصائر الدرجات، بخش?، فصل?، صص??_???.

7. مقايسه كنيد با كليني، روضه كافي، ج ?، ص ??? و ج?، ص ??؛ ابن بابويه، معاني الاخبار، صص ??_??.

8. بصائر الدرجات، بخش ?، فصل ?، ص ???، ش ?.

9. ابن بابويه، امالي، مجلس ??، ص ???، ش ?.

معرفي كتاب

غيبت امام عصر(ع)

نويسنده: آيت الله محمد خادمي شيرازي

ناشر: مؤسسه انتشارات رسالت كتاب حاضر، اثر مرحوم آيت الله خادمي شيرازي است. در ميان مسائل مهدويت، مسئله غيبت، از اهميت خاصي برخوردار است، و از همين رو كتاب ارزشمند كمال الدين به فرمان امام عصر(ع) به اين موضوع اختصاص يافته، همچنين در ديگر كتاب هايي كه راجع به شناخت آن حضرت(ع) نوشته شده، بخش مهمي را به اين موضوع پرداخته اند.

مطالب اين اثر، به دو بخش تقسيم مي شود كه عبارتند از: غيبت و جانشيني، مسئله غيبت از ديدگاه آيات و روايات. در بخش نخست، مطالبي پيرامون: چگونگي غيبت، و نواب حضرت در دوران غيبت صغرا؛ و در بخش دوم غيبت

در قرآن كريم و روايات چهارده معصوم(ع) بررسي شده است.

صفات و خصال حضرت مهدي(ع)

نويسنده: احمد سياح

ناشر: موعود عصر(عج) اين كتاب، هشتمين اثر از كتب چهل حديث از مجموعة معارف مهدوي است كه از زبان ائمه دين(ع)، صفات و خصال نيكو و كامل حضرت مهدي(ع) را بيان مي كند. بي شك اين معرفي جز از منظر ائمه معصومين(ع)، قابل توصيف نيست. اميد مي رود اين اثر مقبول طبع حضرتش واقع شود و عموم خوانندگان و به ويژه جوانان را در كشف پاره اي از حقايق و معارف ناب مهدوي ياري دهد. إن شاءالله

در اين اثر مي خوانيم: فرمودة پروردگار در شب معراج، مناجات حضرت صاحب الامر(ع)، زندگي آن حضرت، گزيده اي از آيات قرآن كريم دربارة حضرت مهدي(ع)، روايات و... .

ميهمان يار (داستان تشرف پسر مهزيار)

نويسنده و ناشر: مؤسسة فرهنگي دارالهدي داستان تشرف علي بن ابراهيم بن مهزيار اهوازي از تشرفاتي است كه آثار صدق بسيار دارد و نكات و لطايف بي شمار، كه خواننده را به آن محبوب عالم سوق مي دهد. مؤسسة فرهنگي دارالهدي، اقدام به تحقيق، چاپ و نشر تشرفاتي نموده كه آثار صدق از آنها بيشتر مشهود است؛ تا قواعد و ملاك تشرف، آسان تر در اختيار دوستان امام زمان(ع) قرار گيرد و هر خواب و خيالي نتواند مسئله تشرفات محضر آن حضرت(ع) را لوث نموده، از درجة اعتبار ساقط كند. از جملة اين تشرفات انتشار يافته ميهمان يار است.

علاقمندان اين اثر مي توانند جهت تهية آن با شمارة 8-66956167(021) تماس حاصل نمايند.

امام مهدي(ع)؛ از ولادت تا ظهور

نويسنده: سيد محمد كاظم قزويني

مترجم: دكتر حسين فريدوني

ناشر: نشر آفاق

كتاب حاضر، اثر نويسندة گرانقدر مرحوم آيت الله سيّد محمّد كاظم قزويني

است. نويسنده، در گذر زمان، پس از مشاهدة حملات فراواني كه نسبت به اعتقاد مهدويت، به منظور سست نمودن و از بين بردن آن صورت مي گيرد، و همچنين پس از ملاحظة اهتمام عالمان اهل سنت به اين عقيده و تأليف آثاري در اين باره، به علاوه پرسش هاي فراوان گروه هاي مختلف مردم دربارة امام مهدي(ع) و اندك بودن تعداد كتاب هاي موجود در اين موضوع به نگارش اين اثر همّت مي گمارد.

اين اثر، در بردارندة عناوين زير است:

امام زمان(ع) كيست، نام و نسب حضرت(ع)، بشارت هاي قرآن و روايات، آيا امام مهدي(ع) به دنيا آمده است؟ چگونه امام(ع) از ديده ها نهان شدند؟ پنهاني كوتاه مدت، نايبان چهارگانه، چه كساني در غيبت كوتاه امام(ع) را ديدند؟، پنهاني بلند مدت، چگونه تا امروز عمر كرده است؟، هنگام ظهور، اوصاف و علائم حضرت(ع)، نشانه هاي ظهور، مدعيان دروغين، چگونگي و محل ظهور، چگونگي تسليم شدن

قدرت ها، چگونگي حكومت به هنگام ظهور، جامعه در عصر ظهور، مدعيان دروغين، چگونگي و محل ظهور، چگونگي تسليم شدن قدرت ها، چگونگي حكومت به هنگام ظهور، جامعه در عصر ظهور، شمار سال هاي زمامداري، پايان زندگي حضرت(ع)، پس از آن حضرت(ع) و ...

ميهمان ماه

كامران شرفشاهي

كامران شرفشاهي در دوازدهم ارديبهشت ماه سال 1340 در تهران به دنيا آمد. و تحصيلات خود را تا اخذ درجة كارشناسي در رشته ارتباطات در همين شهر سپري كرد.

وي همكاري اش را با مطبوعات، از دهة 60 با چاپ اشعار و مقالات خود آغاز كرد و در سمت هاي گوناگوني مانند سردبير، مدير اجرايي، دبير سرويس ادب و هنر، در معتبرترين و كثيرالانتشار ترين نشريات كشور به كار مشغول بوده است.

شرفشاهي علاوه بر همكاري با صدا و سيما تاكنون مديريت

و دبيري كنگره ها و جشنواره هاي متعدد فرهنگي و هنري را بر عهده داشته است.

او هم اكنون به عنوان مسئول كتابخانه و فعاليت هاي ادبي فرهنگ سراي بهمن به كار اشتغال دارد و پيش از اين نيز به عنوان معاون فرهنگي در فرهنگ سراي اقوام و ...

از كتاب هاي چاپ شده اش او مي توان به اين آثار اشاره نمود:

حماسة جاودان، آبروي آب، به پيشواز سپيده، گزيدة اشعار (نشر نيستان 15)، ساية سياه سقوط، دست رنج (2 جلد)، ضيافت نور، رسول مهر، خُم خانة عشق، آينه هاي بي قرار و ...

يا مقلب القلوب باز مي رسد بهار و ما

با شگفتن شكوفه ها

شكفته مي شويم

آفتاب زندگي مي دمد

و ما

همچون رود

راهي ديار تازه اي

ز عطر و نور مي شويم.

?

جنگ نابرابري ست

بين ما و زندگي

بي توكل و اميد

مثل ساقه هاي تُرد

زود

پير و خسته مي شويم،

شكسته مي شويم.

?

يا مقلب القلوب... آشتي با عدالت مي آيي

و جهان زير پاي تو

سبز مي شود

چشم هاي كابوس زده

به شوق پابوس ات

در انتهاي هستي

كه ابتداي دوبارة توست...

آنگاه كه واژه ها دوباره معنا مي شوند

و جهان به عطر نرگس

دوباره با عدالت آشتي مي كند

و دوباره...

سخن و خنده پيامبر(ص)

روزي مرد بيابان نشيني خدمت پيامبر(ص) رسيد در حالي كه آن حضرت برآشفته بود و به يارانش اعتراض مي كرد. آن مرد خواست چيزي بپرسد. اصحاب گفتند: اي مرد، چيزي نگو كه ما او را دگرگون مي بينيم، گفت: مرا واگذاريد به خدايي كه او را به حقّ، پيامبر قرار داده است، تا او لبخند نزند دست بر نمي دارم. آنگاه عرض كرد: يا رسول الله! شنيده ام كه دجال در حالي كه مردم از گرسنگي مرده اند، براي آنها آبگوشت مي آورد.

پيامبر خدا(ص) از همه مردم گشاده زبان تر1 و شيرين سخن تر بود و خود مي فرمود: «من فصيح ترين عربم2 و اهل بهشت به زبان محمّد(ص) سخن مي گويند». آن حضرت كم حرف

و نرم گفتار بود و در وقت گفتن، سخن بيهوده نمي گفت و سخنش مانند جواهر به رشته كشيده بود.3 گفته اند: مانند حرف زدن شما تند حرف نمي زد، سخنش آرام و منظم بود در حالي كه شما پراكنده سخن مي گوييد. سخن پيامبر(ص) از سخن همه مردم موجزتر بود و جبرئيل سخن موجز بر او نازل مي كرد و هر چه مي خواست در كلام موجز جمع مي كرد و به كلمات جامع تكلم مي فرمود؛ نه زياد و نه كم، سخناني در پي هم و مرتبط. بين دو جمله توقفي داشت تا شنونده بفهمد و درك كند و صدايش رسا و از همة مردم، خوش نواتر بود.4 بيشتر سكوت مي كرد و جز به هنگام نياز، سخن نمي گفت.5 حرف ناروا نمي زد و در وقت خشم و خشنودي، جز سخن دل بر زبان نمي آورد.6 و از كسي كه سخن ناپسند مي گفت، روي برمي گرداند.7 اگر مطلب ناپسندي را ناگزير بود بگويد، آن را در قالب كنايه مي فرمود.8 و چون ساكت مي شد همنشينانش سخن مي گفتند و كسي در خدمت آن حضرت مشاجره نمي كرد9 و از روي حقيقت و خيرخواهي نصيحت مي فرمود،10 و مي گفت: قسمتي از قرآن را با قسمت ديگر مخلوط نكنيد؛ زيرا قرآن به چند گونه نازل شده است.11 پيامبر(ص) به روي اصحابش بيش از همه تبسم داشت و مي خنديد و به گفتة آنان، به ديدة اصحاب مي نگريست و با آنها معاشرت داشت12 و چه بسيار اتفاق مي افتاد كه آنقدر مي خنديد تا دندان هاي آسيايش ديده مي شد.13 ولي خندة اصحاب در خدمت ايشان به پيروي از آن حضرت و براي احترام او، تبسم بود.14 روزي مرد بيابان نشيني خدمت پيامبر(ص) رسيد در حالي كه آن

حضرت برآشفته بود و به يارانش اعتراض مي كرد. آن مرد خواست چيزي بپرسد. اصحاب گفتند: اي مرد، چيزي نگو كه ما او را دگرگون مي بينيم، گفت: مرا واگذاريد به خدايي كه او را به حقّ، پيامبر قرار داده است، تا او لبخند نزند دست بر نمي دارم. آنگاه عرض كرد: يا رسول الله! شنيده ام كه دجال در حالي كه مردم از گرسنگي مرده اند، براي آنها آبگوشت مي آورد. پدر و مادرم فدايت، آيا شما صلاح مي دانيد من از آبگوشت او به دليل حفظ آبرو و پاكي پرهيز كنم تا از لاغري بميرم يا از آن بخورم تا فربه شوم؛ آنگاه به خدا ايمان آورم و او را انكار كنم؟ مي گويند: رسول خدا(ص) به قدري خنديد كه دندان هاي آسيايش نمايان شد. سپس فرمود: نه، خداوند با آنچه مؤ منان را بي نياز مي سازد، تو را نيز بي نياز مي كند.15 گويند: پيامبر(ص) از همه مردم لبخندش بيشتر و خوش خوتر بود مگر آية قرآني نازل مي شد و به ياد قيامت مي افتاد و يا مشغول موعظه مي شد. و چون مسرور و خشنود بود، از همه مردم خشنودتر بود و اگر موعظه مي كرد به حقيقت موعظه مي كرد و جز براي خدا خشمگين نمي شد، و در اين حال چيزي جلوي خشم او را نمي گرفت. در تمام كارهايش همين طور بود. و هرگاه مشكلي پيش مي آمد، حلّ آن را به خدا واگذار مي كرد، و از نيرو و توان خود تبرّي، و از خداوند هدايت مي طلبيد و مي گفت: بارخدايا، حق را چنان كه حق است، به من بنماي تا از آن پيروي كنم، و منكر را به من بنماي و اجتناب از آن را روزي ام فرما. و مرا

از مشتبه شدن آن دو و پيروي هواي نفس ام بدون هدايتت برحذر دار. و هواي نفسم را در مسير بندگي ات قرار ده و در مواقع اختلاف، مرا با نظر خودت به سوي حق سوق ده؛ به راستي كه تو هر كه را بخواهي به راه مستقيم هدايت مي نمايي.16 ملا حسين فيض كاشاني

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

? برگرفته از كتاب المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء

1. عراقي گويد: اين حديث را ابوالحسن بن ضحاك در كتاب الشمائل و ابن جوز در الوفاء به اسناد ضعيف از قول بريده نقل كرده اند كه: رسول خدا(ص) فصيح ترين عرب بود، سخني را مي گفت و آنها نمي فهميدند، آن حضرت توضيح مي داد و آنان را مطلع مي ساخت.

2. قاري، مولي علي، موضوعات الكبير، ص 40.

3. درالمنثور، ج ?، ص ?.

4. مستدرك حاكم، ج ?، ص ?.

5. صحيح بخاري، ج ?، ص ???.

6. صدوق، العماني الاخبار، ص ??.

7. به سند اين حديث برخورد نكردم اما حديثي به اين مضمون از مسلم خواهد آمد.

8. اين حديث را ترمذي در الشمائل از قول هند بن ابي نقل كرده است.

9. حاكم، المستدرك، ج ?، ص ???.

10. اين حديث را ترمذي ضمن حديثي طولاني آورده است.

11. حديثي را بخاري در كتاب الطلاق از صحيح خود، ج ?، ص ?? نقل كرده است كه پيامبر(ص)در مورد همسر رفاعه قرطني فرمود: نه، مگر اينكه تو حلاوت او را بچشي و او حلاوت تو را كنايه از همبستر شدن زن و شوهر.

12. اين حديث را ترمذي در الشمائل نقل كرده است.

13. مسلم در ج ?، ص ?? از قول جابر

نقل كرده است كه پيامبر(ص)وقت سخنراني چشمانش قرمز و صدايش به قدري بلند مي شد كه گويي فرمانده به سپاه هشدار مي دهد. مي فرمود: صبح و شامتان...

14. اين حديث را طبراني از حديث عبداللّه بن عمر با سندي حسن نقل كرده است. كه قرآن نازل نشده تا شما قسمتي را با قسمتي مخلوط كنيد. و در روايتي آيا چنين دستوري داريد كه قسمتي از كتاب خدا را با قسمتي در آميزيد.

15. در الشمائل ترمذي در حديثي از علي(ع) نقل شده: از آنچه آنها مي خنديدند، مي خنديد و از آنچه تعجب مي كردند، تعجب مي كرد و مسلم در ج ?، ص ?? از قول جابر بن سمره آورده است: آنها حرفهاي جاهليت را مي زدند و مي خنديدند ولي او تبسم مي كرد.

16. اين حديث را ترمذي در الشمائل نقل كرده است.

مردان بي ادعا

«رجال الغيب» اصطلاحي عرفاني است كه در چهار معنا به كار رفته:

1. به انسان هايي اطلاق مي شود كه از چشمان مردمان پنهان هستند،

2. مرداني از جنيان مؤمن و صالح،

3. گروهي كه علم و رزق خود را از طريق محسوس و عادي كسب نمي كنند بلكه روزي و علم را از غيب مي گيرند،

4. كساني كه زير مجموعه انبيا و اولياي الهي، و در زمان ما زير مجموعة حضرت ولي الله الاعظم، امام زمان(ع) هستند و به دستور ايشان رفتار مي كنند.

«ابن عربي» تأكيد دارد كه آنها در هر دوره، ده نفر هستند.

ويژگي هاي رجال الغيب

برخي از صفات آنها بدين شرح است:

1. اهل خشوع اند و آهسته سخن مي گويند، زيرا در همه حالات تجلي رحمان بر آنها غلبه دارد:

صداها در مقابل خداي رحمان خاشع مي گردد و جز صدايي آهسته نمي شنوي.1 2. از چشم

مردمان پنهان هستند و تنها حضرت حق است كه آنها را مي شناسد. او شاهد آنهاست و زير زمين و آسمان از نگاه و شناخت ديگران نهانند. 3. فقط خداي سبحان را مي خوانند. 4. مصداق اين آية شريفه هستند كه مي فرمايد: «بندگان خداي رحمان كساني اند كه روي زمين به نرمي گام برمي دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند با ملايمت پاسخ مي دهند».2 5. روش آنها حياء است، به حدي كه از كسي كه در هنگام سخن، صدايش بلند مي شود و رگ گردنش از غضب باد مي كند، تعجب مي كنند. دليل اين تعجب اين است كه حال جذبه چنان بر آنها غلبه دارد كه تصور مي كنند كه اين تجلي كه موجب خشوع و حيا مي شود براي همگان حاصل است. آنها وقتي مي بينند كه قرآن دستور صريح داده است كه صداي خود را نزد پيامبر اكرم(ص) بالا نبريد و فرموده: « اي مؤمنان، صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد و همچنان كه گروهي از شما با گروهي ديگر بلند سخن مي گوييد، با او با صداي بلند سخن مگوييد، مبادا بي آنكه بدانيد كرده هايتان تباه شود».3 وقتي چنين است كه ما از بالا بردن صداي خود بر صداي پيامبر اكرم(ص) نهي شده ايم و اين موجب تباهي كردار ما مي شود، در حالي كه آن حضرت پيامبر خدا و مبلغ دستورات الهي است، پايين آوردن صدا در هنگام شنيدن قرآن و خواندن دعا از تأكيد بيشتري برخوردار است. اين مقام رجال الغيب است كه عالم را محضر خداوند مي دانند و همواره صدايشان آهسته است و ادب و خشوع را محضر الهي رعايت مي كنند. زيرا آنها به اين آية قرآن

ايمان دارند كه «مگر ندانسته كه خدا مي بيند».4 آن كس كه مي داند كه همواره در منظر و مأواي الهي است جز حياء و خشوع و سخن بر اساس آداب چه رفتاري دارد؟ و رجال الغيب در نهايت حياء و خشوع و رعايت آداب و سخن گفتن بسنده هستند. 6. رجال الغيب در مقابل رجال الظاهر قرار دارند. رجال الظاهر، مردان الهي هستند كه كمر به امر الهي بسته اند و در ظاهر و باطن به خدا دعوت مي كنند. رجال الغيب نيز دو ظهور دارند: الف) مردان الهي كه در عالم ارواح سير مي كنند و فقط براي خداوند متعال ظاهرند و فقط خداوند متعال و امام كامل آنها را مي شناسند. آنها از ديدگان مخلوقات پنهان هستند. ب) مردان الهي كه در عالم شهادت جولان مي دهند و در عالم اعلي ظاهرند. پس در مجموع رجال غيب ظهور دارند، اما از عامه مردم پنهانند. 7. رجال الغيب به دليل اينكه مستقيماً حقايق را شهود مي كنند، بدون اينكه دچار اشتباه شوند، معاني و حقيقت آن را ادراك مي كنند. آنها صاحب كشف هستند و هر صاحب كشفي نيز از آنها استفاده مي كند و رجال الغيب هستند كه اخبار اصحاب كشف و مؤمنان خالص را در جهان منتشر مي كنند و احوال آنها را به جماعتي كه اهليتش را دارند مي شناسانند. به اين دليل آنها به منزله وزرا و مأموران امام زمان(ع) هستند كه به رفع حوائج معنوي و الهي مردم قيام مي كنند، اما نه به گونه اي كه شناخته شوند و ديگران آنها را بشناسند.5 سير آنها در جهان نيز به همين منظور است تا چه دستوري رسد و چه مأموريتي بر دوش

داشته باشند. آنها خود را دربست در اختيار فرامين الهي قرار داده اند تا چه دستور داده شود و چه سيري براي آنها معين شود. روشن است كه اين افراد و روش زندگاني و سير زماني آنها براي ما مكشوف نيست و بلكه در نهايت پوشيدگي است و آنها هيچ گاه ادعا نمي كنند كه رجال الغيب هستند بلكه هيچ ادعايي ندارند كه در حديث قدسي آمده است:

دوستان من زير جبة من هستند و به جز من كسي آنها را نمي شناسد.6 و اگر كسي ادعا داشته باشد كه جزء رجال الغيب است همين ادعا نشانة دروغ بودن مدّعاي اوست.

پي نوشت ها:

1. سورة طه(20)؛ آية 108.

2. سورة فرقان (25)؛ آية 63.

3. سورة حجرات (49)، آية 2.

4. سورة علق(96)، آية 14

5. براي پاسخ به اين پرسش از فتوحات المكيه ابن عربي، ج 2، صص 11_ 12 و ج 3، صص 331 _ 328 استفاده شده است.

6. حاجي سبزواري، ملاهادي، حديث قدسي، شرح الاسماء الحسني، ج 3، ص 4.

حكايت ديدار

علي بن مهزيار نقل مي كند: من بيست مرتبه به حج بيت الله الحرام مشرف شدم و در تمام اين سفرها قصدم ديدن مولايم امام زمان(ع) بود، ولي در اين سفرها هرچه بيشتر تفحص كردم كمتر موفق به اثريابي از آن حضرت گرديدم. بالاخره مأيوس شدم و تصميم گرفتم كه ديگر به مكه نروم. وقتي كه دوستان عازم مكه بودند، به من گفتند مگر امسال به مكه مشرف نمي شوي؟ گفتم: نه، امسال گرفتاري هايي دارم و قصد رفتن به مكه را ندارم.

سال هاي آغاز غيبت حضرت ولي عصر(ع) براي محبان و دوستداران آن حضرت بسيار سخت و مشكل مي گذشت؛ آنها نمي توانستند باور كنند كه امامشان زنده باشند ولي

غائب و دور از دسترس مردم. اما هر چه زمان بيشتر گذشت، مؤمنانِ به وجود مقدس آن حضرت، كم كم به دوري و غيبت امام عادت كردند، به گونه اي كه گويا غيبت ظاهري آن حضرت از بين مردم باعث شده كه آن حضرت از فكر مردم غائب شوند و كمتر كسي به ياد آن حضرت باشد. همچون مادري كه فرزند عزيزش مفقود شده، تا مدتي بي تابي مي كند، باورش نمي شود و مرتب به مكان هاي مختلفي كه احتمال مي دهد مي رود، تا وقتي كه كم كم به دوري فرزندش عادت كرده، و از پيدا كردن مأيوس او مي شود، آرامش پيدا مي كند، و اندك اندك به حدّي مي رسد كه گويا او را فراموش كرده است. در زماني كه امام زمان(ع) غائب شدند، گرچه شيعيان در همه مسائل زندگي موظف به رجوع به مجتهد جامع الشرائط بودند، لكن بعضي در پي ديدار با آن حضرت تلاش و جديت فراوان داشتند و برخي هم موفق به ديدار مي شدند. از جمله اين افراد، علي بن ابراهيم بن مهزيار اهوازي است كه قبر شريفش در اهواز زيارتگاه عموم مردم است، و داراي بقعه و بارگاه مي باشد. داستان تشرف او را شيخ طوسي در كتاب الغيبة و شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة _ باب 43 _ و مرحوم محدث كبير علامه سيد هاشم بحراني در كتاب تبصرة الوليّ في من رأي القائم المهدي(ع) در سه موضع از كتاب (ديدار 35 و 38 و 46) و نيز دلبري در كتاب دلائل الامامة (ص 298) با سندهاي اسناد مختلف ذكر كرده اند. بنده سعي مي كنم با رعايت اختصار، از بين مطالب گفته شده، آنچه

را بيشتر براي ما مفيد است نقل كنم. و ظاهراً نقل هاي متعدد همه حاكي از يك ملاقات است كه يار اديان به گونه هاي مختلف نقل كرده اند و يا خود علي بن مهزيار براي افراد مختلف، گوشه هايي از اين ملاقات و كيفيت ديدار را گفته است. علي بن مهزيار نقل مي كند: من بيست مرتبه به حج بيت الله الحرام مشرف شدم و در تمام اين سفرها قصدم ديدن مولايم امام زمان(ع) بود، ولي در اين سفرها هرچه بيشتر تفحص كردم كمتر موفق به اثريابي از آن حضرت گرديدم. بالاخره مأيوس شدم و تصميم گرفتم كه ديگر به مكه نروم. وقتي كه دوستان عازم مكه بودند، به من گفتند مگر امسال به مكه مشرف نمي شوي؟ گفتم: نه، امسال گرفتاري هايي دارم و قصد رفتن به مكه را ندارم.

شبي در عالم خواب شنيدم كسي مي گويد: اي علي بن ابراهيم، خداوند به تو فرمان داده كه امسال را نيز حج كني. آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با اميدي مهياي سفر شدم، وقتي رفقا مرا ديدند تعجب كردند، ولي به آنها از علت تغيير عقيده ام چيزي نگفتم. شب و روز مراقب موسم حج بودم تا آنكه موسم حج فرارسيد و كارم را آماده كرده، با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدينه شدم. چون به سرزمين مدينه رسيدم از بازماندگان امام حسن عسكري(ع) جويا شدم، اثري از آنها نيافتم و خبري نگرفتم. در آنجا نيز پيوسته در اين باره فكر مي كردم تا آنكه به قصد مكه از مدينه خارج شدم. پس به سرزمين حجفه رسيدم و يك روز در آنجا ماندم. در مسجد جحفه نماز گزاردم، سپس صورت

به خاك نهاده و براي تشرف خدمت اولاد امام يازدهم(ع) به درگاه خداوند متعال دعا و تضرع فراوان كردم. آنگاه به سمت عسفان و از آنجا به مكه رفتم و چند روزي در آنجا ماندم و به طواف خانة خدا و اعتكاف در مسجدالحرام پرداختم. پس از اعمال حج، دائماً در گوشة مسجدالحرام تنها مي نشستم و فكر مي كردم. گاهي با خودم مي گفتم، آيا خوابم راست بوده يا خيالاتي بوده است كه در خواب ديده ام. شبي در مطاف، جوان زيبا و خوش بويي را ديدم كه به آرامي راه مي رود و در اطراف خانه خدا طواف مي كند. دلم متوجه او شد. برخاستم و به جانب او رفتم. تا متوجه من شد، پرسيد از مردم كجايي؟ گفتم: از اهل عراقم. پرسيد: كدام عراق؟ گفتم: اهواز. پرسيد: خصيب (ابن خصيب) را مي شناسي؟ گفتم: خدا او را رحمت كند از دنيا رفت. گفت: خدا او را رحمت فرمايد كه شب ها را بيدار بود و بسيار به درگاه خداوند مي ناليد و اشكش پيوسته جاري بود.

آنگاه پرسيد: علي بن ابراهيم مهزيار را مي شناسي؟ گفتم: بله خودم هستم. گفت: اي ابوالحسن! خدا تو را حفظ كند. علامتي را كه ميان تو و امام حسن عسكري(ع) بود چه كردي؟ گفتم: اينك نزد من است. گفت آن را بيرون آور. پس دست در جيب كردم و آنرا در آوردم. موقعي كه آنرا ديد نتوانست خودداري كند و ديدگانش پر از اشك شد و زار زار گريست، به طوري كه لباس هايش از سيلاب اشك تر شد. آنگاه فرمود: اي پسر مهزيار خداوند به تو اذن مي دهد، خداوند به تو اذن مي دهد. به محل اقامت خود برگرد،

و با رفقايت خداحافظي كن، و چون شب فرا رسيد، به جانب شعب بني عامر بيا كه مرا در آنجا خواهي ديد. من با خوشحالي فوق العاده اي به منزل رفتم، و وسائل سفر را جمع كردم و با رفقا خداحافظي نمودم و گفتم برايم كاري پيش آمده. كه بايد چند روزي به جايي بروم. پس چون شب شد، شتر خود را پيش كشيدم و جهاز آن را محكم بستم و لوازم خود را بار كردم و سوار شدم و به سرعت راندم تا به شعب بني عامر رسيدم. ديدم همان جوان ايستاده و مرا صدا مي زند: اي ابوالحسن! نزد من بيا. وقتي نزديك وي رسيدم، به من گفت پياده شو تا نماز شب بخوانيم. پس از نماز شب، امر فرمود سجده كنم و تعقيب بخوانم. سپس سوار شديم و راه افتاديم تا طلوع فجر دميد، پياده شديم و نماز صبح را خوانديم. وقتي كه نمازش را تمام كرد سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. من هم سوار شدم و با وي حركت نمودم تا آنكه قلّة كوه طائف پيدا شد. هوا قدري روشن شده بود. پرسيد آيا چيزي مي بيني؟ گفتم: آري تل ريگي مي بينم كه خيمه اي بر بالاي آن است و نور داخل آن تمام صحرا را روشن كرده است! گفت: بله درست است، منزل مقصود همان جاست، جايگاه مولا و محبوب ما، در همان جا قرار دارد. سپس گفت: بيا برويم. وقتي مسافتي از راه را رفتيم، گفت پياده شود كه در اينجا سركشان ذليل و جباران خاضع مي گردند. گفتم شترها را چه بكنيم؟ گفت: اينجا حرم قائم آل محمد

(ص) است. كسي جز افراد با ايمان بدين جا راه نمي يابد، و هيچ كس جز مؤمن از اينجا بيرون نمي رود. پس مهار شتر را رها كردم، و به من دستور داد تا در بيرون چادر توقف كنم. وقتي برگشت، گفت: داخل شو كه در اينجا جز سلامتي چيزي نيست. بشارت باد به تو، اذن دخول صادر شد. وقتي وارد شده چشمم به جمال آقا افتاد، سلام كرده با شتاب به سويش رفته و خود را به دست و پاي ايشان انداختم و صورت و دست و پاي آن حضرت را بوسيدم. ديدم حضرت(ع) بر جايي نشسته اند، قدشان مانند چوبة درخت بان بود و پارچه اي بر روي لباس پوشيده كه قسمتي از آن را روي دوش مبارك انداخته اند. اندامشان در لطافت مانند گل بابوبه و رنگ مباركشان گندمگون و در سرخي همچون گل ارغواني است، ولي در عين حال چندان سرخ نبود. قطراتي از عرق مثل شبنم بر آن نشسته بود، پاكيزه و پاك سرشت و نه بسيار بلندقد و نه چندان كوتاه بود. بلكه متوسط القامة، سر مباركشان گرد، پيشاني گشاده، ابروانش بلند و كماني، بيني كشيده و ميان برآمده، صورت كم گوشت، و بر گونه راستشان خالي مانند پاره مشكي بر روي عنبر كوبيده شده بود. وقتي سلام كردم، جوابي از سلام خود بهتر شنيدم.

فرمودند: اي ابوالحسن، ما شب و روز منتظر ورودت بوديم، چرا اين قدر دير نزد ما آمدي؟

عرض كردم: آقاي من! تاكنون كسي را نيافته بودم كه دليل و راهنماي من به سوي شما باشد. فرمودند: آيا كسي را نيافتي كه تو را دلالت كند؟!! بعد انگشت مبارك را به

روي زمين كشيده، سپس فرمودند: نه لكن شماها اموالتان را فزوني بخشيديد، و بر بينوانان از مؤمنين سخت گرفته، آنان را سرگردان و بيچاره كرديد، و رابطة خويشاوندي را در بين خود بريديد (صله رحم انجام نداديد) ديگر شما چه عذري داريد؟ گفتم: توبه، توبه، عذر مي خواهم. ببخشيد، ناديده بگيريد. سپس فرمودند: اي پسر مهزيار، اگر نبود كه بعضي از شما براي بعضي ديگر استغفار مي كنيد، تمام كساني كه بر روي زمين هستند، نابود مي شدند به جز خواص شيعه؛ همان هايي كه گفتارشان با رفتارشان يكي است. سپس مرا مخاطب ساختند و احوال مردم عراق را پرسيدند. عرض كردم: آقا چرا شما از ما دور و آمدنتان به طول انجاميده است؟ فرمودند: پسر مهزيار، پدرم _ ابومحمد(ع) _ از من پيمان گرفته... و به من امر فرموده كه جز در كوه هاي سخت و بيابان هاي هموار نمانم. به خدا قسم، مولاي شما امام حسن عسكري(ع) خود رسم تقيه پيش گرفت و مرا نيز امر به تقيه فرمود. و اكنون من در تقيه به سر مي برم تا روزي كه خداوند به من اجازه دهد و قيام كنم. عرض كردم: آقا چه وقت قيام مي فرماييد؟ فرمودند: موقعي كه راه حج را بر روي شما بستند و خورشيد و ماه در يك جا جمع شدند و نجوم و ستارگان در اطراف آن به گردش درآمدند.

عرض كردم: يابن رسول الله اين كجا خواهد بود؟ فرمودند: در فلان سال، دابةالارض، در بين صفا و مروه قيام كند در حالي كه عصاي موسي و انگشتر سليمان با او باشد و مردم را به سوي شرّ سوق دهد... به سوي كوفه مي آيم و مسجد آن را

ويران مي كنم و طبق ساختمان اول، آن را بنا مي كنم و ساختمان هايي را كه ستمگران ساخته اند خراب مي نمايم. و به همراه مردم حجّ اسلامي را انجام مي دهم و به مدينه مي روم، حجره (اطاق خاص حضرت رسول(ص)) را خراب كرده، آن دو تن را كه در آنجا مدفون هستند، بيرون مي آورم و دستور مي دهم آنها را با بدن هاي تازه به كنار بقيع بياورند. به دو شاخة خشكيده امر مي كنم آنها را به دار بياويزند و مردم به وسيلة آن دو آزمايش مي شوند، امّا سخت تر از آزمايش اول. منادي از آسمان صدا مي زند! اي آسمان! نابود كن. و اي زمين! بگير. در آن روز بر روي زمين كسي باقي نمي ماند جز مؤمني كه قلبش خالص به ايمان باشد. عرض كردم: مولاي من! بعد از آن چه مي شود؟ فرمود: بازگشت، بازگشت، بعد اين آيه را تلاوت فرمود:

ثمّ رددنا لكم الكرّة عليهم و أمددناكم بأموالٍ و بنينٍ و جعلناكم أكثر نفيراً1

پس (از چندي) دوباره شما را بر آنان چيره نموديم و شما را با اموال و پسران ياري داديم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر كرديم. علي بن مهزيار گويد: چند روزي ميهمان آن حضرت در آن خيمه بودم، و استفاده از انوار و علومش مي كردم! تا آنكه خواستم به وطن برگردم. مبلغ پنجاه هزار درهم داشتم، خواستم به عنوان وجوهات تقديم حضورش كنم. امام(ع) فرمودند: از قبول نكردنش ناراحت نشوي، اين به علت آن است كه تو راه دوري در پيش داري و اين پول مورد احتياج تو خواهد بود. پس خداحافظي كردم و به طرف اهواز به راه افتادم، و هميشه به ياد آن حضرت و

محبت هاي ايشان هستم و آرزو دارم باز هم آن حضرت را ببينم. پيام ها و برداشت ها

1. يكي از بركات زياد به جا آوردن حج براي كساني كه توانايي دارند، آن است كه امكان تشرف خدمت مولاي انس و جان، حضرت صاحب الزمان(ع) در آن مكان شريف و زمان مقدس بهتر فراهم است. اسحاق بن عمار به امام صادق(ع) عرض كرد: من هر سال خودم را مهيا براي به جا آوردن حج مي كنم، تا اين حدّ كه خودم يا مردي از اهل خانة خود را با مال خودم بفرستم تا حج به جا آورد. امام(ع) فرمودند: «بر نيّتت پايدار هستي؟» عرض كردم: بلي. فرمودند: «پس اگر انجام دادي يقين به كثرت مال داشته باش؛ يا فرمودند: بشارت باد بر تو به كثرت مال و فرزندان».2 2. لازم است انسان هميشه با اميدواري به استجابت دعا، اطمينان به گرفتن جواب، با نشاط دعا و درخواست خود را تكرار نمايد و از به تأخير افتادن جواب _ بنا به مصلحت هايي _ خسته و نگران نشود، زيرا پروردگار الحاح ملحيّن را در دعا نمودن دوست مي دارد.

حضرت امام صادق(ع) فرمودند: همانا خداي عزّوجلّ خوش ندارد كه مردم در انجام حاجت به همديگر اصرار كنند، ولي آن را براي خودش دوست دارد. خداي عز و جل دوست دارد كه از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست طلب كرده شود.3 3. ازحالات خوبي كه انسان مي تواند اميدوار به استجابت دعا باشد، حالت سجده است كه شخص به خداوند متعالي خيلي نزديك است. امام رضا(ع) حديثي فرمودند:

نزديك ترين حالت انسان به خداوند عزّوجلّ، حالتي است كه به سجده رفته باشد، و اين معني گفتار

خداي تبارك و تعالي است كه فرموده «سجده كن و تقرّب جوي».4 4. از اعمال عبادي مؤثر در انقطاع انسان از دنيا، كه زمينه ساز اتصال به آخرت و خداوند متعال است، اعتكاف مي باشد. شخص معتكف در عمل اعتكاف همچون روزه، حج و جهاد، تمرين انقطاع اختياري و تقرب به كمال خويش را مي چشد. رسول اكرم(ص)، دهة آخر ماه مبارك رمضان را در مسجد معتكف مي شدند، و مي فرمودند: «اعتكاف يك دهه در ماه مبارك رمضان معادل دو حج و دو عمره است».5 5. مجالست و همنشيني با انسان هاي پاك، خالص، متقي و مؤمن، تأثير بسزايي در تقويت ارادة انسان و بيداري فكر جهت تحصيل آن خصوصيات دارد. حضرت رسول اكرم(ص) مي فرمايند:

از علما سؤال كنيد، با حكما همسخن شويد و با فقرا مجالست كنيد. 6. بيداري شب و داشتن ناله و اشك جاري در مناجات با خداوند متعال، از بهترين حالات براي تقرب به پروردگار و اتصال به اوست. امام صادق(ع) فرمودند:

هرگاه بدنت لرزيد و چشمت گريان شد، پس مواظب خودت باش، مواظب خودت باش (غنيمت بشمار و آنچه را مي خواهي، از خداي سبحان بگير) كه مقصود تو مورد قصد و ارادة حق تعالي قرار گرفته است.6

و امام باقر(ع) مي فرمايد:

هيچ قطره اي نزد خدا محبوب تر از آن قطره اشكي نيست كه در تاريكي شب از ترس خدا بريزد و جز خدا چيز ديگري به آن منظور نباشد.7 7. يكي از ويژگي هاي ارتباط يافتگان با حضرت ولي عصر(ع)، خضوع و خشوع فراوان و اشك زياد است؛ به گونه اي كه وقتي آن جوان چشمش به انگشتر امام عسكري(ع) افتاد آن چنان گريه كرد و به ياد امام(ع) اشك ريخت كه به صورت

و لباس هايش مي ريخت.

آري «مؤمنان واقعي كساني هستند كه هر گاه نام خدا برده شود، دل هايشان ترسان مي گردد».8 در واقع اين خضوع و ترس در دل، موجب انقياد بيشتر در مقابل فرمان الهي و در نتيجه دسترسي به تقواي كامل مي گردد. قرآن كريم نيز مي فرمايد: بشارت بده متواضعان و تسليم شوندگان را، همانان كه چون نام خدا برده مي شود، دل هايشان پر از خوف (پروردگار) مي گردد.9 8. هر عمل نيكي كه انسان انجام مي دهد، ثوابي در قرآن براي او ذكر شده است مگر نماز شب كه به خاطر بزرگ بودن جايگاه آن نزد پروردگار، ثوابي براي آن گفته نشده و فرموده است: پهلوهايشان در دل شب از بسترها دور مي شود (به پا مي خيزند و رو به درگاه خدا مي آورند) و پروردگار خود را با ترس و اميد مي خوانند. هيچ كس نمي داند چه پاداش هاي مهمي كه ماية روشني چشم هاست براي آنها نهفته شده است. اين پاداش كارهايي است كه انجام مي دهند.10 همان گونه كه خورشيد پشت ابر نمي رود، بلكه اين ابر است كه جلو او را مي گيرد. در«دعاي ابوحمزه ثمالي» هم در مورد خداوند متعال اين گونه مي خوانيم: من معتقدم كه تو از مخلوقات خودت در حجاب نيستي و تنها اعمال بندگان است كه ايشان را از تو محجوب نموده است، نه تو.11 سيد ابوالحسن مهدوي

ماهنامه موعود شماره 86 پي نوشت ها:

1. سورة اسراء(17)، آية 6.

2. حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 8، ص 94.

3. همان، ج 7، ص 397.

4. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 85، ص 162؛ و آيه در سورة علق(96)، آية 19 مي باشد.

5. حرّ عاملي، همان، ج 7، ص 397.

6. كليني، اصول كافي، ج 4، ص 228.

7. همان، ج 4 ص 234.

8.

سورة حج(22)، آيات 34 و 35.

9. مجلسي، همان، ج 8، ص 126؛ و آيه در سورة سجده(32)، آية 17 مي باشد.

10. سورة سجده (32)، آية 16.

11. محدث قمي، مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.

آيا زنان مي توانند جزء ياران امام عصر(ع) باشند؟

در برخي از روايات به طور مشخص از تعدادي از زنان كه هر كدام در مقعطي از تاريخ نقش مهم و تعيين كننده اي در گسترش و تحكيم دين حق داشته اند، به عنوان رجعت كنندگان ياد شده است كه از آن جمله مي توان به «صيانه» همسر «جزقيل»، پسر عموي فرعون و گنجينه دار وي كه در برخي روايات آمده است، مؤمن آل فرعون همين فرد بوده است.

آيا در قيام و انقلاب جهاني امام مهدي(ع) زنان نقشي دارند و آيا زنان مي توانند جزء ياران امام عصر(ع) باشند در پاسخ اين سوال، نكاني را يادآور مي شويم: 1. تفاوت نكردن زن و مرد در ياري امام عصر(ع) همة روايات، ادعيه و زيارت هايي كه در آنها از موضوع هايي چون ويژگي هاي ياران امام عصر(عج)، چگونگي دست يابي به مقام ياري و نصرت آن امام، تمناي حضور در زمرة ياري كنندگان حضرت، درخواست زنده شدن دوباره در زمان ظهور و يافتن توفيق درك آن زمان و ... سخن به ميان آمده است، بي هيچ تفاوتي مردان و زنان را در بر مي گيرد و هركس بتواند ويژگي ها و خصايصي را كه براي يافتن به مقام هاي ياد شده، ضروري است دارا شود، مي تواند به اين مقام ها برسد. به بيان ديگر چنان كه در رسيدن به مراتب عالي كمال انسان جنسيت دخلي ندارد و همة انسان ها به شرط داشتن ايمان، انجام عمل صالح و مراقبت بر اوامر الهي مي توانند به اين مراتب دست يابند1، در دست

يافتن به مقام ياي و نصرت امام عصر(ع) نيز جنسيت مطرح نيست و مهم عمل به وظايف و تكاليفي است كه منتظران واقعي براي رسيدن به اين مقام بايد آنها را انجام دهند.2 توجه به بخشي از دعاي عهد كه همة شيعيان، اعم از زن و مرد مأمور به خواندن آن شده اند، نكته ياد شده را روشن مي سازد: بارخدايا! من در بامداد اين روز و تمام دوران زندگانيم، عهد و پيمان و بيعتي را كه از آن حضرت بر گردن دارم با او تجديد مي كنم؛ كه هرگز از آن عهد و پيمان برنگردم و بر آن پايدار بمانم. بارخدايا! مرا از ياران و هواداران و مدافعان آن حضرت و شتابندگان در پي انجام خواسته هاي او و اطاعت كنندگان از اوامر و نواهي او و حمايت كنندگان از وجود او و پيشي گيرندگان به سوي خواسته هاي او و شهيد شدگان در حضور او قرار ده. 3 2. حضور تعدادي از زنان در ياران خاص امام زمان(ع) بر اساس پاره اي از روايات متعددي از ياران قائم(ع) را زنان تشكيل مي دهند. از جمله در بخشي از روايتي كه «ام سلمه» دربارة نشانه هاي ظهور از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده اند، چنين مي خوانيم: پس پناهنده اي به حرم [الهي] پناه مي آورد و مردم همانند كبوتراني كه از چهار سمت به يك سو هجوم مي برند سوي او جمع مي شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد آمده كه برخي از آنان زن مي باشند كه بر هر جبار و جبارزاده هاي پيروز مي شود.4 در روايتي ديگر كه «جابر بن يزيد جعفي» از امام باقر(ع) نقل كرده، در اين زمينه چنين آمده است:

به

خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر كه پنجاه نفر از آنها زن هستند، بدون هيچ قرار قبلي در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد.5 پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه آيا اين تعداد زن جزء 313 نفر ياران خاص امام مهدي(ع) هستند يا اينكه خير، آنها جزء عموم ياران آن حضرت مي باشند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: با توجه به آنكه امام باقر(ع) در اين روايت از تعبير «فيهم» استفاده كرده و نفرموده است «معهم» مي توان استفاده كرد كه اين تعداد زن جزء 313 نفر ياران خاص هستند و اينكه در بيشتر روايات آمده است 313 نفر مرد آن حضرت را ياري مي كنند، شايد به اين دليل باشد كه بيشتر اين 313 نفر مرد هستند.6

3. ذكر نام تعدادي از زنان به عنوان رجعت كنندگان در برخي از روايات به طور مشخص از تعدادي از زنان كه هر كدام در مقعطي از تاريخ نقش مهم و تعيين كننده اي در گسترش و تحكيم دين حق داشته اند، به عنوان رجعت كنندگان ياد شده است كه از آن جمله مي توان به «صيانه» همسر «جزقيل»، پسر عموي فرعون و گنجينه دار وي كه در برخي روايات آمده است، مؤمن آل فرعون همين فرد بوده است. «امّ ايمن» كنيز پيامبر اكرم(ص)، «زبيده» همسر هارون الرشيد كه به انجام كارهاي نيك معروف بود؛ «سميه» مادر عمار ياسر كه در راه اسلام به شهادت رسيد؛ «ام خالد» يكي از زنان فداكاري كه به جرم تشيع و حمايت از قيام زيد بن علي دستش بريده شد؛ «حبابه والبيه» زني كه دوران هشت امام معصوم را درك كرد و يك بار به

معجزه امام سجّاد و يك بار به معجزه، امام هشتم دوباره جوان شد؛ «قنواء» دختر رشيد هجري كه پدر او در زمان ابن زياد به جرم بيزاري نجستن از امام علي(ع) به شهادت رسيد و خود او نيز در راه عقيده اش پايداري و فداكاري فراوان كرد.7 پي نوشت ها:

1. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: هركس _ از مرد و زن _ كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزه اي، حيات [حقيقي] بخشيم». سورة نحل(15)، آية 97.

2. براي مطالعه بيشتر در زمينة وظايف و تكاليف منتظران ر.ك: شفيعي سروستاني، ابراهيم، معرفت امام زمان و تكليف منتظران، ص 127 _ 151.

3. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 102، ص 111.

4. معجم أحاديث الامام المهدي(عج)، ج 1، ص 500، ح 340، به نقل از: هيثمي، علي بن ابي بكر، مجمع الزوائد، ج 7، ص 315.

5. مجلسي، همان، ج 52، ص 223.

6. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: طبسي، محمدجواد، زنان در حكومت امام زمان(عج)؛ طبسي، نجم الدين، چشم اندازي از حكومت مهدي(ع)، ص 73 _ 74.

7. براي مطالعة بيشتر در اين زمينه ر.ك: طبسي، همان، ص 74 _ 81.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109