ماهنامه موعود85

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1387 عنوان و نام پديدآور:شماره 85 ماهنامه موعود/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 85

از ماست كه بر ماست

راز اين طولاني شدن دوري و غيبت را تنها خدا مي داند و زمان به سر آمدنش را امّا، برخي عبارات صادره از سوي آن امام عزيز براي مرداني خاص چون شيخ مفيد(ره) حكايت از آن مي كند كه به قول حافظ شيرازي، «تو خود حجاب خودي». اجازه مي خواهم در آخرين شماره از نشرية موعود سال 86 و در آستانة ماه ربيع الاول كه سالروز آغاز امامت حضرت ولي عصر(عج) را در خود دارد چند عبارت و جملة خواندني را قلمي كنم. عبارات و جملاتي كه در وقت مطالعه خواننده را از ظرف زمان و مكان خارج مي كند و به شرط آنكه چشمش خيره بر روز و اخبار و حوادث روزانه نمانده باشد او را متذكر مي شود.

اولي، اولي آيه اي بود كه در لابه لاي چند بيت شعر بر سنگ گور يك شهيد والامقام، در بهشت زهراي تهران نوشته شده بود. واسپس دو دهه، ابيات از خاطرم محو شده اما عصارة آن كه همان آيه باشد بر قلبم حك شده است:

«لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا مما تحبون»، هرگز به مقام ابرار، صاحبان بَر، نمي رسند مگر آنكه انفاق كنند آنچه را كه دوست تر دارند. پوشيده نيست كه جنات نعيم يكي از هدايا و نعمات خداوند به ابرار است. اين رتبه شايستة همان مردان است كه در طرفةالعيني جان شيرين را تقديم حضرت دوست ساختند. «هر كه شد كشتة او نيك سرانجام افتاد». كميت و

كيفيت خدمتگزاري هماره بستة «آگاهي و توانايي» است و كميت و كيفيت صله و تحفة صاحب نعمت نيز در نسبت با قدرت و دارايي او نيست. آن زمان كه آزاده مردي چون حسين، جملة دارايي خود را در ظهري داغ، بي طلب مابه ازاء، بر سر دست گرفت و تقديم آستان حضرت دوست ساخت، آن شرف را يافت كه به قول جناب سيد محمد مهدي ميرباقري، روز حسين(ع) محور ايام الله شود. ايام الله به سه روز تفسير شده است: «ظهور، رجعت او قيامت» و امام حسين(ع) در هر سه محورند، زير شعار لشكريان امام زمان(ع) در روز ظهور «يالثارات الحسين» است و اولين نفر در رجعت اباعبدالله الحسين خواهند بود و در قيامت نيز، وقتي پرچم امام حسين(ع) مي آيد معلوم مي شود، هر چه آدم به درد نخور در طرف شيطان است و همة آدم هاي خوب در طرف سيّدالشهدا(ع). از همين جا از زبان اهل بيت(ع) نقل شده است كه: همة ما اهل بيت كشتي هاي نجاتيم ولي، سفينة الحسين اسرع، امّا كشتي حسين سريع تر است. سير بندگان در كشتي حسين(ع) به سوي خدا سريع تر است و تجلي خدا هم به سوي او سريع تر است. چه كسي در انفاق مال و عيال و جاه و فرزند و جان، آن هم به شيوه اي منحصر به فرد در طريق الي الله به پاي حسين(ع) رسيد؟

دومي، پاسخ دلنشين امام محمد باقر(ع) خطاب به يكي از علاقمندان اهل بيت است كه خود را شيعة امام معرفي مي كرد. حضرت مي پرسند: اگر مالي داشته باشي در چه طريقي خرج مي كني؟ مي گويد: (مثلاً) براي خود چنين و چنان خريد مي كنم و... امام مي فرمايد: تو از دوستداران مايي و

نه از شيعيان ما. ما اگر چيزي داشته باشيم همه را به شيعيان مي بخشيم. هر يك از ما، سهمي از دارايي را در طريق امام و اهل بيت(ع) صرف مي كنيم و سهم بزرگ تري را براي خود نگه مي داريم. اصل و محور خودمانيم و امام در حاشيه زندگي ما جاي دارد. سنت هايي را به جاي مي آوريم آن هم به اميد پاداش و استخوان سبك كردن و با هزار ترفند نيز آن سهم را كم و كمتر مي كنيم. وه كه اگر دانسته شود آن مردان نيك از قبيلة ايمان و رستگاري چگونه جبران مي كنند و چه سان مي نوازند، به يكباره چونان حسين(ع) در طريق حق، همه دانسته ها را در طريق امام حق و مبين ايثار مي كرديم.

سومي، اين عبارت متكي به برهان محكم است كه آيت الله جوادي آملي فرموده اند: «انسان در عصر غيبت يا منتظر است يا گرفتار جاهليت». در عصر غيبت قسم سوم نداريم: يا مردم منتظران راستين ظهور ولي عصر _ ارواحنا له الفدا _ اند يا اگر منتظر نشدند در جاهليت به سر مي برند». عموماً چيزي را پاس مي داريم و برايش هزينه مي كنيم كه آن را بيشتر مي شناسيم، بدان نسبت داريم و بدان دلبسته ايم. ميزان هزينة «جان و مال» در هر طريق، نسبت و علقة ما را به آن طريق مي نمايد. گاه، هدايا و نذورات ما نيز در پيشگاه حضرات معصومين(ع) به اميد دستيابي به مال بيشتر و يا ديگر خواسته هاي دنيايي است و نه خود حضرات.

چهارمي، اين عبارت زيبا از حضرت زين العابدين(ع) است كه فرمودند «خود را وقف ما(امام و اهل بيت)كنيد». در فاصلة ميان نهم ربيع الاول، آغاز امامت و شروع غيبت كبري،

حضرت تنها از طريق نواب خاص با مردم و شيعيان در تماس و ارتباط بودند و پس از آن، فصل غيبت چنان دامن گسترد كه علي رغم گذار1174 سال همچنان در حسرت ديدارش روزگار را در سختي و عسرت مي گذرانيم و آه سرد از نهاد برمي كشيم. راز اين طولاني شدن دوري و غيبت را تنها خدا مي داند و زمان به سر آمدنش را امّا، برخي عبارات صادره از سوي آن امام عزيز براي مرداني خاص چون شيخ مفيد(ره) حكايت از آن مي كند كه به قول حافظ شيرازي، «تو خود حجاب خودي» چنان كه فرموده اند: «از ما دور نساخته است آنان را مگر به عهدي كه با ما دارند وفا نمي كنند» و يا «مگر كردارهاي آنان كه به ما مي رسد و براي ما ناخوشايند و دور از انتظار است». بي آنكه واقف بر وسعت و ژرفاي عمل خود باشيم، باعث طولاني تر شدن غيبت شده ايم. عمل ما فضا را تنگ و ناامن ساخته و زمينه هاي حضور حضرتش را از بين برده است. مگر جز اين است كه جملة دارايي و نعمات آشكار و نهان، به اذن الله، در ملكيت حضرت صاحب الزّمان(ع) است؟ و همة خلايق روزي خوار او و او نيز شاهد بر آشكار و نهان ما؟ چه سهمي از همة آنچه را از سوي او دريافت مي كنيم براي او، در مسير او و به نام او هزينه مي كنيم؟ چه سهمي از اوقات، اموال و دارايي و توانايي فراوانمان را؟ با اين شيوه چگونه مي توان در صف ابرار درآمد، در خيل شيعيانش، در جمع منتظرانش و بالاخره زمينه سازان ظهور مقدسش؟! آيا مجالي براي سر در جيب تفكر فرو بردن مانده

است؟

اميد كه اين آخرين ماه ربيع در ميان سال هاي غيبت و دوري باشد. إن شاءالله سردبير

نهم ربيع الاول؛ روز تجديد پيمان

هرچند نهم ربيع الاول يادآور روز شكوهمند آغاز امامت امام عصر(ع) است اما آنان كه كمي از حوادث و ماجراهاي آن ايام را لابه لاي برگه هاي تاريخ ديده باشند مي دانند كه شيعيان با يكي از بحراني ترين مقاطع خود مواجه شدند.شيعيان اثني عشري كه ديگر پس از امام رضا(ع)، انشعاب و فرقة جديدي را تجربه نكرده بودند به ناگاه به پانزده، يا به نقل برخي بيست دسته منشعب شدند. در آغازين ايام روي كار آمدن عباسيان كه چندان بر امور مسلط نشده بودند آزادي اندكي براي ائمه(ع) و شيعيان به وجود آمد. امام صادق(ع) از اين آزادي حداكثر بهره برداري را نمودند تا جايي كه گاه از ايشان با عناويني نظير مجدّد و مؤسّس شيعه ياد مي شود. به مرور ايام از حدود اين آزادي _ به ويژه براي امامان(ع) _ كاسته شد. خلفاي عباسي، اهل بيت(ع) را رقيب خويش در حكومت مي دانستند؛ به علاوه آنان يقين داشتند مردي از نسل ايشان روزي حكومت ظالمان و جائران را نابود مي نمايد و بي ترديد خود را مصداق بارز و مسلم ظالم و جائر مي ديدند تمام تلاش خود را براي محدوديت و در موارد امكان، حذف ايشان به كار مي بردند. بر همين اساس اسارت طولاني مدت امام هفتم(ع) و يا حتي ولايت عهدي امام رضا(ع) تحليل مي شود. با نگاهي سريع و اجمالي به خوبي مي توان سير نزولي سنّ شهادت ائمه(ع) و همچنين امامت ايشان را در دورة عباسي مشاهده كرد. آخرين امامان ما(ع) در شرايطي با فاصله اي نه چندان زياد از يكديگر شهيد مي شدند كه تمام

عمر خويش را به اجبار در منطقة نظاميان عباسي ساكن بودند. بارها و بارها علاوه بر نظارت هاي مستمر، به بهانه هاي مختلف به منزل ايشان هجوم برده مي شد و همه چيز و همه كس را تفتيش مي كردند. اين ماجرا تا آنجا پيش رفته بود كه اين خلفا در حالت مستي براي سرگرمي و عيش خويش دستور احضار ائمه(ع) را بر سر سفرة ناپاك خود صادر مي كردند و... به علاوه آنكه در جاهايي مي بينيم كه خادم، كنيز، پزشك و يا حتي همسران امامان(ع) از اطرافيان و نفوذيان عباسيان بودند. متأسفانه بايد اذعان كنيم در تمام اين مدت هرگز شيعيان نتوانستند لياقت خود را براي درك حضور ائمه(ع) به اثبات برسانند و همواره، در نهايت انظلام و ستم پذيري با انواع حكام جور به راحتي كنار آمده، مي زيستند. اين كوتاهي شيعيان، مشكل تمام ائمه(ع) از اولين تا آخرين ايشان بوده است و تنها از يك مسئله نشأت مي گيرد كه عبارت از فقدان يا كمبود معرفت لازم نسبت به مقام و جايگاه امامت است. در تاريخ مي توان مواردي را يافت كه اقداماتي از ناحية شيعيان انجام شده است. گاه مواردي در منابع تاريخي نقل شده كه عده اي خودسرانه جمعيتي را با خود همراه نموده و سرنوشت مرگ يا زندان را براي خويش رقم زده اند. جالب اينجاست كه نام بعضي از شيعيان را مي توان در منابع تاريخي يافت كه به ائمه(ع) اعتراض كرده اند چرا قيام نمي كنيد؛ شما كه اين همه شيعه و پيرو داريد! در بسياري از اين موارد گاه به طور مستقيم و گاه با زبان كنايه، داستان و تمثيل، ائمه(ع) به مخاطبان خويش فهمانده اند كه شما نه نسبت

به شرايط دورة خود اطلاع داريد و نه نسبت به ما معرفت. جمع شدن ظلم و ستم نامحدود حكومت با قدرناشناسي شيعيان باعث شد كه امامان معصوم(ع) يكي پس از ديگري به شهادت برسند. همين امر موجب شد ضرورت و زمينه براي غيبت آخرين امام(ع) فراهم شود. در مشيت الهي بنا نبود بيش از دوازده امام رهبري پس از پيامبر خاتم(ص) را بر عهده گيرند. براي حفظ جان او يا بايد اين امام در موعد مقرر به دنيا آمده و پس از چند سال ظاهر مي شد همان گونه كه باور پيروان برخي از اديان و مذاهب چنين است و يا اينكه زنده بماند ولي در پرده غيبت. امام معصوم واسطة خلق و خالق است و تمام نعمت هاي الهي از طريق ايشان به مخلوقات در سراسر گيتي مي رسد. اگر تنها لحظه اي و نه بيش از آن عالم از حضور امام و حجت خدا بي بهره باشد زمين و هستي هرآنچه را در درون خود دارد مي بلعد و هستي به نيستي مبدل مي شود. بر اين اساس و با توجه به اين مباني نمي توان ديدگاه ولادت در آخرالزمان را ممكن داسنت و پذيرفت. به عبارت ديگر تنها راه ممكن براي باقي ماندن حجت الهي از طريق معمولي غيبت بود. حجت غايب، آخرين حجت بود و بايد تا آن وقت زنده مي ماند كه شيعيان در كنار ديگر مردم جهان به اين باور برسند كه بي حضور او نمي توان حتي از نعمت هاي دنيا بهره مند شد و لذت برد. طول عمر امام نتيجة اين ماجرا بود. طول عمري كه تا كنون قريب به 1174 سال را در برگرفته و معلوم نيست تا كي

ادامه يابد. ائمه(ع) نيز بر اساس اطلاعي كه از عالم غيب دارند و هم با استناد به بيانات و پيشگويي هايي همه معصومان پيش از خود تا پيامبر(ع) به يقين مي دانستند كه ماجراي غيبت اتفاق خواهد افتاد و شدت اين غيبت از ديدگان و انظار به حدي خواهد بود كه حتي پيروانشان اجازه نخواهند داشت نام امام خويش را بر زبان بياورند و در محافل از او ياد كنند. اگر ايشان شيعيان خود را براي قبول اين مسئله مهيا نمي ساختند بسيار طبيعي بود كه ديده تنگ دنيايي آنان را به اين سمت سوق دهد كه «چون نمي بينم پس نيست» و «پيشينيان او بوده اند چون ما ايشان يا آنهايي كه آنان را ديده اند ديده ايم». براي پيشگيري از اين بحران در باورها دو دسته اقدامات در آخرين سال هاي حضور امامان(ع) در ميان مردم انجام شد: زمينه سازي عملي و نظري براي غيبت. امامان آخرين(ع) ديدارهاي عمومي خود را بسيار محدود نموده و در بسياري اوقات تنها با وجود واسطه ها (وكلا) و يا از پس پرده با شيعيان خود ارتباط برقرار مي كردند(زمينه سازي عملي). در كنار آن نيز روايات متعددي را براي تبيين سابقه، مفهوم، انواع، علل و ابعاد آن بيان مي نمودند(زمينه سازي نظري). همان طور كه ماه هاي ابتدايي پس از شهادت امام يازدهم(ع) به وضوح نشان داد، اكتفا كردن به زمينه سازي پاسخگوي نياز آن مقطع بحراني نبود. هرچند نهم ربيع الاول يادآور روز شكوهمند آغاز امامت امام عصر(ع) است اما آنان كه كمي از حوادث و ماجراهاي آن ايام را لابه لاي برگه هاي تاريخ ديده باشند مي دانند كه شيعيان با يكي از بحراني ترين مقاطع خود مواجه شدند.شيعيان اثني عشري كه

ديگر پس از امام رضا(ع)، انشعاب و فرقة جديدي را تجربه نكرده بودند به ناگاه به پانزده، يا به نقل برخي بيست دسته منشعب شدند. آنان كه به روايات معصومان دوازده گانه(ع) باور واقعي داشتند، مي دانستند كه پس از شهادت امام يازدهم(ع) فرزند او با چه نام و نشاني به امامت مي رسد ولي تعداد اينان بسيار بسيار اندك بود و گروه بيشتر آنان تنها هنگامي به وجود امام آخرين باور مي آوردند كه يا خود نظاره گر سيماي دلربايش مي شدند، يا از زبان كساني كه صحبتشان براي آنها حجت بود، مي شنيدند كه آن حضرت(ع) را ديده اند، يا حداقل كرامتي را مي ديدند يا مي شنيدند كه آرامش و باور قلبي را در جان هايشان به وجود آورد. از اين رو امام حسن عسكري(ع) اقدامات قابل توجهي را در زمان حيات خويش و نيز امام عصر _ ارواحنا فداه _ از اولين ساعات امامت انجام دادند. امام عسكري(ع) در اولين گام، حكيمه خاتون(س) را كه از بانوان بافضيلت و منزلت خاندان اهل بيت(ع) بود در شب ميلاد به منزل دعوت كردند تا شاهد ولادت باشد و براي تمام شنوندگان محرم دورة خود و خوانندگان و شنوندگان ديگر عصرها گزارش دهندة وقوع اين حادثة مهم و مبارك. سپس خبر تولد فرزند خويش را به بعضي از خواصّ شيعيان دادند. اين امر گاه از طريق نامه نگاري بود و گاه از اين طريق كه مبلغي پول به دست شايستگان شيعه رسانده مي شد كه با اين مبلغ براي پسر نورسم عقيقه كنيد و موضوع را به اطلاع خودي ها برسانيد. ماه هاي بعد كه امام عصر(ع) بر زمين قدم مي گذاشت فرصت مناسبي بود تا چهرة ايشان به شيعيان

نمايانده شود. بعضي او را در كنار پدر بزرگوارش مي ديدند و بعضي در نهايت ناباوري پاسخ سؤالات مشكل و شبهات پيچيده را به جاي امام عسكري(ع) از فرزند سه- چهارساله شان مي گرفتند. بعضي نيز شاهد خبر دادن او از غيب مي شدند. تمام اين موارد تنها براي خواصّ شيعيان اتفاق افتاد و لازم بود كه اعلامي عمومي و همگاني هم در اين باره اتفاق بيفتد. نهم ربيع الاول سال 260 هجري سومين خاطره اي را كه در ذهن ها زنده مي سازد، اولين حضور امام عصر(ع) در ميان تمام مردم و در برابر ديدگان هر محرم و نامحرمي بود. جعفر، عموي آن حضرت، مي خواست از پنهان بودن برادرزاده نهايت استفاده را ببرد. گمان او بر اين بود كه اين امام غايب نمي تواند خود را براي نامحرمان و دشمنان عيان كند. نماز دفن برادر بهترين فرصت براي بهره برداري بود؛ همة شيعيان جمع بودند. دشمنان و فرستادگان حكومت نيز آمده بودند. برخي هم براي تماشا در كنار بقيه قرار گرفته بودند. همگي كه مي دانستند باور شيعه بر اين است بر پيكر هر امام معصوم، تنها امام معصوم پس از او مي تواند نماز بخواند، مي خواستند بدانند اين امام تازه كيست؟ بسياري از دوستان و دشمنان شنيده بودند كه امام دوازدهم فرزند امام يازدهم است اما تا آخرين لحظات عمر حسن بن علي(ع) خبر رسمي و موثقي درباره تولد اين امام تازه به گوششان نخورده بود. برخي از سر كنجكاوي، بعضي براي عرض ارادت و عده اي هم براي ترور آمده بودند. وقتي جعفر قدم پيش نهاد تا نماز دفن را بياغازد بهت همه را گرفت؛ زيرا او برادر امام قبل بود نه فرزند او

و اساساً از جنسي بود كه هيچ تناسبي با جايگاه امامت نداشت. ميخوارة عياش بي نماز را چه به امامت؟ ناگهان مردم در بهتشان مبهوت شدند و چون مجسمه اي برجاي ايستادند. كودك خردسالي از پشت پرده درآمد و آرام آرام تا جلوي جمعيت پيش رفت و عمو را كنار زد. بر جاي او ايستاد و بر او بانگ زد كه «اي عمو براي نماز بر پيكر پدر تنها منم كه شايسته ام!» هر چند حاضران براي اولين بار بود كه او را مي ديدند ولي يك دل و همراه، در كنار هم، بي اختيار به او اقتدا كردند و بر امام پيشين(ع) نماز گزاردند. و اين گونه بود كه حجت بر همگان تمام شد و جمعيت يكپارچه امام عصر خويش را مشاهده نمود. حكومتي ها در آن لحظه در خود اين اختيار را نمي ديدند كه گمشده شان را دستگير كنند. بعدها هم هرچه گشتند، او را نيافتند و بازهم ناتواني خويش را در دستگيري او تجربه كردند. صدوق ها، كليني ها و ديگر علماي بنام و كوشاي شيعه در روزها، ماه ها و سال هاي بعد آنقدر گفتند و نوشتند و تلاش كردند كه تا پيش از پايان دوران غيبت صغري، بازهم شيعيان اثني عشري يكپارچه و يكدل شدند و فرقه هاي پوچ جانبي به همان هيچ آبادي رفتند كه از آن آمده بودند. محمود مطهري نيا

«ندبه» حديث دلدادگي

گفت وگو با حضرت آيت الله كريمي جهرمي

اشاره:

آيت الله حاج شيخ علي كريمي جهرمي، متولد 1320 در جهرم، از اساتيد و عالمان گران سنگ حوزة علميه قم است. ايشان، از محضر درس بزرگاني همچون حضرات آيات سيد محمد باقر آيت اللهي، سيد محمد باقر سلطاني، شاهرودي، محقق داماد، ميرزا هاشم آملي، شيخ مرتضي حائري، امام

خميني و گلپايگاني بهره برده و طيّ ساليان متمادي، آثار متعددي در موضوعات مختلف ديني، به ويژه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) نگاشته است. آيت الله كريمي جهرمي از مهدي پژوهان آگاه و پرتلاش معاصر است كه ده ها كتاب و مقالة وزين به قلم وي در اين موضوع به رشتة تحرير در آمده است؛ از جمله: عنايات حضرت مهدي(ع) به علما و مراجع تقليد، مهدي(ع) مقتداي مسيح، حقوق فراموش شدة امام زمان(ع)، به ياد مهدي زهرا(س)، صحيفة آفتاب (سخنان گهربار امام زمان(ع))، بحث هايي پيرامون زيارت ناحية مقدسه، بررسي مقايسه اي بين حضرت مهدي و امام حسين(ع)، حديث آرزومندي (شرح دعاي ندبه) و...

به مناسبت نهم ربيع الاول، سالروز آغاز امامت حضرت امام عصر(ع) دربارة دعاي شريف ندبه، با ايشان به گفت وگويي صميمانه نشستيم كه حاصل آن را تقديم خوانندگان گرامي موعود مي كنيم. باشد كه طبع لطيف صاحب آن را بيارايد.

دعاي شريف ندبه از كداميك از معصومين(ع) نقل شده و از حيث سند تا چه حد قابل اعتماد و اعتناست؟

يكي از مسائلي كه معمولاً دربارة دعاي ندبه بحث مي شود همين بحث سند آن است. دعاي ندبه از امام صادق(ع) نقل شده است، ولي روايتي كه اين دعا در آن ذكر شده مرسله است. چون دعاي ندبه جزء مستحبات است و نه واجبات بنابر قاعده تسامح در ادلة سنن2، چندان لزومي ندارد كه به دنبال صحت سند آن باشيم و به قصد رجا مي توان آن را قرائت كرد.

علاوه بر اين، چند معاضد و تقويت كننده نيز مي توان براي سند دعاي ندبه ارائه كرد كه عبارتند از: 1. كثرت نقل بزرگان دين؛ علمايي كه در دينشان بسيار

محتاط بودند و با احتياط زياد فتوا مي دادند و در مقام نقل اخبار و سخن گفتن، با احتياط بسياري قدم برمي داشتند، اين دعا را نقل كرده اند؛ از جملة اين بزرگان سيد بزرگوار و عارف بالله سيد بن طاووس(ره) است كه از علماي قرن هفتم هجري به شمار مي آيد. ايشان كتاب ها متنوع و مقبول نزد همة علما دارد. بنده تاكنون با عالمي برخورد نكرده ام كه كوچك ترين خدشه اي به مقامات علمي، عملي و كتاب هاي ايشان وارد كند. سيد بن طاووس در دو كتاب اقبال الاعمال و همچنين مصباح الزائر اين دعا را نقل كرده است. با توجه به اينكه ايشان عالم بسيار معتبر و محترمي است،3 تنها با نقل اين دو كتاب، دربارة دعاي ندبه اطمينان حاصل مي شود. شيخ محمد بن مشهدي حائري، كه از اعلام قرن ششم است در كتاب مزار كبير اين دعا را نقل كرده اند. همچنين قطب الدين راوندي (م 573 ق) كه در صحن مطهر حضرت معصومه(س) مدفون است در مزار قديم، و ابوالفرج قطاني از بزرگان قرن پنجم و معاصر مرحوم نجاشي هم در كتاب مزار4 خود اين دعا را نقل كرده اند. از ديگر اعلامي كه به نقل اين دعا مبادرت ورزيده اند محدث بزرگوار مرحوم علامه مجلسي(ره) است5 كه در كتاب مزار بحارالأنوار و همچنين كتاب شريف زادالمعاد اين دعا را نقل كرده است. جالب اينجاست كه بدانيم ايشان در كتاب زاد المعاد، اين دعا را معتبر خوانده است. معناي اين كلام اين است كه ايشان سلسلة سند دعا را به طور قطعي و يقيني تا امام صادق(ع) يافته است.6 سيد صدرالدين يزدي از شاگردان مرحوم آقا جمال خوانساري (م 1154 ق) نيز

اين دعا را نقل كرده و در كتاب كوچكي به شرح آن پرداخته است. ايشان در اين كتاب قرائت دعاي ندبه را در روز جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير مستحب دانسته است، اين مطالب حكايت از اين دارد كه ايشان روايت دعاي ندبه را معتبر مي دانسته است.

محدث نوري(ره) صاحب نجم الثاقب و شاگرد ايشان مرحوم محدث نامدار شيخ عباس قمي(ره) صاحب مفاتيح الجنان نيز اين دعا را نقل كرده اند. لازم به ذكر است كه مرحوم شيخ عباس قمي خيلي در نقل مطالب احتياط مي كرده و بسياري از دعاها را نقل نكرده است. 2. استناد و تمسك بزرگان و محققان قرن هاي اخير به بخش هايي از اين دعا: از اين دسته از بزرگان اولين كسي را كه به خاطر مي آورم مرحوم شيخ مرتضي انصاري است كه در كتاب مكاسب در باب خيارات به مناسبت بحث دربارة شروط ابتدايي و ضمن عقد، اين عبارت را از دعاي ندبه نقل مي كند:

بعد أن شرطت علهيم الزّهد في درجات هذه الدّنيا الدّني_ّ_ة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك

ايشان از اين عبارت براي استدلال بر مبناي فقهي خود استفاده كرده و جواز شرط ابتدايي را نتيجه گرفته است. بزرگاني هم كه بر مكاسب، شرح نوشته اند مانند: مرحوم ايرواني، مامقاني، محقق نامدار كم نظير مرحوم شيخ محمدحسين غروي اصفهاني و مرحوم سيد عبدالحسين لاري نجفي در حواشي علمي و دقيق خود، اين بخش را آورده اند.

به عبارت ديگر نزد اين فقها آنقدر دعاي ندبه معتبر بوده كه در فتواي فقهي به آن استناد جسته اند. 3. مضامين عالي موجود در دعا، به خصوص استفاده هايي كه از آيات قرآن شده است. استفاده و

اقتباس از قرآن در دعاها موجب اطمينان نسبت به آن دعا مي شود. عباراتي مثل « ثمّ جعلت أجر محمّدٍ صلواتك عليه و آله مودّتهم في كتابك فقلت: قل لا اسألكم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي»7، يا «إنّما أنت منذرٌ ولكلّ قومٍ هادٌ و...»8 4. روايتي كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين آورده است كه البته دربارة دعاي ندبه نيست ولي بي شباهت به آن هم نيست. مفضل نقل مي كند: بر امام صادق(ع) وارد شدم، ديدم با لباس مخصوصي نشسته اند و خيلي واله و سرگردان هستند؛ اشك مي ريزند و مي گويند:

اي آقاي من غيبت تو مرا ناراحت كرده و ...

و با عباراتي از همين دست آن را ادامه مي دهند كه اين مطالب مي تواند نشان بدهد كه احتمال صدور دعاي ندبه از امام ششم(ع) وجود دارد به خصوص كه راوي نقل مي كند حضرت در فراق اين فرزند هنوز به دنيا نيامدة خود چنان مي گريست كه اشك از ديده هايشان جاري بود.

با اين جهت هايي كه برشمرديم اگر انسان دنبال اشكال تراشي و بهانه آوردن نباشد، يقيين پيدا مي كند كه اين دعا از خزائن وحي الهي و خاندان پيامبر(ص) است.

اشاره فرموديد كه مستحب است دعاي ندبه در اعياد اسلامي و شيعي قرائت شود، با توجه به اينكه معناي ندبه، گريه و زاري است چه نسبتي ميان اين دو وجود دارد؟

سؤال جالبي است و تاكنون با آن برخورد نكرده بودم. دعاي ندبه دعاي آه و اسف و افسوس خوردن در فراق محبوب، حضرت بقيةالله صاحب الزمان(ع) است. رابطه ميان اين دو يك تناسب بسيار لطيف است. مرحوم غروي اصفهاني در يكي از اشعارش مي گويد:

آمد بهار و بي گل رويت بهار نيست

باد صبا

مباد چو پيغام يار نيست

دل دادگان و علاقمندان خاندان پيامبر(ص) با قرائت اين دعا در چنين ايامي مي خواهند اعلام كنند امروز روز شادي است ولي ما بي تو آن نشاط و شادي واقعي را نداريم و زماني ما آن خرسندي و طراوت را پيدا مي كنيم كه تو بيايي. الان ما بر اساس تعبد است كه اين ايام را عيد مي گيريم والاّ عيد حقيقي ما پس از ظهور است.

نسبت دومي كه مي شود بيان كرد، اينكه عيد ما زماني عيد واقعي است كه به ياد تو باشيم. در اشعاري منسوب به امام سجاد(ع) آمده:

و نحن أعيادنا مآتمنا،

اعياد ما ماتم هاي ماست.

يعني ما در ايام عيد، ماتم داريم كه چرا حق به حق دار سپرده نشده است. خلاصه اينكه با همين اشك و آه و سوز و گدازها خودمان را آرام مي كنيم و روز براي ما عيد مي شود.

براي قرائت دعاي ندبه چه فضيلت هايي نقل شده است؟

خود اطاعت از امر امام(ع) كم فضيلتي نيست و هر چقدر فضايل، ديگر در خود دعا مخفي شده باشند اين امر كفايت مي كند. فضيلت دوم برقراري ارتباط با امام معصوم(ع) است و چه ثوابي و مقامي از اين بالاتر وجود دارد كه انسان با امام زمان خودش در ارتباط باشد. فضايل محدود به خواب و مكاشفه و امثال آن نمي شود. آنها به جاي خود، ولي هر سطر اين دعا انسان را با فضيلتي از فضايل آشنا مي كند. اينكه دعا، ارتباط انسان را با خدا، رسول خدا(ص) و امام زمان(ع) تقويت و اسباب جلب رضايت آنها(ع) را فراهم مي كند، بالاترين فضايل است. به علاوه وقتي انسان در اين عبارات دقت كند

و آنها را با توجه بخواند خيلي از بايدها و نكاتي را به دست مي آورد كه تا پيش از آن در نظرش وجود نداشته و نمي دانسته است.

چه مضامين اعتقادي و اخلاقي در اين دعا بيان شده است؟

در اين دعا از نبوت عامّه و خاصّه صحبت به ميان آمده است؛ گاه به طور كلي و گاه به طور خاص به اسامي بعضي از انبيا به خصوص پيامبر اكرم(ص) اشاره شده است. در لابلاي آن هم بحث قضا و قدر كه از مباحث مهم است، بيان شده. انسان اگر در مقام تسليم نباشد توحيدش دچار خلل مي شود. بحث معراج پيامبر اكرم(ص) در اين دعا آمده است كه آن هم يكي از مهم ترين مباحث نبوت خاصه است. امام صادق(ع) فرموده اند: «هر كس معراج را انكار كند شفاعت ما نصيب او نخواهد شد». در ادامه دعا هم با تعابيري زيبا و جذاب بحث امامت خاصّه و عامّه مي آيد و پس از نقل خلاصه اي از زندگاني اميرمؤمنان(ع) و ماجراي جنگ ناكثين، مارقين و قاسطين به ديگر ائمه(ع) به طور كلي پرداخته مي شود.10

پس از آن انسان متوجه شخصيت امام عصر(ع) مي شود و انواع التهاب ها، تمجيدها و اظهار علاقه و محبت ها نسبت به آن حضرت عرضه مي شود.

مطالبي كه در اين دعاي شريف آمده محدود به اينها نمي شود. مطالب اخلاقي متعدّدي در اين دعا مطرح شده است به خصوص مطلبي كه در اين عبارت آمده است:

بعد أن شرطت عليهم الزّهد في درجات هذه الدّنيا الدنيّة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و ... .

عبارات خيلي جالب و لطيفي است و

معناي آن اين است كه رسيدن انبياي الهي به مقامات عالي و قرب حق تعالي همه در ظلّ يك شرط قرار داده شده است؛ يعني همان اول از خداوند با ايشان شرطي كرده است و آن شرط اين است كه در اين دنياي پست و دني با زخارف و ظواهر زودگذر و تمام شدني بايد زاهد باشند و آنها هم اين شرط را قبول كردند.

امام عصر(ع) چه حقوقي بر عهدة ما دارند كه بايد از خداوند بخواهيم ما را در اداي آنها موفق كند و نسبت بين ولايت امام عصر(ع) و اجابت دعا و گسترش رزق و ... چيست؟ امام زمان(ع) به هر حال حقوقي بر گردن ما دارد كه اين حقوق با گريه و امثال آن ادا نمي شود. بنده مطلبي نوشته ام با عنوان «حقوق فراموش شدة امام زمان(ع)» كه در آن به برخي از حقوق امام زمان(ع) اشاره كرده ام. شايد مهم ترين آنها اين است كه انسان پايگاه امامت را بشناسد و بداند كه امام(ع) ناظر بر اعمال انسان است. امام زمان(ع) عصمت دارند و كسي كه مي خواهد با ايشان ارتباط داشته باشد بايد از نوعي عصمت _ ولو در مرتبة پايين _ بهره مند باشد. ادب هم يكي از مهم ترين آداب است. نقل شده امام(ع) به عمرو بن عبيد فرمودند: «بگو با آن شخص مخالف چطور مباحثه كردي؟ گفت جايي كه شما هستيد نمي توانم صحبت كنم و خلاف ادب است. حضرت فرمودند: وقتي ما امر مي كنيم شما بايد اطاعت كنيد. آنها امام را اينجوري مي شناختند كه حتي صحبت كردن در حضور ايشان را پايين تر از مقام امام(ع) مي دانستند. در قرآن كريم هم آمده كه:

اي

كساني كه ايمان آورده ايد، صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد. 11 و باز در جاي ديگر آمده: وقتي رسول خدا(ص) را صدا مي زنيد همان طوري نباشد كه رفيقتان را صدا مي كنيد12، بلكه بايد محترمانه باشد و اين از جمله حقوق رسول خدا(ص) است. ما الان در دورة امام زمان(ع) زندگي مي كنيم و حقوق ايشان را بايد مدّ نظر داشته باشيم؛ از حقوق ايشان شناخت مقام امامت است و اطاعت:

اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت كنيد. 13 بايد به آنها احترام گذاشت و حرمت محضرشان را رعايت كرد. نمي شود انسان انواع آلودگي ها را داشته باشد و خودش را متصل به آن مقام عصمت بداند. در اين دعا مي گوييم: «رأفت، رحمت، دعا و خير و... امام زمان(ع) را شامل حال ما بگردان». اينها هم اسراري دارد؛ چون امام(ع) روح ديانت است آن هم ديانتي كه كاملاً با واجبات و مستحبات مقرون باشد و ديانتي كه از روح ولايت علي و آل علي(ع) برخوردار نباشد هيچ ارزشي ندارد. نماز و عبادات انسان به بركت و با نظر امام زمان(ع) و دعاي ايشان مقبول درگاه الهي مي شود. براي انسان بايد مهم باشد كه آيا امام زمان(ع) از دست او راضي است يا خير. دعاي امام زمان(ع) اگر شامل حال انسان بشود خيلي اتفاقات مي افتد. از آن طرف مگر اين نبود كه گاهي انبيا و اولياي الهي غضب مي كردند. نوح نبي مي گويد:

پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روي زمين مگذار. 14 گاهي ممكن است قلب معصومين(ع) به خاطر رفتار ناشايست ما ناراحت بشود و به ما

رو نكند. بعضي به در منزل امام زين العابدين(ع) آمدند و گفتند ما از شيعيان ايشان هستيم. حضرت دم در آمده و فرمودند: «آثار تشيع را در سيماي شما نمي بينم». خلاصه اينكه اين امكان هست كه امام زمان(ع) از برخي ناراحت و ناخشنود باشند لذا در اين لحظات از خدا مي خواهيم كه خشنودي و رأفت و مهر و دعاي ايشان را نصيب ما بكند.

قبل و بعد از خواندن دعا بايد چه رفتار و منشي را رعايت كنيم كه حداكثر بهره را از اين دعا ببريم؟

گمان مي كنم بايد فرصت و مجالي بگذارد و تفكر كند. روش به دست آوردن حضور قلب در نماز هم همين طور است. اينكه من كه هستم و در چه موقعيتي قرار گرفته ام و مي خواهم با چه كسي صحبت كنم. وليّ امر حضرت صاحب _ ارواحنا فداه _ همة عالم متعلق به اوست و همه چيز در قبضة قدرت ايشان قرار دارد و محيط به جهان هستي است. آنها هم كه دعا را براي ديگران قرائت مي كنند، بايد در لابه لاي دعا اين موضوع را به آنها القا كنند و بفهمانند كه اين دعا چه مي گوييم و از خواندن آن چه غرضي داريم؟ توجه به اين مطالب خيلي مؤثر است و بعد هم اگر حالي به دست آورد حواسش باشد كه آن حال را از دست ندهد. بعد از دعا هم بايد در انسان يك تصميم به وجود آيد، ارتباطش با امام زمان(ع) برقرار شود و متوجه شود كه رودرروي چه كسي صحبت كرده، به چه كسي تقرب يافته، دردهايشان را با چه كسي مطرح كرده و طالب دعا و

رضاي چه كسي شده است. اگر اين مفاهيم در ذهن انسان بيايد كه من دعا خوانده ام و با خدا و امام زمان(ع) مرتبط شده ام و دنبال تقرّب به وجود پاك ايشانم به طور طبيعي تا هفتة بعد مواظب است از گناه دور باشد و به هر كاري دست نزند. هر صحبتي را بر زبان نراند و خلاف نكند همين دعا مي تواند ضامن او تا هفتة بعد باشد و توجه هم كه خيلي زياد شد ممكن است فقط يك جلسة دعا كل عمر انسان را تضمين كند.

با تشكر از شما كه در اين گفت وگو شركت كرديد. پي نوشت ها در دفتر مجله موجود است.

به جهالت، رحمت را بر باد ندهيم

در زمان فرمانروايي هارون عباسي، پس از شهادت امام هفتم، حضرت موسي بن جعفر(ع)، عدّه اي به فرماندهي «جلودي» كه مردي سفّاك و بي رحم بود، مأموريت يافتند به محلّه بني هاشم در شهر مدينه منوّره حمله كنند، و تمام خانه ها را به تاراج بكشند.

جلودي براي انجام مأموريت عازم شهر مدينه شده، و با افراد خود به محلّه بني هاشم و از جمله به خانه حضرت موسي بن جعفر(ع) كه امام رضا(ع) در آنجا بودند يورش برد، و خانة آن حضرت را به محاصرة خود در آورد. حضرت رضا(ع) كه از مقصد جلودي آگاه بودند، تمام بانوان و علويان را به اتاقي برده، و خودشان در عتبه در آن اتاق ايستادند، جلودي با خشونت و شدّتي روبروي امام ايستاده و گفت: كه من طبق دستور اميرالمؤمنين! هارون مأموريت دارم به اين اتاق هم وارد شوم و همه چيز را با خودم مصادره كنم، و اين كار بايد انجام پذيرد. امام هشتم در پاسخش

فرمودند: «تو همين جا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند ياد مي كنم كه هرچه اين بانوان از زيورآلات و لباس و غيره دارند برايت بياورم». جلودي نپذيرفت و برخواسته اش اصرار مي ورزيد، و حضرت امام رضا(ع) پيوسته مي فرمودند كه «اگر صبر كني من قول مي دهم هرآنچه در اتاق و در اختيار آن مخدرات هست نزد تو بياورم»، تا اينكه جلودي پذيرفت. امام وارد اتاق شدند و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هركدام جز يك پيراهن برتن، آنچه كه دارند، اعم از زيورآلات،خلخال، گوشواره و حتي مقنعه هاي روي سرشان را به همراه تمام اثاثية خانه به جلودي دادند.

از اين واقعه مدت ها گذشت تا اينكه حضرت امام رضا(ع) به خراسان تشريف آوردند و به اصطلاح ولي عهد مأمون عباسي شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافيان و درباريان با آن حضرت بيعت كنند. همه بيعت كردند، جز نفرات معدودي كه يكي از آنها همين جلودي بود. مأمون عباسي آن چند نفر را به جرم عدم بيعت با امام رضا(ع) به زندان افكند. جلودي با آن سابقه ننگين و با آن دشمني و هتك حرمتي كه نسبت به امام رضا(ع) روا داشت، و با آنكه با آن حضرت از بيعت هم سرباز زد، مورد لطف و عنايت و عفو حضرت رضا(ع) قرار گرفت؛ به اين ترتيب كه يك روز بعد از زنداني شدن جلودي، مأمون به خدمت امام هشتم(ع) شرفياب شد، و موضوع زنداني شدن آن چند مخالف و از جمله جلودي را به ايشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانيان احضار شوند.

حضرت امام رضا(ع) كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به

جلودي افتاد. با وجودي كه آن حضرت(ع) از ظلم و ستم آن شخص دل آزرده شد، و مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مي دانستند كه جلودي با ايشان دشمني آشكار دارد، با تمام اينها جلودي را عفو كردند و با لطف و مرحمت خويش از گناهان او چشم پوشيدند، و به همين جهت به مأمون رو كردند و با صورت گشاده اي فرمودند: «اين پيرمرد جلودي را به من ببخش و آزادش كن»، مأمون با صداي آهسته عرضه داشت: اين همان است كه دختران پيغمبر را آزرده و خانة شما را چپاول كرده است!

اما جلودي از آن كينه و بغضي كه نسبت به حضرت رضا(ع) داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مي خواهند، از اين رو به مأمون گفت: تو را به خدا و به خدمتگزاري ام به پدرت هارون، سوگند مي دهم كه خواهش اين آقا را نسبت به من نپذيري! مأمون كه وضع را چنين ديد، از بزرگواري امام رضا(ع) و خباثت جلودي در شگفت شد و به جلودي گفت: نه به خدا سوگند خواهش اين آقا را نسبت به تو عملي نمي كنم. سپس به دژخيم خودش دستور داد گردنش را بزند1.

عيادت امام رضا(ع) از مريض

يكي از اخلاق پسنديدة اسلامي، عيادت از بيماران و به طور كلي ديد و بازديد در ميان مؤمنان است. در تاريخ حضرت امام رضا(ع) وارد شده كه آن حضرت همانند جدّ بزرگوارش پيامبر اسلام (ص) اگرچند روز يكي از دوستان و مؤمنين را نمي ديد، حالش را مي پرسيد، و اگر مطّلع مي شد كه بيمار است به ديدار او مي شتافت.

يكي

از روزها يك نفر از شيعيان آن حضرت بيمار شد، و حضرت امام رضا(ع) براي ديدار او به خانه اش تشريف بردند و حالش را پرسيدند. سپس در همان چند لحظه آن بيمار را تسلّي خاطر دادند و موعظه و اندرز نمودند و به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، يكي با مرگ به راحتي و آسايش دست مي يابد، و ديگري با مرگش مردم را از شرّ خود راحت مي كند، و تو اگر مي خواهي از گروه اول باشي، ايمان به خدا و ولايتت را تجديد كن تا پس از مرگ در آسايش باشي. آن مرد چنين كرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و محبّت حضرت امام رضا(ع) چشم از جهان فرو بست2. ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت ها:

1. امين، سيّد محسن، اعيان الشيعه، ج1، ص42.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، چاپ جديد، ج49.

يهود و مسئلة قتل عبدالله؛ پدر پيامبر(ص)

كاهنان و احبار يهود تلاش كردند تا عبدالله را بكشند. بزرگشان به نام ربيان گفت: غذايي فراهم كنيد و آغشته به سمّ مهلك نماييد و آن را نزد عبدالمطّلب ببريد. يهوديان چنين كردند و آن را توسّط زناني كه صورت خود را پوشانده بودند به خانة عبدالمطلب فرستادند.

نجاح الطايي

يهوديان از ديرهنگام در صدد قتل رسول خدا(ص) بودند؛ چه آن زمان كه در صلب پدرش عبدالله بود و چه زماني كه در رحم مادرش آمنه قرار داشت، و به ويژه پس از تولّد و بعثت. 1. كاهنان و احبار يهود تلاش كردند تا عبدالله را بكشند. بزرگشان به نام ربيان گفت: غذايي فراهم كنيد و آغشته به سمّ مهلك نماييد و آن را نزد عبدالمطّلب ببريد. يهوديان چنين كردند و آن را توسّط

زناني كه صورت خود را پوشانده بودند به خانة عبدالمطلب فرستادند. همسر عبدالمطلب بيرون آمد و خوشامد گفت: آنها گفتند: ما از بستگان عبد مناف و فاميل دور تو هستيم. عبدالمطلب به خانواده اش گفت: بياييد و از آنچه بستگانتان برايتان آورده اند بخوريد. اما همين كه خواستند از آن بخورند، غذا به سخن آمد و گفت: از من نخوريد كه مرا مسموم كرده اند. خانواده عبدالمطلب از غذا نخوردند و به جستجوي آن زنان برخاستند ولي اثري از ايشان نيافتند. كه اين حادثه يكي از نشانه هاي پيامبري رسول خدا(ص) است.3 2. بار ديگر گروهي از احبار يهود در لباس تجّار از شام به مكّه آمدند تا جناب عبدالله بن عبدالمطلب _ پدر گرامي پيامبر خدا(ص) _ را به قتل برسانند. آنها شمشيرهاي آغشته به سمّ، همراه خود داشتند و مترصّد فرصتي مناسب بودند تا نقشه پليدشان را به مرحله اجرا درآورند. جناب عبدالله به قصد شكار از مكّه خارج شد و يهوديان فرصت را غنيمت دانسته، او را محاصره كردند و خواستند او را بكشند امّا خداوند به وسيله گروهي از بني هاشم كه از راه رسيدند، او را نجات داد. گروهي از احبار كشته شدند و بعضي ديگر به اسارت درآمدند.2 عبدالله بن عبدالمطلب در سن 17 يا 25 سالگي به طرز مشكوكي از دنيا رفت.

كازروني در كتاب خود المنتقي مي نويسد: 24 سال از پادشاهي كِسري انوشيروان گذشته بود كه عبدالله متولّد شد. وقتي 17 ساله شد با آمنه ازدواج كرد و هنگامي كه آمنه به رسول خدا(ص) باردار شد، عبدالله در مدينه وفات كرد.4 انگشت اتّهام در وفات عبدالله، متوجّه

يهود است و آنها متّهم به مسموم كردن او هستند؛ زيرا آنها بارها در مكّه كوشيدند تا علي رغم موانع او را بكُشند، پس اگر پاي عبدالله به مدينه مي رسيد، چگونه رفتار مي كردند؟!

البتّه هدف، رسول خدا(ص) بود و قرباني، عبدالله! ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحار الانوار، چاپ جديد، ج49.

2. همان، ج 15، ص 90، 91.

3. همان، ج 15، ص 90، 91 .5

حاملان گنجينه علم ربّاني- قسمت اول

زماني كه يكي از شاگردانشان از ايشان سؤال مي كند: آيا فرشتگان خود را به شما نشان مي دهند؟ امام از دادن پاسخ مستقيم پرهيز مي كنند و در عوض دستي بر سر يكي از پسرانشان مي كشند و مي گويند:

فرشتگان نسبت به فرزندان ما مهربان تر از خود ما هستند. اشاره:

اماميه را از آن جهت به اين نام خوانده اند كه وجود «امام» در آن، ركني اساسي و محوري است. امام در اين آيين، صرفاً نقش يك پيشوا را ندارد بلكه حامل امانت نبي است و ذخيرة علم ربّاني را در سينه دارد. اوصافي كه در متون روايي شيعي در حقّ امامان به كار رفته، مؤيد اين نكته است. با اين حال تصوير شيعيان از مقام و مرتبت ائمة تشيع، همواره بر يك منوال و منهج نبوده است و در خلال تاريخ طولاني شيعه، اطوار و جلوه هاي گوناگوني يافته است. آنچه از پي مي آيد ترجمة مقاله اي از كتاب امامت در انديشة شيعة نخستين به زبان انگليسي است كه با اتّكا به متون روايي معتبر، تصوّر شيعة نخستين از امام را روايت مي كند.

تا آنجا كه مي دانيم، تاكنون هيچ رساله اي عميقاً به موضوع «علم در امامية نخستين» نپرداخته است. علّت اين امر، تمايل به معنا كردن علم

براساس مكتب اهل سنت متقدّم يا شيعة «عقل گرا»ي متأخّر يعني علم به قرآن و حديث بوده است.امّا اين طرز تلقي به هيچ روي مطابق با ديدگاه منابع حديثي متقدّم و برداشت امامان از علم نيست. در منابع حديثي متقدّم امامان، علم از جايگاه بنياديني برخوردار است. اين نظريه، فوق العاده پيچيده و داراي سطوح و ويژگي هاي متعدد و مختلفي است. «العالم»، يكي از عام ترين اسامي براي امام است و به شاگردان او نيز «متعلّم» مي گويند. هدف «علم»، فهم معناي باطني يا ژرف هر چيزي است؛ هم عام و هم خاص. در امامية متقدّم، علم قطعاً به علوم ديني اطلاق مي شود و البته به طور خاص بخش باطني اين علوم و ساير علوم سرّي. به همين علّت است كه علم، عمدتاً يك معناي ازلي و احتمالاً حتّي معنايي رازآلود در كلام امامان دارد. در يك كلام، اين معنا از اختصاصات اعتقادي اين نظريه است. احاديثي كه به علم پرداخته اند، فراوان و نامنظم اند. اين احاديث، براساس منطقي طبقه بندي شده اند كه هدف از آن بيان جوانب متعدد مسئله است. هيچ يك از اينها به محقّق، در يافتن انسجام و سازگاري اعتقادي در اين خصوص كمك نمي كند. به عنوان نمونه، بصائرالدرجات «صفار قمي» به جوانب مختلف علم امام مي پردازد. شارح، اين كتاب را با اين حديث مشهور آغاز مي كند كه: طلب علم براي هر مسلمان يك واجب شرعي است؛ خداوند كساني را كه مشتاقانه در طلب علم هستند دوست دارد1. ازطرفي، اين حديث براي مسلمانان اهل باطن، بيانگر وظيفة آنان در يادگيري علوم باطني دين است. ساير احاديث اين كتاب كه فاقد انسجام و وضوح هستند نشان مي دهند كه اين تكليف

براي شيعة حقيقي به علم ازلي و باطني و به اسرار و رموزي مربوط است كه امامان عهده دار تعليم آنهايند. براي وضوح بيشتر مطلب، جوانب گوناگون اين مسئله را در سه بخش بررسي نموده ايم: الف _ منابع علم ازلي امامان

ب _ روش هاي انتقال اين علم

ج _ ماهيّت اين علم الف) منابع علم ازلي امامان

امام در مقام وجودي خود، دروازه يا آستانه اي است كه علم الهي از آن عبور مي كند. اين علم، حاوي پيام هايي است كه رسولان، آورندة آنند. پيامبر(ص) فرمودند: من شهر علمم و علي باب آن است.2

ستون هاي اين آستانه بي شمارند: معرفت خدا و اسرار خلقت. بنا به گفتة امام جعفر صادق(ع): خداوند چيزهايي دارد كه تنها از راه اسباب پديد مي آيند، و براي هر سبب يك توضيحي قرار داده است، براي هر توضيح، يك كليد، براي هر كليد يك علم، و براي هر علم يك دروازة سخن گو (باباً ناطقاً) آفريده است؛ كسي كه اين دروازه را بشناسد، خدا را شناخته است و كسي كه آن را نشناسد خدا را نخواهد شناخت؛ رسول خدا(ص) و ما امامان، اين دروازه هستيم.3 امام معدن علم خداست، خازن علم الله است. هر زمان كه قرآن به انحاي مختلف به صاحبان علم اشاره مي كند مرادش انبيا و امامانشان [اوصيائشان] به طور عام و چهارده معصوم(ع) به طور خاص است. منابع اين علم را مي توان به چهار دسته تقسيم نمود. 1. منابع آسماني

امام، الهام آسماني را دريافت مي كند. اصطلاحات و تعابيري كه نوعاً در اين مورد به كار مي روند، عبارتند از: «تحديث» (حرف زدن با كسي) و «تفهيم» (فهماندن چيزي به كسي). از اين رو، امام، «محدث» (كسي كه

موجودات سماوي با او سخن مي گويند) و «مفهم» (كسي كه مفهوم را از آسمان و ملكوت دريافت مي كند) ناميده مي شود.4 بنابر شماري از احاديث، محدث، تنها صداي موجودات آسماني را كه به او الهام مي كنند، مي شنوند بدون اينكه او را ببينند. در حالي كه پيامبر، هم صداي فرشته را مي شنود و هم صورت او را مي بيند. امّا ساير احاديث از ديدار فرشته با امامان سخن مي گويند. بنابر اين احاديث، فرشتگان با بال هاي خود از امامان حفاظت مي كنند. پس آيا مي توان دو دسته فرشته را در نظر گرفت، «فرشتگان تحديث» كه امامان تنها صداي آنها را مي شنوند و فرشتگاني كه امامان مي توانند صورت آنها را نيز ببينند؟ در خصوص اين مسئله يك ابهام (احتمالاً عمدي) خاص در كار است. يعني معناي ضمني و اساسي آن از اهميت ديني قابل ملاحظه اي برخوردار است. بر مبناي برخي گفت وگوهايي كه بين امامان و شاگردان ايشان صورت گرفته است به نظر مي رسد كه گويا واژة محدث نزد شاگردان، مترادفي بوده است براي «پيامبر» (نبي). زماني كه يكي از شاگردانشان از ايشان سؤال مي كند: آيا فرشتگان خود را به شما نشان مي دهند؟ امام از دادن پاسخ مستقيم پرهيز مي كنند و در عوض دستي بر سر يكي از پسرانشان مي كشند و مي گويند:

فرشتگان نسبت به فرزندان ما مهربان تر از خود ما هستند.5 پس ملاحظه مي كنيم كه معصومين(ع) علاوه بر دريافت الهامات از فرشتگان، از موجودي ملكوتي به نام «روح»، كه برتر از فرشتگان از جمله جبرئيل _ فرشتة وحي _ است، كسب الهام مي كنند. افزون بر اين، بر طبق مجموعه اي از احاديث، امام در تمام شب قدر الهامات آسماني را دريافت مي كند.

در اين شب دو گونه پيام از آسمان دريافت مي شود: اوّل اطلاعاتي دربارة وقايعي كه قرار است از آن شب تا شب قدر سال بعد اتفاق افتد، و دوم معاني ژرف و شرح و تفسير آنچه امام به طور «مجمل» از پيش مي دانسته است.6 بنابراين، ملكوت بر امام نازل مي گردد و در مقابل، امام قادر است براي احيا، تجديد و گسترش علم خود با روح خود به آسمان صعود كند. اين همان علمي است كه هر شب جمعه به دست مي آيد (علم مستفاد). امام ششم(ع) مي فرمايد: هر شب جمعه ارواح ما به همراه ارواح انبيا توسط خداوند به زيارت بارگاه الهي مي روند و تا زماني كه سرشار از علم و معرفت نشدند به ابدان خود بازنمي گردند.7 امام صادق(ع) در جاي ديگر مي فرمايد:

در طول شب جمعه رسول خدا و امامان به زيارت عرش الهي مي روند و من نيز همراه آنها هستم و تا زماني كه علم جديدي بر من نرسد رجعت نخواهم كرد؛ [زيرا] بدون آن [علم]، علمي كه پيشتر آموخته بودم از ميان خواهد رفت. اگر چه متون ما در پي استخراج يك تطبيق دقيق و آشكار نيست، با وجود اين، ما حق داريم بينديشيم كه امام، همانند پيامبر مي تواند به واسطة سرشت پنج بعدي روحش به نحو خاص، الهامات آسماني را دريافت كند. توصيفاتي كه امامان از اين روح مي كنند، اين مقايسه را موجّه مي سازد. زيرا اين روح القدس است كه علم به همة اشيا و علم به آنچه در زير عرش و بالاي زمين است را براي انبيا و امامان فراهم مي كند؛ در نتيجه، اين روح القدس است كه آنها مي توانند امانت نبوت را

حمل كنند. 2. منابع غيبي

«ستوني از نور» يكي از منابع علم امامت است كه امام با نگاه در آن، پاسخ تمام سؤالات خود را درمي يافت. دو نيروي مافوق طبيعي ديگر نيز به عنوان منابع علم امام مدّ نظرند؛ نخست آنها «نكت القلب؛ القا به قلب» و دوم «نقر في الاذن؛ گوشزد كردن» است.9 گفته شده است كه امام با انجام اين دو عمل مي تواند صداي فرشته را بشنود و به آينده، علم پيدا كند. اگر چه ماهيّت اين نيروها همچنان اسرارآميز باقي مانده است،10 لكن در احاديث، واژه هايي همچون وحي (كه آن را نوعاً پيامبر دريافت مي كند) الهام (ندايي كه منشأ آسماني دارد) به راحتي براي ناميدن آنها به كار مي رود. سرانجام آنكه، امامان قادرند با انبيا و امامان و اولياي پيشين ارتباط برقرار كنند؛ اين پديده را «ديدار با گذشتگان» مي نامند. در اينجا امام اطلاعاتي دربارة موضوعي خاص يا علمي دربارة يك نظام كلي به دست مي آورد. بنا به فرمودة علي(ع) در ميان ما [انبيا و امامان تمام عصرها] كسي كه مي ميرد، مرده نيست؛11 از اين رو، هر امام حاضر و زنده اي مي تواند تصوير گذشتگانش، خاصه انبيا (آدم، نوح و ابراهيم) و امام پيشين و در بسياري از موارد تصوير حضرت محمد(ص) را مشاهده كند. افزون بر اين، امام مي تواند كاري كند كه ديگران نيز گذشتگان را ببينند؛ امام كاظم(ع)، امام صادق(ع) را _ كه چندين سال پيش از او درگذشته بود _ در حالي كه در آستانة در خانه اش نشسته بود، به شاگردشان «سماعة بن مهران» نشان دادند.12 ماهنامه موعود شماره 85

محمدعلي اميرمعزي

ترجمه عليرضا رضايت پي نوشت ها:

1. بصائرالدرجات، بخش 1، فصل 1، ص 3، ش 1.

2. به

عنوان نمونه مقايسه كنيد با فورات، تفسير، صص 63-64؛ ابن بابويه، امالي، صص 268-269، 345، 388، 561؛ ابن بابويه، كمال الدين، باب 22، ص 241، ش 65؛ ابن بابويه، كتاب التوحيد، باب 43، ص 307، ش 1.

3. بصائر، بخش 1، فصل 3، ص 6، ش 2.

4. بصائر، بخش 7، فصل 5-7، صص 319-326 و بخش 8، فصل 1، صص 368-374؛ نيز بنگريد به كليني، اصول، «كتاب الحجة» باب ان الائمه محدثون مفهومون، ج2، صص 13-15؛ نعماني، كتاب الغيبه، صص 95،126؛ ابن بابويه، علل، ج 1، باب 146، صص182-183.

5. كليني، اصول، باب ان الائمه تدخل الملائكه بيوتهم...، ج 2، صص 41-240، ش 1؛ شاگرد مورد بحث مسمع بن عبدالملك كردين ابوسيار كوفي بصري است كه او نيز با تعاليم امام باقر(ع) آشنا بود. دربارة او بنگريد به نجاشي، رجال، ذيل اسم؛ شيخ طوسي، رجال، ص 136، ش 23 و ص 321، ش 657؛ اردبيلي، جامع الروات، ج 2، ص 230.

6. در اينجا لازم است به نوع سومي از علم كه در شب قدر نازل مي شود اشاره كنيم، هرچند اين علم صراحتاً بيان نشده است. در حديث امام نهم كه پيشتر ذكر آن رفت، شخصي از ايشان مي پرسد، آيا غير از آنچه امامان از پيش مي دانند علم ديگري وجود دارد كه بر آن نازل شود؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: «اين همان چيزي است كه امامان بايد آن را كتمان كنند. تنها خداي عزوجل پاسخ سؤال تو را مي داند. براي توضيح اصطلاحات مجمل و تفسير نيز بنگريد به ابن بابويه، عيون، ج 1، صص 145 به بعد؛ مجلسي، بحار، ج 8، ص 205 مجلسي، مرآت

العقول، ج 3، ص 97 براي كليت موضوع بنگريد به اي.كلبرگ، Imam and Community، صص 28-29.

7. بصائر، بخش 3، فصل 8، ص 132، ش 6.

8. كليني، اصول، همان، ج 1، صص 74-373، ش 3؛ در واقع گفته شده است كه علم امام لامحاله بايد افزايش يافته يا از بين برود؛ لذا فرايند آگاهي يا تعليم مي بايست در سراسر حيات او [= امام] ادامه يابد. (مقايسه كنيد با بصائر، بخش 3، فصل 8، ص 130، ش 1، ص 131، ش 5؛ كليني، اصول، باب لولا ان الائمه يزدادون النفد ما عندهم، ج 1، صص 75-274.

9. نكت قذف، قرع [في] القلب (القا به قلب) و نقر، نكت في الاذن / السمع، الاسماع (گوشزد كردن). البته اين كلمات برخي اوقات به جاي يكديگر به كار مي روند. خاصه مقايسه كنيد با بصائر، بخش 7، فصل 3، صص 18-316 و طريهي، مجمع البحرين، ذيل واژه.

10. مطلب چنين است: «[مطالب] به قلب امام القا مي شود و به او گوشزد مي گردد، هيچ مطلب ديگري در خصوص ماهيّت اين پديده وجود ندارد؛ تنها در يكي از احاديث منسوب به امام صادق(ع) گفته شده است كه نقر في الاذن كار فرشتگان است، كليني، اصول، كتاب الحجه، باب جهات علوم الائمه، ج 3، ص 394، ش 3.

11. بصائر، بخش 6، فصل 5، ص 275، ش 4.

12. بصائر، ص 276، ش 8؛ دربارة سماعة بن مهران ابومحمد حضرمي كوفي، از شاگردان امام ششم و هفتم(ع) و از واقفيون (قائلان به غيبت و بازگشت امام هفتم به عنوان مهدي(عج)، به عنوان نمونه بنگريد به نجاشي، رجال، ذيل اسم؛ شيخ طوسي، رجال، ص 214،

ش 196 و ص 351، ش 4؛ علامه حلي، خلاصة الاقول، ذيل اسم، اردبيلي، جامع الروات، ج 1، صص 384 به بعد.

امام سجاد(ع) و پيرمرد شامي

وقتي قافلة اسيران كربلا به دمشق رسيد، در كنار كوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي كردند. پيرمردي از شاميان جلو آمد و در مقابل قافلة اسيران بايستاد و گفت: شكر خداي را كه شما را كشت و شهرهاي اسلام را از شرّ مردان شما آسوده ساخت و اميرالمؤمنين يزيد را بر شما پيروزي داد. امام زين العابدين(ع) به آن پيرمرد، كه در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموي در امان نمانده بود، فرمود: اي شيخ، آيا قرآن خوانده اي؟ گفت: آري. فرمود: اين آيه را قرائت كرده اي:

قل لا أسئلكم عليه أجرا إلّا المودّة في القربي?. گفت: آري. امام سجاد(ع) فرمود: آن خويشاوندان كه خداوند تعالي به دوستي آنها امر فرموده و براي رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم. سپس آية تطهير را كه در حقّ اهل بيت پيغمبر(ص) است تلاوت فرمود: إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً. پيرمرد گفت: اين آيه را خوانده ام. امام(ع) فرمود: مراد از اين آيه ماييم كه خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاكيزه داشته است. پيرمرد بسيار تعجب كرد، گريست و گفت: چقدر من بي خبر مانده ام. سپس به امام(ع) عرض كرد: اگر توبه كنم آيا توبه ام پذيرفته است؟ امام(ع) به او اطمينان داد. اين پيرمرد را به سبب همين آگاهي شهيد كردند. ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت:

? برگرفته از: عرفان اسلامي (شرح جامع مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه)، ج 12.

آثار انتظار (سخنراني حضرت آيت الله ناصري)

خوشا به حال كسي كه زبانش را نگهدارد. در صدر اسلام، مسلماناني بودند، كه ريگ، زير زبانشان مي گذاشتند، مبادا يك حرف بر خلاف رضاي حق بزنند. بي خود نيست پروندة ما همه سياه

است. مكرّر عرض كردم اين اعمالي كه ما انجام مي دهيم يا اين انباري كه ما عباداتمان را داخلش مي گذاريم، يا ته انبار سوراخ است يا اين كه موش دارد!

سخنراني حضرت آيت الله ناصري

راجع به انتظار از نبي اكرم(ص) تا امام حسن عسكري(ع) نود و نه روايت معتبر آمده است. در اين معنا كه كساني كه منتظر فرج امام زمان باشند، چه ثواب و چه آثاري برايشان مترتّب است. من يكي دو تا روايت را تيمنّاً مي خوانم. كلمات نبي اكرم(ع) و اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت(ع)، يك نورانيّتي دارد. روايات اهل بيت(ع) نور است، مثل قرآن، كه نور است. دعاهاي رسيده از اهل بيت را كه مي خوانيد، خودش منوّر است. مگر نه اين كه زيارت جامعه مي خوانيم؟ كلام شما نور است يعني منوّر است. يعني صَدَرَ مِنَ النّور. نبي اكرم فرمودند:

أفضَلُ أعمالُ اُمّتي انتظارُ الفَرَج

انتظار فرج بهترين اعمال امّت من، است. در جايي ديگر نبي اكرم(ص) فرمودند: بهترين عبادات دو چيز است: يكي سكوت، يعني اين لب و دهانت و اين زبانت كنترل داشته باشد، و ديگري انتظار فرج. انسان ممكن است سال هاي زيادي عبادت كند، امّا به يك كلمة غيبت همه را به باد بدهد. در حالات يكي از بزرگان آورده اند كه شنيد كسي غيبتش كرده است. ايشان طبقي از ميوه گرفتند و به خادمشان دادند كه اين را براي همان كس ببرد. خادم طبق را برد. آن كس گفت: كي فرستاده است؟ خادم گفت: فلان آقا فرستاده. گفت: خدا خيرشان بدهد. دو روز بعد آن عالم بزرگوار را ديد و گفت: آقا شما زحمت كشيديد براي ما ميوه فرستاديد. فرمودند: بله! شما به من احسان

كرديد، من هم خواستم به شما احسان بكنم. گفت: آقا من كه كاري نكردم. فرمودند: چرا. شما خدمت بزرگي به من كرديد. گفت: من چه خدمتي كردم؟ گفت: غيبتم را كردي، اعمال خودت آمد تو پروندة من. چه احساني از اين بهتر؟ من هم خواستم به شما احسان بكنم. غيبت ها، تهمت ها، فحاشي ها، بزرگ و كوچك كردن هاي بي دليل، همه و همه از زبان صادر مي شود. بايد مراقب زبان بود. خوشا به حال كسي كه زبانش را نگهدارد. در صدر اسلام، مسلماناني بودند، كه ريگ، زير زبانشان مي گذاشتند، مبادا يك حرف بر خلاف رضاي حق بزنند. بي خود نيست پروندة ما همه سياه است. مكرّر عرض كردم اين اعمالي كه ما انجام مي دهيم يا اين انباري كه ما عباداتمان را داخلش مي گذاريم، يا ته انبار سوراخ است يا اين كه موش دارد! ما هر چي نماز مي خوانيم و روزه مي گيريم، باز هم خبري نيست و اتّفاقي نمي افتد. امروزمان بدتر از ديروزمان است. با وجودي كه اعمال ديروزمان خوب بوده و بايد مرتبه اي از ترقي براي ما آورده باشد، مي بينيم كه باز هم تنزّل كرديم. معلوم مي شود ديروز ما خراب شده است. شصت سال، شصت و پنج سال نماز خوانده است، روزه گرفته است، امّا هيچ تعالي و تكاملي نداشته است. از جاي خودش حركت نكرده است. بخشي از اين برمي گردد به زبان آدمي. زبان است كه انسان را بيچاره مي كند. روايت ديگري از نبي اكرم(ص) است، كه خطاب به اصحابشان فرمودند: در آخرالزّمان عدّه اي مي آيند كه عمل هر كدامشان مطابق عمل پنجاه نفر شماهاست . عرض كردند: يا رسول الله! ما در محضر و ركاب شما بوده ايم، ما رنج ها و

سختي هاي بسيار ديده ايم، چگونه مي شود عد ّه اي در آخرالزمان بيايند كه عمل يك نفرشان با عمل پنجاه نفر از ما برابر مي كند؟ حضرت فرمودند: شما اوّلاً مرا، معجزات مرا و جلسات مرا ديده ايد كه ايمان آورده ايد. آن ها به يك سياهي و سفيدي ايمان آورده اند، و براي آن ها مشكلات و فشارهاي سياسي اقتصادي بسيار وارد مي آيد كه تحمّل مي كنند كه اگر بر شما تحميل بكنند، نمي توانيد تحمّل بكنيد. در عين حالي كه اين گرفتاري ها و ناراحتي ها را دارند، دست از ولايتشان برنمي دارند. شما اگر در آن زمان قرار بگيريد، تحمّل نمي كنيد. روايت ديگري است از نبي اكرم(ص)، كه فرمودند: خدايا برادرهاي مرا به من برسان.

عرض كردند: يا رسول الله! برادرهاي شما چه كساني هستند؟ فرمودند: عدّه اي در آخرالزّمان مي آيند، كه به ظواهر شرع عمل مي كنند و منتظر فرج امام زمانشان هستند. اين ها برادرهاي من هستند شما قدر و ارزش خودت را بدان. بعد حضرت فرمودند: من تمامشان را به اسم مي شناسم. خداوند اشخاص آن ها را در عالم ذر به من نشان داده است. همه شان را مي شناسم. و اسماء آبائهم، پدرهايشان را هم مي شناسم. حضرت امام سجّاد(ع) فرمودند:

كسي كه در آخرالزّمان بر ولايت ما و معتقد به ولايت ما باشد، ثابت قدم باشد و منتظر امام زمان(ع) باشد، خداوند به او اجر هزار شهيد از شهداي بدر و احد را عنايت مي كند.

حضرت امام محمّد باقر(ع) فرمودند: كسي كه منتظر امام زمان(ع) باشد، ثواب كسي را دارد كه تمام روزها را روزه و تمام شب ها را مشغول عبادت است. در روايتي از امام حسن عسكري(ع) داريم كه فرمودند:

مثل امام مهدي(ع) در اين امت مثل حضرت خضر

است و مثل حضرت ذوالقرنين است، و براي او دو غيبت است؛ يك غيبت صغري و يك غيبت كبري. انتظار ظهور حضرت يعني چه؟ ما همه منتظر آمدن امام زمان(ع) هستيم، يعني چي منتظريم؟ انتظار، يعني منتظر باشيم كه كسي بيايد انقلاب جهاني ايجاد كند، نه يك انقلاب مقطعي و منطقه اي. يك انقلاب بي سابقه در جهان. در دنيا، انقلاب هاي بسياري اتفاق افتاده است. از زمان حضرت آدم(ع) تا به حال طايفه اي آمده و طايفة ديگري را از بين برده اند، امّا اين انقلاب بي سابقه است آن انقلاب ها مقطعي و موضعي بوده است. اين انقلاب، انقلاب سراسري است. سراسر دنيا انقلاب مي شود. منتظران بايد انتظار چنين انقلابي را داشته باشند. انتظار يعني آماده باش. معناي اين كه منتظر امام زمان(ع) باشد، يعني اين كه فرد براي فرمان حضرت آماده باشد. حالا منتظر به كي مي گويند؟ همة ما منتظريم؟ خوب، همين كه ما مي گوييم: «يابن الحسن! يا ابا صالح!» دعاي ندبه مي خوانيم. نماز امام زمان(ع) مي خوانيم، آن وقت به ما مي گويند منتظر؟ معناي انتظار يعني از وضع فعلي ناراحت است و تلاش مي كند وضع ديگري پيدا بشود. اگر فرزند شما مسافر باشد، منتظري فرزندت بيايد، يعني من از وضع فعلي ناراحتم. مي گويد: آقا مريضت بدحاله؟ بله بُرديمش دكتر. خوب چطور است؟ منتظريم حالش خوب بشود، دوا را بخورد بهتر شود. اين انتظار يعني چه؟ يعني از وضع فعلي راضي نيستيم، از اين كه مريض باشد و روز به روزش حالش بد بشود. انتظار داريم وضع بهتري پيدا بشود. ما كه مي گوييم منتظر امام زمانيم، حقيقتاً از وضع فعلي متنفّريم؟ ما كه متنظر امام زمان(ع) هستيم؛ يعني كه مبارزه مي كنيم با

اين وضع فعلي مان؟ با اين بي بند و باري ها، با اين بدحجابي و با اين معاملات باطل و حرام و با اين ساز و آوازها؟ اسم خودمان را هم منتظر گذاشتيم. داستان ما، قصة آن كساني نباشد كه خود را شيعيان حضرت رضا(ع) مي دانستند، امّا حضرت راهشان ندادند. يك بار، دوبار، دو ماه مرتب آمدند و رفتند، بالاخره جلسه اي گرفتند گفتند: اين كه نشد ما بخواهيم برگرديم و برويم، زن و بچّه ما تو خانه راهمان نمي دهند. اصلاً توي محلّ روي رفتن نداريم. نمي دانيم چه كار كنيم؟ ما برويم آنجا بگوييم ما شصت روز رفتيم، علي بن موسي الرّضا راهمان نداد؟ چه كار كنيم؟ مي رويم سؤال مي كنيم؛ ما علّتش را بفهميم كه چرا راهمان نمي دهيد. آمدند و حضرت فرمودند: بياييد تو. آمدند تو. عرض كردند: ما چه گناهي كرديم؟ فرمودند: براي اين كه دروغ مي گوييد ما از شيعيان شما هستيم. كدام اعمال شما به شيعيان ما رفته است؟ كدام كار شما، كدام رفتار شما، صورتتان، سيرتتان به ما رفته است؟ گفتند: پس يابن رسول الله چي بگوييم؟ ما كه نمي دانستيم. فرمودند: بگوييد ما از محبيّن و علاقه مندان شما هستيم. عرض كردند: ما توبه مي كنيم از اين گناه و از اين مطلبي كه گفتيم. يابن رسول الله! ما از محبيّن و علاقه مندان شما هستيم. حضرت فوراً بلند شدند، همه شان را بغل گرفتند و احترامشان كردند. بعد فرمودند كه: غلام! چند روز اين آقايان آمدند و راهشان نداديد؟ عرض كرد كه شصت روز يابن رسول الله. فرمودند: شما برويد منزل، شصت مرتبه سلام مرا به ايشان برسان و بگوييد من در خدمتتان هستم. كجا ما منتظريم؟ با اين اعمال من، با اين

صورت من، با اين كردار من، با اين معاملات من، بيهوده نيست هر چي مي گوييم «يابن الحسن» هيچ خبري نيست. حجاب ها مانع است. يكي از وظايف منتظر، تخليه و تحليه است، من خودم را بايد اصلاح بكنم. حجاب هاي ظلمانيم را برطرف بكنم. مزيّن بشوم به صفات حميده و سنخيّت پيدا بكنم. مادامي كه اين حجاب هاي ظلماني اطراف من هست، صفات خبيثه در وجود من هست، غيبت مي كنم، تهمت مي زنم، تكبّر دارم، حسادت دارم، رياي در عمل مي كنم، تا اين ها در وجود من هست، من سنخيّت ندارم با امام زمان(ع) رابطه پيدا بكنم. مي گويد: آقا من چهل تا نماز امام زمان(ع) خواندم، هيچ نتيجه اي نگرفتم. خوب حق هم داري. اوّل ايجاد سنخيّت بكن، يك نماز بخواني، نتيجه مي گيري. ظلمت محض با نور محض هيچ ارتباط ندارد. نتيجه اينكه، ما مي گوييم «يابن الحسن» بايد فكرش را بكنيم. راست بگوييم يابن الحسن. دوم اين كه در مقام اصلاح باشيم. خودمان را اصلاح بكنيم. حضرت كه مي خواهند تشريف بياورند مي خواهند اصلاح بكنند. منظور اين كه يكي از وظايف منتظرين اين است كه خود را اصلاح كنند. صفت هاي بد را از بين ببرند. آن موقع است كه عمل يك نفر، عمل هزار نفر از شهداي بدر و احد است. خدا مي داند يگانه كسي كه در عالم وجود واسطة فيض است، بين خالق و مخلوق، بين رازق و مرزوق، بين مدير و مدبّر، حضرت بقيّةالله است. بايد به اين بزرگوار توسّل كرد. در هر كاري باشد. امّا نگوييد ما شيعه ايم. از محبّين شما هستيم يابن رسول الله. دوستش داريم. خدا مي داند دوستش داريم. حرفي هم در اين نيست حالا درست است نمك نشناسيم، امّا

دوستش داريم. در هر كاري داري يابن الحسن فراموش نشود. چه كار مادي باشد، چه كار روحاني باشد. چه كار اقتصادي باشد، سياسي باشد، هر چي باشد يابن الحسن. ان شاءالله مورد عنايت حضرت قرار مي گيرد. در خاتمه اين داستان را عرض كنم كه داستان هاي زيادي، متجاوز از دو هزار جلد كتاب درمورد امام زمان نوشته شده است. شش هزار روايت در مورد امام زمان(ع) ثبت و ضبط كرد ه اند. يكي از داستان هاي صحيح و معتبرش اين است كه مرحوم مجلسي(ره) در بحارالانوار نقل كرده اند و بزرگان ديگري نيز از محدثين اين داستان را نقل كرده اند. قصّة «ابو راجح حمّامي» معروف و مشهور، شخصي بوده است جامه دار حمّام و در عين حال از علاقه مندان ولايت بوده است. به معناي واقعي علي دوست بوده است. بعضي ها زباني علي دوست هستند. اين فايده ندارد. نتيجه حاصل مي شود امّا كم. آن هايي كه حقيقت مي گويند نتيجه مي گيرند. غرض اين كه واقعاً عقيده داشت به اميرالمؤمنين. اين جا نشسته بود و وقتي كه صحبت اميرالمؤمنين يا حضرت زهرا(س) مي شد مي گفت: خدا لعنت كند ظالمينت را يا زهرا. خدا لعنت كند كسي و كسي و كسي را كه تو را اذيّت كردند. هر كجايي كه اسم علي يا زهرا را مي شنيد، فوراً شروع مي كرد به لعن كردن. حاكمي آمد در حلّه كه از سنّي هاي ناصبي بود. ناصبي ها مشركند. سبّ به اهل بيت مي كنند. اگر كسي سبّ به اهل بيت، عصمت و طهارت كرد، قتلش واجب است. رفتند به او گفتند: يك نفر حمامي است كه مرتّب دشمنان اهل بيت(ع) را سبّ مي كند. گفت: برويد بياوريدش. آمدند و دو سه نفر مأمور، دستش را بستند

و او را بردند. حاكم، گفت: بياوريدش جلو. او را بردند جلو. حاكم خيزران دستش بود، عصاي خيزران. گفت: شنيدم سبّ مي كني دشمنان اهل بيت(ع) را. گفت: من به ظالمين زهرا سبّ مي كنم. به ظالمين اميرالمؤمنين سبّ مي كنم. گفت: بياوريدش جلو. بردنش جلو. شروع كرد با اين عصاي خيزران به صورت ابوراجح ، مي زد. گوشت هاي صورت، چشم ها از بين رفت، دندان ها افتاد توي دهانش. گفت: ريسمان بياوريد. زبانش را درآوردند سوراخ كردند، دماغش را هم سوراخ كردند اين ريسمان را از زبان و دماغش رد كردند و سر يك طناب بستند و گفتند: بكشيد ببريد در بازار، تا هر كسي ببيند، ضربه اي بزند. اين را در كوچه ها و خيابان ها مي كشيدند و هر كس مي رسيد ضربه اي مي زد. بي حال افتاد. بدنش جاي سالمي نداشت. رفتند گفتند: اين ديگر قابل حركت نيست. سرش را ببريد. گفتند: سر بريدن ندارد. خلاص شده است. گفت: ببريدش. شب جلسه اي گرفتند در منزل كه ما نمي توانيم دفاعي بكنيم. برويم سراغ كفن و دفن و غسل و كافور. وسايل را تهيّه كردند و ديدند، نه! هنوز نفس مي كشد. گفتند: خوب حالا ديگه شب است و مي گذاريم فردا صبح مي بريم دفنش مي كنيم. فردا صبح آمدند ديدند ابوراجح نماز مي خواند. عجب! نگاه كردند ديدند خودش است. لكن اثري از اين زخم ها نيست. دندان ها قشنگ و سفيد، درآمده است. مقداري محاسنش سفيد بود امّا حالا پُرتر شده است. كمي بر چهره اش آثار آبله بود، حالا نه. قيافه همان امّا شده يك جوان سي ساله. آن موقع شصت هفتاد ساله بود، حالا شده سي ساله. صبر كردند نمازش تمام شد. گفتند: شما ابوراجح هستي؟ گفت: بله. گفت:

چه طور شد كه اين طوري شدي؟ گفت: موقعي كه شما رفتيد، گوشم مي شنيد. گفتيد: كارش تمام است. ديدم زبان كه ندارم حرف بزنم، چشم هم كه ندارم ببينم. قلبم را متوجه امام زمان(ع) كردم. گفتم: يا امام زمان! من در حمايت از مادرت رنج كشيدم. از جدّت حمايت كردم. آيا سزاوار است كه مرا به اين حالت در بياورند؟ اين چه دشمني با من داشت؟ فقط به اعتبار مادرت و جدت بود. دست من و دامان تو. مي گفت: تا اين مطلب به ذهنم آمد و متوسل به امام زمان(ع) شدم و اين حرف را از دلم به امام زمان زدم، ديدم كه اين اتاق، مثل اين كه در باز شد. گوشم شنيد. مثل اين كه حس كردم كسي پهلويم نشست. دستي به صورتم كشيد. همين طور كه دست مي كشيد، بدن من صحيح و سالم مي شد. چشم هايم را باز كردم، ديدم آقا امام زمان است. فرمودند: ابوراجح بلند شو و برو سركاسبيت! ما شما را حفظ مي كنيم. شما حمايت از ولايت بكنيد، حمايت از مادرم زهرا بكنيد. اين خبر در حلّه منتشر شد. خبر دادند به حاكم، حاكم گفت: برويد بياوريدش. من بايد او را ببينم. رفتند آوردنش. نگاهي كرد و بدون اختيار بلند شد. نشست. گفت: خيلي خوب ببريدش. تا آن زمان پشتش را مي كرد به مقام امام زمان(ع) و شيعه ها را اذيّت مي كرد. از آن تاريخ به بعد، ديگر عوض شد. خدايا قسمت مي دهيم به عزّت محمّد و آل محمّد فرج امام زمان(ع) را نزديك بگردان.

حاج رضوان

شهيد عماد مغنيه معروف به «حاج رضوان» فرزند آيت الله شيخ جواد مغنيه از علماي برجستة شيعة لبنان، و برادر «جهاد»

و «فؤاد» است كه قبل از او به شهادت رسيده بودند. در شهر صور ديده به جهان گشود. خانواده اش پس از مدتي از آنجا به ضاحية جنوبي بيروت نقل مكان كردند و در اين منطقه بود كه عماد تحصيلات ابتدايي و دبيرستان خود را گذراند و پس از آن در جواني، وارد دانشگاه آمريكايي بيروت (AUS) شد. شهيد مغنيه در اوايل دهة هشتاد ميلادي به «نيروي 17» شاخة نظامي جنبش آزادي بخش فلسطين پيوست؛ نيرويي ويژه كه براي حفاظت از مبارزاني مانند ابوعمار، ابوجهاد و ابود اياد تشكيل شده بود. او از همان زمان، در عمليات انتقال سلاح از جنبش آزادي بخش فلسطين به مقاومت اسلامي لبنان _ به ويژه جنبش امل _ نقش اساسي داشت. اما در پي اشغال لبنان در سال 1982 ميلادي از سوي رژيم صهيونيستي، مبارزان جنبش آزادي بخش فلسطين مجبور به ترك لبنان شدند. محاصرة بيروت، سه ماه به طول انجاميد و با خروج مبارزان فلطسيني و سازمان آزادي بخش از لبنان، عماد مغنيه نيز به صفوف رزمندگان افواج مقاومت اسلامي (جنبش امل) پيوست؛ جنبشي كه از سوي امام موسي صدر و شهيد مصطفي چمران تأسيس شده بود. وي در ادامه و همزمان با انتقال سيد حسن نصرالله از امل، به حزب تازه تأسيس «مقاومت اسلامي حزب الله» پيوست. شهيد مغنيه پس از اجراي موفقيت آميز چند عمليات به عنوان فرماندة گارد حفاظت مقامات بلندپاية حزب الله منصوب و پس از آن به عنوان مسئول عمليات ويژة حزب الله برگزيده شد. رژيم صهيونييستي مدعي شده، عمليات ربودن دو تن از نظاميان اسرائيلي در تابستان دو سال پيش كه بهآغاز جنگ 33 روزة اين رژيم عليه

لبنان انجاميد، از سوي عماد مغنيه هدايت شده است. روزنامة انگليسي «ساندي تلگراف» دربارة شهيد مغنيه نوشت: «او يك انقلابي مجاهد است كه با امام خميني(ره) بيعت كرده كه در راه انقلاب اسلامي از جان خويشتن نيز بگذرد». تصاويري كه تاكنون از شهيد مغنيه منتشر شده بسيار اندك است به گونه اي كه پليس فدرال آمريكا (اف.بي.آي) مدعي شد وي دو بار اقدام به جراحي پلاستيك بر روي صورت خود كرده است تا شناسايي نشود. شهيد عماد مغنيه، به دوري از رسانه ها و «مرد سايه» در مقاومت اسلامي شهرت داشت و بسياري او را مغز متفكر حزب الله قلمداد مي كنند. وي، سرانجام در پي انفجار خودروي بمب گذاري شده اش در دمشق، به شهادت رسيد. پي نوشت

به نقل از خبرگزاري فارس.

غربت امام زمان(ع)- قسمت دوم

عباسعلي پرچي زاده اشاره:

در قسمت نخست اين مطلب دربارة اقسام غربت امام زمان(ع) سخن گفتيم. گفته شد كه گاهي اوقات غربت در مكان اتفاق مي افتد و گاهي در زمان. برخي از وجوه غربت آن يگانه هستي، عبارتست از: نشناختن راستين امام(ع)، موالات بدون برائت، و... اكنون قسمت پاياني آن را تقديم شما مي كنيم، باشد كه مقبول نظرتان واقع شود. 3. شكستن عهد الهي و ارتكاب گناهان

وجه ديگر غربت امام زمان(ع) در بين شيعيان و دوستانشان به شكستن عهد الهي از سوي آنان، به دليل ارتكاب اعمال ناشايست و صدور گناهان بر مي گردد. در قرآن كريم به طور متعدّد از عهد و پيمان خداوند سخن گفته شده و بر لزوم وفاي به آن تأكيد شده است. در جايي فرموده است:

إنمّا يتذكّر اولوالألباب ? الذّين يوفون بعهدالله و لا ينقضون الميثاق.1

تنها صاحبان خرد متذكر مي شوند، كساني كه به عهد

خداوند وفا مي كنند و پيمان را نمي شكنند.

سپس در ادامة همين آيات، اشاره به عهدشكني عهدشكنان شده است:

والذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه... اولئك لهم اللعّنة و لهم سوءالدّّار.2

آنان كه عهد خداوند را پس از پيمان گرفتنش مي شكنند، همان كساني هستند كه به دوري از رحمت الهي و عاقبت بد گرفتار مي گردند. مطابق آنچه ائمه(ع) تفسير فرموده و بر اهميت و ضرورت آن تأكيد كرده اند، عهد خداوند در اين آيات، همان پيماني است كه در خصوص امامت و ولايت اميرالمؤمنين(ع) و امامان بعدي گرفته شده است.

نمونة ديگري از آيات شريفه قرآن:

أوفوا بعهدي اوف بعهدكم.3

به عهد من وفا كنيد تا من به عهد شما وفا نمايم. از امام صادق(ع) در ذيل اين آية شريفه، چنين نقل شده است:

به ولايت عليّ بن ابيطالب(ع) _ كه از جانب خداوند واجب است _ وفا كنيد تا من به وعدة خود در مورد بهشت وفا كنم. 4

در مورد همين عهد الهي است كه امام صادق(ع) فرمودند:

ما عهد خداوند هستيم، پس هر كس به عهد ما وفا كند، عهد خداوند را وفا كرده است. 5 لازمة محبت امام(ع)، همانا معرفت به ولايت ايشان و اطاعت بي چون و چرا از ايشان است؛ زيرا كسي كه ادعاي دوست داشتن كسي را دارد، نبايد فرمان او را زمين بگذارد، بلكه بايد از او تبعيت كند، چنانچه خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد:

اي پيامبر(ص) به ايشان بگو اگر خدا را دوست داريد پس مرا اطاعت كنيد. ضمناً بايد دانست اطاعت الهي، همان انجام واجبات و ترك نواهي و كسب مقام كرامت عنداللهي است. خداي متعال در آيه كريمه « إنّ أكرمكم عندالله أتقي?كم؛6 در حقيقت ارجمندترين شما

نزد خدا پرهيزكارترين شماست» به اين موضوع اشاره فرموده است. به همين لحاظ مي توان گفت وقتي شيعيان دچار گناه و معصيت مي شوند، در واقع همان عهد و پيمان الهي را مي شكنند كه خداوند در قرآن كريم در آيه «اوفوا بعهدي؛ به عهد من وفا كنيد» از آن ياد كرده است. تا آنجا كه امام زمان(ع) در توقيع مباركشان به جناب شيخ مفيد با لحني توبيخ آميز به شيعيانشان چنين فرموده اند:

ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفي نيست، از خواري و مذّلتي كه دچارش شده ايد باخبريم. از آن زمان كه بسياري از شما به برخي كارهاي ناشايست ميل كرديد كه پيشينيان صالح شما از آنها دوري مي جستند. عهد و ميثاق خدايي را آنچنان پشت سر انداختند كه گويا به آن پيمان آگاه نيستند... اگر شيعيان ما _ كه خداوند توفيق طاعتشان دهد _ در راه ايفاي پيماني كه بر عهده دارند، هم دل مي شدند؛ ميمنت ملاقات ما به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مي گشت.7 آشكار است كه ناخوشايندي حضرت بقيةالله(عج)، ناخشنودي خداوند متعال را به دنبال خواهد داشت و لذا استمرار اين خشنودي، منجر به استمرار غيبت امام(ع) و محروميت و محجوبيت شيعيان از تشرف و درك محضر مبارك و پر بركت امام عصر(ع) خواهد شد. لذا علامة محدث، ميرزا حسين نوري در كتاب شريف نجم الثاقب مي نويسد:

«شيخ طوسي و شيخ صدوق و أبي جعفر محمد بن جرير طبري، با سندهاي معتبر داستان علي بن ابراهيم بن مهزيار را روايت كرده اند. او از اهواز به كوفه، از آنجا به مدينه و از مدينه به

مكّه رفت، و در حال طواف، با جواني همراه شد، و سرانجام در نزديكي طائف، در مرغزاري خدمت امام(ع) رسيد. به روايت طبري چون به خدمت آن جواني كه يكي از خواص _ بلكه از اقارب خاص _ بود رسيد، آن جوان به او گفت: «چه مي خواهي اي ابوالحسن؟!» ابن مهزيار پاسخ داد:

امام محجوب از عالم را.

گفت: آن جناب از شما محجوب نيست، ولي بدي كردار شما، ايشان را از شما محجوب نموده است».8

داستان ملا محمد سعيد مازندراني _ مشهور به سعيد العلماء _ سندي محكم در اين باره است. زماني كه تصدي مقام مرجعيت شيعه به شيخ مرتضي انصاري پيشنهاد مي شود، ايشان در جواب مي فرمايند: «به ملا محمد سعيد مازندراني مراجعه كنيد چون ايشان از من شايسته تر هستند.» و خود، نامه اي با همين مضمون نيز براي ملامحمد سعيد ارسال مي نمايد. ملامحمد سعيد به نامة شيخ مرتضي انصاري چنين پاسخ مي دهد:

«هر چند در زمان تحصيل، استفاده و فهم من بيشتر بود ولي اكنون مدّتي است كه شما مشغول درس و بحث هستيد و من حوزة درس را ترك كرده ام، بنابراين شما به من مقدم هستيد».9 4. نگرش غيرواقعي به آرمان مهدويت

يكي ديگر از وجوه غربت يا ناخشنودي آقا بقيةالله الاعظم(عج) در ارتباط با شيعيان و دوستانشان را مي توان چنين برشمرد كه متأسفانه آرمان مهدويت و اهداف بلند و مقدس امام زمان(ع) مثل تحقق دولت عدل جهاني و نهضت حيات بخش جهاني آن حضرت در اذهان غالب شيعيان، نه به عنوان يك واقعيت غير قابل انكار، بلكه بيشتر به عنوان يك پندار و آرزوي دور و دراز و نوعاً دست نيافتني تلقي مي شود. در

حالي كه بايد گفت «مهدويت» طرحي الهي است كه قوانين كلي آن از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) تدوين شده و سپس تشريح، تفسير و تبيين جزئيات آن از سوي اوصيا و جانشينان بلافصل رسول خاتم(ص) يعني ائمة اطهار(ع) طبق حديث شريف ثقلين بيان گرديده است و تحقق آن به دست آخرين وصيّ ايشان، حضرت خاتم الاوصيا _ مهدي موعود(ع) _ در زماني كه خداوند مصلحت بداند به فرمان الهي خواهد بود. بنابراين ظهور حضر ت مهدي(ع) بر خلاف تصور غلط عموم شيعيان، يك خبر محبوس در گذشته نيست، بلكه اين وعدة خداوند است كه نه پيش بيني بلكه پيش گويي همة انبياء(ع) است. يك خبر است، منتهي به جاي اينكه خبر از گذشته باشد، خبري است كه از آينده داده مي شود و كاملاً مشخصات خبري را دارد. انشاء نيست، آرزو نيست، خبر از پروژه اي است كه قبلاً از طرف خداوند طراحي شده و اجرا خواهد شد. «مهدي(عج)» از همان ابتدا جملة نهايي پروژة خداوند بود. بنابراين وقتي صحبت از ظهور مهدي(عج) مي شود، بايد معرفتي نسبت به واقعيت رخ دهد نه اينكه در اذعان يك آرزو، يا يك پيش بيني محتمل بر اساس حدسيّات نقش بندد كه اگر حجت استقراء خراب شد، حجيت اين عقيده هم زير سؤال برود. مهدويت يك اساس خلقي دارد، يعني اگر مهدي(ع) نيايد، نه فقط فلسفة تاريخ، بلكه فلسفة خود خلقت انسان هم خدشه دار مي شود. بحث مهدويّت، بحث حدسيّات اين و آن، بحث استقراء يا فال بيني و پيش گويي عادي و تفريحي نيست، آرزوي شكست خورده ها و رؤياي بزرگان نيست كه يك وقتي اسپارتاكوس بيايد، «زورو» بيايد، يك «سوپر من» با اسبي سفيد از پشت

كوهي بيايد و همه را نجات دهد، به علاوه بدانيد همة اين افسانه هاي ساخته شده بر مبناي واقعيتي ساخته شده است. راجع به چه چيزي معمولاً دروغ مي سازند؟ راجع به چه چيزي آرزو مي كنند؟ همه دروغ ها و افسانه ها معمولاً بر اساس يك «راست» بنا مي شود، چون انبياء و پيغمبران راستين بودند. پيغمبران دروغين و متنبّيان هم پيدا شدند كه ادعاي نبوت كردند، چون سكّة اصل هست، سكة قلب هم جعل مي شود. يعني چون حقيقت و معتبر وجود دارد، پول تقلّبي هم جعل مي كنند و الاّ اگر چيزي به نام پول نبود و اعتباري نداشت، چه كسي مي آمد پول جعل بكند؟ همة افسانه هايي كه در غرب و شرق ساخته شد و منتظر سفيدپوشي هستند كه از پشت كوه بيايد و بشريت را نجات بدهد و بدون ساخت و پاخت از پس همة ستم ها، تبعيض ها و بي عدالتي ها در آيد، علاوه بر اينكه نشان مي دهد اين انتظار، ريشه اي فطري در همة انسان ها دارد، نشان مي دهد كه حقيقتي است كه بر اساس آن حقيقت، نسخه هاي بدلي ساخته مي شود و اگر نسخه هاي بدلي دروغ است و توأم با خرافات و اساطير شده، بدان معني نيست كه اصلش هم دروغ است. يك اصلي وجود دارد كه اينها همه خواسته اند بدل او باشند، ولي آن اصل، واقعيت دارد و او خواهد آمد و اين، رؤياي بردگان نيست كه در زنجير آرزو كنند منجي برسد. اين منجي واقعاً هست و واقعاً خواهد رسيد. مهدويت اصولاً جزئي از اركان خاتميّت و از ضمائم بعثت پيغمبر(ص) است و امري حاشيه اي نيست كه اگر آن را از آموزه هاي اسلامي حذف بكنيد، اسلام همچنان اسلام بماند. مهدي(عج)

مي آيد تا كار نيمه تمام همة انبياء را تمام كند و ساختماني كه آنها شروع به چيدن كردند و بالا آوردند، در واقع مهدي(ع) بايد آن را افتتاح كند و آن ساختمان روزي افتتاح خواهد شد...10

5. نبودن ياران مجاهد

يكي ديگر از مصاديق غربت امام زمان(ع) نزد دوستان و شيعيانشان، عدم وجود خواص مددكار است خواصي كه بتوانند با كارهاي عالمانه و عاشقانه، زمينه هاي غربت امام زمان(ع) را در همة ساحت هاي نظري و عملي و زيست فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي شيعيان برطرف سازند تا مردم فقط امام زمان(ع) خود را در چراغاني و پخش نقل و نبات و شادباشي هاي جشن نيمة شعبان آن هم فقط سالي يك شب و يك روز سراغ نگيرند، بلكه فرهنگ مهدوي و آرمان هاي بلند آن، مثل عدالت مهدوي، عقلانيت مهدوي، و اخلاق و ادب و سلوك مهدوي در عمق كالبد حيات فردي و اجتماعي و همة ساحت هاي نظري و عملي زندگي شيعيان، ظهور و نمود عيني داشته باشد. ايشان بايد امام زمان(ع) را نه به عنوان شخصيتي كه بر روي بام جهان و بر شانه هاي تاريخ ايستاده است كه دست ما گناهكاران براي هميشه از دامان او كوتاه است، بلكه به عنوان باب و دروازة رحمت و معرفت الهي به مردم معرفي نمايند كه هر كس بايد از اين باب و اين در ورودي به درگاه الهي وارد شود. امام(ع) همان حقيقت هميشه زنده اي است كه جمال حق در سيماي ملكوتي صاحب الزماني او متجلّي است و لذا طالب ديدارش، طالب وجه الله و بقيةالله است، چنانكه در زيارت آل ياسين منسوب به حضرتش مي خوانيم:

سلام بر تو اي دعوتگر خلق به خدا،

اي فراخوان بشريت به سوي خداوند و اي مظهر همة آيات الهي،

سلام بر تو اي ورودي درگاه خدا كه هر كس بخواهد به محضر خدا برود، از طريق او بايد برود؛ اي حاكم و حافظ دين خدا، و سلام بر تو اي نماينده و بازوي خدا در سرزمين و ياريگر حق و حقيقت. بنابر اين بر خواصّ شيعه است كه با تلاش هاي عالمانه و عاشقانة خود، زمينه هاي جهل و ناداني در بين شيعيان نسبت به حقيقت آرمان هاي متعالي امام(ع) و اهداف الهي نهضت جهاني آن حضرت را برطرف سازند تا انشاءالله زمينه هاي غربت و ناخشنودي امام زمان(ع) از ناحية كج فهمي ها و كج انديشي هاي دوستان و شيعيانشان برطرف گردد. زيرا تا زماني كه شيعيان، ارزش حقيقي امام خود را نشناسند، چگونه مي توانند به تكاليف خود نسبت به آن حضرت درست عمل نموده و خود را براي ظهور آن حضرت آماده كنند؟ شايد يكي از وجوه تشبيه غيبت حضرت مهدي(ع) به غيبت حضرت يوسف(ع) در روايات، اين موضوع باشد كه قرآن نقل مي كند زماني كه حضرت يعقوب(ع)، بوي پيراهن يوسف(ع) را شنيد؛ فرمود:

انّي لأجد ريح يوسف لو لا أن تفنّدون.11

اگر سفيه تصور نمي كنيد، من بوي يوسف را مي شنوم! اين كلام حضرت يعقوب(ع) به خوبي نشان مي دهد كه سفيهان نمي توانند بوي يوسف زهرا(ع) را بشنوند. در اكثر كتب معتبر روايي شيعه، مثل بحارالانوار، كمال الدين شيخ صدوق و احتجاج شيخ طبرسي نقل گرديده است كه حضرت مهدي(عج) مي فرمايند:

نادانان و كم خردان شيعه و كساني كه بال پشه از دينداري آنان محكم تر است، ما را مي آزارند.12 «يعني اين احمق هايي كه متأسفانه گاهي بين طرفداران و شيعيان ما يافت

مي شود، شكنجه گران ما هستند، ما را اذيّت مي كنند و استحكام دين اين جاهلان قشري به اندازة بال پشه است يعني عقل كوچك اينان، ظرفيت پيام بزرگ ما را ندارد. آنان گمان مي كنند كه ما را دوست مي دارند، اما راه ديگري مي روند و حواسشان نيست، عقل كوچك آنان كه چند انگشتانه بيشتر ظرفيت ندارد، كجا ظرفيت پيام ما را خواهد داشت؟ معني اين روايت مي دانيد چيست؟ اين است كه حضرت مهدي(ع) مي گويند كه ما براي قيام جهاني، روي شعور انساني حساب كرده ايم، روي عقل بشر و عقل اصحاب خود حساب كرده ايم و جريان هاي كم شعور و سطحي حتّي اگر دوست باشند، كار دشمن ما را با ما مي كنند و ما را عذاب مي دهند و بر سر راه سنگ مي اندازند، لذا من روي بال پشه حساب مي كنم، امّا روي ايمان آدم هاي احمق حساب نمي كنم.13

6. تبليغات ضدّ مهدوي دشمنان امام(ع)

آخرين وجهي كه براي غربت يا ناخشنودي امام زمان(ع) مي توان برشمرد، تبليغات ضدّ مهدوي توسّط دشمنان اسلام است. اين دشمني امر جديد و بي سابقه اي نيست و در طول 11 قرني كه از غيبت كبراي امام(ع) مي گذرد همواره وجود داشته، چه به صورت جعل حديث در زمان حكومت هاي جابر اموي و عباسي و چه در عصر ما كه فرقه هاي وابسته به استعمار مثل وهابيّت و بهائيت با اتكا به ابزار رسانه اي و تكنولوژي برتر ماهواره اي و اينترنتي، اقدام به پخش وسيع اكاذيب و توليد و تكثير محصولات فرهنگي با سوژة ضدّ مهدوي نموده و همچنين شاهد راه اندازي صدها سايت و پايگاه اينترنتي از سوي مسيحيان توراتي يا تلمودي (مسيحيان صهيونيست) و فعاليت هاي شديد تبليغي گروه هاي تبشيري و ايوانجليست در

قلب مناطق اسلامي و به خصوص خاورميانه هستيم. بدون ترديد مقابله با اين هجوم گستردة اسرائيلي و آمريكائي و مزدوران بني اسرائيل به گنجينة مهدويّت، تلاش وافر و مددكاري خواص يعني متفكران و انديشمندان جهان اسلام، و به خصوص شيعيان را در معرفي درست و شايستة فرهنگ والاي مهدويت و آرمان هاي امام عصر(ع) با بهره گيري كامل از ابزار، تكنولوژي و فن آوري مدرن امروز مي طلبد. هر چند كفار و مشركان هر اندازه هم توطئه و دسيسه نمايند، سودي نخواهد داشت. به فرمودة قرآن كريم:

كافران مي خواهند نور خدا را به گفتار باطل و طعن مسخره با دهان هايشان خاموش كنند و البته خدا نور خود را كامل خواهد كرد، هر چند كافران خوش ندارند. از مجموع مطالبي كه در خصوص غربت حضرت بقية الله اعظم(عج) برشمرديم، روشن مي شود كه ريشة اصلي غربت امام(ع) غالباً به عدم شناخت راستين شيعيان از آن حضرت بر مي گردد. لذا براي رفع عوامل غربت امام زمان(ع)، بيش از هر امري به تحصيل معرفت صحيح و درست و به تعبير خود ايشان در توقيع شريفي كه به شيخ مفيد _ اعلي الله مقامه _ فرمودند به «شناختي راستين و صادقانه» از امام(ع) نيازمند هستيم. زيرا تا اين شناخت تحصيل نگردد، چگونه مي توانيم انتظار داشته باشيم امام(ع) ما را به عنوان شيعة خود بپذيرد و چگونه بدون شناختي راستين، مي توانيم به عهدي كه در قرآن كريم از ما خواسته شده وفا كنيم؟ همچنان كه امام صادق(ع) مي فرمايد:

ما عهد خدا هستيم، پس هر كس به عهد ما وفا كند، عهد خداوند را وفا كرده است.14

مگر در زيارت منسوب به خود امام زمان(ع) نمي خوانيم:

السلام عليك يا ميثاق الله

الذّي أخذه و وكّده؛

سلام بر تو اي پيمان خدا كه آن را ستانده و محكم گردانيده است.15 بنابراين ما نيازمند معرفت درست به پيمان الهي هستيم، همان پيماني كه در روز غدير، پيامبر اكرم(ص) از همة مسلمانان خواست كه تا روز قيامت به اين پيمان و تعهد الهي وفادار باشند. در مرحلة بعد از معرفت، نيازمند اطاعت و محبت كامل به ولايت آن امام بزرگوار هستيم، زيرا محبت زائيدة معرفت است و اطاعت زائيدة محبت. البته بايد دانست كه اين معرفت، زمينة ولايت مداري هر فرد شيعه است و همچنين بايد بدانيم كه محبت و معرفت امام(ع)، شرط تهذيب و قبولي اعمال، و لازمة برخورداري از هدايت و مغفرت الهي، شرط قبولي بندگي و بهترين راه تقرب به خداوند است. در زيارت امام زمان(ع) خطاب به آن حضرت مي گوييم:

السلام عليك يا باب الله الذي لا يؤتي الاّ منه، السلام عليك يا سبيل الله الذّي من سلك غيره هلك.

سلام بر تو اي راه خدا كه هر كس غير از آن راه رود، هلاك گردد. و امام(ع)، صاحب ولايت مطلقه الهيّه است و همان وجه الله باقي است كه همة موجودات چه با نگاه تكويني و چه با نگاه تشريعي بايد از طريق او به حق متوجه شوند. همان طوري كه در دعاي شريف ندبه مي خوانيم:

كجاست آن وجه الهي كه همة اوليا به سوي او بايد توجه كنند؟ معرفت امام عصر(ع)، عين معرفت حق و اطاعت امام(ع)، عين اطاعت حق است و امام(ع) اگرچه به حسب ظاهر، در دسترس نيست، اما ولايت باطني امام و هدايت به امر ايشان طبق آية كريمة: «و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا»16 در عصر

غيبت موجب دستگيري از دوستان و شيعيانشان مي گردد. پس همة اعمال صالح ما با هدايت امام(ع) از ما صادر مي گردد. به همين دليل است كه در سلام هاي وارده بر ايشان مي گوييم:

سلام بر تو اي شريك اعمال. لذا امام(ع) شريك در همة اعمال خوب ماست. طبق آنچه كه از مجموعة آيات، روايات و زيارات واصله از معصومين(ع) به دست مي آيد، همة هستي در نعمت هاي مادي و معنوي، بر سر سفرة ولايت حضرت مهدي(ع) نشسته اند. در زيارت جامعه خطاب به امامان(ع) عرض مي كنيم: «والسّادة الولاة» يعني شما سروران و سرپرستان خلقيد.

اينها گوشه اي از اقيانوس بيكران حقّ حضرت وليّ الله الاعظم(عج) بر ماست. اينك ما در قبال اين همه احسان و تفضّل چه وظيفه اي داريم؟! آيا نبايد بر قانون «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان»17 جامة عمل بپوشانيم؟ پس مي توان گفت اهمّ وظايف ما نسبت به حضرت عبارتند از:

اول، به يادش باشيم.

دوم، از سيرة آن حضرت تبعيت كنيم.

سوم، براي فرج و سلامتي اش دعا كنيم و صدقه بدهيم.

چهارم، با تمام وجود خدمت گزار آن حضرت باشيم. وقتي از حضرت صادق(ع) پرسيدند:

«هل ولد القائم؟ آيا قائم(عج) متولّد شده اند؟» ايشان در پاسخ فرمودند:

خير و اگر او _ حضرت مهدي(ع) _ را درك مي كردم تمام عمر به او خدمت مي كردم. 18 مؤلف كتاب گرانقدر مكيال المكارم، پس از نقل اين حديث شريف مي فرمايد:

«اي دوستدار عاقل در اين كلام بينديش، آيا در آن مبالغه يا چيزي بر خلاف واقع مي پنداري؟ هرگز چنين نيست، بلكه اين كلام عين حقيقت است و نكات دقيقي را روشن مي كند. يكي از نكات آن، فضيلت و شرافت امام قائم(عج) است و نكتة ديگر اشاره به اينكه خدمت كردن

به ايشان، بالاترين عبادت ها و مقرّب ترين طاعت هاست. زيرا امام صادق(ع) كه عمر شريفشان _ چه شب و چه روز _ را فقط در انجام انواع طاعات و عبادت ها گذرانده اند، فرموده اند كه اگر حضرت قائم(عج) را درك مي نمودند، همة عمر خود را در خدمت به ايشان سپري مي كردند. از اين كلام روشن مي شود كه تلاش در مسير خدمت گزاري به حضرت قائم(عج) با فضيلت ترين عبادت و شريف ترين عملي است كه وسيلة قرب انسان به درگاه الهي مي شود».19 ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت ها:

1. سورة رعد(13)، آيات 20 _ 19.

2. سورة رعد(13)، آية 25.

3. سورة بقره(2)، آية 40

4. تفسير فرات بن ابراهيم كوفي، ج 1، ص 58.

5. كليني، كافي، ج 1، ص 221، ح 3.

6. سورة حجرات(49)، آية 13.

7. طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 497 و علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 53 ص 175.

8. ميرزاي نوري، نجم الثاقب، ص 720 و 721.

9. زندگاني و شخصيت شيخ مرتضي انصاري، ص 74.

10. رحيم پور ازغدي، حسن، ده انقلاب در يك انقلاب، ص 16 _ 13.

11. سورة يوسف(12)، آية 94.

12. طبرسي، همان، ج 2، ص 474 و 473.

13. رحيم پور ازغذي، همان، ص 74 و 73.

14. كليني، همان، ج 1، ص 221، ح 3

15.طبرسي، همان، ج 2، ص 316.

16. سورة انبياء(21)، آية 73.

17. سورة رحمن(55)، آية 60.

18. مجلسي، همان ج 51، ص 148.

19. موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، ج 2، ص 222 تا 221

بايسته هاي برنامه سازي در حوزه مهدويت

اشاره:

با توجه به اقبال گسترده اي كه در سال هاي اخير در جامعه ما نسبت به مباحث مهدوي صورت گرفته است، اين انتظار وجود دارد كه رسانة ملي هم همگام با مردم موضوع مهدويت و انتظار را بيش از پيش مورد توجه قرار دهد تا بتواند

نيازهاي فرهنگي روزافزوني را كه در اين زمينه احساس مي شود، پاسخ گويد. ورود گسترده و تأثيرگذار صدا و سيماي جمهوري اسلامي به حوزة مباحث مهدوي مستلزم توجه به نكاتي است كه در اين مقاله به برخي از آنها اشاره مي شود: در توليد و پخش برنامه هاي ديني از جمله برنامه هاي مهدوي حساسيت ها و ظرافت هاي خاصي وجود دارد كه اگر به آنها بي توجهي يا كم توجهي صورت گيرد آن برنامه ها نه تنها اهداف مورد نظر را محقق نخواهند ساخت، چه بسا ممكن است موجب ايجاد شبهه ها و پرسش هاي مختلف نسبت به آموزه هاي ديني شوند. مهم ترين بايسته هايي كه در ساخت برنامه هاي مهدوي بايد مورد توجه قرار گيرند، به شرح زير است: 1. تعميق و ارتقاي معرفت و ايمان روشن بينانه رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيان نقش و مسئوليت صدا و سيما در حوزه دين، ارتقاي «معرفت ديني» و «ايمان ديني» مردم را مورد توجه قرار داده، مي فرمايد: معرفت ديني بايد ارتقا و گسترش پيدا كند، اما يك معرفت روشن بينانه و آگاهانه... طبيعتاً از وظايف صدا و سيما ارتقاي معرفت ديني و ايمان ديني است؛ هر دو. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارند. هم ايمان مردم بايد تقويت شود. هم معرفت و شناخت مردم. شناخت ديني مردم بايد ارتقا پيدا كند. در زمينة معرفت ديني بايد توجه داشت كه اين ايماني كه مردم پيدا مي كنند، سست، عوامانه، سطحي و قشري نباشد؛ به شدت از اين پرهيز بشود. اكتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطي. تأكيد بر اين چيزها به طور افراطي، هيچ مفيد نيست؛ هيچ تبليغ دين محسوب نمي شود.1 براساس اين سخن مقام معظم رهبري، در برنامه هاي

مهدوي صدا و سيما _ همچون ديگر برنامه هاي ديني _ بايد به موضوع تعميق و ارتقاي معرفت و ايمان مخاطبان رسانة ملي توجه و تلاش شود كه اين گونه برنامه ها هم معرفت و شناخت مردم نسبت به موضوع مهدويت را افزايش دهند و هم ايمان و باور آنها را نسبت به اين موضوع ارتقا بخشند. بنابراين، بر همة مديران و برنامه سازان صدا و سيما لازم است كه از يك سو از طرح مطالب سست، عوامانه، سطحي و قشري در برنامه هاي مهدوي جلوگيري كنند و از سوي ديگر از بسنده كردن به شاعرانه ها و مطالب صرفاً احساسي و عاطفي كه جنبة معرفت افزايي ندارند، خودداري نمايند. براي تحقق آنچه گفته شد، اقدام هاي متعددي بايد صورت گيرد كه در اينجا به چند مورد از مهم ترين آنها اشاره مي كنيم:

الف) بهره گيري از پژوهش و تحقيق در ساخت برنامه ها: هرگز نمي توان از برنامه اي كه براي ساخت آن هيچ پژوهش و تحقيقي صورت نگرفته است و برنامه ساز صرفاً براساس اطلاعات محدود خود يا حداكثر استفاده از چند كتاب دست سوم، برنامة خود را سامان داده است، انتظار تعميق و ارتقاي معرفت و ايمان مردم در زمينة باور مهدوي را داشت. از اين رو بر سازندگان برنامه هاي مهدوي رسانة ملي لازم است كه در تهيه و توليد اين گونه برنامه ها به پژوهش و تحقيق بيش از پيش بها دهند و از طرح مطالبي كه بر پژوهش و تحقيق مبتني نيست خودداري كنند. ب) استفاده از كارشناسان و مجريان زبده و فهيم: يكي ديگر از عواملي كه مي تواند در افزايش سطح برنامه هاي مهدوي و در نتيجه ارتقاي معرفت و ايمان مخاطبان اين برنامه ها مؤثر باشد،

استفاده از آن دسته از كارشناسان حوزوي و دانشگاهي است كه در موضوع مهدويت به طور تخصصي كار كرده اند و صرفاً به ارائة اطلاعات عمومي نمي پردازند. بهره گيري از افراد آشنا به موضوع مهدويت براي اجراي برنامه هاي مهدوي نيز مي تواند نقش مهمي در اين زمينه داشته باشد. ج) تأمل و تدبر در توليد برنامه ها: شتاب و عجله در ساخت برنامه هاي مختلف، از جمله برنامه هاي مهدوي براي پاسخ گويي به تب آنتن، آفت بزرگي است كه مانع تحقق اهدافي چون معرفت افزايي و تعميق ايمان و باور مردم مي شود و برنامه ها را همواره در سطحي نازل از محتوا قرار مي دهد. براي رهايي از اين آفت داشتن برنامه ريزي مناسب براي توليد اين گونه برنامه ها ضروري است. 2. توجه به وجوه سه گانه فرهنگ مهدويت

فرهنگ و انديشة مهدويت شيعي وجوه مختلفي دارد و همة ابعاد سه گانه «ذهني _ عقلي»، «قلبي _ احساسي» و «عيني _ رفتاري» وجود انسان ها را در بر مي گيرد. از اين رو در ترويج و گسترش اين فرهنگ و انديشه متعالي از طريق صدا و سيما بايد به همة ابعاد وجودي انسان ها توجه و همة آنها را متأثر نمود. يعني از يك سو بايد تلاش كرد كه مخاطبان به «شناخت عقلي» مناسبي نسبت به معارف مهدوي دست يابند و از اين نظر كاملاً اقناع شوند و از سوي ديگر بايد در پي اين بود كه مردم از نظر عاطفي و احساسي نيز از اين معارف متأثر شوند تا به «پيوند قلبي» مستحكمي با مهدي موعود نائل شوند و از ديگر سو بايد سعي نمود كه شنوندگان و بينندگان از بعد عيني _ رفتاري هم از معارف مهدوي تأثير پذيرند، تا

در نهايت به «همراهي عملي» شايسته اي با امام و مقتداي خود برسند و رفتار آنها نيز رنگ و بوي مهدوي پيدا كند. به بيان ديگر در تبليغ و ترويج فرهنگ مهدويت و انتظار بايد «دانش افزايي»، «شورآفريني» و «حركت زايي» در كنار هم مورد توجه قرار گيرند تا همة وجوه اين فرهنگ در جامعه محقق شود. البته اين سخن به اين معنا نيست كه يك برنامه همة اين وجوه را داشته باشد، بلكه مراد اين است كه برايند كلي برنامه هاي صدا و سيما و حاصل توليدات متعدد و متنوع رسانه در عرصه مهدويت بايد به گونه اي باشد كه تصوير جامعي از فرهنگ مهدويت و انتظار ارائه دهد و همة ابعاد وجودي انسان ها را از اين فرهنگ متأثر سازد. 3. شبهه زايي از افكار و انديشه ها

تنوع و تكثر مخاطبان رسانه و اختلاف سطح علمي، فرهنگي و اعتقادي آنها اقتضا مي كند كه طرح مباحث مهدوي به گونه اي صورت گيرد كه خداي ناكرده براي كسي ايجاد شبهه و ابهام نكند. قطعاً نمي توان همه مطالب و مباحثي را كه در يك جمع محدود از ارادتمندان حضرت مهدي(ع) بيان مي شود _ هرچند بسيار جذاب و شنيدني باشد _ در رسانة ملي مطرح كرد. رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز در ديدار با رئيس و مديران سازمان صدا و سيما بر اين موضوع تأكيد نموده، فرمود: برنامة ديني بايد نسبت به دين شبهه زُدا باشد از ذهن شنونده؛ نه شبهه زا، من گاهي بعضي از بيانات ديني را از تلويزيون يا از راديو گوش مي كنم و مي بينم شبهه ايجاد مي كند! يك حديث سستي، يك حرف نامعقولي، يك مطلبي كه حالا در جمع مثلاً بيست نفره

يا پنجاه نفره يك عده مؤمن مخلص، زدنش خوب است و ايمان آنها را زياد مي كند، در سطح ميليوني مردم به زبان آوردن، جز اينكه ايمان يك عده اي را سست كند و در ذهنشان ترديد ايجاد كند، هيچ فايدة ديگري ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز كرد. بيان ديني و تبيين ديني بايد شبهه زدا باشد؛ شبهه زا نباشد.2 بنابراين، در توليد برنامه هاي مهدوي دو نكته را همواره بايد در نظر داشت؛ اول اينكه مطالب و مباحث مطرح شده در اين گونه برنامه ها، شبهه اي را به ذهن بيننده يا شنونده القا نكند و دوم اينكه اگر برنامه به پاسخ شبهه اي مي پردازد، پاسخ گويي به گونه اي باشد كه كاملاً براي مخاطبان با همة اختلاف سطحي كه دارند، قانع كننده باشد. در غير اين صورت شبهة مطرح شده در ذهن مخاطب باقي مي ماند بي آنكه پاسخ مناسبي براي آن دريافت كرده باشد و اين همان شبهه زايي است كه مقام معظم رهبري به آن اشاره فرمود. گفتني است با توجه به نكتة يادشده برخي معتقدند اساساً رسانه حتي با هدف پاسخ گويي هم نبايد به طرح شبهه ها بپردازد؛ زيرا اين احتمال وجود دارد كه مخاطب اصل شبهه را به خوبي درك كند و ذهنش شبهه دار شود ولي پاسخ شبهه را به خوبي درك نكند يا از آن قانع نشود. 4. طرح مطالب درست و متقن

مخاطباني كه برنامه هاي مهدوي رسانه را براي خود انتخاب مي كنند، ممكن است از نظر سن و سال يا سطح تحصيلات متفاوت باشند. مثلاً برنامه اي ويژه نوجوانان و برنامة ديگري براي فرهيختگان توليد شود، ولي در همة اين برنامه ها اين نكته بايد مورد توجه قرار گيرد كه مطالب ارائه شده

كاملاً درست و متكي به منابع متقن باشد؛ اگرچه سطح اين مطالب با هم متفاوت است و با توجه به مخاطب ممكن است ساده يا پيچيده باشد. رهبر معظم انقلاب اسلامي در همين زمينه مي فرمايد:

درست است كه ما تبيين ديني را در سطح نخبگان، در سطح متوسط و در سطح پايين و در سطح كودكان داريم، اما همان كه در سطح كودكان است، مطلقاً بايد صحيح باشد... آنچه ما به كودك، يا به انسان عامي، در زمينة دين تفهيم مي كنيم، مطلقاً نبايست غلط باشد كه بعد در ارتقاي معرفت ديني ببيند آن حرف، حرفِ نادرستي بوده است. نه، درست؛ منتها ساده. بنابراين حرف ديني در همة سطوح بايستي صحيح باشد.3 با توجه به سخن صريح مقام معظم رهبري، بر مديران و برنامه سازان رسانة ملي لازم است كه از طرح هرگونه مطلب نادرست و مطالب سستي كه چندان پايه و اساسي ندارند _ حتي اگر در برخي كتاب ها مطرح شده يا به گونه اي در جامعه رواج يافته باشد _ جلوگيري كنند.4 5. استفاده نكردن از متن هاي بي محتوا يا كم محتوا

اگرچه قالب ادبي اعم از شعر يا نثر وسيلة مناسبي براي انتقال مفاهيم ديني و از جمله معارف مهدوي است و در ايجاد انس و ارتباط ميان مردم و موعود منتظَر بسيار مؤثر مي باشد، ولي بايد توجه داشت كه در استفاده از اين قالب هم نمي توان نسبت به محتوا و مضمون بي تفاوت بود و از هر متني صرفاً به دليل زيبايي و داشتن آرايه هاي ادبي استفاده كرد. متأسفانه بسيار ديده مي شود كه مجريان برنامه هاي صدا و سيما به ويژه در برنامه هاي زنده، شعر يا قطعة ادبي

را با آب و تاب در مدح و ثناي امام عصر(ع) مي خوانند، بي آنكه توجه كنند كه آيا اين شعر يا قطعه ادبي چيزي به معرفت مردم اضافه مي كند يا اينكه انس آنان با امامشان را بيشتر مي كند يا خير؟ سخنان رهبري در اين زمينه خواندني است:

گاهي انسان برنامه اي را مي بيند كه شخصي با شدّ و مدّ و مثل يك قطعة ادبي، فرضاً راجع به امام هفتم، موسي بن جعفر(ع)، حرف مي زند: «در سرادق ملكوت!» كه هيچ معنا ندارد و مثل پفك بزرگ است. اين كارها نه ايمان كسي را زياد مي كند، نه لذتي دارد، نه هنر نويسندگي، به معناي حقيقي كلمه، در اين كار به كار رفته، چرا ما اين برنامه ها را پخش مي كنيم؟!... به جاي صداي آن طوري، چند فضيلتِ درست، منطقي _ با سند درست _ از امام موسي بن جعفر(ع) نقل كند و زندگي او را شرح دهد؛ انسان گوش مي كند، لذت مي برد، معرفت و محبتش زياد مي شود، دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن مي شود.5 بنابراين، نبايد تصور كرد رسالت صدا و سيماي جمهوري اسلامي در زمينة ترويج و گسترش معارف مهدوي تنها به اينكه در شب هاي جمعه يا آخرين ساعات روز جمعه، دقايقي را به امام زمان(ع) اختصاص دهد و با پخش چند شعر و قطعه ادبي همراه با تصاويري از مسجد مقدس جمكران مردم را سرگرم كند، خلاصه مي شود، رسالت رسانة ملي آنگاه به طور كامل محقق مي شود كه برنامه هاي مهدوي موجب افزايش معرفت و محبت مردم نسبت به امام عصر(ع) گردد. 6. نوآوري در قالب و محتوا

با نگاهي اجمالي به برنامه هايي كه صدا و سيماي جمهوري اسلامي

در سال هاي اخير در زمينة موضوع مهدويت توليد و پخش كرده است، به روشني مي توان دريافت كه اين برنامه ها بيشتر در قالب گفت وگو، ميزگرد، برنامه هاي تركيبي و گاه مستند بوده است و نوآوري و ابتكار چه از نظر قالب و چه از نظر محتوا در اين برنامه ها كمتر به چشم مي خورد. اين در حالي است كه رسانه هاي رقيب براي تبيين، تبليغ و ترويج معارف آخرالزماني كتاب مقدس از همة توانمندي هاي خود بهره مي گيرند و از همة قالب هاي برنامه سازي با هوشمندي استفاده مي كنند. بي ترديد ما براي احيا و گسترش فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعة شيعي ايران و در سطح جهاني نيازمند بهره گيري از همة ابزارهاي رسانه اي به ويژه صدا و سيما هستيم و تا زماني كه صدا و سيما نتواند معارف مهدوي را با استفاده از قالب هاي جذاب برنامه سازي به جامعه عرضه كند، نمي توان انتظار داشت كه اين معارف چنان كه بايد و شايد در ميان همة اقشار به ويژه نسل جوان نهادينه شود. با توجه به آنچه گفته شد، بر مديران و برنامه سازان رسانة ملي لازم است با بهره گيري از ديدگاه هاي كارشناسان دست به تحولي اساسي در چگونگي عرضة معارف مهدوي از صدا و سيما بزنند و به جاي طرح مباحث تكراري در قالب هاي كليشه اي، مباحث جذاب و شنيدني مهدوي را با بهره گيري از قالب هاي متنوع برنامه سازي، از جمله قالب نمايش به مخاطبان خود عرضه كنند. 7. سرلوحه قرار دادن انديشه امام خميني(ره) در باب انتظار

در جامعة ما ديدگاه ها و انديشه هاي متفاوت و گاه متعارضي در زمينة موضوع مهدويت و انتظار وجود دارد. گروهي با برخورد «غيرفعال» با انديشة انتظار، هرگونه حركت اصلاحي را

در دوران غيبت نفي مي كنند و هيچ تكليف و مسئوليتي براي زمينه سازي ظهور را متوجه منتظران نمي دانند. در نگاه اين گروه، حداكثر وظيفة منتظران دعا براي فرج امام زمان(ع) و تلاش براي تشرف خدمت آن حضرت است. گروهي هم با تأثيرپذيري از انديشه هاي امام خميني(ره) و با نگاهي «فعال» به مفهوم انتظار، انتظار فرج را «انتظار قدرت اسلام» مي دانند و بر اين باورند كه در عصر غيبت، شيعيان بايد تلاش كنند كه با تشكيل حكومت و گسترش عدالت و صلاح در جامعه، مقدمات ظهور امام مهدي(ع) را فراهم نمايند. حال اين پرسش مطرح است كه برنامه هاي مهدوي صدا و سيما بايد مروج و مبلغ چه ديدگاهي باشد و برآيند عمومي برنامه هاي توليد شده، مخاطبان را به كدام ديدگاه متمايل سازد؟ پاسخ اين پرسش در نگاه اول آسان به نظر مي رسد و همه اذعان مي كنند كه بايد برنامه هاي صدا و سيما مروج و مبلغ ديدگاه دوم باشد، ولي مهم اين است كه در عمل چه اتفاقي مي افتد و ساختار برنامه هاي توليدي، بخش هاي آنها و فضاي كلي حاكم بر برنامه ها كدام ديدگاه را تقويت و كدام ديدگاه را تضعيف مي كند؟ به نظر مي رسد زماني كه در برنامه هاي مهدوي به وجه معرفتي موضوع مهدويت و انتظار كمتر توجه مي شود و رويكرد برنامه ها بيشتر احساسي، عاطفي است؛ در اين برنامه ها هيچ سخني از تكاليف و وظايف سياسي، فرهنگي و اجتماعي منتظران در عصر غيبت به ميان نمي آيد و مباحث مطرح شده در اين برنامه ها هيچ ارتباطي، با شرايط امروز جهان اسلام و تهديدهاي بالقوه و بالفعلي كه كيان اسلام و شيعه را تهديد مي كند، ندارد نمي توان انتظار داشت كه

اين گونه برنامه ها در نهايت مخاطبان را به سوي ديدگاهي كه براي انتظار نقشي سازنده، تحول آفرين و زندگي بخش قائل است، رهنمون شود. بنابراين مديران و برنامه سازان رسانه ملي بايد مراقبت كنند كه ضمن افزايش كمي و ارتقاي كيفي برنامه هاي ويژه مهدوي، اين گونه برنامه ها در عمل مروج و مبلغ ديدگاه حضرت امام خميني(ره) يا همان انتظار فعال باشند.6 8. توجه ويژه به كودكان و نوجوانان

بهترين زمان براي آموزش و دروني سازي آموزه هاي ديني سنين كودكي و نوجواني است و اگر نهادها و دستگاه هاي آموزشي و تبليغي بتوانند در اين سنين معارف ديني را در قالب هايي زيبا و جذاب به مخاطبان ارائه دهند، مي توان اميدوار بود كه اين معارف براي هميشه در ذهن و دل آنها خواهد ماند. صدا و سيماي جمهوري اسلامي نيز اگر در پي احيا و گسترش فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعة شيعي ايران است، در درجة اول بايد به مخاطبان ميليوني كودك و نوجوان اين سرزمين بينديشد و سهم عمده اي از برنامه هاي مهدوي خود را به اين گروه سني اختصاص دهد. يعني چيزي كه امروزه در برنامه هاي صدا و سيما كمتر ديده مي شود. 9. آسيب شناسي و آسيب زدايي مستمر

فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعه ما دچار آسيب ها و آفت هاي متعددي شده و بسياري خرافه ها و انديشه هاي واهي و بي اساس با آن مخلوط و گسترش يافته است. از اين رو بر همة سازمان ها، نهادها و مؤسساتي كه در پي تبليغ و ترويج اين فرهنگ هستند لازم است كه با آسيب شناسي و آسيب زدايي مستمر، معارف ناب مهدوي را به مردم ارائه دهند. صدا و سيماي جمهوري اسلامي نيز از اين قاعده مستثنا نيست ومديران و برنامه سازان

رسانة ملي نيز بايد تلاش كنند كه با اتخاذ تدابير پيش گيرانه و نظارت دقيق و مستمر بر ساخت برنامه هاي مهدوي رسانه نه تنها اين برنامه ها را از آسيب هايي چون عوام زدگي، سطحي نگري، خرافه گرايي، برداشت هاي نادرست و... كه اين روزها، برخي مجالس، مراسم و آثار مهدوي به آنها دچار شده اند، حفظ كنند، بلكه اين برنامه ها را به ابزاري قدرتمند براي مقابله با آسيب ها و آفت هاي موجود تبديل نمايند.7 10. ارائه تصويري زيبا و دوست داشتني از قيام جهاني امام عصر(ع)

يكي از رسالت هاي مهم صدا و سيما در زمينة تبليغ و ترويج موضوع مهدويت و انتظار زدودن غبار و اوهام از چهرة زيباي قيام جهاني و حكومت عدل امام مهدي(ع) است. متأسفانه به دليل تبليغات نادرست و اطلاعات غلطي كه در اختيار جوانان و نوجوانان اين سرزمين قرار گرفته است، بيشتر آنها تصوير مناسبي از ظهور امام مهدي و پي آمدهاي آن در ذهن ندارند و حداكثر چيزي كه آنان از اين قيام عدالت گستر مي دانند، اين است كه آن حضرت با شمشير قيام مي كند يا شمار زيادي از مردم را به قتل مي رساند يا چند سالي حكومت مي كند و بعد هم به دست پيرزني به شهادت مي رسد. در حالي كه مي دانيم آن قدر زيبايي ها و لطافت ها در اين حركت اصلاح گرانه جهاني وجود دارد كه همه انبيا و اوليا در آرزوي ديدنش بوده اند. با توجه به آنچه گفته شد، دست اندركاران رسانة ملي بايد بخش مهمي از برنامه هاي مهدوي را به تصوير جهان پس از ظهور، بيان زيبايي هايي آن و تبيين تحولات مثبتي اختصاص دهند كه در عصر ظهور در همة عرصه هاي زندگي انسان ها رخ مي دهد. ابراهيم شفيعي سروستاني

ماهنامه موعود شماره

85 پي نوشت ها:

1. از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با رئيس و مديران سازمان صدا و سيما، 11/9/1383.

2. همان.

3. همان.

4. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: شفيعي سروستاني، ابراهيم، معرفت امام زمان(عج) و تكليف منتظران، ص 372_375.

5. همان.

6. براي آشنايي با مؤلفه هاي ديدگاه حضرت امام (ره) در باب انتظار ر.ك: شفيعي سروستاني، ابراهيم، همان، ص 173_184 و 185_194.

7. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: همان، ص 369_372.

ميهمان ماه

اين شماره: مرتضي نوربخش

متولد 1342 شهرستان لنگرود _ ساكن كرج

آثار منتشر شده: باغ هاي نارون / سرزمين كودكي / عشق هاي گمشده / آمدن گناه من نبود / سينه سرخ و درخت آزاد (براي كودكان و نوجوانان) گزيدة ادبيات معاصر شماره 25 / در مسير تماشا / ترانه هاي ابدي / بارش خورشيد / درخت پرنده

تحقيق و تدوين: كتاب دريا (گزيدة شعر شاعران گيلان) صبوحي زدگان (قصيده هاي دهة اول و دوم انقلاب اسلامي با مقدمة استاد مشفق كاشاني)

زير چاپ: زندگي واژه ها (شعرهاي نيمايي دهه اول و دوم انقلاب اسلامي با مقدمة مؤلف)

در دست چاپ: هزار گوهر (گزينش هزار بيت از ميرزا صائب تبريزي و بررسي اسلوب معادله در شعر صائب و سبك هندي)

و جديدترين اثر زير چاپ از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به نام «شاعر پرنده اي است» گزينشي از هشت دفتر

و جديدترين خبر، حرمت شكني در حوزة هنري و سروده اي به نام «سمفوني زاغ ها»!

راز عميق گيسوان تو از آغاز اگر بور نبود

ماه در دايرة مِهر تو محصور نبود تو همان راز عميقي كه رسولان گفتند

كاشكي فاصله ام تا دريا دور نبود خواب ديدم يك شب تشنگي ات را،

آنگاه

آب دريا ها را نوشيدم، شور نبود شب سفر كرد از اين شهر و نيامد خورشيد

گوييا هيچ كسي منتظر نور نبود به تو پيوستم روزي كه هوا ابر گرفت

بهتر از اينم ديدار تو مقدور نبود

عشق مي خواهد عشق زيباست چه پيدا و چه پنهان باشد

عشق مي خواهد تا انسان، انسان باشد چه كسي گفت كه شادي را امساك كنيد؟

عشق فرمود كه نان باشد و ايمان باشد در زميني كه علف هاي هوي ريشه كُند

عشق از مردم آن شهر گريزان باشد اي شماها كه به سختي ها مي انديشيد

بگذاريد كه عاشق شدن آسان باشد مرگ چون جامه اگر چند به ما نزديك است

زندگي از افق دور نمايان باشد چتر بردار به ديدارم اگر مي آيي

پيش بيني من از فردا باران باشد

لحظة ويراني باز هم خاطرة آن شب باراني را

آن شب گم شده در باد زمستاني را زنده كردي در من تا كه بگويم با تو

شرح دلتنگي ام، اين قصة طولاني را چون به آيين تو پيوستم، از روز نخست

عشق فرمود به من اين خطر جاني را من چنان خانة متروكي در ساحل رود

سال ها منتظرم لحظة ويراني را ماه و خورشيد، شب و روز به دنبال توأند

تا ببينند همه، آينه گرداني را، باز جمعيتي از جبهة دنياطلبان

چه سپرها كه نكردند مسلماني را من يقين دارم چون روز، مي آيد آن صبح

تا كه پايان باشد اين شب ظلماني را

مسافر فردا بايد سفر كنيم از اقليم خواب ها

تا سرزمين گم شدة آفتاب ها از دوستي كه سبزترين فصل زندگي است

حرفي نمانده است مگر در كتاب ها ناخوانده مانده اند غزل _ غصه هاي من

چندان كه خوانده ايد به شيون غراب ها يادم كن اي مسافر فردا به شِكوه اي

چون مي رسي به شهر سؤال

و جواب ها دريا براي زيستن اي موج! كوچك است

دنياي ديگري است در آن سوي آب ها باران گرفته است به بيرون نگاه كن

بر روي آب آمد و رفت حباب ها

وحي و پيامبري با طعم هاليوودي

ديويد وارك گريفيث با فيلم «تعصب» در نيمه اول قرن بيستم، نخستين تصوير سينمايي از مسيح را به نمايش گذاشت و به الگويي براي تقليد آيندگان تبديل شد. در سال 1953م. فيلم «خرقه» » در كمپاني يهودي «فوكس قرن بيستم» ساخته شد، كه در آن فراز اصلي و دراماتيك ماجرا يعني محاكمه و محكوميت حضرت توسط رهبران ديني و سياسي يهود به فراموشي عمدي سپرده شده است.

اشاره:

باورم نمي شد! حتّي مسيح را هم؟! ولي بايد حرف او را مي پذيرفتم. او، فيلم «آخرين وسوسه مسيح»1 را بي طرفانه معرفي مي كرد. در فيلم «مصائب مسيح» 2 ديده بودم كه كارگردان منطبق بر انجيل، قصه فيلم را با داستان پردازي مفصّلي پيش برده بود ولي مگر مي توان مسيح را هم تابع وسوسه هاي شيطاني معرّفي كرد؟ بعد از نقد «مصائب مسيح»، آن جوان با چه آب و تابي از آرشيو مفصّل و تخصّصي فيلم هاي هاليوودي اش صحبت مي كرد. همچنين از تخصصش در فهم و نقد فيلم هاي هنري و اصيل مي گفت كه انگار من گناهكارم كه بدون نقد و بررسي «آخرين وسوسه مسيح» به نقد «مصائب مسيح» پرداخته ام. يادم مي آيد همان جا با احتياط به اوگفتم: «حتماً فيلم را خواهم ديد ولي فكر نمي كنم فيلمي با چنين نامي، چندان بي طرف هم باشد و اساساً آيا مي توانيم هنر بي طرف داشته باشيم يا نه؟ بايد دقّت كرد. اصلاً مگر مي شود انسان به نحوي فكر كند كه هم غيررحماني و هم غير شيطاني باشد؟ فكري بي طرف! نمي دانم، بايد

هر دو بيشتر تأمل كنيم.»3 يادم مي آيد ناگهان مثل اينكه بادكنكي كنار گوشش تركانده باشم، جا خورد و با انكاري متفكرانه گفت: «ولي فكر مي كنم حتماً هنر بي طرف داريم و نمونة خوبش همين فيلم آخرين وسوسه مسيح است. باور نداري فيلم را ببين و خود قضاوت كن. به او قول دادم كه فيلم را با دقت خواهم ديد و نتيجه اش را به شما ايميل خواهم زد. فيلم را پيدا كردم و ديدم. امّا مثل اينكه عيساي اين فيلم با عيساي «انجيل به روايت متّي» و «مصائب مسيح» خيلي تفاوت دارد. انگار اصلاً كارگردان و نويسنده، كتاب مقدس مسيحيان را مورد توجّه قرار نداده اند! سراغ مجلّات و سايت هاي مسيحي و سينمايي رفتم و هرچه توانستم در مورد داستان فيلم و كارگردان و نويسنده اش، مطالبي جست وجو و جمع آوري كردم. براي تكميل كار، مطالبي هم در مورد نگاه كلي هاليوود به دين اسلام و پيامبري داشتم. به نظرم رسيد بتوانم صفحاتي از مجله را به موضوع مهم ولي كمتر كار شده «وحي و پيامبري از ديدگاه هاليوود» اختصاص دهم كه جامعه ما را هم _ به دليل ديني بودنش _ به شدت تحت تأثير قرار داده است؛ ولي متفكران ما كمتر به اين مهم پرداخته اند. در مسير تحقيق، با هر كدام از دوستان كه روبرو مي شدم، از استاد حوزه و دانشگاه تا طلبه و دانشجو و دانش آموز، همه بسياري از اين فيلم هاي هاليوودي را ديده ولي به تعمّق جدي نپرداخته بودند و هر كدام حرف هايي در دل داشتند، ولي در فكرِ قلمي كردن و تأمل دقيق در آنها نبودند. نمي دانم، شايد كارهاي بسيار مهم تري داشتند از بررسي

تأثير سينما، اين «رسانه جاعل» بر موضوعي به اهميّت وحي و پيامبري.4

در جست وجوي ريشه ها

مطمئن بودم فيلمي چون «آخرين وسوسه مسيح» از آسمان به زمين نيفتاده است، يا مثلاً فيلمي چون «ده فرمان»5 كه با قباحت تمام به حضرت موساي قبل از پيامبري نسبت هاي ناروايي مي دهد، از رود نيل گرفته نشده است. بايد جست وجو مي كردم كه بفهمم چرا در انيميشن «شاهزاده مصر»6، حضرت موسي(ع) در ابتداي فيلم حتّي با تفكر خداپرستي هم آشنا نيست و يك جوان لذت طلب بيكار به تصوير كشيده شده است! بايد درك مي كردم كه چرا پيام آوران و منجيان جديد هاليوود به شدت با بوديسم و هندوئيسم پيوند خورده اند.7 مي دانستم اگر كاري نكنم فردا روزي فرزندم تحت تأثير اين كارتون ها و فيلم ها همين تصوير از پيامبران را، وحي منزل تلقي خواهد كرد و سر كلاس «معارف» كارتون جديدتر هاليوود در مورد فلان پيامبر بزرگ را با بَغل دستي اش رد و بدل خواهد كرد و دو نسل ديگرم از پيامبري، فقط همان را در ذهن مي پروراند كه اربابان هاليوود خواسته اند. تصميم گرفتم ريشه هاي نگاهِ هاليوود به وحي و پيامبري را مورد تعمق بيشتري قرار دهم تا ان شاء الله در تصوير سازي هاي آينده خود و ديگران از پيام آوران وحي، توجه دقيق تري به فضاي اطراف هم داشته باشيم. بي ترديد، هاليوود مجموعه شركت هاي بزرگ فيلم سازي آمريكايي است و اكثر آمريكايي ها مسيحي هستند، پروتستان و كاتوليك، ولي اقليت هاي ديگري هم در آمريكا مؤثرند. مسلمانان، يهوديان و بودائيان. بايد سهم هر يك را در مسير اين فيلم پردازي ها دقيقاً مشخص مي كردم. يقين داشتم كه نمي توانم از روي مقدار جمعيت هر كدام، تأثيرشان را بفهمم؛ بلكه بايد از مقدار قدرت

مادي و فني و تكنيكي و خصوصاً نفوذ شان بر هاليوود به داوري منصفانه اي برسم. پس چنين يافتم كه يهوديان نقش اول را در انگاره سازي هاليوود دارند. به گفته اساتيدي چون مارك وبر آمريكايي و محمد الغيطي مصري و شمس الدين رحماني ايراني يهوديان 90 درصد بر هاليوود تسلط دارند.8 سپس مسيحيان پروتستان خصوصاً صهيونيست هاي مسيحي و پس از آن كاتوليك ها، بعد از آنها بودائيان و هندوها و كمي هم مسلمانان و ساير مذاهب شرقي. نكته محوري كه يافتم اين بود كه در اين ترتيب بندي سهم «حقانيت تفكرات» در حدّ صفر است و ميزان قدرت و ثروت و نفوذ در سياست گذاري هاي فرهنگي و سياسي آمريكا و بالتبع هاليوود حرف اول را مي زند؛ البّته لازمة جهان شكاك و نسبي گرا و سود محور غربي هم، چيزي جز اين نيست و در چنين دنيايي است كه شيطان پرستان هم داراي پيامبري يهودي مي شوند به نام « آنتوان لوي» و يا روشنفكران ادعاي تجربه اي دروني بهتر از پيامبران مي كنند و خود را پيامبران عصر مدرن مي نامند، يا اديان جديدي چون رائيليان و بوديسم يهودي (يهوديت بوديستي) و كاباليسم9 (عرفان يهودي ممزوج به مناسك مشركانه) و ... پديد مي آيند و يا پيغام آوران ماشينيسم و تكنولوژي يا فرازميني ها در فيلم هاي مختلفي خود را به رخ بشر معاصر مي كشند. وحي و پيامبري در فيلم هاي مسيحي

غاليان و توطئه چيناني چون روميان و يهوديان دنياطلبي مانند پولس10، از اوان مسيحيت سعي در مصادره اين دين الهي به نفع دنياي خود داشتند. مسيحيت، امروزه پر است از مفاهيمي كه حتي بسياري از منصفان مسيحي هم دربارة آن انتقاد و نقد دارند. در اسلام و يهوديت، وحي به

مفهوم ارتباط بين خدا و پيامبرش است، ولي در مسيحيت اين مفهوم عوض شد و عيسي(ع)، خود وحي الهي شد. در مسيحيت تثليثي امروزين، مسيح همان خداست كه تجسّد يافته تا بيايد رنجي را تحمل كند و به صليب كشيده شود تا رستگاري را براي مسيحيان به ارمغان بياورد. ايمان او به خداي پدر و عشقش به نجات انسان هاست كه او را در تحمل رنج و رضايت از وضع موجود، ياري مي رساند. سينماي مسيحي را بايد سينماي تجسّد، گناه ازلي، ايمان، عشق، رنج، صليب، فداء، تثليث، تسليم و تقدير11 دانست؛ البته با قرائت هايي خاص مسيحيت پولسي شده فعلي كه چاشني ذلت پذيري12 و سكولاريسم و جبرگرايي و عقل ستيزي (يا حداقل عقل گريزي) را هم به همراه دارد. مسيحيت در نظر بونوئل

به دليل ابهام و عقل گريزي در برخي مفاهيم مسيحيت فعلي و به دليل سلطه اي كه صهيونيست ها در هاليوود دارند، برخي فيلم هايي كه در مورد حضرت مسيح(ع) ساخته شده اند، به شدّت بر تقدّس زدايي از اين پيامبر اولوالعزم الهي و كليسا و مفاهيم ديني مسيحيت تأكيد دارند؛ مثلاً دو فيلم «ويريديانا» و «نازارين» اثر بونوئل، رنج مسيحي را نه تنها ماية رستگاري ندانست بلكه آن را نوعي بيماري رواني و از جنس مازوخيسم و خود آزاري دانست كه موجب تباهي است؛ تا حدي كه كليساي كاتوليك بونوئل را همطراز شيطان و مثل او مطرود از درگاه خداوندي دانست.13 موضوع فيلم «ويريديانا» راهبه اي جوان است كه هنوز وارد صومعه نشده است. وي از ترس از دست دادن ايمان، با ديگران معاشرت نمي كند و لباس خشن مي پوشد و شبها بر زمين مي خوابد و خود را شلاق مي زند و در

رنج مي اندازد. او خود را وقف گدايان كرده ولي در نهايت همان ها در شبي تيره و تار، جنون آميز و مست به خانه اش حمله ور شده و پس از تجاوز به او، اموالش را هم به سرقت مي برند. صحنة شام آخر فيلم، درست مثل تابلوي شام آخر داوينچي به تصوير درآمده و سه بار صداي خروس ما را به ياد خيانت ادعايي پطروس مي اندازد كه كليشه تمامي فيلم هاي مسيحي است. قهرمان ديگر بونوئل، يعني «نازارين» هم سخت به آيين مسيح تعصب مي ورزد و حاضر به سازش با محيطش نيست و به دليل شدت حمايتش از رنج ديدگان و بينوايان، خشم كليساي جامع مكزيك را برمي انگيزد و به جوخه اعدام سپرده مي شود. در زمينة اين فيلم هم مثل فيلم «برادر خورشيد، خواهر ماه» كه زندگي «فرانچسكو» راهب مسيحي را به تصوير مي كشد، مراكز اصلي كليسا به همكاري با ثروتمندان و جاه طلبان دنياگرا متهم مي شوند؛ اتهامي كه مي توان با دقّت در تاريخ قرون وسطي و معاصر در سند آن خدشه هايي وارد كرد.14 حقيقت اين است كه محوريّت شرارت و جنگ هاي قدرت طلبانه اواخر قرون وسطي و دوران معاصر را بايد در بين زرسالاران يهودي فريسي جست وجو كرد كه با فرافكني و اتهام زدن به ديگران، نقش خود را به فراموشي عمدي سپرده اند؛ در حالي كه اگر تاريخ تحريف مسيحيت و اسلام و جنگ هاي صليبي و رنسانس و جنگ هاي جهاني اول و دوم دقيق جست وجو شود، با حقايق ديگري روبرو خواهيم شد.15 نگاهي به فيلم «آخرين وسوسه مسيح»

«مارتين اسكورسيزي» كارگردان اين فيلم، به ساختن فيلم هاي مردانه و خشن شهره است. شخصيت مسيح در اين فيلم، دقيقاً مانند شخصيت «تاويس» در فيلم

«راننده تاكسي» (1976م)، آقاي «جيك لاموتا» در فيلم «گاو خشمگين» (1980م) و يا «ماكس كيدي» در «تنگة وحشت» (1991م) اوست كه داراي دوگانگي خاصي مي باشند و اين دوگانگي هم در محتوا و هم در فرم فيلم، نمايش داده مي شود. در اين فيلم ها شاهد افرادي هستيم كه در عين دل بستن به خشونت يا رابطة جنسي با يك زن، تلاش مي كنند براي ايجاد عدالت يا رستگاري زندگي كنند و فدا شوند(!) اين فيلم ها حس دوگانه اي در بيننده مي آفرينند. مسيح هم در «آخرين وسوسه مسيح» (1988 م) بين انسانيت و خدائيت خود متلاطم است و از طرفي مكاشفات رحماني او را به سوي فداء و تصليب مي كشاند و از طرفي وسوسه هاي شيطاني و زميني او را به سوي قدرت، و زن و دنيا مي كشاند. شخصيت مسيح در اين فيلم كاملاً زميني شده و بدون تقدس به نمايش درآمده است. انگار تقدس زدايي خود به يك بت جديد در هاليوود بدل گشته است كه حتي به مسيح هم رحم نمي شود. عيساي مجعول اسكورسيزي تمام تلاش خود را مي كند تا خدا مسئوليت پيامبري و فدا شدن را از دوشش بردارد و او راحت شود و به صليب كشيده نشود ولي بالاخره مي پذيرد و به تبشير مي پردازد ولي ديني صرفاً عشقي را تبليغ مي كند و نه عشقي به همراه مبارزه اي عليه ظلم و ستم روميان و يهوديان، ولي شيطان حتي بر روي صليب هم مسيح را رها نمي كند و به شكل فرشته نجات او ظاهر مي شود و وي را از صليب پايين آورده و با فريب مي گويد: «تو در امتحانت پيروز شدي و اكنون مي تواني با زن مورد علاقه ات مريم مجدليه

(فاحشة توبه كرده) ازدواج كني. مسيح نيز اسير حيلة ابليس مي شود و با معشوقه اش ازدواج مي كند و بچه دار مي شود. بعد از پير شدن در هنگام مرگ، يهودا بر بالينش حاضر شده و به او گلايه مي كند كه: « من به خود قبولاندم كه تو را لو دهم تا تو به صليب كشيده شوي (و مسيحيان به رستگاري برسند)، ولي تو اسير شيطان شدي و زندگي معمولي و ازدواج را برگزيدي.» در اينجا مسيح متوجه فريب شيطان مي شود و از خدا مي خواهد كه او را بر روي صليب برگرداند تا فداي گناهان بشر شود و چنين مي شود و مسيح بر روي صليب فرياد مي زند: «مأموريت من انجام شد.» اين فيلم از جانب كليسا به شدت محكوم شد و اسكورسيزي هم مانند نويسندة اين داستان «نيكوس كازانتزاكيس» (1883 _ 1957م.) از جانب مؤمنان و كليسا مورد بازخواست قرار گرفت. «كازانتزاكيس» نويسنده يوناني سه رمان «مسيح باز مصلوب»، «آخرين وسوسه مسيح» و «مرد بينواي خدا»، كه هيچگاه ديد خوبي نسبت به اربابان كليسا نداشت بعد از نوشتن «آخرين وسوسه مسيح» (حوالي 1948م) مورد خشم كليساي ارتدوكس يونان قرار گرفت و در آوريل سال 1954م، اين كتاب مورد تحريم پاپ قرار گرفت.16 «نيكوس» روح ناآرامي داشت كه در جست وجوي حقيقت، در دنياي تاريك «غرب بدون معنا» تحولات فكري و تجربيات كمونيسم و بوديسم و نقد كليسا و عشق به سن فرانسيس و نيچه و برگسون را از سر گذراند. شايد او به دنبال «معناگرايي ناب» بود ولي تا پايان عمر خود هم به آن نرسيد. شايد با آشنايي «نيكوس» با اسلام و دانستن نظر اسلام نسبت به اباحة ازدواج

براي پيامبران هيچ گاه رمان و فيلمي عجيب چون آخرين وسوسه مسيح خلق نمي شد. وقتي اين نويسنده از دنيا رفت (1957م) هيچ كليسايي در يونان حاضر به پذيرش جسد او نشد. امروزه تحريفات مسيحيت ماية بسياري از نقدها به اين كيش و آيين است كه گاه رنگ افراط هم به خود مي گيرد. لازم به ذكر است كه فيلم «آخرين وسوسه مسيح» طبق هيچ كدام از اناجيل موجود هم ساخته نشده است17 و عصمت و تقدّس مسيح را به شدت زير سؤال برده شده و بعضاً يهوداي اسخريوطي را حكيم تر از مسيح نشان داده است. اين تبرئه يهودا از گناه تاريخي اش كه هرگز مور قبول كليسا واقع نشده است در فيلم هاي ديگري هم كه در مورد حضرت عيسي(ع) ساخته شده، ديده مي شود و بعضاً حتي يهوديان هم در كنار يهوداي خائن ابزار مشيت خدا براي تصليب مسيح و آمرزش گناه ذاتي بشر به تصوير درمي آيند و گناهِ شكنجه و كشتار مسيحيان را با ظرافت از يهوديان فريسي و صدوقي دنيا طلب دور كرده و به خواست خدا نسبت مي دهند و در حقيقت نوعي جبرگرايي و مشيّت گرايي را به مخاطب القا مي كند. مصائب مسيح در قرن بيست و يكم

شايد مهم ترين اثري كه در سال هاي اخير در مورد تصليب يسوع ساخته شده است، فيلم مل گيبسون (2004م) باشد. در اين فيلم كه دوازده ساعت آخر زندگي حضرت به تصوير درمي آيد، شاهد خيانت يهودا، انكار پطروس، شكنجه هولناك مسيح، تحمل و رضايت عاشقانه مسيح در برابر خواست خدا، قساوت گروهي از خاخام هاي فريسي و مخالفت برخي ديگر از خاخام هاي يهودي در شوراي سن هدرين، ادعاي پسر خدا بودن توسط مسيح و

تصليب و آمرزش و رستگاري هستيم. در اين فيلم عيسي صليب را در آغوش مي كشد و كاملاً ذلت پذير و مشيت گرا تصوير مي شود. از طرفي فيلم به علّت مخالفت يهوديان با مسيح نمي پردازد و تأكيد خشونت آميزي بر شكنجه هاي مسيح توسط روميان دارد. كارگردان فيلم (گيبسون) با ارجاعاتي به گذشته و كودكي عيسي و فلاش بك هاي متعدد خود، عشق مادر و پسر را به تصوير مي كشد و بي رحمانه عاطفه مخاطب را به بازي مي گيرد و با موسيقي هاي به جاي «جاني بني» روح مخاطب فيلم را از شدت رنج هاي مسيح مي آزارد. مل گيبسون كه در ساختن فضايي فوق خشونت تخصص دارد، به شدت احساسات مخاطب را برمي انگيزاند و مسيح را به گفتة خودش همچون گاندي تابع سياست «مبارزة صلح جويانه» و «ظلم پذيري» معرفي مي كند. وي در اين صحنه ها به فلسفة اخلاق دوران كنوني نزديك مي شود كه: «هر كه با شمشير بكشد، با شمشير نيز كشته مي شود.»18 و «هر كه با شما دشمني كند هم او را دوست داشته باشيد.» انگار مبارزات حضرت با فريسيان روبه صفت و مجاهدت هاي مسيح با روميان ستمگر كه حتي در انجيل محرّف كنوني هم آمده است،19 اصلاً مورد توجه گيبسون قرار نگرفته است و آموزه هاي بوديستي رو به رشد در غرب، پيامبري ظلم پذير، غير مجاهد و سكولار ساخته است. مطمئناً تا زماني كه حدود دو ميليارد مسيحي جهان تحت سلطة اين آموزه هاي استعماري باشند يهوديان با تعداد اندك خود، نبض شريان هاي حيات غرب را در اختيار خواهند داشت.20 با اين تحليل با درصد بالايي از اطمينان مي توان گفت كه اين فيلم برخلاف تبليغات موجود، اثري ضد يهودي نيست و با ترويج و تثبيت آموز هاي

غلطي چون تثليث و سكولاريسم و جبرگرايي و ذلت پذيري و فداء و تقديس دموكراسي يوناني و تجسيم خدا و عقل گريزي و حاكميت تاريخي فرهنگ و زبان عبراني _ يهودي در فلسطين (سرزمين موعود ادعايي يهود)، بيشترين خدمت را به يهوديان و صهيونيست هاي هاليوود كرد و عملاً تبليغات ظاهري عليه فيلم به نفع فروش آن تمام شد.21 (حدود هفتصد ميليون دلار فروخت.) گرچه گيبسون و كليساي غافل و يهودي زدة كاتوليك مي پندارند كه به دين خدا خدمت كرده اند. اين مطلب را نمايش بسيار وسيع فيلم در سينماهاي آمريكاي شمالي تأئيد مي كند (حدود 4000 سينما همراه با هم اين فيلم را نمايش دادند)؛ و با توجه به اينكه، بيشترين سهم صنعت سينما و سينما داري غرب را يهوديان و صهيونيست ها در اختيار دارند، به راحتي مي توانستند جلوي پخش گسترده فيلم را بگيرند؛ دقيقاً مثل كارتون «محمد، آخرين پيامبر (ص)»22 كه همزمان با يازده سپتامبر در آمريكا توليد شد و چهرة مثبتي از پيامبر اسلام (ص) به نمايش مي گذاشت، ولي چون با تبليغات صهيونيستي و ضدّ اسلام آن زمان همخواني نداشت، تا چهار سال در تعداد بسيار محدودي سينما (فقط حدود پنجاه سينما) به نمايش درآمد و اخيراً در حال نمايش وسيع تري در آمريكا مي باشد.23 ساير آثار مسيحي

در مورد فيلم هاي مسيحي هاليوود اشاره به فيلم هاي مطرح ديگري هم ضروري به نظر مي رسد: ديويد وارك گريفيث با فيلم «تعصب» در نيمه اول قرن بيستم، نخستين تصوير سينمايي از مسيح را به نمايش گذاشت و به الگويي براي تقليد آيندگان تبديل شد. در سال 1953م. فيلم «خرقه» براساس داستاني از «لويدسي داگلاس» به كارگرداني «فرانك روس» در كمپاني يهودي «فوكس قرن

بيستم» ساخته شد، كه در آن فراز اصلي و دراماتيك ماجرا يعني محاكمه و محكوميت حضرت توسط رهبران ديني و سياسي يهود (خاخام«قيافا» رهبر حاخام ها و پادشاه يهود «هرود» يا «هيروديوس») به فراموشي عمدي سپرده شده است و تصليب، صرفاً آمرزش و سعادت را، منهاي فريسي ستيزي حضرت، به نمايش مي گذارد و محور داستان را به مسابقة عشق «گاليو» فرماندهي رومي و امپراطور روم (كاليگولا) برسر «ديانا» مي كشاند.24 فيلم «عيسي مسيح، سوپر استار» در سال 1973م توسط «نورمن جويسون» ساخته شد كه به سبك جديد و كنايي به زندگي مسيح پرداخته بود. در فيلم «بزرگ ترين داستان عالم» كه توسط «جرج استيونس» ساخته شد، جايي براي «مريم» مادر حضرت، وجود نداشت و بازيگران مو بور و چشم سبز نقش ها را با همان مدل خطاي هاليوودي بازي كردند. اين فيلم با نگرشي گزينشي به داستان زندگي آن پيامبر راستين، نقش خيانت يهودا و پادشاه يهود «هيرود» را كمرنگ كرد و گناه تصليب را به گردن «پيلاتوس» فرماندار رومي فلسطين انداخت.25 در فيلم هايي كه در مورد حضرت مسيح ساخته مي شود پاي بندي نابجايي بر دموكراسي ديده مي شود كه نتيجة نگاه تمدن ليبرال دموكراسي غرب به تاريخ است كه نقطه طلايي و اوج تاريخ بشر را حاكميت ليبرال دموكراسي بر بشر مي پندارد و لذا اصول آن را از خدا هم مهم تر تلقي مي كند. شايد يكي از مهم ترين فيلم ها در مورد حضرت عيسي(ع) فيلم «انجيل به روايت متي» اثر پازوليني باشد كه از نظر كليساي كاتوليك فيلمي عالي ارزيابي شد. در اين فيلم برخلاف فيلم گريفيث كه مسيح «بره ّاي آرام بود كه به مسلخ فداء رفت» شخصيتي شورشي و سياسي

از ايشان به نمايش گذاشته شد. به گفتة خود كارگردان: «مسيح در اين اثر، طغيان گري چپ گراست كه در يك محيط خرده كارگري آماده شورش، ظهور مي كند.» پازوليني چون متي (ماتيوس) را «نزديك ترين فرد به مسائل واقعي يك دوران تاريخي و انقلابي ترين حواري عيسي(ع)» ديد فيلمي را براساس انجيل متي ساخت؛26 گرچه اكثر فيلم هاي مسيحي اكثراً براساس انجيل يوحنا كه به افكار پولس (يهودي مسيحي نما) نزديك تر است، ساخته مي شود. در سال 1979 فيلم «عيسي» به كارگرداني «جان كرشي» و«پيتر سايلس» توسط دو كمپاني «بريتيش» و «كلمبيا» (محصول مشترك آمريكا و انگليس) ساخته شد. نويسنده فيلم «برايانت فيشن» بود كه براساس انجيل لوقا، تصليب مسيح در فيلم را به دور از خشونت هاي گزافي چون فيلم «مصائب مسيح» تصوير كرد و يهود را ابزار اجراي مشيت الهي معرفي كرد كه با اجراي اصول دمكراسي مسيح را به قربانگاه بردند. همانطور كه در اكثر آثار هاليوودي و غير هاليوودي در مورد مسيح شاهديم، در اين فيلم هم حضرت پطرس شمعون(ع) كه جانشين واقعي حضرت عيسي(ع) بود، خيانتكار نشان داده مي شود در حالي كه از نظر روايات اسلامي وي وصي معصوم بوده است. خودآگاه يا ناخودآگاه دقيقاً همان جرياني كه از صدر مسيحيت سعي در تضعيف پطرس(ع) و تعالي پولس داشت، در اين فيلم ها هم تلاش خود را آگاهانه يا ناآگاهانه با تأكيد موسيقايي و طراحي چهره ادامه مي دهند.27 در فيلم «مصائب مسيح» نيز پطرس(ع) به صورت شخصيتي با چهره اي منفي و منكرحقّ عيسي نمايش داده مي شود. « فرانكو زفيرللي» نيز با ساخت «عيسي بن مريم» و با قطاري از ستارگان تاريخ سينما، همان مسيح آرام و تسليم پذير ساير آثار

را تكرار كرد و به معجزات عيسي(ع) اصالت داد. «مسيح مونترال» در سال 1989، عيسي(ع) را در دوران معاصر بازسازي كرد كه مانند فيلم «مسيح سوپراستار» حقّ زيادي براي يهوداي اسخريوطي قائل است و داستان را از زبان او مي شنويم. فيلم هاي «آهنگ برنادرت» و «راهبه» اثر «فرد زينه مان» و فيلم «نرگس سياه» اثر «مايكل پاول» و «امريك پرسبرگ» (1976) به زندگي راهبه هاي مشهور عالم مسيحيت پرداخته و آثاري تبليغي _ تبشيري براي مسيحيت با هدف قرار دادن دخترانِ جوان مي باشند. فيلم هايي چون «برادر خورشيد، خواهرماه» و «فرانچسكو» به زندگي عرفاني و انزواطلبانه و سكولار راهبان مسيحي مي پردازند كه در بين مخاطبان غافل، جذبه زيادي نسبت به مسيحيت ايجاد مي كند. متأسفانه تلويزيون ما هم با بي توجهي آشكاري، بسياري از اين آثار را حتّي بدون نقد و بررسي پخش مي كند و در ترويج آيين خرافي و تحريف شده مسيحيت، بهترين كمك را در تيراژ ميليوني ببيننده به اربابان هاليوود مي كند. «رمز داوينچي»، تبليغات گمراه كننده براي فروش بيشتر

اخيراً فيلم «رمز داوينچي» يا «كد داوينچي»28 با بودجه صد ميليون دلاري توسط «ران هاوارد » ساخته شد. اين فيلم براساس كتاب «دن براون» ساخته شده و در آن شخصيتي به اسم «رابرت لنگدون» بايد رمز تعدادي از بزرگ ترين آثار هنري جهان را كشف كند و پرده از راز صد ساله فرقه اي خطرناك و مرموز بردارد. در اين فيلم تئوري ازدواج حضرت مسيح و تولد فرزندان او به مانند فيلم آخرين وسوسه مسيح مطرح مي شود. در اين فيلم چنين وانمود مي شود كه مردانِ تابلوي «شام آخر» لئوناردو داوينچي، حواريون عيسي(ع) نيستند، بلكه فرزندان او هستند. به همين جهت اين فيلم

مورد نقد و حمله بسياري از كليساها واقع شده است، ولي در روزنامة واتيكان طي يادداشتي با عنوان «هياهوي بسيار براي هيچ» آمده است كه: «تبليغات موجود به احتمال بسيار، عظيم ترين استراتژي فروش يك كتاب يا فيلم است كه در چند دهة گذشته مورد استفاده قرار گرفته است.»29 دقيقاً مثل تبليغات معكوس براي فيلم مصائب مسيح كه فروش آن را كه با بودجه بيست و پنج ميليون دلاري ساخته شده بود، تا حدود هفتصد ميليون دلار بالا برد و حتي خود گيبسون هم از اين فروش بالا تعجّب كرد. تكنيكي كه هميشه پول پرستان و شهرت طلبان عالم به كار برده اند: «عملي يا حرفي خلاف عرف و شرع مردم بزن يا غلو كن تا بزرگ شوي» و بعضي ستاره هاي فاسد هاليوود تا جايي پيش رفته اند كه حتي با هماهنگي قبلي شايع مي كنند كه به كودكي تجاوز كرده اند تا پس از دادگاهي و تبرئه شدن، مشهور شوند(!) آري، اين است چهرة واقعي و منفور دنيا طلبي و اومانيسم. محمدحسين فرج نژاد

ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت ها:

1. The last temption of christ

2. the passion of the christ

3. شهيد سيدمرتضي آويني در كتاب سه جلدي سينما آيينه جادو به طور مفصل به اين مهم پرداخته است. به علاوه مقالات زيادي در مورد جهت داري هنر و سينما نوشته شده است، به عنوان نمونه مراجعه كنيد به: مقاله «سينما و فلسفه، شك گرايي و صهيون (نقد محتوايي فيلم ماتريكس)»، مجله معرفت، ش 85 و مقاله «پروپاگاند يا پاپ كورن! (هاليوود و سياست، ارتش، سيا پنتاگون و تروريسم)»، مجله دنياي تصوير، ش 139، دي 1383، ص 64.

4. البته اخيراً با تلاش هاي دلسوزان كارهاي مثبتي انجام گرفته

و يا در حال انجام است. از جمله نشستي با عنوان: «نقد و بررسي تصوير پيامبران الهي در سينماي غرب» با حضور نادر طالب زاده و دكتر حسن بلخاري و آقاي شاه حسيني در روز سه شنبه 19/2/85؛ و نشستي ديگر با عنوان «ظرفيت سينماي مستند و انيميشن در تبيين سجاياي پيامبر اعظم (ص)» با حضور محمد اصلاني، نادر طالب زاده و پژمان از سوي معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي برگزار شد.

5. The Ten Commandments

6. Prince of Egypt

7. ر.ك : همين مقاله ، بخش قرائت هندويي _ بودايي از وحي و پيامبري در سينما.

8. در اين زمينه حرف براي گفتن بسيار زياد است ولي شما را به مطالعه مقالة سينما و فلسفه، شك گرايي و صهيون (نقد محتوايي فيلم ماتريكس)، مجله معرفت، ش 85 جلب مي كنم كه منابع مفيدي را در اين زمينه معرفي كرده است. علاوه بر آن منابع اخيراً كتاب «سلطه پنهاني» اثر مجيد صفاتاج هم مطالب مفيدي در اين باره ارائه داده است. و همچنين ر.ك: مقاله«نگاهي به لابي صهيونيستي در آمريكا» نوشته مارك وبر (مدير مؤسسه بازنگري تاريخي)، روزنامه رسالت، ش 5302، خرداد 83، ص 8، به نقل از سايت www.IHR.org

9. ر.ك: مقاله «داستان حقيقي كابالا» اثر هارون يحيي، ترجمه باران خردمند، مجله موعود، ش 62.

10. پولس (پاولس) از علماي قسي القلب و دنياطلب يهود بود كه با همكاري سربازان مشرك رومي و يهوديان دنيا محور به كشتن وسيع نو ايمانان مسيحي برمي خاست تا حدي كه مسيحيان مستضعف از اسم او هم به وحشت مي افتادند. در مسير تار و مار نوكيشان مسيحي دمشق، ادعا كرد كه مسيح بر او نازل شده و او مسيحي شده

است و از اين به بعد مي خواهد در لباس آيين جديد در خدمت خدا باشد، امّا گذشت زمان خلاف آن را ثابت كرد با كمال تعجب، پولس كه از باسوادان قدرتمند بود مواردي را مطرح كرده كه با روح آيين عيسوي منافات داشت. او بارها و بارها در نامه هايش به نوكيشان مناطق مختلف، عيسي بن مريم را پسر خدا و خداي پسر خطاب مي كرد طبعاً اگر بنا باشد عيسي هم خدا بشود تلقي سنتي از وحي باطل مي شود و به خود عيسي وحي مي شود و تجلي جسماني خدا روي زمين مي شود. گويا بوي چندگانه پرستي و جبرگروي يونان و هند و ايران باستان بيش از حرف هاي زيبا و عميق عيسي(ع) در مرامش استشمام مي شد. پولس شريعت را هم در مسيحيت الغاء كرد كه باعث وابستگي بيشتر مسيحيت به شريعت قبلي (يهود) شد. جانشينانش چون مارسيون راه او را پيش گرفتند و دستگاه تبليغي روم و دولت در ساية يهود هم با ظرافت از جبرگرايي و چند گانه پرستي و ذلت پذيري و سكولاريسم در مسيحيت حمايت مي كرد، تا اينكه با كمال تأسف، بعد از چند نسل همين ها به عنوان اساس مسيحيت شناخته شد و دين مسيح از درون تهي شد.

11. ر.ك: مسيحيت شناسي مقايسه اي، محمدرضا زيبايي نژاد، نشر سروش، چاپ اول، 1383، تهران.

12. عيسي(ع) در مسير حق آن چنان پاي فشرد كه تا حدّ شهادت توسط مستكبران منفعت طلب پيش رفت. او فريسيان را روباه صفت (انجيل لوقا، باب 13، فقرات 31 تا 33) و فرماندار رومي فلسطين را فريبكار (انجيل متي، باب 23، فقرات 36 _ 1 و انجيل لوقا، باب 11، فقرات 54 _ 39) خطاب مي كرد

و در شجاعت و ظلم ستيزي حماسه ها آفريد. ر.ك: آشنايي با اديان بزرگ، حسيني توفيقي، نشر طه و مركز جهاني علوم اسلامي و سمت، چاپ پنجم، تهران، 1381، ص 14 ذيل عنوان «عيساي انقلابي».

13. ر.ك: مقالة «سينماي ايمان، گزاشي از فيلم هاي شاخص با موضوع ايمان مسيحي»، نوشته كاوه جلالي، مجله اخبار اديان، ش 5، سال 1382.

14. استاد شهبازي مي نويسد: «در سده هاي نهم و دهم ميلادي كشيشان نيك نفسي چون «آكوبار ليوني» و «آلبرت پراگي» از فروش محدود كودكان مسيحي به وسيله حكمرانان مركز و جنوب اروپا شكوه مي كردند. ر.ك: زرسالاران يهود و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، نشر مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، جلد دوم، چاپ اول، 1377، تهران، ص 136؛ مخالفت هاي كليساها يا رباخواري نيز در تاريخ مشهور است. ر.ك: همان منبع، ص 110.

15. ر.ك: زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، عبدالله شهبازي، نشر مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، تهران در جلدهاي مختلف در مورد اين بحث مهم توضيحات مفصلي داده است.

16. ر.ك: دايرت المعارف «ويكي پديا» در اينترنت و همچنين مقاله «جست وجوگر معنا، نگاهي به زندگي فكري نيكوس كازانتزاكيس»، گروه دين و انديشه خبرگزاري مهر و مقاله، «آخرين وسوسه مسيح، نوشتة نيكوس كازانتزاكيس» از سايت، www.persiambook. net. structure/criticism. 197 = Php/bid و سايت iketab در شبكه جهاني اينترنت و مقاله نگاهي به آثار مارتين اسكورسيزي» در آدرس 6622 45himi -www.darinoos net/postx -

17. قبل از پخش فيلم در ابتداي تيتراژ از آغازين فيلم، اين نكته نوشته مي شود.

18. در مقاله «چون بره اي راهي مسلخ»، اشكان راد، مجله فيلم نگار، تيرماه 1383، سال سوم، ش 22، ص 37 و همچنين در مقاله بازسازي ناقص هاليوود از كربلا (يادداشتي

بر فيلم مصائب مسيح) منابع قابل اعتنا و زيادي براي بررسي اين فيلم آمده است. در آدرس زير ببينيد: cinemazion blogfa com و naqdfilm blogfa.com.

19. انجيل لوقا، باب 13، فقرات 31 تا 33 و انجيل متي، باب 23 ، فقرات 36 _ 1 و انجيل لوقا، باب 11، فقرات 39 _ 54 و آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 14 ذيل عنوان «عيساي انقلابي».

20. مثلاً در كشوري چون آمريكا جمعيت شش ميليوني يهوديان بر حدود دويست و هشتاد ميليون مسيحي نفوذ خارق العاده اي دارد. ر.ك: / آمريكا بدون نقاب، سيدهاشم ميرلوحي، نشر كيهان، 1380 / نفوذ صهيونيسم در مطبوعات، ميرابوالفتح دعوتي، نشر ايّام، 1379، قم و همچنين: مباني فراماسونري (يهود و فراماسونري)، نوشته گروه تحقيقات علمي (تركيه)، ترجمه جعفر سعيدي، چ دوم، تهران، نشر مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376 و همچنين : سازمان هاي يهوديان آمريكا، نوشته لي اوبرين، ترجمه علي ناصري، چ دوم، مؤسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور، 1375.

21. مقاله «جنجال هايي كه به نفع فيلم تمام شد، در حاشية نمايش فيلم مصائب مسيح»، مجله دنياي تصوير، ش 130، خرداد 1383، ص 69.

21. Mahammad the last prophet

22. ر.ك: مقاله «آخرين پيامبر، با شكوه و زيبا» گروه بين الملل، خبرگزاري رسا:

(rasanews.com/More Report.asp?Id=132) و همچنين مقاله «انيميشن «محمد (ص) خاتم پيامبران در سوريه به نمايش درآمد» در آدرس: Pilban.com/Archiv1.9/mohammad.html.www

23. ر.ك: مقاله «خرقه، روايتي غريب از مصائب مسيح»، تحقيق و نوشته: مجتبي حبيبي، گروه فرهنگ و هنر، خبرگزاري مهر.

24. ر.ك: مقاله «بزرگ ترين داستان عالم، فيلمي براي تبرئه يهودا» گروه فرهنگ و هنر خبرگزاري مهر.

25. ر.ك: مقاله «سينماي ايمان، گزارشي از فيلم هاي شاخص با موضوع ايمان مسيحي»،

همان.

26. ر.ك: مقاله «فيلم عيسي، قرائتي صهيونيستي از انجيل لوقا»، گروه فرهنگ و هنر، خبرگزاري مهر.

27. davinci code

28. در اين قسمت از چندين خبر در خبرگزاري مهر استفاده شده است و آدرس اين جمله روزنامه واتيكاني چنين است:

www.mehrnews.com/fa/News Detail.

aspx?NewsID=330681

آمريكا از زبان يك آمريكايي

تلاش اقليتي كوچك به نام يهود در جهت سلطه بر تمام منابع و مراكز ايالات متحده آمريكا مدت هاست كه آغاز شده است. اين گروه با نفوذ در تمام مراكز تصميم گيري، آموزشي و مالي آمريكا عملاً كنترل اين كشور را در دستان خود گرفته است و مي رود تا با تخريب زيرساخت هاي فرهنگي و اقتصادي آمريكا آن را به ورطه نابودي بكشاند.

اشاره:

تلاش اقليتي كوچك به نام يهود در جهت سلطه بر تمام منابع و مراكز ايالات متحده آمريكا مدت هاست كه آغاز شده است. اين گروه با نفوذ در تمام مراكز تصميم گيري، آموزشي و مالي آمريكا عملاً كنترل اين كشور را در دستان خود گرفته است و مي رود تا با تخريب زيرساخت هاي فرهنگي و اقتصادي آمريكا آن را به ورطه نابودي بكشاند. نويسنده آمريكايي اين مقاله با پرهيز از افشاي نام خود به علت ترس از اين گروه، به تشريح چگونگي اين سلطه و نقشه هاي آنان در جهت براندازي مي پردازد. البته بايد به اين نكته اشاره نمود كه در جامعه يهودي نيز افرادي هستند كه از اين گونه اعمال برحذر باشند. دولت جهاني

آيا نابودي «آمريكا» به صورتي اتفاقي روي مي دهد؟ و آيا ملت ما كوركورانه، برنامه هاي يك گروه كوچك ولي قدرتمند از بانكداران ثروتمند بين المللي را كه مي خواهند بر ما همانند بردگان ولي با نام «نظم نوين جهاني» و يا يك «دولت جهاني» حكمراني نمايند، دنبال

خواهد نمود؟ پس از سال ها مطالعه و بررسي، ما مطمئن شده ايم كه طرحي بين المللي وجود دارد تا يك دولت جهاني ايجاد گردد و اقتدار و استقلال آمريكاييان از بين برود. گروه بين المللي حامي اين نقشه، در وضعيتي كاملاً محرمانه كار خود را به پيش مي برد، اما چرا؟ زيرا آنان مي دانند كه اگر آمريكاييان درك نمايند كه دشمن واقعي آنان كيست و اين دشمن چگونه كار خود را انجام مي دهد، آن گاه اين آمريكاييان وطن پرست قيام خواهند كرد و همه آناني را كه در پس پرده اين برنامه شيطاني هستند، از بين خواهند برد. براي قرن هاي متمادي، يك دار و دسته كوچك ولي قدرتمند تلاش مي كند تا ايالات متحده و ساير ملت هاي دنيا را به يك دولت جهاني تبديل كند. در اين ميان، «سازمان ملل» تنها به يك آلت دست در بين اين مجموعه از توطئه گران بدل گرديده است، آنان به دنبال تحميل يك سيستم پولي جهاني كنترل شده از سوي خودشان بر همه كشورهاي دنيا هستند تا همة مردم برده وار درجهت خواسته هاي آنان و تحت نام نظم نوين جهاني كار كنند. آنان از آغاز فعاليت هاي خود مي دانستند كه براي برده كردن ما، بايد ما را از مسيحيت دور نمايند. آنان در حوزه ايجاد محدوديت براي «مسيحيت» و «انجيل» كه قطب نماي اخلاقي كشور ما شناخته مي شدند، بسيار موفق بوده اند. از سوي ديگر، آنها با ايجاد «دادگاه هاي فدرال» و دور نمودن انجيل و مسيحيت از مدارس، نظام اخلاقي و همه سازمان ها و مؤسسات ايالات متحده، اهداف خود را به صورتي موفقيت آميز دنبال كرده اند. براساس طرح آنان، نظام اخلاقي و خانواده هاي ما نيز به اضمحلال كشيده شدند. اما آنان

چگونه اين كارها را انجام دادند؟ بايد به خاطر داشت كه آنان كنترل تقريباً كاملي بر هاليوود، شبكه هاي تلويزيوني و تقريباً همه روزنامه ها و نشريات و كتاب هاي منتشره در جامعه ما داشته اند. همچنين آنان به طور مداوم با فيلم هاي سينمايي مستهجن و همچنين شوهاي تلويزيوني سخيف و مبتذل توليدي رسانه هاي تحت سيطره شان، به صورتي كاملاً هدف دار، ملت ما و افكار ما را بمباران مي كنند تا شخصيت اخلاقي ما را بيش از پيش رو به انحطاط ببرند. از سوي ديگر، آنان با استفاده از اتحاديه آزادي هاي مدني آمريكا، در تلاش اند تا آخرين بقاياي اعتقاد به «خدا» و «مسيحيت» را از اذهان مردم ما بزدايند. در سال 1913 م. بانكداران بين المللي، سيستم بانكي ملي ما را بنيان نهادند كه امروزه ما آن را با نام «سيستم منابع فدرال» مي شناسيم. با استفاده از بانك هايي كه براي قرن هاي متمادي به صورت خصوصي فعاليت مي كردند، اين سيستم را ايجاد نموده اند تا به عنوان وسيله اي جهت ربودن منابع طلاي كشور ما به كار رود و در عوض، ما صاحب اسكناس هاي كاغذيي شده ايم كه روز به روز بي ارزش تر مي شوند. بزرگ ترين انحصار مالي

«چارلز ليندبرگ» نماينده اسبق كنگره آمريكا در سال 1913 با توجه به تصويب «قانون منابع فدرال» در آن سال چنين گفته بود: «اين قانون، باعث ايجاد بزرگ ترين انحصار تك قطبي مالي كره زمين خواهد شد. پس از امضاي اين قانون توسط رئيس جمهور وقت ايالات متحده (ويلسون)، دولت ناپيداي به وجود آمده توسط قدرت پول، شكلي قانوني خواهد يافت. با وجود اين قانون جديد در هر زمان كه صاحبان تراست بخواهند، به ايجاد تورم دست زده و به صورتي علمي، فعاليت هاي خود را

توجيه مي نمايند. با اين قانون، بدترين جرايم قانوني دوران ها شكل خواهد گرفت.» اما «وودرو ويلسون» رئيس جمهور وقت آمريكا، با ناديده گرفتن همه هشدارهاي اعلام شده از سوي ميهن دوستان آمريكايي، اين قانون را در سال 1913 امضا نمود تا كنترل متمركز پول ها و منابع مالي آمريكا در دستان گروهي كوچك از مرداني كه اين شركت كوچك را اداره مي نمودند، بيفتد. يك دهه بعد، پرزيدنت ويلسون اظهار كرد كه «من يك مرد بسيار غمگين هستم. من ناخواسته باعث نابودي كشورم شده ام. يك ملت بزرگ صنعتي به وسيله سيستم مالي و اعتباري خود اداره مي شود. سيستم كنوني اعتباري ما، اينك متمركز گرديده است. رشد ملت ما و همه فعاليت هاي ما در دستان چند نفر محصور است و كشور ما با يكي از بدترين روش ها و به صورتي كاملاً كنترل شده و با دولتي تحت سيطره آنان، مديريت مي شود. لذا ما ديگر دولتي با عقايد مستقل و آزاد، دولتي با حاكميت رأي اكثريت و دولتي مردمي در دنيا با نام ايالات متحده نداريم و تنها صاحب كشوري هستيم كه دولت آن با عقايد و سلطه و فشارهاي گروه كوچكي از مردان سلطه گر و با نفوذ اداره مي شود.» «بارون روت چيلد» در قرن هجدهم چنين گفته بود:

كنترل سيستم مالي يك كشور را به من بدهيد و ديگر براي من قانون گذاران كشور اهميتي نخواهند داشت. صد سال بعد، پرزيدنت «جيمز گرفيلد» (كه بعدها ترور شد)، نظر بارون روتز چيلد را بدين گونه تكرار نمود:

هر كس كه بر پول هاي يك جامعه تسلط داشته باشد، حاكم مطلق بر صنعت و تجارت آن جامعه خواهد بود. آناني هم كه كنترل نظم نوين جهاني

را در دستان خود دارند، در طول قرن هاي متمادي اين برنامه را تنظيم و سازمان دهي نموده و با زيركي دريافته اند كه با كنترل سيستم هاي مالي، مي توان كنترل يك جامعه را در دست گرفت. يكي از اقتصاددانان برنده جايزه نوبل به نام «پل ساموئل» در چهارمين ويرايش كتاب خود با عنوان دانش اقتصاد چنين نگاشته است:

بانك مركزي آمريكا يا «سيستم منابع فدرال»، يك مركز تقلبي ولي قدرتمند در ايالات متحده است.

تحميق مردم

يكي از بخش هاي داخلي برنامه اي كه براي سلطه بر دنيا تدارك ديده شده است، تحميق آمريكاييان طبقه متوسط است. تدارك دهندگان طرح نظم نوين جهاني، با استفاده از مدارس دولتي ما و ترويج سياست هاي ضد مسيحي و ضد آمريكايي، اهداف پنهاني خويش را دنبال مي كنند. اين مدارس، اسلحه نخست آنان در جنگي است كه با هدف تخريب آينده فرزندانمان، ترويج تفكر ليبرال در ميان آنان و تعمد در ارائه آموزش هاي پايين تر از حد استاندارد، تدارك ديده شده است. توانايي آمريكاييان در مطالعه، تفكر و استدلال هاي روشن در همه زمان ها پايين بوده است. يك دليل اين اتفاق، اين حقيقت مي باشد كه مدارس دولتي ما از آموزش آواهاي زبان در آموختن روش خواندن به فرزندان ما سرپيچي مي نمايند. اما چرا؟ زيرا دانشكده هاي تعليم و تربيت با استفاده از منابع «بنياد راكفلر» تأمين ملي شده و آنان به معلمان آينده، روش آوايي را در آموزش هاي مربوط به مهارت خواندن، تعليم نمي دهند. به جاي اين كار، آنان از روش «نگاه كن _ بگو» بهره مي برند كه امروزه ناكاريي آن به اثبات رسيده است. ... آنان كه سيستم هاي آموزشي ما را تحت سيطره دارند، مي دانند كه بايد تلاش در

جهت انحطاط اخلاقي و تحميق، خلع سلاح مردم آمريكا، مسكوت گذاردن قانون اساسي ايالات متحده و كنترل مطلق مردم را تسريع نمايند. اما چه كساني در فراسوي اين حركت پرقدرت به سوي يك دولت جهاني قرار دارند؟ به صورت كلي بايد گفت كه اين افراد، ليبرال هايي مي باشند كه شامل سوسياليست ها، كمونيست ها، رهبران اتحاديه ها، افراد ملحد، اومانيست ها، فمينيست ها، همجنس بازان، شهوت رانان، بروكرات ها و فعالان زيست محيطي هستند، و مخلوقات را بيش از خالق مي پرستند. اما به هر حال، رهبران جامعه، ثروتمندان و افراد با نفوذ، همگي جزء كارگزاران شكل گيري نظم نوين جهاني هستند كه با همراهي بانكداران و سياست مداران، به ويژه بانكداران بين المللي يهودي، اهداف خود را پي مي گيرند.

ديدگاه هاي هنري فورد

يكي از معروف ترين آمريكايي هايي كه به صورتي مفصل در مورد قدرت بين المللي يهوديان مطالبي نگاشته است، خودروساز معروف و نامدار آمريكا«هنري فورد» است. او ميليون ها دلار به پژوهشگران پرداخت نمود تا فعاليت ها و اهداف پشت پرده اين يهوديان فعال در عرصه بين الملل را مورد تحقيق و بررسي و كاوش قرار دهند. فورد در مقالاتي كه در روزنامه «دييربورن اينديپندنت» در ماه ژوئن سال 1920 منتشر گرديده است، مطالبي عنوان نموده كه هنوز هم (و حتي در زمان ما) خواندني و ارزشمندند. كتاب فورد با عنوان يهود بين الملل ممكن است هنوز هم در تعدادي از كتاب خانه ها يافت گردد. هنري فورد در سال 1920 در مقالة «دييربورن اينديپندنت» چنين نوشته بود:

چگونه يهوديان اين چنين عادي و بدون هرگونه مقاومتي به بالاترين جايگاه دست مي يابند؟ چگونه و چه كساني آنان را به اين موقعيت ها مي رسانند؟ چرا اصولاً آنان در اين جايگاه ها حضور دارند؟ يهوديان در مناصب خود چه مي كنند؟ واقعيت

حضور آنان در اين جايگاه ها چه پيامي براي دنيا خواهد داشت؟ اينها سؤالات اساسي در مورد يهوديان مي باشد. 50 سال قبل، بانكداري بين المللي كه همانند فعاليت هاي دلالي ارزي دنيا تقريباً به يصورت كامل در اختيار يهوديان قرار داشت، در اوج شكوفايي خود بود. اين وضعيت آنان را به كنترل كامل و تمام عيار دولت ها و مراكز مالي و اعتباري همه دنيا سوق داد. اما اهميت اين مطلب در اين است كه اين رشد، تنها در مراكز مالي اتفاق افتاد كه يهوديان در آن سهيم بودند و هيچ عامل نژادي و ملي ديگري هم در اين اتفاق سهيم نبود. اين امر صرفاً به اين معنا نيست كه چند يهودي، كنترل كنندگان فعاليت هاي مالي يبن المللي هستند، بلكه بيانگر اين است كه كنترل كنندگان بين المللي بازارهاي مالي و پولي، منحصراً يهودي اند. از زماني كه كنترل دنيا به عنوان آرمان يهوديان مطرح شده است و آنان از هيچ يك از روش هاي گذشته فاتحان دنيا بهره نمي برند، بايد اين مسئله را پذيرفت كه آنان به برتري يك نژاد مشخص چشم دوخته اند. چند سال بعد، آقاي فورد اظهار نمود: «اين درست است كه افراد ملت ما سيستم مالي و بانكي كشورمان را درك نمي كنند، چرا كه من معتقدم در صورتي كه مردم ما حقايق فراسوي آن را بفهمند قبل از طلوع خورشيد در صبح فردا، دست به يك انقلاب خواهند زد.» همچنين فورد در كتاب خود با عنوان يهوديان بين الملل نيز چنين نگاشته است:

هنگامي كه يهوديان قدرتمند بالاخره رديابي شوند و حقايق موجود آشكار گردد، جنجال واقعي و پيامدهاي آن در مطبوعات سراسر دنيا فراگير خواهد شد. هرچند اين اتفاق در هيچ زماني

روي نخواهد داد. علي رغم اتفاق نظر مسيحيت و عالمان آن و به ويژه كليساي كاتوليك و حتي تفسيرهاي ارائه شده غير از انجيل، در مورد پاره اي مسائل اجتماعي نظير دريافت ربا در هنگام بازپس گيري وام هاي اعطايي، يهوديان، كنترل سيستم هاي مالي و بانك هاي دنيا را در اختيار دارند. امروزه بانكداران يهودي، كنترل بانك مركزي آمريكا و در نتيجه اقتصاد ما را در اختيار دارند. نويسنده و اقتصاددان نامدار مسيحي «آراي مكمستر» معتقد است كه سيستم بانك مركزي آمريكا به وسيله هشت خانواده يهودي تملك گرديده و اداره مي شود. فقط سه خانواده از اين هشت خانواده در اين ليست، آمريكايي هستند؛ خانواده روتز چيلد (لندن)؛ برادران لازارد (پاريس)؛ بانك اسراييل _ موشه (ايتاليا)؛ خانواده كوهن _ لويب (آلمان)؛ واربورگ (هامبورگ آلمان)؛ برادران ليچمن (نيويورك)؛ خانواده گلدمن _ ساچز (نيويورك) و خانواده راكفلرها (نيويورك). كنترل رسانه ها

در ادامه، واقعيت هايي در مورد يهوديان ارائه مي گردد كه ممكن است شما آن را نشنيده باشيد: 1. يهوديان كنترل تقريباً تمام عياري بر همه رسانه هاي مهم و كليدي نظير «اخبار ايالات متحده»، «مجله تايم»، «نيويورك تايمز»، «واشنگتن پست»، «اي بي سي»، «ان بي سي» و «سي بي اس» دارند. معاون سابق رياست جمهور آمريكا «اسپير و آنجيو»، بيست سال پيش در اين مورد چنين گفته بود:

افرادي كه مالكيت و مديريت رسانه هاي ملي ما را بر عهده دارند، همگي يهودي اند و در كنار ساير يهوديان بانفوذ، سياست هاي رسانه اي اسفناك كنوني حاكم بر ايالات متحده را ايجاد نموده اند. هم اكنون همه سرويس هاي كابلي، مراكز سنجش افكار عمومي، مجلات تايم و نيوزويك، روزنامه نيويورك تايمز، واشنگتن پست و هرالد تريبون بين الملل، تحت سيطره يهوديان هستند. 2. از سوي ديگر، اكثر نويسندگان نامدار جنبش هاي فمينيستي

يهودي اند. چرا؟ زيرا كنترل يهوديان برصنعت نشر، انكارناپذير است. همچنين آيا تاكنون دقت نموده بوديد كه اكثر مردان همجنس بازي كه در شوهاي تلويزيوني حاضر مي شوند، يهودي اند؟ از سوي ديگر، اين حقيقت كاملاً پذيرفته شده است كه يهوديان كنترل كنندة هاليوود علاقمند به ساخت فيلم هايي هستند كه «مسيحيت» و «عقايد مذهبي» را به تمسخر مي گيرند. اما چرا؟ زيرا آنان علناً ضدمسيحي هستند. والت ديسني

3. يكي ديگر از مثال هاي بارز تصميم يهوديان براي ايجاد تنفر نسبت به آمريكا، مسيحيت و اخلاق را مي توان در تملك استوديوي فيلم سازي شركت «والت ديسني» توسط «ميشل اينسر» مشاهده نمود. در چند سال اخير، وي محصولات اين استوديو را به سوي ساخت فيلم هايي غيراخلاقي، حامي همجنس بازي و ضدمسيحيت سوق داده است. دقيقاً به همين دليل است كه بسياري از فعالان مذهبي ايالات متحده خواهان تحريم محصولات ارائه شده اين شركت و عدم بازديد از پارك هاي تفريحي اين شركت از سوي مردم و خانواده ها هستند.

همچنين آيا مي دانيد كه مدير عامل استوديويي كه فيلم «آخرين مصائب مسيح» را ساخت، يك يهودي به نام ليو وارسرمن بوده است؟ اما اگر يك كارگردان مسيحي فيلمي با هدف تمسخر «هولوكاست» مي ساخت، چه اتفاقي مي افتاد؟ يهوديان قادرند كه در فيلم هاي خود آزادانه به همه مقدسات ما توهين كنند، اما اگر شما اين شهامت را داشته باشيد كه در مورد نسخه هاليوودي هولوكاست از آنان سؤال كنيد، آنها از همه توان خويش براي نابودي زندگي شما بهره خواهند برد. 4. آيا تا كنون به اين نكته توجه نموده ايد كه قريب به اتفاق فيلم ها و مجلات سخيف و مبتذل و مستهجن (پورنو) به يهوديان تعلق داشته و يا

از سوي آنان كنترل مي گردد؟ نه تنها در هاليوود كه در ساير نقاط دنيا نيز اين مافياي يهودي توليد محصولات مستهجن به فعاليت مشغول است. حتي تعدادي از سردمداران اين گروه ها، هم زمان به فعاليت هاي روسپي گري و توليد فيلم هاي مستهجن مشغولند. هم چنين فراموش نكنيد كه يهوديي به نام سيگل بنيان گذار «لاس وگاس» بوده است. مهم ترين فعاليت هاي آنان كه همچون سرطان درسراسر خاك آمريكا و به ويژه لاس و گاس گسترش يافته اند، شامل قاچاق زنان و كودكان با هدف روسپيگري و تهيه فيلم هاي پورنو، تهيه و توزيع مشروبات الكلي غيرقانوني، تأسيسات مراكز شركت عظيم ويسكي سازي «سياگرامز» هستند، فعاليت هاي توليد و عرضه آمريكا، غيرقانوني بود. حقيقت اين است كه يهوديان و نه ايتاليايي ها، كنترل و سازمان دهي جرايم سازمان يافته را در دنيا بر عهده دارند. 5. آيا مي دانيد كه يهوديان بانكدار فعال در شهر نيويورك، نظير جاكوب شيف و ديگران، در سال 1917 با پرداخت 20 ميليون دلار (كه ارزش آن مبلغ در سال 1998 ميلادي 500 ميليون دلار است) از شكل گيري يك انقلاب كمونيستي از سوي طرفداران لنين و ماركس حمايت مالي نمودند؟ با اين اقدام، مسلماً اين يهوديان در قتل عام ده ها ميليون انسان بي گناه در دوران حكومت كمونيست ها در سراسر دنيا، شريك هستند. به علاوه، آيا مي دانيد كه قريب به اتفاق نظريه پردازان ايدئولوژي كمونيسم، يهودي بوده اند؟ و آيا مي دانستند كه «كارل ماركس» و «تروتسكي» يهودي بوده اند؟ پدربزرگ لنين هم جزء يهوديان بوده است. در ايالات متحده نيز رهبر حزب كمونيست براي چند دهه، يهوديي با نام «گوس هال» بود. همچنين در قرون نوزدهم و بيستم ميلادي، يهوديان هر ملتي، رهبران و حاميان مالي كمونيسم در آن

بوده اند. در ادامه، نظر روزنامه نگار و فيلم نامه نويس نامدار «ميرون فاگون» را در مورد اين موضوع، كه در سخنراني خود در دهه 60 ميلادي، بيان نموده بود، مي خوانيم: «امروزه تنها يك واقعيت وجود دارد و آن هم اين است كه رژيم كمونيستي شوروي، مستقيماً از انديشه هاي «ژاكوب شيف» آمريكايي و روتزچيلد انگليسي به وجود آمده است. چندي بعد نيز من دريافتم كه بدون هيچ گونه ترديدي، حزب كمونيست بدان گونه كه ما مي شناسيم، از سوي اين مدافعان انديشه هاي سرمايه سالارانه نظير شيفت، واربورگز و روتزچيلد شكل گرفت و آنان با حمايت مالي انقلاب روسيه و براندازي حكومت تزاري و خاندان سلطنتي اش و سپس با استفاده ازافرادي نظير لنين، تروتسكي و استالين، توانستند رژيم هاي كمونيستي را در دنيا به وجود آورند. «وينستون چرچيل» در مقاله اي كه با عنوان «بحثي در مورد اصل و نسب يهوديان» به چاپ رسانده بود، چنين نوشت:

عده اي از مردم يهوديان را دوست دارند و عده اي از آنان بيزارند، اما هيچ انسان عاقلي در اين واقعيت شك ندارد كه بدون هيچ گونه ترديدي، يهوديان خوفناك ترين و استثنايي ترين نژادي هستند كه تاكنون در دنيا به وجود آمده اند. امروزه اين نژاد عجيب در صدد ايجاد اصول اخلاقي و فلسفي خاصي نظير مسيحيت هستند. البته فعاليت هاي گسترده و عالم گير آنان، محدود به عصر كنوني نيست. از قرن نوزدهم تا كنون نيز در هر رويداد سياسي كليدي، آنان در رأس جريان بوده اند. به عنوان مثال، در شكل گيري جريان هاي بلشويكي روسيه و انقلاب روسيه، نقش آنان بسيار قابل توجه است. پدر بمب اتم

6. پدر بمب اتم ايالات متحده، يك يهودي آمريكايي به نام «روبرت اوپنهايمر» بود كه در سال

1954 ميلادي به جرم ايجاد خطر امنيتي مورد محاكمه قرار گرفت؟ 7. در قرون هفده و هجده ميلادي، يهوديان جزء سردمداران تجارت برده بودند. حتي در كتب تاريخ دوره دبيرستان هم اين واقعيت عنوان شده است. آنان با دستگيري و فروش صدها هزار برده آفريقايي در آغاز شكل گيري آمريكاي جديد، سود هنگفتي به دست آوردند. هرچند امروزه يهوديان خود را دوست سياه پوستان معرفي مي كنند. در سال هاي قرن بيستم، يهوديان با بهره گيري از سياهان آمريكا تلاش مي كردند كه الگوي سوسياليستي نظم نوين جهاني خود را از پيش ببرند، چرا كه در آن قرن، پيوندهاي خانوادگي اكثر سياهان آمريكايي را از بين بردند. از سوي ديگر، يهوديان ليبرال با تشويق گسترده هرزه گري جنسي در ميان جوامع سياه پوستان، آنان را به سوي شهوت راني سوق دادند. اما دليل اصلي اين اقدامات چه بوده است؟ به روشني مي توان اظهار نمود كه آنان با هدف تضعيف ارزش هاي اخلاقي مسيحيت در ميان شهروندان آمريكايي و پيشبرد برنامه هاي سوسياليستي خود، از اين فعاليت ها حمايت مي نمودند. در سال هاي اخير نيز يهوديان مالك رسانه هاي ارتباط جمعي، از طريق برنامه هاي خود مصرف «كراك» را در شهرهاي ما تشويق مي كنند، چرا كه در شوهاي تلويزيوني، مجلات، كتاب ها و فيلم هاي سينمايي توليدي اين مراكز، استفاده از انواع مواد مخدر ترويج مي گردد. آموزه هايي از تلمود

8. كتاب مقدس يهوديان، تلمود نام دارد. يهوديان از اين كتاب به عنوان منبع قوانين خود بهره مي گيرند. اما در تلمود موارد متعددي را مي توان يافت كه كاملاً حيرت انگيز است. مثلاً در اين كتاب، بارها اشاره شده كه يهوديان بايد سرور همه افراد جهان باشند. در اينجا به چند مورد اشاره مي كنيم: _ واييكرا رابا

(36): بهشت و زمين فقط براي خاطر يهوديان خلق گرديده است. _ بابا مزيا (114 و 115): فقط يهوديان انسان هستند، اما سايرين جزء انسان ها به شمار نمي روند. _ ميناهوت (43 و 44): يك يهودي بايد همه روزه اين ذكر را قرائت نماد: «خدايا، از اين كه مرا زن، برده و يا غيريهودي خلق ننمودي، از تو سپاسگزارم.» _ سانهيدرين (57): يك يهودي الزامي به پرداخت دستمزد غيريهودياني كه براي وي كار كرده اند، ندارد. _ بابا مزيا (24): اگر يك يهودي، كالايي متعلق به يك غيريهودي را پيدا كند، هيچ الزامي به بازگرداندن آن ندارد. _ ميدارش مزيا (225): غيريهوديان حيواناتي هستند كه به شكل انسان آفريده شده اند تا روز و شب به يهوديان خدمت كنند. 9. يكي ديگر از راه هايي كه از طريق آن، يهوديان به گسترش مصرف موادمخدر در كشور ما آمريكا كمك نموده اند، از طريق تحريف سيستم حقوقي ماست. حقوق دانان يهودي، قضات يهودي و ساير افراد ليبرال يهودي، از دادگاه هاي ما در جهت محدود كردن اختيارات مأموران قانون استفاده مي نمايند، به طوري كه امروزه مجرمان در سيستم حقوقي ما، حقوق بيشتري نسبت به قربانيان جرايم خود دارند. به علاوه، يهوديان حقوق دان با ابداع اصطلاحي به نام «جنون موقتي»، راه را براي گسترش جرايم مربوط به تجاوزات جنسي گشوده اند. لذا با اطمينان مي توان ابراز نمود كه يهوديان از مسيحيت متنفرند؛ البته ممكن است گفته شود، آنان به دليل مذهب مسيحي هيتلر از مسيحيت بيزارند، اما بايد بدانيد كه هيتلر براي اقدامات خود از كمك هاي مالي گسترده يهوديان ثروتمند و بين المللي نظير روتز چيلد بهره برده است. 10. ميرون فاگون نويسنده و روزنامه نويس مشهور، در

سخنراني خود كه در سال 1965 ميلادي ايراد نموده بود، اعتقاد داشت كه يهوديان براي سه جنگ جهاني برنامه ريزي نموده اند. وي با اشاره به طرح بانكداران بين المللي در مورد ايجاد جنگ جهاني دوم چنين گفته است: بايد بدانيد كه با كمك هاي مالي گسترده اشخاصي نظير گراپ، روتز چيلد به هيتلر، اين يهوديان زمينه ايجاد جنگ جهاني دوم را فراهم نمودند. به طور خلاصه، اين جنگ جهاني با هدف از بين بردن نازيسم و افزايش قدرت سياسي صهيونيسم و به دنبال آن، تشكيل دولت اسراييل در خاك فلسطين، تدارك و اجرا گرديد. به هر حال، جنايات هيتلر در جنگ جهاني دوم، بهانه اي براي يهوديان به وجود آورد تا پس از پايان جنگ، در سرزمين فلسطين، كشوري يهودي را بنيان گذاري نمايند. امروزه نيز يهوديان با سلطه اي آشكار بر هاليوود، همه ساله فيلم هاي متعددي عليه دولت نازيسم و جنايت هاي هيتلر بر ضد يهوديان اروپا توليد مي نمايد، اما هرگز در توليدات خود اشاره اي به قتل عام هاي گسترده نظام كمونيستي در سراسر جهان كه با حمايت يهوديان شكل گرفت و بسياري از مسيحيان نيز قرباني آنان گرديدند، نمي نمايند. ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت:

? برگرفته از سايت: www.compuserb.com به نقل از: سياحت غرب، ش38.

منطق صنعتي

آهنگي كه خط توليد بر ما تحميل مي كند و به نحوي در وجود ما نفوذ مي كند و به بخشي از ما تبديل مي شود كه در غير ساعات كاري هم همراه و همگام ماست. در هر سمت اين معادله انسان و ماشين، نوعي سازگاري بين طرفين شكل مي گيرد؛ به طوري كه ماشين خود را با بشر و بشر خود را با ماشين سازگار مي نمايد كه البته هدف نهايي هم ادغام

اين دو است. اشاره:

«تكنيك» چيزي جز تجلّي خودآگاهي صنعتي در بشر نيست و گسترش علوم و فنون جديد، به نوعي تعميق­ دهندة اين نوع تجلّي است، كه در آن جسم و روح ما با نظام ماشيني، هم گام و همراه مي شود و شرايطي كه هيچ پيشينه ­اي در زندگي بشر و طبيعت ندارد، براي ما شكل مي گيرد. در چنين نظامي است كه همه چيز در ساية تكنولوژي توجيه مي شود و ارزش­ هاي گوناگون به حاشيه رانده مي شوند. «ژاك الول»، فيلسوف فقيد فرانسوي بر اين اعتقاد است كه در يك جامعة تكنولوژيكي، همة اشكال و فعاليت­ هاي بشري _ خواه رفتار شخصي يا فعاليت­ هاي اقتصادي سازمان­دهي شده _ همه و همه به نحوي اساسي با منطق حاكم و نظام ماشين سازگاري مي يابند. بشر حتّي از سازگار شدن هم فراتر مي رود و جريان­ هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي با ماشين پيوند مي خورند و به بخش پيوسته و لاينفكّ آن تبديل مي شوند. الول از واژه «تكنيك» به مثابة شيوه ­اي كه دربرگيرنده ادغام بشر با اشكال صنعتي و مكانيكي و تجلي خودآگاهي صنعتي در بشر است، بهره برد. اين شيوه نه تنها در اشكال خارجي نظام صنعتي مشهود است بلكه در روند تحوّل بشر دوشادوش ماشين قابل درك است. به عنوان مثال، هنگامي كه با ماشين رانندگي مي كنيم، به نحوي با ماشين و جاده تلفيق مي شويم و نهايتاً به چيزي «شبيه ماشين» تبديل مي شويم. هنگامي كه تلويزيون تماشا مي كنيم، واقعاً در تصاوير آن غرق مي شويم و آنها را در ذهن خود ذخيره مي كنيم و نهايتاً به بخشي از خودآگاهي ما تبديل مي شود و در اينجاست كه مي توان گفت، با تصاويري كه حامل آن هستيم، ادغام

مي شويم. وقتي كه از كامپيوتر استفاده مي كنيم، در مجموعه اي بي پايان از بازخوردها درگير مي شويم، به طوري كه افكار، دست ­ها و همة بدنمان با ماشين همراه و همگام مي شوند. در واقع اين روند، شبيه فعاليت يك خط توليد صنعتي است كه ما در معرض نوعي آهنگ بيروني «تكرار» قرار مي گيريم؛ آهنگي كه خط توليد بر ما تحميل مي كند و به نحوي در وجود ما نفوذ مي كند و به بخشي از ما تبديل مي شود كه در غير ساعات كاري هم همراه و همگام ماست. در هر سمت اين معادله انسان و ماشين، نوعي سازگاري بين طرفين شكل مي گيرد؛ به طوري كه ماشين خود را با بشر و بشر خود را با ماشين سازگار مي نمايد كه البته هدف نهايي هم ادغام اين دو است. اين هم زيستي ادغام شده، همان چيزي است كه الول آن را تكنيك مي خواند. در حقيقت، اين روند، روندي متفاوت از تحوّل بشر است كه پيش تر يعني در عصري كه هنوز تكنولوژي شكل نگرفته بود، پيشينه­ اي نداشته است؛ دوره­ اي كه در آن رشد بشر در چارچوب طبيعت محدود بود. در حال حاضر، تكامل بشر به نحوي فزاينده با اشكال مكانيكي و الكترونيكي همراه است و اين در حالي است كه طبيعت از اين معادله خارج شده و در اينجاست كه شاهد ظهور پيامدهاي فاجعه­ بار آن هستيم. در صورتي كه اين روند شكل گيري تكنيك به خوبي درك شود و روند تلفيق افكار و رفتار بشر در اشكال صنعتي فهميده شود، آن گاه ماهيت الگوها بيش از پيش بر ما آشكار مي شود. به عنوان نمونه، شركت ­ها خود نمادهايي از تكنيك هستند كه به نظامي از قوانين و قواعد

ساختاري ذاتي كه فراتر از الگوهاي اخلاقي و ملاحظات اجتماعي هستند و در قبال آسيب­ هايي كه فعاليت­ هاي صنعتي بر طبيعت و روند طبيعي وارد مي سازد، بي ­توجه ­اند. شركت ها بر پاية نوعي منطق دروني كه در برگيرندة اصول مشخصي چون رشد اقتصادي، سود، فقدان اخلاق و نياز پايان ناپذير تبديل جهان طبيعي به روندهاي صنعتي و كالاهاي تجاري به سريع ­ترين و كارآمدترين شكل ممكن است، بنيان نهاده شده ­اند. در چنين نظامي است كه همة ارزش ­ها به حاشيه رانده مي شوند و در غالب موارد، توجهي به آنها نمي شود. مسايلي چون رفاه اجتماعي و پايداري زيست­ محيطي، تنها در حدّ طرح در جامعه باقي مي ماند و نوعي استيلاي تكنيكي و سازماني بر آن احاطه مي يابد. ارزش­ هاي ذاتي همچون حيات وحش و جنگل­ ها به نوعي كالاهاي تجاري بالقوه تقليل مي يابند كه سرنوشت غايي آنها در نظام صنعتي و تكنولوژيكي رقم مي خورد. مثلاً در مورد جنگل­ ها، تصوير پيش­­ رو به نحوي تيره و تار است كه در آن، درختان به مثابة قطعاتي از چوب نگريسته مي شوند كه هر يك براي خود قيمتي دارد و اصلاً توجهي به سرماية زيستي آن نمي شود. ارزش­ هاي ذاتي اين سرمايه، در بحث­ ها جايي ندارد و اصلاً دركي نسبت به فيض و جايگاه معنوي آن­ها وجود ندارد. اساساً در چنين نظامي است كه روندهاي پايدار اقتصادي، «ناكارآمد» بوده، توانايي همراهي با نظام ماشين و بازار را ندارد. بنابراين در جامعة ماشيني، تنها ارزش ­ها و الگوهاي ابزار تكنيكي و از آن جمله شركت­ ها هستند كه تعيين كنندة ساز و كار رفتار بشري و رابطة ما با طبيعت مي باشند. اين رويكرد هم­اكنون در حوزة تلاش­ هاي اقتصادي و به­ ويژه در رفتار شركت­ هايي كه در

پي گسترش كنترل خود بر طبيعت هستند، مشهود است. كشاورزي، توليد و پخش غذا، صنعت ماهي گيري، حفاظت و استفاده از جنگل­ ها و منابع طبيعي، درختان، حيوانات، حشرات، ميكروب­ ها و حتي بشر در معرض منطق ماشين قرار دارد. در همة حوزه ­هاي اقتصادي، نشانه­ هاي صنعتي شدن مشهود است كه شايد كشت تك محصولي در عرصة كشاورزي را بتوان نمونه ­اي بارز از اين مدعا دانست. در عرصة كشاورزي يعني عرصه­اي پيش تر بسياري از خانواده­ ها محصولات خود را با هدف تأمين غذاي خود و ديگر افراد جامعه توليد مي نمودند، هم ­اكنون شاهد حضور نوعي نيروي مخرّب جهاني هستيم و آن چيزي جز انحصار طلبي شركت­ ها نيست. در اين روند شاهد خريد يك جاي زمين­ه اي زراعي و بيرون رانده شدن مردم از مزارع هستيم، سپس اين مزارع به زير كشت تك محصولي مي رود و ماشين و سموم عهده د­ار حفظ و نگهداري محصولاتي مي شوند كه زماني خود بشر مسئوليت آن را عهده­ دار بود. در جايي كه مزارع كوچك تأمين كننده نياز غذاي بسياري از مردم بود و زمين همواره بارور بود، هم اينك محصول اين زمين­ها چيزي جز سويا، قهوة صادراتي، و موز و ... نيست. اين همان منطق صنعتي است؛ منطقي كه در آن، ورود سموم به رودخانه­ ها و سپس منابع آب و غذا كم­ اهميت شمرده مي شود و نهايتاً اين مردم هستند كه بي­كار و گرسنه به شهرها رانده مي شوند. در عرصة جنگل­ داري نيز اوضاع به همين شكل است: در جايي كه تنوع زيستي با همة ثبات و غنايش و با همه پيچيدگي­ هايش، به دست جنگل­ داري صنعتي سپرده مي شود تا ديگر اثري از آن تنوع باقي نماند. روشن است كه در چنين اوضاعي است

كه ديگر جايي براي حيات باقي نمي ماند. زمين­ هاي خالي با درختاني يك شكل در رديف­ هاي طولاني كاشته مي شوند؛ درختاني كه تنوعشان به كاج، صنوبر و اوكاليپتوس محدود مي شود و شركت ­ها با بوق و كرنا به تبليغ اين حركت خود مي پردازند. اين نوع درخت­كاري دقيقاً تجلّي خط توليد صنعتي است و در اين روند است كه حيات از چهرة جنگل­ ها زدوده مي شود و تنها جامعه ­اي يك­دست و خالي از هرگونه تنوع شكل مي گيرد. موارد مشابه اين جريان را مي توان در صنعتي شدن نظام ماهي­ گيري مشاهده نمود؛ نظامي كه در آن كشتي­ هاي غول­ پيكر صيّادي، حجم گسترده ­اي از حيات اقيانوس ­ها را هزاران برابر آنچه قايق­ هاي كوچك ماهي­ گيري توان آن را داشته باشند، به غارت مي برند و ديگر نه بقايي براي اقيانوس ­ها متصوّر است و نه جايي براي شيوه ­هاي سنتي باقي مي ماند. مي توان به صدها نمونه از اين رفتارهاي اقتصادي اشاره كرد كه در همه جا و در تمام روندهاي صنعتي و فني، مشهود و جاري است. در دنياي امروز، همگون سازي و تجميع و توليد انبوه، در نتيجه تلاش شركت­ هايي كه توسعه و رشد اجتناب­ ناپذير در دستور كار آنهاست، در حال جهاني شدن است و به عبارت ديگر، مي توان ادعا كرد كه تكنيك در حال جهاني شدن است. در حال حاضر، تنها جوامع نادري وجود دارند كه از استيلا و انقياد تكنيك رها شده ­اند، اما زماني كه اين جوامع هم در برابر فرامين ماشين زانو مي زنند و يا به اجبار پذيراي چنين شرايطي مي شوند، به سرعت شرايطي مشابه ديگران پيدا مي كنند، چون كه اساساً كارآيي، هدفمندي، خلاقيت، رشد اقتصادي و سود، جزيي لاينفك از تكنيك مي باشد. تنها تجربة يك قرن

حاكم شدن منطق صنعتي، به شكل­گيري فجايعي چون افزايش دماي زمين، تخريب لاية ازن، نابودي گونه­ هاي جاندار، آلودگي آب­ها، نابودي قابليت­ هاي اكوسيستم، نابودي گستردة تنوع زيستي و به ويژه جنگل­ ها و شكل­ گيري جنگل هاي صنعتي يك نواخت مي انجامد. جري ماندر1

ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت ها:

? منبع: www.resurgence.org

1. Jerry Mander: نويسنده و محقق برجستة آمريكايي در زمينة مسائل اجتماعي و ماهيت و كاركردهاي تكنولوژي.

رعيت امام زمان(ع)

آيت الله حاج آقا حسين قمي(ره) (م 1366 ق) كه از مراجع تقليد بزرگ مشهد و از عالمان بسيار باتقواي قرن حاضر به شمار مي آيد، در مسافرتي به تهران مي آيند تا اعتراضات خود را عليه اقدامات رژيم پهلوي به رضاخان بنمايند. اما موفق به تحقق مقصودشان نمي شوند و در ضمن از بازگشت ايشان به مشهد جلوگيري به عمل مي آورند. ايشان نيز مي گويند: «اگر مرا به ميل خودم نمي گذاريد و درخواستم اجابت نمي شود كه به مشهد بروم، گذرنامه بدهيد تا به عتبات (نجف و كربلا) بروم». رضاخان با اين درخواست موافقت مي كند و دستور مي دهد تا براي آن بزرگوار و عائله شان گذرنامه صادر شود، همچنين شخصي از صاحب منصبان بانكي را همراه با چكي سفيد و امضا شده به حضورشان مي فرستد تا هر چه را بخواهند، بنويسند تا پرداخت گردد. اما آقاي قمي(ره) آن درخواست را رد مي كنند و در جواب مي گويند: «من پول دولت را نمي خواهم». عمال دربار به ايشان عرضه مي دارند كه ما اطلاع داريم پولي همراه شما نيست و مدتي نيز هست كه در محاصره هستيد پس اين پول را بپذيريد. ايشان پاسخ مي دهند: «من رعيت امام زمانم و تا به حال مخارج مرا امام زمان(ع) مرحمت كرده اند. بعد از اين هم فراموش

نمي كنند. امام زمان(ع) از طرق غيرطبيعي هم مي توانند نوكرهاي خود را اداره كنند». اين سخن آن مرجع بزرگ در نظر آنان موجب تمسخر مي شود و مي روند. اتفاقاً رئيس كلانتري شهر ري كه بر اثر چند روز حصر و حبس آقاي قمي(ره)، نسبت به ايشان علاقه و ارادتي يافته بود و ضمناً با كسبة بازار تهران هم رابطه اي داشت، آن مطلب را به صورت محرمانه به اطلاع بعضي از آنان مي رساند و اظهار آمادگي مي كند كه چنانچه كسي بخواهد براي آقاي قمي وجهي بدهد، وي حاضر است كه آن را به ايشان برساند. لذا چند نفر از بازاري ها مبلغي در حدود يك هزار تومان از وجوه شرعي و سهم امام زمان(ع) را توسط اين فرد به خدمت آن مرجع بزرگوار مي فرستند. رئيس كلانتري مي گويد از آنجا كه وحشت زيادي از انجام اين كار داشتم و اگر كشف مي شد كه قصد كمك به آقا را دارم، مورد تنبيهات شديدي قرار مي گرفتم، لذا وجه مذكور را كف پاي خود گذاشتم و جوراب را به پا كردم و چكمة نظامي را روي آن پوشيدم، زيرا اين امكان وجود داشت كه مرا هنگام ورود جست وجو كنند ولي به هر حال وجه مذكور به دست آيت الله قمي(ره) مي رسد و ايشان اظهار مي دارند:

«من مطمئن بودم امام زمان(ع) در چنين موقعيت خاصي رعيت خودشان را وانخواهند گذاشت». ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت:

? مجلة نور علم، دورة 2، ش 1، ص 88.

در اينجا شاگردي كنيد

او در بيداري به خدمت حضرت بقيةالله(ع) رسيد و بر سينه آن حضرت، نواري را به رنگ سبز به عرض بيست سانت و طول شصت سانت مشاهده كرد كه عبارتي به رنگ

سفيد، به خطوط نور بر آن نقش شده بود... از جله عالمان و فقيهان و مربيان روحاني در دهه هاي گذشته، مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني(ره) است كه مراكز علمي، خصوصاً حوزة علميه مشهد سال ها تحتِ تأثير آن بزرگوار بوده است و تعاليمشان منشأ حركت هاي عظيم فكري معاصر گشت كه همچون سدي فولادين در مقابل انحراف ايستاد و معارف قرآن و ائمه طاهرين(ع) را به عنوان تنها راه دست يابي به اسلام خالص، عرضه داشت. بسياري از دانشمندان شيعه كه امروز نگهبان مرزهاي تشيع اند در محضر آن بزرگوار درس ها گرفته و پندها آموخته اند. آن بزرگوار، هنگامي كه مشغول به تحصيل بود، در برخورد با روش ها و مشرب هاي گوناگون «فلسفي» و «عرفاني» به حيرت و نوسان كشيده مي شود و اضطراب عجيبي بر روحش سايه مي افكند. پريشاني و آزردگيِ حاصل از بلاتكليفي، انقلاب فكري در او ايجاد مي كند به گونه اي كه نمي داند چه بكند و به كجا برود و به كدام سير، از سيرهاي معنوي و علمي آن زمان رو كند. سرانجام براي نجات از اين دغدغة خاطر، به حضرت ولي عصر(ع) متوسل مي شود و چارةمشكل را ازآن حضرت مي طلبد. به گفته خود آن بزرگوار در صبحگاهي در حالي كه با قلبي شكسته و ديده اي گريان طالب ديدار بوده، در «وادي السلام» و در كنار قبر حضرت هود و صالح(ع)، صاحب الامر(ع) تجلي مي فرمايند و راه را به او مي نمايانند... جريان ديدار او اين گونه بود: او در بيداري به خدمت حضرت بقيةالله(ع) رسيد و بر سينه آن حضرت، نواري را به رنگ سبز به عرض بيست سانت و طول شصت سانت مشاهده كرد كه عبارتي به رنگ سفيد، به خطوط

نور بر آن نقش شده بود: طلب المعارف من غير طريقنا أهل البيت مساوق لإنكارنا و قد أقامني الله و أنا حجةابن الحسن (كه كلمه حجة ابن الحسن به شكل امضا نقش يافته بود.) جستجوي معارف، جز از راه ما خاندان پيامبر، مثل انكار نمودن ماست و خداوند امروز مرا برپا داشته است و من حجت خدا پسر حضرت عسكري(ع) هستم. و بعد، آن حضرت غايب مي شوند. اين پيام گهربار حضرتش، مرهمي بر قلب سوزان او مي گردد و راه حق روشن و آشكار برايش نموده مي شود و به دنبال اين توسل و عنايت، مرحوم ميرزا به چشمة جوشاني از معارف الهي و شخصيتي فرزانه هدايت مي شود كه نامش را هرگز بر زبان نمي آورد، و از او تنها به «صاحب علم جمعي» تعبير مي نمود. درس گهربار امام(ع) مشعل و چراغ زندگي او مي گردد كه خلاصه اگر ما را قبول داريد، بايد معارف را از ما ياد بگيريد و در همة زمينه ها، يعني خداشناسي و نفس شناسي و روح شناسي و آخرت شناسي و بلكه آفاق شناسي از ما تبعيت كنيد. بعدها مرحوم ميرزا به منظور زنده نمودن معارف اهل بيت(ع) عازم ايران مي شود و درس هايي را كه آميزه اي از قرآن و علوم عترت(ع) بود، براي دانشوران مطرح مي فرمايد؛ برخي از آثار ارزنده و علمي آن مرحوم نزد بعضي از شاگردان بزرگوارش موجود است.1 ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت:

1. برگرفته از: عنايات حضرت مهدي(ع) به علما و طلاب، به نقل از: شيفتگان حضرت مهدي، ج3، ص60؛ مجالس حضرت مهدي(ع) ص157 (اين قضيه در بعضي جزئيات مختلف نقل شده است)؛ عنايات حضرت مهدي موعود، ص102.

حكايت ديدار

زمان ها و مكان هاي مقدس مي تواند

در تقرب بيشتر انسان به خداوند متعال مؤثّر باشد و دعا كردن در آن زمان و مكان به استجابت خيلي نزديك است. بر همين اساس بسياري از تشرفات به محضر امام عصر(ع) در مكان هاي مقدّسي چون مسجدالحرام، مسجدالنبي(ص)، مساجد شهرها، سرزمين عرفات، سرداب مطهر سامرا و حرم هاي مطهر امامان معصوم(ع) بوده است. واقعة تشرف حاج محمد علي فشندي، يكي از همين نمونه هاست كه در سرزمين عرفات رخ داده و بين اهل دل و عشاق امام زمان(ع) مشهور است. كساني كه با حاج محمد علي در ارتباط بوده اند، از جمله مرحوم والد كه در يك سفر زيارتي عمره با او بودند؛ همگي آثار صفا و صميمت، خلوص و صدق، محبت شديد به اهل بيت(ع)، خدوم بودن او در سفر و حضر را باور داشته و گاه ستوده و تصديق نموده اند. تشرفات فراوان او را بعضي تا بيش از چهل مرتبه بر شمرده اند. او تشرف خويش را در سرزمين عرفات _ كه ظاهراً در سال 1353 شمسي اتفاق افتاده _ براي برخي از علماي قم اين گونه نقل كرده است: اولين سالي كه به مكه مشرّف شدم، از خدا خواستم بيست سفر به مكه بيايم تا بلكه بتوانم امام زمان(ع) را هم زيارت كنم. بعد از سفر بيستم، خداوند متعال منّت نهاد و موفق شدم سفرهاي ديگري هم به زيارت خانة خدا بيايم.

ظاهراً سال 1353 بود به عنوان كمكي كاروان از تهران رفته بودم، شب هشتم از مكه به عرفات آمدم تا مقدمات كار را فراهم كنم كه فردا شب وقتي حاجي ها همه به عرفات مي آيند از جهت چادر و وضع مكان نگران نباشند. شرطه اي از مأموران سعودي

آمد و گفت: آقا چرا الان آمدي؟ هنوز كسي نيامده است. گفتم: براي اينكه مقدمات كار را آماده كرده باشم. گفت: پس امشب بايد خواب نروي، گفتم چرا؟ گفت: به خاطر آنكه ممكن است دزدي بيايد و دستبرد بزند. گفتم: مانعي ندارد و بعد از رفتن شرطه تصميم گرفتم، شب را نخوابم. براي انجام نافلة شب و دعاها وضو گرفتم و مشغول نافله شدم. نيمه هاي شب بود بعد از نماز شب، حالي پيدا كردم، و در همين حال بود كه سيد بزرگواري درب چادر آمد و بعد از سلام وارد شد، و نام مرا برد. من از جا بلند شدم، پتويي چند لا كردم و زير پاي آقا افكندم. آقا نشستند و فرمودند: چايي درست كن و من متذكر شدم كه همة اسباب چايي را آورده ام ولي چايي نياورده ام: عرض كردم: آقا اتفاقاً چايي نياورده ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد، زيرا فردا مي روم و براي مسافرين چايي تهيه مي كنم. آقا فرمودند: شما آب روي چراغ بگذار تا من چاي بياورم. از خيمه بيرون رفتند و مقداري چايي در حدود هشتاد الي صد گرم آوردند و به دست من دادند. وقتي دم كردم به قدري معطر و شيرين بود كه من يقين كردم آن چايي از چايي هاي دنيا نمي باشد. اتفاقاً عطش هم داشتم، وقتي خوردم لذت خوبي براي من داشت. بعد فرمودند. غذا چه داري؟ گفتم نان و پنير هست. فرمودند: من پنير نمي خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بياور. گفتم: مربوط به همة كاروان است. فرمودند: ما سهم خود را مي خوريم و دو سه لقمه از آن نان و ماست ميل فرمودند.

در اين وقت چهار جوان كه مو تازه در صورتشان بيرون آمده بود، جلوي چادر آمدند. من ابتدا مقداري از آنها ترسيدم، ولي ديدم سلام كردند و سپس نشستند. آن آقا فرمودند: شما هم چند لقمه بخوريد، آنها هم خوردند. سپس آقا به آنها فرمودند: شما برويد. آنها هم خداحافظي كردند و رفتند. ولي خود آقا ماندند و در حالي كه نگاه به من داشتند، سه بار فرمودند: خوشا به حالت در بيان عرفات بيتوته كرده اي كه جدّم، حضرت امام حسين(ع)، هم در اينجا بيتوته كرده بود. بعد فرمودند: دلت مي خواهد نماز و دعاي مخصوصي را كه از جدم هست، بخواني؟ گفتم: آري. فرمودند: برخيز، غسل كن و وضو بگير. عرض كردم: هوا طوري نيست كه من با آب سرد غسل كنم. فرمودند: من بيرون مي روم تو آب را گرم كن و غسل نما. ايشان بيرون رفتند، من هم بدون اينكه توجه داشته باشم چه مي كنم و اين آقا كيست، وسيلة غسل را فراهم كردم، غسل نمودم و وضو گرفتم. تا آقا برگشتند، فرمودند: حاج محمدعلي غسل كردي و وضو ساختي؟ گفتم: بلي. فرمودند: دو ركعت نماز به جا بياور، بعد از حمد 11 مرتبه «سورة قل هوالله» بخوان و اين نماز امام حسين(ع) در اين مكان است. بعد از نماز، آقا دعايي را خواندند كه يك ربع تا بيست دقيقه طول كشيد و هنگام قرائت دعا، اشك مانند ناودان از چشم مباركشان سرازير بود. هر جملة دعا را كه مي خواندند در ذهن من مي ماند وحفظم مي شد. ديدم مضامين دعا بسيار عالي است، ومن با اينكه دعا زياد مي خواندم و با ادعيه آشنا بودم، تا

به حال دعايي مانند اين دعا نديده بودم. لذا در فكرم خطور كرد كه فردا آن را براي روحاني كاروان بگويم بنويسد، ليكن تا اين فكر به ذهنم آمد، ديدم آقا از فكر من خبر دارند، و فرمودند: اين دعا مخصوص امام معصوم(ع) است و در هيچ كتابي نوشته نشده و از ياد تو مي رود. بعد از تمام شدن دعا نشستم و عرض كردم: آقا ببينيد آيا توحيد من خوب است كه مي گويم: اين درخت و گياه و زمين، همة اينها را خداي متعال آفريده و به اين اعتقاد دارم. فرمودند: براي تو همين مقدار از خداشناسي كافي است و بيشتر از اين از تو انتظار نمي رود. عرض كردم: آيا من دوستدار اهل بيت(ع) هستم؟ فرمودند: آري و تا آخر هم هستيد، و اگر آخر كار شيطان ها [بخواهند] فريب دهند، آل محمد(ع) به فرياد مي رسند. عرض كردم: آيا امام زمان(ع) در اين بيابان تشريف مي آورند؟ فرمودند: امام الان در چادر نشسته اند. با اينكه حضرت با صراحت فرمودند، اما من متوجه نشدم و به ذهنم اينگونه رسيد كه يعني امام در چادر مخصوص به خودشان نشسته اند. بعد گفتم: آيا در روز عرفه، امام با حاجي ها به عرفات مي آيند؟ فرمودند: آري. گفتم: كجا هستند؟ فرمودند. حدود جبل الرحمة ولي نمي شناسند. گفتم: آيا فردا شب كه شب عرفه است حضرت ولي عصر(ع) به خيمه هاي حجاج تشريف مي آورند و به آنها نظر دارند؟ فرمودند: امام به چادر شما مي آيند كه فردا شب مصيبت عمويم حضرت ابوالفضل(ع) خوانده مي شود. سپس دو اسكناس صدريالي سعودي به من دادند و فرمودند: يك عمره براي پدرم به جا بياور. اسم پدر شما چيست؟ فرمودند:

«سيّد حسن». گفتم: اسم خودتان چيست؟ فرمودند: «سيد مهدي». پول را گرفتم و قبول كردم. آقا بلند شدند بروند. ايشان را تا دم چادر بدرقه كردم. حضرت براي معانقه برگشتم، آقا غائب شدند و ديگر ايشان را نديدم. هر چه از طرف و آن طرف نظر كردم كسي را نيافتم. داخل چادر شدم و مشغول فكر بودم كه اين شخص كي بود؟ يك مرتبه متوجه شدم كه ايشان حضرت بقيةالله _ ارواحنا فداه _ بوده اند، بخصوص آنكه اسم مرا مي دانستند، فارسي حرف مي زدند، از نيت من خبر داشتند و نامشان سيد مهدي فرزند سيد حسن بودند. بالاخره نشستم و زار زار گريه كردم. شرطه ها فكر مي كردند كه من خوابم برده و سارقان اثاثية مرا برده اند، دور من جمع شدند، به آنها گفتم: مشغول مناجات بودم گريه ام شديد شد. به هر حال به ياد آن حضرت تا صبح گريستم و فردا كه كاروان آمد، قصه را براي روحاني كاروان گفتم. او هم به مردم گفت: متوجه باشيد كه اين كاروان مورد توجه امام(ع) است. در ميان آنها شوري به پا شد. تمام مطالب را به روحاني كاروان گفتم، ولي فراموش كردم كه بگويم آقا فرموده اند، فردا شب چون شما متوسل به عمويم حضرت ابوالفضل(ع) مي شويد، مي آيم. شب عرفه شد. اهل كاروان جلسه اي تشكيل دادند و ضمن آن روحاني كاروان روضه حضرت ابي الفضل(ع) را خواند. اينجا به ياد گفتار امام زمان(ع) افتادم، هر چه نگاه كردم آن حضرت را داخل چادر نديدم، ناراحت شدم و با خود گفتم. خدايا وعدة امام حقّ است. بي اختيار از مجلس بيرون آمدم، درب چادر حضرت ولي عصر(ع) را ديدم كه بيرون خيمه

ايستاده اند و به روضه گوش مي دهند و گريه مي كنند. عرض ادب كردم و مي خواستم اشاره كنم مردم بيايند، آن حضرت را ببينند، اما آقا اشاره كردند كه حرف نزن. به همان حال ايستاده بودند تا روضه تمام شد و ديگر حضرت را نديدم. داخل چادر شدم و جريان را براي كاروان تعريف نمودم. جان ما آمده از هجر تو بر لب بازآ

روز ما بين كه بود تيره تر از شب باز آ

وي زدايندة غم از دل زينب بازآ

وي زدايندة غم از دل زينب بازآ پيام ها و برداشت ها:

1. دعا كنيم خداوند توفيق زيارت خانة خودش و زيارت حضرت رسول(ص)، دختر گرامي شان و ائمة بقيع(ع) را روزي همة آرزومندان بگرداند، به خصوص جوانان سعي و جديت بيشتري داشته باشند زيرا انسان در ايام جواني هم بهتر مي تواند مناسك حج را انجام دهد و هم از معنويت موجود در آن مكان هاي شريف بهرة بيشتري مي برد. بركات فراوان حج كه در روايات آمده عبارتست از: پاكي از گناهان1، راه يابي به بهشت،2 دارا بودن نور حج3، آرامش و تسكين دل4، همنشيني با پيامبران و صالحان،5 در امان بودن از عذاب و خشم الهي6، دفع گرفتاري هاي دنيا و هراس هاي قيامت،7 استجابت دعا،7 تأمين سلامتي بدن و هزينه هاي زندگي و فراخي روزي8، پيشگيري از عذاب و هلاكت،9 و ... شايسته است براي تحصيل اين همه فوائد و بركات، جدّيت زيادتري نماييم و در همة زمان ها، به خصوص در ماه مبارك رمضان دعا نماييم كه تقديرات در شب قدر قطعي مي گردد. و اگر كسي مالك همة دنيا باشد، باز به اندازة پاداش يك حج ندارد، و مردگان در قبرهايشان آروز مي كنند، كاش دنيا

و آن چه در آن هست را مي دادند و به جاي آن پاداش يك حج به آنها داده مي شد.10 2. خدمت و كمك به همسفران: در حضور رسول خدا(ص) سخن از مردي به ميان آمد و دربارة او گفته شد: او آدم خوبي است. سپس دربارة اوصاف وي به پيامبر(ص) عرض شد: او با ما به حج آمد، هر زمان در مكاني منزل مي كرديم، پيوسته مشغول ذكر خدا بود و لااله الاالله مي گفت و وقتي حركت مي كرديم، پيوسته خدا را ياد مي كرد و ذكر مي گفت تا باز در منزلي ديگر فرود مي آمديم، رسول خدا(ص) فرمودند: پس چه كسي شترش را علوفه مي داد و غذايش را آماده مي كرد؟ پاسخ دادند: همة ما، فرمودند: همة شما از او بهتريد.11 همچنين داستان امام سجاد(ع) كه به طور ناشناس در كاروان حضور مي يافتند و خدمت مي كردند، معروف است12

اسماعيل خثعمي گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: وقتي ما به مكه مي رسيم، همراهان ما، مرا نزد اثاثيه گذاشته، خود به طواف مي روند. حضرت فرمودند: «پاداش و اجر تو از آنها بيشتر است»13 3. امام(ع) احاطة علمي به همة نيازها و مشكلات مردم دارند، و از بيماري و غصه هاي مردم نگران و محزون مي شوند. علامه مجلسي(ره) در بحارالانوار با سلسلة سند، از اميرالمؤمنين(ع) روايت كرده كه فرمودند: هيچ مؤمني نيست كه بيمار شود، مگر آنكه ما به بيماري او بيمار مي شويم، و ناراحت مي شود مگر آنكه ما به ناراحتي او ناراحت مي شويم، و دعا نمي كند مگر آنكه براي دعاي او آمين مي گوييم، و ساكت نمي شود مگر آنكه ما براي او دعا مي كنيم. رميله عرض كرد: يا اميرالمؤمنين(ع) اين فرمايش شما مربوط به كساني

است كه در كنار شما در قصر كوفه هستند، پس نسبت به كساني كه در اطراف زمين هستند چگونه هستيد؟ امام(ع) فرمودند: اي رميله، هيچ مؤمني نه در شرق زمين و نه در غير آن از ما غائب و مخفي نيست.14 4. لازم است در مباحث اعتقادي و كلامي، تحقيق كنيم. در بعضي از رساله هاي عمليه آمده كه تقليد در مسائل اصول دين جائز نيست يا كافي نيست. مقدار فحص و تحقيق براي هر كسي به اندازة ظرفيت فكر و درك اوست. لذا امام(ع) به حاج محمد علي فرمودند: براي تو همين مقدار از خداشناسي كافي است و بيشتر از اين از تو انتظار نمي رود. و مفهوم اين كلام آن است كه اين مقدار براي برخي اشخاص كافي نيست. 5. در عين آنكه انسان، موجودي داراي اراده و اختيار است، اما گاهي به خاطر مصلحت هايي، در ذهن او تصرف مي شود، به گونه اي كه چيزي را كه به طور طبيعي بايد بفهمد، نمي فهمد. همچنين چه گاهي نيز مطالبي به او القاء مي شود، كه شخص به ظاهر ممكن است فكر كند كه با تلاش خودش آن مطلب را به دست آورده است، در حالي كه به خاطر توسل، دعا يا نمازي كه انجام داده، مورد عنايت اهل بيت(ع) قرار گرفته است. داستان مقدس اردبيلي(ره) و گرفتن جواب سؤالات از اميرالمؤمنين(ع) معروف و مشهور است. 6 . امام زمان(ع) در موسم حج، حضور دارند و مناسك حج را به جا مي آورند. دومين نائب خاص حضرت مهدي(ع)، جناب محمد بن عثمان عمري فرمود: به خدا قسم، صاحب امر امامت همه سال ها در موسم حج حضور پيدا مي كنند و مردم

را مي بينند و مي شناسند و مردم هم ايشان را مي بينند، ولي نمي شناسند.15 7. امام(ع) به مجالس مصائب اهل بيت(ع) به خصوص به مصيبت هاي جدشان سيدالشهداء(ع) و عمويشان حضرت اباالفضل(ع)، عنايت و توجه ويژه دارند، و در واقع صاحب عزا هستند و چه بسا حضور هم پيدا مي كنند. 8. سزاوار است حاجي اگر حجّ واجب خويش را انجام داده است، به نيابت از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) و حضرت فاطمه(س) حج، عمره، يا طواف انجام دهد. موسي بن قاسم گويد: به امام جواد(ع) عرض كردم: تصميم دارم به نيابت شما و پدرتان طواف كنم، ليكن به من گفته شده كه نمي توان به نيابت از اوصيا طواف انجام داد. امام(ع) فرمودند: «بله (مي توان انجام داد) و هر مقدار براي تو امكان دارد طواف كن كه اين كار جائز است». موسي بن قاسم گويد: پس از سه سال به حضور آن حضرت شرفياب شدم و عرض كردم: من پيشتر از شما اجازه گرفتم تا به نيابت از شما و پدرتان طواف كنم، شما به من اجازه داديد و من نيز به نيابت از شما و پدرتان زياد طواف كردم. سپس چيزي در قلب من گذشت و به آن عمل كردم. حضرت فرمودند: «چه بود؟» گفتم: يك روز به نيابت از رسول خدا(ص) طواف كردم. امام جواد(ع) سه مرتبه فرمودند: «صلي الله علي رسول الله». سپس روز دوم به نيابت اميرمؤمنان(ع) روز سوم به نيابت از امام حسن(ع) روز چهارم به نيابت از حسين بن علي(ع). روز پنجم به نيابت از علي بن الحسين(ع)، روز ششم به نيابت از ابوجعفر بن علي(ع)، روز هفتم به نيابت از جعفر بن

محمد(ع)، روز هشتم به نيابت از پدرتان موسي بن جعفر(ع)، روز نهم به نيابت از پدرتان علي(ع) و در روز دهم به نيابت از شما اي آقاي من. و اينها كساني هستند كه به ولايتشان پاي بندم. امام جواد(ع) فرمودند: « در اين صورت به ديني اعتقاد داني كه خداوند جز آن را از بندگانش نپذيرد». گفتم: گاهي نيز به نيابت از مادرتان فاطمه(س) طواف مي كردم. امام(ع) فرمودند: «به نيابت از مادرم زياد طواف كن و اين برترين كاري است كه انجام مي دهي، انشاءالله.»16 و در حديث ديگر است كه، اگر هنگام طواف و نماز طواف، يا زيارت قبر نبي اكرم(ص) نيت كردي كه اين طواف و نماز و يا زيارت از طرف پدر و مادر و زوجه و فرزندان و دوستان و جميع اهل شهرم باشد، و بعد به هر كدام از آنها خبر دادي كه من براي شما طواف و نماز و يا زيارت به جا آوردم در گفتار خود صادق هستي.17 در اينجا لازم است عرض كنم كه بعضي از مراجع معظم تقليد _ ادام الله ظلّهم _ نيابت از امام زمان(ع) را در حج اشكال داشته و احتياط فرموده اند كه حج را براي خودش به جا آورده و سپس ثواب آن را هديه خدمت آن حضرت نمايد.

9. امام(ع) عالِم به همة نعمت ها و زبان هاي رائج هستند و به هر زباني بخواهند تكلم مي كنند، و روايات در اين زمينه نزديك به تواتر ست. زماني اباصلت تعجب كرد كه امام هشتم(ع) هميشه با هر كسي با زبان خودش سخن مي گفتند و امام(ع) فرمودند: اي اباصلت من حجّت خداوند بر مخلوقات هستم و خدا

بر هيچ گروهي كسي را حجت قرار نمي دهد، كه زبان ها و لغت هاي آنها را نداند. امام هفتم(ع) چند نفر غلام رومي داشتند كه با زبان رومي به همديگر مي گفتند ما هر سال فصد مي كرديم و اينجا فصد نمي كنيم و امام(ع) به دنبال طبيب براي فصد آنها فرستادند18. و جمعي از اهل خراسان بر حضرت صادق(ع) وارد شدند، بدون اينكه چيزي بپرسند، حضرت فرمودند: «من جمع مالاً من مهاويش اذهبه الله في نهابر». آنها گفتند: فدايت شويم ما اين سخن را نمي فهميم. حضرت فرمودند: «هر مال كه از باد آيد بدم شود».19 كنايه از آنكه مال باد آورده باد برده است. 10. خبر دادن امام(ع) از واقعة آينده، به معناي جبري بودن آن واقعه نيست. مثلاًٌ اگر فرمودند فلان كس اين عمل را انجام داد، آن شخص عمل مذكور را با اختيار خودش انجام مي دهد، چنانچه اگر خبر نمي دادند باز همان واقعه به كيفيت اختياري اش واقع مي شد. آگاهي امام(ع) نظير يك آينه مي ماند كه آنچه مقابل او قرار مي گيرد با هر رنگي كه باشد تصوير آن را نشان مي دهد، نه آنكه چون تصوير در آينه مثلاً به رنگ سبز است بايد جسم مقابلش هم جبراً سبز باشد. رنگ اختيار يا جبري بودن اعمال انسان ها به هرگونه كه هست علم امام(ع) را تشكيل مي دهد، نه آنكه علم امام(ع) باعث شود كه قضيه اي به طور جبر واقع شود. منتظر من مي نشينم شه بيايد يا نيايد

بلكه رخسارش ببينم شه بيايد يا نيايد

معجز او آتش بدن زد گر بسوزم يا نسوزم

روز و شب با غم قرينم شه بيايد با نيايد

رنج خار از چيدن گل گر ببينم يا نبينم

مي كنم صبر و تحمل

شه بيايد يا نيايد

اشك غم با ياد رويش من بريزم يا نريزم

مي كشم بار فراقش شه بيايد يا نيايد

با جفا و جور دشمن گر بسازم يا نسازم

دوست خواهد اين چنينم شه بيايد يا نيايد

غرقه در عرفات هجرم او بخواهد يا نخواهد

برگذشته از سر آيم شه بيايد يا نيايد

كاش مي مردم از اين غم او ببيند يا نبيند

مي شدم قربان كويش شه بيايد يا نيايد

نه توانم صبر كردن گر بدانم يا نداند

نه مرا تاب جدايي شه بيايد يا نيايد

خاطرش افسرده حيران گر بگويد يا نگويد

سوخت مغز استخوانم شه بيايد يا نيايد

(آيت الله ميرجهاني)

سيدابوالحسن مهدوي

ماهنامه موعود شماره 85 پي نوشت ها:

1. حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 11، ص 109.

2. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 8.

3. كليني، كافي، ج 4، ص 355.

4. مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 183.

5. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 235.

6. كليني، همان، ج 4، ص 226

7. طوسي، امالي، ص 668.

8. الحج في الكتاب و السنة، ص 162.

9. كليني، همان، ج 4، ص 252.

10. كليني، همان، ج 4، ص 271.

11. حرّ عاملي، همان، ج 11، ص 110.

12. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 564.

13. حرّ عاملي، همان، ج 11، ص 430.

14. كليني، همان، ج 4، ص 545.

15. مجلسي، همان، ج 26، ص 140؛ بصائر الدرجات، ص 72.

16. حرّ عاملي، همان، ج 8، ص 96.

17. همان، ج 8، ص 141.

18. همان، ج 8، ص 144.

19. بصائرالدرجات، جزء 7، باب 12، ص 358.

20. همان، باب 11، ص 356.

اثبات الهُداة؛ ميراث مكتوب مهدوي

شبي در كاظمين خواب ديدم كه آن حضرت در خانة شخصي به نام ابراهيم تشريف آورده اند، پس به آنجا رفته، خواستم از آن جناب خواهش كنم كه معجزه اي بنمايد اما قبل از اظهار سؤال فرمودند:

«اينك وقت معجزه خواستن نيست، چون هنوز ظهور نكرده ام، بعد از ظهور، هر چه خواستيد تقاضا كنيد». عبدالحسن تركي

علاّمة والامقام و محدّث بلندآوازة شيعي، شيخ محّمدحسن بن علي حرّعاملي مشغري، از عالمان برجسته و شاعران تواناي شيعه است كه نسبش با 34 پشت به شهيد پرافتخار كربلا، حرّ بن يزيد رياحي، منتهي مي شود. وي در قرية مشغري، از توابع جبل عامل در خانواده اي كه غالباً دانشور و اديب بودند، چشم به جهان گشود و از اوان جواني در همان سامان به تحصيل علوم ديني و ادبي پرداخت و در فقه، حديث، رجال، ادبيات و شعر مقام والايي يافت و در رديف عالمان بزرگ قرار گرفت و آوازة كمالات او در محيط هاي علمي آن روز منتشر گشت. وي تا چهل سالگي در همان ديار به سر برد، سپس راهي عراق شد و پس از زيارت قبور پاك امامان معصوم(ع) و ديدار با علماي آن ديار به ايران آمد و ساليان سال در مشهد مقدّس رحل اقامت افكند و به تدريس، تأليف و تهذيب نفس پرداخت و منصب «شيخ الاسلامي و قضاوت» را عهده دار شد. از آنجايي كه در مشهد مهم ترين حوزة علمي و درسي آن شهر را اداره مي كرد جمع زيادي از دانشمندان و فضلا از محضر او برخاستند كه نام آن در تذكره هاي آن روز و همچنين مقدمة امل الآمل وي آمده كه از آن ميان مي توان به سيّد نورالدين جزايري فرزند محدّث معروف شيعي، سيّد نعمت الله جزايري و علامة بزرگ سيد هاشم بحراني صاحب تفسير البرهان اشاره كرد. علاّمة عاملي، دانشوري پركار و خوش ذوق بود و آثار مهمّي را به جهان دانش تقديم نمود كه،

ساليان متمادي است مورد توجه و بهره گيري عموم فقيهان و محدّثان واقع گرديده است. به گفتة اهل تحقيق آثار علمي شيخ به پنجاه و پنج كتاب و رساله بالغ مي شود كه در ذيل به چند اثر معروف وي اشاره مي شود. 1. اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات، در هفت جلد، كه دربارة آن در همين مقال سخن خواهيم گفت. 2. اَمَل الآمل در شرح حال و آثار علماي جبل عامل و غير آن. اين كتاب در دو جلد به تصحيح و تحقيق سيّد احمد حسيني، توسط انتشارات دارالكتاب الاسلامي به چاپ رسيده است. 3. الجواهر السني_ّ_ه في الاحاديث القدسيّه، اين كتاب ظاهراً اولين تأليفشيخ بوده و كسي پيش از وي احاديث قدسي را اين گونه گردآوري نكرده است. اين كتاب به نام كليات احاديث قدسي به قلم زين العابدين كاظمي خلخالي به فارسي ترجمه شده و بارها به همّت انتشارات دهقان منتشر شده است. 4. الايقاظ من الهَجعه بالبرهان علي الرجعة، بيداركنندة از خواب در برهان بر وجود رجعت. اين كتاب نقطة عطفي در بحث «رجعت» به شمار مي آيد و شايد بتوان آن را دربارة اين موضوع كمّي ترين و كيفي ترين كتاب ها دانست كه در ميان عالمان بزرگ اماميّه تاكنون نگاشته شده است و چنانچه خود اشاره كرده، بالغ بر هزاروششصد آيه و حديث در اثبات رجعت در اين كتاب گردآوري شده و به اشكال و شبهات منكران پاسخ داده شده است. از نظر شيخ، رجعت، يعني زنده شدن پس از مرگ و پيش از قيامت و چنين معنايي علاوه بر اينكه مورد اجماع اماميّه مي باشد، ضروري مذهب نيز هست. ايشان دوازده دليل بر اثبات رجعت در اين كتاب

بيان داشته است. 5. ديوان اشعار؛ چنانچه پيشتر اشاره شد علاّمة عاملي، اديبي توانا و شاعري خوش قريحه بوده، كه ديوان وي مشتمل بر فنون مختلف شعر از مدايح و مراثي و غزليّات و موعظه ... مي باشد كه نمونه هايي از سروده هاي وي به طور پراكنده در بعضي از كتاب هاي خودش و ديگران آمده است. 6. وسائل الشيعه كه نام كامل آن، التفضيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعه است كه به اختصار آن را وسائل الشيعه و وسائل مي گويند. اين كتاب معروف ترين اثر شيخ و يكي از سه جوامع حديثي بزرگ قرون اخير است كه عبارتند از: الوافي، بحارالانوار و همين كتاب _ وسائل الشيعة _ اين اثر شامل اكثريت احاديث كتاب هاي احكام است كه به عقيدة آگاهان فن، جامع ترين و مرتّب ترين كتاب در احاديث احكام مي باشد و حتّي از وافي و بحارالانوار نيز بهتر است زيرا وافي تنها به احاديث فقهي كتاب هاي چهارگانه اكتفا كرده و بحارالانوار، بسياري از احاديث غير فقهي را نيز آورده است. علّامة عاملي به هنگام اتمام اين اثر سترگ، در سال 1088 ق. گفته كه، «بيست سال از عمر خود را صرف گردآوري اين كتاب كرده است» چاپ انتقادي و علمي اين كتاب به همّت و تصحيح مرحوم آيت الله عبدالرحيم ربّاني شيرازي در بيست مجلّد در سال 1403 ق. در تهران انجام يافته است.1 بعدها مرحوم محدث نوري كتاب بزرگ و شاهكار خود مستدرك الوسائل را در استدراك اين اثر _ كه از عصر مؤلّف، مدار و محور استنباط احكام فقهي بوده _فراهم آورد. لازم به يادآوري است كه شيخ با اينكه در فقه مسلك اخباريان را داشته، در عين حال مورد

كمال احترام و تجليل و تقدير علماي بزرگ اصول واقع شده و بلندي مقام فقاهت او را تأييد كرده اند. خود او نيز روشي معتدل داشته و در نوشته هايش نسبت به علماي اصولي و اخباري تجليل نموده و هرگز سخن تند و انتقاد گزنده اي در حقّ كسي ادا نكرده است. «شيخ محمّد» معروف به شيخ حرّ عاملي سرانجام در بيست و يكم ماه رمضان مقارن با سال روز شهادت مولاي متّقيان علي(ع) به سال 1104 ق. در سن 71 سالگي وفات يافت و پس از نماز برادرش _ احمد _ بر او، در ايوان شمالي صحن عتيق، پشت ايوان مدرسة ميرزا جعفر در حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا(ع)

به خاك سپرده شد. مرقد او امروزه داراي ضريح، و زيارتگاه شيفتگان علم و فضيلت است.2 اثبات الهداة

اثبات در لغت به معني ثابت كردن و پا بر جاي گردانيدن است. در اصطلاح اهل منطق، اثبات در دو معني به كار مي رود: 1. اثبات در برابر ابطال كه مراد از آن در اين معني آن است كه با به كار گرفتن شيوه هاي منطقي و با اقامة دليل و برهان، درستي نظر و عقيده اي را معلوم و مسلّم سازند. 2. اثبات در برابر نفي، كه مراد از اثبات در اين معني، ايجاب است.3 اثبات الهداة كه نام كامل آن اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات مي باشد به معني اثبات امامت و ولايت حضرات معصومين(ع) از طريق روايت هاي وارده و معجزات صادره از آنان است. شيخ اين كتاب را در اثبات امامت امامان دوازده گانة شيعه، از راه روايت هاي صريح پيامبر اكرم(ص) دربارة ايشان و نصّ هر امام بر امام بعدي و

از راه گزارش معجزات انجام يافته بر دست هر كدام از ايشان نگاشته است. در اهميّت و اعتبار و جلالت اين كتاب همين بس كه علّامة عاملي در آن بيش از بيست هزار حديث را با نزديك به هفتاد هزار سند از يكصد و چهل و دو كتاب بلا واسطه از علماي اماميّه و بيست و چهار كتاب از علماي اهل تسنن را ذكر كرده است.

او همچنين از پنجاه كتاب شيعي، دويست و بيست و سه كتاب سنّي، به واسطة كتاب هاي پيش گفته، نقل قول كرده و افزون بر اين از كتاب هاي ديگري سخن آورده كه بيرون از اين شمار است. به راستي كه كتابي با اين همه منابع و مآخذ در يك موضوع اگر بي نظير نباشد، كم نظير است. اين كتاب از گوهرهاي گران بها و ناشناخته اي بود كه تا چند دهة پيش، نه اينكه به چاپ نرسيده، بلكه نسخ آن در حال نابودي و فراموشي بود كه براي اولين بار به همّت و تصحيح و مقابلة حضرت استاد سيّد هاشم رسولي محلّاتي _ حفظه الله _ احيا گرديده و به قلم دو تن از دانشمندان و دانش آموختگان علوم آل محمّد؛ فقيه فرزانه حضرت آيت الله جنّتي و حضرت استاد محمّد نصراللّهي ترجمه و به صورت متن و ترجمه در 7 جلد، توسط دارالكتب الاسلاميّه منتشر گرديد. انگيزة تأليف

شيخ حرّ عاملي در مقدمة كتاب آورده: «من در كتابي كه در اين باب كافي باشد و آنچه را كه عقلا به گردآوري اش علاقمند باشند، دست نيافتم. ديدم اين مطالب در وادي پراكندگي پنهان مانده و اگر كسي بخواهد بر آنها آگاهي يابد، نيازمند صرف وقت زيادي است،

لذا به اين كار دست يازيدم...»4 شيخ در ادامه مي نويسد: «اگر چه روي هم رفته كتاب هايي كه در اين باب تأليف شده شك و ترديد را از ميان مي برد اما چون هر كدام از آنها به تنهايي بر بسياري از اخبار دست نيافته اند، لذا اشخاصي كه بضاعت علمي اندكي دارند در اثبات تواتر اخبار درمانده، بسياري از مردم ميل به منازعه و مجادله پيدا كرده و ادّعا مي كنند اخباري كه در باب نصوص، روايت شده به حدّ تواتر نيست بلكه اخبار آحاد است. در اين هنگام تأليف اين كتاب لازم شد تا شبهه و ترديد را برطرف نموده و در اثبات نصوص و معجزات امامان(ع) كافي و كامل باشد. من روايات را از دو طريق (شيعه و سنّي) جمع نموده و اخبار متواتر را به نقل از دو فرقه آورده ام اما با اين حال ادّعايي ندارم كه اخبار و احاديث تنها همين ها هستند و من تمام آنها را ذكر كرده ام، چون احاديث در اين موضوع از حساب و شمار بيرون است، شايد آنچه را كه در اين باب ذكر نكرده ام، از آنچه گرد آورده ام افزون تر باشد، زيرا مقدار كمي از كتاب ها به ما رسيده و بيشتر كتاب هاي اين موضوع نابود شده است. [به هر حال] آنچه را كه من جمع كرده، بلكه نيم آن و حتي يك دهم آن براي طالبان هدايت و بصيرت، كافي مي باشد، زيرا من به اندازه اي از نصوص و معجزات در اين كتاب بيان كرده ام كه شمارشگران را، توان شمارش و دشمنان و بدخواهان را قدرت رد كردنش نيست.»5 اين كتاب در 35 باب تدوين شده كه شيخ در سال 1096 ق.

از نگارش آن فراغت يافته است. در دائرة المعارف تشيّع در معرفي اين كتاب آورده شده: «كتابي است كلامي به زبان عربي...»6 با توضيحات آورده شده، روشن گرديد كه اين كتاب كلامي نيست، بلكه روايي مي باشد و اساساً شيخ، شخصيتي متكلّم نبوده، بلكه «محدّث» است. البته اين بدان معنا نيست كه مرحوم شيخ حرّ عاملي تنها به نقل اخبار و احاديث اكتفا كرده و از خود هيچ اظهار نظري نكرده است. تورّقِ گُذراي اين موسوعه، روشن مي سازد كه شيخ در ذيل بسياري از احاديث به شرح و جرح، و توضيح و تفسير آنها پرداخته و نكات مهمي را يادآور شده كه در فهم آن روايات كارگشا و روشنگر است. اما آنچه كه به مقصود ما مربوط است، آنكه جلد 7 و بخشي از جلد 6 اين كتاب به نصوص و معجزات حضرت مهدي(ع) اختصاص دارد. مؤلّف در بخش اول اين كتاب بيش از هشتصد حديث از متون كهن شيعي مانند غيبت نعماني، غيبت طوسي، مشارق اليقين حافظ برسي، آثار شيخ صدوق و شيخ مفيد و سيّد بن طاووس و ... آورده و در بخش دوم كتاب به ذكر پاره اي از نصوص و رواياتي كه از اهل تسنن و كتاب هاي قابل اعتماد آن ذكر شده، پرداخته و در آن شيخ بيش از دويست حديث از كتب ايشان با واسطه يا بي واسطه نقل مي كند. بخش بعدي كتاب با عنوان «معجزات صاحب الزّمان المهدي(ع)» است كه در آن 170معجزه از كتب پيشينيان و معاصران آورده شده است. «صفات و نشانه هاي امام و علامت خروج حضرت» باب ديگري است كه شيخ در آن بيش از 120حديث از منابع فريقَين در آن آورده

است. بخش پاياني كتاب ردّ بر گزافه گويان و غاليان است. او خوف آن را دارد كه خوانندگان با خواندن و مطالعة مقامات معنوي امامان معصوم(ع) در وادي غلّو گرفتار آيند و دچار افراط و تفريط شوند به همين خاطر به آنان هشدار مي دهد كه مبادا معصومين(ع) را در مقام خدايي نشانند و براي آن ذوات مقدّس شأن الوهيّت قائل شوند. معصومين بندگان برگزيدة حق و «حجّت الله» و «وليّ الله» هستند و بزرگ ترين عزت و افتخارشان در دنيا و آخرت اين است كه عبد و بندة خدا باشند و بس: الهي كفي بي عزّاً أن أكون لك عبداً؛ خدايا مرا اين افتخار بس كه بندة تو باشم». او در اين باره مي نويسد: «حديث هاي متواتر _ بلكه بيش از تواتر _ نقل شده كه اميرمؤمنان و امام حسين(ع) با شمشير شهيد شدند و ساير امامان(ع) به وسيلة زهر به شهادت رسيدند. همة آن بزرگواران به بندگي خدا اقرار مي كردند و در معرض درد و بيماري، ترس و اندوه، خوشي و سرور، گرسنگي و سيري و ساير صفات بشري بودند، كه همة اين صفات با ادعاي گزافه گويان و غلات منافات دارد. ما همة روايات را در اين باب نمي آوريم و تنها به جهت دو مطلب به ذكر بعضي از آنها پرداختيم: [اول]، چون كسي فراواني معجزات امامان را ببيند، ممكن است به گفتار اهل غلّو گرايش يابد، زيرا آنان هم با ديدن معجزات، سرانجام اين عقيدة باطل را اختيار كردند. [دوم]، [همان طوري كه] احاديث دالّ بر امامت آنان وارد شده كه مردم مقام آنان را بشناسند و در اعتقاد بديشان كوتاهي نكنند، بايد روايات بطلان غلوّ را

نيز آورد تا در اين اعتقاد نيز، زياده روي نكرده و به حال اعتدال بمانند».7 شيخ در ردّ بر غلات و گزافه گويان 110 حديث با بعضي توضيحات آورده و كتاب را به پايان مي رساند. علّامه شيخ حرّ عاملي در پايان بخش «معجزات صاحب الزّمان(ع)» مي نويسد: «در تعدادي از روايات وارد شده كه: «هر كس معصومين(ع) را در خواب ببيند، اشتباه نكرده، زيرا شيطان به صورت آنان متمثّل نمي شود»8 و من معجزات بسياري از برادران ايماني شنيده ام و اگر كسي در معجزه بودن خواب هايي كه در اين فصل ذكر شد، مناقشه كند، حداقل آن است كه اين خواب ها مؤيّد و تأييد كنندة معجزات خواهد بود، عده اي از اصحاب مورد اعتماد براي من نقل كردند كه حضرت صاحب الامر(ع) را در بيداري ديده و معجزات زيادي از آن جناب مشاهده كرده اند كه از جمله آن حضرت از بسياري از امور غيبي خبر داده و دعاهايي در حقّ ايشان كرده كه همگي مستجاب شده و ايشان را از خطرهاي تهديد كننده نجات بخشيده كه مجال شرح همة آنان نيست. «خود نيز مكرّر معجزاتي از آن حضرت در خواب ديده ام»9 كه به چندتاي آنها اشاره مي كنم: عمري دراز خواهي كرد

اولين رؤياي راستين و ديدار شيرين را شيخ در سن ده سالي در حالت بيماري كه همه از وي قطع اميد كردند مي بيند. او در اين ديدار به زيارت جمال زيبا و دلرباي چهارده معصوم(ع) نائل شده، در پايان جرعه اي از جام جمال امام عصر(ع) مي نوشد كه تا پايان عمر او را سرمست و شيدا مي گرداند. شيخ در اين باره چنين مي نويسد: «در كودكي _ حدود 10 سالگي _ بيماري سختي پيدا كردم، به طوري

كه همة بستگانم از من نااميد شده، گرد آمدند و بر من گريستند و آمادة سوگواري شدند و يقيين كردند كه من امشب خواهم مُرد. در آن حالت _ در ميان خواب و بيداري _ پيامبر اكرم(ص) و امامان دوازده گانة معصوم(ع) را ديدم، بر آنها سلام كردم و با هر يك مصافحه و روبوسي نمودم، به خصوص با امام صادق(ع) گفت وگويي كردم كه اكنون خاطرم نيست، اما مي دانم كه ايشان در حق من دعا كردند. چون به حضرت مهدي(ع) رسيدم، سلام كرده و مصافحه نمودم. [در اين حال گريستم] و عرضه داشتم: «آقاي من! مي ترسم در اين بيماري بميرم در حالي كه هنوز بهرة خويش را از علم و عمل برنگرفته ام» آن حضرت فرمودند: «نترس! در اين بيماري نخواهي مُرد، بلكه خدا تو را شفا مي دهد و عمري دراز مي كني» سپس كاسه اي به من داد، جرعه اي از آن نوشيدم و همان لحظه خوب شدم و بيماري ام به كلّي برطرف شد. از بستر برخاستم و نشستم».

بستگانم از اين حالت شگفت زده شدند و تا چند روز قضيّه را براي آنان نقل نكردم.10 ان شاءالله فرج نزديك است

شيخ همچنان نقل مي كند كه شبي در خواب خدمت آن حضرت رسيدم، نزديك رفتم و سلام كردم، خواستم بپرسم: «فرج كي است؟» پيش از سؤال فرمودند: «ان شاءالله نزديك است» آنگاه اين آيه را خواندند:

قل لا يعلم من في السموات و الارض الغيب إلّا الله.11

بگو هر كه _ غير خدا _ در آسمان ها و زمين است، غيب را نمي داند.

سپس سؤالات ديگري به خاطرم رسيد كه همه را قبل از پرسش، پاسخ فرمودند.12 اينك وقت معجزه خواستن نيست

همچنين شبي در كاظمين خواب

ديدم كه آن حضرت در خانة شخصي به نام ابراهيم تشريف آورده اند، پس به آنجا رفته، خواستم از آن جناب خواهش كنم كه معجزه اي بنمايد اما قبل از اظهار سؤال فرمودند: «اينك وقت معجزه خواستن نيست، چون هنوز ظهور نكرده ام، بعد از ظهور، هر چه خواستيد تقاضا كنيد». ساعتي گفت وگو كرديم، سپس فرمودند، اسبي بياورند در حالي كه كمتر از ده نفر همراه آن حضرت بودند. قبل از سوار شدن فرمودند: «ما زيني داريم كه بدان نيازي نيست، آن را به اين شيخ بخشيديم تا بدان تبرّك جويد» و به من اشاره نمودند. با خود گفتم: «چگونه من به اين زين تبرّك جويم، در حالي كه از صاحب آن معجزه اي نديده ام. آنگاه امام به من نگاهي نموده، لبخندي زدند و فرمودند: « اينجا معجزه لازم نيست، اما به زودي معجزه و بركتي از اين زين خواهي ديد»

در اين وقت از خواب بيدار شدم و بعدها در خطرها و حوادث شديدي واقع شدم كه خداوند به بركت آن جناب نجاتم داد.13 بيست و شش سال ديگر زنده مي ماني!

همچنين روز عيدي در ولايت خودمان (مشغري) با عده اي از طلاب و صالحان نشسته بوديم كه در اين ميان من گفتم: «اي كاش مي دانستيم در عيد آينده كدام يك از ما زنده و كدام يك مُرده ايم» مردي به نام شيح محمّد _ كه از هم درسان ما بود [با يقيين] گفت: «من عيد آينده و عيد بعدتر از آن و همين طور تا بيست و شش عيد ديگر (26 سال ديگر) زنده هستم» به او گفتم: «مگر تو غيب گويي؟» گفت: «خير»، [بعد اين واقعه را تعريف كرد] من سخت بيمار شدم،

شبي حضرت حجّت(ع) را در خواب ديدم، عرضه داشتم: «من بيمارم و مي ترسم در اين حال بميرم در حالي كه كردار نيك و اعمال صالحي ندارم كه با آن بر خدا وارد شوم»، فرمودند: «نترس! خداوند شفايت مي دهد و تا بيست و شش سال ديگر زنده هستي» سپس از جامي كه در دست داشت، جرعه اي به من نوشاند، فوراً شفا يافتم و نشستم و يقيين دارم كه اين خواب از رؤياهاي شيطاني نبود. شيخ حرّ عاملي در ادامه مي نويسد: «من تاريخ سخنان آن مرد را يادداشت كردم سال 1049 ق. بود سالياني گذشت تا اينكه در سال 1072 ق. به مشهد مقدّس نقل مكان كردم، يك باره مُلهم و متوجه شدم كه بايد مدّت (26 سال) بر آمده باشد. پس به آن تاريخ مراجعه كردم، ديدم [دقيقاً] 26 سال از آن گذشته است.

با خود گفتم: «قاعدتاً بايد آن مرد _ شيخ محمد _ تاكنون از دنيا رفته باشد» هنوز يكي دو ماهي نگذشته بود كه نامه اي از برادرم رسيد مبني بر اينكه شخص مذكور درگذشت.14 شيعيان مرا از كمي ياور مترسان!

همچنين شبي در مشهد خواب ديدم كه آن حضرت وارد اين شهر شده است. نشاني خانة او را پرسيدم، گفتند: «در سمت غربي مشهد _ در باغي كه عمارتي دارد _ وارد گرديده اند. خدمت آن حضرت مشرّف شدم و ديدم در مجلسي حضور دارند ... ساعتي گفت وگو كرديم. غذايي آوردند هر چند اندك، اما بسيار گوارا بود [با اينكه] همه خورديم و سير شديم اما غذا همچنان به حال خود باقي بود. چون از غذا فارغ شديم، خوب دقت كردم، ديدم كه اصحاب آن حضرت

از چهل نفر افزون نيست. با خود گفتم: «اين بزرگوار ظهور كرده، در حالي كه لشكر وي خيلي اندك است، كاش مي دانستم پادشاهان از وي اطاعت مي كنند يا با وي به ستيزه برمي خيزند؟ و چگونه آن حضرت [با اصحابي اندك] و بدون لشكر بر آن چيره مي شود؟»

حضرت پيش از آنكه سخني بگويم به من نگاهي كرده و لبخندي زدند و فرمودند: «شيعيان مرا از كمي ياور مترسان! مرداني همراه منند كه اگر فرمان دهم همة دشمنان را _ از پادشاهان و غيره _ حاضر ساخته، گردن مي زنند» آنگاه اين آيه را خواندند:

و ما يعلم جنود ربّك إلّا هو.15

شمار سپاهيان پروردگارت را جز او كسي نمي داند. از شنيدن اين بشارت خوشحال شدم و ساعتي ديگر گفت وگو كرديم. آنگاه امام برخاست تا براي خواب به اتاق ديگري تشريف برند، مردم هم پراكنده شدند و از باغ بيرون رفتند و من هم همراه آنان بيرون شدم. مي رفتم و [از سر حسرت] گاهي به پشت سر نگاهي مي كردم و با خود مي گفتم: «اي كاش آن حضرت خدمتي را به من ارجاع داده و خلعت و مخارجي (=پولي) را _ جهت تبرّك _ عطا مي كردند» [با اين افكار] چون به در باغ رسيدم، دلم راضي نشد كه از آنجا بروم، لذا همان جا نشستم. در اين حال غلامي در پي من آمد و پارچة سفيدي، همراه با پولي آورد و گفت: مولايت مي فرمايد: «اين همان چيزي است كه مي خواستي، به زودي نيز خدمتي را به تو ارجاع مي دهيم، از باغ هم خارج مشو!» اينجا بود كه از خواب بيدار شدم.16 خوش نويس بودن از شرايط امامت نيست

همچنين شبي در خواب

ديدم كه آن حضرت در مشهد، در مَدرس و محل تدريس من نشسته اند. وارد شدم، سلام كردم و دست مباركش را بوسيدم و عرضه داشتم: «سرور من! سؤالاتي دارم، اجازة پرسش مي دهيد؟» فرمود: «بنويس تا پاسخ آنها را بنويسم كه مبادا فراموش كني» سپس وسايل تحريري را جهت من آوردند و من چهار مسئله را نوشتم و بخشي از كاغذ را براي پاسخ آن حضرت سفيد رها كردم. آن حضرت كاغذ را گرفته و مشغول پاسخ شدند. نزديك تر رفتم كه خطّ مباركش را ببينم. خطّ ايشان در خوشي و نيكويي، متوسط و ميانه بود. با خود گفتم: «مي پنداشتم كه خطّ مولايم از اين خوش تر و بهتر باشد» چون اين انديشه در ذهن من خطور كرد، حضرت نگاهي به من نموده، فرمودند: «خوش نويس بودن از شرايط امامت نيست»

عرض كردم: «درست است، سرور من!».17

سخن را با آرزوي ظهور آن خورشيد جان ها و اميد انسان ها به پايان مي بريم.

ماهنامه موعود شماره 85

پي نوشت ها:

1. دائرة المعارف تشيّع، ج 5، صص 1 و 2، نشر شهيد محبّي.

2. همان، ج 6، صص 217 _ 218.

3. همان، ج 1، ص 461.

4. اثبات الهداة، ج 1، ص 3.

5. همان، ج 1، صص 2 _ 10.

6. دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 461.

7. اثبات الهداة، ج 7، ص 495.

8. پيام پيامبر، ص 854، نشر جامي، بهاءالدين خرّمشاهي و مسعود انصاري.

9. اثبات الهداة، ج 7، ص 378.

10. همان، ج 7، ص 378.

11. سورة نمل (27)، آية 65.

12. اثبات الهداة، ج 7، ص 381.

13. همان، ج 7، صص 380 _ 381.

14. همان، ج 7، صص 382 _ 383.

15. سورة مدثّر (74)، آية 31.

16. اثبات الهداة، ج

7، صص 379 _ 380.

17. همان، ج 7، ص 380.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109