ماهنامه موعود80

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1386 عنوان و نام پديدآور:شماره 80 ماهنامه موعود- مهر 1386/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 80 - مهر 1386

فصل مدرسه، فصل فرهنگ، فصل جواني

اسماعيل شفيعي سروستاني

يكي دو هفته مانده به مهر، بوي درس و مدرسه و عطر علم و فرهنگ همة فضاي شهر و كوي و برزن را پر مي كند. دفتر اوقات فراغت و تعطيلي دور و دراز تابستاني بسته مي شود و كيف و دفتر و كتاب جايي در ميان دانش آموزان و دانشجويان پيدا مي كند و بالاخره آب و جاروي كلاس ها و زنگ سال جديد كه در يك مدرسة انتخابي به صدا درمي آيد. امّا، علي رغم گذر سريع هفته ها و ماه ها، صرف ميلياردها ريال بودجه بي زبان رسمي و ميليون ها چشم منتظر كه براي تماشاي گام هاي بزرگ و جدّي در حوزة فرهنگ به راه مانده اند، بسياري از سازمان هاي مسئول و رسمي و موظّف بي هيچ طرح و برنامة بلندمدت، استراتژيك و صف شكن به روزمرگي مشغولند و در حاشية حيات جدّي فرهنگي و مسائل مبتلا به جامعه، خود را به چند همايش و چاپ چند بيانيه و بروشور مشغول داشته اند. اي كاش هيچ گاه درآمد حاصله از فروش نفت را نداشتيم. شايد آن روز، با دقت و حساب و كتاب دقيق تري دربارة هزينه ها تصميم مي گرفتيم. آيا هيچ گاه پرسيده ايم سازمان هايي كه متكفّل امر تبليغ و تبشيرند و يا امور جوانان و نوجوانان را پيگيرند و امثال اينها كه تعدادشان از شمار خارج است صرف نظر از چند برنامة فصلي نظرسنجي، گردآوري مطالب و جاري و بعضاً طرح هاي منفعل در برابر رخدادهاي جدّي فرهنگي، سياسي و اجتماعي

كه سال هايي دراز تماميت اسلام و حيات فرهنگي مسلمانان را با خود درگير ساخته است، چه مي كنند؟ يا آنكه براي مواردي كه براي نمونه به آنها اشاره مي شود چه طرحي در افكنده اند؟ 1. ديدباني همه جانبة صف آرايي كفر و شرك نفاق معاصر و خاكريزهاي آنها در برابر اسلام، سرزمين هاي اسلامي و شيعه خانة امام زمان(ع). قطعاً اين سخن به معني نمايش و نقد چند فيلم سينمايي نيست. 2. نقد مبادي و مباني فرهنگ و تمدّن مهاجم غربي و شناسايي ميزان تأثيرپذيري مناسبات و معادلات مسلمانان از آن مباني. اين سخن نيز فراتر از موضوع كشف حجاب و روابط زنان و مردان و امثالهم است. 3. نحوة ظهور و بروز دريافت هاي شرك آلود غير ديني در عناصر فرهنگي و تمدّني عصر حاضر و مبتلابه مسلمانان. 4. شناسايي جريان هاي فرهنگي مهاجم، مصاديق اين تهاجم، نقد آنها و نحوة مقابلة جدّي با آنها. 5. شناسايي و رديابي استراتژي غرب براي مقابله با اسلام در حوزه هاي سياست، فرهنگ و اقتصاد. 6. رديابي و شناسايي شبهات منتشر از سوي مبلّغان فرق و مذاهب در ميان جوانان و آمادگي براي پاسخ گويي به آنها. 7. تربيت مبلّغين توانمند، آگاه و دردمند براي پالايش جان و روان جوانان و مقابله با جريانات مهاجم. شايان ذكر است طيّ بيست و پنج سال اخير قريب به 2500 فرقة شبه مذهبي براي مقابله با اديان، ساخته و پرداخته شده است. 8. تدوين استراتژي فرهنگي كشور با توجه به مقتضيات و شرايط تاريخي و فرهنگي عصر حاضر. همواره در سازمان هاي رسمي، تاكتيك ها و برنامه هاي فصلي و جاري همچون آمارگيري و برگزاري جشنواره ها به جاي استراتژي فرض شده اند. 9.

مطالعات جدّي براي طرّاحي و معماري «مهندسي فرهنگي» مبتني بر مباني و مبادي ديني، فقه شيعي و رويكرد انقلاب اسلامي و فرهنگ انتظار. 10. مديريت طرح هاي فرهنگي و ايجاد هماهنگي شايسته ميان فعاليت هاي جاري در ميان دستگاه هاي فرهنگي كشور و اشخاص فعال. 11. شناسايي اشخاص حقيقي و حقوقي صالح، مصلح، دردمند و توانمند، امّا منتشر در كشور و طراحي برنامه اي براي جلب همراهي آنان، هماهنگ سازي فعاليت ها، حمايت هاي همه جانبه از آنان و ... اين سخن به معني اعطاء بن سفر و خريد كتاب و احياناً اعطاء وام اجارة مسكن به آنها نيست. 12. تدارك خوراك سالم فرهنگي (با پشتوانة مطالعات جدّي) براي تغذية هزاران رسانة مكتوب و به قول امروزي ها چند رسانه اي و مولتي مديا و خلاص ساختن آنها از محصولات فراوان، ارزان و مملو از شائبه و التقاط بيگانه. 13. .... در ارديبهشت ماه گذشته، در سرمقالة موعود، مطلبي با عنوان «امور پرورشي، نسل نو و فرهنگ انتظار» منتشر شد كه در كنار ده ها مقالة ديگر بسياري از خطوط استراتژيك و مورد نياز دستگاه فرهنگي رسمي را در خود جمع داشت. تجربه نشان مي دهد كه بسياري از اشخاص حقيقي و حقوقي كه فارغ از قيد و بندهاي نظام اداري و رسمي فعاليت مي كنند بي هيچ حمايت جدّي در: شناسايي جريانات فرهنگي، پاسخ گويي به شبهات، رديابي موضوعات، نقد، تاليف، ترجمه، تبليغ، توليد و ... موفق تر از عموم سازمان هاي رسمي عمل كرده اند در حالي كه همواره ناگزير به منطبق ساختن عموم فعاليت هاي جزيي و كلّي خود با سازمان هاي رسمي بوده اند و در بسياري موارد ناگزير به صبوري بزرگ براي نايل شدن كارشناسان سازمان هاي رسمي به مراتبي از

اطلاعات و آگاهي و حتي تجربه و همواره نيز از اظهار نظرها و ردّ و قبول هاي كارشناسان فرهنگي رسمي و حقوق بگير بر خود لرزيده اند. گاه اين شبه پيش مي آيد كه برخي از سازمان ها با فراموشي وظايف خود (ديدباني، مديريت، طراحي، هدايت، برنامه ريزي، هماهنگي، و حمايت پيش دستانه و آگاهانه) تنها موظّف به انجام امور جاري اداري، هزينة اعتبارات مصوّب و گاه مچ گيري و كشف لغزش ها هستند.. چه كسي مي تواند نقش شاعران، نويسندگان، فيلمسازان، محققان، طراحان، معماران، نقّادان، سخنرانان و ... را در ارائة تأليفات، تأسيس روش ها، ايجاد نقاط عطف، پايه گذاري سبك، ابداع، احياء سنّت ها و ابداع و خلاقيت در حوزه هاي مختلف حيات فرهنگي و مادّي را انكار نمايد. اينان در زمان حيات خود همواره ناگزير به تحمل ناملايمات، تجربة امواج متلاطم و رنج روزگار خود بوده اند. طيّ سال هاي گذشته و تا به امروز، از سوي مقام معظّم رهبري به كرات دربارة موارد مهمّ فرهنگي اجتماعي كشور نظير: مهندسي فرهنگي، جريان مهاجم فرهنگي، ناتوي فرهنگي، پرسش از غرب و اتّخاذ موضع طلبكارانه و نفي خود باختگي، شناسايي فرقه ها و مقابله با آنها به صراحت سخن به ميان آمده است. ايشان، در واقع ضمن قبول مسئوليت تعيين «استراتژي وهدايت عمومي» جريانات مختلف فرهنگي، عهده دار امر ديدباني، دشمن شناسي موضوع شناسي و طراحي برنامه را نيز گشته اند و حتي در بسياري از موارد ريز كه مربوط به وظايف سازمان ها نيز مي شود ارائة طريق كرده اند. با اين همه، بسياري از امور مهم بر زمين مانده است. گويا حضرات مسئولان و كارشناسان حوزة فرهنگي در وقت ديدار و شنيدن سخنان ايشان تنها به حظّ سمع و بصر اكتفا كرده و از

مسئوليت ها و مناصب به نام و جاه و مزاياي قانوني اش دلخوش بوده اند. چه كسي دربارة نقد مصلحان دردمند و آزاده كه مي تواند ضامن صلاح و مصلحت عموم مردم باشد ترديد دارد؟ بي گمان سخن ناصح امين و پيراسته از تمنّاي مال و نام و جاه، همواره تلخ مي نمايد در حالي كه شيريني بزرگ را در خود پوشيده دارد. از همين روست كه ناصح امين همواره در حاشيه مي ماند. وظايف بسياري از سازمان هاي رسمي را اشخاص حقيقي و حقوقي بسياري دردمندانه بر دوش گرفته اند و ضمن تحمّل رنج و مرارت با شايستگي پيش مي روند در حالي كه فقدان وابستگي تشكيلاتي، حزبي و دولتي آنان را از بسياري امكانات و حتي ادوات اوّلية مورد نياز محروم ساخته است. پوشيده نيست كه برنامه هاي جدّي فرهنگي در تمام جهان به اصطلاح پيشرفته باحمايت بنيادها و سازمان هاي رسمي پيش مي رود. و همگان بر اين نكته واقفند كه خدمات فرهنگي مؤثر همواره هزينه برند و نه درآمدزا. نگاهي گذرا به سابقة بسياري از اين اشخاص نشان مي دهد كه آنان، در وقت مشاهدة نظام اداري غوطه ور در كاغذبازي، باندبازي و قبيله گرايي تنها براي عرضة خدمت و انجام تكليف در برابر خدا، رسول خدا، حجت خدا، انقلاب و شهيدان والامقام تن به درياي متلاطم فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي داده اند و تبعات آن را نيز محضاً لله تاب مي آورند. شناسايي اين اشخاص، استماع كلام و خاستگاهشان و بالاخره حمايت از آنان براي بسط و اجراي آراء و انديشه ها از اهمّ وظايف مردان صاحب امضاء در نظام اسلامي و الهي است. مقابله با جريانات فرهنگي و اجتماعي عنود، كين جو، حسود كه به تمامي كيان فرهنگي و

مادّي شيعه خانة امام زمان، عليه السلام را به خطر افكنده اند در گرو نكاتي است كه مغفول مانده. از همين روست كه سازمان هاي رسمي همواره افتان و خيزان و با گام هايي لرزان، واسپس خيل عظيم مردم و مردان كارآمد و هوشيار پيش مي روند. با شروع فصل پاييز، فصل مدرسه و دانشگاه و فعاليت علمي و فرهنگي جوانان، ضرورت مطالعه و بازنگري وضعيت كمي و كيفي فعاليت سازمان هاي فرهنگي رسمي و مسئول، ضرورت تدوين استراتژي فرهنگي و اصلاح روابط و مناسبات اين سازمان ها با ساير اشخاص حقيقي و حقوقي فعال و مؤثّر فرهنگي مردمي و تجديدنظر در ملاك ها و معيارهاي گزينش مديران فرهنگي به چشم مي خورد. والسلام

سردبير

اسوة جهاد و پارسايي

يادبود آيت الله حاج شيخ علي مشكيني آيت الله مشكيني، يكي از مؤثرترين افراد در عرصه هاي مختلف بود و رمز موفقيتش نيز تنها در اين بود كه او پيش از اصلاح ديگران، به اصلاح خويش و تزكية نفس خود پرداخت. از ويژگي هاي برجسته و ممتازش مي توان به توجه جدّي به حديث، و تعبّد و تعلق به اهل بيت(ع) اشاره كرد. اشاره:

28 مهر، هم زمان است با گشايش اوّلين دورة مجلس خبرگان، امّا، 28 مهر امسال، با سال هاي پيش تفاوت دارد. مردي كه 25 سال از عمرش را به عنوان رئيس اين مجلس، گذرانده بود، ديگر امسال نه مسئوليتي دارد، نه حضوري. او رفت، امّا يادش هماره، زنده مي ماند.

زندگي نامه

در سال 1300 هجري شمسي در يكي از روستاهاي توابع بلوك مشكين در ميان خانوادة متديّن و اهل علم «فيض» فرزندي پا به عرصة حيات نهاد كه او را به نام نامي فرزند سالار شهيدان «علي اكبر» ناميدند.

پدر بزرگوارش اهل علم بود و در كسوت روحانيت به

تحصيل علم، و رتق و فتق امور مردم مي پرداخت. علي اكبر چهار سال از دوران كودكي اش را به همراه پدر، كه در نجف اشرف مشغول تحصيل علوم ديني بود، در اين شهر گذراند و در همان جا نيز به مكتب رفت. پس از بازگشت به وطن، برخي از علوم ديني را نزد پدر فرا گرفت، امّا خيلي زود از نعمت پدر محروم شد، لذا براي ادامة تحصيل به اردبيل و پس از آن به قم رفت.

در قم، در مجلس درس و بحث آيت الله حجت كوه كمره اي، درس خارج آيت الله بروجردي و آيت الله محقق داماد حاضر شد و در نجف نيز از محضر عالمان و اساتيد آن ديار بهره ها بُرد و در درس خارج امام خميني(ره) شركت جدّي داشت. در ميان سال هاي تحصيلش با فضلا و اساتيد بسياري، رابطة دوستي داشت كه براي نمونه مي توان به آيت الله جوادي آملي و آيت الله اميني اشاره كرد.

تمام سال هاي حياتش در حكومت ستم شاهي پهلوي، صرف مبارزات جدّي شد كه حاصل اين مبارزات، تبعيدهاي مداوم به شهرهايي چون: قم، نجف، مشهد، كرمان، ماهان، گلپايگان، اصفهان و كاشمر بود. امّا كسي كه جهاد با ظلم پيشة اوست در تبعيد هم، دست از مبارزه نمي كشد. او در همة شهرستان ها با ساير مبارزان در حدّ قدرتش همكاري داشت و پس از پيروزي انقلاب و آغاز جنگ تحميلي هم، دوشادوش ساير رزمندگان در جبهه ها حضور يافت.

او در سال هاي عمر شريفش، فعاليت هاي بسياري را به انجام رسانده، چنانكه بسياري از علما و اساتيد امروز، از شاگردانش هستند و در درس هاي وي حضور جدّي داشتند.

علي اكبر فيض كه بعدها به آيت الله علي مشكيني معروف شد، دورة مقدمات و سطح را بارها

تدريس كرده، سال ها به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشت. همچنين درس تفسيرش از دروس مشهور حوزة علمية قم بوده است.

او در زماني كه برخي اين تصوير غلط را در ميان مسلمانان شايع مي كردند كه قرآن شيعيان متفاوت از قرآن اهل سنت است، در زماني كه قيمت خريد قرآن در خارج از كشور براي مسلمانان و علاقمندان به اسلام بسيار بالا بود، به چاپ قرآن در تيراژ بالا، كيفيت مطلوب و قيمت بسيار پايين همّت گمارد، و چاپخانه و مؤسسة الهادي را بدين منظور تأسيس كرد، كه قرآن هاي گسترده يي از اين رهگذر در خارج از كشور در اختيار تشنگان كلام وحي قرار گرفت.

آيت الله مشكيني، يكي از مؤثرترين افراد در عرصه هاي مختلف بود و رمز موفقيتش نيز تنها در اين بود كه او پيش از اصلاح ديگران، به اصلاح خويش و تزكية نفس خود پرداخت. از ويژگي هاي برجسته و ممتازش مي توان به توجه جدّي به حديث، و تعبّد و تعلق به اهل بيت(ع) اشاره كرد.

25 سال رياست مجلس خبرگان رهبري و رياست «شوراي بازنگري قانون اساسي» تنها در خور كسي است كه هميشه مي گفت: «روايتي را براي شما نمي خوانم، مگر آنكه ابتدا خود به آن عمل كنم».

اين عالم فرزانه و مجاهد نستوه، پس از طيّ دوران نسبتاً طولاني بيماري در سنّ 86 سالگي دعوت حق را لبيك گفت. روحش شاد آثار

آيت الله مشكيني، هم زمان با تحصيل، تدريس و نيز فعاليت هاي سياسي و مسئوليت هاي مهم، هيچ گاه قلم را بر زمين نگذاشت و آثار بسياري تأليف كرد كه عمدة آنها در چهار بخش عمده: فقه و اصول، اخلاق و علوم قرآني، قابل دسته بندي است. از ميان آثار وي

مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. تفسير سورة صاد،

2. تفسير سورة آل عمران،

3. ترجمة فارسي كلّ قرآن،

4. اصطلاح الاصول،

5. مصطلحات الفقه،

6. الرسائل الجديد،

7. حاشية توضيحي بر كتاب مضاربه عروة الوثقي،

8. الفقه المأثور،

9. المنافع العامة،

10. واجب و حرام احكام الزامي،

11. رسائل خمس،

12. ازدواج در اسلام،

13. بحث تكامل از نظر قرآن،

14. زمين و آنچه در آن است،

15. تقليد چيست؟،

و ... از نگاه ديگران

مقام معظم رهبري دربارة ايشان فرمودند: «... رفتار و عمل او بيش از بيان شيرين و رسايش، دعوت كننده به ايمان و پارسايي، و حق طلبي و حق گويي بود. جايگاه رفيع او در نظام جمهوري اسلامي و رياست مجلس خبرگان رهبري از آغاز تشكيل اين مجلس _

كه نشانة حرمت و مكانت او در چشم نخبگان و علماي بزرگ و اساتيد مبرّز روحاني كشور است _ هرگز نتوانست در تواضع و فروتني او، يا در زندگي زاهدانه و دامن پاك او كمترين خدشه اي وارد آورد.

او جامع علم و عمل و جهاد و زهد و تشخيص و سلوك صائب و مستقيم و بدون انحراف بود. فقدان اين عالم ربّاني و اين روحاني جليل القدر، ضايعه اي بزرگ است...

_ آيت الله العظمي صافي گلپايگاني: «آيت الله مشكيني بدون برخي مصلحت ورزي ها بر حاكميت احكام نوراني اسلام تأكيد داشتند».

_ آيت الله العظمي نوري همداني: «آيت الله مشكيني در زهد و صفا و اخلاص ممتاز بود. او از نخستين پيشتازان انقلاب بود».

_ آيت الله العظمي مظاهري: «آيت الله مشكيني فقيه و مجاهد و شخصيتي بي بديل بود». مرضيه بيات پي نوشت:

? با استفاده از: روزنامه جام جم، شماره 2061، (9/5/1386)؛ روزنامه همشهري، شماره 4331 (10/5/1386)؛ روزنامه خراسان، شمارة 16761 (11/5/1386)؛ روزنامه رسالت، شمارة 6209 (10/5/1386)؛ روزنامه، رسالت، شمارة 6208 (9/5/1386)؛

روزنامه جام جم، شماره 2063 (11/5/1386)؛ روزنامه خراسان، شمارة 16760 (10/5/1386)؛ كتاب هفته، شمارة 734 (13/5/1386)

مهدويت از ديدگاه آيت الله العظمي بهجت

اهل بيت همه نور واحدند؛ لذا انسان به هر كدام متوسل شود از ديگري جواب مي گيرد. البته مصالحي در كار است همچنان كه حضرت رسول(ص) در پاسخ حاجات درخواست شده از ايشان، به حضرت امير(ع) و آن حضرت به امام حسن(ع) تا امام زمان(ع) حواله داده اند. زيرا مجري امور در اين زمان آن حضرت است؛ نه فقط به لحاظ ظاهري بلكه به لحاظ ولايت باطني نيز «نزديك ترين ائمه به ما حضرت حجت(عج) مي باشد.

محسن قنبريان اشاره:

بي ترديد حضرت آيت الله العظمي محمدتقي بهجت كه از مفاخر زندة تشيع است، براي بسياري شناخته شده اند. ايشان كه شيخ الفقهاء اين عصرند از بزرگان اهل عرفان عملي نيز به شمار مي آيند. شهادت بزرگان معرفت چون ميرزا علي آقاي قاضي، امام خميني، آيت الله بهاءالديني و ... بر اين مطلب صحّه نهاده و ده ها نقل كرامت عملاً ايشان را بين خاص و عام شهرة اين مقامات نموده است. لكن سلوك خاصّ ايشان؛ كم حرفي و فقدان تأليفات موجب شده كه سخناني از ايشان نقل و گاه به شكل گلچين چاپ شود كه نوعاً فاقد نظمي منطقي و ارائة يك نظام منسجم به خواننده مي باشد. نبودن چنين تقدير نظام مندي از فرمايشات ايشان منجر شده گاه شايعاتي پيرامون موضوعات مختلفي از جمله مسائل پيرامون مهدويت در بين مردم رواج يابد و پس از مدتي انكار و تكذيب گردد. در اين مقاله به دنبال دسته بندي و ارائه فرمايشات به ظاهر پراكندة معظمٌ له دربارة موضوع مهدويت هستيم. علي القاعده منابع اصلي ما نيز همان كتاب هايند لذا نمي توان ادعا كرد توانسته باشيم به همة

ابعاد نظر ايشان دربارة اين موضوع مهم دست يافته باشيم. اما اهميت مطلب از يك سو، و اهميت، ارجمندي و وجاهت صاحبِ نظر از سوي ديگر ما را بر آن داشت تا همين اندك را هم دريغ نورزيم و آن را توشة راه نماييم. بدين منظور، مطالب را در چهار بخش مرتبط به هم تقديم مي داريم. 1. وضعيت امام غائب(عج)

آيت الله بهجهت چونان ساير عالمان شيعي، امام را بزرگ ترين آيت حق، «آينه اي كه تمام عالم را نشان مي دهد»1، «وليّ نعمت ها و مجراي رساندن فيض به ما»2 دانسته، دربارة امام عصر(ع) مي فرمايند: «اهل بيت همه نور واحدند؛ لذا انسان به هر كدام متوسل شود از ديگري جواب مي گيرد. البته مصالحي در كار است همچنان كه حضرت رسول(ص) در پاسخ حاجات درخواست شده از ايشان، به حضرت امير(ع) و آن حضرت به امام حسن(ع) تا امام زمان(ع) حواله داده اند. زيرا مجري امور در اين زمان آن حضرت است؛3 نه فقط به لحاظ ظاهري بلكه به لحاظ ولايت باطني نيز «نزديك ترين ائمه به ما حضرت حجت(عج) مي باشد».4 آيت الله بهجت به رغم اينكه آن حضرت را مالك كرة زمين و واسطة همة ارزاق و خيرات به ما دانسته اما دربارة وضعيت ايشان چنين مي گويد: «چه مصائبي بر امام زمان(عج) _ كه مالك همة كرة زمين است و تمام امور به دست او انجام مي گيرد _ وارد مي شود، و آن حضرت در چه حالي است و ما در چه حالي؟ او در زندان است و خوشي و راحتي ندارد و ما چقدر از اين مطلب غافل ايم و توجّهي نداريم.»5 همچنين در جايي ديگر از دست بسته بودن امام سخن مي گويد. و مثال او

را مثال ناقة صالح مي خوانند. «ما از غم خوار، هادي، حامي و ناصر خود قدرداني و شكرگزاري نمي كنيم و واسطة خير را پي مي كنيم كه: «فعقروها».6 پس به عكس آنچه برخي عوام تصور دارند، امام غائب، فارغ از ما، در نعمت و سرور و در باغي خوش آب و هوا منزل ندارد بلكه در صبري جان كاه روزگار مي گذراند. حضرت غائب(عج) عجب صبري دارد با اينكه از تمام آنچه كه ما مي دانيم و نمي دانيم اطلاع دارد و از همة امور و مشكلات و گرفتاري هاي ما باخبر است...7. خدا عجب صبري به ولي عصر(ع) داده كه هزار سال است مي بيند بر سر مسلمانان چه بلاهايي مي آيد و چه بلاهايي خود مسلمانان بر سر هم مي آورند، و همه را تحمل مي كند.8 2. وضعيت مأمومان در غيبت

از نظر آيت الله بهجت، همه شيعيان فرزندان فاطمه(س)اند9 اما اين مأمومين امام غائب داراي دو وضعيت اند: وضعيت بالقوه آنها كه همان دارايي ها و امكانات آنهاست. در كلمات ايشان دو چيز گنج و كنز عالي است: الف _ ميراث علمي ائمه اطهار(ع) : ايشان در معرفي اين گنجينة مهم مي فرمايد: «اين همه ودايع، كتب، مخازن علم، روايات، و ادعيه در اختيار ما گذاشته اند به گونه اي كه اگر كسي بخواهد امامي را حاضر بيابد، يا صدايش را از نوار گوش دهد، يا در خدمتش باشد تا مطالب آنان را استماع كند _ نه اينكه خود در محضر آنان صحبت كند _ بهتر از اينها را پيدا نمي كند. همه چيز در دسترس ما است ولي حالمان مانند حال كساني است كه هيچ ندارند.»10 ب _ استمرار فيض امام(ع): گنج ديگر شيعيان، داشتن امام حيّ و استمرار فيض

او است كه به لحاظ عملي هم اكنون هم شيعيان مي توانند از او بهره ببرند. آيت الله بهجت در پاسخ به سؤالي كه از ايشان شده بود: چرا ما بايد از عترت محروم باشيم؟ پاسخ دادند: «چه كسي گفته از فيوضات آنان محروم ايم؟ ما به اختيار محروم ايم! همچنين: «نور الامام في قلوب المؤمنين انور من الشمس المضيئه بالنهار» منتها دنبال كردن و طلب مي خواهد. در زمان غيبت هم عنايات و الطاف امام زمان(عج) نسبت به محبان و شيعيان اش زياد ديده شده است باب لقاء و حضور كاملاً مسدود نيست، بلكه اصل رؤيت جسماني را هم نمي شود انكار كرد.»11 در نظر ايشان اساساً امام(ع) از نظر ظالمان محجوب است نه عارفان: حضرت از اعين الظالمين محجوب است: «المحجوب عن اعين الظالمين» اما كساني كه نه ظالم اند، نه رفيق ظالم و نه با ظالمان معاشر، آن حضرت از ديد آنان محجوب نيستند».12 اما اين وضعيت بالقوه شيعه و امكانات اوست. وضعيت بالفعل و موجود مأمومين در نظر ايشان پست و ناچيز است: «مسلمانان زعيمي ندارند كه در زير لواء و پرچم او قرار گيرند زيرا سنّيان كه اصلاً قائل به زعيم و امام نيستند و شيعه هر چند اعتقاد به امام دارد ولي در عمل و وضعيت مانند سنّيان هستند و با آن فرقي ندارند!»13 در واقع يك تشيع اسمي است. از اين رو انذار مي دهند: «اگر امام زمان هم بيايد با او همان معامله را مي كنيم كه با آباي طاهرينش كرديم! آيا مي شود امام زمان(ع) چهار صد ميليون [تعداد شيعيان] ياور داشته باشد و ظهور نكند؟14 اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بندگاني هستند كه علم و صوابشان مُطَّرِد است

يعني با داشتن مقام عصمت، نه خطا مي كنند و نه خطيئه و امام زمان(عج) عين الله الناظرة و اذنه السامعه و لسانه الناطق و يده الباسطة (چشم بينا، گوش شنوا، زبان گويا و دست گشادة خداوند) است و از اقوال، افعال، افكار و نيّات ما اطلاع دارد، مع ذلك گويا ما ائمه و به خصوص امام زمان(عج) را حاضر و ناظر نمي دانيم بلكه گويا مانند عامّه اصلاً زنده نمي دانيم و به كلّي از آن حضرت غافل هستيم.»15 يعني با وجود در اختيار داشتن ميراث علمي آنها مثل كساني هستيم كه هيچ ندارند و نسبت به فيوضات معنوي آنها نيز مثل كساني هستيم كه اصلاً امام را متولد شده نمي دانند! 3. اسباب غيبت امام(ع)

نكتة در خور توجّه در كلمات ايشان اين است كه ايشان چنين غيبتي را بي سابقه مي دانند: « اميدوارم خداوند براي يك مشت شيعة مظلوم، صاحبشان را برساند. زيرا در عالم چنين سابقه اي نداشته و ندارد كه رئيس و رهبري از مريدان و لشكرش اين قدر غيبت طولاني داشته باشد! چه بايد گفت؟ معلوم نيست تا كي! در تمام امّت هاي گذشته غيبت مقدّر شده است ولي در هيچ امّتي چنين غيبتي با وقت نامعلوم غيرمقدّر اتفاق نيفتاده است.»16 بر اين اساس از آنچه گذشت مي توان حدس زد عامل اصلي غيبت نزد ايشان چيست؟ آيت الله بهجت، اصلي ترين مسبّب غيبت را خود مردم مي بينند؛ گذشتگان به نوعي و موجودين به نوعي ديگر؛ «سبب غيبت امام زمان(ع) خود ما هستيم زيرا دستمان به او نمي رسد وگرنه در ميان ما بيايد و حاضر شود چه كسي او را مي كشد؟ آيا جنّيان آن حضرت را مي كشند يا قاتل او انسان

است؟ ما از پيش در طول تاريخ ائمه امتحان خود را پس داده ايم كه آيا از امام تحفّظ و اطاعت مي كنيم و يا اينكه او را به قتل مي رسانيم؟!»17 ايشان از عدم قدرداني و شكرگذاري مردم نسبت به غم خوار، هادي، حامي و ناصر خويش، و حتي بدتر از آن اينكه برخي آلت دست دشمنان امام هم مي شوند، گله مي كنند: « با وجود اعتقاد داشتن به رئيسي كه عين الله الناظره است آيا مي توانيم از نظر الهي فرار كنيم و يا خود را پنهان كنيم؟ و هر كاري را كه خواستيم انجام دهيم؟! چه پاسخي خواهيم داد؟! همة ادوات و ابزار را از خود او مي گيريم و به نفع دشمنان به كار مي گيريم و آلت دست كفار و اجانب مي شويم و به آنان كمك مي كنيم!»18 4. اسباب ظهور امام(ع)

آسيب اصلي در نظرگاه آيت الله بهجت، آسيب رابطة امام و مأموم است. از اين رو راه حلّ محوري ايشان اصلاح اين رابطه و تعميق آن است. تصريح مي كنند: «تا رابطة ما با وليّ امر _ امام زمان(عج) _ قوي نشود كار ما درست نخواهد شد.» اما قوي شدن اين رابطه چگونه است؟ ايشان در اين باره رويكرد اخلاقي خويش را بيشتر آشكار كرده، ادامه مي دهند: «قوت رابطة ما با وليّ امر (عج) هم در اصلاح نفس است. آيا واقعاً تا خودمان را اصلاح نكنيم كار درست مي شود؟»19 لذا اصلاح نفس، تحكيم ايمان و تطبيق عقيده و عمل بر عقيده و عمل امام(ع) در بيانات ايشان از درخشش و تأكيد خاصي برخوردار است. «ما مي خواهيم هر كاري دلمان مي خواهد بكنيم؛ به نزديكان مان به دوستان مان هر كاري مي خواهيم بكنيم اما ديگران،

دشمنان حق ندارند به ما اسائه اي بكنند. ما اگر به راه بوديم و در راه مي رفتيم چه كسي اميرالمؤمنين(ع) را مي كشت؟ چه كسي امام حسين(ع) را مي كشت؟ چه كسي همين امام حيّ حاضر را كه هزار سال است از ديده ها غائب است مغلو ل اليدين (دست بسته) مي كرد؟20 براي مؤمنان، تثبيت در دين و ايمان، ثبات قدم تا ظهور آن حضرت، از ظهور آن حضرت مهم تر است.»21 اين راه حلّ محوري از سوي ايشان مبتني بر تحليلي است كه از وضعيت موجود شيعيان و دشمنان دارد. «ما كه قدرت دفاع در برابر قدرت هاي بزرگ دنيا را _ كه براي ما با هم هم دست شده اند _ نداريم و نمي توانيم به صورت ظاهر با آنان بجنگيم. چرا دست از وظيفه خود برمي داريم؟! وظيفة فعلي ما با اين همه ابتلائات و آتش هايي كه براي نابودي شيعه در ايران، عراق، لبنان، پاكستان، افغانستان و ... فروخته شده دعا و توسل به حضرت حجت(عج) و توصية ديگران به دعاست.»22 توسل و دعا كه شاخصي براي به سازي رابطه مأمومين و امام خويش است، در بيان آيت الله بهجت جايگاهي خاص و ويژه دارد. اما نبايد گمان كرد كه تنها وظيفه در قبال ظهور را فقط دعا و استغاثه مي دانند. ايشان براي تحقق راه حل محوري اي كه اشاره شد هم راه كارهاي اجتماعي ارائه مي كنند و هم راه كارهاي فردي. الف) راه كارهاي اجتماعي

آيت الله بهجت از يك سو، بندگي و اطاعت را موجب تصحيح رابطه با امام و مسبّب همة كمالات دانسته، از سوي ديگر مانع جدي در اين امر را اجانب و كفّار مي دانند:

چه مي شد به واسطة بندگي خدا، روابط ما با آن آقا (حجت بن الحسن(عج)) محفوظ مي ماند؟ ديگران

نگذاشتند هر چند ما هم مقصريم و نخواستيم اتصال ميان ما و آن حضرت محفوظ باشد.23

در ديدگاه ايشان اصلي ترين نقشة كفار، ضربه زدن به آن رابطة اصيل و دور كردن مسلمين از ثقلين است:

ائمه ما(ع) دعاها را در اختيار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببينند. انبيا آمده اند كه ما را از دنيا و توجه به آن دور سازند ولي كفّار به ما مي گويند: دين را كنار بگذاريد تا ما به شما دنيا دهيم و وسايل راحتي ظاهري _ نه راحتي دروني _ شما را فراهم كنيم! البته اين سخن هم دروغ است، زيرا اگر آنان براي ما راحتي دنيا را مي خواهند پس چرا اين همه بر سر تسلّط بر ما، با هم نزاع دارند. نقشة كفار اين بوده و هست كه قرآن را از دست مسلمانان بگيرند و روحانيت را از منابع ديني و معنويات و سرچشمه هاي معارف _ يعني قرآن و سنت _ جدا سازند، تا اين دو سلاح مهم از دست مسلمانان خارج گردد و راه تسلط آنان بر بلاد و ثروت هاي مسلمانان باز شود. ولو به اينكه كساني را در رأس قرار دهند كه طبق مرام آنان كتاب و سنت را توجيه كنند و ديگران نابود، منزوي يا كشته شوند: اي كاش مي ديديم كه گرگ ها به ما هجوم آورده اند و ما را مي خورند!24

در پي اين درك خاص است كه راه كار اصلي اجتماعي ايشان براي تأمين آن مقصود، توصيه به عدم اختلاط با كفار است؛ هم اختلاط سياسي _ اقتصادي و هم اختلاط فرهنگي _ فكري.

در ادامه سخن پيشين ايشان بيان مي نمايد:

با اين وضع چه بايد كرد؟ هر

چه به ما فرمودند:

لا تتخذوا الكافرين اولياء

(كافران را به عنوان دوست و سرپرست خود نگيريد).

گوش نكرديم! حالا با اين اوضاع و گرفتاري و بلاها كه بر سر ما مسلمانان مي آيد چه بايد بكنيم؟ اگر تكليف خود را بدانيم كه چه بايد بكنيم و به آنچه فهميديم عمل بكنيم از جهت علم به وظيفه فرداي قيامت راحت ايم.25

اختلاط ما با كفار آخرش به همين جا مي كشد؛ يعني ابتدا از مسلمانان پذيرايي مي كنند، به آنان احترام مي گذارند، آنان را به بلاد خود دعوت مي كنند و در تجارت و معاملات بازرگاني خود داخل مي كنند، وقتي رؤسا و سياست مداران مسلمان مست پول و غير پول شدند مسلمانان حاضر مي شوند امتيازاتي بدهند تا آنان بر بلاد اسلامي حكومت كنند. بدين ترتيب اختلاط با كفار، تسلط و حكومت آنها را بر مسلمانان آسان تر مي سازد. آيا اگر مثلاً كفار بر نفت ايران حكومت كردند، مي شود كه نتوانند بر ايران و ملت ايران حكومت كنند؟ و مالك الرّقاب ممالك اسلامي و مسلمانان نشوند؟26

در اين بيانات مشكل اصلي صدمه زننده به رابطة قوي با امام زمان(ع)، غرب زدگي مسلمانان دانسته شده است. لذا اين مرجع عاليقدر شيعه، غير از منع سياست هايي كه به حاكميت سياسي غرب بر مسلمين بينجامد به راه كارهايي اشاره مي فرمايند كه شيعيان را از تهاجم فرهنگي غرب و جدا شدن آنها از امام خويش نجات دهد: 1. هجرت و ايجاد برادري ايماني

دربارة هجرت چنين مي فرمايند:

ممكن است كسي در بلاد كفر سكونت داشته باشد ولي ايمان و اعتقادش بر خلاف حكومت هاي بي دين و يا بي عقل باشد و با اين حال منتظر فرج باشد. ولي اگر كسي بخواهد عبادت كند

و به خدا ايمان داشته باشد، يا ايمانش محفوظ بماند اين امر متوقف بر نقل مكان و انتقال محل سكونت، از آن بلاد به بلاد اهل ايمان است [و در صورتي كه] منتقل شدن از آنجا براي او ممكن باشد، بايد براي حفظ دين و ايمان خود و اهل بيت خود به بلاد اهل ايمان مهاجرت كند، وگرنه به خود و اهل خود ظلم نموده، مقصّر خواهد بود.27

در كنار دستور هجرت به بلاد مؤمنين، از اهل ايمان هم مي خواهد، با هم كمال برادري و هم دردي را داشته باشند:

چقدر رحمت خداوند شامل حال كساني است كه براي رفع اين همه ابتلائات و بلاهايي كه براي مسلمانان و اهل ايمان وارد مي شود بي تفاوت نباشند و گريه و تضرع و ابتهال كنند! اگر مسلماني در چين مبتلا شود ابتلاي او ابتلاي ماست و ما بايد خود را مثل او گرفتار بدانيم!28

ايجاد اين هم دلي و دل سوزي اثرات بسيار دارد. ايشان در يك تحليل عرفاني روان شناختي، نبود اين علامت بين مؤمنان را مذمت مي كند.

با اينكه اندوه و شادي مؤمن به ديگران سرايت مي كند چرا ما با اين همه بلا ها و مصايب كه بر اهل ايمان وارد مي گردد بي تفاوت هستيم؟ يا ما ايمان نداريم، يا قلب ها قسي شده است! در روايت است كه ظهور قائم آل محمّد(ص) «بعد قسوة القلوب؛ پس از قساوت دل ها» خواهد بود.29

2. مصونيّت سازي فرهنگي

هجرت از بلاد كفر يك انتقال فيزيكي از مناسبات جاهلي است و هجرتي از غرب جغرافيايي است اما آنچه از بدعت ها و بي ديني ها كه در تمام عالم پراكنده شده و به دار اهل ايمان هم راه يافته است را طور ديگر

بايد سدّ كرد تا بتوان به بهبود رابطة ايماني و بندگي و تصحيح رابطه با امام خويش اقدام نمود. حضرت آيت الله بهجت در اين باره نيز دو دستور شاخص دارند:

اول، طي طريق سلف: گويا ائمة ما(ع) اين مطلب را اتمام حجت كرده اند، لذا فرموده اند: براي فرج بسيار دعا كنيد. البته نه اينكه لقلقة زبان باشد. و نيز فرموده اند «تمسّكوا بالأمر الأوّل؛ به راه و رسم نخست عمل كنيد» يعني در وقايع و رويدادهاي تازه، آن گونه كه در گذشته، عمل مي كرديد عمل كنيد.

دوم، احتياط و توقف: ائمه ما به ما ياد داده اند كه به يقينيات عمل كنيم و هر جا يقين نداشتيم توقف و احتياط كنيم.30

ولي از ايشان سؤال شد: از حضرت رسول(ص) دربارة آخرالزمان و فتنه هاي آن نقل شده كه فرموده اند: تشخيص تكليف در آن زمان مشكل است پس چه بايد كرد؟ پاسخ فرمودند:

اگر به دست آوردن تكليف مشكل باشد، احتياط كردن كه مشكل نيست! بايد توقف كرد و احتياط. براي ما اتمام حجت شده است.31

و در جاي ديگر بياني دارند:

پس در فتنه هاي آخرالزمان كه مانند پاره هاي شب تاريك است، شايسته است احتياط و توقف نمودن تا راه حق روشن شود و همگان توان احتياط را دارند و آن سلاح عمدة اهل ايمان است. و تنها كسي نجات مي يابد كه در ايمان خود استوار بوده، براي تعجيل فرج دعا كند و در اعتقاد به تمام عقايد حقّ ملتزم و استوار باشد.32

واضح است نهادينه شدن اين دستور در ميان مؤمنين، از اختلاط فرهنگي با اجانب و به تعبير ايشان از هم جنسي و هم شكلي كه زمينه ساز تسلط سياسي آنهاست جلوگيري مي كند.

چه بسيار

از مشهورات زمانه كه مشمول اين اصل مي شود و چه بسيار رفتارها و صناعات و ... كه تجنّب يا توقّف در آنها به صلاح ايمان و ولايت شيعيان است.

ايشان به طور كلي در اين گونه امور اجتماعي با نگاهي خاصّ نگريسته، مي گويند:

«ما نبايد در امور اجتماعي به ديگران نگاه كنيم و از اين و آن پيروي كنيم زيرا افراد معصوم نيستند، هر چند بزرگ و بزرگوار باشند، بلكه بايد نگاه كنيم و ببينيم اگر خودمان تنها بوديم و ديگران نبودند، آيا انجام مي داديم يا نه؟ نبايد به ديگران كار داشته باشيم! ما نبايد خود را با اهل سنت قياس كنيم! ما بايد رضا و ميل امام زمان(عج) را در كارها به دست آوريم، چه در مصرف سهم امام(ع) و چه در كارهاي اجتماعي.33

اهميت راه كارهاي اجتماعي براي حفظ از گزند كفار اين قدر زياد است كه ايشان گرد هم نشستن شيعه و سنّي براي چاره انديشي را لازم مي داند:

بنابراين آيا حال كه همة مسلمانان _ چه شيعه و چه سني _ اعتقاداً يا عملاً _ زعيم ندارند نبايد در كنار هم بنشينند و چاره انديشي كنند؟ آيا نبايد محافظت و مواظبت كنيم؟! آيا نبايد بنشينيم و راه محافظه را پيدا كنيم كه چگونه از دست دشمن در امان باشيم تا دين و دنيا و مذهب ما محفوظ بماند؟34

ايشان توسّلات و عزاداري ها و زيارات را ظرف الصاق و اتصال به امام و از اين رو مورد تهاجم كفّار معرفي مي نمايد:

اين توسّلات، عزاداري ها، سوگواري ها، زيارت قبور اهل بيت(ع)، علامت آن است كه اهل ايمان به آنان اتّصال و الصاق دارند و هنوز از آنان منحرف نشده اند، لذا كفار و

دست نشانده هاي آنان دستور داشتند كه بين مسلمانان و قرآن _ تا چه برسد به مساجد و تكايا و مجالس عزا و روضه خواني _ جدايي بيندازند، زيرا همة آنها ضد خواسته هاي سلاطين جور بودند لذا فرمان تخريب قبور يا تعطيلي مجالس روضه خواني را دادند.35 ب) راه كارهاي فردي

نمي توان كتمان كرد كه ديدگاه آيت الله العظمي بهجت بيش از آنكه از ايشان چهرة يك مصلح اجتماعي نشان دهد، سيماي يك عالم اخلاق را به نمايش مي گذارد كه به حوزة اجتماع، سياست و فرهنگ هم نظر دارد لكن با رويكردي اخلاقي؛ لذا توصيه هاي اجتماعي او نيز رنگ و بوي اخلاقي دارد. در راه كارهاي فردي، اين شخصيت با اين رويكرد آشكارتر مي شود.

ايشان مشكل اصلي را در ضعف رابطة مأمومان با امام خويش در حوزة علم و عمل (عقيده و ايمان، و رفتار) مي ديد لذا محور دعوت او بر اصلاح خويش بود.

در پاسخ به اين پرسش كه: ايشان چگونه ارتباط خود را با اهل بيت، به ويژه صاحب الزمان(عج) تقويت كنيم؟ چنين پاسخ داده اند:

اطاعت و فرمان برداري از خداوند، بعد از شناخت او، موجب محبتّ به او مي شود و همچنين موجب محبت كساني كه خداوند آنها را دوست مي دارد؛ كه عبارتند از انبيا و اوصيا كه محبوب ترين آنها به خداوند حضرت محمدو آل او(ع) مي باشند و نزديك ترين آنها به ما صاحب العصر(عج) مي باشد.36

واضح است عبادات و به خصوص ادعيه و توسلات در تقويت اين رابطه نقشي جدي دارد از اين رو ايشان حتي در قبال فتنة تهاجم آمريكا به افغانستان هم فرمودند:

در اين فتنه هاي اخير، مخصوصاً فتنة جنگ آمريكا در افغانستان بايد «اللّهمّ اشغل الظّالمين بالظّالمين...» را زياد خواند. ظالمان به

بهانه هاي بيهوده و دروغ و به هر بهانه اي مي خواهند مسلمانان را از بين ببرند. بايد به حضرت ولي عصر(ع) توسل كرد و درخواست كرد كه اين فتنه ها به خود ظالمان برگردد.37

سفارش به دعا و تضرع، به خصوص دعاي فرج يا تثبيت ايمان، زياد در كلمات ايشان به چشم مي خورد. البته نكتة قابل توجه در اين باره اين است كه، معظم له اولاً توبه را شرط دعا دانسته و ثانياً توبه هر چيز را به حسب حال آن چيز متمايز مي دانند و از اينجا هم نقبي به گناهان اجتماعي زده مي فرمايند:

اصلاح فعلي ما در چيست؟ به بازگشت و توبه از كارهايي كه خودمان مي دانيم در داخل يا خارج انجام مي دهيم. در خلوت مان با خدا، در تضرعاتمان و توبه مان، در نمازهايمان و عباداتمان دعاها خصوصاً دعاي شريف «الهي عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانيم و از خدا بخواهيم صاحب كار را برساند، و با او باشيم.38

وظيفة فعلي ما با اين همه ابتلائات و آتش هايي كه براي نابودي شيعه در ايران، عراق، لبنان، پاكستان، افغانستان و ... افروخته شده، دعا و توسل به حضرت حجت(عج) و توصية ديگران به دعا است. دعاي خود حضرت را براي حضرت بخوانيم و دعاي تائب كنيم. البته توبة هر چيزي به حسب خود آن چيز است.39

دقيقاً همين نكته كه، توبة هر چيز به حسب آن چيز است، از بطن دعا و تضرع، فعاليت و اقدام به جبران را نيز بيرون مي آورد و ديدگاه ايشان را از خانه نشيني صرف و دعا كردن تنها پالايش مي نمايد. ايشان در فرازي پس از تأكيد بر همين نكته مي افزايد:

عواقب گناهان اجتماعي كه موجب تغييرات در جامعه،

اختلال نظام و انحلال آن، يا تحريم حال و ترك واجب، يا مصادرة اموال، هتك حرمت، قتل نفوس زكيه، ريختن خون مسلمانان، حكم به ناحق و ... مي شود چگونه خواهد بود؟40

مي بينيد از توبة مناسب حال به گناهان اجتماعي اي چون: تغيير جامعة ايماني و اختلال نظام اسلام يا انحلال آن، كه نكاتي بسيار حائز اهميت است توجه مي دهد. عدم احتياط و توجه به طريق سلف، گاه موجب مي شود بدعت هايي همه گير و مناسباتي غلط بر مسلمين حاكم شود كه توبه و رهايي از آنها شرط پذيرش دعاست و تخلص از آنها بدون فعاليت اجتماعي سودمند و مغاير با آنها ممكن نيست. نكتة ديگري كه در اين باره در خور توجه است. كميت اين دعاهاست كه باز نوعي همكاري و تعاون را طلب مي نمايد: «آن حضرت فرموده اند:

براي تعجيل فرج من زياد دعا كنيد.

خدا مي داند تعداد اين دعاها بايد چقدر باشد تا مصحلت ظهور فراهم آيد.41

دعاي مقرون به، عمل به واجبات و ترك محرمات است كه موجب تثبيت ايمان و تصحيح رابطه با امام مي گردد:

تنها انتظار فرج كافي نيست. تهيّأً بلكه طاعت و بندگي نيز لازم است. مخصوصاً با توجه به قضايايي كه پيش از ظهور امام زمان(عج) واقع مي شود به حدي كه «ملئت ظلماً و جوراً؛ زمين از ظم و ستم لب ريز مي شود.» خدا مي داند كه به واسطة ضعف ايمان بر سر افراد چه مي آيد!42

ايشان به رغم آنكه باب لقا و حضور را مسدود ندانسته، حتي رؤيت جسماني امام(ع) را نيز ممكن مي دانند لكن اشتغال به اين وظايف را برتر از تشرّف معرفي مي فرمايند:

لازم نيست انسان در پي اين باشد كه به خدمت حضرت ولي عصر(ع) تشرف

حاصل كند بلكه شايد خواندن دو ركعت نماز سپس توسل به ائمه بهتر از تشرّف باشد. زيرا هر كجا كه باشيم آن حضرت مي بيند و مي شنود و عبادت در زمان غيبت افضل از عبادت در زمان حضور است. زيارت هر كدام از ائمه اطهار(ع) مانند زيارت خود حضرت حجت است.43

ماهنامه موعود شماره 80 پي نوشت ها:

1. رخشاد، محمدحسين، 600 نكته در محضر آيت الله العظمي بهجت، ص 8.

2. همان، ص 1.

3. همان، ص 174.

4. ساعي، سيد مهدي، به سوي محبوب، 55.

5. رخشاد، همان، ص 188.

6. همان، ص 1.

7. همان، ص 210.

8. همان، 104.

9. همان، ص 2.

10. همان، ص 78.

11. همان، ص 247.

12. دلاور، مسعود، فيضي وراي سكوت، ص 30.

13. اميديان، محمدتقي، امام زمان(ع) در كلام آيت الله بهجت، ص 56.

14. رخشاد، همان، ص 1.

15. همان، ص 2.

16. همان، ص 173.

17. همان، ص 91.

18. اميديان، همان، ص 37.

19. دلاور، همان، ص 61.

20. همان، ص 61.

21. رخشاد، همان، ص 366.

22. همان، ص 290.

23. همان، ص 305.

24. همان، ص 189.

25. همان.

26. همان، ص 32.

27. همان، ص 120.

28. همان، ص 187.

29. همان، ص 211.

30. همان، ص 23.

31. همان، ص 143.

32. همان، ص 144.

33. همان، ص 101.

34. اميديان، همان، ص 56.

35. رخشاد، همان، ص 363.

36. ساعي، همان، ص 55.

37. دلاور، همان، ص 239.

38. همان، ص 68.

39. رخشاد، همان، نكته ص 290.

40. اميديان، همان، ص 36.

41. رخشاد، همان، ص 118.

42. همان، ص 119.

43. همان، ص 119.

قرآن و عترت(ع)

علامه سيد محمد حسن مير جهاني(ره)

امروز در روي زمين، كسي كه مانند پيغمبر اكرم(ص) و امامان پيشين(ع) آگاه و عالم به همة علوم قرآن باشد، غير از امام عصر _ صلوات الله عليه _ وجود ندارد و بعد

از اين نيز تا روز قيامت كسي نخواهد بود. اين خاندان، راسخان در علم اند. پس اگر تفسير قرآن از غير راه اهل بيت (ع) باشد، باطل و مردود است.

بعضي از امور، در زمرة محكات (امور ترديد ناپذير) قرآن و سنت خاتم پيامبران(ص) شمرده مي شود، در حالي كه ممكن است غبار زمان و نسيان بر آن نشسته باشد؛ مانند فرمودة رسول خدا(ص) در حديث گران سنگ ثقلين كه عالمان هر دو مذهب _ عامه و شيعه _ آن را به طور اجماع قطعي الصدور مي دانند. آن حضرت در حديث ثقلين بيان فرمودند: إنّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي _ أهل بيتي _ ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا و لن تزلّوا.

من در ميان شما دو چيز سنگين گران بها را به جا مي گذارم؛ كتاب خدا و عترت _ اهل بيت _ ام. مادامي كه به آن دو چنگ بزنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و هرگز نخواهيد لغزيد. اين روايت شريف، از جمله روايات متواتر است و فراتر از يكصد روايت در كتاب هاي معتبر شيعه و سني با همان مضمون بيان شده است و بيشتر آنها نيز تواتر لفظي دارند.1براي آگاهي بيشتر از اين مطلب مي توان به كتاب احقاق الحق علامه نور الله شوشتري، عبقات الانوار علامه ميرحامد حسين هندي، و الغدير علامه حاج شيخ عبدالحسين اميني(ره) رجوع نمود. پس از درك مسلم و متواتر بودن حديث ثقلين، لازم است به چند نكتة مهم كه از آن اتخاذ مي شود، توجّه شود: اول، قرآن و عترت، مورد وصيت پيامبرند، و آن حضرت(ص) كاملاً به آنها نظر داشته است. دوم، عترت و قرآن توأم با هم هستند. سوم، مراد از عترت،

اهل بيت پيامبر(ص) هستند. كه «آية تطهير» در شأن ايشان نازل شده، دليل بر عصمت و طهارت آنهاست. چهارم، تمسك به عترت(ع) موجب هدايت و رستگاري و سبب منحرف نشدن از راه حق و نلغزيدن هميشگي است. و راه نجات، انحصاراً در تمسك به ايشان و پيروي از اوامر و نواهي يشان مي باشد. به گواهي روايات معتبر رسيده از رسول اكرم(ص) مراد از اهل بيت(ع)، وجود مبارك اميرالمؤمنين، حضرت صديقة كبري _ فاطمة زهرا _ حضرت امام حسن و حضرت امام حسين و نه نفر از اولاد امام حسين(ع اند. جز اين حضرات(ع) احدي عالم به همة علوم و حقايق قرآن و سنت پيغمبر نيست. همة علوم قرآن، پس از پيغمبر(ص) نزد عترت بوده، بيان آن نيز با خود آنان است. به اين دليل است كه قرآن مجيد به تنهايي و بدون بيان پيامبر و امام منصوب از جانب خدا و منصوص از پيامبر، براي هدايت بشر كافي نيست. پيغمبر و امام اند كه راهنماي به سوي قرآن هستند و هر چه مي فرمايند، از قرآن خارج نيست. و قرآن نيز راهنماي به سوي ايشان است. امام صادق(ع) در تفسير آية شريفة:

إنّ هذا القرآن يهدي للّتي هي أقوم.2

قطعاً اين قرآن به [آييني] كه خود پايدارتر است، راه مي نمايد. فرمودند:

يعني اين قرآن به سوي امام راهنمايي مي كند.3

همچنين از امام باقر(ع) در تفسير همين آيه روايت شده است كه فرمودند:

[قرآن] به سوي ولايت راهنمايي مي كند.4 همچنين از حضرت سجاد(ع) روايت شده است كه فرمودند:

هيچ امامي از ما نيست جز آنكه معصوم است و عصمت در ظاهر خلقت شناخته نمي شود. از اين جهت است كه امام، بايد

منصوص باشد. پرسيده شد، معصوم يعني چه؟ امام(ع) فرموند:

معصوم كسي است كه به ريسمان خدا كه همان قرآن است، چنگ زده باشد و قرآن، امام را راهنمايي مي كند، اين معناي فرمودة خداوند است كه: «قرآن، هدايت مي كند آن را كه استقامتش زيادتر است».5 بنابراين مضمون حديث ثقلين، وجوب عصمت عترت است، اما بيشتر مردم اين معنا را نمي دانند. دليل آن نيز اين است كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند، كسي كه متمسّك به ايشان شود، هرگز گمراه نمي شود و نمي لغزد. پس هيچ شكي نيست كه شخصي كه به او چنگ مي زنند، بايد معصوم واقعي باشد؛ زيرا غير معصوم مبرّاي از خطا نيست، بلكه امكان دارد خطاي عمدي نيز مرتكب شود، و كسي را كه به او چنگ زده، به گمراهي بيندازد. بنابراين حديث، علاوه بر آية تطهير، نيز عصمت ايشان ثابت و متيقّن مي باشد. ما به عنوان مثال، در اين جا نمونه اي را بيان مي كنيم: امير مؤمنان(ع) در احتجاج مقابل شخصي از صحابه، دربارة حضرت فاطمه زهرا(س) به او فرمودند: «به من خبر ده، اين قول خداوند متعال: إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً؛ 6 دربارة چه كساني نازل شده؛ آيا اين آيه در شأن ماست يا ديگران؟» وي گفت: در شأن و حقّ شما نازل شده است. امام(ع) فرمودند: «اي فلان، اگر شاهداني عليه فاطمه _ دختر رسول خدا(ص) [نزد تو بيايند] به فاحشه اي شهادت دهند، تو چه خواهي كرد؟» گفت: بر او [حضرت فاطمه(س)] حدّ جاري مي كنم، هم چنان كه بر ساير زن هايي كه اين عمل را مي كنند، جاري مي كنم. پس امير مؤمنان(ع) فرمودند: «در اين صورت، نزد خدا از

كفار هستي» گفت: براي چه؟ امام(ع) فرمودند: براي اينكه شهادت خدا را در حقّ او ردّ كردي. خدا به طهارت او شهادت داده ولي تو به ضرر او، شهادت مردم را قبول كردي.» 7

امام، در بردارندة علوم قرآن

دوازده امام معصوم(ع) كه خلفاي خدا و حجت هاي او بر مخلوقات، و جانشينان رسول خدا(ص) هستند _ به تمام معني _ پس از آن حضرت عالم به قرآن مي باشند. قرآن از هر جهت، بزرگ ترين آيه و نشانه از ميان آيات و نشانه هاي خداوند است كه از جانب او بر رسولش نازل شده و معجزة جاويد خاتم پيامبران تا روز قيامت مي باشد. اين كتاب، معاني همة آنچه را در عالم هستي است، در بر دارد. اين در برداشتن از جهات مختلف، از جمله: تنزيل، تأويل ظاهري، ظاهرِ ظاهر تا هفت بطن و هفتاد بطن، و باطن، باطنِ باطن تا هفت بطن و هفتاد بطن؛ همچنين معاني اي كه بر مطابقت، يا تضمّن، يا التزام، تصريح، اشاره، رمز، منطوق، مفهوم، عموم و خصوص، كلمات، حروف، عدد، حقيقت، حقيقتِ حقيقت و جهات غير اينها مي باشد، كه فراتر از شمارش است. همانند كتاب تكويني كه عبارت از كلية عالم امكان كه داراي اطوار، اكوار، ادوار و انواع مخلوقات و اجزا مي باشد. نظير: علوي و علويات، سفلي و سفليات، ممكنات و مكوّنات، زمانيّات و مكانيات، جواهر و اعراض و مجردات و ماديات كه آن نيز از حدّ شماره بيرون است. از همين رو خداوند متعال در وصف قرآن فرموده است: ... تبياناً لكلّ شيءٍ؛ 8

در آن بيان هر چيزي هست.

و در آية ديگري فرموده است:

ما فرّطنا في الكتاب من شيءٍ؛ 9

در آن كتاب چيزي را فرو گذار نكرده ايم.

يا در جاي ديگر:

فيه هديً و رحمةً؛ 10

هدايت و رحمت براي هر چيزي در آن است.

و:

... تفصيل كلّ شي ءٍ؛ 11

تفصيل هر چيزي [در آن است]. پس همان گونه كه ميان اجزاي كتاب تكويني عالم، نسبت و ارتباطي در نظم و ترتيب وجود دارد كه آن را اجمالاً و بر اساس اختلاف سطح عقل هاي ناقص (بشر) مي توان درك كرد، در ميان كتاب تدويني (قرآن) و كليات و جزئيات متنوع آن نيز بر حسب استعداد و اهليت داشتن انسان ها اختلاف است. اما انسان هاي عادي، هر چند داراي عقل سليم و معلومات زيادي هم باشند، هرگز نمي توانند به عمق آن پي ببرند و آن را به نحو تمام و كمال با حاقّ واقع دريابند. جز راسخان در علم كه داراي عقول كامل بوده و خداوند متعال، ايشان را بر آفرينش آسمان ها و زمين و برنفس هاي ايشان گواه گرفته است. راسخان در علم، همان چهارده معصوم پاك و طاهر _ محمد، علي، فاطمه و يازده امام و حجج ديگر از ذريّة پاك و پاكيزة آنان _ هستند. بجو از آل احمد رمز قرآن

كه نازل شد همه در بيت ايشان

نداند خارجي كو چيست در بيت

كه اهل البيت أدرايند بالبيت

اهل خانه از آنچه درون آن است آگاه ترند. اگر چنين كتاب مبين (روشن)اي، روشنگر نداشته باشد، عقل هاي ناقص _ حتي در كامل ترين صورت _ نمي توانند آن را مورد استفاده قرار دهند. به علاوه، فرو فرستادن چنين كتابي كه براي هدايت و راهنمايي بشر است؛ بدون مبيّن، _ العياذ بالله _ نسبت دادن كار بيهوده به خداوند عليم و حكيم است. حال آنكه در

اين كتاب فرموده است: و ما خلقنا السّموات و الأرض و ما بينهما لاعبين. 12

آسمان ها و زمين، و آنچه را كه ميان آن دو است، از روي بازي سرگرمي نيافريديم. بنابراين اولين مبيّن قرآن، كسي است كه خدا قرآن را براي او نازل فرموده، به او تعليم داده تا به ديگران آموزش دهد و بيان آن را به عهدة او نهاده است. چنانكه مي فرمايد:

الرحمن ?علّم القرآن ? خلق الإنسان ?علّمه البيان.13

خداوند بخشايشگر ?قرآن را تعليم فرمود ? انسان را آفريد ? بيان را بدو آموخت. مراد از انسان در اين آيه، انسان كامل _ وجود مقدس خاتم الانبيا(ص) _ است كه خداوند، بيان قرآن را به ايشان تعليم داده تا به مفاد آية:

و يعلّمهم الكتاب و الحكمة. 14

و به آنها كتاب (قرآن) و حكمت مي آموزد. آن را به بندگان بياموزد و راه هدايت را به ايشان نشان دهد، و پس از آن به فرمان خدا، همة علوم و حقايق آن را به وصّي خود _ اميرالمؤمنين(ع) _ به وراثت بسپارد. و خداوند متعال در اين كتاب شريف آن حضرت را به شرافت « من عنده علم الكتاب؛ كسي كه علم كتاب نزد اوست» ستوده است. سپس اميرمؤمنان(ع) آن علم را به امام پس از خود و يكي بعد از ديگري تا به وجود مبارك امام دوازدهم، حضرت بقية الله _ ارواحنا فداه _ سپرده است. امروز در روي زمين، كسي كه مانند پيغمبر اكرم(ص) و امامان پيشين(ع) آگاه و عالم به همة علوم قرآن باشد، غير از امام عصر _ صلوات الله عليه _ وجود ندارد و بعد از اين نيز تا روز قيامت كسي نخواهد

بود. اين خاندان، راسخان در علم اند. پس اگر تفسير قرآن از غير راه اهل بيت (ع) باشد، باطل و مردود است. ماهنامه موعود شماره 80 پي نوشت ها:

? برگرفته از: ولايت كليه. صص 104 _ 98، با بازنويسي و تلخيص.

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 787 (چاپ امين الضرب)، همچنين كتاب طرائف سيد بن طاووس و ديگر كتب شيعه و از كتب عامه چند روايت در صحيح مسلم و مسند احمد بن حنبل و صحيح ترمذي و جامع الاصول و صيح مسلم و سنن ترمذي و سنن دارمي و خصائص نسايي و مستدرك حاكم و ...

2. سورة اسرا (17)، آية 9.

3. تفسير صافي، ج 3، ص 180.

4. همان.

5. همان.

6. سورة احزاب (33)، آية 33.

7. طبرسي، احتجاج، ج 1، ص 238.

8. سورة نحل (16)، آية 89.

9. سورة انعام (6)، آية 38.

10. سورة نحل (16)، آية 64.

11. سورة يوسف (12)، آية 111.

12. سورة انبياء (21)، آية 16.

13. سورة رحمن (55)، آيات 4 _ 1.

14. سورة بقره (2)، آية 129؛ سورة آل عمران (3)، آية 163؛ سورة جمعه (62)، آية 2.

مشتركات قرآن و حجّت زمان(ع)

قرآن چراغي است پرتوافكن كه ابداً خاموش نمي شود و تا دنيا برقرار است مردم از هدايت او منقطع نشده، از پرتو آن كسب نور خواهند كرد. همين ملاك در وجود نازنين پيامبر اكرم(ص) و اوصياي گرامي او نيز بنا به آية مباركة: إنّا أرسلناك شاهداً ... و سراجاً منيراً. موجود است.

عبدالحسن تركي

اشاره:

قرآن كريم و امام معصوم دو چهره يك واقعيّت و دو ظهور يك حقيقت اند كه تفكيك و جدايي آنها از هم فرض صحيحي ندارد؛ نه قرآن بدون امام، قرآن حقيقي است و نه امام بدون قرآن، امام واقعي است.

يعني انسان كامل، قرآن ممثل است و قرآن كريم، انسان كامل مدوّن. امام، قرآن عيني است و قرآن، امام علمي. امام، قرآن ناطق است و قرآن، امام صامت. امام، صراط عيني است و قرآن، صراط علمي. به همين خاطر اين دو از يك سلسله صفات مشترك برخوردار هستند.1 خداي سبحان، قرآن كريم را به عنوان رحمت معرفي مي كند:

هُديً و رحمة للعالمين.

همچنين ائمه اطهار(ع) نيز در زيارت جامعة كبيره به عنوان معدن رحمت و رحمت پيوسته و متّصل _ الرحمة الموصوله _ معرفي شده اند. مجموع اين تعبيرها، شاهدي بر يگانگي رسول اكرم(ص)، ائمه اطهار(ع) و قرآن كريم در عوالم برتر از عالم ماده است، همان گونه كه در قيامت نيز به يك حقيقت برمي گردند. هر گونه تكثّر ظاهري و مادّي، مختصّ به عالم دنياست.

اينكه در حديث ثقلين از قرآن كريم و عترت به عنوان دو ثقل ياد شده، ناظر به اين دنياست، و گرنه در آن عوالم يك ثقل بيشتر نيست.2 يگانگي ياد شده قرآن و عترت در عرصه ها و اوصاف گوناگوني بروز و ظهور كرده است. سرّ اين هماهنگي و يگانگي آن است كه هر يك از اين دو مشعل فروزان _ يعني قرآن ناطق و قرآن صامت _ مامور به هدايت مي باشند و هماهنگي ميان آنها بدين معناست كه تمام مردم تا دامنة قيامت، در علم و عمل نيازمند رهنمود قرآن و رهبري عترت هستند. القرآن و الحجّه يا مشركات قرآن و حجّت زمان(عج) نام كتابي است كه به قلم يكي از ارادتمندان به ساحت امام عصر(ع)، يعني مرحوم آيت الله حاج شيخ رضا توحيدي(ره)، در باب قرابت ها، شباهت ها و فصول مشترك قرآن و

امام زمان(ع) به نگارش درآمده است. اصل اين كتاب بنا به آنچه حجت الاسلام علي اكبر مهدي پور در معرفي مؤلّف و كتاب آورده اند، در دوازده دفتر تنظيم و تدوين شده كه تنها اين بخش _ مشتركات _ به چاپ رسيده است. مؤلّف اين كتاب، مرحوم آيت الله توحيدي، از عالمان معاصر تبريز و داراي صفات جميله و اخلاق حميده و به عشق به امام عصر(ع) موصوف بوده اند. معظّم ٌ له از دانش آموختگان حوزة حيات بخش نجف بوده، سالياني در جوار آستان آسماني اميرمؤمنان(ع) به تهذيب و تحصيل اشتغال داشته و مفتخر به كسب اجازه از تني چند از آيات عظام و مراجع تقليد آن سامان گرديده است. اين كتاب، چنانچه از نام آن پيداست به بررسي فصول مشترك ميان ثقلين (قرآن و عترت) مي پردازد و به ده ها شباهت و قرابت ميان اين دو گوهر گران بها اشاره مي كند. مؤلّف محور و مدار بحث را خطبة 186 نهج البلاغه قرار داده است. حضرت امير(ع) در اين خطبه، پس از بيان بعثت در فرازهاي واپسين خطبه به ويژگي هاي قرآن مي پردازد و در آن، نزديك به پنجاه صفت براي اين كتاب آسماني برمي شمارد. مؤلّف ضمن ترجمه و توضيح مفردات اين خطبه آن صفات و امتيازات را در عموم معصومين _ خاصّه در امام عصر(ع) _ به عنوان «ثقلِ اصغر» باز مي جويد و به انطباق آنها با امامان معصوم مي پردازد و مي نويسد:

هر چه در قرآن باشد، به نحو اتمّ در معصوم وجود دارد و حجّت و قرآن از هم جدايي ندارند. ايشان دربارة اين انطباق و اشتراك آورده اند:

مولي الموالي _ حضرت اميرالمؤمنين(ع) _ در نهج البلاغه خود در موارد عديده اي راجع به

اوصاف كتاب الله العزيز و مقام و موقعيّت و خصوصيات قرآن مجيد، بيانات ارزنده اي فرموده كه همه در خور ستايش است. حقير ناچيز يكي از آنها را كه بسيار جامع و جالب بوده و حاوي چهل و دو منقبت و فضيلت [دربارة آن كتاب شريف] است، تبرّكاً ذكر كرده، انطباق هر يك را، با وجود مقدّس امام زمان(ع) بيان مي كنم.3 مولّف در ذيل هر فصل، احاديث فراواني را در تأييد و تسديد گفتار خود آورده كه ما در مقام گزينش و گزارش، تنها عصاره اي از مطالب ايشان را جهت آشنايي خوانندگان محترم موعود آورده، و علاقمندان به اين مباحث و معارف را به اصل كتاب ارجاع مي دهيم. اين كتاب در 280 صفحه توسط انتشارات سيماي آفتاب و با مقدّمه كوتاه استاد علي اكبر مهدي پور در پاييز 1382 به چاپ رسيده است. 1. قرآن نوري كه چراغ هايش خاموش نشود

نور قرآن مجيد دائمي و خاموش ناشدني است و مردم پيوسته به واسطة تابش و درخشش آن از تاريكي هاي جهل و ظلمت هاي جاهليّت رهايي يافته، به شاه راه سعادت و هدايت در دنيا و آخرت مي رسند. وجود مبارك ائمّه اطهار(ع) نيز نور هستند. خداوند هزاران سال قبل از خلقت مخلوقات، انوار مقدّسة ايشان را خلق كرده، همة عالم از انوار آن بزرگان منشعب شده اند. اين انوار مقدّس اصل و ريشة همة موجودات بوده و تابش انوار منظومه هاي شمسي و ساير كواكب، انجم و كهكشان ها از نور مقدّس اين بزرگواران سرچشمه گرفته است؛ خاصّه نور مقدّس امام زمان(ع) كه همواره در قلوب مؤمنين اشراق دارد. وجود نازنين مهدي آل محمّد و اجداد طاهرينش(ع) منشأ و مبدأ همة انوار، پرتوافكن به

هستي، و مانند قرآن غير قابل زوال و تغيير مي باشند. 2. چراغي كه فروزندگي اش ننشيند

آري قرآن چراغي است پرتوافكن كه ابداً خاموش نمي شود و تا دنيا برقرار است مردم از هدايت او منقطع نشده، از پرتو آن كسب نور خواهند كرد. همين ملاك در وجود نازنين پيامبر اكرم(ص) و اوصياي گرامي او نيز بنا به آية مباركة:

إنّا أرسلناك شاهداً ... و سراجاً منيراً.

موجود است. حضرت بقيّة الله(ع) نيز جامع و حائز تمامي فضائل، مناقب و كمالات آن بوده، و انوار مقدّس آن حضرت(ع) تا پايان دنيا خاموش نخواهد شد. «والله متّم نوره و لو كره الكافرون». 3. راهي كه رونده اش را گمراه نكند

قرآن جاده اي است مستقيم، روشن و عاري از هر گونه اعوجاج كه رهروانش را به سوي حق و حقيقت هدايت مي نمايد. خط و مشي پيامبر گرامي و اهل بيت او(ع) نيز بر طبق صريح آيات و اخبار، راهي مستقيم و بدون انحراف است كه گم شدگان و حيرت زدگان را از مهالك گمراهي و اعوجاج رهايي مي بخشد و امروزه، در زمان غيبت كبري، آن راه و صراط مستقيم بر ذات مقدّس امام زمان(ع) منطبق مي باشد. 4. روشني درخشاني كه تابندگي اش به تاريكي نگرايد

بر قرآن مجيد، ظلمت و تاريكي عارض نمي شود و شائبة ظلمت باطل نمي تواند آن را زير پوشش باطل خود قرار دهد، همچنين انوار مقدس پيامبر و اميرمؤمنان و فرزندانش(ع) تا روز قيامت، حتي در روز رستاخيز و عرصه هاي محشر در غايت تشعشع و نورانيّت بوده، پيوسته با تابش خود سيماي شيعيان و مؤمنان را منوّر خواهد نمود. 5. جدا كنندة حق از باطل كه دليلش تباه نشود

قرآن مجيد فارق و جدا كننده حق

از باطل است و برهان و حجّيت آن همواره زنده و گوياست:

إنّه لقولٌ فصلٌ و ما هو بالهزل.

وجود مقدس حضرت مهدي و اجداد طاهرينش(ع) كه وارث علوم انبيا و برگرفته از وحي الهي است نيز مميّز و فاروق حق از باطل مي باشند زيرا آنان خود حق و محور و مدار آن هستند. 6. بنايي كه اساس آن ويران نگردد

بنيان كتاب عزيز آسماني، انهدام ناپذير است و از جميع جهات شكست، محفوظ و ايمن مي باشد. وجود مسعود ناموس دهر و وليّ عصر و اجداد طاهرينش(ع) كه عِدل و هم سنگ قرآن و نيمة ديگر حبلين و ثقلين مي باشند نيز از باطل و ضلال و انحراف به دور بوده، نه خود منحرف شده و نه ديگران را به انحراف و گمراهي كشيده اند.

از طرف ديگر چون قرآن كريم به زمان خاصّ و ملّت مخصوصي نازل نشده بلكه بر تمامي بشر فرود آمده، اين بزرگواران نيز به زمان خاصّي اختصاص نداشته بلكه تا روز قيامت، دوشادوش يكديگر بر حوض كوثر وارد مي شوند. 7. بوستان هاي عدل و درياهاي قسط و داد

«رياض»، جمع روضه به معناي زمين سربلند و شاداب است، و «عذران» جميع غدير، بركة آب را گويند كه بر اثر سيل در جاي گودي جمع شده باشند. [همان طور كه قرآن درياي داد و قلزم قسط است] با تشريف فرمايي حضرت حجّت نيز عدل و داد عالم را فرا گرفته و با قيام قائم(ع) آن چنان درياي داد او به فيضان آمده و تموّج پيدا مي كند كه موج هاي كوه پيكر آن تمامي دنيا را پوشش مي دهد و در اينجاست كه دنيا را روح تازه بهشتي و همة خلايق در اَمن و امان به سر

مي برند. 8. سنگ هاي بناي اسلام و شالودة آن

«اثافيّ»، جمع اُثفيّه است و آن عبارت از سنگ هايي است كه ديگ را بر روي آن مي نهند. در اصول كافي از امام صادق(ع) نقل شده است كه:

سنگ بناي اسلام سه چيز است: نماز، زكات و ولايت.

و در بعضي از روايات وارد شده كه

اگر كسي عبادات انس و جنّ را به جا آورد امّا محبّت و ولايت امام در قلب او نباشد، آن عبادات به او فايده اي نخواهد بخشيد.

پس همان گونه كه قرآن بنيان و اساس اسلام است، همچنين معرفت و ولايت حضرت بقية الله(ع) سنگ بناي اساس اسلام است كه بدون آن هيچ عملي مقبول نبوده و ثواب و آثاري بر آن مترتّب نخواهد شد. 9. سرچشمه هايي كه وارد شدگان از آن نكاهند

اين كتاب عزيز سرچشمه اي است كه وارد شدگان آن را ناقص نمي نمايد و مانند چشمه هاي عادي و مادّي با بهره برداري بيش از حدّ كاسته نمي شود. علوم و فضائل و مناقب وجود نازنين ولي عصر و ائمّه اطهار(ع) نيز تمام شدني نيست. چون آن بزرگواران وارث علوم همة پيامبران، خصوصاً خاتم انبيا بوده _ بلكه شريك علم آن حضرت مي باشند _ لذا علوم آنان نقصان پذير نبوده و با استفاده و بهره برداري هر چه بيشتر به پايان نمي رسد. 10. منزل گاه هايي كه مسافرانش هرگز گمراه نشوند

قرآن مجيد دربردارندة منزل ها و گذرگاه هايي براي راهيان راه خدا است، كه مسافرين آن هيچ وقت راه را گم نمي كنند. لذا هر كه در اين راه سير كند بدون شبهه به شاه راه هدايت و سعادت مي رسد. حضرت حجّت و اجداد طاهرينش(ع) نيز چنين اند همان طور كه در زيارت جامعة كبيره وارد شده است:

أنتم الصّراط

الأقوم و السّبيل الأعظم، من أتاكم نجي و من لم يأتكم هلك.4

يعني شما راه راست خداييد، هر كس نزد شما آمد، نجات يافت و هر كه نيامد هلاك شد. 11. پشته هايي كه قصدكنندگان از آن در نگذرند

زيرا آن پشته ها داراي مرغزارهاي خرّم و بوستان معارف و درياي دانش هستند كه روي آورندگان از آن نگذرند و آن را فرو نگذارند. وجود مقدّس ائمّة هدي _ خصوصاً حضرت بقية الله(ع) _ نيز اعلام و نشانه هاي هدايت هستند كه قاصدين و سايرين از آنها تجاوز نكرده و نابود نمي شوند؛ چنانچه در قرآن آمده:

و علاماتٍ و بالنجم هم يهتدون.

در تفسير از امام صادق(ع) آمده:

نجم، رسول خدا(ص) و علامات، ما هستيم. 12. سيراب كنندة تشنگي دانشمندان

آري، خداي تعالي قرآن شريف را سيراب كننده و كاهش دهندة حرارت عطش علما قرار داده است. و وَجه شَبه آن شدّت اشتياق نفوس علما و كثرت حرص آنان به معارف حقّه الهيّه قرآن است. چنانچه آب زلال و خنك، عطش تشنگان را برطرف مي نمايد اين كتاب عزيز نيز تشنگان معارف و حقايق بي انتهاي آن را سيراب مي نمايد. همچنين وجود مقدّس حضرات ائمّه هدي(ع) _ حيّاً و ميّتاً _ جلوگاه نور هدايت و تسكين دهندة پويندگان و شيفتگان دانش مي باشند. پس همان طور كه قرآن شريف ساكن كنندة عطش علماست، علوم فراواني كه از امامان(ع) صدور يافته نيز اثبات مي نمايد كه اين مزايا و خصوصيات در آن بزرگواران نيز وجود دارد. 13. بهار خرّم دل هاي فقيهان

قرآن، بهار قلوب فقيهان است زيرا به واسطة تدبير، دقت و غور در بطون آن و استنباط احكام و كشف حقايق و معنويات آن شرح صدري حاصل

شده و شادي رخ مي نمايد كه تمامي لذّت هاي مادّي در برابر آن ارزشي ندارد و هر چه بيشتر تلاوت شود، علاوه بر اينكه بر ايمان آنان مي افزايد، اشتياق و عطش آنان را نيز زياد خواهد كرد و اين خود يكي از اعجازهاي قرآن كريم است. همچنين وجود مقدّس حضرت مهدي و اجداد طاهرينش(ع) كه عدل و شريك قرآن هستند نيز اين گونه مي باشند طبيعي است كه درك حضور اقدس و استماع كلمات دُرَربار ايشان براي فقيهان همچون نسيم حيات بخش بهاري، موجب انشراح صدر و صيقل و صفاي دل ها خواهد شد. و نور مقدّس امام زمان(ع) در قلوب همة مؤمنين پرتوافكن شده، روسياهي ها و گرفتاري ها را مي زدايد. 14. ريسماني با دستگيره هاي محكم

قرآن مجيد ريسماني است كه دستگيره هاي آن ناگسستني است. هر كه به آن چنگ زند نجات يابد و رستگاري اش محققّ است. شيخ بزرگوار طبرسي در معناي «حَبل» اقوالي را آورده: يكي آنكه حبل، قرآن است و دوم آنكه اسلام مي باشد و سوم آنكه

اهل بيت(ع) هستند. و روايت «ابان بن تغلب» از امام صادق(ع) [مؤيّد اين موضوع است] كه فرمود:

منظور از حبل الله در آية «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفّرقوا» ما هستيم.

بنابراين همة امامان يكي پس از ديگري «حبل الله المتين» هستند. 15. پناه گاهي كه دژ و باروي آن بلند و استوار است

قرآن كريم ملجأ و پناه گاهي بسيار بلند، و قلعه و حصاري مستحكم است كه بلندا و استحكام آن مانع از اين است كه به پناهندة آن مكروه يا ناراحتي برسد. وجود مقدّس ائمّه اطهار(ع) نيز در هر زمان و هر مكان _ در حيات و ممات _ ،

مرجع و ملجأ همة مردم

بوده؛ خاصّه وجود نازنين حضرت مهدي(ع) كه مأوي و پناه گاه هر بي پناهي بوده و منتقم واقعي مستضعفان است. 16. هدايتگري كه پيروش رستگار است

قرآن كريم هدايت كننده و راهنماي كساني است كه از رهنمودهاي آن تبعيّت كرده و به دستورات عاليه اش اقتدا و عمل نمايد.

امامان _ خاصّه حضرت بقيّة الله(ع) نيز كه وارث انبيا و اوصيا هستند، واجد تمام خصايص و امتيازات از حيث هدايت، ارشاد و تدبير امور و حفظ نظام همه خلايق بوده و كلّ جهان هستي با تمام موجوداتش در تحت ولايت كبراي آن بزرگواران هدايت مي شود. 17. رخش سبك سيري براي آنكه با آن بتازد

قرآن مجيد مركب سريع السيري است براي كساني كه به محتواي عاليه آن عمل كنند و آنها را هر چه زودتر و سالم تر به منزل و مقصدشان مي رساند و البته منزل و مقصد حامل و عامل به قرآن، جز حظاير قدس و محافل انس نخواهد بود.

حضرت بقيّة الله(ع) و نياكانش نيز كشتي نجاتند؛ هر كس به آن سوار شود، يعني به آنها معتقد و به رشتة رحمت شان متمسّك شود از طوفان هاي سهمگين كفر و شرك، و ضلالت و گمراهي، نجات يافته و از گرداب هاي جهالت و ناداني به ساحل سعادت، دانش و بينش مي رسد. ماهنامه موعود شماره 80 پي نوشت ها:

1. جوادي آملي، عبدالله، ادب فناي مقرّبان، ج 2، ص 193، نشر اسراء.

2. همان، ج 1 ص 174.

3. توحيدي، القرآن و الحجّه، ص 77، انتشارات سيماي آفتاب.

4. محدث قمي، مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره،

قيام موعود بر پرده سينماي هاليوود

اخيراً مجله «تايم» طي گزارشي فاش ساخت كه كه صهيونيست ها از مدت ها پيش با تأسيس بانك مركزي در هاليوود اقدام به تغذيه مالي فيلم سازان و كارگردانان سينماي آمريكا براي

پيشبرد اهداف خود كرده اند.

«تايم» اين سؤال را مطرح مي كند كه هدف سرمايه داران و صاحبان اصلي هاليوود از اين كار چيست؟ سعيد مستغاثي

در كتب و اسناد منتشره آمده است كه بنا بر اعتقاد صهيونيست ها، با آغاز هزاره جديد و عبور از برج حوت (ماهي) به برج حمل (سطل)، زمان اقدام براي فراهم آوردن زمينه هاي ظهور مسيح موعودشان فراهم آمده است. به عبارت ديگر آنان براين باورند كه جهان به «آرمگدون» و آخرالزمان مورد نظر مسيحيان و يهوديان صهيونست بسيار نزديك شده و حالا نوبت عمل فرا رسيده است. اگرچه صهيونيست ها، ديرزماني است كه عمل خويش را براي روز موعودشان به نام «آرمگدون»، شروع كرده اند. اونجليست ها (مسيحيان صهيونيست) براين باورند كه مسيح(ع) دوباره ظهور مي كند و در آخرالزمان جنگ بزرگي (آرمگدون) اتفاق خواهد افتاد و بعد از اين ويراني، صلح دائمي تا هزار سال يعني تا قيامت بر قرار خواهد شد. براساس آمار، چهل درصد از آمريكاييان معتقد به آرمگدون هستند. «ريگان» يكي از رؤساي جمهور پيشين آمريكا دربارة نبرد آرمگدون گفته است: آرزو دارم كه خداوند به من عنايت كند تا زمينة نبرد آرمگدون را فراهم سازم تا بدان وسيله در اين نبرد شركت كنم و مشيت و خواست الهي را به صورت اجرا بگذارم و باعث بازگشت دوبارة مسيح(ع) بشوم. بوش پسر، وقتي كه پدرش براي بار دوم براي رياست جمهوري انتخاب نشد، گفت:

من از اشتباهات پدرم پند گرفتم. مهم ترين دليل اين بود كه هفتاد ميليون مسيحي صهيونيست از پدرم حمايت نكردند. يادآور مي شود كه جرج دبليو بوش و همسرش از «اوانجليست هاي معتقد هستند. اونجيليست ها اعتقاد دارند پس از اينكه نبرد خير

وشرّ آغاز شد، پيروز نهايي خير است و شيطان توسط مسيح به اسارت كشيده مي شود. در اين جنگ تنها كساني نجات پيدا مي كنند كه اونجيليست باشند. به طور دقيق مشخص نيست كه جنگي كه از آن به آرمگدون ياد مي شود كجاست، اما به گفتة مسيحيان صهيونيست، ميليون ها نفر از دشمنان مسيح از عراق حركت خواهند كرد، از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند رفت. در ميان راه نيروهاي مؤمن به مسيح، راه آنها را سدّ مي كنند و در آرمگدون به هم مي رسند و جنگ در مي گيرد. در تفسير جنگ آرمگدون هم مي گويند كه سپاه ايراني، قفقازي، سوداني، ليبيايي و... به عنوان سپاه شرّ از عراق حركت مي كنند. (توجه كنيد كه سال هاست بوش و دار و دسته اش، كشورهايي مانند ايران را «محور شرارت» خوانده اند!) طبق نظر مفسران اونجليست، اين جنگ بايستي بين سال 2000 تا 2007 روي مي داده است!! در يكي از مصاحبه هاي دور اول رياست جمهوري بوش، خبرنگاري از وي پرسيد كه چرا به پيمان كيوتو (پيمان حفظ زمين از آفات گلخانه اي) نپيوسته است؟ و بوش در كمال حيرت خبرنگاران پاسخ داد: تا سال 2007 كره زمين برچيده مي شود، به خاطر اين چند سال خود را به زحمت نخواهيم انداخت! مسيحيان صهيونيست (اوانجيليست) بيش از صد بار به مسجدالاقصي حمله برده تا آنجا را خراب كنند. چرا كه آنچه ما به مسجد الاقصي مي شناسيم به زعم يهود، برروي هيكل سليمان يا معبد سليمان قرار دارد و بايستي بازسازي شود زيرا كه دارالحكومة حضرت مسيح(ع) است. بنابراين مسجد الاقصي بايد تخريب گرديده و معبد سليمان كه در زير آنهاست، بازسازي شود. صهيونيست ها در

زير مسجدالاقصي تونل هايي حفر كرده اند تا با اولين زلزله مسجد ويران شود. آنها اعتقاد دارند كه در مراسم ساخت معبد سليمان بايد گوساله اي سرخ موي قرباني شود. قابل ذكر اينكه چند سال پيش به مؤسسة «معبد» واقع در اورشليم كه مسئوليت اجراي پروژه ساخت معبد سليمان را بر عهده دارد، اطلاع داده شد كه بالاخره گوسالة مورد نظر در اسرائيل به دنيا آمده است! «ريچارد لندز»، استاد تاريخ دانشگاه بوستن مي گويد:

به دنيا آمدن اين گوساله درست همان چيزي است كه مردم انتظار آن را مي كشند. ما مي توانيم جنگ آخرالزمان را به راه اندازيم. اگر اين گوساله قرباني شود مسلمين آمادة جهاد مي شوند پس بهتر است به جنگ بينديشيم. به طور حتم پيدا شدن اين گوساله، ماشه ي انفجار مسجد الاقصي است. بسياري از تحليل گران و كارشناسان سياسي و مذهبي براين باورند كه حادثة 11 سپتامبر 2001 از سوي صهيونيست ها به وجود آمد، از آن جهت كه آمريكا بتواند به راحتي به خاورميانه لشكركشي كرده، زمينه هاي وقوع «آرمگدون» را فراهم آورد. با فرا رسيدن كريسمس و سال 2007 ميلادي اسرائيل و آمريكا كه در واقع خود را براي نبرد پاياني حق و باطل آماده كرده بودند، با شكستي عظيم مواجه گرديدند. آنها سال ها براي چنين هنگامه اي تلاش كرده و برنامه ريزي نموده بودند ولي آمريكا از سال 2005 ميلادي خود را در باتلاق عراق شكست خورده يافت و يك سال بعد هم در سال 2006 ميلادي اسرائيل به شكست در لبنان اعتراف كرد و اين همان كابوس بزرگي بود كه هرگز آن را پيش بيني نمي كردند. شكست در سال 2007 ميلادي بود؛ سال پايان دوران... در واقع

مسيحيان صهيونيست براي برپايي «مملكت داوودي» در آخرالزمان، كشته شدن دو سوم جمعيت يهوديان دنيا و كشتن ???ميليون مسلمان را لازم و واجب الاجرا دانسته، تنها راه بازگشت مسيح(ع) براي آغاز حكومت يك هزار ساله در معبد سليمان را، كشته شدن اين تعداد از مسلمانان و يهوديان مي دانند. مبلّغان و مبشّران مذهبي يهودي و مسيحي نظير كشيش «آندره وايد» انگليسي هندي الاصل كه هم اكنون براي ترويج فرهنگ غرب و مسيحيت در عراق مأموريت يافته جنگ عراق را مقدمه اي براي نبرد آرمگدون اعلام كرده، تمامي مسيحيان صهيونيست را به تبليغ براي آن نبرد، فرا خوانده است و اين سرآغاز ناتو فرهنگي در كنار ناتو نظامي در كشور عراق است كه رسماً رخ مي نمايد. يهوديت و مسيحيت صهيونيستي، با راه اندازي اتاق هاي جنگ در اسرائيل و حمايت هاي آمريكا و غرب، براي تحقق اين نظريه، حمله به لبنان را در جنگ هاي ??روزة تابستان سال گذشته آغاز كردند. برخي از كارشناسان سياسي و اسلامي معتقدند كه رژيم نامشروع اسرائيل و مسيحت صهيونيست براي تحقق آرمان هاي خود، هشت جنگ با نام «جنگ هاي مقدس» را در لبنان، سوريه، ايران (پارس)، عراق (بابل) و روسيه پيش بيني كرده اند. اما آنها مي گويند كه در جنگ ??روزه تابستان سال 2006، مقاومت حزب الله لبنان خطّ بطلاني بر پيش بيني ياد شده كشيد و باپيروزي دراين نبرد نابرابر تمامي معادلات جغرافياي سياسي جهان را به هم ريخت. اما هم زمان با هجوم نظامي، هجوم فرهنگي نيز آغاز گرديد. در واقع قبل از شروع هزارة سوم و در سال 1999 ميلادي، يك كمپاني فيلم سازي به نام مؤسسة پردة اوّل» (Act one)به منظور تحصيل هنرجويان مسيحي صهيونيست در زمينه فيلم نامه نويسي

و سينما تأسيس شد. «هانا راسين» كه از نويسندگان «واشنگتن پست» است و در حال حاضر روي كتابي دربارة نخبگان اونجليست(مسيحيان صهيونيست) كار مي كند، مقاله اي دربارة رويكرد جديد هاليوود به اين فرقه و از طرف ديگر گرايش مسيحي هاي صهيونيست به سينما و فيلمسازي نوشته است. او در مقالة فوق براين باور است كه اگرچه مسيحيت صهيونيستي از ديرزماني پيشتر در ساختارهاي سياسي حاكم و بافت سنت گراي جامعه آمريكا حضوري پرقدرت داشته، اما از سال 2001 به بعد، رابطه اي متفاوت تر و تأثيرگذارتر ميان اونجليست ها و هاليوود شكل گرفت. راسين سعي دارد در اين مقاله نسل هاي مختلف معتقدان به اونجليسم را در هاليوود معرفي كند. او براين باور است كه نسل دوم فيلم سازان اونجليست هاليوود پس از 11 سپتامبر و ظهور نومحافظه كاران آمريكايي در كاخ سفيد فرصت عرض اندام يافتند. هدف آنها اين است كه مسيحيت اونجليست بتواند با قوي ترين، جذاب ترين و فراگيرترين زبان كنوني با جهانيان سخن بگويد. كليساي انجيلي با رويكردهاي افراطي نومحافظه كاران در حال دامن زدن به موج جديدي از تهاجمات مذهبي است. «دانيل رومر»، كارگردان 25ساله آمريكايي از جمله فعالان مؤسسه «پردة اول» است كه در كنار فردي به نام «نيكولاسي» مؤسس آن حضور هميشگي دارد. وقتي نيكولاسي در سال 1999 مؤسسة «پرده اول» را تأسيس كرد، شبكه CNN او را براي يك مصاحبه دعوت كرد. آن روز وي نتوانست هيچ يك از اعضا و مدرسان مؤسسه را براي حضور در تلويزيون با خود همراه كند. او مي گويد: «آنها فكر مي كردند كه اين كار مي تواند به فعاليت هاي ديگر آنها لطمه بزند».

اشاره «نيكولاسي» بيشتر به مسيحياني است كه از قبل در هاليوود كار مي كرده و جزء

موج اول اين جريان بودند. از جمله اين افراد مي توان به ران آستين، نويسنده سريال هاي تلويزيوني «فرشتگان چارلي» و «مأموريت غيرممكن» و همچنين جك شي، رئيس سابق انجمن كارگردانان آمريكا اشاره كرد. بتدريج استوديوها به سراغ فيلم هايي رفتند كه مضامين مورد نظر اونجليست ها را در بر داشتند، حتي اگر اين فيلم ها كاملاً هم مذهبي محسوب نمي شدند. به گفته نيكولاسي در همين دوران بود كه مؤسسه «پرده اول» فعاليت هايش را گسترش داد. رالف وينتر، تهيه كننده فيلم «مردان ايكس» و «چهار شگفت انگيز»، تام شادياك، تهيه كننده فيلم «بروس قدرتمند» و «پچ آدامز»، با چند جشنواره جديد اونجليستي وارد گفت وگو شدند. در سال 2002 دانشگاه «پت رابرتسون» (از سركردگان مسيحيت صهيونيست) مركز هنرهاي نمايشي خود را افتتاح كرد. اين مركز شامل استوديوهاي فيلم و انيميشن و دو سالن نمايش فيلم بود. دو سال بعد «جرج بارنا» كه يكي از محققان و متخصصان برجسته نظرسنجي بود، از حقيقتي پرده برداشت: او به اين نتيجه رسيد كه فيلم مي تواند بيشتر از كليسا بر روي پيروان مسيح تأثير بگذارد و به همين دليل مجموعه «بارنا فيلم» را به عنوان يكي از شعبات يا شاخه هاي شركت رسانه اي اونجليست خود تأسيس كرد. «فيليپ آنشوتز» يكي ديگر از اونجليست هاي معتقد و فرد بسيار متمول و ميليونري بود كه بنيانگذار مؤسسه ارتباطي «كوئست» گرديد. او نيز سال گذشته گروه فيلم «آنشوتز» را ايجاد كرد كه مجموعه «والدن مديا» را شامل مي شد و در ساخت فيلم «وقايع نگاري نارنيا» نيز با كمپاني ديزني مشاركت داشت. اين در حالي است كه در سال هاي اخير فهرست آثاري كه به باورهاي اونجليست ها يا مسيحيان صهيونيست مي پردازد، طولاني تر شده است.

يادمان نرفته كه در آستانة پايان هزارة دوم، تعداد متنابهي از فيلم هايي كه به ماجراي «پايان روزها» (يكي از اعتقادات اونجليست ها براي فرارسيدن آرمگدون) مي پرداخت، به روي پردة سينماها رفت. آثاري همچون «هفتمين گناه»، «دروازة نهم»، «پايان روزها»، «روز استقلال»، «آرمگدون»، «ماتريكس»، «برخورد عميق» و... اخيراً مجله «تايم» طي گزارشي فاش ساخت كه كه صهيونيست ها از مدت ها پيش با تأسيس بانك مركزي در هاليوود اقدام به تغذيه مالي فيلم سازان و كارگردانان سينماي آمريكا براي پيشبرد اهداف خود كرده اند. «تايم» اين سؤال را مطرح مي كند كه هدف سرمايه داران و صاحبان اصلي هاليوود از اين كار چيست؟ آيا در دنيايي كه قرار است ديگر حرفي از رنگ پوست ها و تفاوت ميان جنس انسان ها براي برخورداري از حقوق برابر وجود نداشته باشد، چنين سياستي به معني به راه افتادن جنگي سرد و جهاني نيست؟ «تايم» درادامه نوشته است: آيا اين درست است كه قدرت هاليوود در دستان كساني باشد كه به جاي ترويج فرهنگ و انديشه درست براي زندگي، سعي در ايجاد زير بناهايي كنند كه تنها تيشه به ريشة جهان و بشر مي زند؟ اصلاح نژاد يا ادغام نژاد؟ اينها موضوعاتي هستند كه با استفاده از صنعت سينما تنها موجب آشفته شدن جوامع مختلف شده، فضا را براي جولان سياستمداراني كه پشت پرده با يكديگر لابي مي كنند، فراهم مي كند. در سال هاي اخير و پس از آغاز هزارة سوم نيز تعداد زيادي از فيلم هايي كه توليد مي شوند يا باورهاي آخرالزماني صهيونيست ها را تبليغ مي كنند و يا مردم را از موعودي ديگر مي ترسانند. موعودي كه به اذن خداوند در مقابل تمامي جنگ و كشتار و خونريزي و به اصطلاح

آرمگدون صهيونيست ها خواهد ايستاد. همچنان كه پيروان و شيعيان او ساليان سال است در انتظار ظهورش مقاومت و ايستادگي كرده اند. در خبرها آمده بود كه:

جرج بوش، هيئتي را متشكل از متخصصان سازمان سيا، كارشناسان اسلامي در آمريكا و جامعه شناسان و دانشمندان مذاهب ديگر مأمور كرده تا دربارة حضرت امام زمان (عج) و زمينه هاي ظهور ايشان تحقيق نمايند. اگرچه سال ها بود، خبرهايي از گوشه و كنار مي رسيد مبني براينكه سركردگان صهيونيسم، به خصوص در آمريكا و اسراييل بودجه اي بالغ بر ميلياردها دلار اختصاص داده اند تا چگونگي ظهور حضرت مهدي (عج) را بررسي كرده، راه هاي جلوگيري از آن را جستجو نمايند، اما اين بار خبر فوق برروي بسياري از خبرگزاري هاي معتبر و سايت هاي اينترنتي نقش بست تا خوش خيالي خيلي ها كه اينگونه خبرها را ناشي از همان فرضيه معروف «توهم توطئه» مي پنداشتند، پايان داده و با واقعيتي تكان دهنده مواجه شان گرداند كه به لحظه تصميم بسيار نزديك شده ايم. اينك در سالگرد ميلاد آن موعود الهي بار ديگر بايستي كارنامة خود را مرور كنيم كه هريك از ما براي فراهم آوردن زمينه هاي ظهور حضرت (كه تكليف هر مسلمان شيعه است) چه كارهايي انجام داده است. در حالي كه چنانچه بخشي كوچك از آن را مشاهده كرديم، جبهه رقيب از هيچ كوششي فروگذار نكرده و نمي كند. اما نويسندگان و هنرمندان مسلمان در جهت شناساندن حضرت مهدي موعود(ع) به نسل امروز چه كرده اند؟ تا چه اندازه ايشان و اهداف و آرمان هايشان را به جوانان معرفي كرده اند؟ مگر نه اين است كه مهم ترين وظيفه هر شيعه، شناخت و شناساندن امام زمان خويش است؟ به راستي دربارة مهم ترين موضوع شيعه، يعني

قيام منجي عالم بشريت، حضرت حجت(عج) و شيوه و رسم و راه درست انتظار حضرت، به چه آثار سينمايي انديشيده شده است؟ دربارة شرايط ظهور ايشان و علاماتي كه اين ظهور مبارك و خجسته در مقابل خواهد داشت، روايات و سخنان بسيار از ائمه اطهار(س) و شخصيت هاي بزرگ اسلامي نقل شده است. سينماي ايران تا چه اندازه به اين شورانگيزترين واقعة آيندة بشريت، نگاه داشته است؟ اگرچه بسياري از فيلم سازان ما از منتظران و معتقدان به حضرت به نظر مي آيند ولي معلوم نيست كه چرا براي بيان اعتقادات و باورهاي ديني و مذهبي خويش در آثارشان، مأخوذ به حيا هستند! گو اينكه برخي از آنها هم به اصطلاح مته به خشاش گذاردن نظارت هاي دولتي را مانع اساسي براي طرح مسئله مي دانند و بعضي از همان فيلم سازان، از جهت گرفتار نشدن در پيچ و خم هاي مختلف هم كه شده، از خير فيلم نامه هاي دربارة حضرت امام زمان (عج) و يا حتي طرح مقولات ديني در فيلم هايشان مي گذرند و به سراغ همان سوژه هاي دم دستي خود مي روند كه به قول معروف كمتر حساسيت برانگيز باشد. اين درحالي است كه يكي از فيلم سازان همان موسسه اونجليستي «پرده اول» به نام «باتالي» كه چهل و يك ساله است توانسته به تازگي در امتحان كشيشي موفق شود. او عادت دارد هر روز سر كار انجيل بخواند. اين عادتي است كه به نظر خيلي از همكارانش كمي عجيب و غيرعادي است. در عوض باتالي هم از بسياري آدم هاي هاليوودي متعجب است، چون اغلب آنها گروه هاي جوانان كليسايي را نمي شناسند در حالي كه بيش از نيمي از نوجوان ها و جوان هاي آمريكايي جزء اين گروه ها

هستند. او حتي از كليساروها و معتقدان مسيحي هم شاكي است چون فكر مي كند كه آنها هم بايد بتوانند با نقاشي كردن يا نوشتن در خدمت اونجليسم باشند. او مي گويد: «واقعاً مزخرف است. ما ادعا مي كنيم كه به خدايي بزرگ و فوق العاده ايمان داريم اما حتي نمي توانيم دربارة اعتقادمان يك صفحه مطلب بنويسيم، يا يك صحنه نقاشي كنيم. چرا ما مسيحي ها نبايد فيلمي مثل تك گويي هاي زنانگي ايوانسلر داشته باشيم.» تصميم جديد او اين است كه در نسخه اوليه فيلم نامه اش، آنقدر شخصيت هاي مسيحي بانمك، سه بعدي و جذاب بگنجاند كه نظر همه را جلب كند. اين تصويري ولو ناقص و اجمالي است از آنچه كه در غرب معتقد به اونجليسم مي گذرد.

مي توان از اين مجمل، حديث مفصل خواند و به دنبالش به مسئوليت شيعه بودن خود فكر كنيم. و به نظر مي رسد بيش از همه بايستي به قيام حضرت مهدي موعود(عج) پرداخت. بايستي شرايط آن قيام و نشانه هاي ظهور و شخصيت اين منجي عالم بشريت را با زبان سينما و بر پرده عريض هنر هفتم، به دنيا شناساند تا بسياري از آزادي خواهان و فرهيختگان دنيا كه هنوز با حضرت حجت(عج) و قيام و آرمان هاي ايشان آشنايي ندارند نسبت به وجود مبارك اين موعود تاريخ بشر آگاه شوند، تا شايد _ انشاالله _ در ظهور آن حضرت تعجيل شود. ممكن است در اين راه آثار و فيلم هاي ناقصي هم ساخته شود كه قطعاً نتواند و نمي تواند ابعاد گستردة شخصيتي و ظهور حضرت حجت(ع) را بيان نمايد ولي بايستي ساخته شود، در تعداد زياد و كميت بالا و البته با ساختار سينمايي استاندارد و جهاني كه قابليت اكران و

نمايش در سطح بين المللي را دارا باشد. اين گونه آثار در درجه نخست حداقل مي تواند در كشورهاي اسلامي و منطقه و بعد از آن در ساير ممالك مطرح شود. چرا با استفاده از علائق و سلائق جشنواره هاي خارجي اين گونه آثار را در مقابل ديدگان جهانيان قرار ندهيم؟ چرا با ساختارهاي به اصطلاح هنري اين كار را به انجام نرسانيم؟ به نظر مي آيد كه جدي تر بايستي به مقولات فوق انديشيد كه طرف مقابل با سرعت تمام به جلو مي تازد و ما مدعيان شيعه و پيروي امام زمان(عج) دست روي دست به تماشاي گل هاي آنها نشسته ايم كه پي در پي وارد دروازة خودي مي شود و گاهاً حتي برايشان دست هم مي زنيم!! يادمان باشد كه اين بار آنها شمشيرها را از رو بسته اند. اگر باور نمي كنيم يك بار ديگر كتاب رمز داوينچي را با دقت بخوانيم و بعد هم فيلمش را ببينيم، شايد كه تلنگري به وجدان اعتقادي مان بخورد.

اسرائيل و بهائيت

مسلك بهائيت از سال 1260 ق. توسط «علي محمد باب» كه خود را «باب» امام زمان(ع) و وسيلة تماس مردم با آن حضرت معرفي كرد، به وجود آمد. او سپس دعوي «مهدويت» كرد و گفت كه درآينده از ميان بابي ها پيامبري قيام خواهد كرد و دين تازه اي خواهد آورد. وي در سال 1266 به دستور ناصرالدين شاه و اميركبير، تيرباران شد.

بعد از آن، از بين پيروانش دو برادر مدعي جانشيني وي شدند و بدين ترتيب، اختلافاتي ميان پيروان اين فرقه افتاد. گروهي پيرو برادر اول، مشهور به «صبح ازل» (بابي ها)، و عده اي ديگر پيرو برادر دوم «بهاءالله» (بهائي ها) شدند و در نزاع آنها عده زيادي به

هلاكت رسيدند. دولت عثماني در عراق همه آنها را از بغداد به آدرنه در آسياي صغير تبعيد كرد. اما در آنجا هم نزاع دو برادر ادامه يافت و بدين جهت، دولت عثماني بهاءالله و طرفدارانش را به «عكا» در فلسطين اشغالي و صبح ازل را به قبرس تبعيد كرد. فعاليت بهاءالله در عكا باعث شد كه بيشتر بابيان _ به ويژه بابيان ايران _ پيرو او شوند. از آنجا كه عمده ويژگي هاي رفتاري بهائيت با ويژگي هاي رفتاري اسرائيلي ها همخواني داشت، با تشكيل دولت اسرائيل و تشكيلات مركزي بهائيت در شهر حيفا، اين فرقه كاملاً در خدمت اسرائيل قرار گرفت و فعاليت هاي آنها براساس خواسته هاي اسرائيلي ها تنظيم شد. در اين ميان بهائي ها از حمايت آمريكا و انگلستان نيز برخودرار بودند. از سوي ديگر، فعاليت بهائيان به خصوص در ارتباط با اسلام زدايي سازگاري زيادي با روحية محمدرضا پهلوي داشت. مجموعه اين مسائل سبب شد كه بهائيت براي حفظ موجوديّت و تحقّق اهداف خود در عصر محمدرضا شاه كه براي آنها به منزلة دوران طلايي بود، در زمينة گسترش روابط ايران و اسرائيل كه كاملاً در راستاي منافع آنها بود، به فعاليت قابل توجهي بپردازند. تشكيلات مركزي بهائيت در شهر حيفا و در كنار قبر «عباس افندي» قرار دارد. تشكيلات و مؤسسات بهائيان در هر نقطه اي از جهان زير نظر هيئت نه نفره بيت العدل اعظم قرار دارد. در يكي از نشريات فرقه آمده است: «با نهايت افتخار و مسرت، بسط و گسترش روابط بهائيت با اولياي امور [جمعي از دوستان بهائي] دولت اسرائيل را به اطلاع بهائيان مي رسانيم. آنها احساسات صميمانة بهائيان را براي پيشرفت

دولت مزبور به بن گوريون _ نخست وزير اسرائيل _ ابراز نموده، او در جواب گفته است: «از ابتداي تاسيس حكومت اسرائيل، بهائيان همواره روابط صميمانه اي با دولت اسرائيل داشته اند».1 فرقة بهائيت كه شاخه اي از صهيونيسم به شمار مي رود، طبق دستور، همة قواي خود را براي اجراي نقشة نابودي انديشه هاي ملي و مذهبي در ايران به كار گرفت و براي اين منظور مجريان خود را انتخاب كرد تا در بلندمدت آرمان هاي ملي و سنت هاي ديني را تخريب كنند. از اين رو بهائيان، به تدريج درصدد تسخير پست هاي حساس و كليدي كشور برآمدند. اين نقشه با روي كارآمدن «حسنعلي منصور» در ايران پياده شد و براي نخستين بار پاي بهائيان به كابينة وزيران ايران رسيد. گرچه با ترور منصور، نقشه هاي وي جامة عمل نپوشيد، اما به هرحال، كابينة بهائي «هويدا» روي كار آمد. در كابينة نخست وي، چهار وزير بهائي حضور داشتند. هويدا در مدت حكومت خود با به كاربستن تصميمات كادر رهبري كميته، نفوذ بهائيان را در همة سطوح سياسي، اقتصادي و نظامي به حدّ كامل گسترش داد.2 بهائيان با تمام وجود خود را در اختيار اسرائيلي ها قرار داده بودند، به گونه اي كه توانستند اعتماد بيش از حدّ اسرائيلي ها را كسب كنند و اسرائيلي ها نيز در برابر خوش خدمتي آنها رفتار ويژه اي داشتند. در يكي از اسناد، به نقل از يكي از بهائيان به نام «فريدون رامش فر» كه مسافرتي به اسرائيل داشته، دربارة نحوة برخورد اسرائيلي ها با بهائيان آمده است: ... دولت اسرائيل آن قدر نسبت به بهائيان خوش بين است كه در فرودگاه خود، احيا (بهائيان) را بازرسي نمي كند. به

طوري كه وقتي رئيس كاروان به پليس اظهار مي دارد اينها بهائي هستند، حتي يك چمدان را باز نمي كنند. ولي بقية مسافرين _ حتي كليمي ها _ را بازرسي مي كنند به طوري كه يك كليمي اعتراض كرده بود كه چرا بهائيان را بازرسي نمي كنيد و ما را كه اينجا موطن مان است، مورد بازرسي قرار مي دهيد!3 بهائيان در كنار عناصر فراماسون و صهيونيست، در دوران محمدرضاشاه نقش مهمي در اجراي نظرات و سياست هاي خود داشتند. در اين دوران باتوجه به نفوذ بيشتر آمريكا و اسرائيل، تلاش فراواني براي رسميت بخشيدن به فرقة بهائيت مي شد زيرا آنها نقش مؤثري در تثبيت رژيم سلطنتي و حكومت شاه داشتند، به گونه اي كه بسياري از نزديكان شاه و خاندان پهلوي و عدة زيادي از كارگزاران و متولّيان پست هاي حساس و كليدي كشور بهايي بودند.4 در سال 1339 فهرستي از اسامي مقامات نظامي و غيرنظامي تهيه شد كه نشانگر تصدّي بيشتر پست هاي اطلاعاتي، امنيتي، سياسي و اقتصادي كشور به وسيلة بهائيان بود. البته به دليل پنهان كاري و عدم اظهار، بعضي از افراد در پست هاي مهمي بودند كه نام آنان در اين فهرست نيامده و بي ترديد، تعداد بهائيان شاغل در دستگاه ها چندين برابر فهرست مزبور بوده است. در سال هاي بعد، تعداد بهائيان شاغل و سطوح اشتغال آنان بالا رفت، به طوري كه اميرعباس هويدا نخست وزير سيزده ساله «ليلي امير ارجمند» مشاور ويژة فرح و مدير برنامه هاي آموزشي و تربيتي رضا پهلوي، «عباس شاهقلي» وزير بهداري و وزير علوم، «روحاني» وزير آب و برق و كشاورزي در دولت هويدا، «شاپور راسخ» مشاور عالي و در واقع گردانندة سازمان برنامه و بودجه و مدير

تشكيلات بهائيت در ايران، «عبدالكريم ايادي» پزشك مخصوص شاه و 23 شغل ديگر و ده ها تن از سران رژيم، از اعضاي فرقة بهائيت بودند.5 بهائيت در تمام دوران سلطنت پهلوي و در مقاطع حساس، به رغم ادعاي غيرسياسي بودن، هماهنگ با سياست هاي موردنظر رژيم و در جهت تثبيت موقعيت آن تلاش كرد. تأييد انقلاب سفيد شاه، همكاري با ساواك، جلب حمايت دولت هاي بزرگ از شاه و سلطنت او به وسيلة اسرائيل، و عضويت در حزب رستاخيز، قسمتي از مواضع سياسي فرقة مزبور بود. يكي از مبلغان بهائيت دربارة تأثير متقابل بهائيت بر شاه و خاندان پهلوي گفته بود: «كارهايي كه اكنون به دست اعلي حضرت شاهنشاه صورت مي گيرد، هيچ كدامشان روي اصول دين اسلام نيست زيرا شاه به تمام دستورهاي بهائي آشنايي دارد و حتي ايشان با اشرف پهلوي در دوران كودكي در مدرسه بهائيان... درس خوانده اند... حالا مردم... مي گويند بهائي است. چه كاري مي توانند بكنند !...»6 محمدرضا پهلوي آن قدر بهائيان را مورد حمايت قرار داد كه يكي از افراد نظامي به نام «سرهنگ اقدسيه» در جلسة بهائيان شيراز، مورخ هجده تيرماه 1347، ضمن بهائي خواندن شاه، دربارة نحوة برخورد خود با افراد مسلمان اظهار داشت: ... افتخار ما بر ديانت بهائي است. من زماني كه در ارتش بودم، سربازان و درجه داران و افسران بهائي را احترام مي گذاشتم. ولي اگر يك فرد مسلمان از ديگري شكايت مي كرد، دستور شلاق زدنش را مي دادم... ما اطلاع داريم كه شاهنشاه آريامهر بهائي مي باشند. ما بهائيان همه پولدار هستيم و ترقّي بيشتري خواهيم كرد.7 بهائيان در جنگ اعراب و اسرائيل، همواره از اسرائيل جانبداري كرده، عليه مسلمانان

به تبليغ مي پرداختند و حتي براي كمك به ارتش اسرائيل به جمع آوري پول مي پرداختند. در همين ارتباط، در يكي از اسناد پس از جنگ شش روزة اعراب و اسرائيل در سال 1346 آمده است: ... مبلغي در حدود 120 ميليون تومان به وسيلة بهائيان ايران جمع آوري گرديد و تصميم دارند اين مبلغ را در ظاهر به بيت العدل در حيفا ارسال نمايند، ولي منظور اصلي آنها از ارسال اين مبلغ، كمك به ارتش اسرائيل مي باشد. مقدار قابل ملاحظه اي از اين پول به وسيله «حبيب ثابت»، تعهد و پرداخت شده است...8 در سال 1347 در يكي از كميسيون هاي فرقة مزبور، سخن گوي كميسيون پس از ابراز خرسندي از پيروزي اسرائيل در جنگ هاي با اعراب گفت: پيشرفت و ترقي ما بهائيان اين است كه در هر ادارة ايران و تمام وزارت خانه ها يك جاسوس داريم و هفته اي يك بار، طرح هاي تهيه شده، به وسيلة دول به عرض شاهنشاه مي رسيد. گزارش هايي در زمينة آن طرح ها به محافل روحاني بهايي مي رسد. مثلاً در پيمان كار، كادر بهائيان ايران هر روز گزارش خود را در زمينة ارتش ايران و اينكه چگونه چتربازان را آموزش مي دهند، به محفل روحاني بهائيان تسليم مي نمايند.9 اسرائيل پس از اطمينان از نفوذ گسترده بهائيت در اركان رژيم پهلوي و به منظور بهره برداري سياسي، اطلاعاتي و اقتصادي بيشتر از آنها، در كشورهاي جهان و به ويژه ايران، بهائيت را به صورت آشكار به عنوان يك مذهب به رسميت شناخت. در يكي از اسناد ساواك در اين باره چنين آمده است: «اسرائيل مذهب بهائي ها را به عنوان يك مذهب رسمي در سال 1974 به رسميت

شناخته است. دولت اسرائيل با اجراي برنامة تحبيب از افراد مزبور مي كوشد از اقليت فوق الذكر در ساير كشورهاي جهان _ به ويژه ايران _ بهره برداري سياسي _ اطلاعاتي و اقتصادي بنمايد.»10 نمايندگي ايران در تل آويو هرازچندگاهي گزارش هاي مربوط به بهائيان را به وزارت امور خارجه ارسال مي داشت. در يكي از اين گزارش ها، مرتضي مرتضايي به چگونگي انتخابات و تعداد بهائيان جهان اشاره دارد: «چهارمين كنوانسيون بين المللي پيروان بهائيت روز شنبه، نهم ارديبهشت ماه [1357] در شهر حيفا گشايش خواهد يافت. به همين مناسبت جمعيتي بالغ بر هزار و يكصد نفر از نمايندگان منتخب از طرف هشتاد هزار محافل بهائي پراكنده در سراسر جهان به اين شهر مسافرت كرده اند تا نسبت به انتخاب يك هيئت مديره نه نفري كه در طي پنج سال آينده امور اداري،... و مذهبي اين فرقه را تعقيب خواهد [نمود] [اقدام كنند] ... دو نفر از بهائيان تبعه ايران (فتح اعظم و نخجواني) حضور دارند كه در حيفا به طور دائم مقيم اند.»11 بنابراين، اسرائيل با حمايت همه جانبه از فرقه ضاله بهائيت و نفوذ دادن آنها در پست هاي كليدي هيئت حاكمة رژيم شاه _ به ويژه در دربار، دولت و ارتش _ در جهت اغراض و اهداف خود و ضربه زدن به فرهنگ اسلام و مسلمين _ به ويژه به مردم ايران و فلسطين _ به عنوان يك ابزار، نهايت بهره برداري را در جنبه هاي مختلف به عمل مي آورد. در واقع، مي توان گفت يكي از عوامل مؤثر در بسط و گسترش روابط ايران و اسرائيل، بهائيان بودند كه نقش مهمي را در اين زمينه ايفا كردند. ماهنامه

موعود شماره 80 پي نوشت ها:

? برگرفته از پايگاه اينترنتي: www.Rasad.org

1. منصوري، جواد، تاريخ قيام پانزدهم خرداد به روايت اسناد، ج1، ص 332.

2. اختريان، محمد، همان، ص164.

3. منصوري، جواد، همان، ص330.

4. همان، ص324

5. همان، صص 324 _ 325

6. همان، ص326.

7. همان، ص322.

8. همان، صص 322 _ 323

9. همان. ص332.

10. زهيري، علي، «عوامل مؤثر در شكل گيري رفتار سياسي ايران در قبال اسرائيل»، فصلنامة علمي، تخصصي انقلاب اسلامي، پيش شمارة اول، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، سال اول، زمستان1377، ص 159

11. بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 2536 _ 38، كارتن شمارة 12، پروندة 250.50.

علل سقوط حكومت مسلمين در اسپانيا

يكي ديگر از قدم هاي بزرگي كه زمام داران مسيحي در اندلس براي اضمحلال مسلمين برداشتند، اين بود كه مشروبات الكي را رايگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند. يكي از كشيشان مسيحي در يك سال تمام انگور هاي قرطبه را پيش خريد كرد و همة آنها را شراب ساخت، با خدا پيمان بست كه آنها را جز به دانشجويان اسلامي و جوانان ندهد و خلاصه تمام اين علل دست به دست يكديگر داده، حالات زير را در مسلمانان ايجاد نمود. محمد رضا شريعتي

1. مي خوارگي كه در گذشته در بين زمام داران عياش به صورت پنهاني انجام مي گرفت يك عمل علني و عمومي گرديد و چون فرهنگيان و دانشجويان در اين عمل پيش قدم بودند لذا شراب خواري و مي گساري نشانة تجدد و منور الفكر بودن گرديد، و هر كس از اين عمل اجتناب مي ورزيد، كهنه پرست و خرافي ناميده مي شد. 2. جوانان مي گسار و بي بندوبار، روش پدران خود را حقير شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن مي خواندند. 3. لباس ساده خود را كه نشانة

صبر و تحمل و كار و فعاليت و كوشش بود، از تن به در كردند و لباس حرير و ديباي اروپاييان يعني جامة تن پروري را به تن كردند. 4. مسجد و مجامع مذهبي در انحصار پيرمردان و پيرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروكاري نبود. 5. دختران زيبا و طناز اروپايي كه در همه جا مأمور دل ربايي از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بيشتر ماموريت خود را انجام داده، در نتيجه جوانان مسلمان تا نيمه هاي شب در گوشه هاي مهمان خانه هايي كه ميعادگاه دختران اروپايي بود، به سر مي بردند. 6. خوش گذراني و عياشي شيوع يافت و همچنين رقابت در تجملات زندگي، لباس و مسكن شروع شد تا آنكه عايدات مشروع و معمولي كفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهاي آنها قادر نبود و در نتيجه عمّال دولتي براي تأمين هوي و هوس هاي خود شروع به اخاذي و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج يافت، طبقات توليد كنندة ثروت يعني دهقانان و كشاورزان و روستاييان و كارگران و صنعت گران براي تأمين هوس هاي طبقات ممتاز مجبور بودند بيشتر دست رنج خود را تقديم نمايند. بدين ترتيب اين دسته پس از مدتي فقير و ناراضي شده و طبقات ممتاز هم بيش از پيش در لجن زار تن پروري، و فسق و فجور و شهوت راني غوطه ور شدند. بالاخره كار شهوت راني و پرده دري مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المريا (يكي از استان هاي كشور اسلامي اندلس) عاشق دختركي نصراني شد و خواست او را با تهديد از پدرش بربايد. آن دختر به «جندل بن حمود استاندار اشبيليه (يكي ديگر از استان هاي كشور

اسلامي اندلس) پناهنده شد جندل هم لشكر فرستاد تا براي اين عمل معتصم را سركوب نمايند. در نتيجه جنگ بين اين دو استاندار اسلامي درگرفت، و او كه از مدت ها پيش از طرف زمام داران مسيحي _ به شرط همكاري با آنان _ وعدة فرمان فرمايي كلّ اندلس دريافت كرده بود، از زمام داران مسيحي كمك نظامي خواست و زمام داران مسيحي هم كه از ديرزماني به انتظار وقوع جنگ هاي داخلي در كشور اسلامي اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زيادي از سربازان مسيحي را به ياري اين فرمانده نظامي روانه كردند. با سپاهيان خود و ارتش امدادي مسيحيان به معتصم تاخت، او را كشت و قصرش را ويران نمود و به شكرانة اين فتح جشن هاي باشكوهي برپا كرد، اما مردم مسلمان و مسئولين كشور اسلامي از اين واقعه عبرت نگرفته، در برابر آن ساكت نشستند. اين حادثه، نخستين ضربتي بود كه بر اثر آن معاهدة شوم و باز شدن پاي بيگانگان و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ سرزمين اسلامي به روي مسيحيان و ورود دختران زيبا و طناز... بر پيكره مسلمين اندلس وارد آمد. پس از اين واقعه برادركشي و سكوت امراي مسلمان در برابر آنها، كار خود را كرد و روح سلحشوري، شهامت، تعصب در حفظ دين، ناموس و كشور، از بين مسلمين رخت بر بست و وقت آن رسيد كه مسيحيان آرزوي ديرين خود، يعني تصرف كشور اسلامي اندلس و اخراج مسلمين از آن را عملي سازند. ماية عبرت

در روز چهارم جمادي الثاني سال 486 هجري به «حصين بن جعفر» استاندار نيرومند اسلامي و فرمانده لشكر والانس (يكي از استان هاي بزرگ اندلس)

اطلاع رسيد كه نخست وزير مسلمين «عدي بن عبدالعزيز» مشعور به «ابن ذي النون» با مسيحيان قرارداد محرمانه اي بست كه به مسلمين و مملكت خود خيانت كند و قلعه هاي والانس را تسليم آنان نمايد. حصين پس از شنيدن اين خبر به پيش ابن ذي النون رفت تا دربارة آنچه شنيده بود تحقيق نمايد و هنگامي كه به نزد او رفت دلائلي بر صدق آنچه شنيده بود يافت. وي هنگام ورود ديد ابن ذي النون با يكي از كشيشان مسيحي زيرگوشي صحبت مي كند، ابن ذي النون كه راز خود را كشف شده يافت و انكار را بي فايده ديد صريحاً به جنايت خود اعتراف كرد. و گفت: حصين بن جعفر! من ديده ام كه زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسيدگي نمي كنند، علاوه بر اين مسيحيان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حمله ورند و مسلمين در برابر آنان تاب مقاومت ندارند. حصين در خشم شد و گفت تو مي خواهي شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهي و سرمشق جنايت باشي ولي بدان كه زمام داران مسيحي به تو جزاي خيانت خواهند داد نه جزاي خدمت. اما خشم حصين ديگر سودي نداشت. زيرا «ابن ذي النون» خائن قلعه را تسليم مسحيان كرده بود، و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت كردند و مرتكب شديدترين جنايات شدند. مسلمانان جبون و مرده والانس هم ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند. تاريخ مي نويسد لشكر مسيحيان در آن هنگام سيزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاك و خون كشيدند و سي هزار نفر مسلمان از

مرد و زن را به جرم نپذيرفتن دين مسيح از دم شمشير گذراندند. تصرف شهر والانس به وسيله مسيحيان به قدري با سرعت انجام گرفت كه هنوز خبر خيانت ابن ذي النون به عدي بن عبدالعزيز نرسيده كه كار از كار گذشته بود. عدي خواست با لشكر خود به طرف والانس حركت كند ولي ديد قرطبه در خطر است ناچار در آنجا ماند. ولي ابن ذي النون خائن نيز به جزاي خيانت خود رسيد زيرا به مجرد ورود «ايلدقولنس» زمام دار بزرگ مسيحيان شهر والانس دستور داد ابن ذي النون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم خيانت كند. بالاخره نقشة زمام داران مسيحي عملي شد. براق بن عمار افسر خيانت كار اسلامي هم «جندل بن حمود» استاندار اشبيليه را به وعده هاي دروغين زمام دار مسيحي كه وعدة فرمانروايي كل اندلس را به او داده بودند فريب داد و او لشكر خود را حركت داد و به كمك سربازان مسيحي به مالك بن عبّاد فرمان رواي كلّ اندلس حمله ور شدند و از اشبيليه به طرف قرطبه حركت نمود ولي سربازان مسيحي به مجرد حركت جندل از اشبيليه آنجا را تصرف كردند، سپس جندل را به قتل رساندند. سربازان جندل كه پس از به قتل رسيدن او، خود را بي فرمانده ديدند به طرف اشبيليه برگشتند اما سربازان مسيحي اجازه ورود به اشبليه را به آنها ندادند و اكثر آنها را به قتل رساندند. مالك بن عباد، فرمان رواي كل اندلس هم كه ياران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار كرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد. زمام دار بزرگ مسيحي _ ايلدقولنس _ هم بدون

هيچ گونه مانعي وارد قصر پادشاهي قرطبه شد و پنجاه دختر زيبا از دختران زمام داران اسلامي و كاخ هاي آنان را اسلامي را بين افسران خود تقسيم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاك يكسان كرد و محلاً آن را براي فحشا و فسق و فجور اختصاص داد. كتاب خانة اسلامي قرطبه را كه مشتمل بر بيش از هشتاد هزار جلد كتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالي قرطبه را به قتل رساندند. و براق بن عمار افسر خائن اسلامي هم به امر «دوك ونيز» يكي از زمام داران مسيحي به قتل رسيد. ماهنامه موعود شماره 80

پي نوشت:

برگرفته از: مكتب اسلام، سال 18، ش 4

مهدويت درصدا و سيما

از حدود سال هاي 74_75 برنامه اي با عنوان «انتظار سبز» از صداي جمهوري اسلامي پخش شد و برخي شبكه هاي راديويي مانند راديو جوان و معارف در سال هاي اخير برنامه هايي در اين زمينه توليد كرده اند4 اما درحوزه سيما اين موضوع با تأخير بيشتري يافت، تا آنكه در سال هاي اخير شاهديم كه سيماي جمهوري اسلامي ايران به موضوع مهدويت بيشتر از گذشته توجه نموده است. اشاره:

«مهدي باوري» جزء مهمي از اصول اعتقادي شيعيان است. ايرانيان اين اعتقاد را به نحو بارزي آشكار ساخته و آيين هاي بسياري را حول انتظار آخرين حجت خدا سازمان داده اند. نشر آثار مكتوب از اين حوزه بيشترين حجم را به خود اختصاص مي دهد. صدا و سيما نيز؛ به عنوان فعال ترين و تأثيرگذارترين رسانة همگاني _ هرچند با تأخير زماني و رتبي _ به اين موضوع پرداخته است. اولين و مهم ترين اثر تلويزيوني مهدوي، برنامة «به سوي ظهور» بوده كه به كسب ديپلم افتخار «بهترين برنامه مذهبي سيما» نيز نائل

آمد.

مقالة حاضر، كه خلاصه اي از پايان نامة نويسندة محترم است، دربارة «مهدويت در سيماي جمهوري اسلامي؛ با نگاهي به برنامة به سوي ظهور» گفت وگو مي كند. اميد كه طبع خوانندگان گرامي را بيارايد. انتظار موعود و حكومت عدالت گسترش از اعتقادات روشن و صريح همة مسلمانان است. مفهوم انتظار آماده شدن وفراهم سازي بستر حكومت عدالت گستر امام عصر(ع) است. امام عصر (ع) به عنوان آخرين حجت، و امام حيّ و حاضر شاهد تمامي اعمال وكردار شيعيان هستند و به شيوه اي كاملاً پنهان و نامحسوس افراد را هدايت مي كنند. اينگونه نيست كه امامت حضرت ولي عصر(ع) بعد از ظهورشان آغاز شود بلكه هم اكنون درحال هدايت و راهنمايي افراد هستند و به تكاليف امامت خود عمل مي نمايند. فرهنگ والاي مهدوي به عنوان اعتقادي ريشه دار، بنيادين واصيل درفرهنگ تشيع مطرح است تا جايي كه اين اعتقاد سبب بسيج عمومي و مقوم آيين ها و انگيزه هاي انساني است. نمادي كه عامل عدالت خواهي و ظلم ستيزي جوامع شيعه در طول تاريخ بوده است. جامعه شيعي ايران همواره در طول تاريخ، وجود امام عصر(ع) و انتظار فرج آن حضرت را به عنوان اصول اصلي خود برشمرده، و وجود آن حضرت را به عنوان امام و پيشواي دوازدهم پذيرفته و او را خاتم الاوصيا مي داند. ايرانيان اين موضوع را به عنوان يكي از وجوه مميزه خود توسعه داده و حول انتظار ظهور آيين هاي بسياري را سازمان داده و آن را به صورت يك اصل اصيل اعتقادي پرورده اند. اين اعتقاد كه عاملي تعيين كننده در تعريف وظايف اجتماعي _ سياسي شيعيان در حيات دنيوي است، در اثر مواجهه با ايدئولوژي هاي گوناگون در دهه هاي اخير نقشي

اساسي در شكل دهي به بازنمودهاي ديني و جهت گيري هاي فرهنگي و اجتماعي _ سياسي ايرانيان ايفا كرده است. جوامع شيعي براي ابلاغ و ترويج اين ركن و اصل اساسي از هر امكاني استفاده كرده اند. با وجود اين بايد دقت داشت كه اهميت محوري اعتقاد مهدوي و انتظار امام عصر (ع)، نه تنها به شكل گيري نظامات اعتقادي و عملي يكسان منتهي نشده است، بلكه خود موجب شكل گيري و بروز عقايد و گرايش هاي متنوع و حتي متضاد در جامعه شيعي شده است. انتظار امام عصر(ع) را در جوامع شيعي، در طول تاريخ مي توان به دو گونه تقسيم نمود:3 الف) انتظار فعال: ديدگاه امام خميني (ره) را شامل مي شود كه منتظران در آن وظيفه زمينه سازي ظهورامام (ع) را دارندكه در نهايت با اراية نظرية ولايت فقيه توسط امام خميني(ره) و رهبري سياسي بلامنازع ايشان منجر به تشكيل حكومت اسلامي در ايران گرديد. ب) انتظار غيرفعال: منتظران حضرت به غير از دعا براي تعجيل ظهور امام وظيفه اي ندارند و با دست نزدن به هيچ عمل و اقدامي در رفع مشكلات زمان خود مي توانند زمينة پرشدن جهان از ظلم و ستم را ايجاد كنند كه خود اين امر سبب تعجيل در ظهور ايشان مي گردد. مروري كوتاه بر جريانات فكري و بازنمايي هاي اعتقادات مهدوي نشان مي دهد كه موضوع مهدويت تا مدت ها مسكوت ماند تا اينكه در دهة 60 به دليل در جريان بودن جنگ تحميلي، مهدويت در بطن جامعه و به شكل مفاهيم والاي معنوي چون شهادت و...حضور يافت. پس از دهة 70 فعاليت ها و جنبش هاي متنوعي در زمينة مهدويت درجامعه آغاز شد. اين فعاليت ها در ابتدا بيشتر به شكل نشر آثار

مكتوب حول محور منابع اعتقادي شيعه بودند. سپس برخي نويسندگان و فعّالان مهدوي اقدام به نوشتن كتاب هايي درحوزة طرح ريزي استراتژي براي اركان مهم نظام اسلامي و افراد جامعه ازجمله مردم، جوانان و...غيره كردند. ازجمله مهم ترين نكات مورد توجه در اين نوشتارها وظايف منتظران و فرهنگ انتظار بود. صداوسيماي جمهوري اسلامي نيز با تأخير به موضوع مهدويت پرداخته است. از حدود سال هاي 74_75 برنامه اي با عنوان «انتظار سبز» از صداي جمهوري اسلامي پخش شد و برخي شبكه هاي راديويي مانند راديو جوان و معارف در سال هاي اخير برنامه هايي در اين زمينه توليد كرده اند4 اما درحوزه سيما اين موضوع با تأخير بيشتري يافت، تا آنكه در سال هاي اخير شاهديم كه سيماي جمهوري اسلامي ايران به موضوع مهدويت بيشتر از گذشته توجه نموده است. مروري كوتاه بر برنامه هاي پخش شدة سيما نشان مي دهد كه ازحدود سال1380 سيماي جمهوري اسلامي روند افزون تري را در پرداختن به موضوع مهدويت آغاز نموده است. البته درسال هاي گذشته نيز سيما بنابر روال هميشگي خود برنامه هاي مناسبتي براي ايام نيمه شعبان و روزهاي جمعه تدارك ديده و پخش كرده است. همچنين در برنامة مذهبي خود قسمت ها يا بخش هايي را به موضوع مهدويت اختصاص داده است. اما بنا برآمارهاي سازمان صداوسيما كه نگارنده توانسته به آن دسترسي پيدا نمايد، مي توان گفت، اولين و مهم ترين برنامه اختصاصي مهدوي سيما كه براي اولين بار در سال هاي 80 و81 ساخته شد، سري اول برنامه «به سوي ظهور» (به شكل ضبط شده) مي باشد كه درسال هاي بعد تاسري چهارم آن نيز ادامه پيدا نمود و از شبكه دوم سيما پخش شد. همچنين درسال هاي اخير برنامه هايي مانند «پايان دوران» ازشبكه اول، چهل وادي

تماشا، سريال پردة عشق ومشق انتظار از شبكه دو، مجموعة تركيبي موعود، سپهري ديگر و صبح اميد ازشبكه چهار، مجموعه عطرعاشقي و برنامه هاي پرسش و پاسخ، ميزگرد يا مجموعه هايي چند قسمتي در زمينة مهدويت و امام عصر(ع) ساخته و پخش شده است. در حالي كه درسال هاي گذشته برنامه هاي اختصاصي دربارة اين موضوع كمتر ساخته مي شد. چنانكه گفته شد، يكي از اصلي ترين اينگونه برنامه ها، برنامة «به سوي ظهور» است. اين برنامه، اولين برنامه اي است كه به صورت مستمر، خاص، غير مقطعي و در قالبي متفاوت از ديگر برنامه هاي مشابه در مورد امام زمان (عج) و فرهنگ مهدويت (در شبكه دو و روزهاي جمعه) ساخته و پخش شده است. تاكنون چهار سري (دو مجموعه ضبط شده و دو مجموعه زنده) از اين برنامه و در مدت زماني حدوداً چهار سال پخش شده است و طبق اعلام مركز تحقيقات و مطالعات صدا و سيما جزء برنامه هاي نسبتاً موفق و پربيننده در بين مجموعه هاي مذهبي توليد شده در سيما محسوب مي شود.5 همچنين برنامه «به سوي ظهور» در جشنواره اخير توليدات سيما ديپلم افتخار بهترين برنامه مذهبي را كسب كرده است.»6 طبق نظر سنجي مركز تحقيقات، برنامه «به سوي ظهور» درمقايسه با برنامه هاي مشابه از موفقيت نسبتاً خوبي برخوردار بوده؛ اين درحالي است كه ساعت پخش اين برنامه جمعه صبح ها هم زمان با پخش برنامه هاي سرگرم كننده از شبكه هاي ديگر بوده است. بسياري از افراد در اين ساعات مشغول استراحت يا فعاليت هاي ديگري هستند. ضمن اينكه اين ساعات اصولاً جزء ساعات پرمخاطب تلويزيون نيست. با وجود اين برنامه توانسته درحد نسبتاً خوبي در جذب مخاطب تلويزيون موفقيت كسب كند به طوري

كه 28درصد پاسخ گويان صرف نظر از تواتر تماشا بيننده اين برنامه بوده اند كه در ميان برنامه هاي مذهبي رقم قابل توجهي بوده است. بر اين اساس سري چهارم اين برنامه را مي توان كامل ترين و جا افتاده ترين سري از اينگونه مجموعه برنامه ها دانست. با درنظر گرفتن اين موضوع دراين پژوهش به پرسش هاي اصلي ذيل پاسخ مي دهيم: 1. برنامه «به سوي ظهور» كدام جريانات فكري اصلي حول موضوع مهدويت را در جامعه بازنمايي مي كند؟

2. شيوه و نحوة اصلي ارائه در اين برنامه كدام است؟ ديدگاه هاي گوناگون دربارة انتظار

اميد و آرزوي تحقق نويد جهاني انساني، در زبان روايات اسلامي انتظار فرج» خوانده شده و عبادت، بلكه افضل عبادات شمرده شده است.7 دو ديدگاه عمده اي كه درمورد انتظار فرج امام عصر(ع) درطول تاريخ ودرجوامع شيعي وجود داشته ومحققي چون شهيد مطهري نيز دركتاب قيام و انقلاب مهدي(ع) بدان اشاره كرده، عبارت اند از «انتظاري كه سازنده و نگهدارنده، تعهدآور، نيروآفرين و تحرك بخش است، به گونه اي كه مي تواند نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود، و انتظاري كه گناه، ويرانگر، اسارت بخش وفلج كننده است و نوعي «اباحي گري» بايد محسوب شود».8 اين تقسيم بندي را دكتر شريعتي نيزدارد: انتظار منفي و انتظار مثبت. اين دو انتظار درست ضدّ يكديگرند. يكي بزرگ ترين عامل حركت و ارتقاء، تن دادن به ذلت و توجيه «وضع موجود» و ديگري پيش رونده و آينده گرا.9 دو برداشت از ظهور

براي توضيح انواع مختلف انتظار مي توان به تحقيق جامعي كه يكي از محققين مهدوي كشور انجام داده استناد نمود. او انتظار را در طول تاريخ به دو ديدگاه كلامي _ اعتقادي و فرهنگي _ اجتماعي تقسيم مي كند. در ديدگاه

كلامي به طور عمده دو بعد از ابعاد شخصيت و زندگاني امام مهدي(ع) مورد توجه قرار مي گيرد: نخست اينكه آن حضرت، حجت خدا، تداوم بخش سلسله حجت هاي الهي و دوازدهمين امام معصوم از تبار امامان معصوم شيعه است كه در حال حاضر در غيبت به سر مي برند. دوم اينكه ايشان شخصيتي است تاريخي كه در مقطع زماني معيني از پدر و مادر مشخصي به دنيا آمده، حوادث متعددي را پشت سر گذاشته، با انسان هاي مختلفي در ارتباط بوده و منشأ رويدادها و تحولات مختلفي در عصر غيبت صغرا بوده اند.10

ديدگاه فرهنگي _ اجتماعي ضمن پذيرش همه مباني و اصول مطرح شده در ديدگاه كلامي _ تاريخي در پي اين است كه موضوع مهدويت را مبنايي براي پي ريزي كليه مناسبات فرهنگي، سياسي و اقتصادي در عصر غيبت قرار دهد.

شاخص ترين فقيه، متكلم و انديشمندي كه درديدگاه فرهنگي _ اجتماعي به تحليل و بررسي انديشه مهدويت و فرهنگ انتظار پرداخته، امام خميني(ره) بوده كه نظرية ولايت فقيه را ارائه دادند. يكي از مهم ترين دلايل امام هم كه به آن استناد كرده، توقيع يا دست خطي بوده كه از سوي امام عصر(ع) به اسحاق بن يعقوب صادرشده در پاسخ به سؤالي كه پرسيده بودند در ايام غيبت كبري در حوادث و پيشامدها چه بايد بكنيم؟ در آن توقيع و دست خط بيان شده، «در ايام غيبت كبري درحوادث و پيشامدها به راويان حديث ما رجوع كنيد چون آنان حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر شما». اين مبناي اصلي نظرية امام خميني قرار گرفت كه با رهبري و تلاش هاي ايشان ومردم سرانجام انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.11 پس

از بررسي شاخص هاي انتظار فعال و غير فعال، نحوة اراية محتواي آيتم ها وساير متغيرها در1597آيتمِ برنامة «به سوي ظهور» مي توان به مهم ترين نتايج اين تحقيق بدين شرح اشاره نمود: _ برنامه «به سوي ظهور» تنها در 19 درصد از آيتم هاي خود به مبحث انتظار فعال پرداخته است. _ اين برنامه با 63 درصد بيشترين شيوه و نحوه ارايه اش، شيوه ارايه احساسي و عاطفي است و بيشترين محتواي آيتم هاي اين برنامه با 56 درصد به مباحث احساسي و عاطفي اختصاص داشته است، در حالي كه دراين برنامه سهم مباحث كلامي(اعتقادي) _ تاريخي 3/13 درصد و مباحث اجتماعي _ سياسي 12 درصد بوده است. _ بيشترين نحوة اراية محتوايِ آيتم هاي برنامه به شكل احساسي و عاطفي63 درصد بوده است. درحالي كه 17 درصد آيتم هاي برنامه، نحوة اراية شناختي، استدلالي و معرفتي داشته اند و5/19 درصد نحوة اراية اطلاع رساني. _ 48 درصد از آيتم هاي برنامه را آيتم «وله»? تشكيل مي دهد كه 89 درصد ازاين ميزان را وله هاي احساسي به خود اختصاص داده اند. _ بيش از 60 درصد پيام آفرينان برنامه را مردان تشكيل مي دهند. مي توانيم اين گونه نتيجه گيري كنيم كه اين برنامه بيشترين نحوه ارايه اي كه بدان پرداخته و برجسته سازي نموده است، شيوة اراية احساسي و عاطفي است. بيشتر مخاطبان ما به خصوص نسل جوان اطلاعات درستي دربارة امام عصر (ع) ندارند و پرداختن اين گونة سيما بدين موضوع، سبب دامن زدن به بار احساسي و عاطفي موضوع مهدويت درجامعه مي گردد و درك نادرستي را به مخاطب القا مي كند. در اين برنامه آيتم هاي آغاز برنامه،گفتارهنرمند، تشرف يافتگان خدمت امام عصر(ع)، نامه اي به امام عصر(ع)، ناله هاي فراق، آواي انتظار و

شعر انتظار هميشه نحوة اراية احساسي و عاطفي داشته اند. همچنين آيتم وله نيزبا 89 درصد نحوه اراية احساسي و عاطفي داشته است. تنها آيتم هاي گفت وگو با كارشناس با 97 درصد و نمايش بخش هايي از فيلم ها يا شبكه هاي آخرالزّماني با 58 درصد نحوه ارايه شناختي، استدلالي و معرفتي داشته است. آيتم هاي بوستان انتظار (معرفي كتاب) هميشه، و آيتم هاي معرفي سايت هاي مهدوي، ارتباطات مردمي و تبليغ با 92 درصد نحوة اراية اطلاع رساني داشته اند. ازسويي اين برنامه در قسمت هاي ويژه اي كه به ايام ولادت معصومين(ع)، اعياد يا مناسبت هاي حزن آور مذهبي اختصاص داشته، بيشترين زمان از كلّ برنامه را به آيتم هاي احساسي و عاطفي اختصاص داده است. به عبارتي اين برنامه درمناسبت ها ي مختلف (شاد يا حزن آور) از رويكرد احساسي و عاطفي سودجسته است و بازنمايي اين برنامه در موضوع مهدويت به شكل احساسي و عاطفي بوده است. بايد به اين نكته توجه داشت كه باور مهدوي در بين مخاطبان يك باور مستحكم است كه رسانه يا برنامه هاي تلويزيوني آن را مي توانند تقويت كنند و موجبات انس، شناخت و آگاهي بيشتر مخاطب را در زمينة مهدويت فراهم آورند. اين مطلب را مستند مي كنيم به تحقيق باهنر كه 3/2 افراد جامعه ايران كه از رسانه هاي مدرن (راديو وتلويزيون) استفاده مي كنند داراي علاقة بسيار به دين هستند و 3/1 باقي مانده نيز به آن بي علاقه نيستند.12 از سويي رسانه ملي بايد براي بيان مباحث ديني و به خصوص مهدوي از «مدل آييني» كه هدف نهايي آن به نمايش نهادن اعتقادات وبيان عواطف مشترك است، سودجويد.13 تلقي مدل آييني از ارتباطات اين است كه به دنبال توزيع پيام درمكان

و فضا نيست، بلكه مي خواهد جامعه را در زمان نگه دارد و عقايد مشترك را باز نمايي كند.14 رويكرد آييني ارتباط را در وهلة اول نه به عنوان «پراكندن پيام ها درفضا، بلكه نگهداري جامعه در زمان» مي داند. دراين رويكرد ارتباطات «رساندن اطلاعات نيست، نماياندن افكارمشترك» است.15 به طور كلّي مي توان گفت نگاه آييني نگاهي فرهنگي به ارتباطات دارد، نگاهي كه در جستجوي ارزش ها و معاني است.16 بنابراين رسانة ملي با استفاده از مدل آييني و نظريه انتظار فعال مي تواند به يكپارچگي جامعه وگسترش پيوند هاي اجتماعي درراستاي انتظار فعال كمك نمايد. يعني مهدويت و عشق به امام عصر(ع) تنها در موارد صرف آييني چون حضور در جمكران يا دعاي ندبة صبح هاي جمعه يا صدقه و دعا براي سلامتي و تعجيل ظهور (درعين اينكه اين موارد بسيار مهم هستند)، خلاصه نشود. از نكات مهم «مدل آييني» توجه به ارتباط دو سويه بين مخاطب و فرستنده است با توجه به اين موضوع و در نظرگرفتن فرهنگ والاي مهدوي كه يك اعتقاد ريشه دار در بين مخاطبان است، برنامه هاي مذهبي و به خصوص مهدوي تلويزيون بايد در اراية خود از اين نحوه (مدل آييني) كه نگاهي فرهنگي به ارتباطات دارد، استفاده نمايند. از سويي توجه به نياز هاي مخاطب و گوناگوني آنها دراين مدل بسيارمورد توجه است. برنامة به سوي ظهور هم به دليل استفاده از امكاناتي چون ايجاد سايت(www.zohoor.ir و www.zohoortv.com )، استفاده از فكس و ايميل به شكل زنده در برنامه به مدل آييني بسيار نزديك است. اما طبق نتايج نظر سنجي مركز تحقيقات از برنامه «به سوي ظهور» 7 /52 درصد بينندگان برنامه معتقدند برنامه «به سوي ظهور»

درحدّ زيادي در پاسخ گويي به سئوالات آنها در زمينه موضوع برنامه موفق بوده است. اما جالب توجه است كه كمترين ميزان اين نظرسنجي نيز به گفتة مخاطبان مربوط به همين بخش است كه ضرورت ارتباط بيشتر با مخاطبان وتوجه به نظرات آنان را مي طلبد. پس سيماي جمهوري اسلامي و سازندگان اين نوع برنامه ها به جاي پر رنگ و برجسته نمودن مباحث احساسي بايد تلاش كنند سهم مباحث عقلي و اعتقادي را بالاتر ببرند و حتي اين مباحث را با توجه به مدل آييني با مخاطبان به چالش بكشند تا موضوع مهدويت از حالت نمادين، سنتي و احساسي صرف خارج شود و مخاطبان در زمينه انتظار واقعي (انتظار فعال) به باور واعتقاد مشتركي رسيده و بدين سبب اين باور گسترش يافته و توسط رسانه بازنمايي شود، انتظار واقعي اي كه سبب شود مخاطبان در تمامي اركان زندگي خويش وجود امام(ع) را شاهد و ناظر اعمال خود ببينند به نحوي كه اين باور و انتظار اصيل در تمامي شئون اجتماعي، سياسي و.... تجلي يابد. نتيجه

براساس اين تحقيق پيشنهاد مي گردد:

_ برنامه هايي كه دربارة امام عصر(ع) ساخته مي شوند براي مخاطبان خاصي تهيه گردند به عنوان مثال: براي كودكان، نوجوانان، جوانان و زنان.... _ سازندگان اين نوع برنامه ها به غير از محتوا بايد در ارائه جذابيت تصويري نيز بكوشند زيرا هر چقدر محتوا زيبا باشد اما نحوه ارائه رسانه اي نباشد، سبب مخاطب گريزي مي شود. اين مورد از عوامل مهم جذب مخاطب به سوي محتوا هاي ديني است. _ به موضوع مهدويت درقالب سريال ها و داستان ها پرداخته و تشرفات موثق به شكل فيلم،كليپ و...براي جوانان ساخته شود، البته با توجه به رعايت تمام محدوديت هاي

شرعي كه براي نشان دادن چهره امام(ع) وجود دارد. _ بايد ساختارخشك برنامه هاي مذهبي شكسته شود و مجريان برنامه و كارشناسان بتوانند به دور از زبان و بيان خشك، رسمي و قديمي با مخاطبان ارتباط برقرار كنند. البته تا حدي كه محتوا زخمي نشده و آسيبي به آن وارد نگردد. _ با حفظ بخش هنري اين نوع برنامه ها در هر قسمت بنا به تناسب از شاعران، خوانندگان، خطاطان و... استفاده شود و حتي المقدور از تكراري شدن اين بخش و تنها پرداختن به يك نوع هنر پرهيز شود. _ پس از پايان اين گونه برنامه ها پژوهشي درباره عملكرد برنامه و اينكه چه تأثيري روي مخاطب داشته، صورت گيرد تا مشخص شود اين برنامه ها چه تاثيري روي اعمال و كردار مخاطبان خود گذاشته اند و به اصطلاح در امام زماني شدن مخاطبان چقدر موثر بوده اند. _ بعد معرفتي موضوع مهدويت و انتظار در اين برنامه ها مورد توجه قرار گيرد و تلاش گردد چهره اي جذاب، مطلوب و دوست داشتني از قيام جهاني امام عصر(ع) به مخاطب ارائه شود، درحالي كه مخاطبان اين برنامه ها كمتر با ژرفاي اتفاقي كه قرار است با ظهور امام عصر (ع) رخ دهد، آشنا مي شوند. _ دراشعار، موسيقي مداحي ها يا مراثي كه براي ساير معصومين خوانده مي شود، بازنگري صورت گيرد تا خداي ناكرده به ساحت آن بزرگواران بي احترامي نگردد. _ نوآوري وابتكاري از نظر قالب و محتوا در اين نوع برنامه ها رخ دهد، زيرا بيشتر برنامه هايي كه در اين رابطه توليد شده است در قالب هاي تركيبي و ميزگرد بوده است.

نغمه خليل بيگي

ماهنامه موعود شماره 80 پي نوشت ها:

1. ناصري، علي، بازشناختي از يوسف زهرا عليه السلام،

چاپ اول، قم: انتشارات كيش مهر، ص 19

2. شفيعي سروستاني، ابراهيم، معرفت امام زمان (ع) و تكليف منتظران، چاپ اول، تهران: انتشارات موعود عصر(ع)، ص154.

3. مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي (ع) از ديدگاه فلسفه تاريخ، چاپ پانزدهم، تهران: انتشارات صدرا، ص15.

4. منتظرقائم، خليل، «مهدويت و بازتاب آن در رسانه ملي»، ماهنامه موعود، شماره 68، ص17.

5. حيدري، معصومه، نظرسنجي ازمردم 30 شهركشور درباره برنامه «به سوي ظهور»، گروه سنجش افكار، شماره تحقيق166/81.

6. صبور، رضا، گفت وگوي نگارنده با تهيه كننده برنامه «به سوي ظهور».

7. مطهري، مرتضي، قيام وانقلاب مهدي (ع) از ديدگاه فلسفه تاريخ، چاپ پانزدهم، تهران:انتشارات صدرا، ص14.

8. مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي (ع) از ديدگاه فلسفه تاريخ، چاپ پانزدهم، تهران: انتشارات صدرا، ص15.

9. جمعي از نويسندگان، انتظار در انديشه ها، تهران: انتشارات بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (ع)، ص51

10. شفيعي سروستاني، ابراهيم، انتظار، بايدها و نبايدها، چاپ اول، قم: مركز پژوهش هاي اسلامي صداوسيما، ص69.

11. شفيعي سروستاني، ابراهيم، معرفت امام زمان (ع) و تكاليف منتظران، چاپ اول، تهران: انتشارات موعود عصر(ع)، ص 176و174.

12. باهنر، ناصر، «راهبردهاي آموزش ديني درتلويزيون با مطالعه در تطبيق رسانه هاي ديني»، فصلنامه پژوهش و سنجش، ويژه نامه آموزش.

13. مهرداد، هرمز، مقدمه اي بر نظريات و مفاهيم ارنباط جمعي، تهران:انتشارات فاران، ص52.

14. گيويان، عبداله، دو استعاره بنيادين براي فهم ارتباطات، فصلنامه راديو وتلويزيون، شماره پاييز 1385، ص39.

15. ويندال، سورين وهمكاران، كاربرد نظريه هاي ارتباطي، ترجمه عليرضا دهقان، چاپ اول، تهران: انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها، ص19.

16. گيويان، عبداله، همان، ص40.

قدس در ميانه سندان

اشاره:

آخرين جمعة ماه مبارك رمضان، از سوي رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) «روز جهاني قدس» نام گرفته است. و قدس

اين سرزمين مبارك و قبلة نخست مسلمين، قريب به شصت سال است كه در چنگ يهود محبوس است. نويسنده اين مقاله، كه خود مفتي مسجدالاقصي است در اينجا به نقش اروپاييان صليبي در اشغال اين مكان مقدس پرداخته كه به همين مناسبت آن را تقديم خوانندگان گرامي موعود مي كنيم. روز يكشنبه پانزدهم ژوئن 1099م. قدس شريف پس از يك محاصره چهل روزه به اشغال مسيحيان اروپايي تبار درآمد. آري! از روز پانزدهم سال 1099م. تا 2/10/1187 م. برابر با 27 رجب سال 583 ق. يعني 88 سال قدس و مسجدالاقصي در اشغال صليبي ها بود. مي دانم كه برخي افراد از من به خاطر استفاده ام از واژة «صليبي» و صليبيان رنجيده خاطر مي شوند و بر من خرده مي گيرند، زيرا اين افراد نگاه ديني به واژگان دارند. به اين افراد مي گويم كه خشم و خشنودي شما هرگز كنه و ماهيت اين اصطلاح تاريخي و آن دوران را دگرگون نخواهد ساخت؛ دوراني كه همگان حتي مورخان غربي نيز آن را با اين عنوان مي شناسند. زيرا جنگ هاي صليبي رنگ ديني داشت و صليب نماد آنها بود، به گونه اي كه پاپ «اوربان دوم»، صليبي بر شانة راست داوطلبان جنگ آويزان مي كرد. بستر جنگ هاي صليبي را پاپ اوربان در كنفرانس «كليرمونت» در سال 1095 م. فراهم ساخت. در اين كنفرانس كه با شعار «نجات قبر مسيح و بيت المقدس از دست مسلمانان» برگزار شده بود، بيشتر حكام و فرمان روايان اروپايي حضور داشتند. اين حكام و فرمان روايان مدعي بودند كه مسلمانان طوايف مسيحي را مورد ظلم و جور قرار داده اند. پاپ در اين كنفرانس از آمرزش گناهان داوطلبان جنگ خبر داد

و ورودشان به فردوس برين را تضمين كرد. نكتة جالب توجه اين است، روزي كه صليبيان شروع به محاصره و اشغال قدس اشغالي كردند (7/6/ 1099) همان روزي بود كه متجاوزان صهيونيست نيز قدس عزيز را به تصرف و اشغال خود درآوردند (7/6/ 1967). قبل از اينكه پيرامون رخدادهاي روز شوم يورش متجاوزان صليبي به قدس و مسجد الاقصي سخن برانيم، لازم است بگوييم كه، قدس در آن دوران تحت حاكميت دولت فاطمي مصر بود. پادشاه وقت مصر «المستعلي بالله» و فرماندة ارتش مصر «الافضل بدر الدين الجمالي» و حاكم قدس در آن دوران «افتخارالدوله» بود، حال آنكه اين نام و نشان ها با جوهرة شخصيتي و هويتي صاحبانش هيچ همخواني نداشت، زيرا به گواهي تاريخ، افتخارالدوله شهر بيت المقدس را تحويل صليبي ها داد و پيماني را با امرا و فرمان روايان صليبي از جمله «جودمري»، «ريموند» و «تنكرد» در زمينة عقب نشيني افتخار الدوله به همراه لشكرش از شهر قدس در ازاي دريافت مبلغ هنگفتي پول از جانب ريموند به امضا رساند. پس از امضاي اين پيمان ننگين فخرالدوله رهسپار «عسقلان» كانون و پايتخت فاطميان شد. آري! افتخار الدوله بدون اينكه مقاومت به خرج دهد و دست به شمشير ببرد، قدس را تحويل صليبي ها داد و اقدام استاد محمد حسن شراب در كتاب خود تحت عنوان بيت المقدس و مسجد الاقصي در به كار گيري واژه «عار الامه» به جاي «افتخار الدوله» يك تعببر كاملاً زيبنده و به جايي است. آنجا كه مي گويد: اي ماية ننگ و عار امت اسلام براي چه زنده ماندي، پس از آنكه حيثيت و آبروي امت اسلام را به باد دادي و قدس شان

را به دشمنان تحويل دادي، اما چطور عسقلان! به هنگام تصرف و اشغال عسقلان از جان خود گذشتي و به دشمنان تاختي و به شهادت نائل گشتي. آيا ميان موضع «عار الدوله» با موضع آناني كه در عصر ما دروازه هاي قدس را در تاريخ 7/6/1967 به روي صهيونيست ها گشودند و به دنبال آن نظاميان صهيونيست مستقيماً به قلب قدس شريف و مسجد الاقصي حمله ور شدند تا پرچم هايشان را بر فراز اين مكان مقدس به اهتزار درآورند، فرقي وجود دارد؟ آري! درست گفته اند كه «سگ زرد برادر شغال است». مسلمانان ساكن شهر قدس به همراه شماري از يهوديان وارد مسجد الاقصي شدند و پرچم حاكم صليبي «تنكرد» را بر فراز مسجد الاقصي برافراشتند و گمان كردند اين امر موجبات حمايت از آنان را فراهم ساخت، غافل از اينكه سپيده دم جمعه پانزدهم ژوئن سال 1099 شاهد تعرض صليبيان به مسجد الاقصي مي شوند؛ آري! در چنين روزي صليبيان با يورش به اين مكان مقدس كشتار هولناكي را در آن به راه انداختند و افزون بر هفتاد هزار مسلمان را كه به مسجد الاقصي پناه آورده بودند، به خاك و خون كشيدند.

«لاندي» مورخ غربي، در تشريح اين قتل عام هولناك كه به دست ريموند صورت گرفت، مي گويد: انبوهي از سرها و دست و پاها در خيابان ها و ميادين را مي ديدي؛ انسان جرات نمي كرد به آن همه قرباني نگاه كند و به هر سوي مي نگريستي اجساد كشته شدگان به چشم مي خورد؛ گويي كه زمين جامة خون به تن كرده بود. «ويل دورانت» مورخ بزرگ، در كتاب تاريخ تمدن خود آورده است: جلادان خون آشام صليبي زنان مسلمان

را از دم تيغ مي گذراندند و كودكان شيرخواره را از آغوش مادرانشان مي ربودند و آنان را از بالاي ديوارها به زمين پرتاب مي كردند كه سرهايشان در اثر برخورد به ستون ها خرد و له مي شد. «گارسيا» مورخ ديگر در اين زمينه مي گويد:

اين فاجعة خونين لكة ننگي بر تارك صليبي ها باقي خواهد ماند و هر كس كه اين فاجعه را در خاطرش مجسم مي كند لرزه بر اندامش مي افتد و نهال تنفر و بيزاري از صليبي ها در سرشتش جوانه خواهد زد. «اخوان خوري» يكي ديگر از تاريخ نگاران بنام جهان نيز پيرامون اين فاجعه خونين مي گويد:

صليبي ها به مسلماناني كه از اين جنايت خونين جان سالم به در برده بودند، دستور دادند كه تمامي اجساد كشته شدگان را جمع كرده، آنها را بسوزانند كه پس از آن هم خود همين افراد به خاك و خون كشيده شدند، دين مسيح بري از اين همه جنايت ها بود، ديني كه صليبيان ادعا مي كردند براي نصرت آن به منطقه خاورميانه حمله كرده اند. گذشته از آن اين اقدام بي رحمانه موجب شد تا روحية مسيحي ستيزي در وجود مسلمانان ريشه بدواند. به منظور تبيين اوج وحشي گري و درنده خويي صليبيان اروپايي تبار و جناياتي كه آنان در مسجد الاقصي مرتكب شدند، كافي است كه يك پاراگراف از نامة ريموند به پاپ رم را قرائت كنيم. وي اين نامه را به منظور تبريك تصرف قدس و قتل عام مسلمانان نگاشته بود كه در آن مي گويد: اگر مي خواهي بداني كه چه بلايي بر سر دشمنان ما در قدس آمد، بايد بگويم كه شدت قتل عام و خون ريزي به حدّي بود كه خون تا زانوهاي ستوران ما

مي رسيد. تعداد بي شماري از مورخان مسيحي و غربي به يغماگري صليبي ها در مسجد الاقصي و شهر قدس پرداخته اند، آري! صليبي ها بيش از 150 چراغ را در اين مكان چپاول كردند كه 40 تا از آنها نقره اي بود و ارزش هر يك از آنان به سه هزار و شصد درهم مي رسيد و 25 چراغ ديگر طلايي بود. اين صليبي ها همچنين كوره نقره اي را به يغما بردند و «قبة الصخره» را به كليسا مبدل ساختند و بر روي آن صخره قربان گاهي ساختند و آن را «معبد انسان بزرگ» ناميدند. از سوي ديگر، «عارف العارف» يكي ديگر از مورخان مي گويد:

اروپايي ها چيزي از مسجد الصخره را تغيير ندادند، فقط آن را به يك كليسا مبدل ساختند و عكس و پيكره هايي را در آن قرار دادند و بر روي اين صخره قربان گاهي ساختند و در اطراف اين صخره يك ديوار آهني ايجاد كردند و اين صخره را با سنگ مرمر پوشاندند و بر روي قبه صليب بزرگي نصب كردند، ولي اروپايي ها در اسكلت و شمائل مسجد الاقصي خيلي دخل و تصرف كردند و خيلي از چيزها را در آن تغيير دادند. به گفتة استاد محمد حسن شراب و استاد حسن خاطر در داير\ المعارف قدس و مسجد الاقصي صليبيان ساختمان مسجد الاقصي را براي اهداف نظامي و مذهبي و دنيويي خود اختصاص دادند و بخشي از آن را به آغل چارپايان مبدل ساختند و در يك قسمت آن يك انبار اسلحه ايجاد كردند. آنان الاقصي قديم را كه در زير مسجد الاقصي قرار دارد و امروز به مصلاي مرواني معروف است به اسطبل ستورانشان مبدل ساختند.

در ستون هاي اين ساختمان ها حلقه ها و سوراخ ها و شكاف هاي زيادي به چشم مي خورد. تا به امروز در اين مسجد چندين ستون خالي از هر نقش و نگار وجود دارد كه قدمت آنها به دوره «صلاح الدين ايوبي» مي رسد كه به هنگام آزادي شهر قدس اشغالي از چنگال صليبيان، قسمتي از اين ستون را كه بر آن نماد صليب بود، قطع كرد. آنچه را كه اين مورخان در توصيف وحشي گري اشغال گران صليبي در قدس و مسجد الاقصي بيان كرده اند نشانگر كينة ديرينة اين متجاوزان است كه انگيزه هاي ديني و ايدئولوژيكي داشت. اگر برخي، رخدادهاي 900 سال قبل را زائيدة شرايط و اوضاع و احوال آن دوران بدانند، سخت در اشتباهند، زيرا تحولاتي كه در اين روزها به وقوع مي پيوند با تحولات جهان غرب، در رأس آن آمريكا با جهان اسلام پيوند خورده است و نشانگر اين واقعيت است كه تغيير افراد و عناوين، و القاب و اماكن هيچ تغييري در روحية كينه توزانة صليبي ها ايجاد نكرده است. اين روحيه همچنان وجود دارد و در وجود اروپايي ها ساري و جاري است كه اين روزها در اظهارات مقامات بلند پايه آنها از جمله جرج بوش رئيس جمهور آمريكا هويدا است. وي در آغاز از شروع جنگ صليبي خبر داد. وي اين عنوان را پس از حادثه يازده سپتامبر 2001 در نيويورك مطرح ساخت. قدر مسلم اينكه سلسله اقدامات موهن مطبوعات غربي به ساحت قدسي حضرت محمد مصطفي(ص) در چارچوب اين روحيه ارزيابي مي شود كه گستاخانه ترين اين اقدامات موهن اظهارات سخيفانة «پاپ بنديكت شانزدهم» بود كه طيّ نطقي در آلمان در سال 2006 مدعي شد، كه رسالت نبي مكرم

اسلام يك رسالت خونين بود و حضرت محمد چيزي براي بشريت به ارمغان نياورده است كه ماية فخر و مباهات آنان باشد. شايد در اينجا مجال مقايسة ميان رفتار صليبي هاي اروپايي تبار با مسلمانان در مسجد الاقصي و رفتار صلاح الدين ايوبي در همين مكان با اين صليبي ها نباشد؛ در همان روزي كه قدس را پس از 88 سال اشغال و تصرف از دست آنان رها ساخت. در اين موضع گيري تفاوت فاحش ميان رفتار فرماندة عظيم اسلام و ميان اين تازيان و جنگ طلبان كه با هدف خون ريزي و آشوب طلبي و ايجاد فساد فتنه در روي زمين با ماسك صليب و نام مقدس حضرت عيسي (ع) پيامبر صلح و رحمت نمود پيدا مي كند شايد ما برخي از آنچه كه «رابخري» از مورخان اروپايي دربارة اين تفاوت بر زبان جاري ساخته عنوان كنيم. صليبي ها در تاريخ 7/6/1099 قدس و مسجد الاقصي را به محاصره خود درآوردند و در 5/7/1099 به آن تاختند و دست به هر نوع جرم و جنايتي در آن زدند، اما بالاخره از اين مكان هاي مقدس بيرون رانده شدند و قدس به آغوش گرم امت اسلام بازگشت. هر چندكه اين اتفاق پس از 88 سال اشغال گري رخ داد و اين نخستين بار بود كه مسلمانان در قدس و حاكميت بر آن ضعيف عمل كردند. براي دومين بار يهوديان قدس و مسجد الاقصي را در تاريخ 7/6/1967 به اشغال و تصرف خود درآوردند كه از 40 سال پيش تاكنون تحت اشغال مي باشد و حاكميت آن از دست مسلمانان خارج شده است و «اسرائيل» در تلاش است تا هويت و ماهيت اسلامي آن را

محو كند، لذا شبانه روز درصدد يهودي سازي آن است. سؤالي كه اينجا مطرح است اينكه آيا قدس به خيال سران تل آويو تا ابد پايتخت «اسرائيل» باقي خواهد ماند يا اينكه روزي بساط هيمنة اشغال گران صهيونيستي از قدس عزيز برچيده مي شود، همان گونه كه سايه شوم اشغال گري صليبي ها بر اين مكان زدوده شد. آيا مي شود روزي اشغال گران صهيونيست همانند صليبي ها از بيت المقدس عزيز رخت بر بسته، به حضور ناخجستة خود در اين مكان مقدس پايان بخشند، همان كاري را كه صليبي ها كردند. درست است كه روزگار پاسخ اين سؤال را خواهد داد، اما من جواب آن را مي دانم و به آن باور دارم . آري اشغال قدس به پايان خواهد رسيد و قدس به آغوش امت اسلام بازخواهد گشت و اين امر يقينا تحقق خواهد يافت و اين امر يك وعده غير قابل خلف است. شيخ كمال خطيب مترجم: مهرزاد عباسي

امام و شب قدر

آن شب قدر است كه در آن گروه هاي به حج رونده، طاعات يا معاصي، با زندگاني يا ممات نوشته مي شود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را مي خواهد واقع مي كند، سپس آنها را به صاحب زمين القا مي نمايد.

ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمين كيست؟

از شب قدر به عنوان محكم ترين دليل بر وجود حجت خدا بعد از حجت ديگر و استمرار امامت تا روز قيامت ياد شده است، از اين رو، امامان(ع)، شيعيان را به احتجاج و استدلال به آن در برابر اهل سنت راهنمايي كرده اند. از حضرت امام باقر(ع) روايت شده است: اي شيعيان، به وسيلة سورة «إنا انزلناه» احتجاج كنيد تا پيروز شويد. به خدا سوگند،

كه آن (سوره) حجّت خدا بر آفريدگان، بعد از رسول خدا(ص) بوده، مهتر و سرور دينتان، و غايت علم ماست. اي جماعت شيعيان، به وسيلة «حم و الكتاب المبين إنّا أنزلناه في ليلة مباركة إنّا كنّا منذرين» احتجاج كنيد كه مقصود از آن، به ويژه صاحبان امر _ ائمه(ع) _ بعد از رسول خدايند.1 امام صادق(ع) نيز در روايتي بلند از رسول خدا(ص)، به نقل از خداوند تبارك و تعالي مي فرمايند:

«انا انزلناه» را بخوان، در حقيقت آن نسبت تو و نسبت اهل بيتت تا روز قيامت است. 2 استدلال به شب قدر، منوط به اثبات دو امر است: اولاً، اينكه شب قدر بعد از وفات رسول خدا(ص) تا روز قيامت باقي است و اين مطلب مورد اجماع فريقين _ شيعه و سني _ است و از همين رو مي بينيم كه بندگان خدا براي درك آن شب در هرسال مي كوشند. دلايل اين امر عبارتند از: 1. وجود صيغة مضارع كه بر نزول و فرو فرستادن مستمر و مكرّر، در هر ماه رمضان دلالت مي كند. 2. كلام خداي متعال كه:

شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.

و نفرموده كه آن از هزار ماه «بهتر بود» بلكه مي فرمايد: «بهتر است». 3. كلام خداي متعال كه:

در آن شب فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براي هر كاري [كه مقدّر شده است] فرود آيند.

نزول قرآن را با صيغة ماضي بيان نفرموده كه فقط بر يك بار نزول دلالت كند، بلكه از فرود آمدن ملائكه با صيغة مضارع تعبير كرده كه دلالت بر نزول مستمرّ آن دارد. 4. وجود رواياتي كه بر بقا و استمرار شب قدر دلالت دارند. از جمله

روايت ابوذر كه مي گويد: به پيامبر خدا(ص) عرضه داشتم: اي رسول خدا، آيا شب قدر مخصوص زمان پيامبران است كه [كتب آسماني] در آن شب نازل مي شوند و پس از آنكه ايشان از دنيا رفتند، برداشته مي شود؟

آن حضرت(ص) فرمودند: خير، بلكه آن تا روز قيامت وجود دارد».3 امام صادق(ع) مي فرمايند: «چنانچه شب قدر برداشته شود، قرآن برداشته مي شود».4 ثانياً، مي دانيم كه ملائكه امر خداوند را به همراه خود فرود مي آورند، حال سؤال اين است كه ملائكه بر چه كسي فرود مي آيند؟ آيا فرود مي آيند، اما نه بر فرد؟ يا آنكه بر پادشاهان و سلاطين، يا بر ساير مردم؟ بنابراين ملائكه بر قلب انسان _ نه فقط بر زمين _

فرود مي آيند. در اينجا همچنين سؤال مي كنيم: آن كدام قلب است كه اوامر خداوند را كه به وسيلة ملائكه و روح فرود آمده پذيرا مي شود؟ پاسخ: ملائكه و روح، امر الهي را بر قلب ولي الله و حجت او در زمين فرود مي آورند، زيرا تنها آن قلب شايستگي و توانايي نزول اوامر الهي را داراست. اين ولايت در عصر رسول خدا(ص) در آن حضرت متجلّي بود و همة مسلمانان متّفق اند كه آن حضرت(ص) محور ليلة القدر در زمان حيات خود بودند.

حال كه اين مطلب پذيرفته شد، به دومين نتيجه مي رسيم كه: استمرار شب قدر در هر سال، و استمرار نزول همة امور به وسيلة ملائكه، بعد از رحلت رسول خدا(ص)، وجود جانشين و خليفة آن حضرت(ص) را، به منظور ايفاي همان نقش در شب قدر، اثبات مي نمايد. از همين رو از اميرمؤمنان حضرت علي(ع) روايت شده كه به ابن عباس فرمودند: به حقيقت، شب قدر در هر سال

وجود ارد، در آن شب امر همة سال نازل مي شود، و آن امر، بعد از رسول خدا(ص) صاحباني دارد. ابن عباس عرض كرد: آنان كيستند؟ امام(ع) فرمودند:

من و يازده [فرزند] از صلب ام.5

و حضرت امام باقر(ع) مي فرمايند: هر كس به شب قدر، بر خلاف نظر و رأي ما ايمان داشته باشد، صادق نيست جز آنكه بگويد آن (شب قدر) از آن ما (اهل بيت(ع)) است، و هر كس چنين نگويد به حقيقت تكذيب كننده است. خداي عزّ و جلّ بزرگ تر از آن است كه امر را به همراه روح و ملائكه بر كافر فاسق نازل نمايد، پس اگر بگويد كه، او آن را بر خليفه اي [غير از ما] نازل مي كند، اين سخن باطل است و اگر بگويند كه آن را بر هيچ كس نازل نمي كند، ممكن نيست كه چيزي نازل شده اما بر هيچ چيز فرود نيايد. و اگر بگويند _ كه خواهند گفت _ [اساساً] نازل شدني واقع نشده، در گمراهي عميق و آشكاري فرو رفته اند.6 امير مؤمنان(ع) در بياني بلند، پس از ذكر حجج الهي، در پاسخ به سؤال كننده اي كه پرسيد:

اين حجّت ها كيستند؟، فرمودند: آنان عبارتند از: رسول خدا(ص) و جانشينان برگزيدة آن حضرت(ص)؛ با كساني كه خداوند ايشان را همراه و قرين خود و رسولش ساخت و بندگان را به طاعتشان فرا خواند، چنانكه از آنان بر خويش پيمان گرفت. ايشان صاحبان امر و كساني هستند كه خداوند دربارة شان فرمود: « أطيعوالله و أطيعوا الرسول و اُولي الأمر منكم؛7 [اي كساني كه ايمان آورده ايد] خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد». و فرمود: «و لو ردّوه

إلي الرسول و إلي اُولي الأمر منهم لعلمه الّذين يستنبطونه منهم8؛ [و چون خبري حاكي از ايمني يا وحشت به آنان برسد] و اگر آن را به پيامبر و اولياي امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كساني اند كه [مي توانند درست و نادرست] آن را دريابند». شخص سؤال كننده عرض كرد: آن امر چيست؟ امام(ع) فرمودند: همان كه ملائكه در شبي كه همة امور(خداوند) حكيم، از قبيل: روزي، طول عمر، اعمال، زندگاني، مرگ، علم غيب آسمان ها و زمين، و معجزاتي كه جز براي خداوند، برگزيدگان و فرستادگان او در بين آفريدگانش امكان پذير نيست، فرو مي فرستند. آنان روي خدايند؛ كه فرمود: « فأينما تولّوا فثمّ وجه الله؛9 پس به هر سو رو كنيد آنجا روي خداست. (از جملة) [آنان بقيت الله]، يعني حضرت مهدي(ع) است كه هنگام پايان [روزگار] اين [دنيا] مي آيد و زمين را از قسط و عدل لبريز مي نمايد، همان طور كه از ظلم و ستم مملو شده باشد. و از نشانه هاي او غيبت و كتمان در وقت فراگير شدن طغيان و فرا رسيدن انتقام است. و اگر مورد خطاب اين امر در كلام خداوند، منحصراً پيامبر(ص) و نه غير ايشان بود، مي بايست به وسيلة فعل ماضي دالّ بر عمل غير دائمي بيان مي شد، نه به صورت مستقبل، يعني مي فرمود: «نزلت الملائكة؛ ملائكه نازل شدند». و «فرق كلّ امرٍ حكيمٍ؛ هر كاري، [به نحو] استوار فيصله يافت» و نمي فرمود: « لا تنزّل الملائكة؛ ملائكه نازل مي شوند» و «يفرق كلّ امرٍ حكيمٍ؛ هر كاري [به نحو] استوار فيصله مي يابد».10

از وجود ارتباط ميان امامت و شب قدر، اين نتايج به دست مي آيد: 1. وجود حجت خدا در

هر عصر؛ علامه مجلسي(ره) در اين باره مي گويد: «محتواي سوره هاي دخان و قدر بر اين امر دلالت دارد كه حُكم نازل شده از نزد خداوند سبحان، در شب قدر، حكم يقيني، حتمي و واقعي است، و ناگزير از وجود فردي آگاه و عالم نسبت به آن حكم هستيم، زيرا در غير اين صورت، فايده اي بر فرو فرستادن آن حكم، مترتّب نيست. عالم به آن حكم، شخصي غير از امام معصوم(ع) تأييد شده از جانب خداوند سبحان نيست. بنابراين، وجود امام واجب الاطاعه، عالم به همة امور دين در هر زماني، تا هنگامي كه تكليف شرعي باقي است، لازم و ضروري است».11 2. شمول ولايت ائمه(ع) بر همة مخلوقات؛ زيرا ايشان جايگاه نزول اوامر الهي مربوط به زندگاني بشر توسط ملائكه اند. به بيان ديگر، اوامر خداوند بر صاحبان امر _ بعد از رسول خدا(ص) نازل مي شود.12 از حضرت امام باقر(ع) در بارة اين كلام خداي تعالي كه: «فيها يفرق كلّ أمرٍ حكيمٍ» روايت شده است كه:

هر آينه، در شب قدر تفسير امور هر سال بر وليّ خدا نازل مي شود؛ بخشي از آن امور مربوط به امور شخصي وي، و بخش ديگر مربوط به امور مردم است.13 همچنين حضرت امام صادق(ع) مي فرمايند:

آن شب قدر است كه در آن گروه هاي به حج رونده، طاعات يا معاصي، با زندگاني يا ممات نوشته مي شود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را مي خواهد واقع مي كند، سپس آنها را به صاحب زمين القا مي نمايد.

ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمين كيست؟

امام(ع) فرمودند: صاحب شما».14 3. علم امامان(ع) از جانب خدا افاضه مي شود؛

ابابصير نقل مي كند، كه از امام صادق(ع)

شنيدم كه فرمودند: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود، به افول مي رويم».عرض كردم: فدايتان شوم، آيا از آنچه نزد رسول خدا(ص) نيست هم بر علم شما افزوده مي شود؟ امام(ع) فرمودند: «اگر چنين باشد، [ابتدا] پيامبر(ص) آورده و از آن آگاه مي شود، سپس حضرت علي(ع)، و سپس يكي پس از ديگري، تا آنكه به صاحب اين امر برسد».15 سليمان ديلمي مي گويد، به حضرت صادق(ع) عرض كردم: بارها از شما شنيده ام كه فرموديد: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود به افول مي رويم». امام(ع) فرمودند: «احكام حلال و حرام را خداوند در كامل ترين صورت آن بر پيامبر خود(ص) نازل فرمود و امام بر حلال و حرام، چيزي نمي افزايد». عرض كردم: پس منظور از آن زيادي چيست؟ فرمودند: «در چيزهاي ديگر، غير از حلال و حرام». عرض كردم: آيا چيزي بر شما افزوده مي شود كه از رسول خدا(ص) پوشيده بوده و از آن حضرت آگاه نبوده است؟ فرمودند: «خير، علم فقط از نزد خداي متعال خارج مي شود، پس فرشته اي آن را به سوي رسول خدا(ص) برده، مي گويد: اي محمّد، پروردگارت تو را به چنين و چنان فرمان مي دهد، آنگاه آن حضرت(ص) مي فرمايند: آن را به سوي علي ببر، و آن را به علي(ع) مي رساند. آنگاه حضرت علي(ع) مي فرمايند: آن را به سوي حسن ببر. و همچنان به سوي [امامان(ع)] يكي بعد از ديگري مي رود تا به ما مي رسد. محال است كه يكي از ائمه(ع) چيزي را بداند كه رسول خدا(ص) و امامان قبل از او آن را ندانند».16 4. ولايت امامان(ع) در شب قدر مقدّر مي شود؛ اميرمؤمنان(ع) دراين باره به نقل از رسول خدا(ص) مي فرمايند:

«اي علي، آيا معناي ليلةالقدر را مي داني؟

گفتم: خير، اي رسول خدا، فرمودند: به حقيقت خداوند، در آن همة آنچه تا روز قيامت واقع خواهد شد را تقدير مي نمايد، و از جمله آنچه مقدّر مي شود، ولايت تو و ولايت امامان(ع) از فرزندانت تا روز قيامت است».17 همچنين امام صادق(ع) فرمودند: «آن شبي است كه آسمان ها و زمين و ولايت اميرالمؤمنين در آن مقدّر شد»18.

5. همان طور كه بيشتر مردم از قدر و منزلت شب قدر ناآگاهاند، و از شناخت آن باز داشته شده اند؛ همين طور آنان از شناخت و معرفت يافتن نسبت به اهل بيت(ع) نيز باز داشته شده اند، و جز خداوند متعال كسي آنان را به حقيقت معرفتشان نشناخته است. مردم تنها بخشي ناچيز از ظاهر ايشان را مي شناسند. روايت حضرت امام باقر(ع) نيز به همين مطلب اشاره مي كند كه فرمودند:

در حقيقت فاطمه(س)، همان ليلة القدر است. هر كس فاطمه را به حقيقت معرفتش بشناسد، به تحقيق شب قدر را درك كرده است. همانا آن حضرت(س) فاطمه ناميده شد، زيرا خلايق از معرفتش باز داشته شده اند. نبوت هيچ پيامبري كامل نشد، تا آنكه به فضيلت و محبّت آن حضرت اقرار نمود. او صديقة بزرگ است و اعصار نخستين بر مدار معرفت و شناخت او چرخيده است.19 سيد حسين نجيب محمّد

مترجم: ابوذر ياسري

ماهنامه موعود شماره 80 پي نوشت ها:

1. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 635.

2. همان.

3. همان، ص 620.

4. همان، ص 621.

5. همان، ص 619.

6. همان، ص 638.

7. سورة نساء (4)، آية 59.

8. سورة نساء (4)، آية 83.

9. سورة بقره (2)، آية 115.

10. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 626.

11. مرآة العقول، ج 3، ص 79.

12. جهت آگاهي دربارة «ولا\ الامر = صاحبان امر» به موضوع

«ولايت» مراجعه كنيد.

13. تفسير نورالثقلين، ج4، ص 622.

14. همان، ص 625.

15. اهل البيت، ص 231.

16. همان.

17. همان، ص 629.

18. همان، ص 617.

19. علوي، فاطمة الزهراء(س) ليلةالقدر، ص 7.

آخرين پيام

خطبة اميرمؤمنان حضرت علي(ع) قبل از شهادت

كجايند مسلمانان اهل كتاب و اديان گذشته (تا به شما بگويند) كه در انجيل نام من «اليا» و در تورات «بريء» و در زبور «اري» و در ميان مردم هندوستان «كبكر» و در ميان مردم روم «بطريسا» و نزد فارسيان «جبتر» و در نزد تركان «بثير» و در ميان مردم زنگيان4 «حيثر» و در ميان كاهنان «بوييء» و در ميان مردم حبشه «بثريك» و نزد مادرم «حيدره» و ...

اشاره:

نوزدهم ماه رمضان، مصادف با ضربت خوردن مولاي متقيان و اميرمؤمنان(ع) است. يگانه مردي كه دشمنانش اقرار به فضايلش داشتند و به گفتة آن مسيحي، عدالتش موجب شهادتش در محراب عبادت گرديد. به همين مناسبت، در اينجا آخرين خطبة آن مولا را به حضورتان تقديم مي كنيم. باشد كه مقبول نظر آن حضرت قرار گيرد. در كتاب معاني الاخبار از امام باقر(ع) چنين روايت شده است: اميرمؤمنان علي(ع) پس از پايان جنگ نهروان به شهر كوفه بازگشتند. در اين هنگام به حضرتش گزارش دادند كه معاويه (با گستاخي و بي شرمي) آن حضرت را لعن نموده، دشنام مي دهد، و يارانش را به قتل مي رساند. حضرت علي(ع) به پا خاست و خطبة غرّايي آغاز فرمود: پس خداي را ستايش نمود و بر او ثنا خواند و بر پيامبر خدا(ص) درود فرستاد و شمّه اي از نعمت هايي را كه خداوند بر پيامبرش و بر او ارزاني داشته، برشمرد. آنگاه چنين فرمود: اگر اين آية

شريف در قرآن نبود كه مي فرمايد: «نعمت پروردگارت را بازگو كن»1 افتخارات و عناياتي را كه خداوند به من داده، بيان نمي كردم؛ ولي بنا به علّت اين فرمايش خداوند، سخن آغاز مي نمايم و مي گويم: خداوندا! تو را بر نعمت هاي بي شمار، و فضل بي كران و فراموش نشدني ات سپاس گزارم. اي مردم! به من رسيده آنچه كه رسيده و من اجلم را نزديك مي بينم. گويي هنوز كه در ميان شما هستم، به راستي كه شأن مرا از ياد برده ايد. من از ميان شما مي روم و آنچه را رسول خدا(ص) براي شما به يادگار گذاشت، من نيز آن را به يادگار مي گذارم: كتاب خدا و خاندان و عترتم. آنان همان عترت خاتم پيامبران، آقاي برگزيدگان و پيامبر برگزيده هستند كه هدايت گران به سوي نجاتند. اي مردم! شايد پس از اين ديگر از گوينده اي گفتار مرا نشنويد جز آنكه دروغگو و افترا زننده باشد. من برادر رسول خدا(ص) و پسر عموي او هستم، من شمشير خشم و كيفر اويم، من ستون خيمة ياري او در هنگام ترس و شدّت و سختي هستم. من همچون سنگ آسياب جهنّم2 در برابر دشمنان و دندان هاي خردكنندة آن بودم، من پسران و دختران آنان را يتيم مي گذاشتم، من جان آنان را مي گرفتم3، و من همان عذاب سخت شديد خداوند بودم كه از گروه ستمكاران فرو گذاشته نخواهد شد. منم كه پشت پهوانان را به خاك ماليدم و سواران آنها را بر زمين انداخته، به هلاكت رساندم، و هر كه به خداي رحمان كفر مي ورزيد، نابودش نمودم. منم داماد بهترين مردم، منم سرور جانشينان پيامبران و جانشين برترين پيامبران، منم دروازة شهر علم، خزانه دار علم

رسول خدا(ص) و وارث او. منم همسر بتول، بانوي بانوان جهانيان، حضرت فاطمه(س)، آن بانوي پرهيزكار، برگزيده، نيكوكار و هدايت گر، حبيبة حبيب خدا و برترين دختران او از سلالة او و ريحانه و گل خوش بوي رسول خدا(ص)، دو نوادة او بهترين نوادگان هستند كه هر دو فرزند من اند كه آنان شايسته ترين فرزندان هستند. آيا در ميان شما كسي هست كه آنچه را گفتم قبول نداشته باشد؟! كجايند مسلمانان اهل كتاب و اديان گذشته (تا به شما بگويند) كه در انجيل نام من «اليا» و در تورات «بريء» و در زبور «اري» و در ميان مردم هندوستان «كبكر» و در ميان مردم روم «بطريسا» و نزد فارسيان «جبتر» و در نزد تركان «بثير» و در ميان مردم زنگيان4 «حيثر» و در ميان كاهنان «بوييء» و در ميان مردم حبشه «بثريك» و نزد مادرم «حيدره» و نزد دايه ام «ميمون» و در ميان عرب «علي» و در نزد ارمني ها «فريق» و در نزد پدرم «ظهير» است. آگاه باشيد من در قرآن مجيد نام هاي ويژه اي دارم، بپرهيزيد از اينكه آنها را ناديده بگيريد كه در اين صورت، در دينتان گمراه خواهيد شد. خداوند مي فرمايد: «همانا خدا با راستگويان است»5، منم آن صادق راستگو. منم آن منادي در دنيا و آخرت كه خداي مي فرمايد: «پس در اين هنگام، ندادهنده اي در ميان آنان ندا مي دهد كه: لعنت خداوند بر ستمگران باد»6 كه آن ندا دهنده من هستم. و در جاي ديگر مي فرمايد: «اعلامي است از ناحية خدا و رسول او»7 من همان اعلام و اذان هستم.

منم آن محسن و نيكوكار كه خداوند مي فرمايد: «خداوند با نيكوكاران است».8 منم آن دارندة

قلب، كه خداوند مي فرمايد: «در اين امر تذكّري است براي كسي كه قلب دارد».9

منم آن «ياد كننده» كه خداوند مي فرمايد: «كساني كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مي نمايند».10 و «اصحاب اعراف» ما هستيم: من، عمويم، برادرم و پسر عمويم، سوگند به خدايي كه شكافندة دانه و هستة گياه است! آتش جهنم دوست ما را فرا نمي گيرد، و دشمن كينه توز ما وارد بهشت نمي گردد. خداوند متعال مي فرمايد: «و بر اعراف مرداني هستند كه همه را از چهره هايشان مي شناسند».11 منم آن «صهر»12 كه خداوند مي فرمايد: «و او كسي است كه از آب، انسان را آفريد آنگاه او را نسب و سبب قرار داد».13 منم آن «گوش شنوا» كه خداوند مي فرمايد: «و آن را گوش هاي شنوا دريابد و بفهمد».14 منم «سلم» براي رسول خدا(ص) كه خداوند مي فرمايد: «و مردي كه تنها تسليم يك نفر است»،15 و مهدي اين امّت از فرزندان من است. آگاه باشيد! من وسيلة آزمايش شما قرار داده شده ام؛ با بغض و كينة من، منافقان شناسايي مي شوند و به مهر و محبّت من، خداوند، مؤمنان را آزمايش مي نمايد. و اين همان عهد و پيماني است كه پيامبر اُمّي در مورد من فرموده كه: «به راستي دوست نمي دارد تو را جز مؤمن و دشمن نمي دارد تو را جز منافق». من پرچمدار پيامبر خدا(ص) در دنيا و آخرت هستم، رسول خدا(ص) پيشرو من، و من پيشرو شيعيان و پيروان هستم، به خدا سوگند! (در روز قيامت) دوستان من تشنگي نخواهند كشيد، و از چيزي نخواهند ترسيد، زيرا من وليّ و سرپرست مؤمنانم و خداوند سرپرست من است و

بر دوستداران من همين بس كه دوست دارند آنچه را كه خدا دوست مي دارد و بر دشمنان كينه توز من همين بس كه كسي را دشمن مي دارند كه خداوند او را دوست مي دارد. آگاه باشيد! به من گزارش رسيده كه معاويه به من دشنام داده و مرا لعن نموده است. خداوندا! او را با شدّت و سختي در هم كوب و لعنت خود را بر كسي كه مستحقّ آن است فرود آور، اي پروردگار جهانيان! اين را بپذير، اي پروردگار اسماعيل و مبعوث كنندة ابراهيم! كه همانا تو ستوده و بزرگواري. آنگاه حضرتش از فراز منبر پايين آمده و ديگر بر بالاي آن نرفت تا آنكه به دست «ابن ملجم» به شهادت رسيد.16 ماهنامه موعود شماره 80 پي نوشت ها:

1. سورة ضحي (93)، آية 11.

2. علّامه مجلسي در شرح اين فراز مي گويد: يعني من صاحب آن سنگ هستم كه حاكم بر آن بوده و كافران را به سوي دوزخ مي رسانم و احتمال دارد اين عبارت استعاره باشد، يعني من در حمله به كافران همانند آن هستم.

3. علّامه مجلسي در شرح اين فراز مي گويد: يعني من كافران را مي كشم و به همين سبب، قابض ارواح آنان مي گردم. يا اينكه: من در هنگام مرگ آنها، حاضر مي گردم و به اذن من آنان قبض روح مي گردند و احتمال دارد معناي استعاره اي نباشد، بلكه حقيقت باشد و همين معني ظاهر است.

4. زنگيان؛ گروهي از سياهان هستند.

5. در همة مصادر و همچنين اصل نسخه چنين آمده، ولي در قرآن كريم آيه چنين آمده است: «كونوا مع الصابرين»: «با راستگويان باشيد». سورة توبه (10)، آية 191.

6. سورة اعراف (7)، آية 44.

7. سورة توبه (10)،

آية 3.

8. سورة عنكبوت (29)، آية 89.

9. سورة ق (50)، آية 37.

10. سورة آل عمران (3)، آية 191.

11. سورة اعراف (7)، آية 46.

12. صهر؛ به معناي داماد، شوهر خواهر و در مورد خويشاوندي نسبي به كار مي رود.

13. سورة فرقان (4)، آية 54.

14. سورة حاقّه (69)، آية 12.

15. سورة زمر (39)، آية 29.

16. معاني الاخبار، ص 56 ح 9، بشارة المصطفي، ص 12، بحارالانوار، ج 33، ص 282، ح 547. گفتني است كه عالم جليل القدر شيخ صدوق در «معاني الاخبار» در ذيل اين حديث شريف توضيح و بيان زيبايي آورده است.

امام مظلوم و غريب ما

سخنراني منتشر نشده اي از مرحوم حاج قدرت الله لطيفي (ره)

يكي از بندگان صالح خدا و از دوستان و شيعيان مخلص حضرت صاحب الزمان ع)، كه چندي پيش به محضر مقدس آقا شرفياب شده بود نقل مي كرد، به حدّي وجود مقدس آقا _ سلام الله عليه _ را افسرده و ناراحت ديدم كه همين طور از چشمان مباركشان اشك جاري بود و از شيعيان و دوستانشان گله مند بودند كه چرا اين قدر در حقّ ما جفا و كوتاهي مي كنند و براي ما دعا نمي كنند. در صورتي كه اگر شيعيان و محبان ما با اخلاص دعا و استغاثه كرده، و از خداوند طلب فرج كنند خداوند به آنها فرج داده، از اين گرفتاري روز افزون دنيا آنها را نجات مي دهد؛ ولي افسوس كه اينها در دعا كردن كوتاهي مي كنند. اين نكته را همه شنيده و مي دانيم كه بني اسراييل از فشار ها، گرفتاري ها و سختي هايي كه فراعنه بر سر آنها مي آوردند به تنگ آمده بودند. عده اي از خواصّ آنان، چهل روز سر به بيابان ها گذاشتند و به گريه

و ناله و استغاثه پرداخته، پيشاني بر خاك نهادند. خداوند هم بر آنان ترحّم كرد و بنابر برخي روايات 120 سال و بنابر برخي ديگر 180 سال قيام حضرت موسي، را جلو انداخت وبا آمدن موسي، بني اسراييل را از شرّ فرعون و فرعونيان نجات داد. امام صادق ع) فرمودند: اگر آنچه را قوم موسي انجام دادند شما هم انجام دهيد (با همان كيفيت و شيوه اي كه آنها عمل كردند و انقلاب به پا نمودند و از همه چيز گذشته و دعا كردند) براي شما هم فرج حاصل مي شود. ولي متأسفانه تا به حال در بين ما شيعيان چنين اتفاقي نيفتاده و نبوده اند كساني كه آنها را به اين سمت تشويق و حتّي اجبار بكنند كه فرج را از خدا بخواهند. در حالي كه در زمان موسي عده اي از خواص بودند كه مردم را تشويق كردند كه از زندگي و كسب و كار دست برداريد و برويد استغاثه كنيد. خدا، مرحوم شرفي، نبوي و جوادي را رحمت كند. حدود 43 سال قبل؛ سي, چهل نفر از منتظران مشهد _ كه الآن دو سه نفر بيشتر از آنان زنده نيستند _ روزي از مشهد خارج شده، به كوهي در دو سه فرسخي شهر رفتند. ظاهراً هوا هم سرد بوده است. نيمه هاي شب كه سرما آزارشان مي داده به داخل غاري در ميانة كوه مي روند و آتش روشن مي كنند. در تمام مدت هم گريه و فرياد مي­كرده اند. شب هاي دوم و سوم چند نفر از اينان به حالت غشوه مي افتند و در شرف مرگ قرار مي گيرند. اينها از ابتدا هيچ چيزي با خود نبرده بودند و بسيار جدي عزم

كرده بودند كه يا مرگ يا اينكه فرج مولا صاحب الزمان(ع) را بگيريم. مرحوم آقاي شرفي نقل كردند ما وقتي ديديم نيمه شب سرما شدت گرفت و شرايط اينجور شد، چند نفري با هم نشستيم و شور كرديم. در جلسه دربارة اين بحث كرديم كه اگر چندتا از اينها بميرند و دولت بفهمد، سراغ ما مي آيند و دچار مشكل مي شويم. از همين رو به هر زحمتي بود بيماران جمع را كه شبيه جنازه بودند از آنجا منتقل كرديم و بي آنكه هيچ نتيجه­اي از آن ماجرا به دست بياوريم برگشتيم. اين يك حركت كوچك مذبوحانه و غلطي بوده است. شكل حركت اصلاً درست نبوده است. بايد يك حركت كلّي اتفاق بيفتد و عموم شيعيان بخواهند و كار را از روي اساس و منطق حسابي انجام بدهند، نه اينكه هيچ چيزي با خود نبرند به اين اميد كه جبرييل براي ما از بهشت مائده مي آورد. هر كسي براي خودش يك كوزه آب و سفره ناني بردارد. اينكه غلط نيست و درست است. بعد به گريه و استغاثه بپردازند. مهم آن ناله,گريه و استغاثه و از خداوند خواستن است؛ خداوند هم بالاخره فرج را مي رساند. اگر ما بخواهيم مي شود ؛ علتش هم اين است كه از ما خواسته اند دعا كنيم و بخواهيم؛ و الّا اگر بنا بود خواستن ما بي ثمر باشد اين همه سفارش و تأكيد نمي شد. نخواسته اند كه _ نستجير بالله _ ما را گول بزنند. امام عصر ع) كه فرموده اند «هرچه مي توانيد براي فرج من دعا كنيد، كه فرج شما در فرج من است». يعني تا براي من فرج نشود براي شما هم فرجي

رخ نمي دهد. مگر _ نستجير بالله _ ايشان مي خواسته­اند شيعيان خود را فريب بدهند؟! آيا اساساً اين تصوّر منطقي است؟ پس دعا كردن اثر دارد. دعا, خواستن است. بايد از خدا خواست تا او اجابت كند. بسياري از افراد بوده اند و در كتاب ها هم آمده كه استغاثه كرده اند و حاجتشان را گرفته اند، و ما هم اگر استغاثه كنيم قطعاً جواب مي­گيريم. متأسفانه هنوز اين دعا و خواستن, جمعي و عمومي نشده كه، شهري و روستايي, تاجر و بازاري، و اداري و... بخواهند. بايد همه با هم بخواهند تا اجابت شود. شما نگاه كنيد همين الآن دنيا در آتش فتنه و فساد در حال سوختن است. هر كس قوي تر است ضعيف را مي زند، و هركس پولدارتر است به زيردستان خود بيشتر ستم مي كند. توجه نداريم كه مُصلِح همه اين گرفتاري ها, بدبختي ها, بيچارگي ها، فسادها, تعدي ها وفحشاها و هرچه مي شود كسي جز امام عصر _ سلام الله عليه _ نيست و فقط امام عصر و حجت و وليّ خداست كه چنين قدرتي دارد. تا اين آقا نيايد دنيا اصلاح نمي شود. نور پروردگار وجود مقدس امام زمان ع) است كه مي تواند همه چيز را اصلاح كند. ما دنبال چه هستيم؟ آن شخص مي گفت ديدم امام عصر _ سلام الله عليه _ آن قدر ناراحت هستند كه اشك هاي مباركشان همانند دانه هاي مرواريد روي محاسنشان مي­ريخت و از من و شما و امثال ما و خلاصه همه و همه گله و شكايت داشتند. خدا به آبروي آن عزيز همه ما را به وظايفمان آشنا كند و ما را به خواسته هاي ايشان نزديك بكند تا بدانيم چه بايد بكنيم.

يكي از اين

بندگان خدا برگه اي به دستم داد كه وقتي بعضي عبارات آن را خواندم گريه ام گرفت. در اين برگه آمده كه حضرت فرمودند:

به مردم بگوييد كه براي من به اندازة زنداني يا لااقلّ يك مريض دعا كنند. يعني شما ببينيد وقتي يكي از نزديكانتان پدر, مادر و يا اولادتان بيمار شود چطور نذر و دعا مي كنيد؟ آيا وجداناً براي امام عصر ع) هم ما همين طور دعا مي كنيم؟ كسي كه براي ( برآورده شدن) حاجت خود نذر مي كند، چهل شب چهارشنبه به مسجد مقدس جمكران برود؛ اگر به قصد ظهور من اين كار را انجام دهد زودتر حاجتش روا مي شود. يعني اگر همگي دست از كار و زندگي و همه چيز خود مي كشيدند، و جز ظهور مولا صاحب الزمان ع) هيچ چيز براي آنها اهميت نداشت، و از خداوند ظهور حضرت را طلب مي كردند، فرج مي رسيد. آن شخص به حضرت عرضه مي دارد: اكثر مردم شما را مي خواهند و هميشه دعايتان مي كنند. حضرت هم در جواب او فرمودند: از هر صد نفر با اخلاص كه دعا مي كنند فقط يك نفر خالص است و براي فرج من دعا مي كند و بقيه همه هواي نفس است.

يعني نود و نه درصد از آنها كه «اللهمّ عجلّ لوليّك الفرج» مي گويند مصداق اين صحبت هستند. اينجاست كه انسان آتش مي گيرد. حضرت ادامه دادند: شيعيان ما به اندازة آب خوردني, ما را نمي خواهند. اگر مي خواستند، از صميم قلب و جدّي دعا مي كردند، و فرمان ظهور از جانب پروردگار مي رسيد. سپس حضرت رو به سيد الشهداء ع) نموده، فرمودند: يا جدّاه! شما در كربلا تنها مانديد و من هم در اين زمان تنها

ماندم! من هم در صحراها تنها هستم. كسي به نداي من توجه ندارد و توجه نمي كند. من خيلي تنها هستم. مردم در طرف ديگر براي خود زندگي مي كنند و من در يك طرف تنها مانده ام. حضرت، مجدداً رو به آن دوست نموده، فرمودند:

چرا به مردم نمي گوييد من مظلوم هستم. مردم مرا فراموش كرده اند. برو به مردم بگو امام زمانتان مظلوم وغريب است. من مظلوم ترين فرد عالم هستم. دلم خون است. براي ظهورم دعا كنيد. اگر براي ظهورم دعا كنيد به سرعت يك چشم برهم زدن (امر ظهور, اصلاح و) درست مي شود. اين بيان طبق همان روايت است كه فرمودند: ظهور «بغتة» (= ناگهاني) اتفاق مي افتد. اگر شما دعا كنيد، و با اخلاص درخواست كنيد، بي آنكه كسي خبر و اطلاع داشته باشد، ظهور به طور ناگهاني اتفاق مي افتد. شب همه در خوابند كه ناگهان نداي حضرت جبرئيل بلند مي شود. اين معناي «بغتة» است.

خدايا آنچه را به من وعده داده اي عنايت بفرما. قيامم را محقق و گام هايم را استوار كن و به واسطة من جهان را از عدل و داد لبريز فرما. وقتي خداوند به ما اجازة سخن و قيام بدهد، حقّ به طور كامل آشكار و باطل به طور كامل نابود، و پريشاني به طور كلّي از ميان شما محو مي شود. بهره بردن مردم از وجود من در دوران غيبتم، همانند بهره بردن آنان از خورشيد است هنگامي كه هوا ابري است. ظهور من پس از ساليان دراز و تاريك شدن قلب هاي مردم و حكم فرما گرديدن ستم و بيداد در سراسر دنيا خواهد بود. حضرت ولي عصر ع) فرمودند: به شيعيان و دوستان ما بگوييد

خداوند را به حقّ عمه ام حضرت زينب(س) قسم بدهند كه فرج مرا نزديك بفرمايد.

حضرت مهدي ع) در عالم خواب به آيت الله سيد محمد هاشم گلپايگاني فرمودند:

برشما شيعيان است كه در همه حال دعاي فرج را بخوانيد، و فرج مرا از خداوند بخواهيد.

امام مجتبي _ سلام الله عليه _ فرمودند: بر منبرها به مردم بگوييد همانند «حرّ بن يزيد رياحي» توبه كنند و آنگاه براي حضرت حجّت و تعجيل ظهورشان دعا كنند. اين دعا مانند نماز (ميت) واجب كفايي نيست كه با خواندن عده اي (در يك مسجد يا شهري) از عهدة بقيه ساقط شود بلكه همانند نمازهاي يوميه كه بر همه واجب است و هيچ كس نمي تواند آنرا ترك كند، دعا بر وجود مقدس

امام عصر(ع)، بر همه واجب است.

امام صادق ع) فرمودند:

هنگامي كه عذاب بر بني اسراييل نازل شد، آنها تا چهل روز در پيشگاه خداوند ناله و زاري كرده، نجات خود را از خداوند مسئلت نمودند. خداوند دعاي آنان را اجابت فرمود و به حضرت موسي و هارون وحي نمود، برويد بني اسراييل را از دست فرعونيان نجات دهيد. در نتيجه خداوند 170 يا 140 سال باقيمانده به ظهور موسي را صرف نظر كرد. شما شيعيان هم اگر چنين كنيد و ظهور ما را از خداوند بخواهيد به شما عنايت مي شود.1 من از همة شما مي پرسم آيا اين صحبت درست است يا خير؟ اگر درست است پس چرا مردم را به سمت ايشان راهنمايي نمي­كنيم تا همة مردم فرياد «واغوثاه» سر دهند و امام عصر _ سلام الله عليه _ بيايند؟ امام صادق ع) به مفضل فرمودند:

اي مفضل، اخبار و احاديث و روايات

مربوط به ظهور حضرت مهدي را به شيعيان ما برسان تا مردم در دين خود شك نكنند و هرچه مي توانند براي ظهور آن حضرت دعا كنند. شما نگاه كنيد اين همه در روايات حضرات معصومين(ع) به دعا براي ظهور تأكيد و سفارش شده كه هرچه مي توانيد براي فرج آن عزيز ناله و گريه كنيد و از خدا بخواهيد. شما از هر كس بپرسيد كه شرايط فعلي دنيا را چه كسي مي تواند. اصلاح كند پاسخ همه اين است كه تنها امام زمان ع) مي تواند. چرا با اين حال ما مردم را به اين سمت راهنمايي نمي كنيم؟ اين ماجرا را همه شنيده ايم كه، در زمان مرحوم ميرزاي شيرازي(ره) وباي شديدي در سامرا آمد. شدّت بيماري به قدري زياد بود كه جنازه هاي افراد كنار خيابان ها افتاده بود و كسي نبود آنها را جمع آوري كند. آنهايي كه از لحاظ مالي قدرت داشتند از شهر بيرون مي رفتند و بقيه عملاً محكوم به فنا بودند. روزي ميرزا در مجلس درسش گفت من حكم مي كنم همه زيارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوانند. سه روز بعد وبا به كلي برطرف شد. اين حقيقت است و داستان نيست. اين بدبختي هايي كه در گوشه گوشة دنيا گريبان گير شيعيان و مسلمانان شده از وبا بدتر نيست؟ چرا ما دسته جمعي چنين حركتي را براي تعجيل در فرج انجام نمي دهيم. همة آنها كه دلشان مي سوزد و امام زمان را مي خواهند و اين مفاسد را نمي توانند تحمل كنند، دسته جمعي براي حضرت حركت كنيم و زيارت عاشورا را بخوانيم. پيامبر اكرم(ص) به سلمان فرمودند: «سلمان, زماني مي آيد كه نگه داشتن ايمان از نگه

داشتن آتش سرخ در دست سخت تر است». از همة شما مي پرسم آيا همين دوران ما را حضرت توصيف ننموده­اند؟ آيا الآن كسي مي تواند به راحتي دين و ايمان خود را نگه دارد؟ بشر, تو ديگر منتظر چه هستي و چه قرار بوده اتفاق بيفتد كه هنوز اتفاق نيفتاده است؟ تا شرايط دنيا از اين بدتر نشده بياييد همه با هم فرياد بزنيم, استغاثه كنيم و وجود مقدس امام عصر(ع) را از خداوند بخواهيم تا بيايند و دنيا را از اين وضعيت نجات دهند. خاتمه دهنده به اين بساط و مصلح حقيقي تنها امام زمان ع) است. وجود مقدس اميرالمومنين(ع) در جواب خواصّ _ كه به ايشان اعتراض و گله مي كردند چرا قيام نمي كنيد؟ _ مي فرمودند: اگر تنها بيست نفر شما فردا صبح جمع شويد قيام مي كنم؟ فردا صبح كه شد تنها سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و جمعي كه تعدادشان هفت نفر نمي شد جمع شدند. اين ماجرا چند مرتبه تكرار شد و باز آنها زير حرفشان زدند. با يك محاسبة سرانگشتي حساب كردم ديدم جمعيت آن وقت مدينه حدود صد هزار نفر بوده است. الآن جمعيت شيعيان دنيا را مي توانيم حدود دويست ميليون نفر در نظر بگيريم. بيست نفر از صد هزار نفر معادل چهل هزار نفر از دويست ميليون نفر است. اگر چهل هزار نفر همانند سلمان و مقداد و... الآن باشند قطعاً حضرت ظهور مي كنند و تشريف مي آورند. خداوند، همة شيعيان را از خواب غفلت بيدار كند. همه را خواهان ظهور مولا صاحب الزمان ع) قرار بدهد. خدا بايد لطف كند و از ما جز دعا كردن برنمي آيد. هر روز، هر ماه و

هر سال اين دنياي بيمار وضعش بدتر از قبل شده، بهتر نشده است. اينها رنگ هايي است كه شيطان مي ريزد تا مردم را فريب دهد. مصلح حقيقي بايد بيايد، تا او نيايد وضعيت دنيا درست شدني نيست. همه وظيفه داريم _ به قدر قدرت و نفوذمان، آنهايي را كه از ما شنوايي دارند؛ خانواده، دوستان و آشنايانمان را وادار كنيم هر صبح و شب و هر آن براي وجود مقدس بقية الله(ع)، دعا كنند و از خدا با سوز دل و اخلاص دعا كنند تا ظهور حضرت را بغتة به ما عنايت كند. گدايان آمدند بگشاي در را

مپوش از ما رخ همچون قمر را

كه ما دلداده عشق تو هستيم

به راهت از همه دنيا گسستيم ماهنامه موعود شماره 80

پي نوشت:

اين سخنراني در تاريخ دوشنبه 2/9/83 ايراد شده است.

ماه صيام، ماه عشق

در بلاد قدسيّة حبل المتين، شميم خوش ماه مبارك رمضان در مي رسد و فضاي سراسر معنويت آن ديار را عطرآگين مي سازد. محراب دل دوباره آغوش مي گشايد و مملوكان واقعي طريقت را به گذاردن پيشاني عشق بر سجادة رمضان دعوت مي كند. سروش عشق بر گلدسته مطهّر ماه رمضان حاضر گشته، با ترنم پر طراوت روزه داري، باب رمضان را به روي رمضانيان در سحرگاهان هر روز، گشوده مي سازد. زمين عشق است و آسمان عشق و اين دلدادة واقعي _ عشق _ است كه باب رمضان را به روي خويش گشوده مي يابد و خود را ملبس به جامة رمضاني مي سازد. تن به دنياست و جان به آخرت، و اين روح مفتون پرواز است كه در عالم صغير نظر به حظيرة القدس دارد و طريق پرواز مي جويد. تن عالم صغير است و روح _

كه آن را ابزاري در جهت تكامل و رسيدن به ديار واصلين مي داند _ با تمسّك و چنگ زدن به ماه مبارك صيام، عزم آن دارد تا خود را طاهر ساخته، از زندان تن رهايي يابد. ماه مبارك صيام در مي رسد و صائمين براي مبارزه با نفس غدّار، خود را مسلح به سلاح روزه نموده، امساك را پيشة خويش مي سازند. امساك در برابر تمنّيات و تعلّقات دنيوي كه به واقع متاركة دنيا و مقاصد شوم آن است، از شروط آني گشتن بوده، فضايل خليفة اللهي را با خود به ارمغان مي آورد. صائم در گذر از بلدالزمان به طرفة العين، عفاف بر ديده و گوش و زبان مي كشد و خود را محصور عوالم قدسيّه اعتكاف مي سازد. تا به راستي معتكفي گردد كه تعبّد و بندگي در تمامي عمر پيشه اش باشد و قدم در اين راه گذارد. راهي كه سراسر عشق است و حيات. رحمت است و بركات و بالاخره وجود است و وجود. دنيا نقش است و خالق دادار، نقاش و صائمين اين ناظران واقعي نقش، راه رسيدن به نقاش را مي جويند و خود را بومي مي دانند در دست نقاش. نقاشي كه قلم در خلق ابداع زيبايي ها مي زند و بدان دم مسيحايي مي بخشد. مرزوقين در ماه مبارك صيام كه با تيغ صائمي روح خويش را حجامت نموده اند و بر زمانة غدّار پشت نموده، عشق را مي جويند، چه زيبا مقام مي يابند و رمضاني مي شوند. حضور بر خوان گستردة ماه صيام شرايط تشرّف دارد و چهار تكبير زدن. شرايط تشرّف، تعبّد و بندگي است و جامة زيباي احرام را كسوت خويش ساختن و چهار تكبير زدن، مهزوم ساختن عفريت نفس

و صيانت از آن تا بدان جا كه قابض الارواح در رسد و هادم اللذّات را با خود به ارمغان آورد. عالم وجود در ذكر مذكور، مذكور در ذكر ذاكر، چون اين ماه، ماه ذاكر و مذكور است و اين بشارت است از خالق (همانا مذكور) كه هر آينه ذاكر به ذكر مذكور پردازد، مذكور نيز ذكر ذاكر گويد و او را در انجام اعمالش ياري رساند. چون هر پگاه از ماه عشق در مي رسد، ذاكرين با نجواي روح بخش سحر و اذان صبح خود را ملبس به جامة روزه دار ساخته، بر مركب تقوي سوار مي شوند تا خود را به خوان گستردة رمضان برسانند. خواني كه جلوس در گوشه گوشة آن خواهش دل است و نهايت آرزوي اتقيا. بر روي مقام يافتگان رمضان، باب تناول از مائده هاي جنّت گشوده مي شود و رهايي از صفير تن را با خود به ارمغان مي آورد. آنجا كه مدعوين رمضان در التذاذند، دلستان است و دلستان را محضري است بَلَد القدسيّه كه مدعوين آن در تنعّم كامل، از بلاد مضايق دنيوي گذشته و بي هيچ دغدغه و آزردگي خاطر در آن ساكن گشته اند.

خيل ياران در راهند تا با پاي نهادن به وادي ظهر بر گلدسته هاي اذان آن، بوسه زده و با طاهر گشتن و عنبرين ساختن دل از عطر خوش روزه، مهياي مجالست و محاورت با يگانه صاحب اين ضيافت گردند. روح، مشتعل از حسرت وصال است و واصلين در شهر رمضان غوطه ور در بستر حريرگون وصلت، كوهي از رشك و حسد را از كردة گناه آلود خويش رها ساخته و پاي به بلاد مقدّس رمضان مي گذارد تا وصال يابند. مؤذن با

بلند ساختن بانگ اذان، رمضانيان را به سوي خويشتن خويش فرا خوانده، به گشودن افطار دعوت مي نمايد. الهي، اي كه بر فقر ايمانم پرده پوشاندي و همچون ديگر مدعوين مقرّب درگاهت، منّت گذاردي تا از خوان گسترده ات اطعام يابم و در راه رمضاني شدن ساعي گردم، پيشاني سپاس بر سجده گاه دل فرود آورده، چشمان را در راه رؤيت آيات بيكرانت از اشك شوق و حسرت تطهير نموده، اشك بار مي سازم. پس تو را به اين چشمان اشك بار در راه تحصيل اين ضيافت بيكران سوگند مي دهم كه از گناهانم درگذري و مرا نيز ملبس به جامة زيباي واصلين نموده، روزه دارم بخواني. اي ساقي عشق، درب خم خانة رمضاني ات بگشاي و از بادة شيرين آن نيز طرب را براي اين راكب كه مركب خويش گم كرده است به ارمغان آر. محمدتقي گنجي واحد

شعر و ادب

حادثة سپيد

هر شب

كسي در من خواب مي بيند

كه فردا

حادثه اي بالغ

زمين را مي لرزاند

فردا

نخستين روز آفرينش

ديگر بار طلوع مي كند

و خدا

_ با شش اشارت _?

خلقت را بشارت مي دهد

فردا

اسبي بال دار

از آسمان اُسطوره نازل مي شود

و تمام پرستوهاي رُفتگر را

از كوچه هاي حقارت مي تكاند

و در وسعت بي نيازي

پرواز مي دهد.

فردا

همة درختان اصالت بال درمي آورند

و طراوت را

در حياط كوچك همة خانه هاي عطش

آب مي پاشند.

فردا

دستان نحيف هيچ شاخه اي

به دريوزگي بادهاي هرزه

آبروي خويش را پُل نمي بندد

و خورشيد

_ در چهار سوي گيتي _

سخاوت خويش را

سكه مي زند.

فردا

بيداري ظهور مي كند و

چشمان ظلمت كور مي شود

و عشق

بر چكاد آزادي

پرچم خود را به اهتزاز درمي آورد.

هر شب

كسي در من خواب مي بيند

كه فردا

حادثه اي سپيد

دهان باز مي كند

و هر چه سياهي ست

در خود فرو مي بلعد.

پي نوشت:

? به روايتي خداوند جهان را در شش روز آفريد. رضا اسماعيلي

اي ظهور ناگهاني!

اي بشارت بهشتي، اي ظهور ناگهاني

يك غزل به من نظر كن، با دو

چشم آسماني

در مقام گفتن از تو، ناتوانِ ناتوانم

مي كنم تو را تكلّم، با زبانِ بي زباني

ديدن تو آرزويي، از تبار غيرممكن

پشت خلوت خيالم، مثل بوي گُل نهاني

مي دَوَم نشانه ات را، پا به پاي بوي حسرت

مي دَوَم نشانه ات را، پا به پاي بي نشاني

تو، عبور يك خيالي، رَدِّ پا نمانده از تو

از كجا گذشته اي تو، اي نسيم ناگهاني؟!

ردّ قلب عاشقت را، از غزل گرفته ام من

اي تغزل مجسّم، اي غزل ترين نشاني

كي ظهور مي كني تو، آفتاب عالَم آرا؟

كي ظهور مي كني تو، اي فروغ جاوداني؟

حاجتي ندارم از تو، جز تبسّم ظهورت

كي غبار غيبتت را، از دلم تو مي تكاني؟! رضا اسماعيلي غزل انتظار

چرا ز پيك سپيده خبر نمي آيد؟

چه رفته است كه شب را سحر نمي آيد

به پيشواز، همه منتظر، چراغ به دست

سوار صبح چرا از سفر نمي آيد

به انتظار سپيده، سپيد شد ديده

ز پشت قلّة شب، صبح در نمي آيد

اميدوار نشستيم در گريوة صبر

به انتظار، ولي منتظر نمي آيد

چگونه از سر كوچه به خانه برگردم

بدين گمان كه سواري دگر نمي آيد

اميد ماست كه پايش هميشه مي لنگد

سوار وادي خورشيد ورنه مي آيد حميد واحدي (اروميه)

پير چنگي

«پيرچنگي»، پيرمردي كه عمري را به نواختن چنگ گذرانده بود يك روز، وقتي كه پيري، تنهايي و شكستگي به او روي آورد، چنگش را برداشت و رو به قبرستان به راه افتاد. روي سنگِ گوري نشست و شروع به نواختن كرد. حالا نزن و كي بزن. اسماعيل شفيعي سروستاني

نمي دانم براي تو پيش آمده يا نه! منظورم رويارو شدن با سؤالي است كه نتواني جوابي روشن و قانع كننده براي سؤال كننده آماده كني. يكي دوهفته پيش، وقتي از كلاس بيرون مي آمدم دانشجويي پيش من آمد و بي مقدمه پرسيد: آقا! راستي ما براي چه به

اين دنيا آمده ايم و بعداز اينكه از اين دنيا رفتيم چه بر سرمان مي آيد؟ سؤال غيرمنتظره بود! گفتم: شايد الآن نتوانم جوابِ كاملي به اين سؤال بدهم اما، حداقل مي توانم بگويم براي چه چيزهايي به دنيا نيامده ايم. به ويژه در هنگامه اي كه همه چيز مثل آهويي تيزرو با سرعت در حال فرار است. مثل روزگار و عمر، و همه آنچه كه پيرامون ما مي گذرد. مي گويند ستاره اي در دور دستِ آسمان است كه 12 ميليون سال نوري طول مي كشد تا نورش به زمين برسد. حالا با يك حساب نه چندان ساده مي تواني دريابي ميان ميلياردها كهكشان و منظومه، چند ميليارد ستاره و سياره در حال نور افشاني است و آسمان بالاي سر ما چقدر طول و عرض دارد. تازه اين همه هم به طور دائم در حال باز شدن هستند. عجب عالمي است! با اين همه گاهي چنان احساس دلتنگي مي كنم كه هستي را با همه طول و عرضش مثل قفس تنگ مي بينم. در ميان همه آنچه در دنياي آشكار و هويدا پيرامون ما را گرفته هيچ چيز به اندازه تماشاي آسمان و مطالعه آن آدمي را حيران و متعجب نمي سازد. در جايي مي خواندم كه چيزي حدود يك ميليارد كهكشان در آسمان پهناور وجود دارد كه علي رغم آنكه هر كهكشان چند صد و شايد چند هزار ميليون ستاره و سياره را در خود جاي داده، تا كهكشان ديگري قريب به يك ميليارد سال نوري فاصله دارد. تازه اين تنها آسمان فراروي ماست و نه چيزي بيشتر. در جايي هم خوانده ام كه: خداوند دوازده هزار عالم دارد كه هركدام از اين عوالم بزرگتر از هفت آسمان ها و هفت

زمين ها هستند.(1) در ميانه اين همه عالم عجيب و دور و دراز، از مشتي خاك، آدم را آفريدند، در كالبدش روح دميدند و همگان را براي تماشايش فراخواندند. همه كه جمع شدند و آمدند ندايي رسيد كه: »مبارك باد بر آفريننده اين زيباترين از ميان آفريده ها«! شايد تا حالا حدس زده باشي كه با اين مقدمه دور و دراز چه مي خواهم بگويم! چه كسي باور مي آورد كه اين همه، براي اين باشد كه آدمي به دنيا بيايد، بخورد، بخوابد و پس از آن دراز به دراز رو به قبله بخوابد و ديگر هيچ! از همين جا است كه با حساب ساده اي مي توان دريافت براي چيزي مثل خوردن و خفتن و ساير چيزهايي كه در رديف آن قرار دارد و همه ما به آنها عادت كرده ايم و گاه اصل و بنيان همه چيز به حسابش مي آوريم به دنيا نيامده ايم. حتماً چيزي در اين ميانه هست كه من از آن بي خبرم. رازي شگفت كه مي تواند باعث و باني خلقتي چنين عظيم باشد. چيزي كه بهترين آفريده خدا براي آن خلق شده، حتي اگر غافلانه از كنارش بگذرد. چنان كه هزارها و ميليون ها و ميلياردها نفر به سادگي از كنارش گذشته اند و گورستان ها را از پيكر بي جان خود انباشته اند. راستي قصه پير چنگي را شنيده اي؟ همان را مي گويم كه مرحوم مولوي در مثنوي هفتاد مني اش آورده است. «پيرچنگي»، پيرمردي كه عمري را به نواختن چنگ گذرانده بود يك روز، وقتي كه پيري، تنهايي و شكستگي به او روي آورد، چنگش را برداشت و رو به قبرستان به راه افتاد. روي سنگِ گوري نشست و شروع به نواختن كرد. حالا نزن

و كي بزن. پيرچنگي بي آنكه به اطراف خود توجهي داشته باشد مي نواخت و مي نواخت و در دل با خداي خود نجوا مي كرد:

»خيلي سال است كه مي نوازم. اما، حالا ديگر، آن قدر دل گرفته ام، آنقدر از هرچه اطرافم را گرفته خسته و دل زده ام كه همه را رها كرده در ميانه گورستان و زمينِ داغ و تفتيده براي تو چنگ مي نوازم. نمي دانم صداي سازم را مي شنوي يا نه؟ اصلاً بعداز آن همه سال و ماه كه هيچ گاه روي به تو نداشته ام، به صداي ساز شكسته و دل شكسته ترم گوش مي سپاري؟ آمده ام تا اين بار تنها براي تو چنگ بزنم. تنها براي تو!

بشنو!، صداي چنگ پردرد و دل خراش مرا كه از تنهايي مي نالد. خيلي وقت بود كه دلم مي خواست اين ساز را براي كسي بنوازم كه تاب شنيدن صدايش را از ميان تارهاي پير و فرسوده و دست هاي لاغرو چروكيده داشته باشد. صداي چنگ پيرِ پيرمردي كه خون دلش را با اشك چشم ها و تارهايي كه به سختي بالا و پايين مي روند آميخته است. آخر، دانسته ام تا به امروز، همه آن كساني كه صداي چنگِ مرا شنيده اند، دروغ زني بيش نبودند. يا دست كم اين چنين مي نمودند كه صداي ناله هاي مرا مي شنوند. امّا هيهات! دير دانستم. دير. مي شنوي؟! دارم براي تو ناله مي كنم تنها براي تو و ديگر هيچ.«! پيرمرد همچنان مي نواخت. گونه هاي پير و چروكيده اش از اشكِ چشم و عرق پيشاني خيس خيس شده بود.

خيلي وقت بود كه گرسنگي و تاب و توان را از دست هايش برده بود امّا، در آن وقتِ روز، دست و پنجه هاي او نبود كه مي نواخت. تپش هاي قلب

او بودند و جانِ خسته اي كه از راه رگ ها و پنجه ها بر تارهاي چنگ فرو مي آمدند.

وِلوله اي برپا شده بود. در آن موقع از روز، گورستان خالي از هر رهگذر بود، امّا درون پيرِچنگي مملو از صدا شده بود. چشم ها را بسته و همه وجود را بر تارهاي پير چنگ مي ريخت و در دل مي ناليد:

»دلم از مدار سال هايِ دوري و غفلت خارج شده، ديگر اين پنجه هاي پير هيچ پرده اي را نمي دانند. در اين گورستان مثل آن است كه چنگِ من در چنگ قلبِ من اسير آمده و مي نوازد. امّا، تنها براي تو...! چه خوب مي دانم همين يك بار است كه قلبم چنگ را برداشته و مي نوازد.« صدا قطع نمي شد! با اينكه ديگر چنگ از دستانِ پيرچنگي رها شده و بر زمين افتاده بود و پيرمرد با دست هايي گشاده و چشماني دوخته بر آسمان بر سنگِ داغ گورستان رها مانده بود. مثل آن بود كه پيرچنگي، همه آنچه داشت و همه آنچه در سال هاي دراز زندگي در كنج قلب و گنج خانه سينه مخفي داشته بود بر تارهاي چنگ فروريخته بود.

همه داشته هاي نهان به صدايي بدل شده بود كه تا به آسمان بالا مي كشيد. پيرمرد روي سنگ رها مانده بود امّا، صداي چنگِ پير تمامي نداشت.

از گورستان و از زمين رها مي شد و تا به دل آسمان پر مي كشيد. فكر مي كنم همه چنگ هايي كه در عالم بودند و همه آدم هايي كه در آرزوي شنيدن زيباترين صدايِ چنگ لحظه شماري مي كردند، صداي چنگ پير چنگي را شنيده بودند. شايد هم هم نوا با او در دل گريسته بودند. كسي چه مي داند؟

يكي مي گفت: »پير چنگي را

برده بودند«. ××× يك بار چنگ زدن بيشتر نيست. شايد من اين گونه فكر مي كنم. امّا يك بار چنگ زدن بيشتر نيست. تنها آن باري كه قلب بر تارهاي چنگ فروآمده شد. مثلِ شاعري كه در همه عمرش فقط يك غزل سروده باشد، فقط يك غزل كه از جزيره اي دور بر سطح متلاطم دريايي بي كران براي دوستي رها شده است. مثل بازيگري كه يك بار بازي مي كند. حتي اگر صدسال بر صحنه آمده باشد. آن يك مرتبه، قلبِ بازيگر است كه خود را بر صحنه آشكار مي سازد.

وقتي كسي، مثل پيرچنگي چنگ را به دست قلبش سپرده باشد تا بنوازد، همه چيز درهم مي ريزد. همه آنچه كه ظاهري از زندگي دارند امّا به حقيقت عاري از »زنده بودن«اند. ورنه همگي، جز بازي خورده اي بازنده در ميان اين آسمان و زمين فراخ نيستند. حيف كه عاجز بودم از دادن پاسخي در خور به دانشجويي كه از چگونه بودن و چه كردن پرسيده بود.

حيف ... ! تو را گم مي كنم هر روز و پيدا مي كنم هر شب!

يار پاكباخته امام زمان(ع)

گذري بر زندگاني و تشرفات مرحوم حاج قدرت الله لطيفي , عضو هيأت امناي مسجد مقدس جمكران

اي مردم، اگر مرغي از شما گم شود به همه جا سر مي زنيد تا آن را بيابيد. چگونه است كه غافليد و دنبال امام گم شدة خود نمي گرديد؟

مرحوم حاج قدرت الله لطيفي به سال 1304 شمسي، در محلة عين الدوله شهر تهران چشم به جهان گشود. از همان دوران كودكي گرايش قابل توجهي به امور ديني و ولايي در او نمايان بود. پس از گذراندن دوره ابتدايي به مدرسه علميه حاج ابوالفتح، واقع در

ميدان قيام، رفت و تحصيل علوم ديني را در زيّ طلبگي آغاز نمود.

از جمله ويژگي هاي ممتاز آن مرد خدا اين بود كه از نوجواني به نماز جماعت علاقه و توجه خاصي داشت. در يكي از نمازهاي جماعت آن ايام بود كه بزرگ ترين تحوّل زندگي او اتفاق افتاد. قدرت الله نوجوان شبي براي شركت در نماز جماعت به مسجد فائق رفته بود. پيرمردي روحاني و آسماني با لباس هايي ژنده و مندرس از امام جماعت مسجد اجازه مي خواهد بين دو نماز دقايقي كوتاه براي نمازگزاران صحبت كند. پس از اذن امام جماعت، وي جملاتي را دربارة امام عصر(ع) و غربت آن حضرت و لزوم انتظار ايشان بيان مي كند و در ادامه با سوز و گداز مي گويد: اي مردم، اگر مرغي از شما گم شود به همه جا سر مي زنيد تا آن را بيابيد. چگونه است كه غافليد و دنبال امام گم شدة خود نمي گرديد؟ اين عبارات در وجود مستعد، قلب پاك و جان شيفته او چنان آتشي برپا مي كند كه تا آخرين لحظة حيات در وجودش زبانه مي كشيد و تمام عمر را با ياد آن عزيز مي گذراند. هم زمان با اين ماجرا و در همين ايام به پيشنهاد يكي از دوستان، به محضر مرحوم «سيد كريم كفّاش» _ كه يكي ازاولياي الهي و مرتبطان با ساحت مقدّس حضرت ولي عصر(ع) بود _ شرف ياب مي شود. آقاي لطيفي خود نقل مي كرد كه مرحوم كفّاش به دوست همراهم كه معرّفم نيز بود، گفت شما اگر مي خواهيد مي توانيد برويد. بعد از آن به من اشاره كرد كه: «شما بمانيد!» مجلس كه خلوت شد و با مرحوم كفّاش تنها شدم مرا كنار خويش

نشانده، فرمود: شب هاي جمعه در منزل ما مجلس روضه اي خصوصي برپاست و شما از اين هفته حتماً تشريف بياوريد. حضرت مهدي _ سلام الله عليه _ سفارش شما را به ما كرده اند. هر وقت تمايل داشتيد مي توانيد به اينجا تشريف بياوريد و در تمام ساعات هر روز هفته، در منزل به روي شما باز است. اولين جلسه اي كه به مجلس روضه رفتم، حضور افراد برجسته اي مانند: شيخ مرتضي زاهد، شيخ محمد حسين زاهد، حاج مقدس ، آقا يحيي سجادي ، شيخ رجب علي خياط، كه بعضي وقت ها به آن جلسه تشريف مي آورد، توجهم را به خود جلب كرد. آقاي لطيفي تا پايان عمر مرحوم كفّاش در محضر ايشان شاگردي كرد. مرحوم كفّاش پيش از مهاجرت به نجف به آقاي لطيفي فرموده بود : «من به نجف مي روم و ديگر مرا پيدا نمي كنيد». هرچند مرحوم لطيفي به واسطة تعلق خاطر جدّي كه به ايشان پيدا نموده بود راهي نجف مي شود ولي پيش از آنكه به استاد برسد ايشان دار فاني را وداع گفته بود و براي هميشه ميان آن دو جدايي مي افتد.

اندكي بعد، مرحوم لطيفي به تهران بازگشت. پس از مدتي سكونت و تحصيل در قم، شوق و ارادت به آستان مقدس امام هشتم(ع) او را به مشهد كشاند. زندگي در مشهد هرچند شيريني هاي خاص خود را داشت، در عين حال، به مرور ايام طعم بعضي از سختي ها را به مرحوم لطيفي چشاند. هزينه هاي تحصيل مرحوم لطيفي همچنان با پدر بزرگوارش بود و او به جهت اشتغال به تحصيل امكان فعاليت اقتصادي و كسب درآمد را نداشت. در همين ايام بود كه مشكلات مالي پدر و

فاصلة زياد ميان تهران و مشهد شرايطي را به وجود آورد كه ناچار به خريد نسيه از مغازه داران شد. مقدار نسيه ها كه زياد شده بود مغازه داران از دادن جنس به آن مرحوم امتناع مي كنند. ايشان به ناچار روزهاي سختي پس از اين ماجرا تجربه مي كند به شكلي كه روزها از سر اجبار قصد روزه مي كرد و تنها سحري و افطاري كه براي ميل كردن در اختيار داشت چند جرعه آب بود. روز سوم كه آن مرحوم براي زيارت و عرض حاجت به حرم مطهّر مي رود، پس از زيارت و اقامة نماز به منزل باز مي گردد. با آب كه افطار مي كند از شدت ضعف از هوش مي رود. دقايقي كه مي گذرد دو نفر در حجره را مي زنند و مرحوم لطيفي با نهايت ضعف برخاسته، در را برايشان باز مي كنند. سه نفر به داخل مي آيند كه در ديدارهاي بعدي براي او معلوم مي شود كه يكي از آن سه تن وجود نازنين امام عصر(ع) است. ايشان براي او مائدهاي آسماني، ذغال و ديگر ملزوماتي را كه نياز داشت آورده بودند. پس از آنكه افطار كرده، به حالت طبيعي خود بازمي گردد، حضرت ولي عصر(ع) به او دستور مي دهند كه به تهران بازگردد و به تأسيس مدارس اسلامي همت گمارد. ايشان امر مولاي خود را امتثال نموده، در تهران با تأسيس دارالتعليم علوي جريان مدارس اسلامي را بنا مي نهد. دانش آموزان مدرسة او در مقايسه با ديگر مدارس اسلامي معرفت و توجه بيشتري نسبت به حضرت ولي عصر(ع) داشتند. او پيش از اين نيز از سر عشق و علاقه اي كه به مولا و صاحبش داشت اقدام به برپايي مجالس دعاي ندبه ،

در حدود 55 سال قبل، براي اولين بار نموده بود تا مقدمات ظهور انفسي حضرتش فراهم آيد.مرحوم لطيفي معتقد بود كه پيش از ظهور آفاقي و فراگير حضرت مهدي(ع) بايد سيماي دلرباي ايشان در انفس و قلوب مردمان نمايان شود و اين ممكن نيست مگر با تحصيل معرفت نسبت به آن حضرت. به دست آوردن معرفت نيز نيازمند توجه به آن وجود سراسر مهر و نور است. حلقه هاي ذكر و جلسات دعا براي حضرت نيز سريع ترين و ساده ترين راهي است كه مي تواند در اين راستا نتايج فوق العاده اي را به بار آورد. ديدار با حضرت حجّت _ سلام الله عليه _ يكي از آثار و بركاتي بود كه از اين ابتكار نصيب او گرديده بود. برپايي مجالس ذكر مولا و تبليغ مهدويت از جمله فعاليت هاي آن مرحوم بود كه تا آخرين روزهاي عمر مبارك و پر خير و بركتش به آن اهتمام داشت و لحظه اي در انجام آن كوتاهي و ترديد نمي ورزيد.

شب نيمة شعبان سال 1348شمسي نقطه تحول بعدي در زندگي آكنده از خير و بركت ايشان رقم مي خورد. آن مرحوم خود نقل مي كرد كه شب نيمه شعبان را در مسجد جمكران، در شرايطي به سر بردم كه در آن ايام هيچ رونق و اوضاع مناسبي نداشت. احوال نابسامان مسجد، به خصوص مسائل بهداشتي، وضوخانه و ... خيلي مرا منقلب و ناراحت كرد. تعداد زائران معدود مسجد، پاسي از شب گذشته با آخرين سواري هاي موجود عازم قم شدند؛ اما من با اصرار زياد و دادن مبلغي پول به خادم مسجد تا صبح در مسجد ماندم. تمام شب را با حالي خوش مشغول به دعا و

راز و نياز و توسل بودم. در ميانه هاي شب بود كه وجود مقدس امام عصر(ع) همراه با دو نفر تشريف فرما گشته، نقشه اي را به دستم دادند و مرا مأمور به تجديد بناي مسجد نمودند. و اكنون پس از چهل سال پيگيري و تحمل زحمت ها و مرارت هاي بيشمار مسجد مقدس جمكران، چنان مورد توجه مردم قرار گرفته كه تنها در هر شب نيمة شعبان، پذيراي ميليون ها زائر و مشتاق وجود مبارك امام زمان(ع) مي شود. مرحوم لطيفي در مدت سكونت خود در تهران اقدام به تأسيس و راه اندازي چند صندوق قرض الحسنه كرده، هماره تمام تلاش خود را براي خدمت به مردم و برآوردن حاجات مردم به كار مي بست. علاوه بر آنچه تاكنون برشمرديم موارد زير نيز از آن مرد خدا به يادگار مانده است: ترميم و توسعة بقعة حضرت سكينه بنت اميرالمومنين(ع) در سوريه، امامزاده يحيي بن زيد در افغانستان، و چندين امامزادة ديگر و عضويت در هيأت امناي آنها، تأسيس دارالشفاي حضرت مهدي(ع) در جمكران، احداث درمانگاه حضرت ولي عصر(ع) تهران، بيمارستان حضرت مهدي(ع)، بناي مسجد شاهزاده علي اصغر و حسينيه حضرت اسحاق مازندران و بنيادها، حسينيه ها و خيريه هاي متعدد ديگر در گوشه و كنار كشور. آيت الله العظمي وحيد خراساني از مراجع عظام تقليد، ايشان را انسان كامل مي دانست و آيت الله العظمي صافي گلپايگاني بر اين باور بود كه با ازدست رفتن ايشان كسي نخواهد توانست جاي خالي او را پر كند و هيچ كس را مانند ايشان مسلط بر نفس خود نديده بودند. او كه با سجاياي اخلاقي نيكو، و تحمل بس عظيمي كه داشت بيننده را به شگفتي وا

مي داشت.

مرحوم لطيفي به معناي واقعي، زندگي خويش را وقف مردم نموده بود و با صبر و حوصلة تمام، ساعت ها به درد دل مراجعه كنندگان گوش فرا مي داد و چنان بر اين رويه اهتمام داشت كه در اين سال هاي آخر عمر هرگز ضعف و كسالت هاي ناشي از كهولت سن مانع پيگيري هاي مجدّانه ايشان در امور خلايق نگشت.همواره روايت شريف نبوي «من أصبح و لم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم» را به ديگران توصيه مي نمود و در پيشگامي اش در عمل به اين روايت، توجه هر بيننده اي را به خود جلب مي كرد؛ چه آن مرحوم هر روز خود را با پاسخ گويي به تلفن مردم آغاز و نيز با آن به پايان مي رساند. بزرگي اين مرد خدا به حدي بود كه هرچند بسياري از بزرگان و چهره هاي شاخص از ايشان استمداد مي كردند و به بهترين حالت ممكن پاسخ خود را مي گرفتند ولي با اين حال هيچ گاه ايشان ميان مسئولان و مردم عادي تفاوتي قائل نشد و در پايان عمر، در نهايت سادگي و بي آنكه تعلق خاطري به زخارف دنيا داشته باشد زندگي را وداع گفت و حيات جاودان يافت. تمام روزهاي زندگي مرحوم لطيفي در تبليغ دين خدا، تحبيب نام مولا و ترويج فرهنگ ناب مهدوي عاري از هر نوع شوائب دنيوي و نيز گره گشايي از امور مسلمانان و بندگان خدا خلاصه مي شد و شب هايش سراسر به عبادت و مناجات و تضرع مي گذشت. مثال همان كه مولي الموحدين علي(ع) در خطبه متقين توصيف فرمودند. در آخرين روزهاي عمرش، دوستان بسيار نزديك از آن مرحوم شنيده بودند كه در پايان مرداد ماه، سفري در پيش دارد كه ديگران

وي را نخواهند ديد، و به خدمت مولا صاحب الزمان(ع) بار خواهد يافت. هنگامه غروب روز يك شنبه پنجم شعبان المعظم، مصادف با بيست و هشتم مرداد پس از يك هفته بيهوشي، وعده اي كه به او داده شده بود، تحقق يافت و توفيق بار يافتن به آستان مقدس حجّت حيّ خداوند _ سلام الله عليه _ نصيبش گشت. اميد كه در آينده اي نه چندان دور، شاهد ظهور آفاقي امام موعود حضرت صاحب الامر(ع) باشيم و همگي در كنار هم در آستان مقدسش به خدمتگزاري مفتخر گرديم. انشاءالله

روحش شاد

دعا براي امام زمان(ع) در شب 23 ماه رمضان

از امامان معصوم(ع) چنين نقل شده است:

اين دعا را در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان در حال سجده، ايستاده، نشسته، و در همة حالات تكرار مي كني و نيز در همة اوقات اين ماه و هر قدر كه مي تواني و هر موقع از دوران زندگي ات به يادت آمد مي خواني، بعد از تمجيد خداي و درود بر پيامبر(ص) مي گويي:

اللّهمّ كن لولي_ّك الحجّة بن الحسن، في هذه السّاعة و في كلّ ساعةٍ، ولي_ّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلاً و عيناً، حتّي تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلاً.1

خداوندا، ولي و برپاكننده امرت، محمد، زادة حسن، مهدي را، كه برترين درودها و سلام ها بر او و پدرانش باد، در اين ساعت و در همه ساعت ها، سرپرست، نگهدار، راهبر، ياور، راهنما و پشتيبان باش تا او را [نه از سر زور بلكه] به اختيار [مردم] در زمين جايگاه بخشي و او را در درازا و پهناي زمين بهره ور و كامران سازي. ماهنامه موعود شماره 80

پي نوشت:

1. مصباح المتهجّد، ص 630؛ المصباح، ص 779.

زرينه هاي سياه

_ صبر كنيد! شما را به خدا صبر كنيد!... صداي لرزان اُم سالم بود كه با اين درخواست، زاوية نگاه ها را به سمت خود چرخاند...

_ چه شده؟ چرا مانع خواندن حكم مي شوي؟

كوچه اي نه چندان دراز، كه از كنار هم قرار گرفتن چند خانة گلي در كنار هم تشكيل شده بود. كوچه اي ديوار به ديوار كوچه هاي فرعي مثل هم. آفتاب شهر كوفه مثل هميشه گرم و سوزان مي تابيد و شهر را يكسره در گرمايي طاقت فرسا گداخته تر مي كرد. همه چيز به خوبي سپري مي شد. تا آنكه در همان خانه، ميان همان كوچة نه

چندان دراز بار ديگر كوبيده شد. در خانه با صداي زوزه اي به نرمي باز شد و غلامي تنومند با احتياط به بيرون سرك كشيد. به دنبال او، زني با دودلي پايش را گذاشت داخل كوچه و با پاي ديگر در را نگه داشت تا پشت سرش بسته نشود. سپس رو به جواني با موهايي ژوليده كه لباس بلند عربي نيز در بر داشت و به ديوار روبه رو تكيه داده بود، گفت: _ رفته اي برايم مأمور آورده اي؟ به خيالت مي خواهي مرا از محكمه بترساني. من براي پول هايم زحمت كمي نكشيده ام تا بتواني به راحتي آن را از چنگم درآوري. _ جوان زهرخندي زد و گفت: _ تو نيز هر چه مي خواهي، خودت را ميان كنيزان و غلامانت پناه بده اما بدان خيانت در امانت جرم كمي نيست. آن هم در امانت من و دوستم _ صَخَر _ كه هر دو از توانگران اهل حجاز هستيم.

زن ابرو در هم كشيد كه: _ مراقب حرف زدنت باش، جوان! من نمي دانم كه دوستت خواسته سر تو كلاه بگذارد يا آنكه هر دوي شما قصد داريد سر من حيله اي سوار كنيد. اما اين را مي دانم كه آنچه، يك سال پيش به من سپرديد، سه روز پيش سالم و بدون كم و زياد، از من باز پس گرفتيد. من آنقدر دارم كه محتاج زرينه هاي تو نباشم. آنقدر كه مالم، مالم مي كني، براي من خرج چند روز كارگران نخلستان هايم است. نه مثل تو، سود يك سال تجارت از شام. زن و جوان، وقتي به خود آمدند. كوچة باريك از جمعيّت لبريز شده بود و همهمه ها نيز با سكوت آن دو، رفته

رفته، فرو كش كرد. پس جوان به مردمي كه خيره به او، زن و حتّي مأموري كه از طرف محكمه براي بردن زن آمده بود، مي نگريستند، كرد و گفت: _ اي مردم! شاهد باشيد كه اين زن به امانتي كه من و رفيقم _ صخر _ سال گذشته، به امانت، نزدش گذاشته بوديم، خيانت كرد. و با وجود اينهمه تمكّن مالي حتّي حاضر نيست براي جبران خيانتش، بخش اندكي از مالش را به من بدهد. شما را به خدا آيا اين انصاف است؟ لحظه اي بعد، صدايي از ميان جمعيّت به هم فشرده، كه معلوم نبود از آن كيست به حمايت جوان بلند شد: _ اي اُم سالم! اين كارها از تو بعيد است. تو كسي نبودي كه بخواهي به امانت كسي خيانت كني... و صدايي ديگر كه از پير بودن صاحب صدا خبر مي داد، رشتة كلام را در دست گرفت: _ فكر قيامت را نكردي آخر، روز حساب و كتابي هم هست...؟ و به دنبال آن صداهاي ديگر به حمايت جوان و محكوميت اُم سالم به هوا برخاست. اُم سالم، چادر عربي اش را روي سر جابه جا كرد، پس قدم هايش را به مردم سمت جمعيّت روانه كرد و گفت: _ اي مردم! من سال هاي سال است كه در همسايگي شما زندگي مي كنم. كي تا به حال چنين گناهي از من سر زده كه اين بار دوم باشد. از طرفي شما كه هنوز همة ماجرا را نمي دانيد چرا بي جهت، حق از كفم ربوده و به او تقديم مي داريد... او امانتش را از من باز پس گرفته و اما اينك آمده تا با حيله اي تازه، كيسه اي ديگر را

از آن خود كند. در اين وقت، مأمور كه از صحبت ها كلافه شده بود، قبل از آنكه اُم سالم يا جوان بخواهند حرفي بزنند، با قلدري و به جمعيّت، غرّيد كه: _ اين شهر، براي خود، محكمه و قاضي دارد. بهتر است، به آنجا برويد تا قاضي ميانتان حكم كند. جناب قاضي، به درخواست اين جوان نامه اي پي او گسيل داشت تا بيايم و اُم سالم را با خود به محكمه ببرم. پس از اين صحبت ها، كوچه راهي از ميان جمعيّت به هم فشرده لحظه به لحظه باز شد و جوان و به دنبال او اُم سالم و پشت سر آن دو، مأمور حكومتي و مردم به سوي محكمه به حركت در آمدند. زندگي در شهر كوفه، پر هياهو و با جنب و جوش، چون رودي بر بستر نرم و لطيف خاك جريان داشت. همه چيز عادي و مثل هر روز مي نمود، و تنها اتّفاق عجيب و سؤال برانگيز، عبور جمعيتي با هم، آن هم از ميان كوچه پس كوچه هاي شهر بود. همين مسئله، برخي را به سوي جمعيّت مي كشاند تا شعلة سركش كنجكاوي خود را با پرس و جو مهار كنند. برخي هم سعي داشتند تا با بساطشان را روي دست و در جمع گروه، عرضه كنند. سبدهاي بافته شده از شاخه هاي نخل... طبق هاي خرما بر سر، جاروب هايي با دسته كوتاه يا دستة بلند، با تلنگرهاي مأمور، گاه پس مي كشيدند، اما چند كوچه آن طرف تر، بار ديگر به مردم مي پيوستند... سرانجام به كوچه اي رسيدند كه در محكمه از روبرو نمايان شد. و اُم سالم، به ياد آورد دقيقاً يك سال پيش، وقتي اين جوان با

دوست خود _ صَخَر _ سراغش آمدند و سود سرماية خود را نزد او گذاشتند و هنگامي كه شرط تسليم امانت را با او در ميان گذاشتند، او هرگز گمان نمي برد، همان شرط، سرانجام پايش را به محكمه باز كند، چون هميشه چنان ساده و راحت كارش را مي كرد و به كسي آزار نمي رساند، تا آنجا كه در بين مردم به ضعف عقل معروف شد. تا مبادا سر و كارش به قاضي و مأمور بيفتد... _ اين هم محكمه اي كه مي تواند حقّم را از تو باز ستاند... با صداي جوان، پردة افكار اُم سالم پاره شد. پلكي زد و قطرة اشكي داغ از گوشة چشمش به روي گونه اش سُر خورد. كوچة باريك منتهي به محكمه، سخاوت مندانه، سيل جمعيّت را از دل خود عبور مي داد و به درون محكمه سرازير مي كرد. لختي بعد، جوان و اُم سالم، هر كدام در جايگاه مخصوص خود، مقابل مسند قضاوت قاضي، حاضر شدند... دقايق اوّلية پس از ورود، با سكوت سنگين و كشداري همراه بود. «هبيره»، كه نگاهش دائماً دور تا دور فضاي محكمه چرخ مي خورد، به اين فكر مي كرد كه دگر چه بايد بگويد تا كيسه ها را از آن خود كند... چون به او مربوط نبود، اُم سالم، شرط تسليم امانت را عمل نكرده است. و از آن سو، اُم سالم كه آرام به نظر مي رسيد، اما درونش طوفاني از وحشت و اضطراب به پا شده بود كه قلبش را دستخوش امواج سهمگين خود ساخته بود:... قاضي، به بالش كوچكي كه در جايگاهش بود، تكيه داد و نفسي تازه كرد و به آرامي رو به اُم سالم گفت: _

اُم سالم تو هستي؟ قلب اُم سالم، به يك باره فرو ريخت و خيره به قاضي گفت: _ آري، جناب قاضي. _ اين جوان كه هبيره نام دارد، امروز صبح، نزد من آمد و شكايتي را عليه تو عنوان كرد. اينكه، يك سال پيش پولي به مبلغ يكصد دينار زر، نزد تو به امانت گذاشتند و همان جا از تو تعهد گرفتند كه تا وقتي هبيره و دوستش صَخَر، هر دو، براي پس گرفتن پول، نزد تو نيامدند، كيسه را به يكي از آن دو، تحويل ندهي. آيا قبول داري كه با تو چنين شرط كردند كه در غياب يكي، كيسه را به ديگري ندهي؟ _ اُم سالم با صداي ضعيف و غمباري پاسخ داد: _ قبول دارم. _ و اما هبيره، مي گويد، امروز كه براي طلب كيسة زر آمده، آن را نزد تو نيافته، گويا، تو بر خلاف آنچه براي تسليم امانت شرط كرده بودند، كيسه را به صَخَر، داده اي و او رفته است. آيا قبول داري؟ _ آخر، جناب قاضي، سه روز پيش...

قاضي برآشفت، اُم سالم، تنها پاسخ مرا بده، و سؤالش را بار ديگر تكرار كرد. _ آري، قبول دارم.

هبيره، در اين وقت كه اوضاع را به نفع خود مي ديد، پس از كسب اجازه براي صحبت، گفت: _ جناب قاضي، او اگرچه به تعهد خود، در قِبال امانت ما، عمل نكرده، اما با اين حال، من نمي خواهم به خاطر اين خيانت، مجازات شود. تنها كيسه زري بدهد، كفايت مي كند.

قاضي رو به اُم سالم پرسيد: آيا صحبتي براي دفاع از خود داري؟

و او انگار كه بخواهد، بغضش را فرو بخورد، آب دهانش را

به سختي فرو داد و اندوه بار گفت: _ آري، درست، سه روز پيش، صَخَر، شريك و دوست هبيره نزد من آمد، و گريان و نالان گفت كه هبيره از دنيا رفته است... هبيره، وسط سخنانش پريد و با ريشخند رو به جمعيت گفت: عجب، مي بينيد كه من نمرده ام... صداي همهمة جمعيت كه تازه از ماجرا، مطلع شده بودند، بالا گرفت و زمزمه هايي از گوشه و كنار، شنيده شد. آنها كه عقب تر بودند، گردن مي كشيدند تا از بالاي شانة آنها كه جلوتر ايستاده بودند، طرفين دعوا را ببينند. قاضي با اشارة دست، جمعيّت را به سكوت دعوت كرد و از ام سالم خواست تا ادامه دهد... _ صخر به من گفت كه در مراسم كفن و دفن هبيره، متحمّل خرج فراواني شده و به اين دينارهاي زر، احتياج پيدا كرده تا پول طلبكاران را پس بدهد. من گرچه در ابتدا، شرط ميانمان را يادآور شدم اما او چنان گريه مي كرد كه اشك ها و ناله هايش اهل خانه و حتي برخي همسايگان را متأثر ساخت و همگان شاهد اين ماجرا هستند. غلام كه در ميان جمعيّت ماجرا را دنبال مي كرد، دائماً با تكان سر حرف هاي اُم سالم را تأييد مي كرد و اما جناب قاضي، من باز هم زرينه ها را به او ندادم تا اينكه به التماس و انابه گفت: _ هبيره، هيچ گاه زنده نمي شود زنده نمي شود تا با من بيايد و پول ها را از تو بگيرم. و گفت: شرط تسليم امانت، وقتي مورد قبول است كه هر دوي ما زنده باشيم و امكان حضور هم زمان ما نيز نزد تو، وجود داشته باشد. اما وقتي هبيره از دنيا رفته،

پس اين شرط هم از تو برداشته مي شود ... دهان اُم سالم خشك شده بود. كف دستانش عرق كرده بود و او در حالي كه اشك در چشمانش جمع شده بود، با تضرع افزود: _ خدا مي داند كه قصد من جز خير نبود و خواستم تا با پس دادن امانت، اندوه از دست دادن شريك و رفيقش را اندكي مرهم گذاشته باشم. آخر، من از كجا مي دانستم كه او، قصد حيله دارد و چشم بر مال و دارايي من دوخته است. او با هم دستي همين جوان، كه اين گونه مظلومانه اينجا ايستاده است. هبيره، گره اي بر ابروهاي سياه خود انداخت: _ كدام حيله؟ تو مي خواستي سادگي نكني و حرف هر كسي را نپذيري. چرا من بايد به خاطر سادگي تو، سرمايه ام را از دست بدهم. و اما جناب قاضي، از شما در خواست دارم كه لطف بفرماييد و هر چه زودتر حقم را از اين زن بگيريد...

قاضي زيرچشمي به اُم سالم كه با گوشة چادر عربي اش، خط اشكي كه روي صورتش پهن شده بود را پاك مي كرد، نگاهي انداخت و بعد رو به هبيره پرسيد: _ چه مدتي است كه از صخر بي خبري؟ و او با لكنت پاسخ داد؛ مدّت هاست او را نديده ام و مطمئنم كه تا پايان عمرش نيز او را نخواهم ديد تا حقّم را از او بگيرم...

جوان در حالي كه پايش را لاي در گذاشته بود تا جلوي بسته شدنش را بگيرد، خشمگينانه فرياد زد:

_ فكر نكن، اگر در خانه ات بماني، دست كسي به تو نمي رسد. مطمئن باش مي روم و با مأمور باز مي گردم.

و در اين حال، خود را از

ميان در به داخل كوچه كشيد. در خانه يك باره به هم كوبيده شد و صداي آن بر صورت سكوت كوچه چنگ انداخت... هبيره، گرچه پس از اين سخن، ساكت شد اما نگاهش كه دائماً دور تا دور فضاي محكمه مي خورد خبر از اضطرابي مي داد كه او را به بازي گرفته بود.

و قاضي غرق در فكر به ريش بلندش دست كشيد و هنوز براي اين سؤال كه چگونه هبيره و صخر، هر دو به فاصلة زماني سه روز، براي باز پس گيري امانت نزد اُم سالم رفته اند، جوابي قانع كننده پيدا نكرده بود. پس اين بار محكم تر از هبيره پرسيد: _ آيا مطمئن هستي كه جز حقيقت بر زبانت جاري نمي كني و بين تو و صخر، نقشه اي وجود نداشته است. _ بله، جناب قاضي! من و صَخَر، هر دو از خانداني اصيل و توانگر هستيم و اين زرينه ها نيز سود تجارتمان بود. گذشته از اين حرف ها، مال دنيا چه ارزشي دارد كه به خاطر آن بخواهم دروغ بگويم يا تهمتي بزنم... اُم سالم كه از آن همه گستاخي جوان، به ستوه آمده بود، صدايش را بلند كرد و گفت: _ دروغ مي گويي، آنقدر آسان و راحت كه پيداست، حرفه و شيوة زندگي ات، از همين راه است. از خدا بترس كه به خاطر همين مال، كه تو آن را بي ارزش مي خواني، آبرويم را نزد اهل خانه ام بردي. با اشارة قاضي، مأموران اُم سالم را آرام كرده و سر جايش نشاندند. قاضي پس از مكثي طولاني، خطاب به حاضران گفت: _ طبق آنچه در اين مجلس گفته شد چون اَُم سالم به شرط مورد تعهد خود

در مقابل امانت گرفته شده، عمل نكرده و خصوصاً خود به اين موضوع اعتراف كرده، و با توجّه به آنكه هبيره، قصد شكايت نداشته و خواهان جريمه و مجازات نيز نمي باشد؛ طبق رأي صادره در اين محكمه، اُم سالم از همين امروز و پس از ختم جلسه، موظّف مي شود كه مبلغ يكصد دينار زر،... _ صبر كنيد! شما را به خدا صبر كنيد!... صداي لرزان اُم سالم بود كه با اين درخواست، زاوية نگاه ها را به سمت خود چرخاند... _ چه شده؟ چرا مانع خواندن حكم مي شوي؟ _ جناب قاضي! از شما درخواستي دارم و آنكه، قبل از آنكه، حكم نهايي خوانده شود و من ملزم، به انجام آن شوم، از شما مي خواهم تا اجازه دهيد، اين موضوع نزد «ابا الحسن»، علي بن ابي طالب(ع)، بيان شود تا ايشان نيز، نظرشان را اعلام فرمايند... صداي الله اكبر جمعيت كه بدين گونه، حمايت خود را از نظر و پيشنهاد اُم سالم، نشان مي دادند، به هوا برخاست. و قاضي، گرچه بارها قضاوتش را با رأي ابالحسن به پايان رسانده بود، درخواست او را به آساني پذيرفت. و ديري نپائيد كه همگي در پيشگاه قضاوت علي بن ابي طالب(ع). حاضر شدند... موضوع بار ديگر از ابتدا بيان شد. و علي(ع) صبور و با حوصله و گاه با طرح سؤالاتي از هبيره، كه معلوم نبود چرا دائماً پيشاني اش خيس عرق مي شد و نيز از اُم سالم، موضوع را دنبال مي كرد. پس از لحظه اي، سكوت همه جا را فرا گرفت، هر كس در نظرش حكمي را صادر مي كرد. همه منتظر بودند تا ببينند، اين بار، ابوالحسن چگونه مي خواهد، حقّي را به صاحبش برساند.

يكي پيش خود گفت: شايد حق با هبيره باشد، اگر راست گفته باشد و صَخَر به او هم خيانت كرده باشد، بالاخره بايد به هر طريقي، مال از دست رفته اش را به دست بياورد. و ديگري خيره به چهرة مستأصل اُم سالم، با خود انديشيد، او هم تقصيري ندارد. خب، در آن موقعيت حساس، چه بايد مي كرد. شايد من هم اگر جاي او بودم، همين كار را مي كردم. و كس ديگري فكر كرد، صد دينار طلا از بيت المال به هبيره بدهند و همه را خلاص كنند. اما گويا در ذهن علي (ع)، افكار زيادي وجود داشت. _ اوّل آنكه، هبيره از كجا مطمئن بود كه صَخَر را هيچ گاه ملاقات نخواهد كرد تا پول خويش را از او مطالبه كند. _ دوّم آنكه؛ فاصلة زماني سه روز، دقيقاً پس از باز پس گيري زرينه ها، توسط صخر، خود جاي سؤال داشت. و ديگر دريافتن نگراني و افكار مشوش هبيره، در وقت سخن گفتن، براي چشمان تيزبين و هوش سرشار ابوالحسن (ع) كار دشواري نبود... با وجود همة اين مسائل، در ذهن خود، اين سؤال را مطرح كرد كه: _ اگر هبيره و صخر، با اُم سالم شرط كرده بودند، تا اگر يكي در غياب ديگري آمدند و امانت را مطالبه كرده اُم سالم نبايد، امانت را تسليم كند. پس چگونه است كه به فرض بي اطلاع بودن هبيره از آمدن صَخَر، او نيز به تنهايي نزد اُم سالم آمده و امانت را مطالبه كرده؟ پس در اين وقت، ديدگان نافذ و سياهش را به چشمان كم نور و نگران هبيره دوخت و پرسيد: _ آيا تو شرط تسليم امانت

را محترم مي شماري؟ _ معلوم است كه برايم محترم است. يا اباالحسن! اگر غير از اين بود، كار به اينجا نمي كشيد. وقتي صخر تنها و بدون حضور من براي طلب امانت رفت، اُم سالم وظيفه داشت كه از تسليم امانت خودداري كند تا وقتي كه هر دو نفرمان حاضر باشيم. پس حضرت علي(ع) بي درنگ فرمود: _ (پس در اين صورت) اُم سالم نيز وظيفه دارد كه از تسليم امانت به تو نيز خودداري كند تا وقتي كه هر دو نفرتان براي تسليم امانت حاضر شويد. با اين حكم خردمندانه. صداي تكبير و بانگ شادي جمعيت، چون صاعقه اي، دل فضا را شكافت و لبخند رضايت، بر چهرة مردم و از همه بيشتر بر لبان خشكيدة اُم سالم نقش بست. همه مي دانستند كه بي شك، صَخَر فكر مي كرد كه در خانه، انتظار او و كيسة زرينه ها را مي كشد و اما قاضي، با نگاهش، علي(ع) را پيروز از قضاوتي ديگر، و با همان آرامش هميشگي اش زير نظر داشت. و هر چه فكر كرد به خاطر نياورد، اين بار، براي چندمين مرتبه است كه پس از قضاوت علي ع) او، اين جمله را بر زبان جاري مي كند: «لَوْلا عَلي، لَهَلك عُمَر». شيدا سادات آرامي پي نوشت

? با استفاده از: كتاب قضاوت هاي حضرت علي(ع).

ياد امام عصر (عج) در عيد فطر

اي عبدالله! هيچ عيد قربان و عيد فطري براي مسلمانان نيست جز آنكه در آن روز غم و اندوه آل محمّد(ص) تازه مي شود. عرض كردم: چرا؟ حضرت فرمود: چون آنها حقّ خودشان را در دست ديگران مي بينند.

سيّد بزرگوار، علي بن طاووس دربارة ادب و احترام معتقدان به مقام والاي امامت حضرت مهدي(ع) در روز عيد فطر مطلبي

را بدين شرح يادآور شده است: در روز عيد فطر، اگر آن حضرت، صاحب حكم و امر بودند و در مسند حكومت نشسته، همة مردم از آن حضرت فرمان مي بردند، مي بايست به افتخار توجه و احسان خداوند به آن حضرت و تماميّت قدرتش به حضرتش تبريك و تهنيت گفت. پس، به خود و عزيزان خود و همة مردم جهان و به هر فردي كه به واسطة امامت او و به بركت وجود او هدايت شده، و به وسيلة بركات دولت او خوشبخت شده است؛ تبريك و تهنيت بگو. و اگر اعتقادت بر اين است كه آن حضرت واجب الاطاعه است، پس بايد آثار اطاعت و ياري، در خشم و غضب تو همراه خداي متعال _ كه مولاي تو و مولاي اوست _ و خشم و تأسّف بر آنچه از فضل او از دست رفته است در چنين روزي در چهرة تو هويدا گردد. زيرا كه از شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه و غير آن براي ما روايت شده است كه حنّان بن سدير از عبدالله بن دينار از امام باقر(ع) نقل كرده كه حضرت فرمود: اي عبدالله! هيچ عيد قربان و عيد فطري براي مسلمانان نيست جز آنكه در آن روز غم و اندوه آل محمّد(ص) تازه مي شود. عرض كردم: چرا؟ حضرت فرمود: چون آنها حقّ خودشان را در دست ديگران مي بينند. سيّد بن طاووس در ادامة سخن مي فرمايد:

آري، تو اگر دوران حضور حضرتش را در مقابل ديدگانت حاضر مي كردي، مي ديدي كه چگونه پرچم اسلام با عدل و داد به اهتزاز درآمده، احكام مردم با فضل و برتري شهرت يافته، همة اموال در راه

خدا به بندگان بخشيده مي شود، و مردم را به آرزوهاي خوب مژده داده، و از آنها مي پذيرند. و چگونه ايمني و امنيّت، همة مناطق دور و نزديك را فرا گرفته، هر ناتوان و خوار و تنهايي را به طور كامل ياري مي كنند؟ و چگونه دنيا با خورشيدهاي سعادت بخش خود روشن شده، دست اقبال سعادتش را بر هر زمين پست و بلندي گشوده است؟ و چگونه حكم باهر و سلطنت پيروز و قاهر خدا در همه جا آشكار مي شود، به طوري كه عقل ها و دل ها شادمان مي شوند و همة آفاق _ كران تا كران _ از نور و روشنايي پر مي شود؟ اي برادر! سوگند به خدا، اگر چنين مدينة فاضله اي در برابر ديدگانت مجسّم شود، در همچو عيدي كه به آمدن آن مسرور و خوشحال بودي عيشت مكدّر شده، به هم خواهد خورد، و خواهي دانست كه چقدر كرامت خدا و فضل و احسان او از تو فوت شده و غم و اندوه و تأسّف بر تو غلبه كرده، سراسر وجودت را فرا مي گيرد و اشك در چشمانت حلقه خواهد زد، زيرا سزاوار است كه تو بر عزيز خود وفا نمايي. اينك سخن را در اين گفتار از تو دريغ كرده و عنان آن را به دست گرفته كه سخن در اين مقال زياد است و آنچه بيان شده از باب اشاره و تنبيه بود، زيرا كه آنچه ما مي خواهيم شرح دهيم، عبارات گنجايش آن را ندارند. بديهي است كه وفا و صفا بر ياران حق شناس موقع جدايي و دوري، بهتر از وفا و صفاي در حضور و كنار آنها است، پس بايستي در قلبت براي مولاي

خود وفا و صفا داشته باشي كه پروردگار تو براي برطرف كردن اندوهت توانا است.1 پي نوشت:

1. اقبال الاعمال، ص 584.

چرا نام امامان(ع) در قرآن نيامده است؟

پرسشگر تصور مي كند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن مي آمد، اختلاف از بين مي رفت، در حالي كه اين اصل كليّت ندارد. چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازده گانه، سبب مي شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنانكه اين مسئله درباره حضرت موسي(ع) رخ داد.

روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي(ص) مي باشد. رسول خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنانكه مي فرمايد:

و أنزلنا إليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون.1

و قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند.

در آية يادشده دقت كنيد، مي فرمايد: «تبيّن» و نمي گويد: «لتقراً» يا «ليتلو» و اين نشانه آن است كه پيامبر(ص) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كند. بنابراين انتظار اينكه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. اينك برخي از روش هاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان مي كنيم: 1. معرفي به نام

گاهي شرايط ايجاب مي كند كه فردي را به نام معرفي كنند، چنانكه مي فرمايد:

و مبشّراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمه احمد2،

(عيسي مي گويد): من به شما مژده پيامبري را مي دهم كه پس از من مي آيد و نامش احمد است.

در اين آيه حضرت مسيح، پيامبر پس

از خويش را به نام معرفي مي كند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مي نمايد. 2. معرفي با عدد

و گاهي شرايط ايجاد مي كند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنانكه مي فرمايد:

و لقد أخذ الله ميثاق بني اسرائيل و بعثنا منهم اثني عشر نقيباً ... .3

و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختم. 3. معرفي با صفت

بعضي اوقات شرايط ايجاب مي كند كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند، چنانكه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است. الذين يتّبعون الرسول النّبيّ الأمّيّ الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و الإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحلّ لهم الطيّبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التي كانت عليهم... .4 كساني كه از رسول و نبي درس ناخوانده اي پيروي مي كنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مي يابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بدي ها بازشان مي دارد، پاكي ها را براي آنان حلال كرده و ناپاكي ها را تحريم مي نمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر مي كند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برمي دارد...

با توجه به اين روش، انتظار اينكه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد، يك انتظار بي جا است؛

زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف. مسائل زيادي وجود دارد كه قرن ها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي

قرآن درباره آنها به طور صريح و قاطع كه ريشه كن كننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند: _ صفات خدا عين ذات اوست يا زائد بر ذات؟ _ حقيقت صفات خبري مانند استواري بر عرش چيست؟ _ كلام خدا قديم يا حادث است؟ _ خلقت بر اساس جبر استوار است يا اختيار؟ اين مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آن چنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكّر و دقت در مفاد آيات دعوت مي كند، بيان قاطع همه مسائل، به گونه اي كه همه مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است. معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست

پرسشگر تصور مي كند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن مي آمد، اختلاف از بين مي رفت، در حالي كه اين اصل كليّت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است. بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمان روايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمين هاي غصب شده خود را باز ستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند: إذ قالوا لنبيّ لهم ابعث لنا ملكاً نقاتل في سبيل الله.5

آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمان روايي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم... پيامبر آنان به امر الهي فرمان روا را به نام معرفي كرده، گفت:

إنّ الله قد بعث لكم طالوت ملكاً...6

به راستي كه خدا طالوت را به فرمان روايي شما

برگزيده است. با وجودي كه نام فرمان روا به صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:

أنّي يكون له الملك علينا و نحن أحقّ بالملك منه و لم يؤت سعةً من المال...7 از كجا مي تواند فرمان رواي ما باشد، حال آنكه ما به فرمان روايي از او شايسته تريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...

اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد شرايط جامعه، آماده پذيرايي باشد.

چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازده گانه، سبب مي شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنانكه اين مسئله درباره حضرت موسي(ع) رخ داد و به قول معروف: صد هزاران طفل سر ببريده شد

تا كليم الله موسي زنده شد دربارة حضرت مهدي(عج) هم كه اشاره اي به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيت هاي فراواني پديد آمد و خانه حضرت عسكري(ع) مدت ها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند. در پايان يادآور مي شويم: همان طوري كه گفته شد، قرآن بسان قانون اساسي مي باشد و انتظار اينكه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بي مورد است. نماز و روزه و زكات نيز كه از عالي ترين فرائض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنّت پيامبر(ص) گرفته شده است. ماهنامه موعود شماره 80

آيت الله جعفر سبحاني

پي نوشت ها:

? برگرفته از: افق حوزه، 3/5/1386.

1. سورة نحل (16)، آية 44.

2. سورة صف (61)، آية 6.

3. سورة مائده (5)، آية 11.

4. سورة اعراف (7)، آية 157.

5. سورة بقره (2)، آية

246.

6. سورة بقره (2)، آية 247.

7. همان.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109