ماهنامه موعود78

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1386

عنوان و نام پديدآور:شماره 78 ماهنامه موعود/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 78

تاريخ ديروز، تاريخ فردا

نبايد از اين موضوع غفلت كرد كه «تاريخ خودبنياد غربي، به سر آمده؛ تاريخي كه تفكر اومانيستي و فرهنگ ليبراليستي را بر بشر چيره ساخت و پيامدهاي زندگي مدرن و تكنولوژيك روشنفكرانه اش بحران را قرين همة ساعات و آنات حيات آنان ساخت. و ما ضرورتاً ضمن «تبرّي» جستن از «تاريخ ديروز» و اعلام «تولّي» دربارة امام مبين و قطب «تاريخ فردا» مي توانيم خود را شايستة لباس و كسوت منتظران بشناسيم.

طيّ چند شب متوالي، يكي از شبكه هاي رسانة ملي مصاحبة چند نفر از فعالان و رابطان حوزة شبه فرهنگي و در واقع سياسي غرب را پخش كرد و بخش هايي از عملكرد جريان روشنفكري سكولار طيّ دو سه دهة اخير را بر ملا ساخت. اعترافات پخش شده اگرچه براي عموم مردم تازگي داشت و شنيدني به نظر مي رسيد امّا، براي كساني كه طيّ سال هاي متوالي، «انجام مطالعات فرهنگي و شناسايي نقش جريان روشنفكري در مناسبات مردم ايران» را در وظيفة خود آورده بودند نه تنها تازگي نداشت بلكه داغ دلشان را هم تازه مي كرد. طيّ بيش از بيست سال، جمعي از محققان و پژوهشگران حوزة فرهنگ و تفكر، حاصل مطالعات و تحليل هاي جدي خود را دربارة «استكبار، عملكرد غرب و نقش جريانات روشنفكري سكولار در ايران» به صورت مستند و مستدل از طريق مطبوعات و كتب فراروي مردم و دست اندركاران و مسئولان امور فرهنگي كشور قرار دادند ليكن، علي رغم حجم و

گسترة اطلاعات و تحليل هاي ارائه شده، رنج و نگراني و قلم اين گروه به جايي رفت و طرح و برنامه سازمان ها و دستگاه هاي فرهنگي رسمي به جايي ديگر. اين اعترافات تنها گوشة كوچكي از يك وجه تلاش غرب براي هجمة فرهنگي به ايران را نمودار مي ساخت. اگر ساير وجوه كشف و بيان شود بخش عمده اي از برنامه هاي جاري و ساري در حوزة فعاليت رسانه ها، تعليم و تربيت، دانشگاه، برنامه ريزي اجتماعي و ... متوقف و يا مورد ارزيابي مجدد قرار مي گيرد.

مطالعات و تحقيقات نشان مي دهد كه: از نيمة اوّْل دهة شصت، جريان روشنفكري سكولار و تابعان نابخرد آنان با جديت تمام تلاش خود را مصروف اجراي برنامه هاي زير كرده اند: 1. حفظ و تقويت نظام آموزشي سكولار و سرفصل هاي درسي دانشگاه ها، 2. شناسايي و تربيت دانشجويان مستعد مبتني بر خطّ مشي سكولاريستي و اخلاق ليبراليستي، 3. انتشار آثار قلمي با همان خط مشي سابق الذّكر در حوزه هاي ادبيات، فلسفه، علوم اجتماعي، سياست و هنر، 4. ايجاد و تقويت سازمان هاي فعال غير دولتي (NGO) در موضوعات مختلف، 5. نفوذ در دستگاه هاي دولتي و كاشتن عوامل منتسب به خود در پست هاي حساس، 6.اخذ پروژه هاي مختلف پژوهشي از سازمان ها و نهادها و ارائة رسايل و كتب مبتني بر دريافت هاي ويژه خود، 7. منفعل ساختن برخي مديران و مسئولان در برابر پروژه ها، برنامه ها و طرح هاي ويژه مبتني بر خاستگاه سكولاريستي و ليبراليستي، 8. حضور جدي، با چراغ خاموش، در نقاط حساس و مؤثر سازمان هاي فرهنگي، رسانه ها، مراكز آموزش عالي و ...، 9. تضعيف جريانات، نهادها و اشخاص حقيقي و حقوقي اصول گرا به طرق مختلف، 10. ناكارآمد نشان دادن آموزه ها و دستورات ديني

اسلام براي ايجاد سازمان اجتماعي، محقق ساختن عدالت، انجام اصلاحات اجتماعي و ...، 11. ايجاد ستون پنجم (خط نفاق، جاسوسي، خبرچيني) به نفع آمريكا و انگليس، 12. ايجاد فرقه ها و دسته هاي زيرزميني و جذب جوانان مستعد،

13. ايجاد جريانات اجتماعي در نقاط عطف مختلف و جلب همراهي و مساعدت سازمان هاي جهاني، ماسوني و صهيوني براي پيشبرد اهداف خود (غائله ها)، 14. شكار نخبگان جوان، مهيا ساختن آنها براي مهاجرت و ايجاد پل ارتباطي مناسب براي خروج آنها از كشور 15. ساخت و پرداخت محصولات و آثار به ظاهر هنري، سينمايي، موسيقايي و ... براي تقويت جريانات دلخواه و مقابله با جريان هاي اصول گراي مذهبي، 16. تخريب شخصيت اجتماعي، علمي و اخلاقي مردان و زنان مؤثر، مؤمن و كارآمد در حوزه هاي مختلف، 17. ... عوامل مختلفي دست در گردن هم در محقق شدن هر يك از بخش و برنامه هاي سابق الذكر مؤثر بوده و هست.

مراجعة سادة هر يك از مشاوران مردان صاحب نام و جاه، به حجم كثير آثار مستند محققان و بررسي آثار منتشر شدة آنها مي توانست ضمن مصونيت بخشي، از بروز ضايعات جبران ناپذير در حوزة فرهنگ و مناسبات و معاملات ايران اسلامي جلوگيري نمايد. بي گمان عوامل مختلفي دست در گردن هم در محقق شدن هر يك از برنامه هاي سابق الذكر و مطلوب غرب موثر بوده و هست، از جمله: الف) سرمايه هاي مادي و حمايت هاي معنوي غرب استكباري از جريان روشنفكري سكولار، ب) عوامل تربيت شده و مأمور در سطوح مختلف اجتماعي، ج) پس مانده آموزه هاي ماسوني و روشنفكري در ذهن و زبان دانش آموختگان علوم جديد و در ميان كتب و منشورات رسمي و غير رسمي آموزشي، د) غفلت از

نقد بنيادين ساختار نظام و سازمان هاي آموزشي، اجتماعي، فرهنگي و ايجاد تحول اساسي در آنها، ه_) غفلت از ضرورت تدوين استراتژي فرهنگي با چاشني ندانم كاري و سهل انگاري برخي اشخاص حقيقي و حقوقي و ... پيامدهاي هر يك از بندهاي شانزده گانه قابل بررسي و مطالعه است. در اينجا به عنوان نمونه تنها يكي از هزاران موضوع را خيلي مختصر بررسي مي كنيم: از آخرين سال هاي دهة شصت با ظرافت و زيركي تمام موضوع «جوانان و زنان» را براي نظام اسلامي ايران تبديل به «مسأله» كردند. در اين ماجرا مطبوعات متمايل به جريان روشنفكري نقش عمده داشتند. انتشار تحليل ها و مقالات پا به پاي فشارهاي «سازمان هاي جهاني همسو» همراه با طرح «مسايل حقوقي و حقوق جوانان و زنان» شرايط مصنوعي و مواضع انفعالي را بر نظام و دست اندركاران و مسئولان تحميل نمودند تا در پي آن مقدمات لازم براي «تصميم سازي متناسب با خاستگاه آنان» فراهم شود. امروزه، در آخرين سال از دهة سوم انقلاب، چه كسي مي تواند نتايج زير را كه حاصل «تصميم سازي در موضع انفعالي» است، ناديده بگيرد؟ • امواج متلاطم اشتغال، ازدواج و طلاق جوانان

• وجود لشكري از دختران تحصيل كرده، شاغل امّا بدون شوهر و با توقعات ويژه در سراسر كشور

• حضور لشكري از پسران جوان، فاقد شغل و ناتوان از ازدواج در ميان كوي و برزن

• سرمايه هاي راكد و بلوكه شده غير قابل استفاده (تحصيل كرده هاي خانه نشين)

• تحصيل كرده هاي صاحب مدرك امّا فاقد توانايي حرفه اي در رشته و مشاغل مختلف

• روابط قابل نقد و قابل بررسي جاري در سازمان هاي اداري، موسسات و در ميان كوي و برزن

• ناهنجاري هاي خانوادگي، ازدياد طلاق، بچه هاي طلاق و

...

• كاهش سن اعتياد، جرم و جنايت سازمان يافته و ... سال هاي زيادي را از دست داده ايم و موقعيت هاي ويژه اي را براي اصلاح گري امور مبتني بر خاستگاه ديني و پيراسته از شائبه هاي غرب زدگي چند وجهي. مطالعة «سير تحول تاريخي و فرهنگي» هر يك از موضوعات و مناسبات مي توانست ما را در شناسايي موضوع، نقاط عطف طي شده و چه بايد كردها ياري دهد. چنانچه پاي فشاري بر «تدوين استراتژي مبتني بر تحقيقات بنيادين ديني و پژوهش هاي كاربردي ميدان» مي توانست ما را از غلتيدن در دام « استراتژي هاي وارداتي» و حداقل قابل نقد جدي در امان نگه دارد. براي مثال؛ آيا نمي توان در صحت و سلامت «استراتژي رويكرد به صنعت اتومبيل سازي»، را آنهم پس از آشكار شدن پيامدهاي دهشتناك آن، مورد ترديد و بازبيني شناخت؟ مباحثي از اين قبيل بسيارند و متأسفانه، نقد جريان و خاستگاه روشنفكري سكولار و مبتلا به اخلاق ليبراليستي هيچ گاه جدي تلقي نشد. در حالي كه پيامدهاي اين جريان و حضور آشكار و نهانش در ميان مناسبات فردي و جمعي مردم آشكار شده است. نبايد از ياد برد كه تاريخ آينده، تاريخي ديني است. تاريخي كه تفكر وحياني و فرهنگ ولايي آن به انتظار دراز بشر خاتمه مي دهد و موعود مقدس را ميدان دار همة تحولات مي سازد. نبايد از اين موضوع غفلت كرد كه «تاريخ خودبنياد غربي، به سر آمده؛ تاريخي كه تفكر اومانيستي و فرهنگ ليبراليستي را بر بشر چيره ساخت و پيامدهاي زندگي مدرن و تكنولوژيك روشنفكرانه اش بحران را قرين همة ساعات و آنات حيات آنان ساخت. و ما ضرورتاً ضمن «تبرّي» جستن از «تاريخ ديروز» و اعلام «تولّي» دربارة امام مبين

و قطب «تاريخ فردا» مي توانيم خود را شايستة لباس و كسوت منتظران بشناسيم.

ان شاءالله

سردبير

تشرف، آري يا خير؟

گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمين عبدالقائم شوشتري لطفاً در ابتدا، عالم غيب را براي ما تعريف بفرماييد؟

هستي به دو قسمت تقسيم مي شود: «طبيعت» و «ماوراء طبيعت». آنچه در رابطه با ماوراء الطبيعة است، عوالم غيبي به شمار مي رود و آنچه مربوط به عالم ماده است، طبيعت ناميده مي شود. آيا عوالم غيبي و ساكنان عوالم غيبي قابل دسته بندي و معرفي هستند؟ معرفي و دسته بندي آنها چگونه است؟

ساكنان عالم غيب را مي توان به اين شكل دسته بندي كرد:

1. عقول ده گانه؛ بنا به قول فلاسفه؛ 2. ارواح زكيّه؛ 3. ارواح خبيثه؛ 4. أجنّه (جنين هاي فوت شده) مسلمان؛ 5. أجنّة كافر؛ 6. ابليس و ذريّة ابليس؛ 7. ملائكه كه خود هزاران رقم هستند؛ 8. حوريان بهشتي؛ 9. غلامان بهشتي؛ 10. عالين كه در هنگام سجده ملائك به آدم صفي الله، مأمور بر سجده نبودند. خداوند در قرآن كريم خطاب به شيطان مي فرمايد:

أستكبرت أم كنت من العالين.1

آيا تكبّر نمودي يا از جملة عالين (برتران) بودي؟

11. و هزاران نوع از انواع مخلوقات كه هيچ كدام نامشان مطرح نيست.

ماوراء الطبيعه مجموعاً بزرگ تر از طبيعت است و ما وقتي در رابطه با وسعت عالم طبيعت حيران بمانيم در رابطه با عالم ماوراء الطبيعه بيشتر دچار حيرت مي شويم. ما در منظومه اي ساكن هستيم كه قطر آن چندين سال نوري است. در كهكشاني كه منظومة ما قرار دارد، صدها منظومه، مانند منظومة ما وجود دارد. اگر كهكشان ها را در نظر بگيريد، مي بينيد كه بيش از ششصد كهكشان تاكنون كشف شده كه بعضي با چشم مسلح قابل رؤيت و بسياري

نيز قابل رؤيت نيستند. كه اينها با فاصله هاي بسيار زياد از همديگر واقع شده اند و بالاخره صرف نظر از عوالم ربوبي كه اصلاً ما به آن جا راه نداريم.

عوالم غيب يعني عالم ملكوت، عالم جبروت و عوالم ديگر غيبي، اصلاً قابل مقايسه با عالم طبيعت نيستند. طبيعت با همة وسعتش در مقابل عالم ملكوت هيچ است.

لطفاً مختصري دربارة هر دسته توضيح بدهيد، چون برخي از آنها نظير «كروبيّان»، اگرچه زياد به كار مي رود، امّا چندان شناخته شده نيستند؟

انبياء(ع) چون خودشان ملائك را مشاهده و با آنها صحبت كرده اند؛ به خصوص وجود نازنين حضرت خاتم انبياء(ص) و در شب معراج كه از مخلوقات عجيب خلقت بازديد فرمودند و حتّي به موجوداتي برخورد كردند كه نه جزء ملائك بودند، نه جزء عالين و نه جزء كروبيّان؛ و هيچ جا هم اسمشان نيامده است. البته آنان مي توانستند مطرح بكنند، امّا اگر مطرح مي كردند، هيچ دركي از آنها پيدا نمي كرديم. ما ملائك را تا حدّي مي شناسيم و اجمالي از اوصاف آنها را داريم. در تاريخ نبوت انبياء(ع)، از تورات گرفته تا قرآن كريم، همه جا بحث ملائك مطرح است.

هر كس به ميزان وسع درك خودش، برداشتي از ملائك دارد. امّا در رابطه با ساير مخلوقات، نه اسم آنها را شنيده ايم و نه جايي خوانده ايم، و نه انبياء(ع) فرموده اند. شايد بر انبياء به استثناي خاتم الانبياء(ص) و انبياي اولوالعزم(ع)، همة اين عوالم كشف نشده باشد ممكن است بخشي از آنها برايشان مكشوف شده باشد چه رسد به ما كه خاك نشين و اهل طبيعت و اهل ناسوت هستيم. از عالم خود و حتّي از جسم خويش خبر نداريم.

«آلكسيس كارل» در كتاب انسان

موجودي ناشناخته مي گويد كه در بدن هر انساني ده ميليون ميليارد سلول وجود دارد. ما حتّي از تصوّر اين رقم عاجزيم. ده ميليون ميليارد خيلي عجيب است. اين همه عجايب در جهان خلقت طبيعت وجود دارد كه ما به آن احاطه نداريم؛ چه رسد به ماوراء طبيعت. امّا از مجموع آيات و روايات و فرمايش هاي چهارده معصوم(ع) و انبياء به اين نتيجه مي رسيم كه خداوند متعال، مخلوقاتي دارد كه هر يك از آنها داراي قدرت هاي فوق العاده هستند، و خودشان هم به اين دليل كه از اصناف مختلف هستند، هم ديگر را درك نمي كنند. بلاتشبيه مثل اينكه ما به كرة مريخ رفته باشيم و كسي از زمين بيايد و براي ما چگونگي زمين را تعريف كند و بگويد در كرة زمين موجوداتي هستند غير از بشر كه زنده اند و حركت دارند، و به آنها «حيوانات» گفته مي شود.

شنونده مريخي فكر مي كند كه شايد حيوانات همگي به يك رقم موجود هستند، در حالي كه خود حيوانات، عجيب و متفاوتند. حيوانات برّي (خشكي) و بحري (دريا) اقسام و انواع متفاوتي دارند كه شايد به هزاران نوع برسد. خود اين حيوانات هيچ اطلاعاتي از عالم هم ديگر ندارند. مثلاً مار هيچ اطلاعاتي از عالم اسب ندارد و اسب نيز از عالم مار بي اطلاع است و تنها اين را مي داند كه مار، دشمن وي و جانوري گزنده است.

يا مثلاً برخي از مخلوقات هستند كه قدرت هاي فوق العاده اي دارند كه حتّي ما انسان ها فاقد آن هستيم مثل حسّ ششم؛ گر چه بشر هم حسّ ششم دارد، امّا در مقابل برخي حيوانات، اين حس بسيار ضعيف است. عوالم غيب و شهود هر دو مهم اند، امّا عالم ماوراءالطبيعه

مهم تر از طبيعت است. چطور مي توان با آن موجودات ارتباط برقرار نمود؟

چون بنده هيچ يك از اين نحو ارتباط ها را ندارم، پاسخي هم براي اين پرسش ندارم، امّا مي دانم همه چيز براي همه كس امكان پذير است. اگر شخص راست گويي آمد و به شما گفت: من ملك را مشاهده كرده ام، تعجب نكنيد و آن را غير ممكن ندانيد. اصل ماجرا ممكن است و بحث در اين است كه آيا ادّعاي او راست است. البته بايد بدانيم كه ما براي هيچ كدام از اين بازي ها خلق نشده ايم. خداوند متعال در قرآن كريم فرمود:

و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا ليعبدون.2

و جنّ و انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند. ما را براي بندگي آفريده اند. ما بايد دائم در حال مراقبه و محاسبه باشيم تا شايد لياقت ملاقات خدا و ملاقات حضرت مهدي(ع) را پيدا بكنيم و اگر اين سعادت نصيب ما نشد لااقل انجام وظيفه كرده باشيم. زماني من امام جمعه دورود بودم. يك بار راننده اي از طرف سپاه و با ماشين سپاه آمده بود و ما از تهران به سمت قم مي آمديم. اوّل اتوبان تهران _ قم، ديديم يك طلبة سيّدي، ايستاده و منتظر ماشين است. ما چون به سرعت مي رفتيم، اوّل از ايشان ردّ شديم. من به آقاي راننده گفتم: لطفاً نگه دار و اين آقا را سوار كن. نگه داشت و دنده عقب گرفت. آن سيّد هم فهميد كه ما براي او نگه داشتيم، به سرعت آمد و من هم به احترام ايشان از صندلي جلو پياده شدم و عرض كردم شما بفرماييد و جلو سوار شويد. فرمودند: نه، من مي خواهم پهلوي شما بنشينم. ايشان حتّي

سؤال هم نكرد و من از اين تعجب مي كنم. و حالا چطور شروع كرد؟ فرمود كه: اگر به اين مردم بگويي، فلاني اسم اعظم بلد است، تعجب كرده، حتّي تكذيب مي كنند. در حالي كه تعجب از اين نيست كه كسي اسم اعظم را بلد است، بلكه اگر گفتند فلاني اسم اعظم را بلد نيست، تعجب كنيد. باز دوباره فرمودند: اگر به اين مردم بگويي فلاني ملائكه را مي بيند، تعجب مي كنند و حتّي تكذيب مي كنند. اينكه تعجب و تكذيب ندارد، تعجب از اين است كه چرا ديگران نمي بينند. بشر خلق نشده كه اين قدر كور و نابينا باشد.

و ادامه دادند: اگر به اين مردم بگويي، فلاني طي الارض بلد است، تعجب ندارد. تعجب از اين است كه چرا اينان بلد نيستند. چون بنا نبوده كه اين طور باشد. تا آن جا كه يادم هست، ايشان پنج مثال ذكر كردند. همچنين فرمودند: اگر به اين مردم بگويي، فلاني امام زمان(عج) را مي بيند، تعجب مي كنند و تكذيب مي نمايند، اينكه تعجب ندارد. عجب آن است كه چرا همه نمي بينند؟ آيا مي شود كه امام غايب باشد و پس از اين همه مدّت، ما ايشان را نبينيم. ما در اين گفت وگو بوديم كه به دروازة قم رسيديم. بس كه در اين سفر به ما خوش گذشت، انگار كه اين مسير بيش از پنج دقيقه به طول نينجاميد. يك لحظه به ذهنم خطور كرد كه نكند ايشان خود حضرت(ع) هستند. در قيافه شان كه دقت كردم، فهميدم كه حضرت نيست. البتّه من چند نكته ديگر در ايشان ديدم كه نشان مي داد حضرت نيست؛ چون حضرت مهدي(ع) بر گونة راستشان خال زيبايي دارند كه ايشان نداشت. دوم

اينكه ايشان پنج، شش مثال زدند كه لزومي نداشت در بحث اينقدر ريز شده و مثال بزنند. به اين دليل كه يكي از نشانه هاي امام(ع) اين است كه كم صحبت مي كنند. اگر بتوان مطلبي را با يك جمله تفهيم كرد، همان يك جمله كافي است. من همان جملة اوّل را كه گفت منظورش را تا آخرفهميدم. كارهاي حضرت(ع) بسيار حكيمانه است. وقتي به دروازة قم رسيديم، بنده عرض كردم آقا جان! شما كجا تشريف مي بريد تا ما مسير را عوض كنيم و ابتدا شما را برسانيم، آنگاه به مسير خودمان ادامه دهيم. گفت: شما مسير خودتان را ادامه بدهيد، من هر جا خواستم، پياده مي شوم. وقتي ما به پمپ بنزين داخل شهر رسيديم، ايشان گفتند: نگه داريد. من پرسيدم: اسم شريف شما چيست؟ پاسخ داد: معذورم بدار. گفتم: آدرس، تلفن؟ فرمود: اگر خدا بخواهد دوباره هم ديگر را خواهيم ديد. من يقين كردم كه ايشان حضرت نيستند، امّا مطمئن شدم كه ايشان آدم فوق العاده اي است. چون در افكار من تحوّل عجيبي ايجاد كرد و اين حرف ها براي من خيلي سنگين و بزرگ آمد. اگر به من بگويند، فلاني هم اسم اعظم بلد است و هم طي الارض مي داند و هم خدمت آقا امام زمان(ع) مي رسد هيچ تعجب نمي كنم. بالاخره هر كس نان كار خودش را مي خورد:

فمن يعمل مثقال ذرةٍ خيراً يره.3

نكتة جالب اينكه بعد از پياده شدن ايشان، من داشتم دربارة اين قضيه فكر مي كردم كه آقاي راننده گفت: حاج آقا متوجه شديد، چه اتفاقي افتاد؟ گفتم: چه شد؟

گفت: ما از اوّل اتوبان تهران تا قم بيش از پنج دقيقه در راه نبوده ايم، بي آنكه قبلاً من

به راننده اين مطلب را گفته باشم. چون اگر من مي گفتم ممكن بود كسي بگويد شما به راننده القا كرده اي. در حالي كه اين براي خود من هم سؤال بود. لذا پرسيدم: نه، از بس كه به ما خوش گذشته، اين طور به نظرمان آمده است.

هنوز هم با گذشت سال ها، هر وقت هم ديگر را مي بينيم، ايشان به ياد آن خاطره است كه ده سال پيش اتفاق افتاد. ارتباط هايي كه به وجود مي آيد، بيشتر از سمت عالم ماده با عالم غيب است يا حالت دو طرفه دارد؟

احتمال هر دو وجود دارد، ولي عمدتاً از آن طرف است. در حقيقت ماوراء الطبيعه، حاكم بر طبيعت است. هر گونه حركت و جنب و جوش در طبيعت، ريشه در آن عالم دارد. سلسله جنبان آن طرف است.

گر چه وصالش نه به كوشش دهند

هر قدري كه تواني بكوش

واقعاً هم همين طور است. كساني كه دستشان در دست ملكوتيان باشد، اوضاعشان با بقيه متفاوت است. خود حضرت هم ذووجهين هستند، يعني وجه يلي الحقّي دارند و وجه يلي الخلقي. همة چهارده معصوم(ع) هم همين طور هستند. انسان هاي كمال يافته هم يا آن طرفي مي شوند يا اين طرفي. چگونه امر بر انسان مشتبه مي شود و اين اشخاص را با اشخاص ديگر مثل ائمة معصومين(ع) اشتباه مي گيرد؟

انسان بايد دائماً به خداوند عرض كند:

ايّاك نعبد و ايّاك نستعين.4

خدا بايد كارها را انجام دهد، خداوند بايد دست ما را بگيرد. اگر عنايات خدا و عنايات حضرت بقية الله(ع) كه مظهر خدا هستند، نباشد؛ اصلاً نمي شود كاري كرد. بايد دعاي

و ما توفيقي إلّا بالله عليه توكّلت و إليه أنيب.5

و توفيق من جز به [ياري] خدا نيست. بر

او توكل كرده ام و به سوي او باز مي گردم.

يا ذكر شريف «لاحول و لا قوّة إلّا بالله العليّ العظيم» و اين جملة پيامبر(ص) كه مي فرمود: «إلهي لا أملك لنفسي نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حيو?ةً و لا نشوراً.» يا ذكر شريف: «أعوذ بالله السميع العليم مِن همزات الشياطين و اعوذ بك يا ربَّ ان يحضرون انّ الله هو السميع العليم» از جملة دعاها و اذكاري هستند كه از طريق آنها بايد به خدا پناه بجوييم اگر خدا عنايت نكند، انسان اشتباه مي كند. شيطان را مي بيند و گمان مي كند _ العياذ بالله _ امام زمان(ع) را ديده است. سال ها پيش در شهري نابينايي بود كه در كنار خيابان نشسته بود. صداي پايي شنيد، فهميد كه عابري در حال عبور است. سلام داد با اينكه نمي ديدكيست؟ آن عابر جواب سلام داد و گفت: چه مي خواهي؟ گفت: شما كي هستيد؟ فرمود: من حضرت خضر(ع) هستم. گفت: «فدايت شوم، دامنت را بده من بر چشمانم بكشم تا چشمانم خوب شود.» دامنش را گرفته و بر چشمانش ماليده و شفا يافت. بعد كه به احترام حضرت خضر(ع) بلند شد و ايستاد. آن شخص گفت: من ابليسم، نه حضرت خضر(ع). آن مرد گفت: تو هر كه مي خواهي باش، من حاجت خود را از حضرت خضر(ع) گرفتم. ممكن است بعضي اوقات، چنين اشتباهاتي پيش بيايد. يعني شيطان خودش را نشان داده و ادّعا كند من امام زمان(ع) هستم. ما هم كه امام زمان(ع) را نديده ايم، به اشتباه بيفتيم. سالك بايد دائماً خودش را به خدا بسپارد و از خداوند استمداد كند. به اعتقاد بنده در بين عبادات

مستحبي عبادتي به عظمت نافلة شب و به عظمت نماز امام زمان(ع) نيست. نماز امام زمان(ع) كه تا زمان ايشان از طرف معصومين(ع) ارائه نشده بود و خود ايشان ارائه كردند و اين نماز از تعليمات ويژة امام مهدي(ع) است، اهميّت فوق العاده اي دارد. در دويست مرتبه اي كه مي گوييم «إيّاك نعبد و إيّاك نستعين»، به محضر مقدّس خداوند عرض مي كنيم كه ما فقط تو را مي پرستيم و فقط از تو ياري مي طلبيم. هيچ كس ديگر كاري نمي تواند بكند. حتّي خود امام زمان(ع) هر كاري مي كند، حول و قوه اش از خداست. امدادهاي خداست و تكيه بر خدا و حول و قوّة خدا دارد، ايشان مأموريّت سنگين خودشان را انجام مي دهند. آيا نمونه هاي ديگري از اين اشتباه گرفتن ها در خاطر داريد؟

بله. زماني كه سيّد علي محمّد باب شيرازي در كربلا ادّعاي بابيّت كرد، در نجف، طلبه اي بود كه بسيار روزه مي گرفت، و بسيار برنامه هاي ذكر و دعا و امثال اينها داشت. امّا تحت اشراف استاد شايسته اي كار نمي كرد. سرِ خود، نمازها و عبادات مستحبي را انجام مي داد و روزه مي گرفت. يك شب كه در اتاق و پنجره بسته بود، دو نفر مثل ملائكه از سقف پايين آمده، به او مي گويند كه تو عبد منتخب خدا شدي. اين شمشير را بگير و به منزل فلان مرجع ديني برو و در خانه اش را بزن و گر چه وقت خواب است و خوابيده امّا بيدارش كن و تا او را ديدي، با شمشير گردنش را بزن. اين فرد هم گول خورده و شمشير را برداشت و رفت. تابستان بود و هوا گرم و مردم از نيمة شب به بعد مي توانستند بخوابند.

شب از نيمه گذشته بود و تازه آقا به بستر خواب رفته بود و در عالم خواب و بيداري بود كه اين شخص در زد. آقا عبايي بر دوش انداخته و دم در آمدند. وي كه خيلي مرد خوش اخلاق و خوبي بوده، مي گويد: چه فرمايشي داري؟ اين طلبه تا چشمش به آقا افتاد، معنويت ايشان باعث شد بگويد: ببخشيد! من بي جا مزاحمتان شدم. مسئله اي مي خواستم بپرسم كه يادم رفت. دو مرتبه مي آيم و مي پرسم. ايشان مي گويد: برو پسر جان و هر وقت يادت آمد بيا و بپرس. من در خدمتتان هستم. اين فرد برگشت و در راه با خودش گفت: اگر من اين مرد را كشته بودم، از كجا معلوم كه اشتباه نكرده باشم. به منزل رفت و همين كه در اتاق را بست، آن دو ملك باز آمدند. البته ملك نبودند، بلكه شياطين بودند و او تصوّر مي كرد آنها ملك هستند. آنها گفتند: چرا فرمان را اجرا نكردي؟ برو و زود اجرا كن و الّا مورد غضب امام زمان(ع) واقع مي شوي. اين بندة خدا كه ساده بود، باز بلند شد و رفت.1 دفعة دوم رفت و اين بار وقتي آقا آمد بيرون، گفت: آقا حلالم كنيد، من دو دفعه است كه شما را از خواب بيدار كرده و مزاحمتان شده ام. دير وقت است و اصل قضيه اين طور است، و قضيه را براي آقا تعريف كرد. ايشان گفت: پسر جان! اينها از طرف شيطان آمده اند. اينها بندگان خدا نيستند. شما كه پيغمبر نيستي كه ملك بر تو نازل شود. خود همين كه اينها آمده اند، دليل بر اين است كه از طرف شياطين آمده اند.

حالا برو و تا آمدند، شما فلان ذكر را بگو تا از شرّ آنها محفوظ بماني.2 وقتي آن طلبه وارد حجره شده و در را بست براي بار سوم آن دو ملك قلابي از سقف پايين آمدند و به او تشر زدند: چرا اجرا نكردي؟ بعد هم گفتند: اين شخص قابل هدايت نيست، برويم سراغ سيّد علي محمّد باب شيرازي. فرداي آن روز، سر و صدا برآمد كه در نجف، طلبه اي كه از شاگردان سيّد كاظم رشتي بوده و شيخي سبك بوده، ادّعا كرده است كه من باب امام زمان(ع) هستم. در ضمن هجده ماه تبليغات، تنها چند نفر به ايشان گرويدند و اين مقدمة ادّعاي بعدي ايشان شد كه گفت: من خود امام زمان هستم. بعد از مدّتي گفت: من پيغمبر خدا هستم و بعد از مدتي گفت: من خود خدا هستم.

فراموش نكنيم ساكنان ملكوت، قدرت هاي مخصوص به خود دارند و حتّي هر شيطان نيز كارهايي مي تواند انجام دهد و انسان بايد با توكل به خدا راه برود و استاد صالحي داشته باشد كه مسائل را با وي در ميان بگذارد. حالا اگر استاد هم نبود، با علمايي كه مورد وثوق هستند، مشورت كند.

چيزي كه تذكر آن بسيار لازم مي نمايد، اين است كه حضرت مهدي(ع) در ايّام غيب، ما را به كي سپرده است؟

و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا فإنّهم حجّتي عليكم و أنا حجّة الله عليهم،

اما در خصوص مشكلات و پيشامدهاي خود، به مجتهدان در احاديث،(مراجع تقليد) مراجعه كنيد. همانا آنان، حجّت ميان من و شما و من حجّت ميان خدا و آنان هستم.»

بايد حتماً به مراجع تقليد مراجعه

كرد، مرجع جامع الشرايطي كه از مسائل عرفاني و معنوي هم اطلاعات مفصّلي داشته باشد. اوست كه مي تواند راهنماي خوبي باشد. چرا كه زحمت كشيده، مطالعه هم داشته، رياضت هم كشيده و بزرگاني را هم ديده است. انسان ، معصوم نيست كه اشتباه نكند. هر جا كه خود انسان احساس كرد كه دارد اشتباه مي كند، حتماً خودش را به يكي از مراجع برساند. الحمدالله نعمت هم كه فراوان است. در قم، مشهد، نجف، تهران شخص به يكي از مراجع رجوع كند و بگويد كه مثلاً فلان مسأله و مشكل پيش آمده است. مثل همان شخص كه گفت: من سه شب است كه دارم اينها را مي بينم، اينها چي هستند ملائك اند، اجنّه اند، شياطين اند؟

نبايد تك رو بود. يكي از اساتيد بزرگوار ما مي فرمودند: اين شخص چنين و چنان كرد. امّا چون آن فرد متشرع و متديّن بود، نگذاشته كه پرت شود و اگر خداي نخواسته امر آن دو شيطان را اجرا كرده بود و آن مرد را شهيد نموده بود، آن وقت ديگر، ايماني برايش باقي نمي ماند و جزء حزب شيطان قرار مي گرفت. ادامه دارد

بخوان به نام رهايي!

سيد مهدي شجاعي بخوان به نام رهايي!

بخوان به نام بلوغ!

بخوان به نام صاعقه در التهاب شب.

بخوان به نام ساقه اميد در پهن دشت يأس!

بخوان به نام خالق خورشيد، و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس يلداي بي تنفس ديجور، نورباران كن!

بخوان نبي گرامي!

بخوان رسول عشق و اميد!

بخوان به نام نامي توحيد!

تو خواندي، هرم صداي تو قنديل هاي سكوت را ذوب كرد. آواي مهربان تو فضاي ميان زمين و آسمان را عطرآگين نمود.

بوي خوش عشق ملايك بي تاب را به طواف «حرا» كشانيد؛

انبيا انگشت حسرت به

دندان گزيدند؛

ابراهيم و اسماعيل از آنكه: حرا بود و ما به مرمت كعبه ايستاديم؟

موسي از آنكه: به طور، چرا رفتيم؟

عيسي از آنكه: آنچه در زمين يافتني بود، درآسمان چرا مي جستيم؟

و در اين ميانه تنها خاطر خدا بود كه راضي بود، چرا كه رحمت واسعه خويش را نمود عيني بخشيده بود.

فرشتگان برخي به رضايت بي سابقه خدا سجده مي بردند؛ بعضي عرق از جبين پيامبر مي ستردند؛ عده اي گوش به لطافت اين معاشقه مي سپردند و برخي از آنكه معشوق خداوند را در زمين مي ديدند _ نه در ميان خويش _ خون دل مي خوردند.

جبرئيل چه ذوق كرده بود كه پيام عاشق و معشوق را بر بال امانت خويش به يكديگر مي رساند.

آري، تو كه خواندي، آسمانيان، زمينيان اهل دل را به پايان شب سياه بشارت دادند، عرشيان كه هلهله مي كردند فرشيان را مژده آوردند كه: «قد جائكم من الله نور».2 مرداني از شرق اي پيامبر! سلام بر تو كه وعده هاي تو را با دست هاي لرزان خويش لمس مي كنيم.

ما فرموده تو را كه «از شرق، كساني راه را براي ظهور مهدي(ع) هموار مي كنند» از ياد نبرده ايم.

سلام بر تو! سلامي به طراوت خون هاي جوانانمان.

حاشا كه از ياد ببريم آن منظره را كه به ابوذر فرمودي:

«ابوذر! مي داني چه انديشه اي مشغولم داشته است و پرنده اشتياق دلم به كدام سوي پر مي كشيد؟ دلم به شوق ديدار برادراني مي تپد كه بعدها خواهند آمد، مقامشان هم سنگ مقام انبياست و منزلتشان در نزد خدا منزلت شهدا.

از پدر و مادر و برادر و خواهر خويش به خاطر جلب رضاي خدا دست مي كشند و آنچه مال در خورجين تملك دارند، فداي خدا مي كنند.

در مقام خشوع در مقابل خداوند

تا اوج ذلت رشد مي كنند، دل از دنيا و مافيها مي كنند...

دل هايشان رو به سوي خدا دارد، جان هايشان از خداست و دانششان براي خدا...».

اي پيامبر! از يادمان نمي رود آن خاطره را كه آنقدر از صفات اين عزيزانت مشتاقانه گفتي كه اشك در چشمانت نشست و همان حال كه زمين اشك هاي مبارك تو را در بغل مي فشرد دعايشان فرمودي: «خداوندا! حفظشان كن و ياريشان فرما در نبرد با دشمنان و چشمم را به ديدارشان در قيامت روشن كن».

پيامبر! عزيز خداوند! معشوق معبود! سلام بر تو!

تو كه قرن ها پيش براي اين عزيزانت گريستي و دعايشان فرمودي و مي دانستي و مي داني كه حيات و نصر و فتحشان به پشتوانه دعاي توست، اكنون در اين مخاطرات رهايشان نكن. پي نوشت ها:

1. مهدي شجاعي، خدا كند تو بيايي، تهران، نشر نيستان، 1378، چ3، صص5و6.

2. سووره مائده (5) آية 15.برايتان از جانب خدا نوري آمده است.

3. خدا كند تو بيايي، صص15_17.

كسي جزمن نيست! - احتجاج اميرالمومنين(ع)

در بعضي از كتاب هاي اهل سنّت1 به نقل از «عامربن واثله»2 آمده است: در روز شورا، نزد علي در خانة شوري بودم، پس شنيدم كه علي خطاب به مردم مي گفت:

«من با شما با دلايل و حجّت هايي سخن مي گويم، كه هيچ عرب و عجمي از شما نتواند در اين احتجاج تغييري بدهد. اي مردم، خدا را گواه مي گيرم و مي خواهم كه با در نظر گرفتن خدا بگوييد كه آيا در ميان شما كسي هست كه توحيد خدا را قبل از من پذيرفته باشد؟»

گفتند: «نه به خدا قسم».

فرمود:

«خداوند را گواه مي گيرم، كدام يك از شما در بهشت، همراه با ملائكه، برادري مثل برادر من، جعفر طيار دارد؟»

گفتند: «به خدا قسم هيچ كس ندارد.»

فرمود:

«شما را

به خدا، هيچ يك از شما، مثل من، عمويي چون حمزه، شير خدا و شير پيامبر خدا و آقاي شهيدان دارد؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، كسي از شما، همسري چون فاطمه زهرا، دختر پيامبر و بانوي زنان اهل بهشت، دارد»؟

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، كسي از شما هست كه فرزنداني چون دو فرزند من، حسن و حسين كه آقاي اهل بهشت هستند، داشته باشد؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:«شما را به خدا، كسي در ميان شما جز من هست كه ده بار با پيامبر نجوا كرده و هر بار صدقه اي داده باشد؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، به جز من كسي در ميان شما هست كه رسول خدا(ص) درباره اش گفته باشد، هر كه من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست، و خدايا هر كه با او دوستي كند تو با او دوستي، و هر كه با او دشمن است، تو دشمنش باش، و هر كه او را خوار گرداند، تو او را خوارش كن؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، كسي در ميان شما هست كه پيامبر اكرم(ص) به او فرموده باشد: خدايا محبوب ترين فرد در نزد خودت و در نزد من، آنكه بيش از همه تو و مرا دوست دارد را حاضر كن، تا با من اين پرنده را بخورد. پس من به سوي ايشان رفتم و آن طعام را با من ميل فرمودند، آيا كسي جز من اين گونه است؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، كسي در ميان شما جز من وجود دارد كه رسول خدا به او فرموده باشد: فردا اين پرچم را به دست كسي مي دهم كه خدا و رسول را دوست

دارد، خدا و رسول نيز او را دوست دارند و از جنگ باز نمي گردد، مگر آنكه فتح و پيروزي را خداوند به دست او انجام داده باشد؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، در ميان شما فردي كه رسول خدا دربارة او به بني اميّه گفته باشد: يا دست از مخاصمت هاي خود برداريد، يا مردي را خواهم فرستاد كه مثل خودم بوده و اطاعتش مثل اطاعت من و سرپيچي از او مثل سرپيچي از من باشد و با شمشير در ميان شما حكم نمايد، آيا جز من فردي اين گونه هست؟»

گفتند: «پروردگارا، نه».

فرمود:

«شما را به خدا، كسي جز من در ميان شما هست كه رسول خدا درباره اش فرموده باشد: كسي گمان نكند كه مرا دوست دارد ولي با اين مرد دشمن باشد؟»

گفتند: «پروردگارا، نه.»

فرمود:

«شما را به خدا، كسي جز من در ميان شما هست كه وقتي از چاه آب آوردم، سه هزار تن از ملائكه، از جمله جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل به او سلام كرده باشند.»

گفتند: «نه، به خدا.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من كسي در ميان شما هست كه از آسمان درباره اش ندا شده باشد: هيچ شمشيري جز ذوالفقار، و هيچ جواني جز علي وجود ندارد؟»

گفتند: «نه، به خدا.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من كسي هست كه جبرئيل در جنگ حنين درباره اش گفته باشد: اين معناي برابري است، آن گاه رسول خدا درباره اش گفته باشد: علي از من و من از او هستم، سپس جبرئيل بگويد: من هم از شما دو نفر هستم؟»

گفتند: «نه به خدا، كسي در ميان ما اين گونه نيست.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من كسي در ميان شما

هست كه پيامبر درباره اش فرموده باشد، با فرمان پيامبر با قاسطين و مارقين و ناكثين مي جنگي؟»

گفتند: «به خدا، كسي نيست.»

گفتند: «نه، به خدا، كسي در ميان ما اين گونه نيست.»

فرمود:

«شما را به خدا، در ميان شما كسي جز من هست كه رسول خدا درباره اش فرموده باشد: من بر اساس تنزيل قرآن جنگيدم و اي علي تو بر اساس تأويل آن مي جنگي؟»

گفتند: «به خدا كسي نيست»

فرمود:

«شما را به خدا جز من كسي در ميان شما هست كه آفتاب بعد از غروبش براي او برگردانده شود تا نماز عصر را در وقتش بخواند؟»

گفتند: «به خدا كسي نيست.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من در ميان شما كسي هست كه پيامبر در شأن او فرموده باشد: جز مؤمن كسي تو را دوست نمي دارد و جز كافر كسي تو را دشمن نمي دارد؟»

گفتند: «به خدا كسي نيست.»

فرمود:

«شما را به خدا، آيا مي دانيد كه پيامبر اكرم(ص) درِ تمامي خانه هاي اصحاب را به مسجد بست و درِ خانة مرا باز گذاشت، آن گاه شما اعتراض كرديد و پيامبر اكرم در جواب شما فرمود: از پيش خود چنين نكردم، بلكه خداوند بود كه درِ منزل ديگران را بست و درِ خانة علي را باز گذاشت؟»

گفتند: «خدا را گواه مي گيرم كه همين طور است.»

فرمود:

«شما را به خدا، آيا مي دانيد كه در روز طائف پيامبر اكرم(ص) با من به نجوا پرداخت و اين مسئله به طول انجاميد و شما اعتراض كرديد و پيامبر فرمود: من خودسرانه اين چنين نكردم، بلكه خداوند مرا به اين نجوا واداشت؟»

گفتند: «خدا را شاهد مي گيرم كه همين طور است.»

فرمود:

«شما را به خدا، آيا مي دانيد كه

پيامبر اكرم فرمود: حق با علي و علي با حق است و به هر سو كه بچرخد حق هم با او مي چرخد؟»

گفتند: «خدا را گواه مي گيريم كه همين طور است.»

فرمود:

«شما را به خدا آيا مي دانيد كه پيامبر اكرم فرمود: من دو امانت بزرگ، در ميان شما به يادگار مي گذارم كه تا وقتي به اين دو چنگ زنيد، گمراه نمي شويد كه يكي كتاب خدا و ديگري عترت من است و از هم جدا نمي شوند تا روز قيامت در كنار حوض كوثر به من برسند؟»

گفتند: «خدا را گواه مي گيريم كه همين طور است.»

فرمود:

«شما را به خدا، آيا در ميان شما كسي جز من هست كه پيامبر اكرم(ص) هنگامي كه از مشركان هراس داشت به او فرموده باشد: چه كسي جانش را فداي من مي كند؟ و من جان خود را فداي ايشان كردم و در بسترشان آرميدم؟»

گفتند: «به خدا، در ميان ما، كسي جز تو اين چنين نيست.»

فرمود:

«از ميان شما، كسي جز من با عمرو بن عبدود عامري آن جا كه شما را به مبارزه مي خواند، زورآزمايي كرد؟»

گفتند: «نه به خدا فقط تو بودي.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من كسي در ميان شما هست كه «آية تطهير» درباره اش نازل شده باشد، آن جا كه خداوند فرمود: خدا اراده كرده است كه از شما اهل بيت هر گونه پليدي را بردارد و شما را كاملاً پاك سازد؟»

گفتند: «به خدا فقط تو هستي.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من در ميان شما كسي هست كه پيامبر اكرم به او گفته باشد: تو سرور مؤمنين هستي؟»

گفتند: «به خدا قسم جز تو كسي نيست.»

فرمود:

«شما را به خدا، جز من كسي در ميان شما

هست كه پيامبر اكرم(ص) به او فرموده باشد: هر چه از خدا براي خودم خواستم، براي تو نيز عين همان را خواستم؟»

گفتند: «نه به خدا، كسي جز تو نيست.» پي نوشت:

1. خوارزمي اين روايت را با دو لفظ و در دو جا در كتاب مناقب، صفحات 238 و 248 و «ابن حجر» در كتاب الصواعق المحرقه، ص 77 بعضي الفاظ آن را نقل كرده اند.

2. به نقل از بحراني، سيّد هاشم، علي و السنّة.

كشتي نجات

آيت الله سيدرضا بهاءالديني(ره)

ولايت؛ بزرگ ترين نعمت

بزرگ ترين و مهم ترين نعمت و رحمت الهي براي موجودات، نعمت ولايت است؛ نعمت ولايت ولات(ع). خداوند متعال مي فرمايد:

ثم لتسئلنّ يومئذٍ عن النّعيم.1

روز قيامت از نعمت هاي داده شده از جانب خدا از همة شما مي پرسند.

در اين آيه، نعمتي كه مورد مؤاخذه و سؤال است، نعمت ولايت است، سؤال از نعمت ولايت است كه آيا حق اين نعمت ادا شده است؟ ولايت، مورد توجه حق و پيغمبر خدا است. پيغمبر خدا(ص) از روز اوّل به اين مسئله كه قدرت مسلمين بايد در دست رجل الهي باشد و مرد الهي بايد اسلام را پياده كند، اهتمام داشت. مسئلة خلافت مولا علي(ع) براي اين است كه احكام شرع و قوانين اسلامي بايد به دست مرد الهي اجرا شود. تمام حوادثي كه از مبدأ تاريخ اسلام تا امروز، متوجه مسلمانان شده است، براي اين است كه حكومت به دست رجل الهي نبوده است. نعمت ولايت، براي منافقان، چپ و راست و شرق و غرب هم رحمت است و يكي از فوايد آن، اين است كه در وجود، آرامش ايجاد مي كند. آن قدر كه [در اسلام] اهتمام به ولايت هست، به نماز

نيست. سفارش هاي پيامبر نسبت به اهل بيت(ع) به مصلحت اجتماع بوده است، نه اين كه پيامبر رعايت اهل بيت را كرده باشد.2 لزوم تقويت ولايت

حال كه رحمت و نعمت ولايت نصيب ما شده است، بايد آن را تقويت كنيم. نيروي ولايت است كه نيروهاي شيطاني را از بين مي برد و تا نيروهاي شيطاني از بين نرود، حكومت برقرار نمي شود. فقط حركت و قدرت ولايي است كه مي تواند قدرت هاي شيطاني شرق و غرب را نابود كند. در حكومت اسلامي، حيوانات هم استفاده مي كنند. اسلام حتّي در برخورد با نباتات(گياهان) و اشجار هم آداب دارد. آداب اسلام، سلطه گري و غارت گري نيست. روش اسلام عدالت اجتماعي است، لكن هنوز آن طور روشن نيست. بالاخره يك روز بايد مرد الهي در اين جهان حكومت كند و شما آثار حكومت الهي را مشاهده كنيد. تمام قدرت ها بايد جمع شوند و قدرت ولايي را تأييد كنند، تا همة قدرت هاي شيطاني نابود شوند. و اين معنايي است كه پيغمبر خدا(ص) از اوّل نسبت به آن اهتمام داشت. پيغمبر خدا و ائمه و اوليا، كار خود را كردند؛ لكن اجتماع نتوانست قدرت الهي را حس كند. مردان الهي و حق پرست، بايد اين حكومت را به دست گيرند، تا بشر تكامل پيدا كند. مبدأ هر كمال علم و دانش است، مبدأ هر سعادت علم و دانش است. بايد از اين مبدأ حركت كرد، تا انسان شناس و خداشناس شد. بايد دستگاه خدا را فهميد و با آن آشنا شد. خليفة خدا، واسطة فيض

«خليفةالله كسي است كه صفات و علم و كارهايش خدايي باشد.3 خليفةالله، واسطة فيض است. همة بركات از عقل و مخلوق اوّل است كه پيامبر است

و حيات آفرينش از حيات پيغمبر خداست.

... اين ها در دنيا قابل تصور نيستند. اهل بيت عصمت و طهارت، دوازده امام، مولي علي(ع)، پيامبر خدا(ص) و حضرت زهرا(س) و اين گونه هستند. جهان مثل اين ها ندارد. بدانيد تمام اين مجالس از بركات اين ها است، كلمات4 مال اين ها است. آثار مال اين ها است. همين مجلس هم از آثار پيامبر خداست. اگر پيامبر خدا نبود، اين مجالس هم نبود. اگر حياطي در آفرينش هست، حيات پيغمبر خداست. همه به بركت حيات پيغمبر خداست. بدانند كه پيغمبر خدا به گردن همة اجتماع، به گردن جن و انس و ملائكه تا روز قيامت داراي حق است.5

اگر الآن در تمام كرة زمين چهار نفر اهل صلاح باشند، از بركات پيامبر خداست؛ خودشان اهل صلاح نشده اند، بلكه زحمات پيامبر خدا آن ها را اهل صلاح كرده است. اين طور انسان هايي نيز داريم كه نور آن ها تا قيامت مي تواند آتش ها را خاموش كند. در زمان ظهور حضرت مهدي(ع)، روشن مي شود كه اين اعتراض ملائكه بي جاست.6

اعتراض ملائكه به خدا اين بود كه چرا مي خواهي انساني را خليفة خود كني كه در زمين فساد انگيزد. ملائكه جنبة ناريّت انسان را مي ديدند. لذا فساد و سفاكي او در ديدشان بود. ملائكه حساب نوريّت انسان را نكرده بودند؛ كه نوريّت اگر در اطاعت حق واقع شود، ناريّت او را خاموش مي كند. تا آنجا كه انسان نبي خاتم و ائمة معصومين(ع) مي شود كه نوريت او تا قيامت آتش ها را مي گيرد و منشأ اثر است و انتخاب آن هم از جانب خداست. امامت از جانب خدا

و إذا إبتلي ابراهيم ربّه بكلماتٍ فاتمّهن قال إنّي جاعلك للنّاس إماماً.7

وقتي خدا ابراهيم

را با حوادث گوناگون آزمود و او از عهدة همة آزمايش ها نيكو برآمد، ذات اقدس احديت فرمود حال تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم.

كسي ديگر قدرت ندارد و نمي تواند امام ساز، نبي ساز و خليفةالله ساز باشد. خليفةالله كسي است كه به حسب اسلاف و ارحام، طيّب و طاهر باشد. آبا و امّهات و اجداد او به غزارت(كثافت) دنيا آلودگي پيدا نكرده باشند. خليفةالله كسي است كه مثل عيسي بن مريم(ع) در طفوليت مي گويد:

إنّي عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيّا.8

من بندة خدايم، خدا به من كتاب داده و مرا پيغمبر نموده است.

من بندة خدا هستم، مطيع خدا هستم، مطيع هوا و هوس نيستم. جعل(قرار دادن) امامت و خلافت، از مجعولات (قرارداده ها)حق است، از مجعولات الهي است. اين مثل حركت منظومة شمسي است؛ كسي قدرت ندارد نظام شمسي را ايجاد كند. حركت آن ها را به گونه اي تنظيم كند كه گياهان زنده شوند، انسان ها و حيوانات حركت كنند. «سخّر لكم الشمس و القمر9؛ آفتاب و ماه را مسّخر دست شما كرديم». خليفةالله نيز اين چنين است. جاعل نمونة صفات حق تعالي خود حق تعالي است. علي(ع) دربارة رسول خدا(ص) مي فرمايند:

و لقد قرن الله به صلي الله عليه و آله من لدن ان كان فطيماً اعظم ملكٍ من ملائكته يسلك به طريق المكارم.10

خداوند بزرگ ترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا از همان وقتي كه حضرتش را از شير گرفتند، شب و روز او را به راه هاي اخلاق كريمه و صفات پسنديده رهنمود سازد.

از وقتي كه پيامبر خدا را از شير گرفتند، دستگاه خدا مواظب او بوده است. موسي(ع) بايد در خانة فرعون تربيت شود؛ ولي

تربيت الهي. فرعون با آن درندگي بايد در برابر موسي رام باشد و اين غير از قدرت الهي قدرت ديگري نيست. هزاران بي گناه نابود مي شود تا موسي پيدا نشود، ولي موسي در خانة فرعون تربيت مي شود. خليفةالله اين چنين نماينده اي است. بايد مالك هوا و هوس خود و مالك نفس خود باشد. مالكيتي كه موسي مي گويد: «لا أملك الّا نفسي و أخي»11؛ از همة جمعيت بني اسرائيل فقط مالك دو چيز شدم: مالك نفس خودم و مالك برادرم. مالكيتي كه علي(ع) به مالك مي گويد: «فأملك هواك»12... پس جاعل و سازندة نمايندة خدا خود خداست، شما نمي توانيد خليفة الهي جعل كنيد. اگر قدرت و حكمت و علم و صبر الهي نباشد، او در برابر كودتاها و توطئه ها مضطرب مي شود. اين چنين نيرويي بايد از جانب خدا در او باشد. اضطراب را بايد خدا حفظ كند. سكونت و آرامش مال خدا است. فقط خدا مي تواند حافظ باشد.»13

«خليفةالله و نمايندة حق بايد در برابر توطئه هاي شيطاني آرامش داشته باشد، سكون خود را از دست ندهد، اضطراب پيدا نكند. مثل ما نباشد كه اگر همسايه در مورد ما سوء نيت دارد، تا صبح خوابمان نبرد. خليفةالله در برابر حزب شيطان، آرامش و قدرت و علم مي خواهد و غيرخدا نمي تواند چنين موجودي را بسازد. شما اگر خيلي زرنگ هستيد غيبت ها را تعطيل كنيد. تهمت ها، فحش ها و دروغ ها را تعطيل كنيد، اگر اين چنين كرديد، تازه يك نصف آدمي مي شويد؛ به حساب حال خودتان نمي توانيد خليفةالله بسازيد.»14

آن كس كه خليفةالله را نمي شناسد و قدرت شناخت ندارد، چگونه او را يقين كند. امام رضا(ع) در مرو مفصل خطبه خواند و در فرازي فرمود:

اين

جهّال چگونه مي خواهند تعيين خليفه كنند و حال آن كه فكر آن ها به قلة بلند امامت نمي رسد:

امامت؛ گران قدرتر، بلندمرتبه تر، گسترده تر و ژرف تر از آن است كه مردم بتوانند با عقول خود يا به واسطة افكارشان به آن دست يابند.15

مسئلة ولايت و امامت آن است كه آدم ابوالبشر با توسل به آن ها حركت را آغاز مي كند. توسل آدم(ع)، به خمسة طيبه(ع)

علما در شرح، تفسير و توضيح آية مبارك:

فتلقّي آدم من ربّه كلماتٍ فتاب عليه.16 حضرت آدم كلماتي را از پروردگارش دريافت كرد و با توسل به آن ها توبه كرد و توبه او مورد قبول واقع شد.

فرمودند: «آدم وقتي كه به وسيلة وسوسة شيطان از بهشت بيرون رفت و از مرتبة جهت الهي تنزل پيدا كرد، كلماتي را از خداي تعالي تلقي كرد. تلقي و لقاي كلمات، به وصول و رسيدن به آن ها است. كلمات و اسماي اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، گاهي با القاي خداي تعالي به نفوس بشري واصل مي شود؛ يعني خدا القا مي كند، و گاهي وصول و لقاي كلمات به محاوره است؛ همان طور كه با شما مذاكره مي كنيم و كلماتي از طريق گوش شما به قلب شما مي رسد و قلب شما با كلمات ملاقات مي كند. خداي تعالي اين كلمات و اسماي خمسة طيبه و اسماي معصومين(ع) را به آدم القا كرد و اين كلمات به قلب آدم رسيد. كلمات، همين اسامي چهارده معصوم است.17 هم اسما كلمات است و هم مسمّا. اسما، كلمات اصطلاحي و لغوي است. مسمّا هم كلمات لغوي است، بلكه تمام موجودات آفرينش داخل در كلمه اند. «كلم»، به حسب معناي لغوي جرح است. تمام اين انوار مقدس، جارح

حجاب هاي ظلمت و حجاب هاي بي عدالتي و ظلم هستند. انواري كه الآن در جهان بشريت هست، از بركات اهل بيت عصمت است. همان طور كه نور شمس، شكافندة تاريكي شب است. انوار الهي هم شكافندة ظلمت هاي حكومت هاي طاغوتي هستند. به وسيلة اين انوار، ظلمت هاي جهل و حجاب هاي قلب برطرف و محو مي شود. حجاب قلب را بايد برنامة اسلام، با علوم و معارف اسلام، با فقه اسلامي و با اخلاق و آداب و معاشرت هاي اسلامي برطرف كرد.»18

«اسامي اهل بيت(ع) و همچنين مسمّي داخل در كلمات هستند. اين ها حجاب هاي ظلمت را نابود مي كنند. اگر در عالم حياتي هست، به بركت اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است. اين نور شكافندة تاريكي هاي جهل و ظلمت و طاغوت و طاغوتيان است. كلمه، معنايش جارح است. اين كلمات را آدم از خداي تعالي و به القاي او تلقي كرد، يعني خدا الق كرد و آدم تلقي كرد، هم اسما را و هم مسمّا را. نجات آدم به وسيلة همين اسما است؛ به اين معنا كه كمال عبوديتي كه اسلام دارد و كمال عبوديتي كه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) دارند، همان، سازندة آدم هم هست. آدم به ملاقات اهل بيت عصمت و طهارت، به حسب اسما و به حسب مسمّي ساخته شده است، گرچه اهل بيت(ع) در زمان آدم نبودند. نحوة لقاي آدم به اهل بيت، همان نحوة لقاي به خداي تعالي است، نحوة لقاءالله است، انسان همان طور كه به لقاءالله واصل مي شود، آدم هم آن روز به لقاي اهل بيت(ع) واصل شد و آن سازندگي را كه در مقام كمال عبوديت و كمال انسانيت است به دست آورد. همه بايد از اين سازندگي استفاده

كنند. همه بايد از اين بيت استفاده كنند. بيت علم، بيت اهل بيت نبوت و رسالت است. به همين وسيله، آدم ساخته شد و به مرتبة اوّل رجوع كرد، همان مرتبة عالي، همان بهشت، و بهشتي است.»19 با دقت در اين بيان بلند اوج انتساب ولايتي حضرتش روشن و آشكار مي گردد كه مي فرمايد:

نحوة لقاي آدم با اهل بيت، همان نحوة

لقاءالله است.

در منهج الصادقين، مرحوم ملافتح الله كاشاني مي گويد: اصّح روايت آن است كه حق- سبحانه- به استشفاع آل عبا، قبول توبه آدم كرد؛ چه اين روايت از ائمة صادقين(ع) مأثور است و در كتب ديگران مسطور است و از آن جمله «ابن مغازلي شافعي»، كه يكي از اعاظم اهل سنّت است، به اسناد خود از ابن عباس روايت كرده است كه او فرمود:

من از حضرت رسالت پرسيدم: كه يا رسول الله آن كلمات كه آدم از پروردگار خود تلقي نمود و آن را وسيلة قبول توبة خود گردانيد، كدام كلمات بود؟ حضرت فرمود: كه آن اسم، من و علي و فاطمه و حسن و حسين بود كه آدم از پروردگار خود تلقي نمود و آن را وسيلة شفاعت خود ساخت و گفت خداوندا به حرمت اين اسامي و قدر و مرتبة محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين كه توبه من را قبول كني و از آن چه از من صادر شده است، درگذري. حق تعالي از بركات اين اسما از زلّت(خطا) او درگذشت و او را برگزيد و تاج اجتبا بر سر او نهاد.20

نقل قول ابن مغازلي را بدين جهت از مؤلف و مفسر محترم منهج الصادقين آورديم تا دانسته شود كه علاوه بر محدثان

شيعه، عامه نيز روايت توسل حضرت آدم به ائمة معصومين(ع) را دارند و بايد دانست كه آشنايي با ولات و فهم و درك آنان كه خود كلمةالله اند و درك و فهم كلام و گفته هاي آنان، بدون طهارت باطن و تزكيه ممكن نيست. تزكيه شرط درك كلام خدا، پيامبر و ائمه(ع)

«اگر مي خواهيد موفق به درك و فهم كلمات انبيا، كلمات كتاب خدا، نهج البلاغه، و كلمات صحيفة سجاديه شويد، بايد مزكي شويد. اگر مزكّي شديد درك مي كنيد. آن چه را متكلم اراده كرده است، معلوم نيست بفهميد، لكن مصاديق مفاهيم به اختلاف نفوس مختلف است. قرآن مي گويد:

لايمسّه إلّا المطهرّون.21

كتاب عزيز را غير از انسان مطهّر نمي تواند بفهمد.

فهم حكيمانه مي گويد: مراد از مطهّر، مطهر از پليدي هاست، مطهر از رذائل نفساني و مطهر از شرك است. تا زماني كه انسان از اين رذائل طهارت پيدا نكند و پاك نشود، با كتاب خدا آشنا نمي شود. درك فقهي مي گويد: يعني تماس بدني و اعضا و جوارح؛ يعني بي وضو نمي توان دست به قرآن بزني، اين هم درست است. اين هم مطهر است. طهارت از ارجاس، تطهير است. اهل بيت(ع) در مرتبة اعلاي طهارت

تطهير در آية:

إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً.22

تطهير از رذائل است و با تطهير از اعيان نجس، خيلي فاصله دارد. انسان در تطهير از اعيان نجس، ظرف چند دقيقه مي تواند سرتاپاي بدن نجس را با آب تطهير كند، ولي در تطهير از رذائل، انسان پنجاه سال هم زحمت بكشد، معلوم نيست موفق به آن شود. لذا بايد گفت: مورد اين آيه، اهل بيت عصمت و طهارت هستند و كسي جز ولايت رتبة اعلاي

طهارت را ندارد.23 پي نوشت ها:

با استفاده از سيري در آفاق، يادنامة آيت الله بهاءالديني با تلخيص.

1. سورة تكاثر، آية 8.

2. پياده شده از نوار.

3. همان.

4. مراد از كلمات، كلمات ادعيه مثل دعاي عرفه امام حسين(ع) ترددي في الاثار يوجب بعدالمزار (اين مقام مال اوست كس ديگر نمي تواند اين حرف را بزند اين حرف مال آن مرد الهي است).

5. همان.

6. همان.

7. سورة بقره (2)، آية 124.

8. سورة مريم (19)، آية 30.

9. سورة بقره (2)، آية 33.

10. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 192.

11. سورة مائده (5)، آية 25.

12. نهج البلاغه صبحي صالح، نامة 53، ص426.

13. پياده شده از نوار.

14. همان.

15.كليني، اصول كافي، كتاب الحجه، ج1، ص199.

16. سورة بقره (2)، آيه 34.

17. در تفسير نورالثقلين، ج1، ص56، ذيل آية شريف، روايات متعدد آمده است كه بيشتر آن حاكي است كه كلماتي كه القاء به حضرت آدم شد، نام خمسة طيبه بود. امّا از آنجايي كه «كلهم نورٌ واحد» و چهارده معصوم يك نورند، سخن آقا اوج بيشتر دارد.

18. پياده شده از نوار.

19. همان.

20. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ج1، ص166.

21. سورة واقعه (56)، آية 79.

22. سورة احزاب (33)، آية 33. به درستي كه خدا اراده كرده رجس و پليدي را از شما دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.

23. پياده شده از نوار، (در تفاسير عامه آمده است كه اين آيه در طهارت نبي خاتم و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين(ع) نازل شده است. ثعلبي در تفسيرش و حاكم حسكاني در شواهدالتنزيل، ج2، ص52 به بعد و صفحات 31، 11، 28 ، 29 ،31در المنثور ذيل آيه مورد بحث، تفسير نمونه، ج17، ص300.

نشانه هاي ظهور

مهدي خروج مي كند و بر سر او ابر سفيدي است و از ميان آن ابر يك منادي ندا سر مي دهد كه اين مهدي خليفه و جانشين خدا است، پس از او پيروي كنيد. گفته مي شود كه اين ندا به همه جاي زمين مي رسد و هر كس، آن را به زبان خود مي شنود.

مترجم: سيد شاهپور حسيني

در كتاب نورالابصار از امام محمد باقر(ع) در مورد نشانه هاي ظهور روايت شده است: «آن گاه كه مردان شبيه زنان شوند و زنان شبيه به مردان، زنان بر زين اسبان نشينند و مردم نمازها را از ياد ببرند و از شهوت هاي خويش فرمان برداري كنند و خون ريزي را بي اهميت شمارند و در معاملات خويش رباخواري كنند و به زنان تظاهر كنند و بناها برپا سازند و دروغ را حلال شمارند و رشوه گيري كنند و از هوي و هوس پيروي كنند و دين را به دنيا فروشند و رابطه با خويشان نزديك را قطع كنند و نسبت به غذا بخل ورزند و بردباري، ضعف شمرده شود و ستمكاري، افتخار. فرماندهان از تبهكاران و زناكاران باشند و وزيران از دروغ گويان، امينان مردم از خيانت كاران، ياري رسانان از ستم كاران، قاريان قرآن از فاسقان. ستم پديدار شود و طلاق بسيار و فجور و زنا آشكار شده و شهادت دروغ پذيرفته شود و مردم شراب خواري كنند، مردان بر مردان سوار شوند و زنان به زنان كفايت كنند و غنيمت گيرندگان، اموال فقيران را از آن خويش سازند صدقه دادن، زيان به شمار آيد و مردم، از ترس زبان اشرار، از آنها در هراس باشند. سفياني از شام خروج كند و يمني از يمن و خسف بيداء (فرو رفتن زمين)

در منطقه ميان مكه و مدينه اتفاق افتد. پسري از خاندان محمد، ميان ركن و مقام كشته شود و فريادگري از آسمان، فرياد برآورد كه حق با او و پيروان اوست. آن گاه كه امام خروج كند، پشتش را به كعبه تكيه مي دهد و سيصد و سيزده نفر از يارانش، با او ديدار مي كنند و نخستين كلماتي كه بر زبان مي آورند، اين آيه است: بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين1

سپس امام مي فرمايد:

من بقيةالله (ذخيره الهي) هستم و خليفه و جانشين خدا و حجت او بر شما و همگي اين گونه بر او سلام مي دهند:

السلام عليك يا بقيةالله في أرضه.

سلام بر تو اي بقيةالله بر زمين او. آن گاه كه ده هزار مرد نزد او گرد آيند، نه مسيحي اي باقي مي ماند و نه يهودي اي و نه كساني كه غير خدا را پرستش مي كنند، مگر آنكه به او ايمان آورند و او را تصديق كنند. ملت يكي شود، ملت اسلام؛ و هر معبودي جز خداوند بلندمرتبه در زمين باشد، از آسمان بر آن آتشي فرو مي بارد و آن را مي سوزاند. اين حديث و امثال آن، حاوي شمار زيادي از نشانه هاي ظهور است و شايسته آن است كه به صورت كامل و جامع شرح داده شود اما فرصت و مجال ما اندك است و شرح آن در بحث ما نيست، به همين دليل تنها به برخي از موارد آن اشاره مي كنيم: _ شبيه بودن مردان به زنان: يا از جهت اينكه آنان مخنث اند و با آنها لواط مي شود، يا از جهت نوع كارهايي كه آنها انجام مي دهند. يعني كارهايشان شبيه به كارهاي زنانه است و

زن وارد ميدان هاي كار سخت و طاقت فرسا مي شود كه با خلقت و طبيعت ضعيف و احساسات و عاطفه سرشار او ناسازگار است. يا ممكن است شبيه بودن از نظر لباس پوشيدن، باشد همة اينها امكان دارد و ممكن است اين تشابه به صورت هاي ديگر هم باشد. _ كشتار نزد مردم امري آسان و بي اهميت باشد. _ مي گويند دروغ حلال است و حرام نيست. _ در مورد غذا بخل ورزند. _ امينان از خيانت كارانند. يعني كساني از مردم كه تظاهر به نيكوكاري مي كنند و مردم، آنها را امين به شمار مي آورند، معلوم مي شود كه آنان در مال و ثروت و خون و آبروي مردم خيانت مي كنند. _ يعني قاريان قرآن كه نيكو قرآن تلاوت مي كنند، اما از قرآن فايده اي نمي برند و به آن عمل نمي كنند. _ ستم پديدار شود؛ يعني ستم آشكار و روشن و ظاهر مي شود و ستم كار ستم خويش را از ترس يا از روي شرم و حيا از كسي پنهان نمي كند. _ زنان ازدواج نمي كنند، بلكه زنان براي برطرف ساختن شهوت و غريزه جنسي خود از زنان ديگر بهره مي برند و به آنها كفايت مي كنند و اين مسأله در اسلام به «سحق» معروف است و شديداً نهي شده و حرام است و مجازاتي ويژه دارد كه در كتاب هاي فقهي ذكر شده است. زيرا باعث ويراني بنيان خانواده و در نتيجه نابود ساختن امت و مردم است. _ هر كس اموال فقيران را به دست آورد، آن را غنيمت به شمار مي آورد و آن را براي خود برمي دارد و آن را مي خورد و به كسي ديگر نمي دهد. _ اگر كسي چيزي به صدقه دهد،

آن را ضرر و زيان براي خود مي داند كه مالش را از دست داده و اين كنايه از اين است كه مردم بدون رضايت و خشنودي كامل صدقه مي دهند. _ فردي است كه از يمن خروج مي كند، مردم را دعوت به گرويدن به حق و اسلام مي كند و آن گونه كه حديث امام باقر آمده، اوست كه امنيت لازم جهت امام مهدي(ع) را فراهم مي آورد.2 _ ارتش سفياني كه از جانب شام به سوي مكه مي آيد تا با امام مهدي(ع) بجنگد، زمين در اين منطقه آنها را مي بلعد. متن و تأكيد اين مورد در برخي حديث ها آمده است. _ معبوداني به جز خداوند بلندمرتبه يعني بت ها و امثال آن. نشانه هاي عجيب و غريب

در كتاب البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تأليف متقي هندي حنفي از عبدالله بن عبّاس روايت شده است كه:

مهدي خروج نمي كند مگر آنكه نشانه اي از خورشيد به در آيد. آن نشانه آن گونه كه در روايت ها آمده: سري بيرون از خورشيد است كه ندا مي دهد آگاه باشيد كه ولي خدا، مهدي موعود، ظهور كرد پس با او بيعت كنيد. در برخي احاديث آمده است كه او جبرئيل است.

در روايتي ديگر از همين كتاب آمده است:

محمد بن علي(ع) گفت: مهدي ما را دو نشانه است كه آن دو نشانه، از زماني كه خداوند آسمان ها و زمين را آفريده، وجود نداشته اند. در شب اول ماه رمضان، ماه گرفتگي پيش مي آيد و در نيمه ماه، خورشيد گرفتگي اتفاق مي افتد. در شرح اين روايت بايد گفت: با توجه به علم ستاره شناسي غير ممكن است پديده ماه گرفتگي در اول ماه اتفاق بيفتد و به همين دليل است كه اين

اتفاق در تاريخ خورشيد و زمين و هستي اتفاق نيفتاده است. همچنين از نظر علم ستاره شناسي، روي دادن پديده خورشيد گرفتگي در اواسط ماه، امري غير ممكن است. علاوه بر اين، طلوع خورشيد از سمت مغرب نيز غير ممكن است. زيرا اين امر مستلزم اين است كه زمين به دور خورشيد بچرخد و اين مسئله، از ابتدايي تر ين مسائل و غير ممكن ترين آنهاست؛ زيرا اين نوع چرخش، در حقيقت بر خلاف قوانين و سازمان جهان و نيروي جاذبه است. امّا آفرينندة توانا بر همه چيز، اين امور غير ممكن را به عنوان نشانه هايي براي اجازة ظهور ولي اش و اجرا كننده دينش، امام مهدي(ع) انجام مي دهد. خسوف و كسوف در اين حديث آمده و مسأله طلوع خورشيد از سمت مغرب در برخي حديث هاي ديگر آمده است. فتنه ها، بدترين فتنه ها

متقي هندي حنفي در ادامه از الحكم ابن عتبه نقل مي كند:

به محمد بن علي(ع) گفتم: شنيده ام كه از شما مردي خروج مي كند كه در ميان اين امت، عدالت را اجرا مي كند. گفت: ما بدان چه مردم آن را مي بينند، اميد داريم و اگر حتي يك روز بيشتر از دنيا باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را طولاني مي كند تا آنچه اين امت اميد و آرزوي آن را دارند، پيش بيايد، امّا پيش از آن، فتنه هايي خواهد بود. بدترين فتنه ها كه انسان صبح را به شب مي رساند، در حالي كه كافر است. پس هر كدام از شما اين زمان را درك كرد، بايد از خدا بترسد و بايد خانه نشين شود. در توضيح اين روايت بايد گفت: «من احلاس بيته» يعني كسي كه خانه اش را ترك نمي كند و كنايه از اين است

كه شخص، داخل مذهب و راه باطل مردم نمي شود. اين خبر بدين معني نيست كه مردم به حال خود رها مي شوند و امر به معروف و نهي از منكر انجام نمي شود، زيرا اين دو واجب بزرگ كه واجبات ديگر در گرو آنها هستند، رها مي شوند.

معني اين حديث، مفهوم همان عبارت ديگري است كه در حديث آمده است كن في الناس و لا تكن معهم.

در ميان مردم باش ليك با آنها مباش. اين كاري بس سخت و دشوار است، اما تا زماني كه دستور بودن در ميان مردم و آميختن با آنها باشد، بايد اين كار را انجام داد تا شخص، آنها را امر به معروف و نهي از منكر كند. در اين كتاب هم چنين از حضرت اباعبدالله حسين بن علي(ع) نقل شده است:

چون نشانه اي از آسمان به صورت آتشي بزرگ از جانب مشرق، در شبانگاهان ديدند، آن گاه زمان فرج آل محمد يا فرج مردم است و آن گام هاي مهدي(ع) است. در ينابيع المودة در مورد تفسير اين آيه كه اگر بخواهيم آيتي از آسمان بر آنها فرو فرستيم3 از ابوبصير و ابن جارود از امام باقر(ع) نقل شده است كه ايشان گفتند: «اين آيه در مورد قائم نازل شده و يك منادي از آسمان به نام او و نام پدرش ندا سر مي دهد.» صيحه آسماني

در ينابيع المودة در مورد اين كلام خداوند بلند مرتبه:

واستمع يوم ينادي المناد من مكانٍ قريب يوم يسمعون الصّيحة بالحق. به عنوان يوم الخروج و صيحه در اين آيه، صيحه اي از آسمان است كه در روز خروج حضرت قائم(ع) شنيده مي شود.

در البرهان في علامات مهدي آخرالزمان نيز آمده است:

مهدي خروج مي كند در حالي كه روي سر او فرشته اي است كه ندا سر مي دهد اين مهدي(ع)، خليفه و جانشين خداوند است، پس از او فرمان برداري كنيد. در بيان، تاليف گنجي شافعي از عبدالله بن عمر نقل شده است: پيامبر(ص) فرمودند:

مهدي خروج مي كند و بر سر او ابر سفيدي است و از ميان آن ابر يك منادي ندا سر مي دهد كه اين مهدي خليفه و جانشين خدا است، پس از او پيروي كنيد. گفته مي شود كه اين ندا به همه جاي زمين مي رسد و هر كس، آن را به زبان خود مي شنود. اين معني و مفهوم، براي برخي كه به غيب و عموميت قدرت خداوند بلندمرتبه ايمان نداشتند، سخت و سنگين بوده است، اما اين مسئله در حال حاضر حل شده است. چرا كه انسان ناتوان، دستگاهي را اختراع كرده كه در مجالس و محافل مختلف و در كشورهاي بزرگ و در مجالس عمومي گذاشته مي شود و مثلاً فردي به زبان عربي سخن مي گويد و اين دستگاه، سخنان او را به زبان انگليسي، فارسي، فرانسوي و ... ترجمه مي كند و ترجمه ها را نيز به تفكيك، ميان مردم پخش مي كند. اسلام معجزه هاي بسياري دارد و هر چه علم پيشرفت مي كند و تكنولوژي ارتقا مي يابد، نشانه ها و معجزه هايي از آن پديدار مي شود. در البرهان في علامات مهدي آخرالزمان نقل شده است كه ابونعيم از علي(ع) نقل كرده است كه ايشان فرمودند:

مهدي خروج نمي كند مگر آنكه يك سوم مردم كشته شوند و يك سوم آنها بميرند و يك سوم از آنها باقي بمانند. اين حديث شريف اشاره به جنگ هاي گروهي دارد كه در گذشته و در

حال حاضر در جهان اتفاق افتاده و يا انتظار مي رود كه اتفاق افتد، مانند جنگ هاي جهاني و جنگ هاي داخلي كه گاه گاه با بمب هاي كشنده و سلاح هاي اتمي، هزاران هزار قرباني مي گيرند. همچنين اين حديث، اشاره به مرگ هاي عمومي و فراگير دارد كه هر از چند گاهي در جاي جاي جهان به خاطر بيماري هاي طبيعي يا مصنوعي و قحطي هاي بر اساس علل طبيعي يا غير طبيعي اتفاق مي افتد. سفياني

در ينابيع المودة به نقل از المحجأ از علي(ع) در مورد آيه

و لو تري اذ فزعوا فلا فوت.5 فرمودند: كمي پيش از قيام قائم ما مهدي، سفياني خروج مي كند و به اندازه زمان بارداري يك زن، يعني نه ماه پادشاهي مي كند. سپاه او به مدينه مي آيد تا آنكه به بيداء مي رسد و خداوند سپاه او را در آنجا در زمين فرو مي برد.

البيداء يعني صحراي ميان مدينه و مكه كه در آن، زلزله ها و لرزش هاي شديدي اتفاق مي افتد كه بر اثر آن لرزش ها و زلزله ها، سپاه سفياني كه از جانب شام روانه آنجا شده، مي ميرند. در البرهان في علامات مهدي آخرالزمان نيز آمده است كه از امير المؤمنين علي بن ابي طالب(ع) نقل شده كه: «سفياني از فرزندان خالدبن يزيد بن ابوسفيان است. او مردي است با سري بزرگ، بر چهره اش آثار آبله است و در چشم او نقطة سفيدي است، از جانب شهر دمشق خروج مي كند. اكثر كساني كه از او فرمان برداري مي كنند از قبيله كلب اند او كشتارهاي بسياري مي كند تا آنجا كه شكم زنان را مي شكافد و كودكان پسر را به قتل مي رساند. قيسي ها (مصري ها و مراكشي ها) در برابرش قيام مي كنند و همة آنها را طمعه

شمشير مي كند و كسي نمي تواند از خود دفاع كند.

اما مردي از خاندان من در حرم خروج مي كند. اين مسئله به سفياني خبر داده مي شود و سفياني سربازاني را به سوي او گسيل مي دارد امّا او آنها را شكست مي دهد. پس سفياني همراه لشكريانش به سوي او روانه مي شود تا آنان كه از بيداء مي گذرند بيداء آنها را در خود فرو مي بلعد و كسي از آنها نجات نمي يابد، جز يك نفر كه از اموال آنان خبر دهد». پنج نشانه

در البرهان في علامات مهدي آخرالزمان از اباعبدالله حسين بن علي(ع) نقل شده است: مهدي(ع) پنج نشانه دارد: سفياني، يمني، صيحة آسماني، خسف در بيداء (فرو رفتن در سرزمين بيداء) و كشته شدن نفس زكيه.

نفس زكيه كسي است كه در برخي از حديث ها، از او به عنوان «سيد حسيني» نام برده شده، او خروج مي كند و مردم را دعوت به حق مي كند امّا پيش از ظهور امام مهدي(ع) كشته مي شود. دجال

ينابيع المودة نقل كرده است: پيامبر(ص) براي ما خطبه خواند و سخن از دجال رفت و فرمود: مدينه پليدي را نمي پذيرد، همان گونه كه كورة آهنگري، زنگار و پليدي آهن را جدا مي كند و از بين مي برد و آن روز، روز رهايي است. ام شريك گفت: «عرب ها در آن روز چگونه خواهند بود اي رسول خدا! فرمود: در آن روز عرب ها اندك اند و بيشتر آنها در بيت المقدس هستند و امام آنها مهدي(ع) است. در البرهان في علامات مهدي آخرالزمان نيز از ابوجعفر(ع) نقل شده است:

مهدي در روز عاشورا قيام مي كند و آن روزي است كه حسين بن علي كشته شد. گويي او را روز شنبه، دهم ماه محرم

مي بينيم كه ميان ركن و مقام ايستاده، جبرئيل در سمت راست او و ميكائيل در سمت چپ او قرار گرفته اند. پيروان و شيعيانش از جاي جاي زمين به سوي او روانه مي شوند، تا آنكه با او بيعت مي كنند و زمين آن چنان كه آكنده از ستم و ظلم شده است، به وسيلة آنان سرشار از عدل و داد مي شود. اين مورد عجيب نيست و در قرآن كريم آمده است كه آصف بن برخيا هزاران مايل در زمين طي الارض نموده است. همچنين انتقال تخت بلقيس از يمن به فلسطين، در كمتر از يك لحظه صورت گرفته است: قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل ان يرتدّ إليك طرفك فلمّا رأئة مستقراً عنده.6 ماهنامه موعود شماره 78 پي نوشت ها:

? برگرفته از: www.m-mahdi.com

1. سورة هود(11)، آية 86.

2. سفينه البحار، ج 2، يمن.

3. سورة الشعراء(26)، آية 4.

4. سورة ق(50)، آية 41 _ 42.

5. سورة سبأ(34)، آية 51.

6. سورة النمل(27)، آية40.

از يمن تا نجف براي ديدار

سيد ابوالحسن مهدوي يكي از بهترين راه هاي اثبات وجود مقدّس امام زمان(ع)، تشرف به محضر نوراني آن بزرگوار است. گرچه استدلال براي عمر طولاني از راه دليل هاي عقلي و نقلي و شواهد تاريخي، عقل ها را خاضع و تسليم مي كند، امّا نشان دادن آن حضرت كه در اين تشرف مي خوانيم، سبب تسليم شدن عقل و اطمينان پيدا كردن نفس مي گردد.

امروزه مراكز علمي، معترف به امكان طول عمر براي انسان ها هستند و پيشرفت هايي هم در اين زمينه انجام گرفته است.

قرآن كريم خبر از قضايايي متعددي مي دهد از جمله: نهصد و پنجاه سال تبليغ حضرت نوح1، زنده بودن حضرت عيسي(ع)2، همچنين زنده بودن شيطان3، زنده بودن اصحاب كهف به

مدت سيصد و نه سال4 و نيز تهديد حضرت يونس به زنده نگه داشتن او در شكم ماهي تا روز قيامت، اگر تسبيح خداوند متعال را نمي كرد5.

حضرت آيت الله العظمي سيّد ابوالحسن اصفهاني (مديثه اي) از مراجع معروف معاصر ما هستند كه تشرفاتي به خدمت حضرت بقيةالله _ ارواحنا فداه _ داشته اند و از جمله اين قضيه است و بنده از مرحوم آيت الله ميرجهاني(ره) كه خود مستقيماً ناظر بر وقوع داستان بوده اند، بدون واسطه شنيدم. ايشان كه سال هايي در منزل آيت الله اصفهاني در قسمت استفتائات و نامه ها خدمت كرده بودند، مي فرمودند: يكي از علماي زيدي مذهب، به نام «بحرالعلوم» كه در يمن سكونت داشت و منكر وجود مقدس حضرت ولي عصر(ع) بود، نامه اي به حضرت آيت الله العظمي اصفهاني نوشت و از ايشان براي اثبات وجود مقدّس آن حضرت دليل خواست. در ضمن شانزده بيت اشعاري را هم كه يكي از افراد اهل تسنّن بغداد در انكار وجود مقدّس آن حضرت سروده و در آن اعتقادات شيعيان را _ از جمله سرداب غيبت واقع در حرم مطهر عسكريين(ع) _ به استهزا و تمسخر گرفته بود، ضميمة نامة خويش كرده بود، تا حضرت آيت الله اصفهاني پاسخ آنها را بدهند. آن فرد سنّي اشعار خويش را براي بسياري، از جمله بحرالعلوم يمني فرستاده و جواب خواسته بود، برخي از آنها هم جواب هاي قانع كننده اي به او داده بودند ولي او قانع نشده بود و بدون آنكه از نزديك به محضر علما برسد، جواب هاي آنان را نمي پذيرفت. بحرالعلوم يمني آن شانزده بيت را به ضميمة نامه اي از خودش براي مرحوم آيت الله اصفهاني كه در نجف ساكن بودند، فرستاد و از ايشان جواب خواست.

آيت الله ميرجهاني(ره) مي فرمودند، وقتي نامه به دست ما رسيد و از محتواي نامه آگاه شديم، خدمت حضرت آيت الله اصفهاني رفته و جريان را عرض كرديم. ايشان كه با فراست متوجه شده بودند كه به استدلال هاي محكم و متين قانع نمي شود، در جواب فرمودند: «جواب نامة او را اين گونه بنويسيد كه بحرالعلوم از يمن به نجف بيايد تا من امام زمان(ع) را مشافهةً نشان او بدهم».

ما از نوشتن جوابِ نامه خودداري كرديم تا شب، قضيه را خدمت فرزند آيت الله اصفهاني بيان كرديم و گفتيم: پدر شما فرمودند، از بحرالعلوم دعوت كنيم به نجف بيايد تا پدرتان مشافهةً حضرت بقيةالله _ ارواحنا فداه _ را نشان او بدهند. آقازادة ايشان گفتند: آيا خود پدر من چنين گفتند؟ گفتيم: آري. گفتند: اگر پدرم چنين فرموده اند، همان عبارت را در جواب نامة بحرالعلوم بنويسيد و باكي نداشته باشيد.

ما هم با خاطري مطمئن، جواب نامه را نوشتيم و توسط پست فرستاديم. پس از چند ماه يك شب، پيغام براي ما آورده شد كه بحرالعلوم يمني همراه با فرزندش به نجف اشرف مشرف شده اند و آماده اند تا گفتار حضرت آيت الله العظمي اصفهاني عملي گردد. ما از شنيدن پيغام نگران شديم و بعد از نماز مغرب و عشاء، در صحن اميرالمؤمنين(ع) خدمت آيت الله اصفهاني رسيديم و جريان آمدن آنها را عرض كرديم. ايشان در جواب فرمودند: «چون آنها وارد بر ما شده اند و مهمان ما هستند، شايسته است ما به ديدن آنها برويم. نشاني محل سكونت آنها را بگيريد تا نزد آنها برويم». نشاني را گرفتيم و به منزل آنها رفتيم و بحرالعلوم ضمن ابراز خوشحالي، اظهار داشت كه من

طبق دعوت شما به نجف آمده ام. حضرت آيت الله اصفهاني(ره) نيز ابراز داشتند: «فردا شب براي خوردن شام به منزل ما بياييد تا انشاء الله جواب سؤال شما را بدهم».

فردا شب، بحرالعلوم با فرزندش سيّد ابراهيم به منزل آيت الله اصفهاني آمدند و شام را ميل كردند. پس از صرف شام و نقل مطالبي دربارة وجود مقدّس آن حضرت و رفتن ديگر ميهمانان، سيّد به نوكرشان مشهدي حسين فرمودند: «چراغ را بردار» و به بحرالعلوم و فرزندش گفتند: «برويم تا خود آن حضرت را ببينيم».

آقاي ميرجهاني مي فرمودند: ما كه آن جا حاضر بوديم، خواستيم با آنها برويم ولي آيت الله اصفهاني فرمودند: «شما نياييد، فقط بحرالعلوم با پسرش بيايند».

آنها رفتند و ما نفهميديم كه به كجا رفتند و چه شد ولي پس از بازگشت آنها متوجه شديم كه حال آنها دگرگون شده و منقلب هستند. از سيّد ابراهيم، فرزند سيّد بحرالعلوم پرسيديم كه بالاخره جريان چه شد؟ گفت: «الحمدلله استبصرنا، ببركة الامام السيّد ابوالحسن؛ ما شيعه شديم و به حمدالله مذهب حق را شناختيم، و به وجود مقدّس حضرت ولي عصر(ع) معتقد گرديديم». گفتيم: چطور، آيا وجود مبارك آن حضرت را ديديد؟

گفت: آري، آيت الله اصفهاني آن حضرت را به ما نشان دادند.

پرسيدم: چگونه؟

گفت: وقتي ما از منزل بيرون آمديم نمي دانستيم به كجا مي رويم تا آنكه در خدمت آيت الله اصفهاني به قبرستان نجف _ وادي السلام _ رفتيم. در وسط وادي السلام محلي بود كه آن را «مقام حضرت ولي عصر(ع)» مي گفتند. (هنوز اين مقام زيارتگاه عاشقان و مشتاقان وجود مبارك آن حضرت است). آيت الله اصفهاني وقتي به درِ مقام رسيدند، چراغ را از مشهدي حسين گرفته،

داخل مقام شدند و از آب چاه آن جا وضويشان را تجديد كردند. ما از كارهاي سيّد تعجب كرده و در دل خود به اعمال او مي خنديديم كه در اين نيمة شب، ما را به قبرستان آورده تا امام زمان(ع) را به ما نشان بدهد. ما در بيرون مقام قدم مي زديم امّا سيّد، داخل مقام گشته و پس از خواندن نماز، صداي ناله و گريه او از داخل مقام بلند شد. با امام زمان(ع) درد دل مي كرد كه ناگهان صداي صحبت كردن بلند شد و پدرم با تعجب به من گفت: كسي اين جا نبوده است با چه كسي صحبت مي كند. دو، سه دقيقه صداي صحبت ها را مي شنيديم امّا تشخيص نمي داديم كه صحبت دربارة چيست؟ هيچ يك از مطالب مشخص نبود. سپس پدرم را صدا زد. وقتي پدرم وارد مقام گشت باز به قدر چهار پنج دقيقه صداي صحبت مي شنيدم، امّا صحبت ها را تشخيص نمي دادم من نفهميدم چه شد ولي از بيرون مقام مشاهده كردم كه فضاي آن جا با نور شديدي روشن گشته و تنها صداي پدرم را شنيدم كه فرياد و صيحه اي زد و غش كرد. سيّد مرا صدا زدند. وقتي نزديك رفتم ديدم كه سيّد شانه هاي پدرم را مي مالد تا به هوش بيايد، من هم كمك كردم. وقتي پدرم به هوش آمد به روي دست و پاي سيّد افتاد و گريه مي كرد و سيّد را مي بوسيد و دور سيّد طواف مي كرد و مي گفت: يابن رسول الله يابن رسول الله يابن رسول الله التوبه التوبه؛ و به دست مبارك سيّد همان جا شيعه شد و از اينكه سيّد واسطه گشته و وجود مقدّس حضرت بقيةالله _ ارواحنا فداه _ را به او

نشان داده بودند، تشكر فراوان مي كرد.

وقتي از آن جا برگشتيم، پدرم گفت: حضرت ولي عصر(ع) را ديدم و او، مرا مشرف به مذهب شيعة اثنا عشري فرمودند و بيشتر از اين، خصوصيات ملاقاتش را نگفت. پس از چند روز به يمن برگشت و حدود دوهزار و اندي از مريدانش كه همه زيدي مذهب بودند را شيعة دوازده امامي نمود و نامه و مقدار زيادي پول را توسط زوّاري كه از يمن به نجف آمده بودند براي سيّد فرستاده و تشكر و قدرداني از ايشان كرده بود. پيام ها و برداشت ها:

1. براي اثبات وجود مقدّس ولي عصر(ع) هم لازم است به دليل استناد كنيم و هم به برخي از تشرفات خدمت آن حضرت. دليل، عقل را تسليم مي كند و تشرفات، نفس را به اطمينان مي رساند.

2. برخي از مراجع تقليد در مقاطع حساسي، لطف خاص و عنايت ويژة امام عصر(ع) شامل آنها شده، و براي بعضي محسوس مي گردد.

3. در خدمت كردن افراد صالح، برخي از علوم سرّ براي انسان معلوم مي گردد، چنانكه در روايت آمده و حضرت آيت الله ميرجهاني(ره) بر اين نكته توصيه و خود عمل كرده بودند.

4. نديدن امام زمان(ع) دليل براي نبودن آن حضرت نيست و ما نبايد با تعصب، دليل هاي اثبات وجود حضرتش را بدون دليل رد كنيم.

5. هرگاه روحية انصاف پيدا كرده و خواهان حق بوده و در جست وجوي آن حركت كرديم، لطف پروردگار متعال و عنايت امام زمان(ع) شامل حال ما مي شود و ما را هدايت فكري و عملي مي نمايد. اين كلام الهي است كه اين گونه ضمانت فرموده است: والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنين.6

6. امكان

ديدار با يوسف فاطمه(ع) و حتّي شناخت آن بزرگوار در حين ملاقات، وجود دارد، آن چه كه امكان ندارد و در توقيع علي بن محمد سمري هم آمده، ادعاي رؤيت آن بزرگوار همراه با نيابت خاصه داشتن است.

7. احترام و اكرام مهمان لازم است، حتّي اگر از نظر اعتقادي با ما مخالف باشد. نبيّ گرامي اسلام(ص) فرمودند: «كسي كه ايمان به خداوند و روز قيامت دارد بايد مهمانش را گرامي دارد».7

8. امكان اتصال روحي و ارتباط قلبي با حضرتبقيةالله _ ارواحنا فداه _ در مكان هاي منسوب به حضرتش مثل مقام صاحب الزمان در وادي السلام، مسجد جمكران، مسجد سهله و... بيشتر است.

9. هرگاه حق را ديده يا شنيديم در پذيرش آن زود اقدام كنيم تا ياري حق متعال در دنيا و آخرت همراهمان باشد.

10. زماني كه مطلب حقّي را متوجه شديم در تبليغ و رساندن آن به ديگران تلاش جدي داشته باشيم. سيد بن طاووس مي فرمايد: من بعد از خواندن زيارت امام زمان(ع) كه در روز جمعه وارد شده است، به اين شعر متمثل مي شوم و اشاره به آن حضرت مي كنم و مي گويم:

نزيلك حيث ما اتّجهت ركابي

و ضيفك حيث كنت من البلاد

من بر شما نازل مي شوم هر جا كه مركب من روي آورد و مرا بدان جا وارد نمايد و مهمان شما هستم در هر شهري از شهرها باشم.

آيت الله ميرجهاني مي فرمودند: يك روز صبح شخصي به نام «ميرغياث» از نورستان به منزل ما آمد و گفت: آقا يك غزلي از شما نقل كرده اند و ما در نورستان دور هم مي نشينيم و اين غزل را مي خوانيم و حال مي كنيم؛ پرسيدم چه غزلي؟ ميرغياث شروع

به خواندن كرد: نقش جمال يار را تا كه به دل كشيده ام

يك سره مهر اين و آن از دل خود بريده ام هر نظرم كه بگذرد جلوة نوري از رخش

بار دگر نكوترش بينم از آن چه ديده ام عشق مجالي كي دهد تا كه بگويمي چسان

تير بلاي عشق او بر دل و جان خريده ام سوزم و ريزم اشك غم، شمع صفت به پاي دل

در طلبش چه خارها بر دل خود خليده ام چاك دل از فراق او مي زنم و نمي زند

بخيه به پاره هاي دل، كز غم او دريده ام اين دل سنگم آب شد، ز آتش اشتياق شد

بس كه به ناله روز و شب، كورة دل دميده ام

شرح نمي توان دهم سوزش حال خود به جز

ريزش اشك ديده و خون دل چكيده ام

حيران تا كي از غمش اشك به دامن آورد

چون دل داغدار خود، هيچ دلي نديده ام پي نوشت ها:

1. فلبث فيهم الف سنة الّا خمسين عاماً. سورة عنكبوت (29)، آية 14.

2. سورة نساء (4)، آية 156.

3. قال ربّ فانظرني الي يوم يبعثون قال فانّك من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم. سورة حجر (15)، آيات 36 - 38؛ نيز سورة ص (38)، آيات 79 - 81.

4. و لبثوا في كهفهم ثلاث مأة سنين و ازدادوا تسعاً. سورة كهف (18)، آية 25.

5. فلولا كان من المسبّحين للبث في بطنه الي يوم يبعثون. سورة صافات (37)، آية 144.

6. سورة عنكبوت (29)، آية 69: و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) تلاش كنند، قطعاً به راه هاي خود، هدايتشان خواهيم كرد، و خداوند با نيكوكاران است.

7. من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فليكرم ضيفه. محمّدباقر، مجلسي، بحارالأنوار، ج

62، ص 292.

شعر و ادب

انتظار اي ساحل شبانه، دلي بي قرار هست

در خود مچاله ز كسي يادگار هست دستِ تواَش سپرده ام اي ساحل اميد!

تا ديدنش مسافتي از انتظار هست از گريه، تر شد اين ورقم اي نسيم عشق!

خشكش مكن؛ پيام دو چشم خمار هست فردا اگر شفق بزند، اوّلين كس ام

گويم تو را كه عهد دلم، برقرار هست ابراهيم حسنلو

يا صاحب الزمان (عج) الا اي اشك! جاري شو ز مژگان

الا اي دل! بشو خونين ز هجران ز هجر روي مولا داغ دارم

كه عمري از فراغش سوگوارم همي شب تا سحر گويم به مولا:

كجايي اي دل و دلدار زهرا؟ به او گويم كه هستم طفل راهي

گدايي مي كنم با رو سياهي اگر تو يك نظر بر من نمايي،

نوايي مي دهي بر بينوايي انيس درگهت غربت نبيند

دلم با ياد تو ظلمت نبيند محمد مقدّمان گريه هاي تو بگذار گريه هاي تو باراني ام كند

امواج غصه هاي تو طوفاني ام كند بگذار چشم هاي من از وحشت نگاه

باز از سراي محنت تو، فاني ام كند بگذار اشك هاي تو آرام و بي صدا

در قلب من بميرد و قرباني ام كند بگذار دست عاشق خود را برابرم

آن گونه مهربان كه چراغاني ام كند بگذار بعد مردن من دست هاي تو

يك مشت از صداي تو ارزاني ام كند شايد هزار بار شكستم، نيامدي

بگذار گريه هاي تو باراني ام كند حسان اميني(سميرم)

دل بي كينه تو خورشيدي؛ دل بي كينه داري

دلي روشن تر از آيينه داري سبدهايي پر از مهر و محبت،

به دستان دلت در سينه داري يدالله قائم پناه

آخرالزمان در سينماي امروز

ادعاي حفاظت از ذرية آن مسيح اوّليه هم يكي ديگر از همان ترفندهايي بود كه مسيحيان را نسبت به حضرت عيسي مسيح (ع) بي اعتقاد ساخته تا آنها را براي ظهور مسيح جديد (در واقع از ميان يهوديان) آماده نمايد.

آپوكاليپس يا آخرالزمان از موضوعات قديمي در عالم سينما به شمار مي آيد. مي توان گفت از فيلم هايي مانند:«متروپليس» (فريتز لانگ) در سال 1927 و «چيزهاي آينده» (ويليام كامرون منزيس) در سال 1936 گرفته تا «جنگ دنياها» و «روز استقلال» و... فيلم هايي كه اغلب از دل هاليوود بيرون مي آيد، هاليوودي كه اساساً توسط صهيونيست هاي سرمايه دار پاگرفت. پس بي جهت نيست كه محتواي اين آثار، همواره آخرالزمان را از ديدگاه هاي صهيونيسم مسيحي و يهودي به نمايش گذارده است. انتظار «پايان روزها»، «تلاش نيروهاي ضدّ مسيح براي غلبه بر زمين» (بنا برآنچه در «مكاشفات يوحنا» در عهد جديد آمده)، ظهور مسيح موعود و بالاخره وقوع نبرد «آرماگدون» از جمله موضوعاتي است كه به انحاء مختلف و با انواع زبان و بيان امروزي، در اقسام قالب هاي درام از قبيل:«علمي- تخيلي»، «هراس»، «حادثه اي»، «ملودرام»، «پليسي» و حتّي «كمدي» و فيلم هاي «كودكانه» بر پردة سينماها رفته و مي رود. امّا در اين ميان، در سال 2006 اتفاقي افتاد كه شايد بتوان آن را در تاريخ سينما، بي نظير دانست و آن ساخت فيلم «رمز داوينچي» (براساس كتابي كه 3 سال پيش از آن به وسيلة «دن براون» تاليف و انتشار يافت) بود كه براي نخستين بار تلاش هاي مختلف نيروهاي گوناگون از جمله عوامل فرهنگي و هنري در طول قرون متمادي و به خصوص سينما در جهان امروز را براي زنده نگه داشتن آرمان مسيح موعود صهيونيست ها، در برابر ديدگان عموم قرار مي داد. موضوع اصلي «رمز داوينچي» (برخلاف آنچه در تبليغات سرسام آور جهاني مورد تأكيد قرار گرفت و از جانب بعضي نويسندگان و منتقدان وطني هم دنبال شد!) اساساً راجع به فرقة واتيكاني «اپوس دي» به نظر

نمي آمد. طرح سوژة انحرافي فرقة «اپوس دي» در رسانه ها ي مختلف غرب بيشتر براي سرپوش گذاردن بر محتواي اصلي فيلم بود و شايد هراس برخي از صاحبان رسانه هاي فوق نسبت به افشاي رازي (كه همچون برخي شخصيت هاي اصلي خود اثر) معتقد بودند هنوز زمان آشكار شدن آن نرسيده است!! رازي كه حافظش يك انجمن سرّي يهودي معرفي شد به نام «خانقاه صهيون» (ريشه هاي فكري صهيونيسم امروز) كه ادعا شده در اوايل هزارة دوم ميلادي توسط يكي از پادشاهان فرانسه (به نام «گاد فروي دو بويلون» كه مسيحي بوده) و طي جنگ هاي صليبي هم فاتح «اورشليم» شد، به وجود آمده تا راز مهم باقيمانده در خانواده او را حفظ نمايد.

قصه از اينجا و با باز شدن گوشه هايي از راز «انجمن اخوت خانقاه صهيون»، شروع مي شد، به اين ترتيب كه:

بعد از اينكه شخصيت هاي اصلي فيلم يعني پرفسور رابرت لنگدن» (متخصص آمريكايي نشانه شناسي مذهبي با بازي تام هنكس) و «سوفي ني وو» (متخصص رمز گشايي پليس پاريس با ايفاي نقش ادري تاتو) متوجه مي شوند كه مسئول موزة لوور پاريس (از رهبران خانقاه صهيون كه ضمناً پدر بزرگ سوفي هم بوده) به دليل افشاي راز مهمي كه قصد داشته آن را در اختيار نوه اش بگذارد، به قتل رسيده، طي درگيري ها و فراز و نشيب هايي كه گام به گام باعث مي شود گوشه هايي از راز ياد شده بر آنها معلوم گردد، به ويلاي يكي از دوستان پرفسور لنگدن به نام «سر لي تيبينگ» (تاريخ شناس برجستة كالج سلطنتي انگليس كه از سوي ملكه لقب شواليه گرفته و تحقيقات مفصلي دربارة همان راز مهم دارد) پناه مي برند. «سر لي» براي

سوفي، اسرار «انجمن مخفي خانقاه صهيون» را برملا مي كند. او با تكيه بر تابلوي «شام آخر» لئوناردو داوينچي، ادعا مي كند كه مقصود از «جام مقدس» كه ساليان متمادي محل بحث و فحص عيسويان بوده، واقعاً يك شيء نبوده بلكه يك فرد و آن هم يك زن به نام مريم مجدليه است كه برخلاف تمامي روايات تاريخي، همسر حضرت عيسي مسيح شده و از او نسلي به وجود مي آورد. از همين جهت او از اورشليم گريخت و در فرانسه توسط يهوديان محافظت شد!!(جل الخالق ! يهودياني كه خود باعث و باني مصلوب شدن عيسي مسيح شده بودند، حالا از ذرية او مراقبت مي نمايند!!) قرن ها بعد، نسل او يعني همان فرزندان عيسي مسيح با سلسله اي از پادشاهان فرانسه در آميختند كه يكي از نوادگانشان ، همان «گاد فروي دو بويلون» فاتح اورشليم و بنيانگذار «انجمن مخفي خانقاه صهيون» بوده است. او براي حفاظت از اسنادي كه افشاگر راز مريم مجدليه است ، شواليه هايي را به نگهباني از آنها مي گمارد و يهوديان انجمن در طول تاريخ، حافظ آن راز و فرزندان مسيح شدند تا مسيحيت واقعي به دور از تعرض كليسا باقي بماند!!! در «رمز داوينچي» ادعاي محافظت از راز مسيحيت، بزرگترين ترفند براي پوشاندن ماهيت صهيونيستي طراحان قصه بوده و البته اين قضيه ساختة دست بشر به نظر نمي آيد و پشتوانه و زمينه اي تاريخي و كهن دارد. شايد از همان اوايل هزارة دوم كه فرقه هاي مخفي و تصوف يهود تحت عناويني مانند «كابالا» و «فرانكيسم» به وجود آمدند و با سوء استفاده از وضعيت نابسامان كليساي قرون وسطي و رنجي كه مسيحيان معتقد از اختلافات رهبران مسيحيت

مي بردند، قصد كردند كه بالاخره به انزواي هزار سالة يهوديان پايان بخشند. از همين رو براي جذب مسيحيان به فرقه هاي مخفي خود (كه در اصل يهودي منش بودند) خود را پيرو مسيحيت اوّليه و مخالف مسيحيت تحريف شدة كليسا معرفي نمودند، بنابراين بسياري از مسيحيان را به فرقه هاي خود جلب كردند. بعداً مدعي شدند كه اساساً حضرت عيسي بن مريم در واقع مسيح اصلي نبوده و بشارت دهندة مسيح بن داوود بوده كه در آينده ظهور مي كند.

ادعاي حفاظت از ذرية آن مسيح اوّليه هم يكي ديگر از همان ترفندهايي بود كه مسيحيان را نسبت به حضرت عيسي مسيح (ع) بي اعتقاد ساخته تا آنها را براي ظهور مسيح جديد (در واقع از ميان يهوديان) آماده نمايد.

نكتة جالب آنكه حتي تئودور هرتزل (بنيانگذار تفكر صهيونيسم در اواخر قرن نوزدهم) هم در ابتدا مردم را به مسيحيت دعوت مي كرد و خود را پيرو مسيحيت واقعي معرفي مي كرد. نويسندة داستان (دن براون) و سازندگان فيلم «رمز داوينچي» اين بار برخلاف معمول ايدئولوژي پردازان هاليوود، (شايد عمداً) خيلي شعاري و واضح، عقايد خود را بيان كرده و برخلاف آنچه كه در خود فيلم مطرح مي شود، به لابه لاي قصه ها و داستان ها و موسيقي پر نماد و مملو از سمبل نرفته اند. (در كتاب و فيلم مطرح مي شود كه در طول تاريخ بسياري از هنرمندان پيرو خانقاه صهيون، در عين حال افشاگر راز مريم مجدليه يعني همان «جام مقدّس» و فرزندان مسيح بوده اند، يعني در واقع ايدئولوژي صهيون را تبليغ كرده اند و از اسامي افراد و آثار ذيل صريحاً نام برده مي شود: لئوناردو داوينچي كه از اربابان خانقاه بوده تا ويكتور هوگو

و بوتيچلي و ايزاك نيوتن و بتهوون و سمفوني «فلوت سحرآميز» و... حتّي والت ديزني و قصه هاي معروفش مثل سيندرلا و سفيد برفي و زيباي خفته و... و كارتون هايي مثل «شير شاه» و «پري دريايي» و «هري پاتر» و... چرا كه همگي به دنبال بانو يا فرزندان و نسل گمشده و همان راز جام بوده اند. البته شخصاً به آنها كارتون هايي همچون «هاچ زنبور عسل» و «حنا، دختري در مزرعه» كه سال ها از تلويزيون پخش مي شد را هم اضافه مي كنم !!) در نقاط مختلفي از كتاب و فيلم به نشانه ها و خصوصاً علامت مخصوص صهيونيسم (يا همان ستارة داوود) به طور واضح اشاره مي شود. بارها در فصل هاي گوناگون، بر مثلث ها و هرم هاي مستقيم و وارونه و تركيبشان كه علامت صهيونيسم را مي سازد، تأكيد مي شود و آن را در تصاوير متعددي به نمايش در مي آورند. در ديالوگ هاي توضيحي مابين شخصيت هاي فيلم و مونولوگ طولاني «سر لي تيبينگ»، و همچنين بعداً در توصيفات ديگر پرفسور لنگدن، علامت صهيونيسم، نشانة تقدس زن و مرد، تعادل ارتباط آنها و قدرت بشريت تلقي مي شود و حتّي بر سر درِ عبادتگاه «راسلين» (انتهاي آدرسي كه از راز و رمزهاي پدر بزرگ سوفي حاصل مي شود و در اواخر فيلم هم، مكان اصلي خانقاه صهيون و هواداران نسل عيسي مسيح و مريم مجدليه معرفي مي شود)، همان علامت صهيونيسم به طور شفاف در كادر دوربين قرار مي گيرد. اين فرقه هم اكنون نيز تحت عنوان «كابالا» (انجمن تصوف يهود) فعال است و البته اين روزها ديگر مخفي نبوده و بنا به دست و دلبازي رؤساي سرمايه دارش كه حاكم بر عظيم ترين كمپاني ها و مؤسسات صنعتي، تجاري و

رسانه اي دنيا هستند، كاملاً علني فعاليت مي كند. جالب است بدانيد رهبر 75 سالة اين فرقه به نام «فيوال گروبرگر» كه اينك با نام «فيليپ برگ» شناخته مي شود و به نوشتة روزنامة ديلي ميل از قدرتمندان پشت پردة هاليوود است، به كمك همسرش و به طور آشكار «مركز آموزش كابالا» را تأسيس نموده و بسياري از هنرپيشه هاي معروف را به خود جلب كرده، از جمله: «مدونا»، «اليزابت تيلور»، «باربرا استرايسند»، «ديان كيتن»، «دمي مور»، «بريتني اسپيرز»، «وينونا رايدر»، «ميك جاگر» و حتّي از فوتباليست ها «ديويد بكام» و زنش را به عضويت فرقة مزبور درآورده است. طور قطع نمي توان دربارة علّت طرح واقعياتي كه در «رمز داوينچي» به عنوان راز و رمزهاي كهن صهيونيسم بيان مي شود، اظهار نظر كرد. برخي اعتقاد دارند، همانطور كه در خود فيلم، پرفسور «تيبينگ» براساس مدارك و مستندات، تأكيد مي كند كه با گام نهادن در هزارة جديد، زمان افشاي راز خانقاه صهيون هم فرا رسيده، چرا كه بدين وسيله مي توان زمينه هاي ظهور مسيح بن داوود و وقوع آرماگدون را فراهم آورد (كه طبق پيش بيني هاي اونجليست ها و صهيونيست هاي مسيحي و يهودي، در همين اوايل هزارة سوم و خصوصاً طي يك دهة نخستش اتفاق مي افتد)، بنابراين كتاب و فيلم «رمز داوينچي» هم به همين دليل و براي افشاي راز «جام مقدّس» توسط محافل سينمايي وابسته به خانقاه صهيون (يا فرقة كابالا) ارائه شدند تا هواداران مسيح يهودي را آگاه سازند. برخي نيز بر اين باورند كه به همين دليل تغيير هزاره و تلاش صهيونيست ها براي فراهم آوردن شرايط «آرماگدون» و ظهور مسيح موعود بود كه در 11 سپتامبر 2001، حادثة برج هاي دوقلوي تجارت

جهاني در نيويورك به وقوع پيوست تا شاهد لشكر كشي سپاه و ارتش حاكمان صهيونيست آمريكا (نئو محافظه كاران اونجليست) به خاورميانه و مكان اصلي رخداد «آرماگدون» باشيم. از همين رو مي توان فيلم هاي آپوكاليپسي سينما را به دو دورة زماني قبل و بعد از «رمز داوينچي» تقسيم كرد. دوران قبل از به ميدان آمدن اثر فوق، دوران پنهان كاري و سر به مهر نگه داشتن «راز خانقاه صهيون» و «جام مقدّس» بود و امروز پس از نمايش «رمز داوينچي» ديگر شمشيرها از رو بسته شده است. ديگر دشمن به اصطلاح كاملاً رو بازي مي كند. حالا مي توان دريافت:

كه چرا مثلاً شهر آزاديبخش فيلم «ماتريكس»، هم نام «صهيون» و همان خانقاه مخفي يهودي هاست و زايان (تلفظ انگليسي صهيون) ناميده مي شود؟

كه چرا اين چنين براي داستان نه چندان تازه اي به نام «هري پاتر» هزينه هاي سرسام آور صرف مي شود؟ كه چرا از آن همه امپراتوران خونخوار روم، فقط ماجراي «تيتوس» كه يهوديان را قتل عام كرد به فيلم برگردانده مي شود؟ حالا مي توان متوجه شد كه قضاياي نمايش مناسك جنسي كه در اغلب فيلم هاي هاليوودي نمودي فريبنده دارد از كجا ناشي مي شود و اصلاً آن كالت هاي عجيب و غريب عرفان جنسي از چه تفكر و مشربه اي تغذيه مي شوند و يا برخي هواداري هاي افراطي و فمينيستي از حقوق زنان از كجا آب مي خورد. آري، شمشيرها از رو بسته شده اند، حالا صهيونيست ها هم مأموران فرهنگي شان را از پشت پرده بيرون انداخته اند. شايد هم اينها مأموران سوخته اي بوده اند و از اين پس، برنامه و طرح هاي تازه اي در دستور قرار گرفته است. ماهنامه موعود شماره 78

سعيد مستغاثي

جامعة مسلمانان آمريكا

حميد مولانا استاد روابط بين الملل دانشگاه امريكن واشنگتن

سازمان و تشكيلات مسلمانان

سازمان مسلمانان در آمريكا، در حوزه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، حرفه اي و اقتصادي بر دو نوع است: سازمان ها، تشكيلات و مراكز اسلامي كه شامل مسلمانان بوده و فراتر از دايرة مليت، قوميت، و عضويت كشور مشخصي فعاليت مي كنند و سازمان ها و مراكزي كه ويژه يك كشور و مليت اسلامي بوده و فعاليت هاي آنها بر محور مليت ها، فرهنگ ها و گروه هاي ويژه قرار دارد. شوراي روابط آمريكايي _ اسلامي از نوع اول و مركز جامعه عرب براي خدمات اقتصادي و اجتماعي از نوع دوم است.

جامعه مسلمانان در آمريكا، همچنين شامل تمام مذاهب اسلامي از جمله حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و جعفري اثني عشري بوده و فرقه هاي مختلف مانند اسماعيليه، احمديه و ...، تشكيلات و فعاليت هاي ويژه خود را دارند. ويژگي خاص مسلمانان در آمريكا در اين است كه مليت هاي مختلف را در بردارد و تماس و همكاري و آشنايي با فرهنگ ها و مليت هاي اسلامي را براي شهروندان اسلامي آسان مي سازد.

اولين مساجد در آمريكا در دو دهه اول قرن بيستم بنيان گذاري شدند؛ مثلاً در 1915 ميلادي مهاجران آلباني از اروپا، اولين مسجد را در ايالت مين در شمال شرقي آمريكا بنا نهادند. با افزايش جمعيت مهاجران مسلمان در آمريكا، تعداد مساجد در همه ايالات توسعه و افزايش پيدا كرد، به طوري كه در آغاز قرن بيستم، بيش از 1200 مسجد در شهرها و ايالات مختلف آمريكا پايه گذاري شد. در آمريكا مدارس تمام وقت و نيمه وقت كه تدريس تحصيلات ابتدايي و متوسطه را همراه با قرآن و شريعت و مسايل مذهبي و اجتماعي به عهده دارند، رو به فزوني است و تعداد اين گونه مدارس و مراكز

آموزش و پرورش از يك هزار، تجاوز مي كند. علاوه بر اين، مراكز خيريه و مؤسسات موقوفه اي كه تعداد آنها به چند صد عدد مي رسد، عامل مهمي در خدمات اجتماعي، بهداشتي، خانوادگي و آموزش و پرورش مسلمانان در آمريكا مي باشند.

يكي از تشكيلات فعال مسلمانان در ايالات متحده، جامعه اسلامي آمريكاي شمالي مي باشد اين سازمان به دست چندين تشكيلات اوليه كه يكي از آنها انجمن دانشجويان مسلمان مي باشد، تأسيس شده است و شامل انجمن هاي ديگري مانند انجمن اسلامي دانشمندان و مهندسين و انجمن اسلامي پزشكي و همچنين انجمن اسلامي دانشمندان علوم اجتماعي مسلمان مي باشد. يكي از فعاليت هاي اصلي جامعه اسلامي آمريكاي شمالي، كنفرانس ساليانه آن مي باشد كه نزديك به 30 هزار نفر در آن شركت مي كنند. حلقه (دوره يا گروه) اسلامي آمريكاي شمالي، انجمن ديگري از مسلمانان است كه در دهه 1970 از سوي گروهي از مسلمانان آسياي جنوبي تشكيل شد و در سال هاي اخير در امور اجتماعي فعاليت داشته است و نشريه «پيام بين الملل» را جهت معرفي هويت اسلامي و تحقيق مسايل مربوط به مسلمانان، در سراسر آمريكا و كانادا منتشر مي كند. انجمن يا جامعه آمريكايي مسلمانان كه در آغاز از طرف دانشجويان و فارغ التحصيلان كشورهاي عربي تأسيس شد، در دهه هاي اخير، فعاليت گسترده اي به خود گرفته و مجله انگليسي زبان مسلمانان آمريكايي را منتشر مي كند.

شوراي روابط آمريكايي _ اسلامي (CAIR) در سال 1994 تشكيل شد و هدف و فعاليت اصلي آن، اطلاع رساني و آگاهي افكار عمومي از مسايل مربوط به مسلمانان آمريكا و دنياي اسلام مي باشد و ديده باني حفظ حقوق شهروندان مسلمان در ايالت متحده را نيز به عهده دارد و عليه تبعيضات ديني و

نژادي فعاليت مي كند. ساير تشكيلات مسلمانان در آمريكا، از جمله شوراي امور عمومي مسلمان و اتحاديه مسلمانان آمريكايي، سازمان ها و تشكيلا ت ديگري هستند كه به موازارت شوراي روابط آمريكايي _ اسلامي، در جهت وحدت و شناخت مسلمانان فعاليت دارند و شهروندان مسلمان ايالات متحده را به شركت در انتخابات عمومي و محلي و مشاركت در امور سياسي و اجتماعي و فرهنگي تشويق مي كنند. «انستيتوي بين المللي انديشه اسلامي» كه چند دهه قبل به دست دانشمند فلسطيني، اسماعيل الفاروقي، در حومه واشنگتن تأسيس گرديد، نمونه اي از فعاليت هاي فرهنگي و علمي بود كه منشورات متعددي در موضوعات تاريخ و تمدن و جامعه اسلامي در آمريكا منتشر نمود. اسلامي كردن علوم اجتماعي امروزي يكي از اهداف اين مؤسسه است.

ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي مسلمانان مقيم آمريكا

مطالعات جديدي كه از وضع اجتماعي و اقتصادي مسلمانان در آمريكا به صورت تطبيقي نسبت به ساير اقليت ها انجام شده، نشان مي دهد كه حد متوسط آموزش و پرورش و تحصيل در بين مسلمانان 14 سال بوده و اين شاخص، نسبت به ساير نژادها و اقليت هاي مقيم آمريكا به مراتب در سطح بالاتري قرار دارد. به عبارت ديگر، حد متوسط درجه تحصيلي مسلمانان در آمريكا، بالاتر از ديپلم و در سطح دو سال اول دانشگاهي است.

به همين ترتيب نيز، درآمد يك خانواده مسلمان در آمريكا، بالاتر از درآمد يك خانواده اقليت اسپانيايي زبان و سفيدپوست مي باشد.

جمعيت ايرانيان در آمريكا، از جنبه درآمد ساليانه نسبت به ساير اقليت ها، در سطح بالاتري قرار گرفته است؛ به طوري كه درآمد يك ايراني به طور متوسط در آمريكا از 65000 دلار تجاوز مي كند مجموعاً مسلمانان مقيم آمريكا، از

جنبه تحصيل، درآمد و اشتغال، نسبت به ساير اقليت هاي مقيم آمريكا، جايگاه به مراتب بهتر و برجسته اي دارند.

بايد خاطرنشان كرد كه اين آمار شامل اقليت هاي يهودي كه سال هاي پيش به آمريكا مهاجرت كرده اند، نمي شود.

آمارهاي موجود نشان مي دهد كه در سال هاي اخير، درآمد، مالكيت خانه و درجه تحصيل مسلمانان سالانه در حال افزايش مي باشد. مثلاً درآمد متوسط يك مسلمان مقيم در آمريكا، در 10 سال قبل، 51966 دلار بوده كه اكنون به 55958 دلار افزايش يافته است. به طور متوسط 5/59 درصد مسلمانان مقيم آمريكا، مالكيت محل سكونت خويش را دارا مي باشند كه نسبت به 10 سال قبل كه اين آمار 57/4 درصد بوده، افزايش يافته است.

همچنين قابل ذكر است كه مسلمانان در مناطق و مراكزي سكونت دارند كه سطح تحصيلات افراد آن منطقه بالا بوده و حداقل در حدود درجه كارشناسي مي باشند. در خصوص اين مورد نيز، ايراني هاي مسلمان مقيم آمريكا، بر ساير مسلمانان، يك برتري تحصيلي و مالي دارند، به گونه اي كه حداقل درآمد افراد در نقاط جغرافيايي كه ايرانيان در آنجا سكونت دارند، از 70000 دلار تجاوز كرده، 63 درصد افراد اين مناطق مالك خانه خود بوده و 46 درصد مردم اين مناطق، از فارغ التحصيلان دانشگاهي مي باشند.

آمار دقيق و صحيحي از ايرانيان مقيم آمريكا كه به اين كشور مهاجرت كرده و يا تبعيت آن را قبول نموده و يا به صورت ديگري در آن ساكن هستند، وجود ندارد. مثلاً آمارگيري سال 2000 ميلادي دولت ايالات متحده آمريكا، جمعيت ايراني الاصل اين كشور را در حدود 370000 نفر تخمين زده است كه در حقيقت در سطح بسيار پايين تر از آمار واقعي قرار دارد؛ در حالي كه

آمارهاي منتشر شده همان سال از منابع ديگر ملي، جمعيت مقيم ايرانيان را بين 800000 تا 1100000 برآورد كرده كه از اين عده، قريب 300000 تا 600000 نفر در كاليفرنياي جنوبي زندگي مي كنند. قريب به اتفاق ايرانيان مقيم آمريكا مذهب شيعة اثني عشري دارند. در سال 2006 ميلادي، دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران در واشنگتن، تقريباً 400000 پرونده در مورد ايرانيان مقيم آمريكا در دست داشته است كه مطابق اظهارات مقامات اين دفتر، هر پرونده مي تواند نمايانگر خانواده اي در حدود 2 تا 4 نفر باشد كه در اين صورت عده ايرانيان مقيم آمريكا طبق اين آمار، از يك ميليون نفر تجاوز مي كند.

بر خلاف فشارهاي وارده به مهاجران و شهروندان مسلمان مقيم آمريكا، پس از حملات تروريستي 11 سپتامبر 2001، فعاليت سياسي و غرور اجتماعي مسلمانان مقيم آمريكا در چهار سال اخير رشد چشم گيري داشته است. نظرسنجي «بنگاه زاگبي» از فعاليت گروه مسلمانان كه مدت كمي بعد از حملات تروريستي 11 سپتامبر انجام شد، نشان داد كه مسلمانان يك گروه فعال سياسي بودند؛ به گونه اي كه 95 درصد آنان در انتخابات ملي نام نويسي كرده و 88 درصد در صندوق هاي اخذ آرا حضور داشته اند. مطابق اين نظرسنجي، هويت اسلامي مسلمانان، بزرگ ترين عامل در فعاليت سياسي اين گروه در آمريكا مي باشد.

علي رغم تصويرهاي منفي و مخدوشي كه در سال هاي اخير از مسلمانان در آمريكا، ترسيم شده است، طبق نظرسنجي زاگبي، اكثريت بزرگ مسلمانان عقيده دارند كه وضع كنوني، بهترين موقعيت براي گسترش اسلام در آمريكا مي باشد. همين نظرسنجي نشان مي دهد كه يك گرايش قوي ميان مسلمانان براي وحدت اسلامي به وجود آمده است و اين در تشكل سياسي،

مدني، فرهنگي علمي و اجتماعي مسلمانان و سازمان هاي وابسته به آنها، آشكار است.

نظرسنجي هاي متعدد بنگاه زاگبي در سال هاي اخير نشان مي دهد كه سه چهارم (75 درصد) از مسلمانان آمريكا در امور خيريه و صدقات شركت داشته و ماهيانه و ساليانه، مبلغ معيني در حمايت از اين مراكز پرداخت مي نمايند. 45 درصد مسلمانان آمريكا اظهارنظر كرده اند كه به طريقي، به طور داوطلبانه و بدون دريافت حقوق و مزد، در كارهاي اجتماعي و عمراني مسلمانان شركت دارند. همين نظرسنجي ها نشان مي دهد كه مجموعه بزرگي از مسلمانان مقيم آمريكا _ در حدود 33 درصد تا 38 درصد _ بر اين باورند كه ايالت متحده، عليه اسلام و نه عليه تروريسم مبارزه مي كند.

نتايج نظرسنجي هاي بنگاه زاگبي، در مورد رفتار و روش اجتماعي و هنجاري مسلمانان مقيم آمريكا جالب به نظر مي رسد. بر اساس اين نظرسنجي ها، از هر 20 شهروند مسلمان مقيم آمريكا، 19 نفر از رفاه عمومي، شامل بهداشت ملي براي همه، حمايت مي كنند.

در اينجا بايد توجه داشت كه آمريكا تنها كشور بزرگي صنعتي غربي است كه در آن، سيستم تأمين بهداشت ملي، براي همه شهروندان وجود ندارد. مسلمانان مقيم آمريكا، همچنين با آماري قريب به 95 درصد عقيده دارند كه همه تبعيضات نژادي در آمريكا بايد از بين برود. آنها باشاخصي قريب به 50 درصد موافق تنظيم قوانين و آيين نامه هاي حفظ محيط زيست مي باشند و قريب به اتفاق مسلمانان در آمريكا، طرفدار حمايت دولت از طبقه محروم و فقير هستند.

يك نظرسنجي ديگر از بنگاه زاگبي نشان مي دهد 29 درصد درصد مسلمانان مقيد آمريكا، در نماز جمعة مساجد و مراكز اسلامي محل سكونت خود شركت دارندو 25

درصد نيز، بيش از يك بار در هفته، در جلسات مساجد و مراكز اسلامي حضور مي يابند.

در تاريخ يكم اوت 2005، روزنامه واشنگتن پست، در گزارش مفصلي راجع به فعاليت مساجد و مراكز اسلامي دو ايالت مجاور پايتخت آمريكا (ويرجينيا و مريلند) از افزايش تعداد مساجد جديد بزرگ كه هر كدام بين 2 تا 3 ميليون دلار هزينه داشته اند، خبر داد. بيش از 300 هزار مسلمان آمريكايي، در حومه واشنگتن زندگي مي كنند و هر يك از مساجد جديد التأسيس اين منطقه، ظرفيت عبادت بيش از يك هزار نفر را در يك زمان دارا مي باشد.

امروز، بزرگ ترين رشد ديني از جنبه جمعيت، در مذاهب اسلامي ديده مي شود. در آمريكا نيز همانند اروپا، نه تنها جمعيت مسلمانان رو به فزوني است بلكه گرايش به دين مبين اسلام نيز از مذاهب ديگر جهان بيشتر مي باشد. در حال حاضر، 5 درصد جمعيت اروپا را مسلمانان شكل مي دهند و طبق گزارش روزنامه فايننشال تايمز در تاريخ 15 ژوئيه 2005، جمعيت مسلمانان در بيست سال آينده در اروپا دو برابر شده و به چهل ميليون نفر خواهد رسيد.

براساس اين گزارش، 5 درصد جمعيت آلمان، 3 درصد جمعيت دانمارك، 4 درصد جمعيت سوئد، 5/5 درصد جمعيت هلند، بيش از 8 درصد جمعيت فرانسه و 5 درصد جمعيت سوئيس را مسلمانان تشكيل مي دهند. ساير كشورهاي اروپا نيز از جمعيت مسلمانان بهره مند هستند علاوه بر اينكه بيش از 50 درصد كشور بوسني و هرزگوين مسلمان بوده و اكثريت بزرگي از نفوس كشور آلباني، مسلمان مي باشد. اكثريت نفوس مسلمانان در اروپا در 25 كشور عضو اتحاديه اروپا قرار دارد و اين در شرايطي است كه مسلمانان، خود،

نظامي در رديف ملت _ دولت در اين اتحاديه نداشته و اين مجموعه سياسي، كاملاً برتري و تسلط فرهنگ و دين مسيحي خود را حفظ كرده است.

«حركت به سوي مرزهاي جديد»8 عنوان و اصطلاحي بوده است كه ايالات متحده و آمريكايي ها، در تبيين گسترش و توسعه قدرت جغرافيايي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي خود به كار برده اند. امروز مسلمانان، مرزهاي جديد امت اسلامي را در جهان مي شكافند.

عده انگشت شماري از نخبگان آمريكا، فكر مي كردند كه ايالات متحده، امروز جايگاهي براي جامعه و فعاليت امت اسلامي باشد. تحولات بين المللي، دگرگوني هاي ارتباطاتي و اقتصادي و سياسي و بيداري جهان اسلام باعث شده است كه امروز مسلمانان آمريكا، در محور يك تقاطع تاريخي قرار گيرند. افزايش جامعه مسلمانان در آمريكا، فرصتي است براي درك و شناخت چالش هاي دنياي معاصر و نقشي كه اسلامي مي تواند در درون بزرگ ترين ابرقدرت نظامي و اقتصادي امروز ايفا كند.

هاليوود و 11 سپتامبر

نظر شما چيست؟ توطئه اي در كار است يا اين تنها يك تصادف زماني ساده است؟ عدة بي شماري از مردم، كه تعدادشان هم روز به روز بيشتر مي شود، بر اين باورند كه دست هايي در كار است. مظنونان اصلي آنها نيز انجمن هاي مخفي هستند كه سال هاست بر ضدّ مردم آمريكا و انگليس توطئه مي كنند.

«آدم ها خوش شانسي رو دو جور تعريف مي كنن. يك عده اونو چيزي بيشتر از شانس و اتفاق ميدونن؛ واسة اونها شانس يه نشونه است؛ يك نشونه كه ثابت مي كنه يك كسي اون بالا هست، اونها رو مي بينه و مراقبشونه. اما واسه يه عده ديگه اين فقط شانسه كه اومده سراغشون؛ شانس آوردن و بخت يارشون شده. من مطمئنم اين جور آدم ها به اون

14 تا نور بدبينانه نگاه مي كنن؛ واسشون شرايط پنجاه پنجاه نيست. مي تونه بد باشه، مي تونه خوب باشه. در اعماق قلبشون باور دارن كه هرچي پيش بياد، خودشون هستن و خودشون. تنها مي مونن و اين اونها رو مي ترسونه. درسته، اين جور آدم ها هستن. ولي عدة زياد ديگه اي هم هستند كه با اين گروه فرق دارن. وقتي اون 14 تا نور رو مي بينن، بهش به چشم يه معجزه نگاه مي كنن؛ و با تمام وجود حس ميكنن كه هر اتفاقي بيفته يك كسي هست كه كمكشون كنه، و اين بهشون اميد مي ده. حالا بايد از خودتون بپرسين كه شما جزو كدوم دسته اين؟ از اونها كه نشونه ها واسشون معجزه است؟ يا اونهايي كه فقط به شانس اعتقاد دارن؟ يا اصلاً اينجوري فكر كنين _ يعني ممكنه دو تا چيز فقط از روي شانس، هم زمان اتفاق بيفته؟»2 اگر قرار بود از هر كس كه در خيابان مي بينم، بپرسم: «شما مي توانستيد حملات تروريستي يازده سپتامبر 2001 را پيش بيني كنيد؟» پاسخ نود و نه درصد آنها مطمئناً منفي بود. حتّي اگر قرار بود همين پرسش را از مسئولان دولتي، قضايي، نظامي، مذهبي يا اقتصادي كشور مي پرسيدم باز هم همين جواب را مي گرفتم. البته دولت بوش هم اعلام كرد كه: «هيچ كس در دولت نمي توانست وقوع چنين هواپيما ربايي و حملة انتحاري را پيش بيني كند»3. مشاور سابق امنيت ملي آمريكا و وزير امور خارجة فعلي، كاندوليزا رايس، نيز ماه ها پس از حملات تروريستي تأكيد كرد: «من فكر نمي كنم كسي مي توانست چنين حادثه اي را تصور كند كه...گروهي سعي كنند از يك هواپيماي ربوده شده به عنوان موشك استفاده كنند».4 حتّي سرپرست

مشاوران نظامي رئيس جمهور، ژنرال نيروي هوايي، ريچارد مايرز، اذعان كرد: « اعتراف سخت است، امّا بايد بگويم در اين مورد فكري نكرده بوديم».5 به رغم سخنان تكراري دولتمردان بوش مبني بر اينكه «هيچ كس در كشور تصور چنين حادثه اي را نداشت». بايد بگويم اگر قرار بود از چند تن از افراد بانفوذ و قدرتمند هاليوود، كه با تجسم تصور نكردني زندگي مي گذرانند، همان پرسش را مي پرسيدم، شايد با توجّه به آنچه كه آنها در لايه هاي پنهان بعضي از فيلم هايشان قبل از يازده سپتامبر نشان داده اند؛ پاسخ هايي گوياتر و واقعي تر دريافت مي كردم.

فيلم هاي پيش از 11/9 فيلم: ويروس ماشين(1984)

دقيقه: 01: 08: 58

صحنه: زاك كاليگان همراه جيزمو سوار ماشين مي شود و آن را با موفقيت روشن مي كند. راديو روشن مي شود و نشانگر قرمز آن بين 9 و11 است.

فيلم: روزاستقلال(1996)

دقيقه: 00: 41: 22

صحنه: هنگامي كه هواپيما، رئيس جمهور و خانواده اش را از صحنه دور مي كند، جف گلدبلوم لپ تاپي را باز مي كند تا شمارش معكوس را ببيند. هنگامي كه دوربين نماي كلوزآپ مي گيرد لحظة

9: 11: 01 نشان داده مي شود.

فيلم: صلح طلب(1997)

دقيقه: 01: 28: 42

صحنه: جورج كلوني و نيكول كيدمن در تعقيب تروريست يوگسلاويايي هستند كه پروازش در فرودگاه جي اف كي نيويورك به زمين مي نشيند. كلوني از پله برقي پايين آمده و نگران اطراف را نگاه مي كند. پشت سرش صندلي هاي شمارة 9 و 11 پيداست. فيلم: دشمن ملّت(1998)

دقيقه: 01: 28: 06

صحنه: جين هكمن، ويل اسميت را به خانه اش مي برد تا اطلاعات شخصي جان ويتز را از رايانه بگيرند. هكمن مي خواند: «توماس برايان رينولدز، متولد40/11/9». فيلم: روگرات ها در پاريس(2000)

دقيقه: 00: 02: 22

صحنه: چاكي در جشن عروسي

دارد مي رقصد كه بند كفش هايش گره مي خورد. همراه با ضربات موسيقي شروع به شمردن مي كند: «نه، يازده، دوازده...» فيلم: قاچاق(2002)

دقيقه: 00: 02: 17

صحنه: در سكانس ابتدايي ماشين حمل مواد چپ مي كند و پليس آن را مي گيرد. وقتي جعبه هاي مواد را بر مي دارند، روي هر كدام عدد 911 نوشته شده است.

فيلم: وطن پرست(2000)

دقيقه: 1 _ 00: 03: 25 و2 _ 00: 03: 59

صحنه: 1 _ مل گيبسون صندلي را كه ساخته است وزن مي كند و مي گويد: «نه پوند و يازده اونس.خوبه، خيلي خوبه».2 _ صندلي را به زمين مي گذارد و روي آن مي نشيند امّا صندلي وزن او را تحمل نمي كند و مي شكند. او با ناراحتي صندلي را به سمت ديوار جايي كه بقية صندلي شكسته ها قرار دارند، پرت مي كند.

توطئه يا تصادف

نظر شما چيست؟ توطئه اي در كار است يا اين تنها يك تصادف زماني ساده است؟ عدة بي شماري از مردم، كه تعدادشان هم روز به روز بيشتر مي شود، بر اين باورند كه دست هايي در كار است. مظنونان اصلي آنها نيز انجمن هاي مخفي هستند كه سال هاست بر ضدّ مردم آمريكا و انگليس توطئه مي كنند.7 از جملة اين انجمن ها، سازمان هاي مذهبي يا ظاهراً مذهبي و دستگاه هاي دولتي مانند فراماسونري ها(Masons)، ايلوميناتي(Illuminati)، اوپوس دي (Opus Dei)، اسكال اند بونز(Skull Bones)، جامعة يسوعيان(Jesuits)، سازمان اطلاعات و جاسوسي آمريكا(CIA)، ادارة آگاهي فدرال(FBI) و دارة امنيت ملي (NSA) را مي توان نام برد. اينها را اضافه كنيد به گروه هاي بسيار ديگري كه به صورت كاملاً مخفيانه و سرّي برضدّ مردم آزادي خواه غرب فعاليت مي كنند. اين گروه هاي شرير در تلاشند تا با قدرت و نفوذ خطرناك خود، كه از طريق سكوت

مرموز و كتمان فعاليت هايشان به دست آورده اند، نظام هاي اجتماعي و سياسي خاص را متزلزل كرده و برنامه هاي پنهان خود را پيش برند. اين سركوب خائنانه و وقيحانه كار را به جايي كشاند كه رئيس جمهور آمريكا، جان اف كندي، شخصاً در سخنراني خود در نشست انجمن ناشران مطبوعاتي آمريكا به شدت از آن انتقاد كرد. كسي كه قتلش خبر از توطئه و آشوب مي داد و بر آن در بالاترين سطوح دولت، سرپوش گذاشته شد: خودِ كلمة «پنهان كاري»، در جامعه اي آزاد و باز، منفور است؛ ملت ما در سرشت خود و سرنوشت خود مخالف انجمن هاي مخفي، سوگند هاي پنهاني و جلسات سرّي بوده و هست. ما سال ها پيش دريافتيم كه خطرات پنهان كاريِِِ غير ضروري و افراطي حقايق درست، به مراتب بيشتر از خطراتي است كه براي توجيه كتمان آنها مي شماريم.»8 در كنار قدرت سياسي، اين گروه ها «نفوذ زيادي هم بر رسانه هاي جهان» دارند؛ كه البته اعمال آن از همه جا بيشتر بر پايتخت رسانه اي جهان هاليوود، احساس مي شود!9 دكتر ربكا كرلي در مصاحبه اي تلفني با برنامة وايزيگوت، از نفوذ پنهاني يكي از اين گروه هاي خائن در هاليوود پرده برداشت: «وقت آن رسيده كه در مورد فراماسونرها روشن تر صحبت كنيم... زيرا اين طور كه معلوم است هر چه بيشتر به ما مي گويند كه در مراسم و تشريفات عجيب و غريب خود چه ها مي كنند، راحت تر هم از جواب پس دادن طفره مي روند... در وهلة اوّل از طريق فيلم هاي علمي _ تخيلي با آنها آشنا مي شويم... چنين فيلم هايي را مي شناسيد، مثل «تئوري توطئه» و همين طور بسياري از فيلم هاي مل گيبسون؛ و ظاهراً در اين فيلم هاست كه پي

مي بريم واقعيت چيست. حال مردم بايد بفهمند كه آنها چه طور از مجازات در امان مي مانند.»10 با توجه به اينكه هاليوود، به دستور مقامات دولتي، نظامي و اطلاعاتي فيلمنامه هايي را تغيير داده، خطوط اصلي داستان ها را اصلاح كرده و حتّي تاريخ را بازنويسي كرده است؛ ديگر شكي نمي ماند كه تعدادي از اعضاي اين گروه ها به جمع نويسندگان، كارگردانان، بازيگران يا توليدكنندگان سرشناس هاليوودي راه پيدا كرده اند تا در مورد اهدافشان مذاكره كنند.11 تا آنجا كه جديداً جنجالي در مورد فيلم كريس كارتر با نام «پروندة ايكس» (The X _ Files) و سري تلويزيوني آن «تيراندازان تنها» (The Lone Gunmen) به راه افتاده است؛ زيرا در يكي از صحنه هاي اين فيلم عده اي از دولتمردان آمريكا كه عضو گروهي سرّي هستند، تحت عنوان تروريست، هواپيمايي تجاري را از راه دور مي ربايند و آن را به سمت مركز تجارت جهاني هدف مي گيرند.12 آيا خيلي دور از تصور است اگر فرض كنيم كه يكي يا چند تا از نويسندگان (وينس گيليگان، جان شيبان و فرانك اسپاتنيز) يا دست اندركاران اين فيلم از قبل اطلاعاتي داشته است؟ دين هگلوند، كه در فيلم «پروندة ايكس» و«تيراندازان تنها» نقش ريچارد «رينگو» لنگلي را بازي مي كرد، در سري جديد مصاحبه هايش عنوان كرده كه نويسندگان اين فيلم روابطي با FBIوNASA داشتند و آنها بودند كه بودجة لازم را در اختيار توليدكنندگان گذاشتند.13 او تصريح كرد كه CIA در طول بيست سال گذشته، همواره جاسوساني را به كار گرفته تا در اجتماعات هاليوودي شركت كنند و بدين وسيله حافظ منافع آنان بوده و نظرات آنها را منتقل كنند. هگلوند همچنين تعريف كرد كه چگونه با

يكي از اين جاسوسان كه به عنوان غيبگو در هاليوود كار مي كرد، آشنا شده است: «در يكي از مهماني هاي هاليوود، كريس كارتر در لباسي رسمي گوشه اي ايستاده بود و انگار در مهماني نبود. خانمي به سمت او رفت و گفت: «روي هر چه كه داري كار مي كني بدان كه ميليون ها دلار برايت سود خواهد آورد»، و اين درست قبل از شروع «پروندة ايكس» بود. بنابراين آن خانم موفقيت فيلم را پيش بيني كرده بود بدون آنكه كريس كارتر را بشناسد و بداند او روي چه پروژه اي كار مي كند. وقتي از او پرسيدم كه او چگونه به اين مهماني دعوت شده، جواب داد كه براي CIA كار مي كند به اين صورت كه آنها ايميل هايي برايش مي فرستند و به او مي گويند به چه مهماني هايي برود؛ بعد يك سري اتفاقاتي مي افتد و پول هايي رد و بدل مي شود و اسم او در ليست مهمان ها قرار مي گيرد ( و البته هرگز هم نمي فهمد چگونه!). سپس به مهماني رفته و با افراد مختلف حرف مي زند و وقتي برگشت نتايج گفت وگوهايش را براي آنها ايميل مي كند. او واقعاً نمي دانست كه اين ايميل كجا مي رود و چه كسي جوابش را مي دهد، امّا پس از مدتي آنها برايش چكي مي فرستند. بعداً معلوم شد كه اين كار CIA است و خوب همان طور كه مي دانيد، آنها تمام حرف هايي را كه در مهماني هاي هاليوود ميان تهيه كنندگان و ساير افراد رد و بدل مي شود زير نظر مي گيرند وخوب معلوم است به اين دليل كه سينما يكي از مهم ترين ابزارهاي تبليغ سياست هاي خارجي در هر كشور و گروهي است...»14 اين مسائل باعث شده خيلي ها به گمانه زني

و نظريه پردازي رو آورند؛ همان طور كه فرانك اسپاتنيز، يكي از نويسندگان «تيراندازان تنها» و تهيه كنندة «پروندة ايكس» عنوان مي كند: «چيزي كه مرا آزار مي دهد اين است كه اگر من به عنوان نويسندة فيلم هاي تخيّلي توانستم چنين سناريويي را تصور كنم؛ پس افرادي كه در رأس قدرت هستند و وظيفه اشان هم اين است كه دربارة فجايع و خطرات از قبل چاره انديشي كنند، توانايي تصور چنين حادثه اي را داشته اند.»15 در حقيقت پس از يازده سپتامبر دولت آمريكا «عده اي از نويسندگان تلويزيون و سينما را جمع كرد و از آنها خواست تا فيلمنامه هايي تخيلي در مورد تروريسم بنويسند تا بتوانيم در برابر اين حوادث پيش بيني نشدني بهتر عكس العمل نشان دهيم (و لابد آماده تر شويم!)».16 چه كسي مي داند كه نتيجة تصورات اين نويسندگان چه خواهد بود؟ ولي شما دفعة بعدي كه فيلمي را مي بينيد دقيق تر نگاه كنيد.

عدد شناسي 11/9

مطالعة اعداد (عدد شناسي يا علم اعداد) در اديان بزرگي چون مسيحيت، يهود و اسلام نقشي محوري دارد. انجيل مسيحي پر است از الگوها و نمادهاي عددي كه هر كدام معناي خاص خود را دارند. مثلاً هر يك از اعداد 3 ، 7 ، 12 ، 40 ، 666 ، 1260 يا 2520 نماد چيزي هستند. بنابراين جاي تعجب نيست اگر اعدادي براي بعضي از انجمن هاي سرّي معنا و اهميت خاصي داشته باشد. در واقع در بسياري از فيلم هاي هاليوودي مانند (End of Days): «پايان روزگار» (1999)، (Eyes Wide Shut): «چشمان كاملاً بسته» (1999)، (Matrix «ماتريكس» (1999)، (National Treasure): «ميراث ملي» (2004)، (Ocean’s 11): « يازده يار اوشن» (2001) (Thirteen Days) : «سيزده روز» (2000)

و (The Thirteenth Floor) : «طبقة سيزدهم» (1999) به اعداد و نمادها اشاره شده است.17 پس يعني اعداد 9 و 11 نيز معناي خاصي دارند؟ يكي از كشيشان انگليكي قرن نوزدهم، EW Bullinger، بر اين باور بود كه عدد 9 نشان دهندة داوري الهي يا غايت و كمال است در حالي كه عدد 11 نماد بي نظمي،آشوب، نقصان و فروپاشي است.18 با اين حال هنوز نمي دانيم كه آيا اين اعداد معناي اسرار آميز ديگري براي اين انجمن هاي مخفي دارند؟19 اگر 11/9 را با حوادث تروريستي پس از آن مقايسه كنيم، متوجه مي شويم كه فهميدن معناي اين اعداد و كشف رابطة آن با طراحان اصلي اين گونه حوادث جهاني، چقدر ضروري مي نمايد. در 11 مارچ 2004، 191 نفر در حادثة تروريستي قطار مادريد جان خود را از دست دادند. بسياري از رسانه هاي خبري از اين حادثة11/3 به عنوان «11/9 اروپا» ياد كردند.20 هرچند همه نمي دانند امّا اين حادثه911 روز بعد از 11/9 اتفاق افتاد.21 اين تكرار اعداد 1 _ 1 _ 9 خيلي آشنا به نظر مي رسد! امّا چه كسي پشت اين اعداد است و چه مي خواهد بگويد؟ امّا، اين اعداد براي مردم اسرائيل اهميت تاريخي دارند. يهوديان هر سال در روز(Tisha B’ Av)، نهمين روز از يازدهمين ماه تقويم عبري، روزه مي گيرند به ياد بلايا و فجايعي كه در طول تاريخ بر سر آنها آمده است؛ از جمله ويران شدن معبد اوّل توسط بابلي ها در 587 _ 586 قبل از ميلاد، خراب شدن معبد دوم توسط رومن ها در70 بعد از ميلاد، شكست رومن ها از ارتش سيمون بار كوچبا (Simon Bar Kochba) در135 بعد از ميلاد، اخراج

يهوديان از انگلستان توسط شاه ادوارد اوّل در 18 جولاي 1290، اخراج يهوديان از اسپانيا توسط شاه فرديناند و ايزابلا در 2 آگوست 1492و اعلام جنگ جهاني اوّل در 1914. حال اين پرسش پيش مي آيد : ديگر چه 11/9 هايي قرار است در يادها بماند؟

نگاهي دقيق تر

هاليوود همچون جادوگران دروييد(Druid)، كه ازچوب راج(holly wood) عصاي جادو مي ساختند، با فيلمي پس از فيلم ديگر، ما را افسون خود مي كند و آنچه را كه در «آينده» مي بيند براي تماشاچياني روايت مي كند كه همه چيز را بدون چون و چرا مي پذيرند.22 اين شكل كنترل اجتماعي كه به «برنامه ريزي پيشگويانه» معروف است، سنت پايداري است در هاليوود كه به وسيلة تكنيك جادوگري و جلوه هاي ويژة خود تصوير دقيق و خطاناپذيري از جهان آينده براي ما ترسيم مي كند و اين پندار نادرست را از اين رو در ذهن ما به وجود مي آورد تا به وسيلة آن تصويري از واقعيت آينده داشته باشيم.23 از فيلم هايي چون (Independence Day): «روز استقلال» (1996) و(The Long Kiss Goodnight) : (1996) گرفته تا The Peacemaker)): «صلح طلب» (1997) و (The Siege) : «محاصره» (1998) روند شرطي كردن عامة مردم براي پذيرفتن تصويري از آينده، كه روشنفكران سعي دارند به صورت كاملاً واقعي و قابل لمس براي آنها ترسيم كنند، از محورهاي اصلي برنامه هاي هاليوود بوده است.24 اگر تكرار 11/9 به صورت پنهان و پيدا در بسياري از فيلم هاي هاليوود قسمتي از توطئه اي پنهاني بوده، پس فيلم هاي بعد از 11 سپتامبر از چه حكايت مي كنند؟ در سال هاي اخير مضمون اصلي ساخته هاي هاليوود حول محور تصاوير ناميموني از آخرالزمان چرخيده است: شيوع بيماري و اپيدمي هاي فراگيري كه

ميليون ها نفر را در سراسر جهان از بين مي برد، افزايش خطر بمب هاي هسته اي و حملات تروريستي شيميايي و بيولوژيكي در آمريكا و انگليس، بلايا و فجايع محيطي كه در سراسر جهان ويراني هايي به بار مي آورد و جان توده هاي آسيب پذير را تهديد مي كند. براي مثال در فيلم (Outbreak) (1995) دولت آمريكا در جهت اهداف خود درجنگ ميكروبي، ويروسي كشنده توليد مي كند. امّا كنترل آن از دستشان خارج مي شود و ويروس به شهر ساحلي كوچكي در كاليفرنيا راه پيدا مي كند. ارتش تمام شهر را قرنطينه كرده و افراد مبتلا را دستگير مي كند. در همين حين كميته اي از طرف رئيس جمهور دستور مي دهد براي از بين بردن ويروس، تمام شهر را بمباران كنند.25 دانشمندِ تندروي آمريكايي در فيلم (12 Monkeys) : «دوازده ميمون» (1995) ويروس كشنده اي را آزاد مي كند كه باعث از بين رفتن جان ميلياردها انسان مي شود و نجات يافتگان را مجبور به زندگي در زيرزمين مي كند. فيلم (Smallpox 2002 Silent Weapon) : «آبله 2002: اسلحة خاموش» (2002) به اثرات ويرانگر شيوع آبله در آمريكا و انگليس مي پردازد كه در اثر آن 60 ميليون نفر در سراسر جهان مي ميرند. در ( Tidal Wave: No Escape): «طوفان: راه فراري نيست» (1997) تروريستي ديوانه، موشكي اتمي را به زير دريا مي فرستد و موجي از تسونامي به وجود مي آورد كه سواحل كاليفرنياي جنوبي را ويران مي كند. تروريست هاي اروپايي در (The peacemaker): «صلح طلب» (1997) و (The Sum of All Fears) «مجموع همة ترس ها» (2002) نقشه مي كشند تا سلاح هاي اتمي را در خاك آمريكا نابود كنند. بنيادگرايان مسلمان افراطي موفق مي شوند كه بمب آلوده اي را در فيلم (Dirty War) :

«جنگ كثيف» (2004) منفجر كنند كه پرتوهاي راديواكتيو آن نواحي مركزي لندن را فرا مي گيرد. سيارك ها و ستاره هاي دنباله دار جان انسان ها را در فيلم هاي (Armageddon) : «آرماگدون» (1998) و ( (Deep Impact: «اثر عميق» (1998) به خطر مي اندازد و در(Volcano) : «آتش فشان» (1997)، Dante’ s Peak) (1997) و (Supervolcano): «اََبَر آتش فشان»: (2005) فوران آتش فشان هاي خاموش مناطق شهري آمريكا را تهديد مي كند. سيل و طوفان در(The Day After Tomorrow): «روزي پس از فردا» (2003) قارة آمريكا را ويران مي كند و در (Category 6: Day of Destruction) : «طوفان ششم: روز تخريب» (2004) كولاك و گردباد با هم در مي آميزند و به شكل طوفان عظيمي، خرابي هايي را در شيكاگو به بار مي آورند و باعث قطع شبكة فشار قوي برق كشور مي شوند. صدها ميليون نفر بدون برق مي مانند و هيچ كس قادر نيست ديگران را از فاجعة در حال وقوع آگاه كند. حال آيا اين سناريوهاي وحشت آفرين هاليوود، آنچه كه گروه هايي ناشناس با اطمينان پيش بيني كرده اند، آنها كه چنين ابزارهايي را در جهت پيشبرد اهداف نامشروع خود به كار گرفته اند، اتفاق خواهد افتاد؟ زمان، همه چيز را روشن مي كند. شما نيز مي توانيد مطمئن باشيد كه همه چيز در ابتدا نمايشي ساختگي و پيچيده از صدا و تصوير است كه هاليوود پيشكشتان مي كند؛ امّا پس از مدتي اين نمايش، با تمامي جزئيات در جهاني واقعي و بي مثال، در اوج ترس و حيرت پيش چشمان ما به وقوع خواهد پيوست.

جان ولنتايني

ترجمه: زهرا نيرومند

ماهنامه موعود شماره 78 پي نوشت ها:

1. از آنجا كه ترتيب اعداد در اين مقاله و فيلم هاي نمونة آن مهم است، در

اينجا همان شكل نوشتن تاريخ در آمريكا (روز / ماه) حفظ شده است.

2. نشانه ها (2002) 50 : 41 : 00 _ 07 : 40 : ..

3 و 4. سي بي سي نيوز 17 مي 2002

5. Rhem 23 October 2001

6. سي بي سي نيوز 17 مي 2002

7. Phelps, 2001

8. Kennedy 27 April 1961

9. Ankerbery Weldon 1990.

10. Vyzygoth, 24 October 2003, 00 : 45: 52 - 00 : 46: 39.

11. Compbell 29 August 2001.

12. Killtown 30 January 2005.

13. Jones 17 December 2004, 00 : 04: 29 - 05 : 15: 49.

14. Jones 17 December 2004, 00: 15: 39 - 00: 15 : 56.

15. Tv Guide 21 Jun 2001.

16. Martin 20 Jun 2002.

17. Grand Lodge of British Columbia Yukon 28 January 2005.

18. Bullinger 1967 pp. 235, 242 , 251.

19. Howard 7 December 2001.

20. Chance 11 March 2005.

21. Shanon 12 March 2004.

22,23. Collins 13 December 2004.

24. Collins 6 February 2005.

25.Davies 2003, p2

آيا آمريكا به سوي بزرگترين فاجعه استراتژيك تاريخش گام برمي دارد؟

به دنبال انقلاب سال 1979 ايران برخي از سياست پيشگان آمريكايي به وهمي گرفتار آمدند كه نيروهاي اسلامي را مي توان بر ضدّ اتحاد شوروي به كار گرفت. بر پاية اين نظريه كه آقاي زيبگنيو برژينسكي، رايزن امنيّت ملّي رئيس جمهور جيمي كارتر، بدان پر و بال داده بود، «هلال بحران آفريني» از مراكش تا پاكستان گسترده است كه در پهنة جغرافيايي آن مي توان «كمان اسلام» را به شيوه اي بسيج كرد كه جلوي گسترش نفوذ شوروي را بگيرد. هشام عبدالله العلوي1

به دنبال انقلاب سال 1979 ايران برخي از سياست پيشگان آمريكايي به وهمي گرفتار آمدند كه نيروهاي اسلامي را مي توان بر ضدّ اتحاد شوروي

به كار گرفت. بر پاية اين نظريه كه آقاي زيبگنيو برژينسكي، رايزن امنيّت ملّي رئيس جمهور جيمي كارتر، بدان پر و بال داده بود، «هلال بحران آفريني» از مراكش تا پاكستان گسترده است كه در پهنة جغرافيايي آن مي توان «كمان اسلام» را به شيوه اي بسيج كرد كه جلوي گسترش نفوذ شوروي را بگيرد. هر چه باشد مگر همين نيروهاي اسلامي محافظه كار نبودند كه ميان سال هاي 1960 و 1970 نيز براي از ميدان راندن و به شكست كشاندن احزاب چپ و ناسيوناليست عرفي مسلك در منطقه و پيش از همه در سال 1953 در ايران به خدمت درآمدند؟ پس چرا بنيادگرايي ايراني نتواند شورشي اسلامي در «دل نرم» اتحاد شوروي به راه اندازد؟ نهايتاً ايالات متحده ميان چندين سياست خاورميانه و آسياي مركزي به نوسان درآمد. اين كشور فقط در پي اهداف دوگانة پيروزي در جنگ سرد و پشتيباني از اسرائيل بود، امّا براي نيل به اين اهداف روش هاي برگزيده و دولت هاي برخوردار از پشتيباني وي گاه به شيوه اي متضاد، دگرگوني مي يافتند. بدين گونه ايالات متحده هم چنان كه رسماً به عراق در جنگ آن كشور بر ضدّ ايران (1980 _ 1988) ياري مي رسانيد، به تحويل پاره اي از سلاح ها به ايران نيز رضايت داده بود. با هم پيماني واشنگتن با عربستان سعودي و پاكستان اين استراتژي به نقطة اوج خود رسيد و به ويژه در سال هاي دهة 1980 به پيدايش ارتش بين المللي جهاد براي پيكار با اتحاد شوروي در افغانستان انجاميد. در سال 1990 هنگامي كه اتحاد جماهير شوروي از صحنة جهان كنار مي رفت، ايالات متحده ائتلافي بين المللي براي بيرون راندن ارتش عراق از كويت پي افكند. كشورهاي

عرب، از سوريه گرفته تا مراكش پاسخي مساعد به دعوتي دادند كه بر موازين حقوق بين الملل و احكام قطعنامه هاي سازمان ملل متحد بنيان يافته بود. به آنها اطمينان داده بودند كه مسئله تنها رهانيدن يك اميرنشين نفت خيز دوست نيست، بلكه غرض، برپا كردن نظم نويني است كه بر عدالتي جهان گستر پايه ريزي شده باشد. مي پنداشتند كه وقتي حاكميت كويت از نو برقرار شود، همة قطعنامه هاي سازمان ملل متحد، از جمله آنهايي كه مصر خواستار خروج اسرائيل از سرزمين هاي اشغال شدة فلسطين بودند نيز مي بايستي به اجرا درآيد.

بازي واشنگتن، مهره هاي عرب

به رغم همة فشارها از هر سو، دولت آمريكا تصميم گرفت رژيم صدام حسين را سرنگون نسازد. «براي سرنگوني صدام ( ... ) مي بايستي نيروهاي نظامي را درگير مي ساختيم. اگر از شرّ صدام حسين و حكومتش خلاص مي شديم، لازم بود دولت جديدي را سر كار بگذاريم. امّا چگونه حكومتي را مي توانستيم بر تخت بنشانيم؟ يك حكومت سنّي يا يك حكومت شيعه، يك حكومت كُرد يا يك رژيم بعثي؟ يا شايد مي خواستيم برخي بنيادگراهاي اسلامي را در حكومت شريك سازيم؟ تا چه زماني مي بايستي در بغداد مي مانديم تا چنين حكومتي را پا بر جا نگهداريم؟ پس از خروج نيروهاي آمريكايي چه بر سر چنين حكومتي مي آمد؟ چه ميزاني از تلفات جاني براي ايالات متحده پذيرفتني بود تا در برقراري ثبات بكوشيم؟ عقيدة من را بخواهيد (...) اگر در منجلاب عراق گرفتار مي آمديم شايد اشتباه بزرگي مرتكب شده بوديم و پرسشي كه به ذهن من مي رسد آن است كه صدام به چند تن قرباني بيشتر آمريكايي مي ارزيد؟ پاسخ آن است كه لعنتي به چيزي نمي ارزيد». اين عقيدة سنجيده

از آن آقاي ديك چيني است، وزير دفاع وقت و معاون فعلي رياست جمهوري ايالات متحده. كساني كه آن وقت سرسختانه «تغيير رژيم» در بغداد را توصيه مي كردند، مي توانستند با تحريم هايي كه بيش از يك دهه در عراق روا داشتند آرامش خيالي يابند. اينها خود را در درون گروه هاي فشاري مانند «طرحي براي قرن جديد آمريكايي» سامان مي دادند و هر گاه كه اوضاع و احوال مقتضي مي شد، روشمندانه هواداري سياسي از طرح حملة آتي به عراق را بنياد مي نهادند. در اين ميان اسرائيلي ها كه مي ديدند از كوشش كوته عمر جيمز بيكر وزير خارجه از زمان كنفرانس سال 1991 اعراب و اسرائيل در مادريد براي اجراي سياست رسمي آمريكا در فلسطين رفته رفته دست كشيده مي شود، آسودگي خاطري يافتند. پس از سال 1996 «پويش صلح» ديگر چيزي جز پوششي براي دو چندان كردن مهاجرنشيني در كرانة باختري رود اردن نبود. دورتر در افغانستان، در شرق هلال بحران، فرجام جنگ در نبرد ميان سركردگان جنگي، اتحاد شمال و طالبان رقم مي خورد. با پايان گرفتن جنگ سرد، ايالات متحده كارها را به طور كامل به پاكستان واگذار كرده بود كه خود به سوي يك رژيم نظامي اسلامگرا گام برمي داشت و افغانستان اسلامي ژرفاي استراتژيكي لازم بر ضدّ هند را برايش مهيا مي كرد. پيروزي طالبان، كه دستگاه هاي امنيتي ارتش پاكستان به طور گسترده اي به سود آنها وارد عمل شده بودند امكاني فراهم مي ساخت تا اسلام آباد پيوندهاي خود را با رژيم تازه استوار سازد.

بدين گونه در تمام طول اين دهه ها، ايالات متحده هرگز آمال ملل عرب و مسلمان را به چيزي نگرفته بود. سياست ها راه خود را مي پيمودند، ارتش ها

بسيج مي شدند، اتحادها به هم مي پيوست و از هم مي گسست، جنگ ها در سرزمين هاي اعراب و مسلمانان و بر روي كالبد آنها، امّا همواره به اقتضاي مصالح ديگران، در مي گرفت. گسيختگي و زير و رو كردن سياست ها دربارة عراق، ايران، بنيادگرايي شيعه و سنّي، ايدئولوژي جهاد، ديكتاتوري، دموكراسي، سلطنت مطلقه، ياسرعرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين، مهاجرنشينان اسرائيلي و «فرايند صلح»، همه و همه به خوبي نمايانگر چنين رويكردي است. ايالات متحده (چه براي تضمين عرضة نفت براي خود، چه براي بردن جنگ سرد، چه براي تصريح برتري جويي هاي خويش يا براي حمايت از اسرائيل) در تدارك هدف هاي خاص خويش بسيج مي شد و به محض آن كه در راستاي يكي از هدف ها به مراد خود مي رسيد، همة نگراني هاي اعراب و مسلمانان را كه براي همراه ساختن آنها پيش كشيده بود به دست فراموشي مي سپرد.براي جهان عرب و مسلمانان چيزي موهن تر از گفتة مشهور برژينسكي سه سال پيش از واقعة 11 سپتامبر 2001 نيست. وي در پاسخ به پرسشي دربارة احساس پشيماني احتمالي وي از سركار گذاشتن نهضتي جهادگرا به ياري آمريكا به منظور برانگيختن دست اندازي شوروي به افغانستان گفته بود: «پشيماني از چه چيز؟ (...) چه چيزي در چشم انداز تاريخ جهان برجسته تر مي نمايد؟ طالبان يا سقوط امپراتوري شوروي؟ چند تن اسلامي هيجان زده يا آزادي بخشيدن به اروپاي مركزي و پايان دادن به جنگ سرد؟»

برچنين زمينه اي كه در پنج سال اخير، از حملات 11 سمپتامبر گرفته تا تجاوز به عراق و اشغال اين كشور، رخدادهايي «جهان را دگرگون كرده اند.» شايد در سال 2003 گذاري سريع به كشوري با ثبات، متحد، مردم سالار، غير مذهبي و خصوصاً اشغال نشده

مي توانست تنها «پيروزي» ممكن آمريكايي باشد. به قمار پرخطري دست زدند كه در آن باختند. به گفتة يك ژنرال باز نشستة آمريكايي، وضع عراق «بزرگترين فاجعة استراتژيك تاريخ ايالات متحده است.» چاره اي براي چنين شكستي نمي توان يافت. به روشني مي توان ديد كه پيروز اين ميدان، ايران است. استراتژي آمريكا در نابودي ارتش و ساختارهاي بعثي دولت عراق، دشمن سنتي تهران را از ميان برداشت و در همان حال آسودگي خاطر آمريكايي ها از روحانيون شيعه، ياور هم پيمانان ايراني در درون عراق شد. بدين گونه واشنگتن همان دولتي را استوار ساخته است كه داعية نبرد با آن را دارد. پيامدهاي چنين امري براي ايالات متحده كم نيست. ناسيوناليزم عرفي مسلك و چپگراي عرب كه چهارچوبي عقيدتي براي پايداري در برابر سلطه جويي غرب فراهم ساخته بود ناچار ميدان را در برابر جريان هاي اسلامي خالي گذاشته است كه اين مقاومت را در درون ايدئولوژي هاي عميقاً محافظه كار محصور ساخته اند. امروز شكست و هزيمت آمريكا در عراق، فرصت هاي تازه اي براي تهران به ارمغان آورده است تا زير بيرق اسلام، مشعل ناسيوناليزم عرب را بر سر دست گيرد.جمهوري اسلامي دلاور جبهة نبرد تازه پديدار گرديده است كه ناسيوناليزم عرب و موج اوج گيرندة مقاومت اسلامي را به يكديگر پيوسته است. جمهوري اسلامي دو برگ برنده در دست دارد: مي تواند وضعيت سپاهيان آمريكايي در عراق را آسان كند يا پيچيده تر سازد و مي تواند به مدد متحدان حزب الهي اش به شكست اسرائيليان در لبنان ياري رساند؛ حتّي مي تواند از طريق كمك به حماس دست ياري به سوي فلسطينيان دراز كند. اين كشور دامنة نفوذ خود را تا مناطق نفت خيز خليج [فارس] و عربستان سعودي

نيز گسترده است. بيش از آن، جمهوري اسلامي در موقعيتي است كه مي تواند خلاء عظيم قدرتي را در منطقه پر كند كه با ويراني دولت عراق به وجود آمده است و وزنة سنگيني در ستيزة اعراب و اسرائيل باشد و حتّي سرنوشت مناسبات چند صد سالة شيعيان و سنّيان را دگرگون سازد.

از تهديد ها، به ويژه تهديدهاي نظامي ايالات متحده و اسرائيل، جز تقويت اهميت دامن گستر ايران و به رخ كشيدن ارج وي همچون پيشتاز پايداري جهان عرب و مسلمان كاري ساخته نيست. زيرا واشنگتن و تل آويو در تناقضي دست و پا مي زنند. آنها به ضرورت يك مداخلة نظامي يقين يافته اند، امّا به خوبي مي دانند كه ناگزيرند چنين مداخله اي را به بمباران هاي هوايي و عمليات نيروهاي ويژه محدود سازند. با اين همه چنين تهاجمي نمي تواند نظام حاكم را نابود سازد، بلكه برعكس آن را استوار خواهد ساخت. آيا به همين دليل است كه رئيس جمهور آمريكا و معاون وي به فكر استفاده از سلاح هسته اي افتاده اند؟ به يقين پيامدهاي چنين هنگامه طلبي هايي در مقياس منطقه اي و بين المللي را نمي توان محاسبه كرد. امّا ايالات متحده ناگزير بايد اعتبار از دست رفته اش را باز يابد و بار ديگر رعب و وحشتي در دل ها بياندازد كه بنياد هر امپراتوري بر پايه هاي چنين هراسي نهاده شده است. تدبير دوربرد ديگري كه در واشنگتن مورد بحث بوده، بهره برداري از شكاف هاي فرقه اي با كمك عربستان سعودي است. دو گرايش متضاد در كارند. نخست، آنهايي كه آهنگ نزديك ساختن شيعيان و سنّي ها به يكديگر را دارند، به ويژه پس از جنگ لبنان در تابستان 2006 كه از پيوندهاي آشكار ميان تهران و حزب الله

پرده برداشت و شيخ حسن نصرالله و تا اندازه اي هم حماس را به مقام قهرماني در جهان عرب بركشيد. امر بي سابقه آن بود كه روحانيون سنّي مورد احترام از اين پس تأييد مي كنند كه اختلاف آنها با شيعيان تنها در جنبه هاي جزئي دين است، يعني پيش از آن كه در «اصول» باشد در «فروع» جاي دارد. گرايش دوم، در تشنج هايي است كه با اشغال سرزمين ها ميان دو مذهب اسلام به ويژه در عراق از نو سر برداشته است. سلوك حاكمان سنّي از قرن ها پيش جماعات شيعه را كه در نقاط سوق الجيشي تمركز يافته بودند غالباً خوار شمرده اند، زمين بلاخيز رنجش و خشم آنها را بارور ساخته است، و از ديگر سو اعدام صدام حسين سنّيان را به وادي ضدّيت رانده است. برخي از مسئولان آمريكايي مي پندارند كه رياض شايد بتواند نقدينه اي را فراهم سازد كه براي به راه انداختن جنبش مقاومتي در برابر شيعيان لازم است. در واقع رژيم سعودي با توسعة نفوذ فقه شيعي و جمهوري اسلامي در منطقه، سخت دشمني مي ورزد. اين كشور از هم اكنون نيز قول داده است كه اگر ناگزير بشود، سنّيان عراق را در ساية حمايت هاي خويش خواهد گرفت. آيا عربستان سعودي و اميرنشينان خليج [فارس]، مصر، اردن، كُردها، سنّي هاي عراق و لبنان و سازمان الفتح مي توانند روياروي نفوذ ايران شيعه، سوريه علوي و هم پيمانان آنها، حزب الله لبنان و حماس فلسطين، بايستند؟ «ميانه روهاي» عرب براي يافتن اعتباري بايد بتوانند راه حلّي عادلانه و سريع براي مسئلة فلسطين بجويند. امّا اگر ايالات متحده و اسرائيل خود به ميدان اين معركه قدم بگذارند از آن روست كه از هر گونه مصالحه

و سازش جدي شانه خالي كنند.

افزودن بر ريسك اين قمار

چنين سياست دوربردي با هدف دامن زدن به تنش هاي فرقه اي به يك جنگ داخلي ميان مسلمانان خواهد انجاميد. كساني را كه در آن مشاركت جويند، چون گماشتگاني خواهند نگريست كه منطقه را در خدمت به منافع اسرائيل و ايالات متحده به خاك و خون مي كشند؛ و به كدام نيروي مسلمان سنّي و ضدّ شيعه است كه مي خواهند كمك برسانند؟ اين احتمال هست كه افكار عمومي غربي و حتّي آمريكايي با وحشت دريابند كه باز حكومت آنان از سر نو در حال برپا ساختن «ارتش سلفي جهاد» يا القاعده تحت نام ديگري است. امّا چنين سناريويي به جاي آن كه به «پيروزي» ره برد زنجيرة ديگري از بحران هاي تازه را به راه خواهد انداخت. نو محافظه كاران، اين استراتژي را ناپايداري راه گشا (يا ويراني كارساز) توصيف مي كنند، امّا ناظري هوشيار به روالي شايسته تر آن را ويراني دولت ها (دولت كُشي) نامگذاري كرده است. ايالات متحده در نهايت در لبنان و فلسطين به چنين جهت گيري تن در داده است. اگر امر واقع را به جاي نيات بررسي كنيم، مي توان دريافت چرا عرب ها و مسلمانان به اين نتيجه رسيده اند كه سياست واشنگتن در خاورميانه نه نجات «دولت هاي ورشكسته»، بلكه پديد آوردن آنهاست. يورش بر ضدّ لبنان كه ويراني هاي فراواني به بار آورد به شكست انجاميد و اسرائيل را اندكي بيشتر در منطقه و در جهان به انزوا كشانيد؛ از لحاظ نظامي، حزب الله هرگز توانايي هايش را براي ارتباط با رزم آوران، براي پخش پيام هاي خود به مردم از طريق راديو و تلويزيون، براي وارد ساختن زيان به متجاوزان يا براي پرتاب موشك

به اسرائيل از دست نداده است. اسرائيلي ها نه توانستند به يكي از اهداف اعلام شدة خود برسند، نه حزب الله را خلع سلاح كنند و نه حتّي سربازان اسير خود را بازگردانند. پرسشي كه بايد پرسيد آن است كه آيا اسرائيل در لبنان همراه ايالات متحده در عراق مي توانند به چنين ناكامي هايي تن در دهند يا به وسوسه خواهند افتاد كه «ريسك اين قمار را دو برابر كنند»؟ آيا اين شكست ها پيام آور وعيد نسل تازه اي از جنگ هاست؟ يا شايد فقط گذرا باشند؟ امّا به يك چيز مي توان يقين داشت: دوران الگوي پيروزي «بدون تلفات جاني» كه هنگام جنگ خليج [فارس] (1990 _ 1991) يا با بمباران هاي انبوه و استفاده از سلاح هاي دقيق پيشرفته كه در منطقة بالكان ستوده مي شد، اينك به سر آمده است. از اين پس، برد اين بازي به مهار درازمدت و بيعت مردمان بستگي دارد كه اينها را نمي توان با نيروهاي هوايي به دست آورد و هزينه هاي سياسي و انساني مهمي را ناگزير به همراه دارد. واشنگتن هم اينك هم، بهاي سنگيني براي نقش خويش در اين جنگ كوچك [لبنان] پرداخته است. تصوير فواد سينيوره، نخست وزير لبنان، كه با چشماني گريان از ايالات متحده تمني مي كرد از ويراني كشورش جلوگيري كند شايد نقطة عطفي به شمار آيد. جنبش 14 مارس بر بستر يك «انقلاب سبز» با حمايت هاي كاخ سفيد به قدرت رسيده بود، كه آن را درست به علّت همان گونه اصلاح دموكراتيكي مي ستودند كه رئيس جمهور، جورج دبليو بوش، آرزو داشت آن را در سرتاسر جهان عرب تشويق كند. امّا روياروي اشتياق اسرائيل به گوشمالي دادن به لبنان، آقاي سينيوره را

به حال خويش رها كرد. نه فقط واشنگتن يك ماه تمام از برقراري آتش بس جلوگيري كرد بلكه سلاح هاي ويرانگري را نيز به اسرائيل تحويل داد. ماحصل، چيزي شد كه آقاي سينيوره آن را چون نابودي «باورنكردني» زير بناي غير نظامي لبنان و همچنين تضعيف دولت خود برشمرده است. حزب الله امروز خواستار بر عهده گرفتن نقش مهم تري است، و با تقليد از تاكتيك هايي كه ايالات متحده و دنياي غرب تجويز مي كنند از درون «انقلاب سبز»، تظاهرات خياباني انبوه، آشتي جويانه و منضبط خاص خود را سامان مي دهد. ايالات متحده كه در اين نبرد داخلي «واهمه اي ندارد كه بازي را ببازد»، اكنون كمك به ارتش لبنان و نيروهاي امنيت داخلي را دو برابر ساخته است كه گماردن سنّيان و افرادي از جامعه دروز را شدّت بخشيده اند. اين سياست ها كه در ايالات متحده به تفسير چنداني درنيامده اند، توسط مطبوعات عرب، اسرائيلي و جهان افشا شده اند، پس از جنگ لبنان، بسيار دشوار بتوان جهان عرب و مسلمانان را قانع كرد كه ايالات متحده به قصد حمايت از اسرائيل حاضر نيست به هم پيمانان خود يا اصول عدالت خيانت كند. ويراني زيربناي غيرنظامي، تضعيف انسجام اجتماعي و سياسي، پروراندن منطقي كه به سمت ستيزه اي فرقه اي و جنگ داخلي راه مي برد: وقتي اين پويايي در عراق شتاب گرفت، چنين مي نمود كه پيامد وحشتناكي باشد كه واشنگتن برنامه ريزي نكرده بود. هنگامي كه همين عناصر در لبنان هم پديدار شدند، باز هم مي شود آن را همچون تصادفي ناميمون در نظر گرفت. امّا از لحظه اي كه پويايي همگوني در فلسطين نيز نقش مي بندد، ناظران بسياري ديگر ترديدي به خود راه نمي دهند كه سخن از «الگويي» براي

اجراي استراتژيك آمريكا به ميان آورند. ماهنامه موعودو شماره 78 پي نوشت ها:

1. بنيادگزار انستيتو مطالعات معاصر در مورد آفريقاي شمالي، خاورميانه و آسياي مركزي در دانشگاه پرينستون. مشاور پيشين نمايندة ويژة سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر در كوسوو. او پسر عموي محمّد ششم، پادشاه مراكش است.

دائرت المعارف اسلام (EI) و رويكرد به تشيع

گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمين دكتر محمود تقي زاده داوري رئيس مؤسسة شيعه شناسي اشاره:

حجت الاسلام دكتر محمود تقي زاده داوري، محقق و استاد حوزه و دانشگاه، و فارغ التحصيل در رشتة فلسفة اجتماع از انگلستان است. وي دورة عالي فقه را نزد اساتيدي همچون: آيت الله آميرزا هاشم آملي، آيت الله شيخ جواد تبريزي و آيت الله محمد فاضل لنكراني و فلسفه را نزد آيت الله حسن زاده آملي و آيت الله جوادي آملي گذرانده و در كنار تأليف و تدريس در دانشگاه در حال حاضر مسئوليت مؤسسه شيعه شناسي را در قم عهده دار است. سوابق علمي و پژوهشي ايشان بهانه اي شد تا دربارة

داير\المعارف بزرگ اسلامي (EI) با ايشان به گفت وگويي صميمانه بنشينيم كه آن را به خوانندگان محترم تقديم مي كنيم. لفطاً براي شروع صحبت، اشاره اي به سير تاريخي توجّه مستشرقان به معارف شيعي داشته باشيد كه اين رويكرد از چه زماني شروع شده و تاكنون چه سير تحولاتي داشته است؟

مطالعات اسلام شناسي و شيعه شناسي از قرن ها قبل در غرب آغاز شده است و فعاليت هاي انجام شده در اين راستا ناشي از ارتباطات موجود در ميان دولت هاي اروپايي و جهان اسلام بوده است. با اين حال رشتة شيعه شناسي به طور متمركز و جدي از زمان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شروع شده است. علت اين امر هم تأثير قابل توجهي بود كه انقلاب بر بسياري از معادلات سياسي

خاورميانه و دنيا گذاشت. از همين رو امروزه نه تنها در همة دپارتمان هاي اسلام شناسي غرب، شيعه شناسي هم ارائه مي شود بلكه به جهت اهميت ويژة مطالعات شيعي، حديث، فقه و تاريخ شيعه به طور جداگانه مطالعه و بررسي مي شوند؛ به همين جهت اين مباحث حجيم تر و تخصصي تر شده اند، تا جايي كه الآن، مورخاني را پيدا مي كنيم كه حديث شناس يا مورخ است و يا صرفاً دربارة فقه شيعه مطالعه و تحقيق مي كند. سابقاً رسم بر اين بود كه هر كس دربارة شيعه مطالعه مي كرد در تمام حوزه هاي فقه، حديث، تاريخ و ... وارد مي شد.

فكر تدوين مجموعة دائرةالمعارف اسلام در اين ميان چگونه به ميان آمد و چه انگيزه هايي در پي آن بود؟

در هر موضوعي دائرة المعارف ها رسمي ترين مرجعي است كه مي توان به آن مراجعه كرد و مستشرقان در حوزة اسلام نسبت به وجود چنين كتاب در دسترسي احساس نياز مي كردند تا بتوانند در ابعاد مختلف بنيان گذاران، نويسندگان نظريه پردازن مسئله، كتاب ها ي قابل استفادة اين حوزه را معرفي و شرح كنند. بعد از چنين احساس نيازي آنها همت كردند اين مجموعه را تدوين نمودند به خصوص كه آنها مطالعات اهالي مشرق زمين را در اين حوزه قبول نداشتند. ضميمه كردن مطالب متنوع با رويكرد هاي جديد شما الان مي توانيد ذيل واژه هاي مختلف مجموعة قابل توجهي از مقالات را مطالعه نماييد.

در دايرة المعارف اسلام چقدر به حوزة شيعه پرداخته شده است؟

در اين مجموعة قطور 12 جلدي تا حدي كه ما استقصا كرده ايم حداقل 1200 مدخل دربارة شيعه وجود دارد. اين مدخل ها دربارة رهبران شيعي، آموزه ها، شخصيت ها مثل اصحاب و مريدان ائمه(ع)، اماكن و ابنيه، آيين ها و مناسك، امام زاده ها

نوشته شده كه گاهي حجم اندكي در حد نيم صفحه دارند و گاه تا سي صفحه هم به موضوع پرداخته شده است. رويكرد نويسندگان اين مقالات نسبت به تشيع چگونه بوده است؟

رويكرد اين مجموعه يك رويكرد هم دلانه نيست و خيلي وقت ها حرف هاي من درآوردي زيادي در لابه لاي صحبت هاي آنان مي توان يافت. از منابع سني براي تدوين مقالات، خيلي استفاده كرده اند در صورتي كه به طور طبيعي و منطقي بايد از منابع شيعي استفاده مي شد. در غرب همه نوع گرايشي را مي توانيد ملاحظه كنيد. در ميان آنها هم «حامد الگار» شيعه ديده مي شود و هم «برنارد لويس» با نگرش هاي بدبينانه و بسيار تندش نسبت به شيعه. در اين طيف همه جور فردي ديده مي شود. ما در حال ترجمه و نقد اين مقالات هستيم تا كارورزان ما بدانند كه چه شبهاتي را مستشرقان وارد كرده اند. ترجمة اين آثار هنوز تمام نشده است. هر كدام تمام شود بلافاصله آن را همراه با نقد مقالات منتشر مي كنيم. همانند مجموعة تصوير ائمه(ع) در دائرةالمعارف اسلام كه چاپ شده، پيامبر(ص) و حضرت زهرا(س) در يك مجموعه، اولين گروه شيعي صحابه پيامبر(ص)، همسران پيامبر(ص) هر كدام در مجموعه هاي جداگانة در دست اقدامند. تأثيرات تدوين مجموعة دائرةالمعارف اسلام چه بوده است؟

دائرةالمعارف اسلام براي محققان يك مجموعة بسيار راه گشاست. ما از طريق مطالعة مقالات آن مي توانيم به خوبي به ديدگاه مخالفان و دشمنانمان و انتقادات آنها و منابعي كه استفاده كرده اند، سبك كار، شيوة برداشت از منابع، سطح فهم و درك آنها از معارف شيعي به خوبي آشنا مي شويم كه اين آشنايي و مطالعه و نقد اين مقالات براي ما ارتقا بخشنده

و تكامل زاست. البته مطالعة صرف چنين اثري ندارد و حتي گاه تأثيرش منفي است و با درگيرشدن و مخدوش كردن استدلال هاي آنها مي توانيم به آن دست پيدا كنيم. در اين مجموعه دربارة معصومين(ع) چه رويكردي وجود دارد؟

در اينجا هم رويكرد هم دلانه نيست و در برخي موارد مغرضانه است و موارد من درآوردي هم در آن يافت مي شود؛ مثلاً اين روايت نبوي را كه مي فرمايد « فاطمة بضعة مني من آذاها فقد آذاني» و شيعه و سني آن را نقل كرده اند هيچ يك نگفته اند كه مخاطب آن حضرت امير(ع) بوده كه مثلاً يا علي حواست باشد و اين قدر نعوذ بالله با فاطمه رفتار ناشايست نداشته باش و آزارش نده. اين يكي از حرف هاي من در آوردي مستشرقان است. سفاهت، جهالت و خباثت با هم كه جمع شود: محصولش چنين حرف هايي است. يا اينكه گفته شده علي بن ابي طالب(ع) مرد با كفايتي نبوده اند آن هم به اين معنا كه آن حضرت مي بايست همة رقبا و سياستمداران رقيب خود را به هر قيمتي كه شده حذف مي كردند حتي به قيمت حذف و كشته شدن بسياري از آنان، فريب مردم و جعل احاديث همانند معاويه! وظيفة ما در شرايط كنوني چيست؟

در آن سوي دنيا حجم قابل توجهي از تحقيقات دربارة شيعه انجام مي شود، لذا به طور طبيعي، ما هم در كشور خودمان بايد حجم قابل مقايسه اي با آنان را در تحقيقات خود به شيعه شناسي اختصاص دهيم. بايد عرصة پژوهش در حوزة شيعه را مديريت و ساماندهي كنيم. مطالعات كلامي، تاريخي، جامعه شناسانه هر كدام به طور جداگانه انجام شوند. يكي از دلايلي كه كاري در اين حوزه به

طور جدي انجام نمي شود، اين است كه براي آن بودجة كافي اختصاص داده نمي شود، محققان اين حوزه مورد تشويق، تقدير و حمايت قرار نمي گيرند. براي نمونه عمدة حمايت هايي كه سال گذشته از مجموعة ما مي شد به صورت محسوسي قطع شد. ما دوام آورديم ولي مؤسساتي از قبيل ما دچار بحران و ورشكستگي مي شوند. مسئوليت وزارت ارشاد حمايت از چنين مجموعه هايي است. حوزه همچنان با همان منابع مختصر وجوهات كارهاي خدماتي را در كنار پرداخت شهرية طلاب انجام مي دهند. برپايي نمايشگاه قرآن و جلسات قرائت در حالي كه كارهاي كيفي قابل عرضه به دنيا وجود نداشته باشد، چندان ارزشي پيدا نمي كند. خلاصه اينكه يكي از اموري كه مي تواند براي كشور باقيات الصالحات بشود همين شيعه شناسي است كه بايد به طور جدي روي آن سرمايه گذاري كرد. براي جبران كاستي هاي انجام شده تاكنون چه بايد كرد؟

بايد از محققان اين حوزه و تلاش هاي خود جوش حمايت كنيم. البته نبايد كار را دولتي كرد، بايد بدون دولتي كردن كار اين افراد را شناسايي، معرفي و حمايت كرد و كمبودهايشان را برطرف نمود.

مؤسسة شيعه شناسي دو كار مهم را از بدو تأسيس تاكنون انجام داده است:

1. مطالعات جامعه شناختي شيعه را به مطالعات تاريخي و كلامي موجود اضافه كرد؛

2. مطالعات شيعه شناسي را تا تأسيس رشتة آن پيش برد و با پيگيري آن در شوراي گسترش علوم اين رشته را تصويب كرد كه به دانشگاه قم ابلاغ شده آن را در مقطع كارشناسي ارشد راه اندازي كند.

ما بايد توجه داشته باشيم كه شيعه يك جمعيت، جماعت و قوم و قبيله است. تاريخ، تطور و قوميت و زبان و فرهنگ و آداب و رسوم مخصوص به

خود دارد كه متأسفانه غير از مؤسسة شيعه شناسي بقيه به اين مسائل توجه ندارند.

در چنين فضايي بايد تقسيم كار صورت بگيرد و تشيع شناسي به مطالعة آموزه ها و شيعه شناسي به مطالعة جمعيت بپردازد. در شرايط فعلي هر كس يك گوشة كار را گرفته و آن را مي كشد. بايد اين رشد توسعه پيدا كند بانك اطلاعات ارزشمندي براي اين حوزه به وجود بيايد. آژانس يهود، يهوديان را بر جهان حاكم كرده و ما هم همين كار را براي شيعه بايد انجام دهيم. همان طور كه آنها از منافع تك تك يهوديان دنيا حمايت مي كنند ما هم بايد از منافع تك تك شيعيان حمايت كنيم. اين همه قرباني كه شيعيان در عراق، افغانستان و ... مي دهند و زنان و فرزندان آنها آواره مي شوند موضوع ساده اي نيست. ما بايد آژانس شيعيان داشته باشيم و در هر كشوري دفتر حفاظت از منافع شيعيان تأسيس كنيم. در آذربايجان 80 _70 درصد جمعيت شيعه اند بي آنكه در جايي صحبتي از آنان به ميان بيايد. بايد همانند عراق، لبنان و بحرين در آنجا هم شعيان قدرتمند شوند و به ثروت و منزلت شايسته خود دست پيدا كنند انقلاب اسلامي بي ترديد موهبتي الهي بوده كه بايد حداكثر استفاده را از آن ببريم و به تمام شيعيان تا آنجا كه مي توانيم كمك كنيم.

فضايل امامان(ع)

رسول خدا(ص) فرمودند: اگر درخت ها قلم، درياها مركب، جنيان شمارش گر و انسان ها نويسنده شوند، نمي توانند فضايل علي بن ابي طالب(ع) را بشمارند.1 فضايل بشري

اگر نگاهي به اشخاصي كه از ديگران متمايز شده و ياد آنها در طول تاريخ جاودان مانده، بيندازيم، درمي يابيم كه آنان به لحاظ بعضي از ويژگي هاي فكري، جسمي يا روحي و رواني شان ممتاز

شده اند امّا به لحاظ ديگر ويژگي هاي شخصيتي، مانند ديگران يا حتي پايين تر از آنها هستند. مثلاً «حاتم طايي» كه به كرم و سخاوت شهرت يافته است، از سوي ديگر ترسو است يا «عنترة بن شداد» كه به شجاعت شهرت يافته، از سوي ديگر بخيل است. غالباً شخصيت انسان امكان بروز بيش از يك جنبه از ويژگي هاي كمال را ندارد.

البته شخصيت هايي كه خداوند متعال آنها را تحت نظر و سرپرستي خاص خويش درآورده و تربيت نموده است _ مانند انبيا، اوصيا و اوليا(ع) از اين قاعده مستثني هستند. آنها انسان هايي هستند كه فضايل، مناقب، ويژگي ها و خصوصيت ها را در همة عرصه هاي كمال، دارا هستند؛ و دليل اين امر، آن است كه «هر گاه انسان تحت جاذبة كمال قرار مي گيرد، همة وجود او بازتاب آن كمال مي شود مانند كسي كه تحت تأثير عقل قرار دارد و همة افكارش حالت عقلاني پيدا مي كند».2

اين شخصيت هاي عظيم، محلّ بروز صفات متضاد مي شوند. همان طور كه شاعر دربارة حضرت امام علي(ع) مي گويد:

جمعت في صفاتك الأضداد

فلهذا عزّت لك الأنداد ناسكٌ فاتكٌ، حليمٌ شجاع

عالم حاكم، فقير جواد

خلق يشبه النسيم من اللطف

و بأس يذوب منه الجماد

شيم ما جمعن في بشر قطّ

و لا حاز مثلهنّ العباد

أنت سرّ النبي و الصنو و ابن

العمّ و الصهر و الأخ المستجاد

لو رأي مثلك النبي لآخاه

و إلاّ فأخطأ الإنتقاد صفات متضادي در وجودت گرد آمده و از همين روست كه همتايي نداري. تو آن دلير مرد زاهد، شجاع بردبار، فرمانرواي عالم، بخشندة فقير هستي. طبعي كه از لطافت، نسيم را مي ماند و شدتي كه نزديك است جمادات را ذوب سازد. خلق و خويي كه هرگز در بشري گرد نيامده، و هيچ

بنده اي به آن راه نيافته است. تو آن صاحب سرّ پيامبر، يار امين، پسر عمو، داماد و برادر والامقام او هستي. چنانچه پيامبر معظم نظير تو را مي يافت، او را برادر خويش قرار مي داد و وقتي برادري را نيافته، خرده گيري از آن حضرت(ص) بي جا و نادرست است. فضايل اهل بيت(ع)

اهل بيت(ع) كساني هستند كه به والاترين فضايل و مناقب زينت يافته اند. تا آن جا كه در بعضي روايات از ايشان نقل شده است: «ما كلمات خداوند هستيم كه فضايل ما قابل درك و شمارش نيست».3 همچنان كه كلمات خدا قابل شمارش نيست. خداوند متعال مي فرمايد:

قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربّي لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربّي و لو جئنا بمثله مداداً4.

بگو اگر دريا براي كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مي يابد، هر چند نظيرش را به مدد آن بياوريم.

هم چنين فضايل اهل بيت(ع) قابل شمارش نيست. چنانكه در كلام خداوند متعال آمده است:

و إن تعدّوا نعمة الله لا تحصوها إنّ الله غفورٌ رحيمٌ.5

و اگر نعمت هاي] خدا را شماره كنيد، آن را نمي توانيد بشماريد. قطعاً خدا آمرزندة مهربان است.

در روايتي نقل شده كه «مأمون عباسي» خطاب به حضرت امام رضا(ع) چنين گفت: مردم در نقل حكايات و كرامات در وصف شما زياده روي مي كنند. آن حضرت فرمودند:

بندگان خدا، از بيان نعمت هاي خدا بر من نهي شده اند.6

اهل بيت رسول خدا(ص)، نفس آن حضرت و حامل جميع فضايل آن وجود شريف هستند. چنانكه در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده كه دربارة اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «همة فضايل رسول خدا(ص) را اميرمؤمنان دارا بود، از جمله رسول خدا(ص) بر همة مخلوقات

خداوند برتري داشت...» اين فضيلت به امامان يكي پس از ديگري انتقال پيدا كرد، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: تمام فرشتگان و روح به ولايت من اقرار نمودند، همان طور كه به نبوت محمد(ص) اقرار كردند.»7

لذا «ابن عباس» از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه فرمودند:

اگر درخت ها قلم، درياها مركب، اجنّه شمارش گر و انسان ها نويسنده شوند، نمي توانند فضايل علي بن ابي طالب را بشمارند.8

در حقيقت، آن چه از فضايل اهل بيت(ع) براي مردم آشكار شده، در برابر فضايل واقعي ايشان، بسيار اندك است. ايشان بسياري از فضايل شان را پنهان مي داشتند. چون مردم، شنيدن آن را برنمي تافتند.

«ابورافع» نقل مي كند، رسول خدا(ص) فرمودند:

اي علي! سوگند به آنكه جانم در كف اوست، اگر نبود كه طوايفي از امت من، آن چه را نصارا دربارة الوهيت عيسي بن مريم گفتند، راجع به تو بگويند، امروز درباره ات مطلبي مي گفتم كه از كنار مسلماني عبور نكني، مگر آنكه خاك قدم هايت را به عنوان تبرك برگيرد.9

چنانكه جمعي از مردم نزد امام حسين(ع) آمدند و عرض كردند: اي اباعبدالله، از فضايلي كه خداوند به شما عطا فرموده، براي ما بيان فرماييد. امام(ع) فرمودند:

شما نمي توانيد آن را تحمل كنيد.

گفتند: چرا. امام(ع) فرمودند:

اگر صادق هستيد، دو نفر را برگزينيد و من آن را به يك نفر از ايشان درميان مي گذارم تا اگر تحمل كرد با شما در ميان گذارم.

پس چنان كردند، [همين كه امام(ع) آن را با وي در ميان گذاشتند] در حالي كه عقلش حيران شده بود، برخاست و روي برگرداند و آن جا را ترك كرد. چون همراهانش با وي سخن گفتند، در پاسخ آنان هيچ نگفت.10

«ابوهاشم جعفري» پس از آنكه كرامت امام عسكري(ع) را نقل

كرد، مي گويد: با خودم دربارة آن چه خداوند به آل محمد(ص) عطا فرموده، مي انديشيدم و مي گريستم. آن حضرت(ع) به من نگاهي نمودند و فرمودند:

اين امر از آن چه راجع به عظمت شأن آل محمد(ص) گمان كردي، بزرگ تر است. خداي را سپاس گوي كه تو را متمسك به رشتة [ولايت] ايشان قرار دهد، تا آنكه در روز قيامت با نام ايشان خوانده شوي. آن گاه كه هر مردمي به واسطة امامشان خوانده مي شوند، همانا تو بر خير هستي.11

كسي كه فضايل اهل بيت(ع) را بشنود، چاره اي جز تسليم در برابر آن ندارد و نبايد آن را انكار نمايد، كه در اين باره روايت شده است كه امام باقر(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرمودند:

همانا حديث آ ل محمد دشوار و پيچيده است. جز ملك مقرّب يا نبيّ مرسل يا بنده اي كه خدا قلبش را با ايمان آزموده باشد، به آن ايمان نمي آورد. پس آن چه را كه از كلام آل محمد(ص) برايتان نقل شد، و قلب هايتان در برابر آن نرم شد و آن را دريافتيد، آن را بپذيريد و آن چه را كه قلب هايتان مورد اشمئزاز و انكار قرار داد، به خدا و رسول و دانايان آل محمد(ص) واگذار كنيد. اگر كسي سخني را (دربارة ما) بشنود و به دليل تحمل نداشتن نسبت به آن، انكار نموده و بگويد به خدا سوگند چنين نيست، هلاك خواهد شد. انكار، كفر است.12

نكتة قابل ذكر، آنكه بعضي از مردم، فضايلي را با هدف كاستن و خفيف شمردن مقام اهل بيت(ع) به ايشان منسوب كرده اند. لذا نفي اين گونه صفات، به سبب طرد موجبات خواري از ايشان ضروري است.

«ابراهيم بن ابي محمود» مي گويد

به حضرت امام رضا(ع) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، نزد ما اخباري از مخالفان شما دربارة فضايل اميرالمومنين(ع) و فضل شما اهل بيت موجود است. آيا مي توانيم بر اساس آن عمل كنيم؟ فرمودند:

اي پسر ابي محمود، پدرم از پدرش، از جدّش به من خبر دادند كه رسول خدا(ص) فرمودند: هر كس كه به سمت گوينده اي گرايش پيدا كند، هر آينه او را پرستيده است. اگر آن گوينده از جانب خداي عزّوجل باشد، پس خدا را پرستش كرده و اگر از جانب ابليس باشد، ابليس را پرستش نموده است.

آن گاه فرمودند:

اي پسر ابي محمود! مخالفان ما رواياتي را دربارة فضايل ما جعل كرده اند و آن بر سه قسم است: غلوّ، كوتاهي و تقصير در شأن ما، و صراحت در سبّ و پرده دري نسبت به دشمنان ما. اگر مردم، غلوّ در شأن ما را بشنوند، شيعيان ما را تكفير و آنان را به اعتقاد به ربوبيت ما متهم مي كنند. اگر از تقصير بشنوند، به آن معتقد شوند، و اگر سبّ و پرده دري نسبت به دشمنان مان را بشنوند، ما را مورد سبّ و بي حرمتي قرار مي دهند. خداوند عزّوجل فرموده است:

و لا تسبّوا الذّين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عدواً بغير علم.13

و آنهايي كه جز خدا را مي خوانند، دشنام مدهيد كه آنان از روي دشمني [و] به ناداني، خدا را دشنام خواهند داد.

اي پسر ابي محمود! آن گاه كه مردم به راست و چپ بگروند، تو همراه ما (اهل بيت) باش. به درستي كه هر كس همراه ما باشد، ما نيز همراه او خواهيم بود و هر كس از ما جدا شود، ما (نيز) از وي

جدا مي شويم. كمترين چيز در مورد آن فردي كه از ايمان خارج مي شود، آن است كه شخص سخن آگاهان را انكار كند و دربارة موضوعي كه نسبت به آن آگاهي ندارند، اطلاع دهد.

اي پسر ابي محمود! آن چه را به تو گفتم، نزد خود نگهدار كه خير دنيا و آخرتت در آن نهفته است.14

هر كسي مي خواهد از فضايل ايشان آگاه شود، بايد به منابعي همچون قرآن كريم، سنّت نبوي، سيرة اهل بيت و زيارات رسيده در حقّ آنان مراجعه نمايد، زيرا از ويژگي هاي اين زيارت ها _ مانند زيارت جامعة كبيره _ بيان بسياري از فضايل اين خاندان (ع) است. فضايل، دليل امامت

از جمله دلايل امامت اهل بيت(ع) بر همة مخلوقات، فضايلي است كه ايشان به آن آراسته شده اند. در علم كلام آمده است كه شرط امامت، برتري داشتن او بر همة اهل زمان خويش است و در سراسر تاريخ، كسي برتر از او وجود ندارد.15

خداوند متعال فرموده است:

و فضّلنا?هم علي كثيرٍ ممّن خلقنا تفضيلاً.16

و آنان [فرزندان آدم] را بر بسياري از آفريده هاي خود برتري آشكار داديم.

از امام رضا(ع) روايت شده است:

امام، نشانه هايي دارد: عالم ترين، حكيم ترين، با تقواترين، بردبارترين و عابدترين مردم است.17

همچنين آن حضرت(ع) مي فرمايند:

همانا امام، يگانة روزگار خويش است. هيچ كس به درجة او نمي رسد، هيچ دانايي نظير او نيست و داراي رتبة مخصوصي از فضايل است، كه آن را به صورت اكتسابي و نه از طريق درخواست، بلكه از عطاي خداوند بخشاينده دريافت نموده است.18

علاّمة حلّي در كتاب كشف المراد مي نويسد:

امام، بايد برتر از رعيت خويش باشد. زيرا نسبت ميان او و ديگران يكي از حالت هاي تساوي، نقصان يا

برتري است. حالت سوم مطلوب و حالت اوّل محال؛ زيرا در صورت وجود تساوي، ترجيح او بر ديگران به واسطة امامت ممكن نيست به وجود بيايد. حالت دوم نيز محال است، زيرا مقدم داشتن فرد فروتر بر برتر قبيح است. فضيلت ذكر فضايل

در روايات شريف نسبت به ذكر، كتابت، نگاه كردن و انتشار فضايل اهل بيت(ع) تأكيد و تشويق فراواني شده است. اين بدان سبب است كه انتشار اين فضايل در ميان مردم، موجب علاقه پيدا كردن آنان به اهل بيت مي شود و هنگامي كه مردم از فضايل ايشان آگاهي يابند، نسبت به آنان محبت ورزيده و از ايشان پيروي خواهند كرد.

رسول خدا(ص) مي فرمايند:

«خداوند متعال براي برادرم _ علي ابن ابي طالب _ فضايلي قرار داده كه شمارش نمي شود، پس هر كس فضيلتي از فضايل او را بيان نمايد _ در حالي كه به حقيقت آن اقرار داشته باشد _ خداوند همة گناهانش _ از اوّل تا آخر را _ مي آمرزد؛ و هر كسي فضيلتي از فضايل او را بنويسد، تا هنگامي كه آن نوشته موجود باشد، ملائكه برايش استغفار مي نمايند؛ و هر كس به فضيلتي از فضايل او گوش فرا دهد، خداوند گناهاني را كه به وسيلة شنيدن مرتكب شده، مي آمرزد؛ و هر كس به نوشته اي از فضايل علي نگاه كند، خداوند متعال گناهاني را به وسيلة نگاه مرتكب شده، مي آمرزد».

سپس فرمودند:

«نگريستن به علي بن ابي طالب، و ذكر او عبادت است و خداوند ايمان هيچ بنده اي از بندگانش را نمي پذيرد مگر همراه با ولايت او و برائت و بيزاري جستن از دشمنان او».19

از ام سلمه _ كه خدا از او خشنود باد _ نقل شده كه

گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمودند:

«هيچ جمع و گروهي پيرامون فضايل علي بن ابي طالب گرد هم نمي آيند، مگر آنكه ملائكة آسمان بر آنان فرود مي آيند تا آنكه ايشان را در بر مي گيرد. پس هنگامي كه متفرق شوند، ملائكه به آسمان عروج مي كنند. پس ديگر ملائكه به آنان مي گويند: ما از شما رايحة خوشي استشمام مي كنيم كه از ديگر فرشتگان به مشام نمي رسد و ما شميمي خوش بوتر از آن نيافته ايم. مي گويند: نزد گروهي بوديم كه محمد و اهل بيت او را ياد مي كردند، و مقداري از رايحة آنان به ما درآميخت و معطر شديم.

پس فرشتگان ديگر به آنان مي گويند: ما را نيز نزد آنان پايين ببريد. مي گويند پراكنده شويد و هر يك از آنان به منزلش مي رود و باز مي گويند ما را پايين ببريد تا از محلّ آنان خوش بو شويم».20

سيرة امامان(ع) و شيعيان و اصحاب ايشان، ذكر فضايل اهل بيت (ع) در هر زمان و مكاني حتي در تيره ترين شرايط و موقعيت ها بوده است، و مي بينيم كه امام علي(ع) مناقب خود را در برابر مردم، به صورت احتجاج و سوگند بيان مي نمودند.

و امام حسن(ع) فضايل خود را در برابر معاويه آشكار مي ساختند، و امام سجّاد(ع) در بيان فضايل اهل بيت(ع) در مسجد جامع اموي ايراد خطبه مي نمايند، اباذر _ صحابي معروف _ در مكّه در هنگام حج براي بيان فضايل ايشان براي مردم به پا مي ايستد، جابرانصاري براي بيان فضايل اهلبيت(ع) در كوچه هاي مدينه به راه مي افتد، رشيد هجري حتي در پاي چوبة دار نيز لب از بيان فضايل ايشان فرو نمي بست.

همين طور كميت كه سي سال چوب دارش را به دوش مي كشيد و فضايل امامان(ع) را با

صراحت بيان مي كرد.

و بالاتر از اين، آنكه حتي بعضي از شيعيان به ذكر فضايل اهل بيت(ع) مي پرداختند كه بر اساس حقّ ولايت ايشان، نقصان (دنيوي) نيز به آنان رسيده بود، مانند قصة آن غلام كه امام علي(ع) دستش را قطع نمودند و مردي كه بر امام صادق(ع) وارد شد و دستش را به زني كشيد.

پنهان نمودن فضايل

در مقابل، امويان، عباسيان و ديگران همة توان خود را در پنهان كردن فضايل اهل بيت(ع) و محو آن، به كار بستند. از جمله، معاويه به دورترين مناطق تحت حكومتش نوشت از هر كسي كه حديثي دربارة مناقب علي(ع) نقل كند، برائت مي جويم. وي به سمرة بن جندب، چهار صد هزار درهم داد تا آياتي را كه در شأن علي(ع) نازل شده است، تغيير دهد.

لذا شيعيان مأمور شدند كه براي بيان روايت از اميرالمؤمنين(ع) بگويند: «مردي از قريش» گفت، يا «ابو زينب» چنين فرمود.21

با وجود همة اين تلاش ها در راه پوشاندن فضايل اهل بيت(ع)، امّا فضايل ايشان همچنان در شرق و غرب زمين پراكنده و منتشر است.

ابن ابي الحديد معتزلي در اين باره مي گويد:

فضايل او _ علي(ع) _ از بزرگي و جلالت، و انتشار و اشتهار، در سطحي قرار دارد كه بيان و معرفي آنها، مرتبه و منظري بلند مي طلبد. من چه بگويم دربارة مردي كه مخالفان و دشمنانش به فضيلت او اقرار دارند و قادر به انكار مناقب و كتمان فضايل او نيستند، و چه بگويم دربارة كساني كه همة فضايل با او نسبت داشته، هر دسته اي از خوبي ها به او منتهي و هر طايفه اي مجذوب او شده، و رئيس فضايل و سرچشمة آن است.22

ابن شهر آشوب نقل مي كند: «اعرابي اي در

مسجد كوفه چنين مي گفت: اي مرد مشهور در آسمان ها و زمين ها و در دنيا و آخرت! پادشاهان جور و ستمگران دوران، همة همّ خود را براي خاموش ساختن نورت به كار بستند، امّا خداوند جز بر تلألؤ و درخشش آن نيفزود.

به او گفتند: منظورت از اين كلمات چيست؟

گفت: اميرالمؤمنين (ع).

اين را گفت و از ديده ها نهان شد».

از شعبي به صورت مستفيض روايت شده كه گفت: پيوسته از خطباي اموي مي شنيدم كه اميرالمؤمنين (ع) را بر منابر سبّ مي كردند و گفته هاي زشت و نادرستي را به آن حضرت نسبت مي دادند ولي با وجود اين همه، گويا كسي بازوي آن جناب را گرفته، به آسمان بالا مي برد و مقام رفيع آن حضرت را آشكار مي ساخت؛ و نيز مي شنيدم كه آنان پيوسته مدح و منقبت اسلاف و گذشتگان خويش را مي نمودند و چنان مي نمودند كه مرداري را بر مردم مي نمودند و جيفه اي را عيان كرده باشند؛ يعني هر چه مدح گذشتگان خود مي كردند، تعفن آنها بيشتر آشكار مي شد و اين مطلب خرق عادت و معجزه اي آشكار است، زيرا در اين حال بايد فضيلتي از آن حضرت انتشار نمي يافت و نورش از ميان مي رفت، بلكه نكوهش جاي ستايش را مي گرفت در حالي كه فضايل و مناقب حضرتش شرق و غرب را پر كرده، غالب انسان ها از دوست و دشمن، وي را مدح مي گويند 23».

يريدون أن يطفؤوا نورالله بأفواههم و يأبي الله إلاّ أن يتمّ نوره و لو كره الكافرون.23 و 24

مي خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند، ولي خداوند نمي گذارد تا نور خود را كامل كند، هر چند كافران را خوش نيايد. پي نوشت ها:

1. قطرات من بحر فضائلك يا

علي، ص 17.

2. علامه جعفري، محمد تقي، سخنراني در كنگرة نهج البلاغه.

3. مجلسي، بحارالانوار، ج 38، ص 196.

4. سورة كهف (18)، آية 109.

5. سورة نحل(16)، آية 18.

6. الحقّ المبين، ص 386.

7. حقيقة الإمامة، ص 62

8. مجلسي، همان، ج 40، ص 70.

9. قطرات من بحر فضائلك يا علي، ص 84.

10. حقيقة الإمة، ص 59.

11. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 193.

12. همان، ص 57.

13. سورة انعام (6)، آية 108.

14. اهل البيت، ص 543.

15. منار الهدي، ص 121.

16. سورة اسراء(17)، آية 70.

17. المعارف السلمانية، ص 66.

18. كليني، همان، ج 1، ص 201.

19. قطرات من بحر فضائلك يا علي، ص 7.

20. همان، ص 10.

21. الصراط المستقيم، ج 1، ص 151؛ والفصول العلية، ص 9.

22. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 19؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 139، ح 45.

23. محدث قمي، منتهي الامال، ج 1، ص 239.

24. سورة توبه(9)، آية 32.

يكي از هفت نفر

وقتي جنگ جهاني اوّل شروع شد، و او را جزء پزشك گروه اعزامي ارتش، به منطقة نزديك به رضاييه، غرب ايران انتخاب كردند. شايد فكرش را هم نمي كرد. در ميان جنگ و خون و آتش و بدن هاي تكه تكه شده و زخمي، بتوان چيزهاي لطيف، روح هاي آرام و قلب هاي مطمئن را هم ديد. شيدا سادات آرامي

وقتي جنگ جهاني اوّل شروع شد، و او را جزء پزشك گروه اعزامي ارتش، به منطقة نزديك به رضاييه، غرب ايران انتخاب كردند. شايد فكرش را هم نمي كرد. در ميان جنگ و خون و آتش و بدن هاي تكه تكه شده و زخمي، بتوان چيزهاي لطيف، روح هاي آرام و قلب هاي مطمئن را هم ديد. دكتر شيخ حسن عاملي، درون چادر صحرايي كه جهت مداواي مجروحان بر پا

شده، لبة تخت نشسته، قلمش را ميان ظرف كوچك دوات فرو برده و زير آتش سهمگين، مشغول يادداشت است: بالاي كاغذ نوشت: بسم الله الرّحمن الرّحيم

از گروه پزشكي ارتش ايران مستقر در مريض خانة صحرايي غرب مملكت ايران به گروه پزشكان مستقر در مريض خانة شهر مهاباد؛ ضمن سلام، به دليل شدّت آتش دشمن اجنبي _ روس و امپراطوري عثماني _ و افزايش يافتن تعداد مجروحان جنگي، از شما در خواست مي شود، وسايل مورد احتياج كه در ذيل كاغذ آورده مي شود را به منطقة مورد نظر ارسال بفرماييد. 1. بيست عدد پتو،

2. پنبه و پارچة سفيد جهت زخم بندي،

3. سوزن جهت تزريقات دارو و مواد بي هوش كننده.

با تشكر: «دكتر حسن خان عاملي»

«پزشك، گروه اعزامي ارتش ايران» دكتر عاملي، همچنان كه كاغذ را درون پاكت كوچكي قرار مي داد، رو به مردي كه رو به رويش ايستاده بود، كرد و گفت:

_ بيا كاك سليمان! اين كاغذ را حتماً برسان به دست رئيس مريض خانة مهاباد. اگر گفتند كه ارسال وسايل چند روز طول مي كشد، بگو آتش توپ بسيار سنگين است، و ما دارو و وسايل پزشكي براي زخم بندي كم داريم. دلم مي خواهد، وقتي مجروحان را تخليه كردي، با دست پُر برگردي. كاك سليمان نامه را گرفت و درون يقة گشاد لباس كردي اش گذاشت. ديگر اغلب مجروحان را با تخت مخصوص كه خاصّ آن منطقه بود و شبيه به سبد بود به درون ماشين آمبولانس انتقال داده بودند. فقط مانده بود همين يك نفر مجروح درون چادر كه همة فكر و ذكر دكتر را به خودش مشغول كرده بود. _ راستي كاك سليمان! اين يكي مجروح را كه هنوز در چادر است، بيشتر مراقبت

كن، ببين دركدام اتاق و كدام تخت بستري مي شود شماره اش را يادداشت كن، وقت برگشت به من بده. _ كدام دكترجان! همان كه قوي هيكل و سياه چهره است؟ مثل من لباس كردي بر تن داره، كتفش را زخم بندي كرديد؟

و وقتي علامت تأييد دكتر را ديد افزود: _ به روي چشم دكتر! فكر مي كنم بومي همين جا باشد. مهابادي باشد. كاك سليمان، پرستار نبود، بيشتر كمك حال بود، از نيروهاي مردمي و بومي و چون كمي از تزريقات و طبابت سرش مي شد، بعضي وقت ها در ميدان مي جنگيد و گاهي هم كنار دست دكتر و پرستارهاي همراهش بود. داشت قسمتي از صورتش را با گوشة دستار مي بست كه سوار آمبولانس شد و ماشين گل مالي شده با انبوه مجروحان روي هم انباشته شده، ميان صداهاي تير و توپ غريد و رفت. تا چند لحظه دود و گرد و غبار، به حدّي بود كه هيچ چيز ديده نمي شد، وقتي هوا كمي صاف شد، دكتر به چادر صحرايي برگشته بود. بيمارستان صحرايي تشكيل شده بود از دو چادر بزرگ سبز رنگ برزنتي متصّل به هم، كه در هر يك از چادرها حدود 6 _ 7 تخت به موازات يكديگر قرار گرفته بودند و در انتهاي آن نيز، دو تخت به هم چسبانده شده بود كه براي جراحي هاي فوري از آن استفاده مي شد. بوي خون و الكل فضا را پر كرده بود و به دنبال شليك توپ و لرزش هاي مكرّري كه ايجاد مي كرد، بوي دود و باروت و آتش و سوختگي هم در هواي خون گرفته چرخ مي خورد.

پرستار، روي مجروحي را كه از شدّت جراحت، جان داده بود،

ملافة سفيدي كشيد و كنار دكتر، لبة تخت فنري نشست و گفت: _ آمبولانس براي بردن اين سرباز بيچاره به شهر، جا نداشت و معلوم نيست تا پايان روز، چند سرباز ديگر به سرنوشت او دچار شوند. و اندوهناك ادامه داد: _ پناه بر خدا. نمي دانم اين چه بلايي است كه سر اين مملكت آمده، آخر شاهي كه تازه هشت روز از تاج گذاري اش گذشته، كجا به فكر دفاع از مملكت و استقلال است. بي شك الآن در كاخ هاي تهران، جشن تاج گذاري احمدشاه قاجار برگزار است. اصلاً از اين سلسلة قاجاريه، كي خير به اين مملكت ستم ديده و مظلوم رسيده كه از اين يكي توقّع دادرسي به حال مظلومان را داشته باشيم. پرستار، همچنان از بد روزگار، شكوه و گلايه مي نمود و سعي داشت دكتر را كه به دور از هياهوي بيرون از بيمارستان صحرايي، در افكار خود غوطه ور بود، به بحث و گفت وگو بكشاند. _ درست نمي گويم دكتر؟

دكتر چشمانش را به هم فشرد و نگاهش را از زميني كه خون هاي دلمه بستة زيادي روي آن به چشم مي خورد، برگرفت و گفت: _ بله، اوضاع آشفته اي است. _ انگليسي ها و روس ها، براي پيشرفت خودشان به دنبال تصاحب كشورهاي ضعيف هستند و حالا با هم رقابت گذاشته اند. روس ها از شمال و شمال غرب و انگليسي ها از جنوب و شرق و اين امپراطوري عثماني از غرب، مثل كفتارهاي گرسنه، به جان مملكت ما افتاده اند. دكتر با تلخي گفت:

خب، بي كفايتي دولت حاكمه را هم مي بينند. همان طور كه انگليسي ها، هند را مستعمرة خود كردند، حالا براي اينجا، نقشه كشيده اند. اين روزها، در هر كجاي جهان به دليل هاي بي اساس، آتش جنگ

شعله ور است. آلمان هم به بلژيك حمله كرده و خلاصه اينكه جنگ جهاني در گرفته است. صداي انفجار مهيب و لرزش زمين ، دكتر و پرستار را به روي زمين خوابانيد، و به دنبال آن براي لحظاتي سكوت برقرار شد. سكوت آزاردهنده، چندان طول نكشيد، چرا كه صداهاي زيادي از بيرون چادر به گوش مي رسيد، دكتر و پرستار، خود را از خاك و خون هاي ماليده به روپوش سپيدشان، كنار كشيدند و آماده شدند براي مداوا و رسيدگي به مجروحاني كه به زودي به چادر آورده مي شدند؛ كاشكي كاك سليمان زودتر بيايد، هم براي انتقال مجروحان و جنازه ها، هم آوردن وسايل مورد احتياج و هم آنكه شمارة اتاق و تخت مجروح مورد نظر دكتر را به او بدهد. ? ? ? ... نسيمي وزيدن مي گيرد و صورت عرق كرده و استخواني دكتر عاملي را نوازش مي دهد. درختان حياط مريض خانة مهاباد، به دور از هياهوي جنگ و آتش و دود، همچنان سر زنده و با طراوت در هواي دلپذير و خنك شهر، تنفّس مي كنند آسمان صاف و با چند تكّه ابر سفيد، مي رود تا روزي ديگر را به پايان برساند. دكتر طبق برنامة روزانة خود، پس از مداواي مجروحان در چادر صحرايي ميدان نبرد، غروب نشده، به مريض خانه سركشي مي كند تا از اوضاع مجروحان خود، اطّلاع حاصل كند. آتش جنگ هم سبك تر شده، قانون نيست، امّا وجود كوه ها و دره ها و ناآشنايي به اوضاع، روس ها را وادار كرده تا احتياط كنند و بي گدار به آب نزنند. البّته صبح زود، با اوّلين سپيده، نخستين تير هم شليك مي شود. براي دكتر هم بد نيست، زيرا فرصت مي كند تا كمي از

ميدان فاصله بگيرد و از اوضاع مجروحاني كه خود مداواي اوّليه روي آنها انجام داده است، آگاهي يابد. و امروز، مشتاق تر از روزهاي قبل، به شوق صحبت با مجروحي خاص، به سمت عمارت مريض خانه در حركت است... هر چند، اين ذوق و شوق و اشتياق، دليل نمي شود تا توقّفي كوتاه در حياط مريض خانه نداشته باشد. هر چه بود از ميدان جنگ بازگشته بود و بايد مثل هر روز، سر و رويش را از خاك و عرق و خون مي شست. در همان حال، ياد امروز صبح افتاد، يادش آمد، امروز وقتي او را روي تخت جرّاحي انتهاي چادر، قرار دادند، در نگاه اوّل دكتر، مات و مبهوت به او چشم دوخت. خون، همة لباس كُردي مجروح را رنگين ساخته بود و او نمي دانست سرچشمة اين جريان خروشان خون، از كجاست؟كمربند فشنگ ها را از كمر مجروح باز كرد و با پنبه سعي كرد تا كمي از خونريزي محلّ زخم را كاهش دهد، بلكه از عمق فرورفتگي گلوله، مطّلع شود. _ آقاي دكتر! داروي بي هوشي آماده كنم؟ پرستار بود كه نگران و خيره به سيماي مرد سياه چهره و بلندبالا، اين سؤال را مي پرسيد. _ بله، لطفاً هر چه سريع تر، زخم عميق است. تا گلوله حركت نكرده، بايد آن را خارج كنم.

مجروح تقلاّ كرد، پيدا بود كه مي خواست چيزي بگويد. دكتر با دل سوزي سرش را نزديك لبان ترك خورده اش بُرد: _ آقاي دكتر! مي خواستم بدانم آيا چاقو و نخ و سوزن در اختيار داري؟ _ معلوم است كه دارم.

مجروح نفسي دردآلود، بيرون داد و گفت: _ تير از طرف پشتم سمت راست وارد شده، لطف كنيد با چاقو، پشتم را كمي

پاره كنيد، سپس تير را درآوريد، و محلّ پارگي را بخيه كنيد. دكتر سرش را عقب برد، با بي اعتنايي گفت: _ جرّاحي نيز غير از اينكه تو گفتي، چيز ديگري نيست. امّا مسئله به همين آساني نيست، بايد داروي بي هوشي و بي حسيّ موضعي وجود داشته باشد. درد جرّاحي، فوق تحمّل انسان است. امّا مرد مجروح، با صدايي كه از شدّت خون ريزي رو به ضعف مي رفت، پافشاري كرد: _ دكتر! من تحمّلش را دارم. من نمي خواهم بي هوش شوم.

دكتر سخن او را نشنيده گرفت. دارو را از دست پرستار گرفت و او را براي مداواي ديگر مجروحاني كه يكي پس از ديگري داخل چادر آورده مي شدند، مرخّص كرد. _ دكتر ! من از شما خواهش كردم. محلّ زخم را بي حس نكنيد. و بدون بي هوشي مرا جرّاحي كنيد.

دكتر، ميان سر و صداهاي آمد و شد سربازها و انتقال مجروحان از داخل و شليك توپ ها از خارج، سرش را به صورت خون آلود مرد، نزديك كرد و گفت: _ معلوم هست چه مي گويي؟ گلوله پوستت را پاره كرده، گوشتت را آب كرده و مستقيم از پشت، داخل كتفت شده، من جز با اين چاقوي تيز جرّاحي و انبر داغ براي خارج كردن گلوله و نخ و سوزن براي بخية پايان كار، نمي توانم برايت كاري بدون درد انجام دهم. حالا باز هم حرف خودت را مي زني؟ _ هر كاري مي خواهيد بكنيد و گلوله را دربياوريد، امّا به بي حسّي و بي هوشي راضي نمي شوم. دكتر، هيچ از سرسختي مجروح، خوشش نيامد. از طرفي فرصت سروكلّه زدن با او را هم نداشت، پس بدون معطّلي وارد عمل شد. لبة تيز چاقو، به

محلّ زخم كه رسيد، لبان خشكيده و رنگ پريدة مجروح، آرام جنبيد. و او كه به پهلوي چپ دراز كشيده بود، ديگر جنبشي نداشت. نه تكاني، نه ناله اي. دكتر با انبر داغ، تير را از شكافي كه خود ايجاد كرده بود، بيرون كشيد و انديشيد، اين اندازه بي حركتي دليلي ندارد جز اينكه مجروح، از شدّت درد، در جا تمام كرده باشد. پس به طرف صورتش خم شد. عجيب بود، او نه تنها زنده بود، بلكه مشغول ذكر الهي بود، آن چنان كه مقابل سيمايش نوري درخشان به چشم مي خورد. ... دكتر حالا به سر پلّه هاي عمارت مريض خانه رسيده بود، همچنان كه در راهروي آن حركت مي كرد، كاغذ تا شده اي را از جيب روپوش سفيدش درآورد. نگاهي به آن انداخت و دوباره آن را تا كرد. كاغذ را از كاك سليمان گرفته بود. وقت برگشتن از همين جا، هر چند از صبح تا آن لحظه، آن قدر، آن را باز كرده و خوانده بود كه پس از هر بار باز شدن، كاغذ روي خط تاي خودش، تا مي شد. به همة اتاق ها سركشي كرد و هرجا كه لازم بود، توصيه هايي دربارة ادامة مداواي مجروحان به پرستاران مي كرد. اغلب مجروحان همان كساني بودند كه از صبح تا غروب، در ميدان درگيري و چادر صحرايي، درمان ها و زخم بندي هاي فوري برايشان انجام شده بود. بعد از مدّتي به اتاق مورد نظر و در بخش مجروحان جرّاحي شده رسيد. نگاه جست وجوگرش از روي يك يك چهره ها عبور كرد و روي كسي متوقّف شد. قدم پيش گذاشت و پس از ديدن كردن از ساير مجروحان، كنار تخت او كه رسيد، روي صندلي نشست. نمي دانست چرا

وقتي به چهرة او مي نگرد، قلبش آرام مي گيرد؟ با خود انديشيد، شايد او نيز چون وي، شيعه باشد. شايد او هم محبّ حضرت صاحب الامر(ع) باشد كه اين چنين محبّتش در دلم جاي گرفته است. پس از معاينة محلّ جرّاحي شده و توصيه هاي لازم به پرستاران دربارة تعويض زخم بندي محل، رو به مرد مجروح پرسيد: _ آخر به من نگفتي، اهل كجا هستي، و چه آييني داري؟

مجروح كه تا آن موقع با سيمايي آرام، تنها به حركات و صحبت هاي دكتر مي نگريست، لبان چسبناكش را به زحمت از هم گشود و تنها گفت: _ از اهالي مهاباد هستم و حنفي مذهب. _ خب نامت چيست؟ از كدام گروه و با چه نيّتي به جنگ آمده اي؟ آيا تو هم از قشون دوهزار نفره اي هستي كه مجلس شوراي ملّي فرستاده است؟

مرد چشمان نافذش را از سيماي پرسشگر دكتر كنار كشيد كه يعني بس كن. _ ببين، فرزندم! من نمي خواهم تو را آزار دهم، اما قبول كن كه از تو چيزي ديدم كه تا از آن سر در نياورم، به اين آساني رهايت نخواهم كرد. و ادامه داد: _ امروز صبح، وقتي تو را جرّاحي مي كردم و تير را از كتفت بيرون مي كشيدم، تو هيچ عكس العملي نشان ندادي، حال آنكه كاملاً به هوش بودي و مشغول ذكر، مانند حضرت علي(ع) كه ما شيعيان او را امام خويش مي دانيم. تو امروز كاري كردي كه از لحاظ پزشكي محال است، گرچه از نظر ايماني و مقامات عالي، غير ممكن نيست. خُب، حال، من از تو خواهش مي كنم كه بگويي اين درجه از ايمان را از كجا به دست آورده اي؟ خندة ملايمي،

صورت پر هيبت او را تلطيف كرد و با لحني دلنشين گفت:

_ هر كس شيعة حضرت علي(ع)، باشد اين گونه است. مگر نشنيده اي كه مولا اميرالمؤمنين تير را در حال نماز، از بدن مباركش بيرون آوردند. و ابداً اظهار درد نكرد. سرّش اين بود كه توجّه او به طور كامل متوجّه حق بود و متوجه بدن خود نبود تا درد را حس كند. و بحمدالله اين قدرت در من نيز هست. گفتن اين سخنان آن هم با چنان لحن آرام بخشي، بر هيجان دكتر افزود، خصوصاً كه همان دم به نكتة ظريفي پي برد، اينكه او در ابتدا، احتياط كرده و مذهب واقعي اش را علني نكرده، بلكه خود را حنفي مذهب معرفي كرده، يعني گرايش به مذهب ابراهيم حنيف(ع). ... آن روز گذشت. امّا هر چه از روزهاي بستري بودن آن مرد، در مريض خانة مهاباد مي گذشت، علاقه و محبّت دكتر عاملي به او بيشتر مي شد و بر ميزان انس و الفت آنها افزوده مي گشت. و حالا ديگر دكتر، با آن محاسن جو گندمي، هر روز به شوق ديدار عصرگاهي خود در وعده گاه هميشگي، از صبح تا عصر، مجروحان ميدان جنگ را مداوا مي كرد و بعد از ظهر با آمبولانس خود را به عمارت مريض خانه مي رساند، تا ضمن ديدارهايش با بستري شدگان و جويا شدن از سير مداوايشان، با دوست و رفيق خود نيز ديداري چند ساعته داشته باشد. دكتر پس از معاينة محلّ زخم، رو به دوست تازه اش گفت: _ همه چيز به خوبي پيش مي رود و مي تواني دستت را البته، كم كم، حركت دهي، امّا دوست من! من هنوز نمي دانم كه شما چه كسي هستي؟

آن مرد كه با حال ديگر، اثر خستگي جنگ و پيكار، از چهره اش رخت بربسته بود و با وجود پوست سياه و محاسن مشكي، جذّاب و با هيبت به نظر مي آمد، پس از مكثي نسبتاً طولاني در پاسخ دكتر عاملي گفت: _ من از جملة هفت نفري هستم كه از اعوان حضرت بقيةالله، امام زمان(ع)هستيم و تحت امر ايشان انجام مأموريت مي كنيم و يك نفر از ما اكنون در پاريس است و فرد ديگري از ما در مراكش و من مأمور اين حدود هستم. و ديگر دوستان در ديگر جاها... _ خوشا به حال تو، كه چنين توفيق خاصّي را نصيب خود كرده اي. همواره تحت فرمان مولا و مطيع فرامين حضرتش هستي. و آفرين بر تو كه به واسطة تقواي الهي و دوري از محرّمات به اين درجه از شايستگي ها، دست يافته اي. امّا اي مرد خدا! شما كه چنين قدرتي داري، پس تصرّفي كن كه دولت روس به كلّي از بين برود. _ دكتر! ما تا حدودي كه نگذاريم كشور شيعه پايمال اجنبيان شود، دستور داريم كه اعمال نفوذ بكنيم و بيش از اين حق نداريم. _ راستي مي خواستم بدانم آيا اثر زخم و تير و آلات قتل، در بدن شما نيز مؤثر واقع مي شود؟ _ بله، از اين لحاظ كاملاً ما يك موجود عادي هستيم. با اين تفاوت كه، به محض مردن ما، از طرف ولي اعظم(ع) جانشيني براي شخص فوت شده، معيّن مي شود و كارها معطّل نمي ماند.

دكتر لبخند زيركانه اي زد و گفت: _ پس من، اگر گلوله را از بدن شما بيرون نمي آوردم، شما مي مُرديد، مگر نه؟ بنابراين من حقّ حيات بر شما

دارم و شما بايد در مقابل حقّ مذكور پاداشي به من بدهيد. _ باشد دكتر، من قصد داشتم براي تشكّر از شما، به دليل زحماتي كه در اين روزهاي بستري شدنم براي من مي كشيد، برايتان كاري انجام دهم كه روز مرخّص شدن از مريض خانه، اين كار را خواهم كرد. _ من نيز فكرهايم را خواهم كرد و در روز مقرّر درخواستم را برايت بازگو مي كنم.

با اين سخنان، بغض در گلوي دكتر مي شكند و اشك چون جويباري زلال بر صورتش جاري مي شود و ميان محاسن سياه و سفيد و كم پشتش گم مي شود. فوري سرش را پايين مي آورد تا كسي متوجّه اشك هايش نشود. آن مرد، كه رگه هايي از اشك بر سيمايش روان شده است، مشغول زمزمه و ذكر مي شود... .... روزها از پي هم مي گذشتند و جنگ نابرابر و آتش سنگين دشمن اجنبي، همچنان مجروحان و كشتگان بي شماري را به دنبال داشت، آن روز هم دكتر، چون روزهاي قبل، پس از ديدار با بقيّه مجروحان، سراغ آن مرد رفت. حالا عقيده اش به او خيلي بيشتر شده بود. رئيس قشون مستقر در غرب، به دكتر عاملي كه تنها طبيب و رئيس گروه پزشكي قشون مستقر در غرب بود، اطلاعاتي داده بود كه كاملاً موثق بود و كسي از آنها اطلاعي نداشت، و آن مطالب محرمانه، درست آن چيزهايي بود كه مدّت ها، قبل از اين، از زبان آن مرد خدايي و يكي از آن هفت نفر اعوان خاصّ حضرت(ع) شنيده بود... كتفش را معاينه كرد. از زخم به آن عميقي و دردناكي، اينك برش كوچكي وجود داشت كه به زودي قابل جوش خوردن بود و خصوصاً كه از

ضعف و رنگ پريدگي و از آن بدن سرد و خسته و جسم فشرده، خبري نبود. دكتر برگة ترخيص را امضا كرد كه شنيد: _ دكتر عاملي! در اين روزهايي كه زير نظر شما مداوايم ادامه داشت، در حقّ من بسيار محبّت كردي و من نيز طبق آنچه قول داده بودم مي خواهم خدمتي در حقّ تو انجام دهم. اكنون بگو، مهم ترين آرزويت چيست تا آن را بر آورده كنم؟

حالا دكتر، چون شاگردي مي مانست كه در مقابل استاد خويش، ايستاده است. پس گفت: _ من بارها در اين باره فكر كرده ام. اينكه چه بخواهم كه سال ها بعد، پشيمان نشوم. با گذشت سال ها، گرد نيستي و فراموشي، خواسته ام را نپوشاند. من در قرآن دربارة ملكوت آسمان ها و زمين كه به حضرت ابراهيم(ع)، نشان داده شده است، چيز هايي خوانده ام. دوست عزيز و اي مرد متّقي! من بسيار علاقه مندم كه عالم ملكوت را ببينم. خصوصاً كه مي دانم، ملكوت عالم، بي ارتباط به حضرت وليّ عصر(عج) نيست.1 پس گويا همه چيز به اذن پروردگار در اختيار مرد غيبي قرار گرفت، چرا كه پس از شنيدن سخن دكتر تنها به گفتن كلمه اي بسنده كرد: _ ببين! و همين كه اين فعل از دهان او شنيده شد، همه چيز در چشم بر هم زدني براي دكتر متفاوت شد. گويا او در عالم ماوراي دنياي كوچك قرار مي گرفت، آسماني متفاوت از آسمان زميني و زميني قابل قياس با خاك اين دنيا، صداهايي خاص به گوش مي رسيد و چيزهايي مي ديد كه محو تماشاي آن از خود بي خود مي شد. چيزهاي بسيار جذّابي بند نگاهش را سوي خويش مي كشاند. هر چيز در هر بار نگريستن صورتي ديگر

جلوه مي نمود. هر ذرّه از هزاران ذرّه متبلور مي شد كه خود آن هزاران ذرّه، صاحب اجزاي بي شمار ديگري بودند، رنگارنگي اشيا و آنچه مي ديد، رنگي نبود كه در دنياي كوچك خودش با آنها آشنا بود. نورانيّت فضا، صافي هوا، دلكشي هواي تنّفس، او را سبكبال به چرخش در آورده بود. با چشماني شگفت زده و دهاني از تعجبّب وامانده غرق در جزيي بسيار اندك از عالمي بسيار وسيع تر از آنچه به تصوّر درآيد، گرد خويش به حركت درآمده بود، تراوشي از قطره اي را در بيكراني از اقيانوس قرار داده بودند... كه در اين حال صدايي آشنا مي شنود: _ بس است. به دنبال اين صدا، به يك باره از همة لذائذ، گسسته مي شود و صدايي جز صداي بي قراري قلبش را نمي شنود. دردي شديد تا مغز استخوانش را مي لرزاند و به ناگاه خود را زير آسماني مي يابد كه بر سرش آوار شده است. عرقي را كه به پيشاني اش متولّد شده به حركتي پاك مي كند، و كمي كه حالش جا مي آيد، لب به اعتراضي دوستانه مي گشايد: _ دوست خوبم! اين چه كاري بود كه كردي. چرا مرا از آن عالم خارج كردي؟ تازه داشتم از اين فيض بهره مي بردم، چرا مرا محروم ساختي؟ مرد، با آرامشي وصف ناشدني گفت: _ (بر من خرده مگير!) چاره اي جز اين نداشتم. چرا كه آن قدر، روح تو مجذوب عالم ملكوت و شگفتي هاي آن شده بود كه ترسيدم از بدنت خارج شود، تو سبك شده بودي و من مي ديدم كه روح تو در حال جدا شدن از جسم تو بود. از اين روي، تو را به همين عالم ناسوت، باز گردانيدم. ...

آن روز پر خاطره و هيجان انگيز گذشت و دكتر عاملي، آن عضو جمع هفت نفرة مردان خدا را، پس از ترخيص از مريض خانة مهاباد، ديگر هرگز نديد. و شايد خدا مي خواست كه راز رجال الغيب بيش از اين فاش نشود. دكتر شيخ حسن خان عاملي، كه از نسل مرحوم شيخ عبدالصمد عاملي، برادر محروم شيخ بهاءالدين عاملي، بود كه پس از سال ها طبابت در مطبي در شهر مقدّس مشهد، سرانجام در سن 93 سالگي با تجربة حضور اندك خود در عالم ملكوت، و ديدن تصاويري كه تا پايان عمر هرگز قادر به بيان آن نشد و شنيدن صداهايي كه هرگز نتوانست مشابهي براي آن پيدا كند، روح عطش ناكش از عالم خاكي به عالم باقي شتافت و قلب مشتاقش به حضرت صاحب الزّمان(ع) در بستر خاك، از تپيدن باز ماند...

ماهنامه موعود شماره 78 پي نوشت ها:

? اصل اين ماجرا در مقالة «راز بقاي ايران چيست؟» در شمارة 26 موعود درج شده است.

1. «و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض ليكون في الموقنين. سورة انعام (6)، آية 75». ما ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از صاحبان يقين باشد. اين آيه از امكان و تحقق ارتباط با ملكوت سخن مي راند. و راه رسيدن به يقين را باز شدن چشم به روي ملكوت عالم، معرفي مي كند. يعني كسي اهل يقين كه از ظواهر و سطحي نگري عبور كرده و به باطن توجّه كند... يعني خداوند چنان قوّه و نيرويي به چشم او داد تا توان ديدن ماوراي آسمان ها و زمين و آنچه در اوست و عرض و آنچه فوق اوست و زمين و

آنچه فوق اوست و آنچه درون اوست مشاهده كند... و اينكه مي گويند، روز جمعه، متعلّق به امام زمان(ع) است، به اين معناست كه ملكوت و باطن روز جمعه امام زمان(ع) است و لقب مبارك ولي عصر(ع)، صاحب الزّمان، همگي به اين مهم، اشاره دارد. برگرفته از كتاب ملكوت زمان.

آرزوي وصال

آرزوي وصال

بيا كه بي تو جهان، از گلايه لبريز است

بهار، بي تو به رنگ غروب پاييز است

بيا كه فاجعه مي بارد از زمين و زمان

ز اشك و خون، دل يارانِ حق، گهر ريز است

بيا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان

بيا كه صحبت عشّاق، بس دل انگيز است

بيا! جهان زِ وجود شهيد، رنگين شد

بيا كه نالة انسان، گلايه آميز است بيا كه مردم دنيا در انتظار تواند

در آرزوي وصال تو، بي قرار تواند بيا كه پيش تو از روزگار، شكوه كنيم

ز درد و رنج برون از شمار، شكوه كنيم

ازين خزان غم افزا، ازين شبان سياه

ز سست عهدي فصل بهار، شكوه كنيم

بيا كه با تو ازين ره سوي خدا برويم

ز سوز و درد دل بي قرار، شكوه كنيم

بيا كه نور بگيريم از فروغ خدا

ز تيره فامي اين شام تار، شكوه كنيم

تو اي صلابت ايمان! تو اي نشانة نور!

بيا كه در بر پروردگار، شكوه كنيم بيا كه مردم دنيا در انتظار تواند

در آرزوي وصال تو بي قرار تواند بيا و چهرة شب را ستاره باران كن

بهار و غنچه و گل را به شهر، مهمان كن

به زردرويي گل هاي پرشكسته نگر

فضاي خاطر افسرده را گلستان كن

گرفته ظلمت شب، ره به كلبه هاي حزين

بيا! ز پرتو خود كلبه را چراغان كن

ز سنگ فتنة بي ياوران كافركيش

شكست شيشة دل ها؛ بيا و احسان كن

بپا شده است خدا را قيامتي ز گناه

بيا و گوشة چشمي به حق پرستان كن بيا كه

مردم دنيا در انتظار تواند

در آرزوي وصال تو بي قرار تواند شنيده ام كه تو از راه دور مي آيي

پي رهايي خلقِ صبور مي آيي

عبور مي كني از راه هاي صعب زمين

ز جاده هاي بدون عبور مي آيي

به سوي ظلمت خاموش راهيان حيات،

به كف گرفته طبق هاي نور، مي آيي

چراغ عدل به دست تو مي شود روشن

چو گل شكفته ز درك حضور مي آيي

اگرچه قامت تو تا به كهكشان خداست

تو شاد و خنده به لب، بي غرور مي آيي بيا كه مردم دنيا در انتظار تواند

در آرزوي وصال تو بي قرار تواند

«هوروش نوابي»

مولا اوست

مولا اوست

ما همه بنده ايم و مولا اوست

كه علي(ع) با حق است و حق با اوست

ما همه ذرّه ايم و او خورشيد

ما همه قطره ايم و دريا اوست

محفل آراي بزم وادي طور

مشعل افروز طور سينا اوست

آنكه لعل لبش بوقت سخن

كند احيا دو صد مسيحا اوست

آنكه در گوش خاكيان گويد

قصّه راه آسمان ها اوست

از شرف آنكه روي دوش نبي

جاي دست خدا نهد پا اوست

با نبي آنكه گفت در خلوت

راز معراج آشكارا اوست

او مسمّي و ديگران همه اسم

غير او جمله لفظ و معنا اوست

آنكه هر دم ز حال قاتل خويش

شود ز روي لطف جويا اوست

و آنكه با دشمنان خود كردست

رحمت و شفقت و مدارا اوست

يا علي(ع)

قربان شود ذبيح صفت حضرت خليل

گر بگذرد بقرب مناي تو يا علي(ع)

موسي به كام اَژ در حيرت نهان شود

گر بنگرد به شكل عصاي تو يا علي(ع)

جاي تو در عباي نبي بس غريب نيست

جاي نبي بود به عباي تو يا علي(ع)

كس را به جز ارادة بيچون مجال نيست

چون و چرا به چون و چراي تو يا علي(ع)

جهاني شدن و حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)

جهاني شدن الهي، با بزرگ ترين رويداد تاريخ بشر و عظيم ترين و گسترده ترين انقلاب تاريخ، يعني انقلاب بزرگ جهاني حضرت مهدي(عج) روي خواهد داد. در دوران ظهور مهدي آل محمّد(ص) اسلام بر سراسر جهان حاكم مي گردد و قطعاً حكومت جهاني اسلامي تشكيل خواهد شد.

مهدويت، الهام بخش جهاني شدن اسلام

جهاني شدن الهي، با بزرگ ترين رويداد تاريخ بشر و عظيم ترين و گسترده ترين انقلاب تاريخ، يعني انقلاب بزرگ جهاني حضرت مهدي(عج) روي خواهد داد. در دوران ظهور مهدي آل محمّد(ص) اسلام بر سراسر جهان حاكم مي گردد و قطعاً حكومت جهاني اسلامي تشكيل خواهد شد. آري، گسترش اسلام در سراسر جهان، وهم و خيال نيست؛ يك حقيقت

قطعي است كه در عصر ظهور حضرت مهدي(عج) در سطح عالي و به طور تمام و كمال، واقع مي شود. احاديث پيامبر و اهل بيت نبوي(ص) پيرامون مهدويت، فراوان است و در منابع معتبر شيعه و سنّي وجود دارد و در اين احاديث، جهاني بودن انقلاب حضرت مهدي(عج) و جهاني شدن دولت ايشان، پيش بيني شده است. پيامبر اسلام (ص) فرمود:

شما را به مهدي، بشارت مي دهم. او در بين امت من برانگيخته مي شود... پس زمين را از قسط و عدل پر مي نمايد، همان طوري كه از ستم لبريز شده است و ساكن آسمان و زمين از او راضي مي شوند و مال ثروت را صحيح تقسيم مي كند. مردي به پيامبر خدا(ص) عرض كرد، تقسيم صحيح چيست؟ فرمود:

رعايت مساوات بين مردم.

در اين حديث دو بار واژه «زمين» و يك بار «مردم» وجود دارد و اين هر دو جهاني بودن و جهاني شدن اقدامات حضرت مهدي(ع) را مي رساند. او زمين را پر از عدالت مي نمايد، زمينيان از او رضايت دارند. ثروت را بين مردم با رعايت مساوات توزيع مي كند، هرگز سخن از يك كشور يا يك ملت در گوشه اي از كره زمين نيست، بلكه تحول جهاني است و خشنودي مردم جهان را كه از بي عدالتي، ظهور ظلم، تبعيض، شكاف هاي طبقاتي و توزيع نادرست ثروت، خسته و بيزارند، به همراه دارد. در حديثي ديگر از حكومت حضرت مهدي(عج) بر سراسر كرة زمين خبر داده و فرمود:

قيامت به پا نمي شود تا اينكه مردي از اهل بيت من مالك و حاكم زمين گردد و زمين را از عدل و داد پر نمايد، همان طور كه لبريز از بيداد شده است.1 حديث اخير را «ابوسعيد

خدري» از پيامبر(ص) نقل كرده است؛ همين حديث به نقل از «عبدالله بن عمر» چنين است:

قيامت به پا نمي شود تا اينكه مردي از اهل بيت من مالك و حاكم گردد كه نام او نام من است و زمين را از عدل و قسط پر مي نمايد، همان طور كه از ستم لبريز شده است.2 «حذيفة بن يمان» از قول پيامبر(ص) رضايت اهل آسمان و زمين از خلافت جهاني حضرت مهدي(عج) را چنين گزارش كرده است:

مهدي از فرزندان من است، سيمايش مثل ماه شب چهارده است... زمين را از عدل و داد پر مي نمايد، همان طور كه از ستم لبريز شده است. اهل آسمان ها، اهل زمين و پرندگان در هوا از خلافات و حكومت جهاني او راضي و خشنود مي باشند.3 «ابوداود سجستاني» در كتاب السّنن از طرق مختلف، اين حديث نبوي را نقل مي كند:

اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولاني خواهد كرد تا در آن مردي از اهل بيتم را برانگيزد. نام او نام من است؛ زمين را از قسط و عدل پر مي كند، پس از اينكه از ستم لبريز شده باشد. امام حسن عسكري(ع) پدر گرامي حضرت مهدي(عج) نيز به خاطر ديدن فرزند خويش، خداوند را ستايش نموده و از عدالت گستري جهاني ايشان خبر داده و فرمود:

ستايش خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا جانشين پس از مرا كه در آفرينش و اخلاق شبيه ترين مردم به رسول خدا است، به من نماياند. خداي تبارك و تعالي او را در غيبتش حفظ مي كند و سپس او را آشكار مي نمايد؛ پس زمين را از عدل و عداد پر مي كند، همان طور كه

از ستم لبريز شده باشد.4 ايشان در صلوات بر ولي الله الأعظم، حضرت مهدي(عج) نيز چنين دعا كرده اند:

و با او، گردنكشان كفر، كافران، منافقان و همة بي دينان جهان را بشكن و نابود كن، در هر كجا كه باشند؛ از خاوران زمين و باخترانش، خشكي ها و درياهايش، و با او، زمين را از عدل و عداد لبريز فرما!5 در اين دعاي امام معصوم(ع) كه قطعاً مستجاب است، تحقق جهاني سازي اسلامي با نابودي كفار، منافقان و همه بي دينان در شرق و غرب كره زمين بيان شده است. «محمدبن مسلم» گفته است، خدمت امام باقر(ع) رسيدم و تصميم داشتم، دربارة قائم آل محمّد(ص) سؤال كنم؛ هنوز چيزي نپرسيده بودم كه امام سخن آغاز كرد و فرمود:

اي محمّد بن مسلم! در قائم آل محمّد _ صلّي الله عليه و آله _ پنج شباهت از پنج پيامبر موجود است... و اما شباهت او به جدش مصطفي _ صلّي الله عليه و آله _ خروج و قيام او با شمشير، كشتن دشمنان خدا، دشمنان پيامبر خدا، جباران و طاغوت هاست. او به وسيلة شمشير و ايجاد رعب در دل دشمنان ياري مي گردد.

در اين حديث شريف، بهره گيري از شمشير وقدرت نظامي براي سرنگوني حكومت طاغوتي جباران، نابودي دشمنان خدا و دشمنان پيامبر خدا در سراسر كره زمين به صراحت بيان شده است. بنابراين با انقلاب حضرت مهدي(عج) تمام طاغوت ها، جباران، دشمنان خدا و پيامبر او از بين خواهند رفت. خداي متعال در شب معراج، ضمن بيان برخي فضائل اهل بيت و ائمه معصومين(ع) به پيامبر فرمود:

به وسيله قائم از شما، زمينم را آباد مي نمايم و از دشمنانم پاك مي كنم و به

اوليائم ارث مي دهم و سخن كفار را پايين و سخنم را بلند قرار مي دهم و شهرهايم را زنده مي گردانم. 6 در اين حديث قدسي، وعده الهي مبني بر عمران سراسر كره زمين و نابودي همه دشمنان خدا و وراثت اولياي خدا بر زمين بيان شده است. بنابراين، در انقلاب جهاني مهدوي و حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) تحولات بنيادين در تمام زمين و جهان بشري روي مي دهد. پيامبر(ص) فرمود:

دنيا به پايان نمي رسدتا اين كه مردي از نسل حسين به سرپرستي امتم بر مي خيزد و دنيا را از عدل لبريز مي نمايد، همان طور كه پر از ستم شده باشد.7 در اين حديث شريف نبوي، وعدة عدالت جهان داده شده است. سخن از اجراي عدالت در يك كشور و منطقه نيست، بلكه در انقلاب جهاني حضرت مهدي(ع) بر سراسر جهان، عدالت برقرار خواهد شد و دنيا از عدل اسلامي لبريز مي گردد. «ابوهريره» نقل كرده كه رسول الله(ص) فرمودند:

اگر از دنيا جز يك شب باقي نباشد، در دنيا مردي از اهل بيت من مالك خواهد شد. اگر در اين حديث ضمير «فيها» به «دنيا» برگردد، به روشني، حاكميت جهاني حضرت مهدي(عج) را گزارش مي كند و اگر به «شب» باز گردد، به دليل اهميت اين انقلاب الهي، باز هم به قدرت و تسلط آن حضرت بر جهان مرتبط است.

«محمدبن يوسف بن محمّد شافعي» در كتاب كفايةالطالب في مناقب عليّ بن أبي طالب در «باب احاديث مهدويت» اين حديث را آورده كه پيامبر اسلام(ص) فرمود:

اگر از دنيا جز روزي باقي نماند، خداوند مردي از اهل بيتم را برانگيزد كه دنيا را از عدل لبريز كند، همان طور كه پر از

بيداد شده است.8 امام علي(ع) نابودي تمام پادشاهان ستمگر و پاك نمودن كره زمين را از آنان در انقلاب جهاني قائم آل محمّد(ص) و امام منتظر(ع) پيش بيني نموده و فرموده اند:

قطعاً اميران ستمگر را از بين شما كنار مي گذارد و عزل مي كند و سراسر سرزمين را از هر آدم حيله گر پاك نموده و به عدل عمل مي نمايد. با توجه به اينكه در اين حديث علوي، واژه «زمين» آمده و تمامي افعال نيز با نون تأكيد ثقليه همراه است، به طور قطع و يقين در انقلاب بزرگ حضرت مهدي(ع) تطهير و پاك سازي زمين از ستمگران، تحقق خواهد يافت و بركناري اميران جائر و تطهير جامعه از منحرفان به يك كشور و منطقه جغرافيايي اختصاص ندارد، بلكه سراسر و جهاني است.

هنگامي كه «مفضل» از امام صادق(ع) سخناني در ستايش چهارده معصوم(ع) شنيد، پرسيد: «چهارده معصوم چه كسي است؟» امام فرمود:

محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين(ع) آخري آنان قائم است كه پس از غيبتش قيام مي نمايد و دجال را مي كشد و زمين را از هر ستم پاك مي گرداند.9 در اين حديث شريف، پاك سازي زمين از هر گونه بيداد و ستم، دستاورد مهم انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) شمرده شده است. در قيام حضرت مهدي(عج) تنها ظلم در يك شهر يا كشور و منطقه پايان نمي يابد، بلكه كرة زمين از هر گونه ظلمي پاك مي شود و عدل جهاني جاي گزين ظلم در زمين مي گردد. امام صادق(ع) از اشراق نور الهي به سراسر زمين در عصر ظهور و حضرت مهدي(عج) ياد نموده و مي فرمايد:

هنگامي كه قائم ما قيام كند، زمين به نور پروردگارش

روشن مي شود و به بندگان خدا از نور آفتاب بي نياز شوند.10 در حديث ديگري كه «ابوبصير» از قول امام صادق(ع) نقل مي كند، در زمين قدرت جهاني حضرت مهدي(عج) و گسترش حكومت جهاني ايشان چنين آمده است:

هنگامي كه كارها به صاحب الامر برسد، خداوند هر نقطه فرو رفته اي از زمين را براي او مرتفع و هر نقطه مرتفعي را پايان مي برد، آن چنان كه تمام دنيا نزد او به منزلة كف دستش خواهد بود! كدام يك از شما اگر در كف دستش مويي باشد، آن را نمي بيند؟! 11 امام باقر(ع) به «عبدالملك بن أعين» پيرامون ويژگي هاي ياران حضرت مهدي(عج) و حاكميت آنان بر كرة زمين فرمود:

در عصر ظهور به هر يك از مردان شما نيروي چهل مرد داده مي شود و دل هايتان، مثل پاره هاي آهن نيرومند و ثابت مي گردد، به گونه اي كه اگر با كوه ها برخورد كند، آنها را از جاي مي كند و شما به پا دارندگان امور مردم، كارگزاران، حكم رانان مردم در زمين و خزانه داران آنان خواهيد بود. در اين حديث شريف، جهاني بودن حاكميت و اقتدار ياران حضرت مهدي(عج) و تسلط آنان بر سراسر كره زمين و تشكيل خزانه داري كل براي ثروت جهانيان و در دست گرفتن اقتصاد جهان براي توزيع عادلانه ثروت و برقراري عدل جهاني، يادآوري گرديده و تحقق آن گزارش شده است. «ابوجارود» از امام باقر(ع) نقل كرده كه ايشان از قول پدر و جدّ خويش از قول امام علي(ع) چنين آورده اند:

مردي از نسل من در آخرالزمان قيام مي كند... هنگامي كه پرچم او به اهتزاز درآيد، مابين مشرق و مغرب برايش روشن گردد و دستش را بر سرهاي بندگان گزارد، پس مؤمني

باقي نمي ماند، مگر اينكه دلش شديدتر و محكم تر از پاره هاي آهن گردد و خداوند به او نيروي چهل مرد عطا نمايد. در اين حديث شريف علوي(ع) به اهتزاز درآمدن پرچم حضرت مهدي(عج) در شرق و غرب عالم و جهاني شدن انقلاب بزرگ مهدوي بيان شده است. از امام باقر(ع) روايت شده كه شايسته است، سلام بر حضرت مهدي(ع) اين گونه باشد.

السّلام عليك يا بقيّة الله في أرضه. «يونس بن عبدالرحمن» از امام موسي بن جعفر(ع) پرسيد: اي فرزند رسول خدا! آيا شما قائم به حق هستيد؟ امام(عج) فرمود:

من قائم به حق هستم ولكن قائمي كه زمين را از دشمنان خاك پاك مي نمايد و لبريز از عدل مي گرداند همان طوري كه از ستم پر شده است. امام پنجم از فرزندان من است.12 مطابق اين حديث، پاك سازي كرة زمين از دشمنان خدا و برقراري عدالت بر سراسر جهان از دستاوردهاي انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) خواهد بود. امام سجاد(ع) ياران امام زمان(عج) را حكم رانان، فرمان روايان و بزرگان روي كرة زمين دانسته و فرموده اند:

هنگامي كه قائم ما قيام كند، خداي عزوجلّ از شيعه ما آفت را برطرف سازد و دل هايشان را همچون پاره آهن كند و نيروي هر يك از مردان آنان را به اندازه چهل مرد قرار دهد و آنان حكم رانان، فرمان روايان و بزرگان بر سراسر گيتي خواهند بود.13 مطابق اين حديث شريف، ياران ولي عصر(عج) حاكم، فرمان رواي يك كشور، يك قاره و يك منطقه از روي زمين نمي باشند بلكه بزرگ و حاكم بر سراسر جهان، خواهند شد.

«دعبل بن علي خزاعي» مي گويد: در حضور مولايم علي بن موسي الرضا(ع) قصيده خود را كه آغازش اين بيت است:

مدارس آيات حلّت من

تلاوتها

و منزل وحي مقفر العرصات خواندم تا رسيدم، به اين ابيات از قصيده ام:

خروج إمام لا محالة خارج

يقوم علي اسم الله و البركات يميز فينا كلّ حقّ و باطل

و يجزي علي السّماء و النقمات

[قيام امام(ع) امري حتمي و غيرقابل انكار است، كه با تكيه بر اسم خدا و به بركت او انجام خواهد پذيرفت. آن حضرت(ع) در ميان ما متمايز كنندة بين حق و باطل؛ و جزا دهندة بر آسمان است.] امام رضا(ع) به شدت گريست و سر خويش را بلند نموده، به من فرمود:

اي خزاعي! در اين دو بيت روح القدس بر زبانت سخن گفت: آيا مي داني اين امام كيست. در چه زماني قيام مي كند؟

گفتم: نه اي مولاي من! مگر اينكه خبر خروج و قيام امامي از شما را شنيده ام كه زمين را از فساد پاك مي گرداند و پر از عدل مي كند، همان طوري كه از بيداد لبريز شده باشد، امام(ع) فرمود: حجت قائم كه در غيبتش انتظار او برده شود و در ظهورش مطاع مي باشد، اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولاني گرداند، تا او قيام نمايد و زمين را از عدل پر كند، همان طور كه از بيداد لبريز شده است. مطابق اين حديث رضوي(ع) «فسادزدايي جهاني» و «عدالت گستري جهاني» در انقلاب مهدوي، نزد شيعيان و اصحاب ائمه(ع) معروف و قطعي بوده است، به گونه اي كه دعبل خزاعي در پاسخ به پرسش امام رضا(ع) از آن ياد كرده و آن حضرت نيز بر آن تصريح و تأكيد نموده اند. «عبدالعظيم حسني»، نيز مي گويد: به محضر سرورم امام جواد(ع) رسيدم و عرض كردم: من

اميدوارم كه شما قائم از اهل بيت محمّد باشيد كه زمين را از قسط و عدل لبريز مي نمايد، همان طور كه از بيداد و ستم پر شده باشد. امام جواد(ع) فرمود:

اي ابا القاسم! هيچ يك از ما امامان نيست، مگر قائم به امر خدا و راهنماي به سوي دين خداست ولي من آن قائمي كه خداوند به وسيلة او زمين را از اهل كفر و دروغ گويي و انكار حق پاك مي گرداند، و از عدل و قسط لبريز مي نمايد، نيستم... او كسي است كه زمين برايش رام و هر سختي برايش هموار مي گردد، و از يارانش به تعداد اهل بدر 313 تن از اقصي نقاط زمين نزد او جمع مي شوند. هنگامي پيمان برايش كامل گردد كه ده هزار تن هستند، به اذن خدا قيام مي كند و پيوسته دشمنان خدا را مي كشد تا اينكه خداي تبارك و تعالي را راضي و خشنود گرداند.

عيسي(ع) در انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج)

نزول عيسي بن مريم(ع) در زمان ظهور حضرت مهدي(عج) و همكاري با ايشان در انقلاب جهاني مهدوي، در متن احاديث نبوي(ع) به صراحت و به طور روشن و واضح، به صورت شفاف و مستقيم، براي همگان بيان شده است.

در قرآن مجيد نيز اين حقيقت بيان شده است البته در پرتو تفسير قرآن با حديث است كه آشكار مي شود و پيام قرآن در ارتباط با اين موضوع، با كمك رهنمودهاي امامان معصوم(ع) قابل درك مي گردد. قرآن كريم، دربارة سرنوشت حضرت عيسي بن مريم چنين مي گويد:

و گفتارشان (اين چنين بود): ما عيسي بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالي كه نه او را كشتند و نه به دار آويختند، لكن

امر بر آنها مشتبه شد و كساني كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و آنان علمي ندارند مگر اينكه از گمان پيروي مي كنند، و قطعاً او را نكشتند! بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او (مسيح) ايمان مي آورد و روز قيامت بر آنها گواه خواهد بود.14 در اين سه آيه، چند نكته مهم دربارة سرنوشت حضرت عيسي(ع) بيان شده است:

الف) عيسي(ع) كشته نشده و نمرده و به دار آويخته نشده است؛

ب) به آسمان، در نزد خدا، بالا رفته و زنده است؛

ج) اهل كتاب پيش از مرگ مسيح(ع) به او ايمان مي آورند. مطابق آيات مذكور از يك سو، حضرت عيسي(ع) به آسمان بالا رفته است و هنوز زنده مي باشد. آيات مذكور از يك سو، حضرت عيسي(ع) به آسمان بالا رفته است و هنوز زنده مي باشد و از سوي ديگر، پيش از مرگ او تمام اهل كتاب به او ايمان مي آورند و منظور از اهل كتاب بيشتر، يهوديان و بني اسرائيل است كه در آيات قبل، جنايات و مفاسد آنان شمارش شده و در همين آيات نيز به ادعاي آنان مبني بر قتل حضرت عيسي(ع) تصريح گرديده و روشن است كه چنين چيزي هنوز اتفاق نيفتاده است؛ پس قطعاً در آينده، اين وعدة قرآني تحقق خواهد يافت. در هر حال منظور آية اخير اين است كه تمام اهل كتاب به حضرت مسيح(ع) پيش از مرگ او ايمان مي آورند، يهوديان او را به نبوت مي پذيرند و مسيحيان نيز دست از الوهيت

او مي كشند و اين در زماني است كه حضرت مسيح(ع) طبق روايات اسلامي، در موقع انقلاب حضرت مهدي(ع) از آسمان فرود مي آيد و پيش از رحلت ايشان همة اهل كتاب به او ايمان آورده اند و حضرت عيسي(ع) در انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) نيز ايمان مي آورند. روشن است، يهوديان، به حكم اينكه آيين آنها پيش از آيين مسيحيت بوده، بايد به حضرت مسيح(ع) ايمان آورند و مجموعه يهوديان و مسيحيان نيز به حكم اينكه آئين نشان مربوط به گذشته بوده كه با آمدن اسلام، تاريخ آنها سپري شده، وظيفه دارند، در زمان انقلاب جهاني مهدوي به آئين حق و نهايي مكتب اسلام ايمان بياورند، همان طور كه حضرت عيسي(ع) نيز به حكم اينكه آيينش مربوط به گذشته بوده، وظيفه دارد، به آيين اسلام كه رهبر و مجري آن حضرت مهدي(عج) است، ايمان آورد. از عوامل و دلايل سرعت گسترش اسلام در انقلاب جهاني مهدوي، همين فرود آمدن حضرت عيسي(ع) و شناسايي ايشان توسط همه اهل كتاب، يهوديان و مسيحيان، و روي آوردن همة آنان به او و ايمان به شخصيت آن حضرت است. ايمان آورندگان به حضرت مسيح(ع)، به اسلام و انقلاب جهاني امام مهدي(ع) ايمان مي آورند و جهاني شدن اسلام و جهاني سازي اسلامي روي مي دهد و آيين جهاني، جاويدان و جامع اسلام بر سراسر جهان حاكم خواهد شد. امام باقر(ع) دربارة اين سخن خداي متعال:

و إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيداً.15 فرموده اند:

عيسي پيش از روز قيامت، به دنيا فرود مي آيد و اهل هيچ ملتي باقي نمي ماند، مگر اينكه پيش از مرگشان به حضرت مسيح(ع) ايمان مي آورند و حضرت

عيسي(ع) پشت سر حضرت مسيح(ع) نماز مي گذارد.16

بر اساس اين حديث شريف، ايمان اهل كتاب به حضرت مسيح(ع) در زماني روي مي دهد كه عيسي(ع) پشت سر حضرت مهدي(عج) نماز گزارد و با اقتدا كردن به حضرت مهدي (عج) پيروان خود را به ياري حضرت مهدي(عج) و ايمان آوردن به آيين اسلام ناب محمدي(ص) هدايت مي نمايد.

محمدرضا جواهري

ماهنامه موعود شماره 78

پي نوشت ها:

? برگرفته از: دو ماهنامة پژوهه، مركز جهاني علوم اسلامي، شماره 13، با حذف و با تخليص.

1. مجلسي، محمدباقر، بحارالانور، ج 51، ص 78.

2. همان، ص 81.

3. همان، ص 91.

4. همان، ص 81.

5. همان، ص 91.

6. همان، ج 51، ص 66.

7. همان، ص 66.

8. همان، ص 66.

9. همان، ج 51، ص 66.

10. مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي(ع)، ص 277.

11. همان، ص 278.

12. مجلسي، همان، ج 51، ص 151.

13. ابن بابويه، الحاصل، ج 14، ص 643.

14. سورة نساء (4)، آية 159.

15. همان.

16. سليمان بن ابراهيم قندوزي، ينابيع المودّة، ج 3، ص 237.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109