ماهنامه موعود50

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1384 عنوان و نام پديدآور:شماره 50 - دي 1384/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 50 - دي 1384

وفا به پيمان؛ فلسفه غدير، شرط ظهور

در زمانهاي قديم مرد دانشمندي بود كه پسري داشت و آن پسر علاقه اي به علم پدرش نشان نمي داد و در مورد دانش پدرش چيزي از او نمي پرسيد. آن مرد دانشمند همسايه اي داشت كه به نزد او مي آمد، پرسشهايش را با او مطرح مي كرد و مطالبي از او مي آموخت. تا اين كه زمان مرگ مرد دانشمند نزديك شد.

داستان آفرينش انسان و آغاز حيات او بر كرة خاك با يك عهد و پيمان شكل مي گيرد. عهد و پيماني كه بر پذيرش پروردگاري خداوند متعال و نفي پرستش شيطان بسته شد و همة انسانها بر وفاي به آن همداستان شدند:

اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وي دشمن آشكار شماست؟ و اين كه مرا بپرستيد؛ اين است راه راست!1 و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنها را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهي داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.2

اين عهد و پيمان در طول تاريخ، بارها و بارها توسط پيامبران الهي و جانشينان آنها، به انسانها يادآوري شد تا آنان نسبت به عهدي كه با خداي خود داشتند دچار فراموشي نشوند:

و در حقيقت، در ميان هر امتي فرستاده اي برانگيختيم [تا بگويد:] خدا را بپرستيد و از طاغوت [= فريبگر] بپرهيزيد.3 و پيش از

تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اين كه به او وحي كرديم كه: «خدايي جز من نيست، پس مرا بپرستيد».4

از سوي ديگر براي اين كه مردم در وفا به پيماني كه بر عهده داشتند دچار مشكل نشوند و در تشخيص راهي كه به اطاعت و بندگي خدا و مخالفت با شيطان مي انجامد گرفتار سردرگمي نگردند، به آنان گوشزد شد كه اطاعت خدا در اطاعت رسول اوست و هر كس بيشتر در طريق اطاعت رسول گام بردارد در اطاعت خدا از ديگران پيشي گرفته است:

هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت، خدا را فرمان برده؛ و هر كس رويگردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده ايم.5 ... و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را بازداشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت كيفر است.6

با پايان يافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پيماني كه آدم خاكي با خداي خود داشت كاسته نشد، بلكه بسيار شديدتر از دوران حيات پيامبر(ص) از او خواسته شد كه به عهد و پيمان خود وفا كند؛ چرا كه او در وفاداري به اين پيمان مورد بازخواست قرار خواهد گرفت:

... و به پيمان [خود] وفا كنيد؛ زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد.7 و اين عهد، چنان كه امام موسي كاظم(ع) در تفسير آيه يادشده مي فرمايد، چيزي نبود جز پيروي از امير مؤمنان علي(ع):

[مراد از] عهد [در اين آيه] آن پيماني است كه پيامبر درباره دوستي ما و پيروي از امير مؤمنان[ع] از مردم گرفت؛ اين كه با او مخالفت نورزند، از او پيشي نگيرند، با خاندانش نيكي كنند و آنها

را آگاه كرد كه درباره اين پيمان بازخواست خواهند شد.8 يعني اين بار عهد آدمي با خداي خود در صورتي ديگر متجلي شد و اطاعت امير مؤمنان و امامان پس از او همسنگ اطاعت خدا و رسول او گرديد:

آگاه باشيد، هر كس خدا را درباره ولايت امير مؤمنان و امامان پس از او پيروي كند، اين همان پيمان گرفته شده از سوي خداوند است.9

و براي اين كه هيچ كس در شناسايي شخصي كه پس از پيامبر(ص) مي بايست با او عهد اطاعت بسته مي شد به اشتباه نيفتد، در اجتماعي عظيم از مسلمانان نو شدن عهد آدمي به آگاهي همگان رسيد و اعلام شد هر كس پيمان ولايت نبي خاتم(ص) را پذيرفته از اين پس بايد به پيمان ولايت امير مؤمنان علي(ع) گردن نهد:

هر كس را من مولاي اويم، پس اين علي مولاي اوست.10 اي مردم! هر كس خدا و رسولش و علي و اماماني را كه از آنها ياد كردم، اطاعت كند، بي ترديد به رستگاري بزرگي نائل آمده است.11 و از همين رو بود كه اين روز را روز «عهد معهود» (عهد شناخته شده) ناميدند.

همانا امروز، روزي بس بزرگ است... امروز، روز كامل شدن دين و روز عهد و پيمان شناخته شده است.12 آري، انسانها مأمور شدند كه پس از رحلت نبي خاتم(ص) با وصي او تجديد عهد كنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، آنها را آسان آسان و به راحتي و ملايمت به راه هدايت و رستگاري رهنمون شود:

به خدا سوگند، اگر پاي در ميان مي نهادند و علي را بر كاري كه پيغمبر به عهدة او نهاد مي گذاردند، آسان آسان ايشان

را به راه راست مي برد و حق هر يك را بدو مي سپرد. چنان كه كسي زياني نبيند و هر كس ميوه آنچه كشته است بچيند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سير و زبونان در پناه صولت او دلير مي گشتند. اگر چنين مي كردند درهاي رحمت از زمين و آسمان به روي آنان مي گشود. اما نكردند و به زودي خدا به كيفر آنچه كردند آنان را عذاب خواهد فرمود.13 اما چنان كه فاطمه زهرا(س) نيز فرمودند: اين چنين نشد و بدعهدي و عهدشكني از همان نخستين روزهاي عروج رسول خدا(ص) آغاز گرديد و پيماني كه جماعت مسلمين در روز غدير بر اطاعت ولي خدا بسته بودند به راحتي شكسته شد و جز جمع اندكي، همه امت اسلامي از اطراف امام و حجت عصر پراكنده شدند:

هنگامي كه پيامبر (ص) رحلت فرمود همه مردم جز سه تن؛ سلمان، مقداد و ابوذر غفاري، به گذشته كفرآميز خود برگشتند.14 از آن به بعد اگر چه در مقاطعي از دوران 250 ساله امامت شيعه، شاهد روي آوردن مردم به ائمه معصومين(ع) و مرجعيت علمي آنها هستيم، اما هيچ گاه عهدي كه مردم در برابر امامان خود داشتند به تمامي پاس داشته نشد و اين سخن امامان معصوم(ع) كه فرموده بودند:

مردم تنها به سه چيز تكليف شده اند: شناخت امامان، تسليم شدن به ايشان در آنچه بر آنها وارد مي شود و رجوع به آنها در آنچه كه در آن اختلاف دارند.15 هيچگاه محقق نشد و سرانجام بدعهديها و عهدشكنيهاي امت اسلام منجر به مقتول و مسموم شدن يازده امام و غيبت آخرين امام شد و جامعة اسلامي از بركات حضور امام معصوم(ع) در ميان خود محروم گشت.

و اين همان اتفاقي بود كه پيش از اين در كلام امام محمد باقر(ع) پيش بيني شده بود: هنگامي كه خداوند تبارك و تعالي، از آفريدگانش خشمگين شود، ما [اهل بيت] را از مجاورت با آنها دور مي سازد.16

آري، غيبت امام از جامعه و به درازا كشيدن آن نتيجه بدعهدي و پيمان شكني مردم نسبت به حجتهاي الهي و جانشينان به حق رسول خدا(ص) است و تا زماني كه مردم چنان كه بايد و شايد به پيماني كه در برابر امامان معصوم(ع) برعهده دارند وفا نكنند و با همه وجود آماده پذيرش اوامر و نواهي آنها نگردند، ظهور محقق نخواهد شد؛ چنان كه امام عصر(ع) فرمود: اگر شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان دهد - در راه ايفاي پيماني كه بر دوش دارند همدل مي شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مي گشت، ديداري بر مبناي شناخت راستين و صداقتي از آنها نسبت به ما.17 با توجه به همين اهميت وفا به عهد و پيمان و تأثير آن در ظهور امام عصر(ع) بوده است كه از ما خواسته اند هر بامداد عهد و پيمان اطاعتي را كه نسبت به امام خود بر دوش داريم، به ياد آوريم و آن را تجديد كنيم: بار خدايا! من در بامداد اين روز و تمام دوران زندگاني ام، عهد، عقد و بيعتي را كه نسبت به او (امام مهدي(ع)) بر گردن دارم، تجديد مي كنم، كه هرگز از آن برنگردم و بر آن پايدار بمانم.18 در پايان اين مقال توجه شما را به روايتي بلند و پرمعنا از امام باقر(ع) جلب مي كنيم. در اين روايت امام باقر(ع)

در پاسخ پرسش يكي از ياران خود كه از زمان فرا رسيدن امر [ظهور] پرسيده، در قالب يك داستان يا حكايت تمثيلي با تقسيم زمانها به سه زمان گرگ، قوچ و ترازو بر اين واقعيت تصريح كرده اند كه مردم در يك مقطع زماني كه از آن به «زمان گرگ» تعبير مي كنند، يكسره از در پيمان شكني با خاندان رسالت برآمدند و حتي در فكر وفا به پيمان خود نبودند، اما در مقطع زماني ديگر كه از آن با تعبير «زمان قوچ» ياد مي كنند، مردم اگر چه تصميم دارند به پيمان خود وفا كنند، اما در عمل پيمان شكني مي كنند و از بازگرداندن حقوق اهل بيت(ع) سرباز مي زنند، تا سرانجام در مقطعي از زمان كه «زمان ترازو» ناميده مي شود، مردم واقعاً تصميم مي گيرند به پيمان خود عمل كنند و حقوق غصب شده خاندان رسالت را به آنها برگردانند. و اين زمان، زماني است كه مي توان در آن اميد تحقق ظهور داشت. زراره نقل مي كند كه: حمران از امام باقر(ع) پرسيد: قربانت گردم كاش به ما مي فرموديد اين امر (ظهور امام مهدي(ع)) چه زماني خواهد بود تا به آن خبر شادمان شويم. آن حضرت فرمود: اي حمران تو دوستان و برادران و آشناياني داري.19 در زمانهاي قديم مرد دانشمندي بود كه پسري داشت و آن پسر علاقه اي به علم پدرش نشان نمي داد و در مورد دانش پدرش چيزي از او نمي پرسيد. آن مرد دانشمند همسايه اي داشت كه به نزد او مي آمد، پرسشهايش را با او مطرح مي كرد و مطالبي از او مي آموخت. تا اين كه زمان مرگ مرد دانشمند نزديك شد، پس او فرزندش را فرا خواند و گفت: »تو

از آنچه در نزد من بود دوري مي گزيدي علاقه اي به آن نشان نمي دادي و چيزي از من نمي پرسيدي، اما همسايه اي دارم كه به نزد من مي آمد و از من سؤالاتي مي كرد و چيزهايي فرا مي گرفت و به ذهن مي سپرد. اگر به چيزي نياز داشتي، نزد او برو« و همسايه اش را به او معرفي كرد. مرد دانشمند از دنيا رفت و پسر (همچنان) زنده بود تا اين كه پادشاه آن زمان خوابي ديد و سراغ آن مرد دانشمند را گرفت. به او گفته شد: «آن مرد از دنيا رفته است». پادشاه گفت: «آيا فرزندي از او به جاي مانده است؟» گفتند: «آري او يك پسر به جا گذاشته است». پادشاه گفت: «او را نزد من بياوريد» و كساني را به دنبال پسر فرستادند تا او را نزد پادشاه بياورند. پسر [با خود] گفت: «به خدا قسم، نمي دانم چرا پادشاه مرا احضار كرده است. من هيچ دانشي ندارم و اگر پادشاه چيزي از من سؤال كند، بي شك رسوا خواهم شد» در اين حال سفارش پدرش را (در هنگام مرگ) به خاطر آورد. پس نزد همسايه اي كه از پدرش علم مي آموخت رفت و به او گفت: «پادشاه كساني را به دنبال من فرستاده و نمي دانم چرا احضارم كرده است. پدرم به من گفته بود اگر به چيزي نياز داشتم، به شما مراجعه كنم». همسايه گفت: «اما من مي دانم 20 به خاطر چه چيزي تو را احضار كرده است. اگر به تو بگويم تو بايد هر چيزي را كه خدا از اين طريق نصيب تو گرداند، با من تقسيم كني». پسر گفت: «مي پذيرم» همسايه از او خواست سوگند ياد كند و به او

اطمينان دهد كه به عهدش وفا مي كند. پسر هم سوگند ياد كرد. آن مرد گفت: «پادشاه مي خواهد از تو در مورد خوابي كه ديده پرسش كند و بداند كه اين زمان چه زماني است. پس بگو اين «زمان گرگ» است. پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه گفت: «آيا مي داني به چه دليلي تو را احضار كرده ام؟» پسر گفت: مرا احضار كرده ايد تا در مورد خوابي كه ديده ايد از من بپرسيد و بدانيد كه اكنون چه زماني است». پادشاه گفت: «درست گفتي. پس به من بگو اين زمان چه زماني است». پسر گفت: «اين زمان «زمان گرگ» است». پادشاه دستور داد پاداشي به آن پسر بدهند، آن پسر جايزه را گرفت و به سوي خانه اش رفت. اما از اين كه به دوستش (مرد همسايه) وفا كند، خودداري كرد و [با خود] گفت: «شايد پيش از اين كه اين مال را به او بدهم يا خودم بخورم از دنيا رفتم و شايد پس از اين به آن مرد نياز نداشته باشم و ديگر از اينگونه پرسشهايي كه از من پرسيده شد، از من سؤال نشود». پس مدت زيادي [در وفا كردن به آن مرد] درنگ كرد. مدتي بعد پادشاه خوابي ديد و به دنبال پسر فرستاد. پسر از كرده خود پشيمان شد و [با خود] گفت: «به خدا سوگند، هيچ دانشي ندارم كه با آن نزد پادشاه بروم و نمي دانم با دوستم (همسايه) چكار كنم چون به او نيرنگ زده و به او وفا نكرده ام» بعد گفت: «به هر حال به نزد او مي روم، از او عذرخواهي مي كنم و براي او سوگند ياد مي كنم، شايد او [از خواب پادشاه] به

من خبر دهد». پسر نزد مرد همسايه رفت و گفت: «كاري كرده ام كه نمي بايد مي كردم و به آنچه كه ميان من و تو بوده وفا نكرده ام و آنچه داشتم از دستم رفته و به تو نيازمند شده ام. تو را به خدا قسم مي دهم كه مرا تنها نگذاري، من به تو اطمينان مي دهم كه هر چه به دست آوردم با تو تقسيم كنم. پادشاه به دنبال من فرستاده و نمي دانم از من چه مي پرسد». آن مرد (همسايه) گفت: «پادشاه مي خواهد از تو در مورد خوابي كه ديده سؤال كند و بداند كه اين زمان چه زماني است. پس تو به پادشاه بگو: اين زمان، «زمان قوچ» است». آن پسر نزد پادشاه رفت، پادشاه وارد شد و گفت: «مي داني چرا به دنبال تو فرستاده ام؟» آن پسر گفت: «شما خوابي ديده ايد و مي خواهيد بدانيد كه اكنون چه زماني است». پادشاه خطاب به پسر گفت: «درست گفتي. پس به من بگو اين زمان، چه زماني است؟» پسر گفت: «اين زمان، زمان قوچ است». پس از آن پادشاه دستور داد پاداشي به پسر بدهند. پسر آن پاداش را گرفت و به سمت خانه اش رفت و فكر مي كرد كه آيا به دوستش وفا كند يا نه، يكبار تصميم مي گرفت وفا كند و يكبار تصميم مي گرفت به عهدش وفا نكند پس از آن گفت: «شايد پس از اين ديگر تا ابد به آن همسايه نيازي نداشته باشم» و در نهايت تصميم گرفت كه بي وفايي كند و به عهدش وفا نكند. پس مدتي ديگر در وفا به عهدش درنگ كرد. مدتي بعد پادشاه خوابي ديد و به دنبال پسر فرستاد، آن پسر به خاطر آنچه

با دوستش كرده بود پشيمان شد و پس از دو بار بي وفايي گفت: «چه كنم كه دانشي ندارم» سپس تصميم گرفت كه به نزد مرد همسايه برود. پسر نزد آن همسايه رفت و او را به خداي تبارك و تعالي سوگند داد و از او خواست كه او را [در مورد خواسته پادشاه] آگاه سازد و به همسايه گفت اين بار به او وفا مي كند و به او اطمينان داد و گفت: «مرا به اين حال وامگذار! بدون شك ديگر پيمان شكني نمي كنم و به تو وفا مي كنم» همسايه از او خواست تا به او اطمينان دهد، سپس گفت: «تو را خوانده تا از تو در مورد خوابي كه ديده سؤال كند و بداند كه اين زمان چه زماني است. وقتي كه پادشاه از تو سؤال كرد، بگو اين زمان، «زمان ترازو» است» آن پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه وارد شد و گفت: «[مي داني] چرا تو را احضار كرده ام؟» پسر گفت: «شما خوابي ديده ايد و مي خواهيد سؤال كنيد كه اين زمان چه زماني است» پادشاه گفت: «درست گفتي پس به من بگو اكنون چه زماني است». پسر گفت: «اين زمان، زمان ترازو است». پادشاه دستور داد هديه اي به او بدهند، پسر هديه را گرفت و آنرا نزد مرد همسايه برد و آنرا جلوي همسايه گذاشت و گفت: «آنچه كه من به دست آورده ام براي تو آوردم پس تو آن را تقسيم كن». آن همسايه دانشمند گفت: «زمان اول زمان گرگ بود و تو از گرگها بودي و زمان دوم زمان قوچ بود كه قوچ تصميم مي گيرد و انجام نمي دهد و تو هم مثل قوچ تصميم مي گرفتي

اما وفا نمي كردي و اين زمان (سوم) زمان ترازو بود و تو در آن زمان وفادار بودي. پس بگير آنچه كه براي تو است چون من نيازي به آن ندارم» و آن دانشمند (همسايه) هديه را به پسر برگرداند.21

پي نوشتها:

1 . ألم أعهد إليكم يا بني ادم أن لاتعبدوا الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين و أن اعبدوني هذا صراط مستقيم. سوره يس (36)، آيه 61-60.

2 . و إذ أخذ ربّك من بني ادم من ظهورهم ذرّيتهم و أشهدهم علي أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلي شهدنا أن تقولوا يوم القيامة إنّا كنّا عن هذا غافلين.

سوره اعراف (7)، آيه 172.

3 . و لقد بعثنا في كلّ أمة رسولاً أن اعبدوا اللَّه واجتنبوا الطاغوت... .

سوره نمل (16)، آيه 36.

4 . و ما أرسلنا من قبلك من رسول إلّا نوحي إليه أنّه لا إله إلّا أنا فاعبدون.

سوره انبيا (21)، آيه 25.

5 . من يطع الرسول فقد أطاع اللَّه و من تولّي فما أرسلناك عليهم حفيظاً.

سوره نساء (4)، آيه 80.

6 . ... و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا اللَّه إنّ اللَّه شديد العقاب.

سوره حشر (59)، آيه 7.

7 . ... و أوفوا بالعهد إنّ العهد كان مسئولاً. سوره اسراء (17)، آيه 3.

8 . العهد ما أخذ النبي علي الناس في موّدتنا و طاعة أميرالمؤمنين أن لايخالفوه ولايتقدّموه ولايقطعوا رحمه و أعلهم أنّهم مسئولون عنه.

محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج24، ص187، ح1. سوره مريم (19)، آيه 87.

9 . ألا من دان اللَّه بولاية اميرالمؤمنين والأئمة من بعده فهوالعهد عنداللَّه.

به نقل از امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه «لايملكون الشفاعة إلّا من اتّخذ عند الرحمن عهداً.»؛ [آنان] اختيار شفاعت را ندارند،

جز آن كس كه از جانب [خداي] رحمان پيماني گرفته است. (بحارالانوار، ج24، ص333، ح58.)

10. من كنت مولاه فهذا علي مولاه... . ابو منصور احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص56-66.

11. معاشر الناس! من يطع اللَّه و رسوله و علّياً والائمّة الذين ذكرهم فقد فاز فوزاً عظيما. همان.

12. إنّ هذا يوم عظيم الشأن... يوم كمال الدين و يوم العهد المعهود. بحارالانوار، ج37، ص164، ح40.

13. همان، ج43، ص158. همچنين ر.ك: سيدجعفر شهيدي، زندگاني فاطمه زهرا(ع)، ص151.

14. إنّ النبي، صلّي اللَّه عليه و آله، لمّا قبض ارتدّ الناس علي أعقابهم كفّاراً إلّا ثلاثة: سلمان والمقداد و أبوذر الغفاري. بحارالانوار، ج28، ص259، ح42.

15. إنّما كلّف الناس ثلاثه: معرفة الأئمّة والتسليم لهم فيما و رد عليهم والردّ إليهم فيما اختلفوا فيه. حديث از امام باقر(ع). محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص390، ح1.

16. إذا غضب اللَّه تبارك و تعالي علي خلقه، نحّانا عن جوارهم. همان، ص343، ح31.

17. لو أنّ أشياعنا، و فقّهم اللَّه لطاعته، علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلّت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا. بحارالانوار، ج53، ص177.

18. أللّهم إنّي أجدّد له في صبيحة يومي هذا و ماعشت من أيّام حياتي عهداً و عقداً و بيعة له في عنقي لا أحوال عنها ولا أزول أبداً. همان، ج102، ص111.

19. مرحوم علامه مجلسي در توضيح اين سخن حضرت(ع) كه «تو را دوستان و برادراني است» مي فرمايد: «شايد هدف از آوردن اين حكايت، اين باشد كه اين زمان، زمانه وفاي به عهد نيست و اگر زمان ظهور اين امر را به تو بگويم، تو دوستان و آشناياني داري

و زمان ظهور را به آنها مي گويي در نتيجه خبر ميان مردم پراكنده مي شود و باعث فساد مي شود. و عهد و پيمان به پوشيده داشتن زمان ظهور هم فايده اي ندارد؛ اگر هنوز زمان ترازو نرسيده باشد، تو به عهد خود وفا نمي كني.

يا معناي اين سخن اين است كه تو آشناياني داري، پس به آنها بنگر آيا آنها با تو در چيزي هم رأي هستند يا اينكه اصلاً به عهد تو وفا مي كنند؛ پس چگونه امام زمان(ع) در اينگونه زمان ظهور مي كند!

يا اينكه مقصود اين است كه تو مي تواني آنرا استعلام كني، پس براي كسب علم به حال آشنايان و برادرانت بنگر هر چه از آنها عزم و تصميم قاطع بر فرمانبرداري و اطاعت و تسليم كامل از امامشان ديدي، پس بدان آن زمان، زمان ظهور حضرت قائم - كه خداوند ظهور و فرجش را نزديك گرداند - است و قيام آن حضرت مشروط به اين امر است و عموماً اهل هر زماني بر يك حالت هستند همانگونه كه از اين داستان پيداست.»

(بحارالانوار، ج14، ص500).

20. علامه مجلسي در توضيح عبارت «اما من مي دانم» مي نويسد: «شايد علم آن مرد از اطلاع دادن آن عالم باشد و آن عالم هم علمش را از انبياء گرفته باشد يعني آنها براساس وحي آسماني به او خبر داده اند كه پادشاه به زودي آن خوابها را خواهد ديد و اين تعبير آن خوابهاست. يا اينكه او از آن دانشمند نوعي دانش فرا گرفته كه شخص با آن مي تواند امثال آن امور را استنباط نمايد. اين احتمال هم وجود دارد كه آن مرد پيامبري باشد كه اين امور را از طريق وحي فهميده

است. (همان)

21. الكافي، ج8، ص362، ح552؛ بحارالانوار، ج14، ص497 - 499.

احتجاج امام علي ع به آية ولايت

سيدمحمد مرتضوي مقدمه شيعه در التزام و پيروي از مكتب اهل بيت ع از استدلال به كتاب سنت و عقل بهرة وافري جسته است و از جمله آياتي كه شيعه بر امامت بلافصل اميرالمؤمنين ع به آن استدلال و ادعاي اجماع كرده آية زير است

إنّما وليّكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون 1

جز اين نيست كه وليّ شما خداست و رسول او و مؤمناني كه نماز به پا مي دارند و همچنان كه در ركوعند انفاق مي كنند.

گذشته از اجماع شيعه بر نزول اين آيه دربارة امام علي ع ، ادعاي اجماع امت اسلامي نيز بر اين مسئله شده كه در جاي خود آمده است

استدلال شيعه به اين آيه بر مقدماتي استوار است يكي از آن مقدمات كه نقشي اساسي در استفادة خلافت بلافصل حضرت امير(ع از اين آيه دارد نزول اين آيه دربارة آن حضرت است ولي مخالفان مكتب اهل بيت ع كه از دلالت قوي اين آيه بر حقانيت اين مكتب به هراس افتاده اند براي تضعيف استدلال شيعه شبهاتي را متوجه اين استدلال كرده اند؛ از جمله اينكه اگر اين آيه دربارة حضرت علي ع نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود، بر ايشان واجب بود كه اين مسئله را آشكارا اعلام و در منازعات سياسي به آن احتجاج كند كه در اين مقاله در صدد بررسي اين مسئله از منابع فريقين مي باشيم استدلال نكردن امام علي ع به آيه

مخالفان مكتب اهل بيت

گفته اند:

انّه لو سلّم ذلك كان الواجب علي الامام أن يجهر بدعوي الولاية بذلك المعني حتّي يبرأ من مواجب أمانة الله و رسوله و استمرار الحذر نحو قريب من خمسة و عشرين سنة لايناسب شهامة ذلك الاسد الغيور ولا غيره من المسلمين الكرام

اگر اين مطلب را بپذيريم [كه اين آيه در شأن علي ع نازل شده و ولايت در اينجا به معناي رياست و سرپرستي است بر امام واجب بود كه آشكارا دعوي ولايت _ به اين معنا _ كند. تا ذمة او از اداي امانت واجب خدا و رسول او بري شود. اما اينكه او بيست و پنج سال از طرح اين مطلب پرهيز كند، با شهامت آن شير غيرتمند و ديگر مسلمانان صدر اسلام تناسب ندارد.

اين شبهه در شماري از منابع آمده است 2

قبل از پاسخ اين شبهه ضمن پذيرش بخشي از سخنان اين افراد كه اگر چنين بود مي بايست صحابه احتجاج مي كردند، ما اين مسئله را به چند دليل مي پذيريم كه مي بايست در برابر حكومت ابوبكر مقاومت مي شد؛ زيرا:

1. نبي اكرم ع با انديشة ديني مسلمانان را طوري تربيت كرده بود كه در برابر هر خلافي مقاومت كنند و به اعتراض برخيزند. اين روحيه مي طلبيد كه در برابر حكومت ابوبكر مقاومت كنند.

2. فضائل بعضي از صحابة رسول خدا(ع همانند امام علي ع ، سلمان فارسي عمار ياسر و خزيمة بن ثابت براساس آنچه در منابع اهل سنت آمده نسبت به ابوبكر به مراتب بيشتر است به طوري كه اصلاً قابل مقايسه نيستند.

در پاسخ اين سؤال بايد گفت اين اعتراضها در منابع

شيعه فراوان يافت مي شود، ولي در منابع اهل سنت از آنها ذكري نيست يا بسيار كم رنگ است و اين نيز بدان سبب است كه حذف و تحريف حقايق شامل آنها شده است و متأسفانه محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در كتب خود آنچه خواسته اند آورده اند، نه آنچه واقعيت داشته است به عنوان نمونه ذهبي مورخ مشهور اهل سنت در شرح حال محمد بن جرير طبري مي گويد:

جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته و جزمت بوقوع ذلك

او روايات حديث غدير خم را در چهار جلد گردآوري كرده است كه من بخشي از آن را ديدم و از گستردگي روايات آن مبهوت شدم و يقين پيدا كردم كه چنين حادثه اي اتفاق افتاده است 3

در حالي كه همين طبري در كتاب خود كه يكي از منابع مهم تاريخي به شمار مي آيد، حتي يك كلمه دربارة اين حادثه مهم ننوشته است !

بنابر اين ذكر نكردن حادثه اي از حوادث تاريخ اسلام در منابع اهل سنت نمي تواند به اين معني باشد كه اين حادثه اتفاق نيفتاده است بگذريم اما پاسخ شبهه _ استدلال نكردن امام علي ع به آيه _ را بايد در منابع هر دو گروه مورد بررسي قرار داد: الف منابع اهل سنت گرچه با توجه به مسائل يادشده از اين نوع اعتراضها در منابع اهل سنت كمتر سخني به ميان آمده ولي حقايق هميشه و براي همه كس پنهان نمي ماند و خداوند براي اتمام حجت عده اي را وا مي دارد كه حقايق را بيان كنند. اكنون به چند نمونه از استدلال امام علي

ع به اين آيه در منابع اهل سنت اشاره مي كنيم

1. حافظ سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي مؤلف ينابيع المودة در باب 38 كتاب خود نقل مي كند:

در دوران خلافت عثمان روزي جمعي از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند و اميرالمؤمنين ع در ميان آنان بود. هركس دربارة خود سخن مي گفت و آن حضرت ساكت بود. وقتي بيان فضائل آنان به پايان رسيد، رو به امام گفتند:

يا أباالحسن تكلّم فقال يا معشر قريش والانصار أسئلكم ممّن أعطاكم الله هذا الفضل أبأنفسكم أو بغيركم قالوا: أعطانا الله و منّ علينا بمحمد صلّي الله عليه وآله .. .

اي ابوالحسن سخن بگو! آن حضرت فرمود: اي گروه قريش و انصار، از شما مي پرسم اين فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است يا به واسطة ديگري گفتند: خداوند به واسطة محمد(ص بر ما منت نهاد و اين فضائل را به ما عطا كرد.

سپس حضرت بخشي از آياتي را كه دربارة خودش نازل شده بود بيان مي كند و از آنان اقرار مي گيرد كه اين آيات درباره او نازل شده است آنگاه فرمود:

أنشدكم بالله أتعلمون حيث نزلت «إنّما وليّكم الله و رسوله والذين آمنو الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون و...» أمر الله عزّوجلّ نبيّه أن يعلمهم ولاة أمرهم و أن يفسّر لهم من الولاية كما فسّر لهم من صلاتهم و زكاتهم و حجّهم فنصبني للناس بغدير خم 4

شما را به خدا سوگند مي دهم آيا مي دانيد هنگامي كه آية «انّما وليكم الله و...» و آيات ديگر نازل شد خداوند پيامبرش را مأمور كرد كه متوليان

امور امت را به آنان معرفي كند و ولايت براي آنان شرح داده است به دنبال اين مسائل رسول خدا(ص در غدير خم مرا به امامت مردم نصب كرد.

2. محدث حافظ ابراهيم بن محمد جويني مؤلف كتاب فرائد السمطين في فضائل المرتضي والبتول والسبطين در كتاب همين جريان را با تفصيل بيشتري نقل كرده است او مي نويسد:

در دوران خلافت عثمان روزي در مسجد ميان انصار و مهاجران دربارة فضائل هر يك بحث در گرفت در اين مناظره كه حدود دويست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجاميد، قريش تمام فضائلي را كه از رسول خدا(ص دربارة آنان بيان شده بود نقل كردند. از سران مهاجران در جلسه افرادي مثل عبدالرحمان بن عوف طلحه زبير، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نيز خدمات خود به اسلام و پيامبر و نقش خود را در گسترش اسلام و حمايت از مسلمانان بيان كردند كه از جملة سران اين گروه نيز افرادي مانند: ابيّ بن كعب زيد بن ثابت ابو ايوب انصاري ابو هيثم بن تيّهان قيس بن سعد بن عباده جابر بن عبدالله، انس بن مالك و زيدبن ارقم حضور داشتند.

پس از پايان گفت وگو آنان از امام تقاضا كردند ايشان سخن بگويد. امام نيز پس از ذكر آياتي از قرآن از جمله آية «انّما وليكم الله و...» مي فرمايد:

قال الناس يا رسول الله خاصة في بعض المؤمنين أم عامة لجميعهم فأمر الله عزّوجلّ نبيّه

صلّي الله عليه وآله أن يعلّمهم ولاة أمرهم و أن يفسّر لهم من الولاية ما فسّر لهم من صلاتهم و زكاتهم و حجّهم فنصبني للناس بغدير خم 5

مردم پرسيدند: «اي رسول خدا(ص آيا اين آيات دربارة بعضي از مؤمنان نازل شده است يا اين كه شامل همه مي شود» آنگاه خداوند رسولش را مأمور كرد تا متوليان امور امت را به آنان بشناساند و ولايت را براي آنان شرح دهد، همان طور كه نماز و زكات و حج آنان را شرح داده است پس رسول خدا(ص مرا در غدير خم به عنوان امام مردم منصوب كرد. حديث مناشده 6 يوم الشوري هنگامي كه عمر در آستانة مرگ قرار گرفت شش تن را براي تعيين رهبر برگزيد و به آنان سه روز مهلت داد تا تكليف رهبري امت را مشخص كنند. 7 از جمله اين افراد امام علي ع بود. به طور طبيعي هر يك از اين افراد مدعي رهبري امت بودند و در صدد اثبات صلاحيت خود براي اين كار برآمدند. از اين رو اميرالمؤمنين ع كه شايسته ترين فرد براي اين كار بود به بيان امتيازات خود در آن جمع پرداخت كه به حديث «مناشدة يوم الشوري مشهور است اين حديث را هم اهل سنت روايت كرده اند و هم شيعه اين حديث در منابع شيعه بيش از ده صفحه مي باشد كه امام در آن به آية «إنّما» چنين استدلال مي كند:

نشدتكم بالله هل فيكم أحد أدّي الزكاة و هو راكع غيري قالوا: لا. 8

شما را به خدا سوگند مي دهم آيا در ميان شماجز من كسي هست كه در حال ركوع

زكات پرداخت كرده باشد؟ گفتند: نه

اين حديث در منابع اهل سنت بسيار متفاوت نقل شده است كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم

1. ابن حماد عقيلي وي از اين حديث حدود دو صفحه را نقل و بقيه را حذف كرده است و سپس از قول ابن مغيرة نقل مي كند:

و هذا حديث لا أصل له عن علي ع . 9

اين حديث از علي ع پايه اي ندارد.

محقق اين كتاب نيز در پاورقي مي گويد:

حاشا أميرالمؤمنين من قول هذا. 10

هرگز اميرالمؤمنين ع چنين سخني را نمي گويد!

همان طور كه ملاحظه مي كنيد ابن مغيره ادعاي جعلي بودن حديث را دارد، بدون اين كه سندي ارائه كند و دكتر عبدالمعطي امين نيز صدور اين سخن را از امام بعيد مي داند. اكنون سؤال اين است كه چرا با اين حديث چنين برخورد كرده اند و بدون ارائه هيچ سندي آن را كنار گذاشته يا حذف كرده اند و يا در صدد تضعيف راوي آن برآمده اند.

به نظر ما علت اين كار در مقدمة كلام اميرالمؤمنين ع و ذهنيت اهل سنت نسبت به صحابه به خصوص خلفا مي باشد؛ زيرا اميرالمؤمنين ع در مقدمه اين مناشده چنين مي فرمايد:

بايع الناس ابابكر و أنا والله أولي بالامر و أحقّ به منه فسمعت و أطعت مخافة أن يرجع الناس كفاراً يضرب بعضهم رقاب بعض يالسيف ثم بايع أبوبكر لعمر و أنا والله أحقّ بالامر منه فسمعت و أطعت مخافة أن يرجع الناس كفاراً، ثم أنتم تريدون أن تبايعوا لعثمان .. . 11

مردم با ابوبكر بيعت كردند، در حالي كه به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم ولي از

ترس اينكه مبادا مردم به دوران كفر باز گردند و با شمشير گردن يكديگر را بزنند، شنيدم و اطاعت كردم بعد از آن ابوبكر براي عمر از مردم بيعت گرفت در حالي كه به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم ولي از ترس اينكه مبادا مردم كافر شوند، شنيدم و اطاعت كردم و اكنون نيز تصميم داريد با عثمان بيعت كنيد... .

بدين سان حضرت عملكرد صحابه را در تعيين ابوبكر و عملكرد ابوبكر را در تعيين عمر و عملكرد اصحاب شوري را در تعيين عثمان مورد نقد قرار داده و آن را تخطئه كرده است كه اين مسئله با ذهنيت اهل سنت نسبت به خلفا و صحابه سازگاري ندارد. از اين رو در صدد تضعيف راوي يا تقطيع و يا حذف كلي روايت يادشده برآمده اند.

2. ابن حجر عسقلاني يك صفحه از اين حديث را از قول ابن حماد عقيلي نقل مي كند و سپس مي گويد:

فذكر الحديث فهذا غير صحيح و حاشا اميرالمؤمنين من قول هذا انتهي 12

اين حديث را ابن حماد نقل كرده و اين حديث صحيح نيست و هرگز اميرالمؤمنين چنين سخني نمي گويد.

3. ذهبي نيز همين مقدار مختصر را از ابن حماد عقيلي نقل مي كند و همچنان درباره حديث قضاوت مي كند كه اين صحيح نيست 13 ، بدون اين كه براي سخن خود دليلي ارائه كند.

4. ابن مغزلي مقدمة سخن امام را نياورده ولي بقيه حديث را حدود چهار صفحه نقل كرده است بدون آنكه آن را رد كند. 14

6. خطيب خوارزمي نيز حدود سه صفحه از اين مناشده را از طرق مختلف نقل مي كند بدون آنكه

آن را رد كند. 15

6. گنجي شافعي نيز حدود يك صفحه از اين منا شده را آورده است البته او تنها به بخشي از حديث كه دربارة جريان ردالشمس است استدلال كرده است 16

7. جويني مؤلف فرائد السمطين نيز حدود سه صفحه از اين مناشده را آورده است بدون آن كه آن را رد كند. 17

8. ابن عساكر مؤلف كتاب تاريخ مدينة دمشق نيز حدود سه صفحه از اين مناشده را آورده است بدون آن كه آن را ردكند. 18

چنان كه ملاحظه مي كنيد، در ميان اهل سنت نيز افرادي هستند كه احتجاج امام علي ع را به نزول اين آيه دربارة خودش نقل كرده باشند. گذشته از آن كه چندين نفر مناشدة يوم الشوري را نقل كرده اند كه با آنچه در منابع شيعه آمده يكسان است ولي وقتي مناشده در مقام اثبات برتري امام بر خلفا پيش مي آيد آن را نقل نكرده اند و عده اي هم با اين اتهام كه اين روايت جعلي است بدون ارائه دليلي از نقل مناشده خودداري كرده اند و برخي نيز با اين توهم كه بعيد است امام علي ع نسبت به خليفة اول و دوم چنين سخني بگويد تمام مناشده را نقل نكرده اند و گروهي نيز با اتهام ضعف راوي از نقل آن پرهيز كرده اند؛ در حالي كه اين گونه نيست به هر حال به اندازه اي كه اين حقيقت اثبات شود كه امام علي ع به نزول آيه احتجاج كرده است در منابع اهل سنت هم شواهدي يافت مي شود. ب منابع شيعه استدلال امام به آية «إنّما وليّكم الله...» در منابع شيعه بسيار زياد آمده است كه به بعضي از

آنها اشاره مي كنيم 1. مناشدة يوم الشوري همان طور كه پيشتر بيان كرديم در جلسة شوري كه هر يك از اعضا كه ادعاي صلاحيت رهبري دارند طبيعي است كه در صدد معرفي و بيان شايستگيهاي خود برآيند. اين مسئله طبيعي وقتي با وظيفة ديني همراه شود انگيزة آن دو چندان مي شود. از اين رو امام علي ع كه بيان شايستگيهاي فردي خود را براي بازگرداندن حكومت اسلامي به مسير خود وظيفه الهي مي دانست در صدد بيان شايستگيها و امتيازات خانوادگي فردي سياسي مبارزاتي علمي و... خود برآمد كه در منابع هر دو گروه يعني شيعه و اهل سنت يافت مي شود. در اين حديث حضرت در دو جا به نزول آيه «انّما» دربارة خود استدلال كرده است

الف در موردي حضرت خطاب به اهل شورا مي فرمايد:

فهل فيكم أحد سمّاه الله عزّوجلّ في عشر آيات من القرآن مؤمناً غيري قالوا: أللّهمّ لا. 19

آيا در ميان شما به جز من كسي هست كه خداوند در ده آيه از آيات قرآن او را مؤمن ناميده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه

ب در موردي در اين مناشده حضرت خطاب به اهل شورا مي فرمايد:

فهل فيكم احد آتي الزكاة و هو راكع و نزلت فيه إنّما وليّكم الله و رسوله والذين آمنو الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون غيري قالوا: أللّهمّ لا. 20

آيا در ميان شما به جز من كسي هست كه در حال ركوع زكات داده باشد و خداوند آية «إنّما وليكم الله...» را دربارة او نازل كرده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه 2. مناشده با ابوبكر

با

توجه به نكاتي كه پيشتر درباره تربيت امت توسط رسول خدا(ص بيان شد، طبيعي بود كه در برابر به قدرت رسيدن ابوبكر مقاومت و اعتراضهايي صورت گيرد؛ از جمله اين اعتراضها را خود حضرت امير(ع انجام داده است بعد از به قدرت رسيدن ابوبكر، وي تلاش مي كرد با امام علي ع با چهره اي بشاش و خندان روبه رو شود، ولي حضرت امير(ع برعكس هميشه با چهره اي گرفته و عبوس با او برخورد مي كرد كه اين وضع براي ابوبكر قابل تحمل نبود، تا اينكه روزي به خانة حضرت آمد و از مسائل پيش آمده عذرخواهي كرد و در صدد توجيه رفتار خود برآمد. حضرت با نقد رفتار ابوبكر از وي اعتراف گرفت كه شايستگي اين كار را ندارد، بلكه خود شايسته سرپرستي امت است بدين سان حضرت با بيان شايستگيهاي خود به نزول آية «انّما» دربارة خود استدلال مي كند و مي فرمايد:

أنشدك بالله إلي الولاية من الله مع ولاية رسول الله صلّي الله عليه وآله في آية زكاة الخاتم أم لك قال بل لك 21

تو را به خدا سوگند مي دهم آيا در آية پرداخت انگشتري به عنوان زكات ولايت من همراه با ولايت رسول خدا(ص از طرف خداوند مطرح شده است يا ولايت تو؟ ابوبكر گفت بلكه ولايت تو. 3. مفاخرة قريش از جمله مواردي كه حضرت امير(ع به نزول آية «إنّما» دربارة خود احتجاج كرده جريان مفاخرة مهاجران و انصار است پيشتر اين جريان و احتجاج آن حضرت به اين آيه را از منابع اهل سنت نقل كرديم اين جريان در منابع شيعه نيز ذكر شده است

كه آن حضرت فرمود:

فانشدكم بالله أتعلمون حيث نزلت «إنّما وليّكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون قال الناس يا رسول الله أخاصة في بعض المؤمنين أم عامة لجميعهم فأمر الله عزّوجلّ نبيّه أن يعلمهم ولاة أمرهم و أن يفسّر لهم من الولاية ما فسّر لهم من صلاتهم و زكاتهم و صومهم و حجّهم فنصبني للناس علماً بغدير خم 22

شما را به خدا سوگند آيا مي دانيد هنگامي كه آية «انّما وليّكم الله و...» نازل شد، مردم از رسول خدا(ص پرسيدند: آيا اين آيه به عده اي از مؤمنان اختصاص دارد، يا شامل همة مؤمنان مي شود؟ پس خداوند پيامبر را مأمور كرد كه متوليان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همان طور كه نماز، زكات و حج آنان را براي ايشان بيان كرده است ولايت را نيز شرح دهد. در پي اين مسائل پيامبر مرا در غدير خم به عنوان راهنما براي مردم منصوب كرد. 4. مذاكره با مهاجران و انصار

در جريان تشكيل شورا از يك سو حدود پانزده سال از ارتحال رسول خدا(ص گذشته بود و نسل جديد مسلمانان عصر نزول قرآن را درك نكرده بودند. از سوي ديگر، تبليغات يك سوية حكومت در طول اين دوران و جلوگيري از تدوين و نشر حديث رسول خدا(ص و عوامل ديگر سبب شده بودند نسل جديد از حوادث صدر اسلام و مدافعان واقعي اسلام و رسول خدا(ص بي اطلاع باشند. در چنين شرايطي حضرت در صدد معرفي خود و دفاع از حق خويش برآمد و در جمع مهاجرين و انصار كه بيشتر آنان را نسل جديد

تشكيل مي دادند حاضر شد و در يك سخنراني فرمود:

لقد علم المست? پي نوشتها:

* برگرفته از: فصلنامه مشكوة شماره 80، پاييز 1382.

1 .سوره مائده 5)، آيه 55.

2 .از جمله بنگريد به نظام الدين حسن بن محمدبن الحسين النيشابوري القمي غرائب القرآن و رغائب الفرقان ج 4، ص 284؛ امير عبدالعزيز، التفسير الشامل ج 2، ص 977؛ عبدالكريم محمدالمدرس ، مواهب الرحمن في تفسير القرآن ج 3، ص 167؛ الفخرالرازي التفسير الكبير، ج 12، ص 28.

3 .ذهبي سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 277.

4 .سليمان بن ابراهيم القندوزي ينابيع المودة باب 83 ، ص 114.

5 .ابراهيم بن محمد بن المؤيد الجويني فرائد السمطين ج 1، باب 58، ص 312.

6 .«مناشده به معناي پرسيدن از ديگري به همراه قسم دادن به اوست

7 .ابوجعفر محمدبن جريرالطبري تاريخ الطبري ج 3، ص 29؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ ج 3، ص 67.

8 .احمد بن علي بن ابي طالب الطبرسي الاحتجاج ج 1، ص 196.

9 .ابو جعفر محمد بن عمرو بن موسي العقيلي الضعفاء الكبير، ج 1، ص 211.

10.همان ص 212.

11.شهاب الدين ابي الفضل احمد العسقلاني لسان الميزان ج 2، ص 157؛ شمس الدين محمدبن احمد الذهبي ميزان الاعتدال ج 2، ص 178.

12.همان ج 2، ص 157.

13.ميزان الاعتدال ج 2، ص 178.

14.علي بن محمدالخطيب الواسطي مناقب علي بن ابي طالب ص 112.

15.الحافظ ابوالمؤيّد الموفق بن احمد أخطب خوارزم المناقب ص 313.

16.محمدبن يوسف بن محمدالقرشي الگنجي كفاية الطالب ص 386.

17.فرائد السمطين ج 1، ص 319.

18.ترجمة الامام علي بن ابي طالب من تاريخ مدينة دمشق ج 3، ص 113.

19.محمدبن الحسن الطوسي ألامالي ج 2، ص 159؛ حسن بن ابي الحسن الديلمي إرشاد القلوب ج 2، ص 86 ؛ بحارالانوار، ج 31، الحسن الطوسي ص 333؛ ألاحتجاج

ج 1 ، ص 197.

20.محمد بن الحسن الطوسي ألامالي ج 2، ص 162؛ الاحتجاج ج 1، ص 197؛ جمال الدين يوسف بن حاتم الشافي الدررالنظيم ص 332؛ السيد هاشم البحراني غاية المرام ج 2، ص 20؛ إرشاد القلوب ج 2، ص 89؛ بحارالانوار، ج 31، ص 332؛ ميرزا حبيب الله الهاشمي الخوئي منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه ج 2، ص 363، ج 3، ص 89.

21.ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه (شيخ صدوق ، الخصال باب الاربعين و مافوق ج 2، ص 327؛ بحارالانوار، ج 29، ص 7؛ الاحتجاج ج 1، ص 161.

22.الاحتجاج ج 1، ص 213؛ بحارالانوار، ج 1، ص 410.

23.الخصال ابواب السبعين و مافوقه ص 1701؛ بحارالانوار، ج 31، ص 445.

24.سوره سباء(34)، آيه 46.

25.الاحتجاج ج 1، ص 379.

26.همان ج 1، ص 232.

تو بودي و آفتاب بي پايان نجف

مجيد ملامحمدي اشاره

شيخ عبدالحسين اميني در سال 1320ق در تبريز، در دامنة كوه سهند به دنيا آمد؛ در خاكي كه آزادمردان بسياري داشت در جواني انقلاب مبارزاني همچون شيخ محمد خياباني باقرخان و ستارخان را از نزديك ديد. وقتي طلبه شد، مدتي در تبريز درس خواند و به خاطر روح تشنه اش به نجف هجرت كرد. در حوزة علميه نجف شاگرد ممتازي براي علماي آن ديار شد و به زودي خود استادي سرشناس به شمار آمد.

علامه شيخ عبدالحسين اميني از علماي محقق شيعه است كه آثار با ارزشي از او به جا مانده است مهم ترين كتابش الغدير نام دارد كه دربارة اثبات ولايت علي ع ، در ده جلد، نوشته شده است اين كتاب گران بها كامل ترين و پربارترين كتاب در مورد ولايت علي ع و غدير خم است علامه اميني را مصلح بزرگي مي دانند كه با نقد دروغها و فتنه هاي مخالفان اهل بيت ع

مسلمانان را به هم پيوند داد و تفرقه را از آنها دور كرد. سرانجام اين مرد انديشمند، پس از دو سال بيماري روز جمعه 12 تيرماه 1349 شمسي در 68 سالگي وفات يافت و در كتابخانه اش در نجف به خاك سپرده شد. آنچه در پي خواهد آمد حكايتي است از زندگي او كه در دفاع از ولايت سر از پا نمي شناخت چه دلي چه جرأتي يادت مي آيد؛ آن روز پاهايت نلرزيد، دستهايت رعشه نگرفت دل دل نكردي و دغدغه ات براي مردن نبود؟ فقط يك چيز توي درياي نگاهت لب پر زد؛ يك چيز!

اگر آن كتاب نباشد چي آن وقت تحقيقهايم به جايي نمي رسد... .

مثل نسيم به تن چند كوچة باريك و پر رفت و آمد، جاري شدي چه تند مي رفتي در راه كسي انگار با التماس در گوش ات نجوا كرد: «كجا مؤمن ! او تو را واجب القتل مي داند. حكمش را هم صادر كرده عوض اين كه خودت را از او و دوستانش دور كني راه افتاده اي و با پاهاي خودت .. چه كار مي كني علامه نكند از جانت سير شده اي !».

دلت به جوش آمد و زير لب گفتي «جانم چه ارزشي دارد؟ من از جانم و همه چيزم به خاطر مولايم گذشته ام من كه به او كاري ندارم فقط به خاطر... به خاطر آن كتاب است ».

سرعت پاهايت بيشتر شد. تشت زرين آفتاب قل خورد و خودش را آورد بالاي بامهاي كاه گلي شهر. چه گرمايي مي ريخت اما تو... تو، نه گرمت بود و نه به داغي

آفتاب فكر مي كردي فقط در خيال آن كتاب همان كتاب ناياب خواندني بودي

امان از دست دشمنانت همان آدمهاي بي سواد، آدمهاي بي فكر، بي دل و بي انگيزه

همانهايي كه خار توي چشمهايت بودند. هر جا كه قرص نوراني چهره ات را مي ديدند، مثل خفاش بال بال مي زدند و از تو فراري مي شدند. اما تو، فقط لبخند مي زدي لبخندي كه مزة رطبهاي تازه را مي داد؛ شيرين و عسلي مزه اي كه تا ساعتها زير زبان مي ماند. همانها با ديدنت چه خشمي به صورتشان مي دويد. چشمهايشان مي شد دو تكة آتش مثل اسفند روي آتش مي شدند. به دلشان برايت بد راه مي دادند. به سرشان فكرهاي شومي تار مي تنيد. اما تو بودي ويك خداي بزرگ تو بودي و آفتاب بي پايان نجف تو بودي و چهارده روايت سبزي كه همة نوشته هايت به خاطر آنها بود. به همينها فكر مي كردي به همينها دل خوش بودي كه دلت آباد نبود و خيالت آرام

از يكي دو نفر دربارة نشاني مرد، خوب پرس وجو كردي آنها با تعجب به سر و وضع تو خيره شدند. بعد راه خانة او را نشانت دادند. شايد فكر كردند يك روحاني شيعه با او چه كار دارد؟! ديگر راهي نمانده بود. باز با آرامش خواسته ات را توي ذهنت مرور كردي «آمده ام دنبال فلان كتاب همة كتابخانه ها را گشته ام به خانة خيلي از محققان سر زده ام شنيده ام از آن كتاب يك نسخه بيشتر نيست و آن هم پيش شماست مدت كمي امانت مي خواهم مطلبي است كه خواندنش برايم خيلي ضروري است ».

پيش خود گفتي «حتماً

ابروهايش را توي هم مي كند و با اخم مي گويد: تو... تو همان من هم مي گويم بله .. من اميني هستم همان كه حكم قتلش را داده ايد. من به خاطر يكي از مطلبهاي مهم آن كتاب آمده ام من ميهمان شما هستم و لابد... لابد او هم .. نمي دانم ».

نشاني درست بود. جلو خانه اش رسيدي جلو در چوبي قهوه اي رنگي كه دو تا كوبة آهني داشت با دو پلة كوتاه و سنگي در كناره هايش ياد خدا و مولا مثل نسيمي بود كه در باغ سينه ات وزيدن گرفت و آن را پر از شكوفه و شاپرك كرد.

_ من از شهادت در راه خدا هراسي ندارم افتخار هم مي كنم اما با پاي خودم براي اين نيامده ام كه قرباني جهل اين شيخ دشمن علي ع بشوم مي خواهم تحقيقهايم را با آن مطلب مهم كتاب نايابي كه در كتابخانة اوست كامل كنم پناه بر خدا! كوبة بزرگتر را گرفتي و آرام چند ضربه در زدي در باز شد. آفتاب كوچه به تن سايه دار دالان خانه گرمي داد. آفتاب تو به نگاه تاريك مرد صاحبخانه تابيد.

_ سلام عليكم

_ عليكم السلام بفرماييد. چه كار داريد؟ من شما را به جا نمي آورم

تو را با كتابهايت با آوازه و با اسم و رسمت مي شناخت نه با هيبت نگاه قامت بلند بالا و ابروهاي زيبايت

كسي در گوش هايت نخواند كه نگو. نگفت كه برگرد. نگفت كه چرا با پاي خودت به خانة دشمنت آمده اي شايد او كه به خاطر نوشته هايت نوشته هايي كه به خاطر

اميرالمؤمنين ع بود، دست به كاري بزند. به عمامه ات به عبا و قبايت خوب چشم دوخت فهميد شيعه هستي خودش را به بي اعتنايي زد.

_ من همانم كه حكم قتلش را صادر كرده ايد. من اميني هستم دنبال مطلب مهمي مي گردم كه فقط در كتابخانة شخصي شما پيدا مي شود!

مثل كوه آتشفشان تكان خورد و گر گرفت دندانهايش را به هم ساييد و چانة استخواني اش را گرفت آرام نگاهش كردي ني ني چشمهايش شده بود دو گوي مذاب هنوز چيزي نشده خون به صورتش دويده بود. معلوم بود خشمگين است چند بار زبانش را چرخاند. خواست حرفي بزند، اما فكري مانعش شد. آن قدر آن كتاب برايت مهم بود كه نه به فكر دشمني اش بودي نه به فكر جانت و نه به فكر نگاههايش با صدايي گرفته صدايي كه انگار از ته يك چاه خشكيده بيرون مي زد. به زحمت گفت «حيف حيف كه ميهمان هستي وگر نه همين جا...».

ديگر چيزي نگفت لنگة در را تا آخر باز كرد. در به نرمي روي پاشنه اش بي صدا كشيده شد.

_ بيا تو آقاي اميني

با تعارف خشكش توي خانه رفتي بعد سر از كتابخانه اش درآوردي كتابخانه اي بزرگ با انبوهي از كتابهاي قد و نيم قد كهنه و خطي ميان كتابها چشم دواندي نه فهرستي نه راهنمايي و نه كمكي كتابها در جاي جاي آن اتاق بزرگ از پايين تا سقف به رديف روي هم چيده شده بود. ديدن تك تك آن كتابها و پيدا كردن آن كتاب

ساعتها وقت مي گرفت نگاه تمسخرآميز او به تو بود. به خودت گفتي لابد فكر مي كند اميني خودش را توي اقيانوس كتابخانه ام انداخته حتي اگر شناگر ماهري هم باشد، راه نجاتي برايش نيست

_ من از حكم خدا كه صادر كرده ام برنگشته ام اگر تا ساعتي ديگر كتاب پيدا نشد، به وظيفه ام عمل مي كنم به خاطر دروغها و حرفهاي بي اساس و به خاطر تهمتهايت هنوز هم از تو خشمگينم

چه وظيفه اي بيچاره فكر مي كرد: حكمش حكم خداست حكمي كه عليه تو و به خاطر دوستي بي دريغت با علي ع و خاندانش بود. دلت نلرزيد. قلبت خودش را به قفسة سينه ات نزد. شقيقه هايت آرام بود. با نيشخند نگاهت كرد. اسم كتاب را به او گفتي بعد چشمهايت را بستي و توي دلت خواندي «بسم الله الرحمن الرحيم يا اميرالمؤمنين ع ، به تو توسل مي كنم ..». پردة پلكهايت بالا رفت شبنم چشمهايت درخشيد. جلو يكي از قفسه ها رفتي بي اختيار دست بردي و يكي از كتابها را بيرون كشيدي

او چشمهايش را ريز كرد و سرك كشيد. با تبسم كتاب را ورق زدي خودش بود. همان گمشدة تو. از سر صبر دوباره آن را ورق زدي به همان صفحه اي رسيدي كه مي خواستي كتاب را نشانش دادي و با شوق گفتي «پيدايش كردم همان كتاب است خدا را شكر!».

او به تلاطم افتاد. گيج و منگ شد. اين پا و آن پا كرد. پاهايش لرزيد. ناباورانه توي كتابخانه اش قدم زد و با شگفتي به كتاب توي دستت چشم انداخت با شرم گفت

«پس پس زودتر همين جا آن را بخوان من .. من بايد به كارهايم برسم ».

گوشه اي رفت و صورتش را لاي كتاب بزرگي گم كرد. از تعجب زبانش بند آمده بود. توي دلت ريسه رفتي و باز دلت پر از عطر شكر شد. * برگرفته از: ماهنامه شميم ياس سال چهارم شماره 20، آبان 1383.

آينده نزديك-2

قسمت دوم

فاطمه شفيعي سروستاني اشاره

بسياري از ما همواره به اين موضوع مي انديشيم كه آيندة ما و سيارة ما چه خواهد بود؛ آيا ما در آستانة جهاني جديد همراه با صلح و آسايش و وفور نعمت قرار داريم يا اينكه متزلزل و لنگ لنگان بر كنارة جنگ و هرج و مرج و بلا ايستاده ايم و يا هر دو؟ در اين مقاله تلاش شده كه با بررسي حوادث و رويدادهايي كه يا اكنون در حال وقوع اند يا _ براساس پيشگوييها _ در آينده واقع خواهند شد، پاسخي براي اين پرسشها ارائه شود. در اين نوشتار، ابتدا حوادث و رويدادهاي مهمي كه در حال حاضر در جهان جريان دارند بررسي و در ادامه با بهره گيري از پيشگوييهايي كه در اخبار انبيا و اولياي الهي آمده به تحليل اين حوادث و رويدادها پرداخته شده است پيشگوييهايي كه با صدها و هزاران سال قدمت وضعيت جهان امروز ما را به صورت دقيق مجسم كرده و حوادثي را كه امروز در جهان در حال وقوع است يا در آينده به وقوع خواهند پيوست به تصوير كشيده اند. آگاهي از اين اخبار، چشم انداز جديدي از تغييرات ريشه اي و بنيادين جهان و تحولات عظيم آينده را در اختيار خواننده قرار مي دهد.

شايد با بيان اين اخبار بيش از پيش امكان تحليل و تشريح همه آنچه كه بشر در اين عصر در آن به سر مي برد فراهم شود. ان شاءالله. در قسمت اول اين مقاله برخي از اين پيشگوييها بررسي شد و اينك قسمت دوم آن را پي مي گيريم

4. زلزله هاي ويرانگر

چنان كه آمار جهاني نشان مي دهد، در بين سالهاي 1000 تا 1800 ميلادي يعني طي هشتصد سال تنها بيست ويك زلزله با قدرت بزرگ روي داده است در حالي كه بين سالهاي 1800 تا 1900، يعني طي يكصد سال 18 زلزلة بزرگ و 50 سال بعد بين 1900 تا 1950، سي زلزله بزرگ روي داده است _ يعني تقريباً در طول 50 سال تعداد زلزله ها برابر با شمار آنها در طول 850 سال قبل بوده 1 بين سالهاي 1950 تا 1991، 93 زلزله بزرگ در جهان به وقوع پيوست تقريباً سه برابر و نيم قرن گذشته اين زلزله ها موجب مرگ 3/1 ميليون نفر انسان در سراسر كره خاكي شد. افزايش شديد تعداد زمين لرزه ها بسياري از دانشمندان را متوجه اين موضوع ساخت كه زمين به دوره اي تازه از حيات خود وارد مي شود. «راجر بيلهام در نشست اتحاديه علم زمين شناسي و ژئوفيزيك دربارة سير اين وقايع اعلام كرد:

واقعيت آشكار اين است كه در دهه هاي آتي شاهد فجايعي خواهيم بود كه تا كنون مانند آنها را نديده ايم تلفات بيش از يك ميليون پيش آمد غير ممكني نخواهد بود. 50 درصد جمعيت يك شهر با زمين لرزه اي ساده از دست مي روند.

بيلهام گفت

با وجود اينكه در دهه هاي اخير زمين لرزه ها در مركز شهرهاي بزرگ جهان روي نداده اند،

اما نمي توان از ادامه اين روند مطمئن بود. 2 بسياري از انبيا و اوليا از زمانهاي دور درباره وقوع زلزله هاي شديد خبر داده اند از جمله

«اشعياي نبي در رؤياي خود، تكانهاي عظيمي را در آخرالزمان مشاهده كرد:

اساس و بنيان زمين در حال لرزش است زمين به شدت در حال جنبش است زمين تا پايان مانند آدمي مست تلوتلو خواهد خورد و مانند كلبه لرزان خواهد بود... در روز خونريزي بزرگ زماني كه برجها واژگون مي شوند. 3 رسول اكرم ص نيز با اشاره به آخرالزمان فرمودند:

زلزله هاي بسياري زمين را در خود خواهد گرفت 4 آن حضرت در جاي ديگر، در اين باره مي فرمايد:

شما را به مهدي ع بشارت مي دهم هنگامي كه اختلافات شديد در ميان مردم پديد آيد و زلزله هاي سختي واقع شود او قيام مي كند. 5 امام صادق ع نيز با بشارت ظهور مهدي ع در اين باره فرمودند:

مهدي را به شما بشارت مي دهم كه پس از پديد آمدن اختلافات در ميان امتم و زلزله هاي بسيار ظهور خواهد كرد. 6 هم چنين در جاي ديگر فرموده اند:

از نشانه هاي قيام آن حضرت اين است كه در سالي پر از زلزله و سرما اتفاق مي افتد. 7 بايد پرسيد آيا به راستي عصر ما در مركز همة وقايعي قرار گرفته كه قرنها پيش از اين روشن بينان با دلتنگي از آن ياد كرده بودند؟

آيا ذكر همين نشانه ها براي درك اهميت و حساسيت زماني كه در آن قرار گرفته ايم كافي نيست

قرنها پيش از اين روشن بينان اهل باطن و بصيرت چشم ما را بر وقايع و نشانه هاي ديگري نيز گشوده اند.

5. گسترش خشونت همه

ما مطلعيم كه امروزه عناوين روزنامه ها و كتابها مملو از داستانهاي غم انگيز خشونت جاري ميان انسانها است

در آمريكا آمار خشونت حيرت آور است براساس آمار FBI ، به طور ميانگين در هر 22 دقيقه يك نفر به قتل مي رسد، در هر چهار دقيقه يك نفر مورد خشونت جنسي قرار مي گيرد و در هر 26 ثانيه يك سرقت صورت مي پذيرد. 8 «رويترز» در گزارشهاي خود سطح خشونت را بالاتر از اين نيز اعلام مي كند:

«انجمن جرايم در آمريكا» در اولين گزارش خود درباره گسترش خشونت اعلام كرد:

سطح خشونت و جرايم در ارتفاعات تاريخ باقي خواهد ماند. آمريكا بمب در حال انفجاري از جرايم خشونت آميز است كه زمان اندكي تا انفجار آن باقي است

روزنامه واشنگتن پست در همين باره مي نويسد:

قتل و خودكشي [در آمريكا] با سرعتي شگفت به پيش مي رود. بيش از 145 مورد در روز. اين سرعت در حال بالا رفتن است تنها در سي سال گذشته آمار كل اين موارد از رقم 000/200/1 مورد نيز تجاوز كرد. يعني بيشتر از تمام انسانهايي كه در طول جنگهاي ايالات متحده كشته شده اند. بسياري از اين قربانيان مرد و زن نيستند بلكه كودكند. 9 «جك لوين ، استاد جامعه شناس دانشگاه نورت ايسترن بوستون هشدار مي دهد: «افزايش اخير شمار قتلهايي كه توسط نوجوانان 14 تا 15 ساله روي داده اند، نمودار بدترين چيزهاست آنها در حال حاضر اولين محصولات برنامه افزايش جمعيت بعد از جنگ جهاني دوم هستند و هنوز به گروه سني 18 تا 24 سال كه در حال حاضر بيشترين جرايم را مرتكب مي شوند نرسيده اند. 10 جالب توجه است كه در روايات و اخبار

آخرالزمان نيز از گسترش خشونت در ميان انسانها پيش از ظهور مهدي ع و بازگشت مجدد عيسي ع خبر داده شده است در كتاب مقدس آمده است

همة آنچه در روزگار نوح ع رايج بود در بازگشت دوباره پسر انسان نيز رايج خواهد بود. 11 عموم منابع ديني دوران نبوت حضرت نوح را دوراني مملو از فساد و خشونت معرفي مي كنند چنان كه در سفر پيدايش آمده است

زمين فاسد بود و از خشونت پر. 12 رسول اكرم ص نيز در توصيف گسترش فساد و خشونت در سالهاي قبل از ظهور حضرت مهدي ع سخنان متعددي را بيان فرموده اند كه بازخواني آنها ما را به حيرت مي آورد:

_ هنگامي كه حريمها مورد تجاوز واقع شود، گناهان عملي گردد، اشرار بر نيكان مسلط شوند، دروغ شايع گردد و مردم به جامه هاي خود مباهات كنند. 13 جالب توجه آنكه حضرت نبي اكرم ص به گونه هاي مختلف فساد و تباهي و مصاديق آنها نيز اشاره دارند:

_ هنگامي كه بعد از من فحشا و منكر رواج پيدا كند، مرگهاي ناگهاني فراوان شود و كم فروشي رايج گردد، خداوند آنها را با قحطي و گرسنگي گرفتار سازد.. هنگامي كه زمامداران ستمگري پيشه كنند، آنها خود بر ظلم و تجاوز همكاري مي كنند. هنگامي كه پيمانها را بشكنند، خداوند دشمن را بر آنها چيره كند. 14 در بيان ديگري مصاديق اين تباهي را در روابط خانوادگي متذكر مي شوند:

_ هلاكت انسان به دست پدر و مادرش تحقق مي يابد، اگر پدر و مادر نداشته باشد، به دست همسر و فرزندانش و اگر همسر و فرزندي نداشته باشد به دست خويشان

و همسايگانش 15 _ هنگامي كه تكبر و خودپرستي در اعماق دلها نفوذ كرد، آن سان كه سمومات در بدنها نفوذ مي كنند، گناهها علني شد و محرمات الهي سبك شمرده شد.16 حضرت پرده از درون و دل مردم اين عصر نيز برداشته و اعلام مي كنند:

_ هنگامي كه مردم بر روي دلهاي درنده خوي خود جامة ميش بپوشند، دلهاي آنها از مردار گنديده تر و از حنظل تلخ تر است 17 _ و آن هنگامي كه هر سال بيش از سالهاي پيش بدعت و شر احداث گردد. 18 اما دليل افزايش خشونت و جنايت در آخرالزمان چيست

متخصصين رفتارشناس در پي جويي به اين نتيجه رسيده اند كه يكي از دلايل اصلي اين امر، افزايش نقش رسانه ها در زندگي انسانها است خصوصاً اين كه امروزه تصاوير با روشني و وضوح وارد محل زندگي مردم مي شوند.

در گذشته تنها راه مشاهده جرم و جنايت حضور در صحنة واقعه بود. اما در حال حاضر...

بررسيها نشان مي دهد؛ اكنون تنها بچه هاي آمريكايي با ميانگين سني 15 سال شاهد كشتار خشونت بار بيش از 25 هزار انسان به اضافه 200 هزار عمل وحشيانه ديگر از طريق تلويزيون هستند. حتي در زمان نوح ع هم افراد در معرض اين حجم از خشونت نبودند. «آرنولد كاهن از انجمن روانشناسان آمريكا، در اين باره مي گويد:

بحث دربارة تأثيرات خشونت نمايش داده شده از طريق تلويزيون مانند بحث درباره تأثيرات سيگار بر ايجاد سرطان است

مجله نيوزويك به همراه صندوق دفاع از كودكان براي فهميدن اين كه «نوجوانان چگونه تغييرات سريع جهان خود را حس مي كنند؟» از 758 بچه آمريكايي در سنين 10 تا 17

سال نمونه برداري كردند. نيوزويك يافته هاي آنان را اين گونه بيان مي كند:

آنچه پديدار مي شود، تصوير نسلي است كه در ترس و دلهره زندگي مي كند... بسياري نگرانيهايي دارند كه والدينشان تصور آن را هم نمي كنند: دلهره از تفنگ مواد مخدر، طلاق فقر. مصاحبه ها تأكيد مي كنند كه چگونه خشونت و ترس عميقاً در زندگي اين نسل نفوذ كرده نه فقط در شهرهاي بزرگ اينچنين است بلكه در شهرهاي كوچك و حومه ها نيز اين وضعيت نمودار مي شود. 19 6. مرگ عاطفه و مهر و محبت اگر خشونت قتل و جنايت يك رويه از سكه حيات انسان عصر حاضر و دوران ماقبل از ظهور باشد «مرگ عاطفه مهر و محبت روية ديگر است جملة زيبايي در كتاب مقدس انجيل آمده كه مي تواند معرف اين معادله باشد:

چون شرارت وفور خواهد داشت عشق بسياري سرد خواهد شد. 20 اين توصيف از طرف حضرت عيسي ع بيانگر وضعيت بي حس و عاطفه قلبهاي مردم در روزهاي قبل از بازگشتش است نقل قول ديگري مرتبط با اين موضوع نيز وجود دارد:

و همچنين بدان كه در روزهاي آخر، روزگار خطرناكي خواهد آمد، زيرا مردم دوستدار خود خواهند بود. آزمند، خودستا، مغرور، كفرگو، نافرمان در مقابل پدر و مادر، ناشكر، سنگدل بدون عاطفه طبيعي .. دوستدار لذت و خوشي نه دوستدار خداوند. 21 متأسفانه امروزه به هر سو مي نگريم نظاره گر افزايش خودپسندي و بي محبتي افراد هستيم مطلب زير از BPA ، هيأت نظارت بر مطبوعات انگليس پرده از وضعيت لرزان اخلاقي غرب برمي دارد. وضعي كه بسياري از كشورهاي جهان بدان مبتلا هستند:

براساس مطالعاتي كه اخيراً

صورت گرفته انگليس دچار زوال و انحطاط اخلاقي و معنوي شده و مردم اكثراً خودپسند و ندرتاً داراي روحيه اجتماعي مي باشند. براساس يك نظرسنجي اجتماعي در انگلستان 77 درصد از افراد نمونه اظهار كرده اند كه كشورشان نسبت به 10 سال گذشته كمتر قانونمدار است در حالي كه 65 درصد اعلام كردند رعايت اصول اخلاقي در كشورشان ضعيف تر شده 70 درصد فكر مي كنند مردم نسبت به 10 سال گذشته تمايل كمتري به ارتباط با ديگران دارند و 72 درصد نيز مردم كشورشان را مغرورتر از گذشته مي دانند. 22 يكي ديگر از مظاهر مرگ عاطفه و مهر و محبت در عصر ما افزايش آمار سقط جنين است

براساس بررسيهاي انجام شده توسط سازمان ملل در كل جهان «اندازه خانواده در حال كوچك شدن است چون زنان در بيشتر كشورها خواهان فرزند كمتري هستند. 23 يكي از دلايل كاهش اندازه خانواده در سالهاي اخير افزايش افراطي سقط جنين است با وجود اين كه علم آشكار ساخته كه زندگي انسان از داخل رحم آغاز مي شود، و عموم آثار فرهنگي اقوام مختلف در شرق و غرب براهميت توجه به سلامت جنين در رحم مادر تأكيد دارند متأسفانه سالانه چراغ زندگي بيش از 30 ميليارد كودك متولد نشده در جهان خاموش مي شود. عشق مادر به فرزند هميشه به عنوان خالص ترين و طبيعي ترين عشق در نوع خود مورد توجه قرار گرفته است آمار نشان مي دهد در آمريكا ساليانه 6/1 ميليون مورد سقط جنين صورت مي گيرد. به اين معنا كه روزانه بيش از 300/4 كودك متولد نشده در اين كشور كشته مي شوند. تخمين زده مي شود

كه بيش از 46 درصد زنان آمريكايي تا قبل از سن 45 سالگي يك مورد سقط جنين داشته اند. 24

چنان چه نسلهاي گذشته اين آمار را درك مي كردند بهت زده مي شدند، اما نسل امروز از كنار اين آمار وحشتناك مي گذرد. گويا قلبهاي سرد و بي محبت آنها امكان فهم اين فاجعه را از آنها گرفته است بيانات حضرت نبي اكرم ص دربارة نشانه هاي معنوي وضعيت مردم در آخرالزمان تصويرگر وضع مورد بحث است

_ هنگامي كه مردم براي كارهاي ناشايست تعاون و همكاري كنند، و در احكام مذهبي از يكديگر دوري جويند، براي دروغ همديگر را دوست بدارند و براي راستگويي از يكديگر قهر كنند... اگر اينها واقع شود، اولاد عاق والدين مي شوند، باران كمتر و در غير موقع مي بارد، لئيمان هر لحظه افزايش و كريمان هر لحظه كاهش مي يابند. 26 در روايت ديگري كه بيانگر همين وضع اخلاقي است مي فرمايند:

_ راستي و درستي كمياب مي شود، دروغ همه جا را فرا مي گيرد، دوستي و صميميت به سر زبانها اختصاص مي يابد و در اعماق دل همه با يكديگر خصومت مي ورزند، كارهاي نامشروع ماية مباهات شده عفت و خويشتن داري موجب اعجاب و شگفتي مي شود. اسلام وارونه مي گردد مانند پوستيني كه وارونه پوشيده شود. 26 _ انسان به پدر و مادرش جفا كرده و با دوستانش از راه وفا و صفا وارد مي شود. 27 _ فرزند به پدر و مادرش تهمت مي زند، به پدر و مادرش توهين مي كند و از مرگ آنان مسرور مي شود. 28 _ هنگامي كه امت من با تبخ تر گام بسپارند و فرزندان فارس و روم به خدمت آنها درآيند. 29 _ گفتارشان از عسل شيرين تر،

دلهايشان از حنظل تلخ تر است 30 ائمه معصومين ع نيز در ارائه تصوير از وضعيت فرهنگي مردم در سالهاي قبل از ظهور به مواردي مشابه اشاره كرده اند. چنان كه حضرت امام صادق ع در اين باره مي فرمايند:

مردم آن زمان ظاهري زيبا و آراسته و باطني پست و پوسيده دارند. هر كس آنها را ببيند دچار شگفت مي شود ولي چون با آنها معاشرت كند مورد ستم قرار مي گيرد. 31

7. رواج همجنس بازي رواج همجنس بازي _ كه در حال گذار از جوامع اروپايي و غربي به ساير نقاط جهان است _ از علائم آخرالزمان بوده و نه تنها طريق انجام آن در بسياري كشورها هموار شده بلكه فعالانه نيز در بسياري مكانها تقويت مي شود.

در حال حاضر در اين جوامع شمار بسيار زيادي از فيلمها، محل هاي تفريح و ميهمانيها آن را ترويج مي كنند. در سال 1992م ، «انجمن اطلاعات جنسي و «انجمن آموزش و پرورش ايالات متحده ، جزوه راهنماي آموزشي براي آموزش در مدارس دولتي اين كشور تهيه كرد. راهبردهاي اين نوشته _ كه از طرف با اعتبارترين گروه آموزشي كشور توزيع مي شود _ اين آموزش را مي دهد كه هيچ شكلي از گرايش جنسي يا نوع بنياد خانوادگي از نظر اخلاقي بر انواع ديگر برتري و امتياز ندارد.

اين رساله با القاي چنين تفكري به بچه هاي آمريكايي اين اطمينان را مي دهد كه همجنس بازي امضاي رسمي انجمن پزشكي آمريكا را دريافت كرده است خبرهاي مختصر زير نمونه هاي كوچكي هستند كه وضعيت موجود در كشورهاي غربي و به وضوح بازگشت اخلاق مصيبت بار قوم لوط را در قرن جديد هشدار مي دهند:

_ سخنگوي BBC

اعلام كرد: شركت پخش انگليس به كارگران همجنس بازي كه در مراسم رسمي شركت نمايند يك هفته تعطيلات ماه عسل به علاوه 75 پوند (110 دلار) به عنوان هديه ازدواج اختصاص مي دهد. 32 در خبرها آمده است كه

_ سيصد مقام ارشد كليساي انگليس از داير كردن برنامه هاي آموزشي همجنس بازي براي كشيشان حمايت مي كنند. كشيشان خبر برنامة جنبش همجنس بازي مسيحي را تأييد كردند. 33

در ساير كشورهاي اروپايي وضعيتي مشابه آنچه در انگلستان مي گذرد ديده مي شود:

_ فرانسه استفاده از امكانات پزشكي براي زوجين همجنس باز بي شغل را توسعه داده است اين امر مرحله برجسته اي را براي اين افراد از نظر داشتن اتحاديه هاي رسمي خاص خود، ايجاد مي كند. 34

گستردگي اين عمل پارلمان اروپا را وادار به اخذ تصميم كرده است

_ پارلمان اروپا حكم كرد اتحاديه اروپا بايد به زوجين همجنس باز اجازه ازدواج و پذيرش فرزند دهد. همچنين كشورهاي اتحاديه اروپا بايد سن معيني را براي فعاليتهاي جنسي همجنس و غير همجنس تعيين كنند و اين اتحاديه بايد قطعنامه اي را كه شامل قانونها و تبليغات بر عليه فعاليتهاي جنسي ميان افراد يك جنس مي باشد و اين عمل را گناه مي شمارد منسوخ كند. 35 توصيف اين وقايع در پيشگوييهاي آخرالزمان به طور واضح آمده است

در روايتي از انجيل دربارة وضعيت اخلاق جنسي مردم در سالهاي پيش از ظهور آمده است

و همچنان كه در ايام لوط بود... در روزي كه پسر انسان ظاهر مي شود نيز بر همين منوال خواهد بود.

از رواج همجنس بازي در آخرالزمان با عنوان بازسازي شهر «سدوم 36 نيز ياد شده است همچنين روايات زير كه از زبان پيامبر اكرم ص و ساير

معصومين ع نقل شده بيانگر پيشگويي حضرات معصومين ع نسبت به رواج همجنس بازي در آخرالزمان است

پيامبر اكرم ص در توصيف اين شرايط مي فرمايند:

_ هنگامي كه مردان به مردان بسنده كنند و زنان به زنان 37

_ هنگامي كه مرد براي آميزش با زنان مورد سرزنش قرار بگيرد. 38 _ مرد براي مرد شانه مي زند و آرايش مي كند، آنچنانكه زن براي همسرش شانه مي زند و خود را مي آرايد. مردان براي اين كار اجرت مي گيرند و گاهي مورد رقابت كاسبان واقع مي شوند، و گاهي مرد ناموس مرد مي شود و براي او غيرت به خرج مي دهد و در راه او از بذل جان و مال دريغ نمي كند.39

_ مردان امت من با طلا آرايش مي كنند، حرير و ديبا مي پوشند و از پوست پلنگ براي خود جامه درست مي كنند. 40

امير مؤمنان ع نيز فرمودند:

زن با زن مي آميزد و همانند عروس كه براي داماد آرايش مي كند براي يكديگر آرايش مي كنند.

بي گمان ذكر اينهمه فاجعه بي اخلاقي و ابتذال روح و روان هر انسان مؤمني را مي آزارد اما، تصوير ارائه شده از ميان اخبار و واقعيات تصوير وضعي است كه بشر در آن دست و پا مي زند و گاه براي ساكت كردن نهاد بيدار خود آن را ناديده مي پندارد و يا از كنار آن به سادگي مي گذرد و هيچ حساسيتي از خود بروز نمي دهد.

آن مردان با بصيرت براي هشدار و بيدارباش صدها س?

پي نوشتها:

1. The Universal Almanac, Kansas City, 1993.

2. ((Deaths in Quackes expected to rise as cities grow)) Reuter 3 jul 1995.

3 . اشعياي نبي 20-18: 24 / 25-30.

4 . كامل سليمان روزگار رهايي

ترجمه علي اكبر مهدي پور، ج 1، ح 130.

5 . روزگار رهايي ج 2، ح 1431.

6 . محمدالساده شش ماه پاياني ترجمه محمود مطهري نيا، ص 64.

7 . همان

8. AP, 20 May 1994.

9. ((Ten Times the Dead in Vietnam)), Washington Post 7 May 1994.

10. AP, 2 May 1994.

11. انجيل متي 37:24.

12. پيدايش 11:6.

13. روزگار رهايي ج 2، ح 989.

14. همان ح 990.

15. همان ح 997.

16. همان ح 999.

17. همان ح 1011.

18. همان ح 1023.

19. ((Growing Up fast and Frightened)), Newsweek 22 Nov 1993.

20. متي 12:24.

21. 2 تيموتيي 4-1:3.

22. Dore, Rowan, Press Authority (PA-A Boitish Wine Service) 5 Nov 1994.

23. ((Study: Women Want Less Kids)) AP, NewYork, 23 Aug 1995.

24. Time, 4 May 1992.

25. روزگار رهايي ج 2، ح 986.

26. همان ح 988.

27. همان ح 993.

28. همان ح 994.

29. همان ح 1000.

30. همان ح 1012.

31. همان ح 1047.

32. ((BBC to Give Gays? Hongymoon leave)), Reoter,

22 May 1994.

33. Anglican Bishops Back Gay Priests ûUPI, London, 4 Feb 1996.

34. AP, 5 Aug 1993.

35. Reuter, 8 Feb 1994.

36. «سدوم شهري باستاني در فلسطين بود كه به دليل رواج عمل لواط در آن توسط خداوند نابود شد. به دليل رواج اين عمل در آن شهر، عمل شنيع لواط «سدومي نيز ناميده مي شود. دربارة اين شهر گفته اند: شب قبل از نابودي آن «تمام مردان از تمام نقاط شهر، پير و جوان سعي كردند با فرشتگان مذكري كه در خانه لوط ع ، بزرگ خاندان فرزند ابراهيم ع ميهمان بودند رابطه جنسي پيدا كنند». پيدايش 45:19.

37. روزگار رهايي ج 2، ح 1074.

38. همان ح 1077.

39. همان ح 1081.

40. همان ح 1082.

41. Naisbitt, John,

Megatrends 2000.

42. دانيال نبي 4:12.

43. روزگار رهايي ج 2، صص 688.

44. همان صص 689.

45. Business Wire, 1 Sep 1989.

46. Ferreira, Anton, ûSatan-Hurler Fallows Trail of Bizarne Clues, Reuter, 1 Aug 1995.

47. Watch tower, 1 Sep 1988.

48. Gibson, Helen, ûModern Witches AP, 31 Oct 1995.

49. روزگار رهايي ج 2، ح 959.

50. همان ح 1035.

51. تيموتي اول 1:4.

نظرية اختياري بودن ظهور-3

قسمت سوم

عليرضا نودهي اشاره

در قسمت دوم اين مجموعه مقالات نويسنده به بيان دلايل نظرية اختياري بودن ظهور پرداخت نخستين دسته از اين دلايل كه مورد بررسي قرار گرفت دلايل كلامي و نقلي بود. در همين ضمن نويسنده با اين استدلال كه اسباب ظهور رابطه عكس با علل غيبت دارند، به بررسي فلسفة غيبت امام مهدي ع و نظريه هاي موجود در اين زمينه پرداخت نظريه هايي كه در قسمت قبل بررسي شد، عبارت بودند از:

الف غيبت پناهگاهي براي حفظ جان مبارك آن حضرت است

ب علت غيبت امتحان شيعيان است

در اين قسمت ديگر نظريه هاي مطرح شده در اين زمينه بررسي مي شود. ج علت غيبت بيعت نكردن با حكومتهاي طاغوت : امام رضا(ع در اين زمينه مي فرمايد:

گويا شيعيانم را مي بينم كه هنگام مرگ سومين فرزندم در جست وجوي امام خود همه جا را مي گردند اما او را نمي يابند. عرض كردم چرا يابن رسول الله(ص ؟ فرمود: براي اينكه امامشان غايب مي شود. عرض كردم چرا غايب مي شود؟ فرمود: براي اينكه وقتي با شمشير قيام نمايد بيعت احدي بر گردنش نباشد. 1

امام زمان ع در نامه اي به محمد بن عثمان علّت غيبت را چنين توضيح مي دهند:

أمّا ما وقع من الغيبة فإنّ

الله عزّوجلّ يقول «يا أيّها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم

و امّا [درباره] علّت غيبت خداوند متعال مي فرمايد: ((نپرسيد از چيزهايي كه اگر براي شما آشكار شود شما را ناراحت مي كند.

و در ادامه مي فرمايد:

بر گردن همه پدران من بيعت سركشان زمانه بود اما وقتي كه من خروج كنم بيعت هيچ ظالم سركشي بر گردن من نيست ). 2

بعد از جريان سقيفه كه خليفة اول بر منبر رسول اكرم ص نشست چه اتفاقي افتاد؟ ماجرا را از زبان حضرت سلمان ره بشنويم

وقتي شب شد علي ع حضرت زهرا(س را سوار بر حماري نمود و دست دو پسرش امام حسن ع و امام حسين ع را گرفت و هيچ يك از اهل بدر از مهاجران و انصار را باقي نگذاشت مگر آن كه به خانه هايشان آمد و حق خود را برايشان يادآور شد و آنان را براي ياري خويش فراخواند. ولي جز چهل و چهار نفر، كسي از آنان دعوت او را قبول نكرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهاي تراشيده و در حالي كه اسلحه هايشان را به همراه دارند بيايند و با او بيعت كنند كه تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتي صبح شد جز چهار نفر كسي از آنان نزد او نيامد... امير مؤمنان ع در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد و آنها گفتند: صبح نزد تو مي آييم ولي هيچيك از آنان غير از ما نزد او نيامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولي غير از ما

كسي نيامد. 4

بنابراين اولين اقدام اميرالمؤمنين ع جمع آوري ياران و دعوت از آنها براي جهاد بود. اما وقتي كه ياراني نيافت جز كناره گيري از حكومت چاره اي نبود. وقتي كه حكومت وقت از امير مؤمنان ع بيعت خواست ايشان آنقدر تعلل كردند تا آنكه همه فهميدند كه ايشان از حكومت وقت راضي نيستند و آن حكومت را طاغوت مي دانند. بالاخره ريسمان در گردن او را به دارالخلافه بردند و بر آن حضرت ع شمشير كشيدند تا آن حضرت بالاجبار تن به بيعت دهد. 4 لذا ايشان فرمودند:

بيعت كردن من با آنها نه باطلي از آنها را حق مي كند و نه موجب حقي بر آنان مي شود. 5

يعني بيعتي كه اجباري و از روي اضطرار باشد حقي براي آن حكومت ايجاد نمي كند. امير مؤمنان ع در پرتو اين بيعت اضطراري كه امتيازي براي آنها نبود علاوه بر اينكه جان خويش را نجات داد توانست به ديگر شؤون امامت بپردازد. ديگر ائمه اطهار(ع نيز در حالي كه با رفتارشان طاغوت بودن حكومتهاي عصر خود را اعلام مي كردند در سايه بيعت اجباري با آنها به تبليغ و تثبيت مذهب شيعه مي پرداختند. به طوري كه در زمان امام باقر(ع و امام صادق ع اصول شيعه مدون گرديد و تا زمان امام عسكري ع مذهب شيعه كاملاً تثبيت شد.

اما، زمان امام مهدي ع با زمان ديگر ائمه اطهار(ع كاملاً متفاوت بود؛ چرا كه اولاً حكومت وقت به چيزي جز قتل امام ع نمي انديشيد و به بيعت ايشان اصلاً راضي نبود چون از وعده اي كه به شيعيان داده

شده بود، كاملاً مطلع بودند و مي دانستند كه حضرت ع مانند رسول اكرم (ص دست به شمشير خواهد برد. و ثانياً، تا زمان امام زمان ع اصول مذهب شيعه كاملاً توسط ائمه اطهار(ع مدون گرديده و فقط استنباط فروعات مانده بود كه ايشان اين مهم را به عهدة نواب عام يعني علمايي كه عامل به علم خود هستند، نهادند. اما به خاطر اينكه تولد امام ع و وجود آن حضرت ع بر شيعيان اثبات شود از همان ابتداي تولّد، غيبت كلي نكردند بلكه در ابتدا با تعيين نواب خاص غيبت صغرا داشتند و بعد غيبت كبرا شروع شد. بنابراين بعد از تدوين اصول شيعه امام ع نيازي به بيعت با حكومتهاي طاغوتي نداشتند و بعد از رساندن دين به مردم جز اقامه دين و مبارزه با ظلم و ستم چيزي بر عهده امام ع باقي نمانده بود. و اين فقط با جهاد عليه حكومتهاي طاغوت ميسر بود. لذا اگر امام ع بيعت مي كردند ديگر نمي توانستند با آن حكومتها مبارزه كنند. بنابراين امام ع بنا به وظيفه اي كه دارند؛ يعني اقامه دين در پرتو حكومت عدل الهي با هيچ يك از حكومتهاي طاغوت بيعت نكردند تا به محض فراهم شدن زمينه ها و ياري رساندن شيعيان عليه حكومتهاي طاغوت قيام كنند. خلاصه اينكه حكومت با بيعت اضطراري از امام ع راضي نبود و فقط به قتل آن حضرت ع مي انديشيد و از طرفي ديگر بعد از تدوين اصول مذهب شيعه امام ع نيازي به اين بيعت اضطراري نداشت

چرا كه رسالت امام ع بعد از تثبيت و تدوين اصول شيعه چيزي جز اقامة پرچم حكومت الهي نبود و اين رسالت نمي توانست با بيعت اختياري با حكومت طاغوت انجام گيرد؛ چون در اين صورت نمي توانست عليه آن حكومتها قيام كند.

بنابراين بيعت نكردن با حكومتهاي طاغوت علّت اوليه براي غيبت نيست بلكه علت ثانويه است يعني امام ع بنا به رسالتي كه داشتند نمي توانستند با حكومتهاي طاغوت بيعت كنند و اين بعيت نكردن حتماً منجر به قتل امام ع مي شد. پس علت اوليه غيبت همان حفظ جان مباركشان مي باشد.

نكته آخر كه ذكر آن لازم است دقت در روايت دوم اين بخش است امام ع قبل از اينكه به فلسفة غيبت بپردازند اشاره به آيه اي از قرآن كريم كردند كه مي فرمايد: «نپرسيد از چيزهايي كه اگر براي شما آشكار شود شما را ناراحت مي كند» 6 حال آن علت چه چيز بوده است كه موجب ناراحتي شيعيان مي شود؟ اگر فرض كنيم آن علت از جانب خداوند متعال يا امام معصوم ع بوده است كه در اين صورت ناراحتي شيعيان معقول نيست پس بايد علت چيزي باشد كه به قصور و تقصير شيعيان برگردد و آن علت جز ترس از جان مباركشان به خاطر قلّت ياران و كم همّتي آنها چيز ديگري نيست

ج غيبت ادامه تقيه است «تقيه 7 به معناي خاص عبارت از كتمان و پوشاندن عقيدة مذهبي است و به مفهوم عام آن كتمان هرگونه فكر، عقيده طرح و برنامه است كه اين معنا مورد نظر ماست تقيه شاخه اي از قانون «اهم

و مهم است اين قانون مي گويد بر سر دوراهي و تعارض دو هدف آن را كه از اهميت كم تري برخوردار است رها كن تا به هدف أهمّ دست پيدا كني يعني چشم پوشي از مهم براي رسيدن به أهم تقيه يك تاكتيك است براي حمله اي گسترده تر و رسيدن به هدفي والاتر نه اينكه تقيه ترس و ضعف و زبوني باشد. البته منافقان همواره تقيه را براي توجيه اعمال خود، دستاويز قرار داده اند. امام صادق ع فرمودند:

به خدا سوگند اگر شما را براي ياري ما بخوانند، مي گوييد اين كار را انجام نمي دهيم چرا كه در حال تقيه هستيم و تقيه از پدران و مادرانتان در نظر شما محبوب تر است هر گاه قائم ما قيام كند، به خدا سوگند بدون نياز به سؤال مجازات منافقان را دربارة شما اجرا خواهد كرد. 8

ولي به هر حال در بعضي از شرايط به خاطر اصلاح دين و جامعه تقيه واجب مي شود. امام حسن ع مي فرمايند:

تقيه اي كه حال امتي با آن اصلاح پذيرد انجام دهنده آن پاداشي به قدر همه آن امت دارد. اما اگر در چنين موردي ترك تقيه گويد و امتي به هلاكت افتد شريك جرم هلاكت كننده خواهد بود. 9

با نگاهي اجمالي به زندگي پيامبر اكرم (ص و ائمه اطهار(ع به موارد تقيه بهتر پي مي بريم از بدو رسالت تاكنون گويي فقط يك معصوم انجام رسالت كرده است ولي در شرايط مختلف تصميمهاي متفاوتي گرفته است هر اقدامي از طرف معصوم در راستاي تبليغ حفظ و اقامه دين است ولي انجام اين مهم

با اقداماتي متفاوت بلكه به ظاهر متعارض صورت گرفته است غيبت امام عصر(ع نيز تقيّه اي تاكتيكي براي حمله اي گسترده تر كه همان تشكيل حكومت جهاني و اقامه دين در تمام جوانب آن است مي باشد. براي روشن شدن اين مطلب به اختصار به بعضي از موارد تقيه و اقدامات سياسي معصومين ع مي پردازيم 10

پيامبر اكرم (ص بعد از بعثت تا مدت سه سال مخفيانه انجام رسالت كردند تا كفار قريش اسلام را در نطفه خفه نكنند. مدتي بعد از دعوت علني هجرت و فرار از مكه به سوي مدينه را در دستور كار خود و مؤمنين قرار دادند و اين نيز تاكتيكي بود براي تشكيل حكومت اسلامي كه به فتح مكه منجر گرديد.

امير مؤمنان ع بعد از جريان سقيفه در حالي كه شمشير بالاي سرشان بود: به بيعت اضطراري با خليفه وقت تن داد و اين نيز يك تقيه تاكتيكي بود كه خون خود و اسلام را حفظ كردند و بعد از تشكيل حكومت اسلامي در مدت پنج سال بسياري از منافقان را كشتند و چيزي نمانده بود كه درخت نفاق از ريشه خشك شود كه شربت شهادت نوشيدند.

امام حسن ع بعد از اميرالمؤمنين ع مردم را به جهاد عليه نفاق دعوت كردند ولي مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقيه البقيه 11 يعني ما زندگي مي خواهيم ما مي خواهيم زنده بمانيم .. امام ع در ضمن پاسخ سؤالي كه چرا دست از جنگ كشيديد فرمودند:

سوگند به خدا اگر با معاويه جنگ مي كردم مردم مرا به او تسليم مي كردند. 12

امام حسن ع گرچه بنا

به قانون تقيه با ام الفساد قرن صلح كردند ولي با اين صلح توانستند چهره كريه و سياه بني اميه را به مردم بنمايانند؛ چرا كه با اين صلح گرد و غبار هياهوي نفاق نشست و چهره ظلم و نفاق هويدا شد.

امام حسين ع در عمر معاويه دست به قيامي نزد ولي صراحتاً با پيشنهاد وليعهدي يزيد كه مخالف صلح نامه بود به مبارزه برخاستند. معاويه براي بيعت گرفتن براي يزيد از مردم مدينه طي سخناني به تمجيد و توصيف يزيد پرداخت امام حسين ع در همان جمع پرده تقيه را دريده فرمودند:

تو يزيد را چنان توصيف كردي كه گويا شخصي را مي خواهي معرفي كني كه زندگي او بر مردم پوشيده است و يا از غايبي خبر مي دهي كه مردم او را نديده اند! و يا در اين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده اي نه يزيد آنچنان كه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشكار ساخته است يزيد را آنچنان كه هست معرفي كن يزيد جوان سگ باز و كبوترباز و بوالهوسي است كه عمرش با ساز و آواز و خوش گذراني سپري مي شود. 13

يزيد نه تنها ظاهرالفسق بود بلكه علناً رسالت و نبوت را انكار مي كرد، فسق و فجور ظاهري يزيد و نابخردي او بهترين فرصت بود تا انحرافي كه در حكومت اسلامي از زمان سقيفه ايجاد شده بود، براي مردم روشن شود. از زمان پيامبر اكرم (ص به بعد حكومت اسلامي در هاله اي از نفاق و ريا و ظاهرسازي ادامه پيدا كرد و به قدري به نام اسلام و خليفه مسلمين بدعتها زياد شده

بود كه احتمال نابودي اسلام مي رفت يعني مرز بين حق و باطل كمرنگ و رو به محو شدن بود. لذا امام حسين ع براي حفظ اسلام جهاد كرد. البته اقدام ايشان از رنگ خون و از سنخ مظلوميت تمام بود. مظلوميتي كه دل هر خفته اي را به درد مي آورد. مظلوميت امام ع و اهل بيت ايشان در جريان كربلا، خطوط بين حق و باطل و معيارهاي اسلام را چنان برجسته كرد كه اسلام بيمه شد. لذا در آن زمان تقيه و بيعت با يزيد حرام بود؛ چرا كه باعث نابودي اسلام مي شد و با نابودي اسلام و عقيده جان چون تكه گوشتي بي ارزش بود. واقعه عاشورا ولايت ائمه اطهار(ع را زنده كرد. امام حسين ع قبل از حركت عاشورا در جمع تابعين و صحابه اين نكته را تذكر داده فرمودند:

سخنان مرا بشنويد و گفتار مرا بنويسيد. وقتي كه به شهرها و ميان قبائل خود برگشتيد، با افراد مورد اعتماد و اطمينان در ميان بگذاريد و آنان را به رهبري ما دعوت كنيد؛ زيرا مي ترسم اين موضوع به دست فراموشي سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد. 14

هدف ديگري كه به تير عاشورا نشست نابودي سلسله حكومت بني اميه بوده لذا بعد از عاشورا قيامهاي متعددي عليه بني اميه صورت گرفت و سرانجام اين سلسله شوم به دست عباسيان كه خود را منتسب به ائمه اطهار(ع مي كردند، برچيده شد.

امام زين العابدين ع به تبليغ عاشورا پرداختند. محيط امام ع آكنده از رعب و وحشت بود. لذا ايشان از طريق دعا معارف و بعضي از نكات سياسي را به

مردم مي فهماندند. امام زين العابدين ع در غالب دعا فرمودند:

چه بسا دشمني كه شمشير عداوتش را بر ضد من آخته دم تيغش را براي ضربه زدن بر من تيز كرده و سر نيزه اش را به قصد جان من تيز ساخته است زهرهاي جانكاهش را براي كام من در جام فرو ريخته و مرا آماج تيرهاي خويش قرار داده و چشم مراقبتش براي كنترل من نخفته است و مصمم است كه به من گزند برساند و تلخانه مرارت خود را به من بنوشاند! خدا... . 15

در زمان حضرت زين العابدين ع فاجعه «حرّه رخ داد. اين فاجعه از آنجا شروع شد كه بعضي از بزرگان مدينه به ديدار يزيد رفتند و او را در حال شرابخواري و سگ بازي ديدند. بعد از بازگشت دست به شورش زدند و حاكم مدينه را از شهر بيرون كردند، لشكريان يزيد شورشيان را شكست دادند و مردم مدينه را قتل عام و شهر را غارت كردند. آنها در اين واقعه جناياتي مرتكب شدند كه قلم از بيان آن شرم دارد. اما در اين ميان بيت امام زين العابدين ع در امان بود لذا 400 نفر زن با خانواده خود به بيت امام ع پناهنده شدند و آن حضرت خون خود و شيعيان را براي اسلام حفظ كردند. علت كناره گيري امام ع از اين قيام اين بود: كه اولاً، آنها ولايت امام ع را قبول نداشتند و ثانياً، قيام در آن سطح با وجود آن شرايط اختناق نتيجه اي در بر نداشت لذا اين مورد از موارد وجوب تقيه بود.

امام باقر(ع با

توجه به جو اختناقي كه حكومت وقت ايجاد كرده بود به فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسنده كردند و اين فعاليتها در زمان امام صادق ع به اوج خود رسيد؛ چرا كه حكومت بني اميه با عباسيان درگير بود و اين فرصت مناسبي بود تا اصول مذهب شيعه تدوين شود. در اين زمان عباسيان كه مي ديدند باد افكار عمومي به سمت تنفر از امويان و محبوبيت ائمه اطهار(ع مي وزد قيام خود را منتسب به ائمه اطهار(ع مي كردند. لذا مهمترين فعاليت سياسي ائمه در دوران عباسيان اين بود كه صراحتاً عباسيان را از خود طرد مي كردند و حكومت آنها را بدون هيچ تقيه اي طاغوت مي دانستند؛ چرا كه اگر تقيه مي كردند دوباره حكومت طاغوت به نام اسلام بدعتهايي مي گذاشت كه به محو اسلام مي انجاميد و دوباره به عاشورايي ديگر احتياج بود. ائمه اطهار(ع ضمن خنثي كردن توطئه عباسيان به شيعيان سفارش مي كردند كه در خانه بنشينند و در قيام عباسيان شركت نكنند. لذا اكثر احاديث نهي از قيام قبل از ظهور در اين زمان وارد شده است امام صادق ع از قيام افرادي همچون زيد حمايت مي كرد و فرمود:

واي به حال كسي كه نداي او را بشنود و به ياري او نشتابد. 16

ولي نامة دعوت به قيام از طرف عباسيان را سوزانده در جواب پيك عباسيان فرمودند:

جوابش همين بود كه ديدي 17

طولي نكشيد كه چهره نفاق از روي عباسيان كنار رفت و آنها ظلم و ستم خود را نشان دادند به طوري كه تنها يكي از فرماندهان آنها براي استقرار حكومتشان ششصد هزار تن را بازجويي شكنجه و به قتل

رساند. 19

امام كاظم ع به حفظ و ادامه فعاليتهاي علمي پرداختند. ايشان گرچه به خاطر نبودن ياران كافي بنا به قانون تقيه قيام نمي كردند، ولي در معرفي حكومت عباسيان به عنوان حكومت طاغوت و نفي انتساب حكومت عباسيان به اسلام هيچ تقيه اي نمي كردند. بني عباس از نسل عموي پيامبر اسلام ص ، عباس بن عبدالمطلب بودند، هارون نيز آشكارا روي انتساب خود به مقام رسالت تكيه نموده و در هر فرصتي آن را مطرح مي كرد. او روزي در مدينه در ميان انبوه جمعيت خطاب به پيامبر اكرم (ص گفت

درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پسر عمو.

با اين گفته به مردم فهماند كه خليفه پسر عموي پيامبر است در اين مقام امام صادق ع كه در جمع حاضر بودند نزديك قبر پيامبر رفته با صداي بلند فرمود:

درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پدر. 20

هارون از اين سخن سخت ناراحت شد به طوري كه رنگ صورتش تغيير يافت

مأمون امام رضا(ع را به طوس فرا خواند و به ايشان پيشنهاد ولي عهدي داد تا با اين نقشه هم خود را مريد ائمه اطهار (ع نشان دهد و از مركب افكار عمومي سواري بگيرد و هم امام ع را از نزديك زير نظر داشته باشد. امام ع چند ماه مقاومت كردند تا اينكه مأمون آن حضرت ع را در قبول ولي عهدي تهديد كرد و گفت

به خدا قسم اگر از قبول پيشنهاد ولايت عهدي خودداري كني تو را به جبر وادار به اين كار مي كنم و چنانچه باز

هم تمكين نكردي به قتل مي رسانم 20

امام رضا(ع كه مجبور به تقيه و قبول اين پيشنهاد بودند و از طرفي مي خواستند كه اقدامات حكومت منتسب به ايشان نباشد فرمودند:

من به اين شرط ولايت عهدي تو را مي پذيرم كه هرگز در امور ملك و مملكت مصدر امري نباشم و در هيچ يك از امور دستگاه خلافت همچون عزل و نصب حكام و قضا و فتوا، دخالتي نداشته باشم 21

امام با اين شرط ولايت عهدي را در عمل نپذيرفتند. و توطئه عباسيان در انتساب حكومتشان به ائمه اطهار (ع را خنثي كردند. و از طرفي هم تقيه كردند و فقط اسم ولايتعهدي را پذيرفتند و خون خود را حفظ كردند.

از زمان امام جواد(ع به بعد اختناق حكومت بسيار شديد شد و ائمه اطهار(ع در سنين پايين به شهادت مي رسيدند. مأمون امام جواد(ع را به مركز حكومتش در بغداد فرا خواند ودخترش ام ا? پي نوشتها :

1.محمدباقر مجلسي بحارالانوار، ج 51، ص 152.

2.همان ج 52، ص 92، حديث 7.

3.سليم بن قيس هلالي اسرار آل محمد(ع ، ترجمه اسماعيل انصاري زنجاني خويي انتشارات دليل ما، چاپ دوم ص 160.

4.ر.ك همان ص 182.

5.همان ص 294.

6.سوره مائده 5)، آيه 101.

7.ر.ك ناصر مكارم شيرازي «مقاله تقيه ، مجله مكتب اسلام سال هجدهم شماره 6 و 7.

8.شيخ حر عاملي تفصيل وسائل الشيعة قم مؤسسة ال البيت لاحياء التراث ابواب الامر والنهي باب 31، ص 234، ح 2.

9.همان ج 16، ص 222.

10.براي توضيح بيشتر ر.ك مهدي پيشوائي سيرة پيشوايان

11.ابن اثير، الكامل في

التاريخ بيروت دار صادر، ج 3، ص 406.

12.بحارالانوار، ج 46، ص 20.

13.ابن قتيبه دينوري الامامة و السياسة مكتبه مصطفي البابي المجلسي ج 1، ص 186.

14.طبرسي الاحتجاج نجف المطبعة المرتضويه ص 161.

15.صحيفه سجاديه ترجمه صدر بلاغي تهران حسينيه ارشاد، معاصي 49، ص 610.

16.شيخ صدوق عيون أخبار الرضا، بيروت موسسه الاعلمي للمطبوعات ج 1، ص 225.

17.مسعودي مروج الذهب بيروت دارالاندس ج 3، ص 253.

18.ابن كثير، البدايه و النهايه بيروت مكتبه المعارف ج 10، ص 72.

19.شيخ مفيد، الارشاد، قم مكتبه بصيرتي ص 298.

20.شيخ صدوق علل الشرايع قم منشورات مكتبه الطباطبائي ج 1، ص 226.

21.شيخ مفيد، الارشاد، قم منشورات مكتبه بصيرتي ص 310.

22.اربلي كشف الغمة تبريز، مكتبه بني هاشمي ج 3، ص 175.

23.بحارالانوار، ج 50، ص 185.

24.مسعودي إثبات الوصية الطبعة الرابعة نجف المكتبه الحيدريه ص 243.

پژوهشي دربارة زيارتهاي جامعه

سيدكاظم طباطبايي اشاره

در ميان زيارتنامه هاي مأثور، زيارتهايي وجود دارد كه به زيارات جامعه مشهور است اين زيارتنامه ها را بدان سبب جامعه خوانده اند كه متن آنها به گونه اي تنظيم و آموزش داده شده است كه مي توان با خواندن يكي از آنها هر يك از امامان ع را از دور يا نزديك زيارت كرد. بنابراين اين گونه زيارتها ويژة امام يا مكان يا زماني خاص نيست زيارتنامه هايي كه چنين خصوصيتي دارد بسيار است در اين مقاله برخي از اين زيارتنامه ها مورد بررسي قرار مي گيرد. 1. درآمد

«زيارت كه واژه اي عربي است مصدر «زار يزور» و به معناي «براي همدمي و مؤانست

يا حاجتي به خانه يا ديدار كسي رفتن 1 »، است و در فرهنگ و آيين مسلمانان و به ويژه شيعيان رفتن به مشاهد متبرك و بقعه ها 2 و نيز اذكار، اوراد و دعاهايي را كه به عنوان تشرف باطني براي پيامبران امامان امامزادگان و اوليا خوانند «زيارت گويند. بنابراين در نظر فرد مسلمان «زيارت برقرار كردن ارتباط قلبي است با حجت خدا، و قرار دادن خويشتن خويش است در حوزة روحانيت و فيض بخشي [پيامبر و] امام 3 .

امام علي بن موسي الرضا(ع دربارة زيارت فرموده است

هر امامي را پيماني در گردن اوليا و شيعيانش است وفاي به اين پيمان وقتي تمام و كامل است كه قبرهايشان زيارت شود. پس كسي كه امامان را مشتاقانه زيارت كند و به آن چه مورد خواست و رغبت آنان بوده تصديق داشته باشد، امامانش در روز رستاخيز شفيع او خواهند بود 4 .

در نتيجه مي توان _ و بلكه بايد _ گفت «زيارت تجديد پيمان با حجت خدا و استوار گرداندن رشتة مودت و اطاعت مأموم نسبت به امام است كه پيشواي فكري و علمي مي باشد» 5 . زيارت آداب و ترتيبي دارد كه از جملة آن آداب خواندن زيارتنامه ها و دعاها و بر زبان راندن اذكار مخصوصي است كه از ائمه ع بر جاي مانده است عالمان اماميه اين زيارتنامه ها و دعاها را با عين الفاظ وتعبيرات امامان در مجموعة متون حديث يا در مؤلفاتي مستقل زير عنوان المزار يا كتاب المزار يا الزيارات ثبت و ضبط كرده اند 6 . 2.

زيارتهاي جامعه و وجه تسمية آنها

در ميان زيارتنامه هاي مأثور، زيارتهايي وجود دارد كه به «زيارات جامعه مشهور است اين زيارتنامه ها را بدان سبب «جامعه خوانده اند كه متن آنها به گونه اي تنظيم و آموزش داده شده است كه مي توان با خواندن يكي از آنها هر يك از امامان ع را از دور يا نزديك زيارت كرد. بنابراين اين گونه زيارتها ويژة امام يا مكان يا زماني خاص نيست 7 . زيارتنامه هايي كه چنين خصوصيتي دارد بسيار است برخي از مؤلفان كتب ادعيه و زيارات فقط به آوردن يكي از اين زيارتها اهتمام نشان داده اند 8 . اما برخي ديگر، چند فقره از آنها را در كتابهاي خويش به وديعت نهاده اند. چنان كه ابن بابويه قمي ملقب به «صدوق دو فقره 9 سيد محسن امين چهار فقره 10 محدث قمي پنج فقره 11 و مولي محمدباقر مجلسي در «باب الزيارات الجامعه به تعداد پيشوايان معصوم ع چهارده فقره 12 ، از اين زيارتها را نقل كرده است مجلسي پس از نقل آن زيارتها گوشزد مي كند كه زيارتهاي جامعة ديگري هم هست كه به سبب موثق نبودن يا تكراري بودن مضامين از آوردن آنها چشم پوشيديم 13

در اين جا مناسب است با كمال ايجاز و با همان ترتيبي كه مجلسي دوم در بحارالانوار آورده است به توصيف اين زيارتها بپردازيم

2_1. زيارت اول كه آن را در برابر زيارت «جامعة كبيره ، زيارت «جامعة صغيره مي نامند، زيارتي است كه امام رضا(ع آن را در پاسخ پرسش كساني كه دربارة چگونگي زيارت امام ابوالحسن موسي

بن جعفر(ع پرسيده بودند به شيعيان آموخت و فرمود: در مسجدهاي پيرامون آرامگاه نماز گزاريد و مجزي است در همه جا، يعني در زيارت هر يك از ائمه بگوييد:

السلام علي أولياء الله و أصفيائه السلام علي أمناء الله و أحبّائه .. .

اين زيارت كوتاه با اسنادهاي زير نقل شده است

الف ابن بابويه از ابن وليد از صفار از علي بن حسان از امام رضا(ع 14 .

ب ابن قولويه از محمد بن حسين مت جوهري از ابوجعفر محمد بن احمد اشعري قمي از هارون بن مسلم از علي بن حسان از امام رضا(ع 15 .

ج كليني از محمد بن يحيي از اشعري از هارون بن مسلم از علي بن حسان از امام رضا(ع 16 .

2_2. زيارت دوم داراي متني بلند و همان است كه به «زيارت جامعة كبيره شهرت دارد اين زيارت از امام هادي ع نقل شده است صدوق از دقّاق و سناني و ورّاق و مكتّب و آنان جملگي از محمد بن ابي عبدالله كوفي و ابوالحسين اسدي و آن دو به نوبة خود از محمد بن اسماعيل برمكي از موسي بن عمران (يا عبدالله) 17 نخعي حديث كرده اند كه گفت

به علي بن محمد(ع گفتم اي زادة رسول خدا، به من سخني بليغ و كامل بياموز تا وقتي خواستم يكي از شما را زيارت كنم آن را بر زبان رانم پس آن امام فرمود: چون به درگاه روضه رسيدي بايست و در حالتي كه بايد با غسل باشي شهادتين بگو. آنگاه چون داخل قبه شدي و قبر را

ديدي بايست و سي مرتبه الله اكبر بگو. پس از آن با سكينه (آرامش دل 18 و وقار (آرامش تن 19 و با گامهاي كوتاه و آهسته اندكي پيش برو. بعد بايست و سي مرتبة [ديگر] الله اكبر بگو. پس از آن به قبر نزديك شو و چهل مرتبه الله اكبر بگو تا صد مرتبه كامل شود. آنگاه بگو «السلام عليكم يا أهل بيت النبوة و موضع الرسالة ..». 20

گويا سبب اين تكبيرهاي بسيار آن باشد كه زايران از تعبيرات و مضامين امثال اين زيارت به غلو گرفتار نشوند يا از بزرگي حق غافل نمانند و از اصل استوار «توحيد» منحرف نشوند. 21

2_3. زيارت سوم اين زيارت با زيارت «جامعة كبيره در الفاظ اختلافاتي دارد و از آن مبسوط تر است و معلوم نيست از زبان كدام يك از امامان ع نقل شده است 22 مجلسي دوم دربارة اين زيارت گويد:

چون من اين زيارت را در اصلي مصحح و كهن كه آن را در آغاز كتاب خود «كتاب عتيق ناميدم مبسوط تر و با اختلافاتي در الفاظ آن ديدم دوست دارم آن را نقل كنم . 23

2-4. زيارت چهارم ، اين زيارتنامه كه نسبتاً كوتاه است از زبان امام صادق ع براي زيارت امام حسين ع و ديگر امامان نقل شده است سند اين زيارت چنين است

ابن قولويه از پدرش و گروهي از استادانش به واسطة محمد عطار و نيز ابن قولويه از محمد بن حسين بن متّ جوهري و آنان جملگي از اشعري از علي بن حسان از عروة بن اسحاق ابن اخي شعيب عقرقوفي

از «كسي كه آن را ذكر كرده از امام ابي عبدالله [امام صادق (ع)] حديث كرده اند كه گفت

هرگاه به نزديك قبر حسين بن علي ع آمدي اين جملات را كه در كنار آرامگاه هر امام ديگري نيز مجزي است مي تواني بگويي «السلام عليك من الله، السلام علي محمد أمين الله علي رسله ..» 24 .

گفتني است كه در سند اين زيارت دو اشكال به چشم مي خورد: يكي اينكه عروه بن اسحاق امامي اما ناشناخته است 25 ديگر اينكه راوي زيارت از امام صادق ع نامش در سلسلة سند مذكور نيست و در نتيجه اسناد زيارت «مرسل است

2_5. زيارت پنجم زيارتنامه اي بلند است كه سيد بن طاووس و مؤلف المزار الكبير روايت كرده و گفته اند: اين زيارت از ائمه ع روايت شده است ولي معين نكرده اند كدام يك از امامان ع آن را به شيعيان خود تعليم داده اند 26 . آغاز اين زيارت چنين است

السلام عليكم ائمة المؤمنين و سادة المتقين .. .

2_6. زيارت ششم همان زيارت معروف «امين الله» است ابن طاووس با اسانيدي چند از جابرجعفي از امام باقر(ع روايت كرده است كه

پدرم علي بن الحسين ع به سوي مشهد اميرالمؤمنين ع رفت و در كنار آرامگاه ايستاد. آنگاه گريست و گفت

«السلام عليك يا أمين الله في أرضه ..».

بنا به نقل ابن طاووس امام باقر(ع فرموده است

هر كس از شيعيان ما اين زيارت را در كنار آرامگاه امير مؤمنان ع يا يكي از ائمه بخواند، آن را در نامه اي از نور

بالا برند و مهر محمد(ص بر آن زنند و آن را محفوظ دارند تا به قائم تسليم كنند تا سرانجام با بشارت و تحيت و كرامت صاحبش را ملاقات كند. 27

اين روايت حاكي است كه هم اميرالمؤمنين ع و هم ديگر امامان ع را با اين زيارتنامه مي توان زيارت كرد. پس اين زيارت هم از زيارتهاي مطلق و هم از زيارتهاي مخصوص روز غدير 28 و هم از زيارتهاي جامعه است 29

دربارة اهميت اين زيارت مجلسي دوم گفته است

اين زيارت از نظر متن و سند بهترين زيارتهاست پس شايسته است مؤمنان در همة روضات مقدس ائمه بر آن مواظبت و اهتمام داشته باشند. 30

2_7. زيارت هفتم ، ابن طاووس گويد:

اين زيارت از ابوالحسن ثالث [امام هادي (ع)] روايت شده است در آغاز اذن ورود مي گيري سپس پاي راست را مقدم بر پاي چپ گذاشته داخل مي شوي و مي گويي «بسم الله و بالله و علي ملّة رسول الله...» 31.

مجلسي پس از نقل اين زيارت اظهار داشته است

به نظر مي رسد آنچه سيد ذكر كرده روايتي واحد [و يكپارچه] نيست بلكه او روايتها را با هم جمع و تأليف كرده است . 32

2_8. زيارت هشتم ابن طاووس اين زيارت را ذكر كرده و گفته است «اين از سخنان امام رضا(ع است . به گمان مجلسي دوم او اين زيارت را از خبري كه عبدالعزيز بن مسلم دربارة فضل و صفات امام از زبان امام رضا(ع روايت كرده فراهم ساخته و سامان داده است ولي چندان كه بايد از عهدة تأليف آن

برنيامده است 33 ابن طاووس گويد:

چون خواستي كه يكي از امامان را زيارت كني در برابر ضريح او بايست و بگو: «السلام علي القائمين مقام الانبياء، الوارثين علوم الاصفياء...» 34 .

2_9. زيارت نهم اين زيارتنامه را هم ابن طاووس در كتاب مصباح الزائر آورده و گفته است

در برابر ضريح امام مزور 35 مي ايستي و مي گويي «أللّهمّ اني أسألك يا رافع السموات المبنيّات ..» . 36مجلسي پس از نقل متن اين زيارت اظهار مي دارد:

شايد اين زيارتنامه از مؤلفات وي [ابن طاووس] يا امثال وي باشد. همچنان كه ساختار و نظام آن بر چنين احتمالي گواهي مي دهد. 37

2_10. زيارت دهم شيخ طوسي از طريق ابن عياش گويد:

خير بن عبدالله از مولاي خود ابوالقاسم حسين بن روح برايم حديث كرد كه گفت هر يك از مشاهد را كه در ماه رجب در كنارش باشي زيارت كن چون داخل شدي بگو: «ألحمدلله الذي أشهدنا مشهد أوليائه في رجب و أوجب علينا في حقّهم ما قد وجب . 38

گفتني است كه اين زيارت همان است كه به «زيارت رجبيّه شهرت دارد. 39 محدث قمي نيز آن را زير عنوان «زيارت پنجم جامعه آورده است 40

2-11. زيارت يازدهم مجلسي دوم كه از اين زيارت به عنوان «زيارت مصافقه 41 ياد كرده است مي نويسد:

در نسخه اي كهن از مؤلّفات عالمان امامي مطلبي يافتم كه عين عبارت آن چين است «تني چند روايت كرده اند كه زيارت سروران ما(ع در حقيقت تجديد پيمان و ميثاق مأخوذي است كه بر گردن بندگان است راه و روش زيارت اين است كه زاير

به هنگام زيارت امامان ع بگويد: «جئتك يا مولاي زائراً لك و مسلّماً عليك ..» .

در پايان گويد:

آنگاه دو ركعت نماز زيارت به جاي مي آوري و باز مي گردي اگر چنين كني زيارت به سان عهد و ميثاق تازه باشد.

آنگاه مجلسي گويد:

برخي از متأخران اين زيارتنامه را عيناً از شيخ مفيد نقل كرده اند. 42

2_12. زيارت دوازدهم مجلسي گويد:

اين زيارتي است كه آن را در همان كتاب مذكور ديدم گمان مي رود كه اين از مؤلفات عالمان و غير منقول از ائمه باشد.

اين زيارت چنين آغاز مي شود:

السلام علي كافّة الانبياء والمرسلين ألسلام علي حجج الله علي العالمين .. . 43

2_13. زيارت سيزدهم اين زيارت نيز از همان كتاب كهن پيش گفته مأخوذ است آغاز اين زيارت چنين است

ألسلام عليكم يا سادة المؤمنين و أئمّة المتّقين .. 44 .

2_14. زيارت چهاردهم اين يكي نيز از همان نسخة كهن پيش گفته منقول است در آن كتاب گويد:

اذن دخول مي گيري و مي گويي «ألسّلام عليكم يا محالّ معرفة الله، السلام عليكم يا مساكن بركة الله...» . 45 3. نسبت اين زيارتها با يكديگر

از رهگذر مقايسة متن اين زيارتنامه ها با يكديگر به روشني مي توان دريافت كه نسبت بيشتر اين زيارتها با هم «عموم و خصوص من وجه است بدين معنا كه در عين اشتراك در پاره اي از مواضع و فقرات در مواضعي ديگر با هم اختلاف دارند. 4. داوري مجلسي دوم دربارة اين زيارتها

مجلسي پس از نقل زيارتهايي كه در سطور بالا توصيف شد، بي آنكه دليل يا دلايل خود را بيان كند، در مقام ارزيابي و داوري دربارة آنها مي گويد:

در اين كتاب به عدد

معصومين ع چهارده زيارت جامعه آوردم ولي برترين و موثق ترين آنها دومي [يعني زيارت موسوم به جامعه كبيره] است و پس از آن به ترتيب زيارت اول [يعني زيارت جامعه صغيره] ، چهارم پنجم ششم [يعني زيارت امين الله] ، هفتم دهم و سوم است 46

اميرالمؤمنين ع دارندة سنتهاي انبياي پيشين ع

سخنراني آيت الله العظمي وحيد خراساني ترجمه حسين رضايي فرد مهم اين است كه قلبمان را متوجه مظلوميت شخصي كنيم كه مظلوم تر از ايشان در طول تاريخ بشريت وجود نداشته و وجود هم نخواهد داشت

در سيزدهم ماه رجب) مولودي در خانه كعبه پا بر عرصة هستي نهاد، كه زبانها و قلمهاي بسياري همواره پيرامون ايشان داد سخن داده اند؛ ليكن هر آنچه گفته يا نوشته شده و يا گفته و نوشته خواهد شد، نسبت به مقام رفيع ايشان همچون نسبت ميان بال مگس به عقاب بلندپرواز است و اين سخني است كه نه در مقام خطابه بلكه با برهان قابل اثبات است

ما مي دانيم كه خداوند تعالي «لايدرك ولايوصف است يعني نه درك شده و نه قابل توصيف است بلكه حتي بندة مخلوقش كه در او سرّ «اسم اعظم نهفته است نيز برتر از وصف و ادراك افهام بشر است و تنها راسخين در علم اند كه اين مسأله را مي فهمند و فقط آنان هستند كه مي دانند چرا اميرالمؤمنين ع فوق وصف و ادراك بشر است

در كتاب بصائر الدرجات ، (صفحه 134) آمده است

عن أبي جعفر(ع قال كانت في عليّ سنّة ألف نبي

در حضرت علي ع سنت هزار پيامبر وجود دارد.

سند

اين روايت در بالاترين مرتبه اعتبار قرار دارد و برخي از «اصحاب اجماع جزء راويان اين حديث شريف مي باشند. و اما متن روايت مشتمل بر جمله اي است كه حتي به كمال رسيدگان در خرد و معرفت را به تحير و شگفتي واداشته است اين حديث شريف مي خواهد اين نكته را به ما بفهماند كه فهم و شناخت اميرالمؤمنين ع متوقف بر شناخت نبوت است اما نه فقط فهم نبوت بلكه متوقف بر فهم و شناخت هزار نبي است كه يكي از آن هزار نبي حضرت آدم ع و يكي از آنها ابراهيم خليل الرحمن ع و يكي از ايشان موسي بن عمران ع و يكي از آن هزار نبي عيسي بن مريم و بقيه پيامبران اولي العزم ع است و به عبارتي حضرت علي ع عصارة اين هزار پيامبر است با اين اوصاف چگونه مي توان از ايشان سخن گفت و يا مطلبي نوشت

ما قادر به درك مقام نبوت به معناي مطلق و عام آن هم نيستيم چرا كه نبي موجودي است كه داراي دو جنبه است جنبة ملكوتي و جنبه بشري جنبة ملكوتي نبي در ارتباط با حق است كه با آن وحي الهي را دريافت مي كند و جنبة بشري او در ارتباط با خلق است كه با آن به تبليغ وحي مي پردازد. و با اين دو جنبه نبي نبي مي شود؛ لذا چگونه درك جنبة الهي نبي براي امثال ما كه غرق در جنبه بشري هستيم با اين پايه از علم و معرفتي كه داريم ميسر مي شود؟!

البته كساني كه خيال مي كنند، مقام نبي را فهميده و شناخته اند، در واقع اين ادعايشان دليل بر عدم شناخت و فهم نبوت است چرا كه اگر اندكي در مورد اين موضوع و حكمت نبوت تعمق كنيم به راحتي متوجه مي شويم كه قضيه بسيار فراتر از فهم و درك ماست

همة اينها مربوط به فهم پايين ترين مراتب نبوت بود، تا چه رسد به مراتب عالي نبوت

بنابراين چاره اي نيست جز اينكه اعتراف كنيم كه نه تنها ما بلكه تمامي انسانها از اولين تا آخرين قادر به درك حتي مقامي شبيه به مقام نبوت نيز نيستند؛ چرا كه نبوت حقيقتي از عالم ملكوت و دور از دسترس ما _ كه جدا از آن عالم و غرق در عالم ملك هستيم _ مي باشد. ما چگونه مي توانيم بفهميم كه معناي اتصال شخص به ملكوت چيست

نبي انساني از اين نوع است كه خداوند متعال درباره اش مي فرمايد:

و كذلك نري إبراهيم ملكوت السموات والارض و ليكون من الموقنين 1

و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جملة يقين كنندگان باشد.

و حقيقت اتصال نبي به عالم ملكوت مقولة متفاوتي است كه از اولين درجات ارتباط شروع و به اعلي درجات ارتباط ختم مي گردد! و چگونه است ابتداي آن و وسط آن و انتهاي آن ! در حاليكه ما حتي از ادراك پايين ترين درجات ارتباط نبي با ملكوت عاجزيم چگونه قادر به درك درجات متوسط اين ارتباط مي باشيم تا چه رسد به درجات عالي آن كه نقطه نهايت قوس صعود و نزول است

نقطه اي كه هرم وجود از آن آغاز گشته و

كمال هر موجودي به آن منتهي مي شود؛ يعني درجة

...ولكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شي ء عليما. 2

...ولي او فرستادة خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزي داناست

حال كه تا حدودي دايرة عالم نبوت با درجات مختلف از ادني تا اعلاي آن را تصور نموديم به بررسي معناي (سنت مي پردازيم

اينكه حديث شريف مي فرمايد: «در اميرالمؤمنين ع سنت هزار نبي وجود دارد» يعني چه

سنت در اينجا به معناي بارزترين ويژگي و صفت هر پيامبر است مثلاً صفت علم در آدم ع «و علّم آدم الاسماء كلّها» 3 و صبر و تقوا در نوح ع و خليل بودن ابراهيم ع و مناجات موسي بن عمران ع و دوري از دنيا و اشتغال به عبادت عيسي ع . اين معناي سنت هر پيامبر است با اين حساب اگر عطر هزار نبي و سنتهاي آنها در يك شخص جمع شود، صاحب آن داراي چه درجه اي خواهد بود؟ و مقام ايشان چگونه خواهد بود؟

اين حديث شريف علاوه بر اين كه از حيث سند قوي است و جاي هيچ ترديدي در آن نيست موضوع و محتواي آن نيز براي آشنايان به مصادر اسلام اعم از شيعه و سني واضح و روشن است و مقام حضرت علي ع به خوبي از آن فهميده مي شود.

البته روايات مشتمل بر چنين مضموني در مصادر شيعه و سني موجود بوده و پيامبر اكرم ص به بيانهاي مختلفي از شباهت حضرت علي ع و عده اي از انبيا(ع سخن گفته اند؛ ولي فعلاً

مجال بحث دربارة آنها وجود ندارد، لذا تنها يكي از آنها را انتخاب كرده ايم تا به اندازة توانتان براي احقاق حق اين مظلوم تلاش و كرامت خويش را نزد پروردگارتان حفظ كنيد؛ در حاليكه بر سفره علي ع روزي مي خوريد و اميد شفاعت حضرت را در فرداي قيامت داريد.

براي فهم اين روايت شريف به نكته اي اشاره مي كنم تا اينكه در آن تأمل كنيد و اين حق ضايع شده را ياري كنيد. چنان حق ضايع شده اي كه تا كنون مثل آن رخ نداده و مظلومي همانند ايشان ديده نشده است

سخن ابوذر (ره را ملاحظه كنيد:

بينما أنا ذات يوم من الايام بين يدي رسول الله(ص إذ قام و ركع و سجد شكراً لله تعالي ثم قال

يا جندب من أراد أن ينظر إلي آدم في علمه و إلي نوح في فهمه و إلي إبراهيم في خلّته و إلي موسي في مناجاته و إلي عيسي في سياحته و إلي أيوب في صبره و بلائه فلينظر إلي هذا الرجل المقبل الذي هو كالشمس والقمر الساري والكوكب الدّرّي. أشجع الناس قلباً، و أسخي الناس كفاً، فعلي مبغضه لعنة الله و الملائكة والناس أجمعين قال فالتفت الناس ينظرون من هذالمقبل فإذا هو علي بن أبي طالب

به همراه عده اي از اصحاب در محضر پيامبر اكرم ص نشسته بودم كه پيامبر(ص جهت شكرگزاري به درگاه الهي برخاستند و به ركوع و سجود پرداختند. آنگاه فرمودند:

اي ابوذر، هر كس مي خواهد علم آدم فهم نوح خليل الرحمان بودن ابراهيم مناجات موسي زهد و عبادت عيسي

و صبر و ابتلاي ايوب را مشاهده كند پس بايد به مردي كه هم اكنون خواهد آمد، بنگرد؛ مردي كه همچون خورشيد و ماه سير كننده و ستارة درخشان است شجاع ترين انسانها و بخشنده ترين آنهاست پس بر دشمنانش لعنت خدا و ملائكه و جميع مردم باد! ابوذر مي گويد: مردم منتظر بودند كه ببينند اين فرد كه وارد خواهد شد كيست كه در اين هنگام علي بن ابيطالب ع وارد گشت

هنگامي كه ما از رسول الله(ص سخن نقل مي كنيم بايد در تك تك كلمات و حركات و سكنات ايشان دقت و تأمل به خرج دهيم چرا كه شخصي كه خداوند تعالي خود را به خاطر سير دادن ايشان از مسجدالحرام به مسجدالاقصي تنزيه و تسبيح كرده و فرموده است

سبحان الذي أسري بعبده .. 4 .

و شناخت چنين شخصي با اين مقام رفيع ممكن نيست مگر اجمالاً، همانطور كه خداوند متعال اشاره كرده با سخن خويش

فأوحي إلي عبده ما أوحي 5 .

مثل چنين فردي شايسته نيست كه رفتار و گفتارش را همانند رفتار و گفتار ساير مردم تلقي كنيم زيرا كليه حركات و سكنات ايشان داراي حساب و كتاب است

در اين روايت مي فرمايد: هر كس كه مي خواهد به آدم در عطر وجودش كه همان علم است بنگرد، و به نوح در عطر وجودش كه فهم است بنگرد و به ساير انبياي عظام ع در عالي ترين صفتشان بنگرد، پس به مردي كه خواهد آمد نگاه كند.

و نيز اين سخن پيامبر(ص جزء اعجازهاي نبوي است چرا كه در واقع خداوند بود كه پيامبر(ص را به اين

صفات انبياي سابق آگاه كرد و همچنين خبر داد كه دارندة چنين صفاتي در راه است و خداوند امر نمود كه پيامبر(ص ، مسلمين را به مقام عظيم اميرالمؤمنين ع قبل از ورودشان آگاه كند تا اينكه مسلمين او را بزرگ دانسته و منتظر ورودش باشند و با خود بينديشند كه اين شخص رباني كه خدا و رسولش چنين او را مدح مي كنند، چه كسي است

و آنچه كه عقول را بيشتر گرفتار حيرت مي كند افزون بر آن صفات بي نظيري كه حضرت علي ع را بدان توصيف نمود اين جملة ايشان است

الذي هو كالشمس والقمر الساري والكوكب الدّرّي!

و ما مي دانيم كه اجرام سماوي بر سه قسم اند: ستارگان درخشاني كه نورشان از خويش است و قمرهاي نوراني كه نورشان از ستاره هاست و نجوم و حال آنكه پيامبر(ص ، اميرالمؤمنين ع را به هر سه اين صفات توصيف نمود.

و اين كلامي نيست كه از يك عارف يا فيلسوف يا منجم صادر شده باشد تا بتوان آن را به عالم آنها حمل كنيم و همينطور گويندة آن موسي و عيسي ع هم نيست بلكه قائل آن خاتم الانبياء والمرسلين و عقل كل و نقطه اتصال پروردگار و جميع آفريده هاي ايشان است پيامبر(ص به ما مي فرمايد اگر مي خواهيد به شخصي بنگريد كه حامل علم آدم فهم نوح خليلي ابراهيم مناجات موسي زهد و عبادت عيسي و صبر ايوب (عليهم السلام ... است پس به علي بن ابي طالب ع بنگرد و هم چنين اضافه مي فرمايد كه علي (ع) فوق خورشيد درخشان و ماه تابان و ستارگان پر

فروغ است

كلمة «اشجع الناس عام ترين لفظ در دلالت بر تفضيل است يعني هيچ كس از ايشان شجاع تر نيست مگر آنكه خداوند به او خبر داده كه او سيد خلق و خاتم انبياء است

آيا اين كلام بليغ رسول الله(ص دليل روشني بر اين مطلب نيست كه آنچه درباره حضرت علي ع گفته و نوشته شده و يا گفته و نوشته خواهد شد به اندازة بال مگسي در مقابل قلّة رفيع ربّاني است

بله اين سخني است فوق شرح شارحان و تفسير مفسران و قول قائلان

احمد بن حنبل در فضائل الصحابه (ج 2، ص 622) روايت كرده است كه

عن النبي ص أنّه قال خلقت أنا و علي بن ابي طالب من نور واحد، قبل أن يخلق الله تعالي آدم بأربعة عشرة ألف عام فلم يزل في شي ء واحد، يسبح الله ذلك النور و يقدسه فلّما خلق الله تعالي آدم أسكن ذلك النور في صلبه إلي أن افترقنا في صلب عبدالمطلب فجزء في صلب عبدالله، و جزء في صلب أبي طالب

پيامبر اكرم ص فرمود: من و علي بن ابي طالب از يك نور واحد خلق شده ايم كه چهار هزار سال قبل از خلقت آدم بوده است همواره در يك شي ء واحد بوده و آن نور به تسبيح و تقديس خدا مشغول بوده است تا آنگاه كه خداوند تعالي آدم را خلق كرد، آن نور را در صلب او قرار داد، تا اينكه در صلب عبدالمطلب از هم جدا شديم و جزئي از آن نور در صلب عبدالله و جزء ديگر در صلب ابوطالب قرار

گرفت

اين روايتي بود كه امام حنبلي ها دربارة منقبت حضرت علي ع ذكر كرده است

تعبير چهار هزار سال كه در حديث آمده است منظور سالهاي دنيوي نيست كه از محرم شروع و به ذي الحجة ختم مي شود، بلكه منظور سالهاي رباني است كه هر روز آن طولاني تر از آن چيزي است كه ما فكر مي كنيم پس در اين كلام نبوي و مقام عجيب سيدالانبياء و سيدالاوصياء(ص و جريان نورشان در وجود، دقت كنيد.

اما منابع شيعه نيز چنين حديثي را با اندكي اختلاف ذكر كرده اند، و شايد اختلاف عدد سالها در اين روايات ناشي از مراحل وجود آن نور قبل از قرار گرفتن در صلب آدم ع باشد.

در علل الشرائع (ج 1، ص 134) از ابوذر(ره چنين نقل شده است

قال سمعت رسول الله(ص و هو يقول خلقت أنا و علي بن ابي طالب من نور واحد، نسبح الله يمنة العرش قبل أن يخلق آدم بألفي عام فلّما أن خلق الله آدم جعل ذلك النور في صلبه و لقد سكن الجنّة و نحن في صلبه و لقد همّ بالخطيئة و نحن في صلبه و لقد ركب نوح في السفينة و نحن في صلبه و لقد قذف ابراهيم في النار و نحن في صلبه فلم يزل ينقلنا الله عزوجل من أصلاب طاهرة إلي أرحام طاهرة حتي انتهي بنا إلي عبدالمطلب فقسمنا بنصفين فجعلني في صلب عبدالله و جعل علياً في صلب ابي طالب و جعل فيّ النبوه والبركة و جعل في علي الفصاحة والفروسيّة و شقّ لنا اسمين من أسمائه فذو العرش محمود و

أنا محمّد، والله الاعلي و هذا علي

ابوذر گفت از رسول الله(ص شنيدم كه فرمودند: من و علي از يك نور واحد خلق شده ايم دو هزار سال قبل از خلقت آدم به تسبيح خدا در جانب راست عرش مشغول بوديم پس آنگاه كه خداوند، آدم را خلق نمود، آن نور را در صلب او قرار داد و آدم ساكن جنت شد در حالي كه ما در صلبش بوديم و نيز آنگاه كه مرتكب خطا شد ما در صلب وي بوديم و چون نوح بر كشتي نشست ما در صلبش بوديم و وقتي ابراهيم در آتش افكنده گشت ما در صلب وي بوديم و همواره خداوند عزوجل ما را از صلبهاي مطهر به رحمهاي پاكيزه منتقل مي نمود تا اينكه وارد صلب عبدالمطلب گشتيم و در آنجا بود كه به دو نصف تقسيم شديم مرا در صلب عبدالله و علي را در صلب ابوطالب قرار داد و در من نبوت و بركت و در علي فصاحت و مهارت در سواركاري قرار داد و براي ما دو اسم از اسماء خويش مشتق نمود، پس خداوند ذوالعرش محمود و من محمد و خداي عزوجل أعلي و اين علي است

روايت قبلي كه از احمد بن حنبل دربارة نور پيامبر(ص و نور علي ع نقل شد مي خواهند به ما انسانها اين سخن خداوند تعالي را بفهمانند كه فرمود:

و أنفسنا و أنفسكم 6 .

همانا من و علي وجود واحدي هستيم كه ابتدا و انتهاي آن واحد است و تقسيم آن نور بعد از عبدالمطلب به خاطر سري عظيم است تا اينكه بعد از من و

علي و فاطمه در حسن و حسين و ائمه معصومين ع متحد شود.

و اين معناي اين سخن پيامبر(ص است كه فرمودند:

علي خورشيد و ماه و ستاره است

اما كوكب فرمود؛ چرا كه در علي صبر ايوب است و ايوب كوكب است

أما قمر فرمود؛ چرا كه در علي شباهت موسي و عيسي و ابراهيم است و اينان همچون ماه اند.

اما علي با اين وجود شمس است چرا كه او از من است و من از او هستم

بنابراين علي داراي خصلتهاي هر سه است شمس و قمر و كوكب درخشان

اين مظلومي كه دنيا همانندش را سراغ ندارد... آيا درست است طرف مقايسه فردي قرار بگيرد كه چهار نفر ادعاي پدري او را كرده اند، و باز هم معلوم نيست پدرش يكي از آن چهار نفر باشد يا غير آنها؟ و آيا درست است كه همچون علي ع پاي منبر شخصي بنشيند كه خود مي گويد: همة مردم از من داناتر و فقيه ترند حتي زنان پرده نشين

و آيا مظلوم تر از علي ع ديده ايد كه امانت رسول خدا(ص ؛ يعني دخترش صديقه طاهره را دريافت نمود، آنگاه آن امانت را در حالي تسليم رسول خدا(ص نمود كه تلخيهاي ظلم و ستم روا داشته شده بر ايشان جسد طاهرش را آب كرده و همچون شبحي نموده بود. و بر جنازه مطهرش نماز گزارد و شبانه او را دفن نمود و بر جنازه اش جز چند تن حاضر نبودند، سپس فرمودند:

الان انهدّ ركناي 7 .

الان دو ستون بدنم فرو ريخت

البته مسئوليت تك تك شماست كه با تمام توان خود؛ با قلم و بيان

خويش براي زدودن اين پردة تاريك مظلوميت و رفع ابرها از جلوي جمال خورشيد تلاش نماييد. پي نوشتها :

*برگرفته از: ألحقّ المبين في معرفة المعصومين ع ، علي كوراني

1 .سوره انعام 6)، آيه 75.

2 .سوره احزاب 33)، آيه 40.

3 .سوره بقره 2)، آيه 31.

4 .سوره اسراء(17)، آيه 1.

5 .سوره نجم 53)، آيه 10.

6 .سوره آل عمران 3)، آيه 61.

7 .در مورد مصادر اين حديث از كتب شيعه مي توان به بحارالانوار، ج 93، ص 38؛ كمال الدين و تمام النعمة ص 25؛ أمالي شيخ طوسي ص 417 و از منابع سني مي توان به بيهقي فضائل الصحابه خوارزمي المناقب اشاره كرد.

شمارش معكوس براي تخريب مسجدالاقصي

گزارش خبري شبكة المنار

ترجمه رضا عباسپور صهيونيستهاي افراطي طي يك راهپيمايي و تجمع گسترده بر تخريب مسجدالاقصي و برپايي جبل هيكل (معبد) سليمان اصرار ورزيدند.

چندي پيش از شبكه ألمنار (متعلق به جنبش مقاومت اسلامي حزب الله لبنان گزارش خبري پخش شد كه در آن تصاوير بسياري از يهوديان را در حالي نشان مي داد كه ماكت هيكل را بر روي دستان خود حمل مي كردند شعارهايي مبني بر تخريب مسجدالاقصي و برپايي معبد (هيكل و عقب نشيني آريل شارون از طرح و اجراي نقشة خود، سرداده بودند.

در اين گزارش آمده بود:

شارون پي در پي و به گونه هاي مختلفي نقشة عقب نشيني از غزه را بيان كرده است در حالي كه سازمانهاي گوناگوني كه متشكل از افراد و گروههاي مختلف با اين نقشه مخالفند.

اين شبكه در حالي كه تصاويري از اين تجمع را نشان مي داد از فشارهايي كه از طرف اصول گرايان افراطي بر آريل شارون وارد شد خبر داد:

فشارهايي كه از طرف اصول گرايان افراطي بر آريل

شارون وارد مي شود شدت گرفته است از جملة آنها بالا گرفتن اعتراضات شديداللحن است اين اعتراضات كه به صورتهاي مختلف در پي تحركاتي عليه شارون و مؤسسة الامنيه وارد مي شود آن دو را در مضيقه و گرفتاري انداخته است به خصوص اينكه بسياري از گروههاي ديني حملات خود را به اماكن مقدس در قدس اشغالي با هدف شكست نقشة عقب نشيني از غزه آغاز كرده اند.

يهودا عتسيون از جملة شركت كنندگان در اين راهپيمايي كه عضو هيأت امناء جبل هيكل و از معتقدان سرسخت تخريب مسجدالاقصي است و تا به حال چندين بار نسبت به هتك حرمت و تخريب آن مكان اقدام نموده در مصاحبه اي مي گويد:

تخريب مسجد امري واجب است و بايد دير يا زود به اين كار اقدام كرد. براي ملت اسراييل پاكسازي جبل هيكل از اشغال مسلمانان امري لازم و ضروري است

ران كوهن عضو پارلمان رژيم صهيونيستي مي گويد:

جنگ بين اسراييل و اعراب جنگ يأجوج و مأجوج است كه به سوي آن كشيده مي شوند. هيچ كس ترديدي ندارد كه اين جنگ جنگ دو مذهب است وقتي كه شش ونيم ميليون اسراييلي با يك ميليون و دويست هزار مسلمان مواجه مي شود، معنايش قدرتمندي صهيونيسم است

با افزايش جنبشهاي اعتراض گونه بعد از اين كه شارون صد تن از فعالان سياسي حزب ليكود را گرد هم آورد، اين حزب در جلسه اي بر طرد، رد و عدم پذيرش حكومت لائيك تأكيد كرد. «سليفان شالوم وزير خارجه اسراييل در حالي كه عصبانيت در چهره اش موج مي زد با صداي بلندي گفت

بايد هوشيار باشيم كه اين نوعي فريب است احتمال دارد نفوذ اين حزب

در حكومت منجر به تغييرات سياسي شود كه مبني بر آن ديگر از عقب نشيني از غزه صحبتي نخواهد شد بلكه تنها و تنها، از دولت فلسطيني و شهر قدس به عنوان پايتخت آن سخن به ميان خواهد آمد.

شايد از برجسته ترين اهداف مخالفان اين نقشه كشاندن پيروان مخالفان و يهوديان _ كه جمعيتشان به سه هزار و صد نفر مي رسد _ به تجمع و سكونت در حوالي «حائط البراق در قدس اشغال شده باشد.

يكي از شركت كنندگان در اين تجمع در پاسخ به سؤال از دليل خود براي شركت در اين راهپيمايي مي گويد:

ما آمده ايم تا در مقابل سوءنيت اعطاي بخشي از سرزمين موعود به كساني كه معتقدند خداوند اين سرزمين را به آنان بخشيده است بايستيم و در مقابل آنان احتجاج كنيم

اين راهپيمايي با ابراز مواضع مخالفان و اعتراض آنان در مورد اين نقشه با ارسال طوماري با حدود يك ميليون امضاء به آريل شارون براي عدم اجراي اين نقشه خاتمه يافت

مفتي فلسطين اشغالي «شيخ تيسير التميمي مي گويد:

با اين كه وزير دفاع اسراييل از طرح نقشه هاي تروريستي كه مسجدالاقصي را هدف گرفته است صحبت مي كند در همين جا ما نيز تأكيد مي كنيم كه اين نقشه هاي اسراييلي به حقيقت اين مسجد را مورد هدف قرار داده است به گونه اي كه اين امر براي هيچ كس پنهان نيست تمام جزئيات اين نقشه را براي مردم بازگو مي كنيم و تمام ملت را مورد خطاب قرار مي دهيم كه «اين نقشه اي بسيار خطرناك است . شما بايد براي دفاع از مسجدالاقصي بپاخيزيد، چرا كه مسجدالاقصي عقيده شرافت و كرامت اين ملت است

عطاء الرحنا يكي از كشيشها

علاوه بر ضرورت حفاظت از مسجدالاقصي مي گويد:

امروزه بيشترين تأكيد ما بر وحدت ملي مسلمانان و مسيحيان است چرا كه دشمني با مسجدالاقصي و مقدسات اسلامي، دشمني با مسيحيان است هم اكنون ما يك ملت و يك امت واحده هستيم و قدس پايتخت روحي و ملي ماست كه بايد از اشغال آن توسط دشمنان اسراييلي جلوگيري كنيم و تمام تلاشمان را براي نابودي دشمن مقدسات و ملتمان انجام دهيم

هواپيماهاي اسراييلي بر فراز مسجدالاقصي و جمعيت نمازگزاران به پرواز در مي آيند. پر واضح است كه اين نوع عمليات نشانگر سيطره و تسلط راستگرايان افراطي است كه منجر به نوعي تغيير در تلاشهاي سياسي شده است تا از اجراي طرح سردمداران اسراييلي دربارة عقب نشيني از غزه جلوگيري كند. اين زماني براي ما جدي مي شود كه وزير دفاع اسراييل گزارشهاي موثقي برگرفته از سازمان جاسوسي دربارة نيت مغرضانة افراطيهاي يهود براي هتك حرمت به اماكن مقدس اسلامي و مراكز حساس نزد فلسطينيها ارائه مي كند.

شلومو غانور يكي از تحليل گران سياسي مي گويد:

افكار سياسي و نقشه هاي سياسي مشخصي وجود دارد. همچنين حمله هاي سياسي كه اسراييل را به عدم عقب نشيني از غزه و خسته نشدن از اسكان اسراييليها اجبار مي كند. همة اينها به اصول و مباني سياسي گروههاي اصولگرا و راست مسيحي متعصبي برمي گردد كه با تمام قدرتشان تلاش مي كنند تا مسير جريانهاي سياسي را به سوي اهداف خود تغيير داده يا جريانات سياسي مخالف خود را با روشهاي غير شرعي حذف كنند.

شيخ محمدحسين مدير مسجدالاقصي مي گويد:

اين تهديدات واقعاً خطرناك و جدي است به گونه اي كه جوانب آن براي هيچ كس مخفي نيست مثل دشمني آنها عليه مسجدالاقصي

و بدتر از آن اين كه بحران راست مسيحيهاي اسراييل و شدت گرفتن اين قدرت عليه مقدسات اسلامي و حتي در مقابل اعراب فلسطيني نيز وجود دارد.

بعد از سخنان رئيس اطلاعات اسراييل (عاقد اختر) احتمال ترور رئيس حكومت فعلي توسط افراطيون يهود بالا گرفت پس از ترور نافرجام وي درگيري شديدي بين اسراييليها و اعراب فلسطين درگرفت كه در نتيجة آن انتفاضة مسجدالاقصي شدت يافت تاريخ راست مسيحي اسراييل از تهاجم و هتك حرمت مسجدالاقصي پر شده است و تبعاتش مخرب و مبتني بر خون ريزي و عدم استفاده از عقل است تاريخ شهادت مي دهد كه اينان تفوق و برتري طلبي را پيشة خود قرار داده اند.

عدنان الحسيني مدير اوقاف اسلامي در فلسطين در طي يك تماس تلفني گفت

پر واضح است كه اينها از جملة مارقين و خوارجي هستند كه وقتي نيروهاي مسلح و جدي را زير لواي اين حكومت يعني راست مسيحيان افراطي مي بينيم مجبور مي شويم تا از مسجدالاقصي بيشتر حفاظت كنيم حكومت اسراييل مفسر كارهاي اين افراط گرايان است اما بايد گفت كه ما آينده را خطرناك مي بينيم واقعاً به مرحله خطرناكي رسيده است همانطور كه گفتم هم اكنون نقشه هاي بسيار خطرناكي براي ريشه كن كردن مسجدالاقصي كشيده اند؛ كه توضيح اين امر وقت زيادي مي خواهد. حكومت اسراييل و انجيليهاي افراطي با تمام تلاش نقشه هايشان را پي گيري مي كنند. بايد زمان بگذرد تا ببينيم كه چه خواهد شد.

نومحافظه كاران براي غارت آمده اند

مثل دشمني آنها عليه مسجدالاقصي و بدتر از آن اين كه بحران راست مسيحيهاي اسراييل و شدت گرفتن اين قدرت عليه مقدسات اسلامي و حتي

در مقابل اعراب فلسطيني نيز وجود دارد.

بعد از سخنان رئيس اطلاعات اسراييل (عاقد اختر) احتمال ترور رئيس حكومت فعلي توسط افراطيون يهود بالا گرفت پس از ترور نافرجام وي درگيري شديدي بين اسراييليها و اعراب فلسطين درگرفت كه در نتيجة آن انتفاضة مسجدالاقصي شدت يافت تاريخ راست مسيحي اسراييل از تهاجم و هتك حرمت مسجدالاقصي پر شده است و تبعاتش مخرب و مبتني بر خون ريزي و عدم استفاده از عقل است تاريخ شهادت مي دهد كه اينان تفوق و برتري طلبي را پيشة خود قرار داده اند.عدنان الحسيني مدير اوقاف اسلامي در فلسطين در طي يك تماس تلفني گفت پر واضح است كه اينها از جملة مارقين و خوارجي هستند كه وقتي نيروهاي مسلح و جدي را زير لواي اين حكومت يعني راست مسيحيان افراطي مي بينيم مجبور مي شويم تا از مسجدالاقصي بيشتر حفاظت كنيم حكومت اسراييل مفسر كارهاي اين افراط گرايان است اما بايد گفت كه ما آينده را خطرناك مي بينيم

واقعاً به مرحله خطرناكي رسيده است همانطور كه گفتم هم اكنون نقشه هاي بسيار خطرناكي براي ريشه كن كردن مسجدالاقصي كشيده اند؛ كه توضيح اين امر وقت زيادي مي خواهد. حكومت اسراييل و انجيليهاي افراطي با تمام تلاش نقشه هايشان را پي گيري مي كنند. بايد زمان بگذرد تا ببينيم كه چه خواهد شد.

اخيراً دو مقاله مهم منتشر شده است درباره سودهاي كلان اطرافيان آقاي جرج بوش از جنجالي كه از 11 سپتامبر 2001 با عنوان "جنگ با تروريسم" به راه انداخته اند. اولي در گاردين جمعه 9 مه/ 19 ارديبهشت است و دومي در ابزرور يكشنبه 11 مه/ 21 ارديبهشت. در

مقاله اوّل با عنوان «دو چهره از رمسفلد» مي خوانيم كه وزير دفاع دولت بوش در سال 2000 عصو هيئت مديره كمپاني ABB مستقر در زوريخ بود كه 200 ميليون دلار رآكتور اتمي ب كره شمالي فروخت و همين آقا در سال 2002 كره شمالي را به عنوان تروريست و بخشي از «محور شرارت» معرفي كرد. مقاله دوّم جالب تر است: به نوشته گاردين، آقاي جيمز وولزي، رئيس پيشين سيا و مشاور متنفذ دولت بوش، عضو هيئت مديره مؤسسه آمريكايي Paladin است كه ميليون ها دلار از جنجال "جنگ با تروريسم" سود برده. اين مؤسسه خصوصي سه ماه بعد از حادثه 11 سپتامبر تأسيس شد تا به بررسي علل و پيامدهاي حادثه فوق بپردازد. اين مؤسسه تاكنون 300 ميليون دلار پول دريافت كرده است. ديك چني، معاون رئيس جمهور، به كمپاني بزرگ نفتي هاليبرتون مربوط است و قبل از انتخابات سال 2000 رئيس آن بود. يكي از كمپانيهاي تابع هاليبرتون اخيرا برنده يك قرارداد 90 ميليو ن دلاري براي ترميم چاههاي نفت عراق شد. ريچارد پرل، مقام متنفذ پنتاگون و از رهبران جناح جنگ طلب نومحافظه كار، شريك اصلي كمپاني Trireme است. و جرج شولتز، وزير خارجه سابق، عضو هيئت مديره گروه بكتل است كه بزرگترين پيمانكار دولت ايالات متحده بشمار ميرود و قرار است در بازسازي عراق نقش مهمي داشته باشد. شولتز رياست كميته آزادي عراق را به دست داشت. پيوندهاي نومحافظه كاران و اعضاي دولت بوش با كمپاني هاي بزرگ بسيار بيش از اين هاست. بايد اضافه كنم كه ريچارد پرل، كه يهودي است، در اواخر سال 1970 از سوي اف. بي. آي. متهم بود به جاسوسي براي دولت

اسرائيل. در آن زمان پرل دستيار سناتور جكسون بود.

اتحاد نظامي بنيادگرايان مسيحي و فرقه هاي يهودي در توطئه چيني براي تخريب مسجدالاقصي

گريس هالسل مترجم ف شفيعي سروستاني

طي سه دهه اخير، «گرشون سلومون 1 ، اسراييلي ستيزه جو، كه مديريت سازماني را برعهده دارد كه به نابودي مقدس ترين زيارتگاه مسلمانان اختصاص داده شده يورشهاي مسلحانه متعدد افراطيون صهيونيست به مناطق اسلامي حرم شريف مسجدالاقصي و قبّة الصخره را هدايت كرده است

تا كنون هيچ مقام سياسي اسراييلي عليه تجاوزهاي انجام شده به مسجدي كه براي يك ميليارد مسلمان سراسر جهان مقدس است اعتراضي نكرده است علاوه بر اين هيچيك از خاخامهاي اسراييلي اين عملياتها را محكوم نكرده اند. در واقع بسياري از يورشها، از زمان شروع شان در سال 1967، با هدايت خاخامهاي يهودي صورت مي گيرند.

من اولين بار زماني كه در سال 1979، به اورشليم مسافرت كردم از نيت نزاع طلبان اسراييلي براي نابودي مسجد آگاه شدم ساعتها با «بابي براون 2، آمريكايي نسل سوم اهل بروكلين كه به اسراييل مسافرت كرد وفوراً تبعة آن كشور گرديد و زمينهاي فلسطينيان را غصب كرد تا مناطق غير قانوني يهودي نشين را برپا كند صحبت كردم او به من گفت «مسجد بايد نابود شود، اين محل لكه ننگي در سرزمين ماست »

يهوديان جنگ طلب مانند براون و سلومون خواستار اورشليمي خالص عاري از حضور هر يك از پيروان ديگر اديان الهي يا زيارتگاههاي آنها هستند. جاي شگفتي اينجاست كه ميليونها مسيحي پروتستان در آمريكا، با اين نقشه يهودي موافقند و از نظر مالي از آن حمايت مي كنند.

اسراييليان نزاع طلب و مسيحيان هواخواه گرچه در هدف با يكديگر متحدند اما برنامه هاي بلندمدت

متفاوتي براي رسيدن به آن دارند.

يهوديان مادي گرايي چون «استنلي گلدفوت 3 ، يكي از عوامل فعال در انفجار سال 1946 هتل «كينگ ديويد» _ كه منجر به كشته شدن حدود يكصد مسيحي مسلمان و يهودي غير نظامي گرديد _ به دلايل سياسي خواستار تخريب مسجد مي باشند. ديگر يهوديان معتقدند كه ساخت معبد بر روي خاك اماكن اسلامي طليعه ظهور مسيح موعود است

شمار رو به گسترشي از مسيحيان اين تفكر را پذيرفته اند كه «اسراييل در تمام طول تاريخ در مركز صحنه قرار دارد». آنها مي گويند خداوند مراحل زماني متعددي را تدبير كرده است از جمله تجمع يهوديان در سرزمين باستاني كنعان به گفتة آنان زمان كنوني مشمول يكي از آن «مقدّرات است زماني كه يهوديان بايد معبد يهودي را بنا ساخته و آيين قرباني را از سر گيرند. آنها عمل به اين «مقدرات را براي بازگشت مسيح از ضروريات مي دانند. جالب اينجاست كه مسيحيان تقديرگرا در حالي كه اسراييل را مهم ترين قوم تمام دنيا مي شناسند، به يهوديان احترام گزارده و حتي چون نسبت ميان يهود و يهود آنها را دوست مي دارند. در عين حال چون معتقدند مسيح تنها مي تواند در «محلي امن نزديك اورشليم فرود بيايد، فرقه سرزمين را به وجود آورده اند. بنابراين حمايت كامل و ترديدناپذيري را به اسراييل ارزاني مي دارند.

تريبونهاي بي شماري در آمريكا به گرمي پذيراي افرادي چون گلدفوت و سلومون هستند. محلي كه مسيحيان صهيونيست سخاوتمندانه انبوه هداياي مالي حلقه هاي ازدواج و جواهرات خود را براي تأمين منابع مالي نابودسازي مسجد، مي بخشند. آنها پيامدهاي احتمالي ناشي از تخريب مسجد را درنظر مي گيرند؛

پيامدهايي چون جنگهاي متعدد كه شايد به «آرماگدون ختم شود. اما باز با كمال ميل آن را خواستارند. آنها از آرماگدون واهمه اي ندارند. «مسيحيان از نو متولد شده (مسيحيان صهيونيست معتقدند در آن زمان از هر رنج و سختي در امان خواهند بود. چون در آن برهة زماني به آسمان صعود خواهند كرد و از بالا به نظاره كشتارهاي فجيع زمين خواهند نشست «جري فالول ، گردانندة موعظه هاي تلويزيوني فرياد مي كشد: «من نگران نيستم مي دانيد چرا؟ چون اينجا نخواهم بود!».

اين طرز تفكر «تقديرگرايانه _ كه كمتر از دويست سال از عمر آن مي گذرد _ به مجامع بزرگ مذهبي و كليساهاي مهم و همچنين 16 ميليون عضو مجمع تعميدشدگان و كليساهاي بي شمار انجيلي رسوخ كرده است تخمين زده مي شود كه از هر ده آمريكايي حداقل يك نفر هوادار اين جنبش است

اما در حالي كه مسجدالاقصي در محاصره نزاع جويان و جنگ طلبان قرار گرفته توطئه خاموشي در ايالات متحده و اسراييل حكومت دارد. تا كنون هيچ مقام سياسي _ يا مذهبي _ در ايالات متحده يا اسراييل درباره اين موضوع سخني به ميان نياورده است خاخامهاي يهود، دست كم اگر خود بر سر اين موضوع مساعدت نكنند و برنامه ريزي حملات را برعهده نداشته باشند، سكوت اختيار كرده اند. رهبران تمامي كليساهاي بزرگ ايالات متحده _ نواهايي كه در سرتاسر سرزمين مقدس به گوش مي رسند _ اگر چه ممكن است خود براي نابودي مسجد پول جمع آوري نكنند، اما در ارتباط با اين توطئه خاموشي گزيده اند.

يك مسيحي به من گفت «من علاقه اي به اين موضوع ندارم _ تخريب مسجد _

اما اگر چنين اتفاقي روي دهد، به اين معني نيست كه از آن حمايت نمي كنم . حملات به مسجد

منحصراً دو گروه به تخريب مقدس ترين زيارتگاه مسلمانان اختصاص دارند: اتحاد ستيزه گرايانه مؤمنان يا گروه «گاش اميونيم 4 كه توسط خاخامهايي چون «موشه لوينگر» هدايت مي شود؛ و مؤسسه مذهبي «آترت 5 با تركيبي از شاگردان جنگ طلب يهودي و خاخامهاي آنها.

مسيحيان جنگ طلب بنيادگرا و يهوديان ثروتمند آمريكا كه نابودي مسجد را نيز خواهانند به اين دو سازمان اسراييلي كمك مالي مي كنند و آنها را از حمايت خود بهره مند مي سازند.

از آغاز سال 1967، زماني كه نظاميان اسراييلي شرق اورشليم را از اعراب ربودند، يهوديان تروريست در قالب بيش از صد موقعيت تهاجماتي به مسجد مسلمين حمله كرده اند. در اينجا تعدادي از اين يورشها را نام مي برم

آگوست 1967: روحاني اصلي نيروهاي مسلح «اشلوموگورن 6 _ كه بعدها خاخام اصلي اسراييل شد _ فرماندهي پنجاه افراطي مسلح را در حمله به حرم شريف به عهده مي گيرد. گورن در حين ورود به خاك مسلمين كه يهوديان آن را «كوه معبد» مي نامند گفت «اين فرمان حمله مقدس است » «اتي رونل در نشريه اي اسراييلي گزارش مي دهد: «بسياري از خاخامها به علاوه اعضاي مجمع خاخامهاي اصلي يهودي از حق سلطة يهود بر مسجد پشتيباني مي كنند».

21 آگوست 1969: آتش سوزي مسجدالاقصي توسط افراطيان يهودي كه باعث نابودي منبري بسيار ارزشمند از چوب و عاج _ كه صلاح الدين فرمانده مسلمان از آلپو آن را فرستاده بود _ گرديد. اين حريق عمدي شوراي امنيت سازمان ملل را به فعاليت واداشت تا شكست اسراييل را در جلوگيري از حملات تروريستي به زيارتگاه

مسلمانان محكوم كند. چهارماه بعد (19 دسامبر 1969) گروهي از جنگ طلبان يهودي با ادعاي عملي سازي دعاهاي خود درباره بازسازي معبد به اين حرم شريف يورش مي برند.

3 مارس 1971: گرشون سلومون هدايت گروه «پيروان با ايمان معبد» را به دست مي گيرد. آنها بعد از درگيري با پاسداران فلسطيني بيرون رانده مي شوند. سه سال بعد (سوم مارس 1974) سلومون دوباره به مسجد حمله ور مي شود. او بار ديگر در 14 جولاي 1978 رهبري يهوديان جنگ طلب را به دست مي گيرد. در اين مرحله فلسطينيان اعتراض مي كنند و سربازان اسراييلي با پرتاب گاز اشك آور به سركوبي آشوب مي پردازند.

10 آگوست 1980: سيصد متعصب يهودي پيرو «گاش امونيم با سلاحهاي سنگين بر پليس فلسطين غلبه مي كنند و به منطقه يورش مي برند. اما بعد متفرق مي گردند. يك ماه بعد (15 سپتامبر 1980) اين گروه با همدستي استنلي گلدفوت و گروه مؤمنان معبد دوباره وارد مناطق مسجد مي شوند و بعد از نزاع و كشمكش با پليس بيرون رانده مي گردند.

11 آوريل 1982: «آلن گودمن ، تبعه اسراييلي با پاسپورت آمريكايي با تفنگ ام 16 به مسجدالاقصي حمله مي كند و نمازگزاران را هدف قرار مي دهد و دو فلسطيني را كشته و ديگران را زخمي مي گرداند. در نوامبر 1997، دولت اسراييل گودمن را آزاد ساخت گودمن نيز بدون هيچگونه اظهار تأسفي اعلام كرد:

«من مأموريتم را انجام دادم »

25 جولاي 1982: «يوئل لرنر» 7 ، عضو جنبش «كچ 8 با هدف آتش افروزي و تخريب قبة الصخره به اين منطقه حمله كرد.

10 مارس 1983: افراطيان مسلح «گاش اموينم در تلاش براي غلبه بر نگهبانان امنيتي مسجد از ديوارهاي آن بالا رفته و مسجد را

تصرف مي كنند. آنها مقادير زيادي مواد منفجره مسلسل و هفت تير در اختيار داشتند. بيست و نه نفر مسؤوليت اين عمليات را پذيرفتند.

21 سپتامبر 1983: دادگاه اسراييل 29 يهودي تروريست را _ كه شش ماه قبل به مسجد حمله كرده بودند _ تبرئه كرد.

27 ژانويه 1984: در يكي از بزرگ ترين توطئه هاي صورت گرفته براي آتش سوزي و نابودي مسجد، تروريستهاي يهودي مجهز به 114 كيلوگرم مواد منفجره شامل چندين نارنجك جعبه ديناميت و 12 خمپاره تلاش مي كنند تا مسجد را به آتش بكشند و نابود سازند. آنها تحت رهبري خاخام «موشه لوينگر»، از يهوديان راديكال بودند.

1994: دولت اسراييل «ديويدسون ، نماينده مجلس اسراييل را _ كه داراي بالاترين مقام در مؤسسه مذهبي آترت مي باشد _ به عنوان مشاور شهرداري در زمينة اموال فلسطينيان انتخاب مي كند. اين امر نشان دهنده رابطة تنگاتنگ دولت اسراييل با سازماني است هدف اصلي آن نابودي مسجد مي باشد.

سپتامبر 1996: مؤسسه آترت از طريق دلارهاي يهوديان ثروتمند آمريكا، مانند ميليونر اهل ميامي «ايروينگ موسكوتيز» تونلي را كه در طي عملياتهاي شبانه به طور مخفي احداث شده و كل مجموعه الاقصي را دربر مي گيرد گشود. اين تونل جدال برانگيز، شعله نبرد سختي را برافروخت كه منجر به مرگ 60 فلسطيني و 15 سرباز اسراييلي گرديد. نخست وزير وقت اسراييل بنيامين نتانياهو و رهبران مسيحيان بنيادگرا، مفتخرانه از اين تونل بازديد كردند.

18 اكتبر 1998: گرشون سلومون با همراهانش در حالي كه پرچمهاي اسراييل را تكان مي دهند و در شيپور مي دمند به مناطق نواحي مسجد مي رود. سلومون گفت «زمان بازسازي معبد يهود فرا رسيده است . وي براي تأكيد بر اين

گفته كاميوني حامل 4 تن سنگ مرمر را براي ساخت معبد جديد پارك كرده بود. پي نوشتها:

1. Gershol Solomon.

2 . Bobby Brown.

3 . Stanley Goldfoot.

4 .:Gush Emunim جنبشي يهودي كه حامي اسكان يهوديان در يهوديه و سامريه است

5. Ateret Cohanim.

6 . Shlomo Goren.

7 . Yoel Lemer.

8 .Kach Movement ، جنبش افراطي جناح راست كه توسط خاخام «مايركهين پي ريزي شد و به صورت غير قانوني از سوي پارلمان اسراييل مورد حمايت قرار گرفت و به اجراي سياستهاي افراطي گرايانه پرداخت

نثار فاطمه س در جشن غدير

امام رضا(ع از پدرش موسي بن جعفر(ع از جدش امام صادق ع نقل مي فرمايد كه فرمود:

روز غدير نزد اهل آسمان مشهورتر از اهل زمين است

خداوند تعالي در بهشت قصري خلق فرموده كه بناي آن خشتي از نقره و خشتي از طلا است در آن قصر صد هزار اتاق سرخ رنگ و صد هزار خيمة سبز رنگ وجود دارد و خاك آن از مشك و عنبر است در آن قصر چهار نهر جاري است نهري از شراب و نهري از آب و نهري از شير و نهري از عسل در كناره هاي اين نهرها درختاني از انواع ميوه ها قرار دارد، و بر آن درختان طيوري هستند كه بدنهاي آنها از لؤلؤ و بالهايشان از ياقوت است و به انواع صداها مي خوانند.

روز غدير كه فرا مي رسد اهل آسمانها وارد اين قصر مي شوند و تسبيح و تقديس و تهليل مي گويند. آن پرندگان هم به پرواز درمي آيند و خود را به آب مي زنند و سپس در آن مشك و عنبر مي غلطند. آنگاه كه ملائكه جمع شدند بار ديگر به پرواز درمي آيند و آن عطرها

را بر آن مي پاشند.

ملائكه در روز غدير «نثار فاطمه 1 را به يكديگر هديه مي دهند. وقتي آخرين ساعات روز غدير فرا مي رسد ندا مي آيد: به مراتب و درجات خود برگرديد كه به احترام محمد و علي تا سال آينده در چنين روزي از لغزش و خطر در امان خواهيد بود.

پي نوشت

*اسرار غدير، به نقل از بحارالانوار، ج 37، ص 163 .

1 .نثار فاطمه همان ميوه هاي درخت طوبي است كه در شب زفاف حضرت به امر الهي از آن درخت در آسمانها پخش شد و ملائكه آنها را به عنوان يادگار برداشتند. (بحارالانوار، ج 43، ص 109).

پرسش شما، پاسخ موعود

آيا در ميان سيصدوسيزده ياران خاص امام زمان ع از ايرانيان نيز كساني وجود دارند؟ و به طور كلي نقش ايرانيان در ظهور امام مهدي ع چيست

آنچه از روايات فهميده مي شود اين است كه اين سيصد و سيزده تن از ياران اصلي حضرت مهدي ع بوده و فرماندهي سپاه ايشان را برعهده دارند و داراي ويژگيهاي خاصي نظير ايمان قوي اخلاص توانايي بالاي مديريتي آگاهي به دين اسلام هستند تا بتوانند از عهدة مسؤوليت سنگيني كه به عهده دارند، برآيند. و البته نكته قابل ذكر ديگر اينكه تنها برخي از اين افراد در زمان ظهور امام زمان ع حيات دارند و تعدادي از آنها انسانهاي پاك و شايسته اي بوده اند كه قبل از دوران ظهور زندگي مي كرده اند و لذا با ظهور حضرت حجت ع حياتي دوباره يافته و رجعت مي كنند. از جمله اين افراد، اصحاب كهف مؤمن آل فرعون و مالك اشتر را مي توان نام برد. رواياتي وجود دارد كه به طور اجمال

اشاراتي به سرزمينهاي اين افراد داشته و از ايران شام يمن حجاز و عراق و ديگر نقاط به عنوان محل زندگي آنها نام برده است البته رواياتي هم داريم كه با تفصيل بيشتر، حتي اسامي و محل زندگي آن سيصد و سيزده تن را ذكر كرده است ناگفته نماند اين دسته از روايات چندان مورد اعتماد نبوده و بعيد نيست كه توسط قصاصون ساخته شده باشد. به طور مثال در روايتي كه از اميرالمؤمنين ع نقل شده ايشان اسامي و محل زندگي آنها را چنين بيان فرموده اند: ... فقال رجلان من البصرة و رجل من الاهواز، و رجل من عسكر مكرم .. 1 . به دليل طولاني بودن حديث و براي شاهد مثال تنها به ذكر شهرهايي از ايران كه در حديث ذكر شده و افرادي از آن شهرها جزء سيصد و سيزده ياور امام زمان ع شمرده شده اند، اكتفا مي شود: از اهواز، سيراف شيراز، اصفهان ايذه نهاوند، همدان قم خراسان آمل گرگان دامغان ساوه طالقان قزوين فارس ابهر، اردبيل مراغه خوي سلماس شيروان مرداني به اين افتخار نايل مي شوند كه از برخي شهرها بيش از يك نفر انتخاب شده است به طور مثال ده نفر از قم چهار نفر از اصفهان بيست و چهار نفر از طالقان و.. لذا با فرض پذيرش اين دسته از احاديث مي بينيم كه تعداد زيادي از ياران خاص (313 نفر) امام عصر(ع از شهرهاي مختلف ايران مي باشند. اما

علاوه بر اين 313 نفر كه بزرگاني هستند كه قرار است فرماندهي سپاه و ادارة بخشهاي مختلف حكومت حضرت ع را به عهده بگيرند، مؤمنان بسياري نيز وجود دارند كه در آخرالزمان به زمينه سازي براي ظهور پرداخته و با ظهور حضرت مهدي ع به ياري ايشان مي شتابند. در اين دسته از روايات مربوط به زمينه سازي حكومت آن بزرگوار، ايرانيان سهم بسزا و غير قابل انكاري دارند. روايات حكومت زمينه سازان ايراني به دو مرحله مشخص تقسيم مي شود:

1. آغاز نهضت آنان به وسيله مردي از قم كه حركتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدي ع است

2. ظهور شخصي در ايران به نام سيد خراساني و فرمانده نيروهاي او، شعيب بن صالح كه به اختصار چند روايت در اين باره ذكر مي شود. از امام كاظم ع روايت شده كه فرمودند:

مردي از قم مردم را به سوي خدا دعوت مي كند، افرادي گرد او جمع مي شوند كه قلبهايشان همچون پاره هاي آهن ستبر است كه بادهاي تند حوادث آنان را نمي لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمي ترسند. اعتماد آنها بر خداست و سرانجام كار از آن پرهيزكاران است 2 عفّان بصري از امام صادق ع روايت كرده و گفت

امام ع به من فرمود: آيا مي داني از چه رو اين شهر را قم مي نامند؟ عرض كردم خدا و رسولش آگاهترند. فرمود: همانا قم نامگذاري شده براي اينكه اهل قم اطراف قائم ع گرد آمده و با وي قيام مي نمايند و در كنار او ثابت قدم مانده و او را ياري مي كنند. 3 حديثي نيز از منابع اهل سنت از حضرت

علي ع نقل شده است كه فرمود:

خوش به حال طالقان خداوند متعال داراي گنجهايي در آنجاست كه نه از طلاست و نه از نقره اما در آن خطه مرداني وجود دارند كه خدا را آن طور كه شايسته معرفت است شناخته اند و آنان ياران مهدي در آخرالزمان مي باشند. 4 البته آنچه به نظر مي رسد اين است كه مراد از اهل طالقان اهل ايران است نه فقط منطقه طالقان لذا با دقت در رواياتي كه در زمينة نقش ايرانيان در زمان ظهور وارد شده نمي توانيم در نقشي كه آنان در مهيا نمودن مقدمات حكومت حضرت مهدي ع دارند، مناقشه نماييم ماهنامه موعود شماره 50 پي نوشتها:

1 .الشيخ مهدي حمد الفتلاوي علامات المهدي المنتظر في خطب الامام علي و رسائله و أحاديثه ص 275.

2 .علي كوراني عصر ظهور، ص 237.

3 .همان ص 239.

5 .همان ص 258.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109