ماهنامه موعود48

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1383

عنوان و نام پديدآور:شماره 48 - آبان 1383/ ماهنامه موعود .

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان ، 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 48 - آبان 1383

توقيع مبارك حضرت صاحب الامر(ع ) به افتخار جمعي از شيعيان

ميان جماعتي از شيعيان و پسر ابي غانم قزويني در مورد جانشيني حضرت امام حسن عسكري (ع ) اختلاف افتاد. پسر ابي غانم گفت : امام حسن عسكري (ع ) در حالي كه فرزندي پس از خودشان نداشتند ] بدون يادگار و جانشين [ درگذشتند. سپس ] توسّط يكي از نوّاب خاصّ [ عريضه اي به پيشگاه مقدّس حضرت وليّ عصر ارواحنا له الفداء تقديم نمودند. در پاسخ حضرت بقيّة الله(ع ) چنين فرمودند:

به نام خداوند بخشايندة مهربان . خداوند همة ما و شما را از گمراهي و فتنه ها با عافيت نجات دهد و به ما و شما روح يقين ] به خداوند و رسول و قرآنش [ عنايت فرموده ، از بدانديشي در انتخاب راه زندگي و تحوّل به سوي بديها در پناه خودش حفظ فرمايد. به من خبر رسيد كه گروهي از شما دربارة وليّ امر و امام زمان خويش دچار شكّ و حيرت شده ايد. از اين جهت غمگين شدم ولي نه براي خودم بلكه براي شما، و ناراحت شدم البتّه براي خود شما نه براي ما.

زيرا خداوند متعال با ماست و ما به جز ذات مقدّس وي به چيزي نياز نداريم و حقّ همه جا با ماست . بنابراين ، اگر گروهي ] يا همة مردم دنيا [ با ما قطع رابطه كنند، هرگز در ما وحشتي ايجاد نمي كند. براي چه و به چه جهت دچار وحشت شويم در حالي كه خداوند متعال ، ما خاندان رسالت و امامت را به يد

قدرت خويش خلق و در مكتب مخصوص خود تربيت فرموده است و همة موجودات به طفيل وجود ما و يا بر حسب خواست ما آفريده شده اند؟

اي گروه شيعه ! چه موجب شده است كه در وجود ما شكّ و ترديد كنيد و در حيرت باشيد؟ آيا فرمايش خداوند متعال را در قرآن كريم نشنيده ايد كه فرموده است : «اي كساني كه ايمان آورده ايد! فرمان خداوند و رسول گرامي او و صاحبان امر ] ولايت [ را اطاعت كنيد»؟

آيا از آثار وجودي و اخبار آنچه كه براي ائمّة معصومين شما از گذشتگان و آنان كه باقي هستند پيش آمده است و روايات ايشان بي اطّلاع ايد و نمي دانيد؟

(شيعه بايد از آنچه براي ائمّه (س ) پيش آمده است ، اگر چه به طور اختصار و اجمال ، آگاهي داشته باشد و از اين رهگذر ائمّة معصومين (ع ) را بشناسد.)

آيا نديديد خداوند متعال چگونه از بدو خلقت آدم پناهگاه و معقل و پرچمهاي هدايتي براي شما قرار داد؟ (كنايه از سلسلة جليلة انبياء و اولياء است .) هر گاه يكي از پرچمهاي هدايت به زمين مي افتاد پرچمي ديگري به اهتزاز در مي آمد و هر زمان كه يكي از ستارگان درخشان آسمان توحيد و نبوّت و امامت غروب مي كرد ستارة فروزان ديگري به جاي او طلوع مي نمود. پس آنگاه كه پدرم از دنيا رفت گمان كرديد كه خداوند بزرگ دين خود را باطل و بي سرپرست گذاشته و رشتة ارتباط بين خود و مخلوقاتش را قطع كرده است . نه چنين است . نه در گذشته اين طور شده و نه در آينده اين طور خواهد شد، بلكه ارتباط ميان خداوند و مخلوقاتش تا روز قيامت همواره برقرار خواهد بود، اگرچه

دشمنان خداوند از اين امر كراهت داشته و ناراحت باشند.

پدرم حضرت امام حسن عسكري (ع ) سعادتمندانه و در حالي كه روش آباء و اجداد گرامي اش را دقيقاً در زندگي خويش و همة مردم پياده فرمود، از اين جهان در گذشت . وصايا و علم آن حضرت در نزد ماست كه جانشين و ادامه دهندة راه او هستيم . هر كس كه در امر امامت با ما منازعه كند، ستمگر و گناهكار است و هر كه اين مقام را ادّعا كند كافر است . و اگر نه اين بود كه امر خداوند بر همه غالب است و سرّ بزرگ الهي نبايد فاش گردد، مسلّما ما حقّ خود را بر شما چنان ظاهر مي كرديم كه عقل شما آن را درك كرده ، شكّ و ترديدتان از بين برود. و البتّه هر چه كه خداوند اراده فرموده ، همان خواهد شد. براي هر مدّتي ، كتاب مخصوصي است ] كه در عالم غيب نوشته شده است . [ (شايد اشاره به مدّت غيبت و زمان ظهور باشد كه خداوند به آن آگاه است و البتّه خود آقا، حضرت بقيّة الله، روحي له الفداء، هم مي دانند كه چه زماني ظهور خواهند كرد و بايد بدانند.)

از خدا بترسيد و تقوي ' پيشه كنيد و امر ] امامت [ را به ما وا گذاريد كه صدور آن بر ماست همان گونه كه همة لطفهاي آن از جانب ماست (تمام خيرات از جانب ماست ).

در برداشتن پرده از اسراري كه بر شما پوشيده است ، نكوشيد واز راه راست منحرف نشويد و به سمت راست و چپ متمايل نگرديد. هدف و مقصد خود را بر اساس دوستي و محبّت با ما قرار دهيد (يعني

هدف شما، ما باشيم ) و راه روشن را دنبال كنيد. آنچه لازمة محبّت و نصيحت بود به شما گفتم و خداوند بر من و شما گواه است . و اگر نسبت به شما محبّت نداشتيم و به خاطر ترحّم و شفقت نبود، حتماً سخن گفتن با شما را ترك مي كرديم . و البتّه كه تعدَّي ستمگران پرخور به حقوق ما، براي امتحان ، است .

آن ستمگري كه در مقابل خداوند بزرگ سركشي كرد و مدّعي مقامي شد كه براي او نبود ] و ادّعاي امامت كرد [ (شايد اشاره به ادّعاي جعفر باشد) و در مقابل كسي كه اطاعت از او واجب بود، ايستاد. و در جريان غصب حقّ مسلّم دختر رسول خدا(ص ) (غصب فدك )براي من يك نوع تأسّي و پيروي وجود دارد و آن نادان به زودي نتيجة عمل پست خود را خواهد ديد و كفّار نيز جايگاه خود را در جهنّم خواهند ديد. خداوند ما و شما را از جميع بليّات و آفات و بديها محفوظ دارد، و او بر همه چيز تواناست و او نگهبان و حافظ ما است . و بر همة اوصيا و اوليا و بندگان صالح خداوند به ويژه بر محمّد و خاندان پاك او سلام و درود باد.

پياده ها، موج سوارها و...

اسماعيل شفيعي سروستاني

پس از بهمن 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي ، در ميان عموم مردم رويكرد خاصي به مذهب و مطالعة كتب مذهبي ديده مي شد. به خانة هر يك از دوستان و آشنايان كه وارد مي شدي قفسه اي مملو از كتابهاي گوناگون تاريخي ، كلامي و اجتماعي توجه تو را جلب مي كرد. عموم مردم اسامي ابوذر، ياسر، ميثم ، روح الله، سميه ، محدثه و امثال اينها را براي نوزادان خود انتخاب

مي كردند. پيامد همين اقبال عمومي مردم بود كه تمايل به تربيت و تعليم مذهبي كودكان و نوجوانان هم رو به فزوني نهاد. واقعه اي كه سبب شد از در و ديوار شهر چون قارچ نويسنده و ناشر مذهبي سربرآورد و كتابهايي كه هر يك گوشه اي از تاريخ زندگي مردان مثبت و منفي صدر اسلام را به تصوير مي كشيدند. كتابداران و مربيان و متوليان امور آموزشي نيز بدون آنكه كم ترين ابزار كنترل و نظارت در اختيار داشته باشند قفسه ها را از كتابهايي از اين دست انباشتند. نتيجه كار معلوم بود. بروز بسياري آموزه هاي بي اساس در ذهن و زبان كودكان و نوجوانان ، بسط برداشتهاي سطحي از دين و بالاخره ظهور تدريجي نوعي زدگي از اين كتابها. واسپس اينهمه سال تا امروز هم هيچ اقدام جدي و قابل تأملي دربارة ساماندهي امر مهم و اساسي ويژه كودكان و نوجوانان صورت نپذيرفته است ؛ به عبارت ديگر شهر بزرگ فرهنگ و ادب نونهالان ما همواره بي دروازه و دروازه بان مانده است .

در طول تمامي سالهاي دهة 60 و 70 جاي خالي آثاري جدي كه موضوع و محتواي خود را فرهنگ مهدوي قرار داده باشند، قلب هر معلم و مربي دردآگاهي را مي آزرد. جمله نويسندگان ، خطيبان و ناشران فرهنگي _ مذهبي يا احساس نياز در اين باره نداشتند و يا در واهمة تند و تيز متهم شدن به وابستگي مستقيم و غير مستقيم به انجمن حجتيه به تدريج گفت وگو از قوي ترين عنصر حيات بخش فرهنگ اسلامي را در حاشيه بردند. در چنين موقعيتي هر كس رقيب خويش را با همين اتهام از ميدان به در مي كرد؛ بي آنكه در همان ايام بسياري از آناني كه اظهار

دلسوزي و احساس تكليف در برابر اسلام و انقلاب مي كردند كم ترين اطلاعي از سابقه ولاحقه انجمن و يا دلايل و زمينه هايي كه موجب طرد آنان از صحنة حيات سياسي و اجتماعي ايران اسلامي شده بود داشته باشند. شايد حسب همين ماجرا و عدم معرفت جدي دربارة جان مايه اعتقادي شيعه بود كه شمارگان نشر كتابهاي مهدوي به پايين ترين سطح خود _ نسبت به ساير كتابها _ رسيد. به همان سان كه هيچ نشريه اي به صورت مرتب و دوره اي تا سال 75-1374 عهده دار تبيين مباحث مهدوي و نشر اين فرهنگ در ميان مردم نشد. در حالي كه اين گفت وگو شرط ضروري بقا و دوام حيات ديني مردم و تكليف جملة مبلغان و نويسندگان و هنرمندان بود.

انتشار برخي آثار و از جمله مجلة موعود در نيمة دوم دهة هفتاد (1375) در كنار بسياري از حوادث و بحرانهاي گسترده كه عموم مردم جهان را متذكر آخرالزمان ، منجي موعود و رهايي بخش آسماني مي ساخت و ورود پاره اي فيلمهاي غربي كه حاوي همين مضامين بودند موجب شد تا عرضة آثار فرهنگي مهدوي و برگزاري نشستهاي ادواري و جلسات گفت و شنود جوانان روي به تزايد نهد و تمايل عمومي مردم دربارة حجت حيّ خداوند و مراجعه به آثار و كتابهاي مهدوي (خارج از ايام جشن نيمه شعبان ) به نحو چشمگيري آشكار شود.

اين اقبال عمومي كه به طور خاص محصول عنايت حضرت صاحب الزمان (ع ) بود نمي توانست قرين با بروز برخي تهديدها از بيرون و آسيبها از درون نباشد تا آنجا كه اكنون بيش از هر زمان اين تهديد و آسيب خود را نمايان ساخته است .

انتشار آثاري سطحي ، بازاري و ضعيف كه نوعي قشري گري ، خيالبافي و

انفعال را با اتكاء به ظرفيتهاي گستردة فرهنگ مهدوي ميان عموم مردم مي پراكنند.

طي سالهاي اخير اين آثار فهرست بزرگي از كتابها و برخي مجلات مهدوي را در خود جاي داده است . اين آثار از سادگي ، صرافت طبع و علاقة عمومي مردم به فرهنگ مهدوي و ساحت قدس حضرت صاحب الزمان (ع ) سوء استفاده مي كنند. چنانكه طي دويست سال اخير دول استعماري با فرقه سازي سعي در ايجاد انحراف و يا ساخت و پرداخت مصاديقي جعلي و دروغين از آن منجي موعود و بالاخره تضعيف پتانسيل قوي و حركت آفرين فرهنگ مهدوي كرده اند. آثار ياد شده افراد خاصي را مرتبط و منتسب به ساحت قدس حضرت _ ارواحنا له الفداء _ معرفي مي كنند و با سكوت زيركانه دربارة همة تهديدها و آسيبها باعث مي شوند تا توجه جملة جوانان و نوجوانان بيش از هر چيز معطوف شاعرانه ها، خوابها، ديدارها شود و با بسط نوعي بي تفاوتي دربارة حوادث و وقايعي كه كيان فرهنگي و جغرافياي خاكي اين سرزمين اسلامي را تهديد مي كند زمينه غفلت از خطرات و مخاطرات را فراهم سازند.

منحصر كردن شيوة بزرگداشت و پاسداشت جشن ميلاد نيمه شعبان در برگزاري مجالس شادي و چراغاني و توزيع نقل و شيريني يكي ديگر از آسيبهايي است كه زمينة غفلت را فراهم مي سازد.

در اين شيوه تماميت اهتمام در آخرين ساعات عصر پانزدهم شعبان به پايان مي رسد؛ بي آنكه شرط ضروري اين پاسداشت كه همانا نشر معارف مهدوي ، مصونيت بخشي به مردم در وقت بروز امواج فتنه ، ترديد و تهديد است ادا شده باشد.

اين نحوه از مجالس جشن و سرور، ناخواسته كناره گيري از حضور فعال در صحنه هاي مناسبات اجتماعي را القا مي كند و چشم

مردم را بر تهديدهاي نظامهاي استكباري و استعماري مي بندد.

نگاهي به فهرست برنامه هاي رسانه اي چون «صدا و سيما» در ايام برگزاري جشن ميلاد نشان مي دهد كه اين رسانة مهم و تأثيرگذار _ كه حضرت امام (ره ) از آن به عنوان دانشگاه عمومي ياد كردند _ با وجود داشتن امكاناتي وسيع بدون هيچگونه برنامه ريزي جدي و آمادگي شايسته به ناگاه در صحنه جشن و شادي مردم حاضر مي شود و با ارائه برنامه هايي ضعيف ، فاقد محتوي ، فاقد طرح كلان و منسجم و با اتكا به چند برنامة عجولانه و ترتيب مجالس ميهماني رنگارنگ با حضور چند هنرپيشه ، چند خواننده ، چند ورزشكار سر و ته ماجرا را هم مي آورد. در اين ميان اگر همت طبيعي مردم در برگزاري جشن و برپايي طاق نصرت و بساط سور و سات نبود معلوم نبود اينهمه شبكه راديويي و تلويزيوني در اين ايام چه مي كرد.

انصافاً تا كي مي توان از فلسفة غيبت ، و راز طول عمر امام سخن به ميان آورد؟! با اين نحوة گفت و شنود كدامين نسل را مي توان در برابر هجمه هاي بزرگ رسانه اي غرب _ كه عموماً توجه خود را معطوف آخرالزمان ، ظهور منجي و امثال اينها كرده اند _ بيمه كرد و يا معرفت ضروري و لازم را دربارة حجت حيّ خداوند در ميان مردم منتشر ساخت تا از مرگ در جاهليت در امان مانده باشند؟!

طي چند سال گذشته «سازمان تبليغات اسلامي » هر دو سال يك مرتبه اقدام به برگزاري يك نشست تخصصي مي كرد. نشستي كه تنها گروهي از خواص با كارت دعوت در آن راه مي يافتند آنهم با حضور برخي سخنرانان ردة بالاي سياسي كه حضورشان و ضرورت حفظ امنيتشان به

خودي خود مانع از حضور عمومي مردم مي شد، متأسفانه در سال جاري همين نشست هم به دلايلي كه از آن بي خبريم تعطيل شد.

گفت وگو از «منجي موعود» به ويژه در شرايط كنوني كه جهان در التهاب و بحران به سر مي برد و عموم مردم جهان در تمناي دستيابي به آن منجي روزشماري مي كنند و بالاخره در هنگامه اي كه غرب استكباري اين معنا را وسيله سلطه جويي بر كيان فرهنگي و جغرافياي سرزمينهاي اسلامي ساخته است شرط ضروري براي استمرار همة گفت وگوهاي نمايندگان فرهنگي جمهوري اسلامي در اقصي نقاط عالم است .

اين گفت وگوها نه تنها پرده از برنامه هاي شيطاني مسيحيان صهيونيست برمي دارد بلكه جملة ملل و از جمله مسيحيان كاتوليك ، ارتدكس و حتي جماعتي از مسيحيان پروتستان را مهياي همراهي با مسلمين و مقابله با صهيونيستها مي سازد. آن هم در زماني كه صدها نمايندگي فرهنگي با دريافت حقوقهاي ارزي عهده دار انجام تكليف بزرگ اند. اما، هيهات كه در همين ايام مهم برگزاري جشن ميلاد هيچ يك از متوليان امور فرهنگي در روابط و ارتباطات بين المللي طرحي و برنامه اي جامع ، آگاهانه و هدفدار را براي استفاده از فرصت پيش آمده ، افشاي جريانات استكباري و ايجاد وحدت رويه در ميان پيروان ساير اديان و ملل به بهانه گفت وگو از منجي موعود ارائه نكردند.

راستي وكيلان و وزيران براي تأليف قلوب رعايا، اظهار همراهي و حمايت از مستضعفان و درماندگان و نشان دادن رويكرد ولايي و عدالتخواهانه به انتظار كدامين روز و هفته نشسته اند؟ آيا گمان مي كنند اظهار محبت و عهد و وابستگي به ساحت مقدس حضرت ولي عصر(ع ) در چند پاكت نقل و شيريني و يا اهداي هدايايي مختصر به كاركنانشان خلاصه مي شود.

شايد افزايش

قيمت پاره اي از كالاهاي مصرفي و ارزاق عمومي مردم _ نان _ را بخشي از هداياي خويش در اين ايام مبارك به حساب آورده اند.

نيمه شعبان ذكر بلندي است كه صاحبان قدرت را در اصلاح امور، تطبيق عملكردها با معايير ائمه دين (ع ) و توجه به رويكردهاي ژرف عدالتخواهانه متذكر مي شود. افسوس كه در هيچ يك از سالهاي گذشته حداقل به مناسبت نيمه شعبان لايحه اي ، قانوني ، دستورالعملي و تبصره اي براي رسيدگي به حال يتيمان آل محمد(ص ) و پرسش از جايگاه عدالت در مناسبات عمومي مردم و يا حتي حمايت از فعاليتهاي فرهنگي مهدوي و كمك به گسترش آنها ارائه نشده است . گويي در نزد اينان ميان روز جهاني كودك و روز ولادت حضرت حجت حيّ، بقية اللهالاعظم ، هادم ابنيه شرك و نفاق و واسطه فيض حضرت رب الارباب هيچ تفاوتي نيست .

همة آنچه ذكر آن رفت بخش كوچكي از غفلتهاي ماست كه شايد بتوان آنهمه را در عناوين زير خلاصه كرد:

1. شرايط تاريخي ويژه اي كه در آن به سر مي بريم ؛

2. وضعيت رواني و عاطفي شكنندة جمعي مردم ساكن در اين جغرافياي خاكي ؛

3. ضرورت ايجاد بستر مناسب روحي در مردم براي مقابله جمعي با توطئه هاي بالفعل و بالقوه ؛

4. بازسازي فكري و اخلاقي جوانان در عصر بحران هويت و فرهنگ مبتني بر آخرين و بزرگ ترين سرمايه فرهنگي اين ديار؛

5. انجام تكليف بزرگ مبتني بر آموزه هاي ديني در عصر غيبت و غفلت كسب معرفت دربارة حجت خدا و تليغ سيره و سنت ايشان ؛

6. ضرورت آگاهي بخشي بزرگ براي در امان ماندن مردم از گرداب شبهات و ترديدها در آستانة ظهور.

اين سخنان ممكن است كساني را بيازارد اما، تذكار از روي دوستي و شفقت و به قصد

زدودن گرد و غبار غفلت صد مرتبه بهتر است از كين جويي جماعتي مكار كه با اظهار دوستي و قرابت چهرة حقيقي خود را مي پوشانند و گاه در هيأت خادم مردم حسابهاي بانكي خود را از بيت المال پر مي سازند و با تحكيم پايگاه اقامتي خود در خارج از ايران مترصد اولين فرصت مهاجرت مي شوند و يا با استفاده از فرصتها با انواع حيل زمينه هاي بي اعتمادي و عدم ثبات و امنيت را در كشور اسلامي ما فراهم مي سازند. والسلام

سردبير

جمعه اي گذشت

حسن بياتاني

بفغض در گلو

پلك ، بسته ام

عصر جمعه است

دل شكسته ام

از وصال تو

دل نمي كنم

طعنه ها ولي

كرده خسته ام

كوچه را ز شوق

صفبح رففته ام

در خيال خود

با تو بارها

راز گفته ام ...

باز شد غروب

تو نيامدي

دل گرفته ام

مانده ديدة ، اشكبار من

منتظر به دشت

منتظر به راه

جمعه هم گذشت

شهسوار من !

باز خسته ام

دل شكسته ام

سينه پر ز آه

هر دو ديده تر

دل پر از اميد

تا مگر رسد

جمعه اي دگر

يا كه يك خبر

كاش در غمت

مي شفدم شهيد

يا نوازشي

از تو مي رسيد

بي تو از جهان

دل گسسته ام

حرفف اين و آن

كرده خسته ام

مثل سينه ام

پفر ز ناله اند

كوه و دشت و رود

ميخ و سنگ و چوب

طور ديگري است

جمعة غروب

توي شهر ما

_ شهر كينه ها _

توي آسمان

توي سينه ها

دود و دود و دود

زودتر بيا

شهريار من

زودف زودف زود

شهسوار من !

دل شكسته ام

مي نهم دگر

سر به كوه و دشت

شنبه اي رسيد

جمعه اي گذشت

روز بيست و يكم ماه رمضان ، روز قتل خاتم پيامبران است

آيت الله العظمي وحيد خراساني

اشاره :

آيت الله العظمي وحيد خراساني ، روز يكشنبه ، نوزدهم مهرماه برابر با 24 شعبان المعظم ، در آخرين جلسه درس خارج اصول پيش از ماه مبارك رمضان ، طي بياناتي به تبيين اهميت اين ماه مبارك پرداختند. آنچه در پي خواهد بخشهايي از اين بيانات است :

ايشان خاطر نشان ساختند:

مهم اين است كه قدرتي در آدمي پيدا شود كه بتواند پوستها را بكند و مغز حقايق را بيرون بياورد و اين مقام ، اكسير احمر است و حقيقت فقه ، اين است ، «ليتفقّهوا في الدين » 1 . گاهي تعبير مي شود به درايت روايت ؛ گاهي تعبير مي شود به فقه آيه و حديث ؛ گاهي تعبير مي شود به ادراك معارف كلمات اهل بيت (ع ) و غرض نهايي از علم آموزي ، وصول به اين حد است .

معظم له با اشاره به تعبيرات عجيب رسول اكرم (ص ) در مورد ماه رمضان المبارك تصريح نمودند:

تعبيرات پيغمبر(ص ) درباره ماه رمضان بهت انگيز است . من به يك كلمه اشاره مي كنم ، «أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة »، 2

اين روايت را همه خوانده ايم ، اما چه نكته اي در اين كلمات نهفته است ؟ نَفَس ، امري غير اختياري است ؛ خواب هم امري غير اختياري است ، وقت خواب ، همة قوا معطل و مختل مي شود، حال چه قدرتي است در اين ماه كه امر غيراختياري را مبدل مي كند به اختياري ؟ آنهم به گونه اي كه عقل را به حيرت واداشته است .

ايشان بالاترين درجه معرفت الله را «تسبيح » دانسته و افزودند:

در سورة «أعلي » آمده است : «سبّح اسم ربّك الاعلي الذي خلق فسوّي ». در ركوع و سجود، آنچه كه مقرر شده ، تسبيح است . حالا بايد ديد خود تسبيح چه حقيقتي است ؟ افسوس كه ما به اين حقايق ، آنچنان كه بايد توجه نكرده ايم و نفهميده ايم چه جواهري در اين كلمات نهفته است .

در تسبيحات أربعه مي خوانيم : «سبحان الله و الحمدلله، ولا إله إلاّ الله و اللهاكبر». با اين كه اهم تمام كلمات ، كلمة توحيد است و طهارت و اسلام به توحيد است ، چگونه است كه در اينجا اول ، سخن از تسبيح است و «سبحان الله» ، اول آمده است . سفوَري در قرآن به نام «مسبّحات » هست . همه اين سوره ها شروعشان با تسبيح است : «سبّح لله ما في السموات و ما في الارض ...» 3 و يا «يسبّح لله ما في السموات ...» 4 .

آيت الله العظمي وحيد به گونه هاي مختلف تسبيح در سوره هاي مسبّحات قرآن اشاره كرده و افزودند:

يك قسم به صيغه ماضي آمده است ؛ مثل سورة حديد: «سبّح لله ما في السموات ...» ؛ گونه ديگر به صورت مضارع آمده است ؛ مثل سورة جمعه : «يسبّح لله ما في السموات ...» ؛ و يك قسم به صورت امر وارد شده است : «سبّح اسم ربّك الاعلي ...» 5 ؛ و در هر سه صورت ، اين ماده (سبح )

آمده است ، كه در هر كدام از اينها ابوابي از حكمت نهفته است .

معظم له خاطر نشان ساختند:

ماه رمضان خاصيت اكسيري دارد. اكسير يعني چه ؟ اكسير، عملي است كه آن عمل به هر چه كه برخورد كند، آن شي ء مبدل به كيميا مي شود. حال بايد ديد خود اين اكسير چيست كه جوهر را به صورت ذاتي و با يك برخورد، عوض مي كند.

اين همان كبريت احمر است كه در روايات به آن اشاره شده است و از شاگردان امام ششم (ع )، يك نفر آن را مي دانست و او «جابر بن حيّان » بود كه صاحب اكسير شده و امام (ع ) اكسير را به او آموخته بود. خاصيت اكسير اين است كه اگر به آهن برخورد كند؛ آهني را كه سالها بايد در معادن فعل و انفعالات در آن صورت بگيرد تا تغيير كند، در يك لحظه ، تبديل به طلاي احمر مي نمايد؛ لذا خاصيت ماه رمضان ، اين گونه است كه نَفَسهاي ما را تبديل به تسبيح مي كند؛ يعني ما تسبيح نگفته ايم ولي نفس ما تبديل به تسبيح مي شود.

ايشان در بخش ديگر سخنان خود پيرامون اقسام تسبيح ، يادآور شدند:

تسبيح بر دو قسم است ، يك وقت خود انسان تسبيح مي گويد و گاهي خدا تسبيح مي كند. به اين نكته خوب توجه كنيد، انسان كه تسبيح بگويد مي شود كار بشري ، اما وقتي در ماه رمضان همين بشر تسبيح مي گويد _ به دليل خاصيت عجيب اين ماه _ عقل در درك عظمت اين تسبيح ، حيران مي شود.

حضرت آيت الله وحيد در بيان ابعاد ديگري از تسبيح و ذكر خداوندي در اين ماه ، خطاب به روحانيان اظهار داشتند:

اگر كسي توفيق پيدا كند همين نفسي را كه تسبيح است به

اختيار خود در ذكر خدا صرف كند، آن وقت حساب كنيد كه آن ذكر چه اثراتي پيدا مي كند؟ هيچ چيزي را نمي توان با آن قياس كرد، اين بسيار مهم است و مهم تر آن است كه در ماه رمضان همين نفسي را كه تسبيح است ، در ارشاد يك جاهل ، تنبيه يك غافل و هدايت يك گمراه صرف نماييد، در اين صورت است كه ديگر قلم تمام نويسندگان ، از نوشتن اجر اين عمل عاجز خواهد بود.

معظم له تأكيد كردند:

كساني كه به شهر يا روستايي براي تبليغ دين مي روند، بايد بفهمند كه كجا مي روند و چه مي كنند و چگونه بايد آماده براي اين كار بشوند. هيچ مقامي بالاتر از اين نيست كه كسي ، گمراهي را به راه راست هدايت و بيگانه اي را با خدا آشنا كند و هيچ عملي عندالله اشرف از اين نيست كه كسي را كه از طريق امامت امير المؤمنين (ع ) منحرف شده است ، به اين طريق ، كه سبيل الله اعظم است ، وارد كند؛ پس اگر برويد در آن آبادي و روستا و اين نفس را در اين صرف كنيد، كه تارك الصلاتي را به سمت نماز بياوريد و غافل از خدايي را به خدا متوجه كنيد، فقط خدا مي داند كه چه ارزش و مقامي دارد.

آيت الله العظمي وحيد خراساني با اشاره به آيه «و أنذرهم يوم الحسرة إذ قضي الامر» 6 ، خاطر نشان ساختند:

مرحوم طبرسي عبارتي در تفسير اين آيه دارد كه بسيار بهت انگيز است . طبرسي در تفسير آيه آورده است كه آن روز، هر محسن و مسيئي ، در حسرت است . تعجب اينجاست كه هم خوبان و هم بدان در حسرت اند، آن كه بد است ، در

حسرت است كه چرا خوب نشدم و خوبان در هر مقامي كه هستند در حسرت اند كه مي توانستيم يك درجه بالاتر برويم ، چرا نرفتيم ؟ مي توانستيم يك نفر ديگر را هدايت كنيم ، چرا نكرديم ؟

معظم له در ادامه خطاب به مبلغان ، با ذكر اين نكته كه شما در ماه مبارك رمضان وظيفة خاصي برعهده داريد، افزودند:

بعضي از امور است كه در مورد آنها غفلت شده است ، وقتي كه غفلت هست ، مي توان عذر آورد اما اگر غفلت سر آمد، ديگر عذر، مقبول نيست . آيا مي دانيد ماه رمضان ، چرا اينگونه شده است ؟ اثر اين ماه از كجا پيدا شده است ؟ ريشه اين اثر اينجاست كه : «شهر رمضان الذي أنزل فيه القرآن » 7 .

شما عمري درس خوانده ايد و عوام نيستيد، آنچه اين ماه را از همه ماهها ممتاز كرده ، دو مطلب است : اول اين كه يك قرآن در اين ماه نازل شده است ، و يك قرآن در اين ماه بالا رفته است . نزول آن قرآن و عروج اين قرآن ، ماه رمضان را اكسير احمري كرده كه خاصيتش تغيير و دگرگوني نفسهاست . روز بيست و يكم رمضان وقتي از تشييع جنازه حضرت امير(ع ) برگشتند، امام حسن بن علي (ع ) منبر رفتند و فرمودند: «كسي از ميان ما رفت ، كه اولين نتوانستند بر او سبقت بگيرند و از آخرين هم كسي نمي تواند او را درك كند» 8 . اولين ، يعني آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسي و عيسي (ع )؛ يعني گوي سبقت را از همه ربوده است . اما مراد از آخرين چيست ؟ مراد، اوليايي هستند كه تا قيامت از اين معدن انسانيت پيدا شده و مي شوند. حضرت فرمود: كسي رفت كه در آخرين هم ، احدي ، او را

درك نمي كند. حالا بايد فكر كرد كه اين وجود مقدس چه كسي است ؟

ايشان در تبيين عظمت مقام و منزلت امير مؤمنان (ع ) اظهار داشتند:

چون قضيه مهم است بهتر است كه حديثي بگوييم از كسي كه : «الازهر» مصر، خواه يا ناخواه مجبور است در مقابل سخن او سر تعظيم فرود آورد. «احمد بن حنبل »، امام حنابله است . «شافعي »، كه امام شافعيه است ، در شأن امام حنابله ، اينگونه گفته است كه «من از بغداد بيرون آمدم و در آنجا كسي را افضل ، اعلم و افقه از احمد بن حنبل نيافتم !» حالا حديثي كه مي خوانم حديثي است كه چنين فردي ضبط كرده است . و لذا اگر منحرفان از ولايت ، ذره اي فهم و انصاف داشته باشند بايد عظمت مطلب را بفهمند. حديث اين است كه رسول خدا(ص ) فرمود: «يا علي ! اگر نه آن باشد كه مسلمانان درباره تو همان را بگويند كه مسيحيان درباره عيسي گفته اند، من در مقام تو چيزي مي گفتم كه وقتي راه بروي خاك زير قدم تو را به تبرك بردارند.»

خوب توجه كنيد، يك وقت ، علامه مجلسي اين سخن را نقل مي كند، ممكن است بگويند اغراق شده و يا حرفهاي ديگر، اما اينجا احمد بن حنبل اين سخن را نقل مي كند. معناي حديث اين است كه : يا علي ! اگر پرده از مقام تو برداشته شود همچنان كه مسيحيان بعد از نزول انجيل مبتلا به تثليث شدند و عيسي را تافته بافته از خدا پنداشتند، اگر من مناقب تو را بيان كنم ، مسلمانان هم به همان روز گرفتار مي شوند و دچار همان بليه خواهند شد.

اين روايت نشان دهنده آن است كه آنچه از فضايل مولا گفته شده در

مقابل آنچه كه كتمان شده ناچيز است . اين حكايت از ناگفته هاي پيامبر دارد، اما آنچه كه پيغمبر فرموده ، اين است كه البته اين را هم از احمد بن حنبل نقل مي كنم كه حجتي باشد براي مخالفان . به جهت عظمت مطلب اين نكته را هم اضافه مي كنم كه احمد بن حنبل همان است كه «ذهبي » درباره او مي گويد: «شيخ الاءسلام و سيد المسلمين في عصره !»؛ يعني اعتبارش نزد عامه بسيار بالاست ، از پيامبر اكرم (ص ) نقل مي كند كه : «هر كس اراده دارد آدم را ببيند در علمش ، نوح را در عزمش ، ابراهيم را در حلمش ، موسي بن عمران را در فطنتش و عيسي بن مريم را در زهدش ، فلينظر إلي علي بن ابي طالب .»

حضرت آيت الله وحيد خراساني با ذكر اين مطلب كه اگر گفته ها اين است ، پس ناگفته ها چه مي تواند باشد؟ افزودند:

به اتفاق تمام مسلمين ، سادات عالم ، وجود انبياي اولوالعزم هستند كه هر يك شاخصه اي دارند، شاخصة نوح ، «عزم » است ، شاخصة ابراهيم ، «حلم » است ، شاخصة موسي ، «فطنت » و شاخصة عيسي ، «زهد» اوست ، در واقع عصاره عالم ، اين چهار نفر هستند و طبق حديث ، عصارة اين چهار نفر، علي بن ابي طالب است .

معظم له با ذكر عبارت «السلام عليك يا أوّل مظلوم » از زيارت امير مؤمنان (ع )، به نقل از كتاب مصباح المتهجّد يادآور شدند:

مظلوميتي بالاتر از مظلوميت مولا تصور نمي شود. خود احمد بن حنبل از پيغمبر نقل مي كند كه عصارة تمام انبيا و مرسلين علي بن ابي طالب است . بعد همين فرد، حضرت را به عنوان خليفه چهارم مي پندارد! كساني كه كارشان تضييع حق علي بن ابيطالب است (ع ) اگر مي توانند به اينجا بيايند تا زير همين سقف براي دنيا معلوم شود كه شخص

دوم عالم ، اميرالمؤمنين (ع ) است . بالاترين خيانت در تاريخ بشريت اين است كه بين شخص دوم و شخص اول عالم وجود، به وسيلة ديگران فاصله بيندازيم . حال با اين مطالبي كه بيان شد، الازهر مصر و علماي عامه يا بايد بگويند حرف احمد بن حنبل اشتباه است يا بايد از اشتباهي كه كرده اند برگردند.

ايشان در بخش ديگري از بيانات خود با ذكر حديث «عليّ منّي و أنا من عليّ» ، از رسول اكرم (ص ) به نقل از «صحيح بخاري » و يادآوري جايگاه اين كتاب نزد اهل سنت ، اظهار داشتند:

صحيح بخاري بالاترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن مجيد است ، در قرآن ، «و أنفسنا و أنفسكم » 9 آمده و در صحيح بخاري ، «عليّ منّي و أنا من عليّ» .

آيت الله العظمي وحيد خراساني در ادامه ، با ذكر حديث ديگري از پيامبر كه فرمودند: «يا علي هر كس تو را بكشد مرا كشته است »، خاطر نشان كردند:

با اين آيات و رواياتي كه بيان شد، روز بيست و يكم اين ماه ، روز قتل خانم پيغمبران است . وظيفة همة شيعيان اين است كه در آن روز براي پيامبر(ص ) مجلس عزا بگيرند. اين روز، روز عزاي رسول الله است . اما دليل اين سخن چيست ؟ خود پيامبر دليل آورده اند، فرموده اند: «يا علي ! چون روح تو از روح من است . طينت تو از طينت من است ، بدن تو از من است ، جان تو هم از من است و روز مرگ تو هم روز مرگ من است ».

معظم له در پايان سخنان خود به روحانيان و مبلغان اظهار داشتند:

فرد فرد شما بايد امسال همه كوششتان اين باشد كه روز بيست و يكم ماه رمضان را به جهت احترام

به خاتم الانبيا و علي مرتضي (ع ) مجالس عزاداري برپا كرده و هيئات و مواكب در خيابانها به راه بيفتند تا شايد گوشه اي از حق ضايع شده اهل بيت (ع ) احقاق بشود.

ايشان در خاتمه با اشاره مجدد به آية «و أنذرهم يوم الحسرة إذ قضي الامر» ، يادآور شدند:

نه علمهايمان مشكل گشاست نه عملهايمان در ظلمت و وحشت قبر، حلال مشكلات ماست . هنگام جان دادن و شب اول قبر، فقط علي داريم و بس .

پي نوشتها:

* برگرفته از: افق حوزه (هفته نامه خبري حوزه هاي علميه )، دوشنبه 27 مهر 1383.

1 . سوره توبه (9) آيه 122.

2 . محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار، ج 93، ص 356.

3 . سوره حديد(57) آيه 1.

4 . سوره جمعه (62) آيه 1.

5 . سوره اعلي (87) آيه 1.

6 . سوره مريم (19) آيه 39.

7 . سوره بقره (2) آيه 185.

8 . «قبض في هذه الليلة رجل لم يسبتعه الاوّلون بعلم و لايدركه الا´خرون ...» (محمدباقر مجلسي ، همان ، ج 25، ص 214، ح 5).

9 . سوره آل عمران (3) آيه 61.

ضرورت بازنگري معارف مهدوي

گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين سيدكاظم طباطبايي و استاد سيدعليرضا حسيني

اشاره :

ظهور امام مهدي (ع ) به عنوان عدالت گستر موعود از همان سالهاي آغازين ظهور اسلام ؛ توسط پيامبر اكرم (ص ) و بعدها توسط ائمه گرامي اسلام (ع ) به مسلمين نويد داده شد و در عصر امامت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ص ) به اوج خود رسيد. از اين رو رفته رفته ، مجموعة قابل توجهي از روايات در زمينة موضوع تولد، غيبت و حوادث پيش و پس از ظهور امام مهدي (ع ) شكل گرفت كه راويان و محدثان شيعه و اهل سنت آنها را سينه به سينه نقل يا در كتابهاي خود ثبت نمودند. اما حوادث مختلف سياسي ، اجتماعي كه در طول تاريخ اسلام و در عصر خلافت امويان

و عباسيان رخ داد موجب شد كه اولاً برخي از روايتهاي نقل شده از معصومين با دقت و صراحت كافي به ما منتقل نشوند و ثانياً گروه ها و اقشار مختلف از جمله : دستگاه خلافت و صاحبان قدرت و منصب ، گروه هاي معارض و داعيه داران خلافت و حكومت ، مخالفان شيعه ، افراد متأثر از آموزه هاي يهودي و... با اغراض و انگيزه هاي مختلف به جعل (وضع ) 1 ، تحريف 2 و تدليس 3 در اين مجموعه روايات _ به ويژه روايات نقل شده از طريق اهل سنت _ دست بزنند تا بتوانند يا اين روايات را بر خود منطبق كنند؛ يا به وسيله آنها با جريان و خط اصيل امامت مقابله نمايند؛ يا اين كه با ارائه چهره اي مخدوش ، خونريز و خشونت طلب از امام مهدي (ع ) مردم را از انتظار آن حضرت برحذر دارند.

با توجه به آنچه گفته شد در عصر حاضر _ كه مردم بيش از هر عصر ديگر به باور مهدوي و فرهنگ انتظار روي آورده اند _ ضرورت بازنگري مجموعه معارف مهدوي بيش از هر زمان ديگر احساس مي شود و بر علما و انديشمندان حوزه ، به ويژه اصحاب رجال و حديث ، لازم است كه با همتي بلند و عزمي استوار به اين مهم همت گمارند و اين معارف را از مطالب ضعيف و باورهاي نادرست بزدايند.

براي تبيين هر چه بيشتر ضرورت موضوع يادشده خدمت دو تن از اساتيد حوزة علمية قم و صاحب نظران در حوزة علوم رجال و حديث رسيديم و در اين زمينه با ايشان به گفت وگو نشستيم .

آنچه در پي خواهد آمد حاصل اين گفت وگوست كه اميدواريم مورد توجه شما واقع شود.

شركت كنندگان در اين گفت وگو عبارتند از:

1. حجت الاسلام

والمسلمين سيد كاظم طباطبايي : ايشان علاوه بر تدريس در حوزة علميه قم و دانشكده علوم حديث ، در زمينة تدوين و نگارش علمي نيز فعاليت دارند كه از جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد:

الف ) مديريت علمي مؤسوعة الاءمام المهدي (ع ) و مجموعه احاديث فقهي كه در مؤسسة فرهنگي دارالحديث در دست تدوين است .

ب ) مشاركت در تدوين موسوعة الاءمام علي بن أبي طالب (ع ) في الكتاب والسنة والتاريخ ، 12ج و موسوعة ميزان الحكمة .

ج ) نگارش كتاب وفاق اجتماعي از ديدگاه احاديث .

د) كتابهاي منطق فهم حديث و علوم حديثي شيعه كه در آستانة انتشار است و دهها مقالة علمي در نشريات .

2. استاد سيدعليرضا حسيني : نامبرده مسئول گروه رجال «مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي » و داراي سابقة طولاني پژوهش ، تحقيق و تدريس در زمينه علوم ، رجال و حديث است . مهم ترين فعاليتهاي ايشان در سالهاي اخير به شرح زير است :

الف ) مديريت علمي و اجرايي نرم افزار رايانه اي دراية النور ويژه بررسي اسناد روايات كتب اربعة شيعه ، كه از سوي مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي عرضه شده است .

ب ) تحقق و تصحيح اسناد روايات كتاب الكافي ، كه با هدف انتشار متني مصحح و منقح از اين كتاب در مؤسسه فرهنگي دارالحديث در حال اجراست .

ج ) تدريس در زمينه حديث شناسي مهدويت در مركز تخصصي مهدويت .

مجموعه معارف مهدوي در مقايسه با مجموعة معارف ديني ما چه جايگاهي دارد و در چه مرتبه اي از اين معارف قرار مي گيرد؟

آقاي طباطبايي : شايد بتوان گفت در مباحث مربوط به امامت ، معارف مهدوي ، بالاترين حجم روايات را به خود اختصاص مي دهد؛ حتي نسبت به رواياتي كه در خصوص امام علي (ع ) وارد شده اند. نكتة مهم در اين زمينه اين است كه بسياري از اين روايات

كه به اصل بحث مهدويت پرداخته اند بين شيعه و سني مشترك است ؛ يعني جزء مشتركات ما با اهل سنت است .

اما اگر بخواهيم بگوييم كه در زمينة چه مباحثي روايات بيشتري وارد شده است ، بايستي به صورت جزئي تر بررسي كرد.

اصل ظهور امام مهدي (ع ) يا قيام ايشان ، از جمله مسائلي است كه جزء متواترات و مسلمات است ؛ يعني هم روايات شيعه و هم روايات سني در مورد آن بسيار ذكر شده است . اگر از نظر شيعه بخواهيم به اين قضيه نگاه كنيم ، رواياتي كه مي گويند پس از پيامبر(ص ) دوازده امام خواهند آمد يا رواياتي كه در آنها آمده است زمين هيچگاه خالي از حجت نيست _ كه از آنها استفاده مي شود در هر زماني ، امامي بايد حاكم باشد و يا حضور داشته باشد _ فراوان تر از ديگر روايات نقل شده اند و در بعضي موارد هم با اهل سنت اشتراك داريم .

در بعضي از مباحث ، روايات كمتري وجود دارد. اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه روايات مربوط به «اشراط الساعة » يا نشانه هاي نزديكي قيامت با روايات مربوط به نشانه هاي ظهور امام مهدي (ع ) در منابع خلط شده كه بايستي در مراحل بعدي تمييز داده شود. اجمالاً مي توان گفت در مباحث مربوط به امامت ، روايات امام مهدي (ع ) حجم انبوهي را تشكيل مي دهد.

در اين زمينه ، برخي از آمارها نقل مي شود كه مثلاً نزديك به شش هزار روايت در زمينة مباحث مهدوي نقل شده است كه اين رقم حجم بسيار بالايي از معارف ديني را دربر مي گيرد. نظر شما در اين مورد چيست و تا چه ميزان آن را درست مي دانيد؟

آقاي طباطبايي : پاسخ اين سؤال مقدار زيادي بستگي به تبيين

تعريف حديث دارد؛ چون در تعريف حديث اختلاف نظر وجود دارد. برخي معتقدند اگر متن واحدي از طرق گوناگون يا در كتابهاي متفاوتي نقل شده باشد چند روايت تلقي مي شود و برخي معتقدند كه نه يك روايت بيشتر محسوب نمي شود. مثلاً؛ روايات مشهور مربوط به ظهور امام زمان (ع ) كه در آن آمده است «إنّه يملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ماملئت ظلماً و جوراً» در مجموع كتب شيعي و سني از تعداد زيادي از معصومين (ع ) حتي خود امام زمان (ع ) نقل شده است . سه كتاب از صحاح ستّة و سي تا چهل مصدر از كتب ديگر اهل سنت نيز اين روايت را نقل كرده اند. حال اين سؤال مطرح مي شود كه آيا اين روايت مجموعاً يك يا دو روايت محسوب مي شود يا صد روايت ؟ اين اختلاف نظر باعث مي شود برآورد ما از تعداد روايات تغيير كند. اما مجموعاً مي توان گفت : اگر رواياتي را كه سند كاملاً مشابه دارند يكي قرار دهيم و رواياتي را كه سند يا متن متفاوتي دارند، چند روايت به حساب آوريم و همچنين روايات مربوط به ملاحم و فتن را جزء روايات امام مهدي (ع ) قرار دهيم ، تعداد چهار الي پنج هزار روايت دور از ذهن نخواهد بود. اما به هر حال اين تعداد با توجه به تعريف ما از حديث متفاوت خواهد بود.

اگر بخواهيم از مجموعة معارف مهدوي گزارشي ارائه دهيم و بيان كنيم كه چه مباحث و معارف فرعي در اين مجموعه معارف داخل مي شود، به چه مباحثي مي توانيم اشاره كنيم ؟

آقاي حسيني : تصور بنده اين است كه مجموعه مباحثي كه در روايات ما در زمينه مهدويت _ به شكل مستقيم و يا

غير مستقيم _ مطرح شده در هفت بخش قابل دسته بندي است :

1. رواياتي كه بيانگر استمرار امر امامت تا آخر زمان هستند. اين مفهوم در روايات بسيار متقن و معتبر كه از نظر تعداد نيز به حد تواتر مي رسند وارد شده است . گروهي از روايات اين بخش با اين بيان كه «زمينه هيچ گاه از حجت خالي نخواهد بود» و گروهي ديگر با اين بيان كه «زمين هيچ گاه خالي از عالم نيست » عهده دار بيان چنين مفهومي هستند.

ارتباط بين دو مفهوم «عالم » و «حجت » به گونه اي ظريف در اين روايات تبيين شده است و توجه بيشتر به آن در تبيين هر چه بهتر مقام امامت و امام و از جمله وجود مقدس حضرت ولي عصر _ ارواحنافداه _ بسيار سودمند است .

2. رواياتي كه به بيان تعداد امامان و اين كه آنها دوازده نفر هستند، پرداخته اند. در اين بخش به وضوح بر نسب اين امامان تصريح شده و همگي آنها از نسل وجود مقدس فاطمه زهرا(س ) دانسته شده اند. اشاره به وقايع خاص در مقاطع تاريخي حساس اين بزرگواران از ويژگي اين بخش از روايات است . اين بخش از قديمي ترين و محكم ترين روايات مباحث مهدويت به شمار مي روند.

3. رواياتي كه دلالت بر تولد وجود مقدس امام مهدي (ع ) دارند. اين روايات نيز به خوبي و از ديدگاه حقير از مطمئن ترين راهها به بيان اين امر پرداخته اند.

4. رواياتي كه به موضوع غيبت آخرين حجت خدا پرداخته و تصريح كرده اند كه آن حضرت در غيبتي طولاني به سر خواهد برد. در گروهي از اين بخش به عوامل و موجبات اين امر؛ يعني غيبت طولاني نيز اشاره شده است . اين گروه نيازمند مطالعه جدي به منظور عبرت آموزي جامعه

اسلامي است .

5. رواياتي كه در آنها به ضرورت و فضيلت انتظار و وظايف منتظران در دوران غيبت اشاره شده است .

6. رواياتي كه بيانگر نشانه هايي هستند كه قبل از ظهور و يا همزمان با آن پديدار خواهند شد.

7. رواياتي كه به ترسيم وقايع پس از ظهور پرداخته و نويد تحقق جامعه آرماني اسلام را مي دهند. جامعه اي كه عدالت در آن فراگير مي شود؛ استعدادهاي نهفته افراد آن به طور كامل به فعليت مي رسد و حركت به سوي كمال و خدا محوري در آن متجلي مي گردد.

آقاي طباطبايي ! شما اشاره فرموديد كه ما در مجموعة معارف مهدوي با طيف گسترده اي از روايات روبرو هستيم كه روايات مربوط به امامان دوازده گانه ، روايات مربوط به اصل ظهور امام مهدي (ع ) و نشانه هاي ظهور را شامل مي شود، حال مي خواهيم بدانيم در اين مجموعة گسترده از روايات و معارف مهدوي ، كدام مباحث به عنوان مشتركات و محكمات اين مجموعه به شمار مي آيد.

آقاي طباطبايي : مباحثي كه بين شيعه و سني مشترك هستند و مباحثي كه شيعيان در مورد آنها متفقند بايد از هم جدا شوند. بعضي از مباحث مشترك بين دو فرقه كه ظاهراً هيچ اختلافي در مورد آنها وجود ندارد، به اين شرح است :

1. اصل وجود حكومت جهاني امام مهدي (ع ) و اين كه حكومتي در آخرالزمان خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد؛

2. اين كه امام مهدي (ع ) از خاندان پيامبر(ص ) است ؛

3. اين نكته كه آن حضرت از نسل فاطمة زهرا(س ) هستند. اگر چه بني عباس رواياتي را جعل كردند كه آن حضرت را به خود نسبت بدهند. كه اين گونه روايات در متون روايي سنيها، البته در كتب ضعافشان ، وجود دارد؛

4. اين نكته كه امام

مهدي (ع ) از نسل امام حسين (ع ) هستند؛

5. بحث نزول حضرت عيسي (ع ) بعد از ظهور امام مهدي (ع )؛

6. اينكه دوران آن حضرت از جهت رفاه اجتماعي و نيز عدالت اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي ، قضايي ، يك دولت نمونه اي است .

در واقع ما با توجه به اين تكيه گاه محكم نقلي كه داريم كاملاً در اين زمينه ها مطمئن هستيم بنابراين ، هيچ اختلافي بين شيعيان در اين موارد وجود ندارد. اما در بعضي از موارد از جمله علائم ظهور، نوع علائم ، تعداد آنها و يا اين كه همه علائم محتوم هستند يا خير، در اين مورد روايات ما يك مقداري اختلاف دارند. سنيها روايات علائم ظهور به اين معنا ندارند؛ زيرا آنها غيبتي را تصور نمي كنند كه روايات علائم ظهور داشته باشند. در روايات آنها علائمي براي آغاز قيام و انقلاب امام مهدي (ع ) نقل شده است ، كه اگر آن علائم را بر علائم ظهور خودمان منطبق كنيم ، در اصل بحث علائم هم ما با آنها اتفاق نظر خواهيم داشت ، اما در مباحث ريزتر يك مقدار اختلاف است و هر چقدر اين مباحث جزئي تر شود نسبت اختلاف بيشتر خواهد شد و شايد هم در ميان روايات خود ما نيز اختلافي وجود داشته باشد كه احتياج به يك بحث علمي در تبيين و تدوين داشته باشد.

موارد اختلاف چه چيزهايي هستند؟

آقاي طباطبايي : اختلاف اصلي ما با اهل سنت در بحث غيبت است . ما معتقديم امام مهدي (ع ) متولد شده اند و در حال حاضر دوران غيبت را مي گذرانند و در زمان خاصي ظهور مي كنند، اما سنيها معتقدند امام مهدي در همان عصري كه ظهور مي كنند به دنيا مي آيند و لذا يك عمر طولاني را براي حضرت در نظر نمي گيرند. در

روايات ما به اين نكته كه امام دوازدهم از نسل پيامبر(ص ) از نوادگان امام حسين (ع ) و فرزند امام حسن عسكري (ع ) هستند و دوران غيبت طولاني دارند در موارد متعددي اشاره شده است . حتي روايات در اين مورد از حد استفاضه گذشته و به حد تواتر رسيده است .

جناب حسيني ! به نظر شما آيا مجموعه معارف مهدوي يا رواياتي كه در زمينة باور مهدي به ما رسيده است نيازمند پالايش و پيرايش هستند يا خير؟ و اگر پاسخ شما در اين زمينه مثبت است ، اين امر در چه زمينه هايي بايد صورت گيرد؟

آقاي حسيني : نخستين مسئله اي كه به عنوان ورودي مباحث و معارف مهدويت بايد به آن بپردازيم تبيين مبناي حديث شناسي در اين بحث است . گرايشي كه بر تاريخ حديث شيعه حاكم بوده به طبع شرايط مختلف ، يك گرايش فقهي است كه در پرتو اين گرايش بسياري از شاخه هاي مختلف معارف ما متأسفانه مورد بي مهري قرار گرفته است كه از جملة آنها مباحث مهدويت است . لذا پس از تبيين مبناي حديث شناسي در كل مباحث حديثي ، لازم است به تبيين مبناي حديث شناسي در بحث مهدويت بپردازيم ؛ زيرا ممكن است ما بتوانيم تفاوتي بين مباحث مهدوي و ديگر مباحث قائل شويم ؛ يعني ممكن است حتي اگر ما در مباحث فقهي هم قائل به مبناي حجيت «خبر واحد» شويم در مباحث مهدوي در آن تشكيك كنيم و قول ديگري را بپذيريم كه آن مبناي حجيت «خبر موثوقٌبه » يا اطمينان آور است . اگر ما اين بحث را بپذيريم ، مباحثي مثل اصل تولد، اصل مهدويت ، نسب حضرت ، ظهور ايشان ، جزء مطالبي هستند كه به هيچ عنوان قابل خدشه و ترديد نيستند و جايي كه

مورد بحث است بيشتر مباحث علائم ظهور است كه اين ظهور حتمي در چه مرحله اي محقق خواهد شد و چه پيش زمينه هايي در روايات ما براي اين واقعه تبيين شده است . به نظر بنده ، مهم ترين محوري كه در مباحث مهدويت جاي تأمل ، نقد و بررسي علمي دارد، بحث نشانه هاي ظهور است والاّ همانطور كه عرض كردم مباحثي مانند، اصل تولد، ظهور، غيبت طولاني و نسب آن حضرت جزء مسائلي است كه به هيچ عنوان نمي توان در مورد آنها خدشه اي وارد كرد.

آقاي حسيني آيا مي توان گفت كه مباني حجيت در معارف مهدويت به طور خاص و در مباحث اعتقادي به طور عام ، با مباني حجيت در مباحث فقهي ، متفاوت است . يا به بيان ديگر برخورد ما با روايات در فقه و مباحث اعتقادي تفاوت دارد؟

آقاي طباطبايي : اين مسئله يك بحث تخصصي است و جاي آن ، اينجا نيست . به نظر مي رسد كه حتي در فقه هم مبناي صحيح حجيت «خبر موثوقٌبه » است نه «خبر ثقه » و دليل حجيت خبر ثقه هم وثوق به خبر اوست . 4 يعني خبرثقه به جهت ثقه بودن مفخبفر آن تبديل به خبر «موثوق به » مي شود و حجيت پيدا مي كند. سيرة عقلا هم اينگونه است كه به خبر موثوق به اعتنا مي كند نه خبر ثقه . به همين جهت مي بينيم تمام كساني كه قائل به حجيت خبر ثقه هستند، خبر ثقه اي را كه مخالف با قرآن كريم باشد _ حتي اگر همة شرايط حجيت را دارا باشد _ به راحتي كنار مي گذارند و اصلاً آن را معارض با قرآن هم نمي پندارند و مي گويند اين خبر صادر نشده است ؛ يا اينكه آن را به گونه اي از معناي ظاهري

خودش خارج مي كنند. بنابراين ، در همه جا آن چيزي كه معتبر است خبر موثوق به است . در بحث خبر موثوق به مسئله اي كه بسيار مهم و محوري است و آن را در بحث خبر ثقه هم مي توان طرح كرد اين است كه اين خبر چه دلالتي براي ما دارد و در چه موردي وارد شده است ؟ گاهي اوقات مبحث بسيار مهم و محوري است و ما در اينجا سخت گيريهاي سندي و نقد محتوايي بسيار شديد انجام مي دهيم ؛ مانند بحث امامت يا خلافت بعد از پيامبر. گاهي اوقات نيز ممكن است مبحث چندان مهم نباشد. فرضاً، اين مسئله كه امام زمان (ع ) فرزند امام حسن عسكري هستند و متولد شده اند و در حال حاضر در غيبت هستند يك مسلة ثابت و مسلم است و در مورد آن هم سخت گيري مي كنيم ، اما در مورد اينكه نرگس خاتون ، مادر آن حضرت دختر پادشاه روم بود يا خير، نياز نداريم كه سخت گيري سندي اعمال كنيم ؛ زيرا هيچ كدام از اين دو قول تأثير چنداني بر اصل جريان مهدويت نخواهد گذاشت . بنابراين ، در مورد خبر موثوق به ما بايد با توجه به اهميت مدلول خبر، سخت گيريهاي سندي و محتوايي خودمان را يك مقداري كاهش و يا افزايش دهيم . بحثي كه به عنوان «تسامح در ادلة سنن » مطرح مي شود در واقع بازگشت به همين معنا مي كند. مثلاً اگر گفتند اين نماز يا اين دعا را در روز اول ماه رجب بخوانيد اين مسئله اي نيست كه انجام دادن يا ندادن آن ضرري به اعتقادات شخص وارد بكند. بنابراين ؛ در اينجا اگر كسي با توجه به اينكه خبري در اين مورد وجود دارد اين عمل را انجام دهد،

نشان دهندة حسن فاعلي او است . پس ثوابي كه به شخص داده مي شود بر مبناي حسن فاعلي او است نه حسن فعلي . اين مسئله به مدلول خبر و اهميت آن برمي گردد. نكته اي كه در مورد روايات كلاً بايد مدنظر باشد اين است كه ما بر خلاف اهل سنت _ كه كتابهايي با عنوان «صحاح » در اختيار دارند _ كه همة احاديث آنها را صحيح و غير قابل خدشه مي دانند _ معتقديم تنها كتابي كه در متن آن هيچ شك و شبهه اي نيست ، «قرآن كريم » است و روايات ما، چه روايات فقهي و چه روايات غير فقهي ، بايستي بررسي گردد و صحت و درستي آنها براي ما اثبات شود و اگر درستي آنها اثبات نگردد براي ما حجيت نخواهند داشت و معتبر نيستند. اما اين بدين معنا نيست كه هر روايتي كه صحت آن براي ما اثبات نشود، جعلي است . روايت ممكن است آن قدر صحيح و قويم باشد كه قابل اتكاء و استناد باشد و ممكن است به اين درجه از حجيت نرسيده باشد. بنابراين ممكن است ما اصل صدور روايت را اجمالاً بپذيريم اما با اين وجود نتوانيم آن را نقطة اتكاء و اعتماد خودمان قرار دهيم?

ماهنامه موعود شماره 48

پي نوشتها:

1 . «جعل » در لغت به معناي ساختن ، قرار دادن ، نهادن ، مبدل ساختن ، ديگرگون كردن و از حالتي به حالت ديگر درآوردن آمده است (ر.ك : علي اكبر دهخدا، لغتنامه ، ج 5، ص 6835) و در اصطلاح علم حديث به معناي ساخت حديث دروغين است ، شايان ذكر است كه در كتابهاي «علم الحديث » يا «علم الدراية » به جاي اين واژه بيش تر از كلمه «وضع » استفاده مي شود. به حديث دروغين

و حديثي كه راوي ، خود آن را ساخته باشد، حديث مجعول يا موضوع مي گويند. (ر.ك : كاظم مدير شانه چي ، علم الحديث و دراية الحديث ، ج 2، ص 89؛ سيدرضا مؤدب ، ص 113.

2 . معناي لغوي «تحريف » گردانيدن سخن و چيزي از جاي خود است و معناي اصطلاحي آن كم و زياد كردن در سند يا متن حديث يا نهادن حرفي به جاي حرف ديگر است . گاه به جاي اين اصطلاح از كلمه «تصحيف » استفاده مي شود. شايان ذكر است كه تحريف يا تصحيف گاه به صورت غير عمدي و به دليل اشتباه راوي يا كساني كه از كتاب هاي حديثي نسخه برداري كرده اند رخ مي دهد و گاه به صورت عمدي با هدف تغيير در معناي حديث . به حديثي كه در آن تحريف و تصحيف رخ داده ، محرَّف و مصَّحف مي گويند. (ر.ك : كاظم مدير شانه چي ، همان ، ص 65 و 66؛ سيدرضا مؤدب ، علم الحديث : پژوهشي در مصطلح الحديث يا علم الدراية ، ص 64 و 65).

3 . «تدليس » در لغت ، پنهان كردن و پوشيدن عيب كالا بر خريدار معنا مي دهد. (ر.ك : علي اكبر دهخدا، همان ، ج 4، ص 5737) و در اصطلاح علماي حديث به معناي پوشاندن و مخفي كردن عيب حديث است . به اين گونه كه راوي در سند حديث عملي انجام دهد كه موجب اعتبار آن شود؛ مانند اينكه راويان ضعيف را از سند حديث حذف كند، يا از كسي روايت كند كه او را نديده يا از او خبري نشنيده است . به حديثي كه در آن تدليس صورت گرفته ، حديث «مدلَّس » مي گويند (ر.ك : كاظم مدير شانه چي ، همان ، ص 85؛ سيدرضا مؤدب ، همان ، ص 105).

4 . «خبر» در يك دسته بندي كلي به خبر «متواتر» و «واحد» تقسيم مي شود. در بيان وجه اين دسته بندي گفته اند:

«در هر طبقه ] از سلسله راويان [ خبر يا به وسيلة افراد زيادي نقل شده _ كه معمولاً هماهنگي و اتفاق آنان بر دروغ ممكن نيست _ يا فقط يك يا چند نفر _ كه به خودي خود از گفته آنها علم به مضمون خبر حاصل نمي شود _ آن را نقل كرده اند. قسم اول را خبر متواتر و دوم را خبر واحد يا آحاد مي نامند. (كاظم مدير شانه چي ، همان ، ج 2، ص 33). از آنجا كه خبر متواتر به خودي خود مفيد علم است هيچ ترديدي در حجيت و قابليت استناد و استدلال به آننيست . اما در مورد حجيت خبر واحد بايد گفت كه «خبر واحد اگر همراه و محفوف به قرائتي باشد كه صدور آن از معصوم را تثبيت كند نزد تمام علما حجت است و به آن مي توان استناد... ولي اگر فاقد قرائن مزبور باشد جمعي آن را حجت ندانسته اند ولي اكثر علماي فريقين خبر واحد را _ خبر پاره اي از روايات كه جعل و ساختگي ] بودن [ آن مظنون هستند _ حجت مي دانند» (همان ، ج 1، ص 36-35). شايان ذكر است كه كساني كه خبر واحد را حجت مي دانند خود به دو دسته تقسيم مي شوند: گروهي خبر واحدي را كه راوي آن فرد ثقه (راستگو و مورد اطمينان ) باشد حجت مي دانند و گروهي خبر واحدي را _ كه صرف نظر از رواي آن _ اطمينان آور باشد و بتوان به نوعي اطمينان به صدور آن پيدا كرد. خبر نوع اول را «خبرثقه » و خبر نوع دوم را خبر «موثوق به » يا «موثوق الصدور» مي گويند.

5 . محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار، ج 40، ص 152.

گزارش حضور موعود در جشن ميلاد

با حمد و سپاس خداوند يكتا و با

توكل به عنايات حضرت صاحب الامر(ع ) برنامه ريزي جهت حضور جدي فرهنگي و علمي در عرصه برگزاري جشنهاي ويژة ميلاد مبارك حضرت مهدي (ع ) از ارديبهشت ماه (1383) آغاز شد و اولين نسخه طرح پيشنهادي در همين ماه (شامل حدود 14 طرح اجرايي ) به سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران ارسال گرديد.

تجربه سالهاي متمادي نشان مي دهد كه همواره عدم آمادگي در اجراء برنامه ها و از بين رفتن فرصتها منجر به اجراء برنامه هايي ضعيف مي شود تا آنجا كه موجب هتك حرمت ذوات مقدسه ائمه طاهرين (ع ) نيز مي گردد.

طي سال جاري مؤسسه فرهنگي موعود جهت برگزاري شايسته جشنهاي نيمه شعبان طي قريب به 5 ماه با شركت در جلسات مشورتي و ارائه مشاوره فرهنگي خدمات گوناگوني را تقديم بسياري از سازمانها و نهادهاي فرهنگي و به ويژه «سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران » نمود.

اگر چه دستيابي به نتيجه نهايي و انعكاس عكس العمل مناسب مديران سازمانها منوط به صبوري و انتظار بود ليكن ، «موعود» ابتدا به ساكن و از ابتداي تابستان (تير 83) با تشكيل ستاد داخلي و بسيج همة امكانات فعاليت اجرايي خود را توسعه داد و با تقسيم وظايف همت خويش را مصروف «برنامه ريزي اجرايي » مجموعه طرحهاي موردنظر كرد، تا از اين طريق مانع از بين رفتن فرصتها شود. از همين رو در هنگام اخذ تصميم نهايي موعود زمينه اجرايي نزديك به 30% از كليه برنامه ها را فراهم كرده بود.

برنامه هاي مؤسسه فرهنگي موعود در ايام برگزاري جشنهاي نيمه شعبان :

1. برگزاري سومين همايش «مهدويت ، استراتژي انتظار و جهان آينده »؛

2. برگزاري دومين مجموعه نشستهاي مهدوي در 24 فرهنگسرا و خانه هاي فرهنگ شهر تهران ؛

3. برگزاري 50 نمايشگاه عرضه محصولات فرهنگي مهدوي در سطح شهر تهران ؛

4.

اعزام كاروان زيارتي دانشجويان به مسجد مقدس جمكران ؛

5. چاپ و انتشار كتب ؛

6. چاپ ويژه نامه موعود؛

7. طراحي و چاپ كارت تبريك ، كارت دعوت و پوستر.

آنچه در پي مي آيد خلاصه گزارش فعاليتهاي انجام شده است كه اميد مي رود مقبول طبع حضرت صاحب الامر(ع ) واقع شود. ان شاءالله

1. برگزاري سومين همايش «مهدويت ، استراتژي انتظار و جهان آينده »

هدف از برگزاري سالانه اين همايش طرح آخرين مباحث «اجتماعي و فرهنگي » مسلمين و بررسي نسبت و رابطه آن با فرهنگ مهدوي بود.

گرايش سومين همايش با موضوع «باور مهدوي ، تهديدها و آسيبها» انتخاب شده بود. همراهي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران و جهاد دانشگاهي دانشكده علوم پزشكي دانشگاه تهران كه نشر مجله «گل نرگس » را هم به عهده دارند موجب بود تا محل برگزاري همايش دانشگاه تهران انتخاب شود.

«تالار ابن سينا» محل مناسبي بود كه برگزاري نشست را ممكن مي ساخت . انتخاب سخنرانان ، تبليغات ، پذيرايي ، ضبط برنامه ها و بسياري ديگر از امور در كنار هم موجب شد تا اين همايش دو روزه (6 و 7 مهرماه ) به بهترين صورت ممكن برگزار شود.

همايش با قرائت پيام حضرت آيت الله صافي گلپايگاني آغاز شد و در ادامه آقايان نصير صاحب خلق و دكتر مجيد شاه حسيني به ايراد سخنراني پرداختند. نقد و بررسي فيلمهاي مرتبط با موضوع آخرالزمان فضاي مناسبي در سالن ايجاد كرده بود.

برگزاري نمايشگاه جنبي ، مسابقه فرهنگي و حضور گروههاي تواشيح رنگ و بوي ديگري را به همايش ارزاني داشت و كليه شركت كنندگان مجلات «موعود» و «گل نرگس » را به عنوان هديه دريافت كردند. در آخرين ساعت همايش نيز آقاي علي انساني حس و حال ويژه اي به همايش بخشيدند.

سخنرانان روز دوم آقايان حجت الاسلام پسنديده ، دكتر برنجكار و اسماعيل

شفيعي سروستاني بودند. پوشش خبري رسانه ها، نصب بيلبورد در اطراف دانشگاه ، پخش تيزر از صدا و سيما در يك شب قبل از برگزاري همايش ، جمع كثيري از دانشجويان را به سمت محل برگزاري همايش هدايت كرد.

در مجموع دو روز برگزاري بيش از دو هزار نفر از برنامه هاي همايش استفاده كردند.

اعزام كاروان زيارتي به مسجد مقدس جمكران

اين برنامه براي شركت كنندگان در همايش تنظيم شده بود. داوطلبان از اولين روز همايش ثبت نام كرده بودند. پيش بيني مي شد 4 اتوبوس براي اين كاروان كافي باشد. اما افزايش تعداد داوطلبان سبب شد تا وسيله نقليه پنجم به كاروان بپيوندد.

ضيافت شام در محل دانشگاه علوم پزشكي شهر قم بر جذابيت اين برنامه افزوده بود.

شايان ذكر است كليه زائران قبلاً توسط موعود بيمه شده بودند.

ضمناً در اولين فرصت متن كامل سخنرانيهاي انجام شده در يك مجموعه توسط مؤسسه فرهنگي موعود ارائه خواهد شد.

متن پيام مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني به سومين همايش «مهدويت ، استراتژي انتظار و جهان آينده » (نيمه شعبان 1425)

يا أيّها الّذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا الله لعلّكم تفلحون . 1

أللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد. السّلام علي مولانا المهدي ، صاحب الزّمان و معلن أحكام القرآن و باسط الامن و الامان ، بقيّة الله في أرضه و خليفته علي عباده _ أرواح العالمين له الفداء _ والسّلام علي شيعته الثّابتين علي ولايته المنتظرين لظهوره .

با عرض تبريك و تهنيت به مناسبت ايام الهي و خجستة مهدويت ، اين سعادت بزرگ را كه همه ساله اين مراسم جهت تعظيم و تكريم از عيد سعيد ولادت غوث امان و يگانة دوران و صاحب عصر و زمان ، امام جهان و جهانيان و موعود

همة اديان و پيامبران ، نعمة الله العامة و كلمته التامة ، النور المبين و الكهف الحصين ، حضرت مولانا المهدي الحجة بن الحسن العسكري _ عليه و علي آبائه الطاهرين أفضل صلوات المصلين _ برگزار مي گردد و توفيق ابراز احساسات ولايي و مذهبي و اعلان و اعلام حيات و وجود اسلامي فراهم مي شود، گرامي مي داريم .

تعظيم و تجليل از فرهنگ و مكتب مهدويت و انتظار فرج از افضل و اعظم حسنات و اشرف قربات است . در ايام مهدويت ، مكتب حيات بخش اسلام و قرآن كريم ، مكتب آگاهي و بيداري ، مكتب ايمان و حيات و رشد و شعور، مكتب گرايش به عدل و داد و انصاف و احسان و برادري ، مكتب علم و معرفت و بصيرت ، ترويج مي شود و درسها و پيامهايي از اين مكتب به همگان ابلاغ مي گردد كه نااميديها را به اميد و توقفها را به حركت و افسردگيها را به نشاط و شور و شوق ، مبدل مي سازد.

در اين ايام مبارك ، بايد به عمق برنامه ها و ابعاد مفيد و معنوي آن _ كه از هر جهت ، سازنده و فراگير است _ توجه شود و نقاط ضعف و قوت جامعه مطرح گردد و منابر و مقالات و سخنرانيها و نشريات ، همه ، اجتماع را به سوي فرهنگ مهدويت و انتظار، دعوت نمايند.

فرهنگ انتظار و مهدويت كه همان فرهنگ راستين اسلام و قرآن است در عصر ما _ كه عصر ارتباطات است _ مورد هجوم سياستمداران و رياست طلبان و جهانخواراني كه اسلام را مانع بزرگ رسيدن به اهدافشان مي دانند قرار گرفته است و از هر طرف به اسلام و جامعة مسلمانان ، حمله مي كنند و همانگونه كه در احاديث شريفه از آن خبر

داده شده است ، براي اين امت و شيعيان اهل بيت _ عليهم السلام _ امتحانات خطيري پيش خواهد آمد و آنان تخليص و تمحيص مي شوند تا حدي كه جز آنان كه ثبات قدم و استقامت مي ورزند و مانند كوه بر جاي خويش ، استوار مي مانند كسي بر جاي نمي ماند و ديگران ، هويت مذهبي و استقامت ديني خود را از دست مي دهند.

چنانكه از احاديث شريف استفاده مي شود مهم ترين وظيفه اي كه هر مسلماني در عصر غيبت دارد حفظ هويت و شخصيت اسلامي است ، همان چيزي كه دنياي استكبار و كفر براي مخدوش كردن و كمرنگ كردن آن با همه عوامل تبليغاتي و ايادي مزدور و سياستهاي مزورانه در همه كشورهاي اسلامي و هر كجا كه مسلماني باشد تلاش مي كند.

اگر كسي به همين تاريخ اسلام در يكصد سال پيش تا كنون رجوع نمايد مي فهمد كه دشمنان اسلام براي اسلام زدايي و محو هويت مسلماني و مهجور شدن شعارها و سنتهاي ديني چه نقشه هايي را پياده كرده اند و چه دستهايي در كار بوده و هست كه التزامات و تعهدات مسلمانان را به اسلام و قرآن ، ضعيف نمايند و آنها را در اظهار وجود و استقلال اسلامي و اجراي قوانين اسلامي بي تعهد نمايند، هر كدام از دولتهاي استعمارگردر بخشي از جهان وسيع اسلام ، اين سياست را دنبال كردند و تا آنجا پيش رفتند كه در بعضي نقاط ، مسلمانان را به تغيير اسمهاي اسلامي مجبور نمودند. در اينجا مجال شرح سياستهاي ، به اصطلاح ، اسلام برانداز آنها و خيانت عوامل ، به اصطلاح ، روشنفكر و افرادي مثل رضاخان و مصطفي كمال و... و روزنامه ها و قلم به دستهاي مزدور نيست . اجمالاً مشروطة منهاي مشروعه ، كشف حجاب ، ممنوع

شدن شعاير ديني و مجالس تبليغي و روضه و حتي همين برنامه هاي مهدويت ، و آزادي منكرات و اختلاط فيزيكي زن و مرد، همه و همه براي نفي هويت اسلامي بود و اكنون هم ادامه دارد. مسئله منع حجاب مسلمانان در مدارس و دانشگاههاي فرانسه و قرار گرفتن آن در صدر مسائل و رويكردهاي آن دولت ، از شعب همين برنامه ها است ، بد حجابيهايي كه در خود جامعه ما نيز هست و حمايتهايي كه از آن مي نمايند و اصرار بر ترويج موسيقي و فيلمهاي مبتذل و تشويق خوانندگان و نوازندگان و برنامه هايي از اين قبيل و هدايايي كه به آنها از بيت المال داده مي شود و مراكز و مطبوعاتي كه هنر را ابزار ترويج ملاهي و مناهي و مطالب غيراسلامي كرده اند، همه را عمال سياستهاي معارض با اسلام اجرا مي نمايند و اين اسلام و مسلمانان متعهد و فداكار و مخلص هستند كه در برابر اين عمل مقاومت نموده و بر حساسيت اسلامي خود پايداري مي نمايند و شعار اللهاكبر را بلندتر و رساتر در قول و عمل ، زنده نگاه مي دارند.

در اين عصر غيبت و امتحان ، وظيفة همگان است كه در حفظ شخصيت اسلامي خود و نفي اين سياستها استقامت ورزند و اعلام وجود و حيثيت و شخصيت بنمايند. در اخبار و احاديث در مورد حفظ هويت اسلامي در عصر غيبت تأكيد و سفارش بسيار شده است ؛ اين روايت را ملاحظه فرماييد: در كتاب شريف كمال الدين ، شيخ اجل صدوق از امام زين العابدين _ عليه السلام _ روايت نموده است كه فرمود:

من ثبت علي موالاتنا (ولايتنا) في غيبة قائمنا اعطاه الله عزّوجلّ أجر ألف شهيد من الشهداء بدر و أحد . 2

هركس

در غيبت قائم ما بر موالات و ولايت ما ثابت بماند خداوند متعال اجر هزار شهيد از شهداي بدر و احد را به او عطا مي فرمايد.

اين ثبات بر ولايت كه آن همه ثواب دارد ثبات بر هويت و بر شخصيت ديني و استقامت بر تعهدات اسلامي است و بر همين حفظ هويت ديني و استقلال مذهبي و صبر و پايداري تأكيد دارد. مسلمان صاحب الزماني تحت تأثير هيچ جوي تن به ذلت نمي دهد؛ با شجاعت ، با قدرت و همت و با نيروي ايمان و علم ، با شعارهاي توحيدي اللهاكبر و لااله الاالله با اقتدار بايد به پيش برود و بداند كه جهان ، به سوي اسلام ، به سوي جامعة جهاني اسلام و به سوي مدنيت قرآني و جامعة مهدوي است و اين وعده الهي و تخلف ناپذير است .

2. برگزاري مجموعه نشستهاي مهدوي (24 نشست در 19 محل )

توسعه فرهنگ مهدوي تنها از طريق چراغاني و توزيع شيريني ميسر نمي شود. از همين رو طي همه سالهاي گذشته «موعود» با برگزاري جلسات و نشستها، برپايي نمايشگاهها و ساير برنامه ها سعي در نشر اين فرهنگ و ارتقاء فكري و فرهنگي طبقات مختلف مردم داشته است .

تجربه دوازده نشست در سال قبل موعود را بر آن داشت تا با همكاري سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران مقدمات برگزاري 23 نشست را در شهر تهران فراهم كند. مجموعه اي كه به تدريج به برگزاري 24 نشست در 19 فرهنگسرا و خانه هاي فرهنگ در شهر تهران انجاميد و سخنرانان زير در موضوعات مختلف كه ذكر خواهد شد به ايراد سخنراني پرداختند:

آقايان : امجد، علي كوراني ، مهدي پور، پور سيدآقايي ، جعفري ، ابراهيم شفيعي ، علي رهبر، مشايي ، سهرابي ، افقهي ، فهيم دانش ، ضميري ، طبسي ، لاجوردي ،

مبلغي ، پسنديده ، محمد شجاعي ، نظري منفرد، عالي ، رضايي ، كياپاشا، اسماعيل شفيعي سروستاني . همچنين برخي شاعران و مداحان (علي انساني ، سيداحد خجسته ) در زمره افراد مدعو براي اجراي برنامه بودند.

موضوعات مطروحه در اين نشستها عبارت بودند از:

رجعت ، نشانه هاي ظهور، زيباييهاي امام زمان ، فعاليتهاي حضرت در عصر غيبت ، ارتباط معنوي با امام زمان ، وظايف منتظران ، آخرالزمان ، آشتي با امام زمان ، مسيحيت صهيونيستي ، حكومت جهاني امام مهدي (ع )، سينما و آخرالزمان ، بايدها و نبايدهاي فرهنگ مهدوي ، امام مهدي در ادعيه ، غرب و آخرالزمان ، قرآن و مهدويت ، عدالت مهدوي ، جوانان و امام زمان (ع )، دكترين مهدويت ، عدالت مهدوي ، شهر انتظار و شهروند منتظر، سنت ، حكمت و فلسفه تاريخ و...

طراحي بروشور، پوستر و كارت دعوت ، اعلام برنامه ها در رسانه ها، توزيع اقلام تبليغاتي در مراكز و مجامع و از جمله نماز جمعة تهران با همراهي سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران تصوير مناسبي را از آيندة برگزاري نشستها ارائه مي كرد.

3. تهيه مقدمات برگزاري 70 نمايشگاه عرضه آثار مهدوي

تجربه موفق برگزاري سلسله نمايشگاههاي عرضه كتب و محصولات فرهنگي مهدوي و نقش آن در اصلاح رويكرد مردم در ايام برگزاري جشنهاي نيمه شعبان باعث بود تا علي رغم كمبود امكانات ، تلاش گسترده اي براي دسترسي به مقصود صورت گيرد. از همين رو در كنار ساير فعاليتها، عمليات «شناسايي منابع »، «تهيه نمونه ها» با سرعت آغاز شد.

فراخواني كليه ناشرين مرتبط و بررسي فهرست آثار و انتخاب منابع مستلزم پيگيري مداوم و تقريباً شبانه روزي بود. ضمن آنكه بررسي نرم افزارهاي صوتي و تصويري ، نيازسنجي و سفارش آثار، خود در كنار شناسايي و جمع آوري نمونه هاي كتب حجم زيادي از نيروها را به خود معطوف مي ساخت .

در گزينش آثار موارد زير لحاظ شده بود:

1. كيفيت و

سطح منابع از حيث اطمينان در پژوهش و قلم نگارنده ؛

2. تنوع اقلام و ويژگيهاي مخصوص نمايشگاههاي خياباني ؛

3. توجه به محوريت موضوع فرهنگ انتظار و معارف اسلامي ؛

4. كيفيت اقلام فرهنگي از حيث جنس ، طراحي و ملاحظه سلايق عمومي مردم .

قابل توجه است كه مراد اصلي در برگزاري نمايشگاه توسعه مطالعه آثار مهدوي است .

4. تهيه مقدمات لازم براي چاپ و ارائه كتاب

موعود با جمع آوري همه توان سعي خويش را مصروف آماده سازي مجموعه اي از آثار نمود تا بدينوسيله بر رونق و تعداد عناوين بيفزايد. از همين رو طي اين مدت موعود موفق به چاپ 16 كتاب جديد در دو سطح بزرگسال و نوجوان و تجديد چاپ 5 عنوان كتاب شد.

عناوين كتب مذكور در طح بزرگسال عبارتند از:

1. از حسين تا مهدي (ع )؛

2. ارادة معطوف به حق (استراتژي انتظار جلد3)؛

3. مسيح يهودي و فرجام جهان ؛

4. تفكر، فرهنگ و ادب ، تمدن ؛

5. انتظار، بايدها و نبايدها؛

6. پروتستانتيزم ، پيوريتانها و مسيحيت صهيونيستي ؛

7. تحفه امام مهدي (ع )؛

8. پيشگوييها و آخرالزمان ، تجديد چاپ (چاپ چهارم )؛

9. آخرين نشانه هاي ظهور، تجديد چاپ (چاپ دوم )؛

10. جوان ، فرهنگ و زندگي ، تجديد چاپ (چاپ سوم )؛

11. شش ماه پاياني ، تجديد چاپ (چاپ دوم )؛

12. استراتژي انتظار جلد 1و2، تجديد چاپ (چاپ سوم ).

عناوين كتب در سطح نوجوان عبارتند از:

1. شهري براي رفتن ؛

2. تشنه ديدار؛

3. ماه مجلس ؛

4. خواب صد ساله ؛

5. سحر، شب بوها و نماز؛

6. خوشبوتر از گلاب ؛

7. جا مانده از كاروان ؛

8. خفتگان بيدار؛

9. صداي صنوبر .

5. ارائه ويژه نامه موعود

ويژه نامه موعود حدود ده روز زودتر از پانزدهم شعبان منتشر شد.

6. طراحي و گرافيك

انجام بخش عمده اي از آثار ويژه نيمه شعبان در گروه انجام كارهاي گرافيكي و طراحي مناسب بود.

طراحي و صفحه آرايي مجله موعود، طراحي جلد 9 عنوان كتاب ،

طراحي پوستر و كارت دعوت همايش ، طراحي چهار عنوان كتاب كارت تبريك ، طراحي پوستر، كارت دعوت و بروشور مجموعه نشستها، پارچه نويسي براي نصب در نمايشگاهها و محل برگزاري همايش ، طراحي فرمها و برگه هاي تبليغي و برنامه ها در زمره آثار اين بخش به شمار مي آيند.

پي نوشتها :

1. آل عمران (3)، آيه 200.

2. منتخب الاثر، ح 1256.

تو بستر قدري

سهيلا صلاحي اصفهاني

تو را مي شناسمت اي خوب ، اي خوب تر!

قريب سيصد و سي روز است كه چشم به راه توام .

يعني درست از آن روز كه رفتي تا امروز كه دوباره حال و هواي آمدنت در خاموشي جانم غوغايي به پا كرده .

مي داني ! همة رازهاي سر به مهر دلم را نگه داشته ام تا شبها، آرام آرام در گوش تو نجوايشان كنم و تو مثل هميشه نوازش كني و تا سحر قصة بلند مهرباني را برايم بخواني .

تو كه باشي ، شب صميمي تر مي شود و ستاره ها روشن تر!

تو كه باشي ، بهار سبزتر مي شود، آسمان آبي تر و خورشيد بزرگ تر!

با تو هزار بار درهاي احسان و نيكي گشوده مي شود و نعمتها از پس يكديگر نازل مي شوند.

با تو هزار بار پيشانيها طعم خاك را مي چشند و تا نزديكيهاي خدا، عروج مي كنند.

با تو زيبايي و برتري دوباره معنا مي شود و حريم بندگي ساماني ديگر مي يابد.

تو صاحب قدري ، و قدر، خود خلاصة همة خوبيهاي به تفصيل كشيدة آدمي است در حديث پايان ناپذير سرنوشت .

تو صاحب قدري ، و قدر ماندگارترين معجزة سپيد هستي است كه وجود تيرگي را در هم مي پيچد.

تو صاحب قدري ، و قدر پاك ترين منزل فرشتگان و روح .

تو صاحب قدري ، و قدر گرامي تر از سي هزار شب و روز.

من مهياي آمدن توام !

به چشمانم گفته ام جز پاك ننگرند.

به گوشهايم گفته ام بيهوده نشنوند.

از زبانم خواسته ام تا حقيقت ناب

را بگويد.

با دستانم عهد بسته ام به سوي حرام دراز نشوند.

و پاهايم به سوي آنچه منع شده اند، راهي نگردند.

چه شيرين است تلاوت نور در بستر تو!

چه صفايي دارد قيام و ركوع در لحظه هاي با تو بودن !

و چه شكوهي است در مناجات و خواندنهاي عاشقانه تو!

من مهياي آمدن توام !

تو مرا با خود به سرچشمة مهتاب مي بري ، از سپيده لبريز مي كني و تا جاري شوق ، به مهيماني آب و آينه برايم مي خواني .

ضيافت تو، جمع همة تنهايي هاست .

و من قريب سيصد و سي روز است كه چشم به راه توام .

تويي كه خوب مي شناسمت ،

تويي كه قطعه اي از بهشت ، در جهنم سوزان دنيايي .

تويي كه مرا از تنگناي نفس به وسعت خدا مي رساني .

اين ماييم كه غايبيم

آيت الله جوادي آملي

جريان مهدويت ، نظير پنج جريان ديگري است كه قرآن كريم مطرح كرده و از حكم عام آن پنج جريان جدا نيست . اين جريان خمسه عبارت از ربوبيت ، نبوت ، امامت ، روحانيت و ايمان است . قرآن كريم ذكر مي كند كه وقتي هر كدام از اين پنج جريان در جامعه مطرح شده است ، عده اي در برابر اينها موضع گرفته ، انكار و نفي كرده اند، اول اعراض و بعد اعتراض كرده اند و سپس به معارضه برخاسته اند.

ولي صاحب آن سمت ، تلاش و پيگيري داشت و اين را در جامعه تثبيت كرد. نكول اينها به قبول و انكارشان به اقرار تبديل شد، گفتند چنين چيزي حق است لكن مصداقش ماييم ، نه آنكه شما مي گوييد!

در تمام پنج جريان ، اين بحث مطرح بود. اول جريان ربوبيت بود كه انبيا(ع ) مسئله ربوبيت خداي سبحان را مطرح كردند كه جامعة بشري نيازمند پرورنده ، سيد، مالك ، مولا و رب است . اينها در برابر تفكر ربوبيت ايستادند و گفتند: «ما ربّ

العالمين ؟» 1 ، اين رب العالمين كه شما (موسي و هارون ) ما را به آن دعوت مي كنيد، كيست ؟ تعبير به «ما» كردند، نگفتند «من ربّ العالمين » ، گفتند: «ما ربّ العالمين ؟» وقتي موسي كليم (ع ) با برهان ثابت كرد «ربنّا الذي أعطي كلّ شي ء خلقه ثمّ هدي » 2 آن برهان را با معجزه تثبيت كرد، دستگاه فراعنة مصر، ربوبيت را پذيرفتند و قبول كردند كه جامعة بشري محتاج ربّ است ولي گفتند آن ربّ ماييم ! «أنا ربّكم الاعلي » 3 «ما علمت لكم من إله غيري » 4 ، يعني اول اعراض و اعتراض و معارضه بود، بعد كه اين تفكر جا افتاد جعل بدل شد و ربّ نما را به جاي ربّ گذاشتند.

جريان دوم ، جريان نبوت و رسالت انسان كامل از طرف ذات اقدس اله است . وقتي انسانهاي صالح و سالك ، مدعي نبوت و رسالت بودند. اينها مي گفتند مگر بشر مي تواند پيام آور از طرف خدا و رابط بين خلق و خدا باشد. اگر رسالتي هست مال فرشته ها است . بشر اين سمت را ندارد، وقتي با برهان و معجزه ، مسئلة نبوت تثبيت شد، اينها ناچار شدند از انكار به اقرار منتقل شوند و قبول كنند كه بشر مي تواند پيامبر باشد و جامعه هم نيازمند پيامبر است . ولي گفتند، پيامبر شما نيستيد، مثلاً «مسيلمه » است ! آمار متنبّيان كم تر از آمار انبيا نيست . اگر 124 هزار يا كم تر يا بيشتر نبي از طرف ذات اقدس اله براي اصلاح فرد و جامعه مأموريت پيدا كرده اند، به همان رقم و عدد، متنبّي داريم ؛ «لكلّ موسي فرعون » همين جاست .

جريان سوم جريان امامت و خلافت است . وقتي رسول خدا(ص ) رحلت كرده است ، جانشين دارد. براي تعيين

جانشين هم غدير و امثال غدير تشكيل شده است . اينها در درجه اول منكر مسئله خلافت نصبي و امثال ذلك مي شدند و مي گفتند چنين چيزي در كار نيست و پيامبر كسي را به عنوان خليفه نصب نكرده است . اين همان مردم سالاري است و ديگر مردم سالاري ديني نداريم ، هر كس را مردم انتخاب كردند، مشروعيت و مقبوليتش هر دو به دست مردم است . اين همان است كه عامه مي گويند كه اجماع مردم حجت است . به گفتة مرحوم شيخ انصاري : «هوالاصل لهم و هم الاصل له » همين است . هر كه را مردم انتخاب كردند رهبر جامعه مي شود. امامت به آن معنا كه معصوم و منصوص باشد نيست !

اينها مسئله امامت را خيلي نازل كردند و آن را پايين آوردند. عصمت را انكار كردند تا خودشان بتوانند به جاي پيامبر بنشينند و همين كار را هم كردند. بعد از اين بود كه جامعه فهميد. وقتي وجود مبارك رسول اكرم (ص ) كه در مسائل جزيي وموارد اختلاف ، خليفه و جانشين تعيين مي كردند، چگونه مي شود براي حكومت ديني ، نظام اسلامي ، و اصل دين خليفه تعيين نكنند، آمدند و پذيرفتند كه نصب ، حق است ولي منصوص ، درباره حضرت علي (ع ) نيست ! نسبت به ديگري است !

سيدنا الاستاد، مرحوم علامه طباطبايي (ره ) مي فرمودند: اخيراً ما به اين نتيجه رسيده ايم هر روايتي كه در فضيلت وجود مبارك حضرت امير پيدا شده ، يقين داريم كه مشابه آن درباره اولي و دومي جعل شده است ، منتظر بودند ببينند چه فضيلتي از طرف پيامبر(ص ) درباره حضرت امير(ع ) هست ، فوراً مشابه اين را براي آنها جعل مي كردند. اگر پژوهشگري جست وجو كند، پيدا مي كند. پس اينها اول جريان منصوص بودن و منصوب

بودن را نمي پذيرفتند بعد كم كم ديدند كه جامعه مي پرسد، چگونه مي شود آن كسي كه عقل كل است ، امور را رها كند؟ اينها هم گفتند: بله ، درست است ، ولي منصوص و منصوب زيد است نه عمرو.

چهارمين جريان ، جريان روحانيت است كه وجود مبارك پيامبر(ص ) فرمود و ائمه (ع ) نيز فرمودند: علما وارثان انبيا هستند 5 . حالا بحث لفظي نيست كه علما هستند يا روحانيون ؟ شما بگوييد علما، آن كه مي گويد اسلام منهاي روحانيت ، نمي گويد عالمان دين ، حوزه ها و مراجع باشند ولي به نام علما باشند نه به نام روحانيت . او با اصل جريان مخالف است نه اين كه اسمش عوض شده باشد. مي گويند: خدا كه واسطه نمي خواهد. بله ! خدا واسطه نمي خواهد، ولي معلم مي خواهد يا نه ؟! مفسر مي خواهد يا نه ؟! مبين مي خواهد يا نه ؟! در جريان چهارم ، تا جايي كه امكان داشت ، با مسئله روحانيت و علماي دين و امثال ذلك مبارزه كردند، بعد ديدند كه نه ! نمي توان گفت مكتب ، مفسر، مبين و مبلغ نمي خواهد، و اين نياز، ضرورت جامعة ديني و اسلامي است ، پذيرفتند كه چنين چيزي بايد باشد. منتها علماي دربار را ساختند، وعاظ سلاطين درست كردند و گفتند: اينها علماي راستين هستند. اين علماي مشايخ و خود فروخته هاي درباري يا مسئله بلعم باعورا كه قرآن كريم مطرح مي كند، از همين قبيل هستند.

جريان پنجم ، جريان ايمان است . در جامعه افرادي هستند كه به خدا، قيامت ، وحي ، نبوت ، كتاب و سنت معتقدند. عده اي در برابر ايمان ، اعراض و اعتراض و معارضه داشتند. گفتند: ايمان چيست ؟ بعد وقتي ايمان به انبيا در جامعه جا افتاد همين ها گفتند ما مؤمنيم نه شما! اينجا مسئله نفاق پديد آمد.

نفاقي كه قرآن مطرح مي كند اين طور نيست كه مثلاً آنها واقعاً از اول ايمان را قبول داشتند كه بگويند ايمان حق است و بعد منافق شده باشند. بيان نوراني اميرالمؤمنين (ع ) در اين باره چنين است : «ما أسلموا و لكن استسلموا...» 6 . اينها كه مسلمان نشدند بلكه به ظاهر تسليم شدند. يعني ابوسفيان و معاويه و امثال اينها، زندگيشان به دو بخش تقسيم شد، قبل از فتح مكه ، كافر مطلق بودند بعد از فتحه مكه منافق مطلق شدند. اينها لحظه اي هم مسلمان نبودند و تا ممكن بود در برابر ايمان و مؤمنان مبارزه كردند. بعد وقتي ديدند ايمان در جامعه حاكم شد، گفتند: ما مؤمنيم !

اين جريان خمسه اي كه قرآن كريم ذكر مي كند شامل جريان مهدويت هم مي شود. در جريان مهدويت ، كم نبودند عده اي كه مي گفتند چگونه مي شود كسي به نام امام زمان باشد و ظهور كند. بعد كم كم مهدويت شخصي ، تبديل به مهدويت نوعي شد و مدعيان فراواني پيدا كرد. جريان بابيت و بهائيت و امثال ذلك از اين قبيل است .

مي بايست پژوهشگران و محققان بسيار ژرف انديشي داشته باشيد تا آنچه را درباره وجود مبارك حضرت (ع ) است از هم تفكيك كنند. بايد مدعيان رؤيت ، بساطشان را جمع كنند، چون افراد به شدت به حضرت علاقه مند و ارادتمندند، اگر كسي ادعاي رويت كند و ظاهرالصلاح هم باشد ممكن است مقبول قرار بگيرد و اين مشكلات فراواني دارد. در جريان رؤيت بايد اين كارها روشن شود، خيلي از موارد است كه انسان بيمار دارد شفا پيدا مي كند يا گمشده اي دارد، پيدا مي كند. اما آيا اينها به وسيله شخص حضرت است يا اولياي فراواني كه زير نظر حضرت هستند

و يا شاگردان فراواني كه حضرت دارد؟ يا اين كه يكي از اولياي خود را اعزام مي كند؟ هيچ برهاني بر مسئله نيست كه مثلاً آن كسي كه شخص گمشده را به منزل مي رساند يا مشكل كسي را حل مي كند، شخص حضرت باشد. اولياي فراواني در خدمت و تحت تدبير حضرت هستند. حضرت ممكن است به يكي از اينها دستور داده باشند و آن مشكل حل شود. در بعضي از موارد آن تمثلات نفساني را انسان مشاهده مي كند و خيال مي كند واقعيت است . اين بخش اول كه مشهود است تمثلات نفساني بوده ، بايد از واقعيت بيني جدا شود.

در بخش دوم كه حقيقتاً كسي را مي بيند و مشكل او حل مي شود يا شفاي مرضي بوده يا گمشده اي را به مقصد مي رساند؛ در اين جا نيز هيچ برهاني ندارد كه حضرت باشد يا شاگردي از شاگردان او. حضرت ، شاگردان فراواني دارد. اين سيصد و سيزده نفري كه هستند الان ممكن است افراد فراواني باشند كه تحت تدبير آن حضرت مأموريتهايي را انجام مي دهند.

بخش سوم آن است كه نظير مرحوم بحرالعلوم خدمت خود حضرت مي رسد. اين را هم بعضي منكر هستند، ] ولي [ اين هيچ استبعادي ندارد، بلكه امكان هم دارد. اما در اين بخش دو مسئله وجود دارد: 1. فرد حق ندارد بگويد من خدمت حضرت رسيده ام ؛ 2. ما حق نداريم قبول كنيم . به ما گفته اند كه شما تكذيب كنيد، يعني نگوييد او دروغ مي گويد، بلكه اثر عملي بار نكنيد، تكذيب ، به معناي اين كه شما دروغ مي گوييد و حضرت غير قابل ديدن است ، نيست .

چند وقت قبل ، چند نفري از تهران آمده بودند _ غالباً بانوان بيش از آقايان

به مسئله رؤيت و خدمت حضرت رسيدن و اين مسائل دل مي سپارند _ اينها به قدري ساده بودند كه خيال مي كردند خدمت حضرت رسيدن ، مثل خدمت يك مرجع رسيدن است . نامه اي آوردند كه دوشنبه كه خدمت حضرت مي رسي ! اين نامه را خدمت حضرت بده ! اين يك آفتي است ، در چنين زمينه اي است كه «سيدعلي محمد باب »ها رشد مي كنند.

امام (ع ) وحيد دهر است ، مثل شمس آسمان است ، همانطور كه شما با دستتان نمي توانيد به آفتاب برسيد، نمي توانيد به اين راحتي به امام برسيد. در اين فضا و بازار آشفته ، نحله ها پيدا مي شود. «مفلَل » را انبيا(ع ) آوردند و «نفحَل » را همين ها، اگر آمار متنبيان كمتر از انبيا نيست ، منحولها و مجعولها نيز كم تر از مثبت هاي معقول نيستند؟. حالا اگر شيادي اينها را ببيند، چه بازي درمي آورد. اينها يكي دو بار باورشان مي شود و بعد، وقتي كشف خلاف شد از اصل برمي گردند. اين قصه را شما هم گفته ايد و شنيده ايد كه در روز مرگ ابراهيم ، پسر پيامبر(ص ) خورشيد گرفت . عده اي گفتند: مرگ پسر پيامبر در آسمان اثر كرده است ، پيامبر همه را در مسجد جمع كرد و فرمود: «إنّ الشمس و القمر آيتان من آيات الله... لاينكسفان لموت أحد» 7 . سوء استفاده از ضعف فهم مردم خطر فراواني به دنبال دارد، چون در اين صحنه آن كس كه عوام تر و بازيگرتر است پيروز است .

در سالهاي دفاع مقدس در وجب به وجب صحنه جنگ ، بسيجيها مي گفتند «يا اباصالح المهدي » و كشور را حفظ مي كردند. او كمك مي خواهد، نه مثل اين عوام كه مي گويد روز دوشنبه خدمت حضرت مي رسي ، نامه را به ايشان بده .

دربارة غيبت حضرت مهدي ، اين ماييم كه

غايبيم ، اعمي از بصير غايب است نه بصير از اعمي . اگر يك نابينايي دوست خودش را نمي بيند آن دوست غايب نيست . اين نابينا غايب است . اين چنين نيست كه حضرت غائب باشد.

اصل اميدواري بشر به آيندة خوبي كه جز عدل و احسان چيزي حكومت نكند، در درون همه هست . يك مقدار محققانه تر و علمي تر در فطرت مسلمانها اين است كه اينها به دنبال مهدي منتظر موعودند، نه مهدي موجود موعود. اين خصيصه ، مال شيعه است كه او مهدي موجود موعود را به انتظار نشسته است . اگر موجود موعود است ، ما غير از انتظار و اميد، مسئله مراقبه و مرابطه هم داريم . ديگران اميدوارند كه در پايان زندگي و روزگار، يك عصري برسد كه عدل و احسان حكومت كند. خيلي ها در انتظار اين عصر به سر مي برند، اينها منتظر مهدي موعودند. ما منتظر ظهور مهدي موجود موعوديم و غير از انتظار و اميد مسئله اي به نام مراقبت و مرابطه هم داريم كه آنها ندارند. اگر معتقديم كه يك شخصي امام زمان است و ما بايد به او تعهد بسپاريم و او ولي ماست ، بايد مراقب باشيم كه خلاف نكنيم . اين كه فرمود: «و قل إعملوا فسيري الله عملكم و رسوله والمؤمنون » 8 . ائمه هم مي بينند، وجود مبارك حضرت نيز مي بيند. بايد مواظب گفتارمان ، رفتارمان ، سيره و صفتمان باشيم ، غير از مراقبه ، مسئله مرابطه مطرح مي شود. مراقبت اين است كه خلاف نكنيم . مرابطه اين است كه علاوه بر اين كه خلاف نكنيم ، خودمان را نزديك كنيم و كمك و فيض بگيريم . نه اين كه فقط مواظب باشيم كه نلغزيم ، بلكه رابطه برقرار كنيم كه دستمان را

بگيرد. ذيل آيه كريمه «يا أيّها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا» 9 . اين حديث شريف هست كه «رابطوا مع إمامكم المهدي المنتظر» 10 . يعني با او مرابطه برقرار كنيم .

پي نوشتها :

* متن سخنان حضرت آيت الله جوادي آملي در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري گفتمان مهدويت . برگرفته از ويژه نامه ششمين گفتمان مهدويت ، هفته نامة افق حوزه ، دوشنبه 13 مهر 1383.

1. سوره شعراء(26) آيه 23.

2. سوره نازعات (79) آيه 24.

3. سوره طه ( ) آيه 50.

4. سوره قصص (28) آيه 38.

5. محمدبن يعقوب كليني ، الكافي ، ج 1، ص 32، ح 2.

6. نهج البلاغه ، ص 374 خطبه 16.

7. محمدبن يعقوب كليني ، همان ، ج 3، ص 208، ح 7.

8. توبه (9) آيه 105.

9. سوره آل عمران (3) آيه 200.

10. محمدبن ابراهيم نعماني ، كتاب الغيبه ، ص 199، ح 12.

نظريه اختياري بودن ظهور-1

عليرضا نودهي

اشاره :

در مورد نقش انسانها در تحقق ظهور ديدگاههاي مختلفي مطرح شده است ؛ گروهي پديدة ظهور امام مهدي (ع ) و تشكيل دولت حق را اساساً خارج از ارادة انسانها دانسته و معتقدند مردم هيچ نقشي در زمينه سازي ظهور و يا تعجيل آن ندارند و آنها حداكثر كاري كه مي توانند انجام دهند اين است كه براي سلامتي حضرت مهدي (ع ) و تعجيل فرج ايشان دعا كنند. گروهي ديگر اين پديده را در ارتباط مستقيم با خواست ، اراده و عمل انسانها تفسير كرده و بر اين باورند كه مردم نقش اساسي در تعجيل يا تأخير ظهور دارند و از اين رو بايد تلاش كرد كه با زمينه سازي براي ظهور و رفع موانع آن در وقوع اين پديده تسريع كرد.

در مقاله اي كه در پي خواهد آمد نويسنده تلاش كرده كه مؤلفه ها و مباني نظريه دوم را تبيين و به گونه اي آن را به اثبات برساند. قطعاً جامعه ما

نيازمند روشن تر شدن نظريه هاي يادشده است و بر اهل تحقيق است كه بيش از پيش در اين زمينه تلاش كنند. موعود نيز باب گفت وگو در اين موضوع را مفتوح نگهداشته و از همه صاحب نظران دعوت مي كند كه ديدگاههاي خود در اين زمينه را براي مجله ارسال دارند.

آيا ما منتظر ظهوريم يا ظهور منتظر ماست ؟ آيا ظهور وقت مشخصي دارد كه بايد در انتظار آن زمان دست روي دست بگذاريم يا در انتظار ظهور بايد قيام كرد؟ آيا ارادة شيعيان در تعجيل و تحقق ظهور نقش دارد؟ آيا ظهور با اسباب عادي تحقق مي يابد يا پديده اي است آسماني كه زمينيان در آن نقشي ندارند؟ به راستي چه شده است كه امام (ع ) در بين ما نيست ؟ چرا خداوند لطف خود را از ما دريغ كرده است ؟ اگر كساني باعث غيبت امام (ع ) شده اند ما چه تقصيري داريم ؟ آيا مي شود از زمينه سازي ظهور صحبت كرد ولي از نسبت بين ظهور و اراده انسانها سخني به ميان نياورد؟ اگر اراده و همت شيعيان در تحقق و تعجيل ظهور نقشي ندارد آيا سخن از حكومت زمينه ساز ظهور بي معنا نخواهد بود؟

در اين مقاله با طرح «نظرية اختياري بودن ظهور» سعي شده پاسخي براي پرسشهاي بالا ارائه شود. نظرية اختياري بودن ظهور، گرچه به بيانات مختلفي از زبان عالمان بيان شده است ، ولي تا كنون به درستي تبيين و اثبات نشده است .

مراد از نظرية اختياري بودن ظهور در اين مقاله ، نظريه اي است كه سه مولفه دارد:

_ ظهور، انقلابي است مانند ديگر انقلابها؛

_ علّت ظهور متغيّر است ؛

_ ظهور مشكل قابلي دارد نه فاعلي .

ابتدا به تبيين اين سه مولفه مي پردازيم و بعد دو دليل بر

آن اقامه مي كنيم . و در پايان با توجه به نظريه اختياري بودن ظهور، ضرورت حكومت و حكومتهاي زمينه ساز را براي تعجيل و تحقق ظهور بيان مي كنيم .

1. مؤلفه هاي نظريه

1_1. ظهور انقلابي است مانند ديگر انقلابها: چرا امام زمان (ع ) غايب هستند؟ چرا ظهور حضرت تا كنون به تأخير افتاده است ؟ چرا ائمه اطهار(ع ) چنين انقلابي نكردند؟ چرا ائمه اطهار در تقيه زندگي مي كردند و بالاخره جام شهادت نوشيدند؟ چرا امام عصر(ع ) منتظر 313 1 نفر از ياران باوفاي خود هستند؟ چرا ياران حضرت بايد از اراده هايي پولادين برخوردار باشند؟ 2 چرا انقلاب حضرت در ميدان خون و عرق صورت مي گيرد؟ 3 چرا پيروزي حضرت (ع ) در زير برق شمشير به دست مي آيد؟ 4

اين سوالها همگي حكايت از اين دارند كه انقلاب جهاني حضرت مهدي (ع ) از طريق اسباب عادي و طبيعي صورت خواهد گرفت . شاخصة اصلي و عمود اين نظريه نيز بر همين نكته استوار است . انقلاب جهاني حضرت مهدي (ع ) انقلابي است كه بر اراده هاي قوي و پولادين شيعه بنا خواهد شد. انقلابي است كه به وسيله بازوهاي همت و شجاعت شيعيان صورت مي گيرد. انقلابي است كه پيروزي آن زير برق شمشير شيعيان خواهد درخشيد. درخت اين انقلاب با خون شهيدان زيادي آبياري خواهد شد ولي سرانجام شيعيان ميوه سرخ آن را خواهند چيد.

هر انقلابي كه بخواهد از طريق اسباب عادي و طبيعي اجرا شود، احتياج به مقدمات و زمينه هاي فرهنگي ، سياسي ، نظامي و ... دارد. نمي توان گفت در سطح جهان انقلابي به پا خواهد شد بي آنكه افكار عمومي جهانيان آماده آن باشند. امكان ندارد انقلاب جهاني صورت بگيرد ولي نيروهاي انساني آن قبلا تربيت نشده

باشند. عاقلانه نيست كه چنين انقلاب عظيمي بدون پشتوانه هاي سياسي و نظامي صورت بگيرد. حتما اين انقلاب بايد در سايه اتحاد و يكپارچگي بزرگي انجام شود. بنابراين زمينه ها و مقدمات اين انقلاب ، نردبان اين انقلاب است . بايد با اراده و همت شيعيان از اين نردبان بالا رويم تا بر بام ظهور قرار گيريم . اين شيعيان هستند كه بايد با فعاليتهاي فرهنگي ، سياسي ، نظامي و علمي محيط را مهياي آن انقلاب عظيم كنند. به همين دليل است كه شيعيان دوران غيبت ، بهترين شيعيان هستند و اعمالشان بيشترين اجر را دارد. 5 و به همين دليل است كه انتظار بهترين عبادتهاست با چرا كه : ان افضل الاعمال احمزها. 6 ترجمه : بهترين اعمال ، سخت ترين آنهاست . بي ترديد، خداوند متعال قدرت ايجاد چنين مقدمات و زمينه هايي را دارد ولي او خواسته است كه انسانها را در ميدان وسيع و خطير اختيار و انتخاب وارد كند. لذا فرمود: «و افن اللّه لايغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم . 7

خداوند سرنوشت هيچ ملتي را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنچه را در خودشان است تغيير دهند.

بنابراين زمينه هاي اين ظهور نيز همچون ديگر سنن الهي ، از ميدان اختيار و انتخاب عبور خواهد كرد.

رسول اكرم (ص ) فرمودند:

ظهور مانند ساعت قيامت است كه بر آسمان و زمين گران است و ناگهاني مي آيد 8 .

ظهور حضرت مهدي (ع ) از اين نظر كه حادثه اي بسيار عظيم و ناگهاني است همچون روز قيامت است . انقلاب ايشان ، زلزله اي است كه كاخ متكبران جهان را ويران و آنها را غافلگير مي كند. ولي ظهور تفاوتهايي نيز با ساعت قيامت دارد. در پديدة ظهور امام زمان (ع ) اين اراده و همّت

شيعيان است كه كوه هاي ظلم و ستم را از جا مي كند و كاخهاي ستم را به لرزه مي افكند، ولي در پديده روز رستاخيز ارادة انسانها هيچ نقشي ندارد.

به ركن ركين نظريه اختياري بودن ظهور، اشاراتي كرده اند. شهيد صدر مي فرمايد:

انقلاب او (امام زمان (عج )) از نظر اجرا همانند همة انقلابها به زمينه هاي عيني و خارجي بستگي دارد... براي وجود چنين تحول بزرگي تنها وجود رهبر صالح كافي نيست وگرنه در همان زمان پيامبر (ص ) اين شرط وجود داشت . 9

و نيز مي فرمايند:

با اين كه خداي بزرگ ، توانايي دارد همة مشكلات و همة سختيها را براي پيام رسانيهاي آسماني ، هموار و به وسيله اعجاز، فضاي مناسب ايجاد كند، اين روش را انتخاب نكرده است ؛ زيرا امتحان و ابتلا ورنجي كه ماية تكامل انسان مي شود، در صورتي تحقق مي يابد كه تحولات طبيعي و مطابق با شرايط خارجي باشد. 10

شيخ طوسي در كتاب الغيبه - كه از منابع معتبر شيعه است - مي فرمايد:

هم ما و هم خداوند قدرت باز كردن دست امام زمان (عج ) در تصرف امور و تقويت سلطنت وي را داريم . پس اگر فرضا خداوند به وي بسط يد نداد مي دانيم كه تقويت و بسط يد او بر ما واجب است ... اگر بسط يد از كارهاي خداوند مي بود، ناچار مي بايست خلق را مقهور و مجبور بر تمكين سازد و پبين امام (ع ) و كيد دشمنانش حائل شود كه او را آزار نكنند. و يا او را به وسيله فرشتگان تقويت و مدد فرمايد و چه بسا كه اين كارها منجر به سقوط غرض تكليف و حصول اضطرار شود پس بر ما واجب است كه در هر حال دست

امام را در امور باز گذاريم . 11

خلاصه اين كه ، بر اساس نظريه اختياري بودن ظهور، اختيار، اراده و همت شيعيان بايد زمينه هاو مقدمات ظهور را محقق كند تا حضرت مهدي (ع ) بتواند همراه با شيعيان خويش ، انقلاب جهاني به پا كند. اين نظريه مي گويد: تا وقتي شيعيان اقدام به ايجاد زمينه و مقدمات ظهور نكنند، ظهور نيز در انتظار اقدام آنها خواهد نشست . گرچه به ما وعده حتمي داده شده است كه روزي شيعيان ، به اين توفيق خواهند رسيد و زمينه هاي اين حكومت جهاني را مهيا خواهند كرد و عطر حكومت عدل مهدي (ع ) جهان را فرا خواهد گرفت . بنابراين اگر چشمان ما به آسمان دوخته شده تا فرشتگان و جنيان چنين انقلابي انجام دهند، جز سراب حكومت عدل جهاني را نخواهيم ديد.

2_1. وقت ظهور متغيّر است : يكي از اصول و پايه هاي نظريه اختياري بودن ظهور، متغيّر بودن وقت ظهور است . گفتيم كه ظهور مانند روز قيامت است ولي تفاوتهايي نيز با آن دارد كه به برخي اشاره كرديم . يكي ديگر از تفاوتها اين است كه ساعت قيامت كاملاً مشخص است و هيچ رويداد و پديده اي آن را تغيير نمي دهد. ساعت قيامت از روز ازل معين شده است و با آمدن آن ساعت ، قيامت برپا خواهد شد. اما وقت ظهور ثابت نيست . وقت ظهور متأثر از پديده هاي محيط اطراف است . اينكه به ما سفارش شده است ، براي تعجيل ظهور، دعا كنيم ، خود حكايت از متغير بودن وقت ظهور دارد. اگر وقت ظهور ثابت بود و تغييري در آن امكان نداشت ، دعا براي تعجيل آن بي معنا بود همچنان كه دعا براي تعجيل ساعت قيامت بي

معنا است .

اين اصل ، نتيجة اصل قبلي است . در اصل قبلي گفتيم كه انقلاب حضرت مهدي (ع ) از مجراي اسباب طبيعي عبور خواهد كرد و نياز به مقدمات و زمينه هايي دارد كه بايد از طريق اسباب عادي مهيا شود. از همين جا مي توان گفت : هر پديده اي كه در راستاي تحقق زمينه هاي ظهور باشد، وقت ظهور را نزديك مي كند و هر پديده اي كه بر خلاف جهت زمينه هاي ظهور باشد، ظهور را به تأخير اندازد. اگر زمينه هاي ظهور نردباني است براي رسيدن به بام ظهور، پس با بالا رفتن از هر پله آن ، ساعتي به ظهور نزديك مي شويم .

اگر در بحث از زمينه هاي ظهور از مهيا شدن افكار عمومي براي پذيرفتن حكومت عدل جهاني ، سخن مي گوييم ، پس هر عمل فرهنگي و تبليغي مي تواند در تعجيل يا تأخير وقت ظهور مؤثر باشد، لذا نقش رسانه هاي عمومي در تعيين يا تعجيل وقت ظهور، بسيار برجسته خواهد بود.

اگر براي انقلاب حضرت مهدي (ع ) نياز به زمينه و محيطي داريم كه در آن به فعاليتهاي علمي ، سياسي ، نظامي و ... بپردازيم ، در اين صورت تشكيل حكومت ديني و مخصوص شيعي ، گام بلندي به سوي ظهور خواهد بود.

اگر ظهور، احتياج به افرادي دارد كه داراي ايماني قوي و اراده اي آهنين باشند، پس تربيت چنين نيروهايي در تعجيل ظهور موثر است . دراين صورت ، اعمال و رفتار و ما نيز در تعيين وقت ظهور ايفاي نقش مي كند و از طرف ديگر، انسان مي تواند با نيت نزديك كردن ظهور، اعمال خود را وزين كند.

احاديث متعددي دلالت بر عدم تعيين وقت ظهور دارد. كه از آن جمله مي توان به اين روايت امام صادق (ع ) اشاره كرد:

انا أهل بيت

لانوقّت . 12

ما براي اين امر (ظهور) زمان خاصي را معين نمي كنيم .

بعضي از اهل تحقيق علّت عدم تعيين وقت از جانب ائمه اطهار(ع ) را، جلوگيري از هر گونه سوء استفاده مي دانند، يعني ظهور، وقت خاص و معيني داشته است ولي ائمه اطهار(ع ) آن را بيان نفرموده اند. 13 ولي اين احتمال هم وجود دارد كه علت عدم تعيين وقت براي ظهور اين باشد كه اساساً مي توان گفت ، ظهور وقت خاص و معيني ندارد تا اين كه بيان شود. به عبارت ديگر، وقت ظهور بستگي به عوامل و زمينه هاي ظهور دارد. تعجيل و تأخير در تحقق مقدمات ظهور باعث تعجيل و تأخير در وقت ظهور است . اين اختيار و همّت شيعيان است كه بايد براي ظهور وقت تعيين كند و با مهيا كردن خود و مردم با پذيرفتن رهبري بي بديل ، انقلابي بي نظير كند.

البته براي جمع بين روايات باب علم امام (ع ) - كه از آنها استفاده مي شود امامان (ع ) نسبت به وقت ظهور آگاهي دارند - و اين نظريه كه ادلة عقلي و نقلي بر آن اقامه خواهد شد - شايد بتوان گفت كه ظهور زمان معيني دارد ولي آن زمان با تغيير برخي از عوامل ، تغيير مي كند و آن عوامل نيز با اختيار و قدرت شيعيان رقم مي خورد. اگر ائمة اطهار(ع ) خبر از آن زمان مي دادند چه بسا گمان مي شد كه عامل ظهور همان زمان خاص است . در اين صورت شيعيان به جاي انتظاري پويا در خانه هاي خود مي نشستند و حتي از دعا براي تعجيل فرج هم دريغ مي كردند.

بعضي بر اين گمانند كه علايم ظهور، سبب ظهور يا عامل تعجيل آن است ؛ لذا اين علامتها را چشم

براهند؛ گويي اين علامتها هستند كه مي خواهند انقلاب جهاني كنند. اما حقيقت اين است كه علايم فقط نشانة ظهور هستند نه اين كه عامل ظهور يا سبب تعجيل در وقت ظهور باشند. شيعيان در محيط رعب و وحشت بودند و در زير ظلم و ستم حكومتهاي طاغوت زندگي مي كردند؛ براي رهايي از چنين محيطي ، از هر قيام و انقلابي عليه حكومتهاي موجود، استقبال مي نمودند و چنين مي پنداشتند كه قيامشان ، همان انقلاب موعود است ، ولي پس از مدتي ، با تلفات بسيار، نااميد و سرشكسته مي شدند. ائمه اطهار(ع ) كه چنين محيطي را مي ديدند و علم به آن داشتند - شيعيان را در شناخت و تشخيص موضوع - كه همان شناخت مهيا بودن اسباب و زمينه هاست - كمك مي كردند. ايشان براي جلوگيري از اشتباه شيعيان درتشخيص موضوع يا علم غيب ، از علائمي كه در هنگام مهيا بودن اسباب ظهور در عالم رخ خواهد داد، خبر مي دادند. لذا شيعياني كه شناخت كمي از محيط و اسباب ظهور داشتند، با توجه به اين علائم ، بطلان آن انقلابها را تشخيص مي دادند و خون خود را حفظ مي كردند. بنابراين علامتهاي ظهور، همانطور كه از اسمش پيداست ، فقط نشانه و علامتي براي اشاره به ظهور هستند - كه در اصطلاح علمي به آن «عنوان مشير» مي گويند - نه اين كه علّت و سبب براي ظهور يا براي تعجيل وقت آن باشد. علائم ظهور مانند علامتهاي راهنمايي و رانندگي در جاده ها هستند. اين علائم نه باعث كج شدن جاده مي شوندو نه ما را به مقصدمان نزديك مي كنند، بلكه فقط به ما مي گويند كه به مقصد مورد نظر نزديك شده ايم . لذا اين ما هستيم

كه بايد با پيمودن جاده ها، از اين علائم عبور كنيم نه اين كه بنشينيم تا اين علائم ما را عبور دهند.

بنابراين وقت ظهور تابع تحقق اسباب و مقدمات ظهور است و هنگامي كه ارادة شيعيان آن زمينه ها را مهيا كند، وقت ظهور نزديك خواهد شد و آن علائم طبيعي نيز در طبيعت اتفاق مي افتد و خبر از نزديك شدن وقت ظهور خواهند داد.

البته بعضي از علائم مانند نااميد شدن مردم از دولتها و به ستوه آمدن از ظلم و ستم آنها، مي تواند علاوه بر نشانة ظهور، نقش سبب و زمينه ظهور را نيز بازي مي كند؛ چرا كه چنين محيطي زمينة مناسبي براي ايجاد انقلاب جهاني است كه بايد با فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي ملتها را بيدار كنيم و مژده حكومت عدل الهي را بدهيم ، مثلا در جهان امروزي ، مردم از دولتها مأيوس شده اند ولي يا نسبت به فعاليتهاي سياسي بي تفاوت هستند يا به كوچك كردن دولتها مي انديشند، در اين شرايط ما مي توانيم با تبليغ تئوري حكومت عدل جهاني ، مردم را مهياي ظهور كنيم و در اين صورت ظهور تعجيل خواهد يافت . خلاصه اين اختيار و همّت شيعيان است كه مي تواند وقت ظهور را نزديك كند يا تعيين بخشد. اين اختيار و ارادة شيعيان است كه با فعاليتهاي فرهنگي ، علمي ، سياسي ، نظامي و ... مي تواند ساعتها، بلكه ماهها و سالها وقت ظهور را جلو بياندازد.

اختياري بودن ظهور مي گويد: تزكيه نفس و هر عمل صالحي باعث تعجيل در ظهور است . البته واضح است كه فعاليتهاي فرهنگي بيش از فعاليتهاي ديگر، در نزديك كردن وقت ظهور مؤثر است ؛ چرا كه حكومت الهي ، بر دلهاي مردم حكومت

مي كند 14 و ستونهايش بر اراده و همت نيروهاي انساني اقامه مي گردد.

3_1. ظهور مشكل قابلي دارد نه فاعلي : حكايت ظهور گويي حكايت ديدار سي مرغ با سيمرغ است - كه عطار نيشابوري در منطق الطير به آن اشاره مي كند - چرا كه سيمرغ همواره حضور داشت و اين اراده و همت سي مرغ بود كه غايب بود و مي بايست حضور پيدا مي كرد:

بشنويد اي دوستان اين داستان خود حقيقت ، نقد حال ماست آن

مجمعي 15 كردند مرغان جهان هر چه بودند آشكار و از نهان

جمله گفتند اين زمان و روزگار نيست خالي هيچ شهر از شهريار

از چه رو اقليم ما را شاه نيست ؟ بيش ازين بي شاه بودن راه نيست ؟

امّا همة مرغان در پاسخ اين پرسش حيران مانده بودند تا اين كه :

هدهد آشفته دل پر انتظار در ميان جمع آمد بي قرار

حله اي بود از طريقت در برش افسري بود از حقيقت بر سرش

و به مرغان چنين گفت :

هست ما را پادشاهي بي خلاف در پس كوهي كه هست آن كوه قاف

نام او سيمرغ سلطان طيور او به ما نزديك و ما زو دور دور

و بعد در توصيف آن پادشاه كوشيد

دائماً او پادشاه مطلق است در كمال عز خود مستغرق است

وصف او جز كار جان پاك نيست عقل را سرمايه ادراك نيست

لاجرم هم عقل و هم جان خيره ماند در صفاتش با دو چشم تيره ماند

ولي در ادامه گفت :

بس كه خشكي بس كه دريا در ره است تا نپنداري كه راهي كوته است

شير مردي بايد اين ره را شگرف زانكه ره دور است و دريا ژرف ژرف

مرد مي بايد تمام اين راه را جان فشاند بايد اين درگاه را

تمام مرغان

به جوش و خروش آمدند و همگي عزم راه كردند «ليك چون راهي دراز و دور بود» بسياري از مرغان در راه از پاي افتادند و فقط سي مرغ به قلة قاف رسيدند امّا:

چون نگه كردند اين سي مرغ زود بي شك اين سي مرغ آن سيمرغ بود

خويش را ديدند سيمرغ تمام بود خود سيمرغ ، سي مرغ تمام

محو او گشتند آخر بي دوام سايه در خورشيد گم شد والسلام

ظهور حضرت مهدي (ع ) تحقق نمي يابد مگر 313 16 نفر با اراده اي پولادين و ايماني قوي ظهور كنند تا امام (ع ) با آنها حكومت عدل جهاني را برپا و جهان را رهبري كند. فرق حكومت علوي ، با حكومت مهدوي ، در ظهور اين 313 نفر است و گرنه حكومت علوي و حكومت مهدوي در قانون و رهبر هر دو يكسان هستند.

ما راهي به حضور دوست نداريم جز عبور از بيابانهاي پر خس و خاشاك تزكيه تا بتوانيم اراده هايي پولادين و ايمانهايي قوي داشته باشيم . پادشاه ما بر قلة كوه ، منتظر رسيدن ماست . اين نفس آلوده ماست كه مانع حضور دوست است . اين اراده واختيار و همت شيعيان است كه بايد محيط را براي حضور خورشيد، معطر كند. اين ماييم كه بايد ظهور كنيم ، اين ماييم كه بايد، انسانيت و استعداد و علم خود را شكوفا كنيم وگرنه خداوند متعال «فيّاض علي الطلاق » است و هيچ گاه نعمت خود را از بندگان صالحش دريغ نمي كند و امام نيز بي صبرانه منتظر ظهور دولت كريمه در سايه شيعيان و دوستان خويش

ماهنامه موعود شماره 48

پي نوشتها :

1 . امام صادق (ع ) مي فرمايد: «اگر تعداد كساني كه توصيف شده اند به 313 نفر

برسد آنچه مي خواهيد (حكومت عدل الهي ) تحقق مي يافت .» الغيبه نعماني ، ص 203، چاپ مكتبه الصدوق ، تهران .

2 . امير المؤمنين (ع ) فرمودند: «مردي از قم مردم را به حق دعوت مي كند، قومي همچون پولاد به دورش حلقه مي زنند كه طوفانها آنها را نمي تواند بلرزاند و از جنگ خستته نمي شوند و نمي ترسند بر خدا توكل مي كنند و عاقبت از آن پرهيزگاران است ». بحارالانوار، ج 60، ص 216.

3 . امام صادق (ع ) فرمودند: «... نهضت صاحب الامر تمام نمي شود، مگر اينكه در ميدان جنگ عرق بريزيم و خونها ريخته شود» همان ، ج 54، ص 358.

4 . «... امام (ع ) ظهور نمي كند مگر با شمشير». بحارالانوار، ج 51، ص 48.

5 . رسول اكرم (ص ) فرمودند: «قومي بعد از شما خواهند آمد كه اجر يكي از آنها با اجر پنجاه نفر از شما برابري مي كند، اصحاب گفتند:اي رسول خدا! ما در جنگ بدر و احد و حنين با تو بوده ايم و قرآن در ميان ما نازل شده است ؟ رسول اكرم (ص ) فرمودند: شما بر آنچه آنها تحمل مي كنند، قادر نيستيد و صبر آنها را نداريد». بحارالانوار، ج 52، ص 130.

6 . همان ، ج 79، ص 928.

7 . سوره رعد(13)، آيه 11.

8 . كفايه الاثر، ص 168. باب ما عن الحسن بن علي عن الرسول .

9 . رهبري بر فراز قرن ، شهيد محمد باقر صدر، (ترجمه بحث حول المهدي )مترجم مصطفي شفيعي ، ص 108.

10. همان .

11. كتاب الغيبه ، شيخ طوسي ، ص 11، چاپ مؤسسة المعارف الاءسلاميه .

12. بحارالانوار، ج 52، ص 118.

13. ر.ك : دادگستر جهان ، ابراهيم اميني ، ص 218، چاپ 14.

14. امام كاظم (ع ) خطاب به هارون فرمودند: «أنا إمام القلوب و أنت إمام الجسوم » من بر دلها و

قلوب مردم حكومت مي كنم و تو بر تن ها و بدن ها، الصواعق المحرقه ، ابن حجر هيتمي ، قاهره ، مكتبه القاهره ، ص 204.

15. ر.ك : منطق الطير، عطار نيشابوري .

16. ر.ك : كتاب الغيبه ، نعماني ، ص 203.

17. كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 2، ص 677، چاپ دارالكتب الاءسلاميه ، قم .

18. كتاب الغيبه ، شيخ طوسي ، ص 193.

19. «... پس گروهي پاك و ثابت و مهذب گردند مانند شمشيري كه آهنگر آنرا صيقل داده است ». بحارالانوار، ج 51، ص 116.

20. «بهترين جهاد امت من انتظار فرج است ». تحف العقول من آل رسول ، ص 37، حسن بن شعبة الحراني ، چاپ مدرسه جامعه مدرسين .

21. «به راستي انتظار فرج ، خود فرج است ...». بحارالانوار، ج 52، ص 128.

اشعار

مرتضي ديگر دوچرخه نمي خواهد

اين روزها همه

نياز به تو را فهميده اند.

اين روزها

حتي بچه ها بهانة تو را مي گيرند

و نوزادان فقط

با «لالايي انتظار» به خواب مي روند.

مرتضي ديگر دوچرخه نمي خواهد

او از خدا فقط

آمدن تو را تمنا كرده است

و مريم

كه ديگر به كفشهاي رنگ پريده و وصله دار راضي است

تمام نمره هايش را بيست آورده

كه تو خوشحال شوي

و ظهور كني

و علي كه هر روز

با چفيه به دبستان مي رود

و به جاي كمربند فانسقه مي بندد

توي انشايش نوشته بود:

«بيا تا ديگر مجبور نباشيم هر روز

پيش چشم و گوش اين همه دشمن

سلاحهايمان را

بر سر مواضع دشمن فرضي فرو بريزيم ؛

اي ويرانگر بناهاي شرك و نفاق !»

حسن بياتاني

يا سيدي يا حجت الله

دور خلاص و رستگاري ، دور مهدي است دوران عقل و دين مداري ، دور مهدي است

دور تعاون ، دور ياري دور مهدي است دور ظهور حكم باري ، دور مهدي است

عصر كمال و لطف و احسان ، عصر مهدي است عصر نجات از ظلم و عدوان ، عصر مهدي است

عصر رواج شرع يزدان ، عصر مهدي است عصر ظهور شأن انسان ، عصر

مهدي است

دوران علم و معرفت ، دوران مهدي است دوران صلح و معدلت ، دوران مهدي است

دوران مهر و مرحمت ، دوران مهدي است دوران عفو و مغفرت ، دوران مهدي است

در عهد او از مؤمنان توقير گردد هر خائن و مستكبري تحقير گردد

گيتي ز لوث ظلم و كين تطهير گردد منشور عدل و مكرمت تحرير گردد

در عصر او احكام قرآن زنده گردد انوار علم و معرفت تابنده گردد

آئين الحاد و شقاوت مرده گردد با دست او بيخ جهالت كنده گردد

دنيا ز عدل و داد او مي گيرد آرام حاكم شود در هر مكان احكام اسلام

فرخ بر آن عصر و بر آن اوقات و ايام شامش ز روزش بهتر و روزش به از شام

يابن الحسن يابن الحسن الغوث الغوث فرياد از اين رنج و محن الغوث الغوث

عالم شده بيت الحزن الغوث الغوث از اين همه شر و فتن الغوث الغوث

يا سيدي يا سيدي يا حجة الله «لطفي » ندارد غير حبت توشة راه

تا كي كند اندر فراقت ناله و آه بنگر به اين حال و به اين هجران جانكاه

خواهم كه در ظل همايون تو باشم در خط دستورات و قانون تو باشم

مجنون صفت محزون و مفتون تو باشم مشمول آن الطاف افزون تو باشم

آيت الله صافي گلپايگاني

نكهت باغ بهشت

بي تو از آرايش باغ ارم خواهم گذشت گر نيايي در كنارم ، تا عدم خواهم گذشت

شوق ديدار تو دارد ديدة خونبار من از خطوط نو خطان چونان قلم خواهم گذشت

طاقت از دستم شد و عمرم به پايان مي رسد زين غمستان عاقبت با پشت خم خواهم گذشت

رنگ و بوي يوسفي خواهم ز مه رويان شهر با خيال يار از كأس و كرم خواهم گذشت

من كمرها بهر خدمت بسته ام مقصود

را ورنه از كيفيت خصم و خدم خواهم گذشت

ناخداي ساحل آرام گر خواهد مرا از صفاي روضه و حور و حرم خواهم گذشت

تا به فقر آراستم چشمان حرص و آز را خوش ز سوداي جهان با بيش و كم خواهم گذشت

گر شبي بنوازدم آن نكهت باغ بهشت همچو شبنم بي تعلّل صبحدم خواهم گذشت

ي__ك نگ__ه از يار خواهم ، ج__ان به قربانش كنم

چون «پريشان » تا حريمش بي قدم خواهم گذشت

محمدحجتي پريشان _ نظرآباد

شاه كليد

اي يأس من خسته به دنبال اميدت

بايد چه كند آنكه نه ديد و نه شنيدت

رؤياي من آويخت ز هر باغ و بهاري

اما گل نرگس ! تو كجايي كه نديدت

تا كي بنشينم به اميدت كه بيايي

تا كي بنشينم كه بيايي به اميدت !

شب در شده و ماه بر آن روزنة قفل

پيداست فقط تكه اي از صبح سپيدت

پيداست كه مي رقصد و نزديك مي آيد

از روزن در روشني شاه كليدت !

رباعي ها

از بس كه براي ديدنت بد شده ام

در راه رسيدنم به تو سد شده ام

رسوا نكني مرا ميان مردم

عمري ست به عشق تو زبانزد شده ام

تا چند نشيني كه سليمان آيد

از گوشة شب صبح درخشان آيد

او آمده است ، پيش پايش هستيم

اي كاش ! به چشم تنگ موران آيد

قزوين _ سيدمحمدحسين ابوترابي

يك هفته بي قراري

در پاي سرو قدت سر مي نهم به زاري

باشد كه يك قدم هم بر چشم من گذاري

تو آسماني و من ، افتاده چون زمينم

ره مي برم به سويت دستي اگر برآري

جان شكسته ام را اميد عافيت نيست

جز آنكه با نگاهي وي را علاج داري

در ساية بلندت اقبال كوته من

آن بخت جاودان را دارد اميدواري

اي تكيه گاه هستي از غربتم برون آر

از تنگناي ظلمت تا اوج رستگاري

اي آرزوي دلها در صبح دولت تو

خوش مي رسد به پايان ، يك عمر انتظاري

چشمان بي فروغم در انتظار رويت

هر

جمعه مي شمارد يك هفته بي قراري

ابراهيم سيفي نژاد

ما چشم به راهيم

افسوس كه عمري پي اغيار دويديم از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم

سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم

بس سعي نموديم كه ببينم رخ دوست جانها به لب آمد، رخ دلدار نديديم

ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر آبي به جز از خون دل خود نچشيديم

اي بسته به زنجير تو دلهاي محبّان رحمي كه در اين باديه بس رنج كشيديم

رخسار تو در پرده نهان ست و عيان ست بر هر چه نظر كرديم ، رخسار تو ديديم

چندان كه به ياد تو، شب و روز نشستيم از شام فراقت ، چو سحرگه ندميديم

اي حجّت حق ، پرده ز رخسار برافكن كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم

ما چشم به راهيم ، به هر شام و سحرگاه در راه تو، از غير خيال تو رهيديم

اي دست خدا، دست برآور كه ز دشمن بس ظلم بديديم ، بسي طعنه شنيديم

شاها ز فقيران درت ، روي مگردان بر درگهت افتاده به صد گونه اميديم

شهر كرد _ صديقه علي پور

الوتر الموتور والمنتقم الموعود-2

علي اكبر مهدي پور

يكهزار و يكصد و هفتاد سال پيش بنيانگذار حكومت واحد جهاني ، براساس عدالت و آزادي ، ويرانگر كاخهاي ظلم و استبداد، منتقم خون مظلومان در راستاي تاريخ ، منجي بشريت ، دست نيرومند حضرت احديت ، اندكي پس از ولادت ، در آستين غيبت فرو رفت ، تا پس از سپري شدن دوران غيبت كبري ظهور كرده ، خون مظلومان تاريخ را از ستم پيشگان خون آشام بگيرد.

يكي از صدها نام نامي و اسم گرامي آن مصلح آسماني «منتقم » است ، چنان كه خداوند منان جمال عالم آراي آن ستارة فروزان را در شب معراج به خاتم پيامبران ارايه نموده و از آن كعبة مقصود

و قبلة موعود به «منتقم » ياد كرده است . 1

هفتمين امام نور نيز در تعقيبات نماز عصر عرضه مي داشت :

بار خدايا در فرج منتقم خود تعجيل بفرما. 2

جان جانها، محبوب دلها، يوسف زهرا(ع ) نيز خطاب به احمد بن اسحاق فرمود:

من تنها بازمانده از حجج الهي و دست انتقام او از دشمنان اويم . 3

در پگاه هر جمعه در «دعاي ندبه » مي خوانيم :

كجاست منتقم خون پيامبران و فرزندان پيامبران ؟ 4

و در فراز ديگري از آن مي خوانيم :

كجاست منتقم خون شهيد كربلا؟ 5

دلباختگان سالار شايستگان ، همه روزه در زيارت عاشورا مي خوانند:

خداوندا! به ما نيز روزي كن كه در محضر مهدي آل محمد(ع ) به خونخواهي خون حسين عزيزت برخيزيم . 6

ولي آنچه كمتر مورد بررسي قرار گرفته اين است كه چون دست نيرومند الهي از آستين غيبت بيرون آمد، انتقام خون سالار شهيدان و ديگر مظلومان تاريخ را از چه كسي مي گيرد؟

انتقام از كي ؟ چرا و چگونه ؟

در اينجا ظاهراً چهار احتمال وجود دارد كه هر كدام نيازمند بررسي و تحقيق است :

الف ) از فرزندان آنها: در برخي از روايات آمده است :

يقتل والله ذراري قتلة الحسين بفعال آبائهم .

به خدا سوگند ذرية قاتلان حسين را به جهت عمل پدرانشان مي كشد. 7

پذيرش اين حديث مشكلات فراوان دارد، كه به برخي از آنها در اينجا اشاره مي كنيم :

1. اين حديث با آية شريفة قرآن كه مي فرمايد:

لا تزر وازرة وزر أخري .

كسي وزر و وبال ديگري را به دوش نمي كشد 8 .

مغاير است ، اگر نياكان آنها گناه كرده اند، آنها چه تقصيري دارند؟

دهها حديث صحيح و معتبر داريم كه ائمه (ع ) امر فرموده اند كه احاديث را به قرآن عرضه كنيم ، هر كدام با آيات قرآن همخواني نداشته باشد، آن را رد كنيم و

قبول نكنيم . 9

2. قرآن كريم فرزند صلبي حضرت نوح را به جهت همسو نبودن رفتارش از آن حضرت نفي كرده و به صراحت فرموده است :

قال يا نوح إنّه ليس من أهلك إنّه عمل غير صالح ... .

گفت : اي نوح ! او از خاندان تو نيست ، او عملي است ناشايست . 10

در مقابل رسول اكرم (ص ) حضرت سلمان را از خاندان خود بر شمرده ، مدال «سلمان منّا أهل البيت » به او ارزاني داشته 11 است و مولاي متقيان امير مؤمنان (ع ) محمد ابن ابي بكر را فرزند خود خوانده ، او را در كنار فرزندش محمد حنفيه جاي داده ، و او را مشمول اين بيان درر بار خود قرار داده است كه :

إنّ المحامدة تأبي أن يعصي الله 12 .

محمّدها از اين كه خداوند معصيت شود، امتناع مي كنند. 13

3. هرگز كسي نمي تواند ملتزم شود كه اولاد بني اميه و ديگر دشمنان قسم خوردة اهل بيت ، صرفاً به جهت فرزند يزيد و معاويه بودن اهل دوزخ مي باشند، بلكه برعكس در مواردي چون محمد بن ابي بكر ملتزم هستيم كه اهل بهشت هستند. 14

4. فرزند بني اميه بودن از فرزند حرام بودن كه بدتر نيست و كسي نمي تواند ملتزم باشد كه حرامزادگان به جرم حرامزاده بودن اهل دوزخ هستند، بلكه امام رضا(ع ) در مورد آنها مي فرمايد:

إنّ ولد الزّنا يستعمل ، إن عمل خيراً جزي به . 15

اولاد زنا آزموده مي شوند، اگر عمل نيكو داشته باشند، پاداش نيكو مي بينند.

ب ) از پيروان آنها: جاي ترديد نيست كه هر پيروي با پيشواي خود محشور مي شود، چنانكه قرآن كريم فرموده است :

يوم ندعو كلّ أناسف بإمامهم .

روزي كه هر كسي را با پيشواي خود مي خوانيم . 16

و از زبان حضرت ابراهيم (ع ) نقل كرده كه فرمود:

فمن تبعني فإنّه منّي .

هر كس

از من پيروي كند، از من است . 17

و روايات فراوان داريم كه هر پيروي با متبوع خود محشور مي شود. 18

بر اين اساس پيروان بني اميه با آنها محشور خواهند شد و در روز رستاخيز با آنها خواهند بود و از آنها جدا نخواهند شد، ولي اينكه آيا اين مقدار براي قصاص و انتقام در اين سراي كافي است يا خير، احتياج به تحقيق بيشتر دارد.

ج ) از رضايتمندان به فعل آنها: در مورد كساني كه معتقد به راه آنها و راضي به كردار آنها باشند، مسئله حادتر است ، زيرا قرآن كريم پي كردن ناقة صالح را به همة قوم ثمود نسبت داده و فرمود:

فكذّبوه فعقروها. 19

تكذيبش كردند و شتر را پي كردند.

در حالي كه يك نفر آن را پي كرده بود، ولي چون همگي به آن رضايت داده بودند، آن را به همه نسبت داده و همه را مشمول عذاب الهي قرار داد.

قرآن كريم در پاسخ كساني كه از پيامبر اكرم قرباني مطالبه مي كردند تا ايمان بياورند، مي فرمايد:

... قل قدجاءكم رسل من قبلي بالبينّات و بالذي قلتم فلم قتلتموهم إن كنتم صادقين . 20

بگو پيش از من پيامبراني يا معجزه ها و آنچه اكنون مي خواهيد آمده اند، اگر راست مي گويد، چرا آنها را كشتيد؟

بين اين اشخاص و قاتلان آن پيامبر 500 سال فاصله بود، ولي چون آنها به قتل او راضي بودند، خداوند متعال آنها را نيز جزو قاتلان برشمرده و فرمود: «چرا آنها را كشتيد». 21

روز پيروزي سپاه امير مؤمنان (ع ) در جنگ جمل ، يكي از اصحاب گفت : «اي كاش برادرم اينجا بود». حضرت فرمود: «آيا خواست برادرت با ما بود؟» گفت : «آري ». فرمود: «پس او نيز با ما بوده

است ». سپس فرمود:

«در اين پيكار با ما كساني شركت كرده اند كه هنوز در صلب پدران و رحم مادران هستند... . 22

و در حديث آمده است كه اگر كسي در مشرق كشته شود و در مغرب كسي به آن رضايت دهد، در خون او شريك است . 23

و در مورد امام حسين (ع )، به ويژه آمده است :

ألا و إنّ الراضين بقتل الحسين شركاء قتله . 24

كساني كه به كشته شدن امام حسين رضايت بدهند در قتل او شريك هستند.

و لذا آمده است كه :

فيقتل من رضي بقتله . 25

هر كس را كه راضي به قتل او (حسين ) باشد، مي كشد.

و در حديث ديگر آمده است :

چون حضرت بقية الله(ع ) خارج شود ذرية قاتلان امام حسين (ع ) را مي كشد؛ زيرا به اعمال پدرانشان رضايت مي دهند. 26

بنابراين ، در مورد آن عده از فرزندان يا پيروان بني اميه ، كه به اعمال پدران و نياكان خود راضي هستند، اگر بگوييم كه در اعمال آنها شريك هستند و روز قيامت مورد بازخواست و كيفر قرار خواهند گرفت ، مانعي ندارد؛ زيرا اين بازخواست و كيفر در مقابل رضايت آنهاست كه عمل خود آنهاست ، نه در مقابل اعمال پدران و نياكان آنها.

پس اين كيفر و عذاب در روز رستاخيز، به جهت فرزند يزيد بودن ، يا منسوب به خاندان بني اميه بودن نمي باشد، بلكه در اثر رضايت دادن به كردار آنهاست .

ولي اينكه آيا اين مقدار موجب قصاص و انتقام در دنيا نيز هست يا خير، جاي تأمل دارد؛ زيرا در باب حدود، قصاص و ديات چنين موضوعي پيش بيني نشده است ، مگر اينكه كسي ادعاكند كه اين موضوع از ويژگيهاي حكومت حضرت بقية الله(ع ) مي باشد، و اين احتياج به اثبات دارد.

د) از خود قاتلان : تنها احتمالي كه هيچ

مشكل ندارد اين است كه بگوييم از خود قاتلان انتقام گرفته مي شود؛ يعني شخص يزيد، شمر، سنان ، ابن زياد و... آورده مي شوند و انتقام امام حسين (ع ) و ديگر شهيدان و مظلومان در طول تاريخ از ستمگران و تجاوزگران گرفته مي شود.

اگر در تعبيرات رسيده از رسول اكرم (ص )، امير مؤمنان (ع ) و ديگر امامان هدايت (ع ) دقت كنيم ، به روشني مشاهده مي كنيم كه در همين معني ظهور دارد.

وجود مقدس اشرف كاينات در خطبة بي نظير عيد سعيد غدير خم ، تعبيرات بسيار بلندي در مورد حضرت بقية الله، ارواحنا فداه ، دارد، كه به چند فراز كوتاه از آنها اشاره مي كنيم :

1. القائم المهدي الّذي يأخذ بحقّ الله و بكلّ حقّ هولنا.

آن مهدي قائم (ع ) كه حق خدا و همة حقوق ما را باز مي ستاند.

2. ألا إنّه المنتقم من الظّالمين .

آگاه باشيد كه او از ستم پيشگان انتقام مي گيرد.

3. ألا إنّه مدرك كلّ ثار لاولياء الله عزّوجلّ. 27

آگاه باشيد كه او انتقام خون همة اولياي الهي را مي گيرد.

ظاهر اين تعبيرها و احاديثي كه در شمارة پيشين تقديم گرديد، اين است كه : هنگامي كه دست انتقام الهي از آستين غيبت بيرون آيد، خونهاي بر زمين مانده را از خود قاتلان مي گيرد.

و اين حقيقت در پرتو اعتقاد قطعي ما به «رجعت » جامة عمل مي پوشد.

هنگامة رجعت

براساس اعتقاد قطعي ما، به هنگام ظهور موفور السّرور يوسف زهرا، گروهي از مؤمنان خالص و جمعي از ملحدان خالص به اين جهان برمي گردند، تا پيش از هنگامة رستاخيز، در دادگاه عدل مهدوي به پروندة آنان رسيدگي شود.

اعتقاد به رجعت از ضروريات عقيدتي مذهب شيعه 28 ، مورد اتفاق همة شيعيان در طول قرون و اعصار بوده 29 آيات فراواني از قرآن 30 و روايات بي شماري

از پيشوايان معصوم در اين رابطه در مجامع حديثي آمده است . 31

در احاديث رجعت تصريح شده كه غاصبان فدك ، قتلة كربلا و ديگر ستم پيشگاني كه حقوق اهل بيت (ع ) را پايمال كردند، شخصاً برمي گردند و به كيفر اعمال خود مي رسند. 32 و اينك چند نمونه :

1. امام صادق (ع ) مي فرمايد:

إن أوّل من يكرّ إلي الدّنيا الحسين بن علي و أصحابه ، و يزيد بن معاويه و أصحابه ، فيقتلهم حذو القذّة بالقذّة .

نخستين كسي كه در هنگامة رجعت برمي گردد، امام حسين و يارانش مي باشند، كه همراه يزيد و يارانش برمي گردند، پس آنها را مطابق اعمالشان به كيفر مي رساند، همانند تطابق پره هاي تير با يكديگر. 33

2. خداوند منان شهادت و مصائب امام حسين (ع ) را به پيامبر اكرم (ص ) خبر داد و او را آگاه ساخت كه حسين اش كشته مي شود، ولي بعداً به دنيا برمي گردد و بر دشمنانش پيروز مي شود و آنها را به قتل مي رساند، آنگاه فرمانروايي زمين را به او مي سپارد. 34

3. امير مؤمنان (ع ) به فرازهاي حساس از صحنة تهاجم سپاه امام حسين (ع ) به اردوي يزيد در خطبة «مخزون » اشاره مي كند. 35

4. امام باقر(ع ) مي فرمايد: حضرت حسين (ع ) خروج مي كند، انتقام خون خود و اصحابش را مي گيرد، آنگاه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع ) خروج مي كند. 36

اين مضمون را شيخ طوسي نيز از طريق فضل بن شاذان روايت كرده است . 37

5. امام صادق (ع ) از قول اسماعيل صادق الوعد نقل مي كند كه به درگاه حضرت احديت عرضه داشت :

إنّك وعدت الحسين ، عليه السلام ، أن تكرّه إلي الدّنيا، حتّي ينتقم بنفسه ممّن فعل ذلك به .

خدايا! تو به حسين عزيزت وعده فرموده اي كه او را به دنيا باز گرداني ، تا شخصاً از كساني كه اين جنايتها را در حق او

مرتكب شده اند، انتقام بگيرد. 38

6. امام باقر(ع ) مي فرمايد:

إنّ لعليّ(ع ) إلي الارض كرّة مع الحسين (ع ) يقبل برايته حتّي ينتقم من بني اميّة و معاوية و آل معاوية .

علي (ع ) در عهد امام حسين (ع ) رجعت مي كند، با پرچم هميشه پيروزش حمله مي كند، از بني اميه ، معاويه و آل معاويه انتقام مي گيرد. 39

7. امام صادق (ع ) در ضمن حديث مفصلي مي فرمايد:

مامن إمام في قرن إلاّ و يكرّ معه البرّ والفاجر في دهره ، حتّي يديل الله المؤمن الكافر.

هيچ امامي در قرني نبوده جز اينكه خوبان و بدان عصر او نيز به همراه او رجعت مي كنند، پس خداوند خوبان را بر بدان چيره مي سازد. 40

از احاديث هفتگانه اي كه به عنوان نمي از يم و اندكي از بسيار احاديث رجعت در اينجا آورديم به روشني معلوم مي شود كه در هنگامة رجعت شخص ستمكاران رجعت مي كنند و انتقام خاندان عصمت و طهارت و ديگر مظلومان تاريخ از شخص آنها گرفته مي شود.

از اين احاديث استفاده مي شود كه انتقام هر امامي توسط خود آن امام در عالم رجعت گرفته مي شود. و اين نكته اي است كه بسياري از احاديث رجعت بر آن دلالت مي كند.

پي نوشتها :

1 . شيخ طوسي ، الغيبة ، ص 148.

2 . همو، مصباح المتهجد، ص 74.

3 . شيخ صدوق ، كمال الدين ، ج 2، ص 384.

4 . ابن المشهدي ، المزار الكبير، ص 579.

5 . همان .

6 . شيخ طوسي ، مصباح المتهجد، ص 775.

7 . شيخ صدوق ، عيون الاخبار، ج 1، ص 273؛ ابن قولويه ، كامل الزيارات ، ص 63؛ محدث بحراني ، تفسير البرهان ، ج 6، ص 86؛ همو، حلية الابرار، ج 5، ص 404، قندوزي ، ينابيع المودة ، ج 3، ص 243.

8 . اين آية شريفه در پنج سوره عيناً تكرار شده : سوره انعام (6)، آيه 164؛ سوره إسراء(17)، آيه 15؛ سوره فاطر(35)، آيه 18؛ سوره زمر(39)، آيه 7 و در يك مورد

به تعبير (ألاّتزر) از صحف ابراهيم نقل شده است . سورة نجم (53)، آيه 38.

9 . علاّمه مجلسي ، بحارالانوار، ج 2، ص 245-242.

10. سورة هود(11)، آيه 46.

11. محدث نوري ، نفس الرحمان ، ص 32.

12. منظور از «محمدها»: محمد حنيفه ، محمد بن ابي بكر، محمدبن جعفر و محمدبن ابي حذيفه مي باشند. ر.ك : رجال كشي ، ص 70.

13. مامقاني ، تنقيح المقال ، ج 3، ص 111.

14. امام رضا(ع ) در حديثي او را از شيعيان حقيقي و در رديف سلمان و ابوذر ياد كرده مي فرمايد: «شيعيان امير مؤمنان عبارتند از: حسن ، حسين ، سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابي بكر، كه هرگز با فرمان او مخالفت نكردند. مجلسي ، بحارالانوار، ج 22، ص 330.

15. محمدبن يعقوب كليني ، كافي ، ج 8، ص 238.

16. سورة اسراء(17)، آيه 71.

17. سورة ابراهيم (14)، آيه 36.

18. علامه مجلسي ، همان ، ج 8، ص 46.

19. سورة هود(11)، آية 65؛ شعراء(26)، آية 157؛ شمس (91)، آية 14.

20. سورة آل عمران (3)، آية 183.

21. علامه مجلسي ، همان ، ج 9، ص 192.

22. سيدرضي ، نهج البلاغه ، خطبة 12.

23. علامه مجلسي ، همان ، ج 45، ص 295.

24. همان ، ج 44، ص 304.

25. قندوزي ، ينابيع المودة ، ج 3، ص 243.

26. علامه مجلسي ، همان ، ج 52، ص 313.

27. شيخ موسي عباسي زنجاني ، مدينة البلاغه ، ج 1، ص 235-232. متن كامل خطبة حضرت رسول (ع ) در روز عيد سعيد غدير، در كتاب ارزشمند مدينة البلاغه ، (ج 1، ص 248-213) آمده است .

28. شيخ حر عاملي ، الاءيقاظ من الهجعة في إثبات الرجعة ، ص 82.

29. شيخ حر عاملي ، انديشه هاي كلامي شيخ مفيد، ص 355.

30. در كتاب «رجعت يا دولت كريمة اهل بيت » از محمد خادمي شيرازي ، هفتاد آيه از آيات مربوط به رجعت گرد آمده است .

31. شيخ حر عاملي در كتاب ارزشمند: «الاءيقاظ من الهجعة في إثبات الرجعة » 520 حديث پيرامون رجعت نقل كرده است .

32. ر.ك : طبرسي ، إعلام الوري ، ج 2، ص 243؛ شيخ صدوق ، كمال الدين ، ج 2، ص 377؛ طبري ، دلائل

الاءمامة ، ص 455؛ بحراني ، حلية الابرار، ج 2، ص 599؛ شيخ صدوق ، علل الشرايع ، ج 2، ص 580؛ بحراني ، حلية الابرار، ج 2، ص 605.

33. عياشي ، تفسير، ج 3، ص 39؛ علاّمه مجلسي ، همان ، ج 53، ص 76.

34. علي بن ابراهيم ، تفسير قمي ، ج 2، ص 297.

35. الحلي ، مختصر البصائر، ص 200.

36. همو، ص 49.

37. شيخ طوسي ، الغيبة ، ص 479.

38. ابن قولويه ، كامل الزيارات ، ص 65.

39. شيخ حر عاملي ، همان ، ص 263.

40. الحلي ، همان ، ص 27.

«اسلام »، هويت «يوسف »

هواپيماي مسافربري شركت يونايتد ايرلاين از لندن عازم واشنگتن بود، مأموران امنيتي آمريكا دريافتند شخصي با نام «يوسف اسلام » در بين ليست مسافران است كه در ليست سياه عوامل تحت مراقبت و داراي خطر بالقوه براي منافع آن كشور قرار دارد. به دنبال اين مسئله نيروهاي امنيتي هواپيما را مجبور كردند با تغيير مسير خود از واشنگتن دور شده و هزار كيلومتر دورتر در فرودگاه «مين » آمريكا به زمين بنشيند. نيروهاي امنيت حمل و نقل آمريكا پس از يك مصاحبه به يوسف اسلام ابلاغ كردند كه وي عنصر نامطلوب تشخيص داده شده و بايد با نخستين پرواز به انگليس بازگردد.

يوسف اسلام هنرمند مسلماني كه سالها پيش با نام جهان آشناي «كت استيونس » شناخته مي شد، نزديك سي سال است ثروت ، عمر و عقيده خود را در راه آئين و ديني نهاده كه زندگي او را متحول كرده است . صداي اين خوانندة معروف دهة 1970 ميلادي انگليس كه تا پيش از پذيرفتن اسلام ، انعكاس دهندة اميدها و نااميديها و تيرگي و روشنيهاي انسان سرگشته جهان غرب بود، پس از تشرف به آيين محمد(ص ) صداي انسان آينده شده است . انساني كه الگوي عالي خود را يافته و راه نجات از گرداب بي اعتقادي و بي خدايي را در معنويت مي بيند.

يوسف اسلام چهرة سرشناس جامعة

مسلمانان انگليس است كه پيش از مسلمان شدن خود در سال 1356، با نام هنري «كت استيونس » يكي از مشهورترين خوانندگان جهان موسيقي بود.

يوسف اسلام از زمان مسلمان شدنش همواره در جامعة انگليس مطرح بوده است . وي علاوه بر فعاليتهاي مختلف اجتماعي و ديني ، مدير يك مدرسه بزرگ اسلامي به سبك آموزش و پرورش رسمي انگليس در شمال غرب لندن است . وي نخستين كسي بود كه پس از سالها مبارزه در لندن توانست وزارت آموزش و پرورش انگليس را وادار سازد تا همانند مدارس مسيحي و يهودي به مدارس مسلمان نيز كمك مالي كند. از نظر سياسي نيز يوسف اسلام بارها خبرساز بوده است . مخالفت وي با سلمان رشدي ، نويسندة كتاب آيه هاي شيطاني ، دفاعش از حقوق مسلمانان در مناطق مختلف يوگسلاوي سابق ، حمايتش از عمليات نظامي فلسطينيها عليه رژيم اشغالگر صهيونيستي و همچنين همگرايي وي با مخالفان جنگ در عراق در دو دهة اخير خبرساز شده است . مخالفت با جنگ عراق و حمايت از حقوق مسلمانان در بوسني موجب شد تا يوسف اسلام پس از سالها مجدداً به دنياي موسيقي بازگردد و دو آلبوم با همين مضامين در مخالفت با جنگ و تكريم صلح روانة بازار كند. چهار سال پيش نيز يوسف اسلام به اتهام حمايت از تروريسم به دست مقامات رژيم صهيونيستي از سرزمينهاي اشغالي اخراج شده بود. همچنين چهار ساعت لوح فشرده و كتاب اشعار اين خواننده معروف دهة 70 ميلادي به زبان اصلي به زودي منتشر مي شود.

زندگي پر فراز و نشيب يوسف اسلام را از زبان خودش به نقل از پايگاه اينترنتي وي مي خوانيم :

پدرم اهل قبرس يونان و مادرم يك سوئدي

بود، اما به دلايلي آنها تصميم گرفتند مرا به مدرسه اي كاتوليك بفرستند و اين اولين نقطة غريب در زندگي من بود. نام اصلي ام «استيون ديميتري جورجيو» بود و با اصول تعاليم ارتودوكس بزرگ شده بودم ، به همين دليل در مراسم و تشريفات مذهبي در مدرسه شركت نمي كردم .

خانواده ام هرگز سخت گير نبودند اما در تربيت اخلاقي من دقت داشتند، و همين امر سبب فرستادن من به يك مدرسه كاتوليك بود. در آن دوران دربارة خوب و بد آموختم ، دربارة اخلاق به طور كلي ؛ و به مرور زمان مذهب ، تأثير عميقي بر من گذاشت . يادم مي آيد هنگامي كه يكي از دوستانم به علت حفظ خط اتوي شلوارش از انجام مراسمي مذهبي امتناع كرد، رابطه ام با او سرد شد. در آن زمان حدوداً هفت سال داشتم .

عجيب است كه با وجود روي آوردن به اسلام دوران كودكي ام را در فضايي ضد اسلامي رشد كردم . در واقع يونانيها و تركها با يكديگر دشمن هستند و من نيز با داشتن پدري قبرسي از هر چيزي دربارة تركها متنفر بودم كه شامل دين آنها هم مي شد: اسلام ، بدون اينكه درستي آن مهم بوده باشد.

يك خانوادة مسلمان در نزديكي ما زندگي مي كرد. گرچه ما هرگز برخوردي نداشتيم ، اما هميشه فاصله خود را با آنها حفظ مي كرديم . دوران كودكي ام را در غرب لندن گذراندم . والدينم يك رستوران شلوغ در قسمت شلوغ خيابان «شافتزبري » را اداره مي كردند، بنابراين در فضايي پر هيجان رشد كردم . در محله اي با خيابانهاي پر از ويترينهاي خيره كننده از نور و مردم در رفت و آمد. محلة ما به تأتر و سينما نزديك بود و از همين فضا بود كه به سمت

دنياي تفريحاتي نظير موسيقي كشيده شدم .

من كوچك ترين فرزند خانواده بودم و خواهر و برادرم عقيده داشتند من خيلي لوس شده ام ، اما تا آنجا كه به خاطر دارم تمام سهم خودم از كارها را انجام مي دادم . هنگامي كه ده سال داشتم در يك مغازه كار مي كردم و آنجا بود كه درسهاي خوبي درباره چگونگي برخورد با مردم و خدمت به جامعه آموختم . مردم هميشه به خاطر نوجواني به من انعام مي دادند.

در محله اي از لندن كه ما زندگي مي كرديم با تنوع نژادي كه وجود داشت ، به عنوان يك انسان دو رگه مشكلي نداشتم . اما گاهي مسئله نژاد متفاوت در پدر و مادرم ، با وجود زندگي آرامي كه داشتيم ، مسئله ساز بود. حدود هشت ساله بودم كه پدر و مادرم از يكديگر جدا شدند؛ با اين حال هنوز در همان اتاقهاي بالاي رستوران و نزديك يكديگر زندگي مي كردند و به همكاري در اداره رستوران ادامه مي دادند. پس از جدايي آنها دائماً بر سر اين كه من نزد چه كسي باشم مشكل داشتند. با اين كه پدرم هميشه پيروز مي شد، به مادرم بيشتر احساس نزديكي مي كردم .

پس از اين كه والدينم كاملاً از هم جدا شدند، با مادرم به سوئد رفتم و در آنجا ادامه تحصيل دادم . در بين همه دانش آموزان چشم آبي و مو بور سوئدي با چشمان و موهاي تيره كاملاً جلب توجه مي كردم . اين امر براي آنها جالب بود و دائماً زير نگاههاي علاقه مند ساير دانش آموزان بودم .

من كودك حساسي بودم و بيشتر از آنچه اقتضاي كودكي ام بود دربارة زندگي و مسائل كلي آن فكر مي كردم . فردي درونگرا و دائم در حال تفكر بودم . هيچ زماني نبود كه در حال فكر

كردن به چيزي نباشم . يك بار تصميم گرفتم به چيزي فكر نكنم ، اما هرگز نتوانستم بر افكار خود غلبه كنم . هميشه اين دغدغه را داشتم كه چگونه مي توانم بين پدر و مادرم پلي دوباره بسازم به ويژه وقتي براي ديدن پدرم به لندن مي رفتيم . بعدها وقتي مشهور شدم ، موفقيت من براي هر دوي آنها غرورآفرين بود و كمك بزرگي كرد تا خانواده دوباره دور هم گرد آيند. من استعداد هنرنمايي خود را در سنين پايين نشان داده بودم و مادرم مرا در اين راه بسيار تشويق كرد. من اغلب ديروقت به رختخواب مي رفتم ولي مادرم هيچگاه مانع فعاليت من نمي شد. احساس مي كردم به وسيلة موسيقي مي توانم تمام افكار و احساسات خود را اظهار كنم . ما يك پيانوي بزرگ در خانه داشتيم و خيلي سريع در يادگيري پيانو پيشرفت كرده بودم . بعدها به گيتار رو آوردم و به نوشتن نت مشغول شدم . در همان دوران بود كه نامم را به «كت استيونس » تغيير دادم .

اولين اثرم را در سن 18 سالگي ارائه دادم و همان باعث تحول در سبك و ظاهر زندگي ام شد. گرچه اين امر تغيير خاصي در تفكرات و رفتار من نداد، اما تأثيراتي بر من گذاشت . بيشتر از اينكه به فكر جواني بيش از حد خود باشم به فكرهاي بلند پروازانه آينده بودم . اگر چه زندگي شلوغ و پرجنجالي داشتم ، هميشه در پي يافتن پاسخي به سؤالات متعددي كه در ذهن داشتم بودم . مي دانستم كه چيزي در زندگي هست كه بايد به سوي آن بروم و به آن برسم . ابتدا پاسخ اين خلاً را در زندگي تشريفاتي و لوكس مي ديدم ، اما زود پي بردم

كه اينطور نيست .

پس از يك سال موفقيت در كار و تجربه يك زندگي پر از رفاه به بيماري سختي دچار شدم ؛ سل آغاز دوباره زندگي مرا رقم زد. در 19 سالگي به علت بيماري سل در بيمارستان بستري شدم . خيلي وحشت كرده بودم و مرگ را روبروي خود احساس مي كردم . آنجا بود كه راه جديدي در مقابلم گشوده شد. دورة كوتاه بيماري ام كمك كرد تا تمام تفكرات دوران كودكي و نوجواني خود را مرور كنم و به اين ترتيب مقدمات زندگي امروز من به عنوان يك مسلمان فراهم شد.

چه اتفاقاتي انتظار مرا مي كشد؟ آيا من تنها يك جسم هستم و بالاترين و تنها هدفم ارضاي اين جسم است ؟ بعدها پي بردم كه بيماري سختي كه دچار آن شدم ، نعمتي از سوي پروردگار بوده است ، فرصتي براي آن كه چشمانم را باز كنم و به جست وجوي پاسخ پرسشهاي خود بروم . در آن زمان گرايش خاصي به عرفان شرق وجود داشت . من نيز شروع به مطالعه در اين باره كردم . اولين چيزي كه درباره آن به جست وجو پرداختم چيستي مرگ بود و اين كه روح جاودانه خواهد ماند. احساس مي كردم راهي را به سوي سعادت و كمال آغاز كرده ام . مدتي به خامخواري رو آوردم . باور اصلي كه در آن زمان به من القا شد اين آگاهي بود كه انسان تنها از جسم تشكيل نشده است . هنگامي كه در بيمارستان بستري بودم به اين آگاهي رسيدم . يك روز هنگامي كه زير باران گير كرده بودم و در پي پناهگاهي مي دويدم ، متوجه مسئله اي شدم . جسم من مدام پيام مي فرستاد كه خيس شده است و بايد به دنبال پناهگاهي برايش باشم . در

آن لحظه فكر كردم جسم انسان مانند ميموني است كه بايد تحت تعليم و مراقبت دائم باشد و به مسيري كه بايد برود هدايت شود. از ديگر سو يك ميمون خودش شما را از تمايلاتش مطلع مي كند. در مرحله بعد متوجه اراده خدادادي خود شدم ، اراده اي در راستاي خواست خداوند و يك هدية الهي . من مجذوب واژگان عرفان شرقي شده بودم . تا آن زمان تنها از معارف كليسا و مسيحيت شنيده بودم . مجدداً به ساختن موسيقي رو آوردم ، اما اين بار شروع به انعكاس افكارم در موسيقي هايم كردم . يكي از اشعاري كه در آن زمان خوانده ام چنين مضموني داشت : «كاش بر همه چيز عالم بودم ، كاش از آنچه بهشت و جهنم را مي سازد اطلاع داشتم . آيا موفق خواهم شد؟...» پس از آن ، يكي ديگر از كارهايم را با نام «راهي به سوي شناخت خدا» ارائه دادم . با ارائه آلبومهاي جديد شهرت بيشتري يافتم . در واقع شرايط سختي را مي گذراندم ؛ زيرا در همان زمان كه در جست وجوي حقيقت بودم ، روز به روز پولدارتر و مشهورتر مي شدم . به مرحله اي رسيدم كه تصور كردم «بوديسم » تنها راه درست و اصيل است ، اما آمادگي نداشتم دنيا را به تبعيت از آيين بودا ترك كنم . بيش از آن به اين جهان وابسته بودم كه بخواهم تارك دنيا باشم و خود را از جامعه جدا كنم . در آن مقطع به هر دري زدم ، حتي به مطالعه و دقت در انجيل پرداختم اما چيزي نيافتم . آن زمان چيزي دربارة اسلام نمي دانستم ، و سپس آنچه كه من نامش را معجزه مي گذارم اتفاق افتاد. برادرم از مسجدي در بيت المقدس ديداري داشت و خيلي تحت

تأثير قرار گرفته بود؛ زيرا دريافته بود كه در مسجد نبض زندگي مي تپد (در حالي كه كليسا و كنيسه دچار خلاً خاصي است ) از طرف ديگر جوي از صلح و آرامش را در آن مكان يافته بود.

هنگامي كه برادرم به لندن بازگشت ، ترجمه اي از قرآن را به من داد. او مسلمان نشد، اما چيزي در اين دين يافته بود و تصور مي كرد من هم مي توانم آن را درك كنم . هنگامي كه كتاب را دريافت كردم آن را كتاب راهنماي كاملي يافتم كه براي تمام سؤالاتم پاسخ دارد: چه كسي هستم ؟ هدف من از زندگي چيست ؟ از كجا آمده ام و...؟ همانجا پي بردم كه اين بايد دين كاملي باشد، نه آن صورتي كه غرب از دين مي بيند و نه ديني كه فقط براي پيرترها باشد. در غرب به هر كس كه ديني را به عنوان راه زندگي خود برگزيند و به آن پايبند باشد، برچسب متعصب و احساساتي مي زنند. من متعصب نبودم ، در ابتدا بين روح و جسم سرگردان شده بودم و در ادامه فهميدم كه جسم و روح جدا نيستند؛ پس مجبور نيستي براي مذهبي بودن سر به كوهها بگذاري و از دنيا جدا شوي . ما بايد خواست خدا را پيروي كنيم . در اين صورت از فرشتگان برتر خواهيم بود. اولين خواسته ام در آن زمان مسلمان شدن بود. من دريافته بودم كه همه چيز متعلق و وابسته به خدا است ؛ خدايي كه خواب او را فرا نمي گيرد و همه چيز مخلوق اوست . در اين مقطع احساس كردم از غرور و خودبيني ام كاسته مي شود؛ زيرا تا آن زمان تصور مي كردم هر چه دارم خود به دست آورده ام ،

ولي فهميدم كه من خود را خلق نكرده ام و تمام هدف وجود من پيروي از تعاليم ديني است كه به وسيله ديني كه ما به نام اسلام مي شناسيم ، متكامل شده است . با ادامة اين اكتشافات كم كم ايمان را در خود احساس مي كردم . احساس مي كردم يك مسلمان هستم . با خواندن قرآن پي بردم كه تمام پيامبراني كه خداوند به سوي ما فرستاده است ، پيام واحدي داشته اند. پس چرا يهود و مسيحي متفاوت هستند؟ حالا مي دانم كه چرا يهود حضرت عيسي را به عنوان مسيح پيامبر نپذيرفتند و مسيحيان نيز كلام خدا را نفهميدند و عيسي را پسر خدا ياد كردند، و اين قبيل مسائل . اين از زيباييهاي قرآن براي من بود. قرآن از تو مي خواهد به تفكر و تعقل بپردازي و هر چيزي را نپرستي ، بلكه خدايي را كه همه اشيا را خلق كرده است . قرآن مي خواهد دربارة خورشيد و ماه و ساير مخلوقاتش تفكر كنيم . آيا ما تفاوت ماه و خورشيد را مي دانيم ؟ با آنكه ابعاد هر دو يك اندازه به نظر ما مي آيند، بسيار با يكديگر متفاوتند. فضانوردان در سفرهاي خود، پي به كوچكي زمين و بزرگي فضاي لايتناهي مي برند. آنها اغلب با احساسي روحاني مي گردند؛ زيرا نشانه هاي وجود خدا را لمس كرده اند. هنگامي كه بيشتر قرآن را مطالعه كردم ، به مواردي دربارة عبادت و نيكوكاري برخوردم . هنوز مسلمان نشده بودم ، اما حس كردم قرآن تنها پاسخ به پرسشها و نيازهاي من است كه خدا براي من فرستاده و در تمام سطوح سخن گفته است . اين موضوع را محرمانه نگاه داشتم . شروع به خواندن قرآن از زاوية ديگري كردم ؛ آنجا كه مي فرمايد: «اي كساني

كه ايمان آورده ايد كفار را دوست خود نگيريد و مؤمنين برادر يكديگرند». در اين مرحله احساس كردم مشتاق ديدار برادران مسلمان خود هستم .

در اين مرحله تصميم گرفتم به بيت المقدس سفر كنم ، مانند برادرم . در بيت المقدس به مسجد رفتم و نشستم . مردي از من پرسيد كه آنجا چه كار دارم . به او گفتم مسلمانم . نامم را پرسيد. استيونس . آن مرد فلسطيني از اين نام تعجب كرد. سپس به صف نماز ملحق شدم ، گرچه نمي توانستم به طور كامل به جا آورم . وقتي به لندن بازگشتم با دختري ملاقات كردم كه مرا به مسجد «نيوريجنت » راهنمايي كرد. در سال 1977م . _ حدود يك سال و نيم پس از دريافت آن قرآن از برادرم _ به اين نتيجه رسيده بودم كه بايد از شر غرور و خودبيني رهايي يابم و از شر شيطان و يك راه را در پيش گيرم . پس يك روز جمعه بعد از نماز به سوي امام جماعت رفتم و در مقابل وي اظهار ايمان كردم .

من شخصي بودم كه به شهرت و ثروت رسيده بودم ، اما با تمام تلاشي كه داشتم ، تا پيش از آنكه قرآن به من معرفي شود، هدايت از من روگردان بود. اكنون احساس مي كنم مي توانم مستقيماً با خدا ارتباط برقرار كنم . برخلاف مسيحيت يا هر دين ديگري . همانطور كه زني هندو به من گفت : «تو هندوها را نمي فهمي . ما به خدا اعتقاد داريم ، ما آن اشياء را تنها براي تمركز استفاده مي كنيم ». آنچه او تلاش داشت به من بگويد اين بود كه براي رسيدن به خدا، شخص بايد شريكي در كنار خدايش بسازد كه او را در اين راه ياري دهد. اما اسلام

تمام اين موانع را برمي دارد. اين نماز است كه اعتقاد را مستحكم مي كند. اسلام روش تطهير را به خوبي آورده است .

به عنوان انسان خداوند به ما شعور و عقل عنايت كرده است . اين امر وظيفه اي براي انسان ايجاب مي كند كه او را در صدر مخلوقات قرار داده است . انسان خلق شده است تا جانشين خدا روي زمين باشد و اين مهم است كه بتواند تعهد خود را براي دورشدن از ضلالت بفهمد و زندگي خود را مقدمه اي در جهت ساختن زندگي بهتر در ديگر جهان قرار دهد. من در دنيايي مدرن و پر از تجملات و خوش گذرانيها رشد كرده ام . در خانه اي مسيحي متولد شده ام . اما مي دانم كه هر شخصي با فطرت اصلي خود متولد مي شود و تنها والدين هستند كه كودك را به اين دين و آن دين سوق مي دهند. من نيز به همين صورت به مسيحيت درآمدم . آموخته بودم كه خدا وجود دارد، اما هيچ راهي براي ارتباط برقرار كردن با خدا وجود نداشت . در حقيقت مسيح راهي براي ارتباط با خدا بود و ارتباط مستقيم غير ممكن بود. اين امر را كم و بيش پذيرفته بودم ، اما قادر به هضم آن نبودم . مسيح مانند مجسمه اي بدون روح بود و هنگامي كه مي گفتند سه خدا داريم بيشتر مبهوت و گيج مي شدم ، اما نمي توانستم آن را حل كنم . كم و بيش به اين مسائل اعتقاد داشتم ؛ زيرا بايد به عقايد پدر و مادرم احترام مي گذاشتم . كم كم از اين نوع تربيت مذهبي فاصله پيدا كردم . به دنياي موسيقي رو آوردم . مي خواستم يك ستارة بزرگ باشم . تمام آن چيزهايي كه در سينما و رسانه ها ديده بودم

مرا تسخير كرده بودند و شايد خداي خود را در اين راه مي ديدم . هدفم ثروت بود. عمويم ماشين شيك و گران قيمتي داشت . با خود مي گفتم او آدم موفقي است ؛ زيرا ثروتمند است . تحت نفوذ تمام كساني كه اطراف من بودند اين طور فكر مي كردم . اين دنيا خداي آنها بود. تصميم گرفتم زندگي ايده آل خود را هدف قرار دهم و براي رسيدن به آن تلاش كنم .

نكتة آخري كه خوب است بدانيد اين كه من قبل از مسلمان شدن با هيچ مسلماني تماس نداشتم . با خواندن قرآن شروع كردم و دريافتم كه دين حقيقي اسلام است و اگر از پيامبر اكرم (ص ) به عنوان بهترين الگو پيروي كنيم ، موفق خواهيم بود.

احداث معبد بزرگ در بيت المقدس -1

قسمت اول

حيدررضا ضابط

مسيحيت به سه شاخه كاملاً جدا و مخالف يكديگر يعني كليساي كاتوليك روم ، ارتدكس و پروتستان تقسيم شده است . كشورهاي جنوب اروپا و آمريكاي لاتين عمدتاً كاتوليك ، كشورهاي شمال اروپا و ايالات متحده آمريكا پروتستان و پيروان كليساي ارتدكس در اروپاي شرقي هستند.

اين سه كليسا در اعتقادات ديني و مراسم عبادي كاملاً از يكديگر جدايند و مانند سه دين مختلف عمل مي كنند و حتي انجيل كليساي پروتستان با انجيل كليساي كاتوليك تفاوت زيادي دارد. كليساي كاتوليك و پروتستان از پنج قرن گذشته عليه يكديگر مبارزه كرده اند، به گونه اي كه بسياري از جنگهاي قرنهاي هفدهم و هجدهم ميلادي برخاسته از اهداف و آرمانهاي كاتوليكي و پروتستاني بوده است كه نمونه زنده آن در جهان معاصر درگيري مسلحانه و دائمي بين پيروان كليساي كاتوليك و پروتستان در ايرلند شمالي است .

تا كنون بيش از يك هزار فرقه و كليساي مختلف در درون پروتستانيسم ظهور كرده و هنوز

هم تعداد فرقه هاي جديد در پروتستانيسم رو به افزايش است و آمريكا مركز توليد فرقه هاي جديد در پروتستان مي باشد.

يكي از ويژگيهاي كليساي پروتستان رابطه بسيار نزديك آنها با دولتهاي اروپايي مي باشد و اين دولتها براي ترويج مسيحيت پروتستان از مبلغان خود در كشورهاي جهان سوم حمايتهاي گسترده مالي ، تبليغاتي و سياسي مي كنند؛ به عنوان مثال در انگليس دولت و كليساي پروتستان از هم جدا نيست و ملكه انگليس در رأس دولت و كليسا قرار دارد.

مبلغان انجيل

در يك قرن گذشته جريان جديدي كه در بين پروتستانها فوق العاده قدرتمند شده است مكتب نوظهور (مبلغان انجيل ) مي باشد. قبل از جنگ جهاني دوم اين مكتب نوظهور به بنيادگرايي معروف و شعار آنها به وجود آوردن حكومت در آمريكا بر مبناي بنيادهاي انجيل مي باشد. بعد از جنگ جهاني دوم بنيادگرايان آمريكايي خود را مبلغان انجيل معرفي كردند و با استفاده گسترده از وسايل ارتباطات جمعي توانستند در جامعه آمريكا نفوذ فراواني به دست آورند و اكنون اين جريان ، قدرتمندترين و فعال ترين تشكيلات ديني در آمريكا محسوب مي شود و در مراكز سياسي اين كشور نفوذ زيادي دارند. يكي از ويژگيهاي جريان فوق اين است كه وابسته به يكي از فرقه ها يا كليساي پروتستان نيست ، بلكه اعضاي تمامي فرقه هاي كليساي پروتستان عضو اين جريان ديني مي باشند. مسيحي نمودن ساير اقوام غير مسيحي با تبليغات گسترده يكي ديگر از اهداف اين جريان مي باشد.

كشيشان معروف آمريكايي وابسته به اين جريان مانند بيلي گراهام 2 ، جري فالول 3 ، پت رابرتسون 4 ، هال ليندسي 5 ، مايك ايوانس 6 و اسقف اعظم كليساي انگليس ، جورج كاري 7 از مبلغان اين جريان مي باشند كه شهرت

جهاني دارند و مخصوصاً در كشورهاي ايالات متحده آمريكا و انگليس ، از نفوذ عميقي در بين دولتمردان اين دو كشور برخوردارند.

مكتب نوظهور صهيونيسم مسيحي

اصول و مباني جريان مبلغان انجيل در آمريكا و انگليس حمايت همه جانبه عقيدتي و سياسي از صهيونيسم مي باشد و آنها اعتقاد دارند كه پيروان كليساي پروتستان براي ظهور دوباره مسيح بايد چند خواسته مسيح را كه در تفاسير انجيل در قرن بيستم به عنوان پيشگوييهاي انجيل بيان شده ، عملي نمايند. اين جريان نوظهور در پروتستانيسم با عنوان «صهيونيسم مسيحي » 8 شهرت دارد. اين جريان صهيونيسم مسيحي يك پديده جديد ديني _ سياسي در مسيحيت است كه براي اولين بار توسط كليساي انگليس در اواخر قرن نوزدهم ميلادي به وجود آمد. 9 پروتستانهاي مقيم آمريكا و انگليس اين جريان نوظهور را «عملي نمودن خواسته هاي مسيح » و «عملي نمودن پيشگوييهاي انجيل » نيز مي نامند.

در اين زمينه در اواخر قرن نوزدهم مطابق افكار جديد جان داربي انگليسي ، يك مفسر معروف انجيل از آمريكا به نام سايرس اسكوفيلد 10 تفسير انجيل را تحرير كرد و تفسير انجيل وي امروزه معتبرترين تفسير انجيل براي پروتستانهاي سراسر جهان محسوب مي شود و بهترين مرجع براي انجيل شناخته شده است .

پيروان اين مكتب خود را از مبلغان انجيل مي دانند و اعتقاد دارند پيروان اين مكتب مسيحيان دوباره تولد يافته مي باشند كه فقط اينان اهل نجات خواهند بود و ديگران هلاك خواهند شد. از ويژگيهاي ممتاز پيروان اين مكتب اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهيونيسم مي باشد و تعصب اين مسيحيان به صهيونيسم بيش از صهيونيستهاي يهودي مقيم اسراييل و آمريكا مي باشد.

مطابق اعتقادات مكتب فوق به وسيله پروتستانها حوادثي بايد به وقوع

بپيوندد تا مسيح دوباره ظهور نمايد و پيروان اين مكتب وظيفه ديني دارند براي تسريع در عملي شدن اين حوادث كوشش نمايند. حوادثي كه توسط آنها بايد عملي شوند، عبارتند از:

1. يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين آورده شوندو كشور اسراييل در گستره اي از رودخانه نيل تا رودخانه فرات به وجود آيد و يهودياني كه به اسراييل مهاجرت نمايند اهل نجات خواهند بود.

2. يهوديان بايد دو مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس را منهدم كنند و به جاي اين دو مسجد مقدس مسلمانان ، معبد بزرگ را بنا نمايند (از سال 1967 تا به حال دو مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس بيش از صد بار مورد حمله يهوديان و مسيحيان صهيونيست قرار گرفته است ).

3. روزي كه يهوديان مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را منهدم كنند، جنگ نهايي مقدس (آرماگدون ) به رهبري آمريكا و انگليس آغاز شده ، در اين جنگ جهاني تمام جهان نابود خواهد شد.

4. روزي كه جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامي مسيحيان پيرو اعتقادات «عملي نمودن خواسته هاي مسيح » كه مسيحيان دوباره تولد يافته مي باشند، مسيح را خواهند ديد و توسط يك سفينه عظيم از دنيا به بهشت منتقل مي شوند و از آنجا همراه با مسيح نظاره گر نابودي جهان و عذاب سخت در اين جنگ مقدس خواهند بود.

5. در جنگ آرماگدون زماني كه ضد مسيح (دجال ) در حال دستيابي به پيروزي است ، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته در جهان ظهور خواهد كرد و ضد مسيح را در پايان اين جنگ مقدس شكست مي دهد و حكومت جهاني خود را به مركزيت بيت المقدس برپا خواهد ساخت و معبدي كه به جاي مسجد اقصي و

صخره در بيت المقدس _ كه توسط مسيحيان و يهوديان قبل از آغاز جنگ آرماگدون ساخته شده _ محل حكومت جهاني مسيح خواهد بود.

6. دولت صهيونيستي اسراييل با كمك آمريكا و انگليس مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در اين مكان ساخته خواهد شد و اين رسالت مقدس به عهده آنان مي باشد.

7. اين حادثه پس از سال 2000 ميلادي حتماً اتفاق خواهد افتاد.

8. قبل از آغاز جنگ آرماگدون ، رعب و وحشت جامعه آمريكا و اروپا را فرا خواهد گرفت .

9. قبل از ظهور دوباره مسيح ، صلح در جهان هيچ معني ندارد و مسيحيان براي تسريع در ظهور مسيح بايد مقدمات جنگ آرماگدون و نابودي جهان را فراهم نمايند.

رهبران مذهبي فرقه هاي پروتستان در ايالات متحده و انگليس كه به اين مكتب نوظهور «خواسته هاي مسيح » اعتقاد دارند، در دهه 1990م . اعتقادات ياد شده را به شدت در جامعه آمريكا و اروپا تبليغ كرده اند و در 10 سال گذشته در آمريكا در اين زمينه دهها كتاب منتشر شده و فيلمهاي گوناگوني به نمايش درآمده اند.

در اوائل سال 2001م . كشيش آمريكايي به نام هال ليندسي 11 كه مبلغ اين مكتب مي باشد، كتابي با عنوان «در پيشگوييهاي انجيل ؛ جاي آمريكا كجاست ؟» را تأليف كرده كه يكي از پر فروش ترين كتابهاي سال 2001 در آمريكا به شمار آمده است . در اين كتاب نقش دولت واشنگتن در جنگ آرماگدون بيان شده است . نويسنده در اين كتاب اثبات نموده است كه دولت آمريكا جنگ آرماگدون را رهبري خواهد كرد و مخالفان مسيح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز اين جنگ باعث ايجاد رعب و

وحشت در جهان شده اند، شكست خواهد داد.

در اين جنگ مقدس ، دولت انگليس همكار آمريكا خواهد بود.

دولت آمريكا در اوج جنگ سرد، موشكهاي هسته اي قاره پيماي خود را «شمشيرهاي جنگ مقدس » ناميده بود.

پيروان اين مكتب در يك دهه گذشته تبليغ كرده اند كه عمليات توفان صحرا عليه عراق در سال 1991 فراهم كردن مقدمه براي جنگ آرماگدون بوده است .

مسيحيان صهيونيست از فرقه پروتستانها در آمريكا و انگليس اعتقاد دارند كه مسيح هميشه در امور خاورميانه به سود دولت اسراييل مداخله نموده است و اعلام مي دارند كه خواست دولت اسراييل در حقيقت خواست مسيح مي باشد و مذاكرات صلح در خاورميانه بيهوده است و تأسيس كشور اسراييل بزرگ از رودخانه نيل تا رودخانه فرات ، خواست مسيح مي باشد كه به زودي عملي خواهد شد.

صهيونيستهاي يهودي هم مطابق اعتقاد به مجموعه قوانين ديني خود «تلمود» به مكتب «خواسته هاي خدا» اعتقاد دارند و مطابق اين اعتقاد، آنها برنامه اي را اجرا مي نمايند كه با كمك دولتهاي آمريكا و انگليس و ديگر كشورهاي غربي بتوانند دو مسجد مقدس اقصي و صخره در بيت المقدس را تخريب كرده ، كشور اسراييل بزرگ را با نابودي كامل كشورهاي اسلامي به وجود آورند. به همين منظور ميان صهيونيستهاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي از فرقه پروتستانها اتحاد و هماهنگي كاملي وجود دارد و مسيحيان پيرو اعتقاد «خواسته هاي خدا» همواره اظهار مي دارند هر عملي كه از سوي دولت اسراييل انجام مي شود، در حقيقت از سوي مسيح طراحي شده است و بايد توسط مسيحيان سراسر جهان مورد حمايت قرار گيرد.

به لطف حمايت همه جانبه جهان مسيحي غرب از دولت تل آويو اكنون ذخاير عظيم موشكهاي هسته اي ، و انواع و اقسام تسليحات شيميايي و ميكروبي

در اسراييل وجود دارد و در واقع ، رژيم صهيونيستي را به يك «انبار مهمات و پادگان نظامي جهان مسيحي ايالات متحده آمريكا و غرب » تبديل كرده اند.

البته هدف استراتژي جهان مسيحي غرب اين است كه كشورهاي اسلامي را در زمينه هاي اقتصادي و نظامي براي هميشه ضعيف نگاه دارند.

صهيونيسم مسيحي در آمريكا

رهبران ديني و سياسي پروتستان در انگليس و آمريكا در حقيقت بانيان اصلي صهيونيسم مي باشند. بعد از اينكه «جان داربي » كشيش معروف كليساي انگليسي نظريه صهيونيسم مسيحي را براي اولين بار به عنوان «عملي نمودن خواسته هاي مسيح » و تحقق پيشگوييهاي انجيل ترويج كرد، دو نفر از كشيشان برجسته پروتستان مقيم آمريكا به نامهاي «دي .ال .مودي » و «ويليام بلاكستون »، صهيونيسم مسيحي را در اين كشور تبليغ كردند.

بلاكستون در دهه 1880 براي مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به سرزمين فلسطين با رهبران سياسي و ديني و سرمايه داران بزرگ مسيحي در ايالات متحده آمريكا ملاقات كرد و آنها را متقاعد نمود كه از دولت واشنگتن بخواهند براي به وجود آوردن كشور اسراييل در فلسطين كوشش نمايد.

در سال 1891 «ويليام بلاكستون » نامه اي را كه بعداً به «نامه بلاكستون » معروف گرديد تقديم رئيس جمهوري وقت آمريكا «بنجامين هاري سون » نمود. در اين نامه 413 نفر از رهبران ارشد سياسي و ديني و سرمايه داران بزرگ آن زمان در آمريكا از دولت خود درخواست كرده بودند دولت واشنگتن به وظيفه الهي و ملي خود عمل كند و در فلسطين كشوري براي يهوديان به وجود آورد و براي بازگشت يهوديان به فلسطين ، بايد كمكهاي مالي ، سياسي و نظامي خود را در اختيار نهضت صهيونيسم بگذارد. اين نامه را حتي اسقف اعظم آن زمان كاتوليكهاي ايالات متحده كاردينال

گيبن امضاء كرده بود.

كشيش ويليام بلاكستون به عنوان «پدر صهيونيسم مسيحي در ايالات متحده آمريكا» معروف گرديد. «صهيونيسم يهودي » بعد از اين جريان قوت گرفت و آنها با ترغيب و حمايت رهبران سياسي و ديني مسيحي از انگليس و ايالات متحده آمريكا در سال 1897م . به رهبري تئودور هرزل 12 در شهر بال سوئيس اولين كنگره صهيوينستهاي يهودي را تشكيل دادند و اهداف خود براي به وجود آوردن كشور اسراييل را در فلسطين اعلام كردند.

در سال 1908م بلاكستون كتابي با عنوان «مسيح مي آيد» را تأليف كرد. در اين كتاب نويسنده به مسيحيان جهان وعده داده بود در سالي كه در فلسطين كشور صهيونيستي اسراييل تأسيس گردد، مسيح دوباره ظهور خواهد كرد. براي رسيدن به اين هدف ، دولت لندن با تهاجمهاي فرهنگي و نظامي خلافت عثماني تركيه را متلاشي نمود و در جنگ جهاني اول ارتش انگليس سرزمين فلسطين را تصرف كرد. در سال 1917م هم «آرتور بالفور» وزير امور خارجه وقت انگليس در بيانيه اي تعهد نمود دولت لندن به يهوديان سراسر جهان براي مهاجرت به فلسطين كمك كند و در تشكيل كشور اسراييل در فلسطين فعاليت نمايد.

پروتستانيسم در خدمت صهيونيسم

در سال 1809م در لندن كليساي انگليس «جامعه خدمات روحاني كليسا براي يهوديان » را تأسيس كرد كه اهداف اين جامعه به قرار زير مي باشد:

1. تبليغ نمودن ريشه هاي يهودي دين مسيحيت در بين مسيحيان جهان ؛

2. كوشش براي مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به سرزمين فلسطين و تأسيس كشوري به نام اسراييل در فلسطين .

يكي ديگر از مؤسسات فعال پروتستانها كه براي مهاجرت يهوديان به فلسطين فعاليت گسترده انجام مي دهد «سفارت بين المللي مسيحيت در بيت المقدس » مي باشد. در اين مؤسسه تمام

كليساهاي پروتستانها عضويت دارند و براي انتقال يهوديان به فلسطين كمكهاي مالي زيادي به يهوديان و دولت اسراييل مي نمايند.

ديگر مؤسسات فعال پروتستانها كه براي انتقال يهوديان به فلسطين كوشش مي نمايند از اين قرار مي باشند:

1. دوستان مسيحي اسراييل ؛

2. دوستان نيايش مسيحيت براي اسراييل ؛

3. پلهاي صلح .

اين مؤسسات با دريافت كمكهاي مالي از دولتهاي مسيحي آمريكا و اروپا و مسيحيان سراسر جهان ، هزينه مهاجرت يهوديان به سرزمينهاي فلسطين اشغالي را مي پردازند.

برنامه كنوني اين مؤسسات ، انتقال بيش از يك ميليون يهودي از كشورهاي مختلف مخصوصاً از شوروي سابق و اروپاي شرقي به فلسطين است و اخيراً نخست وزير اسراييل نيز طرحهاي عملي براي اجراي اين طرح را رسماً اعلام داشته است .

براساس اعتقادات صهيونيسم مسيحي ، بعد از سال 2000 ميلادي و قبل از 2007 ميلادي يهوديان مقيم فلسطين بايد دو مسجد اقصي و صخره را منهدم كنند و به جاي آنها معبد بزرگ را بنا نمايند. روزي كه يهوديان مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را منهدم كنند جنگ آرماگدون آغاز خواهد شد. در اين زمينه رهبران و نويسندگان پيرو مكتب صهيونيسم مسيحي كتابهاي متعددي به چاپ رسانده و نام آنها را «كتابهاي آرماگدون » گذاشته اند. عناوين اين كتابها درباره انهدام مسجد اقصي و مسجد صخره و احداث معبد بزرگ به جاي آن به اين قرار مي باشد:

1. جنگ براي بيت المقدس ، جان هاگي ؛ 13

2. معبد روزهاي آخرالزمان ؛ 14

3. معبد مسيح كه مي آيد، جان شميت و كارل لاني .

يك نويسنده آمريكايي در سال 1997 كتابي با عنوان «خيانت به بيت المقدس » را تأليف نمود كه در آن هر نوع مذاكره صلح با فلسطينيان را خيانت به تعليمات انجيل و خواسته هاي مسيح مي داند. او در اين

كتاب اين مطلب را به خوانندگان القا مي نمايد كه مسيح با آغاز هزاره سوم و قبل از سال 2007 ميلادي ظهور خواهد كرد و اسراييل بزرگ را از نيل تا فرات به وجود خواهد آورد.

در اين كتابها تبليغ مي گردد كه براي تعجيل ظهور مسيح ، مسيحيان بايد كشور بابل را _ كه عراق كنوني مي باشد _ نابود كنند و رودخانه فرات بايد كاملاً خشك گردد. گفتني است كه آنها جنگ آرماگدون را «جنگ فرات » نيز مي نامند.

پيروان اين مكتب اعلام كرده اند كه در آزمايشگاه دامپزشكي شهر تگزاس مشغول پرورش گوساله ماده با كره سرخ رنگ بدون لكه اي را دارند پرورش مي دهند و آن را در معبد بزرگ كه در جاي مسجد اقصي و مسجد صخره ساخته خواهد شد قرباني خواهند كرد.

رهبران ديني صهيونيسم مسيحي تبليغات گسترده اي در اين باره انجام داده اند. در يك نظرسنجي كه توسط خبرگزاري آسوشيتدپرس در سال 1997 انجام شد، اعلام گرديد 25 درصد جمعيت آمريكا اعتقاد راسخ دارند كه با آغاز هزاره سوم جنگ نهايي آرماگدون در محل فلسطين آغاز خواهد شد و اين جنگ تا مدت هفت سال ادامه خواهد داشت . در اثر اين جنگ دنيا نابود مي شود و در پايان اين جنگ هفت ساله كه آنها آن را «مصيبت بزرگ براي كليسا و مسيحيان » مي دانند، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولديافته ظهور خواهد كرد و دجال را شكست مي دهد و حكومت جهاني خود را با مركزيت بيت المقدس تشكيل خواهد داد.

به همين منظور آنها معبد بزرگ را كه موجب جنگ آرماگدون مي شود «معبد مصيبت بزرگ » مي نامند. مطابق اعتقادات صهيونيسم مسيحي ، غير از معتقدان به «خواسته هاي مسيح »، تمامي مردم جهان ، چه مسيحي و چه

غير مسيحي ، به دست دجال كشته خواهند شد.

ارتش صهيونيستي در سال 1967 بخش شرقي بيت المقدس را تصرف كرد و مسجد اقصي و مسجد صخره به دست صهيونيستهاي يهودي اشغال گرديد. بعد از آن ، رژيم تل آويو همواره اعلام كرد كه بيت المقدس پايتخت ابدي اسراييل است . به همين منظور صهيونيستها 87 درصد بخش شرقي بيت المقدس را تصرف كرده اند و مردم فلسطين حق ندارند در بخش شرقي اين شهر خانه سازي كنند و حتي خانه هاي فلسطينيها در اين بخش شهر مرتب تخريب مي گردد و يهوديان در آنجا ساكن مي شوند.

صهيونيستها زير محوطه مسجد اقصي و مسجد صخره را كاملاً حفاري كرده اند. صهيونيستهاي مسيحي و يهودي مقيم فلسطين اشغالي و آمريكا نيز اعلام نموده اند كه آنها سقف و ستونهاي معبد بزرگ را آماده كرده اند و مي توانند در كوتاه ترين مدت معبد بزرگ را در جاي مسجد اقصي و مسجد صخره احداث نمايند. آنها نقشه معبد بزرگ را در روي جلد كتابهايي كه در اين موضوع نوشته شده است چاپ كرده اند.

رهبران صهيونيسم مسيحي و يهودي خود اعلام كرده اند مطابق تفسير مكاشفه يوحنا در انجيل ، صهيونيسم رسالت الهي دارند و براي تأسيس دولت اسراييل بزرگ حق دارند علاوه بر سلب مالكيت فلسطينيان حتي نسل كشي فلسطينيان و اعراب را انجام دهند. 15

خلسه روحاني

پروتستانها اعتقاد دارند قبل از آغاز جنگ آرماگدون مسيح خود را مقابل مسيحيان «دوباره تولديافته » ظاهر خواهد كرد و آنها با ديدار مسيح خلسه روحاني را تجربه خواهند كرد و از ميان صهيونيستهاي يهودي كه معبد بزرگ را بنا خواهند نمود، 144000 يهودي با زيار?

or="-CC0000">

پي نوشتها :

* بخشي از مقاله «نگاهي به پيوند پروتستان و صهيونيسم ».

2 . Billy Graham.

3 . Jerry Falwell.

4 . Pat

Robertson.

5 . Hal Lindsey.

6 . Mike Evans.

7 . George Carey.

8 . Christian Zionism.

9 . جان نلسون داربي John Nelson Darby متوفاي 1882م كشيش معروف كليساي انگلستان در اواخر قرن نوزدهم با تبليغات خود مكتب جديد صهيونيسم مسيحي را در بين پروتستانها بنياد نهاد.

10. Scofield Cyrus.

11. Hal Lindsey.

12. Theodore Herzl.

13. John Hagee: The Battle For Jerusalem 1002.

14. Randall Price: The Coming Last Days Temple 9991.

15. Armageddon Hal Lindsaey Cliff Ford: Battle For Jerusalem Books 1002.

16. Horsemen a Billy Graham: Approaching Hoofbeats the Four of the Apocalypse 3891.

b Hal Lindsey: Countdown to Armageddon 3891.

17. a John R Bisagno: And Then Shall the End Come 0002.

2991 b Marion F Kremers: God Intervenes in the Middle East Times c George Otis: Lifting the Veil on Islam and the End 1991.

18. Bibliography Tom Mclver: The End of the World: An Annotated-V of End-Times Resources July 1999.

رمضان ، بهار انتظار

ابراهيم شفيعي سروستاني

ماه خدا با بركت ، رحمت و مغفرت الهي به بندگان خدا روي مي آورد و همگان را به مهماني خدا فرا مي خواند؛ ماهي كه روزهايش بهترين روزها، شبهايش بهترين شبها و ساعتهايش بهترين ساعتهاست ؛ 1 ماهي كه در لحظه لحظه اش خدا جاري است و هر آنش سرمايه اي است كه بايد چون جان پاسش داشت و آن را به راحتي از كف نداد.

مگر مي توان غير از ماه مبارك رمضان ، ماهي را پيدا كرد كه يك شب از شبهاي آن ارزشي فزون تر از هزار ماه داشته باشد؟ 2

مگر مي توان غير از اين ماه ، ماهي را سراغ گرفت كه در سرتاسر آن درهاي بهشت بر روي مردمان گشوده و درهاي دوزخ بر روي آنان بسته باشد؟

3

مگر مي توان ماه ديگري را نشان داد كه در آن نفس كشيدن حكم تسبيح و خوابيدن حكم عبادت داشته باشد؟ 4

پس بياييد قدر اين ماه را بيشتر بدانيم و پيش از آنكه لحظه هاي ارزشمندش سپري شود از چشمه سار جوشان آن خود را سيراب كنيم .

رمضان ، بهار قرآن و بهار دعا و مناجات به درگاه پروردگار بي نياز است . در هيچ ماهي به اندازه ماه مبارك رمضان ، دعا، مناجات ، ذكر و نمازهاي مستحبي وارد نشده است . هر روز آن ، دعايي خاص و هر شبش نماز و ذكري ويژه خود دارد.

اما رمضان ، بهار انتظار نيز هست ؛ چرا كه در دعاها و مناجاتهاي اين ماه به همان اندازه كه روح بندگي و تضرع به درگاه خداوند و طلب آمرزش و رستگاري از او موج مي زند؛ روح انتظار و اميد فرا رسيدن دولت كريمة اهل بيت (ع ) نيز جاري است .

با بررسي اجمالي اعمال ماه مبارك رمضان روشن مي شود كه علاوه بر تضرع و بندگي در پيشگاه خالق هستي دو موضوع ديگر نيز در مجموع اين اعمال مورد توجه جدي قرار گرفته است ؛ كه عبارتند از:

1. نقش امام و حجت الهي در جهان هستي ؛

2. انتظار و آمادگي براي ظهور دولت كريمة اهل بيت (ع ).

در اينجا براي روشن تر شدن موضوع به برخي از دعاها و مناجاتهايي كه اين دو موضوع در آنها تجلي يافته است ، اشاره مي كنيم .

1. نقش امام و حجت الهي در جهان هستي

در اعتقاد شيعه ، امامت تنها به امور شرعي و اعتقادي مردم و يا حتي امور اجتماعي و سياسي محدود نمي شود، بلكه امام به عنوان حجت خدا در عالم تكوين نيز نقش داشته و واسطه فيض الهي به بندگان است . به عبارت

ديگر آنچه كه خداوند در عالم هستي مقدور فرموده از مجراي امام و حجت عصر بر مردم جاري و ساري مي شود و از اين رو است كه در زيارت «جامعه كبيره » _ كه از امام هادي (ع ) نقل شده _ خطاب به ائمه معصومين (ع ) عرض مي كنيم :

... بكم فتح الله و بك يختم ، و بكم ينزّل الغيث و بكم يمسك السماء أن تقع علي الارض إلاّ بإذنه و بكم ينفّس الهمّ و يكشف الضرّه ... 5 .

... خداوند، ] هستي را [ به وسيله شما آغاز كرد و به وسيله شما ] نيز [ به انجام مي رساند. او به وسيله شما باران را نازل مي كند و به وسيله شما، تا زماني كه خود اراده كند، آسمان را از اين كه بر زمين فرو افتد، نگاه مي دارد و هم به وسيله شما غم و اندوه را برمي دارد و سختيها را برطرف مي سازد... .

و يا در زيارت مطلقه حضرت ابا عبدالله، حسين بن علي (ع ) _ كه از امام صادق (ع ) نقل شده _ خطاب به آن وجود مقدس و ديگر ائمه هدي (ع ) مي گوييم :

... إرادة الربّ في مقادير أموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم . 6

ارادة پروردگار در همة آنچه او مقدر داشته به شما محول شده و از خانه هاي شما صادر مي شود.

با توجه به اين بينش و اين اعتقاد نسبت به امامان معصوم و حجتهاي الهي (ع ) است كه شب قدر مفهوم مي يابد؛ شبي كه فرشتگان و روح به اذن پروردگار خويش «كلّ أمر» يا برنامة يك سالة جهان هستي را بر كسي كه از سوي خداوند به ولايت برگزيده شده عرضه مي دارند. چنانكه در روايتي كه از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده آمده

است :

امنوا بليلة القدر، فإنّه ينزّل فيها أمر السنة و إنّ لذلك ولاة من بعدي علي بن ابي طالب و أحد عشر من ولده . 7

به شب قدر ايمان بياوريد همانا در اين شب امور يك سال (همه آنچه در يك سال واقع مي شود) نازل مي گردد و براي اين موضوع پس از من پيشواياني وجود دارند كه عبارتند از: علي بن ابي طالب و يازده تن از نوادگان او.

بنابراين ، ماه مبارك رمضان كه شب مقدس قدر را در خود جاي داده است فرصت مناسبي است براي توجه دادن مردمان به جايگاه برجستة حجتهاي الهي (ع )، به طور عام ، و امام عصر و حجت زمان (ع )، به طور خاص ، در عالم هستي و يادآوري وظيفه اي كه آنان نسبت به اين واسطه هاي فيض خداوندي دارند.

مرحوم مجلسي (ره ) در بيان اعمال ماه مبارك رمضان مي گويد:

از جمله وظايفي كه در هر شب (ماه رمضان ) مقرر شده اين است كه بنده در آغاز هر دعاي نيكو و در پايان هر عمل پسنديده آن كس را كه جانشين خداوند، جل جلاله ، در ميان بندگان و سرزمينهاي او مي داند، ياد كند؛ زيرا آن جانشين عهده دار همه نيازمنديهاي روزه دار است ؛ از خوراكي و آشاميدني او گرفته تا همه آنچه كه او در نظر دارد؛ يعني همه اسباب و وسايلي كه در اختيار جانشين پروردگار بزرگ (ربّالارباب ) است . همچنين هر روزه دار وظيفه دارد كه آن جانشين خدا را، به آنچه كه شايسته مانند اوست ، دعا كند و معتقد باشد كه خداوند، جل جلاله ، و جانشين او بر او منت گذاشته اند كه چنين جايگاه و منزلتي را به او بخشيده اند. 8

مرحوم مجلسي پس از اين عبارت روايتي را از كتاب «إبن أبي قرّه » نقل مي كند

كه در آن به نقل از صالحين (ع ) چنين آمده است :

در شب بيست و سوم ماه رمضان ، ايستاده و نشسته و در هر حالي كه هستي ، و همچنين در تمام اين ماه و به هر صورت ممكن ، بلكه در تمام مدت روزگارت ، پس از بزرگداشت نام خداي تعالي و درود و صلوات بر پيامبر و خاندان او بگو:

أللّهم كن لوليّك القائم بأمرك ، محمد بن الحسن المهدي _ عليه و علي آبائه أفضل الصلاة والسلام _ في هذه الساعة و في كل ساعة ، وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و مؤيّداً حتي تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طولاً و عرضاً... . 9

خداوندا! ولي و برپا كننده امرت ، محمد، زادة حسن ، مهدي را _ كه برترين درودها و سلامها بر او و پدرانش باد _ در اين ساعت و در همه ساعتها، سرپرست ، نگهدار، راهبر، ياور، راهنما و پشتيبان باش تا او را ] نه از سر زور بلكه [ به اختيار ] مردم [ در زمين جايگاه بخشي و او را در درازا و پهناي زمين بهره ور و كامران سازي .

با توجه به آنچه كه گذشت بر همة ما لازم است كه در فرصت به دست آمده در ماه مبارك رمضان از يك سو به نقش و جايگاهي كه حضرت بقية اللهالاعظم _ ارواحنافداه _ به عنوان حجت خدا و امام عصر در سراسر جهان هستي و در زندگي همه انسانها دارند، توجه كنيم و آن را به درستي بشناسيم ؛ و از سويي ديگر به وظيفه و تكليفي كه در برابر آن وجود مقدس _ كه ولي نعمت همه ما و واسطه همه فيوضات الهي

هستند _ به خوبي واقف شويم و بدانيم كه همه نعمتها و بركتهاي الهي به سبب وجود ايشان بر ما جاري شده و بنابراين بي توجهي و غفلت نسبت به آن حضرت ، ناسپاسي و قدرناشناسي بزرگي است كه خداوند به سادگي از آن نخواهد گذشت .

2. آمادگي براي ظهور دولت كريمه اهل بيت (ع )

در تعدادي از دعاهايي كه در ماه مبارك رمضان وارد شده موضوع انتظار و آمادگي براي ظهور مورد توجه قرار گرفته كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

1_2. دعاي افتتاح : يكي از دعاهايي كه خواندن آن در هر شب ماه رمضان سفارش شده ، دعاي افتتاح است . نكته قابل توجه در مورد دعاي ياد شده اين است كه بيش از يك سوم آن به دعا براي گشايش و پيروزي قائم آل محمد(ع )؛ درخواست ظهور دولت كريمه اهل بيت (ع )؛ نجواي عاشقانه در فراغ ولي زمان و شكايت از غيبت و دوري او، اختصاص دارد.

در قسمتي از دعاي افتتاح چنين مي خوانيم :

أللّهمّ و صلّ علي وليّ أمرك القائم المؤمّل والعدل المنتظر و حفّه بملائكتك المقرّبين وأيّده بروح القدس يا ربّ العالمين ؛ أللّهمّ اجعله الداعي إلي كتابك و القائم بدينك استخلفه في الارض كما استخلفت الذين من قبله ... .

خدايا! بر ولي امرت ، آن قيام كنندة مورد آرزو و آن عدالت مورد انتظار درود فرست و او را با فرشتگان مقربت در برگير و با روح القدس ياري كن ؛ اي پروردگار جهانيان ، خدايا! او را فراخواننده به سوي كتابت و برپا كنندة دينت قرار ده و او را بر روي زمين جانشين قرار ده ، چنانكه كساني را كه پيش از او بودند جانشين قرار دادي ... .

و باز در همين دعا مي خوانيم :

أللّهمّ إنّا

نرغب إليك في دولة كريمة تعزّ بها الاءسلام و أهله و تذلّ بها النفاق و أهله و تجعلنا فيها من الدعاة إلي طاعتك والقادة إلي سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا والاخرة ... 10

خدايا ما به راستي آرزو داريم از تو دولت بزرگمنشي را كه به واسطه آن اسلام و اهل آن را عزيز گرداني و نفاق و اهل آن را خوار و ذليل گرداني و در آن دولت ما را از جمله كساني قرار دهي كه به سوي طاعت تو فرامي خوانند و به راه تو راهبري مي كنند به واسطة آن دولت كرامت و بزرگواري را در دنيا و آخرت روزي ما قرار ده ... .

گفتني است كه اين بخش از دعاي افتتاح در دعاي مفصلي كه از امام صادق (ع ) در هنگام دخول ماه مبارك رمضان وارد شده ، نيز آمده است . 11

2_2. دعاي حج : يكي ديگر از دعاهاي ماه مبارك رمضان كه مضمون انتظار و آمادگي براي ظهور در آن موج مي زند دعايي است كه مرحوم شيخ عباس قمي (ره ) در مفاتيح الجنان از آن به عنوان «دعاي حج » ياد كرده است . مرحوم كليني (ره ) اين دعا را از امام جعفر صادق (ع ) نقل كرده و خواندن آن در همه ايام مبارك رمضان توصيه نموده است . در بخشي از اين دعا چنين مي خوانيم :

و أسئلك أن تجعل وفاتي قتلاً في سبيلك تحت رأية نبيّك مع أوليائك و أسئلك أن تقتل بي أعدائك و أعداء رسولك ... 12

و از تو مي خواهم كه مرگ مرا كشته شدن در راه خودت ، زير پرچم پيامبرت و همراه با بندگان خاص خود، قرار دهي ، و از تو مي خواهم كه دشمنانت و دشمنان پيامبرت را به دست

من نابود سازي ...

چنانكه برخي مفسران كتاب الكافي گفته اند مراد از پرچم پيامبر(ص ) در اين دعا همان پرچمي است كه در حال حاضر در اختيار حضرت قائم (ع ) است . اين احتمال هم وجود دارد كه چون پرچم پيامبر و پرچم قائم هر دو در حق بودن مشتركند از پرچم قائم به عنوان پرچم پيامبر ياد شده است . 13

دعاهاي ديگري نيز در اين ماه وجود دارد كه در آنها به نوعي به موضوع انتظار و آرزوي برپايي دولت كريمة اهل بيت (ع ) اشاره شده است . دولتي كه در پناه آن همه فقرا بي نياز مي گردند؛ همة گرسنگان سير مي شوند؛ همه برهنگان پوشيده مي شوند؛ همه بدهكاريها ادا مي گردد؛ از همه گرفتاران رفع گرفتاري مي شود و بالاخره همه امور مسلمانان اصلاح مي گردد.

در پايان يادآوري مي كنيم كه يكي از نشانه هاي اصلي ظهور؛ يعني نداي آسماني نيز در ماه رمضان رخ مي دهد. چنانكه در روايتي كه از امام باقر(ع ) نقل شده آمده است :

آن نداي آسماني برنخواهد خاست مگر در ماه رمضان كه ماه خداست . آن ندا از جبرييل است كه خطاب به مردم سر داده مي شود و نام قائم را در همه جا طنين انداز مي سازد، تا آنجا كه همة ساكنان زمين از شرق تا به غرب ، آن ندا را خواهند شنيد. از وحشت شنيدن آن ندا هر كس كه در خواب فرو رفته بيدار مي شود و هر كس برپا ايستاده ناچار به نشستن مي شود و هر كس بر زمين نشسته ، به ناگاه از جاي برمي خيزد. پس رحمت الهي بر كسي باد كه اين ندا را بشنود و به آن پاسخ گويد. 14

اميد كه خداوند به همة ما توفيق دهد كه آن نداي آسماني را درك

كنيم و آن را چنانكه شايسته است پاسخ گوييم و در خيل ياران حضرت مهدي (ع ) درآييم . ان شاءالله .

پي نوشتها :

1 . برگرفته از خطبه شعبانيه رسول اكرم (ص ). ر.ك : محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار، ج 93، ص 356. به نقل از: شيخ صدوق ، عيون اخبار الرضا(ع )، ج 1، ص 295.

2 . ر.ك : سوره قدر (97)، آيه 3.

3 . برگرفته از خطبه شعبانيه رسول اكرم (ص )، ر.ك : محمدباقر مجلسي ، همان ، ص 357-356.

4 . همان .

5 . ر.ك : شيخ عباس قمي ، مفاتيح الجنان ، زيارت جامعه كبيره ، به نقل از: شيخ صدوق ، همان .

6 . ر.ك : شيخ عباس قمي ، همان ، زيارت مطلقه امام حسين (ع )، زيارت اول ، به نقل از: محمد بن يعقوب كليني ، الكافي .

7 . محمد بن يعقوب كليني ، همان ، ج 1، ص 533، ح 12؛ شيخ مفيد، الاءرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 346-345.

8 . محمدباقر مجلسي ، همان ، ج 94، ص 349-348، به نقل از: سيدعلي ابن طاووس ، إقبال الاعمال ، ص 86 .

9 . همان ، ص 349؛ همچنين ر.ك : محمدبن يعقوب كليني ، همان ، ج 4، كتاب الصيام ، باب في ليلة القدر، ص 162، ج 4. مرحوم كليني اين روايت را به نقل از محمد بن عيسي و او نيز با اسناد خود از صالحين (ع ) نقل كرده است . در اين روايت دعاي مزبور به اين صورت آمده است : «أللّهمّ كن لوليّك فلان بن فلان في هذه الساعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و ناصراً و دليلاً و قاعداً و عوناً ] عيناً [ حتّي تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلاً».

10. شيخ عباس قمي ، همان .

11. محمدباقر مجلسي ، همان ، ج 94، ص 332.

12. محمدبن يعقوب كليني ، همان ، ج 4، كتاب الصيام ، باب مايقال في مستقبل شهر رمضان ، ص 74، ح 6؛ همچنين ر.ك : شيخ عباس قمي ، مفاتيح الجنان .

13. همان .

14. همان .

حكومت جهاني حضرت مهدي (ع )

خدامراد سليميان

بحث دربارة «جهاني شدن »، در

فرهنگ متداول روز در ذات خود، بحث كم و بيش مبهمي است . علت ابهام آن اين است كه مفهوم يكسان و يكدستي از آن ارائه نشده است .

واژة «جهاني شدن » از يك جهت مفهومي كاملاً جديد و از لحاظي يك مقولة قديمي به شمار مي رود. ظهور اين پديده ، باعث بروز تحرك شگفت انگيز اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و ارزشي شده و تفاسير جديدي از سياست ، اقتصاد، فرهنگ ، اقتدار، امنيت و... به دست مي دهد.

جهاني شدن در شكل امروزي آن ، از زمان فروپاشي كمونيسم و نظام دو قطبي و بالاخره پايان جنگ سرد بيشتر مطرح شده است . مفهوم جهاني شدن و مفاهيم نزديك به آن نظرياتي هستند كه از سوي اكثر پژوهشگران مسائل سياسي و امور بين الملل براي توصيف وضعيت حاكم بر نظام بين الملل به كار مي روند. جهاني شدن به معناي فرايندي اجتماعي است كه از مدتها پيش آغاز شده و رو به گسترش دارد و در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده است از بين مي رود. واژة «جهاني شدن » حركت به سوي يك جامعة جهاني واحد را نويد مي دهد.

پرسشي كه در اينجا پيش مي آيد اين است كه : «ديدگاه شيعه دربارة جهاني شدن و حاكمان حكومت جهاني چيست و حكومت جهاني حضرت مهدي (ع ) چگونه حكومتي خواهد بود؟ و اساساً جهاني بودن حكومت حضرت مهدي (ع ) به چه معناست ؟».

در اين نوشتار به اين پديده و اين كه «مقصود از حكومت جهاني در روايات اسلامي چيست ؟» پرداخته ايم .

در يك بررسي جامع و كامل در روايات و سخنان ائمة معصومين (ع ) به جرأت مي توان گفت كه يكي از ويژگيهاي انكارناپذير حكومت امام مهدي (ع ) جهان شمولي آن است . حكومت آن حضرت ، شرق و

غرب عالم را فرا مي گيرد و هيچ آبادي در زمين باقي نخواهد ماند، مگر اين كه گلبانگ توحيد از آن شنيده مي شود و نسيم جان نواز عدل و داد، سراسر گيتي را سرشار مي كند.

امام حسين (ع ) در اين باره فرمود:

منّا إثنا عشر مهدّياً أوّلهم أميرالمؤمنين عليّ بن ابيطالب (ع ) و آخرهم التّاسع من ولدي و هو القائم بالحقّ يحيي الله تعالي به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحقّ علي الدين كلّه و لوكره المشركون . 1

دوازده هدايت شده از ماست ؛ اولين آنها علي بن ابي طالب (ع ) و آخر ايشان نهمين فرزند از فرزندان من است و او قائم به حق است كه خداوند به وسيله او زمين را بعد از مردنش حيات مي بخشد و دين حق را بر تمامي اديان غلبه مي دهد؛ اگر چه مشركان را خوش نيايد.

در آن دوران به دست آن امام بزرگ ، آرمان والاي تشكيل جامعة بزرگ بشري و خانوادة انساني تحقق مي پذيرد و آرزوي ديرينه همة پيامبران و امامان (ع ) و مصلحان و انسان دوستان برآورده مي شود.

امام رضا(ع ) از پدرانش از پيامبر اكرم (ص ) نقل كرده است كه خداوند در شب معراج فرمود:

ولا طهّرنّ الارض بآخرهم من أعدائي ولاملّكنّه مشارق الارض و مغاربها. 2

و به درستي زمين را به وسيله آخرين آنها (ائمه معصومين (ع )) از دشمنانم پاك خواهم ساخت و گسترة زمين را در فرمانروايي او قرار خواهم داد... .

در دوران رهبري امام مهدي (ع ) با ايجاد مركز واحد و مديريت و حاكميت يگانة الهي براي همة اجتماعات ، نژادها و منطقه ها، سبب اصلي جنگ و ظلم از بين مي رود.

در روايتي از رسول گرامي اسلام (ص ) مي خوانيم :

الائمّة من بعدي إثنا عشر أوّلهم أنت يا عليّ و آخرهم القائم الّذي يفتح الله تعالي ذكره

علي يديه مشارق الارض و مغاربها. 3

پيشوايان پس از من دوازده نفرند؛ اولين آنها تو هستي اي علي ، و آخرين آنها قائم است ؛ همو كه خداوند به دست او مشرقها و مغربها (كنايه از تمامي كره زمين ) را فتح خواهد كرد.

اگر چه اميد به آمدن مصلح جهاني در افكار و عقايد تمامي اقوام و ملل ريشه دارد و كم و بيش به گونه هاي متفاوت در همه جا مطرح بوده است ، اما در تفكر شيعي انتظار فرج و حاكميت آن موعود به طور روشن و شفاف مطرح است ؛ به گونه اي كه آن امام منتظر و آن منجي نهايي را زنده مي دانند و اعتقاد دارند روزي به فرمان خداوند خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.

از اين رو، مفهوم «غيبت » و «انتظار فرج » نزد شيعه دوازده امامي مفهومي متفاوت با ديگر اديان و مذاهب و مكتبها دارد.

همان گونه كه اشاره شد يكي از مفاهيمي كه از همان ابتدا در ارتباط با مهدويت و ظهور منجي آخرين پديد آمد و در شمار عقايد ديني بسياري از شيعيان درآمد مفهوم «حكومت واحد جهاني » است ؛ به اين معنا كه با ظهور امام غايب ، اسلام كه تنها دين الهي و كامل و داراي شريعت جامع است ، مقبول همگان خواهد شد و در آن زمان ، ستمگران و جباران از مسند قدرت به زير كشيده خواهند شد و پس از آن حكومت جهاني اسلام با زعامت و رهبري مستقيم آخرين امام معصوم و عادل برپا خواهد شد و عدالت بر بنياد ديانت و اخلاق در مقياسي جهاني اجرا خواهد گشت .

در برخي از آيات قرآن به اين حاكميت اشاره شده است . همة

آيات مربوط به جهاني بودن دين اسلام مؤيد اين معناست . بي ترديد، زماني فرا خواهد رسيد كه تنها دين حاكم بر جهان ، اسلام خواهد بود.

جهاني بودن دين اسلام و عدم اختصاص آن به قوم يا منطقة خاصي ، از ضروريات اين آيين الهي است و حتي كساني كه ايمان به آن ندارند مي دانند كه دعوت اسلام ، همگاني بوده ، و به منطقه جغرافيايي خاصي محدود نبوده است .

افزون بر اين ، شواهد تاريخي فراواني وجود دارد كه پيامبر اكرم (ص ) به سران كشورها؛ مانند قيصر روم ، پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و شامات و نيز به رؤساي قبايل مختلف عرب و... نامه نوشتند و به سوي آنان پيك ويژه گسيل داشتند و همگان را به پذيرفتن اين دين مقدس دعوت كردند و از پيامدهاي وخيم كفر و رويگرداني از اسلام ، برحذر داشتند. اگر دين اسلام جهاني نبود چنين دعوتي عمومي انجام نمي گرفت و ساير اقوام و امتها هم براي عدم پذيرش ، عذري مي داشتند. 4

بنابراين ، مباني و مقدماتي كه به حكومت واحد جهاني شيعي منجر مي شود، از اين قرار است :

1. جهاني بودن رسالت اسلام

همة مسلمانان بر اين باورند كه اسلام ، آخرين حلقه از سلسلة طولاني نبوت است و از هر جهت كامل ترين و جامع ترين دين مي باشد و تا روز قيامت نيز بشر را از هر جهت كفايت خواهد كرد. روزي فرا خواهد رسيد كه اسلام ، تمامي آدميان و پيروان اديان را پيرو و مطيع خود خواهد كرد و بدين ترتيب ، جهان در تسخير آموزه هاي بلند و آسماني اسلام درخواهد آمد.

قرآن مجيد اين حقيقت سترگ را اين گونه تصوير كرده است :

إنّ الدّين عند الله الاءسلام . 5

در حقيقت ، دين نزد خداوند، همان اسلام

است .

و من يبتغ غير الاءسلام ديناً فلن يقبل منه . 6

و هر كه جز اسلام ، ديني ] ديگر [ جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود.

أليوم أكملت لكم دينكم . 7

امروز دين شما را برايتان كامل گردانيدم .

ما كان محمّد أبا أحد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النّبيين . 8

محمد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست ؛ ولي فرستاده خدا و خاتم پيامبران است .

و هو الّذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه . 9

او كسي است كه پيامبرش را با با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند.

با بهره گيري از اين سخنان نوراني ، مسلمانان به حقانيت ، جامعيت ، خاتميت ، جهانشمولي ، و سرانجام جهان گستري و پيروزي و غلبه نهايي دين اسلام دست يافته اند.

2. اعتقاد به مهدويت

چنان كه گفته شد، اعتقاد به مهدويت و ظهور منجي دادگستر جهاني ، ناگزير به چيرگي اسلام بر تمامي اديان و مكاتب و ايدئولوژيها و استيلا بر جباران و فرمانروايان جور و غير الهي گره خورده است و در نهايت به تأسيس حكومت جهاني منجر خواهد شد؛ به ويژه اگر از منظر شيعي به تاريخ بنگريم ، ظهور مهدي خاص و شناخته شده و در عين حال غايب از ديدگان و تشكيل حكومت حق و عدالت گستر اجتناب ناپذير خواهد بود.

از نظر شيعه با بي مهري و جفاي امت اسلام نسبت به امام علي بن ابي طالب (ع ) و فرزندان معصوم او، تاريخ اسلام پس از پيامبر اكرم (ص ) در حوزه سياست و حكومت به انحراف گراييد و پيامدهاي منفي متعددي نيز در پي داشت كه يكي از آنها محروميت جامعه از رهبري معنوي و آسماني بود؛ چرا كه امام علي (ع ) و پس از

او امامان معصوم (ع ) پيشوايان ديني _ سياسي برحق بوده و حق خلافت و امامت انحصاري داشته اند و ديگران ، غاصب حق معصوم اند و لذا «جائر» و «باطل » مي باشند و اين انحراف تا كنون ادامه پيدا كرده است . شيعيان منتظرند كه آخرين بازمانده از امامان معصوم (ع ) ظهور كند و تاريخ اسلام و در نهايت ، تاريخ انسان را به مسير طبيعي و الهي اش بازگرداند.

در آن صورت ، اسلام ، عزيز و همگاني مي شود و مسلمانان ، توانمندانه بر جهان چيره مي گردند. طبق اين تفسير، تشكيل حكومت واحد جهاني ، گريزناپذير خواهد بود.

در منابع روايي اسلامي _ به ويژه منابع شيعي _ از خصوصيات و اختيارات و عملكردهايي ياد شده است كه جملگي آنها جز با تشكيل حكومت واحد جهاني محقق نخواهد شد؛ از جمله گفته شده است كه امام مهدي (ع ) ظلم و جور را براي هميشه برمي اندازد و عدالت و دين حق را در سطح جهان براي هميشه مستقر مي كند و نيز در برخي روايات از اختيارات و قدرت و امكانات مطلق و جهاني امام غايب ياد شده است كه عملاً جز چيرگي بر جهان و تشكيل حكومت مقتدر جهاني نخواهد بود. در روايتي از امام باقر(ع ) چنين نقل شده است :

القائم منّا منصور بالرّعب مؤيّد بالنّصر تطوي له الارض و تظهر له الكنوز يبلغ سلطانه المشرق والمغرب و يظهر الله _ عزّوجلّ _ به دينه علي الدّين كلّه ولوكره المشركون فلا يبقي في الارض خراب إلاّ قد عمر و ينزل روح الله عيسي بن مريم (ع ) فيصلّي خلفه . 10

قائم ما با انداختن بيم و هراس در دل ستمگران ياري مي شود؛ با پشتيباني ] و حمايت از جانب خداوند [ تأييد مي گردد؛ زمين برايش خاضع و تسليم

مي شود؛ گنجها و خزائن برايش آشكار و نمايان مي شود؛ حكومت او شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد. خداوند به وسيله او دينش را بر تمامي اديان چيرگي مي بخشد؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند. در زمين خرابي و ويراني نمي ماند، مگر آنكه آباد شود و عيسي بن مريم (ع ) از آسمان فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد.

به استناد اين نوع روايات ، هرگز ترديدي نخواهد ماند كه حكومت حضرت مهدي (ع ) تمامي زمين را فرا خواهد گرفت . (ان شاءالله)

پي نوشتها:

1 . شيخ صدوق ، عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 68، ح 36، كتابفروشي طوس .

2 . همان ، ص 262، ح 22؛ كليني ، الكافي ثقة الاءسلام ، ج 1، ص 432، ح 91.

3 . امالي شيخ صدوق ، الامالي ، ص 97، ح 9، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ؛ فتال نيشابوري ، روضة الواعظين ، ص 102.

4 . محمدتقي مصباح يزدي ، آموزش عقايد، ج 2، ص 116.

5 . سوره آل عمران (3) آيه 19.

6 . همان ، آيه 85

7 . سوره مائده (5) آيه 3.

8 . سوره احزاب (33) آيه 40.

9 . سوره توبه (9) آيه 33.

10. شيخ صدوق ، كمال الدين و تمام النعمه ، ج 1، ص 330، ح 16.

تاريخ پس از ظهور-1

شهيد سيدمحمد صدر

مترجم: حسن سجادى پور

مقدمه

شايد جالب باشد كه پژوهنده اى بخواهد با پرداختن به مسائل فرا طبيعى تاريخ آينده بشريت را در سطورى چند بنگارد.امّا در نظر بسيارى از مردم، اين تاريخ، چيزى فراتر از نقل مجموعه اى از پيش بينيهاى بى پايه و اساس نيست. و چه چيزى بدتر از اين كه پيش بينيهاى آن شخص، دروغ از آب درآيد و سستى انديشه هايش بر ملا گردد.

در اين صورت شايد بهتر باشد كه آن پژوهنده از چنين تاريخ نگارى اى صرف نظر نمايد و زنجيره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد كه مى تواند از وقايع آينده پرده بردارد و يا

به عالم غيب نظر افكند.

از سويى ديگر اين امكان نيز وجود دارد كه يأس و نااميدى از فراچنگ آمدن وقايع آينده را از فكر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جديّت قدم برداشت. اين در حالى است كه مى دانيم اين تلاش اگر چه در حقيقت روايت گر وقايعى است كه تا به حال اتفاق نيفتاده و تنها »آينده« است كه مى تواند آن را آشكار سازد و عيان نمايد ولى هرگز مدعى شناخت عالم غيب نمى باشد؛ هم چنان كه پيش بينى صرفى كه پايه و اساسى هم ندارد، نيست.

براى توضيح بيشتر اين ديدگاه، آن را از جهات متعدد بررسى مى كنيم:

الف) اهميت موضوع؛

ب) روش استدلال؛

ج) مشكلات موجود در اين مبحث؛

د) راههاى خارج شدن از اين مشكلات؛

ه’) ترتيب بخشها و فصلهاى اين كتاب.

الف) اهميت موضوع

اين موضوع (تاريخ آينده جهان)، اهميت خود را وامدار اهميت بحث درباره امام مهدى(ع) است؛ زيرا اين تاريخ (تاريخ آينده جهان) يكى از شاخه هاى مباحث مهدويت است.

اساس شكل گيرى انديشه مهدويت در نزد معتقدان به آن، چنين است كه امام مهدى(ع) يگانه مصلح عالم در روزگاران آينده است و هموست كه بساط ظلم را برمى چيند و طومار تاريكى را در هم مى پيچد و نور و سرور را به اهل زمين ارزانى مى دارد. در نتيجه سزاوار است كه هر فردى براى شناخت رفتارها و اقدامات اين مصلح بزرگ در »روز موعود« و نيز روش ها و سياستهايش در تدبير و رهبرى قيام جهانى، مشتاقانه قدم بردارد.

اينجا دهها پرسش در برابر ما و هر كسى كه با زندگى پيچيده و مدرن عصر جديد مواجه است، قد علم مى كند.

آيا امام مهدى(ع) همين تشكيلات و سازماندهى را با همه قلمروهاى متفاوتش خواهد

پذيرفت يا آنكه او براى جهان، چهره اى ديگر را ترسيم خواهد نمود و از نو عالمى ديگر خواهد ساخت؟

هرگاه اين بررسيها بتواند، برخى از گره هاى بحث را بگشايد و به تعدادى از اين پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خويش رسيده ايم.

در اين صورت، سخن از »تاريخ پس از ظهور«، يعنى: 1- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(ع) و اين نيز يعنى پرداختن به نتايج نهايى كه انديشه مهدويت، عهده دار تحقق بخشيدن به آنهاست؛ 2- شرح و توصيف زندگى انسان نمونه و آرمانى در آينده نيكى كه در انتظار اوست.

ايمان و باور ويژه به نظريه مهدويت - هم چون اعتقاد شيعه به غيبت طولانى براى مهدى موعود(ع) - پيش شرط مطالعه و پژوهش در اين تاريخ نيست؛ زيرا مى توان تصور كرد كه امام(ع) به وظايف خود پس از ظهور عمل كنند، چه پيش از آن غايب بوده باشند و چه نباشند.1 از اين روست كه ثمرات اين بحث، شامل همه مسلمانانى مى شود كه به انديشه مهدويت - به شكل عام - ايمان دارند؛ بلكه حتى نسبت به غير مسلمانانى كه منتظر منجى جهانى اند، تأثير قابل ملاحظه اى دارد.

از زاويه اى ديگر، اهميت اين بحث در آن جا آشكار مى شود كه ما تلاش كنيم هر آنچه را كه در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده يا مى شود از افسانه ها و خرافات پاكسازى شود، هم چنين كوشش نماييم كه تنها به مطالبى كه با دليل به اثبات رسيده، اكتفا و سخنان بى پايه و اساس را ردّ كنيم.

همچنين ثمره اين بحث در موضوع ارتباط محكم بين روز موعود و اهداف بزرگى كه عالم و آدم

براى آنها آفريد شده است آشكار مى گردد؛ همان اهدافى كه كاروان انبيا، اوليا، شهدا و همه مصلحان در طول تاريخ، موظف به حركت در آن مسير هستند.

پس از اين، روشن خواهد شد كه روز ظهور، يك امر تصادفى و غير منتظره و يا يك تقدير كور و بدون برنامه قبلى نيست بلكه نتيجه طبيعى اراده پروردگار در برنامه كلى خويش است كه در مقدمه چينى آن، انبيا مشاركت كرده و به خاطر آن، اديان الهى را تبليغ نموده و در راهش فداكارى و جانفشانى كرده اند.

ثمره ديگر اين بحث آن است كه شخص مى تواند پس از آگاهى از اين تاريخ، در مورد ويژگيهاى امام مهدى(ع) و اقداماتش در هنگام ظهور به اندازه كافى بينديشد و دريابد كه آيا آن كسى كه ادعاى مهدويت دارد، همان مهدى موعود و رهبر قيام جهانى است و يا مردى دروغگو و باطل انديش است.

چون ممكن است كسى در طول زندگى يا در مطالعات تاريخى اش، با ادعّاهاى متعدد مهدويت روبرو شود؛ دراين صورت اگر اين شخص از كسانى باشد كه انديشه مهدويت را به طور كلى و اجمالى قبول دارد و نه دقيق و جزء به جزء، در ابتداى امر درمى ماند كه آن ادّعا را راست بداند و يا دروغ بپندارد درنتيجه نخواهد دانست كه آيا او همان مهدى منتظر است يا خير.

اگر چه انديشه اسلامى از طريق برهان كلامى، مى تواند اين مشكل را حلّ كند ولى ما مى توانيم با چشم پوشى از اين شيوه، اين مشكل را از راه استدلال تاريخى حلّ كنيم. اين امر با تلاش براى تطبيق ويژگيهايى كه از نظر تاريخى براى امام(ع) ثابت شده بر هر شخصى

كه ادعاى مهدويت دارد، امكان پذير است. در نتيجه اگر آن ويژگيها بر آن فرد تطبيق كرد، او همان مهدى موعود است.

حقيقتاً جاى تأسف است كه كسى مهدى موعود واقعى باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند يا آن كه كسى به دروغ ادّعاى آن را بكند امّا ديگران نتوانند دروغگو بودنش رادريابند، و به دليل پيروى از او به بيراهه كشيده شوند.

در نتيجه بايد هر فردى، معيار و محكى عقيدتى و ملاك و ميزانى تاريخى داشته باشد كه بتواند به وسيله آن حق را از باطل تشخيص دهد. اسلام هر دو معيار عقيدتى و تاريخى را در اختيار ما قرار داده است امّا آنچه كه محلّ بحث ماست، همان معيار و ميزان تاريخى است.

اينها برخى از ثمرات اين بحث است كه به دليل اهميت بالاى آن، شايستگى دارد كه به عنوان شاخه اى از معارف اسلامى و رشته اى از رشته هاى علوم انسانى مطرح گردد.

ب) روش استدلال

روش استدلال در اين مباحث، تابعى است از نتايجى كه مى خواهيم به آنها برسيم. ما بايد آن نتايج و نيز محل احتياج به آنها را بشناسيم تا آن كه استدلالهايى مناسب با آن نتايج را سامان دهيم.

ذيلاً تقسيمات سه گانه اى را براى آن نتايج مى آوريم:

1. تقسيم از نظر جهت گيرى انديشه مهدويت؛ يعنى مشخص كردن مصلح منتظر در نظر فرد. اين جهت گيريها داراى سه عرصه اصلى است:

1-1. آن مصلح منتظرى كه غيرمسلمانان (مسيحيان، يهوديان، هندوان و...) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ويژگيهايش، بدان معتقدند.

2-1. آن مصلح منتظرى كه همه مسلمانان باورش دارند. او مردى است كه لقبش، مهدى است؛ در زمان خويش به دنيا خواهد آمد و زمين را از قسط و عدل مى آكند

پس از آنكه از ستم و بيداد پر شده باشد.

3-1. آن مصلح منتظرى كه اماميه چشم به راه اويند؛ او امام محمدبن الحسن بن على(ع) است كه ظهور خواهد كرد و زمين را از قسط و عدل لبريز مى نمايد پس از آنكه از ستم و جور آكنده شده باشد.

اين عرصه هاى سه گانه در جوهر خويش، يكى هستند و اشاره به مفهوم واحدى دارند كه در برنامه كلى الهى مندرج است؛ اديان گذشته به آن بشارت داده اند و اسلام آن را تأييد كرده است.

البته اختلاف آنها ناشى از شرايط خاصى است كه نوعى ارتباط با تربيت فكرى بشر دارد.

در هرحال، سزاست كه در استدلال بر وقايع آينده از اصول مشترك و مسلّم در بين عرصه هاى سه گانه بهره ببريم تا آنكه سخن ما براى آنها تا حد امكان، صحيح و قابل قبول باشد.

البته تا حد زيادى، شناخت اصول مشتركى كه بيانگر مفهوم كلى مهدويت باشد، مشكل مى باشد و اين به دليل عدم توافق بر امور مشتركى است كه بتوان بحث را از آنجا آغاز كرد.

با اين حساب، بحث از جزئيات حوادث روز موعود و اقداماتى كه پيشواى منتظر به آن دست خواهد زد، نشدنى است و در نهايت آنچه به طور اجمال مى توان شناخت و برآن توافق كرد، همان پياده كردن عدالت برزمين است.

آرى، اگر فقط به ديدگاه يهود و نصارى و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده كنيم، مى توان از برخى اصول مشترك و مورد توافق آغاز كرد و به بعضى جزئيات وقايع روز موعود نيز رسيد؛ مانند آنكه: در احاديث اسلامى آمده است كه در آن روز، مسيح(ع) فرود مى آيد.

اما از رهگذر عرصه هاى دوم

و سوم مى توان به جزئيات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترك بسيارى دست يافت. در اين استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آيات قرآن كريم كه وعده روزى را داده اند كه اسلام عدالت محور، پياده خواهد شد و نيز رواياتى كه مورد پذيرش اماميه و غيراماميه است. (البته درباره آن رواياتى كه مختص هر فرقه است، پس از اين سخن خواهيم گفت).

خوب است يادآورى كنيم كه اخبار اماميه، بسيار بيشتر از روايات غير اماميه، به نقل حوادث تاريخى پس از ظهور پرداخته است. به ويژه آنجا كه از امام مهدى(ع) و ياران و اقدامات آن حضرت ياد مى كنند. گرچه در اخبار غيراماميه هم در مورد مسيح(ع)، دجال و علائم قيامت فراوان سخن رفته است.

2. تقسيم از لحاظ مقدار حوادثى كه به دنبال دستيابى به آن و اثبات تاريخى اش هستيم. اگر ما در پى اطلاع يافتن از كليات و نيز جزئيات تاريخ پس از ظهور و ذكر وقايع آن و سخنان افراد آن دوره باشيم، بايد گفت اين خواسته اى است غيرممكن كه فراراهش بن بست قرار دارد؛ زيرا در رواياتى كه در مورد تاريخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاى وسيعى وجود دارد.

البته پرداختن به آن جزئيات، نه اهميتى و نه مصلحتى براى اين زمان (كه زمان پيش از ظهور است) دارد و تنها آينده است كه ظرف تحقق آن مى باشد و خداوند بر ايجاد آن تواناست.

در نتيجه تحقق هر كدام از ثمرات بحث از تاريخ پس از ظهور، منوط به امثال اين جزئيات نيست بلكه صرفاً در مورد آنها، شناخت انديشه هاى عمومى و وقايع مهم در آن دوره كه در

روايات آمده، به صورتى كه امكان اثبات تاريخى اش باشد، كفايت مى كند.

از اين رو نمى توان از پژوهشگر تاريخ پس از ظهور، انتظار داشته باشيم، بيش از اين وارد جزئيات شود؛ زيرا او به مقتضاى نوع كار و منابعى كه در دسترس دارد، تنها مى تواند به انديشه هاى عمومى و وقايع مهم بپردازد.

ج) تقسيم از جهت آنچه كه ما از لحاظ اثبات تاريخى به دنبال آن هستيم. گاهى ما در پى حصول اطمينان از وجود حادثه مشخصى هستيم و گاهى نيز به روايات معمولى براى اثبات وجود آن حادثه معين بسنده مى كنيم.

بدين جهت، براى ما دو موضع وجود دارد:

موضع اول: هنگامى است كه بخواهيم از وجود حادثه معينى كه زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمينان حاصل كنيم. در اين صورت مى توانيم به منابع زير اعتماد نماييم:

1. قرآن كريم كه ظاهر برخى آيات آن به روشنى بر ويژگيهاى عدالت اسلامى و خيراتى كه در صورت پياده شدن احكام اسلامى به بشريت مى رسد، دلالت مى كند.

2. روايات متعددى كه همه يك حادثه معيّن را نقل مى كنند به طورى كه يكى بر ديگرى قرينه مى باشد و آن را تصديق مى كند به طورى كه در مجموع، موجب اثبات تاريخى در هر زمينه معمولى از زمينه هاى تاريخ مى باشد.

3. اخبارى كه شيعه و سنّى روايت كرده اند به شرط آنكه بر نقل يك حادثه معيّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد اين روايات كم باشد؛ چون همين تعداد كم هم در اثبات آن حادثه معيّن، كافى است.

شرايط روايت و راويان در هر مذهبى، ويژه همان مذهب است، و همين امر باعث اختلاف در نقل روايت مى شود؛ در نتيجه هنگامى كه آنها برنقل مضمون يك روايت

واحد، توافق نمايند، تا حدّ بسيار زيادى از خطا واشتباه دور خواهيم ماند.

4. خبرى كه قواعد و اصول اسلامى آن را تأييد مى كند و در نتيجه براى اثبات تاريخى كافى مى باشد. مانند اخبارى كه مى گويد امام مهدى(ع) اسلام رإ؛7 2همان طور كه پيامبر(ص) آورده، پياده خواهد نمود. در نتيجه، اين روايت و امثال آن، مطابق نظر اسلامى است كه آموزه هايش تا نهايت دنيا، برقرار و مستمّر مى باشد.

5. اصول كلّى اسلامى كه بر اساس آنها در علومى هم چون: كلام، فقه و ... استدلال مى شود.

حال اگر اين قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن مى توان به نتايجى رسيد. مانند: »قاعده اى كه صدور حكم قضايى را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله - در صورت موجود بودن آنها - جايز مى داند« كه بر اين اساس، رواياتى كه مى گويد: امام مهدى(ع) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت مى كند، ردّ مى شود. هم چنان كه توضيح اين مطلب پس از اين خواهد آمد.

در نتيجه هرگاه منابع فوق، به همراه نتايجش گرد هم آيند، طرح كلى ما درباره تاريخ پس از ظهور كامل مى گردد؛ زيرا بدين وسيله خواهيم توانست هر آنچه را كه در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات كنيم.

نهايتاً بخشى از جزئيات حوادث روز موعود باقى مى ماند كه در موضع دوم اثبات مى شود؛ زيرا منابع پيش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نيستند.

موضع دوم: هنگامى است كه بخواهيم براى اثبات يك مسأله تاريخى به طور معمول به خبر واحد بسنده كنيم. اين همان راهى است كه براى فهم شمارى از جزئيات به آن نيازمنديم؛2 گرچه ارزش اين اثبات؛ بيشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.

براين

مبنا خواهيم توانست، برخى منابع را بپذيريم و برخى ديگر را ردّ كنيم.

امّا منابعى كه آنها را مى پذيريم:

1. خبر واحدى كه قرينه هاى اندكى آن را تأييد مى كند؛ قراين حاليه، يا وجود دو روايت با يك مضمون، يا وجود دو سند براى يك روايت كه يكى از آن دو قرينه اى است بر درستى ديگرى.

2. خبر واحدى كه به عنوان اثبات كننده حكمى شرعى، معمولاً در فقه پذيرفته مى شود و آن خبرى است كه از طريق عده اى از راويان مورد وثوق، به نخستين راوى مى رسد. در نتيجه مى توان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتى كافى به حساب آورد، حتى اگر قرينه اى هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.

و اما منابعى كه آنها را نمى پذيريم:

1. خبرى كه اصول كلى اسلامى، آن را ردّ مى كند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غير واحد؛ خواه برگرفته از قرآن كريم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غير آن دو.

2. خبرى كه برايش معارضى يافت شود و اين هنگامى است كه ما دو خبر داشته باشيم كه يك واقعه را به دو صورت متفاوت و يا متضاد نقل كرده باشند.

در اين گونه موارد اگر يكى از دو خبر معارض، بر ديگرى رجحان داشته باشد (مانند آنكه مستفيض باشد يا با اصول كلى اسلام يا شواهد ديگر موافق باشد) آن را مى پذيريم و ديگرى را رها مى كنيم و اگر در هيچ يك از دو خبر معارض، رجحانى نباشد، هر دو خبر از ارزش اثبات گرى تاريخى ساقط مى شوند.3

3. منبعى كه نه تأييد مى شود و نه ردّ؛ مانند خبرى كه راويانش مورد وثوق نيستند و محتواى آن نيز ارتباطى مستقيم با

اصول كلى اسلام ندارد تا بر درستى يا نادرستى آن گواهى داد. در نتيجه، چنين منبعى صلاحيت اثبات تاريخى راندارد.

با رد اين منابع سه گانه، مى توان ملاحظه نمود كه روايات بيان كننده وقايع روز موعود، از هرگونه دست برد، توهم و يا افسانه پردازى كه ممكن است به آنها راه بيابد، پالايش شده است. بدين ترتيب، منابع مورد اتكاى ما در كمال وضوح و روشنى خواهد بود و مى توان از آنها براى عرضه تفكر مهدويت در جهان استفاده كرد.

ج) مشكلات موجود در اين مبحث

اين مشكلات از جمله اقتضائات مبحث تاريخ پس از ظهور است. البته در اين جا بايد آن مشكلاتى را كه به طور كلى به تاريخ غيبت برمى گردد4 و نيز آن مشكلاتى كه به طور خاص به روايات وارد شده درباره امام مهدى(ع) برمى گردد،5 استثنا كنيم؛ زيرا در جاى خود به آنها پرداخته ايم.

در اينجا فقط به طرح مشكلاتى كه مختص به تاريخ پس از ظهور است، بسنده مى كنيم. در مقام مقايسه مى توان گفت كه اين مشكلات، گاه در عنوان با آن مشكلات ديگر، يكى است ولى از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت مى باشد.

اين مشكلات را مى توان چنين فهرست نمود:

مشكل اول: نمادين و رمزى بودن روايات نقل شده درباره حوادث آينده در بسيارى از موارد به ويژه در رواياتى كه به شخص امام مربوط مى شود؛ مانند اين روايت: »هنگامى كه [امام مهدى(ع)] پرچمش را حركت مى دهد، شرق و غرب عالم براى او روشن مى شود« يا اين روايت كه: »[امام مهدى(ع)] دستش را بر سر مردم مى نهد و عقول آنها را كامل مى نمايد« و يا اين حديث كه »پرچمش از پنبه و كتان نيست بلكه برگى از

برگهاى [درختان] بهشتى است« و تعابيرى از اين قبيل.

مراد اين روايات، حقايق نابى است كه الفاظ آن در معانى متعارف خود، به كار نرفته است.6

مشكل دوم: كلّى گويى عمدى در روايات و سكوت درباره برخى از سخنان و كارهايى كه پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طورى كه معلوم است گوينده معصوم(ع) عمداً برخى حقايق درباره محتواى سخنان امام مهدى(ع) را در ابتداى ظهورش در مسجدالحرام نياورده است و يا خاموشى روايات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد كوفه؛ و هم چنين سكوت آنها در مورد بسيارى از مواعظ آن امام و نيز روشهاى آزمايش يارانش. بلكه تنها فرموده اند: »من درباره آنچه او [امام مهدى(ع)] به مردم مى گويد، داناترم.«

اما اين كه امام مهدى(ع) به مردم چه مى گويند راهى به دانستنش نيست. مانند اين روايت است، رواياتى كه درباره ياران امام مهدى(ع) وارد شده است. معصوم(ع) مى فرمايد: »...و من نام آنها و پدرانشان را مى دانم...«.

اما حتى نام يك نفرشان را هم نمى برد.

مشكل سوم: وجود رخنه و فضاهاى خالى در روايات و عدم رعايت زنجيره حوادث.

اين اشكال اگر چه ويژه تاريخ پس از ظهور نيست ولى در اين تاريخ، نمود و حضور بيشترى دارد. در نتيجه، رعايت زنجيره زمانى شمارى از حوادث، تقريباً ناممكن است. همچنان كه بسيارى از اقدامات مهمى كه پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طوركلى مسكوت مانده است. قابل ملاحظه اينكه به هر مقدار كه از آغاز ظهور دور مى شويم، وقايع نقل شده در اخبار، كم تر مى شود و رخنه و گسست بين روايات افزون مى گردد؛ علاوه بر آنكه بيان رمزى و كلّى گويى نيز زياد مى شود.

در نتيجه

مشكلاتى كه بيان شد، ملاحظه مى كنيم حوادثى كه كمى قبل و بعد از ظهور رخ مى دهد، در حجم فراوانى از روايات به ما رسيده است؛ اما در دوره زمانى پس از آن، غير از حوادث پراكنده و سخنان متفرقى كه ترتيب هم ندارند، حديثى نقل نشده است.

هر چه از زمان ظهور دورتر مى شويم و مثلاً به واقعه رحلت يا شهادت امام(ع) و يا به جانشين پس از ايشان مى رسيم، روايات بسيار بسيار كم تر مى شوند.

پيامبر و ائمه(ع) به چند سبب اين مشكلات سه گانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدى(ع) باقى گذارده اند. مهم ترين آنها عبارت است از:

وجود گسست و فاصله فكرى و فرهنگى بسيار عميق، بين دوره صدور اين روايات و دوره زمانى كه اين روايات درباره آن سخن گفته اند.

اين بدان جهت است كه رشد و تعميق انديشه اسلامى در خلال قرنهاى طولانى كه بين اين دو دوره قرار دارد و هم چنين رشد و تكامل بيشتر آن به دست امام مهدى(ع)، چيزى است كه فهم و درك مسائل زمان ظهور رابرا ى مردمى كه در عصر پيامبر و ائمه(ع) مى زيسته اند ناممكن مى ساخته است.

و از اين رو طبق قاعده اى كه مى گويد: »با مردم به اندازه عقلشان سخن گو« مصلحت آن بوده كه معصومين(ع) به طور كلى از اين مسائل با صراحت سخن نگويند.

مشكل چهارم: اين مشكل آنجا پيش مى آيد كه بخواهيم براساس مذهب خود، روايات را در مسير خاصّى كه مى خواهيم پيش ببريم.

سخن درباره اين مشكل - به حسب اينكه روايات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع اماميه - به دو بخش تقسيم مى شود:

بخش اول: روايات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند:

صحاح ستّه و غير آن. اين روايات نيز كه دربردارنده پيش بينى حوادث آينده است به چهار دسته، تقسيم مى شود:

1. آن دسته از روايات كه قلمرو وسيعى دارند و جهت گيريهاى مهم فكرى را نشان مى دهند؛ همچون بيان فتنه و جنگهايى كه در طول اين تاريخ واقع مى شود و موضعى كه هر مسلمانى بايد در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ويژگيها و كارهايش و نيز سخن درباره عيسى بن مريم (ع) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهايش با دجّال و نيز با يأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّى كه در پشت آن زندانى شده بودند و هم چنين مضامينى از اين دست كه حجم فراوانى از روايات در مورد حوادث آينده را دربرمى گيرد. البته بخشى از اين روايات به تاريخ غيبت كبرى برمى گردد و ارتباطى با روز موعود ندارد ولى آن مواردى كه به تاريخ پس از ظهور برمى گردد مانند: فرود آمدن مسيح و...، بزودى درباره اش بحث خواهيم كرد.

2. رواياتى كه اصل وجود امام مهدى(ع) را ثابت مى كنند و اين كه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه بيان نام و ويژگيهاى ظاهرى ايشان و اين كه زمين را از عدل و داد آكنده خواهد ساخت. مجموعه اين روايات، بسيار بيشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدى(ع) را به طور قطع ثابت مى كنند. با اين وصف، اين روايات در بحث تاريخ پس از ظهور، تنها اندكى براى ما سودمندند.

3. اخبارى كه به توضيح نتايج اجراى كامل دين اسلام و ثمرات فراوانى كه از عدالت حقيقى حاصل مى شود، مى پردازند؛ مانند رواياتى كه بر فراوانى ثروت در آن دوره دلالت مى كنند و يا رواياتى

بدين مضمون كه: »انسان در آن زمان به دنبال كسى مى گردد كه زكاتش را به او بدهد ولى كسى را پيدا نمى كند.« و يا اين كه »در آن زمان كوهى از طلا از رود فرات سر برمى آورد (آشكار مى شود) « در صورتى كه آن را به وسعت كشت و كار و فراوانى خيرات تفسير كنيم.

اين دسته از روايات در منابع اهل سنت، پيوسته به نام مهدى(ع) و مسأله ظهور ايشان نيست ولى عقلاً و برهاناً امكان تحقق محتوا و مضمون اين روايات، جز در دوره پس از ظهور و

پى نوشتها :

1 . اين صرفاً يك فرض است وگرنه هم چنان كه در تاريخ غيبت كبرى (ص501 به بعد) گفته و استدلال آورده ايم، غيبت طولانى امام(ع)، در تكامل رهبرى ايشان و تعميق اقدامات عادلانه اش در روز موعود، مؤثر است.

2 . اثباتى كه در تاريخ پس از ظهور بدان نيازمنديم با اثباتى كه در تاريخ غيبت كبرى بنا نهاده ايم (ص208) فرق دارد. زيرا اثباتى كه در تاريخ غيبت كبرى مدنظر مى باشد براساس رد هرگونه خبر واحد شكل گرفته كه آن را »سخت گيرى سندى« نام نهاده ايم زيرا در آنجا به امثال خبر واحد نياز نداريم اما در اينجا (بحث تاريخ پس از ظهور) سخت بدان نيازمنديم زيرا شمارى از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براى حفظ زنجيره كلى حوادث به آن نياز داريم و اين تفاوت، نتايج ملموسى را به دنبال خواهد داشت كه بعد از اين مى آيد.

3 . ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى؛ ص28 به بعد و ص46 به بعد.

4 . تاريخ الغيبة الصغرى؛ ص24 به بعد.

5 . همان؛ ص42 به بعد.

6 . همان؛

ص212 به بعد.

دشمني با اسلام براي حفظ هويت ملي

علاء بيومي

مترجم : روح الله رحيمي

ديدگاههاي جديد ساموئل هانتينگتون دربارة هويت آمريكاييها

اشاره :

در سالهاي اخير، نويسندگان و متفكران عرب و مسلمان در قبال كتاب برخورد تمدنها اثر «ساموئل و هانتينگتون »، نظريه پرداز سياسي و شخصيت آكادميك آمريكايي ، نگراني عميقي بروز داده و موضع منفي گسترده اي اتخاذ كرده اند؛ زيرا هانتينگتون در آن كتاب ، نظريه اي را ترويج كرده بود كه مطابق آن جنگ جهاني آينده ميان تمدن غرب از يكسو و تمدنهاي شرقي و در رأس آن تمدن اسلامي از سويي ديگر رخ خواهد داد. اما اينك او در كتاب جديدش با عنوان ما چه كسي هستيم ؟ تهديداتي كه متوجه هويت ملي آمريكاست (چاپ مي 2004، آمريكا) نظريه خطرناك تري را مطرح مي كند.

او در اين كتاب هر چند اسلام را يكي از تهديدات اساسي در زمينه تضعيف آگاهي و اقبال آمريكاييها نسبت به هويت ملي خود برنمي شمرد، اما معتقد است كه دشمني با دين اسلام و تمدن اسلامي در آينده كمك فراواني براي توجه آمريكاييها به هويت ملي خود و تمسك به آن خواهد كرد.

هانتينگتون در كتاب جديد خود، اين نظريه را كه «ايالات متحده آمريكا جامعه اي متشكل از مهاجراني است كه از نظر نژاد، تبار و فرهنگ متفاوتند» رد مي كند و در مقال معتقد است آمريكايياني كه استقلال آمريكا از استعمار بريتانيا را در اواخر قرن هجدهم ميلادي اعلام كردند، گروهي يكدست از ساكنان بريتانيايي و پروتستان آمريكا بودند؛ كساني كه از اروپا به ويژه بريتانيا به دنياي جديد (آمريكا) مهاجرت كردند تا در آن مستقر شوند و آن را براي هميشه آباد سازند. وي هم چنين معتقد است اين افراد اساس جامعه آمريكايي را با تكيه بر مباني و

فرهنگ انگلوپروتستاني پي ريزي كردند و اگر فرهنگ انگلوپروتستاني نبود، آمريكايي كه امروز شاهد آن هستيم هرگز به وجود نمي آمد. بنابراين از ديدگاه هانتينگتون ، آمريكا هويت مشخصي دارد و اين هويت را از ساكنان بريتانيايي پروتستان خود وام گرفته است . از نظر او اين هويت بر چهار ركن استوار است : 1. نژاد سفيد؛ 2. تبار انگليسي ؛ 3. دين مسيحي پروتستان ؛ 4. فرهنگ انگلوپروتستاني .

به اعتقاد هانتينگتون اين چهار مورد تقريباً تا اواخر قرن نوزدهم بر روح جامعه و حكومت آمريكا حكمفرما بود و در كنار چهار ركن فوق دو ركن فرعي نيز وجود داشته است كه از نظر تاريخي در شكل دهي به هويت آمريكايي مؤثر بوده اند. ركن فرعي اول ، دشمناني هستند كه آمريكاييها در طول تاريخ با آنها جنگيده اند؛ از بيم سرخپوستها، استعمارگران فرانسوي و استعمارگران بريتانيايي و روسيه در جريان جنگ سرد. مبارزه آمريكاييها با استعمارگران فرانسوي و بريتانيايي در نتيجه تلاش تاريخي و مستمر آنها در راستاي متمايز ساختن خود و محافظت از استقلالشان در برابر قاره اروپا به طور كلي و نيروهاي استعماري اروپايي به طور ويژه بود.

در اينجا هانتينگتون به صراحت بيان مي كند كه دشمني با ديگران در شكل گيري هويت هر گروه و دسته اي نقش اساسي را ايفا مي كند و به نظر او جنگهايي كه اروپاييها در قرون وسطي و پيش از آغاز عصر حكومت ملي درگير آن شدند، براي شكل دهي به هويت كشورهاي مختلف اروپايي ضروري بوده است .

اما ركن فرعي دوم از نظر هانتينگتون ، عقيده سياسي آمريكاييها در طول تاريخ بوده است . آمريكاييها براي آن كه حساب خود را از اجداد بريتانيايي خود جدا كنند، تلاش كردند تا فرهنگ سياسي مستقلي را در قبال

فرهنگ فئودالي و تبعيض آميز اروپاييها (فرهنگي كه سبب شد اروپا را ترك كنند و به آمريكا مهاجرت كنند) رواج دهند.

از نظر هانتينگتون اصولي چون آزادي ، برابري ، دمكراسي پارلماني ، احترام به حقوق و آزاديهاي ديني و مدني و قانون سالاري از مهم ترين عناصر عقيده سياسي آمريكاييهاست .

تهديدهايي كه متوجه هويت ملي آمريكاست

هانتينگتون معتقد است هويت آمريكايي در خلال دهه هاي گذشته به ويژه در نيمه دوم قرن بيستم با برخي از تهديدات جدي و فوق العاده خطرناك مواجه شده است .

مهم ترين آنها از نظر او عبارتند از:

1. پيشرفت ابزارهاي ارتباطي و حمل و نقل : به عقيده هانتينگتون اين امر منجر به پيوند مهاجران جديد آمريكا با جوامع قديمي شان به شكل گسترده و بي سابقه اي شده و هم چنين سبب شده است كه روند آميختگي اين عده از مهاجران با ديگر اعضاي جامعه آمريكا به كندي صورت گيرد. پديده مذكور ارتباط و نزديكي مهاجران جديد با جوامع اصلي شان را آسان نموده و اين امر به نوبه خود سبب تشويق افراد جهت محافظت از فرهنگ و هويت اصلي خود كه نسبت به فرهنگ و هويت اصلي آمريكايي بيگانه است و ترويج آن ميان آنهايي كه به سرزمين مادري شان منتسب اند و در آمريكا زندگي مي كنند، گشته است .

از سويي ديگر به عقيده هانتينگتون ، پيشرفت ابزارهاي ارتباطي و حمل و نقل و نيز روند جهاني شدن ، انعطاف صاحبان شركتهاي بزرگ اقتصادي آمريكا را در زمينه هويت ملي پديد آورده است ، چنان كه اين افراد اقدام به شكل دهي هويتهاي فراملي نموده اند. نگرش هيأتهاي اقتصادي نسبت به هويت خود، نگرشي جهاني است كه تنها به منافع اقتصادي گسترده در نقاط مختلف دنيا وابسته است .

2. نفوذ ليبرالهاي آمريكايي و فرهنگ پلوراليستي آنها:

هانتينگتون جناح چپ ليبرال در آمريكا و دعوتهاي پيوسته آن مبني بر پلوراليسم و بازنگري هويت آمريكايي و غربي را مورد انتقاد قرار مي دهد؛ زيرا به اعتقاد او فرهنگ پلوراليستي اين جناح در رشد و رواج هويتهاي فرعي آمريكايي به ويژه هويت آمريكاييهاي آفريقايي تبار و هويت آمريكاييهايي كه زبانشان لاتين است ، كمك فراواني كرده است . جناح چپ هم چنين در قبال فرهنگ انگلوپروتستان موضعي انتقادي اتخاذ كرده است ، به ويژه در قبال بخش مذهبي آن ، ليبرالها پيوسته برتري ارزشهاي سكولاريستي و جدايي دين از حكومت و زندگي عمومي آمريكا را تبليغ مي كنند و از نظر هانتينگتون اين امر به تضعيف عنصر مسيحي ، به عنوان عنصر سازنده هويت آمريكا، انجاميده است .

3. سياستهاي جديد آمريكا در زمينه مهاجرت : هانتينگتون اين سياستها را مورد انتقاد قرار مي دهد؛ زيرا به نظر او سياستهاي مذكور سبب شده است از دهه 60 تا به حال ميليونها مهاجر به آمريكا سرازير شوند؛ بدون آنكه قوانين كافي و مؤثر جهت تضمين پيوند و تلفيق موجهاي جديد مهاجران در سايه فرهنگ پلوراليستي موردنظر جناح چپ ليبرال در آمريكا كه از نيمه دوم قرن بيستم تلاش در ترويج آن دارد، وضع شود. هانتينگتون هم چنين به شدت از مهاجرتهاي لاتيني زبانها به آمريكا و اجازه تدريس زبان اسپانيايي و به كارگيري آن به عنوان زبان رسمي دوم در بسياري از شهرها و ايالتهاي آمريكا انتقاد مي كند. اينجا نگراني ويژه هانتينگتون نسبت به تأثير مهاجران لاتيني زبان آمريكا بر هويت آمريكايي آشكار مي شود. به ويژه با توجه به اين مطلب كه آنها امروزه 12 درصد از جمعيت آمريكا را تشكيل مي دهند و ارتباط تنگاتنگي با سرزمينهاي مادري خود كه به ايالات

متحده آمريكا نزديك است ، دارند. از اين رو هانتينگتون دعوت به شناسايي زبان اسپانيايي به عنوان زبان رسمي دوم آمريكا را يكي از مهم ترين و جدي ترين تهديدات كه متوجه هويت آمريكايي است ، برمي شمارد. به عقيده او اين امر مي تواند به تبديل آمريكا به كشوري داراي هويت زباني دوگانه (اسپانيايي و انگليسي ) بينجامد.

4. فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و عدم شكل گيري دشمن جديد براي ايالات متحده آمريكا: به نظر هانتينگتون اين امر در تضعيف اقبال آمريكاييها به هويتشان و اتحاد در سايه آن نقش جدي داشته است .

سناريوهاي چهارگانه براي آينده هويت آمريكايي

هانتينگتون معتقد است تهديدات چهارگانه فوق ممكن است به يكي از پيامدهاي چهارگانه زير نسبت به هويت آمريكايي در آينده منجر شود:

1. از بين رفتن هويت آمريكايي و تبديل آمريكا به جامعه اي متشكل از فرهنگ و اديان متعدد در كنار محافظت از ارزشهاي بنيادين جامعه . بسياري از ليبرالهاي آمريكايي خواهان چنين سناريويي هستند اما اين ، سناريويي آرماني نيست و تحقق آن بسيار دشوار است .

2. تبديل آمريكا به كشوري با هويت دوگانه انگليسي _ اسپانيايي .

3. انقلاب آمريكاييهاي سفيدپوست جهت قلع و قمع هويتهاي ديگر. هانتينگتون معتقد است در حال حاضر وقوع اين امر كاملاً محتمل است . او در فصل ماقبل فصل پاياني كتاب خود به احتمالات و انگيزه هاي وقوع اين سناريو به شكل مبسوط مي پردازد.

4. تأكيد مجدد بر هويت آمريكايي از جانب همه آمريكاييها و اتخاذ اين ديدگاه مبني بر آن كه آمريكا سرزميني مسيحي است كه در آن اقليتهاي ديگري نيز زندگي مي كنند كه بايد از ارزشهاي انگلوپروتستاني و ميراث اروپايي و عقيده سياسي آمريكايي به عنوان اساس اتحاد همه آمريكاييها، پيروي كنند.

آيندة هويت آمريكايي و

نقش اسلام در نقش دهي آن

در مقابل اين تهديدات و سناريوها، هانتينگتون راهكاري جديد براي شكل دهي و محوريت مجدد هويت آمريكايي ارايه مي كند. اين راهكار مبتني بر ملاحظه برخي تغييرات ريشه اي مثبت و فوري در جامعه آمريكا در چند دهة اخير است ؛ تغييراتي كه روح هويت ملي را زنده كرده است . منظور هانتينگتون از اين تغييرات دو تحول اساسي زير است :

الف ) بازگشت آمريكاييها به دين مسيحيت و افزايش نقش مسيحيت در زندگي عمومي آمريكاييها.

ب ) نقشي كه دين اسلام به عنوان دشمن اصلي و جديد آمريكا مي تواند ايفا كند.

در مورد نقش مسيحيت ، هانتينگتون مظاهر بيداري ديني در ايالات متحده به ويژه در خلال دهه نود را برمي شمرد. بيداري اي كه فرقه هاي مختلف مذهبي در آمريكا را دربر گرفت و اوج آن در دهه نود بود، چنان كه برخي از اين فرقه ها موفق شدند سازمانهاي سياسي كارآمدي را تأسيس كنند.

هانتينگتون بر اين نكته تأكيد مي كند كه در ميان جوامع غربي ، مردم آمريكا بيشتر از همه به مسيحيت پايبندند. با توجه به اين مطلب زمينه بسيار مساعدي در آمريكا براي بازگشت مسيحيت وجود دارد، هانتينگتون مي گويد امروزه بازگشت عمومي به دين در آمريكا تحقق يافته و اين امر در داستانها و رمانهاي آمريكايي منعكس و در شركتها و مؤسسات اقتصادي ظاهر شده است . به عقيده او بازگشت عمومي به دين ، در زندگي سياسي آمريكا نيز تأثير گذاشته است . او در تأييد اين مطلب به حضور تعداد قابل توجهي از افراد متظاهر به مسيحيت در دولت رئيس جمهور فعلي ، جورج دبليو بوش و توجه و پيگيري دولت مزبور نسبت به بسياري از مسائل مذهبي اشاره مي كند. به عقيده هانتينگتون بازگشت به مسيحيت _

كه يكي از اركان اساسي هويت آمريكا محسوب مي شود _ عامل بسيار مهمي در راستاي حمايت از هويت آمريكايي و ترويج آن در دوران حاضر است .

هم چنين مطابق تحليل هانتينگتون ، بيداري مسيحي مي تواند نقش مساعدي در صحنه سياسي بين الملل به ويژه در شناساندن دشمن جديد آمريكا؛ يعني اسلام ايفا كند. با توجه به مطلب فوق هانتينگتون دشمني «اسامه بن لادن » با آمريكا را دشمني با مسيحيت برمي شمرد و بيان مي كند هر چند آمريكاييها معتقد نيستند كه اسلام ، دشمن آنهاست اما «اسلامگرايان مسلح »، بنا به تعبير هانتينگتون ، آمريكا و ملت آن هم چنين دين و تمدن آن را دشمن اسلام مي دانند. در نتيجه هانتينگتون معتقد است تنها راه حل براي آمريكاييها آن است كه آنها نيز اسلام گرايان مسلح را دشمن خود به شمار آورند.

هانتينگتون سپس شروع به توصيف نفوذ اسلام گرايان مسلح مي كند و مي گويد اين عده يك شبكه بين المللي تشكيل داده اند كه عوامل و عناصر متعددي در نقاط مختلف دنيا دارد. اين افراد در انتخابات برخي از كشورها شركت مي كنند و همواره سعي در جذب مسلمانان غرب در واحدهاي نظامي خود دارند. اين عده معمولاً مساجد را به عنوان پايگاه و نيز مخفي نگه داشتن فعاليتهاي خود انتخاب مي كنند.

هانتينگتون در ادامه ، تفاوتهاي اسلام گرايان مسلح با اتحاد جماهير شوروي را برمي شمرد و بيان مي كند اسلام گرايان مسلح برخلاف اتحاد جماهير شوروي داراي حكومتي واحد كه به دور آن گرد آمده باشند نيستند، هم چنين آنها بر خلاف شوروي در صدد ارائه راهكار سياسي و اقتصادي جهاني براي غرب نيستند؛ چرا كه هدف اساسي آنها نابود ساختن غرب است . هانتينگتون پس از بيان مطلب فوق مي گويد: مسلمانان در دهه هاي اخير با ورود به جنگهاي متعدد،

پروتستانها، كاتوليكها، مسلمانان ديگر، هندوها، يهوديان ، بوداييان و چيني ها را مورد حمله قرار داده اند، هم چنين مسلمانان در كوزوو، بوسني ، چچن ، كشمير، فلسطين و فيليپين جنگيدند. به علاوه احساسات ضد آمريكايي آنها در دهه نود افزايش يافت .

او اضافه مي كند كه ملتهاي مسلمان پس از 11 سپتامبر با آمريكاييها همدردي نكردند. به عقيده هانتينگتون دشمني عميق ملتهاي مسلمان با آمريكا به خاطر اسراييل نيست بلكه اين دشمني ريشه در كينه اين ملتها نسبت به ثروت آمريكا و سيطره آن بر دنيا و نيز ريشه در دشمني اين ملتها با فرهنگ آمريكايي هم از ناحيه سكولاريستي و هم از ناحيه ديني ، دارد.

هانتينگتون در پايان پيش بيني مي كند كه آمريكا در سالهاي آينده با برخي از كشورها و گروههاي اسلامي وارد جنگ شود؛ بنابراين هانتينگتون به طور آشكار اسلام را به عنوان دشمن اساسي و بزرگ آمريكا به منظور اتحاد آمريكاييها در جريان مبارزه با آن و بازگشت به هويت اصلي خود، معرفي مي كند و قدم در مسيري مي گذارد كه براي صلح جهاني بسيار خطرناك است .

منبع : aljazeera.net / 2 آگوست 2004. به نقل از: روزنامه جام جم ، 26 شهريور 1383.

پيام آيت الله صافي گلپايگاني به سومين همايش «مهدويت ، استراتژي انتظار و جهان آينده »

مهم ترين وظيفة هر مسلمان در عصر غيبت حفظ هويت و شخصيت اسلامي است

يا أيّها الّذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا الله لعلّكم تفلحون . 1

أللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد. السّلام علي مولانا المهدي ، صاحب الزّمان و معلن أحكام القرآن و باسط الامن و الامان ، بقيّة الله في أرضه و خليفته علي عباده _ أرواح العالمين له الفداء _ والسّلام علي شيعته الثّابتين علي ولايته المنتظرين لظهوره .

با عرض تبريك و تهنيت به مناسبت ايام الهي و خجستة مهدويت ، اين سعادت بزرگ

را كه همه ساله اين مراسم جهت تعظيم و تكريم از عيد سعيد ولادت غوث امان و يگانة دوران و صاحب عصر و زمان ، امام جهان و جهانيان و موعود همة اديان و پيامبران ، نعمة الله العامة و كلمته التامة ، النور المبين و الكهف الحصين ، حضرت مولانا المهدي الحجة بن الحسن العسكري _ عليه و علي آبائه الطاهرين أفضل صلوات المصلين _ برگزار مي گردد و توفيق ابراز احساسات ولايي و مذهبي و اعلان و اعلام حيات و وجود اسلامي فراهم مي شود، گرامي مي داريم .

تعظيم و تجليل از فرهنگ و مكتب مهدويت و انتظار فرج از افضل و اعظم حسنات و اشرف قربات است . در ايام مهدويت ، مكتب حيات بخش اسلام و قرآن كريم ، مكتب آگاهي و بيداري ، مكتب ايمان و حيات و رشد و شعور، مكتب گرايش به عدل و داد و انصاف و احسان و برادري ، مكتب علم و معرفت و بصيرت ، ترويج مي شود و درسها و پيامهايي از اين مكتب به همگان ابلاغ مي گردد كه نااميديها را به اميد و توقفها را به حركت و افسردگيها را به نشاط و شور و شوق ، مبدل مي سازد.

در اين ايام مبارك ، بايد به عمق برنامه ها و ابعاد مفيد و معنوي آن _ كه از هر جهت ، سازنده و فراگير است _ توجه شود و نقاط ضعف و قوت جامعه مطرح گردد و منابر و مقالات و سخنرانيها و نشريات ، همه ، اجتماع را به سوي فرهنگ مهدويت و انتظار، دعوت نمايند.

فرهنگ انتظار و مهدويت كه همان فرهنگ راستين اسلام و قرآن است در عصر ما _ كه عصر ارتباطات است _ مورد هجوم سياستمداران و رياست طلبان و جهانخواراني كه اسلام

را مانع بزرگ رسيدن به اهدافشان مي دانند قرار گرفته است و از هر طرف به اسلام و جامعة مسلمانان ، حمله مي كنند و همانگونه كه در احاديث شريفه از آن خبر داده شده است ، براي اين امت و شيعيان اهل بيت _ عليهم السلام _ امتحانات خطيري پيش خواهد آمد و آنان تخليص و تمحيص مي شوند تا حدي كه جز آنان كه ثبات قدم و استقامت مي ورزند و مانند كوه بر جاي خويش ، استوار مي مانند كسي بر جاي نمي ماند و ديگران ، هويت مذهبي و استقامت ديني خود را از دست مي دهند.

چنانكه از احاديث شريف استفاده مي شود مهم ترين وظيفه اي كه هر مسلماني در عصر غيبت دارد حفظ هويت و شخصيت اسلامي است ، همان چيزي كه دنياي استكبار و كفر براي مخدوش كردن و كمرنگ كردن آن با همه عوامل تبليغاتي و ايادي مزدور و سياستهاي مزورانه در همه كشورهاي اسلامي و هر كجا كه مسلماني باشد تلاش مي كند.

اگر كسي به همين تاريخ اسلام در يكصد سال پيش تا كنون رجوع نمايد مي فهمد كه دشمنان اسلام براي اسلام زدايي و محو هويت مسلماني و مهجور شدن شعارها و سنتهاي ديني چه نقشه هايي را پياده كرده اند و چه دستهايي در كار بوده و هست كه التزامات و تعهدات مسلمانان را به اسلام و قرآن ، ضعيف نمايند و آنها را در اظهار وجود و استقلال اسلامي و اجراي قوانين اسلامي بي تعهد نمايند، هر كدام از دولتهاي استعمارگردر بخشي از جهان وسيع اسلام ، اين سياست را دنبال كردند و تا آنجا پيش رفتند كه در بعضي نقاط ، مسلمانان را به تغيير اسمهاي اسلامي مجبور نمودند. در اينجا مجال شرح سياستهاي ، به اصطلاح ، اسلام برانداز

آنها و خيانت عوامل ، به اصطلاح ، روشنفكر و افرادي مثل رضاخان و مصطفي كمال و... و روزنامه ها و قلم به دستهاي مزدور نيست . اجمالاً مشروطة منهاي مشروعه ، كشف حجاب ، ممنوع شدن شعاير ديني و مجالس تبليغي و روضه و حتي همين برنامه هاي مهدويت ، و آزادي منكرات و اختلاط فيزيكي زن و مرد، همه و همه براي نفي هويت اسلامي بود و اكنون هم ادامه دارد. مسئله منع حجاب مسلمانان در مدارس و دانشگاههاي فرانسه و قرار گرفتن آن در صدر مسائل و رويكردهاي آن دولت ، از شعب همين برنامه ها است ، بد حجابيهايي كه در خود جامعه ما نيز هست و حمايتهايي كه از آن مي نمايند و اصرار بر ترويج موسيقي و فيلمهاي مبتذل و تشويق خوانندگان و نوازندگان و برنامه هايي از اين قبيل و هدايايي كه به آنها از بيت المال داده مي شود و مراكز و مطبوعاتي كه هنر را ابزار ترويج ملاهي و مناهي و مطالب غيراسلامي كرده اند، همه را عمال سياستهاي معارض با اسلام اجرا مي نمايند و اين اسلام و مسلمانان متعهد و فداكار و مخلص هستند كه در برابر اين عمل مقاومت نموده و بر حساسيت اسلامي خود پايداري مي نمايند و شعار اللهاكبر را بلندتر و رساتر در قول و عمل ، زنده نگاه مي دارند.

در اين عصر غيبت و امتحان ، وظيفة همگان است كه در حفظ شخصيت اسلامي خود و نفي اين سياستها استقامت ورزند و اعلام وجود و حيثيت و شخصيت بنمايند. در اخبار و احاديث در مورد حفظ هويت اسلامي در عصر غيبت تأكيد و سفارش بسيار شده است ؛ اين روايت را ملاحظه فرماييد: در كتاب شريف كمال الدين ، شيخ اجل صدوق از

امام زين العابدين _ عليه السلام _ روايت نموده است كه فرمود:

من ثبت علي موالاتنا (ولايتنا) في غيبة قائمنا أعطائه الله عزّوجلّ أجر ألف شهيد من الشهداء بدر و أحد . 2

هركس در غيبت قائم ما بر موالات و ولايت ما ثابت بماند خداوند متعال اجر هزار شهيد از شهداي بدر و احد را به او عطا مي فرمايد.

اين ثبات بر ولايت كه آن همه ثواب دارد ثبات بر هويت و بر شخصيت ديني و استقامت بر تعهدات اسلامي است و بر همين حفظ هويت ديني و استقلال مذهبي و صبر و پايداري تأكيد دارد. مسلمان صاحب الزماني تحت تأثير هيچ جوي تن به ذلت نمي دهد؛ با شجاعت ، با قدرت و همت و با نيروي ايمان و علم ، با شعارهاي توحيدي اللهاكبر و لااله الاالله با اقتدار بايد به پيش برود و بداند كه جهان ، به سوي اسلام ، به سوي جامعة جهاني اسلام و به سوي مدنيت قرآني و جامعة مهدوي است و اين وعده الهي و تخلف ناپذير است .

ماهنامه موعود شماره 48

پي نوشت :

1. آل عمران (3)، آيه 200.

2. منتخب الاثر، ح 1256.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109