ماهنامه موعود46

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1383

عنوان و نام پديدآور:شماره 46 - شهريور 1383/ ماهنامه موعود .

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان ، 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 46 - شهريور 1383

جنگ صليبي

اسماعيل شفيعي سروستاني

رمضان 492 ق.

قاضى ابوسعد هروى، بدون عمامه و با سر تراشيده به نشانه عزادارى، فريادزنان وارد بارگاه وسيع خليفه مي شود. انبوهى از همراهان پير و جوان به دنبال او مي آيند و با هياهو گفته هاى او را تأييد مي كنند و همانند او منظره خشم?آلود ريشهاى آشفته و سرهاى تراشيده را عرضه مي دارند. تنى چند از اهل بارگاه سعى مي كنند قاضى را آرام سازند، اما او با حركتى تحقيرآميز آنان را كنار مي زند و قاطع و مصمم به وسط تالار مي رود و با فصاحت واعظى پرشور از فراز منبر، حضار را بي توجه به شأن و مقامشان مورد خطاب قرار مي دهد:

چگونه روامي داريد كه در سايه امنيتى سعادت?بار، مانند گلهاى باغ در زندگى سبكسرانه و زودگذر، چرت بزنيد و از دنيا غافل باشيد و برادران شامى شما جز در ميان سرگين شترها و امعاء و احشاى كركسها جايى براى زيستن نداشته باشند؟ چه خونهايى كه ريخته نشد! چه دوشيزگان زيبايى كه مجبور نشده اند از فرط شرم چهره هايشان را با دست بپوشانند! آيا اعراب غيور از اين اهانتها خشنودند؟ آيا ايرانيان دلير تن به اين بي آبرويي ها مي دهند؟

وقايع?نگاران عرب مي نويسند:

اين خطابه اشك از ديدگان جارى مي ساخت و بر دلها چنگ مي زد.

همه حضار از شدت گريه تكان مي خوردند. اما هروي خواهان هق هق گريه آنان نيست و فرياد مي زند:

بدترين سلاح مرد اين است كه از شمشيرها آتش جنگ برخيزد و او اشك بريزد.

روز جمعه، 22 شعبان سال 492 ق.

مصادف با 15 ژوئيه 1099، فرنگيان بيت?المقدس را پس از محاصره اى چهل روزه تسخير كردند. دو روز بعد كه كشتار متوقف مي شود، در ميان حصارهاى شهر حتى يك مسلمان نيز نمانده بود. هزاران هزار مسلمان در گودالهايى لبريز از خون در آستانه منازل يا اطراف مساجد افتادند. در ميان آنان انبوهى از ائمه جماعت، علماى دين و صوفيان مجاور نيز ديده مي شوند. كشتار و تاراج بيت?المقدس كه نقطه شروع دشمنى هزار ساله اسلام و جهان غرب است، هيچ?گونه جهشى ناگهانى ايجاد نكرد. نيم قرن به درازا كشيد تا مشرق زمين مسلمان در برابر جهان مسيحى بسيج شود و نداى جهادى كه از سوى قاضي القضات دمشق (هروى) در بارگاه خليفه سر داده شد، نخستين اقدام رسمى در زمينه مقاومت بود.

اگر چه واسپس 200 سال جنگ صليبى، سرزمينهاى مسلمين با رشادت مردانى چون »شيركوه« و »صلاح?الدين ايوبى« از فرنگيان مسيحى بازپس گرفته شد اما، خاطره و نتايج اين سالها و جنايات صليبيون هيچگاه از سرزمينهاى اسلامى محو نشد.

ديگر بار غرب، صليبيون تا دندان مسلح را وارد كارزار ساخته است. شهر به شهر و روستا به روستا پيش مي آيد. چونان گذشته از هيچ جنايتى رويگردان نيست. ترك و فارس و عرب و كرد نمي شناسد. از منظر او جملگى مسلمانانى هستند كه مي بايست كشته شوند. نام اسلام و رسم مسلمانى، چنان غرب مسيحى و يهوديت صهيونيستى را يكپارچه ساخته كه جز اضمحلال كامل آنان را نمي طلبد. چه ساده لوحى است اگر پنداشته شود سواره نظامهاى فرنگى بر دروازه هاى نجف و كربلا متوقف خواهند شد.

انهدام كامل سرزمينهاى اسلامى، لگدكوبى همه مساجد و مشاهد شريف، قتل?عام مسلمين و به ويژه شيعيان، استراتژى

قطعى مسيحيان صهيونيست در اولين دهه از هزاره جديد است.

چگونه است كه چشمها بر آن?همه اخبار و اطلاعات مستند و مندرج در رسانه ها فرو بسته شده است.

چگونه است كه تجربه آنهمه جفا و بدعهدى و خصومت غرب ناديده انگاشته مي شود؟

چگونه است كه تخريب پى در پى ديوارها و حصارها و مرزها كه دشمن صليبى را به مقصود و مقصدش نزديك مي سازد به هيچ گرفته مي شود؟

چگونه است كه هيچ صدايى، هيچ فريادى، هيچ تهديدى، هيچ تمهيدى براى آنهمه خطر و حادثه كه كيان اسلام و مسلمين را به مخاطره انداخته از ميان سرزمينهاى اسلامى، از ميان جمع نويسندگان و انديشمندان برنمي خيزد؟

بلاى روشنفكرى طى دو قرن گذشته تمامى حساسيتها، تعصبها و غيرتهاى مسلمين را از بين برده است. صحت اين فرض را چه كسى تضمين مي كند كه سياست »سكوت« ما را از تعرض غرب در امان مي دارد؟ اين استراتژى تنها جنگ خونبار صليبى دوم را به ميان صحن و سراى ما مي كشد.

اگر امروز همه توان و قواى نهفته مردم مسلمان جهان را براى سردادن فريادى بلند، به بلنداى آسمان و پهناى زمين بسيج نكنيم، اگر امروز از همه توان مالى، اعتبارهاى بين?المللى و سرمايه هاى خدادادى براى تهديد و توقف اين سيل بنيان?كن كه به نام »مسيح و صليب« وارد ميدان شده بكار نگيريم فردا دير است. فردا يعنى تحمل بيش از هزار سال سلطه تام و تمام مسيحيت صهيونيستى بر همه مساجد و مشاهد و منابع و مقدورات و مقدرات شرق اسلامى.

تخريب بيت?المقدس، تخريب مسجد كوفه و تهديد مسجدالحرام به منزله از هم پاشيدن ستونهاى عمده و نگهدارنده كيان اسلام و مسلمين بر پهنه خاك است.

تجربه بيش از

50 سال حضور يهود در فلسطين اشغالى حاكى از آنست كه هرگاه مسلمين فرياد اعتراض و تهديد سر داده اند آنان در لاك دفاعى فرو رفته و از حجم تهديدها كاسته اند. تداوم اين سكومت و انفعال تا سر حد دريغ ورزيدن از حمايت همه جانبه لفظى و يا حضور گسترده خيابانى به زودى و براى هميشه »مسجدالاقصى و قبةالصخره« را از صحن گستره بيت?المقدس محو خواهد كرد.

گويى اين فرياد صلاح?الدين ايوبى واسپس قرنها ديگربار طنين?افكن شده است:

فرنگيان را ببينيد! ببينيد با چه سماجتى در راه دينشان مي جنگند، در حالى كه ما مسلمانان هيچ شور و حرارتى براى پيشبرد اين جهاد مقدس از خود نشان نمي دهيم. والسلام

سردبير

تخريب بيت المقدس و واكنش مسلمين

اشاره :

آنچه تقديم مى?شود، محصول ميزگرديست كه توسط شبكه تلويزيونى المنار درباره »تخريب بيت?المقدس و واكنش مسلمانان« با حضور دكتر »محمد سماك«، محقق و نويسنده لبنانى، »حسن حدرج«، عضو مجلس سياسى حزب?اللَّه لبنان و دكتر »احمد ثابت« استاد علوم سياسى دانشگاه قاهره در تاريخ 15 مرداد 83 برگزار شده است. اميد كه مقبول طبع خوانندگان موعود واقع شود.

محمد سماك: واقعيت امر اين است كه شخصيت دينى و سياسى يهود بر يك موضوع مهم و اساسى استوار است كه نمى?توان آنها را از يكديگر تفكيك كرد و آن مسئله ساخت هيكل (يا معبد) سليمان است. به همين دليل هدف اسراييل در تخريب مسجدالاقصى، هدفى غير قابل بحث و گفت?وگو و انكار است، تنها موضوعى كه در اينجا مطرح است مسئله زمان?بندى است و وظيفه ما در اينجا اين است كه چگونه با اين موضوع و اصل اسراييلى برخورد كنيم، اسراييلى كه به عنوان جنبشى صهيونيستى و موجوديتى سياسى و وطنى براى يهود

به شمار مى?آيد.

در اينجا بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه ساير نيروها و حركتها و جنبشهاى يهودى و صهيونيستى مدافع اين جريان، به?ويژه در ايالات متحده با اين موضوع چگونه برخورد كردند. اصولاً آيا به اين حركتها و جنبشها اعتقاد دارند؟

ساخت هيكل آنقدر مهم است كه نمى?توان حد و حدودى براى آن در نظر گرفت و اهميت آن از حفظ اسراييل نيز بيشتر است، به عبارت ديگر اين جنبشها اعتقاد دارند، دومين ظهور مسيح داراى شرايطى است كه حتماً بايد آنها را فراهم كرد. از جمله اين شرايط ساخت هيكل است و اگر هيكل ساخته نشود، مسيحى هم براى دومين بار ظهور نخواهد كرد و تمام مفاهيم مذهبى وابسته به آن نيز از هم فرو خواهد پاشيد. به همين دليل اين جنبشها اصرار دارند، بر اسراييل فشار آورند تا در ساخت هيكل و تخريب مسجدالاقصى شتاب كند.

مجرى: بى?شك براى ساخت هيكل مى?بايست مسجدالاقصى و قبةالصخره و مقدسات اسلامى اطراف آن را تخريب كرد. در اينجا از شما مى?خواهم، درباره هتك حرمتهاى صورت گرفته صحبت كنيد، از جمله اقدام »دنيس مايكل« يهودى صهيونيست استراليايى در آتش زدن مسجدالاقصى، همچنين در سال 1967م. براى اولين بار از زمان تصرف قدس به دست صلاح?الدين ايوبى در سال 1187 ميلادى خواندن نماز در قدس تعطيل شد و يا تجاوزى كه در 1983/4/17 سربازان رژيم صهيونيستى به رهبرى يكى از فرماندهان صهيونيست به نام »هرى گودمن« عليه مسجدالاقصى انجام دادند و يا اقدام رهبرى سازمان »امناى كوه هيكل« در 1990/10/8 كه خواهان تخريب مسجدالاقصى بود.

سؤال اينجاست، مسلمانان در قبال اين تجاوزات چه كردند؟ يعنى ايمان مسلمانان اينقدر ضعيف

است كه در قبال چنين تحركاتى هيچ واكنشى از خود نشان نمى?دهند؟!

حسن حدرج: قبل از پاسخگويى به واكنش مسلمانان بايد درباره اين نقض حرمتها سخن گفت، محور و مركز اين نبرد و طرح صهيونيسم و اسراييل در فلسطين »قدس« است. از جمله مكانى كه اسطوره?هاى اسراييل مى?گويند »هيكل« در آنجا قرار داشت، كوه »صهيون« است، به همين دليل طرح صهيونيسم داراى بعد دوگانه است، يكى مذهبى و ديگرى سياسى و اين باعث مى?شود تا امكان بقاى مسجدالاقصى از ديد ايشان وجود نداشته باشد. در مورد تجاوزات و نقض حرمتهاى صورت گرفته بايد گفت يك سرى اقدامات به صورت كلى در مورد شهر قدس و يك سرى اقدامات در مورد حرم شريف به?طور خاص صورت گرفته است كه زمينه بحث درباره آنها به تفصيل وجود ندارد. اما لازم به ذكر است، روند و طرح يهودى?سازى قدس از جمله اقداماتى بوده است كه به سرعت صورت گرفته است، از جمله بيرون راندن ساكنان منطقه، ناامن جلوه دادن شرايط اقتصادى، اجتماعى و معيشتى ايشان يا سلب هويت عربى و واداشتن آنها به مهاجرت همه از جمله اين اقدامات بوده است. دو روز پيش دولت اسراييل اعلام كرد، تصميم گرفته است شهرك يهودى?نشين »معاليه آدوميم« را توسعه دهد به نظر مى?رسد اين شهرك بزرگ?ترين شهرك يهودى?نشين در كرانه باخترى باشد و در كنار قدس قرار دارد. همچنين »شائول موفاز« وزير دفاع اسراييل در اين زمينه عنوان كرد، ديوار حايل دو شهرك گوش عقسيون و معاليه آدوميم را نيز دربر خواهد گرفت، به گونه?اى كه اين ديوار قدس را از كرانه باخترى جدا خواهد كرد، اين در زمينه اقدامات صورت

گرفته در مورد يهودى سازى قدس است، اما در مورد تجاوزهايى كه به مسجدالاقصى صورت گرفته است بايد گفت تَعدّيها و تجاوزها در اين زمينه بسيار بوده است كه ما به مهم?ترين آنها اشاره مى?كنيم:

- استيلا بر ديوار ندبه؛

- تخريب كوى مغربيها كه به طور كامل نزديك ديوار ندبه قرار دارد و تبديل آن به ميدانى جهت خواندن نماز يهوديان؛

- سوزاندن مسجد الاقصى كه در تاريخ 21 آگوست 1969 صورت گرفت؛

- حفر كانالهايى در زير مسجدالاقصى در چارچوب طرح سست كردن پايه?هاى ساختمان مسجدالاقصى و تخريب آن؛

- تخريب بعضى از ديوارها به بهانه انجام حفارى جهت يافتن بقاياى هيكل.

تمام اين اقدامات تجاوزهايى آشكار عليه مسجدالاقصى به شمار مى?آيد. در اينجا بايد گفت اسراييليها با كمال تأسف بيش از ما به افكار عمومى عربى و اسلامى توجه دارند و بر مواضع رسمى كشورهاى عربى و اسلامى حساب مى?كنند، مثلاً دو روز پيش يكى از خاخامهاى اسراييلى به نام »مك كيتر« در گفت?وگويى تلويزيونى يهود را از اقدامات صورت گرفته عليه مسجدالاقصى برحذر داشت و عنوان كرد، اين اقدامات باعث بروز فاجعه?اى بزرگ در جهان عرب و اسلام خواهد شد. در اينجا لازم است به موضوعى اشاره كنم و آن اينكه بعد از سوزاندن مسجدالاقصى در سال 1969 »گولداماير« نخست وزير وقت اسراييل »موشه?دايان« وزير دفاع وقت اسراييل را به حضور خواست و از او درباره اين آتش?سوزى بازخواست كرد و او را برحذر داشت كه اين حادثه باعث بروز واكنشهايى شديد در جهان اسلام و عرب خواهد شد، اما پس از گذشت بيست و چهار ساعت از موضوع و پيگيرى اخبار و مطبوعات جهان عرب ملاحظه

شد كه اين مطبوعات هيچ واكنشى در قبال اين حركت از خود نشان ندادند، اين امر باعث شد تا گولداماير دوباره موشيه دايان را فراخوانده و بگويد: موشه چرا مسجدالاقصى را به طور كامل آتش?نزدى و تخريب نكردى و تمام آثار آن را از بين نبردى؟! اين نشان مى?دهد اسراييلى?ها بر روى افكار عمومى عربى و اسلامى حساب باز مى?كنند.

مجرى: در جاى ديگر درباره واكنش افكار عمومى عربى و اسلامى پيرامون اين تعديها و تجاوزها به?طور وسيعى سخن خواهيم گفت، اما دكتر احمد ثابت! علاوه بر اين تعديها و تجاوزات كه بارها به وقوع پيوسته است، تعديها و تجاوزهاى ديگرى درپى سكوت افكار عمومى عربى و اسلامى نيز صورت گرفته است؛ مثلاً يكى از مهندسان صهيونيست طرح ساخت هيكل را بر روى مسجدالاقصى ارائه داده و خواسته است زمينه اجراى اين چنين طرحهايى فراهم شود. دكتر محمد سماك در پاسخ به سؤال اول خويش نكته مهمى به ما گفت و آن اينكه اختلاف?نظر اكنون ميان صهيونيستها بر سر زمان و چگونگى اجراى طرح تخريب مسجدالاقصى و ساخت هيكل است و اين سخنى است كه شارون در سال 2001 به آن اشاره داشت و گفت ما نه داراى مكه و نه واتيكان و نه مدينه هستيم، فقط هيكل سليمان را داريم و به هيچكس اجازه نمى?دهيم در اين زمينه دخالت و زمان و چگونگى ورود ما به كوه هيكل را مشخص كند. دكتر احمد ثابت! آيا جامعه بين?المللى كه منظور من اعراب و مسلمانان است در قبال اين عمل واكنش نشان مى?دهند و ايستادگى مى?كنند؟

دكتر احمد ثابت: جامعه بين?المللى، آشكارا بايد گفت مواضع و ديدگاههايى اتخاذ

مى?كند كه بر پايه تلاشهاى صورت گرفته توسط جمعيتها و سازمانهاى اسلامى و عربى باشد، اما ديدگاهى كه اسراييل توانسته است بر جهان حاكم گرداند بدون هيچ تعصب و غرض?ورزى بطور خلاصه اين بوده است كه از سال 1967 كه اسراييل قدس را اشغال مى?كرد جهان و از جمله كنگره آمريكا را واداشت تا اديان و پيروى از آداب و رسوم مذهبى براى پيروان تمام اديان در سراسر جهان آزاد شود، در حالى كه يهود از اين حق قبلاً محروم بودند؛ ثانياً و با كمال تأسف جهان ادعاى آنان را نيز پذيرفته است. اين است كه اقدامات آنها در قدس را صرفاً حفاريهاى باستان?شناسانه و تاريخى براى كشف آثار يهودى دو مملكت اول و دوم يهوديان - كه روميها آنها را در نبرد »ماسادا« از بين برده?اند تلقى مى?كنند - . اين جنگ در سال 73 ميلادى به وقوع پيوست. بنابراين ما فعلاً در موضعى قرار داريم كه اسراييل را برتر از ما قرار مى?دهد، چون بيش از آنكه خواسته?اى مذهبى داشته باشد، عنوان كرده است كه اين حق يهوديان است كه دست به اين اعمال مى?زنند و نماز خود را نه در مسجدالاقصى كه در هيكل خود بخوانند، به همين دليل اگر آنها اقدام به تخريب كوى مغربيها مى?كنند براى ساخت فضايى جهت خواندن نماز در كنار ديوار ندبه است و اگر حفاريهايى زير مسجدالاقصى انجام مى?دهند براى كشف آثار هيكل سليمان است و اگر تخريبى و آتش?زدنى هم صورت مى?گيرد به دست افراطيها و تندروهاى يهودى است و دولت اسراييل مسجدالاقصى را از دست?اندازى چنين افرادى در امان نگهداشته است و اين چنين

جهانيان را فريب مى?دهد. بى?شك جهانيان از ماهيت و هويت اعمال اسراييلى?ها بى?اطلاع هستند همانگونه كه از ائتلاف موجود ميان خاخامهاى افراطى و مذهبى يهود و رهبران لائيك جنبش صهيونيسم نيز اطلاع ندارند، اين ائتلاف از زمان آغاز جنبش صهيونيسم آغاز شده است و باعث شده تا قداست را از خدا سلب و دين را به ملت يهود بدهند، حتى اين ايده نزد اسراييليها وجود دارد كه ارتش اسراييل منبع قداست است و هر دو طرف ائتلاف اتفاق?نظر دارند كه خداوند اشتباهات خويش را درست كرده است و به همين دليل فلسطين و كوه هيكل را به ايشان بخشيد و در جاى خود به خنده و شادى پرداخته است؛ چون بدين وسيله خطاى خويش را اصلاح كرده است. به همين دليل ائتلافى كه ميان يهوديان مذهبى افراطى و يهوديان صهيونيست لائيك به?وجود آمد كه هنوز هم وجود دارد، مى?گويند قدس روح ملت يهود است و اين نكته است كه »بنيامين نتانياهو« نيز به آن اشاره مى?كند كه جوهر و هويت طرح صهيونيسم و يهوديت يهود قدس است و متأسفانه حتى حاكمان عرب نيز از آن بى?اطلاع هستند.

مجرى: مسجدالاقصى مكان مقدسى است كه خداوند آن را از شر يهوديان در امان نگه مى?دارد. آقاى دكتر سماك! نظر شما در اين باره چيست؟

دكتر سماك: بايد به شرايط حساس كنونى دقت بسيار كرد. بله، اشغال مسجدالاقصى و كل سرزمين فلسطين با انگيزه?اى مذهبى و دينى صورت گرفت. در ميان يهوديان و صهيونيستهاى اسراييلى و حتى غير يهوديان اين اعتقاد وجود دارد كه حضرت داوود قطعه زمين معبد را از خداوند خريد و سند مالكيت آن را در اختيار

دارد كه همان كتاب مقدس است. بنابراين، اين افراد خداوند را فروشنده و حضرت داوود را خريدار و سند اين زمين را كتاب مقدس مى?دانند و به آن جنبه مذهبى مى?دهند. اما به عقيده اسلامى، ما با يهود به عنوان اينكه اهل كتاب هستند دشمن نيستيم، ما دشمن صهيونيسم هستيم؛ چون آنها صاحبان طراحى استعمارى و سياسى هستند كه تجاوز به مقدسات را دربر مى?گيرد. ثانياً در برخورد با اين مسئله درست است كه كوتاهى?هايى از سوى اعراب و مسلمانان صورت گرفته است و دليل اين مدعى اين است كه از زمان آتش زدن مسجدالاقصى در سال 1969 تا سال 1979 كه اجلاس سران كشورهاى اسلامى در طائف منعقد و قرار شد اقدامى اساسى براى آزادى قدس صورت گيرد، هيچ واكنشى صورت نگرفت. بنابراين كوتاهى?هاى ما بسيار بوده است، در حال حاضر هم اگر مى?خواهيم واقعاً قدس را نجات دهيم هيچ راهى نداريم جز اينكه اتحاد قدرتمندى ميان اسلامى مسلمانان و مسيحيان ايجاد كنيم؛ چرا كه در پس اسراييل حامى بزرگى چون آمريكا ايستاده است صهيونيسم فقط مقدسات اسلامى را نشانه نگرفته است، بلكه مقدسات مسيحيان را نيز بالفعل نشانه گرفته است و مقدسات آنها را هتك كرده است و در حال حاضر هيچ راهى نداريم جز اينكه ائتلافى جهانى (مسيحى - اسلامى) به?وجود آوريم و مقابل اين دست?اندزيها بدون اينكه لحظه?اى شك و ترديد به خود راه دهيم بايستيم.

مجرى: جناب آقاى حسن حدرج! نظر شما درباره كوتاهى?هاى به عمل آمده چيست؟

حسن حدرج: ما بايد ميان گفت?وگوى اديان و گفت?وگوى تمدنها از يك سو و مباحثى كه در ميان اسراييليها و آمريكاييها در زمينه قدس

و فلسطين آشكارا مطرح مى?شود تفاوت قايل شويم. بى?شك دين در بسيارى از موارد به خدمت اهداف مختلف درآمده است اما اين به خدمت?گيرى در ميان آمريكاييها و اسراييليها پا را از حد و حدود خويش فراتر نهاده است و چنانچه مذهبى تا اين اندازه به خدمت اهداف سياسى درآيد باعث بروز جنگهاى مذهبى در ميان ملل جهان خواهد شد كه اين خطرى بزرگ براى روابط ملل و كشورهاى جهان خواهد بود و از اينجاست كه مى?توان گفت، آنچه آمريكاييها و اسراييليها براى ترويج جنگهاى مذهبى انجام مى?دهند باعث مى?شود، كشورهاى اسلامى و حتى ساير كشورهاى جهان به فضاى حاكم بر جهان پاسخ داده و خود را براى چنين جنگهايى آماده كنند، از طريق همين توجيهات مذهبى كه آمريكاييها و اسراييليها براى جنگهاى خويش مى?آورند. بنابراين، اين خطر بزرگى براى جهان به?وجود مى?آورد، به?ويژه اگر ملاحظه كنيم برخى از سازمانهاى در ايالات متحده از جمله »اتحاد براى اسراييل« كه در اين اواخر فعاليت خويش را آغاز كرده است خواستار اتحادى يهودى - مسيحى و جهانى است تا ايده و انديشه اسراييل و عقيده صهيونيستى و عمل به آن امكان?پذير باشد. بنابراين ما خواستار گفت?وگويى جهانى و عقلانى و مقبول و سازنده هستيم تا ديدگاهى سازنده براى بشريت به ارمغان بيآوريم نه اينكه خواستار جنگ ميان آنها باشيم.

مجرى: بله، من از اين فرصت استفاده مى?كنم و مى?گويم كه ما خواستار اهانت به آيين يا مذهبى خاص نيستيم بلكه اين مطالبى است كه از خود اسراييليها گرفته?ايم و بنا به نوشته?هاى خود آنها خداوند مقدر ساخت هيكل ايشان ساخته شود و همانگونه نيز مقدر ساخت تخريب شود،

چون خود يهود در كتابهاى خويش يعنى تورات و تلمود نيز چنين مى?گويند. تلمود مى?گويد: خداوند مقرر ساخت هيكل تخريب شود؛ چون سليمان دست از پرستش خداى خويش كشيد و به عبادت الهه ديگرى پرداخت و تورات مى?گويد: او بر آيين خداپرستى نمرد و زنان خويش را واداشت كه به عبادت بتها بپردازند. اين روايات را از اين?جهت بيان كرديم تا ببينيم چگونه اين روايات در جان و روح غربيها و آمريكاييها نفوذ كرده است.

دكتر احمد ثابت! شما بسان دكتر سماك و آقاى حدرج به اساطير يهود و ايمان آنها به آن اشاراتى داشته?ايد، اما سؤالى كه مطرح مى?شود، اين است كه: چرا ديدگاه و موضع مسيحيان (ارتدوكس و كاتوليك) و مسلمانان موضعى ضعيف و ناتوان است، على?رغم اينكه موضعى عقلانى و تاريخى و ثابت و دينى و مستند است در حالى كه يهوديان بر ديدگاههاى خويش پافشارى مى?كنند با اينكه ديدگاهى غير منطقى و غير عقلانى دارند؟

دكتر احمد ثابت: ديدگاه يهودى بر اتحاد و ائتلافى وسيع و قوى و قدرتمند استوار است. بنا به گفته دكتر سماك بر ائتلافى استوار است كه پايه و اساس آن را سازمانهاى تندرو و افراطى و اصولگرا و پروتستانى تشكيل مى?دهند از جمله اين سازمانها مى?توان به جمعيت »امناى كوه هيكل« - كه در لندن قبل از برپايى اسراييل تشكيل گرديد - اشاره كرد همچنين مى?توان از مسيحيان افراطى يا اصولگرا نام برد كه به »مسيحيان تعميدى«1 معروفند و بوش و خانواده?اش نيز به آن منتسبند و به اشتباه - البته من با اين اصطلاح مخالفم - »مسيحيت صهيونيستى« ناميده مى?شوند. به هر روى يهوديان و صهيونيستها بر

ارتش قدرتمندى تكيه مى?كنند كه بالفعل مى?بينيم در ايالات متحده و اسراييل وجود دارد. همچنين ماهرانه توانسته?اند دين يا به عبارت بهتر اساطير مذهبى و تحريفات تاريخى در تورات و انجيل را به جهت منافع سياسى و نظامى اسراييلى و آمريكايى خويش به خدمت بگيرند. تا آنجا كه »گراهام فومر« از جمله كارشناسان بلندپايه سيا و رئيس سيا در خاورميانه مى?گويد پس از اينكه ديدم دين در خدمت اهداف سياسى درآمده است براى من ثابت شده كه جنگ ميان موسى يا محمد يا عيسى يا كنفوسيوس نيست بلكه جهت بر سر منافع است. مسئله و مشكل اساسى اين است كه ديدگاه و موضع اعراب و مسلمانان بر سر حفظ حقوقى تاريخى و غير قابل انكار است كه پيروان تمام اديان از جمله مسيحيان را نيز در همه جا در نظر مى?گيرد. اما بايد بدانيم اين ديدگاه در جهان تبليغاتى كنونى ناموفق است. اگر چه افرادى چون »ادوارد سعيد« در گذشته و »عزمى بشارت« در حال حاضر و چندين سازمان و جمعيت فلسطينى و غربى در ايالات متحده و انگلستان از جمله »مجلس روابط آمريكايى - اسلامى« و غيره موفقيتهايى در اين زمينه به دست آورده?اند و تلاش مى?كنند ماهيت فعاليتها و خواسته?هاى رژيم صهيونيستى در زمينه قدس و مسجدالاقصى را برملا سازند، اما اين سازمانها به تنهايى نمى?توانند كارى از پيش ببرند چون هيچيك از كشورهاى عربى اسلامى و دستگاههاى تبليغاتى آنها و اجلاس سران كشورهاى اسلامى از آنها حمايت نمى?كنند.

مجرى: ببخشيد آقاى دكتر قبل از ورود به بحث ديدگاه و موضع اعراب مى?خواهيم هنوز تأملى در موضع يهوديان داشته باشيم. اجازه بدهيد نظر دكتر

سماك را در اين باره جويا شويم.

دكتر سماك: در ابتدا بايد درباره اصطلاح مسيحيت صهيونيستى بگويم كه من ابداع كننده اين اصطلاح نيستم، بلكه خود آنها، اين نام را بر خود نهاده?اند و به اين نام شناخته مى?شوند و چنانكه خود مى?گويند، پيروان اين جنبش در ايالات متحده به هفتاد ميليون نفر مى?رسد و در ميان آنها ريگان و بوش?پسر رؤساى جمهور آمريكا نيز ملاحظه مى?شوند. در اينجا لازم مى?دانم به دو نكته اشاره كنم؛ هنگامى كه در سال 1967 يهوديان قدس را اشغال كردند و موشه?دايان وارد شهر قدس شد كشيش »پت رابرتسون از پيروان اين جنبش در تانك او بود و در سال 1982 هنگامى كه شارون وارد بيروت شد كشيش ديگرى به نام »جرى فالويل« در تانك او بود. بنابراين رقابت ميان مسيحيان صهيونيست و يهوديان صهيونيست بر سر تحقق پيشگويى?هاى تورات بسيار مهم و جدى بوده است و ما بايد بسيار به آن توجه داشته باشيم.

مجرى: آقاى دكتر! من مى?خواهم به موضوع اصلى بازگرديم و آن ديدگاه يهود نسبت به مسجدالاقصى است. در حال حاضر كارى با ديدگاههاى موجود در ميان ايشان نداريم لطفاً عنوان كنيد چرا با وجودى كه برخى از يهوديان در مورد جايگاه مسجدالاقصى اختلاف نظر دارند و يا درباره زمان احداث آن با هم متحد نيستند، در حاليكه اگر چنين مسئله?اى در جهان عرب وجود داشت بى?شك بر سر آن جنگهاى خونين به پا شده بود؟

آقاى دكتر سماك: يهوديان از آنجا كه عقده تبعيد و پراكندگى و تحت ظلم و ستم واقع شدن اقليت بودن را دارند، اين اولين فرصتى است كه امكان جمع شدن را به

دست آورده?اند به همين دليل فرهنگ اقليتها و گروههاى تحت ظلم و ستم واقع شده اين است كه اختلاف را بزرگ نكنند اين در حالى است كه از جهت ديگر گروه ديگر يهوديان كه همان ارتدوكسها هستند پاداشتن اسراييل را قبل از ظهور مسيح حرام مى?دانند، آنها اعتقاد دارند مسيح است كه اسراييل را تأسيس مى?كند و در شرايط جهنمى اختلافات زياد است، اما احساس سوء استفاده و بهره?گيرى از شرايط موجود و عدم اجازه دادن به حاكميت شرايط پيشين (تحت ستم روسيه و انگليس باقى ماندن) باعث مى?شود تا مقابل يك دشمن كه همان اعراب و مسلمانان هستند صف?آرايى كنند و اعراب و مسلمانان عامل اتحاد ايشان در منطقه هستند.

مجرى: در اينجا چون صحبت از اختلافات موجود ميان يهوديان پيش آمد بايد بگويم يهوديان - منظور من يهوديان اسراييل است - تحقيقات و پژوهشهاى بسيارى در رد ادعاهاى صهيونيستى خويش انجام داده?اند. از مجله زيكف هرتزمرگ استاد علوم سياسى دانشگاه تل?آويو طى تحقيقى عنوان كرد به هيچ عنوان نمى?توان بر سخنان تورات و ادعاى يهود اعتماد كرد. بنابراين آقاى حدرج ملاحظه مى?كنيم يهود با يكديگر اختلاف?نظر دارند، اما ايهود باراك به ياسر عرفات تأكيد مى?كند [بنا به نوشته ژوروسالم پست] هيچ نخست?وزير اسراييلى امكان ندارد از قدس صرف?نظر كند سوال اين است آيا كسانى هستند كه به اين موضوع اميدوار باشند كه به راه?حلى صلح?آميز با صهيونيستها دست يابند.

آقاى حدرج: قبل از پاسخ به اين سوال بايد گفت جريانها و جناح بندرى در ميان اسراييليها وجود دارد و درباره ديدگاه اسراييليها جهت پياده كردن طرح صهيونيسم بر فلسطين اختلاف?نظر دارند همچنين لازم است به

نفوذ و قدرت جريانهاى صهيونيستى در دولت آمريكا و همچنين اسراييل توجه كرد، به عبارت ديگر كسانى كه در دولت آمريكا و اسراييل نفوذ دارند، همانهايى هستند كه ديدگاه مذهبى و حاكم را مى?سازند و ديدگاه مخالف كه در اقليت است شانس چندانى جهت ابراز وجود و عرض اندام ندارد بله و آنچه با راك به عرفات گفت خلاصه جنگ و دعواهاى اعراب و اسراييل است، مبادى و اصول اسراييلى مى?گويد قدس پايتخت ابدى و يكپارچه رژيم صهيونيستى است اين اصل در آمريكا در دولت و جامعه پذيرفته شده است بنابراين نمى?توان به صلحى دست يافت كه قدس را تقسيم كند اگر اعراب بپذيرند به اين چنين صلحى دست يابند و از آن صرف?نظر كنند بله هست، بنابراين هسته نبرد و نزاع قدس است و اين باعث مى?شود نتوان به صلحى دست يافت.

مجرى: آقاى دكتر برخى موضوع ديگرى را مطرح و عنوان مى?كنند بسيارى از مسيحيان به اين خرافات يهودى يا مسيحى صهيونيستى اعتقاد ندارند. آيا توجه به اين عقايد مفيد است.

احمد ثابت: اين اساطيرى ابتكار طايفه تعميديهاى افراطى پروتستانى بر آن تكيه مى?كند و ايشان فقط 20 ميليون نفر از 282 ميليون مسيحى آمريكايى را تشكي?

پى?نوشتها :

1 . منظور آقاى احمد ثابت مسيحيان صهيونيستى است.

2 . انجيل - مكاشفه يوحنا 6 - 6.

3 . اشاره به امام زمان(ع) دارد.

ادبيات مهدوب غفلتها و كاستيها

گفت?وگو با رضا بابايى

رئيس انجمن قلم حوزه

اشاره :

در اينكه جامعه ما در عصر حاضر پيش از هر زمان ديگر نيازمند تبيين و تشريح عالمانه باور مهدوى است، هيچ ترديدى نيست. همچنين در اين نكته كه براى ترويج و تبليغ فرهنگ انتظار بايد از همه

رسانه?هاى نوشتارى، شنيدارى، گفتارى و از همه قالبها و شكلهاى مختلف ارائه پيام استفاده نمود، جاى هيچ ابهامى وجود ندارد. اما متأسفانه وقتى به ارزيابى وضع موجود مى?پردازيم درمى?يابيم كه براى تحقق آنچه گفته شد قدمهاى زيادى برداشته نشده و نهادها، مؤسسات و مراكز پژوهشى، فرهنگى و تبليغاتى و همچنين اهل تحقيق و اصحاب ادب و هنر چنانكه بايد و شايد رسالت خود را در اين زمينه انجام نداده?اند.

از جمله قالبهايى كه بسيار مى?تواند در تبليغ و ترويج فرهنگ مهدوى مؤثر باشد، قالب ادبى، اعم از شعر، قطعه، داستان و... است كه متأسفانه كمتر بدان پرداخته شده و آثار فاخر و برجسته در اين زمينه بسيار اندك و محدود است.

براى بررسى غفلتها و كاستيهايى كه در ادبيات ما در زمينه توليد آثار ناب و جذاب مهدوى وجود دارد، به بهانه تأسيس »انجمن قلم حوزه« سراغ آقاى رضا بابايى رئيس اين انجمن رفتيم، و در اين باره با ايشان به گفت?وگو نشستيم.

آنچه در پى خواهد آمد حاصل اين گفت?وگو است كه اميدواريم مورد توجه شما واقع شود.

بسيار ممنونيم كه دعوت ما را براى گفت?وگو درباره ادبيات مهدوى پذيرفتيد. اگر مايليد بحث را از اينجا آغاز كنيم كه »انجمن قلم حوزه« چيست و چرا تأسيس شد؟

بسم?اللَّه الرحمن الرحيم. من هم از شما تشكر مى?كنم كه اين گفت?وگو را بانى و موجد بوديد. سالها است كه عده?اى از دوستان اهل قلم و فعالان ادبى حوزه، در انديشه تأسيس مركزى براى متمركز كردن فعاليتهاى ادبى حوزه بودند. آنچه اين تصميم را به تأخير مى?انداخت و زمانه و زمينه مساعد را در اختيار ما نمى?گذاشت، فقدان بانى بود. تا اينكه

در اواسط سال گذشته معاونت پژوهشى حوزه، هزينه?هاى اوليه و تعريف سازمانى انجمن را در مجموعه خود، قبول كرد. البته همه دوستان و كسانى كه عضويت انجمن را پذيرفتند، بيشتر دوست داشتند كه انجمن از هر نهاد و مركزى، مستقل باشد؛ اما به دلايل بسيارى چنين آرمانى، فعلاً در دسترس ما نيست. به هر روى دعوت معاونت پژوهشى، اجابت شد و نخستين جلسات انجمن تشكيل شد. سپس در ارديبهشت سال جارى، اولين مجمع عمومى انجمن با حضور دهها تن از صاحبان قلم و اديبان حوزه تشكيل شد. در اين مجمع، چند تصميم مهم گرفته شد كه يكى انتخاب اعضاى هيئت مديره بود و ديگرى ترسيم كلى اهداف انجمن.

برنامه?هاى كلان انجمن مبتنى بر چه اهدافى است؟

از خود عنوان »انجمن قلم حوزه« مى?توان دريافت كه انجمن چه سمت و سويى دارد. ولى براى اينكه قدرى روشن?تر شود فهرست?وار عرض مى?كنم كه مهم?ترين هدف ما ارتقاى سطح ادبى و قلمى حوزه است. البته مى?دانم كه اين هدف خيلى كلى است؛ ولى جز اين هم هدفى نداريم. در اين برنامه كه به يك معنا نانوشته است، فعاليتهاى بسيارى را مى?توان سامان داد كه به عقيده بنده از مهم?ترين آنها دميدن روح ادبى در پيكره حوزه است. من چندين جا و بارها گفته?ام كه از محيطها و فضاهايى كه با ادبيات بيگانه?اند، نويسنده برنمى?خيزد. نويسنده، يك موجود ادبى است. يعنى حتى اگر نويسنده آثار و مقالات علمى است، از آن جهت كه نويسنده است بايد اديب هم باشد و از آن جهت كه مؤلف است بايد محقق باشد.

پس شما بين نويسنده و مؤلف فرق مى?گذاريد.

قطعاً فرق مى?كنند. هر مؤلفى، نويسنده

نيست، هر نويسنده?اى هم لزوماً تأليف ندارد. حوزه از اين جهت، راه دشوار و طولانى و بسيار پر فراز و نشيبى را پيش رو دارد. ما مواد اوليه و لازم را براى پرورش نويسنده نداريم. براى اينكه بتوان تحقيقات دينى و تأملات نظرى خود را در قالبهاى به روز و مؤثر بريزيم، نياز به آشنايى عميق با زبان فارسى داريم. اين آشنايى، بسيار اندك است و گمان مى?كنم براى رسيدن به وضع مطلوب، راه سختى پيش روى ما باشد.

اعضاى انجمن از چه گروههاى فرهنگى و علمى جامعه هستند؟

از همه طبقات، عضو داريم: حوزوى، دانشگاهى، فعال ادبى، دانشجو و... . از اين جهت محدوديتى نبود. هيئت مؤسس انجمن، كوشيد كسانى را براى عضويت در انجمن دعوت كند، كه به فعاليت ادبى و دينى شهرت يا اثر يا توانايى بالقوه?اى دارند. اين اطمينان را دارم كه اگر انجمن به راه درست و معقولى پيش رود و توفيقى به دست آورد، يكى از بهترين مراكزى خواهد شد كه قدرت جذب نويسندگان و فرهيختگان را دارد. منتها در اين?گونه فعاليتها حساسيتهايى وجود دارد كه قدرى كار را دشوار مى?كند. ما مى?كوشيم تا آنجا كه مى?توانيم، اهداف اصلى انجمن را از نظر دور نكنيم؛ اگر چه ممكن است اين اهداف در كوتاه مدت، ظهور و بروز آشكارى نداشته باشد. به هر حال انجمن، مى?تواند محل تجمع و محور كسانى باشد كه دغدغه?هاى مشابه در زمينه?هاى ادبيات دينى دارند.

يكى از راههاى گسترش و تقويت بنيه ادبى حوزه، تعامل با ديگر مراكز و كانونهايى است كه فعاليتهاى مشابه دارند. در اين جهت هم فعاليت با برنامه?اى داريد؟

در جلسات هيئت مديره، راجع به

اين موضوع بحث شده است. ما واقعاً معتقديم كه حوزه نياز به پنجره?هايى دارد كه به هواى باز بگشايد و نوعى تهويه صورت بگيرد. انجمنهايى مانند انجمن قلم، مى?توانند به مثابه اين پنجره?هإ؛ عمل كنند. فعلاً قدم مهم و بزرگى درباره تعامل و همكارى - يا حداقل همدلى - با مجموعه?هاى بيرون از حوزه برنداشته?ايم، ولى عزم خود را براى اين كار جذب كرده?ايم.

برنامه?هايى را كه نزديك به بهره?بردارى كرده?ايد، چيست؟

فعلاً توانسته?ايم كتابخانه?اى را براى استفاده عموم تأسيس كنيم. هزينه كتاب، بالا است، ولى براى شروع مقدارى تهيه شده است. چون يكى از نيازهاى شديد و اصلى اهل قلم به كتاب و كتابخانه?هاى تخصصى است. برنامه ديگرى كه در حال تكوين است، همايش سراسرى درباره »آسيب?شناسى ساختارى قلم دينى« است. قصد داريم كه از آغاز سال تحصيلى جديد، برنامه »تربيت نويسنده« را هم در دستور كار خود قرار بدهيم.

به نظر شما »انجمن قلم« چه خدمت و اقدامى در حوزه موعودشناسى و تقويت فضاى مقدس موعودى مى?تواند بكند؟

هر قدمى كه در جهان تشيع برداشته مى?شود، نمى?تواند بى?ربط با موضوع مهدويت باشد؛ به ويژه اگر در فضاهاى علمى و معنوى مانند حوزه باشد. ما نه از آن جهت كه عضو انجمن قلم هستيم، بلكه از آن رو كه مسلمان و شيعه?ايم، موظفيم به نهضت جهانى مهدوى - عجل?اللَّه تعالى فرجه الشريف - بپيونديم و از بذل جان و مال دريغ نكنيم. منتها آن مقدار كه به انجمن قلم برمى?گردد، توسعه فضاهاى سالم و عاطفى در اين حوزه است. در موضوع موعود، نمى?توان به برهان و استدلال اكتفا كرد. همان?طور كه شما هم مى?دانيد، فلسفه وجودى آن حضرت

و سوانح زندگى شريفشان، طورى نيست كه بتوان فقط از طريق براهين عقلى و نقلى عمل كرد. آنچه موضوع مهدويت را در جامعه دينى ما زنده و با نشاط نگه مى?دارد، فقط تحقيقات علمى نيست. در چنين موضوعى، عشق اگر بيش از عقل كارايى نداشته باشد، نقش آن كمتر نيست. مثلاً در موضوع معاد، ما سخت محتاج برهان و نظر و دليليم؛ اما موضوعاتى هم هست كه غير از عقل و نظر، نياز به جذب و كشش هم دارد. انجمن قلم مى?تواند اين بعد موضوع را تقويت كند. متأسفانه ادبيات موعودى، چندان فنى و استادانه نيست. نمى?توان منكر عشق و علاقه شاعرانى شد كه مثلاً در رثاى امام حسين(ع) شعر مى?گويند و در مجالسى خوانده مى?شود؛ اما آيا ادبيات عاشورايى ما به اندازه ادبيات غنايى و عاشقانه ما قوى و ماندگار است؟ چرا ادبيات ما همان اندازه كه در توصيف معشوق قدرت و توانايى دارد، در حوزه?هاى دينى و معنوى، نيرومند نيست؟ بسيارى از اين آثار ادبى و قلمى كه به موضوع حضرت موعود(ع) مى?پردازند، دون شأن ايشان است و در حق آن بزرگوار جفا است.

براى رفع اين نواقص و نقايص چه راهكارهايى را در دستور كار خود داريد؟

ما قدرى زيربنايى?تر فكر كرده?ايم؛ يعنى به نظرمان رسيد كه بايد زير ساختهاى ادبى حوزه را تقويت كرد. اگر فضاى آثار دينى و محيطهاى معنوى، شاهد ظهور آثار برجسته و ماندگار شود، خود به خود كارهاى ضعيف عقب?نشينى مى?كنند. براى رسيدن به چنين هدفى، آنچه از انجمن قلم برمى?آيد، توليد يا توسعه آثار برجسته است. دست كم مى?توان تأليفات ارزنده را معرفى و فضيلتهاى آنان را شناسايى

كرد. بنده و ديگر دوستانى كه كمابيش با تواناييهاى قلم و ادبيات دينى آشنايى داريم، بسيار متأسفيم كه مفاهيمى مانند انتظار، ظهور، غيبت و رابطه جهان با حضرت مهدى(ع) به شايستگى تبيين قلمى نشده?اند. ممكن است در زمينه تبيين علمى ادعاهايى داشته باشيم؛ اما در حوزه تبيين قلمى واقعاً كم كار بوده?ايم و به وظيفه خود به نيكى عمل نكرده?ايم.

يكى از نخستين آثارى كه مؤسسه موعود به چاپ رساند كتاب ندبه?هاى دلتنگى به قلم جناب عالى بود. نظر خودتان درباره اين اثر چيست؟

از قضا ندبه?هاى دلتنگى نخستين كتاب بنده هم هست. من بعد از اين كتاب، هشت اثر ديگر را هم منتشر كردم؛ ولى اين كتاب، براى من جايگاه خاصى دارد. البته هيچ ادعايى هم ندارم و از بسيارى جهات، آن را ناقص مى?دانم؛ ولى از استقبالى كه از اين كتاب شد و اينكه مى?بينم در صدا و سيما و مجالس ويژه امام عصر(ع) آن را مى?خوانند، احساس خوبى دارم. در مجله شما هم مى?بينم كه خيلى از نويسندگانتان به اين سبك مى?نويسند و به نوعى توان گفت تحت تأثير ندبه?هاى دلتنگى هستند. بعد از چاپ كتاب، چندين بار سعى كردم باز به همان شيوه بنويسم؛ ولى گويا توفيق نيست. من تك?تك مقالات ندبه?هاى دلتنگى را در حال و هواى خاصى نوشتم و به تقديم نامه آن هم قلباً اعتقاد دارم. اگر خاطرتان باشد، كتاب را با اين عبارت آغاز كردم: »پيشكش به آنان كه با آرزو زيستند و از درس انتظار يك جمعه غيبت نكردند.« گويا غيبتهاى من در اين كلاس، خيلى شده است. دليلى هم براى موجه كردن غيبتهايم ندارم. به همين جرم،

ديگر نمى?توانم به همان سبك و سياق بنويسم.

به هر حال ندبه?هاى دلتنگى را مى?توان از نمونه?هاى ادبيات عاشقانه در موضوع موعود(ع) شمرد. چندين اثر ديگر هم بعد از ندبه?هاى دلتنگى، چاپ شده است و باز جا دارد كه اين دور را تسلسل دهيم.

ادبيات داستانى ما هم در موضوع مهدويت(ع) پيشرفت فوق?العاده?اى نداشته است. نظر شما چيست؟

همين?طور است كه مى?فرماييد. البته داستانهاى خوبى در اين فضا توليد شده?اند؛ اما هيچ?يك با آثار برجسته و استوار ادبيات داستانى ايرانى قابل مقايسه نيست. ما در زبان فارسى رمانهايى داريم كه به حق نيرومند و جذاب?اند. در اين رمانها، از اكثر ظرفيتهاى زبان فارسى استفاده شده است. ولى وقتى به موضوعات دينى مى?رسيم، گويا آن قوت و مهارت را نداريم. بنده گمان مى?كنم علت اين ضعف و فتور، كم كارى ما است. اگر رمانهاى عاشقانه در زبان فارسى، پيشرفت خوبى داشته?اند، علتش حجم انبوه كارهايى است كه در اين فضا توليد شده است. هر اثر و هر نوشته، از خود اثرى برجاى گذاشته و رمان فارسى را يك قدم به جلو برده است. الان نمى?توان داستانهاى دهه سى و چهل را با رمانهاى نويسندگان كنونى مقايسه كرد؛ چون نويسنده?اى كه الان قلم به دست مى?گيرد و داستانى مى?آفريند، شمار فراوانى از كارى پيشينيانف خود را پشت سر دارد. در هر موضوعى كه كار شود و به توليد انبوه برسد، مى?توان آثار بهترى خلق كرد. اگر ما در موضوع مهدويت، پيشرفت چشم?گيرى نداشته?ايم، علتش كم كارى است. نويسندگان و مؤلفانى كه دغدغه?هاى دينى دارند، اين راه را هموار نكرده?اند. ولى من بسيار اميدوارم كه آينده مانند حال و گذشته نخواهد

بود؛ همان?طور كه كمابيش با رقه?هايى از اميد را مى?توان در قلم و آثار برخى از نويسندگان جديد ديد.

ما بسيار خوشحال خواهيم شد اگر انجمن قلم حوزه بتواند در موضوع مهدويت(ع) توفيقى كسب كند و از هيچ?گونه كمك و همراهى با نويسندگان و صاحبان قلم در حوزه دريغ نخواهيم كرد. چنانچه تصور مى?كنيد مراكزى مانند مؤسسه موعود مى?تواند كمكى به اهداف انجمن قلم بكنند، بفرماييد.

ما همگى وقتى به يكديگر مى?رسيم، از هيچ?گونه كمكى به هم دريغ نداريم؛ اما متأسفانه وقتى مى?خواهيم اين كمكها و همدليها را از راههاى رسمى و ادارى به يكديگر برسانيم، با يك دنيا مشكل مواجه مى?شويم. در همين ماجراى تشكيل انجمن، با بسيارى از كسانى كه فكر مى?كرديم مى?توانند كمكى به قلم دينى كنند، تماس گرفتيم. همگى آمادگى خود را اعلام كردند؛ اما وقتى كمك يا لطف آقايان به پيچ و خمهاى ادارى مى?افتد، خود مشكل جديدى مى?شود! من مطمئنم كه مؤسسه فرهنگى موعود(ع) انگيزه و توانايى لازم را براى همكارى با مراكز دينى و ادبى دارد و اميدوارم كه بتوانيم از تجربه?ها و همدلى شما استفاده كنيم.

بسيار ممنون و متشكريم از حضورتان در اين گفت?وگو. براى شما و دوستان همكارتان در انجمن قلم حوزه، آرزوى موفقيت مى?كنيم. اگر نكته يا مطلب خاصى به نظرتان مى?رسد بفرماييد.

سخن بسيار است و من اميدوارم بتوانم در طى چند مقاله پى در پى در يكى از نشريات، درباره موانع و مشكلات رشد مهارتهاى قلمى در حوزه فعاليتهاى دينى، بنويسم؛ ولى در اينجا همين قدر يادآور مى?شوم كه ما از بى?توجهى به مسائل به ظاهر حاشيه?اى و ساختارى، صدمات بسيارى خورده?ايم. وقت آن رسيده است

كه به اين?گونه مسائل هم توجه كنيم و بيش از اين متوقف نمانيم.

براى شما و همه همكارانتان در مؤسسه فرهنگى موعود، آرزوى توفيق بيشتر در خدمت به فرهنگ مهدوى(ع) دارم.

رجعت

محمدهادى معرفت

از جمله مسايل پيچيده اى كه پس از ظهور حضرت مهدى(ع) رخ مى دهد مسئله رجعت است به اين معنى كه گروهى از مؤمنان براى مشاهده ظهور دولت حق و لذت بردن از آن به اين جهان باز مى گردند و به همراه ايشان گروهى از منافقان هم زنده شده و به اين جهان مى آيند تا كيفر كردار ناشايست خويش را بچشند.

عقيده به رجعت مختص شيعيان است و اماميه از ديرباز بر اين باور بوده و بدان معروف گشته اند و به واسطه همين عقيده همواره مورد طعن دشمنان خويش بوده اند. در همين زمينه مى توان در طول تاريخ مباحثات و مناظراتى را كه ميان بزرگان شيعه و مخالفان ايشان انجام مى شده است، به كرات مشاهده كرد.1

درباره موضوع رجعت همانند بسيارى از موضوعات ديگر مى توان در لابه لاى روايات مطالبى يافت. به گفته علامه مجلسى بيش از دويست روايت در اين زمينه وجود دارد كه همه آنها را در باب »رجعت« كتاب شريف بحارالانوار مى توان مطالعه كرد.2

در قرآن كريم هم آياتى وجود دارند كه از آنها امكان رجعت به خوبى برداشت مى شود. اين آيات از گروههايى سخن مى گويند كه پس از مرگ زنده شده و مجدداً به حيات خود ادامه داده اند.

خلاصه اين كه فزونى روايات رجعت و توافق آنها با ظواهر قرآن و اتفاق نظر علماى شيعه اعتقاد به اين مسئله را در زمره ضروريات مذهب تشيع قرار داده است و از اختصاصات پيروان اين مذهب از همان ابتدا بوده است.

در اينجا به بررسى برخى از اين آراء، آيات و روايات مى پردازيم:

1. رجعت در كلام بزرگان

1-1. شيخ صدوق (م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش مى گويد:

عقيده ما درباره رجعت اين است كه آن را حق مى دانيم.

سپس شواهدى قرآنى در اثبات اين مطلب ارايه مى كند كه از آن جمله است:

1. داستان گروهى كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهى مرگ آنها مى رسد و پس از مدتى دوباره زنده مى شوند؛

2. داستان مردن و زنده شدن حضرت »عفزير« كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛

3. زنده شدن قوم حضرت موسى(ع) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛

4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليه شان.

از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاى پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مى افتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: »هر آنچه در امتهاى گذشته انجام شود براى مسلمانان هم عيناً اتفاق مى افتد.«

5. استناد به آيه »و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً ممّن يفكّذب بآياتنا؛3 روزى خواهد آمد كه از هر امتى برخى از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم«؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عده اى از ظالمان برانگيخته مى شوند و نه همه ايشان4 و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است.

1-2. شيخ مفيد (م413ق.) در پاسخ پرسشى درباره رجعت مى گويد:

... خداوند پيش از قيامت گروهى از اين امت را بازمى گرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاى مذهب اهل بيت(ع) است... خداوند

از قيامت كبرا چنين خبر داده كه »همگى را برمى انگيزيم و احدى را فروگذار نمى كنيم« حال آنكه در باب رجعت مى گويد. »از هر گروهى دسته اى را برمى انگيزيم« و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و كبرا خواهيم داشت.

و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول مى كند كه: »خداوندا! دو بار ما را ميراندى و زنده كردى« گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگى سخن مى گويند: در اين جهان بوده و مى ميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مى ميرند و براى مرتبه دوم براى روز رستاخيز زنده مى شوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده اند. ولى ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شده اند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگى اين جهان فرض كرده اند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نمى گويند.5

1-3. سيد مرتضى، علم الهدى (م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مى گويد:

شيعه اماميه معتقدند كه خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) گروهى از مؤمنان را برمى انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و يارى كنند... و همچنين گروهى از دشمنان را برمى گرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسكين خاطر پيدا كنند...

دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امرى ممتنع و محالى نيست هر چند گروهى از مخالفان آن را غيرممكن دانسته اند.

وقتى رجعت را مسئله ممكنى بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاق نظر علماى ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مى كنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأى معصوم(ع) است كه قطعاً حق و درست است. البته رجعت با مسئله

اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نمى شود و موجب الجاء نمى گردد... .

برخى رجعت را تأويل كرده و مى گويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصى پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلى ناشى از ناتوانى آنها براى اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال مى كنند رجعت امرى ممتنع و غير ممكن است.

حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكى به رواياتى كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مى شود كه خداوند گروههايى از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) زنده مى كند و به اين جهان باز مى گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند.

اين موضوع كه با چنين صراحتى بيان شده قابل تأويل نيست.6

1-4. علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (م.1373ق.) در رد كسانى كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانه اى براى طعنه زدن به ايشان قرار داده اند، چنين مى گويد:

اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انكار آن زيانى ندارد. هر چند كه اين مسئله نزد ايشان كاملاً روشن و بديهى است... ولى ملازمه اى ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخى از اخبار غيبى (پيشگوييها) است كه وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت مى گيرد و امر مشهورى است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفيانى

و ديگر مطالبى كه راجع به نشانه هاى قيامت مطرح شده است.

چنين مطالبى ربطى به اساس ديندارى ندارد و از اصول دين نمى باشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مى شود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبى است كه پيش از اين برشمرديم... .

آيا كسانى كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مى دهند اصلاً مى دانند رجعت چيست و چرا گمان مى كنند غير ممكن است خداوند گروهى را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم مى باشد.

مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى كه از ترس مرگ از خانه هايشان متوارى شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيده اند؟

مگر آيه كريمه »و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً« را نخوانده اند در حالى كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مى شوند.

آرى مسئله رجعت چيزى جز بهانه و وسيله اى براى طعنه زدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.7

2. رجعت در آيات قرآن

برخى از آيات قرآن تنها امكان رجعت را به اثبات مى رسانند و برخى ديگر هم به صراحت از رجعت سخن مى گويند كه در اينجا برخى از اين آيات را بررسى مى كنيم.

2-1. و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً ممّن يكذّب بآياتنا فهم يوزعون.8

[روزى كه از هر ملتى فوجى - از آنان كه آيات ما را تكذيب مى كردند - گرد مى آوريم و آنان را به صف برانند.]

اين آيه تصريح مى كند كه گروههايى از ستمگران برانگيخته مى شوند و نه همه

آنها؛ حال آنكه توصيف قيامت چنين است:

و يوم نسيّر الجبال و ترى الأرض بارزة وحشرناهم فلم نغادر منهم أحداً و عرضوا على ربّك صفّا لقد جئتمونا كما خلقناكم أوّل مرّة بل زعمتم أن لن نجعل لكم موعداً.9

روزى كه كوهها را به راه مى اندازيم و زمين را بينى كه هر چه در اندرون دارد بيرون افكنده است و همه را براى حساب گردمى آوريم و يك تن از ايشان را رها نمى كنيم. همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى شوند. اكنون نزد ما آمديد همچنان كه نخستين بار شما را بيافريديم. آيا مى پنداشتيد كه هرگز برايتان وعده گاهى قرار نخواهيم داد؟

و در آيه ديگر مى خوانيم:

و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات و من فى الأرض إلاّ ما شاء ربّك و كلّ أتوه داخرين.10

[روزى كه در صور دميده مى شود و همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند - مگر آن كه خدا بخواهد - بترسند و همه خوار و ذليل به سوى او روان شوند.]

علامه طبرسى در ذيل آيه ياد شده (يوم نحشر من كلّ أمّة...) مى گويد:

»مفن« در اينجا افاده تبعيض مى كند و بنابراين دلالت بر اين دارد كه در روز مورد اشاره آيه، تنها برخى از مردم محشور مى شوند و اين با صفت روز قيامت كه خداوند در مورد آن مى گويد: »آنها را محشور مى كنيم و هيچكس از آنها را رها نمى كنيم« سازگارى ندارد.

روايات فراوانى از امامان اهل بيت(ع) دلالت بر اين دارد كه خداوند تعالى به هنگام ظهور مهدى(ع) گروهى از دوستان و شيعيان آن حضرت را كه پيش از اين از دنيا رفته بودند به دنيا برمى گرداند تا به پاداش يارى و كمك به او برسند و با

ظهور دولتش شادمان شوند. همچنين گروهى از دشمنان او را به دنيا برمى گرداند تا از آنها انتقام گيرد و به عذابى كه مستحق آن هستند (كشته شدن به دست شيعيان و خوارى و سرافكندگى به سبب مشاهده قدرت و شوكت امام مهدى(ع)) برسند.

ايشان در ادامه مى نويسد:

اما برخى از اماميه از آنجا كه گمان مى كردند رجعت با تكليف منافات دارد، روايات وارد شده در اين زمينه را تأويل كرده و گفته اند. مراد از آنها بازگشت دولت [حق] و امر و نهى است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اما اين گونه نيست؛ چرا كه رجعت از كسى سلب اختيار نمى كند و چنين نيست كه افراد را به انجام واجبات و ترك محرمات مجبور سازد و همان طور كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا و اژدها شدن عصا و مانند اينها تكليف پابرجا مى ماند با وقوع رجعت هم تكليف باقى مى ماند.

وانگهى رجعت تنها با اخبار ثابت نمى شود تا قابل تأويل باشند، بلكه اجماع شيعه اماميه بر آن است و اخبار هم مؤيد اجماع است.

و در پايان هم مى فرمايد:

كسانى هم كه اين آيه را مربوط به قيامت مى دانند مى گويند: مراد از »فوج« گروهى از رؤسا و پيشوايان كافران هستند كه برانگيخته و گردآورى مى شوند تا حجت بر آنان تمام شود.11

فخر رازى مى گويد:

اين آيه مربوط به امورى است كه پس از قيامت اتفاق مى افتد.12

آلوسى هم مى گويد:

مراد از اين حشر كه نسبت به عده اى جداى از ديگران انجام مى شود حشر مجددى است كه براى سرزنش و عقوبت كردن آنها انجام مى شود و پس از حشر اكبرى است كه ضمن آن همگان محشور مى شوند.13

ولى با توجه به سياق

آيات مى توان گفت حشر اصغر پيش از حشر اكبر اتفاق مى افتد. در ذيل همين آيه درباره قيامت چنين آمده است:

و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات و من فى الأرض.14

[روزى كه در صور دميده شود و همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند - مگر آن كه خدا بخواهد - بترسند و همه خوار و ذليل به سوى او روان شوند.]

اگر ترتيب نزول آيه در آن رعايت شده باشد، به طور طبيعى مى بايست حادثه رجعتف دسته ها پيش از نفخ صور انجام شود.

2-2. قالوا ربّنا امتّتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبيل.15

[مى گويند: اى پروردگار ما، ما را دوباره ميرانيدى و دوباره زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف كرده ايم. آيا بيرون شدن را راهى هست؟]

در اين آيه از دو بار ميراندن و زنده ساختن سخن رفته است. كه هر ميراندن حيات سابقى را مى رساند. همانگونه كه دو بار زنده نمودن، مرگ پيشين را حكايت دارد. به اعنقاد اماميه، ميراندن نخست پس از حيات دنيوى و مرگ دوم پس از حيات در رجعت است. چنانكه زنده ساختن نخست در رجعت و زنده ساختن دوم در روز واپسين است.

برخى ميراندن اول را همان حالت نطفه بودن؛ ميراندن دوم را مرگ پس از حيات دنيوى و حيات دوم را حيات اخروى دانسته اند. برخى ديگر حيات دوم را در قبر دانسته اند كه انسانها براى پرسش زنده مى شوند.

دسته اول براى اثبات مدعاى خود به اين آيه استناد كرده اند:

كيف تكفرون باللَّه و كنتم أمواتا فأحياكم...16.

چگونه خدا را انكار مى كنيد، در حالى كه مرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مى ميراند و زنده مى كند و آنگاه

به نزد او بازگردانده مى شويد؟

مقصود ايشان در اينجا حالت پيش از دميدن روح است اما اين استدلال درست نيست؛ چرا كه بر حالت پيش از دميده شدن روح وصف »موات« (مرده) صدق مى كند نه »امامة« (ميراندن). به بيان ديگر وصف موات با هرگونه حالت نبود حيات مناسبت دارد ولى »امامة« در صورتى صدق مى كند كه از موجود سلب حيات گردد. به علاوه با اين فرض مى بايست سه موت داشته باشيم: پيش از دميدن روح، پس از حيات دنيوى، پيش از حيات برزخى.

مضاف بر اين كه مؤمنان در بهشت، تنها صحبت از يك مرگ مى كنند:

أفما نحن بميتين إلاّ موتتنا الأولى17.

[ما جز مرگ اول ديگر نخواهيم مرد.]

2-3. و تحسبهم أيقاظاً و هم رقود... و كذلك بعثناهم ليتساءلوا بينهم...18.

مى پنداشتى كه بيدارند حال آنكه در خواب بودند... همچنين بيدارشان كرديم تا با يكديگر گفت و شنود كنند.

از جمله دلايل صحت و امكان رجعت زنده شدن اصحاب كهف است كه در آيه ياد شده بدان اشاره شده است.

2-4.أو كالذى مرّ على قرية و هى خاوية على عروشها

قال أنّى يحى هذه اللَّه بعد موتها فأماته اللَّه مائة عام ثمّ بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوماً أو بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلى طعامك و شرابك لم يتسنّه وانظر إلى حمارك و لنجعلك آية للناس وانظر إلى العظام كيف ننشزها ثمّ نكسوها لحماً فلمّا تبيّن له قال أعلم أنّ اللَّه على كلّ شى ء قدير.19

[يا همانند كسى كه از كنار روستايى عبور كرد كه سقفهاى [بناهاى] آن فرو ريخته بود [ويران شده بود]. و مردمش مرده و استخوانهايشان پوسيده و پراكنده شده بود، به خود گفت: خداوند چگونه اينها

را پس از مرگشان زنده مى كند؟! به دنبال اين حرف خداوند او را صد سال ميراند و سپس او را مجدداً زنده كرد و او را خطاب كرد: چقدر درنگ كردى [و خوابيدى]؟ گفت يك روز يا بخشى از يك روز. ندا آمد كه نه، توصد سال درنگ كرده اى. به خوردنيها و آشاميدنيهاى همراهت نگاه كن هيچ تغييرى نكرده اند. ولى الاغت را بنگر كه چگونه [بدنش] پوسيده و متلاشى شده است. اينها همه براى آن است كه تو را نشانه اى براى مردم قرار دهيم. حال به استخوانهاى متلاشى شده الاغت نگاه كن كه چگونه آنها را كنار هم مى آوريم. او هم هنگامى كه اين حقايق برايش روشن شد گفت: به يقين مى دانم كه خداوند بر هر كارى قادر و تواناست.]

اين داستان مربوط به حضرت »عفزير« يكى از انبياى بنى اسراييل است.

2-5. ألم تر إلى الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم اللَّه موتوا ثمّ أحياهم إنّ اللَّه لذو فضل على الناس و لكن أكثر الناس لايشكرون.20

[آيا نديده اى (ندانسته اى) گروهى متشكل از هزاران نفر از ترس مرگ از ديارشان خارج شدند و خداوند به آنها گفت: بميريد [آنها هم مردند] پس از آن ايشان را زنده كرد. حقيقتاً خداوند نسبت به بيشتر مردم فضل و بخشش دارد در حالى كه اكثر ايشان شكرگذار نيستند.]

بنا بر نقل هفتاد هزار خانه وار بودند كه از ترس مرگ، بيمارى طاعون را بهانه كرده و در جهاد شركت نجستند و از خانه هايشان بيرون آمدند كه ناگهان همگى مردند و پس از مدتى به واسطه دعاى »حزقيل« نبى، سومين وصى حضرت موسى(ع) زنده شدند21. در قرآن كريم هم اين

جريان چنين بيان شده است:

2-6. و إذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك حتّى نرى اللَّه جهرة فأخذتكم الصاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون.22

[هنگامى كه گفتيد: اى موسى تا خداوند را به وضوح نبينيم به تو ايمان نمى آوريم و در حالى كه خود شاهد بوديد دچار صاعقه شديد [و مرديد] سپس شما را پس از مرگتان دوباره برانگيختيم شايد كه سپاسگزار باشيد.]

حضرت موسى(ع) هفتاد نفر از قوم خويش را برگزيد و با خود به كوه طور برد؛ در طول مسير آنها از او درخواست رؤيت خدا را كردند؛ در اين هنگام آنها گرفتار صاعقه شدند و از دنيا رفتند، اما با درخواست و وساطت حضرت موسى(ع) آنها مجدداً زنده شدند تا شاكر خداوند باشند.

2-7. و إذا قتلتم نفساً فادّارأتم فيها واللَّه مخرج ما كنتم تكتمون فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحى اللَّه الموتى و ويريكم آياته لعلّكم تعقلون.23

و هنگامى كه يكى را كشتيد و گناه كشتن را به گردن هم مى انداختيد. خداوند آنچه را كتمان مى كرديد مشخص كرد و گفتيم كه بخشى از آن [گاو] را به او بزنيد [تا زنده شده و گواهى دهد] اينگونه خداوند مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما نشان مى دهد شايد كه تعقل كنيد.

كشته اى در ميان بنى اسرائيل يافت شد كه معلوم نبود چه كسى او را كشته است. هر كس گناه آن را به گردن ديگرى مى انداخت. وحى شد كه گاوى را كشته و بيخ دمش را به آن مرده بزنند تا زنده شود و قاتل خويش را رسوا سازد. آيه ياد شده به اين موضوع اشاره مى كند.

2-8. إن من أهل الكتاب إلاّ

ليومننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيداً.24

و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش (عيسى مسيح) به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامت بر ايمانشان گواهى خواهد داد.

از جمله دلايل صحت و امكان رجعت و بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشتن حضرت مسيح(ع) است كه در آيه ياد شده به آن اشاره شده است.

آن حضرت پس از رفتن از اين جهان، بار ديگر باز مى گردد و با حضرت مهدى(ع) بيعت و در نماز به او اقتدا مى كند. پس از آن همه اهل كتاب به او ايمان آورده و از او پيروى مى كنند.

درباره بازگشت حضرت مسيح به زمين روايات زيادى نقل شده است كه تنها به ذكر يكى از آنها مى پردازيم:

»شهر بن حوشب« كه از تابعين بوده مى گويد: »حجاج بن يوسف ثقفى« به من گفت: آيه اى در قرآن است كه مرا بيچاره كرده است.

پرسيدم: كدام آيه؟

گفت: »إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته«.

به خدا قسم، من دستور كشتن يهوديها و نصرانيهاى بسيارى را مى دهم ولى هرگز لبشان حركت نمى كند و ايمان نمى آورند.

بدو گفتم: چنين نيست كه گمان كرده اى. بلكه معناى آن چنين است كه عيسى پيش از قيام قيامت از آسمان فرود مى آيد و آنگاه همه ملتهاى يهود و نصارى به او ايمان مى آورند پيش از آنكه عيسى بميرد و در نمازش هم به مهدى(ع) اقتدا مى كند.

گفت: اين تفسير را از كجا آورده اى؟

گفتم: از [امام] محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب(ع).

گفت: آن را از چشمه زلالى دريافت كرده اى.25

3. رجعت در روايات

همانطور كه پيش از اين گفتيم علامه مجلسى(ره) بيش از

دويست روايت در باب رجعت نقل مى كند و پس از نقل همه آنها مى گويد:

براى كسانى كه به گفته هاى ائمه اطهار(ع) ايمان دارند، جاى شك و ترديد باقى نمى ماند كه مسئله رجعت حق است؛ چرا كه روايات رسيده از ايشان در اين موضوع در حد تواتر است و نزديك به دويست روايت به آن تصريح دارند... .

اين روايات را بيش از چهل تن از بزرگان علمإ؛ و محدثان در بيش از پنجاه كتاب معتبر نقل كرده اند. كه از آن جمله اند: شيخ صدوق، كلينى، شيخ طوسى، علم الهدى، نجاشى، كشى، عياشى، قمى، شيخ مفيد، كراجكى، نعمانى، صفار، ابن قولويه، ابن طاووس، طبرسى، ابن شهر آشوب، راوندى و...26

برخى از رواياتى كه علامه نقل مى كند، از اين قرارند:

3-1. از امام صادق(ع) درباره آيه »و يوم نحشر من كلّ امة فوجاً« پرسيدند. حضرت فرمود: مردم (عامه) درباره آن چه مى گويند؟ گفتند: مى گويند درباره قيامت است. حضرت فرمودند:

آيا در روز قيامت از هر گروهى دسته اى برانگيخته و بقيه وانهاده مى شوند؟ نه چنين نيست... اين آيه مربوط به رجعت و آيه »و حشرناهم فلم نغادر منهم احداً« درباره قيامت است«.27

3-2. على بن ابراهيم با سند صحيحى از آن حضرت(ع) نقل مى كند كه فرمودند:

تنها كسانى رجعت مى كنند كه ايمان يا كفرشان خالص باشد.28

3-3. امام صادق(ع) درباره آيه »ربّنا أمّتنا اثنتين...« فرمودند:

اين آيه درباره رجعت است.29

3-4. باز ايشان فرمودند:

از ما نيست كسى كه به رجعت ايمان نداشته باشد.30

3-5. مأمون، خليفه عباسى از امام رضا(ع) پرسيد: نظر شما درباره رجعت چيست؟ فرمودند:

رجعت حق است و در امتهاى پيشين هم موضوع سابقه دارى است و در قرآن هم ذكر شده است. پيامبر اكرم(ص) هم فرمودند: هر آنچه در امتهاى پيشين واقع

شده در اين امت هم اتفاق مى افتد... و نيز فرموده: هنگام ظهور مهدى، عيسى از آسمان فرود مى آيد و به وى اقتدا مى كنند و باز فرموده: اسلام غريب بود و بار ديگر به غربت بازمى گردد و خوشا به حال غريبان. پرسيدند: پس از آن چه مى شود؟ حضرت پاسخ مى دهند: حق به اهلش بازمى گردد.31

3-6. موضوع رجعت در بسيارى از زيارتها هم آمده است. به عنوان مثال در زيارت »جامعه كبيره« كه از معتبرترين زيارات موجود مى باشد، عرضه مى داريم:

و جعلنى ممّن... يحشر فى زمرتكم و يكرّ فى رجعتكم و يملّك فى دولتكم و يشرّف فى عافيتكم و يمكّن فى أيّامكم و تقرّعينه غداً برؤيتكم.

(خداوند) مرا از كسانى قرار دهد كه... در گروه شما محشور مى شود و با شما رجعت مى كند و در دولت شما به سامان مى رسد و در سلامت و عافيت شما مشرف مى گردد و فردا چشمانش به ديدن شما روشن مى شود.

4. شبهات درباره رجعت

علامه طبرسى ذيل آيه »ثم بعثنا من بعد موتكم لعلّكم تشكرون« در رابطه با زنده كردن هفتاد نفر از قوم بنى اسرائيل، شبهاتى را از منكران رجعت مطرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است كه در اينجا به نقل آن مى پردازيم:

4-1. زندگى در دار دنيا همراه

ماهنامه موعود شماره 46

پى نوشتها :

1 . شعرا و ادبا در اين باره اشعار نغزى سروده اند به علاوه مى توانيد داستان سيد اسماعيل حميرى، قاضى سيار در محضر منسور عباسى را در الفصول المختار، شيخ مفيد كه ضمن المصنفات الشيخ المفيد، ج2، صص 95 - 92 چاپ شده و داستان مؤمن الطاق را با ابوحنيفه در بحارالانوار، ج53، ص107 مطالعه كنيد.

2 . ر.ك: بحارالانوار، ج53، صص144 -

39.

3 . سوره نمل (27)، آيه 83.

4 . ر.ك: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 - 60.

5 . ر.ك: رساله »اجوبة المسائل السرويه« مسأله اولى.

6 . رسائل شريف مرتضى، مجموعه اولى، صص 126 - 125.

7 . أصل الشيعة و أصولها، صص 101 - 99.

8 . سوره نمل (27)، آيه 83.

9 . سوره كهف (18)، آيه 47.

10. سوره نمل (27) آيه 87.

11. مجمع البيان، ج7، صص 235 - 234.

12. تفسير الكبير، ج24، ص218.

13. تفسير روح المعانى، ج20، ص23.

14. سوره نمل (27)، آيه 87.

15. سوره مؤمن (40)، آيه 11.

16. سوره بقره (2)، آيه 28.

17. سوره صافات (37)، آيه 59.

18. سوره كهف (18)، آيه 19 - 18.

19. سوره بقره (2)، آيه 259.

21. همان (2)، آيه 243.

22. همان (2)، آيه 55-56.

20. ر.ك: مجمع البيان، ج2، صص347 - 346.

23. همان، آيه 73 - 72.

24. سوره نساء (4)، آيه 159.

25. تفسير قمى، ج1، ص158 ؛ مجمع البيان، ج3، ص137؛ تفسير فخررازى، ج11، ص104 با اندكى اختلاف.

26. ر.ك: بحارالانوار، ج53، ص122.

27. همان، ص51، ح27.

28. همان، ص53، ح30.

29. همان، ص56، ح36.

30. همان، ص92، ح15.

31. همان، ص59، ح45.

32. سوره ق(50) آيه 19-22.

33. مجمع البيان، ج1، ص115.

34. همان، ج7، صص235 - 234.

35. سوره انعام (6)، آيه 28 - 27.

36. مجمع البيان، ج1، ص115.

37. بحارالانوار، ج53، ص107.

سومين معبد سليمان

آرش كاوياني

بر اساس تفاسير تورات موسى بن مايمون1، يهود معتقد است، خداوند به قوم يهود فرمان داده است كه در پى آمدن روز كيپور، روزى كه يهوديان در ازاى كفاره گناهان خود روزه مى گيرند، معبد سليمان را در كوه سينا بنا كنند. اين فرمان يكى از 613 ميتزاويى2 است كه بنى اسراييل دائماً متعهد به انجام آن است.

معبد سليمان اولين بار توسط سليمان

نبى (ع) در سال 960 قبل از ميلاد مسيح ساخته شد و در سال 587 قبل از ميلاد به دست بابلى ها ويران شد.

معبد دوم سليمان در پى غلبه سپاهيان كوروش هخامنشى بر بابليها در سال 539 قبل از ميلاد مجدداً بنا شد و سرانجام در سال 70 بعد از ميلاد توسط تيتوس، امپراطور رم، با خاك يكسان شد.

برپايه تفسير موسى بن مايمون، آفريدگار به قوم يهود دستور داده است كه مكانى را به منظور خدمت به او بنا كنند و در آنجا قربانيهاى خويش را پيشكش كنند و سه بار در سال مراسم جشن و زيارت در آن مكان برپا كنند.

معبد شامل اجزاء و اشياء و جزييات فراوانى مانند شمعدان طلا، ميز، قربانگاه و... است و تمامى اين اشياء از اجزاء ذاتى معبد به حساب مى آيند.

مشروح نقشه معبد و اشياء و لوازم آن در رساله ميدوت3، در تلمود4 شرح داده شده است. براساس تعاليم موسى بن مايمون، دستور ساخت معبد، فرمانى ابدى است كه نسل به نسل ملزم به انجام آن هستند و اشياء و ملحقات آن جزء ثابت معبد هستند و مى بايست به آن بازگردانده شوند.

مسيحا و معبد سليمان

يهود معتقد است كه مسيحا5 هنوز ظهور نكرده است و عيسى مسيح (ع)، پيامبرى دروغين بوده و مسيحا در پى احداث سومين معبد سليمان ظهور مى كند و احداث معبد سليمان از مقدمات ظهور اوست.

براساس تعاليم تلمود، مسيحا از خاندان سلطنتى داوود است و امت مشركين (مسيحيان، مسلمانان و...) به وسيله او نابود مى شوند و بنى اسراييل به قدرت جهانى مى رسد. يهوديان معتقدند، همانگونه كه سليمان نبى(ع) توبه مشركين را به اين دليل كه براى برخوردارى از نعمات

سلطنت سليمان ايمان آورده بودند، نپذيرفت، پس از ظهور مسيحا، نيز توبه غير يهوديان پذيرفته نمى شود.

بنا بر اين اعتقاد، پس از ظهور مسيحا و تثبيت حكومت جهانى يهود، اورشليم بطور شگفت انگيزى بازسازى مى شود و از سطح كنونى به ارتفاع 10 فرسنگ بالا رفته و از هر سو باز خواهد بود. و تا دروازه هاى دمشق گسترش خواهد يافت. معبد در جلال و عظمت خود نوسازى مى شود و ظروف مقدس و خيمه اجتماع بازگردانده مى شود.

از جمله اشيايى كه قبلاً در معبد سليمان بوده است، صندوقچه ميثاق6 است كه يهوديان در پى يافتن آن هستند. نظريه هاى مختلفى در رابطه با مكان فعلى صندوقچه وجود دارد.

برخى معتقدند اين صندوقچه به همراه ديگر اشياء معبد كه پس از تخريب معبد دوم توسط روميان به سرقت رفت، به واتيكان منتقل شده است و اكنون به همراه ظروف معبد در اختيار پاپ ژان پل دوم قرار دارد.

ديدگاه ديگر اين است كه سليمان نبى(ع) كه با كمك وحى الهى از واقعه ويرانى معبد آگاه شده بود، دستور داده است كه در زير ساختمان معبد، تونلهاى مخفى و پيچ در پيچى ايجاد كنند و صندوقچه در محفظه يكى از اين تونلها پنهان است.

ديدگاه سوم اين است كه يوشع، پادشاه اسراييل كه چهل سال پيش از ويرانى معبد مى زيسته، دستور مخفى كردن صندوقچه را داده است.

با وجود اينكه صندوقچه ميثاق از ملزومات معبد سليمان نيست ولى يهوديان انتظار روزى را مى كشند كه اين صندوقچه پيدا شود.

گوساله سرخ موى

سالهاست كه دولت اسراييل در حال آماده سازى مقدمات لازم جهت ساخت سومين معبد سليمان در اورشليم است و تمام مقدمات ساخت معبد توسط خاخامهاى يهودى مهيا شده است.

اما آنگونه كه در كتاب »سفر اعداد«7 قسمت نوزدهم آمده است، قبل از شروع عمليات ساخت معبد، بايد مراسم تطهير انجام شود و براى انجام آن مى بايست گوساله ماده سرخ مويى8 قربانى گردد.

براساس تعليمات يهود، اين گوساله مى بايست سرخ موى و بدون هيچ عيب و نقصى باشد و هيچگاه يوغى بر آن بسته نشده باشد و گوساله اى نزاده باشد.

گوساله در هنگام قربانى حتماً بايد 3 ساله باشد.

در روز مراسم، گوساله بايد در مكانى خارج از اردوگاه محل اقامت خاخامها در محوطه معبد، قربانى شود. پس از آن مقدارى از خون او برداشته شده و در جلوى خيمه اجتماع پاشيده مى شود.

سپس گوساله به همراه پوست، گوشت، چرم، فضولات و خونش تماماً به همراه چوب سرو و زوفاى مصرى به وسط آتش انداخته شده و آتش رإ؛ تا خاكستر شدن گوساله روشن نگاه مى دارند. محل قربانى و سوزاندن گوساله در كنار كوه زيتون قرار دارد. پس از سوزاندن گوساله، شخصى پاك مى بايست خاكسترها را جمع آورى كرده و به بالاى كوه زيتون ببرد.

پس از آن توده عظيم خاكستر به جاى مانده را با آب مخلوط كرده و آب تطهير را از آن تهيه مى كنند.

از 2000 سال پيش كه معبد سليمان توسط تيتوس امپراتور روم (70 بعد از ميلاد) با خاك يكسان شد، تا به امروز محل معبد از دسترس كامل يهوديان به دور بوده و چون غير يهوديان در آن رفت و آمد داشته اند، يهود معتقد است كه قبل از شروع عمليات ساخت معبد كل محوطه معبد كه بنا بر بعضى روايات كل اورشليم قديم را شامل مى شود بايد با آب تطهير، تطهير شود.

به همين دليل در طى

پنجاه سال گذشته يهوديان و صهيونيستها به منظور آماده سازى مقدمات بناى معبد سليمان در پى پرورش گوساله سرخ موى هستند. اما هنوز مشكل ديگرى پابرجاست، و آن اين است كه محل قربانى و سوزاندن گوساله كه در نزديكى كوه زيتون قرار دارد به طور كامل تحت كنترل تشكيلات خودگردان فلسطين است.

به همين دليل دولت اسراييل طى چند ماه اخير تلاش گسترده اى را به منظور تخليه اين منطقه از ساكنان غير يهودى شروع كرده است.

براساس عقايد يهود به دليل اينكه در اين منطقه غير يهوديان ساكن بوده اند قبل از اجراى مراسم قربانى مى بايست تطهير شود!

خاخامهاى متعصب عقيده دارند كه حتى وجود يك يا دو تار موى سياه يا سفيد بر بدن گوساله مانع ازانتخاب آن براى اجراى مراسم مى شود. از طرفى عده اى ديگر از آنان معتقدند كه اين گوساله حتما بايد در اسراييل به دنيا آمده باشد.

در طى چند دهه اخير يهوديان در نقاط مختلف جهان، با استفاده از دانش ژنتيك اقدام به اصلاح نژادى گاو براى توليد گوساله سرخ موى كرده اند و گزارشهاى متعددى در اين رابطه از سوئد، سوئيس، تگزاس، مى سى سى پى و اسراييل منتشر شده است.

اما در طى سالها تلاش هيچكدام موفق به توليد گوساله اى كه تمام موهاى آن سرخ باشد نشده اند تا اينكه در سال 1997، در مى سى سى پى آمريكا، موفق به توليد اين گوساله شدند.

دو سال و اندى پيش، به مؤسسه معبد9 واقع در اورشليم كه مسئوليت اجراى پروژه ساخت معبد سليمان را برعهده دارد، اطلاع داده شد كه بالاخره گوساله مورد نظر در اسراييل به دنيا آمده است.

روز جمعه، پنجم آوريل 102002 خاخام مناخيم مك اور11 و خاخام چيم ريچمن12 از طرف مؤسسه معبد،

به مزرعه محل پرورش گوساله سفر كرده و پس از انجام معاينات، مشخصات گوساله را تأييد كردند.

اكنون اين گوساله با تدابير ويژه اى نگهدارى مى شود و چند ماه ديگر به سن 3 سالگى مى رسد. بر پايه عقيده يهود، به دنيا آمدن اين گوساله سرخ موى و در پى آن ساخت دوباره معبد سليمان، حاكى از نزديكى عصر مسيحا است. براساس اين عقيده، مسيحا در پى ساخته شدن معبد ظهور مى كند و پايه هاى حكومت خود را در اورشليم قرار مى دهد، يهوديان از اقصى نقاط جهان به اسراييل آمده و حكومت جهانى يهود را پديد مى آورند.

ريچارد لندز13، استاد تاريخ دانشگاه بوستن و مدير مركز مطالعات هزاره شناسى14،در امريكا، مى گويد:

»به دنياآمدن اين گوساله، درست همان چيزى است كه مردم انتظار آن را مى كشيدند. ما مى توانيم جنگ آخرالزمان را به راه بياندازيم. اگر خاخامهاى متعصب ارتدوكس يهودى، مشخصات اين گوساله را تأييد كنند، تمام يهوديان اسراييل آن را به فال نيك گرفته و نشانه اى از آغاز عصر جديد مى شمارند.

به هر حال اگر اين گوساله قربانى شود، مسلمين آماده جهاد مى شوند پس بهتر است به جنگ بيانديشيم.

به طور حتم پيدا شدن اين گوساله، ماشه انفجار مسجدالاقصى است. اين همان چيزى است كه نيروهاى اطلاعاتى اسراييل به آن حساسند. هرچند كه موضوع درگيرى با اعراب ذهن آنان را مشغول ساخته است.

گروههاى راديكال صهيونيست مى توانند اين مأموريت را به انجام رسانند و اين امكان وجود دارد كه برخى تندروهاى يهودى در ارتش اسراييل به كمك آنان بشتابند.«

بيش از نيم قرن است كه پروژه اكتشاف بقاياى معبد سليمان در طبقه زيرين مسجدالاقصى در حال انجام است و تونلهاى متعدد كنده شده در زير مسجد، پى

را به طور كامل سست كرده، تا در اولين زلزله خفيفى كه در اورشليم رخ مى دهد مسجدالاقصى فرو ريزد. در صورت نابودى مسجد الاقصى تمامى تاريخ اسلام در اين منطقه به فراموشى سپرده مى شود. سياست كلى دولت اسراييل نيز بر همين منوال است. در سال 1968، فردى يهودى، مسجدالاقصى را به آتش كشيد، اما اين ماجرا رابه بهانه ديوانگى وى، مختومه اعلام كردند.

همچنين در 28 ژوئيه سال 1981، به ايستگاه آتش نشانى ديوار غربى در قدس دستور داده شد تا 2 واحد ماشين آتش نشانى را به ديوار غربى قدس اعزام كنند. يهودا ماير گتز15، خاخام ديوار غربى، كه دستور اعزام اين دو واحد ماشين آتش نشانى را داده بود وقتى متوجه شد كه آتش نشانها عرب هستند، براى جلوگيرى از افشاى زود هنگام طرح حفارى در زير پى مسجد سخره به منظور يافتن اشياء و بقاياى معبد، فوراً دستور بازگشت دو واحد ماشين آتش نشانى را صادر مى كند.

آنان تصميم داشتند به منظور تضعيف پى و فرو ريختن مسجد، صدها متر مكعب آب را به درون تونل عظيم ساخته شده، پمپ كنند.

گتز از طرف وزارت امور مذهبى اسراييل16 به طور محرمانه مأموريت يافته بود كه در زير مسجد به حفر تونل بپردازد.

گتز، براى چند هفته توانست، از افشاى اين توطئه جلوگيرى كند، اما قسمتى از تونل ناگهان فرو ريخت و هنگامى كه خاخامهاى گل آلود در حال خروج از تونل بودند، مسلمانان از نقشه آنان باخبر شدند و دهها نفر از مسلمانان در جلوى دهانه تونل تجمع كردند.

اين خبر به طور گسترده اى در رسانه ها منتشر شد و مناخيم بگين نخست وزير وقت اسرائيل، يوسف برگ رئيس پليس، دستور بسته شدن ورودى

تونل را صادر كردند.

در حال حاضر نيز گروههاى تندروى يهودى، كه خود را پاسداران معبد سليمان مى نامند و عقيده دارند مسجدالاقصى بر ويرانه هاى معبد سليمان ساخته شده، بارها براى ويرانى اين مسجد اقدام كرده اند.

از سوى ديگر جريان مسيحيان صهيونيست كه در آمريكا شكل گرفته است، عقيده دارند ويرانى مسجدالاقصى و ساخت معبد سوم سليمان به جاى اين مسجد، شرط ظهور حضرت مسيح(ع) است و بدون ساخت معبد سوم سليمان، مسيح هرگز ظهور نخواهد كرد.

اين جريان به ويژه گروههاى تندرو صهيونيستى وابسته به آن اعتقاد دارند كه خرابه هاى معبد نخست و دوم معبد سليمان در زير مسجدالاقصى است و براى ساخت دوباره اين معبد راهى جز ويرانى مسجدالاقصى وجود ندارد.

با توجه به همين اعتقاد، پيروان اين جريان، مبالغ هنگفتى را در اختيار سازمانهاى افراطى صهيونيستى مانند »عطيرات كوهانيم« كه تخريب مسجدالاقصى و يهودى كردن قدس از اهداف اعلام شده آنان است، قرار مى دهند.

ماه گذشته نيز، رئيس جمهور اسراييل، موشه سودا كاتزاو17، از نخست وزير واتيكان، كاردينال آنجلو سودانو18، خواست با توجه به اينكه عمليات ساخت معبد به زودى آغاز مى شود، فهرست گنجينه هاى معبد را كه در اختيار واتيكان است، را طى ديدار قريب الوقوع رئيس جمهور اسراييل از واتيكان، ارائه كنند.

رئيس جمهور اسراييل از واتيكان خواسته است كه در اين مورد حساس با اسراييل همكارى كنند.

اهميت اصلى اين درخواست به شمعدان طلاى خالص معبد مربوط مى شود كه در حال حاضر به همراه ديگر اشياء معبد، توسط دومنها در سال 70 بعد از ميلاد غارت شد و اكنون اين اشياء در اختيار واتيكان قرار دارد.

پس از ويرانى معبد دوم سليمان و سقوط پادشاهى اسراييل، پادشاه روم، تيتوس به ميمنت اين پيروزى، طاق

نصرتى در روم ساخت كه تصوير شمعدان طلا و ديگر اشياء معبد سليمان بر روى آن حك شده است.

براساس گزارش منابع اطلاعاتى موساد، اين اشياء هم اكنون در اختيار پاپ است.

در طى ساليان گذشته يهوديان همواره از واتيكان خواسته بودند كه اين اشياء را به آنان بازگردانند، امّا پاپ تا كنون با آن موافقت نكرده است.

ولى اكنون اولين بارى است كه دولت اسراييل درخواستى ديپلماتيك مبنى بر بازگرداندن اشياء معبد را به واتيكان تسليم كرده است.

همچنين منابع اسراييلى اعلام كرده اند كه مخالفت پاپ در بازگرداندن اين اشياء تأثيرى بر ساخت معبد ندارد و معبد به زودى در پى تخريب مسجدالاقصى ساخته خواهد شد و حكومت جهانى يهود به زودى محقق خواهد شد.

پى نوشتها :

1 . موسى بن مايمون Moses Ben Maimon مشهور به مايمونيدس Maimonides (1135-1204 م.) فيلسوف و تئولوژيست يهودى كه دراسپانيا مى زيسته است كتاب »راهنماى سرگشتگى« از آثار اوست، كه به توضيح و تفسير اصول دين يهود بر مبناى آراء و عقايد ارسطو مى پردازد. از جمله كارهاى قابل توجه وى، بست و توسعه مفهوم 613 متزوات يهود، به عنوان تكاليف يهود در عصر حاضر، است. منبع: Official Judaism Glossary

2 . Mitzvot

3 . Middot

4 . Talmud

5 . Messiah

6 . Ark of covenant

7 . »سفر اعداد« بخشى از عهد عتيق است كه به ماجراى قوم يهود در دوره سرگردانى در بيابان، مى پردازد. قوم يهود پس از آنكه از ساكنان سرزمين موعود مى هراسند و از جنگ سر باز مى زنند، سرگردان و آواره مى شوند. اين كتاب آمار دقيقى از جمعيت اسباط بنى اسراييل ارائه مى كند. همچنين در اين كتاب احكام و دستورات فقهى متعددى آمده است.

8. Red Heifer

9 . Temple Institute

10.

2002 ,April 5th ,Friday

11. Rabbi Menachem Makover

12. Rabbi Chaim Richman

13. Richard Landes

/www.mille.org//:http

14. Center for Millennial Studies

15. Yehuda Meir Getz

16. Religious Affairs Ministry

17. Moshe Katzav

18. Cardinal Angelo Sudano

اصلي ترين فروع

ابراهيم شفيعى?سروستانى

nbsp

در فرهنگ اسلامى، جهان عرصه تقابل و هماورى دو »ولايت« است؛ ولايت خدا و دوستان او از يك سو و ولايت شيطان (طاغوت) و پيروان او از سوى ديگر.

در اين فرهنگ انسانها يا در خط ولايت خدا و دوستان خدا هستند كه خدا آنها را از تاريكيهاى نادانى و گمراهى خارج و به روشناى دانايى و رستگارى داخل مى?كند و يا در خط ولايت شيطان و دوستان شيطان كه اوليائشان آنها را از روشنايى هدايت به تاريكيهاى ضلالت سوق مى?دهند:

اللَّه ولىّ الذين امنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور والذين كفروا أوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور إلى الظلمات أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون.1

خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده?اند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى?برد. و[لى] كسانى كه كفر ورزيده?اند، سرورانشان طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به درمى?برند، آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.

با توجه به اين نگرش بوده است كه در آموزه?هاى اسلامى به نقش »ولايت« در زندگى انسانها توجه ويژه?اى شده و همه اهل ايمان موظف شده?اند كه از يك?سو سر در گرو ولايت حق و پيروان آن داشته باشند و از سوى ديگر از ولايت شيطان و پيروان او بيزارى جويند.

و اين همان حقيقت »تولّفى« و »تبرّفى« است كه در مكتب تشيع اين همه بر آن تأكيد شده است.

1. مفهوم تولّى و تبرّى

»تولّى« بر وزن ترقّى مصدر باب تفعّل از ماده »ولى« و

در لغت به معناى پذيرش ولايت و كسى را ولىّ خود قرار دادن است. »ولىّ« در زبان عرب به معناى دوست، ياور و سرپرست آمده است. چنانكه مصدر آن »ولايت« نيز به معناى دوستى، ياورى و سرپرستى استعمال شده است. بنابراين تولّى هم مى?تواند به معناى پذيرش دوستى و كسى را دوست خود قرار دادن باشد و هم مى?تواند به معناى پذيرش سرپرستى و كسى را سرپرست خود قرار دادن. اما با توجه به موارد استعمال اين كلمه در آيات و روايات مى?توان گفت كه دوستى و سرپرستى لازم و ملزوم يكديگرند و پذيرش دوستى مقدمه پذيرش سرپرستى است؛ چرا كه دل سپردن مقدمه سرسپردن است و انسان تا به كسى دل نبندد نمى?تواند سرسپرده او شود و چنانكه بايد و شايد تسليم او گردد.2

»تبرّى« نيز بر همان وزن و از همان مصدر از ماده »برء« و به معناى بيزارى جستن، بيزار شدن و دورى گزيدن آمده است.3 در مورد معناى اصطلاحى اين دو كلمه نيز گفته?اند:

تولّى و تبرّى؛ يعنى انسان از لحاظ عاطفى، قلب خود را از محبت و علاقه خدا، پيامبران و ائمه معصومين و جانشينان به?حق آنان (فقيهان) و مؤمنان پر كند و در عين حال، بغض و كينه دشمنان آنها را به دل بگيرد و از نظر سياسى و اجتماعى، سرپرستى، رهبرى، دوستى و حكومت الهى را بپذيرد و از حكومت دشمنان اسلام دورى جويد.4

2. تولّى و تبرّى در آموزه?هاى اسلامى

اگر چه »تولّى« و »تبرّى« در اصطلاح از فروع دين برشمرده شده?اند، اما از مجموعه معارف اسلامى، به ويژه آموزه?هاى مكتب اهل بيت(ع) چنين برمى?آيد كه اين دو موضوع نه فرع

دين بلكه همه دين و تماميت ايمان?اند و به بيان ديگر دين و ايمان چيزى جز دوستى ورزيدن و بيزارى جستن به خاطر خدا نيست.

»فضيل بن يسار« يكى از ياران امام صادق(ع) نقل مى?كند:

سالت أبا عبداللَّه، عليه?السلام، من الحبّ والبغض أمن الإيمان هو؟ فقال: و هل الإيمان إلاّ الحبّ والبغض.5

از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا دوستى و دشمنى از ايمان است؟ فرمود: آيا ايمان جز دوستى و دشمنى است؟

در روايت ديگرى، امام صادق(ع) مى?فرمايد:

من أحبّ للَّه و أبغض للَّه و أعطى?للَّه فهو ممّن كمل إيمانه.6

آن كس كه براى خدا دوستى بورزد، براى خدا دشمنى كند و براى خدا ببخشد، از كسانى است كه ايمان او كامل شده است.

و باز مى?فرمايد:

كلّ من لم يحبّ على الدين ولم يبغض على الدين فلا دين له.7

كسى كه دوستى و دشمنى?اش براساس دين نباشد، دين ندارد.

همچنين از آن حضرت نقل شده است كه:

قال رسول?اللَّه، صلّى?اللَّه عليه و آله لأصحابه: أىّ عفرى الإيمان أوثق؟ فقالوا: اللَّه و رسوله أعلم و قال بعضهم: الصلاة و قال بعضهم: الزكاة و قال بعضهم: الصيام و قال بعضهم: الحجّ والعمرة و قال بعضهم: الجهاد. فقال رسول?اللَّه، صلّى?اللَّه عليه و آله: لكلّ ما قلتم فضل وليس به ولكن أوثق عرى الإيمان الحبّ فى اللَّه والبغض فى اللَّه و توالى (تولّى) أولياء اللَّه و التبرّى من أعداء اللَّه.8

رسول خدا، كه درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، به يارانش فرمود: استوارترين دستاويزهاى ايمان كدام است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر مى?دانند. بعضى گفتند: نماز، بعضى گفتند: زكات؛ بعضى گفتند: روزه؛ بعضى گفتند: حج و عمره و بعضى گفتند: جهاد. پس پيامبر خدا(ص) فرمود: براى همه آنچه

گفتيد فضيلتى است، اما استوارترين دستاويزهاى ايمان نيست، بلكه استوارترين دستاويز ايمان، دوستى در راه خدا، پيروى كردن از اولياى خدا و بيزارى جستن از دشمنان خداست.

اين همه نيست مگر به دليل آنكه دوستيها و دشمنيهاى آدمى مبدأ همه كنشها و واكنشها و تأثير و تأثرهاى او و تعيين كننده منش و روش او در زندگى فردى و اجتماعى است و نجات و رستگارى يا سقوط و گمراهى هر انسانى بستگى تام و تمامى به اين موضوع دارد كه او در زندگى خود دل به چه كسى يا چه چيزى بسته و سر به ولايت كه سپرده است.

3. دوستان و دشمنان اهل ايمان

حال اين پرسش مطرح مى?شود كه ما به پذيرش دوستى و سرپرستى چه كسى يا كسانى امر و از پذيرش دوستى و سرپرستى چه اشخاصى نهى شده?ايم؟

در پاسخ اين پرسش بايد گفت كه در قرآن كريم و روايات معصومين(ع) به صراحت در مورد كسانى كه بايد مؤمنان دوستى و ولايت آنها را گردن نهند و همچنين كسانى كه نبايد مؤمنان در پى دوستى و ولايت آنها باشند، سخن گفته شده كه در اينجا به مواردى از آنها اشاره مى?كنيم:

3-1. در آيات قرآن: قرآن كريم در آيات متعددى به معرفى »ولىّ« مؤمنان پرداخته است كه آيات زير از آن جمله است:

إنّما وليّكم اللَّه و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلواة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.9

ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده?اند؛ همان كسانى كه نماز برپا مى?دارند و در حال ركوع زكات مى?دهند.

خداوند متعال در ادامه اين آيه كسانى را ولايت خدا، رسول خدا(ص) و ولىّ خدا(ع) را

گردن مى?نهند به عنوان »حزب?اللَّه« مى?ستايد:

و من يتولّ اللَّه و رسوله والذين امنوا فإنّ حزب?اللَّه هم?الغالبون.10

و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند.

براساس آيه ياد شده، تنها خدا، پيامبر و جانشين پيامبر(ع) - كه در پايان آيه به كنايه از وى ياد شده است و همه مى?دانيم كه او كسى جز امير مؤمنان على(ع) نيست - صلاحيت ولايت بر مؤمنان را دارند.

همچنين در مورد كسانى كه مؤمنان بايد از به دوستى گرفتن و پذيرش سرپرستى و ولايت آنها خوددارى كنند، قرآن كريم مى?فرمايد:

يا أيّها الذين امنوا لاتتّخذوا الكافرين أولياء من دون المؤمنين.11

اى كسانى كه ايمان آورده?ايد، به جاى مؤمنان، كافران را به دوستى خود مگيريد.

يا أيّها الذين امنوا لاتتّخذوا اليهود والنصارى أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتّولهم منكم فإنّه منهم إنّ اللَّه لا يهدى القوم الظالمين.12

اى كسانى كه ايمان آورده?ايد، يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هركس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى?نمايد.

يا أيّها الذين امنوا لاتتّخذوا عدوّى و عدوّكم أولياء تلقون إليهم بالمودّة و قد كفروا بما جاءكم من الحقّ... .13

اى كسانى كه ايمان آورده?ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد، و حال آنكه قطعاً به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند.

3-2. در روايات معصومين: با توجه به اهميت تولّى و تبرّى و نقشى كه اين موضوع در زندگى فردى و اجتماعى اهل ايمان دارد، پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع)

در موارد متعددى به بحث از دو موضوع يادشده پرداخته و در مورد كسانى كه شايسته است مؤمنان آنها را به عنوان دوستان و سرپرستان خود برگزينند و همچنين كسانى كه سزاوار است ايشان از پذيرش دوستى و ولايت آنها خوددارى كنند، به تفصيل سخن گفته?اند؛ تا آنجا كه در برخى از مجموعه?هاى روايى شيعه بابى با عنوان »الحبّ فى?اللَّه والبغض فى?اللَّه« به اين موضوع اختصاص يافته است.14

با مرورى اجمالى به رواياتى كه در اين زمينه از پيامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه معصومين(ع) وارد شده به روشنى درمى?يابيم كه در تفكر اسلامى، پذيرش ولايت و سرپرستى اهل بيت(ع) محور همه دوستيها و مخالفت با ولايت آنها محور همه دشمنيهاست. و از اين رو اهل ايمان موظفند با هر آنكه دوستى و ولايت اهل بيت(ع) را پذيرفته دوستى و با هر آنكه از در دشمنى با اين خاندان وارد شده?اند، دشمنى كنند.

رسول گرامى اسلام(ص) در اين زمينه مى?فرمايد:

من أحبّ أن يركب سفينة النجاة و يتمسّك بالعروة الوثقى و يعتصم بحبل?اللَّه المتين فليوال عليّاً بعدى و ليعاد عدوّه و ليأتمّ بالأئمّة الهداة من ولده.15

هر كه دوست دارد بر كشتى نجات بنشيند و به دستگيره استوار چنگ آويزد و ريسمان محكم خدا را بگيرد، بايد بعد از من على را دوست بدارد و با دشمنش دشمنى ورزد و از پيشوايان هدايت كه از نسل اويند پيروى كند.

در روايت ديگرى، امام باقر(ع) در پاسخ كسى كه از آن حضرت خواسته بود، او را از دينى كه خود و اهل بيتش برآنند، آگاه سازند، فرمود:

شهادة أن لا إله إلاّ اللَّه، و أنّ محمّداً رسول اللَّه، صلّى اللَّه عليه و آله،

والإقرار بماجاء من عنداللَّه والولاية لوليّنا والبراءة من عدوّنا والتسليم لأمرنا و انتظار قائمنا والإجتهاد والورع.16

گواهى به اينكه خدايى جز خداى يكتا نيست و اينكه محمد - كه درود بر او و خاندانش باد - فرستاده خداست؛ اقرار به آنچه از سوى خدا آمده است؛ دوستى دوستان ما؛ بيزارى جستن از دشمنان ما؛ تسليم شدن در برابر فرمان ما؛ چشم به راه بودن قائم ما؛ تلاش در راه اطاعت خدا و پاكدامنى و پرهيزكارى.

اين آيات و روايات اگر فراتر از زاويه نگاه محدود مذهبى و فرقه?اى مورد توجه قرار گيرند مى?توانند مشخص كننده دوستان و دشمنان ما در عصر حاضر و تعيين كننده حدود دوستيها و دشمنيهاى ما باشند.

بنابراين مى?توان گفت از آنجا كه عصر حاضر، عصر امامت و ولايت امام مهدى(ع) است و ايشان حجت الهى در زمان هستند ما از يك سو وظيفه داريم كه به ريسمان ولايت مهدوى چنگ زنيم و همه مناسبات فردى و اجتماعى خود را براساس خواست و رضايت او سامان دهيم و از سوى ديگر مكلفيم كه از تمسك به ولايت دشمنان آن حضرت خوددارى كنيم و از هر آنچه كه در تقابل با اين ولايت است بيزارى جوييم.

بدون ترديد امروز فرهنگ و تمدن برخاسته از »اومانيسم«، »سكولاريسم« و »ليبراليسم« غربى كه با خوى استكبارى و برترى?طلبى خود در پى حاكميت بخشيدن ولايت خود بر سراسر جهان است در تقابل جدى با فرهنگ ولايت محور شيعى و آرمان »حقيقت مدار«، »معنويت گرا« و »عدالت محور« مهدوى قرار دارد و از اين رو بر همه متمسكان به ولايت مهدوى لازم است كه از اين فرهنگ و تمدن بيزارى جويند

و با سلطه طلبى آن مقابله كنند.

4. ضرورت دوست?شناسى و دشمن?شناسى

در پايان لازم به يادآورى است كه شناخت دوستان و دشمنان اهل ايمان از آنجا كه مقدمه دل بستن و درآويختن به يكى و بيزارى جستن و دورى گزيدن از ديگرى است -17 براى همه كسانى كه طالب هدايت و رستگارى?اند، به ويژه براى كسانى كه سر در گرو ولايت آخرين امام از سلسله اولياى خدا، حضرت مهدى(ع) دارند، ضرورى است؛ چرا كه اينان تا ولايت مهدوى را - كه استمرار ولايت الهى، ولايت محمدى و ولايت علوى است - چنانكه بايد نشناسند و از كسانى كه در تقابل با جريان ولايت مهدوى هستند شناخت جدى نداشته باشند نمى?توانند آنچنان كه شايسته است به ريسمان ولايت مهدوى درآويزند و از دشمنان اين ولايت بيزارى جويند.

پى?نوشتها:

1 . سوره بقره(2) آيه 257؛ همچنين ر.ك: سوره جاثيه (45)، آيه19.

2 . ر.ك: ابى?الفصل جمال الدين محمد بن مكرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج15، ص407، ماده »ولى«؛ احمد بن محمد بن على المقرى الفيّومى، المصباح المنير فى غريب شرح الكبير، ص 672-673؛ على?اكبر دهخدا، لغتنامه، ج5، ص6272، ماده تولى.

3 . ر.ك: احمد بن حمد بن على المقرى الفيومى، همان، ص46-47، ماده برى. على?اكبر دهخدا، همان، ج4، ص575، ماده تبرى.

4 . ابوالفضل شكورى، فقه سياسى اسلام، ص429-446.

5 . محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، ج2، ص125، ح5.

6 . همان، ص124، ح1.

7 . همان، ص127، ح16.

8 . همان، ص125-126، ح6.

9 . سوره مائده (5) آيه 55.

10. همان، آيه 56.

11. سوره نساء (4) آيه 144.

12. سوره مائده (5) آيه 51.

13. سوره ممتحنه (60) آيه 1.

14. ر.ك: احمد بن يعقوب كلينى، همان، ص124-127؛ محمدباقر مجلسى،

بحارالانوار، ج66، ص236-253.

15. محمد بن على بن الحسين (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج1، ص292، ح43. به نقل از: محمد محمدى رى?شهرى، ميزان الحكمة همراه با ترجمه فارسى، مترجم حميدرضا هاشمى، ج2، ص974-975.

16. محمدباقر مجلسى، همان، ص14، ح15.

17. در روايتى كه از امام صادق(ع) نقل شده آمده است »... والحبّ فرع المعرفة«؛ دوستى فرع (حاصل) معرفت است. محمد باقر مجلسى، همان، ج67، ص22، ج22.

اراده معطوف به حق

اسماعيل شفيعي سروستاني

اختصاص اين شئون كه در روايات مأثور و بويژه ادعيه صادر شده از گنجخانه اهل بيت(ع) بدانها اشاره شده بيان »تعارف و تحبيب« چنانكه در ميان عموم مردم سارى و جاريست نيست. چه اين عمل در ساحت حضرت رب العالمين و ائمه دين(ع) به مثابه لغو است. در حاليكه آن ساحت جليل پيراسته از لغو و بيهوده گويى و تعارف است. بيان صفات متعالى: خزان العلم، منتهى الحلم، اصول الكرم، ذوى النهى، ورثه الانبياء، معادن حكمة الله، حفظة سر الله، خلصين فى توحيد الله، اهل الذكر، اولى الامر، بقيةاللهو... (گنجينه هاى علم، منتهى اليه حلم و بردبارى، بنيانهاى كرم، صاحبان خرد، وارث انبياء معدنهاى حكمت خدا، حافظان سر خدا، مخلصين در توحيد خداوند، اهل الذكر، صاحب امر، بقية الله و...) ناظر بر جميع صفات و حصول شرايطى است كه جلب و جذب و حراست از آن كسانى را مستعد و مستحق لقب »خليقة الله« ساخته است.

ظهور تام اين صفات است كه از اهل بيت(ع) »مثل اعلاى« ديندارى و يكى از دو ثقل (قرآن و اهل بيت»ع«) ساخته است چنانكه سيره و سنت آنان نزد علما و مراجع براى تشخيص حكم و حل مسأله از (حجيت) برخوردار است. در روايت

منقول از حضرت نبى اكرم، و امام حسن مجتبى صلواة الله عليهما ذكر است كه:

من مات و لم يعرف امام زمانه مات متيته جاهلية.1

كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده.

عدم معرفت امام زمان به منزله عدم معرفت درباره مقصد، راه و حجت خروج از جاهليت و گمراهى است. وقتى »حقيقت« در امام زمان(ع) متجلى مى شود يعنى »حق« نزد او و با اوست و از طريق او حاصل مى آيد و جز آن هرچه باشد و به هر نام كه باشد عين جاهليت و گمراهى است.

در زيارت جامعه كبيره منقول از حضرت امام على النقى(ع) آمده است:

والحق معكم و فيكم و منكم و اليك و أتم اهله و معدنه...

حق با شماست و در شماست و از شماست و متوجه شماست و شما اهل آن و معدن آن هستيد.2

اين عبارت ترجمه:

انى تاركم فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترى.3

من در حالى شما را ترك مى كنم كه دو ثقل را در ميان شما گذاردم. كتاب خدا و اهل بيتم را، دو ثقلى كه از هم جدا نمى شوند تا آنكه در بهشت و در كنار حوض كوثر همديگر را ملاقات كنيم.

اين دو ذاتاً از هم انفكاك ناپذيرند وگرنه بيان نمى شد »حق با شما، در شما و متوجه شماست« حق بدانها اضافه نشده و يا در وصفى عرضى عارض برحيات آنان نيست. قرابت با آنها قرابت با حق و دورى از آنها عين دورى از حق است. چنانكه در زيارت حضرت صاحب الامر مى خوانيم:

انا ولىّ لك برى من عدوك فالحقّ ما رضيتموه و الباطل ما اسخطتموه.4

من دوستم با تو و بى زارم از دشمن تو حق آنست كه

شما آن را بپسنديد و باطلل آنست كه شما را از آن ناخشنود و خشمگين هستيد.

گمراهى الزاماً در يك مصداق ثابت چون پرستش بت سنگى متجلى نمى شود. در هر عصر و نسلى »باطل« به صورتى ظهور پيدا مى كند چنانكه در ادوار گذشته نيز روزى در فرعون و نمرود ظهور مى كرد و روزى ديگر در ابولهب و ابوسفيان يا پرستش بت سنگى و خرمايى بود و يا پرستش ماه و ستاره.

تفاوت صورتها و مصاديق ناظر بر تفاوت معنى و باطن نيست. يك مفهوم ثابت به نام استكبار و طغيانگرى است كه در هر عصرى به نحوى ظهور مى يابد. مهم كسب و كشف مفاهيم ثابت اند.

حب و قرب به اهل بيت(ع) و تجديد و عهد بااينان نيز در نسبت با همين معناست. قرابت جستن با اشتراك در صفات كمالى و جلب و جذب آن ممكن است در جايى »سلمان فارسى« عجم كه هيچ خويشى (يا قرآبت نسبى و سببى با حضرت نبى اكرم(ص) ندارد مخاطب عبارت دلنشين: سلمان منا اهل البيت5 (سلمان از ما اهل بيت است) مى شود و »بولهب« على رغم قرابت خونى با نبى اكرم(ص) مخاطب: »تبت يدا ابى لهب«.6 اشتراك در »مقصد و طريق« يعنى »اشتراك در معنى بودن و نحوه بودن« در عرصه حيات در خود و با خود »قرابت و محرمى« را دارد. وقتى سلمان در سير اكمالى و هم نوا با »اهل حق« بر كشيده شد، مقامى متعالى يافته و شايسته آن خطاب شده كه: »سلمان از منست« و در مقابل، كسى در طى دركات نزولى چنان مقام نازلى يافته كه حضرت حق او را مخاطب »بريده باد دستان ابى لهب« مى سازد، بى گمان خواست حضرت حق

خواست پيامبر اكرم(ص) نيز هست.

آنگاه كه بزرگ مردى چون نبى اكرم(ص) »ذوب« در حق مى شود و با سلب حيثيت و سلب اراده و اختيار تام و تمام از خود ظهور تماميت »عبوديت« را سبب مى شود در اين مرتبه به چنان درجه اى از قرابت رسيده كه در »معراج« مخاطب »قاب قوسين اوادنى«7 مى گردد. يعنى در سير اكمالى و طى مراتب پيامبر بدانجا رسيد كه قرابتش به حضرت حق به اندازه درازاى دو كمان و يا حتى كمتر از آن بود.

بى گمان در اين ساحت »جبرئيل« در خدمت اوست چنانكه در همان سفر در ساحتى حضرت جبرئيل اعلام داشت:

لودنوت انملت لاحترقت.

اگر نزديكتر بيايم به اندازه يك سر انگشت خواهم سوخت.

استعداد و استحقاق بركشيده شدن رسول مرسل، برتر و والاتر از جبرئيل(ع) است از همين رو به قول سعدى شيرازى »رسد آدمى بجايى كه بجز خدا نبيند، بدانجا رسيد كه جز او و خدا نبود. اين درجه از محرمى نصيب حضرت جبرئيل نمى شود.

معناى اراده خداوند در خلقت خليفه، در همين جا ظاهر مى شود. خليفه خدا، خليفه و حجت و اسوه بر »ما سوى الله است.« پهنه حكمرانى او از حضرات ملكوتيان مقرب چون »جبرائيل« آغاز مى شود تا كمترين آنها در ميان عالم ملك.

پيامبر اكرم(ص) خطاب به على(ع) فرمود:

ياعلى، هر كه از خدا بترسد همه از او مى ترسند هر كه از خدا نترسد خدا او را از همه چيز مى ترساند.8

»خشيت« و »خوف« در خود و با خود »خضوع« و افتادگى در برابر رب الارباب را دارد. آن كه افتاده پروردگار مى شود لاجرم »بركشيده« او هم مى شود.

ضرورى نسبت يافتن با خالق هستى ورود به مدار »عزت« و »عنايت« اوست. »فمن يتوكل

على الله فهو حسبه«9 آن كه دل بدو مى سپارد از غير او خوفى ندارد چنان كه »عزت« او را چنان در خود مى پيچيد كه لاجرم از »خوف ماسوى الله« درامان مى ماند.

به سبب همين نسبت يافتن و جلب كمالات است كه به اذن الله سهم بزرگى از »هيبت« و »جلال« او نيز شامل عبد مى شود. چنان كه همگان در وقت مواجهه بااولياء و انبياء در برابر هيبت و جلال آنان پشت خم مى كنند. شايد بتوان اين معنا را به عبارت ديگر نيز درك كرد: »العبودية جوهرة كنهها الربوبيه« عبوديت جوهريست كه كنه آن ربوبيت است.

عبد صالح، حسب عبوديت تام و تمام به درجه اى مى رسد كه صفت »تربيت و پرورش« غير خود را (كه در مراتبى نازلتر از او سير مى كنند) حاصل مى كند. اين »شأن« جزء ساير شؤونى است كه »باذن الله« جهت تربيت، ارشاد و دستگيرى عباد به عبد صالح داده شده است.

به عبارت ديگر، تربيت و پرورش عباد از شؤونات ولى خداوند است نمى توان كسانى را حسب قول خداى تعالى به عنوان »ولى« و صاحب »ولايت« و سرپرست تام در همه امور دنياوى و آخرتى پذيرفت و شأن »پرورش« و تربيت و ارشاد عباد را از آنها سلب كرد.

انّما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون.10

سرپرست و ولى شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند. همانها كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.

جابر بن عبدالله انصارى در واپسين روزهاى عمر پيامبر اكرم،(ص) به خدمت ايشان رسيده و درباره آيه ذيل از او سئوال كرد.

و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و

اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين.11

و آنان را پيشواى مردم قرار داديم تا خلق را به امر ما هدايت كنند و هر كار نيكو (از انواع عبادات و خيرات) به خصوص اقامه نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.

پيامبر(ص) فرمودند:

اى جابر! منظور از اين آيه اوصياى پس از من مى باشند. روزى مى رسد كه تو فرزندم محمد باقر را زيارت و زمانش را درك خواهى كرد. سلام من را به او برسان...12

ترس و احساس افتقار و بيم كه گاه باعث »خضوع و خشوع« بى جاى مردم در برابر مردان زنانى چونان خودشان مى شود ناظر بر عدم خشوع و خضو آنان در برابر پروردگار است. گويا حسب اين عمل پرده هاى محافظ از آنان سلب شده است و آنان خود را بى دفاع احساس مى كنند.

ترس مؤمن از پروردگا، حاصل مشاهده »فقر« ذاتى در برابر »عظمت« حضرت بارى تعالى است.

همين »افتخار« مؤمن را مستعد »اقرار به نقصان و ضعف« و اظهار »بندگى« مى كند تا شايد از روى كرم، آن عزيز غنى بر او رحمت آورد و از خوان گسترده اش او را نصيب دهد. چنان كه در هواى بركشيده شدن از خوان فقر و ضعف و زبونى دست در دامان محبوب مى آويزد.

هريك از موجودات حسب ظرفيت وجودى و مشيت و اراده خداوندى مظهر صفتى از اوصاف و حامل خصلتى از مجموعه خصايل هستند. چنان كه هر يك از آنها و از جمله حيوانات و نباتات سهمى از وفادارى، حلم، صبر، سخا، شجاعت، غضب، غيرت و امثال اينها را دريافت كرده اند و حتى برخى دربارز ساختن صفتى خاص

بر ديگران پيشى گرفته اند.

عالم اكبر، آينه جامع جميع اين صفات و خصال در موجودات است. چنان كه »جلال« در غرش دريا و طوفان خود را مى نماياند و جمال جامه گلبرگ گلها و لطافت شبنم را به تن مى كند.

انسان استعداد و قوه جلب و جذب و اظهار اينهمه را دارد از همين رو خطاب »عالم اصغر« مخصوص اوست. اين استعداد و رجحان در جلب و اظهار صفات جمالى و جلالى او را »اشرف« موجودات ساخته و حاكم بر آنها چنان كه با تسخير زمين و موجودات از آنها بهره مى برد.

هر يك از انسان ها نيز حامل سهمى از اين مجموعه از صفاتند چنان كه گاه صفتى و خصلتى بارزتر از ساير موضوعات در برخى اشخاص ظاهر مى شود.

لطافت طبع شاعران و خشونت جباران طاغى هر يك نحوى از ظهور اين صفات است كه گاه به افراط و گاه به تفريط ظاهر مى شود و صحنه حيات را براى بسيارى از آفريده هاى خدا تنگ مى سازد و سبب ساز بحرانهايى بزرگ مى شود. همين افراط و تفريط، همين بى تعادلى، همين ناتوانى در »مديريت بر خود« موجب مى شود تا افراد صلاحيت تصاحب مناصب را از دست بدهند.

»مديريت بر خود مقدمه مديريت بر غير خود« است. اين مديريت ضرورتاً در گروه شناسايى »خود« است. »شناسايى خود«، شناسايى انسان و تمام قوا و توانائيهايش است. شناسايى همه آنچه كه مى تواند او را از عالى ترين مراتب به دانى ترين شرايط نزول دهد و بالاخره شناسايى مجارى دست يابى به »حقايق« و مصادر و منابع آن. از اين روست كه خداوند »مردانى« را به عنوان »خليفه« و »مدير« معرفى نموده كه صاحب عالى ترين درجه از توانايى براى »مديريت برخودند.«

شناسايى حقيقى خود ناگزير

به شناسايى »خالق« هستى مى انجامد، شايد از همين روست كه آمده است:

من عرف نفسه فقد عرف ربه13

هر كه خود را شناخت خدايش را مى شناسد.

اين شناسايى منجر به »خضوع«، »خشوع« و سلب حيثيت از خود مى شود. انسانى كه به تمامى از خود تهى شده و از حق پر مى شود.

»انسان كامل« به تمامى از »خود« تهى شده و از حق پر شده است.

»عزالدين نسفى« صاحب كتاب »الانسان الكامل« در معرفى اين انسان و جايگاه او در هستى بيانى لطيف دارد كه ذكر آن خالى از لطف نيست:

»بدان كه شريعت، گفتار انبياست و طريقت، كردار انبياست و حقيقت، ديد انبياست سالك بايد كه اول از علم شرعيت آنچه ملابد است، بياموزد و ياد گيرد و آن گاه از عمل طريقت، آنچه بالا و بد است به جاى آورد تا از انوار حقيقت به قدر سعى و كوشش وى روى نمايد«...

»هر كه قبول مى كند آنچه پيغمبر وى گفته است، از اهل شريعت است و هر كه به جاى مى آورد آنچه پيغمبر وى كرده است، از اهل طريقت است و هر كه مى بيند آنچه پيغمبر وى ديده است از اهل حقيقت است«...

آن طايفه كه هر سه دارند كاملان اند و ايشان اند كه پيشواى خلايق اند و آن طايفه كه هيچ ندارند از اين سه، ناقصان اند و ايشان اند كه از بهايم اند.

»انسان كامل آن است كه او را چهار چيز به كمال باشد: اقوال نيك و افعال نيك و اخلاق نيك و معارف. هر كه اين چهار چيز را به كمال رسانيد، به كمال خود رسيد«... و »اين انسان كامل هميشه در عالم باشد و زيادت از يكى نباشد. از جهت آن كه تمامت

موجودات هم چون يك شخص است و انسان كامل »دل« آن شخص است و موجودات، بى دل نتوانند بود. پس انسان كامل در عالم، زيادت از يكى نباشد. در عالم، دانايان بسيار باشند اما آن كه »دل« عالم است يكى بيش نبود. ديگران در مراتب باشند، هر يك در مرتبه اى. چون آن يگانه عالم از اين عالم درگذرد، يكى ديگر به مرتبه وى رسد و به جاى وى نشيند تا عالم بى دل نباشد«...14

آدميان زبده و خلاصه كائنات اند و ميوه درخت موجودات اند و انسان كامل زبده و خلاصه موجودات آدميان است. موجودات جمله به يك بار در تحت نظر انسان كامل اند، هم به صورت و هم به معنى.

چون انسان كامل خداى را بشناخت، بعد از شناخت خداى، هيچ طاعتى بهتر از آن ندانست كه راحت به خلق رساند و هيچ راحتى بهتر از آن نديد كه با مردم چيزى گويد و چيزى كند كه مردم چون آن بشنوند و به آن كار كنند، دنيا را به آسانى بگذرانند و از بلاها و فتنه هاى اين عالمى ايمن باشند و در آخرت رستگار شوند و هر كه چنين كند، وارث انبياست.

»انسان كامل هيچ طاعتى بهتر از آن نديد كه عالم را راست كند و راستى در ميان خلق پيدا كند و عادات و رسوم بد از ميان خلق بردارد و قاعده و قانون نيك در ميان مردم بنهد و مردم را به خداى خواند و از عظمت و بزرگوارى و يگانگى خداى، مردم را خبر دهد...« و »مردم را محب و مشفق يك ديگر گرداند تا آزار به يك ديگر نرسانند و راحت از يك ديگر دريغ ندارند ومعاون يك ديگر شوندو بفرمايد تا مردم

امان يك ديگر بدهند هم به زبان و هم به دست. و چون امان دادن يك ديگر بر خود واجب ديدند، به معنى با يك ديگر عهد بستند.

بايد كه اين عهد را هرگز نشكنند و هر كه بشكند ايمان ندارد.

من لاعهد له لا ايمان له. المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده«...15

اين بديهى است كه خداوند از روى »لطف« و »حكمت« و از باب »عدالت«، نورى فراروى انسانها بتابد، بابى بر آنها بگشايد، طريقى بدانها بنمايد و با قرار دادن »مصداقى عينى و خارجى« به عنوان اسوه امكان در امان ماندن بشر از ضلالت و سير در مراتب كمالى را پيدا كند. از همين جا موضوع »سؤال و جواب« و »عذاب و پاداش«، مطلوب عقل و مؤيد آن واقع مى شود. ورنه بى آن همه مقدمه و تمهيد موضوع »معاد« و »سؤال و جواب«، مهمل مى ماند در حالى كه »اهمال« و »ظلم« از ساحت قدس حضرت رب العالمين دور است.

پى نوشتها:

1 . بحارالانوار، ج 68 ص 239.

2 . زيارت جامعة كبيره.

3 . حضرت نبى اكرم (ص)، بحارالانوار، ج 37،ص 168 (اين روايت نزد شيعه و اهل سنت متواتر است).

4 . زيارت حضرت صاحب الامر، مفاتيح الجنان، ص 680.

5 . بحارالانوار، ج22، ص326.

6 . سوره مسد، آيه 1.

7 . سوره نجم، آيه 9.

8 . من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 357، بحارالانوار، ج 75، ص 270.

9 . سوره طلاق، آيه 4.

10. سوره مائده، آيه 55.

11. سوره انبياء، آيه 73.

12. تفسير البرهان، ج 3، ص 66.

13. بحارالانوار، ج61، ص91.

14. الانسان الكامل، صفحات 5، 6، 7، 8.

15. همان.

ذكر نام امام زمان(ع)

على صدرايى خويى

ملا احمد نراقى و پدرش ملا مهدى نراقى را از متفكران بزرگ شيعه در سده دوازدهم

و سيزدهم هجرى مى شمارند.

براى پاسداشت خدمات علمى اين دو دانشمند فرزانه، كنگره اى در اوايل خرداد ماه 1381ش. در شهرهاى قم، كاشان و نراق برگزار گرديد. از آثار پر بركت اين كنگره انتشار تعدادى از آثار علمى اين بزرگان بود كه از جمله آنها كتاب ارزشمند مسايل و رسايل ملا احمد نراقى است.

در اين كتاب سؤالهايى كه از محضر نراقى، پرسيده شده و او به آنها پاسخ داده، توسط شاگرد نراقى جمع آورى شده است.

اين كتاب در سه جلد منتشر شده، كه دو جلد اول مشتمل بر سؤال و جوابهاى فقهى و جلد سوم شامل سؤال و جوابهاى اعتقادى و متفرقه است.

در اين جلد مسايل مهمى كه در آن عصر مورد توجه مسلمانان و شيعيان بوده از نراقى سؤال شد و او با توجه به احاطه قابل توجهى كه در علوم اسلامى داشته، جوابهاى دقيق، علمى و روشنگرانه به سؤالات طرح شده داده است.

از جمله اين سؤالات دو سؤال درباره امام زمان(ع) است. در اين دو سؤال درباره جواز يا حرمت ذكر نام امام زمان(ع) در عصر غيبت و هم چنين افضليت امام زمان(ع) بر ديگر ائمه(ع)، از نراقى پرسش شده، و نراقى با استناد به آيات و روايات، به اين سؤالات پاسخ داده است.

در اينجا يكى از اين دو سؤال مذكور را، كه امروزه نيز مورد توجه و سؤال مؤمنان و شيعيان است، از كتاب مسايل و رسايل، استخراج و بدون هيچ گونه تصرفى تقديم ارباب معرفت مى داريم.

ناگفته پيداست كه ما در اين باره مديون مصحح محترم كتاب مسايل و رسايل هستيم كه زحمت طاقت فرساى قرائت نسخه هاى كتاب و تصحيح و استخراج مصادر را به عهده گرفته، و

زمينه انتشار اين كتاب گرانسنگ را فراهم آورده اند.

شايان ذكر است كه مسئله اول؛ يعنى جواز يا حرمت ذكر نام امام زمان(ع) از جمله مسايلى است كه پيوسته مورد بحث بين دانشمندان شيعه بوده است. در اين باره عالم فرزانه محمد باقر بن محمد حسينى استرآبادى معروف به ميرداماد (متوفا به 1040ق.)، كتاب شرعة التسميه1 را نگاشت و در آن حرمت ذكر نام امام زمان(ع) را در زمان غيبت اثبات نمود. پس از آن محدث جليل شيخ محمدبن حسن عاملى مشهور به شيخ حر عاملى (متوفا به (1104ق.) كتاب كشف التعميه فى جواز التسميه2 را تأليف، و در آن جواز ياد كردن نام مبارك آن حضرت را، اثبات نموده است.

نراقى در اين جواب، ابتدا احاديث وارد شده در موضوع را ذكر نموده و پس از بررسى آنها نتيجه مى گيرد كه مضمون و دلالت اين اخبار حرام بودن ذكر نام آن حضرت را دارند و عنوان مى كند كه علماى بزرگ شيعه مانند شيخ صدوق و مرحوم كلينى و فيض كاشانى نيز همين نظر را داشته اند. با هم متن سؤال و جواب نراقى را در اين زمينه مى خوانيم:

سؤال: در بعضى از كتب شيعه مذكور است كه در زمان غيبت حضرت صاحب الامر(ع) نام مبارك يا كنيه آن جناب را بردن خوب نيست، و نهى وارد شده، سبب چيست؟

جواب: بلى، در اين خصوص احاديث معتبره به حد استفاضه، بلكه به نزديك تواتر معنوى وارد شده، و ما در اينجا چند حديث را ذكر و بعد از آن حقيقت حال را بيان مى كنيم.

اول: روايت داود بن قاسم جعفرى است كه در كتاب كافى مروى است از حضرت امام على نقى (ع) كه

فرمود:

الخلف من بعدى الحسن ابنى، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولم جعلنى اللَّه فداك؟ لأنّكم لاترون شخصه، ولا يحلّ لكم ذكره باسمه، فقلت له: فكيف نذكره؟ فقال قولوا الحجّة من آل محمد، صلى اللَّه عليه وآله.

جانشين پس از من پسرم حسن است. چه [اوصافى] پس شما با جانشين جانشينم چگونه خواهيد بود؟

پرسيدم: چطور، به فدايتان شوم؟ فرمودند: چون او را نخواهيد ديد و مجاز به بردن نام او نيستيد. پرسيدم: پس چگونه از ايشان ياد كرده و نام ببريم؟ فرمودند: بگوييد حجت آل محمد(ص)].3

دوم: صحيحه ابن رئاب از حضرت امام صادق(ع) مرويه در كافى، و در كتاب كمال الدين كه فرمودند:

صاحب هذا الأمر لايسمّيه باسمه إلاّ كافر.

[نام صاحب اين امر را تنها كافر بر زبان مى راند].

سوم: مؤثقه ريّان بن صلت از حضرت امام رضا(ع) مرويه در كافى نيز:

يقول و سئل عن القائم: فقال لايرى جسمه ولا يسمّى اسمه.

[از او درباره قائم پرسيده شد. فرمود: جسمش ديده نمى شود و نامش برده نمى شود].

چهارم: صحيحه عبداللَّه بن جعفر حميرى مرويه در كافى نيز، و حديث طويل آن است، و در آن سؤال شده است از حضرت امام حسن عسكرى(ع) كه مطالبى دارم از كه سؤال كنم؟ فرمود: عمرى و پسر او كه اين دو ثقه و امينند. پس راوى مى گويد كه سؤال كردم از شيخ بزرگوار جليل عمرى وكيل حضرت صاحب الامر(ع) كه:

أنت رأيت الخلف من بعد ابى محمد، عليه السلام؟ فقال: إى واللَّه و رقبته مثل ذا، و أومأبيده، فقلت له: فبقيت مسألة واحدة، فقال لى: هات. قلت: والإسم؟ قال: محرّم عليكم أن تسألوا عن ذلك، ولا أقول هذا من عندى، فليس لى أن أحلّل ولا أحرّم، ولكنّه عنه، عليه السلام.

فإنّ الأمر عند السّلطان أنّ أبا محمّد مضى ولم يخلف ولداً - الى أن قال: - و إذا وقع الإسم وقع الطلب، فاتّقوا اللَّه وأمسكوا عن ذلك.

[آيا جانشين ابومحمد عليه السلام را ديده اى؟ گفت: آرى به خدا و گردنش چنين بود و با دست اشاره كرد. به او گفتم: يك مسأله ديگر هم باقى مانده است. گفت: بپرس. گفتم: نام ايشان؟ گفت: بر شما حرام است كه از آن بپرسيد و اين را از جانب خودم نمى گويم، چرا كه در شأن من حلال و حرام كردن امور نيست و اين مطلب از خود ايشان است. امر چنين بر سلطان مشتبه شده كه امام عسكرى(ع) بدون فرزند از دنيا رفته است... وقتى كه اسم معلوم شود طلب به دنبالش مى آيد پس تقواى الهى پيشه كرده و از آن چشم پوشى كنيد].

پنجم: روايتى كه شيخ صدوق به سند متصل در كتاب كمال الدين و تمام النعمة از عبداللَّه بن أبى يعفور روايت نموده كه مى گويد: از حضرت صادق(ع) سؤال كردم:

فقلت: يا سيّدى و من المهدى من ولدك؟ فقال: الخامس من ولد السابع، يغيب عنكم شخصه، ولا يحلّ لكم تسميته.

[گفتم: سرورم؛ مهدى كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين از هفتمين [امام] كه از شما غايب مى شود و بردن نام او براى شما جايز نيست].

و در باب ديگر اين كتاب اين حديث را روايت كرده و به جاى »عنكم« و »لكم« »عنهم« و »لهم« فرموده است.

ششم: روايتى كه صدوق در كتاب غيبت و به سند متصل از حضرت امام محمد باقر(ع) روايت كرده كه فرمود:

سأل عمر أميرالمؤمنين (ع) عن المهدى فقال: يابن أبى طالب أخبرنى عن المهدى ما اسمه؟ قال، عليه السلام: »أمّا اسمه

فلا، لأنّ حبيبى و خليلى عهد إلىّ أن لا أحدّث باسمه حتّى يبعثه اللَّه عزّوجلّ...«.

[عمر از اميرالمؤمنين(ع) درباره حضرت مهدى چنين پرسيد: اى فرزند ابوطالب به من بگو كه نام مهدى چيست؟ حضرت هم پاسخ فرمودند: اسمش را نه [نمى گويم] چرا كه حبيب و دوستم [رسول اللَّه] با من عهد كرد كه تا پيش از ظهورش نام او را فاش نسازم].

هفتم: توقيع رفيعى است كه به محمد بن عثمان عمرى رسيده، و در كتاب غيبت شيخ و كمال الدين صدوق مروى است:

قال: خرج توقيع بخطّ أعرفه: من سمّانى فى مجمع النّاس باسمى فعليه لعنة اللَّه.

[گفت: توقيعى با خطى آشنا برايم صادر شد كه هر كس در جمع مردم4 مرا به نام بخواند، لعنت خدا بر او باد].

هشتم: توقيعى ديگر است كه در دو كتاب مذكور منقول است از على بن عاصم كوفى:

يقول: خرج فى توقيعات صاحب الزمان: ملعون ملعون من سمّانى فى محفل من النّاس.

[مى گويد از جمله توقيعات صاحب الزمان(ع) چنين است: ملعون است ملعون هر كه نام مرا در جمع مردم ببرد].

نهم: روايت طويلى است كه صدوق در كتاب كمال الدين به سند متصل از حضرت جواد روايت كرده است كه حضرت اميرالمؤمنين و امام حسن(ع) و سلمان فارسى در مسجد بودند كه خضر داخل شد و سخنانى چند مذكور كرد، و همه ائمه را شمرد تا به امام حسن عسكرى رسيد، پس فرمود:

و أشهد على رجل من ولد الحسن لايكنّى ولا يسمّى حتّى يظهر أمره، فيملأها عدلاً كما ملئت جوراً، والسّلام عليك يا أميرالمؤمنين و رحمةاللَّه و بركاته، ثمّ قام فمضى.

[شهادت به مردى از فرزندان امام حسن [عسكرى] مى دهم كه به كنيه و نام خوانده نمى شود تا اين كه

امرش ظاهر شود و [به دنبال آن]، [زمين را] همانگونه كه آكنده از جور شده مملو از عدالتش كند و سلام بر تو اى امير مؤمنان و رحمت و بركات او. سپس برخاست و رفت].

و همين روايت را صاحب كافى به سند صحيح از حضرت جواد(ع) روايت كرده است.

دهم: روايتى است كه در كتاب كمال الدين به سند متصل از عبدالعظيم حسنى منقول است كه گفت: به خدمت امام على نقى (ع) رسيدم.

قال: فلمّا بصر بى قال: مرحباً بك يا أباالقاسم - الى أن قال: - و من بعدى الحسن ابنى، فكيف للنّاس من بعده؟ قال: فقلت: و كيف ذلك يا مولاى؟ قال: لأنّه لايرى شخصه ولا يحلّ ذكره باسمه حتّى يخرج فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً الحديث.

[وقتى به من نگاه كرد فرمود: مرحبا بر تو اى ابوالقاسم... پس از من فرزندم حسن [امام] است و مردم پس از او چه خواهند كشيد؟ پرسيدم: چطور مولاى من؟ فرمود: چرا كه او ديده نمى شود و بردن نامش مجاز نيست تا زمانى كه قيام كند و زمين را آكنده از قسط و عدالت كند.]

يازدهم: روايتى است كه در كتاب كمال الدين به سند متصل از عبدالعظيم حسنى نقل كرده كه به خدمت امام محمد تقى(ع) رسيدم و عرض كردم:

إنّى لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمّد الذى يملاء الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً، فقال: يا أباالقاسم ما منّا إلاّ و هو قائم بأمر اللَّه عزّوجلّ و هاد الى دينه، ولكنّ القائم الّذى يطهّر اللَّه به الأرض هو الّذى تخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه، و يحرم عليهم تسميته، و هو سمىّ رسول اللَّه،

صلى اللَّه عليه و آله، الحديث.

[اميدوارم شما همان قائم اهل بيت باشيد كه زمين را آكنده از قسط و عدالت مى كند همان گونه از ظلم و جور پرگشته بود. حضرت فرمودند: اى ابوالقاسم! هر كدام از ما قائم به امر خدا و هدايت كننده به سوى دين اوست ليكن قائمى كه خداوند به وسيله او زمين را پاك و مطهر مى سازد كسى است كه پنهان از چشم مردم به دنيا مى آيد و از ديدگان آنها مخفى است. نام بردن از او بر مردم حرام است در حالى كه او همنام رسول اللَّه(ص) مى باشد].

دوازدهم: روايت احمد بن زياد كه در كتاب كمال الدين است از حضرت موسى(ع) و در آخر آن در وصف حجّت مى فرمايد:

الّذى يخفى على النّاس ولادته ولا يحلّ لهم تسميته حتّى يظهره اللَّه عزّوجلّ. الحديث.

[كسى كه ولادتش از مردم مخفى است و نام بردن از او تا پيش از ظهورش مجاز نيست].

سيزدهم: روايت صفوان بن مهران مرويّه در كمال الدين از حضرت صادق(ع) مى گويد:

قيل له يابن رسول اللَّه من المهدى من ولدك؟ قال: الخامس من ولدالسابع، يغيب عنكم شخصه ولا يحلّ لكم تسميته.

[به ايشان عرض شد كه يابن رسول اللَّه مهدى كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين [امام] از نسل هفتمين [امام] از ديدگانتان نهان مى شود و مجاز به بردن نامش نيستيد].

چهاردهم: روايت أبى خالد كابلى از حضرت امام محمد باقر(ع) مرويه در بحارالانوار:

قال: دخلت على محمد بن علىّ الباقر، عليه السلام، فقلت: جعلت فداك، قد وصف لى ابوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته فى بعض الطرق لأخذت بيده. قال: فتريد ما ذا؟ قلت: أريد أن تسمّيه لى حتّى أعرفه باسمه. فقال: سألتنى يا أبا خالد عن سؤال مجهد، ولقد سألتنى عن أمر

لو كنت محدّثاً به أحداً لحدّثتك.

[خدمت حضرت امام محمدباقر(ع) شرفياب شدم و عرض كردم: فدايتان گردم. پدرتان صاحب اين امر را با صفتى براى من توصيف كردند كه اگر او را در راهى ببينم دستش را مى گيرم [او را به خوبى خواهم شناخت]. حضرت فرمودند: حالا چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم كه براى من نام ايشان بگوييد تا ايشان را به نام هم بشناسم. فرمودند: ابا خالد سؤال سختى مطرح كردى و سؤالى كردى كه اگر جوابش را به احدى جز تو داده بودم به تو هم مى گفتم].

پانزدهم: روايت حميرى مرويه در بحارالانوار، و در آخر آن اين است:

قلت للعمرى: هل رأيت صاحبى؟ قال: نعم، وله عنق مثل ذا. و أشار بيديه جميعاً إلى عنقه، قال: قلت: فالإسم؟ قال: ايّاك أن تبحث عن هذا، فانّ عند القوم أنّ هذا النسل قد انقطع.

[به عثمان بن سعيد عمرى گفتم: آيا مولا و صاحبم را ديده اى؟ گفت: آرى چنين گردنى داشت و كاملاً با دستهايش به گردنش اشاره كرد. گفتم: اسم ايشان؟ گفت: هرگز به دنبال [فهم] آن نباش؛ چرا كه [مشهور] نزد اين جمعيت چنين است كه اين نسل [امام حسن عسكرى(ع)] قطع شده است].

شانزدهم: در كتاب بحارالأنوار مروى است كه شخصى عرض كرد به عثمان بن سعيد:

هل رأيت صاحب الأمر؟ قال: نعم - إلى أن قال: - قلت فالإسم؟ قال: نهيتم عن هذا.

[آيا صاحب الامر(ع) را ديده اى؟ گفت: آرى... گفتم: اسمشان چيست؟ گفت: از [دانستن] آن نهى شده ايد].

و مخفى نماند كه همه اين احاديث متفقند در منع تسميه آن حضرت فى الجمله، و اگر چه در دلالت بعضى از اين احاديث بر عموم منع خدشه مى توان كرد، چون

حديث اول و چهارم و پنجم و سيزدهم، چه آنها به عنوان خطاب مشافهه وارد شده اند، و منع و حرمت را نسبت به مخاطبين مى رسانند، اما نسبت به همه اشخاص حتى موجودين در زمان غيبت محل خدشه مى شود؛ زيرا كه مى تواند شد كه تسميه در آن زمان به جهت تقيه وخوف طلب حضرت يا وكلاى او حرام باشد، و در ازمنه ديگر نباشد، يا در زمان سابق بر زمان تولد حضرت به جهت خوف انتشار و شهرت و بقاى آن انتشار تا زمان حضرت ممنوع باشد، وليكن بعد نباشد.

و مانند حديث هفتم و هشتم كه تخصيص دارند به منع از تسميه در محافل و مجامع، اما در خلوات را دلالت ندارند، وليكن اكثر آنها دال بر عموم منع اند نسبت به همه اشخاص در همه ازمنه حتى زمان غيبت كبرى، بعضى به اطلاق، چون دوم و سوم و يازدهم و پنجم به طريق ديگر روايت آن، و بعضى به تصريح، چون نهم و دهم و دوازدهم.

و اختصاص بعضى به مشافهين و بعضى به جامع موجب تقييد و تخصيص آنها نمى شود، چه حمل مطلق بر مقيد و عام برخاص در صورت تنافى است نه توافق. و هم چنين تعليل حرمت سؤال در روايت چهارم به اين كه »إذا وقع الإسم وقع الطلب« اصلاً دلالت بر اختصاص ساير اخبار هم به اين صورت ندارد، چه مى تواند شد كه يكى از علل حرمت بر اهل آن زمان خوف طلب باشد، و چون آن قريب به فهم راوى بود حضرت همان علت را بيان فرموده باشند، يا چون در علل شرعيه اطّراد شرط نيست، چنانچه خمر به علت اسكار قليل و كثير

آن حرام است، پس مى شود وجود سبب در بعضى افراد علت حرمت طبيعت شود.

پس مقتضاى مجموع اين احاديث حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، خواه در زمان حضور و خواه در زمان غيبت صغرا و كبرا.

و مؤيد اين مطلب است آن كه متتبع كتب احاديث مى بيند كه زياده از هزار حديث است كه در حق صاحب الامر وارد شده كه اكثر آن در كتاب كمال الدين است، و در كتاب كافى و تهذيب و من لايحضره الفقيه و غيرها، چه در باب احوال ائمه، و چه در ادعيه، و چه در زيارات در هيچ يك از آنها مگر يكى يا دو كه نوشته مى شود تصريح به اسم سامى آن جناب نشده، و از روات و علما احدى زبان به آن نگشوده است.

پس ظاهر حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، چنان كه مذهب صدوق، قدس سره، است و به آن تصريح كرده است در »باب ما روى عن سيدةالنساء من حديث صحيفه« از كتاب كمال الدين، و در آنجا از جابر بن عبداللَّه روايت كرده است كه:

به خدمت حضرت سيدة النساء، سلام اللَّه عليها، رسيده به جهت تهنيت تولد امام حسين، عليه السلام، ديدم صحيفه درخشنده اى در دست مبارك او است، عرض كردم: اين صحيفه چيست؟ فرمود: در آن اسماء ائمه از ولد من است، عرض كردم. بنماى به من ببينم. فرمود: يا جابر اگر نهى نشده بود مى نمودم، وليكن مأذونى از ظاهر آن باطن او را ملاحظه كنى، جابر مى گويد: پس خواندم آن را، پس در آن بود أبو القاسم محمد بن عبداللَّه المصطفى امّه آمنة بنت وهب، و هم چنين هر يك از ائمه را نام برده - الى أن قال: -

ابوالقاسم محمد بن الحسن، هو الحجّة القائم أمّه جارية اسمها نرجس. تا اينجا كه فرمود: ابوالقاسم محمد بن حسن همان حجت قائم است كه مادرش كنيزى نرجس نام مى باشد].

بعد از نقل اين حديث صدوق مى گويد:

قال مصنّف هذا الكتاب: جاء الحديث هكذا بتسمية القائم، عليه السلام، و الّذى أذهب اليه ما روى فى النهى عن تسميته.

مصنف اين كتاب گويد: درباره نام بردن از قائم عليه السلام چنين حديث صادر شده و [رأى ما هم] بدان سمتى متمايل است كه روايات در باب نهى از نام بردن ايشان نقل شده است.

و ظاهر اين است كه مذهب كلينى و شيخ طوسى نيز همين است، چه صاحب كافى احاديث منع از تسميه را بلا ذكر معارض روايت كرده، و او و شيخ در كتاب صيام در باب ادعيه هر روز و شب ماه رمضان در كافى و تهذيب دعايى از براى شب قدر نقل مى كند به اين نوع كه:

يقول بعد تحميداللَّه تعالى والصلاة على النبىّ وآله: أللّهمّ كن لوليّك فلان بن فلان فى هذه السّاعة و فى كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و ناصراً و دليلاً و قائداً و عوناً [و عيناً] حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلاً.

[پس از حمد خداوند متعال و صلوات بر پيامبر و خاندانشان مى گويد: »خداوندا براى وليت فلانى فرزند فلانى در اين لحظه و تمام لحظات. سرپرست و نگهبان و ياور و راهنما و رهبر و پشتيبان و [ديده بينا] باش تا آن زمان كه او را در زمين ساكن گردانى از روى اطاعت (در حالى كه او را ساكن زمين كنى كه اهل زمين مطيعش باشند) و او را براى مدتى طولانى در

آن بهره مند فرما«].

و در كتاب كافى روايتى به سند متصل از كرام از حضرت صادق(ع) به اين نحو روايت نموده:

ثمّ كشف حجاباً من الحجب فإذا خلفه محمد و اثنى عشر وصيّاً له، أخذ بيد فلان القائم من بينهم. الحديث.

[سپس يكى از پرده ها را كنار زد (خود پرده كنار رفت) و جانشينش محمد و دوازدهمين وصيش [نمايان شد] و در پس آن بود. دست فلانى كه در ميان ايشان ايستاده بود را گرفت تا انتهاى حديث].

و صاحب وافى نيز تصريح به عدم جواز كرده، چه در كتاب حجت وافى بعد از آنكه حديثى روايت كرده و در آخر آن اين است:

والخازن لعلمى الحسن، و يكمل ذلك بابنه (م ح م د) رحمة للعالمين.

[و خزانه علم من حسن است و آن (امامت) با فرزندش م ح م د كه مايه رحمت براى جهانيان است كامل مى شود].

گفته است:

و انّما كتب اسم الصاحب بالحروف مفردة لعدم جواز التنطّق باسمه و كنيته.

[همانا اسم حضرت صاحب با حروف جدا از هم نوشته مى شود به جهت عدم جواز براى سخن گفتن به نام و كنيه ايشان].

و هم چنين فاضل محدث ملا محمد باقر مجلسى، قدس سره، در كتاب بحارالانوار بعد از ذكر بعضى از اخبار نهى از تسميه و تحديد به اين كه »حتى يظهره اللَّه« مى فرمايد:

هذه التحديدات مصرّحة فى نفى من خصّ ذلك بزمان الغيبة الصغرى تعويلاً على بعض العلل المستنبطة و الاستفادات الوهميّة. انتهى.

[اين تهديدها (حدگذاريها) صراحت در نفى كسانى دارد كه اين موضوع (نهى از نام بردن از آن حضرت) را براساس بعضى علتهاى استنباط شده (توسط خود شخص) و برداشتهاى وهمى مختص به زبان غيبت صغرا دانسته اند].

بلكه محتمل است كه مذهب اكثر علما بلكه

همه ايشان اين باشد، بلى ديدم كه شخصى اين مطلب را از بعضى از اجلّه علماى معاصرين، طاب ثراه، سؤال نموده، او در جواب فرموده كه:

اخبار در منع تسميه آن جناب بسيار است، و ليكن آنچه از ساير اخبار مستفاد مى شود اين است كه اين از راه تقيّه است در زمانهاى اوايل تولد آن جناب و ازمنه متقاربه آن از زمانهاى غيبت، چون هميشه فراعنه از اعداء آل محمد(ص) در اطفاء نور الهى مى كوشيدند، و در بعضى اخبار تصريح شده به تحريم ذكر اسم به اين كه در نزد سلطان چنين محقق شده كه امام حسن عسكرى(ع) از دنيا رفت و اولادى از او باقى نماند، پس هرگاه اسم او را ببريد او در طلب خواهد بود و الحاصل وجه منع ظاهراً همين است، و اما در امثال اين زمان ظاهراً منعى از براى آن نمى دانم، و اگر ظاهراً تصريح به اسم نشود و اكتفاء به لفظ حجت بشود احوط خواهد بود. انتهى كلامه، رفع مقامه.

و مخفى نماند كه آنچه را فرموده كه از ساير اخبار مستفاد مى شود آن است كه از راه تقيه است اشاره است به حديث چهارم، و دانستى كه آن دلالت بر اطلاق را نمى كند، و تخصيص مطلقات را نمى دهد، بلكه چاره مصرّحات نمى كند، و مانع منحصر در تقيه بر آن حضرت نيست، بلكه تقيه بر شيعيان نيز مانع است، و هم چنين استهزاء و سخريه به ايشان هم چنان كه بعضى از اعداء آل محمد و ملاعين ايشان در قصيده اى كه در استهزاء بر شيعه گفته مى گويد:

ما آن للسرداب أن يلد الذى

سمّيتموه بزعمكم انساناً

تبّاً لكم و على عقولكم العفا

ثلّثتم العنقاء والغيلانا

[گاه آن نشده

كه سرداب آنكه را به زعم خويش انسان مى پنداريد بزايد. واى بر شما و عقلهاى بى خاصيتتان كه عنقا و غيلان را سه تا كرديد].

و ملعون از حضرت خضر و الياس فراموش كرده كه خود آن ملاعين به وجود ايشان قائلند.

و مانع كلى از تسميه آن جناب بغض و عداوت اعداء است نسبت به او، چه اين سبب سوء ادب ايشان مى شود، و به اين علت تصريح فرموده حضرت امام جعفر صادق(ع) در منع ذكر على و فاطمه چنانچه در كتاب كافى به سند متصل از عنبسه منقول است از ابى عبداللَّه(ع) كه فرمود:

ايّاكم و ذكر علىّ و فاطمه، فانّ النّاس ليس شيى ء أبغض إليهم من ذكر علىّ و فاطمه.

[از على و فاطمه ياد نكنيد چرا كه نزد مردم مبغوض تر از ياد على و فاطمه نيست].

[...] بلى چيزى كه موهم جواز ذكر اسم آن جناب مى شود دو حديث است كه در آن تصريح به اسم سامى او شده:

يكى، حديث صحيفه كه گذشت،

دوم، حديثى كه در كتاب كمال الدين از مفضّل بن عمر از حضرت صادق(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

يا مفضّل! الإمام من بعدى ابنى موسى من خلفه... المأمون المنتظر محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى.

[اى مفضل! امام پس از من فرزندم موسى است و پس از او... امنيت يافته (مأمون) و انتظار كشيده شده (منتظر) محمدبن حسن بن على بن موسى است].

و اما حديث صحيفه، پس معلوم نيست تصريح به آن از جانب بندگان باشد كه اهل تكليفند، چه آن صحيفه از آسمان آمده بود و از جانب خدا تسميه واقع شده، و كسى نمى گويد: از براى خدا ت

ماهنامه موعود

شماره 46

پى نوشتها :

1 . الذريعه الى تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج14، ص178.

2 . همان، ج18، ص23.

3 . ترجمه روايات متن كلاً از واحد پژوهش موعود است.

4 . منظور از لفظ »ناس« در روايات، گاهى عامه مردم و گاهى اهل سنت است.

بازسازي معبد و آيين قرباني

استفان سايزر

ترجمه : ف.شفيعي

عقيده به بازسازى معبد يهودى در مركز ستيزه هاى مرتبط با ادعاى حق حاكميت يهود بر اورشليم و بسط و توسعه مرزهاى اسراييل تا مناطق تحت تسلط فلسطينيان قرار داشته و كاملاً مبتنى بر اجراى دقيق گفته هاى كتاب پيدايش (15:18) مى باشد.

اين موضوع مربوط به حق تسلط ماست. او كه معبد شريف را تحت كنترل دارد، اورشليم را نيز كنترل مى كند. و او كه اورشليم را تحت كنترل دارد بر سرزمين اسراييل هم ناظر است.1

با مقايسه ساده حلقه هاى متحدالمركز، مى بينيم كه سرزمين اسراييل نمايش دهنده حلقه بيرونى است. اورشليم حلقه ميانى و معبد حلقه مركزى مى باشد. اين سه حلقه مشمول برنامه زمانبندى توسعه اسراييل مى باشند كه حلقه خارجى آن در سال 1948 مطالبه شد، حلقه ميانى در سال 1967 و هم اكنون حلقه داخلى در معرض شديدترين تهديدات قرار دارد.

اهميت معبد براى يهوديان و مسيحيان صهيونيست

طى 19 قرن پيش تا كنون يهوديان مذهبى روزى سه بار اين دعا را مى كنند كه »آيا اينگونه رخ مى دهد كه معبد با سرعت هر چه بيشتر در زمان ما ساخته شود«. رونالد پرايس ادعا مى كند تورات »ملت يهود را ملزم به بازسازى معبد مى كند تا در هر زمان كه امكان آن فراهم شد به وظيفه خود عمل كنند.«2

در سال 1989 مجله تايم از يافته هاى يك سنجش گزارش داد كه نشان مى داد 18 درصد اسراييليان

فكر مى كنند بيست سال بعد زمان ساخت معبد است.3 نظرسنجى عمومى مشابه ديگرى نيز در سال 1996 با سؤال از حق حاكميت بر معبد سليمان و بازسازى آن در اسراييل صورت گرفت. اين نظرسنجى نشان داد، 58 درصد اسراييليان در آن زمان از سازمان وفادار معبد و از بازسازى آن حمايت مى كرده اند. ظاهراً اين وسيعترين نمايش حمايت از يك سازمان در اسراييل بر سر موضوع بوده است. بالاترين درصد حمايت كنندگان جوانان اسراييلى هستند. يك جست وجوى ساده اينترنتى كلمه Temple Mount، بيش از 360/000 صفحه نمايش مى دهد. با اضافه كردن كلمه Christian مى بينيد كه هنوز 55/000 صفحه اطلاعات وجود دارد.4

از ميان مسيحيان معاصرى كه درباره بازسازى معبد سليمان مطلب نوشته اند مى توان به توماس آيس5، راندال پرايس6، گرنت جفرى7، هال ليندسى8، تيم لاهاى9 و ديوهانت10 اشاره كرد. جمع فروش كتب چاپ شده آنها از 70 ميليون نسخه در بيش از 50 زبان تجاوز مى كند. بنابراين، عقايد و نظريات اين افراد تأثيرگذار بوده و نمى توان آنها را مطالب حاشيه اى و مبهم دانست. اين مطالب از سوى بعضى از بزرگترين كالجهاى الهيات و مؤسسات مربوط به تبليغات مذهبى به علاوه نسبت وسيعى از مسيحيان انجيلى و بنيادگراى سراسر جهان نوشته شده اند. گريس هال سل تخمين مى زند 10 درصد آمريكاييها از اين جنبش حمايت مى كنند. مسيحيان و يهوديان صهيونيست، بر اين انديشه كه قبةالصخره مسلمانان بايد نابود شود، معبد سوم يهود ساخته گردد، روحانيون تقديس شوند و عمل قربانى دوباره پايه ريزى شود با هم متحد شده اند. به عقيده آنان تمام اين اعمال رخ دادن پيشگوييهاى كتاب مقدس و آمدن مسيح موعود را تضمين مى كند.

اساس انجيلى بازسازى معبد

انديشه اهميت بازسازى معبد بر

اين فرضيه مبتنى است كه پيشگوييهاى صريح كتاب عهد عتيق در مورد معبد هنوز تكميل نشده اند و براساس برخى مأخذ كتاب عهد جديد، در صورتيكه با عقايد آينده گرايى تفسير شوند وجود معبد يهودى درست پيش از بازگشت مسيح است.

معبد براى قربانى كردن

بازسازى معبد بدون برپايى همزمان آيين قربانى دوران موسى(ع) بى معناست. به عنوان مثال والورد براساس تعبير خود از سخنان دانيال نبى چنين ادعا مى كند:

با قضاوت براساس كتب مقدس، عمل قربانى دقيقاً همان كارى است كه يهوديان انجام خواهند داد. جلوگيرى از انجام اين عمل غير ممكن است. انجام ندادن عملى كه در سال 70 ميلادى سنت بوده نه تفسيرى مستدل از متن كتب مقدس دارد و نه علت بازگشت عيسى(ع) است.11

زمان بازسازى

بازسازى معبد در سال 1967 با گرفتن شهر قديمى اورشليم آغاز شد. هال ليندسى با اطمينان مى گويد: »همين حالا كه در حال مطالعه هستيد تداركات ساخت معبد سوم در حال فراهم شدن است.«

محل معابد گذشته

يكى از مسائل حل نشده افراد علاقه مند به بازسازى معبد، تعيين محل آن است. سه تئورى در اين باره از سوى تاريخ دانان و باستان شناسان ارائه شده. تئورى C توسط فادر بلارمينو بگاتى13، محقق وابسته به فرقه فرانسيس مقدس ارائه گرديد كه براساس يافته هاى باستان شناسى اوليه است. او استدلال مى كند معبد در گوشه جنوبى منطقه، نزديك محلى كه در حال حاضر مسجدالاقصى در آن مستقر است واقع بوده.

آنها، براساس مرورى بر عملياتهاى انجام شده با اشعه فرو سرخ (مادون قرمز) بر روى معبد، ادعا مى كنند ممكن است ساختار زيرزمينى، وجود طاقها را در اين منطقه در جنوب قبةالصخره نمايان سازد. اگر روميان معبد خود را روى معبد ويران شده يهوديان

ساخته باشند كه معمولاً سنتشان اينگونه بود، اين مكان، محل واقعى معبد مى باشد.

تئورى پذيرفته شده ديگر (A) توسط آشركافمن14، فيزيكدانى در دانشگاه عبرانى ارائه شده. كاوشهاى وى براساس حسابهاى رساله ميشنا15 بخشى از تلمود (مجموعه قوانين شرعى و عرفى يهود) و محاسبات زواياى مسير ديد ميان كوه زيتون، محلى كه گوساله سرخ ظاهراً قربانى شده بود و حياط شرقى معبد، جايى كه محراب بزرگ قرار داشت، مى باشد.

كافمن براساس اين محاسبات معتقد است معبد درشمال غربى منطقه، حدود 330 فوت دور از قبةالصخره واقع بوده.

عمومى ترين تئورى (B) كه از حمايت باستان شناسان سنتى و عوام برخوردار است اين مى باشد كه معبد در محل قبةالصخره واقع بوده و براساس شواهد فيزيكى باقى مانده، معابد اول و دوم هر دو زير قبةالصخره قرار داشته اند.

تئورى كافمن به طور فزاينده از سوى مسيحيان صهيونيست مورد توجه واقع شده.

چگونگى ساخت معبد

چيم ريچمن سخنگوى مؤسسه معبد مى گويد برنامه ها و نقشه هاى معبد سوم چندين سال است وجود دارند. ساختمانهاى ديگر مربوط به معبد در حال برنامه ريزى و ساخت هستند. براى مثال خاخام اشلومو گرون16 بر ساخت نسخه عينى ساختمان حياط بزرگ شادرين جديد17، در مجاور معبد شريف نظارت كرده است.

آموزش روحانيون

براساس رسوم خاخامى، با وجود اينكه سوابق خانواده معبد در سال 70 ميلادى با پراكنده شدن يهوديان ناپديد شد، اعضاى قوم لوى18، يكى از 12 قوم اسراييل اجازه تغيير نام فاميل خود را نداشتند. استفاده از آزمايشات مدرن DNA براى تأييد صحت افراد مناسب آموزش صورت گرفته اند. خاخام ناچمن كهين19، مدير كنيسه نو اسراييل، به همراه مؤسسه تفاسير تلمود از اطلاعات نرم افزارى تمام افراد نامزد روحانيت در معبد نگهدارى مى كند. ديگر سازمانهاى متعصب در اسراييل

به آموزش آنان كمك مى كنند.

پرورش گوساله سرخ

مشكل روبروى روحانيون آينده معبد اين است كه چگونه در انجام تشريفات مذهبى، براى شروع خدمت در معبد آينده به خلوص برسند. بر مبناى رساله چهارم كتاب مقدس، خاكستر يك گوساله سرخ پاك و بى عيب بايد با آب تركيب شده و بر روحانيون و وسايل معبد پاشيده شود. با نابودى معبد در سال 70 ميلادى، خاكسترهاى مورد استفاده در مراسم مفقود شد و به همين دليل از آن زمان به بعد يهوديان پراكنده، تا ابد ناپاك شدند. جستجو براى يافتن خاكسترهاى آخرين گوساله سرخ ناموفق بود. با اين وجود در سال 1998، كلايدلات، گله دارى در مى سى سى پى، مؤسسه استقرار مجدد سرزمين كنعان اسراييل را با هدف پرورش چهارپايان اهلى مناسب قربانى در معبد تشكيل داد.

مدت اندكى پس از اين، لات صاحب يك گوساله سرخ شد كه تمام شرايط رساله چهارم، فصل 19 را دارا بود. از آن زمان، گوساله هاى سرخ در حال پرورشند و براى فرستادن آنها به اسراييل از سوى مقامات اسراييلى موافقت صورت گرفته است.

گنجينه معبد

سفارتخانه بين المللى مسيحى و ميليونها كليسا، براى سرمايه گذارى بر روى بنياد معبد اورشليم (20(JTF كه توسط استنلى گلدفوت21 و چندين رهبر مسيحى انجيلى پايه ريزى شده همكارى مى كنند. ترى رايزن هاور، رياست و گلدفوت، مديريت بين الملل سازمان را برعهده دارند. براساس روزنامه اسراييلى داور22 گلدفوت مسؤول بمب گذارى در هتل كينگ ديويد در اورشليم در 22 جولاى 1946 بود كه در آن حادثه 100 سرباز انگليسى و مقامات عالى رتبه كشته شدند. ظاهراً گلدفوت در جمع كردن پول تا سالى 100 ميليون دلار براى JFT، از طريق شبكه هاى تلويزيونى مسيحى در آمريكا و ايستگاههاى راديويى و كليساهاى

انجيلى صاحب نفوذ بوده است.

مخالفت با مسلمانان

حمايت از سازمانهاى يهودى در ميان مسيحيان صهيونيست با دشمنى آنها با مسلمانان گره خورده است. به عنوان نمونه اين اظهاريه در سومين كنگره بين المللى مسيحيان صهيونيست در سال 1996 به تصويب رسيد:

ادعاى اسلامى، در قبال اورشليم با دربر داشتن ادعاى انحصارى بر معبد شريف، با مفاد تاريخى و انجيلى شهر و مناطق مقدس آن در تناقض است و اين ادعا بيشتر از سرچشمه اى سياسى - مذهبى برخوردار است تا ريشه هاى قرآنى يا مسلمانان صدر اسلام.

ليندسى نيز به طور مشابه در سال 1994 پيشگويى كرد:

دو مذهب يهود و اسلام، در واكنشهاى جهانى و خدايى در تضادند. اسلام هيچگاه اورشليم را به عنوان پايتخت جدا نشدنى كشور اسراييل نخواهد پذيرفت و اسراييل هيچگاه تسليم نخواهد شد. اين است بحران حل نشدنى و رام نشدنى كه نتيجه آن به اوج رسيدن تاريخ جهان خواهد بود.

تمام نمايشات پيشگويى در اين مكان است. ما مى بينيم كه ملل اسلامى در دشمنى با اسراييل با هم متحد مى شوند. اين ستيزه هيچ ارتباطى با مرزها و سرزمينها ندارد ارتباط آن با موجوديت اسراييل و مطالبه اورشليم است.

نتيجه

نشان داده شد كه عقيده مسيحى و حمايت آن از ساخت دوباره معبد يهود به طور كلى از آخرت شناسى ظهور عيسى(ع) قبل از هزار سال و به طور خاص به برترى جديد ميان اسراييل و كليسا و تفاسير انجام شده فراتر از تحت اللفظى و آينده گرايانه برخاسته. براساس پيشگوييهاى ظاهراً رخ نداده كتاب عهد جديد و كتاب عهد قديم، مسيحيان صهيونيست عقيده دارند معبد سوم در محل قبةالصخره يا نزديك آن در اورشليم ساخته خواهد شد. آنها همچنين اطمينان دارند مقام روحانى

يهود بار ديگر مراسم قربانى و پيشكش را از سر مى گيرد. به علاوه آنان معتقدند معبدى كه - تازه مى خواهد ساخته شود مورد تجاوز و هتك حرمت ضد مسيح قرار مى گيرد و معبدى چهارم جايگزين آن مى شود.

نمايان شد علت خدشه وارد شدن به اين اعتقادات و تفاسير كه بر مبناى آن عمل مى كنند، درماندگى آنان در درك و فهم تفسير و عمل و طريقه قربانى عيسى(ع) است.

حمايت مسيحى از ساخت معبد يهود به صورت اجتناب ناپذيرى به ادعاهاى سياسى سلطه جويانه انحصارى يهود بر معبد، اورشليم و بيشتر خاورميانه ارتباط دارد. مسيحيان صهيونيست چه از عمد و يا غير آن در دائمى كردن شكلى از آپارتايد به علاوه فعاليتهاى تطهير نژادى فلسطينيان در مناطق اشغال شده همدست هستند. صهيونيزم، تعصبات مذهبى را جاودانه ساخت و موجب تحريك خشونتهاى نژادى شد. مسيحيان صهيونيست كه با عقيده به سرنوشت جنگ قريب الوقوع آخرالزمانى تغذيه مى شوند و بى صبرانه مشتاق آرمگدون هستند.

پى نوشتها :

1 . ييرزاييل ميدا Yisreal Meida

.JewishPlans to Rebuild the Temple ?Time for a Temple .Randall Price. 2

.(6 October 1989) Time ?Time for a NewTemple .Ostling .Richard N. 3

4 . استفاده از Google-Com در تاريخ اول جولاى 2001.

.Ready toRebuild ,Randall Price Thomas Ice. 5

.Randall Price. 6

.Appointmentwith Desting ,Armageddon ,Grant Jeffery. 7

.Planet ,Lindsey. 8

?Are we living in the EndTimes ,Tim Lattaye. 9

.The cup of Trembling.Jerusalem in Bible Prophecy ,10.Dave Hunt

.?11.John Walvoord Will Israel Build a Templein Jerusalem

.Planet P.156 ,12.Lindsey

.13.Father Bellarmino Bagatti

.14.Asher Kaufmann

.15.Mishna Tractate

.16.Rabbi Shlomo Goren

17. بالاترين بارگاه يهوديان قديم در معبد دوم.

.18.Levi

.19.Rabbi Nachman Kahane

.20.Jerusalem Temple Foundation

.21.Stanley Goldfoot

.22.Davar

تاريخ پس از ظهور-1

شهيد سيدمحمد صدر

مترجم: حسن سجادى پور

مقدمه

شايد جالب باشد كه پژوهنده اى بخواهد با پرداختن به

مسائل فرا طبيعى تاريخ آينده بشريت را در سطورى چند بنگارد.امّا در نظر بسيارى از مردم، اين تاريخ، چيزى فراتر از نقل مجموعه اى از پيش بينيهاى بى پايه و اساس نيست. و چه چيزى بدتر از اين كه پيش بينيهاى آن شخص، دروغ از آب درآيد و سستى انديشه هايش بر ملا گردد.

در اين صورت شايد بهتر باشد كه آن پژوهنده از چنين تاريخ نگارى اى صرف نظر نمايد و زنجيره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد كه مى تواند از وقايع آينده پرده بردارد و يا به عالم غيب نظر افكند.

از سويى ديگر اين امكان نيز وجود دارد كه يأس و نااميدى از فراچنگ آمدن وقايع آينده را از فكر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جديّت قدم برداشت. اين در حالى است كه مى دانيم اين تلاش اگر چه در حقيقت روايت گر وقايعى است كه تا به حال اتفاق نيفتاده و تنها »آينده« است كه مى تواند آن را آشكار سازد و عيان نمايد ولى هرگز مدعى شناخت عالم غيب نمى باشد؛ هم چنان كه پيش بينى صرفى كه پايه و اساسى هم ندارد، نيست.

براى توضيح بيشتر اين ديدگاه، آن را از جهات متعدد بررسى مى كنيم:

الف) اهميت موضوع؛

ب) روش استدلال؛

ج) مشكلات موجود در اين مبحث؛

د) راههاى خارج شدن از اين مشكلات؛

ه’) ترتيب بخشها و فصلهاى اين كتاب.

الف) اهميت موضوع

اين موضوع (تاريخ آينده جهان)، اهميت خود را وامدار اهميت بحث درباره امام مهدى(ع) است؛ زيرا اين تاريخ (تاريخ آينده جهان) يكى از شاخه هاى مباحث مهدويت است.

اساس شكل گيرى انديشه مهدويت در نزد معتقدان به آن، چنين است كه امام مهدى(ع) يگانه مصلح عالم در روزگاران آينده است و هموست كه بساط ظلم

را برمى چيند و طومار تاريكى را در هم مى پيچد و نور و سرور را به اهل زمين ارزانى مى دارد. در نتيجه سزاوار است كه هر فردى براى شناخت رفتارها و اقدامات اين مصلح بزرگ در »روز موعود« و نيز روش ها و سياستهايش در تدبير و رهبرى قيام جهانى، مشتاقانه قدم بردارد.

اينجا دهها پرسش در برابر ما و هر كسى كه با زندگى پيچيده و مدرن عصر جديد مواجه است، قد علم مى كند.

آيا امام مهدى(ع) همين تشكيلات و سازماندهى را با همه قلمروهاى متفاوتش خواهد پذيرفت يا آنكه او براى جهان، چهره اى ديگر را ترسيم خواهد نمود و از نو عالمى ديگر خواهد ساخت؟

هرگاه اين بررسيها بتواند، برخى از گره هاى بحث را بگشايد و به تعدادى از اين پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خويش رسيده ايم.

در اين صورت، سخن از »تاريخ پس از ظهور«، يعنى: 1- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(ع) و اين نيز يعنى پرداختن به نتايج نهايى كه انديشه مهدويت، عهده دار تحقق بخشيدن به آنهاست؛ 2- شرح و توصيف زندگى انسان نمونه و آرمانى در آينده نيكى كه در انتظار اوست.

ايمان و باور ويژه به نظريه مهدويت - هم چون اعتقاد شيعه به غيبت طولانى براى مهدى موعود(ع) - پيش شرط مطالعه و پژوهش در اين تاريخ نيست؛ زيرا مى توان تصور كرد كه امام(ع) به وظايف خود پس از ظهور عمل كنند، چه پيش از آن غايب بوده باشند و چه نباشند.1 از اين روست كه ثمرات اين بحث، شامل همه مسلمانانى مى شود كه به انديشه مهدويت - به شكل عام - ايمان دارند؛ بلكه حتى نسبت به غير مسلمانانى كه

منتظر منجى جهانى اند، تأثير قابل ملاحظه اى دارد.

از زاويه اى ديگر، اهميت اين بحث در آن جا آشكار مى شود كه ما تلاش كنيم هر آنچه را كه در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده يا مى شود از افسانه ها و خرافات پاكسازى شود، هم چنين كوشش نماييم كه تنها به مطالبى كه با دليل به اثبات رسيده، اكتفا و سخنان بى پايه و اساس را ردّ كنيم.

همچنين ثمره اين بحث در موضوع ارتباط محكم بين روز موعود و اهداف بزرگى كه عالم و آدم براى آنها آفريد شده است آشكار مى گردد؛ همان اهدافى كه كاروان انبيا، اوليا، شهدا و همه مصلحان در طول تاريخ، موظف به حركت در آن مسير هستند.

پس از اين، روشن خواهد شد كه روز ظهور، يك امر تصادفى و غير منتظره و يا يك تقدير كور و بدون برنامه قبلى نيست بلكه نتيجه طبيعى اراده پروردگار در برنامه كلى خويش است كه در مقدمه چينى آن، انبيا مشاركت كرده و به خاطر آن، اديان الهى را تبليغ نموده و در راهش فداكارى و جانفشانى كرده اند.

ثمره ديگر اين بحث آن است كه شخص مى تواند پس از آگاهى از اين تاريخ، در مورد ويژگيهاى امام مهدى(ع) و اقداماتش در هنگام ظهور به اندازه كافى بينديشد و دريابد كه آيا آن كسى كه ادعاى مهدويت دارد، همان مهدى موعود و رهبر قيام جهانى است و يا مردى دروغگو و باطل انديش است.

چون ممكن است كسى در طول زندگى يا در مطالعات تاريخى اش، با ادعّاهاى متعدد مهدويت روبرو شود؛ دراين صورت اگر اين شخص از كسانى باشد كه انديشه مهدويت را به طور كلى و

اجمالى قبول دارد و نه دقيق و جزء به جزء، در ابتداى امر درمى ماند كه آن ادّعا را راست بداند و يا دروغ بپندارد درنتيجه نخواهد دانست كه آيا او همان مهدى منتظر است يا خير.

اگر چه انديشه اسلامى از طريق برهان كلامى، مى تواند اين مشكل را حلّ كند ولى ما مى توانيم با چشم پوشى از اين شيوه، اين مشكل را از راه استدلال تاريخى حلّ كنيم. اين امر با تلاش براى تطبيق ويژگيهايى كه از نظر تاريخى براى امام(ع) ثابت شده بر هر شخصى كه ادعاى مهدويت دارد، امكان پذير است. در نتيجه اگر آن ويژگيها بر آن فرد تطبيق كرد، او همان مهدى موعود است.

حقيقتاً جاى تأسف است كه كسى مهدى موعود واقعى باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند يا آن كه كسى به دروغ ادّعاى آن را بكند امّا ديگران نتوانند دروغگو بودنش رادريابند، و به دليل پيروى از او به بيراهه كشيده شوند.

در نتيجه بايد هر فردى، معيار و محكى عقيدتى و ملاك و ميزانى تاريخى داشته باشد كه بتواند به وسيله آن حق را از باطل تشخيص دهد. اسلام هر دو معيار عقيدتى و تاريخى را در اختيار ما قرار داده است امّا آنچه كه محلّ بحث ماست، همان معيار و ميزان تاريخى است.

اينها برخى از ثمرات اين بحث است كه به دليل اهميت بالاى آن، شايستگى دارد كه به عنوان شاخه اى از معارف اسلامى و رشته اى از رشته هاى علوم انسانى مطرح گردد.

ب) روش استدلال

روش استدلال در اين مباحث، تابعى است از نتايجى كه مى خواهيم به آنها برسيم. ما بايد آن نتايج و نيز محل احتياج به آنها را بشناسيم تا آن كه استدلالهايى مناسب با

آن نتايج را سامان دهيم.

ذيلاً تقسيمات سه گانه اى را براى آن نتايج مى آوريم:

1. تقسيم از نظر جهت گيرى انديشه مهدويت؛ يعنى مشخص كردن مصلح منتظر در نظر فرد. اين جهت گيريها داراى سه عرصه اصلى است:

1-1. آن مصلح منتظرى كه غيرمسلمانان (مسيحيان، يهوديان، هندوان و...) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ويژگيهايش، بدان معتقدند.

2-1. آن مصلح منتظرى كه همه مسلمانان باورش دارند. او مردى است كه لقبش، مهدى است؛ در زمان خويش به دنيا خواهد آمد و زمين را از قسط و عدل مى آكند پس از آنكه از ستم و بيداد پر شده باشد.

3-1. آن مصلح منتظرى كه اماميه چشم به راه اويند؛ او امام محمدبن الحسن بن على(ع) است كه ظهور خواهد كرد و زمين را از قسط و عدل لبريز مى نمايد پس از آنكه از ستم و جور آكنده شده باشد.

اين عرصه هاى سه گانه در جوهر خويش، يكى هستند و اشاره به مفهوم واحدى دارند كه در برنامه كلى الهى مندرج است؛ اديان گذشته به آن بشارت داده اند و اسلام آن را تأييد كرده است.

البته اختلاف آنها ناشى از شرايط خاصى است كه نوعى ارتباط با تربيت فكرى بشر دارد.

در هرحال، سزاست كه در استدلال بر وقايع آينده از اصول مشترك و مسلّم در بين عرصه هاى سه گانه بهره ببريم تا آنكه سخن ما براى آنها تا حد امكان، صحيح و قابل قبول باشد.

البته تا حد زيادى، شناخت اصول مشتركى كه بيانگر مفهوم كلى مهدويت باشد، مشكل مى باشد و اين به دليل عدم توافق بر امور مشتركى است كه بتوان بحث را از آنجا آغاز كرد.

با اين حساب، بحث از جزئيات حوادث روز

موعود و اقداماتى كه پيشواى منتظر به آن دست خواهد زد، نشدنى است و در نهايت آنچه به طور اجمال مى توان شناخت و برآن توافق كرد، همان پياده كردن عدالت برزمين است.

آرى، اگر فقط به ديدگاه يهود و نصارى و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده كنيم، مى توان از برخى اصول مشترك و مورد توافق آغاز كرد و به بعضى جزئيات وقايع روز موعود نيز رسيد؛ مانند آنكه: در احاديث اسلامى آمده است كه در آن روز، مسيح(ع) فرود مى آيد.

اما از رهگذر عرصه هاى دوم و سوم مى توان به جزئيات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترك بسيارى دست يافت. در اين استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آيات قرآن كريم كه وعده روزى را داده اند كه اسلام عدالت محور، پياده خواهد شد و نيز رواياتى كه مورد پذيرش اماميه و غيراماميه است. (البته درباره آن رواياتى كه مختص هر فرقه است، پس از اين سخن خواهيم گفت).

خوب است يادآورى كنيم كه اخبار اماميه، بسيار بيشتر از روايات غير اماميه، به نقل حوادث تاريخى پس از ظهور پرداخته است. به ويژه آنجا كه از امام مهدى(ع) و ياران و اقدامات آن حضرت ياد مى كنند. گرچه در اخبار غيراماميه هم در مورد مسيح(ع)، دجال و علائم قيامت فراوان سخن رفته است.

2. تقسيم از لحاظ مقدار حوادثى كه به دنبال دستيابى به آن و اثبات تاريخى اش هستيم. اگر ما در پى اطلاع يافتن از كليات و نيز جزئيات تاريخ پس از ظهور و ذكر وقايع آن و سخنان افراد آن دوره باشيم، بايد گفت اين خواسته اى است غيرممكن كه فراراهش بن بست قرار دارد؛ زيرا در

رواياتى كه در مورد تاريخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاى وسيعى وجود دارد.

البته پرداختن به آن جزئيات، نه اهميتى و نه مصلحتى براى اين زمان (كه زمان پيش از ظهور است) دارد و تنها آينده است كه ظرف تحقق آن مى باشد و خداوند بر ايجاد آن تواناست.

در نتيجه تحقق هر كدام از ثمرات بحث از تاريخ پس از ظهور، منوط به امثال اين جزئيات نيست بلكه صرفاً در مورد آنها، شناخت انديشه هاى عمومى و وقايع مهم در آن دوره كه در روايات آمده، به صورتى كه امكان اثبات تاريخى اش باشد، كفايت مى كند.

از اين رو نمى توان از پژوهشگر تاريخ پس از ظهور، انتظار داشته باشيم، بيش از اين وارد جزئيات شود؛ زيرا او به مقتضاى نوع كار و منابعى كه در دسترس دارد، تنها مى تواند به انديشه هاى عمومى و وقايع مهم بپردازد.

ج) تقسيم از جهت آنچه كه ما از لحاظ اثبات تاريخى به دنبال آن هستيم. گاهى ما در پى حصول اطمينان از وجود حادثه مشخصى هستيم و گاهى نيز به روايات معمولى براى اثبات وجود آن حادثه معين بسنده مى كنيم.

بدين جهت، براى ما دو موضع وجود دارد:

موضع اول: هنگامى است كه بخواهيم از وجود حادثه معينى كه زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمينان حاصل كنيم. در اين صورت مى توانيم به منابع زير اعتماد نماييم:

1. قرآن كريم كه ظاهر برخى آيات آن به روشنى بر ويژگيهاى عدالت اسلامى و خيراتى كه در صورت پياده شدن احكام اسلامى به بشريت مى رسد، دلالت مى كند.

2. روايات متعددى كه همه يك حادثه معيّن را نقل مى كنند به طورى كه يكى بر ديگرى قرينه مى باشد و

آن را تصديق مى كند به طورى كه در مجموع، موجب اثبات تاريخى در هر زمينه معمولى از زمينه هاى تاريخ مى باشد.

3. اخبارى كه شيعه و سنّى روايت كرده اند به شرط آنكه بر نقل يك حادثه معيّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد اين روايات كم باشد؛ چون همين تعداد كم هم در اثبات آن حادثه معيّن، كافى است.

شرايط روايت و راويان در هر مذهبى، ويژه همان مذهب است، و همين امر باعث اختلاف در نقل روايت مى شود؛ در نتيجه هنگامى كه آنها برنقل مضمون يك روايت واحد، توافق نمايند، تا حدّ بسيار زيادى از خطا واشتباه دور خواهيم ماند.

4. خبرى كه قواعد و اصول اسلامى آن را تأييد مى كند و در نتيجه براى اثبات تاريخى كافى مى باشد. مانند اخبارى كه مى گويد امام مهدى(ع) اسلام رإ؛7 2همان طور كه پيامبر(ص) آورده، پياده خواهد نمود. در نتيجه، اين روايت و امثال آن، مطابق نظر اسلامى است كه آموزه هايش تا نهايت دنيا، برقرار و مستمّر مى باشد.

5. اصول كلّى اسلامى كه بر اساس آنها در علومى هم چون: كلام، فقه و ... استدلال مى شود.

حال اگر اين قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن مى توان به نتايجى رسيد. مانند: »قاعده اى كه صدور حكم قضايى را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله - در صورت موجود بودن آنها - جايز مى داند« كه بر اين اساس، رواياتى كه مى گويد: امام مهدى(ع) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت مى كند، ردّ مى شود. هم چنان كه توضيح اين مطلب پس از اين خواهد آمد.

در نتيجه هرگاه منابع فوق، به همراه نتايجش گرد هم آيند، طرح كلى ما درباره تاريخ پس از ظهور كامل مى گردد؛ زيرا بدين وسيله

خواهيم توانست هر آنچه را كه در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات كنيم.

نهايتاً بخشى از جزئيات حوادث روز موعود باقى مى ماند كه در موضع دوم اثبات مى شود؛ زيرا منابع پيش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نيستند.

موضع دوم: هنگامى است كه بخواهيم براى اثبات يك مسأله تاريخى به طور معمول به خبر واحد بسنده كنيم. اين همان راهى است كه براى فهم شمارى از جزئيات به آن نيازمنديم؛2 گرچه ارزش اين اثبات؛ بيشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.

براين مبنا خواهيم توانست، برخى منابع را بپذيريم و برخى ديگر را ردّ كنيم.

امّا منابعى كه آنها را مى پذيريم:

1. خبر واحدى كه قرينه هاى اندكى آن را تأييد مى كند؛ قراين حاليه، يا وجود دو روايت با يك مضمون، يا وجود دو سند براى يك روايت كه يكى از آن دو قرينه اى است بر درستى ديگرى.

2. خبر واحدى كه به عنوان اثبات كننده حكمى شرعى، معمولاً در فقه پذيرفته مى شود و آن خبرى است كه از طريق عده اى از راويان مورد وثوق، به نخستين راوى مى رسد. در نتيجه مى توان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتى كافى به حساب آورد، حتى اگر قرينه اى هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.

و اما منابعى كه آنها را نمى پذيريم:

1. خبرى كه اصول كلى اسلامى، آن را ردّ مى كند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غير واحد؛ خواه برگرفته از قرآن كريم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غير آن دو.

2. خبرى كه برايش معارضى يافت شود و اين هنگامى است كه ما دو خبر داشته باشيم كه يك واقعه را به دو صورت

متفاوت و يا متضاد نقل كرده باشند.

در اين گونه موارد اگر يكى از دو خبر معارض، بر ديگرى رجحان داشته باشد (مانند آنكه مستفيض باشد يا با اصول كلى اسلام يا شواهد ديگر موافق باشد) آن را مى پذيريم و ديگرى را رها مى كنيم و اگر در هيچ يك از دو خبر معارض، رجحانى نباشد، هر دو خبر از ارزش اثبات گرى تاريخى ساقط مى شوند.3

3. منبعى كه نه تأييد مى شود و نه ردّ؛ مانند خبرى كه راويانش مورد وثوق نيستند و محتواى آن نيز ارتباطى مستقيم با اصول كلى اسلام ندارد تا بر درستى يا نادرستى آن گواهى داد. در نتيجه، چنين منبعى صلاحيت اثبات تاريخى راندارد.

با رد اين منابع سه گانه، مى توان ملاحظه نمود كه روايات بيان كننده وقايع روز موعود، از هرگونه دست برد، توهم و يا افسانه پردازى كه ممكن است به آنها راه بيابد، پالايش شده است. بدين ترتيب، منابع مورد اتكاى ما در كمال وضوح و روشنى خواهد بود و مى توان از آنها براى عرضه تفكر مهدويت در جهان استفاده كرد.

ج) مشكلات موجود در اين مبحث

اين مشكلات از جمله اقتضائات مبحث تاريخ پس از ظهور است. البته در اين جا بايد آن مشكلاتى را كه به طور كلى به تاريخ غيبت برمى گردد4 و نيز آن مشكلاتى كه به طور خاص به روايات وارد شده درباره امام مهدى(ع) برمى گردد،5 استثنا كنيم؛ زيرا در جاى خود به آنها پرداخته ايم.

در اينجا فقط به طرح مشكلاتى كه مختص به تاريخ پس از ظهور است، بسنده مى كنيم. در مقام مقايسه مى توان گفت كه اين مشكلات، گاه در عنوان با آن مشكلات ديگر، يكى است ولى از لحاظ ساختار و ارزش

متفاوت مى باشد.

اين مشكلات را مى توان چنين فهرست نمود:

مشكل اول: نمادين و رمزى بودن روايات نقل شده درباره حوادث آينده در بسيارى از موارد به ويژه در رواياتى كه به شخص امام مربوط مى شود؛ مانند اين روايت: »هنگامى كه [امام مهدى(ع)] پرچمش را حركت مى دهد، شرق و غرب عالم براى او روشن مى شود« يا اين روايت كه: »[امام مهدى(ع)] دستش را بر سر مردم مى نهد و عقول آنها را كامل مى نمايد« و يا اين حديث كه »پرچمش از پنبه و كتان نيست بلكه برگى از برگهاى [درختان] بهشتى است« و تعابيرى از اين قبيل.

مراد اين روايات، حقايق نابى است كه الفاظ آن در معانى متعارف خود، به كار نرفته است.6

مشكل دوم: كلّى گويى عمدى در روايات و سكوت درباره برخى از سخنان و كارهايى كه پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طورى كه معلوم است گوينده معصوم(ع) عمداً برخى حقايق درباره محتواى سخنان امام مهدى(ع) را در ابتداى ظهورش در مسجدالحرام نياورده است و يا خاموشى روايات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد كوفه؛ و هم چنين سكوت آنها در مورد بسيارى از مواعظ آن امام و نيز روشهاى آزمايش يارانش. بلكه تنها فرموده اند: »من درباره آنچه او [امام مهدى(ع)] به مردم مى گويد، داناترم.«

اما اين كه امام مهدى(ع) به مردم چه مى گويند راهى به دانستنش نيست. مانند اين روايت است، رواياتى كه درباره ياران امام مهدى(ع) وارد شده است. معصوم(ع) مى فرمايد: »...و من نام آنها و پدرانشان را مى دانم...«.

اما حتى نام يك نفرشان را هم نمى برد.

مشكل سوم: وجود رخنه و فضاهاى خالى در روايات و عدم رعايت زنجيره حوادث.

اين اشكال اگر

چه ويژه تاريخ پس از ظهور نيست ولى در اين تاريخ، نمود و حضور بيشترى دارد. در نتيجه، رعايت زنجيره زمانى شمارى از حوادث، تقريباً ناممكن است. همچنان كه بسيارى از اقدامات مهمى كه پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طوركلى مسكوت مانده است. قابل ملاحظه اينكه به هر مقدار كه از آغاز ظهور دور مى شويم، وقايع نقل شده در اخبار، كم تر مى شود و رخنه و گسست بين روايات افزون مى گردد؛ علاوه بر آنكه بيان رمزى و كلّى گويى نيز زياد مى شود.

در نتيجه مشكلاتى كه بيان شد، ملاحظه مى كنيم حوادثى كه كمى قبل و بعد از ظهور رخ مى دهد، در حجم فراوانى از روايات به ما رسيده است؛ اما در دوره زمانى پس از آن، غير از حوادث پراكنده و سخنان متفرقى كه ترتيب هم ندارند، حديثى نقل نشده است.

هر چه از زمان ظهور دورتر مى شويم و مثلاً به واقعه رحلت يا شهادت امام(ع) و يا به جانشين پس از ايشان مى رسيم، روايات بسيار بسيار كم تر مى شوند.

پيامبر و ائمه(ع) به چند سبب اين مشكلات سه گانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدى(ع) باقى گذارده اند. مهم ترين آنها عبارت است از:

وجود گسست و فاصله فكرى و فرهنگى بسيار عميق، بين دوره صدور اين روايات و دوره زمانى كه اين روايات درباره آن سخن گفته اند.

اين بدان جهت است كه رشد و تعميق انديشه اسلامى در خلال قرنهاى طولانى كه بين اين دو دوره قرار دارد و هم چنين رشد و تكامل بيشتر آن به دست امام مهدى(ع)، چيزى است كه فهم و درك مسائل زمان ظهور رابرا ى مردمى كه در عصر پيامبر و ائمه(ع) مى زيسته اند

ناممكن مى ساخته است.

و از اين رو طبق قاعده اى كه مى گويد: »با مردم به اندازه عقلشان سخن گو« مصلحت آن بوده كه معصومين(ع) به طور كلى از اين مسائل با صراحت سخن نگويند.

مشكل چهارم: اين مشكل آنجا پيش مى آيد كه بخواهيم براساس مذهب خود، روايات را در مسير خاصّى كه مى خواهيم پيش ببريم.

سخن درباره اين مشكل - به حسب اينكه روايات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع اماميه - به دو بخش تقسيم مى شود:

بخش اول: روايات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند: صحاح ستّه و غير آن. اين روايات نيز كه دربردارنده پيش بينى حوادث آينده است به چهار دسته، تقسيم مى شود:

1. آن دسته از روايات كه قلمرو وسيعى دارند و جهت گيريهاى مهم فكرى را نشان مى دهند؛ همچون بيان فتنه و جنگهايى كه در طول اين تاريخ واقع مى شود و موضعى كه هر مسلمانى بايد در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ويژگيها و كارهايش و نيز سخن درباره عيسى بن مريم (ع) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهايش با دجّال و نيز با يأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّى كه در پشت آن زندانى شده بودند و هم چنين مضامينى از اين دست كه حجم فراوانى از روايات در مورد حوادث آينده را دربرمى گيرد. البته بخشى از اين روايات به تاريخ غيبت كبرى برمى گردد و ارتباطى با روز موعود ندارد ولى آن مواردى كه به تاريخ پس از ظهور برمى گردد مانند: فرود آمدن مسيح و...، بزودى درباره اش بحث خواهيم كرد.

2. رواياتى كه اصل وجود امام مهدى(ع) را ثابت مى كنند و اين كه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه

بيان نام و ويژگيهاى ظاهرى ايشان و اين كه زمين را از عدل و داد آكنده خواهد ساخت. مجموعه اين روايات، بسيار بيشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدى(ع) را به طور قطع ثابت مى كنند. با اين وصف، اين روايات در بحث تاريخ پس از ظهور، تنها اندكى براى ما سودمندند.

3. اخبارى كه به توضيح نتايج اجراى كامل دين اسلام و ثمرات فراوانى كه از عدالت حقيقى حاصل مى شود، مى پردازند؛ مانند رواياتى كه بر فراوانى ثروت در آن دوره دلالت مى كنند و يا رواياتى بدين مضمون كه: »انسان در آن زمان به دنبال كسى مى گردد كه زكاتش را به او بدهد ولى كسى را پيدا نمى كند.« و يا اين كه »در آن زمان كوهى از طلا از رود فرات سر برمى آورد (آشكار مى شود) « در صورتى كه آن را به وسعت كشت و كار و فراوانى خيرات تفسير كنيم.

اين دسته از روايات در منابع اهل سنت، پيوسته به نام مهدى(ع) و مسأله ظهور ايشان نيست ولى عقلاً و برهاناً امكان تحقق محتوا و مضمون اين روايات، جز در دوره پس از ظهور و

پى نوشتها :

1 . اين صرفاً يك فرض است وگرنه هم چنان كه در تاريخ غيبت كبرى (ص501 به بعد) گفته و استدلال آورده ايم، غيبت طولانى امام(ع)، در تكامل رهبرى ايشان و تعميق اقدامات عادلانه اش در روز موعود، مؤثر است.

2 . اثباتى كه در تاريخ پس از ظهور بدان نيازمنديم با اثباتى كه در تاريخ غيبت كبرى بنا نهاده ايم (ص208) فرق دارد. زيرا اثباتى كه در تاريخ غيبت كبرى مدنظر مى باشد براساس رد هرگونه خبر واحد شكل گرفته كه آن را »سخت گيرى سندى« نام

نهاده ايم زيرا در آنجا به امثال خبر واحد نياز نداريم اما در اينجا (بحث تاريخ پس از ظهور) سخت بدان نيازمنديم زيرا شمارى از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براى حفظ زنجيره كلى حوادث به آن نياز داريم و اين تفاوت، نتايج ملموسى را به دنبال خواهد داشت كه بعد از اين مى آيد.

3 . ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى؛ ص28 به بعد و ص46 به بعد.

4 . تاريخ الغيبة الصغرى؛ ص24 به بعد.

5 . همان؛ ص42 به بعد.

6 . همان؛ ص212 به بعد.

مسيح يهودى و فرجام جهان-6

رضا هلال

فصل سوم: احياى مذهبى و مسيحيت صهيونيستى

»تمام ساكنان اسراييل و آمريكا را مهاجران پيشاهنگ تشكيل مى دهند... بنابراين ما ميراث تورات را با شما قسمت مى كنيم«.

از سخنان رئيس جمهور آمريكا »جيمى كارتر«

مقابل كنست اسراييل

»و ايمان داريم... كه كتاب مقدس، اورشليم را به عنوان پايتخت روحى و معنوى اسراييل به رسميت مى شناسد و مسيح يهودى به آن باز خواهد گشت«.

»اسقف مايك ايوانز«

1. احياى مذهبى در دهه پنجاه و شصت

جنبش مسيحى صهيونيستى و اصولگراى آمريكا را در نيمه اول قرن بيستم مى توان »جنبشى پساسياسى« توصيف كرد و على رغم اينكه توانست، در بخش وسيع و گسترده اى از پروتستانهاى آمريكايى نفوذ كند، با اين حال هيچ تلاشى جهت رسيدن به قدرت چه در قوه مقننه و چه در قوه مجريه تا قبل از دهه هفتاد نكرد. آمريكا از زمان نشو و نماى خويش با اصولگرايى آشنا شد و در دهه چهل قرن نوزدهم پس از بيدارى بزرگ مذهبى با احياى اصولگرايى به حيات خود ادامه داد. منظور ما در اينجا از اصولگرايى، جريانى است كه به »عصمت كتاب مقدس« يا برداشت ظاهرى از انجيل

و عهد قديم اعتقاد دارد، اين در واقع همان اصولگرايى صهيونيستى است كه در اعتقادات خويش پيرامون كتاب مقدس و پيشگويى هاى تورات به برانگيختگى يهود در فلسطين نيز ايمان دارد، در دهه هفتاد قرن نوزدهم بر اين جريان، نام جريان تدبيرى نهاده شد. اصطلاح »اصولگرايى« در دهه بيست قرن بيستم به دليل جدايى و دو دستگى به وجود آمده و ميان كليساها پيرامون نظريه »داروين« شايع شد و اصولگرايان اوانجيلى توانستند، افكار عمومى را به مسئله »جان اسكوبز« جلب نمايند. اسكوبز يكى از معلمان ايالت تنسى بود كه توانست حصار ممنوعيت دولت جهت تدريس نظريه داروين پيرامون خلقت انسان را بشكند، چون اين اعتقاد وجود داشت كه اين نظريه با آفرينش الهى انسان در تضاد است.

اسكوبز به اتهام زير پا گذاشتن قوانين ايالتى به ميز محاكمه كشانده شد، اما نتيجه دادگاه به سود اصولگرايان نبود و آنها به تعصب، بى فرهنگى و مخالفت با پيشرفت متهم شدند، اما اين، بدين معنا نبود كه جريان اصولگرايى جريانى بى اهميت در جامعه آمريكا باشد. دليل اين ادعا، مسرى بودن قانون »منع شرب خمر« بود كه از سال 1919 تا 1933 در ايالات متحده به مورد اجرا گذاشته شده بود و اين تعبيرى از اخلاق گرايى پروتستانيسم اصولگرا در سيستم اجتماعى آمريكا به شمار مى آمد.1

اصولگرايان از شرايط حاصل از ركود بزرگ اقتصادى سال 1929 استفاده كردند و مدارس و دانشگاههاى مذهبى چندى از جمله »مدرسه لاهوت« در دالاس و دانشگاه »پاپ جونز« را تأسيس كردند و به يارى پيشرفت و تمدن مدرن شتافتند.

در سال 1933 گروهى از اصولگرايان از كليساى ماشيحايى ايالات متحده جدا شده و به رهبرى »كارل ماكن تاير« كليساى

ماشيحايى كتاب مقدس را تأسيس كردند.

تفاوت در اينجا بود كه ماكن تاير در ابتدا خود را با گروههاى راستگراى مسيحى، نژادپرستان نازيسم و مخالف ساميان مرتبط ساخت و سپس فعاليتهاى خود را بر دشمنى و ضديت با يهود و مخالفت با سوسياليسم متمركز نمود.2

در آن زمان احياى اصولگرايى در جامعه آمريكا به گونه اى تفسير مى شد كه تأثيرى منفى بر انتقال جامعه از نظام قديم به نظام نوين مى گذاشت و اين (احياى اصولگرايى) پديده اى است كه با پايان انتقال فرهنگى و از بين رفتن اسباب و علل اجتماعى به وجود آمدن آن، از بين خواهد رفت.3

»ارنست آر.ساندين« يكى از مورخان آمريكايى، احياى اصولگرايى را تعبيرى از جنگ ميان جامعه مدرن و نظام عقيدتى مى داند كه اساس و پايه هاى آن را »تدبيرگرايى« و »هزاره گرايى« تشكيل مى دهد، به عبارت ديگر خداوند، تاريخ را در مسير ظهور مسيح به حركت وامى دارد تا ظهور و هزار سال بر جهان حكومت كند، اما انسان از جهت اين حركت بى اطلاع است و مسير را نمى داند.

»ساندين« و يكى از روحانيان ايرلندى به نام »جان نلسون داربى« عنوان مى كنند كه »تدبيرگرايى« در پايان قرن نوزده تبديل به مكتب و جريان مستقلى شد و جريان »بى ارادگى« تاريخ را به چند مرحله تقسيم كرد. آخرين مرحله، مرحله ظهور مسيح منجى جهت نجات مسيحيان و بردن آنها به بهشت قبل از فرجام تاريخ (قيامت) است كه با نبرد آرمگدون ميان نيروهاى خير و شيطان شروع مى شود، پس از آن حضرت مسيح و پيروانش هزار سال با كاميابى بر جهان حكومت مى كنند، اما مرحله ماقبل آخر، مرحله اى است كه جهان در حال حاضر در آن به سر مى برد و مرحله قبل

از ظهور مسيح است و از آنجا كه پيشگويى هاى كتاب مقدس به بازگشت يهود به فلسطين و ساخت هيكل اشاره مى كند، اصولگرايان آمريكا نيز تشكيل دولت اسراييل را مقدمه ظهور مسيح به شمار آوردند.4

»جيمز ديوسون هنتر« يكى از دانشمندان علوم اجتماعى مى گويد، اوضاع و احوال حاصل از ركود اقتصادى، توقع نزديك شدن ظهور مسيح و اين اعتقاد را كه ركود و كساد، كيفر الهى آمريكاى مرتد و از دين برگشته است، در ميان اصولگرايان آمريكايى قوت بخشيد.5

به همين دليل كليساهاى اصولگراى ماشيحايى و پنجاهيسم فعاليت خود را جهت مقابله با كليساهاى جريان عمومى پروتستانيسم كه مدافع پيشرفت و ترقى بودند، در حركتى مستقل كه منعكس كننده اخلاق گرايى سنتى و نجات فردى و كناره گيرى از زندگى مدرنيزه بود، آغاز كردند »كارل ماكن تاير« در سال 1941 »سازمان مجلس كليساهاى مسيحى آمريكا«6 را در مقابل »مجلس فدرال كليساها« و مجلس كليساهاى آمريكا كه خود را بشارتى تندرو و مخالف مدرنيسم معرفى مى كرد، تأسيس نمود.

مجلس كليساهاى مسيحى آمريكا بر كميسيون ارتباط فدرال فشار آورد، تا زمان پخش برنامه هاى پروتستانى ميان اصولگرايان و مجلس فدرال كليساها تقسيم شود.

يك سال بعد، »اتحاديه ملى اوانجيلى ها« تأسيس شد و در تفسير ظاهرى كتاب مقدس با مجلس كليساهاى آمريكا هم عقيده شد. در سال 1943 يك سال پس از تأسيس مقر اتحاديه درشيكاگو، اتحاديه ملى اوانجيلى ها جهت ارسال گروههاى مبلغ به خارج و باز كردن راهى جهت نفوذ اوانجيليسم در ميان كشيشان نيروهاى مسلح افتتاح شد.7

در اوايل دهه چهل، اتحاديه ملى اوانجيلى ها، 43 تجمع كليسايى و 100 كليسا را دربر مى گرفت8 و بدين ترتيب تأثير و نفوذ مجلس كليساهاى آمريكا در رشد و

نمو راستگرايان مسيحى افزايش يافت و هنگام تأسيس مجلس جهانى كليساها و افتتاح شعبه اش در آمريكا، مجلس ملى كليساها، اين دو اتحاديه را ساخته و پرداخته كمونيسم جهانى تلقى كرد.9

همانطور كه در سطور بالا گفته شد، اصولگرايان از ركود اقتصادى به وجود آمده در آمريكا استفاده كردند، اما فرصت مناسب و تاريخى طى دهه چهل براى آنها دست داد. در اين زمان اصولگرايان به سياستهاى اجتماعى كه رئيس جمهور وقت آمريكا، روزولت جهت مقابله با ركود اقتصادى تحت عنوان »پيمان جديد« وضع كرده بود، حمله كردند. اما دشمنى و مخالفت با كمونيسم، بسترى بود كه باعث شد، جنبش اوانجيليسم تبديل به جنبشى مردمى شود.

پس از جنگ جهانى دوم، اتحاديه ملى اوانجيلى ها، سه مسئله را در رأس توجهات خويش قرار داد و اتحاديه آن را در چارچوب برنامه هايش گنجاند.

اولين مسئله اعتراض به روابط ديپلماتيك آمريكا و واتيكان بود. دومين مسئله حمله به اصل جدايى ميان كليسا و دولت »لاييك« و سومين مورد، فشار جهت جلوگيرى از موافقت مجلس سنا با اختصاص سه ميليون دلار به مدارس عمومى بود. چون اين امر باعث حاكميت واشنگتن (دولت) بر جريان و شيوه هاى آموزش و پرورش نسلهاى آينده آنهم براساس اصول ليبراليسم و لاييك مى شد.10

اتحاديه ملى اوانجيلى ها، ايدئولوژى اى را اتخاذ كرد كه با ديد حاكم بر ايالات متحده آن زمان كه همان مخالفت با كمونيسم بود، در تضاد نباشد. همچنين سعى كرد، موافقت دولت جهت دستيابى به امواج راديويى مستقل براى پخش برنامه هاى مذهبى را جلب كند. بدين ترتيب اتحاديه موفق شد، »اتحاديه مجريان مذهبى« را به وجود آورد، اين اتحاديه داراى 150 تن از مجريان واعظ بود و از سال 1956 سالانه

همايشى مخصوص به خود منعقد مى كند، سپس اقدام به خواندن نماز افطار با كنگره نمود. در برخى مواقع شخص رئيس جمهور نيز در كنگره ها و همايشهاى سالانه اين اتحاديه شركت مى كرد.11

اوانجيلى ها موفق شدند با تحت فشار قرار دادن كميسيون ارتباطات فدرال، اين كميسيون را مجبور نمايند، در سال 1960 سياستهايش را تغيير دهد. به موجب اين تغييرات مراكز پخش مذهبى به جاى سيستم سهميه اى سابق، به دلخواه خويش اجازه خريد زمان از ايستگاههاى فرستنده را دريافت كردند. اتحاديه مجريان مذهبى (اوانجيلى ها) نيز اقدام به خريد زمان پخش در شبكه هاى محلى و بومى نمود، سپس به برنامه هاى ميزگرد و گفت وگو روى آورد كه شبكه كشيش »پت رابرتسون« در ابتداى دهه شصت پخش آن را آغاز كرد. به همان اندازه كه اين برنامه ها جهانى شدند، شبكه هاى مذهبى نيز به منبع و عامل محرك مهمى در جنبش راستگراى مسيحى تبديل شدند12. سپس نوبت تشكيل گروههاى تبشيرى بود تا به جنبش تكانى بدهد و آن را به حركت وادارد. اين گروهها تمام توجه خويش را به تبليغ و تبيين اينكه در ايالات متحده چه كسى واقعاً مسيحى است و مسيحيان واقعى چه كسانى هستند، متمركز نمود. از جمله مهمترين اين گروهها، سازمان »جوانان مسيح« است كه رسالت بيشتر ميان جوانان آمريكاى شمالى و آموزش نسلهاى بعدى مجريان جهت فعاليت و كار در مراكز پخشى كه برنامه هاى خود را بر امواج كوتاه به آن سوى درياها (خارج از كشور) ارسال مى كردند، متمركز نمودند. اما شهرت بيلى گراهام در ميان مبشرين »جوانان مسيح« چيز ديگرى بود، او سفر تبشيرى خويش را در اواخر دهه چهل آغاز كرد و توانست توجه دو تن

از بزرگان جهان ارتباطات آمريكا را به خود جلب نمايد. اولين آنها، »ويليام راندولف هرست« بود كه براى نويسندگان مجلات و روزنامه هايش تلگراف زد: »گراهام را مطرح كنيد«. اما دومين نفر »هنرى لاست« بود كه دشمنى گراهام با كمونيسم او را جذب لاست كرد، به همين دليل او صفحه جلد شماره 25 اكتبر 1954 »مجله تايم« را به گراهام به عنوان اينكه او يك »اوانجيلى جديد« است، اختصاص داد و گراهام محبوبيت بسيارى در ميان مردم پيدا كرد، به گونه اى كه هزاران نفر از ساكنان شهرهاى بزرگ آمريكا از لوس آنجلس گرفته تا نيويورك به موعظه هاى او گوش مى كردند. محبوبيت گراهام، فرصت لازم را به جنبش اوانجيلى ها بخشيد تا منابع درآمد جديدى به دست آورند و منابع موجود را گسترش دهند و در زمانى كه تلويزيون چندان بر عرصه ارتباطات حاكم نشده بود، مطبوعات توانستند، نقش مهمى در اين زمينه ايفا كنند. در سال 1950 مجله »اقتصاد مسيحيت« (كريستين اكونوميست) تأسيس شد تا آزادى اقتصادى، سرمايه دارى و مبارزه با كمونيسم را تبليغ كند13. در سال 1956 »بيلى گراهام« مجله »مسيحيت امروز« (كريستيانتى تودى) را تأسيس كرد. رسالت مسيحيت امروز، همانگونه كه در مقدمه اين مجله آمده است، اجراى فرامين كتاب مقدس در تمام مسائل اجتماعى زمانه و آماده ساختن مفاهيم رسالت اوانجيلى در تمام مراحل زندگى است. شماره دوم مجله، به حمله به »چين سرخ« در سازمان ملل متحد اختصاص يافت، چون اين بخشى از رسالت اوانجيلى ها در مبارزه با كمونيسم به شمار مى آمد. غير از آن »مسيحيت امروز« اقدام به چاپ مقاله هايى از »بيلى گراهام« و »ادگار هوفر« مدير دفتر تحقيقات فدرال در مخالفت با كمونيسم با عنوانهاى

مختلف نمود، از جمله »تبليغات كمونيستى و جوهر مسيحيت« كه در آن گفته شده بود، هدف تبليغات كافران ماركسيست - لنينيست ضربه زدن به جوهر مسيحيت و ايجاد آشفتگى و تشويشى در الگو بودن، اخلاقى بودن و مدينه فاضله بودن آمريكاست14. بيشترين و مهمترين مسئله اى كه اذهان راستگرايان مسيحى را طى دو دهه پنجاه و شصت به خود مشغول كرد، مسئله مبارزه با كمونيسم بود و اين مسئله اى است كه بعدها منبع مشروعيت و پايه هاى گسترش و پيشرفت اين اتحاديه را فراهم ساخت.

× × ×

دهه شصت با حمله صليبى مبارزه با كمونيسم آغاز شد، اين حمله را اتحاديه ملى اوانجيلى ها با تدارك برنامه هايى براى گردهماييهاى كليسايى اش كه از 141 جمعيت و دهها ميليون پروتستانى را دربر مى گرفت، رهبرى و هدايت كرد. در سال 1961 »كار مشترك اوانجيلى« كه سلسله تحقيقات و پژوهشهايى تحت عنوان جواب مسيحى به كمونيسم بود، منتشر شد. بعدها اين مباحث جمع آورى و تبديل به كتاب شد. سپس فيلم »كمونيسم روى نقشه« را توليد و سازمان »جوانان مسيح« همايشى ضد كمونيستى منعقد كرد.

به درستى بايد گفت، راستگرايان مسيحى در سايه حمله صليبى خود به كمونيسم، تبديل به تكيه گاه مهمى براى دولت شدند و اين راه را براى اوانجيلى ها جهت دست يافتن به قدرت و فعاليتهاى سياسى هموار ساختند.15. در مقابل احتمال پيروزى نامزد كاتوليكها، »جان كندى« در انتخابات رياست جمهورى سال 1960 احساسات انقلابى اوانجيلى ها تحريك شد و خون آنها به جوش آمد، اين باعث شد، »بيلى گراهام« مبشر »جوانان مسيح« سخنرانى ويژه اى خطاب به »ريچارد نيكسون« معاون رئيس جمهور انجام و در آن هشدار دهد، مطمئن است كه نامزد دمكراتها »كندى« به آراء

كاتوليكها دست نمى يابد، به همين دليل پيشنهاد داد، حزب جمهوريخواه، چهره اى مردمى - پروتستانى براى احراز پست رياست جمهورى معرفى كند و اين نامزد كسى نبود، جز »والترگاد« يكى از اعضاى كنگره كه قبل از ورودش به كنگره به عنوان مفبَلّفغ در چين فعاليت مى كرد. آنچه كه باعث اتفاق نظر ميان او و نيكسون مى شد، وجود دشمنىف صليبى نسبت به كمونيسم ميان اين دو بود.

از جهت ديگر، نماينده دمكراتهاى كاتوليك، »كندى« در برنامه هاى خويش توجه و پايبندى به اصل جدايى دين (كليسا) از دولت و مخالفت با هر نوع تأمين بودجه مدارس مذهبى توسط دولت و مخالفت با فرستادن هيأت ديپلماتيك به واتيكان را اعلام كرد و بدين وسيله باعث شد، پروتستانها و يهوديان ليبرال جذب كاتوليكها شوند16. اتحاديه ملى اوانجيلى ها در مقابل حمله اى عليه نامزد كاتوليكها در همايشى كه در سال 1960 در واشنگتن منعقد شد، تدارك ديد و عنوان كرد، كانديدا شدن كندى به مثابه دخالت خطرناك واتيكان در عرصه سياسى آمريكاست و كندى به عنوان رئيس جمهور »قربانى« كليساى كاتوليك خواهد شد.

به محض اينكه »كندى« به عنوان رئيس جمهور آمريكا انتخاب شد، سعى كرد، اوضاع و احوال را آرام كند و ترس و هراسهاى اوانجيلى ها را از بين ببرد. او به همراه دستيارانش در كاخ سفيد (بيش از آنچه كه آيزنهاور حضور مى يافت) در نماز افطار سالانه اوانجيلى ها حضور يافت و قبل از مسافرتش به آمريكاى لاتين در سال 1962 كشيش بيلى گراهام را به كاخ سفيد دعوت كرد و با مزاح به او گفت: »براى تو يوحناى پيامبر خواهم بود«17.

اما اوانجيلى ها در همان سال (1962) اولين طرح قانونى خود را جهت تصويب به نفع راستگرايان

مسيحى تحت عنوان »شهروند مسيحى« ارائه دادند. هدف اين طرح آموزش حملات و رقابتهاى انتخاباتى به اوانجيلى ها بود و بدين وسيله توانستند، هزار نفر را در هفده ايالت جهت بررسى و تحقيق درباره هيأتهاى انتخاباتى در يك سازمان به خدمت بگيرند.

در سال 1964 جناح راست مسيحى با كانديدا كردن »گولد واتر« وارد ميدان سياست شد، برنامه هاى انتخاباتى واتر بر تلاش جهت اصلاح دو قانون جهت لغو حكم دادگاه عالى در زمينه جلوگيرى از خواندن نماز در مدارس تمركز يافته بود. اما شكست حمله واتر، انعطافهايى را در جنبش راستگراى مسيحى طى نيمه دوم دهه شصت ايجاد كرد تا دوباره تمركز بر روى مبارزه با كمونيسم - به ويژه پس از گرفتارى آمريكا در زمان »جانسون«18 در باتلاق »ويتنام« - ادامه يابد و منجر به ظهور راست جديدى در زمان نيكسون در حزب جمهوريخواه شود كه مخالف و دشمن صليبى كمونيسم بود.

تغيير و تحولات اجتماعى و سياسى در دهه شصت انعطافهايى را طى تغيير و تحول جناح راست مسيحى ايجاد كرد. جنبش حقوق شهروند و ورود آمريكا به جنگ ويتنام شكاف بزرگى در جامعه آمريكا ايجاد كرد كه خود آن نيز باعث ايجاد شكاف بزرگ تر و عميق تر در مسيحيت آمريكايى شد. ليبرالها از ايده كار و تلاش مستقيم مانند اعتصاب و راهپيمايى حمايت مى كردند، در حالى كه محافظه كاران بر تأثير مذهب بر وجدان فرد تأكيد داشتند. به نظر مى رسد، تغيير و تحولات اجتماعى در آمريكا باعث بيدارى و آگاهى اوانجيلى ها شد تا به ستيزه جوييهاى عوام فريبانه اجتماعى پاسخ دهد، ستيزه جوييهايى از قبيل مساوات ميان زن و مرد، آزادى جنسى، اجازه سقط جنين، هم جنس بازى و غيره.

طبيعى بود كه

در اين گير و دار راست مسيحى جهت رو در رويى با تغيير و تحولات سياسى و اجتماعى به راست سياسى روى آورد و اين باعث گردد، جناح راست مسيحى در دهه هفتاد وارد ميدان سياست شود و به قدرت برسد.

. جنگ 1967 و احياى مسيحيت صهيونيستى

جنگ ژوئن 1967 و پيروزى نظامى جنجالى اسراييل در آن، سهم بسزايى در احياى »صهيونيسم مسيحى« اصولگراى آمريكا و گسترش و تحكيم روابط همكارى ميان سازمانهاى »صهيونيسم مسيحى« اصولگراى آمريكا و سازمانهاى صهيونيسم يهودى و دولت يهود داشت. مسيحيت صهيونيستى آمريكا، تشكيل اسراييل در سال 1948 را تأكيدى بر پيشگويى هاى تورات درباره فرجام جهان و تشكيل دولتى جديد با ظهور مسيح پس از بازگشت يهود به سرزمين مقدس به شمار آورد19 و مسيحيت صهيونيستى به انتظار پايان يافتن برنامه خداوند پس از تأسيس اسراييل باقى ماند و در آخر اينكه پيروزى اسراييل در جنگ ژوئن 1967 و اشغال مابقى سرزمين فلسطين، به ويژه قدس و ديگر سرزمينهاى عربى توسط اسراييل، تأكيدى بر اين نكته بود كه برنامه خداوند تكميل و پيشگويى هاى تورات محقق و پايان تاريخ نزديك است.

مجله »مسيحيت امروز«20 در 21 ژوئن سال 1967 اين حادثه را چنين تعبير كرد:

براى اولين بار پس از هزار سال و حتى بيشتر، قدس اكنون به طور كامل در دست يهوديان است و اين به پژوهندگان تورات، ايمانى عميق و نوين در صحت و درستى اش مى دهد.

جنبش مسيحى صهيونيستى و اصولگرا معتقد است، قدس شهرى است كه مسيح پس از دومين ظهورش از آنجا بر جهان حكومت خواهد كرد و با وجود اينكه اين جنبش به يارى كردن يهود اعتقاد دارد تا نجات و رهايى

مسيح هنگام دومين ظهورش شامل آنها شود، با اين حال جنبش مسئله كمك به يهود را تا زمان تكميل پيشگوييهاى تورات كه همان برپايى مملكت هزار ساله خوشبختى است، به تعويق مى اندازد و تمام توجه و تلاش خويش را متوجه به رسميت شناساندن و مشروعيت بخشيدن دولت يهود و احقاق حق آن در سرزمين اسراييل به ويژه در كرانه باخترى مى نمايد. بنابراين اشغال قدس گامى قبل از فرجام تاريخ نيست، بلكه گام آخر ساخت معبد قديمى بر روى جايگاه تاريخى و كهن آن است... و اين همان مكانى است كه در حال حاضر »قبةالصخره« بر آن قرار دارد. ميراث يهود براى مسيحيت آمريكايى، بنا به گفته »پل فندلى« بسيارى از آمريكاييان را واداشت كه احساس كنند، برپايى و تأسيس دولت اسراييل در سال 1948 نتيجه پيشگويى هاى تورات بوده است و دولت يهود همچنان نقش مهمى در برنامه هاى آسمانى و زمينى خداوند ايفا خواهد كرد و پيروزى نظامى اسراييل در جنگ 1967 و اشغال قدس تأكيدى بر پيشگوييهاى تورات و گامى ماقبل آخر جهت دومين ظهور مسيح است.

فندلى نتيجه مى گيرد: تمركز و توجه به ميراث توراتى بسيارى از مسيحيان آمريكايى را واداشت تا به خاورميانه و جنگهاى داير در اين منطقه به عنوان انعكاس حوادثى كه عهد قديم آن را به تصوير كشيده نگاه كنند، بنابراين فلسطينى ها و اعراب قرن بيستم، »فلسطينى هايى« مى شوند كه قهرمان آنها »جوليات« است كه به جنگ داوود مى رود21.

به نظر مى رسد، جنبش مسيحى صهيونيستى با تأثير از پيروزى اسراييل در جنگ 1967 و اشغال قدس و پس از آن با تأثير از احياى مسيحيت اصولگرا در قرن هفده، شاهد تحولات بنيادين در دهه هفتاد

بود، به سان تحولاتى كه در ربع آخر قرن نوزدهم، در زمان ويليام بلاكستون شاهد آن بود.

در سال 1970 »هال ليندسى« كتاب مشهور خويش تحت عنوان سياره بزرگ مهاجر زمين22 را منتشر كرد و به سرعت دهها ميليون نسخه از آن به فروش رفت و بعدها به فيلم سينمايى تبديل شد، در اين كتاب آمده است:

»مهم ترين نشانه فرجام تاريخ و دومين ظهور مسيح بازگشت يهود پس از هزاران سال به سرزمين اسراييل است«23.

و يادآورى مى كند:

»اتحاد جماهير شوروى همان يأجوج است كه ارباب و هم پيمانانش با آن همكارى كردند تا به اسراييل حمله كند... و پس از جنگ آرمگدون در دشت مجدل در فلسطين، نيروهاى اسراييلى بر نيروى شرّ پيروز خواهند شد و اين مقدمه دومين ظهور مسيح منجى است«24.

در سال 1973 نيز »اورال رابرتس« كتاب خويش به نام درام آخرالزمان25 را به حمايت از اسراييل منتشر ساخت، وى عقيده داشت كه »ملت اسراييل، ملت خداست كه در حال حاضر مى خواهد يك امپراتورى تأسيس كند«26.

در سال 1975 كشيش »بيلى گراهام« (سازمان جوانان مسيح) فيلم »سرزمين خداوند«27 را توليد كرد كه بيش از 20 ميليون آمريكايى آن را مشاهده كردند. فيلم به وعده خداوند جهت ساخت اسراييل در سرزمين فلسطين اشاره مى كرد و تصوير باشكوهى از ساخت شهرها و آباد ساختن صحراها و بيابانها در سرزمين موعود نشان مى داد.28

با به قدرت رسيدن اصولگرايان مسيحى آمريكايى در سال 1967 (سال اوانجيلى ها) رئيس جمهورى پاى به كاخ سفيد گذاشت كه گفته بود، »او يك مسيحى دوباره زاده شده است« و او كسى نبود، جز »جيمى كارتر« رئيس جمهور آمريكا كه در سخنرانيهاى انتخاباتى خويش گفته بود:

تأسيس كنونى اسراييل، تحقق پيشگويى هاى تورات است.

هم چنين

كارتر اعلام كرد: »هر كس يهود را متهم به قتل مسيح و دشمنى با ساميان كند، محكوم مى نمايد«. او اولين رئيس جمهورى بود كه كميسيون رياست جمهورى بررسى مسئله هولوكاست (سوزاندن يهود توسط نازيها) را در سال 1987 به نام President's) (Commission of the Holocaust تأسيس و هنگامى كه از اسراييل در مارس 1979 ديدار كرد، به مناسبت امضاى پيمان صلح مي?

پى نوشتها:

.p.13 ,The Fundmentalism Movement,The Hague 1963 ,Louis Gasper. 1

Conservative Religion and theQuandary :AmericanEvangelicalism ,James Davison Hunter. 2

.p.40-41 ,1993 ,Rutgers UniversityPrass .NJ ,Of Modernity

.p.23 ,Op.Cit .Gasper. 3

British And AmericanMillenarism ,The Roots ofFundamentalism ,Sandeen .Ernest R. 4

.p.29 ,1970 .University OfChicago Press ,Chicago ,1800-1930

.p.39 .Op.cit ,Hunter. 5

.American Council of christian Churchs-ACCC. 6

.pp.25-29 ,Gasper. 7

.pp.38-39 ,Gasper. 8

.1948 ,August 21 ,New York Times. 9

RightwingMovements And Political Power In :Roads to Dominion ,10.Sara Diamond

.p.p95-7 .1995 ,The Gulford Press ,New York,.The U.S

.p.96 .Op.cit ,11.Diamond

.p.98 .Op.cit ,12.Diamond

.1954 ,25 .Oct ,Time ,13.The New Evangelist

,Boston ,The Politics ofthe Christian Right :Spiritual Warfare ,14.Sara Diamond

.pp.10-12 ,South End Press,1989

.pp.104-5 ,Op.cit ,Roads to Dominion ,15.Diamond

.p.105 ,Op.cit ,16.Diamond

.1962 ,5 .Jan ,17.Christianity Today

.p.105-6 .Op.cit ,18.Diamond

,Humanist Magazine ,Darling of theReligious Right :Israel ,Mouly .19.Routh W

.May 1982

.20.Christianty today

Peopleand Institutions confront Israel's :They Dare to Speak Out ,21.Paul Findley

.pp.2383-9 ,1985 ,.Conn:Lawrance Hill and Co ,Lobby

.22.The Late Great Planet Earth

.p.38 ,1970 ,Bantan Books ,Thee Late Great Planet Darth,New York ,23.Hal Lindsey

24. منبع پيشين ص150.

.25.Drama of the End-Time

.p.38 ,1973 ,Oral Pres ,The Drama of the End Time,New York ,26.Oral Roberts

.27.His land

,1974 ,Doubleday ,New York ,Community inCrisis :American Jews ,28.Gerald Strober

.p.90

MiltantEvagelists on the Road to Nuclear :Prophecy and Politics

,29.Grace Halsell

.1986 ,.Lawrence Hill and Co ,.Conn ,War,Westport

مردى از نوعى ديگر

سهيلا صلاحى?اصفهانى

تو زيباتر از همسالانت بودى، رشيدتر، چابك?تر و سرزنده?تر.

تو از آن هاشم بودى و هاشميان سرآمد همه قبايل عرب.

حشمت و شكوه خانواده تو زبانزد خاص و عام بود.

جز حسرت و حسادت دختران مكه نسبت به تو، انتظارى از آنها نمى?رفت.

تو حتى، رؤياهايت نيز، با خوابهاى ديگران، تفاوت داشت.

يادت مى?آيد.

× × ×

دوشيزه?اى نو سال بودى كه شبى در خواب، خود را صاحب چهار شمشير و يك زره يافتى. آنها را برداشتى و در راهى كه پيش از آن هرگز نرفته بودى و نمى?شناختيش، قدم گذاشتى...

نمى?ترسيدى، دلت آرام بود و قلبت مطمئن، حسى آشنا وجودت را لبريز كرده بود...

آنقدر رفتى تا نهرى مواج روبرويت پيدا شد و تو ناگزير از عبور بودى...

حتى فكرش را هم نمى?كردى، ميان آب، يكى از شمشيرهايت را از دست بدهى!

اما اين تازه شروع كار تو بود.

اين بار، بيابانى سنگزار، تو را به خود فرا خواند و افتادن و شكستن شمشير دوم، دلت را لرزاند...

اگر صبوريت يارى نمى?كرد، قدم از قدم برنمى?داشتى، اما دو تيغ ديگر را به خود چسباندى و گامهايت را استوارتر برداشتى...

گويى دست تقدير بر حريم رؤيايت نيز راه يافته بود و تو را سايه به سايه تا واپس گرفتن دو شمشير ديگر دنبال مى?كرد...

و اينگونه بود كه بى?هيچ لغزش پا و سستى دستى، شمشير سوم از آغوشت بيرون آمد و تو با حيرت و بهت، بال و پر درآوردنش را شاهد بودى...

ديگر تمام دل خوشى?ات، شمشير چهارمت بود و نمى?دانستى حكايت عجيب?تر او، چطور قطره?هاى عرق را بر سر و روى به ظاهر آرام تو بر بالش?ات، نشانده است.

شمشير

آخر، در خم كوچه?اى از دستت رها شد و تو، تا به خود آمدى، او را شيرى غران يافتى كه يالهاى انبوهش هيبتى وصف ناشدنى به او بخشيده بود...

ترس و هراس، آن به آن، بيشتر در دلت جاى مى?كرد، تا اينكه شبحى نورانى ميان تو و حيدر فاصله انداخت و هر لحظه به او نزديك?تر شد و يالهاى بلند شير را در دست گرفت و با خود برد...

در پى نور همه صلابت شير، بدل به نرمى و ملاطفت گشت...

و تو ماندى و زرهى.

تو ماندى و بيداريى كه طعم خوب خواب مى?داد.

× × ×

دلت طاقت پنهانى رؤياى غريبت را نداشت...

آن روز كه شنيدى پيرزن كاهن يمنى، گذرش به شهر مكه افتاده، آسيمه سر به سراغش رفتى و تعبير خوابت را از او جستى...

× × ×

كاهن به چشمان زيبايت خيره شد و تو را گفت:

شمشير، »پسر« است و زره، »دختر«.

روزى كه دير نيست، صاحب دخترى و چهار پسر مى?شوى.

حكايت آنها شنيدنى است:

پسر نخست تو، نصيب آب خواهد شد.

پسر دومت، معلول است و محروم از تلاش و مانده از كار.

پسر سوم، شهيدى در راه خداست.

و اما چهارمين آنها...

سكوت سنگين كاهن، هر ثانيه را ساعتى نشانت مى?داد و تو در انتظار شنيدن، نه در التهاب شنيدن.

پسر چهارمت، مردى شگفت در هستى تاريخ است.

مردى كه آسمان به او مى?بالد و زمين به او مباهات مى?كند.

گر چه دور از تو، اما، در خانه?اى پر از نور و بركت، پرورش مى?يابد.

او مردى است از نوعى ديگر...1

× × ×

و تو هر سال رجب كه به نيمه?هايش نزديك مى?شود، مى?آيى، كنار اين خانه مى?نشينى، به پرده عظيمش دست مى?سايى و خاطره پسر چهارمت »على«

را مرور مى?كنى...

آرى اينجا،

همينجا بود كه صحن و سرايش براى تو گشوده گشت و اولين عاشقانه?هاى خدا در گوش »على« زمزمه شد.

پى?نوشت :

1 . براى مطالعه حكايت رؤياى فاطمه بنت اسد(ع) ر.ك: جواد فاضل، معصوم دوم (زندگانى امام على(ع)).

صداي پاي علي

يوسفعلى ميرشكاك

چو وهم هر دو جهان در نيافت جاى على را

خيال رنگ نبندد مگر ثناى على را

بهارف سرمه چشم دو عالم است غبارت

اگر چو جاده دهى بوسه جاى پاى على را

نفس به ياد دمى مى?زنم كه مرگ درآيد

مگر به گوش گران بشنوم صداى على را

مگر به روى خيال على دو ديده بر بندم

كه سر به سجده نهم يك زمان خداى على را

به نقد هر دو جهان كيمياى خود نفروشم

خريده?ام به بهاى دلم بلاى على را

بريده عالم و آدم ز من، ولى نبريدم

از اين شكسته دل بينوا، نواى على را

تو يوسف ار چه به چاهى، همين بست كه شنيدى

به شب صداى جگرسوز گريه?هاى على را

زند به جان سلامت شرر ز ننگ ملامت

هر آنكه همچو تو دارد به سر هواى على را

به مولايم مهدى!

معصومه ع.

nbsp

امشب شب عروسى پسرم است. آن?قدر كار براى انجام دادن دارم كه نمى?دانم به كدامشان برسم. جواب تلفن خواهرم را كه مى?دهم، صداى در حياط را مى?شنوم.

هيچ?كس در خانه نيست. چادرم را به سرم مى?اندازم و از ميان حياط چراغانى?شده و ميز و صندليها مى?گذرم. لحظه?اى مى?ايستم. به آسمان نگاه مى?كنم. ابرهاى سفيد زير نور خورشيد صورتى شده?اند. هوا دارد تاريك مى?شود و الان مهمانها از راه مى?رسند. پس محمد كجاست؟

كنار در حياط، دو شاخه ريسه?ها را به برق مى?زنم. حياط روشن مى?شود. قدمهايم را تندتر مى?كنم. پشت در كه مى?رسم، رويم را مى?گيرم و در را باز مى?كنم.

مرد بلند بالايى پشت در ايستاده. حتماً از دوستان محمد است. سلام مى?كنم و تعارف كه داخل شود. مى?گويد كارى برايش پيش آمده كه نمى?تواند در مراسم شركت كند. نمى?دانم چه بگويم. اگر محمد

بفهمد خيلى ناراحت مى?شود. دست و پايم را گم كرده?ام. برمى?گردم. مى?روم و يك ديس شرينى از روى يكى از ميزها برمى?دارم.

وقتى تعارف مى?كنم، دستش را دراز مى?كند و دانه?اى برمى?دارد. بعد پاكتى به طرفم مى?گيرد. پاكت كارت عروسى محمد است. پاكت را مى?گيرم و خداحافظى مى?كنم كه محمد از راه برسد.

چقدر دير كرده! چرا اينقدر نگران شده?ام. خودم را تنها حس مى?كنم. تنهاتر از هميشه. بايد اسمش را بپرسم. سرم را بلند مى?كنم كه نشانيهايش را ببينم و اسمش را بپرسم؛ اما كسى جلو در نيست. مرد رفته و من هنوز مات و مبهوت ايستاده?ام. انگار هيچ?وقت كسى آنجا نبوده! انگار خواب ديده?ام! انگار...

×××

يك هفته از عروسى محمد مى?گذرد. امشب محمد و عروسم مهمان من هستند. نزديك اذان مغرب است. به طرف تلويزيون مى?روم و آن را روشن مى?كنم. صداى قرآن در اتاق مى?پيچد. كمى بعد بچه?ها از راه مى?رسند. خيلى خوشحالم. نمى?گذارم دست به كارى بزنند. قسمشان مى?دهم كه بنشينند. عروسم به حياط مى?رود و آب را روى درختان آن مى?گيرد.

سفره را پهن مى?كنم و بشقابها را مى?چينم و گلدان گلهايى رإ؛ كه از حياط چيده?ام، وسط سفره مى?گذارم. در يخچال را كه براى برداشتن سبزى باز مى?كنم، چشمم به بشقاب شيرينى مى?افتد كه از شب عروسى مانده. به ياد دوست محمد مى?افتم. سبزى را برمى?دارم و برمى?گردم كه ماجرا را برايش تعريف كنم. اما محمد سجاده?اش را روى زمين باز مى?كند. مى?نشيند. قرآنش را از ميان آن برمى?دارد و مى?بوسد و دوباره روى سجاده مى?گذارد. بعد بلند مى?شود. دستانش را بالا مى?برد و صداى حمد و سوره?اش اتاق را پر مى?كند.

سبزى را

در سبدهاى كوچك مى?چينم و با تربچه زيبايش مى?كنم و آن را در سفره مى?گذارم. مى?روم و كنارش مى?نشينم. وقتى نمازش تمام مى?شود، صدايش مى?كنم. خم مى?شود. تسبيح شاه مقصودش را از جانماز برمى?دارد و به طرفم برمى?گردد. جريان آن شب را برايش مى?گويم. به فكر مى?رود، اما چيزى يادش نمى?آيد. آخرين دانه?هاى تسبيح را كه از ميان انگشتانش رد مى?كند، شانه?هايش را بالا مى?اندازد. تسبيح را دور مهر حلقه مى?كند و بلند مى?شود.

پاكت آن روز را از روى كمد برمى?دارم و كنار سجاده?اش مى?گذارم. پرده را كنار مى?كشم. بوى خاك مرطوب را به ريه?هايم مى?فرستم و در اتاق راه مى?روم تا نمازش تمام شود. بعد از نماز دستش را دراز مى?كند و قرآنش را برمى?دارد. آرام بازش مى?كند. آن را ورق مى?زند. بين ورقهايش را مى?گردد. كم?كم حركاتش تندتر مى?شود. يك بار هم از آخر ورق مى?زند. نگاهش مى?كنم. رنگش پريده و دستهايش مى?لرزند. دوباره ورق مى?زند. دوباره بين ورقهاى قرآن را مى?گردد. تپش قلبم تندتر مى?شود. جلو مى?روم و كنارش مى?نشينم. آرام قرآن را مى?بندد و روى سجاده?اش مى?گذارد. عرق از كنار پيشانيش به راه افتاده. پاكت را مى?بيند. آن را برمى?دارد و كارت دعوت را از آن بيرون ميكشد. كارت را باز مى?كند. نگاه مى?كند. با همان نگاه. با همان حال. بعد كارت را مى?بندد و روى لبهايش مى?گذارد. اشك از گوشه چشمش سرازير مى?شود. خم مى?شود. كارت را بين ورقهاى قرآن مى?گذارد و به سجده مى?افتد. اشكهاى من هم مى?جوشد. خودم را جلو مى?كشم و كارت را برمى?دارم. شانه?هاى محمد در سجده مى?لرزند. بازش مى?كنم. محمد با خط زيبايش در آن

نوشته است:

»به مولايم مهدى(ع)«

غريب و طريد

الف. طوبايى

سخن از غربت و تنهايى شما چه سخت و دشوار است و قلم را ياراى آن نيست كه اين حقيقت تلخ را بنگارد. آخر مگر مى?توان باور كرد كسى كه تمامى كائنات، آسمانها و زمين و زمان به خاطر او برپاست، او كه اگر نبود زمين اهلش را فرو مى?برد، او كه تمامى موجودات به يمن او روزى مى?خورند و بر سر خوان او نشسته?اند ناشناخته و غريب بماند؟!

مگر ممكن است آن كه موعود همه انبياء و اولياى الهى است و همه چشم?انتظار آمدنش هستند، به دست فراموشى سپرده شود؟!

مگر مى?شود منتقم خون خدا همچون خود او غريب و مظلوم باشد؟!

اى كاش ابر تيره غيبت كنار مى?رفت و خورشيد وجودتان آشكار مى?شد و خود بر غربتتان پايان مى?داديد و ديگر كسى شما را غريب و تنها نمى?خواند. اى كاش دوستان و شيعيان در غربت شما اشك ماتم نمى?ريختند، اى كاش ندبه و ناله آنها در روزهاى جمعه به پايان مى?رسيد و ديگر كسى با اشك چشم نمى?ناليد كه: »أين استقرّت بك النّوى«

اى كاش ناله »عزيز علىّ أن أرى الخلق ولاترى« را ديگر سر در نمى?داديم، اى كاش صبح جمعه?اى مى?آمد و نداى »أنا بقيّةاللَّه« شما بلند مى?شد و همه دنيا را فرا مى?گرفت كه همين پايان غربت و تنهايى شما مى?شد. اما براى غربت شما همين بس كه بعضى از شيعيان از اين غربت شما غافلند و تازه بايد برايشان ثابت شود كه شما نيز غريب و تنها هستيد و اين نشانه غريب الغربايى شماست.

آخر اين صفت را هم از جدتان حسين(ع) به ارث برده?ايد. اگر او در روز عاشورا

نداى »هل من ناصر ينصرنى« را سر داد و جوابى نشنيد و به شهادت رسيد، شما هم در طول سالها بلكه قرنها است كه اين نداى غريبانه را هزاران بار سر داده?ايد اما لبيكى نشنيده?ايد و اعمال زشت و كردار بد ما روح و روان شما را آزرده و اشك شما را جارى كرده است و اين غم درون سينه?تان، مانند اين است كه شما را هزاران بار به شهادت رسانده باشند. در روز عاشورا تنها يك نفر به نداى جدتان حسين(ع) لبيك گفت كه آن هم »حرّ« بود اما در حقيقت اين حرّ نبود كه لبيك گفت بلكه مولايش حسين(ع) بود كه او را برگزيد و در اول نگاهى با دل و قلبش چنان كرد كه مى?دانيد.

مولاجان! چه مى?شود شما هم نگاهى به ما كنيد و ما را براى يارى و نصرت خود برگزينيد و از اين طريق سعادت هميشگى و ابدى ما را باعث گرديد هر چند كه اندك لياقتى در خود نمى?بينيم.

گلبانگ

قرار دل بى?قراران

مسير مسيح بهاران كجاست؟

صفاگستر لاله?زاران كجاست؟

رگ و ريشه لاله از هم گسست

گل انديشه سربداران كجاست؟

ز سرگشتگى، جام سرگشته?ام

قرار دل بى?قراران كجاست؟

سرم را شده ابر خون سايه?بان

نشانى ز الماس باران كجاست؟

در اين دشت دلگير يأس آفرين

نواى خوش آبشاران كجاست؟

خمارى سيه كرده روى مرا

فلق! ساغر مى?گساران كجاست؟

زمين گشته بتخانه بتگران

تبردار ايمان?تباران كجاست؟

من و انتظار و شب بى?كسى

خدايا دگر يار ياران كجاست؟

گل نرگس آفتابى جبين

اميد دل شب?شكاران كجاست؟

احد ده?بزرگى

در باغ آسمانى

اى خيالت بهشت راز آلود

كاش جانم قَرينف جانت بود

چون تو در حفسنف خلق لطفف نظر

در جهان كس نديد و كس نشنود

دور باد از حضور شيرينت

گوش نامحرمان و چشم حسود

صحن دل از

تو گشته آبادان

بامف دل گشته از تو مفهر اندود!

چشم اميدشان به رحمتف توست

هر چه، در هر كجا بفود، موجود

شب معراج از تلألوى تو

نور باران شد آسمان كبود

از لبت مثل نور، مرغ دعا

بال در باغ آسمان، بگشود

از جمالف خداى عزّوجل

شعله زد در دل آتشى بى?دود

پل زدى با كلام شيرينت

در جهان بين ساجد و مسجود

سروسان، چون دَر ايستى به نماز

فارغ از خيال بود و بود

سايه سنگ و صخره، خار و درخت

با تو در ذكر و در قيام و قعود

كاش افتد به قلب خشيت ما

نور پاك تو در ركوع و سجود

كاش يك لحظه در نظر آيى

وقت ديدار، لحظه موعود

اى عزيزى كه احمدت خواندند

اى مقامت به نزد حق محمود

در حريم خدا، تويى محرم

ز آفرينش تو بوده?اى مقصود

ياورت مى?شود فرشته وحى

دوست مى?داردت، خداى ودود

صورتت مثل سيرتت، نيكو

بعثتت، چون ولادتت مسعود

آن درودى كه از خداوند است

بر تو باد آن درود، نامعدود

اى عزيزى كه دوست داشتنت

هست ما را ز ژرفناى وجود

لطف تو آفتاب هستى بخش

شامل خلق، بى?ثغور و حدود

خواست هر كس تو را، بهشتى شد

هر كه در سايه تو بود آسود

بر تو و آل تو كه نيكانند

اى محمد(ص) درود باد، درود

محمدجواد محبت

داغرترين لالهدا

تو از سخاوت سيّال باغ مى?آيى

تو از وسيع گلستان داغ مى?آيى

تو آن پرنده اين آسمان سرسبزى

كه با بهار به ترميم باغ مى?آيى

شب غليظ در اين كوچه?ها نمى?پايد

در آن دمى كه تو با چلچراغ مى?آيى

تو مشكل دل ما را به آبها گفتى

تو مثل نور به نشر چراغ مى?آيى

تو داغدارترين لاله شب پيرى

كه از وسيع گلستان داغ مى?آيى

سلمان هراتى

در ره وصل تو

بى تو اى راحت جان! خسته دل و جان من است

روز روشن ز غمت چون شب هجران من است

ز آتش هجر

تو پروانه صفت مى?سوزم

شاهد سوز نهان ديده گريان من است

همچو يعقوب همه ديده به ره دوخته?ايم

چون كه روى مه تو يوسف كنعان من است

صبح اميد وصالت ز چه طالع نشود

اين هم از تيرگى گردش دوران من است

در ره وصل تو آرام ندارد دل من

مرغ شب تا به سحر ناظر افغان من است

هر كجا مى?نگرم فتنه و آشوب به پاست

اين هم از بخت من و حال پريشان من است

چه كنم از كه توان يافت نشان قدمت

چون كه خاك قدمت سرمه چشمان من است

گفت »ناصرچى« دل خسته كه اى منجى خلق

نام دلجوى تو رونق?ده ديوان من است

سيدابوالفضل ناصرچيان اراكى

جمال الهى

صحنه آفاق چون تو ماه ندارد

چون تو جمالى به جلوه?گاه ندارد

ماه خجل شد ز حسن روى تو آرى

روشنى آفتاب ماه ندارد

مهر تو را مشترى شوند به آهى

آه كه دل در بساط آه ندارد

روى تو آيينه جمال الهى است

در تو تماشاى من گناه ندارد

صبح سپيدى، شبم به روى تو روز است

زلفت اگر روز من سياه ندارد

كوكب اشكم در آستين بدرخشيد

عشق بدين روشنى گواه ندارد

خاك كف پاى اوست تاج سر من

نادره تاجى كه پادشاه ندارد

باد بود پيك عاشقانش و افسوس

باد هم آنجا كه اوست راه ندارد

همتى اى كاروان مصر كه يوسف

ماه عزيز است و تاب چاه ندارد

خط به رخ از زلف كن حريم كه هندو

حرمت بيت?الحرام نگاه ندارد

با همه آفاق مهر روز كه خورشيد

ملك جهان گيرد و سپاه ندارد

زير نگين هنر قلمرو دلهاست

سلطنت »شهريار« شاه ندارد

شوق وصال

مژده فجر طلوع

مهدى است آنكه نهضت قرآن به?پا كند

مهدى(ع) است آنكه نيك و بد از هم جدا كند

مهدى است آنكه پرتو توحيد را

در قلبهاى تيره و آلوده جا كند

مهدى است آنكه در شب ميلاد

او خدا

او را به مرحباً لك عبدى صدا كند

مهدى است آنكه حفسن دلاراى احمدى

در چهره مبارك خود رو نما كند

مهدى است آنكه پرچم اسلام راستين

بر قلعه?هاى محكم دشمن به پا كند

مهدى است آنكه كاخ عظيم ستمگرى

با يك نهيب خويش دچار فناكند

مهدى است آنكه دادسراى نهايى?اش

بر پايه?هاى عدل خدايى بنا كند

مهدى است آنكه كينه و بغض و نفاق را

تبديل بر محبت و صلح و صفا كند

مهدى است آنكه چشمه فياض علم را

بر تشنگان دانش و عرفان عطا كند

مهدى است آنكه مژده فجر طلوع خويش

از پايگه كعبه به گوش آشنا كند

مهدى است آنكه وقت نماز جماعتش

عيسى به صد نياز به او اقتدا كند

مهدى است آنكه تابش خورشيد طلعتش

قبر نهان فاطمه را برملا كند

قاسم تبار

مثل سؤال

تو مثل مسأله?اى، بى?جواب و لاينحل

زمان نشسته هنوز ابتداى اين جدول

براى كشف تو در لابه?لاى اين تاريخ

به پاى خسته ذهنم، نشسته صد تاول

كسى كه در تو سفر كرد، عاقبت گم شد

شبيه گم شدن يك پرنده در جنگل

تويى دليل وقوع تمام حادثه?ها

نظام خلقت دنيا نمى?شود منحل!

صداى غربت تو بعد قرنها تشويش

شنيده مى?شود از زخمهاى بدر و جمل

گمان كنم كه خدا بود، در شمايل تو

كنار كعبه شكست اقتدار لات و هبل

×××

براى عصر تمدن و پيشرفت علوم

هنوز... مثل سوالى، كه مانده لاينحل

خديجه پنجى

باور نمى?كنم...

ديگر تو را ميان باديه?ها

سوار بر اسبى سپيد

يا ميان خيمه?اى

كنار چشمه دورترين بيد

باور نمى?كنم

تو حالا در كنار منى

در همين شهر

كه آدمهايش هر شب

سهم خود را از آسمان

همراه با زباله?ها دور مى?ريزند

و تمام آبى دريا را

ميان قوطى كنسرو مى?خشكانند

و مريمهايش

زير نخلهاى معصيتى درد مى?كشند

كه خرمايى به بار نمى?آورد

و كودكان اين درد

نه در گهواره

كه تا آستان گور آيتى تلاوت نمى?كنند

و چقدر موسى

ميان جويهاى سرگردان

بى?گهواره?اى

باور

نمى?كنم

ميان باديه?ها باشى

سوار بر اسبى يال برافراشته در باد

وقتى كه دستهاى شهر

در انتظار گهواره و خرما

آسمان و دريا

بى?تاب است!

كمال رستمعلى - قائمشهر

توطئه اسراييل

اشاره :

بيت المقدس، خانه پاك، محترم و مقدسي است كه در قرآن از آن با عنوان «ارض المقدسه» ياد شده است.1 اين مجموعه بزرگ عبادي نزد مسلمانان موسوم به «حرم الشريف» است كه دو جايگاه و مسجد مقدس اسلامي يعني «مسجد الاقصي» و «مسجد القبّه» يا «قبة الصخره» را در خود جاي داده است.

حرم الشريف تقريبا به شكل يك سكو است كه غالبا دو مسجد معروف آن با يكديگر اشتباه گرفته مي شود. غير مسلمانان و به خصوص يهوديان و مسيحيان به آن «تمپل مونت»2 مي گويند. كوه يا تپه اي كه به ادعاي آنان زماني معبد سليمان بر آن قرار داشته است.

مسجدالاقصي همان است كه خداوند در اولين آيات سوره مبارك بني اسراييل (اسراء) به آن اشاره كرده است.3 اين مسجد نخستين قبله مسلمانان و دومين مسجدي است كه صرفا به خاطر عبادت و پرستش خداوند بنا شده است.

مسجد ياد شده بسيار جلوتر از مسجدالقبه قرار دارد و پيغمبر اسلام همه دوراني را كه در مكه زندگي مي كردند و تا هفده ماه پس از هجرت به مدينه به سمت آن نماز مي گزارند.4

اين مسجد محل معراج حضرت خاتم الانبيا به افق اعلي است. خداوند در قرآن درباره اين مسجد مي فرمايد:

ما پيرامون آن را مبارك گردانيديم.5 چرا كه اين مكان، مقر انبياي الهي، از ابراهيم تا عيسي(ع) و مهبط وحي و محل نزول كتابهاي تورات و انجيل و زبور و ديگر صحف آسماني پيش از قرآن است.

در حديث اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه:

مسجدالحرام و مسجدالنبي و مسجد كوفه و مسجد بيت المقدس، كاخهاي بهشت اند كه

بر روي زمين قرار دارند.6

مسجد القبه توسط خليفه اموي، عبدالملك بن مروان به يادبود سفر بزرگ پيامبر(معراج) بنا شد. اين مسجد از قاعده اي هشت وجهي تشكيل شده كه صخره محل معراج پيامبر را احاطه كرده است. در بالاي قاعده اين هشت وجهي نيز گنبد (قبه)اي دو لايه قرار دارد كه بر كل ساختمان مسجد احاطه دارد.

به نظر مي رسد موضوع اشتباه گرفتن بين مسجدالاقصي و مسجدالقبه، ظاهرا به دليل نزديكي اين دو بنا و اطلاقي است كه در كل، به اين مجموعه، شامل اين دو مسجد و چند بناي غير معروف ديگري كه در محوطه حرم الشريف قرار دارد، مي شود. اما دكتر مروان سعيد صالح ابوالروب، استاديار رياضيات دانشگاه زايد دوبي، اين مسئله را طور ديگري مي نگرد. او در نامه اي خطاب به سردبير نشريه الدستور، چنين اظهار مي كند:

بين مسجدالاقصي و قبة الصخره (مسجد القبه) سردرگمي قابل توجهي وجود دارد. هرگاه در رسانه هاي محلي و بين المللي ذكري از مسجدالاقصي به ميان مي آيد، عكسي از قبة الصخره در عوض آن نمايش داده مي شود. دليل اصلي اين مسئله، عدم اطلاع عموم مردم، هم راستا با توطئه هاي اسراييل است. در زمان اقامتم در ايالات متحده نيز كرارا با اين مسئله مواجه بودم، تا آن كه اطلاع يافتم صهيونيستها در آمريكا چنين تصاويري را چاپ و منتشر كرده و به اعراب و مسلمانان مي فروشند، برخي اوقات با قيمتهاي بسيار اندك و حتي گاهي اوقات به صورت مجاني، و بدين ترتيب مسلمانان آن را به تمام نقاط نصب مي كنند، به ديوار منازل و دفاتر كارشان.

همين مسئله مؤيد اين قضيه است كه [دولت[ اسراييل مي خواهد تصوير مسجدالاقصي را از اذهان مردم پاك كند، تا بتواند آن را

تخريب و معبد خود را پنهاني بنا كند. و اگر كسي شكايت يا اعتراضي داشته باشد، آنگاه به طور زنده تصوير قبة الصخره را نشان داده، اظهار خواهند داشت كه آنها كاري نكرده اند.

عجب توطئه اي! هنگامي كه از برخي اعراب، مسلمانان و حتي برخي فلسطينيها پرسش كردم، دريافتم كه آنها نيز قادر به تمايز بين اين دو مكان مقدس نيستند.

اين واقعا باعث اندوه و ناراحتي ام شد، كه اسراييليها چه قدر تا كنون در پيشبرد توطئه شان توفيق داشته اند!7

پي نوشتها :

1 .ر.ك: سوره مائده (5) آيه 21.

2 .Tempel Mount

3 .ر.ك: سوره اسراء (11) آيه 1.

4 .ر.ك: محمدبن الحسن الحرّ العاملي، وسائل الشيعة، ج4، ص310-298.

5 .سوره اسراء (11)، آيه 1.

6 .محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج99، ص240.

7 .علي فاطميان، نشانه هاي پايان، ص300.

ابزاري تازه براي توجيه سياستهاي جنگ طلبانه

اميررضا نورى?زاده

با پخش تصاوير درگيريهاى بين نيروهاى آمريكايى و طرفداران مقتدى صدر در نجف يا به عبارت بهتر جنگ مسلمانان و مسيحيان، تصور اين كه يك فيلم تاريخى پرخرج هاليوودى نيز نبرد مسلمانان و مسيحيان را در جنگهاى صليبى در قرن دوازدهم به تصوير بكشد، كمى دور از ذهن به نظر مى?رسد.

ولى شركت فاكس قرن بيستم در نظر دارد فيلمى بر اين اساس را با صرف هزينه?اى 130 ميليون دلارى در سال آينده اكران كند. اين فيلم كه در مراكش و با استفاده از صدها سياهى لشكر، اسب و تجهيزات تاريخى فيلمبردارى شد، آخرين ساخته رايدلى اسكات محسوب مى?شود. ويليام موناهان، نويسنده فيلمنامه براساس شخصيتهاى واقعى جنگ صليبى از جمله باليان، شواليه مدافع بيت?المقدس در سال 1187 و صلاح?الدين ايوبى، فرمانده پيروز مسلمانان در جنگ بوده است، در حالى كه استوديو فاكس به شدت مى?كوشد بر جنبه?هاى اكشن و عاشقانه فيلم در تبليغات

خود تكيه كند، برخى از مدرسان مذهبى و فعالان دينى كه موفق به مطالعه فيلمنامه شده?اند، ساخت چنين اثر پر خرجى درباره درگيريهاى تاريخى و قديمى مسلمانان و مسيحيان را در شرايط فعلى كه مجدداً اين مسائل به شكلى ديگر مطرح شده?اند زير سؤال برده?اند. ليلا القطامى، سخنگوى مركز آمريكايى، عربى در واشنگتن مى?گويد: نگرانى اصلى من اين است كه محتواى اين فيلم درباره جنگ صليبى است و مى?تواندكاملاً به صورت شعارى عمل كند و بكوشد عقيده غلط برخى را تقويت كند كه معتقدند اسلام و مسيحيت قابل تعامل با يكديگر نيستند.

جورج دنيس، از مدرسان مذهبى دانشگاه مرى مونت معتقد است؛ من از وجه تاريخى اين فيلمنامه كاملاً مشعوف شدم و فكر نمى?كنم بتوان از بعد نزاع مسيحيت و اسلام چندان به آن خرده گرفت.

خالد ابوفادل، استاد دانشگاه كاليفرنيا اقدام هاليوود در به تصوير كشيدن شخصيتهاى كليشه?اى مسلمان و مسيحى در يك فيلمنامه مغرضانه را محكوم مى?كند و ادامه مى?دهد، به عقيده من اين فيلم به مردم مى?آموزد چگونه از مسلمانان متنفر باشند. شخصيت مسلمانان در اين فيلم كودن، كوته?نظر و ساده?انديش به تصوير كشيده شده است كه از بعد تاريخى كاملاً تحريف شده و حتى آزاردهنده است. اين فيلم قطعاً ميان مسلمانان آمريكا با عكس?العمل منفى مواجه خواهد شد و در چنين فضايى كه پس از حملات 11 سپتامبر به وجود آمده، انتظار داريم مردم چه عكس?العملى به تصاوير آتش زدن كليساها و شكستن صليبها از سوى ما مسلمانان داشته باشند؟

گذشته از شاخصه?هاى فيلم، موضوع فيلم نيز يك تابلوى قديمى است و حتى استفاده از لغت جنگهاى صليبى به دفعات در فيلم خود موجب

انتقادهايى شده است. زمانى كه جورج بوش پس از حملات 11 سپتامبر جنگ عليه تروريسم را گونه?اى از جنگ صليبى دانست به شدت از سوى برخى مورد انتقاد قرار گرفت، چون احساسات ضد اسلامى را دامن مى?زد، از سوى ديگر برخى از تحليل?گران سياسى معتقدند اسامه بن لادن قصد دارد خود را صلاح?الدين ايوبى دنياى مدرن معرفى كند وحتى صدام حسين قبل از حمله نيروهاى آمريكايى سعى كرد با استفاده از نام صلاح?الدين مسلمانان را عليه نيروهاى آمريكايى بشوراند.

اما رايدلى اسكانت معتقد است »ملكوت آسمانى« فيلم جديد او احساسات مذهبى هيچ گروهى را به زير سؤال نمى?برد و بيشتر شبيه يك اثر حماسى است تا يك فيلم مذهبى و تنها شخصيتهاى مذهبى آن جنگجويان افراطگراى مسيحى و مسلمان هستند.

در اين فيلم، باليان قهرمان فيلم كه نقش او را اورلاندو بلوم انگليسى بازى مى?كند. يك آهنگر فرانسوى است كه پس از خودكشى همسرش به نيروهاى صليبى مى?پيوندد. پس از حمله صلاح?الدين به بيت?المقدس، كه نقش او را غصان مسعود ايفا مى?كند او نيز به جنگ مى?رود و سرانجام شكست مى?خورد.

جيم جيانوپولوس از مديران استوديو فاكس معتقد است اين فيلم نمى?تواند موجبات انتقادات و مباحثات سياسى و مذهبى را به?وجود آورد.

وى مى?افزايد: به عقيده ما اين فيلم داستانى عالى با حضور اورلاندوبلوم دارد و از طرفى وايدلى اسكات هم استاد ساخت فيلمهاى دوران افسانه?اى است، بنابراين دليلى ندارد كه ملكوت آسمانى به يكى از پرفروش?ترين فيلمهاى سال 2005 بدل نشود.

پيش از اين مديران شركت وارنر پس از مطالعه فيلمنامه از سرمايه?گذارى مشترك در آن صرف?نظر كرده بودند، ولى آلن?هورن، مدير وارنر اعلام كرد، اين اهداف ربطى به

موضوع بحث?انگيز فيلم ندارد و وارنر به دليل توليد فيلمهاى تاريخى مشابه از جمله اسكندر از اوليور استون از اين قضيه صرف?نظر كرده است.

با همه اينها صحنه?هاى نبرد در فيلم بسيار هولناك است و در يكى از آنها افراطى?گرى هر دو طرف كاملاً به چشم مى?خورد، جايى كه صلاح?الدين به باليان مى?گويد: آيا تسليم مى?شوى و شهر را ترك مى?كند و باليان در پاسخ مى?گويد: پيش از آن كه شهر را از دست بدهم، آن را با خاك يكسان مى?كنم. تمامى اماكن مقدسه شما و ما را نابود مى?كنم، هر چيزى كه در بيت?المقدس انسان را از خود بى?خود مى?كند.

اواخر فيلمنامه كه ارتش مسلمانان به بيت?المقدس نزديك مى?شوند، صلاح?الدين فرياد مى?زند:

هيچ?كس را زنده نگذاريد و سربازان مسلمان فرياد مى?زنند، اللَّه?اكبر.

اما دنيس و فادل، مدرسان دانشگاه، هر دو تأكيد مى?كنند فيلم تاريخ را به شكلى آشكار تحريف كرده است، چرا كه صلاح?الدين به برخى از ساكنان شهر امان داد و اين كه باليان به صلاح?الدين شواليه?گرى آموزش داده است، ايده كاملاً خنده?دارى است. فادل مى?افزايد: هر كتابى را كه درباره شواليه?گرى انتخاب كنيد، قطعاً خلاف اين قضيه را در آن مى?يابيد. ايده شواليه?گرى از مسلمانان به اروپايى?ها انتقال يافت و علوم و فنون در آن زمان ميان مسلمانان بسيار پيشرفته?تر از اروپاييان بوده است.

ولى هاليوود چندان از جنجال بدش نمى?آيد، چون فيلم مصائب مسيح مل گيبسون با استفاده از همين شيوه و انتقادهاى گسترده گروههاى يهودى به فروش جهانى 69 ميليون دلارى دست يافت. آرنولد شوارتزنگر نيز پيش از اين با چند فيلم در دهه?هاى 1980 و 1990 از جمله دروغهاى حقيقى چنين جنجالهايى را به?وجود

آورده بود.

روزنامه جام?جم، 28 مرداد 1383

امام مهدى(ع) از ما چه انتظارى دارند؟

خواننده خوب موعود، برادر عزيز آقاى رحمت اللَّه حصارى از كرمان پرسيده اند:

در بسيارى از مقاله ها و كتابهايى كه در زمينه وظايف منتظران نوشته شده?اند، صحبت از اين شده كه ما بايد در زندگى خود آن?گونه سخن بگوييم و رفتار كنيم كه امام مهدى(ع) مى پسندند و يا زندگى خود را آن?گونه سامان دهيم كه آن حضرت مى خواهند. حال پرسش اين است كه: از كجا مى توان فهميد كه امام زمان(ع) از ما چه مى خواهند و چه كارى را مى پسندند؟

در پاسخ اين سؤال خوب است كه دو نكته را يادآور شويم:

1. امام زمان(ع) ادامه دهنده راه پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) است:

از آنجا كه به اعتقاد ما همه امامان معصوم(ع) مفسران كتاب خدا و بيان?كنندگان سنت رسول خدا(ص) هستند، رضايت و خشنودى امام زمان(ع) در چيزى جز آنچه كه در كتاب خدا آمده يا در كلمات رسول خدا(ص) و ديگر امامان معصوم(ع) به آن اشاره شده نيست. به بيان ديگر اگر كسى به همه تكاليف و وظايفى كه در قرآن و روايات معصومين(ع) به آنها امر شده عمل كند و از همه محرمات و گناهانى كه در اين دو منبع الهى از آنها نهى شده، دورى جويد خواهد توانست كه رضايت امام عصر(ع) را چنان?كه بايد و شايد به دست آورد.

2. امام زمان(ع) به عوامل خرسندى و ناخرسندى خود اشاره كرده?اند:

در احاديث، زيارتها و دعاهايى كه در طول دوران غيبت صغرا و پس از آن به صورت توقيع و يا به صورتهاى ديگر از امام مهدى(ع) براى ما به يادگار مانده است به صراحت تمام آنچه كه موجب خرسندى يا ناخرسندى آن حضرت مى?گردد

بيان شده و چگونه عمل كردن، چگونه سخن گفتن و چگونه انديشيدن به ما آموخته شده است. از اين رو با مراجعه به مجموعه ارزشمند يادگارهاى آن حضرت و تأمل و تدبر در آنها مى?توان به راحتى هدايت را از گمراهى و صراط مستقيم را از كژراهه?ها باز شناخت1.

براى روشن?تر شدن موضوع، خوب است كه نگاهى داشته باشيم به يكى از اين يادگارهاى گرانقدر امام عصر(ع)؛ يعنى دعاى معروفى كه با جمله »أللّهمّ ارزقنا توفيق الطاعة...« شروع مى?شود و در اوايل مفاتيح?الجنان نيز آمده است.

در اين دعاى كوتاه و مختصر، امام مهدى(ع) همه آنچه را كه شايسته است ما خود را بدانها آراسته يا از آنها پيراسته سازيم در قالب درخواست از خدا بيان كرده و به صورت غير مستقيم به ما فهمانده?اند كه به عنوان حجت خدا، چه انتظارى از ما دارند و چگونه شيعه اى را براى خود مى پسندند.

با هم قسمتهايى ازاين دعا را مى خوانيم:

بار خدايا! توفيق فرمانبردارى، دورى از گناهان، درستى و پاكى نيت و شناخت حرامها را، روزى ما فرماى. و ما را به راهنمايى و پايدارى گرامى دار و زبان ما را در درست گويى و گفتار حكيمانه استوار ساز و دل ما را از دانش و معرفت سرشار كن و درون ما را از حرام و مال شبهه ناك پاكيزه گردان و دست ما را از ستمگرى و دزدى بازدار و چشم ما را از فجور و خيانت بپوشان و گوش ما را از شنيدن سخن بيهوده و غيبت بربند و... .

در ادامه اين دعا، امام عصر(ع) صفات و ويژگيهايى را كه شايسته عالمان، دانش?پژوهان، پيران، جوانان، زنان، توانگران، تنگدستان، جنگ جويان،

حكمرانان و... است برمى?شمارند و از خداوند مى خواهند كه به هر يك از اين گروهها و اقشار اجتماعى صفات و ويژگيهايى را كه شايسته آنهاست عطا فرمايد.

بياييد يك?بار اين دعا را با ديد كسى كه مى خواهد بداند امامش از او چه انتظارى دارد مرور كنيد تا ببيند آيا مى?توانيد با استفاده از اين دعا بفهميد كه امام عصر(ع) به طور خاص از شما چه توقع و انتظارى دارند؟!

پى?نوشت:

1 . براى مطالعه سخنان امام عصر(ع) ر.ك: محمد خادمى شيرازى، مجموعه سخنان، توقيعات و ادعيه حضرت بقيةاللَّه؛ جواد قيومى اصفهانى، صحيفة المهدى(ع)؛ سيد مرتضى مجتهدى، صحيفه مهديه؛ الشيخ محمد الغروى، المختار من كلمات الإمام المهدى، 3ج.

اهم اخبار مهدوى و مذهبى

. بيست و سومين نشست از سلسله نشستهاى مقدماتى گفتمان مهدويت، روز شنبه 13 تيرماه به همت مؤسسه فرهنگى انتظار نور در سالن اجتماعات دفتر تبليغاتى حوزه علميه قم برگزار شد.

در اين نشست علمى، حجت?الاسلام والمسلمين ميرباقرى پيرامون »ولايت مهدوى مبدأ حيات طيبه« و ماهيت عدالت در حكومت حضرت حجت(ع) سخنرانى كردند.

2. به همت مدرسه علميه امام صادق(ع)، كرج، همايش »انتظار« در روز جمعه 26 تيرماه با حضور حجت?الاسلام والمسلمين حسينى بوشهرى ،آيت?اللَّه مدرسى، حجت?الاسلام دكتر رمضانى و جمعى از اساتيد، طلاب و فضلا در اين مدرسه برگزار شد.

3. حضور حضرات آيات عظام وحيد خراسانى، فاضل لنكرانى، جواد تبريزى در جمع عزاداران شهادت حضرت فاطمه زهرا، عليهماالسلام جلوه ويژه?اى به اين مراسم بخشيد. در همين ارتباط و در آستانه فاطميه دوم، حضرات آيات عظام فاضل لنكرانى و نورى همدانى با صدور پيامى، مردم ولايتمدار كشورمان را به برگزارى هر چه با شكوه?تر مجالس عزادارى حضرت فاطمه، سلام?اللَّه?عليها توصيه نمودند.

4. پنجمين جلسه

از سلسله نشستهاى فكرى، فرهنگى پاتوق شيشه?اى و با همت سازمان فرهنگى تفريحى شهردارى اصفهان و با موضوع رويكرد »غرب و آخرالزمان« برگزار شد.

در نشست روز چهارشنبه 14 مردادماه اسماعيل شفيعى?سروستانى، مدير مسؤول و سردبير نشريه موعود پيرامون رويكرد غرب به موضوع آخرالزمان و ظهور و همچنين بازپرسى از جريان مسيحيت صهيونيستى سخنرانى كردند.

خلاصه اخبار

آلمان: مجله اشپيگل

بعضى از وزراى آلمان خواستار بستن نوعى آژير پابند الكترونيكى به پاى اسلامگرايان در اين كشور شدند. اين طرح جايگزينى در برابر بازداشت امنيتى مطرح شده است.

بلژيك: سايت اينترنتى اخبار بلژيك

مساجد بلژيك به زودى زيرنظر دوربينهاى سازمان امنيتى قرار خواهند گرفت.

فلسطين اشغالى: روزنامه صهيونيستى جروز الم?پست

رژيم اشغالگر قدس در پى ترور شخصيتهاى برجسته ايرانى است.

فلسطين اشغالى:

مجلس نمايندگان رژيم صهيونيستى »كنست« از كابينه شارون خواست تا حمله پيشگيرانه?اى را عليه تأسيسات هسته?اى ايران ترتيب دهد.

آمريكا: جان كرى، رقيب انتخاباتى بوش

مقابله با سياستهاى هسته?اى ايران از اولويتهاى برنامه من است.

فرانسه: ژاك شيراك

رئيس?جمهور؛ پس از بازگشايى مدارس در ماه سپتامبر، هر كس با ممنوعيت حجاب و ديگر نمادهاى مذهبى مخالفت كند، تحت پيگرد قانونى قرار مى?گيرد.

آلمان:

اولين دانشكده علوم اسلامى آلمان با حمايت رهبران مسيحى اين كشور شروع به كار كرد. رئيس اين دانشكده قبل از تشرف به اسلام از اعضاى مذهبى فدرال جامعه دمكراتيك مسيحيان آلمان بود.

ايران:

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى:از قرن اول هجرى تا سال 1374 بيش از يكهزار و صد اثر راجع به حضرت فاطمه زهرا، سلام?اللَّه?عليها شناسايى شده?است.

ايران:

اخيراً گروهى در يكى از مناطق كرج به تبليغ مسيحيت مشغول شده?اند. به گفته يكى از شركت كنندگان در اين جلسات آموزشى آنها، اين گروه از طريق آشنايى ابتدايى با دختران و

پسران آنها را به اين جلسات وارد و پس از گذراندن دوره?هاى آموزشى به كليسا مى?برند تا رسماً به دين مسيحيت گرايش پيدا كنند.

قدس، در خطر حمله انتحارى صهيونيست?هاى افراطى

روزنامه اسراييلى »هاآرتص« گزارش داد كه مقامات اسراييلى، نگران حمله هوايى گروه?هاى افراطى صهيونيست به مسجدالاقصى و قبةالصخرة هستند.

اين روزنامه به نقل از پليس اسراييل و سازمان امنيت داخلى اسراييل (شين بيت)، از احتمال حمله افراطيون صهيونيست به مسجدالاقصى و قبةالصخرة با استفاده از هواپيماهاى بدون سرنشين حامل مواد منفجره يا هواپيماهايى كه خلبانان انتحارى آنها را هدايت ميكند، خبر داد و نوشت: اين گروه?ها قصد دارند، هواپيماها را بر سر نمازگزاران در مسجدالاقصى منفجر كنند.

پيش از اين، وزير امنيت داخلى رژيم صهيونيستى، نسبت به وجود »تهديدى جدى« عليه اين دو مكان مقدس مسلمانان براى مقابله با طرح شارون براى عقب?نشينى از نوار غزه از سوى گروه?هاى افراطى، هشدار داده بود.

اين مقام صهيونيستى در مصاحبه با شبكه دوم تلويزيون اسراييل، ضمن اشاره به اينكه تهديدات عليه مكان?هاى مقدس مسلمانان و حمله به نمازگزاران هيچ?گاه به اين شدت نبوده، گفت: افراطيون صهيونيست براى جلوگيرى از موفقيت طرح شارون براى خروج از نوار غزه، در پى انجام يك?سرى حملات در واكنش به اين طرح هستند. گفته ميشود، شهرك?نشينان صهيونيست به شدت با اين طرح شارون مخالفند.

استمداد مؤسسه الأقصى از مسلمانان براى جلوگيرى از تخريب مسجد الأقصى

به دنبال تهديدات روز شنبه وزير امنيت اسرائيل، مبنى بر منفجر كردن مسجد الأقصى، مؤسسه الأقصى،با صدور بيانيه?اى تأكيد كرد: امت عربى و اسلامى و تمامى علما و مؤسسات و نهادهاى آنها، به يارى مسجد الأقصى بشتابند.

اين مؤسسه در بيانيه?اى كه امروز

صادر كرد، هشدار داد: نيروهاى غاصب صهيونيستى، پيوسته اين مكان مقدس و نمازگزاران آن را تهديد ميكنند و هر لحظه امكان بمب?باران?هايى توسط هواپيماها و بالگردهاى رژيم اسرائيل و يا ترور نمازگزاران و شخصيت?هاى مذهبى در آن وجود دارد. در بيانيه اين مؤسسه آمده است: اين بار اول نيست كه مكان?هاى مقدس مسلمانان و فلسطينيان مخصوصاً مسجد الأقصى، تهديد به بمب?گذارى و تجاوز ميگردد، لذا تمام نيروهاى فلسطينى، عربى و اسلامى به اين اظهارات خصمانه مسئولان رژيم صهيونيستى توجه كنند و در برابر آن اقدامى كنند.

اين مؤسسه، رژيم اشغالگر را از اينكه اظهارات اخير وزير امنيت اسرائيل زمينه?اى باشد براى تجاوز به مسجد الأقصى، بشدت برحذر داشت و اين گونه سخنان و تهديدها را سخت محكوم كرد.

در ادامه، مؤسسه الأقصى از تمامى پاسداران و نگهبانان مسجد الأقصى و نيروهاى مردمى خواست تا از اين مكان مقدس حفاظت بيشترى كنند و هرگونه حركت مشكوك و خطرناكى را زير نظر بگيرند تا به اذن الهى اين مسجد مقدس تا ابد، محفوظ و سالم بماند.

هشدار حزب?اللَّه در رابطه با تخريب مسجد الاقصى

سيد حسن نصراللَّه دبير كل حزب?اللَّه لبنان به اسرائيل هشدار داد كه اگر افراطيون يهودى به مسجدالاقصى آسيبى وارد كنند، نتايج بسيار ناگوارى در انتظار آنان خواهد بود.

به گزارش شبكه المنار لبنان، وى كه در پى افزايش چنين تهديدهايى سخن مى?گفت، افزود: مسجدالاقصى سومين مكان مقدس مسلمانان است. اما متأسفانه اطلاعات اخير نشان مى?دهند كه تهديد بر ضد آن افزايش يافته است.

سيد حسن نصراللَّه به شبكه المنار گفت: اسرائيليها بايد بدانند كه تخريب مسجدالاقصى به معناى تخريب موجوديت صهيونيست است.

رهبر حزب?اللَّه لبنان گفت كه اين هشدار بايد

جدى گرفته شود. زيرا در غير اين صورت صهيونيستها سرنوشت بسيار بدى خواهند داشت.

ما منتظر نمى?مانيم تا يك اتفاق روى دهد و بعد در صدد رفع عواقب آن برآييم. ما كارى انجام مى?دهيم تا هيچ?كس جرأت نداشته باشد چنين عملى انجام دهد.

خبرگزارى مهر

خريد زمينهاى جنوب شرق تركيه توسط اسرائيليها

تهران، خبرگزارى جمهورى اسلامى؛ يك گزارش سرى منتشر شده در تركيه، فاش ساخت كه اسرائيل در پشت پرده خريد زمينهاى جنوب?شرق تركيه از سوى يهوديان ترك قرار دارد.

به گزارش پايگاه اينترنتى روزنامه الجزيره چاپ عربستان، اين گزارش كه در يك روزنامه متخصص در امور سياسى و استراتژيك در تركيه به چاپ رسيده است، فاش ساخت وقايعى كه در تركيه اتفاق مى?افتد، آينده اين كشور و همسايگانش را با خطر مواجه مى?كند.

بنابراين گزارش، 60 تن از يهوديان ترك اقدام به خريد اين زمينها كه مساحت آن بالغ بر 115 هزار هكتار مى?شود و متعلق به منطقه پروژه بزرگ سدهاى جنوب شرق تركيه است، كرده?اند.

روزنامه الجزيره مدعى است اين گزارش از سوى يك سازمان غير نظامى تركيه كه نامش فاش نشده، انتشار يافته است. گزارش مذكور تأكيد مى?كند، هر يك از يهوديان ترك اقدام به خريد زمينهايى به مساحت 1200 تا 2000 هكتار كرده?اند.

به نوشته اين پايگاه اينترنتى، با وجود اينكه اين زمينها به اسم يهوديان ترك است، اما صاحبان حقيقى اين زمينها اسرائيليها هستند. زيرا يهوديان ترك توانايى مالى براى خريد اين زمينها را ندارند.

روزنامه مذكور نوشت: برخى اطلاعات به دست آمده، حاكى از آن است كه تأمين مالى خريد زمينهايى به مساحت زياد در جنوب شرق تركيه، از سوى برخى بازرگانان اسرائيلى صورت گرفته است.

اين گزارش مى?افزايد،

اتباع ترك در مناطق جنوب شرق تركيه تأكيد كردند كه خريدن اين زمينها از سوى اسرائيليها به صورت علنى انجام مى?شود.

آنان گفتند: اسرائيليها به صاحبان حقيقى زمينها، قيمتهايى بيش از قيمت اصلى زمينهايشان پيشنهاد مى?دهند و با اين كار آنها را به طمع مى?اندازند.

ساندى تلگراف: معشوقه عرب ولفوويتز مشاور سياستهاى افراطى وى است.

روزنامه انگليسى ساندى تلگراف از علاقه?مندى معاون وزير دفاع آمريكا به يك زن عرب خبر داد.

به گزارش خبرگزارى دانشجويان ايران (ايسنا) روزنامه البيان - چاپ امارات متحده عربى - اعلام كرد: پل ولفوويتز، معاون وزير دفاع آمريكا و از طرفداران اسرائيل در دولت آمريكا و يكى از عاملان جنگ عراق، به يك زن عرب به نام »شاهه عليرضا« علاقه?مند شده است.

اين روزنامه افزود: ولفوويتز در مورد بسيارى از سياستهاى افراطى?اش با وى مشورت مى?كند.

اين روزنامه هم?چنين اظهار داشت: شاهه عليرضا، يك زن مطلقه ميانسال و متولد تونس است كه در عربستان بزرگ شده و فارغ?التحصيل رشته روابط بين?المل از دانشگاه سن?آنتونى وابسته به دانشگاه آكسفورد است.

وى هم?چنين از طرفداران حقوق زنان و برقرارى دموكراسى در جهان عرب است و در بانك جهانى مشغول به كار است.

خبرگزارى دانشجويان ايران

يهوديان آمريكا جهت ايجاد امنيت در مدارس رژيم صهيونيستى كمك مالى مى?كنند.

جوامع مختلف يهوديان در آمريكا توافق كردند تا نزديك به 4/7 ميليون دلار براى حفاظت از امنيت مدارس در اسرائيل كمك مالى به اين كشور ارائه كنند.

به گزارش خبرگزارى »مهر« به نقل از خبرگزارى آژانس يهود اين مبلغ به 550 نفر از گارد امنيتى پرداخت خواهد شد تا از 50 هزار كودكستان در اسرائيل محافظت كنند.

اين منبع خبرى اعلام كرده است سازمانى به نام جوامع

متحد يهود كه سازمان حامى فدراسيونهاى يهودى در شمال آمريكاست، از 2 سال پيش كه دولت رژيم اسرائيل از آنها درخواست كمك كرد 16/5 ميليون دلار در اين زمينه به اسرائيل كمك كرده?اند.

اين كمكها در حالى است كه تا تاريخ 13 آوريل 2004 تعداد 545 كودك فلسطينى به شهادت رسيدند كه همگى زير 18 و عمدتاً زير 14 سال سن داشتند و طبق اعلام يونيسف كودكان فلسطينى آسيب?پذيرترين قشر در آن واحد جغرافيايى هستند.

گفتنى است كه آژانس يهود اسرائيل مسئول جمع?آورى كمكها براى اسرائيل است.

خبرگزارى مهر

سفر عراقيها به اسراييل، آزاد شد.

براى نخستين بار در تاريخ دولت عراق از زمان استقلال اين كشور در سال 1921، مقام?هاى عراقى عبارت »مجوز سفر به تمامى كشورهاى جهان به جز اسراييل« را از متن پاسپورت?هاى جديد عراقى حذف كردند.

به نوشته »اعتماد«، سرلشكر هادى عطيه المحنه، مديركل اداره گذرنامه عراق، با اعلام اين خبر گفت كه اداره تحت امر وى، اخيرا به صدور پاسپورت?هاى جديدى اقدام كرده است كه بر اساس آن، به همه شهروندان عراقى اجازه داده ميشود به هر كجاى دنيا كه ميخواهند، حتى اسراييل، سفر كنند.

به گفته وى، اين پاسپورت?ها به مدت يك سال از تاريخ صدور آن اعتبار دارد. وى از صدور پاسپورت?هاى جديدى در روزهاى آينده خبر داد كه جعل آن بسيار دشوار خواهد بود.

مديركل اداره گذرنامه عراق افزود: آموزش?هاى جديد به شهروندان عراقى اين حق را ميدهد كه به تمامى كشورهاى جهان حتى اسراييل كه پيش از اين در دوره رژيم سابق، سفر به آنجا ممنوع بود، سفر كنند.

وى خاطرنشان كرد كه »اين بيدارى و آگاهى شهروندان عراقى است كه او را از سفر

به جايى ممنوع خواهد كرد نه قانون رواديد«.

اين در حالى است كه خانم پاسكال ايشوورده، وزير مهاجرت عراق، در گفت?وگو با روزنامه اسراييلى »يديعوت آحارنوت« اعلام كرد كه دولت موقت عراق، سرگرم صدور رواديد عراقى به يهوديانى است كه از سال 1948 از عراق به اسراييل مهاجرت كرده بودند. وى حتى از امكان پرداخت غرامت به آنان به دليل مصادره اموال شان خبر داد.

زمان حمله اسراييل به تأسيسات هسته?اى ايران مشخص شد.

منابع دپلماتيك بلندپايه عرب فاش ساختند، رژيم صهيونيستى خود را براى حمله به تأسيسات هسته?اى ايران در ماه سپتامبر آينده آماده ميكند.

به گزارش خبرگزارى مهر، اين منابع به روزنامه اماراتى »البيان« گفتند: دو خلبان اسراييلى، در مورد چگونگى استفاده از بمب?افكن?هاى »اف 15 آى« براى حمله به تأسيسات هسته?اى ايران، آموزش ديده?اند.

اين منابع گفتند: اين آموزش?ها در چارچوب فراهم ساختن مقدمات حمله به تأسيسات هسته?اى ايران از جمله نيروگاه هسته?اى بوشهر صورت گرفته است.

در راستاى تبليغات و جنجال?آفرينى رژيم صهيونيستى و آمريكا عليه فعاليت?هاى صلح?آميز هسته?اى ايران، منابع ديپلماتيك بلندپايه عرب، زمان پيش?بينيشده براى اين حمله را ماه سپتامبر آينده (شهريور ماه) اعلام كردند.

بنا بر گفته منابع ديپلماتيك ارشد عرب، آمريكا براى انجام اين عمليات نظامى، هماهنگيهاى كاملى را با رژيم صهيونيستى به عمل آورده است تا در صورتى كه نتواند پرونده هسته?اى ايران را به شوراى امنيت سازمان سازمان ملل ارجاع دهد،اين تهديدات عملى شود.

بر اساس هماهنگيهاى به عمل آمده ميان آمريكا و رژيم اسراييل، در صورتى كه اتحاديه اروپايى پرونده ايران را به شوراى امنيت سازمان ملل ارجاع دهد، آنها مانع از اجراى اين عمليات نظامى خواهند شد.

به گفته منابع ديپلماتيك

بلندپايه عرب، طرح نظامى اسراييل براى بمباران تأسيسات هسته?اى ايران پيش از اينكه روسيه سوخت هسته?اى را در اختيار تهران قرار دهد، يعنى در پاييز آينده، اجرا خواهد شد.

اين منابع نيز فاش ساختند: اسراييل قصد دارد اين طرح حمله به تأسيسات هسته?اى ايران را از طريق حريم هوايى تركيه انجام دهد.

بنا بر اعلام اين منابع، علاوه بر طرح ياد شده، رژيم صهيونيستى با هماهنگى آمريكا طرحى را براى ترور نخبگان سياسى كشورمان با هدف ايجاد فضاى ناامنى در داخل ايران در نظر گرفته است.

دفاع از اين اسراييل، جزو وظايف ايالات متحده ميباشد!

رييس?جمهورى آمريكا در مصاحبه اختصاصى با روزنامه فرانسوى »فيگارو«، ضمن دفاع از عملكرد خود در بحران عراق، به بيان نطقه?نظرهاى خويش در رابطه با مسائل خاورميانه پرداخت.

وى در پاسخ به اين پرسش كه آيا همه كسانى كه در آمريكا به رياست?جمهورى ميرسند، متعهد به دفاع از اسراييل هستند، گفت: بله، فكر ميكنم چنين باشد، چراكه اسراييل، دوستى قديمى و كشورى دمكراتيك است و من بر اين باورم كه دفاع از اين كشور، جزو وظايف ايالات متحده ميباشد.

بوش در پاسخ به اين پرسش كه چرا سياست?هاى او درباره درگيرى اسراييل با فلسطينيها و ناامنى در عراق، در عمل، مثل آن چيزى كه پيش?بينى كرده بود، از آب در نيامد، گفت: كشورهاى ديگر هم درگير چنين مشكلاتى هستند، اما به نظر من منشأ اصلى ناامنى در عراق امروز، اين است كه اين كشور در راه رسيدن به آزادى است. جنگى كه آغاز شده، بسيار سخت است، اما من به خوبى ميدانم كه آمريكا بايد براى پيروزى در جنگ چه بكند. ما از ديگران دعوت ميكنيم در

اين?مبارزه به ما بپيوندند، اما اگر برخيها نميخواهند و دوست ندارند ما را همراهى كنند، آمريكا خودش و به تنهايى، كارى كه بايد انجام دهد، به پايان ميرساند.

او در پاسخ به سؤال خبرنگار »فيگارو« كه از او پرسيد، آيا جنگ در عراق و حمله به اين كشور در سال 2003، موجى از آمريكاستيزى و نيز يهودستيزى در جهان به راه نينداخته است، گفت: تا زمانى كه من، رهبر جهان آزاد هستم، من و ايالات متحده به محكوم كردن فعاليت?هاى يهودستيزانه كه آشكارا تنها در چند نقطه مشخص دنيا وجود دارد ادامه خواهيم داد.

وى به راه افتادن يك جريان يهودستيزانه در جهان را بيشتر به انتفاضه ربط داد و گفت: اين موج يهودستيزى، بيشتر پس از آغاز انتفاضه دوم در سپتامبر سال 2000 و اوج?گيرى فعاليت?هاى ضداسراييلى به راه افتاده است.

وى در بخش ديگرى از مصاحبه خود ادامه داد: آمريكا و خاورميانه در برهه سختى از تاريخ خود به سر ميبرند، چراكه برخى فكر ميكنند، دلايلى كه دولت من براى جنگ با تروريسم و رفتن به عراق و افغانستان ارايه كرد، دلايل خوبى نبوده و آمريكاييها در اين?باره اشتباه كرده?اند، ولى حقيقت درست برعكس است. انگيزه من، همواره متوجه ايجاد جوامعى آزاد كه در صلح و دوستى زندگى ميكنند و در عين حال تضمين امنيت آمريكا بوده است. البته من انتقادات را ميشنوم، اما هرگز اجازه نميدهم كه سياستى را به من ديكته كنند، چراكه اتخاذ تصميم?ها و سياستگذاريها، كار من است و من براى پذيرفتن تمام فشارهايى كه به همراه اين انتقادات به من وارد خواهد شد، آماده?ام.

بوش در پايان گفت: اجازه بدهيد به شما

بگويم كه چه چيزى براى من اهميت دارد. مهم براى من اين است كه جهان امروز بدون صدام بهتر است.

ما حدود 15 ماه است كه در عراق هستيم و اكنون شاهد كشورى آزاديم؛ كشورى كه در حال تولد است؛ كشورى كه زندگى در آن بهتر خواهد شد. داستان واقعى دولت من پنجاه سال ديگر نوشته خواهد شد و نه شما و نه من، هيچ?كدام آن زمان براى خواندن اين داستان حضور نداريم.

شيعيان يمن، هدف بعدى كشتار القاعده

پايگاه خبرى »سى.اس.مانيتور« در گزارشى به ناآراميهاى اخير در يمن پرداخته است.

به گزارش ايلنا، بنا به گفته تحليلگران، ايران از شيعيان يمن دفاع ميكند تا از نفوذ گروه »القاعده« در يمن كه ممكن است تهديدى براى جمعيت شيعه اين كشور باشد ممانعت كند.

اين پايگاه خبرى به هويت اين تحليلگران اشاره?اى نكرده است.

»سى.اس.مانيتور«، قيام گروهى از شيعيان در مناطق كوهستانى شمال يمن و همچنين بيانيه مجهول منتشرشده از سوى »القاعده« مبنى بر اينكه پس از افغانستان و عراق، يمن به باتلاقى براى آمريكاييها تبديل خواهد شد، دلالت بر اين مطلب دارد كه يمن به عنوان يك كشور دور افتاده در شبه?جزيره عربستان در آينده به سرزمين نزاع و كشمكش تبديل خواهد شد.

نويسنده اين گزارش به نقل از اين تحليلگران، ادعا كرده است: تعارضات و كشمكش?هاى يمن بيش از آنكه مبارزه »القاعده« بر ضد آمريكا و دولت يمن باشد مبارزه?اى ميان سنيها و شيعيانى است كه توسط ايران حمايت ميشوند.

بر اساس اين گزارش، گروه »القاعده« به همان اندازه?اى كه از آمريكا متنفر است مسلمانان شيعه را نيز خوار ميشمارد.

اين پايگاه خبرى در ادامه آورده است: نزار حمزه، استاد علوم?سياسى

دانشگاه آمريكا اظهار داشت: من فكر ميكنم ايران به گروه »القاعده« اجازه برپايى هيچ پايگاهى را در يمن ندهد، چون اين كار تهديدى براى شيعيان محسوب ميشود.

در باغ آسماني

محمدجواد محبت

اى خيالت بهشت راز آلود

كاش جانم قَرينف جانت بود

چون تو در حفسنف خلق لطفف نظر

در جهان كس نديد و كس نشنود

دور باد از حضور شيرينت

گوش نامحرمان و چشم حسود

صحن دل از تو گشته آبادان

بامف دل گشته از تو مفهر اندود!

چشم اميدشان به رحمتف توست

هر چه، در هر كجا بفود، موجود

شب معراج از تلألوى تو

نور باران شد آسمان كبود

از لبت مثل نور، مرغ دعا

بال در باغ آسمان، بگشود

از جمالف خداى عزّوجل

شعله زد در دل آتشى بى?دود

پل زدى با كلام شيرينت

در جهان بين ساجد و مسجود

سروسان، چون دَر ايستى به نماز

فارغ از خيال بود و بود

سايه سنگ و صخره، خار و درخت

با تو در ذكر و در قيام و قعود

كاش افتد به قلب خشيت ما

نور پاك تو در ركوع و سجود

كاش يك لحظه در نظر آيى

وقت ديدار، لحظه موعود

اى عزيزى كه احمدت خواندند

اى مقامت به نزد حق محمود

در حريم خدا، تويى محرم

ز آفرينش تو بوده?اى مقصود

ياورت مى?شود فرشته وحى

دوست مى?داردت، خداى ودود

صورتت مثل سيرتت، نيكو

بعثتت، چون ولادتت مسعود

آن درودى كه از خداوند است

بر تو باد آن درود، نامعدود

اى عزيزى كه دوست داشتنت

هست ما را ز ژرفناى وجود

لطف تو آفتاب هستى بخش

شامل خلق، بى?ثغور و حدود

خواست هر كس تو را، بهشتى شد

هر كه در سايه تو بود آسود

بر تو و آل تو كه نيكانند

اى محمد(ص) درود باد، درود

فرزند لافتي! صداي گامهايت را ميشنوم

ميمنت پيمانى

چشمم به در سياه شد اما نيامدى

زيباترين شكوفه بستان احمدى

گوشم به زنگ و ديده به در، غرق انتظار

خواهند ماند، تا كه بگويند آمدى

اگر مفهر انتظار را بر قلبهايمان حك نكرده بودند، اگر غزل انتظار را از بر نبوديم و اگر از جام انتظار سرمستمان نكرده بودند،

معلوم نبود در اين تاريك روشن مبهم و اين گردش ممتد و كشدار ثانيه?ها كه روز و شبش يكسان است؛ اينهمه دلواپسى، اينهمه حسرت و اينهمه سوز و گداز را به درگاه كدام سنگ و چوب و آتش مى?برديم و از كه پناه مى?جستيم.

روزها آنقدر با رنگ و نيرنگ آميخته است كه روزمان را از شب نمى?شناسيم و اين اَبَر ابرهاى تيره حريص آنچنان وسعت آسمان را بلعيده?اند كه ديرى است رنگ خورشيد را نديده?ايم.

همه جا تاريك و ظلمانى است؛ آنقدر كه اگر تمام چلچراغهاى تاريخ را بر فرازش بياويزى باز چاه و چاله را نمى?بينى و پا به لجنزارى مى?گذارى كه بيرون آمدن از آن طاقت?فرساست. گويى چشم بسته راه مى?روى كه برادرت را، همسايه ديوار به ديوارت را كه براى تأمين معاشش تكه?اى از وجودش را به حراج مى?گذارد، جان مى?فروشد تا آبرو بخرد نمى?بينى؛ يا نه، شايد هم مى?بينى اما براى راحتى وجدانت عينكى سياه، به رنگ دلت به چشم مى?زنى تا نبينى، تا آزاد باشى. آه چه اسارتى!!

مولاجان! فضاى غبار آلودى است، يلداى غريبى است.

پس، در كدامين سپيده لايق، ذوالفقار تو سياهى شب را مى?درد و چشمان عاشق را به صبح صادق پيوند مى?زند.

فرزند »لافتى«! ذوالفقار عمرى است چشم به راه دارد تا تو بيايى؛ نداى »فزت و رب الكعبه« تاب و قرار از او ربوده است.

آه... ذريه على، فرزند غريب كوفه! صداى درد دل غريبانه پدر را مى?شنوى؟ چاه منتظر توست، تا حق امانت ادا كند.

مهدى?جان! زين واژگون ذوالجناح را كى سامان مى?بخشى؟ كى نداى »هل من ناصر...« سالار شهيدان را پاسخ مى?گويى و نامهاى از ياد رفته شهدا را

ديگربار ملكه ذهنها مى?سازى؟ منتقم آل رسول(ص)! كى مى?آيى؟

ديرى است تابلوهاى شهيدانمان خاك غربت گرفته?اند و حال آن?كه هر روز در اين سياه بازار تابلوهاى تازه?اى چشمها را خيره مى?سازند؛ تابلوهايى از چهره آدمها با رنگ و آبى جذاب و گيرا.

آه، مولاى من! اين نجابت گمشده و اين غيرت بر باد رفته را بدون تو چگونه باز يابيم؟

خسته?ام، خسته از اين ديوارها، از اين شهر بى?در و پيكر و از اين آدمهاى غفلت زده.

دلم گرفته است، هواى تازه مى?خواهم ديگر كوچه و بازار و خيابان، روح خسته?ام را نوازش نمى?دهد.

اى طبيب حاذق روح و روان، اى طبيب موعود! موعد ملاقات ما كى مى?رسد تا با دم مسيحاييت روح زندگى را در كالبد زندگى بى?روحمان بدمى و بر قلوب غريبمان آسمان آسمان عاطفه ببارى. براى جسممان وسايل راحتى آنقدر فراهم است كه به زودى از كار مى?افتيم و آنقدر اشباع شده?ايم كه به زودى خالى مى?شويم؛ اما آيا اين روح خسته و سرگردانمان را خريدارى هست؟! آيا جوابى هست كه سؤال تشنه روحمان را سيراب سازد و آبى هست كه ريشه خشكيده?اش را آبيارى كند؟

اى بيكران معرفت! كى مشكت را پر آب مى?سازى، تا بر وسعت دلهامان بتازى و بنياد تشنگى براندازى؟

اى باغبان مهربان بستان معرفت! گاه آفت?زدايى رسيده است. اين نازكين نهالهاى طوفان زده و اين جوانه?هاى آفت گرفته را مگر به جز دستان شفابخش تو التيامى هست؟! مسيحا نفس دوران! كى مى?آيى؟

كدامين آدينه را به قدوم سبزت متبرك خواهى كرد تا سؤال بى?جواب عاشقان را كه هر جمعه با سوز و گدازى عاشقانه فرياد مى?كنند: »أين الطالب بدم المقتول بكربلا« پاسخ گويى.

سرور غريبان، مولاى

غريبان! بر غربت دلهايمان ببار كه ديرى است شاهد غروبى غريبيم.

جهان، منتظر كلمات توست

امير مرزبان

باد، بوى آشنا آورد تا من از تو بهانه سرودن بگيرم.

سلام، حضرت خورشيد! سلام، عالى جانب لحظه?هاى تبسم!

جبرئيل با كدام آيه?هاى سبز، بر اين كوه سبز فرود آمده كه تمام وجودم را شهادتى سرخ فرا مى?گيرد؟

شهادت مى?دهم كه تو آخرين شور زمين، امروز به آينه?ها درس وحدت خواهى داد.

درست نگاه كنم اگر، اين غار حراست كه مى?بالد به خود از اين همه فرشته.

اين تويى كه چرخ ملكوت را مى?چرخانى.

يا محمد! اين ثانيه?هاى رازآميز توست كه دارد تكثير مى?شود و شيرينى وحى را به كام ما مى?ريزد...

مى?خوانى با كلماتى كه از نور و نغمه و نماز پفرند.

مى?خوانى به نام همه انبيا.

مى?خوانى به همراه تمام تاريخ.

مى?خوانى با همه خستگيهاى فردا و من مى?بينم كه بالهايى از نور، كلمات تو را به چهار سوى زمان خواهند بفرد.

جبرئيل! اين مردى كه در مقابل توست، خود عاشق است.

سلام، ثانيه سبز! سلام، اى متواضع?ترين مرد همه تاريخ!

سلام اى پدر! سلام، سلام اى برادر مهر!

سلام خداوند و فرشتگان، از عرش، با بادهاى مهاجر به تو مى?رسد و تو امروز در راهى قدم خواهى زد كه پايانش را فقط خورشيد مى?داند و خودت و خدا.

از رد گامهاى تو اى مبعوث! گلستان خواهد جوشيد و از چشمهاى تو، اشراق، پرده مى?گيرد.

سلام، اى جارى?ترين جريان صبح در كالبد زمين!

يا محمد! اين فصل عاشقانه كه آغاز مى?كنى، بوى كدام شعر نگفته مرا مى?دهد.

كلماتم عاجزند از وصف آنچه تو در ثانيه صبح مى?خوانى در لحظه بيخودى.

»من غلام قمرم، غير قمر هيچ مگو«

ماه هم غلام توست

ماه، رد گامهايت را نقره?پوشى مى?كند.

راه تو را در سپيده آغاز

عشق، روشن مى?كند.

به خانه برو و آغاز راه بده.

به خانه برو و جامه سپيد تغزل را بپوش.

به خانه برو و همه دنيا را از عطر خودت لبريز كن.

به خانه برو، به بفراق عشق بنشين و بالهايش را بيدار كن تا عطر تو، تمامى خوابهاى جهان را پفر كند.

به خانه برو؛ لرزان، نه استوار؛ كه اين لرزه?هاى آتشفشان نور است.

به خانه برو، نماز گزار كوه نور، خورشيد طالع شده از قله حرا!

به خانه برو، جهان، منتظر كلمات توست.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109