ماهنامه موعود44

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1383

عنوان و نام پديدآور:شماره 44 - خرداد 1383/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 44 - خرداد 1383

اين جماعت گستاخ!...

اسماعيل شفيعي سروستاني

آن روز كه “رونالد ريگان”، هنرپيشه فيلمهاي وسترن، به عنوان رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا انتخاب شد بسياري از مردم به ويژه ظاهربينان سادهانديش در كشورهاي شرقي يا انگشت به سوي مردم آمريكا دراز و آنان را به دليل بلاهت سرزنش كردند و يا با حسرت تمام ناله سردادند كه: اي عجب از اين همه آزادي و دموكراسي اما، كسي به اين سخن كابوي پير توجه نكرد كه گفته بود: من از خدا مي خواهم به من توفيق بدهد كه كليد شليك موشك هستهاي را فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود. همين گاوباز خندهرو در سال 1983م. در حالي كه روي سخن را متوجه ايپاك (لابي يهود) نموده بود گفت:

هنگامي كه به پيامبران گذشته در عهد قديم، كتاب مقدس و نشانههايي كه نبرد آرماگدون را پيشگويي مي كند باز مي گردم، از خود مي پرسم ممكن است نسل ما شاهد وقوع اين نبرد باشد؟ باور كنيد، اين پيشگوييها به تأكيد منطبق بر دورههايي است كه ما در كانون آن به سر مي بريم. “جيمي كارتر” هم با هيأتي دمكراتمنش، پس از آنكه ميزان علقه و نسبت آمريكا و يهوديت را در حد “وحدت در اخلاق و فرهنگ و احكام” خواند اعلام كرد:

تأسيس دولت اسراييل در سال 1948، بازگشت به سرزمين آفتاب مقدس را كه يهود صدها سال پيش از آن بيرون رانده شده فراهم مي سازد. تأسيس امت

اسراييل تكميل پيشگويي هاي كتاب مقدس و جوهر تمام كارهاست. ريگان، كارتر و پس از همه اينها “جورج بوش” براساس اين پندار كه “زمينهسازان ظهور مقدس” و “مأموران برگزيده از سوي خداوند” هستند، سر در پي محقق ساختن “اراده خداوند” در عرصه زمين گذاشته بودند. “بوش” در آستانه سال 2003 در گردهمآيي گويندگان مذهبي در شهر “ناشويل ايالت تنسي ” گفته بود: ايالات متحده فراخوانده شده تا آزادي را كه يكي از مواهب الهي است به تمام مخلوقات سراسر جهان ارزاني دارد.

و پس از حادثه 11 سپتامبر اعلام كرد:

ما مي خواهيم اراده خداوند را محقق كنيم. شايد وقتي “جيمس وات”، وزير كشور اسبق آمريكا، در جمع كميته مجلس نمايندگان اعلام كرد:

به علت ظهور دوباره و قريبالوقوع مسيح نمي توانيم خيلي در بند نابودي منابع طبيعي خودمان باشيم. تنها جماعت “مسيحيان صهيونيست” و ميليونها نفر از مخاطبان كليساهاي انجيلي پروتستان آمريكا و انگليس ژرفاي كلام او را درك مي كردند. بي گمان همانان نيز در زمره اولين كساني بودند كه از راز حضور آمريكا در خاورميانه و عراق وتصميمات بعدي سران كاخ سفيد خبر داشتند. در زماني كه سران كشورهاي عربي و اسلامي در گير و دار ترديد و شك، تسلط بر چاههاي نفت خاورميانه را عامل و انگيزه جنگ خليجفارس و عراق مي شناسند، شايد تنها عده معدودي از تحليلگران متوجه عملكرد بيش از دهها كانال ماهوارهاي و فراگير باشند كه با استفاده از آخرين روشها و قالبهاي تبليغاتي آخرين آموزههاي مبلغان كليساي پروتستان “آمريكايي و انگليسي ” را توسط زبدهترين و البته شيكپوشترين مبلغان (مانند خانم جويسماير و آقاي بني هين) ابلاغ مي كنند. كساني كه بدون بستن زنّار، پوشيدن ردا و... با بياني

شيوا و با نقل كلمات كتاب مقدس از ظهور دوباره مسيح، محبت او و شفاي بيماران سخن مي گويند؛ در يك زمان دهها هزار نفر را به گريه مي آورند و لحظهاي ديگر مي خندانند و با مژده قريبالوقوع بودن ظهور حضرت مسيح و دعاي دستهجمعي براي واقع شدن آرماگدون و كشته شدن موجودات شرور (مسلمانان و اعراب) به دست سپاهيان خير (آمريكا و انگليس) برنامه را خاتمه مي دهند. اينهمه تنها جزيي از برنامههاي شبانهروزي 400 راديو، 80/000 كشيش سخنران و مبلغ، 200 مؤسسه و كالج علمي و 100/000 دانشجوي پروتستان است. شايد ذكر اينكه از برنامه تلويزيوني “جري فالول” 610 هزار خانواده از طريق 160 مركز استفاده مي كنند، حجم اين جريان فرهنگي و تبليغي را كه امروزه نه تنها “بنيادگرايي ” را در مركز حكومتي كاخ سفيد وارد ساخته بلكه با استفاده از تمامي امكانات اقتصادي و نظامي آمريكا وارد “خاورميانه” شده روشن مي سازد. روزانه، هزاران بازديد كننده از “بزرگترين ماكت هيكل سليمان” بازديد مي كنند و همراه با “صدها راهب تربيت شده” (ويژه خدمت در اين معبد بزرگ) ويراني بيتالمقدس را چشم انتظارند تا واسپس آن “هيكل” در اورشليم بركشيده شود و تختگاه حضرت مسيح(ع) مهياي استقبال از وي شود.

اگر امروزه، خانم “جويس ماير” و آقاي بني هين” چونان كشيشي توانمند آيات كتاب مقدس را از صحن كليساهاي تلويزيوني واقع در آمريكا و انگليس قرائت مي كنند، فردا در كليساي تازه تأسيس همين فرقه در “كويت” داد سخن خواهند داد و بي شك از ميان “بيش از يك ميليون دريافت كننده كتاب مقدس” در عراق، كساني شنواي كلام او خواهند شد. كساني كه بهزودي با آرم و عنوان “مسلمانان صهيونيست” از كيان

اسراييل و ايدئولوژي آرماگدون حمايت خواهند كرد. چنانكه برخي روشنفكران ليبرالمنش در زمره اين جماعت شناخته مي شوند. روزگار غريبي است!

اين جماعت گستاخ زودتر از همه مسلمين دريافتهاند كه نمي توان از انرژي نهفته و پتانسيل “منجي گرايي ” (مهدويت) غافل شد و پيش از رها شدن اين انرژي در ميان مسلمين (چنانكه سال 57 در ايران حادث شد) در صدد برآمدهاند كه آن را در خدمت اهداف خود درآورند. در حالي كه مسلمين همچنان در چار و هشت گفتوگو از امام زمان(ع) سر در پي خواب و مكاشفه گذاردهاند. اين جماعت گستاخ دريافتهاند كه براي مبارزه با مسلمين سلاحي كاراتر از “روي آوردن به معنويت” و شكستن سنتهاي كليساي پر زرق و برق و گسترده ساختن وعظ و تبليغ با شيوههاي مدرن براي جماعت گرفتار در شبكه ليبراليسم اخلاقي و تجربهگرايي علمي نيست؛ چنانكه “بني هين” مقابل چشم هزاران تماشاگر بيماران را شفا مي دهد!! درست در هنگامهاي كه بسياري از انقلابيون شيعي از ترس متهم شدن به خرافهپرستي و عوامزدگي دست از معنا، معنويت، اخلاق و همه سنتهاي ممدوح گذشته شسته و چونان “روشنفكران دهههاي آخر قرن بيستم” پژوهشهاي علمي تجربهگرايي و بهرهبرداري از فنون روانشناسي و جامعهشناسي را باعث و باني توفيق و رواج اسلام در بلاد كفر مي شناسند. اين جماعت گستاخ دريافته اند كه “جهاد” سرخ سلاح برندهاي است كه وقتي از غلاف خارج شود هيچ سلاحي در برابرش كارگر نخواهد بود. از اينرو، سلاح كند و زنگزده توسعه اقتصادي و رفاه و مدرنيسم را به مسلمين سپردند و با خلع سلاح آنها خود با نام “سربازان مسيح”، يا صليبيون ديگري كه خود را مأمور تحقق اراده

خداوند مي شناسند، به ميدان آمدند. فرانكلين گراهام، از رهبران جريان مسيحيت صهيونيستي اسلام را دين “شرارت و نفرت” اعلام مي كند تا جرج بوش بتواند خود را “رئيس جمهور جنگ” بخواند و فرمان هتك حرمت حرمين كربلا و نجف را صادر نمايد. كفران نعمت، پاس نداشتن حريم و حرمت دين خدا و اولياي او، تفرقه و اختلاف مسلمين طي اعصار گذشته و امروز، راز سلطه سياسي نظامي و اقتصادي فرزندان اسراييل است. چنانكه توبه، انابه، تجديد عهد، آمادگي انتظار و جهاد راز سربلندي دوباره آنان است. با توجه به آنچه گفته شد در شرايط حساس كنوني توجه به موارد زير ضروري است: 1. بازشناسي جريان “مسيحيت صهيونيستي ”، چنانكه طي يكي دو سال اخير “موعود” به گونههاي مختلف بدان اشاره داشته است؛ 2. يكپارچه ساختن همه عوامل مؤثر در تصميمگيري در امور “سياسي اقتصادي فرهنگي ” كشور حول يك “استراتژي ” واحد (انتظار بزرگ) و تلاش هوشمندانه براي جلوگيري از پراكندگي اقوال و اعمال اجتماعي و رسوخ دشمن در اركان كشور و ممانعت از هرز رفتن تواناييها و امكانات مادي و فرهنگي از طريق كنترل منابع و صرفهجويي و حراست از امكانات؛ 3. بسط روحيه جهادي در ميان جوانان و ايجاد آمادگي بزرگ براي مقابله جدي با مخاطرات احتمالي 4. احياي اعتماد عمومي به مديران و مسئولان از طريق حذف متهمان به غارت بيتالمال و حيف و ميل اموال ملي بازگرداندن تمامي داراييهاي عمومي به خزانه ملت، تنبيه جدي خاطيان و بسط “عدالت” در ميان همه مناسبات؛ 5. بازشناسي جريان “فرهنگ مهدوي ” و ادبيات “انتظار” و بسط آن در ميان مناسبات به

مثابه ركن ركين حيات “فرهنگي و مادي ” مسلمين در عصر غيبت و تسري آن در “مديريت و مهندسي اجتماعي ” (در سه وجه اعتقادي فرهنگي و مدني .

متأسفانه اين فرهنگ و “نظرگاه ويژه” آن در طراحي نظام آموزش و پرورش، تدوين متون آموزشي و برنامهريزي دورههاي آموزش عالي (بهويژه در حوزه علوم انساني مورد توجه قرار نگرفته است. شايد از همين روست كه “ادبيات فارسي دانشگاهي ” در منزل انفعال و امانيسم فرود مي آيد؛ “جامعه شناسي ” غربي در تنظيم مناسبات اجتماعي نقشآفرين مي شود و “روانشناسي ” انسانمدار، روح تعليم و تربيت نونهالان مي شود. 6. تجديد نظر در شيوه تبليغات مذهبي كم كردن فاصله ميان پنددهنده و پندپذير، دوري از روش سنتي متكلم وحده بودن پند دهنده، تغيير ادبيات مرسوم و مسلح شدن مبلغان به آخرين اطلاعات فرهنگي و سياسي جهان معاصر، دور ساختن مبلغان مذهبي از همه آنچه آنان را در دو ساحت “اخلاقي و مالي ” نشان تير ملامت اغيار مي كند. بي گمان بررسي همه وجوه موارد ياد شده و تدوين شيوه نامه مخصوص آن در گرو تأمل، فرصت و امكانات ويژه است.

شرح اين هجران و اين خون جگر

اين زمان بگذار تا وقت دگر

سردبير

امام خمينى و خيزش جهانى اسلام

ميراحمدرضا حاجتى هوالذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحّق ليظهره على الدين كله ولوكره المشركون.1

با وقوع انقلاب عظيم اسلامى به رهبرى ابر مردى كه ايمان و عرفان و شجاعت?اش ريشه در تعاليم و تربيت قرآنى اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت، بار ديگر وعده?هاى برحق و بشارت?آميز خداوند سبحان مبنى بر دفاع از ايمان آورندگان عملى گشت و خورشيد پر فروغ اسلام بر بشر معاصر پرتوافشانى نمود و در عرصه?هاى مختلف زندگى

مسلمانان سراسر جهان حيات مجدد يافت و جوامع اسلامى تولد دوباره جنبشهاى اسلامى را تجربه نمودند؛ چنانكه تحليل?گران وقايع بين?المللى تصريح مى?نمايند: »آثار انقلاب اسلامى از مرزهاى ايران فراتر رفته است. [اين انقلاب] بزرگ?ترين منبع الهام دهنده براى جنبشهاى سياسى و اسلامى در خاورميانه و جهان بوده است.«2

حيات دوباره شعائر اسلامى، رويكرد مسلمانان، به ويژه نسل جوان به تفكر اسلامى، پيروزى اسلام?گرايان در انتخابات مجالس و شهرداريهاى كشورهاى اسلامى، تشكيل دولتهايى با اهداف و شعارهاى اسلامى و حضور انبوه مسلمانان در محافل مذهبى، تنها بخشى از آثار روح خودباورى مسلمانان است كه حضرت امام خمينى با نفس مسيحايى خود در پيكر نيمه?جان جوامع اسلامى دميدند؛ همان?گونه كه مقام معظم رهبرى فرمودند:

امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد و امروز اسلام آرزو و آمال نسلهاى جوان و يا كار كشته و روشنفكران است.3

اما در عين حال آن?چه اكنون بيش از هر چيز تعجب تحليل?گران بين?المللى را برانگيخته و توجه صاحب?نظران را به شدت به خود معطوف داشته تأثيرات وسيع و غير منتظره?اى است كه انقلاب اسلامى در ميان غير مسلمانان به ويژه در جوامع غربى برجاى گذاشته است.

هر تحليل?گر منصفى با بررسى و تحليل همه جانبه پديده فوق، بر اين مطلب واقف مى?گردد كه امام خمينى(ره) با طرح انديشه متعالى اسلام و دعوت جهانيان به آن، فصل جديدى در تاريخ حيات دينى و معنوى انسان معاصر گشودند.

جهان، تشنه اسلام ناب محمدى

دلايل كافى و شواهد و قرائن متعددى حاكى از اين است كه:

انسان كنونى با سرخوردگى شديد از زندگى عارى از معنويت، شوق وصول به سرچشمه حقيقت

را دارد و آنچه در اين عصر، انسان معنويت?خواه و خداجو در جست?وجوى آن است گوهر ارزشمندى است كه تنها در ساحت قدسى آموزه?هاى اسلامى قابل وصول است؛ از اين رو جريان معنويت خواهى و دين گرايى عصر حاضر، ناچار به رستاخيز جهانى اسلام خواهى منتهى خواهد گرديد.

رهبر كبير انقلاب اسلامى با دركى عميق از تحولات جارى جامعه جهانى و شناختى دقيق از مطلوب واقعى انسان حقيقت?جوى عصر حاضر و در تبيين واقعيت فوق تأكيد مى?فرمايد:

»امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است«.4

چنان?كه خلف شايسته ايشان نيز تصريح مى?نمايد:

»دنياى امروز خواستار اسلام حقيقى مى?باشد.«5

ابطال نظريه پايان نقش تاريخى اسلام

با حيات مجدد اسلام و بيدارى مسلمانان جهان در عصر امام خمينى(ره) تحليلهايى كه بر پايه اثبات ركود تدريجى اسلام استوار بود به شدت از اعتبار ساقط گشته است تا آنجا كه حتى يكى از سياست?مداران معروف غرب با تأييد رشد بسيار سريع اسلام در جهان حاضر مى?گويد:

هگل فيلسوف آلمانى معتقد بود نقش اسلام به لحاظ تاريخى تمام شده است ولى اين قضاوت درباره اين دين جهانى اشتباهى بيش نبود و بسيارى از اروپاييها نيز دچار تصور نادرست هگل از اسلام شدند.6

برخلاف تحليلهاى بعضى از نظريه?پردازان با حيات مجدد دين اسلام، رشد سريع و جهانى آن آغاز گشته است:

به طور كلى اين غير قابل انكار است كه امروزه گرچه دينهاى بزرگ در حال عقب?نشينى و يا دست كم سرگرم دفاع از خود هستند... اسلام رو به پيشرفت نهاده است.7

واقعيت صدور انقلاب اسلامى

پيروزى انقلاب اسلامى ايران فضاى مناسبى را جهت تجلى دوباره مكتب اسلام براى جهانيان فراهم نمود و آرمان صدور انقلاب نيز از همين ناحيه

تكوين يافت.

حضرت امام(ره) در ترسيم واقعيت فوق با بيان اين مطلب كه »الآن موج نهضت شما و انقلاب شما در عالم... رفته است«8 و »انقلاب شما بحمداللَّه صادر شده است نه اين كه صادر مى?شود«9. مى?فرمايند:

اسلام بحمداللَّه يك جلوه?اى كرده است در همه دنيا.10

شما بدانيد از مركز ايران اسلام پرتوش در تمام دنيا رفته است.11

انقلاب ما صادر شده است و در همه جا اسم اسلام است و مستضعفين به اسلام چشم دوخته?اند.12

ايشان در جاى ديگر تأكيد مى?نمايد:

معتقدين به اصول انقلاب اسلامى در سراسر جهان رو به فزونى نهاده?اند... به ملت دلاور ايران عرض كنم خداوند آثار و بركات معنويت شما را به جهان صادر نموده است.13

اعتراف به شكوفايى جهانى اسلام

اكنون رسانه?هاى خبرى، مجامع تحقيقاتى و شخصيتهاى بين?المللى و تحليل?گران سياسى و مفسران تحولات جهانى در حجم گسترده?اى به تشريح و تحليل نهضت جهانى اسلام?خواهى پرداخته?اند.

روزنامه آلمانى فرانكفورتر الگمانيه در مقاله?اى تحت عنوان »بازگشت اسلام« با اشاره به امواج گسترده اسلام?گرايى در سطح جوامع بشرى مى?نويسد:

پس از شكست مدلهاى غربى از ليبراليسم تا ماركسيسم بايد شاهد رنسانس اسلام بود.14

روزنامه پر تيراژ سيدنى مورنينگ هرالد نيز در يكى از شماره?هاى خود (در سال 1985) طى گزارشى مى?نويسد:

اسلام از مرزهاى جغرافيايى عبور مى?كند مكاتب سياسى و رژيمهاى ملى را پشت سر مى?گذارد و كشورهاى مختلف شاهد تحرك سياسى و رشد پاينده اسلام هستند.15

گزارشگر شبكه تلويزيونى پر بيننده سى.ان.ان آمريكا در برنامه نيم ساعته?اى به مناسبت پايان ماه مبارك رمضان (1374) تصريح كرد:

ماه مبارك امسال نشانگر رشد فزاينده اسلام و علاقه روزافزون سراسر دنيا به فراگيرترين دين جهان بوده است.

اين شبكه به نقل از دانشمند

مسلمان اضافه نمود:

اسلام شاهد يك دوره شكوفايى دوباره است.16

خبرگزارى ايتاليا (انسا) هم با مخابره گزارشى اعلام نمود:

اسلام در نقاط مختلف جهان از مرزها فراتر رفته و به سيستمى براى احياى مجدد زندگى در دنياى پر بحران كنونى... تبديل گشته است.17

راجر هاردى كه چندى پيش براى شبكه تلويزيونى BBC برنامه?اى به نام »فرزندان امام خمينى« تهيه كرده بود با اشاره به نتايج تحقيقات خود پيرامون رشد جهانى و سريع اسلام اظهار مى?دارد:

اسلام امروز بزرگ?ترين مسئله غرب است و حتى يك مسئله بين?المللى است. اسلام امروز نه فقط مسئله مربوط به خاورميانه است بلكه عالم?گير شده و مبارزه با آن بسيار مشكل.18

كلاوس كينكل، وزير اسبق امور خارجه آلمان، طى مقاله?اى با اعتراف به اين?كه »روز به روز نفوذ اسلام بيشتر مى?شود و هم?اكنون مسلمانان در 45 كشور دنيا اكثريت جمعيت اين كشورها را تشكيل مى?دهند«، مى?نويسد:

در حالى كه پيرامون اسلام در حدود 30 سال قبل برابر با 18% جمعيت دنيا بود اينك به 14 جمعيت دنيا (1/4 ميليارد) رسيده است.19

راديو بى.بى.سى هم به نقل از يك تازه مسلمان انگليسى مى?گويد: »ما بايد در انتظار پيروزى اسلام در سراسر جهان باشيم«.20

چشم?انداز روشن اسلام در جهان

مطابقت آموزه?هاى تعاليم اسلامى با فطرت الهى انسانها و واقعيتهاى زندگى عصر حاضر، ادامه روند روزافزون اسلام?خواهى ملل مختلف جهان آينده?اى بسيار درخشان را براى دين خاتم نويد مى?دهد تا آنجا كه ولى امر مسلمين تصريح مى?نمايد:

چشم?انداز جهان امروز گوياى آن است كه قرن 21 ميلادى قرن اسلام است.21

صاحب?نظران و تحليل?گران تحولات جهانى نيز با بررسى واقعيتهاى موجود به انحاء مختلف واقعيت فوق را مورد تأييد و تأكيد قرار مى?دهند.

دكتر روبرت

كرين، مشاور وقت نيكسون رياست جمهورى اسبق آمريكا و رئيس بنياد تمدن نوين اين كشور، در مصاحبه با هفته نامه »المسلمه« چاپ لندن در همين ارتباط اظهار مى?دارد:

من مى?گويم قدرت اسلام برترين قدرت قرن بيست و يكم خواهد بود.22

روزنامه ايتاليايى ايل جورناله به نقل ازاسقف ماجولينى مى?نويسد:

آينده از آن اسلام است.23

و نيكولاى كاسيوسى يرا »استاد تاريخى دانشگاه كوبا« نيز با صراحت در اين زمينه مى?گويد:

من معتقدم در سالهاى 2000 اسلام نخستين دين جهانى خواهد شد.24

پى?نوشتها :

1 . توبه (9) آيه 33: »او خداوندى است كه رسولش را با هدايت و دين حق بر بشر فرستاد تا بر همه مكاتب و فرقه?ها غالب آيد ولو مشركان را خوش نيايد.«

2 . دكتر ماروين زونيس، استاد دانشگاه ميشگان آمريكا و كارشناس مسائل ايران، در مصاحبه با روزنامه رسالت، 79/11/17.

3 . سخنرانى معظم له در دومين سالگرد رحلت امام»ره« 70/3/14.

4 . صحيفه نور، ج20، ص33.

5 . در ديدار اعضاى كميته هماهنگى فعاليتهاى تبليغاتى سازمان كنفرانس اسلامى با معظم?له 77/3/4.

6 . كلاوس كينكل (وزير اسبق امور خارجه آلمان) »اسلام همسايه«، روزنامه فرانكفورتر الگمانيه، روزنامه جمهورى اسلامى، 77/11/30.

7 . روژه دوپاسكيه، سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان، ترجمه على?اكبر كسمائى، ص12 و 27.

8 . صحيفه نور، ج17، ص63.

9 . همان، ج18، ص169.

10. همان، ج18، ص140.

11. همان، ج19، ص195.

12. همان، ج15، ص200.

13. همان، ج20، ص233.

14. روزنامه جمهورى اسلامى، 72/11/27.

15. ماهنامه اميد انقلاب، ش222.

16. نشريه يا لثارات، ش25، 74/11/27.

17. روزنامه جمهورى اسلامى، 72/10/15.

18. همان، 69/1/15.

19. روزنامه جمهورى اسلامى، 77/11/30،

به نقل از خبرگزارى جمهورى اسلامى، مقاله اسلام همسايه، روزنامه آلمانى فرانكفورتر الگمانيه.

20. روزنامه جمهورى اسلامى، 72/6/9.

21. در ديدار اعضاى كميته هماهنگى فعاليتهاى تبليغاتى سازمان كنفرانس اسلامى با معظم له، 77/3/4.

22. كلمه دانشجو، ش16، تير 75.

23. كيهان هوايى، 76/4/25.

24. فصلنامه حضور، ش 22، زمستان 76

معرفت امام و فلسفه آفرينش

پرسش از فلسفه آفرينش، پرسش هميشگى آدم خاكى بوده و اين موضوع همواره ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است:

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

از كجا آمده?ام، آمدنم بهر چه بود

به كجا مى?روم آخر، ننمايى وطنم

اهميت اين پرسش موجب شده كه قرآن كريم و روايات معصومين(ع) در موارد متعددى به تشريح و تحليل فلسفه آفرينش انسان بپردازند. يكى از مهم?ترين موضوعاتى كه در آيات و روايات به عنوان فلسفه خلقت مطرح شده، رسيدن به معرفت خدا است. اگر چه درك حقيقت معرفت خدا و شناخت راههاى وصول به اين معرفت نيازمند بحث تفصيلى است، اما در يكى از روايتهايى كه از وجود مقدس حضرت اباعبداللَّه?الحسين(ع) نقل شده چنان زيبا و در كوتاه?ترين عبارات به اين موضوع پرداخته شده كه ما را از بسيارى مباحث تفصيلى بى?نياز مى?سازد.

آن حضرت در اين روايت مى?فرمايد:

أيّها الناس! إنّ اللَّه، جلّ ذكره، ما خلق العباد إلّا ليعرفوه فإذا عرفوه عبدوه فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ماسواه. فقال له رجل: يابن رسول?اللَّه بأبى و أنت و أمّى فما معرفةاللَّه؟ قال: معرفة أهل كلّ زمان إمامهم الذى يجب عليهم طاعته.1

هان اى مردم! همانا خداوند - بزرگ باد ياد او - بندگان را نيافريد مگر براى اين?كه او

را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او از بندگى هر آنچه جز خداست بى?نياز گردند. مردى سؤال كرد: اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زمانى، امامى را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند.

آرى، فلسفه آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست. اما اين معرفت حاصل نمى?شود مگر به معرفت امام و حجت عصر(ع)؛ چرا كه امام آينه تمام نماى حق و واسطه شناخت خداست. چنان?كه امام صادق(ع) فرمود:

... نحن العالمون (القائمون) بأمره والداعون إلى سبيله، بنا عرف اللَّه و بنا عبداللَّه، نحن الأدلاّء على اللَّه ولولانا ما عبداللَّه.2

ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته و پرستيده مى?شود. ما راهنمايان به سوى خدا هستيم و اگر ما نبوديم خدا پرستيده نمى?شد.

پى?نوشتها :

1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) صص 604-605.

2 . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج26، ص260، ح38. همچنين ر.ك: همان، ص247، ح14.

خانه مهدى(ع) كجاست؟

خدامراد سليميان اشاره:

پنهان زيستى حضرت مهدى(ع) نه تنها چگونگى زندگى آن حضرت را در هاله?اى از اسرار فرو برده كه بسيارى از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است.

يكى از مهم?ترين اين امور پنهان، محل زندگى آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسيارى علاقه?مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكى به گذران عمر مى?پردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از

زمين اين منزلت را دارد؟

در اين مقاله تلاش شده كه به اين پرسش پاسخ داده شود.

ميليونها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به ندبه مى?گشايند و اين?گونه?مى?سرايند:

ليت شعرى أين استقرّت بك النّوى بل أىّ أرض تقلّك اوثرى: أبرضوى أو غيرها أم ذى طوى؟ عزيز علىّ أن أرى الخلق ولاترى.1

اى كاش مى?دانستم در چه جايى منزل گرفته?اى و چه سرزمين و مكانى تو را دربر گرفته است! آيا در كوه رضوايى و يا جاى ديگرى و يا در ذى?طوى هستى؟ دشوار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوى.

حال براى روشن شدن اين موضوع، پاى به گلستان كلام معصومين(ع) مى?گشاييم و با سيرى در كلام نورانى ايشان از آن انفاس قدسى براى حل اين معما استمداد مى?طلبيم.

با يك نگاه كلى در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع برمى?خوريم كه هر يك، محل زندگى آن حضرت را در دوره?اى از حيات پر بركت ايشان به تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخى دوره?ها صراحت و روشنى بيشترى وجود دارد و برخى از دوره?ها بنا بر عللى به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.

اين دوره?ها عبارتند از:

1. دوران زندگى با پدر بزرگوار خود امام حسن عسكرى(ع) (260-255ق)

شكى نيست كه آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسكرى(ع) ديده به جهان گشود و تا پايان عمر شريف پدر خود در كنار آن حضرت مى?زيست.

اين دوران بنا بر قول مشهور از نيمه شعبان سال 255ق آغاز و در هشتم ربيع?الاول سال 260ق پايان يافت.

علاوه

بر نقل موثق تاريخى، افراد فراوانى از اين حادثه بزرگ پرده برداشته?اند:

شيخ صدوق(ره) در كتاب شريف كمال الدين و تمام النعمه - كه يكى از مهم?ترين كتابهاى نگاشته شده در موضوع مهدويت است - داستان ولادت حضرت مهدى(ع) را اين?گونه نقل كرده است:

حكيمه، دختر امام جواد(ع) گويد: امام حسن عسكرى(ع) مرا نزد خود فراخواند و فرمود: اى عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمه شعبان است و خداى متعال امشب حجت خود را كه حجت او بر روى زمين است ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فداى شما شوم اثرى در او نيست. فرمود: همين است كه به تو مى?گويم. آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا بردارد و گفت: اى بانوى من و بانوى خاندانم، حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى. از كلام من ناخرسند شد و گفت: اى عمه جان! اين چه فرمايشى است؟ بدو گفتم: اى دخترجان! خداى متعال امشب به تو فرزندى عطا فرمايدكه در دنيا و آخرت آقاست...2 .

آن?گاه به صورت مفصل داستان را ذكر كرده است. اين روايت از مهم?ترين روايات درباره ولادت حضرت مهدى(ع) است و دلالت بر ولادت حضرت مهدى(ع) در خانه امام عسكرى(ع) در سامرا دارد.

»ضوء ابن على« از مردى از اهل فارس كه نامش را برده نقل مى?كند كه:

به سامرا آمدم و در خانه امام حسن عسكرى(ع) ملازم شدم. حضرت مرا طلبيد، من وارد شدم و سلام كردم. فرمود: براى چه آمده?اى؟ عرض كردم: براى اشتياقى كه به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان، در

خانه حضرت بودم، گاهى مى?رفتم هر چه احتياج داشتند از بازار مى?خريدم و زمانى كه در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد مى?شدم.

روزى [بدون اجازه] بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود. ناگاه در اتاق حركت و صدايى شنيدم، پس فرياد زد: بايست. حركت مكن! من جرأت درآمدن و بيرون رفتن نداشتم، پس كنيزكى كه چيز سر پوشيده?اى همراه داشت از نزد من گذشت. آنگاه مرا صدا زد كه درآى، من وارد شدم و كنيز را هم صدا زد. كنيز نزد حضرت بازگشت. حضرت به او فرمود: از آنچه همراه دارى روپوش بردار. كنيز از روى كودكى سفيد و نيكوروى پرده برداشت و خود حضرت روى شكم كودك را باز كرد، ديدم موى سبز كه به سياهى آميخته بود از زير گلو تا نافش روئيده است. پس فرمود: اين است صاحب شما و به كنيز امر فرمود كه او را ببرد.

پس من آن كودك را نديدم، تا امام حسن عسكرى(ع) وفات كرد.3

نه تنها بستگان نزديك و خدمتگزاران بيت امامت، آن حضرت را در شهر سامرا و در خانه امام عسكرى(ع) ديده?اند كه بسيارى از ياران و خواص اصحاب امامت به شرف ديدار آن جمال چون آفتاب نائل آمده?اند و همگى حكايت از مدعاى زندگى امام مهدى(ع) در كنار پدر در شهر سامرا دارد.

»يعقوب بن منقوش« گويد:

بر امام حسن عسكرى(ع) وارد شدم و او بر سكويى در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقى بود كه پرده?هاى آن آويخته بود. گفتم: اى آقاى من صاحب?الامر كيست؟ فرمود: پرده را بردار. پرده را بالا زدم، پسر بچه?اى به قامت پنج وجب بيرون آمد

با پيشانى درخشان و رويى سپيد و چشمانى دفرّافشان و دو كف ستبر و دو زانوى برگشته. خالى برگونه راستش و گيسوانى بر سرش بود. آمد و بر زانوى پدرش ابو محمد نشست. آن?گاه به من فرمود: اين صاحب شماست. سپس برخاست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل اتاق شد و من بدو نگريستم. پس به من فرمود: اى يعقوب! به داخل بيت برو و ببين آنجا كيست. من داخل شدم اما كسى را نديدم.4

همچنين »احمد بن اسحاق« گويد:

بر امام حسن عسكرى(ع) وارد شدم و مى?خواستم از جانشين پس از وى پرسش كنم. او آغاز سخن كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق خداى متعال از زمان آدم(ع) زمين را خالى از حجت نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالى از حجت نخواهد گذاشت. به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مى?كند و به خاطر اوست كه باران مى?فرستد و بركتهاى زمين را بيرون مى?آورد.

گفتم: اى فرزند رسول خدا، امام و جانشين پس از شما كيست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالى كه بر شانه?اش كودكى سه ساله بود كه صورتش مانند ماه شب چهارده مى?درخشيد. فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر نزد خداى متعال و حجت?هاى او گرامى نبودى اين فرزند را به تو نمى?نمودم. او هم?نام و هم?كنيه رسول خدا(ص) است. كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مى?كند؛ همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.

اى احمد بن اسحاق! مثل او در اين امت، مثل خضر و ذوالقرنين است.

او غيبتى طولانى خواهد داشت كه هيچ?كس در آن نجات نمى?يابد، مگر كسى كه خداى متعال او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجيل فرج موفق سازد.

احمد بن اسحاق گويد: گفتم: اى مولاى من! آيا نشانه?اى هست كه قلبم بدان اطمينان يابد؟ آن كودك به زبان عربى فصيح به سخن درآمد و فرمود: أنا بقيّةاللَّه فى أرضه والمنتقم من أعدائه. اى احمد بن اسحاق! پس از مشاهده، جست?وجوى نشان مكن. احمد بن اسحاق گويد: من شاد و خرم بيرون آمدم.5

بنا بر روايات فوق و دهها روايت ديگر ترديدى نخواهد ماند بر اين?كه حضرت مهدى(ع) در طول حيات امام عسكرى(ع) همراه ايشان و در شهر سامرا مسكن و مأواى داشته?اند و اگر چه در اين دوران نيز مخفيانه زندگى مى?كرده?اند ولى عده فراوانى از نزديكان و شيعيان ايشان را ديده?اند.

2. دوران غيبت صغرا (260 تا 329ق.)

غيبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زيستى كوتاه مدت حضرت مهدى(ع) كه طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسكرى(ع) (سال 260ق.) آغاز شده و با رحلت چهارمين نايب خاص آن بزرگوار (سال 329ق.) به پايان رسيده است كه مجموعاً 69 سال مى?شود.

اگر چه به?روشنى محل زندگى آن حضرت در اين دوران مشخص نيست ولى از روايات و قرائن به دست مى?آيد كه اين مدت را حضرت عمدتاً در دو منطقه سپرى كرده?اند: يكى منطقه عراق و ديگر مدينه منوره كه البته روايات متعددى بر اين مطلب دلالت دارد.

از امام صادق(ع) در اين زمينه نقل شده است كه فرمود:

للقائم غيبتان إحداهما قصيرة والأخرى طويلة. الغيبة الأولى لايعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة شيعته

والأخرى لايعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة مواليه.6

براى [حضرت] قائم(ع) دو غيبت است. يكى كوتاه و ديگرى طولانى. در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند.

در دوران غيبت صغرا، از سفيران چهارگانه (نواب خاص) كسى نزديك?تر به آن حضرت ذكر نشده است و ايشان هم تماماً در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده?اند و توقيعات فراوانى از طرف حضرت به دست آنها شرف صدور يافته است. بنابراين مى?توان گفت بخشى از عمر آن حضرت در اين دوران در عراق سپرى شده است.

دسته?اى ديگر از روايات به صورت مطلق (بدون در نظر گرفتن صغرا و كبرا بودن غيبت) زندگى حضرت را در دوران غيبت در مدينه منوره ذكر كرده?اند كه با توجه به روايات دسته نخست مى?توان گفت بخشى از عمر آن حضرت نيز در مدينه سپرى شده است.

امام باقر(ع) در اين?باره فرمود:

لابدّ لصاحب هذا الأمر من عزلة... و نعم المنزل طيّبة.7

به ناگزير براى صاحب اين امر عزلت و گوشه?گيرى خواهد بود... و طيبه (مدينه) چه منزلگاه خوبى است.

همين روايت در كتاب شريف اصول كافى با اندك تفاوتى از امام صادق(ع) اين گونه روايت شده است:

لابدّ لصاحب هذا الأمر من غيبة ولابدّ له فى غيبتة من عزلة و نعم المنزل الطيّبة.8

به ناچار صاحب?الامر غيبت كند و به ناچار در زمان غيبتش گوشه?گيرى كند، چه خوب منزلى است طيبه (مدينه).

هم?چنين ابوهاشم جعفرى مى?گويد:

به امام عسكرى(ع) عرض كردم: بزرگوارى شما مانع مى?شود تا از شما پرسش نمايم، پس اجازه بفرماييد سؤالى بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض كردم: اى آقاى من!

آيا فرزندى داريد؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاقى رخ داد كجا او را پيدا كنيم؟ پس فرمود: در مدينه.9

بنابراين جمع بين دو دسته روايات به اين صورت است كه آن حضرت در مدينه حضور داشته?اند؛ ولى به خاطر ارتباطى كه آن حضرت با نواب خاص داشته?اند بخشى از عمر خود را در عراق سپرى نموده?اند.

3. دوران غيبت كبرا

اصطلاحاً غيبت كبرا به مدت زمان پنهان زيستى حضرت مهدى(ع) گفته مى?شود كه با وفات آخرين نايب خاص در سال 329ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است كه پايان آن را مى?داند.

اين دوران ويژگيهايى دارد كه آن را از دوران غيبت صغرا كاملاً متمايز مى?سازد كه از جمله آن ويژگيها كامل شدن غيبت آن حضرت است.

به همان اندازه كه پنهان زيستى حضرت مهدى(ع) در اين دوران به كمال مى?رسد و نيابت و سفارت همانند دوران غيبت صغرا وجود ندارد، محل زندگى آن حضرت نيز نامشخص?تر مى?شود و در اين دوران است كه هرگز به?طور قطع نمى?توان مشخص نمود آن حضرت در كجا زندگى مى?كند.

البته روايات در اين باره به محلهاى مختلفى اشاره كرده?اند كه برخى از آنها از اين قرارند:

الف) مدينه طيبه

همان?طور كه قبلاً نيز اشاره شد برخى از روايات به صورت عام و بدون قيد زمان غيبت صغرا، مدينه را به عنوان جايگاه آن حضرت در دوران غيبت مورد اشاره قرار داده?اند.

ب) ناحيه ذى?طوى

ناحيه ذى?طوى در يك فرسخى مكه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه?هاى مكه ديده مى?شود. برخى از روايات آن محل را به عنوان جايگاه حضرت مهدى(ع) در دوران غيبت معين كرده?اند.

امام باقر(ع)

در اين باره فرمود:

يكون لصاحب هذا الأمر غيبة فى بعض هذه الشّعاب و أومأ بيده إلى ناحية ذى طوى.10

صاحب اين امر را در برخى از اين درّه?ها غيبتى است و با دست خود به ناحيه ذى?طوى - كه نام كوهى است در اطراف مكه - اشاره نمود.

در برخى ديگر از روايات نيز ذكر شده كه حضرت مهدى(ع) قبل از ظهور در »ذى?طوى« به سر مى?برد و آن?گاه كه اراده الهى بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از آنجا وارد مسجدالحرام مى?شود.

امام باقر(ع) در اين باره فرموده?اند:

إنّ القائم يهبط من ثنيّة ذى طوى فى عدّة أهل بدر ثلاثمأة و ثلاثة عشر رجلاً حتى يسند ظهره إلى الحجر الأسود و يهتزّ راية الغالبة.11

قائم(ع) در ميان گروهى به شمار اهل بدر - سيصد و سيزده تن - از گردنه ذى?طوى پايين مى?آيند تا آن?كه پشت خود را به حجرالاسود تكيه مى?دهد و پرچم پيروز را به اهتزاز درمى?آورد.

ج) دشتها و بيابانها

از برخى روايات نيز استفاده مى?شود كه آن حضرت در طول غيبت كبرا محل خاصى ندارد و همواره در سفر به سر مى?برد.

از امام باقر(ع) نقل شده است كه وقتى شباهتهاى حضرت مهدى(ع) به انبيا را بيان نمودند چنين فرمودند:

و امّا شبهه من عيسى فالسّياحة12.

و اما شباهت حضرت مهدى(ع) به حضرت عيسى(ع) جهانگردى [و نداشتن مكانى خاص] است.

در توقيعى كه از حضرت مهدى(ع) به نام شيخ مفيد صادر شده است، نيز به نامعلوم بودن مكان حضرت مهدى(ع) اشاره شده است.

در آن نوشته چنين آمده است:

... و إن كنّا ثاوين بمكاننا النّائى عن مساكن الظالمين حسب الّذى أراناه اللَّه لنا من الصّلاح شيعتنا

المؤمنين فى ذلك مادامت دولة الدنيا للفاسقين... .13

... با اين?كه ما براساس فرمان خداوند و صلاح واقعى ما و شيعيان مؤمن?مان تا زمانى كه حكومت در دنيا در اختيار ستمگران است در نقطه?اى دور و پنهان از ديده?ها به?سر مى?بريم... .

همچنين در پاره?اى از ملاقاتهاى معتبر كه در دوران غيبت كبرا نقل شده است، حضرت به اين نكته اشاره فرموده?اند.

»على بن ابراهيم بن مهزيار« پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدى(ع) به نقل از ايشان چنين مى?گويد: آن حضرت فرمود:

يابن المازيار أبى أبو محمد عهد إلىّ ألّا أجاور قوماً غضب اللَّه عليهم... وأمرنى ألّا أسكن من الجبال إلّا وعرها ولا من البلاد إلّا قفرها.14

همانا پدرم ابو محمد با من عهد فرمودند كه در مجاورت قومى كه خداوند بر آنان غضب كرده است قرار نگيرم... و به من فرمود كه در كوهها ساكن نشوم مگر قسمتهاى سخت و پنهان آن و در شهرها ساكن نشوم مگر شهرهاى متروكه و بى?آب و علف.

اين نامعلوم بودن محل زندگى آن حضرت در دوران غيبت كبرا سبب شده تا عده?اى به گمانه?زنى?هايى بعضاً سست و واهى بپردازند و به طرح محلهايى كه اثبات آنها كارى بس مشكل است روى آورند.

افسانه جزيره خضرا يا مثلث برمودا و مانند آن حكايتهايى است كه در تاريخ پر فراز و فرود اين اعتقاد رخ نموده است، ولى همواره روشنگرانف اين مذهبف حق، مردم را از لغزش در اين بيراهه?ها برحذر داشته?اند.

4. دوران ظهور و حكومت مهدى(ع)

دوران ظهور كه درخشان?ترين فراز تاريخ و بهترين دوران حيات انسانى است، ويژگيهاى فراوانى دارد كه از جمله مهم?ترين آنها حاكميت آخرين معصوم و حجت

الهى است. درباره محل زندگى حضرت مهدى(ع) و حكومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراوانى وجود دارد. عمدتاً در اين روايات، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر كوفه را به عنوان پايگاه حكومتى آن حضرت معرفى كرده?اند.

مسجد سهله شرافت بسيارى دارد؛ از جمله در روايات ذكر شده كه در اين مسجد، هزاران پيامبر به نماز ايستاده?اند.

»صالح بن ابوالاسود« گويد: امام صادق(ع) سخن از مسجد سهله راند، آنگاه فرمود:

أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله.15

به?درستى كه مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه كه [پس از قيام] با اهل خود در آنجا فرود آيد.

هم?چنين آن حضرت به ابابصير فرمود:

يا أبا محمد كأنّى أرى نزول القائم فى مسجد السّهلة بأهله و عياله.

اى ابا محمد، گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مى?بينم كه با زن و فرزندانش در آن نازل مى?شوند.

ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه?اش خواهد بود؟ حضرت فرمود:

نعم، هو منزل إدريس و ما بعث اللَّه نبيّاً إلّا وقد صلّى فيه والمقيم فيه كالمقيم فى فسطاط رسول اللَّه و ما من مؤمن ولا مؤمنة إلّا و قلبه يحنّ إليه و ما من يوم ولا ليلة إلّا والملائكة يأوون إلى هذا المسجد يعبدون اللَّه.16

آرى، اين مسجد، منزل ادريس است. خداوند هيچ پيامبرى را برنينگيخت، مگر آن?كه در اين مسجد نماز گزارد. هر كس در اين مسجد بماند مانند آن است كه در خيمه رسول خدا(ص) اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مؤمنى نيست، مگر آن?كه دلش به سوى آن مسجد پرمى?كشد. روز و شبى نيست مگر آن?كه فرشتگان به اين مسجد پناه مى?برند و در آن به عبادت

خدا مى?پردازند.

همان?طور كه اشاره شد، كوفه نيز مركز حكومت مهدى(ع) قلمداد شده است.

چگونگى زندگى در عصر ظهور به روشنى مشخص نشده ولى به نظر مى?رسد تفاوت بسيارى با نحوه زندگى امروزى داشته باشد. تكامل علوم بشرى، كمال عقلانى بشر، توسعه خارق?العاده امكانات و رفاه عمومى، امنيت فراگير بر كل كره زمين و... به?طور قطع، ويژگيهايى را براى زندگى در آن زمان ايجاد خواهد نمود كه امروز درك دقيق آن براى ماكارى بس مشكل است.

از امام باقر(ع) نقل شده كه در بخشى از يك روايت طولانى فرمود:

ثمّ يتوجّه إلى الكوفة فينزلها و تكون داره.17

آن?گاه [حضرت مهدى(ع)] به سوى كوفه مى?رود پس آنجا را براى منزل برمى?گزيند و كوفه خانه او خواهد بود.

پى?نوشتها :

1 . سيدبن طاووس، الاقبال، ص298.

2 . شيخ صدوق، كمال?الدين و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج2، ص143.

3 . محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج2، ص119.

4 . كمال?الدين و تمام النعمه، ج2، ص164.

5 . همان، ج2، ص80.

6 . اصول كافى، ج2، ص141.

7 . شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص162.

8 . اصول كافى، ج2، ص140؛ ابن ابى زينب، غيبت نعمانى، ص188.

9 . اصول كافى، ج2، ص118؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص348؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص232.

10. غيبت نعمانى، ص181.

11. همان، ص315.

12. طبرى، دلائل إلامامه، ص291.

13. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج53، ص174.

14. كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص263.

15. شيخ طوسى، التهذيب، ج2، ص252.

16. بحارالانوار، ج52، ص317.

17. كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص475

نقش يهود در دوران ظهور-2

على كورانى

مترجم: مهدى حقى اشاره :

در قسمت

نخست اين مقاله با بهره گيرى از آيات قرآن و روايات معصومين(ع) نقش يهود در دوران ظهور بررسى شد. در اين قسمت براى روشن تر شدن مباحث قبلى و مستند شدن نتايجى كه آن مباحث گرفته شد، نگاهى اجمالى به تاريخ يهود خواهيم داشت.

نگاهى به تاريخ يهود

در اين جا نگاهى گذرا بر اوضاع كلى يهوديان از دورانف حضرت موسى(ع) تا زمان پيامبر گرامى ما حضرت محمد(ص) مى اندازيم. مطالب اين بخش با استناد به دايرة المعارف كتاب مقدس از انتشارات »جامعه كليساهاى خاور نزديك« و كتاب تاريخ يهود از كتب آنان تأليف محمد عزّت دروزه، آورده شده است.

تاريخ يهود در اين مدت به ده دوره تقسيم مى شود:

1. دوره حضرت موسى و يوشع(ع)، 1270ق - 1130ق.م؛

2. دوره داوران 1130 - 1025ق.م؛

3. دوره حضرت داود و سليمان(ع) 1025 - 931ق.م؛

4 - دوره تجزيه و كشمكش هاى داخلى 931 - 859ق.م؛

5. دوران تسلط آشوريان 859 - 612ق.م؛

6. دوران تسلط بابليها 597 - 539ق؛

7. دوران سلطه ايرانيان 539 - 331ق؛

8. دوران تسلط يونانيها 331 - 64ق؛

9. دوران تسلط روميان 64 - 638م؛

10. دوران تسلط اسلام 638 - 1925م.

دوران حضرت موسى و يوشع(ع)

حضرت موسى(ع)، يك صد و بيست سال زندگى كرد، از اين مدت، نزديك به سى سال در كاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعيب پيامبر(ص) در »قادش برنيع« واقع در انتهاى صحراى سينا از سمت فلسطين نزديك درّه »عرّبّه« سپرى كرد.

تورات موجود (سفر خروج باب 12: 37 و سفر عدد، باب 33: 36) تعداد افراد بنى اسرائيل (به جز فرزندان ) را كه همراه موسى(ع) حركت كردند، ششصد هزار مرد

پياده مى داند اما برخى پژوهشگران غربى تعداد آنها را شش هزار نفر تخمين مى زنند.

تاريخ نگاران اين نظر را برمى گزينند كه خروج آنها از مصر در اوايل قرن سيزدهم قبل از ميلاد، يعنى حدود سال 1230 ق.م در زمان فرعون »منفتاح« بوده است. و حضرت موسى(ع) در كوهى نزديك »قادش« درگذشت و وصى او يوشع بن نون(ع) وى را در آنجا دفن كرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالى كه حضرت انواع آزار و اذيت را از بنى اسرائيل در زمان حيات و پس از مرگش تحمل نمود.

توراتف موجود، درباره او و هارون مى گويد:

»خدا به موسى گفت: در اين كوه بمير همانگونه كه برادرت هارون در كوه هور جان سپرد. چون شما دو تن به من خيانت ورزيديد، چون مرا در محل آبف سرزمينف قادش در زمين سينا تقديس نكرديد. پس به راستى تو زمين را از مقابل آن مى نگرى اما تو بدانجا، به سرزمينى كه من به بنى اسرائيل اعطا كرده ام داخل نمى شوى«.1

و مى گويد:

»يوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد«.2

رهبرى بنى اسرائيل را پس از موسى(ع) وصى او يوشع پيامبر بر عهده گرفت و آنها را به كرانه غربى رود اردن برد و فعاليت خود را از شهر »اريحا« آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آباديهاى اطراف را كه هر يك داراى زمينهاى كشاورزى بودند، فتح نمود. ساكنان آن مناطق بت پرستان كنعانى بودند.

يوشع آن منطقه را ميان فرزندان بنى اسرائيل كه نسبت به يكديگر حسادت مى ورزيدند، تقسيم نمود. بابهاى 15 تا 19 از سفر يوشع، شهرها و شهركهاى منطقه را كه حدود 216 پارچه مى باشد، نام مى برند.

يوشع(ع) حوالى سال 1130 ق.م در سن

نزديك به يك صد و ده سالگى بدرود حيات گفت.

دوره داوران و سلطه فرمانروايان محلى

رهبرى بنى اسرائيل پس از يوشع(ع) به داوران و قاضيان انتقال يافت كه شبيه خلفا در ميان قبائل قريش بودند كه پانزده تن از آنان به فرمانروايى رسيدند.

دوره داوران با دو ويژگى شناخته مى شود، اين دو ويژگى را پيوسته در طول تاريخ با بنى اسرائيل مشاهده مى كنيم. يكى انحراف آنان از خط پيامبران(ع): و ديگرى مسلط كردن خداوند كسانى را كه عذاب دردناكى به آنان بچشانند، همچنان كه در قرآن از آن ياد شده است.

تورات (سفر داوران در باب سوم و پنجم) درباره انحراف بنى اسرائيل بعد از يوشع(ع) چنين مى گويد:

(آنان) در ميان كنعانيان و حيثى ها و اموريها و فرزيها و حيوى ها و يبوسيان، ساكن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدايان آنها را پرستيدند.

و در باب 8: 3 مى گويد:

نخستين كسى كه بر آنها سلطه يافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (كوشان رشتعايم) فرمانرواى آرام در منطقه النهرين بود.

آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اريحا استيلاء يافتند.3سپس يابين فرمانرواى كنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد4

بعد از آن بنى عموم و فلسطينيان هجده سال آنان را به بردگى خود درآوردند.5

و پس از آن فلسطينى ها آنها را كيفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند6.

فرمانروايى داوران پس از يوشع(ع) تا زمان صموئيل پيامبر(ع) ادامه يافت، همان پيامبرى كه خداوند متعال در قرآن وى را چنين ياد نموده است:

آيا نديدى آن گروه بنى

اسرائيل را كه پس از موسى از پيامبر خود درخواست كردند كه فرمانروايى براى ما برانگيز تا (به سركردگى او) در راه خدا جهاد كنيم پيامبرشان گفت: »آيا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مى كنيد؟« گفتند: »چگونه مى شود كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالى كه ما و فرزندانمان از ديارمان رانده شده ايم.« اما چون جهاد بر آنان مقرر گرديد بجز اندكى همه روى گردانيدند و خداوند از كردار ظالمان آگاه است.7

تاريخ نويسان اين دوره را حدود يك قرن؛ يعنى از 1130 ق.م تا دوران طالوت و داود(ع) 1025 ق.م تخمين مى زنند، در حالى كه از سفر داوران در تورات مدت اين دوره بيش از اين مقدار فهميده مى شود.

دوره داود و سليمان(ع)

دوران طالوت (شاوفل) را بخشى از دوران داود و سليمان(ع) قرار داديم؛ زيرا او اگرچه پيامبر نبود اما فرمانروايى بود در خط انبيا. مورخين مدت فرمانروايى وى را پانزده سال از سال 1025 تا 1010ق.م ذكر نموده اند. و پس از او داود و سليمان از سال(ع) 1010 تا 931 ق.م يعنى سالف وفات حضرت سليمان فرمانروايى كردند.

ملاحظه مى شود كه گردآورندگان توراتف موجود، نسبت به حضرت موسى، داود و سليمان(ع) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى، سياسى و اعتقادى به آنان نسبت داده اند و بسيارى از تاريخ نويسان غربى مسيحى نيز از آنان پيروى نموده و مطالبى را هم بر گفته هاى آنان افزوده اند. متأسفانه مسلمانانى كه پيرو فرهنگ غرب بودند نيز از اين دسته تبعيت نموده اند. درود و سلام خدا بر تمام پيام آوران الهى. ما در پيشگاه خداوند از كسانى كه نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بيزارى

مى جوييم.

حضرت داود(ع) بنى اسرائيل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاورش كشيد و با ملتهايى كه تحت فرمانروايى او درآمدند به شايستگى رفتار كرد، به گونه اى كه خداوند متعال اين ويژگى داود را در كتاب خود و از زبان پيامبرش حضرت محمد(ص) تعريف نموده است.

حضرت داود(ع) تصميم گرفت در محل عبادت جدش ابراهيم(ع) در قدس و بر بلنداى كوه »مريّا« مسجدى بنا كند اما آنجا خرمنگاه يكى از ساكنان قدس از قبيله يبوسها به نام »ارونا« بود. به طورى كه در تورات فعلى آمده »داود(ع) آن قطعه زمين را به پنجاه شاقل نقره خريد، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز كرد. در كنار آن حيواناتى براى خداوند قربانى مى شد.«8

حضرت سليمان وارث سلطنت و فرمانروايى پدر بزرگوارش داود(ع) گرديد و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسيد كه در قرآن و احاديث رسول گرامى اسلام(ص) آمده است. سليمان مسجد پدرش داود و جد اعلاى خود ابراهيم را به شكل باشكوهى بازسازى كرد. اين بنا به معبد سليمان(ع) معروف گشت.

دوره فرمانروايى حضرت سليمان(ع) دوره اى استثنائى در تاريخ انبياء(ع) است. خداوند در اين دوره نمونه اى از امكانات شگفت آور و متنوعى را كه مى توانست در تسخير انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا كه ملتها موجوديت سياسى خود را به رهبرى پيامبران خدا و جانشينان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغيان و نبرد عليه يكديگر به كار نبردند. خداوند در قرآن مى فرمايد:

اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مى داد، بى ترديد در زمين ستم و طغيان مى كردند، اما خداوند به مقدارى كه بخواهد، فرو

مى فرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست«.9

حضرت سليمان(ع) طبق فرمايش قرآن، در حالى كه بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرين تسليم كرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق.م مى دانند. با درگذشت حضرت سليمان انحراف در ميان بنى اسرائيل آغاز شد و دولت وى تجزيه گشت. سپس خداوند كسانى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد تا آنان را به عذابى دردناك گرفتار سازد.

تورات فعلى پس از آن كه در سفر اول فرمانروايان، بر سليمان(ع) افترا مى بندد كه او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، مى گويد:

و به سليمان گفت: علت اين كار نزد توست و تو پيمان و واجبات مرا كه به تو سفارش نمودم پاس نداشتى، من نيز كشور را از دست تو گرفته و جزء جزء مى گردانم.24

دوران تجزيه و كشمكش داخلى

اختلافهاى داخلى اسرائيليان تا آنجا پيش رفت كه از نيروهاى بت پرست باقى مانده پيرامون خود و نيز از فراعنه و آشوريان و بابليان بر عليه يكديگر يارى گرفتند.

يهوديان پس از درگذشت حضرت سليمان(ع) در شكيم (نابلس) گرد آمده و بيشتر آنان با »يربعام بن نباط« بيعت كردند. او از دشمنان حضرت سليمان در زمان حياتش بود و از دست آن حضرت به سوى فرعون مصر گريخته بود و پس از وفات سليمان دوباره بازگشت و مورد استقبال يهوديان قرار گرفت و در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائيل تأسيس كرد و پايتخت آن را شكيم يا سامره قرار داد. و تعداد اندكى از آنان با »رحَبَعام« پسر حضرت سليمان بيعت نموده و پايتخت خود را قدس قرار دادند و اين

دولت به نام »يهودا« معروف گرديد.

اما آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان - كه خداوند او را در قرآن با جمله »عنده علم من الكتاب« (نزد او دانشى از كتاب بود) وصف نموده - از بنى اسرائيل جز تكذيب وى، بهره اى نبرد.

تورات ذكر مى كند كه كفر و بت پرستى امرى آشكار در ميان پيروان يربعام بوده و مى گويد:

او دو گوساله از طلا ساخته يكى از آنها را در قدس و ديگرى را در »دان« قرار داد و در كنار آنها حيواناتى را قربانى كرد و به مردم گفت: اين ها خدايان شما هستند كه از مصر شما را به سوى (شكيم) روانه ساختند، بنابراين در پيشگاه آنها قربانى كنيد و به طرف اورشليم نرويد. پس مردم خواسته او را پذيرفتند.11

در كنار پرستش گوساله، يربعام آنان را به پرستش خدايانى ديگر، از جمله »عشتروت« خداى صيدونيها و »كموش« خداى موف آبى ها و »مكلوم« خداى عمونى ها، فرمان داد.12

بعد از سه سال كشور يهودا به همين سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستى روى آوردند. 13

»شيشق« فرعون مصر فرصت را غنيمت شمرد و در سال 926 ق.م به منظور پشتيبانى از يربعام و پايان دادن به دولت پسر حضرت سليمان و طرفداران وى، طى هجومى قدس را اشغال نمود »و خزانه هاى خانه خداى خود و كاخ فرمانروا و حتى سپرهاى زرينى را كه حضرت سليمان(ع) ساخته بود با خود به غارت برد«14

ظاهراً شرايط عمومى جامعه، فرعون مصر را براى تداوم سلطه خود يا سلطه هم پيمانش يربعام يارى نكرد، بنابراين پس از عقب نشينى او، اين كشور كوچك اندكى از موجوديت خود را بازيافت ولى نبردها با يربعام

همچنان ادامه يافت.

چنانكه »آرامى ها« نيز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به كشور يهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان، آنان را به سوى پايتخت خود دمشق آورده و براى آنها جزيه و ماليات مقرر داشتند، و اين ماجرا در زمان فرمانروايى آرامى بن هود (سال 879 - 843 ق.م) اتفاق افتاد.15

سپس در زمان پادشاهى »آخاب بن عومرى« در سالهاى 874 - 853 ق.م بر كشور يربعام جزيه مقرر نموده و آن را تحت الحمايه خود قرار دادند.

همچنين تورات، نبرد فلسطينيها با عربهايى را يادآور مى شود كه در اطراف »كوشسيين« از كشور يهودا در زمان فرمانروايى »يهورام« زندگى مى كردند. آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استيلاء يافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت درآوردند.16

تورات مى گويد كه لشكر »آرامى ها« در بيت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاك كرد و تمام گنجينه ها را برگرفته و به حزائيل پادشاه آرامى ها تقديم نمود.17

همچنين يوآش فرمانرواى اسرائيل بر كشور يهودا يورش برد و حصار شهر را ويران ساخت و تمام زر و سيم و ظروف موجود در خانه خدا و نيز خزانه هاى سلطان را به يغما برد.18

اين كشمكش و تسلط كشورهاى مجاور بر يهوديان تا زمان اشغالگرى آشوريان، ادامه داشت.

دوره استيلاى آشوريان

سلطه آشوريها بر يهوديان، با هجوم شَلْمَنَّصرف سوم فرمانرواى آشوريان در سالهاى 859 تا 824ق. به كشور آرامى ها و قلمرو اسرائيل آغاز گرديد، به گونه اى كه تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروايان آشورىف پس از وى درآمد. به نظر مى رسد كه كشور يهودا، بر خلاف كشور اسرائيل تحت فرمان و اطاعت

آشوريان قرار گرفت؛ زيرا به گفته تورات فرمانرواى يهودا »آحاز بن يوثام« از فرمانرواى آشور »تَغلث فَلاسَرْ« خواست كه دست به حمله اى عليه كشور اسرائيل و آرامى ها بزند و او درخواست وى را پذيرفته و در سال 732 ق.م اقدام به حمله نمود. و جانشين او شَلمنَّصر پنجم نيز كار او را دنبال كرد، اما هنگام محاصره شكيم (نابلس) يعنى پايتخت اسرائيل، درگذشت و جانشين وى »سرجون دوم« اشغال نابلس را به پايان برد و بر آن تسلط يافت. آشوريان در حمله بر اسرائيل اخراج يهوديان از آن مكان را مطرح و »تغلث فلاسر« تمامى آنان را اسير و به سرزمين خود بازگرداند و آشوريان را جايگزين آنها نمود.19

پس از او »سلطان فَقَحْ« به تكميل آن نقشه پرداخت و او را به اسارت گرفت.20

سرجون دوم، نزديك به سى هزار تن از يهوديان را به سوى حرّان و كرانه خابور و ميديا كوچ داد، و آرامى ها را جايگزين آنان نمود.21

در دوران فرمانروايى حزقيا كه ظاهراً مى كوشيد با مصريان ارتباط برقرار نمايد، كشور يهودا از سلطه آشوريها خارج گرديد. اما »سنحاريب« فرمانرواى آشور بر وى خشمگين شد و در حدود سال 701 ق.م براى تسلط بر كشور يهودا، دست به حمله گسترده زد و قدس را به تصرف خود درآورد. و »حزقيا« تمام نقره هاى موجود در خانه خدا و خزانه هاى قصر فرمانروا را به وى تسليم كرد.«22 اين آخرين هجوم آشوريان براى سيطره بر يهودا بود.

تورات فعلى علاوه بر پادشاهان قبلى آشور، از اسرْحَدّون، و آشور بانيبال آخرين فرمانرواى آنها ياد كرده، مى گويد:

اين دو، اقوامى را از آشور كوچانده و در سامره (نابلس) اسكان دادند.23

دوران

استيلاى بابليان

نينوا، پايتخت آشوريان، در سال 612 ق.م به دست مادها و بابلى ها (كلدانيها) سقوط كرد و سرزمين آنها توسط اين دو نيروى جديد تقسيم شد. عراق، سرزمين شام و فلسطين نصيب بابليان شد. بخت النصر مشهورترين فرمانرواى آنان، براى به اطاعت درآوردن سرزمين شام و فلسطين دو بار، ابتدا در سال 597 و سپس به سال 586 ق.م به آنها حمله كرد.

او در نخستين هجوم، قدس را محاصره و فتح كرده و خزانه هاى قصر فرمانروا را از آنف خود نمود، و شمار زيادى از يهوديان از جمله سلطان »يَهوفياكين« و مدافعان او را به اسارت درآورد، وصفدفقْيا عموى يهوياكين را بر يهوديان باقى مانده برگماشت و اسيران را در منطقه نيبور نزديك رود خابور در بابل اسكان داد.24

علت حمله دوم، كشمكش ميان بخت النصر و فرعون مصر براى نفوذ در منطقه فلسطين بود، فرعون فرمانروايان شام و فلسطين، از جمله صفدفقْيا فرمانرواى قدس را بر هم پيمانى با خود و عليه بابليان تشويق كرد. آنان نيز پذيرفتند. او حمله خود را به منطقه آغاز كرد، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومى ديگر زد كه منجر به شكست مصريان و تصرف تمام منطقه گرديد. لشكر بابليان وارد قدس شدند و معبد سليمان را به آتش كشيده، ويران كردند و خزانه هاى آن را به غارت بردند.

خانه بزرگان يهود را نيز چنين كرده و قريب به 50 هزار تن از يهوديان را به اسارت گرفتند و فرزندان صفدفقْيا را پيش روى او سر بريده و سپس چشمهايش را از حدقه بيرون آوردند و او را به بند كشيده همراه با اسيران بردند، و بدين گونه كشور يهودا

را منقرض ساختند.25

دوران استيلاى ايرانيان

كورش فرمانرواى ايران، در سال 539 ق.م سرزمين بابل را اشغال و حكومت آن را سرنگون كرد و با حمله به منطقه شام و فلسطين آنجا را نيز فتح نمود و به اسراى بخت النصر و يهوديانى كه در بابل به سر مى بردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازى معبد را صادر كرد و گنجهاى معبد را به آنان بازگردانيد و »زفربابل« را به عنوان فرمانروا بر آنان برگزيد.26

حاكم يهودى منصوب كورش، ساختن معبد سليمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از اين كار، به هراس افتاده و به كمبوجيه جانشين كورش شكايت كردند، وى دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگيرى شود، اما مجدداً »داراى اول«، اجازه تكميل بنا را صادر كرد و ساختمان معبد در سال 515 ق.م به اتمام رسيد.27

سلطه ايرانيها بر يهوديان از سال 539 تا 331 ق.م ادامه يافت. در اين مدت، كوروش، كمبوجيه، داريوش اول (دارا)، خشايارشا، و اردشير، معاصر عزير پيامبر(ع) فرمانروايى كردند و سپس تعدادى از سلاطين ايرانى از جمله داريوش دوم و اردشير دوم و سوم قدرت را به دست گرفتند.

داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه به دست اسكندر مقدونى از پاى درآمد. در تورات فعلى پيرامون بسيارى از اين فرمانروايان سخن به ميان آمده است.

دوران استيلاى يونانى ها

اسكندر مقدونى به مصر و منطقه شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رو در روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد قدس گرديد و آنجا را كاملاً تحت فرمان خود درآورد. سپس به سوى ايران رفت و در جنگى كه در »اربيل«

شمال عراق رخ داد، داريوش سوم و لشكر او را نابود كرد و ايران را فتح نمود. بدين وسيله يهوديان از سال 331 ق.م تحت سيطره يونان درآمدند.

پس از مرگ اسكندر، بين فرماندهان ارتش، بر سر امپراطورى بزرگ او كشمكش و اختلاف درگرفت. پس از اين اختلاف كه بيست سال به طول انجاميد، بطالسه (منسوب به بطلميوس) در مصر، بر بيشتر بخشهاى آن دولت، استيلا يافتند و سلوكى ها (منسوب به سلوكوس) در سوريه بر بخشهايى ديگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال 312 ق.م تحت سيطره بطلميوسيان قرار گرفت. سپس انتيوكوس، سلوكىف سوم، در سال 198 ق.م قدس را از تصرف آنان خارج كرد اما بار ديگر بطالسه بر قدس غلبه كرده و تا فتح روم، يعنى سال 64 ق.م در آنجا ماندند.

تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلميوس اول و دوم... تا آخر ياد كرده و مى گويد:

بطلميوس اول روز شنبه داخل اورشليم شد و شمارى از يهوديان را دستگير و به مصر روانه كرد.28

همچنين پنج تن از سلوكيها به نامهاى »انتيوكوس« اول و دوم.. تا آخر را ياد نموده و مى گويد:

چهارمين آنها به سال 175 تا 163 ق.م، به قدس لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد كرد و آنچه داشت به يغما برد و خانه ها و ديوارهاى آن را ويران كرد و زنان و كودكان را به اسارت درآورد و مجسمه خداى خود زففْس (زئوس) را در معبد نصب كرد و يهوديان را به پرستش آن فرمان داد، كه عده بسيارى پذيرفتند. اين

در حالى بود كه در اثر جنبش يهوديانف مكابى، در سال 168 ق.م، برخى از آنان به مخفى گاهها و غارها پناه برده بودند.29

اين جنبش، كه يهوديان به آن افتخار مى كنند، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دسته هايى دارد كه يهوديان معتقد، عليه يونانيان بت پرست برپا كردند و در دوران مختلف پيروزيهاى محدودى به دست آوردند، اين جنبش تا سلطه روميان همچنان ادامه يافت.

دوره استيلاى روميان

بومبى، فرمانرواى روم، ابتدا در سال 64 ق.م با اشغال سوريه، آن را به امپراطورى روم ملحق نمود و در سال دوم، قدس را تصرف كرد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قرار داد.

در انجيل متى آمده است:

در سال 39 ق.م قيصر روم، »اگوست هيروديس ادومى« را فرمانرواى يهوديان قرار داد و بناى معبد سليمان را به شكل وسيع و زيبا بازسازى كرد و در سال 4 ق.م درگذشت.30

چنانكه انجيلها آورده اند، پسر وى هيروديس دوم، از سال 4 ق.م تا سال 39م. فرمانروايى كرد و حضرت مسيح(ع) در زمان او ديده به جهان گشود و او بود كه يحيى بن زكريا(ع) را به قتل رساند و سر او را بر طبقى زرين، براى سالومه يكى از عناصر بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد.31

انجيلها و تاريخ نويسان، آشفتگيها و آشوبهايى كه در عهد نرون به سالهاى 54 - 68م. در قدس و فلسطين به وقوع پيوسته و ماجراهايى را كه ميان يهوديان و روميها و ميان خود يهوديها اتفاق افتاده بيان مى كنند.

»فَسْبفسيان« قيصر روم، در سال 70م فرزند خود تيطفس را به عنوان فرمانرواى منطقه منصوب كرد و وى به قدس يورش برد، يهوديان در آنجا جمع

شدند تا آن كه آذوقه شان تمام شد و ضعيف گرديدند، تيتوس ديوار شهر را خراب كرد و آن را به اشغال خود درآورد و با كشتن هزاران يهودى، خانه هاى آنها را ويران و معبد را درهم كوبيده و به آتش كشيد و به گونه اى آن رإ؛ از بين برد كه مردم حتى جاى آن را نيافتند. او باقى مانده مردم را به روم فرستاد.

مسعودى در كتاب خود مى گويد: »شمار كشته ها در اين حمله از يهوديان و مسيحيان به سه هزار هزار (يعنى سه ميليون تن) رسيد«32 كه ظاهراً در اين رقم مبالغه وجود دارد.

پس از اين حوادث، روميان با يهوديها شدت عمل بيشترى نشان دادند و اوج آن، زمانى بود كه كنستانتين و قيصرهاى پس از وى، آئين خود را بر اساس اعتقاد به مسيحيت بنا نهاده و يهوديان را مورد آزار و اذيت قرار دادند و از همين رو يهوديان، جنگ كسرى با روميان و شكست روم را در سال 620م. يعنى دوران ظهور پيامبر اسلام(ص)، مژده دادند و يهوديان حجاز خوشحال شده و براى مسلمانان آرزوى پيروزى كردند، پس خداوند آيه اى نازل كرد كه مى فرمايد:

الف، لام، ميم، روميان مغلوب گرديدند در نزديك ترين سرزمين و آنان پس از مغلوب شدنشان به زودى غالب مى گردند، در اندك سالى، فرجام كار در گذشته و آينده از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند به يارى خدا و او هر كسى را كه بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان.33

به گفته مورخان، پس از پيروزى ايرانيان، يهوديان، شمار زيادى از اسراى مسيحى رومى را كه بالغ بر 90 هزار نفر مى

پى نوشتها:

1. كتاب دوم، باب 33: 50 -

53.

2. كتاب دوم، باب 1: 38.

3. داوران، باب 3: 13.

4. داوران، باب 4: 2.

5. داوران، باب 1: 8.

6. داوران، باب 13: 1.

7. سوره بقره(2) آيه246.

8. سفر صموئيل، اصحاح 24: 24 و سفر اخبار اول، اصحاح 2822:21.

9. سوره شورى(42) آيه27.

10. سفر اول (فرمانروايان)، اصحاح 11: 1 - 13.

11. سفر (فرمانروايان)، باب 12: 26 - 33.

12. سفر اخبار فرمانروايان، باب 12: 31 و سفر دوم فرمانروايان، باب 11: 13 - 15 و باب 13: 9.

13. سفر اول اخبار فرمانروايان، باب 14: 21 - 24 و سفر دوم، باب 11: 13 - 17 و باب 12.

14. سفر اخبار فرمانروايان، باب 14: 25 - 26.

15. سفر دوم فرمانروايان، باب 13: 3 - 13.

16. كتاب دوم فرمانروايان، باب 21:. 16 - 17.

17. كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 3 و باب 12 - 17 - 18.

18. كتاب دوم فرمانروايان، باب 14: 11 - 14 و باب 25: 21 - 24.

19. كتاب دوم اخبار فرمانروايان، باب 15: 29.

20. اخبار روزها، باب 5: 29.

21. كتاب دوم فرمانروايان، باب 17: 5 و 6 و 18.

22. كتاب اخبار فرمانروايان، باب 18: 13 - 15.

23. كتاب عزرا، باب 4: 10.

24. كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 17 - 20 و 25 و كتاب دوم اخبار، باب 36: 11 - 21 و كتاب ارميا، باب 39: 1 - 4.

25. كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 17 - 20 و 25 و كتاب دوم اخبار، باب 36: 11 - 21 و كتاب ارميا، باب 39: 1

- 4.

26. كتاب عزرا، باب 6: 3 - 7 و باب 1: 7 - 11.

27. كتاب عزرا، باب 6: 1 - 15.

28. كتاب دانيال، باب 11: 5.

29. كتاب مكابيان، باب 1: 41 - 53.

30. انجيل متى، ص 2.

31. انجيل مفرقس، 6: 16 - 28.

32. التنبيه والإشراف ص 110.

33. سوره روم( ) آيه5-1.

34. تاريخ طبرى: ج 3 ص 105.

بايسته هاى تبليغ فرهنگ مهدوى-3

ابراهيم شفيعى سروستانى اشاره :

در قسمتهاى پيشين اين سلسله مقالات مهم ترين نكاتى را كه مبلغان و مروجان فرهنگ مهدوى در فعاليتهاى تبليغى و ترويجى خود بايد مورد توجه قرار دهند، به دو دسته بايسته هاى عملى و نظرى تقسيم و از »گسترش و تعميق ارتباط معنوى با امام عصر(ع)« به عنوان مهم ترين بايسته عملى و از »شناخت همه جانبه فرهنگ مهدوى« به عنوان نخستين بايسته نظرى ياد كرديم. در اين قسمت از مقاله به بررسى برخى ديگر از بايسته هاى نظرى مى پردازيم.

2. توجه به جايگاه و شأن رفيع امام عصر(ع)

امام مهدى(ع) عصاره خلقت، خاتم اوصيا و وارث همه انبيا و اولياى پيشين است، چنان كه در يكى از زيارات حضرت صاحب الامر(ع) خطاب به ايشان عرض مى كنيم:

السلام على وارث الأنبياء و خاتم الأوصياء... المنتهى إليه مواريث الأنبياء و لديه موجود آثار الأصفياء.1

سلام بر وارث پيامبران و خاتم اوصيا... آن كه ميراث تمام پيامبران بدو رسيده و آثار همه برگزيدگان در نزد او موجود است.

آن حضرت چنان مقامى در نزد پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) دارند كه خطاب به ايشان از تعبير »پدر و مادرم به فداى او« استفاده كرده اند، از جمله در روايات زير كه از پيامبر اكرم(ص) و امام

على(ع) نقل شده، آمده است:

بأبى و أمّى سميّى و شبيهى و شبيه موسى بن عمران، عليه جيوب (جلابيب) النور يتوقّد من شعاع القدس.2

پدر و مادرم به فداى او كه همنام من، شبيه من و شبيه موسى بن عمران است، بر او جامه هايى از نور است كه از پرتو قدس روشنايى مى گيرد.

بأبى ابن خيرة الإماء... .3

پدرم به فداى فرزند بهترين كنيزان... .

امام راحل نيز در بيان جايگاه و شأن بى مانند امام مهدى(ع) در عالم هستى مى فرمايد:

من نمى توانم اسم رهبر روى ايشان بگذارم، بزرگ تر از اين است. نمى توانم بگويم كه شخص اول است، براى اينكه دومى در كار نيست. ايشان را نمى توانيم با هيچ تعبيرى تعبير كنيم، الّا همين كه مهدى موعود(ع) است.4

با توجه به همين مقام و مرتبت رفيع امام عصر(ع) است كه در روايات، به كلمات و عبارتهاى خاصى براى عرض سلام و ارادت به پيشگاه آن حضرت سفارش شده است. از جمله در روايتى كه از امام محمد باقر(ع) نقل شده، مى خوانيم:

من أدرك منكم قائمنا فليقل حين يراه »السلام عليكم يا أهل بيت النبوة و معدن العلم و موضع الرسالة«.5

هر كس از شما كه قائم ما(ع) را دريابد، پس بايد به هنگام ديدار با او بگويد: »سلام بر شما اى خاندان نبوت و معدن علم و جايگاه رسالت«.

در روايت ديگرى كيفيت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنين بيان شده است.

لايسلّم عليه مسلّم إلّا قال: »السلام عليك يا بقية اللَّه فى أرضه«.6

هيچ سلام دهنده اى بر آن حضرت سلام نمى دهد، مگر اين كه مى گويد: »سلام بر تو اى باقى مانده خدا در زمين«.

مطالعه سيره و اقوال علما و بزرگان نيز نشان مى دهد كه آنها

نهايت ادب و احترام را نسبت به حضرت صاحب الامر(ع) رعايت و از هر سخن و عملى كه در آن اندك شائبه بى توجهى به جايگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهيز مى كردند. در اين باره حكايت زير كه از مرجع عاليقدر حضرت آيةاللَّه العظمى صافى گلپايگانى در زمينه ادب و احترام حضرت آيةاللَّه العظمى بروجردى نسبت به امام عصر(ع) نقل شده، بسيار خواندنى است:

يك روز در منزلشان مجلسى بود، در آن مجلس شخصى با صداى بلند گفت: براى سلامتى امام زمان و آيةاللَّه بروجردى، صلوات! در همان حال، ايشان كه در حياط قدم مى زد. با شتاب و ناراحتى به طرف در بيرونى آمد و با عصا محكم به در زد، به طورى كه آقايانى كه در بيرون بودند، ترسيدند كه نكند اتفاقى افتاده باشد. چندين نفر به طرف در اندرونى رفتند كه ببينند چه خبر است؟ آيةاللَّه بروجردى گفتند: »اين كه بود كه اسم مرا در كنار نام مبارك امام زمان(ع) آورد؟ اين مرد را بيرون كنيد و به خانه راهش ندهيد.7

براساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ مهدوى، اعم از نويسندگان، سخنرانان، شاعران، مديحه سرايان و... لازم است كه در نوشته ها، گفته ها، سرودها و به تعبير عام تر در كليه فعاليتهاى تبليغى و ترويجى خود، نكات زير را مورد توجه جدى قرار دهند.

2-1. خوددارى از به كار بردن كلمات و تعابيرى كه شايسته جايگاه و شأن رفيع امام عصر(ع) نيست؛

2-2. رعايت نهايت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و ياد كردن از ايشان؛

2-3. ذكر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بيان نام خاص ايشان.

3. پرهيز از طرح مطالب سست، واهى و بى اساس

مرورى اجمالى بر صدها كتاب روايى، كلامى، تاريخى و... كه محققان و دانشمندان شيعه و اهل سنت از سالها پيش از تولد و غيبت امام دوازدهم تا كنون در اين باره نگاشته اند8 و نگاهى گذرا به حدود شش هزار روايتى كه از پيامبر اكرم(ص) و ائمه اهل بيت(ع) در زمينه موضوعات مختلف مرتبط با امام عصر(ع) وارد شده،9 نشان مى دهد كه اعتقاد به امام مهدى(ع) به عنوان آخرين حجت الهى و منجى آخرالزمان، در معارف اسلامى از چنان مبانى و پايه هاى عقلى و نقلى استوار و خلل ناپذيرى برخوردار است كه راه هرگونه انكار و ترديد را بر مخالفان اين انديشه مى بندد و مدافعان اين انديشه را نيز از دست يازيدن به مطالب سست، واهى، خيالى و خواب و رؤياهاى بى اساس براى اثبات حقانيت اين انديشه بى نياز مى سازد.

حضرت آيت اللَّه العظمى فاضل لنكرانى در پيامى به »دومين جشنواره برترينهاى فرهنگ مهدويت« در اين زمينه مى فرمايد:

در اينجا تذكر اين نكته را لازم مى بينم كه در اين وادى اهل فكر و تحقيق بايد معارف را به صورت ناب و خالص و به دور از هرگونه حشو و زوايد در اختيار مردم قرار دهند. بايد از بيان امور سست و واهى و چه بسا كذب كه اساس اعتقاد مردم را متزلزل مى كند اجتناب نمايند. در تثبيت حقيقت امامت هيچ نيازى به بيان رؤياهاى كاذبه و حوادث غير صحيح نيست. بايد در منابر از جذبه هاى واقعى ولايت و آثار و كرامتهاى مسلّم الثبوت و حقيقى آن استفاده نمايند و به بيان ديگر بايد به دنبال تحكيم عقايد باشيم و نه فقط برانگيختن احساسات،

كه آن امرى است غير پايدار و گذرا.10

تكيه بر مطالب سست و بى بنيادى چون خواب و رؤيا براى ترويج و تبليغ فرهنگ مهدوى، نه تنها مردم را همواره در سطحى نازل از ايمان و آگاهى قرار مى دهد، بلكه اعتقاد و باور آنها را نيز بسيار شكننده و آسيب پذير مى سازد؛ زيرا مردمى كه تنها با بيان يك خواب و رؤيا جذب موضوع مهدويت مى شوند، با وقوع اندك خدشه اى در اين نقلها دچار تزلزل و سردرگمى مى گردند.

با عنايت به مطالب ياد شده بر همگان لازم است كه در تبليغ و ترويج فرهنگ مهدويت و انتظار، به نحو شايسته اى به نكات زير توجه كنند:

3-1. تلاش در جهت دفاع عقلانى از انديشه مهدويت و انتظار و تبيين هر چه بهتر و دقيق تر مبانى اين انديشه؛

3-2. دقت و مراقبت كامل در نقل مطالب و مباحث مهدوى، به ويژه حكايتهاى مربوط به تشرفات، و توجه به منابع و مستندات مطالب و مباحث نقل شده؛

3-3. پرهيز از مطرح ساختن خواب و رؤياهايى كه پايه و اساس محكم و متقنى ندارند، هر چند بسيار جذاب و اثرگذار باشند. 4. گشودن زواياى جديد در طرح مباحث مهدوى

فراگير شدن شور و شوق انتظار در جامعه ما و گرايش گروههاى مختلف اجتماعى به ويژه اقشار فرهيخته و تحصيل كرده به مباحث مهدوى، ضرورت پرداختن عالمانه و متناسب با خواست و نياز گروه ها و اقشار مختلف اجتماعى به اين مباحث را دو چندان ساخته و رسالت مراكز، نهادها و گروه هاى فعال در اين حوزه را سنگين تر نموده است. بديهى است كه در شرايط حاضر نمى توان تنها با طرح مطالب و مباحث سنتى مهدويت آن هم

در قالبها و اشكالى كه پيش از اين مرسوم بوده، نياز روز افزون جامعه به اين مباحث را پاسخ داد. از اين رو بر مبلغان فرهنگ مهدوى لازم است كه با گشودن زواياى جديد در طرح مباحث مهدوى و پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعى از منظر فرهنگ انتظار، ارائه اين گونه مطالب و مباحث را هم از نظر محتوا و هم از نظر قالب دچار تحول سازند.

امروزه مى توان از منظر علوم مختلف انسانى، از جمله جامعه شناسى، روان شناسى، علوم سياسى، اقتصاد و حتى از منظر هنرهاى تصويرى چون سينما به ارائه مباحث مهدوى پرداخت و با طرح موضوعات و مسائل جديدى كه تا كنون در اين حوزه مطرح نبوده توجه مخاطبان را جلب نمود. موضوعات و مسائلى چون آينده جهان و جهان آينده، اقتصاد جهانى، عدالت اجتماعى، حكومت جهانى، جهانى شدن، آثار روانى و تربيتى انتظار، آسيب شناسى اجتماعى انتظار، منجى گرايى در سينما و... .

البته ورود به اين حوزه نيازمند دقت، ژرف نگرى و احاطه به مباحث مهدوى از يك سو و علم و اطلاع كافى از مبانى علوم موردنظر از سوى ديگر است و لذا لازم است كانونها و مجامع مهدوى كه قصد ورود به اين حوزه را دارند، پيش ازهر اقدامى با كارشناسان شناخته شده و مورد اطمينان مشورت نمايند، تا خداى نخواسته به دام التقاط يا ابتذال گرفتار نشوند.

5 . توجه به آفتها و آسيبهاى انديشه مهدويت

انديشه مهدويت و انتظار نيز چون هر انديشه و آرمانى آفتها و آسيبهايى دارد كه اگر به آنها توجه نشود و به موقع براى برطرف ساختن آنها اقدام نگردد مى تواند آثار منفى و مخربى داشته باشد. البته اين

آسيبها مى تواند در هر زمان متفاوت از زمان ديگر باشد و از اين رو مقابله با آنها نيازمند آسيب شناسى مستمر و روزآمد از سوى عالمان زمان شناس و مراكز فرهنگى و تحقيقاتى حوزوى و دانشگاهى است.

به نظر مى رسد در حال حاضر فرهنگ مهدوى در جامعه ما با آسيبهاى مختلفى روبروست كه مى توان آنها را در ذيل دو عنوان كلى دسته بندى كرد: 1. عوام زدگى و سطحى نگرى؛ 2. روشنفكر زدگى و تأويل گرايى.

امروزه شاهد هستيم كه گروهى از نويسندگان، سخنرانان و گردانندگان محافل و مجالس مذهبى براى جلب توجه عوام و جذب هر چه بيشتر آنها به موضوع مهدويت، با به فراموشى سپردن فلسفه واقعى انتظار و كاركردهاى اجتماعى آن، مردم را صرفاً به نقل خواب و رؤيا و حكايتهاى ضعيف و بى اساس مشغول داشته و با بستن باب هرگونه تعقل و تدبر در معارف مهدوى، برداشتهاى سطحى خود از روايات را ملاك تحليل و بررسى پديده ظهور قرار داده اند.

سخنرانيها و آثار مكتوبى كه از سوى اين گروه ارائه مى شوند، مخاطبان جوان خود را از رسالت سنگينى كه در برابر حجت خدا، حضرت صاحب الامر(ع) و مسئوليت بزرگى كه در برابر اجتماع خود دارند، غافل ساخته و آنان را به اين انديشه وامى دارد كه تنها بايد در خلوت خود در جست وجوى امام غائب بود و تلاش كرد كه با به دست آوردن ادعيه، توسلات و ختوماتى راهى براى تشرف خدمت آن حضرت پيدا كرد. قطعاً اگر اين قبيل افراد به آرزوى خود دست نيابند و راهى براى ملاقات با امامشان پيدا نكنند دچار دل زدگى و نااميدى مى شوند.

خطر ديگرى كه اين قبيل سخنرانيها و آثار دارد اين است كه اعتقاد

به مهدويت را در نزد كسانى كه هنوز به حقايق شيعه و عمق انديشه مهدويت پى نبرده اند، اعتقادى موهوم و آميخته با خرافه جلوه مى دهد.

گروهى ديگر از نويسندگان و سخنرانان كه همه جهان پيرامون خود را تنها با عينك مدرنيسم مى بينند و همه حقايق هستى را با ملاك علوم تجربى و انسانى غربى تجزيه و تحليل مى كنند، به ارائه برداشتهاى روشنفكرانه از قيام و انقلاب مهدى پرداخته و شاخصه هاى دموكراسى ليبرال را ملاكى براى ارزيابى حكومت امام عصر(ع) قرار داده اند. اين گروه تلاش مى كنند كه روايات مربوط به ظهور و حوادث پس از آن را به گونه اى تأويل و تفسير كنند كه با چارچوبهاى به ظاهر علمى پذيرفته شده از سوى آنها هيچ تفاوتى نداشته باشد.

آثارى كه براساس ديدگاههاى اين گروه عرضه مى شوند، از يك سو انديشه مهدويت و انتظار را در اذهان مخاطبان خود در حد يك انديشه اجتماعى، چون ديگر انديشه هاى اجتماعى، كه چه بسا در آن جاى چون و چرا و نقض و ابرام نيز وجود دارد، تنزل داده و رفته رفته جوانان را نسبت به حتميت و قطعيت واقعه ظهور و كارآمدى آن دچار ترديد مى كند. و از سوى ديگر اين انديشه را از همه پشتوانه هاى غيبى و الهى خود تهى ساخته و امام مهدى(ع) را در قالب رهبر يك جنبش اجتماعى كه چون هر رهبر اجتماعى ديگر گرفتار سازوكارهاى پذيرفته شده جوامع بشرى است، مجسم مى سازد.

چنان كه گفته شد هر يك از اين دو ديدگاه آثار و پيامدهاى مخربى براى انديشه مهدويت و انتظار داشته و لطمات جبران ناپذيرى به كاركردها و آثار اين انديشه وارد مى سازد و از اين رو لازم

است كه مبلغان و مروجان فرهنگ مهدوى با درايت و تيزبينى از غلبه اين قبيل ديدگاهها بر فعاليتهاى خود جلوگيرى و با آثار زيانبار آنها مقابله كنند.

6. پرهيز از درآميختن فعاليتهاى مهدوى با اغراض جناحى و گروهى

در سالهاى اخير با گسترش فعاليتهاى مهدوى در جامعه، خيل وسيعى از مردم، از گروهها و اقشار مختلف اجتماعى و با گرايشها و تمايلات متفاوت سياسى، بيش از پيش به فرهنگ مهدويت و انتظار روى آورده و به حضرت مهدى(ع) به عنوان پايان بخش همه نااميديها و نامراديها و آخرين ذخيره شيعه براى رهايى همه جهان از تيرگيها و پليديها دل بسته اند. از اين رو بر همه مراكز، مؤسسات، هيأتهاى مذهبى و كانونهايى كه به فعاليتهاى مهدوى مشغولند، لازم است كه در فعاليتهاى خود تنها رضايت حضرت صاحب الامر(ع) را در نظر داشته باشند و از درآميختن اين موضوع با هرگونه اغراض و گرايشهاى جناحى و گروهى خوددارى كنند؛ زيرا در اين شرايط هر حركتى كه در جهت كسب منافع جناحى و گروهى و بهره بردارى سياسى و حزبى از اين گرايش ناب و خالص مردمى صورت گيرد، موجب از دست رفتن آخرين اميد مردم، بدبين شدن آنها به فعاليتهاى مهدوى و در نتيجه پراكنده شدن آنها از پيرامون مهم ترين محور وحدت امت اسلامى مى شود كه اين خود خطايى جبران ناپذير و گناهى نابخشودنى است.

7. رعايت اخلاص در عمل و پيراسته داشتن نيت

كليه فعاليتهايى كه با هدف احيا، گسترش و تعميق فرهنگ مهدويت در جامعه صورت مى گيرد از مصاديق بارز »انتظار فرج« و در نتيجه از جمله عبادات، بلكه از شايسته ترين آنها، به شمار مى آيد11، از اين رو در

اين گونه فعاليتها چون هر عبادتى ديگر، نيت و اخلاص شرط اساسى بوده و بدون نيت خالصانه اين فعاليتها هيچ ثمرى براى انجام دهندگان آنها نخواهد داشت.

اما انجام فعاليت تبليغى و ترويجى خالصانه براى امام عصر(ع) مستلزم درك چند مطلب اساسى است كه در اينجا برخى از آنها را يادآور مى شويم:

1. مديون بودن همه ما نسبت به امام عصر(ع): استمرار هستى و بقاى همه ما بسته به وجود آخرين حجت الهى است؛ چرا كه به فرموده امام باقر(ع):

لو بقيت الأرض يوماً بلا إمام منّا لساخت بأهلها.12

اگر زمين يك روز بدون امامى از ما بماند اهلش را در خود فرو مى برد.

و همه نعمتها و خيرات و بركاتى كه در عالم هستى نصيب ما مى شود، به واسطه امام عصر(ع) و به طفيل هستى ايشان است. چنان كه در »دعاى عديله« مى خوانيم:

ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الأرض والسماء.13

به بقاى او دنيا باقى است و به بركت وجود او مردم روزى داده مى شوند و به واسطه وجود اوست كه زمين و آسمان پابرجاست.

از اين رو مى توان گفت كه همه ما در زندگى خود مديون و وامدار امام عصر(ع) هستيم و ايشان نسبت به همه ما حق حيات دارند و به همين دليل اگر موفق شويم كه قدمى در راه ترويج و تبليغ نام و ياد آن حضرت برداريم جز اداى بخش بسيار ناچيزى از دين خود نسبت به ايشان كارى انجام نداده ايم.

2. خدمت به امام عصر(ع) افتخار همه اولياء و بزرگان: امام مهدى(ع) چنان جايگاه رفيعى در عالم هستى دارند كه حتى ائمه معصومين(ع) خدمت به ايشان را افتخار خود دانسته

و آرزو مى كردند كه خداوند توفيق خدمت به آن حضرت را نصيبشان فرمايد. چنان كه وقتى از امام صادق(ع) مى پرسند كه: »آيا قائم به دنيا آمده است؟« مى فرمايد:

لا، ولو أدركته لخدمته أيّام حياتى.14

خير، اما اگر او را درك كنم همه روزهاى زندگى ام خدمتگزارش خواهم بود.

با توجه به اين موضوع كسى كه توفيق خدمت به آرمانها و اهداف فرهنگ مهدوى را به دست مى آورد، نه تنها منتى بر امام عصر(ع) ندارد، بلكه بايد خدا را به خاطر توفيقى كه نصيب او كرده شكر كند.

3. جارى شدن بركت در زندگى خدمتگزاران به امام عصر(ع): بدون ترديد هرگونه فعاليتى كه با هدف ترويج معارف اهل بيت(ع)، گسترش فرهنگ امامت و ولايت در جامعه و تعميق عشق و ارادت مردم به خاندان رسالت صورت گيرد مورد رضايت حضرت حق بوده و موجب نزول خيرات و بركات در زندگى انسان مى شود.

با نگاهى اجمالى به زندگى كسانى كه عمر خود را وقف خدمت به اهل بيت(ع) نموده و در اين راه از استعدادها، تواناييها و امكانات مادى و معنوى خود حداكثر استفاده را كرده اند، نشان مى دهد كه اين گونه افراد در زندگى خود از توفيقها و بركتهاى الهى بيشترى برخوردار شده و در فعاليتهاى فردى و اجتماعى خود شاهد رشد و توسعه بيشترى بوده اند. رمز اين مسئله نيز روشن است؛ چرا كه به اعتقاد ما هركس در راه امير مؤمنان على(ع) و خاندان او قدم بردارد و آنها را در حد توان خود، يارى نمايد، مشمول اين دعاى پيامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه معصومين(ع) نسبت به يارى دهندگان اهل بيت عصمت و طهارت خواهد شد كه:

أللّهمّ أنصر من نصره و

اخذل من خذله.15

خدايا يارى كن هر كس كه او (على(ع)) را يارى كند و خوار كن هر كس كه او را خوار كند.

أللّهمّ أنصره وانتصر به لدينك وانصر به أوليائك و أوليائه و شيعته واجعلنا منهم... و انصر ناصريه و اخذل خاذليه.16

خدايا او را (مهدى(ع)) يارى كن به وسيله او دينت را، دوستانت را، دوستان او را و شيعيان و ياران او را يارى كن و ما را از ايشان قرار بده... و هركس كه او را يارى مى كند يارى ده و هر كس كه او را خوار مى كند خوار كن.

توجه به نكات ياد شده، مبلغ و مروج فرهنگ مهدوى را از هرگونه انگيزه و غرضى جز كسب رضايت حضرت ولى عصر(ع) و اداى وظيفه به ساحت مقدس آن حضرت فارغ مى سازد و به او يارى مى دهد كه با نيت خالصانه، به دور از هرگونه انگيزه مادى و بدون توجه به مدح و ذم اين و آن به فعاليت در اين حوزه بپردازد. 8. توجه ديدگاهها و نظرات مراجع عظام تقليد

در طول تاريخ پر فراز و نشيب شيعه افراطها و تفريطهاى فراوانى در موضوع مهدويت صورت گرفته و جريانهاى انحرافى بسيارى در اين زمينه شكل گرفته اند. اما در همه اين زمانها جريان قدرتمند فقاهت و مرجعيت شيعه به عنوان يكى از اصلى ترين شاخصهاى خط تعادل در انديشه شيعى با همه اين انحرافها و كج انديشى هاى مقابله كرده و همواره مبلغ و مروج انديشه ناب برگرفته شده از تعاليم معصومين(ع) بوده است. از اين رو بر گروهها و تشكلهاى فعال در حوزه مباحث مهدوى لازم است كه براى در امان ماندن از هرگونه افراط

و تفريط در فعاليتهاى خود، همواره ديدگاهها و نظرات مراجع عاليقدر تقليد و بزرگان حوزه علميه را مدنظر داشته باشند و از انجام هر نوع فعاليت مغاير با انديشه و ديدگاههاى ايشان پرهيز كنند؛ چرا كه براساس فرمايش امام عصر(ع) آنها حجت برهمه ما هستند:

... و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فانّهم حجتى عليكم و أنا حجةاللَّه عليهم.17

... و اما در رويدادهايى كه [براى شما] پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ چرا كه آنها حجت بر شما هستند و من حجت خدا برايشان هستم.

9. توجه به كاركردهاى مجالس و مراسم مهدوى

جشنها و مراسمى كه به نام امام عصر(ع) و براى بزرگداشت ياد ايشان برپا مى شوند، فرصت مناسبى براى تجديد پيمان با آن امام، يادآورى تكاليف و رسالتهاى ما نسبت به آن حضرت، ترويج فرهنگ انتظار و آماده سازى جامعه براى ظهور يگانه منجى عالم بشريت است. اما متأسفانه در سالهاى اخير بسيارى از اين جشنها و مراسم كاركرد اصلى خود را از دست داده و به مجالسى خنثى، بى محتوا و گاه ضد انتظار و مروج سكون و ركود تبديل شده اند. حتى در مواردى ديده شده است كه در اين جشنها و مراسم اعمالى صورت مى گيرد كه خلاف شرع آشكار و برخلاف خواسته حضرت بقيةاللَّه الاعظم، ارواحنا له الفداء، است. اعمالى چون پخش موسيقيهاى مبتذل، اختلاط زن و مرد، اسراف و تبذير، اجراى نمايشهاى سخيف و بى محتوا و... .

در اين شرايط وظيفه گروهها و تشكلهاى فعال در حوزه فرهنگ مهدوى دو چندان شده و بر آنها لازم است كه ضمن تلاش براى حفظ كاركرد اصلى مجالس و مراسم

مهدوى از هر عملى كه بر خلاف احترام و قداست اين گونه مراسم و مغاير با خواسته هاى امام عصر(ع) است جلوگيرى نمايند.

توجه به بيانات حضرت آيةاللَّه العظمى صافى گلپايگانى كه خطاب به دومين همايش »مهدويت؛ جهان آينده و استراتژى انتظار« صادر شده در اين زمينه راهگشاست. ايشان مى فرمايد:

از اين برنامه ها كه به عنوان جشن و مجالس چراغانى، شادباش، مديحه سرايى، سخنرانى و همايش برگزار مى شود، بايد در جهت اهداف عالى آن وجود مقدس و حجةاللَّه يگانه زمان، بهره بردارى شود و پيرامون شخصيت منحصر به فرد آن ولىّ خدا و ابعاد و اطراف و خصائص مأموريت بزرگى كه بر عهده آن حضرت است و در حقيقت مكمل بعثت همه انبيا و رسالات آسمانى است، تبليغ كنند كه همه اين برنامه ها موجب خشنودى و رضايت خاطر آن حضرت است و نيز همگان را از كارها و اعمالى كه باعث نگرانى و رنجش خاطر آن حضرت مى شود، برحذر نمايند.18

با اميد به اين كه خداوند متعال به همه ما توفيق فعاليت تبليغى مهدوى، همراه با معرفت و خلوص كامل و به دور از هرگونه افراط و تفريط عطا فرمايد.

ماهنامه موعود شماره 44

پى نوشتها :

1 . شيخ عباس قمى ، مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الامر به نقل از سيدبن طاووس.

2 . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج36، ص337، ح200.

3 . همان، ج51، ص121.

4 . صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى، قدس سره)، ج12، ص209-208.

5 . بحارالانوار، ج52، ص331، ح5.

6 . همان، ج24، ص212.

7 . روزنامه جمهورى اسلامى، ويژه بزرگداشت آيةاللَّه بروجردى و شيخ شلتوت.

8 . تنها در كتاب الذريعه مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى افزون بر چهل كتاب

و رساله با عنوان »الغيبة« معرفى شده كه از سوى فقها، متكلمان و محدثان بزرگ شيعه در طى قرون متمادى به رشته تحرير درآمده است. در كتابنامه هايى هم كه در سالهاى اخير به چاپ رسيده نزديك به دو هزار كتاب كه در زمينه مباحث مهدوى نوشته شده اند معرفى شده است. ر.ك: على اكبر مهدى پور، كتابنامه امام مهدى(ع).

9 . در كتاب منتخب الاثر حضرت آيةاللَّه صافى گلپايگانى، نزديك به شش هزار روايات از طريق شيعه و اهل سنت در زمينه مباحث مختلف مرتبط با امام مهدى(ع) نقل شده است.

10. مجله موعود، سال ششم، ش32، تير 1381.

11. »أفضل العبادة إنتظار الفرج.« شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص377، ح1.

12. بحارالانوار، ج23، ص37، ح64.

13. شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، دعاى عديله.

14. محمدبن ابراهيم نعمانى، كتاب الغيبة، ص245؛ بحارالانوار ج51، ص148، ح22. شايان ذكر است كه در برخى از كتابها اين روايت به امام حسين(ع) استناد داده شده كه ظاهراً صحيح نباشد.

15. بحارالانوار، ج37، ص126، ح24.

16. مفاتيح الجنان، زيارت آل ياسين.

17. ابوجعفر محمد بن على بن الحسين (شيخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص483، ح4.

18. مجله موعود، سال هفتم، شماره 40، آذر و دى 1382.

مهدى منتظر(ع) و پايان سير تاريخ ظهور-1

سامى بدرى

ترجمه: عبداللَّه امينى

بيشتر فلاسفه پوزيتويست به ويژه ماركسيستها در سده نوزدهم و بيستم، درباره سنتها و مرحله هاى تاريخ به بحث پرداخته اند. بهترين دستاوردى كه ماركسيسم، به انديشه بشرى تقديم كرد، اصل جبر تاريخى1 و كوشش براى كشف سنتها و مراحل تاريخ، نيز اهميت شناخت قوانين آن براى پيش بينى مسير حركت تاريخ و پيامدهاى آن بود. ماركسيسم درباره شناخت سنتهاى تاريخ و نقش آن در ارتقاى بينش

و آگاهى انسان و تأثير فعاليتهاى مثبت در رويكرد مرحله تاريخى كه انتظار آن مى رود، نيز كاوش مى كند. اما ماركسيسم با انكار وجود خداى متعال و تحريف دين الهى در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد، كه پيامد آن، عدم موفقيت در كشف مراحل كلى حركت تاريخ و شناخت سنتهايى است كه مقطع كنونى و گذار را به مرحله آينده انتقال مى دهد و در پايان محتومى نگه مى دارد. انديشه بشرى از راه افكار ماركسيستى، در سده 19 ميلادى، جبر تاريخى را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبرى تاريخ و قوانين كلى آن پرداخت، اما در كشف خود به راه اشتباهى رفت.2 در مقابل، انديشه نبوى، از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش، تصور خود از حركت جامعه بشرى را براساس جبر تاريخى نهاد و انديشه اى روشن از سنتها و مراحل تاريخ را تقديم كرد. ميراث دينى يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركى را درباره سنتهاى تاريخى به گزارش پيامبران، دربر دارد و پژوهشگران مى توانند بگويند باور دينى به سنتهاى تاريخى، از مهم ترين و اساسى ترين اعتقادات مشترك ميان اديان سه گانه اسلام، يهوديت و مسيحيت است. مايلم تأكيد كنم متون دينى كه ميراث اديان سه گانه مذكور است، اطلاعات يكسانى توسط شخصيتهاى تاريخى ارايه مى دهد كه حركت و نهايت تاريخ براساس آن پايه ريزى مى شود. بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشتركى درباره نهايت سير تاريخ نيست، بلكه انديشه هاى همخوان شخصيتهاى تاريخى است كه از متون دينى به دست مى آيد. به سبب وجود متونى كه از شخصيتهاى تاريخى سخن مى گويد، قرائتها و تفسيرهاى گوناگونى يافت مى شود كه ما را در برابر

مصداقهاى مختلفى از يك انديشه قرار مى دهد. البته راه گفت وگوى آرام علمى براى اديان سه گانه و گرايشها و مذاهب، براى راه يابى و وصول به قرائتى يكسان از متون، باز است. پس از اين مقدمه مى توان گفت:

به اعتقاد شيعه، وجود مهدى موعود، حجةبن الحسن العسكرى، فرزند حسين مظلوم و شهيد، با مراحل و سنتهاى سير تاريخ مرتبط است، چنانكه اين سخن را تمامى پيامبران توسط متون اساسى مانند قرآن و تورات و انجيل گفته اند.

سير اعتقادات شيعى، به گواه ميراث معتبرش، مدعى است كه مهدى موعود(ع)، قهرمان پايان تاريخ است. متون شيعى، مهدى موعود(ع) را »محمدبن الحسن العسكرى، فرزند حسين مظلوم شهيد« مى داند. متون دينى مسيحى و يهودى نيز وى را مشخص كرده اند. گواه انديشه ما، تأكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ، به خواست خدا حتمى است و خداوند در قرآن و كتابهايى كه بر پيامبران پيشين فرستاده، آن را بيان كرده است. قرآن تأكيد دارد كه خبر بعثت پيامبر مكى، در تورات و انجيل هست. اهل بيت(ع) در سخنان خود تأكيد دارند كه كتابهاى پيشين [تورات و انجيل] به محمد و اهل بيتش بشارت داده است. على و حسين و مهدى(ع) در اين كتابها نام برده شده است، چنانكه از پيامبر(ص) نام برده شده است.

اعتقاد مشترك اديان سه گانه آسمانى درباره پايان تاريخ

پيروان اديان سه گانه آسمانى (مسلمانان، مسيحيان و يهوديان) باور دارند آينده نهايى مسير زندگى خاكى، پيروزى ايمان بر كفر، حاكميت حق و علم و عدالت اجتماعى و عبادت خداى متعال، وراثت زمين به صالحان، پايان خرافات و گمراهى و ستم و تمامى گونه هاى انحراف است. نيز اتفاق نظر دارند شخصى كه خداوند عهد و پيمانش

را به دست او تحقق مى بخشد، از فرزندان ابراهيم بوده است و شريعتى كه بدان حكومت مى كند، آيين موسى نيست، بلكه دين پيامبرى است كه خداوند در آخرالزمان، وى را مبعوث مى كند و امى ها [اهالى مكه (ام القرى)] منتظر اويند.3 در قرآن كريم (سوره انبياء(21) آيه 105) آمده است:

و ما بعد از تورات، در زبور [داوود] نوشتيم [و در كتب انبياى پيشين وعده داديم] كه بندگان نيكوكار من، ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد. مزمور 37 كتاب مقدس خطاب به داوود چنين مى گويد:

كار اشرار تو را نگران نكند و بر گناهكاران حسرت مبر؛ زيرا مانند گياه، زود پژمرده مى شوند و مثل علف سبز، تند خشك مى گردند. بر پروردگار توكل كن و كار خير انجام بده. با خيال آسوده، در زمين سكنى گزين و امانتدار باش. به پروردگار اميدوار باش تا آرزوى قلبى ات را برآورد. راهت را براى پروردگار خالص ساز و بر او توكل كن تا كارت را برعهده گيرد و بى گناهى ات را مانند نور، آشكار كند و مثل خورشيد تابان، حقت را ظاهر سازد. در پيشگاه پروردگار، آرام گير و با شكيبايى، در انتظار [فرمان] وى باش و به آنكه به كمك نيرنگ، در تلاشش موفق مى شود، حسرت مبر. خود را از غضب نگه دار و خشم را ترك كن و براى انجام شر، متهور مباش؛ زيرا اشرار درمى مانند، اما نيكوكاران، خيرات زمين را به ارث مى برند و به فيض صلح و سلامت مى رسند... خير كمى كه راستگو داراست، بهتر از ثروت بسيار اشرار است؛ زيرا دستان اشرار به زودى مى شكند، اما پروردگار نيكوكاران را پشتيبانى خواهد كرد. پروردگار به روزگار افراد با كمال،

آگاه است و تا ابد، ميراثشان پاينده خواهد بود... از شر دور باش و خوبى كن كه تا ابد آرام باشى؛ زيرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسايان حمايت و تا ابد آنان را حفظ مى كند. اما ذريه اشرار نابود مى شوند. درستكاران، خيرات زمين را به ارث مى برند و تا ابد در آن مى مانند. دهان راستگو، هميشه سخن حكمت آميز مى گويدو به سخن حق، برترى مى يابد. آيين معبودش، در دلش ثابت است و گامهايش متزلزل نيست. شرير در كمين درستكار است و تلاش در كشتن وى دارد، اما پروردگار نمى گذارد او به چنگ شرير افتد و به وقت محاكمه، محكوم گردد. منتظر [فرمان] پروردگار باش و هميشه در راهش رو، تا مقامت را رفيع كند و زمين را مالك شوى و شاهد نابودى اشرار باشى. مى بينم شخص شرير [كه در دنيا به ظاهر] پرثمر و پرسايه مانند درختى سبز و ريشه دار در زمين اصلى خود است، پس از مدتى، ديده نمى شود. به دنبال آن هستى، ولى اثرى از آن نمى يابى. كمال را در نظر گير و مستقيم بنگر؛ كه پايان چنين انسانى، سلامت است. اما همگى عصيانگران هلاك مى شوند و نهايت اشرار، فناست، ليكن رهايى و رستگارى نيكوكاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگى، دژ و امان آنان است. به حق، پروردگار كمكشان مى كند و از اشرار نجاتشان مى دهد و رهايى مى بخشد؛ زيرا زير حمايت پروردگارند.

اختلاف نظر مسلمانان، مسيحيان و يهود در هويت رهبر موعود الهى و كتاب وى

در هويت شخصى كه خداى متعال به دست وى، رخداد بزرگى را كه انتظار مى رود، به اجرا مى گذارد، اختلاف نظر است. مسلمانان، يهود و

مسيحيان، نظرات گوناگونى درباره امتى كه رهبر بزرگ الهى، از آن است و شريعت الهى كه بدان عمل مى كند، دارند. همگى مسلمانان معتقدند وى از ذريه اسماعيل و از فرزندان محمد(ص) و از نوادگان فاطمه، دخت پيامبر است و امت اين رهبر [موعود]، امت محمد است و آيينش، شريعت محمد(ص) مى باشد. ابى داود و ابن ماجه و ابن حنبل و طبرانى و حاكم در مستدرك و ديگران از قول پيامبر روايت كرده اند:

اگر از دهر (دنيا) جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيتم را برمى انگيزاند كه زمين را چنانكه پر از ستم شده است، پر از عدل و داد خواهد كرد. نيز فرمود:

مهدى از عترت من، از فرزندان فاطمه است. اما يهود و مسيحيان معتقدند كه وى از ذريه اسحاق، از فرزندان يعقوب و از نوادگان داود است. مسيحيان مى گويند: اين رهبر (موعود) اسراييلى، مسيح عيسى بن مريم است كه به دست يهود كشته شد. خداى متعال، وى را زنده كرد و از ميان مردگان برانگيزاند و به آسمانش برد و در آخر دنيا، وى را مى فرستد تا توسط وى، وعده اش را تحقق بخشد.

يهوديان مى گويند: وى (رهبر موعود) هنوز زاده نشده است. آيه 20 اصحاح (سوره) 17 سفر تكوين (پيدايش) به وعده خداى متعال به اسماعيل اشاره دارد:

اى اسماعيل! سخنت را درباره وى [رهبر موعود] شنيدم. منم آنكه مباركش مى گردانم و رشدش مى دهم و توانش را بسيار بسيار مى كنم و دوازده رهبر مى زايد و امت عظيمى قرارش مى دهم. »حنان ايل«، مفسر يهودى در حاشيه بر اين آيه مى گويد:

از پيشگويى اين آيه، 2337 سال گذشت تا عرب

(سلاله اسماعيل) [با ظهور اسلام

در سال 624 م] امتى عظيم گردند. در اين مدت، اسماعيل مشتاقانه منتظر بود وعده الهى محقق شود و عرب بر عالم چيره گردند. ولى ما كه ذريه اسحاق هستيم، تحقق وعده الهى كه به ما داده شده بود، به سبب گناهانمان، به تأخير افتاد، اما حتماً وعده الهى، در آينده محقق خواهد شد. پس نبايد نوميد شويم.4 در سفر اشعيا، 111 آمده است:

از تنه »يسّى« شكوفه مى رويد و از ريشه اش، شاخه سبز مى شود. روح پروردگار، روح حكمت و هوشمندى، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر »يسى« مستقر مى شود و شادى اش در تقواى پروردگار خواهد بود. به آنچه چشمانش مى بيند، قضاوت نخواهد كرد و به آنچه گوشهايش مى شنود، حكم نخواهد نمود. براى مسكينان، به عدل قضاوت مى كند و براى بينوايان زمين، به انصاف حكم مى نمايد. با دهان و زبانش، زمين را مجازات خواهد كرد و به نفسى كه از ميان لبانش بيرون مى شود، منافق را مى ميراند. او لباس نيكى مى پوشد و كمربند امانتدارى مى بندد. در نتيجه [و در پرتو حكومت عادلانه اش] گرگ با ميش خواهد زيست و پلنگ در كنار بره خواهد نشست و گوساله و شير درنده همدم خواهند شد و همه حيوانات با هم چرا خواهند كرد و بچه خردسالى، همگى را خواهد راند. گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و كره هايشان كنار هم خواهند بود. شير درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و كودك شيرخواره، در امنيت، كنار لانه مار، بازى خواهد كرد و بچه خردسال، دستش را داخل لانه افعى مى كند و بدو آسيبى نمى رسد. در هر كوه قدسى، آدميان اذيت نمى شوند

و بدى نخواهند كرد؛ زيرا زمين، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنانكه دريا از آب پر است. در آن روز، اصل و نسب »يسى« پرچمدار [هدايت] امت خواهد بود و همگى مردم، (Gentiles) زير پرچم وى خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جايگاه »يسى« رفيع خواهد شد. آيا رهبر موعود از فرزندان اسحاق يا اسماعيل است؟ تفصيل سخن در اختلاف مسلمانان و مسيحيان و يهود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است: پيامبرى كه امى ها [مردم يا اهالى ام القرى (مكه)] منتظر اويند، عيسى است يا محمد(ص)؟ وارث ابدى امامت ابراهيم كيست؟ آيا اسماعيل و ذريه برگزيده وى هستند يا اسحاق و فرزندان برگزيده او؟ و رهبر الهى كه بى آنكه گناهى كرده باشد، كشته مى شود و كشتن وى سبب هدايت بسيارى خواهد شد، كيست؟ چنانكه كشته شدن وى سبب حفظ و نشر دين مى شود و نسلى از ذريه او، روزگار درازى خواهند زيست و آينده روشن تاريخ بشريت، به دست آنان محقق خواهد شد. علماى مسلمان و بسيارى از علماى يهودى و مسيحى، درباره اين پرسش كه »رهبر موعود از نسل كيست؟« و »پيامبر آخرالزمان كيست؟« بحث كرده و پيروى خود از پيامبر و اهل بيتش را اعلام نموده اند.5 درباره »كشته شدن رهبر موعود«، مسيحيان پيرو »پولس« به تفسير متونى پرداخته اند كه از مرد دردها و رنجها سخن مى گويد و چنانكه قوچ ذبح مى شود، كشته خواهند شد. اينان معتقدند وى عيسى بن مريم است. اما تطبيق متون، متناسب با او نيست؛ زيرا عيسى، ذريه و نسلى نداشت كه روزگار دراز يا كوتاهى زندگى كنند.

اختلاف شيعه و سنى درباره رهبر موعود

شيعه معتقد

است رهبر موعود، محمد بن حسن عسكرى است كه سال 256 ق. متولد شد و پدرش [امام] حسن عسكرى بر امامت وى تصريح كرده است. سپس به اذن خدا، او غيبت صغرى و كبرى مانند عيسى نمود. غيبت صغرى هنگامى بود كه خدا، وى را از نيرنگ حكومت عباسى نجات داد. وى از هنگام تولد، مخفى مى زيست و پدرش او را [از ديده ها] پنهان مى كرد، پس از وفات پدرش در سال 261 ق. شيعيان را توسط وكيلانش (نواب اربعه) راهنمايى مى كرد. نيابت اينان 69 سال (261 تا 329ق.) به طول انجاميد. غيبت كبرى، پس از وفات نايب چهارم (على بن محمدالسمرى) آغاز شد. به هنگام وفات، وى به شيعه گفت: نايبى خاصى پس از او نخواهد بود تا خداى متعال، ولى اش را در آخر زمان ظاهر كند. سنى ها معتقدند مهدى هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنيا مى آيد.

تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سنى درباره ولادت رهبر موعود و اين كه وى فرزند [امام] حسن عسكرى است يا در آينده متولد مى شود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است. پيامبر جانشين و اوصيايى معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مى شود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبى خود، مسايل فقهى و تاريخى را روايت مى كنند. تمامى شيعه از زمان قديم، اتفاق نظر دارند كه پيامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدى را معرفى كرده است. [امام] حسن عسكرى خبر داده است فرزندى دارد كه جانشين وى و مهدى منتظر است. گواه شيعه بر بيان امامت الهى اهل بيت توسط پيامبر، »حديث ثقلين«6

و »حديث سفينه«7 است. دليل شيعه بر شمار امامان، »حديث اثنى عشر«8 است و گواه بر اين كه نخستين امامان الهى، على سپس حسن، بعد حسين اند، »حديث غدير«9 و »حديث منزلت«10 و »حديث كسا« و »حديث الحسن والحسين سبط من الاسباط« است كه همگى در احاديث معتبر سنى روايت شده اند. گواه امامت نه فرزند [امام] حسين، احاديث وصيت در كتابهاى معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر(ع) كه كلينى روايت كرده است:

يكون تسعة ائمة من ذرية الحسين بن على، تاسعهم قائمهم.

نه امام از فرزندان حسين بن على اند، كه نهمى قائم است. امام صادق فرمود:

آيا مى پنداريد اوصياى ما هر كه را بخواهند وصى مى كنند؟ نه، واللَّه! اين عهد و گفته اى به جا مانده از رسول اللَّه(ص) درباره امامى پس از امامى ديگر است تا به وى [مهدى موعود(ع)] پايان پذيرد.

در خبرى ديگر است:

تا به صاحب الامر ختم شود.11 مشخصه سيره ائمه نه گانه، در اختيار داشتن كتابهاى »جامعه« و »جفر« است كه امام على به نقل از پيامبر، در ديدارهاى خصوصى كه داشتند، نوشت و اخبار غيبى و كراماتى كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تأييد خداوند، ساخته نيست. برادران اهل سنت كوشيده اند ادعاى نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعنى على(ع)، توسط پيامبر را رد كنند. اينان مى گويند: احاديث نبوى كه گواه ادعاى شيعه است، دلالت ندارد يا سند آن ضعيف است، اما علماى شيعى با سنى ها مناقشه كرده، اشتباه اهل سنت را بيان كرده اند. برخى فرقه هاى شيعى به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفته اند، اما علماى شيعى بدانان پاسخ داده اند.

برخى نويسندگان معاصر نيز مى گويند: مهدى متولد نشده است؛ زيرا فقط يك فرقه از

دوازده فرقه پيرو حسن عسكرى، معتقد به ولادت مهدى اند. اين مطالب را »نوبختى« در كتاب فرق الشيعه و اشعرى شيعه در المقالات والفرق گفته اند.

جواب اينان را به تفصيل در كتاب حول امامة اهل البيت و وجودالمهدى داده ام.

غيبت به معناى وانهادن عمل به احكام اسلامى نيست

غيبت به معنى توقف عمل به احكام اسلام نيست. چگونه مى تواند چنين باشد، در حالى كه وجود اوصياى پيامبر، براى حفظ اسلام است تا راهى صحيح براى كسانى باشد كه مى خواهند به دين عمل كنند. امامان اين وظيفه را به بهترين صورت انجام داده اند، بدين سان كه گروهى امين را براى فراگير علوم تربيت كرده اند. پذيرش حكومت بر جامعه اسلامى توسط امامان، جزيى از فعاليتهاى اينان بود، اما شرط اساسى براى پذيرش حكومت، كه وجود ياورانى شايسته و پيرو امامان است، فراهم نشد. چنانكه امير مؤمنان فرمود:

أما والذى فلق الحبّة و برءالنسمة، لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس أوّلها.

سوگند به آنكه دانه را شكافت و بشر را آفريد! اگر بيعت كنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمى نمودند... رشته كار را از دست مى گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم. غيبت امام، راه چاره اى الهى در برابر مكر عباسى ها بود كه خواستند امام را بكشند، اما خداى متعال مى خواست او را حفظ و براى روز موعود ذخيره كند. بارزترين حكمت غيبت و سر آشكارش در مورد امت ويژه (شيعه اهل بيت) دادن فرصتى به ميراث داران ائمه بود كه مسئوليت فكرى و علمى و سياسى خود را براساس فهم بشر غير معصوم، از قرآن اجرا كنند و ميراث فكرى را كه تجربه

معصومانه پيامبر و امامان برجا گذاشته بود، بپرورند. انديشه بازگشت معصوم غايب در آخرالزمان و ظهور دوباره وى در صحنه اجتماعى و سياسى، براى ارزيابى تجارب گذشته غير معصومانه بشر و نيز كشف ميزان تأثير و صدق تعبير و درستى تجربه هاى بشر و تحقق وعده الهى [در برقرارى عدالت كامل و حكومت صالحان] است.12 مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدى محمد بن حسن عسكرى است كه رانده شده و مخفيانه زيست و هنوز وجود شريفش در اين حال است. خدايا! در فرج ولى ات؛ حجةبن الحسن، تعجيل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست كه مهدى موعود(ع)، رهبر معصوم آنان است كه براى انجام وظيفه خاص الهى آماده شده است. تقدير خداست كه پايان سرنوشت زمين، چنين باشد و حضرت عيسى(ع) او را كمك كند. بنابراين، حكمت وجود اين اعتقاد در شيعه روشن مى شود، گرچه سنيان به مهدى موعود(ع) و غايب كه رانده شده و نگران [وضع امت] است، ايمان ندارند. ماهنامه موعود شماره 44

پى نوشتها:

× برگرفته از فصلنامه انتظار، سال اول، شماره اول.

1 . دو نوع جبر داريم: جبرى طبيعى؛ يعنى وجود روابط ضرورى ثابت در طبيعت كه موجب مى شود وجود هر پديده طبيعى مشروط به پديده اى قبلى يا پديده اى همراه باشد. به دليل فراگير بودن نتايج استقراى علمى، اعتقاد به جبر ضرورى است. اگر اعتقاد نداشته باشيم پديده هاى طبيعى، مطابق نظام هميشگى است، نمى توانيم نتايج استقراء را فراگير بدانيم.

نوع دوم: جبر تاريخى است كه مقصود وقوع ضرورى رخداد يا رويكردى تاريخى است؛ يعنى اگر شرايط فراهم شود، حتماً رخداد يا رويكرد تاريخى پيش خواهد آمد.

در انديشه بشرى، دو نظر

در مورد جبر تاريخى هست. نظرى كه معتقد به جبر تاريخى است و به شناسايى احكام كلى كه مى تواند حوادث آينده را پيشگويى كند، فرامى خواند. نظر بعدى، منكر جبر تاريخى و مدعى است قوانين كلى تاريخ را نمى توان شناخت و پيشگويى حوادث يا رويكردهاى تاريخى براساس آن ممكن نيست. ر.ك: المعجم الفلسفى، اصطلاح »الحتمية« و »التاريخية«؛ فلسفةالتاريخ، محمود صبحى، صص55-41ù36.

2 . انتساب »ماركس« به يهوديت، قبل از الحادى بودن وى، ما را ملزم مى كند فهم وى از جبر را كه »جامعه بشرى به مرحله اى مى رسد كه تمامى اختلافات اجتماعى برطرف شده، همدلى و صلح حاكم مى شود« به سبب تأثير »ماركس« از دين بدانيم كه در مدت طولانى از زندگى اش پاى بند دين بود.

3 . در انجيل يوحنا (146) هست كه وقتى مردم نشانه اى را كه عيسى آورد ديدند، گفتند: اين مطلب حقى است و وى پيامبرى مى باشد كه به جهان خواهد آمد. در حاشيه چاپ دارالمشرق، محقق چنين مى نويسد: »انتظار پيامبر در سده ها و تاريخ اخير، در جوامع و محيطهاى مختلف رواج داشت«.

Third ,R.meir ziotowitz ,by R.hossonScherman ,The chvmash ,The stone edtion .4

p.76 .1994 :edtionfirst impression

»حنان ايل« (Chananel) نگارنده مطلب مذكور، بزرگ علماى يهود در قيروان (1055م / 447ق.) و مؤلف مشهورترين تفسير »تلمود« و اسفار پنجگانه نخست تورات است. مفسران پس از وى، بسيارى از آرائش را گواه آورده اند، از جمله »بكيا Bachya«، (1263-1340م./ 5741 - 662ق.) تفسير وى دربردارنده چهار شيوه تفسيرى است: ظاهرى، كلاسيكى، فلسفى و صوفى. تفسير وى، آراى »جنان ايل« را دربر دارد.

5 . ابن تيميه (661-729ق.) مى گويد: »بسيارى از يهوديانى كه به دين

اسلام تشرف پيدا كرده اند، اشتباه نموده و پنداشته اند امامان، دوازده رهبرى هستند كه فرقه رافضه بدان مى خوانند و از اينان پيروى كرده اند«. ر.ك: البداية والنهاية، ابن كثير، ج6، ص250، چاپ نخست.

الكافى، ج1، ص277، ح 4-1؛ بصائرالدرجات، صفار، ص470، ح 2-1 و 10.

6 . »إنى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى...«.

7 . »مثل أهل بيتى كمثل سفينة نوح...«.

8 . »يكون بعدى من الخلفاء عدة نقباء بنى اسرائيل، اثنا عشر خليفة، كلّهم من قريش«.

9 . »من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه«.

10. »يا على! أنت منّى بمنزلة هارون من موسى...«.

11. الكافى، ج1، ص277، ح4-1؛ صفار، بصائرالدرجات، ص470، ح2-1 و 10.

12. شبهات و ردود، سامى بدرى، ج3، صص24-33.

بازتاب بنيادگرايي آمريكايي در سياست خارجي آمريكا

اشاره :

آقاي دكتر دن لايدينز استاد «دانشگاه اميد» ميشيگان آمريكا، از پژوهشگران برجسته علوم اجتماعي و از صاحب نظران مذاهب مسيحي، به ويژه جريانات اصول گراي آمريكايي (معروف به مسيحيت صهيونيستي) است. متن حاضر بنا به درخواست «گروه عربي گفت وگوي اسلام و مسيحيت» براي ايراد در اجلاس بيروت در سال 2003 آماده شده بود، اما چون آقاي دن لايدينز به دلايلي نتوانست در اين اجلاس شركت كند آن را به صورت مكتوب به اين اجلاس ارائه نمود. در قسمت اول اين مقاله، نويسنده پس از بيان اجمالي ريشه هايي بنيادگرايي آمريكايي، چهار رويكرد مهم اين جريان را به شرح زير برشمرد: 1. احساس برگزيدگي الهي (برگزيده شدن از سوي خداوند)؛ 2. احساس عميق به اين كه ظرف زماني حاضر، دوره شرارت و بدي است و اين كه فرجام جهان نزديك شده است؛ 3. پيوند اقليم گرايي جنوبي ميان مذهب محافظه كار و سياست محافظه كار؛ 4. باور به اين كه فقط بنيادگرايي

است كه درك و فهم كامل و مطلقي دارد و تمام فرقه هاي مسيحيت و ساير اديان در اشتباه اند. نويسنده در قسمت پيشين مورد اول و دوم از اين رويكردها مورد بررسي قرار گرفت و در اين قسمت به بررسي ساير اين رويكردها خواهد پرداخت. در پايان اين مقاله نيز شاهد ملاحظات آقاي محمد سماك، دبير گروه عربي گفت وگوي اسلام و مسيحيت، نسبت به مقاله آقاي دكتر لايدينز خواهيم بود. سياست عدم تمركز بر جنوب

يكي از حقايق مربوط به سياست آمريكا اين است كه بوش رئيس جمهور اين كشور به شدت از حمايت و پشتيباني ايالتهاي جنوبي آمريكا بهره مي برد، وي به عنوان فرماندار سابق ايالت تگزاس، زندگي خويش را به گونه اي بنا نمود، كه توقعات فرهنگي جنوبيها را برآورده سازد و از آنجا كه بنيادگرايي آمريكا نقش مهمي در شكل دهي فرهنگ جنوبيها داشته است، بنابراين استراتژي سياسي جنوبي بوش به طور اساسي متحول و دگرگون شد تا به حمايت سياسي بنيادگرايان دست يابد. معروف بود كه بوش پدر در حزب جمهوريخواه، سياستمداري ميانه رو است و رابطه اندكي با بنيادگرايان آمريكايي دارد، در حالي كه اهميت آنها در حزبش همچنان رو به افزايش بود. همين باعث شد تا اين اعتقاد به طور گسترده به وجود آيد كه شكست جورج بوش در دستيابي به حمايت و پشتيباني اين گروه نقش بسزايي در شكست او مقابل كلينتون رئيس جمهور پيشين آمريكا داشته است. به همين دليل بوش پسر به هيچ عنوان نمي خواهد، حمايت بنيادگرايان را از دست بدهد. «هاروارد وين من» تحليل گر مطبوعات در مجله نيوزويك پيرامون اين حقيقت چنين مي گويد: مسيحيان مؤمن به كتاب مقدس بزرگ ترين حاميان بوش هستند و دستيابي به حمايت

و پشتيباني ايشان در سال آينده و تشويق آنها جهت شركت هر چه گسترده تر در انتخابات از مهم ترين اولويتهاي كارل راف، مشاور سياسي رئيس جمهور آمريكا، بوش است. او مشغول جلب حمايت ايشان از طريق اتخاذ اقدامات قضايي از قبيل تأكيد بر حق حيات (مبارزه با سقط جنين)، ارائه پيشنهاد منع شبيه سازي انسان و ارائه برنامه 15 ميليون دلاري جهت مبارزه با بيماري ايدز در آفريقا است. اين طرح سعي مي كند، رضايت مبلغان مسيحي را كه خواستار نجات روح بشريت و نجات محاصره شدگان در آنجا هستند جلب كند. و اين همان اصلي است كه مسيحيان مؤمن به كتاب مقدس خواهان به رسميت شناخته شدن آن هستند. آنها بزرگ ترين حامي بوش در جنگي هستند كه صدام را از پيش رو بردارد، حتي اگر اين جنگ، جنگ يك طرفه باشد. با وجود اين كه بنيادگرايان فقط چيزي حدود 15 تا 20 درصد جمعيت آمريكا را تشكيل مي دهند، با اين حال حمايت قدرتمند و فعال ايشان از بوش باعث مي شود تا امكان پيروزي وي در انتخابات فراهم آيد؛ به همين دليل حزب جمهوريخواه و دولت بوش در اتخاذ استراتژي انتخاباتي جنوب با هم «متحد» شده اند. جزميت بنيادگرايان

(Fundamentalists Exclusivism) يكي از مسائل بنيادگرايان كه به نظر مي رسد، تأثير چنداني در حيات سياسي بوش ندارد (اگر چه بر ايمان شخصي او سايه افكنده است) ادعاي ايشان مبني بر آگاه و مطلع بودن بر تمام مسائل مرتبط با ايمان آگاه هستند. بر حسب گفته «بروك هاير» با اين كه ايمان بوش او را وامي دارد تا از چشم پوشي مذهبي صرف نظر نكند و با آنها مدارا ننمايد، اما اين بدين معنا نيست كه ديد تمام

فرقه هاي مذهبي و گروههاي فرهنگي را نسبت به جهان رد كند. تعدادي از كارشناسان و مفسران به اين حقيقت اذعان داشته اند. «استفان والدمن» تهيه كننده برنامه Slate (تفسير خبري _ سياسي در اينترنت) بر نكات ذيل تأكيد مي كند: بوش به جز دعوتي كه پس از حوادث يازده سپتامبر كرد و آن را حمله صليبي عليه تروريسم ناميد _ كه البته بعدها بابت آن عذرخواهي هم كرد _ عبارات و كلمات رسايش را در مقابل اسلام با دقت انتخاب نموده است. دولت آمريكا با دقت و مهارت بسيار سخنرانيهاي چندي را نوشت كه در آن آشكار مي ساخت، ايالات متحده حتي هنگام تعقيب اسامه بن لادن و اشغال عراق جنگي با اسلام1 ندارد!! من او را تأييد مي كنم. چون از وقتي كه فرماندار ايالات تگزاس بود، دوستاني در ميان مسلمانان و ديدگاهي دوستانه نسبت به اسلام2 داشت و اكثر مواقع در سخنرانيهاي خويش به كليساها و مساجد و معابد اشاره مي كرد. اما اگر من يكي از مسلمانان خاورميانه بودم و برخوردش را با فرانكلين گراهام مي ديدم، به هيچ وجه بوش را تأييد نمي كردم. بوش از خلال سياست جنوبي اش و گرايش او به بنيادگرايي از يك سو و تمايل او به دستيابي به دواير انتخاباتي از سوي ديگر، سعي مي كند نقش متعادلي را در برنامه اش بازي كند و در همان زمان كه اسلام گرايان مبارز را به مبارزه مي طلبد، مسلمانان را تهديد نمي كند. «لراك هاير» از اين حقيقت چنين سخن مي گويد: بوش به سان بسياري از محافظه كاران (در دهه هشتاد و نود) كه خداوند را به خاطر دشمنانشان شكر مي كردند، با فرهنگها نمي جنگند، اما او در ايمانش ثابت قدم و راسخ است. به

كجا مي رويم؟

يكي از شرايط تأثيرگذار بر بنيادگرايي، صرف نظر از اين كه اين شرايط مسيحي باشد يا نه، تكيه اين مكتب بر ديدگاههاي تأويل ناپذير و نامتغير نسبت به جهان است. چنين ديدگاهي در جامعه اي كه دولت در آن حاكميت مطلق داشته باشد، به چشم مي خورد. اين ديدگاه خشك و تأويل ناپذير از ياران و پيروان خود مي خواهد، توجه چنداني به افكار و انديشه هاي مخالف نكنند و در عين حال با افكار مردم و شرايطي كه به ستيزه جويي با «حق» مقبول نزد ايشان مي پردازد، تعامل و همكاري چنداني نداشته باشند. درباره بنيادگرايان آمريكا بايد گفت، تمركز اين جنبش به طور اساسي بر منطقه اي خاص در كشور عامل تاريخي مهمي در آن به شمار مي آيد. همچنين ارتباط قوي و مستحكم جنبش با جنوب آمريكا باعث شد، بنيادگرايان در مناطق ديگر كشور نيز به لهجه جنوبيها سخن گويند و سرودها و ترانه هاي جنوبيها را بسرايند و به موعظه كشيشان جنوبي گوش دهند. بي شك، عاملي كه باعث مي شود اين جهان بسته، در برخي مواقع باز باشد، رودررويي يا مقابله با جهان قدرتمند و متكي به خويش است كه هر آن در حال تغيير و تحول است. بنيادگراي مسيحي فكر مي كند، انسانها باعث رنج و دردند و زندگي نكبت بار و ايمان اندكي دارند، آنها حضور خداوند در زندگي خويش را تجربه نكرده اند و با نااميدي تلاش مي كنند، حق را بيازمايند و معناي واقعيت را در زندگي دريابند. اساس تبديل «غير مؤمنان» و «تولد دوباره آنها» به بنيادگرايان مسيحي جز با اعتراف ايشان به اين كه آنها در شرارت و بدي به سر مي بردند و توجه و عدم بازگشت آنها به زندگي سابقشان امكان پذير نيست.

تا زماني كه بنيادگرايان از همكاري و تعامل روحي با كساني كه با ايشان هم عقيده هستند، ابا دارند، حفظ اين توهمات كار آساني است. عملاً نيز درك و فهم بديهي بنيادگرايان از تأثيرات ناراحت كننده عوامل خارجي، به مثابه قوه دافعه اي بوده است تا ارتباطات خويش با غيرمؤمنان را كاهش دهند و يا اين ارتباطات را محدود به مواردي نمايند كه خود ارائه مي دهند (مثلاً در حالت «موعظه يا شهادت دادن» كه در اين موارد نيز انگيزه اصلي ارتباط، تأثيرگذاري بر فرد است تا به آيين ايشان درآيد). دومين عاملي كه اصلي مهم در ميان بنيادگرايان به شمار مي آيد، فهم دقيق آنها از تهديدي است كه «مدرنيسم» (Modernity) بر تعابير مذهبي _ سنتي و فهم آنها دارد. اگر فرد از روش علمي نوين يا مدرني در ديدگاهش نسبت به جهان استفاده كند _ كه ايمان فرد نيز در اين چارچوب قرار مي گيرد _ بي شك اين ديدگاه بر امور و مسائل ديگر نيز تأثير خواهد گذاشت. به عنوان مثال، اگر از تفسير تكاملي براي تبيين تاريخ زمين استفاده كنيم، اين بدين معنا است كه درك سنتي نقش خداوند در اين چرخه تغيير خواهد كرد. و اگر در تحقيق و مطالعه كتاب مقدس يا هر كتاب مقدس ديگري از روشهاي نوين انتقادي و پژوهشي استفاده كنيم، اين بدين معنا خواهد بود كه مفاهيم سنتي ما تغيير خواهد كرد، همچنين اگر براساس معيارهاي علوم باستان شناسي و زمين شناسي پژوهشهايي بر روي «حقايق» اين كتب مقدس انجام دهيم، حتما اين حقايق زير سؤال خواهند رفت. در اين چارچوب بنيادگرايان اعتقاد دارند كه ايشان بر راه حق و صوابند و

راه هاي نوين انديشه و تفكر و شناخت شيوه هاي سنتي انديشه و شناخت را تحريف نموده اند. اين فوران احساسات خشك و چالش برانگيز بنيادگرايان در واقع انعكاس اوضاع و احوال و شرايط دنيايي است كه ما در آن به سر مي بريم. جدايي جغرافيايي و فرهنگي براي هزاران سال به آيينهاي اسلام، هندو، بودا و مسيحيت اين امكان را داد كه در محيطهاي جدا و به دور از يكديگر رشد كنند، متحول شوند و گسترش يابند و با اين كه تأثيرگذاريها و ارتباطاتي در مرزهاي اين اديان وجود داشته و «برخي اقليتهاي» موجود هر يك از اين اديان موظف بودند، راهي براي ادامه حيات خويش بيابند، با اين حال اكثر مؤمنان به اديان ياد شده ارتباط اندكي با اديان ديگر داشته اند. اما اين جهان اكنون به پايان و فرجام خود رسيده است. محيط يا شرايط فرهنگي جهاني زمينه مناسبي براي واكنش و رويكرد بنيادگرايان بوده است. اين محيط منبع بهانه گيري بنيادگرايان بوده است كه با ستيزه جويي عليه جهاني شدن در بعد اقتصادي آغاز شد و تا انتقاد از كساني كه با «آمريكايي كردن ملل» مخالفت مي كنند، در بُعد فرهنگي ادامه مي يابد. دنياي مهارتها و كارشناسيهاي مذهبي و فرهنگي تغيير كرده است و در اين چارچوب اين بنيادگرايان هستند كه راه درست و صواب را مي پيمايند. چگونه بايد به اين واقعيات پاسخ گفت؟ مسئله اي كه در حال حاضر مسيحيان و مسلماناني را كه با بنيادگرايان رابطه دارند تهديد مي كند، اين است كه آنها مي بايست ايمان شخصي و جمعي خويش را در جهاني كه اكنون شاهد مذاهب و اديان متعدد و بي شماري است، فروگذارند. اين يك نكته كاملاً مهم است كه

بنيادگرايان بايد به آن توجه داشته باشند و آن اين كه ايمان مؤمني كه با ايشان به بحث و گفت وگو مي نشيند، ايماني حقيقي و كامل است، به ويژه ايمان كساني كه به همان خدايي اعتقاد دارد كه بنيادگرايان نيز به آن معتقدند. و گرد هم آمدن شما در يك جا چيزي نيست جز تأييد تعبيرات مختلف ايمان افراد در اين دنياي جديد. بي شك اين كار آساني نيست، چون بنيادگرايان به چنين ميزگردها و بحث و گفت وگوهايي كه شما دست به آن مي زنيد به ديد چانه زني و مناقشه بر سر «حق و حقيقت» نگاه مي كنند. لازم است در اينجا به اين نكته اشاره كنيم، تمام اينها چيزي جز سوء فهم حالت يا وضعيت نيست و عملاً تمسك جستن هر يك از شركت كنندگان به ايمان خويش بيان شيوه نويني از آزمايش ايمان است. وقتي فردي با تمام فروتني، وجود خود يا طايفه خود را ناديده مي انگارد و فقط به جهان و ديگران توجه دارد، در واقع او فهم و برداشت كاملي از اين دنيا دارد كه همه در وجود او (خداوند) خلاصه شده است. يكي از تناقضات عملكردي بنيادگرايان با دنياي مدرن و جديد، اين است كه در استفاده از تكنولوژي «مدرن» مهارت خاصي دارند، در حالي كه «علم» متكي بر تكنولوژي را رد مي كنند. بسياري از بنيادگرايان به دليل منافعي كه در استفاده از تكنولوژي نهفته است، به كارگيري آن را مشروع مي دانند، در همان زمان، علم چارچوب فكري خاصي براي فهم و درك اين جهان ارائه مي دهد و اين چيزي است كه به عنوان ستيزه جويي با مفهوم سنتي نظام الهي مطرح مي شود. اما بسياري از مسيحيان فرقه هاي ديگر

در رودررويي با اين ستيزه جوييهاي مقدر شده ترديد دارند و بهتر آن مي بينند كه از كنار آن بگذرند و به زندگي خويش ادامه دهند. اما بنيادگرايان اين چنين گذشتن سطحي را به مثابه نداشتن جواب كافي و مشروع تعبير مي كنند. حال چگونه از اين بن بست خارج شويم؟ براي مدتها امكان فهم مذاهب سنتي با شيوه هاي نوين، بر اطلاعات علمي و تمرينهاي عقلي بسيار مشكل تكيه مي كرد. اكنون وظيفه ديگران (غير از بنيادگرايان) اين است كه در زندگي خصوصي و فعاليتهاي گروهي خويش نشان دهند، تجارب مذهبي و تبيين آنها به شيوه هاي علمي، مملو از شور زندگي و اميد و صلاح و حقيقت است. در آخر اين كه تمام مسيحيان و مسلمانان و ديگر مؤمنان مي بايست، از محيط و اوضاع و احوال جهاني را كه در آن به سر مي بريم، دركي درست داشته باشند. اكنون ديگر اين امكان وجود ندارد كه مؤمنان عنوان كنند، جهان به دو بخش تقسيم شده است؛ در يك طرف آنها و در طرف ديگر انسانهاي ديگر قرار دارند. از اين پس نمي توان تعدد و كثرت اديان را در كشور يا جامعه و حتي خانواده اي كه در آن به سر مي بريم، ناديده بگيريم و يا آن را نكوهش كنيم. جهان در حال حاضر نياز به مفردات و چارچوبي فكري دارد تا موارد مشترك موجود ميان اين شكافهاي مذهبي _ تاريخي را بيرون بكشد. اين بدين معناست كه جوامع مذهبي مي بايست، بُرد انديشه و كلام خويش را وسعت دهد و نگاه خويش را از اين كه ديگران اهداف و فرصتهايي هستند كه مي توان آنها را به آيين خويش درآورد، تغيير دهد. اين مي بايست عملاً در زندگي افراد

به وقوع بپيوندد؛ چرا كه برخي از ما دوستيهاي عميقي با كساني داريم كه با ماهم آيين نيستند، اما اين دوستيهاي عميق تفاوتهاي مذهبي را زير پا گذاشته است. بنابراين مي بايست اين نوع روابط ميان افراد را در سطح گسترده تر به مورد اجرا درآورد. در اينجا لازم شده است كه گروهها و جماعتهاي مؤمنين _ مانند كساني كه در اين سالن حضور دارند _ از هر هدفي كه خواهان جذب افرادي از طوايف تاريخي و مذهبي ديگر به وسيله فريب و نيرنگ و يا استثمار به آيين و كيش خويش هستند، صرف نظر نمايند. لازم است در رسالت همكاري و گفت وگوهاي مثبت با شور وشوق و فروتني شركت كرد تا اين همكاريها و گفت وگوها زمينه اجراي شخصي و فردي پيدا كند و افراد با به مورد اجرا گذاشتن آن ساير افراد طوايف و فرقه هاي مذهبي خويش را تشويق كنند كه به اين شيوه روي آورند. سخن آخر

به سان اكثر مكاتب بنيادگرايي عصر حاضر بنيادگرايي آمريكا در واقع واكنشي بود به ظهور فرهنگ علمي در قرن نوزدهم و مقابله با تهديدي بود كه اين فرهنگ بر آداب و رسوم و سنن مذهبي به ويژه فهم سنتي كتاب مقدس داشت. طي سالها آموزه هاي اين مكتب اصلاح و تعديل شد، اما ادعاي اصلي آن در ارائه تفسير دقيق و موبه مو از كتاب مقدس هم چنان به قوت خويش باقي ماند. اين خط مشي خشك حزبي كه از يك سو بيانگر برگزيده شدن ايشان از سوي خداوند و از سوي ديگر بيان كننده وظيفه اي است كه خداوند براي سوق دادن جهان به سوي مسيحيت بر دوش آنها نهاده، تأثير بسياري بر دولت

كنوني بوش گذاشته است. با اين كه بنيادگرايي آمريكايي از زبان اكثر آمريكاييها سخن نمي گويد، اما تأثير بسياري بر سياستگذاريهاي آمريكا گذاشته است، به عبارت ديگر اين مكتب با توجه به موجوديتش در آينده نزديك به طور كلي مي تواند در تمام جهان و به طور خاص در خاورميانه تأثيرگذار باشد، حال آيا ما كه خواهان زدن پلهايي ميان اديان و طوايف مختلف هستيم، آنقدر همت و توانايي داريم كه بالفعل به اين ستيزه جوييها پاسخ دهيم؟ پي نوشتها :

*Dr. Don Luidens, Hope University, Holland, Mitchigan, USA. 1 .عملكرد ارتش آمريكا در تهاجم به كشور عراق به ويژه در شهرهاي مقدس نجف اشرف و كربلا خلاف اين ادعا را ثابت مي كند.(م.) 2 .البته اسلام از نوع آمريكايي.(م.)

نقد مقاله »بازتاب بنيادگرايى آمريكايى

محمد السماك هنگامى كه مقاله دكتر دن لايدينز را از ديدگاه اسلامى مطالعه مى?كردم، نتوانستم، نگويم: آمين. و هنگامى كه او بنيادگرايى مسيحى آمريكا را مورد بررسى قرار مى?داد، احساس كردم، مى?توانم همين منطق مورد استفاده توسط وى را در تحليل و بررسى اصولگرايى يا بنيادگرايى اسلامى نيز به?كار ببرم. الف) فقط در جامعه ديكتاتورى اصل داشتن ديد ثابت و تغييرناپذير نسبت به جهان كه اين مكتب بر آن تكيه دارد، حفظ مى?شود. ب) پيش?فرضهايى كه عنوان مى?كند، زندگى تمام غير بنيادگرايان زندگى پربارى است، اما ايمان اندكى دارند و حضور خداوند را واقعاً در حيات و زندگى خويش تجربه نمى?كنند. ج) اعتقاد به اين?كه، مدرنيسم1 تهديدى عليه فهم سنتى مذهب مى?شود. د) تصميم بر گسترش حوزه?هاى منفك مربوط به ايشان و رد تمام كسانى كه خارج از اين حوزه?هاى بسته قرار دارند و كافر فرض نمودن ايشان.

من با اين نظر او

كه عنوان كرد، بنيادگرايان به بحث و گفت?وگوها به عنوان چانه?زنى بر سر »حق و حقيقت« نگاه مى?كنند و يا حتى تمام حقايقى كه به آنها ايمان دارند، موافق هستم. در حالى كه ما، غير بنيادگرايان، ديد كاملاً متفاوت نسبت به آنها داريم. ما اعتقاد داريم، بحث و گفت?وگو، فرهنگ پژوهش و تحقيق پيرامون حق را تشكيل مى?دهد، از ديد ديگر، مابقى بايد با ما متفاوت باشند والا ديگر، نمى?توان به آنها »ديگران« اطلاق كرد.

دكتر لايدينز به اين نتيجه مى?رسد كه: »مسيحيان و مسلمانان و ديگر مؤمنان اديان مى?بايست در اوضاع و احوال جهانى كه در آن به?سر مى?بريم، دقت و تأمل كنند. اين امكان وجود ندارد كه مؤمنان بگويند، جهان به دو بخش تقسيم شده است، يك بخش آن را مؤمنان و بخش ديگر آن را افراد ديگر اشغال كرده?اند. نمى?توان تعدد وكثرت اديان را كه به يكسان در يك دولت، جامعه و حتى در يك خانواده به چشم مى?خورد، ناديده انگاشت.«

اين نتيجه كه لايدينز به آن دست مى?يابد، سؤال بزرگى مطرح مى?كند: چه تفاوتى ميان كسى كه مى?گويد جهان به دو بخش تقسيم مى?شود: بخشى كه مؤمنان به اسلام در آن به سر مى?برند و بخشى كه ديگران آن را اشغال مى?نمايند و منظور كسانى هستند كه آنها را كافر و دشمن اسلام توصيف مى?كند، با كسى كه مى?گويد، جهان به دو بخش تقسيم شده است: نيكوكارانى كه با ما هستند و بدكارانى كه عليه ما هستند، وجود دارد؟

بنيادگرايى نتيجه و حاصل يك آيين نيست، بلكه با تمام اعتقادات مذهبى و غير مذهبى همسان است. خطر بنيادگرايى در اين نهفته است كه

آنها به خود اجازه مى?دهند، به نام خداوند سخن گويند و او را وادارند، به هر آنچه ايشان اعتقاد دارند، عمل كند.

هنگامى كه لايدينز اين نوع از لاهوت تفرقه ميان مؤمنان ديگر (يا اديان ديگر) را وضع مى?كند، ما نمى?توانيم بر نزاع و اختلافى كه از آن حاصل مى?شود، غلبه كنيم يا راه?حلى براى آن بيابيم. اگر اين خطرى عليه ما ايجاد كند و اين بالفعل مسئله خطرناكى نيز به شمار مى?آيد، بنابراين وقتى بنيادگرايان بر كاخ سفيد در واشنگتن سايه مى?افكنند و باعث مى?شوند تصميماتى اتخاذ شود كه بر سراسر جهانى كه در آن به سر مى?بريم، مسرى باشد، چه بگوييم؟

دكتر لايدينز در مقاله خويش به اين حقيقت اشاره مى?كند، اما به تفصيل وارد آن نمى?شود، در حالى?كه من اعتقاد دارم، اين نكته آن قدر مهم است كه در آن تأمل كنيم و به دورى بنيادگرايى مسيحى آمريكا توجه نماييم.

روى اوّل

در اوّل ژانويه سال 2002 و در برنامه باشگاه هفتصد شبكه CBN پت رابرتسون عنوان كرد:

اگر ايالات متحده بخواهد در پيشگوييهاى كتاب مقدس دخالت كند و قدس شرقى را از يهود بازپس گيرد [...] و آن را پايتخت دولت فلسطين اعلام كند، ما مى?خواهيم خشم و غضب خداوند بر سر ما فرو ريزد.

و جرى فالويل مى?گويد:

لازم است تمام مسيحيان از اسرائيل حمايت كنند و اگر در پشتيبانى از اسرائيل شكست بخوريم، جايگاه مهم ما نزد خداوند از بين مى?رود.

و هال ليندسى مى?گويد:

اگر ايالات متحده به اسرائيل پشت كند، موجوديت دولت ما از بين خواهد رفت.

روى ديگر

وبر و هات?چينگز2 در كتاب خويش تحت عنوان آيا اين آخرين قرن است؟ مى?گويند:

»جهان

عرب« جهان ضد مسيح3 است.

و فرانكلين گراهام مى?گويد:

اسلام دين شرارت و نفرت است.

و كلارنس واينگر مى?گويد:

ما مى?بايست ديگران را تشويق كنيم، طرحها و برنامه?هاى خداوند را بفهمند، نه طرحها و برنامه?هايى كه بشر در سازمان ملل متحد، ايالات متحده، اتحاديه اروپا، اوسلو وغيره پايه?ريزى مى?كند. خداوند با هر طرح و برنامه?اى كه از قدس قديمى و مناطق معبد و كوه زيتون چشم?پوشى كند و آن را به جهان اسلام بدهد، موافق نيست. مسيّا4 به شهر اسلامى كه قدس ناميده مى?شود، پاى نخواهد گذاشت، بلكه به شهرى يهودى كه اورشليم ناميده مى?شود و يهود را در آنجا گرد خواهد آورد، پاى مى?گذارد.

اينها دو روى سكه همان بنيادگرايى است كه اختياراتى به كاخ سفيد و به همراه آن جورج بوش رئيس?جمهور آمريكا مى?دهد. بنابراين مى?توانيم بگوييم آنها نه به خدا كه به بنيادگرايى ايمان دارند!!

رئيس?جمهور پيشين آمريكا جيمى كارتر مى?گويد:

تأسيس دولت اسرائيل در سال 1948، بازگشت به سرزمين كتاب مقدس را كه يهود صدها سال پيش از آن بيرون رانده شدند، فراهم مى?سازد. تأسيس امت اسرائيل تكميل پيشگوييهاى كتاب مقدس و جوهر تمام كارهاست.

اين پيشگوييهاى كتابى، لاهوت »هارمجدون« را تبليغ مى?كند كه رئيس?جمهور پيشين آمريكا، رونالد ريگان به آن اعتقاد داشت. ريگان در سال 1983 در حالى?كه روى سخن خويش را به ايپاك - لابى يهود - نموده بود، گفت:

هنگامى كه به پيامبران گذشته در عهد قديم كتاب مقدس و نشانه?هايى كه نبرد هارمجدون را پيشگويى مى?كند، باز مى?گردم. از خود مى?پرسم، ممكن است نسل ما شاهد وقوع اين نبرد باشد. باور كنيد، اين پيشگوييها به تأكيد منطبق بر دوره?هايى است كه ما

در كانون آن به سر مى?بريم.

اين?دو مثال را ذكر كردم تا بگويم، جورج بوش دومين رئيس جمهور آمريكا نيست كه به بنيادگرايى ايمان دارد و در ادارات دولت خويش رهبران قدرتمند و وفادار اين جنبش را به خدمت مى?گيرد، افرادى از قبيل فرانكلين گراهام، پت رابرتسون و جرى فالويل كه دكتر لايدينز در مقاله خويش به آن اشاره كرده بود، همچنين نمى?خواهم بگويم، بنيادگرايى مسيحى منتظر حوادث وحشتناك يازده سپتامبر 2001 بود تا دشمنى خويش با اسلام و پايبندى خود به اسراييلى را اعلام كند.

»ريچارد كرتس« افسر بازنشسته دايره خدمات خارجى و نويسنده در گزارش واشنگتن پيرامون اوضاع و احوال و مسائل خاورميانه نوشت:

ما آمريكائيان پرداخت كنندگان ماليات به دولت كوچكى بسان اسرائيل سالانه بيش از 60 ميليون دلار از طريق كمكهاى خارجى و نظامى پول پرداخت مى?كنيم. اين جدا از صدها ميليون دلار ديگرى است كه از ماليات دهندگان گرفته مى?شود و پس از كسر از بودجه فدرال به اسرائيل فرستاده مى?شود.

كمكهاى ايالات متحده به اسرائيل از موضوعات بسيار حساس و مهم بوده و هست. نمايندگان مجلس سنا كل مبلغ پرداختى را اصلاً عنوان نمى?كنند. چه بسا اگر اين مبلغ ذكر شود، رأى?دهندگان از خود بپرسند، چرا اسرائيل بيش از ايالات متحده آمريكا پول از اتحاديه فدرال دريافت مى?كند، در حالى?كه جمعيت اسرائيل بسيار كم?تر از جمعيت حكومت فدرال است.

طى چهل و شش سال گذشته - از سال 1949 تا 1995 - پرداخت كنندگان ماليات 62/5 بيليون دلار به عنوان كمكهاى خارجى به اسرائيل كمك كرده?اند. اين بدين معناست كه ما به يكى از كوچك?ترين كشورهاى جهان كه جمعيت آن كم?تر از جمعيت هنگ?كنگ

است، كمكهاى مالى?اى پرداخت كرده?ايم كه به اندازه كمكهاى اعطايى به تمام كشورهاى صحراى آفريقا، آمريكاى لاتين و درياى كارائيب است. كمكهاى اجمالى به اين كشورها به 40 دلار براى هر فرد رسيد، در حالى?كه ميزان اين كمكها به اسرائيل 10/775 دلار براى هر فرد بوده است.

اين كمكها، كمكهاى رسمى و اعلام شده خارجى بوده است. غير از آن و جداى از بودجه، مبلغ بسيار هنگفتى از كمكهاى ماليات?دهندگان آمريكايى به اسرائيل سرازير مى?شود. اين ميزان غير رسمى در جدول كمكهاى رشد و توسعه آمريكا و كمكهاى خارجى آمريكا منعكس نمى?شود. كمكهايى كه به اسرائيل مى?شود، از بودجه بسيارى از ارگانها و سازمانهاى آمريكايى مانند وزارت تجارت و كميسيون اطلاعات آمريكا كسر مى?شود. حال اگر ميزان اين كمكها را به كمكهاى رسمى اضافه كنيم، اين بدين معناست كه ما بيش از 83 بيليون دلار به اسرائيل كمك پرداخت كرده?ايم و باز اين بدين معناست كه »در اين روزها بيش از 14000 دلار به هر فرد اسرائيلى كمك كرده?ايم.

نقش بنيادگرايى آمريكايى در ساخت و شكل?دهى تصميمات فقط منحصر به مسئله فلسطين نيست، بلكه شامل مسائل و مشكلات خاورميانه و جهان اسلام كه رابطه?اى مستقيم يا غير مستقيم با اسرائيل دارد نيز مى?شود.

جنگ عليه افغانستان مشروع است، اما مجازاتهاى گروهى و جمعى مشروع نيست. مجلس كليساهاى اسكاتلند در اين زمينه مى?گويد: اين مورد پسند نيست كه هزاران بى?گناه را به خاطر هزاران بى?گناهى كه در نيويورك و واشنگتن كشته شدند، بكشيم. غير از آن وقتى ميان اسلام و تروريسم رابطه برقرار مى?كنيم، اين?دو را يكى تلقى مى?كنيم، بنابراين، اين جنگ، جنگى عليه اسلام مى?شود. در اين صورت،

چگونه مسلمانان سراسر جهان مى?توانند به جنگى بپيوندند كه جنگ عليه تروريسم اسلامى ناميده مى?شود؟ مسائل زمانى پيچيده و غير قابل فهم مى?شود كه سياست آمريكا، حملات اسرائيل عليه فلسطينيها در سرزمينهايشان را بخشى از اين جنگ تلقى مى?كند.

جنگ عليه عراق هيچ توجيهى ندارد، مگر اين?كه ادعا شده، هدف اين جنگ از بين بردن توان نظامى عراق است كه اسرائيل را تهديد مى?كند، اين در حالى است كه خود اسرائيل انبار سلاحهاى كشتار جمعى پيشرفته به شمار مى?آيد. دورانى كه صدام حسين ديكتاتور خونريزى بوده است، شكى نيست. اما در عين حال ساده لوحى است اگر اين نظريه را بپذيريم كه مى?گويد، ايالات متحده اين جنگ را به خاطر منافع ملت عراق آغاز كرد.

عقيده شايع و رايجى وجود دارد كه عنوان مى?كند، بنيادگرايى آمريكايى - چه در قالب مذهبى آن يا غير مذهبى آن - پشت سر اين جنگ قرار داشته است. اما بايد از كليساهاى بزرگ سنتى ايالات متحده و اروپا و كانادا و استراليا تشكر كنيم كه آنقدر شجاعت داشت، پاپ يوحنا پولس دوم را وادارد، تا مسيحيت را از اداى »اين وظيفه مقدس« معاف كند و به »اين درگيريها« - بنا به گفته جورج بوش - پايان دهد.

ما، تمام اعراب و مسلمانان از مجلس جهانى كليساها و مجلس كليساهاى آمريكا و مجلس كليساهاى خاورميانه تشكر مى?كنيم كه نسبت به اخلاق و تعاليم مسيحيت پايبند بوده و توانسته است روابط دوستانه تاريخى موجود ميان مسيحيت و اسلام در اين بخش از جهان را حفظ كند.

ما مى?دانيم جنايتى كه در 11 سپتامبر 2001 به?وقوع پيوست، آتش كينه و خصومتى را كه بنيادگرايى مسيحى در

قبال اسلام و جهان عربى - چه مسلمانان و چه مسيحيان آن - ابراز مى?دارد، دامن زده است. همچنين مى?دانيم اسرائيل و جنبش صهيونيسم از اين وضعيت پيش آمده سوء استفاده مى?كند، به همين دليل مى?بايست از درون آن را اصلاح نماييم. اما در عين حال مى?دانيم، كليساهاى بزرگ سنتى ايالات متحده - كاتوليكها، ارتدوكسها، پروتستانها و فرقه?هاى ديگر - بنا به گفته دكتر لايدينز، از فلسطينيها و مسلمانان عرب ايالات متحده حمايت مى?كند. به همين دليل اميد خود را از دست نمى?دهيم و نبايد مأيوس شويم.

ملت آمريكا ملت مهربان، صادق و وفادارى است، اما بسيارى از آنها از آنچه پيرامون آنها مى?گذرد بى?اطلاع هستند و اگر بخواهيم در اين زمينه كسى را سرزنش كنيم، بايد در ابتدا خود را سرزنش كنيم. سياست معيارهاى دوگانه كه منادى آن هستيم، تا زمانى كه تلاش نكنيم نادانيها و جهالت آمريكاييها را به شيوه درست اصلاح كنيم، امكان تغيير و اصلاح و يكپارچه شدن ندارد.

وظيفه اعراب و مسلمانان و به ويژه كليساهاى خاورميانه اين است كه پلهاى تفاهم و همكارى با كليساهاى سنتى آمريكا را بزند تا از خطر بنيادگرايان در اينجا و آنجا بكاهيم. مدتى نه چندان دور بنيادگرايى آمريكا به طور كامل دخالتى در عمليات اتخاذ تصميمات سياسى در ايالات متحده نداشته است و ما مى?بايست با كليساهاى سنتى آمريكا تلاش كنيم تا آن دوران دوباره بازگردد، كه باز خواهد گشت.

پى?نوشت :

.Modernity .1

.2 .Webber and Hutchings

.Antichrist world .3

4. كلمه?اى است كه يهوديان براى منجى موعود خود برگزيده?اند.(م.)

گرايش زنان انگليسى به اسلام

رويكرد غرب به معنا و مهدويت شمار بى?سابقه?اى از مردم انگليس كه اكثريت

آنان را زنان تشكيل مى?دهند در نتيجه شكاف عميق ميان كليساهاى كاتوليك و پروتستان، هر روزه به اسلام مى?گرايند. تعداد چشم?گير افرادى كه هر روزه به اسلام روى مى?آورند سبب شده تا اين دين به?طور سريعى به عنوان مكتب عقيدتى حائز اهميتى در اين كشور به شمار آيد. به عقيده »رز كندريك«، يك معلم تعليمات دينى دبيرستان »هال« در انگليس و نويسنده كتاب تحليلى بر قرآن كريم در بيست سال آينده تعداد افرادى كه به اسلام گرايش پيدا مى?كنند مساوى و يا بالغ بر تعداد مسلمانان مهاجر به كشور انگليس خواهد بود. وى هم?چنين بر اين عقيده است كه: »اسلام همانند مسيحيت، يك دين جهانى است و هيچ مليتى نمى?تواند ادعا كند كه اسلام منحصر به اوست«.

موج گرويدن به دين اسلام على?رغم ارائه تصوير و تبليغات سوء در رسانه?هاى غربى، روز به روز در حال افزايش است. در حقيقت گرايش به دين اسلام، از زمان انتشار كتاب سلمان رشدى، جنگ خليج?فارس و كشتار مسلمانان در بوسنى، شدت بيشترى پيدا كرده است و گرچه در تبليغات غرب اين?گونه وانمود مى?شود كه دين اسلام حقى را براى زنان قايل نشده و همواره آنان را در محروميت قرار داده است، تعداد زنانى كه روز به روز به اسلام مى?گروند نسبت به تعداد مردان، از افزايش بيشترى برخوردار است. به عنوان مثال در ايالات متحده آمريكا، تعداد زنانى كه به اسلام گرويده?اند چهار برابر مردانى است كه در اين كشور اسلام را دين خود قرار داده?اند. بسيارى از تازه مسلمانان انگليسى از طبقه متوسط جامعه هستند.

تحقيقى كه مؤسسه اسلامى شهر »ليستر« انگلستان انجام داده، نشان مى?دهد كه اغلب افرادى

كه به اسلام گرويده?اند، حدود 30 تا 50 سال سن دارند. البته تعدادى از دانشجويان اين كشور نيز به اسلام گرويده?اند كه اين خود نشان از عقلانيت دين اسلام دارد. »محمد« يكى از تازه مسلمانان انگليس مى?گويد: »خورشيد اسلام در غرب طلوع خواهند نمود«. »عاليه حائرى« روان?شناس آمريكايى كه 15 سال پيش به اسلام گرويده است بر اين عقيده است كه طلوع اين خورشيد آغاز شده است. وى كه مشاور يك مؤسسه انتشاراتى ادبيات مذهبى است، تصريح مى?كند: »غربيان با تحقيق و با چشمان باز به اسلام گرايش پيدا مى?كنند«. به عقيده برخى افراد، در نتيجه تقابل و تعامل ميان تعاليم مذاهب، افراد در كشورهاى غربى با اسلام و آموزه?هاى ناب آن آشنايى پيدا كرده و به اسلام روى مى?آورند برخى ديگر، موج تبليغات منفى عليه اسلام در رسانه?هاى غربى را سبب گرايش غربيان به دين اسلام و هر چه كامل?تر نمودن اطلاعات خود نسبت به اين دين مى?دانند.

از طرف ديگر غربيانى كه از وضعيت جامعه خود به ستوه آمده?اند - روى آوردن افراد به جرم و جنايت، اختلافات خانوادگى، مواد مخدر و مصرف مشروبات الكلى - اصول و قوانين مدنى اسلام را سرلوحه زندگى خود قرار مى?دهند. برخى از مستبصرين كه قبلاً مسيحى بودند و در نتيجه اختلاف و شكاف ميان كليساهاى مسيحيت و نامفهوم بودن واژه?هاى تثليث و مسيح به عنوان پسر خدا، دچار سرخوردگى شده?اند.

برخى از اين افراد نيز از طريق تحقيق و عقل?گرايى به دين اسلام مشرف شده?اند. »رز كندرليك« در اين زمينه مى?گويد: »زمانى كه در دانشگاه دانشجوى رشته الهيات بودم، بحثهاى زيادى در رابطه با اديان الهى مطرح

مى?شد كه اين خود عامل گرايش من به اسلام بود«. »مايمونا« كه در يك خانواده مسيحى پرورش يافته است، در سن پانزده سالگى به اسلام مشرف شد. وى پس از بحث و تبادل نظر با زنان راهبه كليسا و تحقيق درباره آموزه?هاى دين مسيحيت، يهوديت، اسلام و آئين بودا و غيره، دين اسلام را به عنوان مكتب عقيدتى خود پذيرفت. »هدى خطاب« نويسنده كتاب زنان مسلمان كه ده سال پيش در زمان تحصيل خود در رشته ادبيات عرب به اسلام گرويده است مى?گويد: »مبانى دين مسيحيت همواره در تغيير است و برخى نظرات آن پايه منطقى ندارد؛ اما اسلام همواره در اصول خود همانند به جا آوردن نمازهاى پنج?گانه و يوميه، استوار و قاطع است. نماز سبب مى?شود كه مادام خداوند را در نظر داشته باشيم و ارتباط خود را با او قطع نكنيم«.

چهل ميليون مسيحي صهيونيست

لابي يهود تاكنون به عنوان عاملي نفوذي، مؤثر و قوي بر سياست خارجي آمريكا به حساب آمده اما استفان ساكيور خبرنگار بي.بي.سي در واشنگتن آشكار مي سازد كه اسرائيل هواداران جديدي در ميان مسيحيان آمريكا پيدا كرده است: از 11 سپتامبر به بعد، حمايت از اسرائيل به طور گسترده در ميان آمريكاييها گسترش يافته به طوري كه عده زيادي، كشمكش در خاورميانه را خط مقدم جنگ آمريكا با ترور مي دانند. پيوستن به گروههاي تشكيل شده از لابي هاي يهودي در آمريكا پديده اي جديد به نام صهيونيسم مسيحي را به وجود آورده است. مي توان تخمين زد كه در آمريكا حدود 40 ميليون مسيحي محافظه كار وجود دارد كه ممكن است اين افراد در موقعيتي قرار گيرند تا بتوانند تأثيري بي سابقه در حمايت از اسرائيل داشته

باشند. در كليساي كورنراستون تگزاس پنج هزار نفر از عبادت كنندگان مسيحي در حمايت از اسرائيل به هلهله و تشويق مي پردازند. رهبر آنها پاستور جان هاگي مي گويد: «اورشليم پايتخت ابدي كشور يهود است نه از زمان كمپ ديويد بلكه از زمان شاه ديويد.» چهره هاي ارشد سياسي مقيم اسرائيل حاضران كليسا را مورد خطاب قرار دادند كه در ميان آنها نخست وزير سابق، بنيامين نتانياهو نيز به چشم مي خورد. كليساي كورنراستون بدون ترديد، كليسايي منحصر به فرد در آمريكا به شمار مي رود. گري بوئر، جمهوريخواه فعال مي گويد: «حمايت از اسرائيل از طرف محافظه كاران مسيحي در حال رشد و گسترش است.» هم پيمانان جديد

اين جنبش جديد اتحادي را با سازمانهاي يهودي آمريكا به وجود مي آورد. آنها بر فعاليتهاي اجتماعي اساسي كه توسط حامياني چون «نچام سگال» تقويت شده تكيه مي كنند. سگال صاحب بزرگ ترين مركز راديويي يهودي به نام (jm in the AM)لحظات يهودي در صبحگاه است. او دائما اين شعار را به شنوندگان خود القا مي كند كه در حمايت از اسرائيل تلاش كنند. شناخته شده ترين گروه اسرائيل ايپاك ( (Aipacنام دارد كه نام اختصاري كميته آمريكايي - اسرائيلي امور اجتماعي است. ارزيابيها نشان مي دهد كه اين گروه يكي از 5 گروه عالي تأثير گذار در امور اجتماعي در واشنگتن است. جي جي گلدبرگ ( (J.J GOLDBERGسردبير روزنامه يهودي فوروارد (fordward)مي گويد: «ايپاك تأثير زيادي بر سياست خارجي دارد. آنها سخت تلاش مي كنند تا مطمئن شوند آمريكا به عقايد اسرائيل در مورد جهان و خاورميانه جامه عمل مي پوشاند. «ايپاك» معتقد است كه نقش عمده اش فراهم آوردن اخبار و تكذيب نمودن است. اين عمل بر سياستمداران فشار وارد مي كند تا

از اسرائيل حمايت كنند.» در مقابل گروههاي هوادار فلسطين مي گويند جنگ سختي را براي به گوش رساندن صداي خود در پيش دارند. خالد توراني از گروه مسلمانان آمريكايي طرفدار بيت المقدس مي گويد: لابيهاي طرفدار اسرائيل داراي پايه ريزي وسازماندهي بهتري هستند.» آيا سياست امريكا تحت تأثير قرار مي گيرد؟

بعضي از فعالان چپ گرا مانند ام.جي روسنبرگ (M.J rosenberg) از وزارت سياست اسرائيل نگران اتحادي تازه بين يهوديان و محافظه كاران مسيحي هستند. آنها نگرانند كه اين اتحاد بر توانايي جرج دبليوبوش در ميانجي گري بين اسرائيليها و فلسطينيها تأثيرگذار باشد. او مي گويد: «اين اتحاد فراتر از زيان و خسارت است. اين عاملي وحشت زاست.» اما رابرت وكسر ( (Robert wexerاز اعضاي كنگره اين عقيده را كه حاميان اسرائيل سياست آمريكا در خاورميانه را تحت تأثير قرار مي دهند به استهزا گرفته و مي گويد: «آمريكا از اسرائيل حمايت مي كند چون آنها صاحب ارزشهاي بنيادي مشتركي هستند.» وكسر مي گويد: «آمريكاييها با ملت اسرائيل يكپارچه و استوار مي شوند. اسرائيل كشوري دموكرات با مردمي محبوب و مستقل است. آنها شايسته اين هستند كه صاحب كشوري آزاد، مستقل و امن باشند.»

مسيح يهودى و فرجام جهان-5

مسيحيت سياسى و اصول گرا در آمريكا

رضا هلال

مترجم: قبس زعفرانى اشاره :

در قسمت قبلى نويسنده به بررسى رابطه »مسيح يهودى آمريكايى و صهيونيسم« پرداخت و نشان داد كه چگونه جنبش صهيونيسم توانست در قاره نوپيداى آمريكا براى خود جايگاهى پيدا كند. در اين قسمت نويسنده به بررسى نقش سرمايه داران و سياستمداران آمريكايى در تأسيس دولت يهود (اسرائيل) مى پردازد. ويليام بلاكستون

»ويليام بلاكستون« (1935-1841م.) ثروتمند، جهانگرد و بشارت دهنده افوانجيلى و يكى از مهم ترين شخصيتهاى مسيحى، صهيونيستى آمريكايى است كه اين جنبش را تأسيس كردند.

ويليام بلاكستون در خانواده اى مسيحى

و پيرو كليساى مكتبى به دنيا آمد... از همان كودكى شيفته خواندن عهد قديم و پيگيرى پيشگوييهايى بود كه در اين كتاب درباره ظهور مسيح ذكر شده بود. او كه با ساخت و ساز و سرمايه گذارى در اين زمينه، ثروت هنگفتى به دست آورده بود، اعتقاد داشت، اين ثروت بى جهت به او داده نشده، به همين دليل مسئوليت فراهم ساختن زمينه هاى ظهور مسيح را برعهده گرفت.

با توجه به موارد ياد شده، رهبرى جنبشى را كه هدف آن بازگرداندن يهود به فلسطين قبل از ظهور مسيح بود، عهده دار شد. بلاكستون فعاليتهاى خود را با نوشتن كتاب يسوع مى آيد كه در سال 1878م. منتشر شد، آغاز كرد. كتاب ياد شده تأثير بسيار زيادى بر پروتستانيسم اوانجيلى آمريكا گذاشت. اين كتاب - كه بيش از يك ميليون نسخه از آن به فروش رسيده و به 4800 زبان از جمله زبان عبرى ترجمه شده است - تبديل به يكى از مهم ترين كتابهايى شد كه آرمان گرايى صهيونيستى را درچارچوب اعتقاد به عصر هزاره خوشبختى منعكس مى كرد و حتى مى توان گفت، بيش از هر كتاب ديگرى كه در زمينه بازگشت مسيح منتشر شده، به اين موضوع پرداخت. همانگونه كه اين كتاب، بيش از هر كتاب ديگرى كه طى ده سال پيش در زمينه ظهور مسيح به چاپ رسيده بود، توانست توجه رهبران و روحانيون مسيحى را به بازگشت مسيح جلب كند. از جمله اين افراد مى توان به »ملويل فولر« قاضى بزرگ و استاندار ايالتها و نماينده كنگره آمريكا اشاره كرد.در ميان اين افراد روحانيون پروتستان، كاتوليك، سرمايه داران و سياستمدارانى از قبيل »دى پونت«، »مورگان«، »جان راكفلر«، »ويليام راكفلر«، »راسل زيگ« و »چارلز اسكوبنر«

نيز به چشم مى خوردند.1

بلاكستون در سال 1888 به همراه دخترش جهت زيارت سرزمين مقدس به فلسطين مسافرت كرد و حاصل زيارتش توليد وزايش شعارى بود كه بعدها صهيونيسم يهودى از آن استفاده هاى نادرست بسيارى كرد و در وجدان غرب رسوخ نمود. بنا به گفته او »اين پديده نادر و خلاف قاعده كه سرزمين فلسطين سرزمينى بدون ملت است به جاى اين كه به ملتى بدون سرزمين داده شود اين گونه به حال خود رها شده است« او و دخترش را شگفت زده نموده است.

در سال 1891، بلاكستون »درخواستى« براى »بنيامين هاريسون«، رئيس جمهور آمريكا نوشت و در آن از او خواست، جهت بازگرداندن يهوديان به فلسطين وارد عمل شود. او اين درخواست را به امضاى 413 تن از شخصيتهاى برجسته مسيحى آمريكا رساند. در ميان اين افراد، امضاى بزرگ خاندان راكفلر در آن زمان؛ يعنى »جان راكفلر« و بزرگ قضات دادگاه عالى و رئيس مجلس نمايندگان و بسيارى از نمايندگان مجلس سنا و مسئولان تحريريه تعدادى از روزنامه هاى بزرگ و مشهور آمريكا نيز ديده مى شد.

در درخواست بلاكستون آمده بود:

... با توجه به تقسيم زمين توسط خداوند ميان ملل، فلسطين »وطن قومى يهود« و سرزمين غير قابل تصرف باقى مى ماند. سرزمينى كه يهود از آن ددمنشانه بيرون رانده شدند. هنگامى كه آنها در آن كشت و زرع مى كردند، فلسطين سرزمين حاصلخيزى بود كه ميليونها نفر از بنى اسراييل در آن زندگى مى كردند و با عرق جبين خويش دره ها و دشتها و دامنه كوههايش را زير كشت مى بردند. آنها به همان اندازه كه ملتى بازرگان و تاجرانى بزرگ بودند، كشاورز و مولد نيز بودند و مركز دين و تمدن به شمار مى آمدند.

بنابراين چرا كشورهاى قدرتمند كه بلغارستان را به بلغارها و صربستان را به صربها واگذار كردند، مسئوليت بازگرداندن فلسطين به يهوديان را برعهده نمى گيرند...؟!.2

افزايش بى رويه مهاجرت يهوديان روسى به ايالات متحده كه از سال 1881 آغاز شده بود، شرايطى بود كه بلاكستون جهت نوشتن و ارائه درخواستش از آن استفاده كرد.

به همين دليل، ملاحظه مى كنيم، بلاكستون در درخواست خويش به دو گرايش به وجود آمده نزد آمريكاييان اشاره مى كند؛ اولين گرايش، اعتقاد به لزوم ارسال يهود به فلسطين و دومين گرايش، ترس از ورود بى رويه يهوديان به آمريكا. اين عقيده آنجا در افكار و انديشه هاى آمريكاييان نفوذ نمود كه عقيده فراهم ساختن زمينه هاى برپايى اسراييل، در واقع فراهم ساختن زمينه اقتدار و عظمت آمريكا تلقى گرديد. آمريكايى كه خداوند آن را مبارك خواهد گرداند، البته به شرط آن كه از يهوديان حمايت كند.

در اين زمينه، بلاكستون در درخواست خود به رئيس جمهور هاريسون، به بخشى از عهد قديم كه در آن به شاه پارس »كوروش« كه ياد شده، استناد كرد؛ كسى كه اشعيا او را »مسيح خداى يهوه« ناميد و گفت كه يهوه »مسيح خويش«، كورش را مبارك گرداند؛ كسى كه دستش را گرفت و در مقابل او مللى را كه سرور و آقاى خويش بودند، خوار و پست گرداند و به زانو درآورد... تمام ملل را مقابلش نابود كرد و جنگهايش را با پيروزى همراه ساخت و نگذاشت دروازه ها به رويش بسته شود و ذخاير نهفته و تمام گنجهاى مخفى زير زمين را به او بخشيد.«3

بلاكستون قصد داشت، با استناد به عهد قديم، هاريسون را تبديل به مسيح، خداى جديد نمايد؛ بسان كوروش كه مى خواست خواست الهى

را محقق كند و فلسطين را به يهوديان بازگرداند.

هاريسون به دريافت درخواست بلاكستون اعتراف كرد، اما با وجود اين كه وعده داده بود به آن »توجه كند«، نتيجه قابل توجهى از آن حاصل نشد. اما وزارت امور خارجه آمريكا، نامه اى اعتراض آميز براى دولت روسيه فرستاد و در آن عنوان كرد، ورود بى رويه يهوديان مستمند به آمريكا، »اقدام خودسرانه و نسنجيده اى« است كه دولت روسيه دست به آن مى زند و باعث مى شود »لطف و بخشش مردم - تبديل به بار سنگينى شود كه بر دوش آنها سنگينى مى كند«4. يادداشت وزارت امور خارجه آمريكا پيرامون وساطت اين كشور براى يهوديان روسيه، فقط به خاطر انگيزه اى مسيحى - صهيونيستى صورت نمى گرفت، بلكه انگيزه عدم تمايل دولت آمريكا در به دوش كشيدن بار يهوديانف بيرون رانده شده از روسيه نيز موردنظر بود.

ارتباط انگيزه مسيحى - صهيونيستى در آمريكا (بازگشت يهود به فلسطين تا در انتظار مسيح موعود باشند) با انگيزه ترس از مهاجرت يهوديان به آمريكا، باعث شد، تا مسيحيت صهيونيستى افراطگراتر و تندروتر از صهيونيسم هرتزلى شود. بلكه صهيونيسم يهودى در لاهوت پروتستانتيسم و عقيده مردمى مسيحيت صهيونيستى، سندى »اخلاقى« و »اعتقادى« يافت كه توانست، صهيونيسم يهودى را به »جنبشى قومى« تبديل كند. جنبشى كه هدف آن بازگرداندن »ملت« يهود به »سرزمينش« فلسطين يا جايگزين شدن دولتى يهودى به جاى دولتى فلسطينى بود.

به همين دليل هنگامى كه »هرتزل« ايده ها و افكارش را جهت تأسيس دولتى يهودى به دولت بريتانيا ارائه كرد، پيشنهاد بريتانيا مبنى بر تأسيس وطنى يهودى در عريش، در مرزهاى مصر، را پذيرفت. سپس بريتانيا ايده برپايى اين دولت را در قبرس و پس از آن در اوگاندا

داد. هرتزل به تمام پيشنهادهاى ياد شده پاسخ مثبت داد، چون او هيچ وقت اصرار نداشت، اين وطن قومى در فلسطين تأسيس شود، بلكه او فقط بر لزوم تأسيس دولتى يهودى در هر جاى كره خاكى تأكيد مى كرد و مى خواست، كشورهاى قدرتمند، به ويژه بريتانيا، به جنبش تازه متولد شده، امكان تأسيس دولتى يهودى را بدهد.

اما مسيحيان صهيونيست و در رأس آنها، ويليام بلاكستون، موضع شديداً مخالفى اتخاذ كرده و موضع هرتزل و اولين كنگره صهيونيسم را كه در سال 1897م. در »بازل« منعقد شد، به باد انتقاد گرفتند، تا آنجا كه بلاكستون نسخه اى از عهد قديم را براى هرتزل (بنيانگذار جنبش يهودى صهيونيسم) ارسال كرد و صفحاتى را كه در آن پيامبران عنوان كرده بودند، فلسطين به طور قطع »وطن برگزيده ملت برگزيده است« مشخص كرد.5

»رجينا شريف« اشاره مى كند كه: ايده وطن قومى يهود در فلسطين شش سال قبل از انعقاد اولين كنگره صهيونيسم در بازل در فرهنگ آمريكايى ها نفوذ كرده بود و روايت »دانيال ديروندا« كه »جورج اليوت« آن را به رشته تحرير درآورد، با استقبال خوبى در آمريكا مواجه شد، به گونه اى كه مطبوعات سعى كردند بر بعد سياسى آن تمركز نمايند. از جهت ديگر انتشار افكار و انديشه هاى »لورنس اوليونت« در آمريكا به وسيله »كلوك. كوتدر« تأكيد كردند، فقط اين يهوديان هستند كه مى توانند نيازهاى فلسطين را برآورده سازند و ارتباط ميان يهود و فلسطين به امرى ناخودآگاه تبديل شد و انديشه روبه رشد برانگيخته شدن قومى يهود در نتيجه انتشار آن در تمام مطبوعات و ادبيات مذهبى و غير مذهبى وقت تقويت شد.6

اين فضاى فرهنگى و سياسى عمومى حاكم بر آمريكا طى اواخر

قرن نوزدهم تا زمان صدور »وعده بالفور« در سال 1917 بود. البته اين مسئله وجود مخالفت در ميان فرقه هاى يهودى و مسيحى جامعه آمريكا با اهداف صهيونيسم سياسى را رد نمى كند.

طى اجلاس مركزى خاخامان آمريكا كه در سال 1885 در شهر »بتسبرگ« منعقد شد، نمايندگان »يهوديت اصلاح طلب« Reform) (Judaism مقرر نمودند: »يهوديان قوميتى را تشكيل نمى دهند، بلكه گروه و جمعيتى مذهبى هستند«7 و طى اجلاس مركزى خاخامان آمريكا در سال 1897 (سالى كه كنگره صهيونيسم در بازل منعقد شد) خاخام »اسحاق وايز« طى سخنرانى خود عنوان كرد: »توطئه بازل جز خيال باطل، چيز ديگرى نيست، چون طرح دولت با رسالت دينى و مذهبى يهود كه داراى ابعاد و گستره اى جهانى است، در تضاد مى باشد«.8

و به مناسبت صدور وعده بالفور، سى تن از شخصيتهاى بارز يهود در ايالات متحده، بيانيه اى صادر كردند كه در آن آمده بود:

در زمانى كه مسئله نظام آينده حاكم بر فلسطين مقابل كنگره آينده صلح مطرح مى شود، ما امضا كنندگان اين بيانيه، كه جزو شهروندان آمريكايى هستيم، يكپارچه اعتراض خود را با تأسيسى دولتى يهودى در فلسطين، مطابق پيشنهاد سازمانهاى صهيونيستى آمريكا و اروپا اعلام مى كنيم. همچنين اعتراض خود را به جدا ساختن و عزل يهود از جوامعشان و مشخص كردن آنها به عنوان قوميتى متفاوت از ساير اقوام در كشورهايى كه زندگى مى كنند، اعلام مى كنيم.

ما احساس مى كنيم، بيانگر نظرات و آراء اكثر يهوديان ساكن آمريكا هستيم، چه آنها كه در اينجا به دنيا آمده اند و چه آنها كه در كشورهاى ديگر به دنيا آمده اند، اما براى مدتى طولانى در اين كشور به سر مى برند و به طور كامل از لحاظ سياسى و

اجتماعى جذب جامعه آمريكا شده اند.

طبق داده هاى موجود، يهوديان صهيونيست در آمريكا، نسبت و ميزان اندكى از يهوديان اين كشور را تشكيل مى دهند؛ يعنى تقريباً 150 هزار نفر از مجموع سه و نيم ميليون نفر يهودى ساكن در اين كشور.9

يادداشت »رابرت لانسنگ« وزير امور خارجه آمريكا به »وودرو ويلسون« رئيس جمهور اين كشور در 13 دسامبر 1917 نيز بيانگر مخالفت يهوديان و مسيحيان است. در اين يادداشت مى خوانيم:

رئيس جمهور عزيز

در اينجا فشارهاى زيادى وجود دارد كه خواهان صدور بيانيه اى درباره موضع كشور ما در قبال فلسطين است، اين فشار از يهوديان صهيونيسم نشأت مى گيرد، به نظر من، ما بايد در اتخاذ سياست مناسب به سه دليل دقت كنيم:

يك: ما در حالت جنگ با تركيه (عثمانى) نيستيم، به همين دليل، بايد هر چيزى را كه نشان دهنده حمايت ما از استفاده از قدرت و زور براى تصرف سرزمينها باشد، پنهان سازيم.

دو: تمام يهوديان تمايل ندارند كه هم جنسان ايشان به عنوان يك ملت مستقل به فلسطين بازگردند، و اين از حكمت به دور است كه يك گروه را بر گروه ديگر ترجيح داد.

سه: بى شك بسيارى از گروه ها و فرقه هاى مسيحى و مسيحيان اگر سرزمين مقدس در اختيار مطلق جنس بشرى خاص قرار گيرد كه مرگ مسيح را به آنها نسبت مى دهند، خشمگين خواهد شد و به دلايل عملى، صلاح نمى دانم كه جز دليل اول به دلايل ديگر توجه شود؛ چون همان يك دليل كافى است تا از اعلام سياستى واضح و نهايى درباره اوضاع و احوال فلسطين پرهيز كنيم.

اما وودرو ويلسون، رئيس جمهور آمريكا، به نامه وزير امور خارجه اش توجه نكرد و در نامه ذيل كه آن را براى

رهبر صهيونيسم آمريكا، خاخام »تسفى وايز« ارسال كرد، رسماً با وعده بالفور موافقت كرد:

با توجه بسيار و بى ريا فعاليتهاى ساخت وسازى را كه كميسيون وايزمن بنا به درخواست دولت بريتانيا در فلسطين انجام داده است، تحت نظر قرار دادم. از فرصت استفاده مى كنم تا خشنودى خويش را از نتيجه پيشرفت جنبش صهيونيسم در ايالات متحده و كشورهاى دوست از زمان اعلان آقاى بالفور به نام دولتش مبنى بر تأسيس وطنى قومى براى يهود در فلسطين و وعده او مبنى بر اين كه دولت بريتانيا تمام سعى و تلاش خويش را جهت تسهيل تحقق آن هدف بذل مى كند، ابراز دارم. البته بايد توجه داشت كه نبايد دست به اقداماتى زد كه به نوعى به حقوق مدنى و مذهبى غير يهوديان ساكن در فلسطين يا حقوق يهوديان و اوضاع و احوال سياسى ايشان در كشورهاى ديگر ضربه وارد كند.11

رجينا شريف عنوان مى كند، همراهى و حمايت ويلسون از وعده بالفور از اعتقاد مسيحى - صهيونيستى او سرچشمه مى گيرد. واقعيت امر اين است كه ويلسون از پدر و مادرى كه پيرو كليساى ماشيحايى بودند، زاده شد و از تعاليم و آموزه هاى پروتستانتيسم آمريكايى كه به اسطوره صهيون، ولو از بعد روحى اعتقاد داشت، بهره گرفت. اين آموزه ها و تعاليم دست مايه اى غير مستقيم از احساسات و انديشه ها را در او به وجود آوردند كه در آينده بر موضعش در قبال جنبش صهيونيسم و اهداف آن تأثير گذاشت و براى ويلسون بسى مايه خوشبختى بود كه او در بازگرداندن يهود به »سرزمينهايشان« نقش داشته باشد. خود او اعتراف مى كند، به عنوان »كسى كه پسر خوانده و بزرگ شده اسقفهاست، بايد بتواند به بازگرداندن سرزمين

مقدس به صاحبان آن كمك كند«12. سخنان علنى و غير علنى او با انديشه صهيونيسم موافق بود. اين در حالى است كه خود او تأكيد مى كرد، تصميمات و اقدامات اتخاذ شده از سوى او درباره فلسطين و صهيونيسم از احساسات درونى و نه از ارزشهاى سياسى ايالات متحده سرچشمه مى گيرد.

ويلسون صهيونيسم را از اعماق وجودش پذيرفته بود. اگر چه به نظر مى رسد، صهيونيست بودنش با اصول چهارده گانه معروفش كه در سخنرانى او در اجلاس صلح پاريس مطرح گرديدند، در تضاد است؛ چرا كه اين اصول، اصل دستيابى به زمين با استفاده از زور و قدرت و انعقاد موافقتنامه ها و پيمانهاى سرى را محكوم مى كرد و خواستار حق تعيين سرنوشت ملل به دست خود و دادن فرصت به اقليتهاى غير ترك در امپراتورى عثمانى جهت بهبود اوضاع و احوال خويش بود.

وزير امور خارجه آمريكا »لانسنگ« اشاره كرد، موضع رئيس جمهور آمريكا »ويلسون« در برابر صهيونيسم آشكارا با اصلى كه خود درباره حق تعيين سرنوشت ملل وضع كرده بود، در تضاد است.

اما از ديدگاه صهيونيستها، اصول صهيونيسم با اصل تعيين سرنوشت به هيچ عنوان در تضاد و تناقض نيست. از ديد آنها، قومهاى غير ترك در امپراتورى عثمانى، يهوديان و در نتيجه اصل حق تعيين سرنوشت فقط درباره اين دو قوم قابل اجراست.

صهيونيسم ويلسون چيزى نبود، جز ادامه صهيونيسم فراگيرى كه هنگام اعلام وعده بالفور بر جامعه آمريكا حاكم بود و اين مطلبى است كه تحقيق انجام شده توسط »چارلز اسراييل گولدبات« به آن اشاره مى كند. وى از طريق تحليل و بررسى مضامين مطبوعات آمريكا در آن زمان ثابت كرد، افكار و آرا عمومى آمريكا به شدت وعده بالفور را

تأييد و از آن حمايت مى كرد، به حدى كه »احساسات ضد صهيونيستى كه امكان انعكاس در مطبوعات را يافته بودند، فقط گفته ها و اعتراضات شخصيتهاى يهودى مخالف و ضد صهيونيسم بودند، نه آراء و نظرات گروهى از افراد جامعه«.13

»روبن ونك«، اشاره مى كند كه نحوه موافقت كنگره با وعده بالفور شگفت آور و عجيب و مضمون و مفهومى صهيونيستى - عبرانى داشت.14

و در اين زمينه ونك به نمونه اى در كنگره اشاره مى كند كه بيانگر بافت و منش صهيونيستى كنگره است، او به سخنان »ويليام آى كوكس« نماينده »اينديانا« استناد مى جويد كه گفته بود:

همانگونه كه موسى، اسراييليها را از بندگى نجات داد، متفقين نيز اكنون يهود، را از دست تركهاى پست نجات مى دهند و اين پايان خوبى براى اين جنگ جهانى است. يهود مى بايست به عنوان امت مستقلى برپاخيزند و داراى قدرتى باشند كه برخود حكومت كنند و پيشرفت نمايند و به آرمانهاى خويش در زندگى دست يابند. من احساس مى كنم، بيانگر افكار و انديشه هاى ملت آمريكا هستم و بالطبع افكار كسانى كه با آنها در اين باره به گفت وگو مى پردازم، اين كه ايالات متحده مى بايست با كشورهاى متحد و دوست تلاش نمايد، تا دولتى يهودى براساس تعاليم و اصول يهوداى قديم تأسيس كند.15

»رجينا شريف« همچنين به سخنرانى رئيس كميسيون روابط خارجى مجلس نمايندگان »هنرى كابوت لودك« كه در سال 1922 در بوستون ايراد نمود، اشاره مى كند، وى گفته بود:

به نظر من اين مسئله اى بسيار خوب و قابل ستايش است كه ملت يهود در سراسر جهان تمايل دارند، نسبت به همنوعان خود حق بازگشت به سرزمينى را كه براى ايشان آماده و مهيا شده بود و هزاران سال در آن زندگى و

فعاليت مى كردند، در نظر گرفته شود... من اصلاً نمى توانم با ايده افتادن قدس و فلسطين به دست محمدى ها موافقت كنم... براى يهوديان افتادن قدس و فلسطين مقدس... و براى تمام ملل بزرگ مسيحى در غرب افتادن سرزمين مقدس به دست تركها، آنهم براى چندين سال، بسان لكه ننگى بر پيشانى تمدن بشرى بود كه مى بايست آن را پاك كرد.16

از متن سخنرانى لودك پيداست او نه تنها صهيونيست است، بلكه دشمن مسلمانان (محمديها) نيز مى باشد.

اين حمايت و تأييد تكان دهنده از وعده بالفور، باعث اعلام موافقت همزمان در مجلس كنگره نيز شد. در ابتدا مجلس سنا به طور كلى با اين وعده موافقت كرد و در ژوئن 1992 اعلام كرد:

ايالت متحده آمريكا برپايى وطنى قومى براى ملت يهود در فلسطين را تشويق مى كند، به شرط آن كه اين دولت براساس اصولى تشكيل شود كه وعده دولت بريتانيا، صادر شده در دوم نوامبر 1917 كه به وعده بالفور معروف شده، آن را مشخص كرده است.

در همان ماه مجلس نمايندگان با صبغه اى صهيونيستى تر با اين وعده موافقت كرده در مقدمه بيانيه صادره در 30 ژوئن 1922 از سوى مجلس نمايندگان مى خوانيم:

از قرنها پيش ملت يهود، چشم انتظار و مشتاق تجديد بناى وطن قومى و قديمى خويش بودند و به دليل نتايجى كه از جنگ جهانى به دست آمد و نقشى كه يهود در آن ايفا نمودند، لازم است، به ملت يهود امكان ساخت و تجديد بناى وطن قومى ايشان را در سرزمين آبا و اجداديشان فراهم نمود، اين فرصتى است كه به خاندان اسراييل داده مى شود، فرصتى كه سالهاى بسيار از آن محروم بوده اند و آن ساخت و بناى زندگى و

فرصت پربار يهودى در سرزمين قديمى يهود است.

از وقتى ويلسون با وعده بالفور موافقت نمود، رؤساى جمهور پس از او همان مواضع صهيونيستى را اتخاذ كردند و يار و ياور و پشتيبان جنبش صهيونيسم و اهدافش در فلسطين شدند.

جانشين ويلسون، »وارن هاردينگ« آشكارا موضع صهيونيستى خود را در سال ژوئن 1921 چنين اعلام كرد:

محال است، كسى كه خدمات ملت يهود را مطالعه مى كند، اين اعتقاد در او به وجود نيايد كه آنها روزى به وطن قومى ايشان باز خواهند گشت و مرحله جديدى را آغاز و حتى سهم بيشترى را در پيشرفت و تمدن بشرى ايفا خواهند كرد.17

غير از آن »هاردينگ«18 در سال 1922 حمايت بى شائبه و شديد خود را از صندوق ساخت و ساز يهود اعلام كرد.

سپس نوبت »كالوين كولاك« رسيد، او در سال 1924 »بر ايمان و اعتقاد خويش به »وطن قومى يهود در فلسطين« تأكيد كرد.19

پس از او، »هربرت هوفر« در سال 1928 به جنبش صهيونيسم، بابت موفقيتهاى بزرگى كه در فلسطين كسب كرده بود، تبريك گفت و هميشه ايده برانگيختگى يهود در فلسطين را تكرار مى كرد.20

اما رئيس جمهور ديگر آمريكا، »فرانكلين روزولت« ابتدا به مواضع پراگماتيك توجه كرد، كه منافع آمريكا با كشورهاى عربى را در نظر مى گرفت، اما در پايان تسليم فشارهاى صهيونيستى (مسيحى و يهودى) شد.

اهداف صهيونيستها طى دوره زمامدارى روزولت به دو بخش تقسيم مى شد: تأمين و فراهم نمودن اكثريتى يهودى در فلسطين و پس از آن برپايى دولت مستقل يهودى يا تأسيس كامن ولث (مشترك المنافع) در فلسطين همين دليل از انتشار كتاب سفيد بريتانيا كه در سال 1939 چاپ شد، جلوگيرى كرد و خواهان محدود كردن مهاجرتها به فلسطين شد

كه اولويتى صددرصد صهيونيستى به شمار مى آمد.

فشارهاى صهيونيستى (مسيحى و يهودى) به ويژه پس از تشكيل »هيأت آمريكايى - فلسطينى« كه دويست تن از نمايندگان مجلس نمايندگان و 68 تن از نمايندگان مجلس سنا در آن عضويت داشتند، بر روزولت افزايش يافت و هيأت جهت حمايت از »برنامه بالتيمور« كه در سال 1942 وضع شد و خواهان تأسيس كامن ولث يهودى - فلسطينى بود، اعمال نفوذ نمود.

به همين دليل روزولت در برنامه انتخابات رياست جمهورى خودش در سال 1944، اعلام كرد:

او از گشوده شدن درهاى فلسطين به روى مهاجرت بى قيد و شرط يهود و اسكان آنها حمايت مى كند. همچنين از هر سياستى كه منجر به تأسيس كامن ولث يهودى، دمكراتيك و آزاد شود، حمايت مى كند و اطمينان دارد كه ملت آمريكا اين هدف را تأييد خواهد كرد و اگر او دوباره به عنوان رئيس جمهور آمريكا انتخاب شود، براى تحقق اين هدف تلاش بسيارى خواهد كرد.21

اما اين هدف صهيونيستى (مسيحى - يهودى) در زمان رياست جمهورى »هارى اس.ترومن« محقق شد، او اين پست را در 12 آوريل 1945 در پى درگذشت روزولت احراز نمود. همين كه ترومن قدرت را به دست گرفت، بيانيه اى منتشر كرد كه در آن آمده

پى نوشتها :

.Op.Cit.p.p.1-20 ,America and Palestine ,Reuben Fink. 1

2 . همان، ص21.

3 . همان.

.Op.Cit ,Sharif .Regina S. 4

5 . شفيق مقار، المسيحية والتوراة: بحث فى الجذور الدينية فى للصراع فى الشرق الأوسط، لندن، دار رياض، نجيب الريس 1992، ص160.

.Cit .Op ,Sharif .Regina S. 6

,NewYork ,A Jewish Critique :The Dream And TheReality :Zionism .Smith .Gray M. 7

.p.14 ,1974 ,BarnesAnd Noble Books

8 . همان

.Philadelphia1919 ,American Jewish Yearbook 1918. 9

.Op.Cit ,Sharif .10.Regina S

11. همان.

12. همان.

.June1968

,13.Amecican Jewish Historical Quarterly

.1919 ,New York ,Congress andZionism :The American War ,14.Reuben Fink

15. همان.

.Op.Cit ,Sharif .16.Regina S

.p.87 .Op.Cit ,17.Reuben Fink

18. همان.

19. همان، ص88.

20. همان.

Beirut ,U.S.Foreign Policy 1942-1947 American Zionism ,21.Richard Stevens

.1970

22. مؤتمر صحفى للرئيس ترومان (16 أغسطس 1945).

.Nos.1-2 .Jewish Social Studies,Vol.39 :in ,23.Jewish Political Power

24. خطاب كلارك كليفورد أمام الجمعية الأمريكية (28 دسامبر 1976).

.P.13 ,The Holyland America ,25.Moshe Davis

آينده زمين و انسان

فريتز ورهلز1 اشاره :

مشكلات موجود در زمينه محيط زيست جهانى از سه عامل عمده ناشى مى شود: رشد جمعيت، ميزان مصرف و فناوريهاى نوين موجود. اگر چه در سالهاى اخير كنفرانسهاى منطقه اى و جهانى فراوانى براى حل بحران محيط زيست، برگزار شده و مى شود، اما نتايج عملى بسيار ناچيزى دارند. در هر حال، اگر اقدامى عاجل، مؤثر و فراگير صورت نگيرد بايد منتظر نتايج وخيم ترى براى زمين و جوامع انسانى بود.

مقاله حاضر به بررسى ابعاد مختلف اين بحران جهانى مى پردازد.

هفت مرد قدرتمند دنيا پول زيادى در اختيار دارند، با اين حال آنها مجموعاً تنها 350 ميليون دلار براى حل يك مشكل بزرگ گرد هم آوردند. آنان همگى نگران جنگلهاى استوايى برزيل بودند و براى نجات جنگلهاى مذكور برنامه اى جديد و نوآورانه را ابداع نمودند. اين طرح كه PPG7 نام دارد، توسط سران كشورهاى صنعتى جهان ارايه شده است. هم اكنون اين احتمال وجود دارد كه جنگلهاى عظيم آمازون براى هميشه نابود و محو شوند. از يك سو، كارخانه هاى توليد چوب با سودجويى هر چه تمام تر درختان را قطع مى كنند، از سوى ديگر كشاورزان بى زمين در جنگ براى ادامه بقا ناچار به سوزاندن جنگل هستند و از سويى ديگر مالكان بزرگ و صاحبان گله هاى گوسفند

به صورتى بى رويه ذخاير آمازون را از ميان مى برند. چنين وضعيتى در سال 1992م. موجب شد تا مردان قدرتمند جهان به فكر چاره بيفتند. سرنوشت جنگلهاى استوايى در آن زمان موضوعى بود كه توجه زيادى را به خود برمى انگيخت. امروز يعنى با گذشت نه سال از آن زمان، هنوز هم اوضاع در جنگلهاى استوايى برزيل بهبود نيافته است. اگر چه هر روز خبرهايى از موفقيتهاى به دست آمده در راه جلوگيرى از نابودى اين جنگلها در رسانه ها منتشر مى شود و مجلاتى مانند »اكونوميست« راه حلهايى ارايه مى دهند، اما در عمل تا كنون چندان پيشرفتى به چشم نمى خورد. اخيراً دولت برزيل طرحى را تحت عنوان »برزيل به جلو« ارايه داده كه در قالب آن، در رشته هاى زير بنايى سرمايه گذاريهاى كلانى صورت خواهد گرفت. اين طرح اگر چه نام پر زرق و برق و جذابى دارد، اما با اجراى آن آسيب بزرگى به جنگلهاى آمازون وارد خواهد شد. شروع طرح مذكور به نابودى جنگلهاى مذكور شتاب بيشترى مى بخشد. دولت برزيل قصد دارد با اجراى طرح »برزيل به جلو« تا سال 2007 حدود 40 ميليارد دلار صرف ساخت جاده هاى جديد، خطوط راه آهن، سد و كانالهاى آب بنمايد. عده اى از دانشمندان به سرپرستى ويليام اف. لورنس از مؤسسه تحقيقات استوايى اسميت سونيان، نتايج احتمالى حاصل از اجراى طرح ياد شده را محاسبه نموده اند. به گفته آنها در خوش بينانه ترين حالت، ظرف بيست سال آينده بيش از يك چهارم جنگلهاى آمازون از ميان رفته و يا شديداً آسيب مى بينند؛ در بدترين حالت نيز حدود نيمى از اين گنجينه از ميان مى رود؛ گنجينه اى كه مجموعه منحصر به فردى از ذخاير گياهى و

جانورى را در درون خود دارد. به زودى كارشناسان آب و هوا و مسئولان اين امر از بيش از 180 كشور جهان در بن گردهم مى آيند تا آن بخشهايى از پروتكل كيوتو را كه قابل نجات دادن و حفظ شدن است، نجات دهند. البته آنها تنها به يكى از دهها مشكل موجود در اكولوژى جهان رسيدگى مى كنند و بقيه معضلهاى موجود، همچنان در انتظار رسيدگى بشر در آينده باقى خواهند ماند. هيچ گاه اصول زندگى بشر به اندازه اى كه اكنون و در آغاز هزاره سوم شاهد آن هستيم، مخرب و تهديد كننده زندگى وى نبوده اند. از سيدنى تا نيويورك كه به صورتى پى در پى شاهد برگزارى گردهماييهاى متفاوتى در اين زمينه هستيم، اما بايد گفت كه شركت در اين گردهماييها و جلسات، ديگر حالت مسافرت و مهمانى رفتن را پيدا كرده اند و كم تر شاهد نتيجه اى عملى از آنها هستيم. صحراها گسترش مى يابند؛ آب آشاميدنى كم تر مى شود و بشر با استفاده بيش از حد از انرژى و توليد گازهاى گلخانه اى، دماى كره زمين را بالا مى برد. آقاى ويل استفان، مدير برنامه بين المللى ژنو سفر - بيوسفر و يكى از برگزار كنندگان كنفرانس علمى ماموتها در آمستردام، مى گويد: »معلوم نيست سياره ما با مجموعه اى جديد از آسيبهاى وارده به آن چه خواهد كرد. آيا تاب تحمل در مقابل آنها را خواهد داشت؟« البته »جامعه علمى«، به پديده كنونى، برچسب بى خطر »تحول جهانى« مى زند و بدين ترتيب آن را بى ضرر به نظر مى نماياند، اما اين وضعيت به عقيده بسيارى از كارشناسان، پيامدهاى سنگينى را براى جامعه بشرى بر جاى خواهد گذاشت. نابودى محيط زيست ما تدريجى است. درست

همان طور كه پوست تخم يك پرنده به تدريج نازك تر و نازك تر مى شود و بالاخره جوجه از آن سر بيرون مى آورد، محيط زيست ما هم تدريجاً در حال كم رنگ تر شدن است. ابتدا »د.د.ت« در مواد غذايى پيدا شد، سپس نسل بسيارى از پرندگان و ماهيها از ميان رفت. بر اثر نابودى ماهيها حدود 30 هزار ماهيگير كانادايى بيكار شدند. يكى از علل نابودى گونه هايى از پرندگان، خوردن گرد د.د.ت توسط آنها بوده است. د.د.ت كه به عنوان سم در مزارع استفاده مى گردد، پس از نشستن بر روى دانه هاى گياهان و خوردن اين دانه ها توسط پرندگان، وارد بدن آنان مى گردد. ورود د.د.ت به بدن پرندگان موجب مى شود تا تخمهاى پرندگان پوسته اى نازك بيابند و مقاومت آنها در مقابل شكسته شدن كم تر گردد؛ لذا تعداد جوجه ها كاهش مى يابد و بدين ترتيب كم كم نسل اين جانوران از ميان مى رود. استفاده بيش از حد از جنگلهاى چين موجب شده تا ظرف سه سال گذشته طغيانهاى معمولى آب در رودخانه يانگ تسه كيانگ چنان مخرب گردند كه 3600 نفر بر اثر آنها كشته شده و 14 ميليون نفر بى خانمان گردند. حدود 30 هزار نفر هم بر اثر سيلاب در آمريكاى جنوبى جانشان به خطر افتاده؛ علت بروز اين سيلابها نابودى بى رويه جنگل است. حتى با آن كه به قول مجله تايم اكنون »درد زمين به درد بشريت« تبديل شده، باز هم اوضاع نسبت به سابق تغييرى نكرده و بى توجهى نسبت به محيط زيست ادامه دارد. البته هشدارهاى دست اندركاران مربوطه همچنان ادامه مى يابد. امروز شاهد روز جهانى محيط زيست، تشكيل احزاب سبز، قوانين حفظ محيط زيست و اجلاسهايى نظير اجلاس سران

جهان - كه در سال 1992 در ريودو ژانيرو برگزار شد - هستيم، اما چنين سياستهاى سمبليكى هرگز مانع از تداوم نابودى اكوسيستم نگرديده است. طبيعت كره زمين مى تواند بيش از 6 ميليارد انسان را از لحاظ مواد غذايى و امكانات مورد نياز، آن گونه كه بايد و شايد، تأمين نمايد و در عين حال رشد مداوم اقتصادى را تضمين كند. البته در اين ميان بانك جهانى و برنامه توسعه سازمان ملل متحد - دو نهاد اقتصادى بزرگ جهان - بى كار ننشسته اند. آنان از جمله ارگانهايى هستند كه در بزرگ ترين تحقيق صورت گرفته تا كنون درباره اكوسيستمها حضور دارند. قرار است ظرف چهار سال تحقيق، پيش بينى دقيقى راجع به وضعيت آينده زمين صورت گيرد. در اين تحقيق كه حدود 50 ميليون مارك هزينه خواهد داشت، 1500 دانشمند از سراسر دنيا شركت دارند. امروز با دخالت بشر در اكوسيستمها چرخه آب، كربن و مواد غذايى تغيير كرده است. در نتيجه اين امر، اكوسيستمها به تدريج فرسوده شده و كارايى كم ترى پيدا مى كنند. به عنوان مثال، هم اكنون يك قطره باران كه از مناطق نزديك به سر چشمه رودها راهى دريا مى گردد، سه برابر بيش از گذشته زمان نياز دارد تا به دريا برسد. علت نيز وجود سدها و انواع و اقسام بهره برداريهاى جديد از آب رودخانه هاست. با ورود آب رودخانه ها به درياها و اقيانوسها مواد غذايى زيادى به همراه آنان وارد حوزه هاى دريايى مى گردد. اين مواد غذايى توسط كشاورزان براى بالا بردن محصول در مزارع پخش مى شوند و به همراه آب وارد دريا مى گردند. وضعيت ياد شده موجب مى شود تا تعداد جلبكها افزايش يافته و به محيط زيست

آسيب برسد. استفاده فزاينده از سوختهاى فسيلى، همچنان ميزان دى اكسيد كربن را در جو افزايش داده كه اين مقدار ظرف 420 هزار سال گذشته بى سابقه است. پيامدهاى ناخوشايند گرم شدن كره زمين از هم اكنون آشكار شده اند: بارانهاى شديد و پى درپى، افزايش طوفانها، سيلابها و قحطيها و گسترش بيابانها. البته هنوز مشخص نيست كه در نهايت اين روند چه نتيجه قطعى اى خواهد داشت. طى دهه هفتاد بيشترين نگرانيها به پايان يافتن ذخاير مواد خام معدنى مربوط مى شد و گمان مى رفت كه اصلى ترين مانع رشد اقتصادى در آينده، اتمام منابع معدنى خواهد بود، اما امروز مهم ترين دغدغه اقتصاد در ارتباط با اكوسيستم، منابعى هستند كه اگر درست از آنها استفاده مى شد، هميشه پابرجا بودند؛ منابعى مانند آب، زمين قابل كشت، جنگلها و ماهيها. هم اكنون حدود 70 درصد ذخاير ماهى در درياهاى جهان مورد استفاده بيش از حد قرار گرفته اند. 16 درصد زمينهاى كشاورزى جهان هم چنان مورد بهره بردارى بى رويه قرار دارند كه قدرت بارورى خود را عملاً از دست داده اند و استفاده چندانى نمى توان از آنها كرد. حدود 40 درصد از مردم كره زمين هم از كمبود شديد آب رنج مى برند. در حالى كه تحقيقات ژنتيكى، رؤياى مديران صنعتى را برآورده مى كنند، به گفته برخى از كارشناسان، انسان به واسطه تغييراتى كه در محيط مى دهد، مقدمات تغيير خود را نيز فراهم مى نمايد؛ تغييراتى كه از عصر هوموساپينها، ششمين مرحله تغيير تاكنون محسوب مى شوند. البته اين تحولات صرفاً محدود به كاهش گونه هاى جانورى و گياهى نمى شود. كاهش نوع گونه هاى حيات، آسيبهاى وارده به اكوسيستم را نيز افزايش مى دهد و بازده آن پايين مى آيد. اين نكته نياز به توضيح

ندارد كه اقتصاد در كل 193 كشور كره زمين بر مبناى صادرات كالا و خدمات با استفاده از اكوسيستم استوار است و لذا حيات انسانها و اقتصاد متكى به كارآيى اكو سيستمها بوده و با آنها ارتباط مستقيم دارد. بشر بدون توجه به اين موضوع، همواره كوشيده است تا بالاترين سودجويى ممكن را در ارتباط با طبيعت داشته باشد. طبيعت، به خصوص در كشورهاى صنعتى، بيش از حد مورد استفاده قرار گرفته و ذخاير آن در حال نابودى است. شهرسازى در آمريكاى شمالى بخش اعظم طبيعت بكر اين ناحيه را دچار آسيب نموده است. البته يك نكته نيز گفتنى است و آن اين كه با و جود تمامى اين آسيبها، ايالات متحده آمريكا، قدرت شماره يك كشاورزى در جهان است. در آمريكاى شمالى يعنى محدوده كشورهاى كانادا و ايالات متحده آمريكا، به ازاى هر يك نفر جمعيت، نسبت به ساير جاها دو برابر زمين كشاورزى وجود دارد. كشورها چه كشاورزى پيشرفته اى داشته باشند و چه نسبتاً عقب مانده باشند، يك نكته در مورد آنها صادق است و آن اين كه حيات آنها وابسته به روابط اكولوژيكى در نواحى آنان مى باشد. در اين ميان در حالى كه ما براى هر كدام از ساكنان كره زمين، نيازمند 2/85 هكتار زمين قابل بارورى هستيم، اين رقم در حال حاضر به ازاى هر نفر حدود 2/2 هكتار است. اكنون مى توان گفت كه انسانها به يك سياره ديگر غير از زمين هم نياز دارند، اما از آنجايى كه ما يك كره قابل زيست بيشتر نداريم، طبيعت بيش از ظرفيتش مورد بهره بردارى قرار مى گيرد. البته هنوز مشكل خيلى جدى نشده است. شش

ميليارد نفر هنوز هم رقمى نيست كه كره زمين در تأمين غلات، ماهى و سبزيجات براى آن دچار مشكل مهمى گردد. اگر چه در حال حاضر گرسنگان زيادى در سطح جهان وجود دارند، اما گره موجود در ميزان مواد غذايى نيست، بلكه در نحوه تقسيم آنهاست. تقسيم ناعادلانه مواد غذايى موجب شده تا گروهى بيش از حد بخورند و گروهى هم از گرسنگى رنج ببرند. با عادلانه نمودن سيستم تقسيم، مشكل قابل حل شدن است، اما در آينده اين گونه نخواهد بود. بعدها مشكل ما ميزان مواد غذايى هم خواهد گرديد. از يك سو جمعيت كره زمين رو به افزايش است و از سوى ديگر استفاده بيش از حد منابع طبيعى در آينده بازده اكولوژى را پايين آورده و در دراز مدت، ميزان محصول را كاهش مى دهد. به عنوان مثال در حال حاضر در مقايسه با توان توليد ماهى در درياهاى جهان، ظرفيت ناوگانهاى ماهيگيرى در سطح جهان 40 درصد بيش از مقدار صحيح آن است، لذا از يك سو قدرت اكوسيستمها تحليل مى رود و از سوى ديگر تقاضا افزايش مى يابد. براساس تحقيقى كه اوايل دهه هفتاد توسط يك زوج زيست شناس، به نامهاى آنه و پاول اهرليش، صورت گرفت، مشخص شد كه مشكلات موجود در زمينه محيط زيست جهانى از سه عامل ناشى مى شود: رشد جمعيت، ميزان مصرف و فناوريهاى موجود. اما اين كه براى كاهش اين مشكلات به كدام يك از اين عوامل مى توان توسل جست، سؤالى است كه بايد بدان پاسخ مناسبى داده شود.

سال گذشته، هنگامى كه رود لابرز - مدير سابق بنياد جهانى طبيعت و نخست وزير پيشين هلند كه هم اكنون كميسر سازمان ملل

در امور آوارگان است - گزارشى را تحت عنوان »گزارش سياره زنده« ارايه داد، نوعى تابو را در هم شكست. او در گزارش خود تصريح كرد كه جمعيت نامناسب كره زمين خود به تنهايى خطرى بزرگ براى كره زمين محسوب مى شود. اگر چه به يمن رشد رفاه و سياستمداران هوشمند در برخى كشورها، افزايش جمعيت به سرعت ده سال پيش صورت نمى گيرد، اما جمعيت كره زمين همچنان بيشتر مى شود. بنابر برآورد سازمان ملل تا سال 2020 ميلادى جمعيت كره زمين 1/5 ميليارد نفر افزايش خواهد يافت. اگر هر كدام از اين سكنه جديد زمين، سالانه تنها نيم تن دى اكسيد كربن - يعنى حتى كم تر از مقدار شاخص آن در هلند - توليد كنند، در بهترين حالت هم، آنچه كه در پروتكل كيوتو در مورد كاهش گاز دى اكسيد كربن در نظر گرفته شده، محقق نخواهد شد. در مورد ميزان مصرف انسانها هم اميدوارى چندانى وجود ندارد. برعكس هنوز حدود يك پنجم مردم جهان در فقر به سر مى برند و در انتظار خانه و غذاى مداوم و مناسب هستند. هر كس كه استطاعت مالى مى يابد، يك ماشين قوى تر و يك ساختمان بزرگ تر مى خرد و بيشتر به مسافرت مى رود و در انتها هم زباله بيشترى را از خود به جاى مى گذارد. لذا كارشناسان سازمان توسعه و همكاريهاى اقتصادى در گزارشى كه اخيراً منتشر شده، رشد مصرف را در آينده موجب افزايش آسيبهاى وارده به محيط زيست دانسته اند و بسيار بعيد مى دانند كه بهبودى در زمينه مصرف در جهان حاصل شود. ماهنامه موعود شماره 44 پى نوشتها :

× برگرفته از: ماهنامه سياحت غرب، مركز پژوهشهاى صدا و سيما، سال

اول، شماره هفتم، دى?ماه 1382 به نقل از: دى?تسايت، 14 ژوئيه 2001.

.Fritz Vorholz .1

صلح جهانى؛ از ادعا تا واقعيت

بورس مولكى1 اشاره :

در طول تاريخ عده زيادى از حكمرانان قدرت?طلب و زورمدار با ادعاى برقرارى صلح و عدالت جهانى، دنيا را به خاك و خون كشيدند و امروز نيز شاهد هستيم كه استكبار جهانى به سركردگى آمريكا با شعار مقابله با تروريسم و استقرار صلح و آرامش در خاورميانه، فلسطين، افغانستان و عراق را به صحنه ناجوانمردانه?ترين و خشونت?بارترين جنگهاى تاريخ بدل ساخته و در تلاش براى حفظ برترى نظامى و سياسى خود بر دنيا به هر جنايتى دست مى?زند.

اما جالب اينجاست كه واقعيت اقدامات آمريكا از چشم حق?طلبان جهان، حتى خود آمريكاييها دور نمانده و هر روز شاهد افشاى بخش ديگرى از دروغ?پردازيهاى دولت جنگ?طلب آمريكا هستيم.

آنچه در پى خواهد آمد مقاله?اى است كه در آغاز سال جديد ميلادى توسط يكى از نويسندگان آمريكايى، در نقد شعار صلح?طلبى دولت آمريكا نوشته شده است.

در آغاز سال جديد به سر مى?بريم و شاهد برگزارى جشنها، خواندن سرودها و برگزارى مراسم مذهبى هستيم و در همين ايام است كه ميلاد مسيح را ارج مى?نهيم.

اخيراً شنيده?ام فردى جامعه ما را جامعه?اى كه بر پايه اصول مسيحيت بنيان نهاده شده، توصيف كرده است. شنيده?ام كه بوش، چندى پيش ابراز نموده كه مسيح حكيم مورد علاقه او است، اما هنگامى كه به وضعيت و جايگاه دولت كنونى آمريكا نگاه مى?كنيم، شاهد آنيم كه خود بوش، اين مدعى دوستدارى پيامبر صلح، بخش عظيمى از منابع خود را به راهبرد مقابله پيش?گيرانه با دشمنان فرضى خود معطوف نموده است؛ تا از اين رهگذر، دشمنى هولناك

و رعب?آور براى خود ترسيم نموده و برترى نظامى?اش بر جهان و سرگرم نمودن خود در جنگى بى?پايان عليه تروريسم را ادامه دهد. حال با اين شرايط، به راستى مى?توانيم اين?گونه ادعا نماييم كه ما حاميان اصول و باورهاى عيسى مسيح هستيم؟!

مى?گويند هر فردى مى?تواند با مراجعه به دفتر حساب و كتاب خود، اولويتهاى آينده?اش را معين نمايد. حال بهتر است سرى به ته مانده دسته چك دفتر مديريت و بودجه دولت آمريكا در سال 2002 بزنيم تا چشم?اندازهاى آينده به نحو مطلوب?ترى ترسيم شود:

هزينه?هاى نظامى 319 ميليارد دلار

آموزش و پرورش 77 ميليارد دلار

حمل و نقل 55 ميليارد دلار

محيط زيست 27 ميليارد دلار

مقابله با ايدز 14/7 ميليارد دلار

سپاه صلح 277 ميليون دلار

برآوردها حكايت از آن دارد كه هزينه?هاى نظامى دولت آمريكا از سال 2000 تا 2008، بالغ بر 3/2 تريليون دلار خواهد بود، بله اين ميزان دلار واقعى!

هر چه كه بيشتر از برقرارى صلح در عرصه جهانى دم مى?زنيم، عملكرد ما بيشتر پوچى اين?گونه اظهارات و ادعاها را اثبات مى?نمايد. به راستى اگر خواهان برقرارى صلح در اين عصر هستيم، آيا نبايستى بخشى از منابع و امكانات خود را در پايان بخشيدن به جنگها و اختلافات موجود هزينه نماييم؟! اما مادامى كه توجه خود را به جاى برقرارى صلح و آشتى، به نابودى دشمنان واقعى و يا موهوم خود معطوف مى?نماييم و تا زمانى كه به جاى تمجيد از جوانانى كه به صلح مى?انديشند، به تجليل از جنگ?جويان خود مى?پردازيم، در واقع به تداوم مرگ و ويرانى، چه براى خود و چه براى ديگران، ادامه مى?دهيم.

اجازه دهيد مطلب

را روشن?تر نمايم؛ ما هم اكنون سربازان و نيز تسليحات قابل توجهى در اختيار داريم و مدعى آن هستيم كه مى?خواهيم نهايتاً به تروريسم خاتمه دهيم، اما حقيقت آن است، تا زمانى كه چنين گزينه?هايى را برمى?گزينيم، در واقع به چنين بحرانهايى دامن مى?زنيم و اصلاً انتظارى غير از اين داشتن، حماقت است.

بوش و دولتمردان وى، فرصت بزرگ و بى?نظيرى را پس از حادثه 11 سپتامبر از دست دادند. بلافاصله پس از اين فاجعه وحشتناك، مردم همه جهان با ما ابراز همدردى و همراهى نمودند، ما در صورتى كه دركى از اين دعوت جهانيان مى?داشتيم و در پى برقرارى صلح با ديگر ملتها بوديم و با ابزارهاى قانونى، مجرمان چنين حوادثى را به مجازات مى?رسانديم، هم?اينك يقيناً از متحدان و حاميان وفادارى سود مى?برديم. اما برعكس، دولت بوش به رجزخوانى و رها ساختن تسليحات انبار شده خود روى آورد؛ گو اين كه تسليحات كشتار جمعى مى?توانند ارمغان آورنده صلح و پايان دهنده تروريسم باشند. هم?اينك زنان و مردان آمريكايى در ميدانهاى جنگ با مرگ دست و پنجه نرم مى?كنند و عراقيها و افغانها در موطن خود در حال مثله شدن و قربانى شدن هستند.

توسل به چنين اقدامات جنگ طلبانه و وحشيانه?اى است كه خلق ميليونها دشمن غيرتمند و متعصب را در دنياى اسلام به همراه دارد و هم اينك آثار بسيج گروههايى پرشور كه ضربه زدن به ما را آرمان خود مى?دانند، كاملاً مشهود است. اما با اين وجود، باز هم دولت?مردان ما براين باورند كه توهين و حمله به اينها مى?تواند بر امنيت ما بيفزايد، غافل از اين كه توسل به چنين اقدامات كينه?توزانه?اى

با پيامدهايى معكوس همراه خواهد بود و احتمال حملات به ما را چه در داخل و چه در خارج، به نحوى جدى افزايش مى?دهد.

مسيح مى?گفت: »آنان كه به مدد شمشير زنده?اند با شمشير هم از پاى درخواهند آمد،« اما انگار كه اين قول در باور شمشير به دستان تاريخ و نيز ما آمريكاييان امروز نگنجيده و نمى?گنجد.

پى?نوشت :

× برگرفته از ماهنامه سياحت غرب، مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما، سال اول، شماره هفتم. به نقل از: www.commondreams.org

Bruce Mulkey .1

اجلاس سران اورشليم با شركت كنندگان بسيار خواستار صلح مبتني بر حقيقت است

هلن فريدمن: مدير اجرايى مركز آمريكاييها براى اسرائيلى امن مترجم: فاطمه شفيعى?سروستانى اشاره :

»اجلاس سران اورشليم« با حضور جمع كثيرى از حاميان اسراييل و مسيحيان صهيونيست در 14 اكتبر 2003 و به قصد برنامه?ريزى و تأكيد مجدد بر استراتژى و اهداف اين جريان و قدرت بخشيدن بيشتر به اسراييل تشكيل شد.

مهم?ترين نكات و در واقع حاصل اين اجلاس تقديم شما مى?كنيم. چنان?كه ملاحظه مى?شود، موارد زير در زمره مهم?ترين نكات قابل توجه اين اجلاس است:

1. ادامه جنگ با مسلمين تا دسترسى به همه اهداف؛

2. اعلام اورشليم به عنوان پايتخت اسراييل؛

3. اعلام اردن به عنوان كشور فلسطينى؛

4. تأسيس معبد سليمان به جاى مسجدالاقصى و بالاخره ريشه?كن كردن فلسطينيان.

حضور در اولين اجلاس ساليانه سران اورشليم كه در هتل كينگ ديويد در اولين روزهاى ساكوت1 از 12 تا 14 اكتبر برگزار شد، امتياز مخصوصى بود. مركز توجه نشست »ايجاد صلح برپايه حقيقت« بود و سازماندهندگان آن تحت هدايت بنياد ميشل چرنى، بسيارى از نويسندگان برجسته، متفكران، سياستمداران، استادان،، زمامداران و فعالان سياسى را براى رسيدن به توافق در مورد كشف

هزاران دروغ نفوذ كرده در كشمكش ميان اعراب و اسرائيل دور هم جمع نمودند.

پيمان خائنانه اسلو كه با طرح نقشه راه (Road Map) دنبال شد، اجازه داد تا اعراب تروريست به تهديد اسلامى ستيزه?گرانه?اى تبديل شوند كه كل جهان را به مخاطره اندازند.

سخنرانان اين اجلاس كه از سراسر دنيا به آنجا سفر كردند شامل [افراد زير بود]: اليوت انجل2، عضو كنگره آمريكا؛ دكتر آلن كيس3، سفير؛ هون ريچارد پرل4، مستقر در مؤسسه آمريكايى سرمايه?گذارى و عضو هيئت سياست دفاعى؛ مورى آميتى5، نايب رئيس 6JINSA ؛ كلارنس وگنر7، رئيس بين?المللى پلهاى صلح8؛ ميشل د. اوانز9، اداره كننده و پايه?ريز تيم دعاى اورشليم؛ هربرت زوييبن10، رئيس مؤسسه آمريكاييها براى اسرائيلى امن11؛ دكتر اشل اهرن فلد12، از مركز آمريكايى دموكراسى؛ مورتون كلين13، رئيس 14Zoa؛ پروفسور دنيل پايپس15، رئيس سايت و گروه اينترنتى خاورميانه16؛ جان باچلور17 از راديو ABC ؛ جان لفتوس18، نويسنده و فرانك گافنى19، مدير.

مركز سياستهاى امنيتى؛ كل توماس20 از اتحاديه مقاله?نويسان؛ فاكس نيوز؛ و نمايندگانى از سوئد، مجلس اتحاديه اروپا، هند، پاريس، اسلوونى و يوگسلاوى در اين نشست شركت كردند.

گروه شناخته شده?اى از اسرائيليان جزئى از اين گروه جهانى بودند. در ميان آنها: ايهود المرت21، نماينده نخست?وزير؛ پروفسور اريچ الداد22، نماينده مجلس اسرائيل؛ دكتر يورى اشترن23، نماينده مجلس اسرائيل؛ اويگدور ليبرمن24، وزير حمل و نقل؛ بنجامين نتانياهو25، وزير اقتصاد؛ پروفسور رافائل اسرائيلى26؛ ايتامار ماركوس27؛ دكتر رونابريمن28، رئيس سازمان استادان براى اسرائيلى نيرومند29؛ اتزنى30، خاخام رابى شير ياشف31 و رابى اشلومو ريسكين32 به چشم مى?خوردند.

اين اجلاس توسط ديمترى رادى شوسكى33 از بنياد ميشل چرنى34 كه براى كمك به بازماندگان ترور تأسيس شده، و ائتلاف ملى اسرائيل به

مديريت استرلونز35، هدايت شد و به گرمى مورد حمايت شهردارى اورشليم، يورى لوپولينسكى36 و رابى بنى الون37، وزير توريسم اسرائيل قرار گرفت. نشست با اين عقيده كه اسرائيل ممكن است راه?حل بحران كل جهان در معنويت، اخلاق و سياست بين?الملل باشد در اورشليم برگزار شد. وضوح و روشنى معنويت موضوعى بود كه در مباحث ضد صهيونيستى و ضد يهودى?گرى تكرار شد.

در اين نشست توافق همگانى، بر شكست توافق?نامه?هاى صلح با عرفات و پيروان او بود؛ زيرا اصولاً اعراب هيچ?گاه حق اسرائيل را براى ادامه حيات نپذيرفتند. تعريف عرب از صلح برپا ساختن جنگ عليه يهوديان و استفاده از ترور به عنوان سلاح اصلى است.

حاضران ظاهراً همگى متفق?القول بودند كه وجود يك دولت فلسطينى در كرانه غربى رود اردن منجر به نابودى اسرائيل مى?شود. »اردن فلسطين است«، حقيقت تاريخى بود كه توسط افراد بسيارى تكرار شد.

هربرت زوييبن، رئيس 38AFSI، روشن ساخت كه سرزمين اسرائيل به خاطر ادعاهاى درست تاريخى، معنوى و انجيلى متعلق به يهوديان است. بنابراين، هر سخنى از بخشيدن هر قسمتى از سرزمين اسرائيل، حتى اگر اين امر غيرممكن احتمال وقوع يابد و دولت فلسطينى موجوديت پيدا كند، نبايد مورد توجه قرار گيرد. همان?گونه كه غير قابل تقسيم بودن اورشليم غيرقابل بحث است.

درخواست جنگ با دشمن عرب تا پيروزى مكرراً شنيده مى?شد. سفير سابق اسرائيل در آمريكا، زالمن شووال اعلام كرد كه هدف بنيادگرايى اسلامى نابودسازى عقايد و رسوم يهودى - مسيحى است و اين جنگ افكار بايد از طريق نظامى به پيروزى برسد.

رابى بنى الون، ابتكار خود را به نام »جاده مستقيم به سوى صلح«39 معرفى كرد. اصول كليدى برنامه او موارد

زير را شامل مى?شود: تجزيه دولت مستقل فلسطينى (PA)، ريشه?كن ساختن شالوده ترور، به رسميت شناختن و توسعه اردن به عنوان كشور فلسطينى، حق حاكميت اسرائيل بر يهوديه، سامريه و غزه، ساخت و ساز براى مهاجران و تكميل طرح مبادله جمعيت، صلح و عادى?سازى در ادامه تجزيه و تحليل ابتكار صلح?آميز الون. بحثى گروهى، زنده و متفكرانه به عنوان راه?حلى مترقى صورت گرفت. اليوت انجل، نماينده كنگره آمريكا، به توضيح طرح طولانى اما جوابگوى به?دست آوردن سوريه و حق حاكميت لبنان كه به كاخ سفيد ارائه شده بود پرداخت. او اولين بار اين طرح را در سال 2001 تسليم كرد كه در آن زمان پذيرفته نشد. وى امسال آن را دوباره تسليم كاخ سفيد نمود و پذيرفته شدن آن را در 15 اكتبر پيش?بينى كرد، چيزى كه به راستى اتفاق افتاد.

در آخرين وقايع نشست اورشليم، حاضران به صدها مسيحى پروتستان كه براى برگزارى جشن پرستش?گاه موقت در اسرائيل گرد آمده بودند پيوستند. سناتور سم برون?بك40، در آمريكا از طريق ماهواره با جمعيت صحبت نمود و به اهميت شناخته شدن اورشليم به عنوان پايتخت دائمى و غير قابل تقسيم اسرائيل تأكيد كرد. آشكارا به نظر مى?رسيد كه همكارى يهوديان و مسيحيان بيشتر مى?تواند در قلمرو سياسى ثمربخش باشد و نقشه كتاب مقدس تنها برنامه?اى است كه پيروز خواهد شد.

پى?نوشتها :

× منبع : www.jerusalemsummit.org

1 . جشن ساكوت از 15 تيشرى (ماه اول يهودى)، كه 15 روز بعد از يام كيپر (روز تعطيل يهودى كه مردم روزه مى?گيرند و براى بخشش گناهان خود دعا مى?كنند) آغاز مى?شود. نام جشن به »جشن پرستش?گاه موقت« نيز

ترجمه شده است.(م.)

.Eliot Angel .2

.Alan Keyes .Dr .3

.Hon Richard Perle .4

.Morrie Amitay .5

6 . مؤسسه?اى پژوهشى است كه بسيارى آن را نماينده جناح راست اسرائيل مى?دانند. در بين مؤسسات و اعضاى هيأت مديره JINSA تعدادى از افسران سابق ارتش آمريكا و نومحافظه?كارانى كه در كشاندن آمريكا به جنگ عراق نقشى فعال داشتند، به چشم مى?خورند. از آن جمله مى?توان به ريچارد پرل، مقام سابق پنتاگون و مؤسسه آمريكن اينتر پرايز (AEI)؛ مايل لدين، كارشناس امور خاورميانه؛ جيمز ووسى، مدير سابق سيا؛ و جين كر كباتريك، نماينده دولت ريگان در سازمان ملل اشاره كرد.(م.)

.Clarence Wagner .7

.Bridges for Peace .8

.Michael D.Evans .9

.Herbert Zweibon .10

.Americans for a Safe Israel/AFSI .11

.Rachel Ehrenfeld .Dr .12

.orton Klein .13

.Zoa :Zionist Organization of America .14

.Daniel Pipes .15

16. Middle East Forum گروهى از متخصصين كه براى تعريف و ترويج مصالح آمريكا در خاورميانه كار مى?كنند. اين گروه در سال 1990 تأسيس شد و در سال 1994 به عنوان سازمانى مستقل به رسميت شناخته شد.(م.)

.John Batchelor .17

.John Loftus .18

.Frank Gaffney .19

.Cal Thomas .20

.Ehud Olmert .21

.Ariech Eldad .22

.Yuri Shtern .Dr .23

.Avigdor Lieberman .24

.Benjamin Netanyahu .25

.Raphael Israeli .26

.Itamar Marcus .27

.Ronabreiman .Dr .28

.Professors fora Strang Israel .29

.Etzni .30

.Rabbi shear Yashuv .31

.Rabbi Shlomo Riskin .32

.Dmitry Radyshevsky .33

.Michael Cherney Foundation .34

.Esther Levens .35

.Uri Lupolianski .36

.Rabbi Benny Elon .37

.AFSI :Americans For a Safe Israel .38

.The Right Road to Peace .39

.Sam Brownback .40

چگونه امام شايسته مقام امامت ميشود؟

سخنرانى آيت اللَّه وحيد خراسانى× ترجمه: محمود مطهرى?نيا بر ما واجب است كه اصول دين خود را بر پايه علمى عميقى استوار كنيم و به ناقص بودن آن رضايت ندهيم.

در بخشى از دعا[ى معروف به »دعاى معرفت« چنين آمده] است:

أللّهم عرّفنى حجّتك فإنّك إن لم تعرّفنى حجّتك ضللت عن دينى.1

عبارتى آكنده از اهميت است! مسئله معرفت حجت خداوند بر خلقش مسئله خيلى مهمى است و همانند شناخت عبادات و معاملات و يا فهم صحيح و اعم، برائت و اشتغال.2

زمانى كه وارد مباحث عقيدتى و امامت مى?شويم، از خوف بدنهايمان مى?لرزد؛ چرا كه مركب وسلاح مناسب اين ميدان را نداريم ولى چه كنيم كه بايد درباره آن صحبت كنيم.

»أللّهم عرّفنى حجّتك...« معرفت كامل حجت خداوند متعال مافوق توان ماست. اگر فرض را بر اين بگذاريم كه علماى بزرگوار ما(ره) به طور جدى تلاش كرده و در اين مسير كوتاهى نكرده?اند، باز هم درباره اين موضوع به?طور كامل بحث نشده است. علت هم عظمت مطلب است نه اينكه بحث?كنندگان درباره مسئله امامت كوتاهى كرده باشند. اقتضاى عظمت مطالب امامت و علوّ مقام آن اين است كه به راحتى به اعماق آن دست نيابيم. ذكر اين مطلب لازم است كه شرط اساسى معرفت پيدا كردن نسبت به اصول دين اين است كه منبع ما فقط قرآن و سنت باشد كه از قرآن اصول و از روايات فروع و تفصيل آن را برداشت كنيم. تنها سبب انحرافات اين است كه در بحثهاى عقيدتى سراغ غير قرآن و احاديث رفته?ايم.

امامت از همه مسائل كليدى عقيدتى مهم?تر است؛ چرا كه مقدمه?اى است كه انسان را به خداوند متعال مى?رساند. اين مطلب

براى شما - كه بحمد اللَّه اهل فضليد - واضح است كه خدا به چه شناخته مى?شود و به چه عبادت مى?گردد و معناى »لولانا ماعرف اللَّه ولولانا ماعبداللَّه«3 را مى?دانيد. همچنين مى?دانيد كه ارتباط علمى و عملى ميان بنده و پروردگارش با وساطت امامت كبرى برقرار و معرفت و عبادت تنها از طريق آن محقق مى?گردد. اما اين امامت چيست؟

سراغ آيه?اى از قرآن مى?رويم كه اصل مطلب است و معناى آن را به اجمال با هم مرور مى?كنيم :

وجعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بآيتنا يوقنون.4

در اين آيه چهار بحث وجود دارد كه اميدواريم در آن تأمل كنيد:

بحث اول: »و جعلنا منهم....« امامت امرى است كه از ناحيه خداوند متعال و نه سقيفه جعل شده است. قرآن هدايت خود را براى همه با عبارت واشاره بيان مى?كند و علما و محققان اين هدايت را مى?فهمند و اين گناه قرآن نيست كه قلوب و اذهان سخت باآن هدايت نشوند. وقتى كه زندگينامه علماى عالى مقام را مطالعه مى?كنيم مى?بينيم كه آنها پس از تكميل مراحل علمى خود رو به مطالعه قرآن مى?آورند آن هم غير از اين قرائت عادى كه مرسوم است.

اين آيه درباره »مطلق امامت« است نه »امامت مطلقه«. هر چند كه اين آيه مربوط به تعدادى از ائمه بنى?اسرائيل است ليكن [اين مطلب را به ما مى?فهماند كه در موضوع امامت] هم بشر هيچگونه حق جعلى ندارد و الزاماً خداوند متعال مى?بايست آن را جعل كند. وقتى وضعيت مطلق امامت اينگونه باشد امامت مطلقه پس از خاتم?الانبياء(ص) چگونه خواهد بود؟

امامت ائمه معصومين(ع) و امامت حضرت صاحب العصر و الزمان، ارواحنا

فداه، امامت مطلقه است و مطلق امامت نيست و ميان آنها تفاوت زيادى وجود دارد.

مبحث دوم: »وجعلنا منهم أئمّة...« »مفن« در اينجا تبعيضيه است؛ به عبارت ديگر يعنى آنها كه مناسب اين منصب الهى هستند بعضى از مؤمنان همراه پيامبران هستند و نه همه ايشان.

مبحث سوم: بيان اصل امامت.

مبحث چهارم: بيان فرع امامت. حال اصل و فرع امامت چيست؟

اصل امامت همان »لمّا صبروا« است و فرع آن: »يهدون بأمرنا«. اين اعجاز قرآن است؛ اعجاز فصاحت و بلاغت قرآن. اعجازى لفظى است، اما اعجاز آن براى انديشمندان بزرگ از علما اين است كه نه تنها در يك آيه بلكه در جزئى از آيه چنين عجايبى را عرضه مى?كند. در اينجا بر شخص پژوهشگر لازم است كه ابتدا معناى »صبر«؛ سپس معناى »هدايت«؛ سپس معناى »امر« در آيه و آنگاه معناى »هدايت به امر« را بفهمد.

صبر در لغت به معناى خودنگهدارى است و اين مقوله?اى است نسبى و با مراتب متفاوت و يا به تعبير منطقيها مشكّك. صبر، ريشه، اصل و راه رسيدن انسان به مراتب عالى كمال انسانى است. و بزرگان انبيا و امامان(ع) به وسيله صبر توانستند به اين مرتبه برسند كه همه عوالم وجود را دست خود بگيرند.

ما اگر چيزى از اين مسير مى?فهميديم و در آن رشد مى?يافتيم وضعيتى غير ازآنچه الان بدان مبتلا هستيم داشتيم. صبر با كم حرف زدن شروع مى?شود. به رواياتى كه امر به كم?گويى و نهى از زياده?گويى مى?كنند، نگاه كنيد و ياد بگيريد كه چگونه با صبر بر سخن گفتن خودتان را حفظ كنيد، تا اثرش را ببينيد.

بزرگان از انديشمندان، علما و كسانى كه در راه جهاد

با نفس تلاشهاى زيادى داشته?اند، به جايگاههاى شايسته دست نيافتند مگر با تحقق شروط سلوكشان كه از اولين اين شروط، خاموشى، سكوت و كم حرف زدن بوده است.

صبر با حفظ چشم و زبان؛ يعنى با صبر از ديدن و گفتن آغاز مى?شود كه در اين مطلب سرّى وجود دارد و آن هم اينكه لغزشهاى نفس از چشم و زبان شروع مى?شود.

سپس صبر به مرتبه?اى مى?رسد كه بتوان بر همه امور صبر كرد: صبر بر امور شهوانى، درگيريها و مجادلات، ناراحتيها و سختيها و... و با اتمام اين مرتبه از صبر تازه الفباى صبر تمام مى?شود تا جايى كه صبر بر همه دنيا ممكن مى?شود و صاحب چنين صبرى بر همه عالم ماده صبر مى?كند و روحش از تمام تعلقات اين عالم رها مى?گردد.

هنگامى كه اين مرتبه از صبر كامل شد و شخص توانست خود را از همه مظاهر عالم ماده، از مال و مقام و لذائذ در امان بدارد، همچنان شخص به مقام انسان كامل نرسيده است؛ چرا كه قرآن مى?فرمايد: »وجعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا«؛ يعنى آنها هم بر دنيا و هم بر برزخ صبر كرده?اند؛ برزخ همان تصاوير خيالى است و صبر بر آن يعنى محو اين تصاوير از عالم نفس و روح.

وقتى كه براى طالب، مرتبه محو عالم دنيا و عالم برزخ به اتمام رسيد به مرحله سوم مى?رسد كه همان صبر بر شؤون و مراتب عالم آخرت است.

وقتى كه توانست بر امور آخرت و تمام نعمتهاى آن صبر كند و به وسيله آن دنيا و برزخ وآخرت را از روح خود پاك كند در آن زمان مى?تواند

نفس وروح خود را براى خداوند متعال فارغ كند، بدون آنكه براى او شريكى قرار داده باشد. در اين هنگام او به درجه»عبد مطلق «نايل مى?شود.

خداوند متعال شريك نمى?پذيرد و درست نيست كه دنيا و آخرت شريك او در نفس عبد مطلق باشند و انسان تا وقتى كه كل دنيا و برزخ آخرت را از نفس و روحش پاك نكرده باشد، نمى?تواند كه نفس خود را جمع كرده و آن را به خداوند متعال تقديم كند. همان?گونه كه پيامبراكرم(ص) فرمودند:

إنّ الشرك أخفى من دبيب النمل على صفاة سوداء فى ليلة ظلماء.

شرك از راه رفتن يك مورچه بر سنگى سياه در شبى تاريك مخفى?تر است.5

پيامبر اكرم(ص) اين كلام را براى من و شما نفرموده?اند بلكه آن را براى وجودهاى انسانى كه به اين مراحل رسيده?اند، فرموده?اند.

هنگامى كه انسان به درجه عبد مطلق رسيد، آن?گونه مى?شود كه در »زيارت جامعه« مى?خوانيم:

و ذلّ كلّ شى?ء لكم و أشرقت الأرض بنوركم.

همه چيز در برابر شما خوار مى?شوند و زمين به نور شما روشن مى?گردد.6

تمام چيزهايى كه بر آنها اطلاق »شى?ء« مى?شود در برابر آن حضرت ذليل مى?گردد. جبرئيل و ميكائيل شى?ء هستند و كرسى ولوح وقلم هم اشياءاند و هم آنها در مقابل حضرت حجة بن الحسن، صلوات اللَّه عليه، ذليل?اند.

چرا همه چيز در برابر ايشان خوار است؟ چون عبد مطلق گشته?اند پيامبر اكرم(ص) به حضرت على(ع) فرمودند:

يا على، من خاف اللَّه عزّ و جلّ خاف منه كل شى?ء و من لم يخف اللَّه عزوجّل أخافه اللَّه من كلّ شى?ء.

ياعلى، هر كه از خدا بترسد همه از او مى?ترسند و هر كه از

خدا نترسد خدا او را از همه چيز مى?ترساند.7

و اين همان عبوديتى است كه درباره آن گفته?اند:

العبوديّة جوهرة كنهها الربوبيّة.

عبوديت گوهرى است كه حقيقت آن ربوبيت است.

يعنى ربوبيت اشياء به واسطه خداوند متعال.

ديديد كه صبر به چه نتيجه?اى منتهى شد و چگونه انسان را نزد خداوند متعال به مقام عبد مطلق رساند و چگونه شايسته امامت مطلقه است؟ پس ما درباره مقام صاحب الزمان(ع) چه مى?توانيم بگوييم؟ آيا بهتر نيست كه ساكت شويم و تنها به ذكر نام شريف آن حضرت اكتفا كنيم.

× × ×

امام عصر و ولى امر، صلوات?اللَّه?عليه، صدو هشتاد صفت و لقب و كنيه دارند كه به وسيله آنها مى?توان با شخصيت ايشان آشنا شد و به مقام آن حضرت پى برد.

از جمله اين صدو هشتاد صفت اينهاست:

خليفةاللَّه، حجةاللَّه، ربانّى آيات اللَّه، دليل ارادةاللَّه، مدارالدهر، نور المطلق، صاحب السماء، ضياءاللَّه المشرق، الكلمة التامة والرحمة التى وسعت كلّ شى?ء. آرى رحمتى كه همه چيز را در برگرفته است. آيا مى?توانيم تنها يك صفت از اين صدوهشتاد صفت را تفسير كنيم يا اين?كه همه آنها بالاتر از قدرت تفسير ما هستند؟

سرورم! تمام عمرمان را بر سر سفره تو بوده?ايم و به اسم شما بر مردم پيشى گرفته?ايم، اما وقتى به حسابهاى خود رسيدگى مى?كنيم، مى?بينيم كه شما را نشناخته?ايم و به قدرتان پى نبرده?ايم ودر مقابل شما آن احترام واجب را ادا نكرده?ايم. بالاتر اين?كه مى?پرسم: خداوند متعال فردا چگونه به حساب ما رسيدگى خواهد كرد، در حالى كه در حقت كوتاهى كرده?ايم و مقامت را به اندازه (ظرفيت) خودمان پايين آورده?ايم؟

اى كسى كه واسطه فيض نعمتهاى

خداوند براى بندگانش هستى و حاشا كه تو را براى ذره?اى در ملك او شريك گردانيم. از شما بود كه توحيد و تنزيه و تحميد آموختيم. شهادت مى?دهيم كه خدايى جز خداوند متعال وجود نداشته و شريكى ندارد:

ألا له?الخلق و الأمر تبارك اللَّه ربّ العالمين.8

و شهادت مى?دهيم كه شما هم مثل جد خود حضرت رسول(ص) مى?گوييد:

لا أملك لنفسى نفعاً ولا ضرّاً إلّا ماشاءاللَّه.

نفع وضررى جز آنچه خداوند خواسته در اختيار ندارم.9

ولى مامعتقديم كه آنچه خداوند متعال با سخن خود: »إلّا ماشاء اللَّه« استثنا كرده است خيلى خيلى زياد است. شما را واسطه فيض و عطاى خود بر خلق خود قرار داده است. از عطا ولطف خداوند است كه شما اكنون موجود هستيد و اين از افعال خداست كه شما وسيله ايشان هستيد. نفسى كه مى?كشيم به لطف خدا وبه بركت شماست. ديدن و گام برداشتن ما هم به لطف خدا و از شماست. ما معتقديم شما از ناحيه خود هيچ نداريد و آنچه در دست داريد همه از خداوند متعال است. شما اهل بيت و تو اى امام عصر رحمت واسعه خداوندى هستيد كه همه را دربر گرفته است و بهتر است كه ما زبان از مدح بربنديم وآن را براى كسى كه شايسته?تر از ماست واگذاريم. امروز تنها مى?خواستيم بفهميم كه ما مقصر و جاهل و عاجزيم و از اين تقصير خود عذر بخواهيم.

× × ×

ما با اين سخن گفتن از تو، خود را به شما عرضه مى?كنيم شايد كه گوشه چشمى به ما كنيد. يكى از بزرگان كه به ايشان اعتماد دارم به من مى?گفت كه رياضت خاصى

هست كه هر كه آن را انجام بدهد مى?تواند واقعه كربلا را همانطور كه بوده است، مشاهده كند. اين امر مورد قبول اكتشافهاى علمى هم هست كه حوادث و وقايع زمين در عالم اثيرى خاصى محفوظ است و ممكن است روحى با آن عالم اتصال برقرار كند و آن را ببيند.

او مى?گفت: البته همه حوادث عاشورا را نمى?توان ديد. مقطعى حدود سه ساعت از كربلا را احدى نمى?تواند مشاهده كند؛ يعنى از آن زمانى كه امام حسين(ع) از پشت اسب خود به زمين مى?افتد تا آن زمان كه پيامبر اكرم(ص) خون ايشان را جمع كردند و آن را بالا برده و بر استوانه عرش قرار دادند كه تا روز قيامت برافراشته است. اين مقطع غير قابل رؤيت است. اين همان صبرى است كه امامت كبرى از آن برمى?خيزد و همان صبر صاحب، الزمان ارواحنا فداه، است كه اين قتلگاه را هر صبح و شام مشاهده مى?كنند.

حيات ايشان(ع) تماماً امتحان است. در روايات آمده است در خانه?اى كه آن حضرت در آن ساكن است پيراهن جدشان حسين(ع) در بالاى سرشان آويزان است و ايشان آن را مى?بينند و هنگامى كه وقت ظهور ايشان فرا برسد خون آن تازه مى?شود.10

صبر ايشان به جهت وسعت علمى و رقت قلب و شفافيت مشاعر و حواس آن حضرت به صبر احدى از مردم شباهت ندارد. همه جنايات و ظلمهايى كه به جد بزرگوار ايشان پيامبر اكرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) روا داشته?اند در برابر چشمان ايشان است و بى شك ايشان به زيارت مشاهد ايشان از مكه مكرمه گرفته تا قبر حضرت رسول(ص) و اجداد معصومش در مدينه منوره و قبر

شريف امير مؤمنان(ع) در نجف و قبر جدشان حسين(ع) در كربلا و بقيه معصومين(ع) مى?روند و مصيبتها و مظالم ايشان در برابر چشمانشان مجسم مى?شود.

ايشان با قلب زنده و احساس لطيف خود اين چنين زندگى مى?كنند ايشان با قداست روح جدشان اميرمؤمنان(ع) زندگى مى?كنند. كسى كه حتى اگر سرزمينهاى هفتگانه تحت آسمانها را به ايشان مى?دادند حاضر نبودند پر كاهى را به ظلم از مورچه?اى بگيرند و كسى كه مرگ نزد ايشان از اينكه زينت زن مسلمان يا ذمى ربوده شود، راحت?تر بود.11

چه صبرى امام مهدى(ع) دارند؟!!

× × ×

»و جعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا...« اين همان صبر مطلقى است كه به امامت مطلقه مى?رسد. حال، فرق بين مطلق امامت و امامت مطلقه چيست؟

امامت مقوله?اى است كه شروطى دارد و درجه آن به واسطه اين شروط بالا مى?رود تا اين?كه براساس نظام علت و معلول به امامت مطلقه مى?رسد. نسبت ميان امامت مطلقه و مطلق امامت مانند نسبت ميان مطلق وجود و وجود مطلق، مطلق علم و علم مطلق و مطلق قدرت و قدرت مطلق است.

وقتى كه اين تفاوتها را فهميديد به معناى رحمت مطلقه?اى كه ائمه(ع) در زيارات و ادعيه با آن توصيف شده?اند، پى مى?بريد. رحمت مطلقه همان است كه همه چيز را دربر مى?گيرد حال آنكه مطلق رحمت همه چيز را شامل نمى?شود.

در اينجا دانستن اين نكته لازم است كه آيه در رابطه با امامان برگزيده بنى اسرائيل است كه آنها مانند امامان ما(ع) اهل صبر مطلق و امامت مطلقه نبودند.

حضرت مهدى صاحب الزمان، ارواحنافداه، صاحب امامت مطلقه است و مطلق امام نيست و اين

بدان معناست كه ايشان به تعليم خداوند متعال صاحب علم مطلق؛ به قدرت بخشى او، صاحب قدرت مطلقه و به عطايش صاحب رحمت مطلق است.

او كلمة اللَّه التامة و رحمت واسعه خداوندى است. صلوات اللَّه عليه.

× × ×

روايتى از امام رضا(ع) هست كه در آن امام مهدى(ع) را توصيف مى?كنند و به جاست كه آن را بخوانيم. اين روايت از جمله كلمات برگزيده?اى است كه به حسن بن محبوب زراد اختصاص دارد. او از علماى بزرگوار شيعه و از جمله اصحاب اجماع است، كه طائفه اماميه بر پذيرش هر آنچه آنها صحيح دانسته?اند اجماع دارند.12

ائمه(ع) هر مطلبى را به هر كسى نمى?گفتند. بلكه بعضى رابراى اهلش ذخيره مى?كردند. حسن بن محبوب(ره) مى?گويد كه حضرت به من فرمودند:

لابدّ من فتنة صماء صيلم، تسقط فيها كل بطانة و وليجة، وذلك عند فقدان الشيعة الثالث من ولدى، يبكى عليه أهل السماء وأهل الأرض، وكل حرّى و حران، و كل حزين لهفان. ثم قال: بأبى و أمى سمىّ جدى، شبيهى و شبيه موسى بن عمران، عليه جيوب النور تتوقّد بشعاع ضياء القدس! كم من حرّى مؤمنة، و كم مؤمن متأسّف حيران حزين عند فقدان الماء المعين! كأنّى بهم آيس ما كانوا قد نودوا نداء يسمع من بعد كما يسمع من قرب، يكون رحمة على المؤمنين و عذاباً على الكافرين.

به ناچار فتنه?اى گنگ (مبهم) و سخت خواهد بود و تمام دوستيهاى ظاهرى وباطنى از بين مى?رود و اين (جريان) زمانى است كه شيعه سومين فرزندم را از دست بدهد. اهل آسمان و زمين و هر تشنه?اى و محزون وافسرده?اى (عزيز از دست داده?اى) براى او گريه

مى?كند.

سپس فرمودند: پدر و مادرم به فداى او كه همنام جدّم و شبيه من و شبيه موسى بن عمران است. براو نوارهاى نورانى است كه از اشعه?هاى نور قدس روشنايى مى?گيرد. چقدر زنان تشنه و مردان مؤمن متأسف و حيران و حزين در از دست دادن آب گوارا خواهند شد. گويا با آنها مأيوس هستم كه ندايى در دهند كه از دور ونزديك آن را خواهند شنيد و مايه رحمت براى مؤمنان و عذاب كافرين است.13

در كلام امام هيچ مبالغه?اى وجود ندارد و عين واقعيت است و ويژگيهاى اين فتنه حقيقى است. »پدر و مادرم به فداى او كه همنام جدم، شبيه من و شبيه موسى عمران است. بر او جامه?هاى نورانى است كه از اشعه?هاى نور قدس روشنايى مى?گيرد«. امام رضا(ع) - كه شرط پذيرش كلمه توحيد بندگان از سوى خداوند است - اين كلام را به فقيه جليل?القدر حسن بن محبوب فرمودند و جا دارد كه درباره آن عقل كامل انديشه كند تا اگر بتواند به اعماقش برسد.

كدام نوارهاى نورانى برامام قرار گرفته است؟ »جيوب« نوارها و حاشيه?هاى قبا و عبا و لباسشان است و از شدت نور مى?درخشد كه نور عادى نيست و از اشعه?هاى نور قدس است. امام در اتصالش به نورالانوار سبحانه و تعالى به چنان مرتبه?اى رسيده كه روح وبدن و لباسش از اشعه?هاى نور قدس نورانى گشته است؟!

نور خداوند در زمينش همان است كه خداوند متعال در كتابش گفته است:

مثل نوره كمشكاة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزّجاجة كأنّها كوكب درّى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقيّة ولا غربيّة يكاد زيتها يضى?ء ولو لم تمسسه نار

نور على نور يهدى اللَّه لنوره من يشاء و يضرب اللَّه الأمثال للنّاس واللَّه بكلّ شى?ء عليم.

مثل نورش همانند طاقچه?اى كه در آن چراغ است و چراغ همانند ستاره?اى درخشان كه از درخت مباركى كه روغنش نه از مشرق است و نه از مغرب نورافشانى مى?كند. حتى اگر آتشى به آن نرسد نور بر نور است. خداوند با نورش هر كه را بخواهد هدايت مى?كند و خداوند براى مردم مثل مى?زند و خداوند به همه چيز آگاه است.14

او مدار روزگار و آبروى عصر است. صلوات?اللَّه?عليه. راه رسيدن به او دو مسير است: اول، تقوا. كتاب خدا »مايه هدايت متقين است« و امام كتاب خداى ناطق و مايه هدايت متقين است. تقواى هر انسانى به اندازه خودش است وشما هم به اندازه خودتان.

دوم، تمسك به اهل بيت عصمت وطهارت و اينكه امام زمان(ع) را در مقابل ديدگانتان قرار دهيد و خود را مشمول نگاه و لطف ايشان كنيد و اگر خواستيد موضع لطف ايشان قرار گيريد و مردم را به ايشان متصل كنيد لازم است كه اين دو شرط را محقق كنيد.

شما را به دو چيز كه به درگاه خداوند متعال و حجت او، صلوات اللَّه عليه، نزديكتان مى?كند. توصيه مى?كنم:

اول، مصيبتهاى صديقه كبرا حضرت فاطمه زهرا(س) را فراموش نكنيد كه اين مصيبتها را آن امام هر صبح و شام ياد مى?كند و از آن اندوهگين شده و دلش از آن كباب (آب) مى?شود. درروز روشن به خانه ايشان حمله ور شدند و توصيه كرد كه شبانه و مخفيانه دفنشان كنند.

دوم اينكه به زنده نگهداشتن عاشورا مقيد باشيد و مقام سيد الشهداء(ع) را

رعايت كنيد.

پى?نوشتها :

× اين سخنرانى در تاريخ 13 شعبان 1411 برابر با 69/12/9 ايراد شده است. به نقل از: الحق المبين فى?معرفةالمعصومين(ع)، على كورانى، ص541-524.

1 . محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 337؛ شيخ صدوق، كمال الدين، ص512.

2 . راجع به اين مطالب در علم اصول بحث مى?شود.

3 . بصائر الدرجات، ص 81، ص 125.

4 . سوره سجده(32) آيه 24.

5 . شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعة (آل البيت)، ج 16 ، ص 254؛ شيخ صدوق، الخصال، ص 136؛ همو، معانى الاخبار ،ص 379؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص 688؛ ابن?ابى شيبة، المصنّف، ج 7، ص 88.

6 . شيخ صدوق، عيون الاخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 304.

7 . همو، من لا يحضره الفقيه ،ج 4، ص 357؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 270؛ شيخ حر عاملى، الجواهر السنيه، ص361؛ حائرى، شجرة طوبى، ج 1، ص 33.

8 . سوره اعراف (7)، آيه 54.

9 . همان، آيه 188

10. اصل روايتى كه استاد به آن اشاره كرده?اند يافت نشد، اما مشابه آن را در اين مأخذ مى?توان يافت: محمد بن ابراهيم نعمانى، كتاب الغيبة، ص243.

11. نهج البلاغه، ج 1، ص 68؛ ج2، ص 218.

12. رك: شيخ بهايى، الحبل المتين، ص 7.

13. عيون اخبار الرضا عليه?السلام، ج 1، ص 9.

14. سوره نور(24) آيه 35.

زائر غريب

مريم ضمانتى?يار ساكش را يك گوشه پرت كرد و روى زمين نشست و به صداى بلند گريه كرد. هيچ?كس جرأت نمى?كرد به طرفش برود و هيچ حرفى براى آرام كردن او به ذهن هيچ?كدامشان

نمى?رسيد. فقط صداى هاى هاى گريه?اش را مى?شنيدند و كارى از دستشان ساخته نبود. آن همه شور و شوق، انتظار، خداحافظى با همه، تدارك سفر حالا به يكباره از بين رفته بود و جاى آن را حسى تلخ و آزار دهنده گرفته بود كه برايش هيچ توجيهى وجود نداشت. ريحانه در اتاق را آهسته باز كرد. تنها كسى كه در آن لحظه شايد مى?توانست او را آرام كند. مادر او را از برگشتن نيلوفر از مرز باخبر كرده بود. نيلوفر اما با ديدن صميمى?ترين دوستش پريشان?تر شد. از جا بلند شد به طرف او رفت. خودش را درآغوش او انداخت و بلند بلند گريه كرد. ريحانه مدتى طولانى هيچ حرفى نزد و گذاشت آنقدر گريه كند تا خودش آرام گيرد. نيلوفر سرش را بلند كرد و گفت: ديدى چطور راحت همه چيز به هم ريخت؟ من بى?لياقت از لب مرز برگشتم... ديدى... .

ريحانه حرفى نزد و نيلوفر ادامه داد: با اون همه شور و شوق... مى?فهمى چى ميگى؟

ريحانه دست او را گرفت و هر دو نشستند. نيلوفر ناله كرد: امام حسين چطور دلش اومد منو از در خونه?اش دور كنه؟ چند ميليون زائر تو اين مدت رفتن و برگشتن. نوبت من كه شد مرز رو بستن. ريحانه دست او را نوازش كرد و گفت: فقط تو كه برنگشتى. اون همه زائر هم بودن.

- حالا لازم بود همه بفهمنن كه من بى?لياقتم... لازم بود؟... .

- كى گفته تو بى?لياقتى؟ اين كه دليل بى?لياقتى نيست.

- آخه چرا من؟ چرا از لب مرز؟... .

- اينطورى كه تو دارى مى?سوزى و اشك مى?ريزى، باور كن

كم?تر از شور زيارت نيست.

- با اين حرفها دل منو خوش نكن. ما قرار بود امشب عراق باشيم. حالا من رو سياه بى?لياقت تو خونه?ام... .

- خودت كه فهميدى چه خبر شده. با اون اتفاقى كه روز عاشورا تو كربلا افتاد ديگه جاى امنى نبود.

- مگر نمى?گن يه روزى زائرا دستاشون رو مى?دادن و مى?رفتن.

- بله مى?گن ولى... .

- ولى چى؟... خب ما هم زائريم، فداى امام حسين... .

- گوش كن مى?دونى انفجار اون چند تا بمب چه جمعيتى رو كشته و چه خونواده?هايى رو داغدار كرده! اما تا حالا كى تونسته بين امام حسين و شيعيانش جدايى بيندازه. صبر داشته باش. دوباره آرامش برقرارى ميشه.

- اونها چرا اين كارو كردن؟ مگر شيعه جز حسين، حسين گفتن چى ميگه؟

- مگه حسين خودش چى مى?گفت كه روز عاشورا اون فاجعه به بار اومد... .

مادر خوشحال از ساكت شدن صداى گريه نيلوفر با يك ظرف ميوه به اتاق آمد، اما ديد ريحانه آماده رفتن است. هر چه اصرار كرد ريحانه نماند. نيلوفر او را تا جلوى در بدرقه كرد و به اتاق برگشت. ريحانه روى ميز گوشه اتاق نيلوفر كتابى گذاشته بود و بدون اين?كه در مورد آن توضيحى بدهد رفته بود. نيلوفر كنجكاو آن را برداشت و مادر كه متوجه آرامش او شد از اتاق بيرون رفت و در را آهسته بست. نيلوفر كتاب را باز كرد. مى?دانست انتخاب ريحانه بدون دليل نبوده است. روى صفحه اول كتاب نوشته شده بود: ما بى صاحب نيستيم، اين يادمان نرود... .

× × ×

هوا به شدت گرم بود.

آفتاب داغ تابستان بر سر و صورت سيد مى?تابيد. هر چه تندتر مى?رفت گرما بيشتر اذيتش مى?كرد. كوچه پس كوچه?هاى تفتيده و داغ سامرا را به اميد خنكاى آرامش صحن و سراى امام عسكرى(ع) به سرعت پشت سر گذاشت و وقتى به در ورودى صحن رسيد نفس راحتى كشيد و وارد صحن شد. جلوى در حرم حسان كليددار صحن امام عسكرى(ع) در رواقى خوابيده بود. صحن خلوت بود و تمام درها بسته بودند. سختگيرى در مورد زائران كربلا شدت گرفته بود و در نتيجه زائران سامرا و كاظمين هم كم شده بودند و كسى به زيارت نمى?آمد. خادمان و كليدداران متعصب بر زائران سخت مى?گرفتند. سيد به طرف در رفت. حسان به سرعت از جا بلند شد و داد زد: آهاى... كجا سرت را پائين انداخته?اى و مى?روى. مگر نمى?بينى همه درها بسته?اند؟

سيد سلام كرد و گفت: من از راه دورى آمده?ام. از ايران، مدتها در راه بوده?ام و سختى زيادى كشيدم تا به اينجا رسيدم. بگذار زيارتم را بكنم و بروم.

حسان نگاهى به چشمان مشتاق و نمناك سيد انداخت و گفت: چون از ايران آمده?اى، در را به رويت باز مى?كنم، اما خودم با تو مى?آيم و برايت زيارتنامه مى?خوانم.

سيد درمانده گفت: تو را به هر كه دوست دارى بگذار به حال خودم باشم. بيا اين اشرفى را بگير و مرا به حال خودم بگذار تا در خلوت زيارت كنم.

حسان از او دور شد و گفت: نه، پس من در را به رويت باز نمى?كنم. قانون ما اينجا اين است كه همراه زوار زيارتنامه بخوانيم.

سيد بى?خبر از نيت حسان گفت. مگر مى?شود همراه همه

زوار بروى؟

- اينجا پرنده پر نمى?زند. مدتهاست كه زائرين كم شده?اند. زياد هم كه بشوند ما كليددارها و نگهبانان از آنها تعدادمان بيشتر است.

سيد دو سه اشرفى ديگر از كيسه?اى كه به همراه داشت درآورد و گفت: اينها را هم بگير و دست از من بردار. حسان كه متوجه اشتياق و بيقرارى سيد شده بود گفت: نمى?شود! قانون، قانون است.

- من نيازى به همراهى تو ندارم. فرسخها راه آمده?ام كه خلوتى داشته باشم. مرا رها كن. حسان دسته كليد را در دستش چرخاند و گفت: نمى?شود! همين كه گفتم. شرمنده.

- پدر و مادرم فداى شما. به عشق زيارتتان آمده?ام تا در خلوت حرفهايم را بگويم و مى?بينيد كه اين مرد با من چه مى?كند. او را به شما وامى?گذارم. خودتان جوابش را بدهيد... .

اشك تمام صورت سيد را پوشاند. حسان اشك و زمزمه اورا كه ديد گستاخ?تر شد و با عصبانيت او را به طرف در خروجى هل داد و گفت: برو قانون را زير پا مى?گذارى، گريه هم مى?كنى. نمى?دانى گريه ممنوع است. كارى كردى كه از زيارت حتى با همراهى خودم هم محرومت كنم... . و در دل فكر كرد با اين همه شوق حتماً برمى?گردد و همه اشرفيهايش را به من مى?دهد و بى?زحمت صاحب كيسه اشرفى او مى?شوم. خوب كه التماس كرد و اشرفيهايش را داد، در را برايش باز مى?كنم برود تا صبح زيارت كند، به من چه ربطى دارد....

سيد دل شكسته و نااميد سر به زير انداخت و به طرف در خروجى صحن به راه افتاد. آرام آرام اشك مى?ريخت و زير لب با امام درد دل مى?كرد.

حسان خوشحال از طعمه?اى كه در اين خلوت و گرماى تابستان به چنگ آورده و به?زودى صاحب يك كيسه اشرفى مى?شود، به طرف رواق غربى صحن رفت تا كمى استراحت كند و مطمئن بود اين زائر غريب و گريان با اين همه اشتياقى كه دارد بى?طاقت شده و برمى?گردد. هنوز به رواق نرسيده بود كه ديد سه نفر به سمت او مى?آيند. از آن سه مرد يكى جوان?تر بود و در دست نيزه?اى داشت كه سر آن يك پيكان بود و يكى دو قدم جلوتر از آن دو مرد همراهش كه مسن?تر بودند ايستاده بود. حسان جا خورد. تمام درها قفل بود و كليدها هم در دست او و از در ورودى صحن هم هيچ?كس وارد نشده بود. ماند كه چطور اين سه مرد آن هم با نيزه، از پيش چشم او وارد رواق غربى شده?اند. مرد جوان نيزه را به او نزديك كرد. چهره?اش پر از غيظ و غضب بود. چشمانش سرخ شده بود. با نهايت خشم نيزه را در هوا تكان داد و گفت:

- اى ملعون پسر ملعون! مگر اين شخص به خانه تو و يا به زيارت تو آمده بود كه مانع او شدى؟

حسان حس كرد تمام بدنش سرد شد. در آن گرماى تابستان سردى قطرات عرق را روى پيشانى?اش حس كرد. زبانش بند آمد. خشم آن جوان قدرت عكس?العمل را از او سلب كرده بود كه يكى از دو مرد همراه جوان با دست به جوان اشاره كرد و فرمود: همسايه توست. با همسايه خودت مدارا كن.

جوان آرام نگرفت. نيزه?اش را تكان داد و دوباره گفت: اى ملعون پسر ملعون! گفتم

مگر اين شخص به خانه تو يا به زيارت تو آمده بود كه مانع او شدى؟

حسان با نهايت ترس و وحشت، قدمى به عقب برداشت. نمى?دانست اينها كه هستند. از كجا آمده?اند؟ كسى كه شاهد حرفهاى او با آن زائر غريب نبود. چطور اينها از مانع شدن مى?گفتند. مرد دوم سعى كرد جوان راآرام كند. دوباره تكرار كرد: من هم گفتم همسايه توست. با همسايه?ات مدارا كن.

جوان براى سومين بار با خشم نيزه?اش را حركت داد و حسان ناگهان حس كرد زانوهايش خم شدند و به شدت بر زمين افتاد و ديگر چيزى نفهميد...

با تاريك شدن هوا همسرش دلواپس و نگران بچه?ها را به كوچه فرستاد تا سراغى از او بگيرند. اما خبرى نبود. دير كرده بود. مى?دانست نوبت كليددارى او تا مغرب است و بايد تا حالا برگشته باشد. انتظارش كه طولانى شد به خانه همسايه رفت و در را كوبيد. همسايه وحشت?زده از شدت صداى در، با عجله آن را گشود. زن مستأصل و با گريه گفت: حسان به خانه نيامده. نمى?دانم چه كنم.

- من سرى به حرم مى?زنم. ببينم چه شده.

- من هم مى?آيم. طاقت ماندن و انتظار كشيدن ندارم.

تا او آماده رفتن شود بچه?ها را به خانه برگرداند و هر دو با شتاب به طرف صحن به راه افتادند. زن پريشان?تر از آن بود كه راه برود. مى?دويد و گريه مى?كرد. در رواق از پشت بسته بود. به هر زحمتى بود در را باز كردند. با ديدن حسان كه بيهوش ميان رواق غربى صحن افتاده بود از عمق دل فرياد كشيد. هر چه كردند حسان به هوش نيامد. زن به كوچه

دويد و با داد و فرياد مردم را به كمك طلبيد. با كمك مردم حسان را بر روى دست به خانه بردند و يكى را دنبال طبيب مشهور سامرا فرستادند. طبيب خودش را به سرعت رساند اما با ديدن بيهوشى حسان جا خورد و بعد از معاينه كامل او با عجز و ناتوانى گفت: كارى از دست من ساخته نيست. نمى?دانم چه اتفاقى افتاده است و علت اين بيهوشى چيست. اميد مى?رود به?زودى به هوش بيايد... .

همه دور حسان حلقه زدند. خانواده?اش را خبر كردند. دوستان و همسايه?هايش هم جمع شدند. همه گريه مى?كردند و هيچ?كس نبود كه بگويد بر سر حسان چه آمده است. دو روز تمام، همه اطرافيانش پريشانحال منتظر كوچك?ترين علامتى از حيات در او بودند كه پايان روز دوم ناگهان پلكهاى حسان تكان خورد و همه شادمان دورش ريختند و طبيب را خبر كردند. اما حسان با به هوش آمدن شروع به ناله كرد: مرا دريابيد سوختم، هلاك شدم... آب... آب... .

اما به جاى اينكه آب را براى خوردن طلب كند مى?خواست كه روى بدنش آب بريزند تا خنك شود. طبيب دستور داد فوراً چند ظرف آب بياورند و بدن او را شست?وشو دهند تا شايد آرام گيرد. لباسش را كه درآوردند، طبيب به اندازه يك درهم، در پهلوى او يك سياهى ديد. نگران پرسيد: اين سياهى بر روى پهلوى تو قبلاً بوده؟

حسان ناله كرد: نه... نه...

طبيب نگران?تر گفت: سوختن بايد از ناحيه همين سياهى كه در پهلويت ايجاد شده، باشد و بيهوشى دو روزه هم به همين مسئله مربوط است. حرف بزن قبل از بيهوشى چه مى?كردى. چه اتفاقى برايت

افتاد؟

همه با سكوت دورش حلقه زدند و حسان بريده بريده، آمدن آن زائر غريب ايرانى و بعد هم آن سه مرد را تعريف كرد و گفت: فقط وقتى با نيزه به پهلويم اشاره كرد ديگر چيزى نفهميدم... .

طبيب سكوت كرد. هر چه بر آن سياهى، مرهم گذاشت و به او دارو داد، اثر نكرد. با ابراز نااميدى طبيب از درمان حسان، برادرانش حيوانى كرايه كرده و او را به بغداد بردند. در تمام راه، حسان از سوختن ناليد و كارى از دست آنها ساخته نبود. بهترين طبيبان بغداد هم با شنيدن ماجراى حسان و معاينه او از درمانش ابراز عجز كردند و برادرانش نا اميد راهى بصره شدند. در بصره طبيبى بود كه از فرنگ آمده و مسيحى بود. با ديدن سياهى پهلوى حسان، نبض او را گرفت. تمام بدن او را در نهايت صحت و سلامتى بود و او تنها از ناحيه همين سياهى مى?ناليد و مى?سوخت. طبيب مسيحى حكايت حسان و آن سه مرد را كه شنيد رو به برادران حسان گفت: من به مذهب شما نيستم. ولى گمان مى?كنم اين جوان با بعضى از بندگان برگزيده خدا سوء ادبى كرده و خداوند او را به اين درد مبتلا كرده است.

همه به هم نگاه كردند و حسان ناگهان به ياد چشمان اشكبار آن زائر غريب افتاد وقتى كه التماس مى?كرد: من فرسخها راه آمده?ام تا اينجا خلوتى داشته باشم مرا رها كن... .

همه سكوت حسان را كه ديدند سر به زير انداختند. طبيب مسيحى با صراحت حرفش را زده بود و از جا بلند شد. با رفتن او، حسان را به بغداد برگرداندند

در راه برگشتن از بغداد به سامرا حسان چشم برهم گذاشت و براى هميشه خاموش شد... .

× × ×

نيلوفر كتاب را بست. صداى گوينده خبر او را به سوى خودش كشيد. در اتاق را باز كرد. گوينده جديدترين خبرها را از عاشورا در كربلا مى?داد: گزارشهاى اوليه از كربلا، از متلاشى شدن پيكر دهها زائر حسينى و جارى شدن خون در كف خيابانها حكايت داشت. 8 انفجار مهيب كربلا زمانى رخ داد كه دسته?هاى عزادار در حال حركت به سوى حرم امام حسين(ع) بودند. يكى از بمبها در يك گارى دستى در ميان جمعيت عزادار منفجر شد. ضمناً شليك گلوله?هاى خمپاره از سوى افراد ناشناس به سوى زائران نيز همزمان با انفجار بمبها صورت گرفت. شليك چند گلوله خمپاره به مردم در حرم امام موسى كاظم و امام محمدتقى(ع) در كاظمين در صبح عاشورا نيز دهها كشته و مجروح بر جاى گذاشت...×

نيلوفر با دو دست گوشهايش را گرفت و چشمانش را بست و زير لب ناليد. به يك زائر غريب فقط بى?احترامى شد، اينطور با دشمن او معامله كردى، حالا اين همه زائر تكه?تكه شدند، صدايمان را نمى?شنوى؟. وقت آمدنت نرسيده؟... وقت نجات شيعيان جدت حسين؟... با استفاده يكى از داستانهاى نقل شده در كتاب نجم?الثاقب.

طي الارض امير اسحاق استر آبادي

علامه مجلسى(ع) مى?فرمايد:

مرد شريف و صالحى را مى?شناسم به نام امير اسحاق استرآبادى او چهل بار با پاى پياده به حج مشرف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طى?الارض دارد. او يك سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم. او گفت: يك سال

با كاروانى به طرف مكه به راه افتادم. حدود هفت يا نه منزل بيش?تر به مكه نمانده بود كه براى انجام كارى تعلل كرده، از قافله عقب افتادم. وقتى به خود آمدم، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثرى از آن ديده نمى?شد، راه را گم كردم، حيران و سرگردان مانده بودم، از طرفى تشنگى آن چنان بر من غالب شد كه از زندگى نااميد شده آماده مرگ بودم. [ناگهان به ياد منجى بشريت امام زمان (ع) افتادم و] فرياد زدم: يا صالح! يا اباصالح! راه را به من نشان بدهيد! خدا شما را رحمت كند! در همين حال، از دور شبحى به نظرم رسيد، به او خيره شدم و با كمال ناباورى ديدم كه آن مسير طولانى را در يك چشم به هم زدن پيمود و در كنارم ايستاد، جوانى بود گندمگون و زيبا با لباسى پاكيزه بر شترى سوار بود و مشك آبى با خود داشت. سلام كردم. او نيز پاسخ مرا به نيكى ادا نمود.

فرمود: تشنه?اى؟

گفتم: آرى. اگر امكان دارد، كمى آب از آن مشك مرحمت بفرماييد! او مشك آب را به من داد و من آب نوشيدم.

آنگاه فرمود: مى?خواهى به قافله برسى؟

گفتم: آرى.

او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز دعاى »حرز يمانى« را قرائت كنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حين دعا گاهى به طرف من برمى?گشت و مى?فرمود: اين?طور بخوان!

چيزى نگذشت كه به من فرمود: اين جا را مى?شناسى؟

نگاه كردم، ديدم در حومه شهر مكه هستم، گفتم: آرى مى?شناسم.

فرمود: پس پياده شو!

من پياده شدم

برگشتم او را ببينم ناگاه از نظرم ناپديد شد، متوجه شدم كه او قائم آل محمد(ص) است. از گذشته خود پشيمان شدم، و از اين?كه او را نشناخته و از او جدا شده بودم بسيار متأسف و ناراحت بودم.

پس از هفت روز، كاروان ما به مكه رسيد، وقتى مرا ديدند، تعجب نمودند؛ زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طى?الارض دارم1.

پى?نوشت :

1. بحارالانوار، ج52، ص176-175. به نقل از: حسن ارشاد، داستانهايى از امام زمان(ع)، ص302-301

پرسش شما پاسخ موعود

اشاره:

اين صفحه اختصاص به طرح پرسشها، شبهات و مسائلى دارد كه براى شما عزيزان مطرح شده و يا در محيط خانواده و مدرسه از آنها صحبت به ميان آمده است؛ چه در موضوع مهدويت و چه در ساير زمينه هاى اعتقادى و اخلاقى.

پس، دست به كار شويد و از همين حالا پرسشهاى خود را با ما در ميان بگذاريد. ما هم سعى مى كنيم، پاسخهاى مناسبى به آنها بدهيم.

برادر عزيز و ارجمندمان آقاى محمدعلى سهرابى از مشهد پرسيده اند: »با برخى از دوستان كه صحبت مى كنم تصور خوبى از ظهور امام مهدى(ع) ندارند و مى گويند كه ظهور ايشان همراه با قتل و خشونت و خونريزيهاى فراوان است، آيا واقعاً همينطور است؟«

در پاسخ اين برادر عزيزمان لازم مى دانيم نكاتى را يادآور شويم:

1. امام مهدى(ع) شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص)

در روايات متعددى براين موضوع تأكيد شده است كه امام مهدى(ع) شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) چه از نظر چهره و شمايل ظاهرى و چه از نظر خلق و خو و رفتار است. از جمله

در روايتى كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده مى خوانيم:

نهمين نفر از ايشان (فرزندان امام حسين(ع)) قائم (برپا دارنده) اهل بيت من و مهدى است. او شبيه ترين مردم به من در شمائل، گفتار و رفتار است1...

در روايت ديگرى وقتى راوى از امام محمدباقر(ع) مى پرسد: »وقتى قائم به پا خيزد چگونه با مردم رفتار مى كند؟« آن حضرت پاسخ مى دهند:

آن گونه كه رسول خدا - كه درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - رفتار مى كردند تا زمانى اسلام آشكار و فراگير شود2.

دوباره راوى مى پرسد: »سيره رسول خدا(ص) چگونه بود؟« و امام پاسخ مى دهند:

آنچه مربوط به جاهليت بود نابود ساخت و با عدالت به مردم روى نمود... .

و امام حسن عسكرى(ع) نيز فرزند خود را شبيه ترين مردم به رسول خدا معرفى مى كنند:

خدا را سپاس مى گويم كه مرا از دنيا نبرد تا اين كه جانشينم را به من نشان داد. او شبيه ترين مردم به رسول خدا - كه درود خدا بر او و خاندانش باد - است...3 .

همه ما مى دانيم كه رسول خدا(ص) چنان مهربان و رئوف بودند كه حتى حاضر نشدند دشمنان خود را نفرين كنند. اين ويژگى رسول خدا(ص) در قرآن كريم نيز مورد ستايش قرار گرفته و خداوند مى فرمايد:

به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اينچنين خوشخوى و مهربان هستى، اگر تندخو و سخت دل مى بودى از گرد تو پراكنده مى شدند.4

و در جاى ديگر نيز مى فرمايد:

هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مى دهد بر او گران مى آيد. سخت به شما دل بسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.5

بنابراين، نسبت دادن خشونت و سنگدلى به

فردى كه شبيه ترين مردم به پيامبر خاتم، حضرت رحمةللعالمين(ص) است، هرگز شايسته نيست.

2. قاطعيت لازمه گسترش عدالت

چنان كه مى دانيم امام مهدى(ع) با هدف گسترش ايمان، عدالت و معنويت و از بين بردن همه مظاهر كفر، ستم و فساد، قيام جهانى خود را آغاز مى كنند و طبيعى است نهضتى كه با اين اهداف آغاز شود با مقاومت و مانع تراشى سران كفر و ستم و مروجان فرهنگ فساد و تباهى روبرو مى شود. بنابراين امام مهدى(ع) براى پيشبرد اهداف خود چاره اى جز جنگيدن و درگير شدن با سران جبهه كفر و استكبار و برخورد قاطع با كسانى كه مانع قيام عدالت گستر ايشان هستند ندارند.

اما آن حضرت در نبردهاى خود هرگز خون بى گناهى را بر زمين نمى ريزد و در آغاز حركت خود نيز از يارانش بيعت مى گيرد كه:

مسلمانى را دشنام ندهند؛ خون كسى را به ناحق نريزند؛ به آبروى كسى لطمه نزنند؛ به خانه كسى لطمه نزنند؛ به خانه كسى هجوم نبرند؛ كسى را به ناحق نزنند و...6 .

به دليل همين رفتار مناسب با عموم مردم است كه در روايات مى خوانيم پس از ظهور همه ساكنان زمين از امام مهدى(ع) خشنودند و به او عشق مى ورزند:

شما را به مهدى، مردى از قريش بشارت مى دهم كه ساكنان آسمان و زمين از خلافت و فرمانروايى او خشنودند.7

3. روايتهاى ساختگى و نسبتهاى ناروا

متأسفانه در طول تاريخ اسلام، افراد مختلفى با اغراض و انگيزه هاى متفاوت به وارد كردن روايات ساختگى در مجموعه روايات نقل شده از پيامبر اكرم(ص) يا دستكارى در روايات ايشان پرداخته اند و روايات باب مهدويت نيز از اين موضوع دور نمانده است. با بررسى روايات

متعددى كه به نوعى تصويرى خشن از حركت عدالت گستر امام مهدى(ع) ارائه مى دهند روشن مى شود كه راوى تعداد زيادى از آنها فردى است كه علماى رجال او را بدنام و دروغگو خوانده اند كه در نتيجه اين روايات از اعتبار ساقط شده و نمى توان به آنها استناد كرد.

بنابراين، در بررسى روايات مربوط به حوادث پس از ظهور بايد بسيار مراقب بود و هر روايتى را به راحتى نپذيرفت.

با توجه به نكات ياد شده متوجه مى شويم كه هرگز نمى توان ظهور امام مهدى(ع) را كه از ابتداى آفرينش تا كنون همه عدالت خواهان جهان در آرزويش بوده اند، حركتى خشونت بار، همچون جنگهايى كه در سراسر تاريخ در كره خاك در جريان بوده، تلقى كرد. بلكه اين حركت به دليل آن كه با هدف از بين بردن همه مظاهر ظلم و ستم و گسترش عدالت در سراسر جهان آغاز شده در همه مراحل خود از هرگونه شائبه ظلم و ستم به دور و كاملاً منطبق بر موازين عدالت است.

پى نوشتها:

1 . بحارالانوار: ج52، ص379.

2 . همان، ج52، ص381، ح192.

3 . همان، ج51، ص161، ح9.

4 . سوره ال عمران(3)، آيه 159.

5 . سوره توبه(9)، آيه 128.

6 . لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص469.

7 . شيخ حرّ عاملى، اثبات الهداة: ج2، ص524.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109