ماهنامه موعود39

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1382 عنوان و نام پديدآور:شماره 39 - شهريور و مهر 1382/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 39 - شهريور و مهر 1382

از عالم پندار تا عالم ديدار

و به قول عطار نيشابوري:

گرچه حجاب تو برون از حد است هيچ حجابيت چو پندار نيست

ما جملگي گرفتار «عالم پندار»يم و غافل از «عالم ديدار» كه عين يقين و خودآگاهي است. «آدمي» مسافر «عالم ديدار» است، سالكي كه از سراب پندار و وهم مي گذرد تا در دشت فراخ و سرسبز ديدار، ديدار حضرت دوست را دريابد. چه، روزي و روزگاري دور، او در عالمي شاهد جمال دلرباي «يار» بوده. ديداري كه او را رها نمي سازد. و همين آتش بر خرمن او مي زند و از او بي قراري ناآرام مي سازد. بسان مرغي در قفس كه پر و بال بر در و ديوار اين قفس مي كوبد تا شايد رها شود و در دشت «يقين» صورت يار را ديدار نمايد. صورت افتاده در آينه جان، او را متذكر «عالم ديدار» مي كند و آرام از وي مي ستاند تا شايد از قفس «پندار» خلاصي يابد. همه آنچه اتفاق افتاده از همين جاست. «اينهمه آوازه ها از شه بود». همه آمد و شدها، همه ماندگاري و همه فراز و فرودها. افسوس كه ما همگي در گرو پندار مانده ايم. جان، رهن «عالم اعتبار و عبارت» گزارده ايم و غرق در گمان از عالم ديدار و «اشارت» دور افتاده ايم.

جمله بي قراريت از طلب قرار توست طالب بي قرار شو تا كه قرار آيدت

همه بي ساماني ما از دورافتادگي از «عالم اشارت» است. و وجه تمايز انسان با

ساير موجودات نيز همين «تعلق خاطر پوشيده به عالم اشارت» است. حقيقت آدمي نيز همين است چنانكه سرّ «و نفخت فيه من روحي» نيز همه هويت او را و وطن مألوفش را مي نماياند. اگر چه به غلط و از روي پندار وطن خويش را آب و خاك و عليق مي پندارد اما ناگزير خواهد فهميد كه «اين وطن مصر و عراق و شام» نيست، وطن مألوف نيستان وجود است و عالم ديدار كه اينك از آن دور مانده و در «مغاك پندار» فرو افتاده است. شايد نسبت ميان همين وطن و عالم ديدار است كه حضرت ختمي مرتبت، دوستي و مهر آن را عين «ايمان» دانسته «حُبُّ الوطن من الايمان» و فرموده: ورنه با بودن در عالم پندار و سير در وهم و گمان كه ايمان حاصل نمي شود. آدمي برخاسته از عالم ديدار و مسافر اين عالم است و ديدار عين ديدن. «مقصد و مقصود» ديدار است و هر چه جز اين، عين واماندگي و ايستايي است چنانكه ماندن در بند سراب عين بي خردي است. به اين دوستان جوان گفتم: جاي شما بودم نشريه اي را كه به نام «مهدي(ع)» و به ياد ايشان منتشر مي شود مزين به عنوان «ديدار» مي ساختم و نه «پندار». طالب «مهدي(ع)»، طالب ديدار است. و اين «ديدار» بي گذار از «پندار» و عالم اعتبار و گمان ممكن نيست. «مهدي(ع)»، منادي، داعي، سبيل، ذاكر و مبشر «عالم ديدار» و دوستي است و ديدار وي عين فرود در «عالم ديدار» و خلاصي از پندار است. وقتي در دعاي عهد مي خوانيم: «اللّهمّ أرني الطلعة الرشيده و الغرّة الحميده واكحل ناظري بنظرةٍ منّي إليه»؛ خدايا ديدار آن

طلعت و رشيده آن چهره تابناك حميده را نصيب من كن و... متذكر اين نكته مي شويم كه اين ديدار چشمي پاك از پليدي و پندار مي طلبد كه بي اذن حضرت حق ممكن نيست تا شايد نظاره گر چهره اي شود كه «ديدارش عين ديدار حق» است. چه او «وجه اللّه است و «وجه خدا» را با چشم مانده در وهم و صورت پرستي نمي توان ديدار داشت. «چشم مرد خدا» پرده پندار را دريده؛ از همين رو در هر جايي جز حق و چهره حق نمي بيند. چشم «مردخدا» در وقت ديدار ناظر بر ابتدا و انتهاي عالم مي شود «فَثَمَّ وجه اللّه .

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولي غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد

«حافظ» در ادبيات شيعي و ادب شيعه بودن، جمال حق در سيماي انسان كامل، حضرت صاحب الزمان و حجت حي خداوند متجلي است. و طالب ديدار جمال، طالب «وجه اللّه و «بقية اللّه الاعظم» است. و «وجه اللّه الاعظم» جز امام مبين و حق نيست. از همين روست كه انسان، بي آن كه بداند، طالب ديدار و منتظر «ظهور و ديدار حق» در سيماي امام مبين است. اما، غفلت و سير و سلوك در «عالم پندار» او را در كشف مصداق حقيقي چنان گرفتار آورده كه هر لحظه سيما و صورتي را سيما و وجه خدا مي انگارد. همه، بي آن كه بدانند منتظرند اما همه «ديدار» را تجربه نمي كنند الاّ با بستن چشم و گوش و گذر از عالم عبارت. اگر آدمي از اين عالم خلاص شود، پاي در ساحت عالم ديدار مي گذارد، در اين عالم ديگر حجاب و پرده اي نيست. جملگي ظهور است و ديدار رودررو. طالب و مطلوب سينه به سينه اند.

چون اين ظهور حادث نشده، منتظر ظهوريم. چون پرده نيفتاده، در عالم تصور و خيال گرفتاريم.

چون يار پرده ز رخ برنمي كشد هر كس حكايتي به تصور چرا كند؟

اما چون اين «ظهور درجان» رخ دهد، «ظهور امام عصر(ع)» براي طالب ديدار حادث مي شود حتي اگر وقت فيزيكي ظهور حضرتش فرا نرسيده باشد. قبل از آن كه با نيرو و قوه «يداللهي» پرده ها به كنار رود و ديدار حضرت دوست عمومي شود. از همين رو، زمان انتظار «ديدار» براي همه يكسان نيست. براي بسياري ظهور اتفاق افتاده است و براي برخي _ به اذن اللّه _ قبل از ظهور كبراي حضرت صاحب الزمان(ع) اتفاق خواهد افتاد. اين ديدار شدني و ممكن است. خواست همه انبيا و اوليا و اوصيا و حكمت آمدن و شدن آدمي در پهنه خاك. نيل به «عالم ديدار» بوده است و بس. نزد اهل معرفت، براي هر يك از حواس ظاهري، حسي باطني موجود است. كه به كار افتادن آنها مشروط و منوط به از كار افتادن آن حواس ظاهري است. تنها واسپس اين گشايش و فتوح است كه انسان مؤمن، ملكوت عالم را مي بيند و با خلاصي از همه رنگها و تعلقها از جنگ و نزاع و جدايي رها مي شود.

چون كه بي رنگي اسير رنگ شد موسي اي با موسي اي در جنگ شد

رنگها جملگي متعلق به عالم پندارند. رنگ دروغ است و فسانه، رنگ ملامت است و حيله، حجابي ميان طالب و مطلوب. وقتي رنگها به كنار روند و جدايي و دوئيت از ميان برخيزد فرزند آدمي درمي يابد كه:

كه يكي هست و هيچ نيست جز او وحده لا اله الاّ هو

مدرسه انبيا، مدرسه گشايش

چشم دل و بصيرت است، و از همين رو در اين مدرسه سه كلاس «شريعت، اخلاق و معرفت» تعبيه شده تا شاگرد اين مدرسه با گذار از اين سه كلاس، جسم و نفس و روح را مهياي گذار از عالم ملكي و اعتبار نمايد و در پايان ناظر جمال دلاراي حضرت دوست شود. او را از خود رها مي سازند تا در دشت فراخ عبوديت، ناظر بر جلوه حق شود. تنها در اين وقت است كه گوش جان آدمي نيوشاي كلامي از عالم ديدار مي شود. امام عصر(ع)، سفير عالم ديدار است، داعي اين عالم و رهنمون شونده به سوي آن. حضرت در مقام «سبيل اللّه منتظر را تا «باب اللّه رهنمون مي شود و سپس در شأن «باب اللّهي» وي را به ساحتي وارد مي سازد تا شاهد «وجه اللّه شود. حضرت در مقام «ولايت تامه» و «كليه الهي» با تصرف در جسم و جان «منتظر» را تربيت مي كنند تا مستعد ورود به اين عوالم شود. غفلت دور دراز طي همه قرون بر ضخامت ديوارهاي زنداني كه در آن غنوده ايم افزوده است. چنانكه امروز «ديدار» حضرتش را سخت و «ظهور كبراي» جمالش را دور مي انگاريم. گويا چونان اغيار، «دوري»، «روزي مقدر» ما شده است. ما را راهي جز ويراني اين بند و زندان نيست و چاره اي جز گذار از لايه هاي تو در توي پندار و گمان. ما را راهي جز انتظار بزرگ و مجاهده بزرگ براي «ديدار» و فرود در عالم ديدار نيست. و تنها اين جهاد بزرگ است كه همه رنگهاي ريا و دوئيت و شرك و نفاق و مجادله را از جسم و جان ما دور

مي سازد و بحر لطف حضرت را براي دستگيري و تربيت ما به جوش مي آورد تا با شأن يداللهي او در سبيل نجات قرار گيريم. اميد كه در آستانه جشن ميلاد آن امام مبين و حبل اللّه المتين، بخت مجاهده بزرگ براي گذار از عالم پندار، روزي شبان و روزان ما شود. ان شاءاللّه

غرب، سينما و آخرالزمان

اشاره :

در پي گفت وگويي كه در شماره 37 مجله با موضوع «غرب، سينما و آخرالزمان» با آقاي مجيد شاه حسيني داشتيم، بسياري از خوانندگان عزيز موعود ضمن تماس با دفتر مجله خواستار پيگيري اين موضوع و باز كردن ابعاد بيشتر آن شدند. از اين رو از برادر عزيزمان آقاي شاه حسيني تقاضا كرديم كه اين بار با قلم خود زواياي ديگر موضوع مهم غرب و آخرالزمان را بررسي كنند و ايشان هم با بزرگواري تمام دعوت ما را اجابت و مقاله اي را كه در پي خواهد آمد تهيه كردند كه اميدواريم مورد استفاده همه خوانندگان گرامي مجله واقع شود. اين روزها «آخرالزمان»1 تركيب سهل و ممتنعي است كه در بسياري از محافلِ ديني، هنري، تاريخي و سياسي، به كرات مورد استفاده قرار مي گيرد و اين واژگان حتي در ادبيات شفاهي و فرهنگ فولكلوريك برخي اقوام و ملل جهت بيان يك حس مشترك بشري از پايان تاريخ به كار مي رود. اكنون سؤال اين است كه در وراي اين تركيب كلي و تعريف مشترك، چه كليد واژه هاي مشخصي را مي توان سراغ گرفت. طبعا پيش از ورود به اين بحث لازم است تعريفي كلي و اجمالي از مفهوم «آخرالزمان» عرضه داريم و طبيعتا محصول اين تعريف، يك گزاره جامع و مانع يا به بيان ديگر يك «تعريف علمي» نخواهد بود. براساس اين

رويكرد، «آخرالزمان» يك باور مشترك بشري در خصوص فرجام كار عالم ناسوت است كه عالم ماده را در نگاهي بُرداري و زمان مند، داراي نقاط ابتدا و انتهايي مي داند. طبق اين تعريف، عالم ماده ازلي وابدي نيست و همان گونه كه در زمان معيني ايجاد شده، در وقت مشخصي نيز به پايان خواهد رسيد. حال اگر عالم ماده را به يك كتاب قطور و سالهاي عمر اين عالم را به صفحات آن كتاب تشبيه كنيم، «آخرالزمان» آخرين فصل از كتاب ناسوت خواهد بود. از آنجا كه خالق گيتي، كتاب خلقت عالم را بي غايت و بي هدف قلم نزده، لاجرم چكيده عمر عالم و همه مقصود از آفرينش، در واپسين فصل اين كتاب ظهور خواهد كرد و همه قصه هاي ناتمام اين كتاب، در آخرين فصل آن، پاياني شايسته و مقبول خواهند يافت. طبق آن چه گفته آمد، «آخرالزمان» پاسخ تمام سؤالهاي ناتمام عالم هستي است و آن چه در آخرين فصل اين كتاب به وقوع خواهد پيوست، هدف از خلقت عالم و آفرينش انسان را محقق و آشكار خواهد ساخت. به بيان ديگر، آخرالزمان، برهه اي از تاريخ است كه طي آن عالم ناسوت، هويت لاهوتي خويش را باز خواهد يافت و در واپسين چالش ميان حق و باطل، شناسنامه توحيدي عالم ماده دوباره پيدا و پديدار خواهد شد. باورمندي نسبت به مقوله «آخرالزمان» و شرايط آن، در ميان همه اديان و اقوام، به حدي عميق و مشترك است كه جز پذيرش فطري بودن اين باور، راه ديگري باقي نمي گذارد. يعني همان پديده اي كه «كارل گوستاو يونگ»2 آن را به عنوان قسمتي از «ضمير ناخودآگاه مشترك»3 آدمي به رسميت مي شناسد

و از آن با عنوان «كهن الگو»4 ياد مي كند. در حقيقت «آخرالزمان» يك كهن الگوي عام و مشترك بشري است كه آدميان را صرف نظر از سرزمين و رنگ و نژاد، حول محور يك باور مشترك در خصوص پايان عمر دنيا گرد هم مي آورد. براساس اين باور، آخرالزمان به عنوان آخرين فصل كتاب عالم، به نوبه خود به سه مقطع زماني قابل تقسيم است: مرحله اول، موعد آزمونهاي سخت و فتنه هاي آخرالزماني است. طي اين مرحله كه به «عصر عسرت»5 موسوم است، فتنه هاي آخرالزماني يكي از پي ديگري آشكار مي شوند و انسان را در ورطه اي از بلاياي مافوق تصور غرق مي كنند. مرحله دوم، مقطع «آشكار شدن منجي»6 و باز شدن دريچه اميد است. در اين مرحله جدال ميان حق و باطل به اوج مي رسد و «نبرد نهايي»7 آغاز مي شود. مرحله سوم، در پي غلبه حق بر باطل و هزيمت اهريمن از گيتي آغاز مي شود و به «عصر طلايي»8 موسوم است. در اين مرحله انسان به نهايت رشد و كمال نايل مي شود و تمام ظرفيتهاي نهفته عالم هستي بروز مي كنند. براساس يك الگوي آخرالزماني مشترك، در تمامي اديان الهي و بسياري از اساطير كهن اقوام و ملل، تقريبا همين روايت سه مرحله اي را مي توان يافت و در اكثر اين روايات يك ضد منجي يا «آنتاگونيست»9 مهم ترين مانع پيش روي منجي10 و ياران اوست كه تمام تاريكيها و نيروهاي اهريمني در پشت سر او قرار گرفته اند. براساس اكثر روايات، نبرد نهايي ميان خير و شر، نبردي سهمگين و خونبار است كه طي آن منجي و يارانش به امداد الهي بر لشكر اهريمن پيروز خواهند شد و بقية السيف اين نبرد،

ظهور عصر طلايي يا آرمان شهر11 آخرالزماني را شاهد خواهند بود. آنچه بيان شد در حقيقت خويش به فطرت آدمي برمي گردد و همين الگوي فطري به دليل برخورداري از ساختار اوليه درام (جدال خير و شر و روايت فرازماني) دستمايه بسياري از رمانهاي مشهور و فيلمنامه هاي سينمايي قرار گرفته است. حتي داستانها و فيلمهاي كودكان نيز از اين سوژه جذاب بي نصيب نمانده اند و همذات پنداري كودك با شخصيت منجي به عنوان مهم ترين عامل جذابيت اين قبيل آثار براي كودكان و نوجوانان در نظر گرفته شده است. طبعا نظام تصويري هاليوود12 نيز به عنوان بزرگ ترين امپراتوري سينمايي جهان، به دلايل عديده اين سوژه جذاب و جهاني را محور بسياري از محصولات تصويري خويش قرار داده است؛ تا جايي كه هم اكنون در سينماي آمريكا، انواع مختلفي از آخرالزمان را مي توان مشاهده نمود و به همان ميزان منجيان آخرالزماني نيز متكثر و متنوع اند. اين گونه هاي آخرالزماني در يك طبقه بندي ساده عبارتند از: آخرالزمان تكنولوژيك13، آخرالزمان طبيعي14، آخرالزمان ديني15، آخرالزمان علمي _ تخيلي16 و آخرالزمان اسطوره اي17 كه هر يك واجد شرايط و قهرمانان مختص خويش هستند. در «آخرالزمان تكنولوژيك» آدمي با آفريده هاي تكنولوژيك خويش در جدال است و اين مصنوع شوريده بر صانع، شرايط آخرالزماني را براي انسان پديد مي آورد. جرقه هاي آغازين اين گونه را در آثاري مانند: «دكتر فرانكنشتاين»18 و تداوم آن را در «ترميناتور2»19 و «ماتريكس»20 مي توان ديد. در اكثر اين آثار انسان در مقابل مصنوع و مخلوق خويش كم آورده و دچار بحران هويت است. منجي اين قبيل آثار معمولاً يك انسان دانا و شجاع است كه با درآميختن دانش و شهامت در ضمير خويش، پيروان اندك

خود را هدايت و رهبري مي كند. در پايان نيز اين تكنيسين اخلاق گرا، آنتاگونيست تكنولوژيك را شكست مي دهد و بر نيروهاي دشمن غلبه مي كند. در «آخرالزمان طبيعي» طبيعت صبور و مقهور انسان، به دلايل عمده (از جمله تخريب طبيعت به دست آدمي) بر عليه نسل بشر عصيان مي كند و وقايعي مانند: گردباد، سيل، زلزله، آتشفشان و برخورد شهاب سنگهاي عظيم به كره زمين، شرايط آخرالزماني را پديد مي آورند. گاهي نيز به دليل دخالتهاي نابجاي انسان در پروسه هاي طبيعي و دستكاريهاي ژنتيك، هيولاهاي ناشناخته اي از دل طبيعت پديدار مي شوند و حيات بشر را به مخاطره مي افكنند. فيلمهايي نظير: «برخورد عميق»21، «آرماگدون»22، «قله دانته»23، «دنياي آب»24، «گودزيلا»25 و «پارك ژوراسيك»26 هر يك به سهم خود، مصاديقي از آخرالزمان طبيعي محسوب مي شوند. «آخرالزمان ديني» مهم ترين و قابل بحث ترين رويكرد سينماي هاليوود به بحث آخرالزمان است كه به دو شيوه: پرداخت مستقيم يا رويكرد نمادين و استعاري، شرايط آخرالزماني را به تصوير مي كشد. در اين رويكرد آنتاگونيست در قالب يك ضد ارزش ديني (مثلاً: شيطان27، ضد مسيح28 يا دجّال) در يك زمان خاص از زندان خود رها مي شود و حيات بشر را بر روي كره زمين مورد تهديد قرار مي دهد. طبعا در اين قبيل آثار، منجي يك شخصيت متدين (مثلاً يك كشيش29 يا يك قديس)30 است كه با تلفيقي از ايمان و شهامت و ايثار، آنتاگونيست را شكست مي دهد و سحر شيطان را باطل مي كند. در اين قبيل آثار گاهي مسيح31 و گاهي پيروان او محور مقابله با شرارت اند و در پروسه اي تقديري و حساب شده، شيطان را مقهور و منكوب مي كنند. فيلمهايي نظير، «جن گير 1و2»22، «طالع نحس 3»33 و «پايان

روزگار»34 مصاديق اين گونه آخرالزماني به شمار مي روند. «آخرالزمان علمي _ تخيلي» سوژه گروه ديگري از آثار هاليوودي است كه طي آن تلفيقي از خيال و واقعيت يك خط آخرالزماني را پديد مي آورند. در اين الگوي روايي، آنتاگونيستها در قالب موجودات فضايي، از آن سوي كهكشان و از اعماق تاريك فضا، پديدار مي شوند و حيات انسان را بر روي زمين مورد تهديد قرار مي دهند. منجي اين قبيل آثار با تركيبي از دانش و مسائل ماوراءالطبيعه به جنگ بيگانگان مي رود و در نبردي سخت و خونين، مهاجمان فضايي را از سر راه برمي دارد. فيلمهايي نظير: مجموعه 4 قسمتي «بيگانه»35، «روز استقلال»36، «عنصر پنجم»37 و مجموعه «جنگ ستارگان»38 از جمله اين قبيل آثارند. «آخرالزمان اسطوره اي» دستمايه گونه اي ديگر از آثار هاليوودي است كه طي آن، آنتاگونيست از آن سوي مرز واقعيت و رؤيا و از دنياي رمزآلود افسانه و اسطوره هاي كهن سر برمي دارد و به دنياي امروز پا مي گذارد و پارادوكس ماهوي آنتاگونيست با دنياي مدرن امروز، شرايط آخرالزماني را پديد مي آورد. در اين گونه آثار، منجي و ياران او هيچ چاره اي جز سفر به دنياي اسرارآميز اسطوره و خيال ندارند؛ زيرا هيچ سلاح و شيوه مدرني بر آنتاگونيست ما قبل تاريخي كارگر نيست و صرفا او را با تمهيدات اسرارآميزي از جنس خود او مي توان از ميان برداشت. سرانجام با كشف يك طلسم يا ابزاري سحرآميز، قدرت جادويي آنتاگونيست باطل مي شود و بحران فرو مي نشيند. از مصاديق تصويري اين گونه آخرالزماني مي توان به فيلمهاي: «موميايي»39، «بازگشت موميايي»40، «عقرب شاه»41 و «ارباب حلقه ها»42 اشاره نمود. علاوه بر آنچه ذكر شد، در ساير گونه هاي سينمايي نيز ردپايي از سوژه آخرالزمان و

منجيان آخرالزماني مي توان مشاهده نمود. به بيان ديگر موضوع آخرالزمان، امروزه به چاشني و مكمل برخي از گونه هاي ديگر سينمايي تبديل شده كه توضيح در اين مقوله نيازمند مقاله جداگانه اي است. در يك جمع بندي كلي به نظر مي رسد كه سياست گذاران امپراتوري تصويري آمريكا و اعضاي اتاق فكر هاليوود، با كشف جاذبه كم نظير سوژه هاي آخرالزماني و براساس چند هدف مشخص، توليد آثار سينمايي ساليان اخير را در دستور كار خويش قرار داده اند: هدف اول، سوء استفاده از احساس نياز فطري و كنجكاوي طبيعي انسان امروز در خصوص آخرالزمان در مسير جلب سرمايه و كسب ثروت بيشتر است. به هر حال سوژه هايي از اين دست در زمره پر فروش ترين محصولات سينمايي تاريخ سينما محسوب مي شوند و اين اقبال بيش از حد بينندگان طبعا از چشمان تيزبين ارباب سينما به دور نمانده است. هدف دوم، ترويج نگاه آخرالزماني مطلوب هاليوود و تعريف مفاهيمي نظير: منجي، دجال و علائم پايان دنيا براساس آموزه هاي توراتي و انجيلي است. در اين گونه آثار موضوعاتي از قبيل: شيطان، ضد مسيح، بهشت43 و دوزخ44 و نبرد نهايي خير و شر همگي بر مدار توصيفات كتاب مقدس مطرح مي شوند و همين امر به ترويج آموزه هاي بعضا تحريف شده كتاب مقدس منجر مي گردد. هدف سوم، از پرداختن به موضوع آخرالزمان ترسيم مغرضانه مختصات پيروان شيطان و نسبت دادن شر و پليدي به بلاد مشرق زمين و كشورهاي اسلامي است. در اكثر اين آثار، شيطان يا آنتاگونيست ريشه و منشأ شرقي دارد و بعضا از يك كشور اسلامي برمي خيزد و نيمه غربي عالم را عرصه تاخت و تاز خود و يارانش قرار مي دهد. جالب اين كه

حتي موجودات فضايي چهره هاي شرقي دارند و گاهي هم با مردم مشرق زمين ارتباط يا نسبتي برقرار كرده اند! طبعا در اين قبيل آثار سينمايي، اتاق فكر هاليوود به صورت نمادين، خطوط اصلي نبرد آينده خود را با دنياي اسلام ترسيم مي كند. هدف چهارم، از توليد اين قبيل محصولات تصويري و قريب الوقوع نشان دادن آخرالزمان، سعي در اخذ بيعت خوف و به بيان ديگر كسب اختيار ويژه، در مديريت سياسي، نظامي عالم است. نكته جالب اين است كه فيلمهاي هاليوود با بزرگ نمايي فجايع آخرالزماني و توصيف دقيق ابعاد هراس انگيز آن، بينندگان خود را به گونه اي شرطي و فاقد اختيار مي سازند كه با تمامي ايده ها و راه حلهاي سازندگان فيلم در خصوص مقابله با خطرات آخرالزماني موافقت نموده و هر عملي را به شرط دافع خطر بودن، تأييد خواهند كرد. اصولاً با مرور فيلمهاي آخرالزماني ساليان اخير هاليوود، به نظر مي رسد كه اين قبيل آثار از حد چند محصول سرگرم كننده سينمايي فراتر رفته و به پروتكل نبرد آينده دنياي مدرن غرب با دنياي اسرارآميز مشرق زمين و فرهنگ غني اسلامي تبديل شده اند. بينندگان ميليوني اين قبيل آثار حتي اگر خود از ساكنان نيمه شرقي عالم يا از پيروان آيين اسلام باشند، با مشاهده مكرر محصولات تصويري هاليوود، از فرهنگ بومي و قومي خويش دلزده شده و اقتضائات دنياي مدرن را به عنوان تنها راه مقابله با مشكلات و فتنه هاي آخرالزماني به رسميت خواهند شناخت. براساس اين تحليل هدف غايي سازندگان اين قبيل آثار آن است تا افكار عمومي مردم جهان، آمريكا را به عنوان رهبر دنياي جديد و سر سلسله نيروهاي خير عالم قلمداد نموده و

در قبال تصميمات تجاوزگرانه و ديكتاتوري نظامي دولتمردان امروز آمريكا، از خود تساهل و تسامح بيشتري نشان دهند. طبعا در نبرد نهايي ميان خير و شر، مختصري خونريزي و خشونت (خصوصا اگر از جانب سر سلسله نيروهاي خير اعمال شده باشد) قابل اغماض و چشم پوشي خواهد بود! و اين همان اختيار تامي است كه سينماي هاليوود (به نيابت از دولت آمريكا) تلويحا در صدد كسب آن است. كلام آخر آن كه امروز نظام تصويري هاليوود، مشخصا به عنوان بازوي تصويري سياستمداران آمريكايي در صدد است تا با مصادره به مطلوب مفاهيم خير و شر و روايت مغرضانه معجوني از اسطوره و تاريخ، مقدمات رويارويي نهايي غرب را با دنياي اسلام فراهم آورد و در اين ميان مديريت فرصت طلبانه «احساس قريب الوقوع بودن آخرالزمان» در عالم و موج سواري سياسي در اقيانوس فطرت انسانها را وجهه همت خويش قرار داده است. ولي فارغ از تمام اين معادلات شيطاني، گردونه علام بر مدار رحماني خويش مي گردد و آخرالزمان حقيقي و منجي آخرالزمان (نه آن گونه كه ياران شيطان مي پسندند) در آستانه بروز و ظهورند و پايان اين ماجرا را دست اراده الهي رقم خواهد زد. پي نوشتها :

1 .Apocalypse. 2 .Capl.G.Jung. 3 .Collective Uncoscious. 4 .Archetype. 5 .Tribulation Age. 6 .Revelation Age. 7 .Final Conflict. 8 .Golden Age. 9 .Antagonist. 10.Savior-Saviour. 11.Utopia. 12.Holywood. 13.Technological Apocalypse. 14.Natural Apocalypse. 15.Religious Apocalypse. 16.Sciencefictional Apocalypse. 17.Mithological Apocalypse. 18.Dr. Frankenstein. 19.Terminator-2. 20.Matrix. 21.Deep Impact. 22.Aramageddon. 23.Dantes peak. 24.Water world. 25.Godzilla. 26.Jurassic park. 27.Satan-devil. 28.Antichrist. 29.Priest. 30.Saint. 31.Jesus Christ-Nazarin. 32.The exporcist-12. 33.The Omen-3. 34.End of days. 35.Alien. 36.Independence day. 37.The fifth element. 38.Starwars. 39.The mummy. 40.The

mummy returns. 41.King scorpion. 42.Wishmaster. 43.Heaven. 44.Hell.

امنيت رواني و اجتماعي در زمان حضرت ولي عصر (ع)

سخنرانى دكترگلزارى »امنيت« جزو نيازهاى اساسى انسان و فصل مشترك همه مشكلات انسان از بيماريهاى روانى گرفته تا خودكشى، اعتياد و بزهكارى است. مبحث امنيت از نظر روان?شناسى به?خصوص در بهداشت روانى و در آسيب?شناسى روانى اهميت بسيار دارد. آرامش، رشد، شكوفايى انسان، بروز همه استعدادها و خلاقيتها و نيل به همه كمالات انسانى در سايه امنيت به?دست مى?آيد.

روان?شناسان بر اين باورند كه انسان نياز دارد در سايه احساس امنيت، دنيا و حوادث دنيا را قابل پيش?بينى، قانونمند، منظم و قابل اعتماد و اطمينان تصوير كند.

امنيت در لغت مقابل ترس و اضطراب و مترادف با آرامش قلب است. دانشمندان علوم سياسى از زواياى ديگرى به امنيت نگاه مى?كنند. »لورنس مارتين« امنيت را تضمين رفاه مادى مى?داند. »جان مورس« آن را رهايى از تهديدات زيان?بخش تعريف مى?كند. »والتر ريتمن« از نظريه?پردازان مسائل سياسى اجتماعى معتقد است: هر ملتى تا جايى داراى امنيت است كه در صورت عدم توسل به جنگ مجبور به رها كردن ارزشهاى خود نباشد و چنانچه در معرض چالش قرار بگيرد بتواند با پيروزى آنها را حفظ بكند. صاحبنظر ديگر علوم سياسى »آرنولد ولفرز« معتقد است كه امنيت در معناى عينى آن يعنى فقدان تهديد نسبت به ارزشهاى كسب شده و در معناى ذهنى آن يعنى فقدان هراس از اين?كه ارزشهاى مزبور مورد حمله قرار گيرد.

در كتاب گرانسنگ غررالحكم و دررالكلم، كه در آن حدود يازده هزار روايت از على(ع) جمع?آورى شده، روايات بسيار جالب و سازنده?اى درباره امنيت به?خصوص از بعد روان?شناسى آمده است.

على(ع) در آنجا مى?فرمايد كه:

»لانعمة أهنأ من الأمن«؛ هيچ نعمتى گواراتر از

امنيت نيست.

جاى ديگرى مى?فرمايد كه:

»ماهيّة العيش فى الأمن«

اصل و اساس زندگى امنيت است.

و يا

»شرّ البلاد بلد لا أمن فيه ولا خضب«؛

بدترين شهرها جايى است كه امنيت و سرسبزى در آن نباشد.

باز در همين كتاب داريم كه: »شرّ الأوطان مالم يأمن فيه القطّان«؛

بدترين وطنها جايى است كه اقامت كنندگان در آن احساس امنيت نكنند.

خلاقيت و استعدادهاى انسان در پرتو امنيت شكوفا مى?شود و نيل به كمالات انسانى براى او ميسر مى?گردد. براى مسئله امنيت و اين?كه چه بكنيم تا انسان يا انسانها داراى امنيت روانى باشند؛ بايد در نظر بگيريم كه عوامل مهم امنيت بر دو دسته?اند: »عوامل فردى« و »عوامل اجتماعى - حكومتى«.

در عوامل فردى بايد توجه داشته باشيد كه اگر انسان مفهوم تكانه?هاى نفسانى خود باشد؛ اگر خشم، شهوت، حرص، طمع، بخل و... بر او حكومت كند، هرگز به امنيت و آرامش دست نمى?يابد. در زمينه عوامل اجتماعى - حكومتى هم بايد گفت كه:

يك دولت با ثبات و مشروع و مقتدر بهترين منبع ايجاد امنيت است، ولى اگر خود دولت دچار مشكلاتى باشد؛ امنيت افرادش را دچار مخاطره مى?سازد.

تهديدات دولت يا ناشى از وضع و اجراى قوانين داخلى يا ناشى از اقدامات سياسى - ادارى مستقيم، عليه بعضى از افراد و گروههاست و يا ناشى از روابط خارجى دولت است. در هر صورت حكومت بايد به?جاى اعمال قدرت و اختناق و ديكتاتورى، عامل اقتدار باشد و با تكيه بر مردم و مشروعيت و مقبوليت خودش نه تنها ناامنى براى افراد ايجاد نكند بلكه موجد امنيت فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى باشد. آنچه كه ما در تجربه تاريخى ديده?ايم و آنچه كه در ديدگاههاى دينى

به?خصوص اسلام و برنامه?هاى دقيق مربوط به حكومت امام عصر(ع) در شيعه مطرح شده بنا به دلايل مفصلى كه من فقط يك اشاره كوتاهى مى?كنم نشان مى?دهد كه امنيت در قبل از زمان حكومت امام عصر(ع) به اين جامعيت و فراگيرى و گستردگى محقق نمى?شود.

اگر دو زمينه عمده فردى و اجتماعى را به معناى حكومتى و دولتى كه عرض كردم در نظر بگيريم انسانهاى تربيت نشده، انسانهايى كه ناامنى درونى دارند، انسانهاى اسير وابستگيها و تكانه?ها، مى?توانند عامل ناامنى باشند.

اسلام معتقد است كه كمترين عامل امنيت تربيت انسان است. در آيات 81 و 82 سوره انعام خداوند مى?فرمايد:

»فأىّ الفريقين أحقّ بالأمن إن كنتم تعلمون«؛

اگر مى?دانيد بگوييد كه كدام?يك از اين دو گروه به ايمنى سزاوارترند؟ كسانى كه ايمان آورده?اند و ايمان خود را به شرك نمى?آلايند، ايمنى از آن ايشان است و ايشان هدايت يافتگانند.

»الذين امنوا ولم يلبسوا إيمانهم بظلم، أولئك لهم الأمن و هم مهتدون«

امنيت خالص را آنهايى دارند كه ايمان دارند و ايمانشان، ايمان خالص است.

آنان كه به خاطر منافع يا به خاطر به?دست آوردن توجه ديگران مذهبى مى?شوند، نه تنها از لذت گواراى امنيت مذهبى بهره?مند نيستند؛ بلكه مرتب دچار ناامنى?اند و اين متأسفانه از آفات حكومت دينى است؛ چون توجه به گزينه?هاى مذهبى و كليشه?هاى مذهبى زياد مى?شود و آدمها تلاش مى?كنند كه نشان دهند مذهبى?اند و اين خود ناامنيهاى درونى?شان را بيشتر مى?كند. در هر صورت آن ايمان درونى؛ ايمانى كه انسان خودش انتخاب مى?كند و به تعبير قرآنى »لم يلبسوا إيمانهم بظلم« اين منشأ امنيت و آرامش است: »أولئك لهم الأمن«.

حضرت على(ع) در همان كتاب بزرگ غررالحكم مى?فرمايد:

»و من

آمن أمن«؛

كسى كه ايمان داشته باشد امنيت دارد.

همه آنچه كه شما در كتاب هوش هيجانى گلدمن مى?بينيد پيامهاى اصلى اخلاق مذهبى است، كنترل نفس، كنترل تكانه?ها، اين?كه انسان به ديگران رسيدگى كند و ديگر فاكتورهاى مهم هوش هيجانى پيام قديمى اديان الهى و به?خصوص اسلام است.

در مسئله حكومت هم متأسفانه به دليل اين?كه انسانها خوب تربيت نمى?شوند مربيان الهى ندارند و حكومتها بطور جامع تربيت دينى نمى?كنند، اين چنين آفاتى وجود دارد و مشكلاتى دارند كه شما در طول تاريخ مى?بينيد. اين انسانهاى تربيت شده در قبل از ظهور امام عصر(ع) تعدادشان بسيار اندك است و ما در سايه اين حكومت عدل الهى - كه ابعاد حكومتى?اش گستره فرهنگى، سياسى و اقتصادى است - اين انسانهاى تربيت شده مؤمن واقعى را مى?بينيم و امنيت فردى آنجا ميسر مى?شود. در بحث امنيت اجتماعى و حكومتى، قرآن در سوره نحل، مثال جالبى را از يك كشور، از يك قريه مى?زند:

»ضرب اللَّه مثلاً قرية كانت امنة مطمئنّه يأتيها رزقها رغداً من كلّ مكان فكفرت بأنعم اللَّه فأذاقها اللَّه لباس الجوع والخوف«1؛

خدا قريه?اى را مثل مى?زند كه امن و آرام بود، روزى مردمش به فراوانى از هر جا مى?رسيد، اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان به گرسنگى و وحشت مبتلايشان ساخت.

اگر يك كشورى امنيت داشته باشد انسانها اطمينان خاطر پيدا مى?كنند، مهاجرت نمى?كنند، در كشورشان مى?مانند و سرمايه?گذارى مى?كنند. مهاجرت و فرار مغزها نشان دهنده ناامنى است و به اين دليل اگر امنيت باشد آن اطمينان مطمئناً هست.

اگر امنيت و اطمينان باشد رزق و روزى و رفاه اقتصادى حاصل مى?شود. اين هم به?دلايل زيادى در

قبل از حكومت امام زمان(ع) چنانكه بايد و شايد محقق نمى?شود.

اين را هم عرض بكنم اين تعبير كه در بيش از سيصد روايت اسلامى راجع به امام زمان(ع) آمده است كه:

»يملأ اللَّه الأرض به قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً«؛

در زمان حكومت امام زمان عدل و قسط مى?آيد، ظلم و جور از بين مى?رود؛ فكر نكنيد كه عدل و قسط مترادفند و ظلم وجور هم مترادفند. عدل يعنى اين?كه انسان هر چيزى را در جاى خود بگذارد اين مفهوم به زمينه?هاى فردى بيشتر تكيه دارد و قسط يك عدالت اجتماعى است.

اگر انسانها، يك انسانهاى تربيت شده?اى نباشند و در سطوح متعدد مديريت يك حكومت قرار بگيرند، انسان تربيت نشده نا امن و اسير دست شهوات و هواهاى نفسانى نمى?تواند عدالت اجتماعى را برقرار بكند. بايد مدير، مدير درستى باشد تا قسط ايجاد بكند و از آن طرف حكومت اگر ابزارهاى امنيت اقتصادى، سياسى و اجتماعى را فراهم بكند آن آدمها تربيت مى?شوند؛ يعنى به هم ارتباط دارند، اين حاكمان عادل و آن عدالت اجتماعى زمينه?ساز اين تربيت است.

غير از زمان حكومت امام زمان(ع) ما ابتدا مى?توانيم با يك كودتا، با يك درگيرى با هيأت حاكمه قبل، جابرانى را از بين ببريم ولى اگر انسانها تربيت نشوند ممكن است در كوتاه مدت نظام قسطى را ايجاد بكنيم ولى چون انسانها تربيت نشده?اند، عادل نيستند و سازندگى در امور را ندارند، جامعه دوباره تبديل مى?شود به همان جامعه قبلى. اگر بخواهد حكومتى در معناى وسيعش كار امنيتى بكند بايد هم روى عدل كار بكند و هم روى قسط. هم كار فرهنگى، تربيتى، اخلاقى روى تك?تك

انسانها بشود و انسان سالم رشد يافته باآرامش روان در بسترهاى خانوادگى، مدرسه يا جاهاى ديگر تربيت بشود هم اين?كه حكومت، حكومتى باشد كه عدالت اجتماعى را در ابعاد مديريتى اجتماعى?اش انجام بدهد.

در زمان حكومت امام زمان است كه قسط و عدل برقرار مى?شود. در پايان اين آيه بسيار معروف مربوط به امام زمان(ع) را عرض كنم. اين آيه، آيه 55 سوره نور است. آيه?اى كه آنچنان روشن است كه در تمام تفاسير گفته?اند راهى جز اين?كه اين آيه را تأويل نه، حتى تطبيق بدهيم به زمان امام زمان(ع) ندارد: »وعداللَّه الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات«؛ خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده?اند و كارهاى شايسته كرده?اند وعده داده كه: »ليستخلفنّهم فى?الأرض كما استخلف الذين من قبلكم«؛ در روى زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد. »وليمكنّنّ لهم دينهم الذى ارتضى لهم«؛ و دينشان را - كه خود برايشان پسنديده است - استوار سازد. »وليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً«؛ و وحشتشان را به ايمنى بدل كند.

تبديل خوف به امن، از بين همه تهديدهاى فردى و اجتماعى؛ در سايه حكومت الهى محقق مى?شود. »يعبدوننى لايشركون بى شيئاً«؛ مرا مى?پرستند و هيچ چيزى را با من شريك نمى?كنند. اين نكته مهم است كه ما نمى?توانيم انسان مؤمن و مذهبى تربيت كنيم، مگر اين?كه امنيت داشته باشيم. جامعه?اى كه در آن مشكلات متعددى باشد نمى?تواند انتظار »يعبدوننى لايشركون بى شيئاً« داشته باشد. خداوند در آخر اين آيه مى?فرمايد: اگر اينها اتفاق افتاد، اگر يك حكومت الهى بود، اگر يك دين و قانون جامعى حاكميت پيدا كرد، اگر

امنيت ايجاد شد، آنوقت كسى عبادت خدا را نكرد آن آدم، آدم بدى است. آن زمان، زمان بدى است »و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الخاسرون«؛ و آنها كه از اين پس ناسپاسى كنند نافرمانند.

پس اين عوامل مى?تواند زمينه?ساز عبوديت واقعى باشد. به نظر من شايد بهترين تعريف عملياتى »انتظار« اين باشد كه ما در يك وضع موجودى باشيم و بدانيم كه به سمت يك وضع مطلوب داريم مى?رويم. انتظار يعنى به سوى وضع مطلوب رفتن، نگاه به يك هدف و غايت بالا و معنوى كردن. يعنى آدم منتظر آدمى است كه امروز نسبت به ديروز يك قدم به طرف آن غايت مطلوب پيش برود. اگر وضع مطلوب حكومت امام زمان، انسانهايى است كه مسلط بر خودشانند، امنيت روانى دارند و حكومتى كه در ابعاد مختلف امنيت ايجاد مى?كند بايد فرد منتظر خودش را تطبيق بدهد با آن غايت. انتظار يعنى اين?كه من دقت كنم كه آن زمان حكومت امام زمان(ع) چه اتفاقى مى?افتد. ما بايد در سايه مطالعه دقيق زمان ظهور پرتوافشانى بكنيم، ببينيم الآن چه بايد بكنيم؟ وضع مطلوب كدام است؟ در همه مسائل اجتماعى اينطور است. ما كجا مى?خواهيم برويم؟ ما مى?خواهيم به طرف زمان ظهور برويم، در زمان ظهور چه چيزى است؟ انسان تربيت شده مسلط بر هواى نفس و حكومت چيست؟ حكومت عدل الهى، چه ابعادى دارد؟ ابعادى كه بخشى از آن را گفتم.

حالا انتظار چيست؟ انتظار اين است كه ببينيم آيا ما داريم به آن سمت حركت مى?كنيم؟ آيا در خودمان امنيت و وابستگيهايى كه امنيت را از بين ببرد ايجاد مى?كنيم يا خير؟ اين مى?شود انتظار و

اين شخص مى?شود منتظر امام زمان(ع). مى?خواهيم بدانيم آيا حكومت ما حكومت منتظر است؟ اگر حكومت منتظر باشد بايد ببينيم چه اندازه بهره از عناصر حكومت امام زمان(ع) دارد؟ اين نمى?شود كه ما يك كيك دو تنى را مثلاً به نشانه اين?كه امام زمان به دنيا مى?آيد در ميدان آزادى بگذاريم. انگار كه آن نازدانه و عزيزدردانه?اى كه در يك خانه رفاه زده متولد شده تفاوتش با امام زمان(ع) فقط در وزن اين كيك است، ان?شاءاللَّه خداوند به همه ما توفيق بدهد.

پى?نوشت :

1 . سوره نحل (16) آيه 112.

رجعت امام حسين(ع) در قرآن و روايات

از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده: اول كسى كه به دنيا برمى گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم...«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »... ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد...«7.

»رجعت« را كه عبارت است از »بازگشت گروهى از مؤمنان خالص« و »طاغيان و كفار بسيار شرور« بعد از ظهور حضرت مهدى(ع) و »در آستانه رستاخيز«1 بايد از جمله امورى دانست كه اعتقاد بدان خاصه پيروان مكتب تشيع است. و از جانب امامان بزرگوار شيعه(ع)، تأكيدات فراوانى بر اعتقاد بدان وارد گرديده است؛ تا بدانجا كه در حديثى از

امام جعفر صادق(ع)، عدم ايمان به آن، همسنگ و هموزن انكار ايشان قرار داده شده و كسانى را كه بدين موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دايره »امامت و ولايت« معرفى فرموده اند:

»از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت نداشته باشد...«2 بايد دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا براى ما آدميان - كه محصور در حصار ماديات هستيم - شگفت آور و عجيب به نظر مى رسد، و به همين دليل گاهى در اين امر شك و ترديد مى نماييم و حتى زمانى هم پا را فراتر نهاده و به انكار آن مى پردازيم!! ولى اگر عقل معادانديش را كه با حجابهاى هوى و هوس پوشيده نشده باشد به كار گيريم و در اين امر كمى انديشه كنيم؛ خواهيم ديد كه بنا به چندين و چند دليل عقلانى، وقوع رجعت، جاى هيچ گونه استبعاد و شگفتى ندارد و نيز اگر در آيات قرآن كريم، غور و بررسى نماييم؛ بدين نكته پى مى بريم كه در اين كتاب آسمانى، دهها آيه وجود دارد كه هر يك به نوعى اثبات كننده موضوع رجعت مى باشند و نه تنها آيات قرآن كريم كه احاديث و روايات بسيارى را در كتب معتبر حديثى مى توان مشاهده كرد كه بروقوع رجعت تأكيد دارند.

و اما همانطور كه از تعريف رجعت كه در صدر اين نوشتار ذكر شد، برمى آيد، رجعت يعنى اعتقاد به بازگشت »مؤمنان خالص« و »كفار و ظالمان خالص«، آنان كه در طول حيات دنيوى خود جزو رهبران و سردمداران ايمان و كفر محسوب مى شده اند، و بدين ترتيب در مى يابيم كه امر رجعت تنها شامل عده اى از انسانها مى شود و نه همه آنها! همانطور كه در حديثى

از امام جعفر صادق(ع)، مى خوانيم كه فرمود:

»رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد؛ تنها گروهى بازگشت مى كنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند.«3

و مطابق اين حديث شريف از جمله كسانى كه در هنگامه رجعت به اين عالم برمى گردند كسانى هستند كه در ايمان، خالص و ناب بوده اند و به تعبير رساتر، امام مؤمنان و مولاى صالحان و مقتداى پرهيزگاران گرديده اند، كه يكى از آنها سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللَّه الحسين(ع)، است، كه در برخى از آيات قرآن كريم و نيز تعداد كثيرى از روايات و احاديث به رجعت آن حضرت تصريح گرديده است و آن را امرى حتمى الوقوع دانسته اند، كه ذيلاً به دو نمونه از آيات قرآن كريم و تعدادى از روايات اسلامى كه در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره مى نماييم:

الف) رجعت امام حسين(ع) در قرآن كريم:

همانطور كه قبلاً گفتيم در قرآن كريم پيرامون مسئله رجعت و نيز رجعت حسين بن على(ع)، آيات فراوانى وجود دارد تا بدانجا كه گفته اند: »در قرآن 18 آيه صريح در باب رجعت هست«4 و از جمله اين آيات، آيات ششم و هفتم از سوره مباركه نازعات مى باشد: »در آن روز كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمى آورند و به دنبال آن حادثه دومين رخ مى دهد.«

اين دو آيه شريفه اشاراتى دارند به حوادثى كه قبل از وقوع قيامت و رستاخيز روى مى دهند كه از جمله آنها زلزله اى وحشتناك است كه همه چيز را درهم ريخته و نظام جهان را دگرگون مى سازد.

»حضرت امام جعفر صادق(ع)، در (تأويل) اين آيه شريفه فرموده اند:

»لرزاننده حسين بن على(ع)، و حادثه

دومين، على بن ابيطالب(ع)، است. نخستين فردى كه (در رجعت) قبر او شكافته شده (و از آن بيرون مى آيد) و خاك را از سر مى زدايد، حسين بن على(ع) است.«5

و نيز در اين زمينه بايد به آيه 6 از سوره مباركه اسراء اشاره كرد، كه خداوند عزيز در اين آيه مى فرمايد:

»آنگاه شما را روبه روى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند، مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم.«

اين آيه شريفه نيز طبق روايتى كه از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده، به موضوع رجعت امام حسين(ع)، اشاره دارد، چرا كه آن حضرت فرمود: اول كسى كه به دنيا برمى گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم...«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »... ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد...«7.

با توجه به دو آيه فوق الذكر اين نكته به دست مى آيد كه امر رجعت و نيز رجعت امام حسين(ع)، از نظر اين كتاب آسمانى امرى شدنى خواهد بود و به همين دليل جاى شگفتى در آن وجود ندارد. ب) رجعت امام حسين(ع)، در روايات:

يكى از منابع چهارگانه فقه اسلامى، حديث و

سنت است و به همين خاطر براى اثبات بعضى از احكام، قواعد و اعتقادات دينى ناگزير از رجوع به احاديث و سنن منقول از پيامبر(ص)، و ائمه(ع)، هستيم، كه اين مطلب درباره »رجعت« نيز صادق است. يعنى براى پى بردن به كم و كيف رجعت، در كنار استدلال به قرآن كريم و عقل، بايد از احاديث و روايات نيز بهره گرفت.

بايد دانست درباره امر رجعت و حوادث پيرامون آن، روايات و احاديث فراوانى در كتب روائى و حديثى مضبوط است. تا جايى كه »شيخ حر عاملى در كتاب الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه، 600 حديث [درباره رجعت] روايت كرده است.«8 ولى از آنجا كه بحث ما پيرامون رجعت امام سوم(ع)، است، فقط به برخى از رواياتى كه در آنها به رجعت آن حضرت تصريح گرديده مى پردازيم.

روايت اول: »قطب راوندى و ديگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روايت كرده است كه حضرت امام حسين(ع)، در صحراى كربلا، پيش از شهادت فرمودند: ... اول كسى كه زمين شكافته مى شود و از زمين بيرون مى آيد من خواهم بود و بيرون آمدن من موافق مى افتد با بيرون آمدن اميرالمؤمنين و قيام قائم ما...«9

اين روايت كه علامه مجلسى آن را در حق اليقين آورده است بر اين نكته تصريح مى فرمايد كه اولين رجعت كننده در هنگامه رجعت، امام حسين(ع)، است و در اين مورد، احاديث فراوانى نقل گرديده كه نمونه اى از آن را قبلاً و در شرح آيات سوره مباركه نازعات نيز ذكر كرديم.

روايت دوم:

»... عياشى از حضرت امام جعفر صادق(ع)، روايت كرده است كه اول كسى كه به دنيا برمى گردد حضرت امام حسين(ع)، است و

اصحاب او و يزيد و اصحاب او، پس همه ايشان را بكشد مثل آن كه ايشان را كشته اند.«10

در اين روايت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نموديم يعنى اولويت امام حسين(ع)، در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نيز مخالفان و دشمنان ايشان هم اشاره گرديده و همانطور كه ملاحظه مى شود تصريح گرديده كه در واقعه رجعت، گوئى صحنه حماسه آفرين عاشورا بار ديگر تكرار گرديده و مجدداً مقاتله اى بين آن حضرت و سپاه يزيد درمى گيرد كه سرانجام و عاقبت آن، پيروزى و غلبه سپاه امام(ع)، بر سپاه كفر است و در واقع انتقام فجايع حادثه عاشورا از يزيديان گرفته مى شود. و البته اين انتقام گيرى از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلكه مطابق روايتى كه از امام كاظم(ع)، وارد شده، در هنگامه رجعت بسيارى از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پايمال شده خويش را مى نمايند و علاوه بر آن از عده اى از دشمنان خود، انتقام مى گيرند:

»... ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ايشان به سوى بدنها برمى گردند تا حق خود را از ايشان استيفاء كنند. هر كه ايشان را عذاب و شكنجه كرده باشد انتقام از او بكشند و...«11

روايت سوم :

»... از حضرت امام محمد باقر(ع)، روايت گرديده كه اول كسى كه در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسين(ع)، خواهد بود و آن مقدار پادشاهى خواهد كرد كه از پيرى، موهاى ابروهاى او بر روى ديده اش آويخته شود.«12

مطابق اين روايت و روايات مشابه ديگر، در هنگامه رجعت براى برخى از ائمه(ع)، دورانى است كه در طى آن در پهنه گيتى به حكمرانى پرداخته و حكومت

مى نمايند، كه از جمله آنها امام حسين(ع)، است كه دوران حاكميت آن حضرت بسيار طولانى خواهد بود.

بايد دانست كه از اين روايت استفاده مى شود كه فاصله بين قيام حضرت صاحب(ع)، و رجعت تا وقوع رستاخيز و برپا شدن قيامت، فاصله اى طولانى خواهد بود كه در اين فاصله همانطور كه گفتيم عده اى از اولياى الهى حكومت مى كنند و دنيا، روزگارى سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد ديد. دورانى كه نشانى از ظلم و ستم وجود ندارد و »نيكان به ديدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و ديده هاى ايشان روشن مى گردد...«13.

از آنچه گفتيم نتيجه گرفته مى شود كه اولاً امر رجعت، امرى حتمى الوقوع است و ثانياً اين امر منحصر به برخى از صلحا و اشقيا مى شود و نه همه آنها، كه از آن جمله اند، امام حسين(ع)، كه نخستين مراجعت كننده به دنيا است و پس از انتقام گيرى از پديدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گيتى، مدت بسيارى را به اداره امور عالم و حاكميت بر جهان بشريت مى پردازند.

پى نوشتها :

1 . تفسير نمونه ج15، ص555.

2 . علامه مجلسى، حق اليقين، ج2، ص2.

3 . تفسير نمونه ج15، ص560.

4 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص481.

5 . فضائل و سيره امام حسين(ع)، در كلام بزرگان، عباس عزيزى، ص69.

6 . حق اليقين ج2 ص12

7 . حق اليقين ج2 ص16

8 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص482.

9 . علامه مجلسى، حق اليقين، ج2، ص7.

10 . همان، صص12ù11.

11 . همان، ص7.

12. همان

13. همان، ص10.

يادگارهاى موعود( مسجد سهله)

سيدصادق سيدنژاد

اشاره :

در گوشه و كنار سرزمينهاى اسلامى

مكانهايى وجود دارند كه منتظران يار در آنها گرد مى?آيند و به ياد عزيز سفر كرده خود نجواهاى عاشقانه سر مى?دهند. اين مكانها كه هر كدام به نوعى يادگار حضرت موعود هستند براى همه شيعيان مقدس است و بزرگداشت آنها وظيفه?اى همگانى به شمار مى?آيد.

براى آشنايى بيشتر شما عزيزان با مساجد، مقامها و اماكن خاصى كه يادآور آن امام منتظر هستند، بر آن شديم كه در هر شماره به اجمال يكى از اين مكانها را معرفى كنيم. باشد كه مورد قبول حضرت موعود واقع شود. مسجد سهله

يكى از مشهورترين مساجد اسلامى كه در قرن اول هجرى توسط قبايل عرب در سمت شمال غربى مسجد جامع كوفه به فاصله حدود دو كيلومتر ساخته شده است؛ مسجد شريف »سهله« است كه در منابع تاريخى از آن با نامهايى چون مسجد سهيل، بنى?ظفر و عبدالقيس1... ياد شده است.

اين مسجد در زمينى خالى از سكنه كه اطراف آن پوشيده از ماسه?هاى قرمز است ساخته شده است. شكل هندسى آن تقريباً به صورت مستطيل با طول 140 متر، عرض 125 متر و مساحتى بالغ بر 17500 مترمربع است. ارتفاع ديوارهايى كه آن را احاطه كرده حدود 22 متر است كه هر يك از اضلاع چهارگانه آن به وسيله برجهاى نيم دايره?اى از طرف خارج و به فاصله?هاى مساوى تقويت مى?شوند. در ميانه ضلع شرقى ديوار، مناره?اى به ارتفاع 30 متر وجود دارد. در اصلى مسجد در ميانه ضلع شرقى در مجاورت اين مناره قرار دارد.

مجموع فضاى مسجد از دو قسمت شبستان و صحن تشكيل شده است. شبستان كه در قسمت جنوب به طول 120 متر و عرض 5/5 متر بنا

شده است حدود 660 متر مربع مساحت دارد و از طريق ايوانكهايى به عنوان وروديهاى شبستان به صحن مسجد متصل مى?شود كه قدمت تاريخى اين ايوانكها به قبل از 750ق. مى?رسد.

بقيه فضاى مسجد به صحن اختصاص دارد. در طول اضلاع شرقى، غربى و شمالى مسجد نيز غرفه?هايى ساخته شده است كه در يك طرف 36 غرفه، در طرف ديگر 27 و در سمت در ورودى آن 19 غرفه به چشم مى?خورد.

در بخشهاى مختلف صحن مسجد محرابهايى ساخته شده است كه به نام پيامبران و ائمه اطهار(ع) نامگذارى شده?اند و در اصطلاح آنها را مقام مى?خوانند. اين مقامها عبارتند از:

1. مقام حضرت ابراهيم(ع): اين مقام در جهت شمال غربى و بين ديوار غربى و شمالى قرار دارد. در روايتى آمده است اين مسجد، خانه حضرت ابراهيم خليل(ع) بوده است كه از آنجا به سمت قوم »عمالقه« رفتند.

2. مقام حضرت يونس(ع): اين مقام در جهت جنوب غربى بين ديوار جنوبى و غربى قرار دارد.

3. مقام حضرت ادريس(ع): اين مقام در بين ديوار شرقى و شمالى قرار دارد. اين مقام را مقام عيسى(ع) هم مى?نامند. اين قسمت از مسجد به »بيت?الخضر« هم معروف است.

4. مقام حضرت صالح(ع): اين مقام در سمت شرقى بين ديوار جنوبى و شرقى قرار دارد كه به مقام صالحين، انبيا و مرسلين معروف است.

5. مقام امام سجاد(ع): اين قسمت در ميانه مسجد كمى مايل به سمت شرقى قرار دارد.

6. مقام امام صادق(ع): اين مقام درست در وسط مسجد است. براساس روايات تاريخى، حضرت امام صادق(ع) مدتى در آنجا اقامت نموده و به عبادت و دعا مشغول بوده?اند.

7. مقام امام زمان(ع): اين مقام هم در

قسمت ميانى مسجد، كمى مايل به سمت جنوب، در بين مقامهاى امام سجاد(ع) و حضرت يونس(ع) قرار دارد. امروزه ساختمانى به طول 80 متر و عرض 5/5 متر در اين محل بنا شده است. حضرت ولى?عصر(ع) در اين مقام، نماز و دعا و نيايش به جاى آورده?اند و عالم بزرگوار علامه بحرالعلوم آن حضرت را در اين مكان شريف در حال مناجات با پروردگار زيارت كرده?اند. گذشته از آن، گزارشهاى بسيارى از ملاقات با آن حضرت در اين مسجد مبارك در طول تاريخ نقل شده است كه اين امر سبب اقبال بسيار عاشقان و شيفتگان خالص آن حضرت به اين مكان شريف گشته و در نتيجه ساختمان اين قسمت، بارها توسط شيعيان مخلص تجديد بنا شده است. براى اين مقام زيارتنامه مخصوصى در كتب روايى نقل شده است كه به?همراه ساير دعاها و عبادات به جاى آورده مى?شود. فضايل مسجد سهله

در مجموعه روايات با تعابير مختلفى از جايگاه معنوى و منزلت مسجد سهله ياد شده است. مى?توان گفت از اخبار چنان معلوم مى?شود كه بعد از مسجد اعظم كوفه مسجدى به فضيلت اين مسجد وجود ندارد. در توصيف علل فضيلت آن به نكاتى اشاره شده است كه در اينجا بعضى از آنها را يادآور مى?شويم.

ابوبصير نقل كرده است كه امام صادق(ع) به ايشان فرمودند:

اى ابابصير! گويى روزى رامى?بينم كه حضرت مهدى(ع) با خانواده?اش در مسجد سهله فرود مى?آيند. ابوبصير مى?گويد: به حضرت صادق(ع) عرض كردم آن مسجد منزل قائم(ع) خواهد بود حضرت فرمودند: آرى، اين مسجد منزل حضرت ادريس(ع) و حضرت ابراهيم(ع) بوده است و خداوند هيچ پيامبرى را به پيامبرى مبعوث نكرده است مگر

آن?كه وى در اين مسجد نماز گزارده است. مسكن حضرت خضر(ع) در اين مسجد است. هر كسى دراين مسجد اقامت داشته باشد مثل آن است كه در چادر پيامبر اكرم(ص) اقامت دارد... هر كس در اين مكان شريف نماز به جاى آورد و به دنبال آن با نيّت خالص دعا كند؛ حاجت او برآورده مى?شود و اگر كسى از ترس امرى به آنجا پناه ببرد خداوند وى را از آن خطر در امان نگه مى?دارد. ابو بصير مى?گويد به امام صادق(ع) عرض كردم: به درستى كه اين مكان شريف بسيار فضيلت دارد. حضرت فرمودند: آيا باز فضيلتهاى آن را بشمارم. عرض كردم: آرى. حضرت صادق(ع) فرمودند: مسجد سهله از جمله مكانهايى است كه خداوند تبارك و تعالى دوست دارد در آنجا دعا خوانده شود هيچ شب و روزى نيست مگر آن?كه ملائكه اين مسجد را زيارت مى?كنند و در آنجا به عبادت خدا مشغول مى?شوند. اگر من در نزديك اين مسجد ساكن بودم همه نمازهايم را در آنجا به جاى مى?آوردم... بعد ابوبصير مى?گويد به حضرت صادق(ع) عرض كردم قائم(ع) هميشه آنجا خواهند بود؟ حضرت فرمودند: آرى2...

امام سجاد(ع) مى?فرمايند:

من صلّى فى مسجد السهلة ركعتين. زاد اللَّه فى عمره سنتين.

هر كس در مسجد سهله دو ركعت نماز به?جاى آورد خداوند دو سال بر عمر او مى?افزايد.3

حضرمى مى?گويد از امام صادق(ع) سؤال كردم كه با فضيلت?ترين مكان بعد از حرم خداوند عزّوجلّ كجاست؟ حضرت فرمودند:

كوفه است... كه مسجد سهيل در آنجاست؛ مسجدى كه خداوند تبارك و تعالى هيچ پيامبرى را مبعوث نكرده است مگر اين?كه در آن مسجد نماز به جاى آورده است. عدالت الهى از آن

مسجد ظاهر خواهد شد و قائم(ع) در آنجا مستقر خواهد شد... آنجا منزل پيامبران و اوصيا و صالحان است.4

باز از امام صادق(ع) روايت شده است كه:

هر گرفتارى به مسجد سهله بيايد و بين عشائين دو ركعت نماز به جاى آورد و خداوند را بخواند، خداوند گرفتاريش را برطرف مى?سازد5.

آن حضرت همچنين در اشاره و تأكيد به فضيلت بسيار زياد اين مسجد فرموده?اند:

اگر عمويم، زيد بن على قبل از قيام و آغاز جنگ در اين مكان نماز و دعا به جاى مى?آورد اجل او يك سال به تأخير مى?افتاد6.

باز در اين باره »طيالسى« از »علا« نقل كرده است كه:

روزى خدمت امام صادق(ع) شرفياب شدم آن حضرت به من فرمودند: آيا در مسجدى كه در كوفه هست و شما آن را مسجد سهله مى?ناميد و ما آن را مسجد »شهرى« مى?خوانيم نماز به جاى مى?آورى؟ عرض كردم: البته كه در آنجا نماز مى?خوانم. سپس حضرت فرمودند: به آن مسجد حتماً برو هيچ گرفتارى و صاحب حاجتى به آنجا نمى?رود مگر اين?كه خداوند گرفتارى و حاجت او را برطرف مى?سازد7...

بشّار مكارى نيز مى?گويد:

در كوفه به خدمت امام صادق(ع) مشرف شدم، حضرت را در حالى كه مشغول خوردن خرماى طبرزد بود ملاقات كردم. امام(ع) به من فرمودند: اى بشّار! نزديك بيا و از اين خرماها ميل كن. عرض كردم: گواراى وجودتان، من وقتى مى?آمدم با صحنه?اى برخورد كردم كه قلب مرا به درد آورد؛ لذا ميل به خوردن چيزى ندارم. حضرت اصرار كردند و قسم دادند تا از خرماها بخورم لذا من هم مشغول خوردن شدم. بعد از من پرسيدند: مگر در راه چه ديدى كه ناراحت شدى؟ عرض

كردم: وقتى مى?آمدم تعدادى از سربازان سلطان را ديدم كه زنى را كشان?كشان در حالى كه بر سر و صورت او مى?زدند به طرف زندان مى?بردند و او هم كمك مى?خواست ولى كسى به داد او نرسيد. حضرت فرمودند: چرا آن زن را مى?زدند؟ عرض كردم: از مردم شنيدم كه آن زن گفته بود: »يا فاطمه! خداوند لعنت كند بر كسانى كه به تو ظلم كردند«.

بشار مى?گويد: وقتى حضرت اين سخن را شنيدند دست از خوردن كشيدند و شروع به گريه كردند و آنقدر گريستند كه محاسن مباركشان و حتى دستمالى كه در دست داشتند خيس شده بود.

سپس به من فرمودند: اى بشار! آماده شو تا به مسجد سهله برويم و در آنجا دعا كنيم كه خداوند آن زن را از دست آنها نجات دهد. وقتى ما عازم مسجد سهله شديم بعضى از شيعيان هم به دارالخلافه رفتند تا ببينند سرنوشت آن زن چه مى?شود. ما كه به مسجد رسيديم هر كداممان در گوشه?اى مشغول خواندن دو ركعت نماز شديم. بعد از نماز امام صادق(ع) دستهاى خود را بلند كردند و اين دعا را خواندند: »أنت اللَّه لا إله إلاّ أنت مبدى?ء الخلق و معيدهم، و أنت اللَّه إله إلاّ أنت خالق الخلق و رازقهم، و أنت اللَّه لا إله إلاّ أنت القابض الباسط، و أنت اللَّه لا إله إلاّ أنت مدبّر الامور و باعث من فى?القبورأنت وارث الأرض و من عليها، أسالك باسمك المخزون المكنون الحىّ القيوم، و أنت اللَّه لا اله الاّ انت عالم السّرّ واخفى أسالك باسمك الذى إذا دعيت به أجبت و إذا سئلت به أعطيت و أسالك بحقّ محمّد و

أهل بيته و بحقّهم الذى أوحبته على نفسك أن تصلّى على محمد و آل محمد و أن تقضى لى حاجتى الساعة الساعة.

يا سامع الدّعاء يا سيّداه يا مولاه يا غياثاه أسالك بكلّ اسم سميت به نفسك أو استأثرت به فى علم الغيب عندك أن تصلّى على محمّد و آل محمد و ان تعجّل خلاص هذه المرأة يا مقلّب القلوب والأبصار يا سميع الدعاء.

آنگاه حضرت به سجده رفتند و ذكرهايى را خواندند كه من آنها را نمى?شنيدم؛ سپس سر خود را از سجده برداشتند و فرمودند: بلند شو! همين حالا زن آزاد شد.

بشّار مى?گويد: از مسجد بيرون آمديم در وسط راه با فردى كه به دارالخلافه رفته بود تا از عاقبت كار آن زن باخبر شود؛ برخورد نموديم حضرت به او فرمود: چه خبر؟

آن مرد گفت: آنها زن را آزاد كردند.

حضرت فرمود: چگونه آزادش كردند؟

مرد گفت: نفهميدم ولى من در كنار در دارالخلافه بودم كه نگهبانى از دارالخلافه بيرون آمد و آن زن را صدا زد و گفت: آن چه حرفى بود كه تو زدى؟

زن گفت: اشتباهاً گفتم: يا فاطمه خداوند لعنت كند به كسانى كه به تو آن ظلمها را كردند.

بعد آن نگهبان دويست درهم پول درآورد و به زن گفت: اين را بگير و سلطان را حلال كن.

زن از گرفتن آن پول خوددارى كرد. وقتى نگهبان ديد كه او از گرفتن پول خوددارى مى?كند دوباره به دارالخلافه برگشت. كمى بعد از آن خارج شد و به زن گفت: تو آزادى مى?توانى به خانه?ات برگردى و زن هم به خانه?اش رفت.

امام صادق(ع) فرمودند: از گرفتن دويست درهم خوددارى كرد؟ آن مرد گفت: آرى! در حاليكه

قسم به خدا به آن پول محتاج هم بود.

بشار مى?گويد: حضرت از حبيب?شان هفت درهم درآوردند و به من دادند و فرمودند: به منزل آن زن برو و سلام مرا به او برسان و اين پول را به او بده.

بشار مى?گويد: ما همگى به منزل آن زن رفتيم و سلام امام صادق(ع) را به او رسانديم. آن زن گفت: شما را به خدا، براستى امام صادق(ع) به من سلام رساندند؟

بشار مى?گويد: من به او گفتم: به?خدا قسم كه امام صادق(ع) به شما سلام رساندند. در اين حال آن زن صيحه?اى زد و بيهوش افتاد. ما صبر كرديم تا او به خود آمد وگفت: سخنى را كه گفتيد باز بگوئيد و سه مرتبه آن پيام را براى زن تكرار كرديم و بعد به او گفتيم: اين پول را بگير كه آنها را امام(ع) براى شما فرستادند. زن پولها را گرفت و گفت: به امام(ع) بگوئيد كه از خداوند براى كنيز خودش طلب آمرزش كند. من احدى را بهتر از او و آباء و اجدادش نمى?شناسم كه به?واسطه آن به خداوند توسل پيدا كنم.

بشار مى?گويد: بعد به خدمت امام صادق(ع) برگشتيم و ماوقع را شرح داديم حضرت با گريه براى آن زن دعا كردند.8... آداب و اعمال مسجد سهله

سيد بن طاووس(ره) مى?نويسد:

وقتى مى?خواهى به مسجد سهله بروى روز چهارشنبه و در بين نماز مغرب و عشا دو ركعت نماز به جاى آور. از امام صادق(ع) روايت شده است كه هر گرفتارى چنين كند خداوند گرفتارى او را برطرف مى?سازد.

و نقل شده است كه وقتى به مسجد سهله رفتى در كنار در آن بايست و بگو:

»بسم?اللَّه و باللَّه

و من اللَّه و إلى اللَّه و ماشاء اللَّه و خير الأسماء للَّه توكلّت على?اللَّه ولا حول ولا قوة إلاّباللَّه العلىّ العظيم. أللّهمّ اجعلنى من عمّار مساجدك و بيوتك أللّهمّ أتوجّه إليك بمحمّد و آل محمد و أقدمهم بين يدى حوائجى فاجعلنى أللّهمّ بهم عندك وجيهاً فى?الدنيا والاخرة و من المقرّبين. أللّهمّ اجعل صلواتى بهم مقبولة و دعائى بهم مستجاباً و ذنبى بهم مغفوراً و رزقى بهم مبسوطاً و حوائجى بهم مقضيّة و انظر إلىّ بوجهك الكريم نظرة رحيمة... أللّهمّ فأقبل إلىّ بوجهك و اقبل بوجهى إليك.9

سپس آيةالكرسى و معوذتين را بخوان و هر يك از سبحان اللَّه و الحمدللَّه و اللَّه اكبر و لا إله إلاّ اللَّه را هفت مرتبه بگو و آنگاه در ادامه اين دعا را بخوان:

أللّهمّ لك الحمد على ما هديتنى و لك الحمد على ما فضلّتنى ولك الحمد على ماشرفتّنى و لك الحمد على كل بلاء حسن ابتليتنى. أللّهمّ تقبّل صلاتى و دعائى و طهّرقلبى و اشرح لى صدرى و تب علّى إنّك ارحم الراحمين (يا انّك انت التّواب الرحيم).

و بعد به داخل مسجد برو و در وسط مسجد دو ركعت نماز به نيت نماز تحيّت مسجد بخوان و پس از نماز اين دعا را بخوان:

أنت اللَّه لا إله إلاّ أنت مبدى الخلق و معيدهم و أنت اللَّه لا اله الاّ أنت خالق الخلق و رازقهم و أنت اللَّه لا إله إلاّ انت القابض الباسط... أن تصلّى على محمد و آل محمد و أن تعّجل فرجنا و تقضى حاجتنا و ان تفعل بناكذا... (حاجت خودت را درخواست كن) يا مقلّب القلوب والأبصار يا سامع الدعاء انّك على كلّ شى?ء قدير10

سپس سجده كن هر دعاى ديگرى را دوست داشتى بخوان...

بعد در چهار گوشه مسجد نماز بخوان و دعا كن. در بعضى از اخبار وارد شده است هر گوشه اين مسجد خانه پيامبرى از پيامبران الهى بوده است و...11

از آداب و اعمال مسجد سهله به همين مقدار بسنده كرده و علاقه?مندان را به كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده ارجاع مى?دهيم. پى?نوشتها:

1 . »سهله« كه اكثر آن را به سين مفتوحه ضبط كرده?اند به »زمين هموار« گفته مى?شود و بعضى هم به سين مكسور خوانده?اند كه به معنى »خاك ماسه« مانند است كه به وسيله سيل در مسيلها جمع مى?شود. بنابراين نامگذارى اين مسجد به سهله به لحاظ جنس خاك آن منطقه بوده است و همينطور در علت تسميه آن به نامهاى ديگر گفته?اند كه »سهيل« نام سازنده آن مسجد است و »عبدالقيس« نام طايفه?اى است كه اين مسجد در منطقه سكونت آنها بنا شده است و »بنى?ظفر« هم يكى از طايفه?هاى قبيله عبدالقيس است و...

ابن?الفقيه روايت مى?كند حضرت على(ع) فرمودند: در كوفه چهار بقعه مقدس وجود دارد كه چهار مسجد در آن ساخته شده است. به آن حضرت عرض شد آنها كدام مساجدند حضرت فرمود: يكى از آنها مسجد ظفر يا همان مسجد سهله است.

2 . بحارالانوار، ج97، ص435، ح3.

3 . همان، ص436، ح6.

4 . همان، ص440، ح17.

5 . همان، ص436، ح8.

6 . همان، ص437، ح9.

7 . همان، ص435، ح3.

8 . المزار الكبير، ص140-136.

9 . الصيحة المباركة المهديّه، ص679-678.

10. همان، ص680.

11. ر.ك: همان، ص684-682.

اربعينيات درباره مهدي موعود

يكي از سنتهاي پسنديده و خدمتهاي شايسته اي كه از دير زمان برآمدن خورشيد جهانتاب اسلام تاكنون در ميان محدّثان با

درايت و عالمان شريعت و سالكان طريقت، به كثرت معمول بوده و مشتاقانه رواج پيدا نموده است؛ اهتمام به تأليف آثاري با عناويني همچون اربعين، اربعون حديثا، اربعون كلمه، الاربعين عن الاربعين من الاربعين و گرد آوردن دفاتر معرفت و برگهاي زرّيني در قالب چهل حديث با ويژگيهاي مشترك، يا يكسان، يا درباره يك موضوع و يا موضوعات گوناگون است. فراواني و شمارگان اربعينيات

با مراجعه به فهرست نسخه هاي خطّي منتشر شده از كتابخانه هاي ايران و جهان و تأمّل در آمار كتابهاي چاپي امروز به آثار پُرشماري از اين دست برمي خوريم؛ چنانكه تنها در ذريعه از هفتاد و شش اربعين1 و در فهرست كتابهاي حديثي دارالكتب ظاهريه دمشق از چهل و شش اربعين و در جلد نخست فهرست نسخه هاي خطّي دارالكتب مصر از صد و چهل اربعين و در جلد دوم از پانزده عنوان اربعين سخن به ميان آمده است تا آنجا كه مجموع عناوين نگارشهاي چهل حديثي را تا هزار هم گفته اند.2 ريشه ها و انگيزه ها

چهل حديثها با هر نيت و يا انگيزه اي كه پديد آمده باشد بخش پُر ارج و قابل توجهي از منابع حديثي مسلمانان را به خود اختصاص داده است.3 اما گويي سبب اصلي پرداختن به آن، وجود و نمود توصيه به «حفظ» چهل حديث از سوي پيامبر اكرم(ص) باشد كه فرمود: «مَن حَفِظ مِن أمّتي أربعين حديثا _ ممّا يحتاجون مِن أمر دينهم _ بعثه اللّه في يوم القيامة فقيها عالما. از امّت من هر آنكه چهل حديث پيرامون آنچه در امر دين بدانها نيازمند است به حافظه سپارد، خداوند نيز وي را در روز رستخيز در شمار دانشمندان و دين پژوهان برخواهد انگيخت.

اين روايت _ كه در زمره احاديث مشهور4 وارد شده و بعدها نيز به تواتر5 آن از طريق شيعه6 و سنّي7 حكم داده شد _ آنچنان موجب رونق كار و بار اربعين نگاري شد كه حتّي عالِماني همانند شرف الدين نووي و ملاّ اسماعيل خواجويي، از جمله گواهي دهندگان به ضعف سند اين حديث8، خود دست به جمع آوري و نگارش چهل حديث بردند. روشن است كه مدتها پس از اين، به علت وجود روايتهايي كه در مضمون و الفاظ، تفاوتها و شباهتهايي با حديث حاضر داشت و از ديگر ضبط هاي آن به جاي «من حفظ»: من حمل، من كتب، من نقل؛ به جاي «دينهم»: دينها؛ به جاي «عالما فقيها»: في زمرة الفقهاء والعلماء، و كنت له يوم القيامة شافعا و شهيدا، ادخل من أيّ باب الجنّة شئت، كتب في زمرة العلماء و حُشر في زمرة الشهداء بود، علماي حديث در معنا كردن آن اختلافهاي فراوان نمودند و در تأويل آن به احاديث ديگر روي آوردند. ولي آنچه مسلم مي نمايد تأكيد يكسان همگي اينگونه احاديث بر عدد «چهل»9 و ترويج و نشر پيام شريعت و نگاهداري آن از نابودي در قالب چهل آواي خواندني با كتابت است10 و در ياد سپردني كه مراتب از بر خواندن، شناخت مفاهيم، عمل به آن، كوشش در عدم تحريف، تحمل و ضبط حديث، بنا بر ضوابط علم درايه را شامل مي شود.11 نخستين چهل حديث

در هر دانشي توجه به دانستن نخستين روي آورندگان به آن و قلمزنان درباره آن شايد به خاطر گفته «الفضل للمتقدم» نه تنها بي فايده نيست كه از ديرباز بشر را به كنجكاوي واداشته است. درباره اولين چهل حديثي

كه فراهم آمد هر چند كه بايد به كتابخانه ها و فهرستهاي هر يك مراجعه نمود ولي نتيجه به دست آمده نيز چندان مورد اعتماد نخواهد بود؛ چه، امكان بازماندن نسخه اي از ورود به كتابخانه ها و يا درج در فهرستها و يا از ميان رفتن آن ناممكن نيست. به هر روي و با آنكه شيعيان و بسياري ديگر آغاز نهضت شكوهمند اربعين نگاري را از زمان حيات رسول خدا(ص) دانسته و عبداللّه بن مبارك مروزي (متوفاي 181ق) را به عنوان يكي از پايه گذاران اصلي اين مجموعه ها شناسانده اند12؛ نخستين نسخه هاي اربعين حديث _ براساس اطلاعات موجود از نسخه هاي موجود _ را مي توان در اربعين13 ابوالحسن محمد بن اسلم بن سالم كندي طوسي (متوفاي 242ق) از ثقات محدثان خراسان و اربعين حافظ ابوالحسن مؤيّد بن محمد بن علي قرشي طوسي (متوفاي 242ق) از پيشوايان محدثان سراغ گرفت. هر دو نسخه در دارالكتب ظاهريه موجود است و از آن رو كه بدون تاريخ نگارش هستند و با توجه به تاريخ درگذشت نويسندگان آنها، بايد هر دو را _ با هم _ به عنوان نخستينها معرفي و ثبت نمود.14 شيوه نامه هاي فراهم آوري چهل حديث

چهل حديثهاي آغازين هدفي جز جمع آوري «چهل» حديث و شرح و توضيح كلمات و تركيبات مشكل نداشت، ولي بعدها فراهم آورندگان اين آثار _ بنابر ذوق و شيوه بينش ديني _ هر يك در گزينش روايات، شيوه هايي اختيار كردند و جانب خاصي را در نظر گرفتند و به موضوعات و مباحث ويژه اي توجه نشان دادند؛ چنانكه جمعي در اصول و فروع و احكام دين، عده اي در جهاد، برخي در ادب، بعضي در مواعظ و خطب، و گروهي

در زهد15 اربعينهايي نگاشتند. اربعون حديثا من اربعين كتابا لاربعين اماما عن اربعين شيخا متصلين باربعين صحابيا16 و اربعين من مدن الكبار عن اربعين صحابيا لاربعين تابعيا17 از نمونه هاي موفق زمانه خويش بودند و پس از آن، ابن عساكر چهل حديث از چهل شيخ از چهل شهر مختلف شنيد و سپس آنها را در دو جزء به رشته تحرير كشيد.18 عافقي از راويان چهل قبيله و رهاوي از راويان چهل شهر به گردآوري چهل حديث پرداختند.19 ابن زهره پيرامون حقوق برادران ديني، محمد مهدي تنكابني درباره متعه، جعفر بن محمد تهراني در مسح دو پا و دلدار علي هندي در موضوع فضيلت دانش، چهل حديث گرد آوردند. عبدالرحمان بن احمد بن حسين خُزاعي الاربعون في فضائل عليٍ اميرالمؤمنين را پرداخت.20 برخي محدثان، موضوعي خاص را انتخاب كرده و چهل حديث از چهارده معصوم(ع) درباره آن آوردند. گروهي به تنوع در احاديث گراييدند و يا چهارده چهل حديث نگاشتند و يا با انتخاب چهل موضوع، براي هر موضوع چهل حديث نگاشتند. عده اي مضمون چهل حديث را در ابياتي به نظم كشيدند. دسته اي از فقيهان كه آهنگ پديد آوردن كتابي فقهي داشتند آن را در قالب چهل حديث عرضه نمودند تا علاوه بر وظيفه علمي، مصداق روايت مذكور نيز شده باشند. بسياري كتاب اربعينشان را به رواياتي در فضل و فضيلت، فضائل و مناقب و اثبات خلافت و امامت خاندان پيامبر(ص) اختصاص دادند، به صورتي كه تنها در فضائل امير مؤمنان بيش از هفتاد اربعين به دست ما رسيده است.21 از ميان اين تعداد چشمگير مي توان به اسعد بن ابراهيم بن حسن حلّي اشاره كرد. وي به نگارش

اربعون حديثا في الفضائل والمناقب پرداخت و دليل آن را گفته شافعي و احمد بن حنبل دانست. گفتار احمد بن حنبل براساس الهامي از جانب رسول خدا(ص) در خواب بود كه: من امتم را به چهل حديث راجع به سنت فرمان دادم؛ آيا فضائل اهل بيتم در شمار سنت نيست؟22 اربعينيات درباره امام مهدي(ع)

در ميان بازار گرم و پوياي جمع چهل حديث، دانشوران شيعه و اهل سنت بسياري از چهل حديثهاي خود را به سخنان، گفته ها، فضائل و مناقب بي شمار امام غائب اختصاص داده و به عنوان يكي از عمده ترين و بارزترين مسائل ديني مورد نياز مردم بدان نگريسته اند. آنان به دليل مقيد بودن به عدد «چهل»، تنها به گوشه هايي بسيار محدود از احاديث، سخنان، فضائل، شؤون و مقامات امام زمان(عج) اشارت كرده ولي در عوض با گزيده گويي و ايجاز درخشان، آثار دايرة المعارف گونه اي را پديد آورده اند. در اين مجال مي توان _ براي نخستين بار _ به فهرستي توصيفي از اينگونه اربعينيات به ترتيب تاريخي چنين اشاره نمود: 1 _ الاربعون حديثا في امر المهدي:23 ابو نعيم احمد بن عبداللّه اصفهاني (334-430ق)؛ مجموعه اي از چهل حديث با سلسله اسناد خود از رسول اكرم(ص) كه كهن ترين اربعين درباره امام زمان(عج) به شمار مي رود. متن آن با حذف سند در اعيان الشيعه24 از سيد محسن امين عاملي، بحارالانوار25 از محمد باقر مجلسي، حجت بالغه از سيد عبدالحجت بلاغي، عرف الوردي في اخبار المهدي26 از جلال الدين سيوطي، غاية المرام از سيد هاشم بحراني27، حديقة الشيعة28 از مقدس اردبيلي، كشف الغمة29 از علي بن عيسي اربلي و نامه دانشوران ناصري30 درج، و نقل ها و آگاهي هايي از آن در كشف المخفي في اخبار

المهدي از يحيي بن حسن بطريق31، اربعين ماحوزي32 و احقاق الحق33 ذكر شده است. رساله مورد بحث را نبايد با نگارش ديگر ابونعيم با نام ذكر المهدي و نعوته و حقيقة مخرجه و ثبوته و يا نعوت المهدي و خروجه و ما يكون في زمانه و مدته شامل چهل و نه روايت از پيامبر(ص) و صد و هفت روايت ديگر درباره امام مهدي _ كه ابن طاووس از آن گزارشي ارائه نموده است34 _ يكي دانست.35 اربعون حديثا في أمر المهدي در قرن ششم در حوزه علميه ابوعلي صدفي در شهر «مُرسيه» به عنوان كتاب درسي تدريس مي شده و از جمله حافظ عياض بن موسي يحصبي در 32 سالگي به سال 508 ق. آن را نزد ابوعلي صدفي خوانده است.36. نسخه ها: 1. كتابخانه سيد محمد صادق آل بحرالعلوم در نجف، به كتابت همو؛ 2. كتابخانه اي شخصي در قم؛ 3. كتابخانه علي قلي ميرزا در تهران؛ 4. كتابخانه فخرالدين نصيري در تهران، كتابت فخرالدين، پايان كتابت در 18 رجب سال 838 ق.37؛ 5. كتابخانه مرحوم ملك زاده.38 1-1. ترجمه أربعون حديثا في أمر المهدي، ابونُعيم، مترجم: ابوالحسن علي بن حسن زواره اي (م947ق). اين ترجمه در ضمن ترجمه كشف الغمه، مسمّي به ترجمة المناقب درج شده و نسخه هايي از آن در كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي و كتابخانه آيت اللّه مرعشي موجود است. 1-2. ترجمه أربعون حديثا في أمر المهدي، ابونُعيم، مترجم: ميرزا محمد ملك الكتاب. به همراه اكسيرالتواريخ، بمبئي، 1308ق چاپ شده است. 1-3. ديگر ترجمه هاي أربعون حديثا في أمر المهدي، ابونُعيم، از آنجا كه اين اربعين در كتابهاي ديگري كه ذكر آنها گذشت درج شده است پس به عنوان مثال ترجمه آن

را مي توان در جلد هفتم نامه دانشوران ناصري، حديقة الشيعة، ترجمه هاي بحارالانوار و همگي ترجمه هاي كشف الغمّة يافت. 1-4. حجّت بالغه در ترجمه و شرح أربعون حديثا في المهدي از ابونُعيم، سيّد عبدالحجّت بلاغي (متوفاي 1397ق)، چاپخانه خواجه، 1383ق، 268ص، وزيري. 2. الاربعون في ذكر المهدي من آل محمد، حافظ ابوالعلاء حسن بن احمد عطار همداني مُقري (488-569 ق). ابن ابي الرضا در الاجازة الكبيرة39 از آن ياد نموده و نقلهايي از آن در ذخائرالعقبي في مناقب ذوي القربي40 از محبّ الدين طبري (متوفاي 694ق.) و فرائد السمطين41 از ابراهيم بن محمد جويني (متوفاي 730ق.) آمده و حسن بن ابي الحسن ديلمي در قواعد عقائد آل محمد از آن اقتباس نموده است. 3. اربعون حديثا في المهدي، سراج الدين محدث بغدادي قزويني (قرن ششم). سيد حيدر آملي در جامع الاسرار42 از آن ياد كرده است.43 4. كفاية المهتدي في معرفة المهدي، سيّد محمّد ميرلوحي اصفهاني44 (زنده در 1085ق)45. ترجمه، تفسير و شرح چهل حديث از كتاب اثبات الرجعه نوشته فضل بن شاذان (متوفاي 260ق.). ارزشهاي كفاية المهتدي را كه توسط علي اكبر مهدي پور در دست تصحيح است ظاهرا بايد در استفاده از منابعي كه هم اكنون مفقود شده اند همچون كتب فضل بن شاذان و فرج الكبير محمد طرابلسي جستجو نمود. نسخه ها: 1. كتابخانه الزهراء، بدون شماره، با تصحيح و مهر مؤلف، 2. كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، شماره 833، 126 برگ، به خط مؤلف46؛ 3. كتابخانه ميرزاحسين نوري؛ 4. كتابخانه سيد آقا بن سيد اسداللّه بن سيد حجة الاسلام اصفهاني، كتابت محمد مؤمن بن عبدالجواد در 7 ربيع الثاني 1085ق؛ 5. كتابخانه وزيري يزد، شماره 512، كابت اسماعيل بن شاه قلي در 1106ق، 129 برگ. 4-1. گزيده كفاية المهتدي، سيد محمد ميرلوحي، تلخيص توسط يكي

از شاگردان ميرلوحي. نسخه: كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، شماره 1122. 4-2. گزيده كفاية المهتدي، سيدمحمد ميرلوحي، تلخيص توسط گروه محققان، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول 1373ش، بيست و هفت + 364ص، رقعي. شيوه نامه محققان اين اثر در گزينش مطالب، حذف ايرادها و اعتراضهاي ميرلوحي بر علامه مجلسي و باقي گذاردن ديگر مطالب بوده است كه البته در مقدمه از ذكر اين شيوه گزينش خودداري نموده اند. 5. كشف الحق (الاربعين)، مير محمد صادق خاتون آبادي (متوفاي 1272ق.)، اصفهان، [چاپ اول [1373ق، 236ص، وزيري؛ به تصحيح و تعليق داوود ميرصابري، تهران، مؤسسه امام مهدي، [چاپ دوم [1361ش، ح+ 239ص، وزيري. اين كتاب به اربعين خاتون آبادي شهرت داشته و به شرح چهل حديث در دو بخش «قيام» و «رجعت» پرداخته و تأليف آن در 1263 ق. به انجام رسيده است. 6. اربعينيات، حسين عندليب زاده همداني (1287ش...). وي براي هر يك از امامان، اربعيني نگاشته و آخرين جلد مجموعه را به امام زمان(عج) اختصاص داده است. 7. تبيين المحجة الي تعيين الحجة، ميرزا محسن بن محمد مجتهد تبريزي (متوفاي 1352ق.)، تهران، 1346ق، 418ص، رقعي. 8. چهل خبر در علامات ظهور مهدي منتظر، احمد هروي، يزد، گلبهار، چاپ اول 1368ق، 54ص، رقعي. متن عربي و ترجمه فارسي چهل حديث درباره نشانه هاي آخرالزمان. 9. الاربعون حديثا في من يملأ الأرض قسطا و عدلاً، هادي نجفي، قم، نشرالهداية، چاپ اول محرم 1411ق، 91ص، وزيري.47 اين كتاب توسط محمدرضا زادهوش زير عنوان چهل حديث درباره دادگستر جهان به فارسي ترجمه شده و آماده انتشار است. 10. چهل حديث انتظار فرج حضرت مهدي، محمود شريفي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول 1370

ش، 72ص، پالتويي. اين كتاب كه بيست و دومين چهل حديث منتشر شده توسط اين ناشر به شمار مي رود، شامل چهل حديث درباره انتظار است. 11. يوسف ناپيداي فاطمه زهرا، محمد خادمي شيرازي، تهران، ميقات، چاپ اول 1370ش، 84ص، وزيري. شامل متن عربي و ترجمه فارسي چهل حديث. 12. شناخت امام عصر، احمد سياح، تهران، نشر اسلام، چاپ اول 1370ش، 128ص، رقعي. متن و ترجمه سي آيه از صد و سي و سه آيه اي از قرآن كريم كه به ظهور امام غائب تفسير و تأويل شده؛ متن و ترجمه چهل حديث در فضائل و مناقب امام زمان(عج) به نقل از منتخب الاثر و يوم الخلاص؛ چهل قصيده و غزل در مدح امام زمان. 13. قيرخ حديث [چهل حديث از حضرت مهدي] : گروه نويسندگان، ترجمه از عربي به تركي به صورت صفحه مقابل، حسين سرخابلي، تهران، بنياد بعثت، چاپ اول 1371ش، 3 + 21ص، رقعي. 14. چهل حديث پيرامون نور يزدان، علي اكبر مهدي پور، قم، حاذق، چاپ اول 1372ش، 120ص، رقعي. احاديث اين كتاب از چهل كتاب اهل سنت كه فصلي از كتابشان را به امام زمان(عج) اختصاص داده اند استخراج شده و به ترتيب زماني پيش رفته است. 15. چهل حديث پيرامون يوسف زهرا، علي اكبر مهدي پور، قم، حاذق، [چاپ اول[ 1372ش، 120ص، رقعي. احاديث اين كتاب از چهل كتاب كه توسط چهل نويسنده اهل سنت پديد آمده و اختصاصا به امام زمان(عج) پرداخته اند و از هر كتاب تنها يك حديث استخراج شده و به ترتيب زماني پيش رفته است. 16. چهل حديث از «غيبت» فضل بن شاذان، علي اكبر مهدي پور، قم، حاذق، چاپ اول 1373ش، 120ص، رقعي. با هدف

بازسازي و احياي متن مفقود كتاب غيبت از فضل بن شاذان از كتابهاي مختصر اثبات الرجعة و كفاية المهتدي استخراج شده است. 17. چهل حديث در پرتو چهل آيه در فضائل حضرت ولي عصر، گروه نويسندگان، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول [1374 ش]، 83ص، پالتويي. اين كتاب كه پنجمين چهل حديث منتشر شده توسط اين ناشر به شمار مي رود، شامل چهل آيه از قرآن مجيد كه با عنايت به چهل حديث به امام زمان(عج) تأويل شده است مي گردد. 18. چهل حديث در فضائل حضرت ولي عصر، گروه نويسندگان، تهران، خانه كتاب ايران، چاپ اول 1416ق، 68ص، پالتويي. احاديث از منابع هر دو گروه شيعه و سني استخراج شده است. 19. چهل حديث سيره مهدوي، محمود مدني بجستاني، قم، نشر معروف، 1377ش، 80ص، پالتويي. 20. چهل حديث پيرامون مهدي آل الرسول، علي اكبر مهدي پور، چاپ نشده است.48 احاديث اين كتاب از چهل كتاب كه توسط چهل نويسنده اهل سنت پديد آمده و اختصاصا به امام زمان(عج) پرداخته اند و از هر كتاب تنها يك حديث استخراج شده است. 21. چهل حديث پيرامون مهدي فاطمه، علي اكبر مهدي پور، چاپ نشده است.49 احاديث اين كتاب شامل چهل حديث از چهل صحابي پيامبر اكرم(ص) مي شود. علاوه بر چهل حديثهاي مذكور كه به صورت مستقل و اختصاصي به امام زمان پرداخته اند مي توان از دو دسته ديگر از چهل حديثها سخن به ميان آورد: اربعينهايي كه به جمع چهل حديث از چهارده معصوم پرداخته و چه بسا صفحاتي را به احاديثي از امام عصر و يا رواياتي درباره ايشان اختصاص داده اند؛ و دسته ديگري كه به گردآوري چهل حديث از «هر يك» از معصومان روي آورده و در

حقيقت، چهارده «چهل حديث» را در مجموعه اي گرد آورده اند. بديهي است كه مجموعه هاي گروه نخست از بحث و دامنه اين كتابشناسي خارج اند اما كتابهاي دسته دوم، از آن جهت كه در حقيقت اربعيني مستقل را در ضمن مجموعه اي آورده اند، لازم مي سازد تا به نمونه هايي از آنها اشاره كنيم: 22. از هر معصوم چهل حديث، محمدعلي كوشا، قم، سينا، [چاپ اول[ 1373ش، 320ص؛ قم، سينا، ويرايش دوم، چاپ دوم 1374، 350ص. ارائه متن و ترجمه فارسي چهل حديث از چهارده معصوم به همراه شرح زندگاني هر يك از معصومان. 23. سيره و سخن پيشوايان، محمدعلي كوشا، قم، پارسايان، 1376ش، 382ص. زندگاني چهارده معصوم را آورده و از هر يك چهل حديث نقل نموده است. 24. گلواژه هاي پاكان، ناصر پاك پرور، تهران، مدرسه، 1376ش، 276ص، وزيري. تنظيم و ترجمه چهارده چهل حديث از چهارده معصوم(ع). 25. الاربعون حديثا عن كل معصوم، علي پناه اشتهاردي، تصحيح كمال كاتب، قم، مؤسسه سيدة معصومه، چاپ اول شوال 1420ق، 259ص، وزيري. متن عربي چهل حديث از چهارده معصوم(ع) در چهارده بخش فراهم آمده و گاه با شرح و توضيح اندكي از سوي مؤلف همراه است. أربعون حديثا عن الامام المهدي المنتظر در صفحات 221 تا 240 درج شده است. پي نوشتها :

1 .ذيل اربعون حديثا، ج1، صص 409-434؛ ذيل رسالة في اربعين حديثا، ج11، صص50-53؛ ذيل چهل حديث، ج5، صص314-315؛ ذيل شرح اربعين حديثا، ج13، صص69-70. 2 .زندگاني سردار كابلي، ص135. 3 .دليل مؤلفات حديث الشريف، ج2، ص659 و...؛ كشف الظنون، ج1، صص5،52-61؛ ج2، ص1569 و... 4 .مرآة العقول، ج1، ص34. 5 .شرح كافي، مازندراني، ج2، ص228؛ مجلسي به «مستفيض» بودن (الاربعين، ص10؛ ذريعه، ج1، ص409)؛

شيخ بهايي به دو وجه مشهور و متواتر (اربعين، ص41) و فيض كاشاني به هر سه وجه قائل شده است (ذريعه، ج1، ص424). 6 .اربعون حديثا، ماحوزي، ص26؛ اربعين حسينيه، ج1، ص6؛ بحارالانوار، ج2، صص153-156؛ ثواب الاعمال، صص134، 300؛ خصال، ص42؛ عوالم العلوم، ج3، صص465-469؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص36؛ وافي، ج1، ص136؛ ينابيع المودة، ج2، ص271. 7 .بغية الطلب، ج3، ص1358؛ جامع بيان العلم و فضله، ج1، صص51-53؛ ذكر اخبار اصبهان، ج1، صص201 و 206؛ كشف الظنون، ج2، ص1036؛ كنزالعمال، ج10، ص225 و... 8 .اربعين النووية، ص4؛ اربعون حديثا: خواجويي، ص16؛ همچنين: فيض القدير، ج1، ص56؛ ج6، صص54، 155، 158؛ كشف الحثيث، ص166،167،186،200؛ كشف الظنون، ج1، ص52. 9 .آگاهي جامعي از اين عدد را بنگريد در: اربعين در فرهنگ اسلامي از رضا تقوي؛ رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم، صص30-37؛ مستدرك سفينة البحار، ج4، صص63-65؛ همچنين گويا همه رواياتي كه در اين باره وارد آمده در رساله اربعونيات از حبيب اللّه ترشيزي گردآوري شده است (ذريعه، ج1، ص436). 10.اربعون حديثا، شهيد اول، ص17؛ نيز با توجه به حديث «من ترك بعد موته...». 11.اربعين هاشميه، ص8؛ فيض القدير، ج6، ص155؛ الكليني و الكافي، صص15-17. 12.كتاب الاربعين حديثا، حسن بكري، ص24؛ تهذيب الكمال، ج9، ص62؛ طبقات الكبري، ج7، ص370؛ علل المتناهيه، ج1، ص128؛ همچنين بنگريد به: فهرس الفهارس والاثبات. 13.چاپ شده است (بيروت، 1989م). 14.اربعين، جامي، ص9. 15.براي نمونه ر.ك: اربعين علي بن فضل در فضائل دعا و دعا كننده؛ اربعين عبدالرحمان سلمي در اخلاق صوفيه و كردار صوفيانه. در دايرة المعارف تشيع ذيل «اربعون حديثا» (ج2، صص52-53) و ذيل «اربعين» (ج2، صص53-54)؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي ذيل «اربعين» (ج7، صص430-431) نيز مي توان به مواردي دست يافت.

16.ذيل تذكرة الحفاظ، ص4. 17.سير اعلام النبلاء، ج23، ص328. 18.روضات الجنات، ج2، ص66؛ صلة الخلف لموصول السلف، ص76. 19.نسخه خطي دارالكتب ظاهريه دمشق، شماره 1040. 20.نسخه خطي كتابخانه آيت اللّه مرعشي (فهرست، ج3، صص23-24)؛ نيز بنگريد: ايضاح المكنون، ج2، ص265؛ ذيل بروكلمان، ج1، ص708؛ فصلنامه تراثنا، ش1، 21؛ فهرست منتجب الدين، ص157؛ مرآت الكتب، ج1، صص23-24. 21.فهرست و گزارشي اجمالي برخي از آنها را بنگريد در: فصل نامه علوم حديث، ش18، صص157-172 و دو ماهنامه آينه پژوهش، ش66، صص185-191. 22.اربعون حديثا، علامه شوشتري، ص7؛ ذريعه، ج1، ص410؛ ينابيع المودّة و... 23.نام آن را «رسالةٌ في...»، «اربعون حديثا في المهدي» و «اربعون حديثا في شأن المهدي» نيز ثبت نموده اند كه ظاهرا تسامحي بيش نيست. 24.اعيان الشيعه، ج2، صص44-84. 25.ج51، صص78-85. 26.ج2، صص57-85؛ با اضافات بر مصادر ابونعيم. 27.صص 699-701. 28.صص 717-725. 29.ج3، صص267-275؛ در بسياري مواضع ديگر نيز از آن ياد كرده است. 30.چاپ اول (سنگي)، ج2، ص718؛ همچنين بنگريد: چاپ دوم، ج7، صص8-21. 31.طرائف، ص181. 32.ص207. 33.ج3، صص180-181. 34.طرائف، صص179-183، 220 و 261؛ همچنين: صراط، ج2، ص220. 35.روضات الجنات هر دو نگارش را يكي دانسته است (ج1، صص273-272). 36.المعجم في اصحاب القاضي ابو علي الصدفي، ص295. 37.بنگريد به: گنجينه خطوط. 38.متن منقول در نامه دانشوران ناصري براساس همين نسخه است. 39.ص 169 (مندرج در بحارالانوار، ج104). 40.ص136. 41.ج2، صص325-326. 42.ص439. 43.بنگريد: فصل نامه تراثنا، ش1، ص19. 44.بررسي نسبتا دقيق و كاملي از اين كتاب و انديشه هاي ميرلوحي و اوضاع زمانه او را بنگريد در: The shadow of God and The Hidden Imam: Religion, Political Order and Societal Change in Shit'it Iran form The begining to 1890: Said Amir, Arjomand, Chicago, 1984, p182...

. 45.گزارش هايي از كفاية المهتدي را بنگريد در: ذريعه، ج1، ص389؛ ج9، صص1220-1221؛ ج10؛ ص62؛ ج11، صص96 و 339؛ ج12، ص6؛ ج16، صص78 و 82 و 156؛ ج18، صص101-102؛ ج24، ص182؛ ج26، ص236 و نقل هايي از آن را در: جنّة المأوي از ميرزاحسين نوري؛ نجم ثاقب از همو؛ رسالةٌ في الغيبه از احمد بن درويش بغدادي و حاشيه كشف الحقّ از خاتون آبادي. 46.فهرست مجلس، ج3، صص60-62. 47.معرفي اين كتاب را بنگريد در: فصل نامه تراثنا، ش22، ص221؛ دو ماهنامه آينه پژوهش، ش3، ص81؛ كتابنامه امام مهدي، ج1، ص74، ش126؛ چهل حديث پيرامون يوسف زهرا، ص15؛ معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت، ج10، ص225. 48.كتابنامه امام مهدي، ج1، ص286. 49.همان، ج1، ص286.

ويژگي هاي عصر ظهور

گفت وگو با دكتر مددپور جهانى شدن به تعبير امروزى اگر موردنظرتان باشد به معنى globalization يك واژه?اى است كه اخيراً جايگزين اصطلاح development شده است و خود development جانشين يك لفظ ديگر به نام progress و همينطور خود progress يكى از مظاهر منورالفكرى و منورالفكرى از فضايل و نشانه?هاى فراماسونرى و ليبراليسم است. مى?بينيد اين اصطلاحات در تاريخ جديد به تدريج شكل گرفته و بوجود آمده است. امروز ظاهراً جهانى?شدن مد است و همه از جهانى شدن صحبت مى?كنند. يكى دو دهه پيش همه از توسعه development صحبت مى?كردند. چند دهه قبل از آن از ترقى صحبت مى?كردند از دولت وفار goverment welfare صحبت مى?كردند. فعلاً جهانى شدن ظاهراً تب و تابش شديدتر از بقيه است. ما هم بهرحال، چون اصطلاح زايمان ته كشيده است اغلب منتظريم ببينم كه در جهان چه اصطلاحى طرح مى?شود بلافاصله برويم و ببينيم اين اصطلاح را در فرهنگ خودمان و در عالم

خودمان چيست؟ و از اين طريق آن انفعال را به يك فعل تبديل كنيم، يعنى وقتى كه ما مفعول جهانى شدن مى?شويم، سعى مى?كنيم در مفهوم جهانى شدن تصرف بكنيم كارى كه در صد، صد و پنجاه ساله اخير، هميشه اين كار را كرده?ايم يعنى دايماً، اصطلاحات، مفاهيم را تغيير داده?ايم براى اين كه مطابق آرزوها و اميال و شأن ما بشود و شأنمان حفظ شود، تبديل به يك موجود استحاله شده در جهان نباشيم. چون نمى?توانيم زير بار قدرت بيگانه برويم و شيعه اصولاً از اول تاريخ تا به امروز، از آغاز تاريخ اسلام به اقتداى پيشواى خودش امير مؤمنان حضرت على(ع) و ائمه معصومين هميشه بهرحال مستقل بوده و در جامعه اكثريت مسلمان، يك تمايز كاملاً آشكارى داشته است نمى?تواند خيلى انفعال را بپذيرد. بنابراين سعى مى?كند اصطلاح را در عالم خودش تجزيه و تحليل بكند و به يك شكل نويى طرح?ريزى كند.

آن چيزى كه از globalization يا جهانى شدن تعبير مى?شود كرد، شايد معادل باشد با westerinization يعنى غربى شدن، آنچنان كه غرب مى?فهمد، صورت تمدنى غرب مى?شود و بقيه تمدنها بصورت ماده تمدنى درمى?آيند و در اختيار اين صورت قرار مى?گيرند، البته زبانها به اين سادگيها از بين نمى?روند. زبانها سر جايشان هستند. فرهنگهاى مختلف ظاهراً سر جايشان هستند. مذاهب مختلف ابراهيمى و غير ابراهيمى سر جايش هست اما همه اينها ماده مى?شوند براى صورت غرب و در خدمت غرب در مى?آيند و غرب را توجيه مى?كنند و تقريباً خيلى از جريانها اين را پذيرفته?اند. تقريباً چه در جهان اسلام بصورت ليبراليسم اسلامى و چه بصورت سوسياليسم اسلامى و جريانهايى كه

بهرحال التقاطى هستند دائماً اين تركيب?ها را انجام مى?دهند. نئوليبراليست?هاى اسلامى، دموكراتهاى اسلامى خلاصه از اين نوع كه همگى حكايت از جهانى شدن مى?كند يعنى تبديل شدن فرهنگ اسلامى و تمدن اسلامى به ماده?اى براى صورت تمدن غربى. فكر مى?كنيد خود بحث جهانى شدن از كجا شروع شد با توجه به اين كه تاريخ توليدش هم به نظر شما خيلى طولانى نيست.

اين در پى پيدا شدن مؤسسات عظيم اقتصادى تجارى و رسانه?هاى فراملى كه تقريباً جهان را به تدريج به هم متصل مى?كرد يك تئورى ابتدايى توسط مارشال مك?لوهان مطرح شد به نام دهكده جهانى كه در واقع دهكده جهانى حكايت از همان نظريه پيشرفت يا ترقى درهاى قبل يا همان در حال توسعه بودن يا توسعه يافتگى كه درهاى گذشته را به ذهن متبادل مى?كرد. بالاخره بشر به اين نظريه globalization رسيد كه در واقع به مفهوم جهانى شدن علم و فرهنگ و اقتصاد است. اما اين ظاهر ماجراست بالاخره در اين فرهنگ جهانى سلسله مراتب وجود دارد. قدرتهاى برتر، ابرقدرت وجود دارد تا قدرتهاى متوسط و بالاخره ضعيف. همه بايد در اين سلسله مراتب جهانى قرار بگيرند و سازمان ملل متحد يا در واقع بهتر است سازمان دول متحد بگوييم كارش اين است كه همه جهان را به آن شكلى كه غرب مى?خواهد صورت غربى و نوع آمريكايى و آنگلوساكسونى و يهودى?اش مى?خواهد طبق آن سازمان بدهند و در واقع از جهان استفاده كنند تصرفش بكنند يك تصرف با ارادت يإ؛ كراهت، به دلخواه يا جبر. به هر صورت جهان را به تعبيرى متصرف بشوند و متصل كردن به سازمان تجارت جهانى و

قوانين بين?المللى و برداشتن مرزهاى فرهنگى، آن فرهنگ غربى پمپاژ شود. اقتصاد و فرهنگ و سياست غربى به كشورهاى مختلف پمپاژ بشود و در واقع اين بتوانند آن طرفى كه مى?خواهند ببندند. اصل رباهاى بحث جهانى چيست و از كجاست؟

عرض كردم خود مفهوم جهانى شدن تئورى پيشرفته?ترى از همان دهكده و مسأله توسعه يافتگى. شروعش از همين?جاست. البته مال همين يكى دو دهه اخير است و تفكر و اصطلاح جديدى است و غرب وقتى همه جاها را مى?گيرد جهانى مى?شود. ديگر جايى نمانده است كه غرب نتواند به آن سلطه پيدا كند. از نظر سياسى تقريباً به اكثر قسمتهاى جهان، الا كشورهاى انگشت شمار كه تحت عنوان شورش و كشور طغيان?گر تلقى مى?شوند مثل ايران، كره، كوبا، سودان، ليبى، سوريه و لبنان، كشورهايى كه به هر نحوى حاضر نيستند تحت فرمان ارباب بزرگ و منقش بزرگ دربيايند و بهرحال به انحاء مختلف مقاومت مى?كنند. البته اين تعبير بر اين نيست كه مردم جهان تسليم وضع موجود شده?اند چون مردم جهان سازمان نيستند بصورت توده?هاى پراكنده?اى هستند در سراسر جهان. اينها تسليم وضع موجود نشده?اند، منتها دولت چون يك نهاد رسمى است و راحت?تر مى?شود فروش كرد و تسليمش كرد. مجبور است به خيلى از مسايل پاسخگو باشد. سفير دارد، وزير دارد، وكيل دارد، آدمهاى مختلفى دارد از نظر بين?المللى بايد پاسخگو باشد اين است كه آن شكننده?تر است تا ملت. خيلى از دولتها را از بين برده?اند اما ملتها را نمى?توانند از بين ببرند. دولت فلسطين ما امروز نداريم اما ملت فلسطين هست. بهرحال فرهنگ مقاومتر از سازمانهاى سياسى وضعى و قراردادى است. بر چه

پايه و اساسى استوار است؟

با پذيرش اصول و مبانى فرهنگ و اقتصاد غربى. توسط سازمانهاى بين?المللى همه جهان بصورت يك فرهنگ واحد و يكسان?ساز درمى?آيند و يك فرهنگ واحد ميان همه اينها بايد سيطره پيدا كند، همه گوش به فرمان باشند و گوش بكنند. هيچ قدرتى حق خلاف جمع رفتن را نمى?تواند پيدا كند و بايد او را مهارش بكنند حالا در جهان شايد اين بخش از جهان كه تقريباً مقاومتش شديدتراست خاورميانه است. چرا كه خاورميانه هنوز قواعد و مقتضيات مدرنيسم را نپذيرفته است و هر چند كه بهره?مند از ظواهر مدرنيسم است اما تسليم اقتضائات مدرنيسم نشده است. نه تسليم شرايط مدرن شده است. سازمانهاى مدرنش اغلب درب و داغون است. ارتشش، نهادهاى دولتيش، تكنولوژى?اش فاقد انجام است. جريان توليد علم در اين كشورها خيلى سست و ضعيف است تمام قدرت اينها بر روى تجارت است. يعنى هر چه دارند به تجارت نفت است و تجارت كالا و الا درآمدى از ناحيه تجارت علم ندارند. تجارت نرم?افزارها ندارند؛ تجارت سخت?افزارها ندارند؛ حجم كل كشورهايى كه نام مسلمان دارند كه بالاترينش تعلق دارد به اندونزى و مالزى و تركيه و مصر و بعد ايران نسبت به يك اقتصاد اروپا مثل لوكزامبورگ و يا بلژيك چيزى نيست و قابل مقايسه نيست. حالا ما الان در ادبيات رايج كه مى?شنويم دولت است يكى جهانى شدن و ديگرى جهانى سازى اين دولت چه نسبتى با هم دارند؟

فرقى نمى?كند حالا جهانى?سازى بيشتر ناظر بر جنبه فاعليت است و جهانى شدن ناظر بر جنبه مفعول شدن و منفعل شدن است. يك عده بايد جهانى بشوند و يك عده بايد

جهان را بسازند. مسلم آنهايى كه در تمدن جديد غربى در تمدن اومانيستى و ليبراليستى غرب توليد كننده?تر هستند حجم GNP بالاترى دارند، حجم توليد علم در آنها بالاتر است يك اصطلاح جديدتر كه در اقتصاد آورده?اند اين است كه به جاى GNP حالا من خيلى حضور ذهن ندارم. اصطلاحاتى هست كه جديداً وارد مى?شود توليد ناخالص علم و اطلاعات، IT ، بجاى GNP ,Production ، مثلاً IT را مى?گذارند. GNIT توليد ناخالص تكنولوژى اطلاعات يا مثلاً ITC و اصطلاحات از اين قبيل ,Information sciense Information technology يعنى در واقع الان مى?گويند GNP خيلى مهم نيست بلكه تكنولوژى اطلاعات و قدرت اطلاع?رسانى و افكار عمومى جهان را تحت تأثير قرار دادن آن مهم است. رسانه?ها چقدر قدرت دارند و چقدر مى?توانند بر جهان سيطره پيدا كنند و از حماقت بخشى از مردم سوء استفاده كنند و آنها را مثل پشه?هاى دم?باها بسوى غايتهاى خودشان سوق بدهند و اين اتفاق در دنيا در واقع دارد مى?افتد كه شايد چند ميليارد از اين هفت هشت ميليارد جهان كه بيش از نيمى از آنهاست تحت تأثير اين امواجند و بقيه هم منفعلند. بهرحال آن يك طرف ماجرا يك حالت سيطره داشتن انديشه و تفكر است و جنبه توليد كنندگى است كشورهايى مثل كوشر ما سهم آنچنانى ندارد. همين مشكل از نظر بيرونى هست و هم درونى هست. خب از طرف بيرونى اين است كه خيلى موافق نيستند كه يك كشور اسلامى تبديل به يك قدرت مدرن شود، منتها با اراده سياسى متفاوت و بدون اتحاد بين?المللى آن طرف قابل قبول براى آنها نيست و خيلى خطرناكتر از چينى?ها

و شوروى سابق براى آنها خواهد بود. در نتيجه آنها مى?خواهند كه ضمن اين كه اگر هم قرار است مدرن بشوند بايد در خانواده فرهنگ غربى قرار بگيرند و در واقع اتصال پيدا بكنند و آن قواعد و اصول بازى تمدن غربى را رعايت كنند. اينها حتى تركيه را هم نمى?توانند به راحتى قبول كنند و علتش هم روشن است و آن اين است كه نهادهاى فرهنگى و تفكر تركى تركيه نتوانسته است خودش را با تفكر مسلط اروپايى وفق دهد. يك دگم?ها يك عادات و آداب و چيزهايى هست كه اينها را ملت ترك و دولت ترك را به نحوى از اصول جهانى شدن دور مى?كند و هنوز هم همان نقش بالايى در توليد را ندارند و هنوز هم همان حالت مونتاژ كننده و حالت تاجر را دارند. يك كالا مى?آيد و از آنها به كشورهاى ديگر ترانزيت مى?شود. خودشان فاقد آن قدرت علمى و تأثيرگذار در جهان هستند. براى اين صحبتى كه مطرح كرديد در جهانى شدن مساوى با غربى شدن است چه دلايل و شواهدى مى?شود براى اين موضوع ارائه كرد كه واقعاً قابل قبول باشد؛ ظاهر امر الان چيز ديگرى است؟

بهرحال الان آن چيزى را كه در دنيا ما مى?بينيم هر كشورى كه بهرحال آمده و در گردونه قرار گرفته است بايد قواعد و اقتضائات تمدن غربى را بپذيرد. شمإ؛ يك كشور به ما نشان بدهيد كه اين كشور مدرن باشد، صنعتى باشد و تكنولوژيك باشد. از نظر رسانه?اى در سطح خيلى بالا باشد و اثرگذار باشد. يعنى بر دولتها اثر مى?گذارد نه بر ملتها. چون اثرگذارى بر دولتها متفاوت است

از اثرگذارى بر ملتها. ممكن است ملتها خوششان بيايد اما اينها چون قدرت سياسى، قدرت سازمانى ندارند، نمى?توانند خيلى فعال باشند و اثرگذاريشان خيلى وسيع نيست و خيلى نسبت به يك دولت محدود است. يك دولت بهرحال در ارگانهاى بين?المللى اثرگذار است و دولتهاى ديگر هم اين را مى?پذيرند و حاضرند با آن گفتگو و مبادله كنند. اما هيچ دولتى با ملت كه آرم و نشان و هيچى ندارد؛ نه پرچم دارد؛ نه سازمان دارد؛ هر چيزى هم هست، دولتى است بهرحال اين چيزى كه ما در دنياى امروز مى?بينيم دقيقاً در يك سيستم و نظام بين?الملل قرار گرفته است و همين مذاكرات كه چند روز پيش سازمان تجارت جهانى در اردن داشت خودش بهرحال نشان مى?دهد كه اكثر دولتها مى?خواهند قواعد بازى بين?المللى را بپذيرند فقط در ايران و لبنان و سوريه و بعضى از اين كشورها نه كل اصول جهانى شدن را رد بكنند، بخش?هايى از اين اصول جهانى شدن را نمى?پذيرند از جمله مثلاً سيطره يك قطب بر كل دنيا حتى كشورهاى اروپايى هم سهم بيشترى از اين جهانى شدن مى?خواهند. دعواى فرانسه، آلمان، روسيه و چين هم بر سر همين است سه سهم بيشتر است. بهرحال امروز قواعد جهانى را پذيرفته?اند بخشى از دولت ايران هم پذيرفته است. بخشى از تنشها و مسايل هم به همين مسأله برمى?گردد. بخشى از ملت پذيرفته است، بخشى از دولت پذيرفته است، بهرحال يك دوگانگى نه مطلق بلكه يك دوگانگى نسبى وجود دارد. در تلقى نسبت به جهانى شدن سنتها گراها يك ديد و نگاه خاصى دارند. مدرنيستها يك نگاهى دارند البته آنها كه جدى?اند

و در عرصه و خانواده ايران هستند ايران اسلامى و ايران مستقل ملى و نه سلطنت?طلبان و افرادى كه در واقع فرهنگ لمپنى را در واقع تبليغ مى?كنند و يك مشت فاسدهاى باطل شده هستند كه اينها هيچ?وقت نمى?توانند از دنيا مشروعيت مى?گيرند يعنى در واقع آمريكا هم نمى?تواند اينها را رد كند چرا كه اينها تجربه و امتحانشان را پس داده?اند امثال دكتر امينى?ها، مدنى?ها يا تروريستهايى مثل رجبى و دار و دسته اينها مثل لاهيجى و بنى?صدر و خيلى?هاى ديگر. اينها نشان داده?اند كه حاضرند از تروريسم حمايت كنند يا در شرايطى خيانت كنند حتى كرزاى ايران هم نمى?توانند باشند كه بيايد يك آدم حرف گوش كن، سر بزير تابع و با يك وجاهت منى يك لباس سنتى تاجيك بپوشد و چنين كس در ايران وجود ندارد. بهرحال اين حكايت از اين مى?كند كه جهانى شدن يك امر مستوى و مسلط است و بسيار هم قدرتمند و ملتها را هم مى?شكند. الان مقاومتى كه شما در دنيا مى?بينيد از سوى دولتها نيست مثلاً وقتى در سوئيس، دافوس سوئيس، يا در آمريكا يا در استراليا، ايتاليا و آلمان و جاهاى مختلف هر وقت كه اتفاقى مى?افتد اين ملتها هستند و سازمانهاى خصوصى برخى از دانشمندان هستند كه با اين مسايل درگيرند. دولتها درگيرى ندارند. درگيرى آنها بيشتر سهم خواهى آنهاست. فرانسه دعوايش سر جهانى شدن نيست دعوا سر اين است كه در جهانى شدن نبايد آمريكا قدرت درجه يك را داشته باشد. انگليسى?ها پذيرفته?اند و مى?گويند آمريكا از خودمان است در واقع بچه?هاى خودمان هستند كه دارند كار مى?كنند، حالت پدر و پسرى احساس

مى?كنند. اما آلمانها و فرانسويها كه خودشان يك گروه فرهنگى متفاوتى دارند يعنى گروه زبان آلمانى و گروه زبان فرانسه، اينها متفاوت مى?انديشند در دنيا حجم زيادى از مردم به زبان آلمانى يا فرانسوى صحبت مى?كنند. آلمان چون استعمارگر نبوده دولتهاى وابسته به خودش را ندارد اما در آفريقا و خيلى از كشورها زبان ملى فرانسوى است و آنها معتقدند كه فرهنگ فرانسوى بايد حفظ بشود و آنها هم معتقدند كه فرهنگ آلمانى بايد حفظ بشود. روسها معتقدند فرهنگ روسى حفظ شود، البته اينها همه?شان از بين خواهد رفت. من ترديدى ندارم كه آنهايى بينشان تمايز اساسى نيست از بين خواهد رفت يا اگر هم از بين نرود همان نسبت ماده و صورت را پيدا خواهد كرد. تابع اين نظام جهانى شوند و زندگيشان هم هويت كهن و سنتى خودش را از دست بدهد با برداشتن مرزها و چند تا پل ملى اينها، هضم مى?ش?ود. اقتصاد ملى در حال از دست دادن تعريف خود در اين كشورهاست و بهرحال در حال يكپارچه شدن هستند. صد سال، 200 سال، چقدر طول بكشد بتدريج حتى زبانها هم، ادغام بشود كه اين خوب يك مقدارى زمان مى?برد. بحث جهانى شدن، كشورها و ملتها قرار است چه چيزى از دست داده و چه چيزى بدست آورند؟

آن چيزى كه گفته مى?شود چيست و آن چيزى كه واقعاً بدست مى?آورند چيست؟ آن چيزى كه بدست مى?آورند، صنعتى شدن است. قدرت بهره?كشى از طبيعت با توليد تكنولوژى به يك نحوه مصنوعى، يك دانه گندم را به صد دانه گندم تبديل كردن است آن چيزى كه خداوند به انسان از طريق طبيعت با

حفظ محيط زيست عرضه كرده است، امروز مى?خواهد به قول فرانسيس بيكن انسان با شكنجه طبيعت بيشتر از آن بگيرد و رفاه و راحتى و لذت و خوشى و بى?بند و بارى لذاتى و نابود شدن خانواده و خلاصه همه آنها چيزهايى كه در فرهنگ غير لذاتى گروههايى از مردم كهن، روزگاران گذشته مطبوعشان بوده است اما لذاتيون و انسانهاى فرهيخته چنين فضايى را نمى?توانسته?اند بپذيرند. بهر حال اومانيسم به جايى مى?رسد كه حقوق اراذل و اوباش را هم بايد حفظ كند و فرهنگ اراذل و اوباش تبديل مى?شود به يك فرهنگ عقلانى و كنترل شده.

در اين بحث جهانى شدن يكى از مطالبى كه مطرح مى?شود اين است كه ما هم مى?توانيم ادبيات و فرهنگ خودمان را عرضه كنيم و به عنوان يك محصول صادر بكنيم. آيا اين حرف اولاً به نظرتان قابل قبول است؟ ثانياً اصول و مبانى?اش كجاست و چرا يك چنين حرفى زده مى?شود؟ ما صادر مى?كنيم مثل يك ماده خام، ما نفت اگر صادر نمى?كنيم، پسته اگر صادر نمى?كنيم، اينها مى?رود در آلمان به ديوار آويزان مى?شود، به زمين انداخته مى?شود در خدمت آن فضا و تفكر مدرن مورد استفاده قرار مى?گيرد. صادر كردن مسأله?اى نيست الان شما در لوس?آنجلس آمريكا برويد يا سانفرانسيسكو، رستورانهايى هست كه چلوكباب ايرانى مى?دهند و خواننده?هايى هستند كه به زبان فارسى پاپ مى?خوانند، ما كلى خواننده صادر كرده?ايم، كلى دانشمند صادر كرده?ايم، كلى قاچاقچى صادر كرده?ايم، روحانى صادر كرده?ايم، ديگر همه جور آدم صادر كرده?ايم ولى آنها در آن بدنه كاملاً منفعل مى?شوند و در واقع منشأ اثر نيستند و قدرتى به آن فضا ندارند

و در خدمت آن سيستم هستند حتى اگر مخالف هم باشند چون بصورت يك جريان مثبت اثرگذار نيستند در خدمت آن سيستم قرار مى?گيرند الان بعضى از دانشمندان، فضا و نظريه?پردازان ما از بى?سواد تا كم سواد تا پيشرفته را در سازمانهاى خودشان دارند، به آنها جايزه هم مى?دهند، خوششان هم مى?آيد، خيلى از آنها هم هستند و اعتقادات اسلامى هم دارند چه سنتى و چه مدرتن، چه تفسيرهاى خيلى مدرن اسلامى كه اينها دارند عده?اى هم همان تفكر سنتى دارند و همان روايات و كتاب و سنت و اينها را طرح مى?كنند. از شاگردان آقاى سيستانى شما بگيريد تا امام آنجا هستند، از شرق تا غرب جهان پخشند. اما اينها ماده تمدن غربيند و اينها صورت نيستند و اثرگذار نيستند. اينها آنجا پخشند مثل يك نقطه?اى در يك صفحه بسيار عظيم كه به چشم نمى?آيد مثلاً يك نقطه خاكسترى، يك نقطه سياه خيلى ريز كه بايد با ميكروسكوپ آن را ديد. اينها اثرگذارى ندارند. يعنى در بلندمدت هم اينها نمى?توانند اثرگذار باشند؟

اگر بصورت توليد كننده در بيايند در واقع فرهنگ جهانى دگرگون شود و نرمهاى مسلط جهانى امروزى از ارزش بيفتد بله، تا وقتى كه ارزش?هاى مسلط همين ارزش?هاى مصطلح غربى هستند، نخير. اكثر مردم جهان گرفتار همان ارزش?ها و نرمها هستند، تا وقتى خانواده مفهومى ندارد، يك امر حاشيه?اى و عرضى است تا ذاتى باشد تا وقتى كه شريعت در جهان ارزش نهايى ندارد، اينها كاره?اى نيستند. يعنى در واقع ارزش?هاى جديد دولتمرد جهانى شدن به بدنه ملتها و دولتها تزريق مى?شود و سعى مى?كنند به مردم دنيا اين نرمها را بقبولانند و

گاهى آنچنان اينها نزديك مى?شوند كه انگار اختلاف فقط در سطح سياست وجود دارد در سطح فرهنگ اختلاف بنيادين وجد ندارد، حتى تفكيكها را هم حاضرند بپذيرند يعنى بگويدن ما فرهنگ خودمان را داريم، شما فرهنگ خودتان را داشته باشيد اما مسأله به اين بسنده نمى?كند و از اين فراتر مى?رود و اثرگذار مى?شود در قلمروى سياست. آنجا يك چالش?هايى شكل مى?گيرد. ولى بهرحال فعلاً خطرى براى اينها نيست مگر به آن مفهوم تروريستى كه اينها در 11 سپتامبر تجربه كرده?اند و گروههايى كه قدرت توليد كنندگى آنچنانى ندارند حتى در آن سيتم آموزش مى?بينند... ... مثلاً چطور ممكن است آن ادبيات فارسى فرهنگ و مطالبى كه حافظ و سعدى داشته?اند ما اينها را بيائيم جهانى كنيم يعنى ادبياتمان جهانى بشود و فرهنگ حافظ و سعدى در خدمت غرب در بيايد؟

الان براى مولوى، خيام اين چنين اتفاقى افتاده است، الان از مولوى يك تلقى سكولاريستى و نفسانى مى?كند. چون عرفان هم مى?تواند سكولاريستى باشد، عرفانى كه قلبى است بر تجربه?هاى روحى معمولى كه آدمها يك لذت پيدا كنند با مديتيشن و TM و اينجور بازيها و فرقه بازيهاى شبه خانقاهى كه طرف كار همه كارهايش را كرده است و حافط فقط مى?خواهد يك رفع خستگى از خودش بكند، مى?بيند گزيده?هايى از كتاب مولانا دويست سيصد هزار تا، يك ميليون، ده ميليون چاپ شده است ولى تصور نكنيم كه اين مولانا همان مولاناى سكولارى است كه براى آنها هست مولاناى شرعى است كه ما از آن مى?فهميم. مولاناى شرعى نيست، يك مولاناى لاابالى است و لباحى مذهب كه كارى به كار كسى هم ندارد و هر

كسى هم از ظن خودش يارش شده است. باتر جاسوس آمريكا در عراق با تسليحات اتمى، مجلسى در استراليا داشت كه اينها مثنوى مولوى در آن مى?خوانند. اگر همه مثنوى?خوانها مثل باتر مى?خواهند باشند خوب، معلوم است كه اين مثنوى و حافظ چه مى?شود. الان با مولوى نمى?شود به جنگ آمريكا رفت. غزل حافظ را كه دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند بيشتر با مخزن موجودى هروئين در دنياى امروز متناسبش مى?كنند، زاين كه هست، تغييرش مى?دهند. مولوى را هم همينطور. و اين كه حالا ما از اين طرف چه چيزى از آنها مى?گيريم؟ اينها مسأله اساسى است و بايد توجه بكنيم كه هنوز چون آنها و زمينه?ها چيزى كه تعيين كننده در تمدن است آن ارزش?هاى بنيادين است نه ارزش?هاى حاشيه?اى. شما ببينيد چه چيزى الان در جهان ارزش است؟ حقوق بشر الان يك ارزش بنيادى است! حقوق شهروندى يك ارزش بنيادين است! حق سرمايه?دارى، ماكيت آزاد از اصل مشهور ملل متحد است! حفظ آزادى و صيانت زادى اراده مردم و همه تعبيراتى كه در فرهنگ مدرن گاهى معنا پيدا كرده است در واقع زمينه?هاى مسيحى يا اسلامى داشته است و در واقع تعبيرات و تغييرات سكولار از آنها شده و در خدمت همين جهانى?سازى هم قرار مى?گيرد. امروز يك كارتون مى?سازند، از تورات هم مثلاً در مى?آمدند مثلاً تحت عنوان فرعون مصر، بچه?هاى ما آن را با لذت مى?بينند اما فرعون مصر يك تفكر يهودى سكولار است كه در جهان كار خودش رإ؛؛؛ پيش مى?برد. فرهنگ هاليوودى از فرهنگهاى تدريجى?تر استفاده مى?كند. اين فرهنگهاى قديمى در فيلمهايى مثل ايندياناجونز، يا عرفان زن

يا يهودى كه در فيل

فجر مقدس-10

حوادث آخرين ماههاى پيش از ظهور

مجتبى الساده

ترجمه: محمود مطهرى نيا اشاره :

در بخشهاى قبلى، حوادثى را كه از ماه جمادى الثانى سال پيش از ظهور تا ماه ذيقعده همان سال پيش مى آيد بررسى كرديم. در اين قسمت به بررسى رويدادهايى مى پردازيم كه در ماه ذيحجه رخ مى دهند.

حوادث ماه ذى الحجة

هرچه به زمان و مكان طلوع آن خورشيد تابان نزديك تر مى شويم احاديث و روايات تفصيل بيشترى مى يابند و مكانها و روزها و ساعتهاى بيشترى را پوشش مى دهند، از اين رو مى توانيم محدوده زمانى پيش آمدن حوادث (مختلف) را بنا بر محتواى روايات مشخص كنيم. بسيارى از روايات از ماه ذيحجه به عنوان ماه خون و خون ريزى ياد كرده اند. ابوبصير ضمن حديثى طولانى نقل مى كند كه از امام صادق(ع) پرسيدم: ذيحجه چگونه ماهى است؟ فرمودند:

آن ماه خون (خونريزى) است1. حضرت رسول(ص) هم فرمودند:

در ماه ذيحجه حجاج غارت شده و خون به پامى شود2. در اين ماه حوادث مهمى آن گونه كه روايات برشمرده اند رخ مى دهد كه يكى از آنها در زمره علايم حتمى است. وقايع اين ماه به قرار زير است: 1 - كشتارگاه دوم عراق

در روز شادى و عيد اين ماه كه همان روز عيد قربان (دهم ذيحجه) است. سپاهيان پس از كشتارهاى وحشيانه اى كه در بغداد طى 18 شب انجام مى دهند، سفيانى متوجه كوفه يا نجف شده و در آنجا هم كشتارى به راه مى اندازند كه مثل و مانند ندارد. سفيانى سپاهى 130 هزار نفرى را به سوى كوفه و نجف گسيل مى دارد كه نيروهاى آن در روحا، فاروق و مقام حضرت عيسى(ع) و مريم(س) در قادسيه پياده مى شوند. به عبارت ديگر اين نيروها از

جاده بابل به كوفه وارد مى شوند. روحا منطقه اى است نزديك فرات كه برخى گفته اند منظور نهر عيسى(ع) است و فاروق محل جدا شدن جاده ها از همديگر است (چهارراه) كه يكى از اين جاده ها به سمت قادسيه (ديوانيه) مى رود و ديگرى بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوى ذى الكفل و كوفه و نجف مى رود و ديگر جاده ها هم از اين جاده منشعب مى شود. 30 هزار نفر از سپاه سفيانى كه قصد حمله به نجف دارند به سمت قبر حضرت هود(ع) در نخيله (فضاى روحانى و معنوى وادى السلام در نجف اشرف) حركت كرده و روز عيد قربان از مسير بابل به كوفه مى رسند و سپس رو به نجف نموده و از اين دو شهر 70 هزار دختر جوان را اسير كرده و سوار بر وسايل نقليه به سمت شويه كه قبر كميل بن زياد و ديگر ياران حضرت على(ع) قرار دارد حركت مى كنند. در اين مكان گنبد و بارگاهى عظيم براى كميل و محله ها و خانه هايى در اطراف آن بنا كرده اند. دختران و زنان اسير شده را به همراه غنايم به دست آمده، در آنجا مى گذارند. پس از آن كه سپاه سفيانى در كوفه كشتار و اعدامهاى بسيار انجام داده و بسيارى را اسير مى كند، ياوران خاندان رسول اللَّه(ص) و هر كه را كه گمان برند از اين دسته است، مى كشند. سخنگوى اين سپاه در شهر جار مى زند كه هر كس سر يكى از شيعيان على را بياورد هزار درهم جايزه مى گيرد. به دنبال آن همسايه به همسايه اش به دليل اختلاف مذهبى (در درون اسلام) حمله مى كند و مى گويد اين هم از آنهاست گردنش را مى زند و

سرش را به فرماندهان سپاه سفيانى مى دهد و از آنها ده هزار درهم را مى گيرد. نه تنها مقابله هاى كوچك و جنبشهاى ضعيف مردمى كه در كوفه شكل مى گيرد، نمى توانند آنها را از شر سلطه سفيان خلاص كنند بلكه به خاطر ضعف و ناتوانى زياد آنها، سفيانى اين امكان را مى يابد كه رهبر جنبش را در بين حيره و كوفه بكشد. ظاهراً پس از ناتوانيهاى پديد آمده در جنبش وى، نيروهايش درهم شكسته و سفيانى قدرت مى يابد كه او را بكشد. مضاف براينكه سفيانى 70 نفر از صالحان را (منظور عالمان بزرگوار دينى است) مى كشد. سر دسته آنها مردى با منزلت است كه او را هم كشته و خاكسترش را در ميان جلولاء و خانقين برباد مى دهد و اين اعمال را زمانى مرتكب مى شود كه قبل از آن 400 هزار نفر را در كوفه كشته است. آنگونه كه روايات بيان مى كنند جماعت يا حزبى غير دينى متشكل از 100 هزار مشرك و منافق تحت فرمان سفيانى سر به شورش برداشته و در اين مسير گام مى نهند تا اين كه به دمشق مى رسند. پس از كشتارهاى سپاه سفيانى در نجف و شهادت علما و صالحان و مؤمنان و خراب كردن مقبره شريف حضرت على(ع) و اسير كردن زنان نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه اصطخر در ايران مى كشاند. سيد خراسانى هم قيام كرده و مؤمنان ايران را خبر كرده و از آنها براى نجات اهل عراق يارى مى طلبد. در پى آن سپاهى پر توان و مستعد جمع مى شوند كه پيشاپيش آنها شعيب بن صالح حركت مى كند. در دروازه اصطخر سپاه خراسانى (صاحبان پرچم سياه) با سپاه سفيانى

مقابله مى كند و جنگى عظيم رخ مى دهد. پرچمهاى سياه پيروز گشته و سپاه سفيانى درهم مى شكند كه اين اولين شكست سفيانى پس از آن همه پيروزى هاى پى درپى و سريعش درگذشته است. سيد يمنى هم از يمن قيام مى كند (نامش حسن يا حسين است) كه خبر اين حوادث به گوش او هم مى رسد و چنين اتفاقات ناراحت كننده اى او را بيمار مى كند، از اين رو خود را به سرعت به كوفه مى رساند، به سپاهيان سيد خراسانى برخورد مى كند و بر عليه سپاه سفيانى متحد شده و سلاح خويش را بر آنها نشانه مى روند و با حمله آنها را از نجف بيرون رانده و اسرا و هر آنچه را كه سفيانى و لشكريانش به غنيمت برده بودند به صاحبانشان باز مى گردانند. پس از آن مردم به حضرت مهدى(ع) دل بسته و چشم انتظار ديدارش گشته و به جست وجويش مى پردازند. روايات شريف ما حوادث كوفه و نجف را به روشنى و صراحت به تصوير مى كشند كه به عنوان مثال به برخى از آنها اشاره اى خواهيم داشت: اصبغ بن نباته از حضرت على(ع) نقل مى كنند كه فرمودند:

130/000 نفر را به سوى كوفه گسيل مى دارد كه در روحا و فاروق پياده مى شوند. 60/000 نفر از آنها به راه مى افتند تا اينكه به محدوده نخيله كه قبر حضرت هود(ع) در آنجاست در كوفه مى رسند. در روز عيد به آنها يورش مى برند. فرمانرواى مردم، ستمگر دشمنى پيشه اى است كه به كاهن و جادوگر مشهور است.

در بخش ديگرى از اين حديث آمده است: 70/000 دختر جوانى را كه روسرى و لباسشان (تا آن موقع) برداشته نشده اسير كرده و آنها با وسايل

نقليه به طويله (غرى) مى برند. سپس 100/000 منافق و مشرك از كوفه خارج مى شوند و بدون آن كه نيروى قدرتمندى مانع حركت آنها بشود، وارد دمشق مى شوند. پرچمهاى نامشخصى از زمين بلند مى شود كه از جنس پنبه، كتان و ابريشم نيست و بر نوك نيزه (پرچم) عنوان »سيد اكبر« حك شده است. (اين سپاه) را مردى از آل محمد(ع) كه از مشرق نمايان مى شود، رهبرى مى كند. عطر آن همانند بوى مشك خوشبو در مغرب شنيده مى شود و از يك ماه پيش از آن ترس (در ميان غربيان) حاكم مى شود تا اينكه به خونخواهى پدران خويش وارد كوفه مى شوند در اين زمان كه آنها به اين امر مشغولند، سپاهيان يمانى و خراسانى (به آنها) رو مى كنند كه همانند اسبان مسابقه اى آشفته موى كه گرد سفر بر تن نشسته، شمشير از نيام بر كشيده و راست قامت و پولادين عزم و چونان تير كمان هستند وقتى يكى از آنها به باطن مردى نگاه مى كند مى گويد از اين پس، هيچ خيرى در مجلس ما نيست. بارالها حقيقتاً توبه كرده ايم. آنها همان »ابدالى« هستند كه خداوند متعال در كتاب عزيزش آنها را (چنين) توصيف كرده است:

إنَّ اللَّهَ يفحفبّف التَّوابيّنَ و يفحفبّف المفتَطَّهرّينَ3

(حقيقتاً خداوند توبه كنندگان و طهارت جويان را دوست دارد)

همانندان آنها هم از آل محمد(ع) هستند4.

جابر جعفى هم در حديثى طولانى از امام باقر(ع) نقل مى كند:

سفيانى سپاهى را به كوفه اعزام مى كند كه 70/000 نفر هستند. آنها اهل كوفه را به مصايب كشتار، اعدام و اسارت مبتلا مى كنند. در اين زمان است كه پرچمهايى از ناحيه خراسان نمايان مى شوند كه منازل را به سرعت سپرى مى كنند و در ميان

آنها يكى از اصحاب حضرت مهدى(ع) وجود دارد. پس از آن مردى از موالى ساكن كوفه به همراه جمعى از ضعيفان شورش مى كند كه سپاه سفيانى او را در بين حيره و كوفه مى كشند5. امام صادق(ع) هم طى روايتى طولانى مى فرمايند:

آن واقعه اتفاق نخواهد افتاد، تا اين كه يكى از شورشيان از نسل ابوسفيان سر به طغيان بردارد و به مدت باردارى يك زن؛ يعنى 9 ماه حكومت كند و چنين نخواهد شد تا اين كه يكى از فرزندان »شيخ« قيام كند و او را درون نجف پس از سيرش مى كشند. واللَّه گويى كه نيزه ها و شمشيرها و كالاهاى همراه آنها (الآن در مقابلم هستند و) دارم به آنها نگاه مى كنم كه در كنار ديوارى از ديوارهاى نجف در روز دوشنبه اى آنها را نهاده اند و روز چهارشنبه شهيد مى شود6.

اصبغ بن نباته در حديث بلند ديگرى از اميرالمؤمنين(ع) روايت مى كند كه فرمودند: ... و حصار كشيدن در اطراف كوفه به وسيله نگهبانى و كندن خندق و از بين بردن سه گوش خانه در بن بستهاى كوفه و تعطيلى مساجد به مدت 40 شب و پيدا شدن هيكل و تكان خوردن سر پرچم در اطراف مسجد اكبر كه قاتل و مقتول هر دو به آتش افكنده مى شوند و كشتار سريع و مرگ ناگهانى و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه در ميان 70 (نفر)7. از آن حضرت باز نقل شده كه:

70 نفر از صالحان (عالمان دينى) كه سر دسته شان مرد با منزلتى است كشته خواهند شد كه او را (سفيانى) مى كشد و خاكسترش را در ميان جلولا و خانقين برباد مى سپرد و اين پس از آن است كه در

كوفه 4000 نفر را كشته است8.

از امام صادق(ع) هم چنين نقل شده است:

گوييا (هم عصر) با سفيانى هستم كه بارَش را در ميدانهاى شما پهن كرده و سخنگوى او ندا در مى دهد كه هركس سر شيعه اى از شيعيان على را بياورد، 5000 درهم (جايزه) مى گيرد. پس همسايه به همسايه اش حمله مى كند و مى گويد اين از آنهاست. گردنش را مى زند و 1000 درهم (جايزه) را مى گيرد. فرمانروايى شما هم در آن زمان از آن حرامزادگان است. گوييا آن مرد آبله رو را مى بينم. پرسيدند او كيست؟ فرمودند: مردى كه به عنوان يكى از شما و هم عقيده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه مى شود. او شما را خوب مى شناسد ولى شما او را نمى شناسيد پس شما را محاصره كرده و يك يك دستگير مى كند و نابود مى سازد و او زنازاده اى بيش نيست9. حضرت على(ع) هم فرمودند:

وقتى سپاه سفيانى به سوى كوفه حركت كند، به طلب اهل خراسان گسيل مى شوند كه اهل خراسان هم به جست وجوى حضرت مهدى(ع) قيام كرده اند پس (سفيانى) و هاشمى (سيد خراسانى) كه پرچمهاى سياه را حمل مى كنند با هم رو در رو مى شوند. پيشاپيش آنها شعيب بن صالح در حركت است كه در دروازه اصطخر به سفيانى برمى خورد در ميان آنها جنگى شديد درمى گيرد و (صاحبان) پرچمهاى سياه پيروز مى شوند و سپاه سفيانى متوارى مى شود. پس از آن است كه مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدى(ع) مى شوند و به جستجويش مى پردازند10. 2 - آشوبهاى مفنا

احاديث شريف ما از آشوبى كه در ميان حاجيان طى مراسم حج رخ خواهد داد خبر مى دهند كه در واقع دنباله اختلافات اهالى حجاز بر سر پادشاهى

آن ديار است. امام صادق(ع) فرمودند:

مردم با هم حج مى كنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مى دهند. هنگامى كه در منا هستند فتنه سختى برمى خيزد و همه قبايل برهم مى شورند. »جمره عقبه« از خون رنگين مى شود. مردم وحشت زده گشته و به كعبه پناهنده مى شوند11. از اين حديث مى توان فهميد كه مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه اى با هم ندارند كه بلافاصله پس از انجام مناسك حج و يا حتى پيش از اتمام آنها طى انجام »رمى جمرات در منا« كه بخشى از مناسك حج است، دسته دسته شده و شورشها شكل مى گيرد. حاجيان غارت مى شوند و اموالشان به تاراج مى رود و خودشان هم كشته مى شوند و پرده هاى نواميس مردم دريده مى شود. سهل بن حوشب از رسول مكرم اسلام(ص) نقل كرده است كه:

در ماه رمضان صدايى خواهد بود و در ماه شوال درگيرى و در ذى قعده قبايل با هم به جنگ مى پردازند و نشانه آن تاراج (در) حج است. جنگى در منا به پا مى شود و كشتار زيادى طى آن رخ مى دهد و چنان خون به جريان مى افتد كه به جزيره (جمره) مى رسد12. عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روايت كرده است:

مردم چنان دچار مرگ و كشتار مى شوند كه به حرم پناه مى برند پس (از آن) منادى راستگويى ندا در مى دهد كه براى چه جنگ و كشتار به پا كرده ايد؟ سرور شما فلانى است13. 3 - كشته شدن صاحب نفس زكيه (از علايم حتمى ظهور)

پس از وقوع مجموعه همه حوادثى كه تا به حال از آنها ياد كرديم شعاعهاى نورانى آن خورشيد تابان بيش از پيش نمايان گشته

و حضرت مهدى(ع) فرستاده اى از جانب خويش به مكه اعزام مى كنند كه علاوه بر روشن شدن اوضاع و كسب خبر از آنها مقدمات آن انقلاب مبارك را فراهم كند. جوانمردى هاشمى (محمد بن الحسن كه همان نفس زكيه است)، در بيست و پنجم ماه ذى الحجة پس از قيام خويش وارد مسجدالحرام شده و بين ركن و مقام ايستاده و نامه اى شفاهى از ناحيه حضرت را براى مردم مكه قرائت مى كند كه در اين نامه خبرى از توهين و بى احترامى و تهديد نيست و ضمن آن حضرت از مردم مكه طلب يارى و نصرت مى كنند. بقاياى نظام منحوس حاكم در حجاز جرمى شنيع مرتكب شده و وى را در حالى كه بين ركن و مقام ايستاده، شهيد مى كنند كه اين جرم عاقبت آنها را مشخص مى كند و معلوم مى سازد كه حضرت 15 روز بعد كه بناست ظهور شريفشان رخ بدهد، بايد با آنها چگونه رفتار بكنند. چنين فاجعه دردناكى در مدينه بر سر پسر عموى نفس زكيه - كه نام خودش محمد و نام خواهر (دوقلويش) فاطمه است - مى آيد و هر دو را بر سر در مسجدالنبى(ص) اعدام مى كنند. امام صادق(ع) فرمودند:

كشته شدن نفس زكيه از علايم حتمى (ظهور) است14. ابو بصير هم از امام باقر(ع) ضمن حديثى بلند روايت كرده است:

حضرت مهدى(ع) به ياران خويش مى فرمايند: اى قوم (همراهان) اهالى مكه مرا نمى خواهند ولى براى آن كه حجت بر آنها تمام شود و خود هم به وظيفه ام عمل كرده باشم (يكى از شما را) به سوى آنها مى فرستم. سپس يكى از يارانشان را خوانده و به او مى فرمايند: به سوى اهل مكه برو و بگو:

اى اهالى مكه من فرستاده فلانى (حضرت مهدى(ع)) هستم و او براى شما چنين پيغام فرستاده كه ما خاندان رحمت و معدن رسالت و خلافتيم. ما نوادگان حضرت محمد(ص) و سلاله پيامبران هستيم به ما ظلم شده وآزار رسانده اند و ما را سركوب كرده اند. حقمان را تا به امروز به زور از زمان رحلت پيامبر(ص) گرفته اند. از شما طلب يارى مى كنيم پس ياريمان كنيد. وقتى اين جوانمرد اين پيام را رساند به سوى او مى آيند و مابين ركن و مقام او را كه نفس زكيه است مى كشند (سر مى برند)15. اميرالمؤمنين على(ع) هم فرمودند:

آيا شما را از انتهاى سلطنت »بنى فلان« باخبر كنم؟ كشتن نفس حرام! در روزى حرام در شهر حرام قسم به آنكه دانه را شكافت و آدمى را آفريد، پس از آن بيش از پانزده روز حكمرانى نخواهند كرد16. از امام صادق(ع) هم نقل شده كه فرمودند:

فاصله قيام حضرت مهدى(ع) و كشته شدن نفس زكيه تنها 15 شب است17. زرارة بن اعين هم از آن حضرت روايت كرده است كه:

حتماً جوانى در مدينه كشته خواهد شد.

پرسيدم: آيا سپاهيان سفيانى او را مى كشند؟ فرمودند:

خير، ولى او را سپاهيان »بنى فلان« مى كشند. قيام كرده و خارج مى شود تا اين كه به مدينه مى رسد؛ مردم بدون آن كه بدانند چه مى گويد و چه مى خواهد، او رإ؛ مى كشند، و از آنجا كه ناجوانمردانه و از روى ستم او را مى كشند خداوند متعال هم به آنها مهلت نخواهد داد. در اين زمان چشم انتظار فرج باشيد18. امام باقر(ع) هم فرمودند:

در آن زمان نفس زكيه در مكه كشته مى شود و برادرش را در مدينه هلاك مى كنند19. آنكه در مدينه منوره به همراه خواهرش

كشته و اعدام مى شود از عموزادگان نفس زكيه است. امام صادق(ع) فرمودند:

مظلوم در يثرب (مدينه) و پسر عمويش در مكه كشته مى شوند20. باز هم تأكيد مى كنيم كه نفس زكيه اى كه كشته شدنش از علايم حتمى ظهور است همان »محمدبن الحسن« است كه 15 روز پيش از ظهور حضرت مابين ركن و مقام شربت شهادت را مى نوشد و در روايات با اسامى و القاب مختلفى نظير: نفس زكيه21 (شخص بى گناه)، مستنصر (طلب كننده نصرت و يارى)22 مرد هاشمى و جوانى از آل محمد(ص)، حسنى23 ياد كرده اند.

ماهنامه موعود- شماره 39

پى نوشتها :

1 . بحارالانوار، ج52، ص272؛ بشارةالاسلام، ص142.

2 . منتخب الاثر، ص451؛ يوم الخلاص، ص280.

3 . البقره، ص222.

4 . بحارالانوار، ج52، ص274؛ الزام الناصب، ج2، ص120؛ بشارةالاسلام، صص58 و 69.

5 . الغيبة نعمانى، ص187؛ بشارةالاسلام، ص102؛ يوم الخلاص، ص637.

6 . بشارةالاسلام، ص155.

7 . بحارالانوار، ج52، ص273؛ بشارةالاسلام، ص67؛ يوم الخلاص، ص635.

8 . بحارالانوار، ج52، ص220؛ يوم الخلاص، ص635.

9 . الغيبة شيخ طوسى، ص273؛ بشارةالاسلام، ص124؛ يوم الخلاص، ص703؛ بيان الائمه(ع)، ج2، ص612.

10. بشارةالاسلام، ص184؛ يوم الخلاص، ص651.

11. الممهدون للمهدى(ع)، ص60؛ يوم الخلاص، ص570.

12. منتخب الاثر، ص451؛ بشارةالاسلام، ص34؛ يوم الخلاص، ص532؛ بيان الائمه(ع)، ج1، ص433 و ج2، ص355.

13. الغيبة نعمانى، ص178.

14. الغيبة نعمانى، ص169؛ بشارةالاسلام، ص119؛ يوم الخلاص، ص667.

15. بحارالانوار، ج52، ص307؛ بشارةالاسلام، ص224؛ المهدى(ع) من المهد الى الظهور، ص368؛ يوم الخلاص، ص662؛ بيان الائمه(ع)، ج3، ص20.

16. الغيبة نعمانى، ص173؛ بحارالانوار، ج52، ص234؛ الممهدون للمهدى(ع)، ص61.

17. الارشاد شيخ مفيد، ج2، 4ص37؛ الغيبة شيخ طوسى، ص271؛ كمال الدين و تمام النعة، ص649؛ اعلام الورى، ص427؛ بشارةالاسلام، ص128؛ المهدى(ع) من المهد الى الظهور، ص368.

18. بحارالانوار، ج52، ص147؛ بشارةالاسلام، ص117؛ يوم الخلاص، ص666.

19. بشارةالاسلام، ص177؛ يوم الخلاص، ص665.

20. بشارةالاسلام، ص187؛ يوم الخلاص، ص666.

21. طى داستان حضرت موسى در قرآن كريم (آيه 74

سوره كهف) هم آمده است: آيا نفس زكيه اى (يعنى مبرّا از گناه) را كشتى؟

22. فراموش نكنيم كه او كلامش را با طلب يارى براى حضرت (آل محمد(ص)) و پيروانش آغاز مى كند.

23. جهت اثبات سيادت وى و اينكه از ناحيه امام مجتبى(ع) هستند.

آخرالزمان

اينجا هميشه بهار است. مردم به هم سلام مي كنند. كوچه ها را آب و جارو مي كنند و خورشيد را _ حتي از پس ابر نيز _ مي بينند. امنيت عصر ظهور حتما شنيده اي يا خوانده اي كه در عصر ظهور امنيت همه جا را فرا مي گيرد؛ هم دل تو امن مي شود؛ هم خانه ات امن مي شود؛ هم شهرت امن مي شود؛ و هم دنيايي كه تو در آن زندگي مي كني. به نظر تو دل امن، خانه امن، شهر امن و دنياي امن چگونه اند؟ توصيف هر كدام را در يك عبارت براي ما بنويس.

انا المهدي

اناالمهدي؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا. من مهدي، قائمه گيتي، خرد هستي و ادامه خدايم. شكيب شما در سراشيب عمر. ميوه باغ آفرينش، فراخي آسمانها و نجابت زمين. من گريه هاي شما را مي شناسم. با انتظار شما هر شام ديدار مي كنم. نغمه گر ندبه هاي شما در ميان كاجهاي غيبتم. اشكهاي شما آيندگان من است. دلتنگيهاي من، گشايش بخت شماست. من موي گره در گره ام را نذر پريشاني شمايان كرده ام. اناالمهدي؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا. با من از هر آنچه در دل داريد بگوييد. از گراني بار انتظار؛ از تيرگي شبهاي غيبت؛ از هيمنه جور. از هيبت گناه، از فريب سراب، از دروغ خنده ها و از دوري اقبال. من با ندبه هاي شما مي بالم. من دلتنگي دل شما را مي شناسم. من برق چشم شما را مي مانم. گرمي دستهاي شما، چراغ خيمه صحرايي من است. اناالمهدي؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا. از دوري و ديري، با من بگوييد. جز من كسي حرف

شما را باور نمي كند. جز من كيست كه بداند روزگار شما چگونه روزگاري است؟ جز من كيست كه بداند زخم شما، شكوفه كدام غم است؟ گريه شما، جاري چه اندوهي است؟ و خنده شما تا كجا شكوهمند است؟ مرا باور كنيد. من «تنهايي» شما هستم. اسب آرزوهاي شما، تنها در چمن ظهور من چابك است. پرنده اميد شما را من پرواز مي دهم. و آشناترين رهگذر شهر شما منم. اناالمهدي؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا. مرا بخوانيد و بخواهيد. مرا تا صبح ظهور، انتظار كشيد. مرا كه چون پدران روستايي، با دستمالي از مهرباني به سوي شما مي آيم. با يك سبد انار؛ يك طبق سيب. و يك سينه سخن. من شما را از گريه هاي شما مي شناسم و شما مرا از اجابتهايم. امسال، باران گرسنه خاك است. ابرها ديگر نمي بارند. خورشيد به ناز نشسته است. بهار خرمي نمي كند. آيا از ياد برده اند كه شما جمعه شناسان هفته انتظاريد؟ نمي دانند شما شبها مرا، در گهواره روياهاي خود مي خوابانيد؟ و روزها، زمين را با آهن اندوه مي شكافيد؟ امسال زمين ركاب نمي دهد، و گريه انتظار شما را امان. من مي آيم، كه هر سال بهار آمدني است. من مي آيم كه سفره شما بي نان نباشد و هفته شما بي جمعه. اناالمهدي؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، قائمه گيتي، خرد هستي، پرورده دامن نرگس، و آورنده عدل خدا. هيچ روز نيست كه مرا نديده باشيد؛ كه شام و سحر در هم آميخته اند. كدام عندليب است كه بي گلزار بخروشد، و كدام بيداريست كه در غيبت خورشيد، هيمنه خواب را از خود رُفته باشد؟ و شما در خروشيد و به تازيانه

انتظار، خواب را چند فرسخ از خود، دورباش داده ايد. من شما را به محكمه عاطفه ها مي برم؛ اگر وصله غيبت را به نخ افترا بر قباي سبز من بياويزيد. من ميان شما هستم و شما آغاز من... اناالمهدي؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، قائمه گيتي، خرد هستي، پرورده دامان نرگس و ادامه اللّه بدانيد اگر دشت آسمان را آهويي است، در چمن من مي چرخد. و اگر كهكشان را باز سپيده است، گرد سر من مي پرد.

مبارك باد

مبارك باد بر عرشيان، بر زمينيان كه گوهر ناب آفرينش از سفر مي آيد زمينياني كه دل عرشي دارند و از مخمل مهر بر سراي دل آذين بسته اند عرشيان به پيشواز او به زمين آمده اند چه مبارك است بر آن نگاه كه ترا اول بار در قاب خويش به تصوير كشد تهنيت باد بر آنها كه از عمق وجود در دايره همراهي و در محيط همدلي فقط دست ترا مي فشرند

گلبانگ

فرياد سكوت

روزي كه در تقويم فكر هيچ كس نيست روزي كه صدها قرن از مرگم گذشته روزي كه تن، در قيد برگشت نَفَس نيست لبريز شد اين باغ، از قبح علفها اما هماوردِ دروگاه هرس نيست فرياد شد اين ناله ها، مي پرسم: آيا در پشت اين فرياد هم، فريادرس نيست؟ ديوار شد اين پرده، اين فصل جدايي صد، نه! هزار و چند صد، آيا كه بس نيست؟! آهِ جامد

هر روز مي نشينم، تا رد شوي از اين راه وقتي كه مي رسد شب، از سينه مي كشم آه از بس كشيده ام آه، در اين هواي برفي يخ كرده است آهم، اي آفتاب دي ماه! يك عمر، هرزه گشتند، دنبال نقشي از تو اين زنگيان ولگرد، اين چشمهاي گمراه انصاف مي دهي كه، از مرگ، سخت تر شد تنها و بي تو ماندن، در اين غروب جانكاه؟ بگذار تا بگويم: اين نعره هاي خونين از قعر اشتياق است؛ از بيژني ست در چاه برگرد، اي مسافر! برگرد، تا بگويم بي تو چقدر ماندم، شبها در اين گذرگاه سيدعلي عدناني ساداتي

ديوانه عشق تو

رضا قاسم?زاده مستم و ديوانه و شيدائيم

مست گل و لاله زهرائيم

آن گل زهرا كه جهان مست اوست

چرخه اقليم جهان دست اوست

روشنى ماه بفوَد چهره?اش

ظلمت شبها بود از طرّه?اش

عطر بهاران همه از موى اوست

شيفتگان شيفته روى اوست

نيست به گلزار جهان خوب?تر

چون گلف زهرا گلف محبوب?تر

اين گل طاها كه گل سرمد است

چهره ماهش چو رخ احمد است

زنده جهان از دم عيسايى?اش

دست خدايى يد بيضايى?اش

خاتم شاهى جهان دريدش

هر چه كند حكم همان آيدش

قبله عشّاق بود خال او

سلطنت و مفلك جهان مال او

مى?كند اعجاز چو پيغمبرى

بر همگان مى?كند او رهبرى

مى?شكند هر

چه صنم باشد او

بر صف اشرار جهان تازد او

بشكند او گردن فرعونيان

خوار نمايد رخ نمروديان

مى?سترد اشك ز بيچارگان

يار شود بر دل غمخوارگان

× × ×

اى گل زهرا كه جهان مست توست!

عرصه و اقليم جهان دست توست!

شيفته ماه رخت، اين دلم

ساخته?اند از گل رويت گفلم

مستم و از عشق تو ديوانه?ام

بر رخ زيباى تو پروانه?ام

يك دم از آن حجله برون آ، گلم

گوشه چشمى بنما بر دلم

بر فكنى از رخ اگر آن حجاب

چهره بپوشد ز رخت آفتاب

ماه من از پرده درآ، جلوه كن

روح جهان را به رخت تازه كن

ظلمت و جهل بشرى حاكم است

حق و عدالت به ميان غايب است

حق شده آغشته به خون در ميان

عرصه ناحق شده است اين جهان

× × ×

مى?رسد آخر به خطش، انتظار

مى?شكفد در قدمش صد بهار

مى?دهد آخر گل زهرا ثمر

كشتى اسلام رهاند ز شر

شيفتگان منتظر راه تو

منتظر چهره چون ماه تو...

شوق وصال

فردايي ديگر كوچه هاي شهر ما ويران نمي ماند عزيز كار و بار عشق، بي سامان نمي ماند عزيز خواهش سر شاخه هاي بي رمق گل مي كند آفتاب اينگونه سرگردان نمي ماند عزيز تا قيامت آسمان، اين انزواي بيكران چشم، بر قفل در زندان نمي ماند عزيز گرگها روزي از آبادي فراري مي شوند حسرت ني بر لب چوپان نمي ماند عزيز روح اين ابر سترون مهد باران مي شود آسمان شرمنده ريحان نمي ماند عزيز يك نفر گل مي كند با جنگلي در كوله بار نارون تنهاي كوهستان نمي ماند عزيز يك نفر فردا زمين را نور باران مي كند مهدي(عج) ما تا ابد پنهان نمي ماند عزيز رضا گرامي _ شيراز ما چشم به راهيم افسوس كه عمري پي اغيار دويديم از يار

بمانديم و به مقصد نرسيديم سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم بس سعي نموديم كه ببينيم رخ دوست جانها به لب آمد، رخ دلدار نديديم ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر آبي به جز از خون دل خود نچشيديم اي بسته به زنجير تو دلهاي محبّان رحمي كه در اين باديه بس رنج كشيديم رخسار تو در پرده نهان ست و عيان ست بر هر چه نظر كرديم، رخسار تو ديديم چندان كه به ياد تو، شب روز نشستي از شام فراقت، چو سحرگه ندميديم اي حجّت حق، پرده ز رخسار برافكن كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم ما چشم به راهيم، به هر شام و سحرگاه د رراه تو، از غير خيال تو رهيديم اي دست خدا، دست برآور كه ز دشمن بس ظلم بديديم، بسي طعنه شنيديم شاها ز فقيران درت، روي مگردان بر درگهت افتاده به صد گونه اميديم

صديقه علي پور _ شهر كرد

كليه حقوق براي پايگاه حوزه محفوظ است

مهربان بي دريغ

آخرين نفري بود كه از كليسا بيرون آمد. دلش مي خواست همانجا توي كليسا روي صندلي بنشيند و ديگر بلند نشود، شايد وقتي بيرون مي آيد همه چيز عوض شده باشد و ديگر مشكلي نداشته باشد. ولي نمي شد. دستانش را به نشانه صليب روي سينه اش حركت داد و راه افتاد. چند قدمي دور شد، نگاهي به ناقوس انداخت و با خود فكر كرد كاش يكشنبه ديگر كه به كليسا مي آيد، از لابه لاي صداهاي ناقوس، حرفي، كلمه اي يا راهي به او القا شود تا با نواي بلندش، غوغايي را كه سكوت و آرامش زندگيش را برهم زده

بود، محو و خنثي كند. اما مدتها بود كه يكشنبه هايي كه انتظارش را كشيده بود، از پس يكديگر مي آمدند و گذشت زمان هم بار مشكلش را سنگين تر مي كرد. درمانده بود و خسته. نمي دانست مشكلش را براي كه بگويد و چه كسي را صدا بزند. حتي نمي توانست عيسي(ع) را صدا بزند، چون مرده اش مي انگاشت. آرزو مي كرد اي كاش نبود و با خود فكر كرد، اگر پرنده بود خوب بود؟ پرنده؟ نه! پرنده شكار مي شود، موجودي بي جان؟ نه! آن وقت از عشق هيچ نمي فهميد. از فكرش پشيمان شد، نگاهي به اطرافش انداخت چند قدمي از خانه دور شده بود. درست روبه روي خانه يكي از همسايه هايشان كه مسلمان و شيعه بود، ايستاده بود. انگار پاهاي خودش او را به اينجا نياورده بودند. ترديد كرد. آيا بايد مشكلش را با او در ميان مي گذاشت؟ آخر از دست او چه كاري برمي آيد! خواست برگردد، اما نتوانست. گويي كسي او را آنجا نگهداشته بود. سرش را پايين گرفت و تكاني داد. آري! بيدار بود. نمي دانست دستش را به طرف زنگ در بلند كند يا نه. وقتي همسايه در را به رويش باز كرد به او چه بگويد؟ گردبادي سوزان صحراي وجودش را مي پيمود. آنقدر سوزان كه عرق را از سر و رويش چكانده بود. دلش به او گفت: «اگر مي خواهي توفان بخوابد، ترديد را كنار بگذار و زنگ را به صدا درآور.» به حرف دلش گوش داد و دستش را بر زنگ فشار آورد و فوري از روي زنگ برداشت. چند لحظه اي بيشتر طول نكشيد كه چهره همسايه را روبه رويش ديد. لبخندي تلخ زد و گفت: «اجازه مي دهيد چند دقيقه وقتتان

را بگيرم؟» همسايه لبخندي زد و گفت: «بفرماييد مهمان حبيب خداست.» داخل شد، همسايه او را به قسمت بالاي اتاق دعوت كرد. نشست. همسايه ببخشيدي گفت و از اتاق بيرون رفت، هنوز دو دل بود، با خود گفت: «هنوز دير نشده، مي تواني بلند شوي و بروي.» ولي نه پاهايش، كه تمام وجودش توان حركت نداشت. همسايه در حالي كه براي چندمين بار به او خوشامد مي گفت با سبدي از ميوه برگشت. سبد را جلو رويش گرفت و تعارفش كرد. ميوه اي برداشت و آن را در پيشدستي گذاشت. همسايه گفت: «چه عجب! راه گم كرده ايد؟» گفت: «بله! راه گم كرده ام.» همسايه كه تعجب توي صورتش موج مي زد و چشم هايش گرد شده بود، پشت سر هم چند پلك زد و خنديد و گفت: «خدا نكند! مشكلي پيش آمده؟» از اينكه همسايه كلمه مشكل را بر زبان آورده بود خوشحال شد آخر خودش نمي توانست بر زبان بياوردش و با تكان دادن سر حرف او را تأييد كرد. همسايه گفت: «ان شاءاللّه حل مي شود.» حرف همسايه دلش را آرام كرد. گفت: «مدتي است گرفتاريي برايم پيش آمده به هر دري زده ام، محكم تر از قبلي به رويم بسته شده...» و با اينكه كسي در اتاق نبود، نگاهي به دور و برش انداخت و ادامه داد: «اگر شما شيعه ها راهي براي برطرف شدن گرفتاري هايتان داريد، مرا هم راهنمايي كنيد.» همسايه بدون اينكه اين دست و آن دست كند، گفت: «البته! آخرين فرزند پيامبر ما زنده است. نامش حجت بن الحسن(ع) است من به او آقا مي گويم، آقا امام زمان(ع)، شما هم او را صدا بزنيد، نذري كنيد و از او بخواهيد كه مشكلتان را

حل كند. راهي كه او پيش پاي كسي مي گذارد جز به نور و گشايش نمي رسد. شما هم مي توانيد از او كمك بخواهيد.» از همسايه تشكر كرد و به خانه رفت. به اتاق خودش رفت و در را بست دو زانو روي زمين نشست، انگشتان دستانش را در هم فشرد و نزديك صورت آورد. حس مي كرد مي داند مي خواهد كه او را بخواند. همو كه در انجيل آمدنش را مژده داده اند. همان مصلح را چشمانش را بست و با زبان خود او را صدا زد... فرداي آن روز، نزديكي هاي عصر، همسايه كه در را باز كرد، چهره خندان او را مقابل خود ديد، گفت: «آقايتان مشكلم را حل كرد. طوري كه فكرش را هم نمي كردم خيلي زود.» بعد دستش را در كيفش كرد و بسته اي را بيرون آورد، به طرف همسايه دراز كرد. گفت: «اين مبلغي است كه نذر كرده بودم. لطفا آن را به مسجد جمكران ببريد و از طرف من پرداخت كنيد.» و زود خداحافظي كرد و رفت. خيلي حرف ها توي دلش مانده بود. مي خواست به همسايه بگويد كه فهميده است روزي آقاي شيعيان و آقاي مستضعفان زمين خواهد آمد. به او بگويد فهميده است مهرباني هست كه مهرش را از هيچ كس دريغ نمي دارد. به او بگويد كه فهميده است مسيح(ع) زنده است و روزي پشت سر آقا نماز خواهد خواند. بگويد آرزو دارد آن روز پشت سر آنها نماز بخواند نمازي از جنس شكر و به اندازه تمام عمري كه از او غافل بوده بگريد. به او بگويد او هم منتظر جمعه ها مي ماند.

پايگاههاى شيعى در اينترنت (2)

ابوذر ياسرى

اشاره :

در شماره 37 مجله، آدرس اينترنتى 70 پايگاه

از پايگاههاى اطلاعاتى شيعيان آورده شده بود كه با توجه به استقبال خوانندگان، آدرس 60 پايگاه ديگر هم در اين شماره عرضه مى?شود. نظر به اين?كه سايتهاى شيعيان در اينترنت خيلى بيشتر از اين تعدادى است كه ما در اين دو بخش ذكر كرديم؛ خوشحال خواهيم شد اگر نشانى?هايى را كه ذكر نشده?اند براى ما به آدرس مجله ارسال نماييد تا ان?شاءاللَّه در مجموعه?هاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد. 71. (Aljameyia.freesservers.com)

جمعية الكورة الحسينيه - بحرين

زبان: عربى و انگليسى

شامل جايگاه قرآن كريم در اسلام، از نهج?البلاغه، عقايد اماميّه، تأثير تاريخى شعار حسينى(ع)، مسئله جعلى تحريف قرآن، كربلا انقلاب جاويدان، دعا و زيارات، بخش صوتى، فرهنگ جنسى در شريعت اسلامى، مركز پاسخگويى و راهنمايى راجع به ديدگاههاى شيعى. 72. www.ahl-ul.bayt.org//:http

مجمع جهانى اهل بيت(ع)

زبان: عربى، فارسى، انگليسى، تركى و اسپانيايى

شامل قرآن كريم، توليدات مجمع، مجله »رسالت الثقلين«، مجمع فقه اسلامى، مقالات، كتابخانه و... . 73. www.islam-pure.de//:http

آشنايى با سازمانها و مراكز اسلامى اروپا

زبان: انگليسى 74. www.rafed.net/alzahra

مركز فرهنگى »الزهرا(س)« - قم

زبان: عربى

شامل آشنايى با مركز، زن و خانواده، زنان نام?آور، احكام بانوان، ادبيات و قصه، آگاهيها كودك و تربيت، زن و سلامت جسمانى، مقالات، كتابخانه تخصصى، كتابخانه صوتى و... 75. www.najaf.org

مؤسسه امام على(ع) - انگلستان

زبان: عربى، انگليسى، فرانسوى

شامل آشنايى با آيةاللَّه سيستانى، پاسخ به سؤالات، مناسك حج، فتاوى و مسائل مستحدثه و... 76. www.shahrodi.com

مؤسسه »دائرةالمعارف فقه اسلامى« - قم

زبان: عربى، فارسى، انگليسى و فرانسوى

شامل حكم رهبر معظم انقلاب اسلامى به رئيس مؤسسه، استفتائات مقام معظم رهبرى، پرسشها و پاسخها، انتشار فصلنامه فقهى به زبانهاى عربى و فارسى، مجله »المنهاج«، كتاب »الغدير« (علامه امينى)، قسمت چاپ و نشر و توزيع. 77.

com .www.islamicdatabank

بانك اطلاعات اسلامى (پارسا)

زبان: عربى، فارسى، انگليسى

اولين كتابخانه اينترنتى شيعى شامل علوم قرآنى، عرفان، علم كلام، اخلاق اسلامى، علوم اجتماعى، خودآگاهى و تربيت، فنون، ادبيات، علوم حديث، فقه، حقوق اسلامى، تاريخ اسلامى، جغرافياى اسلامى، فلسفه و... . 78. daralzahra.com .www

دارالزهراء (س) - كويت

زبان: عربى

شامل فرهنگ، سرود، كليدهاى سعادت، كتابهاى كودكان و بخش صوتى. 79. www.imamreza.net

مؤسسه امام رضا(ع) - مشهد

زبان: عربى، فارسى و انگليسى

شامل اسلام، امام رضا(ع)، كتابخانه اسلامى، جهان اسلام، مشهد امام رضا(ع)، جهان اسلام به زبان تصوير، اعمال و اتفاقات ماه. 80 www.al-montada.com

مركز فرهنگ اسلامى »الحسينى« - تهران

زبان: عربى

شامل مجموعه?اى از موضوعات فرهنگى: در گلشن قرآن، گفت?وگوهاى اسلامى، فرهنگ حسينى، مجله فرهنگى بخش جوانان، آيينه كتاب، كتابخانه، باشگاه، نامه?ها و پاسخها،... به?همراه پخش روزانه جلسه ختم قرآن كريم در ماه مبارك رمضان. 81. www.pasban-e-aza.com

اتحاديه »پاسبان عزا« - آمريكا

زبان: اردو

شامل معرفى، مجلات، تصاوير، ماه رمضان، مناجات، ادعيه، مجالس، قصائد، زيارات، آشنايى با مكانهاى ديگر در اينترنت. 82. shiitecouncil.gov.lb .www

مجلس اعلاى شيعيان - لبنان

زبان: انگليسى 83. www.islam4u.com

مركز انتشار (اشعاع) اسلامى

زبان: عربى

شامل قرآن كريم، حديث، نهج?البلاغه، مدخل فقه اسلامى، قصه براى مبتديان، مقالات و پژوهشها و... . 84. www.moqavama.org

مجمع يارى رسانى مقاومت اسلامى - قم

زبان: عربى و انگليسى

شامل نگاه تاريخى به مقاومت اسلامى در جنوب لبنان، يادداشتهاى روزانه از تجاوزات اسرائيل، وقايع و حوادث، آثار و بازتابها، عمليات نظامى عليه رژيم صهيونيستى، زندگانى شهيدان، نمايشگاه و جدولهاى جمع?آورى شده. 85. www.hajj.org

جمعيت حج - امريكا

زبان: انگليسى 86. www.hizbollah.org

www.hizballah.org

پايگاههاى حزب?اللَّه لبنان

زبان: عربى و انگليسى

شامل معرفى حزب?اللَّه، فعاليتهاى مركزى، مواضع مقاومت اسلامى، سخنرانيهاى دبيركل، مواضع سياسى حزب?اللَّه در مطبوعات، فيلمهاى ويدئويى، كتابخانه صوتى و... . 87. www.sijpa.org

مركز طبى اماميه

زبان:

انگليسى 88. www.islam.org.nz

زبان: عربى و انگليسى

شامل قرآن كريم، فرق اسلامى، پيرامون مؤسسه، محلهاى اسلامى، ادعيه و زيارات، ظواهر اسلامى، قسمت اطفال. 89. www.jaffari.org

مركز اسلامى جعفرى

زبان: انگليسى 90. www.angelfire.com/nc/ICJ/index.html

مؤسسه جعفريه - امريكا

زبان: انگليسى 91. ya-ali~/members.tripod.com

جمعيت حيدريه

زبان: انگليسى 92. www.al-islam.org/publishers/tayyiba

نشر و توزيع »طيبه«

زبان: انگليسى 93. www.ic-el.org

مركز اسلامى - انگلستان

به زبان عربى، فارسى و انگليسى

شامل: برنامه?هاى مركز، خدمات مركز، استفتائات، قسمت بانوان، احتياجات، مؤسسات ما، دعاى كميل و گفت?وگوى صوتى. 94. members.aol.com/mohammadia/club/index.htm

مركز محمديه - امريكا

زبان: انگليسى 95. www.world-referation.org

مجمع جهانى »جاليات الخوجة الإثنى عشريه«

زبان: انگليسى

شامل اخبار، مقالات، كتب، تصاوير، كتابخانه صوتى و تصويرى. 96. w-27765~/home2.swipnet.se

مركز اسلامى »زينب(س)« - سوئد

زبان: انگليسى

شامل مدرسه زينبيه، فعاليتها، تاريخ حوادث اسلامى، قرآن كريم چه مى?گويد: (به زبان انگليسى و سوئدى) ماه مبارك رمضان در سوئد. 97. www.shahid.org.lb

مؤسسه »شهيد« - لبنان

زبان: عربى 98. www.noorsoft.org

مركز مطالعات علوم اسلامى

زبان: عربى، فارسى و انگليسى

شامل توليدات، برنامه?هاى اهدايى، برنامه?ها، مساعدت فنى، اخبار و... . 99. www.alwelayah.net

مؤسسه فرهنگى و تبليغى »دارالولاية« - قم

زبان: عربى

شامل حضرت امام خمينى(ره)، حضرت امام خامنه?اى، حكومت اسلامى، بوستان شهدا و توليدات مؤسسه. 100. www.sciri.org

مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق

زبان: عربى و انگليسى

شامل مسايل مجلس، اخبار و قضاياى عراق 101. www.iraqcenter.com

مركز مستند حقوق بشر در عراق - تهران

زبان: عربى

شامل اسناد عراقى، اسناد دولتى، نوشته?ها، تصويرها، فيلمها، قربانيان مى?گويند، اخبار، نامه?ها و... . 102. www.qomnet.net

جمعيت طلاب حوزه علميه - قم

زبان: فارسى

شامل اخبار حوزه، توضيحات، اجتماعات، قسمت نويسندگان، صفحه فرهنگيان و... . 103. www.almarkaz.net

مركز پژوهشهاى اسلامى »المصطفى« و معجم فقهى - قم

زبان: عربى، فارسى و انگليسى

شامل برنامه?هاى احكام شرعى، معجم عقيدتى، سيره شخصى و تأليفات حجةالاسلام شيخ على كورانى. 104. www.nezam.org

دبيرخانه مجلس خبرگان - قم

زبان: عربى، فارسى و انگليسى

شامل

معرفى فقه سياسى و تبيين انديشه ولايت فقيه، تحقيقات در تاريخ اسلامى و... . 105. www.imam-ali-center.org

مركز امام على(ع) - امريكا

زبان: عربى، انگليسى و فارسى

شامل برنامه?ها، ارتباطات اسلامى، اطلاعات عمومى و... . 106. www.darislam.com

مؤسسه دارالإسلام - انگلستان

زبان: عربى

شامل توليدات مؤسسه، مناقشات فكرى، شعر اسلامى، شهيد صدر، وقايع تاريخى، پژوهشهاى قرآنى، شخصيتهاى اسلامى، آگاهيهاى اسلامى، منبر جمعه، پيامبر و اهل?بيت(ع)، زن مسلمان، كودك مسلمان، شهداء اسلام، فرهنگ فقهى، اخبار، وقايع هفته و... . 107. www.jafaria-dubai.com

هيأت »اوقاف الجعفريه« - امارات

زبان: عربى

شامل جدول مناسبتهاى اسلامى، قرآن كريم، اصول دين، فروع دين، ردّ شبهات، كتب و و... . 108. members.tripod.com/Jewad

مركز علوم اسلامى »الجواد«

زبان: عربى

شامل مقالات، پژوهشها و مواضع اسلامى مختلف. 109. ehlibayt.virtualave.net

انتشارات طوبى

زبان: انگليسى

شامل معرفى، ليست كتب، امام حسين(ع) و احكام تشيع. 110. ahl-albayt.tripod.com

مركز اسلامى اهل?بيت(ع) - استراليا

زبان: عربى

شامل كتابخانه، بحث سياسى، مرجعيت و عقايد ما و... . 111. www.imam-khomeini.org

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره) - قم

زبان: عربى، فارسى و انگليسى

شامل سيره شخصى، تاريخ حيات، تأليفات، اشعار، عكسها و فيلمها، معرفى مؤسسه، انتشارات مرقد مطهر و خاطراتى از تاريخ. 112. www.ejlasmahdi.com

مركز امام مهدى(عج) - تهران

زبان:: عربى، فارسى و انگليسى

شامل امكانات، مقالات، جلسات و مقالات منتخب. 113. www.rafed.net/arc

مركز مطالعات و پژوهشهاى فلكى - قم

زبان: عربى و انگليسى

شامل اوقات هلال، اوقات شرعى، »فلك« در قرآن، حوادث فلكى، تقويم سالانه، تقويم فلكى اسلامى، خسوف، كسوف و مطالعات فلكى. 114. www.ahlul-bayt.org

مركز اهل بيت(ع)

زبان: انگليسى

شامل معرفى مؤسسه، وقايع، برنامه?ها، اوقات نماز و... . 115. www.iiny.org

مركز اسلامى - امريكا

زبان: انگليسى

شامل برنامه?ها، امكانات، كتابخانه، حج و زيارت و مسابقات قرآنى. 116. www.husseini-islamic.org

مركز اسلامى امام حسين(ع) - امريكا

زبان: انگليسى

شامل اخبار اسلامى، حوادث تاريخى، عالم تشيع، ارتباط با

ساير جمعيتها، قسمت تصاوير، مجلات، نهج?البلاغه، حج، فقه، فقها و... . 117. www.icbh.org

مركز اسلامى در ارتفاعات »هاى بورلى« - امريكا

زبان: انگليسى

مجموعه?اى از جوانان فعال در راه نشر اسلام حقيقى در امريكا، شامل كتب شيعه، نوارهاى صوتى، من فكر مى?كنم پس نماز مى?خوانم، سيره امام على(ع)، پيشوايان حقيقى و فقه اسلامى. 118. www.gcol.com/jafri

مركز اسلامى »جعفريه«

زبان: انگليسى

شامل معرفى مذهب، جمعيت دانشجويان اهل بيت(ع)، قرآن كريم، تصوير حقيقى اسلام و دانشگاه »تورنتو«. 119. www.al-haqq.com

مؤسسه خدمات انسانى اسلامى

زبان: انگليسى

شامل مسلمانان در كانادا، كتابخانه اسلامى، اخبار، بخش صوتى و روزنامه فتح?المبين. 120. www.iaba-austin.org

جمعيت اسلامى اهل?بيت(ع) - امريكا

زبان: انگليسى

شامل معرفى مركز، مذهب و فعاليتها. 121. www.tabligh-tz.org

موسسه تبليغ - تانزانيا

زبان: انگليسى

شامل ادعيه، محرم?الحرام، اخبار، حج، زيارات، كتب، احكام اسلامى و فعاليتها. 122. www.saba-igc.org

مركز راهنمايى اسلامى

زبان: انگليسى

شامل مذهب اهل بيت(ع)، پايگاه جزى »صبا« برنامه صادق، تصاوير و پايگاههاى اسلامى. 123. www.ghadir.org

مؤسسه جهانى »الغدير«

زبان: عربى، فارسى و انگليسى

شامل ولايت در قرآن كريم، الغدير در حديث و عترت، اهل بيت(ع)، تشيع، امام على(ع) در كتب اهل سنت، پرسش و پاسخ، غدير خم، مناظرات و كتابخانه. 124. www.aljaafaria.com

جمعيت »جعفريه« - استراليا

زبان: انگليسى

شامل خبر، صفحه بانوان، سخنرانى و كتابخانه. 125. www.abasaleh.com

مركز اباصالح المهدى(عج)

زبان: عربى و فارسى و انگليسى

شامل قرآن كريم، اهل بيت(ع)، حديث، عقايد اسلامى، نهج?البلاغه، مفاتيح?الجنان، حوزه?هاى علميه و ارتباط با علما. 126. hussainiencyclop~/easyweb.easynet.co.uk

مركز دائرةالمعارف »حسينى«

زبان: عربى

شامل آشنايى با مؤسسه، كتابخانه. 127. www.africafederation.org

افريقا

زبان: انگليسى

شامل اتحاديه آفريقا، منابع اسلامى، تصوير، مجلات، بخش تجارى، پايگاههاى اسلامى. 128. jamkaran.info

مسجد مقدس جمكران - قم

زبان: فارسى، عربى، انگليسى

شامل درباره امام زمان(ع)، امام مهدى(ع) در قرآن و كلام معصومين(ع)، كتاب و مقاله، توقيعات و سخنان حضرت مهدى(ع)، معرفى مسجد مقدس جمكران، تصاوير

و آثار هنرى، امور فرهنگى مسجد، كرامات، دعا و زيارات و صوت و... .

به كدام نام بخوانمت؟ ...

اشاره :

در كتاب شريف «الزام الناصب» كه درباره حضرت صاحب الزمان، عليه السلام و ابعاد وجودي آن حضرت نگاشته شده يكصد و هشتاد و شش اسم، لقب و كنيه براي آن حضرت ذكر شده است. هر يك از اين اسماء (كه جمگلي از ميان روايات و كتب سالفه گردآوري شده) نشان دهنده شأني از شؤونات حضرت حجت، عليه السلام است و آشنايي با آنها امكان درك و كسب معرفت بيشتري را فراهم مي آورد. بهمين منظور در اين ويژه نامه برخي از اين اسماء، القاب و كنيه ها را با شرحي كوتاه تقديم حضور مشتاقان مي كنيم. بقية اللّه باقيمانده خدا در زمين. خليفة اللّه جانشين خدا در ميان خلايق. وجه اللّه مظهر جمال و جلال خدا، سمت و سوي الهي كه اولياي حق رو به او دارند. باب اللّه دروازه همه معارف الهي، دري كه خداجويان براي ورود به ساحت قدس الهي، قصدش مي كنند. داعي اللّه دعوت كننده الهي، فرا خواننده مردم به سوي خدا، منادي راستين هدايت الي اللّه سبيل اللّه راه خدا، كه هر كس سلوكش را جز در راستاي آن قرار دهد سرانجامي جز هلاكت نخواهد داشت. ولي اللّه سر سپرده به ولايت خدا و حامل ولايت الهي، دوست خدا. حجة اللّه حجت خدا، برهان پروردگار، آن كس كه براي هدايت در دنيا، و حساب در آخرت به او احتجاج مي كنند. نوراللّه نور خاموشي ناپذير خدا، ظاهر كننده همه معارف و حقايق توحيدي، مايه هدايت رهجويان. عين اللّه ديده بيدار خدا در ميان خلق، ديدبان هستي، چشم خدا در مراقبت كردار بندگان. سلالة النّبوّة: فرزند

نبوت، باقيمانده نسل پيامبران. خاتم الاوصياء: پايان بخش سلسله امامت، آخرين جانشين پيامبر(ص). علم الهدي: پرچم هدايت، رايت هميشه افراشته در راه اللّه نشان مسير حقيقت. سفينة النجاة: كشتي نجات، وسيله رهايي از غرقاب ضلالت، سفينه رستگاري. عين الحيوة: چشمه زندگي، منبع حيات حقيقي. القائم المنتظر: قيام كننده مورد انتظار، انقلابي بي نظيري كه همه صالحان چشم انتظار قيام جهاني اويند. العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود. السيف الشاهر: شمشير كشيده حق، شمشير از نيام برآمده در اقامه عدل و داد. القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاي سياه فتنه و جور. شمس الضلاّم: خورشيد آسمان هستي ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمين. ربيع الانام: بهار مردمان، سرفصل شكوفايي انسان، فصل اعتدال خلايق. نضرة الايام: طراوت روزگار، شادابي زمان، سرّ سرسبزي دوباره تاريخ. الدين المأثور: تجسم دين، تجسيد آيين برجاي مانده از آثار پيامبران، خود دين، كيان آيين، روح مذهب. الكتاب المسطور: قرآن مجسم، كتاب نوشته شده با قلم تكوين، معجزه پيامبر در هيئت بشري. صاحب الامر: دارنده ولايت امر الهي، صاحب فرمان و اختياردار شريعت. صاحب الزمان: اختياردار زمانه، فرمانده كل هستي به اذن حق. مطهّرالارض: تطهير كننده زمين كه مسجد خداست، از بين برنده پليدي و ناپاكي از بسيط خاك. ناشرالعدل: برپا دارنده عدالت، برافرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گيتي. مهدي الامم: هدايتگر همه امت ها، راه يافته راهنماي همه طوايف بشريت. جامع الكلم: گردآورنده همه كلمه ها براساس كلمه توحيد، وحدت بخش همه صفها. ناصر حق اللّه ياريگر حق خدا، ياور حقيقت. دليل ارادة اللّه راهنماي مردم به سوي مقاصد الهي، راه بلد و راهبر انسانها در راستاي اراده خداوند. الثائر بأمراللّه قيام كننده به دستور الهي، برانگيخته به فرمان پروردگار، شورنده

بر غير خدا به امر خدا. محيي المؤمنين: احياگر مؤمنان، حياتبخش دلهاي اهل ايمان. مبيرالكافرين: نابود كننده كافران، درهم شكننده كاخ كفر، هلاك كننده كفار. معزّالمؤمنين: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ايمان. مذلّ الكافرين: خوار كننده كافران، درهم شكننده جبروت كفرپيشگان. منجي المستضعفين: نجات دهنده مستضعفان، رهايي بخش استضعاف كشيدگان. سيف اللّه الذي لاينبو: شمشير قهر خدا كه كندي نپذيرد. ميثاق اللّه الذي اخذه: پيمان بندگي خدا كه از بندگان گرفته شده. مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مركز پيدايش زمان. ناموس العصر: نگهدارنده زمان، كيان هستي دوران. كلمة اللّه التامه: كلمه تامه خداوند، حجت بالغه الهي. تالي كتاب اللّه تلاوت كننده كتاب خدا، قاري آيات كريمه قرآن. وعداللّه الذي ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پيمان تخلف ناپذير الهي. رحمة اللّه الواسعة: رحمت بي پايان خدا، لطف و رحمت بي كرانه پروردگار رحمت گسترده حق. حافظ اسرار رب العالمين: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاي ربوبي. معدن العلوم النبويّه: گنجينه دانش هاي پيامبري _ خزانه معارف نبوي. نظام الدين: نظام بخش دين. يعسوب المتقين: پيشواي متقين. معزّالاولياء: عزت بخش ياران. مذلّ الاعداء: خواركننده دشمنان. وارث الانبياء: ميراث بر پيامبران. نور ابصار الوري: نور ديدگان خلايق. الوتر الموتور: خونخواه شهيدان. كاشف البلوي: برطرف كننده بلاها. المعد لقطع دابر الظلمه: مهيا شده براي ريشه كن كردن ظالمان. المنتظر لاقامة الامت والعوج: مورد انتظار براي از بين بردن كژيها و نادرستي ها. المترجي لازالة الجور والعدوان: مورد آرزو براي برطرف كردن ستم و تجاوز. المدّخر لتجديد الفرائض والسنن: ذخيره شده براي تجديد واجبات و سنن الهي. المؤّمل لاحياء الكتاب و حدوده: مورد اميد براي زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن. جامع الكلمة علي التقوي: گردآورنده مردم براساس تقوي. السبب المتصل بين الارض والسماء: واسطه بين آسمان

و زمين، كانال رحمت حق بر خلق. صاحب يوم الفتح و ناشر راية الهدي: صاحب روز پيروزي و برافرازنده پرچم هدايت. مؤلف شمل الصلاح والرضا: الفت دهنده دلها براساس رضايت و درستكاري. الطالب بدم المقتول بكربلا: خونخواه شهيد كربلا. المنصور علي من اعتدي عليه وافتري: ياري شده عليه دشمنان و افترازنندگان. المضطر الذي يجاب اذا دعي: پريشان و درمانده اي كه چون دعا كند دعايش مستجاب شود.

جور خار و مهر يار

از ميان ازدحام جمعيت به سمت نرده اي كه زائران را از بدرقه كنندگان جدا مي كرد، رفت. دستش را به نرده گرفت. حس كرد قدرت حركت ندارد. شوقي كه لازمه اين سفر بود، بايد بر نگاهي كه پشت نرده ها به او خيره شده بود، غلبه مي كرد. دستش را به نرده فشرد. نگاهشان درهم گره خورد، به زحمت سعي كرد لبخند بزند. مأمور گذرنامه صدايش كرد: آقا پشت سرتون صف رو معطل كردين. عذرخواست و گذرنامه را به دست مأمور داد. مأمور عكس را با چهره او مطابقت كرد، مهر زد و به دستش داد و با دست اشاره كرد كه سريع رد شود. با آخرين نگاه، با هم خداحافظي كردند. براي هم دست تكان دادند و به سمت سالن فرودگاه به راه افتاد. * * * هواپيما نرم و آرام بر روي باند فرودگاه مدينه فرود آمد. نگاهش را از شيشه كوچك هواپيما به بيرون دوخت و آهسته با خودش گفت: يعني اين آسمونِ مدينه است؟ بغض گلويش شكفت و اشك آرام از گونه هايش غلتيد. مسافرين در حال پياده شدن بودند. هيچ كس متوجه حال او نبود. تلفن همراهش را از جيبش درآورد. آن را روشن كرد و شماره گرفت. بعد از دو بوق،

صداي محبوبه آنقدر واضح و آشكار بود كه انگار نه انگار كيلومترها با هم فاصله دارند. سكوت كرد؛ محبوبه دو سه بار از پشت خط گفت: الو... الو... بفرماييد. نفسش را در سينه حبس كرد و بعد آهسته گفت: سلام. محبوبه هيجان زده داد زد: علي تويي؟... _ آره منم. رسيديم مدينه. هواپيما هنوز روي بانده. گفتم اولين كسي باشي كه صدات رو مي شنوم. بغضش تركيد و با گريه گفت: سلام منو به مدينه برسون. _ تو خودت كه هستي. احتياجي نيست من سلامت رو برسونم. _ مطمئن باش هر لحظه همسفرتم. مرتب باهات تماس مي گيرم. _ تلفن رو فقط به خاطر تو آوردم. بازم زنگ مي زنم. نفس عميقي كشيد و بلند شد تا همراه با بقيه مسافرين پياده شود. * * * حاج احمد روحاني كاروان بارها گفته بود كه تمام اين سفر يك طرف و اعمال عمره يك طرف. اما تا زماني كه در مسجد شجره محرم نشده بود معني اين حرف حاج احمد را نفهميده بود. لباس سفيد احرام مثل يك جاذبه فوق العاده قوي تمام وجود او را دربر گرفته بود. حال خودش را نمي فهميد. دلش يك گوشه خلوت مي خواست كه يك دل سير گريه كند. فكر مي كرد فقط گريه او را آرام مي كند. كنار درخت نخل زيبايي به دور از انبوه زائران سفيدپوش روي يك سكو نشست. همه خود را براي رفتن به مكه و اعمال عمره مفرده آماده مي كردند. خلوتش را زنگ تلفن از او گرفت. محبوبه بود. با شنيدن صداي گرفته علي جا خورد و گفت: _ چي شده؟ كجايي؟ _ چيزي نيست. مسجد شجره ايم. هشتاد كيلومتر از مدينه اومديم

نيت احرام كنيم بريم مكه. _ چرا صدات گرفته؟ نتوانست جواب بدهد. محبوبه نگران شد: حرف بزن. حالت چطوره؟ _ جات خيلي خاليه! _ اگر منو كنار خودت نبيني خيلي بي انصافي. حاج احمد همه را صدا كرد. به ناچار ارتباط را قطع كرد و بلند شد. همه دور هم جمع شدند و حاجي ذكر تلبيه گفت و همه تكرار كردند: «لبيك أللّهمّ لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك. إنّ الحمد و والنعمة لك والملك. لا شريك لك لبيك. علي اشك مي ريخت و تكرار مي كرد. محرم شده بود. بعد از نماز مغرب و عشاء سوار اتوبوس شدند تا راهي مكه شوند. در تاريكي آن سوي جاده در دوردست مسير مسجد شجره تا مكه به خودش فكر مي كرد. به سفر مكه اي كه ناگهان برايش فراهم شده بود. دانشگاه ثبت نام كرده بود و در قرعه كشي، با كمال ناباوري اسمش درآمده بود. ناگهاني و غير منتظره. وام دانشجويي هم جور شده بود. محبوبه پا به ماه بود و دكتر اجازه پرواز نداده بود و حالا او راهي شده بود... با حوله سفيد احرام صورتش را پوشاند. هنوز هم دلش هواي گريه مي كرد. حاج احمد متوجه حالش شد. صحبتهايش را كه كرد و چند بار ذكر تلبيه را تكرار كرد، بلند شد و آمد كنار او نشست. دست او را در دست فشرد و گفت: خوشا به حالت جوون. حال خوشي داري. علي سر بلند كرد. ياد مادربزرگش افتاد كه با آرزوي مكه مرد و پدر و مادرش كه هنوز نيامده بودند و محبوبه كه مانده بود و همه دانشجوياني كه موقع قرعه كشي گريه مي كردند. جوابي نداد. حاج احمد

ادامه داد: _ در جووني مكه رفتن سعادت مي خواد. خوش به سعادتت. اشك تمام صورتش را خيس كرده بود. يكي از زائران حاج احمد را صدا كرد و او هم عذر خواست و بلند شد. علي كيفش را باز كرد. كتاب كوچكي درآورد. همانطور كه اشك مي ريخت آن را هم ورق زد. استاد معارف دانشكده پيرمردي بود كه هنوز به مكه نرفته بود. خبر درآمدن اسم علي را كه در قرعه كشي حج عمره دانشجويي شنيده بود اين كتاب را به عنوان هديه راه به او داده بود. وقت خداحافظي او را در بغل فشرد و به صداي بلند گريه كرد. پيرمرد شانه هايش از هق هق گريه مي لرزيد. كتاب را دوباره ورق زد و اولين صفحه آن را گشود. «تقديم به دانشجوي سعادتمندم كه در جواني لايق سپيدي احرام و شكوه كعبه شد.» قطره اشكي از چشمانش روي خط خوش و جوهر سبز دستخط استاد افتاد و خواند: «قافله آرام آرام از بيابان مي گذشت. سوسوي چند ستاره قادر نبود بر سياهي شب غلبه كند. اما بلد راه، راه را بلد بود كه چطور از طريق همان ستارگان، قافله شتر را از سوي ايران به سمت مكه پيش ببرد. پاهاي هاشم از خستگي بي رمق شده بود. هر چه كرده بود پولش كفاف كرايه حيواني را نداده بود و به ناچار پياده همراه كاروان مي رفت. دلش نمي خواست در چنين سفري سربار زائران ديگر شود. كسي را هم نمي شناخت تا از او كمك بگيرد. هر قدمي كه كندتر برمي داشت يك قدم از قافله عقب مي افتاد. در همان حال ناگهان پايش در بوته بلند خاري فرو رفت. در تاريكي متوجه بوته

خار نشده بود. از شدت سوزش زخم خارها بر زمين افتاد. با آخرين رمقي كه در صدايش بود، همسفرانش را به كمك طلبيد اما در ميان همهمه شبانه كاروان كسي صداي او را نشنيده و قافله دور و دورتر شد. تلاش كرد خارها را از پايش درآورد. اما در تاريكي شب اين كار هم ممكن نبود. هر چه بيشتر تلاش مي كرد، بيشتر دست و پا و لباسش پر از خار مي شد. بوته هاي بلند خار او را از همه طرف احاطه كرده بودند. خارهاي بلند مغيلان او را زمينگير كردند. كفشهايش پاره شده بود و پاهايش مجروح و خون آلود. به ناچار دست از تقلا كشيد و بر روي شنهاي بيابان افتاد. بي آن كه دست خودش باشد اشك صورت غبارآلود و خسته اش را پوشاند. اثري از كاروان نمانده بود. در بيابان پر از خار، هاشم تنها و زخمي و دلشكسته بر خاك افتاده بود و خون از زخم پاهايش مي رفت. نه مي توانست خارها را از پاهايش درآورد و نه امكان بستن زخمها بود. خون از سرانگشتانش جاري شده بود...» با توقف اتوبوس در برابر هتل عظيم و زيباي مكه، علي به ناچار نشانه اي در بين صفحات كتاب گذاشت و كتاب را بست و بلند شد. از اتوبوس كه پياده شدند همه در سالن وسيع و مجلل هتل جمع شدند. حاج صادق رئيس كاروان حجاج، افراد را براساس فهرستي كه داشت به اتاقهاي از قبل تعيين شده هدايت كرد و به هر كس كليد اتاقي را تحويل داد. حاج احمد هم اعلام كرد افراد جوان قبل از طلوع آفتاب، در شب و هواي خنك، اعمال عمره را با او

انجام دهند. افراد مسن هم براي استراحت به اتاقها بروند تا موقعيت اعمال عمره برايشان فراهم شود. علي كليدش را كه تحويل گرفت به سمت آسانسورها رفت. ازدحام جمعيت با آن خستگي راه را كه ديد حوصله نكرد در نوبت بماند. پله ها را دو تا يكي طي كرد و به طبقه چهارم رفت و در اتاقش را باز كرد تا تجديد وضو كند و براي انجام عمره به سالن هتل برگردد. باربرها قبلاً چمدانها و ساكها را به اتاقها برده بودند. علي نگاهي به اتاق انداخت. كولرها روشن بودند و هواي اتاق بسيار مطبوع و خنك بود. روي آينه بزرگ اتاق پارچه سفيدي كشيده بودند كه حاجيان محرم چشمشان به آينه نيفتد. تلويزيون، مبلمان، يخچال پر از آب معدني و آب ميوه، تختي نرم و راحت، سرويس بهداشتي تميز و مجهز. علي ياد هاشم افتاد. از خودش شرم كرد. كتاب را گشود و روي تخت دراز كشيد: «هاشم دعاي غريق را حفظ بود. شروع به زمزمه آن دعا كرد. تنها كاري كه در آن بيابان از دستش ساخته بود. كم كم ماه با نور اندكي طلوع كرد و از شدت تاريكي بيابان كاست. در روشنايي ضعيف نور ماه، زخمها را بهتر مي شد ديد. تشنه و گرسنه بود. سرش را روي شنهاي بيابان گذاشت و با آخرين رمق ناله كرد: خدايا! من زائر خانه توام. كجا ديده اي ميزباني، مهمان دعوت كند و او را تشنه و زخمي و تنها به حال خودش وا بگذارد. زن و بچه ام در خانه چشم به راه منند. از حال من بي خبرند و چشمشان به راه است كه خانه ات را زيارت كنم

و به خانه ام برگردم. راضي مشو آرزوي حج بر دل مانده، در بيابان طعمه درندگان شوم. بوي خون اين زخمها، حتما آنها را به سوي من مي كشاند و مرا زنده زنده مي خورند. به من رحم كن. فريادرست را به فريادم برسان. اگر تو مرا در نيابي چه كسي مرا درخواهد يافت. به مرگ من در اين تنهايي و با اين همه زخم و خون راضي مشو... قطره هاي داغ اشك آرام آرام از گونه هايش روي شنها مي غلتيد و آنها را گل مي كرد. سوزش زخمها هم آنقدر در آن باد و خاك زياد شده بود كه هاشم را تسليم مرگ كرد. اگر آفتاب طلوع مي كرد و بر اين زخمهاي خون آلود مي تابيد، مرگش حتمي بود. با رفتن آن همه خون، در بدن نحيفش هيچ رمقي نمانده بود. زوزه حيواني از دور به گوشش رسيد. دلش از ترس از جا كنده شد...» تلفن روي ميز بالاي تخت علي زنگ زد. گوشي را برداشت. حاج صادق بود. از طبقه همكف زنگ مي زد: علي آقا نمياي بريم اعمال رو انجام بديم؟ علي از جا بلند شد: الآن اومدم وضو بگيرم. _ باشه سريع بيا. وقت تنگه. گوشي را گذاشت. كتاب را بست و با شتاب وضو گرفت. روي آينه دستشويي هم پارچه سفيد كشيده بودند. به صابون معطر دست نزد. با عجله چراغها را خاموش كرد و در را قفل كرد و به راهرو رفت. حاجيان سفيدپوش همه در راهروهاي بلند هتل در رفت و آمد بودند. آسانسورها همچنان شلوغ و انبوه جمعيت منتظر نوبت. با آن كه چندين آسانسور در هر طرف راهروها بود و ظرفيت آنها هم 20 نفر، باز

جمعيت زيادي منتظر بودند. علي معطل نكرد و با شتاب از پله ها پايين رفت. جلوي در سالن هتل، اتوبوسها آماده حركت به سمت مسجدالحرام بودند. حاج احمد را كه ديد به طرفش رفت. حاجي راهنمايي اش كرد كه سوار كدام اتوبوس شود. علي سوار شد. هواي خنك و مطبوع كولر اتوبوس حالش را جا آورد. نفسي تازه كرد و به ساعتش نگاه كرد. 5/2 بعداز نيمه شب بود. با حركت اتوبوسها حاج احمد ميكروفن اتوبوس را گرفت و توضيحات لازم را داد و گفت هر زائري كه براي اولين بار نگاهش به كعبه بيفتد هر دعايي كه بكند مستجاب است و گفت... و علي به شوق دانستن حال هاشم، كتابش را از كيفش درآورد و شروع به خواندن كرد: «با نزديك شدن به اذان صبح آرزو كرد كاش بتواند تيمم كند و نماز صبحش را بخواند. اما اين توان را هم در خودش نديد. با نهايت استيصال ناله كرد: خدايا! مگر تو را فقط بايد كنار كعبه صدا كنند. مگر تو همه جا نيستي؟ چرا به فريادم نمي رسي؟ صدايم را نمي شنوي و پاسخم را نمي دهي؟...» حاج احمد توجه همه را به بيرون اتوبوس جلب كرد: عزيزان سمت راست شما مسجدالحرام است. اين گلدسته هاي سفيد و بلند متعلق به كعبه است. ما همه از باب السلام وارد مي شويم كه پيامبراكرم هر وقت به حج مشرف مي شدند از اين در وارد مي شدند. علي كتاب را بست اتوبوس جلوي خيابان منتهي به صحن مسجدالحرام توقف كرد و بقيه اتوبوسها هم يكي بعد از ديگري رسيدند و همه پياده شدند. همه جا مثل روز روشن بود. مكه به معناي واقعي نورباران

بود. انعكاس نور آنهمه چراغ و نورافكن عظيم و قوي در سنگهاي مرمر كف صحنها، بر شكوه و جلوه مسجدالحرام مي افزود. حاج احمد آخرين تذكرات را داد و همه راهي صحن اصلي شدند. جلوي پله هاي منتهي به صحن ايستادند. حاج احمد دعا كرد و زائران زمزمه كردند. و بالاخره نگاه اشك آلود علي به كعبه افتاد. شكوه و عظمت كعبه در آن دل شب، تار و پود وجود علي را لرزاند... با اتمام اعمال عمره، علي از جمع جدا شد. گوشه اي پيدا كرد و رو به كعبه نشست. آرام و بي صدا اشك مي ريخت. نماز طواف نسا و نماز صبحش را خوانده بود. كتاب كوچكش را گشود تا بداند هاشم چه مي كند: «صداي سم اسبي سكوت بيابان را شكست. صدا بسيار نزديك بود. يك لحظه با خودش انديشيد حتما از عربهاي صحراگرد است و قصدش قتل و اسارت و سرقت اموال بازماندگان قافله. از ترس نفسش را در سينه حبس كرد. صداي تپش قلب خودش را هم مي توانست بشنود. كز كرد و زير بوته بلند خار پناه گرفت و در دل زمزمه كرد: يا صاحب الزمان به فريادم برس. سوار به هاشم نزديك شد. آنقدر كه او توانست در پرتو نور ضعيف ماه سوار را ببيند. سوار به زبان عربي فرمود: حاجي قُم (حاجي بلندشو!). هاشم از ترس تكان نخورد. تمام تن رنجور و زخمي اش از وحشت مي لرزيد. سوار نيزه اي در دست داشت. سر نيزه را به كف پاهاي هاشم گذاشت و به فارسي فرمود: هاشم برخيز! هاشم با شنيدن نامش سربرداشت و سلام كرد. سوار جواب سلام او را داد و فرمود: _ چرا خوابيده اي؟ چه ذكري

مي گفتي؟ هاشم نيم خيز شد و گفت: با همسفرانم در قافله اي راهي مكه بوديم كه جا ماندم و اسير بوته هاي خار شدم و نتوانستم حركت كنم. دعاي غريق مي خواندم. سوار فرمود: برخيز تا برويم. هاشم نشست. به پاهاي پر از خونش اشاره كرد و گفت: مولاي من، پاهايم به قدري از خار بيابان مجروح شده كه به هيچ وجه قدرت حركت ندارم. فرمود: باكي نيست. زخمهايت هم خوب شده است. هاشم بلند شد و ايستاد. يكي دو قدم با پاي برهنه راه رفت. سوار فرمود: بيا پشت سر من سوار شو. اسب بلند و كشيده بود و زمين صاف و هموار. هاشم در خود توان سوار شدن نديد و گفت: نمي توانم. سوار فرمود: پايت را برر وي ركاب و پاي من بگذار و سوار شو. هاشم دست سوار را گرفت و پا در ركاب او گذاشت. همين كه لطافت و گرمي دست سوار را حس كرد، همه دردهايش را از ياد برد. بوي عطري خوش از عباي سوار به مشامش رسيد كه جان و دلش را زنده كرد. به دلش گذشت يكي از حجاج ايراني است كه با او آشناي سفر بوده، در تمام راه صحبت در مورد حال و احوال همسفران حج بود. آرام آرام سپيده طلوع كرد. سوار به دور دست دشت اشاره كرد و به سوسوي چراغي كه پيدا بود و فرمود: اين چراغي كه مي بيني مربوط به حاجيان همسفر توست. آنجا قهوه خانه است و نزديك آن آبي است. دست و پايت را بشوي و لباست را از تن بيرون بيار. نماز صبحت را بخوان و همانجا باش تا همراهانت را ببيني. (اسم قهوه چي

را هم برد). هاشم از اسب پياده شد. دستي به زانوهايش گرفت تا ببيند آثاري از زخمها و جراحات هنوز باقي است يا نه؟ يك آن از سوار غافل شد و وقتي سر بلند كرد ناگهان متوجه شد اثري از سوار و اسبش در آن دشت نيست. پياده به سمت قهوه خانه رفت و صاحب آنجا را به اسم صدا كرد. مرد قهوه چي با شنيدن نامش از زبان مسافري غريب جا خورد. جلو رفت و پرسيد: تو كه هستي؟ نام مرا از كجا مي داني؟ هاشم نگاه حسرت باري به دور دست دشت انداخت و گفت: اول اجازه بده نماز صبحم را بخوانم. بعد قصه اش را برايت مي گويم. قهوه چي به ناچار قبول كرد. هاشم دست و پايش را طبق فرموده سوار شست. لباسش غرق خون بود. اما اثري از زخم و خون در پاهايش ديده نمي شد. بر جاي زخمها پوستي سفيد و سالم بود. وضو گرفت و نمازش را خواند. حال خوشي داشت. قهوه چي مثل پروانه دورش مي چرخيد و منتظر تمام شدن نمازش بود. هاشم همه ماجرا را برايش گفت. قهوه چي در حالي كه اشك مي ريخت چشمان روشن و اشك آلود هاشم را غرق بوسه كرد و گفت: خوشا به حالت مرد... كاروان حاجيان عصر روز بعد به آن قهوه خانه رسيد، همسفران كه هاشم را زنده و سالم ديدند تازه فهميدند دو روز قبل او را در بيابان فراموش كرده و جا گذاشته اند و هاشم عزيز كاروان شد...» علي سر بلند كرد و نگاهش را به كعبه دوخت كه با نهايت شكوه و عظمت پيش رويش بود و پرندگاني شبيه پرستو دور تا دور آن پرواز مي كردند. *با

نگاهي به كتاب العبقري الحسان، شيخ علي اكبر نهاوندي،ص172،174، تشرف حاج ملاهاشم صلواتي سدهي.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109